تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ تکویر

سوره‌ تکویر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (29) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌سبب‌ افتتاح‌ با این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ کُوِّرَتۡ١ [التکویر: 1] «تکویر» نامیده‌ شد. تکویر: در هم‌ پیچیدن‌ خورشید و سپس‌ افگندن‌ و محو کردن‌ روشنی‌ آن‌ است‌.

فضیلت‌ آن: در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عمر رضی الله عنهما  آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «هر کس‌ دوست‌ دارد که‌ به‌سوی‌ روز قیامت‌ بنگرد چنان‌که‌ گویی‌ آن‌ را به‌ چشم‌ سر می‌بیند پس‌ باید سوره‌های: ﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ کُوِّرَتۡ١ ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ١  و ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ١ را بخواند».

﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ کُوِّرَتۡ١

«آن‌گاه‌ که‌ خورشید» مانند شکل‌ کره‌ «درهم‌ پیچیده‌ شود» و مانند پیچیدن‌ دستار و جمع‌ کردن‌ لباس‌ فراهم‌ آورده‌ شود سپس‌ به‌ عنوان‌ اعلامی‌ بر ویرانی ‌جهان‌، پرتاب‌ گردد.

﴿وَإِذَا ٱلنُّجُومُ ٱنکَدَرَتۡ٢

«و آن‌گاه‌ که‌ ستارگان‌ تیره‌ شوند» و نور آن‌ها از میان‌ برود. یا «انکدار» آن‌ها به ‌معنی‌ فروافتادن‌، پراکنده‌ شدن‌ و به ‌پایان‌ رسیدن‌ عمر آن‌هاست‌.

﴿وَإِذَا ٱلۡجِبَالُ سُیِّرَتۡ٣

«و آن‌گاه‌ که‌ کوه‌ها به‌ رفتار آیند» یعنی: از زمین‌ برکنده‌ شده‌ و در هوا بر باد داده‌ شوند لذا به‌ گردی‌ پراکنده‌ تبدیل‌ شوند.

﴿وَإِذَا ٱلۡعِشَارُ عُطِّلَتۡ٤

«و آن‌گاه‌ که‌ ماده‌شتران‌ باردار وا نهاده‌ شوند» عشار: شتران‌ رام‌ و مهار کرده‌ای ‌هستند که‌ فرزندان‌ آن‌ها در شکم‌ آن‌هاست‌. این‌ گونه‌ شتران‌ به‌ این‌ دلیل‌ به‌ یادآوری ‌مخصوص‌ شدند زیرا نفیس‌ترین‌ و گرامی‌ترین‌ اموال‌ در نزد اعراب‌ می‌باشند. عطلت: یعنی‌ همین‌گونه‌ رها گردند و بدون‌ شتربان‌ وا نهاده‌ شوند؛ به‌ سبب‌ هول‌ وهراس‌ عظیمی‌ که‌ مردم‌ در روز قیامت‌ مشاهده‌ می‌کنند.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ شتران‌ نیز مانند حیوانات‌ دیگر برانگیخته‌ می‌شوند.

﴿وَإِذَا ٱلۡوُحُوشُ حُشِرَتۡ٥

«و آن‌گاه‌ که‌ جانوران‌ گرد آورده ‌شوند» یعنی: جانوران‌ وحشی‌ و درندگان‌ و جانوران‌ بیابانی‌ در روز قیامت‌ حشر می‌شوند تا از برخی‌ از آن‌ها برای‌ برخی‌دیگرقصاص‌ گرفته‌شود، سپس‌ به‌ خاک‌ تبدیل‌ می‌گردند. به‌قولی: حشر آن‌ها، مرگ‌آن‌هاست‌.

﴿وَإِذَا ٱلۡبِحَارُ سُجِّرَتۡ٦

«و آن‌گاه‌ که‌ دریاها افروخته‌ گردند» و به‌ آتشی‌ شعله‌ور و زبانه‌کش‌ تبدیل‌ شوند. البته‌ بعید نیست‌ که‌ مراد انفجار مواد مذاب‌ آتشفشانی‌ اندرون‌ زمین‌ بر اثر انفجار و زلزله‌های‌ عظیم‌ آن‌ باشد چنان‌که‌ بعضی‌ از مفسران‌ همچون‌ الوسی‌ بر این‌ نظرند. ابی‌ بن ‌کعب‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «در اثنایی‌ که‌ مردم‌ در بازارهای‌ خویش‌ به‌ سر می‌برند، بناگاه‌ نور خورشید محو می‌شود و در اثنایی‌ که‌ آنان‌ در این‌ حالت‌اند، بناگاه ‌کوهها از جا برکنده‌ شده‌ و بر روی‌ زمین‌ می‌افتند پس‌، از آن‌ حرکت‌ و اضطراب ‌عظیمی‌ پدید می‌آید در این‌ هنگام‌ جنیان‌ وحشت‌زده‌ به‌سوی‌ انسیان‌ روی ‌می‌آورند و انسیان‌ به‌سوی‌ جنیان‌ و چهارپایان‌ و مرغان‌ و درندگان‌ همه‌ درهم ‌می‌آمیزند».

﴿وَإِذَا ٱلنُّفُوسُ زُوِّجَتۡ٧

«و آن‌گاه‌ که‌ جآن‌ها قرین‌ همدیگر شوند» یعنی: جان‌های‌ مؤمنان‌ با حور عین‌ جفت‌ گردانیده‌ می‌شوند و جآن‌های‌ کافران‌ با شیاطین‌. یا ارواح‌ با اجساد جمع ‌می‌شوند. حسن‌ در معنای‌ آن‌ می‌گوید: «هر کس‌ به‌ گروه‌ خویش‌ ملحق‌ می‌شود؛ یهود با یهود، نصاری‌ با نصاری‌، مجوس‌ با مجوس‌، منافقان‌ با منافقان‌ و همین‌گونه‌ مؤمنان‌ با مؤمنان‌ پس‌ هرکس‌ با هم‌کیش‌ و هم‌آیین‌ خود پیوند داده‌ می‌شود».

﴿وَإِذَا ٱلۡمَوۡءُۥدَةُ سُئِلَتۡ٨ بِأَیِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ٩

«و آن‌گاه‌ که‌ از دختر زنده ‌به ‌گور پرسیده‌ شود که‌ به‌ کدامین‌ گناه‌ کشته ‌شده‌ است‌؟» برخی‌ از اعراب‌ از بیم‌ عار، یا از بیم‌ فقر و نیازمندی‌ دختران‌ خود را بعد از تولدشان‌ زنده‌ به‌ گور می‌کردند چرا که‌ آنان‌ را سربار و مایه‌ ننگ‌ و عار خود می‌دانستند. پس‌ خداوند متعال‌ هشدار داد که‌ قاتلان‌ دختران‌ را که‌ بی‌هیچ‌ گناهی ‌کشته‌ شده‌اند، به‌ محاکمه‌ می‌کشاند و از آن‌ دختران‌ زنده ‌به‌ گور می‌پرسد که‌ به‌کدامین‌ گناه‌ کشته‌ شده‌اند؟ پاسخ‌ آن‌ دختران‌ این‌ است: بی‌ هیچ‌ گناهی‌ زنده ‌به ‌گور شده‌ایم‌! و در اینجاست‌ که‌ روی‌ حساب‌ با قاتلان‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «... الموؤدة فی‌ الجنة». «دختر زنده ‌به‌ گور شده‌ در بهشت‌ است‌».

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ اطفال‌ مشرکان‌ عذاب‌ نمی‌شوند زیرا عذاب‌ در برابر گناه‌ است‌.

﴿وَإِذَا ٱلصُّحُفُ نُشِرَتۡ١٠

«و آن‌گاه‌ که‌ کارنامه‌ها گشوده‌ شود» یعنی: آن‌گاه‌ که‌ نامه‌های‌ اعمال‌ برای‌ حساب‌ گشوده‌ و منتشر ساخته‌ شوند زیرا این‌ نامه‌ها در وقت‌ مرگ‌ در هم‌ پیچیده‌ شده‌ و در هنگام‌ حساب‌ گشوده‌ می‌شوند.

﴿وَإِذَا ٱلسَّمَآءُ کُشِطَتۡ١١

«و آن‌گاه‌ که‌ آسمان‌ پوست‌ برکنده‌ شود» یعنی: پاره‌پاره‌ گردیده‌ و از جا برکنده ‌شود چنان‌که‌ سقف‌ از خانه‌ و پوست‌ از تن‌ گوسفند برکنده‌ می‌شود.

﴿وَإِذَا ٱلۡجَحِیمُ سُعِّرَتۡ١٢

«و آن‌گاه‌ که‌ دوزخ‌ را برافروزند» برای‌ دشمنان‌ خدا عزوجل  به‌ فروزشی‌ سخت‌. قتاده ‌می‌گوید: «دوزخ‌ را خشم‌ خداوند عزوجل  و گناهان‌ بنی‌آدم‌ برافروخته‌ می‌گرداند».

﴿وَإِذَا ٱلۡجَنَّةُ أُزۡلِفَتۡ١٣

«و آن‌گاه‌ که‌ بهشت‌ نزدیک‌ آورده‌ شود» به‌سوی‌ متقیان‌. علما گفته‌اند: از فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ کُوِّرَتۡ١ [التکویر: 1] تا فرموده‌اش: ﴿وَإِذَا ٱلۡجَنَّةُ أُزۡلِفَتۡ١٣ [التکویر: 13] دوازده‌ پدیده‌ ذکر شده‌ است‌ که‌ شش‌ عدد از آن‌ها در دنیا است‌؛ یعنی‌ از اول‌ سوره‌ تا ﴿وَإِذَا ٱلۡبِحَارُ سُجِّرَتۡ٦ [التکویر: 6] و شش‌ از آن‌ در آخرت‌ است‌؛ یعنی‌ از ﴿وَإِذَا ٱلنُّفُوسُ زُوِّجَتۡ٧ [التکویر: 7] تا این‌ آیه‌. وجواب‌ همه‌ این‌ها این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌ است:

﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّآ أَحۡضَرَتۡ١٤

«هر نفس‌ بداند که‌ چه‌ آماده‌ کرده‌ است» یعنی: چون‌ آن‌ امور یاد شده‌ واقع ‌شود، در آن‌ هنگام‌ هرکس‌ با گشودن‌ نامه‌های‌ اعمال‌ خود می‌داند که‌ از خیر یا شرچه‌ آماده‌ کرده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عدی ‌بن ‌حاتم‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «ما منکم‌ من‌ أحد إلا وسیکلمه‌ الله‌، ما بینه‌ وبینه‌ ترجمان‌، فینظر أیمن‌ منه‌ فلا یری‌ إلا ما قدمه‌ و ینظر أشأم‌ منه‌، فلا یری‌ إلا ما قدم‌ بین‌ یدیه‌ فتستقبله‌ النار، فمن‌ استطاع‌ منکم‌ أن‌ یتقی‌ النار ولو بشق‌ تمرة‌ فلیفعل». «هیچ‌ کس‌ از شما نیست ‌مگر این‌که‌ خداوند متعال‌ به‌زودی‌ با او سخن‌ می‌گوید به‌ طوری‌ که‌ میان‌ او و میان ‌خداوند عزوجل  ترجمانی‌ نیست‌ پس‌ به‌ جانب‌ راست‌ خویش‌ می‌نگرد و جز آنچه‌ را که‌ (از اعمال) پیش‌ فرستاده ‌است‌، نمی‌بیند و به‌ جانب‌ چپ‌ خویش‌ می‌نگرد پس‌ جز آنچه‌ را که‌ پیش‌ از خود (از اعمال) فرستاده‌ است‌، نمی‌بیند آن‌گاه‌ آتش‌ به‌ اوروی‌ می‌آورد. پس‌ هرکس‌ از شما که‌ می‌تواند از آتش‌ بپرهیزد ـ ولو با دادن ‌پاره‌ای‌ از خرمایی‌ ـ باید چنین‌ کند».

﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلۡخُنَّسِ١٥

«پس‌ سوگند می‌خورم» «لا» برای‌ نفی‌ نیست‌ بلکه‌ برای‌ تأکید خبر است‌. آری‌! سوگند می‌خورم‌ «به‌ ستاره‌های‌ گردان» که‌ روزها در زیر نور خورشید پنهان‌ شده‌ و به‌ چشم‌ غیر مسلح‌ دیده‌ نمی‌شوند. مراد از این‌ ستارگان‌ در نزد جمهور: ستارگان‌ سیارند مانند زحل‌، مشتری‌، مریخ‌، زهره‌ و عطارد و خنوس ‌آن‌ها بازگشت‌ آن‌ها به‌ اول‌ برج‌ است‌. در کتب‌ حدیث‌ آمده‌است: همه‌ ستارگان ‌«خنس‌» اند زیرا در روز از دیده‌ پنهان‌ می‌شوند.

﴿ٱلۡجَوَارِ ٱلۡکُنَّسِ١٦

ستارگان‌ «سیار» که‌ در مدارهای‌ خود سیر می‌کنند «کز دیده‌ نهان‌ شوند» یعنی: در وقت‌ غروب‌ خود در پشت‌ سر افق‌ پنهان‌ می‌شوند. کنس: برگرفته ‌از کناس‌ یعنی‌ خوابگاهی‌ است‌ که‌ آهوان‌ و درندگان‌ در بیشه‌ از شاخکهای ‌درختان‌ برای‌ خود می‌سازند و در آن‌ پنهان‌ می‌شوند. قول‌ راجح‌ این‌ است‌ که ‌تمام‌ ستارگان‌ «خنس‌» و «کنس‌» اند زیرا همگی‌ آن‌ها در روز از دیده‌ نهان‌ و در شب‌ آشکار می‌شوند، سپس‌ به‌ پنهانگاه‌ خود در زیر افق‌ که‌ همان‌ آشیانه‌ یا برجهای‌ آن‌هاست‌، غایب‌ می‌شوند چنان‌که‌ آهو در آشیانه‌ خود پنهان‌ می‌شود.

﴿وَٱلَّیۡلِ إِذَا عَسۡعَسَ١٧

«و سوگند به‌ شب‌ چون‌ روی‌ آورد» چون‌ شب‌ روی‌ آورد، اعراب‌ می‌گویند: «عسعس ‌اللیل‌» و چون‌ شب‌ پشت‌ کند و برود، نیز می‌گویند: «عسعس‌ اللیل‌». پس ‌این‌ کلمه‌ از الفاظ اضداد است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «معنای‌ روی ‌آوردن‌ در اینجا مناسبتر می‌نماید».

 

﴿وَٱلصُّبۡحِ إِذَا تَنَفَّسَ١٨

«و سوگند به‌ صبح‌ چون‌ دمیدن‌ گیرد» تنفس‌ صبح‌؛ روی‌آوردن‌ و روشنگری ‌آن‌ است‌ زیرا صبح‌ با روح‌ و نسیم‌ جان‌نوازی‌ روی‌ می‌آورد.

﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ کَرِیمٖ١٩

و مقسم ‌علیه‌ این‌ است: «که‌ آن‌ برخوانده‌ پیام‌آور گرامی‌ای‌ است» یعنی: سوگند به‌ همه‌ آنچه‌ ذکر شد که‌ قرآن‌ برخوانده‌ فرستاده‌ گرامی‌، یعنی‌ جبرئیل‌  علیه السلام  است ‌زیرا او قرآن‌ را از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ بر پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرود آورده ‌است‌.

﴿ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی ٱلۡعَرۡشِ مَکِینٖ٢٠

«نیرومندی‌ است» جبرئیل ‌ علیه السلام  که‌ آفرینش‌ عظیم‌ و استوار و قدرت‌ بسیاری‌ دارد «نزد صاحب‌ عرش‌، صاحب‌ مقام‌ است» یعنی: جبرئیل‌ علیه السلام  نزد خدای‌ سبحان‌ دارای ‌مقام‌ بلند و جایگاه‌ و پایگاه‌ رفیع‌ و والایی‌ است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ عندیت‌، نه‌ عندیت‌ مکانی‌ است‌ و نه‌ عندیت‌ سمت‌ و جهت‌ بلکه‌ عندیت‌ اکرام‌ و تشریف‌ و بزرگداشت‌ است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌است: «أنا عند المنکسرة ‌قلوبهم». «من‌ در نزد دلشکستگانم‌».

