تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ فاطر

سوره‌ فاطر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (45) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه‌: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ آن‌ با صفت‌ «فاطر» برای ‌خدای‌  عزوجل ‌، که‌ بر آفرینشگری‌ و ابداع‌ و ایجاد این‌ کائنات‌ عظیم‌ از سوی‌ وی‌ دلالت‌ می‌کند، «فاطر» نامیده‌ شد.

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ جَاعِلِ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ رُسُلًا أُوْلِیٓ أَجۡنِحَةٖ مَّثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۚ یَزِیدُ فِی ٱلۡخَلۡقِ مَا یَشَآءُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١.

«همه‌ ستایش‌ها از آن‌ خدایی‌ است‌ که‌ پدید آورنده‌ آسمآن‌ها و زمین ‌است» خداوند متعال‌ خود را در برابر قدرت‌، علم‌ و حکمت‌ عظیمش‌ و به‌خاطر آفرینش‌ ابداعی‌ و اختراعی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ بدون‌ نمونه‌ سابقی‌، ستایش‌ کرده‌ و براین‌ قدرت‌ و علم‌ و حکمت‌ عظیم‌ خود گواهی‌ می‌دهد. مراد این‌ است‌ که‌ هر کس ‌بر آغازگری‌ این‌ آفرینش‌ عظیم‌ قادر باشد، قطعا بر اعاده‌ و بازآفرینی‌ آن‌ نیز تواناست‌. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «من‌ نمی‌دانستم‌ که‌ معنی‌ این‌ فرموده‌ خداوند: ﴿فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ چیست‌؟ تا آن‌که‌ روزی‌ دو مرد بدوی‌ و صحرانشین‌ را دیدم‌ که‌ بر سر چاه‌ آبی‌ باهم‌ دعوا و مرافعه‌ دارند، در این‌ بگومگو بودند که‌ یکی‌از آن‌ها به‌ رفیقش‌ گفت‌: هذه‌ بئری‌ و انا فطرتها: این‌ چاه‌ از آن‌ من‌ است‌ و من‌ آن‌را آغازگر بوده‌ام‌».

«فرشتگان‌ را پیام‌ آورنده‌ قرار داده‌ است» فرشتگان‌ پیام‌رسان‌ عبارتند از: جبرئیل‌، میکائیل‌، اسرافیل‌ و عزرائیل‌: که‌ هر یک‌ پیام‌ و مأموریتی‌ را به‌ سر می‌رسانند «که» این‌ فرشتگان‌ «دارای‌ بال‌های‌ دوگانه‌ و سه‌گانه‌ و چهارگآن‌هاند» قتاده‌ می‌گوید: «بعضی‌ از فرشتگان‌ دارای‌ دو بال‌، بعضی‌ دارای‌ سه‌ بال‌، بعضی‌ دارای‌ چهار بال‌ و بعضی‌ بیشتر از آن‌ هستند که‌ به‌ وسیله‌ این‌ بال‌ها از آسمان‌ به‌سوی‌ زمین‌ فرود آمده‌ و مجددا از زمین‌ به‌سوی‌ آسمان‌ بالا می‌روند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌: «رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در شب‌ اسراء، جبرئیل‌  علیه السلام  را در شکل‌ و هیأتی ‌دیدند که‌ ششصد بال‌ داشت‌ و فاصله‌ میان‌ هردو بال‌ وی‌، مانند مسافت‌ میان‌ مشرق ‌و مغرب‌ بود». «در آفرینش‌، هر چه‌ بخواهد می‌افزاید» یعنی‌: در آفرینش‌ بالهای ‌بیشتر برای‌ فرشتگان‌، به‌ هر تعداد و به‌ هر کیفیتی‌ که‌ بخواهد می‌افزاید چنان‌که‌ در وصف‌ جبرئیل‌  علیه السلام  گذشت‌. و در آفرینش‌ دیگر موجودات‌ نیز هر چه‌ بخواهد می‌افزاید، مانند افزودن‌ بر زیبایی‌ انسان‌؛ از نمکین ‌ساختن‌ چشمان‌، زیبایی‌ بینی‌، حلاوت‌ و شیرینی‌ دهان‌ و غیره‌. به‌قولی‌: مراد رخسار زیباست‌. به ‌قولی‌: مراد خط خوش‌ و زیباست‌. به‌قولی‌: مراد موی‌ مجعد است‌. به‌قولی‌: مراد صدایی‌ خوش‌ و دلکش‌ است‌. به‌قولی‌: مراد عقل‌ و تمییز است‌. به‌قولی‌: مراد علوم‌ و صنایع‌ است‌. اما آیه‌ کریمه‌ مطلق‌ است‌ و شامل‌ همه‌ این‌ معانی‌ و امثال‌ آن‌ها می‌شود. «بی‌گمان ‌خدا بر هر چیزی‌ تواناست» پس‌ با قدرت‌ مطلقه‌ خویش‌، هر چه‌ بخواهد در عرصه‌ آفرینش‌ می‌افزاید.

﴿مَّا یَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِکَ لَهَاۖ وَمَا یُمۡسِکۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٢.

«هر رحمتی‌ را که‌ خدا برای‌ مردم‌ گشاید، بازدارنده‌ای‌ برای‌ آن‌ نیست» یعنی‌: آنچه‌ که‌ خداوند عزوجل  برای‌ مردم‌ از نعمت‌های حسی‌ و معنوی‌، مانند: روزی‌، باران‌، سلامتی‌، امنیت‌، علم‌، نبوت‌ و حکمت‌ فرو فرستد، هیچ‌کس‌ قادر به‌ بازداشتن‌ آن‌ نیست‌ «و آنچه‌ را که‌ باز دارد» از رحمت‌، هیچ‌کس‌ بعد از بازداشتن‌ او به‌ بازگشادن ‌آن‌ قادر نیست‌. به‌قولی‌ معنی‌ آیه‌ این‌ است‌: پیامبران‌  علیهم السلام  رحمتی‌ برای‌ مردم ‌فرستاده‌ شده‌اند و جز خداوند عزوجل  کسی‌ بر فرستادن‌شان‌ قادر نیست‌. به ‌قولی‌: مراد از «رحمت‌» توبه‌ است‌. به‌قولی‌ دیگر: مراد از «رحمت‌» توفیق‌ و هدایت‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مغیره‌ بن‌ شعبه‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌: چون‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از نماز خویش‌ فارغ‌ می‌شدند، می‌گفتند: «لا إله‌ إلا الله‌ وحده‌ لا شریک‌ له‌، له‌ الملک‌ وله‌ الحمد وهو علی‌ کل‌ شی‌ء قدیر» آن‌گاه‌ می‌گفتند: «اللهم‌ لا مانع‌ لما أعطیت‌ ولا معطی‌ لما منعت‌ ولا ینفع‌ ذا الجد منک‌ الجد». «بارخدایا! آنچه‌ که‌ تو بدهی‌، هیچ‌ بازدارنده‌ای ‌برای‌ آن‌ نیست‌ و آنچه‌ که‌ تو بازداری‌، هیچ‌ دهنده‌ای‌ برای‌ آن‌ نیست‌ و صاحب ‌تلاش‌ و کوشش‌ را در برابر تو، کوشش‌ و تلاش‌ وی‌ هیچ‌ سودی‌ نمی‌بخشد». «و اوست‌ غالب‌ با حکمت» پس‌ در ملک‌ خویش‌ هرگونه‌ که‌ خواهد تصرف‌ می‌کند، می‌دهد و بازمی‌دارد، خرد و حقیر ساخته‌ و بلند و برتر می‌گرداند، گرامی‌ می‌دارد و ذلیل‌ می‌سازد لذا هیچ‌کس‌ بر حکم‌ وی‌ پی‌جویی‌ و چون‌ و چرایی‌ نمی‌تواند بکند و هر کاری‌ که‌ انجام‌ می‌دهد، آن‌ کار مبتنی‌ بر حکمت‌ بالغه‌ای‌ است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡۚ هَلۡ مِنۡ خَٰلِقٍ غَیۡرُ ٱللَّهِ یَرۡزُقُکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَکُونَ٣.

«ای‌ مردم‌! نعمت‌های خدا را بر خود یاد کنید» با زبان‌، ذهن‌ و قلب‌؛ برای‌ طلب ‌استمرار و دوام‌ و افزایش‌ آن‌ها، نعمت‌هایی‌ چون‌ آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌، فرستادن‌ پیامبران‌  علیهم السلام ، افزودن‌ در خلق‌ و گشادن‌ درهای‌ رزق‌ و روزی‌ «آیا هیچ ‌آفریدگاری‌ غیر از خدا هست‌ که‌ شما را از آسمان» به‌ وسیله‌ باران‌ «و از زمین» با رستنی‌ها و غیر آن‌ «روزی‌ دهد؟ خدایی‌ جز او نیست‌ پس‌ چگونه‌ برگردانیده‌ می‌شوید؟» یعنی‌: چگونه‌ بعد از تجلی‌ این‌ بیان‌ و درخشش‌ این‌ برهان‌، از حق‌ که ‌توحید خداوند متعال‌ و شکرگزاری‌ برای‌ وی‌ است‌ برگردانیده‌ می‌شوید؟.

سپس‌ حق‌ تعالی‌ پیامبرش‌ را تعزیت‌ گفته‌ می‌فرماید:

﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدۡ کُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِکَۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ٤.

«و اگر» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! «تو را دروغگو شمرند» این‌ گروه‌ مشرکان‌ «قطعا پیش ‌از تو نیز پیامبرانی‌ دروغگو شمرده‌ شدند» پس‌ تو نیز به‌ پیامبران‌ پیش‌ از خود تأسی ‌کن‌ و از تکذیب‌ کفار عرب‌ اندوهی‌ به‌ خود راه‌ نده‌ و آن‌ را بر خود سخت‌ نگیر «و کارها به‌سوی‌ خدا بازگردانیده‌ می‌شود» و او هرکس‌ را بر اساس‌ آنچه‌ که‌ سزاوار آن ‌است‌ جزا می‌هد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ٥.

«ای‌ مردم‌! بی‌گمان‌ وعده‌ الله» به‌ آوردن‌ رستاخیز و حساب‌ و عقاب‌ و بهشت‌ و دوزخ‌ «حق‌ است‌، زنهار تا این‌ زندگی‌ دنیا شما را فریب‌ ندهد» با آرایش‌ها، نعمت‌ها و لذت‌های‌ خود و شما را از عمل‌ برای‌ آخرت‌ غافل‌ نگرداند. سعیدبن‌ جبیر می‌گوید: «فریفته‌ شدن‌ به‌ زندگی‌ دنیا این‌ است‌ که‌ مشغولیت‌ به‌ نعمت‌ها و لذت‌های‌ آن‌، انسان‌ را از عمل‌ آخرت‌ به‌ خود گرفتار سازد» «و زنهار تا شیطان‌ فریبکار شما را درباره‌ خدا نفریبد» به‌ این‌ که‌ به‌ شما بگوید: بی‌پروا باشید! زیرا قطعا خداوند به‌ سبب‌ فضلی‌که‌ دارید، یا به‌ سبب‌ این‌ که‌ رحمت‌ وی‌ بر شما وسیع‌ و گسترده ‌است‌، از شما درمی‌گذرد و بر شما می‌آمرزد پس‌ به‌سوی‌ گناهان‌ شتاب‌ کنید.

﴿إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لَکُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّاۚ إِنَّمَا یَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِیَکُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ٦.

«در حقیقت‌، شیطان‌ دشمن‌ شماست‌، شما نیز او را دشمن‌ گیرید» یعنی‌: بر او با طاعت‌ خداوند عزوجل  یورش‌ برده‌ و از او در گناهان‌ و نافرمانی‌های‌ وی‌ فرمان‌ نبرید «جز این‌ نیست‌ که‌ او حزب‌ خود را دعوت‌ می‌کند تا از اهل‌ دوزخ‌ باشند» یعنی‌: شیطان ‌دارودسته‌ و پیروان‌ و فرمانبرداران‌ خود را به‌سوی‌ معاصی‌ خدای‌ سبحان ‌فرامی‌خواند تا آن‌ها از اهل‌ دوزخ‌ باشند و این‌ به‌ سبب‌ دشمنی‌ای‌ است‌ که‌ او با آدم ‌و فرزندانش‌ دارد پس‌ حماقتی‌ بزرگتر از پیروی‌ وسوسه‌ وی‌ نیست‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «برای‌ شیطان‌ خطره‌ای‌ است‌که‌ آن‌ را در قلب‌ فرزند آدم‌ می‌افگند و برای‌ فرشته‌ نیز خطره‌ای‌ است‌؛ خطره‌ شیطان‌ عبارت‌ است‌ از: وعده‌ دادن‌ به‌ شر و تکذیب‌ حق‌ و خطره‌ فرشته‌ عبارت ‌است‌ از: وعده‌ دادن‌ به‌ خیر و تصدیق‌ به‌ حق‌».

﴿ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ کَبِیرٌ٧.

«کسانی‌ که‌ کافر شدند، عذابی‌ سخت‌ خواهند داشت‌. کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ وکارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند» لذا به‌ دنیا فریفته‌ نشده‌، به‌ شیطان‌ لبیک‌ نگفته‌ و از حزب ‌وی‌ نگردیده‌اند «برای‌ آنان‌ آمرزش‌ و پاداشی‌ بزرگ‌ است» یعنی‌: خداوند عزوجل  به‌سبب‌ ایمان‌ و عمل‌ صالح‌شان‌ بر آنان‌ می‌آمرزد و به‌ آنان‌ مزدی‌ بزرگ‌ می‌دهد،که‌ همانا بهشت‌ است‌.

﴿أَفَمَن زُیِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ فَرَءَاهُ حَسَنٗاۖ فَإِنَّ ٱللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَآءُ وَیَهۡدِی مَن یَشَآءُۖ فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُکَ عَلَیۡهِمۡ حَسَرَٰتٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِمَا یَصۡنَعُونَ٨.

«آیا آن‌ کس‌ که‌ زشتی‌ عملش‌ برای‌ او آراسته‌ جلوه‌ داده‌ شده‌ و آن‌ را نیک ‌می‌بیند» مانند مؤمن‌ شایسته‌‌کار است‌؟ هرگز! یقینا کسی‌ که‌ وهم‌ و گمانش‌ بر عقلش‌ چیره‌ شده‌ و با تزیین‌ و آرایش‌دهی‌ شیطان‌، عمل‌ بد خویش‌ را عمل‌ نیک‌، باطل‌ را حق‌ و زشت‌ را زیبا می‌بیند و به‌ آن‌ها ادامه‌ می‌دهد، مانند مؤمنی‌ نیست‌ که ‌بر جاده‌ هدایت‌ روان‌ است‌ و می‌داند که‌ راهپیمای‌ طریق‌ حق‌ و صلاح‌ می‌باشد «بی‌گمان‌ خداست‌ که‌ هرکه را بخواهد» بی‌راه‌ گذارد «گمراه‌ می‌کند و هرکه را بخواهد» هدایت‌ کند «هدایت‌ می‌کند پس‌ خود را به‌ سبب‌ حسرت‌خوردنها بر آنان ‌هلاک‌ نساز» یعنی‌: ای‌ پیامبر! خود را از اندوه خوردن‌ بر استمرارشان‌ به‌ گمراهی‌ و گناه‌، هلاک‌ نساز زیرا این‌ خود حق‌ تعالی‌ است‌ که‌ خواسته‌ است‌ تا آنان‌ به‌ سبب‌ بدعملی‌ خود گمراه‌ شوند «قطعا خدا به‌ آنچه‌ می‌کنند داناست» و چیزی‌ از کردارها و گفتارهایشان‌ ـ هرچند در خفا انجام‌ گیرد ـ بر او پنهان‌ نمی‌ماند.

از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده ‌است‌ که‌ فرمود: این‌ آیه‌ هنگامی‌ نازل‌ شد که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دعا کردند: «اللهم‌ أعز دینک‌ بعمربن‌ الخطاب‌ أو بأبی‌جهل ‌بن‌ هشام‌». «خدایا! دینت‌ را با اسلام‌ عمربن‌ خطاب‌، یا ابی‌جهل‌بن‌ هشام‌ قوت ‌بخش‌». پس‌ خداوند عزوجل  عمر رضی الله عنه  را هدایت‌ و ابوجهل‌ را گمراه‌ کرد. لذا این‌ آیه‌ درباره‌ این‌ دو تن‌ نازل‌ شد.

﴿وَٱللَّهُ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ ٱلرِّیَٰحَ فَتُثِیرُ سَحَابٗا فَسُقۡنَٰهُ إِلَىٰ بَلَدٖ مَّیِّتٖ فَأَحۡیَیۡنَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ کَذَٰلِکَ ٱلنُّشُورُ٩.

«و خدا همان‌ کسی ‌است‌ که‌ بادها را فرستاد» و آن‌ها را از عدم‌، ایجاد کرد «پس ‌آن‌ بادها ابری‌ را برمی‌انگیزند» از جایی‌ که‌ در آن‌ قراردارد، یعنی‌ بادها آن‌ را از بخار آب‌ دریا حرکت‌ می‌دهند و به‌ جنبش‌ درمی‌آورند تا به‌ همانجایی‌ برود که‌ خداوند متعال‌ خواسته‌ است‌ «و ما آن‌ ابر را به‌سوی‌ سرزمینی‌ مرده» که‌ سبزی‌های‌ آن ‌مرده‌ و اهالی‌ و حیوانات‌ آن‌ تشنه‌اند «راندیم‌ و آن‌ زمین‌ را پس‌ از مرگش» یعنی‌: بعد از خشک‌ شدن‌ و از بین رفتن‌ نباتاتی‌ که‌ بر آن‌ بوده ‌است‌ «بدان‌ زنده‌ ساختیم» با رویاندن‌ رستنی‌ها در آن‌ «برانگیختن‌ مردگان‌ نیز چنین‌ است» یعنی‌: خداوند عزوجل  بندگان‌ را نیز همین‌گونه‌ بعد از مرگشان‌ زنده‌ می‌کند چنان‌که‌ زمین‌ را پس‌ از مردن ‌آن‌ زنده‌ گردانید. این‌ دلیل‌ حسی‌ قابل‌ مشاهده‌ای‌ بر امکان‌ رستاخیز است‌ که‌ نشان ‌می‌دهد: رستاخیز مردگان‌ نیز در ضمن‌ مقوله‌ قدرت‌ خداوند عزوجل  قرار دارد.

ابن‌ کثیر می‌گوید: «چون‌ خدای‌  عزوجل ‌ برانگیختن‌ مردگان‌ را اراده‌ کند، از زیر عرش‌ بارانی‌ را فرود می‌آورد که‌ همه‌ زمین‌ را در بر می‌گیرد و اجساد را از قبرهایشان‌ بر می‌رویاند چنان‌که‌ دانه‌ در زمین‌ می‌روید». بدین‌ جهت‌، در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «همه‌ چیز در فرزند آدم‌ فرسوده‌، پراکنده‌ و متلاشی‌ می‌شود مگر دنبالچه‌ وی‌؛ او از آن‌ آفریده‌ شده‌ و مجددا از آن‌ بازآفرینی‌ می‌شود». دنبالچه‌: عبارت‌ از چند مهره‌ آخر ستون‌ مهره‌هاست‌ که‌ به‌ هم‌ چسبیده‌اند.

﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡعِزَّةَ فَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ جَمِیعًاۚ إِلَیۡهِ یَصۡعَدُ ٱلۡکَلِمُ ٱلطَّیِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ یَرۡفَعُهُۥۚ وَٱلَّذِینَ یَمۡکُرُونَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞۖ وَمَکۡرُ أُوْلَٰٓئِکَ هُوَ یَبُورُ١٠.

«هرکس‌ عزت‌ می‌خواهد پس‌ عزت‌ همه‌ از آن‌ خداست» لذا باید عزت‌ را فقط از خدا عزوجل  خواست‌ نه‌ از غیر وی‌ زیرا غیر وی‌ مالک‌ و صاحب‌ اختیار چیزی‌ از عزت ‌نیست‌ پس‌ او هر چه‌ بخواهد و به‌ هرکس‌ که‌ بخواهد، از این‌ عزت‌ می‌بخشد. عزت‌: عبارت‌ است‌ از شرف‌، جاه‌، رفعت‌ و قدرت‌. فراء می‌گوید: «معنی‌ این ‌است‌: هرکس‌ می‌خواهد بداند که‌ عزت‌ از آن‌ کیست‌، بداند که‌ عزت‌ همه‌ از آن‌خدای‌  عزوجل ‌ است‌». قتاده‌ می‌گوید: «معنی‌ این‌ است‌: هرکس‌ می‌خواهد به‌عزت‌ برسد، باید خود را با طاعت‌ خداوند عزوجل  عزتمند گرداند». در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در تفسیر: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡعِزَّةَ فَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ جَمِیعًاۚ [فاطر: 10] فرمودند: «من‌ أراد عز الدارین‌ فلیطع‌ العزیز». «هر کس‌ عزت‌ هردو سرا را می‌خواهد، باید از خدای‌ عزیز اطاعت‌ کند».

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ به‌ ما می‌فهماند که‌ وسیله‌ طلب‌ عزت‌، همانا ایمان‌ و عمل ‌صالح‌ است‌: «کلام‌ طیب» یعنی‌: سخنان‌ پاکیزه‌ «به‌سوی‌ او بالا می‌رود» و فرشتگان‌ نویسنده‌ آنچه‌ را که‌ در این‌باره‌ بر صحیفه‌ها می‌نویسند، به‌سوی‌ او بالا می‌برند. کلام‌ طیب‌: هر سخن‌ پاکیزه‌ای‌ است‌؛ اعم‌ از ذکر خداوند عزوجل ، امر به ‌معروف‌، نهی‌ از منکر، تلاوت‌ قرآن‌ و غیره‌ «و عمل‌ صالح‌ به‌ آن‌ رفعت ‌می‌بخشد» یعنی‌: عمل‌ صالح‌، سخنان‌ پاکیزه‌ را بالا می‌برد چنان‌که‌ سخنان‌ پاکیزه جز با عمل‌ صالح‌ مورد پذیرش‌ قرار نمی‌گیرد. صلاح‌ عمل‌: عبارت‌ از اخلاص‌ در آن‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «لا یقبل‌ الله‌ قولا إلا بعمل‌ و لا یقبل‌ قولا و عملا إلا بنیة‌ ولا یقبل‌ قولا وعملا ونیة‌ إلا بإصابة‌ السنة‌». «خدای‌  عزوجل ‌ هیچ‌ سخنی‌ را نمی‌پذیرد جز با عملی‌ و هیچ‌ سخن‌ و عملی‌ را نمی‌پذیرد جز با نیت‌ (درستی) وهیچ‌ سخن‌ و عمل‌ و نیتی‌ را نمی‌پذیرد مگر آن‌که‌ با سنت‌ مطابقت‌ داشته‌ باشد». قرطبی‌ می‌گوید: «حق‌ این‌ است‌ که‌ اگر گنهکار تارک‌ فرایض‌، خدا عزوجل  را یاد کند و سخنی‌ پاکیزه‌ بگوید، این‌ در زمره‌ حسنات‌ وی‌ نوشته‌ می‌شود و او در عین‌ حال‌، بار گناه‌ خویش‌ را نیز بر دوش‌ می‌کشد. پس‌ خداوند عزوجل  از هرکس‌ که‌ از شرک ‌بپرهیزد، عمل‌ صالح‌ را می‌پذیرد و خود سخن‌ پاکیزه‌ یک‌ نوع‌ عمل‌ صالح‌ است‌. لذا تأویل‌ آیه‌ این‌ است‌ که‌: حق‌ تعالی‌ با عمل‌ صالح‌، بر رفعت‌ سخنان‌ پاکیزه‌ و حسن‌ جایگاه‌ آن‌ می‌افزاید».

«و کسانی‌ که‌ با مکر و حیله‌ بدیها را می‌اندیشند» یعنی‌: در دنیا به‌ شیوه‌ مکر و فریب‌، مرتکب‌ بدیها می‌شوند تا به‌ عزت‌ ناروای‌ جاهلیت‌ برسند، همانند نیرنگهای ‌بدی‌ که‌ مشرکان‌ قریش‌ در دارالندوه‌ در حق‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اندیشیدند تا ایشان‌ را زندانی‌ کرده‌، یا به‌قتل‌ رسانده‌، یا از مکه‌ اخراج‌ کنند «آنان‌ را عذابی‌ سخت ‌است» در نهایت‌ شدت‌ «و نیرنگشان‌ خود تباه‌ می‌گردد» و بی‌اثر می‌شود. مکر در اصل‌: عبارت‌ از نیرنگ‌ و حیله‌گری‌ است‌.

﴿وَٱللَّهُ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ جَعَلَکُمۡ أَزۡوَٰجٗاۚ وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِۦۚ وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٖ وَلَا یُنقَصُ مِنۡ عُمُرِهِۦٓ إِلَّا فِی کِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ١١.

«و خدا شما را از خاکی‌ آفرید» در ضمن‌ آفرینش‌ پدرتان‌ آدم‌  علیه السلام  از خاک‌ «سپس‌ از نطفه‌ای» که‌ آن‌ را از پشت‌های‌ پدران‌ شما بیرون‌ آورد «آن‌گاه‌ شما را زوج‌ها گردانید» یعنی‌: برخی‌ از شما را جفت‌ برخی ‌دیگر گردانید زیرا نر و ماده‌ جفت‌ یک‌دیگر هستند پس‌ این‌ تحول‌ از خاک‌ به‌سوی‌ سلول‌ زنده‌ و از سلول‌ زنده ‌به‌سوی‌ انسانی‌ تمام‌، دلیلی‌ قاطع‌ بر امکان‌ بعث‌ و رستاخیز است‌. «و هیچ‌ مادینه‌ای ‌باردار نمی‌شود و وضع‌ حمل‌ نمی‌کند مگر به‌ علم‌ او» بنابراین‌، هیچ‌ چیز از ساحه‌ علم‌ وتدبیر حق‌ تعالی‌ خارج‌ نیست‌ «و هیچ‌ سالخورده‌ای‌ عمر دراز نمی‌یابد و از عمرش ‌کاسته‌ نمی‌شود» یعنی‌: عمر هیچ‌کس‌ طولانی‌ نمی‌شود و از عمر هیچ‌کس‌ کاسته ‌نمی‌شود؛ «مگر آن‌که‌ در کتابی» یعنی‌: در لوح‌ محفوظ «ثبت‌ است».

سعیدبن‌ جبیر می‌گوید: «پس‌ آنچه‌ از مدت‌ عمر انسان‌ می‌گذرد، همان‌ کاستن ‌از عمر وی‌ است‌ و آنچه‌ که‌ از عمر وی‌ در آینده‌ می‌آید، همان‌ عمری‌ است‌ که‌ به ‌وی‌ داده‌ می‌شود». به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: «هیچ‌ کهنسالی‌ تا دوران‌ پیری‌ عمر داده‌ نمی‌شود و عمر هیچ‌کس‌ دیگر از سن‌ کهنسالی‌ کاسته‌ نمی‌شود مگر این‌ که ‌این‌ امر در لوح‌ محفوظ ثبت‌ است‌، یعنی‌ وابسته‌ به‌ قضای‌ خداوند عزوجل  است‌». لذا دراز یا کوتاه‌ کردن‌ عمر، هردو به‌ قضا و قدر حق‌ تعالی‌ و مربوط به‌ اسبابی‌ است‌ که‌ مقتضی‌ دراز ساختن‌ یا کوتاه ‌کردن‌ عمر است‌. باید دانست‌ که‌ از اسباب‌ طولانی‌ساختن‌ عمر: صله‌ رحم‌ و از اسباب‌ کوتاه ‌کردن‌ آن‌: بسیار نافرمانی‌ کردن ‌پروردگار  عزوجل ‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ بن‌ مالک‌ رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «هر کس‌ دوست‌ دارد که‌ رزقش‌ گشاده‌ ساخته‌ شده‌ و اجلش‌ به‌ تأخیر افگنده‌ شود، باید صله‌ رحم‌ خویش‌ را برقرار کند». اما باید گفت‌: دراز شدن‌ عمر با اسبابی‌ مانند صله‌ رحم‌، در قضا و قدری‌ داخل‌ است‌ که‌ علم‌ خدای‌  عزوجل ‌ بر آن‌ پیشی‌ گرفته ‌است‌ زیرا در لوح‌ محفوظ نوشته‌ شده‌ که‌ عمر فلان‌ کس‌ ـ مثلا ـ این‌ مقدار از سال‌ است‌ و اگر صله‌ رحم‌ را برقرار کرد، در عمر وی‌ این ‌مقدار افزوده‌ می‌شود. باز در جایی ‌دیگر از لوح‌ محفوظ بیان‌ شده‌ است‌ که‌ آن ‌شخص‌ صله‌ رحم‌ خویش‌ را به‌جا می‌آورد، همین‌طور از عمر هرکس‌ که‌ کاسته ‌شود، به ‌دلیل‌ آن‌ است‌ که‌ او عملی‌ انجام‌ داده‌ که‌ مقتضی‌ کوتاه‌ سازی‌ عمر وی‌ است‌، چون‌ انجام‌ دادن‌ بسیار معاصی‌ و نافرمانی‌ها «بی‌گمان‌ این‌ کار» یعنی‌: افزودن‌ و کاستن‌ در عمر «بر خداوند آسان‌ است» زیرا هیچ‌ چیزی‌ بر وی‌ دشوار نیست‌ و هیچ‌ چیز ـ چه‌ اندک‌ و چه‌ بسیار، چه‌ بزرگ‌ و چه‌ کوچک‌ ـ از علم‌ وشمار پروردگار پنهان‌ نمی‌باشد.

﴿وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡبَحۡرَانِ هَٰذَا عَذۡبٞ فُرَاتٞ سَآئِغٞ شَرَابُهُۥ وَهَٰذَا مِلۡحٌ أُجَاجٞۖ وَمِن کُلّٖ تَأۡکُلُونَ لَحۡمٗا طَرِیّٗا وَتَسۡتَخۡرِجُونَ حِلۡیَةٗ تَلۡبَسُونَهَاۖ وَتَرَى ٱلۡفُلۡکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ١٢.

«و دو دریا یکسان‌ نیستند: این‌ یک‌ شیرین‌ عطش‌بر و نوشیدنش‌ خوشگوار است‌؛ وآن‌ دیگر شور تلخ‌ مزه‌ است» بیشتر مفسران‌ برآنند که‌ این‌ آیه‌ مثلی‌ برای‌ مؤمن‌ و کافر است‌. یعنی‌: مؤمن‌ شیرین‌ و خوب‌ و کافر تلخ‌ و شوربخت‌ است‌. اما امام‌رازی‌ می‌گوید: قول‌ قوی‌تر این‌ است‌ که‌ مراد از این‌ آیه‌، ارائه‌ دلیلی‌ دیگر برقدرت‌ خداوند عزوجل  می‌باشد «و از هر یک» از این‌ دو دریا «شما گوشتی‌ تازه‌ می‌خورید» با صید ماهیان‌ و آبزیان‌ آن‌ دریاها «و زیوری‌ که‌ آن‌ را بر خود می‌پوشید بیرون‌ می‌آورید» زجاج‌ می‌گوید: «زیور فقط هنگامی‌ از دو دریای‌ شور و شیرین ‌بیرون‌ آورده‌ می‌شود که‌ آن‌ دو باهم‌ درآمیزند، نه‌ از هریک‌ به‌طور منفرد وجداگانه‌». زیور دریا؛ اغلب‌ مروارید و مرجان‌ است‌ که‌ از آن‌ انگشتر و دستبند وگردنبند و پای‌برنجن‌ می‌سازند. «و کشتی‌ها را در دریا موج شکاف‌ می‌بینی» که‌امواج‌ دریا را شکافته‌، می‌آیند و می‌روند «تا از فضل‌ او روزی‌ خود را طلب ‌کنید» مراد از فضل‌: تجارت‌ دریایی‌ به‌سوی‌ کشورها و سرزمینهای‌ دور در مدتی‌ نزدیک‌ است‌ چنان‌که‌ در سوره‌ بقره‌ (آیه‌ 164) گذشت‌. «و باشد که‌ شکر گزارید» خداوند سبحان‌ را در برابر این‌ نعمت‌هایی‌ که‌ بر شما ارزانی‌ داشته‌ است‌.

﴿یُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَیُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیۡلِ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ کُلّٞ یَجۡرِی لِأَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡکُۚ وَٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا یَمۡلِکُونَ مِن قِطۡمِیرٍ١٣.

همچنان‌ از قدرت‌ تامه‌ و سلطه‌ عظیم‌ او این‌ است‌ که‌: «شب‌ را در روز درمی‌آورد و روز را در شب‌ درمی‌آورد» پس‌ در هر یک‌ از آن‌ها با کاستن‌ از یکی‌ دیگر، می‌افزاید «و خورشید و ماه‌ را رام‌ کرده‌است» برای‌ منافع‌ و مصالح‌ انسان‌ «که‌ هر یک‌ تا میعادی‌ معین‌ روانند» که‌ خدای‌  عزوجل ‌ این‌ میعاد و سرآمد معین‌ را برای‌ حرکت ‌و جریان‌ خورشید و ماه‌ مقدر کرده ‌است‌. این‌ میعاد، روز قیامت‌ است‌. به‌قولی‌: این‌ میعاد، عبارت‌ از مدتی‌ است‌ که‌ خورشید و ماه‌ در آن‌ فلک‌ را می‌پیمایند، که ‌یک‌ سال‌ برای‌ خورشید و یک‌ ماه‌ برای‌ قمر است‌. به ‌قولی‌: مراد از آن‌ به‌ جریان ‌انداختن‌ خورشید در روز و به‌ جریان‌ انداختن‌ مهتاب‌ در شب‌ است‌ «این» انجام‌ دهنده‌ کارهای‌ یادشده‌ «الله پروردگار شماست‌، فرمانروایی‌ از آن‌ اوست» یعنی‌: این ‌ذاتی‌ که‌ کارهای‌ یادشده‌ همه‌ از صنع‌ اوست‌، همانا آفریننده‌ پردازنده‌ و توانای ‌مقتدری‌ است‌ که‌ مالک‌ عالم‌ و متصرف‌ آن‌ است‌ «و کسانی‌ که‌ شما» ای‌ ناباوران‌! «به ‌جای‌ او می‌خوانید، مالک‌ پوست‌ هسته‌ خرمایی‌ هم‌ نیستند» قطمیر: پوستک‌ نازک ‌سفیدرنگی‌ است‌ که‌ میان‌ گوشت‌ خرما و هسته‌ آن‌ قرار دارد و مانند لفافه‌ای‌ بر پیکر آن‌ هسته‌ پوشانده‌ شده‌ است‌. گویند: به‌ سبب‌ آن‌ پوستک‌ است‌ که‌ درخت‌ خرما جوانه‌ می‌زند و می‌روید. یعنی‌: معبودانی‌ که‌ شما به‌جای‌ خدای‌ لاشریک ‌می‌خوانید، حتی‌ مالک‌ چیز بسیار بی‌ارزش‌ و حقیری‌ هم‌ در آسمآن‌ها و زمین ‌نیستند.

﴿إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا یَسۡمَعُواْ دُعَآءَکُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَکُمۡۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَکۡفُرُونَ بِشِرۡکِکُمۡۚ وَلَا یُنَبِّئُکَ مِثۡلُ خَبِیرٖ١٤.

«اگر آن‌ها را بخوانید، دعای‌ شما را نمی‌شنوند» زیرا معبودان‌ شما جماداتی‌ بیش ‌نیستند که‌ چیزی‌ را درک‌ نمی‌کنند «و اگر هم‌ بشنوند» بر فرض‌ و تقدیر «شما را پاسخ‌ نمی‌دهند» زیرا از پاسخ‌ دادن‌ به‌ شما عاجزند «و روز قیامت‌ شرک‌ شما را انکار می‌کنند» یعنی‌: از عبادت‌ شما بیزاری‌ جسته‌ و منکر این‌ می‌شوند که‌ پرستش‌ آن‌ها از سوی‌ شما حق‌ بوده‌ است‌ چنان‌که‌ منکر این‌ می‌شوند که‌ شما را به‌ پرستش‌ خویش‌ فرمان‌ داده‌ باشند «و هیچ‌کس‌ چون‌ خدای‌ آگاه‌ تو را خبردار نمی‌کند» یعنی‌: هیچ‌کس‌ مانند ذاتی‌ که‌ به‌ همه‌ چیزها آگاه‌ و داناست‌، تو را آگاه‌ نمی‌کند. شاه ‌ولی ‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «لا ینبئک‌ مثل‌ خبیر ـ در میان‌ اعراب‌ مثلی‌ است‌، که‌ چون‌ سخنی‌ بلیغ‌ گویند و تحقیق‌ به‌ نهایت‌ رسانند، این‌ مثل‌ را گویند».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِۖ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ١٥.

«ای‌ مردم‌! شما به‌سوی‌ خداوند فقیر هستید» یعنی‌: شما بندگان‌ مطلقا به‌سوی ‌خداوند متعال‌ در تمام‌ امور دین‌ و دنیای‌ خویش‌ نیازمند هستید «و خداوند است ‌که» مطلقا «بی‌نیاز حمید است» یعنی‌: از جانب‌ بندگان‌ خویش‌ ـ با احسانی‌ که‌ به‌ آن‌ها کرده‌ است‌ و می‌کند ـ سزاوار ستایش‌ است‌ همچنین‌ در تمام‌ آنچه‌ که‌ حق‌ تعالی‌ می‌کند، می‌گوید و مقدر و مشروع‌ می‌گرداند، سزاوار ستایش‌ است‌.

﴿إِن یَشَأۡ یُذۡهِبۡکُمۡ وَیَأۡتِ بِخَلۡقٖ جَدِیدٖ١٦.

«اگر بخواهد شما را از میان‌ می‌برد و خلقی‌ نو به‌ میان‌ می‌آورد» یعنی‌: اگر بخواهد شما را نابود می‌کند و به‌ جای‌ شما خلقی‌ نو از جنس‌ بشر، یا از جنس‌ و نوع‌ دیگری ‌از انواع‌ آفریدگان‌ خویش‌ و از عالم‌ دیگری‌ غیر از آنچه‌ که‌ شما می‌شناسید، به‌میان‌ می‌آورد که‌ از او اطاعت‌ کرده‌ و نافرمانیش‌ نکنند، که‌ این‌ خود مظهری‌ از مظاهر فقر شما و غنای‌ مطلق‌ اوست‌.

﴿وَمَا ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ بِعَزِیزٖ١٧.

«و این‌ کار» یعنی‌: از میان‌ بردن‌ شما و آوردن‌ دیگران‌ «بر خداوند دشوار نیست» یعنی‌: نه‌ بر وی‌ ممتنع‌ است‌ و نه‌ مشکل‌.

﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ وَإِن تَدۡعُ مُثۡقَلَةٌ إِلَىٰ حِمۡلِهَا لَا یُحۡمَلۡ مِنۡهُ شَیۡءٞ وَلَوۡ کَانَ ذَا قُرۡبَىٰٓۗ إِنَّمَا تُنذِرُ ٱلَّذِینَ یَخۡشَوۡنَ رَبَّهُم بِٱلۡغَیۡبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَۚ وَمَن تَزَکَّىٰ فَإِنَّمَا یَتَزَکَّىٰ لِنَفۡسِهِۦۚ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِیرُ١٨.

«و هیچ‌ بار بردارنده‌ای‌ بار دیگری‌ را بر نمی‌دارد» یعنی‌: هیچ‌ شخصی‌ بار گناه‌ شخص‌ دیگری‌ را برنمی‌دارد بلکه‌ هر شخصی‌ بار گناه‌ خودش‌ را به‌دوش‌ می‌کشد «و اگر گرانباری‌ کسی‌ را به‌سوی‌ بارش‌ فراخواند، چیزی‌ از آن‌ برداشته‌ نمی‌شود هرچند آن‌کس‌ خویشاوند و نزدیک‌ باشد» یعنی‌: اگر شخصی‌ که‌ در زیر بار گناهی‌ قرار دارد، شخص‌ دیگری‌ را فراخواند تا از دوش‌ وی‌ بعضی‌ از آن‌ گناهانی‌ را که‌ او زیر بار آن‌ است‌، بردارد، کسی‌ که‌ به‌ یاری‌ فراخوانده‌ شده‌، از آن‌ گناهان‌ چیزی‌ را برنمی‌دارد، هرچند خویش‌ و نزدیک‌ نسبی‌ آن‌ فرد نیز باشد پس‌ چگونه‌ خواهند بود دیگرانی‌ که‌ با آن‌ شخص‌ فراخواننده‌، هیچ‌ قرابتی‌ ندارند.

ابن‌ کثیر به‌ نقل‌ از عکرمه‌ در تفسیر این‌ فرموده‌ خداوند عزوجل : ﴿وَإِن تَدۡعُ مُثۡقَلَةٌ إِلَىٰ حِمۡلِهَا [فاطر: 18] می‌گوید: «مراد از آن‌: همسایه‌ای‌ است‌ که‌ در روز قیامت‌ به‌ همسایه ‌خویش‌ درآویخته‌ و می‌گوید: پروردگارا! از این‌ شخص‌ بپرس‌ که‌ چرا دروازه‌ خود را به‌ روی‌ من‌ می‌بست‌؟». همچنین‌ نقل‌ است‌ که‌: «در روز قیامت‌ کافر به‌مؤمن‌ درآویخته‌ و به‌ وی‌ می‌گوید: ای‌ مؤمن‌! من‌ بر تو حقی‌ دارم‌، آخر تو می‌دانی‌ که‌ من‌ با تو در دنیا چه‌ قدر نزدیک‌ بودم‌، اینک‌ امروز به‌ تو محتاج شده‌ام‌. پس‌ مؤمن‌ پیوسته‌ نزد پروردگار خویش‌ از وی‌ شفاعت‌ می‌کند تا این‌ که‌ او را ـ درحالی‌که‌ همچنان‌ در دوزخ‌ است‌ ـ به‌ منزلی‌ سبک‌تر از منزل‌ وی ‌برمی‌گرداند. پدر نیز در روز قیامت‌ به‌ فرزندش‌ درآویخته‌ و می‌گوید: فرزند عزیزم‌! اینک‌ من‌ به‌ مقدار ذره‌ای‌ از حسنات‌ تو محتاج‌ شده‌ام‌ تا به‌ وسیله‌ آن‌ از این‌ وضعی‌ که‌ می‌بینی‌ نجات‌ یابم‌! ولی‌ فرزندش‌ می‌گوید: پدرجان‌! آنچه‌ از من‌خواسته‌ای‌، بسیار ناچیز است‌ ولی‌ من‌ نیز از همان‌ چیزی‌ می‌ترسم‌ که‌ تو از آن‌ بیم‌ داری‌ بنابراین‌، نمی‌توانم‌ چیزی‌ از حسناتم‌ را به‌ تو بدهم‌. سپس‌ به‌ همسر خویش‌ درآویخته‌ و می‌گوید: ای‌ فلان‌! ای‌ همسر عزیزم‌! من‌ چگونه‌ شوهری‌ برایت ‌بودم‌؟ زن‌ می‌گوید: تو نیکو شوهری‌ برایم‌ بودی‌... و از او ستایش‌ می‌کند. آن‌گاه‌ می‌گوید: اینک‌ من‌ از تو می‌خواهم‌ تا فقط یک‌ حسنه‌ را به‌ من‌ ببخشی‌، شاید با آن‌ یک‌ حسنه‌ از این‌ وضعی‌ که‌ می‌بینی‌ نجات‌ پیدا کنم‌! اما زنش‌ می‌گوید: آنچه ‌از من‌ خواسته‌ای‌ بسیار ناچیز است‌ ولی‌ با تأسف‌ که‌ من‌ نمی‌توانم‌ به‌ تو چیزی‌ بدهم‌ زیرا من‌ نیز از همان‌ چیزی‌ می‌ترسم‌ که‌ تو از آن‌ بیم‌ داری‌».

«جز این‌ نیست‌ که‌ تو تنها کسانی‌ را که‌ به ‌طور پنهانی‌ از پروردگارشان‌ می‌ترسند، هشدار می‌دهی» یعنی‌: ای‌ پبامبر! قطعا هشدار دادن‌ تو جز به‌ حال‌ کسانی‌ که‌ از پروردگارشان‌ در نهان‌ می‌ ترسند سودی‌ نمی‌رساند، به‌ این‌ معنی‌ که‌ با وجود ندیدن‌ عذابش‌ از او می‌ترسند. یا از عذاب‌ خدا درحالی‌ می‌ترسند که‌ او از نظرشان‌ غایب‌ است‌ و از او می‌ترسند در خلوتهای‌ خویش‌ از مردم‌ و در خلوتخانه‌ رازونیازهای‌ خویش‌ با او «و» جز این‌ نیست‌ که‌ هشدار تو تنها برای‌ کسانی ‌سودمند واقع‌ می‌شود که‌ «نماز را برپا داشته‌اند» یعنی‌: به‌ امر نماز اهمیت‌ داده‌ و از آن‌ به‌ چیز دیگری‌ از سرگرمی‌های‌ خویش‌ مشغول‌ نشده‌اند «و هرکس‌ پاکیزگی ‌جوید» با انجام‌ دادن‌ طاعات‌ و ترک‌ معاصی‌ «پس‌ جز این‌ نیست‌ که‌ به‌سود خویش ‌پاکیزگی‌ می‌جوید» زیرا منافع‌ آن‌ به‌ خودش‌ بر می‌گردد. چنان‌که‌ گناه‌ کسی‌ که‌ به ‌پلیدی‌ها آغشته‌ شده‌، نیز بر دوش‌ خود اوست‌ نه‌ بر دوش‌ دیگران‌ «و بازگشت ‌به‌سوی‌ خداوند است» پس‌ او هر انسانی‌ را در برابر عملش‌ جزا یا پاداش‌ می‌دهد.

﴿وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِیرُ١٩.

«و نابینا» یعنی‌: کسی‌ که‌ حس‌ بینایی‌اش‌ از بین‌ رفته‌ است‌ «و بینا» یعنی‌: کسی‌که‌ دارای‌ نیروی‌ بینایی‌ است‌ «برابر نیستند».

خداوند متعال‌ در این‌ آیه‌ کافر را به‌ شخص‌ نابینا و مؤمن‌ را به‌ شخص‌ بینا تشبیه ‌کرده‌ است‌.

﴿وَلَا ٱلظُّلُمَٰتُ وَلَا ٱلنُّورُ٢٠.

«و نه‌ تاریکی‌ها و روشنایی» یعنی‌: تاریکی‌ها و روشنایی‌ نیز برابر نیستند. پس‌ باطل‌ به‌ تاریکی‌ها و حق‌، به‌ نور تشبیه‌ شده‌ است‌.

﴿وَلَا ٱلظِّلُّ وَلَا ٱلۡحَرُورُ٢١.

«و نه‌ سایه‌ و باد گرم» یعنی‌: سایه‌ خنکی‌ که‌ در آن‌ گرمی‌ و آزاری‌ نیست‌، با آتشبادی‌ که‌ سوزان‌ و آزاررسان‌ است‌، برابر نیستند. به‌ قولی‌: مراد از سایه‌، ثواب‌ و مراد از باد گرم‌، عذاب‌ است‌. یا مراد از سایه‌، بهشت‌ و مراد از باد گرم‌، دوزخ‌ است‌.

﴿وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡأَحۡیَآءُ وَلَا ٱلۡأَمۡوَٰتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُسۡمِعُ مَن یَشَآءُۖ وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِی ٱلۡقُبُورِ٢٢.

«و زندگان‌ و مردگان‌ برابر نیستند» مؤمنان‌ به‌ زندگان‌ و کافران‌ به‌ مردگان‌ تشبیه‌ شده‌اند. به‌ قولی‌: این‌ تمثیلی‌ برای‌ عالمان‌ و جاهلان‌ است‌. «همانا خدا هرکه‌ را بخواهد» از اولیای‌ خویش‌، که‌ ایشان‌ را برای‌ بهشت‌ خویش‌ آفریده‌ و به‌ طاعت‌ خویش‌ توفیق‌ داده ‌است‌ «شنوا می‌گرداند» و پند و پیام‌ خویش‌ را به‌ آنان‌ می‌شنواند «و تو شنواننده‌ کسانی‌ که‌ در گورهایند نیستی» یعنی‌: تو به‌ کفاری‌ که‌ کفر دلهایشان‌ را میرانده‌ است‌، حقایق‌ را نمی‌توانی‌ بشنوانی‌. بدین‌گونه‌، خداوند عزوجل  کفار را به ‌مردگانی‌ تشبیه‌ کرد که‌ در گور گمراهی‌ و انکار خود مدفونند و به‌ ندای‌ حق‌ و حقیقت‌ هیچ‌ پاسخی‌ نمی‌دهند.

﴿إِنۡ أَنتَ إِلَّا نَذِیرٌ٢٣.

«تو جز هشداردهنده‌ای‌ نیستی» یعنی‌: تو جز پیامبری‌ هشدار دهنده‌ نیستی‌ و بر عهده‌ تو جز بیم‌دهی‌ و تبلیغ‌ چیز دیگری‌ نیست‌ اما شنواندن‌ همراه‌ با پذیرش‌، کار تو نیست‌ و تو قدرت‌ و توانی‌ نیز بر آن‌ نداری‌ زیرا هدایت‌ و گمراهی‌ فقط در اختیار خدای‌  عزوجل  است‌.

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ بَشِیرٗا وَنَذِیرٗاۚ وَإِن مِّنۡ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٞ٢٤.

«هرآینه‌ ما تو را به‌ حق» یعنی‌: همراه‌ با حق‌ «مژده ‌دهنده» برای‌ اهل‌ طاعت‌ «و بیم ‌دهنده» برای‌ اهل‌ معصیت‌ «فرستادیم‌ و هیچ‌ امتی‌ نیست‌ مگر این‌ که‌ در آن‌ هشداردهنده‌ای‌ گذشته‌ است» یعنی‌: هیچ‌ امتی‌ از امت‌های‌ پیشین‌ نبوده‌ است‌ مگر این‌ که‌ حق‌ تعالی‌ در آن‌ هشدار دهنده‌ای‌ از پیامبران‌  علیهم السلام  برانگیخته‌ که‌ آنان‌ را از فرجام‌ شوم‌ طغیان‌ و کفران‌ بیم‌ می‌داده‌ است‌.

﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدۡ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَبِٱلزُّبُرِ وَبِٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُنِیرِ٢٥.

«و اگر تو را تکذیب‌ کنند، قطعا کسانی‌ که‌ پیش‌ از آن‌ها بودند» از امتهای‌ گذشته ‌«نیز به‌ تکذیب» پیامبران‌ خویش‌ «پرداختند، پیامبران‌شان‌ بدی‌شان‌ بینات» یعنی‌: معجزات‌ روشن‌ و حجت‌های‌ آشکار «و زبر» یعنی‌: صحیفه‌های‌ نوشته ‌شده‌، مانند صحف‌ ابراهیم‌  علیه السلام  «و کتاب‌های روشنگر» مانند تورات‌ و انجیل‌ را «آوردند» به‌قولی‌: مراد از بینات‌: معجزات‌ و مراد از زبر: کتابهایی‌ است‌ که‌ حامل ‌پند و اندرز است‌ و مراد از کتاب‌ و زبر: کتاب‌ها و صحیفه‌های‌ الهی‌ است‌ که‌ در آن‌ها قوانین‌ و برنامه‌ها و احکام‌ تبیین‌ شده‌ است‌.

﴿ثُمَّ أَخَذۡتُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۖ فَکَیۡفَ کَانَ نَکِیرِ٢٦.

«آن‌گاه‌ کافران‌ را فروگرفتم» به‌ عذاب‌، بعد از آن‌که‌ پیامبران‌ را تکذیب‌ کردند «پس‌ عقوبت‌ من‌ چگونه‌ بود» یعنی‌: تو می‌دانی‌ که‌ کیفر من‌ بر آن‌ها چه‌قدر شدید بود؟.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ ثَمَرَٰتٖ مُّخۡتَلِفًا أَلۡوَٰنُهَاۚ وَمِنَ ٱلۡجِبَالِ جُدَدُۢ بِیضٞ وَحُمۡرٞ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٞ٢٧.

«آیا ندیدی‌ که‌ خداوند از آسمان‌ آبی‌ را فرود آورد، سپس‌ بدان‌ میوه‌های‌ رنگارنگ ‌بیرون‌ آوردیم‌؟» میوه‌هایی‌ که‌ بعضی‌ از آن‌ها سفیدرنگ‌، بعضی‌ سرخ‌رنگ‌، بعضی ‌زردرنگ‌، بعضی‌ سبزرنگ‌ و بعضی‌ سیاه‌رنگ‌ است‌؛ مانند انار، سیب‌، انجیر، انگور و غیره‌ «و از کوه‌ها راه‌هایی» و رگه‌هایی‌ آفریدیم‌ که‌ مانند عروق‌اند در تن ‌حیوان‌ «سفید و سرخ‌ رنگارنگ‌ و سیاه‌ در نهایت‌ سیاهی» غربیب‌: سیاه‌ سیاهی‌ است‌که‌ رنگ‌ آن‌ شبیه‌ رنگ‌ کلاغ‌ است‌. یعنی‌: از کوه‌ها، راه‌ها و رگه‌ها و انواع‌ مختلفی‌ به‌ رنگ‌های‌ گوناگون‌ آفریدیم‌.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ وَٱلدَّوَآبِّ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ مُخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ کَذَٰلِکَۗ إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ٢٨.

«و از مردمان‌ و جانوران‌ و چهارپایان‌ که‌ رنگ‌های‌ آن‌ها همچنین‌ گوناگون ‌است» همچون‌ اختلاف‌ رنگ‌ها و گونه‌ها در میوه‌ها و کوه‌ها، پدید آوردیم‌. دلیل‌ این‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ اختلاف‌ رنگها در این‌ اشیا توجه‌ داد، این‌ است‌ که ‌این‌ اختلاف‌، از بزرگ‌ترین‌ ادله‌ بر قدرت‌ و صنع‌ بدیع‌ وی‌ می‌باشد بدین‌ جهت‌، حق‌ تعالی‌ اولا اختلاف‌ رنگ‌ها در میوه‌های‌ روییدنی‌، سپس‌ در جمادات‌ و بعد از آن‌ در انسآن‌ها و حیوانات‌ دیگر را ذکر کرد. «جز این‌ نیست‌ که‌ از بندگان‌ خدا فقط عالمانند که‌ از او می‌ترسند» یعنی‌: از خدای‌ سبحان‌ فقط دانشوران‌ و دانایان‌ به‌وجود، اوصاف‌ بزرگ‌ و افعال‌ زیبای‌ وی‌اند که‌ غایبانه‌ می‌ترسند و هرکس‌ از خدا عزوجل  نترسد، او در واقع‌ عالم‌ و دانشور نیست‌ پس‌ هرکس‌ به‌ خدای‌  عزوجل ‌ داناتر باشد، از وی‌ ترسانتر است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «من‌ ترسانترین‌ شما از خدا و پرهیزکارترین‌ شما برای‌ اوهستم‌». «بی‌گمان‌ خدا غالب‌ آمرزنده‌ است» پس‌ نافرمانان‌ را سرکوب‌ و اهل‌ طاعت ‌را شامل‌ مغفرت‌ خویش‌ قرارمی‌دهد.

مراد از علم‌ در این‌ آیه‌ کریمه‌: علم‌ تجربی‌ و علم‌ کونی‌ به‌ کیفیت‌ اختلاف ‌رنگها و مانند آن‌ از مظاهر قدرت‌ خداوند عزوجل  است‌ و مراد از علما نیز، علمای‌ دانا به‌ علوم‌ طبیعی‌ و زیستی‌ و رازهای‌ کاینات‌اند زیرا ترس‌ و پروای‌ کسی‌ که‌ این‌ علوم‌ و اسرار و معارف‌ را ـ در حالی‌که‌ مؤمن‌ است‌ ـ بداند، بزرگتر از ترس‌ دیگران‌ از خداوند عزوجل  است‌ بدین‌ جهت‌، ما در عصر حاضر که‌ عصر انکشاف‌ علوم‌ و معارف‌ طبیعی‌ است‌، دانشمندان‌ بسیاری‌ را که‌ در عرصه‌ این‌ علوم‌ تبحر دارند، مشاهده‌ می‌کنیم‌ که‌ به‌سوی‌ دین‌ خداوند عزوجل  روی‌ آورده‌اند.

ابن عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «عالم‌ به‌ خدای‌ رحمان‌ کسی‌ است‌ که‌ چیزی‌ را با او شریک‌ نیاورده‌، حلال‌ او را حلال‌ و حرام‌ او را حرام‌ بشناسد، سفارش‌های‌ وی‌ را رعایت‌ کند و یقین‌ داشته‌ باشد که‌ با پروردگار خود دیدار خواهد کرد و در قبال‌ عمل‌ خویش‌ مورد محاسبه‌ قرار خواهد گرفت‌». حسن‌ بصری  رحمه الله  گفته‌ است‌: «عالم‌ کسی‌ است‌ که‌ از پروردگار رحمان‌ غایبانه‌ بترسد و به‌ اموری‌ راغب‌ و مایل‌ باشد که‌ خداوند متعال‌ در آن‌ رغبت‌ دارد و از اموری‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ از آن‌ها ناراضی‌ است‌، اعراض‌ کند. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کرد». سعیدبن‌ جبیر رضی الله عنه  می‌گوید: «ترس‌ از خداوند عزوجل  عبارت‌ است‌ از آن‌ چیزی‌ که‌ میان‌ تو و نافرمانی‌ وی‌ حایل‌ گردد». امام‌ مالک‌  رحمه الله  می‌گوید: «علم‌، به‌ بسیاری‌ روایت‌ نیست‌ بلکه ‌علم‌ نوری‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ آن‌ را در قلب‌ قرار می‌دهد». سفیان‌ ثوری‌  رحمه الله  می‌گوید: «نیکان‌ می‌گفتند: علما سه‌ دسته‌اند؛ عالمی‌ است‌ به‌ خداوند عزوجل  که‌ به‌ امر وی‌ داناست‌، عالمی‌ است‌ به‌ خداوند عزوجل  که‌ به‌ امر وی‌ دانا نیست‌ و عالمی‌ است‌ به ‌امر خداوند عزوجل  که‌ به‌ خود خداوند عزوجل  دانا نیست‌ اما عالم‌ به‌ خدا عزوجل  و به‌ امر وی‌، کسی‌ است‌ که‌ از خدای‌  عزوجل ‌ می‌ترسد و حدود و فرایض‌ وی‌ را می‌داند. وعالم‌ به‌ خداوند عزوجل  که‌ به‌ امر وی‌ دانا نیست‌، عالمی‌ است‌ که‌ از خدای‌  عزوجل ‌ می‌ترسد ولی‌ حدود و فرایض‌ وی‌ را نمی‌داند. و عالم‌ به‌ امر خداوند عزوجل  که‌ به‌ خود خداوند دانا نیست‌، کسی‌ است‌ که‌ حدود و فرایض‌ را می‌داند اما از خدای‌  عزوجل  ‌نمی‌ترسد».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَتۡلُونَ کِتَٰبَ ٱللَّهِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ یَرۡجُونَ تِجَٰرَةٗ لَّن تَبُورَ٢٩.

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ کتاب‌ خدا را تلاوت‌ می‌کنند» یعنی‌: بر تلاوت‌ قرآن‌ کریم ‌استمرار ورزیده‌ و بر آن‌ مداومت‌ می‌ورزند «و نماز را برپا داشته‌اند» در اوقات ‌آن‌ و با رعایت‌ کامل‌ ارکان‌ و اذکار آن‌ «و از آنچه‌ به‌ آنان‌ روزی‌ داده‌ایم‌، پنهان‌ و آشکارا انفاق‌ کرده‌اند» این‌ تعبیر، انگیزه‌ بخش‌ انفاق‌ و بخشش‌ مال‌ به‌ هرگونه‌ای ‌است‌ که‌ میسر شد؛ اگر انفاق‌ به‌ طور پنهانی‌ میسر شد، بهتر است‌، در غیر آن‌ انفاق ‌آشکار نیز خوب‌ است‌ و این‌ گمان‌ شخص‌ که‌ مبادا در آن‌ ریا داخل‌ شود، نباید او را از انفاق‌ بازدارد. آری‌! اینان‌: «امید به‌ تجارتی‌ بسته‌اند که‌ هرگز زوال ‌نمی‌پذیرد» که‌ این‌ تجارت‌، همانا دریافت‌ ثواب‌ و پاداش‌ طاعتشان‌ است‌، تجارتی ‌که‌ هرگز کساد نمی‌شود و از بین‌ نمی‌رود. ابن‌کثیر از قتاده‌ نقل‌ می‌کند که‌ فرمود: «این‌ آیه‌، آیه‌ قاریان‌ دانا به‌ کتاب‌ خداوند عزوجل  و عامل‌ به‌ آن‌ است‌».

﴿لِیُوَفِّیَهُمۡ أُجُورَهُمۡ وَیَزِیدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ غَفُورٞ شَکُورٞ٣٠.

«تا پاداش‌هایشان‌ را به‌تمام‌ و کمال‌ به‌ ایشان‌ بپردازد» یعنی‌: این‌ تجارت‌شان‌ هرگز کساد نمی‌شود و از رونق‌ نمی‌افتد، به‌خاطر این‌ که‌ خداوند عزوجل  پاداشهای‌ اعمال‌ شایسته‌ ایشان‌ را به‌ تمام‌ و کمال‌ به‌ ایشان‌ می‌پردازد «و از فضل‌ خود به‌ آنان ‌بیفزاید» یعنی‌: با افزودن‌ بر پاداش‌ اعمال‌شان‌، به‌ ایشان‌ فضل‌ و منت‌ می‌نهد «چراکه‌ او آمرزگار» گناهانشان‌ «و قدردان» اعمال‌ اندک‌ ایشان‌ «است».

﴿وَٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ هُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِعِبَادِهِۦ لَخَبِیرُۢ بَصِیرٞ٣١.

«و آنچه‌ از کتاب» یعنی‌: از قرآن‌ «به‌سوی‌ تو وحی‌ کرده‌ایم‌، خود حق‌ و تصدیق‌کننده‌ کتاب‌های پیش‌ از آن‌ است» یعنی‌: قرآن‌ با کتاب‌های پیشین‌ آسمانی‌ همخوان‌ و موافق‌ است‌ «قطعا خدا نسبت‌ به‌ بندگانش‌ آگاه‌ بیناست» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ به‌ تمام ‌امورشان‌ آگاه‌ و محیط و به‌ کسانی‌ از بندگانش‌ که‌ شایستگی‌ برتری‌ بر دیگران‌ را دارند، بیناست‌ بدین‌ جهت‌ پیامبران‌  علیهم السلام  را بر تمام‌ بشر برتری‌ داد و باز برخی‌ از پیامبران‌  علیهم السلام  را به‌ درجاتی‌ بر برخی‌ دیگر برتری‌ عنایت‌ فرمود و در این‌ میان‌، جایگاه‌ و منزلت‌ سرور ما حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است را فوق‌ همه‌ ایشان‌ (صلوت الله و سلامه علیهم اجمعین)‌ گردانید.

﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡکِتَٰبَ ٱلَّذِینَ ٱصۡطَفَیۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَیۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡکَبِیرُ٣٢.

«سپس‌ این‌ کتاب» یعنی‌: قرآن‌ «را به‌ آن‌ بندگان‌ خود که‌ آنان‌ را برگزیده ‌بودیم» از این‌ امت‌ «به‌ میراث‌ دادیم» یعنی‌: ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! ما به‌ این‌ امر که‌ قرآنی ‌را که‌ بر تو فرستاده‌ایم‌ به‌ علمای‌ امتت‌ میراث‌ دهیم‌، حکم‌ کرده‌ایم‌ و آن‌ را مقدر ساخته‌ایم‌ و در ضمن‌ این‌ قرآن‌، تمام‌ کتاب‌های آسمانی‌ دیگر را نیز به‌ آنان‌ میراث ‌داده‌ایم‌ زیرا این‌ کتاب‌، تصدیق‌ کننده‌ و نگهبان‌ همه‌ کتب‌ آسمانی‌ پیشین‌ است‌.

آری‌! شکی‌ نیست‌ که‌ خداوند متعال‌ علمای‌ این‌ امت‌ را ـ از صحابه‌ گرفته‌ تاکسانی‌ که‌ بعد از آنان‌ آمده‌اند و خواهند آمد ـ بر سایر بندگان‌، شرف‌، منزلت‌ و برتری‌ عنایت‌ کرده‌ است‌ و امت‌ ما را امت‌ برگزیده‌ و میآن‌های‌ گردانیده‌ است‌ تا بر همه‌ مردم‌ جهان‌ گواه‌ و رهبر باشند و آنان‌ را به‌ این‌ شرف‌ که‌ امت‌ بهترین‌ انبیا و سرور و سالار اولاد آدم‌ قرارشان‌ داده‌، اکرام‌ نموده‌ و گرامی‌ داشته‌ است‌.

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ این‌ امت‌ را به‌ سه‌ دسته‌ تقسیم‌ کرده‌ و می‌فرماید: «پس‌ برخی‌ از آنان‌ بر نفس‌ خود ستمکار و برخی‌ از آنان‌ میانه‌ رو و برخی‌ از آنان‌ به‌ اذن‌ الله به‌سوی ‌نیکی‌ها پیشگامند» مقاتل‌ می‌گوید: «ستمگران‌ بر نفس‌ خود: مرتکبان‌ گناهان ‌کبیره‌ از اهل‌ توحیداند. میانه‌روان‌: کسانی‌ هستند که‌ مرتکب‌ گناه‌ کبیره‌ای‌ نگردیده‌اند و سبقت‌کنندگان‌ و پیشتازان‌: کسانی ‌هستند که‌ به‌سوی‌ اعمال‌ شایسته‌ پیشی‌ گرفته‌اند. شکی‌ نیست‌ که‌ ستمکار بر نفس‌ خود، از ادای‌ واجبات‌ و تکالیف‌ خویش‌ کوتاهی‌ می‌کند، یا مرتکب‌ محرمات‌ می‌گردد. میانه‌رو، در کار دین ‌میانه‌روی‌ اختیار کرده‌ و به‌ جانب‌ افراط و تفریط میل‌ نمی‌کند و او از اهل‌ بهشت ‌است‌. اما پیشتاز و پیشی‌گیرنده‌ کسی‌ است‌ که‌ از دیگران‌ در امور دین‌ سبقت‌ گرفته‌ و او بهترین‌ این‌ سه‌ گروه‌ می‌باشد». ابن‌ کثیر می‌گوید: «ستمگر بر نفس‌ خویش‌: کسی‌ است‌ که‌ برخی‌ از واجبات‌ را فروگذاشته‌ و برخی‌ از محرمات‌ را مرتکب ‌می‌گردد. میانه‌رو: کسی‌ است‌ که‌ واجبات‌ را انجام‌ داده‌ و محرمات‌ را ترک ‌می‌کند و گاهی‌ برخی‌ از مستحبات‌ را ترک‌ کرده‌ و برخی‌ از مکروهات‌ را انجام ‌می‌دهد. سابق‌ الی ‌الخیرات‌: کسی‌ است‌ که‌ واجبات‌ و مستحبات‌ را به ‌جا آورده‌ و محرمات‌ و مکروهات‌ و حتی‌ بعضی‌ از مباحات‌ را نیز ترک‌ می‌کند». نسفی ‌می‌گوید: «ظالمان‌ را در اول‌ ذکر کرد زیرا آنان‌ اکثریت‌ هستند، بعد از آنان‌ میانه‌روان‌ از نظر تعداد بیشتراند اما پیشگامان‌ از هردو گروه‌ فوق‌ کمترند و در اقلیت ‌قرار دارند لذا در آخر ذکر شده‌اند».

«این» گزینش‌ و میراث‌ دادن‌ کتاب‌، یا این‌ سبقت‌ گرفتن‌ و پیشتازی‌ به‌سوی ‌اعمال‌ خیر «همانا فضل‌ بزرگ‌ است» در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابودرداء رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «خداوند عزوجل  فرموده‌است‌: ﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡکِتَٰبَ ٱلَّذِینَ ٱصۡطَفَیۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَیۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡکَبِیرُ٣٢ [فاطر: 32] اما کسانی‌ که‌ سبقت‌ گرفته‌اند، ایشان ‌بدون‌ حساب‌ به‌ بهشت‌ درمی‌آیند. کسانی‌ که‌ میانه‌روی‌ پیشه‌ کرده‌اند، به‌ حسابی ‌آسان‌ مورد محاسبه‌ قرار می‌گیرند و کسانی‌ که‌ بر نفس‌های‌ خود ستم‌ کرده‌اند، در درازای‌ محشر بازداشته‌ می‌شوند و همانانند که‌ خدای‌  عزوجل ‌ کوتاهی‌ و قصور آنان‌ را با رحمت‌ خویش‌ تلافی‌ می‌نماید و همانانند که‌ می‌گویند: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِیٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ [فاطر: 34]»[1].

﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ یَدۡخُلُونَهَا یُحَلَّوۡنَ فِیهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَلُؤۡلُؤٗاۖ وَلِبَاسُهُمۡ فِیهَا حَرِیرٞ٣٣.

«بهشت‌های‌ عدن‌ که‌ به‌ آن‌ها وارد می‌شوند» این‌ وعده‌ای‌ است‌ به‌ پیشگامان‌ به‌سوی‌ نیکویی‌ها، یا وعده‌ای‌ است‌ به‌ تمام‌ برگزیدگان‌ ـ یعنی‌ مجموعه‌ این‌ امت‌ از هرسه گروه‌ یاد شده‌ ـ زیرا گروه‌ اول‌ ـ یعنی‌ ستمگران‌ بر خود ـ بعد از آن‌که‌ از گناه‌ خویش‌ پاکسازی‌ شوند، به‌ بهشت‌ عدن‌ وارد می‌شوند. گروه‌ دوم‌ ـ یعنی ‌میانه‌روان‌ ـ بعد از آن‌که‌ با آنان‌ حسابی‌ سهل‌ و آسان‌ انجام‌ گیرد، به‌ آن‌ وارد می‌شوند. و گروه‌ سوم‌ ـ یعنی‌ پیشگامان‌ ـ بی‌حساب‌ و عذابی‌ به‌ آن‌ وارد می‌شوند. بهشت‌ عدن‌: یعنی‌ بهشت‌ همیشگی‌ای‌ که‌ در آن‌ جاودانه‌ ماندگاراند «در آنجا با دستبندهایی‌ از طلا و مروارید زیور داده‌ می‌شوند و جامه‌شان‌ در آنجا ابریشم ‌است» تفسیر نظیر این‌ بخش‌ از آیه‌، به‌طور مفصل‌ در سوره‌ «حج/‌23» گذشت‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «هر کس‌ در دنیا ابریشم‌ بپوشد، در آخرت‌ آن‌ را نمی‌پوشد». آن‌گاه‌ خطاب‌ به‌ مؤمنان‌ فرمودند: «این‌ ابریشم‌ در دنیا برای‌ کفار و در آخرت‌ برای‌ شماست‌».

شکی‌ نیست‌ که‌ علما سزاوارترین‌ و شادمان‌ترین‌ مردم‌ به‌ این‌ نعمت‌ و این‌ رحمت‌اند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ احمد، ابوداوود، ترمذی‌ و ابن‌ماجه ‌آمده‌ است‌: مردی‌ از اهل‌ مدینه‌ به‌ دمشق‌ نزد ابودرداء رضی الله عنه  رفت‌، ابودرداء رضی الله عنه  به‌ وی‌ فرمود: ای‌ برادر! چه‌ چیزی‌ تو را به‌ اینجا آورده‌ است‌؟ آن‌ مرد گفت‌: مرا حدیثی‌ به‌ اینجا آورده‌ که‌ آگاهی‌ یافته‌ام‌ شما آن‌ را از رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  روایت ‌می‌کنید. ابودرداء رضی الله عنه  فرمود: آیا برای‌ تجارتی‌ نیامده‌ای‌؟ گفت‌: خیر! فرمود: آیا برای‌ نیاز دیگری‌ نیامده‌ای‌؟ گفت‌: خیر! فرمود: آیا ـ جز به‌ طلب‌ این‌ حدیث‌ ـ برای‌ هیچ‌کار دیگری‌ نیامده‌ای‌؟ گفت‌: خیر! آن‌گاه‌ ابودرداء رضی الله عنه  فرمود: اینک‌ بشنو؛ من‌ از رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  شنیده‌ام‌ که‌ فرمودند: «من‌ سلک‌ طریقا یطلب‌ فیها علما سلک‌ الله‌ تعالی‌ به‌ طریقا إلی‌ الجنة‌ وإن‌ الملائکة‌ لتضع‌ أجنحتها رضا لطالب‌ العلم‌ وإنه ‌لیستغفر للعالم‌ من‌ فی‌ السموات‌ والأرض‌ حتی‌ الحیتان‌ فی‌ الماء. فضل‌ العالم‌ علی‌ العابد کفضل‌ القمر علی‌ سائر الکواکب‌. إن‌ العلماء هم‌ ورثة ‌الأنبیاء وإن‌ الأنبیاء لم‌ یورثوا دینارا ولا درهما وإنما ورثو العلم‌، فمن‌ أخذ به‌ أخذ بحظ وافر». «هر کس‌ به‌ راهی‌ در پی‌ علمی‌ برود، خداوند متعال‌ او را در راهی‌ که‌ به‌سوی‌ بهشت‌ منتهی‌ می‌شود می‌برد، بی‌گمان‌ فرشتگان‌ بالهای‌ خود را از روی‌ خشنودی‌ از طالب‌ علم‌، می‌گسترند و همه‌ کسانی‌ که‌ در آسمانها و زمین‌اند ـ حتی‌ ماهی‌ها در آب‌ ـ برای‌ عالم‌ آمرزش‌ می‌خواهند و فضیلت‌ عالم‌ بر عابد همچون‌ برتری‌ ماه‌ بر سایر ستارگان‌ است‌، بی‌گمان‌ علما ورثه‌ انبیاءاند و انبیا دینار و درهمی‌ را به ‌ارث‌ نگذاشته‌اند بلکه‌ فقط علم‌ را به‌ میراث‌ گذاشته‌اند پس‌ هرکس‌ آن‌ را بگیرد، قطعا بهره‌ وافری‌ را برگرفته ‌است‌».

﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِیٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٞ شَکُورٌ٣٤.

«و گفتند» بهشتیان‌ آن‌گاه‌ که‌ در باغ‌ های‌ عدن‌ مستقر می‌شوند: «همه‌ ستایش‌ها خدایی‌ را که‌ اندوه» بدیها و گناهان‌، بیم‌ نپذیرفته ‌شدن‌ طاعات‌ و اندوه‌ هول‌ و هراس‌های‌ روز قیامت‌ «را از ما دور کرد» به‌قولی‌ مراد این‌ است‌: از ما نگرانی‌ واندیشه‌ تأمین‌ مخارج‌ و هزینه‌های‌ زندگی‌ را دور کرد. زجاج‌ می‌گوید: «خداوند عزوجل  همه‌ اندوه‌ها و نگرانی‌ها را از بهشتیان‌ دور می‌کند، چه‌ نگرانی‌ها و اندوه‌هایی‌ که‌ به‌ امر معاششان‌ ارتباط داشته‌ باشد و چه‌ نگرانی‌ها و اندوه‌هایی‌ که‌ به ‌امر معادشان‌ مربوط باشد. پس‌ اهل‌ ایمان‌ پیوسته‌ از عذاب‌ خداوند عزوجل  در ترس‌ وهراس‌ به‌سر می‌برند و در همه‌ حال‌ از عاقبت‌ و خاتمه‌ بد بیمناک‌ و از این‌ امر دل‌نگرانند که‌ آیا اعمالشان‌ پذیرفته‌ می‌شود یا خیر؟ که‌ این‌ نگرانی‌ها، دغدغه‌ها و اندوه‌هایشان‌ تا آن‌گاه‌ که‌ به‌ بهشت‌ وارد نشوند، از بین‌ نمی‌رود. ولی‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «بر اهل‌ لااله‌الاالله هیچ‌ وحشتی‌ نیست‌: نه‌ در مرگ‌، نه‌ در قبر و نه‌ در رستاخیز، گویی‌ من‌ به‌ سویشان‌ در هنگام‌ بانگ‌ (رستاخیز) ـ در آن‌ حال‌ که‌ از سرهای‌ خود خاک‌ قبرها را می‌افشانند ـ می‌نگرم‌ که‌ می‌گویند: ﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِیٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٞ شَکُورٌ٣٤ [فاطر: 34]».

«به‌ راستی‌ پروردگار ما آمرزگار» است‌ بر کسانی‌ که‌ او را نافرمانی‌ کرده‌، سپس‌ با توبه‌ به‌سویش‌ بازگشته‌اند «قدردان‌ است» برای‌ کسانی‌ که‌ او را اطاعت‌ می‌کنند لذا گناهان‌ بسیارشان‌ را می‌آمرزد و نیکی‌های‌ اندک‌شان‌ را ارج‌ می‌گذارد.

﴿ٱلَّذِیٓ أَحَلَّنَا دَارَ ٱلۡمُقَامَةِ مِن فَضۡلِهِۦ لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٞ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٞ٣٥.

«همان‌ خدایی‌ که‌ ما را از فضل‌ خویش‌ به‌ اقامتگاه‌ جاودان‌ فرود آورد» دارالمقامه‌: اقامتگاهی‌ که‌ در آن‌ ـ به‌ عنوان‌ فضل‌ و رحمتی‌ از سوی‌ خدای‌ منان‌ ـ جاودانه ‌ماندگارند و هرگز از آن‌ انتقال‌ داده‌ نمی‌شوند. آری‌! هرگز اعمال‌ شایسته ‌نمی‌تواند مابه‌ازاء این ‌همه‌ فضل‌ و امتیاز تلقی‌ شود چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «هرگز کسی‌ از شما را عملش‌ به‌ بهشت ‌وارد نمی‌کند». اصحاب‌ گفتند: حتی‌ شما را نیز یا رسول‌ الله؟ فرمودند: «حتی ‌مرا نیز مگر این‌ که‌ خداوند متعال‌ مرا به‌ رحمت‌ و فضلی‌ از جانب‌ خویش ‌درپوشاند». «در اینجا هیچ‌ رنجی» و خستگی‌ و مشقتی‌ «به‌ ما نمی‌رسد و در اینجا به‌ ما هیچ‌ درماندگی‌ای‌ نمی‌رسد» درماندگی‌ای‌ که‌ حاصل‌ خستگی‌ و سختی‌ و رنج‌ و زحمت‌ باشد. آری‌! در بهشت‌ همه‌ رنجها و خستگی‌ها از تن‌ و روح‌ بهشتیان ‌زدوده‌ می‌شود.

بیهقی‌ و ابن‌ابی‌حاتم‌ از عبدالله بن‌ ابی‌ أوفی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ روایت‌ کرده‌اند: «مردی‌ به‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفت‌: یا رسول‌ الله! به‌ راستی‌ خواب‌ از جمله‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  به‌وسیله‌ آن‌ به‌ ما در دنیا آرامش‌ می‌بخشد پس‌ آیا در بهشت‌ نیز خواب‌ هست‌؟ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: خیر! زیرا خواب‌ شریک ‌مرگ‌ است‌ و در بهشت‌ مرگی‌ نیست‌. آن‌ مرد پرسید: پس‌ راحتی‌ و آرامش‌ اهل ‌بهشت‌ در چیست‌؟ این‌ سؤال‌ بر رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بزرگ‌ آمد و فرمودند: آخر در آنجا هیچ‌ خستگی‌ای‌ نیست‌، تمام‌ کار بهشتیان‌ آسایش‌ و راحتی‌ است‌». همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَهُمۡ نَارُ جَهَنَّمَ لَا یُقۡضَىٰ عَلَیۡهِمۡ فَیَمُوتُواْ وَلَا یُخَفَّفُ عَنۡهُم مِّنۡ عَذَابِهَاۚ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی کُلَّ کَفُورٖ٣٦.

