تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سوره بقره

سُورَةُ البَقَرَةِ

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿ الٓمٓ ١ ذَٰلِکَ ٱلۡکِتَٰبُ لَا رَیۡبَۛ فِیهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِینَ ٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَیۡبِ وَیُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ ٣ وَٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَ وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَ ٤ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٥

به نام خداوند بخشندۀ مهربان

الم. ﴿1این کتاب هیچ شبه [4]نیست در آن، رهنما است پرهیزگاران را. ﴿2آنان که ایمان مى‏آرند به نادیده و برپا می‌دارند نماز را و از آنچه ایشان را روزى داده‏ایم، خرج مى‏کنند. ﴿3و آنان که ایمان مى‏آرند به آنچه فرود آورده شده به سوى تو و آنچه فرود آورده شده پیش از تو و به آخرت، ایشان یقین دارند. ﴿4ایشانند بر هدایت از جانب پروردگار خویش و ایشانند رستگان. ﴿5

﴿ إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَآءٌ عَلَیۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ ٦ خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡۖ وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ ٧ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِینَ ٨ یُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَمَا یَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا یَشۡعُرُونَ ٩ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمُۢ بِمَا کَانُواْ یَکۡذِبُونَ ١٠ وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ لَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ قَالُوٓاْ إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَ ١١ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡمُفۡسِدُونَ وَلَٰکِن لَّا یَشۡعُرُونَ ١٢ وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ کَمَآ ءَامَنَ ٱلنَّاسُ قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ کَمَآ ءَامَنَ ٱلسُّفَهَآءُۗ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلسُّفَهَآءُ وَلَٰکِن لَّا یَعۡلَمُونَ ١٣ وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَیَٰطِینِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَکُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ ١٤ ٱللَّهُ یَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ وَیَمُدُّهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ ١٥ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ فَمَا رَبِحَت تِّجَٰرَتُهُمۡ وَمَا کَانُواْ مُهۡتَدِینَ ١٦

هرآیینه آنان که کافر شدند، برابر است بر ایشان، که ترسانى ایشان را یا نه ترسانى ایشان را، ایمان نیارند. ﴿6مُهر نهاد خدا بر دل‌هاى ایشان و بر شنوایى ایشان، و بر چشم‌هاى ایشان پرده‏ای است و ایشان راست، عذاب بزرگ. ﴿7و از مردمان کسى هست که مى‏گوید: ایمان آوردیم به خدا و به روز بازپسین و نیستند اینان مومنان. ﴿8فریب مى‏دهند خدا را و مومنان را و به حقیقت نمى‏فریبند مگر خود را و آگاه نمى‏شوند. ﴿9در دل ایشان بیمارى است؛ پس افزون داد به ایشان خدا بیمارى را و ایشان راست، عذاب درد دهنده؛ به سبب آن‌که دروغ مى‏گفتند. ﴿10و چون گفته شود ایشان را تباهکارى مکنید در زمین، گویند: جز این نیست که ما اصلاح کاریم. ﴿11آگاه شو، به تحقیق ایشانند تباهکاران و لیکن آگاه نمى‏شوند. ﴿12و چون گفته شود ایشان را که ایمان آرید، چنانکه ایمان آوردند مردمان، گویند: آیا ایمان آریم چنانچه [5]ایمان آوردند، بی‌خردان؟ آگاه شو به تحقیق ایشانند بی‌خردان، و لیکن نمی‌دانند. ﴿13و وقتى که ملاقات مى‏کنند با اهل ایمان، گویند: ایمان آورده‏ایم و چون تنها شوند با شیاطینِ خود [6]، گویند: هر آیینه ما با شماییم، جز این نیست که ما تمسخر مى‏کنیم. ﴿14خدا تمسخر مى‏کند به ایشان و مهلت مى‏دهد ایشان را در گمراهى خویش سرگشته شده. ﴿15ایشان آن کسانند که خریدند گمراهى را عوض هدایت، پس سود نیافت تجارتِ ایشان و راهیاب نشدند. ﴿16

﴿ مَثَلُهُمۡ کَمَثَلِ ٱلَّذِی ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ وَتَرَکَهُمۡ فِی ظُلُمَٰتٖ لَّا یُبۡصِرُونَ ١٧ صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَرۡجِعُونَ ١٨ أَوۡ کَصَیِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فِیهِ ظُلُمَٰتٞ وَرَعۡدٞ وَبَرۡقٞ یَجۡعَلُونَ أَصَٰبِعَهُمۡ فِیٓ ءَاذَانِهِم مِّنَ ٱلصَّوَٰعِقِ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِۚ وَٱللَّهُ مُحِیطُۢ بِٱلۡکَٰفِرِینَ ١٩ یَکَادُ ٱلۡبَرۡقُ یَخۡطَفُ أَبۡصَٰرَهُمۡۖ کُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُم مَّشَوۡاْ فِیهِ وَإِذَآ أَظۡلَمَ عَلَیۡهِمۡ قَامُواْۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمۡعِهِمۡ وَأَبۡصَٰرِهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ ٢٠ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ وَٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ٢١ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّکُمۡۖ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٢٢ وَإِن کُنتُمۡ فِی رَیۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ٢٣ فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِی وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ ٢٤

داستان ایشان مانند داستان کسى است که افروخت آتش را، پس چون روشن کرد آتش، حوالىِ او را دور ساخت خدا نور، این گروه را و بگذاشت ایشان را در تاریکی‌ها، هیچ نبینندز ﴿17کرانند، گنگانند، کورانند، پس ایشان باز نمى‏گردند [7]. ﴿18یا داستان ایشان، مانند باران بزرگ است آمده از آسمان، که باشد در وى تاریکى‏ها و رعد و برق. درمى‏آرند انگشتان خود در گوش‌های خود، به سبب آوازهاى پر هول به ترس مرگ، و خدا احاطه کننده است کافران را. ﴿19نزدیک است که برق برباید چشم‌هاى ایشان را، هرگاه روشنى دهد برق ایشان را، روند در آن روشنى، و چون تاریکى دهد بر ایشان، بایستند و اگر خواستى خدا، هرآیینه بردى شنوایى ایشان را و دیده‏هاى ایشان را. هرآیینه خدا بر همه چیز تواناست [8]. ﴿20اى مردمان! بپرستید پروردگار خویش را، آن که آفرید شما را و کسانى را که پیش از شما بوده‌اند، تا در پناه شوید [9]. ﴿21آن که ساخت براى شما زمین را بساطى و آسمان را سقفى و فرود آورد از آسمان آب، پس بیرون آورد به سبب آن انواع میوه‌ها روزى براى شما، پس مقرر مکنید همتایان براى خدا دانسته. ﴿22و اگر هستید در شبه از آنچه فرود آوردیم بر بندۀ خود (یعنى از قرآن)، پس بیارید یک سوره مانند آن و بخوانید مددگاران خود را بجز خدا، اگر هستید راستگو. ﴿23پس اگر نکردید و البته نتوانید کردن، پس حذر کنید از آن آتش که آتش انگیز آن [10]مردمان و سنگ‌ها باشند. آماده کرده است براى کافران. ﴿24

﴿ وَبَشِّرِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنۡهَا مِن ثَمَرَةٖ رِّزۡقٗا قَالُواْ هَٰذَا ٱلَّذِی رُزِقۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَأُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهٗاۖ وَلَهُمۡ فِیهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞۖ وَهُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٢٥ ۞إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَسۡتَحۡیِۦٓ أَن یَضۡرِبَ مَثَلٗا مَّا بَعُوضَةٗ فَمَا فَوۡقَهَاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۖ وَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗاۘ یُضِلُّ بِهِۦ کَثِیرٗا وَیَهۡدِی بِهِۦ کَثِیرٗاۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِینَ ٢٦ ٱلَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِیثَٰقِهِۦ وَیَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ وَیُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٢٧ کَیۡفَ تَکۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَکُنتُمۡ أَمۡوَٰتٗا فَأَحۡیَٰکُمۡۖ ثُمَّ یُمِیتُکُمۡ ثُمَّ یُحۡیِیکُمۡ ثُمَّ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ ٢٨ هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَسَوَّىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖۚ وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ ٢٩

و بشارت ده آن کسان را که ایمان آورده‌اند و کردند کارهاى شایسته، به آن که ایشان راست بوستان‌ها، می‌رود زیر آن جوى‏ها. هرگاه داده شوند از آنجا روزى از قسم میوه، گویند: این همان است که داده شده بودیم پیش ازین و آورده شود به ایشان آن روزى، مانند یکدیگر، [11]و ایشان راست در آنجا زنان پاک کرده شده و ایشان در آنجا جاویدند. ﴿25هرآیینه خدا شرم ندارد از آن که بزند داستانِ پشه و بالاتر از آن؛ امّا آنان که ایمان آورده‏اند، می‌دانند که این داستان، راست است از پروردگار ایشان. و امّا آنان که کافرند، مى‏گویند: چه چیز خواسته است خدا به این داستان! خدا گمراه مى‏کند بسبب آن بسیارى را و هدایت می‌کند به سبب وى بسیارى را و گمراه نمی‌کند به وى، مگر بدکاران را. ﴿26آن فاسقان [12]را که مى‏شکنند پیمان خدا بعدِ بستن آن، و مى‏بُرَّند آنچه خدا فرموده است پیوستن آن و تباهى مى‏کنند به زمین، ایشانند زیان کاران. ﴿27چگونه کافر شوید به خدا حال آن که بودید بى جان، پس زنده گردانید شما را، بعد از آن بمیرانَد شما را، باز زنده گرداند شما را، باز به سوى وى گردانیده شوید. ﴿28وى آن ست که بیافرید براى شما هر چه در زمین است، یکجا. باز متوجه شد به سوى آسمان؛ پس راست کرد آن هفت آسمان را و او به همه چیز داناست. ﴿29

﴿ وَإِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٞ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَا وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَۖ قَالَ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٠ وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ فَقَالَ أَنۢبِ‍ُٔونِی بِأَسۡمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ٣١ قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ ٣٢ قَالَ یَٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡۖ فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونَ ٣٣ وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٣٤ وَقُلۡنَا یَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡکُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُکَ ٱلۡجَنَّةَ وَکُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَیۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٣٥ فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّیۡطَٰنُ عَنۡهَا فَأَخۡرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِۖ وَقُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِینٖ ٣٦ فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَیۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ ٣٧

و یاد کن، چون گفت پروردگار تو به فرشتگان که: من آفریننده‏ام در زمین جانشینى را، گفتند: آیا مى‏آفرینى در زمین کسى را که تباهى کند در وى و خون‌ریزى کند، و ما تسبیح مى‏کنیم به حمد تو و به پاکى اقرار مى‏کنیم براى تو! فرمود: هرآیینه من مى‏دانم آنچه شما نمی‌دانید. ﴿30و بیاموخت خدا آدم را نام‌هاى مخلوقات، تمامِ آن. بازپیش آورد آن چیزها را بر فرشتگان؛ پس گفت: خبر دهید مرا به نام‌هاى این چیزها اگر راستگو هستید!. ﴿31گفتند: به پاکى یاد مى‏کنیم تو را، هیچ دانش نیست ما را مگر آنچه تو آموختى به ما، هرآیینه تویى دانای با حکمت. ﴿32فرمود: اى آدم! خبر ده فرشتگان را به نام‌هاى اینها، پس چون خبر داد ایشان را به نام‌هاى آنها، فرمود: آیا نگفته بودم شما راکه هرآیینه من مى‏دانم پنهان آسمان‏ها و زمین را و می‌دانم آنچه آشکارا مى‏کنید و آنچه پوشیده‌مى‏داشتید؟. ﴿33و چون گفتیم به فرشتگان: سجده کنید آدم را، پس سجده کردند مگر ابلیس، قبول نکرد و سرکشى نمود و گشت از کافران. ﴿34و گفتیم: اى آدم! بمان تو و زوجه تو در بهشت و بخورید از بهشت، خوردن بسیار، هرجاکه خواهید و نزدیک مشوید به این درخت که خواهید شد از گناهکاران. ﴿35پس بلغزانید هر دو را شیطان از آنجا، پس بر آورد ایشان را از آن نعمت‌ها که بودند در آن، و فرمودیم: فرو روید، بعض شما دشمن باشد بعضى را و شما را هست در زمین آرام‏گاه و بهره‏مندى تا مدّتى. ﴿36پس فراگرفت آدم از پروردگار خود، سخنى چند، پس بازگشت خدا به مهربانى بر وى، هرآیینه اوست بازگردندۀ مهربان [13]. ﴿37

﴿ قُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ مِنۡهَا جَمِیعٗاۖ فَإِمَّا یَأۡتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدٗى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٣٨ وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٣٩ یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِیٓ أُوفِ بِعَهۡدِکُمۡ وَإِیَّٰیَ فَٱرۡهَبُونِ ٤٠ وَءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَکُمۡ وَلَا تَکُونُوٓاْ أَوَّلَ کَافِرِۢ بِهِۦۖ وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِی ثَمَنٗا قَلِیلٗا وَإِیَّٰیَ فَٱتَّقُونِ ٤١ وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَکۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٤٢ وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَٱرۡکَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَ ٤٣ ۞أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَکُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٤٤ وَٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِینَ ٤٥ ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَأَنَّهُمۡ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ ٤٦ یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَنِّی فَضَّلۡتُکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ ٤٧ وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا یُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ ٤٨

فرمودیم: فرو روید از آنجا همۀ شما؛ اگر بیاید به شما از من هدایتى، پس هر که پیروى کرد هدایت مرا، هیچ ترس نیست بر آن جماعت و نه ایشان اندوه خورند. ﴿38و کسانی که نگرویدند و دروغ داشتند آیت‌هاى ما را، ایشانند باشندگان دوزخ؛ ایشان در آنجا جاویدند. ﴿39اى [14]فرزندان یعقوب! یاد کنید آن نعمت مرا که ارزانى داشتم بر شما و وفاکنید پیمان مرا تا وفاکنم پیمان شما را و از من بترسید. ﴿40و ایمان آرید به آنچه فرود آورده‏ام، باور کننده آنچه با شما است. و مباشید نخستین منکر او و مستانید عوض آیت‌هاى من بهایى اندک را و از من حذر کنید. ﴿41و خلط مکنید راست را با ناراست و پنهان مکنید راست را دانسته. ﴿42و برپا دارید نماز را و بدهید زکات را و نماز گزارید با نماز گزارندگان. ﴿43آیا مى‏فرمایید مردمان را به نیکوکارى و فراموش مى‏کنید خویشتن را و شما مى‏خوانید کتاب (یعنى تورات). آیا نمی‌فهمید؟. ﴿44و مدد طلبید [15]به شکیبایى و نماز و هرآیینه نماز دشوار است مگر بر فروتنى کنندگان. ﴿45آنان‌که می‌دانند که ایشان ملاقات خواهند کرد با پروردگار خویش و آن‌که ایشان به سوى وى باز خواهند گشت. ﴿46اى فرزندان یعقوب! یادکنید آن نعمت مرا که ارزانى داشتم بر شما و آن‌که فضل دادم شما را بر همۀ عالم‌ها [16]. ﴿47و حذر کنید از آن روز که کفایت نکند هیچ‌کس از کسی چیزى را، و پذیرفته نشود از هیچ‌کس شفاعت و گرفته نشود از هیچ‌کس عوض و نه ایشان یارى داده شوند. ﴿48

﴿ وَإِذۡ نَجَّیۡنَٰکُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ یَسُومُونَکُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَکُمۡ وَیَسۡتَحۡیُونَ نِسَآءَکُمۡۚ وَفِی ذَٰلِکُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَظِیمٞ ٤٩ وَإِذۡ فَرَقۡنَا بِکُمُ ٱلۡبَحۡرَ فَأَنجَیۡنَٰکُمۡ وَأَغۡرَقۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ ٥٠ وَإِذۡ وَٰعَدۡنَا مُوسَىٰٓ أَرۡبَعِینَ لَیۡلَةٗ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ ٥١ ثُمَّ عَفَوۡنَا عَنکُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ ٥٢ وَإِذۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡفُرۡقَانَ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ ٥٣ وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ یَٰقَوۡمِ إِنَّکُمۡ ظَلَمۡتُمۡ أَنفُسَکُم بِٱتِّخَاذِکُمُ ٱلۡعِجۡلَ فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِکُمۡ فَٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ عِندَ بَارِئِکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ ٥٤ وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡکُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ ٥٥ ثُمَّ بَعَثۡنَٰکُم مِّنۢ بَعۡدِ مَوۡتِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ ٥٦ وَظَلَّلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡغَمَامَ وَأَنزَلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰۖ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡۚ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ ٥٧

و یاد کنید نعمت من، آن وقت که رهانیدیم شما را از کسان فرعون؛ می‌رسانیدند به شما سخت‏ترین عذاب را، ذبح مى‏کردند پسران شما را و زنده مى‏گذاشتند دختران شما را و در این کار، آزمایشى بزرگ بود از پروردگار شما [17]. ﴿49و آن وقت که شکافتیم براى شما دریا را، پس خلاص کردیم شما را و غرق ساختیم کسان فرعون را و شما می‌دیدید. ﴿50و آن [18]وقت که میعادْ مقرر کردیم با موسى چهل شب، پس گرفتید گوساله [19]را پس از رفتن موسى، شما ستمکار بودید. ﴿51پس درگذرانیدیم از شما بعد از این تا بُوَد که سپاسدارى کنید. ﴿52و آن وقت که دادیم موسى را کتاب و حجّت، تا بُوَد که راه یابید. ﴿53و آن وقت که گفت موسى قوم خود را: اى قوم من! هرآیینه شما ستم کردید بر خویشتن به فراگرفتن گوساله، پس باز آیید به سوى آفریدگار خود، پس بکشید خویشتن را، این بهتر است شما را نزدیک آفریدگار شما. پس خدا بازگشت به مهربانى بر شما، هرآیینه اوست بازگردندۀ مهربان. ﴿54و [20]آن وقت که گفتید اى موسى! هرگز باور نداریم تو را تا آن‌که ببینیم خدا را آشکارا، پس گرفت شما را صاعقه و شما مى‏دیدید. ﴿55باز زنده گردانیدیم شما را پس از مردن شما تا شما شکرگزارى کنید [21]. ﴿56و سایه‌بان ساختیم بر شما ابر را و فرود آوردیم بر شما «منّ» و «سلوى» را. گفتیم: بخورید از پاکیزه‏هاى آنچه دادیم شما را، و ایشان ستم نکردند بر ما و لیکن بر خویشتن ستم مى‏کردند. ﴿57

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا ٱدۡخُلُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةَ فَکُلُواْ مِنۡهَا حَیۡثُ شِئۡتُمۡ رَغَدٗا وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ نَّغۡفِرۡ لَکُمۡ خَطَٰیَٰکُمۡۚ وَسَنَزِیدُ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٥٨ فَبَدَّلَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوۡلًا غَیۡرَ ٱلَّذِی قِیلَ لَهُمۡ فَأَنزَلۡنَا عَلَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ ٥٩ ۞وَإِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ فَقُلۡنَا ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡحَجَرَۖ فَٱنفَجَرَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَیۡنٗاۖ قَدۡ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡۖ کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ مِن رِّزۡقِ ٱللَّهِ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ ٦٠ وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نَّصۡبِرَ عَلَىٰ طَعَامٖ وَٰحِدٖ فَٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُخۡرِجۡ لَنَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۢ بَقۡلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَاۖ قَالَ أَتَسۡتَبۡدِلُونَ ٱلَّذِی هُوَ أَدۡنَىٰ بِٱلَّذِی هُوَ خَیۡرٌۚ ٱهۡبِطُواْ مِصۡرٗا فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلۡتُمۡۗ وَضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَٱلۡمَسۡکَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِۗ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَانُواْ یَکۡفُرُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَیَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّۗ ذَٰلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعۡتَدُونَ ٦١

و آن وقت که گفتیم: درآیید در این دیه [22]، پس بخورید از آنجا بافزونى هرجا که خواهید، خوردنى گوارنده. و درآیید به دروازه، سجده‏کنان و بگویید: سؤال ما آمرزش ا‏ست؛ تا بیامرزیم شما را گناهان شما و زیاده خواهیم داد، نکوکاران را. ﴿58پس بَدَل کردند کسانی که ستمکار بودند سخنى بجز آنچه فرموده شد ایشان را [23]، پس فرود آوردیم بر آن ستمکاران، عذابى از آسمان به سبب بدکار بودن ایشان. ﴿59و آن وقت که آب خواست موسى براى قوم خود، پس گفتیم: بزن به عصاى خود سنگ را! پس روان شد از سنگ، دوازده چشمه، بدانست هر قوم آبْ خوردِ خود را [24]. گفتیم: بخورید و بنوشید از روزى خدا و فساد مکنید در زمین، تباهى کنان. ﴿60و آن وقت که گفتید اى موسى! هرگز شکیبایى نکنیم بر یک طعام، پس بطلب براى ما از پروردگار خود تا بیرون آرد براى ما از آن جنس که می‌رویاندش زمین از ترۀ وى و با درنگ وى و گندم وى و عدس وى و پیاز وى. گفت موسى: آیا بدل مى‏کنید آنچه وى فروتر است به آنچه آن بهتر است؟! فرو روید به شهرى؛ پس هرآیینه باشد شما را آنچه خواستید و زده شد [25]بر ایشان خوارى و بى‌نوایى و بازگشتند به خشمى از خدا. این به سبب آن است که باور نمى‏داشتند آیت‌هاى خدا را و مى‏کشتند پیغمبران را ناحق. این به سبب گناه کردن ایشان‏است و آن‌که از حد درمى‏گذشتند. ﴿61

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَادُواْ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلصَّٰبِ‍ِٔینَ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٦٢ وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ٦٣ ثُمَّ تَوَلَّیۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَۖ فَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَکُنتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٦٤ وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلَّذِینَ ٱعۡتَدَوۡاْ مِنکُمۡ فِی ٱلسَّبۡتِ فَقُلۡنَا لَهُمۡ کُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔینَ ٦٥ فَجَعَلۡنَٰهَا نَکَٰلٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهَا وَمَا خَلۡفَهَا وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِینَ ٦٦ وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوٗاۖ قَالَ أَعُوذُ بِٱللَّهِ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ ٦٧ قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا فَارِضٞ وَلَا بِکۡرٌ عَوَانُۢ بَیۡنَ ذَٰلِکَۖ فَٱفۡعَلُواْ مَا تُؤۡمَرُونَ ٦٨ قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوۡنُهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ صَفۡرَآءُ فَاقِعٞ لَّوۡنُهَا تَسُرُّ ٱلنَّٰظِرِینَ ٦٩

و هرآیینه آنان‌که مسلمان شدند و آنان‌که یهود شدند و ترسایان و بى‌دینان، هر که از ایشان ایمان آورد به خدا و به روز بازپسین و کرد کار شایسته، پس ایشان راست مزد ایشان نزدیک پروردگار ایشان، و نه ترس بود بر ایشان و نه ایشان اندوهگین شوند [26]. ﴿62و آن وقت که گرفتیم پیمان شما را و برداشتیم بالاى شما طور را، گفتیم: بگیرید، آنچه داده‏ایم شما را به استوارى [27]و یاد دارید آنچه در آن است تا بُوَد که در پناه شوید. ﴿63باز روگردانیدید، بعد از این؛ پس اگر نبودى بخشایش خدا بر شما و مهربانى او، هرآیینه مى‏شدید از زیانکاران. ﴿64و هرآیینه دانسته‌اید آن‌کسان را‌ که از حد در گذشتند از شما در شنبه [28]، پس گفتیم ایشان را: بوزینه شوید، خوار شده. ﴿65پس ساختیم این قصّه را عبرتى براى آن قوم که [29]پیش آن دیه بودند و آن قوم که پس از ایشان آیند، و پندى پرهیزگاران را. ﴿66و [30]آن وقت که گفت موسى به قوم خود: هرآیینه خدا می‌فرماید شما را بکشتن گاوى، گفتند آیا ما را مسخره مى‏گیرى؟! گفت: پناه مى‏گیرم به خدا از آن که باشم از نادانان. ﴿67گفتند: سؤال کن براى ما از پروردگار خود تا بیان کند براى ما چیست آن گاو! گفت: هرآیینه خدا مى‏فرماید که هرآیینه آن‌گاوی است نه پیر و نه نازا، میانه است در میان این و آن، پس بکنید آنچه فرموده شدید. ﴿68گفتند: سؤال کن براى ما از پروردگار خود تا بیان کند براى ما چیست رنگ آن گاو؟ گفت: هرآیینه خدا مى‏فرماید که وى گاوی است زرد، نیک زرد است رنگ آن، خوش مى‏کند بینندگان را. ﴿69

﴿ قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ ٱلۡبَقَرَ تَشَٰبَهَ عَلَیۡنَا وَإِنَّآ إِن شَآءَ ٱللَّهُ لَمُهۡتَدُونَ ٧٠ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا ذَلُولٞ تُثِیرُ ٱلۡأَرۡضَ وَلَا تَسۡقِی ٱلۡحَرۡثَ مُسَلَّمَةٞ لَّا شِیَةَ فِیهَاۚ قَالُواْ ٱلۡـَٰٔنَ جِئۡتَ بِٱلۡحَقِّۚ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُواْ یَفۡعَلُونَ ٧١ وَإِذۡ قَتَلۡتُمۡ نَفۡسٗا فَٱدَّٰرَٰٔتُمۡ فِیهَاۖ وَٱللَّهُ مُخۡرِجٞ مَّا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونَ ٧٢ فَقُلۡنَا ٱضۡرِبُوهُ بِبَعۡضِهَاۚ کَذَٰلِکَ یُحۡیِ ٱللَّهُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَیُرِیکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ ٧٣ ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُکُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ فَهِیَ کَٱلۡحِجَارَةِ أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗۚ وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡیَةِ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ٧٤ ۞أَفَتَطۡمَعُونَ أَن یُؤۡمِنُواْ لَکُمۡ وَقَدۡ کَانَ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۡ یَسۡمَعُونَ کَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ ٧٥ وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ قَالُوٓاْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمۡ لِیُحَآجُّوکُم بِهِۦ عِندَ رَبِّکُمۡۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٧٦

گفتند: سؤال کن براى ما از پروردگار خود تا بیان کند براى ما چه کاره است آن گاو؟ هرآیینه گاوان مشتبه شدند بر ما، و هرآیینه اگر درخواسته است خدا، راه یافتگانیم. ﴿70گفت: هرآیینه خدا مى‏فرماید که وى گاوی است نه محنت‌کشنده که شوراند زمین را، و نه آب مى‏دهد زراعت را، سلامت است؛ هیچ خال نیست در وى. گفتند: الحال آوردى سخن درست31؛ پس ذبح کردند و نزدیک نبودند از آن که کنند. ﴿71و آن وقت که کشتید شخصى را پس نزاع کردید در وى. و خدا بیرون آرنده است چیزى را که پنهان مى‏کردید. ﴿72پس فرمودیم: بزنید این شخص را بعض وى از گاو این طور زنده مى‏کند خدا مردگان را و مى‏نماید شما را نشانه‌هاى خود تا بُوَد که دریابید. ﴿73باز سخت شد دل‌هاى شما بعد از این؛ پس آنها مانند سنگند، بلکه زیاده‏تر در سختى، و هرآیینه از سنگ‌ها آن است که روان مى‏شود از وى جوى‏ها و هرآیینه از سنگ‌ها آن است که مى‏شکافد، پس بیرون مى‏آید از وى آب و هرآیینه از سنگ‌ها آن است که فرومى‏افتد از ترس خدا و نیست خدا بى‌خبر از آن چه مى‏کنید. ﴿74اى مؤمنان! آیا امید می‌دارید که یهود، منقاد شوند شما را؟! و هرآیینه گروهى از ایشان مى‏شنیدند کلام خدا را (یعنی تورات را) پس بدل مى‏کردندش دانسته، بعد از آن که فهمیده بودند او را. ﴿75و چون ملاقات کنند با مؤمنان، گویند: ایمان آوردیم، و چون تنها شوند بعضى از ایشان با بعضى [32]گویند: آیا خبر می‌دهید ایشان را به آنچه گشاده است خدا بر شما [33]، تا مناظره کنند با شما به آن دلیل نزد پروردگار شما، آیا در نمى‏یابید؟. ﴿76

﴿أَوَ لَا یَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَ ٧٧ وَمِنۡهُمۡ أُمِّیُّونَ لَا یَعۡلَمُونَ ٱلۡکِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِیَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا یَظُنُّونَ ٧٨ فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ یَکۡتُبُونَ ٱلۡکِتَٰبَ بِأَیۡدِیهِمۡ ثُمَّ یَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِیَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلٗاۖ فَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتۡ أَیۡدِیهِمۡ وَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا یَکۡسِبُونَ ٧٩ وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَیَّامٗا مَّعۡدُودَةٗۚ قُلۡ أَتَّخَذۡتُمۡ عِندَ ٱللَّهِ عَهۡدٗا فَلَن یُخۡلِفَ ٱللَّهُ عَهۡدَهُۥٓۖ أَمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٨٠ بَلَىٰۚ مَن کَسَبَ سَیِّئَةٗ وَأَحَٰطَتۡ بِهِۦ خَطِیٓ‍َٔتُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٨١ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٨٢ وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ لَا تَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَانٗا وَذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ ثُمَّ تَوَلَّیۡتُمۡ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنکُمۡ وَأَنتُم مُّعۡرِضُونَ ٨٣

[این جهولان] آیا نمی‌دانند که خدا می‌داند آنچه پنهان مى‏کنند و آنچه آشکارا مى‏نمایند؟. ﴿77و بعضى از ایشان ناخوانندگانند، نمی‌دانند کتاب را؛ لیکن می‌دانند آرزوهاى باطل را و نیستند مگر گمان کننده. ﴿78پس واى آن کسان را که مى‏نویسند نوشته به دست‌هاى خود، باز مى‏گویند: این از نزدیک خدا است تا بستانند عوض وى بهایى اندک را، پس واى ایشان را به سبب نوشتن دست‌هاى ایشان و واى ایشان را به سبب پیشه گرفتن ایشان!. ﴿79و گفتند: نرسد به ما آتش دوزخ مگر چند روز شمرده شده. بگو: آیا گرفتید از پیش خدا پیمانى تا هرگز خلاف نکند پیمان خود را؟! آیا می‌گویید بر خدا آنچه نمی‌دانید؟! [34]. ﴿80آرى! هر که کرد کار بد و به گرد آمده او را گناه او، پس ایشانند باشندگان دوزخ؛ ایشان در آنجا جاویداند. ﴿81و کسانى که ایمان آوردند و کردند کارهاى شایسته، ایشانند باشندگان بهشت؛ ایشان در آنجا جاویداند. ﴿82و آنگاه که گرفتیم پیمان بنى اسراییل را، که نپرستید مگر خدا را، و به والدین نیکویى کنید و به اهل قرابت و یتیمان و بینوایان. و بگویید به مردمان، سخن نیک و برپا دارید نماز را و بدهید زکات را، پس برگشتید روگردان شده؛ مگر اندکى از شما. ﴿83

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ لَا تَسۡفِکُونَ دِمَآءَکُمۡ وَلَا تُخۡرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ ثُمَّ أَقۡرَرۡتُمۡ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ ٨٤ ثُمَّ أَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تَقۡتُلُونَ أَنفُسَکُمۡ وَتُخۡرِجُونَ فَرِیقٗا مِّنکُم مِّن دِیَٰرِهِمۡ تَظَٰهَرُونَ عَلَیۡهِم بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَإِن یَأۡتُوکُمۡ أُسَٰرَىٰ تُفَٰدُوهُمۡ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیۡکُمۡ إِخۡرَاجُهُمۡۚ أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡکِتَٰبِ وَتَکۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن یَفۡعَلُ ذَٰلِکَ مِنکُمۡ إِلَّا خِزۡیٞ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ٨٥أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا بِٱلۡأٓخِرَةِۖ فَلَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ ٨٦ وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَقَفَّیۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ بِٱلرُّسُلِۖ وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ أَفَکُلَّمَا جَآءَکُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُکُمُ ٱسۡتَکۡبَرۡتُمۡ فَفَرِیقٗا کَذَّبۡتُمۡ وَفَرِیقٗا تَقۡتُلُونَ ٨٧ وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَل لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِکُفۡرِهِمۡ فَقَلِیلٗا مَّا یُؤۡمِنُونَ ٨٨

و آنگاه که گرفتیم پیمان شما را که مریزید خون یکدیگر و بیرون مکنید قوم خویش را از خانه‌هاى خویش، پس قبول کردید حاضر آمده. ﴿84باز شما آن گروهید که مى‏کشید قوم خویش را و بیرون مى‏کنید گروهى را از قوم خود از خانه‌هاى ایشان، یکى مددکار دیگری مى‏شوید بر ستم کردن در حقّ ایشان به گناه و تعدّى، و اگر اسیر شده به شما مى‏آیند، فدا مى‏دهید عوض ایشان و حال آن‌که حرام است بر شما بیرون کردن ایشان. آیا ایمان مى‏آرید به پاره [ای] از کتاب و کافر مى‏شوید به پاره [ای]؟! پس چیست جزا[ى] آن که چنین کند از شما، مگر خوارى در زندگانى دنیا و روز قیامت گردانیده شوند به سوى سخت‏ترین عذاب، و نیست خدا بى‌خبر از آنچه مى‏کنید [35]. ﴿85ایشان آن کسانند که خریدند زندگانى دنیا را عوض آخرت، پس سبک کرده نشود از ایشان عذاب، و نه ایشان یارى داده شوند. ﴿86و هرآیینه دادیم موسى را کتاب و از پى در آوردیم بعد از وى پیغمبران را و دادیم عیسى پسر مریم را نشانه‌هاى روشن و قوت دادیم او را به روح القدس (یعنى جبرئیل) آیا هرگاه آورد پیغامبرى نزد شما آنچه دوست ندارد نفس‌هاى شما، سرکشى کردید؟!. پس گروهى را دروغگو داشتید و گروهى را کشتید ﴿87و گفتند [36]: دل‌هاى ما در پرده است، بلکه نفرین کرده است ایشان را خدا به سبب کفر ایشان، پس اندکى ایمان آرند. ﴿88

﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ کِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَکَانُواْ مِن قَبۡلُ یَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ ٨٩ بِئۡسَمَا ٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡ أَن یَکۡفُرُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بَغۡیًا أَن یُنَزِّلَ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ فَبَآءُو بِغَضَبٍ عَلَىٰ غَضَبٖۚ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٞ مُّهِینٞ ٩٠ وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ نُؤۡمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا وَیَکۡفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُۥ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَهُمۡۗ قُلۡ فَلِمَ تَقۡتُلُونَ أَنۢبِیَآءَ ٱللَّهِ مِن قَبۡلُ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ ٩١ ۞وَلَقَدۡ جَآءَکُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ ٩٢ وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱسۡمَعُواْۖ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَعَصَیۡنَا وَأُشۡرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡعِجۡلَ بِکُفۡرِهِمۡۚ قُلۡ بِئۡسَمَا یَأۡمُرُکُم بِهِۦٓ إِیمَٰنُکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ ٩٣

و آنگاه که آمد به ایشان کتاب از نزدیک [37]خدا، باور کننده آنچه با ایشان است و پیش از این طلب فتح مى‏کردند بر مشرکان، پس هرگاه آمد به ایشان آنچه می‌دانستند، منکر شدند وی را؛ پس لعنت خدا است بر آن کافران [38]. ﴿89بد چیز است آنچه فروختند عوض وى خویشتن را که کافر شوند به آنچه فرود آورده است خدا، به سبب حسد بر آن که فرود آورد خدا به رحمت خود بر هر که خواهد از بندگان خود؛ پس بازگشتند به خشمى بالاى خشمى و کافران را است عذاب خوار کننده. ﴿90و چون گفته شود ایشان را ایمان آرید به آنچه فرود آورده است خدا، گویند: ایمان مى‏آریم به آنچه فرود آورده شد بر ما و ایشان کافر مى‏شوند به آنچه بجز وى‏ است، حال آن که او راست است، باور کننده آنچه با ایشان است. بگو: پس چرا مى‏کشتید پیغمبران خدا را پیش از این، اگر مؤمن بودید؟. ﴿91و هرآیینه آمد به شما موسى با نشانه‌هاى روشن؛ پس گرفتید گوساله را پس از آن، و شما ستمکار بودید. ﴿92و آنگاه که گرفتیم پیمان شما و برداشتیم بالاى شما طور را، گفتیم: بگیرید آنچه دادیم شما را به قوّت و بشنوید. گفتند [39]: شنیدیم و نافرمانى کردیم و در خور کرده شد در دل‌هاى ایشان دوستى گوساله را به سبب کافر بودن ایشان. بگو [40]: بد چیز است آنچه مى‏فرماید شما را ایمان شما، اگر هستید از اهل ایمان. ﴿93

﴿ قُلۡ إِن کَانَتۡ لَکُمُ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ ٱللَّهِ خَالِصَةٗ مِّن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ٩٤ وَلَن یَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ ٩٥ وَلَتَجِدَنَّهُمۡ أَحۡرَصَ ٱلنَّاسِ عَلَىٰ حَیَوٰةٖ وَمِنَ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْۚ یَوَدُّ أَحَدُهُمۡ لَوۡ یُعَمَّرُ أَلۡفَ سَنَةٖ وَمَا هُوَ بِمُزَحۡزِحِهِۦ مِنَ ٱلۡعَذَابِ أَن یُعَمَّرَۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِمَا یَعۡمَلُونَ ٩٦ قُلۡ مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّـجِبۡرِیلَ فَإِنَّهُۥ نَزَّلَهُۥ عَلَىٰ قَلۡبِکَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَهُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ ٩٧ مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِیلَ وَمِیکَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡکَٰفِرِینَ ٩٨ وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖۖ وَمَا یَکۡفُرُ بِهَآ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقُونَ ٩٩ أَوَ کُلَّمَا عَٰهَدُواْ عَهۡدٗا نَّبَذَهُۥ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ ١٠٠ وَلَمَّا جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ نَبَذَ فَرِیقٞ مِّنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ کِتَٰبَ ٱللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ کَأَنَّهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ ١٠١

بگو: اگر هست شما را سراى بازپسین نزد خدا به تخصیص، بجز از مردمان دیگر، پس آرزو کنید مرگ را اگر هستید راستگو. ﴿94و هرگز آرزو نکنند او را هیچ‏گاه به سبب آنچه پیش فرستاده است دست‌هاى ایشان، و خدا داناست به ستمکاران. ﴿95و هرآیینه بیابى ایشان را حریص‏ترین مردم بر زندگانى و حریص‏تر از آنان‌که مُشرک‏اند. دوست مى‏دارد یکى از ایشان کاش عمر داده شود هزار سال و نیست رهانندۀ وى از عذاب، آن‌که عمر داده شود و خدا بیناست به آنچه مى‏کنند [41]. ﴿96بگو [42]: هر که باشد دشمن جبرئیل را [چه زیان می‌کند]؛ پس به تحقیق جبرئیل فرود آورده است قرآن به حکم خدا، باور دارندۀ آنچه پیش [از] وى ا‏ست و رهنما و مژده دهنده اهل ایمان را. ﴿97هر که باشد دشمن، خدا را و فرشتگان وى را و پیغامبران وی را و جبرئیل و میکائیل را، پس هرآیینه خدا دشمن است آن کافران را. ﴿98هرآیینه فرود آوردیم ما به سوى تو نشانه‌هایى روشن و کافر نمى‏شوند به آنها مگر بدکاران. ﴿99آیا هرگاه بستند پیمانی را، بر انداخت آن را گروهى از ایشان؟ بلکه اکثر ایشان باور نمی‌دارند. ﴿100و هرگاه که آمد به ایشان پیغامبرى از نزد خدا، باور دارندۀ آنچه با ایشان است، افکند گروهى از آن قوم که داده شده‏اند کتاب، آن کتاب خدا را پس پشت خویش، گویا نمى‏دانند. ﴿101

﴿ وَٱتَّبَعُواْ مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّیَٰطِینُ عَلَىٰ مُلۡکِ سُلَیۡمَٰنَۖ وَمَا کَفَرَ سُلَیۡمَٰنُ وَلَٰکِنَّ ٱلشَّیَٰطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَکَیۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ یَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَکۡفُرۡۖ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ ١٠٢ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَمَثُوبَةٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ خَیۡرٞۚ لَّوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ ١٠٣ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَٰعِنَا وَقُولُواْ ٱنظُرۡنَا وَٱسۡمَعُواْۗ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٞ ١٠٤ مَّا یَوَدُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ وَلَا ٱلۡمُشۡرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ خَیۡرٖ مِّن رَّبِّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ ١٠٥

و پیروى [43]کردند آنچه می‌خوانند شیطانان در سلطنت سلیمان، و کافر نشد سلیمان و لیکن شیطانان کافر شدند. مى‏آموختند مردمان را جادو و پیروى کردند به آنچه فرود آورده شد بر دو فرشته در بابل، هاروت و ماروت. و نمى‏آموزند هیچ کس را تا آن‌که گویند: جز این نیست که ما بلاییم، پس تو کافر مشو. پس یاد مى‏گیرند از ایشان افسونى که جدایى مى‏افگنند به سبب وى در میان مرد و زَنِ او، و نیستند ایشان زیان رساننده به سحر، هیچ کس را مگر به ارادۀ خدا، و ایشان می‌کرند آنچه زیان می‌رساند ایشان را و سود ندهد ایشان را. و هرآیینه دانسته‏اند هر که بستاند جادو، نیست او را در آخرت هیچ بهره و هرآیینه بد چیز است آنچه فروختند عوض آن خویشتن را، کاش مى‏دانستند. ﴿102و اگر ایشان ایمان مى‏آوردند و تقوى می‌کردند، هرآیینه ثواب از نزدیک خدا بهتر بودى، کاش مى‏دانستند. ﴿103اى مؤمنان! مگویید: «راعنا» و بگویید: «انظرنا» و نیک بشنوید و کافران راستْ عذاب درد دهنده [44]. ﴿104دوست نمی‌دارند آنان‌که کافر شدند از اهل کتاب ونه مشرکان، که فرود آورده شود بر شما هیچ نیکى از پروردگار شما و خدا مخصوص می‌کند بخشایش خود هر که را خواهد و خدا، خداوند فضل بزرگست. ﴿105

﴿ ۞مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَایَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَیۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ ١٠٦ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ ١٠٧ أَمۡ تُرِیدُونَ أَن تَسۡ‍َٔلُواْ رَسُولَکُمۡ کَمَا سُئِلَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۗ وَمَن یَتَبَدَّلِ ٱلۡکُفۡرَ بِٱلۡإِیمَٰنِ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ ١٠٨ وَدَّ کَثِیرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَوۡ یَرُدُّونَکُم مِّنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِکُمۡ کُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ یَأۡتِیَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ ١٠٩ وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ ١١٠ وَقَالُواْ لَن یَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن کَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡکَ أَمَانِیُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ١١١ بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ١١٢

هرچه نسخ مى‏کنیم از آیتى یا فراموش می‌گردانیم آن را، مى‏آریم بهتر از وى یا مانند وى. آیا ندانسته‌ای که خدا بر همه چیز تواناست؟ [45]. ﴿106آیا ندانسته‌ای که خدا راست پادشاهى آسمان‏ها و زمین و نیست شما را بجز وی هیچ دوست و نه یارى دهنده؟. ﴿107آیا می‌خواهید که سؤال کنید پیغامبر خود را چنانکه سؤال کرده شد موسى پیش از این؟ و هر که بستاند کفر را عوض ایمان، پس هرآیینه گم کرد راه میانه را. ﴿108دوست داشتند بسیارى از اهل کتاب که کافر گردانند شما را بعد از ایمان شما به سبب حسد از نزد نفوس خود، پس از آن که واضح شد بر ایشان حق؛ پس درگذرانید و روبگردانید تا آن ‌که آرد خدا فرمان خود را [46]، هرآیینه خدا بر همه چیز تواناست. ﴿109و برپا دارید نماز را و بدهید زکات را و آنچه پیش مى‏فرستید براى خویشتن از نیکوکارى، خواهید یافت آن را نزد خدا؛ هرآیینه خدا به آنچه مى‏کنید بینا است. ﴿110و گفتند: هرگز به بهشت درنیاید مگر آن که یهود باشد یا ترسا باشد. این آرزوهاى باطلۀ ایشان است. بگو: آرید دلیلِ خود را، اگر هستید راستگو. ﴿111بلى! هر که منقاد کرد روى خود را براى خدا و وى نیکوکار باشد، پس او راستْ مزد او نزد پروردگار خویش و نیست ترس برایشان و نه ایشان اندوهگین شوند. ﴿112

﴿ وَقَالَتِ ٱلۡیَهُودُ لَیۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَیۡسَتِ ٱلۡیَهُودُ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَهُمۡ یَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۗ کَذَٰلِکَ قَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡۚ فَٱللَّهُ یَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ ١١٣ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ أَن یُذۡکَرَ فِیهَا ٱسۡمُهُۥ وَسَعَىٰ فِی خَرَابِهَآۚ أُوْلَٰٓئِکَ مَا کَانَ لَهُمۡ أَن یَدۡخُلُوهَآ إِلَّا خَآئِفِینَۚ لَهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا خِزۡیٞ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٞ ١١٤ وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَیۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ ١١٥ وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ بَل لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ کُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ ١١٦ بَدِیعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ ١١٧ وَقَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ لَوۡلَا یُکَلِّمُنَا ٱللَّهُ أَوۡ تَأۡتِینَآ َایَةٞۗ کَذَٰلِکَ قَالَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِم مِّثۡلَ قَوۡلِهِمۡۘ َشَٰبَهَتۡ قُلُوبُهُمۡۗ قَدۡ بَیَّنَّا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یُوقِنُونَ ١١٨ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ بَشِیرٗا وَنَذِیرٗاۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُ عَنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَحِیمِ ١١٩

و گفتند [47]یهود: نیستند ترسایان بر هیچ چیز و گفتند ترسایان: نیستند یهود بر هیچ چیز، و ایشان همه مى‏خوانند کتاب را. همچنین گفتند آنان‌که نمی‌دانند [48]قول ایشان. پس خدا حکم کند میان ایشان روز قیامت در آنچه اختلاف مى‏کنند در آن. ﴿113و کیست ستمکارتر از آن که منع کرد مسجدهاى خدا را از آن که یاد کرده شود نام خدا در آن، و کوشش کرد در ویرانى آنها. این گروه نمى‏سزد ایشان را که در آیند به مسجدها مگر هراسان؛ ایشان راست در دنیا، خوارى و ایشان راست در آخرت، عذاب بزرگ [49]. ﴿114و خدا راست، مشرق و مغرب؛ هر سو که روآرید، همان سو روى خدا، هرآیینه خدا فراخْ نعمتِ دانا است [50]. ﴿115و گفتند: بگرفت خدا فرزند را، پاکى او را است، بلکه او راست آنچه در آسمان‏ها و زمین است، هر کسى براى وى فرمانبر دارند [51]. ﴿116آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین است و چون می‌کند کارى، پس جز این نیست که مى‏گوید او را: بشو، پس مى‏شود. ﴿117و گفتند: آنان‌که هیچ نمى‏دانند (یعنى مشرکان) چرا با ما سخن نمی‌گوید خدا؟ یا نمى‏آید به ما نشانه‌ای؟ همچنین گفتند کسانی که پیش از ایشان بودند، مانند قول ایشان به یکدیگر مشابهت دارند دل‌هاى ایشان، هرآیینه بیان کردیم نشانه‌ها را براى گروهى که یقین می‌کنند. ﴿118هرآیینه ما فرستادیم تو را به راستى، مژده دهنده و بیم کننده، و پرسیده نخواهد شد تو را از اهل دوزخ. ﴿119

﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنکَ ٱلۡیَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِی جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ ١٢٠ ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ یُؤۡمِنُونَ بِهِۦۗ وَمَن یَکۡفُرۡ بِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ١٢١ یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَنِّی فَضَّلۡتُکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٢٢ وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا تَنفَعُهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ ١٢٣ ۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ رَبُّهُۥ بِکَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِیۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهۡدِی ٱلظَّٰلِمِینَ ١٢٤ وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَیۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡعَٰکِفِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ ١٢٥ وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُم بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ قَالَ وَمَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُۥ قَلِیلٗا ثُمَّ أَضۡطَرُّهُۥٓ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ ١٢٦

و هرگز خوشنود نشوند از تو یهودان و نه ترسایان، تا آن ‌که پیروى کنى کیش ایشان را. بگو: هرآیینه هدایت خدا، همان است هدایت. اگر پیروى کردى آرزوهاى باطلۀ ایشان را پس آنچه آمده است به تو از دانش، نباشد تو را براى خلاص از عذاب خدا هیچ دوستى و نه یارى دهنده‌ای. ﴿120آنان‌که دادیم ایشان را کتاب (یعنى تورات) آنان‌که می‌خوانند آن را حقِّ خواندن آن، ایشان باور مى‏دارند هدایت خدا را. و هر که منکر وى باشد، پس ایشانند زیانکاران [52]. ﴿121اى بنى اسراییل! یاد کنید آن نعمت مرا که انعام کرده‏ام بر شما و آن‌که فضل دادم شما را بر همۀ عالم‌ها. ﴿122و حذر کنید از آن روز که کفایت نکند کسى از کسى چیزى را و پذیرفته نشود از کسى بدل و سود ندهد او را شفاعت و نه ایشان یارى داده شوند [53]. ﴿123و یاد کن، چون بیازمود ابراهیم را پروردگار او بسخنى چند، پس ابراهیم به انجام رسانید آنها را گفت خدا: هرآیینه من مى‏گردانم تو را پیشواى مردمان. گفت ابراهیم: و از اولاد من نیز پیشوایان پیدا کن. فرمود: نرسد وحى من به ظالمان. ﴿124و آنگاه که ساختیم کعبه را مرجع مردمان و محل امن، و بگیرید نمازگاه از جاى قدم ابراهیم. و وحى فرستادیم به سوى ابراهیم و اسمعیل که پاک سازید خانۀ مرا براى طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع سجده کنندگان. ﴿125و آنگاه که گفت ابراهیم: اى پروردگار من! بساز این مکان را شهر با امن و روزى ده ساکنان آن را از میوه‏ها وروزی ده آن را که ایمان آورد از ایشان به خدا و روز بازپسین. فرمود خدا: و کسی که کافر شود، بهره‏مند گردانمش اندکى؛ پس به بیچارگى برانم او را به سوى عذاب آتش و آن بدجایى است. ﴿126

﴿ وَإِذۡ یَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَیۡتِ وَإِسۡمَٰعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ ١٢٧ رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَیۡنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ ١٢٨ رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُزَکِّیهِمۡۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ١٢٩ وَمَن یَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَیۡنَٰهُ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ ١٣٠ إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٣١ وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ بَنِیهِ وَیَعۡقُوبُ یَٰبَنِیَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَکُمُ ٱلدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٣٢ أَمۡ کُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ یَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِیۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَکَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِکَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٣ تِلۡکَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٣٤

و آنگاه که بلند مى‏کردند ابراهیم و اسمعیل بنیادهاى خانه را گفتند: اى پروردگار ما! قبول کن از ما، هرآیینه تویى شنوا[ی] دانا. ﴿127اى پروردگار ما! و بکن ما را فرمانبردار خودت و از اولاد ما بکن گروهى منقاد خودت و بنما ما را طریق عبادت‌هاى ما و به مهربانى بازآ بر ما، هرآیینه تویى باز آیندۀ مهربان. ﴿128اى پروردگار ما! بفرست در میان ایشان پیغامبرى از ایشان، بخواند بر ایشان آیت‌هاى تو و بیاموزد ایشان را کتاب و علم و پاک کند ایشان را؛ هرآیینه تویى توانا[ی] دانا. ﴿129و کیست که روبگرداند از کیش ابراهیم مگر آن‌که در احمقی افگند نفس خود را و هرآیینه برگزیدیم او را در این سراى و هرآیینه او در سراى دیگر از شایستگان است. ﴿130آنگاه که گفت او را پروردگار او که: منقاد شو، گفت: منقاد شدم مر پروردگار عالم‌ها را. ﴿131و وصیت کرد به این کلمه ابراهیم، پسران خود را و یعقوب نیز فرزندانش را: اى فرزندان من! هرآیینه خدا برگزیده است براى شما این دین را، پس از این جهان نمیرید، مگر مسلمان شده. ﴿132آیا حاضر بودید آنگاه که پیش آمد یعقوب را موت، آنگاه که گفت فرزندان خود را: چه چیز را عبادت خواهید کرد بعد از من؟ گفتند: عبادت کنیم معبود تو را و معبود پدران تو را که ابراهیم و اسمعیل و اسحاقند، عبادت کنیم آن معبود یگانه را و ما او را منقادیم. ﴿133این گروهی است که درگذشت، وى راست آنچه کردند و شما راست آنچه کردید و شما پرسیده نخواهید شد از آنچه آن گروه مى‏کردند. ﴿134

﴿وَقَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ تَهۡتَدُواْۗ قُلۡ بَلۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ حَنِیفٗاۖ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ ١٣٥ قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَآ أُوتِیَ ٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٦ فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِی شِقَاقٖۖ فَسَیَکۡفِیکَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ ١٣٧ صِبۡغَةَ ٱللَّهِ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗۖ وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَ ١٣٨ قُلۡ أَتُحَآجُّونَنَا فِی ٱللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّکُمۡ وَلَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَکُمۡ أَعۡمَٰلُکُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُخۡلِصُونَ ١٣٩ أَمۡ تَقُولُونَ إِنَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطَ کَانُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ١٤٠ تِلۡکَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ٤١

و گفتند: شوید جهود یا ترسا تا راه بیابید، بگو: بلکه به ملّت ابراهیم هستیم که حنیف بود و نبود از اهل شرک. ﴿135بگویید: ایمان آوردیم به خدا و به آنچه فرود آورده شد به سوى ما و به آنچه فرود آورده شد به سوى ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و ذرّیتِ یعقوب و به آنچه داده شد موسى و عیسى را و آنچه داده شدند پیغامبران از پروردگار خویش، تفریق نمى‏کنیم در میان هیچ‌کس از ایشان و ما برای حق، عزّوجل، منقادیم. ﴿136پس اگر باور دارند آنچه باور داشتید شما، پس راه یافتند و اگر برگشتند، پس جز این نیست که ایشان در مخالفتند. پس زود باشد که کفایت کند خدا به انتقام تو ایشان را و اوست شنوا[ی] دانا. ﴿137قبول کردیم رنگ خدا را [54]و کیست بهتر از خدا به اعتبار رنگ و ما او را پرستندگانیم. ﴿138بگو: آیا مکابره مى‏کنید با ما در باب خدا و او پروردگار ما و شما است؟ و ما راست، کردارهاى ما و شما راست، کردارهاى شما و ما او را به اخلاص پرستندگانیم. ﴿139آیا مى‏گویید که: هرآیینه ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و نبیرگان او یهود بودند یا ترسا بودند؟ بگو: شما داناترید یا خدا! و کیست ستمکارتر از آن که بپوشد آن گواهى را که اوست از جانب خدا، و نیست خدا بى‌خبر از آنچه مى‏کنید. ﴿140این گروهى است که درگذشت، وی راست آنچه کردند و شما راست آنچه شما کردید و پرسیده نخواهید شد از آنچه ایشان مى‏کردند. ﴿141

﴿۞سَیَقُولُ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَ ٱلنَّاسِ مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِی کَانُواْ عَلَیۡهَاۚ قُل لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ١٤٢ وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَیَکُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَیۡکُمۡ شَهِیدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِی کُنتَ عَلَیۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن یَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِۚ وَإِن کَانَتۡ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَٰنَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ ١٤٣ قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِکَ فِی ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥۗ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ لَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا یَعۡمَلُونَ ١٤٤ وَلَئِنۡ أَتَیۡتَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ بِکُلِّ ءَایَةٖ مَّا تَبِعُواْ قِبۡلَتَکَۚ وَمَآ أَنتَ بِتَابِعٖ قِبۡلَتَهُمۡۚ وَمَا بَعۡضُهُم بِتَابِعٖ قِبۡلَةَ بَعۡضٖۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ إِنَّکَ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ١٤٥

[55]خواهند گفت بی‌خردان از مردم: چه چیز برگردانید ایشان را از آن قبله که ایشان که بودند بر آن(یعنى بیت المقدس). بگو خدا راست، مشرق و مغرب؛ راه مى‏نماید هر که خواهد به سوى راه راست. ﴿142و همچنین ساختیم شما را گروهى مختار تا گواه باشید بر مردمان و تا باشد رسول گواه بر شما، و مقرر نکردیم آن قبله راکه بودى بر آن (یعنى بیت المقدس را) مگر براى آن‌که بدانیم کسى را که پیروى پیغامبر کند، جدا از آن کس که باز گردد بر هر دو پاشنه، و هرآیینه هست این خصلت، دشوار مگر بر آنان‌که ایشان را راه نموده است خدا، و خدا ضایع نمى‏سازد گرویدن شما را، هرآیینه خدا به مردمان بخشایندۀ مهربان است. ﴿143به تحقیق مى‏بینیم گشتن روى تو در جانب آسمان [56]، پس البته متوجّه گردانیم تو را به آن قبله که خوشنود می شوى به آن؛ پس متوجّه گردان روى خود را به طرف مسجد حرام و هرجاکه باشید متوجّه گردانید روى‏هاى خویش را به طرف آن، و هرآیینه اهل کتاب می‌دانند که این راست‏ از پروردگار ایشان و نیست خدا بى‌خبر از آنچه مى‏کنند. ﴿144و هرآیینه اگر بیارى پیش اهل کتاب هر نشانه‌ای، هرگز پیروى نکنند قبلۀ تو را و نیستى تو پیروى کننده؛ قبلۀ ایشان را؛ و نیستند بعضی ایشان، پیروى کننده قبلۀ بعض دیگر را و اگر تو پیروى کنى خواهش‌هاى نفسانى ایشان را بعدِ آنچه آمده است به تو از دانش، هرآیینه تو باشى آن گاه از ستمکاران. ﴿145

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَعۡرِفُونَهُۥ کَمَا یَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ وَإِنَّ فَرِیقٗا مِّنۡهُمۡ لَیَکۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ ١٤٦ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَ ١٤٧ وَلِکُلّٖ وِجۡهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَاۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ أَیۡنَ مَا تَکُونُواْ یَأۡتِ بِکُمُ ٱللَّهُ جَمِیعًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ ١٤٨ وَمِنۡ حَیۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ١٤٩ وَمِنۡ حَیۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیۡکُمۡ حُجَّةٌ إِلَّا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِی وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِی عَلَیۡکُمۡ وَلَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٥٠ کَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِیکُمۡ رَسُولٗا مِّنکُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِنَا وَیُزَکِّیکُمۡ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ ١٥١ فَٱذۡکُرُونِیٓ أَذۡکُرۡکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِی وَلَا تَکۡفُرُونِ ١٥٢ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ ١٥٣

کسانى که داده‏ایم ایشان را کتاب، می‌شناسند وی را چنانکه می‌شناسند [57]فرزندان خویش را و هرآیینه گروهى از ایشان، مى‏پوشند حق را دانسته [58]. ﴿146این درست است از پروردگار تو، پس مباش از شک آرندگان. ﴿147و هر کسى را جانبى هست که آن متوجّۀ آن است، پس شتاب کنید به سوى نیکى‏ها، هرجاکه باشید بیارد شما را خدا جمع ساخته، هرآیینه خدا بر همه چیز تواناست. ﴿148و هرجا که رَوى پس متوجّه کن رُوى خود را جانب مسجد الحرام و هرآیینه وی راست است از پروردگار تو و نیست خدا بى‌خبر از آنچه مى‏کنید. ﴿149و هرجاکه رَوى پس متوجّه کن روىِ خود را جانب مسجد الحرام و هرجاکه باشید، پس متوجّه کنید روهاى خویش را جانب وى، تا نباشد مردمان را الزام بر شما، مگر آنان‌که ستم کرده‏اند از این جماعت، پس مترسید از ایشان و بترسید از من و تا تمام کنم نعمت خود را بر شما و تا بُوَد که راه یابید. ﴿150چنانکه فرستادیم پیغامبرى در میان شما از قوم شما، می‌خواند بر شما آیت‌هاى ما و پاک می‌سازد شما را و مى‏آموزد شما را کتاب و علم و مى‏آموزد شما را آنچه نمى‏دانستید. ﴿151پس یاد کنید مرا یاد کنم شما را و سپاس گویید مرا و ناسپاسى من مکنید. ﴿152اى مسلمانان! مدد جویید در تحصیل ثواب آخرت به صبر و نَماز و هرآیینه خدا با صابران است. ﴿153

﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَن یُقۡتَلُ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتُۢۚ بَلۡ أَحۡیَآءٞ وَلَٰکِن لَّا تَشۡعُرُونَ ١٥٤ وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ لصَّٰبِرِینَ ١٥٥ ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ ١٥٧ ۞إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَیۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ وَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ ١٥٨ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَیَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِی ٱلۡکِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِکَ یَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَیَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ ١٥٩ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَیَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَتُوبُ عَلَیۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ ١٦٠ إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمۡ کُفَّارٌ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ لَعۡنَةُ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَ ١٦١ خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَ ١٦٢ وَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ ١٦٣

و مگویید کسى را کشته شود در راهِ خدا که ایشان مردگانند، بلکه ایشان زنده‏اند و لیکن شما آگاه نمى‏شوید. ﴿154و هرآیینه بیازماییم شما را به چیزى از ترس و گرسنگى و نقصان مال‌ها و جان‌ها و میوه‌ها و بشارت ده صابران را. ﴿155آنان‌که چون برسد بدیشان سختى، گویند: هرآیینه ما از آنِ خداییم و هرآیینه ما به سوى وى باز خواهیم گردید. ﴿156این گروه، بر ایشان است درودها از پروردگار ایشان و بخشایش، و ایشانند راه‌یافتگان. ﴿157هرآیینه صفا و مروه از نشانه‌هاى خدا است؛ پس هر که حجِّ خانه کند یا عمره بجا آورد، پس بزه نیست بروى در آن‌که طواف کند در میان این هر دو [59]و هر که نیکى بجا آرد، پس خدا قبول کننده داناست. ﴿158هرآیینه آنان‌که مى‏پوشند آنچه فرود آورده‏ایم از سخنان روشن و هدایت، بعد از آن که بیان کردیم آن را براى مردمان در کتاب، آن گروه لعنت مى‏کند ایشان را خدا و لعنت مى‏کنند ایشان را لعنت کنندگان. ﴿159مگر کسانی که توبه کردند و نیکوکارى پیش گرفتند و بیان کردند؛ پس این گروه، به مهربانى باز مى‏گردم برایشان و منم باز گردندۀ مهربان. ﴿160هرآیینه آنان‌که کافر شدند و کافر مردند، آن گروه، برایشان است لعنت خدا و فرشتگان و مردمان، همه یکجا. ﴿161همیشه باشند در آن لعنت، سبک کرده نشود از ایشان عذاب و نه ایشان مهلت داده شوند. ﴿162و معبود شما خداى یگانه است، نیست هیچ معبود بجز وى، بخشایندۀ مهربان است. ﴿163

﴿ إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡکِ ٱلَّتِی تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ بِمَا یَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِیفِ ٱلرِّیَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَیۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ ١٦٤ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا یُحِبُّونَهُمۡ کَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ وَلَوۡ یَرَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ إِذۡ یَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعَذَابِ ١٦٥ إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِینَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ ١٦٦ وَقَالَ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُواْ لَوۡ أَنَّ لَنَا کَرَّةٗ فَنَتَبَرَّأَ مِنۡهُمۡ کَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّاۗ کَذَٰلِکَ یُرِیهِمُ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡ حَسَرَٰتٍ عَلَیۡهِمۡۖ وَمَا هُم بِخَٰرِجِینَ مِنَ ٱلنَّارِ ١٦٧ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ کُلُواْ مِمَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ حَلَٰلٗا طَیِّبٗا وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٌ ١٦٨ إِنَّمَا یَأۡمُرُکُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ١٦٩

هرآیینه در آفرینش آسمان‌ها و زمین و آمد و شدِ شب و روز و آن کشتى که می‌رود در دریا به آنچه سود می‌دهد مردم را (یعنى به تجارت) و در آن‌که فرود آورد خدا از آسمان آب، پس زنده ساخت به سبب آن زمین را پس از مردن آن و پراکنده ساخت در زمین، هر نوع جنبنده، و در گردانیدن بادها و در ابر رام کرده شدۀ میان آسمان و زمین، هرآیینه نشانه‌هاست آن گروه راکه در مى‏یابند. ﴿164و از مردمان کسى هست که مى‏گیرد بجز خدا همتایان را، دوست می‌دارند ایشان را مانند دوستى خدا، و کسانی که ایمان آوردند، قوى‏ترند در دوستىِ خدا و عجب کند بیننده اگر ببیند کسانى را که ستم کردند در آن حالت که معاینه کنند عذاب را به سبب آن‌که توانایى خدا راست تمام آن و به سبب آن‌ که خدا سختْ عقوبت است. ﴿165در آن حالت که بیزار شوند پیشوایان کفر از تابعان و بینند عذاب را و بریده شود به نسبت ایشان همۀ اسباب (یعنى وسیله‌ها). ﴿166و گویند پیروى کنندگان: کاش ما را بازگشتى باشد تا بیزارى کنیم از آن پیشوایان، چنانکه بیزار شدند ایشان از ما. همچنین بنماید خدا در نظر ایشان کردارهاى ایشان را پشیمانی‌ها بر ایشان و نیستند ایشان بیرون آیندگان از دوزخ. ﴿167اى مردمان! بخورید حلال و پاکیزه را از آنچه در زمین است و پیروى مکنید گام‌هاى شیطان را، هرآیینه او شما را دشمن آشکار است [60]. ﴿168جز این نیست که مى‏فرماید شما را به بدکارى و بى‏حیایى و به آن که افترا کنید بر خدا آنچه نمى‏شناسید. ﴿169

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَیۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ کَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ شَیۡ‍ٔٗا وَلَایَهۡتَدُونَ ١٧٠ وَمَثَلُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ ٱلَّذِی یَنۡعِقُ بِمَا لَا یَسۡمَعُ إِلَّا دُعَآءٗ وَنِدَآءٗۚ صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ ١٧١ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِلَّهِ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ ١٧٢ إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةَ وَٱلدَّمَ وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِیرِ وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَیۡرِ ٱللَّهِۖ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَیۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ ١٧٣ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَیَشۡتَرُونَ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلًا أُوْلَٰٓئِکَ مَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ إِلَّا ٱلنَّارَ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ ١٧٤ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡعَذَابَ بِٱلۡمَغۡفِرَةِۚ فَمَآ أَصۡبَرَهُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ ١٧٥ ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ نَزَّلَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّۗ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ ٱخۡتَلَفُواْ فِی ٱلۡکِتَٰبِ لَفِی شِقَاقِۢ بَعِیدٖ ١٧٦

و چون گفته شود ایشان را: پیروى کنید آن را که فرود آورده است خدا، گویند: بلکه پیروى مى‏کنیم چیزی را که یافته‏ایم بر وى پدران خویش را. آیا تقلید مى‏کنند اگرچه پدران ایشان نمى فهمیدند چیزی را و راه نمى‏یافتند؟. ﴿170و داستان پند دادن کافران، مانند حال کسى هست که بانگ مى‏زند آن چیز را که نمى‏شنود مگر فى الجمله خواندن و آواز بلند کردن. کافران کرانند، گنگانند، کورانند، پس ایشان هیچ نمى‏فهمند. ﴿171اى مسلمانان! بخورید از پاکیزه‏ها آنچه روزى دادیم شما را و سپاس گویید خدا را، اگر او را مى‏پرستید. ﴿172جز این نیست که حرام کرده است بر شما مردار را و خون را و گوشت خوک را و آنچه آواز بلند کرده شود در ذبح آن به غیرِ خدا. پس هر که بی‌چاره شود نه تعدى کننده و نه از حدّ در گذرنده، پس گناه نیست بر وى [61]. هرآیینه خدا آمرزندۀ مهربان است [62]. ﴿173هرآیینه کسانی که مى‏پوشند آنچه فرود آورده است خدا از کتاب و مى‏ستانند عوض آن بهایى اندک، آن جماعت نمی‌خورند در شکم‌هاى خود مگر آتش را و سخن نگوید با ایشان خدا روز قیامت و نه پاک کند ایشان را و ایشان راستْ عذاب درد دهنده. ﴿174ایشانند آنان‌که خرید کردند گمراهى را عوض هدایت و عذاب را عوض آمرزش، پس چه شکیبایند ایشان بر دوزخ!. ﴿175این همۀ به سبب آن است که خدا فرود آورد کتاب را به راستى، و هرآیینه آنان‌که اختلاف کردند در کتاب، هرآیینه در مخالفت، دورند از صواب. ﴿176

﴿۞لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلۡکِتَٰبِ وَٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِ وَٱلسَّآئِلِینَ وَفِی ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّکَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِینَ فِی ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِینَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ ١٧٧ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ ١٧٨ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ١٧٩ کُتِبَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَکَ خَیۡرًا ٱلۡوَصِیَّةُ لِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ ١٨٠ فَمَنۢ بَدَّلَهُۥ بَعۡدَ مَا سَمِعَهُۥ فَإِنَّمَآ إِثۡمُهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ ١٨١

نیست نیکوکارى آن‌که متوجّه کنید روهاى خود را به طرف مشرق و مغرب [63]و لیکن صاحب نیکوکارى آن است [64]که باور دارد خدا را و روز قیامت را و فرشتگان را و کتاب و پیغامبران را و بدهد مال را با وجود دوست داشتن آن مال، خداوندان خویشى را و یتیمان را و فقیران را و مسافران را و سؤال کنندگان را و خرج کند در باب برده‌ها [65]و برپا دارد نماز را و بدهد زکات را، و وفا کنندگان بر عهد خویش چون عهد کنند و صبر کنندگان را در تنگ‌دستى و سختى و به وقت کارزار، ایشانند راستگو و ایشانند پرهیزگاران. ﴿177اى مسلمانان! لازم کرده شد بر شما قصاص در کشتگان [66]، آزاد در مقابلۀ آزاد است [67]و بنده در مقابلۀ بنده و زن در مقابلۀ زن پس کسی که در گذشته شد او را چیزى از خون برادرش [68]، پس حکم آن پیروى کردن ا‏ست به نیکویى [69]و رسانیدن خون بهاست به وى به خوش خویى [70]. این حکم سبک کردن‏ است از سوی پروردگار شما و مهربانى‏ است، پس هر که از حد گذرد بعد از این، وی راستْ عذاب درد دهنده. ﴿178و شما را به سبب قصاص، زندگانى‏ است اى خداوندان خرد، تا باشد که پرهیزگارى کنید [71]. ﴿179لازم کرده شد بر شما وقتى که پیش آید کسى را از شما موت، اگر مال بگذارد، وصیت کردن براى پدر و مادر و نزدیکان به نیکویى؛ لازم شد این کار بر متّقیان. ﴿180پس هر که بدل کند وصیت را بعد از آن که شنیدش، پس جز این نیست که گناهِ تبدیل بر آن کسان است که بَدَل مى‏کنند آن وصیت را، هرآیینه خدا شنوای داناست. ﴿181

﴿فَمَنۡ خَافَ مِن مُّوصٖ جَنَفًا أَوۡ إِثۡمٗا فَأَصۡلَحَ بَیۡنَهُمۡ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ١٨٢ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ١٨٣ أَیَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۚ وَعَلَى ٱلَّذِینَ یُطِیقُونَهُۥ فِدۡیَةٞ طَعَامُ مِسۡکِینٖۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا فَهُوَ خَیۡرٞ لَّهُۥۚ وَأَن تَصُومُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١٨٤ شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡیَصُمۡهُۖ وَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۗ یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُکۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰکُمۡ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ ١٨٥ وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ ١٨٦

پس هر که دریابد از وصیت کننده، ظلمى یا گناهى، پس صلاح آرد در میان ایشان، پس هیچ گناه نیست بر وى، هرآیینه خدا آمرزندۀ مهربان ا‏ست [72]. ﴿182اى کسانی که ایمان آوردند، لازم کرده شد بر شما روزه داشتن، چنانکه لازم کرده شد بر کسانی که پیش از شما بودند؛ تا باشد که پرهیزگارى کنید. ﴿183[روزه داشتنِ] چند روز شمرده شده پس هر که باشد از شما بیمار یا مسافر، پس لازم‏ است شمار آن از روزهاى دیگر و لازم‏ است بر آنان که مى‏توانند روزه داشتن [و روزه نمى‏دارند] فدیه‌ای [73]که عبارت از خوراک یک درویش است. پس هر که بجا آرد نیکى این بهتر است او را و آن ‌که روزه دارید بهتر است شما را اگر مى‏دانید [74]. ﴿184ماه رمضان آن است که فرود آورده شد در وى قرآن؛ راهنمایی براى مردمان و سخنان روشن از هدایت و از جدا کردن حق و باطل. پس هر که دریابد از شما آن ماه را، پس البته روزه‌دارد آن را و هر که بیمار باشد یا مسافر، پس بر وى لازم‏ است شمار آنچه فوت شد از روزهاى دیگر. می‌خواهد خدا به شما آسانى و نمى‌خواهد به شما دشوارى و مى‏خواهد که تمام کنید شمار را و به بزرگى یاد کنید خدا را به شکر آن‌ که راه نمود شما را و تا باشد که شما شاکر شوید. ﴿185و چون استفسار کنند تو را بندگان من از حال من، پس هرآیینه من نزدیکم، قبول مى‏کنم دعاى دعا کننده، وقتى که دعا کند مرا. پس باید که فرمانبردارى کنند براى من و باید که بگروند به من تا باشد که راه یابند. ﴿186

﴿أُحِلَّ لَکُمۡ لَیۡلَةَ ٱلصِّیَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِکُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٞ لَّکُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّۗ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ کُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡ وَعَفَا عَنکُمۡۖ فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَکُمُ ٱلۡخَیۡطُ ٱلۡأَبۡیَضُ مِنَ ٱلۡخَیۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّیَامَ إِلَى ٱلَّیۡلِۚ وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰکِفُونَ فِی ٱلۡمَسَٰجِدِۗ تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ ١٨٧ وَلَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَکُم بَیۡنَکُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُکَّامِ لِتَأۡکُلُواْ فَرِیقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١٨٨ ۞یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ قُلۡ هِیَ مَوَٰقِیتُ لِلنَّاسِ وَٱلۡحَجِّۗ وَلَیۡسَ ٱلۡبِرُّ بِأَن تَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِنۡ أَبۡوَٰبِهَاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٨٩ وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِینَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ ١٩٠

حلال کرده شد براى شما در شبِ روزه، مخالطت کردن با زنان خود، ایشان بمنزلۀ پوششند شما را و شما به جاى پوششید ایشان را، دانست خدا که شما خیانت مى‏کردید در حقّ خویشتن، پس به مهربانى بازگشت بر شما و درگذشت از شما. پس الحال مخالطت کنید با زنان خود و طلب کنید آنچه مقدّر کرده است خدا براى شما (یعنى اولاد) و بخورید و بنوشید تا آن‌که روشن شود براى شما رشتۀ سفید از رشتۀ سیاه؛ مراد از رشتۀ سفید فجر است، پس از آن تمام کنید روزه را تا شب و مساس مکنید زنان را در حالی که معتکف باشید در مسجدها. اینها منهیات خدا است، پس نزدیک مشوید به آنها. همچنین بیان مى‏کند خدا آیت‌هاى خود را براى مردمان تا پرهیزگارى کنند. ﴿187و مخورید اموال خویش را به ناحق و مرسانید اموال خود را به حاکمان (یعنى به رشوت) تا بخورید پاره‌ای از اموال مردمان به ستم، دانسته. ﴿188مى‏پرسند تو را [75]از ماه‌هایی (یعنى از شهر حج)، بگو اینها میعادند براى مردمان و براى حج [76]و نیست نیکوکارى آن ‌که درآیید در خانه‌ها را، [در حالت احرام] از پَسِ پشتِ آنها و لیکن صاحب نیکوکارى آن است که پرهیزگارى کند، و درآیید در خانه‌ها از راه دروازه‏ها و حذر کنید از خدا تا باشد که رستگار شوید. ﴿189و جنگ کنید در راه خدا با آنان که جنگ مى‏کنند با شما و از حد مگذرید، هرآیینه خدا دوست نمی‌دارد از حد گذرندگان را. ﴿190

﴿ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَیۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡ وَأَخۡرِجُوهُم مِّنۡ حَیۡثُ أَخۡرَجُوکُمۡۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۚ وَلَا تُقَٰتِلُوهُمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ حَتَّىٰ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِیهِۖ فَإِن قَٰتَلُوکُمۡ فَٱقۡتُلُوهُمۡۗ کَذَٰلِکَ جَزَآءُ ٱلۡکَٰفِرِینَ ١٩١ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ١٩٢ وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتۡنَةٞ وَیَکُونَ ٱلدِّینُ لِلَّهِۖ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ ٩٣ ٱلشَّهۡرُ ٱلۡحَرَامُ بِٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ وَٱلۡحُرُمَٰتُ قِصَاصٞۚ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَیۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِینَ ١٩٤ وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٩٥ وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۖ وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَکُمۡ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡیُ مَحِلَّهُۥۚ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ بِهِۦٓ أَذٗى مِّن رَّأۡسِهِۦ فَفِدۡیَةٞ مِّن صِیَامٍ أَوۡ صَدَقَةٍ أَوۡ نُسُکٖۚ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۚ فَمَن لَّمۡ یَجِدۡ فَصِیَامُ ثَلَٰثَةِ أَیَّامٖ فِی ٱلۡحَجِّ وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡۗ تِلۡکَ عَشَرَةٞ کَامِلَةٞۗ ذَٰلِکَ لِمَن لَّمۡ یَکُنۡ أَهۡلُهُۥ حَاضِرِی ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ ١٩٦

و بکشید مشرکان را، هرجاکه بیابید ایشان را و بیرون کنید ایشان را از آنجا که بیرون کردند شما را (یعنى از مکه) و غلبۀ شرک سخت‏تر است از قتل [77]و کارزار مکنید با ایشان نزدیک مسجد حرام تا آن‌که کارزار کنند با شما در آنجا، پس اگر بجنگند با شما، پس بکشید ایشان‏ را همچنین است سزاى کافران. ﴿191پس اگر بازماندند، پس هرآیینه خدا آمرزندۀ مهربان ا‏ست. ﴿192و بجنگید با ایشان تا آن که نابود شود شرک و شود دین محض، براى خدا. پس اگر بازماندند [78]، پس نیست دست‌درازى مگر بر ستمکاران. ﴿193ماه حرام، عوض ماه حرام است و بزرگی‌ها با یکدیگر عوض مى‏شود؛ پس هر که تعدّى کند بر شما، پس دست‌درازى کنید بر وى مانند دست‌درازىِ وى بر شما و حذر کنید از خدا و بدانید که خدا با پرهیزگاران است [79]. ﴿194و خرج کنید در راه خدا و مَیفکنید خویشتن را به سوى هلاک و نیکوکارى کنید، هرآیینه خدا دوست مى‏دارد نیکوکاران را. ﴿195و تمام کنید حج و عمره را براى خدا؛ پس اگر بازداشته شوید، لازم است آنچه سهل باشد از قربانى و متراشید سرهاى خود را تا آن که برسد قربانى به جایش [80]، پس هر که باشد از شما بیمار یا او را رنجى باشد در سر او [81]، پس لازم است عوض آن روزه یا صدقه یا قربانى؛ پس چون ایمن شد، پس هر که بهره‏ور شد به سبب اداى عمره تا وقت حج، پس لازم است آنچه سهل باشد از قربانى؛ پس لازم است روزه داشتنِ سه روز در وقت حج و هفت روز وقتى که بازگردید از سفر، این یک دهۀ تمام است؛ این حکم، آن راست که نباشد قبیلۀ وى، باشندۀ مسجد حرام و حذر کنید از خدا و بدانید که خدا سختْ عقوبت است [82]. ﴿196

﴿ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞۚ فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ ٱلۡحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی ٱلۡحَجِّۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُونِ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩٧ لَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّکُمۡۚ فَإِذَآ أَفَضۡتُم مِّنۡ عَرَفَٰتٖ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ عِندَ ٱلۡمَشۡعَرِ ٱلۡحَرَامِۖ وَٱذۡکُرُوهُ کَمَا هَدَىٰکُمۡ وَإِن کُنتُم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلضَّآلِّینَ ١٩٨ ثُمَّ أَفِیضُواْ مِنۡ حَیۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ١٩٩ فَإِذَا قَضَیۡتُم مَّنَٰسِکَکُمۡ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَذِکۡرِکُمۡ ءَابَآءَکُمۡ أَوۡ أَشَدَّ ذِکۡرٗاۗ فَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا وَمَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖ ٢٠٠ وَمِنۡهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ٢٠١ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ نَصِیبٞ مِّمَّا کَسَبُواْۚ وَٱللَّهُ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ ٢٠٢

حج، موقّت است به ماه‌ دانسته شده [83]، پس هر که لازم کرد بر خود در این ماه‌ها حج را (یعنى احرام بست)، پس مخالطت زنان جایز نیست و نه بدکارى و نه باهم مناقشه کردن در حج. و هرچه مى‏کنید از نیکى، می‌داند آن را خدا، و توشه همراه گیرید؛ هرآیینه بهترین فواید توشه، پرهیزگارى است (یعنی از سؤال و دزدی) و از من بترسید اى خداوندان خرد. ﴿197نیست شما را گناهى در آن‌که طلب کنید در موسم حج، روزى از پروردگار خویش. پس آنگاه که بازگردید از عرفات، پس یاد کنید خدا را نزد مشعر حرام و یاد کنید خدا را به شکر آن‌ که راه نموده است شما را، و هرآیینه بودید پیش از این، از گمراهان. ﴿198پس بازگردید از آنجا که باز مى‏گردند عامه مردمان [84]و آمرزش طلب کنید از خدا، هرآیینه خدا آمرزندۀ مهربان است. ﴿199پس چون ادا کردید ارکان حج خویش را، پس یاد کنید خداى را (یعنى در منى) مانند یاد کردن شما پدران خویش را، بلکه زیاده‏تر یاد کردن. پس از مردمان کسى هست که می‌گوید: اى پروردگار ما! بده ما را در دنیا و نیست او را در آخرت، هیچ نصیب. ﴿200و از مردمان کسى هست که مى‏گوید: اى پروردگار ما! بده ما را در دنیا نعمت و در آخرت نعمت و محفوظ دار ما را از عذاب دوزخ. ﴿201این گروه، ایشان راست بهره‌ای از ثواب آنچه به عمل آوردند (یعنى از ثواب آخرت) و خدا زودکننده حساب است. ﴿202

﴿ ۞وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ فِیٓ أَیَّامٖ مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَوۡمَیۡنِ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۖ لِمَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُمۡ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ ٢٠٣ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُعۡجِبُکَ قَوۡلُهُۥ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَیُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِی قَلۡبِهِۦ وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ ٢٠٤ وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُفۡسِدَ فِیهَا وَیُهۡلِکَ ٱلۡحَرۡثَ وَٱلنَّسۡلَۚ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَسَادَ ٢٠٥ وَإِذَا قِیلَ لَهُ ٱتَّقِ ٱللَّهَ أَخَذَتۡهُ ٱلۡعِزَّةُ بِٱلۡإِثۡمِۚ فَحَسۡبُهُۥ جَهَنَّمُۖ وَلَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ ٢٠٦ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشۡرِی نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ ٢٠٧ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِی ٱلسِّلۡمِ کَآفَّةٗ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ ٢٠٨ فَإِن زَلَلۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡکُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ٢٠٩ هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّآ أَن یَأۡتِیَهُمُ ٱللَّهُ فِی ظُلَلٖ مِّنَ ٱلۡغَمَامِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ ٢١٠

و یاد کنید خدا را در چند روز شمرده شده (یعنى ایام منى)، پس کسی که به شتاب کوچ کند در دو روز (یعنى از مِنى) پس گناه نیست بر وى و آن‌که دیر ماند، پس گناه نیست بر وى، مر آن را که پرهیزگارى کند و بترسید از خدا و بدانید که شما به سوى وى برانگیخته خواهید شد [85]. ﴿203و از مردمان کسى هست که به شگفت مى‏آرد تو را سخن او در باب زندگانى دنیا و گواه مى‏آرد خدا را بر آنچه در دل وى است؛ حال آن که او سخت‏ترین ستیزندگان است. ﴿204و چون ریاست پیدا کند، بشتابد در زمین تا تباهى کند در آنجا و نابود سازد زراعت و مواشى را و خدا دوست ندارد تباهکارى را. ﴿205و چون گفته شود او را: حذر کن از خدا، حمل کندش تکبر بر گناه، پس کفایت کننده وى دوزخ است و هرآیینه آن بدجایی است. ﴿206و از مردمان کسى هست که مى‏فروشد خویش را براى طلب رضامندى خدا و خدا مهربان است بر بندگان. ﴿207اى کسانى که ایمان آوردید! در آیید به اسلام، همه یکجا. و پیروى مکنید گام‌هاى شیطان را، هرآیینه او شما را دشمن آشکار هست. ﴿208پس اگر به لغزیدید، بعد از آن که آمد به شما سخنان روشن، پس بدانید که خدا غالبِ داناست. ﴿209آیا انتظار نمى‏کنند اهل عصیان مگر آن را که بیاید به ایشان خدا (یعنى بیاید عذاب او) در سایبان‌هایی از ابر و بیایند فرشتگان و به انجام رسانیده شود کار. و به سوى خدا بازگردانیده می‌شوند کارها. ﴿210

﴿سَلۡ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ کَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُم مِّنۡ ءَایَةِۢ بَیِّنَةٖۗ وَمَن یُبَدِّلۡ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ ٢١١ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَیَسۡخَرُونَ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۘ وَٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ فَوۡقَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ وَٱللَّهُ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٖ ٢١٢ کَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ فِیمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِیهِ إِلَّا ٱلَّذِینَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ بَغۡیَۢا بَیۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٍ ٢١٣ أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَأۡتِکُم مَّثَلُ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِکُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ یَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ ٢١٤ یَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلۡ مَآ أَنفَقۡتُم مِّنۡ خَیۡرٖ فَلِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ ٢١٥

بپرس از بنى اسراییل: چقدر دادیم ایشان را از نشانه‌های روشن؟ و هر که بدل کند نعمت خدا را پس از آن که بیاید به وى (یعنى کفر پیش گیرد تا نعمت مفقود گردد)، پس هرآیینه خدا سختْ عقوبت است. ﴿211آراسته کرده شده است کافران را زندگانى این جهان و سخریه مى‏کنند با اهل ایمان، و کسانی که تقوى دارند، بالاتر از ایشان باشند روز قیامت و خدا روزى می‌دهد هر که را می‌خواهد بی‌شمار (یعنى بسیار). ﴿212بودند مردمان، یک گروه [86]، پس فرستاد خداىِ تعالى پیغامبران را بشارت دهنده و بیم کننده و فرود آورد به ایشان کتاب به راستى؛ تا حکم کند آن کتاب میان مردمان در آنچه اختلاف کردند در آن [87]و اختلاف نکردند در آن مگر کسانی که داده شده به ایشان کتاب (یعنى امّتِ [موردِ] دعوت) بعد از آن که آمد به ایشان نشانه‌ها از جهت حسد در میان خویش؛ پس راه نمود خدا مؤمنان را به آن حق که اختلاف کردند در آن به ارادۀ خود، و خدا راه مى‏نماید کسى را که خواهد به سوى راه راست [88]. ﴿213آیا پنداشتید اى مردمان، که درآیید به بهشت حال آن که هنوز پیش نیامده است شما را حالت آنان‌که گذشته‌اند پیش از شما؟ رسید به ایشان سختى و محنت و جنبانیده شدند، تا آن که می‌گفت پیغامبر و کسانی که ایمان آوردند با وى: کى باشد یارى دادن خدا؟ آگاه شوید که هرآیینه یارى دادن خدا نزدیک‏ است. ﴿214سؤال می‌کنند تو را که کدام نوع خرج کردن، خرج کنند، بگو: آنچه خرج کردید از مال، پس مادر و پدر را باید و خویشاوندان و یتیمان و درویشان و مسافران را و آنچه کنید از نیکى، پس هرآیینه خدا به آن داناست. ﴿215

﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ کُرۡهٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٢١٦ یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ قِتَالٖ فِیهِۖ قُلۡ قِتَالٞ فِیهِ کَبِیرٞۚ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَکُفۡرُۢ بِهِۦ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِۦ مِنۡهُ أَکۡبَرُ عِندَ ٱللَّهِۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَکۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۗ وَلَا یَزَالُونَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمۡ عَن دِینِکُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْۚ وَمَن یَرۡتَدِدۡ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَیَمُتۡ وَهُوَ کَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٢١٧ إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِکَ یَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٢١٨ ۞یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِۖ قُلۡ فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَکۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَاۗ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلِ ٱلۡعَفۡوَۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَتَفَکَّرُونَ ٢١٩

لازم کرده شد بر شما جنگ و آن دشوار است شما را و شاید که شما ناخوش دارید چیزى را، حال آن که آن بهتر باشد شما را و شاید که دوست دارید چیزى را، حال آن که آن بد باشد شما را و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید. ﴿216سؤال می‌کنند تو را از ماه حرام، از جنگ کردن در آن [89]بگو: جنگ کردن در وى سختْ کاری است و بازداشتن از راه خدا و ناگرویدن به خدا و بازداشتن از مسجد حرام و بیرون کردن اهل این مسجد از وى سخت‏تر است نزد خدا و فتنه‌انگیختن [90]سخت‏تر است از کشتن [91]و همیشه باشند که جنگ مى‏کنند با شما تا اینکه بازگردانند شما را از دین شما (یعنى از اسلام) اگر توانند و هر که برگردد از شما از دین خود پس کافر بمیرد، آن گروه نابود شد کارهاى ایشان در دنیا و آخرت و ایشانند باشندگانِ دوزخ؛ ایشان در آنجا جاویدند. ﴿217هرآیینه آنان ‌که ایمان آوردند و آنان‌ که هجرت کردند و جهاد نمودند در راه خداوند، آن گروه امیدوارند بخشایش خدا را و خدا آمرزندۀ مهربان است. ﴿218سؤال مى‏کنند تو را از شراب و قمار، بگو: در این هر دو گناهِ سخت است و نفع‌هاست مردمان را (یعنى در دنیا) و گناه این هر دو سخت‏تر است از نفع آنها [92]. و سؤال می‌کنند تو را چه چیز خرج می‌کنند، بگو: خرج کنید زیاده را. همچنین [93]بیان مى‏کند خدا براى شما آیت‌ها، تا باشد که تأمّل کنید. ﴿219

﴿ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۗ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡیَتَٰمَىٰۖ قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَیۡرٞۖ وَإِن تُخَالِطُوهُمۡ فَإِخۡوَٰنُکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ ٱلۡمُفۡسِدَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَعۡنَتَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ ٢٢٠ وَلَا تَنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکَٰتِ حَتَّىٰ یُؤۡمِنَّۚ وَلَأَمَةٞ مُّؤۡمِنَةٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکَةٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡۗ وَلَا تُنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ حَتَّىٰ یُؤۡمِنُواْۚ وَلَعَبۡدٞ مُّؤۡمِنٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَکُمۡۗ أُوْلَٰٓئِکَ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَٱللَّهُ یَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ وَٱلۡمَغۡفِرَةِ بِإِذۡنِهِۦۖ وَیُبَیِّنُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ ٢٢١ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡمَحِیضِۖ قُلۡ هُوَ أَذٗى فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِی ٱلۡمَحِیضِ وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یَطۡهُرۡنَۖ فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَیۡثُ أَمَرَکُمُ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِینَ وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَ ٢٢٢ نِسَآؤُکُمۡ حَرۡثٞ لَّکُمۡ فَأۡتُواْ حَرۡثَکُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡۖ وَقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُم مُّلَٰقُوهُۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٢٢٣ وَلَا تَجۡعَلُواْ ٱللَّهَ عُرۡضَةٗ لِّأَیۡمَٰنِکُمۡ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصۡلِحُواْ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ ٢٢٤

در مصلحت دنیا و آخرت. و سؤال مى‏کنند تو را از یتیمان، بگو: به صلاح آوردن کار ایشان بهتر است [94]و اگر مشارکت کنید با ایشان، پس ایشان برادران شمایند و خدا مى‏داند تباهکار را از صلاحکار و اگر خدا خواستى، سخت گرفتى شما را، هرآیینه خدا غالبِ استوارکار است. ﴿220و به زنى مگیرید زنان شرک آرنده را تا آن‌که ایمان آرند و هرآیینه کنیزکِ مسلمان بهتر است از زن شرک آرنده، اگرچه شگفت‌آورده باشد شما را. و به زنى مدهید به مشرکان تا آن‌که ایمان آرند (یعنی زنان مؤمنه را) و هرآیینه بندۀ مسلمان بهتر است از مشرک و اگرچه به شگفت‌آورده باشد شما را [95]. گروه مشرکان می‌خوانند به سوى دوزخ و خدا مى‏خواند به سوى بهشت و به سوى آمرزش به قدرت خود و بیان مى‏کند آیت‌هاى خود را براى مردمان، تا باشد که پند پذیر شوند. ﴿221و سؤال مى‏کنند تو را از حیض، بگو که: وى نجاست‏ است، پس یکسو شوید از زنان در حال حیض و نزدیکى مکنید با ایشان تا آن‌که پاک شوند [96]. پس چون نیک پاک شوند، پس نزدیکى کنید با ایشان از آن راه که مباح کرده است شما را خدا (یعنى از جانبِ قُبُل)، هرآیینه خدا دوست می‌دارد توبه کنندگان را و دوست می‌دارد پاک شوندگان را. ﴿222زنان شما کشتزار شمایند، پس بیایید به کشتزار خویش [به] هر روش که خواهید [97]و پیش فرستید (یعنى اعمال صالحه را) براى خویشتن و بترسید از خدا و بدانید که شما با وى ملاقات خواهید کرد و بشارت ده مسلمانان را. ﴿223و مکنید نام خدا را دستمایه براى سوگندانِ خویش، براى اجتناب از آن که نیکوکارى کنید و پرهیزگارى نمایید و صلاح آرید در میان مردمان. و خدا شنوای داناست [98]. ﴿224

﴿لَّا یُؤَاخِذُکُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِیٓ أَیۡمَٰنِکُمۡ وَلَٰکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتۡ قُلُوبُکُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٞ ٢٢٥ لِّلَّذِینَ یُؤۡلُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ تَرَبُّصُ أَرۡبَعَةِ أَشۡهُرٖۖ فَإِن فَآءُو فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٢٢٦ وَإِنۡ عَزَمُواْ ٱلطَّلَٰقَ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ ٢٢٧ وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖۚ وَلَا یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَکۡتُمۡنَ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ فِیٓ أَرۡحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤۡمِنَّ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَٰلِکَ إِنۡ أَرَادُوٓاْ إِصۡلَٰحٗاۚ وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِی عَلَیۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ وَلِلرِّجَالِ عَلَیۡهِنَّ دَرَجَةٞۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ٢٢٨ ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاکُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِیحُۢ بِإِحۡسَٰنٖۗ وَلَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَأۡخُذُواْ مِمَّآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ شَیۡ‍ًٔا إِلَّآ أَن یَخَافَآ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَا فِیمَا ٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَاۚ وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٢٩ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنکِحَ زَوۡجًا غَیۡرَهُۥۗ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَآ أَن یَتَرَاجَعَآ إِن ظَنَّآ أَن یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِۗ وَتِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ ٢٣٠

مؤاخذه نمى‏کند شما را خدا به بیهوده‏گویى در سوگندهاى شما [99]و لیکن مؤاخذه مى‏کند به آنچه قصد کرده است دل‌هاى شما و خدا آمرزندۀ بردبار است. ﴿225مرآن کسان راکه ایلا مى‏کنند از زنان خویش [100]، انتظار کردن چهار ماه‏ است، پس اگر بازگشتند (یعنی از این سوگند) پس هرآیینه خدا آمرزندۀ مهربان ا‏ست. ﴿226و اگر قصد کردند جدایى را، پس هرآیینه خدا شنوای داناست. ﴿227و آن زنان که طلاق داده شد ایشان را انتظار سه حیض یا سه طهر کنانند خویشتن را و جایز نیست ایشان را پوشیدن آنچه خدا آفریده است در رحم‌هاى ایشان (یعنى ولد و حیض) اگر ایمان مى‏آرند به خدا و روز بازپسین و شوهران ایشان سزاوارترند به باز آوردن ایشان در حبالۀ خود در این مدت اگر خواهند نیکوکارى؛ و زنان را هست مانند آنچه بر زنان است به وجه پسندیده [101]و مردان را هست برایشان بلندى (یعنى فرمانروایى) و خدا غالبِ استوارکار است. ﴿228طلاق رجعى دوبار است، پس از آن یا نگاه داشتن‏ است به خوش خویى یا رهاکردن به نیکویى، و حلال نیست شما را که بگیرید چیزی را از آنچه داده‌اید زنان را [102]، مگر آنگاه که بترسند مرد و زن که برپا نتوانند داشت احکام خدا را، پس اگر بترسید اى مسلمانان، از آن که برپا ندارند این هر دو، احکام خدا را [103]، پس گناه نیست بر ایشان در آنچه عوض خود داد زن. این حدّهای مقرر کردۀ خداست؛ پس بیرون مروید از آنها و هر که بیرون رود از حدودِ خدا پس آن گروه، ایشانند ستمکاران. ﴿229پس اگر طلاق داد (یعنى سوم بار) پس هرگز حلال نمى‏شود این زن آن مرد را تا آن‌که درآید به نکاح شوهرى دیگر(یعنی او دخول کند). پس اگر طلاق دادش این شوهر دیگر، پس گناه نیست بر آن هر دو، در آن‌که بازگردند به نکاح باهم، اگر بدانند که برپا مى‏توانند داشت احکام خدا را و این حدود خداست، بیان مى‏کند آن حدود را براى قومى که می‌دانند. ﴿230

﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمۡسِکُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٖۚ وَلَا تُمۡسِکُوهُنَّ ضِرَارٗا لِّتَعۡتَدُواْۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ هُزُوٗاۚ وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَمَآ أَنزَلَ عَلَیۡکُم مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَٱلۡحِکۡمَةِ یَعِظُکُم بِهِۦۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ ٢٣1 وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحۡنَ أَزۡوَٰجَهُنَّ إِذَا تَرَٰضَوۡاْ بَیۡنَهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ ذَٰلِکَ یُوعَظُ بِهِۦ مَن کَانَ مِنکُمۡ یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۗ ذَٰلِکُمۡ أَزۡکَىٰ لَکُمۡ وَأَطۡهَرُۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٢٣٢ ۞وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ یُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَیۡنِ کَامِلَیۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن یُتِمَّ ٱلرَّضَاعَةَۚ وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَکِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ لَا تُکَلَّفُ نَفۡسٌ إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَا تُضَآرَّ وَٰلِدَةُۢ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوۡلُودٞ لَّهُۥ بِوَلَدِهِۦۚ وَعَلَى ٱلۡوَارِثِ مِثۡلُ ذَٰلِکَۗ فَإِنۡ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٖ مِّنۡهُمَا وَتَشَاوُرٖ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَاۗ وَإِنۡ أَرَدتُّمۡ أَن تَسۡتَرۡضِعُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُمۡ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا سَلَّمۡتُم مَّآ ءَاتَیۡتُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ ٢٣٣

و چون طلاق دادید زنان را پس رسیدند به میعاد خود [104]، پس نگاه دارید ایشان را به نیکویى، یا رهاکنید ایشان را به نیکویى و نگاه مدارید ایشان را براى ضرر رسانیدن تا ستم کنید، و هر که این کند، پس هرآیینه ستم کرد بر خود و مگیرید آیت‌هاى خدا را تمسخر، و یاد کنید نعمت خدا را بر خویش و آنچه فرود آورد بر شما از کتاب و علم که پند مى‏دهد شما را به آن و بترسید از خدا و بدانید که خدا به هر چیز داناست. ﴿231و چون طلاق دادید زنان را پس رسیدند به میعاد خود [105]، پس منع مکنید ایشان را از آن که نکاح کنند با شوهران خویش [106]، وقتى که با یکدیگر راضى شدند در میان خویش به روش پسندیده. این حکم پند داده مى‏شود به آن هر کسى را که مؤمن باشد از شما به خدا و روز قیامت این کار، خوشتر است و پاکیزه‏تر و خدا می‌داند و شما نمى‏دانید. ﴿232و مادران باید که شیر دهند فرزندان خویش را دو سال تمام؛ این حکم آن راست که خواهد تمام کردن مدّت شیر، و بر پدر نفقه و پوشاک این زنان شیرده است به وجه پسندیده؛ واجب کرده نمى‏شود بر هیچ کس الاّ قدرِ توانایى او، رنج نباید داد مادر را به سبب فرزند وى و نه پدر را به سبب فرزند وى و لازم‏ است بر وصى مانند این. پس اگر خواهند مادر و پدر از شیر باز کردن (یعنى پیش از دو سال) بعدِ رضامندى میان یکدیگر و مشورت کردن با یکدیگر، پس هیچ گناه نیست بر ایشان، و اگر خواهید که دایه گیرید براى فرزندان خویش، پس هیچ گناه نیست بر شما تمام تسلیم نمودید آنچه دادنَش مقرر کردید به خوش خویى، و بترسید از خدا و بدانید که خدا به آنچه می‌کنید بیناست. ﴿233

﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗاۖ فَإِذَا بَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ ٢٣٤ وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا عَرَّضۡتُم بِهِۦ مِنۡ خِطۡبَةِ ٱلنِّسَآءِ أَوۡ أَکۡنَنتُمۡ فِیٓ أَنفُسِکُمۡۚ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ سَتَذۡکُرُونَهُنَّ وَلَٰکِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّآ أَن تَقُولُواْ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗاۚ وَلَا تَعۡزِمُواْ عُقۡدَةَ ٱلنِّکَاحِ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡکِتَٰبُ أَجَلَهُۥۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ فَٱحۡذَرُوهُۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٞ ٢٣٥ لَّا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِن طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ مَا لَمۡ تَمَسُّوهُنَّ أَوۡ تَفۡرِضُواْ لَهُنَّ فَرِیضَةٗۚ وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى ٱلۡمُوسِعِ قَدَرُهُۥ وَعَلَى ٱلۡمُقۡتِرِ قَدَرُهُۥ مَتَٰعَۢا بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٢٣٦ وَإِن طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدۡ فَرَضۡتُمۡ لَهُنَّ فَرِیضَةٗ فَنِصۡفُ مَا فَرَضۡتُمۡ إِلَّآ أَن یَعۡفُونَ أَوۡ یَعۡفُوَاْ ٱلَّذِی بِیَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّکَاحِۚ وَأَن تَعۡفُوٓاْ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۚ وَلَا تَنسَوُاْ ٱلۡفَضۡلَ بَیۡنَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ ٢٣٧

و کسانی که بمیرند از شما و بگذارند زنان را، باید که انتظار کنانند این زنان، خویشتن را چهار ماه و ده روز؛ پس چون رسیدند به میعاد [107]خویش، پس گناه نیست بر شما در آنچه کردند در حقّ خویشتن به وجه پسندیده (یعنى نکاح به طور شرعی)، و خدا به آنچه می‌کنید آگاه‏ است. ﴿234و نیست گناه بر شما در سخنى که کنایت کردید به آن از خواستگارى زنان (یعنى در میان عدّت) یا پنهان داشتید در دل‌هاى خود. دانست خدا که شما یاد خواهید کرد این زنان را (یعنى به تصریح بعد عدّت) و لیکن وعده ندهید به ایشان نکاح را مگر آن که گویید سخنى پسندیده را (یعنى به کنایت)، و قصد مکنید عقد نکاح را تا آن‌که رسد میعاد مقرر به نهایت خود و بدانید که خدا مى‏داند آنچه در دل‌هاى شما است؛ پس بترسید از او، بدانید که خدا آمرزندۀ بردبار است. ﴿235هیچ گناه نیست بر شما اگر طلاق دادید زنان را در آن وقت که هنوز دست نرسانیده‏اید به ایشان یا مُعین نکرده‏اید براى ایشان مقدارى [108]و بهره دهید این چنین مطلقات را، لازم است [109]بر توانگر، مقدار حال او بهره و بر تنگدست، مقدار حال او بهره دادن به خوش خویى؛ لازم شده بر نیکوکاران. ﴿236و اگر طلاق داده‏اید زنان را پیش از آن که دست رسانید به ایشان و مُعین کرده باشید ‏براى ایشان مقدارى، پس لازم است نیمۀ آنچه مُعین کردید، مگر آن که بخشند زنان یا در گذارد کسی که به دست اوست عقد نکاح (یعنى زوج حقّ خود گذاشته تمام دهد) و آن که درگذارید، نزدیکتر است به پرهیزگارى و فراموش مکنید احسان کردن در میان خویش، هرآیینه خدا به آنچه مى‏کنید، بیناست. ﴿237

﴿ حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ ٢٣٨ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُکۡبَانٗاۖ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَمَا عَلَّمَکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ ٢٣٩ وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِیَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَیۡرَ إِخۡرَاجٖۚ فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِی مَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٞ ٢٤٠ وَلِلۡمُطَلَّقَٰتِ مَتَٰعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ ٢٤١ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ ٢٤٢ ۞أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ فَقَالَ لَهُمُ ٱللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحۡیَٰهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَ ٢٤٣ وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ ٢٤٤ مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَیُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥٓ أَضۡعَافٗا کَثِیرَةٗۚ وَٱللَّهُ یَقۡبِضُ وَیَبۡصُۜطُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ ٢٤٥

تقید کنید بر همۀ نمازها و بر نماز میانه (یعنى خصوصاً بر نماز عصر) و بایستید براى خدا فرمانبردار شده. ﴿238پس اگر ترسیدید (یعنی از عَدُوّ و مانند آن) پس روان بر پاهاى خود نماز گزارید یا سواره. پس چون ایمن شوید، پس یاد کنید خدا را چنانکه آموخته است شما را آنچه نمى‏دانستید. ﴿239و آنان‌که قبض روح ایشان کرده شود از شما و بگذارند زنان را، لازم کرده شد بر ایشان وصیت کردن براى زنان خویش به آن ‌که بهره دهند ایشان را تا یک سال غیر برآوردن (یعنی بی غیر بر آوردن). پس اگر بیرون روند، پس گناه نیست بر شما در آنچه کردند در حق خویشتن از کار پسندیده (یعنى نکاح به طور شرعی) و خدا غالب و استوارکار است [110]. ﴿240و طلاق داده شدگان را لازم است بهره‏مند ساختن به خوش خویی (یعنى نفقه و سکنى). لازم کرده شد بر پرهیزگاران. ﴿241همچنین بیان مى‏کند خدا براى شما احکام خود را تا باشد که شما بفهمید. ﴿242آیا ندیدى اى بیننده! به سوى کسانی که بیرون آمدند از خانه‌هاى خویش و ایشان هزاران بودند به بیم مرگ، پس گفت ایشان را خدا: بمیرید. باز زنده گردانید ایشان را. هرآیینه خدا صاحب بخشایش‏ است بر مردمان و لیکن اکثر ایشان سپاس نمى‏کنند. ﴿243و جنگ کنید در راه خدا و بدانید که خدا شنوای داناست. ﴿244کیست آن‌که وام دهد خدا را، وام دادن نیک، پس دو چند سازد خدا آن مال را براى او به مراتب بسیار و خدا تنگ مى‏سازد و گشاده مى‏کند روزى را و به سوى او باز گردانیده شوید. ﴿245

﴿ أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلۡمَلَإِ مِنۢ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰٓ إِذۡ قَالُواْ لِنَبِیّٖ لَّهُمُ ٱبۡعَثۡ لَنَا مَلِکٗا نُّقَٰتِلۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ قَالَ هَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُواْۖ قَالُواْ وَمَا لَنَآ أَلَّا نُقَٰتِلَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا مِن دِیَٰرِنَا وَأَبۡنَآئِنَاۖ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ تَوَلَّوۡاْ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ ٢٤٦ وَقَالَ لَهُمۡ نَبِیُّهُمۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ بَعَثَ لَکُمۡ طَالُوتَ مَلِکٗاۚ قَالُوٓاْ أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُ ٱلۡمُلۡکُ عَلَیۡنَا وَنَحۡنُ أَحَقُّ بِٱلۡمُلۡکِ مِنۡهُ وَلَمۡ یُؤۡتَ سَعَةٗ مِّنَ ٱلۡمَالِۚ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰهُ عَلَیۡکُمۡ وَزَادَهُۥ بَسۡطَةٗ فِی ٱلۡعِلۡمِ وَٱلۡجِسۡمِۖ وَٱللَّهُ یُؤۡتِی مُلۡکَهُۥ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ ٢٤٧ وَقَالَ لَهُمۡ نَبِیُّهُمۡ إِنَّ ءَایَةَ مُلۡکِهِۦٓ أَن یَأۡتِیَکُمُ ٱلتَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَبَقِیَّةٞ مِّمَّا تَرَکَ ءَالُ مُوسَىٰ وَءَالُ هَٰرُونَ تَحۡمِلُهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ ٢٤٨

آیا ندیدى به سوى جماعتی از بنى اسراییل بعد از موسى، چون گفتند مر پیغامبر خویش را که: برپا کن براى ما پادشاهى تا جنگ کنیم در راه خدا، گفت پیغامبر: آیا نزدیک هستید اگر واجب کرده شود بر شما جنگ، این‌که جنگ نکنید؟ گفتند: و چه شده است ما را که جنگ نکنیم در راه خدا و به تحقیق که بیرون کرده شدیم از خانه‌هاى خویش و جدا کرده شدیم از فرزندان خویش. پس آنگاه که واجب کرده شد بر ایشان جنگ، روگردانیدند مگر اندکى از ایشان، و خدا داناست به ستمکاران. ﴿246و گفت مر ایشان را پیغامبر ایشان: هرآیینه خدا، پادشاه مقرّر کرده است براى شما طالوت را. گفتند: چگونه باشد او را پادشاهى بر ما و ما سزاوارتریم به پادشاهى از وى! و داده نشده است وی را فراخى از مال. گفت: هرآیینه خدا برگزیده است او را بر شما و داده است او را فراخى در دانش و افزونى در بدن، و خدا مى‏بخشد پادشاهى خود را به هر که خواهد و خدا جوادِ داناست. ﴿247و گفت ایشان را پیغامبر ایشان: هرآیینه نشان پادشاهى او آن است که بیاید به شما صندوقى که در آن، آرام دل است از پروردگار شما و بقیه از تبرکاتى که گذاشتندش آل موسى و آل هارون، بر می‌دارند او را فرشتگان، هرآیینه در این صورت نشانه [ای] است شما را اگر باور دارنده‏اید. ﴿248

﴿فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِٱلۡجُنُودِ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ مُبۡتَلِیکُم بِنَهَرٖ فَمَن شَرِبَ مِنۡهُ فَلَیۡسَ مِنِّی وَمَن لَّمۡ یَطۡعَمۡهُ فَإِنَّهُۥ مِنِّیٓ إِلَّا مَنِ ٱغۡتَرَفَ غُرۡفَةَۢ بِیَدِهِۦۚ فَشَرِبُواْ مِنۡهُ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُۥ هُوَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ قَالُواْ لَا طَاقَةَ لَنَا ٱلۡیَوۡمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦۚ قَالَ ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ ٱللَّهِ کَم مِّن فِئَةٖ قَلِیلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ کَثِیرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ ٢٤٩ وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦ قَالُواْ رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَیۡنَا صَبۡرٗا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٢٥٠ فَهَزَمُوهُم بِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُۥدُ جَالُوتَ وَءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَعَلَّمَهُۥ مِمَّا یَشَآءُۗ وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢٥١ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَیۡکَ بِٱلۡحَقِّۚ وَإِنَّکَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ ٢٥٢

پس چون جدا شد (یعنى از وطن) طالوت با لشکرها، گفت: هرآیینه خدا آزمایش کننده است شما را به جویی، پس هر که بنوشد از آن جوى، پس نیست از آن من و هر که نچشد آن را، پس او از آنِ من است؛ الاّ آن که بردارد یک کف آب به دست خود، پس آشامیدند از آن جوى، مگر اندکى از ایشان، پس آنگاه که گذشتند از جوى طالوت و مؤمنانِ همراه، گفتند نوشندگان: نیست توانایى ما را امروز به مقابلۀ جالوت و لشکرهاى او. گفتند آنان که می‌دانستند که ایشان ملاقات خواهند کرد با خدا: بسا گروهِ اندک که غالب شد بر گروه بسیار به ارادۀ خدا و خدا با شکیبایان است. ﴿249و آنگاه که به میدان آمدند براى جنگ جالوت و لشکرهاى وى، این صالحان گفتند: اى پروردگار ما! بریز بر ما شکیبایى و محکم کن قدم‌هاى ما را و غلبه دِه ما را بر گروه ناگرویدگان. ﴿250پس شکست دادند آن کفّار را بتوفیق خدا و کشت داود جالوت را و داد خداى تعالى داود را پادشاهى و علم و بیاموخت او را از آنچه مى‏خواست. و اگر نبودى دور کردن خدا مردمان را گروهى را به دست گروهى، هرآیینه تباه شدى زمین و لیکن خدا صاحب بخشایش‏ است بر عالم‌ها. ﴿251اینها آیات خداست، می‌خوانیم آن را بر تو [اى محمّد]، به راستى و هرآیینه تو از پیغامبرانى. ﴿252

﴿۞تِلۡکَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۘ مِّنۡهُم مَّن کَلَّمَ ٱللَّهُۖ وَرَفَعَ بَعۡضَهُمۡ دَرَجَٰتٖۚ وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلَ ٱلَّذِینَ مِنۢ بَعۡدِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ وَلَٰکِنِ ٱخۡتَلَفُواْ فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ وَمِنۡهُم مَّن کَفَرَۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلُواْ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَفۡعَلُ مَا یُرِیدُ ٢٥٣ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا بَیۡعٞ فِیهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡکَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٥٤ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ کُرۡسِیُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا یَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ ٢٥٥لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِۖ قَد تَّبَیَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَیِّۚ فَمَن یَکۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَیُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَکَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ٢٥٦

این پیغامبران، فضل دادیم بعضى را از ایشان بر بعضى از ایشان کسى هست که با او سخن گفت خدا و بلند کرد بعضى را در مرتبه‏ها. و دادیم عیسى پسر مریم را معجزه‏ها و قوّت دادیم او را به روح القدس و اگر خواستى خدا، با یکدیگر نمى‏جنگیدند کسانی که بعد از پیغامبران بودند، پس از آن که آمد به ایشان حجّت‌ها، و لیکن اختلاف کردند. پس از ایشان کسى هست که ایمان آورد و از ایشان کسى هست که کافر شده و اگر خواستى خدا با. یکدیگر نمى‏جنگیدند و لیکن خدا می‌کند آنچه مى‏خواهد ﴿253اى مسلمانان! خرج کنید از آنچه روزى دادیم شما را پیش از آن که بیاید روزی که خرید و فروخت نیست در آن روز و نه دوستى و نه سفارش، و کافران، ایشانند ظالمان. ﴿254خدا، هیچ معبود نیست بجز وى، زندۀ تدبیر کننده عالم، نمى‏گیرد او را پینکى و نه خواب، او راست آنچه در آسمان‌هاست و آنچه در زمین است، کیست آن که شفاعت کند نزدیک او اِلاّ به حکم او، می‌داند آنچه پیشِ دست‌های ایشان‏ است و آنچه پسِ پشتِ ایشان است و در برنمى‏گیرند مردمان از معلومات حق، چیزى را مگر به آنچه وى خواسته است، فرا گرفته است پادشاهى او آسمان‌ها و زمین را و گران نمى‏شود بر وى نگهبانى این هر دو، او بلند مرتبۀ بزرگ قدر است. ﴿255نیست جبر کردن براى دین [111]. هرآیینه ظاهر شده است راهیابى از گمراهى، پس هر که منکر بت شود و ایمان آرد به خدا پس هرآیینه چنگ زده است به دستاویزى محکم که نیست گسستن آن را، و خدا شنوای داناست ﴿256

﴿ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَوۡلِیَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ یُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِۗ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٢٥٧ أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِی حَآجَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ فِی رَبِّهِۦٓ أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ إِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّیَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا۠ أُحۡیِۦ وَأُمِیتُۖ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَأۡتِی بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِی کَفَرَۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٢٥٨ أَوۡ کَٱلَّذِی مَرَّ عَلَىٰ قَرۡیَةٖ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ یُحۡیِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۖ فَأَمَاتَهُ ٱللَّهُ مِاْئَةَ عَامٖ ثُمَّ بَعَثَهُۥۖ قَالَ کَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖۖ قَالَ بَل لَّبِثۡتَ مِاْئَةَ عَامٖ فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمۡ یَتَسَنَّهۡۖ وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِکَ وَلِنَجۡعَلَکَ ءَایَةٗ لِّلنَّاسِۖ وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ کَیۡفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکۡسُوهَا لَحۡمٗاۚ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُۥ قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ ٢٥٩

خدا کارسازِ مؤمنان‏ است، بیرون مى‏آرد ایشان را از تاریکی‌ها به سوى روشنى و آنان که کافرند، کارسازان ایشان بتانند، بیرون مى‏آرند ایشان را از روشنى به سوى تاریکى‏ها؛ این جماعت باشندگان دوزخند، ایشان در آنجا جاویدند. ﴿257آیا ندیدى به سوى کسى که مکابره کرد با ابراهیم در باب پروردگار او در مقابلۀ آن که داد او را خدا پادشاهى (یعنى نمرود) چون گفت ابراهیم: پروردگار من آن است که زنده مى‏کند و مى‏میراند [112]، گفت آن کافر: من زنده مى‏کنم و مى‏میرانم. گفت ابراهیم: پس هرآیینه خدا مى‏آرد آفتاب را از مشرق، پس تو بیار آن را از طرف مغرب؛ پس مغلوب شد کافر و خدا راه نمى‏نماید گروه ستمکاران را. ﴿258یا ندیدى این شخص را که گذشت بر دِهى و وى افتاده بود بر سقف‌هاى خود [113]، گفت: چگونه زنده کند این را خدا بعدِ مردن این؟! پس مرده کرد او را خداىْ تعالى صد سال، بعد از آن برانگیختش، گفت: چقدر درنگ کردى؟ گفت: درنگ کردم یک روز یا پاره‌ای از روز. گفت: بلکه درنگ کردی صد سال، پس ببین به سوى طعام خود و آشامیدنى خود که متغیر نشده و ببین به سوى درازگوش خود و مى‏خواهیم که گردانیم تو را نشانه‌ای براى مردمان. و ببین به سوى استخوان‌ها، چگونه جنبش مى‏دهیم آن را، بعد از آن مى‏پوشانیم بر آن گوشت را؛ پس چون واضح شدش این حال، گفت: به یقین مى‏دانم خدا بر همه چیز تواناست. ﴿259

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ أَرِنِی کَیۡفَ تُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰکِن لِّیَطۡمَئِنَّ قَلۡبِیۖ قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّیۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَیۡکَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ کُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ یَأۡتِینَکَ سَعۡیٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ ٢٦٠ مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ ٢٦١ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ثُمَّ لَا یُتۡبِعُونَ مَآ أَنفَقُواْ مَنّٗا وَلَآ أَذٗى لَّهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٢٦٢ ۞قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَیۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ یَتۡبَعُهَآ أَذٗىۗ وَٱللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٞ ٢٦٣ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِکُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ کَٱلَّذِی یُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ فَمَثَلُهُۥ کَمَثَلِ صَفۡوَانٍ عَلَیۡهِ تُرَابٞ فَأَصَابَهُۥ وَابِلٞ فَتَرَکَهُۥ صَلۡدٗاۖ لَّا یَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَیۡءٖ مِّمَّا کَسَبُواْۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٢٦٤

و آنگاه که گفت ابراهیم: اى پروردگار من! بنما مرا چگونه زنده مى‏کنی مردگان را؟ گفت خدا: آیا باور نداشته‌ای؟ گفت: آرى باور داشته‏ام، لیکن مى‏خواهم که آرام گیرد دل من [114]. گفت خدا: پس بگیر چهار تن از پرندگان، پس به هم آور همه را نزدیک خود. بعد از آن بگذار بر هر کوهى پاره‌ای از ایشان، بعد از آن ندا کن ایشان را، البته بیایند پیش تو شتابان، و بدان که خدا غالب استوارکار است. ﴿260صفت آنان که خرج مى‏کنند اموال خود را در راه خدا، مانند صفت یک دانه است که برویاند هفت خوشه را، در هر خوشه صد دانه است و خدا دو چند مى‏دهد هر که را خواهد و خدا، جوادِ داناست. ﴿261آنان ‌که خرج مى‏کنند اموال خود را در راه خدا، باز از پىِ آن انفاق، نمى‏آرند منّت نهادن را و نه ایذا رسانیدن را، ایشان راست مزد ایشان نزدیک پروردگار ایشان و نیست ترس بر ایشان و نه ایشان اندوهگین شوند. ﴿262سخن ملایم گفتن و درگذشتن [115]بهتر است از آن خیرات که از پى آن آزرده کردن باشد و خدا بى‌نیازست بردبار است. ﴿263اى مؤمنان! تباه مکنید خیرات خود را به منّت نهادن و آزرده کردن، همچون کسی که خرج می‌کند مال خود را براى نمودنِ مردمان و ایمان ندارد به خدا و روز قیامت؛ پس صفت او مانند صفت سنگ صاف‏ است که بر وى باشد اندک خاکى، پس رسید به آن بارانى عظیم، پس گذاشت او را سخت و صاف مانده. توانایى ندارند اهل ریا بر چیزى از آنچه عمل کردند و خدا راه نمى‏نماید گروه کافران را [116]. ﴿264