﴿مُّطَاعٖ ثَمَّ أَمِینٖ٢١

«در آنجا هم‌ مطاع‌ و هم‌ امین‌ است» یعنی: جبرئیل ‌ علیه السلام  در میان‌ فرشتگان‌ آسمان ‌هم‌ مطاع‌ است‌ که‌ فرشتگان‌ به‌ او رجوع‌ می‌کنند و از او فرمان‌ می‌برند و هم‌ متصف‌ به‌ صفت‌ امانت‌ است‌ در امر وحی‌ و غیر آن‌.

﴿وَمَا صَاحِبُکُم بِمَجۡنُونٖ٢٢

«و هم‌ صحبت‌ شما دیوانه‌ نیست» یعنی: ای‌ مردم‌ مکه‌! محمد صلی الله علیه و آله و سلم  همنشین‌ شما دیوانه‌ نیست‌. دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ از آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وصف‌ هم‌سخنی‌ با آنان ‌یادآوری‌ فرمود، اشعار بر این‌ امر است‌ که‌ آن‌ها به‌ حقیقت‌ امر ایشان‌ دانایند ومی‌دانند که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خردمندترین‌ و کامل‌ترین‌ مردم‌ هستند.

 

 

 

﴿وَلَقَدۡ رَءَاهُ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡمُبِینِ٢٣

«و به‌ راستی‌ او را در افق‌ آشکار دیده‌است» یعنی: هم‌صحبت‌ شما محمد صلی الله علیه و آله و سلم  جبرئیل ‌ علیه السلام  را در وقت‌ طلوع‌ خورشید بر کرانه‌ آشکار سمت‌ مشرق‌ آسمان‌ به‌همان‌ شکل‌ و صورت‌ حقیقی‌ وی‌ که‌ دارای‌ ششصد بال‌ بود، دیده ‌است‌ به‌ نحوی‌که‌ برای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  علم‌ بدیهی‌ حاصل‌ شده‌ است‌ که‌ جبرئیل‌  علیه السلام  فرشته‌ای‌ است ‌مقرب‌ که‌ به‌ فرود آوردن‌ وحی‌ از سوی‌ وی‌ می‌توان‌ کاملا مطمئن‌ بود و او شیطان ‌مطرود نیست‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ دومین‌ رؤیت‌ جبرئیل‌ علیه السلام  توسط آن ‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از دیدن‌ اول‌ ایشان‌ در هنگام‌ آغاز وحی‌ در غار حرا بود. مجاهد می‌گوید: «آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در رؤیت‌ دوم‌ جبرئیل‌ را در ناحیه‌ وادی‌ اجیاد که‌ در شرق‌ مکه‌ است‌، دیدند».

﴿وَمَا هُوَ عَلَى ٱلۡغَیۡبِ بِضَنِینٖ٢٤

«و او» یعنی: یار و هم‌صحبت‌ شما محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «در امر غیب» یعنی: در امر وحی‌ و اخبار آسمان‌ «بخیل‌ نیست» پس‌ در رساندن‌ وحی‌ غیبی‌ بخل‌ نمی‌ورزد و در تبلیغ‌ آن‌ کوتاهی‌ نمی‌کند بلکه‌ کلام‌ و احکام‌ خدای‌  عزوجل ‌ را با همه‌ سخاوت ‌و بخشندگی‌ به‌ خلق‌ تعلیم‌ می‌دهد.

﴿وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَیۡطَٰنٖ رَّجِیمٖ٢٥

«و قرآن‌ سخن‌ شیطانی‌ مطرود نیست» یعنی: قرآن‌ سخن‌ و گفتار شیطانی‌ از شیاطین‌ استراق‌ کننده‌ شنود که‌ با شهاب‌های‌ آسمانی‌ طرد می‌شوند، نیست‌ زیرا برخلاف‌ آنچه‌ که‌ قریش‌ می‌گویند، قرآن‌ نه‌ شعر است‌ و نه‌ کهانت‌.

﴿فَأَیۡنَ تَذۡهَبُونَ٢٦

«پس‌ به‌ کجا می‌روید» یعنی: بعد از انکار قرآن‌ و برنتابیدن‌ آن‌ به‌ کدامین‌ راه‌ می‌روید در حالی‌ که‌ حجت‌ بر شما تمام‌ شده‌ است‌؟ عقل‌هایتان‌ در تکذیب‌ این ‌قرآن‌ با وجود روشنی‌ و حقانیت‌ آن‌ به‌ کجا می‌رود؟ به‌ کدام‌ راه‌ می‌روید که‌ از این‌ راهی‌ که‌ برای‌ شما بیان‌ کرده‌ام‌، روشن‌تر باشد؟.

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِکۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِینَ٢٧

«قرآن‌ جز پندی‌ برای‌ عالمیان‌ نیست» که‌ آنان‌ را پند و اندرز داده‌ و به‌ بیان ‌حقیقت‌ برایشان‌ می‌پردازد؛

﴿لِمَن شَآءَ مِنکُمۡ أَن یَسۡتَقِیمَ٢٨

«برای‌ هر یک‌ از شما که‌ بخواهد راست‌ و مستقیم‌ باشد» بر راه‌ حق‌ و ایمان‌ و طاعت‌. آری‌! قرآن‌ فقط برای‌ آنان‌ پندی‌ است‌ و آنانند که‌ از آن‌ بهره‌مند می‌گردند.

﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢٩

«و تا الله پروردگار عالمیان‌ نخواهد شما نیز نخواهید خواست»

یعنی: شما راستی‌ و درستی‌ و استفامت‌ را نمی‌خواهید و بر این‌ خواست‌ قادر هم‌ نمی‌باشید مگر به‌ مشیت‌ و توفیق‌ خداوند متعال‌. استقامت: رفتن‌ به‌ راه‌ راست‌، یعنی‌ راه‌ خداوند فرمانروای‌ آسمآن‌ها و زمین‌ است‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌اند: چون‌ آیه‌ ﴿لِمَن شَآءَ مِنکُمۡ أَن یَسۡتَقِیمَ٢٨ [التکویر: 28] نازل‌ شد، ابوجهل‌ گفت: این‌ امر مربوط به‌ ماست‌؛ اگر بخواهیم‌، با استقامت ‌می‌شویم‌ و اگر نخواهیم‌، نمی‌شویم‌! پس‌ خداوند عزوجل  نازل‌ کرد: «شما نمی‌خواهید مگر آن‌که‌ خداوند پروردگار عالمیان‌ بخواهد». پس‌، از تعمق‌ در سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ به‌ یک‌ نکته‌ مهم‌ می‌رسیم‌ و آن‌ موقوف‌ بودن‌ مشیت‌ بشری‌ به‌مشیت‌ الهی‌ است‌. البته‌ این‌ به‌ معنای‌ مجبور بودن‌ انسان‌ نیست‌ زیرا حق‌ تعالی‌ به ‌علم‌ ازلی‌ خود دانسته‌، سپس‌ اراده‌ کرده‌ و قدرتش‌ را بر آن‌ امر نمایان‌ ساخته‌ است ‌پس‌ علم‌ وی‌ کشف‌ کننده‌ است‌ نه‌ اجبار آور. یعنی‌ خداوند متعال‌ به‌ علم‌ ازلی ‌خود دانسته‌ است‌ که‌ مثلا زید در زندگی‌ خود چه‌ کارهایی‌ می‌کند آن‌گاه‌ تحقق ‌کارهای‌ او را اراده‌ کرده‌ و سپس‌ به‌ قدرت‌ خویش‌ آن‌ کارها را در عرصه‌ واقع ‌نمایان‌ ساخته‌ است‌.


تفسیر سوره‌ عبس

سوره‌ عبس

مکی‌ است‌ و دارای‌ (42) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با ذکر «عبوست‌» که‌ از اوصاف‌ عادتی ‌و جبلی‌ بشر است‌ و بر انسان‌ در هنگام‌ اشتغال‌ آن‌ به‌ کاری‌ مهم‌ چیره‌ می‌شود، «عبس‌» نامیده‌ شد. مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ کریمه‌ گفته‌اند: این‌ سوره‌ در شأن‌ عبدالله بن ‌ام‌ مکتوم‌ رضی الله عنه  پسر دایی‌ (خالو) خدیجه‌ رضی الله عنها  نازل‌ شد. جریان‌ این‌گونه‌ بود که‌ عبدالله بن‌ ام ‌مکتوم‌ رضی الله عنه  نابینا درحالی‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد که‌ جمعی‌ از سران‌ قریش‌ ـ عتبه‌ و شیبه‌ دو فرزند ربیعه‌، ابوجهل‌بن‌ هشام‌، عباس ‌بن ‌عبدالمطلب‌، امیه ‌بن‌ خلف‌ و ولیدبن‌ مغیره‌ ـ نزد ایشان‌ بودند و آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌سوی‌ اسلام‌ دعوتشان‌ می‌کردند، بدان‌ امید که‌ با مسلمان ‌شدنشان ‌دیگران‌ نیز مسلمان‌ شوند. در این‌ اثنا عبدالله بن ‌ام ‌مکتوم‌ رضی الله عنه  گفت: یا رسول‌الله! بر من‌ بخوانید و مرا از آنچه‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ شما تعلیم‌ داده‌ است‌، تعلیم‌ دهید واین‌ سخن‌ خویش‌ را در حالی‌ تکرار می‌کرد که‌ نمی‌دانست‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌دعوت‌ سران‌ قریش‌ مشغول‌اند. پس‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ امر را که‌ او سخن‌شان‌ را قطع‌ می‌کند، ناخوش‌ داشته‌ چهره‌ در هم‌ کشیدند و از وی‌ رو برگردانیدند. همان ‌بود که‌ این‌ سوره‌ نازل‌ شد. بعد از آن‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  ابن‌ام‌مکتوم‌ را گرامی ‌می‌داشتند و چون‌ او را می‌دیدند، می‌گفتند: «مرحبا بمن‌ عاتبنی‌ فیه‌ ربی: خوش ‌آمد کسی‌ که‌ پروردگارم‌ مرا به‌خاطر وی‌ عتاب‌ کرد». آن‌گاه‌ به‌ او می‌گفتند: «آیا هیچ‌ کار و نیازی‌ داری‌؟» یعنی‌ من‌ آماده‌ هستم‌ که‌ به‌ کار و نیاز تو بپردازم‌. و آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دو بار او را به‌عنوان‌ والی‌ (استاندار) مدینه‌ جانشین‌ خویش‌ ساختند، هنگامی‌ که‌ به‌ غزوات‌ می‌رفتند.

روایت‌ شده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از نزول‌ این‌ سوره‌، نه‌ هرگز بر روی‌ فقیری‌ چهره‌ در هم‌ کشیدند و نه‌ خود را به‌ پرداختن‌ به‌ امور توانگری‌ مشغول‌ ساختند.

﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ١

«چهره‌ درهم‌ کشید و روی‌ برتافت» یعنی: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خشمگینانه‌ چهره‌ درهم‌ کشید و روی‌ برگردانید؛

﴿أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ٢

«از این‌که‌ آن‌ مرد نابینا» که‌ عبدالله بن‌ ام ‌مکتوم‌ رضی الله عنه  بود «پیش‌ او آمد» به‌ این ‌ترتیب‌، خدای‌  عزوجل ‌ پیامبرش‌ را بر ترشرویی‌ ایشان‌ در برابر ابن‌ام‌مکتوم‌ سرزنش‌ کرد تا این‌ حقیقت‌ را روشن‌ گرداند که‌ مؤمن‌ فقیر بهتر از توانگر کافر است‌ و این‌که نگریستن‌ به‌سوی‌ مؤمن‌ فقیر، از نگریستن‌ به‌سوی‌ توانگر کافر ـ به‌ سبب‌ طمع ‌بستن‌ در ایمانش‌ ـ اولی‌ و اصلح‌ می‌باشد هرچند که‌ در این‌ امر نیز نوعی‌ از مصلحت ‌نهفته‌ است‌.

﴿وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّهُۥ یَزَّکَّىٰٓ٣

«و تو چه‌ دانی» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «چه ‌بسا او به‌ پاکی‌ گراید» یعنی: شاید آن‌ مرد نابینا به‌ سبب‌ آنچه‌ که‌ از تو می‌آموزد و در نتیجه‌، با انجام‌ دادن‌ عمل‌ صالح‌ از گناهان‌ پاک‌ گردد. این‌ آیه‌ به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد که‌ روگردانیدن‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از آن‌ مرد نابینا، به‌ خاطر تزکیه‌ و پاکسازی‌ غیر وی‌ بود.

﴿أَوۡ یَذَّکَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّکۡرَىٰٓ٤

«یا پند می‌شنید» و از اندرزهایی‌ که‌ آموخته‌ بود، پند می‌گرفت‌ «و آن‌ پند او را سود می‌بخشید» شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ گونه‌ رفتار از جانب‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌مثابه‌ ترک‌ افضل‌ بود لذا نه‌ این‌ کارشان‌ گناه‌ بود و نه‌ در تصادم‌ با اصل‌ عصمت ‌انبیا  علیهم السلام  زیرا این‌ کار ایشان‌ بر اثر انگیزه‌ای‌ سر زد که‌ تابع‌ سرشت‌ انسانی‌ است‌ مانند خشم‌، رضا، خنده‌ و گریه‌، یعنی‌ اموری‌ که‌ در شریعت‌ اسلام‌ تکلیف‌ از آن‌ها مرفوع‌ گردیده‌ است‌. عذر ابن‌ ام‌مکتوم‌ نیز این‌ بود که‌ نمی‌دانست‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ دیگران‌ مشغول‌اند و بدین‌ امید با آنان‌ سخن‌ می‌گویند که‌ به‌ اسلام‌ مشرف‌ شوند.

﴿أَمَّا مَنِ ٱسۡتَغۡنَىٰ٥

«اما کسی‌ که‌ بی‌نیازی‌ نشان‌ می‌دهد» از ایمان‌ و از آنچه‌ که‌ نزد توست‌ از علم‌، یا کسی‌ که‌ دارای‌ ثروت‌ و توانگری‌ مادی‌ است‌؛

﴿فَأَنتَ لَهُۥ تَصَدَّىٰ٦

«پس‌ تو بدو می‌پردازی» یعنی: به‌ او روی‌ می‌آوری‌ و با او سخن‌ می‌گویی‌ در حالی‌ که‌ او تحت‌ تأثیر ثروت‌ و توانگری‌ خویش‌ از تو اظهار بی‌نیازی‌ می‌کند و از آنچه‌ که‌ آورده‌ای‌، روی‌ برمی‌گرداند.

﴿وَمَا عَلَیۡکَ أَلَّا یَزَّکَّىٰ٧

«با آن‌ که‌ اگر پاکدلی‌ پیشه‌ نکند، ایرادی‌ بر تو نیست» یعنی: بر تو در این‌ امر که ‌آن‌ توانگر، مسلمان‌ نشود و به‌راه‌ نیاید، هیچ‌ ایراد و سرزنشی‌ نیست‌ زیرا مأموریت ‌تو فقط ابلاغ‌ پیام‌ الهی‌ است‌ و بس‌ پس‌ دیگر به‌کار کسانی‌ از کفار که‌ در چنان‌ حال ‌و وضعی‌ قرار دارند، چندان‌ اهمیت‌ نده‌.