«و کسانی‌ که‌ کافر شده‌اند، برای‌ آنان‌ آتش‌ دوزخ‌ است‌، نه‌ بر آنان» به‌ مرگ‌ «حکم‌ شود تا بمیرند» به‌ مرگی‌ دیگر جز مرگ‌ دنیا تا از عذاب‌ راحت‌ گردند «و نه‌ عذاب‌ آن‌ از آن‌ها سبک‌ ساخته‌ می‌شود» بلکه‌ پیوسته‌ در عذاب‌ دوزخ‌ قرار دارند و هرگاه‌ که‌ پوست‌ بدنشان‌ در آتش‌ سوخته‌ شود، خداوند عزوجل  پوست‌های‌ دیگری‌ را بر تنشان‌ می‌پوشاند تا عذاب‌ را بچشند چنان‌که‌ در آیه‌ دیگری‌ آمده‌ است‌. «هر کفوری‌ را چنین‌ کیفر می‌دهیم» یعنی‌: هر کسی‌ را که‌ در کفر و ناسپاسی‌ و انکار حق ‌زیاده‌روی‌ کند، همانند این‌ جزای‌ بسیار زشت‌ و وحشتناک‌، کیفر می‌دهیم‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «أما أهل‌ النار الذین‌ هم‌ أهلها فلا یموتون‌ فیها ولا یحیون‌». «اما همان‌ دوزخیانی‌ که‌ اهالی‌ آن‌ هستند «و در آن‌جاودانند» پس‌ نه‌ در آن‌ می‌میرند و نه‌ زنده‌ می‌شوند».

﴿وَهُمۡ یَصۡطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا نَعۡمَلۡ صَٰلِحًا غَیۡرَ ٱلَّذِی کُنَّا نَعۡمَلُۚ أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَجَآءَکُمُ ٱلنَّذِیرُۖ فَذُوقُواْ فَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِن نَّصِیرٍ٣٧.

«و آنان» یعنی‌: دوزخیان‌ «در آنجا فریاد بر می‌آورند» یعنی‌: در دوزخ‌ فریاد و استغاثه‌ می‌کنند در حالی‌ که‌ با صدای‌ بلند چنین‌ فریاد برمی‌دارند که‌: «پروردگارا! ما را بیرون‌ بیاور» از دوزخ‌ و ما را به‌ دنیا برگردان‌ «تا غیر از آنچه‌ می‌کردیم» از شرک‌ و معاصی‌ «کار شایسته‌ کنیم» پس‌ ایمان‌ را به‌ جای‌ کفری‌ که‌ بر آن‌ بوده‌ایم‌ و طاعت‌ را به‌جای‌ معصیت‌ قرار دهیم‌! اما ما در پاسخ‌شان‌ می‌گوییم‌: «مگر به‌ شما چندان‌ عمر ندادیم‌ که‌ در آن‌ هرکه پندپذیری‌ خواهد، پندپذیر شود» یعنی‌: آیا شما را آن‌قدر عمر ندادیم‌ که‌ هرکس‌ بخواهد پند و عبرت‌ گیرد، آن‌ فرصت‌ برای ‌پند گرفتن‌ وی‌ کافی‌ است‌. به‌ قولی‌: این‌ سن‌، سن‌ رشد، یعنی‌ هجده‌ سالگی‌ است‌. نسفی‌ می‌گوید: «این‌ معنی‌ هر سنی‌ را که‌ مکلف‌ در آن‌ به‌ اصلاح‌ خود قادر است‌، در بر می‌گیرد هرچند که‌ این‌ عمر کوتاه‌ باشد». مگر باید گفت‌: سرزنش‌ و توبیخ‌ کسی‌ که‌ عمری‌ طولانی‌ می‌کند، بر کفرش‌ بزرگتر است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به ‌روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «در حقیقت ‌خداوند عزوجل  به‌ بنده‌ای‌ که‌ او را تا شصت‌ یا هفتاد سالگی‌ زنده‌ نگه‌ داشته‌، عذر را نمایانده ‌است‌، در حقیقت‌ خداوند متعال‌ به‌ وی‌ عذر را نمایانده ‌است‌». یعنی‌: حجت‌ را بر وی‌ تمام‌ کرده‌ است‌.

«و آیا هشدار دهنده‌ به‌سوی‌ شما نیامد؟» جمهور مفسران‌ برآنند که‌: مراد از این‌ هشدار دهنده‌، پیامبر اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اند. به‌قولی‌: مراد از آن‌، موی ‌سفید است‌ «پس‌ بچشید» عذاب‌ جهنم‌ را، شما که‌ عبرت‌ نگرفتید و پند نپذیرفتید «زیرا برای ‌ستمکاران‌ هیچ‌ یاری‌ دهنده‌ای‌ نیست» که‌ آن‌ها را از عذاب‌ خداوند عزوجل  بازداشته‌ و میان‌ آن‌ها و عذاب‌ حق‌ تعالی‌ حایل‌ و مانع‌ گردد.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَٰلِمُ غَیۡبِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٣٨.

«بی‌گمان‌ خدا، دانای‌ غیب‌ آسمآن‌ها و زمین‌ است» یعنی‌: او هر امر نهانی‌ای‌ را در آسمآن‌ها و زمین‌ می‌داند و از جمله‌ این‌ اعمال‌ شما را و هیچ‌ کار پنهانی‌ای‌ بر وی‌ مخفی‌ نمی‌ماند پس‌ می‌داند که‌ اگر شما را به‌سوی‌ دنیا هم‌ برگرداند، شما کار شایسته‌ نمی‌کنید. چنان‌که‌ در آیه‌ دیگری‌ می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ [الأنعام: 28]. «اگر آنها به‌ دنیا هم‌ برگردانیده‌ شوند، یقینا به‌ آنچه‌ که‌ از آن‌ نهی‌ شده ‌بودند، برمی‌گردند». «هرآینه‌ او به‌ راز سینه‌ها داناست» پس‌ وقتی‌ حق‌ تعالی‌ راز سینه‌ها را بداند، قطعا و به‌طریق‌ اولی‌ رازهای‌ دیگر را که‌ فروتر از آن‌ هستند، می‌داند.

﴿هُوَ ٱلَّذِی جَعَلَکُمۡ خَلَٰٓئِفَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ فَمَن کَفَرَ فَعَلَیۡهِ کُفۡرُهُۥۖ وَلَا یَزِیدُ ٱلۡکَٰفِرِینَ کُفۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ إِلَّا مَقۡتٗاۖ وَلَا یَزِیدُ ٱلۡکَٰفِرِینَ کُفۡرُهُمۡ إِلَّا خَسَارٗا٣٩.

«اوست‌ آن‌ کس‌ که‌ شما را در زمین‌ جانشینان‌ گردانید» یعنی‌: شما را امتی‌ جانشین ‌و پی‌آیند امت‌ قبلی‌ گردانیده‌ و کلیدهای‌ تصرف‌ در زمین‌ خویش‌ را به‌ شما سپرد و شما را بر آنچه‌ که‌ در زمین‌ است‌ مسلط کرد تا او را با یکتاپرستی‌ و طاعت‌ شکر گزارید. قتاده‌ در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «شما را امتی‌ پس‌ از امتی‌ و نسلی‌ پس‌ از نسلی ‌جانشین‌ قرار داد». «پس‌ هرکس‌ کفر ورزد» از شما و این‌ نعمت‌ها را ناسپاسی‌ کند «کفرش‌ به‌ زیان‌ اوست» و این‌ زیان‌ از خود وی‌ به‌ دیگران‌ تجاوز نمی‌کند «وکافران‌ را کفرشان‌ نزد پروردگارشان‌ جز مقت‌ نمی‌افزاید» مقت‌: خشم‌ و بغض‌ و نفرت ‌است‌. «و کافران‌ را کفرشان‌ غیر از زیان» یعنی‌: کاستی‌ و هلاکت‌ «چیزی ‌نمی‌افزاید».

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ شُرَکَآءَکُمُ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ لَهُمۡ شِرۡکٞ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ کِتَٰبٗا فَهُمۡ عَلَىٰ بَیِّنَتٖ مِّنۡهُۚ بَلۡ إِن یَعِدُ ٱلظَّٰلِمُونَ بَعۡضُهُم بَعۡضًا إِلَّا غُرُورًا٤٠.

«بگو: آیا دیدید» یعنی‌: به‌ من‌ خبر دهید «شریکان‌ مقرر کرده‌ خود را که‌ به‌جای ‌خدا می‌پرستید» و آنان‌ را به ‌عنوان‌ خدایان‌ خویش‌ گرفته‌ و جز خدا عزوجل  می‌پرستید «به‌ من‌ نشان‌ دهید که‌ چه‌ چیزی‌ از زمین‌ را آفریده‌اند» که‌ شما به‌خاطر آن‌، آن‌ها را به‌ پرستش‌ گرفته‌اید؟ «یا مگر آنان‌ در کار آسمآن‌ها شرکتی‌ داشته‌اند؟» یعنی‌: یا مگر برای‌ آنان‌ همراه‌ با خداوند عزوجل ، در آفرینش‌ آسمآن‌ها، یا در فرمانروایی‌، یا در تصرف‌ در آن‌ها مشارکتی‌ است‌ تا با این‌ مشارکت‌، سزاوار شرکت‌ در الوهیت‌ شده ‌باشند؟ «یا مگر به‌ آنان‌ کتابی‌ داده‌ایم» درباره‌ این‌ شرکت‌ و آن‌ نامه‌ و کتاب‌ گویای ‌این‌ امر است‌ که‌ ما شرکایی‌ برگرفته‌ایم‌؟ «پس‌ آنان‌ بر حجتی‌ از آن» کتاب ‌«قرار دارند؟». مقاتل‌ در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «آیا به‌ کفار مکه‌ کتابی‌ داده‌ایم‌ که ‌برمبنای‌ آن‌ کتاب‌، آن‌ها بر این‌ که‌ با خدا عزوجل  شریکی‌ وجود دارد، حجتی‌ دارند؟» «بلکه‌ حق‌ این‌ است‌ که‌ ستمکاران‌ جز فریب‌ به‌ یک‌دیگر وعده‌ای‌ نمی‌دهند» یعنی‌: هیچ‌ یک‌ از موارد یادشده‌ واقعیت‌ ندارد بلکه‌ رؤسا و رهبران‌ گمراه‌، فقط به‌ اتباع ‌و پیروان‌ خویش‌، وعده‌های‌ فریبنده‌ای‌ داده‌ و آن‌هارا با آن‌ وعده‌ها گول‌ می‌زنند و آن‌ وعده‌ها را برایشان‌ می‌آرایند در حالی‌ که‌ آن‌ وعده‌ها همه‌ دروغ‌های‌ بی‌اساسی ‌است‌ که‌ هیچ‌ حقیقتی‌ ندارد. آن‌ وعده‌ها عبارت‌ از این‌ سخن‌شان‌ به‌ پیروان‌شان‌ است ‌که‌: خدایان‌ به‌ شما نفع‌ رسانده‌، شما را به‌ خدا عزوجل  نزدیک‌ می‌سازند و برای‌ شما نزد او شفاعت‌ می‌کنند.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُمۡسِکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ أَن تَزُولَاۚ وَلَئِن زَالَتَآ إِنۡ أَمۡسَکَهُمَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ کَانَ حَلِیمًا غَفُورٗا٤١.

«همانا خداوند آسمآن‌ها و زمین‌ را نگاه‌ می‌دارد تا از جای‌ خود نیفتند» این‌ عبارت ‌مستقل‌ مستأنفه‌ای‌ برای‌ بیان‌ قدرت‌ خدای‌ سبحان‌ و صنع‌ بدیع‌ وی‌ است‌، بعد از آن‌که‌ ضعف‌ بتان‌ و عدم‌ قدرت‌ آن‌ها بر کاری‌ بیان‌ گردید «و اگر بلغزند» آسمآن‌ها و زمین‌ «هیچ‌ کس‌ بعد از الله آن‌ها را نگاه‌ نمی‌دارد» یعنی‌: اگر زوال‌ و اضطراب‌ و انتقال ‌آسمآن‌ها و زمین‌ از جاهای‌ آن‌ها مقدر شود، هیچ ‌کس‌ غیر از خداوند عزوجل  بر نگاه‌ داشتن‌ آن‌ها قادر نیست‌. این‌ آیه‌ کریمه‌ به‌ نظام‌ جاذبه‌ اشاره‌ دارد و این‌ که ‌زمین‌ همچون‌ غیر خود از خورشید و ماه‌ و سیارات‌ دیگری‌ که‌ در مدارهای‌ خاص ‌خویش‌ حرکت‌ می‌کنند، کره‌ای‌ است‌ که‌ در فضا شناور می‌باشد. و این‌ یکی‌ از آیات‌ معجز قرآن‌ کریم‌ در بعد علم‌ نجوم‌ است‌ «بی‌گمان‌ او بردبار آمرزگار است» یعنی‌: سبب‌ نگاهداشتن‌ آسمآن‌ها و زمین‌ و اداره‌ آن‌ها به‌ گونه‌ای‌ که‌ جابجا نشده‌ و از مدارات‌ خود منحرف‌ نگردند و نیفتند، این‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ به ‌رغم ‌این‌ که‌ بندگانش‌ را می‌بیند که‌ به‌ او کفر می‌ورزند و عصیان‌ پیشه‌ می‌کنند اما به‌ آنان ‌بردبار آمرزگار است‌.

﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَیۡمَٰنِهِمۡ لَئِن جَآءَهُمۡ نَذِیرٞ لَّیَکُونُنَّ أَهۡدَىٰ مِنۡ إِحۡدَى ٱلۡأُمَمِۖ فَلَمَّا جَآءَهُمۡ نَذِیرٞ مَّا زَادَهُمۡ إِلَّا نُفُورًا٤٢.

«و با سخت‌ترین‌ سوگندهای‌ خود» و با نهایت‌ توان‌ و تلاش‌ خود «به‌ الله سوگند خوردند که‌ اگر بیم ‌دهنده‌ای‌ برای‌ آنان‌ بیاید، قطعا از هر یک‌ از امت‌های‌ دیگر» یعنی‌: از تمام‌ امت‌هایی‌ که‌ پیامبران‌  علیهم السلام  به‌ سویشان‌ فرستاده‌ شده‌اند «راه ‌یافته‌تر خواهند شد» مراد قبیله‌ قریش‌اند که‌ قبل‌ از بعثت‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مضمون‌ یادشده‌ سوگندهایی‌ محکم‌ خوردند، هنگامی‌ که‌ به‌ آنان‌ خبر می‌رسید که‌ اهل‌ کتاب ‌پیامبرانشان‌ را تکذیب‌ کرده‌اند زیرا اعراب‌ در آرزوی‌ آن‌ بودند که‌ از میان‌ آن‌ها نیز پیامبری‌ به‌ رسالت‌ برانگیخته‌ شود چنان‌که‌ در میان‌ بنی‌اسرائیل‌ پیامبرانی‌ برانگیخته ‌می‌شدند «ولی‌ چون‌ بیم‌دهنده‌ای‌ برایشان‌ آمد» یعنی‌: چون‌ همان‌ چیزی‌ که‌ در آرزوی‌ آن‌ بودند، به‌نزدشان‌ آمد و او رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ که‌ شریف‌ترین ‌هشداردهنده‌ و بزرگوارترین‌ و گرامی‌ترین‌ فرستاده‌ حق‌ است‌ و در عین‌ حال‌ او از خودشان‌ نیز می‌باشد؛ «در حق‌ آنان‌ نیفزود» آمدن‌ وی‌ «جز رمیدن‌ را» از وی‌ و گریز و دوری‌ و نفرت‌ را از اجابت‌ وی‌.

ابن‌ابی‌حاتم‌ از هلال‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت‌: به‌ من‌ خبر رسیده ‌است‌ که‌ قریش‌ قبل‌ از بعثت‌ رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  می‌گفتند؛ اگر خداوند عزوجل  از میان ‌ما پیامبری‌ را مبعوث‌ گرداند، هیچ‌ امتی‌ از امت‌ها از ما فرمان‌ پذیرتر برای‌ خالق ‌خویش‌، حرف‌شنوتر برای‌ پیامبر خویش‌ و متمسک‌تر به‌ کتاب‌ وی‌ نخواهد بود. پس‌ خداوند متعال‌ این‌ آیه‌ را بر اساس‌ آن‌ نازل‌ فرمود.

﴿ٱسۡتِکۡبَارٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَکۡرَ ٱلسَّیِّیِٕۚ وَلَا یَحِیقُ ٱلۡمَکۡرُ ٱلسَّیِّئُ إِلَّا بِأَهۡلِهِۦۚ فَهَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ ٱلۡأَوَّلِینَۚ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَبۡدِیلٗاۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَحۡوِیلًا٤٣.

«به‌ سبب‌ استکبار در زمین» یعنی‌: آن‌ها به‌ این‌ سبب‌ از محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نرمیدند و رسالت‌ وی‌ را تکذیب‌ نکردند که‌ به‌ کذب‌ وی‌ معتقد باشند بلکه‌ این‌ کار را از سر استکبار و گردنکشی‌ از این‌ که‌ پیروان‌ او باشند و نیز به‌ انگیزه‌ استمرار ورزیدن‌ در فساد، انجام‌ دادند «و» به‌ سبب‌ «مکر زشت» یعنی‌: به‌ سبب‌ نیرنگ‌ و بداندیشی‌. مکر: نیرنگ‌، فریب‌ و عمل‌ زشت‌ است‌ «و مکر بد جز بر صاحبش‌ فرود نمی‌آید» یعنی‌: عاقبت‌ بد، به‌ کسی‌ فرود می‌آید که‌ بداندیشی‌ کرده‌ است‌، قبل‌ از آن‌که‌ بر کسی‌ فرود آید که‌ در حق‌ وی‌ بداندیشی‌ و بدسگالی‌ شده ‌است‌. درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «مکر، فریب‌ و خیانت‌، از اخلاق‌ مؤمن‌ نیست‌». «پس‌ آیا جز سنت‌ پیشینیان‌ را انتظار می‌برند» یعنی‌: آیا جز سنت‌ خداوند عزوجل  درباره ‌پیشینیان‌ را انتظار می‌برند که‌ بر اینان‌ نیز عذاب‌ فرود آید چنان‌که‌ بر امت‌های‌ پیشین ‌فرود آمد؟ آن‌گاه‌ که‌ انبیای‌ خویش‌ را تکذیب‌ کرده‌ و علیه‌ ایشان‌ ـ به‌ کشتن‌، یا اخراج‌ و تبعید ـ برنامه‌ریزیهای‌ خائنانه‌ و توطئه‌ چینی‌های‌ ظالمانه‌ کردند «و هرگز برای‌ سنت‌ الهی‌ تبدیلی‌ نمی‌یابی» یعنی‌: هیچ‌کس‌ قادر نیست‌ تا سنت‌ خداوند عزوجل  در فرود آوردن‌ عذاب‌ را ـ که‌ بر امتهای‌ تکذیب‌کننده‌ مقدر کرده‌ و بنا نهاده‌ است‌ ـ تغییر داده‌ و چیز دیگری‌ غیر از آن‌ را جانشین‌ آن‌ گرداند «و هرگز برای‌ سنت‌ الله تغییری‌ نمی‌یابی» که‌ سنت‌ و آیین‌ الهی‌ بر عذاب‌ آنان‌ متحول‌ گشته‌ و تغییر کند و او عذاب‌ را از آنان‌ دفع‌ کرده‌ و آن‌ را بر غیرشان‌ فرود آورد.

﴿أَوَ لَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَکَانُوٓاْ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۚ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُعۡجِزَهُۥ مِن شَیۡءٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ کَانَ عَلِیمٗا قَدِیرٗا٤٤.

«آیا در زمین‌ سیروسفر نکرده‌اند تا فرجام‌ کار کسانی‌ را که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند بنگرند» و ببینند که‌ ما بر عاد، ثمود، مدین‌ و امثال‌شان‌ ـ آن‌گاه‌ که‌ پیامبران ‌ما  علیهم السلام  را تکذیب‌ کردند ـ چه‌ عذابهایی‌ نازل‌ کردیم‌؟ تا آثار عذابی‌ را که‌ ما برآنان‌ فرود آورده‌ایم‌، بنگرند و در نتیجه‌ بدانند که‌ این‌ امر سنت‌ تغییرناپذیر ما در مورد تکذیب‌کنندگان‌ است‌؟ ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! قومت‌ در سفرهای‌ خود به‌سوی‌ شام ‌و غیر آن‌، به‌ آن‌ مناطق‌ عذاب‌شده‌ رفته‌ و حتما آثار عذاب‌ شدگان‌ را که‌ هنوز در دیارشان‌ موجود و نشانه‌های‌ آن‌ در مساکنشان‌ مشهود است‌، نگریسته‌اند پس‌ چرا از مشاهده‌ کشتار گاه‌های‌ ستمگران‌، اندیشه‌ نمی‌کنند؟ و چرا از روبرو شدن‌ به‌سرنوشتی‌ نظیر آن‌، بیم‌ ندارند؟ «و» حال‌ آن‌که‌ این‌ گروههای‌ عذاب‌ شده‌ «از آنان‌ نیرومندتر بودند» یعنی‌: از اهالی‌ مکه‌ عمرهای طولانی‌تر و سرمایه‌های ‌فزونتری‌ داشته‌ و در هیکل‌ و اندام‌ خود نیز تنومندتر بودند «و هرگز نیست‌ که‌ هیچ‌ چیز ـ نه‌ در آسمآن‌ها و نه‌ در زمین‌ ـ خدا را عاجز کند» یعنی‌: هیچ‌ چیز در محدوده‌ آسمان‌ و زمین‌ نمی‌تواند از حیطه‌ قدرت‌ خداوند عزوجل  بگریزد چنانچه‌ او بخواهد آن‌را به‌ عذاب‌ فروگیرد؛ «چراکه‌ او همواره‌ دانای‌ تواناست» لذا چیزی‌ از او پنهان ‌نمی‌ماند و هیچ‌کاری‌ بر او دشوار نیست‌.

﴿وَلَوۡ یُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِمَا کَسَبُواْ مَا تَرَکَ عَلَىٰ ظَهۡرِهَا مِن دَآبَّةٖ وَلَٰکِن یُؤَخِّرُهُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِۦ بَصِیرَۢا٤٥.

«و اگر خدا مردم‌ را به‌ سزای‌ آنچه‌ کرده‌اند» از گناهان‌ و به‌کیفر کار و کردار غلط‌شان‌ «گرفتار می‌کرد، هیچ‌ جانوری‌ را» که‌ در زمین‌ می‌جنبد و حرکت‌ می‌کند «بر پشت‌ زمین‌ باقی‌ نمی‌گذاشت» فرزندان‌ آدم‌ را به‌ سبب‌ گناهانشان‌ و غیر آنان‌ را به‌ سبب‌ شومی‌ گناهان‌ بنی‌آدم‌. به‌قولی‌: مراد از «دابه‌: جانداران‌» در اینجا فقط انسآن‌ها هستند نه‌ غیر آنان‌ از جانداران‌ «ولی‌ آنان‌ را تا میعادی‌ معین‌ مهلت‌ می‌دهد» که‌ آن‌ میعاد، روز قیامت‌ است‌. «و چون‌ میعادشان‌ فرا رسد، بی‌گمان‌ خدا به‌ بندگانش‌ بیناست» یعنی‌: هم‌ به‌ کسانی‌ از آنان‌ که‌ سزاوار ثواب‌اند و هم‌ به‌کسانی‌ که‌ سزاوار عذاب‌اند، بینا و آگاه‌ است‌ لذا هرکس‌ را مطابق‌ حالش‌ جزایی ‌مناسب‌ می‌دهد.

 




[1]- نگاه‌ کنید به‌ آیه‌ (34) از همین‌ سوره‌.

تفسیر سوره‌ یس

سوره‌ یس

مکی‌ است‌ و دارای‌ (83) آیه‌ است‌.

فضیلت‌ آن‌: در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لوددت‌ أنها فی‌ قلب‌ کل‌ إنسان‌ من‌ أمتی‌». «همانا دوست‌ داشتم‌ که‌ سوره‌ یس‌ در قلب‌ هر انسانی‌ از امت‌ من‌ می‌بود». یعنی‌: هر یک‌ از افراد امت‌ من‌ آن‌ را حفظ می‌داشت‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «یس‌ را برمردگانتان‌ بخوانید». بدین‌ جهت‌، ابن ‌کثیر به‌ نقل‌ از برخی‌ علما می‌گوید: «از ویژگی‌های‌ این‌ سوره‌ یکی‌ این‌ است‌ که‌ در هیچ‌ کار دشواری‌ خوانده‌ نمی‌شود، جز این‌که‌ خداوند عزوجل  آن‌ کار را آسان‌ می‌کند لذا قرائت‌ آن‌ در نزد فرد محتضر نیز سبب‌ نزول‌ رحمت‌ و برکت‌ گردیده‌ و بیرون ‌آمدن‌ روح‌ را بر وی‌ آسان‌ می‌کند. والله اعلم‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «من‌ قرأ یس‌ فی‌ لیلة ابتغاء وجه‌ الله ‌ عزوجل ‌ غفر له‌». «هر کس‌ یس‌ را در شبی‌ به‌ طلب‌ رضای‌ خدای‌  عزوجل بخواند، بر وی‌ آمرزیده‌ شده‌ است‌».

﴿یسٓ١.

خوانده‌ می‌شود: «یا، سین» به‌ مد یا و اظهار نون‌ ساکنه‌، یا به‌ ادغام‌ نون‌ سین‌ در واوی‌ که‌ بعد از آن‌ است‌. سخن‌ در باب‌ حروف‌ مقطعه‌ در اول‌ سوره‌ «بقره‌» گذشت‌ اما از ابن‌ عباس رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «یس‌: یعنی‌ ای‌ انسان‌!».

﴿وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡحَکِیمِ٢.

«سوگند به‌ قرآن‌ حکیم» واو در: (والقرآن‌...) واو قسم‌ است‌. یعنی‌: خداوند متعال‌ برای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ قرآن‌ حکمت‌آموز که‌ مملو از حکمت‌ است‌ سوگند می‌خورد که‌: «قطعا او از پیامبران‌ است‌» (آیه‌ بعد). یا «حکیم‌» به‌ معنای ‌محکم‌ است‌. یعنی‌: سوگند به‌ قرآنی‌ که‌ با لفظ و بیان‌ متین‌ و معانی‌ بدیع‌ خویش ‌محکم‌ و استوار می‌باشد که‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرستاده‌ای‌ از نزد الله عزوجل  است‌. هدف‌ از این ‌سوگند این‌ است‌ تا کسی‌ در این‌ حقیقت‌ که‌ آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرستاده‌ خداوند عزوجل  هستند، شک‌ نکند.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: این‌ آیه‌ تا ده‌ آیه‌ بعد، هنگامی‌ نازل‌ شد که‌ جمعی‌ از قریش‌ ـ که‌ از قرائت‌ سوره‌ «سجده‌» از سوی‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ناراحت ‌شده‌ بودند ـ خواستند تا آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را دستگیر و زندانی‌ کنند اما تا رفتند که‌ این‌ نقشه‌ خود را عملی‌ کنند، دست‌هایشان‌ بر گردن‌هایشان‌ بسته‌ شد و هر کاری‌ می‌کردند از گردنهایشان‌ جدا نمی‌گشت‌، بناچار به‌ آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  روی‌ آورده‌ و با التماس‌ گفتند: ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! تو را به‌ خدا و به‌ پیوند رحمی‌ که‌ میان‌ ما و تو وجود دارد، سوگند می‌دهیم‌ که‌ برای‌ ما کاری‌ بکن‌! همان‌ بود که‌ رسول‌ ‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دعا کردند آن‌گاه‌ دست‌هایشان‌ به‌ حال‌ عادی‌ برگشت‌.

﴿إِنَّکَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٣.

آری‌! سوگند به‌ قرآن‌ حکیم‌ که‌: «قطعا تو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  «از پیامبرانی» این ‌جمله‌ «مقسم‌ علیه‌» است‌. یعنی‌: سوگند به‌ قرآن‌ حکیم‌ که‌ در رسالت‌ تو هیچ‌ شکی‌ نیست‌.

این‌ آیه‌ ردی‌ قاطع‌ بر پندار کفاری‌ است‌ که‌ منکر رسالت‌ آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بوده ‌و می‌گفتند: تو فرستاده‌ خداوند عزوجل  نیستی‌.

﴿عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٤.

آری‌! قطعا تو از جمله‌ پیامبران‌  علیهم السلام  هستی‌: «بر صراطی‌ مستقیم» صراط مستقیم‌: راه‌ راستی‌ است‌ که‌ در آن‌ هیچ‌ کجی‌ و پیچیدگی‌ای‌ نباشد بلکه‌ مستقیما رهرو را به‌ مطلوب‌ وی‌ برساند. یعنی‌: ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! تو بر راه‌ و روشی‌ مستقیم‌، محکم‌ و استوار یعنی‌ بر راه‌ و روش‌ همان‌ پیامبرانی‌ هستی‌ که‌ قبل‌ از تو درگذشته‌اند.

﴿تَنزِیلَ ٱلۡعَزِیزِ ٱلرَّحِیمِ٥.

«تنزیل‌ عزیز رحیم‌ است» یعنی‌: قرآن‌، این‌ راه‌ مستقیم‌ و برنامه‌ استواری‌ که‌ تو بر آن‌ قرار داری‌ ؛ فروفرستاده‌ خدای‌ پیروزمندی‌ است‌ که‌ در ملکش‌ غالب‌ و بر خلقش‌ مهربان‌ است‌.

﴿لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أُنذِرَ ءَابَآؤُهُمۡ فَهُمۡ غَٰفِلُونَ٦.

«تا قومی‌ را که‌ پدران‌شان‌ بیم‌ داده ‌نشده‌اند بیم‌ دهی» یعنی‌: تو را به‌ این‌ منظور فرستاده‌ایم‌ تا قومی‌ را بیم‌ دهی‌ که‌ پدران‌ نزدیک‌شان‌ قبلا با رسالت‌ الهی‌ای‌ بیم‌ داده ‌نشده‌ بودند زیرا قبل‌ از بعثتت‌، زمان‌ «فترت‌» ؛ یعنی‌ دوران‌ انقطاع‌ رسالت‌ به‌درازا کشید و پس‌ از بعثت‌ عیسی‌  علیه السلام ، دیرزمانی‌ بود که‌ دیگر پیامبری‌ فرستاده‌ نشده‌ بود «پس‌ آنان» به‌ سبب‌ عدم‌ ارسال‌ پیامبری‌ به‌سویشان‌ «غافلند» از رشد و هدایت‌ و از احکام‌ و برنامه‌های‌ الهی‌. هرچند مخاطب‌ این‌ آیه‌ اعراب‌ هستند ولی‌ ذکر آنان‌ که‌ بخشی‌ از بشر هستند، با عام‌ بودن‌ رسالت‌ پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  منافاتی‌ ندارد چنان‌که‌ درباره‌ عام‌ بودن‌ رسالت‌ ایشان‌، آیات‌ و احادیث‌ متواتر بسیاری‌ آمده‌ است‌ از جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌: «... در گذشته‌ یک‌ پیامبر مخصوصا به‌سوی‌ قوم‌ خویش‌ فرستاده ‌می‌شد اما من‌ به‌سوی‌ عامه‌ مردم‌ مبعوث‌ گردیده‌ام‌».

﴿لَقَدۡ حَقَّ ٱلۡقَوۡلُ عَلَىٰٓ أَکۡثَرِهِمۡ فَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ٧.

«به‌ راستی‌ که‌ بر بیشترشان‌ قول‌ ثابت‌ شد» یعنی‌: حکم‌ و وعده‌ عذاب‌ بر بیشتر مردم‌ مکه‌، یا بر بیشتر کفار عرب‌ لازم‌ شد. البته‌ آنان‌ کسانی‌ بودند که‌ بر کفر مرده ‌و در طول‌ مدت‌ حیات‌ خویش‌، بر آن‌ اصرار و پافشاری‌ کرده‌اند «در نتیجه‌ آن‌ها ایمان‌ نمی‌آورند» یعنی‌: حکم‌ عذاب‌ به‌ این‌ دلیل‌ برآنان‌ لازم‌ و واجب‌ شد که‌ خدای‌ سبحان‌ اصرار و استمرارشان‌ را بر کفر تا دم‌ مرگشان‌ به‌ علم‌ ازلی‌ خویش‌ می‌دانست‌.

﴿إِنَّا جَعَلۡنَا فِیٓ أَعۡنَٰقِهِمۡ أَغۡلَٰلٗا فَهِیَ إِلَى ٱلۡأَذۡقَانِ فَهُم مُّقۡمَحُونَ٨.

«هر آینه‌ ما در گردن‌هایشان‌ طوقهایی‌ نهاده‌ایم‌ پس‌ این» طوق‌ها منتهی‌ «به‌سوی ‌چانه‌هایشان» است‌ لذا آن‌ها در چنین‌ حالتی‌ توان‌ این‌ را ندارند که‌ گردن‌هایشان‌ را به‌سوی‌ چپ‌ و راست‌ بگردانند، یا آن‌ها را خم‌ کنند «به‌ طوری‌ که‌ آنان‌ سرهایشان‌ را بالا نگاه‌ داشته‌ دیده‌ فروهشته‌اند» یعنی‌: آنان‌ به‌ سبب‌ این‌ طوق‌ها، بر فرود آوردن‌ وحالت ‌دادن‌ به‌ گردن‌هایشان‌ قادر نیستند لذا سرهایشان‌ همچنان‌ بالا و نگاهشان‌ رو به‌پایین‌ است‌. به ‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: در گردن‌هایشان‌ غل‌هایی‌ را قرار داده‌ایم‌ که‌ دست‌هایشان‌ به‌ آن‌ غل‌ها بسته‌ شده‌ است‌ و چون‌ این‌ غل‌ها بین‌ دست‌ها و گردن‌هایشان ‌قرار دارد و محکم‌ بسته‌ است‌ لذا آن‌ها به‌ حرکت‌ دادن‌ گردن‌هایشان‌ قادر نیستند.

این‌ مثلی‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  در امتناع‌ آن‌ها از قبول‌ هدایت‌ زده‌ است‌. یعنی‌: وصف‌ آنان‌ در نپذیرفتن‌ هدایت‌، همچون‌ نپذیرفتن‌ کسی‌ است‌ که‌ در غل‌ و قید قرار دارد و قادر به‌ حرکت‌ نیست‌. به‌قولی‌: آیه‌ کریمه‌ به‌ گروهی‌ اشاره‌ دارد که‌ در دوزخ‌ بر گردنها و دست‌هایشان‌ غل‌ و زنجیر نهاده‌ می‌شود.

همان‌ گونه‌ که‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیات‌ گذشت‌[1]، علما روایت‌ کرده‌اند که‌ ابوجهل‌ گفت‌: اگر محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را ببینم‌، با او چنین ‌و چنان‌ خواهم‌ کرد! همان‌ بود که‌ خداوند متعال‌ این‌ آیه‌ و مابعد آن‌ را نازل‌ کرد، بعد از آن‌ مردم‌ به‌ او می‌گفتند: اینک‌ این‌ محمد است‌ پس‌ تهدید خود را در حق‌ وی‌ عملی‌ کن‌! اما او می‌پرسید: او کجاست‌... او کجاست‌؟ و آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را نمی‌دید.

﴿وَجَعَلۡنَا مِنۢ بَیۡنِ أَیۡدِیهِمۡ سَدّٗا وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ سَدّٗا فَأَغۡشَیۡنَٰهُمۡ فَهُمۡ لَا یُبۡصِرُونَ٩.

«و ما پیش‌ رویشان‌ سدی‌ و پشت‌ سرشان‌ هم‌ سدی‌ نهاده‌ایم» یعنی‌: آنان‌ را با ایجاد موانعی‌، از ایمان ‌آوردن‌ باز داشته‌ایم‌ پس‌ نمی‌توانند از کفر به‌سوی‌ ایمان ‌بیرون‌ آیند، همانند کسی‌ که‌ پیشاپیش‌ و پشت‌ سرش‌ سدی‌ نهاده‌ باشند و او نتواند خود را از حصار آن‌ سدها بیرون‌ آورد. این‌ سدها چیزی‌ جز استکبار و گردنکشی ‌و عنادشان‌ از پذیرش‌ و گردن‌ نهادن‌ در برابر حق‌ نیست‌ «باز بر آنان‌ پرده‌ای‌ افگنده‌ایم» یعنی‌: دیدگانشان‌ را با پرده‌ای‌ پوشانده‌ایم‌ «در نتیجه‌ آنان» به‌سبب‌ این ‌پرده‌ «هیچ‌ نمی‌توانند ببینند» یعنی‌: به‌ دیدن‌ راه‌ هدایت‌ قادر نبوده‌ و از ایمان‌ به‌ رستاخیز و معاد و از پذیرش‌ برنامه‌های‌ الهی‌ در دنیا نیز کور شده‌اند.

این‌ آیه‌ نیز تمثیلی‌ است‌ بر مسدود بودن‌ راه‌ ایمان‌ به‌روی‌ آنان‌ ؛ زیرا خدای ‌سبحان‌ به‌ علم‌ ازلی‌ خویش‌ دانسته‌ است‌ که‌ آنان‌ تا دم‌ مرگ‌شان‌ بر کفر اصرار و پافشاری‌ می‌کنند. البته‌ این‌ علم‌ ازلی‌ الهی‌: مجرد شناخت‌ قبلی‌ وی‌ است‌ که‌ عقلا و در واقعیت‌ امر، اجباری‌ در کار انسان‌ به‌ وجود نمی‌آورد و بنابراین‌، او را از ایمان‌ آوردن‌ باز نمی‌دارد.

﴿وَسَوَآءٌ عَلَیۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ١٠.

«و برای‌ آنان‌ برابر است» یعنی‌: برای‌ آن‌ کفار یکسان‌ است‌ «چه‌ بیم‌شان‌ بدهی‌، چه‌ بیمشان‌ ندهی‌: ایمان‌ نمی‌آورند» یعنی‌: هشدار دادن‌ و هشدار ندادنت‌ برایشان ‌یکسان‌ است‌ و مادامی‌ که‌ آن‌ها حق‌ را نمی‌پذیرند و برای‌ خدا عزوجل  سر فرود نمی‌آورند، هشدار دادن‌ به‌ آن‌ها سودی‌ نمی‌رساند.

﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ ٱتَّبَعَ ٱلذِّکۡرَ وَخَشِیَ ٱلرَّحۡمَٰنَ بِٱلۡغَیۡبِۖ فَبَشِّرۡهُ بِمَغۡفِرَةٖ وَأَجۡرٖ کَرِیمٍ١١.

«تنها کسی‌ را بیم‌ می‌دهی» یعنی‌: بیم‌ و هشدار دادنت‌ تنها به‌ کسی‌ سود می‌رساند «که‌ از ذکر» یعنی‌: از قرآن‌ «پیروی‌ کند و غائبانه» یعنی‌: در نهان‌ «از خدای‌ رحمان‌ بترسد» هرچند که‌ او را نمی‌بیند. پس‌ بدان‌ که‌: از هشدارهایت‌ فقط کسانی‌ بهره‌ می‌برند که‌ پیروی‌ از قرآن‌ عظیم‌ و ترس‌ از خداوند عزوجل  هردو در آنان‌ جمع‌ شود. «پس‌ او را» که‌ از قرآن‌ پیروی‌ می‌کند و غائبانه‌ از خدای‌ رحمان ‌می‌ترسد «به‌ آمرزش‌ و پاداشی‌ ارجمند» که‌ همانا بهشت‌ است‌ «بشارت‌ ده».

﴿إِنَّا نَحۡنُ نُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَنَکۡتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَءَاثَٰرَهُمۡۚ وَکُلَّ شَیۡءٍ أَحۡصَیۡنَٰهُ فِیٓ إِمَامٖ مُّبِینٖ١٢.

«بی‌گمان‌ ماییم‌ که‌ مردگان‌ را زنده‌ می‌سازیم» بعد از مرگ‌شان‌ در روز رستاخیز «و آنچه‌ را پیش‌ فرستاده‌اند می‌نویسیم» یعنی‌: آنچه‌ را در دنیا از اعمال‌ نیک‌ و بد پیش‌ فرستاده‌اند، در لوح‌ محفوظ می‌نویسیم‌ «و آثارشان‌ را» یعنی‌: همچنان ‌می‌نویسیم‌ آنچه‌ را که‌ بعد از مرگ‌ خود باقی‌ گذاشته‌اند ؛ از حسناتی‌ که‌ جریان‌ آن ‌پس‌ از مرگ‌ آنان‌ قطع‌ نمی‌شود و همیشه‌ برای‌ صاحب‌ خود خیری‌ جاری‌ است‌؛ مانند کسی‌ که‌ سنتی‌ نیکو را بنیان‌ می‌گذارد. یا معنی‌ این‌ است‌: ما بدیها و گناهانی‌ را که‌ پس‌ از مرگ‌ انجام‌دهنده‌ خود باقی‌ می‌مانند، می‌نویسیم‌. از آثار خیر: تدریس‌ علم‌، تصنیف‌ آن‌، وقف‌ کردن‌ به‌ قصد قربت‌، آباد کردن‌ مساجد، پلها و اماکن‌ عام‌ المنفعه‌ است‌. و از آثار شر: بدعت‌آفرینی‌، بنیان‌گذاری‌ ظلم‌ و ستم‌ و پدیدآوردن‌ اموری‌ است‌ که‌ سبب‌ زیان‌ مردم‌ شده‌ و اهل‌ جور و ستم‌ به‌ آن‌ اقتدا می‌کنند. قول‌ دیگر در معنای‌ «آثارهم‌» این‌ است‌: نقش‌ قدم‌هایشان‌ به‌سوی‌ طاعت ‌یا معصیت‌ را می‌نویسیم‌. ابن‌کثیر در این‌ معنی‌ احادیثی‌ را نقل‌ کرده‌ است‌ از جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ جابر بن ‌عبدالله رضی الله عنه  که‌ فرمود: اماکن‌ پیرامون‌ مسجد النبی خالی‌ شد و طایفه‌ بنی‌ سلمه‌ که‌ منازلشان‌ از مسجد دور بود، با استفاده‌ از این ‌موقعیت‌ خواستند تا به‌ نزدیک‌ مسجد نقل‌ مکان‌ کنند. پس‌ این‌ خبر به ‌رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  رسید، آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خطاب‌ به‌ آن‌ها فرمودند: «إنه‌ بلغنی‌ أنکم‌ تریدون‌ أن‌ تنتقلوا قرب‌ المسجد». «به‌ من‌ خبر رسیده‌ است‌ که‌ شما می‌خواهید به‌ نزدیک‌ مسجد نقل‌ مکان‌ کنید». گفتند: آری‌! این‌ خبر درست‌ است‌ یا رسول‌ الله! فرمودند: «یا بنی‌ سلمه‌! دیارکم‌ تکتب‌ آثارکم‌، دیارکم‌ تکتب‌ آثارکم‌». «ای‌ بنی‌سلمه‌! در دیار خود باقی‌ بمانید زیرا نقش‌ قدم‌هایتان‌ (به‌سوی‌ مسجد، در زمره‌ حسنات‌ شما) نوشته‌ می‌شود، در دیار خود باقی‌ بمانید، زیرا نقش‌ قدم‌هایتان ‌(به‌سوی‌ مسجد در زمره‌ حسناتتان) نوشته‌ می‌شود». پس‌ آن‌ها بعد از این‌ توصیه رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، منازل‌ خود را ترک‌ نکردند.

به‌ تأیید معنی‌ اول‌ نیز احادیثی‌ روایت‌ شده‌ است‌. از جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌: «من‌ سن‌ فی‌ الإسلام‌ سنة‌ حسنة‌ کان‌ له‌ أجرها وأجر من‌ عمل‌ بها من‌ بعده‌ من‌ غیر أن‌ ینقص‌ من‌ أجورهم‌ شیئا، ومن‌ سن‌ فی ‌الإسلام‌ سنة‌ سیئة‌ کان‌ علیه‌ وزرها ووزر من‌ عمل‌ بها من ‌بعده‌ من‌ غیر أن‌ ینقص‌ من‌ أوزارهم‌ شیئا». «هر کس‌ در اسلام‌ سنت‌ نیکی‌ را بنیان‌ گذارد، مزد وی‌ و مزد کسانی‌ که‌ بعد از وی‌ به‌ آن‌ عمل‌ کرده‌اند، برایش‌ مسلم ‌است‌، بی‌آن‌که‌ از مزدهای‌ آنان‌ چیزی‌ کم‌ شود و هرکس‌ در اسلام‌ سنت‌ بدی‌ را بنیان‌ گذارد، گناه‌ وی‌ و گناه‌ کسانی‌ که‌ بعد از وی‌ به‌ آن‌ عمل‌ کنند، برایش‌ مسلم ‌است‌، بی‌آن‌که‌ از گناهانشان‌ چیزی‌ کم‌ ساخته‌ شود». «و هر چیزی‌ را» یعنی‌: همه‌ چیز، اعم‌ از اعمال‌ بندگان‌ و غیر آن‌ را «در امامی‌ مبین‌ برشمرده‌ایم» یعنی‌: در کتابی‌ که‌ به‌ آن‌ اقتدا می‌شود و روشنگر همه‌ چیز است‌، ثبت‌ و ضبط کرده‌ایم‌. به‌قولی‌: مراد از «امام‌ مبین‌» لوح‌ محفوظ، و به‌قولی‌: نامه‌ها و صحیفه‌های‌ اعمال ‌بندگان‌ است‌.

﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلًا أَصۡحَٰبَ ٱلۡقَرۡیَةِ إِذۡ جَآءَهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ١٣.

«و برایشان‌ از اصحاب‌ قریه‌ مثلی‌ بیان‌ کن» قرطبی‌ می‌گوید: «مراد از قریه‌ در این‌ آیه‌ ـ به‌ قول‌ تمام‌ مفسران‌ ـ شهر انطاکیه‌ است‌». «آن‌گاه‌ که‌ فرستادگان‌ به‌ آن ‌قریه‌ آمدند» آن‌ فرستادگان‌، اصحاب‌ عیسی‌  علیه السلام  بودند که‌ او ایشان‌ را به‌ منظور دعوتشان‌ به‌سوی‌ الله عزوجل  به‌ میان‌ آنان‌ فرستاد. یعنی‌ به‌ مشرکان‌ بگو: من‌ در سلسله ‌پیامبران‌ الهی  علیهم السلام  تافته‌ جدابافته‌ و پدیده‌ نوظهوری‌ نیستم‌ زیرا پیش‌ از من‌ نیز فرستادگان‌ الهی‌ به‌ سوی‌ مردم‌ شهرها آمده‌ و آنان‌ را از همان‌ چیزهایی‌ که‌ من‌ شما را از آن‌ بیم‌ می‌دهم‌، بیم‌ داده‌اند، آن‌ پیامبران‌  علیهم السلام  نیز، اصل‌ توحید و یکتا پرستی‌ را تبلیغ‌ کرده‌اند، از حساب‌ روز قیامت‌ بیم‌ داده‌ و به‌ نعمت‌های بهشت‌ جاودان‌ مژده ‌داده‌اند.

﴿إِذۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَیۡهِمُ ٱثۡنَیۡنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزۡنَا بِثَالِثٖ فَقَالُوٓاْ إِنَّآ إِلَیۡکُم مُّرۡسَلُونَ١٤.

«آن‌گاه‌ که‌ دو تن‌ به‌سویشان‌ فرستادیم» عیسی‌  علیه السلام  آن‌ دو تن‌ را به‌ امر خدای ‌سبحان‌ فرستاده‌ بود «ولی‌ آن‌ دو را دروغزن‌ شمردند» در رسالت‌شان‌. به ‌قولی‌: مردم‌ انطاکیه‌ آن‌ فرستادگان‌ را زدند و زندانی‌شان‌ کردند «سپس‌ آنان‌ را با فرستاده‌ سومین‌ تأیید کردیم» یعنی‌: کار رسالت‌ آن‌ دو تن‌ را با فرستاده‌ سومی‌ قوت‌ داده‌ و استوار داشتیم‌. از اینجا می‌فهمیم‌ که‌ مکلف‌ کردن‌ سه‌ تن‌ در یک‌ مأموریت ‌دعوتگرانه‌ ـ با تعیین‌ امیر ـ حرکتی‌ نیرومند است‌. نقل‌ است‌ که‌ دو فرستاده‌ اول‌، یوحنا و بولص‌ بودند و سومین‌ فرستاده‌ شمعون‌ بود. یا سومین‌ فرستاده‌ بولص‌ و دو تن‌ اول‌ یوحنا و شمعون‌ بودند. «پس‌ رسولان‌ گفتند: هر آینه‌ ما به‌سوی‌ شما به‌پیامبری‌ فرستاده‌ شده‌ایم» تا شما را به‌سوی‌ حق‌ و فضیلت‌ و عقیده‌ صحیح‌ دعوت ‌کنیم‌.

﴿قَالُواْ مَآ أَنتُمۡ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا وَمَآ أَنزَلَ ٱلرَّحۡمَٰنُ مِن شَیۡءٍ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَکۡذِبُونَ١٥.

«گفتند» ناباوران‌ آن‌ دیار «شما جز بشری‌ مانند ما نیستید» یعنی‌: شما در بشریت‌ با ما مشارکت‌ دارید لذا شما را بر ما مزیتی‌ نیست‌ تا به‌ رسالت‌ مخصوص ‌گردید و رسالت‌ فقط ویژه‌ شما باشد و اگر شما فرستاده‌ خدا بودید، باید فرشته ‌می‌بودید نه‌ بشر. که‌ این‌ شبهه‌ تکراری‌ بسیاری‌ دیگر از امت‌های‌ تکذیب‌ کننده ‌است‌. «و رحمان‌ چیزی» از وحیی‌ که‌ شما و دیگر پیامبران‌ پیشین‌ و پیروانشان‌ ادعا می‌کنند؛ «فرو نفرستاده‌، شما جز دروغ‌ نمی‌پردازید» یعنی‌: شما در ادعای‌ رسالت ‌دروغ‌ می‌گویید. این‌ است‌ منطق‌ بی‌اساس‌ و واهی‌ کفار در هر زمان‌ و مکانی‌.

﴿قَالُواْ رَبُّنَا یَعۡلَمُ إِنَّآ إِلَیۡکُمۡ لَمُرۡسَلُونَ١٦.

«گفتند» پیامبران‌  علیهم السلام  «پروردگار ما می‌داند که‌ ما واقعا به‌سوی‌ شما به‌ پیامبری ‌فرستاده‌ شده‌ایم» و اگر ما دروغگو بودیم‌، قطعا خدای‌  عزوجل ‌ از ما به ‌سخت‌ترین‌ وجه‌ انتقام‌ می‌گرفت‌. به‌ این‌ ترتیب‌، پیامبران‌  علیهم السلام  به‌ منظور رد و انکار شدید این‌ شبهه‌، جواب‌ خویش‌ را با سوگند مورد تأکید قرار دادند.

﴿وَمَا عَلَیۡنَآ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ١٧.

پیامبران‌  علیهم السلام  افزودند: «و بر ما جز پیام‌ رسانی‌ آشکار وظیفه‌ای‌ نیست» یعنی‌: بر عهده‌ ما از جانب‌ پروردگار متعال‌، جز تبلیغ‌ رسالت‌ وی‌ به‌طور آشکار و روشن‌، هیچ‌ مأموریت‌ دیگری‌ نیست‌ و مأموریت‌ محوله‌ به‌ ما فقط همین‌ است‌، نه‌ چیز دیگری‌.

﴿قَالُوٓاْ إِنَّا تَطَیَّرۡنَا بِکُمۡۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهُواْ لَنَرۡجُمَنَّکُمۡ وَلَیَمَسَّنَّکُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٞ١٨.

«گفتند» مردم‌ تکذیب‌ پیشه‌ آن‌ شهر «هرآینه‌ ما به‌ شما شگون‌ بد گرفته‌ایم» یعنی‌: مردم‌ آن‌ شهر به‌ آن‌ پیامبران‌  علیهم السلام  گفتند: ما حضور شما را در میان‌ خود به‌ شگون‌ بد گرفته‌ایم‌ و شما را شوم‌ و نامبارک‌ می‌پنداریم‌ «اگر دست‌ برندارید» یعنی‌: اگر این‌ دعوتتان‌ را فرو نگذارید و از این‌ سخن‌ بازنایستید؛ «شما را سنگسار می‌کنیم‌ و قطعا از جانب‌ ما عذاب‌ دردناکی» یعنی‌: عذاب‌ سخت‌ و زشت‌ و فجیعی ‌«به‌ شما خواهد رسید» به‌ قولی‌: مرادشان‌ از سنگسار کردن‌، کشتن‌، به‌ قولی‌: دشنام‌ دادن‌ و به ‌قولی‌: شکنجه‌ نمودن‌ و عذاب‌ دردناک‌ بود. لام‌ در «لئن»، لام ‌قسم‌ است‌.

﴿قَالُواْ طَٰٓئِرُکُم مَّعَکُمۡ أَئِن ذُکِّرۡتُمۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ١٩.

«گفتند» آن‌ فرستادگان‌ «شومی‌ شما با خود شماست» یعنی‌: این‌ شومی‌ از جانب‌ نفسهای‌ خودتان‌ و آویخته‌ گردنهای‌ خود شماست‌، به‌سبب‌ این‌که‌ شما حق‌و حقیقت‌ را تکذیب‌ کردید پس‌ این‌ تکذیب‌ شماست‌ که‌ سبب‌ شومی‌ و شگون‌ بد برای‌ شما شده‌ است‌، نه‌ وجود ما «آیا چون‌ اندرز داده‌ شوید؟» یعنی‌: آیا اگر شما را به‌ یاد خدای‌  عزوجل ‌ انداخته‌ و از او بیمتان‌ دهیم‌، چنین‌ می‌پندارید که‌ ما بر شما شوم‌ و ناخجسته‌ایم‌؟ «نه‌! بلکه‌ حق‌ این‌ است‌ که‌ شما قومی‌ اسرافکارید» یعنی‌: شما قومی‌ هستید که‌ در مخالفت‌ حق‌ از حد درگذشته‌اید، از آنجا که‌ اسباب‌ برکت‌ را که‌ عبارت‌ از فرستادگان‌ الهی‌اند، شوم‌ و ناخجسته‌ می‌پندارید.

﴿وَجَآءَ مِنۡ أَقۡصَا ٱلۡمَدِینَةِ رَجُلٞ یَسۡعَىٰ قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱتَّبِعُواْ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٢٠.

«و از دوردست‌ شهر، مردی‌ دوان‌ دوان‌ آمد» منابع‌ اهل‌ کتاب‌ می‌گویند: او حبیب ‌فرزند موسای‌ نجار بود، لیکن‌ درباره‌ اسم‌ آن‌ شهر و اسم‌ این‌ شخص‌ مؤمن‌، هیچ ‌روایت‌ صحیحی‌ از رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در دست‌ نیست‌. قتاده‌ می‌گوید: حبیب‌ نجار در غاری‌ در دور دست‌ترین‌ نقطه‌ آن‌ شهر، خدای‌  عزوجل ‌ را عبادت‌ می‌کرد پس ‌چون‌ خبر آمدن‌ پیامبران‌  علیهم السلام  را شنید، شتابان‌ آمد تا از دعوت‌ آن‌ها پشتیبانی‌ کند و بنابراین‌، «گفت‌: ای‌ قوم‌ من‌! از این‌ فرستادگان‌ پیروی‌ کنید» بدین‌ گونه‌، آن‌ها را به‌ پیروی‌ از آن‌ پیامبران‌  علیهم السلام  تشویق‌ کرد.

﴿ٱتَّبِعُواْ مَن لَّا یَسۡ‍َٔلُکُمۡ أَجۡرٗا وَهُم مُّهۡتَدُونَ٢١.

آری‌! «از کسانی‌ پیروی‌ کنید که‌ از شما هیچ‌ مزدی‌ نمی‌خواهند» در برابر ابلاغ ‌رسالت‌ و دعوت‌ حق‌ «و خود نیز راه ‌یافته‌اند» به‌سوی‌ حق‌.

﴿وَمَا لِیَ لَآ أَعۡبُدُ ٱلَّذِی فَطَرَنِی وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٢.

در این‌ هنگام‌ قومش‌ از وی‌ پرسیدند: آیا تو هم‌ بر دین‌ ایشان‌ هستی‌؟ گفت‌: «و مرا چه‌ شده‌ است‌ که‌ معبودی‌ را نپرستم‌ که‌ مرا آفریده‌ است‌؟» یعنی‌: کدام‌ مانع‌ وکدام‌ عامل‌ بازدارنده‌، جلو رویم‌ وجود دارد تا مرا از پرستش‌ ذاتی‌ که‌ آفریننده‌ من ‌است‌ بازدارد؟ یعنی‌: همین‌ طور، کدامین‌ مانع‌ شما را از پرستش‌ خدایی‌ که‌ شما را آفریده‌ است‌، باز می‌دارد؟ «و همه‌ به‌سوی‌ او بازگردانده‌ می‌شوید؟» پس‌ شما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ خدای‌ خویش‌ را نمی‌پرستید در حالی‌که‌ بازگشت‌ شما در روز قیامت‌ به‌ سوی‌ اوست‌ و در پیشگاه‌ او مورد محاسبه‌ قرار می‌گیرید؟ از جمله‌ در قبال‌ این‌ پاسخی‌ که‌ به‌ ما دادید؛ آن‌گاه‌ که‌ شما را به‌سوی‌ حق‌ فراخواندیم‌؟.

﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً إِن یُرِدۡنِ ٱلرَّحۡمَٰنُ بِضُرّٖ لَّا تُغۡنِ عَنِّی شَفَٰعَتُهُمۡ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یُنقِذُونِ٢٣.

«آیا به ‌جای‌ او خدایانی‌ را به‌ پرستش‌ گیرم» یعنی‌: هرگز جز خدای‌ یگانه‌ متعال ‌معبودات‌ دیگری‌ را به‌ خدایی‌ و پرستش‌ نمی‌گیرم‌ تا پرستش‌ ذاتی‌ را که‌ فقط او سزاوار عبادت‌ است‌ فرو گذارم‌ در حالی‌که‌ او آفریننده‌ من‌ نیز هست‌؟ آیا معبوداتی‌ را به‌ پرستش‌ گیرم‌: «که‌ اگر خدای‌ رحمان‌ زیانی‌ در حق‌ من‌ اراده‌ کند، شفاعت‌ آنان‌ از من‌ چیزی‌ را دفع‌ نمی‌کند» یعنی‌: شفاعت‌ آنان‌ هیچ‌ سودی‌ به‌ من ‌نمی‌رساند «و نه‌ آنان‌ می‌توانند مرا نجات‌ دهند» از این‌ بلا و زیانی‌ که‌ خدای‌ رحمان ‌آن‌ را به‌ من‌ خواسته‌ باشد؟.

﴿إِنِّیٓ إِذٗا لَّفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍ٢٤.

«در آن‌ صورت» اگر جز وی‌ معبوداتی‌ برگیرم‌ «من‌ قطعا در گمراهی‌ آشکاری‌ هستم» این‌ تعریض‌ و کنایه‌ گویی‌ به‌ آنان‌ است‌. یعنی‌: شما که‌ جز خدای‌ یگانه‌ معبوداتی‌ را می‌پرستید، در گمراهی‌ آشکاری‌ قرار دارید.

﴿إِنِّیٓ ءَامَنتُ بِرَبِّکُمۡ فَٱسۡمَعُونِ٢٥.

سپس‌ آن‌ مرد مؤمن‌ ایمانش‌ را با چنان‌ صراحتی‌ به‌ آنان‌ اعلام‌ می‌کند که‌ بعد از آن‌، دیگر جای‌ هیچ‌ گونه‌ شکی‌ در ایمان‌ وی‌ باقی‌ نمی‌ماند. پس‌ می‌گوید: «بی‌گمان‌ من‌ به‌ پروردگارتان‌ ایمان‌ آوردم‌ پس‌، از من‌ بشنوید» به‌قولی‌: او این‌ سخن ‌را به‌ فرستادگان‌ گفت‌ تا بر ایمان‌ وی‌ گواهی‌ دهند. به ‌قولی‌ دیگر: او این‌ سخن‌ را ـ از روی‌ استواری‌ و صلابت‌ در دین‌ و سر سختی‌ در حق‌ ـ خطاب‌ به‌ قومش ‌هنگامی‌ گفت‌ که‌ می‌خواستند او را به‌ قتل‌ برسانند و چون‌ این‌ سخن‌ را گفت‌ و ایمان‌ خویش‌ را به‌ صراحت‌ اعلام‌ داشت‌، بر او حمله‌ برده‌ و به‌ شهادتش‌ رساندند. به‌قولی‌: آنان‌ او را در زیر لگدهای‌ خود خرد کردند. به‌قولی‌: او را سوزاندند. به‌قولی‌: او را با اره‌ سر بریدند. و به‌قولی‌: او را سنگسار کردند.

﴿قِیلَ ٱدۡخُلِ ٱلۡجَنَّةَۖ قَالَ یَٰلَیۡتَ قَوۡمِی یَعۡلَمُونَ٢٦ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ ٱلۡمُکۡرَمِینَ٢٧.

سر انجام‌ آن‌ مرد مؤمن‌ به‌ جرم‌ ایمان‌ کشته‌ شد و: «به‌ او» در هنگام‌ شهادتش ‌«گفته‌ شد: به‌ بهشت‌ درآی» به‌ عنوان‌ گرامیداشتی‌ برایت‌ بعد از شهادتت‌ چنان‌که ‌این‌ سنت‌ الهی‌ در مورد شهدا از بندگانش‌ می‌باشد. پس‌ چون‌ به‌ بهشت‌ وارد شد و لذت‌ها و نعمت‌های آن‌ را مشاهده‌ کرد «گفت‌: ای‌ کاش‌ قوم‌ من‌ این‌ امر را می‌دانستند که‌ پروردگارم‌ مرا آمرزیده‌ و در زمره‌ گرامیانم‌ قرار داده‌ است» آرزو کرد که ‌قومش‌ از حال‌ وی‌ آگاه‌ شوند و حسن ‌مال‌ و سرانجام‌ نیک‌ وی‌ را بشناسند تا بینی‌هایشان‌ به‌ خاک‌ مالیده‌ شود. یا: تا مانند وی‌ ایمان‌ آورند و سرانجام‌ به‌حال ‌خوشی‌ مانند حال‌ وی‌ بپیوندند. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «پس‌ او در زندگی‌ ومرگ‌ برای‌ قومش‌ خیرخواهی‌ کرد و بر هدایت‌ آنان‌ حریص‌ بود». ابن ‌ابی ‌لیلی ‌می‌گوید: «سبقت ‌گیرندگان‌ امت‌ها سه‌ تن‌اند که‌ ایشان‌ به‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ مدت ‌چشم‌ بر هم ‌زدنی‌ هم‌ کفر نورزیدند:

1-  علی‌ابن‌ابی‌طالب‌؛ و او بهترین‌ آنان‌ است‌.

2-  مؤمن‌ آل‌ فرعون‌.

3-  صاحب‌ یس‌. پس‌ صدیقان‌ همانانند». همچنین‌ زمخشری‌ در حدیث‌ مرفوعی‌ این‌ قول‌ را از رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  روایت‌ کرده‌ است‌.

﴿وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ مِنۢ بَعۡدِهِۦ مِن جُندٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا کُنَّا مُنزِلِینَ٢٨.

«و ما پس‌ از او بر سر قومش» یعنی‌: بر سر قوم‌ حبیب‌ نجار بعد از کشته ‌شدنش ‌از سوی‌ آنان‌، یا پس‌ از این‌که‌ خداوند عزوجل  او را به‌سوی‌ آسمآن‌ها بالا برد؛ «هیچ ‌لشکری‌ از آسمان‌ فرود نیاوردیم» برای‌ به ‌هلاکت ‌رساندن‌ و انتقام‌ گرفتن‌ از آنان‌ «و ما فرودآورنده‌ آن‌ نبودیم» زیرا قضا و قدر ما بر این‌ پیشی‌ گرفته‌ بود که‌ هلاک‌ کردن‌شان‌ با بانگ‌ مرگبار جبرئیل‌  علیه السلام  باشد، نه‌ با فرو فرستادن‌ لشکر از آسمان‌.

این‌ آیه‌، تعبیری‌ از تحقیر و کوچک ‌شمردن‌ شأن‌ آنان‌ و ساده ‌شمردن‌ کار تعذیبشان‌ است‌. یعنی‌: آنان‌ در جایگاهی‌ قرار نداشتند که‌ ما برای‌ هلاک‌ ساختنشان ‌لشکری‌ از آسمان‌ نازل‌ کنیم‌ بلکه‌ آنان‌ را با یک‌ بانگ‌ تند و مرگبار نابود ساختیم‌.

﴿إِن کَانَتۡ إِلَّا صَیۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ فَإِذَا هُمۡ خَٰمِدُونَ٢٩.

«تنها یک‌ بانگ‌ مرگبار بود و بس» که‌ جبرئیل‌  علیه السلام  آن‌ را کشید و همه‌ را نابود کرد «پس‌ بناگاه‌ آن‌ها فسردند» یعنی‌: چون‌ آتش‌ خاموش‌ شدند و مردند به‌طوری‌که‌ از آنان‌ هیچ‌ حرکت‌ و جنبشی‌ به‌ مشاهده‌ نمی‌رسید.

﴿یَٰحَسۡرَةً عَلَى ٱلۡعِبَادِۚ مَا یَأۡتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ٣٠.

«دریغا بر این‌ بندگان» تقدیر سخن‌ این‌ است‌: در روز قیامت‌ هنگامی‌ که‌ عذاب ‌را مشاهده‌ می‌کنید، بر حال‌ آن‌ها حسرت‌ بخورید و واویلا بگویید. حسره‌: غم‌ واندوه‌ و پشیمانی‌ بر یک‌ چیز از دست‌ رفته‌ است‌. به‌قولی‌: این‌ حسرت‌ و دریغی‌است‌ که‌ فرشتگان‌ بر حال‌ کفار خوردند، هنگامی‌ که‌ آنان‌ پیامبران‌  علیهم السلام  را تکذیب‌ کردند «هیچ‌ پیامبری‌ بدیشان‌ نمی‌آمد مگر آن‌که‌ او را ریشخند می‌کردند» این ‌است‌ سبب‌ دریغ‌ و افسوس‌خوردن‌ برآنان‌. آری‌! دریغا بر حال‌ آنان‌ که‌ از حال ‌امثال‌ خویش‌ از امتهای‌ گذشته‌، عبرت‌ نگرفتند.

﴿أَلَمۡ یَرَوۡاْ کَمۡ أَهۡلَکۡنَا قَبۡلَهُم مِّنَ ٱلۡقُرُونِ أَنَّهُمۡ إِلَیۡهِمۡ لَا یَرۡجِعُونَ٣١.

«مگر ندیده‌اند» اهالی‌ مکه‌ که‌ به‌ رسول‌ ‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفتند: «تو پیامبر نیستی‌؟». استفهام‌ برای‌ تقریر و اثبات‌ است‌، یعنی‌ دیده‌اند و دانسته‌اند؛ «که‌ چه ‌بسیار نسل‌ها را پیش‌ از آنان» از امت‌های‌ گذشته‌ «هلاک‌ گردانیدیم‌ که‌ دیگر آن‌ها به‌سویشان ‌باز نمی‌گردند» بعد از هلاک‌ خویش‌ بلکه‌ راهی‌ دیار فنا و فصل‌ پایان ‌ناپذیر بلا در آخرت‌ گردیده‌ و هرگز برگشتی‌ به‌ دنبال‌ خویش‌ ندارند؟

این‌ آیه‌ ردی‌ واضح‌ بر قائلان‌ به‌ نظریه‌ «تناسخ‌» و حلول‌ ارواح‌ است‌.

﴿وَإِن کُلّٞ لَّمَّا جَمِیعٞ لَّدَیۡنَا مُحۡضَرُونَ٣٢.

«و قطعا همگی‌شان» اعم‌ از امت‌های‌ گذشته‌ و آینده‌ «جز جمعی‌ نیستند که‌ نزد ما احضار می‌شوند» برای‌ حساب‌ و کتاب‌ پس‌ همگی‌ آنان‌ را در برابر اعمال‌شان‌ ـ اعم‌ از خیر و شر ـ سزا یا پاداش‌ می‌دهیم‌.

﴿وَءَایَةٞ لَّهُمُ ٱلۡأَرۡضُ ٱلۡمَیۡتَةُ أَحۡیَیۡنَٰهَا وَأَخۡرَجۡنَا مِنۡهَا حَبّٗا فَمِنۡهُ یَأۡکُلُونَ٣٣.

«و زمین‌ مرده‌، برای‌ آنان‌ نشآن‌های‌ است» بر وجود آفریننده‌ و قدرت‌ کامل‌ وی ‌بر زنده‌ کردن‌ مردگان‌ «که‌ آن‌ را زنده‌ گردانیدیم» با نباتات‌ و رستنی‌ها؛ پس‌ از آن‌ زمین‌، دانه‌هایی‌ را برآوردیم‌ که‌ از آن‌ می‌خورند و تغذیه‌ می‌کنند و این‌ است ‌معنی‌ فرموده‌ وی‌: «و از آن‌ دانه‌هایی‌ برآوردیم‌ که‌ از آن‌ می‌خورند» البته‌ دانه‌ها وحبوبات‌، معظم‌ خوردنی‌های‌ بشر را تشکیل‌ داده‌ و بیشترین‌ ماده‌ای‌ هستند که ‌زندگی‌ معیشتی‌ انسان‌ بر آن‌ها برپاست‌، بدین‌ جهت‌، جار و مجرور «منه‌» بر فعل‌ مقدم‌ ساخته‌ شد تا بر این‌ معنی‌ دلالت‌ کند.

﴿وَجَعَلۡنَا فِیهَا جَنَّٰتٖ مِّن نَّخِیلٖ وَأَعۡنَٰبٖ وَفَجَّرۡنَا فِیهَا مِنَ ٱلۡعُیُونِ٣٤.

«و در آن‌ زمین‌ باغهایی‌ از درختان‌ خرما و درختان‌ انگور آفریدیم‌ و چشمه‌ها» و جویبارها «در آن‌ روان‌ کردیم».

﴿لِیَأۡکُلُواْ مِن ثَمَرِهِۦ وَمَا عَمِلَتۡهُ أَیۡدِیهِمۡۚ أَفَلَا یَشۡکُرُونَ٣٥.

«تا از میوه‌های» آن‌ و از باروبر باغستآن‌ها و نخلستآن‌های‌ «آن‌ و از آنچه ‌دستهایشان‌ به ‌عمل‌ آورده‌ است» چون‌ آب‌ انگور، آبمیوه‌ها و خوردنی‌های‌ دیگر مانند آن‌ «بخورند» ابن‌ کثیر می‌گوید: «ما» در: ﴿وَمَا عَمِلَتۡهُ أَیۡدِیهِمۡۚ [یس: 35] نافیه‌ است‌ که‌ معنی‌ آن‌ این‌ است‌: «و میوه‌ها را دست‌هایشان‌ نساخته‌ است‌» بلکه‌ این ‌همه‌ از عمل ‌الهی‌ است‌ و اوست‌ که‌ آن‌ها را به‌عمل‌ آورده‌ است‌. اما ابن‌جریر معنی‌ اول‌ را ترجیح‌ داده‌ و می‌گوید: «قول‌ اول‌ یعنی‌: موصوله‌ بودن‌ «ما» که‌ به‌ معنی‌ (الذی: آنچه‌ دست‌هایشان‌ به‌ عمل‌ آورده) می‌باشد، صحیح‌تر است‌». «آیا باز هم‌ شکر نمی‌گزارند» خداوند عزوجل  را در برابر نعمت‌های آن‌، با پیروی‌ از پیامبرانش‌؟.

﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ وَمِنۡ أَنفُسِهِمۡ وَمِمَّا لَا یَعۡلَمُونَ٣٦.

«پاک‌ و منزه‌ است‌ آن‌که‌ تمام‌ ازواج‌ را، از جمله‌ آنچه‌ زمین‌ می‌رویاند آفرید» ازواج‌: انواع‌ و اصناف‌ و گونه‌هاست‌ زیرا هر جنسی‌ ـ مثلا درخت‌ خرما ـ دارای‌ رنگها، طعمها و اشکال‌ مختلفی‌ است‌، یا انگور ـ مثلا ـ به‌ بیشتر از صد نوع‌ بالغ ‌می‌شود[2]. یا مراد از ازواج‌: نری‌ و مادینه‌گی‌ از تمام‌ موجودات‌ زنده‌ ـ اعم‌ از انسان‌، حیوان‌ و نبات‌ ـ است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ امروزه‌ با پیشرفت‌ علمی‌ بشر، اصل‌ زوجیت‌ و نری‌ و مادینه‌گی‌ در گونه‌های‌ مختلف‌ زیستی‌ ـ اعم‌ از حیوان‌ و نبات‌ ـ به‌ اثبات‌ رسیده‌ است‌ بنابراین‌، این‌ آیه‌ کریمه‌ از معجزات‌ علمی‌ قرآن‌ کریم‌ به‌شمار می‌رود. «و نیز از جنس‌ خودشان» یعنی‌: از وجود خودشان‌ جفت‌ها و زوجهایی‌ را آفریده‌ است‌ که‌ مردان‌ و زنان‌ بنی‌ آدم‌اند «و از آنچه‌ نمی‌دانند» از اصناف‌ و انواع ‌آفرینش‌ حق‌ تعالی در بروبحر و آسمان‌ و زمین‌، جفت‌هایی‌ آفریده‌ است‌ که‌ نه‌ از آن‌ها آگاهند و نه‌ به‌ شناخت‌ آن‌ها دست‌ یافته‌اند.

این‌ جمله‌ اخیر، به‌ این‌ آیه‌ مبارکه‌ ابعاد و اعماق‌ وسیع‌تری‌ می‌بخشد که ‌توانمندی‌های‌ عقلی‌ و علمی‌ انسان‌، از احاطه‌ نمودن‌ بر آن‌ درمانده‌ است‌.

﴿وَءَایَةٞ لَّهُمُ ٱلَّیۡلُ نَسۡلَخُ مِنۡهُ ٱلنَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظۡلِمُونَ٣٧.

«و نشآن‌های‌ دیگر برای‌ آن‌ها شب‌ است‌ که‌ روز را از آن‌ برمی‌کنیم» یعنی‌: پدیده‌ شگرف‌ شب‌ نیز، نشآن‌های‌ است‌ دال‌ بر یگانگی‌، قدرت‌ و وجوب‌ الوهیت‌ خداوند متعال‌. مراد از سلخ‌: بردن‌ روشنی‌ و آوردن‌ تاریکی‌ به ‌جای‌ آن‌ است‌. علامه‌ شاه ‌ولی‌الله دهلوی  رحمه الله  در ترجمه‌ آن‌ گفته‌ است‌: «و روز را از شب‌ مانند پوست ‌می‌کشیم‌». «و بناگاه‌ آنان‌ در تاریکی‌ فرو می‌روند» یعنی‌: آنان‌ به‌ طور ناگهانی‌ در تاریکی‌ای‌ فرومی‌روند که‌ با خیمه‌ زدن‌ آن‌، چیزی‌ از روشنی‌ روز باقی‌ نمی‌ماند.

﴿وَٱلشَّمۡسُ تَجۡرِی لِمُسۡتَقَرّٖ لَّهَاۚ ذَٰلِکَ تَقۡدِیرُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ٣٨.

«و خورشید» به‌عنوان‌ یک‌ نشانه‌ مستقل‌ از نشانه‌های‌ قدرت‌ و عظمت‌ خدای ‌سبحان‌ «به‌ مستقری‌ که‌ دارد روان‌ است» به‌قولی‌: مستقر یا قرارگاه‌ خورشید، نهایت‌ ارتفاع‌ آن‌ در تابستان‌ و نهایت‌ فرود و هبوط آن‌ در زمستان‌ است‌. به‌قولی ‌دیگر: مستقر آن‌ در زیر عرش‌ است‌. و به ‌قول‌ ابن ‌کثیر: مراد قرارگاه‌ زمانی‌ آن‌، یعنی‌ وقت‌ به‌پایان‌ آمدن‌ سیر و گردش‌ آن‌ در روز قیامت‌ است‌ «اندازه‌ آفرینی خداوند غالب‌ دانا این‌ است» که‌ خورشید جهانتاب‌ را با قاعده‌ و قرار معینی‌ به‌جریان‌ انداخته‌ و بنابراین‌، این‌ سیاره‌ به‌طور ثابتی‌ در منازل‌ معین‌ خود ـ از «حمل‌» تا «حوت‌» ـ در گردش‌ است‌.

﴿وَٱلۡقَمَرَ قَدَّرۡنَٰهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ کَٱلۡعُرۡجُونِ ٱلۡقَدِیمِ٣٩.

«و برای‌ ماه‌ نیز منزل‌هایی‌ مقرر داشته‌ایم» منازل‌ ماه‌ عبارت‌ از بیست‌و هشت ‌منزلگاهی‌ است‌ که‌ ماه‌ هر شب‌ در یکی‌ از آن‌ منزلگاه‌ها فرود می‌آید. گفتنی‌ است‌که‌ این‌ منزلگاه‌ها معروف‌ و شناخته‌ شده‌ بوده‌ و عبارت‌ است‌ از: سرطان‌، بطین‌، ثریا، دبران‌، هقعه‌، هنعه‌، ذراع‌ مبسوطه‌، نثره‌، طرف‌، جبهه‌، زبره‌، صرفه‌، عوا، سماک‌الاعزل‌، غفر، زبانی‌، اکلیل‌، قلب‌، شوله‌، نعائم‌، بلده‌، سعدالذابح‌، سعدبلع‌، سعد سعود، سعد اخبیه‌، فرغ‌ مقدم‌، فرغ‌ مؤخر و رشاء[3]. مراد از «منزل‌»، مسافتی‌ است‌ که‌ ماه‌ آن‌ را در یک‌ شبانه‌روز طی‌ می‌کند به‌ طوری‌که‌ ماه‌ برحسب ‌تفاوت‌ این‌ منازل‌، در اولین‌ شب‌ طلوع‌ خود به‌ شکل‌ قوس‌ باریکی‌ ظاهر می‌شود سپس‌ در شب‌ دوم‌ و شبهای‌ بعدی‌ ـ برحسب‌ ارتفاع‌ منازل‌ ـ آرام‌آرام‌ بر حجم ‌نور خود می‌افزاید تا نور آن‌ در شب‌ چهاردهم‌ کامل‌ می‌شود آن‌گاه‌ باز نور آن‌ رو به‌ کاهش‌ می‌گذارد تا این‌که‌ در آخر ماه‌ به‌ شکل‌ اول‌ خود بازمی‌گردد: «تا آن‌که ‌چون‌ شاخک‌ خشکیده‌ دیرینه‌ خرما برگردد» یعنی‌: ماه‌ در منازل‌ خود سیر می‌کند تا چون‌ به‌ آخر برسد، باریک‌ و مقوس‌ و کوچک‌ شده‌ بسان‌ شاخه‌ خشکیده ‌دیرینه‌ای‌ می‌شود. عرجون‌: اصل‌ شاخه‌ای‌ است‌ که‌ میوه‌ خرما بر آن‌ قرار دارد وآن‌ شاخه‌ زردرنگ‌ و عریضی‌ است‌ که‌ کج‌ و مقوس‌ شده‌ و خوشه‌های‌ خرما از آن‌ می‌افتد سپس‌ شاخک‌ خشکیده‌ بر درخت‌ خرما باقی‌ می‌ماند.

﴿لَا ٱلشَّمۡسُ یَنۢبَغِی لَهَآ أَن تُدۡرِکَ ٱلۡقَمَرَ وَلَا ٱلَّیۡلُ سَابِقُ ٱلنَّهَارِۚ وَکُلّٞ فِی فَلَکٖ یَسۡبَحُونَ٤٠.