﴿ وَمَثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ وَتَثۡبِیتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ کَمَثَلِ جَنَّةِۢ بِرَبۡوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٞ فَ‍َٔاتَتۡ أُکُلَهَا ضِعۡفَیۡنِ فَإِن لَّمۡ یُصِبۡهَا وَابِلٞ فَطَلّٞۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ ٢٦٥ أَیَوَدُّ أَحَدُکُمۡ أَن تَکُونَ لَهُۥ جَنَّةٞ مِّن نَّخِیلٖ وَأَعۡنَابٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ لَهُۥ فِیهَا مِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ وَأَصَابَهُ ٱلۡکِبَرُ وَلَهُۥ ذُرِّیَّةٞ ضُعَفَآءُ فَأَصَابَهَآ إِعۡصَارٞ فِیهِ نَارٞ فَٱحۡتَرَقَتۡۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَتَفَکَّرُونَ ٢٦٦ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا کَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِۖ وَلَا تَیَمَّمُواْ ٱلۡخَبِیثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ وَلَسۡتُم بِ‍َٔاخِذِیهِ إِلَّآ أَن تُغۡمِضُواْ فِیهِۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ ٢٦٧ ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ یَعِدُکُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ وَفَضۡلٗاۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ ٢٦٨ یُؤۡتِی ٱلۡحِکۡمَةَ مَن یَشَآءُۚ وَمَن یُؤۡتَ ٱلۡحِکۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِیَ خَیۡرٗا کَثِیرٗاۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٦٩

و صفت آنان‌که خرج می‌کنند مال‌هاى خویش را از جهت طلبِ رضامندىِ خدا و به سبب اعتقاد ناشى از دل‌های خویش، مانند صفت باغى است به مکان بلند که رسید به وى بارانى عظیم، پس آورد میوه‌هاى خود را دو چندان و اگر نمى‏رسید او را باران عظیم، پس شبنم کفایت مى‏کرد، و خدا به آنچه می‌کنید بیناست [117]. ﴿265آیا دوست می‌دارد یکى از شما که باشد او را باغى از درختان خرما و انگور، می‌رود زیر آن جوی‌ها، مر او را هست در آن باغ، هر جنس از میوه‌ها و رسیده باشد او را کلانسالى و باشد او را اولاد ناتوان، پس در این حالت رسید آن باغ را گردبادى که در آن آتش‏ است، پس پاک بسوخت؛ همچنین واضح می‌سازد خدا براى شما آیت‏ها، تا باشد که تأمُّل کنید [118]. ﴿266اى مؤمنان! خرج کنید از پاکیزه‏ها آنچه شما پیدا کردید و از پاکیزها آنچه بیرون آوردیم براى شما از زمین و قصد مکنید رَدِىّ را از آن، خرج می‌کنید آن را و نیستید گیرندۀ آن، مگر وقتى که چشم‌پوشى کنید در گرفتن آن و بدانید که خدا بى‏نیازِ ستوده است. ﴿267شیطان وعده مى‏دهد به شما تنگدستى را و مى‏فرماید به بى‏حیایى، و خدا وعده می‌کند به شما آمرزش را از جانب خود و نعمت دادن را، و خدا جوادِ داناست. ﴿268مى‏دهد دانش، هر که را خواهد و هر که داده شد او را دانش، پس هرآیینه داده شد نیکویىِ بسیار و پندپذیر نمى‏شوند مگر خداوندانِ خرد. ﴿269

﴿ وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوۡ نَذَرۡتُم مِّن نَّذۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُهُۥۗ وَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ أَنصَارٍ ٢٧٠ إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِیَۖ وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۚ وَیُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیِّ‍َٔاتِکُمۡۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ ٢٧١ ۞لَّیۡسَ عَلَیۡکَ هُدَىٰهُمۡ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَهۡدِی مَن یَشَآءُۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَلِأَنفُسِکُمۡۚ وَمَا تُنفِقُونَ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ ٱللَّهِۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یُوَفَّ إِلَیۡکُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ ٢٧٢ لِلۡفُقَرَآءِ ٱلَّذِینَ أُحۡصِرُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ لَا یَسۡتَطِیعُونَ ضَرۡبٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ یَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِیَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِیمَٰهُمۡ لَا یَسۡ‍َٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٌ ٢٧٣ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٢٧٤

و آنچه خرج کردید از خیرات و یا لازم کردید بر خود از نذرى، پس هرآیینه خدا می‌داند آن را، و نیست ستمکاران را هیچ یارى دهنده. ﴿270اگر آشکارا کنید خیرات را پس نیکو چیز است آن، و اگر پنهان کنید آن را و بدهید آن را به فقیران، پس این بهتر است شما را و دور سازد از شما بعض گناهان شما را، و خدا به آنچه می‌کنید آگاه است. ﴿271لازم نیست بر تو [اى محمد] هدایت ایشان [119]، لیکن خدا هدایت می‌کند هر که را مى‏خواهد و آنچه خرج کردید از مال، پس نفع براى ذات شما است و لایق نیست که خرج کنید مگر براى طلب رضای خدا، و آنچه خرج کردید از مال، به تمام رسانیده شود به سوى شما (یعنى ثواب او) و شما ستم کرده نخواهید شد. ﴿272خیرات براى آن فقیران است که بند کرده شدند در راه خدا [120]، نمى‏توانند سفر کردن در زمین، توانگر می‌پندارد ایشان را نادان، به سبب طمع نکردن. تو مى‏شناسى ایشان را به قیافه ایشان، سؤال نمى‏کنند از مردمان به الحاح. و آنچه خرج کنید از مال، پس هرآیینه خدا به آن داناست. ﴿273کسانی که خرج می‌کنند اموال خویش شب و روز، پنهان و آشکارا، پس ایشان راست مزد ایشان نزدیک پروردگار ایشان و نیست ترس بر ایشان و نه ایشان اندوهگین شوند. ﴿274

﴿ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ ٱلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَیۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٢٧٥ یَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَیُرۡبِی ٱلصَّدَقَٰتِۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ ٢٧٦ إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٢٧٧ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ ٢٧٨ فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ ٢٧٩وَإِن کَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَیۡسَرَةٖۚ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٢٨٠ وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِیهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ ٢٨١

کسانی که مى‏خورند سود را بر نخیزند (یعنى از گور) مگر چنانکه بر مى‏خیزد کسی که دیوانه ساخت او را شیطان به سبب آسیب رسانیدن، که این به سبب آن است که سودخوران گفتند: جز این نیست که سوداگرى مانند سود است و حال آن که حلال کرده است خدا سوداگرى را و حرام ساخته سود را. پس کسی که آمد به وى پند از جانب پروردگار او، پس بازماند از این کار، پس او راست آنچه گذشت و کار او مفوّض‏ است به خدا [121]و هر که بازگشت به سودخوارى [122]، پس آن گروه باشندگان دوزخند، ایشان در آنجا جاویدند. ﴿275نابود مى‏سازد خدا برکت سود را و افزون مى‏سازد برکت خیرات را و خدا دوست ندارد هر ناسپاس گناهکار را. ﴿276هرآیینه کسانی که ایمان آورده‏اند و کردند کارهاى شایسته و برپا داشتند نماز را و دادند زکات را، مرایشان راست، مزد ایشان نزدیک پروردگار ایشان و نیست ترس بر ایشان و نه ایشان اندوهگین شوند. ﴿277اى کسانی که ایمان آوردید! حذر کنید از خدا و ترک کنید آنچه مانده است از سود، اگر هستید از اهل ایمان. ﴿278پس اگر نه کردید، پس خبردار باشید به جنگى از طرف خدا و رسول او و اگر توبه کردید، پس شما راست اصل مال‌هاى شما، نه شما ستم کنید و نه بر شما ستم کرده شود. ﴿279و اگر باشد مفلسى، پس لازم است مهلت دادن تا توانگرى، و آن‌که خیرات کنید بهتر است شما را، اگر هستید داننده. ﴿280و حذر کنید از آن روز که بازگردانیده شوید در آن به سوى خدا، پس تمام داده شود هر شخصى را آنچه عمل کرده است و ایشان ستم کرده نشوند. ﴿281

﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیۡنٍ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى فَٱکۡتُبُوهُۚ وَلۡیَکۡتُب بَّیۡنَکُمۡ کَاتِبُۢ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَلَا یَأۡبَ کَاتِبٌ أَن یَکۡتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُۚ فَلۡیَکۡتُبۡ وَلۡیُمۡلِلِ ٱلَّذِی عَلَیۡهِ ٱلۡحَقُّ وَلۡیَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥ وَلَا یَبۡخَسۡ مِنۡهُ شَیۡ‍ٔٗاۚ فَإِن کَانَ ٱلَّذِی عَلَیۡهِ ٱلۡحَقُّ سَفِیهًا أَوۡ ضَعِیفًا أَوۡ لَا یَسۡتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلۡیُمۡلِلۡ وَلِیُّهُۥ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِیدَیۡنِ مِن رِّجَالِکُمۡۖ فَإِن لَّمۡ یَکُونَا رَجُلَیۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ مِمَّن تَرۡضَوۡنَ مِنَ ٱلشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰۚ وَلَا یَأۡبَ ٱلشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْۚ وَلَا تَسۡ‍َٔمُوٓاْ أَن تَکۡتُبُوهُ صَغِیرًا أَوۡ کَبِیرًا إِلَىٰٓ أَجَلِهِۦۚ ذَٰلِکُمۡ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ وَأَقۡوَمُ لِلشَّهَٰدَةِ وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓاْ إِلَّآ أَن تَکُونَ تِجَٰرَةً حَاضِرَةٗ تُدِیرُونَهَا بَیۡنَکُمۡ فَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَلَّا تَکۡتُبُوهَاۗ وَأَشۡهِدُوٓاْ إِذَا تَبَایَعۡتُمۡۚ وَلَا یُضَآرَّ کَاتِبٞ وَلَا شَهِیدٞۚ وَإِن تَفۡعَلُواْ فَإِنَّهُۥ فُسُوقُۢ بِکُمۡۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱللَّهُۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ ٢٨٢

اى مؤمنان! اگر معامله کنید با یکدیگر به وام دادن تا میعاد مقرّر، پس بنویسید آن را و باید که بنویسد میان شما نویسنده‌ای به انصاف و سرباز نزند نویسنده، از آن که نویسد چنانکه آموخته است او را خدا، پس باید که وى بنویسد و انشا کند آن‌که وام به ذمۀ وی است و باید که بترسد از خدا، پروردگار خود، و نقصان نکند از آن وام چیزی را. پس اگر باشد کسی که وام بر ذمۀ وی است، بى‌خرد یا ناتوان یا نمى تواند انشا کردن، پس باید که انشا کند کارگذار او با انصاف و گواه گیرید دو شاهد را از مردان خویش [123]، پس اگر نباشند دو مرد، پس یک مرد و دو زن کفایت است از کسانی که رضامند باشید از گواهان [124]، تا اگر فراموش کند یک زن، یاد دهاند یکى دیگر را. و باید که سر باز نزنند گواهان، آنگاه که طلبیده شوند و مانده مشوید از آن که نویسید حق را، اندک باشد یا بسیار، تا میعاد وى. این با انصاف‏تر است نزدیک خدا و درست‏تر براى گواهى و قریب‏تر از آن که در شک نشوید مگر وقتى که باشد آن معامله، سوداگرى دست به دست که دست گردان مى‏کنید آن را میان خویش، پس نیست بر شما گناه در آن‌که نه نویسید آن را و گواه گیرید هرگاه که خرید و فروخت کنید و باید که رنج داده نشود نویسنده و نه گواه، و اگر بکنید این کار، پس هرآیینه این گناه است شما را، و بترسید از خدا و مى‏آموزد شما را و خدا به هر چیز داناست. ﴿282

﴿ ۞وَإِن کُنتُمۡ عَلَىٰ سَفَرٖ وَلَمۡ تَجِدُواْ کَاتِبٗا فَرِهَٰنٞ مَّقۡبُوضَةٞۖ فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا فَلۡیُؤَدِّ ٱلَّذِی ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُۥ وَلۡیَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥۗ وَلَا تَکۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن یَکۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِیمٞ ٢٨٣ لِّلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ یُحَاسِبۡکُم بِهِ ٱللَّهُۖ فَیَغۡفِرُ لِمَن یَشَآءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ ٢٨٤ ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ کُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَکُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ ٢٨٥ لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَیۡنَآ إِصۡرٗا کَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٢٨٦

و اگر مسافر باشید و نیابید نویسنده را، پس لازم است گِرو به دست آورده شده. پس اگر امین داند گروهى از شما گروهى را، پس باید که ادا کند آن کس که امین دانسته شد، امانت خود را و باید که بترسد از خدا، پروردگار خود. و پنهان مکنید گواهى را و هر که پنهان کند آن را پس هرآیینه گناهکار است دلِ او و خدا به آنچه مى‏کنید آگاه است. ﴿283خدا راست آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است و اگر آشکارا کنید آنچه در دل‌های شما است [125]، یا پنهان دارید آن را، البته حساب آن بگیرد از شما خدا، پس بیامرزد کسى را که خواهد و عذاب کند کسى را که خواهد و خدا بر همه چیز تواناست. ﴿284باور داشت پیغامبر آنچه فرود آورده شد به سوى او از پروردگار او و مؤمنان نیز همه ایمان آوردند به خدا و فرشتگان او و کتاب‌هاى او و پیغامبران او [126]. گفتند: فرق نمى‏کنیم میان هیچ کسى از پیغامبران و گفتند: شنودیم و فرمانبردارى کردیم، می‌خواهیم آمرزش تو اى پروردگار ما، و به سوى است بازگشت. ﴿285خدا واجب نمى‏کند بر هیچ کس الا مقدار طاقت او؛ مر او راست آنچه عمل کرد و بر وى باشد آنچه گناه کرد. و گفتند: اى پروردگار ما! به عقوبت مگیر ما را، اگر فراموش کنیم یا خطا کنیم. اى پروردگار ما! و منه بر سر ما بار گران؛ چنانکه نهادی آن را بر کسانی که پیش از ما بودند. ای پروردگار ما! و منه بر سر ما آنچه برداشتِ آن نیست ما را و درگذر از ما و بیامرز ما را و ببخشاى بر ما؛ تویى خداوند ما، پس غلبه دِه ما را بر گروه کافران. ﴿286

[4] در اصل متن، شبه آمده است و این تغییر در تمام این ترجمه اعمال شده است. [5] چنانکه [مصحح]. [6] یعنی رئیسانِ خود. [7] مترجم گوید: که حاصل مثل، آن است که اعمال منافقان همه نابود شود، چنانکه روشنی آن جماعت دور شد. [8] مترجم گوید: که حاصل مثل، آن است که منافقان در ظلمات نفسانی افتاده‌اند و چون مواعظ بلیغه شنوند فی‌الجمله ایشان را تنبیهی می‌شود و آن فائده نکند مانند مسافران که در شبِ تاریک و ابر حیران باشند و در برق دو سه قدم بروند و بازایستند، والله اعلم. [9] تا پرهیزگار شوید. [10] یعنی هیزم‌های آن. [11] یعنی غبارِ فقدان مرغوب، هیچ ساعت به خاطر ایشان ننشیند؛ والله اعلم. [12] کافران چون ذکر پشّه و عنکبوت در قرآن شنیدند، طعن کردند و گفتند که: خدای تعالی به ذکر این چیزهای خسیس چه اراده کرده است؟! این آیت نازل شدـ والله اعلم. [13] و آن کلمات این است: ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ[الأعراف: 23] والله اعلم. [14] مترجم گوید: خدایْ تعالی بنی اسرائیل را نعمت‌های خود یادآوری و معجزه‌هایی که در این قوم ظاهر شده بود، ذکر فرمود. آنگاه شبهات و هفوات ایشان را رد کرد به دلائل و این قصه ممتد است تا قوله تعالی: ﴿وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ رَبُّهُۥ[البقرة: 124]. [15] یعنی در جمیع حاجات و مصائب، والله اعلم. [16] یعنی عالمیان آن زمان. [17] مترجم گوید: سبب کشتن پسران آن بود که کاهنان، فرعون را خبر داده بودند که در بنی اسرائیل پسری پیدا شود که باعث برافتادن پادشاهی او گردد. [18] مترجم گوید: که خدا موسی÷، را وعده داد که چهل شب در طور معتکف شود تا تورات عطا فرماییم. درین مدت بنی اسرائیل به اغوای سامری، گوساله‌پرستی اختیار کردند. خدای تعالی بعد عودِ موسی حکم فرمود که بعض ایشان بعض را بکشند و این توبه ایشان است. [19] یعنی معبود ساختید. [20] مترجم گوید: موسی÷، هفتاد کس را از بنی اسرائیل با خود بُرد تا با وی کلام الهی استماع نمایند؛ ایشان بعد از شنیدن، خواهان رؤیت شدند و در طلب آن پا از حدِ ادب بیرون نهادند. خدای تعالی آن همه را به صاعقه بسوخت و باز به دعای موسی زنده ساخت. اشارت به این قصه است این آیت. [21] بنی اسرائیل مأمورشدند به جهاد عمالقه و ایشان در آن باب تغافل کردند، پس معاقب شدند به افتادن در بیابان چهل سال و آنجا چون آب و طعام و خیمه‌ها مفقود شد، خدایْ تعالی به دعای موسی÷ مَنّ وسلوی نازل ساخت و از سنگی دوازده چشمه روان کرد و ابر را سایبان گردانید. قدر این نعمتها نشناختند وکفرانِ نعمت کردند. اشارت بدین قصه است این ایت. [22] یعنی دیه که در زمان حضرت موسی فتح شده بود. [23] یعنی به جای حِطه. حنطة گفتند. [24] یعنی بنی اسرائیل دوازده قبیله بودند برای هر قبیله یک چشمه معین شد؛ والله اعلم. [25] یعنی فرود آورده شد. [26] حاصل معنی آیت آن که آدمی دراصل از هر فرقه که باشد، چون ایمان آورد از اهل نجات بود؛ خصوصیتِ فرقه معتبر نیست. [27] یعنی احکام تورات. [28] یعنی شکار کردند وشکار کردن در روز شنبه در دین بنی اسرائیل حرام بود. [29] یعنی در آن زمانه حاضر بودند. [30] مترجم گویند: شخصی را از بنی اسرائیل کشته یافتند و کشنده آن معلوم نبود. خدایْ تعالی حکم فرمود که گاوی را ذبح کنند و بعض وی را بر آن مقتول بزنند تا زنده شود و از قاتلان خود خبر دهد. القصه گاو را به مبلغ خطیر خرید کردند وبزدند، مقتول زنده شد و پسران عم خود را نام برد که ایشان کشتند، پس قاتلان را به قصاص رسانیدند، از آن باز قاتل را از میراث محروم ساختند، والله اعلم. [31. - توضیح: وی گاوی است که پرورده نگشته تا زمین را شخم کند ونه کشت را آبیاری کند و از هر عیبی پاک و نباشد در وی رنگ دیگری. [32] یعنی با رئیسان خویش. [33] یعنی نعمت پیغمبر آخر الزمان. [34] مترجم گوید: یکی از عقائد باطله یهود آن بود که می‌کفتند یهود نباشند در دوزخ مگر روزی چند و این خطا است، زیرا که دخول جنت، موقوف بر ایمان به خدا و روز قیامت و پیغامبر آخر زمان است، جنس یهود و غیر آن اعتبار ندارد و اشارت به همین معنی است درین آیت، والله اعلم. [35] یعنی: منع کرده شدند از کشتن و جلا وطن کردن ودر ظلم، مددکاری نمودن و فرموده شدند به فدای اسیران و ایشان ازین همه احکام به فدای اسیران عمل کردند و بس؛ زیراکه موافق نفس ایشان افتاد و این طاعت نفس است، طاعت خدا نیست. [36] مترجم گوید: و دیگر از قبائح یهود آن بود که می‌گفتند: «قلوبنا غلف» یعنی: در دین خود آن قدر استحکام داریم که هیچ شبهه بدان راه نمی‌یابد و این خطا است که سبب قبول نکردن دین اسلام حسد و جهل بود نه تقوی، زیرا که آثارِ تقوی هیج‌گاه از ایشان ظاهر نمی‌شد و اشارت به همین معنی است درین آیات. [37] یعنی قرآن. [38] تعریض است به آن قصه که: یهود خیبر با غطفان جنگ می‌کردند و هزیمت می‌یافتند، آخر دعا کردند که به طفیل محمد، نبی امی، که خروج او در آخر زمان موعود است؛ ما را نصرت ده؛ بعد از آن فتح یافتند. [39] یعنی به زبان حال. [40] دیگر از تحریفات یهود آن بود که می‌گفتند که داخل نخواهد شد در بهشت هیچ کس مگر یهود و این خطا است؛ زیرا که علامت بهشتیان مشتاق شدن به ملاقاتِ خداست و ایشان از مرگ هراسان بودند. و اشارت به مهمین معنی است در این آیت. [41] دیگر از جمع هفوه، کلام بیهوده را گویند، هرچه از دهن برآید. [42] دیگر از هفوات یهود آن که جبرئیل را دشمن می‌داشتند که عذاب بر امم سابقه فرود آورده؛ این خطا است که جبرئیل مأمور است از بارگاه حق عزوجل وی را چه اختیار!. [43] دیگر از هفوات یهود آن بود که سحر می‌کردند و سلیمان÷، را ساحر می‌دانستند. این افترا بود بر سلیمان÷، و اشارت به همین معنی است درین آیت. [44] دیگر از هفوات یهود آن بود که مجلس پیغامبر، آمده لفظ «راعنا» می‌گفتند و این لفظ را دو معنی است: یکی آنکه رعایت کن ما را و شفقت کن بر ما، دیگر رعونت دارنده یعنی ابله وقصد ایشان سبّ بود. حقْ سبحانه، مسلمانان را ازین کلمه نهی کرد برای سدّ باب فساد و اشارت به همین معنی است درین آیت. [45] مترجم گوید: درین آیت تعریض است به جواب یهود که انکار نسخ می‌کردند، والله اعلم. [46] یعنی امر کند به جهادایشان، الله اعلم. [47] دیگر از هفوات اهل کتاب آن بود که هر فرقه از یهود و نصاری دیگر را انکار می‌کرد و اشارت به همین معنی است درین آیت. [48] یعنی مشرکان گفتند. [49] درین آیت، تعریض است به کفار مکه و بشارت است به مغلوب شدن ایشان، والله اعلم. [50] دیگر از هفوات یهود آن بود که چون استقبال بیت‌المقدس منسوخ شد، استهزا می‌کردند. اشارت به همین معنی است درین آیت. [51] دیگر از هفوات اهل کتاب آن بود که یهود، عزیز را و نصاری عیسی را پسر خدا می‌گفتند. در ردّ ایشان خدای تعالی این آیت نازل کرد. [52] یعنی آنانکه تورات را می‌فهمند تصدیق شریعت محمدیّه می‌کنند و آنانکه تصدیق نمی‌کنند، تورات را نمی‌فهمند. [53] مترجم گوید: ازین جا تا «سیقول السفهاء» خدای تعالی اثبات می‌فرماید نبوت پیغمبر ما راجاز قصۀ دعای حضرت ابراهیم که در تورات مذکور است و ترجیح می‌دهد ملت حنیفیه را که حضرت پیغمبر برای آن مبعوث‌اند و رد می‌کند قول یهود را که حضرت یعقوب ما را به یهودیت وصیت کرده است و از تفریق در انبیا نهی می‌فرماید؛ یعنی معتقد بعضی باشد و منکر بعضی. [54] یعنی دین او را. [55] مترجم گوید: چون آن حضرتج، به مدینه هجرت فرمود، شانزده ماه یا هفده ماه به طرف بیت المقدس نماز می‌گزارد، آرزو می‌کرد که خدایْ تعالی کعبه را قبلۀ وی سازد. خدای تعالی نازل کرد «قد نری تقلب» الی آخره، بعد از آن جواب شبهه سفها درین مسأله نازل کرد «سیقول السفهاء» و بعد از آن امر فرمود به صبر بر مشاق جهاد و در بسیاری از احکام توحید و قصاص و حج و صوم و صدقه و نکاح و طلاق که اهل جاهلیت تحریف کرده بودند یا رعایت انصاف نمی‌کردند، بیان حقیقت حال فرمود و ردّ و ابطال شبهات مخالفین کرد و سؤال‌های ایشان را جواب داد و این سیاق ممتد است تا آخر؛ والله اعلم. [56] یعنی آنچه در سابق، علم الهی مقرر شد، آن است که قبلة امت محمد مصطفیج، کعبه باشد و توجه به بیت ‌المقدس یک چند مدت بنابر حکمت، امتحان است. [57] بعضی از عالمان، از ضمیر «یَعرفُونُهَ» پیغمبر را مراد گرفته‌اند، والله اعلم [مصحح]. [58] یعنی حقیقت استقبال کعبه را. [59] بعض اهل اسلام، صفا ومروه را از شعائر طوافیت گمان کرده از آن دست بازداشتند پس نازل شد این آیه. [60] مترجم گوید: اهل جاهلیّت چیزها را نزد خویش حرام ساخته بودند به حائر و سوائب، خدای تعالی در ردّ ایشان نازل کرد [فتح‌ الرحمن]. [61] یعنی در خوردن آن چیزها. [62] مترجم گوید: که اگر گویی که درین آیت حصر کرده شد تحریم را در اشیای مذکوره، حال آنکه در حدیث، سباع وحمار و مانند آن را نیز حرام شمرده است، پس وجه تطبیق چه باشد؟ گویم: حصر اضافی است به نسبت به حائر و سوائب که حرام می‌دانست. پس در بهیمة الانعام هیچ چیز حرام نیست غیر اشیای مذکوره و در خبائث و سباع و مانند آن سخن نداشتند، والله اعلم. [63] یعنی توجه جهت مشرق و مغرب چنانکه یهود و نصاری زعم می‌کنند، نیکوکاری نیست، بلکه منسوخ شده است. [64] یعنی صاحب آن نکوکاری که ملت‌ها در آن اختلاف ندارند (فتح). [65] یعنی در آزادی یا خلاصی بندگان مکاتب. [66] یعنی اعتبار مماثلت در کشتگان. [67] یعنی مثل اوست در حکم. [68] یعنی چیزی از خون مسلمان مقتول. [69] یعنی وی دم به حسن معامله مطالبه کند نه به درشتی. [70] یعنی قاتل به خوش خویی ادا نماید نه به صعوبت. [71] اهل جاهلیت، شریف را در مقابله وضیع نمی‌کشتند و در مقابله شریف چند کس از وضیع می‌کشتند. خدایْ تعالی نازل فرمود که حکم الهی به اعتبار مماثلت است در اجناس کشتگان؛ به این معنی که احرار را حکم جداست که هر حرّ مثل حرّ دیگرست در آن حکم. و عبید را حکم جداست که هر عبد مثل عبد دیگرست در آن حکم و زنان را حکم جداست که هر زن مثل زن دیگرست در آن حکم و امتیاز زنان است حکم در باب دیات نه در باب قود یعنی قصاص. پس هر فردی ازین اجناس، مساوی است با فرد دیگر؛ هر چند بعضی شریف باشد و بعضی وضیع و بعضی جمیل و بعضی دمیم، بعضی مالدار و بعضی فقیر و سنت، زیاده کرده است دوو جنس دیگر. مسلمان در مقابله مسلمان است و کافر در مقابلۀ کافر پس اگر بعض ورثه عفو کنند یا از کشتن گذشته خون‌بها قبول نمایند، ولی دوم را باید که به حسن معامله مطالبه کند نه به درشتی و قاتل را باید که به خوشخوئی ادا کند نه به بدخویی. [72] حکم وصیت، منسوخ است به آیت مواریث. [73] مضمون این آیت تخییر است در صوم و فدیه این معنی منسوخ شد به آیتی که متصل می‌آید. مترجم گوید: شاید که معنای آیت چنین باشد که واجب است بر آنان که می‌توانند داد فدیه را، دادن فدیه که عبارت از طعام یک درویش است. مراد صدقه الفطر است و سنت آن را مقدر کرد به یک صاع خرما یا صاع از طعام، پس آیت، محکم باشد نه منسوخ و شاید که معنای آیت چنین باشد: واجب است بر آنان که می‌توانند قضا کردن یعنی و قضا نکردند تا آنکه رمضان دیگر درآمد، والله اعلم. [74] فدیه دادن که عبارت از طعام یک مسکین است و آن مقدر است به یک مد و این حکم، منقول است از قاسم و سعید بن جبیر وهمین است مذهب شافعی و درین صورت نیز محکم است غیر منسوخ. [75] مترجم گوید: ظاهر، نزدیک این بنده آن ا‌ست که سؤال کردند از اشهر حج که شوال و ذیقعده و نه روز از ذی‌الحجه باشد که آیا حج موقت است به آنها یا نه و یکی از تحریفات جاهلیت آن بود که در حالت احرام از بالای دیوار جسته و یا از سوراخ دیوارگذشته به خانه می‌آمدند و از راه دروازه نمی‌آمدند، پس نازل شد این آیت. [76] یعنی تا مردمان، احرام حج بندند در آنها [فتح الرحمن]. [77] یعنی در مقابله او قتل جائز است. [78] یعنی از شرک. [79] حاصل این آیات آن است که در مسجد حرام و در شهر حرام ابتدا به قتل نباید کرد و چون کافران ابتدا کنند در مقابله ایشان باید جنگ کردن که این معنی با حرمت مسجد و شهر نزاع ندارد، چنانکه ابتدا از کشتن مسلمان درست نیست و اگر خون ناحق رسخته باشد، به قصاص می‌توان کشت و فقها به آن سبب تصریح نکرده‌اند که اقامت حربیان به مکه بعد فتح مکه بودنی نیست، والله اعلم. [80] یعنی در حج، رمی جمرة العقبه کنند به منی ودر عمره از سعی بین الصفا و المروه فارغ شوند به مکه، والله اعلم. [81] یعنی شپش بسیار داشته باشد و به این سبب حلق کند پیش از محل، والله اعلم. [82] درین آیت، چند حکم، مذکور شده است و جواب امام حج و عمره بعد از شروع و حکم احصار و کفارت ارتکاب امور ممنوعه احرام به عذر مرض و ماهیت تمتع و وجوب قربانی بر متمتع، والله اعلم. [83] یعنی شوال و ذیقعده و عشره ذالحجه. [84] مترجم گوید: یعنی از عرفات نه از مزدلفه، چنانکه قریش تحریف کرده بودند، والله اعلم. [85] مترجم گوید: بعد ازین خدای تعالی تصویر می‌فرماید حال کافران و مؤمنان را، والله اعلم. [86] یعنی پیش از آمدن هر پیغامبر متفق بودند با یک دیگر در دینِ او اختلاف نداشتند. [87] یعنی در اصول مختلف می‌شوند. [88] حاصل آن است که سنه الله جاری شده است به آنکه بعد بعثت هر پیغامبر، در امت دعوت اخلاف واقع می‌شود، از آن تنگدل نباید شد؛ والله اعلم. [89] یعنی رجب، ذی‌القعده و ذی‌الحجه و محرم که در شریعت حضرت ابراهیم جنگ کردن درین ماه‌ها حرام بود. پس سؤال کردند که در شریعت محمدیه حکم تحریم باقی مانده یا نه؟ الله اعلم. [90] یعنی ترویج شرک. [91] حاصل جواب آن است که قتال کفار جائز است و تحریم قتالِ مسلمین مغلظه می‌شود؛ والله اعلم. [92] یعنی حرام‌اند و به منافع، التفات نباید کرد؛ والله اعلم. [93] یعنی از حاجت ضروری. [94] یعنی به غیر شرکت. [95]یعنی هر بنده از بندگان خدا که مؤمن باشد و هر کنیز از کنیزهای خدا که مؤمنه باشد بهتر است از مشرک و مشرکه، والله اعلم. [96] یعنی غسل به جا آرند. [97] یعنی به هرگونه که بخواهید می‌توانید جماع کردن (نزدیکی با همسران خود) یعنی غلطانده و از پس پشت و غیر آن، به شرط آنکه در قُبُل باشد. [98] یعنی سوگند برای موقوف کردن کار نیک جائز نیست. [99] یعنی: «لا والله» و «بلى والله» به غیر قصد گوید غلط دانسته سوگند خورد علی اختلاف المذهبین؛ والله اعلم. [100] یعنی قسم می‌خورند که جماع نکنند. [101] یعنی زنان را بر مردان حق است، چنانچه مردان را بر زنان حق است. [102] یعنی حلال نیست که بدل طلاق از مهر بگیرد. [103] یعنی در معاشرت. [104] یعنی نزدیک رسیدن به انقضای عدّت. [105] یعنی عدّت منقطع شد. [106] یعنی با شوهران سابق خود یا شوهران دیگر که به ایشان رغبت پیدا کردند. [107] یعنی به انقضای عدّت. [108] یعنی مهر را. [109] یعنی پوشاک بدهید. [110] مترجم گوید: این آیت، نزدیک جمهور منسوخ است به آیت: ﴿أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗا[البقرة: 134]. والله اعلم. [111] یعنی حجتِ اسلام ظاهر شد. پس گویا جبر کردن نیست، اگرچه فی الجمله به صبر باشد، والله اعلم. [112] یعنی به ستم، مستحق کشتن را می‌گذارم و کسی راکه مستحق کشتن نیست، می‌کشم؛ والله اعلم. [113] مترجم گوید: آن شخص عزیر بود. [114] یعنی عین الیقین می‌خواهم، والله اعلم. [115] از بی‌ادبی سائل. [116] مترجم گوید: حاصل این مثل، آن است که عمل منان و مرائی در دنیا می‌نماید که عمل است و در آخرت نابود می‌شود و هیچ فائده نمی‌دهد، چنانکه بر سنگی خاک افتاده باشد و به ظاهر چنان می‌نماید که قابل زراعت است و چون باران بارد محو شود؛ والله اعلم. [117] مترجم گوید: حاصل این مثل، آن است که عمل اهل اخلاص فائده‌ها می‌دهد، از سابقین باش یا از اصحاب یمین. [118] حاصل این مثل، آن است که عمل منان و مرائی در وقت شدت احتیاج، نابود شود؛ چنانکه بوستان این شخص در وقت شدت احتیاج بسوخت. [119] یعنی: ایصال مطلوب الی الله. [120] یعنی: به سبب اشغال به جهاد، کسب کردن نمی‌توانند، والله اعلم. [121] یعنی سودی که قبل آیت تحریم گرفته بازگردانیدنش لازم نیست، والله اعلم. [122] یعنی بعد از تحریم. [123] یعنی از مسلمانان. [124] یعنی از مسلمانان امینِ متّقی. [125] یعنی از قسم نفاق و اخلاق و حسد و نصیحت و مثل آن، نه از قسم حدیث نفس، والله اعلم. [126] یعنی بعض را معتقد و بعض را منکر نمی‌باشیم.

تفسیر سوره بقره

سوره بقره

مدنی است، و دارای (286) آیه است‌.

وجه تسمیه آن: این سوره به سبب در برداشتن داستان «بقره‌»، یعنی گاوی‌که خداوند متعال بنی اسرائیل را به ذبح آن مأمور گردانید، «بقره‌» نامیده شد. به قولی‌: این سوره اولین سوره‌ای است که در مدینه نازل گردید.

فضیلت آن: در باره فضیلت آن احادیث بسیاری روایت شده است. از آن‌جمله‌؛ مسلم‌، ترمذی و احمد از نواس بن سمعان رضی الله عنه روایت کرده‌اند که‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «یؤتی بالقرآن وأهله الذین کانوا یعملون به فی الدنیا، تقدمهـم سوره البقرة وآل عمران‌»: «در روز قیامت، قرآن و اهل آن که در دنیا به‌آن عمل می‌کردند، آورده می‌شوند، درحالی‌که در پیشاپیش آنها سوره بقره وآل عمران قرار دارند». همچنین در حدیث شریف دیگری به روایت ابی‌امامه رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اقرأوا القرآن فإنه شافع لأهله یوم القیامة، اقرأوا الزهراوین فإنهما یأتیان یوم القیامة کأنهـمـا غمامتان أو غیابتان، أو کأنهـمـا فرقان من طیر صواف یحاجان عن أهلهـمـا یوم القیامة، ثم قال: اقرءوا البقرة، فإن أخذها برکة وترکها حسرة، ولا تستطیعها البطلة». «قرآن را بخوانید زیرا قرآن شفاعت‌کننده اهل‌خویش در روز قیامت است‌. زهراوین (بقره و آل عمران) را نیز بخوانید زیرا آن‌دو در روز قیامت می‌آیند؛ گویی دو پاره ابر سفید و نورانی، یا دو چتر، یا دودسته از پرندگان بال‌گشاده‌اند، آن‌گاه از اهل خود در روز قیامت محاجه (پشتیبانی‌و دفاع) می‌کنند و بر آنها سایه می‌افگنند. سپس فرمودند: بقره را بخوانید زیراخواندن آن برکت و ترک آن حسرت است و ساحران نمی‌توانند بر خواننده آن‌تسلط و سیطره و نفوذ یابند - یا ساحران نمی‌توانند آن را حفظ کنند». همچنین درحدیث شریف به روایت ابی‌هریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لاتجعلوا بیوتکم قبورا فان البیت الذی تقرأ فیه سوره البقره لایدخله الشیطان»‌. «خانه‌هایتان را گورستان نگردانید زیرا شیطان به خانه‌ای که در آن سوره بقره خوانده شود، وارد نمی‌شود». در حدیث شریف دیگری از سهل‌بن سعد رضی الله عنه روایت‌شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ان لکل شی‌ء سناما، وان سنام القرآن البقره‌، وان من قرأها فی بیته لیله لـم یدخلها الشیطان ثلاث لیال»‌. «همانا برای هرچیز اوجگاهی است و قطعا اوجگاه و قله قرآن، سوره بقره است، بدانید که هر کس شبانگاه آن را در خانه‌اش تلاوت کند، شیطان سه شب به آن خانه وارد نمی‌شود».

سوره بقره طولانی ترین سوره قرآن کریم است و همانند سایر سوره‌های مدنی به بنای ساختار زندگی منظم مسلمانان در جامعه مدنی و تبیین ابعاد آن توجه وعنایت دارد، جامعه‌ای که در آن دین و دولت با هم بوده و از یک‌دیگر جدانیستند زیرا این دو در نظام اسلامی همچون جسم و روح لازم و ملزوم یک‌دیگر می‌باشند. لذا بنیاد برنامه‌های شریعت اسلامی در مدینه‌، بر نهادینه ساختن عقیده اسلامی و بر پا داشتن کاخ عمل صالح که ترجمان این ایمان و عقیده است استوار می‌باشد.

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

به نام الله بسیار بخشنده وبسیار مهربان

﴿الٓمٓ١ [البقرة: 1].

خوانده می‌شود: «الف، لام، میم‌»قرطبی می‌نویسد: «حروف مقطعه‌ای که‌در اوایل بعضی از سوره‌های قرآن آمده است، سر الهی در قرآن است و جزخداوند متعال کسی دیگر این سر را نمی‌داند. سپس می‌افزاید: اما جمع بسیاری ازعلما گفته‌اند: ما دوست داریم تا درباره آنها سخن گفته و فوایدی را که درحروف مقطعه نهان است، جویا شویم و از معانی‌ای که می‌توان از آنها دریافت‌کرد، آگاه گردیم‌. پس ایشان دراین‌باره به تأویلاتی پرداخته و نظریاتی ارائه کرده‌اند که در اینجا به مشهورترین آن بسنده می‌کنیم و آن این نظر است که: خداوند عزوجل عربها را با این حروف مقطعه به مبارزه با قرآن فرامی‌خواند، بدین معناکه این حروف به حروف هجای زبان عربی اشاره دارد تا به اعراب اعلام کند که‌قرآن مرکب از همان حروفی است که خودشان با آن سخن می‌گویند، پس اگرمدعی هستند که قرآن کلام خداوند عزوجل نیست، نظیر آن را بیاورند! و چون عجز وناتوانی آنان در این مبارزه و هماوردطلبی آشکار است بنابراین، حجت بر آنان بلیغ‌تر و رساتر می‌گردد زیرا با وجود آن که قرآن از حروف مورد تکلمشان خارج‌نیست، نفس این واقعیت که نمی‌توانند همانند آن را ساخته و برای مبارزه با آن به‌میدان آورند، خود برهانی روشن بر حقانیت قرآن کریم و الهی بودن آن‌می‌باشد».

زمخشری می‌گوید: «حروف مقطعه همه جمعا در اول قرآن کریم واردنگردید تا مبارزه طلبی و هماوردخواهی قرآن بلیغ‌تر و جدی‌تر باشد، همان گونه‌که هدف از تکرار داستانهای قرآن نیز، تکرار اندرزها و هشدارهای الهی به بندگان است‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «از این رو، هر سوره‌ای که با این حروف آغاز شده‌است، حتما ذکر برتری قرآن و بیان اعجاز و عظمت آن نیز در آن سوره وجوددارد». گفتنی است‌؛ حقیقتی که ابن کثیر در اینجا به آن پرداخته، با پژوهش‌استقرائی در بیست‌ونه سوره قرآن روشن شده است، همچون این سوره وسوره‌های: ﴿الٓمٓ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ٢ نَزَّلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ [آل عمران: 1-3]. ﴿الٓمٓصٓ١ کِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَیۡکَ [الأعراف: 1-2]،. ﴿الٓرۚ کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ [إبراهیم: 1]،. ﴿الٓمٓ١ تَنزِیلُ ٱلۡکِتَٰبِ لَا رَیۡبَ فِیهِ [السجدة: 1-2]. ﴿حمٓ١ تَنزِیلٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٢ [فصلت: 1-2] ،. و دیگرسوره‌هایی که با حروف مقطعه آغاز شده‌اند.

﴿ذَٰلِکَ ٱلۡکِتَٰبُ لَا رَیۡبَۛ فِیهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِینَ٢ [البقرة: 2].

«این کتاب» یعنی: این قرآن عظیم «هیچ شبهه‌ای در آن نیست» یعنی: در این‌حقیقت هیچ شک و شبهه‌ای نیست که این کتاب از جانب خداوند متعال نازل شده‌است «هدایتی برای متقین است» هدایت: راهنمائی است برای رسیدن به مطلوب‌. متقین: کسانی هستند که خود را از آنچه که به زیانشان است نگاه داشته اند، به همین خاطر به اوامر الهی پایبند گشته و از نواهی و محرمات او پرهیز کرده اند.ابن عباس رضی الله عنه در تفسیر: (هدی للمتقین) می‌گوید: «متقین کسانی هستند که ازمجازات خداوند عزوجل پرهیز کرده و هدایتی را که می‌شناسند، فرونمی‌گذارند، و درتصدیق به آنچه که از سوی وی آمده است‌، به رحمتش امید دارند». درحدیث شریف آمده است: «لا یبلغ العبد أن یکون من الـمتقین حتى یدع ما لا بأس به حذراً مـما به بأس»‌: «بنده به جایگاه متقیان و پرهیزگاران نمی‌رسد تا آن‌گاه که آنچه رادر آن مانع و ایرادی نیست‌، به‌خاطر پرهیز از ارتکاب آنچه که در آن مانع وایرادی هست، ترک نکند». از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده است که مردی به وی‌گفت: «تقوی چیست‌؟ ابوهریره رضی الله عنه از وی پرسید: آیا تاکنون با مسیر پر از خاری‌مواجه شده‌ای‌؟ آن مرد گفت‌: آری‌! ابوهریره رضی الله عنه فرمود: در آن هنگام چه‌کرده‌ای‌؟ مرد گفت: چون خار را دیدم‌، از آن برجسته، یا از رفتن به آن راه‌منصرف گشته‌ام‌. ابوهریره رضی الله عنه فرمود: تقوی یعنی همین»!.

شکی نیست که تقوی کانون تمام خوبی‌ها، سفارش الهی به گذشتگان وآیندگان و بهترین صفتی است که انسان مؤمن می‌تواند به آن آراسته گردد.چنان‌که ابودرداء رضی الله عنه نیز چنین گفته است.‌

آن‌گاه خداوند متعال چهار صفت را برای متقین ذکر می‌کند، نخستین صفت‌این است:

﴿ٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَیۡبِ وَیُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ٣ [البقرة: 3].

«آنان که به غیب ایمان می‌آورند» ایمان: در لغت، تصدیق و باور محض است، ولی آن‌گاه که به طور مطلق به کار برده شود؛ مراد از آن همان ایمانی است که شامل هرسه اصل اعتقاد، قول و عمل باشد. که بیشتر ائمه براین نظرند. احمدبن‌حنبل و شافعی گفته اند: «اجماع بر آن است که ایمان عبارت از: قول وعمل هردو می‌باشد». گفتنی است که ایمان به آنچه خدای  عزوجل  نازل فرموده،تجزیه پذیر نمی‌باشد. اما «غیب‌»: هرآن چیزی است که عقلها به آن راه نمی‌یابدو رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از وجود آن خبر داده‌اند، مانند نشانه‌های قیامت، عذاب قبر، نشر و حشر، صراط، میزان، بهشت و دوزخ‌. در حدیث شریف آمده است که‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «الإیمان أن تؤمن بالله وملائکته وکتبه ورسله والیومالآخر، وتؤمن بالقدر خیره وشره»: «ایمان آن است که خدا، فرشتگان، کتابها، پیامبرانش و روز آخرت را باور کنی و همچنین قدر را در خیر و شر آن تصدیق‌نمایی‌». همچنین در حدیث شریف آمده است که ابوعبیده جراح رضی الله عنه گفت: یارسول‌الله! آیا کسی از ما اصحاب بهتر هم هست‌؛ با توجه به اینکه ما به شماایمان آورده و همراه شما جهاد کرده‌ایم‌؟ فرمودند: «آری! بعد از شما کسانی خواهند آمد که به من در حالی‌که مرا ندیده‌اند ایمان می‌آورند، آنها از شما بهترند».

دومین صفت متقیان این است: «و نماز را برپا می‌دارند» برپاداشتن نماز: ادای‌آن، با رعایت ارکان، سنن و آداب آن در اوقات تعیین شده آن است‌.

ابن عباس رضی الله عنه در تفسیر ﴿وَیُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ می‌گوید: «یعنی نمازهای پنج‌گانه را برپا می‌دارند». همچنین او می‌گوید: «بر پاداشتن نماز؛ یعنی بجا آوردن کامل‌رکوع، سجده، تلاوت و خشوع در آن‌». قتاده می‌گوید: «بر پاداشتن نماز؛ یعنی‌نگاه داشتن وقت، وضوء، رکوع و سجده آن‌». خلاصه این که: تقواپیشه‌گان نماز را بر وجه کامل ـ با رعایت شروط، ارکان، آداب و خشوع آن ـ برپا می‌دارند. بنابراین، نماز بی حضور همانند پیکر بی روح است‌.

سومین صفت متقیان این است: «و از آنچه به ایشان روزی داده‌ایم، انفاق‌می‌کنند» ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید: «یعنی زکات اموال‌شان رامی‌پردازند». اماابن‌جریر طبری می‌گوید: «آیه کریمه عام است و شامل زکات فرض و صدقات نفل - همه - می‌شود، بی هیچ گونه تفاوتی میان صدقه فرض و صدقه نفل و میان انفاق بر نزدیکان و غیر آنان‌». رأی صحیح‌تر نیز همین رأی است‌. ابن کثیر می‌گوید: «خداوند عزوجل نماز و انفاق مال را در بسیاری از آیات باهم ذکر می‌کندزیرا نماز؛ حق خداوند متعال و انفاق مال‌؛ نیکی و احسان به مخلوقات وی است»‌.

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَ وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَ٤ [البقرة: 4].

چهارمین صفت متقیان این است: «و آنان که به آنچه به‌سوی تو نازل شده و به‌آنچه پیش از تو نازل شده است، ایمان می‌آورند» یعنی: تو را در آنچه که از جانب‌خداوند عزوجل به‌همراه آورده‌ای و نیز آنچه را که پیامبران قبل از تو به‌همراه آورده‌اند، تصدیق می‌کنند و میان پیامبران الهی: هیچ گونه تفاوتی قایل نشده وآنچه را که ایشان از بارگاه پروردگار خویش آورده‌اند، انکار نمی‌کنند. درحدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «سه تن‌اند که پاداششان را دوبار دریافت می‌کنند:

1-  شخصی از اهل کتاب که هم به پیامبر خویش و هم به من ایمان‌آورده‌. 2 - برده‌ای که حق خدا و حق مالکانش را ادا کرده است‌. 3 - شخصی‌که به کنیزک خویش آدابی نیکو آموخته سپس آزادش ساخته و باوی ازدواج‌کرده است‌». «و آنانند که به آخرت یقین دارند» مراد این است که آنان بی هیچ‌گونه‌شکی به برانگیخته شدن پس از مرگ، حشر و نشر و دیگر امور آخرت باور دارند، نه آن گروهی که می‌پندارند به پیامبران و کتابهای آسمانی پیشین ایمان آورده‌اند، در حالی‌که به آنچه تو به همراه آورده‌ای، کفر می‌ورزند.

مجاهد می‌گوید: «در اول سوره بقره چهار آیه در وصف مؤمنان، دو آیه در بیان صفات کافران و سیزده آیه در بیان صفات و ویژگیهای منافقان است»‌.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٥ [البقرة: 5].

«آنان از هدایتی از جانب پروردگار خویش برخوردارند» یعنی: حال این گروهی که‌تقوی، ایمان به غیب و آخرت و انجام فرایض را با هم جمع و همراه کرده‌اند،چنین است که: از نور، برهان، صلاح، استواری و پایداریی از جانب پروردگار خویش برخوردار می‌باشند و این خداوند عزوجل است که به ایشان چنین توفیقی‌ارزانی داشته است «و تنها آنانند که رستگار و نجات یافته‌اند» در دنیا و آخرت زیرا آنچه را از خداوند عزوجل به وسیله ایمان به او و کتاب‌ها و پیامبرانش و به وسیله اعمال شایسته و صالح درخواست کرده‌اند، دریافت داشته و از شر آنچه که از آن‌گریزان بوده‌اند، نجات و رهایی می‌یابند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَآءٌ عَلَیۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ٦ [البقرة: 6].

«به راستی آنان که کافر شده اند، برای‌شان یکسان است‌؛ چه بیمشان بدهی، چه بیمشان ندهی، ایمان نمی‌آورند» یعنی: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! آنان که بر انکار رسالتت و انکار آیات بیناتی که به‌همراه آورده‌ای، اصرار ورزیده‌اند، با آن که حق برای‌شان واضح و روشن گشته، شک و شبهه‌هایشان کاملا از بین رفته و یقینشان به‌راستگویی‌ات فراهم آمده‌؛ آنان هرگز از هشدارهایت بهره‌مند نمی‌شوند، چرا که فقط از خواهش‌های نفس خویش پیروی می‌کنند. کفر: پوشیدن و پنهان کردن چیزی است و به کافر از آن رو کافر گفته می‌شود که او در واقع حقیقت را پوشانیده و نعمت‌های الهی بر خود را پنهان کرده است‌. البته هرکس به قرآن ایمان نداشته باشد، کافر است‌. انذار: آگاهی دادن همراه با بیم‌دهی است‌.

این آیه و آیه بعدی، تسلی بخش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است تا نه از ایمان نیاوردن قوم خود دریغ و افسوس خورند و نه به ایمانشان طمع کرده و امیدوار شوند. سبب نزول دو آیه (6 - 7) در صحیح‌ترین روایت این است که: این آیات درباره رؤسای یهود و از آن جمله‌؛ حیی بن أخطب و کعب بن أشرف نازل شد.

﴿خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡۖ وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ٧ [البقرة: 7].

«خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی‌هایشان مهر نهاده است‌» مراد این است که بر دل‌هایشان قفل نهاده‌؛ در نتیجه ایمان و نوری به آنها راه نمی‌یابد «و بربینایی‌هایشان پرده‌ای است‌» بنابراین، نور هدایت را نمی‌بینند و پیام هدایت را نمی‌شنوند و درک نمی‌کنند. ابن‌جریرطبری می‌گوید: «حقیقت این است که چون‌گناهان بر دل‌ها پیاپی در آیند، دل‌ها را قفل می‌کنند، در نتیجه نور هدایت به‌سوی دل‌هایی اینچنین، هیچ راه نفوذی ندارد و کفر قطعا دامنگیر آنان است‌». درحدیث شریف آمده است: «یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک». «ای گرداننده دل‌ها! دل‌هایمان را بر دینت پایدار بدار». «و برای آنها عذابی بزرگ و هولناک است‌» به سبب آن که آیات الهی را تکذیب کردند. پس تعبیر مهر نهادن بر دل‌ها و دیده‌هاو شنوایی‌ها، دال بر جای‌گرفتن و ریشه‌دار شدن کفر در دل‌هایشان است تا بدانجاکه آنان اسباب و انگیزه‌هایی را که زمینه ساز رهنمونی‌شان به تأمل و تفکر در دلایل ایمان و ارزش‌های آن است، گم کرده‌اند. بنابراین، از تعبیر «مهر نهادن‌» این‌معنی بر نمی‌آید که آنان قهرا بر کفر مجبور گردیده باشند، بلکه این تمثیلی برای سنت خداوند متعال است در تأثیر ممارست و تمرین کفر و اعمال آن بر دل‌هایشان تا بدانجا که کفر بر دل‌هایشان چیره شده و هیچ‌گونه استعداد و پذیرشی برای غیر آن‌در نهادشان باقی نمانده است‌. چنان‌که آیه (88) همین سوره نیز این معنا را به‌روشنی بیان می‌دارد: ﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢ [البقرة: 88]. :«و گفتند: دل‌هایمان غلف است‌». همچنین این حدیث شریف: «ان الـمـؤمن اذا أذنب ذنبا کانت نکته سوداء فی قلبه، فان تاب ونزع واستعتب صقل قلبه، وان زاد زادت حتی تعلو قلبه‌، فذلک الران الذی قال الله تعالی: ﴿کَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ١٤ [المطففین: 14]»‌: «هر گاه مؤمن مرتکب گناهی‌گردد، نکته‌ای سیاه در قلبش می‌نشیند، پس اگر توبه کند و از آن گناه دست بکشد و از خدای  عزوجل  طلب خشنودی کند، قلبش صیقل می‌یابد و اگر بر گناه بیفزاید، سیاهی قلبش نیز افزون می‌شود تا بدانجا که سیاهی بر قلبش غالب می‌گردد و این‌همان زنگاری است که خداوند متعال درباره آن فرموده است: چنین نیست، بلکه بر دل‌هایشان - به سبب آنچه می‌کردند - زنگار افتاده است‌»[1].

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِینَ٨ [البقرة: 8].

«و از مردم کسانی هستند که می‌گویند: ما به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده‌ایم ولی‌آنان هرگز مؤمن نیستند» خدای سبحان در این سوره ابتدا از مؤمنان حقیقی و بعداز آن از کفار حقیقی یاد کرد و اینک از منافقان که از هیچ‌یک از دو گروه یاد شده نبوده بلکه به گروه سومی تبدیل شده اند، سخن به میان می‌آورد. آری! آنان درظاهر امر با گروه اول و در باطن با گروه دوم همراه شده‌اند. ولی با وجود تمام نیرنگ‌هایی که به‌کار برده‌اند، از ساکنان طبقه زیرین جهنم اند. نفاق‌: عبارت است‌از آشکارساختن خیر و پنهان داشتن شر، و بر دو نوع است‌: نفاق اعتقادی که‌صاحب خویش را در دوزخ جاودان می‌سازد و نفاق عملی که از بزرگ‌ترین گناهان‌کبیره است.‌

دلیل اینکه اوصاف منافقان در سوره‌های مدنی نازل شده این است که‌: در مکه به سبب ضعف مسلمانان نفاقی وجود نداشته زیرا کسی در مکه برای ایشان شأن و شوکتی قایل نبوده تا به دوستی و هم‌سویی با ایشان تظاهر نماید. و از آنجا که اهداف و برنامه‌های منافقان بر بسیاری از مردم پوشیده و مبهم می‌ماند، لذا خداوند متعال برای روشن ساختن احوال آنان صفات متعددی را مطرح می‌نماید که هریک از آنها بازتابی از نفاق است و مشخصه و مظهر اصلی نفاق، طمع بستن‌به قدرت‌، یا ترس و گریز از آن می‌باشد.

﴿یُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَمَا یَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا یَشۡعُرُونَ٩ [البقرة: 9].

«آنان با خدا و کسانی که ایمان آورده‌اند نیرنگ می‌کنند، حال آن که فریب نمی‌دهند مگر خودشان را» یعنی: هنگامی که منافقان خواستند، با ذاتی که فریب نمی‌خورد نیرنگ کنند، در حقیقت خود را فریب داده‌اند زیرا فریبکاری فقط با آن کسی‌ممکن است که از باطن امور آگاهی نداشته باشد «ولی‌» آنها این حقیقت را «درک نمی‌کنند» خداع‌: بر گردانیدن دیگران از مقصد و هدف‌شان با نیرنگ و فریب است که مراد از آن در اینجا آشکار ساختن اسلام و پنهان داشتن کفر می‌باشد.

﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمُۢ بِمَا کَانُواْ یَکۡذِبُونَ١٠ [البقرة: 10].

«در دل‌هایشان بیماریی است‌» مراد از این بیماری‌؛ فسادی است که یا با شک ونفاق‌، یا با انکار و تکذیب در عقایدشان رخنه کرده است «و خدا بیماریشان را افزایش بخشید» با تجدید و تداوم نعمت‌ها و احسانهای دینی و دنیوی خویش برپیامبر گرامیش، لذا آنان به شک و دودلی بیشتر و حسرت و اندوه مستمر و شدت نفاق مبتلا شدند «و به کیفر دروغی که می‌گفتند» یعنی: به کیفر ادعای دروغین پذیرفتن ایمان «عذابی دردناک و جانکاه در پیش دارند».

ابن کثیر می‌گوید: «حکمت در خودداری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از کشتن منافقان - باوجود علم آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به حقیقت حال برخی از آنان - در این فرموده ایشان به عمر رضی الله عنه بیان شده است: «دوست ندارم اعراب در میان خود چنین شایع کنند که محمد اصحاب خویش را می‌کشد» زیرا اعراب فقط ظاهر قضیه را ملاک قضاوت خویش قرار می‌دادند و از حقیقت ماجرا که کفر منافقان است آگاهی نداشتند». اما امام شافعی  رحمه الله  در این باره می‌گوید: «دلیل خودداری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از کشتن‌منافقان، نمایان کردن اسلام از سوی آنان بود». چنان‌که در این حدیث شریف که همه بر صحت آن اجماع دارند، آمده است: «أمرت أن أقاتل الناس حتى یقولوا لا إله إلا الله، فإذا قالوها عصموا منی دماءهم وأموالـهـم إلا بحقـهـا وحسابهم على الله عزوجل». «مأمور شده‌ام که با مردم تا آن زمان بجنگم که لا اله الا الله بگویند، پس چون این کلمه را گفتند، خونها و اموال‌شان را از تعرض من در پناه نگاه داشته‌اند مگر به حق آن و در نهایت حسابشان با خدای عزوجل‌است‌». معنای این‌حدیث شریف این است که‌: هرکس کلمه طیبه را گفت، احکام اسلام در ظاهر براو جاری می‌شود، حال اگر به این کلمه اعتقاد هم داشته باشد، ثواب آن را درآخرت می‌یابد و اگر اعتقاد نداشته باشد، جاری شدن حکم مسلمانی بر وی دردنیا، هیچ سودی برایش در آخرت نخواهد داشت‌.

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ لَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ قَالُوٓاْ إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَ١١ [البقرة: 11].

«و چون به آنان گفته شود: در زمین فساد نکنید» با نفاق، برقرار ساختن پیوند دوستی با کفار و متفرق ساختن مردم از پیرامون محمد صلی الله علیه و آله و سلم و قرآن و ایمان زیرا با این عمل فساد انگیزتان آنچه در زمین است - با هلاک شدن مردم و ویرانی دیارشان - تباه می‌شود «می گویند: ما اصلاحگرایانی بیش نیستیم‌» یعنی: کار ما فساد افروزی نیست بلکه ما فقط مردمانی مصلح هستیم که در جهت خیر و صلاح و اصلاح می‌کوشیم‌.

بدین‌سان است که چون خداوند عزوجل آنان را از فساد نهی می‌کند، مدعی می‌شوند که صفت«صلاح‌» ویژه آنان است‌. خاطرنشان می‌شود که این روش مفسدان در هر زمانی است که فسادشان را در قالب «صلاح‌» معرفی می‌کنند.

اما خداوند عزوجل این ادعایشان را با رساترین بیان رد نموده و آنان را به وصف فسادگر که درحقیقت به آن موصوف هستند، محکوم نمود و فرمود:

﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡمُفۡسِدُونَ وَلَٰکِن لَّا یَشۡعُرُونَ١٢ [البقرة: 12].

«آگاه باشید که آنان یقینا فسادگرانند، لیکن خود نمی‌دانند» یعنی: نمی‌دانند که خود حقیقتا فسادکارند زیرا آنها با حق و اهل آن دشمنی کرده و راه خدا عزوجل را بر روی مردم می‌بندند و خدای  عزوجل  را نافرمانی می‌کنند، پس هرکس خدا عزوجل رانافرمانی کند، بی‌گمان در زمین فساد نموده است زیرا صلاح کار آسمان و زمین با اطاعت و فرمان بردن از خداوند متعال می‌باشد.

ابن جریر طبری می‌گوید: «منافقان با نافرمانی پروردگارشان، ضایع ساختن فرایض وی، شک افگنی در دین وی و همکاری و هم پیمانی با دشمنان وی ورسولش، در روی زمین فسادگرند».

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ کَمَآ ءَامَنَ ٱلنَّاسُ قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ کَمَآ ءَامَنَ ٱلسُّفَهَآءُۗ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلسُّفَهَآءُ وَلَٰکِن لَّا یَعۡلَمُونَ١٣ [البقرة: 13].

«و چون به آنان گفته شود: همان‌گونه که سایر مردم ایمان آورده‌اند، شما هم ایمان‌بیاورید، می‌گویند: آیا ما نیز همانند کم خردان و نادانان ایمان بیاوریم‌«؟ این‌گونه است که از روی استهزا و تحقیر، به مؤمنان نسبت بی خردی را می‌دهند و همین وقاحت‌شان سبب شد تا خداوند عزوجل سفاهت و بی خردی را منحصرا به خودشان مربوط دانسته و بگوید: «آگاه باشید که آنان همان کم خردانند؛ ولی نمی‌دانند».

علت اینکه خداوند متعال در بیان فسادکاریشان: «لایشعرون» و در بیان ایمان نیاوردنشان: «لایعلمون‌» فرمود، این است که‌: شعور؛ ادراک امور پنهانی و علم‌؛ یقین داشتن و مطابقت فهم با واقعیت است و از آنجا که فسادانگیزی در زمین امری محسوس است و منافقان چنان حس بالایی ندارند که آن را درک کنند، پس نسبت دادن بی‌شعوری به آنان با این حال‌شان سازگار است، اما از آنجا که ایمان یک امر قلبی است و آن را فقط کسی درک می‌کند که حقیقتش را بداند، لذا به‌دلیل آن که آنها از چنین علمی بی‌بهره‌اند، پس حقیقت ایمان را نیز در نمی‌یابند، از این‌رو نسبت دادن بی علمی به آنان در اینجا نیز کاملا با حال‌شان سازگار وهماهنگ است‌.

﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَیَٰطِینِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَکُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ١٤ [البقرة: 14].

«و چون با کسانی که ایمان آورده‌اند برخورد می‌کنند، می‌گویند: ایمان آورده‌ایم‌» این‌سخن را از روی نفاق و نیرنگ و ظاهر سازی می‌گویند تا در منافع و غنایم سهیم گردند «و چون با شیطانهای خود خلوت می‌کنند» شیطان‌هایشان: رؤسا و پیشوایان‌شان در کفر هستند، هم‌آنان که سازمان‌دهندگان شر و فساد می‌باشند. آری‌! به‌شیطانهایشان «می‌گویند: درحقیقت ما با شماییم‌» و در کفر خویش پایدار وثابت‌قدم می‌باشیم «ما هدفمان تنها ریشخند کردن و مسخره کردن است‌» لذا در نهان و واقعیت امر، نه با مؤمنان موافقیم و نه به آنان تمایلی داریم‌.

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه در باره عبدالله بن‌ابی ویاران منافقش نازل شد، آن‌گاه که او ابوبکر و عمر و علی رضی الله عنهم را ستود در حالی‌که قبل از آن محرمانه به یاران خود گفت: ببینید که چگونه این بی‌خردان را نسبت به شما اغفال می‌کنم‌؟! لیکن سیوطی می‌گوید: «این اسناد، جدا بی‌اساس است‌».

﴿ٱللَّهُ یَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ وَیَمُدُّهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١٥ [البقرة: 15].

«این خداوند است که آنان را به باد تمسخر و ریشخند می‌گیرد» یعنی: حق تعالی به منظور دفاع و یاری بندگان مؤمن خویش، خواری و حقارت را بر آنان فرودآورده‌، از آنان انتقام می‌گیرد و مسخره‌شان می‌کند. نسبت‌دادن فعل استهزا به‌خداوند عزوجل ، از باب هم شکل‌گویی (مشاکله)[2] است، یعنی به آنان در برابراستهزایشان کیفر می‌دهد «و آنان را در سرکشی و طغیانشان فرو می‌گذارد» یعنی: مهلتشان می‌دهد «تا سرگردان شوند» یعنی: تا در کفر، لجاجت، باطل و سرکشی خودشان دست وپا زنند و همچنان حیران و سرگردان باقی بمانند.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ فَمَا رَبِحَت تِّجَٰرَتُهُمۡ وَمَا کَانُواْ مُهۡتَدِینَ١٦ [البقرة: 16].

«آنان کسانی هستند که گمراهی را به جای هدایت خریدند» یعنی: گمراهی را باهدایت مبادله کردند. اصل ضلالت: سردرگمی و انحراف از جاده مستقیم وگم‌کردن راه و سرچشمه هدایت است «و تجارتشان سودی نبخشید» یعنی: درتجارت پیروی از کفر به جای ایمان، هیچ سودی نبردند «و» به سبب خریدن کفربه‌جای ایمان، ترک هدایت به‌سوی گمراهی، ترک جماعت به‌سوی افتراق وجدایی، رهاکردن امنیت به سوی بیم و هراس و نهایتا ترک سنت به سوی بدعت: «هدایت یافته نبودند».

خلاصه این که: خداوند متعال در آیات فوق چهار صفت از اوصاف زشت منافقان را بر شمرده، که هریک از آنها به تنهایی کافی است تا مجازات الهی را برآنان فرود آورد، این صفات عبارتند از:

1-  فریبکاری با خدای  عزوجل  و با مؤمنان‌.

2-  فسادانگیزی و تبه‌کاری در روی زمین‌.

3-  روی گردانیدن از ایمان و عقیده صحیح‌.

4-  تردید، سردرگمی و تجاوز از مرز عقل سلیم، با نسبت دادن بی‌خردی به مسلمین‌.

﴿مَثَلُهُمۡ کَمَثَلِ ٱلَّذِی ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ وَتَرَکَهُمۡ فِی ظُلُمَٰتٖ لَّا یُبۡصِرُونَ١٧ [البقرة: 17].

«مثل آنان همچون مثل کسی است که به سختی آتشی بر افروخت و همین که آتش پیرامونش را روشنایی داد، خدا نورشان را برد و در میان تاریکیهایی که نمی‌بینند رهایشان کرد» ابن‌مسعود رضی الله عنه و جمعی‌دیگر از صحابه رضی الله عنهم در تفسیر این آیه کریمه گفته‌اند: «بعد از هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه‌؛ گروهی از مردم در ظاهر اسلام را پذیرفته ولی در باطن امر نفاق را پیشه خویش ساختند، بدین سبب خدای  عزوجل  فرمود: داستان آنان همانند داستان کسی است که گرفتار ظلمت و تاریکی‌شده و آتشی را برمی‌افروزد و این آتش پیرامون وی را روشن می‌سازد، به طوری‌که می‌تواند اطرافش را ببیند تا بدینوسیله از افتادن در آنچه که موجب آزار وی می‌شود بپرهیزد، در این اثنا آتش وی خاموش می‌شود و در نتیجه او حیران و مبهوت برجای خود می‌ایستد و نمی‌داند که چگونه خود را از اشیای موذی پیرامونش حفظ نماید! این است حال منافقی که در ظلمت شرک به سرمی‌برد و همین‌که اسلام را پذیرفت و حلال را از حرام و خیر را از شر باز شناخت و از این نعمت‌ها برخوردار گشت، بناگاه کافر می‌شود و حالش چنان واژگون می‌گردد که حلال را از حرام و خیر را از شر باز نمی‌شناسد».

امام رازی می‌گوید: «تشبیه در اینجا در نهایت درستی و صحت است زیرا منافقان در آغاز با ایمان خود نوری را کسب کردند، ولی سرانجام این نور را با نفاق خود از بین برده و در سرگردانی و گمراهی بزرگی غوطه‌ور شدند چرا که هیچ‌سرگردانی‌ای بزرگتر از سرگردانی در دین نیست‌».

﴿صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَرۡجِعُونَ١٨ [البقرة: 18].

«کرند، لال‌اند، کورند بنابراین، به‌راه نمی‌آیند» یعنی: صاحبان این آتش‌برافروخته‌، پس از خاموش‌شدن آن کر شده‌اند، به طوری که صدای هیچ آوازدهنده‌ای را که به‌سوی راه راست فراشان می‌خواند نمی‌شنوند، گنگ شده‌اند؛ زیرا نمی‌توانند از راه و مقصد خویش بپرسند، کور شده‌اند؛ زیرا راه را نمی‌بینند بنابراین، قادر به بازگشت به راه خویش نیستند. و این گونهاند اهل نفاقی که اسلام آورده و سپس کافر شده‌اند.

﴿أَوۡ کَصَیِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فِیهِ ظُلُمَٰتٞ وَرَعۡدٞ وَبَرۡقٞ یَجۡعَلُونَ أَصَٰبِعَهُمۡ فِیٓ ءَاذَانِهِم مِّنَ ٱلصَّوَٰعِقِ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِۚ وَٱللَّهُ مُحِیطُۢ بِٱلۡکَٰفِرِینَ١٩ [البقرة: 19].

«یا داستانشان چون‌» داستان کسانی است که در معرض «بارانی سخت از آسمان قرار گرفته اند» خداوند عزوجل در اینجا باران را برای قرآن مثل زده‌است زیرادر قرآن آیاتی نازل شده که منافقان را مرعوب و بیمناک می‌گرداند «در آن باران تاریکی‌ها و رعدوبرقی است‌» تاریکی ها، عبارت است از: تاریکی شب تاریکی ابرو تاریکی خود باران‌. مراد از رعد: نداها و بانگ‌های تکان‌دهنده قرآن است «از بیم مرگ ناشی از صاعقه‌ها، انگشتانشان را در گوش‌هایشان می‌کنند» یعنی: از خطر به وسیله‌ای می‌پرهیزند که هرگز پناهشان در آن نیست‌. و این گونهاند منافقان که هیچ راه دیگری جز این نیافتند که گوش‌هایشان را از شنیدن آیات قرآن ببندند «ولی خداوند بر کافران احاطه دارد» احاطه: فروگرفتن از تمامی جهات و جوانب است بدان‌سان که فرد احاطه شده به هیچ وجهی از وجوه، راه گریزی نداشته باشد.

مفسران در بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت کرده‌اند: دو تن از منافقان‌مدینه از نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گریخته جهت پیوستن به مشرکان به سوی مکه‌می‌شتافتند، در میان راه‌، بارانی سخت که خداوند متعال در این آیه از آن یادکرده است، آنان را فراگرفت، پس هرگاه صاعقه فرود می‌آمد، آنان از بیم آن که‌مبادا هلاکشان گرداند، انگشتان خود را به گوش‌های خویش فرو می‌بردند و چون‌برق می‌درخشید، در روشنی آن اندک راهی می‌رفتند، در غیر آن در جای خودمیخکوب باقی می‌ماندند. و چون در این ظلمات سخت گرفتار شدند، گفتند: ای کاش این ظلمت شب به پایان رسد که یک‌بار دیگر نزد محمد صلی الله علیه و آله و سلم رفته دست‌هایمان را در دستان ایشان بگذاریم و با ایشان صادقانه بیعت نماییم‌! و این چنین نیز شد زیرا آن دو، از آن شب پرحادثه رهیده به مدینه برگشتند و اسلامی راستین‌آوردند. پس خداوند عزوجل آن دو تن را برای منافقانی که در مدینه بودند، مثلی‌گردانید.

آری‌! قرآن لبریز از خیر است و آیاتی که بر نزول آن از جانب پروردگارسبحان دلالت دارد همانند باران، آیات مشتمل بر بیم و وعید و عذاب همانندرعد و صاعقه و آیات در بردارنده حجتها و برهان‌های روشنگر، همانند برق است‌.

﴿یَکَادُ ٱلۡبَرۡقُ یَخۡطَفُ أَبۡصَٰرَهُمۡۖ کُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُم مَّشَوۡاْ فِیهِ وَإِذَآ أَظۡلَمَ عَلَیۡهِمۡ قَامُواْۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمۡعِهِمۡ وَأَبۡصَٰرِهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٠ [البقرة: 20].

«نزدیک است که برق، چشمانشان را برباید» یعنی: نزدیک است که آیات قاطع و محکم قرآن، پنهان‌کاریهای منافقان را برملا سازد «هرگاه که بر آنان روشنی‌بخشد، پیش روند» یعنی: چون اموال و اولادشان بسیار می‌شود، یا به غنیمت وفتحی می‌رسند، به راه حق روان گشته و می‌گویند: بی‌شک که دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم راست و برحق است بنابراین، بر آن پایداری می‌ورزند «و چون راهشان را تاریک‌کند، بر جای خود بایستند» یعنی: چون اموال این منافقان نابود می‌گردد و بلا ومصیبتی به آنان می‌رسد، می‌گویند: این همه به سبب دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم است، آن‌گاه به کفر برمی‌گردند «و خداوند اگر می‌خواست شنوایی‌ها و بینایی‌های‌» ظاهر «آنان‌را» همچون شنوایی‌ها و بینایی‌های باطن‌شان «برمی‌گرفت زیرا خدا بر همه چیز تواناست‌» و از جمله بر نابود کردن شنوایی‌ها و بینایی‌هایشان‌.

خلاصه این که: ممکن است نفاق کوتاه مدتی راه را بر صاحب خود روشن‌گرداند، اما این امر همچون برقی جهنده زود گذر است و سپس چون آتش‌خاموش می‌شود و این خود نمایانگر آن است که نفاق دوام و پایداری ندارد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ وَٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ٢١ [البقرة: 21].

«ای مردم‌! پروردگارتان را که شما و پیشینیانتان را آفریده است، بپرستید، باشد که به تقوا گرایید» «یا» در «یا ایهاالناس» حرف نداست و کار برد آن در ندا دادن‌کسی است که از ندا دهنده دور باشد، یا فراموش کار، یا غافل باشد، اما اگر کسی‌که نزدیک است با آن مورد ندا قرارگیرد، این به قصد بزرگداشت شخص نداشونده‌، بیدار ساختن نهادها، جلب انظار و ترغیب دل‌های غافل است‌. پس اقتضای‌حال این بود که مردم در اینجا به چنین ندایی بلیغ و مؤکد مخاطب قرار داده شوند.«خلق‌»: ایجاد و اختراع بدون داشتن مثال و نمونه سابقی است‌.

خدای  عزوجل  نعمت آفرینش را از آن روی در این آیه به‌یادآوری مخصوص‌گردانید و با آن بر بندگان خویش منت نهاد که تمام نعمت‌ها مترتب بر این نعمت است و این نعمت اصل و اساس همه نعمتهاست زیرا بدون آن، هیچ نعمت دیگری وجود پیدا نمی‌کند. دلیل دیگر یاد آوری از نعمت آفرینش در این آیه این است‌که: مشرکان به آفرینشگری خداوند عزوجل معتقد بودند، چنان که خداوند متعال‌می‌فرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُ [الزخرف: 87]. «و اگر از آنان بپرسی که چه کسی‌آنان را آفریده است‌؟ قطعا می‌گویند: الله». لذا خداوند متعال بر آنان به‌چیزی منت نهاد که به آن معترفند و انکارش نمی‌کنند.

و از آنجا که مؤمنان نیز شامل این خطابند، پس دستور دادن ایشان به عبادت وپرستش، به معنای این است که ایشان باید بر ایمان خویش بیفزایند و پیوسته به آن روی آورند و بر آن پایدار باشند. اما عبادت کفار؛ مشروط به اقرار آنان به شهادتین است زیرا این اقرار، تنها راه ورودشان به عرصه عبادت حق تعالی می‌باشد. و هرچند این معنی صراحتا در آیه ذکر نشده، ولی به طور ضمنی وتلویحی از آن دانسته می‌شود چه همان‌گونه که وضو، نیت و فراهم آوردن دیگر مقدمات نماز بر شخص مأمور به نماز شرط است، شرط اولیه صحت عبادت کفار نیز ایمان می‌باشد.

﴿ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّکُمۡۖ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٢ [البقرة: 22].

«همان خدایی‌» را بپرستید «که زمین را برای شما فرشی‌» گسترده ساخت که برآن قرار می‌گیرید «و آسمان را بنایی‌» استوار «قرار داد» که چون گنبدی بر فرازدنیایتان افراشته شده است «و از آسمان آبی فرود آورد؛ و بدان از میوه‌ها رزقی برای‌شما بیرون آورد» یعنی: از آن انواع رنگارنگی از میوه‌ها و نباتات را برای شمارویانید تا در زمان مقرر از آنها بهره بگیرید «پس برای خدا همتایانی قرار ندهید» یعنی: برای او شریکانی نگیرید که آنها را همانند وی عبادت کنید «درحالی‌که خودمی‌دانید» که این همتایان ادعائی، نه شما را آفریده‌اند، نه زمین را برایتان فرشی‌گسترده ساختهاند و نه آسمان را برایتان به صورت سقفی برافراشته‌اند، چنان‌که‌برای شما میوه‌هایی نیز بیرون نیاورده‌اند. پس بدانید که فقط ذاتی سزاوار پرستش است که شما را آفریده و با پدیدآوردن این نعمتها، استمرار حیاتتان را بر روی‌زمین نسل اندر نسل، تضمین کرده است، لذا این کائنات بزرگ، دلیل و راهنمای‌روشنی بر یگانگی باری تعالی در الوهیت، ربوبیت و عبودیت می‌باشد.

نقل است‌که ازیکی از بادیه‌نشینان عرب پرسیدند: از نظر تو دلیل وجود پرورگارمتعال چیست‌؟ گفت: «یا سبحان الله، إن البعـر یدل علی البعـیر، وإن أثر الأقدام لتدل على الـمسیر، فسمـاء ذات أبراج، وأرض ذات فجاج وبحار ذات أمواج! ألا یدل ذلک على وجود اللطیف الخبیر»؟: «یا سبحان الله! فضله شتر بر وجود شتر و اثر پاها بر و جودرهگذر دلالت می‌کند، پس آیا این آسمان دارای برج‌ها، این زمین دارای دره‌ها و این دریاهای پر از امواج بر وجود خداوند لطیف خبیر دلالت نمی‌کنند»؟!.

ابن کثیر می‌گوید: «امام رازی  رحمه الله  از امام مالک  رحمه الله  نقل کرده است که او درپاسخ به سؤال هارون‌الرشید از این آیه، به اختلاف زبان‌ها، صداها و نغمه‌ها بریگانگی باری تعالی استدلال کرد». همچنان نقل است که برخی از زندیقان از امام‌ابوحنیفه  رحمه الله  درباره وجود حق تعالی سؤال کردند، او به آنان گفت: «اجازه بدهیدتا درباره کاری که هم اکنون به من خبرش را داده‌اند بیندیشم، آن‌گاه پاسخ شما رامی‌دهم‌... به من گفته‌اند: کشتی‌ای سنگین‌بار که حامل انواع کالاهای تجارتی‌است، بی‌هیچ نگهبان و ناخدایی می‌آید و می‌رود و امواج دریاها را می‌شکافد»!.آن گروه دهری مشرب گفتند: «این سخنی که تو می‌گویی، از زبان هیچ عاقلی‌بیرون نمی‌آید»! امام گفت: «پس وای بر شما! آیا یک کشتی به ناخدا نیاز دارد، اما این‌همه موجودات در عالم بالا و پایین‌، با این نظام متقن و مستحکم خود، هیچ‌آفریننده‌ای ندارند»؟! همان بود که آن گروه در ماندند و به حق برگشته به دست‌آن امام همام اسلام آوردند. همچنان نقل است که از امام شافعی  رحمه الله  در باره وجود آفریدگار سؤال کردند، او در پاسخ گفت: «این برگ توت را که می‌بینید؛ طعم آن یکی است، ولی کرم که آن را می‌خورد، از آن ابریشم تولید می‌شود، زنبور که آن را می‌خورد، از آن عسل تولید می‌شود، گوسفند و گاو و شتر که ازآن می‌خورند، از آنان سرگین و پشکل خارج می‌شود و آهو که از آن می‌خورد، از آن مشک می‌تراود. پس همین برگ توت، بزرگ‌ترین برهان بر وجود آفریدگار سبحان است‌». از امام احمد حنبل  رحمه الله  نیز نقل است که در پاسخ به سؤالی راجع به وجود آفریدگار گفت: «در اینجا قلعه‌ای است مستحکم، صاف و براق، نه دری دارد و نه منفذی، بیرون آن چون نقره سپید و درون آن چون طلای سرخ است، بناگاه دیوار آن می‌شکافد و از آن حیوانی شنوا و بینا، زیبا و رعنا خارج می‌شود. پس این قلعه، بزرگ‌ترین دلیل بر وجود آفریدگار سبحان است‌». منظور وی از آن‌قلعه، تخم‌مرغ بود که پرنده از آن پدید می‌آید.

﴿وَإِن کُنتُمۡ فِی رَیۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٢٣ [البقرة: 23].

بعد از اثبات وحدانیت و نفی شرک، خداوند متعال به اثبات نبوت پرداخته ومی‌فرماید: «و اگر در آنچه بر بنده خود» محمد صلی الله علیه و آله و سلم «نازل کرده‌ایم، در شک هستید» یعنی: اگر در حقانیت قرآن کریم شک دارید؛ «پس سوره‌ای مانند آن بیاورید» واین‌گونه است‌که خداوند متعال، مخالفان را به آوردن سوره‌ای - هرچند کوچک‌- همانند قرآن، که از بلاغت بی مانند، سلامت بیان، خبردادن از غیب و دیگر خصوصیات اعجازی قرآن برخوردار باشد، به مبارزه و تحدی فرامی‌خواند «وگواهان خود را ـ غیرخدا ـ فرا خوانید» یعنی: کسانی را که برای شما بر این امر گواهی‌دهندکه‌آنچه را در مقابله باقرآن آورده‌اید، همانندقرآن است، حاضرنمایید.ابن عباس رضی الله عنه در معنای آیه می‌گوید: «یعنی از خدایان باطل خود دراین امر یاری‌و پشتیبانی بخواهید» «اگر راست می‌گویید» در اینکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را از نزدخود برساخته است زیرا شما نیز همانند او عرب و فصیح و بلیغ هستید. سوره: بخشی از قرآن است که دارای اول و آخر می‌باشد و حداقل آن سه آیه است‌.

﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِی وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ٢٤ [البقرة: 24].

«ولی اگر چنین نکردید» یعنی: اگر عجزتان از آوردن نظیر قرآن بر خودتان آشکار گشت و نتوانستید این کار را بکنید «و هرگز نمی‌توانید کرد» لن: برای تأکید نفی در آینده است‌. یعنی: هرگز نظیر قرآن را نمی‌توانید آورد. البته این معجزه دیگری از اخبار غیبی قرآن است زیرا چنین معارضه‌ای از سوی کفار در گذشته وحال تحقق نیافته و در آینده نیز هرگز تحقق نخواهد یافت‌. آری‌! اکنون که عجزتان در این میدان آشکار است‌؛ بیایید با ایمان به خدا عزوجل و کتاب‌ها و پیامبرانش و انجام فرایض و اجتناب از نواهی‌اش: «از آن آتشی که سوخت آن مردمان و سنگ‌ها هستند و برای کافران آماده شده، بپرهیزید» و دست از عناد و لجاجت در برابر حق‌بردارید. بلی‌! آتش دوزخ با همان چیزهایی برافروخته شده که سوزاندن خود آنها مورد نظر است‌. ابن کثیر می‌گوید: «مراد از سنگ‌های آتش افروز جهنم در آیه‌کریمه‌؛ سنگ کبریت سیاه است که حرارت آن بسیار بالا است - خداوند عزوجل ما را از آن پناه دهد». به قولی دیگر: مراد سنگ‌هایی است که مشرکان از آنها بت تراشیده و آنها را می‌پرستند.

در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ما من نبی من الأنبیاء إلا وقد أعطی من الآیات ما آمن على مثله البشر، وإنما کان الذی أوتیته وحیاً أوحاه الله إلیَّ، فأرجو أن أکون أکثرهم تابعاً یوم القیامة». «هیچ پیامبری از انبیا نیست، مگر اینکه معجزاتی به وی داده شده است که بشر به همانند آن ایمان می‌آورند، اما آنچه که به من داده‌شده، وحیی است که حق تعالی آن را بر من‌نازل نموده است، پس امیدوارم که در روز قیامت نسبت به آنان بیشترین پیروان راداشته باشم‌». یعنی: از میان همه انبیاء  علیهم السلام  فقط ایشان به این امر مخصوص‌گشته‌اند که کتابشان معجزه است، برخلاف دیگر کتب الهی که - نزد بسیاری ازعلما - معجزه نیست بنابراین، چون معجزه ایشان بعد از وفاتشان نیز استمرار دارد، لذا امیدوار آن شدند که پیروانشان از پیروان دیگر پیامبران  علیهم السلام  بیشتر باشند. قرطبی‌می‌گوید: «این آیه دلیل بر عقیده اهل حق است که: دوزخ هم اکنون وجود دارد و آفریده شده است، بر خلاف اهل بدعت که می‌گویند: دوزخ تاکنون آفریده‌نشده است‌».

﴿وَبَشِّرِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنۡهَا مِن ثَمَرَةٖ رِّزۡقٗا قَالُواْ هَٰذَا ٱلَّذِی رُزِقۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَأُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهٗاۖ وَلَهُمۡ فِیهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞۖ وَهُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٥ [البقرة: 25].

«و بشارت بده کسانی را» تبشیر: خبردادن از چیزی است که اثر مژده بخش وسرور انگیز آن بر پوست چهره انسان آشکار شود. آری‌! بشارت بده کسانی را: «که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند» یعنی: همان کارهای درست وصوابی را که از ایشان خواسته شده و بر ایشان فرض گردیده، انجام داده اند. یاکسانی که اعمالی را انجام داده‌اند که خداوند عزوجل انجام داوطلبانه آنها را نیکوشمرده است زیرا بهشت با ایمان و عمل صالح قابل‌دسترسی است‌.

عبارت: (آمنوا وعملوا الصالحات) نزدیک به شصت‌بار در قرآن کریم به‌کاررفته است‌؛ و این خود نشان دهنده آن است که ایمان و عمل صالح لازم و ملزوم یک‌دیگرند.

آری‌! مژده بده به ایشان «که برای‌شان جناتی است‌» جنت: نام بهشت دارالخلد وسرای ثواب و پاداش است که مشتمل بر باغهای بسیاری است و آن را جنت نامیده‌اند زیرا جنت در لغت به معنی پوشانیدن است و بهشت ساکنان خود را در زیر درختهای انبوه خویش می‌پوشاند. آری‌! برای‌شان جناتی است: «که ازفرودست آنها» یعنی: از زیر درختان و قصرهای آنها «جویها روان است، هرگاه‌میوه‌ای از آن روزی آنان شود» از هر نوعی از انواع میوه‌ها که باشد؛ «می‌گویند: این‌همان است که پیش از این نیز روزی ما بوده‌» یعنی: این میوه، شبیه و نظیر و از جنس‌همان میوه است‌. این سخن را بدان سبب می‌گویند که رنگ میوه‌های بهشتی شبیه‌هم‌اند، هرچند که حجم و طعم و بوی آنها مختلف است و چون از آن‌می‌خورند، طعم آن را مخالف طعم میوه اول می‌یابند «و به ایشان همانند آن‌» میوه قبلی در خوبی و نیکویی «داده شود» زیرا هیچ‌یک از آنها پست و نامطبوع نیست و در شکل نیز مشابه همدیگرند «و در آنجا همسرانی پاکیزه دارند» که حوران‌بهشتی و غیر ایشانند «و هم در آنجا جاویدانند» نه می‌میرند و نه از آن بیرون برده‌می‌شوند. مراد از پاکیزه بودن جفت‌های بهشتی این است که‌: آنچه به زنان دنیا ازپلیدی حیض و نفاس و بزاق و سایر پلیدی‌ها می‌رسد، به همسران بهشتی نمی‌رسد.

در حدیث شریف آمده است که: هر مرد بهشتی دو همسر دارد. علما گفته‌اند: «یکی از آن دو، از زنان دنیاست و دیگری از زنان بهشت‌». خلود: بقای دایم وهمیشگی‌ای است که هرگز گسست و انقطاعی ندارد. همچنین در حدیث شریف آمده‌است: «إن أهل الجنة یأکلون فیها ویشربون، ولا یتفلون، ولا یبولون، ولا یتغوطون ولا یتمخطون، قالوا: فما بال الطعام؟ قال: جشاء ورشح کرشح الـمسک، ویلهمون التسبیح والتحمید کما تلهمون النفس». «همانا اهل بهشت در بهشت می‌خورند ومی‌آشامند، نه آب دهان می‌اندازند، نه ادرار و مدفوع می‌کنند و نه آب بینی‌می‌اندازند. اصحاب گفتند: پس غذایی که می‌خورند چه می‌شود؟ فرمودند: به‌آروغی و ترشح عرقی چون ترشح مشک‌، دفع می‌شود. و خواندن «سبحان الله»، و «الحمدلله‌» برآنان چنان الهام می‌شود که نفس کشیدن برای شما».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَسۡتَحۡیِۦٓ أَن یَضۡرِبَ مَثَلٗا مَّا بَعُوضَةٗ فَمَا فَوۡقَهَاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۖ وَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗاۘ یُضِلُّ بِهِۦ کَثِیرٗا وَیَهۡدِی بِهِۦ کَثِیرٗاۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِینَ٢٦ [البقرة: 26].

«خداوند از آن شرم ندارد که هر مثلی را بزند» معنای: «لایستحیی‌: شرم ندارد» در مورد خداوند متعال حقیقت شرم و حیا نیست‌، بلکه به این معنی است‌که او مثل زدن را فرو نمی‌گذارد زیرا حیا؛ دگرگونی و در هم شکستگی‌ای است‌که از بیم عیب و نکوهش، بر انسان روی می‌دهد و این در حق خداوند متعال محال‌است‌. دلیل اینکه خدای سبحان از معنای «ترک نمی‌کند» به (شرم نمی‌کند) تعبیر کرد، این است که هرکس از چیزی شرم کند، آن را فرومی‌گذارد وفروگذاشتن آن چیز از آثار و ثمرات حیاء است، پس به کار گرفتن این تعبیر، مجاز است و از باب اطلاق ملزوم و اراده لازم می‌باشد. بنابراین، هرگاه در موردحق تعالی تعبیر «حیا» به کار رفت، مراد از آن بیمی که مبدأ و مقدمه حیا می‌باشدنیست، بلکه همان طور که گفتیم، مراد معنای لازم آن، یعنی فروگذاشتن یک کاراست‌. مثل: در لغت به معنی شبیه و نظیر است‌. مثل زدن در گفتار این است که‌:برای یک حال چیزی بیان شود که مناسب آن حال باشد و با ذکر آن مثل، حسن وقبح پنهان آن حال‌، آشکار گردد.

ابن جریر طبری در بیان سبب نزول آیه کریمه از گروهی از صحابه رضی الله عنهم روایت‌کرده است که فرمودند: «چون خدای  عزوجل  با آیه: ﴿مَثَلُهُمۡ کَمَثَلِ ٱلَّذِی ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا... ، و آیه: ﴿أَوۡ کَصَیِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ...﴾. درباره منافقان مثل زد، منافقان گفتند: خداوند عزوجل برتر و بزرگتر از آن است که چنین مثل‌هایی بزند. پس این آیه کریمه تا: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾. نازل شد. همچنین کفار می‌گفتند: در قرآن ذکر زنبور عسل و عنکبوت و مورچه آمده است و ذکر این اشیاء با کلام فصیحان سازگار نیست‌! خدای سبحان این سخن کفار و منافقان را نیز رد نموده و فرمود: من هر مثلی‌می‌زنم‌؛ «پشه باشد یا فروتر از آن‌» یعنی: کوچکتر و فروتر از پشه‌؛ چون بال آن -که این قول بیشتر محققان است - یا بزرگتر و فراتر از آن «پس کسانی که ایمان‌آورده‌اند، می‌دانند که آن مثل از جانب پروردگارشان حق است‌» و ثابت‌. حق: مقابل باطل است‌. «ولی کسانی که به کفر گراییده‌اند، می‌گویند: خدا از این مثل چه قصدی‌داشته است‌؟ خدا بسیاری را با آن گمراه و بسیاری را با آن هدایت می‌کند» یعنی: قصد و اراده خدا عزوجل این است تا با این مثل، بسیاری - چون منافقان - را گمراه‌سازد و بسیاری - چون مؤمنان - را هدایت نموده و بر هدایتشان بیفزاید، چرا که هریک از دو گروه، این راه را با انتخاب خودشان برگزیده‌اند، پس خداوند عزوجل باموجودیت سبب، بر مسبب می‌افزاید «ولی جز فاسقان را با آن گمراه نمی‌کند» ازآن روی که آنان، نافرمان شده و سخن پروردگار خود را سبک انگاشتند، پس‌خداوند عزوجل به سبب این فسق گمراهشان می‌کند. فسق: در لغت به معنی خارج شدن است، اعراب می‌گویند: «فسقت الرطبه عن قشرها: خرمای رطب از پوست‌خود خارج شد». اما فسق در عرف شرع: به معنای خروج از طاعت خدای  عزوجل  می‌باشد و بر کسانی که به سبب کفر یا به سبب گناه از دایره طاعت‌حق تعالی بیرون می‌روند - هردو - اطلاق می‌شود بنابراین،اصطلاح «فاسق‌» شامل کافر و مؤمن گنه‌کار هردو می‌شود، لیکن فسق کافر شدیدتر است‌. ولی با آن که صفت فسق بر کافر و مؤمن گنه‌کار هردو اطلاق می‌شود، اما مراد این‌آیه کریمه از «فاسقون‌»، کافرانند نه مؤمنان، به دلیل اینکه خداوند متعال در بیان اوصاف‌شان می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِیثَٰقِهِۦ وَیَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ وَیُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٢٧ [البقرة: 27].

«همان کسانی که عهد خدا را پس از بستن آن نقض می‌کنند» یعنی آنان اولا به‌عهد خداوند عزوجل اقرار کرده و متابعت آن را گردن نهادند، ولی بعدا کافر شده وعهد خویش را شکستند. نقض: درهم شکستن و از هم گسستن هر چیزی است که محکم و استوار گشته‌؛ اعم از بنا یا ریسمانی، یا عهد و پیمانی‌. عهد خداوند عزوجل : اوامر و نواهی‌ای است که پایبندی به آن در قرآن به بندگان سفارش شده است‌؛ چون طاعت حق تعالی و خودداری از نواهی وی‌. میثاق: آنچه که یک چیز به وسیله آن محکم ساخته می‌شود، به طوری که شکستن آن دشوار باشد. میثاق‌عهد: محکم ساختن پیمان با سوگند است‌.

مراد از عهد خدا عزوجل در این آیه، پیمانی است که خداوند متعال در کتابهای پیشین از بندگان خود در مورد ایمان آوردن به محمد صلی الله علیه و آله و سلم در عصر رسالت ایشان‌گرفته است، همچنین عهد خدا عزوجل به معنای فهم سنن هستی پروردگار متعال با اندیشه و تفکر و به کار گرفتن نعمت عقل و حواس در اموری است که به سوی این‌فهم راهبرند، پس شکستن پیمان به این معنی: بکار نگرفتن این موهبت‌ها در چیزی است که برای آن آفریده شده‌اند. «و» این فاسقان همان کسانیاند که: «آنچه را خدا به پیوستنش امر نموده، می‌گسلند» یعنی: صله رحم و پیوند قرابت وخویشاوندی و هر چیزی را که خدای  عزوجل  به پیوستن و انجام دادن آن فرمان‌داده است - از قبیل بر پا داشتن احکام و رعایت حدودش - می‌گسلند و رعایت نمی‌کنند. پس صله رحم در اینجا دارای معنایی عام و گسترده است که هم پیوند رحم میان خویشان و اقوام و هم صله معنوی میان ایمان به تمام پیامبران: و پایبندی به احکام شریعت الهی و رعایت کلیه اوامر وی را دربر می‌گیرد. و این‌قول جمهور علما است‌. «و» این فاسقان همان کسانیاند که: «در زمین به فسادمی‌پردازند» یعنی: غیر خداوند متعال را پرستش کرده، در تعامل و برخورد خویش‌با دیگران به جور و جفا می‌پردازند، از شهوات پیروی می‌کنند، مرتکب معصیت‌ها می‌شوند و میان مردم فتنه برمی‌افروزند، که این‌ها نهایت فساد انگیزی است «آنانند که زیانکارانند» یعنی: آنان اهل دوزخند و چنان نیست که می‌پندارند؛ باشکستن عهدالهی به مصالح و منافع مورد نظر خویش می‌رسند زیرا وفا به عهد خداوند عزوجل بزرگ‌ترین منفعت‌ها است، در حالی‌که آنها این منفعت برتر را از دست داده‌اند. بنابراین، فسق موجب زیان و خسارت است، چنان که طاعت موجب سود و راحت‌؛ چه خسارتی بزرگتر از محرومیت از رحمت خداوند منان‌! و چه سودی برتر از رضا و بهشت برین وی‌!.

﴿کَیۡفَ تَکۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَکُنتُمۡ أَمۡوَٰتٗا فَأَحۡیَٰکُمۡۖ ثُمَّ یُمِیتُکُمۡ ثُمَّ یُحۡیِیکُمۡ ثُمَّ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٨ [البقرة: 28].

«چگونه به خداوند کفر می‌ورزید»؟ استفهام برای انکار و به شگفتی واداشتن ازحال آنهاست که با وصف موجودیت حجت و برهان بر حقانیت ایمان، کفر وانکار می‌ورزند. آری‌! چگونه به خداوند سبحان کفر می‌ورزید، در حالی‌که ازداستان آفرینش آگاهید و خوب می‌دانید که: «با آن که بیجان بودید» قبل ازآفرینش «او به شما جان بخشید» یعنی: خداوند متعال شما را از عدم آفرید و درشما روح دمید «سپس شما را می‌میراند» در هنگام به‌سر رسیدن اجلهایتان «و باززنده می‌کند» شما را در روز قیامت «آن‌گاه به سوی او بازگردانده می‌شوید» درمیدان محشر، پس شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد.

ابن عباس رضی الله عنه در تفسیر آیه کریمه می‌گوید: «شما قبل از آن که آفریده شوید، خاک بوده‌اید؛ و این خود، یک مرگ است، آن‌گاه شما را آفرید و زنده‌گردانید؛ و این حیات است، باز شما را می‌میراند و به گورهایتان می‌روید؛ و این‌مرگ دوم است، باز شما را در روز قیامت زنده می‌گرداند؛ پس این حیات‌دیگری است‌. بنابراین، در اینجا دو مرگ و دو زندگی است‌». آیه کریمه (40) از سوره «غافر» نیز مؤید این معنی است: ﴿قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَیۡنِ وَأَحۡیَیۡتَنَا ٱثۡنَتَیۡنِ [غافر: 11]. «گفتند: پروردگارا! ما را دوبار میرانده و دوبار زنده کرده‌ای‌...».

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَسَوَّىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖۚ وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٢٩ [البقرة: 29].

«اوست آن ذاتی که آنچه در زمین است‌» یعنی: زمین و آنچه را که در آن است «همه را برای شما آفرید» به عنوان گرامیداشت و تکریم و نعمت و توشه و منفعتی‌برای شما از سوی خویش تا زمانی معین «سپس‌» بعد از آفرینش زمین «به سوی‌آسمان قصد کرد» با اراده خویش، به قصدی درست و استوار که مخصوص به‌خود اوست «و هفت آسمان را استوار کرد» یعنی: آفرینش آنها را استوار کرد وسامان بخشید، به‌گونه‌ای که هیچ خلل و بی‌نظمی‌ای در آنها نیست «و او به‌هرچیزی داناست‌» یعنی: علم خداوند متعال به تمام مخلوقاتش محیط و فراگیراست‌.

این آیه: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ و آیه: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥ [طه: 5]. از مشکلات تفسیر است، که علما درباره آن بر سه رأی اند:

رأی اول: مربوط به بسیاری از ائمه است که می‌گویند: ما این آیه را می‌خوانیم وبه آن ایمان داریم، ولی آن را تفسیر نمی‌کنیم‌. امام مالک  رحمه الله  در این باره سخن مشهوری دارد که می‌گوید: «استوا معلوم است و کیفیت آن با عقل قابل درک‌نیست، ایمان به آن واجب و سؤال کردن از آن بدعت است‌».

رأی دوم: رأی فرقه «مشبهه‌» است که می‌گویند: «استواء؛ ارتفاع و قرارگرفتن بریک چیز است، چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَإِذَا ٱسۡتَوَیۡتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَى ٱلۡفُلۡکِ [المؤمنون: 28]. (و چون تو (ای نوح) و همراهانت بر بالای کشتی قرار گرفتید)». که این رأی باطل است زیرا چنین استوائی از صفات اجسام می‌باشد وخداوند متعال از آن منزه است‌.

رأی سوم: رأی برخی از علماء است که می‌گویند: مراد از «استوی‌» ارتفاع و برتری امر خداوند متعال است‌.

اما انتخاب ابن جریر طبری این است که: «استوی: در اینجا به معنای قصد کردن واراده نمودن خداوند متعال به سوی آفرینش آسمان‌هاست و ما کیفیت این قصد و اراده وی را نمی‌دانیم‌».

همچنین این آیه و دیگر آیات قرآن در این باره، دال بر وجود هفت آسمان وهفت زمین اند، ولی در سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چنان خبری که حقیقت آسمان‌ها وزمین را روشن سازد نیامده است بنابراین، فایده‌ای در بحث از طبیعت آنها نمی‌بینیم و فقط به ظاهر قرآن کریم در این باره ایمان داریم و به وسیله آن، برعظمت آفریدگار بزرگ استدلال می‌کنیم‌.

بایسته یادآوری است که امام رازی در تفسیر خویش نظریات علمای علم نجوم عصر خویش در باره آفرینش آسمان‌ها و زمین را نقل کرده، که این نظریات بااکتشافات علمی عصر جدید چندان همخوانی ندارد. پژوهش‌ها و کاوش‌های نجومی در عصر حاضر نیز فرضیاتی را در این باره بیرون دادهاند و هنوز هم سخت‌در تکاپوی این میدانند، ولی مهم این است که بدانیم‌؛ هرگونه کاوش و پژوهش‌بشری در این رابطه، اگر که نتیجه‌ای صحیح و منطقی به همراه داشته باشد، قطعا در راستای فهم و تفسیر عینی آیات کونی قرآن کریم است‌.

﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٞ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَا وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَۖ قَالَ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٠ [البقرة: 30].

«و یاد کن‌» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «که چون پروردگارت به فرشتگان گفت‌» فرشتگان اجسام نورانی و موجودات صرفا روحانی‌ای هستند که نمی‌خورند و نمی‌آشامند، به تسبیح حق تعالی و اطاعت اوامر او - از جمله تدبیر پاره‌ای از امور عالم - اشتغال دارند، از ارتکاب گناه معصوم و فاقد شهوت می‌باشند. آری‌! خداوندمتعال به فرشتگان گفت: «من در زمین خلیفه‌ای خواهم گماشت‌» ابن‌کثیر می‌گوید: «یعنی: قومی را در زمین مقیم خواهم ساخت که برخی از پی برخی دیگر، قرنی‌پس از قرنی و نسلی بعد از نسلی‌، در آن جایگزین می‌شوند». گفتنی است که‌خداوند عزوجل فرشتگان را نه از روی مشاوره، بلکه برای بیرون آوردن مافی‌الضمیرشان با این خطاب مخاطب ساخت‌. خلیفه: در پی آینده کسی است که قبل از وی وجود داشته‌است‌. به قولی: مراد از خلیفه در اینجا آدم‌  علیه السلام    است «فرشتگان گفتند: آیا در زمین کسی را می‌گماری که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد» با شرک و ارتکاب معاصی و کشتار و آزار دیگران‌؟.

در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که فرشتگان با آن که غیب را نمی‌دانند، ازکجا دانستند که خداوند عزوجل در زمین کسی را می‌گمارد که در آن فساد انگیخته وخونها بریزد؟ پاسخ این است که ایشان از جانب خدای سبحان نسبت به این‌موضوع به وجهی از وجوه، علم و آگاهی قبلی داشته‌اند؛ به این صورت که یا قبلا خود حق تعالی به آنان از این امر خبر داده بود، یا این قضیه را در لوح محفوظدیده بودند، یا می‌دانستند که فقط جنس خود آنان (یعنی فرشتگان) از گناه معصومند و بس، یا انسان را به جنیان که قبلا ساکن زمین بوده‌اند، قیاس کردند ویا می‌دانستند که طبیعت ماده ترکیبی از خیر و شر است‌.

ابن کثیر می‌گوید: «ظاهرا مراد فرشتگان از این سخن، شخص حضرت آدم‌  علیه السلام  نبود، بلکه مرادشان برخی افراد از جنس بشر بود».

آری! فرشتگان این سخن را نه بر وجه اعتراض، بلکه به‌خاطر کسب آگاهی ازحکمت گماشتن این جانشین در زمین مطرح کردند، گویی آنان گفتند: پروردگارا! حکمت در آفرینش این جانشینان جدید - با وجود آن که فسادانگیزند - چیست‌؟ «و حال آن که ما تسبیح می‌گوییم به حمد تو و به پاکی تو اقرارمی‌کنیم‌» یعنی: ما همراه با ستایشت، تو را از هرگونه نقصی به تنزیه یاد کرده ومی‌گوییم: «سبحانالله وبحمده»، و تو را تمجید و تعظیم می‌کنیم‌. در حدیث شریف‌آمده است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد: یارسول الله! کدام سخن بهتر است؟ فرمودند: «آنچه را که خدای  عزوجل  برای فرشتگان خویش برگزید، یعنی: «سبحان الله وبحمده». «و به تقدیست می‌پردازیم‌» تقدیس: تطهیر و به پاکی یادنمودن است‌. یعنی: ما تو را از آنچه که سزاوار شأن و عظمت و جلالت نیست و ملحدان به تو نسبت می‌دهند، یا منکران بر تو افترا می‌بندند؛ به تنزیه یاد کرده وتقدیست می‌کنیم، پس چرا به وجود ما (فرشتگان) اکتفا نشده است‌؟ «فرمود: هرآینه من می‌دانم آنچه که شما نمی‌دانید» از مصلحت در خلیفه ساختن آدم  علیه السلام .

قتاده در تفسیر آیه کریمه می‌گوید: «در علم ازلی خداوند عزوجل رفته بود که ازنسل بشر؛ پیامبران و نیکان و صدیقان و عابدان و زاهدان و اولیا و اتقیا و جمله‌ساکنان بهشت به‌وجود خواهند آمد، از این رو آنان را خلیفه ساخت‌». قرطبی وغیرآن، با این آیه بر وجوب نصب خلیفه و امام (رئیس دولت) در جامعه اسلامی‌استدلال کرده‌اند تا آن امام‌، اختلافات میان مردم را حل و فصل نموده، داد مظلومانشان را از ظالمانشان بستاند، حدود را برپا دارد و سایر شئون مهمی را که‌جز با نصب حاکم، عملی نمی‌شود، به سامان آورد زیرا آنچه که واجب جز با آن‌تمام نشود؛ خود نیز واجب است‌. ابن کثیر می‌گوید: «واجب است که امام: مرد، آزاد، بالغ، عاقل، مسلمان، عادل، مجتهد، بینا به امور، سالم الأعضا، آگاه به‌آراء و اندیشه‌ها و امور جنگی و قریشی نسب باشد، اما هاشمی بودن و معصوم‌بودن وی شرط نیست‌».

باید دانست که میان علمای اهل سنت و جماعت، در وجوب امامت هیچ خلافی‌نیست‌.

﴿وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ فَقَالَ أَنۢبِ‍ُٔونِی بِأَسۡمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٣١ [البقرة: 31].

«و خدا همهنام‌هارا به آدم آموخت‌» یعنی: نام‌های همه اشیا و موجودات را بامعانی و او صاف و افعال آنها. بعضی گفته‌اند: مراد نام‌های فرشتگان و نام‌های یکایک نسل آدم‌  علیه السلام    است «سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود» و از اسمای‌مسمیات‌؛ یعنی اعیان و اشخاص موجودات که آدم آنها را آموخته بود، از ایشان‌سؤال کرد «و فرمود: اگر راست می‌گویید، از اسامی اینها به من خبر دهید» یعنی: اگردر این ادعای خود که به خلافت زمین از غیر خویش سزاوارترید، راستگومی‌باشید، پس نام‌های این اشیا را به من بگویید.

﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ٣٢ [البقرة: 32].

اما فرشتگان درماندند و «گفتند: منزهی تو! ما را جز آنچه که خود به ما آموخته‌ای،هیچ دانشی نیست، تویی دانای حکیم‌» لذا به قصور و ناتوانی خویش اعتراف‌کردند. گفتنی است که این خود به برتری آدم و رمز گزینش وی بر فرشتگان - که‌آموختن چیزهایی به وی است که فرشتگان آنها را نمی‌دانند - اشاره دارد، پس‌نباید به برتری خویش بر آدم افتخار کنند.

﴿قَالَ یَٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡۖ فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونَ٣٣ [البقرة: 33].

«فرمود» خدای  عزوجل  به آدم‌  علیه السلام : «ای آدم‌! ایشان را از اسامی آنان خبر ده‌» آدم‌ علیه السلام    در اجابت این فرمان حق تعالی به آنان توضیح داد که: اسم آن چیز، این‌است‌... و اسم آن چیز، این‌... و همین‌طور تا به آخر... «و چون آدم آنان را ازاسماءشان خبر داد» در این هنگام خدای سبحان خطاب به فرشتگان «فرمود: آیا به‌شما نگفتم که من نهفته آسمان‌ها و زمین را می‌دانم‌» یعنی: آنچه را که از میدان درک و دریافت مخلوقات نهان است - از جمله، به موضوع برتری آدم و نسل و تباروی به وسیله علم و دانش ایشان - دانایم‌؛ «و می‌دانم آنچه را آشکار می‌کنید» ابن‌مسعود رضی الله عنه می‌گوید: «مراد از آن، این سخن فرشتگان خطاب به‌خداوند عزوجل است که آیا در زمین کسی را قرار می‌دهی که در آن فساد می‌کند وخونها می‌ریزد»؟ «آیه‌/30». «و» نیز می‌دانم «آنچه را پنهان می‌داشتید» یعنی: آنچه را که ابلیس در درون خود از کبر پنهان می‌داشت‌. این تأویل ابن عباس رضی الله عنه است - واالله اعلم‌. یا مراد این است: می‌دانم آنچه را که فرشتگان به طور پنهانی‌در میان خود گفته بودند. چنان که از ابن عباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: فرشتگان در میان همدیگر گفتند: «خداوند عزوجل هرگز موجودی گرامیتر از ما در نزد خود، نمی‌آفریند، پس ما به خلافت در زمین سزاوارتریم‌». لیکن ابن جریرطبری قول اول را - که آن هم از ابن عباس رضی الله عنه نقل شده - ترجیح داده است‌.

امام رازی  رحمه الله  گفته است: «آیه تعلیم نام‌های اشیا و خواص و صفات آنها به‌آدم، دلیل بر فضیلت علم است زیرا خدای سبحان، کمال حکمت خویش درآفرینش آدم‌  علیه السلام    را جز با علم آشکار نساخت و اگر در عالم امکان چیزی گرامی تراز علم وجود می‌داشت، باید حق تعالی فضیلت آدم‌  علیه السلام    را با آن چیز آشکارمی‌ساخت نه با علم‌».

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٣٤ [البقرة: 34].

«و چون فرشتگان را فرمودیم: برای آدم سجده کنید، پس همه به سجده‌درافتادند» سجود: در سخن عرب به معنای فروتنی و تذلل و خردی در برابر کسی‌است که برای وی سجده می‌شود. و در اصطلاح شرع: نهادن پیشانی بر زمین‌است‌. آری! نهادن چهره بر زمین، نمایانگر نهایت مرتبه فروتنی و خاکساری‌است‌. این آیه بیانگر نوعی دیگر از تکریم و گرامی داشت الهی از آدم‌  علیه السلام    ونشان‌دهنده فضیلت اوست، از آن روی که خداوند عزوجل فرشتگانش را برای او به‌سجود واداشت‌.

علما در بیان احکام سجده گفته اند: سجده کردن برای خداوند متعال به شیوه‌عبادت، و برای غیر وی به شیوه گرامی‌داشت و تحیت است‌، همچون سجده‌فرشتگان برای آدم‌  علیه السلام    و سجده برادران یوسف‌  علیه السلام    برای وی‌. اما باید یادآور شدکه سجده بردن برای غیر خدا عزوجل در شریعت اسلام حرام گردیده و این کار - به‌قول‌اکثر علما - تا عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مباح بود، ولی ایشان از آن نهی کردند. درحدیث شریف آمده است که چون درخت و شتر برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سجده کردند، اصحاب رضی الله عنهم گفتند: یا رسول الله! ما به سجده کردن برای شما از درخت وشتررمنده سزاوارتریم‌! آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لا ینبغی أن یسجد لأحد إلا لله رب العالمین». «سزاوار نیست که برای احدی غیر از خداوند پروردگار جهانیان، سجده شود». و در عوض به مصافحه (دست دادن) دستور دادند.

خلاصه این که: امت اسلام اتفاق نظر دارند بر اینکه سجده فرشتگان برای‌آدم‌  علیه السلام ، نه سجده عبادت و تعظیم، بلکه سجده تحیت و گرامی‌داشت بود.

آری‌! همه سجده کردند «جز ابلیس‌» و هرچند او از جنیان بود، ولی سجده‌کردن برای آدم‌  علیه السلام    به این دلیل بر او واجب شده بود که در میان فرشتگان به‌سرمی‌برد. ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید: «نام ابلیس عزازیل بود و او در آغاز از اشراف‌فرشتگان بود، اما بعدا تمرد ورزید و ابلیس نامیده شد زیرا ابلیس به معنای نا امیداست، چرا که خداوند عزوجل او را از همه خیرها ناامید گردانید». ولی قول اول که‌ابلیس از جن بود، برتر است چرا که آیه کریمه‌« به صراحت می‌گوید: ﴿کَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ [الکهف: 50]. (او از جنیان بود). همچنین به این دلیل که ابلیس امر حق راعصیان کرد و فرشتگان از این عصیان برکنارند. آری‌! او همان بود «که سر باززد» از سجده‌کردن برای آدم‌  علیه السلام    «و کبر ورزید» و دچار آفت خود بزرگ بینی شد «و از کافران گشت‌» یا در علم خداوند عزوجل از کافران بود. در حدیث شریف آمده‌است: «لا یدخل الجنة من کان فی قلبه مثقال حبة من خردل من کبر»: «کسی که درقلبش به‌اندازه دانه ارزنی از کبر باشد، به بهشت وارد نمی‌شود». چنان‌که بر اثرهمین تکبر، ابلیس برای ابد از بهشت الهی محروم گردید.

﴿وَقُلۡنَا یَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡکُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُکَ ٱلۡجَنَّةَ وَکُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَیۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٣٥ [البقرة: 35].

«و گفتیم: ای آدم‌! تو و همسرت در بهشت سکونت گزینید و از هرکجای آن که‌خواهید، فراوان بخورید» عیش رغد: زندگی آسایشمند و گوارایی است که هیچ‌رنج و دردی در آن نیست و خوردن به رغد، خوردن به فراوانی و گوارایی بدون‌رنج و درد و بی‌هیچ‌گونه منعی است «ولی به این درخت نزدیک نشوید» در نهی‌آدم و حوا از نزدیکی به درخت - با وجود آن که نزدیک شدن به آن حرام‌نیست، بلکه خوردن از آن حرام است - معنای سد ذریعه و قطع وسیله وجوددارد. یعنی: نزدیک شدن به آن‌، خود وسیله‌ای در جهت ارتکاب نهی است، ازاین جهت به جای نهی از خوردن، از نزدیک شدن نهی شدند. آری‌! به درخت ممنوعه نزدیک نشوید: «که‌» درصورت نزدیک شدن به درخت و تناول از آن «از ستمکاران خواهید بود» بر خود؛ با معصیت و نافرمانی پروردگار.

مفسران در تفسیر: «هذه الشجرة» «این درخت‌»، اختلاف نظر دارند؛ برخی‌گفته اند: درخت ممنوعه‌؛ درخت انگور بود. برخی دیگر گفته‌اند: درخت‌ممنوعه، خوشه گندم بود. برخی دیگر برآنند که: درخت ممنوعه، درخت انجیربود. ابن جریر طبری می‌گوید: «درست آن است که گفته شود: خدای عزوجل‌آدم و زنش را از خوردن درخت معینی از درختان بهشت نهی کرد، پس آن دو ازآن درخت ممنوعه خوردند و ما دقیقا نمی‌دانیم که این درخت چه درختی بود، دلیلی هم در این باره از قرآن و سنت صحیح وجود ندارد و دانستن آن مفیدفایده‌ای نیز نیست‌».

﴿فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّیۡطَٰنُ عَنۡهَا فَأَخۡرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِۖ وَقُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِینٖ٣٦ [البقرة: 36].

«پس شیطان هردو را از آن لغزانید» یعنی: شیطان به‌سبب آن درخت، آن دو رابه لغزش کشانید. بعضی گفته‌اند: ضمیر «عنها: از آن‌» به جنت برمی‌گردد، یعنی: شیطان آن دو را از جنت دور گردانید. زله: اشتباه و لغزش است‌. «و از آنچه‌در آن بودند» از نعمت‌ها و کرامتها، یا از بهشت «ایشان را به‌در برد» نسبت این به دربردن از آن روی به شیطان داده شد که او اغواگر آدم گشت، چرا که آدم و حوا براثر این وسوسه او که آن درخت‌؛ درخت جاودانگی و پادشاهی ابدی است، ازآن خوردند.

آن‌گاه خداوند عزوجل آنان را به خروج از بهشت دستور داد: «و گفتیم: فرود آیید»این دستوری به آدم و حوا و به‌تبع آن دو، نسل ایشان به بیرون آمدن از بهشت‌برین به سوی زمین است «بعضی از شما دشمن بعضی دیگرید» یعنی: نسل آدم درزمین با یک‌دیگر به دشمنی و ستیز می‌پردازند. عدو: دشمن و عدوان: ظلم صریح‌و آشکار است‌. «و برای شما در زمین قرارگاهی‌» یعنی: جای استقراری «و متاعی‌است تا وقت معین‌» یعنی: تا هنگام مرگ‌. بعضی گفته‌اند: تا هنگام برپایی قیامت‌. متاع: آنچه که مورد بهره‌برداری و برخورداری قرار می‌گیرد؛ اعم از خوردنی‌ها، نوشیدنی‌ها، پوشیدنی‌ها و مانند آنها.

﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَیۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ٣٧ [البقرة: 37].

«سپس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت نمود» یعنی: گرفت و پذیرفت که عبارت از این دعای آدم و حوا بود: ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ [الأعراف: 23]. (پروردگارا! ما بر خود ستم کردیم و اگر بر ما نبخشایی وبه ما رحم نکنی، مسلما از زیانکاران خواهیم بود ) «7/23»، و خداوند عزوجل کلمات فوق را به آن دو الهام کرد. «و خداوند از او درگذشت‌» یعنی: رحمت خویش را برآدم‌  علیه السلام    بازگرداند و توبه‌اش را پذیرفت «چرا که او توبه‌پذیر مهربان است‌» توبه: به‌معنای بازگشت است، اگر با «عن‌» متعدی شود؛ معنای آن بازگشت از معصیت واگر با «علی‌» متعدی شود - چون این آیه - معنای آن پذیرفتن توبه است‌.

علما گفته اند: توبه از انسان پذیرفته نیست مگر به چهار شرط:

1-   پشیمانی از گناهان گذشته‌.

2-   ترک گناه در حال‌.

3-  تصمیم به عدم بازگشت به آن در آینده‌.

4-   رد حقوق و مظالم بندگان و راضی نمودن خصم با رساندن حقش به او و عذرخواهی از وی به زبان‌.

﴿قُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ مِنۡهَا جَمِیعٗاۖ فَإِمَّا یَأۡتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدٗى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٣٨ [البقرة: 38]

«گفتیم: جملگی از آن‌» یعنی: از بهشت «فرود آیید، پس اگر از جانب من به شما هدایتی رسد» در زمین‌. مراد از هدایت: کتاب خدا عزوجل است «آنان که از هدایتم‌پیروی کنند» یعنی: کتاب من را بپذیرند و به آن عمل کنند «برایشان خوفی‌نیست‌» خوف: بیم از امری ناخوش آیند در آینده است «و محزون نخواهند شد» حزن: ضد سرور و شادمانی است‌.

﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٣٩ [البقرة: 39].

«ولی کسانی که کفر ورزیدند» به خدا عزوجل و هدایتش را نپذیرفتند و به کتابهای نازل شده وی عمل نکردند «و آیات ما را دروغ انگاشتند، آنانند که اصحاب دوزخند» مصاحبت دوزخیان با دوزخ‌؛ به‌معنای اقتران و پیوستگی‌شان با آن است «آنان جاودانه در آنند» در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «أما أهل النار الذین هم أهلها فلا یـمـوتون فیها ولا یحیون، ولکن أقواماً أصابتهم النار بخطایاهم فأماتتهم إماتة حتى إذا صاروا فحما أذن فی الشفاعة». «اما اهل دوزخ - یعنی کسانی که خود اصحاب دوزخند - نه در آن می‌میرند و نه زنده می‌مانند، ولی مردمانی هستند که (از اهل دوزخ نیستند ) بلکه آتش به وسیله گناهانشان به‌آنان رسیده‌است، پس آتش آنان را می‌میراند، میراندنی تا اینکه چون به ذغال‌تبدیل‌شدند، در خصوص آنان اذن شفاعت داده می‌شود».

اینک به پاره‌ای از نظریات و احکام این آیات توجه نمایید:

1-   درباره کیفیت آفرینش حوا همسر آدم‌  علیه السلام    میان علما دو رأی است: رأی اول این است که: او از پهلوی چپ آدم‌  علیه السلام    آفریده شد، چنان که از آیات قرآنی واحادیث نبوی بر می‌آید. رأی دوم: رأی برخی از مفسران است که می‌گویند: حوا از جنس وجود آدم یعنی از خاک آفریده شد. استنباط این گروه از آیات‌وارده در این باب نیز همین معنی است‌. آنها در تأویل: «وخلق منها»: و آفرید ازاو...» «نساء/ 1»، می‌گویند: مراد از آن آفرینش حوا از جنس آدم است، نه ازوجود خود وی‌. از نظر این گروه، احادیث وارده در این باب و از جمله‌حدیث شریف: «إن الـمرأة خلقت من ضلع»... : زن از پهلو آفریده شده است‌»، نیز چنین‌تأویل می‌شود که: چون در رفتار و اخلاق زنان نوعی عدم اعتدال وجود دارد بنابراین، به شیوه تمثیل منش اخلاقی آنها به استخوان پهلو که کج است تشبیه شد.