﴿وَأَمَّا مَن جَآءَکَ یَسۡعَىٰ٨

«و اما آن‌ کس‌ که‌ شتابان‌ پیش‌ تو آمد» به‌ طلب‌ این‌ که‌ او را به‌ راه‌ خیر ارشاد و به‌ اندرزهای‌ الهی‌ موعظه‌ کنی‌؛

﴿وَهُوَ یَخۡشَىٰ٩

«درحالی‌ که‌ او می‌ترسد» از خداوند متعال‌ و ایستادن‌ به‌ پیشگاه‌ وی‌ در روز حساب‌؛

﴿فَأَنتَ عَنۡهُ تَلَهَّىٰ١٠

«پس‌ تو از او به‌ دیگران‌ می‌پردازی» و روی‌ برمی‌گردانی‌. ابن‌ کثیر می‌گوید: «از اینجاست‌ که‌ خداوند عزوجل  به‌ پیامبرش‌ دستور داد تا کسی‌ را به‌ امر ابلاغ‌ و هشدار مخصوص‌ نگرداند بلکه‌ میان‌ شریف‌ و وضیع‌، فقیر و غنی‌، آقا و برده‌، مرد و زن‌ و بزرگسال‌ و خردسال‌ در ابلاغ‌ پیام‌ حق‌ برابری‌ برقرار نماید».

﴿کَلَّآ إِنَّهَا تَذۡکِرَةٞ١١

«زنهار» بعد از آن‌ رویداد، دیگر مانند آن‌ را تکرار نکن‌ که‌ از ارشاد فقیری ‌که‌ به‌ قصد تزکیه‌ و پاکی‌ و پندپذیری‌ نزد تو آمده‌ است‌، روی‌ برتابی‌ و به‌ توانگری ‌مشغول‌ شوی‌ در حالی‌ که‌ آن‌ توانگر از کسانی‌ هم‌ نیست‌ که‌ پاکدلی‌ پیشه‌ می‌کند «هرآینه‌ این‌ها پندی‌ است» یعنی: این‌ آیات‌، یا این‌ سوره‌ پندی‌ است‌ که‌ حق‌ این‌ است‌ تا تو از آن‌ پند گرفته‌ و به‌موجب‌ آن‌ عمل‌ کنی‌ و امتت‌ نیز باید به‌موجب‌ آن ‌عمل‌ کنند.

﴿فَمَن شَآءَ ذَکَرَهُۥ١٢

«تا هرکه‌ خواهد، از آن‌ پند گیرد» یعنی: هرکس‌ به‌ آیات‌ قرآن‌ و اندرزهای‌ این ‌سوره‌ رغبت‌ داشته ‌باشد، از آن‌ها پند می‌گیرد، آن‌ها را حفظ می‌کند و به‌ موجب ‌آن‌ها عمل‌ می‌نماید.

 

 

﴿فِی صُحُفٖ مُّکَرَّمَةٖ١٣

«در میان‌ صحیفه‌هایی‌ ارجمند» یعنی: آیات‌ قرآن‌ پندی‌ است‌ که‌ در میان ‌صحیفه‌هایی‌ قرار دارد که‌ نزد خداوند متعال‌ گرامی‌ است‌ به‌سبب‌ علم‌ و حکمتی‌ که ‌در آن‌هاست‌، یا به‌ این‌ دلیل‌ که‌ این‌ آیات‌ از لوح‌ محفوظ فرود آورده‌ شده ‌است‌ ؛

﴿مَّرۡفُوعَةٖ مُّطَهَّرَةِۢ١٤

«والا است‌ و بلند قدر» قرآن‌ در نزد خدای‌  عزوجل  «پاک‌ شده» و منزه‌ است‌ از پلیدی‌ و تحریف‌، که‌ آن‌ را جز پاکان‌ مساس‌ نمی‌کنند و از دستبرد شیاطین‌ و کفار محفوظ و نگاه‌ داشته‌ شده‌ است‌ به‌گونه‌ای‌ که‌ هرگز به‌ آن‌ دسترسی‌ ندارند؛

﴿بِأَیۡدِی سَفَرَةٖ١٥

این‌ قرآن‌ «به‌ دست‌های‌ نویسندگانی» است‌. سفره: فرشتگانی‌اند که‌ به‌کار انتقال ‌وحی‌ در میان‌ خدای‌  عزوجل ‌ و پیامبرانش‌ می‌پردازند، از ماده‌ سفارت‌ که ‌رفت ‌و آمد برای‌ آوردن‌ اصلاح‌ در میان‌ قوم‌ است‌؛

﴿کِرَامِۢ بَرَرَةٖ١٦

«که‌ گرامی‌اند» آن‌ سفیران‌ وحی‌ نزد پروردگارشان‌، پاکیزه‌اند از گناهان‌ و «نیکوکار» اند، یعنی‌ پرهیزگارانی‌ هستند که‌ مطیع‌ پروردگارشان‌ می‌باشند و در ایمان‌ خویش‌ صادق‌ و راستگویند. ابن‌جریر می‌گوید: «صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ سَفَره‌ فرشتگانی‌اند که‌ سفیران‌ میان‌ خداوند عزوجل  و خلقش‌ می‌باشند و از این‌ ماده‌ است ‌سفیر، یعنی‌ کسی‌ که‌ در میان‌ مردم‌ به‌ صلح‌ و خیر می‌کوشد».

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «الذی‌ یقرأ القرآن‌ وهو ماهر به‌ مع‌ السَفَرة الکرام‌ البَرَرَة‌ والذی‌ یقرؤه‌ وهو علیه‌ شاق‌ له‌ أجران». «کسی‌ که‌ قرآن‌ می‌خواند و ماهر به‌ قرآن‌ است‌، با سفیران‌ گرامی‌ نیکوکردار همراه‌ می‌باشد و کسی‌ که‌ آن‌ را می‌خواند و خواندنش‌ بر وی‌ دشوار است‌، برایش‌ دو پاداش‌ است».

﴿قُتِلَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَآ أَکۡفَرَهُۥ١٧

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ از طبیعت‌ کفار سخن‌ گفته‌ و به‌ طور ضمنی‌ پیامبرش‌ را از عدم ‌ایمان‌ آوردن‌ آن‌ها دلجویی‌ می‌کند و انسآن‌ها را به‌ اندرز گرفتن‌ و شکر نعمت ‌برمی‌انگیزد: «کشته‌ باد انسان‌، چه‌ ناسپاس‌ است‌!» یعنی: لعنت‌ بر انسان‌ کافر باد، چه‌ قدر در کفر خویش‌ سخت‌سر است‌! این‌ نفرینی‌ سخت‌ علیه‌ انسان‌ کافر به‌ سبب ‌افراطش‌ در کفر و به‌ تعجب‌ واداشتن‌ از ناسپاسی‌ نعمت‌هاست‌. یا استفهام‌ توبیخی ‌است‌، یعنی‌ چه‌ چیز او را بر کفر وا داشته ‌است‌ با آن‌ که‌ کفر هیچ‌ مبنی‌ و تکیه‌گاهی ‌از حق‌ ندارد؟

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: این‌ آیه‌ درباره‌ عتبه‌ بن ‌ابی‌ل هب‌ نازل‌ شد هنگامی‌ که‌ گفت: من‌ به‌ پروردگار ستارگان‌ کافرم‌.

﴿مِنۡ أَیِّ شَیۡءٍ خَلَقَهُۥ١٨

«او را از چه‌چیز آفریده‌است‌؟» یعنی: خداوند عزوجل  این‌ انسان‌ کافر ناسپاس‌ را از چه‌ چیز آفریده ‌است‌؟.

﴿مِن نُّطۡفَةٍ خَلَقَهُۥ فَقَدَّرَهُۥ١٩

«از نطفه‌ای‌ خلقش‌ کرد» یعنی: او را از آب‌ بی‌مقداری‌ آفرید پس‌ برای‌ کسی‌ که‌ دوبار از مخرج‌ بول‌ بیرون‌ آمده‌ است‌، چگونه‌ شایسته‌ است‌ که‌ تکبر ورزد؟ «پس‌ اندازه‌ مقررش‌ بخشید» یعنی: خدای‌  عزوجل ‌ بعد از آفرینش‌ انسان‌ از نطفه‌، او را خلقی‌ استوار و به‌اندازه‌ گردانید و او را آماده‌ کرد تا به‌ مصالح‌ و منافعش ‌بپردازد و برای‌ او دو دست‌ و دو پا و دو چشم‌ و سایر آلات‌ و حواس‌ را آفرید؛

﴿ثُمَّ ٱلسَّبِیلَ یَسَّرَهُۥ٢٠

«سپس‌ راه‌ را بر او آسان‌ گردانید» یعنی: سپس‌ راه‌ به‌دست ‌آوردن‌ خیر یا شر را برای‌ او هموار و آسان‌ گردانید.

﴿ثُمَّ أَمَاتَهُۥ فَأَقۡبَرَهُۥ٢١

«سپس‌ او را میراند و در گورش‌ نهاد» یعنی: سپس‌ خداوند متعال‌ انسان‌ را دارای ‌قبری‌ گردانید که‌ به‌ عنوان‌ گرامیداشتش‌ در آن‌ مستور و پوشانیده‌ می‌شود لذا او را از کسانی‌ نگردانید که‌ اجسادشان‌ بر روی‌ زمین‌ افگنده‌ می‌شود تا درندگان‌ و پرندگان‌ لاشه‌شان‌ را بخورند.

﴿ثُمَّ إِذَا شَآءَ أَنشَرَهُۥ٢٢

«سپس‌ چون‌ بخواهد، او را برانگیزد» یعنی: سپس‌ هنگامی‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ حشرونشرش‌ را اراده‌ کند، او را بعد از مرگش‌ زنده‌ می‌گرداند. گفنی‌ است‌ که‌ همه‌ این‌ انتقالات‌؛ یعنی‌ انتقال‌ اولی‌ انسان‌ از آبی‌ بی‌مقدار به‌ جنین‌، سپس‌ انتقال‌ دومی ‌او به‌ موجودی‌ ممیز میان‌ خیر و شر و سرانجام‌ انتقال‌ نهایی‌ او با میراندن‌ و در قبر کردن‌، دلایلی‌ روشن‌ بر این‌ امرند که‌ حق‌ تعالی‌ هر وقت‌ بخواهد، این‌ انسان ‌را از قبرش‌ نیز برمی‌انگیزد و حشر و نشر می‌کند.

﴿کَلَّا لَمَّا یَقۡضِ مَآ أَمَرَهُۥ٢٣

«ولی‌ نه‌!» قضیه‌ چنان‌ نیست‌ که‌ آن‌ انسان‌ کافر می‌گوید «او هرگز آنچه‌ را به‌ او دستور داده‌ شده‌ بود، به‌ جای‌ نیاورد» بلکه‌ برخی‌ انسان‌ها با کفر و برخی‌ با عصیان‌، در اوامر خداوند عزوجل  خلل‌ انداختند و آنچه‌ را که‌ او بدان‌ فرمان‌ داده ‌بود، جز اندکی ‌از آنان‌ به‌ عمل‌ نیاوردند. و این‌ هشدار و تنبیهی‌ است‌ به‌ انسان‌ که‌ باید از وضع‌ و حال‌ نادرستی‌ که‌ دارد بیرون‌ آید.

﴿فَلۡیَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ إِلَىٰ طَعَامِهِۦٓ٢٤

«پس‌ انسان‌ باید به‌ خوراک‌ خود بنگرد» یعنی: باید انسان‌ به‌ دیده‌ تأمل‌ بنگرد که‌ چگونه‌ خداوند متعال‌ خوراک‌ وی‌ را که‌ سبب‌ حیاتش‌ گردانیده‌ است‌، آفرید؟.

﴿أَنَّا صَبَبۡنَا ٱلۡمَآءَ صَبّٗا٢٥

بیان‌ کیفیت‌ پدید آوردن‌ خوراک‌ انسان‌ این‌ است‌ که: «ما آب‌ را به ‌فراوانی ‌ریختیم» از ابر.

﴿ثُمَّ شَقَقۡنَا ٱلۡأَرۡضَ شَقّٗا٢٦

«آن‌گاه‌ زمین‌ را با شکافتنی‌ شکافتیم» یعنی: زمین‌ را با رستنی‌هایی‌ که‌ از آن ‌به‌سبب‌ فرود آمدن‌ باران‌ برآمده‌ است‌؛ به‌ شکافتنی‌ نیک‌ و شگرف‌ و به‌ گونه‌ای ‌شکافتیم‌ که‌ با حالات‌ مختلفه‌ آن‌ رستنی‌ سازگار و متناسب‌ باشد؛ از کوچکی‌ تا بزرگی‌ آن‌ و نیز در شکل‌ و هیأت‌، رنگ‌ و طعم‌ و اغراض‌ متنوع‌ دیگری‌ مانند کاربرد آن‌ به‌ عنوان‌ غذا، دوا و چراگاه‌ که‌ از آن‌ مورد لحاظ می‌باشد. به‌ همین‌ جهت‌ خداوند عزوجل  بعد از آن‌، هشت‌ نوع‌ از انواع‌ رستنی‌ها را به‌شرح‌ آتی‌ ذکر نمود:

﴿فَأَنۢبَتۡنَا فِیهَا حَبّٗا٢٧

«پس‌ در آن‌ دانه‌ها را» که‌ به ‌وسیله‌ آن‌ها تغذی‌ حاصل‌ می‌شود «رویانیدیم» یعنی: رستنی‌ها پیوسته‌ رشد می‌کنند و بر نمو خود می‌افزایند تا سرانجام‌ به‌ دانه ‌تبدیل‌ می‌شوند.

 

 

﴿وَعِنَبٗا وَقَضۡبٗا٢٨

«و نیز» در آن «انگور و سبزیجات‌ را» رویانیدیم‌. قضب: علفهای‌ تازه‌ای‌ است ‌که‌ چهارپایان‌ با آن‌ تغذیه‌ می‌شوند مانند سبدر، اسپست‌ و یونجه‌. آن‌ را «قضب‌» نامیدند زیرا پشت‌ سر هم‌ رشد می‌کند و باربار درو می‌شود.

﴿وَزَیۡتُونٗا وَنَخۡلٗا٢٩

«و» نیز رویانیدیم «درخت‌ زیتون‌ و خرما را» که‌ غذا و میوه‌ آن‌ها معروف‌ است‌.

﴿وَحَدَآئِقَ غُلۡبٗا٣٠

«و باغ‌های‌ انبوه‌ را» نخل‌ غلب: درختان‌ خرمای‌ اصیل‌، تنومند و ضخیمی ‌است‌ که‌ به‌ طور پرپشت‌ و به‌ تعداد زیاد در نخلستان‌ قد برافراشته‌ باشد.

﴿وَفَٰکِهَةٗ وَأَبّٗا٣١

«و میوه‌ و علف‌ را» فاکهه: هر چیزی‌ است‌ که‌ مردم‌ از میوه‌ها می‌خورند. آن‌ را عام‌ ذکر کرد تا شامل‌ تمام‌ انواع‌ آن‌ بشود. أب: تمام‌ رستنی‌هایی‌ است‌ که‌ نه‌ مردم‌ آن‌ را می‌خورند و نه‌ کشت‌ می‌کنند، مانند علف‌های‌ هرز و چراگاه‌های‌ حیوانات‌.

﴿مَّتَٰعٗا لَّکُمۡ وَلِأَنۡعَٰمِکُمۡ٣٢

«تا متاعی‌ برای‌ شما و چهارپایانتان‌ باشد» یعنی: آن‌ها را رویانیدیم‌ تا شما و چهارپایانتان‌ از آن‌ها بهره‌ بگیرید زیرا بعضی‌ از انواع‌ ذکر شده‌ خوراک‌ خود شماست‌ و بعضی‌ هم‌ خوراک‌ چهارپایانتان‌.

خلاصه‌ این‌که‌ مراد از ذکر این‌ اشیاء سه‌ چیز است:

1-  بیان‌ شواهدی‌ که‌ دال‌ بر توحید حق‌ تعالی‌ می‌باشد.

2-  بیان‌ دلایل‌ بر قدرت‌ حق‌ تعالی‌ در امر معاد و رستاخیز.

3-  ترغیب‌ به‌ ایمان‌ و طاعت‌ زیرا برای‌ شخص‌ عاقل‌ سزاوار نیست‌ که‌ از طاعت‌ خداوندی‌ که‌ با این‌ انواع‌ گونه‌گون‌ از نعمت‌های بسیار بر بندگانش‌ احسان ‌کرده ‌است‌، تمرد و سرکشی‌ کند.