«نه‌ خورشید را می‌سزد که» در سرعت‌ حرکت‌ «به‌ ماه‌ برسد» تا با آن‌ در شب‌ یکجا شود زیرا هر یک‌ از خورشید و ماه‌، از خود مدار و گذرگاه‌ مستقل‌ وجداگآن‌های‌ دارند و یکی‌ از آن‌ها نمی‌تواند در مسیر دیگری‌ داخل‌ شود، هرچند در دید چشم‌، خورشید از قمر در هر ماه‌ یک‌بار سبقت‌ می‌گیرد «و نه‌ شب‌ بر روز پیشی‌ جوید» یعنی‌: شب‌ نیز بر روز سبقت‌ نمی‌گیرد بلکه‌ به‌ دنبال‌ روز می‌آید پس‌ هر یک‌ از آن‌ها در وقت‌ خویش‌ می‌آیند و از رفیق‌ خویش‌ سبقت‌ نمی‌گیرند. ابن‌کثیر می‌گوید: «میان‌ شب‌ و روز هیچ‌گونه‌ فاصله‌ و انقطاعی‌ وجود ندارد بلکه ‌هر یک‌ از آن‌ها بی‌ هیچ‌ مهلتی‌ به‌ دنبال‌ دیگری‌ می‌آید و این‌ است‌ معنی‌ این‌ بخش ‌از آیه‌». «و هر کدام‌ از آن‌ها» یعنی‌: هر یک‌ از خورشید و ماه‌ و شب‌ و روز «در فلکی‌ شناورند» فلک‌ (سپهر) عبارت‌ از: مسیر دایره‌وی‌ سیاره‌ است‌. آری‌! هریک‌ از خورشید و ماه‌ در سپهر خود در فضا شناورند چنان‌که‌ ماهی‌ در آب ‌شناور است‌ پس‌ خورشید در مدار خود که‌ نیم‌ قطر آن‌ (93) میلیون‌ مایل‌ است‌ وچرخش‌ آن‌ در یک‌ سال‌ به‌پایان‌ می‌رسد، سیر می‌کند و قمر در هر ماه‌ پیرامون‌ زمین‌ یک‌ دور می‌زند و نیم‌ قطر آن‌ (24) هزار مایل‌ است‌ و زمین‌ نیز در یک ‌سال ‌یک ‌بار بر محور خورشید و در شبانه‌روزی‌ یک ‌بار بر محور خود می‌چرخد. و ازآنجا که‌ خورشید به ‌اندازه‌ یک‌ درجه‌ در روز سیر می‌کند ولی‌ ماه‌ به‌مقدار (13) درجه‌ پس‌ هیچ‌ یک‌ از آن‌ها به‌ دیگری‌ نرسیده‌ و مزاحم‌ سیر فلکی‌ یک‌دیگر نمی‌شوند به‌ همین‌ جهت‌، هیچ‌یک‌ از آن‌ها نور دیگری‌ را نیز در حجاب‌ قرار نمی‌دهند، جز به‌ ندرت‌ در هنگامی‌ که‌ خورشیدگرفتگی‌ (کسوف) یا ماه‌گرفتگی ‌(خسوف) روی‌ می‌دهد.

﴿وَءَایَةٞ لَّهُمۡ أَنَّا حَمَلۡنَا ذُرِّیَّتَهُمۡ فِی ٱلۡفُلۡکِ ٱلۡمَشۡحُونِ٤١.

«و نشآن‌های‌ دیگر برای‌ آنان» بر قدرت‌ ما «این‌که‌: ما نسل‌ بنی‌آدم‌ را در کشتی ‌گرانبار» یعنی‌: بر کشتی‌های‌ مملو از کالا و مسافر «سوار کردیم» بدین‌ گونه‌، خدای‌  عزوجل ‌ با این‌ نعمت‌ بزرگ‌ نیز بر بشر منت‌ می‌گذارد. به‌قولی‌ معنی‌ این ‌است‌: ما پدران‌ و اجداد بنی‌آدم‌ را در کشتی‌ نوح‌  علیه السلام  حمل‌ کردیم‌.

﴿وَخَلَقۡنَا لَهُم مِّن مِّثۡلِهِۦ مَا یَرۡکَبُونَ٤٢.

«و مانند آن‌ برای‌ ایشان‌ مرکوب‌های‌ دیگری‌ که‌ بر آن‌ سوار می‌شوند آفریدیم» به‌قولی‌: مراد از آن‌: شتر است‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ آن‌ را ـ به‌ موازات‌ آفرینش ‌کشتی‌ در بحر ـ برای‌ سواریشان‌ در بیابان‌ آفرید، بدین‌ جهت‌، شتر در عرف‌ عرب‌ «کشتی‌ بیابان‌» نامیده‌ می‌شود. یا شاید این‌ آیه‌ مبارکه‌ اشاره‌ای‌ به‌ ماشین‌ها، قطارها، هواپیماها و فضاپیماهای‌ جدید است‌. و نظیر این‌ آیه‌ است‌: «و اسبان‌ واستران‌ و درازگوشان‌ را آفرید تا بر آن‌ها سوار شوید و مایه‌ تجمل‌ نیز هست‌ و نیز چیزهای‌ دیگری‌ که‌ شما نمی‌دانید می‌آفریند» «نحل/8» که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌.

﴿وَإِن نَّشَأۡ نُغۡرِقۡهُمۡ فَلَا صَرِیخَ لَهُمۡ وَلَا هُمۡ یُنقَذُونَ٤٣ إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَمَتَٰعًا إِلَىٰ حِینٖ٤٤.

«و اگر بخواهیم‌، غرق‌شان‌ می‌کنیم» همراه‌ با کشتی‌ها در اعماق‌ دریاها «پس» اگر بخواهیم‌ غرقشان‌ کنیم‌؛ «برایشان‌ هیچ‌ فریادرسی‌ نباشد» که‌ به‌ فریادشان‌ برسد «و نه‌ نجات‌ داده‌ می‌شوند» از این‌ بلا «جز» به‌ جهت‌ «رحمتی‌ از جانب‌ ما» یعنی‌: هیچ‌کس‌ آنان‌ را نجات‌ نمی‌دهد ولی‌ گاهی‌ به‌ جهت‌ رحمتی‌ از سوی‌ خویش‌، به‌نجاتشان‌ فرمان‌ می‌دهیم‌ «و برخورداری‌ای» یعنی‌: و به‌ سبب‌ این‌که‌ می‌خواهیم‌ باز هم‌ آنان‌ را از زندگانی‌ دنیا «تا زمانی‌ معین» که‌ هنگام‌ مرگ‌ است‌ برخوردار سازیم‌.

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّقُواْ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیکُمۡ وَمَا خَلۡفَکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ٤٥.

«و چون‌ به‌ آنان» یعنی‌: به‌ کفار «گفته‌ شود: از آنچه‌ که‌ پیش‌ روی‌ شماست ‌بترسید» یعنی‌: از آفات‌ و حوادث‌ و عذاب‌ دنیا که‌ پیش‌ روی‌ شماست‌، حذر کنید و پروا دارید «و از آنچه‌ پشت‌ سر شماست» از عذاب‌ در آخرت‌ نیز پروا دارید «باشد که‌ مشمول‌ رحمت‌ شوید» آری‌! وقتی‌ به‌ آنان‌ چنین‌ گفته‌ می‌شود، روی‌ برتافته‌ و از رحمت‌ خداوند متعال‌ اعراض‌ می‌کنند.

﴿وَمَا تَأۡتِیهِم مِّنۡ ءَایَةٖ مِّنۡ ءَایَٰتِ رَبِّهِمۡ إِلَّا کَانُواْ عَنۡهَا مُعۡرِضِینَ٤٦.

«و هیچ‌ آیتی‌ از آیات‌ پروردگارشان» یعنی‌: هیچ‌ آیتی‌ از آیات‌ قرآن‌ «برایشان‌ نمی‌آید» که‌ برهان‌ حقانیت‌ توحید و حجت‌ روشن‌ راست‌گویی‌ پیامبران‌  علیهم السلام  است‌؛ «جز این‌که‌ از آن‌ رویگردان‌ بوده‌اند» و به‌ آن‌ هیچ‌ التفاتی‌ نکرده‌اند.

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقَکُمُ ٱللَّهُ قَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنُطۡعِمُ مَن لَّوۡ یَشَآءُ ٱللَّهُ أَطۡعَمَهُۥٓ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٤٧.

«و چون‌ به‌ آنان» یعنی‌: به‌ کافران‌ «گفته‌ شود: از آنچه‌ خدا به‌ شما روزی‌ داده‌ انفاق‌ کنید» یعنی‌: از اموال‌ خود بر فقرا صدقه‌ کنید «کافران‌ به‌ مؤمنان‌ می‌گویند» ازروی‌ استهزا و تحقیر و تمسخر به‌ این‌ سخن‌شان‌ «آیا کسی‌ را اطعام‌ کنیم‌ که‌ اگر خدا می‌خواست‌ طعامش‌ می‌داد» یعنی‌: خدا عزوجل  او را فقیر می‌سازد، باز ما بیاییم‌ و او را اطعام‌ کنیم‌؟! در این‌ صورت‌، آیا بر خلاف‌ خواسته‌ خدا عزوجل  عمل‌ نکرده‌ایم‌؟!

مشرکان‌ از مسلمانان‌ شنیده‌ بودند که‌ می‌گفتند: در حقیقت‌ روزی‌دهنده‌ خدای‌  عزوجل ‌ است‌ و او هرکه را بخواهد، توانگر می‌سازد و هرکه‌ را بخواهد، فقیر می‌گرداند. لذا آن‌ها از روی‌ جدال‌ ناروا گفتند: ما با مشیت‌ خداوند عزوجل  همراهی‌ کرده‌ و بنابراین‌، کسی‌ را که‌ او خود طعامش‌ نداده‌ است‌، اطعام‌ نمی‌کنیم‌! تردیدی‌ نیست‌ که‌ این‌ سخن‌، مغالطه‌ و مجادله‌ای‌ ناروا و باطل‌ از سوی‌ آنان‌ است‌ زیرا خدای‌ سبحان‌ برخی‌ از خلقش‌ را توانگر و برخی‌ را فقیر گردانیده‌؛ و به‌ غنی ‌فرمان‌ داده‌ که‌ فقیر را اطعام‌ کند تا او را به‌وسیله‌ مالی‌ که‌ به‌ وی‌ داده‌، مورد ابتلا و آزمایش‌ قرار دهد که‌ آیا شکر می‌گزارد و صدقه‌ می‌کند یا خیر؟ همین‌ طور فقیر را به‌ فقر مبتلا گردانیده‌ تا او را بیازماید که‌ آیا صبر می‌کند و تلاش‌ و کوشش‌ و قناعت ‌و توکل‌ می‌ورزد یا خیر؟ «شما جز در گمراهی‌ آشکاری‌ نیستید» یعنی‌: کفار می‌گویند: شما در این‌ سخنتان‌ که‌ از آنچه‌ خداوند عزوجل  به‌ شما روزی‌ داده‌، بخشش‌کنید ـ با وجود این‌ اعتقادتان‌ که‌ روزی‌دهنده‌ خود خداوند عزوجل  است‌ ـ در گمراهی‌ آشکاری‌ قرار دارید زیرا ما را به‌ چیزی‌ امر می‌کنید که‌ مخالف‌ مشیت ‌الهی‌ است‌!. همچنین‌ جایز است‌ که‌ این‌ جمله‌ پاسخی‌ به‌ کفار باشد: یعنی‌ ای‌ مشرکان‌! این‌ استدلال‌ شما مغالطه‌ و گمراهی‌ آشکاری‌ است‌. یا ممکن‌ است‌ این‌ جمله‌ حکایت‌ از جواب‌ مؤمنان‌ به‌ آنان‌ باشد. که‌ ابن‌کثیر این‌ قول‌ را ضعیف ‌پنداشته‌ است‌.

﴿وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٤٨.

«و کافران‌ می‌گویند: این‌ وعده» ای‌ که‌ شما به‌ ما در مورد قیامت‌، عذاب‌ و پیوستن‌ به‌ بهشت‌ یا دوزخ‌ می‌دهید «کی‌ فرامی‌رسد؟ اگر راست‌ می‌گویید» ای‌ مؤمنان‌ در این‌ سخن‌ و در این‌ وعده‌ خویش‌؟. آن‌ها این‌ سؤال‌ را از روی‌ استهزا و تمسخر به‌ مؤمنان‌ مطرح‌ کردند.

خداوند متعال‌ در پاسخ‌شان‌ می‌فرماید:

﴿مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ تَأۡخُذُهُمۡ وَهُمۡ یَخِصِّمُونَ٤٩.

«جز یک‌ بانگ‌ تند را انتظار نمی‌کشند» و آن‌ دمیدن‌ اول‌ اسرافیل‌  علیه السلام  در صور است‌ که‌ تمام‌ اهالی‌ زمین‌ با آن‌ می‌میرند «آنان‌ را در حالی‌ فرومی‌گیرد که» میان‌ خویش‌ در خرید و فروش‌ و معامله‌ و مانند آن‌ از امور دنیا «ستیزه‌ و جدل‌ می‌کنند».

﴿فَلَا یَسۡتَطِیعُونَ تَوۡصِیَةٗ وَلَآ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمۡ یَرۡجِعُونَ٥٠.

«آن‌گاه‌ نه‌ وصیتی‌ توانند کرد» یعنی‌: در آن‌ هنگام‌، نمی‌توانند برخی‌ به‌ برخی ‌دیگر درباره‌ نفع‌ و زیان‌ خویش‌ وصیتی‌ بکنند؛ که‌ بر دیگران‌ چه‌ حقی‌ دارند و از دیگران‌ چه‌ حقی‌ بر ذمه‌ آن‌هاست‌. یا نمی‌توانند یک‌دیگر را به‌ توبه‌ و دست ‌کشیدن‌ از گناهان‌ وصیت‌ و سفارش‌ کنند بلکه‌ در بازارها و محلات‌ کار خویش‌ ـ بی‌ یک‌ لحظه‌ مهلت‌ ـ می‌میرند «و نه‌ به‌سوی‌ خانواده‌شان‌ بازمی‌گردند» یعنی‌: نمی‌توانند به‌سوی‌ منازل‌ خویش‌ که‌ در بیرون‌ از آن‌ها مرده‌اند، باز گردند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «بی‌تردید قیامت‌ در حالی‌ برپا می‌شود که‌ دو مرد جامه‌ خویش‌ را فرو گسترده‌اند ؛ نه‌ می‌توانند آن‌ را معامله‌ کنند و نه‌ آن‌ را در هم‌ پیچند. بی‌تردید قیامت‌ درحالی‌ برپا می‌شود که‌ شخص‌ حوض‌ خویش‌ را گل‌اندود می‌کند (تعمیر می‌کند) و نمی‌تواند از آن‌ آب‌ بنوشد. بی‌تردید قیامت‌ در حالی‌ برپا می‌شود که‌ شخص‌ با شیر ماده‌شتر خویش‌ بازگشته‌ است‌ اما فرصت‌ آن‌ را نمی‌یابد که‌ آن‌ را تناول‌ کند. بی‌تردید قیامت‌ در حالی‌ برپا می‌شود که‌ شخص‌ لقمه‌ خود را به‌سوی‌ دهان‌ خویش‌ بالا برده‌ است‌ اما نمی‌تواند آن‌ را تناول‌ کند».

﴿وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ یَنسِلُونَ٥١.

«و در صور دمیده‌ می‌شود» مراد از آن‌: نفخه‌ دوم‌ است‌ که‌ مردگان‌ با آن‌ از قبرهایشان‌ برانگیخته‌ می‌شوند و میان‌ دو نفخه‌، چهل‌ سال‌ فاصله‌ است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «میان‌ دو نفخه‌، چهل‌ سال‌ فاصله‌ است‌، خداوند عزوجل  با نفخه‌ اول‌ هر جانداری‌ را می‌میراند و با نفخه‌ دوم‌ هر مرده‌ای‌ را زنده‌ می‌گرداند». «پس‌ بناگاه‌ از قبرهای‌ خود به‌سوی‌ پروردگار خویش‌ می‌شتابند» و به‌ سرعت‌ روانه‌ صحرای‌ محشر می‌گردند.

﴿قَالُواْ یَٰوَیۡلَنَا مَنۢ بَعَثَنَا مِن مَّرۡقَدِنَاۜۗ هَٰذَا مَا وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَصَدَقَ ٱلۡمُرۡسَلُونَ٥٢.

«می‌گویند» کفار «ای‌ وای‌ بر ما! چه‌کسی‌ ما را از آرامگاهمان‌ برانگیخت‌؟» یعنی‌: از فرط هولی‌ که‌ با آن‌ روبرو می‌شوند، عقلهایشان‌ چنان‌ در هم‌ می‌آشوبد وچنان‌ سراسیمه‌ و متوحش‌ می‌گردند که‌ می‌پندارند در خواب‌ بوده‌اند و کسی‌ از خواب‌ بیدارشان‌ کرده‌ است‌. ابن ‌کثیر می‌گوید: «این‌ معنی‌ که‌: (ای‌ وای‌ بر ما!چه‌کسی‌ ما را از آرامگاهمان‌ برانگیخت‌؟) عذاب‌شان‌ در قبرهایشان‌ را نفی‌ نمی‌کند زیرا حال‌ شان‌ در محشر نسبت‌ به‌ عذاب‌ قبر چنان‌ سخت‌ است‌ که‌ گویی‌ در قبر به‌خواب‌ فرورفته‌ بوده‌اند». اما أبی‌بن‌کعب‌ و جمعی‌ دیگر از مفسران‌ تابعین ‌می‌گویند: «آنان‌ قبل‌ از رستاخیز ـ در میان‌ دو نفخه‌ صور ـ اندکی‌ می‌خوابند». آن‌گاه‌ به‌ خود می‌آیند و به‌ خویشتن‌خویش‌ مراجعه‌ کرده‌ و اعتراف‌ می‌کنند به‌این‌که‌: «این» همان‌ رستاخیز «است» و مصداق‌ «همان‌ وعده‌ای» است‌ «که‌ خدای‌ رحمان‌ داده‌ بود و پیامبران‌ راست‌ می‌گفتند» پس‌ به‌ راستگویی‌ پیامبران‌  علیهم السلام  در روزی‌ اقرار می‌کنند که‌ این‌ اقرار به‌ حالشان‌ هیچ‌ سودی‌ در بر ندارد. اما ابن‌جریر و ابن‌کثیر برآنند که‌ این‌ جمله‌: جواب‌ فرشتگان‌، یا جواب‌ مؤمنان‌ به‌ آنان‌ است‌.

﴿إِن کَانَتۡ إِلَّا صَیۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ فَإِذَا هُمۡ جَمِیعٞ لَّدَیۡنَا مُحۡضَرُونَ٥٣.

«این‌ جز یک‌ بانگ‌ تندی‌ نیست» که‌ اسرافیل‌  علیه السلام  آن‌ را با دمیدنی‌ در صور فریاد می‌کشد. مراد از آن‌ همان‌ نفخه‌ اخیر است‌ «پس‌ بناگاه‌ آنان‌ همگی‌ نزد ما احضار شده‌اند» یعنی‌: بناگاه‌ آنان‌ به‌ سرعت‌ نزد ما برای‌ حساب‌ و عقاب‌ گرد آورده ‌می‌شوند.

﴿فَٱلۡیَوۡمَ لَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٥٤.

«امروز بر هیچ‌کس‌ ستمی‌ نمی‌رود» از ناحیه‌ عملش‌ «و جز به ‌حسب‌ آنچه ‌می‌کردید» از اعمال‌ نیک‌ و بد «جزا داده‌ نخواهید شد» و این‌ است‌ قاعده‌ حساب‌.

﴿إِنَّ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ ٱلۡیَوۡمَ فِی شُغُلٖ فَٰکِهُونَ٥٥.

«بی‌گمان‌ امروز اهل‌ بهشت‌ در کاری‌ خوش‌ و خرم‌ هستند» زیرا ایشان‌ در لذتهای ‌عظیمی‌ فرو رفته‌ و غرق‌ نعمت‌، بهجت‌ و خوشی‌ می‌باشند ؛ لذتهایی‌ که‌ هیچ ‌چشمی‌ نظیر آن‌ها را ندیده‌ و هیچ‌ گوشی‌ نشنیده‌ و بر قلب‌ هیچ‌ بشری‌ خطور نکرده ‌است‌، از این‌ روی‌، بهشتیان‌ از اندیشیدن‌ و مشغول ‌شدن‌ به‌ سرنوشت‌ کفار و افتادن ‌آن‌ها در دوزخ‌ بازمانده‌اند زیرا چنان‌ غرق‌ نعمت‌اند که‌ حال‌ کفار را ـ هرچند از نزدیکانشان‌ باشند ـ به‌یاد نمی‌آورند. نسفی‌ می‌گوید: «آن‌ها بر شط جویباران‌ در زیر درختان‌ با دختران‌ باکره‌ رعنا هم‌آغوشند».

﴿هُمۡ وَأَزۡوَٰجُهُمۡ فِی ظِلَٰلٍ عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِ مُتَّکِ‍ُٔونَ٥٦.

«آنان‌ با جفت‌هایشان‌ در سایه‌ ساران‌ بر تخت‌ها» یعنی‌: در سراپرده‌هایی‌ که‌ آن‌ها را ـ مانند خیمه‌ها و حجله‌ها ـ سایبانی‌ می‌کند «تکیه‌ زده‌اند» ارائک‌: تخت‌ها و اورنگهایی‌ است‌ که‌ در حجله‌ها قرار دارد. یعنی‌: آن‌ها در منت‌های‌ لذت‌ و راحت‌، سرگرم‌ عیش‌ و نوش‌ خویش‌ هستند.

﴿لَهُمۡ فِیهَا فَٰکِهَةٞ وَلَهُم مَّا یَدَّعُونَ٥٧.

«در آنجا» یعنی‌: در بهشت‌ «برای‌ آن‌ها میوه‌هایی‌ است» از همه‌ نوع‌ «و برای ‌آن‌هاست‌ هر چه‌ طلب‌ کنند» یعنی‌: هر چه‌ اهل‌ بهشت‌ طلب‌ کنند، بی‌درنگ‌ برایشان ‌آماده‌ است‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: هرکس‌ از بهشتیان‌ که‌ چیزی‌ خواهش‌ کند، آن‌ چیز از آن‌ اوست‌.

﴿سَلَٰمٞ قَوۡلٗا مِّن رَّبّٖ رَّحِیمٖ٥٨.

«سلام‌ بر شما» یعنی‌: فوق‌ همه‌ اینها، خداوند عزوجل  بر آنان‌ سلام‌ می‌گوید. البته ‌این‌ آرزوی‌ اهل‌ بهشت‌ است‌ که‌ پروردگار بر آنان‌ سلام‌ گوید؛ یا به‌ واسطه ‌فرشتگان‌، یا بدون‌ واسطه‌ «این‌ سخنی‌ است‌ از جانب‌ پروردگاری‌ مهربان» یعنی‌: این‌ سلامی‌ از جانب‌ حق‌ تعالی‌ است‌ پس‌ به‌ بهشتیان‌ گفته‌ می‌شود: ای‌ اهل‌ بهشت‌! سلام‌ بر شما. و به‌قولی‌: فرشتگان‌ از هر دری‌ بر اهل‌ بهشت‌ وارد می‌شوند درحالی‌که‌ می‌گویند: ای‌ اهل‌ بهشت‌! سلام‌ بر شما از جانب‌ پروردگاری‌ مهربان‌.

﴿وَٱمۡتَٰزُواْ ٱلۡیَوۡمَ أَیُّهَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ٥٩.

«و ای‌ گنهکاران‌! امروز جدا شوید» یعنی‌: ندا می‌آید و به‌ مجرمان‌ گفته‌ می‌شود: امروز ـ یعنی‌ در آخرت‌ ـ از نیکوکاران‌ کناره‌ گیرید و جدا شوید. یا مراد این ‌است‌: در آن‌ روز، مجرمان‌ برخی‌ از برخی ‌دیگر جدا ساخته‌ می‌شوند، یهود در یک‌ فرقه‌ جدا می‌شوند، نصاری‌ در فرقه‌ای‌ دیگر، مجوس‌ در فرقه‌ای‌ دیگر، صائبی‌ها در فرقه‌ای‌ دیگر و پرستندگان‌ بتان‌ در فرقه‌ای‌ دیگر.

﴿۞أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَیۡکُمۡ یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّیۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ٦٠.

«ای‌ فرزندان‌ آدم‌! آیا به‌سوی‌ شما حکم‌ نفرستاده‌ بودم‌ که‌ شیطان‌ را نپرستید زیرا او دشمنی‌ آشکار برای‌ شماست‌؟» یعنی‌: آیا این‌ حکم‌ را قبلا بر زبان‌ پیامبرانم‌ به‌ شما پیش‌ نفرستاده‌ بودم‌؟ به‌قولی‌: مراد از «عهد» در اینجا، پیمانی‌ است‌ که‌ از بنی‌آدم‌ ـ هنگامی‌ که‌ از پشت‌ پدرشان‌ آدم‌ بیرون‌ آورده ‌شدند ـ گرفته‌ شد، که‌ در این‌صورت‌ معنی‌ چنین‌ است‌: «ای‌ بنی‌آدم‌! آیا با شما پیمان‌ نبسته‌ بودم‌ که‌ شیطان‌ را نپرستید؟». به‌قولی‌ دیگر: مراد از «عهد»، دلایل‌ عقلی‌ای‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  در آسمآن‌ها و زمینش‌ برای‌ هدایت‌ بشر قرار داده‌ است‌.

﴿وَأَنِ ٱعۡبُدُونِیۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞ٦١.

«و این‌که‌ مرا بپرستید» یعنی‌: آیا به‌سوی‌ شما حکم‌ نفرستاده‌ و با ادله‌ عقلی‌ و نقلی‌ از شما پیمان‌ نگرفته‌ بودم‌ که‌ پرستش‌ شیطان‌ را فروگذارید و فقط مرا بپرستید «این‌ است‌ راه‌ راست» یعنی‌: دین‌ اسلام‌ که‌ همانا طاعت‌ رحمان‌ و نافرمانی‌ شیطان ‌است‌، راه‌ راست‌ و درست‌ است‌ و بس‌.

﴿وَلَقَدۡ أَضَلَّ مِنکُمۡ جِبِلّٗا کَثِیرًاۖ أَفَلَمۡ تَکُونُواْ تَعۡقِلُونَ٦٢.

«و هرآینه‌ او گروهی‌ بسیار از شما را سخت‌ گمراه‌ کرد» یعنی‌: به‌راستی‌ شیطان‌، خلقی‌ بسیار و جمعی‌ عظیم‌ از شما را گمراه‌ کرد «آیا تعقل‌ نمی‌کردید» و از دشمنی‌ شیطان‌ بر خود آگاه‌ نبودید؟.

﴿هَٰذِهِۦ جَهَنَّمُ ٱلَّتِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ٦٣.

«این‌ همان‌ جهنمی‌ است‌ که‌ به‌ شما وعده‌ داده‌ می‌شد» بر زبان‌ پیامبران‌  علیهم السلام  در دنیا. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «چون‌ روز قیامت‌ در رسد، انس‌ و جن‌ و اولین‌ وآخرین‌ در یک‌ مکان‌ فراخ‌ گرد هم‌ آورده‌ می‌شوند آن‌گاه‌ گردنی‌ از آتش‌ (قسمتی‌از آن) بر خلایق‌ نمایان‌ می‌شود و به‌ آنان‌ احاطه‌ می‌کند، سپس‌ منادی‌ای‌ چنین‌ ندا درمی‌دهد: ﴿هَٰذِهِۦ جَهَنَّمُ ٱلَّتِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ٦٣ ٱصۡلَوۡهَا ٱلۡیَوۡمَ بِمَا کُنتُمۡ َکۡفُرُونَ٦٤ [یس: 63-64]».

﴿ٱصۡلَوۡهَا ٱلۡیَوۡمَ بِمَا کُنتُمۡ تَکۡفُرُونَ٦٤.

«امروز به ‌سبب‌ کفری‌ که‌ می‌ورزیدید، به‌ آن‌ درآیید» یعنی‌: امروز به ‌سبب‌ کفرتان‌ به‌ خداوند عزوجل  در دنیا و پیرویتان‌ از شیطان‌ و پرستش‌ بتان‌، به‌ آن‌ درآیید، گرمای ‌آن‌ را تحمل‌ کرده‌ و انواع‌ عذاب‌ را در آن‌ بچشید.

﴿ٱلۡیَوۡمَ نَخۡتِمُ عَلَىٰٓ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَتُکَلِّمُنَآ أَیۡدِیهِمۡ وَتَشۡهَدُ أَرۡجُلُهُم بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ٦٥.

«امروز بر دهآن‌هایشان» یعنی‌: بر دهآن‌های‌ کفار «مهر می‌نهیم» به‌ مهرنهادنی‌ که‌ قدرت‌ سخن ‌گفتن‌ را از آنان‌ سلب‌ می‌کند «و دست‌هایشان‌ با ما سخن‌ می‌گویند وپاهای‌شان‌ به‌ آنچه‌ می‌کردند، گواهی‌ می‌دهند» تا بدانند که‌ آن‌ اعضایی‌ که‌ در دنیا کمک‌ و یاور آن‌ها در ارتکاب‌ معاصی‌ و نافرمانیهای‌ خداوند متعال‌ بود، امروز گواهی‌ علیه‌ آن‌ها شده‌ است‌ و هر عضوی‌ به‌ آنچه‌ که‌ در دنیا از آن‌ سر زده‌، ناطق‌ و گویا گردیده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ بن ‌مالک‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «بنده‌ در روز قیامت‌ می‌گوید: پروردگارا! علیه‌ خود شاهدی‌ جز نفس‌ خود را اجازه‌ نمی‌دهم‌ (نمی‌پذیرم)! خداوند عزوجل  به‌ او می‌گوید: امروز خودت‌ به‌ حسابرسی‌ بر خودت‌ بسنده‌ هستی‌ و کافی‌ است‌ که‌ کرام‌الکاتبین ‌گواهان‌ تو باشند. آن‌گاه‌ بر دهانش‌ مهر نهاده‌ شده‌ و به اعضا و اندام‌هایش‌ گفته‌ می‌شود: به‌ نطق‌ درآیید! پس‌ اندامهای‌ وی‌ به‌ اعمالش‌ ناطق‌ می‌گردند، سپس‌ مهر از دهانش‌ برداشته‌ می‌شود. در این‌ هنگام‌ او خطاب‌ به‌ اعضایش‌ می‌گوید: دور باشید و گم ‌و گور شوید ای‌ اعضای‌ من‌! آخر من‌ از جای‌ شما این ‌چنین‌ دفاع‌ می‌کردم‌».

﴿وَلَوۡ نَشَآءُ لَطَمَسۡنَا عَلَىٰٓ أَعۡیُنِهِمۡ فَٱسۡتَبَقُواْ ٱلصِّرَٰطَ فَأَنَّىٰ یُبۡصِرُونَ٦٦.

«و اگر بخواهیم‌، هرآینه‌ چشمان‌شان‌ را نابود می‌کنیم» یعنی‌: در دنیا دیدگان‌شان‌ را از بین‌ برده‌ و چشمان‌شان‌ را به‌ وضعی‌ قرار می‌دهیم‌ که‌ نه‌ شکافی‌ در آن‌ها نمودار باشد و نه‌ پلکی‌ سپس‌ آنان‌ را فرو می‌گذاریم‌ تا در کوری‌ دست‌وپا زنند و راه‌ هدایت‌ را نبینند «پس‌ در راه‌ بر هم‌ پیشی‌ می‌جویند» یعنی‌: شتابان‌ به‌سوی‌ راه‌ نجات‌ می‌شتابند تا در آن‌ روان‌ گردند «ولی‌ از کجا می‌توانند ببینند» زیرا بینایی‌ای ‌ندارند؟ بنابراین‌، قادر به‌ دیدن‌ نمی‌باشند.

﴿وَلَوۡ نَشَآءُ لَمَسَخۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ مَکَانَتِهِمۡ فَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ مُضِیّٗا وَلَا یَرۡجِعُونَ٦٧.

«و اگر بخواهیم‌، هرآینه‌ آنان‌ را بر جایشان‌ مسخ‌ می‌کنیم» یعنی‌: اگر بخواهیم‌، آفرینش‌ آن‌ها را بر جایشان‌ به‌ آفرینشی‌ دیگر تبدیل‌ کرده‌ و تغییر می‌دهیم‌ و آن‌ها را سنگ‌ و جماد، یا چهارپایانی‌ مانند خوکها و بوزینه‌ها می‌گردانیم‌ «آن‌گاه‌ نه‌می‌توانند از آنجا بگذرند» به‌ پیش‌ روی‌ خویش‌ «و نه‌ برگردند» به‌ پشت‌ سر خویش‌.حسن‌ می‌گوید: «یعنی‌ آنان‌ را بر سر جایشان‌ می‌نشانیم‌ پس‌ نه‌ می‌توانند که‌ به ‌پیش‌روی‌ خویش‌ بروند و نه‌ می‌توانند به‌ پشت‌ سر خویش‌ برگردند». به‌ قولی‌ دیگر معنی ‌این‌ است‌: اگر بخواهیم‌، آنان‌ را در همان‌ مکانی‌ که‌ در آن‌ مرتکب‌ معصیت‌ شده‌اند، مسخ‌ می‌کنیم‌. ولی‌ حق‌ تعالی‌ به ‌سبب‌ رحمت‌ گسترده‌ای‌ که‌ بر خلقش‌ دارد، چنین‌ نکرد.

﴿وَمَن نُّعَمِّرۡهُ نُنَکِّسۡهُ فِی ٱلۡخَلۡقِۚ أَفَلَا یَعۡقِلُونَ٦٨.

«و هرکه‌ را عمر دراز دهیم‌، او را در خلقت‌ نگونسار می‌کنیم» یعنی‌: به‌ هرکس‌ عمر طولانی‌ای‌ بدهیم‌، خلقت‌ و رفتارش‌ را دگرگون‌ کرده‌ و او را به‌ حالی‌ معکوس ‌نسبت‌ به‌ حال‌ اولش‌ ـ که‌ نیرومندی‌ و طراوت‌ بود ـ قرار می‌دهیم‌، به‌طوری‌ که ‌به‌جای‌ قوت‌، ضعف‌ و به‌ جای‌ جوانی‌ و خرمی‌، پیری‌ و فرتوتی‌ بر وی‌ مستولی ‌شود «آیا تعقل‌ نمی‌کنند؟» در این‌که‌ هرکس‌ بر این‌ کار قادر باشد، بی‌گمان‌ او بر از بین ‌بردن‌ دیدگان‌ و مسخ‌ کردن‌ و برانگیختن‌ مجدد نیز تواناست‌؟.

﴿وَمَا عَلَّمۡنَٰهُ ٱلشِّعۡرَ وَمَا یَنۢبَغِی لَهُۥٓۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِکۡرٞ وَقُرۡءَانٞ مُّبِینٞ٦٩.

«و ما به‌ او» یعنی‌: به‌ پیامبر خویش صلی الله علیه و آله و سلم  «شعر نیاموخته‌ایم» به‌ این‌ ترتیب‌، خداوند متعال‌ این‌ امر را نفی‌ می‌کند که‌ قرآن‌ شعر باشد و باز با همین‌ جمله‌، این ‌امر را نفی‌ می‌کند که‌ پیامبرش‌ شاعر باشد زیرا قرآن‌ از نظر لفظ و معنی‌ با شعر همانندی‌ای‌ ندارد، چرا که‌ قرآن‌ کلامی‌ موزون‌، مقفی‌ و متخیل‌ نیست‌ و نه ‌الزامات‌ و تخیلات‌ شاعرانه‌ سزاوار شأن‌ پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و متناسب‌ با مأموریت‌ او می‌باشد، چراکه‌ مأموریت‌ پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، بیان‌ لب‌ حقایق‌ است‌ نه‌ تصویرسازیهای ‌تخیلی‌ و پردازش‌های‌ دور از واقعیت‌ و بدین‌ جهت‌ می‌فرماید: «و سزاوار وی‌ هم‌ نیست‌» یعنی‌: سزاوار پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  هم‌ نیست‌ که‌ شعر بگوید و اگر بخواهد شعر هم ‌بگوید، این‌ کار از او برنمی‌آید و بر او آسان‌ نیست‌ همان‌ طوری‌ که‌ خداوند عزوجل  او را امی‌ قرار داده‌ که‌ نه‌ می‌خواند و نه‌ می‌نویسد. اما آن‌ سخنان موزونی‌ که‌ بر زبان ‌رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  رفته‌ است‌، فقط از روی‌ سلیقه‌ اتفاقی‌ بوده‌ است‌ بی‌آن‌که‌ در آن‌ تکلف‌ و صنعت‌ شعری‌ و قصد شعرگویی‌ در کار باشد، مانند این‌ فرموده ‌رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در روز حنین‌ هنگامی‌ که‌ بر دشمن‌ هجوم‌ می‌بردند: «أنا النبی‌ لا کذب، أنا ابن‌ عبدالمطلب‌». «من‌ پیامبر خدا هستم‌، دروغی‌ در کار نیست، من‌ فرزند عبدالمطلب‌ هستم‌».

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ ‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در روز حفر خندق‌ ابیات‌ عبدالله بن ‌رواحه‌ رضی الله عنه  را تکرار می‌کردند ولی‌ به‌ تبع‌ سرود اصحاب‌ خویش‌ زیرا اصحاب‌ در هنگام‌ حفر خندق‌ چنین‌ می‌خواندند: «اللهم‌ لو لا أنت‌ ما اهتدینا، ولا تصدقنا ولا صلینا، فأنزلن‌ سکینة‌ علینا، وثبت‌ الأقدام‌ إن‌ لاقینا...». «بارخدایا! اگر تو نبودی‌، ما هدایت‌ نمی‌شدیم‌، نه‌ صدقه‌ می‌دادیم‌ و نه‌ نماز می‌خواندیم‌ پس‌ اگر با دشمن‌ روبرو شدیم‌، بر ما آرامش‌ فروفرست‌ و گامهایمان‌ را پایدار بدار...». نقل‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چون‌ می‌خواستند بیتی‌ قدیمی‌ را ـ به‌ منظور تمثیل‌ به‌ آن‌ بخوانند ـ وزن‌ آن‌ را می‌شکستند زیرا قصدشان‌ از ایراد آن ‌بیت‌ فقط افادات‌ معانی‌ آن‌ بود نه‌ بیان‌ وزن‌ و قافیه‌ شعری‌ آن‌. ابن‌کثیر می‌گوید: رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ این‌ بیت‌ تمثیل‌ می‌کردند: «کفی‌ بالإسلام‌ والشیب‌ ناهیا للمرأ». اسلام‌ و موی‌ سفید برای‌ شخص‌ کافی‌ است‌ تا او را از نواهی‌ بازدارد. درحالی‌که ‌اصل‌ بیت‌ این‌ است‌: «کفی‌ الشیب‌ والإسلام‌ للمرأ ناهیا» و چون‌ رسول‌ ‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این ‌بیت‌ را به‌ این‌ صورت‌ شکسته‌ خواندند، ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  گفت‌: گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ شما به‌حق‌ پیامبر ‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  هستید و حق‌ تعالی‌ نه‌ به ‌شما شعر آموخته‌ و نه‌ هم ‌(شعر گفتن) سزاوار شما است‌»[4].

«این‌ جز ذکر» یعنی‌: جز ذکری‌ از اذکار و اندرزی‌ از اندرزها «و قرآنی‌ مبین ‌نیست» یعنی‌: قرآن‌ کتابی‌ از کتاب‌های آسمانی‌ خداوند عزوجل  است‌ که‌ مشتمل‌ بر احکام‌ شرعی‌ و تبیین‌ کننده‌ آن‌ها می‌باشد.

﴿لِّیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّٗا وَیَحِقَّ ٱلۡقَوۡلُ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٧٠.

«تا» قرآن‌، یا پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  «هرکه‌ را زنده‌ باشد» یعنی‌: هرکه‌ را که‌ قلبی‌ سالم‌ و پاک‌ داشته‌، حق‌ را بپذیرد و از باطل‌ اعراض‌ کند «هشدار دهد و قول‌ بر کافران‌ ثابت ‌شود» یعنی‌: فرمان‌ عذاب‌ بر اصرار کنندگان‌ بر کفر و امتناع‌کنندگان‌ از ایمان‌ به‌ خدا عزوجل  و پیامبرانش‌ لازم‌ گردد ولی‌ کافران‌ مانند مردگانی‌ هستند که‌ خطاب‌ مربوط به ‌خود را درنمی‌یابند.

﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّا خَلَقۡنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتۡ أَیۡدِینَآ أَنۡعَٰمٗا فَهُمۡ لَهَا مَٰلِکُونَ٧١.

«آیا ندیده‌اند» و ندانسته‌اند بندگان‌ صاحب‌ اندیشه‌ و فکر و آماده‌ برای‌ پذیرش ‌اندرزها «که‌ ما از آنچه‌ دستان‌ ما کرده‌ است‌، برایشان‌ چارپایانی‌ آفریده‌ایم‌؟» یعنی‌: ما برای‌ برخورداری‌ آنان‌، چهارپایانی‌ را ـ بی‌ واسطه‌ یا مشارکت‌ کسی‌ ـ ابداع‌ کرده‌ و به‌عمل‌ آورده‌ایم‌ ؛ گاو و گوسفند و شتر را «پس‌ آنان‌ مالک‌ آن‌هایند؟» یعنی‌: بر آن‌ها مسلط‌اند و آن‌ چهارپایان‌ تحت‌ انضباط‌شان‌ قرار داشته‌ و رام ‌آن‌هاست‌ به‌ طوری‌که‌ هرگونه‌ بخواهند با آن‌ها تصرف‌ می‌کنند؟ و اگر ما این‌ چهارپایان‌ را وحشی‌ می‌آفریدیم‌، یقینا از آنان‌ می‌رمیدند و آنان‌ قادر به‌ نگهداری ‌از آن‌ها نبودند.

﴿وَذَلَّلۡنَٰهَا لَهُمۡ فَمِنۡهَا رَکُوبُهُمۡ وَمِنۡهَا یَأۡکُلُونَ٧٢.

«و چهارپایان‌ را برایشان‌ رام‌ گردانیدیم» به‌ طوری‌ که‌ از بهره‌برداری‌ خود به‌وسیله‌ انسآن‌ها امتناع‌ نمی‌کنند، حتی‌ به‌ ذبح‌ و کشته ‌شدن‌ تن‌ در می‌دهند و یک ‌کودک‌ ضعیف‌ آن‌ها را به‌ هر جا که‌ بخواهد می‌برد و آن‌ها به‌ فرمان‌ آن‌ کودک ‌گردن‌ می‌نهند به‌ طوری‌ که‌ او آن‌ها را هرجا بخواهد می‌راند و بر آن‌ها نهیب‌ می‌زند «پس‌ از آن‌هاست‌ مرکوب‌شان» مانند الاغ‌، استر، اسب‌ و شتر که‌ بر آن‌ها سوار می‌شوند «و از آن‌ها می‌خورند» یعنی‌: از گوشت‌ برخی‌ از آن‌ها ـ مانند گاو، گوسفند و غیره‌ ـ می‌خورند.

﴿وَلَهُمۡ فِیهَا مَنَٰفِعُ وَمَشَارِبُۚ أَفَلَا یَشۡکُرُونَ٧٣.

«و برای‌ آن‌ها در چهارپایان‌ منفعت‌هاست» از پشم‌ و موی‌ و کرک‌ آن‌ها و همچنین ‌کشاورزی‌ به‌ وسیله‌ آن‌ها «و» برای‌ آن‌ها در چهارپایان‌ «نوشیدنی‌ها» است‌، که‌ از بدن‌ برخی‌ از آن‌ها شیر می‌دوشند و بجز شیر، سایر فراورده‌های‌ لبنی‌ ـ مانند ماست‌، سرشیر و غیره‌ ـ را از شیر آن‌ها تهیه‌ کرده‌ و می‌نوشند «آیا شکر نمی‌گزارند؟» منعم‌ حقیقی‌ را بر این‌ همه‌ نعمت‌های گوارا تا ایمان‌ آورند؟ زیرا اگر آفرینش‌ خدای‌ سبحان‌ نبود، این‌ همه‌ منافع‌ از کجا فراهم‌ می‌آمد؟!.

﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لَّعَلَّهُمۡ یُنصَرُونَ٧٤ لَا یَسۡتَطِیعُونَ نَصۡرَهُمۡ وَهُمۡ لَهُمۡ جُندٞ مُّحۡضَرُونَ٧٥.

«و جز الله معبودانی‌ گرفتند» از بتان‌ و مانند آن‌ها و هدف‌شان‌ از پرستش‌ آن‌ معبودان‌ این‌ است‌: «تا مگر یاری‌ شوند» از سوی‌ آن‌ معبودان‌ باطل‌ در هنگام ‌بحرآن‌ها و سختی‌ها در حالی‌که‌ از آن‌ها هیچ‌ فایده‌ای‌ متصور نبوده‌ و نیست‌، چراکه‌: «توانایی‌ یاری‌دادنشان‌ را ندارند» یعنی‌: آنچه‌ ثابت‌ و مسلم‌ است‌، این‌ است‌ که ‌امیدها و انتظارات‌ کفار از معبودان‌ باطل‌شان‌ بی‌پایه‌ و اساس‌ است‌ زیرا معبودان‌شان ‌بر چیزی‌ قدرت‌ نداشته‌ و نمی‌توانند در هیچ‌ چیز یاریشان‌ دهند بلکه‌ آن‌ها ضعیف‌تر و ذلیل‌تر از آن‌ هستند که‌ بر یاری‌ دادنشان‌ توانایی‌ داشته‌ باشند و حتی‌ اگر کسی ‌نسبت‌ به‌ خود آن‌ها هم‌ قصد بدی‌ داشته‌ باشد، از خود دفاع‌ کرده‌ نمی‌توانند چراکه ‌آن‌ها جماداتی‌ بی‌عقل‌ و شعور بیش‌ نیستند پس‌ پندارشان‌ در حق‌ بتان‌ بس‌ پندار خامی‌ است‌! «و آنانند» یعنی‌: کفارند «که‌ برای‌ آن‌ها» یعنی‌: برای‌ بتان‌ «لشکری ‌حاضر شده‌اند» در دنیا و از بتان‌ دفاع‌ می‌کنند اما آن‌ بتان‌ بی‌جان‌ توان ‌یاری‌دادنشان‌ را ندارند. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: خدایان‌ دروغین‌ در روز قیامت‌ برای‌ پرستشگران‌ خود لشکری‌ هستند و با آنان‌ در دوزخ‌ احضار می‌شوند اما نمی‌توانند برخی‌ از برخی‌ دیگر دفاع‌ کنند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مسلم‌ و ترمذی‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «خداوند عزوجل  در روز قیامت‌ مردم‌ را در یک‌ مکان‌ واحد گرد می‌آورد، سپس‌ بر آنان‌ نمایان‌ می‌شود و می‌گوید: هان‌! بدانید که‌ هر انسان‌ باید از معبود خویش‌ پیروی‌ کند پس‌ برای‌ صاحب‌ صلیب‌، صلیبش‌ و برای‌ صاحب‌ تصاویر، تصاویرش‌ و برای‌ پرستشگر آتش‌، آتشش‌ نمایان‌ ساخته‌ می‌شود آن‌گاه‌ از آنچه ‌می‌پرستیده‌اند پیروی‌ می‌کنند (در رفتن‌ به‌سوی‌ دوزخ) و فقط مسلمانان‌ باقی ‌می‌مانند».

﴿فَلَا یَحۡزُنکَ قَوۡلُهُمۡۘ إِنَّا نَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَ٧٦.

«پس‌ گفتارشان‌ تو را اندوهگین‌ نگرداند» زیرا بت‌ پرستان‌ خواه‌ ناخواه‌ می‌گویند: بتان‌ خدایان‌ ما بوده‌ و در عبودیت‌ شرکای‌ خدا هستند و نظیر این‌ از سخنان‌ باطل‌... چون‌ نسبت‌ شاعر دادن‌ به‌ پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  که‌ نسبت‌ دهنده‌ آن‌ کسی‌ از سران‌ قریش‌ به ‌نام‌ عقبه ‌بن ‌ابی ‌معیط بود «بی‌گمان‌ ما آنچه‌ را پنهان‌ می‌کنند و آنچه‌ را آشکار می‌کنند» از دشمنی‌ خویش‌ «می‌دانیم» پس‌ به‌ زودی‌ آنان‌ را در برابر اندیشه‌ وعملشان‌ جزا خواهیم‌ داد.

﴿أَوَ لَمۡ یَرَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن نُّطۡفَةٖ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٞ مُّبِینٞ٧٧.

«آیا ندیده» و ندانسته‌ «است‌ انسان» هر انسانی‌ از جمله‌ کسانی‌ که‌ از رستاخیز منکرند و سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ می‌باشند «که‌ ما او را از نطفه‌ای‌ آفریدیم‌» یعنی‌: از ذره‌ای‌ حقیر از آب‌ منی‌ «پس‌ بناگاه‌ او جدل‌کننده‌ آشکار شده‌ است‌» یعنی‌: آیا انسان‌ ندیده‌ و نیندیشیده‌ است‌ که‌ ما او را از ضعیف‌ترین‌ چیز آفریدیم‌ اما او بناگاه ‌با ما در امری‌ جدل‌ و ستیزه‌ می‌کند که‌ در آن‌ امر، حجت‌ها و برهآن‌های‌ روشن‌ ما بر وی‌ اقامه‌ شده‌ است‌ و آن‌ عبارت‌ از: رستاخیز و زنده ‌شدن‌ پس‌ از مرگ‌ است‌.

﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلٗا وَنَسِیَ خَلۡقَهُۥۖ قَالَ مَن یُحۡیِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِیَ رَمِیمٞ٧٨.

«و» این‌ انسان‌ منکر رستاخیز «برای‌ ما مثلی‌ زد و آفرینش‌ خود را فراموش‌ کرد» یعنی‌: در باره‌ ما داستانی‌ غریب‌ را همچون‌ مثل‌ مطرح‌ کرد و آن‌ عبارت‌ از: انکارش‌ از زنده‌ کردن‌ مردگان‌ از سوی‌ ما است‌ اما فراموش‌ کرد که‌ خود وی‌ را ما آفریده‌ایم‌. پس‌ «گفت‌: چه‌کسی‌ استخوآن‌ها را ـ در حالی‌که‌ چنین‌ پوسیده‌اند ـ از نو زنده‌ می‌گرداند؟» این‌ انسان‌ کودن‌، قدرت‌ خدای‌ بی‌مثال‌ را بر قدرت‌ بنده‌ قیاس‌کرد و از آنجا که‌ کار زنده‌ کردن‌ در توان‌ بشر نیست‌، منکر این‌ شد که‌ خداوند عزوجل  نیز بتواند استخوآن‌های‌ کهنه‌ و پوسیده‌ را از نو زنده‌ گرداند.

فرموده‌ حق‌ تعالی‌: ﴿مَن یُحۡیِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِیَ رَمِیمٞ[یس: 78] دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ استخوآن‌ها دارای‌ حیات‌ هستند و با مردن‌ نجس‌ می‌شوند. و این‌ قول‌ ابوحنیفه‌  رحمه الله  است‌ که‌ علم‌ جدید نیز مؤید آن‌ می‌باشد.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: ابی ‌بن‌ خلف‌ جمحی‌ استخوان‌ پوسیده‌ای‌ را نزد رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آورد و آن‌ را در پیش‌ رویشان‌ ریزریز کرد و آن‌گاه‌ گفت‌: ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! آیا خداوند عزوجل  این‌ را پس‌ از آن‌که‌ پوسیده‌ و پاشان‌ شده‌ است‌، مجددا زنده‌ می‌کند؟ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: آری‌! خداوند عزوجل  این‌ را مجددا زنده‌ می‌کند و تو را می‌میراند، سپس‌ زنده‌ات‌ می‌کند آن‌گاه‌ تو را به‌ آتش‌ جهنم‌ وارد می‌کند. همان‌ بود که‌ این‌ آیات‌ نازل‌ شد.

﴿قُلۡ یُحۡیِیهَا ٱلَّذِیٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖۖ وَهُوَ بِکُلِّ خَلۡقٍ عَلِیمٌ٧٩.

«بگو: همان‌ کسی‌ که‌ نخستین‌ بار آن‌ها را پدید آورد، زنده‌شان‌ می‌گرداند» یعنی‌: همان‌ ذاتی‌ که‌ آفرینش‌ استخوآن‌ها را نخستین‌بار آغاز کرد در حالی‌که‌ هیچ‌ نمونه ‌پیشینی‌ برای‌ آن‌ها وجود نداشت‌، همو آن‌ها را مجددا زنده‌ می‌گرداند «و او به‌ هرگونه‌ آفرینشی‌ داناست» و هیچ‌ امر پوشیده‌ای‌ بر وی‌ پنهان‌ نمی‌ماند و هیچ‌ چیز ـ چه‌ پیش‌ از آفرینش‌ و چه‌ بعد از آن‌، چه‌ به‌ اجمال‌ و چه‌ به‌ تفصیل‌ ـ از حیطه‌ علم‌ وی‌ بیرون‌ نیست‌. ابن‌ کثیر می‌گوید: «یعنی‌ او می‌داند که‌ استخوآن‌ها در کجای ‌زمین‌ پاشان‌ و پراکنده‌ شده‌اند».

﴿ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُم مِّنَ ٱلشَّجَرِ ٱلۡأَخۡضَرِ نَارٗا فَإِذَآ أَنتُم مِّنۡهُ تُوقِدُونَ٨٠.

«همو که‌ برایتان‌ از درخت‌ سبز آتشی‌ پدید آورد» همچنان‌ قادر است‌ که‌ این‌ انسان‌ را مجددا زنده‌ گرداند. بدین‌ گونه‌ است‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ با آنچه‌ که‌ انسآن‌ها از بیرون ‌آوردن‌ آتش‌ سوزان‌ از چوب‌ سبز تروتازه‌ مشاهده‌ می‌کنند، بر وحدانیت‌ و قدرت‌ خویش‌ بر زنده‌ کردن‌ مردگان‌، استدلال‌ می‌کند.

آری‌! دو درخت‌ وجود دارد به‌نام‌ «مرخ‌» و «عفار» که‌ اگر از آن‌ها دو چوب ‌سبز و تازه‌ را ببرید و یکی‌ از آن‌ها را به‌ دیگری‌ بزنید، آتش‌ از آن‌ها بیرون‌ می‌جهد. و این‌ روشنترین‌ دلیل‌ بر قدرت‌ خداوند عزوجل  به‌ زنده‌ کردن‌ پس‌ از مرگ‌ است‌ زیرا خداوند عزوجل  در این‌ نمونه‌ از قدرت‌ بی‌مثال‌ خویش‌، آب‌ و آتش‌ و چوب‌ را با هم ‌یکجا کرده‌ است‌ به‌ طوری‌که‌ نه‌ آب‌ آتش‌ را خاموش‌ می‌کند و نه‌ آتش‌ چوب‌ را می‌سوزاند. پس‌ پدیدآوردن‌ یک‌ چیز از ضد آن‌، شگرف‌ترین‌ نمونه‌ بر مقوله ‌قدرت‌ است‌. همچنان‌ محتمل‌ است‌ که‌ معنی‌ چنین‌ باشد: خداوند عزوجل  برای‌ شما بهره‌گیری‌ از هیزم‌ را میسر و آماده‌ کرد «که‌ بناگاه‌ از آن‌ درخت‌ آتش‌ می‌افروزید» برای‌ پخت‌وپز و گرمازایی‌، بعد از آن‌که‌ سبز و خرم‌ بوده‌ است‌.

﴿أَوَ لَیۡسَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن یَخۡلُقَ مِثۡلَهُمۚ بَلَىٰ وَهُوَ ٱلۡخَلَّٰقُ ٱلۡعَلِیمُ٨١.

«آیا کسی‌ که‌ آسمآن‌ها و زمین‌ را آفریده‌، توانا نیست‌ بر این‌که‌ باز مانند آن‌ها را بیافریند؟» یعنی‌: قطعا کسی‌ که‌ بر آفرینش‌ پدیده‌های‌ بس‌ بزرگی‌ چون‌ آسمآن‌ها و زمین‌ قادر باشد، همو به‌ طریق‌ اولی‌ بر اعاده‌ و بازآفرینی‌ بشری‌ که‌ از نظر شکل‌ وهیأت‌، کوچک‌ و از نظر نیرو ضعیف‌ است‌، نیز توانا می‌باشد «چرا» یعنی‌ بگو: چرا پروردگار متعال‌ قادر نباشد، قطعا قادر است‌ «اوست‌ آفرینشگر دانا» یعنی‌: او بر این‌ کار تواناست‌ زیرا او به‌ کاملترین‌ و تمامترین‌ وجه‌، بسیار آفرینشگر و بسیار دانا می‌باشد.

﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَیۡ‍ًٔا أَن یَقُولَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ٨٢.

«شأن‌ الله جز این‌ نیست‌ که‌ چون‌ آفرینش‌ چیزی‌ را اراده‌ کند، همین‌ است‌ که‌ به‌ آن ‌می‌گوید: باش‌ پس‌ بی‌درنگ‌ موجود می‌شود» بی‌آن‌که‌ ایجاد آن‌ چیز اصلا بر چیز دیگری‌ متوقف‌ باشد.

این‌ تمثیلی‌ است‌ بر تأثیر قدرت‌ حق‌ تعالی‌ بر نافذ کردن‌ مرادش‌، بدون‌ درنگ‌ و تأخیر و بدون‌ وابسته ‌بودن‌ به‌ مقدمات‌ عملی‌ و به‌کارگیری‌ ابزارها. البته‌ در نظر داشت‌ این‌ قدرت‌ بی‌مثال‌ الله عزوجل  است‌ که‌ شبهه‌ قیاس‌ قدرت‌ وی‌ بر قدرت‌ خلقش ‌را از پایه‌ ابطال‌ می‌کند.

﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱلَّذِی بِیَدِهِۦ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیۡءٖ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٨٣.

«پس‌ پاک‌ است‌ آن‌ کسی‌ که‌ ملکوت‌ هر چیزی‌ در دست‌ اوست» یعنی‌: ملکیت‌ همه ‌اشیاء و قدرت‌ تصرف‌ در آن‌ها ـ به‌ هرگونه‌ که‌ بخواهد و اراده‌ کند ـ از آن ‌حق‌ تعالی‌ و فقط در نزد اوست‌ و کلیدهای‌ همه‌ چیزها به‌ دست‌ بلاکیف‌ او می‌باشد. ابن‌کثیر می‌گوید: «ملک‌ و ملکوت‌، مانند رحمت‌ و رحموت‌ و جبر و جبروت‌، در معنی‌ یک‌ چیز است‌». گفتنی‌ است‌ که‌ جمهور مفسران‌ نیز بر این ‌معنی‌ اتفاق‌ نظر دارند. نسفی‌ می‌گوید: «افزودن‌ واو و تا در ملکوت‌ با هدف ‌افزودن‌ در معنی‌ ملکیت‌ است‌». «و به‌سوی‌ اوست‌ که‌ بازگردانده‌ می‌شوید» نه ‌به‌سوی‌ غیر وی‌. و این‌ در سرای‌ آخرت‌ بعد از رستاخیز است‌.

بدین‌ گونه‌، ملاحظه‌ کردیم‌ که‌ محور سوره‌ مبارکه‌ «یس‌»، اثبات‌ رسالت ‌پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، اظهار حکمت‌ و بیان‌ مضمون‌ آن‌، تبیین‌ مواقف‌ مردم‌ در قبال‌ آن‌ و اثبات‌ توحید و معاد است‌.




[1]- نگاه‌، آیه‌ «2».

[2]- مثلا در موطن‌ من‌ که‌ ولایت‌ هرات‌ افغانستان‌ است‌، در قرن‌ نهم‌ هجری‌ قمری‌ (120) نوع‌ انگور برشمرده‌ شده‌ و هم‌اکنون‌ نیز گونه‌های‌ بسیاری‌ از آن‌ وجود دارد. مترجم‌.

[3]- نام‌ها عربی‌ است‌.

[4]- در باب‌ شعر در سوره‌ «شعراء/ 224» به‌ تفصیل‌ سخن‌ رفته‌ است‌ پس‌ به‌ آنجا مراجعه‌ کنید.

تفسیر سوره‌ صافات

سوره‌ صافات

مکی‌ است‌ و دارای‌ (182) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه‌: این‌ سوره‌ به‌جهت‌ افتتاح‌ با سوگند الهی‌ به‌ فرشتگان ‌صف ‌کشیده‌، «صافات‌» نامیده‌ شد.

موضوع‌ آن‌ همچون‌ سایر سوره‌های‌ مکی‌، عنایت‌ به‌ ساختن‌ عقیده‌ در نهاد انسآن‌ها و پاکسازی‌ آنان‌ از شائبه‌های‌ شرک‌ در همه‌ صور و اشکال‌ آن‌ است‌.

﴿وَٱلصَّٰٓفَّٰتِ صَفّٗا١.

«سوگند به‌ صف‌ بستگان‌ به‌ صف‌ بستنی» مراد از آن‌ها: فرشتگانی‌اند که‌ در نماز خود در آسمآن‌ها، مانند صف‌ بستن‌ خلق‌ در نمازشان‌ در دنیا، صف‌ می‌بندند. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: آن‌ فرشتگان‌ بالهای‌ خود را در هوا همچون‌ پرندگان ‌به ‌انتظار فرمان‌ الهی‌ می‌گسترانند که‌ هر چه‌ بخواهد به‌ آنان‌ فرمان‌ دهد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ کیفیت‌ صف‌ بستن‌ فرشتگان ‌فرمودند: «آیا چنان‌که‌ فرشتگان‌ در نزد پروردگارشان‌ صف‌ می‌بندند، صف ‌نمی‌بندید؟ اصحاب‌ گفتند: فرشتگان‌ در نزد پروردگارشان‌ چگونه‌ صف ‌می‌بندند؟ فرمودند: صفوف‌ متقدم‌ را تمام‌ و کامل‌ گردانیده‌ و در صف‌ تنگ‌ و فشرده‌ به‌هم‌ می‌چسبند».

﴿فَٱلزَّٰجِرَٰتِ زَجۡرٗا٢.

«و سوگند به‌ زجر کنندگان‌ که‌ به‌ سختی‌ زجر می‌کنند» یعنی‌: سوگند به‌ فرشتگانی ‌که‌ ابرها را به‌ شدت‌ می‌رانند. اعراب‌ وقتی‌ با صدای‌ خود بر شتر و گوسفند نهیب ‌زنند، می‌گویند: «زجرت الإبل و الغنم».

﴿فَٱلتَّٰلِیَٰتِ ذِکۡرًا٣ إِنَّ إِلَٰهَکُمۡ لَوَٰحِدٞ٤.

«و سوگند به‌ تلاوت‌کنندگان‌ ذکر» یعنی‌: سوگند به‌ فرشتگانی‌ که‌ قرآن‌ و غیر آن‌ ازکتابهای‌ آسمانی‌ را می‌خوانند و این‌ کتابها را از نزد خدای‌  عزوجل ‌ برای ‌پیامبران‌  علیهم السلام  می‌آورند. آری‌! سوگند به‌ همه‌ این‌ فرشتگان‌: «که‌ قطعا خدای‌ شما یگانه‌ است» و شریکی‌ ندارد.

﴿رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَا وَرَبُّ ٱلۡمَشَٰرِقِ٥.

«پروردگار آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ میان‌ آن‌هاست» از مخلوقات‌. یعنی‌: وجود این ‌مخلوقات‌ بر این‌ شکل‌ بدیع‌، از آشکارترین‌ دلایل‌ بر وجود و بر قدرت ‌پروردگاری‌ است‌ که‌ آفریننده‌ و مالک‌ همه‌ اینهاست‌ «و پروردگار مشرقهاست» یعنی‌: حق‌ تعالی‌، آفریدگار، مدیر و مدبر طلوعگاهها و غروبگاه‌های‌ خورشید است‌ زیرا خورشید در هر روز ـ به‌تعداد ایام‌ سال‌ ـ طلوع‌گاه‌ و غروبگاهی‌ دارد، به‌طوری‌ که‌ هر روز از یکی‌ از طلوع‌گاهها طلوع‌ کرده‌ و در یکی‌ از غروب‌گاهها غروب‌ می‌کند. ابن‌ کثیر می‌گوید: «خداوند عزوجل  به‌ ذکر «مشارق‌» اکتفا کرد زیرا مشارق‌ بر مغارب‌ نیز دلالت‌ می‌کند».

﴿إِنَّا زَیَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡیَا بِزِینَةٍ ٱلۡکَوَاکِبِ٦.

بعد از آن‌که‌ حق‌ تعالی‌ به‌ ما فهماند که‌ او پروردگار همه‌ چیزهاست‌ و به‌ الوهیت‌ یگانه‌ است‌، اینک‌ مظاهری‌ از فعل‌ خویش‌ را برای‌ ما می‌شناساند: «ما آسمان‌ دنیا را» که‌ نزدیک‌ترین‌ آسمآن‌ها به‌ زمین‌ است‌ «به‌ زینت‌ ستارگان‌ زینت‌ داده‌ایم» یعنی‌: آسمان‌ دنیا را در نظر بندگان‌ به‌ آرایشی‌ زیبا که‌ همانا اختران‌ رخشانند، آراسته‌ایم‌ زیرا این‌ ستارگان‌ در دید بینندگان‌ خویش‌، همچون‌ جواهری‌ رخشنده‌ و زیبا جلوه‌گری‌ می‌کنند.

﴿وَحِفۡظٗا مِّن کُلِّ شَیۡطَٰنٖ مَّارِدٖ٧.

«و آن‌ را از هر شیطان‌ سرکشی‌ محفوظ داشتیم» یعنی‌: ما ستارگان‌ را زینتی‌ برای‌ آسمان‌ و نگهبانی‌ برای‌ آن‌ از دستبرد شیاطین‌ متمرد بیرون‌رونده‌ از طاعت‌ قرار دادیم‌ که‌ چون‌ بخواهند استراق‌ سمع‌ کنند، شهاب‌ درخشانی‌ بر آنان‌ حمله‌ برده‌ و آن‌ها را می‌سوزاند.

﴿لَّا یَسَّمَّعُونَ إِلَى ٱلۡمَلَإِ ٱلۡأَعۡلَىٰ وَیُقۡذَفُونَ مِن کُلِّ جَانِبٖ٨ دُحُورٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ وَاصِبٌ٩.

به‌ طوری‌ که‌ آن‌ شیاطین‌ ننمی‌توانند به‌ ملا اعلی‌ گوش‌ فرادهند» ملا اعلی‌: اهالی‌ آسمان‌ دنیا و مافوق‌ آن‌ هستند. فرشتگان‌ را به‌ سبب‌ آن‌ ملا اعلی‌ نامیدند که‌ ایشان‌ ساکنان‌ آسمآن‌ها هستند و اما انس‌ و جن‌، ملا اسفل‌اند چراکه‌ ساکنان‌ زمین ‌می‌باشند. بنابراین‌، شیاطین‌ این‌ قدرت‌ را ندارند که‌ به‌ سخنان‌ ملا اعلی‌ گوش ‌فرادهند زیرا با شهاب‌ها مورد هدف‌ قرار می‌گیرند و زده‌ می‌شوند. این‌ شهاب‌ها ـ چنان‌که‌ ابن‌ کثیر گفته‌ است‌ ـ اجزایی‌ جداشده‌ از پیکره‌ ستارگانند نه‌ همه ‌ستارگان‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ ذکر جزء و اراده‌ کل‌، و ذکر کل‌ و اراده‌ جزء، در کلام‌ عرب‌ شیوه‌ شناخته‌ شده‌ای‌ است‌. «و از هر سو به‌ راندنی‌ سخت‌ پرتاب ‌می‌شوند» یعنی‌: شیاطین‌ ـ چنانچه‌ بخواهند به‌ منظور استراق‌ سمع‌ به‌ آسمآن‌ها صعود کنند ـ از هر جانبی‌ از جوانب‌ آسمان‌ به ‌وسیله‌ شهاب‌ها مورد هدف‌ قرار می‌گیرند و با این‌ هدف‌ قرار گرفتن‌ است‌ که‌ از مقصود خود دور ساخته‌ شده‌ و طرد و دفع‌ می‌گردند «و برایشان‌ عذاب‌ دایمی‌ است» که‌ هیچ‌ انقطاعی‌ ندارد. به‌قولی ‌واصب‌: عذاب‌ سخت‌ دردناک‌ است‌ که‌ در آخرت‌ می‌باشد، غیر از آن‌ عذابی‌ که‌در دنیا از هدف‌ قرار گرفتن‌ با شهاب‌ها دارند.

﴿إِلَّا مَنۡ خَطِفَ ٱلۡخَطۡفَةَ فَأَتۡبَعَهُۥ شِهَابٞ ثَاقِبٞ١٠.

«مگر کسی‌ که‌ برباید به‌ ربایشی» یعنی‌: جز شیطانی‌ که‌ چیزی‌ از سخن‌ فرشتگان ‌را یکباره‌ و به‌ سرعت‌ استراق‌ سمع‌ کند زیرا فرشتگان‌ در میان‌ خود، راجع‌ به‌ آنچه‌ که‌ در عالم‌ روی‌ خواهد داد ـ قبل‌ از آن‌که‌ اهالی‌ زمین‌ آن‌ را بدانند ـ سخن‌ می‌گویند و مذاکره‌ می‌کنند «پس‌ شهابی‌ درخشان» یعنی‌: ستاره‌ای‌ شعله‌ور «ازپی‌ او می‌تازد» و او را می‌سوزاند. ولی‌ چه ‌بسا که‌ شهاب‌، شیطان‌ را دنبال‌ کند اما او جان‌ به‌ سلامت‌ برده‌ و آنچه‌ را که‌ از سخن‌ فرشتگان‌ ربوده‌ است‌، به‌سوی ‌برادران‌ کاهنش‌ القا نماید.

مضمون‌ احادیث‌ صحیح‌ در این‌باره‌، گویای‌ آن‌ است‌ که‌ قبل‌ از اسلام‌، شیاطین ‌به‌ منظور استراق‌ سمع‌ به‌سوی‌ آسمان‌ بالا می‌رفتند و چون‌ خداوند عزوجل  به‌ امری‌ از امور زمین‌ حکم‌ می‌راند، اهالی‌ آسمان‌ راجع‌ به‌ آن‌ گفت‌وگو می‌کردند و شیطانی‌که‌ تا نزدیکشان‌ آمده‌ بود، آن‌ سخن‌ را می‌شنید و سپس‌ آن‌ را به‌ شیطانی‌ که‌ پایین‌تر از وی‌ بود القا می‌کرد و چه‌بسا که‌ شهاب‌ او را بعد از آن‌که‌ سخن‌ را القا کرده‌ بود، می‌سوزانید و چه‌بسا هم‌ نمی‌سوزانید. آن‌گاه‌ شیاطین‌ این‌ سخن‌ را به‌سوی‌ کاهنان‌ القا می‌کردند پس‌ آن‌ها با آن‌ سخن‌ صد دروغ‌ را درآمیخته‌ و به‌ خورد مردم‌ می‌دادند و جاهلان‌ تمام‌ آن‌ سخنان‌ را باور می‌کردند. اما آن‌گاه‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ آیین‌ اسلام‌ را نازل‌ کرد، آسمان‌ به‌شدت‌ مورد حراست‌ قرار گرفت‌ به‌ طوری‌که‌ هیچ‌ شیطانی‌ دیگر نمی‌تواند از تیررس‌ شهابها بگریزد. آری‌! خدای‌  عزوجل ‌ بدین‌ گونه‌ وحی‌ خویش‌ را از دستبرد شیاطین‌ حفظ نمود.

﴿فَٱسۡتَفۡتِهِمۡ أَهُمۡ أَشَدُّ خَلۡقًا أَم مَّنۡ خَلَقۡنَآۚ إِنَّا خَلَقۡنَٰهُم مِّن طِینٖ لَّازِبِۢ١١.

«پس‌ از آنان» یعنی‌: از کفار منکر رستاخیز «بپرس‌: آیا آنان‌ در آفرینش ‌سخت‌ترند یا کسانی‌ که‌ آفریده‌ایم» بعنی‌: از آنان‌ بپرس‌ که‌ آیا آفرینش‌ و خلقت ‌آن‌ها استوارتر است‌ و آن‌ها در جسامت‌ قوی‌تر و در اعضا و اندام‌های‌ خود بزرگ‌ترند یا آنچه‌ که‌ ما از آسمآن‌ها، زمین‌ و فرشتگان‌ آفریده‌ایم‌؟

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ اشدبن‌کلده‌ ـ که‌ او را به‌سبب ‌شدت‌ و نیرومندی‌ بدنش‌ «اشد» نامیدند ـ و امثال‌ وی‌ نازل‌ شد که‌ به‌ تنومندی ‌پیکر و نیرومندی‌ اعضای‌ خویش‌ سخت‌ مغرور بودند «ما آنان‌ را از گلی‌ چسبنده ‌آفریدیم» لازب‌: چیز لزج‌ و چسبنده‌ای‌ است‌ که‌ به‌ دست‌ می‌چسبد. یعنی‌: چگونه ‌رستاخیز و معاد را بعید می‌پندارند و با آن‌ از سر استبعاد برخورد می‌کنند درحالی‌که‌ خودشان‌ از چنین‌ خلق‌ ضعیفی‌ آفریده‌ شده‌اند و پدیده‌هایی‌ که‌ از آنان ‌قوی‌تر، بزرگتر، کامل‌تر و استوارتر آفریده‌ شده‌اند، آن‌ را انکار نکرده‌اند؟.

﴿بَلۡ عَجِبۡتَ وَیَسۡخَرُونَ١٢.

«بلکه‌ تو تعجب‌ کرده‌ای» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از قدرت‌ خدای‌ سبحان‌ و در حیرت ‌فرورفته‌ای‌ از این‌ که‌ آن‌ها قدرت‌ خدای‌ سبحان‌ و رستاخیز پس‌ از مرگ‌ را تکذیب ‌و انکار کرده‌اند «ولی‌ آن‌ها تمسخر می‌کنند» تو را و تو را به‌سبب‌ تعجبت‌ مورد ریشخند قرار می‌دهند. یا تو را ـ با آنچه‌ که‌ درباره‌ حقیقت‌ معاد می‌گویی‌ ـ به‌ریشخند می‌گیرند. پس‌ موقف‌ تو و موقف‌ آنان‌ بسیار از هم‌ دور است‌.

 ﴿وَإِذَا ذُکِّرُواْ لَا یَذۡکُرُونَ١٣.

«و چون‌ پند داده‌ شوند، پند نمی‌گیرند» یعنی‌: چون‌ به‌ موعظه‌ای‌ از موعظه‌های ‌خداوند عزوجل ، یا موعظه‌های‌ رسول‌ وی‌ اندرز داده‌ شوند، آن‌ اندرز را نگرفته‌ و از آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌، نفعی‌ نمی‌برند.

﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ ءَایَةٗ یَسۡتَسۡخِرُونَ١٤.

«و چون‌ آیتی» یعنی‌: معجزه‌ای‌ از معجزات‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را «ببینند، تمسخر پیشه‌ می‌کنند» یعنی‌: بر تمسخر خود می‌افزایند. به‌ قولی‌ معنی‌ (یستسخرون) این ‌است‌: از دیگران‌ نیز درخواست‌ می‌کنند تا پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را مورد تمسخر قرار دهند.

﴿وَقَالُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِینٌ١٥ أَءِذَا مِتۡنَا وَکُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ١٦ أَوَ ءَابَآؤُنَا ٱلۡأَوَّلُونَ١٧.

زشت‌تر و وقیح‌تر از همه‌ این‌ها این‌که‌: آنان‌ حق‌ قطعی‌ و یقینی‌ را جادو می‌پندارند: «و گفتند: این‌ جز جادویی‌ آشکار نیست» یعنی‌: ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! آنچه‌ که‌ به‌ ما آورده‌ای‌، جز سحر و جادویی‌ آشکار نیست‌. و افزودند: «آیا چون‌ مردیم‌ و خاک‌ و استخوانی‌ چند شدیم‌، آیا به‌ راستی‌ از نو برانگیخته‌ می‌شویم‌؟» و بار دیگر زنده‌ می‌شویم‌؟! این‌ چیزی‌ است‌ که‌ به‌ سحر و جادو می‌ماند! و افزودند: «و همین‌ طور پدران‌ اولیه‌ ما؟» یعنی‌: آیا پدران‌ نخستین‌ ما نیز برانگیخته‌ می‌شوند؟!

﴿قُلۡ نَعَمۡ وَأَنتُمۡ دَٰخِرُونَ١٨.

«بگو» ای‌ پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! «آری‌! در حالی‌ که‌ شما خوار و زبونید» یعنی‌: آری‌! بعد ازآن‌که‌ خاک‌ شدید، خوار و ذلیل‌ و حقیر برانگیخته‌ می‌شوید.

﴿فَإِنَّمَا هِیَ زَجۡرَةٞ وَٰحِدَةٞ فَإِذَا هُمۡ یَنظُرُونَ١٩.

«جز این‌ نیست‌ که‌ آن‌ یک‌ نعره‌ تند است‌ و بس» یعنی‌: برانگیختن‌ پس‌ از مرگ‌ با یک‌ نعره‌ تندی‌ از اسرافیل‌  علیه السلام  است‌ که‌ در صور با نفخه‌ای‌ می‌دمد «و بناگاه‌ آنان‌ به ‌نگرش‌ خیزند» یعنی‌: بناگاه‌ مردگان‌ از گورهایشان‌ برخواسته‌ و به‌ نظاره‌ صحنه‌های‌ هولناک‌ قیامت‌ و عذابی‌ می‌پردازند که‌ خدای‌  عزوجل ‌ بر کفار مقرر کرده‌ است‌.

﴿وَقَالُواْ یَٰوَیۡلَنَا هَٰذَا یَوۡمُ ٱلدِّینِ٢٠.

«و می‌گویند: ای‌ وای‌ بر ما» یعنی‌: چون‌ برانگیختنی‌ را که‌ در دنیا انکارش ‌می‌کردند، ببینند و معاینه‌ کنند، در این‌ هنگام‌ به‌ سرزنش‌ خود پرداخته‌ و می‌گویند: ای‌ وای‌ بر ما! پس‌ بر حال‌ و روز سیاه‌ خود واویلا کرده‌ و می‌افزایند: «این‌ است‌ روز جزا» که‌ در آن‌ در برابر اعمالی‌ مانند کفر و تکذیب‌ پیامبران‌  علیهم السلام  جزا داده‌ می‌شویم‌.

﴿هَٰذَا یَوۡمُ ٱلۡفَصۡلِ ٱلَّذِی کُنتُم بِهِۦ تُکَذِّبُونَ٢١.

پس‌ فرشتگان‌ آنان‌ را با این‌ سخن‌ پاسخ‌ می‌دهند: «این‌ همان‌ روز فصل‌ است‌ که ‌آن‌ را تکذیب‌ می‌کردید» فصل‌: حکم‌، قضا و داوری‌ است‌ زیرا در آن‌، میان ‌نیکوکار و بدکار جدایی‌ و فاصله‌ افگنده‌ می‌شود.

﴿ٱحۡشُرُواْ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ وَأَزۡوَٰجَهُمۡ وَمَا کَانُواْ یَعۡبُدُونَ٢٢ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَٱهۡدُوهُمۡ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡجَحِیمِ٢٣.

آن‌ گاه‌ حق‌ تعالی‌ به‌ فرشتگان‌ فرمان‌ می‌دهد: «ستم ‌پیشگان‌ را با همراهانشان ‌یکجا گرد آورید» یعنی‌: مشرکان‌ و همتایان‌ و همانندانشان‌ در شرک‌، پیروانشان‌ را در کفر و همراهان‌ و مشایعت ‌کنندگانشان‌ را در تکذیب‌ پیامبران‌ گرد آورید. در اینجا است‌ که‌ کفار از مؤمنان‌ جدا ساخته‌ می‌شوند. ضحاک‌ می‌گوید: «ازواج‌ آنان‌ ؛ همراهان‌ و هم ‌پیوند انشانند از شیاطین‌ پس‌ هر کافری‌ با شیطان‌ خود محشور می‌شود. همچنین‌ گنهکاران‌ با یکدیگر محشور می‌گردند لذا زناکاران‌ با هم ‌سلکان‌شان‌، رباخواران‌ با همدیگر، شرابخواران‌ با همدیگر و همین‌گونه‌ هر گروهی‌ با هم‌جنسان‌ خود گرد آورده ‌می‌شوند...». «و آنچه‌ بجز الله می‌پرستیدند» از بتان‌ و شیاطین‌. یعنی‌ حق‌ تعالی‌ به‌ فرشتگان‌ فرمان‌ می‌دهد: بتان‌ و معبودان ‌مشرکان‌ را نیز با آنان‌ همراه‌ گردانید «و به‌سوی‌ راه‌ دوزخ‌ راهنمایی‌شان‌ کنید» یعنی‌: راه‌ دوزخ‌ را به‌ این‌ گردآورده‌شدگان‌ بشناسانید و آنان‌ را بدان‌ راهنمایی‌ کنید و به‌سوی‌ آن‌ برانید.

﴿وَقِفُوهُمۡۖ إِنَّهُم مَّسۡ‍ُٔولُونَ٢٤.

«و بازداشت‌شان‌ کنید که‌ آنان‌ سؤال‌شدنی‌ هستند» از گفتار و رفتار خویش‌. یعنی ‌آنان‌ را برای‌ حساب‌ متوقف‌ نموده‌ و بازدارید و سپس‌ بعد از حساب‌، به‌سوی ‌دوزخ‌ برانید. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌مسعود رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لا تزول‌ قدما ابن‌ آدم‌ یوم‌ القیامة من‌ عند ربه‌ حتی‌ یسأل ‌عن‌ خمس‌: عن‌ عمره‌ فیم‌ أفناه‌، وعن‌ شبابه‌ فیما أبلاه‌، وعن‌ ماله‌ من‌ أین‌ اکتسبه‌ وفیم ‌أنفقه‌، وماذا عمل‌ فیما علم‌». قدمهای‌ فرزند آدم‌ در روز قیامت‌ از نزد پروردگارش ‌دور ساخته‌ نمی‌شود تا از پنج‌ چیز مورد سؤال‌ قرار نگیرد:

1-  از عمر خویش‌ که‌ در چه‌ چیزی‌ آن‌ را فنا کرده‌ است‌.