2-   اهل سنت اجماع دارند بر اینکه بهشتی که آدم‌  علیه السلام    از آن فرود آورده شد، همان بهشت دارالخلد برین است‌.

3-   جمهور علما (مالک، ابوحنیفه، شافعی) بر آنند که انبیا: از گناهان صغیره و کبیره هردو معصومند زیرا اگر ارتکاب گناه در حق ایشان جایز باشد، اقتدا به‌ایشان ممکن نیست و بنابراین، خطای آدم‌  علیه السلام    گناهی صغیره بود که قبل از نبوت وی صادر شد و عصمت انبیا: از گناه بعد از نبوت است‌. یا آنچه از وی سرزد، نسیان بود نه عصیان و سهو و نسیان منافی با عصمت نیست‌. و همین معنی‌ترجیح دارد زیرا خدای  عزوجل  خود می‌فرماید: ﴿فَنَسِیَ وَلَمۡ نَجِدۡ لَهُۥ عَزۡمٗا [طه: 115]. «آدم‌فراموش کرد و ما برای او عزمی نیافتیم‌».

﴿یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِیٓ أُوفِ بِعَهۡدِکُمۡ وَإِیَّٰیَ فَٱرۡهَبُونِ٤٠ [البقرة: 40].

در آیاتی که پیش‌رو داریم، خدای  عزوجل  امتهایی را مورد خطاب قرارمی‌دهد که رسالت‌های آسمانی در میان آنان ظهور یافته است‌. در این میان رشته‌سخن را از یهود آغاز می‌کند زیرا از یک‌سو، یهود قدیمی ترین ملت دارای کتاب‌آسمانی است، از دیگر سو، یهودیان دشمن‌ترین مردم با مؤمنانند. پس‌، از این‌آیه تا آیه (142 ) این سوره که نزدیک به یک جزء کامل از قرآن کریم را دربرمی‌گیرد، همه پیرامون بنی اسرائیل است تا حقیقت و ماهیت کردار شان را با ابعاد منفی و زشت وجودی‌شان بر ملا گرداند.

بایسته یادآوری است که شیوه خطاب قرانی با یهودیان متنوع است‌؛ گاهی باآنان از سر عطوفت و نرمش سخن می‌رود، گاهی با تهدید و توبیخ، وقتی بایادآوری از نعمت‌ها - چون همین آیه - و زمانی با شمارش جرایم و جنایاتشان‌همراه با توبیخ و سرزنش‌.

«ای بنی‌اسرائیل‌» اسرائیل: یعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهیم: است، وفرزندان اسرائیل را که عبرانیان یا قوم یهودند، «بنی‌اسرائیل‌» می‌نامند و معنی‌لغوی اسرائیل‌؛ «بنده خدا» است‌. پس بنی‌اسرائیل همان اسباط دوازده‌گانه‌ای‌هستند که زاد و تبار دوازده فرزند یعقوب‌  علیه السلام    می‌باشند. یادآور می‌شویم که‌عبارت «بنی‌اسرائیل‌» در قرآن کریم (41) بار به‌کار رفته است‌. آری‌! ای بنی‌اسرائیل‌! «نعمتهایم را که بر شما ارزانی داشتم‌» چون فرستادن پیامبران  علیهم السلام  نازل‌نمودن کتاب، نجات از چنگ فرعون و غیره «به‌یاد آرید» و این نعمتهایم را شکرگزارید «و به عهدم وفا کنید» همان عهدی که از شما در مورد پیروی از محمد صلی الله علیه و آله و سلم در تورات گرفته‌ام‌. بعضی گفته‌اند: مراد از عهد، ادای فرایض است «تا به‌پیمانتان وفا کنم‌» یعنی: تا به آنچه که به شما از پاداش و مزد و جای دادنتان دربیت المقدس تضمین نموده‌ام‌، وفا کنم «و تنها از من بترسید» رهبه: شدت ترس‌است‌. یعنی: فقط بیم از من را در دلهایتان جای دهید و از احدی جز من نهراسید.

﴿وَءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَکُمۡ وَلَا تَکُونُوٓاْ أَوَّلَ کَافِرِۢ بِهِۦۖ وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِی ثَمَنٗا قَلِیلٗا وَإِیَّٰیَ فَٱتَّقُونِ٤١ [البقرة: 41].

«و بدانچه نازل کردم‌» یعنی: به قرآن عظیم «ایمان آرید، که مؤید همان چیزی‌است که با شماست‌» یعنی: قرآن موافق و همخوان با تورات و اخبار انبیا: است و با حقی که نزد شماست، مطابقت دارد «و نخستین منکر آن نباشید» یعنی: اولین‌کسانی نباشید که منکر قرآن گشته‌اند، درحالی‌که شایسته این است که شما اولین‌تصدیق‌کنندگان آن باشید «و آیات مرا» یعنی: اوامر و نواهی مرا «به بهایی ناچیز» یعنی: به بهای زندگی ناچیز و ریاستی حقیر و بی‌ارزش که همانا دنیا و شهوات آن است «نفروشید». گاهی هریک از کلمات «بیع‌» و «شراء» در سخن عرب، بجای یکدیگر به کار گرفته می‌شود، پس «شراء» در اینجا به معنی فروش است «و تنها از من پروا کنید» و عهد شکنی را فروگذارید.

﴿وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَکۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٤٢ [البقرة: 42].

«و حق را به باطل درنیامیزید» با هدف آشفته ساختن اذهان و تباه‌ساختن ادیان «و حقیقت را کتمان نکنید» مراد از «حقیقت‌» در اینجا: حجت‌های الهی است که تبلیغ آنها بر آنان واجب است و از آنان پیمان گرفته شده که آنها را بیان کنند، نه‌کتمان و از آن جمله بشارتهایی است که در مورد بعثت پیامبر آخرالزمان حضرت‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم در کتابشان آمده است «درحالی‌که خود می‌دانید» حقیقت امر را که‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسول خداوند عزوجل است و از اخباری که دراین‌باره در کتابهایتان آمده‌است به‌خوبی آگاهید.

﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَٱرۡکَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَ٤٣ [البقرة: 43].

«و نماز را برپا دارید و زکات را بدهید» یعنی: به اسلام در آیید، نماز را به همان‌شیوه‌ای که محمد صلی الله علیه و آله و سلم بیان کرده‌، برپا دارید، زکات را نیز بپردازید و با مسلمانان باشید و به مساجد آنها رفته در جماعت آنها حضور یابید، چنان‌که می‌فرماید: «وبا رکوع‌کنندگان رکوع کنید» از نماز به «رکوع‌» تعبیرشد تا یهود را از نماز قدیمشان دور گرداند زیرا یهود در نماز خویش رکوعی نداشتند.

جمهور فقها بر آنند که حضور در جماعت، سنت مؤکده است و واجب نیست، ولی شریعت مقدس بر آن ترغیب بسیار کرده است‌.

﴿أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَکُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٤٤ [البقرة: 44].

ای بنی اسرائیل‌! «آیا مردم را به نیکی فرمان می‌دهید» یعنی: آیا مردم را به‌ایمان به خدای متعال و پیامبرانش و وفا به عهد الهی و برپاداشتن نماز و پرداختن‌زکات و کلیه اعمال شایسته دستور می‌دهید «حال آن که خود را فراموش می‌کنید»؟ یعنی: خود را فرو گذاشته و به خودتان فرمان نیکی نمی‌دهید؟ این کار شما بسی‌زشت است «با اینکه شما کتاب خدا را می‌خوانید، آیا هیچ نمی‌اندیشید»؟ به بدکرداری خویش تا از این کژراهه باز گردید؟ یعنی: اگر شما از آگاهان کتب الهی وحاملان حجت حق هم نبودید، باید صرف این امر که از عقلا هستید، شما را از درپیش گرفتن چنین شیوه‌ای باز می‌داشت، اکنون که کتاب الهی هم در دسترس‌شماست، چگونه آنچه را که مقتضای عقل است، بعد از فروگذاشتن آنچه که مقتضای علم است‌، فرو گذاشته و از برابر آن بی پروا می‌گذرید؟

در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن عباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: این‌آیه درباره یهود مدینه نازل شد زیرا چنان بود که یکی از آنان به خویشان ونزدیکان مسلمان خویش و به کسی‌که میان او و میان یکی از مسلمانان پیوند شیرخوارگی بود، می‌گفت: بر دین اسلام و بر پیروی این مرد - یعنی حضرت‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم - پایدار باش زیرا او بر حق است‌. بدین‌گونه مردم را به پایبندی به اسلام‌دستور می‌دادند، اما خود را فراموش می‌کردند.

علما گفته‌اند: خطاب در این آیه هرچند متوجه یهود است، ولی مفاد آن عام می‌باشد زیرا اعتبار به عام بودن لفظ است نه به خاص بودن سبب‌.

ابن کثیر می‌گوید: «بنابر صحیح‌ترین قول علما - اعم از سلف و خلف - امر به معروف و انجام دادن آن امر به وسیله خود امر کننده، هردو واجب است و یکی ازآنها با ترک دیگری ساقط نمی‌شود بنابراین، صحیح این است که عالم باید به معروف امر کند؛ هرچند او خود آن را انجام نمی‌دهد و از منکر نهی نماید؛ هرچند او خود مرتکب آن می‌گردد. سعید بن جبیر رضی الله عنه می‌گوید: «اگر کار چنان بود که شخص به سبب اینکه خود را به تمام خوبی‌ها آراسته نمی‌دید؛ به معروف امر نمی‌کرد و از منکر نهی نمی‌نمود، دیگر نه کسی دیگری را به معروفی امر می‌کرد و نه از منکری نهی می‌نمود». ابن کثیر اضافه می‌کند: «ولی باید دانست‌که علم بی‌عمل نکوهیده است، از این جهت در نکوهش عالم بی عمل، احادیث‌بسیاری آمده است، از جمله این حدیث شریف: «مثل العالم الذی یعلِّم الناس الخیر ولا یعـمـل به کمثل السراج یضیء للناس ویحرق نفسه». «عالمی که خیر را به مردم می‌آموزد اما خود بدان عمل نمی‌کند، به چراغی می‌ماند که به مردم روشنایی‌می‌بخشد، ولی خودش را می‌سوزاند». در حدیث شریف دیگری آمده است: «درشب معراج بر قومی گذر کردم که زبان آنها با قیچی‌هایی از آتش بریده می‌شد، گفتم: این گروه کیانند؟ گفتند: خطیبان و سخنرانان امتت از اهل دنیا؛ از آنان که‌مردم را به نیکی امر می‌کردند ولی خود را فراموش می‌نمودند، در حالی‌که کتاب‌را می‌خوانند، مگر آنان تعقل نمی‌کنند»؟.

آن‌گاه خداوند متعال راه درمان و علاج این آفت را بر یهود نمایانده ومی‌فرماید:

﴿وَٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِینَ٤٥ [البقرة: 45].

«و یاری جویید» بر امور خویش «از صبر» با بازداشتن نفس‌هایتان از شهوات وبسنده‌کردن بر طاعات‌. به قولی: مراد از صبر؛ روزه گرفتن است‌. قرطبی‌می‌گوید: «از این جهت است که رمضان ماه صبر نامیده می‌شود». «و از» گرایشی که «نماز» در شما به سوی خدا عزوجل ایجاد می‌کند، بر واداشتن نفس‌هایتان به‌ایمان به محمد صلی الله علیه و آله و سلم یاری بجویید، هرچند نفس‌هایتان این امر را برنتابند.

قرطبی و برخی دیگر از مفسران می‌گویند: «از میان سایر عبادات فقط نماز به‌یادآوری مخصوص شد تا بر اهمیت آن تأکید گذاشته شود». در حدیث شریف‌آمده است که: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون از کاری در فشار قرار می‌گرفتند، به سوی‌نماز پناه می‌بردند». «و هرآینه نماز دشوار است‌» بر کسانی‌که به خداوند عزوجل ایمان‌نیاورده و از طاعت وی تکبر می‌ورزند «مگر بر فروتنان‌» یعنی: آنان که نفسهایشان در پیشگاه عظمت خداوند عزوجل فروتن و رام است و در برابر این عظمت به آرامش رسیده‌اند.

﴿ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَأَنَّهُمۡ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ٤٦ [البقرة: 46].

این فروتنان: «همان کسانی هستند که گمان می‌کنند» یعنی: یقین و باور دارند. اعراب گاهی یقین را نیز گمان می‌نامند. مجاهد می‌گوید: «هر ظنی در قرآن به‌معنای یقین است‌». آری‌! یقین دارند «که با پروردگار خود ملاقات خواهند کرد» درروز قیامت «و به سوی او باز خواهند گشت‌» و او پاداششان را به تمام و کمال خواهد پرداخت و از فضل خویش نیز بر آن خواهد افزود.

﴿یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَنِّی فَضَّلۡتُکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٧ [البقرة: 47].

«ای بنی‌اسرائیل‌! نعمت‌هایم را که بر شما ارزانی داشتم، یاد کنید» با سپاسگزاری‌در برابر آنها. بیان این نعمت‌ها در آیه (11 ) گذشت‌. یعنی: چون این نعمت‌ها رابه‌یاد آوردید، حق آنها را برپا دارید و به رسول بر انگیخته من ایمان آورید «واین که من شما را بر جهانیان برتری دادم‌» به قولی: مراد از جهانیان‌؛ جهانیان‌زمانشان هستند. به قولی دیگر: بنی اسرائیل بر تمام جهانیان برتری داده شده‌اند ودلیل این برتری ایشان، وجود انبیایی است که خداوند عزوجل در میان‌شان برانگیخت‌. البته این برتری و فضیلت در زمانی بوده که یهود به همه پیامبران مرسل خدامؤمن بوده‌اند، اما اکنون که آنها از ایمان به محمد صلی الله علیه و آله و سلم سر باز زده‌اند؛ دیگر به‌طورقطع از امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم برتر نیستند زیرا خداوند عزوجل در وصف امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: ﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ [آل عمران: 110]. «شما بهترین امتی هستید که برای مردم‌بیرون آورده شده‌اید». بنابراین، برتری و فضیلت بنی اسرائیل بر غیر آنان، نه عام است و نه همیشگی، بلکه از یک جهت محدود به جهانیان زمانشان می‌باشد و از سویی دیگر، وابسته به میزان پایبندی آنان به اوامر الهی است‌.

﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا یُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ٤٨ [البقرة: 48].

«و از روزی بترسید» یعنی: از عذاب روزی بترسید. مراد روز قیامت است «که‌هیچ کس چیزی را از کسی دفع نمی‌کند» یعنی: در آن روز هیچ کس حقی را به جای‌دیگری نمی‌پردازد «و از کسی شفاعتی پذیرفته نمی‌شود» اگر فرضا انسان بتواند کسی را بیاورد که نزد خدا عزوجل برای وی شفاعت کند «و نه بجای وی عوضی گرفته‌می‌شود» از مال یا خانواده و فرزندان «و یاری هم نخواهند شد» یعنی: کسی را توان و امکان آن نیست که به آنان کمک کند و از عذاب خداوند عزوجل نجاتشان‌دهد.

مفسران اجماع دارند بر این که: عدم سودبخشی شفاعت، فقط در حق کفاراست، اما شفاعت به مؤمنان نفع می‌رساند، پس شفاعتی که مردود است‌؛ شفاعت در حق کافران می‌باشد.

﴿وَإِذۡ نَجَّیۡنَٰکُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ یَسُومُونَکُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَکُمۡ وَیَسۡتَحۡیُونَ نِسَآءَکُمۡۚ وَفِی ذَٰلِکُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَظِیمٞ٤٩ [البقرة: 49].

«و به یاد آرید» ای بنی اسرائیل‌! این نعمت ما را بر خویش «آن‌گاه که شما را ازچنگ فرعونیان رهانیدیم‌» به قولی: «فرعون‌» مخصوصا نام پادشاه زمان موسی‌  علیه السلام  بود، اما به قولی دیگر: فرعون لقب هر پادشاهی بود از مصریانی که قبل از«بطالسه‌» بر مصر قدیم حکومت می‌کردند، چنان‌که «قیصر» لقب شاهان روم و «کسری‌» لقب شاهان فارس بود. ابن کثیر نقل می‌کند که: «نام فرعون زمان‌موسی‌  علیه السلام ، ولید بن مصعب بن ریان بود و او اصالت فارسی داشت و از سرزمین‌اصطخر بود». «که آنان‌» یعنی فرعونیان «عذابی سخت را به شما می‌چشانیدند» تفسیر این عذاب سخت این است که: «پسران شما را سر می‌بریدند؛ و زنهایتان رازنده می‌گذاشتند» تا آنان را به کنیزی گرفته و ذلیلشان گردانند. دلیل اینکه فرعون به کشتن پسران بنی اسرائیل و زنده نگه داشتن دختران آنها فرمان داد، این بود که کاهنان به فرعون گفته بودند: از بنی‌اسرائیل مردی به‌دنیا می‌آید که نابودی و زوال فرمانروایی‌ات به دست اوست‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «فرعون لعنه الله ، خوابی دید که او را سخت تکان داد؛ در خواب دید که آتشی از بیت المقدس خارج شد و فقط به خانه‌های قبطیان در آمد، نه به خانه‌های بنی اسرائیل‌. لذا از مضمون خواب این‌گونه برداشت کرد که سقوط حکومتش به دست مردی از بنی اسرائیل خواهد بود، از این رو به اعمال این جنایت فجیع بر بنی اسرائیل فرمان داد». «و در این‌کار» یعنی: در عذاب و شکنجه شدنتان به دست فرعون و در نعمت رهایی‌تان از چنگ او «آزمایشی بزرگ از جانب پروردگارتان بود» تا میزان و مقدار ایستادگی‌تان در میدان فرمان‌برداری از خدا عزوجل ، ایمان به پیامبرش و شکرگزاریتان از او تعالی، در عینیت امر نمایان شود.

﴿وَإِذۡ فَرَقۡنَا بِکُمُ ٱلۡبَحۡرَ فَأَنجَیۡنَٰکُمۡ وَأَغۡرَقۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ٥٠ [البقرة: 50].

«و یاد کنید هنگامی را که دریا را برای شما شکافتیم‌» یعنی: بعد از اینکه شما رااز چنگ فرعونیان رهانیدیم و شما با موسی‌  علیه السلام    از مصر خارج شدید، فرعون برای‌دنبال نمودنتان بیرون آمد، در آن هنگام دریا را برایتان شکافتیم و بستر آن رابه‌گونه‌ای خشک و آماده کردیم که بر آن روان شدید. این دریا؛ دریای قلزم‌(دریای سرخ) بود «و شما را رهانیدیم‌» از غرق شدن «و آل فرعون‌» یعنی: فرعون و پیروانش «را غرق کردیم، درحالی‌که شما نظاره می‌کردید» به سوی خودتان‌که چه سان نجات می‌یابید، و به سوی فرعونیان که درحال غرق‌شدن بودند.

نقل است که این روز، روز عاشورا بود، چنان‌که در حدیث شریف به روایت ابن‌عباس رضی الله عنه آمده است که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون به مدینه آمدند، دیدند که یهودیان روز عاشورا را روزه می‌گیرند، پس‌، از آنان پرسیدند: «این روزی که‌شما آن را روزه می‌گیرید چه‌روزی است‌«؟، یهودیان گفتند: این روز؛ روزی‌است نیک، این روزی است که خدای  عزوجل  در آن بنی اسرائیل را از چنگ دشمنشان نجات داد و موسی‌  علیه السلام    آن را روزه گرفت‌. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «من از شما به (موافقت با) موسی سزاوارترم‌»،از آن پس‌، خودشان آن را روزه‌گرفتند و به مسلمانان نیز فرمودند: «روز نهم و دهم عاشورا - هردو - را روزه بگیرید و با یهودیان مخالفت کنید».

﴿وَإِذۡ وَٰعَدۡنَا مُوسَىٰٓ أَرۡبَعِینَ لَیۡلَةٗ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ٥١ [البقرة: 51].

«و» یاد کنید نعمتم را برخود «آن‌گاه که با موسی چهل شب وعده گذاشتیم‌» واعدنا: از باب «مفاعله‌» است که معنای جانبینی دارد، لذا از جانب خدای سبحان وعده‌گذاشتن و از جانب موسی‌  علیه السلام    قبول حضور در میعادگاه بود. آری‌! خدای  عزوجل  بعد از نجات دادن بنی‌اسرائیل از چنگ فرعون، با موسی‌  علیه السلام    وعده‌گذاشت که به «طور» بیاید تا بعد از مدت چهل شب با وی سخن بگوید و به او وحی کند. این چهل شب به قول اکثر مفسران‌؛ تمام ماه ذوالقعده و ده روز از ماه‌ذی الحجه بود. «آن‌گاه شما در غیاب او گوساله را به پرستش گرفتید» و آن را معبودخویش قرار دادید «درحالی‌که ستمکار بودید» بر نفسهای خود، با شرک آوردن به‌خدای سبحان‌.

﴿ثُمَّ عَفَوۡنَا عَنکُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٥٢ [البقرة: 52].

«پس از آن‌» یعنی: پس از پرستش گوساله «بر شما بخشودیم‌» و از این گناه‌عظیمی که مرتکب شدید، به فضل و منت خویش درگذشتیم «باشد که شکرگزاری‌کنید» شکر گزاری برای خداوند عزوجل - چنان‌که سهل بن عبدالله گفته است - تلاش‌و کوشش در جهت طاعت وی و پرهیز از معصیتش در آشکار و نهان است‌.

﴿وَإِذۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡفُرۡقَانَ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ٥٣ [البقرة: 53].

«و» یاد کنید نعمتم را برخود «آن‌گاه که به موسی کتاب آسمانی‌» تورات «وفرقان دادیم‌» به قولی فرقان: حجت و بیان است به وسیله معجزاتی چون عصا وید بیضا که خداوند عزوجل به موسی‌  علیه السلام    داد؛ و بدانها میان حق و باطل فرق نهاده می‌شد «باشد که به راه آیید».

دادن کتاب به موسی‌  علیه السلام    بعد از بیرون آمدن بنی‌اسرائیل به سلامت از دریا بود، چنان‌که سیاق آیات سوره «اعراف‌» بر این معنی دلالت دارد.

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ یَٰقَوۡمِ إِنَّکُمۡ ظَلَمۡتُمۡ أَنفُسَکُم بِٱتِّخَاذِکُمُ ٱلۡعِجۡلَ فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِکُمۡ فَٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ عِندَ بَارِئِکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ٥٤ [البقرة: 54].

«و چون موسی به قوم خود گفت: ای قوم من‌» خطاب وی متوجه کسانی ازمردان و زنان قومش می‌باشد که گوساله را پرستش کردند «شما با گوساله‌پرستیتان بر خود ستم کرده‌اید، پس به درگاه آفریدگارتان توبه کنید» یعنی: به درگاه ذاتی توبه کنید که شما را آفرید، درحالی‌که شما با او، دیگران را به پرستش گرفتید «وخودتان را بکشید که این نزد آفریدگارتان برای شما بهتر است‌» از علی رضی الله عنه روایت‌شده است که فرمود: «بنی‌اسرائیل به موسی‌  علیه السلام    گفتند: توبه گوساله‌پرستی‌مان‌چیست‌؟ موسی‌  علیه السلام    گفت: اینکه برخی از شما برخی دیگر را بکشید. آن‌گاه خداوند متعال ابری سیاه را بر بالای سرشان فرستاد تا یک‌دیگر را در هنگام کشتن‌نبینند و مهرشان بر همدیگر نجنبد. پس کاردها و خنجرها را برگرفته به‌هم‌درآویختند و چنان شد که شخص، برادر و پدر و فرزندش را می‌کشت و پروا نداشت که چه‌کسی را کشته است تا اینکه هفتاد هزار تن از آنان به قتل رسیدند. در این هنگام خداوند عزوجل به موسی وحی فرستاد که: فرمانشان ده تا دست‌نگه‌دارند، حقا که بر کشتگان آمرزیده شد و توبه باقی‌ماندگان نیز پذیرفته آمد». «پس خدا توبه شما را پذیرفت‌» آن‌گاه که یکدیگر را کشتید و بر باقی‌ماندگانتان هم بخشود «که او توبه‌پذیر مهربان است‌» بر بندگان توبه‌کارش‌.

﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡکُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ٥٥ [البقرة: 55].

«و یاد کنید چون گفتید: ای موسی‌! هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم تا خدارا آشکارانبینیم‌» مراد از جهره: دیدن به چشم سر است‌. گویندگان این سخن، هفتادتن نخبگانی بودند که موسی‌  علیه السلام    بعد از گوساله‌پرستی بنی‌اسرائیل، آنان را انتخاب کرد و با خود به کوه طور برد تا به درگاه خداوند متعال عذرخواهی کنند «پس صاعقه‌شما را فروگرفت‌» یعنی: آتشی از آسمان به شما زد و همه مردید «درحالی‌که‌می‌نگریستید» یعنی: این رخداد را به چشم سر می‌دیدید. دلیل عذاب کردنشان این بود که آنان خواستار امری شدند که خداوند عزوجل به آن در دنیا اجازه‌نداده‌است، و آن درخواست رؤیت وی به چشم سر بود. اما رؤیت حق تعالی درآخرت حق است و احادیث صحیح به تواتر خبر داده‌اند که بندگان پروردگارشان‌را در آخرت می‌بینند، و احادیث بر این امر دلالت قطعی دارند.

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَٰکُم مِّنۢ بَعۡدِ مَوۡتِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٥٦ [البقرة: 56].

«آن‌گاه پس از مرگتان شما را دیگربار زنده کردیم‌؛ تا شکرگزار باشید» این نعمت ودیگر نعمت‌های ما را.

﴿وَظَلَّلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡغَمَامَ وَأَنزَلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰۖ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡۚ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ٥٧ [البقرة: 57].

«و ابر را سایبان شما گردانیدیم‌» خداوند متعال ابری سپید و رقیق را همانند چتری سایبان بنی اسرائیل گردانید، که هرجا می‌رفتند، با آنان حرکت می‌کرد تاآنان را از گرمای خورشید در دشت «تیه‌» که صحرایی میان مصر و شام است محافظت نماید، و این هنگامی بود که بنی اسرائیل از ورود به شهر ستمگران «عمالقه‌» و جهاد با آنان امتناع کردند «و برایتان من وسلوی فرو فرستادیم‌» من: شبنمی بود که از طلوع بامداد تا طلوع خورشید چون مه برآنان از آسمان فرودمی‌آمد و شیرین گشته به عسل تبدیل می‌شد و همانند صمغ (انگم) خشک می‌شد و هرکس به اندازه کفایت یکروزه‌اش از آن بر می‌گرفت‌. گفتنی است که درفارسی به آن «گزانگبین‌» می‌گویند. در حدیث شریف آمده است: «قارچ از منی‌است که خدا عزوجل بر موسی‌  علیه السلام    نازل کرد و آب آن شفای چشم است‌». سلوی: به قولی پرنده «بلدرچین‌»، و به قولی دیگر عسل است‌.

و به آنان گفتیم: «از خوراکی‌های پاکیزه‌ای که به شما روزی داده‌ایم بخورید» وشکر نعمت را بجا آرید. اما آنها این همه نعمت پاکیزه حق را ناسپاسی کردند «وآنان‌» با این ناسپاسی «بر ما ستم نکردند» و زیان نزدند زیرا ما قویتر از آن هستیم‌که مورد ستم قرار گیریم «بلکه بر خود ستم می‌کردند» چرا که با این کار، سبب قطع‌این نعمت‌ها بر خودشان شدند. یعنی: به آنان فرمان دادیم که از روزی بی‌زحمت ما بخورند و با عبادت و اطاعت خالصانه و راستین خویش، شکرگزار ما باشند، اما آنها مخالفت کرده و کفر ورزیدند و بدین‌گونه بر خود ستم کردند.

ابن کثیر می‌گوید: «فرود آوردن این نعمت، افزون بر آیات روشن و معجزات قاطعی بود که آنان مشاهده کردند، از همین جاست که فضیلت اصحاب‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر سایر اصحاب انبیا  علیهم السلام  در صبر و ثبات ایشان، آشکار می‌شود.آری‌! اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم در سفرها و غزوات، رنج‌ها و بلاها را در راه خدا عزوجل به‌جان می‌خریدند، از آن جمله در غزوه تبوک، در آن گرمای سخت و جان فرسا، تن به تحمل همه گونه سختی‌های جانکاه دادند، اما نه نق می‌زدند و نه خواستارخرق عادت و معجزه می‌شدند، با وجود آن که آوردن معجزه و خرق عادت بررسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بسیار آسان بود».

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا ٱدۡخُلُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةَ فَکُلُواْ مِنۡهَا حَیۡثُ شِئۡتُمۡ رَغَدٗا وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ نَّغۡفِرۡ لَکُمۡ خَطَٰیَٰکُمۡۚ وَسَنَزِیدُ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٥٨ [البقرة: 58].

«و نیز به‌یاد آرید هنگامی را که گفتیم: بدین شهر درآیید» یعنی: به شهربیت‌المقدس «و هرگونه که خواستید به خوشی و فراوانی از نعمت‌های آن بخورید وسجده‌کنان از در درآیید» دری که به وارد شدن در آن مأمور شدند، دروازه شهربیت‌المقدس بود. سجود: در اینجا به‌معنای خم شدن است‌. بعضی گفته‌اند: به معنای تواضع و فروتنی است‌. دستور دادنشان به فروتنی و خم شدن در پیشگاه‌عظمت خدا  عزوجل ، برای آن بود تا این کار، اعترافی از سوی آنان بر فضل الهی درآماده‌ساختن این فتح و نصرت باشد «و حطه بگویید» که این کلمه بر توبه شما دلالت می‌کند. حطه: یعنی: خداوندا! گناهان مان را دور بریز. «تا خطاهای شما راببخشاییم و پاداش نیکوکاران‌» از شما را «خواهیم افزود» به عنوان فضلی از سوی‌خویش در برابر نیکوکاری ایشان‌.

حاصل سخن این که: بنی‌اسرائیل مأمور شدند تا در هنگام فتح بیت المقدس، با گفتار و کردار برای خداوند عزوجل خضوع نمایند و به گناهان خویش اعتراف کرده و از آنها آمرزش بخواهند زیرا در نعمت‌ها شکور و در نکبت‌ها صبور باید بود. به‌همین دلیل آثار خضوع و فروتنی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در هنگام پیروزی آشکارمی‌گشت، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز فتح‌مکه - هنگامی که از (ثنیه علیا) وارد آن می‌شدند - به عنوان شکرگزاری، چنان برای پروردگار خویش خم شدند و خضوع کردند که موی زیر چانه ایشان به‌جلوی پالان مرکب شان رسید».

﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوۡلًا غَیۡرَ ٱلَّذِی قِیلَ لَهُمۡ فَأَنزَلۡنَا عَلَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ٥٩ [البقرة: 59].

«اما کسانی که ستم کرده بودند، آن سخن را به چیزی جز آنچه به آنان گفته شده‌بود، تبدیل کردند» در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده‌است که فرمودند: «به بنی‌اسرائیل گفته شد: سجده‌کنان به در درآیید و حطه بگویید، پس سخن را عوض کردند و چون از در وارد شدند، درحالی‌که برنشیمنگاه‌هایشان می‌خزیدند، می‌گفتند: حبه فی‌شعره: گندم درجو» که این‌جمله‌ای تمسخرآمیز و بی‌معناست‌. بعضی برآنند که آنها: «حنطه‌: گندم‌»می‌گفتند «پس بر سر ستمکاران به کیفر نافرمانیشان عذابی از آسمان فرو فرستادیم‌» رجز: عذاب است‌. ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید: «هر رجزی در کتاب خداوند عزوجل به‌معنای عذاب است‌». گفتنی است که این عذاب، در رأی گروهی از علما عذاب‌طاعون بود. نقل است که: در این طاعون هفتادهزار تن از بنی اسرائیل در یک روز هلاک شدند.

﴿وَإِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ فَقُلۡنَا ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡحَجَرَۖ فَٱنفَجَرَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَیۡنٗاۖ قَدۡ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡۖ کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ مِن رِّزۡقِ ٱللَّهِ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ٦٠ [البقرة: 60].

«و هنگامی که موسی برای قوم خود در طلب آب برآمد» استسقاء: طلب باران درهنگامی است که آب نباشد و باران نیاید. آری‌! درحالی‌که آنان در دشت تیه‌بودند، موسی‌  علیه السلام    برای‌شان طلب آب کرد «به او گفتیم: با عصایت بر آن سنگ بزن‌» و موسی‌ علیه السلام    این کار را کرد «آن‌گاه از آن، دوازده چشمه جاری شد» به‌عنوان نشانه ومعجزه‌ای از سوی خداوند عزوجل آری‌! در هنگامی که آنها آبی برای نوشیدن‌نداشتند، خداوند متعال به‌عنوان نعمتی بزرگ، آبی حیات‌بخش را برای آنان ازسنگی جاری ساخت و این سنگ‌؛ سنگ مربعی بود که از هر طرف آن سه چشمه‌می‌جوشید و هر وقت که به آب نیاز داشتند موسی‌  علیه السلام    با عصایش بر آن می‌زد وچشمه‌ها از آن روان می‌شدند و چون از آب بی‌نیاز می‌گشتند، چشمه‌ها خشک می‌شد «به‌گونه‌ای که هر قبیله‌ای مشرب خود را می‌دانست‌» مشرب: آبشخور، یعنی جای نوشیدن آب است‌. به قولی: هر سبطی از اسباط دوازده‌گانه بنی‌اسرائیل، چشمه‌ای معین از این چشمه‌ها داشتند که متعلق به آنان بود و باید به غیرآن رجوع نمی‌کردند. اسباط: نسل‌های دوازده‌گانه از فرزندان یعقوب‌  علیه السلام    اند. حسن بصری  رحمه الله  می‌گوید: «آن سنگ‌؛ سنگ معینی نبود و هر سنگی را که‌موسی‌  علیه السلام    با عصای خویش می‌زد، آب از آن می‌جوشید و بار دیگر که برآن‌می‌زد، آن سنگ خشک می‌شد. که این در ارائه حجت‌، نمایانتر و در نشان دادن‌قدرت خداوند متعال روشنگرتر است‌». آری‌! فوران و جاری شدن آب با عصای‌موسی‌  علیه السلام ، معجزه آشکاری برای وی بود.

صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «معجزات همه از آفرینش خداوند بزرگ وسنت جدیدی هستند که با عادات روزمره ما مغایرت دارند و میان معجزه واختراعات علمی هیچ‌گونه سنخیت و شباهتی وجود ندارد زیرا مبنای اختراعات‌علمی، قوانین و فن آوریهای علمی از طریق به کارگیری نیروهای هستی - چون‌امواج فضا، هوا، انرژی، برق و غیره است، در حالی‌که مبنای معجزه، صنع الهی‌است که سنت‌ها و قوانین ساری و جاری بر طبیعت را درهم می‌شکند». صاحب «المنیر» می‌افزاید: «گفتنی است که میان زدن عصا به سنگ و انفجار آب از آن، هیچ رابطه علی و ایجادی وجود ندارد زیرا خداوند بزرگ به انفجار آب از سنگ یا هر جای دیگری، چه با عصا، چه بی واسطه عصا نیز قادر است ولی پای عصای موسی را به میان می‌کشد تا از یک‌سو به بندگانش اصل ارتباط میان اسباب با مسببات را تعلیم دهد و از سوی دیگر، آنان را متوجه اسباب بسازد تا به قدر توان در بدست آوردن آن بکوشند».

«از روزی خداوند بخورید و بیاشامید» یعنی: به آنان‌گفتیم‌؛ از من و سلوی‌بخورید و از آب برجوشیده از سنگ خارا بیاشامید «و در زمین فتنه و فساد برپانکنید» در فساد افروزی پیشوای دیگران قرار نگیرید و نعمت‌ها را با گردنکشی پاسخ‌ندهید، که در آن صورت نعمت‌ها از شما بازپس گرفته می‌شود. «عثو»: سخت‌ترین‌نوع فساد است‌.

علما گفته اند: در شریعت ما نیز سنت استسقاء (طلب باران) با اظهار عبودیت و ذلت همراه با توبه نصوح، وجود دارد. جمهور علما برآنند که: بیرون رفتن به‌سوی مصلی و خطبه و نماز جزء سنت استسقاء است، اما حنفی‌ها آن را از سنت‌استسقاء نمی‌دانند زیرا استسقاء از نظر آنان، تنها دعاء است نه چیزی دیگر.

﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نَّصۡبِرَ عَلَىٰ طَعَامٖ وَٰحِدٖ فَٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُخۡرِجۡ لَنَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۢ بَقۡلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَاۖ قَالَ أَتَسۡتَبۡدِلُونَ ٱلَّذِی هُوَ أَدۡنَىٰ بِٱلَّذِی هُوَ خَیۡرٌۚ ٱهۡبِطُواْ مِصۡرٗا فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلۡتُمۡۗ وَضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَٱلۡمَسۡکَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِۗ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَانُواْ یَکۡفُرُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَیَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّۗ ذَٰلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعۡتَدُونَ٦١ [البقرة: 61].

«و» ای بنی‌اسرائیل‌! نعمتم را بر خود در فرود آوردن من و سلوی به یادآورید؛ «آن‌گاه که‌» از آن دلتنگ شدید و «گفتید: ای موسی‌! هرگز تاب تحمل تنها یک خوراک را نداریم‌» به‌سبب تکرار همه روزه و یکنواخت بودن آن و نبود غذای دیگری با آن‌. بدین‌سان از نعمت روزی پاکیزه و زندگی گوارایی که داشتید، ملول و دلتنگ شدید و مشتاق و آرزومند همان زندگی سخت و طاقت فرسایی‌گشتید که قبلا بدان خو کرده بودید «پس از پروردگارت بخواه که از آنچه زمین ازسبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز می‌رویاند، برای ما برآورد» مراد آنها سبزی‌های‌خوردنی‌؛ چون نعناع و کرفس و تره و امثال آن بود. بقل: هرگیاه بی‌ساقه‌، و شجر: رستنی‌های دارای ساقه است‌. فوم: سیر و به قولی گندم است‌. عدس و پیاز هم که‌معروفند. «موسی گفت: آیا به جای چیز بهتر خواهان چیز پست‌تر هستید»؟ یعنی: چیزهایی را که از جهات متعددی - چون تغذی، داشتن لذت، رسیدن آنها ازسوی خدا عزوجل بی‌واسطه احدی از مخلوقاتش، حلال بودن آنها بی‌وجود هیچ شبهه‌ای و عدم رنج و سختی در به دست آوردن آنها - بر سایر خوراکی‌ها برتری‌و فضیلت دارند، جانشین چیزهایی می‌گردانید که این امتیازات را به‌همراه ندارند؟ «پس به شهری فرود آیید» از شهرهای زراعتی‌. این‌گونه بود که خداوند عزوجل به‌آنان اجازه ورود به شهری را داد. ولی به قولی: امر در اینجا برای تعجیز است‌. «که آنچه را خواسته‌اید» از سبزی و سیر و پیاز و غیره «برای شما در آنجا مهیا است‌» ولی همراه با بیم و خواری و حقارت و قتل و قتال «و» البته این وضع برای‌یهودیان دور از انتظار نیست، بدان جهت که: «بر پیشانی آنان داغ خواری و ناداری زده شد» و آنان پیوسته در روی زمین پراکنده و آشفته حالند و اگر در قلمرودولت اسلامی به‌سر برند، هم باید جزیه بپردازند، که این نیز نشانه ذلت و خواری‌آنهاست «و به خشمی از سوی خدا بازگشتند» یعنی: سزاوار خشم وی شدند.

صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «باید دانست که فقر و ذلت و تنگدستی ابدی‌یهود، احساسی درون جوش و ریشه‌دار در اعماق روان آنهاست، یعنی آنهاهمیشه احساس فقر و ذلت می‌کنند، حتی اگر مالک تمام گنجینه‌های روی زمین‌هم باشند، لذا حسی ریشه‌دار از داشتن کم و کسر و فقدان وزن معنوی و مادی‌، برآنان مسلط است تا بدانجا که آنان مال دنیا را تا سر حد پرستش دوست دارند و این امر جز احساس درونی فقر در نهاد آنها، عامل دیگری ندارد. بر پایی دولتی برای یهود به نام دولت «اسرائیل‌» نیز، هیچ تضادی با این آیه کریمه ندارد زیرا ارکان اساسی یک دولت حقیقی، یعنی احساس ثبات و استقرار، برای یهود اصلا فراهم‌نیست، چرا که یهودیان دائما فکر می‌کنند که اسرائیل در خطر نابودی است‌».

«این‌» داستان ننگین ذلت در حیات ملت یهود «بدان سبب بود که آنان به آیات الهی کفر می‌ورزیدند و پیامبران را به‌ناحق می‌کشتند، این از آن روی بود که سرکشی نموده و از حد درمی‌گذشتند» یعنی: آنچه از داستان ننگین و ذلت‌بار در حیات ملت یهود گذشته است و آنچه که بعدا هم از روند بی‌پایان ذلت و در بدری بر سرشان‌می‌آید؛ فقط به‌سبب کفرشان به خدا عزوجل و کشتن انبیای الهی چون شعیب و زکریا و یحیی: است‌. آنان با علم و باور به این امر که کشتن ایشان ظالمانه است، مرتکب این جنایت هولناک شدند و توطئه قتل عیسی‌  علیه السلام    را نیز چیدند که‌خداوند عزوجل او را به‌سوی خود برد و از نیرنگ آنان رهانید. در حدیث شریف به‌روایت ابن‌مسعود رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «أشد الناس عذاباً یومالقیامة رجل قتله نبی، أو قتل نبیاً، وإمام ضلالة، ومـمـثل من الـمـمـثلین»‌: «سخت‌ترین‌مردم از روی عذاب در روز قیامت: مردی است که پیامبری او را کشته، یا اوپیامبری را کشته باشد و پیشوای گمراهی و تصویرگری از تصویرگران است».

 ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَادُواْ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلصَّٰبِ‍ِٔینَ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٦٢ [البقرة: 62].

«درحقیقت کسانی که ایمان آوردند» یعنی: رسالت رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم را تصدیق‌کرده و از جمله پیروان ایشان شدند «و کسانی که یهودی شدند» بعضی گفته‌اند: معنای (هادوا)، «تابوا» است، یعنی: کسانی‌که از پرستش گوساله توبه کردند «ونصاری‌» یعنی: مسیحیان‌. نصاری نسبتی به سوی «ناصره‌» است که قریه‌ای در فلسطین می‌باشد و مسیح‌  علیه السلام    از آن قریه بود. یا از آن رو نصاری نامیده شدند که‌مسیح‌  علیه السلام    را نصرت و یاری دادند «و صائبان‌» قومی‌اند که از دین یهود و نصاری‌خارج شده و فرشتگان را پرستش کردند و بقایایی از آنان هنوز در عراق وجوددارند. طبری می‌گوید: «هر کس از دینی به دین دیگری برگشت، صائبی نامیده‌می‌شود؛ همانند مرتدان از اسلام‌». اما ابن کثیر می‌گوید: «قوی‌ترین قول دراین‌باره - والله اعلم - قول مجاهد و موافقان وی و وهب بن منبه است که می‌گویند: صائبین گروهی هستند که نه بردین یهودند و نه بردین نصاری و مجوس و مشرکان، بلکه گروهیاند که بر فطرت خویش باقی بوده و دین معین و مشخصی ندارند». «هر کس‌» از گروه‌های چهارگانه یاد شده «که‌» در زمان پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم «به خدا وروز بازپسین ایمان آورده و کار شایسته کرده‌باشد، پاداششان نزد خداوند محفوظ است‌و نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهناک می‌شوند» از ابن عباس رضی الله عنه روایت شده است که‌فرمود: خداوند عزوجل بعد از آن، این آیه را نازل فرمود: ﴿وَمَن یَبۡتَغِ غَیۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِینٗا فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٨٥ [آل عمران: 85]. «و هرکه جز اسلام دینی (دیگر) بجوید، هرگز از وی پذیرفته نمی‌شود و در آخرت از زیانکاران است».

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه درباره سلمان فارسی رضی الله عنه نازل شد زیرا هنگامی که او داستان یاران فارسی خود را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیان‌کرد و گفت: آنان اهل نماز و نیایش بودند و انتظار بعثت شما را می‌کشیدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «آنان در دوزخند». سلمان رضی الله عنه از این امر سخت‌اندوهگین گشت‌. و چون این آیه نازل شد، گفت: «گویی کوهی را از سرم‌برداشتند». ابن‌کثیر می‌گوید: «این آیه با روایت بالا که از ابن عباس رضی الله عنه نقل شده،هیچ منافاتی ندارد زیرا روایت ابن‌عباس رضی الله عنه ناظر براین معنی است که بعد از بعثت‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از هیچ‌کس هیچ راه و روش و عملی جز آنچه که موافق با شریعت‌محمدی صلی الله علیه و آله و سلم باشد، پذیرفته نیست، اما قبل از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حکم این است‌که: هرکس در زمان خود از پیامبر زمانش پیروی کرده‌باشد، او از اهل هدایت ونجات است‌«.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ٦٣ [البقرة: 63].

«و به‌یاد آرید» ای یهود «آن‌گاه که از شما پیمانی محکم گرفتیم‌» بر اینکه به آنچه در تورات بر شما مشروع کرده‌ایم عمل کنید و به پیامبران الهی که به رسالت مبعوث می‌گردند، ایمان آورید «و طور را بر فراز شما افراشتیم‌» طور: نام کوهی‌است که خداوند عزوجل در آن با موسی‌  علیه السلام    سخن گفت‌. بسیاری از مفسران نوشته‌اند که: چون موسی‌  علیه السلام    از میقات (وعده‌گاه) الهی در طور بازگشت و الواح تورات رابا خود آورد، به بنی‌اسرائیل گفت: الواح را بگیرید و بدانها عمل کنید. اما آنان‌گفتند: به آنها عمل نمی‌کنیم، مگر اینکه خداوند درباره آنها با ما نیز همچون توسخن بگوید. پس خداوند عزوجل  به فرشتگان فرمان داد تا کوهی از کوههای فلسطین‌را که طول آن یک فرسنگ و به‌اندازه اردوگاه یهود بود، از جا برکنده و چون سایبانی بر بالای سرشان قرار دهند، آن‌گاه به آنان گفته شد: «آنچه را به شماداده‌ایم، به جد و جهد» یعنی: با عزمی استوار و محکم «بگیرید» و تعهد بسپاریدکه آن را به‌کناری نیفگنید، در غیر این صورت‌؛ کوه بر سر شما فرود می‌آید. دراین هنگام، بنی اسرائیل از سر توبه، برای خدا عزوجل به سجده در افتادند و با تعهد به‌این پیمان، تورات را گرفتند.

نقل است که سجده آنان بر نیمه بدنشان بود زیرا از بیم آن که مبادا کوه برسرشان بیفتد، طوری به سجده در افتادند که نیمی از بدنشان در سجده و نیم دیگرآن در حال نگریستن به‌سوی کوه بود و چون خدای  عزوجل  آنان را از آن عذاب‌رهانید، با خود گفتند: سجده‌ای بهتر از این سجده نیست زیرا خداوند عزوجل آن راپذیرفت‌! و بعد از آن نیز بر یک طرف بدن خویش سجده می‌کردند.

«و آنچه را در آن است، به‌خاطر بسپارید» مراد این است که تورات را حفظ کنید تا آن را بدانید و بدان عمل کنید «باشد که به تقوا گرایید» و با عمل به تورات، ازآتش دوزخ یا از گناهان وارهید. آری‌! هدف از فروفرستادن کتابهای الهی عمل‌بدانهاست بنابراین، صرف ترتیل و ترنم به الفاظ قرآن بدون اندیشیدن در اندرزها وعمل به احکام آن، مفید فایده‌ای نیست، چنان‌که در حدیث شریف به روایت‌ابوسعید خدری رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إن من شر الناس رجلاً فاسقاً یقرأ القرآن، لایرعوی إلى شیء منه» «بی‌گمان از بدترین مردم، فاسقی است‌که قرآن را می‌خواند و در برابر چیزی از آن باز نمی‌ایستد». یعنی: خواندن قرآن در او هیچ تکان و تأثیری ایجاد نمی‌کند.

﴿ثُمَّ تَوَلَّیۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَۖ فَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَکُنتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٦٤ [البقرة: 64].

«سپس شما» ای یهودیان‌! «بعد از آن‌» دادن پیمان «اعراض کردید» یعنی: از پیمانی که از شما گرفته شد، روی گرداندید «و اگر فضل خدا و رحمت او بر شمانبود» به اینکه شما را مورد لطف و رحمت خویش قرار داد و توبه کردید «مسلما از زیانکاران‌» یعنی: از بازندگان سعادت دنیا و آخرت «بودید».

﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلَّذِینَ ٱعۡتَدَوۡاْ مِنکُمۡ فِی ٱلسَّبۡتِ فَقُلۡنَا لَهُمۡ کُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔینَ٦٥ [البقرة: 65].

«و کسانی از شما را که در روز شنبه تجاوز کردند، خوب شناختید» آنان یهودیان قریه «أیله‌» بودند که حرمت روز شنبه را با نیرنگ شکستند زیرا یهودیان در روزشنبه به تعطیل نمودن کارها مأمور بودند، اما برای گریز از این حکم، حیله‌ای طراحی کرده و در آن به شکار ماهی پرداختند، که داستانشان در سوره اعراف (آیات 166 - 162 ) به تفصیل می‌آید. «پس به آنان گفتیم: بوزینگانی طردشده باشید» یعنی: به بوزینه مسخ شوید، در حالی‌که حقیر و ذلیل و بی‌ارزش هستید. بنابراین، جزای آنان این بود که به مرتبه حیوانی محض تنزل کرده‌، بدون عقل واندیشه زندگی کنند و همچون بوزینگان در شهوات خویش فرو روند.

جمهور مفسران بر آنند که: صورت‌هایشان مسخ شد و در شکل و صورت بوزینه‌شدند. گفتنی است‌؛ کسی‌که مسخ می‌شود، نمی‌تواند بیش از سه روز بخورد، بیاشامد و زندگی کند. ابن‌کثیر می‌گوید: «صحیح آن است که مسخ آنان هم‌صوری و هم معنوی بود - والله اعلم‌».

﴿فَجَعَلۡنَٰهَا نَکَٰلٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهَا وَمَا خَلۡفَهَا وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِینَ٦٦ [البقرة: 66].

«و ما آن را» یعنی: قریه «أیله‌» را که مردم آن از فرمان خدا عزوجل تجاوز کردند «نکالی گردانیدیم‌» نکال: هشدار و عبرت است «برای قومی که پیشاپیش آن قریه‌بودند» یعنی: برای مردمی که در آن زمان می‌زیستند «و آن قوم که پس از آنان‌آیند» در زمان‌های آینده «و آن را پندی‌» و هشداری «برای پرهیزکاران‌» که پس ازآنان تا روز قیامت می‌آیند «گردانیدیم‌». در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لا ترتکبوا ما ارتکبت الیهود فتستحلوا محارم الله بأدنى الحیل». «مرتکب اعمال یهود نشوید، که محارم الهی را با کمترین‌حیله‌ای حلال بشمارید».

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوٗاۖ قَالَ أَعُوذُ بِٱللَّهِ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ٦٧ [البقرة: 67].

«و» ای بنی‌اسرائیل‌! این نعمت ما را بر خود به‌یاد آورید که در قضیه قتل آن یهودی برای شما عادت را خرق کردیم‌؛ «هنگامی که موسی به قومش گفت: خدا به‌شما فرمان می‌دهد که ماده‌گاوی را سر ببرید».

در میان بنی‌اسرائیل مرد عقیمی بود که ثروت کلانی داشت و تنها وارثش برادرزاده‌اش بود، پس برادرزاده‌اش به اندیشه تصاحب آن ثروت، شبانگاه او راکشت و جسدش را به محله‌ای انداخت و فردای آن علیه اهل آن محل ادعا کردکه آنان قاتل اویند، کشمکش میان‌شان بالا گرفت و نزدیک بود کار به درگیری مسلحانه بکشد، در این هنگام خردمندانشان گفتند: چرا بر یک‌دیگر اسلحه می‌کشید و خون یک‌دیگر را می‌ریزید، در حالی‌که پیامبر خدا در میان شماست‌؟ پس نزد موسی‌  علیه السلام    به داوری رفتند. و خداوند عزوجل برای روشن شدن حقیقت فرمان داد که گاوی را ذبح کنند... ولی آنان به موسی‌  علیه السلام    «گفتند: آیا ما را ریشخند می‌کنی‌؟ گفت: پناه می‌برم به خدا که از جاهلان باشم‌» یعنی: چگونه کاری را به‌خداوند متعال نسبت می‌دهم که او بدان فرمان نداده‌است‌؟ این کاری است که ممکن است فقط جاهلان آن را مرتکب شوند؟ این کار بیهوده چه سان از کسی‌چون من که از عقلا هستم سر می‌زند؟.

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا فَارِضٞ وَلَا بِکۡرٌ عَوَانُۢ بَیۡنَ ذَٰلِکَۖ فَٱفۡعَلُواْ مَا تُؤۡمَرُونَ٦٨ [البقرة: 68].

«گفتند: از پروردگارت برای ما بخواه که چگونگی آن گاو را بر ما روشن کند. گفت: می‌فرماید آن گاوی است نه پیر» فارض: مسن و پیر «و نه بکر» بکر: گاو خردسالی‌است که هنوز آبستن نشده‌باشد «میانسال بینابین‌» در میان پیری و جوانی است‌. وآن گاوی است که یک یا دو شکم زاییده‌باشد «پس آنچه دستور یافته‌اید، انجام‌دهید» این تکرار فرمان به ذبح گاو، توبیخی برای‌شان دربرابر سرسختی و لجاجت‌شان بود. ابن‌عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «اگر آنان در همان آغاز، فرمان را انجام می‌دادند وهر گاوی را ذبح می‌کردند، این کار از آنان پذیرفته می‌شد، ولی بر خود سخت‌گرفتند و خدای  عزوجل  هم بر آنان سخت گرفت‌».

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوۡنُهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ صَفۡرَآءُ فَاقِعٞ لَّوۡنُهَا تَسُرُّ ٱلنَّٰظِرِینَ٦٩ [البقرة: 69].

«گفتند: از پروردگارت بخواه برای ما روشن کند که رنگش چگونه است‌»؟ این سؤال‌آنان بیانگر بازگشتشان به سختگیری عادتی و همیشگی‌شان می‌باشد. خداوندبزرگ هم در پاسخ آنان نگفت که طرح این سؤال ضرورتی ندارد، بلکه شرط دیگری را بر آنان الزام کرد، که برآوردن آن، دست‌یابی به گاوی با آن صفت رامشکل می‌ساخت، و این شرط جدید، مجازاتی برای آنان در برابر تعنت وسختگیری‌شان بود، پس موسی‌  علیه السلام    «گفت‌»؛ خداوند بزرگ «می‌فرماید: آن ماده گاوی است زرد، یک‌دست و روشن‌» که در آن هیچ آمیزه‌ای از رنگ دیگری‌نیست «که رنگش بینندگان را شاد می‌کند» و شگفت‌زده می‌سازد.

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ ٱلۡبَقَرَ تَشَٰبَهَ عَلَیۡنَا وَإِنَّآ إِن شَآءَ ٱللَّهُ لَمُهۡتَدُونَ٧٠ [البقرة: 70].

اما آنان باز هم از گمراهی‌شان دست برنداشته، بلکه به سختگیری ذاتی خویش‌برگشتند و «گفتند: از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن کند که آن چگونه گاوی است‌؟زیرا چند و چون این ماده‌گاو بر ما مشتبه شده‌» یعنی: چون گاوهای دارای رنگ زردخالص فراوانند، لذا خود آن گاو معین بر ما پوشیده مانده و نمی‌دانیم کدامین‌گاو، مورد نظر پروردگار ماست‌؟ «وما انشاءالله» «حتما هدایت خواهیم شد» درصورتی‌که برای ما در این باره توضیح بیشتری داده شود.

﴿قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا ذَلُولٞ تُثِیرُ ٱلۡأَرۡضَ وَلَا تَسۡقِی ٱلۡحَرۡثَ مُسَلَّمَةٞ لَّا شِیَةَ فِیهَاۚ قَالُواْ ٱلۡـَٰٔنَ جِئۡتَ بِٱلۡحَقِّۚ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُواْ یَفۡعَلُونَ٧١ [البقرة: 71].

«گفت‌» موسی‌  علیه السلام    «وی‌» یعنی: خداوند متعال «می‌فرماید: درحقیقت آن ماده‌گاوی است که نه ذلول است‌» ذلول: گاوی است که کار، آن را ضعیف و رنجورنگردانیده «تا زمین را شیار کند» برای کشت «و نه کشتزار را آبیاری کند» یعنی: ازحیوانات آبکش نیز نیست که در کشیدن آب کشاورزی به‌کار گرفته شود «تندرست‌» بی‌عیب و «یکرنگ است‌» که جز زرد خالص، هیچ لکه و رگه‌ای ازرنگ دیگری بر پوست آن نیست‌. «گفتند: اینک سخن درست آوردی‌» یعنی: هم‌اکنون اوصاف آن را برای ما به خوبی روشن ساختی و حقیقتی را برای ما بیان‌کردی که می‌باید دربرابر آن درنگ کرد. «پس آن را سر بریدند». نقل است که‌گاو موصوف به این صفات را برابر با پرکردن پوست آن از زر خالص به دست آوردند و با ذبح آن، فرمانی را اجرا کردند که در اصل آسان و گشاده بود، اما آنان خود نحوه اجرای آن را بر خویشتن تنگ و مشکل ساختند. این سخنشان که: (اینک سخن درست آوردی) نیز درواقع از روی تعنت و سرکشی بود زیرا موسی‌  علیه السلام    از همان اول، فرمان الهی را برای‌شان روشن ساخته بود و سخن درست‌آورده بود. «و نزدیک بود که این کار را نکنند» به‌دلیل نیافتن گاوی با آن اوصاف، یا بالابودن بهای آن، یا از ترس رسوایی و افشاشدن قاتل‌، آن همه بهانه‌های بنی‌اسرائیلی را تراشیدند. در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که فرمودند: «اگر بنی‌اسرائیل نمی‌گفتند: ما ان‌شاءالله حتما راهیاب خواهیم شد؛ هرگز به یافتن آن گاو موفق نمی‌شدند و اگر در همان آغاز کار، گاوی از گاوها را می‌گرفتند و ذبح می‌کردند، یقینا از آنان پذیرفته می‌شد، ولی برخود سخت گرفتند و خداوند عزوجل هم بر آنان سخت گرفت‌».

از این آیات دانسته می‌شود که: سخت‌گیری در دین و اصرار و پافشاری برسؤال‌کردن بسیار در امور دینی، کار پسندیده‌ای نیست، چنان‌که در حدیث شریف به‌روایت مسلم از سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إن أعظم الـمسلـمـین فی الـمسلـمـین جرماً من سأل عن شیء لم یحرم على الـمسلـمـین، فحرم علیهم من أجل مسألته». «همانا بزرگ‌ترین مسلمانان از نظر جرم بر مسلمانان، کسی‌است که از چیزی سؤال کند که آن چیز بر مسلمانان حرام نگردیده، ولی به سبب سؤال وی، بر آنان حرام شده است‌».

﴿وَإِذۡ قَتَلۡتُمۡ نَفۡسٗا فَٱدَّٰرَٰٔتُمۡ فِیهَاۖ وَٱللَّهُ مُخۡرِجٞ مَّا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونَ٧٢ [البقرة: 72].

«و به‌یاد آرید» ای یهودیان‌! «که چون شخصی را کشتید و درباره او به ستیزه‌» وکشمکش با یک‌دیگر «پرداختید» به گونه‌ای که هریک از شما جنایت را از خود دفع و به دیگری نسبت می‌داد، که قاتل اوست نه من «و خداوند آشکارکننده چیزی است که پنهان می‌ساختید» در میان خود از قضیه آن قتل ناحق.

﴿فَقُلۡنَا ٱضۡرِبُوهُ بِبَعۡضِهَاۚ کَذَٰلِکَ یُحۡیِ ٱللَّهُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَیُرِیکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٧٣ [البقرة: 73].

«پس گفتیم: بخشی از بدن گاو را به آن‌» مقتول «بزنید» و زدند، آن‌گاه‌خداوند عزوجل او را زنده ساخت و او قاتل خود را معرفی کرد «خداوند این‌چنین‌»یعنی: با زنده کردنی این‌چنین «مردگان را زنده می‌کند». در حدیث شریف آمده است که ابورزین عقیلی رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: خداوند عزوجل مردگان را چگونه زنده می‌کند؟ فرمودند: «أما مررت بواد ممحل ثم مررت به خضرا». «آیا تا کنون به وادیی خشک و بی‌علف نرفته‌ای که بار دیگر آن را در وقت سبزه‌زار بودنش دیده‌باشی‌» گفت: چرا، رفته‌ام‌! فرمودند: «کذلک یحی الله الـمـوتی»: «خداوند مردگان را این چنین زنده می‌کند». «و» خداوند عزوجل این چنین «معجزات خویش‌را» یعنی: نشانه‌ها و دلایل دال بر کمال قدرت خویش را «به شما می‌نمایاند تابیندیشید».

خداوند بزرگ در پنج جا از سوره «بقره‌» درباره زنده ساختن مردگان و مطلق بودن قدرت خویش در این باره، سخن گفته است:

1-  در این داستان‌.

2-  در زنده ساختن نمایندگان بنی‌اسرائیل که با موسی‌  علیه السلام    به کوه طور رفتند -که‌داستانشان گذشت‌.

3-  در داستان کسانی که از بیم مرگ از دیارشان بیرون رفتند، در حالی‌که هزاران‌تن بودند.

4-  در داستان عزیر نبی‌  علیه السلام .

5-  در داستان ابراهیم‌  علیه السلام .

﴿ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُکُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ فَهِیَ کَٱلۡحِجَارَةِ أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗۚ وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡیَةِ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٧٤ [البقرة: 74].

«سپس بعد از این واقعه‌» یعنی: بعد از زنده ساختن مقتول «دلهایتان سخت‌گردید» یعنی: دل‌هایتان از انابت و باورمندی و تسلیم در برابر معجزات الهی خالی‌شد، با وجود آن که شما زنده‌ساختن مقتول و سخن‌گفتن وی در معرفی قاتل‌خویش را مشاهده کردید، امری که ایجاب می‌کرد تا شما موضعی خلاف این داشته باشید، اما بر عکس آنچه باید می‌بود، دلهایتان سخت شد «همانند سنگ یاسخت‌تر از آن‌» یعنی: دل‌های برخی از شما در سختی مانند سنگ و دل‌های برخی‌دیگر سخت‌تر از سنگ است «چراکه بعضی از سنگ‌ها هستند که از آنها جویباران می‌شکافد» و آن جویباران‌، زمین را زنده گردانیده و گیاهان و درختان رامی‌رویاند «و پاره‌ای از آنها می‌شکافد و آب از آنها بیرون می‌آید» و چشمه‌سارانی‌سودمند از آنها سرازیر می‌شود «و برخی از آنها از بیم خدا فرو می‌ریزد» از سرکوه‌ها و صخره ها. پس ای گمراهان بنی‌آدم‌! این سنگ‌ها با وجود همه صلابت‌خود، از دل‌های شما نرم‌تر است‌.

امام رازی می‌گوید: «نیازی به این تأویل وجود ندارد که خشوع و فروتنی در سنگ را از باب مجاز بدانیم، بلکه باید گفت که خدای متعال این صفت را حقیقتا در سنگ می‌آفریند، چنان‌که در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در وصف کوه احد فرمودند: «هذا جبل یحبنا ونحبه‌: این کوهی است که ما را دوست دارد و ما هم آن را دوست داریم‌». همچنان حدیث شریف ناله‌کردن ستون‌مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم (حنانه) از فراق رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که بعد از نصب منبر، از کنار آن عبور کرده و به منبر بر نشستند؛ حدیثی است متواتر. همچنین در حدیث شریف به‌روایت مسلم آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «من سنگی را که قبل از بعثتم در مکه بر من سلام می‌گفت، هم‌اکنون می‌شناسم‌». «و خدا از آنچه می‌کنید، غافل نیست‌» بلکه تا زمانی معین مهلت‌تان می‌دهد، آن گاه شما را فرو خواهدگرفت‌. در حدیث شریف شریف آمده است: «لا تکثروا الکلام بغیر ذکر الله، فإن کثرة الکلام بغیر ذکر الله قسوة القلب، وإن أبعد الناس من الله القلب القاسی». «به غیر ذکرخدا عزوجل سخن بسیار نگویید زیرا سخن‌گفتن بسیار به غیر ذکر خدا عزوجل ، قساوت قلب‌است و قطعا شخص سنگدل، دورترین مردم از خدا عزوجل می‌باشد».

﴿أَفَتَطۡمَعُونَ أَن یُؤۡمِنُواْ لَکُمۡ وَقَدۡ کَانَ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۡ یَسۡمَعُونَ کَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ٧٥ [البقرة: 75].

«آیا طمع دارید» ای مؤمنان‌! «که یهودیان به شما ایمان بیاورند»؟ یعنی: شمارا تصدیق کرده و به دعوت شما لبیک بگویند؟ «با آن که گروهی از آنان کلام خدا» یعنی: تورات «را می‌شنیدند، سپس آن را بعد از فهمیدنش‌» و دریافتن آیات واحکامش «تحریف می‌کردند» و از جمله تحریف‌های آنها افزودن الفاظی درتورات، یا کاستن از آن، یا تبدیل‌کردن چیزی از آن به غیر آن، یا حلال نمودن حرام آن به این منظور بود که احکام آن با خواهش‌ها و هوسهای‌شان مطابق گردد. ونیز از آن جمله بود: تغییر دادن اوصاف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در تورات و از آن جمله‌بود: ساقط کردن حدود الهی از اشراف خویش‌. «و خودشان هم می‌دانستند» یعنی: با آن که می‌دانستند که آنچه می‌کنند، تحریفی است که با دستور خدا عزوجل درتبلیغ احکامش به همان کیفیت حقیقی آن، مخالف است، ولی باز هم مرتکب این‌عمل می‌شدند؛ پس چگونه در حال و وضعی این چنین‌، به مسلمان شدنشان طمع می‌ورزید؟

ابن‌عباس رضی الله عنه و مقاتل در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گویند: «این آیه درباره هفتاد تن یهودیانی نازل شد که موسی‌  علیه السلام    آنان را برگزید تا با خود به کوه طورببرد و چون با وی بدانجا رفتند، کلام خدا عزوجل را در حال امر و نهیش خطاب به‌موسی‌  علیه السلام    شنیدند، اما هنگامی‌که به میان قوم خویش برگشتند، دو گروه شدند:گروهی حقیقت را چنان‌که بود، به راستی باز گفتند و گروهی دیگر آن را تحریف‌کردند و گفتند: شنیده ما این است که خداوند عزوجل می‌گفت: اگر توانستید، این‌کارها را انجام دهید ولی اگر نتوانستید، باکی نیست، آنها را انجام ندهید». اما بیشتر مفسران برآنند که آیه کریمه درباره یهودیانی نازل شد که آیه رجم و اوصاف حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در تورات را تغییر دادند.

﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ قَالُوٓاْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمۡ لِیُحَآجُّوکُم بِهِۦ عِندَ رَبِّکُمۡۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٧٦ [البقرة: 76].

«و چون‌» منافقان یهود «با مؤمنان روبرو شوند، می‌گویند: ما ایمان آورده‌ایم‌. ووقتی با همدیگر خلوت می‌کنند» یعنی: چون این یهودیان نفاق پیشه با منافقانشان‌خلوت می‌کنند، «می‌گویند» به آنها با لحنی عتاب آمیز «آیا آنچه خدا بر شماگشوده‌است، با آنان درمیان می‌گذارید»؟ یعنی: آیا در مورد عذابی که خداوند عزوجل برشما حکم کرده، با مؤمنان سخن می‌گویید «تا در پیشگاه خداوند با آن بر شماحجت آورند»؟ محاجه: ابراز حجت است‌. یعنی: مسلمانان را از عذابی که‌خداوند عزوجل بر شما حکم کرده، آگاه نسازید که این خود حجتی برای‌شان علیه شما می‌شود. اما ابن‌کثیر در معنای آن می‌گوید: «آیا به این امر که محمد پیامبرخداست، اقرار می‌کنید با آن که خود می‌دانید که در تورات بر پیروی از وی ازشما پیمان گرفته شده است‌؟ این موضوع را انکار کنید و به آن اعتراف ننمایید» «مگر نمی‌اندیشید»؟ که از این سخنان شما چه زیان‌هایی پدید می‌آید؟ آری‌! وضعیت این گونه بود که گروهی از یهودیان مسلمان شده، سپس نفاق پیشه کردند و همینان بودند که سبب نزول مجازات الهی بر نیاکان خود را به مؤمنان عرب بازگو می‌کردند.

مجاهد در بیان سبب نزول آیه‌کریمه می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز حمله به یهود بنی‌قریظه‌، در کنار قلعه‌هایشان ایستادند و خطاب به آنان گفتند: «ای برادران بوزینه‌ها! ای برادران خوکها! و ای پرستشگران طاغوت‌!» یهودیان که این اوصاف‌خود را از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدند، به یک‌دیگر گفتند: چه کسی اوصافمان رابه محمد صلی الله علیه و آله و سلم خبر داده است، این خبرها جز از میان خود ما به بیرون درز نکرده‌است‌! آیا آنچه را خداوند عزوجل بر شما از عذاب حکم کرده، با مؤمنان در میان می‌گذارید تا حجتی علیه خودتان گردد؟ همان بود که آیه کریمه نازل شد.

﴿أَوَ لَا یَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَ٧٧ [البقرة: 77].

«آیا نمی‌دانند که خداوند آنچه را پوشیده می‌دارند» از کفر خویش به محمد صلی الله علیه و آله و سلم وتکذیب وی در هنگامی که با همدیگر خلوت می‌کنند «و آنچه را آشکار می‌کنند» از کار و سخنان خود در هنگام ملاقات با مؤمنان «می‌داند»؟.

﴿وَمِنۡهُمۡ أُمِّیُّونَ لَا یَعۡلَمُونَ ٱلۡکِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِیَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا یَظُنُّونَ٧٨ [البقرة: 78].

«و بعضی از آنان امی‌هایی هستند» یعنی: از یهودیان گروه بی‌سوادی هستند که نوشتن و خواندن را نمی‌دانند، به همین جهت است «که کتاب آسمانی را جز آرزوهای باطلی نمی‌دانند» مانند این آرزوی خام و دروغین که آنان به‌سبب اعمال شایسته ادعایی خود، یا بدان سبب که - به باور خویش - پیشینیان صالحی داشتند، آمرزیده می‌شوند. بعضی گفته‌اند: «امانی‌» به معنی خواندن است، یعنی: آنان جزلق‌لق زبان و خواندن طوطی‌وار بدون فهم، چیز دیگری از تورات نمی‌دانند «وفقط پندار می‌بافند» یعنی: این‌گونه باورهای کاذب، فقط بر گمان و پنداری متکی‌است که آن را به تقلید دریافته‌اند و همین عامل است که به آنان اجازه نمی‌دهد تاچشمانشان به سوی حقایق باز شود. ابن‌جریر طبری می‌گوید: «اعراب کسانی ازمردان را که خواندن و نوشتن نمی‌دانستند، از نظر جهل و نادانی به مادرانشان نسبت می‌دادند و از این‌روی به آنان امی می‌گفتند».

این آیه کریمه، دلیل بطلان تقلید در عقاید و اصول احکام است، چنان‌که‌سلف صالح در صدر اسلام و در سه قرن اولیه، بر بطلان تقلید در عقیده اجماع‌داشته‌اند. آری‌! در آن عصر، مردم بی‌دانش‌، عقیده خویش را همراه با دلیل وبرهان آن از علما دریافت نموده و کورکورانه از ایشان تقلید نمی‌کردند.

﴿فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ یَکۡتُبُونَ ٱلۡکِتَٰبَ بِأَیۡدِیهِمۡ ثُمَّ یَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِیَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلٗاۖ فَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتۡ أَیۡدِیهِمۡ وَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا یَکۡسِبُونَ٧٩ [البقرة: 79].

«پس وای‌» یعنی: هلاکت و نیستی «بر کسانی باد که کتاب را» مطابق آنچه که هواهای نفسانی‌شان به آنان القا می‌کند «با دست‌های خود می‌نویسند» با آن که نیک می‌دانند که این کتاب، دست نوشته و دست‌ساز خود آنهاست «سپس می‌گویند: این از جانب خداست تا بدان بهای ناچیزی به‌دست آرند» یعنی: این نویسندگان، فقط به تحریف و تبدیل کتاب الهی اکتفا نکرده بلکه پا را از این حد هم فراتر می‌گذارند و در محافل و مجالسشان چنین ندا در می‌دهند که: «این از جانب خداست‌«!! تا با این جنایت بزرگ خویش، بهای ناچیز و بی‌ارزشی را به‌دست آورند «پس وای بر آنان از آنچه به دست خویش نوشته‌اند» از بر ساخته‌های دروغین به‌نام خدای سبحان «و وای بر آنان از آنچه به دست می‌آورند» از رشوت، در برابر فروش احکام‌دینی و تحریف حقایق‌.

مفسران در بیان سبب نزول گفته اند: «این آیه کریمه درباره اهل کتاب نازل‌شد». عباس رضی الله عنه می‌گوید: «این آیه درباره یهودیانی نازل شد که اوصاف وشمایل پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در تورات تغییر دادند». شمایل رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درتورات چنین توصیف شده بود: «پیامبر خاتم چشمانی سیاه دارد، چهار شانه‌است، موهای مجعد و صورتی زیبا دارد»، اما یهودیان از سر حسد و تجاوز، این‌اوصاف را تغییر داده و گفتند: «اوصاف وی در تورات چنین است که: قدی بلند، چشمانی آبی و موهای افتاده دارد».

﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَیَّامٗا مَّعۡدُودَةٗۚ قُلۡ أَتَّخَذۡتُمۡ عِندَ ٱللَّهِ عَهۡدٗا فَلَن یُخۡلِفَ ٱللَّهُ عَهۡدَهُۥٓۖ أَمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٨٠ [البقرة: 80].

«و گفتند: هرگز آتش دوزخ جز روزهایی چند، به ما نمی‌رسد».

ابن عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: «یهودیان می‌گفتند: عمردنیا هفت‌هزار سال است و ما دربرابر هر یک‌هزار سال از ایام دنیا، فقط یک روزدر دوزخ عذاب می‌شویم، پس عذاب ما فقط هفت روز است و سپس قطع‌می‌شود». در روایت دیگری آمده است که آنها می‌گفتند: «ما فقط به‌مدت چهل‌شبی که گوساله را پرستیده‌ایم، عذاب می‌شویم‌». «بگو: مگر» در این باره «پیمانی از خدا گرفته‌اید؟ که خدا پیمان خود را هرگز خلاف نخواهد کرد» اما هرگز چنین نیست و شما هیچ پیمانی در این باره از خداوند عزوجل ندارید، از این جهت درجمله بعدی حرف «ام‌» که به معنای «بل‌» است، به‌کار رفت‌: «بلکه‌» حقیقت قضیه این است که «آنچه را نمی‌دانید به دروغ به خدا نسبت می‌دهید»؟.

﴿بَلَىٰۚ مَن کَسَبَ سَیِّئَةٗ وَأَحَٰطَتۡ بِهِۦ خَطِیٓ‍َٔتُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٨١ [البقرة: 81].

«چنین نیست‌» که شما آرزو و خیال‌پردازی می‌کنید، بلکه «هرکه کار بد کرد» چون شرک و گناه کبیره و از آن توبه نکرد «و گناهان وی او را فراگرفت‌» یعنی: کسی‌که همانند اعمال شما عمل کرد و به مانند کفر شما کفر ورزید تا بدانجا که کفر وی بر حسناتش احاطه نمود و هیچ حسنه‌ای برایش باقی نماند «پس چنین کسانی‌اهل آتشند و در آن جاودانه می‌مانند» که سبب جاودانگی‌شان در دوزخ، شرک‌آوردن به خداوند متعال است‌. در حدیث شریف به روایت عبدالله بن‌مسعود رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إیاکم ومحقرات الذنوب، فإنهن یجتـمـعن على الرجل حتى یهلکنه». «هان‌! از گناهان اندک و کوچک شمرده شده برحذر باشید زیرا این گناهان بر شخص جمع می‌شوند تا سرانجام او را نابودمی‌کنند».

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٨٢ [البقرة: 82].

«و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند» یعنی: کسانی که ایمان‌آورده‌اند به آنچه که شما یهودیان به آن کفر ورزیده‌اید و عمل کرده‌اند به آنچه‌شما آن را ترک کرده‌اید از دستورات دین خدا  عزوجل ؛ «آنان اهل بهشتند و در آن‌جاودانه می‌مانند» نه فنا می‌شوند و نه از بهشت خارج می‌گردند.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ لَا تَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَانٗا وَذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ ثُمَّ تَوَلَّیۡتُمۡ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنکُمۡ وَأَنتُم مُّعۡرِضُونَ٨٣ [البقرة: 83].

«و به‌یاد آر» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «که چون از بنی‌اسرائیل میثاق گرفتیم‌» مراد ازمیثاق‌؛ همان پیمانی است که خداوند عزوجل در حیات‌شان بر زبان پیامبران خویش ازآنان گرفت‌. با علم به اینکه عهد بر دو نوع است: عهد خلقت و فطرت که‌معروف به «عهد الست‌» است و عهد نبوت و رسالت، که در اینجا مراد همین عهددوم است‌.

مضمون آن عهد این بود: «که جز خداوند را نپرستید» و به توحید وی درعبادت پایبند باشید. و این حق خداوند تبارک و تعالی است که برترین و بزرگترین‌حقوق است‌. بعد از آن مؤکدترین و برترین حق‌؛ حق والدین است، از این جهت فرمود: «و به پدر و مادر احسان کنید» احسان و نیکی به پدر و مادر عبارت است از: رفتار و معاشرت با آنان به شیوه پسندیده، فروتنی در برابر آنان و بجا آورد ن‌امرشان در غیر نافرمانی و معصیت خدا عزوجل در حدیث شریف به روایت ابن‌مسعود رضی الله عنه آمده است که فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدم: کدامین عمل بهتر است‌؟فرمودند: «نمازگزاردن در وقت آن‌». گفتم: بعد از آن کدامین عمل‌؟ فرمودند:«نیکی با والدین‌». گفتم: بعد از آن‌؟ فرمودند: «جهاد در راه خدا عزوجل » «و» نیکی کنید «به خویشاوندان‌» یعنی: نزدیکان و وابستگان‌. نیکی به آنان‌؛ نگه‌داشت صله و پیوند رحم با آنان و رفع نیازمندیهایشان به اندازه توان است «و» نیکی کنید «به یتیمان‌» یتیم در میان انسان‌ها: کسی است که پدرش را ازدست داده باشد و در میان حیوانات: حیوانی است که مادرش را ازدست‌داده‌باشد. «و» نیکی کنید «به مساکین‌» مسکین: کسی است که فقر و نیازمندی او را خوار و زمین‌گیر کرده است‌. بیشتر اهل لغت و بسیاری از فقها بر آنند که مسکین از فقیر بی‌چیزتر است‌. اما از امام شافعی  رحمه الله  روایت شده است که فرمود: فقیر از مسکین بی‌چیزتر و پریشان‌حالتر است «و با مردم به زبان خوش سخن‌بگویید» و هر آنچه که شرعا سخن نیک شمرده شود، شامل این امر قرار می‌گیرد، از آن جمله امر به معروف و نهی از منکر.

در حدیث شریف به روایت ابوذر رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که فرمودند: «لا تحقرن من الـمعروف شیئاً وإن لم تجد فالق أخاک بوجه منطلق»‌. «هیچ امر پسندیده‌ای را حقیر نشمار و اگر چیز دیگری نیافتی، با برادر مسلمانت با چهره‌ای گشاده روبروشو». «و نماز را برپا دارید و زکات را بدهید» ابن‌عطیه می‌گوید: «ادای زکات‌یهودیان چنین بود که مال زکات را در میان می‌نهادند و آنچه که پذیرفته می‌شد، آتشی از آسمان برآن نازل می‌گشت و بر آنچه که پذیرفته نمی‌شد، آتش نازل‌نمی‌گشت‌». اما صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «درباره نوع و چگونگی نماز وزکات اهل کتاب‌، روایت صحیحی در دست نیست‌». «پس به حالت اعراض روی‌برتافتید» از این عهد و میثاق و به آن عمل نکردید «جز اندکی از شما» که‌عبدالله بن سلام و یارانش از آن جمله بودند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردند.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ لَا تَسۡفِکُونَ دِمَآءَکُمۡ وَلَا تُخۡرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ ثُمَّ أَقۡرَرۡتُمۡ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ٨٤ [البقرة: 84].

آن‌گاه خداوند متعال در مقام انکار بر یهودیانی که در زمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه به‌سر می‌بردند و در جنگ‌های اوس و خزرج با هم‌پیمانان خود شرکت جسته و چه‌بسا خون یک‌دیگر را می‌ریختند، می‌فرماید: «و به‌یاد آرید که چون ازشما پیمان محکم گرفتیم که خون همدیگر را نریزید» یعنی: برخی از شما برخی دیگررا نکشید «و یک‌دیگر را از خانه و کاشانه‌تان بیرون نکنید، سپس اقرار کردید و خودگواهید» یعنی: شما خود گواهید که به این پیمان اقرار و اعتراف کرده‌اید. آری‌! خدای سبحان در تورات از بنی‌اسرائیل پیمان گرفته بود که همدیگر را نکشند، برده نسازند و تبعید نکنند.

﴿ثُمَّ أَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تَقۡتُلُونَ أَنفُسَکُمۡ وَتُخۡرِجُونَ فَرِیقٗا مِّنکُم مِّن دِیَٰرِهِمۡ تَظَٰهَرُونَ عَلَیۡهِم بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَإِن یَأۡتُوکُمۡ أُسَٰرَىٰ تُفَٰدُوهُمۡ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیۡکُمۡ إِخۡرَاجُهُمۡۚ أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡکِتَٰبِ وَتَکۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن یَفۡعَلُ ذَٰلِکَ مِنکُمۡ إِلَّا خِزۡیٞ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٨٥ [البقرة: 85].

«ولی باز همین شما هستید» یعنی: شما یهودیان معاصر عهد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستید«که‌» در مخالفت با پیمانی که از شما در تورات گرفته شده «یک‌دیگر را می‌کشید و گروهی از خودتان را از دیارشان بیرون می‌رانید و به گناه و تجاوز» یعنی: بی‌هیچ‌سبب و دلیل درستی که این کار شما را توجیه کند؛ «برضد آنان باهم همدست‌می‌شوید، و» اما «اگر کسانی از شما اسیر گردند» و نزد شما آمده خواهان پرداخت فدیه آزادی خویش گردند، شما مطابق حکم تورات: «به دادن فدیه، آنان را آزادمی‌کنید، با آن که‌» نه‌تنها کشتن، بلکه «بیرون‌کردنشان بر شما حرام شده‌است، آیاشما به پاره‌ای از کتاب‌» تورات «ایمان می‌آورید و به پاره‌ای دیگر کفر می‌ورزید»؟.

این آیه کریمه به وضعیت دو قبیله اوس و خزرج - پیش از آن که مسلمان‌شوند - اشاره دارد زیرا قبل از اسلام، یهودیان بنی‌قینقاع با خزرج و یهودیان بنی‌نضیر و بنی‌قریظه با اوس، همدست و هم‌پیمان بودند و هرگاه میان اوس وخزرج جنگی درمی‌گرفت، هریک از آن دو گروه، هم‌پیمانانشان را علیه برادران‌یهودی خویش یاری داده و در نتیجه‌، یهودی‌، یهودی دیگر را در گیرودار جنگ‌اوس و خزرج می‌کشت و آواره می‌کرد ولی بعد از آن که آتش جنگ فروکش‌می‌کرد، باز آنها اسیران خود را براساس حکم تورات بازخرید می‌کردند، درحالی‌که طبق بیان آیات سوره «حشر»، خداوند عزوجل از بنی‌اسرائیل در تورات‌پیمان گرفته بود که:

1-  از کشتن همدیگر بپرهیزند.

2-  همدیگر را به ستم آواره نکنند.

3-  در ظلم و تجاوز همدست و همسو نشوند.

4-  اسیران خود را بازخرید و آزاد کنند.

اما بنی‌اسرائیل از این چهار حکم، تنهابه بند چهارم عمل کردند و بس‌.

«پس جزای هرکس از شما که چنین کند، جز خواری در زندگی دنیا» به وسیله عذاب خفت‌بار الهی «چیزی نیست و روز رستاخیز به سخت‌ترین عذابها دچارشوند» به‌سزای اینکه آیات الهی را به بازی گرفتهاند «و خداوند از آنچه می‌کنید، غافل نیست‌» بلکه شما را در برابر گناهانتان مجازات می‌کند.

باید دانست که شریعت مقدس ما بر حکم فدیه‌دادن اسیران تأکید نموده است، از این رو، دادن فدیه اسیران جنگی از بیت‌المال واجب است‌. علمای مالکی وغیر آنان می‌گویند: «فدیه‌دادن اسیران واجب است، هرچند در بیت‌المال یک‌درهم باقی نماند و علمای اسلام بر این حکم اجماع دارند. و اگر در بیت‌المال‌پولی موجود نبود، پرداختن فدیه اسیران بر عامه مسلمانان فرض کفایه است‌».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا بِٱلۡأٓخِرَةِۖ فَلَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ٨٦ [البقرة: 86].

«همین کسانند که زندگانی دنیا را به بهای آخرت خریدند» یعنی: کم دنیا را بر بیش‌آخرت ترجیح دادند «پس نه عذابشان کاسته می‌شود و نه آنان کمک و یاری‌می‌شوند» لذا پشتیبانی ندارند که از عذاب جاودان دوزخ نجاتشان دهد.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَقَفَّیۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ بِٱلرُّسُلِۖ وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ أَفَکُلَّمَا جَآءَکُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُکُمُ ٱسۡتَکۡبَرۡتُمۡ فَفَرِیقٗا کَذَّبۡتُمۡ وَفَرِیقٗا تَقۡتُلُونَ٨٧ [البقرة: 87].

سپس، خداوند متعال بنی‌اسرائیل را به عناد و مخالفت و استکبار علیه انبیا  علیهم السلام  و پیروی از هوا و هوس‌های بیجا وصف نموده می‌فرماید: «و همانا به موسی‌کتاب‌» تورات «را دادیم و پس از او پیامبرانی را پشت سرهم فرستادیم‌» ایشان انبیای بنی‌اسرائیل بودند که بعد از موسی‌  علیه السلام    به نبوت مبعوث شده و به شریعت وی‌عمل می‌کردند. مراد این است که این پیامبران‌: را پیرو موسی‌  علیه السلام    گردانیدیم «و به عیسی پسر مریم بینات بخشیدیم‌» مراد از بینات: معجزات آشکاری است که‌خداوند متعال در سوره‌های «آل عمران‌» و «مائده‌» از آنها یاد کرده و آنها رابه دست عیسی‌  علیه السلام    آشکار ساخت‌؛ چون زنده‌کردن مردگان، آفریدن شکل پرنده از گل و دمیدن در آن و سپس تبدیل شدن آن به پرنده جاندار، بخشیدن بهبودی به نابینای مادرزاد و بیماران مبتلا به برص و جزام، خبردادن به مردم از بسیاری امورغیبی، فرودآوردن «مائده‌» برای آنان از آسمان و نزول انجیل بر وی‌. عیسی‌  علیه السلام   را به زبان سریانی «یسوع‌» می‌نامند که به معنای سید یا مبارک است و «مریم‌» به‌زبان عبری به معنای خدمتکار است زیرا مادرش او را برای خدمت بیت‌المقدس‌نذر کرده بود «و او را با روح القدس تأیید کردیم‌» یعنی: عیسی‌  علیه السلام    را با روح مقدس‌که جبرئیل‌  علیه السلام    است، تأیید و تقویت نمودیم‌. گفتنی است‌؛ احادیثی نیز بر صحت‌این رأی که «روح‌القدس‌» جبرئیل امین است، روایت شده‌؛ از آن جمله: حدیث شریف زیر به روایت عایشه رضی الله عنها از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که آن‌حضرت صلی الله علیه و آله و سلم برای حسان شاعر خویش منبری در مسجد نهادند و او بر آن منبر می‌ایستاد و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دفاع می‌کرد، پس ایشان در حق وی چنین دعاکردند: «اللهم أید حسان بروح القدس کما نافح عن نبیک». «خدایا! حسان را به‌روح‌القدس تأیید و یاری کن، همان طوری که او از پیامبرت دفاع کرد». وچنان‌که در آیه (195) از سوره «شعراء» آمده است، به جبرئیل‌  علیه السلام    «روح‌الامین‌» نیز گفته می‌شود. بعضی گفته‌اند: مراد از «روح‌القدس‌»، روح دمیده شده در عیسی‌  علیه السلام    است که خداوند عزوجل او را با آن روح نیرومند تأیید کرد «پس چرا هرگاه که پیامبری احکامی برخلاف میل شما» یعنی: برخلاف هواهای‌نفسی شما «برایتان آورد، استکبار کردید»؟ و به منظور تحقیر پیامبران: و دورپنداشتن رسالت ایشان، از پذیرش آن سرباز زدید «پس گروهی را دروغگو خواندید» چون عیسی و محمد علیهماالسلام را «و گروهی را می‌کشید»؟ مراد، بیان‌حال گذشته است‌؛ یعنی: گروهی را کشتید، چون یحیی و زکریا علیهماالسلام را. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «خداوند عزوجل از کشتن انبیا توسط یهود به صیغه ماضی تعبیر نکرد زیرا مراد حق تعالی این است که یهودیان عصر رسالت نیز در صدد کشتن‌پیامبر اسلام هستند، چنانچه آنان به وسیله زهر و جادو در پی قتل آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بر آمدند. شاهد این مدعا حدیث شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بیماری وفاتشان است که گفتند: ما زالت اکله خیبر تعادنی فهذا اوان انقطاع ابهری‌: پیوسته و هنوز هم، آن‌خوردن خیبر (از گوسفند آلوده به زهر) مرا آزار می‌دهد، پس این زمان‌؛ زمان‌قطع‌شدن ورید گردن من است‌».

﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَل لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِکُفۡرِهِمۡ فَقَلِیلٗا مَّا یُؤۡمِنُونَ٨٨ [البقرة: 88].

«و» یهودیان «گفتند: دل‌های ما غلف است‌» غلف: جمع اغلف، عبارت ازچیزی است که روی آن پوششی قرار دارد. یعنی: کلام تو به دل‌هایمان نمی‌رسد. این سخن را گفتند تا چنین وانمود کنند که دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نمی‌فهمند و لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از ایمان آوردن خود مأیوس کنند تا دیگر دست از دعوتشان بردارد «چنین نیست، بلکه خداوند به سزای کفرشان لعنتشان کرده است‌» یعنی: آنچه از پندار عدم فهم پیام پیامبر عنوان می‌کنند، درست نیست، بلکه خداوند عزوجل به‌سبب‌عدم گرویدنشان به سوی ایمان، آنان را از رحمت خویش دور نموده و درحقیقت، سبب کفرشان همین است‌. لعن: طرد و دورساختن است‌. بل: برای‌اضراب یعنی انتقال از یک کلام به کلام دیگری به هدف نفی آن است‌. «از این رو،اندکی ایمان می‌آورند» آری‌! ایمان یهود که خداوند متعال از عناد و ناکسی وسرسختی و شدت لجبازی و دوریشان از اجابت گفتن به پیامبران  علیهم السلام  به ما داستان‌ها بیان کرده، جدا اندک است زیرا آنان به بخشی از کتاب تورات ایمان‌آورده و عمل به بخشی دیگر را ترک کرده یا آن را تحریف نموده‌اند، پس حقا که این وصف شایسته شأن آنان است‌. یا معنای: (فقلیلا ما یؤمنون) این است: آنان اصلا ایمان نمی‌آورند، چنان‌که اعراب می‌گویند: «قلما رایت مثل هذا قط» یعنی: هرگز مانند این ندیدم‌.

﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ کِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَکَانُواْ مِن قَبۡلُ یَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٨٩ [البقرة: 89].

«و هنگامی که برای آنان‌» یعنی: برای یهودیان «کتابی‌» چون قرآن «از جانب‌خداوند آمد که مؤید آن چیزی است که نزدشان است‌» یعنی: قرآن مؤید تورات وانجیل است زیرا قرآن از آنچه در کتاب‌هایشان است خبر می‌دهد و تأیید کننده آنهاست نه مخالف با آنها، «با آن که پیش از آن در برابر کافران پیروزی می‌جستند» با بعثت پیامبر آخرالزمان و از خداوند عزوجل بر دشمنان خود به حق نبی مبعوث درآخرالزمان‌، طلب نصرت می‌کردند همان نبیی که اوصافش را در تورات می‌یافتند، «ولی همین که آنچه را می‌شناختند» یعنی: پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم «به نزدشان آمد، انکارش‌کردند».

ابن‌اسحاق از چند تن از بزرگان انصار در باره سبب نزول این آیه روایت کرده‌است که فرمودند: «هیچ طایفه‌ای از اعراب در مورد بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون‌طایفه ما آگاهی نداشتند زیرا یهودیان در جوار ما در مدینه زندگی می‌کردند و آنان اهل کتاب بودند و ما بت‌پرست، و چون از سوی ما به آنان بدی و آزاری‌می‌رسید، می‌گفتند: قطعا در این روزگار نزدیک پیامبری برانگیخته می‌شود وزمان بعثتش نزدیک است، در آن هنگام ما از او پیروی کرده و همراه با او، شما را چون کشتار عاد و ارم، یک‌سره می‌کشیم و از میان برمی‌داریم‌! اما چون‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به رسالت مبعوث شدند، ما (انصار) از ایشان پیروی کردیم، ولی‌آنان (یهود) به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم کفر ورزیدند». «پس لعنت خدا بر کافران‌» یعنی: بر یهودیان «باد».

﴿بِئۡسَمَا ٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡ أَن یَکۡفُرُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بَغۡیًا أَن یُنَزِّلَ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ فَبَآءُو بِغَضَبٍ عَلَىٰ غَضَبٖۚ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٞ مُّهِینٞ٩٠ [البقرة: 90].

«وه که به چه بد بهایی خود را فروختند که به آنچه خدا نازل کرده بود کافر شوند» یعنی: این خودفروشان‌، در قبال فروش خود هیچ عوضی جز کفر به کتاب منزل‌خدا عزوجل نگرفته خود را مفت و مجانی در آتش جهنم افگندند، وه‌! این چه بدمعامله‌ای است که کردند «از سر بغی‌» یعنی: انگیزه‌شان در این کفر، بغی بود. بغی: حسد و رقابت و بخل و تجاوز است «که چرا خداوند بر هرکس از بندگانش که‌بخواهد، از فضل خویش فرومی‌فرستد» یعنی: بر اعراب حسد بردند که چرا خاتم‌النبیین صلی الله علیه و آله و سلم از میان‌شان مبعوث شده، در حالی‌که آنان باید می‌دانستند که نبوت فضلی از جانب خداوند عزوجل است که آن را بر هرکس که بخواهد می‌بخشد و این‌فضل در انحصار آنان نیست که همیشه به آنان اختصاص داشته باشد «پس به خشمی بر خشم دیگر گرفتار آمدند» خشم اول کفرشان به حضرت عیسی‌  علیه السلام    و خشم دوم کفرشان به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است‌. یا خشم اول‌، کفرشان به حضرت‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خشم دوم سرکشی و تجاوزشان علیه آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم است‌. یا خشم اول‌، به‌سبب پرستش گوساله از سوی آنان و خشم دوم به‌سبب کفرشان به حضرت‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم است «و برای کافران عذابی خفت آور است‌».

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ نُؤۡمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا وَیَکۡفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُۥ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَهُمۡۗ قُلۡ فَلِمَ تَقۡتُلُونَ أَنۢبِیَآءَ ٱللَّهِ مِن قَبۡلُ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٩١ [البقرة: 91].

«و چون به آنان‌» یعنی: به یهودیان و امثال آنان از اهل کتاب «گفته شود؛ به‌آنچه خدا نازل کرده ایمان آورید» یعنی: به قرآن یا هرآنچه که خداوند عزوجل از کتب‌آسمانی نازل کرده، ایمان آورید و آنها را تصدیق کنید «می‌گویند: ما به آنچه برپیامبر خودمان نازل شده، ایمان می‌آوریم‌» و آن را تصدیق می‌کنیم و همین برای ماکافی است «و به آنچه جز آن است کافر می‌شوند» یعنی گفتند: ما به غیر آن کافریم «و حال آن که آن‌» کتاب نازل شده بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم «حق و مؤید همان چیزی است که‌نزد آنان است‌» یعنی: فرق نهادن در تصدیق میان دو چیز متساوی در حقانیت‌خود - درحالی‌که هریک از آن دو مصدق دیگری است - هیچ توجیهی ندارد «بگو: اگر مؤمن بودید پس چرا پیش از این، پیامبران خدا را می‌کشتید»؟ یعنی: اگردر این ادعا که به آنچه بر شما نازل گشته مؤمن بودید، چرا پیامبران الهی راکشتید، درحالی‌که کتاب خودتان شما را از این کار نهی می‌کند؟

این خطاب هرچند متوجه یهودیان معاصر زمان خاتم‌النبیین صلی الله علیه و آله و سلم است، اما مراد از آن پیشینیانشان می‌باشند و از آنجا که آنها به عملکرد پیشینیانشان راضی بودند ودر تکذیب و دشمنی با انبیا: از نقش قدم پیشینیانشان پیروی کردند، پس همانند آنان گردیدند، از این روی، فعل «قتل‌» به آنها نسبت داده شد.

﴿وَلَقَدۡ جَآءَکُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ٩٢ [البقرة: 92].

«و قطعا موسی برای شما بینات را آورد» مراد از بینات: تورات، یا معجزات ونشانه‌های نه‌گانه‌ای است که خداوند عزوجل در آیه (101) از سوره «اسراء» به بیان آنها پرداخته است، که عبارت بودند از: عصا، ید بیضا، شکافتن دریا، سایبان ساختن ابر، من، سلوی، سنگی که از آن چشمه‌های دوازده‌گانه جوشید وفرود آوردن طوفان، ملخ، شپش، قورباغه و خون به عنوان عذاب بر تکذیب‌پیشه‌گان «سپس در غیاب او شما گوساله را» به پرستش «گرفتید و شما» با این‌گوساله‌پرستی‌تان «ستمکار بودید» بر خویشتن.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱسۡمَعُواْۖ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَعَصَیۡنَا وَأُشۡرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡعِجۡلَ بِکُفۡرِهِمۡۚ قُلۡ بِئۡسَمَا یَأۡمُرُکُم بِهِۦٓ إِیمَٰنُکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٩٣ [البقرة: 93].

 «و آن‌گاه که از شما پیمانتان را گرفتیم‌» که به آنچه در تورات است، عمل کنید «و طور را بر فراز شما برافراشتیم‌» داستان برافراشتن کوه طور بر بالای سرشان درآیه (63) گذشت «و گفتیم: آنچه را به شما داده‌ایم، به قوت بگیرید و بشنوید» یعنی: آن اوامری را که می‌شنوید، اطاعت کنید و بپذیرید. ولی آنها در جواب‌گفتند: «شنیدیم‌» یعنی: سخن تو را با حس شنوایی‌مان شنیدیم، ولی «نافرمانی‌کردیم‌» امر تو را. یعنی: فرمان تو را نمی‌پذیریم «و مهر گوساله در دل‌هایشان سرشته شد» یعنی: مهر گوساله در دل‌هایشان چنان جای گرفت که گویی دل‌هایشان آن را می‌آشامید و با آن در می‌آمیخت، چنان‌که آب با نوشیدن، در اعضای‌وجود درهم می‌آمیزد تا بدانجا که به درون بافت‌های وجود می‌رسد. در حدیث شریف‌آمده است: «حبک‌الشی‌ء یعمی ویصم‌: مهر و محبت تو به چیزی، کور و کرت‌می‌سازد». این مهرورزیدن به گوساله «به سبب کفر آنان‌» بود، به مثابه مجازات وفرود آوردن خفت و خواری بر آنان «بگو: اگر از اهل ایمان هستید» پس بدانید که «ایمانتان شما را به بدچیزی فرمان می‌دهد» یعنی: دروغین بودن ایمان ادعایی‌تان در این مورد که گفتید؛ فقط به کتاب خودتان مؤمن و به دیگر کتاب‌ها کافر هستید، با این سخنتان که: (شنیدیم و نافرمانی کردیم!) ثابت شد، چه این سخن‌، خود دلیل کذب شما در ادعای ایمانتان می‌باشد، پس شما در واقع به هیچ‌چیز ایمان ندارید، نه به تورات و نه به قرآن‌.

﴿قُلۡ إِن کَانَتۡ لَکُمُ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ ٱللَّهِ خَالِصَةٗ مِّن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٩٤ [البقرة: 94].

ابن‌جریر طبری در بیان سبب نزول آیه کریمه چنین نقل می‌کند: یهودیان گفتند؛ کسی دیگر جز ما هرگز وارد بهشت نمی‌شود. پس خداوند متعال نازل فرمود: «بگو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! به یهودیان «اگر به حکم الهی سرای آخرت مختص شماست نه دیگر مردم‌» و فقط شما هستید که به بهشت وارد می‌شوید و دیگران با شما در این امر مشارکت ندارند؛ «پس اگر راست می‌گویید آرزوی مرگ کنید» زیرا کسی‌که به بهشتی بودن خود یقین داشته‌باشد، قطعا مرگ برایش از زندگی پر رنج و گداز دنیا محبوب‌تر است، چرا که دنیا زندان مؤمن می‌باشد.

در بیان معنای مراد آیه از ابن‌عباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: «مراد این‌است که بر هریک از دو گروهی از ما یا شما که در ادعای خود دروغگوست، دعای مرگ کنید. اما یهودیان چنین دعایی نکردند، چرا که به دروغگو بودن خودیقین داشتند». ابن‌کثیر می‌گوید: «این تفسیر ابن‌عباس رضی الله عنه از آیه کریمه - یعنی دعابر وجه مباهله - تفسیری است صحیح زیرا میان وجود صلاح و آرزوکردن مرگ هیچ ارتباط منطقی‌ای وجود ندارد و چه بسیار افراد صالحی که مرگ را آرزو نمی‌کنند بلکه دوست دارند که عمری طولانی داشته باشند تا بر اعمال خیرشان بیفزایند و مرتبه‌شان در بهشت برتر گردد، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «خیرکم من طال عمره، و حسن عمله‌: بهترین شما کسی است که عمرش‌دراز و عملش نیکو باشد». همچنین در حدیث شریف به روایت بخاری و غیر وی از ابن‌عباس رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اگر یهودیان مرگ را آرزومی‌کردند، قطعا می‌مردند و جایگاههای خود را در دوزخ می‌دیدند».

﴿وَلَن یَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ٩٥ [البقرة: 95].

«ولی هرگز آن را» یعنی: مرگ را «هیچ‌گاه آرزو نمی‌کنند، به سبب آنچه که‌دستهای آنان پیش فرستاده است‌» یعنی: به سبب گناهانی که انجام داده‌اند، گناهانی که مرتکب آنها نه فقط از عذاب ایمن نیست، بلکه اصلا در رسیدن به بهشت هیچ امیدی ندارد، چه رسد به اینکه آن را خاص و مخصوص خویش‌بپندارد «و خدا به حال ستمگران داناست‌» این جمله‌، اعلام ثبت‌نامشان در پرونده ودیوان ستمگران است‌.

﴿وَلَتَجِدَنَّهُمۡ أَحۡرَصَ ٱلنَّاسِ عَلَىٰ حَیَوٰةٖ وَمِنَ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْۚ یَوَدُّ أَحَدُهُمۡ لَوۡ یُعَمَّرُ أَلۡفَ سَنَةٖ وَمَا هُوَ بِمُزَحۡزِحِهِۦ مِنَ ٱلۡعَذَابِ أَن یُعَمَّرَۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِمَا یَعۡمَلُونَ٩٦ [البقرة: 96].

«و هر آینه آنان را حریص‌ترین مردم بر حقیرترین زندگانی‌» یعنی: کمترین درنگی در دنیا «می‌یابی‌» چه رسد به زندگانی‌ای بسیار و درنگی طولانی وماندگار «و حریص‌تر از آنان که مشرکند» و به رستاخیز بعد از مرگ و سرای آخرت‌ایمان ندارند. بنابراین‌، یهودیان بی‌تردید از حریص‌ترین مردم بر زندگانی دنیا هستند. دلیل حرص یهود بر زندگانی دنیا تا به این حد؛ جز این نیست که آنها ازعذابی که در آخرت در انتظارشان است، به‌خوبی آگاهند «یکی از آنان دوست‌می‌دارد؛ کاش عمر داده شود» و زندگی کند «هزار سال، با آن که اگر چنین عمری هم به او داده‌شود، دور دارنده وی از عذاب نیست و خداوند به آنچه می‌کنند» بندگانش ازخیر و شر «بیناست‌» و آگاه است‌، پس قطعا هرکس را برابر عمل و اندیشه‌اش جزای مناسب می‌دهد.

صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «این آیات، امتحانی برای آشکار ساختن‌حقیقت ادعای یهود در میدان‌داری ایمان است و نتیجه امتحان چیزی جز شکست قطعی و خفت‌بار آنان نبوده و نیست‌».

﴿قُلۡ مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّـجِبۡرِیلَ فَإِنَّهُۥ نَزَّلَهُۥ عَلَىٰ قَلۡبِکَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَهُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ٩٧ [البقرة: 97].

ابن‌کثیر به نقل از ابن‌جریرطبری می‌گوید: «دانایان به تأویل، جملگی اتفاق نظردارند بر اینکه این آیه در پاسخ به یهودیان نازل شد، هنگامی‌که پنداشتند جبرئیل‌دشمن آنها و میکائیل دوست‌شان است‌». در بیان سبب نزول آیه، یعنی سببی که‌یهودیان این سخن را گفتند و باز این پاسخ در ردشان نازل گردید؛ میان علمااختلاف است، اما از مجموع روایات رسیده در این باب چنین بر می‌آید که سبب‌این اظهارنظرشان، مناظره‌ای بود که میان آنها و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره نبوت آن‌حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به‌وقوع پیوست‌. یهودیان در این مناظره به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: اگردوست تو فرشته دیگری غیراز جبرئیل بود، حتما ما از تو پیروی کرده و تأییدت می‌کردیم‌. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از آنان پرسیدند: چه چیز شما را از تصدیق جبرئیل بازمی‌دارد؟ گفتند: جبرئیل دشمن ماست‌! «بگو: هرکس دشمن جبرئیل باشد، پس‌همانا جبرئیل به فرمان خدا قرآن را بر قلبت نازل کرده است‌» و این خود، دلیل شرف‌و حرمت جبرئیل‌  علیه السلام    و برتری منزلت وی نزد خداوند متعال است بنابراین، هیچ‌دلیل موجهی بر دشمنی یهود با او وجود ندارد زیرا از او جز آنچه که موجب‌دوستی و محبت است صدور نیافته‌، و اینکه جبرئیل‌  علیه السلام ، قرآن کتاب برحق‌خداوند بزرگ را بر قلب پیامبر آخرالزمان فرودآورده، جرم نیست، از جهت‌دیگر، قرآن: «مؤید کتاب‌هایی است که در دست آنان است و راهنما و مژده‌دهنده به‌مؤمنان است‌» پس کتابی که خود با تورات همخوان است، چرا این اندازه بغض ونفرت در آنان برانگیزد؟ مگر نه این است که تورات کتاب آنهاست‌؟

﴿مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِیلَ وَمِیکَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡکَٰفِرِینَ٩٨ [البقرة: 98].

«هرکه دشمن خدا و فرشتگان و پیامبران او و جبرئیل و میکائیل است، پس هرآینه، خداوند دشمن کافران است‌» زیرا هرکس با اولیای خدا عزوجل و سپاهیانش دشمنی‌کند، بی‌گمان با خدای سبحان دشمنی کرده و به او کفر ورزیده‌است و خداوندمتعال هم دشمن اوست و او را مورد بازپرسی و مجازات قرار می‌دهد، پس‌دشمنی با دوستان خدا عزوجل موجب کفر دشمنان است‌. مخصوص ساختن جبرئیل ومیکائیل به یادآوری بعد از ذکر فرشتگان به طور عام‌؛ به قصد بزرگداشت وگرامی‌داشت آن دو و اشاره‌ای است به این حقیقت که آن دو هرچند ازفرشتگانند، ولی به اعتبار امتیاز خاصی که دارند، به منزله جنس دیگری گردیده‌اند که شریف‌تر و گرامی‌تر از جنس عامه فرشتگان است‌. در حدیث شریف قدسی آمده‌است: «من عادی لی ولیاً فقد بارزنی بالحرب‌: هرکس با دوستی از دوستان من‌دشمنی کند؛ قطعا با من اعلام جنگ داده است‌».

﴿وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖۖ وَمَا یَکۡفُرُ بِهَآ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقُونَ٩٩ [البقرة: 99].

«و همانا بر تو آیاتی روشن‌» و نشانه‌هایی واضح «فرو فرستادیم‌» که دلیل‌نبوت تو اند، آیاتی که اصول اعتقادی را با برهان‌های آنها و احکام عملی را با منافع و هدفمندیها و مصالح آنها کاملا روشن ساخته‌اند و خود بسان نوری روشن در درخشش بوده و هیچ نیازی به دلیل روشنگر دیگری ندارند «و جز فاسقان کسی‌آنها را انکار نمی‌کند» یعنی: این نشانه‌ها به‌قدری روشن‌اند که فقط کسانی که ازپذیرش فرمان خدا عزوجل سرباز زده و از هوای نفس خویش پیروی کرده باشند، به‌آنها کفر می‌ورزند، نه آنان که با هدف پیروی از حق، جویای آن هستند. پس این‌آیه به فسق و نافرمانی یهودیان اشاره دارد.

ابن عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول می‌گوید: «ابن صوریای یهودی به‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: ای محمد! چیزی به همراه نیاورده‌ای که ما آن را بشناسیم‌! و خداوند بر تو نشانه‌ای روشن نازل نکرده تا ما از تو پیروی کنیم‌! همان بود که‌خداوند بزرگ نازل فرمود: ﴿وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖ....

﴿أَوَ کُلَّمَا عَٰهَدُواْ عَهۡدٗا نَّبَذَهُۥ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ١٠٠ [البقرة: 100].

ابن‌کثیر در بیان سبب نزول آیه کریمه چنین نقل می‌کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیمانی راکه در تورات در ارتباط با تصدیق پیامبر آخرالزمان از یهودیان گرفته شده بود به‌یاد آنان آوردند، اما مالک بن صیف یهودی گفت: به خدا سوگند که در ارتباط بامحمد صلی الله علیه و آله و سلم از ما هیچ پیمانی گرفته نشده است‌! پس خداوند عزوجل در رد این سخن آنان نازل فرمود: «چرا هرگاه پیمانی بستند، گروهی از آنان، آن را شکستند» یعنی: آن پیمان را دور افگنده و زیرپا نهادند؟ «آری، بیشتر آنان ایمان نمی‌آورند» حسن‌بصری  رحمه الله  می‌گوید: «قطعا هیچ عهد و پیمانی را سراغ نداریم که یهودیان به‌آن متعهد شده باشند و بعدا آن را نشکسته و پشت‌سر نینداخته باشند، امروز عهدی می‌بندند و فردا آن را می‌شکنند»[3].

﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ نَبَذَ فَرِیقٞ مِّنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ کِتَٰبَ ٱللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ کَأَنَّهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ١٠١ [البقرة: 101].

«و چون پیامبری‌» یعنی: حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم «از سوی خداوند به نزد آنان‌آمد که‌تصدیق‌کننده حقانیت کتاب‌شان بود، گروهی از اهل کتاب‌» یعنی: یهودیان که خداوند عزوجل به آنان کتاب داد و با آن گرامیشان داشت‌؛ «کتاب الهی‌» یعنی: تورات «را پشت سر افگندند» زیرا وقتی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و قرآن نازل شده برای‌شان کفر ورزیدند - بعد از آن که خداوند عزوجل از آنان در تورات پیمان گرفت که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را تصدیق و پیروی نمایند و حتی اوصاف‌شان را نیز برای‌شان بیان‌داشت - دیگر این کفر و انکارشان، در واقع به معنای پشت سرافگندن تورات و رد و انکار آن نیز هست «چنان‌که گویی‌» حقیقت را «نمی‌دانند» یعنی: رفتارشان چون رفتار کسی است که گویی هیچ نمی‌داند که چه خبر است و چه می‌کند.

﴿وَٱتَّبَعُواْ مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّیَٰطِینُ عَلَىٰ مُلۡکِ سُلَیۡمَٰنَۖ وَمَا کَفَرَ سُلَیۡمَٰنُ وَلَٰکِنَّ ٱلشَّیَٰطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَکَیۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ یَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَکۡفُرۡۖ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ١٠٢ [البقرة: 102].

«و از آنچه شیاطین‌» انس و جن «در روزگار سلطنت سلیمان می‌خواندند» یعنی: به‌هم می‌بافتند از سحر و مانند آن «پیروی کردند».

یهودیان بر این پندار بودند که دانش سلیمان همان سحر بوده ست و او سحر وجادو را اجازه داده و با آن موافق بوده است‌. چنان‌که محمدبن اسحاق در بیان سبب نزول آیه نقل می‌کند: برخی از دانشمندان یهود گفتند: آیا از محمد صلی الله علیه و آله و سلم درشگفت نیستید که می‌پندارد سلیمان پیامبر بوده‌؟ به خدا سوگند که او جادوگری بیش نبوده است‌! پس خداوند عزوجل این پندارشان را رد کرد و فرمود: «و سلیمان‌» به سحر نپرداخت و «کفر نورزید». این اعلام صریح بیزاری و تبرئه سلیمان‌  علیه السلام    هم از سحر و هم از این اتهام یهود است که او - العیاذ باالله - برای بت‌ها سجده کرده‌است «ولی شیاطین کفر ورزیدند که به مردم سحر می‌آموختند».

ابن‌کثیر نقل می‌کند: «سلیمان‌  علیه السلام    کتابهای سحری را که به وسیله شیاطین میان‌مردم پراکنده شده بود، گردآورده و آنها را در صندوقی نهاد و در زیر تختش دفن نمود تا مردم گمراه نشوند و می‌فرمود: اگر از احدی بشنوم که بگوید: شیاطین غیب را می‌دانند، گردنش را می‌زنم‌! و کسی از شیاطین به تخت وی نزدیک نمی‌شد مگر اینکه دردم می‌سوخت‌. چون سلیمان‌  علیه السلام    درگذشت و دانشمندانی که‌از جریان امر آگاه بودند، نیز درگذشتند، شیطان خود را به شکل انسانی درآورده‌و به صورت سخنرانی ظاهر شد و گفت: ای مردم‌! سلیمان‌  علیه السلام    پیامبر نبود، بلکه‌ساحر بود، اگر باور ندارید، اینک با من بیایید که شما را بر گنجینه سحر وی راهنمایی کنم‌. آن‌گاه محل دفن آن صندوق را به مردم نشان داد... در این هنگام بود که جز مؤمنان، دیگران گمراه شده سلیمان‌  علیه السلام    را ساحر پنداشتند، و سرزنش وی بر سر زبان‌ها افتاد و پیوسته حال آنان چنین بود تا اینکه خدای عزوجل‌حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به رسالت برانگیخت و برائت سلیمان‌  علیه السلام    از این تهمت را برزبان ایشان نازل نمود.

«نیز آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در بابل نازل شده بود» یعنی: شیاطین‌آنچه را بر این دو فرشته نیز نازل شده بود، به مردم تعلیم می‌دادند. مردم بابل‌قومی صابئی بودند که ستارگان هفت‌گانه را پرستش کرده و آنها را «خدایان‌» می‌نامیدند و بر این باور بودند که حوادث جهان جملگی از افعال‌آنهاست و هم‌آنان بودند که خداوند متعال‌، ابراهیم خلیل‌  علیه السلام    را به سویشان فرستادکه آنها را به سوی توحید فراخواند.

هاروت و ماروت - بنا بر آنچه که از برخی از سلف نقل شده - در اصل از فرشتگان بودند که خواستند تا به زمین فرود آورده شوند و این خواسته‌شان برآورده شد و خداوند عزوجل به آنها طبیعت آدمی و شهوانی داد، پس از آنان گناه سر زد و به کیفر این گناه، در چاهی در بابل عراق فروآویخته شدند. اما ابن‌کثیرمی‌گوید: «آنچه انبوه مفسران از متقدمان و متأخران، در ارتباط با داستان هاروت‌و ماروت نقل کرده‌اند، حاصل همه آنها به اخبار بنی‌اسرائیلی بر می‌گردد و ما درباره داستان هاروت و ماروت، حدیث صحیحی که اسنادی پیوسته داشته باشد، نداریم و ظاهر سیاق قرآن هم به بیان اجمالی داستان آنها بسنده نموده، لذابه آنچه در قرآن آمده، ایمان داریم و به همین حد اکتفا می‌کنیم و خداوند عزوجل خود به حقیقت حال‌شان داناتر است‌».

«با آن که آن‌دو فرشته به هیچ کس چیزی نمی‌آموختند، مگر اینکه می‌گفتند: ماوسیله آزمایشی‌» از جانب خداوند عزوجل «برای شما هستیم، پس زنهار کافر نشوی‌» بنابراین، شیوه آموزش آنها با هشدار و بیم‌دهی از سحر همراه بود، نه با فراخوانی به سوی سحر «اما» مردم «از آن دو فرشته چیزهایی می‌آموختند» یعنی: آن دو، چیزهایی از سحر را به مردم تعلیم می‌دادند و آنان نیز آن را می‌آموختند «که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی افگنند» زیرا سحر، در افگندن حب و بغض در دل‌ها، یک‌جاکردن و پراکنده‌ساختن و نزدیک‌ساختن و دورگردانیدن‌، دارای‌تأثیری است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «سبب تفرقه انداختن میان زن و شوهر به وسیله‌سحر؛ همانا تخیلی است که بر اثر سحر در مرد یا زن نسبت به دیگری به وجودمی‌آید، همچون زشت جلوه‌دادن سیما و قد و اندام او، یا زشت نشان‌دادن رفتاراو، یا مانند این از اسباب برانگیزاننده فرقت و جدایی‌».

در حدیث شریف آمده است: «شیطان تخت خویش را بر آب نهاده سپس‌لشکریان خود را به میان مردم می‌فرستد و نزدیک‌ترین آنان از نظر مقام و منزلت‌نزد وی، بزرگ‌ترین آنان در فتنه انگیزی است‌. یکی از آنها می‌آید و می‌گوید:پیوسته با فلان کس درآویختم تا او را در حالی ترک کردم که چنین و چنان‌می‌گفت‌...! ابلیس می‌گوید: نه به خدا، تو کار مهمی نکرده‌ای‌! آن‌گاه یکی دیگر از آنها می‌آید و می‌گوید: فلان شخص را ترک نکردم تا آن که میان او و همسرش‌جدایی افگندم‌! پس ابلیس او را به خود نزدیک ساخته و در آغوشش می‌گیرد ومی‌گوید: آری‌! این تو هستی که واقعا کاری کرده‌ای‌».

«هرچند نمی‌توانستند به وسیله آن بدون فرمان خدا به احدی زیان برسانند» یعنی: هرچند سحر در حد خود دارای تأثیر است، ولی فقط بر کسی تأثیر زیان‌بخش می‌گذارد که خداوند عزوجل به تأثیر آن در وی فرمان داده‌باشد. علما براین که سحر ذاتا مؤثر است و دارای حقیقتی ذاتی است، اتفاق نظر دارند و جزمعتزله، ابوبکر رازی از حنفی‌ها و ابواسحاق اسفراینی از شافعی‌ها، کسی دیگر بااین اجماع مخالفت نکرده‌است‌. «و چیزی می‌آموختند که به آنان زیان می‌رساند وسودی برای‌شان نداشت‌» این بخش از آیه بر این حقیقت صراحت دارد که سحر برای صاحب خود سودی در بر ندارد و نفعی به وی نمی‌رساند، بلکه در واقع برای‌وی زیان محض است «و به خوبی می‌دانستند که هرکس خریدار آن باشد» یعنی: هرکس این برساخته‌های شیاطین را با کتاب خدا عزوجل عوض کند «در آخرت بهره‌ای ندارد، وه‌! چه بد بود آنچه به جان خریدند اگر می‌دانستند» که دانستند، ولی به علم‌خویش عمل نکردند، از این رو نادان خوانده شدند.

ابن‌کثیر به نقل از امام رازی می‌گوید: «سحر بر هشت نوع است:

1-   سحر دروغ‌پردازانی که ستارگان سیار هفت‌گانه را می‌پرستیدند و بر این باوربودند که این ستارگان، گرداننده کار عالم و آورنده خیر و شر هستند. همینان بودند که خداوند عزوجل برای ابطال عقیده فاسدشان، ابراهیم‌  علیه السلام    را به میان‌شان فرستاد.

2-   سحر کسانی‌که قدرت تلقین و القای نیرومندی دارند زیرا نفس‌ها به اوهام گردن نهاده و از تلقین تأثیر می‌پذیرند.

3-   نوع دیگری از سحر؛ یاری خواستن از ارواح زمینی، یعنی جنیان است‌. جنیان بر دو قسم‌اند: مؤمنان جن، و کفار آنها که شیاطین‌شان هستند. برقرارکردن ارتباط با این ارواح زمینی، آسان‌تر از بر قرارکردن ارتباط با ارواح آسمانی است زیرا میان آنها مناسبت و نزدیکی وجود دارد.

4-   نوع دیگری از سحر؛ تخیلات و شعبده‌بازی و چشم بندی است‌. برخی ازمفسران برآنند که سحر ساحران فرعون از این نوع بود.

5-   نوع دیگری از سحر؛ کارهای شگفت انگیزی است که از ترکیب آلات وابزار بر نسبت‌های هندسی پدیدار می‌شود، چون سواری که در دست آن بوقی‌است، هرگاه که ساعتی از روز بگذرد، بر آن بوق می‌دمد، بی‌آن که کسی به آن‌دست بزند. از آن جمله، تصاویری است که رومیان و هندیان صورت‌نگاری‌می‌کنند، به طوری که بیننده میان آنها و میان انسان فرقی نمی‌گذارد. برخی دیگراز مفسران برآنند که سحر ساحران فرعون از این نوع بود.