﴿فَإِذَا جَآءَتِ ٱلصَّآخَّةُ٣٣

«پس‌ چون‌ بانگ‌ سخت» یعنی: بانگ‌ گوش‌ خراش‌ روز قیامت‌ که‌ گوشها را کر می‌سازد «در رسد» . صخ: زدن‌ آهن‌ بر آهنی‌ دیگر، یا زدن‌ با عصا بر چیزی‌ است‌ که‌ از آن‌ آواز گوش‌خراشی‌ پدید آید.

﴿یَوۡمَ یَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِیهِ٣٤ وَأُمِّهِۦ وَأَبِیهِ٣٥ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِیهِ٣٦

«روزی‌ که‌ آدمی‌ از برادرش‌ و از مادرش‌ و از پدرش‌ و از زنش‌ و فرزندانش ‌می‌گریزد» در حالی‌که‌ این‌ گروه‌ مخصوص‌ترین‌ نزدیکان‌ او و سزاوارترین‌ آن‌ها به ‌مهر و رأفت‌ و عنایتش‌ هستند و عامل‌ فرارشان‌ چیزی‌ جز هول‌ و هراس‌ بزرگ‌ و هنگامه‌ وحشتناک‌ قیامت‌ نیست‌. چنان‌ که‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ بازتابگر گوشه‌ای‌ از این ‌وحشت‌ بزرگ‌ می‌باشد: «تحشرون‌ حفاة‌ عراة مشاة غرلا، قال: فقالت‌ زوجته: یا رسول‌الله‌، ننظر أو یری‌ بعضنا عورة‌ بعض‌؟ قال: لکل‌ امری‌ء منهم‌ یومئذ شأن‌ یغنیه». «پای‌ برهنه‌، بدن‌ عریان‌، پای‌ پیاده‌ و ختنه ‌ناشده‌ محشور می‌شوید. راوی‌ می‌گوید: پس‌ همسر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از ایشان‌ پرسید: یا رسول‌ الله! آیا بعضی‌ از ما عورت ‌بعضی ‌دیگر را می‌نگریم‌، یا می‌بینیم‌؟ فرمودند: در آن‌ روز هرکس‌ از آنان‌ را شغلی‌ است‌ که‌ او را کفایت‌ می‌کند» (آیه‌ بعد). یعنی‌ هرکس‌ چنان‌ به‌ هول‌ و هراس‌ و پریشانی‌ خود غرق‌ است‌ که‌ به‌ این‌ امر پرداخته‌ نمی‌تواند.

﴿لِکُلِّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُمۡ یَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ یُغۡنِیهِ٣٧

«در آن‌ روز هرکس‌ از آنان‌ را کاری‌ است‌ که‌ او را به‌ خود مشغول‌ می‌دارد» و از نزدیکانش‌ بازداشته‌ و برمی‌گرداند چنان‌ که‌ او از بیم‌ آن‌که‌ مبادا نزدیکانش‌ چیزی ‌از او مطالبه‌ نمایند و برای‌ این‌ که‌ سختی‌ و حیرانی‌ او را نبینند، از آنان‌ می‌گریزد.

﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ مُّسۡفِرَةٞ٣٨ ضَاحِکَةٞ مُّسۡتَبۡشِرَةٞ٣٩

«در آن‌ روز چهره‌هایی‌ روشنند» و تابناک‌ و درخشنده‌ «خندان‌ و شادمانند» که ‌این‌ چهره‌ها، چهره‌های‌ مؤمنان‌ است‌ زیرا ایشان‌ در هنگامه‌ محشر به‌ این‌ امر پی ‌می‌برند که‌ نعمت‌ها و اکرام‌های‌ عظیمی‌ در انتظارشان‌ است‌.

﴿وَوُجُوهٞ یَوۡمَئِذٍ عَلَیۡهَا غَبَرَةٞ٤٠

«و در آن‌ روز چهره‌هایی‌ است‌ که‌ بر آن‌ها غبار نشسته» زیرا می‌بینند که‌ خدای ‌ عزوجل ‌ عذاب‌ سختی‌ را برایشان‌ آماده‌ نموده‌ است‌.

﴿تَرۡهَقُهَا قَتَرَةٌ٤١

«بر آن‌ها تیرگی‌ غالب‌ آمده‌ است» یعنی: آن‌ چهره‌های‌ غبارآلود را سیاهی‌، گرفتگی‌، ذلت‌، سختی‌ و خاکساری‌ فرو گرفته‌ است‌. نسفی‌ می‌گوید: «تو وحشتناک‌تر از آن‌ نمی‌بینی‌ که‌ غبار و سیاهی‌ هردو در یک‌ چهره‌ جمع‌ شود».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَفَرَةُ ٱلۡفَجَرَةُ٤٢

«آنان‌ همان‌ کافران‌ بدکارند» یعنی: صاحبان‌ چهره‌های‌ درهم‌ تکیده‌ بی‌رمق‌ غبار آلود سیاه‌ زشت‌ ذلیل‌، همان‌ نافرمانان‌ دروغگوی‌ کافرکیش‌اند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ بیان‌ حال‌ این‌ دو گروه‌ در این‌ آیه‌ کریمه‌ و مانند آن‌ از آیات‌، نفی‌ وجود گروه‌ سومی‌ را اقتضا نمی‌کند و گروه‌ سوم‌ ـ چنان‌که‌ امام‌ رازی‌ گفته ‌است‌ ـ مؤمنان‌ گنهکار یا فاسق‌اند.


تفسیر سوره‌ انفطار

سوره‌ انفطار

مکی‌ است‌ و دارای‌ (19) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت «انفطار» نامیده‌ شد که‌ با این‌ فرموده ‌حق‌ تعالی: ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ١ [الانفطار: 1] که‌ تفسیر آن‌ خواهد آمد افتتاح‌ شده‌ است‌.

سوره‌ انفطار، اولا از انقلاب‌ کونی‌ای‌ سخن‌ می‌گوید که‌ در روز قیامت‌ پدید خواهد آمد سپس‌ انسان‌ ناسپاس‌ در آن‌ مورد هشدار و سرزنش‌ قرار می‌گیرد و در نهایت‌ هم‌ علت‌ انکار منکران‌ بیان‌ می‌شود.

فضیلت‌ آن: نسائی‌ از جابر رضی الله عنه  روایت‌ کرده ‌است‌ که‌ فرمود: معاذ پیش‌نماز مردم‌ بود و نماز را طولانی‌ کرد. در این‌ اثنا یکی‌ از افرادی‌ که‌ به‌ او اقتدا کرده‌ بود، نماز خود در پشت‌ سر وی‌ را قطع‌ نموده‌ به‌ گوشه‌ مسجد رفت‌، به‌ تنهایی‌ نماز گزارد و از مسجد بیرون‌ شد. چون‌ این‌ خبر به‌ معاذ رسید، گفت: فلان‌، شخصی ‌است‌ منافق‌. پس‌ قضیه‌ را به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بردند. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  از آن‌ شخص ‌سؤال‌ کردند که‌ چرا نمازش‌ در پشت‌ سر معاذ را رها کرده‌ است‌؟ او گفت: یا رسول‌الله! من‌ آمدم‌ که‌ پشت‌ سر وی‌ نماز بگزارم‌ اما وی‌ نماز را بر من‌ طولانی‌ کرد، بناچار بازگشته‌ در گوشه‌ مسجد نماز گزاردم‌ و رفتم‌ که‌ به‌ شترم‌ علف‌ بدهم‌. پس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ معاذ فرمودند: «أفتان‌ أنت‌ یا معاذ؟ أین‌ کنت‌ عن‌ ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى١ [الأعلى: 1]  و ﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا١ [الشمس: 1] و ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ١ [الانفطار: 1]: ای‌ معاذ! آیا تو فتنه‌گری‌؟ کجا بودی‌ از خواندن‌ سوره‌های: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى١ و﴿وَٱلضُّحَىٰ١ [الضحى: 1] و ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ١ [الانفطار: 1] و﴿وَٱلَّیۡلِ إِذَا یَغۡشَىٰ١ [اللیل: 1]» یعنی: چرا از این‌ سوره‌های‌ متوسط بر آنان ‌نمی‌خوانی‌ که‌ در کار دین‌ به‌ ملال‌ نیفتند و از نماز دلتنگ‌ نشوند زیرا اگر چنین ‌شود، از دین‌ دلتنگ‌ گشته‌ و به‌ فتنه‌ درافتاده‌اند.

﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ١

«آن‌گاه‌ که» در هنگامه‌ برپائی‌ قیامت «آسمان‌ منفطر شود» انفطار آسمان‌؛ شکافته‌ شدن‌ و از هم ‌گسستن‌ آن‌ برای‌ فرود آمدن‌ فرشتگان‌ از آن‌ است‌؛

﴿وَإِذَا ٱلۡکَوَاکِبُ ٱنتَثَرَتۡ٢

«و آن‌گاه‌ که‌ ستارگان‌ پراکنده‌ شوند» یعنی: فروریزند و متفرق‌ شوند؛

﴿وَإِذَا ٱلۡبِحَارُ فُجِّرَتۡ٣

«و آن‌گاه‌ که‌ دریاها از جا برکنده‌ شوند» یعنی: بعضی‌ در بعضی‌دیگر روان‌ گردند و همه‌ به‌ هم‌ راه‌ یابند به‌ طوری‌که‌ به‌ دریای‌ واحدی‌ تبدیل‌ شوند و دریاهای‌ شیرین ‌با دریاهای‌ شور در هم‌ آمیزد؛

﴿وَإِذَا ٱلۡقُبُورُ بُعۡثِرَتۡ٤

«و آن‌گاه‌ که‌ گورها زیر و زبر شود» یعنی: خاک‌ گورها زیر و زبر شود و مردگانی ‌که‌ در آن‌ها هستند، بیرون‌ آیند؛

﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ وَأَخَّرَتۡ٥

«هر نفسی‌، آنچه‌ را پیش‌ فرستاده‌ بود و آنچه‌ را بازپس‌ گذاشته‌ بود بداند» یعنی: در آن‌ هنگام‌ نامه‌های‌ اعمال‌ منتشر می‌شود و هرکس‌ آنچه‌ را از خیر یا شر پیش ‌فرستاده‌ بود و آنچه‌ را که‌ پس‌ از خود از روش‌ نیک‌ یا بد در دنیا باقی‌ گذاشته‌ بود، می‌داند. و چنان‌که‌ در سوره‌ قبل‌ گذشت‌، پدیده‌های‌ یاد شده‌، در آستانه‌ قیام ‌قیامت‌ روی‌ می‌دهد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ ٱلۡکَرِیمِ٦

«های‌ ای‌ انسان» کافر «چه‌ چیز تو را در باره‌ پروردگار بخشنده‌ات‌ مغرور کرد؟» یعنی: چه‌ چیز تو را فریفت‌ و غره‌ کرد که‌ به‌ پروردگار کریم‌ و بخشنده‌ات‌ کافر شدی‌، به‌ پروردگاری‌ که‌ بر تو در دنیا با کامل‌ کردن‌ آفرینش‌ و حواست‌ فضل‌ و بخشش‌ نمود، تو را عاقل‌ و فهمیده‌ گردانید، به‌ تو روزی‌ داد و بر تو با نعمت‌هایی‌که‌ بر انکار هیچ‌ چیز از آن‌ها قادر نیستی‌، انعام‌ گذاشت‌. برخی‌ گفته‌اند: انسان‌ را عفو خداوند عزوجل  مغرور کرد زیرا او انسان‌ را در اولین ‌گام‌ گناه‌ و نافرمانی‌اش‌ به ‌شتاب‌ مؤاخذه‌ و مجازات‌ نکرد. نقل‌ است‌ که‌ به‌ فضل‌بن‌عیاض‌ گفتند: اگر خداوند عزوجل  در روز قیامت‌ تو را در پیشگاه‌ خود ایستاده‌ کند و به‌ تو بگوید: «چه‌ چیز تو را به‌ پروردگار کریمت‌ غره‌ کرد؟» در پاسخش‌ چه‌ می‌گویی‌؟ گفت: «می‌گویم: مرا پرده‌های‌ فروانداخته‌ات‌ مغرور ساخت‌ زیرا ذات‌ کریمت‌ ستار عیب پوش‌ است‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم آیه: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ ٱلۡکَرِیمِ٦ [الانفطار: 6] را می‌خواندند، می‌فرمودند: «انسان‌ را جهلش ‌مغرور و فریفته‌ ساخت‌».

برخی‌ از مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ گفته‌اند: این‌ آیه‌ درباره ‌ابی ‌بن‌ خلف‌ یا درباره‌ ابی‌اشدبن‌کلده‌ جمحی‌ نازل‌ شد. ولی‌ ابن‌ عباس رضی الله عنهما  می‌گوید: «مراد از انسان‌ در اینجا، ولیدبن‌ مغیره‌ است‌».

﴿ٱلَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّىٰکَ فَعَدَلَکَ٧

آری‌! ای‌ انسان‌ کافر و ناسپاس‌، چه‌ چیز تو را در باره‌ پروردگار بخشنده‌ات ‌مغرور ساخت‌؟ «همان‌ کس‌ که‌ تو را آفرید» از نطفه‌ درحالی‌ که‌ چیزی‌ نبودی ‌«پس‌ استوار کرد» تو را به‌ اندام‌های‌ درست‌، به‌ صورت‌ و هیأت‌ کسی‌ که‌ می‌شنوی‌، می‌بینی‌ و درک‌ می‌کنی‌ «و آن‌گاه‌ تو را سامان‌ بخشید» به‌ بخشیدن ‌قامت‌ نیکو، حسن‌ صورت‌ و تعادل‌ اعضا به‌ طوری‌که‌ هیچ‌ تفاوتی‌ در آن‌ها نیست‌ و مثلا چنین‌ نیست‌ که‌ یک‌ دست‌ یا یک‌ پایت‌ از دست‌ یا پای‌ دیگرت‌ بلندتر باشد.

﴿فِیٓ أَیِّ صُورَةٖ مَّا شَآءَ رَکَّبَکَ٨

«و به‌ هر صورتی‌ که‌ خواست» از صورت‌های‌ مختلف‌ در زیبایی‌ یا زشتی «تو را ترکیب‌ کرد» و این‌ تو نبودی‌ که‌ صورت‌ خویش‌ را ترکیب‌ و انتخاب‌ کنی‌. یا تو را در صورت‌ و ساختاری‌ ترکیب‌ کرد که‌ از آراسته‌ترین‌ و معتدل‌ترین‌ ترکیبهاست‌.

﴿کَلَّا بَلۡ تُکَذِّبُونَ بِٱلدِّینِ٩

آن‌گاه‌ خداوند عزوجل  بعد از بیان‌ نشانه‌های‌ قیامت‌ و بعد از برشمردن‌ نعمت‌های خود بر انسان‌ و انکار و ناسپاسی‌ آن‌ها از سوی‌ وی‌، علت‌ این‌ انکار را که‌ تکذیب ‌رستاخیز است‌ ذکر می‌کند: «نه‌، چنین‌ نیست‌ بلکه دین‌ را دروغ‌ می‌شمرید» مراد از دین: دریافت‌ جزای‌ اعمال‌ در روز قیامت‌، یا دین‌ اسلام‌ است‌. کلا: کلمه‌ای‌ است ‌برای‌ تنبیه‌ و هشدار دادن‌ به‌ آن‌ انسان‌ کافر در این‌ مورد که‌ پندارهایش‌ نادرست ‌است‌ و او نباید به‌ کرم‌ خداوند عزوجل  مغرور شده‌ و نعمت‌ و فضلش‌ را وسیله‌ای ‌به‌سوی‌ کفر بگرداند.

﴿وَإِنَّ عَلَیۡکُمۡ لَحَٰفِظِینَ١٠ کِرَامٗا کَٰتِبِینَ١١

«و قطعا بر شما نگهبانانی‌ گماشته‌ شده‌اند» از فرشتگان‌ که‌ اعمال‌ و سخنانتان‌ را ثبت‌ و ضبط می‌کنند «که» آن‌ فرشتگان‌ نگهبان‌ «نویسندگانی‌ گرامی‌قدرند» پس‌ شما نیز باید قدر و حرمت‌ ایشان‌ را نگاه‌ دارید و با ارتکاب‌ اعمال‌ زشت‌ و گفتن ‌سخنان‌ ناپسند، به‌ آن‌ها بی‌حرمتی‌ نکنید.