2-  از جوانی‌اش‌ که‌ در چه‌ راهی‌ آن‌ را کهنه‌ و فرسوده‌ کرده‌ است‌.

3-  از مال‌ خویش‌ که‌ از کجا آن‌ را به‌دست‌ آورده‌ است‌.

4-  از این‌که‌ مال‌ خویش‌ را در چه‌ راهی‌ خرج‌ کرده‌ است‌.

5-  و از علم‌ خویش‌ که‌ در آن‌ چه‌ عملی‌ کرده‌ است‌».

﴿مَا لَکُمۡ لَا تَنَاصَرُونَ٢٥.

سپس‌ از باب‌ توبیخ‌ و سرکوب‌ به‌ کفار گفته‌ می‌شود: «شمارا چه‌ شده‌ است‌ که‌ همدیگر را یاری‌ نمی‌کنید؟» یعنی‌: شما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ برخی‌ از شما برخی ‌دیگر را در اینجا ـ در قیامت‌ ـ یاری‌ نمی‌کنید چنان‌که‌ در دنیا یار و یاور همدیگر بودید؟ همان‌ گونه‌ که‌ ابوجهل‌ در روز بدر گفت‌: «ما جمعی‌ هستیم‌ یار و یاور همدیگر».

﴿بَلۡ هُمُ ٱلۡیَوۡمَ مُسۡتَسۡلِمُونَ٢٦.

«نه‌! بلکه‌ امروز آنان‌ گردن‌ نهادگانند» و تسلیم ‌شدگانند به‌ امر خداوند عزوجل . بدان‌ جهت‌ که‌ در قیامت‌ از چاره‌اندیشی‌ ناتوانند.

﴿وَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ یَتَسَآءَلُونَ٢٧.

«و بعضی‌ روی‌ به‌ بعضی‌دیگر می‌آورند در حالی‌‌که‌ از یک ‌دیگر می‌پرسند» سیاق ‌آیات‌ گویای‌ آن‌ است‌ که‌ این‌ جدال‌ میان‌ پیروان‌ و رؤسا در عرصات‌ قیامت‌ درمی‌گیرد، که‌ برخی‌ از آنان‌ از برخی‌ دیگر کشمکش‌ کنان‌ و سرزنش‌گرانه‌ سؤال ‌می‌کنند و به‌ جان‌ هم‌ می‌پرند.

﴿قَالُوٓاْ إِنَّکُمۡ کُنتُمۡ تَأۡتُونَنَا عَنِ ٱلۡیَمِینِ٢٨.

«می‌گویند» پیروان‌ به‌ رؤسا «این‌ شما بودید که‌ از جانب‌ راست‌ به‌سراغ‌ ما می‌آمدید» «یمین‌» در اینجا مجاز و استعاره‌ از قوت‌ و قهر است‌. یعنی‌: شما با قوت‌ و قهر و سلطه‌ و به‌ حکم‌ ریاستی‌ که‌ بر ما در دنیا داشتید، گمراهی‌ را بر ما تحمیل‌ می‌کردید و در وهم‌ و گمانمان‌ چنین‌ می‌افگندید که‌ دین‌ حق‌ همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ ما را با آن‌ به‌ بیراهه‌ می‌کشید. یا معنی‌ این‌ است‌: شما از جانب‌ خیر به‌سوی‌ ما آمده‌ و ما را از رفتن‌ به‌ آن‌ راه‌ خیر بازمی‌داشتید. شاه‌ ولی‌ الله دهلوی ‌می‌گوید: «یعنی‌ به‌منظور گمراه‌ کردن‌ ما از جانب‌ چپ‌ نیز به‌ سوی ‌ما می‌آمدید». به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: از سمت‌ راست‌ نیز به‌سراغ‌ ما می‌آمدید که‌ ما آن‌ را دوست‌ داریم‌ و به‌ آن‌ فال‌ نیک‌ می‌زنیم‌ تا به‌ این‌ ترتیب‌، ما را در پوشش ‌خیرخواهی‌ بفریبید. قرطبی‌ می‌گوید: «همه‌ این‌ها در معنی‌ به‌ هم‌ نزدیک‌ است‌».

﴿قَالُواْ بَل لَّمۡ تَکُونُواْ مُؤۡمِنِینَ٢٩.

«می‌گویند» رهبران‌ و رؤسای‌ گمراهی‌ از جن‌ و انس‌ در پاسخ‌ پیروان‌شان‌ «بلکه ‌خود شما مؤمن‌ نبودید» یعنی‌: شما خودتان‌ از ایمان‌ روی‌ برتافتید، با آن‌که‌ بر آن‌ قادر بودید پس‌ این‌ دل‌های شما بوده‌ است‌ که‌ پذیرای‌ کفر شده‌ و در حقیقت‌، شما از اصل‌ و اساس‌ بر کفر بوده‌اید.

﴿وَمَا کَانَ لَنَا عَلَیۡکُم مِّن سُلۡطَٰنِۢۖ بَلۡ کُنتُمۡ قَوۡمٗا طَٰغِینَ٣٠.

«و ما را بر شما هیچ‌ سلطه‌ای‌ نبود» یعنی‌: ما هیچ‌ قهر و غلبه‌ای‌ نداشتیم‌ تا به ‌وسیله‌ آن‌ شما را وادار به‌ ایمان‌ نموده‌ و از کفر خارج‌ گردانیم‌. به‌قول‌ ابن‌ کثیر معنی‌ این‌ است‌: ما بر صحت‌ آنچه‌ که‌ شما را به‌ سوی‌ آن‌ دعوت‌ کرده‌ایم‌، هیچ ‌حجتی‌ نداشتیم‌ «بلکه‌ خودتان‌ قومی‌ طاغی‌ بودید» که‌ در کفر و گمراهی‌ از حد گذشته‌ بودید و ما فقط شما را به‌ سوی‌ کفر و گمراهی‌ دعوت‌ می‌کردیم‌ اما اجابت ‌از خود شما و به‌اختیار خودتان‌ بود و هیچ‌ جبر و اکراهی‌ از سوی‌ ما در کار نبود.

﴿فَحَقَّ عَلَیۡنَا قَوۡلُ رَبِّنَآۖ إِنَّا لَذَآئِقُونَ٣١.

«پس‌ لازم‌ شد بر ما» و شما همگی‌ «سخن‌ پروردگار ما که‌: ما چشندگان‌ عذاب ‌الیم‌ هستیم» مرادشان‌ این‌ سخن‌ حق‌ تعالی‌ است‌: ﴿لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنۡهُمۡ أَجۡمَعِینَ٨٥ [ص: 85]. «قطعا ما جهنم‌ را از تو (ابلیس) و از پیروانت‌، همگی‌ پر خواهیم‌کرد» پس‌ اینک‌ همه‌ باهم‌ آنچه‌ را که‌ پروردگار ما به‌ همه‌ ما وعده‌ داده ‌است‌، می‌چشیم‌.

﴿فَأَغۡوَیۡنَٰکُمۡ إِنَّا کُنَّا غَٰوِینَ٣٢.

«پس‌ شما را گمراه‌ کردیم» از راه‌ هدایت‌ و به‌سوی‌ آنچه‌ که‌ خود بر آن‌ از گمراهی‌ و کفر بودیم‌، شما را فراخواندیم‌ «زیرا ما خود گمراه‌ بودیم» و خواستیم‌ تا شما را نیز مانند خود گمراه‌ سازیم‌ تا شما نیز همانند ما رؤسا و رهبران‌، گمراه ‌باشید. در اینجاست‌ که‌ رؤسا و رهبران‌، اقرار و اعتراف‌ می‌کنند به‌ این‌که‌ سبب ‌گمراهی‌ پیروان‌ خویش‌ بوده‌اند اما در عین‌ حال‌ با گفتن‌: ﴿وَمَا کَانَ لَنَا عَلَیۡکُم مِّن سُلۡطَٰنِۢۖ [الصافات: 30]. «و ما بر شما هیچ‌ سلطه‌ای‌ نداشته‌ ایم»، این‌ اتهام‌ را از خود نفی‌ می‌کنند که‌ آن‌ها را به‌ زور و غلبه‌ و با اعمال‌ سلطه‌ به‌ کفر و گمراهی‌ کشانیده‌ باشند.

﴿فَإِنَّهُمۡ یَوۡمَئِذٖ فِی ٱلۡعَذَابِ مُشۡتَرِکُونَ٣٣.

سپس‌ بعد ازاین‌ جدال‌ و مناقشه‌ میان‌ پیروان‌ و رؤسا، خداوند عزوجل  عذابی‌ را که‌ بر هردو گروه‌ فرود می‌آید، چنین‌ وصف‌ می‌کند: «پس‌ در حقیقت‌ در آن‌ روز همه‌ آنان‌ در عذاب‌ باهم‌ شریکند» یعنی‌: در روز قیامت‌، پیروان‌ و رؤسا هردو در عذاب‌ با هم ‌شریکند چنان‌که‌ در گمراهی‌ مشترک‌ بودند لذا به‌ همدیگر هیچ‌ سودی‌ رسانده ‌نمی‌توانند.

﴿إِنَّا کَذَٰلِکَ نَفۡعَلُ بِٱلۡمُجۡرِمِینَ٣٤ إِنَّهُمۡ کَانُوٓاْ إِذَا قِیلَ لَهُمۡ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ یَسۡتَکۡبِرُونَ٣٥.

«هرآینه‌ ما با مجرمان» یعنی‌: با مشرکان‌ «چنین‌ رفتار می‌کنیم» پس‌ هر عصیانگری‌ را در برابر اعمالی‌ که‌ پیش‌ فرستاده‌ است‌، جزا می‌دهیم‌ «چراکه‌ آنان ‌بودند که‌ چون‌ کلمه‌ لاالهالاالله به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شد، استکبار می‌ورزیدند» و از پیروی ‌مؤمنان‌ در گفتن‌ آن‌ سرکشی‌ می‌کردند و همانند مؤمنان‌ به‌ یگانگی‌ حق‌ تعالی‌ اقرار نمی‌کردند. پس‌ سبب‌ عذاب‌ نمودن‌شان‌ این‌ است‌.

﴿وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِکُوٓاْ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِرٖ مَّجۡنُونِۢ٣٦.

«و می‌گویند: آیا ما به‌ خاطر گفته‌ شاعری‌ دیوانه» که‌ در خیال‌ خویش‌ سیر می‌کند و سخنان‌ درهم ‌و برهمی‌ می‌گوید «ترک‌کننده‌ معبودان‌ خود باشیم‌؟» مرادشان‌ از (شاعری‌ دیوانه)، رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بود. به‌ این‌ ترتیب‌، آنان‌ اولا منکر وحدانیت ‌خداوند عزوجل  و ثانیا منکر رسالت‌ شدند.

﴿بَلۡ جَآءَ بِٱلۡحَقِّ وَصَدَّقَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٣٧.

خدای‌  عزوجل ‌ در رد پندارشان‌ می‌گوید: «بلکه‌ او حق‌ را آورده» یعنی‌: پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، قرآنی‌ را که‌ مشتمل‌ بر توحید، وعده‌ و وعید و دیگر امور حق‌ است‌، آورده‌ «و پیامبران‌ را تصدیق‌ کرده‌ است» در آنچه‌ که‌ از عقیده‌ توحید، اثبات‌ معاد و هشدارها آورده‌اند پس‌ این‌ پیامبر نه‌ با ایشان‌ مخالفتی‌ کرده‌ و نه‌ عقیده‌ای‌ نو را که‌ پیامبران‌ قبل‌ از وی‌ نیاورده‌ باشند، آورده‌ است‌.

﴿إِنَّکُمۡ لَذَآئِقُواْ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَلِیمِ٣٨.

«در واقع‌ شما عذاب‌ پر درد را خواهید چشید» در برابر کفر و تکذیب ‌پیامبران‌  علیهم السلام .

﴿وَمَا تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٣٩.

«و جز برحسب‌ آنچه‌ کرده‌اید» از کفر و معاصی‌ «جزا داده‌ نمی‌شوید» پس‌ مجازات‌ نمودنتان‌، ظلم‌ و ستم‌ نیست‌.

﴿إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِینَ٤٠.

«جز بندگان‌ مخلص‌ خداوند» یعنی‌: کسانی‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ آن‌ها را برای ‌طاعت‌ و توحید خویش‌ خالص‌ کرده‌ است‌، از این‌ حکم‌ مستثنی‌ بوده‌ و عذاب‌ را نمی‌چشند.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ رِزۡقٞ مَّعۡلُومٞ٤١.

«این‌ گروه‌ روزی‌ای‌ معین‌ دارند» یعنی‌: این‌ گروه‌ مخلصان‌، در بهشت‌ روزی‌ای ‌دارند که‌ خداوند عزوجل  آن‌ را برایشان‌ ارزانی‌ می‌دارد و این‌ روزی‌ در نیکویی‌، پاکیزگی‌ و عدم‌ انقطاع‌ خود، معلوم‌ و مقرر است‌ و آن‌ها صبح‌ و شام‌ از آن ‌برخوردار می‌شوند.

﴿فَوَٰکِهُ وَهُم مُّکۡرَمُونَ٤٢.

سپس‌ در تفسیر این‌ روزی‌ معین‌ می‌فرماید: «انواع‌ میوه‌هاست» فواکه‌: همه‌ انواع‌ میوه‌هاست‌ زیرا این‌ میوه‌ها گوارتراین‌ و پاکیزه‌ترین‌ چیزی‌ است‌ که‌ ایشان ‌می‌خورند و لذیذترین‌ چیزی‌ است‌ که‌ نفس‌هایشان‌ بدان‌ میل‌ و رغبت‌ دارد «و آنان‌ گرامیان‌ خواهند بود» یعنی‌: ایشان‌ از جانب‌ خدای‌  عزوجل ‌ مورد اکرام‌ وگرامیداشتی‌ بزرگ‌ و والا قرار می‌گیرند ؛ با برتر ساختن‌ درجاتشان‌ در نزد وی‌، شنیدنشان‌ کلام‌ حق‌ را و فوزشان‌ به‌ لقای‌ وی‌ در بهشت‌.

﴿فِی جَنَّٰتِ ٱلنَّعِیمِ٤٣ عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِینَ٤٤.

«در بهشت‌های‌ پرنازونعمت‌، بر روی‌ تختها» قرار دارند، تختهایی‌ که‌ بر آن‌ها تکیه‌ می‌زنند «روبه‌روی‌ همدیگر» برخی‌ از آنان‌ به‌ چهره‌ برخی ‌دیگر می‌نگرند و هر یک‌ به‌ دیدار برادر مسلمان‌ خویش‌ شادمانند. دلیل‌ این‌که‌ بهشتیان‌ در قفای‌ یک‌دیگر نمی‌نگرند، این‌ است‌ که‌ نگریستن‌ رو در رو، شادمانی‌ و أنس‌ و الفت‌ را کاملتر می‌کند.

﴿یُطَافُ عَلَیۡهِم بِکَأۡسٖ مِّن مَّعِینِۢ٤٥.

«بر آنان‌ جامی‌ از شراب‌، جاری‌ گردانیده‌ می‌شود» یعنی‌: از شرابی‌ که‌ همچون‌ چشمه‌های‌ روی‌ زمین‌، جاری‌ است‌.

﴿بَیۡضَآءَ لَذَّةٖ لِّلشَّٰرِبِینَ٤٦.

«سخت‌ سپید درخشان‌ و لذت‌بخش‌ نوشندگان‌ است» حسن‌ بصری‌ گفته‌ است‌: «شراب‌ بهشتی‌ سپیدتر از شیر است‌ و لذتی‌ عجیب‌ و بی‌مانند دارد».

﴿لَا فِیهَا غَوۡلٞ وَلَا هُمۡ عَنۡهَا یُنزَفُونَ٤٧.

«نه‌ در آن‌ غولی‌ است» یعنی‌: نه‌ آن‌ شراب‌ عقلهایشان‌ را از بین‌ برده‌ و تباه‌ می‌گرداند و نه‌ از آن‌ بیماری‌ و دردسری‌ به‌سراغشان‌ می‌آید.

ابن‌کثیر می‌گوید: «صحیح‌ قول‌ مجاهد است‌ که‌ مراد از (غول)، درد شکم‌ می‌باشد». «و نه‌ ایشان‌ از آن‌ به‌ بد مستی‌ می‌افتند» زیرا خدای‌  عزوجل ‌ آفات‌ و مضراتی‌ ـ چون‌ دردسر، مستی‌ و دیگر آفات‌ و امراض‌ ـ را که‌ در شراب‌ دنیا متصور است‌، از شراب‌ بهشت‌ نفی‌ کرده‌ است‌.

﴿وَعِندَهُمۡ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ عِینٞ٤٨.

«و نزدشان‌ دوشیزگان‌ چشم‌ فروهشته‌اند» یعنی‌: نزد بهشتیان‌ زنانی‌ هستند که‌ فقط بر همسران‌ خویش‌ چشم‌ دارند و غیر آنان‌ را نمی‌خواهند «درشت‌ چشم ‌هستند» عین‌ جمع‌ عینأ: زنی‌ است‌ که‌ چشمانی‌ درشت‌ و زیبا داشته‌ باشد، نه ‌چشمان‌ درشت‌ بی‌قواره‌ و ناموزون‌.

﴿کَأَنَّهُنَّ بَیۡضٞ مَّکۡنُونٞ٤٩.

«گویی‌ آنان‌ تخم‌های‌ شتر مرغ‌ در پرده‌ پوشیده‌اند» خداوند عزوجل  دوشیزگان‌ رعنا و دلربای‌ بهشتی‌ را به‌ تخم‌ شتر مرغ‌ تشبیه‌ می‌کند که‌ شترمرغ‌ آن‌ را به‌ وسیله‌ پر خویش‌ از باد و غبار نگاه‌ می‌دارد پس‌ رنگ‌ حوران‌ بهشتی‌، سپید متمایل‌ به‌ زردی ‌است‌ و این‌ زیباترین‌ رنگ‌ در میان‌ زنان‌ است‌. اعراب‌، زنان‌ سپید زیبا روی‌ را به ‌تخم‌های‌ شتر مرغ‌ تشبیه‌ می‌کنند.

﴿فَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ یَتَسَآءَلُونَ٥٠.

«پس‌ برخی‌ از آنان» یعنی‌: از اهل‌ بهشت‌ «به‌ برخی‌ دیگر روی‌ نموده‌ و از همدیگر پرس‌ وجو می‌کنند» یعنی‌: در هنگام‌ شراب‌نوشی‌، این‌ یکی‌ حال‌ او را می‌پرسد و آن‌ یکی‌ حال‌ این‌ را پس‌ از احوالی‌ که‌ در دنیا داشته‌اند، از همدیگر پرس‌وجو می‌کنند. و این‌ نمایانگر عیش ‌و عشرت‌ کامل‌ آن‌ها در بهشت‌ است‌ که‌ فارغبال‌ در سایه ‌ساران‌ نعمت‌ و لذت‌، به‌ گفت‌وگوی‌ هم‌ می‌نشینند.

﴿قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٞ٥١.

«گوینده‌ای‌ از میانشان‌ می‌گوید: راستی‌ من‌ همنشینی‌ داشتم» در دنیا که‌ کافر و منکر بعث‌ بعد از مرگ‌ بود.

﴿یَقُولُ أَءِنَّکَ لَمِنَ ٱلۡمُصَدِّقِینَ٥٢ أَءِذَا مِتۡنَا وَکُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَدِینُونَ٥٣.

«که‌ به‌ من‌ می‌گفت‌: آیا تو از تصدیق‌ کنندگانی» زنده ‌شدن‌ پس‌ از مرگ‌ را؟ «آیا وقتی‌ مردیم‌ و خاک‌ و استخوانی‌ چند شدیم‌، آیا واقعا جزا خواهیم‌ یافت» در برابر اعمالمان‌ و در قبال‌ آن‌ مورد محاسبه‌ قرار می‌گیریم‌؟!

﴿قَالَ هَلۡ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ٥٤.

«می‌گوید» آن‌ شخص‌ مؤمن‌ به‌ هم پیاله‌گان‌ بهشتی‌ خویش‌ «آیا شما اطلاع‌ دارید» که‌ آن‌ کافر هم‌ اکنون‌ کجاست‌؟ بیایید به‌ اهل‌ دوزخ‌ سری‌ بکشیم‌ تا آن‌ همنشین‌ خود را که‌ این‌ سخن‌ را به‌ من‌ می‌گفت‌، به‌ شما نشان‌ دهم‌ که‌ در دوزخ‌ چه‌ جایگاهی‌ دارد؟.

﴿فَٱطَّلَعَ فَرَءَاهُ فِی سَوَآءِ ٱلۡجَحِیمِ٥٥.

«پس‌ درنگریست» آن‌ شخص‌ مؤمن‌ «و آن‌ همنشین‌ خود را در میانه‌ دوزخ ‌دید».

﴿قَالَ تَٱللَّهِ إِن کِدتَّ لَتُرۡدِینِ٥٦.

«گفت» آن‌ شخص‌ مؤمن‌ از باب‌ سرزنش‌ به‌ او: «سوگند به‌ خدا که‌ نزدیک‌ بود مرا به‌ نابودی‌ بکشانی» با گمراه‌سازی‌ و اغوای‌ خویش‌، چنانچه‌ از تو اطاعت ‌می‌کردم‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: نزدیک‌ بود مرا به‌ دوزخ‌ درافگنی‌.

﴿وَلَوۡلَا نِعۡمَةُ رَبِّی لَکُنتُ مِنَ ٱلۡمُحۡضَرِینَ٥٧.

«و اگر نعمت‌ پروردگارم‌ نبود، هرآینه‌ من‌ نیز از احضارشدگان‌ بودم» یعنی‌: اگر نبود رحمت‌ پروردگار و انعام‌ وی‌ بر من‌؛ با مفتخر ساختنم‌ به‌ اسلام‌، هدایت‌ نمودنم ‌به‌سوی‌ حق‌ و درپناه‌ ماندنم‌ از گمراهی‌، قطعا من‌ هم‌ با تو از احضارشدگان‌ در دوزخ‌ بودم‌.

﴿أَفَمَا نَحۡنُ بِمَیِّتِینَ٥٨.

سپس‌ آن‌ شخص‌ مؤمن‌ به‌ گفت‌وگو با همنشینان‌ بهشتی‌ خود بازگشته‌ و از روی ‌شوق‌ می‌گوید: «آیا ما دیگر نمی‌میریم» و جاودانه‌ در ناز و نعمت‌ و نوازش‌ بهشت‌ قرار داریم‌؟.

﴿إِلَّا مَوۡتَتَنَا ٱلۡأُولَىٰ وَمَا نَحۡنُ بِمُعَذَّبِینَ٥٩.

«جز همان‌ مرگ‌ نخستین‌ خود» که‌ در دنیا بود؟ «و ما هرگز عذاب‌ نخواهیم ‌شد» چنان‌که‌ کفار عذاب‌ می‌شوند؟ این‌ سخن‌ شخص‌ مؤمن‌ از روی‌ بهجت‌ و شادمانی‌ و از سر غرور و خوشحالی‌ به‌ نعمت‌های انقطاع‌ ناپذیر بهشتی‌ و جاودانگی‌ای‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ بر ایشان‌ در بهشت‌ انعام‌ کرده‌ است‌. البته‌ او این‌ سخن‌ را چنان‌ می‌گوید تا آن‌ همنشین‌ کافرش‌ در دوزخ‌ بشنود و روحا بر عذابش‌ افزوده‌ شود.

﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ٦٠.

«راستی‌ که‌ این‌ همان‌ رستگاری‌ بزرگ‌ است» یعنی‌: این‌ نعمت‌های پایدار و این‌ ماندگار بودن‌ همیشه‌ در بهشت‌، همانا رستگاری‌ بزرگی‌ است‌ که‌ هرگز نمی‌توان ‌برای‌ آن‌ حد و مقداری‌ شناخت‌ و به‌ توصیف‌ آن‌ احاطه‌ کرد. همچنین‌ محمتل‌است‌ که‌ این‌ سخن‌ از کلام‌ خدای‌ سبحان‌ ـ در تأیید آنچه‌ که‌ بهشتیان‌ می‌گویند ـ باشد.

﴿لِمِثۡلِ هَٰذَا فَلۡیَعۡمَلِ ٱلۡعَٰمِلُونَ٦١.

بعد از آن‌که‌ خداوند عزوجل  حال‌ اهل‌ بهشت‌ و رستگاریشان‌ را برای‌ ما حکایت ‌کرد، اینک‌ ما را به‌سوی‌ انجام‌ عمل‌ صالح‌ برمی‌انگیزد: «برای‌ چنین‌ پاداشی‌، باید عمل‌کنندگان‌ عمل‌ کنند» زیرا تجارت‌ سودآور این‌ است‌، نه‌ عمل‌ برای‌ دنیای ‌زوال‌پذیر و ناپایدار.

﴿أَذَٰلِکَ خَیۡرٞ نُّزُلًا أَمۡ شَجَرَةُ ٱلزَّقُّومِ٦٢.

«آیا از نظر میهمانی‌ این‌ بهتر است‌ یا درخت‌ زقوم‌؟» درخت‌ زقوم‌ درختی‌ است‌ که‌ میوه‌ای‌ تلخ‌ و بسیار بدمزه‌ دارد و اهل‌ دوزخ‌ به‌ تناول‌ آن‌ مجبور ساخته‌ شده‌ و به‌سختی‌ آن‌ را می‌خورند و این‌ همان‌ میهمانی‌ و ضیافت‌ آنان‌ است‌. نزل‌: آماده‌ کردن‌ غذا و نوشیدنی‌ برای‌ پذیرایی‌ از کسی‌ است‌ که‌ از راه‌ می‌رسد و در منزل ‌کسی‌ فرود می‌آید ؛ چه‌ آن‌ کس‌ میهمان‌ باشد چه‌ غیر وی‌.

﴿إِنَّا جَعَلۡنَٰهَا فِتۡنَةٗ لِّلظَّٰلِمِینَ٦٣.

«در حقیقت‌، ما آن» درخت‌ زقوم‌ «را برای‌ ستمکاران‌ عقوبتی‌ گردانیدیم» با اجبارشان‌ بر خوردن‌ آن‌ در دوزخ‌. یا ما آن‌ را مایه‌ آزمون‌ ستمکاران‌ قرار داده‌ایم‌که‌ وجود آن‌ را در دنیا انکار می‌کنند، چرا که‌ گفتند: چگونه‌ در درون‌ آتش ‌درختی‌ می‌روید؟! در حالی‌که‌ مؤمنان‌ از این‌ آزمون‌ پیروز بیرون‌ آمده‌ و وجود آن‌ را در دوزخ‌ تصدیق‌ می‌کنند.

﴿إِنَّهَا شَجَرَةٞ تَخۡرُجُ فِیٓ أَصۡلِ ٱلۡجَحِیمِ٦٤.

«آن» درخت‌ زقوم‌ «درختی‌ است‌ که‌ در قعر جهنم‌ می‌روید» و شاخه‌های‌ آن ‌به‌سوی‌ درکات‌ دوزخ‌ سر بر می‌آورد.

البته‌ در دنیا نیز ما اشیایی‌ را مشاهده‌ می‌کنیم‌ که‌ قابل‌ احتراق‌ نیستند. پس‌ ذاتی ‌که‌ بر استقرار جانداران‌ در آتش‌ قادر باشد، بی‌گمان‌ بر آفرینش‌ درخت‌ در آتش‌ و نگهداری‌ آن‌ از سوختن‌، تواناتر است‌.

﴿طَلۡعُهَا کَأَنَّهُۥ رُءُوسُ ٱلشَّیَٰطِینِ٦٥.

«میوه‌اش‌ گویی‌ چون‌ کله‌های‌ شیاطین‌ است» یعنی‌: باروبر آن‌ درخت‌، از نهایت ‌زشتی‌ و قباحت‌، گویی‌ در منظر خود همانند کله‌های‌ شیاطین‌ است‌.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خداوند عزوجل  در این‌ آیه‌، محسوس‌ را به‌ متخیل‌ تشبیه‌ کرده ‌است‌ پس‌ هرچند که‌ سرهای‌ شیاطین‌ غیرمرئی‌ است‌ اما برای‌ دلالت‌ بر این‌که‌ آن ‌میوه‌ در نهایت‌ زشتی‌ است‌، این‌ تشبیه‌ به‌کار گرفته‌ شده‌ است‌. اعراب‌، شخص ‌زشت‌صورت‌ را به‌ شیطان‌ و شخص‌ زیباصورت‌ را به‌ فرشته‌ تشبیه‌ می‌کنند. به‌قولی‌: مراد از «شیاطین‌» در اینجا، مارهایی‌ هستند که‌ بر سر خود تاجی‌ دارند و از زشت‌ترین‌ مارها می‌باشند.

﴿فَإِنَّهُمۡ لَأٓکِلُونَ مِنۡهَا فَمَالِ‍ُٔونَ مِنۡهَا ٱلۡبُطُونَ٦٦.

«پس‌ دوزخیان‌ حتما از آن» یعنی‌: از درخت‌ زقوم‌، یا از میوه‌ آن‌ «می‌خورند و شکمها را از آن‌ پر می‌کنند» یعنی‌: به‌ خوردن‌ از آن‌ مجبور ساخته‌ می‌شوند تا شکمهایشان‌ از آن‌ پر می‌شود پس‌ غذا و میوه‌ آنان‌ ـ به‌جای‌ روزی‌ بهشت‌ ـ این ‌است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «از خداوند متعال‌ پروا کنید به‌ حق‌ پروا داشتن‌ از وی‌ زیرا اگر قطره‌ای‌ از زقوم‌ به‌ دریاهای‌ دنیا بچکد، قطعا زندگی‌ را بر اهل ‌زمین‌ تباه‌ می‌گرداند پس‌ چگونه‌ است‌ حال‌ کسی‌ که‌ زقوم‌ غذای‌ وی‌ باشد؟». این ‌وصف‌ غذایشان‌ بود. بعد از آن‌، نوشیدنی‌شان‌ را به‌ زشت‌تر از آن‌ تشبیه‌ کرده‌ می‌فرماید:

﴿ثُمَّ إِنَّ لَهُمۡ عَلَیۡهَا لَشَوۡبٗا مِّنۡ حَمِیمٖ٦٧.

«سپس‌ برایشان‌ بر آن‌ غذا» یعنی‌: پس‌ از خوردن‌ آن‌ غذا «آمیزه‌ای‌ از آب ‌جوشان‌ است» یعنی‌: غذای‌ درخت‌ زقوم‌ با آب‌ جوشان‌ آمیخته‌ می‌شود تا عذابشان‌ را شدیدتر و حالشان‌ را ناخوش‌تر گرداند.

﴿ثُمَّ إِنَّ مَرۡجِعَهُمۡ لَإِلَى ٱلۡجَحِیمِ٦٨.

«آن‌گاه‌ بازگشت‌شان» بعد از نوشیدن‌ آب‌ جوش‌ و خوردن‌ زقوم‌ «بی‌گمان ‌به‌سوی‌ دوزخ‌ است» بدین‌ صورت‌ که‌ پس‌ از خوردن‌ زقوم‌، دوزخیان‌ را برای‌ نوشیدن‌ آب‌جوش‌ به‌ محل‌ آن‌ وارد می‌سازند چنان‌که‌ شتر را به‌ آبگاه‌ می‌برند آن‌گاه‌ مجددا آنان‌ را به‌ دوزخ‌ بر می‌گردانند. البته‌ این‌ تعبیر دلالت‌ بر آن‌ دارد که ‌آب‌ جوش‌ (حمیم) در موضعی‌ خارج‌ از دوزخ‌ (جحیم) قرار دارد.

﴿إِنَّهُمۡ أَلۡفَوۡاْ ءَابَآءَهُمۡ ضَآلِّینَ٦٩.

سپس‌ در بیان‌ علتی‌ که‌ آن‌ها را سزاوار این‌ سزای‌ سخت‌ گردانیده‌ است‌، می‌فرماید: «هر آینه‌ آن‌ها پدران‌ خود را گمراه‌ یافتند» یعنی‌: اتفاق‌ چنین‌ بود که‌ آن‌ها پدران‌ خود را گمراه‌ یافتند پس‌ از روی‌ تقلید ـ و نه‌ از روی‌ هیچ‌گونه‌ حجتی‌ ـ به‌ آنان‌ اقتدا کردند.

﴿فَهُمۡ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ یُهۡرَعُونَ٧٠.

«پس‌ آن‌ها به‌سرعت‌ بر پی‌ پدران‌ خود رانده‌ می‌شوند» یعنی‌: آن‌ها از پدران‌ خویش‌ شتابان‌ پیروی‌ می‌کنند و این‌ شتابشان‌ به‌گونه‌ای‌ است‌ که‌ گویی‌ آنان‌ به‌سوی ‌پیروی‌ از پدرانشان‌ به‌ شدت‌ رانده‌ شده‌ و از جا برکنده‌ می‌شوند.

﴿وَلَقَدۡ ضَلَّ قَبۡلَهُمۡ أَکۡثَرُ ٱلۡأَوَّلِینَ٧١.

سپس‌ خداوند عزوجل  به‌ بیان‌ این‌ واقعیت‌ می‌پردازد که‌ کفر پدیده‌ای‌ قدیمی‌ است‌ و پیروان‌ آن‌ بسیارند تا پیامبرش‌ را در کفر قومش‌ تسلیت‌ و دلجویی‌ کند: «و قطعا پیش‌ از آنان» یعنی‌: پیش‌ از کفار این‌ امت‌ «بیشتر پیشینیان» از امتهای‌ گذشته‌ «گمراه‌ شدند» بر اثر همان‌ تقلید کورکورانه‌ و عدم‌ نگرش‌ و اندیشه‌ درست‌.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا فِیهِم مُّنذِرِینَ٧٢.

«و حال‌ آن‌که‌ در میانشان‌ هشداردهندگانی‌ فرستادیم» یعنی‌: با وجود آن‌که‌ به‌میان‌ آن‌ پیشینیان‌ پیامبرانی‌ را فرستادیم‌ که‌ آن‌ها را از عذاب‌ ما بیم‌ دادند و حق‌ را برایشان‌ بیان‌ کردند اما این‌ امر در آنان‌ هیچ‌ تأثیری‌ نکرد و هیچ‌ سودی‌ برایشان‌ در بر نداشت‌.

﴿فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُنذَرِینَ٧٣.

«پس‌ ببین‌ سرانجام‌ بیم‌ یافتگان» یعنی‌: سرانجام‌ کسانی‌ که‌ پیامبران‌  علیهم السلام  آن‌ها را بیم‌ دادند «چگونه‌ شد» زیرا این‌ سرانجام‌ چیزی‌ جز آتش‌ دوزخ‌ نبوده‌ و نیست‌.

﴿إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِینَ٧٤.

«به‌ استثنای‌ بندگان‌ مخلص‌ خداوند» یعنی‌: بجز کسانی‌ که‌ خداوند عزوجل  آنان‌ را با توفیق‌ بخشیدنشان‌ به‌سوی‌ ایمان‌ و توحید، برای‌ خودش‌ خالص‌ گردانیده‌ پس‌ اینان ‌نجات‌ یابنده‌اند.

﴿وَلَقَدۡ نَادَىٰنَا نُوحٞ فَلَنِعۡمَ ٱلۡمُجِیبُونَ٧٥.

«و به‌راستی‌ نوح‌ ما را ندا داد» آن‌گاه‌ که‌ از قومش‌ مأیوس‌ شد. مراد از ندای ‌وی‌، فریاد و استغاثه‌اش‌ با این‌ دعا بود: ﴿أَنِّی مَغۡلُوبٞ فَٱنتَصِرۡ [قمر:10]. «پروردگارا! من‌ مغلوب‌ هستم‌ پس‌ یاریم‌ کن‌». «و چه‌ نیک‌ اجابت ‌کننده‌ بودیم» یعنی‌: دعای‌ او را به‌ نیکوترین‌ وجه‌ اجابت‌ کردیم‌ و قومش‌ را به‌ وسیله‌ طوفان‌ هلاک ‌گردانیدیم‌.

﴿وَنَجَّیۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلۡکَرۡبِ ٱلۡعَظِیمِ٧٦.

«و او و اهلش‌ را از اندوه‌ بزرگ‌ رهانیدیم» مراد از اهلش‌: خانواده‌ و اهل‌ دین‌ وی ‌از کسانی‌ هستند که‌ با وی‌ ایمان‌ آورده‌ بودند. به‌قولی‌: آن‌ها هشتاد تن‌ بودند. اندوه ‌بزرگ‌: همانا غرق‌ کردن‌ است‌.

﴿وَجَعَلۡنَا ذُرِّیَّتَهُۥ هُمُ ٱلۡبَاقِینَ٧٧.

«و تنها نسل‌ او را باقی‌ گذاشتیم» نه‌ غیر آنان‌ را زیرا خداوند عزوجل  کافران‌ را با دعای‌ نوح‌  علیه السلام  هلاک‌ گردانید و از آنان‌ هیچ‌کسی‌ باقی‌ نماند و کسانی‌ هم‌ که‌ با وی در کشتی‌ بودند ـ چنان‌که‌ نقل‌ شده‌ ـ مردند پس‌ جز فرزندان‌ و نسل‌ و تبار وی ‌هیچ‌کس‌ دیگری‌ باقی‌ نماند لذا مردم‌ همه‌ از نسل‌ نوح‌  علیه السلام  هستند. یادآور می‌شویم‌ که‌ نوح‌  علیه السلام  سه‌ فرزند داشت‌ به‌ نامهای‌:

1-  سام‌: که‌ پدر اعراب‌ و فارس‌ و روم‌ است‌.

2-  حام‌: که‌ پدر سیاه‌پوستان‌ است‌.

3-  یافث‌: که‌ پدر ترکان‌، اهالی‌ خزر و یأجوج‌ و مأجوج‌ از اقوام‌ چین‌ و ژاپن‌ و مانند آن‌هاست‌.

﴿وَتَرَکۡنَا عَلَیۡهِ فِی ٱلۡأٓخِرِینَ٧٨ سَلَٰمٌ عَلَىٰ نُوحٖ فِی ٱلۡعَٰلَمِینَ٧٩.

«و برای‌ او میان‌ آیندگان‌ ثنایی‌ نیک‌ برجای‌ گذاشتیم» یعنی‌: در میان‌ کسانی‌ که‌ بعد از نوح‌  علیه السلام  تا روز قیامت‌ ـ از امت‌ها ـ می‌آیند، نام‌ و آوازه‌ نیکو و ثنا و ستایشی‌ خوب‌ را ماندگار ساختیم‌. این‌ ثنا و ستایش‌ نیکو عبارت‌ از این‌ سخن ‌است‌:

«سلام‌ بر نوح‌ در میان‌ جهانیان» یعنی‌: جهانیان‌ پیوسته‌ بر او ثنای‌ نیک ‌می‌گویند و برای‌ او دعا کرده‌ و درود و رحمت‌ می‌فرستند و چون‌ از او یاد کنند، می‌گویند: «نوح‌  علیه السلام ». به ‌قولی‌: این‌ سلامی‌ است‌ از سوی‌ خداوند عزوجل  بر نوح‌. یعنی‌: سلام‌ از جانب‌ ما بر نوح‌ در میان‌ جهانیان‌ باد!.

 

 

 

﴿إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ٨٠.

«ما این‌ گونه‌ نیکوکاران‌ را جزا می‌دهیم» یعنی‌: ما کسی‌ را که‌ در سخن‌ و عملش ‌نیکوکار، به‌ احسان‌ و نیکوکاری‌ معروف‌ و بر آن‌ پایدار و ثابت‌قدم‌ باشد، این‌گونه‌ پاداش‌ می‌دهیم‌.

﴿إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٨١.

«به‌ راستی‌ او از بندگان‌ مؤمن‌ ما بود» یعنی‌: نوح‌  علیه السلام  بنده‌ای‌ گرویده‌ و مخلص ‌برای‌ خداوند عزوجل  بود.

﴿ثُمَّ أَغۡرَقۡنَا ٱلۡأٓخَرِینَ٨٢.

«سپس‌ دیگران‌ را» یعنی‌: کافران‌ را «غرق‌ کردیم» و از آنان‌ هیچ‌ نام‌ و نشانی‌ باقی‌ نگذاشتیم‌.

﴿وَإِنَّ مِن شِیعَتِهِۦ لَإِبۡرَٰهِیمَ٨٣.

«و بی‌گمان‌ ابراهیم‌ از شیعه‌ نوح‌ بود» یعنی‌: ابراهیم‌  علیه السلام  از اهل‌ دین‌ وی‌ بود، بر راه‌ و روش‌ وی‌ قرار داشت‌ و از کسانی‌ بود که‌ با نوح‌  علیه السلام  در دعوت‌ به‌ سوی‌ الله عزوجل  و یگانگی‌ وی‌ موافقت‌ کرد. بیضاوی‌ می‌گوید: «بعید نیست‌ که‌ شریعت ‌این‌ دو پیامبر اولی‌العزم‌ الهی‌ در همه‌ فروع‌ دین‌، یا در غالب‌ آن‌ها، نیز یکی‌ بوده‌ باشد». نقل‌ است‌ که‌ در میان‌ نوح‌ و ابراهیم‌ علیهماالسلام دو هزارو ششصدو چهل‌ سال‌ فاصله‌ زمانی‌ بود و در این‌ فاصله‌ دو پیامبر دیگر آمدند که‌ عبارت‌ از هود و صالح ‌علیهماالسلام بودند. اصل‌ کلمه‌ «شیعه‌» به‌ معنی‌ پیروان‌ و یاران‌ است‌ و هر گروهی‌ که‌ بر امری‌ گرد آمده‌ و برآن‌ متفق‌ شوند، آن‌ها برای‌ آن‌ امر «متشیع‌» هستند. اما این‌ کلمه‌ بعد از شهادت‌ سیدنا علی‌ رضی الله عنه  بر پیروان‌ مذهب‌ «شیعه‌» اطلاق‌ می‌شود.

﴿إِذۡ جَآءَ رَبَّهُۥ بِقَلۡبٖ سَلِیمٍ٨٤.

«آن‌گاه‌ که» ابراهیم‌  علیه السلام  «با قلبی‌ سلیم‌ به‌سوی‌ پروردگار خود روی‌ آورد» قلب ‌سلیم‌: دلی‌ است‌ که‌ از شک‌ و شرک‌ پیراسته‌ بوده‌ و به‌ منظور کسب‌ رضای‌ خدای‌  عزوجل ‌، برای‌ خلقش‌ خیرخواه‌ باشد. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «قلب‌ سلیم ‌دلی‌ است‌ که‌ به‌ لااله الاالله گواهی‌ دهد».

 

﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦ مَاذَا تَعۡبُدُونَ٨٥ أَئِفۡکًا ءَالِهَةٗ دُونَ ٱللَّهِ تُرِیدُونَ٨٦.

«چون» ابراهیم‌  علیه السلام  «به‌ پدرش‌ و قومش‌ گفت» سرزنش‌کنان‌ و معترض‌ «چه‌ چیزی‌ را می‌پرستید؟» آیا نمی‌دانید که‌ این‌ بتان‌ بی‌جان‌ قابل‌ پرستش‌ نیستند؟

«آیا به ‌دروغ‌ و دغل‌ معبودانی‌ را بجز الله می‌خواهید؟» افک‌: بدترین‌ نوع‌ دروغ‌ است‌.

﴿فَمَا ظَنُّکُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٨٧.

«پس‌ گمانتان‌ به‌ پروردگار جهانیان‌ چیست‌؟» هنگامی‌ که‌ او را ملاقات‌ کنید در حالی‌که‌ غیر وی‌ را پرستیده‌اید؟ به‌ نظر شما او با شما چه‌ خواهدکرد؟.

﴿فَنَظَرَ نَظۡرَةٗ فِی ٱلنُّجُومِ٨٨ فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٞ٨٩.

«سپس‌ نگاهی‌ به‌ ستارگان‌ افگند و گفت‌: من‌ بیمارم» نقل‌ است‌ که‌: قوم ‌ابراهیم‌  علیه السلام  به‌ علم‌ نجوم‌ دلبستگی‌ای‌ داشتند پس‌ ابراهیم‌  علیه السلام  به‌ آنان‌ چنین‌ وانمود کرد که‌ از همان‌ فن‌ نجوم‌ بهره‌ می‌گیرد تا بر او عیب‌ نگیرند. تعلل‌ ابراهیم‌  علیه السلام  به‌این‌که‌ بیمار است‌، تمهیدی‌ برای‌ این‌ بود که‌ علیه‌ بتانشان‌ برنامه‌ای‌ را به‌اجرا گذارد تا این‌ حجت‌ بر قومش‌ که‌ بتان‌ شایسته‌ پرستش‌ نیستند، الزام‌ گردد. نقل‌ است‌: در فردای‌ روزی‌ که‌ ابراهیم‌  علیه السلام  خود را بیمار وانمود کرد، قومش‌ مراسم‌ جشنی ‌داشتند که‌ همه‌ در آن‌ از شهر بیرون‌ می‌رفتند پس‌ ابراهیم‌  علیه السلام  خواست‌ تا خود را از آن‌ها عقب‌ کشیده‌ و کار بتان‌ را یکسره‌ سازد، بدین‌ جهت‌ خود را به‌ در بیماری‌ زد.

مفسران‌ درباره‌ نگریستن‌ ابراهیم‌  علیه السلام  به‌ ستارگان‌ گفته‌اند: نگاه‌ ابراهیم‌  علیه السلام  به‌ ستارگان‌، به‌ منظور تعظیم‌ و تقدیس‌ آن‌ها نبود چنان‌که‌ قومش‌ این‌ کار را می‌کردند بلکه‌ هدف‌ او این‌ بود تا با این‌ نگاه‌، در آن‌ها این‌ ذهنیت‌ را القا کند که‌ او هم‌ آنچه ‌را که‌ آن‌ها درباره‌ ستارگان‌ می‌دانند، می‌داند و در امور خود بر ستارگان‌ تکیه ‌می‌کند. پس‌ این‌ نگاه‌ وی‌ صرفا حیله‌ای‌ بود که‌ او اندیشید. یا قصد وی‌ از این‌ کار، تأمل‌ در کائنات‌ و آسمان‌ بود. چنان‌که‌ قتاده‌ می‌گوید: «اعراب‌ برای‌ شخصی‌ که‌درحال‌ تفکر است‌ و زمانی‌ دراز در فکر و اندیشه‌ فرو رفته‌، می‌گویند: نظر فی ‌النجوم‌: در ستارگان‌ نگریست‌»، یعنی‌: بسیار در فکر فرو رفت‌.

خلاصه‌ این‌ که‌: نگریستن‌ ابراهیم‌  علیه السلام  به‌ ستارگان‌ و این‌ سخن‌ وی‌ که‌: «من ‌بیمارم‌»، از باب‌ «توریه‌» بود. یعنی‌: او از این‌ سخن‌ هدفی‌ مخصوص‌ به‌ خود داشت‌ ولی‌ در عین‌ حال‌ خواست‌ که‌ آن‌ها از آن‌ چیز دیگری‌ غیر از آنچه‌ او اراده ‌داشت‌، برداشت‌ کنند تا بدین‌ وسیله‌ بتواند نقشه‌ خود را در مورد بتانشان‌ به‌ اجرا گذارد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ دروغ‌ گفتن‌ به‌ منظور «توریه‌» و «تعریض‌» مباح‌ است ‌چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «إن‌ فی‌ المعاریض‌ لمندوحة عن‌ الکذب‌». «بی‌گمان‌ در سخن‌های‌ سربسته‌، گریزگاهی‌ از دروغ‌ است‌».

﴿فَتَوَلَّوۡاْ عَنۡهُ مُدۡبِرِینَ٩٠.

«پس‌ پشت‌کنان‌ از او روی‌ برتافتند» یعنی‌: قوم‌ ابراهیم‌  علیه السلام  بعد از آن‌ تعللش‌، او را تنها گذاشته‌ و خود به‌ مراسم‌ عید خویش‌ رفتند.

﴿فَرَاغَ إِلَىٰٓ ءَالِهَتِهِمۡ فَقَالَ أَلَا تَأۡکُلُونَ٩١ مَا لَکُمۡ لَا تَنطِقُونَ٩٢.

«تا نهانی‌ به‌سوی‌ خدایانشان‌ رفت» راغ‌: ابراهیم‌  علیه السلام  در غیاب‌ قوم‌ خود به ‌سرعت‌ و به‌طور نهانی‌ به‌سوی‌ معبودانشان‌ رفت‌ «و گفت» خطاب‌ به‌ آن‌ بتان‌ از روی‌ استهزا و تمسخر: «آیا چیزی‌ نمی‌خورید؟» یعنی‌: از غذایی‌ که‌ پرستشگرانتان‌ برایتان‌ ساخته‌ و پیش‌ شما نهاده‌، خود به‌ جشن‌ خویش‌ رفته‌ اند؟.

«شما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ سخن‌ نمی‌گویید؟» ابراهیم‌  علیه السلام  می‌دانست‌ که‌ آن‌ها جماداتی‌ بیش‌ نیستند و به‌ سخن‌ گفتن‌ قادر نمی‌باشند.

﴿فَرَاغَ عَلَیۡهِمۡ ضَرۡبَۢا بِٱلۡیَمِینِ٩٣.

«پس‌ با دست‌ ر است‌ خویش‌ بر سر آن‌ها زدن‌ گرفت» و به‌ قوت‌ و شدت‌ بر سر آنان‌ می‌کوفت‌. دلیل‌ زدنشان‌ با دست‌ راست‌ این‌ بود که‌ قوت‌ و نیروی‌ انسان‌ در دست‌ راست‌ وی‌ بیشتر و زدن‌ با آن‌ شدیدتر است‌ پس‌ همه‌ بتان‌شان‌ را خرد و ریزکرد، جز بت‌ بزرگ‌ را. که‌ تفصیل‌ داستان‌ در سوره‌ «انبیاء» گذشت‌.

﴿فَأَقۡبَلُوٓاْ إِلَیۡهِ یَزِفُّونَ٩٤.

«پس‌ شتابان‌ به‌سوی‌ او روی‌ آوردند» پرستشگران‌ بتان‌ چون‌ به‌ شهر آمده‌ و و حال‌ و روز معبودان‌ خود را دیدند، شتابان‌ به‌سوی‌ ابراهیم‌  علیه السلام  روی‌ آوردند زیرا دانستند که‌ او این‌ کار را بر سر آن‌ها آورده‌ است‌!.

﴿قَالَ أَتَعۡبُدُونَ مَا تَنۡحِتُونَ٩٥ وَٱللَّهُ خَلَقَکُمۡ وَمَا تَعۡمَلُونَ٩٦.

«گفت» ابراهیم‌  علیه السلام  «آیا آنچه‌ را که‌ خود» آن‌ها را با دست‌ خود «می‌تراشید، می‌پرستید؟ با این‌که‌ خدا شما و آنچه‌ را که‌ بر سر آن‌ها کار می‌کنید، آفریده‌ است‌؟» یعنی‌: در حالی‌که‌ خداوند عزوجل  همه‌ آنچه‌ را که‌ به‌طور کلی‌ می‌سازید و به‌ عمل ‌می‌آورید ـ که‌ بتان‌ تراشیده‌ شما نیز از آن‌ جمله‌اند ـ آفریده‌ است‌؟. معنای‌: (ماتعملون‌: آنچه‌ می‌کنید) در اینجا، عمل‌ تصویر، پیکرتراشی‌ و مانند آن‌ است‌.

اهل‌ سنت‌ با این‌ آیه‌ استدلال‌ می‌کنند بر این‌که‌ «افعال‌»، آفریده‌ خدای‌  عزوجل  ‌است‌ ولی‌ اکتساب‌ آن‌ها از بندگان‌ می‌باشد و این‌ عقیده‌، ابطال‌کننده‌ مذهب‌ «قدریه‌» و مذهب‌ «جبریه‌» است‌. در حدیث‌ شریف‌ مرفوع‌ آمده‌ است‌: «خداوند آفریننده‌ هر صنعتگری‌ به‌همراه‌ صنعت‌ وی‌ است‌».

﴿قَالُواْ ٱبۡنُواْ لَهُۥ بُنۡیَٰنٗا فَأَلۡقُوهُ فِی ٱلۡجَحِیمِ٩٧.

«گفتند: برای‌ او بنایی‌ برآورید و او را در آتش‌ بیندازید» قوم‌ ابراهیم‌  علیه السلام  در امر مجازات‌ وی‌ در میان‌ خود مشورت‌ کردند، سرانجام‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ برای ‌ابراهیم‌  علیه السلام  چهاردیواری‌ای‌ (کوره‌خآن‌های) از سنگ‌ بسازند و آن‌ را از هیزم‌ پرکنند آن‌گاه‌ هیزم‌ را برافروخته‌ و او را در آتش‌ افگنند.

﴿فَأَرَادُواْ بِهِۦ کَیۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَسۡفَلِینَ٩٨.

«پس‌ در حق‌ او کیدی‌ را قصد کردند» یعنی‌: نیرنگ‌ و بدسگالی‌ای‌ را تنیدند؛ با افگندنش‌ در آتش‌ «ولی‌ ما آنان‌ را فرو دست‌ترین‌ گردانیدیم» زیرا پس‌ از آن‌که ‌ابراهیم‌  علیه السلام  را در آتش‌ افگندند، آتش‌ به‌ فرمان‌ ما بر او سرد و سلامتی‌بخش‌ شد و کمترین‌ تأثیر سوئی‌ هم‌ در او نکرد.

﴿وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَىٰ رَبِّی سَیَهۡدِینِ٩٩.

«و ابراهیم‌ گفت‌: من‌ به‌سوی‌ پروردگارم‌ رهسپارم» یعنی‌: من‌ از سرزمین‌ قوم ‌خود که‌ از روی‌ تعصب‌ برای‌ بتان‌، کفر به‌ خدای‌ سبحان‌ و تکذیب ‌پیامبرانش‌  علیهم السلام ، کردند آنچه‌ کردند، به‌ جایی‌ هجرت‌ می‌کنم‌ که‌ خدای‌ من‌ مرا به‌ هجرت‌ به‌سوی‌ آن‌ فرمان‌ داده‌ ؛ و آن‌ سرزمین‌ شام‌ است‌ «زودا که‌ مرا راه ‌نماید» پروردگارم‌ به‌ جایی‌ که‌ قادر باشم‌ فقط او را پرستش‌ کنم‌.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر وجوب‌ هجرت‌ از جایی‌ است‌ که‌ انسان‌ مؤمن‌ به‌ برپا داشتن ‌شعایر دین‌ خود در آنجا قادر نیست‌.

﴿رَبِّ هَبۡ لِی مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٠٠.

«پروردگارا! به‌ من‌ از شایستگان‌ عطا کن» یعنی‌: به‌ من‌ فرزند صالحی‌ عطا کن‌ که‌ مرا بر انجام‌ طاعتت‌ یاری‌ کند و به‌ جای‌ قومم‌، در غربت‌ مونسم‌ باشد.

﴿فَبَشَّرۡنَٰهُ بِغُلَٰمٍ حَلِیمٖ١٠١.

«پس‌ او را به‌ پسری‌ بردبار مژده‌ دادیم» که‌ بزرگ‌ می‌شود و در بزرگی‌ حلیم‌ و بردبار می‌گردد. لذا این‌ بشارت‌، دلالت‌ بر آن‌ دارد که‌ ابراهیم‌  علیه السلام  به‌ فرزند پسری ‌مژده‌ داده‌ شد که‌ این‌ فرزند باقی‌ می‌ماند تا پخته‌سال‌ و بزرگ‌ شده‌ و در آن ‌سن‌وسال‌، به‌ وصف‌ حلم‌ و بردباری‌ موصوف‌ گردد.

ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ فرزند، اسماعیل‌  علیه السلام  است‌ زیرا او اولین‌ پسری‌ است‌ که ‌ابراهیم‌  علیه السلام  به‌ آن‌ مژده‌ داده‌ شد و او ـ به ‌اتفاق‌ مسلمین‌ و اهل‌ کتاب‌ ـ از اسحاق‌  علیه السلام  بزرگ‌تر است‌ بلکه‌ در نص‌ کتاب‌شان‌ است‌ که‌ ابراهیم‌  علیه السلام  در زمان‌ تولد اسماعیل‌  علیه السلام ، هشتادوشش‌ سال‌ و در زمان‌ تولد اسحاق‌  علیه السلام  نودونه‌ سال‌ داشت‌».

﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ ٱلسَّعۡیَ قَالَ یَٰبُنَیَّ إِنِّیٓ أَرَىٰ فِی ٱلۡمَنَامِ أَنِّیٓ أَذۡبَحُکَ فَٱنظُرۡ مَاذَا تَرَىٰۚ قَالَ یَٰٓأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُۖ سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰبِرِینَ١٠٢.

«پس‌ وقتی‌ آن‌ طفل‌ به‌ آن‌ سنی‌ رسید که‌ با پدر خود کار و کوشش‌ تواند کرد» یعنی‌: چون‌ اسماعیل‌  علیه السلام  جوان‌ شد و در کار و کوشش‌ به‌پای‌ پدرش‌ ابراهیم‌  علیه السلام  رسید، به‌طوری‌ که‌ می‌توانست‌ با او در کارها و نیازمندیهایش‌ کمک‌ کند. مقاتل ‌می‌گوید: «یعنی‌: چون‌ به‌ سنی‌ رسید که‌ می‌توانست‌ همراه‌ پدرش‌ راه‌ برود». فراء می‌گوید: «اسماعیل‌ در آن‌ هنگام‌ پسری‌ سیزده‌ساله‌ بود»، آری‌! در آن‌ وقت‌: «ابراهیم‌ گفت‌: ای‌ پسرک‌ من‌! هرآینه‌ من‌ در خواب‌ چنین‌ می‌بینم‌ که‌ تو را ذبح‌ می‌کنم» و رؤیای‌ انبیا  علیهم السلام  حق‌ است‌ و کارهایشان‌ به‌ فرمان‌ خداوند عزوجل  می‌باشد «پس‌ ببین ‌در این‌ کار چه‌ به‌نظرت‌ می‌آید؟» ابراهیم‌  علیه السلام  به‌ فرزندش‌ اسماعیل‌  علیه السلام  گفت‌: کار این‌ است‌ که‌ من‌ به‌ ذبح‌ تو فرمان‌ یافته‌ام‌ پس‌ درنگر که‌ چه‌ می‌بینی‌؟ دلیل‌ این‌که‌ابراهیم‌  علیه السلام  در این‌ مورد با اسماعیل‌  علیه السلام  مشورت‌ کرد، این‌ بود تا صبر و شکیبایی ‌وی‌ در برابر فرمان‌ الهی‌ را بداند، در غیرآن‌، رؤیای‌ انبیا  علیهم السلام  وحی‌ است‌ و امتثال ‌آن‌ لازم‌ می‌باشد «گفت‌: پدرجان‌! آنچه‌ فرمانت‌ داده‌اند» در مورد ذبح‌ من‌ «انجام ‌بده» و عملی‌ کن‌ «ان‌ شاءالله مرا از شکیبایان‌ خواهی‌یافت» بر ذبح‌، یا بر قضای ‌پروردگار متعال‌.

به‌ قولی‌: ابراهیم‌  علیه السلام  شب‌ «ترویه‌» در خواب‌ دید که‌ گوینده‌ای‌ به‌ وی ‌می‌گوید: «خداوند عزوجل  تو را به‌ ذبح‌ فرزندت‌ فرمان‌ می‌دهد». پس‌ چون‌ صبح ‌دمید، در این‌ اندیشه‌ فرورفت‌ که‌ آیا این‌ خواب‌ از جانب‌ خداوند عزوجل  است‌، یا از سوی‌ شیطان‌؟ باز چون‌ شب‌ فرارسید، بار دیگر خوابی‌ مانند آن‌ دید، در این ‌هنگام‌ متیقن‌ شد که‌ آن‌ خواب‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ است‌. سپس‌ در شب‌ سوم ‌نیز خوابی‌ مانند آن‌ دید پس‌ در این‌ هنگام‌ بر ذبح‌ فرزندش‌ مصمم‌ گردید. بدین‌جهت‌، این‌ ایام‌ سه‌گانه‌ را ایام‌ «ترویه‌»، «عرفه‌» و «نحر» یعنی‌: «تفکر»، «شناخت‌» و «قربانی‌» نامیدند.

البته‌ فرزندی‌ که‌ ابراهیم‌  علیه السلام  به‌ ذبح‌ آن‌ مأمور شد، اسماعیل‌  علیه السلام  است‌ زیرا بشارت‌ به‌ پسری‌ حلیم‌، مربوط به‌ وی‌ می‌باشد و بیان‌ ذبح‌ وی‌ نیز به‌دنبال‌ این ‌بشارت‌ آمده‌ است‌، سپس‌ بعد از بیان‌ اینهاست‌ که‌ در آیه‌ (112) بشارت‌ به‌ تولد اسحاق‌ مطرح‌ می‌شود. همچنین‌ از دلایلی‌ که‌ اثبات‌ می‌کند، ذبیح‌ اسماعیل‌  علیه السلام  است‌ نه‌ اسحاق‌  علیه السلام ، این‌ است‌ که‌ در تورات‌ آمده‌ است‌: «ای‌ ابراهیم‌! فرزند آغازین‌ یکدانه‌ خود اسحاق‌ را ذبح‌ کن‌». در حالی‌ که‌ اسحاق‌ فرزند آغاز ین‌ ابراهیم‌  علیه السلام  و فرزند یکدانه‌ وی‌ نیز نبود بلکه‌ فرزند آغازین‌ و یکدانه‌ وی‌ اسماعیل‌  علیه السلام  بود پس‌ ملاحظه‌ می‌شود که‌ کلمه‌ «اسحاق‌» از افزوده‌های‌ اهل ‌کتاب‌ و تحریف‌های‌ آنان‌ است‌. و چون‌ ابراهیم‌  علیه السلام  فرزندش‌ را برای‌ ذبح‌ آماده‌ کرد و از خدای‌ خویش‌ اطاعت‌ نمود، حق‌ تعالی‌ به‌ وی‌ فرزند دیگری‌ نیز ارزانی‌ کرد که‌ همان‌ اسحاق‌  علیه السلام  است‌.

ابن‌ کثیر می‌گوید: «گروهی‌ از اهل‌ علم‌ برآنند که‌ ذبیح‌ اسحاق‌  علیه السلام  است‌... اما من‌ گمان‌ نمی‌کنم‌ که‌ این‌ برداشت‌، جز از منابع‌ علمای‌ اهل‌ کتاب‌، از جای‌ دیگری‌ نشأت‌ گرفته‌ باشد... زیرا یهودیان‌ با اعراب‌ بر سر این‌ فضل‌ که‌ پدرشان‌ اسماعیل‌  علیه السلام  ذبیح‌ خدا باشد، حسد ورزیدند لذا در تورات‌ دست‌ برده‌ و کلمه ‌اسحاق‌ را بدان‌ افزودند، همان‌ گونه‌ که‌ در روایات‌ تاریخی‌ و حتی‌ در بعضی‌ از احادیث‌ رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  نیز دست‌ بردند تا بدانجا که‌ این‌گونه‌ برداشت‌ میان‌ بعضی‌ از صحابه‌ نیز سرایت‌ کرد.

همچنین‌ از دلایلی‌ که‌ اثبات‌ می‌کند: ذبیح‌، اسماعیل‌  علیه السلام  است‌، این‌ فرموده رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌: «انا ابن‌ الذبیحین‌: من‌ فرزند دو ذبیح‌ هستم‌». که‌ یکی‌ از آن‌ها جدشان‌ اسماعیل‌  علیه السلام  و دیگری‌ پدرشان‌ عبدالله است‌؛ زیرا عبدالمطلب‌ نذر کرده‌ بود که‌ چنانچه‌ خداوند متعال‌ برایش‌ حفر چاه‌ زمزم‌ را آسان‌ سازد، یا فرزندان‌ او را به‌ ده‌ تن‌ برساند، یکی‌ از فرزندانش‌ را قربانی‌ نماید. پس‌ چون‌ خداوند عزوجل  کار حفر زمزم‌ را بر وی‌ آسان‌ ساخت‌، میان‌ فرزندانش‌ قرعه‌ انداخت ‌که‌ یکی‌ از آن‌ها را ذبح‌ کند و قرعه‌ به ‌نام‌ عبدالله برآمد. سرانجام‌ به‌ جای‌ ذبح ‌عبدالله، صد شتر فدیه‌ داد.

﴿فَلَمَّآ أَسۡلَمَا وَتَلَّهُۥ لِلۡجَبِینِ١٠٣.

«پس‌ وقتی‌ هردو، تن‌ دردادند» یعنی‌: چون‌ ابراهیم‌ و اسماعیل‌ علیهماالسلام تسلیم‌ امر خدای‌ سبحان‌ شده‌ و به‌ فرمانش‌ گردن‌ نهادند و کار خود را به‌ او سپردند زیرا یکی‌از آن‌ها خودش‌ و دیگری‌ فرزندش‌ را به‌ خداوند عزوجل  تسلیم‌ کرد؛ «و پسر را به‌پیشانی‌ بر خاک‌ افگند» یعنی‌: ابراهیم‌، اسماعیل‌ علیهماالسلام را بر چهره‌اش‌ به‌ خاک‌ افگند تا در هنگام‌ ذبح‌ چهره‌اش‌ را نبیند که‌ مبادا قلبش‌ بر فرزند دلبندش‌ به‌ رقت‌ آید. یادآور می‌شویم‌؛ محلی‌ که‌ ابراهیم‌  علیه السلام  خواست‌ تا فرزندش‌ را در آن‌ ذبح‌ کند، قربانگاه‌ منی‌ در محل‌ رمی‌ جمرات‌ بود. به‌قولی‌: این‌ محل‌ در شام‌ بود.

﴿وَنَٰدَیۡنَٰهُ أَن یَٰٓإِبۡرَٰهِیمُ١٠٤ قَدۡ صَدَّقۡتَ ٱلرُّءۡیَآۚ إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٠٥.

«و او را ندا دادیم» ابراهیم‌، اسماعیل‌ علیهماالسلام را برای‌ ذبح‌ خوابانده‌ بود که‌ در این ‌اثنا فرشته‌ای‌ به‌ فرمان‌ پروردگار او را از پشت‌ سر کوه‌ ندا داد: «که‌ ای‌ ابراهیم‌! رؤیای‌ خود را راست‌ ساختی» و آن‌ را به‌ حقیقت‌ و راستی‌ پیوستی‌. خداوند عزوجل  ابراهیم‌  علیه السلام  را به‌صرف‌ عزمش‌ بر ذبح‌ فرزندش‌ ـ هرچند که‌ او را ذبح‌ نکرد ـ راست‌ کننده‌ رؤیایش‌ معرفی‌ کرد زیرا او تمام‌ مقدمات‌ کار ذبح‌ را فراهم‌ کرد وعملا هم‌ آنچه‌ را که‌ در امکان‌ وی‌ بود، در این‌ راستا انجام‌ داد «ما نیکوکاران‌ را چنین‌ پاداش‌ می‌دهیم» با رها ساختن‌ آن‌ها از سختی‌، به‌ سلامت‌ نگه ‌داشتن‌ آن‌ها از محنت‌ها و پدیدار ساختن‌ گشایش‌ برای‌ آن‌ها با فرج‌ بعد از شدت‌.

﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡبَلَٰٓؤُاْ ٱلۡمُبِینُ١٠٦.

«بی‌گمان‌ این‌ ماجرا آزمونی‌ آشکار است» و پیروزی‌ ابراهیم‌  علیه السلام  در آن‌ نیز آشکار است‌، چراکه‌ خدای‌ سبحان‌ با فرمان‌ ذبح‌ فرزندش‌، او را در اطاعت‌ خویش‌ امتحان‌ کرد و او از این‌ امتحان‌ پیروز بیرون‌ آمد.

﴿وَفَدَیۡنَٰهُ بِذِبۡحٍ عَظِیمٖ١٠٧.

«و او را به‌ قربانی‌ بزرگی‌ فدیه‌ دادیم» خداوند عزوجل  قوچی‌ بزرگ ‌جثه‌ و فربه‌ را برای‌ ابراهیم‌  علیه السلام  از آسمان‌ فرو فرستاد و ابراهیم‌  علیه السلام  او را درعوض‌ فرزندش ‌اسماعیل‌  علیه السلام  ذبح‌ کرد. سنت‌ در قربانی‌ نیز این‌ است‌ که‌ قربانی‌ چاق‌ و فربه‌ باشد.

باید دانست‌ که‌ نزد جمهور علما قربانی‌ برای‌ واجد شرایط آن‌ سنت‌ است‌ اما ابوحنیفه‌ می‌گوید: «قربانی‌ بر اشخاص‌ مقیم‌ متمکن‌ از اهالی‌ شهرها واجب‌ است‌ و بر مسافر واجب‌ نیست‌». همچنین‌ احناف‌ با این‌ آیه‌ بر اثبات‌ این‌ حکم‌ استدلال ‌کرده‌اند که‌: اگر کسی‌ نذر کرد که‌ فرزندش‌ را ذبح‌ کند، بر وی‌ ذبح‌ گوسفندی‌ لازم‌ می‌شود.

﴿وَتَرَکۡنَا عَلَیۡهِ فِی ٱلۡأٓخِرِینَ١٠٨ سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ١٠٩.

«و میان‌ آیندگان‌ برای‌ او ثنای‌ نیک‌ به‌جای‌ گذاشتیم» یعنی‌: برای‌ ابراهیم‌  علیه السلام  در میان‌ امتهایی‌ که‌ پس‌ از وی‌ می‌آیند، نام‌ و آوازه‌ نیک‌ باقی‌ گذاشتیم‌ «سلام‌ بر ابراهیم» سلام‌: ثنا و ستایش‌ نیکو و پسندیده‌ است‌.

﴿کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ١١٠.

«نیکوکاران‌ را چنین‌ پاداش‌ می‌دهیم» تفسیر نطیر آن‌ در آیه‌ (105) گذشت‌.

﴿إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١١١.

«در حقیقت‌ او از بندگان‌ با ایمان‌ ما بود» یعنی‌: ابراهیم‌  علیه السلام  از کسانی‌ بود که‌ حق ‌عبودیت‌ را گزارده‌ و در ایمان‌ به‌ خدا عزوجل  و توحید وی‌، ثابت‌قدم‌ و پایدار بودند و دلیل‌ نیکوکاری‌ وی‌ همین‌ امر است‌.

﴿وَبَشَّرۡنَٰهُ بِإِسۡحَٰقَ نَبِیّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١١٢.

«و او را به‌ اسحاق‌ که‌ پیامبری‌ از صالحان‌ است‌، بشارت‌ دادیم» یعنی‌: ابراهیم‌  علیه السلام  را به‌ فرزند دیگری‌ که‌ هم‌ پیامبر و هم‌ از شایستگان‌ است‌، به‌عنوان‌ پاداشی‌ بر طاعت‌ وی‌ برای‌ خدای‌  عزوجل ‌ در ذبح‌ یگانه ‌فرزندش‌ اسماعیل‌  علیه السلام ، بشارت ‌دادیم‌. چنان‌که‌ گفتیم‌، این‌ آیه‌ نیز دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ ذبیح‌ اسماعیل‌  علیه السلام  بود.

﴿وَبَٰرَکۡنَا عَلَیۡهِ وَعَلَىٰٓ إِسۡحَٰقَۚ وَمِن ذُرِّیَّتِهِمَا مُحۡسِنٞ وَظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ مُبِینٞ١١٣.

«و به‌ ابراهیم‌ و اسحاق‌ برکت‌ دادیم» با پی‌درپی ‌فرستان‌ نعمت‌های خویش‌ بر آن ‌دو. به‌قولی‌ مراد این‌ است‌ که‌: فرزندان‌ آن‌ دو تن‌ را بسیار گردانیدیم‌، به‌طوری‌ که ‌بیشتر انبیا  علیهم السلام  از نسل‌ اسحاق‌ هستند، همچون‌ ایوب‌ و شعیب‌ علیهماالسلام «و از زادوولد آن‌ دو، برخی‌ نیکوکار و برخی‌ آشکارا به‌ خود ستمکار بودند» خداوند متعال‌ با این‌جمله‌، به‌ بیان‌ این‌ حقیقت‌ می‌پردازد که‌ بودن‌ نسل‌ انسآن‌ها از این‌ عنصر و نژاد شریف‌ و از این‌ دودمان‌ مبارک‌، هیچ‌ سود و نفعی‌ به ‌حالشان‌ ندارد بلکه‌ آنچه ‌برایشان‌ سودمند است‌، اعمال‌ خودشان‌ می‌باشد، نه‌ نسب‌ و نژاد پدرانشان‌ چنان‌که‌ یهود و نصاری‌ نیز ـ با وجود آن‌که‌ از تبار اسحاق‌ هستند ـ لیکن‌ به‌ این‌ ورطه ‌آشکار از گمراهی‌ و فساد درافتاده‌اند.

در اینجا داستان‌ ابراهیم‌  علیه السلام  به‌ پایان‌ می‌رسد. البته‌ داستان‌ وی‌ حاوی‌ درس‌های ‌بسیار بزرگی‌ از دروس‌ توحید می‌باشد و اولین‌ آن‌ها این‌ درس‌ است‌ که‌: مقتضای ‌توحید، طاعت‌ الهی‌ در هر امری‌ است‌ ؛ هرچند آن‌ امر، دشوار باشد.

﴿وَلَقَدۡ مَنَنَّا عَلَىٰ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ١١٤.

«و در حقیقت‌، ما بر موسی‌ و هارون‌ منت‌ نهادیم» با برگزیدنشان‌ به‌ نبوت‌ و بخشیدن‌ غیر آن‌ از منافع‌ دینی‌ و دنیوی‌ به‌ ایشان‌.

﴿وَنَجَّیۡنَٰهُمَا وَقَوۡمَهُمَا مِنَ ٱلۡکَرۡبِ ٱلۡعَظِیمِ١١٥ وَنَصَرۡنَٰهُمۡ فَکَانُواْ هُمُ ٱلۡغَٰلِبِینَ١١٦ وَءَاتَیۡنَٰهُمَا ٱلۡکِتَٰبَ ٱلۡمُسۡتَبِینَ١١٧ وَهَدَیۡنَٰهُمَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ١١٨.

«و آن‌ دو و قومشان» بنی‌اسرائیل‌ «را از اندوه‌ بزرگ» که‌ استعباد و بردگی ‌فرعون‌ بود و به‌قولی‌: از اندوه‌ غرق‌ «نجات‌ دادیم» در حالی‌ که‌ فرعون‌ و قومش ‌را غرق‌ کردیم‌ و به‌ هلاکت‌ رسانیدیم‌.

«و یاریشان‌ دادیم‌ تا ایشان‌ بودند که‌ پیروز شدند» بر فرعون‌ و قومش‌.

«و به‌ آن‌ دو کتابی‌ مستبین‌ دادیم» که‌ مراد از آن‌: کتاب‌ تورات‌ است‌. مستبین‌: یعنی‌: روشن‌ و آشکار و رسا و بلیغ‌ در بیان‌ خویش‌.

«و آنان‌ را به‌ راه‌ ر است‌ هدایت‌ کردیم» در کردار و عمل‌، که‌ دین‌ اسلام‌ است‌ زیرا اسلام‌ دین‌ واحد خدای‌  عزوجل ‌ و یگانه‌ راهی‌ است‌ که‌ انسان‌ راهیافته‌ را به‌ مقصد و مطلوب‌ نهایی‌ می‌رساند.

﴿فَإِنَّمَا هِیَ زَجۡرَةٞ وَٰحِدَةٞ فَإِذَا هُمۡ یَنظُرُونَ١٩ وَقَالُواْ یَٰوَیۡلَنَا هَٰذَا یَوۡمُ ٱلدِّینِ٢٠.

«و برایشان‌ میان‌ آیندگان» یعنی‌: میان‌ امت‌های‌ واپسین‌ «نام‌ نیک» و ثنا و صفت‌ ستوده‌ «به‌ جای‌ گذاشتیم» که‌ تا جهان‌ باقی‌ است‌، از ایشان‌ به‌ نیکی‌ یاد می‌شود.

«سلام‌ بر موسی‌ و هارون» یعنی‌: سلام‌ از سوی‌ ما و از سوی‌ فرشتگان‌ و انس‌ و جن‌ تا همیشه‌ ایام‌ بر ایشان‌ باد.

 

﴿إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٢١ إِنَّهُمَا مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٢٢.

«ما نیکوکاران‌ را چنین‌ پاداش‌ می‌دهیم‌ زیرا آن‌ دو از بندگان‌ مؤمن‌ ما بودند» تفسیر نظیر این‌ دو آیه‌ در همین‌ سوره‌ گذشت‌.

﴿وَإِنَّ إِلۡیَاسَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ١٢٣.

«و به‌ راستی‌ الیاس‌ از پیامبران‌ بود» الیاس‌  علیه السلام  پیامبری‌ از پیامبران‌ بنی‌اسرائیل ‌است‌. ابن‌کثیر درباره‌ وی‌ دو رأی‌ را نقل‌ می‌کند: «اول‌ این‌که‌ او همان ‌ادریس‌  علیه السلام  است‌. دوم‌ این‌که‌ او الیاس‌ فرزند نسی‌ فرزند فنحاص‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  او را بعد از حزقیل‌ نبی‌  علیه السلام  در میان‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ نبوت‌ برانگیخت ‌آن‌گاه‌ که‌ آنان‌ بتی‌ به‌نام‌ «بعل‌» را به‌ پرستش‌ گرفته‌ بودند و الیاس‌ آنان‌ را به‌سوی‌ توحید حق‌ تعالی‌ فراخواند و از پرستش‌ ماسوای‌ آن‌ نهی‌ کرد».

﴿إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَلَا تَتَّقُونَ١٢٤.

«آن‌گاه‌ که‌ به‌ قوم‌ خود گفت‌: آیا پرهیزگاری‌ نمی‌کنید؟» یعنی‌: آیا از خدای‌  عزوجل ‌ پروا نمی‌دارید تا فقط او را به‌ پرستش‌ گرفته‌ و از منهیاتش‌ ـ مانند شرک‌ و معاصی‌ ـ دست‌ بردارید.

﴿أَتَدۡعُونَ بَعۡلٗا وَتَذَرُونَ أَحۡسَنَ ٱلۡخَٰلِقِینَ١٢٥.

«آیا بعل‌ را می‌پرستید؟» بعل‌ نام‌ بتی‌ است‌ که‌ مردم‌ شام‌ در عصر الیاس‌  علیه السلام  آن‌را می‌پرستیدند و سپس‌ پرستش‌ آن‌ به‌ میان‌ بنی‌اسرائیل‌ نیز سرایت‌ کرد. به‌قولی‌: «بعل‌» به‌معنای‌ پروردگار است‌. یعنی‌: آیا بتی‌ را به‌ پروردگاری‌ گرفته‌ و آن‌ را می‌پرستید؟ و «بعلبک‌» در لبنان‌ منسوب‌ به‌ این‌ بت‌ می‌باشد «و بهترین‌ آفرینندگان ‌را وا می‌گذارید؟» یعنی‌: پرستش‌ خدای‌ متعالی‌ را وا می‌گذارید که‌ شما را آفرید و به‌ بهترین‌ شکل‌ و هیأت‌ صورت‌نگاریتان‌ کرد در حالی‌که‌ او بهترین‌ آفرینندگان‌ و بهترین‌ صورت‌نگاران‌ است‌؟.

﴿ٱللَّهَ رَبَّکُمۡ وَرَبَّ ءَابَآئِکُمُ ٱلۡأَوَّلِینَ١٢٦.

«الله را که‌ پروردگار شما و پروردگار پدران‌ نخستین‌ شماست‌ وامی‌گذارید؟» یعنی‌: فقط حق‌ تعالی‌ است‌ که‌ بعد از آن‌که‌ هم‌ شما و هم‌ اجدادتان‌ را از کتم‌ عدم‌ آفرید، شما را به‌ نعمت‌های خویش‌ می‌پروراند پس‌ فقط اوست‌ که‌ سزاوار پرستش‌ می‌باشد.

﴿فَکَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمۡ لَمُحۡضَرُونَ١٢٧.