6-   نوع دیگر از سحر؛ یاری جستن از خواص ادویه در غذاها و رنگ‌هاست‌. آری! تأثیر خاصیت‌های اشیا انکار ناپذیر است‌، چنان‌که تأثیر نیروی مغناطیس و آهن‌ربا ملموس و غیر قابل انکار می‌باشد.

7-   نوع دیگر از سحر؛ تأثیر گذاری روانی است، بدین‌گونه که - مثلا - ساحرادعا می‌کند که اسم اعظم را می‌داند و جن به فرمان وی است، پس اگر شنونده کم‌خرد باشد، این سخن را باور کرده و قلبش بدان متمایل می‌شود، لذا در روان وی نوعی از رعب و ترس پدیدار می‌گردد و چون خوف آمد، نیروی حواس‌ضعیف می‌شود، در این هنگام است که ساحر هرچه بخواهد می‌تواند به وی انجام‌دهد.

8-   نوع هشتم، سحر با سخن چینی و دو به‌هم‌زنی از راه‌های ظریف و نیرنگبازانه‌است، که این نوع سحر، میان مردم شایع می‌باشد».

ابن‌کثیر اضافه می‌کند: «دلیل اینکه بسیاری از این انواع در فن سحر برشمرده‌شده‌اند، این است که: درک و دریافت آنها بسیار ظریف است زیرا سحر از نظرلغوی عبارت از چیزی است که سبب آن پنهان باشد، از این جهت در حدیث شریف‌آمده است: «ان من البیان لسحر: همانا بعضی از بیان‌ها سحر است‌».

همچنین ابن‌کثیر در باره حکم آموختن و عمل به سحر می‌گوید: «فقها درباره‌کسی که سحر را آموخته و آن را به‌کار می‌گیرد، اختلاف نظر دارند، ابوحنیفه ومالک و احمد می‌گویند: چنین شخصی با این کار کافر می‌شود. یکی از یاران‌ابوحنیفه می‌گوید: آموختن سحر برای پرهیز از آن موجب کفر نیست، اما کسی‌که به عقیده جایز بودن، یا منفعت سحر آن را می‌آموزد کافر می‌شود. همچنین‌اگر کسی بر این باور بود که شیاطین هر آنچه را بخواهد برای او انجام می‌دهند، کافر می‌شود. پس آموزش علم سحر ممنوع نیست، بلکه آنچه ممنوع است عمل‌به آن می‌باشد».

علما درباره مجازات ساحر بر دو رأی اند: جمهور علما (ابوحنیفه، مالک واحمد ) بر آنند که ساحر کشته می‌شود زیرا در حدیث شریف آمده است: «حدالساحر ضربه با السیف‌: حد ساحر، زدن وی به شمشیر است‌». بنابراین، اگرمسلمانی عمل سحر را انجام داد، مرتد می‌شود و باید کشته شود. ولی رأی شافعی‌این است که سحر گناهی از گناهان است، پس اگر ساحر با سحر خود سبب کشتن‌کسی شد، به سبب آن کشته می‌شود و اگر موجب زیان شد، به همان مقدار، موردتأدیب قرار می‌گیرد. اما رأی اول صحیح‌تر است‌.

سعیدبن مسیب و مزنی جایز دانسته‌اند که: از ساحر خواسته شود تا سحر را ازشخص جادو شده دور کند.

علما اتفاق نظر دارند بر اینکه چشم‌زخم حق است و این معنی در حدیث شریف نیز آمده است‌.

﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَمَثُوبَةٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ خَیۡرٞۚ لَّوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ١٠٣ [البقرة: 103].

«و اگر آنان ایمان می‌آوردند» به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و قرآن «و پرهیزگاری می‌کردند» ازسحر و کفری که در آن فرو رفته‌اند «هرآینه پاداشی که از نزد الله می‌یافتند، بهتربود» برای‌شان از آنچه که از بهره‌های ناچیز دنیا به وسیله سحر به‌دست می‌آورند، اما «اگر می‌دانستند» به علمی درست، که چنین نیست بلکه باورهایشان متکی برپندار و تقلید است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَٰعِنَا وَقُولُواْ ٱنظُرۡنَا وَٱسۡمَعُواْۗ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٠٤ [البقرة: 104].

ابن‌عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول این آیه کریمه می‌گوید: کلمه (راعنا ) معمولادر میان اعراب به معنای «رعایت حال مارا بکن‌!» کاربرد داشت، اما این کلمه درزبان یهود، دشنامی زشت بود، پس یهودیان از کاربرد آن در سخن اعراب‌خوشحال شده با خود گفتند: چه بهتر! ما تاکنون پنهانی محمد را دشنام می‌دادیم، اکنون می‌توانیم این کار را علنی انجام دهیم، لذا فرصت را مغتنم شمرده نزدرسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌آمدند و ایشان را را با آن مورد خطاب قرار داده می‌گفتند: «راعنا»! و می‌خندیدند، و چنین وانمود می‌کردند که گویی معنای عربی آن را مدنظر دارند، درحالی که حقیقت امر غیر از این بود. سعدبن معاذ رضی الله عنه که به زبان یهودآشنا بود، به این امر پی‌برد و به آنان تهدیدکنان گفت: ای ملعونان‌! اگر دیگر بار این کلمه را از شما بشنوم، گردنتان را می‌زنم‌! گفتند: آیا شما خود آن را به کارنمی‌برید؟ پس نازل شد: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، نگویید راعنا» راعنا: درعربی فعل امر از ماده رعایت است، یعنی: در کار ما بنگر و رعایت حال مارابکن، اما چنان‌که گفتیم‌؛ این کلمه در زبان یهود معنایی اهانت آمیز دارد وهمریشه با «رعونت‌» است که به معنای جهل و حماقت می‌باشد. لذا خداوند عزوجل مؤمنان را از بکاربردن آن نهی کرد تا راه را بر این نیرنگ یهودیان ببندد.

این خود دلیل بر نهی از تشبه به کفار در قول و فعل است، چنان‌که درحدیث شریف آمده است: «من تشبه بقوم فهو منهم‌: هرکس خود را به قومی شبیه‌کرد، پس او از آنهاست‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «قول درست در این باره نزد ما این‌است: خدای متعال مؤمنان را از اینکه به پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم «راعنا» بگویند نهی کردزیرا این کلمه‌ای است که خداوند عزوجل از گفتن آن به پیامبرش کراهت دارد».

«و بگویید انظرنا» یعنی: به سوی ما بنگر و مسائل را برای ما بیان کن‌. که البته‌این کلمه فاقد آن ایهام زشت بود «و بشنوید» این توصیه را و از خداوند عزوجل اطاعت کنید و به آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌گوید، بدون طلب مراعات حال خویش گوش‌فرادهید. اما بدانید که یهود نیز بی‌مجازات نمی‌مانند، چراکه: «برای کافران عذابی‌دردناک است‌» که همانا آتش جهنم می‌باشد.

﴿مَّا یَوَدُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ وَلَا ٱلۡمُشۡرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ خَیۡرٖ مِّن رَّبِّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ١٠٥ [البقرة: 105].

«کسانی از اهل کتاب که کفر ورزیده‌اند و همچنین مشرکان‌، دوست نمی‌دارند که ازسوی پروردگارتان خیری بر شما نازل گردد» هر خیری که باشد؛ اعم از وحی یاغیرآن‌، به سبب شدت دشمنی با شما «حال آن که خداوند هرکس را بخواهد، مشمول‌رحمت خویش می‌گرداند» مراد از رحمت دراینجا؛ نبوت است‌. بعضی گفته‌اند: مراد؛ جنس رحمت است به طور عام «و خداوند دارای بخشش بیکران است‌» پس‌چرا دوست ندارند که هرکس از بندگان خویش را که می‌خواهد، به رحمت‌خویش اختصاص دهد.

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: هرگاه برخی از مسلمانان به هم‌پیمانان یهودیشان می‌گفتند که به محمد صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورید، آنان در پاسخ‌می‌گفتند: این دینی که ما را به سوی آن فرا می‌خوانید، بهتر از دین مانیست، ای‌کاش بهتر بود، که در آن صورت ما دعوت شمارا اجابت می‌کردیم‌! پس خدای  عزوجل  این آیه را در تکذیب‌شان نازل کرد.

﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَایَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَیۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ١٠٦ [البقرة: 106].

«هر آیه‌ای را که نسخ کنیم‌» نسخ در لغت: به معنای ابطال و از بین بردن است وهرچیزی که جانشین چیز دیگری شود، در حقیقت آن را نسخ کرده‌است، چنان‌که‌اعراب می‌گویند: «خورشید سایه را نسخ کرد... پیری جوانی را نسخ کرد». نسخ‌در اصطلاح شرع‌؛ عبارت است از: پایان‌یافتن تعبد مؤمنان به قرائت یک آیه، یاحکم مستفاد از آن، یا هردو. بدین‌گونه که خداوند عزوجل حلال را حرام، حرام راحلال، مباح را ممنوع و ممنوع را مباح گرداند و این نمی‌شود مگر در باب حلال و حرام و منع و اباحت، اما در اخبار ناسخ و منسوخی نیست‌. اصل نسخ‌؛ از نسخ‌کتاب، یعنی نقل آن از نسخه‌ای به نسخه دیگر برگرفته شده، چرا که نسخ حکمی‌به حکم دیگر نیز درواقع متحول ساختن آن به غیر آن می‌باشد.

باید دانست که علمای اسلام از سلف و خلف بر ثبوت نسخ در کتاب الهی‌اتفاق نظر دارند و جز کسی‌که نظرش فاقد اعتبار است، مخالف ثبوت نسخ نیست‌. البته انکار نسخ از سوی یهود نیز مشهور است تا بدین وسیله به انکار نبوت‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم دست یابند، به همین جهت یهودیان گفتند: چون محمد برخی ازاحکامی را که در تورات است نسخ نموده، لذا او پیامبر نیست، در حالی‌که خود در این حجت خویش به آنچه که در کتاب خودشان - تورات - از نسخ وجوددارد، محکوم و مغلوبند؛ چون نسخ نکاح برادر با خواهرش، که این در شریعت‌آدم‌  علیه السلام    حلال بود و خداوند عزوجل آن را بر موسی‌  علیه السلام    و قومش حرام گردانید. آری‌! هر آیه‌ای را که منسوخ کنیم «یا آن‌» آیه «را به فراموشی بسپاریم‌» یعنی: آن را فراموشتان گردانیم تا آن را نخوانید و به یاد نیاورید «بهتر از آن یا همانندش را درمیان می‌آوریم‌» یعنی: حکمی را در میان می‌آوریم که برای مردم در دراز مدت یاکوتاه مدت سودمندتر، یا در منفعت و آسانی خود همانند حکم سابق است زیراگاهی حکم ناسخ سبک‌تر می‌باشد، پس در کوتاه‌مدت برای‌شان نافع‌تر است وگاهی سنگین‌تر است و ثواب آن بیشتر، لذا در درازمدت به حال‌شان سودمندتراست‌. قتاده می‌گوید: «خدای  عزوجل  هر چه را می‌خواست، از یاد پیامبرش‌می‌برد و هرچه را می‌خواست منسوخ می‌ساخت‌». قرائت دیگر (او ننسئ‌ها) است، که معنای آن این است: یا آن را به تأخیر می‌افگنیم‌. «آیا نمی‌دانی که‌خداوند بر هرکاری تواناست‌» و نسخ هم از جمله توانایی‌های اوست‌؟

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه چنین نقل کرده اند: مشرکان مکه گفتند؛ آیا می‌بینید که محمد صلی الله علیه و آله و سلم یارانش را به کاری دستور می‌دهد و باز خلاف آن رامی‌گوید، امروز سخنی انشا می‌کند و فردا آن را نفی می‌نماید؟! پس این قرآن‌چیزی جز سخن محمد نیست‌. همان بود که این آیه در رد سخنشان نازل شد.

﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ١٠٧ [البقرة: 107].

«آیا نمی‌دانی که فرمانروایی آسمان‌ها و زمین‌» یعنی: تصرف در آنها با ایجاد واختراع و اجرای فرامین «از آن خداوند است‌» زیرا او به مصالح بندگان خویش‌داناتر است، لذا نسخ احکام هم تابع این مصالح می‌باشد و گاهی این مصالح بااختلاف زمانها تغییر می‌یابد «و شما را جز خداوند ولی و نصیری نیست‌» ولی: دوست و نزدیک و نصیر: یاور و مددکار است‌.

﴿أَمۡ تُرِیدُونَ أَن تَسۡ‍َٔلُواْ رَسُولَکُمۡ کَمَا سُئِلَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۗ وَمَن یَتَبَدَّلِ ٱلۡکُفۡرَ بِٱلۡإِیمَٰنِ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ١٠٨ [البقرة: 108].

در این آیه کریمه خداوند متعال مؤمنان را از سؤال کردن بسیار از رسول‌خویش صلی الله علیه و آله و سلم درباره امور مختلف - قبل از آن که آن امور واقع شوند - نهی‌می‌کند: «آیا از پیامبر خود همان را می‌خواهید که قبلا از موسی خواسته شد» آنجا که بنی اسرائیل از او خواستند که خداوند عزوجل را آشکارا به آنان نشان دهد! همچنین‌مشرکان از رسول خد صلی الله علیه و آله و سلم خواستند که خدا و فرشتگان را با آنان رویارو گرداند! «حال آن که هرکس کفر را جانشین ایمان کند، مسلما از راه راست گمراه شده است‌» یعنی: از میانه راه طاعت خدای  عزوجل  و از راستای آن به بیراهه رفته‌است‌. درحدیث شریف آمده است: «... آنچه را که من بیان آن را فرو گذاشته‌ام، از من سؤال نکنید زیرا جز این نیست که پیشینیان شما با کثرت سؤالهایشان و اختلاف باانبیایشان هلاک شدند، پس هنگامی که شما را به امری فرمان دادم، آن را تا آنجاکه می‌توانید انجام دهید و چون شما را از چیزی نهی کردم، از آن بپرهیزید».

ابن عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: رافع‌بن حرمله و وهب‌بن‌زید گفتند: ای محمد! برای ما کتابی از آسمان فرود آور تا آن رابخوانیم و جویباران را برای ما روان ساز تا ازتو پیروی کنیم‌! پس این آیه نازل‌شد.

﴿وَدَّ کَثِیرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَوۡ یَرُدُّونَکُم مِّنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِکُمۡ کُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ یَأۡتِیَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٠٩ [البقرة: 109].

در این آیات‌، خداوند متعال بندگان مؤمنش را از هم‌سویی با کفار اهل کتاب نهی کرده و ایشان را از دشمنی نهان و آشکار آنها و حسدی که بر مؤمنان دارند آگاه می‌سازد و ایشان را به گذشت و عفو و تحمل تا رسیدن میعاد جهاد مسلحانه وبه برپایی نماز و پرداخت زکات فرمان می‌دهد: «بسیاری از اهل کتاب از روی‌حسدی که در دل دارند، دوست داشتند که شما را بعد از ایمانتان کافر گردانند» از طریق شبهه افگنی در دینتان‌. انگیزه آنان از این کار حسد است نه حرکت در مسیر حق زیرا این کارشان «پس از این‌» انجام گرفت «که حق بر آنان آشکار شد» یعنی: پس از اینکه دانستند محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسول خداست و اوصاف آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را درتورات و انجیل یافتند، دست به این کار زدند.

حسد بر دو نوع است: حسد پسندیده و حسد ناپسند. حسد ناپسند آن است که در آرزوی زوال نعمت از برادر مسلمانت باشی، چه همراه با آن، این آرزو را که‌آن نعمت از آن تو گردد، داشته باشی یا خیر. اما حسد پسندیده که به نام «غبطه‌»یا «منافسه‌» نامیده می‌شود؛ در این حدیث شریف معرفی شده است: «لاحسد إلا فی اثنتین: رجل آتاه الله القرآن فهو یقوم به آناء اللیل وآناء النهار، ورجل آتاه الله مالاً، فهو ینفقه آناء اللیل وآناء النهار». «حسد مذموم است مگر در دو چیز: مردی که‌خدای  عزوجل  به او قرآن داده (یعنی آن را حفظ دارد) و در پاس‌های شب و روزآن را بر پا می‌دارد و مردی که خدای  عزوجل  به او ثروتی داده و او در پاسهای‌شب و روز آن را بر مستحقان انفاق می‌کند». حقیقت حسد پسندیده آن است که‌شخص مسلمان آرزو کند تا همان خیر و نعمتی را که برادر مسلمانش دارد، او نیزداشته باشد، بی‌آن که زوال آن نعمت را از برادر مسلمان خویش تمنا کند.

«پس عفو کنید و روی بگردانید» عفو: ترک بازخواست و انتقام دربرابرگناه و صفح: دور ساختن اثر گناه و خطای دیگران از نفس، یا روگردانیدن ازگنهکار است، که شامل ترک مجازات و ترک سرزنش و ملامت وی هر دومی‌شود «تا خدا فرمان خویش را بیاورد» یعنی: تا آن‌گاه که فرمانی از سوی خدای‌سبحان در مورد مجازات یهودیان برای شما برسد، عفو و گذشت پیشه کنید.مضمون این فرمان که بعدا می‌آید: قتل گروهی، تبعید برخی، تعیین جزیه بر برخی‌دیگر و در امان ماندن کسانی از یهودیان است که اسلام آورند «که خدا بر هر کاری‌تواناست‌» ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: ﴿فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ یَأۡتِیَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِ﴾. را آیه: ﴿فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ حَیۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ [التوبه:5]. منسوخ گردانید.

در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که: کعب‌بن اشرف شاعری یهودی بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را هجو می‌کرد، پس این آیه درباره وی نازل شد.

﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ١١٠ [البقرة: 110].

«و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و هرگونه خیری که پیشاپیش‌» برای آخرت «خویش بفرستید» بدانید که پاداش و ثواب «آن را نزد خداوند خواهید یافت‌» بدین‌سان، خداوند بزرگ مؤمنان را بر اعمال نیک بر می‌انگیزد تا برای‌شان در دنیا و آخرت پیروزی عنایت فرماید «خداوند به آنچه می‌کنید، بیناست‌» و از عمل هیچ عمل‌کننده‌ای غافل نمانده پاداش، یا کیفر هیچ عملی - چه خیر باشد و چه شر - نزد وی ضایع نمی‌شود.

﴿وَقَالُواْ لَن یَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن کَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡکَ أَمَانِیُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١١١ [البقرة: 111].

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه درباره یهود مدینه ونصارای نجران نازل شد زیرا یهود می‌گفتند: هرگز کسی وارد بهشت نمی‌شود مگرآن که یهودی باشد و نصاری می‌گفتند: هرگز کسی وارد بهشت نمی‌شود مگرآن که مسیحی باشد پس هر طایفه‌ای‌، دیگری را به گمراهی متهم می‌کرد.

«و گفتند: هرگز کسی به بهشت درنیاید، مگر آن که یهودی یا نصاری باشد. این‌آرزوهای‌» واهی «آنان است‌» یعنی: این فقط آرزوهای خامی است که آنها دردل می‌پرورانند، بی‌آن که برای این آرزوهای خام، دلیلی در کتابهای نازل شده‌خدا عزوجل وجود داشته باشد «بگو: اگر راست می‌گویید» یعنی: اگر در این آرزوهای‌خام و ادعاهای باطلتان راست گویید «برهانتان را بیاورید» برهان: دلیلی است که‌با آن یقین به‌دست آید.

﴿بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ١١٢ [البقرة: 112].

«چنان نیست‌» که می‌پندارند «بلکه‌» دیگران نیز به بهشت وارد می‌شوند وآنان عبارتند از: «هرکس که خود را با تمام وجود به خدا تسلیم کند» یعنی: هر بشری‌که روی دل به سوی خدا عزوجل نهاده و عملش را برای او خالص گرداند «و نیکوکار باشد» یعنی: اعمال شایسته انجام دهد «پس مزد وی پیش پروردگار اوست‌» یعنی: پاداش عمل وی بهشت است «و بیمی بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد» در آخرت‌. اعمال شایسته: اعمالی‌است که با شرع الهی مطابقت داشته از طریق‌پیامبران وی  علیهم السلام  صادر شده‌باشد زیرا عمل مقبول الهی دو شرط دارد: اول این که‌آن عمل، خالصانه برای خداوند عزوجل باشد. دوم اینکه آن عمل، نیکو بوده و باشریعت خداوند عزوجل موافق باشد. پس اگر عمل‌، خالصانه برای خداوند متعال بود، ولی با شرع انور موافقت نداشت‌، پذیرفته نیست‌؛ به همین جهت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث شریف فرموده‌اند: «من عمل عملا لیس علیه أمرنا فهو رد: هرکس عملی انجام دهد که مطابق با شریعت ما نباشد، آن عمل مردود است‌».

﴿وَقَالَتِ ٱلۡیَهُودُ لَیۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَیۡسَتِ ٱلۡیَهُودُ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَهُمۡ یَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۗ کَذَٰلِکَ قَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡۚ فَٱللَّهُ یَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ١١٣ [البقرة: 113].

در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن عباس روایت شده است که فرمود: چون‌هیأت نمایندگی نصارای نجران نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند، دانشمندان یهودی به ملاقات آنان شتافتند، سپس هردو گروه در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با یک‌دیگر به منازعه پرداختند، در این میان‌، رافع‌بن حرمله یهودی خطاب به نصاری گفت: شما بر حق نیستید. و بنابراین‌، به عیسی‌  علیه السلام    و انجیل کفر ورزید. از آن طرف مردی از اهالی نجران در پاسخ وی گفت: این شمایید که برحق نیستید. به این ترتیب او هم منکر نبوت موسی‌  علیه السلام    شده و به تورات کفر ورزید. همان بود که نازل شد: «یهودیان گفتند که مسیحیان برحق نیستند و مسیحیان گفتند که یهودیان برحق نیستند» هر طایفه‌ای از آنها خیر و خوبی را از دیگری نفی کرده و آن را به خوداختصاص دادند، درحالی‌که شیوه اهل انصاف این نیست زیرا منصف به حقی که نزد خصمش وجود داشته باشد اعتراف، و باطل وی را رد می‌کند و هرگز بغضی‌که علیه دشمنش دارد، او را به انکار حق وانمی‌دارد «حال آن که کتاب آسمانی رامی‌خوانند» یعنی: هریک از آنها در کتاب خود، تأیید طرف مقابل را که به او کفرورزیده‌اند، می‌خوانند «کسانی هم که هیچ‌چیز نمی‌دانند، سخنی همانند سخن آنان‌گفتند» یعنی: امتهای قبل از یهود و نصاری نیز که به کتابهای آسمانی علمی‌نداشتند، همین سخن را گفتند «پس خداوند، روز رستاخیز در آنچه باهم اختلاف‌می‌کردند، میان‌شان داوری خواهد کرد» یعنی: خداوند عزوجل آنها را در روز قیامت با هم‌گرد خواهد آورد، آن‌گاه میان‌شان با داوری عادلانه خویش رسیدگی کرده، محق‌را به بهشت و مبطل را به دوزخ رهسپار خواهد ساخت‌.

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ أَن یُذۡکَرَ فِیهَا ٱسۡمُهُۥ وَسَعَىٰ فِی خَرَابِهَآۚ أُوْلَٰٓئِکَ مَا کَانَ لَهُمۡ أَن یَدۡخُلُوهَآ إِلَّا خَآئِفِینَۚ لَهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا خِزۡیٞ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٞ١١٤ [البقرة: 114].

«و کیست ظالم‌تر»؟ استفهام انکاری است، یعنی: کسی ظالم‌تر نیست «ازآن کس که نگذارد در مساجد خدا نام وی برده شود» و کسانی را که برای ادای نماز،ذکر و تلاوت و تعلیم قرآن به مساجد می‌آیند، از آن بازدارد «و در ویرانی آنهابکوشد» یعنی: در ویرانسازی بنای آنها، یا در تعطیل کردن طاعات و عبادات درآنها - چون تعلیم علم، نشستن در آنها برای اعتکاف و امثال آن از فعالیت‌های مشروع دیگر - بکوشد؟ چنان‌که مشرکان در روز حدیبیه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همین‌کار را کردند، آن‌گاه‌که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم و همراهان‌شان را از ورود به مکه‌بازداشتند «آنان را نسزد جز اینکه ترسان و لرزان در آنها درآیند» یعنی: سزاوارشان این بود که با ترس و لرز از هیبت الله عزوجل که پروردگارشان است‌، به مساجد واردمی‌شدند زیرا مساجد خانه‌های عبادت حق تعالی است. یا معنی این است: کفار رابا جهاد چنان مرعوب کنید که کسی از آنها با احساس امنیت وارد مساجد شمانشود «در این دنیا برای‌شان خواری است‌» یعنی: برای این گروهی که مساجد خدا عزوجل را ویران کرده و از ذکر خدای  عزوجل  در آنها جلوگیری می‌کنند، در دنیا از جانب خداوند متعال خواری و ذلتی سخت است، که این خواری و ذلت رابه‌دست مؤمنان جهادگر در راه دینش برآنها وارد می‌سازد، بدین‌گونه که مجاهدان‌مؤمن، آنها را می‌کشند، به اسارت می‌گیرند و بر آنان جزیه وضع می‌کنند «وبرایشان در آخرت عذابی بزرگ است‌» در آتش جهنم‌.

این آیه مؤمنان را ارشاد می‌کند که باید مساجد خدا عزوجل را از تسلط کفار نگه‌دارند، همچنین به مؤمنان اجازه می‌دهد که هرگاه کفار بیمناک و ذلیل بودند، درهای مساجد را بر رویشان نبندند. مفسران در تعیین مراد آیه از کسانی که مؤمنان را از مساجد خدا عزوجل باز می‌دارند و در ویرانسازی آنها می‌کوشند، بر دو قول‌اند؛ قول اول این است که: مراد از آنان نصاری هستند که مردم را از ادای نماز دربیت‌المقدس باز می‌داشتند. قول دوم این است که: مراد از آنان، مشرکان قریشندکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در روز حدیبیه از ورود به مسجدالحرام بازداشتند. ابن‌کثیر قول دوم را ترجیح داده، و در بیان سبب نزول آن نیز هردو قول روایت شده است‌.

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَیۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ١١٥ [البقرة: 115].

«و از آن خداست مشرق‌» یعنی طلوعگاه خورشید «و مغرب‌» یعنی غروبگاه‌آن‌. آری‌! طلوعگاه و غروبگاه خورشید و مابین آنها همه ملک خداوند عزوجل است «پس به هر سو رو کنید» یعنی: به هر سمتی که روی آورید؛ «آنجا رو به خداست‌» اما این حکم ناظر بر وقتی است که جهت قبله بر نمازگزار پوشیده بماند، یا زمانی‌که انسان نماز نافله را سوار بر مرکب ادا می‌کند، چنان‌که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سوار بر مرکبشان به هر سویی که می‌رفت، نماز می‌گزاردند «بی‌گمان خدا گشایشگر داناست‌» فضل و عطای وی محصور و محدود نیست و همه چیز و همه کس رادر برمی‌گیرد و علم وی در به سامان آوردن امور خلقش فراگیر است‌.

در این آیه، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و یارانشان که از مکه اخراج شده و از مسجد ومصلای خود رانده شده بودند، مورد دلجویی قرار گرفته‌اند.

این آیه در رأی جمهور علما منسوخ است زیرا چنان‌که ابن‌جریر طبری می‌گوید:«این حکم قبل از دستور روی آوردن به قبله نازل شده بود تا این عقیده‌سردمداران ادیان پیشین را ابطال کند که می‌پنداشتند؛ عبادات جز در معابد درست‌نیست‌». ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «اولین چیزی از قرآن که برای ما منسوخ شد - وخدا داناتر است - موضوع قبله بود». اما به قولی: حکم این آیه، مربوط به نمازنافله سوار بر مرکب است‌؛ چنان‌که در تفسیر آن بیان شد.

اگر کسی سعی و تلاش خود را در یافتن جهت قبله کرد ولی موفق نشد که آن رابیابد، لذا اجبارا به غیر جهت قبله نماز گزارد، نمازش نزد جمهور فقها (ابوحنیفه،مالک و احمد) جایز است، ولی در رأی مالک، اعاده نماز در وقت آن برایش‌مستحب می‌باشد. اما شافعی می‌گوید: نماز وی درست نیست زیرا قبله شرطی ازشروط نماز می‌باشد. لیکن در صحت ادای نماز نافله سوار بر مرکب - به هرسویی که روی آورد - در میان فقها اختلافی نیست‌.

﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ بَل لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ کُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ١١٦ [البقرة: 116].

«و گفتند: خداوند فرزندی برای خود برگزیده است‌» یهودیان گفتند: عزیر پسرخداست، نصاری گفتند: مسیح پسر خداست و کفار عرب گفتند: فرشتگان دختران خدایند. مراد آیه کریمه - چنان‌که در بیان سبب نزول آمده است - ردپندار همه این گروه‌هاست «او منزه است‌» از آنچه به وی از برگزیدن فرزند نسبت‌می‌دهند «بلکه هرآنچه در آسمان‌ها و زمین است، از آن اوست‌» از آن‌جمله‌؛ عزیر وعیسی و فرشتگان همگی بندگان خاضع خداوند عزوجل هستند که از عبادت وی سر برنمی‌تابند، لذا چگونه می‌توانند فرزندان خدا عزوجل باشند؟ «و همه سر به راه اوهستند» یعنی: همه آنها به بندگی پروردگار قیام نموده و برای او خاضعند، پس‌چگونه فرزند وی می‌باشند؟ ابن عباس رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف قدسی‌روایت می‌کند که فرمودند: «خدای متعال فرمود: فرزند آدم تکذیبم کرد و دشنامم داد؛ تکذیب وی در این است که می‌پندارد، من قادر به بازگرداندن حیات وی به شکل اولیه آن نیستم‌. اما دشنام‌دادن وی‌، در این گفته‌اش در باره من است‌که: من فرزند دارم، در حالی‌که من پاک و منزهم از آن که همسر یا فرزندی برگزینم‌».

﴿بَدِیعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ١١٧ [البقرة: 117].

«نوپدیدآورنده آسمان‌ها و زمین است‌» یعنی: حق تعالی آفرینش آنها را بدون نمونه پیشینی آغاز و ابداع کرده است «و چون به کاری اراده کند» یعنی: اراده کندکه چیزی را بیافریند، یا آن را به‌سامان آورد «فقط می‌گوید: به وجود بیا، پس بی‌درنگ موجود می‌شود» یعنی: هرچه را که اراده کند، با گفتن کلمه «کن». « باش‌»، می‌آفریند، از آن رو که قدرت وی کامل است، پس چگونه برای وی‌فرزندی است‌؟

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ لَوۡلَا یُکَلِّمُنَا ٱللَّهُ أَوۡ تَأۡتِینَآ ءَایَةٞۗ کَذَٰلِکَ قَالَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِم مِّثۡلَ قَوۡلِهِمۡۘ تَشَٰبَهَتۡ قُلُوبُهُمۡۗ قَدۡ بَیَّنَّا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یُوقِنُونَ١١٨ [البقرة: 118].

«بی‌خردان‌» یعنی: مشرکان عرب «گفتند: چرا خداوند» بی‌واسطه «با ما سخن‌نمی‌گوید» تا ما را از نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم خبر دهد و ما بدانیم که او پیغمبر است «یاچرا معجزه‌ای برای ما نازل نمی‌شود» به‌عنوان نشانه‌ای بر نبوت وی «آن کسانی که‌پیش از اینان بودند» یعنی: یهود و نصاری «نیز مانند سخن آنان را گفتند، دل ودرونشان همانند است‌» در اتفاقشان بر کفر و طرح خواسته‌های ناروا و پیشنهاد فرستادن معجزات از سوی خدای سبحان «ما نشانه‌های خود را برای مردمی که اهل‌یقین هستند» یعنی: برای آنان که به حق اعتراف کرده و به اوامر ما گردن می‌نهند و تصدیق‌کننده ما می‌باشند «روشن ساخته‌ایم‌» اما آنان که خداوند عزوجل بر دل‌هایشان مهر نهاده و بر شنوایی و بینایی‌شان پرده‌ای است، اگر هر نشانه و معجزه‌ای را هم‌ببینند، ایمان نمی‌آورند تا آن که عذاب دردناک الهی را مشاهده کنند. چنان‌که این معنی در آیه دیگری آمده است.

سبب نزول آیه کریمه این بود که رافع‌بن خزیمه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: اگرچنان‌که ادعا می‌کنی‌، به حق فرستاده خداهستی، به خدا بگو که با ما سخن بگویدتا سخن وی را بشنویم‌. پس خداوند عزوجل این آیه را نازل کرد.

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ بَشِیرٗا وَنَذِیرٗاۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُ عَنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَحِیمِ١١٩ [البقرة: 119].

آن‌گاه خداوند متعال بعد از رد درخواست کافران در مورد سخن‌گفتنشان با وی در مورد صحت نبوت، تأکید می‌کند که محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده بر حق وی است: «ماتو را به‌حق فرستادیم تا مژده دهنده و بیم‌دهنده باشی‌» ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «یعنی‌تو را مژده‌دهنده بهشت و بیم‌دهنده از دوزخ فرستادیم‌». «و درباره دوزخیان از توپرسشی نخواهد شد» یعنی: وظیفه تو ابلاغ است و بس و تو در این مورد که چرا دوزخیان ایمان نیاورده‌اند، مورد بازخواست قرار نمی‌گیری و بدان که مسیرشان خواه ناخواه به سوی جهنم است‌.

﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنکَ ٱلۡیَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِی جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ١٢٠ [البقرة: 120].

«و یهودیان و مسیحیان هرگز از تو راضی نمی‌شوند، مگر آن که از کیش آنان پیروی‌کنی‌» یعنی: اگر تمام پیشنهادات‌شان را هم بپذیری و برآورده کنی، از تو خشنود نمی‌شوند زیرا خواسته آنها، معجزات و نشانه‌هایی نیست که به تو پیشنهاد می‌کنند، بلکه خواسته واقعی آنها برگرداندنت از دینت به سوی دین خودشان وپیروی‌ات از خواسته‌ها و هوسهای‌شان است‌. همچنین است هر بدعت گذار و پیروهوای نفسی که جز پیروی از هوی و هوس خویش، هیچ‌چیز دیگر او را از اهل حق‌راضی نمی‌گرداند. پس ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! از تلاش برای راضی‌نمودنشان دست بر دارو به آنان «بگو: هدایت‌» حقیقی «تنها هدایت الهی است‌» نه آنچه که شما برآنید از شریعت‌های منسوخ‌شده و کتاب‌های تحریف‌شده «و اگر پس از آن علمی که بر توفرود آمده‌است، باز از هوسهایشان‌» یعنی: از تحریفاتی که در کتب خودآورده‌اند، از بدعت‌آفرینی‌هایی که در دین خود کرده‌اند و از احکام واندیشه‌های ناروایشان‌؛ «پیروی کنی، دربرابر خدا سرور و یاوری نخواهی داشت‌» این‌هشدار سختی است که هرچند مخاطب آن رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اند، ولی مراد کنایی ازآن امت ایشانند که باید به هوش باشند تا مبادا در کمین هواها و گرایش به آیین‌های‌دیگر بیفتند و رضای بدعت‌گزاران را بجویند؛ که هرکس چنین باشد، خوار وبی‌مقدار است‌.

سبب نزول آیه کریمه بنا به یکی از روایات این بود که: یهودیان ازرسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواهان متارکه شده و به ایشان وعده می‌دادند که در صورت موافقت با این پیشنهاد، ممکن است از ایشان پیروی کنند.

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ یُؤۡمِنُونَ بِهِۦۗ وَمَن یَکۡفُرۡ بِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٢١ [البقرة: 121].

«کسانی که به آنان کتاب داده‌ایم‌» به قولی: مراد از آنان مسلمانانند. به قولی‌دیگر: مراد کسانی از اهل کتابند که مسلمان شده‌اند. چنان‌که در بیان سبب نزول آن‌آمده است: آیه کریمه درباره کسانی نازل شد که همراه جعفربن ابی‌طالب رضی الله عنه باکشتی از سرزمین حبشه به مدینه آمدند و آنها جمعا چهل مرد از اهالی حبشه و شام بودند. اما ضحاک می‌گوید: «آیه کریمه درباره یهودیانی نازل شد که ایمان‌آوردند». آری‌! اینان «آن را چنان‌که حق تلاوت آن است، می‌خوانند» یعنی: اینان‌از کتاب خدا عزوجل پیروی کرده و به مفاد آن عمل می‌کنند، پس حلال آن را حلال، و حرام آن را حرام می‌شناسند، تحریف و تبدیلی در آن پدید نمی‌آورند و آن رابر غیر تأویلش، معنی نمی‌کنند. این تفسیر ابن‌مسعود رضی الله عنه از جمله: ﴿یَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِ است‌. ولی عمربن خطاب رضی الله عنه در تفسیر آن می‌گوید: «آنان کسانی هستندکه چون به آیه رحمت برسند، آن را از خداوند متعال درخواست می‌کنند و چون‌به آیه عذاب برسند، از آن به خدا عزوجل پناه می‌برند». نقل است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز چنین می‌کردند. «آنان کسانی هستند که به آن‌» یعنی: به قرآن «ایمان‌می‌آورند» ولی «کسانی که بدان‌» یعنی: به کتاب الهی «کفر ورزند، همانانند که‌زیانکارانند» در دنیا و آخرت و عذاب بر آنان لازم شده است‌.

﴿یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَنِّی فَضَّلۡتُکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ١٢٢ وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا تَنفَعُهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ١٢٣ [البقرة: 122-123].

«ای بنی‌اسرائیل‌! نعمتم را که بر شما ارزانی داشتم و اینکه شما را بر جهانیان برتری دادم، یاد کنید و از روزی که کسی به داد کسی نرسد و از کسی بدل و بلاگردانی پذیرفته نشود و شفاعت به حال او سود ندهد و یاری نیابند، بترسید» تفسیر نظیر این دوآیه، در آیات (47 و 48 ) از همین سوره گذشت‌. بقاعی می‌گوید: «خداوندمتعال آنچه را که در آغاز داستان بنی‌اسرائیل از یادآوری نعمت‌ها و هشداردادن ازعذاب بیان کرده بود، در اینجا تکرارکرد تا روشن شود که این خلاصه داستان‌است».

﴿وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ رَبُّهُۥ بِکَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِیۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهۡدِی ٱلظَّٰلِمِینَ١٢٤ [البقرة: 124].

آن‌گاه خداوند متعال برای توجه‌دادن به مقام و شرف ابراهیم خلیلش‌  علیه السلام    واین که او را امام و پیشوای یکتاپرستی برای مردم گردانید، می‌فرماید: «و چون ابراهیم را پروردگارش ابتلا کرد» ابتلا: امتحان و آزمایش انسان با مکلف کردن وی به اموری است که انجام یا ترک آنها بر وی دشوار است تا در برابر آن پاداش دریافت دارد. و آزمایش ابراهیم‌  علیه السلام : «با کلماتی‌» بود که این کلمات عبارت است‌از این فرموده باری تعالی: ﴿إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامٗا «من تو را پیشوای مردم‌می‌گردانم‌». «و او آنها را به‌انجام رساند» یعنی: ابراهیم‌  علیه السلام    با این گفته خود: «ومن ذریتی‌: و از دودمانم نیز به امامت بگمار»؛ خواهان ازدیاد مضمون آن‌کلمات شد. یا معنای: (فاتمها) این است: ابراهیم‌  علیه السلام    به بهترین وجه به حق امامت قیام کرد. ابن‌کثیر از ابن‌عباس رضی الله عنه نقل می‌کند که فرمود: مراد از «کلمات‌»، ده سنت ابراهیمی است که پنج سنت از آنها مربوط به سر انسان و پنج دیگر در سایراعضای وی است که مجموعا ده خصلت‌اند و به خصلت‌های فطرت معروف می‌باشند و عبارتند از:

1- شستن دهان‌. 2 - شستن بینی‌. 3 - مسواک‌کردن‌. 4 - کوتاه‌کردن سبیل‌.5 - بازکردن موهای سر از وسط. 6 - ختنه‌کردن‌. 7 - گرفتن ناخن‌ها. 8 -تراشیدن موی زیر بغل‌. 9 - ستردن موی زهار. 10 - استنجا به آب‌.

ابن‌کثیر در مورد هدف از «کلمات‌»، روایات و نظرات دیگری را نیز بیان‌کرده، آن‌گاه به نقل از ابن‌جریر طبری می‌گوید: «جایز است که مراد از «کلمات‌» همه این روایات باشد و جایز است که بعضی از این آرا صحیح باشد. اما در این‌باره حدیث صحیح و مورد اتفاقی نداریم که حتما یکی از آنها را بنابر تعین نام ببریم‌«

«ابراهیم گفت: و از دودمانم نیز» یعنی: پروردگارا! از دودمانم نیز پیشوایانی رابرانگیز. «خداوند عزوجل فرمود: عهد من به ستمکاران نمی‌رسد» یعنی: در میان‌دودمانت عاصیان و ستمکاران نیز وجود دارند و بدان که آنان شایستگی پیشوایی را نداشته و به حق آن قیام نمی‌ورزند، لذا این موهبت من به آنان نمی‌رسد. آری‌! امام و پیشوا - چنان‌که در روایات آمده است - ناگزیر باید از اهل عدالت و عمل به شرع باشد و هرگاه از جاده عدل و عمل به شرع منحرف شد؛ ستمگر می‌شود.

پس این آیه‌، در واقع دستوری به مؤمنان است که: هرگز ستمگری را متولی‌امور شرع و زمامدار جامعه اسلامی نگردانند زیرا امام از آن روی به پیشوایی برگزیده می‌شود که به سخن و عمل وی در امور دین اقتدا شود، پس اگر او ظالم یافاسق باشد، مقتدیان و پیروان خویش را گمراه و از صراط مستقیم منحرف‌می‌سازد. بنابراین، خواسته ابراهیم‌  علیه السلام    فقط در حق کسانی از دودمانش اجابت شدکه شایسته امامت و پیشوایی هستند، نه در حق ستمگران آنان‌.

﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَیۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡعَٰکِفِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ١٢٥ [البقرة: 125].

«و یاد کنید» ای اعراب‌! این نعمتم را بر خود «که چون خانه کعبه را بازگشتگاه‌قرار دادیم‌» که حجاج بعد از پراکنده‌بودنشان در نقاط مختلف جهان، در آن‌بازگشتگاه گرد هم می‌آیند «و» قرار دادیم خانه کعبه را «حرم امن مردم‌» یعنی: محل امنی که نباید کسی در آن از کسی بترسد، چنان‌که بر کسی‌که به آن پناه‌ببرد، حد اقامه نمی‌شود، لذا کسی‌که به آن وارد شود، از هر نظر ایمن است‌. «و» گفتیم: «از مقام ابراهیم نمازگاهی بسازید».

در بیان سبب نزول آیه کریمه از عمربن خطاب رضی الله عنه روایت شده است که فرمود؛ [هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به برابر مقام ابراهیم رسیدند] فرمودند: «این مقام‌ابراهیم است‌. گفتم: یا رسول‌الله! آیا آن را نمازگاهی نمی‌سازید؟ به همین مناسبت بود که آیه فوق نازل شد». همچنین ابن عمر از پدرش  رضی الله عنهما روایت کرده است که فرمود: «با پروردگارم در سه چیز موافقت نمودم‌؛ درحجاب، در اسیران بدر و در مقام ابراهیم‌». یعنی: در هرسه مورد بر تأیید رأی‌من آیه نازل شد. مقام ابراهیم‌  علیه السلام : سنگ معروفی است که ابراهیم‌  علیه السلام    برای بنای‌کعبه برروی آن می‌ایستاد و هنگامی که او و پسرش اسماعیل علیهماالسلام دیوارکعبه را بالا می‌آوردند و به آن ضرورت افتاد، اسماعیل‌  علیه السلام    آن را آورد تا پدرش‌بر آن بایستد. این سنگ به دیوار کعبه چسبیده بود و اولین کسی‌که آن را به‌جا ‌فعلی آن انتقال داد، عمربن خطاب رضی الله عنه بود. مقام ابراهیم‌  علیه السلام    برای مردم معروف‌است و آنان مکلفند که در آن دو رکعت نماز طواف را ادا کنند.

علما در این باره که نخستین بانی خانه کعبه چه کسی بود، اختلاف‌نظر دارند. ابن‌کثیر پس ازآن که نظرهای مختلف در این رابطه را نقل می‌کند، می‌گوید:«غالب کسانی که به این روایات استناد می‌کنند، مرجع آنها منابع اهل کتاب‌است و اینها اخباری است که نه تصدیق می‌شود و نه تکذیب و نه بر آنها - صرفا - می‌شود اعتماد کرد، اما اگر حدیثی در این باره به صحت رسید، پس بر سر و چشم‌می‌پذیریم‌».

«و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه‌ام را پاکیزه گردانید» از بتها، حضورکفار، پلیدی‌ها، از طواف کردن شخص جنب و حایض و از هر پلیدی دیگری «برای طواف‌کنندگان و معتکفان‌» عاکف: کسی است که برای انجام دادن عبادت، مقیم و پایبند مسجد می‌شود. بعضی گفته‌اند: عاکف‌، مجاور مکه است، نه مقیم مکه و از اهالی آنجا. «و» خانه‌ام را پاکیزه گردانید برای «رکوع و سجده‌کنندگان‌» یعنی: برای نمازگزاران‌.

فقها در بیان احکام این آیه گفته‌اند:

1-  گزاردن دو رکعت نماز طواف واجب است‌.

2-  کسی که وارد حریم کعبه می‌شود از انتقام گرفتن ایمن است، اما حدود درسرزمین حرم اقامه می‌شود، نه در خود خانه کعبه‌.

3-  گماردن ظالم یا فاسق به رهبری سیاسی و قضائی جامعه اسلامی جایز نیست‌. لیکن باید گفت که حاکم با ارتکاب فسق، خود به خود عزل نمی‌شود تا اهل حل وعقد او را بر کنار نکنند.

4-  نماز گزاردن در مسجدالحرام بر طواف نفل فضیلت بیشتری دارد.

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُم بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ قَالَ وَمَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُۥ قَلِیلٗا ثُمَّ أَضۡطَرُّهُۥٓ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ١٢٦ [البقرة: 126].

«و چون ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را» یعنی: مکه را «شهری امن بگردان‌». در احادیث شریف آمده است که: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره مدینه - همانند دعای‌ابراهیم‌  علیه السلام    در مورد مکه - دعاهای بسیاری نمودند و مدینه منوره را حرم امنی قراردادند، از جمله آنها این حدیث شریف به روایت انس‌بن مالک رضی الله عنه است: «اللهم إنی أحرم ما بین جبلیها مثل ماحرم به إبراهیم مکة، اللهم بارک لـهـم فی مدهم وصاعـهـم‌». «بارخدایا! من میان هردو کوه مدینه را حرام قرار می‌دهم، چنان‌که ابراهیم مکه راحرام قرار داد. بار خدایا! به آنان (مردم مدینه) در مد و پیمانه آنها برکت بده‌». «و از اهلش‌» یعنی: از اهل مکه «هر کس از آنان را که به خدا و روز بازپسین ایمان‌دارد، از میوه‌ها روزی ده‌» نه کسی را که کفر ورزیده است‌. اما خداوند متعال به‌ابراهیم‌  علیه السلام    فرمود: «و هرکس که کفر ورزد، اندکی برخوردارش می‌کنم‌» از رزق وروزی این دنیا. یعنی: مطمئنا من مؤمنان از اهل این خانه را روزی می‌بخشم، ولی‌کافران را نیز روزی می‌رسانم زیرا رزق و روزیم همانند امامت و پیشوایی نیست‌که فقط به پارسایان و مؤمنان اختصاص داشته و به دیگری نرسد، بلکه روزی‌ام‌هم به مؤمنان می‌رسد و هم به کفار «سپس دچار عذاب دوزخش سازم‌» یعنی: کافررا در آخرت به‌گونه‌ای گرفتار عذاب آتش می‌گردانم که راه نجاتی از آن نداشته‌باشد «و چه بد سرانجامی است‌» آن سرانجام شومی که در انتظارشان است‌.

﴿وَإِذۡ یَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَیۡتِ وَإِسۡمَٰعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٢٧ [البقرة: 127].

«و چون ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه کعبه را بر افراشتند» بر زیربنا و اساس‌ثابت و استواری، گفتند: «پروردگارا! از ما بپذیر» این کار پاکیزه را «که درحقیقت‌تویی شنوای دانا» دعای ما را می‌شنوی و نیتمان را می‌دانی‌. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز درسی و پنج سالگی - آن‌گاه که قریش خانه کعبه را تجدید بنا می‌کردند - درساختن خانه کعبه سهم داشتند و همراه با قریشیان سنگ انتقال می‌دادند. چنان که اراده الهی بر آن بود که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم قرار دهنده «حجرالاسود» در محل آن‌باشند، که این داستان به تفصیل در کتابهای سیرت آمده است‌.

﴿رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَیۡنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٢٨ [البقرة: 128].

همچنان ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام دعا کردند: «پروردگارا! ما را تسلیم‌خود قرار ده‌» یعنی: مارا بر اسلام استوار و پایدار گردان، یا بر اسلام ما بیفزای‌. افزونی در اسلام، به افزودن ایمان و اعمال نیکوست «و از نسل ما امتی فرمان‌بردارخود بساز» که عبارت است از: امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم . بعضی گفته‌اند: مراد اعرابند زیرا همانها نسل و تبار ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام هستند «و مناسک ما را به مابنما» یعنی: ما را به مناسک حج و مواضع ذبح قربانی‌مان راهنمایی فرما «و از مادرگذر که تویی توبه‌پذیر مهربان‌». مجاهد می‌گوید: «ابراهیم‌  علیه السلام    دعا کرد:پروردگارا! مناسک ما را به ما بنما! پس جبرئیل‌  علیه السلام    نزد وی آمد و او را به محل‌کنونی خانه کعبه آورد و گفت: ستونهای آن را برافراز. ابراهیم‌  علیه السلام    ستونهای آن رابرافراشت و بنای آن را به انجام رساند. سپس جبرئیل‌  علیه السلام    دست وی را گرفته و او را به سوی منی برد و چون به موضع جمره عقبه رسیدند، ناگهان دیدند که ابلیس‌در پای درخت ایستاده است، جبرئیل‌  علیه السلام    به ابراهیم‌  علیه السلام    گفت: تکبیر بگو و او را باسنگریزه بزن‌. ابراهیم‌  علیه السلام    تکبیر گفت و او را به هفت سنگریزه زد. ابلیس عقب‌رفت تا به موضع جمره میانه رسید. ابراهیم‌  علیه السلام    بار دیگر او را به هفت سنگریزه زد و تکبیر گفت و در موضع جمره سوم نیز چنان کرد. سپس جبرئیل‌  علیه السلام    دستش راگرفت و او را به مشعرالحرام برد و گفت: این مشعرالحرام است‌. آن‌گاه به راه‌افتادند تا او را به عرفات برد و گفت: آیا آنچه را که به تو نمایاندم شناختی‌؟ وسه‌بار این جمله را تکرار کرد. ابراهیم‌  علیه السلام    گفت: «عرفت‌: آری‌! شناختم»‌، بدین‌جهت است که آن را «عرفات‌» نامیدند. آن‌گاه به ابراهیم‌  علیه السلام    گفت: پس برای حج ندا در ده‌. ابراهیم‌  علیه السلام    پرسید: چگونه ندا در دهم‌؟ جبرئیل‌  علیه السلام    گفت: بگو، هان‌! ای مردم‌! پروردگارتان را اجابت کنید. ابراهیم‌  علیه السلام    ندا در داد و بندگان خدا عزوجل چنین اجابت گفتند: «لبیک، اللهم لبیک‌». «به‌فرمان حاضریم پروردگارا! به فرمان‌حاضریم‌». پس هرکس در آن روز ابراهیم‌  علیه السلام    را اجابت گفته است، او حتما حج انجام می‌دهد.

﴿رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُزَکِّیهِمۡۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١٢٩ [البقرة: 129].

همچنین ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام دعا کردند: «پروردگارا! در میان آنان‌» یعنی: در میان اعرابی که از نسل ما دو تن هستند «رسولی از خودشان برانگیز» که‌خداوند عزوجل این دعای ایشان را پذیرفت و از نسل ایشان فرستاده‌ای برانگیخت که‌حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم اند. فرستاده‌ای: «که آیات تو را بر آنان بخواند» یعنی: دعای‌ابراهیم‌  علیه السلام    متضمن این خواسته نیز بود که خداوند متعال بر آن پیامبر، قرآنی نازل‌کند که خوانده شود «و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد» حکمت: شناخت دین‌، فهم احکام آن و فهم شریعت است «و پاکیزه‌شان کند» از شرک و سایرگناهان «که توخود عزیز» شکست‌ناپذیر و «حکیمی‌» در افعال و سخنان خویش، پس از روی‌حکمت و فرزانه‌گی، هر چیز را در جایگاه آن قرار می‌دهی‌. در حدیث شریف به‌روایت ابوامامه رضی الله عنه آمده است که فرمود؛ گفتم: یا رسول الله! سرآغاز کاررسالت شما چه بود؟ فرمودند: «سرآغاز آن دعای پدرم ابراهیم بود، عیسی نیز به بعثت من بشارت داد و مادرم (در خواب) دید که از وی نوری خارج شد که قصرهای شام از آن روشن گشت‌». مراد این است که اولین کسی که‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در میان مردم یاد کرد و مشهور ساخت، ابراهیم‌  علیه السلام    بود. ابن‌کثیرمی‌گوید: «مخصوص گرداندن سرزمین شام به ظهور نور رسالت در آن، به‌استقرار دین و نبوت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در سرزمین شام اشاره دارد، از این جهت، شام در آخرالزمان دار اسلام و اهل آن خواهد بود و در آن عیسی‌بن‌مریم علیهماالسلام فرود خواهد آمد».

﴿وَمَن یَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَیۡنَٰهُ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٣٠ [البقرة: 130].

آن‌گاه خداوند عزوجل در محکومیت عقیده شرک آلود کفار - اعم از مشرکان واهل کتاب - که مخالف با آیین ابراهیم‌  علیه السلام    است، می‌فرماید: «و چه کسی از آیین‌ابراهیم روی بر می‌تابد، مگر آن کسی‌که سبکسر باشد» یعنی: فقط کسی از آیین‌حنیف ابراهیم روی بر می‌تابد که نسبت به خویشتن خویش جاهل بوده و درمصلحت خویش نیندیشد و لذا خود را به نابودی بکشاند «و ما او را» یعنی: ابراهیم‌  علیه السلام    را «در دنیا برگزیدیم‌» هنگامی که او را به پذیرش و تبلیغ اسلام مأمورکردیم «و هم او، در آخرت از شایستگان است‌» و از نیکبختان‌؛ پس کسی‌که راه وروش او را فروگذاشته و گمراهی را انتخاب نماید، بسی نابخرد و نادان است‌.

در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: عبدالله بن سلام دوبرادرزاده‌اش به نام‌های سلمه و مهاجر را به سوی اسلام دعوت کرد، سلمه دعوت‌وی را پذیرفت و مسلمان شد، اما مهاجر سر باز زد؛ پس این آیه کریمه نازل‌گردید.

﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٣١ [البقرة: 131].

«هنگامی که پروردگارش به او» یعنی: به ابراهیم‌  علیه السلام    «فرمود: تسلیم شو» یعنی: به دین اسلام چنگ بزن و برای خداوند بزرگ، مخلص و منقاد باش‌«گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم‌» و فرمان پروردگارم را لبیک گفتم‌.

﴿وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ بَنِیهِ وَیَعۡقُوبُ یَٰبَنِیَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَکُمُ ٱلدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٣٢ [البقرة: 132].

«و» شما منحرفان اهل کتاب، به غلط مدعی آن هستید که ابراهیم‌  علیه السلام    وفرزندانش یهودی یا نصرانی بوده‌اند زیرا: «ابراهیم و یعقوب به همان سفارش‌کردند» یعنی: به سفارش خدا عزوجل در تمسک به آیین اسلام، یا به گفتن کلمه: ﴿أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ. سفارش کردند «فرزندان خود را» یعنی: یعقوب‌  علیه السلام    نیزفرزندان خود را همچون ابراهیم‌  علیه السلام    به این راه و روش سفارش نمود، درحالی‌که می‌گفت: «ای فرزندان من‌! خداوند این دین را برای شما برگزیده‌است‌» یعنی: دین‌اسلام را، همان آیینی را که محمد صلی الله علیه و آله و سلم از بارگاه خدا عزوجل آورده «پس البته نباید جز در حالت مسلمانی بمیرید» یعنی: به اسلام چنگ زنید و از آن جدا نشوید تا آن که‌چون مرگتان در رسد، درحالی بمیرید که بر دین اسلام پایدار هستید. لذا مرادیعقوب‌  علیه السلام    فقط این نبود که تنها در هنگام مرگ بر حالت اسلام بمیرند، بلکه مراد وی پایداری ایشان بر اسلام در همه حالات تا هنگام مرگ است زیرا انسان می‌داندکه خواهد مرد، اما نمی‌داند که چه وقت‌؟.

در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: یهودیان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتند؛ آیا تو نمی‌دانی که یعقوب در روز مرگش فرزندان خود را به یهودیت سفارش کرد؟ پس این آیه در رد این ادعای بی‌اساسشان نازل شد.

﴿أَمۡ کُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ یَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِیۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَکَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِکَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٣ [البقرة: 133].

آن‌گاه خداوند بزرگ در رد پندار یهود و نصاری که به ابراهیم‌  علیه السلام    و فرزندانش‌نسبت یهودیت یا نصرانیت می‌دهند و در رد عقیده مشرکان که از آیین توحیدی‌ابراهیم‌  علیه السلام    انحراف ورزیدند، می‌فرماید: «آیا وقتی که مرگ یعقوب فرا رسید، حاضربودید»؟ یا که بر او افترا می‌بندید؟ حضور مرگ: حضور نشانه‌ها و مقدمات آن‌است‌. آری‌! شما حاضر نبودید، ولی ما حاضر و ناظر بودیم «هنگامی که به پسران‌خود گفت: پس از مرگ من چه کسی را می‌پرستید»؟ فرزندان وی در پاسخش‌«گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که خدایی یگانه است، می‌پرستیم‌» هرچند اسماعیل‌  علیه السلام    عموی یعقوب‌  علیه السلام    بود، اما فرزندانش او را نیز پدر نامیدند زیرا اعراب عمو را نیز پدر می‌نامند «و ما در برابر او تسلیم هستیم‌» بدین‌گونه بود که یعقوب‌  علیه السلام    در هنگام مرگ از فرزندانش پیمان گرفت که خدای‌یگانه را بپرستند و با او چیزی را شریک نگیرند، و آنها بر این پیمان اقرار کردند، پس این اقرارشان خود گواه این حقیقت است که آنان موحد و مسلمان بوده‌اند و یعقوب‌  علیه السلام    نیز براساس این اعتراف به مسلمان بودنشان گواهی داد. ابن‌کثیر می‌گوید: «ظاهرا یعقوب فرزند اسحاق، در حیات ابراهیم‌  علیه السلام    و ساره به‌دنیا آمد».

﴿تِلۡکَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٣٤ [البقرة: 134].

«این امتی است که درگذشته است‌» تلک: به ابراهیم‌  علیه السلام    و فرزندانش و یعقوب‌  علیه السلام    و فرزندانش اشاره دارد. امت: یعنی: گروه و جماعت «دست‌آوردشان برای‌خودشان و دست‌آورد شما برای خودتان است و از آنچه آنان می‌کرده‌اند، شما بازخواست نمی‌شوید» این هشداری است به یهود زیرا آنان با تکیه بر این پندار که منسوب به پیشینیان صالحی هستند و با مغرورشدن به این تکیه‌گاه، از پیروی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سرباز زدند. آری‌! یهودیان باید بدانند که دست‌آورد هر گروهی به خودش‌مربوط بوده و کارنامه پدران، هیچ سودی به حال فرزندان‌شان ندارد و هرگز به‌دردشان نخواهد خورد. این آیه همچنین ردی است بر کسانی‌که به عمل‌گذشتگان خویش اتکا کرده و دل خود را با چنین آرزوهای باطلی خوش می‌کنند.چنان‌که در حدیث شریف نیز آمده‌است: «من ابطأ به عمله لم یسرع به نسبه‌»: هرکس عملش بر وی کند آید، نسبش به نفع وی شتاب نمی‌کند». مراد این است که شما از حسنات گذشتگان نسبی خود سودی نمی‌برید، به گناهانشان هم مؤاخذه نمی‌شوید و از اعمال‌شان مورد بازپرسی قرار نمی‌گیرید، چنان‌که آنان نیز از اعمال‌شما مورد بازپرسی قرار نمی‌گیرند.

﴿وَقَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ تَهۡتَدُواْۗ قُلۡ بَلۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ حَنِیفٗاۖ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٣٥ [البقرة: 135].

«و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا هدایت شوید» یعنی: یهودیان به مسلمانان‌گفتند: یهودی شوید و نصاری به مسلمانان گفتند: مسیحی شوید تا به حق راه‌یابید، چنان‌که در بیان سبب نزول نیز آمده است‌. «بگو: چنین نیست، بلکه‌» هدایت و رستگاری در پیروی از «آیین ابراهیم حنیف است‌» حنیف: یعنی: گرایش یافته ازتمام ادیان باطل به سوی دین حق‌. حنیفیت‌؛ کیش و آیین اسلام است «و او ازمشرکان نبود» این تعریض و کنایه‌گویی به یهود و نصاری است‌. یعنی: ابراهیم‌  علیه السلام    مانند شما به خدای  عزوجل  مشرک نبود، پس چگونه ادعا می‌کنید که او بر آیین‌یهودیت یا نصرانیت بوده است‌؟

﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَآ أُوتِیَ ٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٦ [البقرة: 136].

خداوند متعال در این آیه بندگان مؤمنش را به سوی ایمان تفصیلی به آنچه که به وسیله حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر ایشان نازل نموده و به ایمان اجمالی به آنچه که بر پیامبران پیشین نازل کرده، ارشاد می‌نماید و از برخی از پیامبران‌: به اسم نام برده و از بقیه آنها به اجمال یاد می‌کند: «بگویید» ای مسلمین‌! «ایمان آورده‌ایم به خداوند». از ابی‌هریره رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: اهل کتاب، تورات را به‌زبان عبرانی خوانده و آن را برای اهل اسلام به زبان عربی تفسیر می‌کردند، لذارسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث شریف فرمودند: «اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نه‌تکذیب، بلکه بگویید: به خداوند و به آنچه نازل کرده ایمان آورده‌ایم - تا به‌آخر آیه‌». «و» نیز ایمان آورده‌ایم «به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم واسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده‌» اسباط: فرزندان دوازده‌گانه یعقوب‌  علیه السلام    هستندکه هریک از آنها فرزندانی داشته اند. «سبط» در بنی‌اسرائیل به‌منزله «قبیله‌» درمیان اعراب است «و» ایمان آورده‌ایم «به آنچه به موسی و عیسی و آنچه به همه‌پیامبران از سوی پروردگارشان داده‌شده، میان هیچ‌یک از آنان فرق نمی‌گذاریم‌» که به‌برخی از آنها ایمان آورده و به برخی دیگر کافر گردیم، چنان‌که یهود و نصاری‌کردند، بلکه ما مسلمانان به تمام انبیا و پیامبرانی که خداوند عزوجل فرستاده و به همه کتابهایی که نازل نموده، ایمان داریم «و ما در برابر او تسلیم هستیم‌» و هیچ ستیز وکشمکشی را با او در ملکش نمی‌پسندیم‌. آری‌! بر مسلمانان است که این حقایق را اعلام نمایند و ایمان درست و راستین نیز چنین ایمانی است‌.

﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِی شِقَاقٖۖ فَسَیَکۡفِیکَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٣٧ [البقرة: 137].

«پس اگر آنان هم به آنچه شما بدان ایمان آورده‌اید، ایمان آوردند، قطعا هدایت شده‌اند» یعنی: اگر اهل کتاب و غیرآنان نیز همچون شما به تمام کتابهای‌خداوند عزوجل و به تمام پیامبرانش ایمان آورده و میان هیچ‌یک از آنان فرقی‌نگذاشتند، بی‌شک به راه حق هدایت شده‌اند «ولی اگر روی برتافتند، جز این نیست‌که در شقاق‌اند» شقاق: ستیزه و عناد است «و به‌زودی خداوند شر آنان را از تو کفایت خواهد کرد» این وعده‌ای از سوی حق تعالی به پیامبرش می‌باشد که یقینا کفایت شر معاندان ستیزنده و روبرتابنده از حق و حقیقت را خواهد کرد. بحمدالله که این‌وعده محقق شد زیرا مردان بنی‌قریظه به دست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنان به قتل رسیدند، بنی‌نضیر به شام تبعید شدند و بر نصارای نجران هم جزیه وضع شد. «که او شنواست‌» به آنچه که می‌گویند «داناست‌» به هر کاری و به آنچه که از کینه وحسد و بغض و نفرت علیه مسلمین پنهان می‌دارند.

﴿صِبۡغَةَ ٱللَّهِ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗۖ وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَ١٣٨ [البقرة: 138].

«این‌» ایمان ناب و تسلیم همه جانبه «رنگ الله است‌» لذا خود و خانواده‌هایتان را به آن رنگ زنید. آری‌! اسلام رنگ الهی است و همان‌گونه که‌رنگ کل یک شی‌ء رنگ آمیزی‌شده را دربر می‌گیرد، همچنین است اسلام که‌حال مسلمانان متعهد را کاملا دگرگون می‌کند. پس مراد از «رنگ خدا» در اینجا ایمان، یا دین خدای  عزوجل  است که او مردم را بر آن سرشته است‌.

گفتنی است که اصطلاح «رنگ خدا» اصلا در معارضه با این عمل نصاری به کار گرفته شد که فرزندان خود را بعد از تولد آنها در درون رنگی زرد غوطه داده و آن را غسل تعمید می‌نامیدند و سبب تطهیر نوزاد می‌شناختند و چون این‌کار را انجام می‌دادند، می‌گفتند: اکنون او نصرانی‌ای راستین گردید. پس خدای  عزوجل  با این آیه این عمل‌شان را رد کرد. «و کیست بهتر از خداوند به اعتبار رنگ‌«؟ یعنی: آیا در عرصه وجود، رنگی بهتر از رنگ خدای حکیم دانا هم‌هست‌؟ رنگ ایمان که خداوند متعال بندگانش را به آن مزین و آراسته ساخته و با آن از پلیدیهای شرک، پاک‌شان می‌گرداند؟ پس بدانید که ما مسلمانان از رنگ‌ها و انگ‌های قلابی بشری که دین یگانه خداوند متعال را آلوده و پارچه پارچه ساخته و امت واحده را به احزابی متعارض با هم تبدیل می‌کنند، پیروی نمی‌کنیم «و ما پرستندگان او هستیم‌» به اخلاص و انقیاد تمام، لذا راه کشی‌شان و راهبان راکه پیوسته در دین حق کم و افزون نموده حلال و حرام وضع می‌کنند و رنگ توحید را از نهاد و ضمیر بشریت پاک نموده رنگ پلید شرک را بر آن می‌آلایند، پیروی نمی‌کنیم و جز خداوند عزوجل ، پروردگاری دیگر را نمی‌پرستیم‌.

﴿قُلۡ أَتُحَآجُّونَنَا فِی ٱللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّکُمۡ وَلَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَکُمۡ أَعۡمَٰلُکُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُخۡلِصُونَ١٣٩ [البقرة: 139].

«بگو» ای پیامبر! به اهل کتاب «آیا درباره خدا با ما بحث و گفت‌وگو می‌کنید»؟ یعنی: آیا از روی عناد با ما درباره دین خدا عزوجل ستیزه و جدال نموده و ادعا می‌کنید که دین حق، همانا یهودیت و نصرانیت است و لاغیر؟ «حال آن که او پروردگار ما و پروردگار شماست‌» و ما و شما در پناه پروردگاری او و عبودیتمان‌برایش‌، در پیشگاهش باهم برابریم، پس چگونه ادعا می‌کنید که شما از ما به‌خداوند متعال ذی حق‌تر و سزاوارترید؟ و باز در این باره با ما بحث و مشاجره هم‌می‌کنید؟ «و ما را کردارهایمان و شمارا کردارهایتان است‌» و هیچ‌کس از عمل‌دیگری مورد پرسش قرار نمی‌گیرد. آری‌! این قاعده کلی همه ادیان برحق است‌که مسئولیت فردی است، لذا شما هرگز به خدای  عزوجل  از ما سزاوارتر نیستید «و ما به او اخلاص می‌ورزیم‌» آری‌! میان ما و شما این تفاوت فاحش وجود دارد که ما در عبادت پروردگارمان اهل اخلاصیم، اما شما چنین نیستید و ملاک برتری وخصلتی که صاحبش را به قرب و فضل خدای سبحان از دیگران سزاوارترمی‌سازد، نیز همین است، پس چگونه آنچه را که ما به آن نسبت به شما سزاوارترو ذی حق‌تر هستیم، برای خود ادعا می‌کنید؟ با آن که شما در شرک به خدای‌سبحان و ادعای الوهیت برای غیر وی مستغرق هستید و ما در اخلاص و عبادت بی‌شائبه در پیشگاه الوهیت وی؟

﴿أَمۡ تَقُولُونَ إِنَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطَ کَانُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٠ [البقرة: 140].

«یا می‌گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا نصرانی‌بوده‌اند» و بر دین شما قرارداشته اند؟ «بگو: شما داناترید یا خداوند»؟ یعنی: خداوند عزوجل به ما خبر داده‌است که این پیامبرانش یهودی و نصرانی نبوده‌اند، ولی‌شما ادعا می‌کنید که آنان یهودی و نصرانی بوده‌اند، پس آیا شما داناترید یاخدای سبحان؟ «و کیست ستمکارتر از آن کس که شهادتی را که از جانب خداوند بر اومقرر شده است، پنهان دارد»؟ قطعا کسی از چنین انسانی ستمکارتر نیست‌. هدف‌؛ نکوهش اهل کتاب بر این امر است که آنان به خوبی از این حقیقت که این جمع‌انبیا  علیهم السلام  یهودی و نصرانی نبوده بلکه بر آیین اسلام بوده‌اند، آگاهند، اما با پنهان‌ساختن این گواهی، بلکه حتی با ادعایی کاملا مخالف با آن، بر خود ستم‌نموده‌اند. قتاده می‌گوید: «این گروه ستمکار، اهل کتاب هستند که اسلام راکتمان کردند - درحالی‌که می‌دانند اسلام دین خدا عزوجل است - و به یهودیت ونصرانیت چنگ زده و رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را کتمان کردند، درحالی‌که می‌دانند اورسول برحق خداوند عزوجل است‌». «و خدا از آنچه می‌کنید، غافل نیست‌» و در برابراین ستم ننگین از عذابتان دست برنخواهد داشت‌. ابوحیان می‌گوید: «این جمله در قرآن کریم نمی‌آید، مگر به دنبال ارتکاب معصیتی، پس این جمله، دربرگیرنده وعید و تهدید آنهاست‌».

﴿تِلۡکَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٤١ [البقرة: 141].

«این امتی است که درگذشته است، برای آنان است آنچه به‌دست آورده‌اند و برای شماست آنچه به‌دست آورده‌اید و شما از آنچه آنان می‌کرده‌اند، بازخواست نمی‌شوید» و هیچ‌کس از عمل دیگری مورد بازپرسی قرار نگرفته بلکه فقط از عمل خودش مورد پرسش قرار می‌گیرد. چنان‌که گفتیم، اصل مسؤولیت شخصی یا فردی، قاعده کلی ادیان الهی است، به همین جهت است که حتی این گروه انبیا  علیهم السلام  نیز باوجود پیشوایی و فضل خویش، در برابر عمل و کارکردشان پاداش داده می‌شوند، پس مردم دیگر سزاوارتر به آن هستند که با آنان برابر اعمال‌شان رفتار شود.

﴿سَیَقُولُ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَ ٱلنَّاسِ مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِی کَانُواْ عَلَیۡهَاۚ قُل لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ١٤٢ [البقرة: 142].

بخاری در بیان سبب نزول این آیه کریمه از براء رضی الله عنه روایت کرده است که فرمود: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه هجرت کردند، به فرمان خداوند متعال شانزده یاهفده‌ماه به سوی بیت‌المقدس نماز می‌گزاردند، اما در عین حال مشتاق آن بودندکه به سوی کعبه نماز بگزارند، پس خداوند عزوجل نازل فرمود: ﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِکَ فِی ٱلسَّمَآءِ... [البقرة: 144]. «ما گردانیدن رویت به سوی آسمان را نیک می‌بینیم‌... »

به این ترتیب، خداوند متعال به تغییر قبله از بیت‌المقدس به سوی کعبه دستورداد، پس بی‌خردان، یعنی یهودیان گفتند: ﴿مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِی کَانُواْ عَلَیۡهَا «چه چیز آنان را از قبله خودشان برگردانید»؟، خداوند متعال در پاسخ‌آنان فرمود: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُ «بگو: مشرق و مغرب از آن خداست‌»...

پس این آیات پایه‌گذار قضیه تغییر قبله است‌.

«به‌زودی سفیهان خواهند گفت‌» این اخباری از سوی خدای سبحان به‌پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنان در باره این موضوع است که: در هنگام تغییر قبله ازبیت‌المقدس به‌سوی کعبه، مردم کم‌خرد و سبک‌مغز - از یهودیان و منافقان - این‌سخن را که می‌آید، به‌زودی خواهند گفت‌. سفهاء: کم‌خردان سبک عقل‌اند و سفاهت: اضطراب در رأی و اندیشه، یا اخلاق است‌. مراد از سفها در اینجا، منکران تغییر قبله، اعم از یهود، مشرکان و منافقانند. آری‌! بی‌خردان‌خواهند گفت: «چه چیز آنان را از قبله‌ای که بر آن بودند»؟ یعنی: از بیت‌المقدس «روی گردان کرد» به‌سوی کعبه‌؟ یعنی: مسلمانان را چه شده است که چندی به این‌طرف روی می‌آورند و باز به سویی دیگر؟ خدای سبحان در پاسخ آنها فرمود: «بگو: مشرق و مغرب از آن خداست‌» پس این در حوزه فرمانروایی اوست که به هرسمت و جهتی که بخواهد، فرمان روی‌آوردن بدهد «هرکه را بخواهد، به راه‌راست هدایت می‌کند» این تعبیر، اعلام کننده این حقیقت است که تغییر قبله‌به سوی کعبه، هدایت و رهنمونی‌ای از سوی خداوند عزوجل برای پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم و امت‌ایشان است‌. در حدیث شریف به روایت عایشه رضی الله عنها آمده است که‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره اهل کتاب فرمودند: «آنان با ما در هیچ چیز به اندازه حسدورزیدنشان (در سه چیز ذیل) با ما حسد نمی‌ورزند:

1-   حسد ورزیدنشان بر روز جمعه، روزی که خداوند متعال ما را به آن رهنمون‌شد ولی آنها از آن گمراه گشتند.

2-   بر قبله‌، که خداوند متعال ما را به آن رهنمون شد و آنان از آن گمراه شدند.

3-   بر آمین گفتن ما پشت سر امام‌». یعنی: این سه چیز حسد برانگیزترین امور علیه ما است‌.

﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَیَکُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَیۡکُمۡ شَهِیدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِی کُنتَ عَلَیۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن یَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِۚ وَإِن کَانَتۡ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَٰنَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ١٤٣ [البقرة: 143].

«و همچنین شما را امتی وسط گردانیدیم‌» وسط در لغت: میانه یا مرکز دایره یک‌چیز است، سپس برای صفات پسندیده عاریت گرفته شد زیرا هر صفت پسندیده‌ای در میانه افراط و تفریط قرار دارد. پس وسط یعنی برگزیده و بهتر، یا میانه رو. ابن‌کثیر در اینجا معنای «برگزیده و بهتر» را برای «وسط» یاد کرده و می‌گوید: «از آنجا که خداوند متعال این امت را، امت برگزیده گردانید، آن را به کامل‌ترین شریعتها و استوارترین برنامه‌ها و روشن‌ترین روش‌ها مخصوص ساخت‌؛ چنان‌که‌می‌فرماید: ﴿وَجَٰهِدُواْ فِی ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦۚ هُوَ ٱجۡتَبَىٰکُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖۚ مِّلَّةَ أَبِیکُمۡ إِبۡرَٰهِیمَ... [الحج: 78]. «او شما را برگزید و در دین هیچ دشواریی بر شما قرار نداد، این دین‌، آیین پدرتان ابراهیم است‌...». آری‌! شما در همه امور دین و دنیا، بهترین امت‌ها و میانه‌روترین آنها بوده و از هرگونه افراط و تفریط به دور هستید؛ نه مانند یهود ومشرکان مادی‌گرا هستید و نه مانند برخی از مسیحیان، روحانی محض، بلکه شماحق جسم و روح - هردو - را ادا کرده و با فطرت انسانی هم‌آوا می‌باشید «تا برمردم گواه باشید» یعنی: شما را امت وسط گردانیدیم تا در روز قیامت برای انبیای الهی علیه امتهایشان گواهی بدهید که: ایشان قطعا پیام خدا عزوجل را که مأمور تبلیغ آن برای امتهایشان بوده‌اند، به آنها رسانده‌اند «و پیامبر بر شما گواه باشد» یعنی: پیامبرخاتم صلی الله علیه و آله و سلم برای شما گواهی‌دهد که پیام الهی را به شما ابلاغ کرده‌است‌.

در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «نوح در روز قیامت فراخوانده می‌شود، پس به وی گفته می‌شود: آیا پیام الهی را ابلاغ کرده‌ای‌؟ می‌گوید: آری‌! آن‌گاه قومش فرا خوانده می‌شوند و به آنان گفته می‌شود: آیانوح پیام حق را به شما رساند؟ می‌گویند: نزد ما هیچ هشداردهنده‌ای نیامده است، نزد ما هیچ‌کسی نیامده است‌! آن‌گاه به نوح گفته می‌شود: چه‌کسی برای توگواهی می‌دهد؟ می‌گوید: محمد صلی الله علیه و آله و سلم و امتش‌». همچنین در حدیث شریف آمده‌است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «أنا وأمتی یوم القیامة على کوم مشرفین على الخلائق، ما من الناس أحد إلا ود أنه منا، وما من نبی کذبه قومه إلا ونحن نشهد أنه قد بلَّغ رسالة ربه عزوجل»‌. «من و امتم روز قیامت بر تپه‌ای بلند و مشرف بر خلایق‌قرار داریم، هیچ‌یک از مردم نیست مگر اینکه آرزو می‌کند که کاش او هم ازجمله ما بود، و هیچ پیامبری نیست که قومش او را تکذیب کرده‌باشند، مگراین که ما گواهی می‌دهیم که او پیام پروردگار خویش را به آنان رسانده است‌». «و قبله‌ای را که بر آن بودی‌» یعنی: بیت‌المقدس را «مقرر نکردیم، مگر برای آن که‌کسی را که از پیامبر پیروی می‌کند، از آن‌کس که از عقیده خود برمی‌گردد، معلوم بداریم‌» یعنی: بیت‌المقدس را قبله شما نگردانیدیم مگر برای اینکه شما را بیازماییم تا چون آن را به سوی کعبه برمی‌گردانیم، مؤمن پیرو را از مرتد کافر و منافق‌، درعینیت امر باز شناسیم‌. «هرچند این کار، جز بر کسانی که خدا هدایتشان کرده، سخت‌گران می‌آید» یعنی: قضیه تحویل قبله، موضوع دشواری است که ایمان به آن جز بر راهیافتگان به راه حق که سینه‌هایشان به تصدیق تو گشاده شده، سخت گران‌می‌آید «و خداوند هرگز ایمان شما را» یعنی: نماز شما را به سوی بیت‌المقدس «ضایع نمی‌گرداند».

در بیان سبب نزول آمده است: این آیه درباره مسلمانانی نازل شد که تا هنگام مرگشان بر قبله بیت‌المقدس نماز می‌خواندند، لذا حق تعالی به مسلمانان اطمینان می‌دهد که نمازهایشان پذیرفته است‌. به قولی: مراد از این جمله که: (ایمان شمارا ضایع نمی‌گرداند)، پایدارساختن مؤمنان بر ایمانشان در هنگام تغییر قبله و نیفگندنشان در شک و تردید در این باره است، که چون شکاکان و تردید مشربان‌دیگر، راه تردید و تحیر را دنبال نکنند «به‌راستی که خداوند نسبت به مردم رئوف ومهربان است‌» رئوف: کسی است که رأفتی بسیار دارد، رأفت: از بین‌بردن زیان وناخوشی است، اما رحمت عام‌تر است زیرا هم شامل دفع ضرر می‌شود و هم‌رساندن خیر و نیکی‌.

در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم زنی از اسیران را دیدند که میان او و کودکش جدایی افتاده بود، پس او در میان اسیران می‌گشت و هرگاه کودکی ازاسیران را می‌یافت او را به آغوش‌گرفته و به سینه‌اش می‌چسباند و بازمی‌گشت تاکودکش را بیابد و چون او را یافت، محکم به آغوشش گرفته پستان خود را به‌دهانش گذاشت‌. در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «آیا فکر می‌کنید که این‌زن فرزندش را در آتش خواهد افگند در حالی‌که قادر است تا او را نیفگند»؟ گفتند: خیر یا رسول الله! فرمودند: «به خدا سوگند که خداوند متعال به بندگان خود از این زن نسبت به فرزندش مهربانتر است‌».

﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِکَ فِی ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥۗ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ لَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا یَعۡمَلُونَ١٤٤ [البقرة: 144].

«ما گردانیدن رویت در» نگریستن به سوی «آسمان را نیک می‌بینیم‌» که به شوق و انتظار فرود آمدن فرمان تغییر قبله، گاه‌گاه به‌سوی آسمان می‌نگری‌. (تقلب‌وجهک): گاه‌گاه نگریستن تو را به سوی آسمان‌. «اینک روی تو را به سوی قبله‌ای می‌گردانیم که از آن خشنود هستی‌» یعنی: آن را دوست می‌داری و به سوی آن مشتاق هستی «پس به سوی مسجدالحرام روی آور» یعنی: در نمازت به سمت وسوی مسجدالحرام روی‌آور. کعبه، مسجدالحرام نامیده شد تا اشاره‌ای باشد به اینکه بر شخصی که دور از کعبه است، روآوردن به جهت و سمت کعبه واجب‌است، نه به سوی عین کعبه زیرا روی‌آوردن به عین کعبه برای شخصی که از آن‌دور است، متعذر و مشکل می‌باشد «و هرجا بودید» یعنی: در هرجایی از زمین که‌بودید «روی خود را به سوی آن‌» یعنی: به سوی مسجدالحرام «بگردانید و درحقیقت اهل کتاب نیک می‌دانند که این‌» تغییر قبله از بیت المقدس به سوی کعبه «حقی است‌از جانب پروردگارشان‌» و به فرمان خدا عزوجل انجام گرفته است «و خدا از آنچه می‌کنند» با برانگیختن شبهه‌ها و ترویج فتنه‌ها «غافل نیست‌» و به زودی آنان را در برابر آن مجازات خواهد کرد. آگاهی اهل کتاب از تغییر قبله مسلمانان‌؛ یا ازجهت ابلاغ انبیایشان به آنان بود، یا این موضوع را در کتب آسمانی خودیافته‌اند.

در بخاری و مسلم از براء رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درآغاز هجرت به مدینه، به فرمان الهی شانزده یا هفده ماه به سوی بیت‌المقدس نمازمی‌گزاردند، اما بسیار مشتاق آن بودند که کعبه قبله‌شان باشد و بدین سبب فرمان‌تغییر قبله نازل شد. یادآور می‌شویم‌؛ اولین نمازی که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به سوی‌کعبه خواندند، نماز عصر بود، و مردی از آنان که باپیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این نماز را درجماعت خوانده بود، از مسجد بیرون آمد و در یکی از مساجد دیگر بر نمازگزارانی گذشت که درحال رکوع بودند، پس گفت: شهادت می‌دهم به‌خدا عزوجل که با رسول وی صلی الله علیه و آله و سلم به سوی کعبه نماز گزارده‌ام‌. در این هنگام آنها همچنان‌که درحال نماز بودند، به سوی کعبه چرخیدند». ابن‌کثیر می‌گوید: «اینان‌نمازگزاران مسجد قبا بودند و آن نماز؛ نماز بامداد بود». هم‌او به نقل از مفسران می‌گوید: «حکم تغییر قبله در حالی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد که ایشان دو رکعت از نماز ظهر را خوانده بودند و ماجرای آمدن یکی از نمازگزاران و خبر دادن به‌دیگران، در مسجد بنی‌سلمه رخ داد، بدین جهت‌، این مسجد به‌نام مسجد قبلتین نامیده شد». در حدیث شریف به روایت ابن‌عباس رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «کعبه، قبله اهل مسجدالحرام است، مسجدالحرام قبله اهل حرم‌، و حرم‌قبله اهل زمین از امتم در مشرق‌ها و مغرب‌های آن‌». مفسران گفته اند: اشتیاق رسول‌اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  در روی آوردن به سوی کعبه سه دلیل داشت:

1-  کعبه، قبله پدرشان ابراهیم‌  علیه السلام    بود.

2-  اعراب به لحاظ تعلق روحی‌ای که به کعبه داشتند، با تحویل قبله به سوی آن، انگیزه بیشتری برای ایمان‌آوردن پیدا می‌کردند.

3-  یهودیان می‌گفتند: محمد با ما مخالفت می‌کند، اما از قبله ما پیروی‌می‌نماید، لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دوست داشتند که زمینه این طعنه یهود هم از میان برود.

علما دربیان احکام قبله گفته اند: فقها اتفاق نظر دارند بر اینکه روی‌آوردن به قبله، شرط صحت نماز است، مگر در حالت خوف یا اضطراب، یا در نماز نافله سوار بر مرکب (حیوان، کشتی یا هواپیما) زیرا قبله در حالت خوف، همان جهتی است که امنیت در آن وجود داشته باشد و قبله بربالای مرکب نیز همان جهتی است که مرکب به آن روی آورد. همچنین علما اتفاق نظر دارند بر این که: کعبه قبله همه افق‌هاست و نمازگزاری که در کعبه حضور دارد و آن را مشاهده می‌کند، روی‌آوردن به عین آن بر وی فرض است‌. همچنین ایشان اجماع دارند بر این که: نمازگزارانی که از کعبه دورند، باید به جهت و سمت آن روی آورند.

﴿وَلَئِنۡ أَتَیۡتَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ بِکُلِّ ءَایَةٖ مَّا تَبِعُواْ قِبۡلَتَکَۚ وَمَآ أَنتَ بِتَابِعٖ قِبۡلَتَهُمۡۚ وَمَا بَعۡضُهُم بِتَابِعٖ قِبۡلَةَ بَعۡضٖۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ إِنَّکَ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ١٤٥ [البقرة: 145].

«و اگر هرگونه آیه‌ای برای اهل کتاب بیاوری، از قبله تو پیروی نمی‌کنند» یعنی: هیچ‌برهان و حجت و معجزه‌ای در آنان تأثیر نمی‌گذارد و به حق بازنمی‌گردند، هرچند همه‌گونه برهان و حجت هم به آنان ارائه شود زیرا آنان پیروی از حق را به سبب‌آن ترک نکرده‌اند که دلیلی داشته‌اند یا شبهه‌ای بر آنان روی نموده است، بلکه‌ترک حق از سوی آنان، جز تمرد و عناد هیچ انگیزه دیگری نداشته و ندارد.آری‌! آنان نیک می‌دانند که برحق نیستند، پس هرکس در چنین وضع وحالی‌قرارداشته باشد، بی‌گمان از معجزه و برهان نفعی نمی‌برد «و تو» نیز «پیرو قبله آنان نیستی‌» تصریح بر این امر، به منظور دفع طمع اهل کتاب و قطع امیدشان ازبازگشت مجدد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به قبله سابق است «و خود آنان پیرو قبله یک‌دیگرنیستند» بدان جهت که یهود در نماز خود به سوی بیت‌المقدس روی می‌آورند و نصاری به سوی طلوعگاه خورشید «و اگر پس از علمی که بر تو آمده‌است، از هوس‌های آنان‌» یعنی: از قبله آنان «پیروی کنی‌» قبله آنان، هوی وهوسشان تلقی شد زیرا بعد از صدور امر روی‌آوردن به سوی کعبه، پیروی از این‌حکم بر آنان نیز لازم گردید، لذا باقی‌ماندنشان بر قبله دیگری غیر از کعبه، چیزدیگری جز پیروی از هوی و هوس نیست و اگر تو از هوی و هوس‌های آنان پیروی‌کنی «در آن صورت از ستمکاران خواهی بود». این خطاب هرچند متوجه‌رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، اما مراد از آن، برخی از امت ایشان می‌باشند زیرارسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از ستم و گناه معصومند. دلیل اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مورد این‌خطاب قرار گرفته‌اند، بزرگ‌ساختن شأن قبله و نیز وجود این حقیقت است که‌قرآن بر ایشان نازل می‌شود، پس طبیعی است که ایشان مخاطب آن باشند.

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَعۡرِفُونَهُۥ کَمَا یَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ وَإِنَّ فَرِیقٗا مِّنۡهُمۡ لَیَکۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ١٤٦ [البقرة: 146].

«کسانی که به آنان کتاب داده‌ایم، او را» یعنی: محمد صلی الله علیه و آله و سلم و نبوتش را «می‌شناسند، همان‌گونه که فرزندان‌شان را می‌شناسند» و بیشترین شناخت نسبت به انسان را پدر و مادر وی دارند زیرا فرزند از همان کوچکی تا بزرگسالی زیر نظر ورعایت آنان است «و مسلما گروهی از آنان، دیده و دانسته حق را پنهان می‌دارند» آنان دانشمندان گمراه اهل کتابند که به اوصاف پیامبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و سلم آشنایی‌دارند، نه آن گروهی که ایمان آورده‌اند؛ چون عبدالله بن سلام و یارانش‌.

﴿ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَ١٤٧ [البقرة: 147].

«حق از جانب پروردگار توست‌» یعنی: حق همان چیزی است که از سوی‌پروردگارت نازل شده‌است، نه آنچه که اهل کتاب به تو خبر داده‌اند «پس هرگزاز تردیدکنندگان نباش‌» لذا هنگامی که خدای سبحان پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم را از شک وتردید در امر قبله و غیرآن نهی می‌کند، دیگران به پرهیز از این شک و دودلی سزاوارترند. یا خطاب متوجه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است اما مراد از آن، امت ایشانند.

﴿وَلِکُلّٖ وِجۡهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَاۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ أَیۡنَ مَا تَکُونُواْ یَأۡتِ بِکُمُ ٱللَّهُ جَمِیعًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٤٨ [البقرة: 148].

«و برای هرکسی جهتی است که او روی خود را به سوی آن می‌گرداند» یعنی: برای‌اهل هر دینی - به حق یا به باطل - قبله‌ای است‌. یا مراد این است: ای امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! برای هریک از شما قبله‌ای است که بدان روی می‌آورید؛ از شرق یاغرب، یا جنوب یا شمال زیرا قبله نسبت به اماکن مختلف، اختلاف پیدا می‌کند «پس در کارهای نیک بر یک‌دیگر پیشی گیرید» یعنی: به سوی آنچه که خداوند عزوجل به شما امر نموده است بشتابید؛ از روآوردن به سوی مسجدالحرام و رو آوردن به‌سوی هرچیزی که می‌تواند از مصادیق خیر به‌شمار آید و به سوی ادای نماز در اول وقت آن بشتابید «هرجا که باشید، خداوند همگی شما را گرد می‌آورد» برای مکافات و مجازات روز قیامت، چنان‌که نماز شما در جهتهای مختلف را از چنان نظم و سیاقی برخوردار گردانید که گویا همه آنها به سوی جهت واحدی است «درحقیقت خدا بر همه چیز تواناست‌» از جمله‌، بر گردآوردنتان در روز قیامت.‌

﴿وَمِنۡ حَیۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٩ [البقرة: 149].

«و از هر جا بیرون آمدی، روی خود را به سوی مسجدالحرام بگردان‌» مسجدالحرام: مسجدی است که به کعبه احاطه دارد و مساحت آن در توسعه‌جدید از (27) هزار متر، به (180) هزار متر مربع گسترش یافته است‌. خاطرنشان‌می‌شود که نام «مسجدالحرام‌» در قرآن کریم پانزده‌بار آمده است «و البته این‌» فرمان «حق است و از جانب پروردگار توست و خداوند از آنچه می‌کنید، غافل نیست‌» پس شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد.

﴿وَمِنۡ حَیۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیۡکُمۡ حُجَّةٌ إِلَّا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِی وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِی عَلَیۡکُمۡ وَلَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٠ [البقرة: 150].

«و از هرجا بیرون آمدی‌» در سفرها، یعنی: هر جا که بودی‌؛ در خشکی یا دریا «روی خود را به سمت مسجدالحرام بگردان‌» تکرار امر، به منظور اهتمام و عنایت به شأن قبله است «و هرجا که بودید» ای جماعت‌های مسلمین‌! در سایر نقاط زمین‌، در مدینه منوره و در سایر مساجد بجز مسجدالحرام‌، «رویهای خود را به سوی آن‌» یعنی: به سمت کعبه «بگردانید» اگر رو آوردن به سوی عین کعبه مقدور نبود «تامردم را بر شما حجتی نباشد» یعنی: تا یهودیان علیه شما حجت و بهانه‌ای نداشته باشند زیرا یهودیان می‌گفتند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم در قبله ما با ما موافقت و همراهی می‌کند و نزدیک است که در دین ما نیز با ما موافقت و همراهی نماید. حجت: به معنای‌محاججه، یعنی مخاصمه و مجادله است‌. خداوند عزوجل آن را حجت نامید و سپس به‌فساد آن حکم کرد؛ چرا که از ظالمی سرزده بود، بدین جهت فرمود: «غیر ازستمگرانشان‌» و آنان مشرکان عربند که به زودی بر شما احتجاج خواهند ورزید وخواهند گفت: همانا محمد صلی الله علیه و آله و سلم در دین خود متحیر گشته‌، و به قبله ما روی بازنگردانید، مگر به این دلیل که ما از او راه یافته‌تریم و چنان که به قبله ما بر گشت، به‌زودی به دین ما نیز برخواهدگشت‌.

اما قتاده می‌گوید: «مراد از ستمگران‌، اهل کتابند که چون خداوند عزوجل پیامبرش را به سوی کعبه برگرداند، گفتند: این مرد به سوی خانه پدری و دین‌قومش مشتاق گشت‌. و غیر این از سخنانی که جز از بت‌پرست یا یهودی یامنافقی، شنیده نمی‌شود». «پس، از آنان نترسید» یعنی: از طعنه‌ها و ایرادهای‌آنان نترسید زیرا این طعنه‌ها و جدالها، ناروا و بی‌حاصل است و به شما زیانی‌نمی‌رساند «و از من بترسید» زیرا من سزاوار آن هستم که از من پروا داشته باشید «و تا نعمت خود را بر شما کامل گردانم‌» یعنی: قبله و جهت روی‌نمودن به سوی‌خویش را به این خاطر به شما شناساندم تا نعمت خود را بر شما تمام گردانم‌. آری‌! هدایت به سوی قبله، اتمام نعمت است زیرا موجب آن می‌شود تا شریعت شما مستقل و کامل گردد «و تا هدایت شوید» به سوی حقی که دیگران از آن به‌بیراهه رفته‌اند. به‌همین دلیل است که این امت، شریف‌ترین و برترین امتهاست‌.

﴿کَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِیکُمۡ رَسُولٗا مِّنکُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِنَا وَیُزَکِّیکُمۡ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ١٥١ [البقرة: 151].

آری‌! نعمت قبله را برشما ارزانی داشتیم‌؛ «همچنان‌که پیامبری از خودتان را به‌میان شما فرستادیم‌» یعنی: نعمت قبله، همانند نعمت رسالت است‌. بعضی‌گفته‌اند: معنای کلام بنا بر تقدیم و تأخیر می‌باشد، یعنی: پس مرا یاد کنید (آیه‌152)، چنان‌که پیامبری از خودتان را به‌میان شما فرستادم‌؛ «که آیات ما را بر شما می‌خواند و شما را پاک می‌گرداند» از اخلاق پست‌، اعمال جاهلیت و پلیدی نفسها، وشمارا از تاریکی‌ها به سوی نور می‌برد «و به شما کتاب و حکمت می‌آموزد» حکمت: سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است «و آنچه را نمی‌دانستید، به شما می‌آموزد» زیرا مسلمانان در عصر جاهلیت نادان و جاهل بودند، پس به برکت رسالت و به یمن پیامبری آن‌حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ، از آن حالت جهل و نادانی بیرون آمده و حال اولیا و اخلاق وسجایای علما را پیدا کردند و داناترین و پاکدل‌ترین مردم گشتند.

﴿فَٱذۡکُرُونِیٓ أَذۡکُرۡکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِی وَلَا تَکۡفُرُونِ١٥٢ [البقرة: 152].

«پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم‌» یعنی: یاد کنید مرا به طاعت تا یاد کنم شمارا به پاداش و مغفرت‌. بعضی از سلف در معنای آن گفته‌اند: «کسی که مرا درحالی یاد می‌کند که مطیع است، بر من سزاوار است که او را به مغفرت خود یادکنم‌». در حدیث شریف قدسی آمده است: «خدای  عزوجل  فرمود: ای فرزند آدم‌! هرکه مرا نزد خود یاد نماید، من نیز او را نزد خود یاد می‌کنم و هرکه مرا در محضرجماعتی یاد کند، او را در حضور جماعتی بهتر از آن یاد می‌کنم‌». «و مرا شکرگزارید» شکر: شناخت احسان منعم و سخن‌گفتن از آن است «و مرا کفران نکنید» کفر: در اینجا به معنای پوشیدن نعمت است‌. در حدیث شریف آمده است: «خداونددوست دارد که اثر نعمتش را بر کسی از خلقش که به او نعمتی می‌بخشد، ببیند».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ١٥٣ [البقرة: 153].

چون حق تعالی از بیان موضوع «شکر» فارغ شد، به بیان «صبر» می‌پردازد زیرا بنده از دو حال خالی نیست‌؛ یا در نعمتی است که باید بر آن شکرگزار باشد، یا در بلا و مصیبتی است که باید بر آن صبر کند.

«ای مؤمنان‌! از صبر و نماز یاری بجویید» بر انجام دادن اوامرم و دفع محنتها ودشواریهایی که برای شما پیش می‌آید. صبر بر سه نوع است:

1-  صبر بر ترک محرمات و گناهان‌.

2-  صبر بر انجام‌دادن طاعات و عبادات، که ثواب بیشتری از اولی دارد زیرا مقصود اصلی همان است‌.

3-  صبر بر مصایب و ناملایمات‌.

«زیرا خدا با صابران است‌» و آنان را به مطلوبشان می‌رساند.

 ﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَن یُقۡتَلُ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتُۢۚ بَلۡ أَحۡیَآءٞ وَلَٰکِن لَّا تَشۡعُرُونَ١٥٤ [البقرة: 154].

«و به آنان که در راه خدا کشته می‌شوند، نگویید که مرده‌اند» بلکه «زنده‌اند، ولی‌شما» در هنگام مشاهده اجساد شهدا بعد از قبض ارواحشان، از این حیات چیزی «نمی‌دانید» هم از این رو ظاهر حال را معتبر قرار داده و ایشان را مرده می‌پندارید، درحالی‌که ایشان در واقع امر مرده نیستند، بلکه حیات برزخی دارند.

در بیان سبب نزول آمده است که: آیه‌کریمه درباره شهدای غزوه بدر نازل شد.

﴿وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِینَ١٥٥ [البقرة: 155].

«و قطعا شما را به چیزی از ترس‌» چون آسیب دشمن یا غیرآن «و گرسنگی‌» وقحطی «و کاهش در اموال‌» به سبب بلایای طبیعی و غیر آن‌، و نیز به‌سبب آنچه که‌خداوند عزوجل بر اموالتان از زکات و مانند آن فرض گردانیده است «و کاهش درجانها» با مرگ و کشته‌شدن در جهاد «و کمبود محصولات‌» به‌سبب رسیدن آفات‌، یا به سبب مرگ فرزندان «می‌آزماییم‌» و امتحان می‌کنیم «و مژده بده صابران را» که در بلاها صبر و شکیبایی پیشه می‌کنند.

آن‌گاه خداوند بزرگ به معرفی این صابران پرداخته، می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦ [البقرة: 156].

«کسانی که چون مصیبتی به آنان رسد» مصیبت: نکبت و سختی‌ای است که انسان از آن آزرده و رنجور می‌شود، هرچند که آن پیش‌آمد کوچک باشد «می‌گویند: ما از آن خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم‌». این کلمات، ملجأ مصیبت‌رسیدگان و پناه امتحان‌شدگان است زیرا جامع معنای اقرار به عبودیت الهی واعتراف به رستاخیز و حشر و نشر می‌باشد. ام‌سلمه رضی الله عنها می‌گوید: «روزی‌ابوسلمه (شوهرم) از پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سخنی‌شنیدم که بدان شادمان شدم، ایشان در این حدیث شریف فرمودند: «هیچ بنده‌ای نیست که مصیبتی به او برسد، آن‌گاه بگوید: «﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ - «اللهم أجرنی فی مصیبتی وأخلف لی خیراً منها»: «بار خدایا! مرا در مصیبتم پاداش داده و برای‌من بهتر از آن را عوض بده، مگر اینکه خداوندأ به او پاداش داده و برایش بهتر از آن را جایگزین می‌کند». ام‌سلمه می‌گوید: پس این حدیث را از او به‌خاطر سپردم و چون او درگذشت، (انا لله وانا الیه راجعون) گفته و چنین دعا کردم: «اللهم أجرنی فی مصیبتی وأخلف لی خیراً منها» «بار خدایا! مرا در مصیبتم پاداش‌داده و برای من بهتر از آن را عوض بده‌»، سپس با خود گفتم: بهتر از ابوسلمه برای من از کجا پیدا خواهد شد؟! همان بود که چون عده‌ام گذشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از من - در حالی‌که مشغول پیرایش پوستی بودم - اجازه ورودخواستند، دست‌هایم را شستم و به ایشان اذن ورود دادم، آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نشستند ومرا برای خودشان خواستگاری نمودند، و چون از سخن خویش فارغ شدند، گفتم: یا رسول الله! من چه کاره‌ام که به شما رغبت نداشته باشم، لیکن من زنی‌هستم که غیرتی سخت دارم، لذا از آن بیم دارم که از من چیزی ببینید که‌خداوند عزوجل مرا به سبب آن عذاب کند، جزاین‌؛ من زنی هستم که سن و سالی ازمن گذشته است، دیگر اینکه عیالوار نیز هستم‌. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اما آنچه که از غیرت و رشک»چشم و همچشمی باهووها» نام بردی، پس به زودی‌خدای  عزوجل  آن را از تو دور خواهد ساخت‌. و اینکه گفتی، سنت بالاست، من هم در این امر مانند تو هستم‌. و اما آنچه از عیالواری خویش گفتی، بدان که‌عیال «افراد تحت تکفل‌« تو عیال من هستند». ام‌سلمه می‌گوید: سپس خواسته‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را پذیرفتم و ایشان با من ازدواج کردند و چنین بود که خدای  عزوجل  برایم جانشینی بهتر از ابوسلمه - یعنی رسول گرامی خویش صلی الله علیه و آله و سلم - راعنایت کرد».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧ [البقرة: 157].

«برآنان‌» یعنی: بر آن مصیبت‌رسیدگان صابر «صلواتی است از سوی‌پروردگارشان‌» صلوات: در اینجا به‌معنای آمرزش و ستایش نیکوست «و رحمتی‌» یعنی: بر ایشان به‌صورت پی‌درپی رأفتی است پس از رأفتی و رحمتی است پس ازرحمتی «و اینانند که راه یافته‌اند» به سوی حق و صواب و خشنودی خداوندمتعال‌.

﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَیۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ وَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ١٥٨ [البقرة: 158].

«درحقیقت صفا و مروه از شعایر الهی است‌» یعنی: از نشانه‌های مناسک‌خداوند عزوجل است‌. صفا و مروه نام دو کوه از کوههای معروف مکه‌اند که میان آنها(760) متر فاصله است و هم‌اکنون با سقفی زیبا پوشانده شده اند. مراد از شعایر: اماکن عبادتی است که خداوند عزوجل آنها را به‌عنوان نشانه‌هایی برای مردم قرارداده‌است، که این اماکن‌؛ شامل عرفات، منی، مشعرالحرام، مسعی (محل سعی‌بین صفا و مروه) و منحر (محل ذبح قربانی) می‌شود. «پس چون کسی حج خانه‌خدا را به‌جاآورد» یعنی: برای ادای فریضه قصد خانه کعبه کند «یا عمره بگزارد، بر او گناهی نیست که میان آن‌دو را طواف کند» طواف در صفا و مروه به معنای تکرار پیمودن آنها، یا حرکت شتابان میان آنها در حج و عمره است‌. عمره: در لغت به‌معنی زیارت است و در اصطلاح شرع‌؛ زیارت مخصوصی است از بیت‌الحرام برای انجام عباداتی که همچون عبادات حج اند، با این فرق که در آنها وقوفی درعرفه و مزدلفه و منی نیست‌، همچنین عمره‌، وقت معینی نداشته بلکه وقت آن تمام‌ایام سال می‌باشد. خاطرنشان می‌شود که سعی میان صفا و مروه به اجماع علماعبادتی از مناسک حج و عمره به‌شمار می‌رود. جمهور فقها (مالک، شافعی،احمد) در بیان حکم آن برآنند که: سعی میان صفا و مروه رکن است و هر کس‌موفق به انجام آن نشد، باید در سال آینده حج جدیدی انجام دهد. اما حنفی‌ها برآنند که سعی واجب است نه رکن، پس با ذبح گوسفندی جبران می‌شود.

از عایشه رضی الله عنها روایت شده است که عروه رضی الله عنه به وی گفت: از این آیه چنین استنباط می‌کنم که اگر کسی میان صفا و مروه سعی نکرد، بروی گناهی‌نیست‌! عایشه در پاسخش گفت: از آیه برداشت درستی نکرده‌ای ای خواهرزاده‌عزیزم‌! اگر آیه موافق این تأویل تو بود، باید عبارت آن چنین می‌بود: «فلا جناحعلیه أن (لا) یطوف بـهمـا» به صیغه نفی‌. یعنی: «بر آن کس که میان آن دو طواف‌نکند، گناهی نیست‌»، درحالی‌که عبارت به صیغه اثبات است، ثانیا سبب نزول آیه‌این است که انصار قبل از اسلام، برای بت منات که آن را می‌پرستیدند، احرام‌می‌بستند و هرکس برای آن احرام می‌بست، از طواف به صفا و مروه احساس‌حرج و گناه می‌کرد، بدین خاطر بود که خدای  عزوجل  این آیه را نازل کرد، سپس بعد از آن‌، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حکم سعی میان صفا و مروه را روشن ساخته ومشروعیت آن را اعلام کردند؛ لذا مجاز نیست که کسی طواف میان آنها را ترک‌کند. همانا خداوند عزوجل حج و عمره کسی را که میان صفا و مروه سعی نکند، کامل‌نمی‌گرداند زیرا آنها را از نشانه‌های عبادت خویش خوانده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را بر شما فرض گردانیده، پس سعی بجا آورید».

بخاری نیز در بیان سبب نزول آن روایت کرده است: انس‌بن مالک رضی الله عنه از صفا ومروه مورد سؤال قرار گرفت، فرمود: «ما بر این باور بودیم که سعی بین صفا ومروه از کارهای جاهلیت است لذا چون اسلام آمد، سعی در میان آن رافروگذاشتیم، سپس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود». «و هرکس افزون برفریضه، کار نیکی انجام دهد» یعنی: افزون بر هفت‌بار، سعی بجا آورد، یا اعمال‌خیری در سایر عبادات انجام دهد «خداوند قدردان و داناست‌» و پاداش آن عمل‌نیک را - هرچند اندک باشد - به بسیار می‌دهد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَیَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِی ٱلۡکِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِکَ یَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَیَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ١٥٩ [البقرة: 159].

«کسانی که آیات رون و رهنمودهایی را که نازل کرده‌ایم، کتمان می‌کنند» کتمان: آشکار نکردن چیزی در عین نیاز و انگیزه برای آشکار ساختن آن است‌. این‌کتمان کنندگان چنان‌که در بیان سبب نزول آمده است، احبار یهود و راهبان نصاری‌رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را پنهان می‌کردند و جز آنان هرکس دیگر هم که حق را پنهان کند، مشمول این خطاب می‌شود. آری‌! حق را کتمان می‌کنند؛ «بعد از آن که آن‌را برای مردم در کتاب روشن ساخته‌ایم‌» کتاب: اسم جنس است که شامل تمام‌کتابهای آسمانی می‌شود «خدا آنان را لعنت می‌کند» لعنت وی: دورساختن و طردکردن آنها از رحمت خویش است «و لعنت‌کنندگان‌» یعنی: فرشتگان ومؤمنان «لعنتشان می‌کنند» بعضی گفته‌اند: هرکس که می‌تواند لعنت بفرستد، آنان را نفرین می‌کند، که جنیان نیز در زمره آنان قرار می‌گیرند.

ابن‌کثیر از ابوالعالیه و قتاده نقل می‌کند: «کافر در روز قیامت برپاساخته‌می‌شود، آن‌گاه خداوند او را لعنت می‌کند، سپس فرشتگان‌... و سرانجام همه‌مردم او را لعنت می‌کنند». تهدید و هشدار این آیه، آن‌قدر سخت است که‌نمی‌توان برای آن اندازه‌ای تصور کرد. در حدیث شریف آمده است: «من سئل عن علم فکتمه ألجم یوم القیامة بلجام من نار». «هر کس از علمی مورد سؤال قرار گیرد وآن را کتمان کند، خداوند او را در روز قیامت با دهنه‌ای از آتش لگام می‌زند». علمای اسلام برآنند که: اگر عالم به قصد کتمان علم خویش احکام را نگوید، گنه‌کار می‌شود، اما اگر قصد وی این نباشد، بیان احکام بر وی لازم نیست، به‌شرط آن که مطمئن باشد دیگران از آن حکم آگاهی دارند، ولی اگر کسی ازمسئله‌ای مورد سؤال قرار گرفت‌؛ تبلیغ آن بر وی واجب است‌. بعضی از علما برآنند که آیه کریمه بر عدم جواز مزد گرفتن در برابر تعلیم به دیگران دلالت‌می‌کند، لیکن علمای متأخر بر جواز گرفتن مزد در برابر تعلیم علوم دینی فتوی داده‌اند.

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَیَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَتُوبُ عَلَیۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٦٠ [البقرة: 160].

آری‌! آنان شایسته لعنت هستند؛ «مگر کسانی که توبه کردند» از کتمان آیات‌الهی «و به صلاح بازآمدند» یعنی: آنان که اصلاح کردند آنچه را که فاسد ساخته بودند «و آشکار کردند» حقیقت را، لذا آنچه را که خداوند عزوجل در کتبش بیان نموده، به مردم گفتند «پس بر آنان خواهم بخشود» بنابراین، این گروه سزاوار لعنت نیستند «و من توبه‌پذیر مهربانم‌» بر آنان که به سویم به حالت زاری و فروتنی روی می‌آورند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمۡ کُفَّارٌ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ لَعۡنَةُ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَ١٦١ [البقرة: 161].

اما: «کسانی که کافر شدند و درحال کفر مردند، لعنت خدا و فرشتگان بر آنان باد» علما با استدلال به این آیه گفته اند: لعن گفتن بر کافر معینی جایز نیست زیرا حالش در هنگام درگذشتش معلوم نمی‌باشد که آیا قطعا بر کفر مرده است یاخیر. ولی در تجویز لعن کفار به طور عام و کلی بدون تعیین فردی معین، میان علما هیچ خلافی‌نیست‌. چنان‌که لعن گنهکاران به طور عام نیز اجماعا جایز است‌. اما لعن یک گنه‌کار معین‌، به‌اتفاق جایز نیست، به دلیل روایتی که می‌گوید: «شرابخواری را به‌جرم ارتکاب عمل می‌گساری چندبار مکرر نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آوردند، در این‌اثنا برخی از حاضران گفتند: خدا او را لعنت کند، چقدر زیاد شراب می‌نوشد! امارسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: علیه برادر مسلمانتان یاور شیطان نباشید». این‌حدیث شریف در بخاری و مسلم روایت شده‌است‌. باید دانست که لعن کفار، جزایی بر کفرشان‌، زجر و توبیخی برای‌شان به سبب آن کفر و آشکار ساختن قباحت وزشتی کفرشان است‌. البته از ادب اسلام به‌دور است که رودرروی کسی بر او لعنت گفته شود زیرا این فحاشی است‌.

«و لعنت تمام مردم‌» بر آنان باد. این لعنت در روز قیامت است‌. اما در دنیا؛ فرستادن لعنت بر آنان از همه مردم ساخته نیست - والله اعلم‌.

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَ١٦٢ [البقرة: 162].

آری‌! کافرانی که در حال کفر مردند؛ «در آن‌» یعنی: در دوزخ، یا در لعنت «جاودانه می‌مانند، نه عذابشان کاسته می‌شود و نه مهلت می‌یابند» پس در این لعنت فراگیر، جاودانه ماندگارند.

﴿وَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ١٦٣ [البقرة: 163].

«و خدای شما» که سزاوار عبادت از سوی شماست «خدایی یگانه است که‌» در ذات و صفات خویش نظیر و همتایی ندارد «خدایی جز او نیست و رحمان و رحیم است‌» این آیه به این حقیقت اشاره دارد که اولین چیزی که بیان آن واجب و کتمان آن حرام است‌؛ همانا موضوع توحید می‌باشد. در حدیث شریف به روایت مسلم آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «من کان آخر کلامه لا إله إلا الله، دخل الجنة». «هرکس که آخرین سخنش لااله الاالله باشد، وارد بهشت می‌شود».

﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡکِ ٱلَّتِی تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ بِمَا یَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِیفِ ٱلرِّیَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَیۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ١٦٤ [البقرة: 164].

عطاء در بیان سبب نزول این آیات می‌گوید؛ آیه‌: (و خدای شما خدایی یگانه‌است‌... ) [163] در مدینه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، پس کفار قریش در مکه‌گفتند: چگونه همه مردم را یک خدا بسنده است؟ همان بود که نازل شد: «هرآینه در آفرینش آسمان‌ها و زمین و درپی هم آمدن شب و روز» یعنی: به‌دنبال هم آمدن آنها، اختلاف آنها در روشنی افشاندن و تاریکی افگندن، گرما وسرما، کمی و فزونی و در اسباب و نتایج اینها که مشحون و آکنده از حکمتهای بالغه و رعایت مصلحت مخلوقات است «و» در «کشتی‌هایی که در دریا روانند باآنچه به مردم سود می‌رسانند» با فراهم‌کردن امکان سیر و سفر دریایی مردم و انتقال‌کالاهای تجارتی و بارهای سنگینشان در میان قاره‌های مختلف زمین «و» در «آبی که خداوند از آسمان فرو فرستاده و با آن زمین را پس از مردنش زنده گردانیده ودر آن هرگونه جنبنده‌ای را پراکنده کرده‌» از کلیه جنبنده‌ها و خزنده‌هایی که در زمین می‌خزند. کلمه «دابه‌» بر آن حیواناتی اطلاق شده که در سواری و باربری مورداستفاده قرار می‌گیرند. «همچنان در گردانیدن بادها» یعنی: فرستادن آنها به صورت بادهای عقیم و بارورکننده، بادهای بسیار سرد و هلاک‌کننده، باد گرم وتف آلود، باد خوشگوار و پیروزی‌آورنده، باد نرم و ملایم و باد توفانی ودرهم‌کوبنده‌. به قولی: گردانیدن باد؛ به معنای فرستادن آن به جهتهای جنوب وشمال و مشرق و مغرب است‌. بادی که به جهت مشرق می‌وزد، باد «صبا»، بادی‌که به جهت مغرب می‌وزد، باد «دبور» و باد کج که میان دو باد از بادهای چهارگانه می‌وزد، باد «نکباء» نامیده می‌شود «و در ابری که میان آسمان و زمین مسخر شده‌است‌» یعنی: به فرمان خداوند متعال رام شده است و هر جا که او بخواهد می‌رود. بعضی گفته‌اند: تسخیر آن، به معنای ثبوت و آرمیدن آن میان آسمان و زمین بدون ستون و تکیه‌گاه آشکاری است‌. آری‌! در این پدیده‌های‌شگفت‌آور و عظیم: «واقعا نشانه‌هایی وجود دارد» بر وجود و یگانگی خداوند عزوجل «برای قومی که می‌اندیشند» زیرا هر اندیشمند و عاقلی می‌داند که هیچ‌یک ازخدایان ادعایی کفار، قادر به آوردن چیزی از این پدیده‌ها نیستند، پس هرکس فقط به یکی از این پدیده‌ها به امعان‌نظر و به‌گونه عمیق و دقیق بیندیشد و ازابزارهای علم و تجربه برای شناخت ابعاد عظمت آنها کمک بگیرد، به‌طور حتم و قطع باور خواهد کرد که صانع و آفریننده آنها خدای سبحان است‌.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا یُحِبُّونَهُمۡ کَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ وَلَوۡ یَرَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ إِذۡ یَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعَذَابِ١٦٥ [البقرة: 165].

اما با وجود این دلایل روشن و مفید که نشانگر سلطه و چیرگی بی‌انتهای خداوند قدیر و حکیم است، باز هم: «برخی از مردم هستند که همتایانی برای خداوند قایل می‌شوند» یعنی: از بت‌ها و دیگر معبودان باطل برای خدای سبحان همانندهایی برگزیده و آنها را به پرستش می‌گیرند «و آنها را همچون خدا دوست‌می‌دارند» یعنی: همچنان‌که مؤمنان خداوند منان را دوست می‌دارند. یا چنان‌که‌مشرکان خداوند عزوجل را دوست دارند؛ معبودان باطل خویش را نیز دوست می‌دارند «ولی کسانی که ایمان آورده‌اند، خداوند را دوست‌تر می‌دارند» یعنی: بیشتر از انچه که‌کفار معبودان باطل خویش را دوست می‌دارند زیرا مؤمنان در هیچ حالی از خدای  عزوجل  روی بر نمی‌گردانند، در حالی‌که کفار فقط به هنگام سختی‌ها و انقطاع‌اسباب مادی، به خدای سبحان روی می‌آورند «کسانی که‌» با برگزیدن بت‌ها ودوست‌داشتن آنها همچون خدای سبحان، بر خود «ستم نموده‌اند، اگر می‌دانستند هنگامی که عذاب را مشاهده کنند، تمام نیرو از آن خداست و خداوند سخت‌کیفراست‌» آری‌! اگر نیروی لایزال الهی و گرفتن ناگهانی او در روز قیامت و عجز و درماندگی خدایانشان را از دفع‌نمودن عذاب از خود، می‌دیدند؛ هرگز این معبودان باطل را به دوستی برنمی‌گزیدند. یا معنی این است‌: ای محمد! اگر توستمگران را در عذاب ببینی‌، قطعا کار بزرگی را دیده‌ای‌. که در هردو صورت‌، جواب شرط مضمر است‌.

 ﴿إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِینَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ١٦٦ [البقرة: 166].

«آن‌گاه که پیشوایان از پیروان بیزاری جویند» یعنی: پیشوایان کفر و رؤسا وسردمداران باطل از پیروان خویش که آنان را در کفر پیروی نموده‌اند، در روزقیامت تبری و بیزاری می‌جویند «و عذاب را مشاهده کنند» یعنی: هم پیروان و هم‌پیشوایان، عذاب را مشاهده می‌کنند. بعضی گفته‌اند: این تبری جستن، به هنگام‌مشاهده عذاب دنیاست‌. به قولی دیگر: این تبری جستن، به هنگام دیدن عذاب ومحاسبه روز آخرت است «و میان‌شان پیوندها بریده گردد» یعنی: روابط و علایقی‌که در دنیا آنها را به یک‌دیگر پیوند می‌داد؛ چون رابطه خویشاوندی و...، از هم‌گسسته می‌شود.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُواْ لَوۡ أَنَّ لَنَا کَرَّةٗ فَنَتَبَرَّأَ مِنۡهُمۡ کَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّاۗ کَذَٰلِکَ یُرِیهِمُ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡ حَسَرَٰتٍ عَلَیۡهِمۡۖ وَمَا هُم بِخَٰرِجِینَ مِنَ ٱلنَّارِ١٦٧ [البقرة: 167].

«و پیروان می‌گویند: کاش برای ما بازگشتی بود» به سوی دنیا «تا همان‌گونه که‌آنان از ما بیزاری جستند، ما نیز از آنان تبری می‌جستیم‌» و عمل شایسته انجام‌می‌دادیم «این‌گونه، خداوند کارهایشان را - که بر آنان مایه حسرت‌هاست - به آنان می‌نمایاند» یعنی: خداوند بزرگ عمل‌های فاسدشان را به آنان نشان می‌دهد و این‌خود مایه حسرت‌شان می‌شود. همچنان اعمال نیک و شایسته‌ای را که مکلف به‌انجام آن بوده‌اند ولی آن را ترک کرده‌اند، به آنان می‌نمایاند و این نیز مایه حسرت و افسوسشان می‌شود. آری‌! خداوند عزوجل به آنان می‌نمایاند که اعمال‌شان بدترین اثر را بر زیان آنها داشته است زیرا این اعمال جز حسرت و بدبختی، چیز دیگری برای‌شان به ارمغان نیاورده است «و از آتش بیرون‌آمدنی نیستند» این تعبیر، گویای جاودانه ماندن کفار در دوزخ است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ کُلُواْ مِمَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ حَلَٰلٗا طَیِّبٗا وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٌ١٦٨ [البقرة: 168].