﴿یَعۡلَمُونَ مَا تَفۡعَلُونَ١٢

«آنچه‌ را می‌کنید، می‌دانند» یعنی: شما روز جزا را دروغ‌ می‌شمارید در حالی‌که‌ فرشتگان‌ خداوند عزوجل  بر شما گماشته‌ شده‌اند و اعمال‌ شما را می‌نویسند تا روز قیامت‌ در برابر آن‌ها مورد محاسبه‌ قرار گیرید و آن‌ فرشتگان‌ هر چه‌ را که‌ می‌کنبد می‌دانند و می‌نویسند پس‌ چیزی‌ از اعمال‌ شما بر ایشان‌ پنهان‌ نمی‌ماند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنهما  آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «إن‌ الله‌ ینهاکم‌ عن‌ التعری‌، فاستحیوا من‌ ملائکة‌ الله‌ الذین‌ معکم‌، الکرام ‌الکاتبین‌، الذین‌ لا یفارقونکم‌ إلا عند ثلاث‌ حالات: الغائط، والجنابة‌، والغسل‌، فإذا اغتسل‌ أحدکم‌ بالعراء فلیستـتر بثوبه‌ أو بجرم‌ حائط، أو ببعیرة». «خداوند عزوجل  شما را از برهنه ‌شدن‌ نهی‌ می‌کند پس‌ از فرشتگان‌ خداوند عزوجل  که‌ همراه‌ شما هستند حیا کنید؛ از آن‌ نویسندگان‌ گرامی‌قدری‌ که‌ از شما جدا نمی‌شوند مگر در سه‌ حالت: رفتن ‌شما به‌ قضای‌ حاجت‌، حالت‌ جنابت‌ و حالت‌ غسل‌ و چون‌ یکی‌ از شما در فضایی ‌باز غسل‌ می‌کند، باید خود را با جامه‌ خویش‌، یا به‌ پناه‌ دیواری‌، یا به‌ شتری‌ استتار کند».

﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِی نَعِیمٖ١٣ وَإِنَّ ٱلۡفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٖ١٤

«بی‌گمان‌ ابرار» یعنی: مؤمنان‌ راستینی‌ که‌ کار نیک‌ انجام‌ می‌دهند و در تمام‌ کارهای‌ خویش‌ تقوی‌ را مد نظر داشته‌ و از خدای‌  عزوجل ‌ پروا می‌کنند؛ «در نعمت‌اند» یعنی: در نازونعمت‌ بهشتی‌ قرار دارند «و بی‌گمان‌ فجار» جمع‌ فاجر است‌. یعنی‌ کفاری‌ که‌ شریعت‌ الهی‌ را ترک‌ کرده‌اند «در دوزخند» بنابراین‌، مراد از «فجار» کفارند و این‌ خطاب‌، مرتکبان‌ گناه‌ کبیره‌ را شامل‌ نمی‌شود.

﴿یَصۡلَوۡنَهَا یَوۡمَ ٱلدِّینِ١٥

«در روز جزا وارد آن‌ می‌شوند» یعنی: این‌ کفار فجار در روز جزایی‌ که‌ منکر آن‌ بودند، وارد دوزخ‌ می‌شوند و در کام‌ شعله‌های‌ سرکش‌ آن‌، سختی‌ها می‌چشند وعذابها می‌بینند. امام‌ رازی‌ نقل‌ کرده‌است‌ که: «سلیمان‌ بن‌ عبدالملک‌ خلیفه‌ اموی ‌عازم‌ مکه‌ بود و در راه‌ مکه‌ از مدینه‌ می‌گذشت‌ پس‌ در دیداری‌ که‌ با ابوحازم‌ داشت‌، به‌ وی‌ گفت: فردای‌ قیامت‌ قرار گرفتن‌ در پیشگاه‌ خداوند عزوجل  چگونه ‌است‌؟ ابوحازم‌ گفت: اما نیکوکار؛ او همانند شخص‌ سفرکرده‌ای‌ است‌ که‌ از سفر نزد خانواده‌اش‌ برمی‌گردد و اما بدکار پس‌ او همچون‌ برده‌ گریزپایی‌ است‌ که‌ نزد مولای‌ خویش‌ آورده‌ می‌شود. راوی‌ می‌گوید: سلیمان‌ گریست‌ و سپس‌ گفت: ای ‌کاش‌ می‌دانستم‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ با ما چه‌ می‌کند؟! ابوحازم‌ گفت: این‌ کار ساده‌ای‌ است‌؛ عملت‌ را بر کتاب‌ خداوند عزوجل  عرضه‌ بدار، آن‌ وقت‌ می‌دانی‌ که‌ او با تو چه‌ خواهدکرد. سلیمان‌ گفت: این‌ توصیه‌ تو در کجای‌ کتاب‌ خدا عزوجل  آمده ‌است‌؟ ابوحازم‌ گفت: ﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِی نَعِیمٖ١٣ وَإِنَّ ٱلۡفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٖ١٤ [الانفطار: 13-14]. سلیمان ‌گفت: در این‌ صورت‌، رحمت‌ خداوند عزوجل  در کجاست‌؟ ابوحازم‌ پاسخ‌ داد:﴿إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ [الأعراف: 56] «بی‌گمان‌ رحمت‌ خداوند عزوجل  به‌ نیکوکاران‌ نزدیک ‌است‌».

﴿وَمَا هُمۡ عَنۡهَا بِغَآئِبِینَ١٦

«و از آن‌ غایب‌ نیستند» یعنی: دوزخیان‌ فاجر کافر، هرگز برای‌ ساعتی‌ هم‌ از دوزخ‌ جدا نشده‌ و از آن‌ دور نمی‌شوند و عذاب‌ آن‌ بر آنان‌ سبک‌ نمی‌شود بلکه ‌برای‌ ابد در آن‌ به‌ سر می‌برند.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا یَوۡمُ ٱلدِّینِ١٧ ثُمَّ مَآ أَدۡرَىٰکَ مَا یَوۡمُ ٱلدِّینِ١٨

«و تو چه‌ دانی‌ که‌ روز جزا چیست‌؟ باز چه‌ دانی‌ که‌ روز جزا چیست‌؟» تکرار سؤال ‌برای‌ بزرگ‌ نمودن‌، تفخیم‌ شأن‌ و هولناک‌ نمایاندن‌ قیامت‌ است‌.

﴿یَوۡمَ لَا تَمۡلِکُ نَفۡسٞ لِّنَفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَٱلۡأَمۡرُ یَوۡمَئِذٖ لِّلَّهِ١٩

«روزی‌ است‌ که‌ کسی‌ برای‌ کسی‌ هیچ‌ اختیاری‌ ندارد؛ و در آن‌ روز، فرمان‌ از آن‌ خداوند است» یعنی: هیچ‌کس‌ ـ هرکه باشد ـ اختیار رساندن‌ چیزی‌ از منفعت‌ را در روز قیامت‌ برای‌ کس‌ دیگری‌ ندارد و در آنجا جز خداوند عزوجل  پروردگار عالمیان‌، هیچ‌کس‌ نیست‌ که‌ حکمی‌ صادر کند یا کاری‌ انجام‌ دهد. و هرچند کار در دنیا نیز چنین‌ است‌ ولی‌ مراد این‌ است‌ که‌ در آخرت‌ کسی‌ در امر فرمانروایی‌ با حق‌ تعالی‌ کشمکش‌ نمی‌کند و او در این‌ روز هیچ‌کس‌ را مالک‌ چیزی‌ از امور نمی‌گرداند چنان‌ که‌ در دنیا مالک‌ آن‌ گردانید. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «ای ‌بنی‌هاشم‌! خویشتن‌ را از دوزخ‌ برهانید زیرا من‌ از جانب‌ خدا عزوجل  برای‌ شما صاحب‌اختیار چیزی‌ نیستم‌». یعنی‌ نمی‌توانم‌ به‌ شما نفعی‌ برسانم‌.


تفسیر سوره‌ مطففین

سوره‌ مطففین

مکی‌ است‌ و دارای‌ (36) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ جهت‌ افتتاح‌ آن‌ با این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿وَیۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِینَ١، مطففین‌ نامیده‌ شد. مطففین‌ کسانی‌اند که‌ در پیمانه‌ و وزن‌، به‌طرف ‌زیان‌ وارد می‌کنند.

ابن‌ عباس‌ رضی الله عنهما  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: وقتی‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به ‌مدینه‌ هجرت‌ کردند، مردم‌ مدینه‌ از پلیدترین‌ کسان‌ در امر وزن‌ و پیمانه‌ بودند پس ‌خدای‌  عزوجل ‌ سوره: ﴿وَیۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِینَ١را نازل‌ کرد و بعد از آن‌، آنان‌ در وزن‌ وپیمانه‌ به‌راستی‌ و انصاف‌ و استقامت‌ گراییدند.

﴿وَیۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِینَ١

«وای‌ بر مطففین» یعنی: زیان‌ و نابودی‌ بر کسانی‌ باد که‌ از حقوق‌ مردم‌ در وزن ‌و پیمانه‌ می‌کاهند. تطفیف: از طفیف‌ یعنی «اندک‌» و از طف‌، یعنی‌ «کناره‌ یک ‌چیز» برگرفته‌ شده ‌است‌. پس‌ تطفیف‌، کاستن‌ چیز اندکی‌ از پیمانه‌ یا وزن‌ است‌ و مطفف‌ کسی‌ است‌ که‌ از حق‌ طرف‌ معامله‌ خویش‌ با کم ‌کردن‌ از اجناس‌ پیمودنی‌ (کیلی) یا کشیدنی‌ (وزنی) می‌کاهد. بعید نیست‌ که‌ برخی‌ از این‌ کم‌فروشان‌ دوترازو، یا دو پیمانه‌ داشته‌اند که‌ با یکی‌ از آن‌ها برای‌ مردم‌ وزن‌، یا پیمانه ‌می‌کرده‌اند و با دیگری‌ برای‌ خود. یعنی: چون‌ می‌ستاندند، افزونتر می‌سنجیدند وچون‌ می‌دادند، کم‌ می‌سنجیدند چنان‌ که‌ می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ إِذَا ٱکۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ یَسۡتَوۡفُونَ٢

«کسانی‌ که‌ چون‌ از مردمان‌ پیمانه‌ می‌ستانند، تمام‌ می‌ستانند» یعنی: کسانی‌ که‌ چون‌ برای‌ خود بپیمایند، با سخت‌گیری‌ در پیمانه‌ و وزن‌، تمام‌ می‌گیرند؛

﴿وَإِذَا کَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ یُخۡسِرُونَ٣

«و چون‌ برای‌ آنان‌ پیمانه‌ دهند یا وزن‌ کنند، به‌ آنان‌ زیان‌ می‌رسانند» یعنی: چون‌ برای‌ دیگران‌ پیمانه‌ دهند یا وزن‌ کنند، وزن‌ و پیمانه‌ را کم‌ می‌دهند. شیخ ‌ابوالقاسم‌ قشیری‌  رحمه الله  می‌گوید: «لفظ مطفف‌ شامل‌ کم‌ کردن‌ در وزن‌ و پیمانه‌، آشکار کردن‌ عیب‌ کالا یا پنهان‌ کردن‌ آن‌ و طلب‌ انصاف‌ برای‌ خود و ترک ‌انصاف‌ دادن‌ برای‌ دیگران‌، همه‌ می‌شود پس‌ هرکس‌ که‌ آنچه‌ را برای‌ خود می‌پسندد، برای‌ برادر مسلمان‌ خویش‌ نپسندد، او منصف‌ و دادگر نیست‌ و هر کس‌که‌ عیب‌ مردم‌ را می‌بیند اما عیب‌ خود را نمی‌بیند، او نیز مطفف‌ است‌ و هرکس‌ که ‌حق‌ خود را از مردم‌ می‌طلبد اما حقوق‌ آنان‌ را نمی‌دهد، او نیز از این‌ جمله‌ است‌. پس‌ جوانمرد کسی‌ است‌ که‌ حقوق‌ مردم‌ را می‌پردازد و برای‌ خود از کسی‌ حقی ‌نمی‌طلبد». شایان‌ ذکر است‌ که‌ خداوند عزوجل  قوم‌ شعیب‌ علیه السلام  را به‌ جهت‌ آن‌ نابود کرد که‌ در وزن‌ و پیمانه‌ زیان‌ می‌رسانیدند بعد از آن‌که‌ شعیب ‌ علیه السلام  مکررا آنان‌ را نصیحت‌ کرد: ﴿وَیَٰقَوۡمِ أَوۡفُواْ ٱلۡمِکۡیَالَ وَٱلۡمِیزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡیَآءَهُمۡ [هود: 85] که‌ تفسیر و بیان‌ آن‌ گذشت‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ سوره‌ را بر مردم‌ مدینه‌ تلاوت ‌کردند و سپس‌ فرمودند: «خمس‌ بخمس‌، ما نقض‌ قوم‌ العهد إلا سلط علیهم‌ عدوهم‌ وما حکموا بغیر ما أنزل‌ الله‌ إلا فشا فیهم‌ الفقر ولا ظهرت‌ فیهم ‌الفاحشه‌ إلا فشا فیهم‌ الموت‌ ولا طففوا المکیال‌ إلا منعوا النبات‌ وأخذوا بالسنین‌ ولا منعوا الزکاة إلا حبس‌ عنهم‌ المطر». «پنج‌ چیز در برابر پنج‌ چیز قرار دارد:

1-  هیچ‌ قومی‌ عهد خویش‌ را نشکستند مگر این‌که‌ دشمنشان‌ بر آنان‌ مسلط گردانیده‌ شد.

2-  هیچ‌ قومی‌ به‌ غیر آنچه‌ که‌ خدای‌  عزوجل  نازل‌ نموده‌ حکم‌ نکردند مگر این‌که ‌فقر در میانشان‌ شیوع‌ و گسترش‌ یافت‌.

3-  فحشا در میان‌ هیچ‌ قومی‌ شیوع‌ نیافت‌ مگر این‌ که‌ مرگ‌ومیر در میانشان‌ گسترش‌ پیدا کرد.

4-  هیچ‌ قومی‌ در پیمانه‌ کم‌ ندادند مگر این‌که‌ از رویش‌ نباتات‌ و رستنی‌ها باز داشته‌ شدند و قحطی‌ بر آنان‌ مسلط گردانیده‌ شد.

5-  هیچ‌ قومی‌ زکات‌ را بازنداشتند مگر این‌که‌ باران‌ از آنان‌ باز داشته ‌شد».

 

 

﴿أَلَا یَظُنُّ أُوْلَٰٓئِکَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ٤

«مگر آنان‌ نمی‌دانند که‌ برانگیخته‌ خواهند شد؟» یعنی: آیا کسانی‌ که‌ مرتکب‌ چنین‌ کارهایی‌ می‌شوند، این‌ اندیشه‌ در خاطرشان‌ خطور نمی‌کند که‌ برانگیختنی ‌هستند و آن‌گاه‌ از آنچه‌ می‌کنند، مورد پرسش‌ قرار خواهندگرفت‌؟ چرا در این‌ امر تدبر و اندیشه‌ نکردند تا سرانجام‌ با رسیدن‌ به‌ یقین‌ در این‌ امر، آنچه‌ را که‌ باید از عاقبت‌ آن‌ بیمناک‌ بود، فروگذارند؟ پس‌ ﴿أَلَا یَظُنُّ  سؤالی‌ است‌ از سر توبیخ‌ و انکار و به‌ تعجب‌ افگندن‌ از حال‌ آنان‌. از یقین‌ به «ظن‌» تعبیر شد تا اشاره‌ای‌ باشد به‌ این‌ امر که‌ اگر کسی‌ حتی‌ به‌ گمان‌ برپایی‌ قیامت‌ باشد، بر ارتکاب‌ همچو کارهای ‌زشتی‌ جسارت‌ نمی‌کند، چه‌ رسد به‌ کسی‌ که‌ به‌ آن‌ یقین‌ دارد.