«پس‌ او را دروغگو شمردند. قطعا آن‌ها احضار می‌شوند» یعنی‌: آن‌ها به‌سبب ‌دروغگو شمردن‌ الیاس‌  علیه السلام ، قطعا در عذاب‌ احضار می‌شوند.

﴿إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِینَ١٢٨.

«جز بندگان‌ مخلص‌ خداوند» یعنی‌: فقط کسانی‌ از قوم‌ الیاس‌  علیه السلام  از عذاب ‌می‌رهند که‌ به‌ حق‌ تعالی‌ مؤمن‌ بوده‌ و عبودیت‌ و پرستش‌ را تنها برای‌ او خالص ‌ساخته‌ باشند.

﴿وَتَرَکۡنَا عَلَیۡهِ فِی ٱلۡأٓخِرِینَ١٢٩ سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِلۡ یَاسِینَ١٣٠.

«و برای‌ او در میان‌ آیندگان‌ نام‌ نیک‌ به‌جای‌ گذاشتیم» یعنی‌: برای‌ الیاس‌  علیه السلام  در میان‌ أمت‌های‌ بعد از وی‌، نام‌ و آوازه‌ نیک‌ باقی‌ گذاشتیم‌.

﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِلۡ یَاسِینَ١٣٠.

مراد از «الیاسین» الیاس‌ است‌ و «یا» و «نون‌» به‌ آن‌ اضافه‌ شده‌ است‌، چراکه‌ اسمی‌ اعجمی‌ است‌. و نظیر آن‌ است‌: طور «سینا» و طور «سینین‌». در قرائت‌ دیگری‌ آمده‌ است‌: «سلام علی آل یاسین» یعنی‌: سلام‌ بر او و بر اهل‌ دینش‌ که‌ به‌ پیام‌ حقش‌ ایمان‌ آوردند.

﴿إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٣١ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٣٢.

«هرآینه‌ ما نیکوکاران‌ را این‌ گونه‌ پاداش‌ می‌دهیم‌ زیرا او از بندگان‌ با ایمان‌ ما بود» تفسیر نظیر این‌ دو آیه‌ نیز گذشت‌.

﴿وَإِنَّ لُوطٗا لَّمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ١٣٣.

«و در حقیقت‌ لوط از پیامبران‌ بود» او لوط فرزند هاران‌ (برادر ابراهیم‌  علیه السلام ) فرزند تارخ‌ بود که‌ به‌ ابراهیم‌  علیه السلام  ایمان‌ آورد و خداوند عزوجل  او را به‌سوی‌ اهالی‌ شهر «سدوم‌» به‌ پیامبری‌ فرستاد.

﴿إِذۡ نَجَّیۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ أَجۡمَعِینَ١٣٤ إِلَّا عَجُوزٗا فِی ٱلۡغَٰبِرِینَ١٣٥.

«آن‌گاه‌ که‌ او و خانواده‌اش‌ را همگی‌ نجات‌ دادیم‌، جز پیرزنی‌ که‌ از باقی‌ماندگان ‌بود» در عذاب‌ و او همسر لوط  علیه السلام  بود.

﴿ثُمَّ دَمَّرۡنَا ٱلۡأٓخَرِینَ١٣٦.

«سپس‌ دیگران‌ را هلاک‌ ساختیم» یعنی‌: باقی‌ماندگان‌ از قومش‌ را که‌ به‌ او ایمان ‌نیاورده‌ بودند، با عذاب‌ خویش‌ نابود ساختیم‌.

﴿وَإِنَّکُمۡ لَتَمُرُّونَ عَلَیۡهِم مُّصۡبِحِینَ١٣٧.

«و در حقیقت‌ شما بر آنان‌ بامدادان‌ گذر می‌کنید» مخاطب‌ این‌ آیه‌ مردم‌ مکه‌اند. یعنی‌: ای‌ مردم‌ مکه‌! شما بامدادان‌ بر منازل‌ کسانی‌ که‌ آثار عذاب‌ در آن‌ها موجود است‌، در سفرهای‌ خویش‌ به‌سوی‌ شام‌ گذر می‌کنید؟ زیرا شهر «سدوم‌» بر سر راهشان‌ به‌سوی‌ شام‌ قرار داشت‌.

﴿وَبِٱلَّیۡلِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ١٣٨.

«و شامگاهان‌ نیز» بر منازلشان‌ گذر می‌کنید ؛ در هنگام‌ رفت‌وآمدتان‌ به‌سوی ‌شام‌ «پس‌ آیا تعقل‌ نمی‌کنید؟» در آنچه‌ که‌ در دیارشان‌ از آثار عذاب‌ الهی‌ می‌بینید تا از سرنوشتی‌ همانند سرنوشت‌ آنان‌ بیمناک‌ باشید؟.

ابن‌کثیر می‌گوید: «خدای‌  عزوجل ‌ شهرشان‌ را به‌ دریاچه‌ گندیده‌ و متعفنی ‌تبدیل‌ کرد که‌ منظری‌ بس‌ زشت‌ و آبی‌ بس‌ بدبو و بدمزه‌ دارد، که‌ این‌ دریاچه‌، به‌نام‌ «بحیره‌ لوط» مشهور است‌ و نزدیک‌ شرق‌ اردن‌ قراردارد». نسفی‌ می‌گوید: «داستان‌ لوط و یونس‌ به‌ سلام‌گفتن‌ بر آن‌ها ختم‌ نشد زیرا خداوند عزوجل  در آخر سوره‌ بر همه‌ پیامبران‌  علیهم السلام  سلام‌ فرستاده‌ است‌ پس‌ به‌ آن‌ اکتفا گردید».

﴿وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ١٣٩.

این‌ ششمین‌ و آخرین‌ داستان‌ در این‌ سوره‌ است‌: «و در حقیقت‌ یونس‌ از زمره ‌پیامبران‌ بود» یونس‌: همان‌ ذوالنون‌ فرزند متی‌ است‌. او ظاهرا از پیامبران ‌بنی‌اسرائیل‌ بود که‌ خداوند عزوجل  او را به‌سوی‌ شهری‌ بزرگ‌ فرستاد تا آنان‌ را به‌سوی ‌حق‌ فراخواند و آنان‌ اهالی‌ شهر «نینوی‌» از سرزمین‌ «موصل‌» بودند.

مفسران‌ می‌گویند: «یونس‌  علیه السلام  به‌ قومش‌ عذاب‌ الهی‌ را وعده‌ داده‌ بود و چون ‌عذاب‌ از آنان‌ به‌ تأخیر افتاد، بی‌اذن‌ پروردگارش‌ از میانشان‌ بیرون‌ شد و مانند غلامی‌ که‌ از مولایش‌ گریخته‌ باشد، قصد سفر دریا کرده‌ و سوار کشتی‌ گردید، بدین‌ جهت‌، در آیه‌ بعدی‌ به‌ «گریزنده‌» موصوف‌ گشت‌.

 

 

﴿إِذۡ أَبَقَ إِلَى ٱلۡفُلۡکِ ٱلۡمَشۡحُونِ١٤٠.

«آن‌گاه‌ که‌ به‌سوی‌ کشتی‌ گرانبار بگریخت» اصل‌ اباق‌: گریختن‌ غلام‌ از نزد مولای‌ خویش‌ است‌ و چون‌ گریختن‌ او از قومش‌ بی ‌اذن‌ پروردگار بود، به‌ این ‌وصف‌ موصوف‌ شد.

﴿فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ ٱلۡمُدۡحَضِینَ١٤١.

«پس‌ باهم‌ قرعه‌ انداختند» یعنی‌: سرنشینان‌ کشتی‌ میان‌ همدیگر قرعه‌ انداختند تا از بیم‌ غرق ‌شدن‌ کشتی‌ به‌سبب‌ گرانباری‌، برخی‌ از آنان‌ خود را به‌ دریا افگنند و کشتی‌ سبک‌ گردد «و او از مغلوبان‌ شد» یعنی‌: یونس‌  علیه السلام  در قرعه‌کشی‌ مغلوب ‌شد و بنابراین‌، او را به‌ دریا انداختند.

﴿فَٱلۡتَقَمَهُ ٱلۡحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٞ١٤٢.

«پس‌ او را ماهی» نهنگ‌ «فرو بلعید و او درخور ملامت‌ بود» یعنی‌: کاری‌ کرده ‌بود که‌ موجب‌ سرزنش‌ و ملامت‌ بود زیرا بی‌اذن‌ پروردگارش‌ به‌سوی‌ دریا رفت‌ و سوار کشتی‌ شد. آری‌! چون‌ خود را در آب‌ انداخت‌، ماهی‌ او را فروبلعید.

﴿فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِینَ١٤٣ لَلَبِثَ فِی بَطۡنِهِۦٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ١٤٤.

«پس‌ اگر او از زمره‌ تسبیح‌گویان‌ نبود» یعنی‌: اگر یونس‌  علیه السلام  از ذکر کنندگان ‌خدا عزوجل  یا از نمازگزاران‌ برای‌ وی‌ نبود، یا از تسبیح‌گویان‌ برایش‌ در شکم‌ ماهی‌ نبود؛ با این‌ دعایش‌: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ [الأنبیاء: 87]. «قطعا در شکم‌ آن‌ ماهی‌ تا روزی‌ که‌ مردم‌ برانگیخته‌ شوند، باقی‌ می‌ماند» یعنی‌: قطعا شکم ‌ماهی‌ تا روز قیامت‌ گور وی‌ می‌شد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «دعای‌ ذوالنون ‌در شکم‌ ماهی‌ ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ بود، هرگز هیچ‌ مسلمانی‌ به‌ آن‌ در امری‌ دعا نمی‌کند، جز این‌که‌ دعایش‌ مورد اجابت‌ قرار می‌گیرد».

﴿فَنَبَذۡنَٰهُ بِٱلۡعَرَآءِ وَهُوَ سَقِیمٞ١٤٥.

«پس‌ او را به‌ کرانه‌ بی‌گیاه‌ افگندیم» عراء: مکانی‌ خالی‌ از بنا و گیاه‌ است‌. به‌ قولی‌: او بر کرانه‌ دجله‌ و به‌قولی ‌دیگر: بر کرانه‌ سرزمین‌ یمن‌ افگنده‌ شد و خدا عزوجل  داناتر است‌ «در حالی‌که‌ بیمار بود» خداوند متعال‌ به‌ ماهی‌ فرمان‌ داد پس‌ ماهی‌ او را در حالی‌ از دهانش‌ به‌ ساحل‌ افگند و از شکمش‌ به‌ بیرون‌ پرتاب‌ کرد که‌ او بر اثر فشار بلعیدن‌ ماهی‌، بیمار بود و پوست‌ بدنش‌ از میان‌ رفته‌ بود. ابن‌ مسعود رضی الله عنه  می‌گوید: «او چون‌ جوجه‌ بی‌پری‌ گشته‌ بود که‌ از تخم‌ بیرون‌ می‌آید». سدی ‌می‌گوید: «او چون‌ نوزادی‌ که‌ تازه‌ متولد می‌شود، از شکم‌ ماهی‌ بیرون‌ آمد». در حدیث‌ شریف‌ مرفوع‌ به‌ روایت‌ انس‌بن‌ مالک‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که ‌رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «چون‌ به‌ یونس‌ پیامبر  علیه السلام  معلوم‌ شد که‌ خداوند عزوجل  را در شکم‌ ماهی‌ با این‌ کلمات‌ بخواند، این‌ دعای‌ او ناله‌کشان‌ به‌سوی‌ عرش‌ بالا رفت‌. فرشتگان‌ گفتند: پروردگارا! این‌ صدایی‌ است‌ ضعیف‌ و شناخته‌شده‌ از دیاری ‌دوردست‌ و ناشناخته‌. خداوند عزوجل  فرمود: آیا صاحب‌ این‌ صدا را نمی‌شناسید؟ گفتند: پروردگارا! او کیست‌؟ خدای‌  عزوجل ‌ فرمود: بنده‌ام‌ یونس‌ است‌. گفتند: بنده‌ات‌ یونسی‌ که‌ هنوز هم‌ برای‌ او عمل‌ پذیرفته ‌شده‌ و دعای‌ مستجاب‌ به‌ آسمان ‌برداشته‌ می‌شود؟! پروردگارا! آیا بر وی‌ به‌ سبب‌ آنچه‌ که‌ در آسوده‌حالی‌ انجام ‌می‌داد، رحم‌ نمی‌کنی‌ تا در هنگام‌ گرفتاری‌ وی‌ به‌ چنگال‌ بلا، نجاتش‌ دهی‌؟ خداوند عزوجل  فرمود: چرا؛ بر وی‌ رحم‌ می‌کنم‌. پس‌ ماهی‌ را فرمان‌ داد و ماهی‌ او را به‌ کرانه‌ بی‌گیاه‌ افگند».

﴿وَأَنۢبَتۡنَا عَلَیۡهِ شَجَرَةٗ مِّن یَقۡطِینٖ١٤٦.

«و بر بالای‌ سر او درختی‌ از نوع‌ کدوبن‌ رویانیدیم» تا بر سر وی‌ سایه‌ افگند و چنین‌ بود که‌ آرام‌ آرام‌ گوشت‌ بدن‌ یونس‌  علیه السلام  سخت‌ شد و موی‌ تنش‌ رویید. یقطین‌: درخت‌ کدو از گونه‌ای‌ به‌نام‌ «قرع‌» است‌. ابوهریره‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «خداوند عزوجل  برای‌ یونس‌ بزی‌ وحشی‌ را برگماشت‌ که‌ از خار و خاشاک‌ زمین ‌می‌خورد و هر صبح‌ و شام‌ نزد یونس‌ آمده‌ میان‌ هردو پای‌ خویش‌ را بر او می‌گشود و او را از شیر خویش‌ سیر و سیراب‌ می‌ساخت‌ تا آن‌که‌ پوست‌ تن‌ وی ‌رویید و حالش‌ بهبود یافت‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  کدو را دوست‌ داشتند و می‌فرمودند: «این‌ درخت‌ برادرم‌، یونس‌ است‌». ابن‌ کثیر می‌گوید: «فواید کدو بسیار است‌، از جمله‌:

 ـ سرعت‌ رویش‌ آن‌.

 ـ سایه ‌افگندن‌ برگهای‌ آن‌ به‌سبب‌ بزرگی‌ و طراوت‌ و نرمی‌ای‌ که‌ دارد.

 ـ این‌که‌ مگس‌ به‌ آن‌ نزدیک‌ نمی‌شود.

 ـ این‌که‌ میوه‌ آن‌ تغذیه‌ نیکو دارد.

 ـ این‌که‌ خام‌ و پخته‌ با مغز و پوست‌ خورده‌ می‌شود».

﴿وَأَرۡسَلۡنَٰهُ إِلَىٰ مِاْئَةِ أَلۡفٍ أَوۡ یَزِیدُونَ١٤٧.          

«و او را به‌سوی‌ صد هزار نفر یا بیشتر از آن» یعنی‌: بلکه‌ به‌ سوی‌ بیشتر از صدهزار نفر «فرستادیم» و آن‌ها قوم‌ یونس‌  علیه السلام  بودند که‌ او از نزدشان‌ به‌سوی‌ دریا گریخت‌ و بعد از گریختن‌ وی‌، همین‌ اتفاقی‌ برایش‌ افتاد که‌ خداوند متعال‌ در این ‌آیات‌ برای‌ ما حکایت‌ کرده‌ است‌ و قوم‌ وی‌ اهالی‌ نینوی‌ از سرزمین‌ موصل‌ بودند. پس‌ یونس‌  علیه السلام  قبل‌ از آن‌که‌ به‌سوی‌ دریا بگریزد و بعد از آن‌ نیز، فرستاده‌ پروردگار  عزوجل ‌ بود.

﴿فَ‍َٔامَنُواْ فَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِینٖ١٤٨.

«پس‌ ایمان‌ آوردند و تا چندی‌ برخوردارشان‌ کردیم» یعنی‌: بعد از آن‌که‌ قوم‌ یونس‌  علیه السلام  نشانه‌های‌ نبوت‌ وی‌ را مشاهده‌ کردند، به‌ او ایمان‌ آوردند و خدای‌  عزوجل ‌ هم‌ آنان‌ را در دنیا تا هنگام‌ به‌سر رسیدن‌ اجل‌ها و به‌نهایت ‌رسیدن ‌عمرهایشان‌، بهره‌مند گردانید.

﴿فَٱسۡتَفۡتِهِمۡ أَلِرَبِّکَ ٱلۡبَنَاتُ وَلَهُمُ ٱلۡبَنُونَ١٤٩.

«پس» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! «از مشرکان‌ جویا شو» و از آنان‌ بپرس‌ که‌: «آیا پروردگارت‌ را دختران‌ و خود آنان‌ را پسران‌ است‌؟» یعنی‌: بر فرض‌ این‌که‌ پندارشان‌ در انتساب‌ فرزند به‌ خدای‌ سبحان‌ درست‌ باشد، چگونه‌ آنان‌ جنس‌ ادنی‌ را ـ که ‌به‌ پندارشان‌ دخترانند ـ به‌ خدا عزوجل  و جنس‌ اعلی‌ و اولی‌ را ـ که‌ به‌ پندارشان ‌پسرانند ـ به‌ خود نسبت‌ می‌دهند؟ آیا این‌ منتهای‌ جهل‌ و حماقت‌ نیست‌؟.

﴿أَمۡ خَلَقۡنَا ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ إِنَٰثٗا وَهُمۡ شَٰهِدُونَ١٥٠.

سپس‌ خداوند عزوجل  از سخن‌ اول‌ به‌سوی‌ آنچه‌ که‌ شدیدتر از آن‌ است‌، برگشته‌ و می‌فرماید: «یا ما فرشتگان‌ را مادینه‌ آفریدیم‌ و آنان‌ شاهد بودند؟» یعنی‌: چگونه‌ فرشتگان‌ را مادینه‌ می‌پندارند در حالی‌که‌ آنان‌ در هنگامی‌ که‌ ما فرشتگان‌ را آفریدیم‌، حاضر نبوده‌اند؟ به‌ این‌ ترتیب‌، خدای‌ سبحان‌ به‌ بیان‌ این‌ حقیقت ‌می‌پردازد که‌ چنین‌ چیزی‌ جز از طریق‌ مشاهده‌ دانسته‌ نمی‌شود و آنان‌ شاهد آفرینش‌ فرشتگان‌ نبوده‌اند پس‌ نه‌ دلیلی‌ سماعی‌ بر قولشان‌ وجود دارد و نه‌ دلیلی ‌عقلی‌ تا در نتیجه‌، آن‌ها بتوانند دریافت‌ آن‌ را به‌ عقلهایشان‌ نسبت‌ دهند.

﴿أَلَآ إِنَّهُم مِّنۡ إِفۡکِهِمۡ لَیَقُولُونَ١٥١ وَلَدَ ٱللَّهُ وَإِنَّهُمۡ لَکَٰذِبُونَ١٥٢.

«هشدار که‌ اینان‌ از سر تهمت‌شان‌ قطعا خواهند گفت‌: خدا فرزند آورده‌! در حالی‌ که ‌آن‌ها قطعا دروغگویند» و این‌ سخن‌شان‌ فقط از سر دروغ‌ و افتراء سرزده‌ است‌، بی‌آن‌که‌ دلیل‌ و یا حتی‌ شبهه‌ دلیلی‌ بر این‌ سخنشان‌ وجود داشته‌ باشد پس‌ بی‌گمان ‌خداوند عزوجل  نه‌ فرزند آورده‌ و نه‌ از کسی‌ زاده‌ است‌.

﴿أَصۡطَفَى ٱلۡبَنَاتِ عَلَى ٱلۡبَنِینَ١٥٣ مَا لَکُمۡ کَیۡفَ تَحۡکُمُونَ١٥٤.

«آیا خدا دختران‌ را بر پسران‌ برگزیده‌ است‌؟ شما را چه‌ شده‌، چگونه‌ داوری ‌می‌کنید؟» یعنی‌: آیا او دختران‌ را بر پسران‌ برگزیده‌ و برتری‌ داده‌ است‌؟ با این‌که‌ پسران‌ بر طبق‌ داوری‌ها و باورهای‌ شما بهترین‌ دو جنس‌ هستند؟ پس‌ اگر برای ‌حق‌ تعالی‌ فرزندی‌ بود، قطعا می‌باید پسران‌ را برمی‌گزید زیرا او بر اعمال‌ آنچه‌ که‌ اراده‌ کند، قادر است‌ پس‌ این‌ پندار شما نادرست‌ است‌ و او از آنچه‌ می‌گویید، پاک‌ و منزه‌ می‌باشد.

﴿أَفَلَا تَذَکَّرُونَ١٥٥.

«آیا متذکر نمی‌شوید؟» یعنی‌: آیا در آنچه‌ گفتیم‌، تأمل‌ نمی‌کنید و نمی‌اندیشید تا بطلان‌ سخن‌ خویش‌ را دریابید؟.

﴿أَمۡ لَکُمۡ سُلۡطَٰنٞ مُّبِینٞ١٥٦ فَأۡتُواْ بِکِتَٰبِکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٥٧.

«یا حجتی‌ آشکار دارید» بر آنچه‌ که‌ می‌گویید؟ «پس‌ اگر راست‌ می‌گویید» در این‌ ادعای‌ خود «کتابتان‌ را بیاورید» یعنی‌: کتابی‌ نازل‌ شده‌ از آسمان‌ را بیاورید که‌ دربرگیرنده‌ چنین‌ حجتی‌ بوده‌ و این‌ حجت‌ را برای‌ شما ثابت‌ گرداند زیرا آنچه‌ می‌گویید، نمی‌تواند تکیه‌گاه‌ عقلی‌ داشته‌ باشد بلکه‌ عقل‌ به‌طور کلی‌ آن‌ را جایز نمی‌داند.

﴿وَجَعَلُواْ بَیۡنَهُۥ وَبَیۡنَ ٱلۡجِنَّةِ نَسَبٗاۚ وَلَقَدۡ عَلِمَتِ ٱلۡجِنَّةُ إِنَّهُمۡ لَمُحۡضَرُونَ١٥٨.

«و میان‌ خدا و جنیان‌ پیوندی‌ انگاشتند» جنه‌: جنیانند. مجاهد گفته‌ است‌: «آنان ‌شاخه‌ای‌ از شاخه‌های‌ فرشتگانند که‌ برایشان‌ (جنه) گفته‌ می‌شود». قتاده‌ و کلبی‌ گفته‌اند: «یهودیان‌ ـ که‌ خدای‌ سبحان‌ لعنت‌شان‌ کند ـ گفتند: خداوند با جنیان ‌پیوند خویشاوندی‌ برقرار کرده‌ است‌ و فرشتگان‌ از فرزندان‌ این‌ خویشاوندی‌اند». به ‌قولی‌: این‌ سخن‌ قبایل‌ کنانه‌ و خزاعه‌ بود که‌ گفتند: خداوند از اشراف‌ جن ‌خواستگاری‌ کرد و آنان‌ از دختران‌ سرآمد و شریف‌ خود به‌ او تزویج‌ کردند پس ‌فرشتگان‌ دختران‌ خدا از نسل‌ دختران‌ اشراف‌ جن‌اند». برتر است‌ خدای‌ سبحان‌ ازآنچه‌ می‌گویند.

«و حال‌ آن‌که‌ جنیان‌ به ‌خوبی‌ دانسته‌اند که‌ خودشان‌ احضار خواهند شد» یعنی‌: جنیان‌ دانسته‌اند که‌ کفار گوینده‌ این‌ سخن‌، در دوزخ‌ احضار شده‌ و در آن‌ به‌سبب ‌دروغ‌ و افترای‌ خویش‌ عذاب‌ می‌شوند. همچنین‌ احتمال‌ دارد که‌ معنی‌ این‌ باشد: جنیان‌ می‌دانند که‌ خداوند عزوجل  خود آنان‌ را به‌زودی‌ برای‌ حساب‌ حاضر می‌کند، در حالی‌ که‌ اگر در میان‌ او و آنان‌ پیوندی‌ از پیوندها وجود می‌داشت‌، هرگز آنان‌ را برای‌ این‌ کار احضار نمی‌کرد.

﴿سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ١٥٩.

«خدا منزه‌ است‌ از آنچه‌ در وصف‌ می‌آورند» به ‌دروغ‌ و بهتان‌؛ از نسبت ‌دادن‌ فرزند برای‌ او.

﴿إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِینَ١٦٠.

«به‌ استثنای‌ بندگان‌ مخلص‌ خداوند» یعنی‌: لیکن‌ بندگان‌ مخلص‌ خداوند عزوجل  از این‌که‌ او را به‌ چیزی‌ از اوصاف‌ ناشایست‌ وصف‌ نمایند، بیزار و برکنارند بلکه‌ بیان‌ مخلصان‌ مطابق‌ واقع‌ است‌.

﴿فَإِنَّکُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ١٦١ مَآ أَنتُمۡ عَلَیۡهِ بِفَٰتِنِینَ١٦٢ إِلَّا مَنۡ هُوَ صَالِ ٱلۡجَحِیمِ١٦٣.

«در حقیقت‌ شما» ای‌ کافران‌ «و آنچه‌ که‌ می‌پرستید» از بتان‌ به‌جای‌ خداوند عزوجل  (بر ضد او) هیچ‌کس‌ را «گمراه‌گر نیستید مگر کسی‌ را که‌ به‌ دوزخ‌ در آمدنی ‌است» یعنی‌: جز کسی‌ را که‌ در علم‌ الهی‌ رفته‌ و او برای‌ وی‌ مقدر کرده‌ است‌ که‌ به‌ جهنم‌ واردش‌ کند و آنان‌ کسانی‌اند که‌ بر کفر خود پای‌ می‌فشارند.

﴿وَمَا مِنَّآ إِلَّا لَهُۥ مَقَامٞ مَّعۡلُومٞ١٦٤.

«و هیچ‌ یک‌ از ما فرشتگان‌ نیست‌ جز این‌که‌ برای‌ او مقامی‌ معین‌ است» این‌ بیان ‌خداوند عزوجل  در حکایت‌ از سخن‌ فرشتگان‌ است‌. یعنی‌: فرشتگان‌ می‌گویند: هیچ ‌فرشته‌ای‌ از ما نیست‌ جز این‌که‌ در آسمآن‌ها برای‌ پرستش‌ خدای‌ سبحان‌ جایی ‌معلوم‌ و معین‌ دارد. این‌ اعتراف‌ فرشتگان‌ به‌ عبودیت‌ در پیشگاه‌ خدای‌ سبحان‌، برای‌ رد پندارهای‌ پرستشگران‌ خویش‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «هیچ ‌جایی‌ در آسمان‌ دنیا نیست‌ جز این‌که‌ بر آن‌ فرشته‌ای‌ در حال‌ سجده‌، یا قیام‌ قرار دارد».

﴿وَإِنَّا لَنَحۡنُ ٱلصَّآفُّونَ١٦٥.

«و در حقیقت‌ ما صف‌ بسته‌ایم» در نماز و انجام‌ طاعت‌ و در پایگاههای ‌خدمت‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ یاران‌ خویش‌ دستور دادند تا ایشان‌ نیز همچنان‌ که‌ فرشتگان‌ نزد پروردگارشان‌ صف‌ می‌بندند، در نماز صف‌ ببندند. اصحاب‌ گفتند: فرشتگان‌ نزد پروردگارشان‌ چگونه‌ صف‌ می‌بندند؟ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: آن‌ها صفوف‌ مقدم‌ را کامل‌ کرده‌ و در صف‌ به‌هم‌ فشرده‌ می‌ایستند». پس‌ صفوف‌ فرشتگان‌ در آسمان‌، همانند صفوف‌ اهل‌ دنیا در زمین ‌است‌. ابن‌کثیر روایت‌ کرده‌ است‌: «وقتی‌ نماز برپا می‌شد، عمر رضی الله عنه  در محراب ‌روی‌ به‌سوی‌ مردم‌ می‌ایستاد و می‌گفت‌: صفهای‌ خود را برپا دارید! برابر بایستید! زیرا خداوند متعال‌ برای‌ شما هدایتی‌ همچون‌ هدایت‌ فرشتگان‌ را می‌خواهد. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ می‌کرد: ﴿وَإِنَّا لَنَحۡنُ ٱلصَّآفُّونَ١٦٥. سپس‌ می‌فرمود: ای ‌فلان‌! عقب‌ برو. ای‌ فلان‌! جلو بیا. بدین‌ گونه‌ یکایک‌ نمازگزاران‌ را می‌پایید تا برابر بایستند آن‌گاه‌ جلو می‌رفت‌ و تکبیر تحریمه‌ می‌گفت‌».

ابن‌ابی‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ از یزیدبن‌ابی‌مالک‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت‌: تا این‌ آیه‌ نازل‌ نشده‌ بود، مردم‌ به‌طور پراکنده‌ و از هم‌ گسسته‌ نماز می‌گزاردند پس‌ چون‌ خداوند عزوجل  آیه‌: ﴿وَإِنَّا لَنَحۡنُ ٱلصَّآفُّونَ١٦٥  را نازل‌ کرد، رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آنان‌ دستور دادند که‌ صف‌ ببندند».

﴿وَإِنَّا لَنَحۡنُ ٱلۡمُسَبِّحُونَ١٦٦.

فرشتگان‌ در ادامه‌ می‌گویند: «و ماییم‌ که‌ خود تسبیح‌ گویانیم» در نماز و در غیر آن‌. مراد این‌ است‌ که‌ فرشتگان‌ بر این‌ اوصاف‌ قرار دارند، اوصافی‌ که‌ گویای‌ عبادت‌ و تذلل‌ آن‌ها برای‌ خدای‌ سبحان‌ است‌، نه‌ چنان‌ که‌ کفار ایشان‌ را وصف‌ می‌کنند. «تعالی‌ الله‌ عما یقولون‌» خدای‌ سبحان‌ از آنچه‌ می‌گویند منزه‌ و برتر است‌.

﴿وَإِن کَانُواْ لَیَقُولُونَ١٦٧ لَوۡ أَنَّ عِندَنَا ذِکۡرٗا مِّنَ ٱلۡأَوَّلِینَ١٦٨ لَکُنَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِینَ١٦٩.

«و مشرکان‌ به‌ تأکید می‌گفتند» یعنی‌: مشرکان‌ چون‌ قبل‌ از بعثت‌ محمدی‌ به‌ جهل‌ و نادانی‌ سرزنش‌ می‌شدند، مؤکدا می‌گفتند: «اگر ذکری‌ از پیشینیان‌ نزد ما بود» یعنی‌: اگر کتابی‌ از کتاب‌های پیشینیان‌ چون‌ تورات‌ و انجیل‌ بر ما نازل‌ می‌شد «بی‌شک‌ از بندگان‌ اخلاص‌یافته‌ خداوند می‌شدیم» یعنی‌: بی‌گمان‌ پرستشمان‌ را برای‌ او خالص‌ ساخته‌ و به‌ او کفر نمی‌ورزیدیم‌.

﴿فَکَفَرُواْ بِهِۦۖ فَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَ١٧٠.

«ولی» وقتی‌ حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است به‌ آن‌ها کتاب‌ را آورد؛ «به‌ آن‌ کافر شدند پس ‌به‌زودی‌ خواهند دانست» عاقبت‌ و فرجان‌ شوم‌ کفر خود را.

﴿وَلَقَدۡ سَبَقَتۡ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا ٱلۡمُرۡسَلِینَ١٧١ إِنَّهُمۡ لَهُمُ ٱلۡمَنصُورُونَ١٧٢ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ١٧٣.

«و قطعا کلمه‌ ما» در لوح‌ محفوظ «در حق‌ بندگان‌ به‌ رسالت‌ فرستاده‌ ما از پیش‌ صادر شده‌ است» مراد از کلمه‌: کامیابی‌ و پیروزی‌ای‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  به‌ آنان ‌علیه‌ کفار وعده‌ داده‌ است‌ چنان‌که‌ خود در تفسیر آن‌ می‌فرماید: «که‌ ایشان‌ حتما نصرت‌ یافتگانند» در دنیا و آخرت‌ «و هرآینه‌ لشکر ما، آنان‌ پیروزند» زیرا فرجام‌کار از آن‌ ایشان‌ است‌. پس‌ این‌ است‌ همان‌ «کلمه‌» یا وعده‌ای‌ که‌ در آیه‌ (171)ذکر شد. «لشکر خدا عزوجل » حزب‌ وی‌، یعنی‌ پیامبران‌  علیهم السلام  و پیروان‌شان‌ می‌باشند.

آری‌! وعده‌ حق‌ تعالی‌ به‌ پیروزی‌ و غلبه‌ مؤمنان‌ قطعا محقق‌ می‌شود زیرا پدیده‌ غالب‌ در هر معرکه‌ و هر سنگری‌، پیروزی‌ لشکر خدا عزوجل  بر دشمنان‌شان‌ است‌ و این‌ حقیقت‌ مسلم‌ است‌ که‌ در هر حال‌ و در هر رزمگاهی‌، عاقبت‌ و فرجام‌ نیک‌ از آن‌ لشکر حق‌ می‌باشد و اگر هم‌ شکست‌ و فتوری‌ مقطعی‌ در کارشان‌ روی‌ دهد، این ‌یک‌ امر گذراست‌ چنان‌که‌ خدای‌ سبحان‌ می‌فرماید: (و العاقبه للمتقین‌: وسرانجام‌ کار از آن‌ تقواپیشه‌گان‌ است).

﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ حِینٖ١٧٤.

«و» هرگاه‌ کار این‌چنین‌ است‌ پس‌ «از آنان» یعنی‌: از کفار «تا مدتی» یعنی‌: تا مدتی‌ که‌ نزد خدای‌ سبحان‌ معلوم‌ است‌ «روی‌ برتاب» آن‌ مدت‌ عبارت‌ است ‌از: مدت‌ دست‌ نگه‌ داشتن‌ و خودداری‌ات‌ از جنگ‌ با آنان‌ تا آن‌گاه‌ که‌ تو را به ‌جنگ‌ مسلحانه‌ فرمان‌ دهیم‌ و آن‌ زمان‌ است‌ که‌ پیروزی‌ات‌ قطعی‌ است‌. که‌ به‌ حمدالله این‌ پیروزی‌، در بدر و فتح‌ مکه‌ تحقق‌ یافت‌.

﴿وَأَبۡصِرۡهُمۡ فَسَوۡفَ یُبۡصِرُونَ١٧٥.

«و آنان‌ را بنگر» وقتی‌ که‌ عذاب‌ و مجازات‌ ما بر آنان‌ فرود می‌آید ؛ با کشتن‌ و اسیر ساختنشان‌ «که‌ زودا بنگرند» اما در هنگامی‌ که‌ نگریستن‌ هیچ‌ سودی‌ به ‌حالشان‌ ندارد.

﴿أَفَبِعَذَابِنَا یَسۡتَعۡجِلُونَ١٧٦.

«آیا عذاب‌ ما را شتابزده‌ خواستارند» قبل‌ از فرارسیدن‌ وقت‌ آن‌؟ آری‌! مشرکان ‌از فرط ناباوری‌ و تکذیب‌شان‌ به‌ رسالت‌ حق‌ و معاد می‌گفتند: این‌ عذاب‌ ما کی‌ خواهد بود؟

جویبر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ از ابن‌ عباس رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: مشرکان ‌گفتند: ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! به‌ ما آن‌ عذابی‌ را که‌ از آن‌ بیم‌مان‌ می‌دهی‌ بنمایان‌ و شتابان ‌آن‌ را برای‌ ما بیاور! پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد. این‌ روایت‌ ـ بر شرط بخاری‌ و مسلم‌ ـ صحیح‌ است‌.

﴿فَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتِهِمۡ فَسَآءَ صَبَاحُ ٱلۡمُنذَرِینَ١٧٧.

«پس‌ چون‌ به‌ ساحه‌ آنان‌ فرود آید» به‌ قولی‌: مراد فرود آمدن‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ ساحه‌ و دیار مشرکان‌ در روز فتح‌ مکه‌ است‌ «بامداد بیم‌یافتگان‌ چه‌ بد است‌!» یعنی‌: در آن‌ هنگام‌، بامداد کسانی‌ که‌ به‌ عذاب‌ بیم‌ داده‌ شده‌اند، چه‌ بد است‌!. صباح‌: در نزد اعراب‌، عبارت‌ است‌ از هجومی‌ که‌ در هنگام‌ بامداد انجام‌ می‌گیرد.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بامدادان‌ به‌ خیبر حمله‌ بردند و چون‌ یهودیان‌ با بیل‌ها و تبرهای‌ خود بیرون‌ آمدند تا بر سر کارهای‌ خویش‌ بروند، بناگاه‌ با لشکر اسلام‌ روبرو شدند پس‌ سراسیمه‌ بازگشتند درحالی‌که‌ می‌گفتند: محمد است‌ به‌ خدا! محمد و لشکر...! و رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «الله‌ أکبر، خربت‌ خیبر، إنا إذا نزلنا بساحة‌ قوم‌ فساء صباح‌ المنذرین‌». «الله اکبر، خراب‌ شد خیبر، ما چون‌ به‌ ساحه‌ قومی‌ فرود آییم‌، بامداد بیم‌یافتگان‌ چه‌ بد است‌!».

﴿وَتَوَلَّ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ حِینٖ١٧٨ وَأَبۡصِرۡ فَسَوۡفَ یُبۡصِرُونَ١٧٩.

«و از آنان‌ تا مدتی» دیگر که‌ نزد خدای‌ سبحان‌ معلوم‌ است‌ «روی‌ برتاب‌ و بنگر که‌ آنان‌ نیز خواهند نگریست» عاقبت‌ کفر خویش‌ را.

حق‌ تعالی‌ این‌ دو آیه‌ را برای‌ تأکید تکرار نمود. مراد از آیه‌ سابق‌ (174)، انتظار کشیدن‌ تا هنگام‌ روی‌ دادن‌ عذاب‌ دنیا بر کافران‌ است‌ اما مراد از این‌ آیه‌، وقت‌ وقوع‌ عذاب‌ آخرت‌ می‌باشد.

﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّکَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ١٨٠.

«منزه‌ است‌ پروردگارت‌، پروردگار عزت» و غلبه‌ «از آنچه‌ این‌ گروه‌ وصف ‌می‌کنند» در نسبت‌ دادن‌ زن‌ و فرزند و شریک‌ به‌ وی‌. پس‌ مراد، تنزیه‌ حق‌ تعالی‌ از هر صفتی‌ است‌ که‌ مشرکان‌ او را به‌ آن‌ وصف‌ می‌کنند؛ از آنچه‌ که‌ به‌ حضرتش ‌سزاوار نیست‌.

﴿وَسَلَٰمٌ عَلَى ٱلۡمُرۡسَلِینَ١٨١.

«و سلام‌ بر پیامبران‌ باد» یعنی‌: ایمنی‌ و سلامتی‌ از ناخوشی‌ها و ناملایمات‌ برایشان‌ باد! در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «چون‌ بر من‌ سلام‌ می‌فرستادید، بر پیامبران ‌دیگر نیز سلام‌ بفرستید».

﴿وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٨٢.

«و ستایش‌ ویژه‌ خداوند، پروردگار عالمیان‌ است» هم‌ در آغاز و هم‌ در انجام‌، در برابر این‌ نعمت‌ که‌ پیامبرانش‌ را به‌سوی‌ انسآن‌ها مژده‌آور و بیم‌دهنده‌ فرستاده‌ است‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: سپاس‌ مخصوص‌ خداوند عزوجل  است‌ در برابر این‌که ‌مشرکان‌ را نابود و پیامبران‌  علیهم السلام  را پیروز ساخته‌ است‌ و نیز سپاس‌ او راست‌ دربرابر همه‌ نعمتهایی‌ که‌ بر کل‌ خلق‌ خویش‌ ارزانی‌ داشته‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌حضرت‌ علی رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «هر کس‌ به‌ این‌ شادمان ‌می‌شود که‌ برایش‌ در روز قیامت‌ پیمآن‌های‌ تمام‌تر از مزدش‌ پیمانه‌ شود، باید در آخر مجلس‌ خود ـ هنگامی‌ که‌ می‌خواهد برخیزد ـ بگوید: ﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّکَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ١٨٠ وَسَلَٰمٌ عَلَى ٱلۡمُرۡسَلِینَ١٨١ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٨٢ [الصافات: 180-182]. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌: کفاره‌ مجلس‌ این‌ دعاء است‌: «سبحانک‌ اللهم‌ وبحمدک ‌لا إله‌ إلا أنت‌ أستغفرک‌ وأتوب‌ إلیک‌». «بار الها! تو پاک‌ و منزهی‌، سپاس‌ تو را، جز تو خدایی‌ نیست‌، از تو آمرزش‌ می‌خواهم‌ و به‌سوی‌ تو با توبه‌ بازمی‌گردم‌»[1].




[1]- ابن ‌کثیر می‌گوید: «حمد و منت‌ خدای‌ را که‌ در آداب‌ کفاره‌ مجلس‌ جزوه‌ جداگانه‌ای‌ نیز ترتیب‌کرده‌ام‌». پس‌ به‌ جزوه‌ وی‌ مراجعه‌ کنید.

تفسیر سوره‌ ص

سوره‌ ص

مکی‌ است‌ و دارای‌ (88) آیه‌ است‌.

﴿صٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ذِی ٱلذِّکۡرِ١.

خوانده‌ می‌شود: «صاد» به‌ سکون‌ دال‌ و فتح‌ یا کسر آن‌، بدون‌ تنوین‌ یا با تنوین‌. و قرائت‌ آن‌ به‌ کسر بدون‌ تنوین‌ ضعیف‌ است‌. این‌ حرف‌ از حروف‌ مقطعه ‌است‌ و این‌ حرف‌ و امثال‌ آن‌ از حروف‌ مقطعه‌ ابتدای‌ سوره‌ها، از رموزی‌ است ‌که‌ خداوند متعال‌ علم‌ آن‌ها را به‌ خودش‌ اختصاص‌ داده‌ است‌.

«سوگند به‌ قرآن‌ دارای‌ ذکر» سوگند خوردن‌ خداوند عزوجل  به‌ قرآن‌ در اینجا، برای ‌توجه ‌دادن‌ به‌ شرف‌ قدر و برتری‌ جایگاه‌ و منزلت‌ آن‌ است‌. ذی‌ الذکر: یعنی‌ قرآن‌، مشتمل‌ بر ذکری‌ است‌ که‌ در آن‌ بیان‌ هر چیز است‌. به‌قولی‌ معنای‌ آن‌ این ‌است‌: قسم‌ به‌ قرآن‌ دارای‌ شرف‌. مفسران‌ در این‌که‌ جواب‌ قسم‌ چیست‌؟ اختلاف ‌نظر دارند ؛ قتاده‌ می‌گوید: جواب‌ آن‌، آیه‌ بعد، یعنی‌: ﴿بَلِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ [ص: 2] است‌. ابن‌ جریر نیز این‌ قول‌ را برگزیده‌ است‌. به‌قولی‌ دیگر: جواب‌ قسم‌، مضمونی‌ است‌ که‌ سیاق‌ کل‌ این‌ سوره‌ متضمن‌ آن‌ می‌باشد.

﴿بَلِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فِی عِزَّةٖ وَشِقَاقٖ٢.

«بلکه‌ کافران‌ در سرکشی‌ و ستیزه‌جویی‌ هستند» گویی‌ فرمود: قطعا در قرآن‌ هیچ ‌شکی‌ نیست‌ و این‌که‌ کافران‌ آن‌ را نمی‌پذیرند، موجب‌ شک‌ و شبهه‌ در آن ‌نمی‌باشد زیرا آن‌ها در تکبر و سرکشی‌ و مخالفت‌ و ستیزه‌جویی‌ قرار دارند و دلیل ‌عدم‌ پذیرفتن‌ آنان‌ نیز همین‌ است‌، نه‌ این‌ که‌ در حقانیت‌ قرآن‌ شک‌ و شبهه‌ای ‌وجود داشته‌ باشد. پس‌ معنای‌: ﴿فِی عِزَّةٖ وَشِقَاقٖ  این‌ است‌: کافران‌ از پذیرفتن‌ حق ‌در مخالفت‌ و امتناع‌ قرار دارند.

﴿کَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّن قَرۡنٖ فَنَادَواْ وَّلَاتَ حِینَ مَنَاصٖ٣.

«چه ‌بسیار نسل‌ها که‌ پیش‌ از آنان‌ نابودشان‌ کردیم» یعنی‌: قطعا قبل‌ از آنان‌، بسیاری‌ از امت‌های‌ گذشته‌ را که‌ نیرومندتر، بازدارنده‌تر و سرمایه‌دارتر از کفار عصر بعثت‌ بودند، نابود کردیم‌ «که‌ فریاد برآوردند ولی‌ دیگر آن‌ زمان‌، زمان‌ خلاصی ‌نبود» یعنی‌: هنگامی‌ فریاد دادرسی‌ سر دادند که‌ عذاب‌ بر آنان‌ نازل‌ می‌شد اما این ‌زمان‌، نه‌ زمان‌ رهایی‌ و گریزشان‌ بود و نه‌ وقت‌ مناسبی‌ برای‌ فریاد و استغاثه‌ و زاری‌شان‌.

﴿وَعَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡۖ وَقَالَ ٱلۡکَٰفِرُونَ هَٰذَا سَٰحِرٞ کَذَّابٌ٤.

«و تعجب‌ کردند» کافران‌ «از این‌که‌ بیم‌دهنده‌ای‌ از خودشان‌ برایشان‌ آمد» که‌ آن‌ها را ـ چنانچه‌ بر کفر استمرار ورزند ـ از عذاب‌ الهی‌ بیم‌ و هشدار می‌دهد «وکافران‌ گفتند: این‌ شخص‌ جادوگری‌ شیاد است» آن‌ها این‌ سخن‌ را هنگامی‌ گفتند که‌ معجزات‌ پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را مشاهده‌ کردند، معجزاتی‌ که‌ از قدرت‌ بشر خارج‌ است‌.

﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَیۡءٌ عُجَابٞ٥.

همچنین‌ کافران‌ تعجب‌کنان‌ گفتند: «آیا» محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  «خدایان‌ متعدد را خدای ‌یگآن‌های‌ قرار داده» و الوهیت‌ را فقط بر خدای‌ سبحان‌ محدود و منحصر کرده ‌است‌؟ «به‌ راستی‌ این‌ چیز عجیبی‌ است» و بسیار شگفت‌ آور است‌! تعجب ‌مشرکان‌ از آن‌روی‌ بود که‌ هر قبیله‌ای‌، از خود خدایی‌ از بتان‌ داشت‌ و می‌گفتند: ما این‌ خدایان‌ را فقط بدین‌جهت‌ می‌پرستیم‌ که‌ ما را به‌ خدای‌ سبحان‌ نزدیک‌ کنند و خدا خود مالک‌ همه‌ این‌ خدایان‌ است‌ پس‌ در این‌ عقیده‌ چه‌ زیانی‌ وجود دارد؟ بدین‌گونه‌ شیطان‌ باطل‌شان‌ را در دیدشان‌، حق‌ جلوه‌گر ساخت‌.

﴿وَٱنطَلَقَ ٱلۡمَلَأُ مِنۡهُمۡ أَنِ ٱمۡشُواْ وَٱصۡبِرُواْ عَلَىٰٓ ءَالِهَتِکُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَیۡءٞ یُرَادُ٦.

«و اشراف‌ آنان‌ به‌ راه‌ خود رفتند» نقل‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از مشرکان ‌خواستند تا کلمه‌ای‌ بگویند که‌ با آن‌ عرب‌ و عجم‌ برایشان‌ مطیع‌ گردد. آن‌ها پرسیدند: این‌ کلمه‌ چیست‌؟ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: کلمه‌ طیبه‌ لا اله الا الله! پس ‌درحالی‌که‌ جامه‌های‌ خویش‌ را می‌افشاندند، سراسیمه‌ برخاستند و می‌گفتند: آیا او همه‌ خدایان‌ را یک‌ خدا قرار داده‌ است‌؟! چنان‌که‌ احمد، ترمذی‌، نسائی‌ وحاکم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: ابو طالب‌ بیمار شد و در اثنای‌ بیماری‌ وی‌ بود که‌ اشراف‌ قریش‌ به‌ شکایت‌ از رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نزد وی‌ رفتند. پس‌ ابوطالب‌ خطاب‌ به‌ رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفت‌: ای‌ برادرزاده‌ام‌! تو از قومت‌ چه‌ می‌خواهی‌؟ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: از آنان‌ می‌خواهم‌ تا کلمه‌ای‌ بگویند که‌ عرب‌ برای‌ آن‌ها منقاد و مطیع‌ گردد و عجم‌ به‌ آنان‌ جزیه بپردازد. فقط یک‌ کلمه‌! گفت‌: آن‌ کلمه‌ چیست‌؟ فرمودند: لا اله الا الله! مشرکان‌ گفتند: خدایی ‌یگانه‌؟ بی‌گمان‌ این‌ چیزی‌ است‌ عجیب‌! همان‌ بود که‌ از آیه ﴿صٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ تا آیه‌: ﴿بَل لَّمَّا یَذُوقُواْ عَذَابِ [ص: 8] درباره‌ آنان‌ نازل‌ شد.

«و گفتند» مشرکان‌ به‌ پیروان‌ خود «بروید» یعنی‌: به‌ راه‌ و روش‌ خود ادامه ‌دهید و دین‌ محمد را نپذیرید «و بر خدایان‌ خود ایستادگی‌ نمایید» یعنی‌: بر عبادت ‌خدایان‌ خود پایداری‌ ورزید «که‌ این‌ امر قطعا اراده‌ شده‌ است» یعنی‌: محمد صلی الله علیه و آله و سلم  بدین‌ خاطر از ما می‌خواهد که‌ عبادت‌ معبودانمان‌ را فروگذاریم‌ و دوست‌ دارد که ‌این‌ بساط برچیده‌ شود تا بر ما برتری‌ جوید و ما همه‌ او را پیرو باشیم‌ و بنابراین‌، در ما به‌ هرگونه‌ که‌ بخواهد تحکم‌ کند پس‌ این‌ کاری‌ است‌ برنامه‌ریزی‌ شده‌.

﴿مَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِی ٱلۡمِلَّةِ ٱلۡأٓخِرَةِ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا ٱخۡتِلَٰقٌ٧.

«ما چنین‌ چیزی‌ را در آیین‌ اخیر نشنیده‌ایم» یعنی‌: ما در آیین‌ نصرانیت‌، عقیده ‌به‌ توحید را نشنیده‌ایم‌ «این‌ ادعا جز دروغبافی‌ نیست» یعنی‌: دعوت‌ به‌ سوی ‌توحید، دروغی‌ است‌ که‌ محمد آن‌ را برساخته‌ و افترا کرده‌ است‌.

﴿أَءُنزِلَ عَلَیۡهِ ٱلذِّکۡرُ مِنۢ بَیۡنِنَاۚ بَلۡ هُمۡ فِی شَکّٖ مِّن ذِکۡرِیۚ بَل لَّمَّا یَذُوقُواْ عَذَابِ٨.

«آیا از میان‌ همه‌ ما قرآن‌ بر او نازل‌ شده‌ است» درحالی‌که‌ ما رؤسا و اشراف‌ قوم ‌بوده‌ و از او در سن‌ بزرگ‌تر و در شرف‌ و جاه‌ والاتر هستیم‌؟ «نه‌! بلکه‌ آنان‌ در باره‌ ذکر من‌ در شک‌اند» یعنی‌: آنان‌ در باره‌ قرآن‌، یا در باره‌ وحی‌ من‌ در شک‌ و تردید قرار دارند «بلکه‌ هنوز عذاب‌ مرا نچشیده‌اند» و به‌ مهلتی‌ که‌ به‌ آنان‌ داده‌ام‌، فریفته‌ شده‌اند و اگر عذابم‌ را می‌چشیدند، شک‌شان‌ برطرف‌ می‌شد. حاصل‌ معنی ‌این‌ است‌: آن‌ها قرآن‌ را تصدیق‌ نمی‌کنند تا آن‌گاه‌ که‌ عذاب‌ من‌ به‌ آنان‌ نرسد و آنان‌ را به‌ تصدیق‌ قرآن‌ ناچار نگرداند.

﴿أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَحۡمَةِ رَبِّکَ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡوَهَّابِ٩.

سپس‌ خداوند متعال‌ در بیان‌ این‌که‌ فقط او متصرف‌ مطلق‌ در ملک‌ خویش ‌می‌باشد، می‌فرماید: «یا مگر گنجینه‌های‌ رحمت» یعنی‌: نعمت‌ «پروردگار غالب ‌بخشنده‌ات‌ در اختیارشان‌ است» تا نعمت‌ نبوت‌ را به‌ هرکس‌ که‌ می‌خواهند ببخشند؟ نه‌! چنین‌ نیست‌ بلکه‌ آنان‌ هیچ‌ تصرف‌ و اختیاری‌ در پهنای‌ ملک‌ وی‌ ندارند.

 

﴿أَمۡ لَهُم مُّلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَاۖ فَلۡیَرۡتَقُواْ فِی ٱلۡأَسۡبَٰبِ١٠.

«یا مگر فرمانروایی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ میان‌ آن‌ دو است‌ از آن‌ آنان‌ است» تا به هرکه خواهند بدهند و از هرکه‌ خواهند بازدارند؟ اگر چنین‌ است‌: «پس‌ باید بالاروند در اسباب» یعنی‌: اگر این‌ فرمانروایی‌ در اختیار آن‌هاست‌ پس‌ باید با اسباب‌ و وسایلی‌ که‌ آن‌ها را به‌ آسمان‌ برساند، به‌ آسمان‌ صعود کنند تا به‌ آنچه‌ که ‌می‌خواهند ـ از دادن‌ و بازداشتن‌ ـ حکم‌ رانده‌ و کار عالم‌ را آن‌ گونه‌ که‌ خود می‌خواهند، بپردازند.

این‌ آیه‌ هرچند برای‌ نمایاندن‌ عجز آنان‌ آمده‌ است‌ ولی‌ حاوی‌ معجزه‌ای‌ از معجزات‌ قرآن‌ کریم‌ است‌ که‌ نشان‌ می‌دهد: قرآن‌ وحی‌ الهی‌ است‌ زیرا بر این‌حقیقت‌ اشعار دارد که‌ صعود در آسمان‌ به‌ وسیله‌ اسباب‌ ممکن‌ است‌ و این‌ عملیه‌ رخ‌ خواهد داد و بسیاری‌ در این‌ عملیه‌ باهم‌ مسابقه‌ خواهند گذاشت‌ و این‌ کافران ‌خواهند بود که‌ در این‌ راه‌ پیشقدم‌ خواهند شد. که‌ ما گوشه‌ای‌ از این‌ حقیقت‌ را در عصر خود مشاهده‌ می‌کنیم‌.

﴿جُندٞ مَّا هُنَالِکَ مَهۡزُومٞ مِّنَ ٱلۡأَحۡزَابِ١١.

«در آنجا لشکری‌ به‌هم‌آمده‌ از احزاب‌ است‌ که‌ درهم‌ شکستنی‌ هستند» یعنی‌: ای ‌پیامبر! از استکبار و ستیزه‌جویی‌ آنان‌ اندوهگین‌ نشو زیرا من‌ در آنجا که‌ آنان‌ چنان‌ سخنانی‌ می‌گویند و علیه‌ مؤمنان‌ به‌ همدستی‌ و تحزب‌ می‌پردازند، عزتشان ‌را سلب‌ نموده‌، جمعشان‌ را پاشان‌ ساخته‌ و به‌ شکست‌شان‌ می‌کشانم‌ زیرا آنان ‌در آنجا جز لشکری‌ مغلوب‌ نیستند. البته‌ این‌ وعده‌ قطعی‌ الهی‌ بر پیروز ساختن ‌مؤمنان‌ است‌ که‌ در روز بدر تحقق‌ یافت‌.

﴿کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَعَادٞ وَفِرۡعَوۡنُ ذُو ٱلۡأَوۡتَادِ١٢.

«پیش‌ از آنان‌ قوم‌ نوح‌ و عاد و فرعون‌ صاحب‌ اوتاد» یعنی‌: صاحب‌ بناهای ‌استوار و مستحکم‌ «تکذیب‌ پیشه‌ کردند» شاید مراد از «اوتاد» اهرامهای‌ مصر باشد.

﴿وَثَمُودُ وَقَوۡمُ لُوطٖ وَأَصۡحَٰبُ لۡ‍َٔیۡکَةِۚ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلۡأَحۡزَابُ١٣.

«و ثمود و قوم‌ لوط و اصحاب‌ ایکه‌ نیز» ایکه‌: بیشه‌ انبوه‌ و پردرخت‌ است‌. گفتنی ‌است‌ که‌ تفسیر آن‌ در سوره‌ «شعرا» گذشت‌ ناینان‌ احزاب‌ بودند» یعنی‌: آنان‌ به ‌نیرومندی‌ و کثرت‌ موصوف‌ بودند چنان‌که‌ اعراب‌ می‌گویند: (فلان هو الرجل: فلان‌، هموست‌ مرد). یعنی‌: گروه‌های‌ فوق‌، نسبت‌ به‌ مشرکان‌ مکه‌ هم‌ از نظر شمار بیشتر بودند، هم‌ نیرومندتر و هم‌ سرمایه‌دارتر پس‌ این‌همه‌ قوت‌، مدنیت‌، شکوه‌ و اسباب‌ ظاهری‌ نتوانست‌ عذاب‌ پروردگار را ـ هنگامی‌ که‌ به‌ سویشان‌ آمد ـ از آنان‌ دفع‌ کند.

﴿إِن کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ ٱلرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ١٤.

«هیچ ‌‌کدام‌ نبودند جز این‌که‌ پیامبران‌ را تکذیب‌ کردند» یعنی‌: از همگی‌ این ‌گروهها و اقوام‌، تکذیب‌ پیامبران‌  علیهم السلام  روی‌ داد «پس‌ عقاب‌ من‌ در حق‌ آنان‌ ثابت ‌شد» و تحقق‌ یافت‌؛ به‌سبب‌ تکذیب‌شان‌ لذا مخاطبان‌ باید از چنین‌ فرجام‌ زشتی‌ برحذر باشند.

﴿وَمَا یَنظُرُ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا صَیۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ مَّا لَهَا مِن فَوَاقٖ١٥.

«و اینان‌ جز یک‌ بانگ‌ تندی‌ را انتظار نمی‌کشند» یعنی‌: میان‌ آنان‌ و میان‌ رخداد عذاب‌ دوزخ‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ برایشان‌ وعده‌ داده‌ است‌، جز این‌ نیست‌ که ‌اسرافیل‌  علیه السلام  نفخه‌ دوم‌ را در صور بدمد «که‌ آن‌ را هیچ‌ توقفی‌ نیست» فواق‌: مقدار زمانی‌ای‌ به‌ اندازه‌ میان‌ دو دوشیدن‌ شیر شتر در بامداد و شامگاه‌ است‌. یعنی‌: چون‌ آن‌ بانگ‌ مرگبار بیاید، به‌ مقدار زمان‌ میان‌ دو دوشیدن‌ شتر هم‌ توقفی‌ ندارد. به‌قولی‌ مراد این‌ است‌: آنان‌ ـ بسان‌ شخص‌ بیمار و بی‌هوش‌ که‌ گاهی‌ از بیماری‌ و بی‌هوشی‌ خود به‌ خود می‌آید و آرام‌ می‌گیرد ـ از آن‌ عذاب‌ آرام‌ نمی‌گیرند.

﴿وَقَالُواْ رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبۡلَ یَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ١٦.

«و گفتند» از روی‌ استهزا، استبعاد و تکذیب‌ «پروردگارا! هر چه‌ زودتر بهره‌ ما را» از خیر یا شر «پیش‌ از روز حساب‌ به‌ ما بده» و آن‌ را تا روز قیامت‌ به‌ تأخیر نینداز.

﴿ٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا یَقُولُونَ وَٱذۡکُرۡ عَبۡدَنَا دَاوُۥدَ ذَا ٱلۡأَیۡدِۖ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ١٧.

ای‌ پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! «بر آنچه‌ می‌گویند» از سخنان‌ کفرآلود و آزاردهنده‌ «صبر کن‌ و بنده‌ ما داوود را که‌ صاحب‌ قوت‌ بود» در علم‌ و عمل‌ و تلاش‌ و عبادت‌ «به‌ یاد آور» تا از این‌ یادآوری‌، درس‌ها و آموزه‌ها برگیری‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که ‌داوود  علیه السلام  یک‌ روز را روزه‌ می‌گرفت‌ و روز دیگر را می‌خورد، نصف‌ شب‌ را می‌خوابید و یک‌سوم‌ آن‌ را به‌ قیام‌ می‌گذراند و باز یک‌ششم‌ آن‌ را می‌خوابید و چون‌ با دشمن‌ روبرو می‌شد، هرگز پا به‌ فرار نمی‌گذاشت‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است‌: «داوود  علیه السلام  عابدترین‌ بشر بود». «هر آینه‌ او أواب‌ بود» اواب‌: کسی‌ است‌ که‌ از هر چه‌ خدای‌  عزوجل ‌ آن‌ را ناپسند می‌دارد، بازگشته‌ و به‌سوی‌ آنچه ‌که‌ دوست‌ دارد، باز می‌گردد. البته‌ فقط کسی‌ این‌ توان‌ را دارد که‌ در دین‌ نیرومند باشد.

﴿إِنَّا سَخَّرۡنَا ٱلۡجِبَالَ مَعَهُۥ یُسَبِّحۡنَ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِشۡرَاقِ١٨.

«هرآینه‌ ما کوه‌ها را با او رام‌ ساختیم‌؛ شامگاهان‌ و بامدادان» که‌ همنوا با او «تسبیح‌ می‌گفتند» مقاتل‌ می‌گوید: «چنان‌ بود که‌ وقتی‌ داوود  علیه السلام  خدا عزوجل  را ذکر می‌گفت‌، کوهها نیز همنوا با او ذکر می‌گفتند و او تسبیح‌ گفتن‌ کوهها را می‌فهمید».

﴿وَٱلطَّیۡرَ مَحۡشُورَةٗۖ کُلّٞ لَّهُۥٓ أَوَّابٞ١٩.

«و پرندگان‌ را رام‌ کردیم‌ که‌ گرد آینده‌ بودند» از هر ناحیه‌ای‌ و همراه‌ با داوود  علیه السلام ، خدای‌  عزوجل ‌ را تسبیح‌ می‌گفتند. ابن ‌کثیر می‌گوید: «یعنی‌ چون ‌پرندگان‌ تسبیح‌ او را می‌شنیدند، از بس‌ که‌ مجذوب‌ ترنم‌ وی‌ به‌ خواندن‌ زبور می‌شدند، در هوا بر جای‌ خود توقف‌ می‌کردند و نمی‌توانستند بروند پس‌ همانجا در هوا همنوا با او تسبیح‌ می‌گفتند». «همگی‌ برای‌ او بازگشت‌ کننده‌ بودند» یعنی‌: کوهها و پرندگان‌ هر یک‌ همراه‌ و همنوا با او و به‌خاطر تسبیح‌ گفتن‌ او، تسبیح ‌می‌گفتند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوذر رضی الله عنه  از رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «یصبح‌ علی‌ کل‌ سلامی‌ من‌ أحدکم‌ صدقة‌، فکل‌ تسبیحة‌ صدقة‌ وکل‌ تهلیلة ‌صدقة‌ وکل‌ تکبیرة‌ صدقة‌ وأمر بالمعروف‌ صدقة‌ ونهی‌ عن‌ المنکر صدقة ویجزی‌ من ‌ذلک‌ رکعتان‌ یرکعهما من‌ الضحی‌». «هر بامداد در برابر هر مفصل‌ از مفاصل‌ یکی‌ از شما[1] دادن‌ صدقه‌ای‌ لازم‌ است‌ پس‌ هر تسبیحی‌ صدقه‌ای‌ است‌، هر تهلیلی ‌صدقه‌ای‌ است‌، هر تکبیری‌ صدقه‌ای‌ است‌، هر امر به ‌معروفی‌ صدقه‌ای‌ است‌ و هر نهی‌ از منکری‌ صدقه‌ای‌ است‌. بدانید؛ دو رکعت‌ نماز را که‌ بنده‌ در چاشتگاه ‌می‌گزارد، از جای‌ همه‌ اینها کفایت‌ می‌کند». که‌ این‌ نماز را نماز «اشراق‌» می‌نامند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در روز فتح‌ مکه‌، هشت ‌رکعت‌ نماز اشراق‌ خواندند.

﴿وَشَدَدۡنَا مُلۡکَهُۥ وَءَاتَیۡنَٰهُ ٱلۡحِکۡمَةَ وَفَصۡلَ ٱلۡخِطَابِ٢٠.

«و فرمانروایی‌اش‌ را استوار کردیم» یعنی‌: فرمانروایی‌ داوود  علیه السلام  را استوار و پایدار گردانیدیم‌ ؛ با پیروزی‌ وی‌ در رزمگاه‌ها و افگندن‌ رعب‌ و وحشت‌ وی‌ در دل‌های دشمنان‌ «و به‌ او حکمت» یعنی‌: نبوت‌ و شناخت‌ هرآنچه‌ که‌ در معرض ‌داوریش‌ قرار می‌گرفت‌ «و فصل‌الخطاب» یعنی‌: فیصله‌ کردن‌ روشن‌ در امر قضاوت‌ «بخشیدیم» مجاهد می‌گوید: «فصل ‌الخطاب‌ عبارت‌ از نفوذ فیصله‌ بخش‌ در کلام‌ و حاکمیت‌ و داوری‌ است‌، که‌ این‌ تمام‌ سخنان‌ وی‌ را شامل‌ می‌شود». مراد نیز همین‌ معنی‌ است‌ چنان‌که‌ ابن‌جریر این‌ معنی‌ را برگزیده‌. به‌قولی‌: فصل‌الخطاب‌: قرار دادن‌ معنای‌ بسیار در لفظی‌ اندک‌ است‌.

﴿وَهَلۡ أَتَىٰکَ نَبَؤُاْ ٱلۡخَصۡمِ إِذۡ تَسَوَّرُواْ ٱلۡمِحۡرَابَ٢١.

«و» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! «آیا خبر اصحاب‌ دعوی‌ به‌ تو رسیده‌ است‌ چون‌ از دیوار محراب‌ او بالا رفتند؟» نقل‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  دو فرشته‌ را به‌ هیأت‌ دو خصم ‌به‌سوی‌ داوود  علیه السلام  فرستاد که‌ او را متوجه‌ و متنبه‌ به‌ خطایی‌ گردانند که‌ از وی‌ سر زده‌ بود تا توبه‌ کند. آن‌ دو فرشته‌ از بالای‌ دیوار محراب‌ عبادت‌ و نمازش‌ نزد وی ‌فرود آمدند. از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «داوود  علیه السلام  زن ‌اوریا ـ یکی‌ از فرماندهانش‌ ـ را در حال‌ غسل‌ دید و دلبسته‌ و شیدای‌ وی‌ شد پس ‌شوهرش‌ را در جنگ‌ پیش‌ افگند تا به‌ قتل‌ رسید آن‌گاه‌ چون‌ عده‌ وی‌ سپری‌ شد، از وی‌ خواستگاری‌ کرد و او را به‌ عقد خویش‌ درآورد. بعدا آن‌ دو فرشته‌، از دیوار محل‌ عبادت‌ وی‌ بالا آمده‌ و قضیه‌ای‌ را پیش‌ وی‌ افگندند که‌ در کتاب ‌خدا عزوجل  حکایت‌ آن‌ را می‌خوانیم‌. و داوود  علیه السلام  سجده‌کنان‌ بر زمین‌ افتاد پس ‌خدای  عزوجل ‌ بر او آمرزید و توبه‌اش‌ را پذیرفت‌». اما ابن‌کثیر می‌گوید: «مفسران‌ در اینجا داستانی‌ (نظیر روایت‌ یاد شده‌ ابن‌ عباس رضی الله عنه ) را نقل‌ کرده‌اند که ‌بیشتر آن‌ برگرفته‌ از اسرائیلیات‌ است‌ و از معصوم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در باره‌ آن‌ها حدیثی‌ که‌ پیروی‌ از آن‌ واجب‌ باشد، به‌ ثبوت‌ نرسیده‌ است‌ و هرچند ابن‌ ابی‌ حاتم‌ در این‌ باب‌ حدیثی‌ را روایت‌ کرده‌ است‌، اما سند آن‌ حدیث‌ صحیح‌ نیست‌ پس‌ بهتر آن‌ است‌که‌ به ‌صرف‌ خواندن‌ این‌ داستان‌ بسنده‌ کنیم‌ و حقیقت‌ آن‌ را به‌ خدای‌  عزوجل  ‌موکول‌ نماییم‌ زیرا قرآن‌ حق‌ است‌ و آنچه‌ که‌ قرآن‌ متضمن‌ آن‌ می‌باشد، نیز حق ‌است‌». بعضی ‌دیگر از علمای‌ اسلام‌ نیز ـ همانند ابن‌کثیر ـ منکر صحت‌ این ‌داستان‌ شده‌ و گفته‌اند: «آن‌ دو تن‌ که‌ از دیوار محراب‌ بر داوود  علیه السلام  بالا آمدند، دو فرشته‌ نه‌ بلکه‌ دو بشر بودند که‌ حقیقتا درباره‌ گوسفندان خویش‌ باهم‌ دعوی‌ ومرافعه‌ داشتند»[2].

﴿إِذۡ دَخَلُواْ عَلَىٰ دَاوُۥدَ فَفَزِعَ مِنۡهُمۡۖ قَالُواْ لَا تَخَفۡۖ خَصۡمَانِ بَغَىٰ بَعۡضُنَا عَلَىٰ بَعۡضٖ فَٱحۡکُم بَیۡنَنَا بِٱلۡحَقِّ وَلَا تُشۡطِطۡ وَٱهۡدِنَآ إِلَىٰ سَوَآءِ ٱلصِّرَٰطِ٢٢.

«وقتی‌ بر داوود درآمدند و او از آنان‌ به‌ هراس‌ افتاد» زیرا آن‌ دو به‌ طور ناگهانی‌ وبی‌ اجازه‌اش‌ ـ نه‌ از دروازه‌ عادی‌ای‌ که‌ مردم‌ از آن‌ وارد می‌شدند ـ بر وی‌ درآمدند. ابن‌کثیر می‌گوید: «داوود  علیه السلام  فرمان‌ داده‌ بود که‌ در آن‌ روز کسی‌ نزد وی‌ نیاید و او را در خلوت‌ عبادتش‌ تنها بگذارند پس‌ بناگاه‌ با دو تن‌ که‌ به‌ شکلی ‌غیر عادی‌ از دیوار بالا آمدند روبرو شد و از این‌ حالت‌ غیرعادی‌ هراسید». «گفتند: نترس‌، ما دو طرف‌ دعوا هستیم‌ که‌ یکی‌ از ما بر دیگری‌ ستم‌ کرده‌ است‌ پس ‌میان‌ ما به‌حق‌ داوری‌ کن‌ و جور نکن» یعنی‌: در حکم‌ و داوری‌ خویش‌، از حق‌ دور نشو «و ما را به‌ راه‌ راست‌ راهنمایی‌ کن» یعنی‌: در این‌ قضیه‌ ما را به‌سوی‌ حق ‌راهنمایی‌ کرده‌ و بر حق‌ وادارمان‌ کن‌.

﴿إِنَّ هَٰذَآ أَخِی لَهُۥ تِسۡعٞ وَتِسۡعُونَ نَعۡجَةٗ وَلِیَ نَعۡجَةٞ وَٰحِدَةٞ فَقَالَ أَکۡفِلۡنِیهَا وَعَزَّنِی فِی ٱلۡخِطَابِ٢٣.

سپس‌ یکی‌ از آن‌دو گفت‌: «این‌ برادر من‌ است‌، نودونه‌ نعجه‌ دارد» نعجه‌: گوسفند ماده‌ (میش) است‌ و گاهی‌ به‌ گاو وحشی‌ نیز نعجه‌ می‌گویند «و من‌ فقط یک‌ میش‌ دارم‌ و می‌گوید: آن‌ یک‌ میش‌ را هم‌ به‌ من‌ واگذار» یعنی‌: آن‌ یک‌ میشت‌ را هم‌ به‌ من‌ بده‌ تا آن‌ را به‌ میشهای‌ خودم‌ بپیوندانم‌ و آن‌ یکی‌ هم‌ بهره‌ و نصیب‌ من ‌باشد «و در سخن‌گویی‌ بر من‌ غالب‌ آمده‌ است» یعنی‌: برادرم‌ بر من‌ در دعوی‌ غالب‌ آمده‌ زیرا در طرح‌ حجت‌ از من‌ تواناتر است‌.

اعراب‌ از زن‌ نیز کنایتا به‌ «نعجه‌» تعبیر کرده‌ و زنان‌ را به‌ گاوهای‌ ماده‌ تشبیه‌ می‌کنند. ازاین‌روی‌ کسانی‌ که‌ داستان‌ زن‌ «اوریا» را مطرح‌ می‌کنند، می‌گویند: آن‌ دو فرشته‌ این‌ داستان‌ را به‌ منظور تنبیه‌ داوود  علیه السلام  و متوجه‌ ساختن‌ وی‌ به‌ اشتباهش‌ مطرح‌ کردند زیرا او در عین‌ حالی‌ که‌ خودش‌ ده‌ها زن‌ آزاد داشت‌، به‌ زن‌ اوریا نیز چشم‌ دوخته‌ بود. پس‌ مرادشان‌ از «نعجه‌»، زن‌ اوریا بود.

و چنان‌که‌ گفتیم‌، مفسران‌ این‌ داستان‌ را رد کرده‌ و آن‌ را از داستآن‌های‌ اسرائیلی ‌شناخته‌اند.

﴿قَالَ لَقَدۡ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعۡجَتِکَ إِلَىٰ نِعَاجِهِۦۖ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلۡخُلَطَآءِ لَیَبۡغِی بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٍ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَقَلِیلٞ مَّا هُمۡۗ وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّٰهُ فَٱسۡتَغۡفَرَ رَبَّهُۥ وَخَرَّۤ رَاکِعٗاۤ وَأَنَابَ۩٢٤.

«داوود گفت‌: قطعا او در مطالبه‌ میشت‌ و افزودنش‌ به‌ میشهای‌ خود در حق‌ تو ستم‌ کرده‌ است» چنین‌ بود که‌ داوود  علیه السلام  به‌ بطلان‌ ادعای‌ آن‌ صاحب‌ نودونه‌ میش‌، حکم‌ کرد. نحاس‌ می‌گوید: «نقل‌ است‌ که‌ خطا و لغزش‌ داوود  علیه السلام  در این ‌سخنش‌ بود: لقد ظلمک‌: به‌راستی‌ که‌ برادرت‌ در حقت‌ ستم‌ کرده‌ است‌. زیرا او قبل‌ از آن‌که‌ تحقیق‌ و بررسی‌ کند این‌ سخن‌ را گفت‌ و به‌ این‌ امر فکر نکرد که ‌چه‌بسا صاحب‌ آن‌ یک‌ میش‌، ستمگر باشد». داوود  علیه السلام  افزود: «و در حقیقت ‌بسیاری‌ از شریکان» در مال‌ «به‌ همدیگر ستم‌ روا می‌دارند» بی‌آن‌که‌ رعایت‌ حق ‌یک‌دیگر را بنمایند «به‌ استثنای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته ‌کرده‌اند» پس‌ آنانند که‌ خود را از ستم‌ دور نگه‌ داشته‌ و بر شریک‌ خویش‌، یا بر دیگران‌ ستم‌ نمی‌کنند «و این‌ها» که‌ به‌ این‌ وصف‌ آراسته‌ بوده‌ و ستم‌ نکنند «بس ‌اندک‌ اند. داوود دانست» و یقین‌ حاصل‌ کرد «که‌ ما او را آزمایش‌ کرده‌ایم» و فهمید که‌ هدف‌ از آمدن‌ آن‌ دو شخص‌، یا آن‌ دو فرشته‌، کنایه‌گویی‌ به‌ خود وی‌ بوده‌ و در واقع‌ در آنجا میش‌ و دعوایی‌ بر سر آن‌ میان‌ آن ‌دوتن‌ مطرح‌ نبوده‌ است‌ بلکه‌ آن‌ها خواستند تا با طرح‌ این‌ قضیه‌، به‌ خود وی‌ بفهمانند که‌ از سلطه‌ خود بر اوریا فرمانده‌ تحت‌ امرش‌، سوء استفاده‌ کرده‌ تا زنش‌ را به‌ازدواج‌ خویش‌ درآورد. یا معنی‌ این‌ است‌: داوود  علیه السلام  به‌ خاطر این‌ از خدای‌  عزوجل ‌ آمرزش‌ خواست‌ که ‌میان‌ دو طرف‌ دعوی‌ در مورد میش‌ها پیش‌ از آن‌که‌ از طرف‌ دیگر دعوی‌ نیز دلیل‌ و مدرکی‌ بخواهد و سخن‌ وی‌ را در این‌ رابطه‌ بشنود، حکم‌ کرده‌ بود و در واقع‌ حق ‌هم‌ از آن‌ طرف‌ دیگر بود. به‌قولی‌: وقتی‌ داوود  علیه السلام  فرود آمدن‌ آن‌ دو را به‌طور غیرعادی‌ از دیوار دید، گمان‌ کرد که‌ آمده‌اند تا او را به‌قتل‌ رسانند پس‌ از این‌گمانش‌ آمرزش‌ خواست‌.

روایت‌ صحیح‌ دراین‌باره‌ این‌ است‌ که‌ داوود  علیه السلام  وقت‌ هفتگی‌ خود را به‌ سه ‌قسمت‌ تقسیم‌ کرده‌ بود؛ یک‌ قسمت‌ از آن‌ را صرف‌ امور کشورداری‌ و فرمانروایی‌ می‌کرد، یک‌ قسمت‌ را صرف‌ داوری‌ و قضاوت‌ میان‌ مردم‌ و قسمت‌ سوم‌ را به‌ عبادت‌ و نیایش‌ و خواندن‌ زبور در محراب‌ اختصاص‌ می‌داد. پس‌ آن‌دو خصم‌ این‌ نظم‌ و برنامه‌ مقرر او را زیر پا گذاشته‌ و به‌طور بی‌هنگام‌ از دیوار محراب‌ او بالا آمدند لذا گمان‌ کرد که‌ آمده‌اند تا او را ترور نمایند. این‌ گمان‌ وی ‌ناشی‌ از ظهور غیرعادی‌ آن‌ دو تن‌ و در عین‌حال‌ وجود این‌ واقعیت‌ بود که‌ کشتن ‌انبیا  علیهم السلام  در میان‌ بنی‌اسرائیل‌، یک‌ پدیده‌ شایع‌ بود. «پس‌ از پروردگارش‌ آمرزش ‌خواست» به‌خاطر آن‌ خطایش‌ «و رکوع‌کنان» یعنی‌: سجده‌کنان‌ «به‌ روی ‌درافتاد» در اینجا از سجده‌، به‌ رکوع‌ تعبیر شده‌ است‌ «و انابت‌ کرد» یعنی‌: به‌سوی‌ خداوند عزوجل  بازگشت‌؛ با توبه‌ از لغزشش‌.

امام‌ شوکانی‌ می‌گوید: «گناه‌ داوود  علیه السلام  این‌ بود که‌ آن‌ فرماندهش‌ را در جنگ‌ها پیش‌ فرستاد تا کشته‌ شود و بعدا زنش‌ را به‌ نکاح‌ گیرد. پس‌ او کشته‌ شد و داوود  علیه السلام  زنش‌ را به‌ نکاح‌ گرفت‌. پس‌ خدای‌  عزوجل ‌ او را متوجه‌ این‌ گناهش‌ گردانید و با فرستادن‌ فرشتگانش‌ به‌سوی‌ وی‌، تلویحا این‌ معنی‌ را به‌ وی‌ رساند تا آمرزش‌خواهی‌ کند و از این‌ خطایش‌ توبه‌ کند پس‌ داوود  علیه السلام  آمرزش‌ خواست‌ وتوبه‌ وی‌ پذیرفته‌ شد». البته‌ رأی‌ ابن‌کثیر در مورد اسرائیلی ‌بودن‌ این‌ داستان‌ را نیز نقل‌ کردیم‌.

علما درباره‌ این‌که‌ آیا سجده‌ در این‌ آیه‌، سجده‌ تلاوت‌ است‌ یا خیر؟ اختلاف ‌نظر دارند. احناف‌ و مالکی‌ها برآنند که‌ اینجا، جای‌ سجده‌ تلاوت‌ است‌ ولی‌ شافعی‌ها و حنبلی‌ها برآنند که‌ اینجا جای‌ سجده‌ شکر است‌، نه‌ سجده‌ تلاوتی‌ که ‌به‌ آن‌ در قرآن‌ امر شده‌ است‌.