بعد از آن که خداوند بزرگ، حقیقت توحید خویش را بیان کرد؛ اکنون به بیان‌این حقیقت می‌پردازد که فقط او روزی‌دهنده تمام مخلوقاتش می‌باشد: «ای‌مردم‌! از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه را بخورید» یعنی: آنچه را که حلال وگواراست و خداوند عزوجل بر شما حرام نکرده است، بخورید. حلال: چیزی است که‌خداوند عزوجل آن را مباح کرده‌، حرام: چیزی است که خداوند عزوجل آن را ممنوع‌گردانیده و حلال طیب‌: آن است که در آن هیچ شبهه و گناهی نبوده و هیچ حقی ازدیگران به آن تعلق نداشته باشد. «و از گام‌های شیطان‌» در آنچه که شرع خدا عزوجل آن را تحریم نکرده و او بر شما حرام می‌گرداند و از سایر خواسته‌های وی «پیروی‌نکنید چرا که او دشمن آشکار شماست‌» ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «سوگند یا نذری که‌در حال خشم از انسان صادر شود؛ از خطوات شیطان است، پس باید آن را نقض‌کرد و کفاره آن، کفاره سوگند (یمین) است‌». همچنین روایت شده است که نزدعبدالله بن مسعود رضی الله عنه شیر و نمکی آوردند و او همراه با جمع، شروع به خوردن آن‌کرد، در این اثنا مردی از آن جمع کناره گرفت‌. ابن مسعود رضی الله عنه فرمود: به رفیقتان هم بدهید! اما آن مرد گفت: من نمی‌خواهم‌. ابن مسعود رضی الله عنه پرسید: آیاروزه‌داری‌؟ گفت: نه‌! پرسید: پس چرا نمی‌خوری‌؟ گفت: بر خود حرام ساخته‌ام‌که هرگز شیر نخورم‌. فرمود: این از خطوات شیطان است، بخور و برای سوگندت کفاره بده‌. در حدیث شریف به روایت ابن عباس رضی الله عنه آمده است: «این آیه نزدرسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تلاوت شد، دراین هنگام سعدبن‌ابی‌وقاص رضی الله عنه برخاست و گفت: یا رسول‌الله! از خدا بخواهید که مرا مستجاب‌الدعوه گرداند. آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ای سعد! خوراکت را پاک گردان، مستجاب‌الدعوه می‌شوی‌. سوگند به‌ذاتی که جان محمد در ید اوست، دعای انسان به سبب آن که لقمه حرامی را درشکمش می‌افگند، چهل روز پذیرفته نمی‌شود. و آن بنده‌ای که گوشت بدنش ازحرام و ربا رشد یافته باشد، آتش دوزخ به وی سزاوارتر است‌».

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه درباره قبایل «ثقیف‌»، «خزاعه‌» و «بنی‌مدلج‌» نازل شد که گوشت انواع خاصی از چهارپایان را بر خودحرام کرده بودند.

﴿إِنَّمَا یَأۡمُرُکُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ١٦٩ [البقرة: 169].

«او» یعنی: شیطان «شما را فقط به بدی و فحشاء فرمان می‌دهد» فحشاء: ازحد گذشتن در زشتی و قباحت است‌. بعضی گفته‌اند: فحشاء، زنا است «و» شیطان «شما را بر آن می‌دارد که آنچه نمی‌دانید به خداوند نسبت دهید» چون تحریم‌حیوانات «بحیره، سائبه و و صیله‌» که بیان آنها در آیه (103) سوره «مائده‌» می‌آید و نظایر اینها از اموری که اهل باطل آن را برای خود دین و شریعت قرارداده‌اند. پس همه چیزهایی - از اعیان و اموال موجود در روی زمین - که برتحریم آنها نصی شرعی نیامده است، اصل و اساس در آنها حلال بودن است تاآن‌گاه که دلیلی شرعی بر حرمت آنها اقامه شود.

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَیۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ کَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ شَیۡ‍ٔٗا وَلَایَهۡتَدُونَ١٧٠ [البقرة: 170].

«و چون به آنان‌» یعنی به کفار «گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده‌است‌» از فرمان‌دادن به یگانه‌پرستی و حلال ساختن پاکیزگی‌ها «پیروی کنید؛ می‌گویند: نه بلکه ازچیزی که پدران خود را بر آن یافته‌ایم، پیروی می‌کنیم‌. آیا هرچند نیاکانشان چیزی رادرک نمی‌کرده و به راه صواب نمی‌رفته‌اند» باز هم درخور پیروی هستند؟ آخر پدرانشان در گمراهی آشکاری بوده‌اند و یک نمونه آن، تحریم چیزهایی توسط آنهاست که خداوند عزوجل آن را حرام نکرده است، پس آیا اگر راه و رسم پدران ازعقلی صحیح و نقلی صریح، یعنی از سرچشمه خرد و هدایت آسمانی بی‌بهره‌باشد، باز هم باید کورکورانه از آنان پیروی کرد؟

بنابراین آیه و امثال آن از آیات، امت اسلام اجماع دارند بر اینکه تقلید درعقاید جایز نیست و بر هر مکلف (بالغ عاقل)، آموختن عقیده توحید و یقین به‌آن فرض است‌. تقلید: نزد علما عبارت است از: قبول سخنی بدون حجت‌. اما «اتباع‌»، پذیرفتن سخن دیگری بعد از شناخت دلیل آن است‌. اما در مورد تقلید در احکام باید گفت: بر هر شخص عامی‌ای که نمی‌تواند احکام را از اصول آنهااستنباط کند، فرض است که از اهل علم بپرسد و از فتوایشان پیروی کند.

﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ ٱلَّذِی یَنۡعِقُ بِمَا لَا یَسۡمَعُ إِلَّا دُعَآءٗ وَنِدَآءٗۚ صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ١٧١ [البقرة: 171].

«و مثل کافران‌» یعنی: صفت آنان «مثل کسی است که حیوانی را که جز صدا وندایی نمی‌شنود، بانگ می‌زند» در این آیه دعوتگر و اندرزدهنده کفار، یعنی‌حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، به چوپانی تشبیه شده‌اند که شتران یا گوسفندان خود را بانگ‌می‌زند، اما آن چهارپایان بی‌عقل و خرد، جز صدا و ندایی مبهم و غیرقابل‌فهم، چیز دیگری را نشنیده و ندای دعوتگر را درک نمی‌کنند. ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید:«داستان اینان، همانند داستان گاو و الاغ و گوسفند است، که اگر به آنها سخنی‌بگویی، سخنت را نمی‌فهمند، اما صدایت را می‌شنوند. کافر نیز چنین است، اگر او را به خیری امر یا از شری نهی کنی، یا به وی اندرزی بدهی، آنچه را که‌می‌گویی درک نمی‌کند، ولی صدایت را می‌شنود». «کر و گنگ و نابینا هستند» پس توانایی شنیدن و دیدن و سخن‌گفتن به حق را ندارند «و از این رونمی‌اندیشند» یعنی: نمی‌توانند در آنچه که به آنان گفته می‌شود، بیندیشند.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِلَّهِ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ١٧٢ [البقرة: 172].

بعد از آن که خداوند متعال تمام مردم را به بهره‌برداری از خیرات و برکات زمین ارشاد فرمود، اینک در اینجا مؤمنان را به خطاب زیر مخصوص می‌گرداندزیرا ایشان به فهم کلام الهی سزاوارترند: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از نعمتهای پاکیزه‌ای که روزی شما کرده‌ایم، بخورید» و آنچه را که ما حرام نکرده ایم‌، حرام نگردانید و از خوردن غذاهایی که اهل جاهلیت و غیر آنان از پیش خود حرام می‌گردانند، پرهیز نکنید «و خدا را شکر کنید اگر تنها او را می‌پرستید» یعنی: اگر تنها او را می‌پرستید، از پاکیزگی‌ها بخورید و از تحریمهای غیرخدایی پروا نکنید وشکرگزار این نعمت‌ها باشید زیرا خوردن پاکیزگی‌ها؛ غذای جسم شماست و شکرنعمت‌؛ غذای روح شما.

﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةَ وَٱلدَّمَ وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِیرِ وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَیۡرِ ٱللَّهِۖ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَیۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ١٧٣ [البقرة: 173].

چون خداوند متعال، بهره‌برداری از آنچه را که حلال و پاکیزه است، مباح‌گردانید و چیزهای حلال هم بسیار بود، اینک حرامها را برای آنها بیان می‌کند زیراحرامها نسبت به حلال‌ها اندک هستند، پس حرامها را بر چیزهایی منحصر می‌نمایدکه اینک بیان می‌شود: «خداوند تنها میته را بر شما حرام کرده است‌» میته: خودمرده (مردار)، حیوانی است که روح از بدن آن بدون ذبح شرعی جدا شده‌باشد. مراد از «میته‌» در اینجا، حیوان مردار خشکی است نه دریا زیراخوردن تمام حیوانات بحری (آبزیان) - اعم از زنده و مرده آنها - در نزدجمهور فقها جایز است‌. اما حنفی‌ها بجز ماهی، دیگر حیوانات آبزی را استثنا کرده و خوردن آنها را حرام می‌دانند[4]. «و» حرام کرده است بر شما «خون را» خون حرام: خون ریخته است، نه خون باقی‌مانده در عروق حیوان بعد از ذبح‌آن‌. روایت شده است که چون عایشه رضی الله عنها گوشت می‌پخت، زردی خون‌موجود در داخل عروق آن، به سطح دیگ یا قابلمه نمایان می‌شد، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را می‌خوردند و در خوردن آن هیچ تردیدی به خود راه‌نمی‌دادند. «و» حرام کرده است بر شما «گوشت خوک را» و تمام بدن خوک‌حرام است «و» حرام کرده است بر شما «آنچه را که نام غیر خدا بر آن برده شده‌» به هنگام ذبح آن، چون نام لات و عزی و غیر آنها. اهلال: بلندکردن صداست زیرا مشرکان چون برای بتان ذبح می‌کردند، صدای خویش را به ذکر نام آنها بلند می‌کردند، مثلا با صدای بلند می‌گفتند: به نام لات‌! به نام عزی‌! از این رو هر ذبح‌کننده‌ای را «مهل‌» نامیدند، هرچند صدای خویش را به بردن نامی بلند نکند «امااگر کسی‌» به خوردن چیزی از این محرمات به منظور حفظ جان خود «ناچارشود» به‌دلیل گرسنگی و فقدان خوراکی حلالی که بدان تغذیه نماید، یا به سبب اجبار و اکراه از سوی دیگران «در صورتی که باغی و عادی نباشد» یعنی: بیشتر ازحد نیاز نخورده و از خوردن آن گریز و چاره‌ای هم نداشته باشد «بر او گناهی‌نیست‌» زیرا خداوند عزوجل در حال اضطرار و ناچاری به او اجازه خوردن ازمحرمات را می‌دهد و او را بدان مؤاخذه نمی‌کند. مراد از «باغی‌» کسی است که بیشتر از مقدار نیاز از محرمات می‌خورد و مراد از «عادی‌» کسی است که این محرمات را در حالی می‌خورد که از آنها گریز و چاره‌ای دارد «در حقیقت خداآمرزنده‌» است گناه کسی را که درحال ناچاری از چیزهای حرام می‌خورد «ومهربان است‌» به او زیرا حرام را بر وی در هنگام ضرورت، حلال گردانیده است‌.

بنابراین آیه، محرمات حقیقی از خوردنی‌ها در شریعت اسلام عبارتند از:

1-  گوشت خود مرده (مردار)

2-  خون ریخته حیوانات‌.

3-  گوشت خوک‌.

4-  حیوان ذبح شده‌ای که به هنگام ذبح آن نام غیر خدای  عزوجل  بر آن برده‌شود.

البته حصر تحریم در انواع چهارگانه فوق‌؛ حرمت غیر آنها را که در شریعت بیان‌شده نفی نمی‌کند بنابراین، محرمات بیان شده در آیه (3) از سوره «مائده‌» ومحرمات دیگری که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حرمت آنها را بیان کرده‌اند - که بیان آنها نیزدر این تفسیر شریف خواهد آمد - به حرام‌های چهارگانه فوق اضافه می‌شوند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَیَشۡتَرُونَ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلًا أُوْلَٰٓئِکَ مَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ إِلَّا ٱلنَّارَ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ١٧٤ [البقرة: 174].

«کسانی که آنچه را خداوند از کتاب نازل کرده، پنهان می‌دارند و بدان بهای ناچیزی‌به‌دست می‌آورند» زیرا متاع و بهره فانی دنیا که دربرابر پنهان‌ساختن و تغییر دادن شرع خدا عزوجل گرفته می‌شود، هرچند بسیار پنداشته شود، بدون شک ناچیز و اندک است زیرا عوض حقیقی آن، سعادت دنیا و آخرت است که قربانی شده است «آنان جز آتش در درون خویش فرو نمی‌برند» یعنی: آن بهای ناچیزی که در قبال پنهان کردن آیات الهی دریافت می‌دارند، عذاب آخرت را بر آنان مسلم گردانیده و سبب ورودشان به دوزخ می‌شود «و خداوند روز قیامت با آنان سخن نمی‌گوید» به‌دلیل فرود آمدن خشم وی بر آنان و ناخشنودی از آنان‌. طبری می‌گوید: «خداوند متعال با آنان در آنچه که دوست دارند، سخن نمی‌گوید، هرچند درآنچه که دوست ندارند، با آنان سخن می‌گوید». «و پاکشان نمی‌دارد» یعنی: اعمال پلیدشان را اصلاح نمی‌کند که از گناه پاک شوند «و برای آنان عذابی است دردناک‌» که همانا آتش دوزخ است‌.

ابن‌عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: این آیه و آیه ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ...[آل عمران:77]. ، هردو درباره یهود نازل شد زیرا رؤسا وعلمای آنان از سفلگان خویش هدایایی گرفته و به آنها وعده می‌دادند که پیامبرآخرالزمان از میان‌شان بر انگیخته می‌شود. پس چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از غیر آنان برانگیخته شدند، آنها از زوال ریاست و أخاذی‌های خویش بیمناک شده و لذا صفات حقیقی پیامبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و سلم در تورات را کتمان کردند و اوصاف دیگری را برساخته و به عوام خویش گفتند: اینک اوصاف پیامبر آخرالزمان همین‌هاست‌، که با اوصاف محمد هیچ شباهتی ندارد! اما آیه کریمه هرکس دیگری را نیز دربرمی‌گیرد که شرع خدا عزوجل را پنهان ساخته و دربرابر آن رشوه بگیرد، همچنین هرکسی را که در ازای منفعت عاجل و یا مصلحت زایل و زودگذری‌، به تغییردادن چیزی از دین خدا عزوجل و کتمان حق راضی گردد.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡعَذَابَ بِٱلۡمَغۡفِرَةِۚ فَمَآ أَصۡبَرَهُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ١٧٥ [البقرة: 175].

«آنان همان کسانی هستند که گمراهی را به بهای هدایت و عذاب را به ازای آمرزش‌خریدند» تفسیر نظیر این جمله در آیه (16) گذشت «پس چه شکیبایند بر آتش دوزخ‌!» ما: مفید تعجب است و مراد از آن به شگفت انداختن بندگان مؤمن ازحال آنان است، چرا که آنا با کمال بی‌پروایی، اسباب و علل استحقاق عذاب‌آتش را به کار گرفتند، گویی با این کار خود بر مجازات آتش جهنم شکیبا گشتند.

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ نَزَّلَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّۗ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ ٱخۡتَلَفُواْ فِی ٱلۡکِتَٰبِ لَفِی شِقَاقِۢ بَعِیدٖ١٧٦ [البقرة: 176].

«این‌» چیزی که ذکر شد از مجازات آتش جهنم و پیامدهای دیگر برای آنان «از آن است‌» یعنی: به سبب آن است «که خداوند کتاب را به حق‌» یعنی: به صدق‌و راستی و برای برپا ساختن حق «نازل کرده است‌» پس بیان آن بر علما واجب وپرهیز از کتمان آن ضروری است، لذا هرگاه از آن مورد سؤال قرار می‌گیرند، یا نیازی به بیان آن پیش می‌آید، باید بی‌هیچ ملاحظه‌ای آن را اعلام کنند «و کسانی‌که در آن اختلاف ورزیده‌اند» با ایمان به برخی از آن و کتمان برخی دیگر آن – که یهودیانند - یا مراد مشرکانند که برخی از آنان گفتند؛ این کتاب سحر است وبرخی گفتند؛ افسانه‌های پیشینیان است، اینان همگی «در شقاق‌» یعنی: مخالفت و ستیزه و کشمکش «دور و درازی‌» از حق و حقیقت «قراردارند».

﴿لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلۡکِتَٰبِ وَٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِ وَٱلسَّآئِلِینَ وَفِی ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّکَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِینَ فِی ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِینَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ١٧٧ [البقرة: 177].

در بیان سبب نزول آمده است: آیه کریمه در رد بر یهود و نصاری نازل شد که‌درباره تغییر قبله سخن گفته و طعن و ایراد بسیاری را مطرح می‌کردند، پس خدای  عزوجل  روشن ساخت که: روی نمودن به سوی مشرق و مغرب ذاتا مقصود نیست و کار نیکی شمرده نمی‌شود. ابن‌کثیر می‌گوید: «این آیه کریمه، مشتمل برجملاتی بزرگ و دارای قواعدی ژرف و عمیق و عقیده‌ای خالص و استواراست‌».

«نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب (یعنی: جهات‌مختلف‌) بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به خدا ایمان بیاورد» یعنی: نیکی، نیکی کسی است که به خدا عزوجل ایمان بیاورد. بِرّ: کلمه‌ای است که جامع هر خیر؛ اعم از ایمان، اعمال شایسته و اخلاق نیک است و این آیه کریمه آن را به اصول ایمان و اصول اعمال صالح تفسیر کرده است‌.

«و» نیز نیکی آن است که ایمان بیاورد به «روز بازپسین و فرشتگان‌» فرشتگان: موجوداتی نورانی هستند که دارای مأموریتها و وظایف متعددی می‌باشند، سرشت آنان بر طاعت حق تعالی است، اورا عصیان نمی‌کنند و هر آنچه را که‌دستور یابند، انجام می‌دهند.

«و» همچنین نیکی آن است که ایمان بیاورد به «کتاب‌» مراد از کتاب: جنس‌کتاب، یعنی تمام کتابهای آسمانی است‌.

«و» همچنین نیکی آن است که ایمان بیاورد به «پیامبران و مال خود را با وجود دوست‌داشتن آن به ذوی‌القربی‌» یعنی نزدیکان و خویشاوندان خود «بدهد» دادن مال به نزدیکان و خویشاوندان - چنانچه فقیر باشند - هم صدقه است و هم صله‌رحم.

«و» همچنین نیکی آن است که مال خود را به «یتیمان‌» فقیر بدهد زیرا آنان از فقرای غیر یتیم به دادن صدقه سزاوارترند، چرا که توان کسب وکار را ندارند.

«و» همچنین مال خود را به «مساکین‌» بدهد که چیزی را برای تأمین معیشت خود نمی‌یابند، پس نشستهاند و به دستهای مردم می‌نگرند.

«و» همچنین مال خود را به «در راه ماندگان‌» یعنی: مسافران نیازمندی بدهد که از مال خویش جدا مانده و برای‌شان امکان حاضر کردن آن وجود ندارد.

«و» مال خود را به «سائلان‌» یعنی: به متکدیانی بدهد که ناچار به گدایی ودرخواست کردن می‌شوند. باید دانست که گدایی حرام است جز برای ضرورتی، لذا برای سائل لازم است تا از حد ضرورت تجاوز نکند و به ادب درخواست‌کردن ملتزم باشد و آن این است که بدون پافشاری و اصرار درخواست کمک کند. وچنان‌که در حدیث شریف آمده است، گرفتن صدقه برای شخصی که بی‌نیاز است و قادر به کسب و کار می‌باشد، حلال نیست چه مرد باشد و چه زن و چنین شخصی باید کاری شرافتمندانه برای خود جست‌وجو کند.

«و» همچنین نیکی آن است که مال خود را «در» راه آزادکردن «بردگان‌» بدهد. مراد خریدن بردگان و آزادکردن آنهاست‌. به قولی‌دیگر: مراد آزادکردن‌اسیران است‌. در حدیث شریف آمده است: «بهترین صدقه آن است که در حال سلامتی و حرص بر مال خویش که آرزوی توانگری را داری و از فقر می‌ترسی‌؛ صدقه بدهی‌».

«و» همچنین نیکی آن است که «نماز را برپا دارد» با رعایت تمام ارکان و شرایط آن‌.

«و» همچنین نیکی آن است که «زکات را بدهد». بیان جداگانه زکات، دلیل برآن است که مراد از انفاق یاد شده در بالا، صدقه نافله است نه زکات فرض‌. چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «إن فی الـمال حقاً سوى الزکاة». «قطعا در مال حقی است بجز زکات‌».

«و» همچنین نیکان «آنان‌»‌اند «که چون‌» با خدا عزوجل یا مردم «عهد بستند، به عهد خود وفادارند» به شرط اینکه عهدشان با مردم، خلاف اوامر دینی نباشد، پس چنانچه این عهد در معصیتی بود، وفا به آن واجب نیست‌. روشن است که‌خیانت و پیمان‌شکنی و خلف وعده از نشانه‌های نفاق است، چنان‌که درحدیث شریف آمده است: «نشانه منافق سه چیز است‌؛ چون سخن پردازد، دروغ‌گوید و چون وعده کند، خلاف نماید و چون امانت به وی سپرده شود، خیانت‌کند».

«و» همچنین نیکان «آنان‌»‌اند «که در سختی‌» یعنی: شدت فقر «و زیان‌» یعنی: در بیماری مزمن یا فقدان عزیزان «و به‌هنگام جنگ، صابرند» صبر: نصف‌ایمان است‌؛ زیرا صبر و شکیبایی، بر رضای انسان مؤمن به قضا و قدر الهی دلالت می‌کند. در حدیث شریف آمده است که فرار از میدان جنگ، یکی از هفت گناه‌کبیره می‌باشد.

«اینان کسانی‌اند که راست گفته‌اند» در ادعای ایمان خویش «و هم‌اینان متقیانند» تقوی: خود نگه‌داری از خشم خداوند عزوجل با پرهیز از گناهان است‌.

علما گفته‌اند: این آیه کریمه، آیه بزرگی از امهات احکام است زیرا در کل متضمن شانزده قاعده عقیدتی و اخلاقی می‌باشد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٧٨ [البقرة: 178].

در بیان سبب نزول این آیه کریمه، دو روایت آمده است: بنا به روایتی، این آیه در رد و محکومیت عملکرد مردم در دوران جاهلیت نازل شد که به شیوه ستمگری عمل کرده‌، از حد متجاوز و پیرو شیطان بودند؛ مثلا اگر برده‌ای از یک‌قوم قوی و قدرتمند، به وسیله برده‌ای منسوب به قومی فرودست کشته می‌شد، آن قبیله قدرتمند، مغرورانه می‌گفتند: ما باید آزادی را در برابر آن به قتل‌برسانیم‌! و اگر زنی از آنان کشته می‌شد، می‌گفتند: باید مردی را در برابر آن‌بکشیم‌! همین گونه آنان فرادست را در مقابل فرودست نمی‌کشتند، اما در برابرقتل یک فرد اشرافی، چند تن از فرودستان را می‌کشتند.

به روایتی دیگر: این آیه در باره دو طایفه از اعراب نازل شد که یکی از آنها مسلمان و دیگری با مسلمانان هم‌پیمان بود، آن دو طایفه‌، زنان و بردگان واشخاص آزادی را از یک‌دیگر به قتل رسانده بودند، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درمیانشان حکمی را صادر نمودند و آیه کریمه در تأیید حکم ایشان نازل شد.

«ای مؤمنان‌! بر شما در مورد کشتگان، قصاص مقرر شده است‌» یعنی: اگر کسی‌مسلمانی را به عمد و از روی تجاوز کشت، کشتن آن به طور همانند - در هنگام‌مطالبه صاحب حق - فرض است و صاحب حق، اولیای مقتول‌اند. قصاص: یعنی‌عملی همانند با عمل قاتل زیرا مسلمانان در میزان اسلام باهم برابرند، هرچندبعضی شریف باشند و بعضی وضیع، بعضی زیبا باشند و بعضی زشت، بعضی‌ثروتمند باشند و بعضی فقیر، بعضی مرد باشند و بعضی زن «آزاد دربرابر آزاد و برده‌دربرابر برده‌» یعنی: آزاد در برابر قتل شخص آزاد و برده در برابر قتل شخص برده‌قصاص می‌شود. از این قید چنین برمی‌آید که آزاد با قتل برده قصاص نمی‌شود -که جمهور فقها بر این نظرند - اما امام ابوحنیفه  رحمه الله  برآن است که آزاد دربرابر برده قصاص می‌شود، به دلیل عام‌بودن آیه (45) سوره «مائده‌» که تفسیر آن خواهدآمد. از حضرت علی رضی الله عنه و ابن‌مسعود رضی الله عنه نیز همین رأی نقل شده است‌. امام‌بخاری نیز می‌گوید: مولی با کشتن برده خویش کشته می‌شود، به دلیل این‌حدیث شریف: «هر کس برده‌اش را کشت، او را می‌کشیم و هرکس بینی‌اش را برید، بینی‌اش را می‌بریم و هرکس او را عقیم (جنسی) کرد، او را عقیم می‌کنیم‌».

جمهور فقها برآنند که مسلمان با کشتن کافر قصاص نمی‌شود. دلیل آنها این‌حدیث شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمودند: «مسلمانی دربرابر کافری کشته‌نمی‌شود». «و زن در برابر زن‌» قصاص می‌شود، اگر او را کشت‌. اگر زنی مردی‌را کشت‌، نیز به‌طریق اولی قصاص می‌شود و اگر مردی زنی را کشت، نیز قصاص‌می‌شود، به دلیل این حدیث شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمودند: «همانا مرد دربرابرزن کشته می‌شود». همچنین مذهب ائمه اربعه - جز در یک روایت از احمدبن‌حنبل - این است که یک گروه با کشتن یک تن قصاص می‌شوند. «پس کسی که‌گذشت شد به او چیزی از خون برادرش‌» یعنی: اگر قاتل‌، یا جانی از سوی مجنی‌علیه (کسی که جنایت بر وی انجام گرفته)، یا از سوی ولی مقتول، دربرابر قتل یا جرحی که کرده بود، از انجام قصاص مورد عفو قرار گرفت، به مجنی علیه (کسی‌که جنایت بر او انجام گرفته)، یا ولی وی، دیه قتل یا دیه جراحت (ارش) تعلق‌می‌گیرد. قید (اخیه‌: برادرش) عاطفه برانگیز است و این پیام را می‌رساند که: عمل قتل، اخوت ایمانی را نمی‌گسلاند. آری‌! اگر چنین عفو و گذشتی در کاربود «پس حکم آن پیروی کردن به نیکویی است‌» یعنی: مطالبه صاحب حق از قاتل یا جانی‌، باید با رفتاری پسندیده توأم باشد، به این نحو که اگر قاتل تنگدست بود، باید صاحب حق به او مهلت دهد «و» بر قاتل «رسانیدن خون‌بهاست به وی به خوش خویی‌» بدون تعلل و امروز و فرداکردن، یا انکار، یا به‌کاربردن سخنانی‌زشت «این حکم‌» حکم عفو و دیه «تخفیف و رحمتی از سوی پروردگار شماست‌» یعنی: خداوند عزوجل بر این امت، قصاص و عفو با عوض یا بدون عوض - هردو - را مشروع گردانید و چنان‌که بر یهود و نصاری تنگ گرفت، بر آنان تنگ نگرفت زیرا بر یهود، قصاص یا عفو بدون دیه‌، و بر نصاری‌، عفو بدون دیه را فرض‌گردانید «پس هرکس بعد از آن‌» یعنی: بعد از عفو «از اندازه درگذرد» به این‌صورت که بعد از گرفتن دیه‌، قاتل را بکشد، یا قاتل را عفو نموده و بعد از آن‌قصاصش نماید؛ «برای او عذابی دردناک است‌» در آخرت با آتش دوزخ، یا دردنیا با انجام قتل‌.

﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٧٩ [البقرة: 179].

«و ای خردمندان‌! برای شما در قصاص زندگانی‌ای است‌» به اعتبار اینکه قصاص به خودداری مردم از قتل یک‌دیگر می‌انجامد «باشد که به تقوا روی آورید» و از بیم قصاص، از خون‌ریزی بپرهیزید. آری‌! این است قانون «قصاص‌» در اسلام، قانونی که جامعه بشری در هیچ عصری از آن بی‌نیاز نیست و بجز آن، هیچ‌مجازات دیگری - از جمله زندان - نمی‌تواند بسیاری از افراد خونریز را از ارتکاب جنایت باز دارد، پس این قصاص است که حیاتی آرام و پایدار را برای‌جامعه فراهم کرده و از میزان جنایت قتل در جامعه بشری می‌کاهد زیرا هنگامی که قاتل به خوبی بداند که اگر بکشد، کشته می‌شود؛ یقینا از ارتکاب عمل قتل دست برمی‌دارد و در اینجاست که دو حیات محفوظ می‌ماند، یکی حیات مقتول ودیگری حیات خود قاتل‌[5].

﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَکَ خَیۡرًا ٱلۡوَصِیَّةُ لِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ١٨٠ [البقرة: 180].

«بر شما فرض شده‌است که چون مرگ یکی از شما فرا رسد» فرارسیدن مرگ‌؛ فرارسیدن اسباب و علائم آن است‌. آری‌! در این هنگام بر انسان فرض است‌؛ «این که اگر خیری برجای گذارد» یعنی: اگر مالی باقی می‌گذارد، باید «وصیت کند» چرا که دیگر مجالی برای زندگی وی باقی نمانده است‌. بعضی از مفسران‌، «خیر» را به مال بسیار تفسیر کرده‌اند، اما ظاهرا - چنان‌که ابن‌عباس رضی الله عنه و گروهی ازتابعین نیز گفته‌اند - مراد از «خیر»، مطلق مال است، چه کم باشد و چه بسیار زیرا اسم «خیر» بر مال اندک و بسیار هردو اطلاق می‌شود. آری‌! باید وصیت کند، امابرای چه‌کسی‌؟ «برای پدر و مادر و خویشاوندان خود» و بعد از اجرای وصیت وی، بقیه مالش برای فرزندانش باقی می‌ماند.

البته این حکم در اول اسلام مشروع شد و سپس وصیت برای نزدیکان با آیات میراث (در سوره نساء و غیرآن) منسوخ گردید. همچنین با این حدیث شریف: «لاوصیه لوارث‌: برای هیچ وارثی وصیتی نیست‌». نسخ وصیت برای وارث، رأی جمهور فقها و بیشتر مفسران بلکه به قول ابن‌کثیر، حکمی اجماعی است‌. اما حکم وصیت برای غیر وارث‌، به حال خود باقی است و بنابر ارشاد همین آیه و نیزاحادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، وصیت نمودن از ثلث مال برای غیر وارث، مستحب ونافذ می‌باشد، از جمله این حدیث شریف: «ماحق امریء مسلم له شیء یوصی فیه یبیت لیلتین إلا ووصیته مکتوبة عنده». «اگر شخص مسلمان دارای مالی است که می‌باید در آن وصیت کند، نشاید که دو شب را بگذراند، مگر اینکه بایستی وصیت وی نوشته شده در نزدش نهاده‌باشد». همچنان وصیت باید «به‌طور معروف‌» یعنی‌عادلانه و پسندیده و بدون هیچ افراط و تفریطی باشد بنابراین، وصیت کننده نباید توانگری را بر فقیری برتری دهد، یا به بیشتر از ثلث (یک سوم) مال وصیت کند. ولی حنفی‌ها وصیت به کل مال را نیز در صورتی که وصیت‌کننده میراث بری ازخود به‌جا نگذاشته باشد، جایز دانستهاند «این حقی است‌» واجب و لازم «برپرهیزگاران‌». البته باید دانست که قبل از نسخ حکم وصیت با آیات میراث، وصیت نمودن واجب بود، ولی بعد از نسخ - چنان‌که گفتیم - در حق غیر وارث مستحب و در مورد وارث حرام است‌.

﴿فَمَنۢ بَدَّلَهُۥ بَعۡدَ مَا سَمِعَهُۥ فَإِنَّمَآ إِثۡمُهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ١٨١ [البقرة: 181].

«پس هر کس‌» وصیت را «بعد از شنیدنش تغییر دهد» چه آن تغییردهنده خودوصی، یا گواه بر وصیت باشد «گناهش تنها بر گردن همان کسانی است که آن را تغییر می‌دهند» و بر وصیت‌کننده هیچ بازخواستی نیست زیرا او، با انجام وصیت به تکلیف خود عمل کرده است «و خداوند شنواست‌» سخن وصیت کننده را «داناست‌» به فعل وصی و دیگران، پس آنان را در برابر عملشان جزا می‌دهد.

﴿فَمَنۡ خَافَ مِن مُّوصٖ جَنَفًا أَوۡ إِثۡمٗا فَأَصۡلَحَ بَیۡنَهُمۡ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٨٢ [البقرة: 182].

«پس هرکس از اجحاف یا گناه وصیت‌کننده‌ای ترسید» جنف: گرایش از حق وعدل به سوی خطا و اشتباه و اثم: انحراف عمدی در وصیت از جاده عدل وانصاف است‌. مثال آن این است که وصیت‌کننده از ثلث مال‌، بیشتر وصیت کند، یا برای فرد توانگری وصیت نماید. در حدیث شریف آمده است: «اجحاف در وصیت‌، از گناهان کبیره است‌». آری‌! هرکس مشاهده کرد که وصیت کننده در وصیت خود ستم یاگناهی را مرتکب شده است‌؛ «پس میان‌شان اصلاح آورد» یعنی: آشفتگی و اختلافی را که میان ورثه به‌سبب آن وصیت ناروا واقع شده بود؛ به اصلاح آورد، بدین‌گونه که آن قسمت از متن وصیت را که به زیان برخی از ورثه و مخالف با شرع خداوند عزوجل بود، ابطال و آنچه را که حق بود - چون وصیت برای نزدیکان غیر ارث برنده - ابقا و اثبات نمود، در این صورت «بر او» یعنی: بر شخصی که با هدف خیر و اصلاح، در وصیت تغییر ایجاد می‌کند «گناهی نیست زیرا خدا آمرزنده مهربان است‌» بر کسی‌که با هدف خیر و اصلاح، دروصیت تغییر به وجود می‌آورد.[6]

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣ [البقرة: 183].

«ای مؤمنان‌! بر شما روزه فرض گردانیده شد» روزه: خودداری از خوردن‌، نوشیدن‌، مقاربت جنسی و دیگر شکننده‌ها از طلوع بامداد تا غروب آفتاب همراه با نیت است «همان‌گونه که بر آنان که پیش از شما بودند، فرض شده بود» یعنی: همان‌گونه که روزه، بر امتهای بشری - از زمان آدم‌  علیه السلام    تا هم‌اکنون که عهد پیامبرخاتم صلی الله علیه و آله و سلم است - فرض شده بود. آری‌! تاریخ، نشان دهنده این واقعیت‌است که روزه در میان تمام ملل مشروع بوده است، حتی در میان مصریان قدیم، رومی‌ها، یونانی‌ها و هندیان‌. در تورات کنونی نیز - باوجود تحریف آن - روزه و روزه‌داران مورد ستایش قرار گرفته‌اند. این نقل نیز صحیح است که موسی‌  علیه السلام    چهل روز، روزه گرفت، اما یهودیان عصر حاضر، یک هفته روزه می‌گیرند. همچنین، انجیل‌های کنونی‌، روزه را ستوده و آن را عبادت می‌شمارند و مشهورترین روزه نصاری، روزه بزرگ قبل از عید «فصح‌» است، سپس رؤسای کلیسا انواع دیگری از روزه را نیز بنیاد نهادند. به قولی: مراد از ﴿ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ (کسانی که پیش از شما بودند)، اهل کتابند. «باشد که به تقوی گرایید» با پایبندی به روزه زیرا روزه انگیزه‌های ارتکاب گناهان را در نهاد انسان تضعیف می‌کند و شهوت را که مبدأ معصیت است درهم شکسته لذتهای دنیا را بی‌ارزش می‌گرداند و این همه تقوی‌آفرین است‌. در حدیث شریف آمده است: «الصوم نصفالصبر: روزه نصف صبر است‌». همچنین روزه از ابعاد و جنبه‌های گوناگونی پدیدآورنده تقوی است، که مهم‌ترین این ابعاد عبارتند از:

1-  روزه، نفس انسان را در آشکار و نهان بر خشیت و بیم از خداوند متعال تربیت می‌کند زیرا جز پروردگار بزرگ، هیچ کس دیگری ناظر و مراقب شخص‌روزه‌دار نیست و این از بزرگ‌ترین فواید روحی روزه می‌باشد.

2-  روزه، از حدت و غلیان شهوت می‌کاهد، چنان‌که در حدیث شریف آمده‌است: «الصوم جنه‌» یعنی: روزه سپر نگه‌دارنده‌ای از آلودگی به شهوات وارتکاب گناهان است‌.

3-  روزه، احساس شفقت و رحمت به همنوع را در انسان بیدار می‌سازد.

4-  روزه، تحقق‌بخش معنای برابری میان توانگران و فقرا و اشراف و عوام است و این از فواید اجتماعی روزه می‌باشد.

5-  روزه، انسان را به نظم و برنامه‌ریزی و مهار نمودن اراده عادت می‌دهد.

6-  روزه، بنیه جسمی را تجدید نموده، سلامتی و نیروی حافظه را تقویت و بدن را از رسوبها و تخمیرات زیانبخش می‌رهاند، چنان‌که این معنی و بیش از آن نیز در این حدیث شریف آمده است: «صوموا تصحوا»: روزه بگیرید تا تندرست‌شوید».

﴿أَیَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۚ وَعَلَى ٱلَّذِینَ یُطِیقُونَهُۥ فِدۡیَةٞ طَعَامُ مِسۡکِینٖۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا فَهُوَ خَیۡرٞ لَّهُۥۚ وَأَن تَصُومُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٤ [البقرة: 184].

آری‌! برشما فرض شده است «روزه گرفتن روزهای چند شمرده شده‌» یعنی: روزهای معلوم و معین اندکی - برای آسان‌گیری بر شما. این ایام معین به قول جمهور مفسران، عبارت از ماه مبارک رمضان است‌. ابن‌کثیر نقل می‌کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از هجرت به مدینه، از هر ماه سه روز را روزه می‌گرفتند و روزعاشورا را نیز روزه می‌گرفتند تا آن که خداوند متعال روزه رمضان را فرض نمود. «پس هرکس از شما بیمار» بود و توان روزه‌گرفتن را نداشت، خوردن برای وی‌عزیمت است و اگر توان آن را داشت، ولی همراه با قبول ضرر و مشقت، پس‌خوردن روزه برای وی رخصت است «یا» هرکس از شما «در سفر باشد» سفری به‌اندازه مسافت کوتاه‌کردن نماز، یعنی (89) کیلومتر در نزد جمهور فقها و (96) کیلومتر در نزد حنفی‌ها «پس لازم است‌» بر وی روزه گرفتن «شمار آن از روزهای دیگر» که باید آنها را در عوض روزهایی که خورده است‌، روزه‌گرفته و روزه‌های فوت شده را قضا کند «و بر کسانی که روزه طاقت‌فرساست» یعنی: بر کسانی‌که روزه را به دشواری تحمل می‌کنند و تاب و تحمل آن راندارند، چون پیرمردان کهن‌سال‌، زنان باردار و بیماران مزمن، پس بر اینان «فدیه‌ای است که عبارت از خوراک‌دادن به یک بینواست‌» به جای خوردن هر روز از ایام روزه، و این خوراک باید از میانه آن چیزی باشد که شخص‌، خانواده خویش‌را با آن اطعام می‌کند. مقدار آن در نزد حنفی‌ها، نصف صاع (دومد) از گندم، یاصاعی از غیر آن - چون خرما یا جو - برای هر روزی است که می‌خورد و یاغذایی آماده است که کفایت یک‌روزه مسکین را بنماید. و مقدار آن در نزدجمهور، یک مد از خوراک غالب مورداستفاده آن منطقه است‌[7]. «و هرکس به‌دلخواه خود خیری‌» بیشتر «انجام دهد» یعنی: بر اندازه خوراک مقرر در فدیه بیفزاید، یا به علاوه یک مسکین، مسکین دیگری را نیز غذا بدهد «پس آن برای او بهتر است و اگر بدانید روزه گرفتن برای شما بهتر است‌» یعنی: برای این گروه‌معذور، روزه‌گرفتن بهتر از روزه‌خوردن همراه با پرداخت کفاره است‌.

بیشتر ائمه (مالک، ابوحنیفه و شافعی) بر آنند که روزه‌گرفتن مسافر چنانچه بر او دشوار نبود - برایش بهتر از روزه‌خوردن است، ولی امام احمد بر آن است‌که برای مسافر خوردن روزه بهتر از روزه‌گرفتن می‌باشد. و در نزد جمهور، پی‌درپی گرفتن روزه قضایی مستحب است نه واجب‌. و اگر چنان شد که ادای روزه از شخصی فوت شد و رمضان دیگری آمد و او آن را قضا نکرده بود، درنزد جمهور بر وی کفاره لازم است و کفاره او این است که برای هر روز، یک نفرمسکین را خوراک دهد. اما امام ابوحنیفه بر آن است که کفاره‌ای بر وی نیست‌.

در بیان سبب نزول آیه کریمه از مجاهد روایت شده است که گفت: این بخش ازآیه‌: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِینَ یُطِیقُونَهُ درباره مولایم قیس‌بن سایب نازل شد که توان روزه گرفتن را نداشت و با نزول آن او روزه را خورد و برای هر روز، یک نفر مسکین را اطعام می‌کرد.

﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡیَصُمۡهُۖ وَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۗ یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُکۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰکُمۡ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ١٨٥ [البقرة: 185].

«ماه رمضان‌» همان ماهی است «که در آن قرآن‌» در شب قدر به تمامی و یکباره از لوح محفوظ به بیت‌المعمور در آسمان دنیا «فرو فرستاده شده‌است‌» وسپس جبرئیل‌  علیه السلام    آن را سوره‌به‌سوره و آیه به‌آیه در مدت بیست و سه سال بر قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد. یا: اولین آیات آن در ماه رمضان نازل شد و نزول این‌آیات در شب قدر بود «کتابی که مردم را راهبر و» متضمن «دلایل آشکار هدایت است‌» که این دلایل آشکار، مخصوص به آیات محکم آن می‌باشد «و» کتابی‌که «جداکننده حق از باطل است‌» یعنی: قرآن، میزان و معیار جداکننده حق از باطل‌است «پس هرکس از شما این ماه را دریابد» یعنی: در آن مقیم باشد، نه مسافر «باید آن را روزه بدارد و کسی‌که بیمار یا در سفر است‌» باید به شماره آن، «تعدادی از روزهای دیگر» را روزه بگیرد و اگر در بخشی از ماه، مقیم و در بخشی دیگرمسافر بود، روزه‌گرفتن در ایام اقامت وی برایش حتمی است، اما در سفر، رخصت خوردن دارد «خدا برای شما آسانی می‌خواهد و برای شما دشواری‌نمی‌خواهد» به همین جهت است که برای مریض و مسافر، رخصت خوردن‌داده‌است‌.

باید دانست که یسر؛ یعنی آسان‌گیری و عدم سخت‌گیری، از مقاصد پروردگارسبحان در تمام امور دین است و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای تحقق بخشیدن به این‌مقصد، همیشه به آسان‌گیری ارشاد و از سخت‌گیری نهی می‌کردند، چنان‌که دراین حدیث شریف فرمودند: «یسروا ولا تعسروا، وبشروا و لاتنفروا: آسان بگیرید و سخت نگیرید و بشارت دهید و متنفر و پراکنده نگردانید».

«و می‌خواهد که شماره مقرر را تکمیل کنید». لام در (لتکملوا العده) برای تعلیل‌است، لذا معنی چنین می‌شود: به این علت در حالت‌های بیماری و سفر رخصت‌روزه خوردن را به شما دادیم که به شما آسانی را می‌خواهیم و می‌خواهیم که شماره ایام مقرر را تکمیل کنید، پس هرکس به سبب عذر بیماری، یا سفر، نتوانست آن را با ادا تکمیل کند، باید بعدا با قضا آن را تکمیل نماید، ازاین رو، قضا نمودن روزه برای مریض و مسافر، به منظور کامل ساختن شماره ایام ماه وتکمیل اجر و پاداش آنان است «و تا خدا را به بزرگی بستایید» با روزه گرفتن و ذکر وی در هنگام کامل ساختن شمار ایام روزه‌داری «به سپاس آن که رهنمونی‌تان‌کرده است‌» به سوی احکام سراسر منفعت بار، لذا عظمت وی و حکمت بالغه‌اش در اصلاح نمودن بندگانش را به یاد آورید و بدانید که او با مشروع‌ساختن احکام مورد نظر خویش، بندگانش را تربیت می‌کند و می‌سازد پس احکام وی همه‌؛ ازنظر معنوی و حسی برای ساختن و تربیت شخصیت آنهاست «و باشد که شکرگزاری کنید» برای خداوند عزوجل در برابر همه این نعمت‌ها و در برابر اینکه او به هریک از دو حالت عزیمت و رخصت، حق آن را در جایگاه مقررش داده است‌.

جمهور علمای اهل تأویل بر آنند که این آیه، دلیل بر مشروعیت تکبیر گفتن درعیدفطر است‌. روایت شده است که برخی از سلف، در شب عید فطر - ازهنگامی که هلال شوال را می‌دیدند تا هنگام بیرون‌رفتن امام برای نماز عید - تکبیر می‌گفتند. لفظ تکبیر در نزد امام مالک و گروه دیگری از علما این است که‌سه بار «الله اکبر» بگوید. ولی از علما الفاظ دیگری چون: تکبیر و تهلیل وتسبیح، هرسه نقل شده است‌. اما درباره وقت و مدت تکبیر، از ابوحنیفه و مالک‌نقل شده است که گفته‌اند: در عیدفطر از وقت بیرون آمدن شخص از خانه‌اش تارسیدن وی به مصلی تکبیرگفتن مستحب است و چون نماز به پایان رسید، عید هم‌به پایان می‌رسد. ولی شافعی واحمدبن حنبل می‌گویند: تکبیر گفتن، از وقت غروب خورشید شب عید تا وقت ادای نماز عید به دنبال نمازها و در هر وقت‌دیگری مستحب است‌[8].

﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ١٨٦ [البقرة: 186].

در بیان سبب نزول آمده است: مرد اعرابی‌ای نزد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: یارسول‌الله! آیا پروردگار ما نزدیک است‌؛ که در این صورت با وی مناجات‌کنیم؟ یا که دور است تا او را بانگ زنیم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سکوت کردند، همان بود که این آیه نازل شد: «و هرگاه بندگانم درباره من از تو بپرسند» به ایشان بگو: «من نزدیکم‌» به آنان با علم خویش و به آنچه که مقتضای اجابت دعاء است‌. پس مراد قرب مکانی نیست «و دعای دعاکننده را - به هنگامی که مرا بخواند – اجابت می‌کنم‌». در حدیث شریف آمده است: «إن الله تعالى لیستحیی أن یبسط العبد إلیه یدیه یسأله فیهـمـا خیراً فیردهــمـا خائبتین»‌. «همانا خداوند متعال حیا می‌کند از اینکه بنده دستانش را به سوی او به دعا بردارد - در حالی‌که از او در آنها خیری‌می‌خواهد - و او آنها را خالی برگرداند». همچنین در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ما من مسلم یدعو الله  عزوجل  بدعوة لیس فیها اثم ولا قطیعة رحم إلا أعطاه الله بها إحدى ثلاث خصال: إما أن یعجل له دعوته، وإما أن یدخره له فی الأخرى، وإما أن یصرف عنه من السوء مثلها». «هیچ مسلمانی نیست که در بارگاه‌خداوند عزوجل دعایی بکند که در آن دعا گناه و قطع رحمی نیست، مگر این که‌خداوند عزوجل به وسیله آن دعا، به وی یکی از سه خصلت زیر را می‌دهد: یا این که‌دعایش را به طور عاجل برایش مستجاب می‌گرداند. یا اجر آن را برایش درآخرت ذخیره می‌کند و یا اینکه بدیی را برابر آن دعا از وی باز می‌دارد». جمهور علما بر آنند که دعا از مهمترین مقام‌های عبودیت است زیرا خداوند بزرگ خودش از ما خواسته است که او را به دعا بخوانیم، که این خود بر فضل واهمیت دعا دلالت می‌کند. چنان‌که در حدیث شریف نیز آمده است که‌رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «الدعاء مخ العبادة». «دعا مغز عبادت است‌».

از شرایط دعاکننده این است که:

1-  به قدرت مطلقه الهی دانا بوده و یقین داشته باشد که همه اسباب و وسایط درقبضه تسخیر وی می‌باشد.

2-  با حضور قلب و نیت راستین دعا کند زیرا خداوند عزوجل دعا را از قلبی که غافل باشد نمی‌پذیرد.

3-  از خوردن حرام بپرهیزد.

4-  از دعاکردن ملول و دلتنگ نشود.

و از شرایط خود دعا این است که:

1-  دعا باید از امور جایز بوده و شرعا مطلوب باشد.

2-  دعا علیه حقوق مسلمانان نباشد.

3-  اوقات دعا عبارت است از: وقت سحر، وقت افطار، مابین اذان و اقامه، مابین ظهر و عصر روز چهارشنبه، وقت بیچارگی و پریشانی، حالت سفر و بیماری، هنگام نزول باران و هنگام رویارویی در جهاد فی‌سبیل الله که درباره همه اینها احادیث و روایات آمده است‌. و چون شروط دعا فراهم شد، مورد اجابت قرارمی‌گیرد.

«پس آنان‌» یعنی: بندگان من «باید برای من فرمان‌برداری کنند» یعنی: مرابخوانند «و به من ایمان آورند» یعنی: ایمان داشته باشند به اینکه چون مرابخوانند، اجابتشان می‌گویم‌. یا معنی این است: بر ایمان خویش تداوم و استحکام‌بخشند «باشد که راه یابند» و اجابت دعا شامل راهیافتن شخص دعاکننده به اسباب آن نیز می‌شود، یعنی خداوند متعال برای دعاکننده، راه‌های رزق و شفا وکامیابی و تحقق دیگر دعاهای وی را هموار و آماده می‌سازد. ابن‌کثیر می‌گوید: «بیان این آیه در میانه احکام روزه - که بر انگیزاننده مؤمنان بر دعاء است - ارشادی است بر این امر که باید در هنگام به پایان رساندن رمضان و در هنگام هر افطاری، سخت در دعا کوشید، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «للصائم عندافطاره دعوه مستجابه‌: برای روزه‌دار در هنگام افطارش، دعایی است پذیرفته‌شده و مستجاب‌».

﴿أُحِلَّ لَکُمۡ لَیۡلَةَ ٱلصِّیَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِکُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٞ لَّکُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّۗ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ کُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡ وَعَفَا عَنکُمۡۖ فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَکُمُ ٱلۡخَیۡطُ ٱلۡأَبۡیَضُ مِنَ ٱلۡخَیۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّیَامَ إِلَى ٱلَّیۡلِۚ وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰکِفُونَ فِی ٱلۡمَسَٰجِدِۗ تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ١٨٧ [البقرة: 187].

«آمیزش شما با زنانتان در شب‌های روزه برای شما حلال کرده شد» رفث: کلمه جامعی است که شامل تمام آن چیزهایی که مرد از زن خود در امور شهوانی‌می‌طلبد؛ اعم از مقاربت و غیر آن‌، می‌شود «آنان برای شما لباسی هستند و شما هم‌برای آنان لباسی هستید» بدان جهت که هرکدام شما به دیگری، همچون آمیزشی‌که میان لباس و پوشنده آن است، با همدیگر آمیزش دارید. یعنی هریک از زن ومرد، رفیقش را همچون لباسی پوشانده و او را از بدکاری باز می‌دارد. همچنان این‌تعبیر قرآنی، کنایه از نیاز هر کدام آنها به دیگری است و از این روست که خداوندمتعال بر آنها آسان گرفت و رخصت آمیزش داد «خداوند دانست که شما در حق‌خودتان خیانت می‌کردید» با آمیزش در شب‌های رمضان‌. اصل خیانت آن است که شخص بر چیزی امین گردانیده شود، ولی امانت را نگه ندارد. دلیل اینکه خداوندمتعال آمیزش‌کنندگان در شب‌های رمضان را خاین بر نفسهایشان نامید، این است که‌زیان این کار به خودشان برمی‌گردد.

ابن عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول این آیه کریمه می‌گوید: «در آغاز فرضیت‌روزه، خوردن و نوشیدن و مقاربت بعد از نماز عشا تا افطار شب دیگر، برمسلمانان حرام بود تا آن که برخی از صحابه - و از جمله آنان عمربن‌خطاب رضی الله عنه - بعد از عشا با زنانشان آمیزش کردند و غذا خوردند، آن‌گاه شکایتشان را از ارتکاب این عمل نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بردند. این بود که آیه‌کریمه نازل شد». جمهور علما بر آنند که روزه کسی‌که بامداد بر وی در حال جنابت‌طلوع کرده، صحیح است‌.

«پس توبه شما را» از خیانت به نفس‌هایتان «پذیرفت و از شما درگذشت‌» مراد این است که برشما آسان گرفت و میدان را برشما فراخ گردانید «پس اکنون‌» در شب‌های ماه رمضان می‌توانید «با آنان آمیزش کنید و آنچه را خدا برای شما مقررداشته، طلب کنید» به قولی: مراد از (آنچه را خدا برای شما مقرر داشته) طلب فرزند است‌. به قولی دیگر: مراد از آن، طلب شب قدر است‌. یعنی: مشغولیت به‌آمیزش و مباحهای دیگر، نباید شما را از طلب دریافتن فضیلت لیله‌القدر غافل‌گرداند «و بخورید و بیاشامید تا رشته سپید از رشته سیاه نمودار شود» رشته سپید: سپیدیی است که در هنگام بامداد در همه پهنه افق منتشر می‌شود، نه صبح کاذب که مانند دم گرگ به صورت طولی در افق بالا رفته ولی از نظر عرضی در همه افق‌منتشر نمی‌شود، پس صبح کاذب چیزی را حرام و حلال نمی‌گرداند و فقط این‌صبح صادق است که خورد ونوش و دیگر محذورات روزه را حرام می‌گرداند. رشته سیاه: سیاهی شب است‌. نمودار شدن رشته سپید؛ جداشدن آن از سیاهی‌شب می‌باشد، که این جز با داخل شدن وقت بامداد محقق نمی‌شود. و این خود، دلیل بر استحباب تناول غذای سحر در روزه است، چنان‌که در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «تسحروا فان فی‌السحور برکه‌: در سحر غذا تناول کنید زیرا در تناول آن برکت است‌». «پس از آن‌، روزه را تا فرارسیدن شب تمام کنید» بنابراین، آغاز به اتمام رساندن روزه‌؛ وقت غروب خورشید است‌.

باید دانست که تعجیل در افطار و تأخیر در تناول سحری سنت است و مستحب‌است که روزه‌دار با چند عدد خرما افطار نماید و اگر خرما نبود با چند جرعه آب‌. چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌. روزه‌گرفتن شش روز از ماه شوال نیز مستحب‌است، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «هرکس رمضان را روزه گرفت،سپس آن را با شش روز از شوال نیز دنبال کرد، این برای او همچون روزه همه‌عمر (روزگار ) است‌». در شریعت ما از «روزه وصال‌»، یعنی پیوند دادن یک یا چندین روز و شب از روزه با یک‌دیگر نهی به عمل آمده‌، چه این نوع روزه ازویژگی‌های رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌باشد. «و در حالی‌که در مساجد معتکف هستید، با زنان درنیامیزید» یعنی: با آنان مقاربت نکنید. اعتکاف: عبارت از بر عهده گرفتن طاعتی است مخصوص، در وقتی مخصوص، با شرطی خاص و در جایی خاص‌. معتکف: کسی است که مقیم مسجد گشته‌، خودش را برای این عبادت مقید می‌گرداند.

جمهور علما بر آنند که هرچند انگیزه بخش‌های جماع‌؛ چون بوسه و لمس شهوت‌انگیز بر معتکف حرام است، لیکن اگر این کارها به انزال مرد نینجامید، اعتکاف وی را فاسد نمی‌سازد. اما مالکی‌ها بر آنند که بوسه و مساس‌شهوت‌انگیز نیز، اعتکاف را فاسد می‌کند. علما اجماعا بر آنند که اعتکاف واجب‌نیست، بلکه نافله‌ای از نوافل است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اصحاب و همسرانشان بدان عمل کرده‌اند و با نذر نیز لازم می‌شود. همچنان علما اجماعا بر آنند که اعتکاف درست نیست مگر در مسجد. ابوحنیفه و شافعی و احمد برآنند که: اقل‌مدت اعتکاف یک لحظه است و اکثر آن حد معینی ندارد[9].

«اینها حدود الهی است، پس بدانها نزدیک نشوید» حدود: جمع حد است وحد در لغت یعنی: مانع میان دو چیز، سپس بر آن اموری اطلاق گردید که خدای  عزوجل  آنها را برای بندگان خویش مشروع گردانیده است‌. باید دانست که اگر بعد از ذکر حدود، (فلا تقربوها) بیاید؛ مراد از آن ممنوعات و محرمات الهی است و اگر بعد از آن، (فلا تعتدوها) بیاید، مراد از آن، احکام مقرره الهی بربندگانش می‌باشد که جایز نیست از آن تجاوز کنند. و اگر مراد از حدود؛ عامه‌احکام باشد، پس معنای (فلا تقربوها) این است که: متعرض تغییر احکام نشوید، یا به مرز میان حق و گمراهی نزدیک نشوید. «این‌گونه خداوند آیات خود را برای مردم بیان می‌کند» یعنی: چنان که خداوند عزوجل روزه و احکام و تفاصیل آن را برای مردم بیان کرد؛ دیگر احکام خویش را نیز بر زبان پیامبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم برای آنان بیان می‌کند «باشد که تقوی پیشه کنند» زیرا احکام الهی پدیدآورنده تقوی است.

﴿وَلَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَکُم بَیۡنَکُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُکَّامِ لِتَأۡکُلُواْ فَرِیقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٨ [البقرة: 188].

«و اموالتان را در میان خودتان به باطل نخورید» مراد از باطل در اینجا، خوردن آن مالی است که شریعت اسلام، گرفتن آن را از مالکش مباح نگردانیده و اگرخورده شود، به ناحق خورده شده است و این شامل هر چیزی می‌شود که بدون عوض مقابلی، یا بدون رضای مالک آن گرفته شود. مراد از خوردن اموال‌؛ گرفتن و مسلط شدن برآنهاست و از آن به خوردن تعبیر نمود زیرا بزرگ‌ترین هدف به دست‌آوردن مال، خوردن آن می‌باشد. البته خوردن مال به باطل دو صورت‌دارد:

1-  گرفتن آن بر وجه ستم و دزدی و زورگیری و مانند اینها.

2-  گرفتن آن از راه غیر شرعی، حتی اگر مالک آن را به طیب خاطر هم بدهد؛ چون پرداخت پول به زن زناکار، دادن پول قمار، دادن پاداش برای فالبین، دادن بهای شراب‌... که هرچند این اموال به طیب خاطر داده می‌شوند، اما خوردن ودادن آنها حرام و باطل است‌. پس آیه کریمه به طور کلی اینها و مانند آن از سایر وجوه حرام را شامل می‌شود.

«و آن را» یعنی: اموالتان را «به قضات ندهید» به عنوان رشوه تا به ناحق به نفعتان حکم کنند و «تا بخشی از اموال مردم را به گناه‌» یعنی: به ستم و تجاوز و با وسایل غیرمشروع‌؛ چون گواهی دادن و سوگند خوردن به دروغ، یا مانند آنها؛ «بخورید، درحالی‌که خودتان‌» هم خوب «می‌دانید» که به ناحق و ناروا مرتکب این عمل می‌گردید، که این خود، نمایانگر جرأت بر ارتکاب گناه است‌.

ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید: «این آیه کریمه ناظر بر شخصی است که بر ذمه وی مالی است، اما گواه و مدرکی علیه وی وجود ندارد، پس مال را انکار نموده و بارفتن نزد حکام‌، در صدد پایمال نمودن حق است‌»، چنان‌که در سبب نزول آن‌آمده است: «امرؤالقیس‌بن عابس کندی و عبدان حضرمی بر سر موضوع زمینی‌نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مرافعه رفتند، امرؤالقیس مدعی‌علیه بود و عبدان مدعی و چون آیه کریمه نازل شد، امرؤالقیس خودرا از قضیه کنار کشید و زمین را به عبدان واگذاشت‌.

در بیان احکام آیه کریمه فقهای اسلام آرایی دارند: امام ابوحنیفه  رحمه الله  بر آن است که حکم قاضی در عقدها و فسخ‌ها، ظاهرا و باطنا نافذ می‌شود، هرچندگواهان‌؛ گواهانی دروغین باشند. مثال آن این است که مردی ادعا می‌کند که زنی‌را به نکاح گرفته است، اما زن منکر این ادعا می‌شود، مرد بر ادعای خویش دوگواه دروغین می‌آورد و قاضی هم بر مبنای آن به ازدواج میان آن دو حکم‌می‌کند، در این صورت برای آن مرد آمیزش با آن زن مباح است، اما اجرای‌حکم قاضی بر این نحو مقید به دوشرط می‌باشد:

1-  اینکه قاضی نداند که گواهان دروغین هستند.

2-  این که قضیه از اموری باشد که قاضی در آنها صلاحیت انشای حکم را دارد.

اما جمهور فقها برآنند که حکم قاضی در ظاهر قابل اجراست نه در باطن، لذاحکم وی حلال را حرام و حرام را حلال نمی‌گرداند و حقی را ایجاد نمی‌نماید، به‌دلیل این حدیث شریف: «نحن نحکم باالظاهر والله یتولی السرائر: ما فقط به ظاهرحکم می‌کنیم و خداوند عهده‌دار پنهانی‌هاست‌». به هر حال‌؛ برای هیچ مؤمنی‌جایز نیست که در عین یقین به ناروابودن ادعای خویش، فقط با تکیه بر مهارت خود، یا وکلای دعوایش، به دادگاه مراجعه نماید و باید بداند که مال مؤمن برایش به ناحق حلال نیست، هرچند قاضی بدان حکم نماید، بلکه مؤمن باید قاضی‌حقیقی را که خداوند احکم‌الحاکمین است مدنظر داشته باشد. در حدیث شریف به روایت ام‌سلمه رضی الله عنها آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ألا إنما أنا بشر وإنما یأتینی الخصـم، فلعل بعضکم أن یکون الحن بحجته من بعض فاقضی له، فمن قضیت له بحق مسلم فإنما هی قطعة من نار، فلیحـملها أو لیذرها»: هان‌! بدانید که من‌هم بشری هستم و شما نزد من به دادخواهی می‌آیید، پس چه بسا که بعضی از شما در ارائه حجت خویش از برخی دیگر لحنی رساتر و بیانی شیواتر داشته باشد و من هم برابر چیزهایی که می‌شنوم به نفع وی حکم صادر می‌کنم، لذا کسی‌که من‌برایش از حق برادر مسلمانش چیزی حکم کردم، بداند که آن چیزی جز پاره‌ای ازآتش نیست، در این صورت او مختار است که آن را بر می‌دارد یا که می‌گذارد».

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ قُلۡ هِیَ مَوَٰقِیتُ لِلنَّاسِ وَٱلۡحَجِّۗ وَلَیۡسَ ٱلۡبِرُّ بِأَن تَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِنۡ أَبۡوَٰبِهَاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ١٨٩ [البقرة: 189].

این آیه کریمه‌، تکمیل‌کننده احکام روزه است زیرا روزه و افطار هردو به‌رؤیت هلال بستگی دارند.

«درباره هلال‌های ماه از تو می‌پرسند». ابن‌عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول می‌گوید: این آیه کریمه درباره معاذبن جبل رضی الله عنه و ثعلبه‌بن غنم رضی الله عنه - دو تن از انصار - نازل‌شد که گفتند: یا رسول الله! چرا ماه همانند رشته نخ باریکی نمایان می‌شود وسپس بزرگ و بزرگتر می‌گردد تا که تبدیل به ماه تمام می‌شود و باز یک‌بار دیگر، قرص آن رو به کاستی و باریکی می‌گذارد تا به همان شکل اولیه خود بازمی‌گردد، چرا قرص ماه به یک حالت واحدی نیست؟ این بود که خداوند متعال به اسلوب حکیمانه خویش‌، از حکمت هلال‌های ماه به آنها خبر داد نه از حقیقت آن سؤال زیرا پاسخ‌دادن به آن، مفید فایده‌ای نیست، بدان جهت که‌رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم نه معلم نجوم برانگیخته شده‌اند و نه آموزگار علوم کیهانی، پس بهتر این است که پاسخ سؤال‌، به حکمت و هدف تغییر شکل هلال بپردازد تا به ماهیت آن‌. «بگو: آن، وقت‌نمای مردم و موسم حج است‌» هلال ماه، وقت‌نما وگاه‌شمار مردم است در زمان سر رسید بدهکاریهایشان و در موسم روزه، نماز، افطار، عده زنان، مناسک حج و در همه معاملات و قراردادهایی که مدت‌داراست‌. «و نیکی آن نیست که از پشت خانه‌ها درآیید» در بیان سبب نزول آن روایت‌شده است: انصار وقتی به حج یا عمره احرام می‌بستند، قبل از تمام‌کردن حج، ازدر خانه‌های خود وارد نمی‌شدند تا سقف خانه میان آنان و آسمان حایل نگردد زیرا براین باور بودند که هیچ چیز نباید میان فرد محرم و آسمان حایل گردد، اما قریش خود را «احمسی‌»، یعنی در دین خویش سرسخت و حماسی می‌دانستند وبرای خود امتیاز ویژه‌ای قایل گشته درحال احرام از در وارد منازل می‌شدند، پس‌خداوند متعال این رسم غلط و این تبعیض ناروا را برانداخت و فرمود؛ این کار هرگز نشانه نیکی نیست «بلکه نیکی آن است که کسی تقوی پیشه کند» یعنی: نیکی‌؛ نیکی آن‌کسی است که تقوی پیشه کرده و از خدا پروا کند؛ با ترک مخالفت وی «و به خانه‌ها از در ورودی آنها درآیید» در حال احرام نیز، همچون غیر آن از اوقات‌دیگر «و از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید» یعنی: از مجازات نجات یابید.

﴿وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِینَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ١٩٠ [البقرة: 190].

«و در راه خدا» یعنی: در راه برتری دین خدا عزوجل و اعلای کلمه وی «با کسانی‌که با شما می‌جنگند، بجنگید ولی ستمکار» و آغازگر جنگ «نباشید زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد» و دوستی خداوند بزرگ نسبت به بنده‌؛ اراده خیر وثواب برای اوست‌. چون این آیه کریمه نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با کسانی‌که سرجنگ با ایشان داشتند، می‌جنگیدند و از کسانی‌که با جنگ متعرض ایشان نمی‌شدند، دست نگه می‌داشتند تا اینکه آیه (5) از سوره «توبه‌» نازل شد وفرمان داد: (و چون ماههای حرام به‌سر آمد، آن‌گاه مشرکان را هرجا که یافتید، بکشید... ). بعضی گفته‌اند: «ولا تعتدوا» به معنای نهی از تجاوز در اثنای جنگ ونهی از قتل زنان و کودکان و پیرمردان غیر محارب است‌.

علما درباره مشروعیت جنگ در اسلام گفته‌اند: قبل از هجرت، جنگ مسلحانه - با آیات بسیاری - ممنوع بود، سپس خداوند عزوجل آن آیات را در مدینه منسوخ گردانید. ابوبکرصدیق رضی الله عنه روایت می‌کند: اولین آیه‌ای که در باره صدوراذن جنگ نازل شد؛ آیه (39) از سوره «حج‌» بود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِیرٌ٣٩ [الحج: 39]. که تفسیر آن در جای خود می‌آید. لیکن بیشتر علمای تفسیر بر آنند که اولین آیه در خصوص صدور اجازه جنگ‌، همین آیه‌ (190) از سوره «بقره‌» است‌.

﴿وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَیۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡ وَأَخۡرِجُوهُم مِّنۡ حَیۡثُ أَخۡرَجُوکُمۡۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۚ وَلَا تُقَٰتِلُوهُمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ حَتَّىٰ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِیهِۖ فَإِن قَٰتَلُوکُمۡ فَٱقۡتُلُوهُمۡۗ کَذَٰلِکَ جَزَآءُ ٱلۡکَٰفِرِینَ١٩١ [البقرة: 191].

«و هرکجا بر آنان دست یافتید، آنان را بکشید و از آنجاکه شما را بیرون راندند» یعنی: از مکه «آنان را بیرون برانید و فتنه از قتل بدتر است‌» یعنی: فتنه‌ای که آنهاخواستند تا شما را به آن دراندازند - که عبارت از برگردانیدنتان به کفر و شرک‌است - سخت‌تر و بدتر از کشتن است‌. یا مراد این است: شرک مشرکان‌، بدتر ازقتلی است که آن را بزرگ می‌پندارند. یا مراد از فتنه، انواع آزار و شکنجه‌ای بود که مشرکان علیه مسلمانان به کار می‌بردند. گروهی از علما گفته‌اند: این آیه کریمه مفید آن است که: جنگیدن در صورتی برای شما جایز است که کفار با شما بجنگند، سپس این حکم‌، با آیه: ﴿وَقَٰتِلُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ کَآفَّةٗ کَمَا یُقَٰتِلُونَکُمۡ کَآفَّةٗ [التوبة: 36].، و نیز آیات «5، 29،123»از همان سوره منسوخ شد. اما ابن‌عباس، عمر بن عبدالعزیز و مجاهد بر آنند که آیه کریمه محکم است و منسوخ نیست و مراد آن‌این است‌: با کفاری که با شما در حال جنگ هستند بجنگید، اما با کشتن زنان وکودکان و کشی‌شان مرتکب تجاوز نشوید. ابن‌کثیر و امام رازی نیز بر قول به نسخ اشکال وارد کرده‌اند. و در اینکه آیا سبب جنگ مسلحانه اسلامی (جهاد)، دفع آزار و تجاوز است یا محو کفر؟ جمهور فقها بر قول اول و شافعی و جمعی دیگربر قول دوم‌اند، و هریک هم دلایل خود را دارند[10]. «و در مسجدالحرام» یعنی: در سرزمین حرم «با آنان نجنگید» حرم: شامل شهر مکه و پیرامون آن تا اماکن نشانه‌گذاری شده در عرفات و تنعیم و غیر آن که محدوده سرزمین حرم رامشخص می‌کنند، می‌باشد «مگر آن که آنان در آنجا با شما بجنگند، پس اگر با شما جنگیدند، آنان را بکشید که کیفر کافران چنین است‌» یعنی: اگر آنها آغازگر جنگ‌در حرم بودند، شما نیز از جنگیدن در حرم پروا نکنید و با آنان بجنگید.

ابن عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیات می‌گوید: این آیات در صلح حدیبیه نازل‌شد زیرا خطر آن متصور بود که مشرکان در سال بعد به پیمان خود وفا نکرده ومسلمانان را از ورود به حرم بازدارند و جنگ را آغاز کنند.

﴿فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٩٢ [البقرة: 192].

«پس اگر دست برداشتند» از جنگیدن با شما، و به اسلام وارد شدند «خداوند آمرزگار مهربان است‌» بنابراین، شما نیز در آن صورت‌، از آنان درگذرید زیرااسلام گناهان ماقبل خود را از بین می‌برد.

﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتۡنَةٞ وَیَکُونَ ٱلدِّینُ لِلَّهِۖ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ١٩٣ [البقرة: 193].

«و با آنان چندان نبرد کنید تا فتنه نابود شود» یعنی: بساط شرک درهم پیچیده‌شود، و این در هنگامی متصور است که توانایی کفار در بازداشتن مردم از راه‌خدا عزوجل به‌کلی از میان رفته و هر مسلمانی بر دین خویش ایمن باشد «و دین فقط دین الهی باشد» و قدرت و سلطه ادیان باطل به‌زیر آید. پس چون انسان‌ها از شرک دست بردارند، جنگیدن با آنان روا نیست‌. دین: عقیده، عبادت و عمل صالح - هرسه - را در بر می‌گیرد «پس اگر دست برداشتند» از شرک، در آن صورت «تجاوز جز بر ستمکاران‌» و جنگیدن جز با آنان که با شما می‌جنگند «روانیست‌». عکرمه می‌گوید: «ستمکاران کسانی هستند که از گفتن کلمه طیبه «لا الهالا الله» ابا می‌ورزند».

﴿ٱلشَّهۡرُ ٱلۡحَرَامُ بِٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ وَٱلۡحُرُمَٰتُ قِصَاصٞۚ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَیۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِینَ١٩٤ [البقرة: 194].

ابن‌عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در ماه ذوالقعده سال ششم هجری (سال حدیبیه) که از جمله ماههای حرام است، به قصد ادای عمره از مدینه به سوی مکه رفتند، ولی مشرکان ایشان را از ورود به‌کعبه باز داشتند، پس خداوند عزوجل با داخل ساختن ایشان به کعبه در همان ماه ذی‌القعده سال آینده‌، از مشرکان قصاص گرفت و آن‌گاه این آیه کریمه نازل شد: «ماه حرام دربرابر ماه حرام است‌» یعنی: اگر در ماه حرام با شما جنگیدند و حرمت‌آن را پایمال کردند، به عنوان مجازاتی بر عملکرد آنان‌، حرمت‌شکنی را مقابله به‌مثل کنید؛ با جنگیدن در ماه حرام‌. ماههای حرام عبارتند از: رجب و سه ماه‌متوالی ذوالقعده، ذوالحجه و محرم، که چهار ماه در سال می‌باشد و از آن جهت به آن ماههای حرام می‌گویند که جنگیدن در آنها در شریعت حضرت ابراهیم‌  علیه السلام    حرام بود، اما حرمت آنها در شریعت ما با آیه (9) از سوره «توبه‌» منسوخ‌گردید. «و حرمت‌ها قصاص دارند» مراد از حرمت: چیزی است که شرع شریف از بی‌احترامی به آن منع کرده‌است، پس هرکس در مال یا جان خویش مورد تجاوز قرار گرفت، باید با متجاوز به‌طور همانند عمل کند، یعنی: بدون ظلم یا ارتکاب حرامی، تجاوز وی را مقابله به مثل نماید، که این رأی امام شافعی و جمع دیگری‌از علماء است‌. اما فقهای دیگر می‌گویند: گرفتن قصاص و استیفای حقوق مالی، منحصرا از وظایف حکام می‌باشد. «پس هرکس به شما تعدی کرد» با جنگیدن در حرم، یا در حال احرام، یا در ماه حرام «همان‌گونه که بر شما تعدی کرد بر او تعدی کنید» حق تعالی مقابله با تعدی را تعدی نامید زیرا این دو، صورتا بایک‌دیگر شباهت دارند. ابن‌کثیر می‌گوید: «خداوند عزوجل حتی در برخورد با مشرکان هم به رعایت عدالت دستور داد». «و از خداوند پروا کنید» در انتقام‌گیری‌و عمل متقابل «و بدانید که او با پرهیزگاران است‌» به یاری و نصرت خویش‌.

﴿وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٩٥ [البقرة: 195].

«در راه خدا» یعنی: در جهاد در راه وی «انفاق کنید» زیرا جهاد همان‌گونه که با جان است، با مال نیز هست، لذا مسلمانان باید برای تجهیز سپاه و تأمین هزینه‌های جهادی انفاق کنند. سپس خداوند بزرگ‌، عدم انفاق مال از سوی آنان را به معنای در هلاکت افگندن آنها به دست خود معرفی می‌نماید: «و خود را بادست خود به هلاکت نیفگنید» یعنی: تسلیم اسباب هلاکت نشوید، بلکه برای خود اسباب نجات را فراهم کنید و بدانید که نگاه‌داشتن اموال و مصرف نکردن آنها درجهاد فی‌سبیل‌الله، در معرض هلاکت افگندن خویش است زیرا این امر، دشمن را علیه شما نیرومند می‌کند «و نیکی کنید» با انفاق مال و غیر آن «که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد».

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه درباره انصار نازل شد که پس از روبروشدن با قحطسالی‌، از انفاق در راه خدا عزوجل دست برداشتند.

﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۖ وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَکُمۡ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡیُ مَحِلَّهُۥۚ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ بِهِۦٓ أَذٗى مِّن رَّأۡسِهِۦ فَفِدۡیَةٞ مِّن صِیَامٍ أَوۡ صَدَقَةٍ أَوۡ نُسُکٖۚ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۚ فَمَن لَّمۡ یَجِدۡ فَصِیَامُ ثَلَٰثَةِ أَیَّامٖ فِی ٱلۡحَجِّ وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡۗ تِلۡکَ عَشَرَةٞ کَامِلَةٞۗ ذَٰلِکَ لِمَن لَّمۡ یَکُنۡ أَهۡلُهُۥ حَاضِرِی ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ١٩٦ [البقرة: 196].

سبب نزول آیه کریمه این است که مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و سؤال کرد: یارسول الله! مرا در انجام عمره‌ام به چه چیز دستور می‌دهید؟ پس نازل شد: «وبرای خدا حج و عمره را به اتمام رسانید» یعنی: حج و عمره را با رعایت همه حقوق آنها ادا نمایید، پس هرکس به حج یا عمره احرام بست، به‌پایان رساندن آن بر وی واجب است‌. بعضی گفته‌اند: به اتمام رساندن حج و عمره این است که هریک از آنها مستقلا و به تنهایی به جای آورده شوند، نه همراه با حج «تمتع‌» و حج «قران‌». یعنی عمره باید در غیر ماههای حج ادا شود و این قول عمر رضی الله عنه است‌.

صاحب تفسیر «المنیر» با گردآوری همه اقوال در این باره گفته است: «به‌اتمام رساندن حج و عمره عبارت است از: ادای آنها به طور تام، بدون کاستن‌چیزی از شرطها و افعال آنها و بدون اینکه چیزی از محظورات احرام در اثنای آنها از حاجی یا معتمر سرزند و این با ادای مناسک بر وجه مطلوب شرعی آن - در ظاهر - و با اخلاص برای خداوند متعال و نداشتن قصد منفعتی دنیوی - درباطن - میسر است‌. و بجز این معنی که از آن برمی‌آید؛ قید (اتموا) بیانگر این نیز هست که مسلمانان‌، ادای مناسک حج و عمره را عملا در سال ششم شروع نموده اما از به اتمام رساندن آن بازداشته شدند، پس خدای  عزوجل  فرمود: اینک آنهارا به اتمام رسانید. از این جهت‌، عمره سال هفتم را عمره قضا می‌نامند». «و اگر محصر شدید». گفتنی است‌؛ به کسی‌که بعد از بستن احرام به دلیل بیماری یا وجود دشمن یا غیرآن از علل در مسیر راه از ورود به مکه بازداشته می‌شود، اصطلاحا «محصر» می‌گویند. آری‌! اگر از ورود به مکه بازداشته شدید؛ «آنچه ازهدی میسر است، قربانی کنید» هدی: حیوانی از شتر یا گاو یا گوسفند است که به‌خانه کعبه اهدا می‌شود تا قربه الی‌الله در مکه ذبح شده و میان فقرا تقسیم شود. حسن می‌گوید: «برترین هدیه شتر، اوسط آن گاو و کمترین آن گوسفندی‌است‌». «و تا قربانی به محل قربانگاه نرسیده‌» محل: جای فرود آوردن قربانی‌است و آن در نزد شافعی و مالک، همان محل احصار (بازداشته‌شدن از ادامه طی طریق به سوی حج) است‌. اما در نزد حنفی‌ها، محل خود حرم است‌. آری‌! تاقربانی به محل قربانگاه نرسیده «سر خود را نتراشید» یعنی: خود را حلال نسازید. این خطابی است به همه کسانی که احرام بسته‌اند، که تا وقتی قربانی خود را ذبح نمی‌کنند - اگر با خود قربانی‌ای دارند - نباید خود را با تراشیدن سر، حلال سازند «و هرکس از شما بیمار باشد، یا در سر ناراحتی‌ای داشته باشد» چون شپش زدگی، یا سردرد و ناچار شود که درحال احرام سر بتراشد «به کفاره آن باید روزه‌ای بگیرد، یا صدقه‌ای بدهد، یا قربانی‌ای بکند» یعنی: باید یکی از سه کار ذیل را انجام دهد: با سه صاع از خوراک غالب آن سرزمین، به شش نفر مسکین خوراک بدهد[11]، یاگوسفندی را قربانی کند و یا سه روز، روزه بگیرد. نسک: اصلا به معنای عبادت‌است، اما در اینجا مراد از آن حیوان مذبوحه می‌باشد و آن را نسک نامیدند زیرا ذبح حیوان در حرم، از بهترین و شریف‌ترین عباداتی است که مؤمن به وسیله آن به خداوند متعال تقرب می‌جوید. «أو» برای تخییر (انتخاب) است، یعنی: اگر کسی به دلیل بیماری یا وجود ناراحتی‌ای در سر خویش، قبل از ذبح سرمی‌تراشد، باید یکی از این سه کار را انتخاب کند و انجام دهد و کسانی که بدون داشتن عذری سر می‌تراشند، نیز در این حکم، همانند شخص معذور می‌باشند. وآنان که سر نمی‌تراشند، اما - به سبب داشتن عذری یا بدون آن - از خوشبویی، پوشیدن لباس غیر احرام و استعمال روغن بهره می‌گیرند، نیز مشمول این حکم‌اند.

بخاری در بیان سبب نزول: ﴿فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا از کعب بن عجره رضی الله عنه روایت‌می‌کند که فرمود: «در ایام مناسک‌، آن قدر بی‌حال گردیدم که مرا بر دوش خود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بردند، در حالی‌که شپش‌ها بر سر و صورتم می‌دویدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  که مرا بر این حال دیدند، فرمودند: فکر نمی‌کردم که تا بدین حد به‌زحمت افتاده باشی، آیا گوسفندی را می‌توانی بیابی‌؟ گفتم: نه‌! فرمودند: پس سه روز روزه بگیر، یا شش نفر مسکین را اطعام کن، به هر نفر مسکین نیم صاع ازطعام و آن‌گاه سرت را بتراش‌. همان بود که درباره من نازل شد: ﴿فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا، لذا این بخش از آیه کریمه درباره من نازل شده است، ولی ای‌مسلمین‌! حکم آن در باره شما نیز عام است‌». «پس چون ایمنی یافتید» یعنی: چون از بیم دشمن ایمن شدید، یا از بیماری شفا یافتید، لذا به علت بیماری، یا بیم‌از دشمن، یا به علت احصار[12]، از به‌اتمام‌رساندن مناسک باز داشته نشدید؛ «پس‌هر کس با عمره به سوی حج بهره بگیرد» یعنی: هرکس به سبب فراغت از عمره، ازمحظورات احرام بهره بگیرد، سپس مجددا در ماههای حج برای حج احرامی دوباره ببندد - که این را اصطلاحا حج تمتع می‌نامند - «بر اوست‌» یعنی: برحاجی متمتع است «که هرآنچه میسر باشد، قربانی کند» در مکه بعد از احرام‌بستن‌برای حج تا نقصی که به سبب بهره‌گیری و تمتع وی از محظورات احرام به وجودآمده، جبران شود. و بهتر این است که این قربانی را در روز نحر (عید قربان) ذبح‌نماید «پس کسی‌که قربانی‌ای نیافت‌» به‌سبب نداشتن مال، یا به‌دلیل نبودن حیوان‌قربانی «باید در هنگام حج سه روز، روزه بدارد» یعنی: در ایام حج‌، از هنگامی که برای حج احرام می‌بندد تا یوم‌النحر (روز دهم ذی‌الحجه) سه روز، روزه بدارد و بهتر این است که قبل از روز ششم ذی‌الحجه‌، روزه‌گرفتن را آغاز کند، چرا که روزه گرفتن روز عرفه مکروه است و روزه گرفتن در ایام تشریق نیز - درقول صحیح‌تر منقول از امام شافعی - جایز نیست «و هفت روز پس از بازگشت‌تان‌» به وطن و سرزمین خود باید روزه بگیرید «این ده روز کامل است‌». تأکید بر روی عدد ده روز، برای دفع این توهم است که حاجی نپندارد؛ میان گرفتن سه روز روزه در ایام حج، یا هفت روز در هنگام بازگشت به خانه خود، مخیر خواهد بود، نه‌! او مخیر نیست و این ده روز کامل را باید روزه بدارد و از آن هیچ کم‌نمی‌شود. پس مراد از تمتع‌، این است که شخص در ماههای حج برای انجام عمره احرام ببندد و سپس خود را حلال ساخته در مکه مقیم گردد تا فرارسیدن ایام حج که باز برای حج احرامی دوباره می‌بندد. بدین ترتیب است که حاجی در مقطع موجود میان دو احرام‌؛ از آن امور مباحی تمتع می‌گیرد که بهره‌گرفتن از آنها برای وی در حال احرام حلال نیست‌. «این‌» حج تمتع «برای کسی است که اهل‌مسجدالحرام نباشد» یعنی: از اهل مکه و اطراف آن تا محلات میقات نباشد - درنزد حنفی‌ها - و تا دو منزلی حرم ساکن نباشد - در نزد شافعی - بنابراین، اهل‌مکه فقط می‌توانند حاجی «مفرد» باشند، نه حاجی «تمتع‌» و نه حاجی «قران‌» زیرا تمتع، در واقع تسهیل و تخفیفی برای حجاج آفاقی یعنی غریبانی است که نیازبه این رخصت دارند، چرا که مشقتهای سفر را تحمل کرده‌اند، در حالی‌که اهل‌حرم به این رخصت نیازی ندارند «و از خدا بترسید» با رعایت دقیق اوامرش و بازداشتن خود از نواهی‌اش و بترسید از اینکه تجاوزی از شما سر زند «و بدانید که خدا سخت‌کیفر است‌» برای آنان که از حدودش تجاوز می‌کنند.

﴿ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞۚ فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ ٱلۡحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی ٱلۡحَجِّۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُونِ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٧ [البقرة: 197].

«حج در ماه‌های معینی است‌» یعنی: وقت انجام اعمال حج، در ماه‌های معینی است که در رأی امام مالک، عبارتند از: شوال، ذوالقعده و تمام ذوالحجه‌. ولی در رأی جمهور علما، عبارتند از: شوال، ذوالقعده و ده روز از ماه ذوالحجه‌. و کسانی که گفته‌اند: احرام بستن برای حج قبل از ماههای معین آن جایزنیست، به این آیه استدلال کرده‌اند. بنابراین، هرکس قبل از فرارسیدن این ماههااحرام بست، باید خود را با انجام‌دادن عمره حلال گرداند - و این مذهب امام‌شافعی است‌. پس از نظر امام شافعی، نیت حج جز در این وقت معین صحیح نیست‌، لذا اگر کسی قبل از ماه‌های حج احرام بست، احرام وی برای عمره منعقد می‌گردد نه برای حج‌. اما نظر جمهور فقها این است که‌: احرام بستن برای حج قبل‌از ماههای حج جایز است، ولی این کار مکروه می‌باشد زیرا سنت این است که برای حج فقط در ماههای حج احرام بسته شود. اما دلیل صحت احرام بستن درغیر ماههای حج این است که احرام شرط حج است، پس تقدیم شرط بر ادا جایزمی‌باشد، چون تقدیم وضو بر ادای نماز. «پس هرکس در این ماه‌ها، حج را بر خود لازم گردانید» یعنی: به اعمال حج شروع کرد؛ با احرام بستن در ظاهر، با نیت وقصد حج در باطن و با گفتن تلبیه در نطق و بیان، لذا با این امور و مقدمات‌؛ حج رابر خود لازم گردانید «پس نه رفثی است‌» در حج‌. رفث: مقاربت جنسی وسخن‌گفتن ولو به کنایه، درباره آمیزش با زنان است «و نه فسوقی‌» است درحج‌. فسوق: خارج‌شدن از حدود شرع است، چه با انجام دادن آنچه که مخصوصا درحال احرام، حرام است - مانند تراشیدن سر - و چه با انجام دادن آنچه که در احرام و غیر آن حرام است - چون زنا و ظلم‌. بعضی گفته‌اند: فسوق‌؛ به معنای دشنام‌دادن است «و نه جدالی است در حج‌» جدال: مجادله کردن با کسی و به‌خشم‌آوردن و به ستیزه واداشتن اوست‌. مراد از صیغه «نفی‌» در هرسه جا، «نهی‌» است، یعنی: این امور در حج حرام است «و هر کار خیری که انجام‌می‌دهید» چون دادن صدقه‌ای «خدا آن را می‌داند» و بنابراین، به شما در برابر آن‌پاداش می‌دهد. این تشویق و ترغیبی است بر انجام دادن اعمال خیر بعد از ذکر شر و بر طاعت بعد از ذکر معصیت‌. در حدیث شریف آمده است: «من قضی نسکه وسلم الـمسلـمـون من لسانه ویده، غفر له ما تقدم من ذنبه‌». «هر کس مناسک حجش را انجام داد و مسلمین از آزار زبان و دستش در امان بودند، گناهان گذشته‌اش‌آمرزیده می‌شود». «و توشه برگیرید» برای سفر حجتان‌.

سبب نزول: برخی از اعراب (اهالی یمن) می‌گفتند: چگونه ما به حج خانه پروردگارمان رفته و قصد او را می‌کنیم، اما او به ما نان نمی‌دهد؟! این ممکن‌نیست‌؛ قطعا او روزی‌مان می‌دهد. پس با اطمینان از این امر، بدون زادوبرگی به‌حج می‌رفتند و می‌گفتند: ما بر خدای سبحان توکل می‌کنیم‌. لذا خداوند عزوجل اعلام‌فرمود که معنای توکل این نیست و ایشان را از این کار نهی کرد و فرمود: بدانید «که درحقیقت بهترین توشه تقوی است‌» یعنی بهترین توشه برای سرای آخرت وبهترین توشه دنیا، کاری است که انسان را بر تقوای حق تعالی یاری داده و او را از درخواست کمک از مردم باز دارد «و ای خردمندان‌! از من پروا کنید» الباب: جمع‌لب است و لب هر چیز؛ خالص شده آن است، از این جهت به عقل‌؛ لب گفته‌اند.

﴿لَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّکُمۡۚ فَإِذَآ أَفَضۡتُم مِّنۡ عَرَفَٰتٖ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ عِندَ ٱلۡمَشۡعَرِ ٱلۡحَرَامِۖ وَٱذۡکُرُوهُ کَمَا هَدَىٰکُمۡ وَإِن کُنتُم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلضَّآلِّینَ١٩٨ [البقرة: 198].

در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن‌عباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: عکاظ، مجنه و ذوالمجاز، سه بازار تجارتی در دوران جاهلیت بود که در ایام مناسک رونق خاصی به‌خود می‌گرفت، اما بعد از اسلام، مسلمانان از اینکه درایام حج تجارت کنند، احساس گناه کردند و در این مورد، از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال‌نمودند، پس نازل شد: «بر شما گناهی نیست که در طلب روزی پروردگارتان برآیید» و تجارت و طلب روزی را با حج یک‌جا گردانید، ولی نباید تجارت به مقصد اصلی شما در حج تبدیل شود، و نباید مشغولیت به تجارت به نقصانی در اعمال حج شما بینجامد «و چون از عرفات‌» به سوی مزدلفه «کوچ نمودید» بعد از وقوف در عرفات زیرا وقوف - یعنی توقف در آن - بر حاجی فرض است و این عمل ازمهمترین ارکان حج می‌باشد، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «حج همان‌عرفه است‌». خاطرنشان می‌شود که روز عرفه - یعنی روز نهم ذی‌الحجه - فضیلت بزرگی داشته و گناهان بزرگ در آن بخشیده می‌شود. چنان‌که درحدیث شریف آمده است: «هیچ روزی که خداوند عزوجل بیشترین تعداد را در آن ازآتش دوزخ آزاد نماید، چون روز عرفه نیست‌...». عرفات را به این نام نامیدند، از آن‌رو که مردم در آن با یک‌دیگر معرفت و شناخت پیدا می‌کنند. آری‌! چون‌از عرفات کوچ نمودید «خدا را در مشعرالحرام یاد کنید» با تلبیه (لبیک گفتن) وادای نمازهای مغرب، عشاء و بامداد و دعا کردن بعد از نماز بامداد.

مشعرالحرام: محل کوه قزح در سرزمین مزدلفه است که امام بر آن قرار گرفته ونمازهای مغرب و عشاء روز نهم ذی‌الحجه و نماز بامداد روز دهم ذی‌الحجه را برآن اقامه می‌کند. بعضی گفته‌اند: مشعرالحرام‌؛ میان دو کوه مزدلفه از تنگه عرفه تاوادی محسر قراردارد. آن را «مشعر» نامیدند، چون نشانگاهی برای عبادت است و آن را «حرام‌» نامیدند، چون دارای حرمت است و اعمال منهیه نباید درآن انجام شود. در حدیث شریف به روایت مسلم آمده است: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درمشعرالحرام به ذکر و دعا ایستادند، چندان‌که صبح کاملا روشن شد». «و یادش‌کنید به شکرانه آن که شما را راه نموده‌است‌» یعنی: ذکر کنید خداوند متعال را به ذکری نیکو، چنان‌که به هدایتی نیکو شما را هدایت نمود و به سوی نشانه‌ها واحکام دین و مناسک حج خویش راهنمونیتان کرد «و هر آینه پیش از این، از گمراهان‌» از راه حق «بودید» هم در عقیده و هم در عمل‌؛ زیرا به عبادت بتان مشغول بوده و آنها را به پرستش و شفاعت می‌گرفتید.

﴿ثُمَّ أَفِیضُواْ مِنۡ حَیۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٩٩ [البقرة: 199].

در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: قریش و قبایل هم‌کیش آن‌(قبایل حمس)، قبلا در مزدلفه وقوف می‌کردند و سایر مردم در عرفات‌. آنها درتوجیه این کارشان می‌گفتند: ما مانند سایر مردم نیستیم‌! ما «اهل الله» و حرم‌نشینان او هستیم‌. پس آیه کریمه نازل شد و این تبعیض را از میان برداشته اصل مساوات و برابری میان همه مسلمانان را بر پا و استوار گردانید: «سپس از همان‌جا که‌» انبوه «مردم روانه می‌شوند، شما نیز روانه شوید» ای قریش‌! یعنی: در صبحگاه روز عید برای رمی جمرات از مزدلفه به سوی منی روانه شوید.

و از آنجا که اعمال حج بسیار است و انسان در انجام همه آنها از کوتاهی وقصور خالی نیست بنابراین،خداوند متعال مؤمنان را به طلب آمرزش فراخواند: «و از خداوند آمرزش بخواهید» برای گناهانتان‌، در اماکن نزول رحمت و مواضع قبول دعا «که خدا آمرزنده مهربان است‌» باید دانست که خواندن دعای «سیدالاستغفار» در اینجا و در همه اوقات، فضیلت خاصی دارد. در حدیث شریف‌آمده است: «سید الاستغفار این است که بنده بگوید: «اللهم أنت ربی لا إله إلا أنت خلقتنی وأنا عبدک وأنا على عهدک ووعدک ما استطعت، أعوذ بک من شر ما صنعت، أبوء لک بنعمتک علیَّ وأبوء بذنبی، فاغفرلی فإنه لا یغفر الذنوب إلا أنت‌». «هرکس این دعا را در شب بخواند و در آن شب بمیرد؛ وارد بهشت می‌شود و هرکس آن را در روز بخواند و در آن روز بمیرد؛ به بهشت وارد می‌شود». در صحیح مسلم آمده است‌که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از نماز فارغ می‌شدند؛ سه بار از خدای  عزوجل  طلب‌مغفرت می‌کردند. ابن‌جریر نقل می‌کند که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در شامگاه روز عرفه برای امت خویش آمرزش خواستند.

﴿فَإِذَا قَضَیۡتُم مَّنَٰسِکَکُمۡ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَذِکۡرِکُمۡ ءَابَآءَکُمۡ أَوۡ أَشَدَّ ذِکۡرٗاۗ فَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا وَمَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖ٢٠٠ [البقرة: 200].

«پس چون مناسکتان را ادا نمودید» یعنی: چون در ایام نحر (روزهای عیدقربان) از اعمال حجتان فارغ شدید، که اعمال این روزها عبارت است از: رمی‌جمرات، ذبح، تراشیدن سر و طواف افاضه «پس همان‌گونه که پدرانتان را یادمی‌کنید، یا بهتر و بیشتر از آن، خداوند را یاد کنید».

در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: رسم اعراب این بود که چون از حج خویش فارغ می‌شدند، در محل جمرات می‌ایستادند و از مفاخر نیاکان و مناقب‌گذشتگان خویش سخن می‌گفتند، پس خدای متعال آنان را به جای این کار به ذکر و یاد خویش فرا خواند. یادآور می‌شویم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حجه‌الوداع‌، در دومین روز از ایام تشریق‌، خطبه‌ای ایراد نموده و اعراب را به ترک این‌گونه فخرفروشی‌ها فراخواندند و آن این حدیث شریف ایشان است: «أیها الناس‌! إن ربکم واحد، وإن أباکم واحد، ألا لا فضل لعربی على عجـمـی، ولا لعجـمـی على عربی، ولا لأحـمر على أسود، ولا لأسود على أحـمر إلا بالتقوی، أبلَّغتُ؟ قالوا: بلغ رسول الله» «ای مردم‌! بی‌گمان پروردگارتان یکی است و بی‌گمان پدرتان یکی‌است، آگاه باشید که عربی را بر عجمی و عجمی را بر عربی، سرخ را بر سیاه و سیاه را بر سرخ هیچ فضل و برتری‌ای نیست مگر به تقوی‌. آیا ابلاغ کرده‌ام‌؟ همه‌یکصدا گفتند: آری‌! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ابلاغ نمود».

«پس، از مردمان کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا در همین دنیا به ما عطا کن و حال آن که برایش در آخرت نصیبی نیست‌» یعنی: برای چنین کسانی بهره‌ای در آخرت نیست که آن را بطلبند زیرا تمام هم و غم‌شان محدود و محصور به همین‌دنیاست‌.

در این آیه کریمه‌، مسلمانان از محدود ساختن دعاها بر طلب دنیا نهی شدهاند. پس این آیه، نکوهش‌گر کسانی است که دنیا را منت‌های آمال و بزرگ‌ترین هدف‌شان قرار می‌دهند.

﴿وَمِنۡهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ٢٠١ [البقرة: 201].

«و از آنان کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا! به ما در دنیا بهره نیک و در آخرت‌هم بهره نیک عطا فرما و ما را از عذاب دوزخ درامان بدار» که اینان مؤمنانند. بهره‌نیک دنیا: چیزهایی است که نیکوکاران در دنیا طلب می‌کنند، چون همسری زیبا و شایسته، فرزندانی صالح، روزیی پاکیزه و سلامتی و عافیت‌. و بهره نیک‌آخرت: خشنودی پروردگار رحمان‌، حور عین و دیگر پاکیزگی‌هایی است که‌خداوند عزوجل در آن برای پرهیزگاران نیکوکار وعده داده است‌. در حدیث شریف به‌روایت بخاری و مسلم آمده است: «بیشترین دعایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن رامی‌خواندند، همین دعای «ربنا اتنا...» بود.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ نَصِیبٞ مِّمَّا کَسَبُواْۚ وَٱللَّهُ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ٢٠٢ [البقرة: 202].

«اینانند که از» جنس «آنچه که به‌عمل آورده‌اند» با حج و دعای مذکور «آنان را بهره‌ای است و الله سریع‌الحساب است‌» زیرا او را کاری از کار دیگری به‌خود مشغول نمی‌گرداند، و چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌؛ او تمام خلق را درمدت نصف روز از ایام دنیا محاسبه می‌کند.

﴿وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ فِیٓ أَیَّامٖ مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَوۡمَیۡنِ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۖ لِمَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُمۡ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ٢٠٣ [البقرة: 203].

«و خدا را در روزهایی معین یاد کنید» که عبارت‌اند از: روزهای یازدهم، دوازدهم و سیزدهم ذی‌الحجه که روزهای زدن جمرات در منی بوده و بی هیچ‌اختلافی‌، ایام تشریق می‌باشند. البته ذکری که بدان مأمور شده‌اند؛ تکبیر گفتن حجاج در هنگام زدن جمرات (سنگریزه‌ها) در منی، و تکبیر گفتن سایر مسلمین در مناطق و سرزمینهایشان در تمام جهان بعد از نمازها و غیر آن، از صبح روزعرفه تا بعد از نماز عصر آخرین روز از ایام تشریق است‌. و در این ذکر، حاجی وغیر آن برابرند، جز اینکه غیر حاجی‌، در روز عرفه تکبیر می‌گوید، اما حاجی درآن تلبیه می‌گوید «پس هرکس شتاب کرد» به خارج شدن از منی و بنابراین، اعمال مربوطه «را در دو روز» انجام داد «گناهی بر او نیست‌» یعنی: هرکس در روز دوم از ایام تشریق، جمرات را زد و از منی بیرون رفت، گناهی بر او نیست «وهر کس تأخیر کرد» و جمرات را در روز سوم نیز زد، آن‌گاه از منی کوچ نمود، نیز«گناهی بر او نیست‌» چون هردو صورت مباح است و حاجی میان هردو امر مخیر می‌باشد. اما ماندن در منی به مدت سه شب و سه روز برای زدن جمرات، بهتراست «برای کسی‌که تقوی پیشه‌کرده است‌» و در حج خویش‌، از خدا پروا داشته‌است‌. یعنی: گناه به کسی تعلق نمی‌گیرد که در حج خویش تقوی داشته باشد. بعضی در معنی آن می‌گویند: گناه به کسی تعلق نمی‌گیرد که بعد از بازگشتن از حج تقوی را رعایت کند و از تمام گناهان بپرهیزد «و از خدا پروا کنید و بدانید که درپیشگاه او محشور خواهید شد» در آخرت، پس شما را در برابر اعمال‌تان جزامی‌دهد.

بدین‌سان‌، خداوند متعال در هشت آیه - یعنی از آیه 196 تا 203 - به بیان‌عمده احکام حج و عمره و ارشادات خویش در آنها پرداخت‌. که ما در ضمن‌آیات، نظر فقها را نیز تا آنجا که مجال بود، به اجمال نقل کردیم[13].

قابل ذکر است که مناسک حج در میان اعراب جاهلیت‌، از زمان ابراهیم واسماعیل علیهما السلام شناخته بوده و اسلام نیز که آمد؛ بعد از زدودن انواع شرک و منکرات از دامن آن، آن را به حال خود ابقا کرد، ولی در آن برخی از مناسک را افزود. یادآور می‌شویم که خداوند متعال‌، فریضه حج را در سال ششم هجری بر مسلمانان با این فرموده‌اش: ﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَیۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَیۡهِ سَبِیلٗا [آل عمران: 97].، فرض گردانید و اولین حجی که مسلمانان انجام دادند، در سال نهم‌هجری به امارت ابوبکر صدیق رضی الله عنه بود، سپس رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم خود در سال دهم هجری عازم حج گردیدند و مناسک رابه‌جای آوردند. همچنین آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در تمام عمرشان چهار عمره زیر را به جای آورده‌اند که همه آنها در ماه‌ذی‌القعده بود:

1-  عمره حدیبیه، در ذی‌القعده سال ششم‌.

2-  عمره قضاء، در ذی‌القعده سال هفتم‌.

3-  عمره جعرانه، در ذی‌القعده سال هشتم‌.

4-  عمره همراه با حج، در ذی‌القعده سال دهم‌.

در حدیث شریف آمده است: «ادای عمره‌ای در رمضان، معادل با ادای حجی است که همراه با من انجام شده باشد».

باید دانست که: علما در فرضیت حج اتفاق‌نظر، ولی در فرضیت عمره اختلاف نظر دارند. شافعی‌ها و حنبلی‌ها می‌گویند: عمره نیز چون حج فرض‌است‌. اما مالکی‌ها و حنفی‌ها بر آنند که عمره سنت است‌. همچنین علما در این‌باره که کدام یک از حج «قران، تمتع و مفرد» بهتر است و فضیلت بیشتری دارد؛ اختلاف‌نظر دارند. احناف بر آنند که حج «قران‌» افضل است، سپس حج‌«تمتع‌» و بعد از آن حج «مفرد». مالکی‌ها و شافعی‌ها عکس آن رامی‌گویند و حنبلی‌ها برآنند که بهتر از همه «تمتع‌»، سپس «افراد» و بعد از آن حج «قران‌» است‌. تعریف افراد، تمتع و قران به اجمال این است:

1-  حج افراد: احرام بستن فقط برای حج، سپس احرام بستن برای عمره بعد از به‌اتمام رساندن حج است‌.

2-  حج تمتع: مخصوص حاجی آفاقی است و عبارت است از: احرام بستن برای‌عمره در ماههای حج از میقات، سپس احرام بستن برای حج از مکه مکرمه‌.

3-  حج قران: آن است که شخص برای حج و عمره با هم یک‌جا احرام ببندد، یابه یکی از آنها احرام ببندد، سپس دیگری را در آن - در یکسال و در ماههای حج - داخل گرداند.

در اینجا به‌طور فهرست‌وار به احکام ذکر شده در این آیات اشاره می‌کنیم:

1-  ادای تام و کامل حج و عمره‌.

2-  حکم احصار، که تعریف آن گذشت.

3-  احرام بستن‌.

4-  ذبح هدی‌.

5-  جزای (فدیه) تراشیدن سر در حال احرام‌.

6-   فدیه حج تمتع‌.

7-   وقت حج‌.

8-   حکم مقیمان مسجدالحرام‌.

9-   ممنوعات احرام‌.

10-  تجارت در حج‌.

11-  اصل برابری و مساوات و نفی امتیازات جاهلی در حج‌.

12-  دعا و ذکر در حج‌.

13-  استغفار در حج‌.

14-  رمی جمرات‌.

15-  وقوف به عرفه‌.

16-  تکبیرگفتن و اوقات آن در ایام حج‌.

17-  تلبیه گفتن‌.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُعۡجِبُکَ قَوۡلُهُۥ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَیُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِی قَلۡبِهِۦ وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ٢٠٤ [البقرة: 204].

«و از مردمان کسی هست که سخن او، تو را درباره زندگانی دنیا به شگفت می‌آورد» از آن روی که سخنش باب طبع تو و نمایانگر ایمان و خیر است‌. مراد از آنان: منافقانند که با سخنان چرب و نمکین‌، ایمان را آشکار و کفر را پنهان می‌دارند.

این آیه کریمه چنان‌که در بیان سبب نزول آمده است، درباره منافقی به‌نام «اخنس‌بن شریق‌» نازل شد که نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده با سخنان شیرین خویش اظهار مسلمانی کرد و همین‌که از نزدشان خارج شد، در راه برگشت خود، زمین‌های زراعتی مسلمانان را سوزانده و چهارپایان‌شان را پی و نابود کرد.

«و» آن منافق «خدا را بر آنچه در دل دارد، گواه می‌گیرد» یعنی: سوگندهایی‌جدی می‌خورد و به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌گوید: خدا گواه است که شما چه‌قدر در قلب من محبوب هستید! یا خداگواه است که من چه‌اندازه به اسلام وفادار و متعهد هستم‌! «و حال آن که او سخت‌ترین دشمنان است‌».

﴿وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُفۡسِدَ فِیهَا وَیُهۡلِکَ ٱلۡحَرۡثَ وَٱلنَّسۡلَۚ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَسَادَ٢٠٥ [البقرة: 205].

«و چون برگردد» از نزد تو ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «می‌شتابد» و می‌کوشد با تمام توان‌خود «که در زمین فساد نماید» با ویرانگری‌، سازماندهی اعمال خرابکارانه وایذایی و مکر و توطئه چینی علیه مسلمین «و کشت و نسل را نابود سازد و خداوند فساد را دوست ندارد» این تعبیر، همه انواع فساد را شامل می‌شود، بی‌هیچ فرقی میان آنچه که موجب فساد و تباهی در دین یا در دنیاست‌. بعضی گفته‌اند: مراداین است که چون ستمگر به حکومت برسد و در زمین فساد کند، خداوند عزوجل بر اثرحاکمیت فسادانگیز او، باران را از خلایق بازمی‌دارد و به‌سبب این امر، کشتزارها نابود و نسل‌ها تباه می‌گردند.

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُ ٱتَّقِ ٱللَّهَ أَخَذَتۡهُ ٱلۡعِزَّةُ بِٱلۡإِثۡمِۚ فَحَسۡبُهُۥ جَهَنَّمُۖ وَلَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ٢٠٦ [البقرة: 206].

«و چون به او گفته شود؛ از خدا پروا کن، نخوت و تکبر او را به گناه می‌کشاند» یعنی: خود بزرگ‌بینی او را از قبول پند و اندرز باز می‌دارد، به‌خاطر گناهی که درقلب وی است و علت نفاقش می‌باشد. یا: غلبه و چیرگی هوای نفس بر او، وی رابه گناه وامی‌دارد. یا: از سر استکبار و خود بزرگ‌بینی‌، مرتکب کفر می‌گردد «پس جهنم برای او بس است‌» به‌عنوان سزا و عقاب وی «و چه بد آرامگاهی است‌» مهاد: بستر آماده شده برای خواب است و جهنم از روی تهکم و ریشخند به این نام نامیده شد زیرا محل استقرار کفار می‌باشد.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشۡرِی نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ٢٠٧ [البقرة: 207].

«و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می‌فروشد» واز جان خویش در اعمالی چون جهاد و امربه معروف و نهی از منکر می‌گذرد. ازصهیب رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که فرمود: چون از مکه قصد هجرت به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را کردم، قریشیان به من گفتند: ای صهیب‌! هنگامی که به سرزمین ما آمدی، هیچ مال و ثروتی نداشتی و اکنون با مال و ثروت از میان ما خارج می‌شوی‌؟ به‌خدا که هرگز اجازه این کار را به تونمی‌دهیم‌! پس به آنان گفتم: اگر مالم را به شما بدهم، از سر راهم کنار می‌روید؟ گفتند: آری‌! آن‌گاه مالم را به آنان دادم و راه را بر من باز کردند. حرکت کردم تا به مدینه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسیدم، همین که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرا دیدند، فرمودند: «ابایحیی معامله را برد، ابایحیی معامله را برد»! آن‌گاه این آیه کریمه نازل شد. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «اکثر علما بر آنند که این آیه کریمه درباره هر مجاهدی که‌در راه خدا عزوجل پیکار می‌کند، نازل شده است‌». «و خدا نسبت به بندگانش مهربان است‌» پس به آنان در برابر عمل اندک، پاداشی عظیم عنایت کرده و به بیشتر ازحد توانشان مکلفشان نمی‌گرداند و از خوان بی‌کران رحمت و احسان خویش برآنان سرازیر می‌سازد و اگر چنین نبود، شر گروه مفسدان در زمین غالب و فراگیر می‌شد تا بدانجا که دیگر در آن صلاحی باقی نمی‌ماند.

علمای مالکی در بیان حکم این آیه کریمه گفته‌اند: این آیه کریمه‌، دلیل وهشداری است بر رعایت احتیاط در امور دین و دنیا و ضرورت تحقیق و تفحص‌در احوال شهود و قضات و اینکه حاکم نباید به ظاهر احوال مردم عمل کند تا از باطن کار آنان جست و جو نکرده باشد. اما قول صحیح - چنان‌که قرطبی گفته - این است که: به ظاهر عمل می‌شود تا آن‌گاه که خلاف آن آشکار شود، به دلیل این فرموده عمر رضی الله عنه که در بخاری روایت شده است: «ای مردم‌! همانا وحی قطع‌شده است و ما هم‌اکنون شما را بر آن چیزی مؤاخذه می‌کنیم که از اعمال شما بر ما آشکار می‌شود، پس هرکس به ما خیر را آشکار ساخت، او را ایمن گردانیده و به خود نزدیک می‌گردانیم و ما را به اسرار نهان وی کاری نیست و خداوند عزوجل خود حساب نهان او را می‌کند و هرکس به ما بدی را آشکار ساخت، نه او را ایمن‌می‌گردانیم و نه تصدیقش می‌کنیم، هرچند بگوید که کارم در نهان نیکوست‌».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِی ٱلسِّلۡمِ کَآفَّةٗ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ٢٠٨ [البقرة: 208].

بعد از آن که خدای سبحان از تقسیم‌شدن مردم به سه طایفه مؤمنان، کافران ومنافقان یاد کرد، اینک مؤمنان را چنین فرمان می‌دهد: «ای مؤمنان‌! همه یک‌جا به آیین اسلام درآیید» یعنی: به تمامی اسلام و به تمامی خود به آیین اسلام درآیید، به زبانها و دل‌های خود و به همه ارکان و شاخه‌ها و فروع اسلام‌. برخی از مفسران «کافه‌» را حال از «ادخلوا» می‌دانند، که در این صورت معنی چنین می‌شود: ای‌مسلمانان‌! همه شما به تمامی به اسلام در آیید. ابن‌کثیر می‌گوید: «اما معنای‌صحیح همان معنی اول است‌». آری‌! اسلام تجزیه‌پذیر نیست و شخص مسلمان‌در برابر احکام ثابت و قطعی اسلام‌، قدرت پذیرش یا رد ندارد، پس یا باید اسلام‌را به تمامی آن بپذیرد، یا اینکه از اسلام به تمامی آن خارج است «و از گام‌های شیطان پیروی نکنید» در تجزیه و تفرقه‌افگنی در دین، یا در اختلاف و کشمش و از شبهات و گناهانی که شیطان با هدف گمراه‌ساختن شما به شما دستور می‌دهد، اطاعت نکنید و به راه‌های او نروید «که او دشمن آشکار شماست‌».

﴿فَإِن زَلَلۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡکُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ٢٠٩ [البقرة: 209].

«و اگر دچار لغزش شدید» و پای شما از رفتن به راه حق لنگید و از آن انحراف ورزیده و به راه‌های شیطان گرایش پیدا کردید «پس از آن که برای شما دلایل آشکارآمد» بر اینکه ورود به اسلام، یگانه انتخاب بر حق است «بدانید که خداوند غالب‌» است و انتقام‌گرفتن از شما او را عاجز نمی‌گرداند «حکیم است‌» و جز به حق انتقام نمی‌گیرد.

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه کریمه درباره عبدالله بن‌سلام و یارانش از یهود که به اسلام مشرف شده بودند نازل شد، هنگامی که آنان روز شنبه را بزرگ داشتند و از گوشت و شیر شتر اظهار کراهت کردند و گفتند: یارسول‌الله! روز شنبه روزی است که ما آن را بزرگ می‌داریم، پس به ما بزرگداشت آن را اجازه دهید، تورات نیز کتاب خداوند عزوجل است، لذا به ما اجازه دهید تا شبانگاه به قرائت آن بپاخیزیم‌! این بود که آیه کریمه نازل شد.

﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّآ أَن یَأۡتِیَهُمُ ٱللَّهُ فِی ظُلَلٖ مِّنَ ٱلۡغَمَامِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ٢١٠ [البقرة: 210].

«انتظار نمی‌کشند» آنان که از ورود به آیین اسلام سر باز زده‌اند «غیر از اینکه خدا نزدشان بیاید» برای داوری نهایی و حساب و عذاب‌. یعنی: انتظار نمی‌کشند جز اینکه امر وی یا عذابش برآنان فرود آید. علمای سلف گفته‌اند: ما به صفت «آمدن‌» برای خداوند عزوجل که در این آیه کریمه و نظایر آن از آیات بیان شده‌است، بدون تحریف و تعطیل و تکییف و تمثیل‌، ایمان داریم‌. آری‌! قول در باره صفات خداوند متعال، همچون قول در باره ذات اوست، چیزی همانند او نیست، نه در ذات، نه در صفات و نه در افعالش‌. «و» آنان که از ورود به آیین اسلام سرباز زده‌اند، انتظار نمی‌کشند جز این امر را که «فرشتگان‌» بیایند برای اجرای فرامین خدا عزوجل در مورد این منحرفان «در سایبانهایی از ابر سپید» و نازک و رقیق «و کار» داوری خواه‌ناخواه «یک‌سره خواهد شد» و عذابشان تحقق خواهد پذیرفت «و سرانجام، کارها به خدا بازمی‌گردد» در آخرت، آن‌گاه حق تعالی به‌همه مردم در برابر اعمال‌شان جزایی مناسب می‌دهد.

این آیه کریمه اشاره‌ای است برای مؤمن به اینکه می‌باید به سوی توبه واصلاح حال خویش بشتابد تا عذاب الهی او را غافلگیر نکند زیرا اگر در دوران حیاتش قیامت او را غافلگیر نسازد، مرگ یا بیماریی که از عمل صالح بازش‌می‌دارد، غافلگیرش خواهد ساخت‌.

﴿سَلۡ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ کَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُم مِّنۡ ءَایَةِۢ بَیِّنَةٖۗ وَمَن یُبَدِّلۡ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٢١١ [البقرة: 211].

«از بنی‌اسرائیل بپرس‌؛ چه‌بسیار نشانه‌های روشنی به آنان دادیم‌» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! از بنی‌اسرائیل بپرس با پرسشی سرزنش‌گرانه‌، که ما به وسیله انبیای خویش چه معجزات و برهان‌های روشن بسیاری به‌سویشان فرستادیم‌؛ چون عصا، ید بیضا، شکافتن دریا، فرود آوردن من و سلوی و غیره‌. یا از آنان بپرس که درباره حقانیت رسالت تو چه آیات روشنی به آنان داده‌ایم‌؟ - که هردو تفسیر صحیح است - ولی هنگامی که آنان این نعمت‌های ما را ناسپاسی کردند، به شدیدترین وجه‌مجازات شدند، پس همچنین است حال و روز آنان در عصر رسالت‌، آن‌گاه که به‌پذیرفتن تمامی اسلام فراخوانده می‌شوند، اما به آیات الهی کفر ورزیده و ازاجابت این خواسته سر باز می‌زنند، پس باید سرنوشتی همانند نیاکانشان را انتظاربکشند «و هرکس نعمت خدا را» یعنی: هدایت و دین و آیات روشن وی را که به‌انبیای خویش داده است «پس از آن که برای او آمد دگرگون سازد» به جای شکرگزاری در برابر آنها، باید بداند «که خداوند سخت‌کیفر است‌».

این آیه کریمه حامل چنان تهدید و تخویفی برای یهودیان است که هرگز اندازه آن را نمی‌توان تصور کرد.

﴿زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَیَسۡخَرُونَ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۘ وَٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ فَوۡقَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ وَٱللَّهُ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٖ٢١٢ [البقرة: 212].

«زندگانی دنیا در چشم کافران آراسته گردانده شده است‌» و با فریفته شدن به همین آرایش‌هاست که کفار از زندگانی آخرت رویگردانند، اما مؤمنان، مفتون این آرایشها نگشته و رویکرد ایشان به سوی آخرت است «و» این کفار بدبخت «مؤمنان را ریشخند می‌کنند» به‌خاطر فقرشان و می‌گویند: بهره اینان از دنیا، همانند بهره رؤسای کفر و پیشتازان عرصه گمراهی نیست، هم آنان که رسیدن به متاع دنیا را سر منزل سعادت و محرومیت از آن را مایه بدبختی می‌دانند - خاطرنشان می‌شود که در زمان نزول این آیه کریمه غالب مؤمنان فقیر و تهیدست بودند - اما این تاریک‌دلان کور ذهن‌، بی‌خبر از آنند که: «پرهیزکاران در روز قیامت از آنان‌برترند» زیرا ایشان در بهشتند و کافران در دوزخ‌. درحدیث شریف به روایت علی رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «هرکس برای مرد یا زن مؤمنی خواری طلب کند، یا او را به خاطر فقر و تنگدستی‌اش‌تحقیر نماید، خدای  عزوجل  او را در روز قیامت تشهیر نموده و رسوایش می‌گرداند و هرکس بر مرد یا زن مؤمنی بهتان بندد، یا به او چیزی نسبت دهد که در او نیست، خدای سبحان وی را در روز قیامت بر پشته‌ای از آتش می‌افگند تا آن که از نسبتی که به آن مؤمن داده است، بیرون آید، بی‌گمان جایگاه و منزلت یک مؤمن نزد خدای متعال، برتر و گرامی‌تر از جایگاه یک فرشته مقرب است وهیچ چیزی نزد خداوند عزوجل محبوب‌تر از مرد مؤمن توبه‌کار، یا زن مؤمن توبه‌کارنیست و مؤمن در آسمان معروف و شناخته شده است، همان گونه که یک مرد در میان خانواده و فرزندانش شناخته شده است‌». «و خداوند هرکس را بخواهد، بی‌حساب‌» در دنیا «روزی می‌بخشد» بدون اندازه‌، بدون حساب ایمان و کفر یاتقوی و بدکاری وی و این از ایجابات عدل و رحمت عام او بر همه خلایق است‌. در حدیث شریف آمده است: «اگر دنیا نزد خداوند عزوجل به‌اندازه بال پشه‌ای ارزش می‌داشت، هرگز به کافری جرعه آبی از آن نمی‌چشانید». اما در آخرت وضع این‌گونه نیست زیرا رزق مؤمن پرهیزکار در آن وسیع‌تر از رزق وی در دنیاست، در حالی‌که کافر در آنجا روزیی جز عذاب جهنم ندارد.

لیکن باید دانست که حال ملتها و امت‌ها - بر خلاف افراد - در دنیا نیز همچون آخرت کاملا متفاوت است زیرا سنت پروردگار درباره امت‌ها این است که با کار وتلاش و سازندگی به آنان عزت می‌دهد و با بی‌کاری و تنبلی، آنان را ذلیل می‌گرداند.

﴿کَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ فِیمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِیهِ إِلَّا ٱلَّذِینَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ بَغۡیَۢا بَیۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٍ٢١٣ [البقرة: 213].

«مردم، امتی یگانه بودند» یعنی: همه مردم - از دوران آدم‌  علیه السلام    تا عصرنوح‌  علیه السلام    - بر دین یگانه‌ای بودند که همانا دین اسلام است، سپس چون زمان به‌درازا کشید، پرستش بت‌ها رایج شد و مردم به دو شاخه ایمان و کفر تقسیم شدند. بعضی گفته‌اند: مراد، نوح‌  علیه السلام    و همراهان وی در کشتی هستند که همه بر آیین توحید بودند. اما رأی اول، رأی جمهور مفسران است‌. یادآور می‌شویم که لفظ «امت‌» در قرآن کریم به معانی ذیل به‌کار رفته است:

1- جماعت‌. 2 - ملت‌؛ یعنی کیش و آیین‌. 3 - زمان‌. 4 - امام‌. و چنان‌که گفتیم، مراد از آن در اینجا - در رأی اکثر مفسران - دین و آیین است «پس‌خداوند پیامبران را برانگیخت‌» برای هدایت بشر. اما در اینجا رأی دیگری است که می‌گوید: مردم همه در گمراهی یک امت بودند، پس خداوند عزوجل پیامبران  علیهم السلام  را برای هدایت بشر برانگیخت‌. ولی ابن‌کثیر رأی جمهور را ترجیح داده، یعنی‌این که: مردم همه امت هدایت بودند و بعد از آن که در کار دین اختلاف کردند، خداوند عزوجل پیامبران  علیهم السلام  را برانگیخت: «مژده‌آور و بیم‌دهنده‌» مژده‌آور برای اهل‌ایمان و عمل صالح و بیم‌دهنده برای اهل کفر و فساد «و با آنان‌، کتاب‌» یعنی: جنس کتب آسمانی «را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف‌داشتند» از عقاید و امور غیبی و حسن و قبح اعمال «داوری کند» یعنی: تاکتابهای آسمانی، میان مردم داور باشد. ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «میان نوح و آدم علیهما السلام ده قرن فاصله بود و مردم در این ده قرن، همه بر شریعت حق پایداربودند و بعد از آن بود که در دین اختلاف پدیدار شد». پیامبرانی که قرآن از آنان‌به نام یاد کرده، هجده تن‌اند. «و هیچ‌کس در آن‌» یعنی: در کتب آسمانی سابق «اختلاف نکرد، مگر کسانی که‌» این کتاب‌ها «به آنان داده شد، پس از آن که دلایل روشن برای‌شان آمد، از رشک و رقابتی که با هم داشتند» یعنی: اختلاف نکردند، مگر به سبب حسد و حرص بر دنیا، در حالی‌که کتب آسمانی، داعی اتفاق و وحدت و مایه رهنمونی‌شان به راه هدایت بود. مراد از آنان‌؛ یهودیان و مسیحیانند «پس‌خداوند، مؤمنان را به حقیقت آنچه که در آن اختلاف داشتند، هدایت کرد» یعنی: خداوند عزوجل امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را با بیان علل اختلافات پیشینیان در قرآن، به سوی حق‌هدایت کرد «به اذن خویش‌» یعنی: به فرمان و علم خویش «و خداوند هر که راخواهد» از خلق خویش «به سوی راه راست هدایت می‌کند» و حکمت و حجت بالغه‌، از آن اوست‌.