﴿لِیَوۡمٍ عَظِیمٖ٥

آری‌! آیا یقین‌ نداشته‌اند که‌ برانگیخته‌ خواهندشد؛ «در روزی‌ بزرگ» که‌ روز قیامت‌ است‌. پس‌ روز قیامت‌ بدان‌ جهت‌ بزرگ‌ است‌ که‌ امور و رخدادهای ‌بزرگی‌ در آن‌ به‌ وقوع‌ می‌پیوندد؛ از رستاخیز گرفته‌ تا حساب‌ و عقاب‌ و ورود بهشتیان‌ به‌ بهشت‌ و دوزخیان‌ به‌ دوزخ‌.

﴿یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦

«روزی‌ که‌ مردم‌ در پیشگاه‌ پروردگار جهانیان‌ به‌ پای‌ ایستند» به‌ انتظار فرمان‌ او یا به‌ انتظار جزا یا حسابش‌. این‌ تعبیر خود بر بزرگی‌ و فزونی‌ گناه‌ کم‌ فروشان‌ و درشتی‌ مجازات‌ آنان‌ دلالت‌ می‌کند زیرا این‌ کار، خیانت‌ در امانت‌ و خوردن‌ حق ‌دیگران‌ است‌. پس‌ ملاحظه‌ کنیم‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ انواعی‌ از تهدید را در این‌ آیات‌ باهم‌ جمع‌ کرده ‌است‌.

﴿کَلَّآ إِنَّ کِتَٰبَ ٱلۡفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٖ٧

«نه‌ چنین‌ است» کلا: برای‌ ردع‌ و تنبیه‌ آنان‌ از کم‌فروشی‌ و نیز تنبیه‌ و زجر بر تکذیب‌ روز جزا نسبت‌ به‌ کافر، یا غفلت‌ از رستاخیز و حساب‌ نسبت‌ به‌ مؤمن ‌است‌ «بی‌گمان‌ نامه‌ فجار در سجین‌ است» یعنی: فجار نافرمان‌ بدکار و من‌جمله ‌کاهندگان‌ حقوق‌ مردم‌ در پیمانه‌ و وزن‌، در پرونده‌ (سجل) اهل‌ دوزخ‌ ثبت ‌شده‌اند. یا در زندان‌ و تنگنای‌ سختی‌ قرار دارند.

 

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا سِجِّینٞ٨ کِتَٰبٞ مَّرۡقُومٞ٩

«و تو چه‌ دانی‌ که‌ سجین‌ چیست» این‌ سؤال‌ برای‌ بزرگ‌نمایاندن‌ و هولناک ‌نشان‌ دادن‌ جهنم‌ است‌ و به‌ ما بعد خود یعنی‌ به‌ این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌ ارتباطی ‌ندارد: «کتابی‌ است‌ نوشته ‌شده» یعنی: کتابی‌ که‌ نامهای‌ فجار دوزخی‌ در آن‌ ثبت‌ شده ‌است‌، کتابی‌ است‌ نگاشته ‌شده‌. به‌قولی: سجین‌ کتابی‌ است‌ که‌ جمع‌کننده‌ اعمال‌ شر صادر شده‌ از شیاطین‌ و کافران‌ و فاسقان‌ می‌باشد. پس‌ سجین‌ دیوان‌ شر است‌ که‌ خداوند عزوجل  اعمال‌ اشرار را در آن‌ تدوین‌ کرده ‌است‌ و از سجن‌ به‌ معنی ‌زندان‌ است‌ زیرا آن‌ کتاب‌، سبب‌ زندانی‌ شدن‌ و تنگ ‌شدن‌ کار بر اشرار در جهنم‌ می‌شود. به‌قولی‌دیگر: سجین‌ در اصل‌ سجیل‌ و مشتق‌ از سجل‌ است‌ که‌ کتاب ‌اعمال‌ می‌باشد. به‌قولی ‌دیگر: سجین‌ مکانی‌ است‌ در اسفل‌السافلین‌ و بنابراین ‌تفسیر، (کتاب‌ مرقوم) تفسیر سجین‌ نیست‌ بلکه‌ تقدیر سخن‌ چنین‌ می‌شود: «نه‌ چنین‌ است‌ بلکه‌ کتاب‌ نافرمانان‌ در سجین‌ است‌».

﴿وَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ١٠

«وای‌ بر تکذیب‌ کنندگان‌ در آن‌ روز» یعنی: وای‌ در روز قیامت‌ بر کسانی‌ که‌ زنده ‌شدن‌ پس‌ از مرگ‌ را دروغ‌ شمرده‌ و پیام‌ پیام‌آوران‌ الهی‌ را به‌انکار گرفته‌اند؛

﴿ٱلَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوۡمِ ٱلدِّینِ١١

«همان‌ کسانی‌ که‌ روز جزا را تکذیب‌ می‌کنند» و منکر آنند.

﴿وَمَا یُکَذِّبُ بِهِۦٓ إِلَّا کُلُّ مُعۡتَدٍ أَثِیمٍ١٢

«و جز هر تجاوز پیشه‌ گناهکاری‌ آن‌ را به‌ دروغ‌ نمی‌گیرد» یعنی: جز هر بدکار ستمگری‌ که‌ در گناه‌ از حد گذشته‌ و در به‌ کارگیری‌ اسباب‌ آن‌ فرورفته ‌است‌، روز جزا را تکذیب‌ نمی‌کند.

﴿إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِ ءَایَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ١٣

«همان‌ که‌ چون‌ آیات‌ ما» که‌ بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم  نازل‌ کرده‌ایم‌؛ «بر او خوانده‌ شود، گوید: این‌ها افسانه‌های‌ پیشینیان‌ است» یعنی: داستآن‌های‌ واهی‌ و بی‌اساسشان‌ است ‌که‌ آن‌ها را برساخته‌ و آرایش‌ و پیرایش‌ داده‌اند.

﴿کَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ١٤

«نه‌ چنین‌ است» کلا: تنبیه‌، هشدار و تکذیبی‌ است‌ بر این‌ تجاوزگران‌ گناه‌کار از گفتن‌ چنین‌ سخنان‌ باطلی «بلکه‌ آنچه‌ مرتکب‌ می‌شدند بر دل‌هایشان‌ زنگار بسته ‌است» یعنی: گناهان‌ و نافرمانی‌هایشان‌ بسیار گشته‌ و دل‌هایشان‌ را فراگرفته‌ است‌ پس‌ این‌ گناهان‌ زنگاری‌ است‌ که‌ دل‌هایشان‌ را در خود پوشانده‌ است‌، از این‌ رو حق‌ را انکار می‌کنند. حسن‌ می‌گوید: «رین: زنگار» گناه‌ بر بالای ‌گناه‌ است‌ تا بدانجا که‌ بسیاری‌ گناهان‌ دل‌ را نابینا و آن‌ را سیاه‌ می‌گرداند اما «طبع‌» این‌ است‌ که‌ بر دلهایشان‌ مهر گذاشته‌ شود که‌ این‌ سخت‌تر از زنگار است‌. درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ احمد، ترمذی‌ و نسائی‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «إن‌ العبد إذا أذنب‌ ذنبا نکتت‌ فی‌ قلبه‌ نکتة‌ سوداء، فإن‌ تاب‌ ونزع‌ واستغفر صقل‌ قلبه‌ وإن‌ عاد زادت‌ حتی‌ تغلف‌ قلبه‌، فذلک‌ الران‌ الذی‌ ذکره‌ الله ‌سبحانه‌ فی ‌القرآن». «چون‌ بنده‌ مرتکب‌ گناهی‌ شود، در قلب‌ وی‌ نقطه‌ سیاهی ‌کوبیده‌ می‌شود پس‌ اگر توبه‌ کرد و دست‌ کشید و آمرزش‌ خواست‌، قلب‌ وی ‌صیقل‌ زده‌ می‌شود و اگر به‌ گناه‌ بازگشت‌، آن‌ نقطه‌ سیاه‌ افزوده‌ می‌شود تا آن‌که ‌قلبش‌ را در غلافی‌ فرو می‌برد. پس‌ این‌ همان‌ رین‌ (زنگاری) است‌ که‌ خدای ‌سبحان‌ از آن‌ در قرآن‌ یاد کرده ‌است‌».

﴿کَلَّآ إِنَّهُمۡ عَن رَّبِّهِمۡ یَوۡمَئِذٖ لَّمَحۡجُوبُونَ١٥

«نه‌ چنین‌ است» زهی‌ پندار باطل‌ که‌ آنان‌ به‌ هم‌ می‌بافند؛ «در حقیقت‌ آنان‌ در آن ‌روز از دیدار پروردگارشان‌ سخت‌ محجوبند» یعنی: کفار از دیدار پروردگارشان‌ در روز قیامت‌ محجوب‌ و در پرده‌اند و از این‌ دیدار باز داشته‌ می‌شوند لذا مانند مؤمنان‌ به‌سوی‌ حق‌ تعالی‌ نمی‌نگرند پس‌ چنان‌که‌ در دنیا از توحید و یگانه‌پرستی ‌در حجابند، همین‌گونه‌ در آخرت‌ از دیدار حق‌ تعالی‌ در حجاب‌ می‌باشند. مجاهد در تفسیر آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «آن‌ها از کرامت‌ و بخشایش‌ حق‌ تعالی‌ بازداشته‌ شده ‌و محجوبند».

﴿ثُمَّ إِنَّهُمۡ لَصَالُواْ ٱلۡجَحِیمِ١٦

«سپس‌ آنان‌ یقینا در دوزخ‌ درآیند» و هم ‌آغوش‌ آن‌ گردند و هرگز از آن‌ بیرون‌ شدنی‌ نیستند. بنابراین‌، آن‌ها با وجود حرمان‌ از دیدار خدای‌ رحمان‌، اهل‌ آتش‌ جاویدان‌ نیز هستند و قطعا ورود به‌ دوزخ‌، سخت‌تر از خوار کردن‌ و محروم ‌نمودنشان‌ از آن‌ کرامت‌ است‌.

﴿ثُمَّ یُقَالُ هَٰذَا ٱلَّذِی کُنتُم بِهِۦ تُکَذِّبُونَ١٧

«سپس‌ به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: این‌ همان‌ است‌ که‌ آن‌ را به‌ دروغ‌ می‌گرفتید» یعنی: نگهبانان‌ جهنم‌ از سر توبیخ‌ و سرکوفت ‌زدن‌ به‌ آنان‌ می‌گویند: این‌ همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ شما در دنیا آن‌ را به‌ دروغ‌ می‌گرفتید پس‌ اینک‌ آن‌ را بنگرید و بچشید.

﴿کَلَّآ إِنَّ کِتَٰبَ ٱلۡأَبۡرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ١٨

آن‌گاه‌ خداوند عزوجل  از آنچه‌ که‌ برای‌ نیکان‌ آماده‌ کرده‌است‌ چنین‌ سخن‌ می‌گوید: «در حقیقت‌ کتاب‌ ابرار در علیین‌ است» یعنی: ایشان‌ در زمره‌ اهل‌ علیین ‌نوشته‌ شده‌اند. ابرار: فرمانبرداران‌ نیکوکارند.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا عِلِّیُّونَ١٩

«و تو چه‌ دانی‌ که‌ علیین‌ چیست» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! چه‌ چیز تو را آگاه ‌ساخت‌ که‌ علیین‌ چیست‌؟ این‌ تعبیر برای‌ تفخیم‌ و بزرگ ‌نمایاندن‌ شأن‌ علیین‌ است‌؛

﴿کِتَٰبٞ مَّرۡقُومٞ٢٠

«کتابی‌ است‌ نوشته ‌شده» یعنی: علیین‌ کتابی‌ است‌ که‌ نام‌های‌ بهشتیان‌ در آن ‌نوشته‌ شده ‌است‌. یا کتابی‌ است‌ نشانه‌دار. همچنین‌ علیین‌ نام‌ خود بهشت‌ یا بلندی‌های‌ آن‌ نیز هست‌.

﴿یَشۡهَدُهُ ٱلۡمُقَرَّبُونَ٢١

«که‌ مقربان‌ شاهد آنند» یعنی: فرشتگان‌، نزدیک‌ آن‌ کتاب‌ نوشته ‌شده‌ حاضر می‌شوند و آن‌ را می‌بینند. یا معنی‌ این‌ است: فرشتگان‌ در روز قیامت‌ بر آنچه‌ که‌ در آن‌ کتاب‌ است‌، گواهی‌ می‌دهند.

﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِی نَعِیمٍ٢٢

«بی‌گمان‌ نیکان‌ در نعمت‌ باشند» یعنی: اهل‌ طاعت‌ در سرای‌ آخرت‌ در ناز و نعمت‌ بزرگی‌ قرار خواهند داشت‌ که‌ نتوان‌ قدر و اندازه‌ آن‌ را فراگرفت‌ و سنجش‌ کرد.

﴿عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِ یَنظُرُونَ٢٣

آری‌! نیکان‌ غرق‌ در نعمت‌ «بر تخت‌ها نشسته‌اند» ارائک: تخت‌ها و اورنگ‌های ‌سراپرده‌های‌ بهشتی‌ است‌. اریکه‌ بر تخت‌ اطلاق‌ نمی‌شود مگر آن‌گاه‌ که‌ تخت‌ در حجله‌ یعنی‌ در زیر قبه‌ای‌ قرار داشته‌ باشد که‌ به‌ پرده‌ها و آرایش‌ها آراسته‌ باشد «می‌نگرند» به‌سوی‌ آنچه‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ برایشان‌ از ناز و نعمت‌ها و اکرام‌ واعزازها آماده‌ کرده‌ است‌. یا معنی‌ این‌ است: می‌نگرند به‌سوی‌ ذات‌ ذوالجلال‌.

﴿تَعۡرِفُ فِی وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِیمِ٢٤

«در چهره‌هایشان‌ تازگی‌ ناز و نعمت‌ را می‌شناسی» یعنی: چون‌ ایشان‌ را ببینی‌، می‌دانی‌ که‌ از اهل‌ ناز و نعمت‌اند، به‌ سبب‌ نور، زیبایی‌، سپیدی‌، بهجت‌ و تروتازگی‌ای‌ که‌ در چهره‌هایشان‌ می‌بینی‌ زیرا خداوند عزوجل  در سیما و شکل‌ و شمایل ‌و زیبایی‌ آنان‌ چنان‌ رونق‌ و صفا و طراوتی‌ بخشیده ‌است‌ که‌ هیچ‌ توصیف‌کننده‌ای ‌آن‌ را وصف‌ نتواند کرد.

﴿یُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِیقٖ مَّخۡتُومٍ٢٥

«از رحیق‌ مختوم‌ نوشانیده‌ شوند» رحیق: شرابی‌ است‌ که‌ نه‌ هیچ‌ غش‌ و ناخالصی‌ای‌ در آن‌ است‌ و نه‌ چیزی‌ که‌ آن‌ را گندیده‌ و فاسد کند. مختوم: آن‌ است‌که‌ بر آن‌ مهری‌ نهاده‌ شده ‌است‌ لذا از این‌که‌ دستی‌ به‌ آن‌ برسد، محفوظ و بازداشته‌ شده‌ است‌ تا آن‌که‌ نیکان‌ خود مهر آن‌ را بر می‌دارند.