﴿فَغَفَرۡنَا لَهُۥ ذَٰلِکَۖ وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مَ‍َٔابٖ٢٥.

«پس‌ این‌ امر را» یعنی‌: این‌ گناهی‌ را که‌ داوود  علیه السلام  از آن‌ آمرزش‌ خواست ‌«بر او آمرزیدیم‌. در حقیقت‌ او را نزد ما قرب‌ و بازگشتی‌ نیکو است» زلفی‌: قربت‌ و کرامت‌ است‌، که‌ بعد از آمرزش‌ گناه‌ داوود  علیه السلام  به‌ وی‌ ارزانی‌ شد. حسن‌ماب‌:حسن‌ بازگشت‌ و سرانجام‌ نیک‌، یعنی‌ رسیدن‌ به‌ بهشت‌ است‌.

﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦.

«ای‌ داوود! ما تو را در زمین‌ خلیفه‌ گردانیدیم» یعنی‌ به‌ داوود  علیه السلام  گفتیم‌: ما تو را بر روی‌ زمین‌ خلیفه‌ خوبش‌ گردانیدیم‌، یا تو را خلیفه‌ و جانشین‌ پیامبران‌ پیش‌ از تو  علیهم السلام  گردانیدیم‌ تا به‌ معروف‌ امر و از منکر نهی‌ کنی‌ «پس‌ میان‌ مردم‌ به‌حق» یعنی‌: به‌ عدالت‌ «حکم‌ کن» که‌ این‌ عدالت‌، عبارت‌ از تعمیل‌ حکم‌ خدا عزوجل  در میان‌ بندگانش‌ می‌باشد «و زنهار از هوی‌ و هوس‌ پیروی‌ نکن» در حکم‌ و داوری ‌میان‌ بندگان‌ خداوند عزوجل  «که‌ تو را از راه‌ خدا» که‌ راه‌ حق‌، یا راه‌ بهشت‌ است‌ «به‌ در کند. در حقیقت‌ کسانی‌ که‌ از راه‌ خدا به‌ در می‌روند، به‌سزای‌ آن‌که‌ روز حساب‌ را فراموش‌ کرده‌اند» یعنی‌: به‌سبب‌ فروگذاشتن‌ عمل‌ برای‌ این‌ روز و از جمله‌ ترک ‌کردن‌ قضاوت‌ عادلانه‌ «عذابی‌ سخت‌ خواهند داشت».

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «إن‌ أحب‌ الناس‌ إلی‌ الله‌ یوم‌ القیامة‌ وأقربهم‌ منه‌ مجلساً إمام‌ عادل‌، وإن‌ أبغض‌ الناس‌ إلی‌ الله‌ یوم‌ القیامة‌ وأشدهم‌ عذاباً إمام‌ جائر». «بی‌گمان‌ محبوبترین‌ مردم‌ نزد خداوند عزوجل  در روز قیامت‌ و نزدیکترین‌ آنان‌ به‌ وی‌ از روی‌ مقام‌ و منزلت‌، فرمانروای‌ عادل‌ است‌ و بی‌گمان‌ منفورترین‌ مردم‌ در نزد خداوند در روز قیامت‌ و سخت‌ترین‌ آنها از روی‌ عذاب‌، فرمانروای‌ ستمگر است‌».

این‌ آیه‌ زمامدار را از داوری‌ و قضاوت‌ در حوادث‌ و رویدادها، با اتکا به‌ علم ‌شخصی‌اش‌ نهی‌ می‌کند. ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «اگر مردی‌ را در حال ‌ارتکاب‌ حدی‌ از حدود خدای‌  عزوجل ‌ ببینم‌، او را بدان‌ مورد مؤاخذه ‌قرار نمی‌دهم‌ تا دیگری‌ غیر از من‌ بر آن‌ امر گواهی‌ دهد». در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابوداوود و دیگران‌ آمده‌ است‌ که‌: رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اسبی‌ خریدند اما فروشنده‌ منکر فروش‌ آن‌ به‌ ایشان‌ شد ولی‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در این‌ رابطه‌ فقط با تکیه‌ بر علم‌ خویش‌ به‌ نفع‌ خود حکم‌ نکردند بلکه‌ فرمودند: «چه‌کسی‌ برای‌ من‌ گواهی‌می‌دهد؟ خزیمه‌ برخاست‌ و گواهی‌ داد آن‌گاه‌ به‌ آن‌ قضیه‌ حکم‌ کردند». ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  نیز روایت‌ کرده‌ است‌ که‌: «رسول‌ ‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  (در قضایا و دعاوی) باسوگند منکر، یا آوردن‌ یک‌ شاهد از سوی‌ مدعی‌، حکم‌ صادر می‌کردند».

﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا بَٰطِلٗاۚ ذَٰلِکَ ظَنُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ٢٧.

«و آسمان‌ و زمین‌ و آنچه‌ را که‌ میان‌ این‌ دو است‌ به‌ باطل‌ نیافریدیم» بلکه‌ آن‌ها را برای‌ این‌ آفریدیم‌ تا بر قدرت‌ ما دلالت‌ کنند و تا در آن‌ها به‌ طاعت‌ ما عمل‌ شود «این‌ پندار کسانی‌ است‌ که‌ کفر ورزیده‌اند» زیرا آنانند که‌ گمان‌ می‌کنند: این ‌پدیده‌ها بی‌ هیچ‌ هدفی‌ آفریده‌ شده‌اند و آنانند که‌ می‌گویند: نه‌ قیامتی‌ در کار است‌ و نه‌ حساب‌ و کتابی‌. که‌ خود این‌ پندار مستلزم‌ آن‌ است‌ که‌ آفرینش‌ این ‌مخلوقات‌، عبث‌ و بیهوده‌ باشد «پس‌ وای‌ بر کسانی‌ که‌ کفر ورزیده‌اند از عذاب ‌آتش» در روز محشر، به‌سبب‌ کفر و پندار باطل‌شان‌.

﴿أَمۡ نَجۡعَلُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ کَٱلۡمُفۡسِدِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ نَجۡعَلُ ٱلۡمُتَّقِینَ کَٱلۡفُجَّارِ٢٨.

«آیا کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند، همانند مفسدان‌ در زمین ‌می‌گردانیم‌؟» یعنی‌: آیا کسانی‌ را که‌ به‌ ما ایمان‌ آورده‌، پیامبران‌ ما را تصدیق‌ کرده‌ و به‌ فرایض‌ ما عمل‌ کرده‌اند، همانند کسانی‌ قرار می‌دهیم‌ که‌ در روی‌ زمین‌ با ار تکاب‌ معاصی‌ و نافرمانی‌ها، فساد کرده‌ و فتنه‌ برانگیخته‌اند؟ استفهام‌ برای‌ انکاراست‌، یعنی‌: هرگز چنین‌ نمی‌کنیم‌! «یا پرهیزگاران‌ را چون‌ فاجران‌ قرار می‌دهیم‌؟» یعنی‌: مگر تقواپیشه‌گان‌ مؤمن‌ را همانند اشقیا و بدکاران‌ کافر و منافق‌ و کسانی‌ از مسلمانان‌ که‌ در معاصی‌ خدای‌ سبحان‌ فرو رفته‌اند، می‌گردانیم‌؟ هرگز! که‌ اگر چنین‌ کنیم‌، عدالت‌ نکرده‌ایم‌. یعنی‌: اگر برانگیختن‌ پس‌ از مرگ‌ و حساب‌ و جزایی‌ در کار نباشد، همه‌ اینان‌ باهم‌ برابر می‌گردند لذا سرای‌ آخرت‌ برای‌ دریافت ‌جزا متعین‌ و حتمی‌ و از ملزومات‌ عدل‌ الهی‌ است‌.

﴿کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ مُبَٰرَکٞ لِّیَدَّبَّرُوٓاْ ءَایَٰتِهِۦ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٩.

«این» قرآن‌ «کتابی‌ است‌ مبارک‌ که‌ آن‌ را بر تو فرو فرستاده‌ایم» یعنی‌: ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! قرآن‌ کتابی‌ بسیار پرخیر و برکت‌ است‌ که‌ آن‌ را به‌سویت‌ نازل‌ کرده‌ایم‌ «تا در آیات‌ آن‌ تدبر کنند» یعنی‌: قرآن‌ را برای‌ تدبر و تأمل‌ و اندیشیدن‌ در معانی‌ آن‌ نازل‌ کرده‌ایم‌، نه‌ برای‌ تلاوت‌ بدون‌ اندیشه‌ و بدون‌ تدبر «و تا خردمندان‌ از آن ‌پند گیرند» یعنی‌: تا صاحبان‌ عقل‌ها و خردهای‌ برتر، از آن‌ پند گیرند. حسن‌ بصری ‌می‌گوید: «به‌ خدا سوگند که‌ تدبر و اندیشیدن‌ در قرآن‌، با حفظ حروف‌ و ضایع ‌گردانیدن‌ حدود آن‌ نیست‌، بدان‌گونه‌ که‌ یکی‌ از آنان‌ می‌گوید: قرآن‌ را تماما خواندم‌! درحالی‌که‌ از خواندن‌ قرآن‌ اثری‌ ـ نه‌ از اخلاق‌ و نه‌ از عمل‌ ـ بر وی‌ دیده‌ نمی‌شود».

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ خواندن‌ قرآن‌ با ترتیل‌ و تأمل‌، بهتر از خواندن‌ آن‌ به‌ سرعت‌ است‌ زیرا با خواندن‌ سریع‌ قرآن‌، تدبر در آن‌ میسر نیست‌. حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «تدبر در آیات‌ خداوند عزوجل ، پیروی‌ کردن‌ از آن‌ها است‌».

﴿وَوَهَبۡنَا لِدَاوُۥدَ سُلَیۡمَٰنَۚ نِعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ٣٠.

«و سلیمان‌ را به‌ داوود بخشیدیم» به‌ عنوان‌ فرزندی‌ برای‌ وی‌. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «خداوند متعال‌ داوود  علیه السلام  را به‌ عنوان‌ پیامبر به‌ سلیمان‌  علیه السلام  عطا کرد، وگرنه‌ داوود جز سلیمان‌ فرزندان‌ دیگری‌ نیز داشت‌ زیرا او دارای‌ صد زن‌ آزاد بود». سپس‌ حق‌ تعالی‌ سلیمان‌  علیه السلام  را ستوده‌ و می‌فرماید: «نیکو بنده‌ای ‌بود» سلیمان‌  علیه السلام  «به‌ راستی‌ او اواب‌ بود» اواب‌: تواب‌ است‌. یعنی‌: او بسیار رجوع‌کننده‌ بود به‌سوی‌ خداوند عزوجل ؛ با کثرت‌ طاعت‌، عبادت‌ و انابت‌.

سپس‌ خداوند عزوجل  دو نمونه‌ از نمونه‌های‌ اوابیت‌ و انابت‌ سلیمان‌  علیه السلام  را بیان ‌کرده‌ و می‌فرماید:

﴿إِذۡ عُرِضَ عَلَیۡهِ بِٱلۡعَشِیِّ ٱلصَّٰفِنَٰتُ ٱلۡجِیَادُ٣١.

«یاد کن» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! «چون‌ عرضه‌ داشته‌ شد براو» یعنی‌: بر سلیمان  علیه السلام  «به ‌وقت‌ عشی» عشی‌: از وقت‌ ظهر یا عصر تا آخر روز است‌ «اسب‌های‌ صافن ‌جیاد» صافنات‌: جمع‌ صافن‌ از اوصاف‌ اسب‌ها می‌باشد. اسب‌ صافن‌، اسبی‌ است‌ که‌ بر یکی‌ از دو دست‌ خود می‌ایستد و دست‌ دیگرش‌ را بالا نگه‌داشته‌ و گوشه ‌سم‌ آن‌ را بر زمین‌ می‌گذارد و بدین‌گونه‌ است‌ که‌ این‌ اسب‌ بر یک‌ دست‌ و دو پای‌ خود ایستاده‌ است‌، که‌ این‌ امر، نشانه‌ نشاط و چابکی‌ آن‌ می‌باشد. جیاد: جمع ‌جواد، به‌ اسبی‌ گفته‌ می‌شود که‌ بسیار دونده‌ و تیزرو باشد. بدین‌سان‌، اسب‌های‌ سلیمان‌  علیه السلام  دو صفت‌ بسیار قابل‌ ستایش‌ داشتند: در هنگام‌ ایستادن‌ آرام‌ و مطمئن‌ و در هنگام‌ راه‌ پیمودن‌، تیزتک‌ و چابک‌ بودند.

﴿فَقَالَ إِنِّیٓ أَحۡبَبۡتُ حُبَّ ٱلۡخَیۡرِ عَن ذِکۡرِ رَبِّی حَتَّىٰ تَوَارَتۡ بِٱلۡحِجَابِ٣٢.

«گفت» سلیمان‌  علیه السلام  «من‌ چنان‌ شیفته‌ مهر اسبان‌ شدم‌ که‌ از ذکر پروردگارم‌ غافل‌ گشتم‌ تا آن‌که‌ خورشید در حجاب‌ پنهان‌ شد» یعنی‌: تا آن‌که‌ خورشید غروب‌ کرد. به‌قولی‌ مراد این‌ است‌: تا آن‌که‌ اسب‌ها در مسابقه‌ از چشمها پنهان‌ شدند. آری‌! سلیمان‌  علیه السلام  به‌ تماشای‌ اسب‌ها سرگرم‌ گشت‌ و چنان‌ غرق‌ این‌ تماشا گردید که‌ نماز عصر وی‌ فوت‌ شد، بناگاه‌ به‌ خود آمد و گفت‌: من‌ دوستی‌ و محبت‌ اسبان‌ را بر ذکر پروردگارم‌ ـ یعنی‌ بر نماز عصر ـ ترجیح‌ دادم‌! لذا دست‌ به‌ اقدامی‌ زد که‌ در آیه‌ بعد بیان‌ می‌شود. حب‌الخیر: اصل‌ خیر به‌ معنی‌ مال‌ بسیار است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است‌: «سلیمان‌  علیه السلام  دارای‌ اسب‌های‌ بالداری‌ بود». ابن‌کثیر نقل‌ می‌کند: «اسب‌هایی‌ که‌ سلیمان‌  علیه السلام  را از نماز عصر بازداشتند، بیست‌هزار رأس‌ بودند. او می‌افزاید: ولی‌ قطعا مسلم‌ است‌که‌ سلیمان‌  علیه السلام  نماز عصر را به‌ قصد ترک‌ نکرد بلکه‌ آن‌ را به ‌فراموشی‌ ترک‌ کرد چنان‌که‌ در غزوه‌ خندق‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چنان‌ گرفتار مبارزه‌ با دشمن‌ بودند که‌ نماز عصر ایشان‌ فوت‌ شد و آن‌ را بعد از غروب‌ قضا آوردند».

﴿رُدُّوهَا عَلَیَّۖ فَطَفِقَ مَسۡحَۢا بِٱلسُّوقِ وَٱلۡأَعۡنَاقِ٣٣.

سپس‌ سلیمان‌  علیه السلام  به‌ کسان‌ خویش‌ دستور داد که‌: «اسب‌ها را بر من‌ بازگردانید» زیرا او از فوت ‌شدن‌ نماز عصر خویش‌ سخت‌ برآشفته‌ شده‌ بود «پس‌ شروع‌ به‌دست‌ کشیدن‌ بر ساق‌ها و گردن‌های‌ آن‌ها کرد» یعنی‌: سلیمان‌  علیه السلام  از روی‌ خشم‌ برای ‌خدا عزوجل  و از تأسف‌ بر فوت‌ نماز عصر، شروع‌ به‌ پی‌ کردن‌ اسب‌ها با شمشیر و زدن ‌بر ساق‌ پاها و گردن‌های‌ آن‌ها کرد زیرا آن‌ اسب‌ها سبب‌ فوت‌ نماز وی‌ شده‌ بودند. به‌قولی‌ مراد این‌ است‌: سلیمان‌  علیه السلام  برای‌ نوازش‌ و ارجگذاری‌ به‌ اسب‌ها و اطمینان‌یافتن‌ از احوال‌ آن‌ها بر ساق‌ و پیشانی‌ آن‌ها دست‌ می‌کشید؛ زیرا آن‌ اسب‌ها وسیله‌ جهاد در راه‌ خدا عزوجل  بودند.

صاحب‌ تفسیر «المنیر» می‌گوید: «معنی‌ این‌ نیست‌ که‌ سلیمان‌  علیه السلام  اسب‌ها را به‌ قصد قربت‌ نزد الله عزوجل ، پی‌ کرده‌ و سربریده‌ باشد زیرا این‌ امر که‌ اسب‌های‌ بی‌گناه‌ مورد مجازات‌ قرار گیرند، لایق‌ مقام‌ نبوت‌ نیست‌». این‌ قول‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  نیز نقل‌ شده‌ است‌. ولی‌ ابن‌کثیر قول‌ به‌ ذبح‌ اسب‌ها را ترجیح‌ می‌دهد و این‌ نظر بیشتر مفسران‌ است‌. بعضی‌ از قائلان‌ به‌ ذبح‌ می‌گویند: ذبح‌ آن‌ اسب‌ها اشکال‌ شرعی‌ای‌ به‌همراه‌ نداشت‌ زیرا ـ چنان‌که‌ روایت‌ شده‌ ـ در شریعت‌ سلیمان‌  علیه السلام  ذبح‌ آن‌ها به‌قصد قربت‌ مباح‌ بود و او گوشت‌ آن‌ اسب‌ها را نیز صدقه‌ کرد، که ‌خدای‌  عزوجل ‌ در عوض‌، باد را به‌ تسخیر وی‌ درآورد.

﴿وَلَقَدۡ فَتَنَّا سُلَیۡمَٰنَ وَأَلۡقَیۡنَا عَلَىٰ کُرۡسِیِّهِۦ جَسَدٗا ثُمَّ أَنَابَ٣٤.

«و قطعا سلیمان‌ را آزمودیم» در حدیث‌ شریف‌ راجع‌ به‌ این‌ آزمایش‌ از سلیمان‌  علیه السلام  آمده‌ است‌: «سلیمان‌  علیه السلام  گفت‌: قطعا امشب‌ با نود زن‌ خویش‌ همبستر می‌شوم ‌پس‌ هر یک‌ از آن‌ها فرزندی‌ شهسوار به‌ دنیا می‌آورد که‌ در راه‌ خدا عزوجل  جهاد کند. ولی‌ او ان‌شاءالله نگفت‌ پس‌، از آن‌ نود زن‌ هیچ‌ یک‌ فرزندی‌ نزاد، جز یکی‌ از آن‌ها که‌ نیم‌ انسانی‌ را به ‌دنیا آورد». «و بر تخت‌ او جسدی‌ بیفگندیم» آن‌ جسد، همان‌ انسان‌ ناقص‌الخلقه‌ای‌ بود که‌ یکی‌ از همسرانش‌ به ‌دنیا آورده‌ بود. اما ابن‌عباس‌، قتاده‌ و حسن‌ در معنی‌ آن‌ گفته‌اند: «یعنی‌ بر تخت‌ پادشاهی‌ او شیطانی‌ را افگندیم‌». ابن‌ جریر می‌گوید: «اسم‌ آن‌ شیطان‌، صخر بود و او خود را به‌صورت‌ سلیمان‌  علیه السلام  درآورده‌ و انگشتر وی‌ را از زنش‌ گرفت‌ و بر تخت‌ وی ‌نشست‌. از آن‌ سوی‌ دیگر، سلیمان‌  علیه السلام  به‌ مردم‌ گفت‌: سلیمان‌ منم‌ نه این‌! ولی ‌مردم‌ او را نشناخته‌ و سخنش‌ را رد کردند». اما ابن‌کثیر می‌گوید: «داستان‌ این ‌شیطان‌ از داستآن‌های‌ اسرائیلی‌ است‌ و پایه‌ و اساسی‌ ندارد».

«پس‌ به‌ خدا رجوع‌ کرد» با توبه‌ از این‌ لغزش‌ خویش‌. لغزش‌ وی‌ ترک‌ افضل‌، یعنی‌ نگفتن‌ «ان‌شاءالله» و معلق‌ نکردن‌ کار به‌ مشیت‌ الهی‌ بود. البته‌ این‌ لغزش‌ از انبیا  علیهم السلام  بزرگ‌ است‌ زیرا «حسنات‌ نیکان‌، گناهان‌ مقربان‌ می‌باشد».

﴿قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِی وَهَبۡ لِی مُلۡکٗا لَّا یَنۢبَغِی لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِیٓۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ٣٥.

سلیمان‌  علیه السلام  «گفت‌: پروردگارا! مرا بیامرز» در لغزشی‌ که‌ از من‌ روی‌ داده‌ و مرا به‌خاطر آن‌ مورد ابتلا و آزمایش‌ قراردادی‌ «و به‌ من‌ فرمانروایی‌ای‌ ببخش‌ که‌ هیچ‌کس‌ را پس‌ از من‌ سزاوار نباشد» یعنی‌: برای‌ احدی‌ بعد از من‌ این‌ امکان‌ وجود نداشته‌ باشد که‌ همانند آن‌ را دارا گردد تا به‌ سبب‌ این‌ فرمانروایی‌ خارق‌العاده‌، دارای‌ معجزه‌ای‌ بزرگ‌ شوم‌ «بی‌گمان‌ تو وهاب‌ هستی» و بخشش‌هایت‌ بسیار بزرگ‌ است‌. وهاب‌: بسیار بخشاینده‌ است‌.

﴿فَسَخَّرۡنَا لَهُ ٱلرِّیحَ تَجۡرِی بِأَمۡرِهِۦ رُخَآءً حَیۡثُ أَصَابَ٣٦.

«پس‌ باد را برای‌ او مسخر گردانیدیم» یعنی‌: باد را رام‌ و منقاد فرمان‌ او گردانیدیم‌ «که‌ به‌ فرمان‌ او نرم‌ روان‌ می‌شد» یعنی‌: آن‌ باد، چنان‌ بادی‌ نرم‌ و ملایم ‌بود که‌ نه‌ اشیا را به‌ جنبش‌ و تکان‌ وا می‌داشت‌ و نه‌ توفانی‌ می‌شد بلکه‌ در عین ‌نیروی‌ بزرگ‌ وزش‌ و سرعت‌ حرکت‌ خود، نرم‌ و ملایم‌ و راحت‌بخش‌ بود و روان ‌می‌شد: «هرجا که‌ تصمیم‌ می‌گرفت» یعنی‌: هرجا و در هر کشور و سرزمینی‌ که‌ سلیمان‌  علیه السلام  قصد سفر می‌کرد، باد او را به‌سوی‌ آن‌ سرزمین‌ حمل‌ می‌نمود[3]. حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «چون‌ سلیمان‌  علیه السلام  از روی‌ خشم‌ برای‌ خدای‌  عزوجل ‌، اسب‌ها را پی‌ کرد، خداوند عزوجل  چیزی‌ را به‌ وی‌ عوض‌ داد که‌ بهتر و تیزروتر از آن‌ است‌ و آن‌ بادی‌ بود که‌ در بامدادان‌ یک‌ ماه‌ راه‌ و در شامگاهان‌ نیز یک‌ ماه‌ راه‌ می‌پیمود».

﴿وَٱلشَّیَٰطِینَ کُلَّ بَنَّآءٖ وَغَوَّاصٖ٣٧.

«و» نیز مسخر گردانیدیم‌ برای‌ او «شیطآن‌ها را» یعنی‌: دیوان‌ را «از بنا و غواص» که‌ آنچه‌ را از مبانی‌ و ساختمآن‌ها می‌خواست‌، برایش‌ بنا می‌کردند و در دریا فرورفته‌ و از آن‌ برای‌ او در و گوهر بیرون‌ می‌آوردند.

﴿وَءَاخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی ٱلۡأَصۡفَادِ٣٨.

«و دیگرانی» از دیوان‌ را نیز برایش‌ مسخر کردیم‌ «که‌ دست‌ و پا به‌هم‌ بسته‌ در زنجیرها بودند» آن‌ها دیوانی‌ متمرد و نافرمان‌ بودند که‌ از کار سر باز زده‌، یا در کار خود خلاف‌ و تجاوز می‌کردند. آن‌ دیوان‌ نیز رام‌ و مسخر سلیمان‌  علیه السلام  گردانیده ‌شدند تا بدانجا که‌ او آنان‌ را در زنجیرها به‌هم‌ بسته‌ می‌کرد.

﴿هَٰذَا عَطَآؤُنَا فَٱمۡنُنۡ أَوۡ أَمۡسِکۡ بِغَیۡرِ حِسَابٖ٣٩.

ای‌ سلیمان‌: «این‌ بخشش‌ ما است» از ملک‌ و فرمانروایی‌ عظیمی‌ که‌ خواستار آن‌ شدی‌، فرمانروایی‌ای‌ به‌ وسعت‌ تسلط بر باد و دیوان‌ ؛ دو پدیده‌ شگفت‌ آسایی ‌که‌ عقل‌ها را خیره‌ می‌کند «آن‌ را ببخش‌ یا برای‌ خود نگهدار» یعنی‌: ما این‌ ملک‌ و مکنت‌ را به‌ تو عطا کردیم‌ پس‌ به‌ هرکه‌ می‌خواهی‌ ببخش‌ و از هرکه‌ می‌خواهی ‌بازدار «بی‌حساب» بی‌آن‌که‌ در این‌ بخشش‌ یا بازداشتن‌، با تو حساب‌ به‌ عمل ‌آید. یعنی‌: به‌ تو گفته‌ نمی‌شود که‌: چه‌ مقدار داده‌ای‌ و چرا داده‌ای‌، یا چرا بازداشته‌ و چرا نگه‌ داشته‌ای‌؟

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌: چون‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  مخیر ساخته‌ شدند میان ‌این‌که‌ «بنده‌ای‌ فرستاده‌» باشند یا «پیامبری‌ فرمانروا» که‌ به‌ هرکس‌ بخواهند بی‌حساب‌ و گناهی‌ بدهند و از هرکه‌ خواهند بی‌حساب‌ و گناهی‌ بازدارند؛ آن‌حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از مشورت‌ با جبرئیل‌  علیه السلام  منزلت‌ اول‌ را انتخاب‌ کردند زیرا چنان‌که‌ ابن‌ کثیر نقل‌ کرده‌ ـ این‌ منزلت‌ نزد خدای‌  عزوجل ‌ برتر و والاتر است‌.

﴿وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مَ‍َٔابٖ٤٠.

«و بی‌گمان‌ برای‌ او» یعنی‌: برای‌ سلیمان‌  علیه السلام  «نزد ما قربتی‌ است» در آخرت ‌«و» برای‌ او «نیکو بازگشتی‌ است» که‌ این‌ بازگشتگاه‌، بهشت‌ است‌.

﴿وَٱذۡکُرۡ عَبۡدَنَآ أَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلشَّیۡطَٰنُ بِنُصۡبٖ وَعَذَابٍ٤١.

«و یاد کن‌ بنده‌ ما ایوب‌ را آن‌گاه‌ که‌ پروردگارش‌ را ندا داد که‌: شیطان‌ مرا به‌ رنجوری ‌و عذاب‌ مبتلا کرده‌ است» مراد از عذاب‌: بیماری‌ وی‌ است‌ و بجز این‌، خانواده‌ و مالش‌ نیز از بین‌ رفته‌ بود. دلیل‌ این‌که‌ ایوب‌  علیه السلام  درد و رنجوری‌ و مشکلاتش‌ را به ‌شیطان‌ نسبت‌ داد، این‌ بود که‌ شیطان‌ سبب‌ این‌ بلای‌ وی‌ بود زیرا ـ به‌ قولی‌ ـ ایوب‌  علیه السلام  از بسیاری‌ مالش‌ در شگفت‌ شد و به‌ او غرور دست‌ داد. به‌قولی‌ دیگر: مظلومی‌ ایوب‌  علیه السلام  را به‌ فریادرسی‌ خواند اما او به‌ فریادش‌ نرسید، که‌ این‌ چیزی‌ جز اثر وسوسه‌ شیطان‌ نبود.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «بلای‌ نبی‌ خدا ایوب‌، هجده‌ سال‌ بر وی‌ طول‌ کشید تا بدانجا که‌ خویش‌ و بیگانه‌ او را ترک‌ کردند، جز دو مرد که‌ از مخصوص‌ترین‌ برادران‌ دینی‌اش‌ بودند و صبح‌ و شام‌ احوال‌ وی‌ را می‌پرسیدند. پس‌ روزی‌ یکی‌ از آن‌ دو تن‌ به‌ رفیقش‌ گفت‌: آیا می‌دانی‌ ؛ به‌ خدا سوگند که‌ ایوب‌ مرتکب‌ گناهی‌ شده‌ است‌ که‌ هیچ‌یک‌ از جهانیان‌ مرتکب‌ آن‌ نگردیده‌! رفیقش‌ پرسید: مگر او چه‌ گناهی‌ کرده‌ است‌؟ گفت‌: آخر هجده‌ سال ‌است‌ که‌ خداوند عزوجل  بر وی‌ رحم‌ نکرده‌ که‌ این‌ رنجوری‌ و درد را از وی‌ بردارد! پس‌ چون‌ آن‌ دو نزد ایوب‌  علیه السلام  رفتند، آن‌ مرد شکیبایی‌ نکرد تا سخن‌ رفیقش‌ را به ‌او نگوید. ایوب‌  علیه السلام  گفت‌: من‌ از آنچه‌ تو می‌گویی‌ چیزی‌ نمی‌دانم‌، جز این‌که‌ خدای‌  عزوجل ‌ می‌داند [که‌ من‌ برای‌ او چنان‌ خاشع‌ و مطیع‌ بودم] که‌ وقتی‌ از نزد دو تن‌ که‌ باهم‌ کشمکش‌ می‌کردند، می‌گذشتم‌ و هردو نام‌ خداوند عزوجل  را می‌بردند،به‌ خآن‌هام‌ بازگشته‌ و از جای‌ آن‌ها کفاره‌ می‌دادم‌، از آنجا که‌ دوست‌ نداشتم‌ نام‌ خداوند عزوجل  جز در حق‌ یاد شود. سپس‌ رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  افزودند: چنان‌ بود که‌ایوب‌  علیه السلام  در آن‌ بیماری‌ خویش‌ به‌ قضای‌ حاجت‌ می‌رفت‌ و چون‌ از قضای ‌حاجت‌ فارغ‌ می‌گشت‌، زنش‌ دست‌ وی‌ را گرفته‌ او را به‌ خانه‌ می‌آورد. روزی ‌ایوب‌  علیه السلام  در حاجت‌ خویش‌ دیر ماند و زنش‌ را فرانخواند که‌ وی‌ را برگرداند زیرا در این‌ هنگام‌ بود که‌ خداوند عزوجل  بر او وحی‌ فرستاد که‌: (پایت‌ را به‌ زمین‌ بزن‌، اینک‌ این‌ شستن‌ گاهی‌ است‌ سرد و نوشیدنی) «آیه‌ بعد». و چون‌ زنش‌ از دیرکرد وی‌ نگران‌ شد و رفت‌ تا بنگرد که‌ چرا دیر کرده‌ است‌، بناگاه‌ دید که‌ ایوب‌  علیه السلام  درحالی‌ به‌سوی‌ او می‌آید که‌ خدای‌  عزوجل ‌ رنج‌ و درد و علت‌ همه‌ را از تن‌ وی ‌برطرف‌ ساخته‌ و او بر نیکوترین‌ صورت‌ خویش‌ است‌. پس‌ چون‌ زنش‌ او را دید [نشناختش] و گفت‌: هان‌! خداوند عزوجل  به‌ تو برکت‌ دهد، آیا نبی‌ خدا ـ این‌ رنجو رمبتلا ـ را دیده‌ای‌، سوگند به‌ خدای‌ توانا که‌ من‌ مردی‌ را مانند تو شبیه‌تر به‌ وی ‌ندیده‌ام‌، هنگامی‌ که‌ سالم‌ بود! ایوب‌  علیه السلام  گفت‌: بدان‌ که‌ من‌ خود، همان‌ ایوب ‌هستم‌. ایوب‌  علیه السلام  دو ظرف‌ داشت‌: ظرفی‌ برای‌ گندم‌ و ظرفی‌ برای‌ جو. پس ‌خداوند عزوجل  دو ابر را فرستاد، یکی‌ از آن‌ها بر سر ظرف‌ گندم‌ آمد و در آن‌ طلا ریخت‌ و از آن‌ لبریزش‌ کرد و ابر دیگر در ظرف‌ جو طلا ریخت‌ و آن‌ را از طلا لبریز ساخت‌».

﴿ٱرۡکُضۡ بِرِجۡلِکَۖ هَٰذَا مُغۡتَسَلُۢ بَارِدٞ وَشَرَابٞ٤٢.

پس‌ به‌ ایوب‌  علیه السلام  گفتیم‌: «پایت‌ را به‌ زمین‌ بزن‌. اینک‌ این‌ شستن‌ گاهی‌ است ‌سرد و نوشیدنی» و ایوب‌  علیه السلام  پایش‌ را بر زمین‌ زد پس‌ از زیر پایش‌ چشمه‌ای‌ جاری‌ جوشیدن‌ گرفت‌ و او در آن‌ چشمه‌ غسل‌ کرد و صحیح‌ و سالم‌ از آن‌ بیرون ‌آمد. سپس‌ چشمه‌ دیگری‌ فواره‌ زد و او از آن‌ آبی‌ سرد و گوارا نوشید. این‌ امر دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ مرض‌ وی‌ از امراض‌ جلدی‌ غیر ساری‌ بود و در عین‌ حال‌، مرضی‌ نفرت‌بار نبود.

﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَذِکۡرَىٰ لِأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ٤٣.

«و خانواده‌اش‌ را به‌ او بخشیدیم» به‌ قولی‌: خدای‌  عزوجل ‌ بعد از آن‌که‌ آن‌ها را میرانده‌ بود، مجددا زنده‌شان‌ گردانید. به‌قولی‌ دیگر: خدای‌  عزوجل ‌ آن‌ها را پس ‌از پراکنده‌ساختنشان‌، دیگرباره‌ جمع‌ کرد «و مانند آنان‌ را» نیز «همراه‌ آن‌ها» به‌ او بخشیدیم‌. چنین‌ بود که‌ حق‌ تعالی‌ بر شمار خانواده‌ ایوب‌  علیه السلام  افزود و بعد از پیروزی‌ وی‌ در آن‌ ابتلا، آنان‌ دوچند تعدادی‌ شدند که‌ قبل‌ از ابتلای‌ وی‌ بودند.آری‌! به‌ ایوب‌ این‌ چنین‌ لطف‌ کردیم‌: «از سر رحمتی‌ از نزد خویش‌ و تا پندی‌ برای ‌خردمندان‌ باشد» که‌ در سختی‌ها و ابتلاها به‌ خدا عزوجل  پناه‌ برند و از او انتظار فرج‌ وگشایش‌ را داشته‌ باشند.

﴿وَخُذۡ بِیَدِکَ ضِغۡثٗا فَٱضۡرِب بِّهِۦ وَلَا تَحۡنَثۡۗ إِنَّا وَجَدۡنَٰهُ صَابِرٗاۚ نِّعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٞ٤٤.

«و» به‌ او گفتیم‌: «دسته‌ای‌ چوب‌ ترکه‌ به‌دستت‌ بگیر» ضغث‌: دسته‌ بزرگی‌ از شاخک‌های‌ چوب‌ است‌ «و با آن‌ بزن» زن‌ خود را «و سوگند نشکن» یعنی‌: با آن‌ دسته‌ چوب‌، زنت‌ را یک‌بار بزن‌ و خلاف‌ سوگند نکن‌ زیرا ایوب‌  علیه السلام  در بیماری‌اش‌ سوگند خورد که‌ زنش‌ را به‌خاطر گناهی‌ که‌ مرتکب‌ شده‌ بود، صد تازیانه‌ بزند. آن‌ گناه‌، دیرکرد وی‌ در برآوردن‌ حاجتی‌ برای‌ ایوب‌  علیه السلام  بود. پس‌ خدای‌  عزوجل ‌ این‌ وسیله‌ را، راه‌ بیرون‌ رفت‌ وی‌ از این‌ سوگندش‌ قرار داد زیرا پاداش‌ زنش‌ با آن‌ همه‌ خدمت‌ این‌ نبود که‌ با زدن‌ از وی‌ سپاسگزاری‌ به‌ عمل‌ آید.

احناف‌ می‌گویند: اگر کسی‌ سوگند خورد که‌ فلان‌ کس‌ را صد تازیانه‌ می‌زند آن‌گاه‌ دسته‌ای‌ از شاخک‌های‌ چوب‌ را که‌ تعداد آن‌ها صد عدد بود گرفت‌ و با آن‌، فرد مورد نظرش‌ را زد، سوگند خویش‌ را راست‌ ساخته‌ و کفاره‌ای‌ بر وی‌ نیست‌ زیرا خداوند عزوجل  این‌ کار را برای‌ ایوب‌  علیه السلام  رخصت‌ داد. البته‌ این‌ حکم‌ در حق‌ کسی‌ است‌ که‌ بیمار و علیل‌ است‌ و توان‌ تحمل‌ ضربات‌ تازیانه‌ را ندارد. همچنین ‌شافعی‌ها و حنبلی‌ها گفته‌اند: اقامه‌ حد بر بیماری‌ که‌ شفای‌ وی‌ امید نمی‌رود، با زدن‌ صد شاخک‌ بر وی‌ در یک‌بار، جایز است‌. احناف‌ و حنبلی‌ها در این‌ باره‌ به‌این‌ امر استناد کرده‌اند که‌ شریعت‌ انبیای‌ پیشین  علیهم السلام ، شریعت‌ ما نیز هست‌. شافعی‌ها که‌ به‌ این‌ قاعده‌ قایل‌ نیستند، در این‌ حکم‌ به‌ حدیثی‌ که‌ در سنت‌ نبوی ‌ثابت‌ شده‌، استناد کرده‌اند. اما مالکی‌ها گفته‌اند: این‌ حکم‌ فقط رخصتی ‌مخصوص‌ به‌ پیامبر خدا ایوب‌  علیه السلام  بود.

سپس‌ خداوند عزوجل  ایوب‌  علیه السلام  را مورد ستایش‌ قرار داده‌ و می‌فرماید: «ما او را شکیبا یافتیم» بر بلایی‌ که‌ بدان‌ مبتلایش‌ کرده‌ بودیم‌ زیرا او به‌ آفتی‌ بزرگ‌ در جسمش‌ و به‌ از بین ‌رفتن‌ مال‌ و خانواده‌ و فرزندانش‌ آزموده‌ شد اما صبر کرد، چندان‌که‌ برای‌ همیشه‌ به‌ صبر وی‌ مثل‌ زده‌ می‌شود «چه‌ نیکو بنده‌ای» بود ایوب‌  علیه السلام ! «به‌ راستی‌ او اواب‌ بود» یعنی‌: او با استغفار و توبه‌، به‌سوی‌ خداوند عزوجل  بسیار بازگشت‌ می‌کرد.

﴿وَٱذۡکُرۡ عِبَٰدَنَآ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ أُوْلِی ٱلۡأَیۡدِی وَٱلۡأَبۡصَٰرِ٤٥.

«و به‌ یادآور بندگان‌ ما ابراهیم‌ و اسحاق‌ و یعقوب‌ را که‌ نیرومند و صاحب‌ بصیرت ‌بودند» یعنی‌: آن‌ها در طاعت‌ حق‌ صاحب‌ نیرو و توان‌ و در شناخت‌ اسرار دین‌ وغیر آن‌، صاحب‌ بصیرت‌ بودند. یا آن‌ها ولی‌ نعمت‌ مردم‌ بودند با احسانی‌ که‌ به‌ آن‌ها می‌کردند زیرا آن‌ها به‌ مردم‌ مصدر خیر شده‌ و بس‌ نیکی‌ می‌کردند. ابصار: بینش‌ها در علم‌ و دین‌ است‌.

خلاصه‌ این‌که‌: آن‌ها علم‌ و عمل‌ هردو را به‌ کمال‌ آن‌ داشتند.

﴿إِنَّآ أَخۡلَصۡنَٰهُم بِخَالِصَةٖ ذِکۡرَى ٱلدَّارِ٤٦.

«ما آنان‌ را به‌ خصلتی‌ پاک‌ خالص‌ ساختیم» که‌ هیچ‌ آلایشی‌ در آن‌ نبود «که‌ ذکر آخرت‌ بود» یعنی‌: ایشان‌ را از میان‌ اهل‌ زمان‌شان‌ به‌ یادآوری‌ سرای‌ آخرت‌ و ایمان ‌آوردن‌ به‌ آن‌ مخصوص‌ گردانیدیم‌ و این‌ شایسته‌ شأن‌ انبیا  علیهم السلام  است‌.

﴿وَإِنَّهُمۡ عِندَنَا لَمِنَ ٱلۡمُصۡطَفَیۡنَ ٱلۡأَخۡیَارِ٤٧.

«و آنان‌ نزد ما جدا از برگزیدگان‌ نیکانند» برگزیدگانند به‌ نبوت‌، برتری ‌داده‌ شدگانند بر ابنای‌ جنس‌شان‌ و از نیکان‌ بسیار خیراند.

﴿وَٱذۡکُرۡ إِسۡمَٰعِیلَ وَٱلۡیَسَعَ وَذَا ٱلۡکِفۡلِۖ وَکُلّٞ مِّنَ ٱلۡأَخۡیَارِ٤٨.

«و اسماعیل‌ و یسع‌ و ذوالکفل‌ را به‌ یاد آور. همه‌ از نیکانند» بیان‌ حال‌ «یسع‌» در سوره‌ «انعام‌/86» و بیان‌ حال‌ «ذوالکفل» نیز در سوره‌ «انبیا/85» گذشت‌.

﴿هَٰذَا ذِکۡرٞۚ وَإِنَّ لِلۡمُتَّقِینَ لَحُسۡنَ مَ‍َٔابٖ٤٩ جَنَّٰتِ عَدۡنٖ مُّفَتَّحَةٗ لَّهُمُ ٱلۡأَبۡوَٰبُ٥٠.

«این‌ ذکری‌ است» یعنی‌: این‌ یادکردی‌ نیکو و زیبا از این‌ پیامبران‌  علیهم السلام  در دنیا است‌ و شرفی‌ است‌ که‌ به‌ آن‌ همیشه‌ یاد می‌شوند. اما سدی‌ در معنی‌ ﴿هَٰذَا ذِکۡرٞ می‌گوید: «یعنی‌ این‌ قرآن‌ پندی‌ است‌» «و قطعا برای‌ پرهیزگاران‌ فرجامی‌ نیک ‌است» زیرا آن‌ها در آخرت‌ به‌ آمرزش‌ و رضوان‌ الهی‌ و نعمت‌های بهشت‌ وی‌ نایل ‌می‌گردند: «بهشتهای‌ عدن‌ که‌ درهای‌ آن‌ها برایشان‌ گشاده‌ است» به‌ قولی‌: در بهشت‌ فرشتگان‌ برایشان‌ درها را باز می‌کنند تا با اکرام‌ و اعزاز به‌ آن‌ وارد شوند.

﴿مُتَّکِ‍ِٔینَ فِیهَا یَدۡعُونَ فِیهَا بِفَٰکِهَةٖ کَثِیرَةٖ وَشَرَابٖ٥١.

«در آنجا تکیه‌ می‌زنند» یعنی‌: درحالی‌که‌ در بهشت‌ بر اورنگ‌ها تکیه‌ می‌زنند؛ «میوه‌های‌ بسیار» یعنی‌: الوان‌ گونه‌گون‌، متنوع‌ و متکثری‌ از میوه‌ها «ونوشیدنی» های‌ بسیاری‌ را «در آنجا می‌طلبند» یعنی‌: هر چه‌ در آن‌ طلب‌ کنند، می‌یابند و نزد ایشان‌ حاضر می‌شود.

﴿وَعِندَهُمۡ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ أَتۡرَابٌ٥٢.

«و نزدشان‌ دوشیزگان‌ فروهشته‌نگاه‌ همسال‌ است» یعنی‌: آن‌ها در بهشت ‌همسرانی‌ دارند که‌ چشمهایشان‌ فقط بر شوهرانشان‌ فروهشته‌ است‌، به‌ شوهران‌شان ‌قانعند و به‌ غیر آنان‌ نظر نمی‌کنند. اتراب‌: یعنی‌: همسال‌، یا برابر در حسن‌ و زیبایی‌. مجاهد می‌گوید: «اتراب‌، همسالانی‌ هستند که‌ با همدیگر دوست‌ وصمیمی‌ می‌باشند، نه‌ نسبت‌ به‌ یک‌دیگر نفرتی‌ دارند و نه‌ میان‌ خود رشک‌ و هم‌چشمی‌ای‌ زیرا محبت‌ و دوستی‌ میان‌ هم‌سن‌وسالان‌ پایدارتر است‌».

﴿هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِیَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ٥٣.

«این‌ است‌ آنچه‌ برای‌ روز حساب‌ به‌ شما وعده‌ داده‌ می‌شد» یعنی‌: به‌ ایشان‌ گفته ‌می‌شود: این‌ همان‌ پاداشی‌ است‌ که‌ در دنیا برای‌ میعاد روز حساب‌ به‌ شما وعده‌ داده‌ شده‌ بود.

﴿إِنَّ هَٰذَا لَرِزۡقُنَا مَا لَهُۥ مِن نَّفَادٍ٥٤.

خداوند عزوجل  می‌فرماید: «در حقیقت‌ این‌ همان‌ رزق‌ ماست» که‌ آن‌ را بر شما ارزانی‌ داشته‌ و با آن‌ بر شما نعمت‌ نهاده‌ایم‌ «آن‌ را هیچ‌ زوالی‌ نیست» یعنی‌: این‌ رزق‌ نه‌ هیچ‌ انقطاعی‌ دارد و نه‌ هرگز فنا می‌شود.

﴿هَٰذَاۚ وَإِنَّ لِلطَّٰغِینَ لَشَرَّ مَ‍َٔابٖ٥٥ جَهَنَّمَ یَصۡلَوۡنَهَا فَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ٥٦.

سپس‌ به‌ بیان‌ حال‌ منکران‌ پرداخته‌ می‌فرماید: «این‌ است» یعنی‌: کار چنان ‌است‌ که‌ ذکر شد «و اما برای‌ از حدگذشتگان» یعنی‌: برای‌ کسانی‌ که‌ طغیان‌ کرده‌، از طاعت‌ خداوند عزوجل  تمرد ورزیده‌ و پیامبرانش‌ را تکذیب‌ کرده‌اند؛ «واقعا بدفرجامی‌ است» یعنی‌: بی‌گمان‌ آن‌ها بدترین‌ سرانجام‌ و بازگشتگاهی‌ دارند که‌ به‌ آن‌ می‌پیوندند ؛ این‌ بازگشتگاه‌: «جهنم‌ است‌ که‌ وارد آن‌ می‌شوند و چه‌ بد آرامگاهی ‌است» یعنی‌: چه‌ بد فرشی‌ است‌ که‌ برای‌ خود هموار کرده‌اند. به‌ این‌ ترتیب‌، خدای‌ سبحان‌ آنچه‌ را که‌ در زیر پایشان‌ از آتش‌ جهنم‌ قرار دارد، به‌ فرش‌ تشبیه‌کرد.

﴿هَٰذَا فَلۡیَذُوقُوهُ حَمِیمٞ وَغَسَّاقٞ٥٧.

«این‌ عذاب‌ آب‌ جوش‌ و زرداب‌ است‌، باید آن‌ را بچشند» حمیم‌: آب‌ جوشی‌ است ‌که‌ در نهایت‌ غلیان‌ و جوشش‌ قرار دارد. غساق‌: چرکاب‌ و زردابی‌ است‌ که‌ از پوست‌های‌ دوزخیان‌ سیلان‌ می‌کند و سرازیر می‌شود. به‌قولی‌: غساق‌ آبی‌ است‌ که ‌سردی ‌کشنده‌ای‌ دارد، در مقابل‌ حمیم‌ که‌ داغی‌ آن‌ کشنده‌ است‌. در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است‌: «اگر دلوی‌ از غساق‌ در دنیا ریخته‌ شود، تمام‌ اهالی‌ دنیا را گندیده‌ ومتعفن‌ می‌سازد».

﴿وَءَاخَرُ مِن شَکۡلِهِۦٓ أَزۡوَٰجٌ٥٨.

«و عذاب‌های‌ دیگر همانند آن‌ به‌ انواع‌ و اقسام‌ است» یعنی‌: برای‌ دوزخیان‌؛ آب‌جوشان‌، زرداب‌ و انواع‌ گونه‌گون‌ دیگری‌ از عذاب‌ مانند آب‌ و زرداب‌ است‌. حسن‌ بصری‌ گفته‌ است‌: «برای‌ دوزخیان‌ انواع‌ و اقسامی‌ از عذاب‌ ؛ همانند زمهریر، سموم‌، نوشیدن‌ آب‌ جوش‌ و خوردن‌ زقوم‌ تا غیر این‌ها از اشیای‌ مختلف‌ و متضاد است‌».

﴿هَٰذَا فَوۡجٞ مُّقۡتَحِمٞ مَّعَکُمۡ لَا مَرۡحَبَۢا بِهِمۡۚ إِنَّهُمۡ صَالُواْ ٱلنَّارِ٥٩.

«این‌ فوجی‌ است‌ که‌ همراه‌ با شما در دوزخ‌ فرو می‌روند» یعنی‌: چون‌ دوزخیان‌ به‌دوزخ‌ وارد شوند، نگهبانان‌ آن‌ به‌ رؤسا و رهبران‌ دوزخی‌ می‌گویند: این‌ پیروان‌ شما فوجی‌ هستند که‌ همراه‌ با شما به‌ دوزخ‌ وارد می‌شوند «آنان‌ را خوشامدی ‌نیست» این‌ حکایت‌ سخن‌ رهبران‌ و رؤساء است‌. یعنی‌: برای‌ پیروان‌ ما هیچ‌ کرامت‌ و حرمتی‌ نیست‌. به‌ این‌ترتیب‌، خدای‌ سبحان‌ از انقطاع‌ مودت‌ و محبت ‌میان‌ کفار در آخرت‌ خبر داده‌ و روشن‌ می‌سازد؛ مودتی‌ که‌ در دنیا میان‌ آن‌ها بوده ‌است‌، در آخرت‌ به‌ عداوت‌ تبدیل‌ می‌گردد. سپس‌ رؤسایشان‌ در ادامه‌ می‌گویند: «زیرا آنان» یعنی‌: پیروان‌ ما «داخل‌ آتش‌ می‌شوند» چنان‌که‌ ما به‌ آن‌ وارد شده‌ایم ‌و مستحق‌ آنند؛ چنان‌که‌ ما سزاوار آن‌ گردیده‌ایم‌.

﴿قَالُواْ بَلۡ أَنتُمۡ لَا مَرۡحَبَۢا بِکُمۡۖ أَنتُمۡ قَدَّمۡتُمُوهُ لَنَاۖ فَبِئۡسَ ٱلۡقَرَارُ٦٠.

«می‌گویند» تابعان‌ به‌ رؤسا «بلکه‌ بر خود شما خوش‌ مباد!» یعنی‌: شما خود از عزت‌ و کرامت‌ بی‌بهره‌ باشید زیرا این‌ «شما بودید که‌ آن‌ راه‌ را پیش ‌پای‌ ما گذاشتید» و ما را در راه‌ گمراهی‌ افگنده‌ و به‌سوی‌ آن‌ فراخواندید ؛ با آنچه‌ که ‌برای‌ ما بدین‌ مضمون‌ عنوان‌ می‌کردید: حق‌ فقط همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ ما بر آن ‌قرار داریم‌ و پیامبران‌ در آنچه‌ که‌ آورده‌اند، راستگو نیستند! «و چه‌ بد قرارگاهی ‌است» جهنم‌؛ هم‌ برای‌ ما و هم‌ برای‌ شما.

﴿قَالُواْ رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَٰذَا فَزِدۡهُ عَذَابٗا ضِعۡفٗا فِی ٱلنَّارِ٦١.

«می‌گویند» پیروان‌ «پروردگارا! هرکس‌ این‌ عذاب‌ را از پیش‌ برای‌ ما فراهم‌ آورده‌، عذاب‌ او را در آتش‌ دوزخ‌ دوچندان‌ کن» عذابی‌ در برابر کفر او و عذابی ‌دیگر در برابر این‌که‌ ما را به‌سوی‌ آن‌ فراخوانده‌ است‌.

بدین‌ گونه‌ است‌ که‌ پیروان‌ برای‌ زعما و رهبران‌ خویش‌، عذابی‌ دوچندان‌ را می‌طلبند.

﴿وَقَالُواْ مَا لَنَا لَا نَرَىٰ رِجَالٗا کُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ ٱلۡأَشۡرَارِ٦٢.

«و گفتند اهل‌ دوزخ‌: ما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ مردانی‌ را که‌ ما آنان‌ را از زمره‌ اشرار می‌شمردیم‌، نمی‌بینیم‌؟» منظور آن‌ها فقرای‌ مؤمنان‌ اند؛ مانند عمار، خباب‌، صهیب‌، بلال‌، سالم‌ و سلمان‌. مجاهد نقل‌ می‌کند که‌: ابوجهل‌ در دوزخ‌ می‌گوید: «مرا چه‌ شده‌ است‌ که‌ بلال‌ و عمار و صهیب‌ و فلان‌ و فلان‌ را نمی‌بینم‌؟». البته‌ این‌ روایت‌، گویای‌ نمونه‌ای‌ از سخن‌ کفار است‌ پس‌ این‌ سخن ‌فقط به‌ ابوجهل‌ محدود نیست‌ زیرا تمام‌ کفار در دوزخ‌ چنین‌ حالی‌ داشته‌ و بر این ‌باوراند که‌ مؤمنان‌ به‌ دوزخ‌ وارد می‌شوند. اما چون‌ در دوزخ‌ از آنان‌ پرس‌وجو می‌کنند و آن‌ها را نمی‌یابند، در این‌ هنگام‌ است‌ که‌ می‌دانند؛ آن‌ها در درجات ‌بلندی‌ از بهشت‌ به‌سر می‌برند.

﴿أَتَّخَذۡنَٰهُمۡ سِخۡرِیًّا أَمۡ زَاغَتۡ عَنۡهُمُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ٦٣.

«آیا آنان‌ را» در دنیا «به‌ مسخره‌ می‌گرفتیم» و آنان‌ در واقع‌ اهل‌ کرامت‌ و عزت‌ بوده‌اند و ما اشتباه‌ کرده‌ بودیم‌؛ «یا چشم‌های‌ ما از آن‌ها برگشته‌ است» و بر محل‌ و جایگاه‌ آنان‌ در دوزخ‌ نمی‌افتد؟ حسن‌ می‌گوید: «هر دوی‌ این‌ امر واقعیت‌ دارد زیرا آن‌ها هم‌ مؤمنان‌ را به‌ ریشخند و تمسخر گرفتند و هم‌ چشم‌هایشان‌ بر آنان ‌نمی‌افتد زیرا ایشان‌ در بهشت‌اند». ابن ‌کثیر می‌گوید: «دوزخیان‌ خود را به‌ امر محالی‌ تسلی‌ کرده‌ و می‌گویند: شاید مؤمنان‌ نیز با ما در دوزخ‌ هستند، لیکن ‌چشمان‌ ما بر آن‌ها نیفتاده‌ است‌».

﴿إِنَّ ذَٰلِکَ لَحَقّٞ تَخَاصُمُ أَهۡلِ ٱلنَّارِ٦٤.

«این‌ ستیزه‌ دوزخیان‌ با همدیگر قطعا راست‌ است» یعنی‌: آنچه‌ که‌ رؤسا به ‌پیروان‌ خود می‌گویند و باز پیروان‌ در پاسخ‌ آنان‌ مطرح‌ می‌کنند ؛ امری‌ است‌ که ‌ناگزیر در روز قیامت‌ روی‌ می‌دهد.

﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مُنذِرٞۖ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّا ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ٦٥.

«بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ کفار مکه‌ «من‌ فقط بیم ‌دهنده‌ای‌ هستم» شما را از مجازات‌ و عذاب‌ خداوند عزوجل  «و جز خدای‌ یگانه» که‌ برایش‌ هیچ‌ شریکی‌ نیست‌، خداوند غالب‌ «قهار» و قوی‌ای‌ که‌ بر همه ‌چیز مسلط و بر همه‌ خلقش‌ قاهر و غالب‌ است‌؛ «هیچ‌ خدایی‌ نیست» که‌ شایسته‌ پرستش‌ باشد.

﴿رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَا ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡغَفَّٰرُ٦٦.

و از آنجا که‌ وصف‌ «قهار»، موجب‌ ترسی‌ شدید از هیبت‌، جلال‌، عظمت‌ و قدرت‌ حق‌ تعالی‌ است‌، خداوند عزوجل  آن‌ را با بیان‌ سه‌ وصف‌ که‌ بر رحمت‌ و فضل‌ وکرمش‌ دلالت‌ می‌کنند، دنبال‌ می‌کند: «پروردگار آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ میان‌ آن‌ دو است» از مخلوقات‌ می‌باشد «همان‌ عزیز» پیروزمند غالبی‌ است‌ که‌ هیچ‌ زورآوری‌ بر او غلبه‌ نمی‌تواند کرد «آمرزنده» ای‌ است‌ که‌ بر هرکس‌ از وی ‌اطاعت‌ کند، می‌آمرزد.

﴿قُلۡ هُوَ نَبَؤٌاْ عَظِیمٌ٦٧ أَنتُمۡ عَنۡهُ مُعۡرِضُونَ٦٨.

«بگو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «این‌ خبری‌ بس‌ بزرگ‌ است» یعنی‌: عذابی‌ که‌ شما را از آن‌ بیم‌ داده‌ام‌ و آنچه‌ که‌ به‌ شما از توحید بیان‌ کرده‌ام‌، خبری‌ بس‌ بزرگ‌ و اعلامیه‌ای‌ بس‌ عظیم‌ است‌ پس‌ آن‌ را بزرگ‌ بشمارید و سبک‌ نپندارید و به‌ آن‌ بی‌اعتنایی‌ نکنید «که‌ شما از آن‌ روی‌ بر می‌تابید» و بدان‌ بی‌اعتنایی‌ می‌کنید. این ‌سرزنش‌ و سرکوفتی‌ سخت‌ به‌ آنان‌ است‌ زیرا آنان‌ از این‌ حقایق‌ غافل‌ مانده‌ و در آن‌ تفکر نکرده‌اند تا به‌ صدق‌ و راستی‌ آن‌ پی‌ببرند.

﴿مَا کَانَ لِیَ مِنۡ عِلۡمِۢ بِٱلۡمَلَإِ ٱلۡأَعۡلَىٰٓ إِذۡ یَخۡتَصِمُونَ٦٩ إِن یُوحَىٰٓ إِلَیَّ إِلَّآ أَنَّمَآ أَنَا۠ نَذِیرٞ مُّبِینٌ٧٠.

ای‌ پیامبر! به‌ آنان‌ بگو: «مرا به‌ حال‌ ملا اعلی‌ هیچ‌ دانشی‌ نبود آن‌گاه‌ که‌ با یک‌دیگر مجادله‌ می‌کردند» یعنی‌: من‌ پیش‌ از آن‌که‌ به‌سویم‌ وحی‌ شود، در مورد آنچه‌ که ‌فرشتگان‌ درباره‌ آن‌ باهم‌ گفت‌وگو می‌کردند، علم‌ و آگاهی‌ای‌ نداشتم‌. یادآورمی‌شویم‌؛ جدالی‌ که‌ میان‌ فرشتگان‌ روی‌ داد، در باره‌ آدم‌  علیه السلام  بود ـ چنان‌که ‌آیات‌ بعدی‌ مفید این‌ معنی‌ است‌ «به‌ من‌ جز در این‌ باب‌ که‌ هشداردهنده‌ای‌ آشکار هستم‌، وحی‌ فرستاده‌ نمی‌شود» و من‌ هیچ‌ سلطه‌ای‌ ورای‌ آنچه‌ حق‌ تعالی‌ به‌ من‌ عنایت‌ کرده‌ است‌ و هیچ‌ فرشته‌ای‌ در اختیار ندارم‌ و مأموریت‌ من‌ اعمال‌ سلطه‌ و استبداد، یا تحکیم‌ نفوذ خویش‌ با زور و اجبار نیست‌.

﴿إِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنِّی خَٰلِقُۢ بَشَرٗا مِّن طِینٖ٧١.

«آن‌گاه‌ که‌ پروردگارت‌ به‌ فرشتگان‌ گفت‌: من‌ آفریننده‌ بشری‌ از گل‌ هستم» این‌ بیان‌ همان‌ مجادله‌ای‌ است‌ که‌ اجمالا در آیه‌ (69) گذشت‌ و در اینجا تفصیلا بدان ‌پرداخته‌ می‌شود. البته‌ این‌ داستانی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ آن‌ را در سوره‌های ‌«بقره‌»، «اعراف‌»، «حجر»، «اسراء»، «کهف‌» و در اینجا بیان‌ کرده‌ است‌.

مراد از «بشر» در آیه‌ کریمه‌، آدم‌  علیه السلام  و نسل‌ وی‌اند. البته‌ مجادله‌ فرشتگان ‌در این‌باره‌ بود که‌ چه‌کسی‌ در زمین‌ خلیفه‌ ساخته‌ می‌شود.

﴿فَإِذَا سَوَّیۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِینَ٧٢.

«پس» ای‌ فرشتگان‌! «چون‌ او را استوار بپرداختم» یعنی‌: چون‌ آدم‌ را به‌صورت‌ بشری‌ مصور ساختم‌ و اجزای‌ وی‌ را برابر و استوار گردانیدم‌؛ «و در آن‌ از روح‌ خود دمیدم» یعنی‌: از روحی‌ که‌ مالک‌ آن‌ هستم‌ و غیر من‌ مالک‌ آن‌ نیست‌ و به‌ این‌ ترتیب‌، او را بعد از آن‌که‌ حیاتی‌ در وی‌ نبود و جماد بی‌جانی‌ بود، زنده ‌گردانیدم‌ «سجده‌کنان‌ برای‌ او درافتید» این‌ دستور به‌ فرشتگان‌، سجده‌ تحیه‌ و شادباش‌ آن‌ها برای‌ آدم‌ است‌، نه‌ سجده‌ عبادت‌.

﴿فَسَجَدَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ کُلُّهُمۡ أَجۡمَعُونَ٧٣.

«پس‌ فرشتگان‌ سجده‌ کردند» یعنی‌: پروردگار متعال‌ آدم‌  علیه السلام  را آفرید و استوارش‌ پرداخت‌ و در او از روح‌ خویش‌ دمید آن‌گاه‌ فرشتگان‌ برای‌ او سجده‌ کردند «تمامشان‌ همه‌ یکسره» و یکپارچه‌ سجده‌ کردند و هیچ‌ فرشته‌ای‌ از آنان ‌باقی‌ نماند، جز این‌که‌ سجده‌ کرد. در (کلهم اجمعون) دو تأکید است‌ ؛ تأکید اول‌: (کلهم) برای‌ افاده‌ عمومیت‌ و تأکید دوم‌: (اجمعون) برای‌ افاده‌ اجتماع‌ و یکجا بودن‌ آن‌ها در سجده‌ در یک‌ وقت‌ و یک‌ زمان‌ می‌باشد.

﴿إِلَّآ إِبۡلِیسَ ٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٧٤.

«جز ابلیس» که‌ متصف‌ به‌ اوصاف‌ فرشتگان‌ و در عداد ایشان‌ بود «که‌ استکبار ورزید» یعنی‌: از روی‌ جهل‌ به‌ این‌ حقیقت‌ که‌ این‌ سجده‌ در واقع‌ فرمان ‌بردن‌ و طاعت‌ از حق‌ تعالی‌ است‌، از سجده‌ کردن‌ برای‌ آدم‌ سرکشی‌ کرد و سر باز زد «و» استکبار وی‌، استکبار کفر بود، بدین‌ جهت‌ بود که‌: «از کافران‌ شد» با مخالفت‌ و سرپیچی‌ از امر خدا عزوجل  و سرکشی‌ از طاعت‌ وی‌.

﴿قَالَ یَٰٓإِبۡلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسۡجُدَ لِمَا خَلَقۡتُ بِیَدَیَّۖ أَسۡتَکۡبَرۡتَ أَمۡ کُنتَ مِنَ ٱلۡعَالِینَ٧٥.

«فرمود» خداوند عزوجل  «ای‌ ابلیس‌! چه‌ چیز تو را باز داشت‌ از این‌که‌ برای‌ چیزی‌ که‌ با دستان‌ خود آفریدم‌ سجده‌ کنی‌؟» یعنی‌: چه‌ چیز تو را از سجده‌ کردن‌ برای‌ آدم ‌برگرداند و بازداشت‌ در حالی‌که‌ این‌ خود من‌ بودم‌ که‌ با دستان‌ بلاکیف‌ خود بی‌هیچ‌ واسطه‌ای‌ ـ چون‌ پدر و مادر ـ عهده‌دار آفرینش‌ وی‌ شدم‌؟ به‌کار بردن ‌این‌ تعبیر، تشریف‌ و گرامیداشتی‌ برای‌ آدم‌ است‌، و گرنه‌ خداوند عزوجل  عهده‌دار ومتولی‌ امر آفرینش‌ هر مخلوقی‌ است‌.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر بطلان‌ نظریه‌ «تطور» در مورد آفرینش‌ آدم‌  علیه السلام  است‌.

﴿قَالَ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِی مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِینٖ٧٦.

«آیا استکبار ورزیدی‌ یا از جمله‌ بلند مرتبگان‌ بودی‌؟» یعنی‌: ای‌ ابلیس‌! آیا هم‌اکنون‌ از سجده‌ کردن‌ استکبار ورزیدی‌، یا پیوسته‌ از گروهی‌ بوده‌ای‌ که‌ از این‌کار تکبر می‌ورزند؟ یا معنی‌ این‌ است‌: آیا هم‌اکنون‌ ـ بی‌آن‌که‌ سزاوار آن‌ باشی‌ ـ از سجده‌ کردن‌ ابا ورزیدی‌، یا این‌که‌ تو به‌ راستی‌ از متکبران‌ بلندمرتبه‌ ومستحق‌ برتری‌جویی‌ از طاعت‌ خدا هستی‌ و از این‌رو، از سجده‌ کردن‌ اباورزیدی‌؟ این‌ استفهام‌ مفید توبیخ‌ است‌ «گفت‌: من‌ از او بهترم» ابلیس‌ لعین‌ درحق‌ خود چنین‌ ادعا کرد که‌ از آدم‌ بهتر است‌ و این‌ سخن‌ وی‌ متضمن‌ این‌ معنی‌است‌ که‌: سجده‌ فاضل‌ برای‌ مفضول‌ نیکو نیست‌. «مرا از آتش‌ آفریده‌ای‌ و او را از گل» و به‌ پندار وی‌، عنصر آتش‌ از عنصر گل‌ برتر بود. البته‌ این‌ پندارش‌ از جهاتی‌ مردود است‌ که‌ بیان‌ این‌ جهات‌، در همین‌ تفسیر شریف‌ گذشت‌.

به‌هرحال‌، آنچه‌ مسلم‌ است‌، خداوند عزوجل  آدم‌  علیه السلام  را به‌ شرفی‌ مشرف‌ و به ‌کرامتی‌ مکرم‌ ساخت‌ که‌ شرف‌ و برتری‌ عناصر به‌ هیچ‌ وجه‌ با آن‌ برابری‌ نمی‌تواند کرد ؛ این‌ شرف‌ آن‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  آدم‌  علیه السلام  را به‌دست‌ بلاکیف‌ خویش‌ آفرید و در وی‌ از روحی‌ که‌ آفریده‌ بود، دمید و به‌ او علم‌ و حکمت‌ عنایت‌ کرد.

 

﴿قَالَ فَٱخۡرُجۡ مِنۡهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٞ٧٧.

خداوند متعال‌ به‌ ابلیس‌ «فرمود: پس‌ از آنجا» یعنی‌: از بهشت‌، یا از زمره ‌فرشتگان‌ «بیرون‌ شو، که‌ تو رانده‌ شده‌ هستی» به‌وسیله‌ ستارگان‌ و از هر خیر و رحمتی‌ مطرود هستی‌.

﴿وَإِنَّ عَلَیۡکَ لَعۡنَتِیٓ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلدِّینِ٧٨.

«و بی‌گمان‌ تا روز جزا لعنت‌ من‌ بر توست» یعنی‌: لعنت‌ من‌ بر تو مستمر و همیشگی‌ است‌ ؛ تا آن‌گاه‌ که‌ دنیا برقرار باشد، سپس‌ در آخرت‌ نیز با انواع‌ عذاب ‌و مجازات‌ و خشم‌ من‌ که‌ سزاوار توست‌، روبرو می‌شوی‌ ـ چنان‌که‌ آیات‌ دیگر مفید این‌ معنی‌ است‌.

﴿قَالَ رَبِّ فَأَنظِرۡنِیٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ٧٩.

ابلیس‌ «گفت‌: پروردگارا! پس‌ مرا تا روزی‌ که‌ مردمان‌ برانگیخته‌ می‌شوند، مهلت ‌ده» یعنی‌: مرا شتابان‌ نمیران‌ و به‌ من‌ تا یک‌ نهایتی‌ مهلت‌ ده‌ که‌ آن‌ نهایت‌، روز برانگیخته ‌شدن‌ آدم‌ و نسل‌ وی‌ بعد از مرگشان‌ است‌.

﴿قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِینَ٨٠ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡوَقۡتِ ٱلۡمَعۡلُومِ٨١.

خداوند متعال‌ «فرمود:» پذیرفتم‌ «تو از مهلت ‌یافتگانی‌ تا روز معین‌ معلوم» که ‌من‌ آن‌ را برای‌ فنای‌ خلایق‌ مقدر و معین‌ کرده‌ام‌ و آن‌ وقت‌ دمیدن‌ نفخه‌ اول ‌است‌. به‌ قولی‌: دلیل‌ این‌که‌ ابلیس‌ تا روز رستاخیز مهلت‌ خواست‌، این‌ بود که‌ از مرگ‌ نجات‌ یابد زیرا اگر او تا روز رستاخیز مهلت‌ می‌یافت‌، نمی‌مرد پس ‌خداوند متعال‌ او را مهلت‌ داد اما نه‌ تا روز رستاخیز بلکه‌ تا روز «صعق‌» که‌ روز مرگ‌ همه‌ مخلوقات‌ است‌.

﴿قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغۡوِیَنَّهُمۡ أَجۡمَعِینَ٨٢.

«گفت» ابلیس‌ «پس‌ به‌ عزتت‌ سوگند که‌ البته‌ آنان‌ را همه‌ یکجا از راه‌ به‌ در می‌برم» به‌ این‌ ترتیب‌، او به‌ عزت‌ خداوند عزوجل  سوگند خورد که‌ همه‌ فرزندان ‌آدم‌  علیه السلام  را ـ با آراستن‌ شهوات‌ و در افگندن‌شان‌ در شبهات‌ ـ گمراه‌ می‌سازد.

﴿إِلَّا عِبَادَکَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِینَ٨٣.

«جز بندگان‌ خالص‌کرده‌ تو از آنان‌ را» یعنی‌: کسانی‌ که‌ تو آنان‌ را برای‌ طاعت‌ خویش‌ خالص‌ گردانیده‌ و ایشان‌ را از من‌ شیطان‌ رجیم‌ در پناه‌ عصمت‌ خویش‌ قرار داده‌ای‌، به‌طوری‌ که‌ من‌ بر گمراه‌سازی‌ و اغوای‌ ایشان‌ قادر نیستم‌.

﴿قَالَ فَٱلۡحَقُّ وَٱلۡحَقَّ أَقُولُ٨٤ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنۡهُمۡ أَجۡمَعِینَ٨٥.

خداوند متعال‌ «فرمود: پس‌ این‌ حق‌ است‌ و من‌ حق‌ را می‌گویم‌ که‌: البته‌ پر کنم ‌دوزخ‌ را از تو» یعنی‌: پر می‌کنم‌ دوزخ‌ را از جنس‌ تو از شیطآن‌ها. پس‌ پر ساختن‌ دوزخ‌ از ابلیس‌ و پیروانش‌ از جانب‌ من‌ حق‌ است‌ و من‌ سخن‌ حق‌ را می‌گویم‌ وحقیقت‌ قضیه‌ این‌ است‌ «و هرکس‌ از کسانی‌ که‌ از تو پیروی‌ کند» یعنی‌: دوزخ‌ را از کسانی‌ از نسل‌ آدم‌ نیز که‌ از تو ـ هنگامی‌ که‌ به‌سوی‌ گمراهی‌ و ضلالت‌ فراشان ‌می‌خوانی‌ ـ اطاعت‌ کنند، پر می‌کنم‌. بدین‌گونه‌، خداوند عزوجل  سوگند یاد می‌کند که‌ ابلیس‌ و پیروانش‌ را به‌ دوزخ‌ وارد خواهد کرد تا بدانجا که‌ دوزخ‌ از آنان‌ پر و انباشته‌ شود.

﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ٨٦.

«بگو» ای‌ پیامبر به‌ این‌ گروه‌ مشرکان‌ «برای‌ آن» یعنی‌: در برابر دعوت‌ به‌سوی ‌قرآن‌ و وحی‌ «از شما مزدی» و پاداش‌ و جایزه‌ و مقرری‌ای‌ «طلب‌ نمی‌کنم‌ و من‌ ازمتکلفان‌ نیستم» تکلف‌: تصنع‌ و خودسازی‌ است‌. یعنی‌ من‌ از متکلفان‌ نیستم‌ تا چیزی‌ بگویم‌ که‌ به‌ آن‌ علم‌ ندارم‌ و در نتیجه‌، بدون‌ حق‌ و از سر ساخته‌کاری‌ و دروغ‌ پردازی‌، دعوای‌ وحی‌ و رسالت‌ کنم‌، یا شما را به‌سوی‌ چیز دیگری‌ که‌خداوند عزوجل  مرا به‌ دعوت‌ به‌سوی‌ آن‌ فرمان‌ نداده‌ است‌، دعوت‌ نمایم‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «آیا شما را از اهل‌ بهشت‌ آگاه‌ نکنم‌؟ اصحاب‌ گفتند: چرا، ما را آگاه‌ کنید یا رسول ‌الله! فرمودند: آنان‌ رحم‌کنندگان‌ در میان‌ خویش‌ هستند. باز فرمودند: آیا شما را از اهل‌ دوزخ‌ آگاه‌ نکنم‌؟ اصحاب‌ گفتند: چرا، ما را آگاه‌ گردانید یا رسول‌الله! فرمودند: آنان‌ ناامیدان‌ دل‌مرده‌ روغگوی‌ متکلف‌ هستند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «أنا وصالحوا أمتی‌ برآء من ‌التکلف‌». «من‌ و شایستگان‌ امت‌ من‌ از تکلف‌ بیزاریم‌».

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِکۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِینَ٨٧.

«این‌ جز پندی‌ برای‌ عالمیان‌ نیست» یعنی‌: این‌ قرآن‌، یا آنچه‌ که‌ شما را به‌سوی‌ آن‌ فرامی‌خوانم‌، جز پند و موعظه‌ای‌ برای‌ همه‌ خلق‌ نیست‌.

﴿وَلَتَعۡلَمُنَّ نَبَأَهُۥ بَعۡدَ حِینِۢ٨٨.

«و البته» ای‌ کفار! «خبر آن‌ را» یعنی‌: خبر آنچه‌ را که‌ به‌ شما اعلام‌ شده‌ ـ از دعوت‌ به‌سوی‌ خداوند و یگانگی‌ وی‌ و ترغیب‌ و تشویق‌ به‌ بهشت‌ و بیم‌ و هشدار از دوزخ‌ ـ «پس‌ از چندی» یعنی‌: بعد از زمانی‌ «خواهید دانست» که‌ آن‌ زمان‌؛ بعد از مرگ‌، یا در روز قیامت‌ است‌. به‌قولی‌ مراد این‌ است‌: کسانی‌ که‌ در قید حیات‌ باقی‌ بمانند، این‌ حقایق‌ را می‌دانند؛ هنگامی‌ که‌ کار رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم بالا گیرد و دعوتشان‌ غالب‌ شود. و کسانی‌ هم‌ که‌ می‌میرند، آن‌ را بعد از مرگ‌ می‌دانند.




[1]- این‌ مفاصل‌ ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ ـ سیصدو شصت‌ مفصل‌ است‌.

[2]- حق نیز همان است که ابن کثیر / عنوان کرده است زیرا چنین عملی از پیامبر خدا داوود  علیه السلام  بسیار بعید است و چنین روایتی از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  به ثبوت نرسیده و به احتمال بسیار از اسرائیلیات و منابع اهل کتاب است.

[3]- همچنین‌ نگاه‌ کنید به‌ سوره‌ «سبا/ 12».

تفسیر سوره‌ زمر

سوره‌ زمر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (75) آیه‌ است‌.

وجه ‌تسمیه‌: این‌ سوره‌ مبارکه‌ «زمر» نامیده‌ شد زیرا خداوند عزوجل  در آخر آن ‌«72 ـ 71»، گروه‌ کفار گمراه‌ و نابکار را به‌ خواری‌ و حقارت‌ و گروه‌ مؤمنان‌ نیکبخت‌ را با اجلال‌ و اکرام‌ یاد کرده‌ است‌ «75 ـ 73». زمر: یعنی‌ گروهها.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است‌: «رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پشت‌ سر هم‌ روزه‌ می‌گرفتند تا بدانجا که‌ می‌گفتیم‌: دیگر نمی‌خواهند که‌ بخورند. و پشت‌ سرهم‌ می‌خوردند تا بدانجا که‌ می‌گفتیم‌: دیگر نمی‌خواهند که‌ روزه ‌بگیرند. و ایشان‌ در هر شب‌، سوره‌های‌ «اسراء» و «زمر» را تلاوت‌ می‌کردند».

﴿تَنزِیلُ ٱلۡکِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ١.

«نازل‌ شدن‌ این‌ کتاب» یعنی‌: فروفرستادن‌ این‌ قرآن‌ «از جانب‌ خدای‌ عزیزی» است‌ که‌ در ملک‌ و فرمانروایی‌اش‌ قوی‌ و غالب‌ و در صنعش‌: «حکیم‌ است» و همه‌ اشیا را در جایگاه‌ مناسب‌ آن‌ها قرار می‌دهد.

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ فَٱعۡبُدِ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّینَ٢.

«ما این‌ کتاب‌ را به‌حق‌ به‌سوی‌ تو نازل‌ کرده‌ایم» یعنی‌: در حالی‌ آن‌ را به‌ سویت ‌نازل‌ کرده‌ایم‌ که‌ مشمول‌ حق‌ و راستی‌ است‌ و ما آن‌ را به‌ باطل‌ و بیهوده‌ نازل ‌نکرده‌ایم‌. مراد این‌ است‌ که‌ همه‌ آنچه‌ در قرآن‌ است‌ ـ از اثبات‌ توحید و نبوت‌ و معاد گرفته‌ تا انواع‌ احکام‌ و تکالیف‌ ـ حق‌ است‌ «پس‌ خدا را ـ در حالی‌که‌ دین‌ خود را برای‌ او پاک‌ و خالص‌ می‌داری‌ ـ عبادت‌ کن» اخلاص‌: آن‌ است‌ که‌ بنده‌ با عملش ‌تنها رضای‌ خدای‌ سبحان‌ را مدنظر داشته‌ و هیچ‌ چیز دیگری‌ از آن‌، مقصود وی ‌نباشد. دین‌: عبارت‌ از عبادت‌ و طاعت‌ است‌ و رأس‌ و اساس‌ دین‌، عقیده‌ به‌توحید خداوند متعال‌ و نفی‌ شرک‌ از وی‌ می‌باشد.

﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّینُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ یَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡ فِی مَا هُمۡ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی مَنۡ هُوَ کَٰذِبٞ کَفَّارٞ٣.