در دعای مأثور آمده است: «اللهم أرنا الحق حقاً وارزقنا اتباعه، وأرنا الباطل باطلاً وارزقنا اجتنابه، ولا تجعله ملتبسا علینا فنضل، واجعلنا للمتقین إماما». «بارخدایا! به ما حق را، حق بنمایان و پیروی از آن را روزی‌مان کن وبه ما باطل را باطل بنمایان و پرهیز از آن را روزیمان کن و آن را بر ما پوشیده ومبهم نگردان که گمراه می‌شویم و ما را پیشوای پرهیزگاران بگردان». درحدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ماآخرین امت (در دنیا ) و اولین آنها در روز قیامت هستیم و اولین کسانی هستیم که‌به بهشت وارد می‌شویم، لیکن امت‌های دیگر قبل از ما کتاب داده شده‌اند و ما بعد از آنان، اما خداوند عزوجل ما را به آنچه از حق که آنان در آن اختلاف کردند، هدایت نمود، پس این روز - یعنی روز جمعه - روزی است که آنها در آن‌اختلاف کردند و خدا عزوجل ما را به آن رهنمون شد بنابراین، مردم در آن پیرو ماهستند زیرا فردا - شنبه - برای یهود و پس فردا - یک‌شنبه - برای نصاری‌است‌». یعنی: عید ما جمعه است و عید آنها روزهای شنبه و یک‌شنبه‌.

ابن کثیر از عبدالرحمن بن زید بن اسلم رضی الله عنه و او از پدرش نقل می‌کند که در تفسیر فرموده خداوند متعال: ﴿فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِ فرمود: «سایر امت‌ها در روز جمعه اختلاف کردند؛ زیرا یهود روز شنبه را برای خود عیدگرفتند و نصاری روز یک‌شنبه را، پس خداوند عزوجل امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به روز جمعه هدایت نمود. همچنان آنان در قبله اختلاف کردند؛ زیرا نصاری به‌سوی مشرق روی آوردند و یهود به سوی بیت المقدس، لذا خداوند متعال امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به سوی کعبه رهنمون شد. همین طور در نماز اختلاف کردند؛ به گونه‌ای که برخی از آنان رکوع می‌کنند نه سجده و برخی سجده می‌کنند نه رکوع، برخی در حال نماز سخن می‌گویند و برخی در حال نماز راه می‌روند، پس خداوند عزوجل امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به نماز حقیقی هدایت نمود. همین گونه در روزه اختلاف کردند؛ به‌طوری که برخی از آنها قسمتی از روز را روزه می‌گیرند و برخی از آنها از غذاهای مخصوصی روزه می‌گیرند، پس خداوند عزوجل امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در این امر نیز به‌حق راه نمود. همچنان در باره ابراهیم‌  علیه السلام    اختلاف کردند؛ زیرا یهودیان گفتند که‌ابراهیم‌  علیه السلام    یهودی بود و نصاری گفتند که او نصرانی بود، درحالی که خدای عزوجل او را مسلمانی پاک دین گردانیده بود، پس خداوند عزوجل امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در این‌امر نیز به حق راه نمود. همین طور درباره عیسی‌  علیه السلام    اختلاف کردند؛ زیرا یهودیان بر وی دروغ بسته و به مادرش بهتانی عظیم نسبت دادند و نصاری - پناه بر خدا - او را یکی از سه خدا پنداشتند - اما خداوند عزوجل او را روح و کلمه و بنده خویش معرفی کرد و امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در این مورد نیز به حق راه نمود».

ابوالعالیه می‌گفت: «این‌آیه‌، راه خروجی از شبهات و گمراهی‌ها و فتنه هاست‌».

﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَأۡتِکُم مَّثَلُ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِکُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ یَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ٢١٤ [البقرة: 214].

«آیا پنداشتید» ای امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم «که داخل بهشت می‌شوید» یعنی: بلکه پنداشتید. زیرا «بل‌» مفید افتتاح سخنی جدید است «و حال آن که هنوز مانند آنچه بر سر پیشینیان شما آمد، بر سر شما نیامده است»؟ یعنی: پنداشتید که داخل بهشت می‌شوید؟ در حالی‌که شما همانند امت‌های پیشین مورد امتحان ما قرار نگرفته‌اید تا چنان‌که آنان شکیبایی پیشه کردند، صبر و پایداری ورزید «آنان دچار سختی و زیان شدند» یعنی: فقری بسیار سخت را تحمل کرده و بیماری‌ها و زخم‌ها در راه خدا عزوجل برداشتند. بأساء: فقر و تنگدستی شدید و همه رنج‌هایی است که به انسان در غیر بدن وی می‌رسد؛ چون گرفتن مال، طردکردن وی از خانه و وطن و تهدید امنیت و آسایش وی‌. اما ضراء: بیماری و هر آن چیزی است که به انسان در بدنش‌می‌رسد، چون زخم و قتل‌... «و تکان‌ها خوردند» با بیم و هراس‌ها و این حالت استمرار یافت‌؛ «تا جایی که پیامبر خدا و کسانی که با وی ایمان آورده بودند، گفتند: پس نصرت الهی کی فرا می‌رسد»؟ این سخن را در طلب نصرت الهی و احساس دیر کرد و طولانی شدن زمان آن بر زبان آوردند. آن‌گاه خدای  عزوجل  ایشان را با این گفته خویش بشارت داد: «بدانید که نصرت الهی نزدیک است‌».

از قتاده و سدی در بیان سبب نزول روایت شده است که گفتند: این آیه کریمه در غزوه احزاب - آن‌گاه که مسلمانان با رنج‌ها، مشکلات و فشارهای طاقت‌فرسایی روبرو شدند - نازل گردید تا ضمن مژده دادن‌شان به فتح و گشایش، این‌حقیقت را نیز به ایشان خاطر نشان سازد که ایمان، حقوق و واجباتی دارد که سرانجام به سعادت هردو جهان منتهی می‌شود، اما این سعادت دو جهانی را همین‌گونه مجانی و آسان نمی‌دهند، بلکه مؤمن باید مأموریت و رسالت خویش را در زندگی ایفا کند و جان‌نثارانه به میدان‌های جهاد و مبارزه با دشمن و مجاهده بانفس خویش بشتابد و کاخ ایمان را با آرایشی از عمل صالح و بر زیربنایی از تقوی و اخلاص بر افرازد تا مستحق این پاداش گردد.

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلۡ مَآ أَنفَقۡتُم مِّنۡ خَیۡرٖ فَلِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ٢١٥ [البقرة: 215].

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده‌اند: مؤمنان از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند که چه چیزی از اموال خود را انفاق کنند؟ پس نازل شد: «از تو می‌پرسند، چه چیزی انفاق کنند؟ بگو: آنچه که از خیر انفاق کنید» یعنی: از مال پاک وحلال‌. چنین مالی «خیر» نامیده شد زیرا در راه‌های خیر انفاق می‌شود «پس به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مسکینان و به در راه مانده تعلق دارد و هر نیکی‌ای که‌انجام دهید، البته خدا به آن داناست‌» و در برابر آن پاداش می‌دهد. تفسیر نظیر این‌عبارت در آیه (177) گذشت‌. ملاحظه می‌کنیم که مؤمنان از چیزی که بایدانفاق کنند پرسیدند، اما خداوند عزوجل از نحوه مصرف صدقات به آنان پاسخ داد تا تنبیهی بر این حقیقت باشد که این امر به دانستن مقدم‌تر است‌.

صحیح آن است که این آیه کریمه محکم است نه منسوخ زیرا این آیه برای‌بیان وجوه مصرف صدقه نافله است، چرا که مقدار انفاق را تعیین نکرده است، درحالی که مقدار زکات فرض به اجماع معین است‌. در حدیث شریف آمده است: «برمادر، پدر، خواهر و برادرت، سپس بر نزدیکتر... و نزدیک‌ترت انفاق کن‌».

﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ کُرۡهٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢١٦ [البقرة: 216].

«بر شما جهاد فرض شده است‌» و این، یکی از موارد آزمون شماست‌. مراد از جهاد در اینجا، جنگ مسلحانه با کفار است «و آن برای شما ناخوشایند است‌» کره: مشقتی است که خوشایند نفسها نیست‌. آری‌! جهاد مشقت‌آمیز است زیرا مستلزم صرف مال و صرف جان و جدایی از خانه و خانواده می‌باشد «و چه بسا چیزی را ناخوش داشته باشید، در حالی‌که آن به سود شما باشد» همانند جهاد، که چه بسا در آن پیروز و فاتح شده، هم به غنیمت می‌رسید و هم به اجر و پاداش الهی و کسانی هم که کشته می‌شوند، به فیض شهادت نایل می‌گردند «و چه بسا چیزی را خوش داشته باشید» چون استراحت و ترک جهاد «در حالی‌که آن به زیان شما باشد» زیرا در آن صورت، دشمن بر شما چیره شده و مغلوبتان می‌کند و دردرون خانه و عمق سرزمینتان‌، قصد جان و مال و ناموستان را کرده و شما را باسختی‌ها و مصایبی روبرو می‌سازد که بسیار سخت‌تر از جهادی است که شما آن را ناخوش می‌دارید و این افزون بر منافع کوتاه‌مدت و بلندمدت دیگری است که آنها را با ترک جهاد از دست می‌دهید «و خداوند می‌داند» که صلاح و رستگاری شما در چیست «و شما نمی‌دانید».

ابن‌عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: «چون جهاد بر مسلمانان فرض شد، این کار بر آنان سخت و دشوار آمد و آن را ناخوش داشتند، پس آیه‌کریمه نازل گردید». عکرمه می‌گوید: «بعد از نزول این آیه کریمه‌، محبت جهاد در دل‌های مسلمانان ریشه‌دار شد». ابن شهاب زهری می‌گوید: «جهاد، فریضه‌ای برگردن همه آحاد امت است، چه آنان که در میدان جهادند و چه آنان که درمنازل خود هستند زیرا کسی‌که در خانه خود نشسته است، اگر به کمک فراخوانده‌شد، باید کمک کند و اگر از وی فریادرسی شد، باید به فریاد برسد و اگر به او فرمان رفتن به جهاد داده شد، باید عازم جهاد شود و اگر هم به او نیازی نبود، درخانه خویش می‌نشیند». یعنی: حقیقت امر چنین است و چنین باید باشد. از این‌جهت در حدیث شریف آمده است: «من مات ولم یغز و لم یحدث نفسه با الغزو مات میته جاهلیه‌: هرکس بمیرد، در حالی‌که جهاد نکرده و در اندیشه و نهاد خویش هم‌اندیشه و نیت جهاد را نداشته، به مرگ جاهلیت مرده است‌». جمهور علما بر آنندکه جهاد - به حسب نیاز یا به حسب حال - بر تمام مسلمانان فرض عین است، بدین ترتیب که اگر غلبه با اسلام بود، جهاد فرض کفایه است و اگر غلبه با دشمن‌بود، جهاد تا تحقق پیروزی فرض عین است‌.

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ قِتَالٖ فِیهِۖ قُلۡ قِتَالٞ فِیهِ کَبِیرٞۚ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَکُفۡرُۢ بِهِۦ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِۦ مِنۡهُ أَکۡبَرُ عِندَ ٱللَّهِۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَکۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۗ وَلَا یَزَالُونَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمۡ عَن دِینِکُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْۚ وَمَن یَرۡتَدِدۡ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَیَمُتۡ وَهُوَ کَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢١٧ [البقرة: 217].

«از تو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «درباره جنگ در ماه حرام می‌پرسند» که حکم آن‌چیست‌؟ «بگو: جنگیدن در آن گناهی بزرگ است‌» و کاری نارواست «اما بازداشتن از راه خدا و کفرورزیدن به خداوند و بازداشتن از مسجدالحرام و راندن اهل آن، در نزدخداوند نارواتر است‌» که کفار مکه، همه این اعمال را مرتکب می‌شدند «و فتنه از کشتار بزرگتر است‌» مراد از فتنه در اینجا: واداشتن و برانگیختن مستضعفان مؤمن به ترک دینشان با آزار و شکنجه است، که این بزرگتر از کشتن آنهاست - اگرحتی آنان را می‌کشتند «و اینان همچنان‌» مستمرا «با شما کارزار می‌کنند» ودشمنی می‌ورزند «تا اگر بتوانند» زمینه را برای آن آماده کنند که «شما را از دینتان برگردانند» به سوی کفر «و هرکس از شما که از دینش برگردد و درحال کفربمیرد، اعمالش در دنیا و آخرت باطل‌» و تباه «شده است‌» باید دانست که در دنیا برمرتد حکم مسلمان جاری نمی‌شود و او - چنانچه بر کفر بمیرد - چیزی از ثواب آخرت را نیز که اسلام ایجاد کننده آن است‌، به دست نمی‌آورد «و اینان دوزخی‌اند و جاودانه در آنند».

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دو ماه قبل از غزوه بدر، سریه‌ای را به فرماندهی عبدالله بن‌جحش رضی الله عنه برای ترصد (کمین) کاروانی از قریش اعزام کردند، آنها با کاروان «عمرو بن حضرمی‌» که از طایف به مقصد مکه روان بود، روبرو شدند، شب اول ماه رجب‌الحرام بود، اما مسلمانان‌از حلول ماه حرام آگاه نبودند، پس به آن کاروان حمله برده عمروبن حضرمی راکشتند و اموال کاروان را به غنیمت گرفتند و چون نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند، آن‌حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به آنها فرمود: «سوگند به خدا که من شما را به جنگیدن در ماه حرام دستور نداده بودم‌». آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ، غنایم را نیز از ایشان تحویل نگرفتند. ازسوی دیگر، مشرکان هم این موضوع را دست آویز خویش قرار داده، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رامورد سرزنش قرار می‌دادند که مقدسات را زیر پا می‌گذارد و حرمت‌ها را می‌شکند! همان بود که آیه‌کریمه نازل شد. آن‌گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم غنایم را تحویل گرفتند.

آیه کریمه بر حرمت جنگ در ماههای حرام دلالت می‌کند، لیکن جمهور علمابر آنند که حکم این آیه کریمه به آیه (5) از سوره «توبه‌» منسوخ شده‌، لذا جنگیدن با مشرکان در ماههای حرام مباح است‌. چنانچه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خود با قبیله هوازن در حنین و با قبیله ثقیف در طایف جنگیدند و این در ماه حرام بود.

بیان برخی از احکام:

1-  مالک و ابوحنیفه بر آنند که ارتداد هدر دهنده و از بین‌برنده اعمال نیک‌است، حتی اگر مرتد مجددا به اسلام برگردد. ولی شافعی می‌گوید: هدر رفتن‌عمل مرتد، مشروط به آن است که او بر کفر بمیرد.

2-  حنفی‌ها بر آنند که مستحب است تا مرتد به توبه فرا خوانده شود و اسلام بروی عرضه گردد، لیکن این کار واجب نیست، اما جمهور فقها بر آنند که فراخواندن وی به توبه قبل از کشتنش - تا سه بار - واجب است‌.

3-  میراث مرتد: از نظر ابوحنیفه  رحمه الله  آنچه که مرتد در حال ارتداد خویش به دست‌آورده است، مال «فی‌ء» است و به بیت‌المال مربوط می‌شود، ولی آنچه که در حال اسلام به دست آورده و سپس مرتد شده، به ورثه مسلمانش تعلق می‌گیرد. اما مالک‌، شافعی و احمد بر آنند که میراث وی در هر حال متعلق به بیت‌المال می‌باشد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِکَ یَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢١٨ [البقرة: 218].

«آنان که ایمان آوردند» و بر ایمانشان پایداری کرده‌اند «و کسانی که در راه خدا» از دار کفر به سوی دار اسلام «هجرت‌» کرده‌اند «و» آنان که «جهاد کرده‌اند، به رحمت الهی امیدوارند و خداوند آمرزگار مهربان است‌».

علما در بیان احکام گفته‌اند: از علت فرضیت هجرت چنین دانسته می‌شود که هر جا و هر گاه که این علت در هر زمان و مکانی تکرار شد، هجرت بر مسلمان فرض است، پس برای هیچ مؤمنی جایز نیست که در سرزمینی که در آن به خاطر دین و عقیده و عملش مورد آزار و تحت فشار قرار می‌گیرد، اقامت گزیند.

بیان سبب نزول‌: این آیه کریمه درباره سریه (گروه) عبدالله بن جحش رضی الله عنه نازل شد زیرا ایشان گفتند: یا رسول‌الله! آیا می‌توانیم امیدوار باشیم که حمله به کاروان حضرمی برای ما غزوه‌ای به حساب می‌آید که در آن‌، مستحق دریافت اجر مجاهدان باشیم‌؟ همان بود که خداوند عزوجل از این حقیقت که ایشان به‌دلیل ایمان، هجرت و جهاد خویش‌، باید امیدوار پاداش الهی باشند، خبر داد.

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِۖ قُلۡ فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَکۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَاۗ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلِ ٱلۡعَفۡوَۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَتَفَکَّرُونَ٢١٩ [البقرة: 219].

مفسران در بیان سبب نزول ابتدای آیه‌کریمه‌گفته‌اند: عمربن‌خطاب، معاذبن جبل و جمعی از انصار رضی الله عنهم نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: یا رسول الله! درباره‌شراب و قمار به ما فتوی بدهید زیرا این دو از بین برنده عقل و غارتگر مال اند. پس خداوند متعال این آیه کریمه را نازل فرمود. از روایات رسیده در این‌باره چنین‌برمی‌آیدکه تحریم شراب در اسلام تدریجی بوده و چهار مرحله را پشت‌سر گذاشته‌است‌، که البته این سیاست تربیتی موفقی است‌، لذا برای درمان عادت ریشه‌دار شرابخواری و رهانیدن مردم از این آفت بزرگ، چهار آیه کریمه نازل شد:

1-  آیه: ﴿وَمِن ثَمَرَٰتِ ٱلنَّخِیلِ وَٱلۡأَعۡنَٰبِ تَتَّخِذُونَ مِنۡهُ سَکَرٗا وَرِزۡقًا حَسَنًا [النحل: 67].، که با نزول این آیه کریمه هنوز شراب بر مسلمانان حلال بود.

2-   آیه: ﴿قُلۡ فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ یعنی: همین آیه، که پس از نزول آن گروهی از شراب نوشی دست کشیدند و جمعی هم به آن ادامه دادند و نزول آن مقدمه‌ای بر حرمت قطعی شراب در سوره «مائده‌» است‌.

3-   آیه: ﴿لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُکَٰرَىٰ... [النساء: 43].، که مسلمانان را ازشراب نوشی در اوقات نماز نهی کرد.

4-  و چهارمین آیه: ﴿إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ... [المائدة: 90]. است که شراب و قمار... رابه طور قطع تحریم کرد.

«درباره خمر و میسر از تو می‌پرسند» شراب را «خمر» نامیدند؛ زیرا خمر به معنای پوشاندن است و شراب نیز عقل را می‌پوشاند و از کار می‌اندازد. خمر در رأی حنفی‌ها عبارت است از: آب انگوری که همچنان گذاشته شود تا به غلیان آمده و بی‌آن که آتشی به آن نزدیک شود، تیره شود و کف بیرون آورد. و از غیر آب انگور نیز، هرآنچه که عقل را بپوشاند و مستی‌آور باشد، در حکم شراب انگور است، اما بجز شراب انگور، مقدار اندک از دیگر شراب‌ها که سکرآور نباشد، حرام نیست‌. ولی در رأی جمهور فقها، «خمر» بر آب سکرآور انگور، خرما، ذرت و هر مسکر دیگری اطلاق می‌شود بنابراین، کم و بسیار آن حرام است‌.

میسر: قمار است و از «یسر» برگرفته شده که به معنای آسانی است زیرا قمار کسبی است بی‌مشقت و بی زحمت‌. قمار اعراب با تیر بود که با آنها بر سر گوشت شتر، قمار می‌کردند، بدین ترتیب که ده تیر برداشته بر روی هفت عدد از آنها سهمی معین را می‌نوشتند و سه تا از آنها را بی‌علامت و نشان باقی می‌گذاشتند، آن‌گاه شترانی را به نسیه می‌خریدند و قبل از شروع قمار، آنها را ذبح کرده به بیست و هشت یا ده قسمت تقسیم می‌کردند، آن گاه تیرهای ده‌گانه را در کیسه‌ای نهاده و شخص معتمدی از آنان بعد از حرکت‌دادن کامل آن کیسه، یکی یکی آنها را بیرون می‌آورد، پس کسی‌که تیر دارای بهره‌ای نصیبش می‌شد، بهره‌اش را می‌گرفت و کسی‌که تیر بی‌نشانی به نامش خارج می‌شد، چیزی نمی‌گرفت و به علاوه بهای همه شتران را تاوان می‌داد، سپس این بهره‌ها را به فقرا می‌دادند وخود از آن چیزی نمی‌خوردند و به این کار افتخار می‌کردند و کسی را که با آنان در این‌کار مشارکت نمی‌کرد، مورد نکوهش قرار می‌دادند. جمعی از علمای سلف گفته‌اند: «هر چیزی که در آن معنی قمار، یعنی گرفتن مال توسط فرد برنده از فرد بازنده به وسیله بازی باشد - ازقبیل نرد، یا شطرنج، یا غیر آن از بازیهایی دیگر و حتی بازی بچه‌ها با گردو و تیله - از قمار است‌».

«بگو: در آن دو» یعنی در شراب و قمار «گناهی بزرگ و منافعی برای مردم‌است‌» گناه: سخن یا عملی است که زیانبار باشد و زیان گناه یا در بدن است، یادر روان، یا در عقل‌، یا در مال، که زیان شراب شامل همه اینهاست‌. و از جمله گناهان متعلق به شراب‌؛ جنگ وجدال و فحش و ناسزاگویی، به‌تعطیل انجامیدن نمازها و ترک سایر تکالیف شرعی از سوی فرد می‌گسار است‌. منفعت شراب یا اقتصادی است، یا شهوانی‌؛ منفعت شهوانی شراب با نشاط و طراوتی است که به‌طور گذرا برای فرد شرابخوار دست می‌دهد، اما منفعت اقتصادی آن درتجارت آن است‌. گناه قمار: فقر و باختن مال و دشمنی و دل‌آزاری و کینه‌ورزی قماربازان با یک‌دیگر است و منفعت آن: سودی است که از طریق آن به فقرامی‌رسد، یا منفعت آن‌؛ به دست‌آوردن مال از سوی شخص برنده، بدون زحمت‌است «ولی گناه آنها از سود آنها بزرگتر است‌» زیرا هیچ خیر و منفعتی، با فساد عقل‌که لازمه شراب‌نوشی است، برابر نمی‌باشد و هیچ خیری در قمار نمی‌تواند با خطرکردن (ریسک) در مال و خود را در معرض فقر قرار دادن و جلب دشمنی‌هایی برابر باشد که از آن پدید می‌آید و چه بسا که قماربازی و شراب‌نوشی به ریختن خونها و هتک حرمت‌ها بینجامد. صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «برگه‌های بخت آزمایی، قمار محسوب می‌شود و حرام می‌باشد».

«و از تو می‌پرسند، چه چیزی انفاق کنند؟ بگو مازاد بر مخارج خانواده خود را» برخی از علما بر آنند که این بخش از آیه کریمه، با آیه زکات فرض منسوخ شده‌. اما صحیح آن است که حکم این آیه کریمه ثابت است و منسوخ نیست و جمهور مفسران برآنند که حکم آن در مورد صدقه نافله می‌باشد. «بدین‌سان خداوند آیات خود را برایتان روشن می‌سازد، باشد که در دنیا تفکر کنید» و مقداری از اموال خویش را برای رونق دادن به امور زندگی‌تان نگه دارید «و در آخرت‌» نیز تفکرکنید، لذا بقیه آن را در وجوهی مصرف نمایید که شما را به رونق‌دادن آخرتتان‌یاری می‌کند، لذا باید هم در کار دنیا بیندیشید و هم در کار آخرت‌. ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید: «یعنی: در زوال و فنای دنیا و روی‌آوردن به‌سوی بقای آخرت بیندیشید».

در توضیح معانی آیه کریمه، احادیث بسیاری آمده است، از آن جمله حدیث شریف ذیل به روایت جابربن عبدالله رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمودند: «هرگاه یکی از شما فقیر بود، باید از خودش شروع کند و اگر از نیاز وی چیزی افزون شد، باید همراه با خود، به افراد تحت تکفلش بپردازد، سپس اگر بعد از آن افزونی‌ای یافت، باید به دیگران صدقه کند».

سبب نزول قسمت دوم آیه‌، یعنی‌: ﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ بنا به روایت ابن‌عباس رضی الله عنه این بود که: چون صحابه رضی الله عنهم به انفاق در راه خدا عزوجل فرمان یافتند، جمعی از آنان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده و گفتند: ما نمی‌دانیم که این انفاقی که بدان مأمورشده‌ایم، چیست و چه مقدار از اموالمان را باید انفاق کنیم‌؟ پس نازل شد: ﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلِ ٱلۡعَفۡوَ....

﴿فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۗ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡیَتَٰمَىٰۖ قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَیۡرٞۖ وَإِن تُخَالِطُوهُمۡ فَإِخۡوَٰنُکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ ٱلۡمُفۡسِدَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَعۡنَتَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٢٠ [البقرة: 220].

«و در باره یتیمان از تو می‌پرسند» یعنی: از تکفل و سرپرستی ایشان و مشکلاتی که سرپرستان در این عرصه دارند زیرا اگر آنان را به حال خویش بگذارند، گنه‌کار می‌شوند و اگر مال خود را از اموال‌شان جدا سازند و برای آنها خوراک جداگانه‌ای درنظر بگیرند، این کاری است دشوار، پس چه باید بکنند؟ «بگو: کار کردن به صلاح آنان بهتر است‌» از اینکه آنان را به حال خود رها کنید «و اگر با آنان همزیستی کنید» و غذا و خوراک و برنامه معیشت آنان را با خود یک‌جا سازید «آنها برادران‌» دینی «شما هستند» یعنی: این کار جایز است و به شما در این‌باره رخصت داده می‌شود «و خدا مفسد را از مصلح بازمی‌شناسد» این هشداری به‌اولیای ایتام است‌. یعنی: خدا عزوجل می‌داند که چه‌کسی قصد خوردن و تباه ساختن مال یتیم را دارد و چه‌کسی از این کار احساس گناه کرده و در پی اصلاح و رشد اموال یتیم و بهبود آینده وی است «و اگر خدا می‌خواست‌» دراین‌باره «شما را به دشواری می‌انداخت‌» ولی کار را بر شما گشاده گردانید و به شما اجازه همزیستی و آمیزش با ایتام را داد، پس‌، از تباه‌ساختن اموال‌شان بپرهیزید «همانا خداوند غالب وچیره است‌» بر کار خویش «حکیم‌» است در احکام و در آفرینش خویش‌.

در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن‌عباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: آن‌گاه که آیه: ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡیَتِیمِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ [الإسراء: 34- انعام:152]. «و به مال یتیم نزدیک نشوید، مگر به شیوه‌ای که نیکوتر است». ، و آیه: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡیَتَٰمَىٰ [النساء: 10]. «همانا کسانی‌که اموال یتیمان را می‌خورند... ». نازل شد؛ هر کسی‌که یتیمی در خانه‌اش بود، خوراک خود را از خوراکش و نوشیدنی خود را از نوشیدنی‌اش جدا ساخت و چنان بود که اگر از غذای یتیم چیزی باقی‌می‌ماند، آن را برایش نگه می‌داشتند که بعدا آن را بخورد و چه بسا که او نمی‌خورد و باقی مانده غذا فاسد می‌شد. پس این شیوه کار برآنان دشوار شد و ناگزیر این قضیه را با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در میان گذاشتند. آن‌گاه خداوند متعال این‌آیه کریمه را نازل کرد.

بیان احکام: امام ابوحنیفه  رحمه الله  بر آن است که اگر سرپرست یا وصی یتیم دختر، نکاح دادن وی را به صلاح حالش بداند؛ می‌تواند او را به نکاح دهد و هم می‌تواند خود با وی ازدواج کند. جصاص از مضمون آیه: ﴿قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَیۡرٞ جایز بودن اجتهاد در احکام حوادث را استنباط کرده است زیرا اصلاح مورد نظر آیه کریمه در مورد یتیمان، از راه اجتهاد و حدس غالب، دانسته می‌شود.

﴿وَلَا تَنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکَٰتِ حَتَّىٰ یُؤۡمِنَّۚ وَلَأَمَةٞ مُّؤۡمِنَةٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکَةٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡۗ وَلَا تُنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ حَتَّىٰ یُؤۡمِنُواْۚ وَلَعَبۡدٞ مُّؤۡمِنٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَکُمۡۗ أُوْلَٰٓئِکَ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَٱللَّهُ یَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ وَٱلۡمَغۡفِرَةِ بِإِذۡنِهِۦۖ وَیُبَیِّنُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ٢٢١ [البقرة: 221].

«و با زنان مشرک ازدواج نکنید، مگر آن که ایمان بیاورند» مشرکات‌: زنان بت‌پرستاند و ازدواج مسلمانان با سایر زنان کافر حربی غیر کتابی نیز همانند آنان‌حرام است، مگر زنان یهودی و مسیحی‌، که ازدواج با آنان جایز است، چنان‌که‌حکم آن در آیه (5) از سوره «مائده‌» می‌آید. «و البته کنیزی مؤمن بهتر از زن آزاد مشرکی است‌» یعنی: اگر یکی از شما با کنیزکی مسلمان ازدواج کند، این برایش از ازدواج با زن آزاد کافری بهتر است «هرچند که زیبایی او شما را به شگفت‌آورد» یعنی: هرچند آن زن کافر شما را با زیبایی، یا ثروت، یا اشرافیت خود به شگفت آورد «و زنان مسلمان را» مطلقا «به همسری مشرکان در نیاورید، مگرآن که ایمان آورند. و برده‌ای مؤمن بهتر از مرد آزاد مشرکی است، هرچند شما را به شگفت آورد» مال و ثروت و جاه و جمال وی‌. اجماع امت بر این است که مرد مشرک به هیچ وجهی از وجوه نمی‌تواند با زن مؤمنی هم‌بستر شود، به سبب خفت و ذلتی که از این کار به اسلام رخ می‌نماید، و قطعا اسلام این خفت را نمی‌پذیرد «آنان‌» اشاره به سوی مردان و زنان مشرک است «به سوی آتش دوزخ فرامی‌خوانند» یعنی: آنان با معاشرت، گفتار و کردار خود، شما را به سوی اعمالی فرامی‌خوانند که موجب آتش دوزخ است، پس خویشاوندی و معاشرت ومصاحبت آنان، خطر عظیمی را متوجه دین انسان مسلمان و فرزندان وی‌می‌گرداند، لذا هرگز برای یک فرد مسلمان جایز نیست تا خود و خانواده خویش را در معرض چنین خطری قرار دهد «و خداوند فرامی‌خواند» بر زبان پیامبرانش «به سوی بهشت و آمرزش‌» یعنی: به سوی عملی که موجب قطعی شدن بهشت برای عمل‌کننده است «به اذن خویش‌» یعنی: به اراده خویش‌. بنابراین، ازدواج مرد مؤمن نیکوکار با زن مؤمن نیکوکار، در پرتو معاشرت، گفتار و رفتار شایسته‌؛ خود فراخواننده به سوی بهشت است «و آیات خود را برای مردم روشن می‌گرداند، باشد که متذکر شوند» و خیر را از شر تمییز داده و از حکم حق تعالی سر بر نتابند.

در حدیث شریف آمده است: «تنکح الـمرأة لأربع: لـمـالـهـا ولحسبهـا ولجمالـها ولدینها، فاظفر بذات الدین تربت یداک». «زن برای چهار چیز به نکاح گرفته می‌شود: برای مالش، برای حسب و نسبش، برای زیبایی‌اش و برای دینش، پس تو به سوی زن دیندار بشتاب، دستهایت خاک آلود باد»!. همچنان در حدیث شریف آمده است: «الدنیا متاع وخیر متاع الدنیا الـمرأة الصالحة». «دنیا (همه‌اش) متاع است و بهترین متاع دنیا زن شایسته می‌باشد». همچنان در حدیث شریف آمده است: «لا تنکحو النساء لحسنهن فعسى حسنهن أن یردیهن، ولا تنکحوهن علی أموالـهن، فعسى أموالـهن أن تطغیهن، وانکحوهن على الدین، فلأمة سوداء جرداء ذات دین أفضل»‌. «زنان را به‌خاطر زیبایی‌شان به نکاح نگیرید زیرا چه بسا زیبایی‌شان هلاکشان گرداند و با آنان به خاطر اموال‌شان ازدواج نکنید زیرا چه بسا اموال‌شان سرکش‌شان گرداند و بر اساس دینداری‌شان با آنان ازدواج کنید زیرا به‌طور قطع کنیزکی سیاه و کچل، اما متدینی بهتر است‌».

حکمت در اینکه شریعت مطهر اسلام‌، ازدواج مرد مسلمان را با زن اهل کتاب جایز، ولی ازدواج زن مسلمان با مرد کتابی را ناجایز دانسته، این است که: زن کتابی می‌تواند با ازدواج با یک مرد مسلمان، بر دین و آیینش باقی بماند زیرا مرد مسلمان به اصول ادیان آسمانی دیگر نیز باورمند است، اما زن مسلمان غالبا نمی‌تواند بدون تأثیرپذیری از مرد اهل کتاب، با وی زندگی مشترکی داشته باشد، به دلیل آن که قدرت سرپرستی با مرد است و قطعا وفاق و انسجام روحی و معنوی‌آن دو برهم می‌خورد. با این حال، ازدواج مرد مسلمان با زن کتابی نیز - در عین‌جایز بودن - مکروه می‌باشد. ائمه اربعه، بر حرمت ازدواج مسلمان با زن مجوسی‌(آتش‌پرست)، اتفاق نظر دارند.

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡمَحِیضِۖ قُلۡ هُوَ أَذٗى فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِی ٱلۡمَحِیضِ وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یَطۡهُرۡنَۖ فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَیۡثُ أَمَرَکُمُ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِینَ وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَ٢٢٢ [البقرة: 222].

«و از تو درباره حیض می‌پرسند، بگو: آن اذی است‌» حیض در اصطلاح شرع: خون فاسدی است که در هر ماه یک دوره از رحم زن خارج می‌شود و کمترین مدت آن در نزد ابوحنیفه و یارانش سه روز و اکثر آن ده روز است و آنچه از این‌مدت کم یا برآن افزون شود، «استحاضه‌»[14] است نه حیض‌. کمترین مدت حیض‌در نزد شافعی و احمد یک شبانه روز و در نزد مالک یک بار جهش خون حتی دریک لحظه است و اکثر آن پانزده روز است و آنچه بر این مدت افزون شد، استحاضه می‌باشد. اذی: کنایه از پلیدی و آسیب است‌. «پس در مدت حیض از زنان کناره بگیرید» مراد از این کناره‌گیری، ترک مقاربت جنسی است، نه ترک همنشینی یا لمس کردن آنان زیرا در رأی حنبلی‌ها، هر نوع بهره‌گیری و لذت‌جویی از آنان - بجز مقاربت - جایز است‌. اما در رأی جمهور فقها، کناره‌گیری از زن حایض از میان ناف تا زانوی آن واجب است‌. و چنان‌که در بیان سبب نزول آیه‌کریمه به روایت انس بن مالک رضی الله عنه آمده است، اسلام‌؛ سنت یهود و اعراب عصر جاهلیت را که بر زنان حایض سخت می‌گرفتند و با آنان هم‌غذا و هم‌خانه نمی‌شدند، با نزول این آیه کریمه لغو گردانید. «و با آنان نزدیکی نکنید تا پاک شوند» و پاکی‌شان‌؛ با قطع‌شدن خون حیض است «پس چون پاک شدند» و به‌آب غسل کردند، با آنان نزدیکی نمایید.

در رأی جمهور فقها: نزدیکی با زن حایض بعد از قطع‌شدن حیض و غسل آن حلال است و در صورت عدم وجود آب، تیمم نیز جانشین آب می‌شود، اما دررأی حنفی‌ها، نزدیکی با زن حایض به مجرد قطع‌شدن حیض و قبل از آن که غسل‌کند، جایز است، به‌شرط آن که قطع شدن حیض در حداکثر مدت آن باشد.آری‌! چون پاک شدند؛ «از همانجا که خدا به شما فرمان داده‌است، با آنان آمیزش کنید» و آن فرج زن است‌. یا معنی این است‌: از راه حلال با زنان درآمیزید، نه از راه زنا و حرام «خداوند توبه‌کاران و پاکشوندگان را دوست می‌دارد» مراد: توبه‌کاران از گناهان و پاکشوندگان از جنابت و پلیدی‌ها می‌باشند.

﴿نِسَآؤُکُمۡ حَرۡثٞ لَّکُمۡ فَأۡتُواْ حَرۡثَکُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡۖ وَقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُم مُّلَٰقُوهُۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢٢٣ [البقرة: 223].

«زنان شما کشتزار شما هستند» یعنی: آنان کشتزار نسل انسان هستند، چنان‌که زمین زراعتی کشتزار گیاهان و حبوبات است «پس بر هر روشی که خواستید، به کشتزار خویش درآیید» یعنی: از هر جهت که خواستید با آنان مقاربت کنید؛ ازجهت پس، از جهت پیش، از جهت پهلو، به طور خوابانده بر پشت و به هرشیوه‌ای دیگر، به‌شرط آن که مقاربت و آمیزش در محل کشتزار؛ یعنی فرج زن‌باشد، برخلاف شیوه یهود که می‌گفتند: جماع از پس پشت‌، سبب تولد فرزند دوبین (احول) می‌شود و چنان که بخاری و مسلم در بیان سبب نزول از جابر رضی الله عنه نقل‌کرده‌اند، آیه کریمه در رد همین پندار یهود نازل شد. «و پیش فرستید» یعنی: اعمال صالحه را «برای خود» که بی‌گمان پاداش آن را نزد خداوند عزوجل خواهیدیافت‌.

ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید: «مراد از آن، گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در هنگام جماع است‌». در حدیث شریف آمده است: «اگر کسی در هنگام آمیزش بگوید: «باسم الله،اللهم جنبنا الشیطان وجنب الشیطان مـمـا رزقتنا». «به‌نام خدا، بارخدایا! شیطان را از ما و از آنچه روزیمان ساخته‌ای، برکنار دار. پس اگر در آن آمیزش بین آن‌دو فرزندی مقدر باشد، شیطان هرگز نمی‌تواند به او آسیبی برساند». «و ازخدا بترسید» در اینکه مرتکب چیزی از محرمات وی گردید «و بدانید که او را ملاقات خواهید کرد» در هنگامه رستاخیز، پس شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد. این تأکیدی است بر هشدار و بیم‌دهی آنان‌. «و مؤمنان‌» تقوی پیشه «رابشارت ده‌» به رستگاری بزرگ‌.

﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ ٱللَّهَ عُرۡضَةٗ لِّأَیۡمَٰنِکُمۡ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصۡلِحُواْ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٢٤ [البقرة: 224].

«و خداوند را دست‌آویز سوگندهای خود قرار ندهید که از کار نیک و پرهیزگاری وآشتی‌دادن بین مردم بگریزید» یعنی: هرگاه بر قطع صله رحم با نزدیکان خویش‌، سوگند خوردید، یا بر این امر سوگند خوردید که خیرات نداده و کارهای نیک را انجام ندهید، پس سوگند به خداوند سبحان را مانعی برای انجام نیکوکاریتان قرارندهید، بلکه از سوگند خود کفاره داده و آن کار نیک را انجام دهید. آیه کریمه معنای دومی نیز دارد و آن این است: به خاطر اراده خیر و نیکی و تقوی و اصلاح میان مردم بسیار سوگند نخورید زیرا سوگندخوردن بسیار، نوعی سبک انگاری وجسارت و جرأت بر خداوند متعال است، در حالی‌که مؤمن باید حق تعالی را چنان‌که شایسته است، تعظیم و توقیر نماید و حتی‌الامکان از دست‌آویز قراردادن نام وی دوری گزیند، چه در سوگند خود راستگو و چه دروغگو باشد، چنان که صاحبان زهد و تقوی، حتی سوگند راست را هم کمتر می‌خوردند. مثلا امام ابوحنیفه  رحمه الله  بر خود الزام کرده بود که اگر به راست هم سوگند خورد، باید دیناری صدقه دهد. «و خداوند شنواست‌» سخنان شما را «داناست‌» به احوال شما. درحدیث شریف نیز آمده است: «من حلف علی یمین فرأی غیرها خیرا منها فلیکفر عن یمینه ولیفعل الذی هو خیر: هرکس بر امری سوگند خورد، سپس غیر آن را بهتراز آن یافت‌، باید که از سوگند خود کفاره داده و آن کاری را که بهتر است انجام‌دهد».

در بیان سبب نزول این آیه کریمه دو روایت آمده است: یک روایت گویای آن است که این آیه کریمه درباره ابوبکر صدیق رضی الله عنه نازل شد زیرا او سوگند خورده بود که بر مسطح خادمش انفاق نکند؛ هنگامی‌که او در داستان افک (بهتان علیه عایشه  رضی الله عنها ) با منافقان همراه شد، چنان‌که آیه (22) سوره «نور» نیز دراین باره نازل گردید. در روایتی دیگر: این آیه کریمه درباره عبدالله بن‌رواحه رضی الله عنه نازل شد، آن‌گاه که سوگند خورد با دامادش بشیربن نعمان سخن نگوید و میان او و زنش سازش نیاورد و می‌گفت: چون بر این امر سوگند خورده‌ام، دیگر کاری ازمن ساخته نیست و نمی‌توانم سوگندم را بشکنم‌! پس خداوند متعال این آیه کریمه را نازل نمود.

﴿لَّا یُؤَاخِذُکُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِیٓ أَیۡمَٰنِکُمۡ وَلَٰکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتۡ قُلُوبُکُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٞ٢٢٥ [البقرة: 225].

«خداوند شما را به سوگندهای لغوتان مؤاخذه نمی‌کند» سوگندلغو: در نزد شافعی سوگندی است که شخص در اثنای سخن‌گفتن خویش‌، از روی عادت و بی‌اختیار - نه به‌قصد سوگندخوردن - بر زبان می‌آورد، همچنان در شوخی‌ها ومزاح‌ها... چون گفتن: آری والله! نه والله! که چنین سوگندی لغو و بیهوده است، یعنی: نه گناهی برآن مترتب است، نه حکم سوگندشکنی و نه کفاره‌ای زیرا این‌درحقیقت سوگند نیست‌. ولی در رأی جمهور (ابوحنیفه، مالک و احمد ): سوگند لغو آن است که شخص بر چیزی سوگند می‌خورد، به این گمان که آن چیزرخ داده است، سپس در واقع امر، خلاف آن آشکار می‌شود، پس چنین‌سوگندی کفاره ندارد، اما آنچه که بدون قصد سوگند خوردن بر زبان جاری‌می‌شود، در نزد آنان کفاره دارد. صاحب تفسیر «المنیر» رأی اول را ترجیح داده زیرا خداوند متعال سوگند را به دو قسم تقسیم نموده: یکی سوگند لغو و دیگری آنچه که به قصد صادر می‌شود و فقط در صورت دوم فرموده است: «ولیکن‌مؤاخذه می‌کند شما را به آنچه که قصد کرده است دل‌های شما و خداوند آمرزنده‌» است، یعنی: سوگند لغو را می‌آمرزد، از آنجا که شما را بر آنچه که بدون قصد برزبان می‌آورید، مؤاخذه نمی‌کند و از آنجا که برای شما در سوگندهای قصدی وعمدی نیز - با پرداخت کفاره - راهی به سوی حانث شدن (سوگندشکستن) قرارداده‌است «بردبار است‌» و به مجازات شما شتاب نمی‌کند.

﴿لِّلَّذِینَ یُؤۡلُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ تَرَبُّصُ أَرۡبَعَةِ أَشۡهُرٖۖ فَإِن فَآءُو فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢٢٦ [البقرة: 226].

«برای کسانی که از زنان خود ایلاء می‌کنند» ایلاء: سوگند خوردن مرد به عدم هم‌خوابگی با زن خویش به مدت چهار ماه یا بیشتر از آن است، اما اگر به کمتر ازاین مدت سوگند خورد، باید انتظار بکشد که آن مدت بگذرد، سپس با زنش‌مقاربت نماید، ولی در صورت سوگند خوردن به چهار ماه یا بیشتر از آن، حکم‌شرع: «چهار ماه انتظارکشیدن است‌» یعنی: مرد باید چهار ماه انتظار بکشد و در سوگند آن چیز دیگری بر وی نیست، ولی بعد از گذشت چهارماه، مرد دیگر نمی‌تواند به قصد زیان زدن و آزار زن، او را همچنان بلاتکلیف به حال خود رهاکند، بلکه اگر زن مطالبه حق خود را از مرد کرد، قاضی مرد را مخیر می‌گرداند که یا به زن خویش رجوع کند و یا او را طلاق دهد، پس اگر به وی رجوع نکرد و ازدادن طلاق هم ابا ورزید، قاضی برای رفع ضرر از زن، با درخواست وی صیغه طلاق را جاری می‌کند «پس اگر بازگشتند» یعنی: از سوگند یادشده و به سوی استمرار رابطه زوجیت و نکاح بازآمدند، «خداوند آمرزنده مهربان است‌» بر بندگان گنه‌کار خویش‌. رجوع مرد به زن - در رأی جمهور - هم‌خوابگی با وی‌است‌؛ برای کسی‌که عذری نداشته باشد، اما در نزد حنفی‌ها؛ رجوع قولی هم‌صحیح است‌.

﴿وَإِنۡ عَزَمُواْ ٱلطَّلَٰقَ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٢٧ [البقرة: 227].

«و» اما «اگر آهنگ طلاق کردند» آن مردان ایلاء کننده و تصمیم گرفتند که به زنان ایلاء کرده خویش باز نگردند «در حقیقت خدا شنوای دانا است‌» گفتار آنها را می‌شنود و عزمشان را می‌داند، پس در برابر آن‌، جزای مناسب حال‌شان به آنان‌می‌دهد. یعنی: مردان ایلاء کننده بعد از گذشت چهار ماه، فقط دو انتخاب درپیش دارند؛ یا رجوع‌کردن به زنان ایلاء شده، یا طلاق دادن آنها و راه سومی درپیش نیست‌. یعنی نمی‌توانند بر مدت ایلاء بیفزایند.

ابن‌عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: «ایلاء مردم در جاهلیت یک یا دو سال و حتی بیشتر از این بود، پس خدای  عزوجل  مدت چهار ماه را برای آن تعیین کرد و کمتر از این مدت ایلاء نیست‌». سعیدبن مسیب رضی الله عنه می‌گوید: «ایلاء؛ ضرار (زیان‌رسانی) اهل جاهلیت بود، بدین‌سان که مرد خواهان زنش‌نبود، اما دوست هم نداشت که کسی دیگر با وی ازدواج کند، لذا سوگند می‌خورد که هرگز به وی نزدیکی نکند. پس، او را بلاتکلیف به حال خود وامی‌گذاشت، که خدای  عزوجل  این ستم آشکار در حق زنان را از میان برداشت‌». مسلم در صحیح خویش روایت می‌کند که: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم ایلاء کردند و هم‌طلاق دادند. گفتنی است که سبب ایلاء آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم درخواست زنانشان از ایشان در مورد نفقه‌ای بود که ایشان به تأمین آن - به‌گونه‌ای که زنانشان می‌خواستند - قادر نبودند.

﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖۚ وَلَا یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَکۡتُمۡنَ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ فِیٓ أَرۡحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤۡمِنَّ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَٰلِکَ إِنۡ أَرَادُوٓاْ إِصۡلَٰحٗاۚ وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِی عَلَیۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ وَلِلرِّجَالِ عَلَیۡهِنَّ دَرَجَةٞۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ٢٢٨ [البقرة: 228].

«و زنان طلاق داده‌شده باید مدت سه قرء انتظار بکشند» قرء: در سخن عرب هم بر «طهر» یعنی بر مدت پاکی زن از عادت ماهیانه اطلاق می‌شود و هم بر «حیض‌» و این از الفاظ اضداد است‌. اصل قرء به معنی اجتماع است، پس طهر که قرء نامیده می‌شود؛ از آن روی که خون در مدت پاکی زن از عادت ماهیانه، در کل‌بدنش جمع شده است و حیض که قرء نامیده می‌شود؛ از آن روی که خون در رحم وی جمع می‌گردد. لذا مدت سه حیض یا سه طهر - بنا بر اختلاف فقها - عده زن مطلقه است‌. حکمت در مشروعیت عده‌؛ شناخت پاکی رحم زن از نطفه مرد برای جلوگیری از به هم آمیختگی در نسب‌ها است‌. «و برای‌شان روا نیست که‌آنچه را خداوند در رحم‌هایشان آفریده‌» از حیض یا حمل «پنهان دارند، اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارند». این هشدار سختی است به زنانی که حمل موجود در رحم خود را پنهان می‌دارند تا زمینه ازدواج پیش‌هنگام جدیدی را برای خودمساعد گردانند، یا حیض را پنهان می‌دارند تا بر زمان استمرار نفقه شوهر بر خود در مدت عده‌شان بیفزایند. پس کسی‌که حمل یا حیض را بپوشاند؛ مستحق اسم‌ایمان نیست «و شوهران‌شان اگر» با رجوع‌کردن به زنان‌شان در طلاق رجعی «قصداصلاح را دارند» نه قصد ضرررسانیدن به آنان را «در این مدت‌» انتظار در عده «سزاوارتر به بازگرداندن آنها هستند» اما اگر مدت عده گذشت، زن سزاوارتر به تصمیم‌گیری درباره خود است «و برای زنان است‌» بر عهده مردان «همانند آنچه‌که بر عهده زنان است‌» از وظایف در قبال شوهران «به‌طور پسندیده‌» در شرع، پس مردان باید با زنان خویش به حسن معاشرت رفتار نموده و به آنها زیان نرسانند و زنان نیز متقابلا همین‌طور؛ بنابراین، ازدواج در اسلام پیمان‌بردگی و تملیک نیست، بلکه عقدی است که بر اساس مصالح کلی‌، حقوق مشترک و متساویی رادر میان زن و شوهر پدید می‌آورد «و» لیکن «برای مردان برآنان‌» یعنی: برزنان «درجه‌ای برتری هست‌» که مرد این درجه را به سبب متکفل بودن امور نفقه و تأمین هزینه خانواده، اهل جهاد بودن و داشتن تدبیر، به دست آورده است‌. یعنی: بر زن است که از اوامر مرد و خواسته‌های وی در آنچه که متعلق به شئون خانه وخانواده و حتی در امور مخصوص به خود وی است - مادامی که اوامرش‌معصیت خداوند متعال را دربر نداشته باشد - اطاعت کند، لذا این درجه برتری مرد، درجه «قوامت‌» و ولایت وی بر اداره امور خانواده است «و خداوند غالب‌» است در ملک خویش «حکیم است‌» در آنچه که برای خلقش مشروع ساخته‌است‌.

اما ابن‌کثیر می‌گوید: «درجه برتری مرد؛ فضیلت وی در خلق و خلق، مقام ومنزلت، طاعت امر الهی، دادن نفقه و پرداختن به مصالح زندگی خانواده و برتری وی در دنیا و آخرت است‌». لیکن شهید سید قطب  رحمه الله  در تفسیر «فیظلال القرآن» از جمله: ﴿بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ وَلِلرِّجَالِ عَلَیۡهِنَّ دَرَجَةٞ برداشت دیگری دارد؛ او می‌گوید: «گمان‌می‌کنم که این درجه برتری مردان بر زنان فقط مقید به سیاق همین آیه کریمه باشد، یعنی این که: درجه برتری فقط ناظر بر حق مردان در برگرداندن زنان مطلقه‌رجعی‌شان به حوزه زندگی زناشویی در مدت عده می‌باشد و نه بیشتر از آن‌. دلیل سپردن حق رجعت به مرد هم این است که مرد خود طلاق‌دهنده است بنابراین، معقول نیست که مرد طلاق بدهد، اما حق رجعت از آن زن باشد، پس‌این حقی است که طبیعت این موقف آن را به مرد می‌دهد. لذا باید گفت که: این درجه برتری مرد بر زن، عام و مطلق نیست و فقط به همین مورد خاص مربوط می‌شود و نه بیشتر از آن‌».

آیه کریمه دلیل بر آن است که اگر زن از به پایان رسیدن عده خویش با سپری شدن حیض‌های سه‌گانه در محدوده زمانی ممکن خبر می‌دهد، خبر وی‌مورد تصدیق قرار می‌گیرد زیرا این امر از امور مخصوص به اوست که دیگران از آن آگاهی ندارند.

ابوداوود و ابن ابی‌حاتم در بیان سبب نزول آیه کریمه از اسماء بنت یزید بنت سکن انصاری رضی الله عنها روایت کرده‌اند که گفت: در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم طلاق داده شدم و تا آن هنگام برای زن مطلقه عده‌ای نبود، پس‌خداوند متعال با نزول این آیه، عده طلاق را مشروع گردانید.

﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاکُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِیحُۢ بِإِحۡسَٰنٖۗ وَلَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَأۡخُذُواْ مِمَّآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ شَیۡ‍ًٔا إِلَّآ أَن یَخَافَآ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَا فِیمَا ٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَاۚ وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٢٩ [البقرة: 229].

حاکم و ترمذی و غیر آنان در بیان سبب نزول آیه کریمه از عایشه  رضی الله عنها روایت کرده‌اند که فرمود: «در جاهلیت سنت بر آن بود که مرد به هر تعدادی که دلش می‌خواست، زن خویش را طلاق می‌داد و اگر در عده به او رجوع می‌کرد، مجددا زن وی می‌شد، حتی اگر صد بار یا بیشتر هم او را طلاق داده بود. این وضع بعد از اسلام نیز ادامه داشت تا آن‌گاه که مردی از مسلمانان به زن خویش گفت: به‌خدا سوگند که نه تو را طلاق می‌دهم تا راه خود درپیش گیری و بروی و نه هم، هرگز تو را آرام می‌گذارم و جای و قرار می‌دهم‌! زن گفت: چگونه چنین چیزی ممکن است‌؟ مرد پاسخ داد: بدین‌گونه که تو را طلاق می‌دهم و هر بار که نزدیک بود تا عده‌ات به پایان رسد، باز به تو رجوع می‌کنم‌! زن، نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفت و ماجرا را به ایشان بازگفت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سکوت کردند تا اینکه نازل شد:

«طلاق دوبار است‌» یعنی: طلاقی که در آن شوهران‌، حق رجعت به زنان خودرا دارند، دو طلاق است و بعد از طلاق سوم دیگر رجعتی در کار نیست‌. یا مراد از (مرتان) این است که: دو طلاق نباید به یکباره صادر شود زیرا جمع‌کردن دو، یا سه طلاق در یک بار حرام است، چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ابن‌عمر رضی الله عنه فرمودند؛ سنت (در طلاق) این است که طهر روی‌آورد، آن‌گاه زن در هر طهر یک طلاق داده شود». اما اگر طلاق‌دهنده برخلاف‌سنت، هرسه طلاق را در یک لفظ جمع کرد، علما در حکم آن اختلاف نظردارند: جمهور علما - از آن جمله ائمه مذاهب اربعه - بر آنند که با آن سه طلاق واقع می‌شود، اما همراه با کراهت - در نزد حنفی‌ها و مالکی‌ها - و کراهت‌، به سبب مخالفت آن با سنت است‌. اما در نزد شیعه امامیه: بر آن هیچ طلاقی واقع‌نمی‌شود. و در نزد شیعه زیدیه‌، ابن‌تیمیه و ابن‌قیم: فقط یک طلاق بر آن واقع می‌شود نه بیشتر. «پس از آن‌» یعنی: پس از هریک از این دو طلاق «یا باید او را به نیکی نگاه‌داشت‌» با رجعت به وی «یا به نیکی رها کرد» بدین‌گونه که تا پایان عده به زن رجوع نکرده و او را با رفتار نیک و پرداخت متعه و حقوقش، به خانه‌کسانش فرستاد.[15] مجاهد، عطاء، جمهور سلف و علمای شهرهای معروف به فقاهت گفته‌اند: «مراد از رهاکردن زن به نیکویی: ﴿أَوۡ تَسۡرِیحُۢ بِإِحۡسَٰنٖ طلاق سوم‌است، به دلیل حدیث شریف وارده از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم که از ایشان سؤال شد؛ خداوندمتعال می‌فرماید: (طلاق دو بار است) پس طلاق سوم کجاست‌؟ آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند؛ طلاق سوم: ﴿أَوۡ تَسۡرِیحُۢ بِإِحۡسَٰنٖ است‌».

«و برای شما» شوهران «روا نیست که از آنچه به آنان داده‌اید» از مهر «چیزی بازستانید» بر وجه زیان رساندن به آنان «مگر آن که طرفین در به پاداشتن حدود خدا بیمناک باشند» یعنی: نگران این باشند که نمی‌توانند - به هر دلیلی - زندگی مشترک خویش را با حسن معاشرت ادامه دهند و زن مخصوصا نگران آن باشد که نمی‌تواند از مرد اطاعت کند «پس اگر بیمناک شدید» ای حکام جامعه اسلامی، یا ای میانجی شوندگانی که برای اصلاح میان زن و شوهر تلاش می‌کنید «که آن دو، احکام خدا را برپا نمی‌دارند» با حسن معاشرت و همزیستی پسندیده و مهرآمیز، دراین صورت «گناهی بر آنان نیست در آنچه که زن برای آزادکردن خود فدیه دهد» یعنی: برای راضی نمودن شوهر، مالی به او داده و در عوض از او طلاق بگیرد. واین همان خلع است که - اگر شوهر در صدد پس‌گرفتن آنچه به زن از مهر داده‌است و در صدد آزار رساندن به وی از این طریق نبود - جایز می‌باشد.

در حدیث شریف آمده است: «هر زنی که بدون وجود مشکلی از شوهرش طلاق‌خویش را خواست، بوی بهشت بر وی حرام است‌». «اینها حدود الهی است‌» یعنی: احکام نکاح و جدایی مذکور، حدود الهی است که شما مأمور به اطاعت و اجرای آن هستید «پس از آن‌» حدود «تجاوز نکنید» با سرپیچی از آنها «و کسانی که از حدود احکام الهی تجاوز کنند، آنان همان ستمکارانند» زیرا ظلم: نهادن یک چیز در غیر جایگاه آن است‌. این آیه، فرموده خداوند متعال: ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ [البقرة: 228]. (و شوهران‌شان به بازگرداندن‌شان ذی حق‌ترند) «بقره/‌228» را خاص می‌گرداند زیرا شمار طلاقی را که مرد در آن حق رجعت به زن را دارد، معین می‌کند.

﴿فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنکِحَ زَوۡجًا غَیۡرَهُۥۗ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَآ أَن یَتَرَاجَعَآ إِن ظَنَّآ أَن یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِۗ وَتِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٢٣٠ [البقرة: 230].

آن‌گاه خداوند متعال حکم طلاق سوم را که رابطه زن با مرد بعد از آن به «بینونه‌کبری‌» یعنی متارکه کامل و جدایی بزرگ می‌انجامد، بیان نموده می‌فرماید: «و اگر شوهر» بعد از دو طلاق سابق، برای بار سوم «او را طلاق داد، پس از آن، دیگر برای او حلال نیست تا اینکه زن با شوهری غیر از او ازدواج کند» و آن شوهر دیگر با او جماع (مقاربت) نموده‌، سپس یا او را به طور طبیعی طلاق دهد، یا وفات کند. ولی اگر شوهر دوم از ازدواج خود با آن زن، قصد حلال ساختن او را برای شوهر اولش داشت، این کار حرام است، به دلیل ادله‌ای‌که در نکوهش نکاح «حلال‌کننده‌» و مذمت فاعل آن وارد شده و شرع انور، هم «حلال‌کننده‌» و هم هرکس دیگری که او را برای برداشتن مانع شرعی از پیش پای شوهر اول به این کار فرا خوانده است، لعنت کرده است‌. در حدیث شریف به روایت ابن‌مسعود رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ألا أخبرکم بالتیس الـمستعار؟ قالوا: بلى، یا رسولالله! قال: هو الـمحلل، لعن الله الـمحلل والـمحلل له»‌. «آیا شما را از بز نر عاریت شده خبر ندهم‌؟ اصحاب گفتند: چرا یا رسول الله، خبر دهید. فرمودند: او فرد حلال‌کننده است، خداوند لعنت کرده است فرد حلال‌کننده را و نیز آن کسی را که زن برایش حلال کرده شده است‌». بنابراین، با نکاح محلل، زن برای شوهر اول خویش حلال نمی‌شود. ولی حنفی‌ها و شافعی‌ها می‌گویند: چنانچه درعقد، حلال‌کردن را شرط نکرده بود، آن نکاح با کراهیت صحیح است‌. «پس اگر» شوهر دوم «وی را طلاق داد» و با فسخ نکاح از زن جداشد، یا مرد، در این صورت «اگر آن دو» یعنی: زن و شوهر اول «پنداشتند که‌حدود خدا را» یعنی: حقوق متقابل زناشویی‌ای را که بر ذمه یک‌دیگر دارند «برپا می‌دارند، گناهی بر آن دو» یعنی: بر شوهر اول و زن سابقش «نیست که به یک‌دیگربازگردند» و عقد ازدواج جدیدی با یک‌دیگر منعقد کنند، که این عقد ازدواج جدید صحیح بوده و مرد را یک‌بار دیگر مالک سه طلاق جدید می‌گرداند «و اینها حدود احکام الهی است که آن را برای قومی که می‌دانند» حقایق را «بیان‌می‌کند» زیرا جاهل، امر و نهی خداوند متعال را نگه نمی‌دارد و بدان‌ها پایبند نیست‌.

مفسران در بیان سبب نزول روایت کرده‌اند: این آیه کریمه درباره عایشه دختر عبدالرحمن بن عتیک نازل شد که زن رفاعه بن‌وهب پسر عمویش بود. ماجرا این‌گونه بود که رفاعه او را سه طلاقه کرد، بعد از آن او با عبدالرحمن‌بن‌زبیرقرظی ازدواج نمود و این شوهر دومی نیز او را طلاق داد، آن‌گاه خواست تا به عقد نکاح شوهر اولش بازگردد، لذا نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: عبدالرحمن‌(شوهر دومم) قبل از آن که با من مقاربت کند، طلاقم داد، آیا می‌توانم نزد شوهر اولم باز گردم‌؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «خیر! نمی‌توانی تا آن‌گاه که‌شوهر دیگری غیر از وی با تو مقاربت کند». در روایت دیگری آمده است که‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آن زن فرمودند: «آیا می‌خواهی که به سوی رفاعه برگردی‌؟نه‌! این کار ممکن نیست تا وقتی که تو از عسیله او (عبدالرحمن) نچشی و او ازعسیله تو». مراد از چشیدن عسیله: کمترین حد دخول آلت مرد به فرج زن است‌.

﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمۡسِکُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٖۚ وَلَا تُمۡسِکُوهُنَّ ضِرَارٗا لِّتَعۡتَدُواْۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ هُزُوٗاۚ وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَمَآ أَنزَلَ عَلَیۡکُم مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَٱلۡحِکۡمَةِ یَعِظُکُم بِهِۦۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٢٣١ [البقرة: 231].

«و چون زنان را طلاق دادید و به پایان عده خویش رسیدند» یعنی: به پایان عده خویش نزدیک شدند «آن‌گاه، یا آنان را به نیکی نگاه‌دارید» بدون قصد رساندن آزار و زیان به آنها «یا به نیکی رهایشان کنید» یعنی: آنان را به حال خودشان واگذارید تا عده‌شان سپری شود و آن‌گاه با آزادی از حیطه نکاح شما، زندگی‌جدیدی را از سر بگیرند «ولی آنان را برای آزار و زیان رساندن نگاه ندارید تا به آنان‌ستم کنید» یعنی: درصورتی که نه به آنان نیازی دارید و نه هم محبتی، پس نباید به قصد طولانی ساختن عده و مدت انتظار آنان - که هدف از آن آزار وزیان رساندن به آنهاست - به آنان رجوع کنید.

در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: در جاهلیت رسم بر آن بود که مردان به قصد آزار رساندن و بلاتکلیف نگاه‌داشتن زنان، آنان را طلاق داده و در پایان عده به آنان رجوع می‌کردند و تا نزدیک بود که عده‌شان به‌سرآید، باز مجددا همین کار را تکرار می‌کردند، پس نه با آنان به نیکی معاشرت می‌کردند و نه رهایشان می‌ساختند تا زندگی جدیدی را از سر بگیرند. بعد از اسلام نیز برخی از مسلمانان همین‌گونه عمل کردند، این بود که آیه کریمه در نهی از این کار نازل‌شد. «و هرکس چنین کند، قطعا بر خود ستم نموده‌است‌» زیرا خود را در معرض عذاب وجدان و عذاب الهی - هردو - قرار داده است «و آیات خدا را به تمسخر نگیرید» زیرا همه آیات الهی جدی است و هرکس در آنها به شوخی برخورد کند، حکم آنها قطعا بر وی لازم می‌شود، لذا از اعمال رایج در جاهلیت بپرهیزید.

در بیان سبب نزول این بخش اخیر از آیه کریمه آمده است: در جاهلیت رسم بر آن بود که مرد زنش را طلاق می‌داد، یا زنی را به نکاح می‌گرفت، یا برده‌اش را آزاد می‌ساخت، سپس می‌گفت: من شوخی کردم‌! پس اسلام‌، شوخی با احکام شرعی را مردود اعلام کرد. بنابراین، اگر مردی زنش را طلاق داد و گفت: شوخی‌کردم‌؛ مسلما طلاق واقع می‌شود، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «سه چیزاست که جدی گرفتن آنها جدی و شوخی‌کردن در آنها هم جدی است، نکاح‌، طلاق و رجعت‌». «و نعمت خدا را بر خود به‌یاد آورید» که عبارت از: اسلام وقوانین و برنامه‌های آن است، پس از آن که در جاهلیتی کور و تاریکی‌های انبوه تو در تو قرار داشتید «و» به‌یاد آورید «آنچه را که‌» حق تعالی «از کتاب‌» یعنی: قرآن «و حکمت‌» یعنی: سنت نبویe «بر شما نازل کرده و بدان پندتان می‌دهد» یعنی: شما را با آنها تعلیم داده و به وسیله آنها بیدار و هوشیارتان می‌گرداند، پس‌نعمت‌های عظمای کتاب و سنت را - با عمل به آنها - شکر گزارید «و از خدا پرواداشته باشید و بدانید که خدا به هرچیزی داناست‌» و از جمله به چگونگی عملکرد شما در قبال اوامر و حدود مقرر خویش، پس یقینا شما را در برابر اعمال‌تان جزامی‌دهد.

﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحۡنَ أَزۡوَٰجَهُنَّ إِذَا تَرَٰضَوۡاْ بَیۡنَهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ ذَٰلِکَ یُوعَظُ بِهِۦ مَن کَانَ مِنکُمۡ یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۗ ذَٰلِکُمۡ أَزۡکَىٰ لَکُمۡ وَأَطۡهَرُۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢٣٢ [البقرة: 232].

بخاری و غیر آن در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده‌اند: معقل‌بن یسار  رضی الله عنه ، خواهرش را به عقد مردی از مسلمانان در آورده بود، آن مرد مدتی با خواهرش به سر برد، آن گاه وی را یک طلاق داد و به او رجوع نکرد تاعده‌اش به‌پایان رسید، لیکن هم آن مرد دوستدار زن بود و هم آن زن هوادار مرد، سرانجام‌، مرد عزمش را جزم کرده به همراه جمعی نزد معقل برادرش به‌خواستگاری او آمد، ولی معقل به وی گفت: ای ناکس‌! تو را با ازدواج خواهرم گرامی داشتم، اما تو طلاقش دادی‌؟! نه‌! به خدا که دیگر هرگز زنت نمی‌شود و به‌سویت بر نمی‌گردد. همان بود که خداوند متعال - که نیاز آن دو را به یک‌دیگرمی‌دانست - نازل فرمود: «و چون زنان را طلاق دادید و عده خود را به‌پایان رساندند، آنان را از ازدواج با همسرانشان، چنانچه به خیر و خوشی به توافق رسیده بودند، بازندارید». چون معقل فرمان پروردگارش را شنید، گفت: به جان و دل فرمانبرم‌! آن‌گاه شوهرخواهر سابقش را فراخواند و به او گفت: مرا ببخش‌؛ اینک خواهرم را مجددا برایت تزویج می‌کنم و گرامیت می‌دارم‌! و همین‌کار را هم کرد.

بنابراین، خطاب در آیه‌کریمه متوجه اولیای زنان است که نباید دختران یا خواهران مطلقه‌شان را از رجوع به شوهران سابقشان در هنگام عده، یا از ازدواج مجدد با آنان بعد از انقضای عده - به شرط رضایت و توافق کامل جانبین - منع‌نمایند. به قولی: خطاب متوجه شوهران سابق است‌. یعنی: شما شوهران به انگیزه ننگ و غیرت جاهلیت، زنان سابق خود را که عده‌شان را گذرانده‌اند، از ازدواج با فرد دلخواهشان ممانعت نکنید، چنان که بسیاری از سران و سلاطین، از این که‌زنان سابقشان همسر مردانی دیگر شوند، به انگیزه نام و ننگ جلوگیری می‌کنند. والبته «هر کس از شما به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشد، به این‌» دستورها عمل‌کرده و از آنها «پند می‌گیرد» پس رعایت «این امر برای شما پر برکت‌تر و پاکیزه‌تر است‌» از آلوده شدن به پلیدیهای معنوی و فساد ضمیر «و خدا می‌داند» آنچه را که برای شما از سود و صلاح در اجرای این احکام نهفته است «و شما نمی‌دانید» این‌حقیقت را، لذا از فرمان وی پیروی کنید.

﴿وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ یُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَیۡنِ کَامِلَیۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن یُتِمَّ ٱلرَّضَاعَةَۚ وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَکِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ لَا تُکَلَّفُ نَفۡسٌ إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَا تُضَآرَّ وَٰلِدَةُۢ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوۡلُودٞ لَّهُۥ بِوَلَدِهِۦۚ وَعَلَى ٱلۡوَارِثِ مِثۡلُ ذَٰلِکَۗ فَإِنۡ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٖ مِّنۡهُمَا وَتَشَاوُرٖ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَاۗ وَإِنۡ أَرَدتُّمۡ أَن تَسۡتَرۡضِعُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُمۡ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا سَلَّمۡتُم مَّآ ءَاتَیۡتُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ٢٣٣ [البقرة: 233].

چون خداوند متعال احکام نکاح و طلاق را ذکرکرد، حکم شیرخوارگی را نیز بیان می‌نماید زیرا گاهی زن و شوهر در حالی از هم جدا می‌شوند که فرزند خردسالی دارند: «و مادران، فرزندان‌شان را دو سال کامل» به طور تحقیقی نه تقریبی «شیر دهند». مراد از (والدات) در این آیه کریمه، زنانی هستند که طلاق گرفته‌اند و (یرضعن) هرچند خبر است، اما به معنی امر می‌باشد، یعنی: مادران مأمور به شیردادن فرزندان‌شان هستند. از نظر حنفی‌ها، هدف از آوردن قید «دوسال کامل‌» در اینجا؛ تعیین مدت شیرخوارگی‌ای که حرمت رضاعی در آن ثابت می‌شود، نیست زیرا مدت شیرخوارگی‌ای که سبب حرمت رضاعی می‌شود، درنزد آنان، سی‌ماه است‌. «این برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی راتکمیل کند» پس شیردادن دو سال کامل حتمی نیست، بلکه هدف از تعیین آن، بیان حد نهایی مکلف بودن مادر است‌، لذا کوتاه ساختن این مدت با توافق پدر ومادر طفل جایز است‌. باید دانست که مادر مطلقه تا آن‌گاه که ازدواج مجدد نکند - به اتفاق فقها - به حضانت (نگه‌داری) طفل خویش ذی‌حق‌تر است «وخوراک و پوشاک آنان بر وجه پسندیده بر عهده پدر است‌» یعنی: تأمین مخارج‌خوراک و پوشاک مادری که به شیردادن طفل مشغول است، بر عهده پدر، یعنی آن‌کسی است که فرزند برایش متولد شده‌است و این حق مادران مطلقه است‌که به عنوان مزد شیردهی‌شان به آنان تعلق می‌گیرد. اما در مورد مادران غیرمطلقه باید گفت: تأمین نفقه و پوشاک آنها مسلما بر عهده پدر می‌باشد، حتی اگر هم‌فرزندان خود را شیر ندهند «هیچ‌کس جز به‌اندازه توانش مکلف نمی‌شود» نه زن، مکلف به شکیبایی بر مزد اندک و مخارج ناچیز است و نه پدر طفل، مکلف به پرداخت نفقه مسرفانه خارج از حیطه توانش می‌باشد، بلکه آنچه معتبر است، حداوسط نفقه در حد عرف است‌. «هیچ مادری نباید به‌سبب فرزندش زیان ببیند و هیچ پدری هم نباید به سبب فرزندش زیان ببیند» یعنی: مادر نباید پدر را به سبب فرزندش زیان برساند، بدین گونه که از وی مخارج سنگینی که از حد توانایی وی خارج است - بابت خوراک و پوشاک خویش - طلب کند و شوهر سابق هم نباید به مادر طفل زیان برساند، بدین‌سان که در چیزی از تعهدات و وظایفی که برعهده‌اوست، کوتاهی نموده، یا فرزند را بی هیچ سببی از آغوش مادرش جدا نماید.

نسبت دادن فرزند به هریک از پدر و مادر در هردو جا، برای جلب عطوفت آن دو است‌. صیغه (مضاره)، مقتضی مشارکت هریک از پدر و مادر در وارد نمودن ضرر است، تعبیری که خود گویای آن است که زیان رساندن یکی از آنها به دیگری، در واقع زیان رساندن به هردو است‌. همچنان به تبع زیان رسانی پدر ومادر به یک‌دیگر؛ طفل نیز در این بین متضرر می‌شود. «و مانند همین احکام بر عهده وارث نیز هست‌» یعنی: اگر پدر مرد؛ پرداخت مخارج شیردهی طفل، بر عهده وارث پدر، یا وارث طفل، یا وصی، یا قیم اوست، چنان‌که این مخارج در حیات پدر بر عهده خود وی بود. و اگر پدر ارثی از خود به جای نگذاشته بود، عصبه وی (یعنی اقربای صلبی درجه یک وی) باید این مخارج را بپردازند، پس مراد از «وارث‌»؛ یا وارثان پدر هستند که پرداخت نفقه و پوشاک مادر شیرده به طور عرفی و بر وجه پسندیده، بر عهده ایشان می‌باشد، یا وارثان طفل‌اند، یعنی‌کسانی که در صورت مرگ طفل از وی میراث می‌برند، که لفظ (وارث)، محتمل هردو معنی است‌. به هر حال‌؛ زیان رساندن به مادر از سوی این وارث، چه وارث طفل باشد و چه وارث پدر؛ حرام است، چنان‌که این کار بر پدر حرام‌بود.

«و اگر پدر و مادر بخواهند با رضایت و مشاوره یک‌دیگر، کودک را» به‌طور پیش‌هنگام قبل از دو سال «از شیر بازگیرند، گناهی بر آن دو نیست‌» اما اگر یکی ازپدر و مادر بخواهد طفل را از شیر جدا نماید، ناگزیر باید با طرف دیگر مشورت نموده، موافقت او را جلب نماید تا توافق کامل میان آن دو به‌دست آید. «و اگرخواستید برای فرزندان خود دایه بگیرید» یعنی: شیردهی دیگر غیراز مادرانشان «برشما گناهی نیست، به شرط آن که چیزی را که پرداخت آن را به‌عهده گرفته‌اید، به‌درستی‌بپردازید» به مادران، به‌حساب آنچه که در مدت شیردهی به فرزندان شما شیرداده‌اند، یا به زنان دایه و شیرده دیگر و در پرداخت مزد آنها کوتاهی یاسهل‌انگاری نکنید زیرا چه بسا واکنش منفی آنان به طفل برگردد و این خود، انگیزه‌ای برای کوتاهی و سهل انگاریشان در حق طفل گردد.

باید دانست که مزد گرفتن مادر در برابر شیردادن به طفلش تا آن‌گاه که در قید نکاح یا عده باشد، جایز نیست، مگر در نزد امام شافعی  رحمه الله  که این کار مطلقا جایزاست‌. جواز اجیرکردن زن شیرده دیگری غیر از مادر هم، مشروط به عدم زیان‌رساندن به مادر می‌باشد، چرا که مادر در امر نگه‌داری فرزندش حق اولویت‌دارد، چنان‌که در آغاز آیه کریمه گذشت‌. «و از خدا پروا کنید و بدانید که خداوند به‌آنچه انجام می‌دهید، بیناست‌» پس شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد بنابراین، اگر حقوق زنان و کودکان را ادا نمودید و پدر و مادر از زیان رساندن به‌یک‌دیگر پرهیز کرده و از خداوند متعال پروا داشتند؛ فرزندان‌شان اولاد شایسته‌ای در دنیا و سبب پاداش اخروی‌شان خواهند شد، اما اگر آنان هواهای نفسانی را مدار عمل خود قرار دادند؛ یقینا فرزندان‌شان در دنیا برای‌شان بلا و فتنه و در آخرت‌هم سبب عذاب خواهند بود.

﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗاۖ فَإِذَا بَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٢٣٤ [البقرة: 234].

به دنبال بیان احکام طلاق و رجعت و مسؤولیت‌های پدران در قبال فرزندان شیرخواره و همسران مطلقه‌شان‌؛ خداوند متعال حکم عده وفات را بیان می‌کند تا این گمان پیش نیاید که عده وفات هم، مانند عده طلاق است: «و کسانی از شما که می‌میرند و همسرانی‌» یعنی: زنانی را «پس از خود بجا می‌گذارند» پس زنانشان «باید چهار ماه و ده روز» یعنی: چهار ماه و ده شبانه روز «انتظار بکشند» و پس ازآن می‌توانند ازدواج مجدد نمایند. حکمت در تعیین این مدت برای عده وفات دو چیز است:

1-  احتمال اینکه زن حامله باشد. و هرچند جنین غالبا در چهارماهگی زنده می‌شود و حرکت می‌کند، اما خدای سبحان ده شبانه‌روز دیگر را احتیاطا بر آن افزوده زیرا چه‌بسا که جنین ضعیف بوده در چهارماهگی قادر به حرکت نباشد. ودر صورت محرزشدن حمل‌؛ عده زن حامله، وضع حمل اوست‌.

2-  در تعیین این مدت، حرمت نهادن به نکاح اول نیز مورد نظر است‌. قابل ذکراست که عده وفات برای زن‌؛ چه زن صغیره‌باشد چه کبیره، چه حایضه باشد و چه‌یائسه، همان مدت چهار ماه و ده روز است و عده زن حامله چه از وفات و چه ازطلاق - به قول جمهور علما - وضع حمل اوست‌.

«پس هرگاه عده خود را به‌پایان رساندند، در آنچه آنان به نحو پسندیده درباره خود انجام می‌دهند» از آرایش‌کردن، روی‌آوردن به خواستگاران و نهایتا ازدواج مجدد، در صورتی که بر وجه پسندیده و مخالف شرع نباشد «گناهی بر شما نیست و خداوند به آنچه انجام می‌دهید، آگاه است‌» پس می‌داند که چه کسی زنان را به ناروا از ازدواج مجدد باز می‌دارد و چه کسی حدود و حقوق مقرر را به خوبی رعایت می‌کند بنابراین، هرکس را در برابر عملش جزا می‌دهد.

با این آیه کریمه بر وجوب «احداد» برای زن معتده در عده وفات استدلال شده است‌. احداد: عبارت است از ترک زینت و آرایش، اعم از به‌کاربردن خوشبویی، پوشیدن لباسهای جدید و زیورآلات و بیرون رفتن از منزل - جز به‌جهت ضرورت یا عذری - نیز مشمول آن می‌شود. باید دانست که در رأی‌جمهور علما، پرداخت نفقه زنی که در عده وفات شوهرش به‌سر می‌برد، واجب نیست زیرا رابطه همسری (زوجیت) میان آن دو به پایان رسیده است، لیکن اهل‌علم بر وجوب پرداخت نفقه زن حامله‌ای که طلاق ثلاثه یا طلاق رجعی داده شده است اجماع دارند. همچنان علما اجماع دارند بر اینکه اگر کسی زنش را طلاق رجعی داد، سپس قبل از به پایان رسیدن عده وی‌، وفات کرد؛ بر آن زن، عده وفات لازم است و هم او از آن شوهر ارث می‌برد. عده وفات‌؛ بر زن آزاد، کنیز، صغیره و کبیره - چه با او آمیزش انجام گرفته باشد، چه نگرفته باشد - همه آنها لازم می‌گردد. گفتنی است که سوگواری بر مرگ نزدیکان فقط سه روز است، اما سوگواری بر مرگ شوهر - چنان‌که گفتیم - چهار ماه و ده روز می‌باشد. درحدیث شریف آمده است: «برای زنی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد؛ روانیست که بر هیچ مرده‌ای بیشتر از سه روز سوگواری کند، مگر بر شوهرش، که سوگواری برای او چهار ماه و ده روز است‌...»اکثر علما بر آنند که این آیه کریمه ناسخ حکم آیه: ﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِیَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَیۡرَ إِخۡرَاجٖ [البقرة: 240]. می‌باشد، که بیان آن خواهد آمد.

﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا عَرَّضۡتُم بِهِۦ مِنۡ خِطۡبَةِ ٱلنِّسَآءِ أَوۡ أَکۡنَنتُمۡ فِیٓ أَنفُسِکُمۡۚ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ سَتَذۡکُرُونَهُنَّ وَلَٰکِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّآ أَن تَقُولُواْ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗاۚ وَلَا تَعۡزِمُواْ عُقۡدَةَ ٱلنِّکَاحِ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡکِتَٰبُ أَجَلَهُۥۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ فَٱحۡذَرُوهُۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٞ٢٣٥ [البقرة: 235].

«و درباره آنچه شما به طور سربسته از زنان‌» عده‌دار که در عده وفات، یا طلاق ثلاثه به‌سر می‌برند «خواستگاری کرده، یا» نیت و عزم ازدواج با آنان بعد از انقضای عده را «در دل نگه‌دارید، گناهی بر شما نیست‌» تعریض (سربسته): ضد تصریح است و به معنای این است که انسان مقصود خویش را به مخاطب با لفظی بفهماند که آن لفظ صراحتا برای مقصود او نهاده نشده است، بلکه تلویحا و اشارتا بر آن دلالت دارد و بنابراین، فهم آن به قرینه‌ای نیاز دارد، چرا که از ذهن شنونده دور است‌. پس خواستگاری به شیوه سربسته و کنایی چنین است که: خواستگار چیزی را ذکر کند که بر آنچه ذکر نکرده است، دلالت کند، مانند اینکه به زن بگوید: آمده‌ام تا بر تو سلام کنم و به چهره‌ات بنگرم‌...! ای کاش زنی شایسته برایم پیدا می‌شد!... و از این قبیل سخنان کنایه آمیز دیگر. خطبه: یعنی: آنچه که خواستگار همراه با برخورد لطف‌آمیز در گفتار و عمل، از زن می‌طلبد. «خدا می‌دانست که شما به زودی آنان را یاد خواهید کرد» یعنی: خدا عزوجل می‌دانست که شما از بیان رغبت خویش به آن زنان شکیبایی نمی‌ورزید و قطعا این تمایل خود را با آنان در میان می‌گذارید بنابراین، به شما رخصت خواستگاری تلویحی نه تصریحی از آنان را داد «ولی با آنان قول و قرار پنهانی نگذارید» یعنی: مرد مثلا به زن عده‌دار نگوید: با من ازدواج کن، چون که دلباخته توام و باید به من قول بدهی که غیر از من با دیگری ازدواج نکنی‌... و از این قبیل سخنان دیگر «مگر آن که سخنی پسندیده بگویید» یعنی: آنچه که بر خواستگاری تلویحی‌ای که مباح گردانیده شده‌، دلالت کند، مثل اینکه بگوید: به راستی که تو زیبایی‌...! من به زنان نیاز دارم‌...! یا اینکه از خودش در برابر زن توصیف کند و مثلا بگوید: من مردی هستم که اخلاقی نیکو دارم، دست و دل باز هستم و... از این قبیل سخنان «و به عقد زناشویی تصمیم نگیرید» یعنی: عقد نکاح را منعقد نگردانید «تا زمان مقرر به‌سر آید» یعنی: تا عده زن به‌پایان رسد. حرام بودن عقد نکاح در عده، مورد اتفاق همه مذاهب است و با نکاح در حال عده، زن بر مرد حلال نمی‌شود. «و بدانید که خداوند آنچه را در دل دارید» از عزم بر نکاح، یا غیر آن «می‌داند پس، از او برحذر باشید» از اینکه شما را در صورت عزم بر چنین نکاحی، مجازات نماید «و بدانید که خداوند آمرزنده است‌» بر کسی‌که از او پروا می‌کند «بردبار است‌» با به تأخیر افگندن مجازات خطاکاران‌.

پس به‌طور خلاصه، از آیه کریمه احکام ذیل برداشت می‌شود:

1-  خواستگاری صریح وبی‌پرده از زن در حال عده، اجماعا جایز نیست، لیکن خواستگاری کنایی و تلویحی از زنی که در حال عده وفات یا طلاق باین به‌سرمی‌برد، جایز است‌.

2-  خواستگاری صریح یا کنایی از زنی که در عده طلاق رجعی به‌سر می‌برد به اجماع علما جایز نیست زیرا زنی که در حال عده طلاق رجعی به‌سر می‌برد، هنوز حکم همسری او برای شوهرش پابرجاست‌.

3-  انعقاد و اجرای عقد نکاح بر زنان در حال عده، شرعا حرام بوده و اجماع علما بر آن است که تأویل مضمون: ﴿حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡکِتَٰبُ أَجَلَهُ در آیه کریمه، به معنی انقضای عده زن می‌باشد.

4-  اگر شخصی با زن در حال عده‌ای عقد نمود و عروسی کرد، قاضی باید نکاح آن دو را فسخ کند و آن نکاح به اتفاق فقها باطل است‌.

﴿لَّا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِن طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ مَا لَمۡ تَمَسُّوهُنَّ أَوۡ تَفۡرِضُواْ لَهُنَّ فَرِیضَةٗۚ وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى ٱلۡمُوسِعِ قَدَرُهُۥ وَعَلَى ٱلۡمُقۡتِرِ قَدَرُهُۥ مَتَٰعَۢا بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِینَ٢٣٦ [البقرة: 236].

«هیچ گناهی بر شما نیست اگر زنان را طلاق دادید» یعنی: مسئولیتی - اعم از گناه یا مهر و مانند آن - بر عهده شما نیست اگر زنان را طلاق دادید؛ «در آن وقت که هنوز با آنان مساس نکرده و برای آنان مهری نیز معین نکرده‌اید» مراد از مساس‌: جماع (مقاربت) است، پس اگر جماع صورت گرفت و مهری هم از قبل تعیین نشده بود، زن مستحق مهر مثل خود می‌شود «و آنان را» یعنی: زنانی را که قبل از تعیین مهر و قبل از مقاربت طلاق می‌دهید «بهره‌مند سازید» به متعه‌. یعنی: به‌آنها چیزی - از پوشاک یا طلا یا مانند آن - به عنوان بخشش تقدیم کنید تا این بخشش‌، جایگزینی باشد برای آنچه که آنها از مهر از دست داده‌اند «توانگر به اندازه توان خود و تنگدست به اندازه توان خود» پس کیفیت متعه به وضعیت اقتصادی شوهر مربوط است، لذا متعه‌ای که شوهر غنی می‌دهد، بر متعه‌ای که شوهر فقیر می‌دهد، برتری دارد «بهره دادن بر وجه معروف‌» یعنی: بر وجهی متعه بدهید که در شرع و عرف موافق با آن، پسندیده باشد «لازم شده‌» این متعه دادن به عنوان حقی واجب «بر» ذمه «نیکوکاران‌» یعنی: کسانی که در برخورد بازنان مطلقه، روشی نیکو در پیش می‌گیرند.

﴿وَإِن طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدۡ فَرَضۡتُمۡ لَهُنَّ فَرِیضَةٗ فَنِصۡفُ مَا فَرَضۡتُمۡ إِلَّآ أَن یَعۡفُونَ أَوۡ یَعۡفُوَاْ ٱلَّذِی بِیَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّکَاحِۚ وَأَن تَعۡفُوٓاْ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۚ وَلَا تَنسَوُاْ ٱلۡفَضۡلَ بَیۡنَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ٢٣٧ [البقرة: 237].

در آیه قبل، حکم زن مطلقه قبل از دخولی بیان شد که از قبل برایش مهری معین نشده بود، اما در این آیه، خداوند متعال حکم نوع دوم را بیان می‌کند و آن زن مطلقه قبل از دخولی است که برایش مهری معین شده است: «و اگر پیش از آن‌که با آنان نزدیکی کنید، طلاق‌شان دادید، درحالی‌که برای‌شان مهری معین کرده‌اید، پس‌» واجب ذمه شما این است که: «نصف آنچه را» به عنوان مهر برای‌شان «تعیین نموده‌اید» به آنان بدهید «مگر اینکه زنان خود، ببخشند» یعنی: مگر اینکه زنان مطلقه یادشده، این نیمه مهر مشخص شده‌ای را که خداوند عزوجل برای‌شان بر عهده شوهران طلاق‌دهنده‌شان واجب گردانیده‌است، به شوهران‌شان ببخشند، که در این‌صورت مانعی وجود ندارد که شوهران این نیمه را به آنان نپردازند «یا کسی‌که سررشته نکاح در دست اوست، ببخشد» که این سر رشته‌دار - بنابر دو نظری که دراین باره میان فقها و جود دارد - یا شوهر، یا ولی زن است‌. مذهب ابوحنیفه وشافعی (در رأی جدید وی) این است که مراد از: ﴿أَوۡ یَعۡفُوَاْ ٱلَّذِی بِیَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّکَاحِ «یا کسی ببخشد که گره‌بند و سر رشته نکاح در دست وی است»، شوهرمی‌باشد. بنابراین قول، معنی این است: شوهر نیمه دیگر مهر معین شده را نیز به‌زن مطلقه خود ببخشد و مهرآن را کامل بپردازد، یا چنانچه مهر مسمی را قبلا به طور کامل به زنش پرداخته است، بعد از طلاق‌، نصف آن را از وی باز پس‌نستاند، که ابن جریرطبری این قول را ترجیح داده‌. قول دوم در معنای مراد آیه‌کریمه این است که مراد از: (کسی که سر رشته نکاح در دست اوست)، ولی زن‌مطلقه است، یعنی: ولی زن مطلقه‌ای که بعد از مقاربت شوهر، طلاق داده شده ومهری هم قبلا برای آن مسمی (معین) شده است، همچون خود آن زن مطلقه می‌تواند، آن نصف مهری را که زن با طلاق خویش مستحق آن شده است بر شوهرش ببخشد و آن را از وی نگیرد. «ولی‌»: یا پدر زن است، یا برادرش، یا کس دیگری از نزدیکانش که متولی عقد نکاح وی شده است‌. و این مذهب امام‌مالک است‌. زمخشری می‌گوید: «صحت قول اول آشکار است‌».

«و بخشش و بخشایش شما به تقوی نزدیک‌تر است‌» این خطابی است متوجه مردان و نیز زنان - به‌طور تغلیبی - که آنان را به گذشت و بخشش در برابر یک‌دیگر تشویق و ترغیب می‌کند، پس کسی به تقوی نزدیک‌تر است که بخشنده‌تر باشد «و بزرگواری را در بین خودتان فراموش نکنید» یعنی: هرچند طلاق روابط شما را تیره و مکدرساخته، ولی به حرمت پیوندی که میان شما وجود داشته، اجازه بدهید تا نسیمی از فضل و مهربانی و گذشت بر این فضای مکدر بوزد، پس هرگز بزرگواری و فضل نسبت به یک‌دیگر را فراموش نکنید «بی‌گمان خداوند به آنچه انجام می‌دهید، بیناست‌» و از اعمال شما آگاه است، پس شما را در برابر آن جزای مناسب می‌دهد.

خلاصه احکام این دو آیه کریمه عبارت است از:

1-  امام ابوحنیفه و اصحابش بر آنند که دادن متعه به زنی که قبل از دخول (آمیزش) و قبل از تعیین مهر طلاق داده شده‌؛ مطلقا واجب است، اما دادن متعه به سایر زنان مطلقه، چون زنی که بعد از دخول طلاق داده می‌شود، یا زنی که قبل از دخول اما بعد از تعیین مهر طلاق داده می‌شود، مستحب است‌. ولی در مذهب شافعی، دادن متعه به هرگونه زن مطلقه‌ای واجب است، مگر برای آن زن مطلقه‌ای که شوهرش با او آمیزش (مقاربت‌) نکرده و مهری هم برایش معین شده‌است زیرا او مستحق نصف مهر تعیین‌شده خویش می‌باشد.

2-   مذهب ابوحنیفه و احمدبن‌حنبل بر آن است که مهر با خلوت صحیحه تماما لازم می‌شود. ولی مشهور از مذهب شافعی و مالک این است که مهر با خلوت صحیحه لازم نمی‌شود؛ مگر اینکه آن خلوت‌، با دخول (مقاربت) همراه باشد.

3-   برای متعه در قرآن و سنت حدی معین نگردیده، لذا فقها در مقدار اقل و اکثر آن اختلاف‌نظر دارند. حد ادنای آن در نزد ابوحنیفه  رحمه الله  پیراهن و چادر و لحافی‌است‌. ولی شافعی  رحمه الله  می‌گوید: شوهر به اعطای حد معینی از متعه مجبور نشود، مگر به حد اقل آنچه که اسم متعه بر آن اطلاق گردد.

4-   به زن مطلقه قبل از دخول که مهر برایش مشخص شده است‌؛ اجماعا دادن نصف مهر واجب است‌.

5-   شوهر می‌تواند نصف دیگر مهر مسمی (معین) را برای زن مطلقه قبل ازدخول ببخشد، یا زن، یا ولی او می‌توانند از آن برای شوهر در گذرند.

﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ٢٣٨ [البقرة: 238].

«بر نمازها مواظبت کنید» یعنی: بر ادای نمازهای پنج‌گانه در اوقات آنها و بارعایت ارکان و شروط آنها همراه با خشوع قلب، مداومت و استمرار ورزید «بویژه نماز میانه‌» که به قول اکثر علمای صحابه رضی الله عنهم و جمهور تابعین نماز عصراست زیرا قبل از آن، دو نماز و بعد از آن نیز دو نماز وجود دارد و لذا این نماز در میانه نمازهای پنج‌گانه قرار دارد. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درروز جنگ احزاب فرمودند: «خداوند عزوجل قبرها و خانه‌هایشان (مشرکان) را پر ازآتش گرداند که ما را از نماز وسطی - نماز عصر - بازداشتند تا خورشید غروب‌کرد». همچنین در حدیث شریف آمده است: «إن أحب الأعمال إلى الله تعجیل الصلاة لأول وقتها»: «بی‌گمان محبوب‌ترین اعمال نزد خدا عزوجل ، تعجیل نماز در اول وقت‌آن است‌». «و برای خدا فروتنانه بایستید» یعنی: در نماز به وقار و طمأنینه و خشوع برپا بایستید. برپا ایستادن در نماز فرض‌، فرض است، اما در نماز نفل، نشستن یا اداکردن آن بر بالای مرکب (ماشین، قطار، هواپیما، الاغ‌...) جوازدارد. «قنوت‌» در اینجا به‌معنی سکوت، یا به معنی طاعت و خشوع، یا به معنی ذکر خداوند متعال در حال قیام همراه با خشوع است‌.

سبب نزول: ائمه شش‌گانه حدیث و غیر آنان از زیدبن ثابت رضی الله عنه روایت کرده‌اند که فرمود: در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ما با یک‌دیگر در اثنای نماز سخن می‌گفتیم، یعنی: یکی از ما با رفیق پهلویی خویش سخن می‌گفت تا اینکه نازل شد: ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ «و برای خدا فروتنانه بپا ایستید»، پس به سکوت مأمور شده و ازسخن گفتن در نماز نهی شدیم‌.

﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُکۡبَانٗاۖ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَمَا عَلَّمَکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ٢٣٩ [البقرة: 239].

«ولی اگر بیمناک بودید» از دشمنی، یا از سیل، یا از درنده‌ای‌؛ پس در حال خوف «پیاده یا سواره نماز گزارید» یعنی: برای شما جایز است که در حال شدت خوف و هراس، سواره بر مرکب خود، یا در حال پیاده‌روی، رو به‌سوی قبله یا بدون آن، همراه با حرکت و انتقال و جولان و حمله و گریز، نماز را به‌جا آورید «و چون ایمن شدید» یعنی: چون خوف و هراس شما برطرف شد؛ «پس خدا را یاد کنید چنان که به شما آموخته است‌» از قوانین و برنامه‌های اسلام «آنچه که‌» قبل‌ازآن «نمی‌دانستید» یعنی: با از بین‌رفتن خوف، نماز را با رعایت تمام شروط و ارکان آن به هیأت کامل و اصلی و رو به قبله ادا کنید. این آیه کریمه ناظر بر حکم نماز خوف همراه با امام، که نمازگزاران در آن به دو قسمت تقسیم می‌شوند، نیست زیرا این حکم در سوره «نساء» می‌آید.

خلاصه احکام دو آیه گذشته این است:

1-  نماز به هیچ حالی از شخص مکلف ساقط نمی‌شود و ترک آن با هیچ گونه عذری جایز نیست، هرچند به هنگام رویارویی با دشمن در صف کارزار، یا درحال شدت بیماری باشد، از همین روی اسلام آن را به کیفیتی مشروع گردانیده که با تمام احوال، تناسب و هماهنگی داشته باشد. در حدیث شریف آمده است که‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به عمران‌بن حصین رضی الله عنه فرمودند: «ایستاده نماز بگزار، پس اگرنتوانستی به‌طور نشسته و اگر بازهم نتوانستی به پهلو». حتی در صورت وجودعذر، نماز گزاردن به اشاره پلک‌ها، یا با اجرای ارکان آن به قلب نیز جایز است‌. و این مذهب جمهور (مالک، شافعی و احمد ) می‌باشد. اما ابوحنیفه بر آن است‌که نماز گزاردن در حالت جنگی که همراه با جولان و جست و گریز است، باطل می‌باشد و فقط در صورتی جایز است که امکان درنگ کردن بر جای خود وجود داشته باشد، در غیر آن‌، رزمندگان باید نماز را به تأخیر اندازند.

2-  در نزد شافعی‌ها و حنبلی‌ها؛ نماز با سخنی که به جهت مصلحت خود نماز ازروی سهو صادر شده باشد، باطل نمی‌شود، اما احناف بر آنند که نماز با سخن‌گفتن به قصد یا به سهو، یا از روی جهل و خطا، یا اجبار، با بیان حداقل دوحرف، باطل می‌شود.

3-  جمهور علما جایز دانسته‌اند که مقتدی صحیح و سالم، پشت سر امام بیماری که بر ایستادن قادر نمی‌باشد، نماز بخواند زیرا هریک از آنها فرض خویش را به اندازه توان خویش ادا می‌کند، ولی مشهور از مذهب مالک‌، باطل شدن چنین نمازی - هم برای امام و هم برای مأموم - است‌.

باید دانست که صدور دستور مواظبت برنماز در میان طرح احکام خانواده، به‌این حقیقت اشاره دارد که: شرایط متحول زندگی خانوادگی و آشفتگی‌هایی که احیانا در آن به‌ظهور می‌رسد، به‌هیچ وجه نباید ما را از نماز که یادآور عملی پیوند انسان با خدای  عزوجل  است، به خود مشغول گرداند.

﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِیَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَیۡرَ إِخۡرَاجٖۚ فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِی مَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٤٠ [البقرة: 240].

«و کسانی از شما که مرگشان فرا می‌رسد و همسرانی برجای می‌گذارند، باید برای همسرانشان وصیت کنند که آنان را تا یک سال بهره‌مند سازند» از نفقه و پوشاک ونیازهای ضروری آنان «و» آنان را از خانه شوهران «بیرون نکنند» یعنی: آنان مستحق بهره‌مندی از خوراک و لباس و اقامت در خانه‌های شوهران متوفای خود می‌باشند و نباید از خانه آنان بیرون رانده شوند.

در ابتدای اسلام - پیش از نزول آیات میراث - زنان از شوهران‌شان ارث نمی‌بردند، اما زن بعد از درگذشت شوهر، به مدت یک‌سال عده می‌کشید و باید درآن یک سال، نفقه و مسکنش از ترکه شوهرش تأمین می‌شد. پس حکم این آیه‌کریمه - در رأی جمهور - با آیه میراث در سوره «نساء» که سهم زن را از ارث شوهرش معین ساخت و آیه (234) از همین سوره که مربوط به عده وفات است، منسوخ شد و به جای یک سال عده، چهار ماه و ده روز مقرر گشت‌. «پس‌اگر بیرون بروند» به اختیار خودشان قبل از تمام‌شدن یک سال «بر شما» یعنی: بر ولی متوفی، یا حاکم شرع، یا غیر آنها «گناهی نیست در آنچه که آنان درباره خود انجام می‌دهند» از آماده شدن برای پذیرش خواستگاران و آرایش نمودن برای آنان «به‌طور پسندیده‌» یعنی: به طوری که در شرع پسندیده است و منکر به‌شمار نمی‌رود زیرا بعد از بیرون رفتنشان از خانه شوهر متوفی، دیگر کسی بر آنان ولایتی ندارد. این خود دلیل بر آن است که: زنان در رعایت یا عدم رعایت یک سال نشستن در خانه شوهر مخیر بوده‌اند و این امر بر آنان حتمی نبوده است‌. وچنان که گفتیم‌؛ حکم این آیه کریمه - بنا بر رأی جمهور مفسران و فقها - منسوخ‌است «و خداوند عزیز» و غالب است در ملکش «حکیم است‌» در صنعش‌.

در بیان سبب نزول روایت شده است: مردی از اهالی طائف با خانواده خویش به مدینه آمد و در آنجا درگذشت، پس برای پدر و مادر و فرزندانش از ارث او سهم قرار دادند، اما به زنش چیزی ندادند، جز اینکه به ورثه متوفی امر کردند تا نفقه وی را از ترکه شوهرش به مدت یکسال بپردازند. آن‌گاه این آیه کریمه نازل شد.

﴿وَلِلۡمُطَلَّقَٰتِ مَتَٰعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ٢٤١ [البقرة: 241].

«و بهره‌مند ساختن زنان طلاق داده شده لازم است‌» به متعه «به‌طور معروف‌» یعنی: به نیکویی و به شیوه‌ای پسندیده «که بر پرهیزگاران مقرر است‌». آرای فقها در خصوص «متعه‌» را قبلا در آیه (237) بیان کردیم‌.

در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: چون آیه ﴿وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى ٱلۡمُوسِعِ﴾[البقرة:236] تا ﴿حَقًّا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِینَ نازل شد؛ مردی گفت: «بنابراین، اگر قصد احسان و نیکی را داشتم به زن مطلقه‌ام متعه می‌دهم و در غیر آن خیر!». همان بود که این آیه کریمه نازل شد.

﴿کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٢٤٢ [البقرة: 242].

«بدین‌گونه‌، خداوند آیات خود را برای شما بیان می‌کند، باشد که بیندیشید» در آنچه که در احکام الهی از حکمت و مصلحت هست، پس به خیر دنیا و آخرت رهنمون شوید.

با یک جمع‌بندی اجمالی از آیات فوق، ملاحظه می‌کنیم که زنان مطلقه عموما دارای چهار حالت ذیل می‌باشند:

1-  زنان مطلقه‌ای که با شوهران‌شان آمیزش داشته‌اند و قبلا مهری هم برای‌شان مقرر شده است، که این گروه از زنان‌، مستحق کل مهریه خود هستند و عده آنان هم سه حیض یا سه طهر است‌.

2-  زنان مطلقه‌ای که نه مورد آمیزش قرار گرفته‌اند و نه هم برای‌شان مهری تعیین‌شده است‌؛ که برای این دسته از زنان، بر حسب توان شوهران‌شان متعه واجب است و مستحق مهری نمی‌شوند.

3-  زنان مطلقه‌ای که برای‌شان مهر مقرر شده، ولی مورد آمیزش قرار نگرفته‌اند، که این دسته از زنان‌، مستحق نصف مهر تعیین شده خود می‌باشند.

4-  زنان مطلقه‌ای که مورد آمیزش قرار گرفته اند، اما مهری برای‌شان مقررنگردیده، که این دسته از زنان‌، بدون هیچ‌گونه خلافی مستحق مهر مثل خودمی‌باشند. یعنی: باید دیده شود که مهر امثالشان از زنان و دختران خانواده و اقربا و خویشاوندانشان چه مقدار بوده، پس آنان نیز همان مقدار را دریافت می‌کنند.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ فَقَالَ لَهُمُ ٱللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحۡیَٰهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَ٢٤٣ [البقرة: 243].

«آیا از» حال «کسانی که هزاران‌هزار بودند و از بیم مرگ از خانه و کاشانه خودخارج شدند، خبر نیافتی‌«؟ ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «آنان چهارهزار تن بودند که از طاعون فرار نموده و گفتند: به سرزمینی می‌گریزیم که در آن از مرگ خبری نباشد...» «پس خداوند» به امر تکوینی خود «به آنان گفت: بمیرید» و همه مردند «سپس آنان را زنده کرد» بعد از هشت روز یا بیشتر؛ به دعای پیامبرشان که گویند؛ نام او «حزقیل‌» بود، پس روزگاری زندگی کردند، در حالی‌که نشان مرگ برآنان نمودار بود و آمده است که هیچ جامه‌ای را نمی‌پوشیدند مگر اینکه به شکل‌کفن بر می‌گشت‌.

ابن‌کثیر در بیان داستان این گروه می‌گوید: «بیش از یک‌تن از سلف نقل‌کرده‌اند که این گروه، اهالی شهری در زمان بنی‌اسرائیل بودند که گرفتار طاعونی‌سخت شدند، پس گریزان از مرگ به بیابان زدند و در وادی فراخی فرود آمدند و چنان بسیار بودند که کران تاکران وادی را پر کردند. در این هنگام‌،خداوند عزوجل به سوی آنان دو فرشته فرستاد، آن‌گاه یکی از آن دو فرشته از فرودست وادی و دیگری از فراز آن بانگی مرگبار در دادند که بر اثر آن همه به‌یکباره چون مرگ یک تن مردند و بعد از مرگشان مردم دورادورشان را دیوارکشیدند و به مرور زمان اجسادشان پراکنده و پوسیده شد. چون روزگاری دراز براین واقعه گذشت، پیامبری از پیامبران بنی‌اسرائیل به‌نام «حزقیل‌» بر گورستان آنها گذشت، در این اثنا از خدای  عزوجل  درخواست کرد تا آنان را به دست وی زنده‌گرداند، خدای متعال این درخواست وی را اجابت کرد و به او دستور داد تا بگوید: هان ای استخوان‌های پوسیده‌! خداوند عزوجل به شما فرمان می‌دهد که فراهم‌آیید. پس استخوان‌های اجساد به همدیگر پیوستند. سپس به او دستور داد تا چنین‌ندا دردهد: ای استخوانها! خداوند عزوجل به شما فرمان می‌دهد تا گوشت و عصب وپوست را بر خود بپوشانید. آن‌گاه - در حالی‌که آن پیامبر شاهد صحنه بود - چنین شد. سپس به وی دستور داد تا ندا کند: هان ای ارواح‌! خداوند عزوجل به شما فرمان می‌دهد که هر روحی به همان جسد مقرر خویش که او را زنده و شاداب می‌ساخت، برگردد. در این هنگام همه آنان زنده برپا ایستادند، در حالی‌که نظاره می‌کردند و می‌گفتند: «سبحانک لا إله إلا أنت‌». که زنده‌گردانیدن مجدد ایشان، دلیلی قاطع بر وقوع معاد جسمانی در روز قیامت است‌.

«آری، خداوند نسبت به مردم صاحب بخشش است‌» و از جمله فضل و بخشش‌وی، زنده کردن این گروه بود «ولی بیشتر مردم‌» که همانا کافران هستند «سپاس‌نمی‌گزارند» این فضل و بخشش را. آری‌! بخشش و فضل خداوند متعال بر این‌گروهی که از ترس مرگ گریختند، زنده‌ساختن مجددشان بود تا درس عبرت بگیرند و بدانند که ترس از مرگ، راه نجات از آن نیست، اما فضل خداوند عزوجل برمخاطبان این آیه، ارشادشان به‌سوی اندیشیدن و عبرت گرفتن از داستان این گروه است تا بدانند که خداوند متعال بر هر کاری قادر است و بدانند که پرهیز و احتیاط نمی‌تواند راه را بر قدر ببندد.

هدف از بیان این داستان، تشجیع و ترغیب مسلمین بر جهاد است، با دادن این پیام به ایشان که: حذر کردن از مرگ و ترک جهاد به خاطر آن، نجات دهنده ازمرگ نیست، چنانچه خداوند عزوجل مرگ انسان را اراده کرده باشد.

﴿وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٤٤ [البقرة: 244].

«و در راه خدا کارزار کنید و بدانید که خداوند شنوای داناست‌» و از مرگ نترسید که جهاد عامل مرگ نیست، بلکه جهاد برای امت اسلامی حیات‌بخش است‌. علما گفته اند: باید دانست که عمر، سرنوشت، بلیات و امراض‌، همه به دست بلا کیف‌خداوند متعال است و ایمان به این امر واجب می‌باشد، ولی از آنجا که مقدرات برای ما شناخته شده نیست، لذا جایز است تا به منظور نگهداشت خویش ازناخوشی‌ها، به اسباب متوسل شویم‌، از اشیای ترسناک قبل از هجوم آنهابپرهیزیم‌، و از قراردادن خویش در معرض خطر نابودی احتیاط کنیم، اما اگر به‌رغم به کار بستن وسایل و گرفتن احتیاط، بنده دچار بلا و مصیبتی شد، باید صبر وشکیبایی را از دست ندهد. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مردم سرزمین طاعون زده را از بیرون آمدن از آن به قصد فرار و مردم خارج از آن منطقه را از ورود به آن منع کردند.

﴿مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَیُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥٓ أَضۡعَافٗا کَثِیرَةٗۚ وَٱللَّهُ یَقۡبِضُ وَیَبۡصُۜطُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٤٥ [البقرة: 245].

بعد از آن که خدای سبحان به جهاد امر کرد، اینک به انفاق مال در راه خویش نیز دستور می‌دهد زیرا جهاد نیاز به امکانات مالی دارد: «کیست آن که به خدا وام دهد وامی نیکو»؟ یعنی: به طیب خاطر و بدون فشار و آزار و منتی‌. وام دادن به خدا عزوجل مثلی است برای تقدیم عمل نیکی چون انفاق مال، که انجام‌دهنده آن سزاوار ثواب می‌شود و ازجمله، انفاق آن سبب می‌شود: «تا خدا آن را برای او چند برابر بیفزاید» یعنی: در آن رشد و فزونی و برکت عنایت کند تا بدانجا که از ده تا بیشتر از هفتصد برابر اصل خود گردد «و خداست که‌» در روزی بندگان «قبض‌» پدید می‌آورد؛ برای ابتلایشان «و بسط پدید می‌آورد» برای امتحانشان‌. قبض: تنگی و کم ساختن رزق و بسط: گشایش و وسیع‌ساختن آن است‌. این‌خود، هشداری است براین که: هرکس به هنگام بسط و گشایش روزی بخل‌ورزد، نزدیک است که کار بر وی به قبض دگرگونه شود «و به‌سوی او بازگردانده می‌شوید» ای بندگان، پس شما را در قبال آنچه که در راه وی تقدیم کرده‌اید، پاداش می‌دهد و اگر هم بخل ورزیده باشید، شما را مجازات می‌کند. ابن‌زیدمی‌گوید: «خداوند متعال از روی امتحان بر تو گشایش پدید می‌آورد، درحالی‌که تو بیرون رفتن به جهاد را نمی‌پسندی و به زمین سنگینی می‌کنی و او بر دیگری تنگ و سخت می‌گیرد، در حالی‌که مشتاق و سبکبال برای جهاد است، پس آنچه در دست داری بیرون افگن که فقط این دستگیر تو خواهد بود».

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده‌اند: چون آیه ﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ [البقرة: 261]. نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین دعا کردند: «رب زد امتی‌: خدایا برای امت من بیفزای‌»، آن‌گاه این آیه کریمه نازل شد. بنابراین، این آیه کریمه در نزول متأخر ولی در تلاوت، مقدم است‌.

علما دربیان احکام گفته‌اند: به وام‌دادن پول، حبوبات، خوراکی‌ها و حیوانات جایز است و بر عهده وام گیرنده باز گرداندن همانند آن چیزی است که وام گرفته‌است‌. همچنین مسلمین اجماع دارند بر اینکه قراردادن شرط افزودن در مقدار وام به هنگام بازیافت آن - ولو به مقدار یک حبه - ربا است و حرام می‌باشد.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلۡمَلَإِ مِنۢ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰٓ إِذۡ قَالُواْ لِنَبِیّٖ لَّهُمُ ٱبۡعَثۡ لَنَا مَلِکٗا نُّقَٰتِلۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ قَالَ هَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُواْۖ قَالُواْ وَمَا لَنَآ أَلَّا نُقَٰتِلَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا مِن دِیَٰرِنَا وَأَبۡنَآئِنَاۖ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ تَوَلَّوۡاْ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ٢٤٦ [البقرة: 246].

آن‌گاه خداوند متعال بعد از بیان داستان گذشته، این داستان را برای تشویق وترغیب مؤمنان بر جهاد و برای بیان این حقیقت که جهاد در امتهای پیشین هم‌مطلوب و مشروع بوده است، مطرح می‌کند: «آیا از» حال و داستان «ملاء از بنی‌اسرائیل پس از» درگذشت «موسی خبر نیافتی‌» ملأ: سران و اشرافند. این‌داستان‌، ناظر بر دورانی است که بنی‌اسرائیل بعد از حضرت موسی‌  علیه السلام    به چنگال ستمگران (قوم عمالقه) گرفتار شدند و مدتی طولانی تحت ستم آنان به‌سر برده از دیار و کاشانه خویش بیرون رانده شدند «آن‌گاه که به پیامبرشان‌» که گفته‌می‌شود، شمویل‌[16] بود «گفتند: پادشاهی برای ما بگمار» که بر گرد او جمع شویم و به رأی و اندیشه او عمل کنیم «تا در راه خدا» همراه با او «پیکار کنیم‌. آن پیامبرگفت: اگر جنگیدن بر شما مقرر گردد، چه بسا پیکار نکنید، گفتند: چرا در راه خدا نجنگیم با آن که ما از دیارمان رانده‌» و از زنان «و از فرزندانمان جدا ساخته شده‌ایم‌» باکشته‌شدن و به اسارت در آمدن زنان و فرزندانمان به وسیله قوم جالوت، لذا با وجود اقتضای جنگیدن با قوم جالوت، هیچ مانعی فراروی این امر که پیکار کنیم وجود ندارد «پس چون جنگ بر آنان فرض شد، همگی‌» به‌دلیل سستی در اراده وتصمیم و اضطراب در نیت‌ها؛ «پشت کردند» از جنگ «جز شمار اندکی از آنان‌» آنان همانهایی بودند که با طالوت از رودخانه عبور کردند. به قولی: شمار آنان به‌تعداد اهل بدر - سیصد و سیزده تن - بود «و خداوند به حال ستمگران داناست‌» پس آنان را در برابر ترک جهاد که ستمی آشکار است، مجازات می‌کند.

﴿وَقَالَ لَهُمۡ نَبِیُّهُمۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ بَعَثَ لَکُمۡ طَالُوتَ مَلِکٗاۚ قَالُوٓاْ أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُ ٱلۡمُلۡکُ عَلَیۡنَا وَنَحۡنُ أَحَقُّ بِٱلۡمُلۡکِ مِنۡهُ وَلَمۡ یُؤۡتَ سَعَةٗ مِّنَ ٱلۡمَالِۚ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰهُ عَلَیۡکُمۡ وَزَادَهُۥ بَسۡطَةٗ فِی ٱلۡعِلۡمِ وَٱلۡجِسۡمِۖ وَٱللَّهُ یُؤۡتِی مُلۡکَهُۥ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ٢٤٧ [البقرة: 247].

«و پیامبرشان‌» شمویل «به آنان گفت: خداوند طالوت را به فرمانروایی شما برگزیده است‌» او را برای فرماندهی و رهبری شما آماده نموده و شما را به فرمانبرداری ازوی و جنگیدن تحت فرمانش امر می‌کند. نقل است که طالوت، نه از نسل نبوت بود و نه از نسل پادشاهی، بلکه چوپان یا دباغی بود فقیر، و دربنی‌اسرائیل سنت بر آن بود که پیامبران از سبط «لاوی‌» و پادشاهان از سبط «یهودا» برمی‌خاستند و چون طالوت از تبار هیچ‌یک از این دو سبط نبود «گفتند:چگونه او را بر ما پادشاهی باشد با آن که ما به پادشاهی از وی سزاوارتریم و به او ازجهت مال گشایشی داده نشده‌است‌«؟ یعنی: چگونه ممکن است که طالوت پادشاه ما شود، درحالی‌که او نه از تبار شاهان است و نه هم از ثروتمندان و سرمایه‌داران تا ما به‌خاطر اشرافیت یا سرمایه او، از وی پیروی و فرمانبرداری کنیم‌؟ «پیامبرشان گفت: خداوند او را بر شما برگزیده است‌» به پادشاهی و فرمانروایی وگزینش خداوند متعال حجت قاطع است «و او را در دانش بر شما برتری بخشیده است‌» آری‌! دانش‌؛ این ویژگی‌ای که ملاک برتری انسان و گل سرسبد همه فضایل و از بزرگ‌ترین دلایل و وجوه برتری بر دیگران است «و» نیز او را «درنیروی بدنی‌» بر شما برتری داده است، نیرویی که تأثیر آن در جنگها و مانند آن از مسئولیتهای سنگین واضح و روشن می‌باشد. به قولی: او را طالوت نامیدند، به‌جهت طول قد و قامت آن زیرا او پهلوانی بود که هم در دیانت و هم در توانایی جسمی و کاردانی جنگی - یعنی اوصافی که در رهبری و فرماندهی ملاک و معیار شناخته می‌شوند - بسی نیرومند بود. آری‌! روشن است که فضایل شخصی وذاتی انسان، بر ثروت و شرافت در نسب مقدم است‌.

«و خداوند پادشاهی خود را به هرکس که بخواهد می‌دهد» زیرا ملک، ملک وی و بندگان هم بندگان وی اند، پس شما را چه جای اعتراض بر امری که نه ملک شماست و نه هم در حوزه تصرف شما قرار دارد؟ «و خدا واسع‌» و گشایشگر فضل خویش است و «داناست‌» به کسی‌که سزاوار پادشاهی است و برآن توانایی‌دارد. پس، از این دو آیه کریمه چنین بر می‌آید که: جهاد در راه خدا عزوجل ، آمادگی روانی، تربیتی، علمی، شایستگی، جرأت و شجاعت، عزم و نیت صادقانه، اخلاص و روحیه ایثار و قربانی را می‌طلبد.

﴿وَقَالَ لَهُمۡ نَبِیُّهُمۡ إِنَّ ءَایَةَ مُلۡکِهِۦٓ أَن یَأۡتِیَکُمُ ٱلتَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَبَقِیَّةٞ مِّمَّا تَرَکَ ءَالُ مُوسَىٰ وَءَالُ هَٰرُونَ تَحۡمِلُهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٢٤٨ [البقرة: 248].

«و پیامبرشان به آنان‌گفت: نشانه‌» صدق و صحت «فرمانروایی او این است که برای شما صندوقی می‌آید که در آن آرامشی از جانب پروردگارتان است‌» یعنی: آن صندوق سبب آرامش دل‌های شما در مورد موضوع گزینش طالوت است که درآن اختلاف ورزیده‌اید و مایه ثبات و پایداریتان در هنگام رویارویی با دشمنانتان است‌. سکینه: از سکون، به معنی وقار و آرامش است‌. «و یادگاری از میراث آل‌موسی و آل هارون است‌» یادگار نهاده شده در آن صندوق عبارت بود از: عصای‌موسی و ریزه‌های الواح تورات که تورات اولین‌بار در آنها نوشته شده بود. بعضی‌چیزهای غیر اینها را نیز افزوده‌اند. به قولی: مراد از آل موسی و آل هارون، نه خاندان آنها، بلکه خود آنها هستند، یعنی: این یادگارها نه از خانواده موسی  علیه السلام    وهارون  علیه السلام    بلکه مربوط به خود آن دو بود. «و فرشتگانش آن را حمل می‌کنند» آری‌! فرشتگان به دستور پروردگار متعال، آن صندوق را که گویند از چوب‌طلا اندود ساخته شده بود، در برابر دیدگان آنها در میان آسمان و زمین حمل کرده آن‌گاه فرود آمدند و آن را در برابر طالوت بر زمین نهادند. یادآور می‌شویم‌که انبیای بنی‌اسرائیل‌، این تابوت سکینه (صندوق عهد) را در جنگ‌ها پیشاپیش خود حرکت می‌دادند و آن را وسیله پیروزی خود می‌دانستند «مسلما اگر مؤمن باشید، برای شما در این رویداد نشانه‌ای است‌» بر شایستگی طالوت به فرمان‌روایی‌. ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «عمالقه فلسطین در یکی از جنگ‌ها، آن صندوق را از بنی‌اسرائیل به زور گرفتند، لذا خداوند عزوجل به نشانه حقانیت طالوت، آن را به وسیله فرشتگان به‌سوی وی باز فرستاد و فرشتگان آن را در برابر طالوت بر زمین نهادند و چون بنی‌اسرائیل این صحنه را دیدند، گفتند: اینک آری‌! پس، به طالوت تسلیم شده و او را پادشاه خود ساختند و به جهاد تحت فرمان وی آماده شدند و طالوت از میان جوانان آنها هفتاد هزار تن را برای جهاد برگزید».