﴿خِتَٰمُهُۥ مِسۡکٞۚ وَفِی ذَٰلِکَ فَلۡیَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ٢٦

«مهر آن‌ از مشک‌ است» یعنی: آخرین‌ طعم‌ آن‌ باده‌ بهشتی‌، بوی‌ مشک‌ است ‌و چون‌ شخص‌ نوشنده‌ دهانش‌ را از آخرین‌ جرعه‌ آن‌ بردارد، بوی‌ آن‌ را همچون ‌بوی‌ مشک‌ می‌یابد. یا معنی‌ این‌ است: ظرف‌های‌ بهشت‌، اعم‌ از جام‌ها و کوزه‌های ‌آن‌ با مشک‌ مهر زده‌ شده ‌است‌ «و مشتاقان‌ باید در این‌ امر بر یک‌دیگر پیشی‌ گیرند» تنافس: مشاجره‌ و کشمکش‌ بر سر تصاحب‌ یک‌ چیزی‌ است‌ که‌ هر کس ‌آن‌ را برای‌ خودش‌ می‌خواهد لذا بر سر آن‌ با دیگران‌ رقابت‌ می‌کند، بر آن‌ بخل ‌می‌ورزد و آن‌ را در حوزه‌ اختصاص‌ خودش‌ درمی‌آورد. در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است: «هر مؤمنی‌ که‌ به‌ مؤمن‌ تشنه‌ای‌ جرعه‌ آبی‌ بنوشاند، خداوند عزوجل  در روز قیامت‌ او را از رحیق‌ مختوم‌ می‌نوشاند و هر مؤمنی‌ که‌ مؤمن‌ گرسنه‌ای‌ را اطعام‌ کند، خداوند عزوجل  او را از میوه‌های‌ بهشت‌ اطعام‌ می‌کند و هر مؤمنی‌ که‌ مؤمن ‌برهنه‌ای‌ را بپوشاند، خداوند عزوجل  او را از لباس‌های‌ سبز بهشتی‌ می‌پوشاند».

﴿وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِیمٍ٢٧

«و آمیزه‌ آن‌ از تسنیم‌ است» یعنی: آمیزه‌ آن‌ شراب‌ سر به ‌مهر، از تسنیم‌ است‌. تسنیم‌ شرابی‌ است‌ که‌ از بالا بر بهشتیان‌ فرو ریختانده‌ می‌شود و بهترین‌ شراب‌های ‌بهشت‌ است‌.

﴿عَیۡنٗا یَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ٢٨

«چشمه‌ای‌ که‌ مقربان‌ از آن‌ می‌نوشند» یعنی: رحیق‌، یا تسنیم‌ چشمه‌ای‌ است‌ که‌ بهشتیان‌ جامهای‌ خویش‌ را با آن‌ می‌آمیزند در حالی‌ که‌ مقربان‌ از آن‌ به‌طور خالص‌ می‌نوشند. پس‌ رحیق‌ دارای‌ چهار صفت‌ است:

1-  شرابی‌ است‌ سر به‌ مهر.

2-  مهر آن‌ از مشک‌ است‌.

3-  در محل‌ رقابت‌ و در معرض‌ رغبت‌ قرار دارد.

4-  آمیزه‌ آن‌ از تسنیم‌ است‌.

عبدالله بن‌ مسعود رضی الله عنه  می‌گوید: «تسنیم‌ چشمه‌ای‌ است‌ در بهشت‌ که‌ صرفا مقربان‌ از آن‌ می‌نوشند و اصحاب‌ یمین‌ نیز جامهایشان‌ را با آمیزه‌ای‌ از آن‌ خشبو و معطر می‌کنند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْ کَانُواْ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یَضۡحَکُونَ٢٩

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ جرم‌ می‌کردند، به‌ مؤمنان‌ می‌خندیدند» یعنی: مؤمنان‌ را در دنیا مسخره‌ می‌کردند و به‌ ریشخند می‌گرفتند. مراد از آنان: کفار قریش‌ و دیگر کفارند.

علما در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ دو روایت‌ ذکر کرده‌اند: بنا بر روایت ‌اول‌، مراد از «مجرمان‌» بزرگان‌ مشرکین‌ مانند ابوجهل‌، ولیدبن‌ مغیره‌ و عاصی ‌بن‌ وائل‌ سهمی‌ هستند که‌ عمار، صهیب‌، بلال‌ و غیر ایشان‌ از فقرای‌ مسلمین‌ را مورد استهزا قرار می‌دادند. در روایت‌ دوم‌ آمده ‌است: علی‌ بن ‌ابی ‌طالب‌ رضی الله عنه  با جمعی‌ از مسلمانان‌ از راه‌ می‌گذشت‌ پس‌ منافقان‌ به‌ ایشان‌ خندیده‌ و با چشم‌ و ابرو ایشان‌ را مورد تمسخر قرار دادند آن‌گاه‌ نزد یاران‌ منافق‌ رفتند و گفتند: امروز مرد کله ‌طاس ‌را دیدیم‌! و همه‌ آنان‌ از این‌ سخن‌ خندیدند. و قبل‌ از آن‌که‌ علی‌ رضی الله عنه  نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  برسد، این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمۡ یَتَغَامَزُونَ٣٠

«و چون‌ از کنارشان‌ می‌گذشتند، باهم‌ اشاره‌ چشم‌ و ابرو رد و بدل‌ می‌کردند» به ‌منظور تحقیر، تمسخر و عیب‌جویی‌ ایشان‌ از این‌که‌ مسلمان‌ گردیده‌اند. غمز: فروافگندن‌ و حرکت‌ دادن‌ چشم‌ و ابرو از سر تمسخر یا به‌ منظور خیر یا شر دیگری‌ است‌ ولی‌ اکثرا این‌ کار به‌ منظور شر و بدی‌ انجام‌ می‌گیرد.

﴿وَإِذَا ٱنقَلَبُوٓاْ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمُ ٱنقَلَبُواْ فَکِهِینَ٣١

«و هنگامی‌ که» کفار «نزد خانواده‌ خود بازمی‌گشتند» از مجالس‌ و محافل‌ خود؛ «بازمی‌گشتند شادمان» از حال‌ و وضعی‌ که‌ دارند و از این‌که‌ مؤمنان‌ را مورد ریشخند و تمسخر قرار داده‌اند. یا چون‌ به‌ خانه‌هایشان‌ بازمی‌گشتند، هر ناز و نعمتی‌ را که‌ می‌خواستند در آن‌ها می‌یافتند. البته‌ دادن‌ این‌ نازونعمت‌ برایشان ‌«استدراج‌» بود.

﴿وَإِذَا رَأَوۡهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَضَآلُّونَ٣٢

«و چون» کافران‌ «مؤمنان‌ را می‌دیدند، می‌گفتند: همانا اینان‌ گمراهند» در پیروی ‌خود از محمد صلی الله علیه و آله و سلم  و تمسک‌ به‌ آنچه‌ که‌ او آورده ‌است‌ و فرو گذاشتن‌ نعمت‌ها و لذت‌های‌ نقد و آماده‌ دنیا.

﴿وَمَآ أُرۡسِلُواْ عَلَیۡهِمۡ حَٰفِظِینَ٣٣

«و حال‌ آن‌ که‌ بر آنان‌ نگهبان‌ فرستاده‌ نشده‌ بودند» یعنی: آنان‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ بر مسلمانان‌ بازرس‌ گمارده‌ نشده‌ بودند تا نگهبان‌ احوال‌ و اعمال‌شان‌ باشند بلکه‌ مکلف‌ شده‌ بودند تا در خویشتن‌ خویش‌ بنگرند و امور خود را به‌ صلاح‌ و سامان‌ آورند پس‌ پرداختن‌ به‌ خود از مشغول ‌شدن‌ به‌ عیب ‌جویی‌ دیگران‌ برایشان‌ سزاوارتر بود.

﴿فَٱلۡیَوۡمَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنَ ٱلۡکُفَّارِ یَضۡحَکُونَ٣٤

«حال‌ امروز» یعنی: در روز آخرت «مؤمنانند که‌ بر کافران‌ خنده‌ می‌زنند» آن‌گاه‌ که‌ آنان‌ را در عذاب‌ الهی‌ خوار و ورشکسته‌ و بی‌مقدار می‌بینند.

﴿عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِ یَنظُرُونَ٣٥

«بر تختها نشسته‌ نظاره‌ می‌کنند» یعنی: درحالی‌که‌ مؤمنان‌ در ناز و نعمت‌ و با فرو شکوهی‌ چشم‌نواز بر تخت‌های مکلل‌ و اورنگ‌های‌ مجلل‌ تکیه‌ داده‌اند، به‌سوی‌ دشمنان‌ خدای‌  عزوجل ‌ می‌نگرند که‌ در دوزخ‌ عذاب‌ می‌شوند. کعب‌ می‌گوید: «در میان‌ بهشت‌ و دوزخ‌ روزنه‌هایی‌ است‌ پس‌ چون‌ مؤمن‌ بخواهد که‌ به‌سوی‌ دشمنی‌ که‌ در دنیا داشته‌ است‌ بنگرد، از برخی‌ از این‌ روزنه‌ها سر می‌کشد». یا معنی‌ این‌ است: مؤمنان‌ بر تخت‌ها نشسته‌ به‌ سوی‌ پروردگار  عزوجل ‌ خویش‌ می‌نگرند.

 

﴿هَلۡ ثُوِّبَ ٱلۡکُفَّارُ مَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ٣٦

«آیا کافران‌ در برابر آنچه‌ کرده‌ بودند جزا داده‌ شدند؟» استفهام‌ تقریری‌ است‌. یعنی‌ آری‌! به‌ کفار در برابر تمسخر و استهزای‌شان‌ در دنیا نسبت‌ به‌ مؤمنان‌، جزا نازل‌ گردید. ثواب: آنچه‌ که‌ بر بنده‌ در برابر عملش‌ داده‌ می‌شود و در خیر و شر هردو به‌کار می‌رود. گویی‌ خداوند عزوجل  به‌ مؤمنان‌ می‌گوید: آیا کفار را در برابر اعمال‌شان‌ و از آن‌ جمله‌ تمسخر و خندیدن‌ به‌ شما مؤمنان‌ جزا دادیم‌ یا خیر؟ پس ‌این‌ سخن‌ بر شادمانی‌ مؤمنان‌ می‌افزاید زیرا نمایانگر حرمت‌ نهادن‌ بیشتر به‌ آنان‌ و سبک‌ انگاشتن‌ و بی‌مقدار نشان‌ دادن‌ دشمنان‌شان‌ است‌.


تفسیر سوره‌ بروج

سوره‌ بروج

مکی‌ است‌ و دارای‌ (22) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به ‌سبب‌ افتتاح‌ با سوگند خداوند عزوجل  به‌ آسمان‌ دارای ‌برجها، «بروج‌» نامیده‌ شد.

فضیلت‌ آن: از ابوهریره‌ رضی الله عنه  روایت‌ شده ‌است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در نماز عشاء سوره «بروج‌» و﴿وَٱلسَّمَآءِ وَٱلطَّارِقِ١ [الطارق: 1] را می‌خواندند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ هدف‌ از نزول‌ این‌ سوره‌، دلجویی‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و یاران‌ و پیروانشان‌ در برابر ایذاء کفار است‌؛ با بیان‌ این‌ حقیقت‌ که‌ کافران‌ امت‌های‌ پیشین‌ نیز مانند مردم‌ مکه‌ در برابر دعوت‌های‌ الهی‌ ستیزه‌گر و در تکذیب‌ حق‌ باهم‌ یکسان‌ بوده‌اند، مانند اصحاب ‌اخدود در یمن‌، فرعون‌، قوم‌ ثمود و دیگران‌؛ اما خدای‌  عزوجل ‌ از آنان‌ انتقام ‌گرفت‌ زیرا آنان‌ در قبضه‌ قدرت‌ وی‌ قرار داشتند پس‌ همین‌گونه‌ از منکران‌ عنود و ستیزه‌گر با دین‌ اسلام‌ نیز انتقام‌ می‌گیرد چرا که‌ آنان‌ نیز در قبضه‌ قدرت‌ وی ‌قرار دارند.

سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ که‌ بر محور اصحاب‌ اخدود دور می‌زند، به‌طور موجز این ‌بود: به‌ یکی‌ از شاهان‌ کفار یهودی‌ به‌نام‌ زرعه ‌بن ‌تبان‌ اسعد حمیری‌ معروف‌ به‌ ذونواس‌ خبر رسید که‌ بعضی‌ از رعایایش‌ به‌ دین‌ نصرانیت‌ ایمان‌ آورده‌اند پس‌ با لشکریانی‌ از قبیله‌ حمیر به‌ سراغ‌ ایشان‌ رفت‌ و چون‌ ایشان‌ را دستگیر کرد، میان‌ این‌که‌ یهودی‌ شوند یا در آتش‌ سوزانده‌ شوند، مخیرشان‌ نمود اما آن‌ مؤمنان‌ آتش‌ راب رگزیدند. سپس‌ گودالهایی‌ برکند و در آن‌ها آتش‌ افروخت‌ آن‌گاه‌ به‌ ایشان‌ گفت: هرکس‌ از شما که‌ از دین‌ خویش‌ برگردد، او را رها می‌کنیم‌ و هرکس‌ که‌ برنگردد، او را در این‌ آتش‌ می‌افگنیم‌. آن‌ مؤمنان‌ شکیبایی‌ و پایداری‌ ورزیدند و سرانجام‌ ایشان‌ را در آتش‌ افگندند در حالی‌ که‌ آن‌ پادشاه‌ ستمگر با یاران‌ خود نظاره‌گر این‌ صحنه‌ها بود. نقل‌ است‌ که: دوازده، یا بیست‌، یا هفتاد هزار تن‌ از آن ‌مؤمنان‌ به‌ قتل‌ رسیدند. گفتنی‌ است‌ که‌ ذونواس‌ آخرین‌ پادشاه‌ حمیری‌ و به ‌قول ‌ابن‌کثیر مشرک‌ بود.

 

﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلۡبُرُوجِ١

«سوگند به‌ آسمان‌ دارای‌ برج‌ها» مراد از برج‌ها، ستارگان‌ عظیم‌ است‌. به‌قولی: مراد منازل‌ سیارگان‌ دوازده‌گانه‌ است‌ که‌ دارای‌ دوازده‌ برج‌اند و خورشید هریک از آن‌ها را در یک‌ ماه‌ می‌پیماید زیرا شش‌ برج‌ از برجهای‌ خورشید در شمال‌ خط استوا و شش‌ برج‌ در جنوب‌ آن‌ قرار دارد، برجهایی‌ که‌ در شمال‌ آن‌ قرار دارد، عبارت‌ است‌ از: حمل‌، ثور، جوزا، سرطان‌، اسد و سنبله‌. و برج‌هایی‌ که‌ در جنوب‌ آن‌ قرار دارد، عبارت‌ است‌ از: میزان‌، عقرب‌، قوس‌، جدی‌، دلو و حوت‌. گفتنی‌ است‌ که‌ خورشید سه‌ برج‌ اول‌ شمالی‌ را در سه‌ ماه‌ طی‌ می‌کند که ‌همانا فصل‌ بهار است‌، سه‌ برج‌ دیگر را در سه‌ ماه‌ دیگر طی‌ می‌کند که‌ فصل ‌تابستان‌ است‌. همچنین‌ سه‌ برج‌ اول‌ جنوبی‌ را در سه‌ ماه‌ که‌ فصل‌ خزان‌ است‌ طی ‌می‌کند و سه‌ برج‌ دوم‌ جنوبی‌ را در سه‌ ماه‌ دیگر طی‌ می‌کند که‌ فصل‌ زمستان‌ است‌. ولی‌ ماه‌ هر یک‌ از آن‌ها را در دو یا سه‌ روز می‌پیماید پس‌ ماه‌ دارای ‌بیست‌وهشت‌ منزل‌ است‌ و دو شب‌ را هم‌ پنهان‌ می‌ماند.

اما اگر مراد از «بروج‌» ستارگان‌ بزرگ‌ باشد، باید گفت‌ که‌ این‌ ستارگان‌ از تحت‌ حصر و شمار بشر بیرونند. این‌ ستارگان‌ نسبت‌ به‌ زمین‌ در ابعاد و مسافتهای ‌هولناکی‌ قرار دارند به‌طوری‌ که‌ نور برخی‌ از آن‌ها بعد از یک ‌و نیم‌ میلیون‌ سال‌ نوری ‌به‌ زمین‌ می‌رسد با علم‌ به‌ این‌که‌ سرعت‌ حرکت‌ نور، سیصدهزار کیلومتر در ثانیه ‌است‌.

﴿وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡمَوۡعُودِ٢

«و سوگند به‌ روز موعود» یعنی: روزی‌ که‌ تحقق‌ آن‌ وعده‌ داده‌ شده‌ است‌؛ و آن ‌روز قیامت‌ می‌باشد.