«آگاه‌ باشبد: دین‌ خالص‌ از آن‌ خداست» یعنی‌: پرستش‌ خالص‌ و پیراسته‌ از شائبه‌های‌ شرک‌ و غیر آن‌، همانا از آن‌ خدای‌  عزوجل ‌ است‌ اما غیر آن‌ از ادیان‌، دین‌ خالصی‌ که‌ خداوند عزوجل  به‌ آن‌ امر کرده‌ است‌، نیستند «و کسانی‌ که‌ به‌جای‌ او سرورانی‌ برای‌ خود گرفته‌اند» و با آن‌ها طرح‌ موالات‌ و دوستی‌ ریخته‌اند «و گفتند: ما آن‌ها را جز برای‌ این‌که‌ ما را به‌ الله در مرتبه‌ قرب‌ نزدیک‌ سازند، عبادت‌ نمی‌کنیم» این‌ اولیا و سروران‌ دروغین‌، بتانی‌ بودند که‌ مشرکان‌ آن‌ها را بجز خدای‌ سبحان ‌می‌پرستیدند و چون‌ به‌ آن‌ها گفته‌ می‌شد: پروردگار و آفریننده‌ شما کیست‌؟ آسمآن‌ها و زمین‌ را چه‌ کسی‌ آفریده‌؟ و چه‌کسی‌ از آسمان‌ آب‌ فرو فرستاده ‌است‌؟ در پاسخ‌ می‌گفتند: الله. ولی‌ چون‌ به‌ آن‌ها گفته‌ می‌شد: در این‌ صورت ‌معنای‌ عبادت‌ شما برای‌ بتان‌ چیست‌؟ می‌گفتند: تا ما را به‌ الله نزدیک‌ ساخته‌ و نزد وی‌ برای‌ ما شفاعت‌ کنند؛ «بی‌گمان‌ خدا میانشان» یعنی‌: میان‌ اهل‌ ادیان‌، یا میان ‌مخلصان‌ و وارستگان‌ برای‌ دین‌ خویش‌ و میان‌ کسانی‌ که‌ اخلاص‌ نورزیده‌اند «درباره‌ آنچه‌ که‌ بر سر آن‌ اختلاف‌ دارند» از دین‌ «حکم‌ می‌کند» در روز قیامت‌. اختلاف‌شان‌ در توحید و شرک‌ است‌ زیرا هر گروه‌ مدعی‌ آن‌ است‌ که‌ حق‌ با وی‌ می‌باشد «در حقیقت‌ خدا کسی‌ را که‌ دروغزن‌ کفران‌ پیشه‌ است» یعنی‌: حق‌ تعالی ‌کسی‌ را که‌ در پندار خویش‌ در مورد خدایان‌ باطل‌ که‌ او را به‌ الله عزوجل  نزدیک ‌می‌کنند دروغگوست‌ و با گرفتن‌ بتان‌ به‌ خدایی‌ و قراردادن‌ آن‌ها به‌عنوان‌ شرکایی ‌برای‌ خدای‌ یکتای‌ بی‌همتا، کفران‌ پیشه‌ است‌؛ «هدایت‌ نمی‌کند» به‌سوی‌ دینش‌ وبه‌ وی‌ توفیق‌ راهیابی‌ به‌سوی‌ حق‌ نمی‌دهد.

جویبر از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: این‌ آیه‌ درباره‌ سه‌ قبیله‌ عامر، کنانه‌ و بنی‌سلمه‌ نازل‌ شد که‌ بتان‌ را پرستش‌ کرده‌ و فرشتگان‌ را دختران‌ خدا می‌پنداشتند و می‌گفتند: ما این‌ بتان‌ را جز برای ‌این‌ نمی‌پرستیم‌ که‌ ما را با قربی‌ مخصوص‌، به‌ خدا نزدیک‌ کنند.

﴿لَّوۡ أَرَادَ ٱللَّهُ أَن یَتَّخِذَ وَلَدٗا لَّٱصۡطَفَىٰ مِمَّا یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ سُبۡحَٰنَهُۥۖ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ٤.

«اگر خدا می‌خواست‌ برای‌ خود فرزندی‌ بگیرد، قطعا از میان‌ آنچه‌ آفریده‌ است‌، آنچه‌ می‌خواست‌ برمی‌گزید» یعنی‌: اگر برگرفتن‌ فرزند در حق‌ خدای‌ سبحان‌ جایز بود ـ چنان‌که‌ شما می‌پندارید ـ در آن‌ صورت‌ از میان‌ خلقش‌ هرکه‌ را خود می‌خواست‌ به‌ فرزندی‌ برمی‌گرفت‌، نه‌ کسانی‌ که‌ شما برگزیده‌ و به‌ فرزندی‌ وی‌ نامزد کرده‌اید. یا معنی‌ این‌ است‌: در آن‌ صورت‌، از میان‌ خلقش‌ آنچه‌ را که‌ می‌خواست‌ برگزیند برمی‌گزید پس‌ نیازی‌ به‌ فرزند نداشت‌. از سوی‌ دیگر هیچ‌ موجودی‌ سوای‌ حق‌ تعالی‌ نیست‌ جز این‌که‌ مخلوق‌ و آفریده‌ اوست‌ پس‌ صحیح ‌نیست‌ که‌ مخلوق‌ و آفریده‌، فرزند خالق‌ باشد لذا فقط این‌ گزینه‌ باقی‌ می‌ماند که‌ حق‌ تعالی‌ مخلوق‌ را به‌عنوان‌ بنده‌ خود برگزیند. به‌ سخنی‌ دیگر: اگر خدا عزوجل  می‌خواست‌ فرزندی‌ برگیرد، باید آن‌ فرزند از جنس‌ پدر خود، قدیم‌ می‌بود و مسلما این‌ امر که‌ آفریده‌ای‌ حادث‌ از جنس‌ آفریننده‌ قدیم‌ باشد، مستحیل‌ است ‌پس‌ نتیجه‌ این‌که‌: «او از این‌ نسبت‌ها منزه‌ است‌، او خدای‌ یگانه‌ قهار است» که‌ از ماسوای‌ خویش‌ بی‌نیاز می‌باشد و همه‌ در پیشگاه‌ قهاریتش‌ سر کرنش‌ و ذلت ‌فرونهاده‌اند.

﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّۖ یُکَوِّرُ ٱلَّیۡلَ عَلَى ٱلنَّهَارِ وَیُکَوِّرُ ٱلنَّهَارَ عَلَى ٱلَّیۡلِۖ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ کُلّٞ یَجۡرِی لِأَجَلٖ مُّسَمًّىۗ أَلَا هُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡغَفَّٰرُ٥.

«آسمآن‌ها و زمین‌ را به‌حق‌ آفریده‌ است» نه‌ به‌ باطل‌ پس‌ کسی‌ که‌ دارای‌ این‌ چنین ‌آفرینش‌ عظیمی‌ باشد، مستحیل‌ است‌ که‌ شریک‌، یا همسر، یا فرزندی‌ برای‌ خود برگیرد «شب‌ را به‌ روز و روز را به‌ شب‌ در می‌پیچد» درپیچاندن‌ شب‌ بر روز، پوشاندن‌ و گستراندن‌ آن‌ بر این‌ است‌ به‌ طوری‌که‌ روشنایی‌ روز را از بین‌ ببرد و درپیچاندن‌ روز بر شب‌، پوشاندن‌ و گستراندن‌ آن‌ بر شب‌ است‌ به‌ طوری‌که‌ تاریکی‌ آن‌ را ازبین‌ ببرد. این‌ خود دلیل‌ کرویت‌ و دوران‌ زمین‌ نیز می‌باشد. و این‌ سخن‌ اعراب‌: «کور العمامة: عمامه‌ را برپیچانید» یعنی‌ بعضی‌ از آن‌ را بر بالای ‌بعضی‌دیگر افگند، نیز از ماده‌ «تکویر» است‌. «و خورشید و ماه‌ را رام‌ ساخت» یعنی‌: آن‌ها را ـ با واداشتن‌ آن‌ها به‌ طلوع‌ و غروب‌ در جهت‌ منافع‌ بندگان‌ ـ منقاد فرمان‌ خویش‌ گردانید «هرکدام‌ سیر می‌کند» در مدار فلکی‌ خود «تا میعادی ‌معین» یعنی‌: تا آن‌گاه‌ که‌ دنیا به‌ آخر برسد و عمر آن‌ به‌سر آید و آن‌ میعاد؛ روز قیامت‌ است‌ «آگاه‌ باش‌ که‌ او عزیز غفار است» یعنی‌: خداوند عزوجل  غالبی‌ است‌ که‌ با وصف‌ عزت‌ و عظمت‌ و کبریائی‌اش‌، گناهان‌ خلقش‌ را با مغفرت‌ و آمرزش ‌خویش‌ می‌پوشاند.

﴿خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَأَنزَلَ لَکُم مِّنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ ثَمَٰنِیَةَ أَزۡوَٰجٖۚ یَخۡلُقُکُمۡ فِی بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُمۡ خَلۡقٗا مِّنۢ بَعۡدِ خَلۡقٖ فِی ظُلُمَٰتٖ ثَلَٰثٖۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡکُۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ٦.

«شما را از نفس‌ واحدی‌ آفرید» که‌ آدم‌  علیه السلام  است‌ «سپس‌ همسرش‌ را از او قرار داد» یعنی‌: سپس‌ حوا را از ضلع‌ آدم‌ پدید آورد. گفتنی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ جز آدم‌، هیچ‌ زن‌ دیگری‌ را از ضلع‌ مردی‌ نیافریده‌ است‌. البته‌ تفسیر نظیر این‌ آیه ‌به‌طور مفصل‌ در اواخر سوره‌ «اعراف‌» گذشت‌ که‌ در آن‌ بر وجود، یگانگی‌ و قدرت‌ خداوند عزوجل  سه‌ دلالت‌ نهفته‌ است‌:

1-  نخست‌ آفرینش‌ آدم‌  علیه السلام  بدون‌ وجود پدر و مادر.

2-  سپس‌ آفرینش‌ حوا از تن‌ آدم‌.

3-  سپس‌ آفرینش‌ سایر بشر از آن‌ دو.

«و برای‌ شما از چهارپایان‌ هشت‌ قسم» نر و ماده‌ از شتر و گاو و گوسفند و بز «فرو فرستاد» که‌ در این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌: ﴿وَمِنَ ٱلۡإِبِلِ ٱثۡنَیۡنِ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ ٱثۡنَیۡنِۗ [الأنعام: 144] و در فرموده‌ وی‌: ﴿مِّنَ ٱلضَّأۡنِ ٱثۡنَیۡنِ وَمِنَ ٱلۡمَعۡزِ ٱثۡنَیۡنِۗ [الأنعام: 143] بیان‌ شده‌ است[1]. «شما را در شکم‌های‌ مادرانتان‌ می‌آفریند؛ آفرینشی‌ پس‌ از آفرینشی‌ دیگر» اولا آن‌ را به‌شکل ‌نطفه‌، سپس‌ به‌ خون‌ بسته‌ آن‌گاه‌ به‌ گوشتپاره‌ای‌ متطور می‌سازد، سپس‌ در او استخوان‌ می‌آفریند و آن‌گاه‌ بر استخوآن‌ها گوشت‌ می‌پوشاند و طی‌ نمودن‌ مراحل ‌این‌ آفرینش‌ شما: «در تاریکی‌های‌ سه‌گانه» یعنی‌: در تاریکی‌ شکم‌، تاریکی ‌رحم‌ و تاریکی‌ مشیمه‌ (بچه‌دان) است‌ لذا حق‌ تعالی‌ آفرینش‌ شما را در تاریکی‌های‌ تودرتوی‌ میان‌ سه‌ پرده‌، سامان‌ می‌دهد. پرده‌های‌ سه‌گانه‌ ـ چنان‌که ‌اطبا می‌گویند ـ عبارت‌ است‌ از: غشای‌ منباری‌، خربون‌ و غشای‌ لفائفی‌. پس‌ ای‌ انسآن‌ها! بدانید که‌ تاریک ‌ساختن‌ جایگاه‌ آفرینش‌ شما، ما را از آن‌ بازنداشت‌ که ‌آفرینشتان‌ را به‌نیکویی‌ و زیبایی‌ انجام‌ دهیم‌ «این‌ است‌ الله پروردگار شما، فرمانروایی» حقیقی‌ در دنیا و آخرت‌ «از آن‌ اوست» و دیگران‌ را هیچ‌ مشارکتی ‌در این‌ فرمانروایی‌ نیست‌ «خدایی‌ جز او نیست‌ پس‌ چگونه‌ برگردانیده‌ می‌شوید؟» یعنی‌: چگونه‌ از عبادت‌ وی‌ به‌سوی‌ پرستش‌ دیگران‌ منصرف‌ گردانیده ‌می‌شوید؟.

﴿إِن تَکۡفُرُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنکُمۡۖ وَلَا یَرۡضَىٰ لِعِبَادِهِ ٱلۡکُفۡرَۖ وَإِن تَشۡکُرُواْ یَرۡضَهُ لَکُمۡۗ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُم مَّرۡجِعُکُمۡ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَۚ إِنَّهُۥ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٧.

«اگر کفر ورزید، بدانید که‌ خدا از شما بی‌نیاز است» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ از ایمان‌ و عمل‌ شما بی‌نیاز است‌ و این‌ شما هستید که‌ به‌ او نیازمندید زیرا شما هستید که‌ از کفر، زیان‌ و از ایمان‌ نفع‌ می‌برید. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ به‌ روایت‌ صحیح‌ مسلم ‌آمده‌ است‌: «لو أن‌ أولکم‌ وآخرکم‌ وإنسکم‌ وجنکم‌ کانوا علی‌ أفجر قلب‌ رجل‌ منکم‌، ما نقص‌ ذلک‌ من‌ ملکی‌ شیئاً». «خداوند عزوجل  فرمود: اگر اول‌ شما و آخر شما و انس‌ شما و جن‌ شما همه‌ بر بدترین‌ و فاجرترین‌ قلب‌ مردی‌ از شما می‌بودند، این‌ امر، از ملک‌ من‌ چیزی‌ کم‌ نمی‌کرد». «ولی» حق‌ تعالی‌ «برای‌ بندگانش‌ کفر را نمی‌پسندد» لذا به‌ کفر امر هم‌ نمی‌کند، هرچند که‌ همه‌ چیز به‌ اراده‌ اوست‌ به‌ طوری‌که‌ هرکه‌ را بخواهد، گمراه‌ و هرکه‌ را بخواهد، هدایت‌ می‌کند و خواسته‌ شما نافذ نیست‌ مگر در صورتی‌که‌ خدا عزوجل  خود بخواهد پس‌ مشیت‌ خداوند عزوجل  چیزی‌ است‌ و پسند و محبت‌ و امر وی‌ چیز دیگری‌ «و اگر سپاس‌ دارید» با ایمان‌، عبادت‌ و عمل‌ صالح‌ «آن‌ را برای‌ شما می‌پسندد» دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ شکر وسپاس‌ را برای‌ بندگان‌ خویش‌ می‌پسندد، این‌ است‌ که‌: شکر سبب‌ سعادت‌ و خوشبختی‌ آن‌ها در دنیا و آخرت‌ است‌ «و هیچ‌ بردارنده‌ای‌ بار دیگری‌ را برنمی‌دارد» یعنی‌: هیچ‌کس‌ که‌ حامل‌ گناهان‌ است‌، گناه‌ شخص‌ دیگری‌ را برنمی‌دارد بلکه‌ هرکس‌ مسئول‌ عمل‌ خویش‌ است‌ «آن‌گاه‌ بازگشت‌ شما به‌سوی ‌پروردگارتان‌ است» در روز قیامت‌ «و شما را به‌ آنچه‌ می‌کردید» از خیر و شر «آگاه ‌می‌گرداند، هرآینه‌ او به‌ راز سینه‌ها» یعنی‌: به‌ آنچه‌ که‌ دلها نهان‌ و پوشیده‌ می‌دارند «داناست» پس‌ چگونه‌ به‌ آنچه‌ که‌ مردم‌ نمایان‌ و آشکار می‌سازند، دانا نیست‌؟!

﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ضُرّٞ دَعَا رَبَّهُۥ مُنِیبًا إِلَیۡهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُۥ نِعۡمَةٗ مِّنۡهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدۡعُوٓاْ إِلَیۡهِ مِن قَبۡلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادٗا لِّیُضِلَّ عَن سَبِیلِهِۦۚ قُلۡ تَمَتَّعۡ بِکُفۡرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِ٨.

«و چون‌ به‌ انسان» کافر «رنجی‌ برسد» هر رنج‌ و زیانی‌ که‌ باشد ؛ از بیماری‌، یا فقر، یا بیم‌ و هراسی‌ «پروردگارش‌ را ـ انابت‌کنان‌ به‌سوی‌ او ـ می‌خواند» یعنی‌: او را در حالی‌ می‌خواند که‌ فقط به‌سوی‌ او رجوع‌ و استغاثه‌ کرده‌ و نیایش‌ غیر او را فرومی‌گذارد و از او می‌خواهد تا به‌ فریادش‌ رسیده‌ و رنج‌ و سختی‌ای‌ را که‌ بر وی ‌فرود آمده‌ است‌، دفع‌کند «سپس‌ چون‌ از سوی‌ خویش‌ به‌ او نعمتی‌ عطا کند» و او را مالک‌ آن‌ نعمت‌ گرداند. اعراب‌ می‌گویند: «خوله‌ الشی‌ء»، یعنی‌ او را مالک‌ آن‌چیز گردانید «فراموش‌ می‌کند که‌ پیشتر چه‌ دعایی‌ به‌ درگاه‌ او داشت» یعنی‌: در وقت ‌نعمت‌، رنجی‌ را فراموش‌ می‌کند که‌ پیش‌ از مالک ‌شدن‌ آن‌ نعمت‌، در رفع‌ آن‌ به‌بارگاه‌ خدای‌ سبحان‌ زاری‌ و التماس‌ می‌کرد. به ‌قولی ‌دیگر معنی‌ این‌ است‌: او پروردگارش‌ را در وقت‌ سختی‌ و رنج‌ می‌خواند و به‌سویش‌ زاری‌ و تضرع‌ می‌کرد ولی‌ در وقت‌ نعمت‌ فراموشش‌ کرده‌ و سپس‌ از این‌ فراموشی‌ هم‌ به‌ مرحله ‌خطرناکتری‌ گذر می‌کند که‌ شرک ‌آوردن‌ به‌ آن‌ ذات‌ سبحان‌ است‌. و این‌ است‌ معنی‌ فرموده‌ وی‌: «و برای‌ خدا همتایانی‌ قرار می‌دهد» یعنی‌: شرکایی‌ از بتان‌ یا غیر آن‌ها را به‌ پرستش‌ می‌گیرد «تا دیگران‌ را هم‌ از راه‌ او گمراه‌ سازد» یعنی‌: تا مردم‌ را از راه‌ خدا عزوجل  که‌ همانا اسلام‌ و توحید است‌، گمراه‌ سازد «بگو: اندکی‌ به‌ کفرت ‌برخوردار شو» یعنی‌: به‌ بهره‌مندی‌ای‌ اندک‌، یا اندک‌زمانی‌ از آن‌ برخوردار شو زیرا بهره‌ دنیا اندک‌ است‌ «که ‌بی‌گمان‌ تو از دوزخیانی» یعنی‌: پایان‌ کارت‌ در نزدیک‌ زمانی‌، به‌ دوزخ‌ می‌انجامد.

﴿أَمَّنۡ هُوَ قَٰنِتٌ ءَانَآءَ ٱلَّیۡلِ سَاجِدٗا وَقَآئِمٗا یَحۡذَرُ ٱلۡأٓخِرَةَ وَیَرۡجُواْ رَحۡمَةَ رَبِّهِۦۗ قُلۡ هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلَّذِینَ یَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَۗ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٩.

آیا چنین‌ کسی‌ بهتر است‌: «یا آن‌ کسی‌ که‌ در طول‌ ساعت‌های‌ شب‌ قانت‌ است» یعنی‌: آیا این‌ مشرک‌ غافل‌ ناسپاس‌ در حال‌ و مال‌ کار خود، بهتر و نیکوتر است‌، یا کسی‌ که‌ به‌ خداوند عزوجل  مؤمن‌ بوده‌ و در ساعت‌ها و پاس‌هایی‌ از شب‌ ـ در اول‌، اوسط و آخر آن‌ ـ برای‌ خدای‌ خویش‌ ایستاده‌ است‌ و نماز و نیاز گزارده‌ و بر این‌کار استمرار می‌ورزد لذا او فقط به‌ خواندن‌ خدای‌ سبحان‌ در هنگام‌ فرود آمدن ‌رنج‌ و زیان‌ بر خود اکتفا نمی‌کند بلکه‌ خدای‌  عزوجل ‌ را پیوسته‌ یاد کرده‌ و او را در هر حالی‌ به‌ یگانگی‌ می‌خواند «در سجده‌ و قیام» یعنی‌: در سجده‌ و قیام‌ نماز شب ‌(تهجد) «از آخرت‌ می‌ترسد و رحمت‌ پروردگار خود را امید دارد؟» و بدین‌ گونه‌، میان‌ خوف‌ و رجاء جمع‌ می‌کند، خوف‌ و رجائی‌ که‌ در قلب‌ هیچ‌ کسی‌ جمع ‌نمی‌شوند جز این‌که‌ آن‌ شخص‌ را به‌ ساحل‌ رستگاری‌ می‌رسانند؟.

به‌ قولی‌: در عبارت‌ آیه‌ مبارکه‌ جمله‌ای‌ محذوف‌ است‌ پس‌ تقدیر سخن‌ چنین ‌می‌شود: آیا این‌ انسان‌ مؤمن‌، همانند کسی‌ است‌ که‌ چیزی‌ از این‌ها را انجام‌ نمی‌دهد؟ هرگز چنین‌ نیست‌. علما در باب‌ خوف‌ و رجاء گفته‌اند: «باید در حال‌ احتضار، بر انسان‌ رجاء و امید غالب‌ باشد». چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ گفت‌: رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بر بالین‌ مردی‌ که‌ در سکرات‌ موت ‌بود حاضر شدند پس‌ به‌ او فرمودند: «خود را چگونه‌ می‌یابی‌؟» گفت‌: «در میان ‌امید و بیم‌». فرمودند: «لا یجتمعان‌ فی‌ قلب‌ عبد فی‌ مثل‌ هذا الموطن‌، إلا أعطاه‌ الله ‌ عزوجل  الذی‌ یرجو وأمنه‌ الذی‌ یخافه‌». «بیم‌ و امید در مانند همچو موقفی‌ در بنده‌ای ‌جمع‌ نمی‌شوند، جز این‌که‌ خدای‌  عزوجل  به‌ او آنچه‌ را که‌ امید می‌دارد، عطا می‌کند و از آنچه‌ که‌ بیم‌ می‌دارد، ایمنش‌ می‌گرداند».

«بگو: آیا کسانی‌ که‌ می‌دانند با کسانی‌ که‌ نمی‌دانند، برابرند؟» مراد: علما و جهال‌اند. پس‌ همان‌ گونه‌ که‌ عالمان‌ و جاهلان‌ برابر نیستند همچنین‌ عابدان‌ و عاصیان‌ برابر نیستند. ابوحیان‌ می‌گوید: «در آیه‌ مبارکه‌ دلالتی‌ است‌ بر فضیلت ‌قیام‌ شب‌ و این‌که‌ قیام‌ شب‌ از قیام‌ روز برتر است‌». همو می‌گوید: «آیه‌ کریمه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ کمال‌ انسان‌ در این‌ دو مقصود محصور است‌: علم‌ و عمل‌». قانت‌: کسی‌ است‌ که‌ بر طاعت‌ مداومت‌ ورزد «فقط خردمندانند که‌ پند می‌گیرند» یعنی‌: فرق‌ میان‌ علما و جهال‌ را فقط عاقلان‌ می‌دانند و بس‌.

ابن‌ ابی‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از ابن‌ عمر رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که ‌فرمود: این‌ آیه‌ در شأن‌ عثمان‌ بن‌ عفان رضی الله عنه  نازل‌ شد. ابن‌کثیر می‌گوید: «عجیب ‌نیست‌ که‌ آیه‌ کریمه‌ در شأن‌ عثمان‌ رضی الله عنه  نازل‌ شده‌ باشد زیرا او بسیار نماز شب ‌(تهجد) می‌گزارد و در شب‌ بسیار قرآن‌ می‌خواند تا بدانجا که‌ بسا می‌شد تمام ‌قرآن‌ را در یک‌ رکعت‌ می‌خواند. چنان‌که‌ شاعر گفته‌ است‌: «یقطع اللیل تسبیحا وقرآنا: عثمان‌ رضی الله عنه  شب‌ ـ تمام‌ شب‌ ـ را به‌ تسبیح‌ و قرائت‌ قرآن‌ سپری‌ می‌کرد». اما ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  گفته‌ است‌: «آیه‌ کریمه‌ درباره‌ ابن ‌مسعود، عمار بن‌ یاسر و سالم‌ ـ برده‌ آزاد شده‌ ابوحذیفه‌ ـ رضی الله عنهما  نازل‌ شد».

﴿قُلۡ یَٰعِبَادِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمۡۚ لِلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٞۗ وَأَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٌۗ إِنَّمَا یُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَیۡرِ حِسَابٖ١٠.

«بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ سخنم‌ را به‌ بندگانم‌: «ای‌ بندگان‌ من‌ که‌ ایمان ‌آورده‌اید، از پروردگارتان‌ پروا بدارید» با به‌جا آوردن‌ اوامر و اجتناب‌ از نواهی‌ وی ‌«برای‌ کسانی‌ که‌ در این‌ دنیا نیکوکاری‌ کرده‌اند، پاداش‌ نیکوست» در آخرت‌؛ با بهشت‌. یا پاداش‌ نیکوست‌ در دنیا؛ با سلامتی‌، عافیت‌، پیروزی‌ و غنیمت‌ «و زمین ‌خدا فراخ‌ است» یعنی‌: باید چنین‌ کسی‌ به‌ آن‌ جایی‌ هجرت‌ کند که‌ در آن‌ طاعت ‌خداوند عزوجل  و عمل‌ به‌ اوامر و ترک‌ منهیات‌ وی‌ برایش‌ ممکن‌ باشد. مجاهد می‌گوید: «چون‌ به‌سوی‌ معصیت‌ خداوند عزوجل  فراخوانده‌ شدید، از آن‌ بگریزید». «جز این‌ نیست‌ که‌ صابران‌، مزد خود را به‌ تمامی‌ بی‌حساب‌ داده‌ می‌شوند» یعنی‌: خداوند عزوجل  مزدشان‌ را در مقابل‌ صبرشان‌ به‌تمامی‌ و بدون‌ حساب‌ می‌دهد. بدون‌حساب‌: یعنی‌ به‌ مقداری‌ که‌ هیچ‌ شمارنده‌ای‌ آن‌ را به حد و مرزی‌ محدود نمی‌تواند کرد و هیچ‌ حسابگری‌ آن‌ را در حساب‌ نمی‌تواند آورد. البته‌ قضای‌ الهی‌ بر انسان ‌ناشکیبا و بی‌صبر هم‌ ـ چه‌ بخواهد چه‌ نخواهد ـ نازل‌ می‌شود اما او پاداش‌ و مزدی‌ را که‌ هیچ ‌کس‌ حدومرزی‌ برای‌ آن‌ تعیین‌ کرده‌ نتوانسته‌ و مقدار آن‌ را نمی‌شناسد، از دست‌ داده‌ است‌ پس‌ در واقع‌، این‌ انسان‌ نگونبخت‌، بر مصیبت‌ خود مصیبت‌ دیگری‌ را نیز افزوده‌ و در عین‌ حال‌، جز بی‌قراری‌ و جزع‌ و فزع‌، هیچ‌ دستاورد دیگری‌ هم‌ نداشته‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ حسین‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: از جدم‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم‌ که‌ فرمودند: «أد الفرائض‌ تکن‌ من‌ أعبد الناس‌، وعلیک ‌بالقنوع‌ تکن‌ من‌ أغنی‌ الناس‌، یا بنی،‌ إن‌ فی‌ الجنة‌ شجرة‌ یقال‌ لها: شجرة‌ البلوی‌، یؤتی ‌بأهل‌ البلاء فلا ینصب‌ لهم‌ میزان‌ ولا ینشر لهم‌ دیوان‌، یصب‌ علیهم‌ الأجر صبا». «فرزند عزیزم‌! فرایض‌ را ادا کن‌ تا از عابدترین‌ مردم‌ باشی‌ و قناعت‌ پیشه‌ کن‌ تا از توانگرترین‌ مردم‌ باشی‌. فرزند عزیزم‌! همانا در بهشت‌ درختی‌ است‌ که‌ آن‌ را درخت‌ بلوی‌ می‌گویند: اهل‌ بلا [در روز قیامت] احضار می‌شوند پس‌ نه‌ میزان (ترازویی) برایشان‌ برپا می‌شود و نه‌ دفتر و دیوان‌ (حسابی) برایشان‌ نشر و پخش‌ می‌گردد. بلکه‌ مزد و پاداش‌ بر آنان‌ به‌ ریختنی‌ (بی‌حساب) ریخته‌ می‌شود. سپس ‌آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ آیه‌ کریمه‌ را تلاوت کردند: ﴿إِنَّمَا یُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَیۡرِ حِسَابٖ [الزمر: 10]».

﴿قُلۡ إِنِّیٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّینَ١١.

«بگو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «همانا من‌ فرمان‌ یافته‌ام‌ که‌ خدا را ـ درحالی‌که‌ دینم‌ را برای ‌او خالص‌ ساخته‌ام‌ ـ بپرستم» یعنی‌: فرمان‌ یافته‌ام‌ که‌ او را به‌ عبادتی‌ پاک‌ و پیراسته‌ از شرک‌ و ریا و غیر این‌ از شائبه‌ها، عبادت‌ کنم‌.

 

 

﴿وَأُمِرۡتُ لِأَنۡ أَکُونَ أَوَّلَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ١٢.

«و فرمان‌ یافته‌ام‌ به‌ این‌که‌ نخستین‌ مسلمانان» از این‌ امت‌ «باشم» و چنین‌ هم ‌بود زیرا آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اولین‌ کسی‌ بودند که‌ با دین‌ قوم‌شان‌ مخالفت‌ کرده‌ و به‌سوی‌ توحید و یکتا پرستی‌ دعوت‌ کردند.

﴿قُلۡ إِنِّیٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَیۡتُ رَبِّی عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٖ١٣.

«بگو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ این‌ مشرکان‌ بت‌پرست‌ «من‌ اگر پروردگار خود را نافرمانی‌ کنم» با فرو گذاشتن‌ اخلاص‌ در عبادتش‌ و با ترک‌ یکتا پرستی‌ و ترک‌ دعوتی‌ که‌ باشرک‌ و گمراهی‌ و گمراهسازی‌ در ستیز می‌باشد، در آن‌ صورت‌ «از عذاب‌ روزی‌ عظیم» و سهمگین‌ «می‌ترسم» که‌ عذاب‌ روز قیامت‌ است‌.

﴿قُلِ ٱللَّهَ أَعۡبُدُ مُخۡلِصٗا لَّهُۥ دِینِی١٤.

«بگو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «خدا را می‌پرستم» نه‌ غیر وی‌ را ـ نه‌ استقلالا و نه‌ به‌ مشارکت‌ «درحالی‌که‌ دینم‌ را برای‌ او خالص‌ می‌گردانم» یعنی‌: پرستش‌ من‌ خالص ‌برای‌ خدا عزوجل  بوده‌ و هرگز به‌ شائبه‌ شرک‌ و ریا و دیگر شائبه‌ها آلوده‌ نیست‌ و از این‌ آلایش‌ها کاملا پاک‌ و پیراسته‌ است‌.

﴿فَٱعۡبُدُواْ مَا شِئۡتُم مِّن دُونِهِۦۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِیهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ أَلَا ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِینُ١٥.

«پس‌ شما هم‌ هر چه‌ را غیر از او می‌خواهید» که‌ بپرستید «بپرستید» این‌ دستور، برای‌ تهدید، توبیخ‌ و کوبیدن‌ آن‌هاست‌. یعنی‌: بدانید که‌ به‌زودی‌ در برابر اعمالتان ‌مورد مجازات‌ قرار می‌گیرید. سپس‌ آنان‌ را از فرجام‌ زیانکاری‌ روز قیامت‌ هشدار داده‌ و می‌فرماید: «بگو: زیانکاران‌ در حقیقت‌ کسانی‌اند که‌ به‌ خود و خانواده‌شان‌ در روز قیامت‌ زیان‌ رسانده‌اند» یعنی‌: زیانکاران‌ کامل‌ و واقعی‌ این‌ گروه‌اند زیرا کسی ‌که‌ به‌ دوزخ‌ درآمد، هم‌ خودش‌ را در زیان‌ افگنده‌ و هم‌ خانواده‌اش‌ را باخته‌ و در زیان‌ افگنده‌ است‌، چه‌ اگر خانواده‌ وی‌ از اهل‌ بهشت‌ باشند، او نعمت‌ انس‌ و همدمی‌ با آنان‌ را از دست‌ داده‌ است‌ و اگر از اهل‌ دوزخ‌ باشند، این‌ او بوده‌ که‌ آن‌ها را به‌ این‌ حال‌ و روز بد درافگنده‌ است‌ «آری‌! این‌ همان‌ خسران‌ آشکار است» زیرا در بزرگی‌ خود به‌ چنان‌ حد و حجمی‌ بالغ‌ گردیده‌ که‌ فوق‌ آن‌ دیگر حد و پایانی‌ متصور نیست‌ زیرا این‌ خسارت‌، هیچ‌ مجالی‌ برای‌ تعویض‌ ندارد.

﴿لَهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ ظُلَلٞ مِّنَ ٱلنَّارِ وَمِن تَحۡتِهِمۡ ظُلَلٞۚ ذَٰلِکَ یُخَوِّفُ ٱللَّهُ بِهِۦ عِبَادَهُۥۚ یَٰعِبَادِ فَٱتَّقُونِ١٦.

«برایشان‌ از بالای‌ سرشان‌ ظللی‌ از آتش‌ است» ظلل‌: طبقات‌ و چترهای‌ آتش ‌است‌ که‌ از فراز سرشان‌ برآنان‌ شعله‌ می‌کشد «و از زیر پایشان‌ نیز ظللی‌ است» یعنی‌: طبقات‌ و چترهایی‌ از آتش‌ است‌. طبقات‌ زیرینشان‌ را نیز «ظلل‌: سایبان‌» نامید زیرا طبقات‌ زیرین‌ هم‌ بر دوزخیان‌ سایه‌ می‌افگند، چه‌ در هر طبقه‌ای‌ از طبقات‌ دوزخ‌ گروهی‌ از گروههای‌ کفار قرار دارند و هیچ‌ طبقه‌ای‌ از وجودشان ‌خالی‌ نیست‌. البته‌ خبر دادن‌ از این‌ عذاب‌ سختی‌ که‌ خواه‌ناخواه‌ بر دوزخیان ‌آمدنی‌ است‌، برای‌ آن‌ است‌ که‌ بندگان‌ از نافرمانی‌ حق‌ تعالی‌ بازایستند «این» طبقات‌ و لایه‌های‌ چندگانه‌ دوزخ‌ «همان‌ کیفری‌ است‌ که‌ خداوند بندگان‌ خویش‌ را به‌آن‌ بیم‌ می‌دهد» تا به‌ او ایمان‌ آورده‌ و از او پروا بدارند: «ای‌ بندگان‌ من‌! پس‌ از من‌ پروا بدارید» یعنی‌: از عذاب‌ و خشم‌ من‌ بترسید. این‌ هشدار و تنبیه‌، نعمتی ‌بزرگ‌ است‌ که‌ برآمده‌ از فیض‌ رحمت‌ خداوند عزوجل  و فضل‌ وی‌ می‌باشد تا مردم‌ به‌عذاب‌ وی‌ غافلگیر نشوند زیرا گفته‌اند: «ولقد أعذر من‌ أنذر: هرکس‌ هشدار داد، عذر را نمایاند و حجت‌ را تمام‌ کرد».

﴿وَٱلَّذِینَ ٱجۡتَنَبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ أَن یَعۡبُدُوهَا وَأَنَابُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰۚ فَبَشِّرۡ عِبَادِ١٧ ٱلَّذِینَ یَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٨.

«و کسانی‌ که‌ از طاغوت‌ پرهیز کردند از این‌که‌ آن‌ را بپرستند» یعنی‌: از پرستش ‌بتان‌ و شیطان‌ پرهیز کرده‌ و عبادت‌ خویش‌ را برای‌ خدای‌  عزوجل ‌ مخصوص‌ ساختند. طاغوت‌: بر واحد و جمع‌ اطلاق‌ شده‌ و پرستش‌ بتان‌ و شیطآن‌ها را دربر می‌گیرد. «و به‌سوی‌ الله بازگشتند» و اعراض‌کنان‌ از غیر وی‌ به‌ پرستش‌ وی‌ روی‌ آوردند «ایشان‌ را مژده‌ باد» به‌ ثواب‌ و پاداش‌ عظیم‌ بهشت‌. این‌ بشارت‌، یا بر زبان‌ پیامبران‌  علیهم السلام  به‌ آنان‌ داده‌ می‌شود، یا در هنگام‌ فرارسیدن‌ مرگ‌، یا در هنگام‌ رستاخیز و برانگیختن‌ مجددشان‌.

ابن‌ابی‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از زیدبن‌ اسلم‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: این‌ آیه‌ درباره‌ سه‌ تنی‌ نازل‌ شد که‌ در جاهلیت‌ نیز (لااله الاالله) می‌گفتند وبه‌ توحید خداوند عزوجل  معترف‌ و مقر بودند، آن‌ها عبارت‌ بودند از: عمروبن‌ نفیل‌، ابوذر غفاری‌ و سلمان‌ فارسی‌  رضی الله عنهما ‌ «پس‌ مژده‌ بده‌ به‌ آن‌ بندگان‌ من‌ که ‌سخن‌ را می‌شنوند و از نیکوترین‌ آن‌ پیروی‌ می‌کنند» یعنی‌: به‌ آنان‌ که‌ سخن‌ حق‌ ـ از کتاب‌ خدا عزوجل  و سنت‌ رسول‌ وی‌ ـ را می‌شنوند و از نیکوترین‌ آنچه‌ که‌ بدان‌ فرمان ‌یافته‌اند، پیروی‌ می‌کنند و به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌، عمل‌ می‌نمایند. به‌ قولی‌: مراد از آنان‌: کسانی‌اند که‌ سخنان‌ نیک‌ و بد ـ هردو ـ را می‌شنوند آن‌گاه‌ سخن‌ نیک ‌را نقل‌ کرده‌ و به‌ آن‌ تکلم‌ می‌کنند و خود را از سخن‌ زشت‌ بازداشته‌ و به‌ آن‌ تکلم ‌نمی‌کنند. یعنی‌: با شنیده‌های‌ خود نقادانه‌ برخورد می‌کنند «اینانند که‌ الله آنان‌ را هدایت‌ کرده‌ و اینانند همان‌ خردمندان» یعنی‌: اینانند کسانی‌ که‌ خداوند عزوجل  آن‌ها را در دنیا و آخرت‌ به‌ حق‌ رسانیده‌ و هم‌ اینانند صاحبان‌ خردهای‌ ناب‌ و سالم‌.

از جابربن‌ عبدالله در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: چون ‌آیه ﴿لَهَا سَبۡعَةُ أَبۡوَٰبٖ در وصف‌ بهشت‌ نازل‌ شد، مردی‌ از انصار نزد رسول‌ ‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت‌: یارسول ‌الله! من‌ هفت‌ تن‌ برده‌ دارم‌ و اینک‌ برای‌ هر دری‌ از درهای‌ بهشت‌، برده‌ای‌ را آزاد کردم‌. پس‌ آیه‌: ﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ١٧ ٱلَّذِینَ یَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ [الزمر: 17]. درباره‌ وی‌ نازل‌ شد. اما چنان‌که‌ بارها در این‌ تفسیر شربف‌ ذکر کرده‌ایم‌: اعتبار به‌ عام ‌بودن‌ لفظ است‌ نه‌ به‌ خاص‌ بودن‌ سبب‌ لذا آیه‌ کریمه‌ شامل‌ تمام ‌مؤمنان‌ واجد این‌ اوصاف‌ در هر زمان‌ و مکانی‌ می‌شود.

﴿أَفَمَنۡ حَقَّ عَلَیۡهِ کَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِی ٱلنَّارِ١٩ [الزمر: 19].

«پس‌ آیا کسی‌ که‌ کلمه‌ عذاب‌ بر وی‌ ثابت‌ شد، آیا تو آن‌ دوزخی‌ را خلاص‌ توانی‌ کرد؟» کلمه‌ عذاب‌ در اینجا، این‌ فرموده‌ خداوند عزوجل  به‌ ابلیس‌ است‌: ﴿لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنۡهُمۡ أَجۡمَعِینَ٨٥ [ص:85] که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌.

مراد آیه‌: تسلیت‌ گفتن‌ و دلجویی‌ از رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ زیرا آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ ایمان‌ آوردن‌ قوم‌ خود سخت‌ مشتاق‌ بودند پس‌ خدای‌  عزوجل ‌ با این‌ آیه‌ به‌ایشان‌ فهماند که‌: هرکس‌ قضای‌ الهی‌ بر وی‌ سبقت‌ گرفته‌ و وعده‌ عذاب‌ بر وی ‌ثابت‌ و لازم‌ شود، ایشان‌ نمی‌توانند وی‌ را از عذاب‌ برهانند ؛ به‌ این‌که‌ وی‌ را در دنیا مؤمن‌ گردانیده‌، یا در روز قیامت‌ از دوزخ‌ بیرونش‌ آورند. یعنی‌: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! پس‌ هیچ‌ علت‌ و انگیزه‌ای‌ برای‌ این‌ امر وجود ندارد که‌ تو خود را از اندوه‌ ایمان‌ نیاوردنشان‌ هلاک‌ گردانی‌.

﴿لَٰکِنِ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ لَهُمۡ غُرَفٞ مِّن فَوۡقِهَا غُرَفٞ مَّبۡنِیَّةٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ لَا یُخۡلِفُ ٱللَّهُ ٱلۡمِیعَادَ٢٠ [الزمر: 20].

«لیکن‌ کسانی‌ که‌ از پروردگارشان‌ پروا داشته‌اند، برای‌ ایشان‌ غرفه‌هایی‌ است‌ که‌ بر فراز آن‌ها غرفه‌های‌ دیگری‌ بنا شده‌ است» زیرا بهشت‌ درجاتی‌ دارد که‌ بعضی‌ از آن‌ها بر فراز بعضی‌ دیگر قرار دارند و در محکم‌سازی‌ زیربنا و نیرومندی‌ ساخت‌ و ساز، مانند ساختمان‌ منازل‌ اعمار گردیده‌اند، هرچند که‌ منازل‌ دنیا نسبت‌ به‌ آن‌ها چیزی ‌به‌ حساب‌ نمی‌آید. چنان‌که‌ دوزخ‌ نیز دارای‌ درکاتی‌ است‌ فرودین‌ که‌ بعضی‌ ازآن‌ها در زیر بعضی‌ دیگر قرار دارند «جویباران‌ از زیر آن‌ها» یعنی‌: از فرودست‌ آن‌ غرفه‌ها «روان‌ است» که‌ جاری‌ بودن‌ این‌ جویبارها، نشانه‌ کمال‌ بهجت‌ و خرمی‌ و فزونی‌ صفا و رونق‌ آن‌هاست‌ «این‌ وعده‌ خداست‌، خدا خلاف‌ وعده‌ نمی‌کند» پس‌ وعده‌ او خواه‌ناخواه‌ آمدنی‌ است‌.

 ﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَسَلَکَهُۥ یَنَٰبِیعَ فِی ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ یُخۡرِجُ بِهِۦ زَرۡعٗا مُّخۡتَلِفًا أَلۡوَٰنُهُۥ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ یَجۡعَلُهُۥ حُطَٰمًاۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَذِکۡرَىٰ لِأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢١ [الزمر: 21].

«مگر ندیده‌ای‌ که‌ خدا از آسمان‌ آبی‌ فروفرستاد» یعنی‌: از ابر بارانی‌ را نازل‌ کرد. شعبی‌ و سعیدبن‌ جبیر می‌گویند: «هرآبی‌ که‌ در زمین‌ است‌، اصل‌ آن‌ از آسمان ‌می‌باشد». «پس‌ آن‌ را به‌ چشمه‌هایی‌ که‌ در دل‌ زمین‌ است‌ راه‌ داد» یعنی‌: پس‌ آن آب‌ را در دل‌ زمین‌ درآورد و اسکان‌ داد؛ همانند جریان‌ یافتن‌ خون‌ در عروق ‌بدن‌. ینبوع‌: چشمه‌ آب‌ و دیگر مکآن‌هایی‌ است‌ که‌ از آن‌ها آب‌ می‌تراود و برمی‌جوشد «آن‌گاه‌ به‌ وسیله‌ آن‌، کشتزاری‌ را که‌ رنگهای‌ آن‌ گوناگون‌ است‌، بیرون ‌می‌آورد» یعنی‌: به‌ وسیله‌ آن‌ آب‌، کشت‌ و محصولی‌ را از زمین‌ بیرون‌ می‌آورد که‌ اقسام‌ و انواع‌ گوناگونی‌ دارد ـ از زرد و سبز و سفید و سرخ‌ و بنفش‌ و نارنجی‌ و غیره‌ ـ یا اگر مراد از الوان‌، اصناف‌ باشد، معنی‌ این‌ است‌: انواع‌ گندم‌ و جو وغیره‌ را به‌ وسیله‌ آن‌ آب‌ بیرون‌ می‌آورد «سپس‌ می‌خشکد» آن‌ کشت‌ «آن‌گاه‌ آن‌را زرد می‌بینی» بعد از سبزی‌ و خرمی‌ و رونق‌ و زیبایی‌ آن‌، به‌طوری‌ که‌ سبزی‌ و طراوت‌ آن‌ همه‌ از میان‌ رفته‌ است‌ «سپس‌ آن‌ را ریزه‌ ریزه‌ می‌گرداند» یعنی‌: آن‌ را خورد و درهم‌ شکسته‌ و پاشان‌ می‌کند «قطعا در این‌ امر برای‌ صاحبان‌ خرد پندی ‌است» یعنی‌: در آنچه‌ گذشت‌؛ از فرود آوردن‌ آب‌ و برآوردن‌ کشت‌، موعظه‌ و اندرزی‌ است‌ که‌ صاحبان‌ خردهای‌ سالم‌ از آن‌ بهره‌ می‌گیرند زیرا می‌دانند که‌ حال‌ زندگانی‌ دنیا ـ در سرعت‌ انقطاع‌، نزدیکی‌ انقضا و فنای‌ طراوت‌ و تازه‌گی‌ خود ـ نیز مانند حال‌ این‌ کشت‌ است‌ و بنابراین‌، برای‌ صاحبان‌ خرد در این‌ امر شکی ‌باقی‌ نمی‌ماند که‌ خداوند عزوجل  بر بعث‌ و حشر و نشر قادر و تواناست‌.

خلاصه‌ این‌که‌: آیه‌ کریمه‌ مثلی‌ برای‌ حال‌ دنیاست‌، که‌ هر شخص‌ صاحب‌ عقل ‌سلیم‌، آینده‌نگر، دوراندیش‌، ژرفبین‌ و اندیشمندی‌ که‌ از سر بیداری‌ و هوشیاری‌، به‌ آینده‌ حتمی‌ خود نگاهی‌ ژرف‌ می‌اندازد، از آن‌ درس‌ و پند می‌گیرد.

﴿أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٖ مِّن رَّبِّهِۦۚ فَوَیۡلٞ لِّلۡقَٰسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکۡرِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍ٢٢ [الزمر: 22].

«پس‌ آیا کسی‌ که‌ خدا سینه‌اش‌ را برای‌ اسلام‌ گشاده‌ کرده» یعنی‌: قلبش‌ را برای ‌اسلام‌ فراخ‌ گردانیده‌ ـ از حیث‌ این‌که‌ سینه‌ محل‌ قلب‌ است‌ و قلب‌ منبع‌ روح ‌می‌باشد ـ چنین‌ کسی‌ البته‌ اسلام‌ را پذیرفته‌ و به‌ هدایت‌ آن‌ راه‌ یافته‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌مسعود رضی الله عنه  آمده‌ است‌: ما اصحاب‌ از رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدیم‌ که‌ خداوند عزوجل  فرموده‌ است‌: ﴿أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ، پس‌ ای‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! سینه‌ انسان‌ مؤمن‌ چگونه‌ انشراح‌ می‌یابد و گشاده‌ می‌گردد؟ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «چون‌ نور به‌ قلب‌ وارد شد، قلب‌ باز می‌شود و انشراح‌ می‌یابد». گفتیم‌ یارسول‌الله! نشانه‌ این‌ انشراح‌ چیست‌؟ فرمودند: «الإنابة‌ إلی‌ دارالخلود والتجافی‌ عن‌ دارالغرور والإستعداد للموت‌ قبل‌ نزوله‌». «نشانه‌ این‌ انشراح‌: رجوع‌ و انابت‌ به‌سوی‌ سرای‌ جاودانگی‌، آرامش‌ یافتن‌ و جاتهی‌ کردن‌ از سرای‌ فریب‌ و غرور و آمادگی‌ برای‌ مرگ‌ قبل‌ از فرود آمدن‌ آن ‌است». «و در نتیجه‌ او» به ‌سبب‌ این‌ گشادگی‌ و انشراح‌ صدر «برخوردار از نوری‌ از جانب‌ پروردگارش‌ می‌باشد؟» که‌ آن‌ نور، عبارت‌ از نور معرفت‌ و راهیابی‌ به‌سوی‌ حق‌ است‌ که‌ بر وجود وی‌ فیضان‌ می‌کند. آری‌! آیا این‌ انسانی‌ که‌ سینه‌اش‌ سینای ‌معرفت‌ شده‌ و قلبش‌ برای‌ حق‌ باز و گشاده‌ گشته‌، مانند کسی‌ است‌ که‌ دلش‌ ـ به‌سبب‌ گزینش‌ و انتخاب‌ بد وی‌ ـ سخت‌ گردیده‌ و در تاریکی‌های‌ گمراهی‌ و بلیات‌ جهالت‌ فرورفته‌ و در آن‌ دست‌وپا می‌زند؟ هرگز نه‌! پس‌ در این‌ آیه‌، صنعت‌ ایجاز به‌کار رفته‌ و در آن‌ یک‌ جمله‌ محذوف‌ است‌ زیرا سیاق‌ آیه‌ بر جمله ‌محذوف‌ دلالت‌ می‌کند. آیه‌ (24) نیز همانند آن‌ است‌.

«پس‌ وای‌ بر کسانی‌ که‌ دلهایشان‌ از یاد کردن‌ الله سخت‌ است» آن‌ها همه ‌کسانی‌اند که‌ قلبشان‌ سخت‌ و خشن‌ شده‌ و پذیرش‌ ذکر الله عزوجل  را برنتابیده‌ و قساوت‌ یافته‌ است‌؛ ذکری‌ که‌ شایسته‌ است‌ تا سینه‌ها برای‌ آن‌ باز گردند و انشراح‌ یابند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عمر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لا تکثروا الکلام‌ بغیر ذکر الله‌، فان‌ کثرة الکلام‌ بغیر ذکر الله‌ قسوة للقلب‌ وإن‌ أبعد الناس‌ من‌ الله‌ القلب‌ القاسی‌». «به‌ غیر ذکر الله عزوجل  بسیار سخن‌ نگویید زیرا سخن‌ گفتن ‌بسیار در غیر ذکر الله عزوجل ، قسوت‌ و سختی‌ای‌ برای‌ قلب‌ است‌ و قطعا دورترین‌ مردم‌ از الله عزوجل  کسی‌ است‌ که‌ قلبی‌ سخت‌ داشته‌ باشد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ قدسی ‌به‌ روایت‌ ابی‌سعید خدری‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «قال‌ الله‌ تعالی‌: اطلبوا الحوائج‌ من‌ السمحاء فإنی‌ جعلت‌ فیهم‌ رحمتی‌ ولا تطلبوها من‌ القاسیة‌ قلوبهم‌ فإنی‌ جعلت‌ فیهم‌ سخطی‌». «خداوند متعال‌ فرمود: حوایج‌ و نیازمندیهای ‌خود را از اشخاص‌ نرمدل‌ و بخشاینده‌ طلب‌ کنید زیرا من‌ رحمت‌ خویش‌ را در ایشان‌ قرار داده‌ام‌ و آن‌ را از افراد سنگدل‌ نخواهید زیرا من‌ خشم‌ خویش‌ را در ایشان‌ قرار داده‌ام‌». «اینانند که‌ در گمراهی‌ آشکار هستند».

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: به‌ آن‌ حضرت ‌گفتیم‌ یا رسول‌الله‌! ما چون‌ شما را می‌بینیم‌ دل‌هایمان‌ نرم‌ می‌شود و از اهل‌ آخرت ‌می‌گردیم‌ اما وقتی‌ از شما جدا می‌شویم‌، دنیا ما را خوش‌ می‌آید و زنان‌ وفرزندانمان‌ را می‌بوییم‌. رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «اگر شما در همه‌ احوال‌ بر همان‌ حالی‌ قرار داشته‌ باشید که‌ نزد من‌ بر آن‌ قراردارید، قطعا فرشتگان‌ با دستهایشان‌ با شما مصاحفه‌ می‌کنند و در خانه‌هایتان‌ به‌ دیدارتان‌ می‌آیند و اگر شما گناه‌ نکنید، قطعا خدای‌  عزوجل ‌ مردمی‌ را می‌آورد که‌ گناه‌ کنند تا بر آنان‌ بیامرزد». گفتیم‌: یا رسول‌الله! به‌ ما از بهشت‌ بگویید که‌ ساختمان‌ آن‌ چیست‌؟ فرمودند: «خشتی‌ از طلا و خشتی‌ از نقره‌ است‌، سنگفرش‌ آن‌ مشک‌ تیزبوی‌، سنگریزه‌ آن‌ مروارید ویاقوت‌ و خاک‌ آن‌ زعفران‌ است‌، هرکس‌ به‌ آن‌ درآید متنعم‌ می‌شود و در رنج ‌نمی‌افتد، جاودانه‌ می‌شود و نمی‌میرد، نه‌ جامه‌ وی‌ کهنه‌ می‌شود و نه‌ جوانی‌ وی ‌از بین‌ می‌رود. سه‌ کس‌ اند که‌ دعای‌ آن‌ها رد نمی‌شود: امام‌ (زمامدار) عادل‌، روزه‌دار تا آن‌گاه‌ که‌ افطار کند و دعای‌ مظلوم‌...».

﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِیثِ کِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا مَّثَانِیَ تَقۡشَعِرُّ مِنۡهُ جُلُودُ ٱلَّذِینَ یَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِکۡرِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُدَى ٱللَّهِ یَهۡدِی بِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٍ٢٣

«خدا بهترین‌ حدیث‌ را نازل‌ کرده‌ است» که‌ قرآن‌ است‌. حق‌ تعالی‌ در این‌ آیه‌ قرآن‌ را «حدیث‌» نامید زیرا رسول‌ وی‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خطاب‌ به‌ قوم‌ خویش‌ با قرآن‌ سخن ‌می‌گفتند و آنچه‌ را که‌ از قرآن‌ بر آن‌ حضرت‌ نازل‌ می‌شد، به‌ آنان‌ خبر می‌دادند. آری‌! قرآن‌ بهترین‌ سخنان‌ است‌ زیرا در آن‌ برکات‌ و خیراتی‌ بی‌نهایت‌ وجود دارد «کتابی‌ است‌ متشابه» یعنی‌: بعضی‌ از قرآن‌ با بعض‌ دیگر آن‌ ـ در زیبایی‌، محکمی‌، صحت‌ معانی‌، قوت‌ مبانی‌ و رسیدن‌ تا برترین‌ درجات‌ بلاغت‌ ـ شباهت ‌و همگونی‌ دارد «و» کتابی‌ است‌ «مکرر» یعنی‌: داستآن‌ها، اندرزها و احکام‌ در آن‌ تکرار می‌شود چنان‌که‌ آیات‌ آن‌ نیز در تلاوت‌ تکرار می‌شود پس‌ قرآن ‌شنونده‌اش‌ را ملول‌ و خواننده‌اش‌ را دلتنگ‌ نمی‌کند «کسانی‌ که‌ از پروردگارشان ‌خشیت‌ دارند، پوست‌ بدنشان‌ از آن‌ به‌لرزه‌ می‌افتد» اعراب‌ می‌گویند: «اقشعرجلده‌»؛ آن‌گاه‌ که‌ پوست‌ بدن‌ شخص‌ از ترس‌، یا از سردی‌ هوا منقبض‌ گردد و موی‌ خیز شود. زجاج‌ می‌گوید: «چون‌ آیات‌ عذاب‌ خوانده‌ شود، پوست‌های‌ تن ‌ترسندگان‌ از خدا عزوجل ، به‌لرزه‌ درآمده‌ و موی‌ بر اندام‌ آنان‌ راست‌ می‌شود». «سپس‌ پوست‌هایشان‌ و دل‌هایشان‌ به‌ یاد خدا» یعنی‌: با به‌ یاد آوردن‌ رحمت‌ و ثواب‌و بهشت‌ وی‌ «نرم‌ می‌شود» قتاده‌ می‌گوید: «این‌ وصف‌ اولیای‌ خدا عزوجل  است‌.خداوند عزوجل  ایشان‌ را به‌ این‌ وصف‌ که‌: در آغاز پوست‌هایشان‌ به‌لرزه‌ درمی‌آید، سپس‌ دل‌هایشان‌ به‌یاد خدا عزوجل  آرام‌ می‌گیرد، توصیف‌ کرد. نه‌ به‌ این‌ وصف‌ که ‌عقل‌هایشان‌ از بین‌ رفته‌ و بیهوشی‌ بر آنان‌ دست‌ می‌دهد! پس‌، از این‌ امر به‌ این‌ حقیقت‌ می‌رسیم‌ که‌ خود را در هنگام‌ ذکر خدا عزوجل  به‌ غش‌ و بیهوشی‌ انداختن‌، خصیصه‌ اهل‌ بدعت‌ است‌ و بیهوشی‌ و غش‌ از شیطان‌ می‌باشد». اسماء دختر ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنها  می‌گوید: «چون‌ بر یاران‌ پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  قرآن‌ خوانده‌ می‌شد ـ چنان‌که‌ خداوند عزوجل  توصیف‌شان‌ کرده‌ است‌ ـ چشم‌هایشان‌ اشکبار گشته‌ و پوست‌هایشان‌ به‌لرزه‌ درمی‌آمد. به‌ وی‌ گفته‌ شد: اما امروز مردمانی‌ هستند که‌ چون ‌بر آنان‌ قرآن‌ خوانده‌ شود، یکی‌ از آنان‌ بیهوش‌ بر زمین‌ می‌افتد، (ونعره‌ می‌کشد)! گفت‌: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم: پناه‌ می‌برم‌ به‌ خدا از شیطان ‌رانده‌ شده‌!».

«این» قرآن‌ «هدایت‌ الله است‌، هرکه‌ را بخواهد به‌ آن‌ راه‌ می‌نماید و هرکه‌ را خدا گمراه‌ کند، او را هیچ‌ راهبری‌ نیست» به‌سوی‌ حق‌. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول ‌این‌ آیه‌ می‌گوید: «گروهی‌ از اصحاب رضی الله عنهم  گفتند: یارسول‌الله! به‌ ما با سخنان ‌شیرین‌ و نیکو از اخبار روزگاران‌ حدیث‌ بگویید پس‌ نازل‌ شد: ﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِیثِ [الزمر: 23].

﴿أَفَمَن یَتَّقِی بِوَجۡهِهِۦ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ وَقِیلَ لِلظَّٰلِمِینَ ذُوقُواْ مَا کُنتُمۡ تَکۡسِبُونَ٢٤

«پس‌ آیا آن‌ کس‌ که» به‌ جای‌ دست‌ها «با چهره‌ خود سختی‌ عذاب‌ رز قیامت‌ را دفع ‌می‌کند» مانند کسی‌ است‌ که‌ از عذاب‌ ایمن‌ است‌؟ یعنی‌: آیا کسی‌ که‌ در روز قیامت‌ چهره‌ خویش‌ را در برابر عذاب‌ سپر قرار داده‌ و در عذاب‌ به‌سختی‌ جان‌ می‌کند، مانند کسی‌ است‌ که‌ از آن‌ در امان‌ است‌ و چیزی‌ از این‌ عذاب‌ بر او فرود نمی‌آید و نیازی‌ به‌ این‌ ندارد که‌ چهره‌ خویش‌ را در برابر عذاب‌ سپر قرار دهد بلکه ‌از هر آفتی‌ در امان‌ بوده‌ و در بهشت‌ خداوند عزوجل  آرام‌ و مطمئن‌ به‌سر می‌برد؟

در این‌ آیه‌ نیز صنعت‌ «ایجاز» به‌کار رفته‌ و به‌ ذکر یکی‌ از دو نوع‌، از ذکر دیگری‌ اکتفا شده‌ است‌ «و به‌ ستمگران‌ گفته‌ می‌شود: وبال‌ آنچه‌ را که‌ می‌کردید، بچشید» یعنی‌: بچشید جزای‌ کار و کردار خود را.

 ﴿کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ فَأَتَىٰهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَشۡعُرُونَ٢٥

«کسانی‌ هم‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند، تکذیب‌ پیشه‌ کردند» یعنی‌: کسانی‌ که‌ پیش‌ از کفار معاصر با حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است بودند، نیز پیامبرانشان‌ را تکذیب‌ کردند «و از آنجا که‌ حدس‌ نمی‌زدند عذاب‌ بر آنان‌ آمد» یعنی‌: عذاب‌ از جهتی‌ بر آنان‌ آمد که ‌آمدن‌ عذاب‌ را از آن‌ جهت‌ هیچ‌ تصور نمی‌کردند و آن‌ را محاسبه‌ نکرده‌ بودند. یعنی‌: نزول‌ عذاب‌ در هنگام‌ احساس‌ ایمنی‌ و غفلتشان‌ بود.

 ﴿فَأَذَاقَهُمُ ٱللَّهُ ٱلۡخِزۡیَ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَکۡبَرُۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ٢٦

«پس‌ خدا خفت‌ و خواری» و ذلت‌ و پستی‌ «را در زندگانی‌ دنیا به‌ آنان‌ چشانید» با مسخ‌ و خسف‌ (فروبردن) آنان‌ به‌ زمین‌ و با کشتن‌ و به ‌اسارت‌ درآوردن‌ و غیر این‌ها از انواع‌ عذاب‌ «و اگر می‌دانستند» یعنی‌: اگر آن‌ها از کسانی‌ بودند که ‌می‌دانستند و می‌ اندیشیدند و به‌مقتضای‌ علم‌ خویش‌ عمل‌ می‌کردند؛ «قطعا عذاب ‌آخرت‌ بزرگتر است» از عذاب‌ دنیا زیرا عذاب‌ آخرت‌ در نهایت‌ سختی‌ قرار دارد، به‌ اضافه‌ این‌که‌ دوامدار و مستمر نیز هست‌.

 ﴿وَلَقَدۡ ضَرَبۡنَا لِلنَّاسِ فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ مِن کُلِّ مَثَلٖ لَّعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ٢٧

«و برای‌ مردم‌ در این‌ قرآن‌ از هرگونه‌ مثلی‌ آوردیم» یعنی‌: از هرگونه‌ مثلی‌ که‌ در کار دینشان‌ به‌ آن‌ نیاز دارند «باشد که‌ آنان‌ پند گیرند» و عبرت‌ اندوزند زیرا مثل‌، معنی‌ را به‌ ذهن‌ نزدیک‌ می‌کند.

﴿قُرۡءَانًا عَرَبِیًّا غَیۡرَ ذِی عِوَجٖ لَّعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ٢٨

«قرآنی‌ است‌ عربی» یعنی‌: به‌ زبان‌ عربی‌ روشن‌ «بی‌ هیچ‌ کژی‌ و کاستی‌ای» نه‌ در آن‌ ـ به‌وجهی‌ از وجوه‌ ـ اختلاف‌ و تناقض‌ و تضادی‌ وجود دارد و نه‌ شک‌ و التباس‌ و ابهامی‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: در آن‌ هیچ‌ خطایی‌ از حیث‌ لفظ و اعراب‌ و دستور زبان‌ نیست‌ «باشد که‌ آنان‌ راه‌ تقوی‌ پویند» پس‌ هشدارهای‌ قرآن ‌را جدی‌ گرفته‌ و وعده‌های‌ آن‌ را باور کنند.

﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلٗا فِیهِ شُرَکَآءُ مُتَشَٰکِسُونَ وَرَجُلٗا سَلَمٗا لِّرَجُلٍ هَلۡ یَسۡتَوِیَانِ مَثَلًاۚ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٢٩

«خدا مثلی‌ زده‌ است» زدن‌ مثل‌: تشبیه‌ حالی‌ غریب‌ به‌ حال‌ دیگری‌ مانند آن‌ است‌. آری‌! خداوند عزوجل  برای‌ مشرکی‌ که‌ بیشتر از یک‌ خدا را می‌پرستد، مثل‌ زده‌ است‌؛ «مردی‌ را» یعنی‌: برده‌ای‌ مملوکی‌ را «که‌ چند مالک‌ ناسازگار در او شرکت ‌دارند» و به‌طور مشترک‌ مالک‌ آنند و میان‌ خود بر سر تصاحب‌ و بهره‌گیری‌ بیشتر از آن‌، در ستیز و ناسازگاری‌ و کشمکش‌ به‌سر می‌برند «و مردی‌ را که‌ بی‌مدعی‌ ویژه ‌یک‌ مرد است» یعنی‌: و برای‌ شخص‌ موحد و یکتاپرست‌، برده‌ای‌ را مثل‌ زده ‌است‌ که‌ یک‌ نفر مالک‌ اختصاصی‌ آن‌ بوده‌ و آن‌ برده‌ خالصا ملک‌ وی‌ می‌باشد و هیچ‌ شریکی‌ با خود در ملکیت‌ آن‌ ندارد «آیا این‌ دو در مثل‌ باهم‌ برابرند؟» یعنی‌: آیا این‌ برده‌ای‌ که‌ برای‌ یک‌ گروه‌ مختلف‌ از شریکانی‌ خدمت‌ می‌کند که‌ اخلاق‌ آن‌ها باهم‌ همگون‌ نیست‌، نیات‌ و مقاصد آن‌ها نیز باهم‌ در تضاد است‌ و هر یکی‌ از آنان‌ او را به‌ خدمت‌ خویش‌ کشانده‌ و به‌ این‌سو و آن‌سو می‌دواند و در نتیجه‌، آن ‌برده‌ بیچاره‌، خسته‌ و رنجور می‌شود، با این‌ وجود باز هیچ‌ یک‌ از آنان‌ به‌ خدمت‌ وی‌ هم‌ راضی‌ نیست‌، چرا که‌ تمام‌ تلاش‌ و توان‌ وی‌ صرف‌ او نشده‌ است‌ ؛ خوب‌! آیا این‌ برده‌ مشترک‌ میان‌ چندین‌ مالک‌، با آن‌ برده‌ای‌ که‌ در خدمت‌ یک‌ شخص ‌قرار دارد و دیگران‌ بر سر خدمت‌ وی‌ هیچ‌ کشمکشی‌ ندارند، برابر است‌؟ برده‌ای ‌که‌ چون‌ از مولای‌ یگانه‌ خویش‌ اطاعت‌ کند از وی‌ راضی‌ است‌ و اگر هم‌ نافرمانی ‌کند، از او درمی‌گذرد؟ شکی‌ نیست‌ که‌ میان‌ این‌ دو برده‌، چنان‌ تفاوت‌ فاحش‌ وآشکاری‌ وجود دارد که‌ هیچ‌ عاقلی‌ نمی‌تواند آن‌ را انکار کند.

پس‌ این‌ است‌ مثل‌ و وصف‌ کسی‌ که‌ خدای‌ یگانه‌ را می‌پرستد و مثل‌ و وصف ‌کسی‌ که‌ خدایان‌ متعددی‌ را به‌ پرستش‌ می‌گیرد.

«الحمدلله» ستایش‌ برای‌ الله عزوجل  است‌ در برابر اقامه‌ حجت‌ بر آنان‌ و بر توفیق ‌بخشیدن‌ مؤمنان‌ در راهیابی‌ به‌سوی‌ اسلام‌ «نه‌! بلکه‌ بیشترشان‌ نمی‌دانند» این‌ فرق‌ آشکار و روشن‌ را پس‌ بدین‌ جهت‌ است‌ که‌ به‌ خدای‌  عزوجل ‌ شریک‌ می‌آورند.

﴿إِنَّکَ مَیِّتٞ وَإِنَّهُم مَّیِّتُونَ٣٠

«ای‌ محمد! قطعا تو می‌میری‌ و آنان‌ نیز می‌میرند» در این‌ آیه‌ به‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و به‌ دیگران‌ خبر مرگشان‌ داده‌ شده‌ است‌. پس‌ آیه‌ کریمه‌ اعلامی‌ است‌ به‌ صحابه‌ که‌ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم  درخواهند گذشت‌ زیرا برخی‌ از آنان‌ به‌ این‌ عقیده‌ بودند که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نمی‌میرند. همین‌ گونه‌ در این‌ آیه‌ انگیزشی‌ است‌ به‌ کفار قریش‌ که‌: باید فرصت‌ را مغتنم‌ شمارند و به‌سوی‌ ایمان‌ و کسب‌ رهنمودها و ارشادات‌ رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  شتاب‌ ورزند زیرا اقامت‌ آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در میانشان‌ اندک‌ است‌ و آن ‌رسول‌ انس‌ و جان‌ و راحت‌ روح‌ و روان‌ و منبع‌ وحی‌ و ایمان‌، جاودانه‌ در میان‌شان‌ نمی‌باشد.

﴿ثُمَّ إِنَّکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ عِندَ رَبِّکُمۡ تَخۡتَصِمُونَ٣١

«سپس‌ شما روز قیامت‌ پیش‌ پروردگارتان‌ مجادله‌ خواهید کرد» یعنی‌: ای ‌محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! تو با آنان‌ مجادله‌ و مرافعه‌ می‌کنی‌ و بر آنان‌ حجت‌ می‌آوری‌ که‌ پیام‌ حق‌ را به‌ آنان‌ ابلاغ‌ کرده‌ و بیم‌ و هشدارشان‌ داده‌ای‌ و آنان‌ نیز با آوردن‌ عذرهای ‌بی‌معنی‌، با تو مجادله‌ می‌کنند. یا معنی‌ این‌ است‌: مؤمن‌ با کافر مجادله‌ و مرافعه ‌می‌کند، ظالم‌ با مظلوم‌، هدایت‌شده‌ با گمراه‌ و ضعیف‌ با متکبر چنان‌که‌ ابن‌کثیر گفته‌ است‌. همچنین‌ ابن‌کثیر می‌گوید: «هر چند سیاق‌ این‌ آیه‌ درباره‌ مؤمنان‌ وکافران‌ است‌ اما اطراف‌ نزاع‌ها در دنیا را نیز شامل‌ می‌شود زیرا در آخرت‌ صورت‌ نزاع‌ و مرافعه‌ دنیایی‌ آن‌ها از نو بر آن‌ها بازگردانیده‌ می‌شود تا باهم‌ مرافعه‌ نمایند و در آنجا داور احکم‌الحاکمین‌ است‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، زبیر رضی الله عنه  گفت‌: یا رسول‌الله! آیا در آخرت‌ خصومت‌ و دعوی‌ بر ما تکرار می‌شود؟ آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آری‌! به‌خاطر این‌که‌ حق‌ هر صاحب‌حقی‌ به‌ وی‌ داده‌ شود». در این‌ هنگام‌ زبیر رضی الله عنه  گفت‌: پس‌ در این‌ صورت‌، کار بسیار دشوار است‌! همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «در روز قیامت‌ نخستین ‌دو خصم‌، دو همسایه‌ هستند».

﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن کَذَبَ عَلَى ٱللَّهِ وَکَذَّبَ بِٱلصِّدۡقِ إِذۡ جَآءَهُۥٓۚ أَلَیۡسَ فِی جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡکَٰفِرِینَ٣٢

«پس‌ کیست‌ ستمگرتر از آن‌ کس‌ که‌ بر خدا دروغ‌ بست» یعنی‌: هیچ‌ کس ‌ستمکارتر از کسی‌ نیست‌ که‌ بر خدا عزوجل  دروغ‌ بربسته‌ و چنین‌ بپندارد که‌ او، فرزند یا شریک‌ یا همسری‌ دارد «و» کیست‌ ستمگرتر از آن‌ کس‌ که‌ «دین‌ راست‌ و درست‌ را ـ چون‌ بر او عرضه‌ شد ـ تکذیب‌ کرد؟» و این‌ دین‌، عبارت‌ از همان‌ دین‌ حقی ‌است‌ که‌ حضرت‌ پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌ را از بارگاه‌ خدا عزوجل  آورده‌اند ؛ دینی‌ که‌ مردم‌ را به‌سوی‌ توحید فرامی‌خواند، آنان‌ را به‌ انجام‌ فرایض‌ شرعی‌ فرمان‌ می‌دهد، از محرمات‌ نهی‌شان‌ می‌کند و از بعث‌ و حشر و نشر به آنان‌ خبر می‌دهد. ابن‌کثیر می‌گوید: «هیچ‌ کس‌ از چنین‌ انسانی‌ که‌ بر خدا دروغ‌ بندد و دین‌ راست‌ و درست ‌را ـ چون‌ بر او عرضه‌ شد ـ تکذیب‌ کند، ستمکارتر نیست‌ زیرا چنین ‌کسی‌ میان‌ دوسوی‌ باطل‌ جمع‌ کرده‌ است‌: یکی‌ دروغ‌ بستن‌ بر خداوند عزوجل  و دیگری‌ دروغ‌ بستن‌ بر رسول‌ وی‌ صلی الله علیه و آله و سلم ». بدین‌ جهت‌، ذات‌ ذوالجلال‌ می‌فرماید: «آیا مثوای کافران‌ در دوزخ‌ نیست‌؟» قطعا در دوزخ‌ است‌. مثوی‌: محل‌ اقامت‌ و سکونت ‌است‌.

 

 

﴿وَٱلَّذِی جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ وَصَدَّقَ بِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ٣٣

«و آن ‌کس‌ که‌ دین‌ راست‌ و درست‌ را آورد» که‌ او رسول‌ مقبول‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ «و آن‌کس‌ که‌ تصدیق‌ کرد» که‌ ایشان‌ عبارت‌ از پیروان‌ رسول‌ مقبول‌ صلی الله علیه و آله و سلم  هستند «آنانند که ‌متقیانند» نه‌ غیرشان‌. به‌قولی‌: مراد از کسی‌ که‌ سخن‌ راست‌ و درست‌ را آورد، رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و مراد از کسی‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را باور داشت‌ و تصدیق‌ کرد، ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  است‌. به‌ قولی‌ دیگر: مراد از «کسی‌ که‌ سخن‌ راست‌ و درست‌ را آورد»، هرکسی‌ است‌ که‌ به‌سوی‌ یگانگی‌ خداوند عزوجل  دعوت‌ کرده‌ و مردم‌ را به‌سوی‌ شریعت‌ خدای‌  عزوجل ‌ ارشاد کند. ابن‌کثیر نیز همین‌ معنی‌ را بیان‌ کرده ‌است‌.

﴿لَهُم مَّا یَشَآءُونَ عِندَ رَبِّهِمۡۚ ذَٰلِکَ جَزَآءُ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٣٤

«برایشان‌ هر چه‌ بخواهند نزد پروردگارشان‌ است» از بالا بردن‌ درجات‌، دفع ‌مضرات‌ و کفاره‌ نمودن‌ گناهان‌ و سیئات‌ «این‌ است‌ پاداش‌ محسنان» یعنی‌: کسانی‌ که‌ اعمال‌ خویش‌ را نیکو ساخته‌اند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «الإحسان‌ أن‌ تعبد الله کأنک‌ تراه‌، فإن‌ لم‌ تکن‌ تراه‌ فإنه‌ یراک‌». «احسان‌ آن‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل  ‌را چنان‌ پرستش‌ کنی‌ که‌ گویی‌ او را می‌بینی‌ زیرا اگر تو او را نمی‌بینی‌، بی‌گمان‌ او تو را می‌بیند».

﴿لِیُکَفِّرَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ أَسۡوَأَ ٱلَّذِی عَمِلُواْ وَیَجۡزِیَهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ ٱلَّذِی کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٣٥

«تا خدا از آنان» یعنی‌: از متقیان‌ «بدترین‌ آنچه‌ را که‌ کرده‌اند بزداید» یعنی‌: بیامرزد. پس‌ هرگاه‌ بدترین‌ اعمال‌شان‌ را بر ایشان‌ بیامرزد، قطعا اعمالی‌ را که‌ در بدی‌ پایین‌تر از آن‌هاست‌، به‌ طریق‌ اولی‌ بر آنان‌ می‌آمرزد «و تا پاداش‌شان‌ را بر حسب‌ نیکوترین‌ آنچه‌ می‌کردند بپردازد» یعنی‌: آنان‌ را برحسب‌ نیکوترین ‌اعمال‌شان‌ پاداش‌ دهد و ایشان‌ را ـ از روی‌ کرم‌ و فضل‌ خویش‌ ـ در برابر اعمال ‌بدشان‌ مجازات‌ نکند.

﴿أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِکَافٍ عَبۡدَهُۥۖ وَیُخَوِّفُونَکَ بِٱلَّذِینَ مِن دُونِهِۦۚ وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ٣٦

«آیا خدا بنده‌اش‌ را بسنده‌ نیست‌؟» مراد از بنده‌ در اینجا، حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است. ولی‌ ابن‌کثیر می‌گوید: «یعنی‌ خداوند عزوجل  برای‌ کسی‌ که‌ او را می‌پرستد و بر او توکل‌ می‌کند، بسنده‌ است‌». صاحب‌ تفسیر «المنیر» می‌گوید: «مراد از (عبده) در این‌ آیه‌، رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و تمام‌ بندگان‌ متوکل‌ خداوند عزوجل  هستند، به‌دلیل ‌قرائت‌ عباده‌: بندگانش‌ را ـ که‌ قرائتی‌ دیگر در این‌ آیه‌ است‌». «و» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! مشرکان‌ «تو را از کسانی‌ که‌ غیراویند می‌ترسانند» پس‌ از خدایان‌ و لشکرهای‌ وهمی‌ای‌ که‌ تو را از آن‌ها می‌ترسانند، نترس‌ زیرا خداوند متعال‌ تو را از آنچه‌ که‌ به‌ تو زیان‌آور است‌، نگاه‌ می‌دارد و خدایان‌ باطل‌شان‌ مالک‌ این‌ نیستند که‌ به‌ کسی‌ سود و زیانی‌ برسانند «و هرکه را خدا گمراه‌ گرداند، برایش‌ هیچ‌ راهبری ‌نیست‌» یعنی‌: هر کسی‌ که‌ قضای‌ الهی‌ بر گمراهی‌ وی‌ رفته‌ باشد، او را هیچ ‌هدایتگری‌ نیست‌ که‌ به‌سوی‌ الله راهنمایی‌اش‌ کرده‌ و از گمراهی‌ بیرونش‌ آورد.

عبدالرزاق‌ از معمر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت‌: مشرکان‌ به‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفتند: یا از عیب‌ جویی‌ و دشنام ‌دادن‌ خدایان‌ ما دست ‌بردار، یا از آنان‌ می‌خواهیم‌ که‌ تو را آشفته‌سر و دیوانه‌ کنند! پس‌ این‌ آیه‌ نازل ‌شد. نقل‌ است‌ که‌ چون‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خالد بن‌ ولید رضی الله عنه  را برای‌ شکستن‌ بت ‌«عزی‌» فرستادند، متولی‌ آن‌ بت‌ به‌ وی‌ گفت‌: ای‌ خالد! من‌ بر تو از آسیب‌ وی ‌بیمناکم‌ زیرا او نیرویی‌ دارد که‌ هیچ ‌چیز بر وی‌ پنجه‌ افگنده‌ نمی‌تواند. اما خالد بی‌اعتنا به‌ این‌ سخن‌، تبر را گرفت‌ و آن‌ را بر چهره‌ آن‌ بت‌ چنان‌ کوبید که‌ خرد و ویرانش‌ کرد. آن‌گاه‌ بازگشت‌.