﴿فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِٱلۡجُنُودِ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ مُبۡتَلِیکُم بِنَهَرٖ فَمَن شَرِبَ مِنۡهُ فَلَیۡسَ مِنِّی وَمَن لَّمۡ یَطۡعَمۡهُ فَإِنَّهُۥ مِنِّیٓ إِلَّا مَنِ ٱغۡتَرَفَ غُرۡفَةَۢ بِیَدِهِۦۚ فَشَرِبُواْ مِنۡهُ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُۥ هُوَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ قَالُواْ لَا طَاقَةَ لَنَا ٱلۡیَوۡمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦۚ قَالَ ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ ٱللَّهِ کَم مِّن فِئَةٖ قَلِیلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ کَثِیرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ٢٤٩ [البقرة: 249].

«و هنگامی که طالوت با لشکریان رهسپار شد» از شهر خویش بیت المقدس ولشکر را از شهر به جنگ «عمالقه‌» خارج کرد، فصل‌؛ فصل تابستان و هوا سخت‌گرم بود، لذا لشکریان از طالوت آب خواستند، او «گفت: خداوند شما را به وسیله رودخانه‌ای می‌آزماید» نقل است که‌: مراد از آن رودخانه‌ای در میان اردن وفلسطین است‌. گفتنی است که هدف از این آزمون، سنجش میزان اطاعت لشکریان وی بود. طالوت افزود: «پس هرکس از آن بنوشد از پیروان من نیست‌» لذا هرکس از من در این دستور اطاعت کند، در سایر فرمانها نیز مطیع من خواهد بود و هرکس این دستور را نادیده بگیرد و خواهش نفسش بر او چیره شود، پس او در سایر امور سخت و دشوار، به‌طریق اولی خداوند عزوجل را عصیان و نافرمانی‌خواهد کرد «و هرکس از آن نخورد، قطعا او از من است، مگر کسی‌که با دستش غرفه‌ای برگیرد» اغتراف: گرفتن آب به دست یا به وسیله دیگری است و (غرفه) برگرفتن آب با یک کف دست، یا با هردو کف دست است‌. آری‌! طالوت، فقط نوشیدن یک مشت آب را به آنان رخصت داد تا آزار تشنگی را اندکی از آنان برطرف ساخته باشد و تا بدین وسیله بتوانند کشمکش نفس خویش را مهارکنند «پس همه از آن نوشیدند» و از فرمانده خویش نافرمانی کردند، لذا او نیز به آنان اجازه نداد که باوی در جنگ با دشمن همراهی‌کنند «جز اندکی از ایشان‌» که ننوشیدند و ایشان به تعداد اصحاب بدر (سیصدوسیزده تن) بودند، چنان‌که درصحیح‌بخاری و غیرآن آمده است‌.

ابن جریر از براءبن‌عازب رضی الله عنه روایت کرده است که فرمود: «ما در میان خودمان‌چنین می‌گفتیم که اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم در روز بدر سیصدوده‌تن‌واندی بودند، به شماره اصحاب طالوت که با وی از نهر گذشتند و از نهر نگذشت بجز مؤمنی‌». اما سدی می‌گوید: «تمام لشکر طالوت هشتادهزارتن بود، هفتاد و شش‌هزارتن آنان از آب نهر نوشیدند و فقط چهارهزار تن با طالوت باقی ماندند». اما با وجود این‌آزمایشی که از پایداری و اطاعت آنها به‌عمل آمد، کسانی هم که از نهر گذشتند، آنچنان که باید به هنگام رویارویی با دشمن‌، پایداری نکردند «و هنگامی که طالوت و کسانی که همراه وی ایمان آورده بودند از آن نهر گذشتند» آنان همان تعداد اندکی بودند که از وی اطاعت کردند، هرچند که در میزان یقین و صلابت دینی‌شان باهم‌تفاوت داشتند، چرا که در این هنگام بددلانشان «گفتند: امروز ما را یارای‌» مقابله با «جالوت و سپاهیانش نیست‌» جالوت: مشهورترین قهرمان فلسطینی‌ها و فرمانده‌آنان بود. اما «کسانی که به دیدار خداوند یقین داشتند، گفتند: بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با صابران است‌» یعنی: پیروزی با صبر و پایداری همراه است، نه با بسیاری تعداد.

﴿وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦ قَالُواْ رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَیۡنَا صَبۡرٗا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٥٠ [البقرة: 250].

«و آن‌گاه که برای جنگ با جالوت و سپاهیانش به میدان آمدند» برزوا: در براز بیرون آمدند. «براز»: زمین و فضای فراخ است «گفتند: ای پروردگارما! برما» باران «صبر فروریز و گامهایمان را استوار بدار» یعنی: ما را نیرومند گردان تا به شکست روبرو نشویم و از میدان جنگ نگریزیم «و ما را بر خدانشناسان پیروزگردان‌» و یاریمان کن تا بر جالوت و سپاهیانش غالب گردیم‌.

﴿فَهَزَمُوهُم بِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُۥدُ جَالُوتَ وَءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَعَلَّمَهُۥ مِمَّا یَشَآءُۗ وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٢٥١ [البقرة: 251].

«پس آنان را به اذن خدا» یعنی: به امر و اراده وی «شکست دادند و داوود، جالوت را کشت‌» داوود فرزند «یسی‌» است‌، و طالوت او را جهت نبرد با جالوت برگزید و او با فلاخن و چوبدستی خویش، جالوت قهرمان طاغوت را کشت «و خداوند به او پادشاهی ارزانی داشت‌» او را به پادشاهی بنی‌اسرائیل برگزید و این در حیات طالوت بود «و» نیز به او «حکمت را» ارزانی داشت، بعد از مرگ صمویل و طالوت‌. مراد از حکمت در اینجا، نبوت است‌. خاطرنشان می‌شود که قبل از داوود، پادشاهی و نبوت برای هیچ‌کس فراهم و یک‌جا نشده بود و خداوند عزوجل نبوت و پادشاهی را هردو یک‌جا به او بخشید، در حالی‌که قبلا چوپانی بیش‌نبود. زبور نیز بر داوود  علیه السلام    نازل شد «و از آنچه می‌خواست به او آموخت‌» یعنی: ازآنچه که مشیت خداوند متعال بر آن رفته بود، به داوود آموخت، همچون صنعت‌زره‌سازی، شناخت زبان پرندگان و داوری میان مردم در اختلافات و دعاوی آنان «و اگر خداوند برخی از مردم را» که کارگزاران اسباب شر و فساد هستند «به‌وسیله‌برخی‌دیگر» از آنان که به وسیله جهاد و امربه معروف و نهی‌ازمنکر، جلو شر وفساد و مفسدان را می‌گیرند «دفع نمی‌کرد، قطعا زمین تباه می‌شد» زیرا اهل فساد بابرپاکردن شراره‌های شر و فتنه که براندازنده نسلها و آبادانی‌ها و کشتزارهاست، برزمین غلبه می‌کردند و مسلمانان را از میان برداشته، مساجد و عبادتگاهها را ویران‌می‌ساختند، پس این اهل ایمانند که با نیرومندی مادی و معنوی خویش، بازدارنده شر و فساد از روی زمین می‌باشند «و خداوند نسبت به‌جهانیان تفضل دارد» و براساس همین فضل خویش، برخی از آنان را به وسیله برخی دیگر دفع نموده و شراره‌های شر و فتنه را فرو می‌خواباند.

﴿تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَیۡکَ بِٱلۡحَقِّۚ وَإِنَّکَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٢٥٢ [البقرة: 252].

«این‌» اموری که در این داستان مطرح شد «آیات الهی است که ما آن را به‌حق‌» یعنی: خبر صحیحی که در آن هیچ شک و شبهه‌ای نیست «بر تو می‌خوانیم وبه‌راستی تو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم «از جمله پیامبرانی‌» تصریح و تأکید بر رسالت آن‌حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ، برای تقویت قلب و تثبیت نهاد و استوارترساختن امر نبوت ایشان و رد این سخن کفار است که می‌گفتند: تو پیامبر نیستی‌.

پرتوی از تاریخ بر داستان طالوت و جالوت: بنی‌اسرائیل مدتی پس ازدر گذشت حضرت موسی‌  علیه السلام    به سرزمین فلسطین وارد شدند و (356) سال درآنجا به سر بردند، در این مدت، آماج حملات ملت‌های مجاور خود - چون‌عمالقه عرب، اهالی مدین، فلسطین و آرامی‌ها - قرار گرفتند، که گاهی پیروزمی‌شدند و گاهی هم مغلوب می‌گشتند. در اواسط سده چهارم در عهد «عالی‌کاهن‌» بود که بنی‌اسرائیل در نزدیکی غزه با فلسطینی‌های ساکن‌«اشدود» درگیرشدند، آنان در این جنگ مغلوب فلسطینی‌ها گشته و صندوق مقدس (تابوت) رااز دست دادند و این صندوق‌، به چنگ فلسطینی‌ها افتاد، که این امر بر بنی‌اسرائیل‌سخت دشوار آمد. بقیه داستان اجمالا در آیات فوق آمده است‌.

﴿تِلۡکَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۘ مِّنۡهُم مَّن کَلَّمَ ٱللَّهُۖ وَرَفَعَ بَعۡضَهُمۡ دَرَجَٰتٖۚ وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلَ ٱلَّذِینَ مِنۢ بَعۡدِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ وَلَٰکِنِ ٱخۡتَلَفُواْ فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ وَمِنۡهُم مَّن کَفَرَۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلُواْ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَفۡعَلُ مَا یُرِیدُ٢٥٣ [البقرة: 253].

«این پیامبران‌» که در آیه سابق با جمله: ﴿ وَإِنَّکَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ به آنان اشاره شد «بعضی از آنان را بر بعضی برتری بخشیده‌ایم‌» یعنی: به بعضی از آنان، بیش از دیگران از مزایای کمال بخشیده‌ایم و ایشان را به خصلت‌های پسندیده‌ای که درغیرشان نیست مخصوص گردانیده‌ایم و از جمله پیامبر آخرالزمان حضرت‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم را. اگر گفته شد: پس وجه جمع‌نمودن میان این آیه کریمه و میان این‌حدیث شریف مرفوع ابوهریره رضی الله عنه که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده‌اند: «مرا بر انبیای دیگربرتری ندهید»، چیست‌؟ می‌گوییم: آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم این‌سخن را یا بر سبیل تواضع‌فرموده‌اند، در عین اینکه خود به این حقیقت آگاه بوده‌اند که برترین انبیا و رسل هستند. یا این سخنشان قبل از زمانی بوده است که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم از برتری خویش بر دیگر انبیا آگاه گردند. یا این سخنشان حمل بر آن می‌شود که در هنگام مناقشه و مشاجره پیرامون این موضوع، مرا بر دیگر انبیا: برتری ندهید. یامرادشان این بوده که‌: به انگیزه عصبیت، مرا بر دیگر انبیا: برتری ندهید. پس‌این حدیث به هیچ وجه به معنی نفی برتری آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بر دیگر انبیا نیست‌. چنان‌که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف دیگری فرموده‌اند: «أنا سید ولد آدم: من سرور و سالار فرزندان آدم هستم‌». ولی بنابر حدیث اول، سزاوار نیست‌که ما بنابر تعیین بگوییم که محمد صلی الله علیه و آله و سلم برتر از موسی یا عیسی علیهماالسلام اند، بلکه بدون تعیین پیامبری از پیامبران می‌گوییم که: حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم از همه انبیا ورسل برتر هستند.

«از آنان کسی هست که خداوند با او سخن گفته است‌» و ایشان حضرات موسی و محمد علیهماالسلاماند و این از جمله برتریهایی است که خداوند عزوجل به ایشان بخشیده است «و بعضی را درجات بلند ارزانی داشت‌» ایشان پیامبرانی هستند که جایگاه و منزلتشان در نزد خدای سبحان بسی بزرگ و متعالی است‌. احتمال دارد که مراد از این بعض، پیامبر ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم باشند، به سبب کثرت مزایایی‌که دارند و هم محتمل است که مراد از آن ادریس‌  علیه السلام    باشد که خداوند عزوجل وی را به جایگاهی بلند رفعت داد و به آسمان‌ها برد. یا مراد از آنان، پیامبران اولی‌العزم: هستند. در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «در شش چیز بر انبیا برتری داده شده‌ام:

1-  جوامع الکلم به من داده شده‌.

2-  به من با افگندن رعب و وحشت در دل دشمنانم‌، پیروزی و نصرت عطاگردیده‌.

3-  اموال غنیمت برایم حلال گردانیده شده‌.

4-  زمین برایم پاک و سجده گاه گردانیده شده‌.

5-  به سوی کافه خلق خدا عزوجل برانگیخته شده‌ام، نه به سوی یک قوم و نژاد ومنطقه خاص‌.

6-  خاتم انبیا هستم و نبوت به من ختم گردیده‌».

«و به عیسی‌بن مریم معجزات آشکار دادیم‌» این از جمله برتریهایی است که‌خدای سبحان به او عنایت فرمود، معجزاتی چون زنده ساختن مردگان، شفادادن بیماران لاعلاج و غیره «و او را به وسیله روح‌القدس تأیید کردیم‌» روح‌القدس: جبرئیل‌  علیه السلام    است و تفسیر آن در (آیه 87) گذشت‌. پس آیه کریمه دلیل بر آن‌است که میان انبیا: در فزونی الطاف و عنایات الهی، احوال و مقامات، ویژگی‌ها، کرامت‌ها و معجزات، تفاوت و تفاضل وجود دارد، اما باید گفت که در اصل نبوت میان‌شان هیچ برتری و تفاضلی نیست و ایشان در نبوت و هدف واحدخویش، همه با هم برابرند، پس مزیت و برتری آنها بر یک‌دیگر به خصوصیات دیگری مربوط است که افزون بر اصل نبوت می‌باشد. «و اگر خدا می‌خواست‌، کسانی که پس از آنان آمدند» یعنی: پس از پیامبران، یا پس از موسی و عیسی و محمد: «بعد از آن همه دلایل روشنی که برآنان آمد، به کشتار یک‌دیگر نمی‌پرداختند، ولی‌» امتهای انبیا بعد از ایشان «اختلاف پیشه کردند» و با هم درافتادند تا بدانجا که به کشتار یک‌دیگر پرداختند و به ملت‌های گوناگونی تبدیل‌شدند «پس بعضی از آنان ایمان آوردند» و بر ایمان خویش استقامت ورزیدند «و بعضی کفر ورزیدند» همچون مسیحیان بعد از حضرت عیسی‌  علیه السلام    و یهودیان بعد ازحضرت موسی‌  علیه السلام . «کفر» ضد ایمان است، همچنین «کفر» به معنی انکار نعمت که ضد شکر می‌باشد، نیز آمده است «و اگر خدا می‌خواست‌» که بعد از این‌اختلاف با همدیگر نجنگند «با همدیگر کشمکش و کارزار نمی‌کردند، ولیکن خداوند هرآنچه را اراده کند، انجام می‌دهد» از یاری رساندن و توفیق بخشیدن، یا خوارساختن و رسوا نمودن هرکس که بخواهد، پس هیچ ردکننده‌ای برای حکم وی و هیچ تبدیل‌کننده‌ای برای قضا و داوری وی نیست، لذا مشیت خداوند متعال‌بر آن رفته است که این موجود بشری در همان خط سیری که هم اکنون هست قرارداشته باشد - با این ساختار دو قطبی درون خود و با این استعدادهای متضادش که هم قابل هدایت و هم قابل گمراهی است - و اراده الهی بر آن است که بشر در انتخاب راه هدایت، یا گمراهی، مختار باشد، و اختلاف و کشمکش هم لازمه اینهاست‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا بَیۡعٞ فِیهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡکَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٥٤ [البقرة: 254].

«ای مؤمنان‌! از آنچه روزیتان داده‌ایم، انفاق کنید» در راه خدا عزوجل ، مادام که بر ذخیره‌کردن آنچه که در روز قیامت به‌نفع شماست، برای خود قادرید «پیش از آن که روزی فرا رسد که در آن نه دادوستدی است‌» تا آنچه را که سبب نجات است برای خود خریداری نمایید «و نه‌» در آن روز «دوستی‌» و صداقت و محبتی است «و نه شفاعتی‌» مؤثر است، مگر برای آنان که خداوند عزوجل به ایشان اذن شفاعت بدهد. و این روز، روز قیامت است‌. «و کافران همان ستمکارانند» چرا که پیامبران: را تکذیب کرده و هشدارها را نادیده گرفتند و از اعلامیه‌ها فرمان نبردند. عطاءبن دینار گفته است: «سپاس خدای  عزوجل  را که فرمود: کافران همانا ستمکارانند و نفرمود: ستمکاران همانا کافرانند، چرا که دیگر کار بر همگان دشوار می‌شد». به قولی: مراد از کافران‌؛ منکران فرایض الهی و از جمله ترک‌کنندگان و بازدارندگان زکاتند زیرا امر به «انفاق‌» در این آیه، ناظر بر زکات فرض می‌باشد.

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ کُرۡسِیُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا یَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ٢٥٥ [البقرة: 255].

«خداست که معبودی جز او نیست‌» یعنی: معبود بر حقی جز او نیست «زنده‌است‌» یعنی: او تعالی زنده پاینده‌ای است که نه حیات وی زایل و نه متحول ودگرگون می‌شود «و» هم اوست «قیوم‌» یعنی: قیام‌کننده به تدبیر امور آفرینش ومخلوقات خویش و حفظ و نگه‌داشت آنها و برپادارنده‌ای که همه موجودات به او نیازمندند و او از همه آنها بی‌نیاز می‌باشد «نه خوابی سبک او را فرا گیرد» سنه: خواب سبک و غنودنی است که به عنوان مقدمه خواب پدید می‌آید و احساس‌رخوت و سستی و فروافتادن پلکها (چرت) نشانه آن می‌باشد. خواب: حالتی است خاص که بر جانداران عارض می‌شود و با آن، حواس ظاهری از احساس وادراک باز می‌ماند. «و نه‌» او را «خوابی گران‌» فرامی‌گیرد، پس بر حق تعالی‌هیچ نقص و غفلت و فراموشی‌ای از تدبیر امور مخلوقاتش، دست نمی‌دهد «آنچه‌در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، از آن اوست‌» و تحت سلطه و فرمان او می‌باشد «کیست آن‌کس که جز به‌اذن او در پیشگاهش شفاعت کند»؟ هیچ‌یک از بندگانش قادر نیست که نزد وی به احدی از آنان - با شفاعت یا غیر آن - نفعی برساند تا آن‌گاه که حق تعالی خود به شفاعت کننده اذن شفاعت ندهد «می‌داند آنچه را درپیش‌رویشان است‌» از آخرت «و آنچه در پشت سرشان است‌» از دنیا. که این‌خود دلیل احاطه علم وی به تمام کائنات - اعم از گذشته، حال و آینده آنها - می‌باشد «و به چیزی از علم او احاطه و آگاهی نمی‌یابند مگر آنچه خود بخواهد و کرسی‌او آسمان‌ها و زمین را دربر گرفته‌» ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «کرسی حق تعالی، علم اوست‌». طبری این رأی را ترجیح داده‌. از نظر اهل لغت نیز، اصل کرسی به‌معنای علم است، از این جهت به علما «کراسی‌» گفته می‌شود زیرا آنان تکیه‌گاه‌های مردم و محل اعتماد ایشانند. در روایتی دیگر از ابن‌عباس رضی الله عنه آمده‌است که فرمود: «کرسی حق تعالی محل و موضع هردو قدم اوست‌». به قولی‌دیگر: مراد از کرسی، عظمت و بزرگی خدای  عزوجل  است و الا - در حقیقت‌امر - نه کرسی‌ای است و نه نشستنی و نه هم کسی‌که بنشیند. به قولی دیگر: مراد از کرسی، فرمانروایی خداوند متعال است‌. باید دانست که به قول صحیح‌، کرسی غیر از عرش است و عرش از کرسی بزرگتر می‌باشد، چنان‌که در احادیث شریف آمده است‌.

صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «من بر آنم که واجب است تا ما به عرش وکرسی همان‌گونه که در قرآن مجید آمده است ایمان داشته باشیم و حق تعالی‌خود به مراد خویش از آنها داناتر است‌». «و نگهداری آنها بر او دشوار نیست‌» یعنی: نگه‌داشت آسمان‌ها و زمین و آنچه در میان آنهاست، بر خداوند متعال سنگین و دشوار نیست و به او از این کار کمترین مشقتی نمی‌رسد «و او بلند مرتبه بزرگ‌قدر است‌» بر مخلوقاتش از روی قدر و منزلت، والا و برتر و بر آنان تواناست و بر همه چیز غالب و مسلط می‌باشد. پس مراد از علو؛ علو قدر و مرتبه‌است، نه علو مکانی زیرا خدای سبحان از قرار گرفتن در مکان مبرا و منزه می‌باشد. خاطرنشان می‌شود که این آیه‌کریمه را «آیه‌الکرسی‌» می‌نامند.

فضیلت آیه الکرسی: در حدیث شریف آمده است که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم از ابی‌بن‌کعب رضی الله عنه سؤال کردند: کدامین آیه از آیات کتاب خدای  عزوجل  بزرگتر است‌؟ گفت: آیه‌الکرسی، فرمودند: «تهنیت باد بر تو علم، ای ابامنذر»!. همچنین در حدیث شریف به روایت اسماء بنت یزیدبن سکن آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «بی‌گمان اسم اعظم خداوند عزوجل در این دو آیه کریمه است: ﴿ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ٢، و ﴿الٓمٓ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ٢ [آل عمران: 1-2]. همچنین در حدیث شریف آمده است: «آیه‌الکرسی سرور همه آیات قرآن است و در هیچ خانه‌ای که شیطان در آن است، خوانده نمی‌شود، مگر اینکه شیطان از آن خانه بیرون می‌رود». همچنین در حدیث شریف آمده است: «من قرأ دبر کل صلاة مکتوبة آیة الکرسی لم یمنعه من دخول الجنة إلا أن یموت‌: کسی‌که پس از هر نماز فرض آیه‌الکرسی را بخواند، هیچ چیز دیگری او را از ورود به بهشت باز نداشته است، جز اینکه بمیرد». احادیث بسیار دیگری نیز در فضیلت آیه‌الکرسی آمده است که به جهت اختصار از ذکر آنها صرف نظر کردیم‌.

ابن‌کثیر می‌گوید: «آیة الکرسی مشتمل بر ده جمله مستقل است که همه به ذات الهی متعلق‌اند و در آنها تمجید و تعظیم خدای یکتا می‌باشد».

﴿لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِۖ قَد تَّبَیَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَیِّۚ فَمَن یَکۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَیُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَکَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ٢٥٦ [البقرة: 256].

«در دین هیچ اجباری نیست‌» یعنی: هیچ‌کس از کفار را - در صورتی که به‌پرداخت جزیه تن دردهد - به قبول اسلام اجبار و اکراه ننمایید زیرا دلایل و برهان‌های دین حق آشکار و روشن است و نیازی به این وجود ندارد که کسی را به اجبار به آن وادار نمود. در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: گروهی از انصار مدینه گفتند: «ما قبل از اسلام با این اعتقاد که دین یهود از دین ما بهتر است‌؛ فرزندانمان را به دین آنان درآوردیم و حالا که خدای  عزوجل  اسلام را نمایان‌گردانید، دیگر می‌باید فرزندانمان را به جبر و اکراه به پذیرش اسلام وادارنماییم‌»، پس چون این آیه کریمه نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرزندان انصار را مخیر ساخته و آنان را به پذیرفتن اسلام، اجبار و اکراه نکردند. آری‌! اکراه واجبار منتفی است‌؛ «چرا که رشد از غی، به روشنی آشکار شده است‌» مراد از رشد دراینجا؛ ایمان و مراد از غی‌؛ کفر است‌. یعنی: راه از بی‌راهه متمایز و آشکار و ایمان با دلایل و برهان‌های خود متجلی و روشن گردیده است بنابراین، نیازی به اجبارکسی بر پذیرش اسلام وجود ندارد «پس هرکس به طاغوت کفر ورزد» طاغوت: کاهن، شیطان، بت و هر سردمداری در عرصه گمراهی است «و به خدا ایمان آورد» بعد از آن که راه از بیراهه بر وی آشکار گشته است‌؛ «هرآینه به عروه‌الوثقی‌چنگ زده است‌» عروه: یک طرف ریسمانی است که به شکل حلقه‌ای گره‌زده می‌شود و هرکس به چاهی فرو رود، یا از آن بالا آید، آن حلقه را محکم دردست خویش می‌گیرد. مراد از آن در اینجا؛ وسیله نجات است‌. وثقی: یعنی: محکم به‌هم گره‌زده‌شده و سخت استوار. آری‌! هرکس ایمان آورد؛ به‌دستاویزی محکم و استوار چنگ زده است «که گسستنی برای آن نیست‌» یعنی: آن حلقه هرگز باز و گسسته نمی‌شود تا کسی را که به آن چنگ زده‌، هلاک کند، بلکه فرد چنگ‌زننده به خود را همان‌طور به بهشت می‌رساند و از بهشت فقط کسی جدا می‌افتد که به آن حلقه چنگ نزده باشد.

ابن‌کثیر آرای علما درباره «عروة‌الوثقی‌» را چنین نقل می‌کند: «عروه الوثقی‌؛ ایمان است‌». سدی می‌گوید: «عروه‌الوثقی اسلام است‌». سعیدبن جبیر وضحاک می‌گویند: «عروه‌الوثقی‌؛ کلمه طیبه لا اله الا الله است‌». انس‌بن مالک رضی الله عنه می‌گوید: «عروه‌الوثقی قرآن است‌». سالم‌ابن‌ابی‌الجعد می‌گوید: «عروه‌الوثقی دوست داشتن در راه الله و دشمنی ورزیدن به خاطر اوست‌». آن‌گاه ابن‌کثیر درجمع‌بندی این آراء می‌گوید: «همه این اقوال صحیح است و میان آنها هیچ‌گونه تعارضی وجود ندارد». «و خداوند شنواست‌» همه گفتنی‌ها را «داناست‌» به همه‌اعتقادات‌؛ اعم از کفر و ایمان‌. قرطبی گفته است: «از آنجا که ایمان به خدا عزوجل وکفر به طاغوت، از اموری است که به زبان گفته می‌شود و قلب آن را باورمی‌کند، پس، مناسب بود که در اینجا صفت «سمیع‌» برای گفتنی‌ها و صفت‌«علیم‌» برای معتقدات به کار رود، که چنین شد».

این آیه کریمه قاعده‌ای بزرگ از قواعد اسلام و رکنی عظیم از ارکان سیاست، برنامه و راه و روش آن است‌. قاعده‌ای که اجبار کسی را به پذیرش دین روانمی‌داند و همچنین به کسی این اجازه را نمی‌دهد که فردی از اهل ادیان را به اجبار از دین وی خارج سازد. البته این قاعده هنگامی تحقق می‌پذیرد که مسلمانان قوی و نیرومند باشند، به گونه‌ای که بتوانند از هویت و حیات دینی‌شان در برابرفتنه‌گران حراست و حفاظت نمایند، لذا برای تأمین آزادی دعوت و ایمنی از فتنه، جهاد علیه سلطه متجاوز امری اجتناب ناپذیر است و بعد از آن، موضوع‌گردن نهادن به اسلام در حوزه فردی و گروهی، چیزی است که به قناعت اختیاری انسان‌ها از طریق حجت و برهان، یا گفت‌وگو به شیوه‌ای که نیکوتر است‌، واگذاشته می‌شود و در این میدان، دیگر نه جهاد مسلحانه‌ای در کار است و نه اجبار و فشاری‌.

صاحب تفسیر «المنیر» پس از آن که اقوال و آرای مفسران در خصوص منسوخ شدن این آیه کریمه را با آیه: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ جَٰهِدِ ٱلۡکُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَ [التوبة: 73]. نقل‌می‌کند؛ این استنباط را به دست می‌دهد که قول به نسخ آن ضعیف است‌، لذا قول صحیح این است که آیه کریمه منسوخ نیست‌. شهید سید قطب  رحمه الله  نیز در «فی ظلال‌القرآن‌» این آیه کریمه را از بارزترین وجوه گرامی‌داشت خداوند متعال از انسان می‌داند و با بیانی مدلل نشان می‌دهد که میان اصل عدم اکراه بر دین و اصل مشروعیت جهاد مسلحانه، هیچ‌گونه تعارض و تناقضی وجود ندارد و هریک از آنها مجال خاص خود را دارا می‌باشند[17].

﴿ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَوۡلِیَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ یُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِۗ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٥٧ [البقرة: 257].

«خداوند ولی مؤمنان‌» یعنی: یاور و سرور و کارسازشان «است، آنان را از تاریکی‌ها» یعنی: از شبهات گمراه‌کن‌، جهل و پرستش طاغوت «به سوی نور» علم و هدایت و ایمان «بیرون می‌آورد» ابن‌کثیر می‌گوید: «خداوند عزوجل نور را به‌صیغه مفرد و ظلمات را به صیغه جمع یاد کرد؛ زیرا حق یکی است و متعدد نمی‌شود، اما کفر و گمراهی انواع و اقسام زیادی دارد». «و کافران سرورانشان طاغوت است که آنان را از روشنایی به سوی تاریکی‌ها خارج می‌کنند» مراد از طاغوت در اینجا؛ ائمه و فلاسفه کفرند که کافران را به کفر و الحاد امر کرده و کفر را برآنان آرایش می‌دهند و بدین‌وسیله آنان را از نور فطرت الهی که مردم را برآن سرشته است و از راه انبیا  علیهم السلام  که دعوت به‌سوی عقاید راستین و شریعت‌های روشن و مستقیم است، به‌سوی تاریکی‌های کفر خارج می‌کنند «آنان اهل آتشند، آنان در آن جاودانند».

ابن‌جریر طبری در بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت می‌کند: کسانی که به‌عیسی‌  علیه السلام    ایمان آورده بودند و چون پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم مبعوث شدند، به ایشان نیز ایمان آوردند؛ از مصادیق این آیه‌اند.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِی حَآجَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ فِی رَبِّهِۦٓ أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ إِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّیَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا۠ أُحۡیِۦ وَأُمِیتُۖ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَأۡتِی بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِی کَفَرَۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ٢٥٨ [البقرة: 258].

«ای محمد! آیا ندیدی‌» با قلب خویش «آن کسی را که با ابراهیم در باب پروردگارش محاجه کرد» گویند: او نمرودبن‌کنعان بود که در عراق پادشاهی می‌کرد و مرکز فرمانروایی‌اش بابل بود و نقل است که او پادشاه عالمگیر زمان خود بود که دنیا را تماما زیر سلطه و فرمان خویش درآورده بود. «در مقابل آن که خدا به اوپادشاهی داده بود» یعنی: طول مدت پادشاهی‌اش‌، او را به این طغیان و گردنکشی واداشت زیرا نقل است که او به مدت چهارصد سال بر مسند پادشاهی قرارداشت و در این پادشاهی و ناز و نعمت، مغرور و گردنکش شد، در حالی‌که نعمت اساسا انگیزه بخش شکر و سپاس است نه ناسپاسی و گردنکشی، هم ازاین روی او با ابراهیم‌  علیه السلام    به مقابله و مکابره پرداخت، «آن‌گاه که ابراهیم گفت: پروردگارم آن کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند» یعنی: دلیل قطعی وجودپروردگار توانا، ایجاد این پدیده‌های مشاهده شده بعد از عدم آنها و باز معدوم ساختن آنها بعد از وجودشان است و این بالضروره، دلیل بر وجود فاعل مختاری است زیرا این پدیده‌ها به خودی خود به وجود نیامده‌اند و لابد ایجادکننده‌ای آنها را آفریده است و این آفریننده، همان پروردگاری است که من به سوی پرستش وی به یگانگی فرامی‌خوانم‌. اما نمرود به کبر و نخوت خود ادامه داد و «گفت: من‌نیز زنده می‌کنم و می‌میرانم‌». ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «نمرود، دو مرد را که به‌اعدام محکوم بودند، احضار کرد، پس یکی از آنها را کشت و دیگری را بخشید و بدین‌گونه ادعا کرد که او زندگی بخشیده و می‌رانیده است، که البته این ادعایش مغالطه‌ای بیش نبود زیرا قصد ابراهیم‌  علیه السلام    این بود که پروردگار متعال زندگی ومرگ را در اجساد می‌آفریند، ولی قصد نمرود کافر این بود که او قادر است تا از کشتن درگذرد؛ و این خود زنده ساختن است و قادر است تا بکشد؛ که این خود میراندن است‌. روشن است که این پاسخ ابلهانه‌ای بود که هرگز قرار دادن آن در مقابل حجت ابراهیم‌  علیه السلام    صحیح نیست‌». آن گاه ابراهیم‌  علیه السلام    حجتی به میدان او آورد که در آن مغالطه روی نمی‌دهد و به کافر این مجال فراهم نمی‌شود که از آن با تکبر و لجاجت بگریزد: «ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از مشرق برمی‌آورد، پس تو آن را از مغرب برآور» یعنی: هرگاه تو مدعی آن هستی که زنده می‌کنی و می‌میرانی‌؛ پس کسی‌که زنده می‌کند و می‌میراند، هم‌او در نظام هستی نیز می‌تواند تصرف کند - اعم از آفرینش آن، یا دست بردن در برنامه‌ها و نظامات آن - لذا من از تو می‌خواهم که اگر راست می‌گویی‌؛ اینک این خورشید را که هر روز ازمشرق طلوع می‌کند، از مغرب بر آور؛ «پس آن کافر مغلوب شد» و بر جای خویش میخکوب گشت و متحیرانه ساکت ماند «و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی‌کند» یعنی: به آنان حجت و برهانی را الهام نمی‌کند، بلکه حجتشان در نزدپروردگار متعال، محکوم به شکست و بطلان است‌.

سدی می‌گوید: «این مناظره میان ابراهیم و نمرود بعد از بیرون آمدن‌ابراهیم‌  علیه السلام    - به‌سلامت از آتش - روی داد زیرا قبل از آن، میان آن دو ملاقاتی روی نداده بود». ابن‌کثیر به نقل از زید بن‌اسلم می‌گوید: «نمرود غله و خوارباری فراوان داشت و مردم برای گرفتن غله نزد وی می‌رفتند. ابراهیم‌  علیه السلام    نیز همراه با آنان نزد وی رفت، هم در آنجا بود که این مناظره میان آن دو روی داد. پس‌نمرود به ابراهیم‌  علیه السلام    غله‌ای نداد - چنان‌که به مردم می‌داد - و چون ابراهیم‌  علیه السلام    ازنزد وی به سوی خانواده‌اش بر می‌گشت، در مسیر راه، بار خویش را از توده خاکی که نزدیک خانه‌اش بود پر کرد و با خود گفت: چون نزد خانواده خود بروم، آنان را با نمایاندن این بار از خود وا می‌آورم‌. به خانه که رسید، بار خود راگذاشته، تکیه داد و خوابید. زنش ساره به سوی دو کیسه همراه ابراهیم‌  علیه السلام    که پر ازخاک بود رفت و آن دو را پر از خوراکی‌ای پاکیزه یافت و از آن غذایی گواراپخت‌. چون ابراهیم‌ علیه السلام    از خواب بیدار شد، غذایی لذیذ را در برابر خود آماده یافت، پرسید: این را از کجا آورده‌اید؟ ساره گفت: از غله‌ای که همینک‌آوردی‌! پس ابراهیم‌  علیه السلام    دانست که این، روزیی از جانب خدای  عزوجل  بوده‌است‌«.

﴿أَوۡ کَٱلَّذِی مَرَّ عَلَىٰ قَرۡیَةٖ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ یُحۡیِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۖ فَأَمَاتَهُ ٱللَّهُ مِاْئَةَ عَامٖ ثُمَّ بَعَثَهُۥۖ قَالَ کَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖۖ قَالَ بَل لَّبِثۡتَ مِاْئَةَ عَامٖ فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمۡ یَتَسَنَّهۡۖ وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِکَ وَلِنَجۡعَلَکَ ءَایَةٗ لِّلنَّاسِۖ وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ کَیۡفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکۡسُوهَا لَحۡمٗاۚ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُۥ قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٥٩ [البقرة: 259].

«یا» ندانستی داستان «کسی را که بر قریه‌ای گذشت‌» این کس، به قول مشهور: عزیر  علیه السلام    از انبیای بنی‌اسرائیل بود که بر قریه‌ای از سرزمین بیت‌المقدس که به دست بخت‌النصر ویران شده‌بود، گذشت‌. به قولی: مراد از قریه‌؛ اهالی آن‌است‌. «که سقفها و دیوارهایش فرو ریخته بود» یعنی: سقف‌ها و دیوارهای آن قریه بر سر ساکنان خود فرو ریخته بود. عروش: سقف‌هاست‌. به قولی: معنای آن این است: آن قریه خالی از سکنه بود، در حالی‌که خانه‌ها آباد و پابرجا بودند. عزیر  علیه السلام    با مشاهده این وضع با خود گفت: «چگونه خداوند» مردم «این ویرانکده را پس از مرگشان زنده می‌کند»؟ این‌چنین بود که او احیای مجدد آن قریه یا شهر را در حالتی که مشابه حالت مردگان است، بعید پنداشت‌. مراد وی، بعید پنداشتن زنده شدن مجدد مردم آن قریه بود «پس خداوند او را» یعنی: عزیر را «صد سال میراند، سپس برانگیختش‌» و بدین‌گونه برای او در وجود خودش، بر معاد مثل ونمونه‌ای زد. و از زنده ساختن او به «بعث‌» تعبیر شد نه «احیاء»، برای اعلام این‌امر که عزیر  علیه السلام    همچون بار اول‌؛ زنده‌ای عاقل و با ادراک کامل گردید. خداوند عزوجل بعد از برانگیختن مجددش به او گفت: «چقدر درنگ کرده‌ای‌«؟ در حال‌مرگ‌؟ «گفت: یک روز یا پاره‌ای از روز را درنگ کرده‌ام‌» عزیر این سخن را بنابه پندار خودش گفت زیرا خدای  عزوجل  او را در آغاز روز میراند و پس از صدسال در آخر روز زنده ساخت، پس چون دید که خورشید هنوز می‌تابد، گمان کرد که آن خورشید؛ خورشید همان روز است و او فقط چند ساعتی بیش نخوابیده است «گفت‌» پروردگار متعال «چنین نیست، بلکه صد سال درنگ کرده‌ای‌» در حال مرگ «پس به خوراک و نوشیدنی خود» که گویند؛ انجیر و شیره انگور بود «بنگر، که‌» با وجود سپری شدن این مدت طولانی، طعم و رنگ آن به قدرت لایزال ما «تغییر نکرده است و به درازگوش خود بنگر» که چگونه اعضا واجزای وجودش متلاشی شده و استخوان‌های آن درهم ریخته است و بدان که این واقعه برای آن است که هم پاسخ سؤال تورا بدهیم «و هم تو را نشانه‌ای برای مردم گردانیم‌» در مورد معاد و برانگیخته‌شدن بعد از مرگ‌. گفته‌اند: نشانه قراردادن‌عزیر، در این حقیقت بود که او بعد از گذشت صد سال، به مانند روزی که مرده بود، جوان برانگیخته شد، درحالی‌که فرزندان و نوادگان خود را همگی پیر وکهنسال یافت‌. «و به این استخوان‌ها بنگر که چگونه آنها را به حرکت درمی‌آوریم‌» یعنی: آنها را بر روی همدیگر قرار داده و به هم پیوند می‌دهیم «سپس گوشت را بر آن می‌پوشانیم‌» یعنی: استخوان‌ها را با گوشت می‌پوشانیم‌. ابن‌کثیر نقل می‌کند: «آن شهر ویرانه بعد از مدت هفتاد سال از مرگ عزیر  علیه السلام    آباد و مسکونی شده‌بود». گفتنی است‌؛ اولین چیزی که خداوند عزوجل در عزیر آفرید، چشمانش بود و اوبا چشم خود می‌دید که چگونه استخوان‌هایش یکی یکی به دیگری پیوسته و سپس‌بر آنها گوشت پوشانده می‌شود، آن‌گاه بر وی روح دمیده شد «پس چون این حال برای او آشکار شد» یعنی: چون برای او آنچه را که قبل از این بعید می‌پنداشت، به عینیت آشکار گشت «گفت: به یقین می‌دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست‌» یعنی: اکنون می‌دانم به نوع دیگری از دانستن که قبل از این نمی‌دانستم و آن علم عیان است، پس، هم‌اکنون من داناترین اهل زمان خویش به این حقیقت هستم‌. به قرائتی دیگر (اعلم‌...) آمده است‌؛ که در این صورت معنی این است: خداوند عزوجل به او دستور داد تا این حقیقت را به نحوی بداند که در آن، آرامش و اطمینان قلبی وجود دارد.

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ أَرِنِی کَیۡفَ تُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰکِن لِّیَطۡمَئِنَّ قَلۡبِیۖ قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّیۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَیۡکَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ کُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ یَأۡتِینَکَ سَعۡیٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٦٠ [البقرة: 260].

«و» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! به‌یاد آور «آن‌گاه که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنما که چگونه مردگان را زنده می‌کنی‌«؟ جمهور علما بر آنند که این سؤال ابراهیم‌  علیه السلام    ازروی شک و تردید در قدرت خداوند متعال نبود زیرا ابراهیم‌  علیه السلام    هرگز در قدرت حق تعالی بر زنده‌ساختن مردگان شک و شبهه‌ای نداشت، بلکه فقط می‌خواست تا کیفیت زنده شدن را به چشم سر ببیند. ابن کثیر می‌گوید: «برای این درخواست‌ابراهیم‌  علیه السلام    چند سبب ذکر کرده‌اند، از آن جمله اینکه چون او به نمرود گفت: (پروردگار من همان است که زنده می‌گرداند و می‌میراند)؛ دوستدار آن شد که‌در این باره، از علم الیقین به عین‌الیقین ارتقا یابد». بنابراین، ابراهیم‌  علیه السلام    با این‌خواسته‌اش نه رؤیت قلب، بلکه رؤیت چشم را اراده داشت تا برای او طمأنینه وآرامش حاصل شود. پس خداوند عزوجل در پاسخ وی «فرمود: مگر ایمان نیاورده‌ای‌«؟ به اینکه من به زنده‌ساختن مردگان قادرم، که اینک از من نمایاندن آن را می‌خواهی‌؟ طرح این سؤال، در عین علم خداوند عزوجل به ایمان داشتن‌ابراهیم‌  علیه السلام ، برای تعلیم دادن به شنوندگان است «گفت: چرا» باور داشته‌ام و ایمان آورده‌ام که تو بر این کار توانایی «و لیکن برای این که‌» با یک‌جاشدن دلیل عیان همراه با دلایل ایمان «دلم آرام گیرد»، خواستار این معاینه و مشاهده گردیده‌ام‌. آری‌! ابراهیم‌  علیه السلام    هرگز در زنده‌شدن مردگان شکاک و متردد نبود و برای پیامبران: چنین شک و تردیدی جایز هم نیست، ولی او به‌خاطر آن خواهان دیدن این امر شد که فطرت انسان براین سرشته شده که از مشاهده آنچه که ازوجود آن خبر یافته، به اطمینان دست می‌یابد.

به همین جهت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث شریف فرموده‌اند: «خبر یافتن همچون معاینه و دیدن نیست‌». ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «در قرآن کریم آیه‌ای ازاین آیه کریمه امیدوار کننده‌تر نیست‌». خواجه عبدالله انصاری  رحمه الله  می‌گوید: «یقین‌را سه رتبت است، اول علم‌الیقین، پس عین‌الیقین‌؛ پس حق‌الیقین، ابراهیم‌  علیه السلام    خواست تا هرسه رتبت در او جمع شود و علم‌الیقین، عین‌الیقین گردد». لذا خداوند متعال خواسته ابراهیم‌  علیه السلام    را اجابت نموده «فرمود: چهار پرنده را بگیر و آنهارا پیش خود ریزریز گردان‌» یعنی: بعد از برگرفتن چهار پرنده، هرکدام آنها راقطعه‌قطعه کن «سپس بر سر هرکوهی پاره‌ای از آنها را بگذار» یعنی: از هرکدام آنها پاره‌ای بر سر هرکوهی قرار ده «آن‌گاه آنها را فرا خوان، شتابان به‌سوی تو می‌آیند» یعنی: شتابان به سوی تو به پرواز در می‌آیند «و بدان که خداوند، عزیز حکیم است‌» یعنی: حق تعالی غالب و توانایی است که چیزی او را عاجز نمی‌گرداند و در صنع و تدبیر خویش فرزانه و باحکمت است‌.

نقل است که ابراهیم‌  علیه السلام    چهار پرنده را از چهار نوع بر گرفت: طاووس، کرگس، کلاغ و خروسی را. ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «ابراهیم‌  علیه السلام    پرندگان ریزریزشده و به هم در آمیخته را بر هفت کوه قرار داد، آن‌گاه سرهایشان رابه دست خود گرفت، سپس نگاه کرد که چگونه اجزای آنها به هم می‌پیوندد وپرهای‌شان یکی‌یکی به‌هم می‌آید و همه زنده شدند».

﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ٢٦١ [البقرة: 261].

سبب نزول: این آیه کریمه درباره عثمان‌بن عفان و عبدالرحمن‌بن عوف رضی الله عنه نازل شد زیرا اولی سپاه تبوک را به هزار شتر، همراه با نمد و یراق وجهاز آنها مجهز کرد و به علاوه چاه آب‌خیزی داشت که آن را نیز بر مسلمانان صدقه کرد و دومی چهار هزار درهم را در راه خدا عزوجل انفاق نمود. ابوسعیدخدری رضی الله عنه می‌گوید: پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که دستانشان را بالا برده درحق عثمان رضی الله عنه چنین دعا می‌کردند: «پروردگارا! من از عثمان‌بن عفان راضی‌شده‌ام، پس، تو نیز از او راضی باش‌».

«صفت کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می‌کنند» یعنی: در جهاد برای اعلای کلمه‌الله «همانند دانه‌ای است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه‌ای صددانه باشد» یعنی: صفت انفاق‌شان مانند صفت کشت دانه‌ای با این اوصاف است‌. مراد خوشه‌های هفت‌گانه‌ای است که از یک ساقه واحد سر می‌زند، یعنی یک‌ساقه به هفت شاخه منشعب می‌شود که در هرشاخه یک خوشه و در هر خوشه صددانه است «و خداوند برای هرکس که بخواهد» پاداشش را «چند برابر می‌کند» یعنی: باز هفتصد برابر را برای کسانی که آداب انفاق را رعایت کنند[18] و انفاق‌شان برای برتری کلمه خدا عزوجل باشد، چند برابر می‌کند «و خداوند گشایشگر» است‌. یعنی فضل و بخشش وی گشاده است و از خلقش فراگیرتر و گسترده‌تر می‌باشد «داناست‌» به کسانی که مستحق این فضل و بخشش هستند و نیز به کسانی که‌مستحق آن نیستند.

این آیه کریمه اقتضا می‌کند که انفاق در جهاد پاداشی هفتصد برابر داشته باشد، در حالی‌که در آیه دیگری آمده است که یک کار نیک، ده‌برابر پاداش دارد لذا از این امر دانسته می‌شود که پاداش ده برابر، متعلق به انفاق در غیر جهاد از دیگرراه‌های خیر بوده و فقط پاداش انفاق در جهاد است که هفتصد برابر می‌باشد. امام‌احمد از عیاض‌بن غطیف روایت کرده است که گفت: نزد ابوعبیده آمدیم تا او رابه سبب ناراحتی‌ای که به پهلویش عارض شده بود، عیادت کنیم در این هنگام همسرش بر بالینش نشسته بود. پس به همسرش گفتیم: ابوعبیده رضی الله عنه شب را چگونه‌گذراند؟ گفت: به‌خدا که شب را برخوردار از پاداش الهی گذراند. ابوعبیده رضی الله عنه به‌سخن درآمد و گفت: نه‌! چنین نیست، من شب را با چنین حالی سپری نکرده‌ام‌. در این اثنا رویش را که به‌طرف دیوار بود، به‌سوی عیادت‌کنندگان برگرداند وگفت: آیا از من نمی‌پرسید که به زنم چه گفتم که او از سخنم چنین برداشتی کرده‌است‌؟ در حدیث شریف از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: «هر کس مازاد بر نیاز خود را در راه خدا عزوجل انفاق کند، پاداش وی هفتصد چند آن است و هرکس برخود انفاق کند، یا مریضی را عیادت نماید، یا چیز آزاردهنده‌ای را دور سازد، هرکار نیکی از این قبیل، پاداشی ده برابر دارد و روزه سپر مؤمن است تا آن‌گاه که‌او [با ارتکاب حرام‌] آن را نشکند و پاره نکند و هرکس که خدای  عزوجل  او را به آفت و بلایی در جسمش مبتلا گردانید، آن آفت برایش حطه‌ای [کفاره‌ای برای‌گناهان‌] است». یعنی: زن ابوعبیده رضی الله عنه که این حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را ازشوهرش شنیده بود، استنباط وی این بود که چون وی به آفتی مبتلا هست، این‌برایش پاداشی است‌.

﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ثُمَّ لَا یُتۡبِعُونَ مَآ أَنفَقُواْ مَنّٗا وَلَآ أَذٗى لَّهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٦٢ [البقرة: 262].

«کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می‌کنند، سپس در پی آنچه انفاق کرده‌اند، منت و آزاری در میان نمی‌آورند» من: سخن‌گفتن شخص از بخشش و انفاق خود است، که آن سخن به گوش گیرنده می‌رسد و مایه آزار روحی وی می‌گردد و این‌از گناهان کبیره است‌. اذی: دشنام‌دادن، فخرفروشی و تکبر به انفاق مال ویادآوری آن به کسی است که فقیر دوست ندارد او از آن آگاه شود. آری‌! چنین‌کسانی که اموال‌شان را بی‌منت و آزار در راه خدا عزوجل انفاق می‌کنند: «پاداششان برای‌شان نزد پروردگارشان‌» محفوظ «است‌». اینکه خداوند عزوجل در اینجا انفاق‌کنندگان را به پروردگاری خود منسوب می‌سازد، گرامی داشت و بزرگ داشتی برای آنان و تأکیدی بر دریافت پاداش از سوی ایشان است «و بیمی بر آنان نیست‌» در هردو سرای دنیا و آخرت «و آنان اندوهگین نمی‌شوند» این تعبیر، بیانگر نفی همیشگی حزن و اندوه از آنان است‌.

در حدیث شریف به روایت مسلم از ابوذر رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ثلاثة لا یکلمهم الله یوم القیامة ولا ینظر إلیهم ولا یزکیهم ولـهـم عذاب ألیـم: الـمنان بما أعطى، والـمسبل إزاره، والـمنفق سلعته بالحلف الکاذب»‌. «سه کس‌اند که خدای  عزوجل  در روز قیامت با آنان سخن نمی‌گوید، به سوی آنان نمی‌نگرد، آنان را تزکیه نمی‌کند و برای‌شان عذابی دردناک است: منت‌گذارنده دربرابر آنچه‌که بخشیده است، کسی‌که در راه‌رفتن، شلوار (ولباسش) را از روی کبر وخودبزرگ‌بینی بر زمین به دنبال خود می‌کشد و کسی‌که کالای خود را با سوگند دروغ می‌فروشد».

﴿قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَیۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ یَتۡبَعُهَآ أَذٗىۗ وَٱللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٞ٢٦٣ [البقرة: 263].

«گفتاری پسندیده‌» و دعا و کلامی خوش در برخورد با فرد سائل و نیازمند، ازسوی کسی‌که مورد درخواست کمک قرار می‌گیرد «و گذشت‌» و چشم‌پوشی از پافشاری و تندی سائل «بهتر از صدقه‌ای است که آزاری به‌دنبال آن باشد و خداوندبی‌نیاز بردبار است‌» این آیه کریمه در عین اینکه بیانگر این حقیقت است که برگرداندن فقرا با زبانی خوش و رفتاری نیک، بهتر از دادن صدقه به ایشان همراه با آزار و منت می‌باشد؛ دلجویی از نیازمندان و امید بخشیدن به آنان نیز هست، بادادن این پیام به آنان که: اگر از نزد اغنیا دست خالی برمی‌گردند، باید به فضل وبخشایش خداوند عزوجل امیدوار باشند. مراد از «مغفرت‌»، پرده پوشی رفتار بدنیازمند و گذشت از وی است، چنانچه او بر درخواستش چنان پافشاری و اصرار ورزید که سبب کدورت خاطر توانگر شد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِکُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ کَٱلَّذِی یُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ فَمَثَلُهُۥ کَمَثَلِ صَفۡوَانٍ عَلَیۡهِ تُرَابٞ فَأَصَابَهُۥ وَابِلٞ فَتَرَکَهُۥ صَلۡدٗاۖ لَّا یَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَیۡءٖ مِّمَّا کَسَبُواْۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٦٤ [البقرة: 264].

«ای مؤمنان‌! صدقات خود را با منت و آزار باطل نکنید» باطل‌کردن صدقات‌؛ ازبین‌بردن اثر و تباه‌ساختن ثواب آنهاست زیرا منت و آزار و ریا، صدقات را باطل و بی‌اثر می‌گرداند «همانند کسی‌که مالش را برای خودنمایی بر مردم انفاق می‌کند و به خدا و روز بازپسین ایمان ندارد» یعنی: مانند کسی‌که مالش را ریاکارانه برای نمایش‌دادن به مردم انفاق می‌کند و هدف او از این کار، کسب رضای الهی وثواب آخرت نیست، بلکه فقط می‌خواهد مدح و ستایش مردم را به‌سوی خودجلب نماید تا مردم او را به اوصاف نیک بشناسند و مثلا بگویند؛ فلان شخص، سخاوتمند و جواد است «پس مثل او همچون مثل تخته‌سنگی است‌» صاف وهموار «که بر آن خاکی باشد و باران سنگینی بر آن ببارد و آن را سخت و صاف واگذارد» یعنی: آن باران سنگین، خاکی را که بر روی آن تخته سنگ نشسته‌است، ببرد و آن را صاف و سترون باقی گذارد. پس همچنان است این فرد خودنمای ریاکار، که صدقات ریایی او نه نفعی از ثواب به او می‌رساند و نه هم مال وی باقی می‌ماند، همچون صخره‌ای که نه سبزیی بر آن می‌روید و نه هم‌خاکش باقی می‌ماند «آنان نیز از آنچه کرده‌اند، بهره‌ای نمی‌برند» یعنی: منت‌گذاران و آزاردهندگان و ریاکاران نیز، نه از آنچه انفاق کرده‌اند، پاداش وحاصلی می‌برند و نه هم بعد از انفاق، قادر به بازگردانیدن مال خود می‌باشند، درحالی‌که قبلا در به‌دست آوردن آن، چه رنجها و زحمتها کشیده‌اند! «و خداوند قوم کافر را» تا آن‌گاه که بر کفر خویش باشند «هدایت نمی‌کند» به سوی آنچه که خیر و صلاحشان در آن است‌. این تعبیر به این واقعیت اشاره دارد که ریا ومنت نهادن از صفات کفار است، نه از اوصاف مؤمنان‌.

باید دانست که:

1-  آیات کریمه، شامل انفاق نفل و فرض - هردو - می‌شود، پس نیازی نیست که بگوییم: آیه (261) قبل از آیه زکات نازل شده و سپس با آیه زکات منسوخ گردید.

2-  آیه کریمه (261) دلیل بر آن است که شغل کشاورزی از بهترین مشاغل‌است، بدان جهت که خدای  عزوجل  به آن مثل زده است‌. در حدیث شریف آمده‌است: «هیچ مسلمانی نیست که نهالی می‌نشاند و یا مزرعه‌ای را کشت می‌کند که بعدا پرنده‌ای، یا انسانی، یا حیوانی از آن می‌خورد، مگر اینکه آن محصول، برایش صدقه است‌». همچنین در حدیث شریف آمده است: «روزیتان را در نهانگاه‌های زمین بجویید». یعنی: کشاورزی نمایید. آری‌! کشاورزی از جمله فرض‌های کفایی است، پس بر حاکم مسلمانان واجب است که مردم را برکشاورزی مجبور نماید.

3-  منت‌گذاری‌؛ یعنی یادآوری از احسان خویش و آن را به رخ شخص نیازمندکشیدن، از گناهان کبیره است، به دلیل احادیث وارده درباره نکوهش شدید این‌کار.

4-  در حدیث شریف آمده است: «سخن نیکو صدقه است و از امور پسندیده یکی این است که با برادر مسلمانت با چهره باز و بشاش روبرو شوی‌».

﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ وَتَثۡبِیتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ کَمَثَلِ جَنَّةِۢ بِرَبۡوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٞ فَ‍َٔاتَتۡ أُکُلَهَا ضِعۡفَیۡنِ فَإِن لَّمۡ یُصِبۡهَا وَابِلٞ فَطَلّٞۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ٢٦٥ [البقرة: 265].

«و مثل کسانی که اموال‌شان را برای طلب خشنودی خداوند و اعتقاد برخاسته از دل خویش انفاق می‌کنند» یعنی: آنان که با بذل اموال، دل وجان‌ونهان خویش را بر ایمان و اعتقاد و عبادات استوار و پایدار می‌سازند و انفاق مال را وسیله‌ای برای ریاضت و تمرین و عادت دادن نفس خویش بر ایمان و اعتقاد می‌شناسند و یقین‌دارند به اینکه خداوند متعال به ایشان در برابر آن پاداشی بس وافر عنایت می‌کند. یا معنای ﴿وَتَثۡبِیتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ این است: آنان که نفس خویش را برایمان وبذل مال در راه خدا عزوجل ، پایدار و ثابت قدم گردانیده و آن را از بیماری بخل ومال‌دوستی تزکیه می‌کنند، مثل آنان «همچون مثل جنتی است‌» جنت: باغی است‌که در آن درختانی انبوه می‌روید تا بدانجا که آن را می‌پوشاند «که‌» این باغ «بر فراز ربوه‌ای قرار دارد» ربوه: پشته‌ای است که اندک بلندیی دارد. توصیف باغ به‌این که بر فراز پشته‌ای قرار دارد؛ برای آن است که درختان و سبزی‌هایی که بر آن‌پشته می‌روید، نیکوتر از درختان و سبزه‌زارهای دیگر مکانهاست، چه غالبا وزش بادهای نرم، به آن هوایی لطیف و گوارا و کیفیتی والا و دلپذیر می‌بخشد، هم ازاین روی است‌؛ «که اگر باران سنگینی بر آن ببارد، دو چندان محصول برآورد» میوه‌هایش نسبت به باغهای دیگر، به سبب این باران سنگین «و اگر باران سنگین برآن نبارد» دست‌کم «باران سبک‌» و ریزی هم برای آن کافی است‌. طل: باران سبکی است که قطراتی ریز دارد «و خداوند به آنچه انجام می‌دهید، بیناست‌» آری‌! این‌چنین است داستان مؤمنی که اگر خداوند عزوجل به او ثروت و سرمایه‌ای بسیار بریزاند، او هم برای رضای حق تعالی صدقه‌ای بسیار می‌دهد، اما اگر همچون باران سبک، به‌ثروتی اندک دست یابد؛ باز هم از صدقه دادن و انفاق دست برنداشته بذل و بخشش را کاملا قطع نمی‌کند و نفع این صدقه اندک در نزد خدا عزوجل بسیار است، چرا که هدف بخشنده آن، به دست آوردن رضای الهی می‌باشد.

حسن در تفسیر ﴿وَتَثۡبِیتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ می‌گوید: «در صدر اسلام چون یک مسلمان وارسته قصد صدقه دادن را داشت، با خویشتن خویش درنگ و تأملی‌می‌کرد؛ پس اگر آن صدقه برای خدا عزوجل می‌بود، آن را می‌بخشید و اگر غیراز این‌می‌بود، دست نگه می‌داشت‌». برخی دیگر در معنای آن گفته‌اند: «آنان که اموال‌شان را برای طلب خشنودی خدا عزوجل انفاق می‌کنند، بصیرتی باز و ضمیری روشن دارند و این بصیرت و بینایی ضمیر، آنها را بر انفاق در طاعت الهی پایدار واستوار می‌گرداند زیرا ایشان به هنگام دادن صدقه می‌نگرند که آیا این صدقه رضای الهی را در پی دارد یا نه؟ پس اگر برای خدا عزوجل بود، آن را می‌دهند ودر غیرآن دست نگه می‌دارند». تعلیل آیه کریمه به دو علت: ﴿ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ و ﴿وَتَثۡبِیتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ دلالت بر این دارد که: انسان مؤمن باید با عمل خویش این دو امر را مدنظر داشته باشد:

1- طلب رضای خداوند متعال به انگیزه بندگی برای او. 2 - تزکیه نفس خویش از شائبه‌های بخل و ریا و دیگر آلودگی‌ها.

﴿أَیَوَدُّ أَحَدُکُمۡ أَن تَکُونَ لَهُۥ جَنَّةٞ مِّن نَّخِیلٖ وَأَعۡنَابٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ لَهُۥ فِیهَا مِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ وَأَصَابَهُ ٱلۡکِبَرُ وَلَهُۥ ذُرِّیَّةٞ ضُعَفَآءُ فَأَصَابَهَآ إِعۡصَارٞ فِیهِ نَارٞ فَٱحۡتَرَقَتۡۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَتَفَکَّرُونَ٢٦٦ [البقرة: 266].

«آیا کسی از شما دوست دارد» همزه (أیود) برای استفهام انکاری و نفی است، یعنی: کسی دوست ندارد «که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیرآنها» یعنی: از زیر درختان آنها «نهرها روان باشد» ذکر اختصاصی خرما وانگور، درحالی که بعدا می‌فرماید: «و هرگونه میوه‌ای برایش به‌بار آورد» برای این است که خرما و انگور بهترین و نیکوترین درختان است «درحالی‌که او را پیری‌رسیده‌» و پیری شخص، او را در معرض شدت نیازمندی قرار می‌دهد زیرا شخص پیر از کار و کسب و جمع نمودن اسباب دنیا ناتوان است، از همین روی در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در دعای خویش می‌فرمودند: «اللهم اجعل اوسع رزقک علی عند کبر سنی وانقضاء عمری»‌. «بارخدایا! وسیع‌ترین روزیت را بر من در هنگام کهنسالیم و رو به پایان آمدن عمرم قرار بده». «و» آن شخص «فرزندانی خردسال دارد» زیرا کسی‌که هم سن‌بالا و هم فرزندانی ضعیف داشته باشد و ناگهان «گردبادی آتشین بر آن باغ بوزد» و باغ او را که تمام هستی‌اش‌می‌باشد، یکسر «بسوزاند»؛ بدون شک، آه و افسوس و درد و اندوهش بر ازدست‌دادن آن باغ، بسیار سخت و کمرشکن خواهد بود زیرا او نه در آن سن‌وسال توش و توانی دارد که باغش را دوباره غرس کند و نه فرزندان خردسال‌او، چنین توان و نیرویی دارند. «اعصار» باد سختی‌است که همانند ستونی به‌سوی‌آسمان بالا می‌رود و سپس راست می‌ایستد، که به آن گردباد می‌گویند. مراد از«نار»، باد سرد شدید و سوزانی است که چون بر درختان وزد، همه را پاک بسوزاند «این‌گونه، خداوند آیاتش را برای شما روشن می‌گرداند تا اندیشه کنید» درعواقب امور؛ و بنابراین، صدقات و انفاق‌هایتان را در جهت رضای خدا عزوجل با اخلاص همراه کنید و از این مثل عبرت بگیرید.

پس این آیه کریمه تمثیلی است برای کسی‌که کار خیری می‌کند، اما در کنارش کار دیگری را به آن ضمیمه می‌نماید که آن را هدر و باطل و بیهوده گرداند، در چنین صورتی، آن عمل نیک در روز قیامت - که او سخت به آن نیازدارد - دستش را نمی‌گیرد و گره‌ای از مشکل بی‌علاج او نمی‌گشاید، همچون صاحب چنان باغی که با چنان حادثه‌ای روبرو شده است‌. ابن‌کثیر در تفسیر این‌آیه کریمه روایت می‌کند: «عمر رضی الله عنه روزی از اصحاب پرسید: به نظر شما آیه: ﴿أَیَوَدُّ أَحَدُکُمۡ... درباره چه‌کسی نازل شده است‌؟... ابن عباس رضی الله عنه گفت: این آیه‌کریمه مثلی است برای عملی، عمر رضی الله عنه پرسید: کدام عمل‌؟ ابن‌عباس رضی الله عنه گفت: برای مرد توانگری که به طاعت خدا عزوجل عمل می‌کند، سپس حق تعالی (به قصدامتحان) شیطان را به‌سوی او می‌فرستد، از آن پس به گناهان عمل می‌کند تاگناهان همه اعمال او را در خود فرو می‌برند». ابن‌کثیر می‌گوید: «همین روایت در تفسیر این آیه کریمه کافی است‌».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا کَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِۖ وَلَا تَیَمَّمُواْ ٱلۡخَبِیثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ وَلَسۡتُم بِ‍َٔاخِذِیهِ إِلَّآ أَن تُغۡمِضُواْ فِیهِۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ٢٦٧ [البقرة: 267].

«ای مؤمنان‌! از چیزهای پاکیزه‌ای که به‌دست آورده‌اید انفاق کنید» یعنی: از بهترین و برگزیده‌ترین و حلال‌ترین اموال خویش انفاق کنید. مراد از انفاق در اینجا، زکات فرض است و به قولی: معنای آن عام است در زکات فرض و صدقات دیگر «و از آنچه برای شما از زمین برآورده‌ایم‌» که عبارت از: میوه‌ها، حبوبات، سبزیجات، معادن، گنجها و دفینه‌های زیرزمین است، نیز انفاق کنید. و حاشا! «قصد انفاق‌» چیزهای «ناپاک و بد» و پست «را نکنید» یعنی: مال وامانده وناباب را به صدقات و خیرات اختصاص ندهید «درحالی‌که آن را» اگر به عنوان حقوقتان به خودتان بدهند «خود شما نیز گیرنده آن نیستید» به هیچ نحو و در هیچ زمانی «مگر آن که در آن چشم‌پوشی کنید» یعنی: اگر یکی از شما آن را در بازار ببیند که فروخته می‌شود، یا کسی آن مال پست را به وی اهدا نماید، یا دربرابر حق‌وی به وی بدهد، هرگز آن را - جز با بی‌میلی و از روی کم‌رویی و چشم‌پوشی - نمی‌پذیرد، پس هرگاه خود به آن چیز نامرغوب و ناباب رغبت ندارید، چگونه‌حق خدا عزوجل را از آن می‌پردازید؟ «و بدانید که خداوند بی‌نیاز» است از انفاق‌های شما، پس انفاق مال قطعا به منفعت خود شماست «ستوده است‌» و سزاوار حمد و ستایش در برابر نعمت‌های وافری که به شما بخشیده است و از جمله ستایش وشکرگزاریی که سزاوار جلال و عظمت اوست، یکی هم انفاقتان از اموال پاکیزه‌ای است که به شما ارزانی نموده است، پس بدانید که خداوند عزوجل پاک است و جز پاک را نمی‌پذیرد.

ملاحظه می‌شود که آیاتی از قرآن کریم که در آنها مطالبه انفاق مال می‌شود، غالبا یا به عبارت ﴿وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ[البقرة:247] ختم می‌شوند، یا به عبارت ﴿ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ «آیه‌بعد»؛ و خود این امر ما را به این حقیقت رهنمون می‌سازد که مال انفاق شده بخشی از همان نعمتهایی است که حق تعالی خود به بندگانش ارزانی نموده است‌. درحدیث شریف آمده است: «همانا خداوند عزوجل بدی را با بدی محو نمی‌کند، بلکه بدی‌را با نیکی محو می‌کند زیرا پلیدی نمی‌تواند محوکننده پلیدی باشد... ». همچنین‌در حدیث شریف به روایت عایشه رضی الله عنها آمده است که فرمود: برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سوسماری هدیه آوردند، اما آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نه آن را خوردند و نه از خوردن آن نهی کردند. گفتم: یا رسول الله! آیا مساکین را با آن اطعام کنیم‌؟ فرمودند: «از آنچه خود نمی‌خورید، آنان را اطعام نکنید».

﴿ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ یَعِدُکُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ وَفَضۡلٗاۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ٢٦٨ [البقرة: 268].

«شیطان شما را از فقر بیم می‌دهد» تا در راه خدا عزوجل انفاق نکنید «و به ناشایستی و فحشا» یعنی: به گناهان و هزینه نمودن اموال در راه آنها وبخل ورزیدن از انفاق در راه‌های خیر «فرمان می‌دهد» اعراب به بخیل‌، «فاحش‌» می‌گویند، از بس که بخل در نزد آنان زشت و ناپسند است «ولی خداوند از جانب خود به شما وعده مغفرت می‌دهد» مغفرت: پوشاندن گناهان بندگان در دنیا و آخرت‌است «و فضل و بخشش‌» را وعده می‌دهد. فضل وی آن است که بهتر از آنچه راکه انفاق کرده‌اند، به آنان عوض دهد و در روزیشان گشایش و فراخی پدید آورد و در آخرت هم به آنان بهتر و بیشتر و برتر و زیباتر از آنچه که انفاق کرده‌اند، ارزانی نماید «و خداوند واسع است‌» در فضل و رحمت خویش و «داناست‌» به‌آنچه که انفاق می‌کنید، پس شما را در برابر آن پاداشی مناسب عطا می‌نماید.

﴿یُؤۡتِی ٱلۡحِکۡمَةَ مَن یَشَآءُۚ وَمَن یُؤۡتَ ٱلۡحِکۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِیَ خَیۡرٗا کَثِیرٗاۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٦٩ [البقرة: 269].

«او» تعالی «به هرکس که بخواهد، حکمت می‌بخشد» حکمت: به قول جمهورعلما عبارت از: علم و دانش و قرآن است بنابراین، حکمت به نبوت اختصاص‌ندارد، بلکه از آن عام‌تر می‌باشد. به قولی دیگر: حکمت، فهم و روشن‌بینی درامور است‌. به قولی دیگر: حکمت، رسیدن به حق است در گفتار و کردار. بعضی‌هم آن را به دانش قرآن تأویل کرده‌اند. ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «حکمت‌؛ یعنی‌معرفت به ناسخ و منسوخ‌، محکم و متشابه‌، مقدم و مؤخر، حلال و حرام و امثال وحکم قرآن‌». در حدیث شریف آمده است: «من حفظ القرآن فقد أدرجت النبوة بینکتفیه غیر أنه لا یوحى إلیه». «هر کس قرآن را حفظ کرد، در حقیقت نبوت در میان دو شانه‌اش جاگرفته، جز اینکه به او وحی نمی‌شود». «و به هرکس حکمت داده‌شود، به یقین خیری فراوان به او داده شده است و جز خردمندان کسی پند نمی‌گیرد» یعنی: فقط کسی خطاب شرع و مضمون کلام الهی را به کار می‌بندد و از آنها پند می‌پذیرد که صاحب عقل سلیم باشد.

﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوۡ نَذَرۡتُم مِّن نَّذۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُهُۥۗ وَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ أَنصَارٍ٢٧٠ [البقرة: 270].

«و هر نفقه‌ای را که انفاق کردید، یا هر نذری که بر خود لازم گردانیدید، قطعا خداوند آن را می‌داند» و بر انجام آن پاداش و بر ترک آن سزایتان می‌دهد. این عبارت‌، حامل معنای مژده و تهدید هردو است‌. «نذر» در لغت‌؛ عزم بر پایبندی به چیزی‌خاص و لازم گردانیدن آن بر خود است و در اصطلاح شریعت‌؛ تعهد و پیمان بستن انسان به طاعتی است که خداوند عزوجل آن را بر وی لازم نگردانیده است، اما چون خود انسان آن را برخود لازم می‌گرداند بنابراین، بر وی واجب و لازم می‌شود «و برای ستمکاران‌» یعنی: کسانی که با مخالفت امر به انفاق و عدم وفا به‌نذر، خود را به گناه می‌آلایند «هیچ یاوری نیست‌».

باید دانست که علما بر وجوب وفا به نذر طاعت و حرام بودن ارتکاب معصیتی‌که نذر به آن تعلق گرفته، اتفاق نظر دارند، به دلیل این حدیث شریف: «نذر بر دوگونه است: 1 - آنچه که در طاعت خدای  عزوجل  نذر شده‌باشد و قطعا باید به‌آن وفا کرد. 2 - آنچه که در نافرمانی خدای  عزوجل  نذر شده‌باشد، که این نذر برای شیطان است و در آن وفایی نیست و کفاره آن‌؛ کفاره قسم می‌باشد». اما به قول جمهور فقها؛ انسان در وفاکردن به نذر در یک کار مباح و در عدم وفا به آن مخیر است، همچون نذر به خوردن، لباس پوشیدن و امثال آن، به دلیل این‌حدیث شریف: «نذری نیست مگر در آنچه که رضای خداوند متعال با آن مدنظر باشد».

﴿إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِیَۖ وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۚ وَیُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیِّ‍َٔاتِکُمۡۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٢٧١ [البقرة: 271].

«اگر صدقات خویش را آشکار کنید، این کار خوبی است‌» و هیچ ایراد و اشکالی به همراه ندارد «و اگر آن را پنهان دارید و به مستمندان بدهید» یعنی: پنهانی آن را از مال خویش بیرون کرده و به فقرا بدهید «این برای شما بهتر است‌» بهتر بودن پنهان‌کاری در پرداخت صدقات، در خصوص صدقه نافله است تا از ریا دورباشد، نه در زکات فرض زیرا در پنهان‌کردن زکات فرض هیچ فضیلتی نیست، بلکه حتی اکثر علما بر آنند که آشکارساختن آن بهتر است تا دیگران هم به زکات دهنده اقتدا کنند «و» خداوند متعال با صدقه پنهان و صدقه آشکارتان «بخشی از گناهانتان را می‌زداید» نه همه گناهانتان را زیرا صدقه، همه گناهان رانابود نمی‌کند «و خداوند از آنچه می‌کنید، آگاه است‌» بنابراین، شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد، پس‌، از ریاکاری و انفاق برای غیر خدا عزوجل حذر کنید.

در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم از ابی‌هریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «سبعه یظلهم الله فی ظله یوم لا ظل إلا ظله: إمام عادل، وشاب نشأ فی عبادة الله، ورجلان تحابا فی الله اجتمعا علیه وتفرقا علیه، ورجل قلبه معلق بالـمسجد إذا خرج منه حتى یرجع إلیه، ورجل ذکر الله خالیاً ففاضت عیناه، ورجل دعته امرأة ذات منصب وجمال فقال: إنی أخاف الله رب العالمین ورجل تصدق بصدقة فأخفاها حتى لا تعلم شماله ما تنفق یمینه». «هفت کس‌اند که خدای  عزوجل  ایشان را در سایه عرش خویش جای می‌دهد، در روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه اونیست: زمامدار عادل، جوانی که در عبادت خدا عزوجل رشد یافته، دو کسی‌که به خاطر خدا عزوجل باهم دوستی نموده برای او باهم جمع می‌شوند و در راه او از یک‌دیگر جدا می‌گردند، مردی که دل وی آویخته به مسجد است‌؛ از همان‌گاه که‌از آن بیرون می‌آید تا آن که مجددا به‌سوی آن برگردد، کسی‌که در خلوت‌خویش خدا عزوجل را یاد می‌کند و چشمانش پر از اشک می‌شود، مردی که زنی صاحب جاه و جمال او را به‌سوی خویش می‌خواند، اما او می‌گوید: من ازخداوند پروردگار عالمیان می‌ترسم و مردی که صدقه‌ای را انفاق می‌کند و آن رابه گونه‌ای پنهان می‌دارد که دست چپش نمی‌داند که دست راستش چه چیز انفاق‌کرده است‌». در حدیث شریف دیگری آمده است: «صدقه السر تطفی‌ء غضب الرب عزوجل». «صدقه پنهانی، خشم پروردگار  عزوجل  را فرو می‌نشاند».

ابن‌ابی حاتم در بیان سبب نزول می‌گوید: این آیه کریمه در شأن ابوبکر و عمر رضی الله عنه نازل شد زیرا عمر رضی الله عنه نصف مالش را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آورد و آن را تقدیم ایشان کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمودند: «ای عمر! پشت سرت برای خانواده‌ات چه باقی گذاشته‌ای‌«؟ عمر گفت: نصف مالم را. اما ابوبکر رضی الله عنه تمام مال خویش را به گونه‌ای تقدیم آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم کرد که در نهان داشتن آن سعی بسیار داشت، طوری که می‌خواست آن را حتی از خودش نیز پنهان دارد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمودند: «برای خانواده‌ات چه باقی گذاشته‌ای ای ابوبکر»؟گفت: وعده خدا و وعده پیامبرش را. عمر رضی الله عنه چون این ماجرا را شنید، گریست وگفت: پدر و مادرم فدایت باد ای ابوبکر! سوگند به خدای  عزوجل  که هیچ گاه من و تو باهم در کار خیری مسابقه ندادیم، مگر اینکه تو در آن بر من سبقت گرفتی‌.

﴿لَّیۡسَ عَلَیۡکَ هُدَىٰهُمۡ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَهۡدِی مَن یَشَآءُۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَلِأَنفُسِکُمۡۚ وَمَا تُنفِقُونَ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ ٱللَّهِۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یُوَفَّ إِلَیۡکُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ٢٧٢ [البقرة: 272].

«هدایت آنان‌» یعنی: هدایت کفار «برعهده تو نیست‌» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «بلکه‌خدا هرکه را بخواهد هدایت می‌کند» یعنی: بر عهده تو نیست تا آنان را به اسلام درآوری و پذیرای اوامر و نواهی شرع گردانی، بلکه خدا عزوجل هرکه را بخواهد هدایت می‌کند. این نوع از هدایت که همانا هدایت توفیق بخشیدن به راه خیر و سعادت‌است، مختص به خدای  عزوجل  می‌باشد، پس تکلیف تو فقط تبلیغ، ارشاد وراهنمایی به سوی خیر است و بس‌.

ابن‌عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: «تا این آیه نازل نشده بود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور می‌دادند که جز بر اهل اسلام صدقه نکنید، اما بعد از نزول‌آن، ایشان صدقه دادن به هرفرد سائلی را - از هردینی که باشد - اجازه دادند». ازاین جهت این مقوله در میان عرفا رایج شد که: «نانش دهید و از ایمانش نپرسید».

«و هر مالی که انفاق کنید» بسیار باشد، یا کم «به سود خود شماست‌» و خدا عزوجل را از آن سودی نیست، چه او از عالمیان بی‌نیاز است «و سزاوار نیست که انفاق‌کنید مگر برای طلب خشنودی خدا» یعنی: انفاق معتبر و مقبول، فقط همان است که برای رضای الهی باشد «و هر آنچه را که انفاق کردید، پاداش آن به‌طور کامل به شما داده خواهد شد و ستمی بر شما نخواهد رفت‌» پس آن‌گاه که صدقه دهنده‌، برای خشنودی خدا عزوجل انفاق می‌کند، پاداش وی چند برابر به او می‌رسد و دیگر او مسئول این امر نیست که صدقه وی به دست شخص خوبی رسیده، یا به دست شخص بدی زیرا او به هرحال - بنا برنیت خود - صاحب ثواب است‌.

﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلَّذِینَ أُحۡصِرُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ لَا یَسۡتَطِیعُونَ ضَرۡبٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ یَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِیَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِیمَٰهُمۡ لَا یَسۡ‍َٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٌ٢٧٣ [البقرة: 273].

«صدقات برای فقرایی است‌» یعنی: صدقات خود را برای آن تهیدستانی بدهید «که خود را وقف در راه خدا کرده‌اند» با جهاد و مبارزه «و نمی‌توانند در زمین سفر کنند» برای تجارت یا زراعت و امثال آن از مشاغل دیگر، به منظور تأمین مخارج زندگی، چرا که تمام وقت به جهاد مشغولند و خود را برای آن وقف کرده‌اند، یا هجرت کرده‌اند تا در تحت فرمان خدا و رسول وی باشند. همچون اصحاب صفه‌[19] که به‌طور دسته‌جمعی شب و روز در مسجد النبی زندگی می‌کردند و به‌عبادت و تلاوت مشغول بوده مشتاقانه در تمام غزوات و سریه‌ها داوطلب جهاد می‌شدند و چنان که در بیان سبب نزول آمده است، این آیه کریمه در شأن ایشان نازل شد.

علما در بیان احکام گفته‌اند: تکدی در اسلام حرام است مگر برای ضرورتی، پس تکدی برای کسی‌که به کسب و کار توانایی دارد، حلال نیست، به دلیل این‌حدیث شریف: «لا تحل الصدقة لغنی ولا لذی مرة سوی». «صدقه برای شخص ثروتمند و کسی‌که توانایی دارد و سلیم الاعضاء است روا نیست».

علما برآنند که گدایی برای سه کس حلال است:

1-  فقیر و محتاجی که زمین‌گیر شده باشد.

2-  کسی که وامی سنگین بر عهده‌اش قرار داشته باشد. و آن وامی است که انسان خود به پرداخت آن متعهد گشته بی‌آن که در قبال آن عوضی گرفته باشد، چون مال ضمانت، یا انفاق برای اصلاح ذات‌البین و انفاق برای دفع مظلمه‌ای‌.

3-  کسی که پرداخت دیه فرد صالح، یا دوستی را بر عهده گرفته است که اگر آن دیه را ندهد، آن فرد کشته می‌شود و او از کشته‌شدن وی دردمند می‌گردد.

و این حدیث شریف جامع هرسه معنای یادشده است‌: «الـمساله لاتحل الا لذی فقرمدقع، او لذی غرم مفظع، اولذی دم موجع»، پس الحاح و پافشاری بر تکدی، با وجود بی‌نیازی از آن روا نیست‌. همچنین در حدیث شریف آمده است: «کسی که اموال مردم را به تکدی از آنان می‌طلبد تا سرمایه‌دار گردد، جز این نیست که اخگر آتش را برای خویش درخواست نموده است، پس او مختار است که به کم قناعت ورزد، یا همچنان افزون طلبی پیشه کند».

«و» آن فقرای مجاهد در راه خدا عزوجل «از مناعتی که دارند، هرکس ناآگاه باشد، آنان را توانگر می‌انگارد» زیرا ایشان خود را از سؤال‌کردن بازداشته و هرگز اظهار فقر و مسکنت نمی‌کنند، به طوری‌که شخص بی‌اطلاع از حالشان، ایشان را توانگر می‌پندارد، اما شخص بابصیرت، ایشان را از نشانه‌هایشان می‌شناسد: «آنان را به‌سیمایشان می‌شناسی‌» با ضعف و بی‌حالی بدنهایشان و نشانه‌های دیگری که‌گویای فقر و نیازمندی آنهاست، که این به فراست مؤمن و بینش نافذ صاحبان خرد و بصیرت بستگی دارد. در حدیث شریف آمده است: «اتقوا فراسة الـمؤمن فإنه ینظر بنورالله». «از فراست مؤمن پروا کنید زیرا او به نور خدا می‌نگرد». «از مردم به اصرار چیزی نمی‌خواهند» یعنی: آنان مانند دیگر نیازمندان یا متکدیان نیستند که به‌اصرار و پافشاری‌، از مردم خواهان خیرات شوند، بلکه قطعا از مردم چیزی نمی‌خواهند، نه با اصرار و الحاح و نه بدون آن، به جهت وارستگی و مناعت‌طبعی که دارند. این معنی‌، بنا بر رأی جمهور مفسران است‌. اما به قولی دیگر: مراد این است که آنان از مردم درخواست کمک می‌کنند، ولی نه با پافشاری واصرار و سماجت‌. «و هر مالی که انفاق کنید، خداوند به آن آگاه است‌» پس چیزی از آن بر وی پنهان نمی‌ماند و به زودی در برابر آن بهترین پاداش را به شما خواهدداد.

﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٧٤ [البقرة: 274].

«کسانی که اموال‌شان را در شب و روز و نهان و آشکارا انفاق می‌کنند» به دلیل رغبت زیاد و اشتیاق شدیدی که بر انفاق مال دارند تا بدانجا که از این کار نه در شب دست برمی‌دارند و نه در روز و به مجرد اینکه بر نیاز نیازمندان آگاهی یابند، آشکارا و پنهان، بخشش می‌کنند «پاداش‌شان نزد پروردگارشان‌» محفوظ «است و نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌شوند» یعنی: از هول و هراس‌های روز قیامت ایمنند و به آن لذت‌های دنیوی‌ای که از دست داده‌اند، اندوهگین نمی‌شوند، یا نگران این امر نیستند که سرنوشت فرزندان‌شان بعد از فوتشان چه خواهد شد زیرا اینان به رستگاری بزرگ رسیده‌اند. مقدم ساختن شب بر روز و صدقه پنهانی برصدقه آشکار؛ به این حقیقت اشاره دارد که صدقه پنهانی بر صدقه آشکار برتری دارد.

از ابن‌عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: این آیه کریمه درباره تأمین علوفه اسبان جهادگر نازل شد. حدیث شریف ذیل به روایت اسماء بنت یزید رضی الله عنها نیز بر صحت این روایت دلالت می‌کند؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «کسی که اسبی را در راه خدا پرورش می‌دهد و به منظور دریافت ثواب بر آن خرج می‌کند، بداند که سیری و گرسنگی‌، سیرابی و تشنگی و ادرار و سرگین آن اسب، همه روز قیامت در میزان حسنات وی گذاشته می‌شود».

﴿ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ ٱلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَیۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٧٥ [البقرة: 275].

چون خداوند متعال حال مؤمنان وارسته پرداخت کننده زکات و صدقات را بیان کرد، اکنون به بیان حال کسانی می‌پردازد که رباخوار و حرام‌خوارند: «کسانی که ربا می‌خورند» ربا: در لغت‌؛ افزودن است و در اصطلاح شریعت‌؛ افزودن مالی است مخصوص بدون عوضی در مبادله مال با مال‌. یا افزودن در مقدار یا مدت معامله دادوستد یا وام است‌.

در جاهلیت عملکرد غالب این بود که چون زمان پرداخت وام سر می‌رسید، طلبکار به وامدار می‌گفت: یا وامت را می‌پردازی و یا بر مبلغ می‌افزایی‌! پس اگر وامدار وام را نمی‌پرداخت، بر اصل مالی که بر ذمه وی بود، مقداری می‌افزود ودر مقابل، طلبکار به او تا مدتی دیگر مهلت می‌داد. که این، «ربای نسیه‌» نامیده‌می‌شود و به اتفاق علمای اسلام حرام است‌. و هرچند هشدار این آیه کریمه متوجه‌خود رباخواران است، اما حدیث شریف زیر، دیگران را نیز که در این قضیه به نوعی دخیلند، به رباخوار ملحق گردانیده است، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «خدا لعنت‌کند خورنده، خوراننده، نویسنده و گواهان ربا را». و فرمودند: «آنان همه باهم‌برابرند».

آری‌! این رباخواران «برنمی‌خیزند» یعنی: در روز قیامت از قبرهایشان به‌سوی میدان محشر «مگر مانند برخاستن کسی‌که شیطان براثر تماس، آشفته سرش‌کرده است‌» یعنی: مانند کسی برمی‌خیزند که شیطان بر او چیره شده و او را مجنون‌کرده است‌. مفسران می‌گویند: رباخوار در روز قیامت همچون مجنون برانگیخته‌می‌شود - به‌عنوان مجازاتی برای وی و نفرت‌انگیز کردن وی نزد اهل محشر - زیرا حرص و آز و شیفتگی او به جمع‌کردن مال دنیا، او را در دنیا آن‌چنان ازجای برکنده و مدهوش و بیخود گردانیده بود که در حرکت خود شبیه دیوانگان گردیده بود. خبط: برخاستن به‌طور ناموزون و بدون برخورداری از تعادل است، همانند برخاستن شخصی که دچار بیماری صرع شده‌باشد و تا می‌خواهد برخیزد، تلوتلو می‌خورد و بر زمین می‌افتد. مس: جنون است‌. «این‌» حال و فرجام بدرباخواران «بدان سبب است که آنان گفتند: جز این نیست که دادوستد مانند رباست‌» یعنی: آنان خرید وفروش و ربا را یک چیز پنداشتند، به این دلیل که انسان همان‌طوری که در دادوستد سود می‌برد، در ربا نیز سود می‌برد.

خداوند عزوجل این قیاس فاسدشان را این‌گونه رد می‌کند: «و حال آن که خداوند دادوستد را حلال و ربا را حرام گردانیده است‌» یعنی: فرق میان آنها این است که‌خداوند عزوجل دادوستد (بیع) را حلال و نوعی از انواع آن را که داد وستد همراه بارباست، حرام گردانیده زیرا دادوستد (بیع) انجام نمی‌گیرد، مگر به روی نیازی و آن معاوضه و مبادله‌ای است عادلانه که زیان آشکاری در آن نیست، اما ربا صرفا بهره‌برداری سوء از نیازمندی انسان گرفتار و درمانده است که هیچ عوضی در قبال آن وجود ندارد. رد این پندار آنان که بیع مانند رباست با این تعبیرکه: خداوند عزوجل بیع را حلال و ربا را حرام گردانیده است‌؛ برای قطع جدال وبگومگوی آنها و بیان سخنی فیصله‌کن در این رابطه است‌. بلی‌! تو تا آنجا که می‌خواهی میان بیع و ربا وجوه مشابهت را جست‌وجو کن، ولی سخن این است‌که آیا مؤمن هستی یا نه‌؟ پس اگر مؤمنی، شأن مؤمن آن است که بی‌هیچ جدال و بگومگویی خدای  عزوجل  را در تمام اوامر و نواهی‌اش اطاعت می‌کند و الا اگر پای دلیل و حجت هم درمیان باشد، بدون شک، مفاسد ربا و محاسن بیع وتجارت بر هیچ فرد عاقل و آگاهی پوشیده نیست، پس چگونه می‌گویند که بیع مانند رباست؟

اما ابن‌کثیر می‌گوید: «این سخن مشرکان که (بیع مانند رباست) به معنی قیاس ربا به بیع از سوی آنان نیست زیرا مشرکان به مشروعیت اصل بیعی که خداوند عزوجل آن را در قرآن مشروع گردانیده، اعتراف نداشتند و اگر این سخن آنان از باب‌قیاس می‌بود؛ باید می‌گفتند: انما الربا مثل البیع‌: همانا ربا مانند بیع است، درحالی‌که گفتند: «انمـا البیع مثل الربا»: بیع مانند ربااست، پس چرا آن مباح و این‌حرام گردانیده شده‌«؟. «پس هرکس اندرزی از جانب پروردگارش بدو رسید» که نهی از ربا از آن جمله است «و» بنابرآن «از رباخواری بازایستاد» امر خدا عزوجل واندرز وی را اجرا و اطاعت کرد و دربرابر آن رام و فرمانبردار شد، پس «آنچه گذشته، از آن اوست‌» یعنی: او در رباخواریهای گذشته دوران جاهلیت خویش، موردمؤاخذه نیست زیرا سودی که او در گذشته خورده، قبل از نزول حکم تحریم ربا بوده است «و کارش به خدا واگذار می‌شود» در بخشیدن گناهش و ساقط کردن بار تبعات گذشته از گردنش «و هرکه به سودخواری بازگشت‌» یعنی: به معامله سود. یا: هرکه به‌سوی این سخن بازگشت که خریدوفروش مانند رباست‌؛ «آنان اهل‌آتشند و جاودانه در آنند» مراد از خلود و جاودانه ماندن در آتش - در باره مؤمنانی که مرتکب این جنایت می‌شوند ماندگار بودن در دوزخ به‌مدت دور و درازی است، نه برای همیشه‌.

ابن‌کثیر می‌گوید: «باب ربا بر بسیاری از دانشمندان از مشکل‌ترین ابواب است، چنان‌که عمر رضی الله عنه فرمود: آیه ربا از آخرین آیات قرآن کریم از نظر زمان نزول بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رحلت کردند و آن را برای ما به‌طور شافی بیان نفرمودند، پس هرآنچه را که شبهه‌ناک است فرو گزارید و به‌سوی چیزهایی روی آرید که‌شبهه‌ناک نیست‌». در حدیث شریف به روایت ابی‌هریره رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده‌است که فرمودند: «ربا هفتاد بخش است و آسانترین آن از نظر مجازات، همانند مجازات آن مردی است که با مادر خود هم‌بستر شود». هم‌او در حدیث شریف‌دیگری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت نموده که فرمودند: «یأتی على الناس زمان یأکلون فیه الربا. قال: قیل له: الناس کلهـم؟ قال: من لـم یأکله منهم ناله من غباره». «بر مردم‌زمانی می‌آید که در آن ربا می‌خورند. راوی می‌گوید: از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم سؤال‌شد که آیا همگی مردم در آن روزگار ربا می‌خورند؟ فرمودند: «هر کس ازآنان که ربا نخورد، غباری از آن بدو می‌رسد».

﴿یَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَیُرۡبِی ٱلصَّدَقَٰتِۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ٢٧٦ [البقرة: 276].

«خداوند ربا را نابود می‌سازد» یعنی رکت آن را در دنیا از بین می‌برد، هرچندکه بسیار هم باشد. یا کلا آن را از دست صاحبش بیرون برده و مالش را پاک نابود می‌سازد. چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «إن الربا وإن کثر، فإن عاقبته تصیر إلى قل‌: ربا هرچند بسیار باشد، لیکن سرانجام آن به کمی و کاستی می‌گراید».

«و» خداوند متعال «بر صدقات می‌افزاید» یعنی: در مالی که زکات و صدقات آن داده شده می‌افزاید، و در ثواب آن برکت نهاده آن را مضاعف می‌گرداند و برپاداش صدقه دهنده می‌افزاید، چنان که در حدیث شریف آمده است: «هر کس‌پیمانه‌ای از خرما را که از کار پاکیزه به‌دست آورده‌باشد - زیرا خداوند عزوجل جزپاکیزه را نمی‌پذیرد - صدقه دهد، پس بی‌گمان خداوند عزوجل آن را با دست بلاکیف راست خود پذیرفته سپس آن را برای صاحبش پرورش می‌دهد، همان طوری‌که یکی از شما کره اسب خود را پرورش می‌دهد تا بدانجا که چون کوه بزرگ‌می‌شود». «و خداوند هیچ ناسپاس گناهکاری را دوست نمی‌دارد» یعنی: حق تعالی ناسپاس در دل و گنه‌کار در گفتار و کردار را دوست نمی‌دارد زیرا دوستی خدای  عزوجل  مخصوص توبه‌کاران و پاکیزگان از آلودگی‌هاست‌. در این آیه کریمه هشداری سخت و محکم بر کسانی است که ربا می‌خورند و می‌گویند: فرقی میان بیع و ربا نیست، که خداوند عزوجل  با کلمه (کفار) به کفران و ناسپاسی آنها حکم‌نموده و در واقع اعلام داشته است که سودخواری از افعال اهل کفر است نه از اعمال اهل اسلام‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٧٧ [البقرة: 277].

«به راستی کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و نماز برپا داشته و زکات‌داده‌اند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی بر آنهاست و نه آنان اندوهگین می‌شوند» خداوند متعال نماز و زکات را به یادآوری مخصوص گردانید با آن که تعبیر (کارهای شایسته) شامل نماز و زکات نیز می‌شود - به خاطر اهتمام وعنایت به شأن این دو عبادت بزرگ زیرا این دو عمل، بزرگ‌ترین دو رکن عبادات عملی اسلام هستند.

این آیه کریمه مقایسه و مقارنه‌ای است میان کفار و مؤمنان تا فرق میان این دوگروه آشکار شود.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٢٧٨ [البقرة: 278].

آن‌گاه خداوند متعال بندگان مؤمن خویش را به رعایت تقوی فرمان داده وآنان را از آنچه که سبب دوری از رضایش می‌شود نهی می‌کند: «ای کسانی که‌ایمان آورده‌اید، از خداوند بترسید و بازمانده ربا را» که در نزد دیگران باقی مانده «رها کنید» و واگذارید «اگر واقعا مؤمنید» پس ایمان شما مستلزم آن است که از اوامر الهی امتثال نموده و از نواهیش اجتناب کنید.

این آیه کریمه اموال ربایی را که هنوز رباخواران آنها را قبض نکرده‌اند، ابطال نموده و گرفتن آنها را حرام نموده است‌.

﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ٢٧٩ [البقرة: 279].

«و اگر چنین نکردید» و آنچه را از ربا باقی مانده رها نکرده و از آن پرهیزننمودید «پس با خبر باشید به جنگی از جانب خدا و رسولش‌» یعنی: در آن صورت‌، خدا و رسولش به شما اعلام جنگ می‌دهند. بنابراین، بر زمامدار مسلمین است که به رباخواران اعلام جنگ دهد تا آن که از ربا دست بردارند. ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «هر کس به رباخواری پایدار باشد و از آن دست نکشد، بر امام مسلمین لازم است تا او را به توبه فرا خواند، اگر توبه کرد و دست کشید، چه بهتر، درغیراین صورت، گردنش را بزند». بنابراین‌، خوردن ربا و عمل به آن از گناهان کبیره است «و اگر توبه کردید» یعنی: از ربا «پس اصل مالهایتان از آن شماست‌» که آن را می‌گیرید «نه شما ستم می‌کنید» بر بدهکاران خود با گرفتن سود مازاد براصل رأس‌المال «و نه بر شما ستم می‌شود» از سوی آنان، با تأخیر و امروز و فرداکردن و کم دادن اصل مال‌. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درخطبه حجه‌الوداع فرمودند: «آگاه باشید! هر ربایی که در جاهلیت بود، از ذمه‌شما برداشته شده است و برای شماست اصل اموالتان، نه ستم می‌کنید و نه بر شماستم می‌رود».

ابن‌جریر طبری در بیان سبب نزول از عکرمه روایت کرده است که گفت: این دوآیه کریمه درباره قبیله ثقیف نازل شد و ثقیفیان بعد از نزول آن گفتند: ما را تاب جنگ با خدا و رسولش نیست‌. پس توبه کردند و فقط اصل اموال‌شان را از بدهکاران گرفته و از سود آن چشم پوشیدند.

﴿وَإِن کَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَیۡسَرَةٖۚ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٨٠ [البقرة: 280].

«و اگر بدهکار تنگدست بود» و مالی را نیافت تا بدان وام خویش را بپردازد «پس لازم است مهلت دهید تا» هنگام «گشایش‌» و توانگری وی‌. مفاد این آیه کریمه عام است درباره تمام کسانی که بدهکارند «و اگر بدانید؛ بخشیدن آن برایتان بهتر است‌» یعنی: برای شما بهتر است که وام را از آنان که به راستی قدرت‌پرداخت ندارند، کاملا ساقط نمایید و صرفا به دادن مهلت به آنها اکتفا نکنید. درحدیث شریف آمده است: «هر کس دوست دارد که خداوند عزوجل او را در سایه عرش‌خویش جای دهد - در روزی که سایه‌ای جز سایه او نیست - پس باید بر تنگدست آسان بگیرد، یا اصلا وام را بر او ببخشد».

کلبی در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: بنی‌عمروبن‌عمیر که اموالی را برای بنی‌مغیره به سود داده بودند، به آنان گفتند: اصل اموالمان را بدهید و ما از شما سودی نمی‌خواهیم، ولی بنی‌مغیره در پاسخ آنان گفتند: ما هم‌اکنون تنگدست هستیم و چیزی برای پرداختن نداریم، پس به ما مهلت دهید تا میوه‌ها به دست‌آید. اما بنی‌عمرو تقاضایشان را نپذیرفتند. این بود که خداوند متعال این آیه‌کریمه را نازل نمود.

﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِیهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ٢٨١ [البقرة: 281].

«و از روزی بترسید که در آن به سوی خداوند بازگردانده می‌شوید» و آن روز مردن‌است «سپس به هرکسی جزای هرکاری که کرده است، به تمامی داده می‌شود و بر آنان ستم نمی‌رود» ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «آخرین آیه قرآن که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، همین آیه: ﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِیهِ إِلَى ٱللَّهِ...بود و در میان نزول آن و رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فقط سی‌ویک روز فاصله بود». در این باره روایات دیگری چون نه شب، هفت شب، سه شب یا سه ساعت نیز آمده است‌. همچنین از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که در این حدیث شریف فرمودند: «در امتهای پیشین تاجری بود که به مردم قرض می‌داد و چون تنگدستی را می‌دید، به خدمتکارانش می‌گفت: از او درگذرید، شاید خدای  عزوجل  از ما درگذرد. پس‌خدای  عزوجل  (به فرشتگان) فرمود: ما از این شخصی که از مردم درمی‌گذشت، به گذشت نمودن سزاوارتریم، پس از وی در گذرید».

خلاصه احکام بیان شده در آیات مبارکه (275 - 281) متضمن پنج‌موضوع است:

1-  جواز انواع دادوستد.

2-  تحریم ربا و محکومیت سخت رباخواران‌.

3-  مهلت دادن به بدهکار تنگدست‌.

4-  پاداش ایمان و عمل شایسته‌.

5-  و امر به تقوی‌.

ربا بر دو نوع است:

1- ربای نسیه‌. 2 - ربای افزوده‌. ربای نسیه یا در وام است، یا در دادوستد. صورت آن در وام این است که مقدار معینی از مال برای مدت محدودی به وام‌داده شود؛ به این شرط که در صورت تمدید مدت، بر اصل مبلغ افزوده شود و این‌همان نوع ربایی است که در زمان جاهلیت متعارف بود. این نوع از معامله ربوی هم اکنون نیز در سیستم‌های بانکی رایج است‌. مثال ربای نسیه در معاملات ودادوستدها: فروختن یک کیلو از گندم به یک کیلو و نیم به این شرط است که مثلا بعد از دو ماه به فروشنده پرداخت شود و چنان‌که گفتیم، این نوع ربا به اتفاق حرام است‌.

اما ربای افزوده در دادوستدها و معاملات این است که: مال معینی با شرط افزودن یکی از دو عوض بر دیگری، در حال نقدا فروخته شود، چون فروش یک‌کیلو خرما به دو کیلو. که این نوع ربا نیز حرام است‌. ربای افزوده در وام این است‌که: مثلا کسی صد درهم وام به دیگری می‌دهد، به این شرط که سال آینده دویست درهم از وی بازستاند. که این نیز حرام است‌. پس با توجه به اینکه آیات‌کریمه به قید ربای نسیه مقید گردانیده نشده و به طور مطلق ذکر گردیده‌اند، لذا برحرمت تمام معاملات ربوی - اعم از ربای نسیه رایج در جاهلیت و انواع ربای مرسوم فعلی - دلالت می‌کنند، چنان که برتحریم مصالحه میان وام‌دهنده وبدهکار در وام مدت‌دار بر مقداری کمتر از اصل وام، نیز دلالت می‌کنند، چرا که‌این هم به معنی ربای جاهلیت می‌باشد. مثالش این است که کسی از دیگری مبلغ‌هزار دینار تا مدتی معین طلبکار است، پس با بدهکار به مبلغ پانصد دینار به طورنقد مصالحه می‌کند. گفتنی است که از انواع ربا، فروش وام به وام می‌باشد، که این نیز حرام است‌.

باید دانست که از نظر جمهور فقها - از آن جمله ائمه مذاهب چهارگانه - حرمت ربا به شش نوع معینی که در حدیث شریف ذیل ذکر شده محدود و منحصرنمی‌باشد، بلکه حرمت آن به هرچیزی که علت ربا در آن موجود باشد، تسری‌می‌یابد. آن حدیث شریف این است: «طلا در برابر طلاست، نقره در برابر نقره،گندم در برابر گندم، جو در برابر جو، خرما در برابر خرما، نمک در برابر نمک، مثل در برابر مثل، برابر با یک‌دیگر، دست به دست، اما چون این اجناس مختلف‌شد، معامله کنید هرگونه که خواهید، به شرط اینکه دادوستد باشد». یعنی: جنس و بها بلافاصله معاوضه و قبض گردد.

از نظر جمهور فقها، چون عقد ربا باطل است، لذا فسخ آن نیز واجب می‌باشد، ولی احناف عقد ربا را فاسد می‌دانند، پس از نظر آنان، ربا ساقط می‌گردد، اما اصل بیع صحیح است‌. بنا بر مذهب ابوحنیفه، مالک و شافعی، بدهکاری که مدعی ورشکستگی مالی است، باید زندانی شود تا ورشکست بودن وی مدلل وثابت گردد[20].

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیۡنٍ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى فَٱکۡتُبُوهُۚ وَلۡیَکۡتُب بَّیۡنَکُمۡ کَاتِبُۢ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَلَا یَأۡبَ کَاتِبٌ أَن یَکۡتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُۚ فَلۡیَکۡتُبۡ وَلۡیُمۡلِلِ ٱلَّذِی عَلَیۡهِ ٱلۡحَقُّ وَلۡیَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥ وَلَا یَبۡخَسۡ مِنۡهُ شَیۡ‍ٔٗاۚ فَإِن کَانَ ٱلَّذِی عَلَیۡهِ ٱلۡحَقُّ سَفِیهًا أَوۡ ضَعِیفًا أَوۡ لَا یَسۡتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلۡیُمۡلِلۡ وَلِیُّهُۥ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِیدَیۡنِ مِن رِّجَالِکُمۡۖ فَإِن لَّمۡ یَکُونَا رَجُلَیۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ مِمَّن تَرۡضَوۡنَ مِنَ ٱلشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰۚ وَلَا یَأۡبَ ٱلشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْۚ وَلَا تَسۡ‍َٔمُوٓاْ أَن تَکۡتُبُوهُ صَغِیرًا أَوۡ کَبِیرًا إِلَىٰٓ أَجَلِهِۦۚ ذَٰلِکُمۡ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ وَأَقۡوَمُ لِلشَّهَٰدَةِ وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓاْ إِلَّآ أَن تَکُونَ تِجَٰرَةً حَاضِرَةٗ تُدِیرُونَهَا بَیۡنَکُمۡ فَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَلَّا تَکۡتُبُوهَاۗ وَأَشۡهِدُوٓاْ إِذَا تَبَایَعۡتُمۡۚ وَلَا یُضَآرَّ کَاتِبٞ وَلَا شَهِیدٞۚ وَإِن تَفۡعَلُواْ فَإِنَّهُۥ فُسُوقُۢ بِکُمۡۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱللَّهُۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٢٨٢ [البقرة: 282].

این آیه کریمه که به آیه «تداین‌» معروف است، با (172) کلمه و (579) حرف، بلندترین آیه قرآن کریم می‌باشد.

«ای مؤمنان‌! اگر تا میعادی مقرر با یک‌دیگر به دین معامله کردید». «عین‌» در نزداعراب عبارت از مالی است که حاضر باشد و «دین‌» مالی است که غایب باشد. از قید: (تا میعادی مقرر)، استدلال شده است به این که: قید نکردن زمان در معاملات مدت‌دار جایز نیست و مخصوصا زمان معامله‌«سلم‌» باید معین باشد.«سلم‌»، یا «سلف‌» فروش نسیه به نقد است و «سلف‌» بر وام نیز اطلاق می‌شود.آری‌! اگر با یک‌دیگر به وام و قرض معامله کردید، پس باید «آن را بنویسید» یعنی: معامله دین را با زمان و سررسید آن بنویسید زیرا نوشتن چنین معامله‌ای، به دفع هرنوع نزاع و قطع ریشه هرنوع خلافی میان طرفین معامله، کمک شایانی می‌کند «و باید نویسنده‌ای‌» صورت معامله را «براساس عدالت میان شما بنویسد» این دستوری است به طرفین عقد معامله دین که: باید نویسنده‌ای را انتخاب کنند که در قلب و قلم وی، طرفداری و تمایلی به نفع یکی از جانبین عقد و به زیان دیگری وجود نداشته باشد، بلکه نویسنده باید در بین طرفین معامله جویای حق وعدالت باشد «و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن‌» سند عقد تداین «خودداری کند، همان‌گونه که خداوند او را آموزش داده است‌» با این فرموده خود که: نوشته‌اش باید براساس عدالت باشد. یا معنی این است: باید او به همان شیوه‌ای بنویسد که‌خداوند عزوجل از نویسندگی به او آموخته است، لذا در نوشتن بخالت نکرده و در آن کوتاهی نورزد «و کسی‌که وام بر عهده اوست، باید» به نویسنده آنچه را که باید بنویسد «املا کند و نویسنده بنویسد و از خدا که پروردگار اوست پروا کند و چیزی از آن نکاهد» و از آنجا که موضوع گواهی و شهادت، بر این اقرار بدهکار که دین برذمه‌اش ثابت است‌، بنا می‌گردد لذا حق تعالی وی را به املا و دیکته کردن مطلب ومضمون مربوطه بر نویسنده و رعایت تقوی در آنچه که به او دیکته می‌کند دستورداد و او را از کاستن از اصل مقدار وام در اقرارش نهی کرد. بعضی گفته‌اند: بلکه نهی از کاستن متوجه نویسنده است «پس اگر کسی‌که حق بر ذمه اوست، سفیه بود» سفیه: کسی است که به‌سبب سفاهت و کم عقلی، نمی‌تواند در مال به درستی‌تصرف کند «یا» اگر کسی‌که حق بر ذمه اوست «ضعیف بود» ضعیف: پیرمرد سالمند و خرف، بچه خردسال، شخص گنگ، یا کسی است که توانایی تعبیر و بیان را به‌طور باید و شاید ندارد «پس ولی او باید با عدالت املا نماید» یعنی: ازجای افراد ناتوان یاد شده، باید اولیا و اوصیاءشان، یا شخص مترجمی، املا و دیکته کند «و دو شاهد از مردانتان را بر آن گواه بگیرید» یعنی: دو مرد مسلمان را که‌بر سند دین (بدهکاری) گواهی دهند، فرا خوانید و آنان را گواه بگیرید. بنابراین، شاهدگرفتن بر عقد «مداینه‌» واجب است‌. بعضی گفته‌اند: شاهدگرفتن مستحب است و در آغاز امر واجب بود، اما با آیه بعدی: ﴿فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا فَلۡیُؤَدِّ ٱلَّذِی، وجوب آن منسوخ گردید.

«پس اگر دو مرد حاضر نبودند، یک مرد را با دو زن گواه بگیرید از آن گواهانی که می‌پسندید» گواهی دادن آنها را، به سبب دیانت و عدالت ایشان‌. گفتنی است که یک مرد و دو زن، کمترین حد نصاب شهادت در این معامله است‌. و علت گرفتن دو شاهد زن این است «که اگر یکی از آنها فراموش کرد، آن دیگری به‌یادش آورد» یعنی: اگر یک زن فراموش کرد، زن دیگر به‌یادش آورد زیرا برخلاف مردان، چنین ضعفی بر زنان عارض می‌شود و چه بسا که یک بخش از شهادت را این‌یکی فراموش کند و بخش دیگری را آن یکی، لذا هریک از آن دو، می‌تواند دریادآوری مطلب به رفیق خود کمک کند. فراموشی از شهادت، فراموش‌کردن‌جزئی از آن و به‌یادآوردن جزء دیگری است «و چون گواهان فرا خوانده شوند»یعنی: چون گواهان برای ادای شهادتی که قبلا متحمل آن شده‌اند، فرا خوانده‌شوند. بعضی در معنای آن گفته‌اند: چون به منظور دریافت و قبول شهادت، فراخوانده شوند «نباید خودداری ورزند» از ادا، یا قبول شهادت «و ملول و ناراحت نشوید از اینکه آن را» یعنی: بدهی را «چه اندک باشد، چه بسیار تا میعاد آن بنویسید» زیرا چه بسا نظر به بسیاربودن معامله وامگیری و وامدهی، یا بسیار بودن مقدار آن، از نوشتن آن خسته و دلتنگ شوید، پس نباید از این کار غفلت کنید.

سپس خداوند متعال به این امر تأکید بیشتری نموده و می‌فرماید: «این نوشتن شما نزد خدا عادلانه‌تر» و صحیح‌تر و در حفظ و نگه‌داشت مفاد عقد، مؤثرتر «وبرای شهادت درست‌تر» یعنی: بر اقامه شهادت، شما را یاری کننده‌تر و از نظرمحکم‌کاری، مفیدتر است «و برای اینکه دچار شک نشوید» به احتیاط «نزدیکتراست‌» زیرا نوشتن سند در معامله مدت‌دار، هرنوع شک و شبهه‌ای را از آن معامله برطرف می‌سازد «مگر آن که داد و ستد نقدی باشد» با حاضربودن هردوعوض، یعنی هم کالا و هم بهای آن «که آن را میان خود» دست به‌دست «دستگردان می‌کنید» مراد از آن‌: معاملات پایاپای و دست‌به‌دست است، که «دراین صورت، بر شما گناهی نیست که آن را ننویسید، و» اما «چون دادوستد کردید، برآن گواه بگیرید» یعنی: به‌هرحال، اگر در تجارت و معامله پایاپای، نوشتن لازم‌نیست، گرفتن گواه لازم است‌. بعضی گفته‌اند؛ معنی این است: هرگاه دادوستدکردید - هرنوع دادوستدی - چه پایاپای باشد و چه مدت‌دار، برآن گواه بگیرید. خاطرنشان می‌شود که نزد جمهور فقها، امر در اینجا بر ارشاد و استحباب حمل‌می‌شود نه بر وجوب‌. نقل است که ابن‌عمر رضی الله عنه چون معامله نقدی‌می‌کرد، گواه می‌گرفت و چون به نسیه معامله می‌کرد، آن را می‌نوشت‌.

«و هیچ نویسنده و گواهی نباید زیان رسانده شود» یا زیان برساند، با تحریف وتبدیل و زیاد و کم‌کردن در نوشتن یا گواهی‌. یا معنی این است: نباید طرفین عقد بر نویسنده و گواهان زیان برسانند، به اینکه آنان را هنگامی برای نوشتن سند یاقبول و ادای شهادت فراخوانند که به کار مهمی از مهمات خویش مشغولند، پس نباید در هنگام فراخوانی‌شان بر آنها سخت بگیرند و درصورتی‌که تأخیری از آنهادر این جوابگویی به وجود آید، یا اینکه از جایی دور به حضور در جلسه شهادت یا کتابت فراخوانده شوند، نباید به آنها رنج و آزاری برسانید «و اگر چنین‌کنید» و به گواهان، یا نویسنده آزار و زیان برسانید، یا گواهان و نویسنده به طرفین معامله زیان برسانند «پس این‌» کار «از نافرمانی شماست‌» یعنی: در این‌صورت، از طاعت حق به نافرمانی آن روی آورده‌اید «و از خدا پروا کنید» در امرو نهی وی «و خدا» بدین‌گونه در این آیات و غیرآن از آیات خویش «به شماآموزش می‌دهد» آنچه را که به دانستن آن نیاز دارید «و خدا به هرچیزی داناست‌» از جمله به حقایق امور و مصالح و عواقب آنها زیرا علم وی به تمام کائنات محیط است و هیچ چیز بر او پنهان نمی‌ماند.

﴿وَإِن کُنتُمۡ عَلَىٰ سَفَرٖ وَلَمۡ تَجِدُواْ کَاتِبٗا فَرِهَٰنٞ مَّقۡبُوضَةٞۖ فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا فَلۡیُؤَدِّ ٱلَّذِی ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُۥ وَلۡیَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥۗ وَلَا تَکۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن یَکۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِیمٞ٢٨٣ [البقرة: 283].

«و اگر در سفر بودید» و معامله مدت‌دار انجام دادید. و هرچند فقط بر سفر تصریح شد، اما هر عذر دیگری - همچون عذر سفر - نیز مشمول این حکم است «و نویسنده‌ای نیافتید، پس باید رهنی بگیرید» رهن: عبارت است از وثیقه‌ای که بدهکار (راهن) به طلبکار (مرتهن) می‌دهد که هرگاه پس از سررسید معین، وام خویش را نپردازد، طلبکار بتواند حق خویش را از جنس مورد رهن به‌دست‌آورد. جمهور فقها بر آنند که در رهن، «قبض‌» یعنی دریافت گروی، یابه‌اصطلاح «عین مرهونه‌» شرط و معتبر بوده و «رهن‌» جز با گرفتن «عین‌»آن تمام نمی‌شود. اما امام مالک بر آن است که گرونهادن (ارتهان)، با ایجاب وقبول صحیح می‌شود، هرچند در آن قبض عین هم صورت نگیرد. بخاری و مسلم از انس رضی الله عنه روایت می‌کنند که فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رحلت نمودند درحالی‌که زره ایشان در نزد یهودیی - در برابر مقداری از جو که برای خوراک خانواده‌شان‌گرفته بودند - در گرو بود». پس بنابر این سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، گروی در حضرنیز جایز است‌.

«و اگر برخی از شما برخی‌دیگر را امین دانست‌» یعنی: اگر طلبکار، بدهکار را برحق خویش امین دانست و لذا از وی گروی نگرفت، یا مورد وام را ننوشت و وثیقه‌ای ترتیب نداد «پس آن‌کس که امین شمرده شده‌» یعنی: بدهکار «باید امانت‌وی را بازپس دهد» یعنی: وامی را که بر ذمه وی است باید به طلبکار بازپس دهد. وام را «امانت‌» نامید؛ بدان جهت که در آن طلبکار، وامدار را در مالی که به وی‌داده است و در قبال آن رهنی نگرفته و وثیقه و گواهی نخواسته، امین گردانیده‌است «و باید از خداوند که پروردگار اوست، پروا کند» یعنی: وامدار نباید چیزی ازحق طلبکار را انکار نماید. شعبی در تفسیر آن می‌گوید: «اگر همدیگر را امین‌دانستید، پس باکی نیست که عقد معامله مدت‌دار را ننویسید، یا بر آن گواه نگیرید». بنابراین تفسیر، این آیه کریمه ناسخ وجوب شاهدگرفتن در عقد مدت‌دار است «و شهادت را پنهان نکنید» آن‌گاه که برای ادای شهادت فراخوانده می‌شوید «و هرکه آن را کتمان کند، قلبش گناهکار است‌» یعنی: او شخص فاجری است که از افتادن در معصیت خدا عزوجل پروایی ندارد زیرا ممکن است با کتمان شهادت وی، حق صاحب حق ضایع شود. حق تعالی قلب را مخصوصا گناهکارنامید؛ زیرا اولا: قلب، محل پذیرش شهادت است، ثانیا: اگر قلب گناه کرد، دیگر اعضا از آن پیروی می‌کنند «و خداوند به آنچه انجام می‌دهید، داناست‌» وچیزی از امور شما بر او پنهان نیست‌.

موضوع این دو آیه کریمه: مستند ساختن معاملات مدت‌دار و وامها به سه وسیله نوشتن سند (قولنامه)، گواه‌گرفتن و گرو نهادن است‌.

ملاحظه می‌کنیم که معاملات و داد وستدهای مدت‌دار در این دو آیه، بر سه نوع معرفی شده اند:

1-  معامله با نوشتن قولنامه و سند و گواه‌گرفتن‌.

2-  معامله با سپردن گروی دریافت شده‌.

3-  معامله بر اساس اعتماد مطلق طرفین عقد به یک‌دیگر.

ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید: «این آیه کریمه مخصوصا درباره معاملات (سلم) نازل شده است‌». یعنی سبب نزول آیه «سلم‌»، اهالی مدینه بوده اند، پس هرچند که‌سبب نزول این دو آیه کریمه خاص است، ولی موارد و مصادیق آنها عام بوده وهمه معاملات مدت‌دار (نسیه) را در بر می‌گیرد.

باید دانست: حکمت در احکامی که خدای  عزوجل  در این دو آیه کریمه بدانها امر فرموده‌؛ حفظ روابط دوستی در میان مردم و جلوگیری از بروز کشمکش‌هایی است که در میان آنان بر محور مسائل مالی بروز می‌نماید و به قطع روابط میان آنها می‌انجامد.

﴿لِّلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ یُحَاسِبۡکُم بِهِ ٱللَّهُۖ فَیَغۡفِرُ لِمَن یَشَآءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ٢٨٤ [البقرة: 284].

«آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، از آن خداست و اگر آنچه در دل‌های خود دارید» از شر و بدی و تصمیم بر آن «آشکار یا پنهان کنید، خداوند شما را بر آن محاسبه می‌کند، آن‌گاه هرکه را بخواهد می‌آمرزد و هرکه را بخواهد عذاب می‌کند و خداوند بر هرچیزی تواناست‌» یعنی: خداوند عزوجل بندگان را محاسبه می‌کند؛ هم بر آنچه که آشکار سازند و هم بر آنچه که در ضمیر و اندرونشان - از اموری که بر آنها حساب و بازپرسی مترتب می‌شود - پنهان دارند؛ همچون کتمان شهادت، شک‌، نفاق‌، تکذیب در دین و مانند آن‌. اما چنانچه بنده در دل با خود بگوید که: فلان وفلان گناه را انجام می‌دهم، ولی در عمل مرتکب آنها نشود، پس او بخشوده است، به‌دلیل این حدیث شریف: «إن الله غفر لـهذة الأمة ما حدثت به أنفسـها ما لـم تتکلم أو تعمل به». «همانا خداوند عزوجل برای این امت آنچه را که در درون خود حدیث‌کنند، آمرزیده است تا آن‌گاه که به آن سخن نگویند یا بدان عمل نکنند». ابن‌عباس می‌گوید: «چون این آیه کریمه نازل شد، مسلمانان سخت بی‌قرار شدند زیرا وسوسه‌ای که در نهاد انسان خطور می‌کند، از توان و اختیارش خارج است، از این رو، کار محاسبه به سخن و عمل وابسته شد نه به حدیث نفس و قصد درونی‌».

در روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است: چون این آیه کریمه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل‌شد؛ این معنی بر اصحابشان سنگین آمد، پس به محضر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم آمدند وگفتند: یا رسول الله! پیش از این به اعمالی مکلف شده بودیم که تاب و توان آنها را داشتیم‌؛ مانند نماز، روزه، جهاد، صدقه و... اما اکنون که خدای  عزوجل  این آیه کریمه را نازل فرموده، ما تاب و توان آن را نداریم‌! رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «آیا می‌خواهید همان سخنی را بگویید که اهل کتاب قبل از شما گفتند: سمعنا وعصینا: شنیدیم و نافرمانی کردیم‌! نه چنین نکنید، بلکه شما باید بگویید: «سمعنا وأطعنا غفرانک ربنا وإلیک المصیر». پس چون مسلمانان این را گفتند... خداوند متعال با نزول آیه: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾[البقرة:286]. حکم این آیه کریمه را منسوخ گردانید.