﴿وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡمَوۡعُودِ٢

«و سوگند به‌ شاهد و مشهود» مراد از شاهد کسانی‌ از خلایق‌اند که‌ در راه ‌خدا عزوجل  کشته‌ شده‌اند و در روز قیامت‌ گواهی‌ می‌دهند و مراد از مشهود، جرایم‌ و جنایات‌ زشت‌ و هولناکی‌ است‌ که‌ مجرمان‌ علیه‌ گواهان‌ مرتکب‌ شده‌اند و گواهان‌ علیه‌ مجرمان‌ بدآن‌ها گواهی‌ می‌دهند؛ چنان‌که‌ در داستان‌ اصحاب‌ اخدود آمده ‌است‌. به‌ قولی: شاهد روز جمعه‌ است‌ که‌ بر هر عمل ‌کننده‌ای‌ به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ عمل‌ کرده ‌است‌، گواهی‌ می‌دهد و مشهود روز عرفه‌ است‌ که‌ مردم‌ در آن ‌شاهد مراسم‌ حج‌اند و فرشتگان‌ در آن‌ حاضر می‌شوند. یا مراد از مشهود: عجایب ‌و شگفتی‌هایی‌ است‌ که‌ مردم‌ در روز قیامت‌ می‌بینند. و جواب‌ قسم‌ محذوف ‌است‌ که‌ آیه‌ بعد بر آن‌ دلالت‌ می‌کند:

﴿قُتِلَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأُخۡدُودِ٤

«هلاک‌ شدند اصحاب‌ اخدود» یعنی: آن‌ها مورد لعنت‌ قرارگرفتند. گویی‌ فرمود: سوگند به‌ این‌ چیزها که‌ آنان‌ ملعونند. اصحاب‌ اخدود، صاحبان‌ گودال‌ پرآتشی ‌بودند که‌ گروهی‌ از مؤمنان‌ نجران‌ یمن‌ را در آن‌ افگندند چنان‌ که‌ گذشت‌. اخدود: گودال‌ و خندق‌ مستطیلی‌ است‌ که‌ در زمین‌ کنده‌ شده ‌است‌ و جمع‌ آن ‌اخادید است‌.

﴿ٱلنَّارِ ذَاتِ ٱلۡوَقُودِ٥

«همان‌ آتش‌ دارای‌ هیزم‌ بسیار» وقود: هیزمی‌ است‌ که‌ بدان‌ آتش‌ برافروخته ‌می‌شود.

﴿إِذۡ هُمۡ عَلَیۡهَا قُعُودٞ٦

«آن‌گاه‌ که‌ آنان‌ بالای‌ آن‌ گودال‌ نشسته‌ بودند» یعنی: مورد لعنت‌ قرار گرفتند آن‌گاه‌ که‌ گرداگرد آن‌ گودال‌ بر صندلی‌ها نشسته‌ و نظاره‌گر سوختن‌ مؤمنان‌ بودند.

﴿وَهُمۡ عَلَىٰ مَا یَفۡعَلُونَ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ شُهُودٞ٧

«و آنان» یعنی: آن‌ پادشاه‌ کافر و یارانش‌ که‌ گودال‌ را کنده‌ و آن‌ را از آتش‌ پر کردند؛ «به‌ آنچه‌ با مؤمنان‌ می‌کردند» از افگندن‌شان‌ در آتش‌ «گواهی‌ می‌دهند» در روز قیامت‌. پس‌ زبآن‌ها، دستها و پاهایشان‌ علیه‌ آنان‌ گواهی‌ می‌دهد. یا آن‌ها شاهد و ناظر این‌ عمل‌ خود با مؤمنان‌ بودند و تماشای‌ این‌ صحنه‌ فجیع‌، نشان ‌دهنده‌ تمایل‌شان‌ به‌ دیدن‌ عذاب‌ مؤمنان‌ بود.

﴿وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن یُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَمِیدِ٨

«و بر آنان‌ عیب‌ نگرفتند، جز این‌ که‌ به‌ خداوند غالب‌ ستوده‌ ایمان‌ آورده‌ بودند» پس‌ در واقع‌، گناه‌ یا عیب‌ یا جرمی‌ در میان‌ نبود و عیب‌ ایشان‌ به‌ پندار آن‌ها همین ‌ایمان‌ آوردن‌شان‌ به‌ حق‌ بود.

﴿ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ٩

«همان‌ خدایی‌ که‌ فرمانروایی‌ آسمان‌ها و زمین‌ از آن‌ اوست» پس‌ هرکس‌ دارای‌ چنین‌ شأن‌ و شوکتی‌ باشد، قطعا او شایسته‌ آن‌ است‌ که‌ بندگان‌ به‌ وی‌ ایمان‌ آورده‌ و او را به‌ یگانگی‌ مورد پرستش‌ قرار دهند «و خداوند بر همه‌ چیز گواه ‌است» و از جمله‌ به‌ عملکرد آنان‌ با مؤمنان‌؛ پس‌ چیزی‌ از اعمال‌شان‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند. البته ‌این‌ وعیدی‌ سخت‌ برای‌ گودال‌ افروزان‌ و وعده‌ای‌ نیک‌ برای‌ مؤمنانی‌ است‌ که ‌به‌خاطر دین‌ خود مورد عذاب‌ قرار گرفتند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَتُوبُواْ فَلَهُمۡ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمۡ عَذَابُ ٱلۡحَرِیقِ١٠

«همانا کسانی‌ که‌ مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ را عذاب‌ کردند» یعنی: ایشان‌ را در آتش ‌سوزانده‌ و در دین‌شان‌ مورد آزار قرار دادند تا از آن‌ برگردند؛ و هیچ‌ انتخاب‌ دیگری‌ جز این‌که‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ کفر ورزند در برابر ایشان‌ قرار ندادند «سپس ‌توبه‌ نکردند» از این‌ عملکرد زشت‌ و بازنگشتند از کفر و آزار و رفتار ناپسند خویش‌؛ «پس‌ برای‌ آنان‌ است‌ عذاب‌ جهنم» در آخرت‌ به ‌سبب‌ کفرشان «و برای ‌آنان‌ است‌ عذاب‌ سوزان» یعنی: برای‌ آنان‌ عذابی‌ دیگر افزون‌ بر عذاب‌ کفرشان ‌است‌ که‌ این‌ عذاب‌، عذاب‌ سوزان‌ می‌باشد؛ به‌سبب‌ حریق‌ سوزانی‌ که‌ برای ‌مؤمنان‌ برپا کردند. حسن‌ بصری  رحمه الله  می‌گوید: «بنگرید به‌سوی‌ بحز بی‌کران‌ جود و کرم‌ پروردگار متعال‌؛ در حالی‌که‌ آن‌ها دوستانش‌ را کشتند اما او بازهم‌ آنان‌ را به‌سوی‌ توبه‌ و مغفرت‌ فرامی‌خواند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ ذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡکَبِیرُ١١

«بی‌گمان‌ کسانی‌که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند» که‌ از جمله‌ آنان‌ کسانی‌ اند که‌ بر آتش‌ افروخته‌ آن‌ گودال‌ها صبر و شکیبایی‌ کرده‌ و بر دین‌ خود پایدار ماندند و به‌ شرک‌ و کفر بازنگشتند؛ «ایشان‌ را بوستان‌هایی‌ است‌ که‌ جویباران ‌از فرودست‌ آن‌ جاری‌ است» به‌سبب‌ ایمان‌ و کردار شایسته‌شان‌ «این» چیزی‌ که ‌ذکر شد؛ «رستگاری‌ بزرگ‌ است» که‌ هیچ‌ فوز و فلاحی‌ با آن‌ برابر نیست‌ و هیچ ‌رستگاری‌ و نعمتی‌ با آن‌ قابل‌ مقایسه‌ نمی‌باشد.

این‌ آیه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که: به‌ کسی‌ که‌ بر کفر مجبور ساخته‌ می‌شود، سزاوارتر این‌ است‌ که‌ در برابر هرگونه‌ تهدیدی‌ پایداری‌ نماید و شکیبایی‌ ورزد، هرچند برای‌ وی‌ گفتن‌ کلمه‌ کفر نیز رخصت‌ است‌. روایت‌ شده ‌است‌ که‌ مسیلمه‌ کذاب‌ دو تن‌ از اصحاب‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را دستگیر کرد و به‌ یکی‌ از آن‌ها گفت: آیا گواهی‌ می‌دهی‌ که‌ من‌ رسول‌ خدا هستم‌؟ آن‌ صحابی‌ گفت: آری‌! پس‌مسیلمه‌ او را رها کرد. سپس‌ به‌ صحابی‌ دیگر نیز چنین‌ گفت‌ ولی‌ آن‌ صحابی‌ در پاسخش‌ فرمود: نه‌، من‌ چنین‌ گواهی‌ای‌ در مورد تو نمی‌دهم‌ بلکه‌ تو دروغگویی ‌بیش‌ نیستی‌! پس‌ مسیلمه‌ آن‌ صحابی‌ را کشت‌. چون‌ خبر این‌ واقعه‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رسید، فرمودند: «آن‌ کس‌ که‌ مسیلمه‌ رهایش‌ کرد، به‌ رخصت ‌عمل‌ نمود و بنابراین‌، هیچ‌ پیامدی‌ بر وی‌ نیست‌ ولی‌ آن‌ کس‌ که‌ کشته‌ شد، به ‌فضیلت عمل‌ کرد بنابراین‌، (این‌ فضیلت) بر او گوارا و مبارک‌ باد».

﴿إِنَّ بَطۡشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ١٢

«بی‌گمان‌ عذاب‌ پروردگارت‌ سخت‌ سنگین‌ است» یعنی: عذاب‌ الهی‌ بر کسانی‌ که ‌نافرمانی‌اش‌ می‌کنند مضاعف‌ و سهمگین‌ است‌، مانند این‌ ستمگران‌ و مستبدانی‌ که ‌داستانشان‌ گذشت‌. بطش: گرفتن‌ همراه‌ با خشونت‌ و شدت‌ است‌ و چون‌ خود آن‌که‌ مفید معنای‌ شدت‌ است‌، باز به‌ شدت‌ وصف‌ شود، بیانگر آن‌ است‌ که‌ در نهایت‌ سختی‌ و سهمگینی‌ است‌.

﴿إِنَّهُۥ هُوَ یُبۡدِئُ وَیُعِیدُ١٣

«همانا او آفرینش‌ را آغاز می‌کند و باز می‌گرداند» یعنی: از قوت‌ و قدرت‌ تامه ‌حق‌ تعالی‌ این‌ است‌ که‌ خلق‌ را اولا در دنیا می‌آفریند و باز آنان‌ را بعد از مرگشان ‌دوباره‌ زنده‌ می‌کند.

﴿وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلۡوَدُودُ١٤

«و اوست‌ آن‌ آمرزنده‌ دوستدار» یعنی: حق‌ تعالی‌ از گناهان‌ بندگان‌ مؤمنش ‌درگذشته‌ و آن‌ را می‌پوشاند و ایشان‌ را بدان‌ گناهان‌ رسوا نمی‌سازد و او بسیار دوستدار فرمانبرداران‌ و اولیائش‌ می‌باشد. یا او خود دوست‌ داشتنی‌ است‌.

﴿ذُو ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡمَجِیدُ١٥

«اوست‌ صاحب‌ عرش‌، گرامی‌ قدر است» یعنی: حق‌ تعالی‌ پروردگار عرش ‌بزرگ‌ و صاحب‌ مجد و بزرگی‌ است‌. مجد: نهایت‌ کرم‌ و فضل‌ است‌ و مجد حق‌ تعالی‌، علو و عظمت‌ اوست‌.

﴿فَعَّالٞ لِّمَا یُرِیدُ١٦

«فعال‌ مایرید است» یعنی: حق‌ تعالی‌ هر چه‌ را بخواهد انجام‌ می‌دهد و هیچ ‌چیز او را عاجز نمی‌گرداند، حکم‌ او را هیچ‌ پی‌جویی‌ نیست‌ و از آنچه‌ انجام‌ دهد، مورد پرسش‌ قرار نمی‌گیرد.

﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ٱلۡجُنُودِ١٧

«آیا داستان‌ لشکرها به‌ تو رسیده‌است‌؟» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! آیا خبر و داستان‌ گروه‌های‌ کافری‌ که‌ تکذیب‌ کننده‌ پیامبرانشان‌ بوده‌اند، به‌ تو رسیده ‌است ‌همان‌ پیامبرانی‌ که‌ گروههای‌ کافر برای‌ مبارزه‌ و نبرد علیه‌ آنان‌ لشکرها گرد می‌آوردند؟ هدف‌ از طرح‌ این‌ موضوع‌، دلجویی‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ و این‌که‌ می‌باید در برابر تکذیب‌ قوم‌ خود صبر و شکیبایی‌ پیشه‌ کنند چنان‌ که‌ پیامبران‌پیشین  علیهم السلام  صبر کردند.

﴿فِرۡعَوۡنَ وَثَمُودَ١٨

خبر «فرعون‌ و ثمود» مراد از خبر آنان‌، کفر و عنادی‌ است‌ که‌ از آنان‌ روی‌ داد و عذابی‌ است‌ که‌ بر آنان‌ فرود آمد. مراد از فرعون‌؛ خود او و لشکریانش ‌هستند. یعنی: لشکرهایی‌ که‌ در آیه‌ قبل‌ ذکر کردیم‌، همین‌ها بودند.

﴿بَلِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فِی تَکۡذِیبٖ١٩

«بلکه‌ کافران‌ در انکارند» یعنی: بلکه‌ این‌ گروه‌ مشرکان‌ عرب‌ در مورد رسالتت ‌و دعوت‌ حقی‌ که‌ آورده‌ای‌، در انکار و تکذیب‌ سختی‌ قرار دارند پس‌ اینان‌ از کفار پیشین‌ عبرت‌ نگرفتند چرا که‌ بی‌پروا راهشان‌ را دنبال‌ می‌کنند. مراد این‌ است ‌که: حال‌ کفار قریش‌ از حال‌ امت‌های‌ کافر پیشین‌ تعجب‌ برانگیزتر است‌ زیرا کفار قریش‌ هم‌ داستآن‌های‌ امت‌های‌ پیشین‌ را شنیده‌اند و هم‌ آثار و نشانه‌های‌ بر بادی‌ و هلاکت‌ آنان‌ را دیده‌اند اما با این‌ وجود، تکذیبی‌ سخت‌تر از تکذیب‌ و انکار آنان ‌را در پیش‌ گرفتند.

﴿وَٱللَّهُ مِن وَرَآئِهِم مُّحِیطُۢ٢٠

«و خداوند از گرداگرد آنان‌ محیط است» یعنی: او تواناست‌ بر این‌که‌ به‌ آنان ‌همانند عذابی‌ را که‌ بر گروه‌های‌ کافر پیشین‌ فرود آورد، فرود آورد.

﴿بَلۡ هُوَ قُرۡءَانٞ مَّجِیدٞ٢١

«بلکه‌ این‌ قرآنی» که‌ کافران‌ تکذیبش‌ کردند، قرآنی «مجید است» و در نهایت‌ شرف‌، کرامت‌ و برکت‌ می‌باشد پس‌ چنان‌که‌ آنان‌ می‌گویند؛ قرآن‌ شعر و کهانت‌ و سحر نیست‌.

﴿فِی لَوۡحٖ مَّحۡفُوظِۢ٢٢

«در لوحی‌ محفوظ است» یعنی: قرآن‌ در لوح‌ محفوظ که‌ کتاب‌ مادر (ام‌الکتاب) است‌ نوشته‌ شده‌، لوحی‌ که‌ از دسترس‌ شیطان‌ محفوظ و مصون ‌می‌باشد. پس‌ هرگاه‌ قرآن‌ دارای‌ چنین‌ شأن‌ و جایگاهی‌ است‌، دیگر چگونه‌ کافران‌ آن‌ را انکار و شکاکان‌ در آن‌ شک‌ می‌ورزند.