﴿وَمَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّضِلٍّۗ أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِعَزِیزٖ ذِی ٱنتِقَامٖ٣٧

«و هرکه‌ را الله هدایت‌ کند، هیچ‌ گمراه‌کننده‌ای‌ ندارد» که‌ او را از راه‌ هدایت‌ بیرون ‌برده‌ و به‌ گمراهی‌ درافگند «مگر خدا غالب‌ منتقم‌ نیست‌؟» یعنی‌: قطعا حق‌ تعالی‌ بر هر چیز غالب‌ و مسلط است‌، اویی‌ که‌ با لهیب‌ عذاب‌ و تازیانه‌ مجازات‌ خویش‌، از نافرمانان‌ انتقام‌ می‌گیرد.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَرَءَیۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِیَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ کَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِی بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِکَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ قُلۡ حَسۡبِیَ ٱللَّهُۖ عَلَیۡهِ یَتَوَکَّلُ ٱلۡمُتَوَکِّلُونَ٣٨

سپس‌ خدای‌ سبحان‌ اعتراف‌ مشرکان‌ به‌ این‌ حقیقت‌ را یادآور می‌شود که‌: چون‌ از آفریننده‌ کائنات‌ مورد پرسش‌ قرار گیرند، می‌گویند: او الله عزوجل  است‌: «واگر از آن‌ها بپرسی» لام‌ در «لئن‌» لام‌ قسم‌ است‌ «که‌ چه ‌کسی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ را آفریده‌؟ قطعا می‌گویند: خدا» ولی‌ به‌ رغم‌ این‌ اعتراف‌، بتان‌ را می‌پرستند پس ‌عقل‌هایشان‌ چگونه‌ پرستش‌ غیرآفریننده‌ کل‌ و شریک‌ گردانیدن‌ مخلوقی‌ را با او در پرستش‌، پسندیده‌ و قابل‌ توجیه‌ می‌داند؟ «بگو: چه‌ تصور می‌کنید ؛ اگر خدا در حق‌من‌ بلایی‌ خواسته‌ باشد، آیا آنچه‌ را به‌جای‌ خدا می‌پرستید می‌توانند بلای‌ او را دفع‌ کنند؟» یعنی‌: آیا آن‌ بتان‌ بی‌جان‌ قادر هستند که‌ آن‌ سختی‌ و بلایی‌ را که ‌خداوند عزوجل  بر من‌ خواسته‌ باشد، از من‌ دور گردانند؟ «یا اگر در حق‌ من‌ خیری‌ اراده‌کند، آیا آن‌ها می‌توانند رحمتش‌ را بازدارند؟» به‌طوری‌ که‌ آن‌ رحمت‌ به‌ من‌ نرسد؟ رحمت‌: نعمت‌، برخورداری‌ و رفاه‌ است‌.

مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ می‌کند که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از مشرکان ‌دراین‌باره‌ سؤال‌ کردند اما آنان‌ سکوت‌ نمودند. پس‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد.

«بگو: خدا مرا بس‌ است» در تمام‌ امورم‌؛ اعم‌ از جلب‌ منفعت‌ و دفع‌ زیان‌ و مشقت‌ «اهل‌ توکل‌ تنها بر او توکل‌ می‌کنند» نه‌ بر غیر وی‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «احفظ الله‌ یحفظک‌، احفظ الله‌ تجده‌ تجاهک‌، تعرف‌ إلی ‌الله‌ فی‌ الرخاء یعرفک‌ فی‌ الشدة‌». «حق‌ و حرمت‌ الله عزوجل  را نگهدار؛ او تو را حفظمی‌کند و نگاهت‌ می‌دارد، حق‌ و حرمت‌ الله عزوجل  را نگاه‌دار؛ او را در برابر خود می‌یابی‌، خدا عزوجل  را در رفاه‌ و نعمت‌ بشناس‌ (و یادش‌ کن)، او تو را در سختی‌ وبلا می‌شناسد (و از تو آن‌ بلا را دفع‌ می‌کند)». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌: «من‌ أحب‌ أن‌ یکون‌ أقوی‌ الناس‌ فلیتوکل‌ علی‌ الله‌ تعالی‌، ومن‌ أحب‌ ان‌ یکون أغنی‌ الناس‌، فلیکن‌ بما فی‌ ید الله‌  عزوجل ‌ أوثق‌ منه‌ مما فی‌ یدیه‌، ومن‌ أحب‌ أن‌ یکون‌ أکرم‌ الناس‌ فلیتق‌ الله‌  عزوجل ». «هر کس‌ دوست‌ دارد که‌ قوی‌ترین‌ مردم‌ باشد، باید بر خداوند عزوجل  توکل‌ کند و هرکس‌ دوست‌ دارد توانگرترین‌ مردم‌ باشد، باید اعتماد او به‌ آنچه‌ در دست‌ خدای‌  عزوجل ‌ است‌ بیشتر از آن‌ چیزی‌ باشد که‌ در دست ‌خودش‌ قرار دارد و هرکس‌ دوست‌ دارد که‌ گرامی‌ترین‌ مردم‌ باشد، باید از خدای‌  عزوجل  پروا دارد».

﴿قُلۡ یَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَکَانَتِکُمۡ إِنِّی عَٰمِلٞۖ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٣٩ مَن یَأۡتِیهِ عَذَابٞ یُخۡزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیۡهِ عَذَابٞ مُّقِیمٌ٤٠

«بگو ای‌ قوم‌ من‌! شما بر مکانت‌ خود» یعنی‌: بر روش‌ و حالتی‌ که‌ بر آن‌ قرار دارید؛ از دشمنی‌ با دین‌ و دعوت‌ من‌ «عمل‌ کنید، من‌ نیز عمل‌ می‌کنم» یعنی‌: بر شیوه‌ و حالتی‌ که‌ بر آن‌ قرار دارم‌ «پس‌ به‌زودی‌ خواهید دانست‌ بر چه‌ کسی‌ عذابی‌ که ‌رسوایش‌ کند» و در دنیا خوارش‌ گرداند، بعد از افتخار و استکبار به‌ آن‌ «فرود می‌آید؟ و» به‌ زودی‌ خواهید دانست‌ که‌ «بر وی‌ عذابی‌ مقیم» یعنی‌: دائم‌ و مستمر در سرای‌ آخرت‌ «فرود می‌آید» که‌ عذاب‌ دوزخ‌ است‌؛ در این‌ هنگام‌ است‌ که‌ این‌ حقیقت‌ بر وی‌ آشکار می‌شود که‌ خودش‌ بر باطل‌ و خصمش‌ بر حق‌ بوده ‌است‌. چنان‌که‌ خدای‌  عزوجل ‌ در بدر خوار و رسوای‌شان‌ گردانید.

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ لِلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّۖ فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیۡهَاۖ وَمَآ أَنتَ عَلَیۡهِم بِوَکِیلٍ٤١

«هرآینه‌ ما این‌ کتاب‌ را برای‌ مردم» یعنی‌: به‌خاطر آنان‌ و برای‌ بیان‌ آنچه‌ که ‌بدان‌ مکلف‌ گردیده‌اند و برای‌ محقق‌ ساختن‌ مصالح‌ دنیوی‌ و اخرویشان‌ «به‌حق ‌بر تو فروفرستادیم‌ پس‌ هرکس‌ هدایت‌ شد» یعنی‌: هرکس‌ راه‌ حق‌ را شناخت‌ و رهرو آن‌ گشت‌ «به‌سود خود هدایت‌ شده‌ است» و راهیابی‌ وی‌ به‌نفع‌ خود وی‌ است‌ «و هرکس‌ گمراه‌ گشت» از راه‌ حق‌ «به ‌زیان‌ خویش‌ گمراه‌ می‌شود» یعنی‌: این‌ گمراهی‌ به‌ زیان‌ خود اوست‌ و به‌ دیگران‌ متعدی‌ نمی‌شود «و تو بر آنان‌ وکیل‌ نیستی» یعنی‌: تو نه‌ مکلف‌ به‌ هدایت‌ آنان‌ هستی‌ و نه‌ مخاطب‌ این‌ کار بلکه‌ بر تو فقط بلاغ‌ است‌ و بس‌ و تو این‌ مأموریت‌ را به‌ درستی‌ انجام‌ داده‌ای‌.

این‌ آیه‌ به‌ آیه‌ شمشیر «سیف‌» منسوخ‌ است‌ زیرا خداوند عزوجل  بعدا به‌ رسول‌ خویش‌ فرمان‌ داد که‌ با اعراب‌ تا آن‌گاه‌ بجنگد که‌: (لااله الاالله) بگویند و به ‌احکام‌ اسلام‌ عمل‌ کنند.

﴿ٱللَّهُ یَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِینَ مَوۡتِهَا وَٱلَّتِی لَمۡ تَمُتۡ فِی مَنَامِهَاۖ فَیُمۡسِکُ ٱلَّتِی قَضَىٰ عَلَیۡهَا ٱلۡمَوۡتَ وَیُرۡسِلُ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّىۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ٤٢

«خداوند ارواح‌ مردم‌ را به‌ تمامی‌ قبض‌ می‌کند» و آن‌ها را از بدن‌هایشان‌ بیرون ‌می‌آورد «به‌هنگام‌ مرگ‌ آن‌ها» یعنی‌: به‌ هنگام‌ فرا رسیدن‌ اجل‌ آن‌ها «و نیز روحی‌ را که‌ نمرده‌ است‌، در موقع‌ خوابش‌ قبض‌ می‌کند» یعنی‌: ارواحی‌ را که‌ نمرده‌اند ـ بدین ‌معنی‌ که‌ اجل‌ آن‌ها هنوز به‌سر نرسیده‌ است‌ ـ در خواب‌ آن‌ها می‌گیرد «پس‌ آن ‌نفسی‌ را که‌ حکم‌ مرگش‌ را کرده‌، نگاه‌ می‌دارد» و آن‌ را به‌سوی‌ جسدی‌ که‌ روح‌ در آن‌ قرار داشته‌، باز نمی‌گرداند «و آن‌ دیگر را تا هنگامی‌ معین‌ باز پس‌ می‌فرستد» یعنی‌: روح‌ شخص‌ خوابیده‌ای‌ را که‌ هنوز اجلش‌ به‌سر نرسیده‌، باز پس‌ می‌فرستد و بیداری‌ را به‌ وی‌ باز می‌گرداند تا در مدتی‌ که‌ زندگی‌ برایش‌ مقدر شده‌ است‌، زنده‌ بماند.

علما درباره‌ «نفس‌» و «روح‌» اختلاف‌ نظر دارند که‌: آیا این‌ دو، یک‌ چیز هستند یا دو چیز مختلف‌؟ ولی‌ این‌ رأی‌ که‌ این‌ دو، یک‌ چیز هستند، قوی‌تر است‌، به‌دلیل‌ احادیثی‌ که‌ بر این‌ امر دلالت‌ می‌کند زیرا در این‌ احادیث‌ گاهی‌ از «روح‌» به‌ لفظ روح‌ و گاهی‌ به‌ لفظ «نفس‌» تعبیر شده‌ است‌. امام‌ فخرالدین‌ رازی‌ می‌گوید: «نفس‌ انسانی‌، عبارت‌ از جوهر رخشان‌ روحانی‌ای‌ است‌ که‌ چون‌ به‌بدن‌ تعلق‌ گیرد، پرتو و روشنی‌ آن‌ در تمام‌ اعضا تجلی‌ می‌کند ـ که‌ این‌ همان ‌پدیده‌ حیات‌ است‌ ـ و در هنگام‌ مرگ‌، تعلق‌ روح‌ از ظاهر و باطن‌ بدن‌ قطع‌ می‌شود ـ که‌ این‌ همان‌ مرگ‌ است‌ ـ ولی‌ در هنگام‌ خواب‌، پرتو روح‌ از ظاهر بدن‌ قطع‌ می‌شود نه‌ از باطن‌ آن‌. پس‌ ثابت‌ شد که‌ مرگ‌ و خواب‌ هردو از یک ‌جنس‌اند مگر فرق‌ آن‌ها در این‌ است‌ که‌ مرگ‌، انقطاع‌ روحی‌ تام‌ و کاملی‌ است‌ درحالی‌که‌ خواب‌ انقطاع‌ ناقصی‌ است‌ از برخی‌ وجوه‌ نه‌ از کل‌ آن‌».

«قطعا در این‌ امر» یعنی‌: در گرفتن‌ ارواح‌ و نگاه‌ داشتن‌ یا پس‌ فرستادن‌ آن‌ها «برای‌ مردمی‌ که» در این‌ امر «اندیشه» و تدبر و تأمل‌ «می‌کنند» و به‌ وسیله‌ آن‌ بر یگانگی‌ خداوند عزوجل  و کمال‌ قدرت‌ وی‌ بر زنده‌ کردن‌ پس‌ از مرگ‌ و بر همه‌ چیز استدلال‌ می‌نمایند «نشانه‌هایی‌ است» عجیب‌ و بدیع‌ که‌ بر یگانگی‌ و قدرت ‌عظیم‌ پروردگار متعال‌، دلالت‌ می‌کند زیرا گرفتن‌ ارواح‌ و نگاهداشتن‌ یا پس‌ فرستادن‌ آن‌ها، برای‌ پندپذیران‌، پندآموز و برای‌ متذکران‌ و اندیشه ‌وران‌، یادآور خوبی‌ است‌.

بدین‌گونه‌، خدای‌  عزوجل ‌ از هردو وفات‌ یاد کرد؛ وفات‌ کبری‌ که‌ همان‌ مرگ ‌است‌ و وفات‌ صغری‌ که‌ خواب‌ می‌باشد. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «لتموتن‌ کما تنامون‌ ولتبعثن‌ کما تصحون‌». «قطعا چنان‌که‌ به‌ خواب‌ می‌روید، می‌میرید و قطعا چنان‌که‌ از خواب‌ بیدار می‌شوید، برانگیخته‌ می‌شوید». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابی ‌هریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که ‌رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «چون‌ یکی‌ از شما بر بالین‌ خواب‌ خود جای‌ می‌گیرد، باید آن‌ را بیفشاند زیرا او نمی‌داند که‌ چه‌ چیز بر آن‌ ملافه‌ و بالین‌، جانشین‌ وی ‌شده‌ است‌ (یعنی‌ از حشرات). سپس‌ باید بگوید: «باسمک‌ ربی‌ وضعت‌ جنبی‌ وباسمک‌ أرفعه‌، إن‌ أمسکت‌ نفسی‌ فارحمها وإن‌ أرسلتها فاحفظها بما تحفظ به‌ عبادک ‌الصالحین‌». «پروردگارا! به ‌نام‌ تو پهلویم‌ را نهادم‌ و به‌ نام‌ تو آن‌ را برمی‌دارم‌، اگر روحم‌ را نگاه‌ داشتی‌، بر آن‌ رحم‌ کن‌ و اگر آن‌ را به‌ تنم‌ باز پس‌ فرستادی‌، آن‌ رابه‌ آنچه‌ که‌ بدان‌ بندگان‌ شایسته‌ات‌ را حفظ می‌کنی‌، حفظ بفرما». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ از حذیفه‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چون‌ شبانگاه‌ در خوابگاه‌ خویش‌ قرار می‌گرفتند، دست‌ مبارک‌ خود را در زیر رخسار خود نهاده‌ و آن‌گاه‌ می‌گفتند: «اللهم‌ باسمک‌ أموت‌ و أحیا». «بارالها! به‌نام‌ تو می‌میرم‌ و زنده‌ می‌شوم‌». و چون‌ بیدار می‌شدند، می‌گفتند: «الحمد لله‌ الذی‌ أحیانا بعد ما أماتنا وإلیه‌ النشور». «سپاس‌ خدایی‌ را که‌ ما را بعد از آن‌که‌ میراند، زنده‌ گردانید و به‌سوی‌ اوست‌ حشر و نشر ما».

ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  و غیر وی‌ از مفسران‌ در معنی‌ آیه‌ می‌گویند: «ارواح‌ زندگان‌ و مردگان‌ در خواب‌ باهم‌ ملاقات‌ می‌کنند و آن‌ ارواحی‌ که‌ خدا عزوجل  بخواهد، همدیگر را شناخته‌ و تعارف‌ حاصل‌ می‌کنند پس‌ چون‌ تمام‌ آن‌ها بخواهند که ‌به‌سوی‌ اجساد خویش‌ بازگردند، خداوند عزوجل  ارواح‌ مردگان‌ را نزد خود نگاه ‌می‌دارد و ارواح‌ زندگان‌ را به‌سوی‌ اجساد آن‌ها باز پس‌ می‌فرستد».

﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ کَانُواْ لَا یَمۡلِکُونَ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یَعۡقِلُونَ٤٣

«آیا غیر از الله برای‌ خود شفاعت‌گرانی‌ برگرفته‌اند؟» یعنی‌: آیا مشرکان‌ جز خداوند عزوجل  خدایانی‌ را به‌عنوان‌ شفیع‌ برای‌ خود برگرفته‌اند تا برایشان‌ نزد او شفاعت‌ کنند؟ استفهام‌ برای‌ انکار است‌ «بگو: آیا هرچند آن‌ها اختیار چیزی‌ را نداشته ‌باشند و تعقل‌ نکنند؟» باز هم‌ آن‌ها را به‌ شفاعت‌ می‌خوانید؟ یعنی‌: چگونه‌ آن‌ها را نزد خداوند عزوجل  شفیع‌ خویش‌ برمی‌گیرید در حالی‌که‌ آنان‌ نه‌ مالک‌ شفاعتی‌ هستند و نه‌ مالک‌ چیز دیگری‌؟ حتی‌ چیزی‌ از شفاعت‌ یا غیر آن‌ را درک‌ و فهم‌ نیز نمی‌کنند زیرا آنان‌ جماداتی‌ بی‌عقل‌ و شعور بیش‌ نیستند.

﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِیعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٤٤

«بگو» ای‌ پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آنان‌ «شفاعت‌، یکسره‌ از آن‌ خداست» پس‌ چیزی‌ از شفاعت‌ برای‌ دیگران‌ نیست‌ و کسی‌ در آن‌ راهی‌ ندارد مگر این‌که‌ شفاعتگر از کسانی‌ باشد که‌ خداوند عزوجل  او را برای‌ شفاعت‌ پسندیده‌ باشد و مشفوع‌ له‌ نیز از کسانی‌ باشد که‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ شفاعت‌ برای‌ وی‌ اذن‌ دهد «فرمانروایی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ مخصوص‌ اوست» و هیچ ‌کس‌ مالک‌ این‌ نیست‌ که‌ در کار او بدون‌ اذن‌ و رضایش‌ سخن‌ بگوید «سپس‌ به‌سوی‌ او بازگردانیده‌ می‌شوید» در روز قیامت‌؛ پس ‌میان‌ شما به‌ عدل‌ خویش‌ حکم‌ می‌کند و هرکس‌ را در برابر عملش‌ جزا می‌دهد.

﴿وَإِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُکِرَ ٱلَّذِینَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ یَسۡتَبۡشِرُونَ٤٥

«و چون‌ خدا به‌ تنهایی‌ یاد شود» و خدایانشان‌ همراه‌ با وی‌ یاد نشوند «دلهای ‌کسانی‌ که‌ به‌ آخرت‌ ایمان‌ ندارند، تنگ‌ می‌گردد» و در نتیجه‌، از ذکر او تنفر می‌ورزند و می‌رمند. اشمئزاز: آن‌ است‌ که‌ شخص‌ از اندوه‌ و نفرت‌ پر شود و بر اثر آن‌، انقباض‌ و تنگی‌ای‌ در دل‌ وی‌ واقع‌ شود که‌ اثر آن‌ بر چهره‌اش‌ نمایان‌ گردد.

سپس‌ خداوند متعال‌ خوشحالی‌ و شادمانی‌ آن‌ها را در هنگام‌ یاد کردن‌ بتانشان ‌ذکر نموده‌ و می‌فرماید: «و چون‌ کسانی‌ که‌ غیر از او به‌ پرستش‌ گرفته‌ شده‌اند، یاد شوند» آن‌ها خدایان‌ پنداری‌ای‌ مانند لات‌ و عزی‌ هستند «بناگاه‌ آنان‌ شادمانی ‌می‌کنند» یعنی‌: از این‌ یادآوری‌ شادمان‌ شده‌ و در بهجت‌ و خرمی‌ قرار می‌گیرند. استبشار: پر شدن‌ دل‌ از شادی‌ است‌ تا بدانجا که‌ پوست‌ چهره‌ از آن‌ باز و بشاش ‌گردد.

این‌ واقعیتی‌ که‌ آیه‌ کریمه‌ بدان‌ پرداخته‌ است‌، درد و آفتی‌ است‌ که‌ امروزه‌ در عصر ما نیز شیوع‌ پیدا کرده‌؛ زیرا چه‌ بسا بیان‌ حقایق‌ ایمانی‌، آثار نفرت‌ و اشمئزاز را بر چهره‌ بسیاری‌ به‌ دنبال‌ دارد؛ مثلا اگر از این‌ حقیقت‌ که‌ شفا فقط به‌ دست ‌بلاکیف‌ خدا عزوجل  است‌، پیروزی‌ فقط به‌ دست‌ اوست‌ و غیر این‌ از سخنانی‌ که‌ بیانگر توحید محض‌ است‌، سخن‌ به‌ میان‌ آید، سست‌ ایمانان‌ منقبض‌ می‌شوند اما اگر از تأثیر علوم‌، أسباب‌ و ابزار کار بشری‌ یاد کنید، ملاحظه‌ می‌نمایید که‌ چهره ‌بسیاری‌ باز و شکفته‌ شده‌ و آثار انبساط بر آنان‌ هویدا می‌شود ـ نعوذبالله منذلک.

﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ عَٰلِمَ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ أَنتَ تَحۡکُمُ بَیۡنَ عِبَادِکَ فِی مَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ٤٦

«بگو: بارالها! ای‌ پدید آورنده‌ آسمآن‌ها و زمین‌، ای‌ دانای‌ نهان‌ و آشکار، تو خود میان ‌بندگانت‌ بر سر آنچه‌ اختلاف‌ می‌کردند، داوری‌ می‌کنی» پس‌ نیکوکار را در قبال ‌نیکوکاری‌اش‌ و بدکردار را در قبال‌ بدکاری‌اش‌ جزا می‌دهی‌ زیرا با این‌ پاداش‌ و مجازات‌ توست‌ که‌ این‌ حقیقت‌ که‌: چه ‌کسی‌ بر حق‌ و چه‌ کسی‌ بر باطل‌ است‌، آشکار می‌شود و فقط در پیشگاه‌ توست‌ که‌ بساط اختلاف‌ اختلاف‌کنندگان‌ وجدال‌ جدل‌کنندگان‌ برچیده‌ می‌شود.

در حدیث‌ شریف‌ به‌روایت‌ مسلم‌ و ابوداوود از عائشه رضی الله عنها  آمده‌ است ‌که‌ فرمود: رسول‌ ‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چون‌ از طرف‌ شب‌ برای‌ نماز و نیایش‌ بر می‌خاستند، نماز خویش‌ را با این‌ دعا افتتاح‌ می‌کردند: «اللهم‌ رب‌ جبریل‌ ومیکائیل‌ وإسرافیل‌، فاطر السموات‌ والأرض‌، عالم‌ الغیب‌ والشهادة‌، أنت‌ تحکم‌ بین‌ عبادک‌ فیما کانوا فیه ‌یختلفون‌، اهدنی‌ لما اختلف‌ فیه‌ من‌ الحق‌ بإذنک‌ إنک‌ تهدی‌ من‌ تشاء إلی‌ صراط مستقیم‌». «بارالها! ای‌ پروردگار جبرئیل‌ و میکائیل‌ و اسرافیل‌، ای‌ پدیدآورنده‌ آسمانها وزمین‌، ای‌ دانای‌ نهان‌ و آشکار! تو میان‌ بندگانت‌ در آنچه‌ که‌ در مورد آن‌ اختلاف‌ می‌کردند، داوری‌ می‌کنی‌ پس‌ مرا بر آنچه‌ از حق‌ که‌ در آن‌ اختلاف‌ شده ‌است‌، به‌اذن‌ خویش‌ هدایت‌ کن‌، بی‌گمان‌ تو هرکه را بخواهی‌، به‌سوی‌ راه‌ راست ‌هدایت‌ می‌کنی‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ ابوبکر صدیق رضی الله عنه  از رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال‌ کرد که‌ در صبح‌ و شام‌ چه‌ بخواند؟ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وی ‌فرمودند: چون‌ صبح‌ و شام‌ بر تو می‌آید و هنگامی‌ که‌ شبانگاه‌ در خوابگاهت‌ قرار می‌گیری‌، بگو: «اللهم‌ فاطر السموات‌ والأرض‌ عالم‌ الغیب‌ والشهادة‌، لا إله‌ إلا أنت، ‌رب‌ کل‌ شی‌ء وملیکه‌، أعوذ بک‌ من‌ شر نفسی‌ وشر الشیطان‌ وشرکه‌، أن‌ أقترف‌ علی‌ نفسی‌ بسوء، أو أجره‌ إلی‌ مسلم‌». «بارالها! ای‌ آفریننده‌ آسمانها و زمین‌، ای‌ دانای ‌نهان‌ و آشکار! معبودی‌ جز تو نیست‌، پروردگار و مالک‌ همه ‌چیز تویی‌، به‌ تو از شر نفس‌ خود و شر شیطان‌ و شرک‌ آن‌ پناه‌ می‌برم‌ ؛ از این‌که‌ بر زیان‌ خودم‌ مرتکب ‌بدی‌ای‌ شوم‌، یا آن‌ بدی‌ را به‌سوی‌ مسلمانی‌ بکشانم‌».

  ﴿وَلَوۡ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا وَمِثۡلَهُۥ مَعَهُۥ لَٱفۡتَدَوۡاْ بِهِۦ مِن سُوٓءِ ٱلۡعَذَابِ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ وَبَدَا لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مَا لَمۡ یَکُونُواْ یَحۡتَسِبُونَ٤٧

«و اگر آنچه‌ در زمین‌ است‌ یکسره‌ از آن‌ کسانی‌ که‌ ستم‌ کرده‌اند باشد» یعنی‌: اگر تمام‌ اموال‌ و ذخایر دنیا از آن‌ ستمگران‌ باشد «و نظیرش‌ نیز با آن‌ باشد» یعنی‌: همانند آن‌ از اموال‌ و ذخایر نیز با آن‌ ضمیمه‌ باشد «قطعا آن‌ را برای‌ رهایی‌ خودشان ‌از سختی‌ عذاب‌ روز قیامت‌ خواهند داد» از بس‌ که‌ در این‌ روز، عذاب‌ خداوند عزوجل  بر آنان‌ ـ به‌عنوان‌ جزای‌ ظلمشان‌ ـ سخت‌ و سهمگین‌ است‌ «و آنچه‌ که‌ حسابش‌ را نمی‌کردند، از سوی‌ خدا برایشان‌ آشکار می‌گردد» یعنی‌: از مجازات‌های‌ الهی‌ و خشم‌ و شدت‌ عذاب‌ وی‌، چیزهایی‌ بر آنان‌ آشکار می‌شود که‌ در گمان‌ و حساب‌شان‌ قرار نداشته‌ است‌. مجاهد در تفسیر آن‌ می‌گوید: «اینان‌ در دنیا اعمالی‌ را انجام‌ داده ‌بودند که‌ گمان‌ می‌کردند آن‌ اعمال‌، اعمال‌ نیکی‌ است‌ اما بناگاه‌ دیدند که‌ آن ‌اعمال‌ همه‌ گناه‌ بوده‌ است‌».

﴿وَبَدَا لَهُمۡ سَیِّ‍َٔاتُ مَا کَسَبُواْ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ٤٨

«و کیفر آنچه‌ کرده‌ بودند» یعنی‌: جزای‌ اعمال‌ بد و نابکارشان‌ ؛ مانند شرک‌ و ظلم‌ بر اولیای‌ خدا عزوجل  «بر آنان‌ آشکار می‌شود و آنچه‌ را که‌ بدان‌ استهزا می‌کردند، آن‌ها را فرو می‌گیرد» یعنی‌: همان‌ کیفری‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌ها را بدان‌ بیم ‌می‌دادند، گریبانگیرشان‌ شده‌ و بر آن‌ها مسلط می‌شود.

 ﴿فَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ضُرّٞ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلۡنَٰهُ نِعۡمَةٗ مِّنَّا قَالَ إِنَّمَآ أُوتِیتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمِۢۚ بَلۡ هِیَ فِتۡنَةٞ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٤٩

«و چون‌ به‌ انسان‌ سختی‌ای‌ برسد، مارا فرامی‌خواند» یعنی‌: شأن‌ و حال‌ انسان‌ این‌ است‌ که‌ چون‌ بر او سختی‌ و بلایی‌ ـ مانند بیماری‌ یا فقر یا غیر آن‌ ـ برسد، خدای‌  عزوجل ‌ را می‌خواند و به‌سوی‌ او در رفع‌ و دفع‌ آن‌ بلا و سختی‌، زاری‌ و تضرع‌ می‌کند «سپس‌ چون‌ نعمتی‌ از جانب‌ خود به‌ او ارزانی‌ داریم» و در خیری‌ را به‌روی‌ او بگشاییم‌ «می‌گوید: جز این‌ نیست‌ که‌ این‌ نعمت‌ بنا بر دانشی‌ که‌ در من ‌است‌، به‌ من‌ داده‌ شده» یعنی‌: بنا بر علمی‌ که‌ خودم‌ به‌ مشاغل‌ و حرفه‌ها داشته‌ام‌، یا براساس‌ خوبی‌ و خیری‌ که‌ در من‌ بوده‌ است‌، یا بر اساس‌ علم‌ خداوند عزوجل  به‌فضل‌ و برتری‌ من‌، این‌ نعمت‌ به‌ من‌ ارزانی‌ شده‌ است‌ «نه‌ چنان‌ است‌ بلکه‌ آن ‌آزمونی‌ است» یعنی‌: نعمتی‌ را که‌ به‌ وی‌ داده‌ایم‌، بنا بر علل‌ و عوامل‌ پنداری‌ او نیست‌ بلکه‌ دادن‌ این‌ نعمت‌ به‌ وی‌، آزمایش‌ و امتحانی‌ است‌ که‌ آیا شکر و سپاس ‌می‌گزارد یا این‌که‌ کفران‌ و ناسپاسی‌ می‌کند؟ «ولی‌ بیشترشان‌ نمی‌دانند» که‌ این ‌بخشیدن‌ نعمت‌، استدراجی‌ از جانب‌ خداوند عزوجل  و امتحانی‌ برای‌ آنان‌ است‌ که‌ آیا بدانچه‌ نزدشان‌ است‌، شکر و سپاس‌ می‌گزارند، یا کفران‌ و ناسپاسی‌ می‌کنند؟ هم‌ بدین‌ جهت‌، آنان‌ غافلانه‌ در نعمت‌های خدا عزوجل  فرو می‌روند، بی‌آن‌که‌ منعم‌ حقیقی ‌را حاضر و ناظر بدانند.

﴿قَدۡ قَالَهَا ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ٥٠

«هر آینه‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند» مانند قارون‌ و دیگران‌ «نیز این‌ سخن ‌را» که‌ ما این‌ نعمت‌ را بر اساس‌ علمی‌ که‌ داریم‌ داده‌ شده‌ایم‌ «گفتند پس‌ آنچه ‌به‌دست‌ آورده‌ بودند» از متاع‌ و بهره‌ دنیا «بلا را از آنان‌ دفع‌ نکرد» بلکه‌ عذاب‌ الهی ‌دامنگیرشان‌ شد.

﴿فَأَصَابَهُمۡ سَیِّ‍َٔاتُ مَا کَسَبُواْۚ وَٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡ هَٰٓؤُلَآءِ سَیُصِیبُهُمۡ سَیِّ‍َٔاتُ مَا کَسَبُواْ وَمَا هُم بِمُعۡجِزِینَ٥١

«تا کیفر آنچه‌ که‌ مرتکب‌ شده‌ بودند» از بدی‌ها «به‌ آنان‌ رسید و کسانی‌ از این‌ گروه» یعنی‌: از این‌ امت‌ «که‌ ستم‌ کرده‌اند» با شرک‌ و کفر «به‌ زودی‌ نتایج‌ سوء آنچه‌ را که‌ مرتکب‌ شده‌اند، بدیشان‌ خواهد رسید» چنان‌که‌ به‌ پیشینیان‌شان‌ رسید؛ مانند قحطی‌ و قتل‌ و اسارت‌ و قهر «و آنان‌ عاجز کننده‌ نیستند» یعنی‌: از عذاب ‌خدا عزوجل  توان‌ گریز ندارند بلکه‌ مرجع‌ و بازگشت‌شان‌ به‌سوی‌ اوست‌ و هر چه‌ بخواهد ـ از کیفر و مجازات‌ ـ با آن‌ها می‌کند.

﴿أَوَ لَمۡ یَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ وَیَقۡدِرُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٥٢

«آیا ندانسته‌اند» از طریق‌ مشاهدات‌شان‌ «که‌ خداست‌ که‌ روزی‌ را برای‌ هرکس‌ که ‌بخواهد» گشاده‌ سازد «گشاده‌ می‌گرداند و برای‌ هرکس‌ که‌ بخواهد» روزی‌ را تنگ ‌گرداند «تنگ‌ می‌گرداند؟ قطعا در این‌ امر نشانه‌هایی‌ است» بزرگ‌ و علاماتی‌ است ‌سترگ‌ «برای‌ مردمی‌ که‌ ایمان‌ دارند» به‌ این‌که‌ رویدادها همه‌ ـ اعم‌ از گشاده ‌کردن‌ یا تنگ‌گردانیدن‌ روزی‌ و غیر آن‌ از امور ـ از جانب‌ خدا عزوجل  است‌. اما کافران‌ از دیدن‌ این‌ نشانه‌ها کورند.

﴿قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِیعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ٥٣

«بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از جانب‌ من‌ به‌ بندگانم‌: «ای‌ بندگان‌ من» یعنی‌: ای‌ بندگان‌ مؤمن‌ من‌! زیرا در عرف‌ قرآن‌، این‌ اضافت‌ مخصوص‌ به‌ مؤمنان‌ است‌. آری‌! ای‌ بندگان‌ مؤمن‌ من‌: «که‌ بر خود اسراف‌ روا داشته‌ اید» مراد از اسراف‌: افراط و زیاده‌روی‌ در گناهان‌ و ارتکاب‌ بسیار آن‌هاست‌. «از رحمت‌ خدا» یعنی‌: از مغفرت‌ وی‌ «نومید نشوید».

این‌ آیه‌ امیدبخش‌ترین‌ آیه‌ در کتاب‌ خدا عزوجل  است‌ زیرا مشتمل‌ بر بزرگترین ‌بشارت‌ حق‌ تعالی‌ برای‌ بندگانش‌ می‌باشد، چه‌ همان‌گونه‌ که‌ ملاحظه‌ می‌کنیم‌؛ حق‌ تعالی‌ در این‌ آیه‌، اولا ـ با هدف‌ گرامیداشت‌ و فزون ‌ساختن‌ بشارت‌ به‌ بندگان‌ ـ ایشان‌ را به‌ خودش‌ منسوب‌ کرد، سپس‌ ایشان‌ را به‌ زیاده‌روی‌ در نافرمانی‌ها و ارتکاب‌ بسیار گناهان‌ موصوف‌ ساخت‌ آن‌گاه‌ به‌ دنبال‌ آن‌، این‌ زیاده‌روان‌ افراطگر در معاصی‌ را از نومیدی‌ از رحمت‌ خویش‌ نهی‌ کرد. و این‌ خود دلالت‌ می‌کند بر این‌ امر که‌ نهی‌ از نومیدی‌، برای‌ گنهکاران‌ غیر مسرفی‌ که‌ در این‌ عرصه‌ زیاده‌روی‌ نمی‌کنند، از باب‌ اولی‌ مورد نظر حق‌ تعالی‌ می‌باشد.

سپس‌ حق‌ تعالی‌ عبارتی‌ بیان‌ می‌دارد که‌ بعد از آن‌ در این‌ حقیقت‌ جای ‌هیچ‌گونه‌ شک‌ و تردیدی‌ باقی‌ نمی‌ماند: «در حقیقت‌ خدا همه‌ گناهان‌ را می‌آمرزد» یعنی‌: اگر بخواهد، هرگونه‌ گناهی‌ را از هر نوعی‌ که‌ باشد، برای‌ توبه‌کاران ‌می‌آمرزد؛ جز شرکی‌ که‌ صاحبش‌ از آن‌ توبه‌ نکرده‌ باشد، به‌دلیل‌ این‌ فرموده ‌حق‌ تعالی‌: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَغۡفِرُ أَن یُشۡرَکَ بِهِۦ وَیَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَآءُ[نساء:48]. «در حقیقت‌خداوند نمی‌آمرزد این‌که‌ به‌ او شریک‌ آورده‌ شود ولی‌ مادون‌ آن‌ را برای‌ هر کس ‌که‌ بخواهد می‌آمرزد».

سپس‌ این‌ آمرزش‌ خویش‌ برای‌ گناهان‌ را با این‌ عبارت‌ مؤکد می‌گرداند: می‌آمرزد گناهان‌ را «همه‌ یکجا» وه‌! چه‌ عظیم‌ است‌ این‌ بشارت‌، بشارتی‌ که‌ دل‌های مؤمنان‌ نیکوکار به‌ آن‌ آرام‌ می‌گیرد و از بهجت‌ و فرحت‌ لبریز می‌شود «بی‌گمان‌ او آمرزگار مهربان‌ است» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ بسیار آمرزنده‌ و بسیار مهربان ‌است‌ و در هردو وصف‌ آمرزندگی‌ و مهربانی‌، عنایت‌ وی‌ بی‌نهایت‌ وسیع‌ می‌باشد پس‌ کسی‌ که‌ می‌پندارد نومید کردن‌ بندگان‌ خدا عزوجل  و دلسرد کردن‌شان‌ از رحمت ‌وی‌، برایشان‌ بهتر از آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  خود آنان‌ را بدان‌ بشارت‌ داده‌ است‌، چنین‌کسی‌ بی‌تردید مرتکب‌ بزرگترین‌ ستم‌ شده‌ و اشتباهی‌ بس‌ نادرست‌ از وی‌ سر زده‌ است‌.

از ابن‌مسعود رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «بزرگترین‌ آیه‌ در کتاب‌ خدا عزوجل : ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ٢ [آل عمران: 2]. در سوره‌ «بقره‌/255» و در سوره‌ «آل‌ عمران/‌2» است‌، جامع‌ترین‌ آیه‌ در کتاب‌ خدا عزوجل  در باره‌ خیر و شر، در سوره‌ «نحل/‌90» یعنی‌ آیه‌: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ است‌، امید بارترین‌ و گشایش‌ آورترین‌ آیه‌ در قرآن‌ کریم‌، در سوره‌ «زمر» یعنی‌ همین‌ آیه‌ است‌ و استوارترین‌ آیه‌ در کتاب‌ خدا عزوجل  در مورد تفویض‌ و توکل‌، در سوره‌ «طلاق‌/3 ـ 2»، یعنی‌ این‌ آیه‌ است‌: ﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُ‌». ابن‌ ابی ‌حاتم‌ از ابی‌الکنود روایت‌ می‌کند: عبدالله بن‌ مسعود رضی الله عنه  بر قاضی‌ای‌ گذشت‌ که‌ در حال‌ موعظه ‌گفتن ‌برای‌ مردم‌ بود پس‌ درنگی‌ کرد و آن‌گاه‌ خطاب‌ به‌ وی‌ گفت‌: ای‌ واعظ! چرا مردم ‌را از رحمت‌ خدا عزوجل  نومید می‌کنی‌؟ سپس‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کرد: ﴿قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ [الزمر: 53].

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ ابوایوب‌ انصاری‌ رضی الله عنه  در آستانه‌ وفات‌ قرار گرفت‌، به‌ اطرافیانش‌ فرمود: تا هم‌اکنون‌ چیزی‌ را از شما پنهان‌ می‌کردم‌ که‌ آن‌ را از رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  شنیده‌ام‌؛ اکنون‌ آن‌ را به‌ شما اعلام‌ می‌کنم‌: آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لو لا أنکم‌ تذنبون‌، لخلق‌ الله‌  عزوجل ‌ قوما یذنبون‌ فیغفر لهم‌: اگر شما کسانی‌ نبودید که‌ مرتکب‌ گناه‌ می‌شدید، قطعا خدای‌  عزوجل ‌ گروهی‌ را می‌آفرید که‌ مرتکب‌ گناه‌ شوند تا بر آنان‌ بیامرزد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌: «کفارة‌ الذنب‌ الندامة‌». «کفاره‌ گناه‌، پشیمانی‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ثوبان‌ ـ برده‌ آزاد شده‌ رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ـ آمده ‌است‌ که‌ آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «دوست‌ ندارم‌ که‌ دنیا و آنچه‌ در آن‌ است‌ را در برابر این‌ آیه‌: ﴿قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ [الزمر: 53] به‌ من‌ بدهند. مردی‌ گفت‌: یا رسول ‌الله! پس‌ کسی‌ که‌ شرک‌ ورزیده‌ است‌ چه‌؟ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  لحظه‌ای ‌سکوت‌ کرده‌ و آن‌گاه‌ فرمودند: «ألا و من‌ أشرک‌، ثلاث‌ مرات‌». «آگاه‌ باشید، حتی‌ آمرزیده‌ می‌شود بر کسی‌ که‌ شرک‌ ورزیده‌ است‌. و سه‌ بار این‌ جمله‌ را تکرار کردند». یعنی‌: کسی‌ که‌ شرک‌ ورزیده‌ و سپس‌ از شرک‌ خویش‌ توبه‌ کرده‌ است‌، نیز مورد آمرزش‌ قرار می‌گیرد.

بخاری‌ و مسلم‌ از ابن‌ عباس رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: جمعی‌ از مشرکان‌ مر تکب‌ قتل‌ و قتال‌ و زنا و فحشایی‌ بسیار شده‌ بودند، سپس‌ نزد حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است آمده‌ و گفتند: به‌راستی‌ آنچه‌ که‌ تو می‌گویی‌ و به‌سوی‌ آن‌ فرامی‌خوانی‌، بسیار زیبا و نیکوست‌ اما آیا می‌توانی‌ به‌ ما خبر دهی‌ که ‌با این‌همه‌ گناهی‌ که‌ مرتکب‌ گردیده‌ایم‌، برای‌ ما توبه‌ای‌ است‌؟ آیا برای‌ آنچه‌ که‌ ما کرده‌ایم‌، کفاره‌ای‌ وجود دارد؟ پس‌ آیات‌ (70 ـ 68) سوره‌ «فرقان‌» و این ‌آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَأَنِیبُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّکُمۡ وَأَسۡلِمُواْ لَهُۥ مِن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَکُمُ ٱلۡعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ٥٤

آن‌گاه‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ بندگانش‌ را به‌ این‌ امر مژده‌ داد که‌ او همه‌ گناهان‌ را می‌آمرزد، اینک‌ آن‌هارا به‌ بازگشت‌ و انابت‌ به‌سوی‌ خود دستور می‌دهد: «و به‌سوی‌ پروردگار خویش‌ بازگردید و منقاد او شوید» با انجام ‌دادن‌ طاعات‌، پرهیز از معاصی‌، تسلیم‌ شدن‌ به‌ فرمان‌ و گردن ‌نهادن‌ به‌ حکمش‌ «پیش‌ از آن‌که‌ بر شما عذاب» دنیا «بیاید و دیگر یاری‌ نشوید» اگر قبل‌ از فرود آمدن‌ عذاب‌ توبه‌ نکنید.

ذکر انابت‌ و رجوع‌ به‌سوی‌ حضرت‌ حق‌ تعالی‌ بعد از ذکر مغفرت‌، برای‌ این ‌است‌ که‌ هیچ‌ طمع‌کاری‌ در کسب‌ مغفرت‌ بدون‌ توبه‌، طمع‌ نبسته‌ و بداند که‌ توبه‌، شرطی‌ لازم‌ برای‌ مغفرت‌ است‌ و مغفرت‌ بدون‌ آن‌ حاصل‌ نمی‌شود. و این‌ یکی‌ از قوانین‌ عام‌ الهی‌ است‌ ـ چنان‌که‌ زمخشری‌ گفته‌ است‌.

﴿وَٱتَّبِعُوٓاْ أَحۡسَنَ مَآ أُنزِلَ إِلَیۡکُم مِّن رَّبِّکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَکُمُ ٱلۡعَذَابُ بَغۡتَةٗ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ٥٥

«و پیش‌ از آن‌که‌ به‌ طور ناگهانی‌ و در حالی‌ که‌ حدس‌ نمی‌زنید عذاب‌ بر شما فرود آید» یعنی‌: پیش‌ از آن‌که‌ عذاب‌، شما را غافلگیر سازد در حالی‌که‌ از رسیدن‌ آن‌ آگاهی‌ نداشته ‌باشید. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: پیش‌ از آن‌که‌ بناگاه‌ بمیرید و در عذاب‌ درافتید؛ «نیکوترین‌ چیزی‌ را که‌ از جانب‌ پروردگارتان‌ به‌سوی‌ شما نازل‌ شده ‌است‌، پیروی‌ کنید» که‌ این‌ نیکوترین‌ چیز، قرآن‌ است‌ ؛ پس‌ حلال‌ آن‌ را حلال‌ وحرام‌ آن‌ را حرام‌ بدانید و به‌ اوامر آن‌ پایبند و از منهیات‌ آن‌ بپرهیزید. البته‌ همه‌ قرآن‌ نیکوست‌. به‌قولی‌: مراد از نیکوترین‌ قرآن‌، آیات‌ محکم‌ آن‌ است‌ نه‌ آیات ‌متشابه‌ آن‌. به‌قولی‌دیگر: مراد از پیروی‌ نیکوترین‌ چیز... در پیش‌ گرفتن‌ عفو است‌ نه‌ انتقام‌. هرچند در موردی‌ که‌ انتقام‌ گرفتن‌ حق‌ انسان‌ است‌، انتقام‌ و عفو هردو جایز است‌ اما آیه‌ مبارکه‌ بر عفو بر می‌انگیزد و بر آن‌ تشویق‌ می‌کند. همین‌گونه‌، هر امری‌ در قرآن‌ که‌ در آن‌ فاضل‌ و افضلی‌ باشد ـ اعم‌ از عبادات‌ و غیر آن‌ ـ پیروی‌ افضل‌ بهتر و نیکوتر از پیروی‌ فاضل‌ است‌.

﴿أَن تَقُولَ نَفۡسٞ یَٰحَسۡرَتَىٰ عَلَىٰ مَا فَرَّطتُ فِی جَنۢبِ ٱللَّهِ وَإِن کُنتُ لَمِنَ ٱلسَّٰخِرِینَ٥٦

«تا مبادا کسی‌ بگوید: دریغا بر آنچه‌ در کار خدا فروگذار کردم» یعنی‌: از نیکوترین‌ها پیروی‌ کنید، برای‌ پرهیز و بیم‌ از آن‌که‌ انسان‌ کافر بگوید: وای‌! دریغ‌ و درد بر من‌ که‌ از ایمان‌ به‌ خدا عزوجل  و قرآن‌ و عمل‌ به‌ آن‌ فروگذار کردم‌. فراء درمعنی‌ آن‌ می‌گوید: «واحسرتا! بر آنچه‌ در قرب‌ و جوار خداوند عزوجل  فروگذار کردم‌». «بی‌تردید من‌ از تمسخر کنندگان‌ بودم» به‌ دین‌ خدا عزوجل  در دنیا پس‌ به‌ این‌حد بسنده‌ نکردم‌ که‌ طاعت‌ خدای‌  عزوجل ‌ را فرو گذارم‌ بلکه‌ حتی‌ اهل‌ دین‌ را هم ‌به‌ ریشخند و تمسخر گرفتم‌.

﴿أَوۡ تَقُولَ لَوۡ أَنَّ ٱللَّهَ هَدَىٰنِی لَکُنتُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِینَ٥٧

«یا بگوید» کافر در روز قیامت‌ «اگر خدا هدایتم‌ می‌کرد، مسلما از متقیان‌ بودم» یعنی‌: تا کافر در روز قیامت‌ نگوید که‌: اگر خدا عزوجل  مرا به‌سوی‌ دینش‌ ارشاد و هدایت‌ می‌کرد، قطعا از کسانی‌ بودم‌ که‌ از شرک‌ و معاصی‌ پرهیز کرده‌اند.

﴿أَوۡ تَقُولَ حِینَ تَرَى ٱلۡعَذَابَ لَوۡ أَنَّ لِی کَرَّةٗ فَأَکُونَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٥٨

«یا چون‌ عذاب‌ را ببیند، بگوید: کاش‌ مرا برگشتی‌ بود» به‌سوی‌ دنیا «تا از نیکوکاران‌ می‌شدم» یعنی‌: تا از مؤمنان‌ به‌ خدا عزوجل ، از یکتاپرستان‌ وی‌ و از نیکوکاران‌ در اعمال‌ خویش‌ می‌شدم‌.

﴿بَلَىٰ قَدۡ جَآءَتۡکَ ءَایَٰتِی فَکَذَّبۡتَ بِهَا وَٱسۡتَکۡبَرۡتَ وَکُنتَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٥٩

«نه‌ چنان‌ است» که‌ تو می‌گویی‌ ای‌ بنده‌ پشیمان‌ از گذشته‌ خویش‌ در سرای‌ دنیا بلکه‌ حق‌ این‌ است‌ که‌: «آیات‌ من‌ بر تو آمد و تو آن‌ها را تکذیب‌ کردی‌ و تکبر ورزیدی‌ و از کافران‌ شدی» مراد از آیات‌: آیات‌ تنزیلی‌ پروردگار است‌ که‌ قرآن‌ کریم ‌می‌باشد. یعنی‌: درحالی‌که‌ تو در دنیا امکان‌ تصدیق‌ و پیروی‌ از حق‌ را داشته‌ای‌، دیگر چرا حالا خواستار بازگشت‌ به‌سوی‌ دنیا می‌شوی‌؟.

﴿وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ تَرَى ٱلَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَى ٱللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسۡوَدَّةٌۚ أَلَیۡسَ فِی جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡمُتَکَبِّرِینَ٦٠

«و روز قیامت‌ کسانی‌ را که‌ بر خدا دروغ‌ بسته‌اند» هنگامی‌ که‌ مدعی‌ شدند: خدای‌ سبحان‌ شریک‌ و زن‌ و فرزند دارد «روسیاه‌ می‌بینی» به‌سبب‌ عذابی‌ که‌ بر آنان‌ احاطه‌ کرده‌ است‌ و به‌سبب‌ آنچه‌ که‌ از غضب‌ و نقمت‌ خدا عزوجل  مشاهده ‌کرده‌اند، یا به‌ سبب‌ کذب‌ و افترایشان‌، روسیاه‌ و بی‌آبرو شده‌اند «آیا منزلگاه متکبران‌ در جهنم‌ نیست‌؟» یعنی‌: قطعا جهنم‌ مسکن‌ و مقام‌ متکبران‌ و گردنک‌شان‌ ازطاعت‌ خداوند عزوجل  است‌. کبر ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «گردنکشی ‌در برابر حق‌ و خرد و خوار شمردن‌ مردم‌ است‌».

﴿وَیُنَجِّی ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ بِمَفَازَتِهِمۡ لَا یَمَسُّهُمُ ٱلسُّوٓءُ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٦١

«و خدا متقیان‌ را» یعنی‌: کسانی‌ را که‌ از شرک‌ و نافرمانی‌های‌ خداوند عزوجل  پرهیز کرده‌اند «نجات‌ می‌دهد، قرین‌ رستگاری‌ خویش‌ شده» یعنی‌: نجات‌ می‌دهد ایشان‌ را از دوزخ‌ و رستگارشان‌ می‌سازد به‌ بهشت‌. سپس‌ در تفسیر این‌ رستگاری ‌می‌فرماید: «بدیشان‌ سختی‌ای‌ نمی‌رسد و نه‌ اندوهگین‌ می‌شوند» یعنی‌: رنج‌ وسختی‌ و اندوه‌ را از آنان‌ دور می‌دارد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ آیه‌ را چنین‌ تفسیر کردند: «خداوند عزوجل  به‌ همراه‌ هر شخص‌، عمل‌ وی‌ را حشر می‌کند و گرد می‌آورد پس‌ عمل‌ مؤمن‌ در نیکوترین ‌صورت‌ و پاکیزه‌ترین‌ و معطرترین‌ بوی‌، همراه‌ وی‌ است‌ و هر گاه‌ موقف‌ رعب‌ یا هراسی‌ در پیش‌ باشد، آن‌ عملش‌ برایش‌ می‌گوید: نترس‌ زیرا تو در معرض‌ این‌ موقف‌ نیستی‌ و تو را به‌ آن‌ مد نظر ندارند. پس‌ چون‌ آن‌ عمل‌ مجسم‌ از این ‌اطمینان ‌بخشی‌ها به ‌وی‌ بسیار انجام‌ می‌دهد، آن‌ شخص‌ می‌گوید: وه‌! چه‌ نیکوکسی‌ هستی‌! آخر بگو که‌ تو کیستی‌؟ عملش‌ می‌گوید: آیا مرا نمی‌شناسی‌؟! من‌عمل‌ صالح‌ تو هستم‌؛ مرا با سنگینی‌ و گرانباری‌ام‌ برداشتی‌ و سوگند به‌خدای‌  عزوجل ‌ که‌ اکنون‌ تو را برمی‌دارم‌ و از تو دفاع‌ می‌کنم‌! پس‌ همین‌ کس‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ درباره‌ وی‌ می‌فرماید: ﴿وَیُنَجِّی ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ بِمَفَازَتِهِمۡ لَا یَمَسُّهُمُ ٱلسُّوٓءُ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٦١ [الزمر: 61]».

﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ کُلِّ شَیۡءٖۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ وَکِیلٞ٦٢

«الله آفریدگار هرچیزی‌ است» از همه‌ اشیای‌ موجود در دنیا و آخرت‌؛ بی‌ هیچ ‌فرقی‌ میان‌ یک‌ چیز با چیز دیگری‌ «و اوست‌ که‌ بر هر چیز نگهبان‌ است» و مراقب‌، بی‌ مشارکت‌ هیچ‌ شریکی‌.

﴿لَّهُۥ مَقَالِیدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٦٣

«کلیدهای‌ آسمآن‌ها و زمین» یعنی‌: کلیدهای‌ رزق‌ و رحمت‌، یا کلیدهای‌ اداره‌ و تدبیر امور آسمآن‌ها و زمین‌ «از آن‌ اوست» هیچ ‌کس‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ بر وی ‌ناپدید نشده‌ و از حیطه‌ اداره‌ و تدبیر وی‌ گریزی‌ ندارد «و کسانی‌ که‌ به‌ آیات‌ الله» یعنی‌: به‌ حجتها و برهآن‌های‌ وی‌ «کافر شده‌اند، آن‌ گروه‌ آنانند زیانکاران» که‌ در دنیا و آخرت‌ به‌ خود زیان‌ رسانده‌اند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ عثمان ‌بن ‌عفان‌ رضی الله عنه  از رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  تفسیر این‌ آیه‌ را پرسید، ایشان‌ فرمودند: «ای‌ عثمان‌! کسی‌ قبل‌ از تو راجع‌ به‌ آن‌ از من‌ سؤال‌ نکرده‌ است‌. تفسیر آن‌ گفتن‌ این‌ کلمات ‌است‌: «لا إله إلا الله و الله أکبر وسبحان الله وبحمده أستغفر الله ولا حول ولا قوة إلا باالله هو الأول والآخر والظاهر والباطن بیده الخیر یحیی ویمیت وهو علی کل شیء قدیر». یعنی: گنجینه‌های‌ آسمآن‌ها و زمین‌ برای‌ گوینده‌ این‌ها باز ساخته‌ می‌شود و به‌ او خیری‌ بسیار و پاداشی‌ بزرگ‌ می‌رسد.

﴿قُلۡ أَفَغَیۡرَ ٱللَّهِ تَأۡمُرُوٓنِّیٓ أَعۡبُدُ أَیُّهَا ٱلۡجَٰهِلُونَ٦٤

آن‌گاه‌ که‌ مشرکان‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را به‌ پرستش‌ بتان‌ فراخوانده‌ و گفتند: این ‌دین‌، دین‌ پدرانت‌ می‌باشد! خدای‌ سبحان‌ به‌ پیامبرش‌ فرمان‌ داد که‌: «بگو: ای ‌نادانان‌! آیا به‌ من‌ امر می‌کنید که‌ جز خدا را بپرستم‌؟» چه‌ جهالت‌ و حماقتی‌!

بیهقی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از حسن‌ بصری‌ روایت‌ می‌کند که‌ گفت‌: مشرکان‌ به‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفتند: ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! آیا آبا و اجدادت‌ را گمراه ‌می‌شناسی‌؟! پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ می‌کند: مشرکان‌ از جهل‌ خویش‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را به‌ پرستش‌ بتان‌ دعوت‌ کرده‌ و گفتند: در آن‌صورت‌ ما هم‌ با تو خدایت‌ را می‌پرستیم‌! پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَلَقَدۡ أُوحِیَ إِلَیۡکَ وَإِلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکَ لَئِنۡ أَشۡرَکۡتَ لَیَحۡبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٦٥ [الزمر: 65].

«و قطعا به‌ تو و به‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از تو بودند» از پیامبران‌  علیهم السلام  «وحی‌ شده‌ است» یعنی‌: به‌ هریک‌ از آنان‌ پیام‌ داده‌ شده‌ که‌: «اگر شرک‌ ورزی‌، حتما عملت ‌تباه‌ و مسلما از زیانکاران‌ خواهی‌ شد» پس‌ اگر شرک‌ ـ بر فرض‌ و تقدیر ـ موجب‌ نابود شدن‌ عمل‌ انبیا  علیهم السلام  باشد، به ‌طریق‌ اولی‌ نابود کننده‌ عمل‌ امتهایشان‌ نیز هست‌. آری‌! این‌ سخن‌ در حق‌ انبیا  علیهم السلام ، سخنی‌ مبتنی‌ بر فرض‌ و تقدیر است‌ ومراد از آن‌: تهییج‌ پیامبران‌  علیهم السلام  بر پایداری‌ در دعوت‌شان‌، نومید کردن‌ کافران‌ و هشدار و بیدار باشی‌ به‌ امت‌ است‌.

﴿بَلِ ٱللَّهَ فَٱعۡبُدۡ وَکُن مِّنَ ٱلشَّٰکِرِینَ٦٦

«بلکه‌ فقط خدا را» به‌تنهایی‌ و یگانگی‌ «بپرست» و احدی‌ را با او در عبادت ‌شریک‌ نکن‌ «و از سپاسگزاران» نعمت‌های حق‌ تعالی‌ بر خود «باش».

﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِیعٗا قَبۡضَتُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِیَّٰتُۢ بِیَمِینِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ٦٧

«و خدا را آنچنان‌ که‌ باید، به‌ بزرگی‌ نشناختند» یعنی‌: او را چنان‌که‌ حق‌ و سزاوار تعظیم‌ اوست‌، تعظیم‌ نکردند؛ آن‌گاه‌ که‌ غیر وی‌ را همراه‌ وی‌ به‌ پرستش‌ گرفتند «و حال‌ آن‌که‌ روز قیامت‌ زمین‌ همه‌ یکجا» یعنی‌: زمین‌های‌ هفت‌گانه‌ «در قبضه ‌اوست‌ و آسمآن‌ها در پیچیده‌ به‌ دست‌ اوست‌؛ او منزه‌ و برتر است‌ از آنچه‌ با وی‌ شریک ‌می‌گردانند» در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌: «خداوند عزوجل  در روز قیامت‌ زمین‌ را قبضه‌ می‌کند و آسمآن‌ها را با دست‌ راست ‌خود در هم‌ می‌پیچد، سپس‌ می‌گوید: انا الملک‌ أین‌ ملوک‌ الارض‌؟: منم‌ فرمانروا پس‌ کجایند فرمانروایان‌ زمین‌؟». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ از عبدالله بن‌ مسعود رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: دانشمندی‌ از دانشمندان‌ یهود نزد رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت‌: ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! ما در تورات‌ می‌یابیم‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ آسمآن‌ها را بر سر یک‌ انگشت‌ خود قرار می‌دهد و زمین‌ها را بر سریک‌ انگشت‌ خود و درختان‌ را بر سر یک‌ انگشت‌ خود و آب‌ و خاک‌ مرطوب‌ را بر سر یک‌ انگشت‌ خود و سایر خلق‌ را بر سر یک‌ انگشت‌ خود آن‌گاه‌ می‌گوید: منم‌ فرمانروا! رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ـ از سر تصدیق‌ سخن‌ آن‌ دانشمند ـ چنان‌ خندیدند که‌ دندآن‌های‌ آسیاب‌شان‌ نمایان‌ شد، سپس‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عمر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  روزی‌ این ‌آیه‌: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ [الزمر: 67] را بر منبر خواندند و در حالی‌ که‌ دست‌ خویش‌ را در هنگام‌ سخنرانی‌ حرکت‌ داده‌ و آن‌ را پشت‌ورو می‌کردند، فرمودند: «یمجد الرب‌ نفسه‌، أنا الجبار، أنا المتکبر، أنا الملک‌، أنا العزیز أنا الکریم‌، فرجف ‌برسول‌الله‌ صلی الله علیه و آله و سلم  المنبر، حتی‌ قلنا لیخرن‌ به». «پروردگار  عزوجل ‌ خود را تمجید کرده‌ و می‌گوید: منم‌ جبار، منم‌ متکبر، منم‌ فرمانروا، منم‌ غالب‌، منم‌ کریم‌. در این ‌هنگام‌ منبر در زیر پای‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌لرزه‌ درآمد تا بدانجا که‌ باخود گفتیم‌: قطعا منبر با رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرومی‌افتد».

ابن‌ کثیر این‌ احادیث‌ را در تفسیرش‌ نقل‌ کرده‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ می‌گوید: «احادیث ‌بسیاری‌ روایت‌ شده‌ که‌ به‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ متعلق‌ است‌ و باید گفت‌: روش‌ صواب ‌در آن‌ها و امثال‌ آن‌ها همانا پیروی‌ از مذهب‌ سلف‌، یعنی‌ بیان‌ آن‌ها و اعتقاد به‌ آن‌ها به‌ همان‌ صورتی‌ است‌ که‌ آمده‌ است‌، بدون‌ قائل‌شدن‌ به‌ کیفیت‌، یا دست‌ بردن‌ به ‌تحریف‌ آن‌ها». یمین‌: هم‌ بر دست‌ اطلاق‌ می‌شود، هم‌ بر قدرت‌ و فرمانروایی‌ و هم ‌بر قوت‌ و نیرومندی‌.

﴿وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِیَامٞ یَنظُرُونَ٦٨

«و در صور دمیده‌ می‌شود پس‌ هرکه‌ در آسمآن‌ها و هرکه‌ در زمین‌ است‌ بی‌هوش‌ درمی‌افتد» این‌ همان‌ نفخه‌ دوم‌ یا نفخه‌ «صعق‌» است‌. صعق‌: عبارت‌ از مرگ‌ فوری ‌است‌. صور: بوق‌ یا شاخی‌ است‌ که‌ اسرافیل‌ در آن‌ می‌دمد و از بس‌ صدایی ‌هولناک‌ دارد، تمام‌ اهالی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ از هول‌ آن‌ می‌میرند. آری‌! هرکه‌ در آسمآن‌ها و هرکه‌ در زمین‌ است‌، بی‌هوش‌ در می‌افتد؛ «جز کسی‌ که‌ خدا خواسته‌ است» به‌ قولی‌: کسی‌ که‌ از واقعه‌ مرگ‌ همگانی‌ استثنا شده‌ است‌، خود اسرافیل‌  علیه السلام  است‌ که‌ بعد از آن‌ می‌میرد. به‌قولی‌: استثنا شدگان‌؛ جبرئیل‌، میکائیل‌، اسرافیل‌ و عزرائیل‌ علیهم‌السلام‌ اند، به ‌دلیل‌ حدیث‌ شریف‌ وارده‌ در این ‌باب‌ از حضرت‌ انس‌ رضی الله عنه  که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند، سپس ‌اصحاب رضی الله عنهم پرسیدند: یا رسول‌الله! کسانی‌ خداوند عزوجل  آن‌ها را استثنا کرده‌، چه‌ کسانی‌ هستند؟ فرمودند: «آنان‌ جبرئیل‌، میکائیل‌، اسرافیل‌ و ملک‌الموت‌اند». نقل‌ شده‌ است‌ که‌: بعد از آن‌ جبرئیل‌ به‌ میراندن‌ نفس‌ اسرافیل‌ و میکائیل‌ و ملک‌الموت‌ مأمور می‌شود آن‌گاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ خود جان‌ جبرئیل‌ را می‌ستاند و خودش‌ تنها زنده‌ پاینده‌ای‌ است‌ که‌ باقی‌ می‌ماند، سپس‌ می‌گوید: لمن الملک الیوم؟: امروز فرمانروایی‌ از آن‌ کیست‌؟». این‌ جمله‌ را سه‌بار تکرار می‌کند آن‌گاه‌ خودش‌ به‌ خویشتن‌ چنین‌ پاسخ‌ می‌دهد: لله الواحد القهار: از آن‌ خداوند یگانه‌ قهار است‌». بعدا اولین‌ کسی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ او را زنده‌ می‌کند، اسرافیل‌  علیه السلام  است ‌پس‌ به‌ او دستور می‌دهد که‌ بار دیگر در صور بدمد و این‌ نفخه‌ سوم‌ یا نفخه‌ بعث ‌است‌»[2].

 به‌ قولی ‌دیگر: مراد از استثنا شدگان‌، شهدا هستند و در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌: ایشان‌ شمشیرهایشان‌ را پیرامون عرش‌ حمایل‌ گردن‌هایشان‌ می‌کنند.

«سپس‌ بار دیگر در آن‌ دمیده‌ می‌شود» که‌ این‌ نفخه‌ سوم‌، یا نفخه‌ «بعث‌» است ‌«و بناگاه‌ آنان‌ برپا ایستاده‌ می‌نگرند» یعنی‌: در این‌ هنگام‌، خلق‌ همه‌ به‌پا ایستاده ‌شده‌ و می‌نگرند که‌ به‌ آن‌ها چه‌ گفته‌ می‌شود. یا چشم‌ به‌ راه‌ و منتظر آنند که ‌با آن‌ها چه‌ عملی‌ انجام‌ می‌شود.

آیه‌ کریمه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌: اسرافیل‌  علیه السلام  در صور دو بار می‌دمد؛ یک‌بار برای‌ مرگ‌ و دیگر بار برای‌ رستاخیز. اما جمهور علما برآنند که‌ دمیدن ‌وی‌ در صور سه‌ بار است‌: بار اول‌ برای‌ ایجاد هول‌ و هراس‌، که‌ به‌ آن‌ نفخه ‌«فزع‌» می‌گویند. بار دوم‌ برای‌ مرگ‌، که‌ به‌ آن‌ نفخه‌ «صعق‌» می‌گویند. بار سوم ‌برای‌ تجدید حیات‌، که‌ به‌ آن‌ نفخه‌ «بعث‌» می‌گویند.

﴿وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ ٱلۡکِتَٰبُ وَجِاْیٓءَ بِٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَقُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ٦٩

«و زمین‌ به‌ نور پروردگارش‌ روشن‌ گردد» زیرا خداوند عزوجل  نور آسمآن‌ها و زمین ‌است‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: زمین‌ به‌ عدل‌ خداوند عزوجل  که‌ میان‌ اهالی‌ آن‌ برپا می‌دارد و به‌ آنچه‌ از حق‌ که‌ در میان‌ بندگانش‌ حکم‌ می‌کند، روشن‌ و نورانی‌ می‌گردد «و کتاب» یعنی‌: کارنامه‌های‌ اعمال‌ بنی‌آدم‌ «نهاده‌ شود» پس‌ کسانی ‌نامه‌ اعمال‌ خود را به‌دست‌ راست‌ خود می‌گیرند و کسانی‌ با دست‌ چپ‌ خود. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: کارنامه‌ها برای‌ حساب‌ نهاده‌ می‌شود «و پیامبران‌ آورده ‌شوند» به‌سوی‌ موقف‌ محشر آن‌گاه‌ دراین‌باره‌ مورد سؤال‌ قرار می‌گیرند که‌: امت‌هایشان‌ به‌ دعوت‌شان‌ چه‌ پاسخی‌ داده‌اند؟ «و شهدا آورده‌ شوند» یعنی‌: کسانی‌ از امت‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  که‌ علیه‌ امت‌های‌ دیگر گواهی‌ می‌دهند و نیز شهدایی‌ که‌ در راه‌ خدا عزوجل  به‌ شهادت‌ رسیده‌اند، آورده‌ می‌شوند و در روز قیامت‌ به‌ ابلاغ‌ پیام‌ حق‌ برای‌ کسانی‌ که‌ دعوت‌ حق‌ را به‌ آن‌ها رسانده‌اند ولی‌ آن‌ها به‌ تکذیب‌ آن ‌پرداخته‌اند، گواهی‌ می‌دهند. یا مراد از گواهان‌، فرشتگان‌ نگهبانند «و میان‌شان ‌به ‌حق‌ داوری‌ گردد» یعنی‌: میان‌ بندگان‌، به‌ عدل‌ و راستی‌ حکم‌ می‌شود «و مورد ستم‌ قرار نگیرند» یعنی‌: از ثواب‌شان‌ کاسته‌ نمی‌شود و در عذابی‌ که‌ مستحق‌ آنند، افزوده‌ نمی‌شود و جزایشان‌ به‌اندازه‌ اعمال‌شان‌ داده‌ می‌شود.

﴿وَوُفِّیَتۡ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَا یَفۡعَلُونَ٧٠

«و هر کسی‌ جزای‌ آنچه‌ که‌ کرده‌ است» از خیر و شر «به ‌تمام‌ می‌یابد و خدا به‌ آنچه ‌می‌کنند» بندگان‌ در دنیا «داناتر است» لذا نه‌ به‌ نویسنده‌ای‌ نیاز دارد، نه‌ به‌ حساب‌گر و نه‌ به‌ شاهدی‌. پس‌ دلیل‌ این‌که‌ نامه‌ اعمال‌ در میان‌ نهاده‌ می‌شود و پیامبران‌  علیهم السلام  و گواهان‌ آورده‌ می‌شوند، فقط این‌ است‌ که‌ حجت‌ تکمیل‌ گردد و عذر از میان‌ برداشته‌ شود.

﴿وَسِیقَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا فُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَآ أَلَمۡ یَأۡتِکُمۡ رُسُلٞ مِّنکُمۡ یَتۡلُونَ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِ رَبِّکُمۡ وَیُنذِرُونَکُمۡ لِقَآءَ یَوۡمِکُمۡ هَٰذَاۚ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰکِنۡ حَقَّتۡ کَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٧١

«و کافران‌ گروه‌گروه» یعنی‌: در گروههای‌ جداگانه‌ و متفرق‌، بعضی‌ به‌ دنبال ‌بعضی‌ «به‌سوی‌ جهنم‌ رانده‌ شوند» و برای‌ هر گروهی‌ رهبری‌ است‌ که‌ رأس‌ آنان‌ در کفر و دعوت‌کننده‌ آن‌ها به‌سوی‌ آن‌ بوده‌ است‌ «تا چون‌ بدان‌ رسند، درهای‌ آن ‌گشوده‌ گردد» یعنی‌: به‌ مجرد این‌که‌ به‌ دوزخ‌ می‌رسند، بی‌ هیچ‌ درنگی‌ به‌ آن‌ درآورده‌ می‌شوند. و دوزخ‌ هفت‌ در دارد «و نگهبانانش» یعنی‌: فرشتگان ‌نگهبان‌ دوزخ‌ و کارپردازان‌ آن‌ «به‌ آنان‌ گویند: مگر فرستادگانی‌ از خودتان» یعنی‌: از جنس‌ خودتان‌ «بر شما نیامدند که‌ آیات‌ پروردگارتان‌ را» که‌ آن‌ را بر شما نازل‌کرده‌ بود «بر شما بخوانند و از ملاقات‌ این‌ روزتان» که‌ به‌ آن‌ درافتاده‌اید «شما را هشدار دهند؟» بیضاوی‌ می‌گوید: «این‌ سؤال‌ فرشتگان‌، دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ قبل ‌از فرستادن‌ شریعت‌، تکلیفی‌ بر بندگان‌ نیست‌ بدان‌ جهت‌ که‌ فرشتگان‌، این‌ سؤال‌ سرزنش‌بار خود را به‌ آمدن‌ پیامبران‌  علیهم السلام  و رساندن‌ کتاب‌ الهی‌ به‌ آنان‌، معلل ‌ساختند». «گویند: چرا» یعنی‌: پیامبران‌  علیهم السلام  آیات‌ الهی‌ را برای‌ ما آوردند و مارا از عذابی‌ که‌ در چنین‌ روزی‌ با آن‌ روبرو خواهیم‌ شد، بیم‌ و هشدار نیز دادند «ولی‌ حکم‌ عذاب‌ بر کافران‌ واجب‌ آمد» یعنی‌: این‌ کفر ما بود که‌ ما را به‌ چنین‌ حال ‌و روزی‌ در افگند. پس‌ چون‌ این‌ اعتراف‌ را می‌کنند:

﴿قِیلَ ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِینَ فِیهَاۖ فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَکَبِّرِینَ٧٢

«گفته‌ می‌شود: از دروازه‌های‌ دوزخ» که‌ برای‌ شما بازگردانیده‌ شده‌ «درآیید. جاودانه‌ درآن‌ بمانید» برای‌ شما از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ در آن‌ جاودانگی‌ مقدر شده‌ است‌ «وه‌! چه‌ بد است‌ منزلگاه‌ متکبران» یعنی‌: دوزخ‌ چه‌ بد منزلگاه‌ همیشگی‌ای‌ برای‌ آن‌هاست‌.

﴿وَسِیقَ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَا سَلَٰمٌ عَلَیۡکُمۡ طِبۡتُمۡ فَٱدۡخُلُوهَا خَٰلِدِینَ٧٣

«و کسانی‌ که‌ از پروردگارشان‌ پروا داشته‌اند، گروه‌گروه‌ به‌سوی‌ بهشت‌ سوق‌ داده‌ شوند» یعنی‌: فرشتگان‌ ایشان‌ را همراه‌ با اعزاز و تشریف‌ و تکریم‌ ـ بر مبنای ‌تفاوت‌ مراتبشان‌ در شرف‌ و برتری‌ درجه‌ ـ به‌ سوی‌ بهشت‌ راهنمایی‌ می‌کنند. ابن‌کثیر می‌گوید: «آن‌ها را سوار بر اسب‌هایی‌ نجیب‌ ـ با نهایت‌ اعراز و اکرام‌ ـ به‌سوی‌ بهشت‌ می‌برند». «تا چون‌ بدان‌ رسند، در حالی‌ که‌ درهای‌ آن‌ گشوده‌ شده ‌است» برای‌ استقبال‌شان‌ «و نگهبانان‌ آن‌ به‌ ایشان‌ می‌گویند: سلام‌ بر شما» یعنی‌:شما از هرگونه‌ آفتی‌ به‌ سلامت‌ هستید «پاک‌ شدید» در دنیا و به‌ پلیدیهای‌ شرک‌ و معاصی‌ آلوده‌ نگشتید. یا معنی‌ این‌ است‌: خوش‌ آمدید «به‌ آن» یعنی‌: به‌ بهشت‌؛ «درآیید جاودانه» که‌ در آن‌ نه‌ مرگی‌ به‌ شما می‌پیوندد و نه‌ فنایی‌.

سبب‌ این‌که‌ درهای‌ جهنم‌ پس‌ از رسیدن‌ دوزخیان‌ به‌ آن‌ باز ساخته‌ می‌شود در حالی‌که‌ با رسیدن‌ بهشتیان‌ به‌ بهشت‌ درهای‌ آن‌ از قبل‌ به‌رویشان‌ باز گردیده‌ است‌؛ همانا اعزاز و اکرام‌ و احترام‌ بهشتیان‌ است‌. پس‌ این‌ تعبیر مفید این‌ پیام‌ است‌ که ‌بهشت‌ از قبل‌، انتظار وصولشان‌ را می‌کشد، بدین‌ جهت‌، در باب‌ ورود بهشتیان‌ به‌بهشت‌، حرف‌ «و» در ﴿وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا اضافه‌ شد تا این‌ معنی‌ را برساند. چنان‌که ‌در تفسیر «المنیر» آمده‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «من‌ اولین‌ کسی‌ هستم که‌ در بهشت‌ را می‌کوبد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عمربن‌ خطاب‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «از شما هیچ‌ کسی‌ نیست‌ که‌ وضو گرفته‌ و وضوی‌ خویش‌ را کامل‌ می‌گرداند، سپس‌ می‌گوید: أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا عبده و رسوله؛ جز این‌که‌ هر هشت‌ در بهشت‌ به‌روی‌ او باز ساخته‌ می‌شود تا از هر دری‌ که‌ می‌خواهد، به‌ آن‌ وارد شود». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «میان‌ هردو لنگه‌ در از درهای‌ بهشت‌، به‌ اندازه‌ مسیر چهل‌ سال‌ راه‌ است‌».

 ﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ حَیۡثُ نَشَآءُۖ فَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِینَ٧٤

«و گویند» بهشتیان‌ «سپاس‌ خدایی‌ را که‌ وعده‌اش‌ را در حق‌ ما راست‌ گردانید» با برانگیختن‌ مجدد و پاداش‌ دادنمان‌ به‌ بهشت‌ «و سرزمین‌ را به‌ ما میراث‌ داد» یعنی‌: سرزمین‌ بهشت‌ را. گویی‌ بهشت‌ از دیگران‌ به‌ آنان‌ رسیده‌ است‌ و آن‌ها مالک‌ آن ‌شده‌ و در آن‌ تصرف‌ کرده‌اند. آری‌! در حدیث‌ شریف‌ نیز آمده‌ است‌ که‌ اهل‌ بهشت ‌از اهل‌ دوزخ‌ جایگاه‌هایشان‌ را در بهشت‌ به‌ میراث‌ می‌برند اما اهل‌ دوزخ‌ از اهل ‌بهشت‌ جایگاه‌هایشان‌ را در دوزخ‌ به‌ میراث‌ نمی‌برند. «از هر جای‌ آن‌ بهشت‌ که‌بخواهیم‌، جای‌ می‌گیریم» یعنی‌: در آن‌، هر چه‌ از منازل‌ بخواهیم‌ و در هرجا که‌ بخواهیم‌، برمی‌گیریم‌ «چه‌ نیک‌ است‌ پاداش‌ عمل‌کنندگان» یعنی‌: بهشت‌ به‌ عنوان ‌پاداش‌ عمل‌کنندگان‌، چه‌ نیکو پاداشی‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ معاذ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «کلید بهشت‌ لا اله الا الله است‌».

﴿وَتَرَى ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ حَآفِّینَ مِنۡ حَوۡلِ ٱلۡعَرۡشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡۚ وَقُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡحَقِّۚ وَقِیلَ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٧٥

«و فرشتگان‌ را می‌بینی‌ که‌ پیرامون‌ عرش» یعنی‌: در حالی‌که‌ آن‌ را در میان‌ گرفته‌ و بدان‌ احاطه‌ کرده‌اند؛ «همراه‌ با ستایش‌، پروردگارشان‌ را تسبیح‌ می‌گویند» یعنی‌: در حالی‌ عرش‌ را در میان‌ گرفته‌اند که‌ سپاسگزارانه‌ و حمدگویان‌، تسبیح‌ او را بر زبان‌ دارند و می‌گویند: «سبحانالله و بحمده». «و میان‌شان» یعنی‌: میان ‌پیامبران‌  علیهم السلام  و امت‌هایشان‌، یا میان‌ اهل‌ بهشت‌ و اهل‌ دوزخ «به‌ حق‌ حکم ‌می‌شود» با وارد نمودن‌ بعضی‌ از آن‌ها به‌ بهشت‌ و بعضی‌ از آن‌ها به‌ دوزخ‌. امام ‌رازی‌ گفته‌ است‌: «یعنی‌ میان‌ فرشتگان‌ به‌ حق‌ حکم‌ می‌شود». «و گفته‌ می‌شود: ستایش‌ خدایی‌ را که‌ پروردگار عالمیان‌ است» گویندگان‌: مؤمنان‌ بهشتی‌ای‌ هستند که ‌خدای‌  عزوجل ‌ را در برابر داوری‌ به‌ حقی‌ که‌ میان‌ ایشان‌ و اهل‌ دوزخ‌ کرده‌ است‌، ستایش‌ می‌گویند. به‌قولی‌: گویندگان‌ فرشتگانند که‌ خدای‌  عزوجل ‌ را بر عدالت ‌وی‌ در حکمش‌ و داوری‌ حق‌ وی‌ در میان‌ بندگانش‌ و بر به ‌پایان ‌رساندن‌ وی‌ کار را ـ با درآوردن‌ اهل‌ بهشت‌ به‌ منازل‌شان‌ و اهل‌ دوزخ‌ به‌ منازل‌شان‌ ـ ستایش ‌می‌گویند.

 




[1]- نگاه‌؛ سوره‌ «انعام/‌143».

[2]- این‌ حدیث‌ شریف‌ با اختصار نقل‌ شد.