هرچند که ظاهر این روایت بر منسوخ بودن این آیه به آیه ما بعدش: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ...﴾. دلالت می‌کند - همان‌گونه که برخی از مفسران صحابه و تابعین از آن چنین فهمیده‌اند - لیکن قول راجح آن است که این آیه کریمه منسوخ نیست ومراد از این سخن ابوهریره رضی الله عنه که: «خداوند آن را منسوخ ساخت‌» نیز این است که حق تعالی آنچه را که مایه نگرانی اصحاب بود، از خاطرشان دور ساخت، پس‌آیه: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ... ناسخ آن نه، بلکه واضح کننده مفاد آن می‌باشد. حدیث یادشده نیز این معنی را روشن می‌سازد. همچنین حدیث شریف زیر که ابن‌کثیر آن را از بخاری و مسلم نقل نموده است: «قال الله! إذا همَّ عبدی بسیئة فلا تکتبوها علیه، فإن عملها فاکتبوها سیئة، وإذا همَّ بحسنة فلم یعملها فاکتبوها حسنة، فإن عملها فاکتبوهاعشراً - وفی روایة - کتبها الله عنده عشر حسنات إلى سبعمائة ضعف إلى أضعافکثیرة». «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خدای  عزوجل  فرمود؛ چون بنده من قصدگناهی نمود، آن را به زیان وی ننویسید، ولی اگر قصد خود را عملی کرد، بر اویک گناه بنویسید و چون به کار نیکی قصد نمود، اما آن را عملی نکرد، برای وی یک ثواب بنویسید و اگر آن را عملی کرد، برای وی ده ثواب بنویسید – در روایت دیگری آمده است - خداوند آن کار نیک را در نزد خود، از ده نیکی تا هفتصد برابر و تا مراتب بسیار بیشتری، می‌نویسد».

خلاصه این که: خدای سبحان هرچند محاسبه و بازپرسی می‌کند، لیکن کسی را جز در آنچه که در حوزه توان اوست عذاب نمی‌کند و وسوسه‌های درونی ازتوان انسان خارج است‌.

﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ کُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَکُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ٢٨٥ [البقرة: 285].

چون خدای سبحان در سوره مبارکه «بقره‌» احکام بسیاری را بیان کرد، در پایان آن، عظمت مقام سبحانیت خود را با آیه: ﴿لِّلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ... تبیین نموده و پس از آن، تصدیق پیامبر خود صلی الله علیه و آله و سلم و تصدیق مؤمنان را به تمام این احکام و اعتقادات مطرح می‌کند و می‌فرماید: «پیامبر بدانچه از جانب‌پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده است‌» یعنی: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به تمام احکام واعتقاداتی که در این سوره ذکر شد، تصدیق و باور نموده است، همچنین «مؤمنان همگی، به خدا و فرشتگان ایمان آورده‌اند» یعنی: ایمان آوردهاند که فرشتگان وجود دارند و بندگان مکرم الهی و واسطه میان او و انبیایش در فروآوردن پیامهایش می‌باشند «و» ایمان آورده‌اند «به کتابهای وی‌» زیرا این کتاب‌ها دربرگیرنده برنامه‌ها و قوانینی هستند که بندگان به وسیله آنها خدای  عزوجل  رابندگی می‌کنند «و» ایمان آورده‌اند «به پیامبرانش‌» زیرا ایشان مبلغان پیامهای الهی برای بندگانش هستند. و مؤمنان می‌گویند: «میان هیچ‌یک از فرستادگانش فرق نمی‌گذاریم‌» در اینکه فرستاده الله عزوجل و مبلغ شریعت اویند و برخی را بر برخی دیگر در این امر برتری نمی‌دهیم‌، پس چنان نیست که به برخی از پیامبران ایمان داشته و منکر رسالت برخی دیگر از آنان گردیم «و می‌گویند» یعنی: پیامبر ومؤمنان که «شنیدیم و اطاعت کردیم‌» یعنی: پروردگارا! با شنوایی‌هایمان پیامهای‌تو را دریافته و با ادراکمان آنها را فهمیده و به آنچه که در آنهاست گردن نهادیم ودعوت تو را اجابت گفتیم، پس «پروردگارا! آمرزش تو را خواهانیم‌» یعنی: آمرزشت را بر ما فروریزان‌! «و بازگشت به‌سوی توست‌» با حشر و نشر در روزقیامت‌.

﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَیۡنَآ إِصۡرٗا کَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٨٦ [البقرة: 286]

«خداوند هیچ‌کس را جز به اندازه توانایی‌اش مکلف نمی‌سازد» تکلیف: امر نمودن به چیزی است که در آن مشقت و سختی وجود دارد. وسع: طاقت و توان است «هر کس هرچه نیکی کند، به سود او» است و پاداش آن مربوط به خود وی است «و هرچه بدی کند، به زیان اوست‌» و باید پیامدهای آن را خودش متحمل شود زیرا مسئولیت، فردی است‌. و نیز مؤمنان می‌گویند: «پروردگارا! اگر فراموش‌کردیم، یا به خطا رفتیم، بر ما مگیر». در حدیث شریف آمده است: «چون مؤمنان این‌دعا را خواندند، حق تعالی فرمود: به‌تحقیق که اجابت کردم‌. پس گناه خطا وفراموشی را از آنان برداشت».

علما اتفاق نظر دارند بر این که: گناه در حال خطا و فراموشی از ذمه مؤمن برداشته است، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «همانا خداوند عزوجل از امت من در سه چیز درگذشته است: از خطا و فراموشی و اینکه [در سخن یا عمل‌] مجبور به‌انجام کار حرامی گردند». «پروردگارا! بار گرانی بردوش ما مگذار، همچنان که بر پیشینیان ما گذاشتی‌» اصر: تکلیف سنگین و کار دشوار و سخت است‌. آیه کریمه به اصحاب رضی الله عنهم تعلیم می‌دهد که از خدای سبحان بخواهند تا از تکالیف سنگینی که بر دوش امتهای قبلی نهاده، بر دوش آنها نگذارد هرچند تاب و توان آن را هم‌داشته باشند، چنان که بر بنی‌اسرائیل سخت گرفت و تکالیفی چون قتل نفس درتوبه و قطع موضع نجاست در پاک ساختن جامه را بر آنان وضع کرد.

«پروردگارا! آنچه تاب وتوان آن را نداریم، بر دوش ما مگذار» مراد از آن: تکالیف شاقه‌ای است که انسان به آسانی تاب و تحمل آنها را ندارد. درحدیث شریف آمده است: «بعثت باالحنفیه السمحه‌: به دین حق‌گرای آسان برانگیخته شده‌ام‌». پروردگارا! «و از ما در گذر» در آنچه که میان ما و توست - از تقصیرات و لغزشهای ما - که تو به آنها داناتری «و بر ما بیامرز» آنچه را که در میان ما و بندگان توست، پس بدیها و اعمال زشتمان را برآنان آشکار نگردان‌. یعنی بر گناهانمان قلم عفو بکش و آنها را بپوشان «و بر ما رحمت آور» یعنی: بر ما - با رحمتی از جانب خویش - در آینده کار ما نیز تفضل نما پس به توفیق خویش ما را دریاب و ما را دیگر در گناه در نیفگن «تو مولای مایی‌» یعنی: توحامی و مددکار و سرور و سالار مایی و ما غلامان و چاکران تو هستیم «پس ما را بر گروه کافران پیروز گردان‌» زیرا از حق مولی است که غلامان و بندگانش را نصرت دهد. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «خدای متعال به‌دنبال هر دعایی از این دعاها فرمود: به‌تحقیق که اجابت کردم‌».

آری‌! حق تعالی امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به چیزی از خطا یا فراموشکاری مؤاخذه نمی‌کند، تکالیف سنگینی را که بر دوش امتهای قبلی نهاده بود بر دوش آنان ننهاده، احکامی که تاب و تحمل آن را ندارند بر آنها وضع نکرده، از آنان درگذشته‌، آنان را آمرزیده و مشمول رحمت بی‌کران خویش گردانیده و بر خدانشناسان پیروزشان ساخته است - که ستایش مخصوص پروردگار عالمیان‌است‌.

در حدیث شریف به روایت ابن‌عباس رضی الله عنه راجع به فضیلت این سه آیه آخر سوره بقره آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون آخر سوره بقره و آیه‌الکرسی را می‌خواندند، می‌خندیدند و سپس می‌فرمودند: «أعطیتهما من کنز الرحمن تحت العرش». «این‌دو را از گنجی که در زیر عرش رحمان است، داده شده‌ام‌». همچنین در حدیث شریف به روایت ابن‌مسعود رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: «من قرأ بالآیتین من آخر سورة البقرة فی لیلة کفتاه». «هر کس دو آیه آخر سوره‌بقره را در شبی بخواند، این دو آیه کریمه او را بسنده است‌». یعنی: دافع هر شر وبلایی از اوست‌. احادیث وارده در فضل این دو آیه کریمه بسیارند. ابن‌جریرمی‌گوید: «چون آیه ﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ... بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، جبرئیل‌  علیه السلام    به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: همانا خدای  عزوجل  تو و امتت را به نیکوترین وجه ستوده است، لذا از او بخواه که خواسته‌ات اجابت می‌شود. پس‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین درخواست نمودند: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا...تا به آخر آیه»...‌

خلاصه احکام سه آیه فوق این است:

1-  ایمان تجزیه‌پذیر نیست و مؤمن باید به تمام آنچه که خدای  عزوجل  وحی و ابلاغ نموده و به برحق بودن تمام رسالت‌های آسمانی ایمان داشته باشد.

2-  ایمان مستلزم اطاعت است‌.

3-  اسلام دین سهولت و آسانی است و پیروان خویش را در حد توان آنها مکلف گردانیده، نه بیش از آن‌.

4-  مسئولیت، فردی است و هیچ کس بار گناه دیگری را بر نمی‌دارد.

5-  گناه و مؤاخذه‌، از دو حالت خطا و فراموشی، برداشته شده است‌.




[1]- قرآن کریم [14/83]

[2]- مشاکله در علم بلاغت: به معنای هماهنگ بودن دوجمله در لفظ به همراه اختلاف آنها در معنی است؛ مانند این فرموده خداوند متعال در سوره شوری (و جزاء سیئه سیئه مثلها : و پاداش بدی، بدیی همانند آن است) [42/40] در حالی‌که پاداش بدی در حقیقت بدی نیست، بلکه مجازات بدکار نوعی عدالت و احسان است، لذا اسم بدی در اینجا به طریق مشاکله بر آن اطلاق گردیده است.

[3] - معاهدات کنونی یهود با فلسطینیان نیز از مصادیق بارز این مقوله است.

[4]- تفصیل این احکام را در کتب فقه بجویید.

[5]- تفصیل احکام قصاص در کتب فقه بیان شده و در اینجا مجال تفصیل بیشتر نیست.

[6]- برای آشنایی با احکام تفصیلی وصیت به کتب فقه رجوع نمایید.

[7] - مد (675) گرم است و صاع در نزد حنفی ها (3900) گرم و در نزد جمهور (2751) گرم است.

[8] - احکام تفصیلی روزه را در کتب فقه و فتوی بجویید

[9] تفصیل احکام روزه و اعتکاف را در کتب فقه بجویید.

[10] - نگاه کنید به تفسیر المنیر 2/187.

[11]- صاع: چهار مد است که نزد حنفی ها (2900) گرم و نزد جمهور (2751) گرم می‌باشد. مد: (675) گرم است.

[12] - علامه رشید احمد گنگوهی در کتاب «زبدة المناسک» می‌گوید: محرمی که به سبب خوف دشمن یا درنده یا به علت غلبه بیماری در راه بماند، در اصطلاح او را «محصر» می‌نامند، اگر این فرد محصر مفرد است یا معتمر پس باید یک دم یا قیمت آن را به کسی داده آن را به مکه بفرستد تا جانور را در حرم ذبح کنند، و تاریخ وقت ذبح باید از قبل معین باشد تا محرم بعد از ذبح بتواند حلال شود. برای این ذبح ایام نحر ضروری نیست و اگر برای کسی این دم یا قیمتش میسر نباشد، پس تا زمانی که در حرم حیوانی ذبح کرده نشود و یا خودش رفته طواف و سعی و حلق نکند، نمی‌تواند حلال شود و محصری که قارن باشد دو دم بفرستد و اگر یکی بفرستد از هیچ احرامی نمی‌تواند خارج شود. و اگر محصر نتواند دم بفرستد بلکه محصور بماند تا وقتی که مانع زائل شود و سپس خود او برود، این کار هم درست است. آنجا رفته زمان حج را دریابد چه بهتر و الا افعال عمره را ادا کرده حلال شود. و کسی‌که محصر می‌شود، فقط با ذبح حلال می‌شود، چه حلق بکند یا نکند. اگر پیش از ذبح حلال شد، یا مطلع شد که ذبح در حرم واقع نشده بلکه در سرزمین حل واقع شده است، پس بر وی کفاره جنایت واجب است، اگر جنایت تکرار شود، باید کفاره هم مکرر بدهد.

[13]- تفصیل این احکام را باید در کتب جست.

[14] - استحاضه، خونی است که به علت بیماری یا عارضه دیگری غیر از حیض، پدید می‌آید. خون استحاضه ـ در مذهب احناف ـ نه مانع روزه است، نه مانع نماز و نه مانع هم‌بستر شدن.

[15] - بیان متعه در آیه (236) می‌آید.

[16] - شمویل، معرب صمویل است.

[17] - نگاه کنید به ترجمه فارسی المنیر (2/42ـ40) ومتن عربی «فی ظلال القرآن 1/293ـ296»، طبع دار الشروق.

-[18] آداب انفاق را در آیات بعد می‌خوانیم.

[19]- صفه: سایبه بانی بود پیوسته به مسجد النبی  صلی الله علیه و آله و سلم . و اصحاب صفه از مهاجران قریش بودند که نه در مدینه مسکنی داشتند و نه قوم و قبیله ای و در صفه مسجد النبی به سر می‌بردند و تعدادشان چهارصد تن بود.

[20]- در مورد علت تحریم ربا و زیان‌های فردی و اجتماعی آن؛ نگاه کنید به تفسیر المنیر، ترجمه فارسی (3/134).

تفسیر نور: سوره بقره

تفسیر نور:
سوره بقرة آیه 1
‏متن آیه : ‏
‏ الم ‏

‏ترجمه : ‏
‏الف . لام . میم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الم » : الف ، لام ، میم . حروف مقطّعهای هستند همانند ( المص . المر . ن . ق . . . ) که در اوائل برخی از سورهها آمدهاند . پروردگار متعال برخی از سورهها را بدانها آغاز کرده است تا بدین وسیله اعجاز قرآن را بنمایاند و نشان دهد که این قرآن با وجود این که از همان حروفی فراهم آمده است که عربها سخن خویش را از آنها فراهم مینمایند ولیکن از ارائه کتابی چون قرآن ، و حتی سورهای همانند آن ، درمانده و ناتوانند .‏

سوره بقرة آیه 2
‏متن آیه : ‏
ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این کتاب هیچ گمانی در آن نیست و راهنمای پرهیزگاران است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذلِکَ » : آن . در اینجا میتواند به معنی ( این ) باشد . « الْکِتَابَ » : نوشته . مراد از کتاب در اینجا کتاب معروف معهود برای پیغمبر است که قرآن میباشد و خدا آن را بدو وعده فرموده بود . تسمیه شیء است به نام آنچه سرانجام بدان منتهی میشود . « رَیْبَ » : شکّ و شبهه . گمان . « هُدیً » : هدایت . راهنمائی . در اینجا میتواند به معنی هادی و راهنما هم باشد . خبر مبتدای محذوفی مانند ( هُوَ ) یا خبر دوم ( ذلِکَ ) است . « الْمُتَّقِینَ » : پرهیزگاران .‏

سوره بقرة آیه 3
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن کسانی که به دنیای نادیده باور میدارند ، و نماز را به گونه شایسته میخوانند ، و از آنچه بهره آنان ساختهایم میبخشند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْغَیْبِ » : آن چیزهائی که پوشیده و نهان از حواسّ و فراتر از دائره دانش انسان است و خدا و رسول بدان خبر دادهاند . از قبیل : فرشتگان ، جنّ ، رستاخیز ، بهشت ، دوزخ ، چگونگی حساب و کتاب در آخرت . آنچه فراتر از دائره دانش و خرد و روح انسان است « الصَّلاة » : نماز .‏

سوره بقرة آیه 4
‏متن آیه : ‏
‏ والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن کسانی که باور میدارند به آنچه بر تو نازل گشته و به آنچه پیش از تو فرو آمده ، و به روز رستاخیز اطمینان دارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ » : مراد قرآن است . « مَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ » : مراد دیگر کتابهای صحیح آسمانی است . از قبیل : تورات و انجیل حقیقی . « وَ بِالآخِرَةِ . . . » : آخرت داخل در غیب متقدّم است و به خاطر اهمّیّت فراوان ذکر شده است .‏

سوره بقرة آیه 5
‏متن آیه : ‏
‏ أُوْلَئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این چنین کسانی ، هدایت و رهنمود خدای خویش را دریافت کرده و حتماً رستگارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُفْلِحُونَ » : رستگاران . نجاتیافتگان .‏

سوره بقرة آیه 6
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان کفرپیشگان برایشان یکسان است چه آنان را بیم دهی و چه بیم ندهی ، ایمان نمیآورند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَوَآءٌ » : یکسان . برابر . « أنذَرْتَ » : بیم دادی . ترساندی .‏

سوره بقرة آیه 7
‏متن آیه : ‏
‏ خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند دلها و گوشهایشان را مهر زده است ، و بر چشمانشان پردهای است ، و عذاب بزرگی در انتظارشان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَتَمَ » : مهر زده است . کنایه از عدماستعداد ایشان برای پذیرش ایمان و عدم درک آنان است ( نگا : جاثیه / 23 ، روم / 59 ) . « غِشَاوَةٌ » : پرده .‏

سوره بقرة آیه 8
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در میان مردم دستهای هستند که میگویند : ما به خدا و روز رستاخیز باور داریم . در صورتی که باور ندارند و جزو مؤمنان بشمار نمیآیند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِنَ النَّاسِ مَنْ . . . » : انسانها سه گروهند : مؤمنان و کافران و منافقان . از این آیه تا آخر آیه بیستم از گروه سوم صحبت میگردد .‏

سوره بقرة آیه 9
‏متن آیه : ‏
‏ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اینان به نظرشان ) خدا و کسانی را گول میزنند که ایمان آوردهاند ، در صورتی که جز خود را نمیفریبند ولی نمیفهمند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُخَادِعُونَ » : گول میزنند . فریب میدهند . از مصدر مُخادعه و خِداع ، به معنی اظهار خلاف آنچه در دل است برای فریب دیگران . « مَا یَخْدَعُونَ » : نمیفریبند . گول نمیزنند .‏

سوره بقرة آیه 10
‏متن آیه : ‏
‏ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در دلهایشان بیماری ( حسودی و کینهتوزی با مؤمنان ) است و خداوند ( نیز با یاری دادن و پیروز گرداندن حق ) بیماری ایشان را فزونی میبخشد ، و عذاب دردناکی ( در دنیا و آخرت ) به سبب دروغگوئی و انکارشان در انتظارشان میباشد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَرَضٌ » : مراد بیماری معنوی نفاق است . « فَزَادَهُمُ اللهُ مَرَضاً » : مراد از این بیماری ، بیماری حقد و کینه و اندوهی است که بیماری دل هستند ( نگا : توبه / 124 و 125 ) . « أَلِیمٌ » : دردناک .‏

سوره بقرة آیه 11
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که بدیشان گفته شود : در زمین فساد و تباهی نکنید . گویند : ما اصلاحگرانی بیش نیستیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُصْلِحُونَ » : اصلاحگران .‏

سوره بقرة آیه 12
‏متن آیه : ‏
‏ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هان ! ایشان بیگمان فسادکنندگان و تباهیپیشگانند ولیکن ( به سبب غرور و فریبخوردگی خود به فسادشان ) پی نمیبرند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلا » : هان !‏

سوره بقرة آیه 13
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَکِن لاَّ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که بدانان گفته شود : ایمان بیاورید همان گونه که توده مردم ایمان آوردهاند ، گویند : آیا همانند بیخردان ایمان بیاوریم ؟ هان ! ایشان بیخردانند ولیکن نمیدانند ( که نادانی و بیخردی منحصر بدیشان و محدود بدانان است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« السُّفَهَآءُ » : جمع سفیه ، بیخردان . نادانان . از مصدر سفاهت ، به معنی : جهالت و بیعقلی .‏

سوره بقرة آیه 14
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏وقتی که ( منافقان ) با مؤمنان روبرو میگردند ، میگویند : ما هم ایمان آوردهایم . و هنگامی که با رؤسای شیطانصفت خود به خلوت مینشینند ، میگویند : ما با شمائیم و ( مؤمنان را ) مسخره مینمائیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَقُوا » : برخورد کردند . ملاقات نمودند . « خَلَوْا » : خلوت کردند . به خلوت نشستند . اجتماع کردند . « إلی » : با . « شَیَاطِینِهِمْ » : با اهریمنان خود . مراد از شیاطین ، دوستان کفرپیشه و رؤسای شیطان صفت ایشان است . « مُسْتَهْزِءُونَ » : مسخرهکنندگان . بازیچه قراردهندگان .‏

سوره بقرة آیه 15
‏متن آیه : ‏
‏ اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند ایشان را مسخره مینماید و آنان را رها ساخته تا کورکورانه به سرکشی خویش ادامه دهند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَسْتَهْزِئُ » : مسخره میکند . مورد استهزاء قرار میدهد . در آیههای 14 و 15 ، صنعت مُشاکله به کار رفته است که اتّفاق در لفظ و اختلاف در معنی است . مثلاً در شعر زیر ، « ظلم » ، در مصرع اوّل ، به معنی ستم ، و در مصرع دوم ، به معنی پاداش به کار رفته است : کند گر بر تو ظلم از کین بداندیشتو هم آن ظلم کن بر وی میندیش « یَمُدُّهُمْ » : یاریشان میدهد . در اینجا به معنی : بدیشان مهلت و فرصت میدهد . « یَعْمَهُونَ » : سرگردان و حیران شوند . از ماده ( عمّه ) به معنی کوردلی و سرگشتگی .‏

سوره بقرة آیه 16
‏متن آیه : ‏
‏ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُواْ مُهْتَدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اینان رهنمودهای ( پروردگار ) را به ( بهای ) گمراهی فروختهاند و چنین بازرگانی و معامله آنان سودی در بر ندارد ، و راهیافتگان ( طریق حق و حقیقت ) بشمار نمیآیند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اشْتَرَوْا » : خریدند . در اینجا به معنی : عوض کردند . « مُهْتَدِینَ » : راهیافتگان . راهیابان . « اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی » : گمراهی را برگزیدهاند و هدایت را رها کردهاند .‏

سوره بقرة آیه 17
‏متن آیه : ‏
‏ مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لاَّ یُبْصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏داستان اینان ، همانند داستان کسی است که آتشی را با کوشش فراوان بیفروزد ( تا خود و همراهانش از آن استفاده کنند ) و آن گاه که آتش دورو بر او را روشن گرداند ، پروردگار آتش آنان را خاموش و نابود نماید ، و ایشان را در انبوهی از تاریکیها رها سازد ، به گونهای که چشمانشان ( چیزی ) نبیند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَثَلُهُمْ » : مثل ، به معنی صفت و وضع حال . « الَّذِی » : موصول است وصله آن ( اسْتَوْقَدَ ) و مفرد است . ولی پس از آن ضمیر ( هُمْ ) و فعل ( لا یُبْصِرُونَ ) ذکر میشود که جمع است ! علّت آن در بخش نخست آیه ، یک نفر ، و در بخش دوم آیه ، همان فرد همراه قوم و همراهانش مورد نظر است . به عبارت دیگر ، ( اسْتَوْقَدَ ) و ( مَا حَوْلَهُ ) به صورت مفرد ، سپس ( ذَهَبَ اللهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ ) به صورت جمع آمده است . علّت آن ، این است که ( الَّذِی ) به منزله ( مَنْ ) گرفته شده و ضمیری که به ( مَنْ ) برمیگردد ، میتواند به صورت مفرد یا جمع باشد ( نگا : زمر / 33 ) . « اسْتَوْقَدَ » : برافروخت . تلاش کرد که آتش را شعلهور و زبانهکش سازد . « أَضَآءَتْ » : روشن کرد .‏

سوره بقرة آیه 18
‏متن آیه : ‏
‏ صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آنان همچون ) کران و لالان و کورانند و ( به سوی حق و حقیقت ) راه بازگشت ندارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صُمٌّ » : جمع اَصَمّ ، کران . « بُکْمٌ » : جمع أبْکَم ، لالان . « عُمْیٌ » : جمع أَعْمی ، کوران .‏

سوره بقرة آیه 19
‏متن آیه : ‏
‏ أَوْ کَصَیِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِی آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ واللّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏یا گوئی داستان آنان همچون داستان کسانی است که به باران توفندهای گرفتار آمده باشند که از آسمان فرو ریزد ، و در آن ، انبوه تاریکیها و رعد و برق بوده باشد ، و از بیم مرگ انگشتان خود را در گوشهایشان فرو برند تا از صدای صاعقه در امان بمانند . ( نمیدانند که ) خدا از هر سو دور کافران را فرا گرفته است ( و هر وقت و هر جا بخواهد نابودشان مینماید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صَیِّبٍ » : باران تند . رگبار باران . در عبارت « کَصَیِّبٍ » : مضاف حذف شده است ، و اصل آن چنین است : کَقَوْمِ أَصْحَابِ صَیِّبٍ . . . « السَّمَآءِ » : آسمان . مراد ابر آسمان است . « فِیهِ ظُلُمَاتٌ . . . » : مراد این است که همراه با تاریکیها و غیره است . « أَصَابِعَهُمْ » : اصابع جمع إصْبَع ، انگشتان . « ءَاذَانِهِمْ » : ءَاذَان جمع أُذُن ، گوشها .‏

سوره بقرة آیه 20
‏متن آیه : ‏
‏ یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْاْ فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چنان است که گوئی آذرخش آسمان میخواهد ( نور ) چشمانشان را برباید . هرگاه که ( پیش پای ایشان را ) روشن میدارد ، به پیش میروند . و چون ( محیط ) ایشان تاریک شود ، برجای خود میمانند . و اگر خدا میخواست گوش و چشمان ایشان را از میان میبرد . چه خدا بر هر چیزی توانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَکَادُ » : نزدیک است . ماضی آن ( کَادَ ) است . صورت مثبت این فعل ، مفهوم جمله را منفی میسازد ( نگا : نور / 35 و 43 ) و صورت منفی این فعل ، مفهوم جمله را مثبت مینماید ( نگا : بقره / 71 ، نور / 40 ) . « یَخْطَفُ » : میرباید . « أَبْصَارَ » : چشمها ، دیدگان . « کُلَّمَا » : هر زمان ، وقتی که . « أَضَآءَ » : روشن گردید . روشن کرد . از مصدر ( إضَاءَة ) از افعال ذووجهین است . « أَظْلَمَ » : تاریک گردید . تیره شد . « قَامُوا » : توقّف کردند . ایستادند . « سَمْعِ » : نیروی شنوائی . در اینجا به معنی عضو شنوائی ، یعنی گوش است .‏

سوره بقرة آیه 21
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مردم ! خدای خود را بپرستید ، آن که شما را و کسانی را آفریده است که پیش از شما بودهاند ، تا ( خود را بدین وسیله پاک سازید و ) راه پرهیزگاری گیرید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَعَلَّ » : تا این که . شاید این که .‏

سوره بقرة آیه 22
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّکُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَاداً وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدای شما کسی است که زمین را برایتان بگسترد ( و آن را در خور اقامت و سکونت کرد ) و آسمان را ( با تمام اجرام و ستارگان ، بسان ) کاخی بیافرید و از آسمان آب فرو فرستاد و با آن ، انواع ( گیاهان و درختان و ) ثمرات را به وجود آورد تا روزی شما گردند . پس شرکاء و همانندهائی برای خدا به وجود نیاورید ، در حالی که شما ( از روی فطرت ) میدانید ( که چنین کاری درست نیست ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فِرَاشاً » : فرش . گستردنی . « أَندَاداً » : جمع نِدّ ، انبازها ، همتاها . همگونها .‏

سوره بقرة آیه 23
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءکُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل کردهایم ، دچار شکّ و دودلی هستید ، سورهای همانند آن را بسازید ( و ارائه دهید ) و گواهان خود را بجز خدا ( که بر صدق قرآن گواهی میدهد ) فرا خوانید ( تا بر صدق چیزی که آوردهاید و همسان قرآنش میدانید ، شهادت دهند ) اگر راستگو و درستکارید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَیْبَ » : شکّ و گمان . « عَبْدِنَا » : بنده ما که محمّد است . « شُهَدَآئَکُمْ » : شُهَدَآء جمع شهیدِ به معنی شاهِد است ، یعنی : گواهان . همدمان . کسانی که گواهی دهند که شما برحق هستید . « مِن دُونِ » : بجز . غیر از .‏

سوره بقرة آیه 24
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر نتوانستید که چنین کنید - و هرگز نخواهید توانست - پس ( لازم است که با انجام کارهای نیکو و دوری از بدیها ) خود را از آتشی که ( بخشی از ) افروزینه آن انسان و سنگ ( اصنام ) است ، به دور دارید . آتشی که برای ( شکنجه ) کافران آماده گشته است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَقُودُ » ، هیمه آتش . افروزینه . « اُعِدَّتْ » : آماده شده است .‏

سوره بقرة آیه 25
‏متن آیه : ‏
‏ وَبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مژده بده به کسانی که ایمان آوردهاند و کردار نیکو انجام دادهاند ، این که ایشان را است باغهای ( بهشتی ) که در زیر درختان آن رودها روان است . هرگاه بعضی از میوههای آنها بدیشان عطاء شود ، گویند : پیشتر این نصیبمان گشته بود ، و همسان آن را آوردهاند . ( چه چنین میوههائی در جنس و شکل یکی بوده ، ولی طعم و مزه جداگانهای دارند ) . و در آنجا همسران پاک و بیعیبی داشته و در آنجا جاویدان خواهند ماند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جَنَّاتٍ » : جمع جَنَّة ، باغها ، مراد بهشت است . « مِن قَبْلُ » : پیشتر ، در دنیا ، یا در بهشت . « مُتَشَابِهاً » : همانند و همگون در خوبی و مزه و زیبائی . حال ضمیر ( هِ ) است . « أَزْوَاجٌ » : همسران . « مُطَهَّرَةٌ » : پاکیزه از عیوب زنان دنیا ، از قبیل حیض و نِفاس . « خَالِدُونَ » : جاویدانان . سرمدیان .‏

سوره بقرة آیه 26
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند شرم ندارد از این که مثال بزند به ( کوچکترین موجودات ) ، پشّهای یا کمتر از آن . کسانی که اهل ایمانند میدانند ( هدف از این تمثیل چیست و ) این صحیح و درست است و از جانب خدایشان میباشد . و امّا کسانی که راه کفر و انکار را برگزیدهاند ، میگویند : خواست خدا از این مثل چیست ؟ ( باید بدانند ) خدا با بیان این نوع مثل ، بسیاری را سرگردان و ویلان میسازد ، و بسی را ( به سوی حق ) راهنمائی مینماید . و امّا خدا جز کجروان و منحرفان را با آن گمراه و حیران نمیگرداند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا یَسْتَحْیی » : شرم نمیکند . مراد این است که : ترک نمیکند و امتناع نمیورزد . « مَثَلاً مَّا » : ما در آن زائد است و ( بَعُوضَةً ) بدل از « مَثَلاً » است . « بَعُوضَةً » : پشّه . « فَوْقَهَا » : بالاتر از آن . در معنی مراد کوچکی است . یعنی : کمتر و پائینتر از آن . « یُضِلُّ بِهِ . . . » : گمراه میسازد بدین مثل . مراد این است که قرآن همچون غذای پرچربی است ، برای شخص سالم مفید است و برای شخص بیمار مضرّ ( نگا : ابراهیم / 27 ، غافر / 34 ) .‏

سوره بقرة آیه 27
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن کسانی که پیمانی را که قبلاً با خدا ( به واسطه فطرت و عقل و پیغمبران ) محکم بستهاند ، میشکنند و آنچه را که خدا دستور داده است که گسیخته نشود ( از قبیل : صله رحم ، مودّت ، مهربانی ، رعایت حقوق انسانی ، و غیره ) آن را میگسلند ، و در روی زمین به فساد و تباهی دست مییازند ، اینان بیگمان زیانبارانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَنقُضُونَ » : میشکنند . « عَهْدَ اللهِ » : پیمان خدا که در ( اعراف / 172 ) مذکور است . « مِیثَاقِ » : اسم آلت است ، به معنی : آنچه عهد و پیمان بدان بسته میشود . یا مصدر میمی است و به معنی : استوارکردن ، بستن . « خَاسِرُونَ » : زیانباران . زیانکاران .‏

سوره بقرة آیه 28
‏متن آیه : ‏
‏ کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( جای تعجّب است ) چگونه خدا را انکار و نسبت بدو کفر میورزید ؟ در صورتی که ( نگاهی به چگونگی هستی خودتان و اوضاعی که دارید ، برای پیبردن به وجود خدا کافی است ) شما ( چیزهای بیجان و ) مردگانی بودید که خدا شما را بیافرید و جانتان بخشید . سپس شما را میمیراند ، و بعد از آن زندهتان میگرداند . آن گاه به سوی او برگردانده میشوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَیْفَ » : چگونه . « أَمْوَاتاً » : مردگان . مراد خاکی است که در آن حیات نیست . « أَحْیَاکُمْ » : زندگیتان بخشید . جان به پیکرتان دمید . مراد آفرینش انسان از خاک است . « ثُمَّ یُمِیتُکُمْ » : سپس شما را میمیراند . مراد بعد از پایان عمر است . « ثُمَّ یُحْیِیکُمْ » : سپس شما را زنده میگرداند . مراد هنگام رستاخیز است .‏

سوره بقرة آیه 29
‏متن آیه : ‏
‏ هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا آن کسی است که همه موجودات و پدیدههای روی زمین را برای شما آفرید ، آن گاه به آسمان پرداخت و از آن هفت آسمان منظّم ترتیب داد . خدا دانا و آشنا به هر چیزی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ثُمَّ » : سپس . این واژه در اینجا ترتیب زمانی را نمیرساند . همان گونه که در شعر زیر نیز چنین است : اِنَّ مَنْ سادَ ثُمَّ سادَ أَبُوهُ ثُمَّ قَدْ سادَ قَبْلَ ذلِکَ جَدُّهُ . . . مراد این است که : خداوند آسمانها و زمین را قبلاً به صورت گازهای پراکنده آفریده است و بعداً آسمانها را هفت تا نموده و زمین را به گونهای که قابل زیست باشد در آورده است ( نگا : فصّلت / 11 ) . لذا تصوّر نشود زمین قبل از آسمانها پدید آمده باشد . « اسْتَوی » : ارادهاش بر آن قرار گرفت . قصد کرد . « سَوّی » : آراسته و پیراسته کرد . متناسب و بجا آفرید ( نگا : ملک / 3 ) . « عَلِیمٌ » : بس آگاه .‏

سوره بقرة آیه 30
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏زمانی ( را یادآوری کن ) که پروردگارت به فرشتگان گفت : من در زمین جانشینی بیافرینم ( تا به آبادانی زمین بپردازد و آن زیبانگاری و نوآوری را که برای زمین معیّن داشتهام به اتمام رساند و آن انسان است . فرشتگان دریافتند که انسان بنا به انگیزههای سرشتی زمینیاش فساد و تباهی برپا میدارد . پس برای دانستن نه اعتراض کردن از خدا پرسیدند که حکمت برتری دادن انسان بر ایشان برای امر جانشینی چیست و ) گفتند : آیا در زمین کسی را به وجود میآوری که فساد میکند و تباهی راه میاندازد و خونها خواهد ریخت ، و حال آن که ما ( پیوسته ) به حمد و ستایش و طاعت و عبادت تو مشغولیم ؟ گفت : من حقائقی را میدانم که شما نمیدانید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِذْ » : آن گاه را که . زمانی را که . مفعولٌبه فعل محذوفی مانند ( اُذْکُرْ ) است . « جَاعِلٌ » : سازنده . پدیدآورنده . « خَلِیفَةً » : جانشین . برخی واژه خلیفه را جانشین خدا معنی کردهاند ، که چندان چنگی به دل نمیزند ، و برخی آن را جانشین یکدیگر مردمان گرفتهاند که سخنی مقبول و پسندیده است . « یَسْفِکُ » : خونریزی میکند . « الدِّمَآءَ » : جمع دَم ، خونها . « نُسَبِّحُ » : تسبیح میگوئیم . به پاکی میستائیم . « نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ » : ستایشگرانه به تنزیه و پاکی تو میپردازیم . حرف باء در اینجا معنی حال را میرساند ( نگا : مائده / 61 ) . « نُقَدِّسُ » : به پاکی میستائیم .‏

سوره بقرة آیه 31
‏متن آیه : ‏
‏ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس به آدم نامهای ( اشیاء و خواصّ و اسرار چیزهائی را که نوع انسان از لحاظ پیشرفت مادی و معنوی آمادگی فراگیری آنها را داشت ، به دل او الهام کرد و بدو ) همه را آموخت . سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود : اگر راست میگوئید ( و خود را برای امر جانشینی از انسان بایستهتر میبینید ) اسامی ( و خواصّ و اسرار ) اینها را برشمارید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الأَسْمَآءَ » : نامها . در اینجا مراد نامیدهها است . « عَرَضَهُمْ » : آنها را نمود . ضمیر ( هُمْ ) به ( الأَسْمَآءَ ) برمیگردد . در اینجا چون منظور از اسماء ، مُسمَّیات است و در میان مُسمَّیات ، ذویالعقول نیز یافته میشود ، از راه تغلیب ، ضمیر ( هُم ) به کار رفته است . « أَنبِؤُنِی » : مرا باخبر کنید .‏

سوره بقرة آیه 32
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرشتگان گفتند : منزّهی تو ، ما چیزی جز آنچه به ما آموختهای نمیدانیم ( و توانائی جانشینی را در زمین و استعداد اشتغال به امور مادی را نداریم و معترفیم که آدم موجودی شایستهتر از ما است و ) تو دانا و حکیمی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سُبْحَانَکَ » : تو پاک و منزّهی . سُبْحانَ مصدر یا اسم مصدر است و مفعول مطلق است . « حَکِیم » : کسی که کارها را جز از روی حکمت نکند .‏

سوره بقرة آیه 33
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرمود : ای آدم ! آنان را از نامها ( و خواصّ و اسرار این ) پدیدهها آگاه کن . هنگامی که آدم ( فرمان خدا را لبّیک گفت و ) فرشتگان را از ( خواصّ و اسرار اشیاء و ) پدیدهها آگاه کرد ، خداوند فرمود : به شما نگفتم که من غیب ( و راز ) آسمانها و زمین را میدانم و از آنچه شما آشکار میکنید یا پنهان میداشتید ، نیز آگاهم ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَنبَأَ » : باخبر کرد . آگاه نمود . « تُبْدُونَ » : پدیدار میکنید . نمایان میسازید .‏

سوره بقرة آیه 34
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی ( را یادآوری کن ) که به فرشتگان گفتیم : برای آدم سجده ( بزرگداشت و خضوع ، نه عبادت و پرستش ) ببرید . همگی سجده بردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبّر ورزید ، و ( به خاطر نافرمانی و تکبّر ) از زمره کافران شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُسْجُدُوا ِلآدَمَ » : مراد این است که در برابر آدم خضوع کنید و در راه مصلحت او به کار بپردازید . « إبْلِیسَ » : اهریمن . « إِلاّ إِبْلِیسَ » : مگر اهریمن . استثناء منقطع است و ابلیس از جنس فرشتگان نیست و بلکه از زمره جنّیان است ( نگا : کهف / 50 ) . « أَبَیا » : خودداری کرد . سر باز زد . « اسْتَکْبَرَ » : سرکشی کرد . خویشتن را بزرگتر از آن دید .‏

سوره بقرة آیه 35
‏متن آیه : ‏
‏ وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و گفتیم : ای آدم ! تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از ( نعمتهای فراوان و گوارای ) آن ، هرچه و هر کجا که میخواهید ، خوش و آسوده بخورید ولیکن نزدیک این درخت نشوید و از آن نخورید . چه ( اگر چنین کنید ) از ستمگران خواهید شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَغَداً » : به وفور . به فراوانی . صفت مصدر محذوفی است که تقدیر آن چنین است : أَکلاً رَغَداً . یا حال بشمار است . « حَیْثُ » : هرجا . « شِئْتُمْ » : خواستید . « الشَّجَرَةَ » : درخت . نوع آن را خداوند روشن نفرموده است .‏

سوره بقرة آیه 36
‏متن آیه : ‏
‏ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏امّا شیطان مُوجِب لغزش آنان شد و ایشان را از آنچه در آن بودند ( که بهشت بود ) خارج ساخت و ( در این هنگام ) به آنان گفتیم : همگی ( به زمین ) فرود آئید ، در حالی که بعضی دشمن بعضی خواهید بود ، و برای شما تا مدّتی در زمین جا و قرارگاه و فرایند و بهرهگیری است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَزَلَّ » : لغزانید . دچار لغزش کرد . « إِهْبِطُوا » : فرود آئید . پائین افتید . مراد آدم و حوّاء و ابلیس است . « مُسْتَقَرٌّ » : جایگاه زندگی . قرارگاه . « مَتَاعٌ » : کالا . آنچه از آن بهرهمند شوند . « حِینٍ » : زمان . روزگار . در اینجا مراد قیامت است .‏

سوره بقرة آیه 37
‏متن آیه : ‏
‏ فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس آدم از پروردگار خود کلماتی را دریافت داشت ( و با گفتن آنها توبه کرد ) و خداوند توبه او را پذیرفت . خداوند بسیار توبهپذیر و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَلَقَّیا » : دریافت داشت . بیاموخت . « کَلِمَاتٍ » : سخنانی که در ( أعراف / 23 ) آمده است . « تَابَ عَلَیْهِ » : توبهاش را پذیرفت و او را بخشید . « التَوَّابُ » : بسیار توبهپذیر .‏

سوره بقرة آیه 38
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتیم : همگی از آنجا ( به زمین ) فرود آئید و چنانچه هدایتی از طرف من برای شما آمد ( که حتماً هم خواهد آمد ) کسانی که از من پیروی کنند ، نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه غمگین خواهند شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِمَّا » : اگر که . مرکّب از ( إِنْ ) شرطیّه و ( مَا ) ی تأکید است که آن را مسلّطه نیز مینامند . « یَأْتِیَنَّ » : بیگمان میآید . « تَبِعَ » : پیروی کرد .‏

سوره بقرة آیه 39
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ کَفَرواْ وَکَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانی که کافر شوند و آیههای ما را تکذیب کنند ( و نادیده گیرند ) اهل دوزخند و همیشه در آنجا خواهند ماند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَایَاتِ » : آیههای خواندنیِ کتابهای آسمانی ، و نشانههای دیدنیِ کتاب جهانی .‏

سوره بقرة آیه 40
‏متن آیه : ‏
‏ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای بنیاسرائیل ! به یاد آورید نعمتی را که بر شما ارزانی داشتهام ( با اندیشیدن درباره آن و ادای شکر لازم ) ، و به پیمان من ( که ایمان و کردار نیک و باور به پیغمبرانی است که بعد از موسی آمدهاند ) وفا کنید تا به پیمان شما ( که پاداش نیکو و بهشت برین است ) وفا کنم ، و تنها از من بترسید ( نه از کس دیگری ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَنِیإِسْرَآئِیلَ » : پسران اسرائیل . اسرائیل لقب یعقوب است . « أَوْفُوا » : به تمام و کمال وفا کنید . « أُوفِ » : وفا میکنم . « إِیَّایَ » : از من . « إرْهَبُونِ » : از من بترسید . یاء ضمیر حذف شده و در اصل ( إرْهَبُونِی ) است .‏

سوره بقرة آیه 41
‏متن آیه : ‏
‏ وَآمِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُواْ أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ایمان آورید به آنچه فرو فرستادهام ( که قرآن است ) و تصدیق کننده چیزی است که در پیش شما است ( و آن کتابهای آسمانی و توحید و عبادت خدا و دادگری در میان مردم است ) ، و نخستین کافران به آن نباشید ( به جای این که نخستین مؤمنان به آن باشید ) ، و آیههای مرا به بهای ناچیز مفروشید ( و آنها را پشت گوش نیندازید ، تا در برابر آن ، بهای ناچیز دنیا را دریافت دارید ) و تنها از من بترسید ( و راه مرا در پیش گیرید و از عذاب من بپرهیزید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَآ أَنزَلْتُ » : آنچه فرستادهام . مراد قرآن است . « مُصَدِّقاً » : تصدیق کننده . حال ( مَا ) یا ضمیر ( هُ ) محذوف بعد از فعل ( أَنْزَلْتُ ) است ( نگا : آلعمران / 53 ) . « لا تَشْتَرُوا » : مفروشید . مراد این است که عوض نکنید . « ثَمَناً » : پول . بها .‏

سوره بقرة آیه 42
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و حق را ( که از جانب خدا فرو فرستاده شده است ) با باطل ( که خودتان آن را به هم بافتهاید ) نیامیزید ، و حق را ( که از جمله آن صدق محمّد است ) پنهان نکنید . و حال آن که میدانید ( پیغمبری او ، راست است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَلْبِسُوا » : آمیخته نکنید . میآمیزید ( نگا : بقره / 79 ، آلعمران / 78 ) . « تَکْتُمُوا » : این فعل عطف بر ( لا تَلْبِسُوا ) و مجزوم است . « وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ » : حال آن که میدانید . واو آن ، حالیّه است .‏

سوره بقرة آیه 43
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ وَارْکَعُواْ مَعَ الرَّاکِعِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و با نمازگزاران ( به صورت جماعت ) نماز بخوانید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَقِیمُوا » : برپای دارید . چنان که باید بخوانید . « إرْکَعُوا » : به رکوع روید . به رکوع و سجود روید . فروتنانه کرنش برید و خم شوید . « الرَّاکِعِینَ » : به رکوعروندگان . متواضعان . « إرْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ » : به همراه خاشعان در برابر اوامر خدا خشوع کنید ( نگا : مائده / 55 ) .‏

سوره بقرة آیه 44
‏متن آیه : ‏
‏ أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا مردم را به نیکوکاری فرمان میدهید ( و از ایشان میخواهید که بیشتر به طاعت و نیکیها بپردازند و از گناهان دست بردارند ) و خود را فراموش میکنید ( و به آنچه به دیگران میگوئید ، خودتان عمل نمیکنید ؟ ) در حالی که شما کتاب میخوانید ( و تورات را در اختیار دارید و در آن تهدید خدا را درباره آن که کردارش مخالف گفتار است ، مطالعه میکنید ؟ ) . آیا نمیفهمید ( و عقل ندارید تا شما را از این کردار زشت بازدارد ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْبِرِّ » : خیر و خوبی . هر آنچه در آن خوبی باشد ( نگا : بقره / 177 ) . « تَنسَوْنَ » : فراموش میکنید . « لا تَعْقِلوُنَ » : نمیفهمید ( نگا : بقره / 73 ، عنکبوت / 43 ) .‏

سوره بقرة آیه 45
‏متن آیه : ‏
‏ وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از شکیبائی ( و واداشتن نفس بر آنچه دوست ندارد ، از جمله روزه ) و نماز ( که دل را پاکیزه و انسان را از گناهان و پلیدیها به دور میدارد ) یاری جوئید ، و نماز سخت دشوار و گران است مگر برای فروتنان ( دوستدار طاعت و عبادت ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اسْتَعِینُوا » : یاری بجوئید . مدد بطلبید . « إنَّهَا » : این که آن . مرجع ضمیر ( هَا ) واژه ( الْصَّلاةِ ) است . « کَبِیرَةٌ » : سخت . سنگین .‏

سوره بقرة آیه 46
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن کسانی که به یقین میدانند خدای خویش را ( پس از دوباره زنده شدن ) ملاقات خواهند کرد ، و این که ایشان به سوی او باز خواهند گشت ( تا حساب و کتاب پس بدهند و پاداش و پادافره خود را دریافت دارند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَظُنُّونَ » : گمان میبرند . در اینجا به معنی یقین دارند ( نگا : بقره / 249 ، حاقّه / 20 ) . « مُلاقُوا » : ملاقاتکنندگان .‏

سوره بقرة آیه 47
‏متن آیه : ‏
‏ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای بنیاسرائیل ! به یاد آورید نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتم ، و این که من شما را ( از نظر نعمتهای گوناگون ) بر جهانیان برتری دادم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَضَّلْتُکُمْ » : فضیلت و نعمت افزونتان بخشیدم . در اینجا تفضیل پدران به حساب پسران گرفته شده است ؛ زیرا که افتخار آباء مایه افتخار ابناء است . امّا افتخار آباء یهودیان در تمسّک به فضائل و ترک رذائل و استقامت بر راستای خداشناسی بوده است . اگر ابناء یهودیان نیز چنین باشند ، استحقاق تفضیل را دارند . ولی در صورت انحراف از راه خدا و ترک روش انبیاء ، هر کس دیگری میتواند بالاتر و برتر از ایشان باشد . « الْعَالَمِینَ » : جهانیان . مراد اهل زمان معاصر پدرانشان است . چه آنان اهل کتاب بوده و پیغمبران زیادی از میانشان برانگیخته شده بودند ، و همسایگانشان بتپرست بوده و در کفر و ضلالت بسر میبردند .‏

سوره بقرة آیه 48
‏متن آیه : ‏
‏ وَاتَّقُواْ یَوْماً لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بترسید از روزی که ( در آن به حساب همگان رسیدگی میشود و ) از دست کسی برای کس دیگری ، چیزی ساخته نیست ، و از او میانجیگری پذیرفته نمیگردد ، و از کسی بلاگردان و جایگزین قبول نمیشود ، و کسی به یاری کسی برنمیخیزد و همدیگر را نمیتوانند کمک کنند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَوْماً » : روزی . مفعولٌبه فعل ( إِتَّقُوا ) است . « لا تَجْزِی . . . عَنْ » : بر عهده نمیگیرد و به جای او اداء نمیکند ( نگا : بقره / 123 ) . « شَفَاعَةٌ » : میانجیگری . « عَدْلٌ » : فدیه . بدل . تاوان . همتا . قیمت .‏

سوره بقرة آیه 49
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ نَجَّیْنَاکُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوَءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءکُمْ وَفِی ذَلِکُم بَلاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که شما را از دست فرعون و فرعونیان رها ساختیم ، آنان که بدترین شکنجهها را به شما میرسانیدند . پسرانتان را سر میبریدند ( از ترس این که نکند کسی از میان آنان برخیزد و سلطنت و قدرت را از دست فرعون خارج سازد ) و زنانتان را زنده میگذاشتند ( تا به خدمت آنان کمر بندند ) ، و در این ( شکنجه و تهدید به نابودی ) آزمایش بزرگی از جانب خدا ، برایتان بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَجَّیْنَا » : رهانیدیم . « یَسُومُونَکُمْ » : بر سرتان میآورند . به شما میرسانند . برایتان میخواهند . « یَسْتَحْیُونَ » : زنده باقی میگذارند . « بَلآءٌ » : آزمایش . آزمون ( نگا : اعراف / 168 ، أنبیاء / 35 ) .‏

سوره بقرة آیه 50
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که به خاطر شما و برای شما دریا را از هم شکافتیم ( و میان آب آن ، فاصله انداختیم تا از آنجا عبور کنید ) و شما را رهانیدیم و خاندان فرعون را ( در جلو دیدگانتان ) غرق کردیم و شما مینگریستید ( و میدیدید که بعد از بیرون رفتنتان ، دریا چگونه بر آنان بهم میآید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَرَقْنَا » : فاصله انداختیم . از هم شکافتیم . « بِکُمْ » : برای شما و به خاطر شما . حرف باء در آن به منزله لام تعلیل است .‏

سوره بقرة آیه 51
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که با موسی چهل شب ( و روز ) وعده گذاشتیم ( که به مناجات پردازد . هنگامی که به میعادگاه رفت و راز و نیاز به پایان رسید ، و برگشت ، دید که منحرف گشتهاید و ) پس از او گوسالهپرستی پیش گرفتهاید ، ( گوسالهای که سامری آن را ساخته بود و معبودتان کرده بود ) و بر خود ستمگر شدهاید ( چون برای خدا شریک و انباز ساختهاید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَاعَدْنَا » : وعده دادیم . « اِتَّخَذْتُمْ » : گرفتید . این فعل گاهی به دو مفعول نیاز دارد و گاهی به یکی اکتفاء میکند . در اینجا مفعول دوم محذوف است که ( إِلهاً ) یا ( مَعْبُوداً ) است . تقدیر چنین است : إِتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ إِلهاً . « الْعِجْلَ » : گوساله .‏

سوره بقرة آیه 52
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ عَفَوْنَا عَنکُمِ مِّن بَعْدِ ذَلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس از شما در گذشتیم و بعد از آن ( توبه کردید و شما را آمرزیدیم ) شاید سپاسگزاری کنید ( و در برابر عفو و فضل خدا ، تنها به عبادت او بپردازید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَفَوْنا » : عفو کردیم . گذشت نمودیم .‏

سوره بقرة آیه 53
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که به موسی کتاب ( تورات ) عطاء کردیم که جدائیانداز ( حق و باطل ، و حلال و حرام ) است ، تا این که راه یابید ( به نور آن ، و با اندیشه ژرف ، هدایت را از ضلالت باز شناسید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَاتَیْنَا » : دادیم . « الْکِتَابَ » : مراد تورات است . « الْفُرْقَانَ » : جداکننده حق از باطل ، و حلال از حرام . مصدر ثلاثی مجرّد است و در معنی اسم فاعل ، یعنی : فارق به کار رفته است . فرقان صفت ( الْکِتَابَ ) است . یعنی عطف صفت بر موصوف شده است . شاید هم مراد از فرقان معجزاتی است که جداسازنده ادّعای راستین از ادّعای دروغین است . یا این که مراد شرعی است که جداکننده حلال از حرام است . در این صورت ، عطف ( الْفُرْقَانَ ) بر ( الْکِتَابَ ) از قبیل عطف خاصّ بر عام است .‏

سوره بقرة آیه 54
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ عِندَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که موسی به قوم خود گفت : ای قوم من ! شما با پرستیدن گوساله ، بر خود ستم کردهاید ، پس به سوی آفریدگار خویش برگردید و توبه کنید . بدین گونه که نفس ( سرکش ) خود را بکشید ( و جان تازه و پاکی را به کالبد خویش بدمید ) و این در پیشگاه آفریدگارتان برای شما بهتر است . ( و چون چنین کردید ، لطف خدا شما را در برگرفت ) و توبه شما را پذیرفت . چه او بسیار توبهپذیر و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَارِئ » : آفریننده . هستیبخش . « أُقْتُلُوا أَنفُسَکُمْ » : نفسهای خود را با زدودن شهوات مهار کنید و آنها را پاکیزه دارید . بیگناهان شما ، گناهکاران شما را بکشند .‏

سوره بقرة آیه 55
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که گفتید : ای موسی ! هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد ، مگر آن که خدا را آشکارا ببینیم . پس صاعقه آسمانی شما را فرا گرفت ، در حالی که میدیدید ( که به سبب سرکشی و درخواست ناروا ، به چه مصیبت بزرگی دچار آمدهاید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جَهْرَةً » : آشکارا . عیان . جَهْرَةً صفت مصدر محذوفی است و تقدیر آن چنین است : حَتّى نَرَى اللهَ رُؤْیَةً جَهْرَةً .‏

سوره بقرة آیه 56
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ بَعَثْنَاکُم مِّن بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس بعد از مرگِ ( نفس سرکش ) ، شما را برانگیختیم و ( بیداری بخشیدیم ) تا این که سپاسگزاری کنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَعَثْنَاکُمْ » : شما را بیدار و هوشیار کردیم . شما را زنده کردیم . « مَوْتِ » : غفلت و جهالت . مرگ .‏

سوره بقرة آیه 57
‏متن آیه : ‏
‏ وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( از جمله نیکیهائی که در حق شما روا داشتیم ، این که ) ابر را چون سایهبانی ، بالای سرتان نگاه داشتیم و برای شما ترنجبین و بلدرچین فرستادیم ( و گفتیم : ) از چیزهای پاکی بخورید که روزی شما کردهایم . ( ولی ایشان کفران نعمت کردند و ناسپاسی ورزیدند ) و بر ما ستم نکردند ، بلکه بر خود ستم نمودند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ظَلَّلْنَا » : سایهبان کردیم . « الْغَمَامَ » : ابر . « الْمَنَّ » : ترنجبین . گزنگبین . « الْسَّلْوَیا » : پرنده بلدرچین . سُمانی .‏

سوره بقرة آیه 58
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُواْ مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّداً وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ وَسَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که گفتیم : به این شهر ( بزرگی که پیغمبرتان موسی برایتان نام برده است ) وارد شوید و هرگونه که میخواهید و هر چه که لازم دارید فراوان و آسوده بخورید و از دروازه ( آن شهر ) با خشوع و خضوع وارد شوید و بگوئید : خدایا ! از گناهان ما درگذر ، تا گناهان شما را بیامرزیم . ما به نیکوکاران ( از عفو و مغفرت ) فزونتر میبخشیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْقَرْیَةَ » : شهر . برخی آن را بیتالمقدّس ، و برخی اریحا میدانند . ولی قرآن نام شهر را مشخص نفرموده است . « حَیْثُ » : هرگونه . هرجا . « رَغَداً » : فراوان . گوارا و پاکیزه . حال مصدر محذوفی است که تقدیر آن چنین است : أَکْلاً رَغَداً . « سُجَّداً » : فروتنانه . جمع ساجِد ، حال ضمیر ( و ) در ( أُدْخُلُوا ) است . « حِطَّةٌ » : زدودن . برطرفکردن . مرفوع است چون خبر مبتدای محذوف است . تقدیر چنین است : مَسْألَتُناحِطَّةٌ . یعنی : درخواست ما اسقاط خطایا و زدودن گناهان است .‏

سوره بقرة آیه 59
‏متن آیه : ‏
‏ فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجْزاً مِّنَ السَّمَاء بِمَا کَانُواْ یَفْسُقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس ستمگران ( از فرمان خدایشان سرپیچی کردند ) و گفتاری را که به آنان گفته بودیم دیگر کردند و دیگرگون گفتند . پس در برابر سرپیچی و تمرّدشان ، از آسمان بر آنان عذابی نازل کردیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« غَیْرَ » : منصوب به نزع خافض است . یا این که مفعول دوم فعل ( بَدَّلَ ) است . « رِجْزاً » : عذاب . عقوبت . « بِمَا » : بدان سبب که .‏

سوره بقرة آیه 60
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ کُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) هنگامی را که موسی برای قوم خود طلب آب کرد ( وقتی که در بیابان ، تشنگی بر همگان چیره شده بود ) . پس گفتیم : عصای خویش را بر سنگ بزن . آن گاه دوازده چشمه از سنگ جوشیدن گرفت . هر تیرهای از مردم ، آبشخور خود را دانست ( و بدیشان گفتم : ) از روزی خدا بخورید و بنوشید و تباهکارانه در زمین به لاف و گزاف و تجاوز و تعدّی نپردازید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِسْتَسْقَیا » : آب خواست . « عَیْناً » : چشمه . « أُنَاسٍ » : مردم . « مَشْرَبَ » : آبشخور . « لا تَعْثَوْا » : تباهی نکنید . در فساد زیادهروی نکنید . « مُفْسِدِینَ » : فسادپیشگان . تباهکاران . حال مؤکّده ضمیر ( و ) در ( لا تَعْثَوْا ) است . « لا تَعْثَوْا فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ » : منظور نهی از غوطهور شدن در فساد است ، والاّ هر فسادی ناپسند است . همان گونه که هر ربائی حرام و زشت است ، ولی به همین شیوه خداوند فرموده است : لا تَأْکُلُوا الرِّبَآ أَضْعَافاً مُّضَاعَفَةً .‏

سوره بقرة آیه 61
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُواْ مِصْراً فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که گفتید : ای موسی ! ما بر یک خوراک ( ترنجبین و بلدرچین ) شکیبائی نداریم . از خدای خود بخواه که برای ما آنچه را زمین از سبزی و خیار و گندم و سیر و عدس و پیاز میرویاند ، بیرون آورد . موسی گفت : آیا برآنید که چیز پستتر را جانشین چیز بهتر سازید ؟ پس ( از سرزمین سیناء ) به شهری ( از شهرها ) فرود آیید که در آنجا آنچه را خواستهاید خواهید یافت ، و ( به سبب این غرور و سرمستی و سرکشی ) گرفتار خواری و تنگدستی شدند و در خور خشم خدا گردیدند . این هم بدان علّت بود که به آیات خدا بیباور شدند و پیغمبران را بدون سبب و تنها به انگیزه مخالفت با حق میکشتند . این ( تکفیر آیات و کشتن پیامبران ، بر اثر تکرار گناهان و غرق شدن در معاصی بود که بدیشان جرأت داده بود که ) سرکشی کنند و به تجاوز و تعدّی دست یازند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُدْعُ » : فراخوان . « بَقْلِ » : سبزیجات . از قبیل : نعناع و کرفس و تره . « قِثَّآء » : خیار . خیار چنبر . « فُوم » : سیر . « بَصَل » : پیاز . « أَدْنَیا » : ناچیز . « خَیْرٌ » : خوب . « مِصْراً » : شهری . « الْمَسْکَنَةُ » : خواری و بیچارگی . « بَآءُوا » : برگشتند . « بَآءُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللهِ » : خشم خدا را با خود آوردند . مورد خشم خدا قرار گرفتند . « عَصَوْا » : سرپیچی کردند .‏

سوره بقرة آیه 62
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که ایمان داشتند ( پیش از این به پیغمبران ، و آنان که به محمّد باور دارند ) و یهودیان ، و مسیحیان ، و ستارهپرستان و فرشتهپرستان ، هر که به خدا و روز قیامت ایمان داشته و کردار نیک انجام داده باشد ، چنین افرادی پاداششان در پیشگاه خدا محفوظ بوده و ترسی بر آنان نیست و غم و اندوهی بدیشان دست نخواهد داد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الَّذِینَ هَادُوا » : کسانی که یهودی شدهاند . مراد یهودیان و پیروان موسی است . « النَّصَارَیا » : مسیحیان . « الصَّابِئِینَ » : ستارهپرستان . خورشیدپرستان . آنان که از هر دین و آئینی قسمتی را برگرفتهاند . این آیه بیانگر رستگاری همه این گروهها نیست . بلکه میرساند که ایمان در انحصار نژاد و گروه خاصّی نمیباشد . هر که دین اسلام را بپذیرد و اوامر و نواهی آن را مراعات دارد ، اهل نجات است ( نگا : نساء / 150 و 151 ، أنفال / 38 ، بیّنه / 6 ) . پس از بعثت رسول اکرم ( ص ) انسانها را میتوان به چهار گروه تقسیم کرد . سه گروه اهل نجات و رستگاری هستند ، و آنان عبارتند از : 1 - کسانی که در گوشه و کنار جهان زندگی میکنند و اصلاً بدانان ندای دعوت اسلام نمیرسد . 2 - کسانی که بدانان ندای دعوت اسلام میرسد ولی به صورت ناقص و غیرقانع کننده ، و خودشان هم اهل تحقیق و پژوهش نیستند . 3 - کسانی که ندای دعوت اسلام بدیشان میرسد و آن را میپذیرند و در پندار و گفتار و کردار برابر قوانین اسلام زندگی را سپری میکنند . گروه چهارم که نجات پیدا نمیکنند و به دوزخ درمیافتند کسانیند که ندای دعوت اسلام را میشنوند و قانع هم میگردند ولی حاضر به پذیرش اسلام نمیشوند . . .‏

سوره بقرة آیه 63
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن زمان را که از شما پیمان گرفتیم ( که بدانچه در تورات است ، عمل کنید ) و کوه طور را بالای سرتان نگاه داشتیم ( و به شما گفتیم : ) محکم برگیرید آنچه را به شما دادهایم ( که تورات است ) و در عمل بدان جدّی باشید و آنچه را در آن است بررسی کنید و در مدّنظر گیرید تا پرهیزگار شوید ( و خویشتن را با مواظبت احکام و دستورات آن ، از عذاب به دور دارید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَفَعْنَا » : بلند کردیم . « الطُّورَ » : اسم کوهی است که موسی بالای آن با خدا مناجات کرد . « خُذُوا مَا . . . . » : در اینجا حذف قول شده است ، و تقدیر چنین است : قُلْنَا لَهُمْ خُذُوا مَا . . . ، این شیوه در کلام عرب فراوان است ( نگا : زمر / 3 ، فرقان / 41 ) .‏

سوره بقرة آیه 64
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ تَوَلَّیْتُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنتُم مِّنَ الْخَاسِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس شما ، بعد از همه اینها ، ( از طاعت و عبادت ) روگردان شدید ، و اگر لطف خدا و رحمت او شامل شما نمیشد ( و به شما مهلت نمیداد و عذاب را به تأخیر نمیانداخت ) جزو زیانباران میبودید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَوَلَّیْتُمْ » : روی گرداندید . پشت کردید .‏

سوره بقرة آیه 65
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَواْ مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شما بیگمان دانستهاید ( خبر و سرگذشت ) آنان را که از شما در روز شنبه ( از حدود الهی ) تجاوز کردند . پس بدیشان گفتیم : به بوزینگان رانده شده تبدیل شوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إعْتَدَوْا » : تجاوز کردند . « السَّبْتِ » : شنبه . « قِرَدَةً » : جمع قِرْد ، میمونها . بوزینهها . « خَاسِئِینَ » : راندهشدگان و مطرودان بسان سگان . خدا متجاوزین را از رحمت خود به دور داشت و آنان را خوار و پست نمود ، به گونهای که مردم از همنشینی ایشان گریزان شدند و آنان را همچون بوزینگان از اجتماع انسانی خود طرد کردند .‏

سوره بقرة آیه 66
‏متن آیه : ‏
‏ فَجَعَلْنَاهَا نَکَالاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس آن ( عقوبت ) را عبرتی برای معاصران واقعه و آیندگان کردیم ، و پندی برای پرهیزگاران نمودیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جَعَلْنَاهَا » : آن را گرداندیم ، مرجع ضمیر ( هَا ) حال ، کَیْنُونَة ، صَیْرُورَة ، مَسْخَة ، و یا قِرَدَة است . « نَکَالاً » : عبرت . پند و اندرز . « مَا بَیْنَ یَدَیْهَا » : مراد معاصران ایشان است . « مَا خَلْفَهَا » : مراد آیندگان است .‏

سوره بقرة آیه 67
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن هنگامی را که موسی به قوم خود ( که در میانشان قتلی رخ داده بود و قاتل شناخته نمیشد ) گفت : خدا به شما دستور میدهد که گاوی را سر ببرید ( تا کلید شناخت قتل شود . ولی ایشان این کار را عجیب پنداشتند و ) گفتند : آیا ما را مسخره میکنی ؟ گفت : به خدا پناه میبرم از این که جزو نادانان باشم ( و مردم را ریشخند نمایم و به مسخره گیرم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَقَرَةً » : گاو . بقرة ، واحد بَقَر است که اسم جنس است ( نگا : بقره / 70 ) . « هُزُواً » : سخریّه . بازیچه . مصدر و به معنی اسم مفعول ، یعنی مَهْزُوءً است . مانند خَلْق به معنی مَخْلُوق ( نگا : لقمان / 11 ) و صَیْد به معنی مَصید ( نگا : مائده / 94 و 95 ) .‏

سوره بقرة آیه 68
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لّنَا مَا هِیَ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ فَارِضٌ وَلاَ بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : از خدای خود بخواه که برایمان روشن کند چه گاوی ( مورد نظر ) است ؟ گفت : ( پروردگار جهانیان به من خبر داده و ) میگوید : آن ، گاوی است نه پیر و نه جوان ، بلکه میانهسالی است میان این دو . پس آنچه به شما فرمان داده شده است انجام دهید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَارِضٌ » : پیر . کهنسال . سالخورده . « بِکْرٌ » : خُردسال . نورسیده . « عَوَانٌ » : میانهسال . وسط . « بَیْنَ ذلِکَ » : میان آن چیزی که ذکر شد .‏

سوره بقرة آیه 69
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : از خدای خود بخواه که برایمان بیان دارد ، رنگ آن چگونه است ؟ گفت : ( پروردگار جهانیان به من خبر داده و ) میگوید : آن گاو ، گاو زرد پررنگی است که نگاه کنندگان ( بدو ) را شادمانی میبخشد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صَفْرَآءُ » : زردرنگ . « فَاقِعٌ » . خوشرنگ . « لَوْنُ » : رنگ . مرفوع است چون فاعل ( فَاقِعٌ ) است . « تَسُرُّ » : شاد میکند . مسرور میسازد .‏

سوره بقرة آیه 70
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا وَإِنَّا إِن شَاء اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : خدایت را برایمان فراخوان تا بر ما روشن کند چگونه گاوی است . به راستی این گاو بر ما مشتبه است ( و ناشناخته مانده است ) و ما اگر خدا خواسته باشد راه خواهیم برد ( به سوی گاوی که باید سر ببریم و آن را خواهیم شناخت ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَشَابَهَ » : مشتبه شده است . همگون شده و بهم آمیخته است .‏

سوره بقرة آیه 71
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ ذَلُولٌ تُثِیرُ الأَرْضَ وَلاَ تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاَّ شِیَةَ فِیهَا قَالُواْ الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُواْ یَفْعَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : خدا میفرماید که آن ، گاوی است که هنوز به کار گرفته نشده است و رام نگشته است تا بتواند زمین را شیار کند و زراعت را آبیاری نماید . از هر عیبی پاک و رنگش یکدست و بدون لکه است . گفتند : اینک حق مطلب را اداء کردی . پس گاو را سر بریدند ، گرچه نزدیک بود که چنین نکنند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذَلُولٌ » : رام . کار کشته . « تُثِیرُ » : زیر و رو میکند . « الْحَرْثَ » : کشت و زرع . « مُسَلَّمَةٌ » : سالم . بیعیب . « شِیَةَ » : رنگ مخالف . از ماده ( وشی ) . « مَا کَادُوا یَفْعَلُونَ » : نزدیک بود که چنین کاری نکنند .‏

سوره بقرة آیه 72
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد بیاورید ) آن گاه را که کسی را کشتید و درباره آن به نزاع برخاستید و یکدیگر را بدان متّهم کردید ، و خدا حقیقت امر را میدانست و آنچه را که پنهان میکردید ، آشکار و نمایان مینمود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إدَّارَءْتُمْ » : کشمکش کردید . اختلاف ورزیدید . گناه را از خود دور و به گردن دیگری انداختید . فعل ماضی باب تفاعل است و اصل آن ( تَدَارَءْتُمْ ) از ماده ( دَرْء ) به معنی دفْع است . . « مُخْرِجٌ » : بیرون آورنده . آشکارکننده .‏

سوره بقرة آیه 73
‏متن آیه : ‏
‏ فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَى وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس گفتیم : پارهای از آن ( قربانی ) را به آن ( کشته ) بزنید . ( و این کار را کردید و خدا کشته را زنده کرد ) . خداوند مردگان را ( در روز قیامت ) چنین زنده میکند و دلائل ( قدرت ) خود را به شما مینمایاند تا این که دریابید ( حقیقت و اسرار شریعت را ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَعْضِ » : بخش . برخ . تکّه . « کَذلِکَ » : آن چنان . بدین منوال . « المَوْتَیا » : مردگان . « ءَایَاتِهِ » : نشانهها و دلائل خود .‏

سوره بقرة آیه 74
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس از آن ، دلهای شما سخت شد ، همچون سنگ یا سختتر از سنگ . و پارهای از سنگها است که از آن نهرها میجوشد ، و پارهای از آنها است که میشکافد و آب از آن بیرون میآید ، و پارهای از آنها است که از ترس خدا فرو میریزد . و خدا از آنچه میکنید بیخبر نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَسَتْ » : سخت شد . « الْحِجَارَةِ » : سنگ . « أَشَدُ قَسْوَةً » : سفتتر و سختتر . واژه ( أَشَدُّ ) مرفوع است چون عطف بر ( کَالْحِجَارَةِ ) است که در محلّ رفع است ؛ زیرا خبر ( هِیَ ) است . ( قَسْوَةً ) منصوب است چون تمییز است . « لَمَا » در هر سه مورد آیه ، از لام تأکید و مای موصول فراهم آمده است و ( مَا ) مرفوع است چون خبر ( إِنَّ ) است . « یَشَّقَّقُ » : از هم شکافته میشود . از باب تفعّل است .‏

سوره بقرة آیه 75
‏متن آیه : ‏
‏ أَفَتَطْمَعُونَ أَن یُؤْمِنُواْ لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا امیدوارید که ( یهودیان به آئین اسلام و ) به شما ایمان بیاورند با این که گروهی از آنان ( که احبار ایشان بودند ) سخنان خدا را ( در تورات ) میشنیدند و پس از فهمیدن کامل آن ، دست به تحریفش میزدند ؟ و حال آن که علم و اطّلاع داشتند ( که درست نیست به کتابهای آسمانی دست برد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَطْمَعُونَ » : امیدوارید . « فَرِیقٌ » : گروه . دسته . « عَقَلُوهُ » : آن را فهمیدند و بدان آشنا شدند . « وَ هُمْ یَعْلَمُونَ » : جمله حالیّه است برای ضمیر ( وَ ) در فعل ( یُحَرِّفُونَ ) . « یُحَرِّفُونَ » : تبدیل میکردند . تغییر میدادند .‏

سوره بقرة آیه 76
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَىَ بَعْضٍ قَالُواْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَآجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و چون با کسانی که ایمان آوردهاند روبرو میشوند ، میگویند : ایمان آوردهایم ( به این که شما بر حق میباشید و محمّد پیغمبری است که در تورات وصف او آمده است . ) و هنگامی که با یکدیگر خلوت میکنند ( دستهای بدیشان اعتراض مینمایند ) و میگویند : آیا مطالبی را که خداوند ( درباره صفات محمّد ) برای شما بیان کرده برای مسلمانان بازگو میکنید و از آن سخن میرانید ، تا ( روز رستاخیز ) در پیشگاه خدا بر شما حجّت گیرند و علیه شما بدان استدلال کنند ؟ مگر نمیفهمید و عقل ندارید ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَقُوا » : برخورد کردند . رسیدند . « خَلا » : رفت . به خلوت نشست . « مَا فَتَحَ اللهُ عَلَیْکُمْ » : آنچه خداوند در کتاب آسمانی تورات به شما آموخته است . « لِیُحَآجُّوکُم بِهِ » : تا با شما بستیزند و آن را بر شما حجّت گیرند .‏

سوره بقرة آیه 77
‏متن آیه : ‏
‏ أَوَلاَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا نمیدانند که آنچه را پنهان میکنند و آنچه را آشکار میسازند ، خدا همه را میداند ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُسِرُّونَ » : پنهان و نهان میکنند . « یُعْلِنُونَ » : علنی و آشکار میکنند .‏

سوره بقرة آیه 78
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و پارهای از آنان افراد بیسوادی هستند که ( از ) کتاب ( خدا تورات ) جز ( یک مشت خرافات و دروغهائی که احبارشان به هم بافتهاند و با ) آرزوهای ( آنان سازگار است ) نمیدانند ، و تنها به پندارهایشان دل بستهاند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُمِّیُّونَ » : کسانی که نمیتوانند بخوانند و بنویسند . بیسوادان . « الکِتَابَ » : مراد تورات است . « أمَانِیَّ » : جمع أُمْنِیَّة از ماده ( مُنیا ) آرزوهای ناروا و نادرست . دروغهای به هم بافته ( نگا : بقره / 111 ، نساء / 123 ، حدید / 14 ) . « إِنْ » : حرف نفی است .‏

سوره بقرة آیه 79
‏متن آیه : ‏
‏ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یَکْسِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏وای بر کسانی ( از احبار ) که کتاب را با دست خود مینویسند و آن گاه میگویند ( به بیسوادان ) : این ( توراتی است که ) از جانب خدا آمده است تا به بهای کمی آن ( تحریف شدهها ) را بفروشند ! وای بر آنان چه چیزهائی را با دست خود مینویسند ! و وای بر آنان چه چیزهائی را به چنگ میآورند ! ( این گونه نوشتهها و کارها ، ایشان را به سوی هلاک و عذاب میکشاند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَیْلٌ » : وای بر ! مرگ بر ! « ثَمَناً » : پول . بها .‏

سوره بقرة آیه 80
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللّهِ عَهْداً فَلَن یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏میگویند : ( هر چند هم گناهکار باشیم ) آتش جز چند روز معدودی گریبانگیرمان نمیگردد ! بگو : آیا از جانب خدا پیمان گرفتهاید و ( چون ) خدا هرگز خلاف وعدهاش عمل نمینماید ( اطمینان یافتهاید ) ؟ یا این که چیزی به خدا نسبت میدهید که از آن بیخبرید ( و دروغی بیش نیست ) ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَن تَمَسَّنَا » : هرگز به ما نمیرسد . « أَیَّاماً مَّعْدُودَةً » : چند روز قابل شمار . مدّت کمی .‏

سوره بقرة آیه 81
‏متن آیه : ‏
‏ بَلَى مَن کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آری ! هر کس مرتکب گناه شود ، و گناه ( احساس و وجدان و سراسر وجود ) او را احاطه کند ، این چنین افرادی یاران آتش بوده و جاودانه در آن خواهند ماند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَلَیا » : آری . حرف جواب است و برای ابطال نفی متقدّم ، و افاده اثبات مفهوم بعد از خود میآید . « سَیِّئَةً » : زشت و قبیح . گناه . « خَطِیئَةُ » : بزه . گناهی که از روی قصد و عمد انجام پذیرد . « أَصْحَابُ الْنَّارِ » : دوزخیان .‏

سوره بقرة آیه 82
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانی که ایمان آوردهاند و کردار پسندیده و افعال شایسته انجام داده اینان اهل بهشت بوده و جاودانه در آن خواهند ماند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الصَّالِحَاتِ » : گفتار و کردار پسندیده و شایسته . « أَصْحَابُ الْجَنَّةِ » : بهشتیان .‏

سوره بقرة آیه 83
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنکُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن زمان را که از بنیاسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستید و نسبت به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و بینوایان نیکی کنید ، و به مردم نیک بگوئید ، و نماز را برپا دارید ، و زکات را بپردازید . سپس شما جز عدّه کمی روی برتافتید و سرپیچی کردید ( و از وفای به پیمانی که با خدا بسته بودید ) رویگردان شدید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِیثَاقَ » : پیمان استوار . عهد مؤکّد . « إِحْسَاناً » : نیکوئی کردن . « ذِیالْقُرْبَیا » : خویشاوندان . « الْیَتَامَیا » : یتیمان . « حُسْناً » : سخن زیبا و پسندیده . « تَوَلَّیْتُمْ » پشت کردید و روی گرداندید . « مُعرِضُونَ » : اعراضکنندگان . سر باز زنندگان . « وَ أَنتُم مُّعرِضُونَ » : جمله حالیّه است و برای تأکید پشتکردن و روی گرداندن آمده است .‏

سوره بقرة آیه 84
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَ تَسْفِکُونَ دِمَاءکُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین و خانه و کاشانه خویش بیرون نکنید . ( بر این پیمان ، شما ) اقرار کردید ( و هم اینک باور دارید که در کتابتان موجود است ) و شما ( بر صحّت آن ) گواهی میدهید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَسْفِکُونَ » : نمیریزید . « دِمَآءَ » : جمع دَم ، خونها . « دِیَار » : جمع دار ، خانهها . سرزمینها .‏

سوره بقرة آیه 85
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ أَنتُمْ هَؤُلاء تَقْتُلُونَ أَنفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِّنکُم مِّن دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِم بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِن یَأتُوکُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس از آن ، این شما هستید که یکدیگر را میکشید و گروهی از خودتان را از خانهها و سرزمینتان بیرون میرانید ، ( و دیگران را بر ضدّ آنان برمیشورانید و یاری میدهید و ایشان را علیه آنان ) از راه گناه و دشمنانگی ، همپشتی و پشتیبانی میکنید . ولی اگر ( بعضی از آنان به صورت ) اسیران نزد شما ( و همپیمانانتان ) بیایند ( برای نجاتشان میکوشید و ) فدیه میدهید ( و ایشان را آزاد میسازید . اگر از شما پرسیده شود ، چه چیز شما را وامیدارد که فدیه آنان را بپردازید و آزادشان سازید ؟ میگوئید که کتابهای آسمانیمان به ما دستور میدهد که فدیه اسیران بنیاسرائیل را بپردازیم و ایشان را آزاد سازیم . مگر کتابهای آسمانی به شما دستور نمیدهند که خون آنان را نریزید و ایشان را از خانه و کاشانه آواره نسازید ؟ ) و حال آن که بیرون راندن ایشان ( و کشتن آنان ) بر شما حرام است . آیا به بخشی از ( دستورات ) کتاب ( آسمانی ) ایمان میآورید و به بخش دیگر ( دستورات آن ) کفر میورزید ؟ برای کسی که از شما چنین کند ، جز خواری و رسوائی در این جهان نیست ، و در روز رستاخیز ( چنین کسانی ) به سختترین شکنجهها برگشت داده میشوند ، و خداوند از آنچه میکنید بیخبر نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِمْ » : علیه آنان یکدیگر را پشتیبانی و کمک میکنید . « الْعُدْوَانِ » : ظلم و تعدّی . زیادهروی در ستم . عطف ( عُدْوَان ) بر ( إِثْم ) عطف خاصّ بر عام است . « أُسَارَیا » : جمع اسیر ، زندانیان . حال است برای ضمیر ( و ) در فعل ( یَأْتُوکُمْ ) . « تُفَادُوهُمْ » : فدیه آزادی آنان را میپردازید . بازخریدشان میکنید . « إِخْرَاجُ » : بدل ( هُوَ ) و یا مبتدای مؤخّر برای خبر مقدّم ( مُحَرَّمٌ ) و یا نائب فاعل اسم مفعول ( مُحَرَّم ) است . « خِزْیٌ » : خواری . رسوائی . « یُرَدُّونَ » : برگشت داده میشوند . برگردانیده میشوند .‏

سوره بقرة آیه 86
‏متن آیه : ‏
‏ أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُاْ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآَخِرَةِ فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اینان همان کسانیند که آخرت را به زندگی دنیا فروختهاند . لذا شکنجه آنان تخفیف داده نمیشود و ایشان یاری نخواهند شد ( و یاوران و کمککنندگانی نخواهند یافت تا برای نجاتشان بکوشند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِشْتَرَوْا » : خریدند . فروختند .‏

سوره بقرة آیه 87
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَقَفَّیْنَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَکُلَّمَا جَاءکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای گروه یهودیان ! به یاد بیاورید آن گاه را که ) ما به موسی کتاب ( تورات ) دادیم و در پی وی پیغمبرانی فرستادیم ، و ( از جمله آنان ) به عیسی پسر مریم معجزهها و دلائل روشن بخشیدیم و او را به وسیله روحالقدس ( که جبرئیل است ) تأیید نمودیم و نیرویش دادیم . آیا ( جز این است که ) هر زمان پیغمبری ( از اینان ) برخلاف میل و آرزوی نفس شما چیزی را آورد ، گردن افراختید ( و خود را بزرگتر از آن دانستید که از او پیروی کنید ، و به این هم بسنده نکردید ) بلکه عدّهای را تکذیب نمودید و دروغگو خواندید ، و جمعی را کشتید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَفَّیْنَا » : پیاپی آوردیم . به دنبال یکدیگر و پشت سر همدیگر آوردیم . از ماده ( قفو ) است ( نگا : مؤمنون / 44 ) . « الْبَیِّنَاتِ » : معجزات روشن ( نگا : آلعمران / 49 ) . « أَیَّدْنَاهُ » : او را تقویت و تأیید کردیم . از ماده ( أیْد ) به معنی قوّت و قدرت . « لا تَهْوِی » : نمیخواست . دوست نمیداشت . « إسْتَکْبَرْتُمْ » : بزرگی فروختید . خویشتن را بزرگتر از آن دیدید که حق را بپذیرید و در برابر آن کرنش کنید . « فَرِیقاً » : دستهای . گروهی . مفعول مقدّم برای افعال ( کَذَّبْتُمْ ) و ( تَقْتُلُونَ ) است .‏

سوره بقرة آیه 88
‏متن آیه : ‏
وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللَّه بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلاً مَّا یُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( موضع آنان در برابر پیغمبر خاتم محمّد امین نیز چنین است و از روی ریشخند ) گفتند : دلهای ما سرپوشیده و در غلاف است ( و گفته نو دعوت تو بدان راه ندارد ! چنین نیست ) بلکه خداوند آنان را به خاطر کفرشان نفرین نموده ( و از رحمت خویش به دور داشته است ) و کمتر ایمان میآورند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« غُلْفٌ » : جمع أَغْلَف ، بسته و پوشیده . در پرده ( نگا : فصّلت / 5 ) . « لَعَنَهُمْ » : ایشان را نفرین کرد . بر آنان خشم گرفت و از رحمت خویش به دورشان داشت . « قَلِیلاً مَّا یُؤْمِنُونَ » : اندکی ایمان میآورند ( نگا : بقره / 83 ) . ایمان ناچیز و ضعیفی دارند . قَلِیلاً منصوب است چون صفت مصدر محذوفی است : یُؤْمِنُونَ إیمَاناً قَلِیلاً . و یا حال است برای ضمیر ( و ) در فعل ( یُؤْمِنُونَ ) . حرف ( مَا ) زائد است و برای تأکید معنی قِلّت آمده است .‏

سوره بقرة آیه 89
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که از طرف خداوند کتابی ( به نام قرآن توسّط پیغمبر اسلام ) به آنان رسید که تصدیقکننده چیزهائی ( همچون توحید و اصول دین و مقاصد آن ) بود که با خود ( از تورات ) داشتند ، و ( از روی تورات ) آن را شناختند و ( به صدق محتوایش ) پی بردند ، ولی ( به سبب حسادت و عناد ) بدان کفر ورزیدند ( زیرا ، پیغمبری آن را آورده بود که از بنیاسرائیل نبود . گرچه ) قبلاً ( هنگامی که با مشرکان به جنگ و یا نزاع لفظی برمیخاستند ، میگفتند که خدا ایشان را با فرستادن آخرین پیامبری که کتابشان بدان نوید داده است ، یاری خواهد داد و ) امید فتح و پیروزی بر کافران را داشتند . پس لعنت خداوند بر کافران ( چون ایشان ) باد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کِتَابٌ » : مراد قرآن است . « یَسْتَفْتِحُونَ » : طلب فتح و پیروزی میکردند . « فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا . . . » : مراد از ( مَا ) و ضمیر ( هِ ) در ( کَفَرُوا بِهِ ) محمّد است . برخی مرجع آن دو را ( کتاب ) یعنی قرآن دانستهاند . « عَرَفُوا » : شناختند . آگاهی یافتند .‏

سوره بقرة آیه 90
‏متن آیه : ‏
‏ بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن یَکْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ بَغْیاً أَن یُنَزِّلُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُّهِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خویشتن را به بدترین چیزها فروختند ( چه از هوای نفس پیروی و به دنبال تعصّبات قبیلهای روان شدند ) و به ناروا نسبت به آنچه فرستاده بودیم کفر ورزیدند و کفرشان تنها به خاطر دشمنانگی ( با دیگران و انتقام از مؤمنان ) و ناخوشنودی از این که خداوند ( وحی خویشتن را ) از روی فضل و مرحمت پروردگاریش بر هر که بخواهد از بندگانش نازل میکند بود . لذا خشم خدا یکی پس از دیگری آنان را فرا گرفت ( و مستوجب دو خشم شدند : یکی بر اثر کفری که نسبت به محمّد پیغمبر اسلام روا داشتند ، و دیگری خشمی که بر اثر کفر و آزاری که درباره موسی روا میداشتند ) . برای کفّار ( همانند ایشان ) عذاب خوارکننده و دردناکی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِئْسَمَا » : چه زشت است . « إِشْتَرَوْا » : فروختند . « أَن یَکْفُرُوا » : تأویل به مصدر میشود و تقدیر آن ( کُفْرُهُمْ ) است و مخصوص به ذمّ و محلاًّ مرفوع و مبتدا است ، و عبارت پیشین خبر آن ، و یا این که خبر مبتدای محذوف ( هو ) است ، و تقدیر آن چنین است : ( هُوَ أَن یَّکْفُرُوا ) . « بَغْیاً » : فساد . در اینجا مراد حسد است . چون حسد از فساد نفس سرچشمه میگیرد . مفعولٌله برای ( أَن یَّکْفُرُوا ) است . « أَن یُّنَزِّلَ اللهُ » : مفعولٌله و محلاًّ منصوب است . تقدیر آن چنین است : لِأن یُّنَزِّلَ اللهُ . یعنی : لإِنزَالِ اللهِ . « بَآءُوا » : برگشتند . « بَآءُوا بِغَضَبٍ عَلی غَضَبٍ » : برگشتند و خشم پیاپی خدا را با خود آوردند . « مُهِینٌ » : خوارکننده .‏

سوره بقرة آیه 91
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَا أُنزِلَ عَلَیْنَا وَیَکْفُرونَ بِمَا وَرَاءهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِیَاءَ اللّهِ مِن قَبْلُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که به آنان گفته شود : به آنچه خداوند فرو فرستاده است ( که قرآن است ) ایمان بیاورید ، میگویند : ما به چیزی ایمان میآوریم که بر خود ما نازل شده باشد ( نه بر اقوام دیگر ) ، و به غیر آن کفر میورزند و حال آن که حق بوده و تصدیقکننده چیزی است که با خود دارند . بگو : اگر مؤمنید ( و راست میگوئید که به تورات ایمان دارید و از آن پیروی میکنید ) پس چرا پیامبران خدا را پیش از این میکشتید ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَرَآءَهُ » : غیر آن . بجز آن ( نگا : نساء / 24 ، مؤمنون / 7 ) . « وَ هُوَ الْحَقُّ » : جمله حالیّه است . « مُصَدِّقاً » : تصدیقکننده . حال ( حق ) است . « مِن قَبْلُ » : قبلاً . در گذشته . در روزگار پیشین .‏

سوره بقرة آیه 92
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ جَاءکُم مُّوسَى بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به راستی موسی آن همه دلائل روشن و معجزات را برای شما آورد ( ولی پس از آن که از دیده شما نهان گشت و به مناجات پروردگار رفت ) بعد از او گوساله را برگزیدید ( و به گوسالهپرستی نشستید ) و با این کار ( بر خود ) ستم کردید ( و به بتپرستی سابق خویش برگشتید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْبَیِّنَاتِ » : دلائل روشن . معجزات گویا ( نگا : عنکبوت / 39 ، قصص / 36 ) . « مِنم بَعْدِهِ » : بعد از رفتن موسی به کوه طور ( نگا : بقره / 51 ، نساء / 153 ) .‏

سوره بقرة آیه 93
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُواْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِن کُنتُمْ مُّؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به یاد آورید ) آن گاه را که از شما پیمان گرفتیم و ( موسی تورات را بیاورد و دیدید که تکالیف و وظائف دشواری دربر دارد و شما از انجام آنها سر باز زدید . ما برای نشان دادن صدق تورات و فوائد تعالیم آن ) کوه طور را بالای سرتان ( همچون سایهبانی ) نگاه داشتیم ( و شما چنین انگاشتید که کوه بر سرتان فرو میریزد . بدین هنگام به شما گفتیم : ) آنچه را به شما دادهایم ، محکم برگیرید و با قدرت هرچه بیشتر بدان عمل کنید . ( در این هنگام اعلان آمادگی کردند و ) گفتند : شنیدیم ، ولی ( به زبان عمل گفتند : ) نافرمانی کردیم ! ( ایمان به دلهایشان ننشسته بود . زیرا ) دلهایشان بر اثر کفر ، با ( محبّت ) گوساله آبیاری شده بود . بگو : ایمانتان شما را به انجام بدترین چیز دستور میدهد اگر ( گمان میکنید که ) شما مؤمن هستید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَمِعْنَا وَ عَصَیْنَا » : شنیدیم و فرمان نبردیم ! البتّه چنین سخنی را با زبان اداء نکردهاند ، ولی چون به عهد خود وفا ننمودهاند انگار که چنین گفتهاند . خلاصه کردارشان خلاف گفتارشان بوده است و اعمالشان اقوالشان را تکذیب کرده است . « وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ » : دلهایشان از عشق گوساله لبریز گردیده بود . در اینجا حذف مضاف شده است و مضافٌالیه در جای مضاف به کار رفته است . تقدیر چنین است : حُبَّ الْعِجْلِ . « بِکُفْرِهِمْ » : به سبب کفرشان .‏

سوره بقرة آیه 94
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ إِن کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الآَخِرَةُ عِندَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو اگر ( چنانچه گمان میبرید ) خداوند ، جهان دیگر را از میان همه مردم تنها به شما اختصاص داده است ، پس ( عملاً با جهاد در راه خدا ) آرزوی مرگ کنید اگر راستگوئید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الدَّارُ » : خانه . سرا . « الْدَّارُ الآخِرَةِ » : سرای دیگر . « خَالِصَةً » : مخصوص . خاصّ . حال است برای ( الدّار ) که اسم ( کانَتْ ) است و خبر آن ( لَکُمْ ) . « مِن دُونِ » : بدون . واژهای است که برای اختصاص و قطع شرکت دیگران به کار میرود ( نگا : بقره / 111 ) .‏

سوره بقرة آیه 95
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ولی آنان به خاطر ( اعمال بدی که انجام دادهاند و ) آنچه پیش از خود فرستادهاند ، هرگز آرزوی مرگ نمیکنند ، و خداوند از حال ستمگران ( چون ایشان ) آگاه است ( و بهشت از آن پرهیزگاران است ؛ نه خاصّ افرادی همسانشان ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِمَا » : به سبب چیزی که . « قَدَّمَتْ » : انجام داده است . پیشاپیش فرستاده است . « أَیْدِی » : دستها . جمع ( یَد ) که میتواند کنایه از خود شخص یا قدرت او نیز باشد .‏

سوره بقرة آیه 96
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن یُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آنان را حریصترین مردم بر زندگی ( این دنیا ) خواهی یافت ، حتّی طمعکارتر از مشرکان ( که به زندگی دوباره و بهشت و دوزخ ایمان ندارند . لذا ) هر یک از آنان دوست دارد هزار سال عمر کند ، در حالی که اگر این عمر ( طولانی ) بدو داده شود ، او را از عذاب به دور نمیدارد . و خداوند نسبت بدانچه انجام میدهند ، بینا است ( و ستمگران را به پاداش کارهای ناشایستشان میرساند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَتَجِدَنَّهُمْ » ، هر آینه ایشان را خواهی یافت . « حَیَاةٍ » : زندگی . نکرهآمدن آن برای اطلاق است . یعنی هر زندگیای که باشد ، خوب یا بد ، محترمانه یا رذلانه . و . . . « وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا » : عطف بر ماقبل است بر حسب معنی . در ( أَحْرَصَ ) حرف ( مِنْ ) مقدّر است . همچنین میتوان واژه ( أَحْرَصَ ) را پیش از ( مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا ) محذوف دانست . در هر حال ذکر خاصّ بعد از عام است و بیانگر تأکید حرص یهودیان بر زندگی دنیا است ، و سرزنش و تهدید ایشان را در بردارد . « یُعَمَّرُ » : عمر داده شود . زیست کند . « أَلْفَ » : هزار . « مُزَحْزِح » : دورکننده .‏

سوره بقرة آیه 97
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ مَن کَانَ عَدُوّاً لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بعضی از آنان میگویند که : چون جبرئیل ، دشمن ایشان ، قرآن را برای محمّد میآورد ، آنان با او دشمنی میورزند و کتابش را قبول ندارند . ای پیغمبر ! بدیشان ) بگو : کسی که دشمن جبرئیل باشد ( در حقیقت دشمن خدا است ) زیرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده است ( نه این که خودسرانه دست به چنین امری زده باشد ) . قرآنی که کتابهای آسمانی پیشین را تصدیق میکند ، و هدایت و بشارت برای مؤمنان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَزَّلَهُ » : آن را نازل کرده است . مرجع ( نَزَّلَ ) جبرئیل ، و مرجع ( هُ ) قرآن است . « قَلْبِ » : دل . تسمیه کلّ به اسم جزء است و مراد وجود انسان است . « بِإِذْنِ اللهِ » : با اجازه خدا . به فرمان خدا . « مُصَدِّقاً » : تصدیقکننده . حال ضمیر مفعولی ( هُ ) در ( نَزَّلَهُ ) است . « مَا بَیْنَ یَدَیْهِ » : آنچه پیش از آن کتابهای آسمانی بوده است . « هُدیً وَ بُشْرَیا » : هدایت و بشارت . راهنما و مژدهرسان . ( هُدیً و بُشْرَیا ) عطف بر ( مُصَدِّقاً ) میباشند .‏

سوره بقرة آیه 98
‏متن آیه : ‏
‏ مَن کَانَ عَدُوّاً لِّلّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسی که دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد ( خداوند دشمن او است ) . چه خداوند دشمن کافران است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَنْ » در آیههای 97 و 98 شرطیّه است و جواب آن ( فَهُوَ کَافِرٌ ) محذوف است . یا این که جمله ( فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ ) ، و ( فَإِنَّ اللهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِینَ ) جواب شرط بشمارند .‏

سوره بقرة آیه 99
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَمَا یَکْفُرُ بِهَا إِلاَّ الْفَاسِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان ما آیههای روشنی ( به وسیله جبرئیل بر قلب تو القاء کردیم و ) برای تو فرستادیم ( که جویندگان راه حق ، در برابر آنها سرتعظیم فرود میآورند ) و جز بیرون روندگان ( از دائره قانون فطرت و دشمنان حق و حقیقت ) کسی بدانها کفر نمیورزد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَایَاتٍ بَیِّنَاتٍ » : آیههای واضح و روشن . « الْفَاسِقُونَ » : بیرون روندگان از ربقه شریعت . کافران ( نگا : آلعمران / 82 و 110 ، مائده / 47 ، توبه / 67 ، نور / 4 و 55 ، احقاف / 35 ، حشر / 19 ) .‏

سوره بقرة آیه 100
‏متن آیه : ‏
‏ أَوَکُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْداً نَّبَذَهُ فَرِیقٌ مِّنْهُم بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ایشان همان گونه که در امر عقیده و ایمان متزلزل میباشند ، در عهدهائی که میبندند نیز متزلزل هستند ) مگر هر بار که عهدی ( با خدا و پیغمبر و مسلمانان ) بستند ، جمعی از آنان آن را نشکستند و دور نیفکندند ؟ ( و با آن مخالفت نورزیدند ؟ ) . این بدان سبب است که بیشتر آنان ( به حرمت عهد و قداست پیمان ) ایمان ندارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَوَ » : حرف استفهام و برای تهدید است ، و ( وَ ) حرف عطف است . در اینجا معطوفٌ علیه محذوف است و تقدیر چنین است : أَکَفَرُوا بِالآیاتِ الْبَیِّنَاتِ ، وَ کُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً . برخی واو عطف را زائد دانستهاند . « نَبَذَ » ، دور افکند . بهم زد .‏

سوره بقرة آیه 101
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که فرستادهای ( محمّد نام ) از جانب خدا به سراغ آنان آمد ، گرچه ( اوصافش با نشانههائی که در کتابهایشان بود و ) با آنچه با خود داشتند ، مطابقت داشت ، جمعی از اهل کتاب ، کتاب خدا را پشت سر افکندند ( و اوصاف محمّد را از کتابهای خود زدودند . انگار در کتابهایشان چیزی درباره او نیامده است و ) گوئی آنان ( چیزی از اوصاف چنین پیغمبری ) نمیدانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَسُولٌ » : فرستادهای . پیغمبری . مراد محمّد ( است و تنکیر ( رسول ) برای تعظیم است . « وَرَآءَ » : فراسو . پشت سر . « ظُهُورِ » : جمع ظَهْر ، پشتها . « کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ » : گوئی که ایشان نمیدانند . صفت یا حال ( فَرِیقٌ ) است .‏

سوره بقرة آیه 102
‏متن آیه : ‏
‏ وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیْاطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( گروهی از احبار یهود ) به آنچه شیاطین صفتان و گناه پیشگانشان درباره سلطنت سلیمان ( به هم میبافتند و بر مردم ) میخواندند ، باور داشتند و از آن پیروی نمودند . ( چه گمان میبردند که سلیمان پیغمبر نبوده و بلکه جادوگر بوده است و با نیروی سحر ، پریها و پرندگان و بادها را به زیر فرمان خویش در آورده است و لذا شاه جادوگر کافری بیش نبوده است ) . و حال آن که سلیمان هرگز ( دست به سحر نیالوده و ) کفر نورزیده است ، و بلکه ( این ) شیاطین صفتان گناهپیشه ، کفر ورزیدهاند . ( زیرا چنین سخنانی را به هم بافته و به پیغمبر خدا سلیمان افتراء بسته و به جای دستورات آسمانی ، به مردم ) جادو و ( خرافات و از آثار بجا مانده ) آنچه در بابل بر دو فرشته هاروت و ماروت نازل گردیده بود میآموزند . ( دو فرشتهای که طریق سحرکردن را برای آشنائی به طرز ابطال آن به مردم یاد میدادند ) و به هیچ کس چیزی نمیآموختند ، مگر این که پیشاپیش بدو میگفتند : ما وسیله آزمایش هستیم کافر نشو ( و آنچه به تو میآموزیم ، به آشوب و کفر منتهی میگردد . آن را بشناس و خویشتن را از آن به دور دار . لیکن مردم نصیحت نپذیرفتند و از آموختههایشان سوء استفاده کردند ) . از ایشان چیزهائی آموختند ( و در راهی از آن استفاده کردند ) که با آن میان مرد و همسرش جدائی میافکندند . ( آری این شیطان صفتان گناهپیشه ، کفر ورزیدند ، چون این گونه یاوهگوئیها و افسانهسرائیهای گذشتگان را بهم بافتند و آن را وسیله آموزش جادو به یهودیان کردند ) و حال آن که با چنین جادوی ( خویش ) نمیتوانند به کسی زیان برسانند مگر این که با اجازه و خواست خدا باشد . و آنان قسمتهائی را فرا میگرفتند که برایشان ( از لحاظ دنیا و آخرت ) زیان داشت و بدیشان سودی نمیرساند . و مسلّماً میدانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد ، بهرهای در آخرت نخواهد داشت . و چه زشت و ناپسند است آنچه خود را بدان فروخته ( و آن را پیشه خویشتن ساختهاند ) اگر میدانستند ( و علم و دانشی میداشتند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِتَّبَعُوا » : پیروی کردند . گردن نهادند . « تَتْلُو » : میگفتند . خبر میدادند . به دنبال آن راه میافتادند . از آن پیروی میکردند . فعل ( تَتْلُو ) در رسمالخطّ قرآنی الفی به دنبال دارد . « الشَیَاطِینُ » : اهریمنان . مراد انسانهای ناپاک است ( نگا : بقره / 14 ، انعام / 112 ) . « عَلی مُلْکِ سُلَیْمَانَ » : درباره سلطنت سلیمان . « الْمَلَکَیْنِ » : دو فرشته . « مِنْ أَحَدٍ » : به کسی . « فِتْنَةٌ » : آزمایش . « إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ » : ما وسیله امتحان و آزمایش هستیم . « الْمَرْءِ » : مرد . « ضَآرِّینَ » : زیانرسانندگان . « إِشْتَرَیا » : خرید . پذیرفت و بدان عمل کرد . « خَلاقٍ » : بهره . نصیب . « بِئْسَ » : زشت است . « شَرَوْا » : فروختند .‏

سوره بقرة آیه 103
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُواْ واتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّه خَیْرٌ لَّوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر آنان ایمان میآوردند و پرهیزگاری میکردند ( پروردگار پاداش نیکی بدانان میداد و چنین ) پاداشتی که نزد خدا ( محفوظ ) است بهتر ( از افسانهها و بد نهادیها ) است ، اگر ( علم و دانشی میداشتند و ) میدانستند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَثُوبَةٌ » : ثواب . اجر و پاداش .‏

سوره بقرة آیه 104
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا ْوَلِلکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! ( هنگامی که از پیغمبر تقاضای مراعات و توجّه بیشتر خود ، برای حفظ و دریافت آیات قرآن میکنید ) مگوئید : « رَاعِنَا » : ( رعایتمان کن و ما را بپای ! بلکه واژههای هممعنی دیگری را به کار برید تا یهودیان و مشرکان نتوانند از آن سوءاستفاده کنند و در مفهوم زشت و دشنامآمیز به کارش ببرند ) و بگوئید : « أُنظُرْنَا » ( بر ما نظر انداز ، در ما نگر ، رعایتمان کن . و خوب بدانچه پیغمبر بر شما فرو میخواند و میگوید ) گوش فرا دهید و بشنوید و برای مشرکان ( ریشخند کنندهای چون ایشان ) عذاب دردناکی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَاعِنَا » : ما را بپا . ما را مراعات کن . از ماده ( رعی ) به معنی رعایت ولی یهودیان آن را از ماده ( رعن ) به معنی رعونت ، یعنی حماقت میگرفتند . « أُنظُرْنَا » : ملاحظه ما کن . به حال ما بنگر . بر ما شتاب مکن . « إسْمَعُوا » بشنوید . بپذیرید .‏

سوره بقرة آیه 105
‏متن آیه : ‏
‏ مَّا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیْکُم مِّنْ خَیْرٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَاللّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کافران اهل کتاب و همچنین مشرکان ، دوست نمیدارند خیر و برکتی از جانب خدایتان بر شما نازل گردد و به شما دست دهد ، در حالی که خداوند ( به خواست و آرزوی ایشان توجّهی نمیکند و ) به هرکس که بخواهد رحمت خویش را اختصاص میدهد ، و خدا دارای فضل سترگ و بخشش بزرگ است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا یَوَدُّ » : دوست نمیدارد . « خَیْرٍ » : آنچه در آن نفع و صلاح باشد . خوبی . « فَضْل » : خیر .‏

سوره بقرة آیه 106
‏متن آیه : ‏
‏ مَا نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر آیهای را که رها سازیم ( و به دست فراموشی سپاریم ) ، و یا این که ( اثر معجزهای را از آئینه دل مردمان بزدائیم و ) فراموشش گردانیم ، بهتر از آن یا همسان آن را میآوریم و جایگزینش میسازیم . مگر نمیدانی که خداوند بر هر چیزی توانا است ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا نَنسَخْ » : آنچه را که زائل کنیم . آنچه را که باطل گردانیم . آنچه را که تغییر دهیم . واژه ( مَا ) شرطیّه و محلّاً منصوب به ( نَنسَخْ ) است و ( نَنسَخْ ) مجزوم بدان است . « ءَایَةٍ » ، هر معجزهای از معجزات پیغمبران پیشین . آیه قرآنی . نشانه جهانی . شریعت . « نُنسِهَا » : از خاطر مردم آن را بزدائیم . از یاد دیگرانش میبریم . از مصدر ( إنسَاء ) است .‏

سوره بقرة آیه 107
‏متن آیه : ‏
‏ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا نمیدانی که ملک و فرمانروائی آسمانها و زمین از آن او است ؟ ( و حق دارد هرگونه تغییر و تبدیلی در آیات و معجزات خود بدهد ) و جز خدا سرپرست و یاوری برای شما نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُلْکُ » : مملکت . حکومت . « مِن دُونِ اللهِ » : غیر از خدا . بجز خدا . « وَلِیٍّ » : سرور . سرپرست . یاور . « نَصِیرٍ » : مددکار . یاریدهنده . کمککننده .‏

سوره بقرة آیه 108
‏متن آیه : ‏
‏ أَمْ تُرِیدُونَ أَن تَسْأَلُواْ رَسُولَکُمْ کَمَا سُئِلَ مُوسَى مِن قَبْلُ وَمَن یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شاید میخواهید از پیغمبر خود ( همان تقاضاهای نامعقول و نابجا و معجزات معیّن و ناروائی را ) درخواست کنید که پیش از این ، ( از جانب بنیاسرائیل برای آزمایش و عناد ) از موسی خواسته میشد . ( در پشت سر چنین درخواستی ، بهانهجوئی و کفرگرائی نهفته است ) و هر که ایمان را با کفر معاوضه کند ، راه راست را گم کرده است ( و از صراط مستقیم خداشناسی منحرف گشته است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَمْ » : یا این که . بلکه . « یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإیمَانِ » : کفر را بر ایمان ترجیح دهد و آن را به جای این برگیرد . « ضَلَّ » : عدول کرده است . گم کرده است . « سَوَآءَ » : راستا . وسط ( نگا : مائده / 12 و 60 و 77 ، قصص / 22 ، ممتحنه / 1 ) . « سَوَآءَ السَّبِیلِ » : مراد راه راست و بدون فراز و نشیب است . اضافه صفت به موصوف خود است .‏

سوره بقرة آیه 109
‏متن آیه : ‏
‏ وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُم مِّن بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بسیاری از اهل کتاب ، از روی رشک و حسدی که در وجودشان ریشه دوانده است ، آرزو دارند اگر بشود شما را بعد از پذیرش ایمان بازگردانند ( به جانب کفر و به حال سابقی که داشتید ! ) با این که حقّانیّت ( اسلام و درستی راهی که برگزیدهاید ، از روی خود کتابهای آسمانیشان ) برایشان کاملاً روشن گشته است . پس گذشت نمائید و چشمپوشی کنید تا خدا فرمان دهد ( که در برابرشان چه کار کنید ) . بیگمان خداوند بر هر چیزی توانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَدَّ » : دوست داشت . آرزو کرد . « کُفَّاراً » : حال ضمیر مفعولی ( کُمْ ) در ( یَرُدُّونَکُم ) یا مفعول دوم است . « حَسَداً » : مفعولٌله است . « تَبَیَّنَ » : روشن گردید . « أُعْفُوا » : عفو کنید و عقوبت نکنید . « إصْفَحُوا » : ببخشید و سرزنش نکنید .‏

سوره بقرة آیه 110
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ وَمَا تُقَدِّمُواْ لأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پس بر شعائر دینیّتان ماندگار باشید ) و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و ( بدانید ) هر کار نیکی که پیشتر برای خود بفرستید ، آن را در نزد خدا خواهید یافت ( و پاداش آن را خواهید دید ) و خدا به هرچه میکنید آگاه و بینا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَقِیمُوا » : به جای آورید . به طور بایسته بخوانید . « ءَاتُوا » : بپردازید . « تَجِدُوهُ » : آن را خواهید یافت .‏

سوره بقرة آیه 111
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و گویند : جز کسی که یهودی یا مسیحی باشد هرگز ( کس دیگری ) به بهشت در نمیآید . این آرزو و دلخوشیهای ایشان است ( و جز مشتی یاوه و سخنان ناروا نمیباشد ) . بگو : اگر راست میگوئید دلیل خویش را بیاورید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هُوداً » : جمع هائد به معنی توبهکننده ، یهودیان . پیروان موسی . « نَصَارَیا » : جمع نصران و نصرانة ، مسیحیان ، پیروان عیسی . « أمَانِیّ » : جمع اُمْنِیَّة ، آرزوها . آرزوهای نادرست و ناروا . « هَاتُوا » : حاضر کنید . بیاورید . اسمالفعل است . « بُرْهَانَ » : حجّت . دلیل .‏

سوره بقرة آیه 112
‏متن آیه : ‏
‏ بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آری ! هرکس خالصانه روبه خدا کند و نیکوکار باشد ، پاداش او در پیش خدایش محفوظ است ، و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین خواهند گردید ( و بهشت و سعادت اخروی در انحصار هیچ طائفه و نژاد خاصّی نیست ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَلَیا » : آری ، کار آن چنان نیست که ایشان میگویند ، بلکه . « أَسْلَمَ » : خالص و یکرنگ شد . تسلیم کرد . « أَسْلَمَ وَجْهَهُ » : خویشتن را خالصانه تسلیم کرد . « وَجْه » : چهره . در اینجا به معنی خود و خویشتن است و تسمیه کلّ به اسم جزء میباشد . « مُحْسِنٌ » : نیکوکار .‏

سوره بقرة آیه 113
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَیْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَیْءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ کَذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( جای شگفت است که آنان همان گونه که با اسلام دشمنی میورزند ، با یکدیگر نیز دشمنی دارند ) و یهودیان میگویند : مسیحیان دارای حق و حقیقتی نبوده و بر چیزی بند نیستند ، و مسیحیان نیز میگویند : یهودیان دارای حق و حقیقتی نبوده و بر چیزی بند نیستند . در حالی که هر دو دسته کتاب میخوانند ( و به گمان خود به کتابهای آسمانی خویش استدلال میجویند ! ) . و افراد نادان ( مشرکی که از تورات و انجیل بیخبرند ) نیز سخنی همانند سخن آنان را میگویند . پس خدا در روز قیامت میانشان درباره آنچه با یکدیگر اختلاف دارند ، داوری خواهد کرد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَتْلُونَ » : میخوانند . « قَالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ » : مراد بتپرستان و مشرکان عرب است . . « یَحْکُمُ » : قضاوت و داوری میکند .‏

سوره بقرة آیه 114
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَن یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِی خَرَابِهَا أُوْلَئِکَ مَا کَانَ لَهُمْ أَن یَدْخُلُوهَا إِلاَّ خَآئِفِینَ لهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( از جمله دشمنی ایشان نسبت به یکدیگر ، و نسبت به مسلمانان این است که بعضی از قبیلهها معابد قبیلههای دیگر را خراب نمودند و مسلمانان را از ورود به مسجدالحرام باز داشتند ) و چه کسی ستمگرتر از کسانی است که نگذارند در مساجد و اماکن عبادت خدا ، نام خدا برده شود ، و در ویرانی آنها بکوشند ؟ شایسته اینان نبود که چنین ( گناه بزرگی را مرتکب شوند و این کارها را ) بکنند ، بلکه میبایست ( حرمت معابد را نگهدارند و ) جز خاشعانه وارد آنها نشوند . بهره آنان در دنیا زبونی و رسوائی ، و در آخرت عذاب بزرگی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَظْلَمُ » : ظالمتر ، ستمکارتر . « مَنَعَ » : مانع شد . بازداشت . « مَسَاجِدَ » : معابد . پرستشگاهها . « خَآئِفِینَ » : حال ضمیر ( و ) در فعل ( یَدْخُلُوها ) است . « خِزْیٌ » : خواری . رسوائی .‏

سوره بقرة آیه 115
‏متن آیه : ‏
‏ وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خاور و باختر ( و همه جهات دیگر ) از آن خدا است ، پس به هر سو رو کنید ، خدا آنجا است . بیگمان خدا گشایشگر است ( و بر مردم تنگ نمیگیرد ) و بسی دانا است ( به قصد و نیّت کسی که بدو روی میآورد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَیْنَمَا » : هرجا . « تُوَلُّوا » : رو کنید . « ثَمَّ » : آنجا . « وَجْه » : ذات ( نگا : بقره / 272 ، رعد / 22 ، روم / 38 و 39 ) . « وَاسِعٌ » : در برگیرنده . از اسماء خدا است و به معنی : دارای انعام و رحمت فراگیر ، و آن که در قوانین خویش مردم را به تنگنا نمیاندازد .‏

سوره بقرة آیه 116
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَل لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( یهودیان و مسیحیان و مشرکان هر سه ) میگویند : خداوند فرزندی برای خویش برگزیده است ! - خدا برتر از این چیزها است - ( که نیازمند زاد و ولد و نسل و فرزند باشد ) بلکه آنچه در آسمانها و زمین است از آن او است و همگان ( بنده وی و ) فروتن در برابر اویند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سُبْحَانَهُ » : او پاک و منزّه است از چنین ناشایستها و نارواها . واژهای است برای تسبیح خدا و ذکر الله . « قَانِتُونَ » : خاشعان . مطیعان . فرمانبرداران گردن کج اراده خدا ، و مُقِرّان به الوهیّت الله .‏

سوره بقرة آیه 117
‏متن آیه : ‏
‏ بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هستی بخش آسمانها و زمین ، او است . و هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کند ، تنها بدو میگوید : باش ! پس میشود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَدِیعُ » : کسی که چیزها را بدون مُدل و نمونه قبلی پدید میآورد . نوآفرین . این واژه فَعیل به معنی مُفْعِل است ، و در معنی مُبْدِع به کار رفته است . « قَضَیا » : خواست . ارادهاش بر آن تعلّق گرفت . « اَمْراً » : کار . « کُنْ » : باش . بشو . پدید آی . افعال ( کُنْ ) و ( یَکُونُ ) در اینجا تامّهاند .‏

سوره بقرة آیه 118
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ لَوْلاَ یُکَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِینَا آیَةٌ کَذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان که نمیدانند ( و از زمره مشرکانند ) میگویند : چه میشود اگر خدا با ما سخن گوید ، و یا این که معجزهای ( از معجزات پیشنهادی ) برای ما بیاید ( و آشکارا جلوهگر شود ) . کسانی که پیش از آنان نیز بودند همین سخنان ایشان را میگفتند . دلهایشان با هم همانند است ( و افکار و اندیشه آنان همسان است ) . ما آیهها را برای حقیقتجویان آشکار و بیان کردهایم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللهُ » : چرا خدا با ما حرف نزند . « لَوْ لا » : چرا نه . حرفی است که بر طلب حصول ما بعد خود دلالت دارد . « ءَایَةٌ » : آیه قرآنی . معجزه پیشنهادی ( نگا : إسراء / 90 - 93 ) . « تَشَابَهَتْ » . به هم مانده است . همگون همدیگر بوده است . « بَیَّنَّا » : بیان و روشن کردهایم . با بیّنه و حجّت فرو فرستادهایم . « یُوقِنُونَ » : جویای یقین هستند . دانش قاطعانه و باور صادقانه دارند .‏

سوره بقرة آیه 119
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَنَذِیراً وَلاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِیمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما تو را همراه با حقائق یقینی فرستادیم تا مژدهرسان ( مؤمنان ) و بیمدهنده ( کافران ) باشی . و از تو درباره ( عدم ایمان ) دوزخیان پرسیده نمیشود ( بلکه بر رسولان پیام باشد و بس ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِالْحَقِّ » : همراه با حق . مؤیّد با حق . مراد از ( حق ) قرآن یا اسلام است ( نگا : نساء / 170 ، بقره / 190 ) . « بَشِیراً » : مژدهرسان . « نَذِیراً » : ترساننده . بیمدهنده . « الْجَحیمِ » : آتش برافروخته و فروزان . اسمی از اسماء دوزخ است .‏

سوره بقرة آیه 120
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خوشنود نخواهند شد ، مگر این که از آئین ( تحریف شده و خواستهای نادرست ) ایشان پیروی کنی . بگو : تنها هدایت الهی هدایت است . و اگر از خواستها و آرزوهای ایشان پیروی کنی ، بعد از آن که علم و آگاهی یافتهای ( و با دریافت وحی الهی ، یقین و اطمینان به تو دست داده است ) ، هیچ سرپرست و یاوری از جانب خدا برای تو نخواهد بود ( و خدا تو را کمک و یاری نخواهد کرد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِلَّةَ » : دین . « هُدَیا » : هدایت . رهنمود . « مَالَکَ مِنَ اللهِ » : از سوی خدا برای تو نیست . « وَلِیٍّ » : یاور . مددکار . در اینجا هر چند مخاطب مفرد و شخص رسول است ، ولی در اصل خطاب متوجّه امّت محمّدی در هر عصر و زمانی است .‏

سوره بقرة آیه 121
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ أُوْلَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمن یَکْفُرْ بِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( دستهای از ) کسانی که کتاب آسمانی به آنان دادهایم و آن را از روی دقّت و چنانچه باید میخوانند ( و تورات و انجیل را محقّقانه وارسی مینمایند و سره را از ناسره جدا میسازند ) این چنین افرادی به قرآن ایمان میآورند ، و کسانی که بدان ایمان نیاورند بیگمان ایشان زیانکارانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَاتَیْنَا » : دادهایم . فرستادهایم . « الْکِتَابَ » : تورات . انجیل . قرآن . « حَقَّ » : به کاملترین وجه . چنان که باید . منصوب است چون به مصدر ( تِلاوَةِ ) اضافه شده و مفعول مطلق بشمار است . یا بدان علّت است که صفت مصدر محذوفی است . و یا این که حال ضمیر ( و ) در فعل ( یَتْلُونَ ) و به معنی مِحِقّین است .‏

سوره بقرة آیه 122
‏متن آیه : ‏
‏ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای بنیاسرائیل ! به یاد آورید نعمتی را که بر شما ارزانی داشتم ( بدان گاه که شما را از زیر ستم فرعون رهائی بخشیدم و او را در آب غرق نمودم ، و ترنجبین و بلدرچین به شما دادم و پیغمبران زیادی را در میانتان برانگیختم و برای دورهای از زمان ، بزرگی بهره شما نمودم ) و شما را بر جهانیان برتری بخشیدم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَضَّلْتُکُمْ » : برتریتان بخشیدم . « الْعَالَمِینَ » : جهانیان . مراد مردمان آن دوره از زمان است .‏

سوره بقرة آیه 123
‏متن آیه : ‏
‏ وَاتَّقُواْ یَوْماً لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از ( عذاب ) روزی خود را در امان دارید که از دست کسی برای کس دیگری چیزی ساخته نیست ، و به جای کسی همانند و بلاگردانی پذیرفته نمیگردد ، و شفاعت و میانجیگری بدو سودی نمیرساند ، و کسی به یاری کسی بر نمیخیزد و یاوری نمیشوند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَجْزِی » : برآورده نمیکند . دفع نمیکند . « لا تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً » : کسی از کسی چیزی را به دور نمیدارد . کسی به جای کسی چیزی را نمیپردازد . « عَدْلٌ » : همتا . فدیه . بلاگردان . « شَفَاعَةٌ » : میانجیگری .‏

سوره بقرة آیه 124
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به خاطر آورید ) آن گاه را که خدای ابراهیم ، او را با سخنانی ( مشتمل بر اوامر و نواهی و تکالیف و وظائف ، و از راههای مختلف و با وسائل گوناگون ) بیازمود و او ( به خوبی از عهده آزمایش برآمد و ) آنها را به تمام و کمال و به بهترین وجه انجام داد . ( خداوند بدو ) گفت : من تو را پیشوای مردم خواهم کرد . ( ابراهیم ) گفت : آیا از دودمان من ( نیز کسانی را پیشوا و پیغمبر خواهی کرد ؟ خداوند ) گفت : ( درخواست تو را پذیرفتم ، ولی ) پیمان من به ستمکاران نمیرسد ( بلکه تنها فرزندان نیکوکار تو را در بر میگیرد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إبْتَلَیا » : آزمود . امتحان کرد . « کَلِمَاتٍ » : تکالیف و اوامر . از آن جمله : ترک فرزند یگانه و دلبندش به همراه مادر در بیابان برهوت و خالی از سکنه حجاز ، و فرمان دادن بدو به این که فرزند یگانه خود اسماعیل را قربانی کند ( نگا : صافّات / 102 - 113 ) . « أَتَمَّهُنَّ » : آنها را به تمام و کمال انجام داد ( نگا : نجم / 37 ) . « جَاعِلٌ » : سازنده .‏

سوره بقرة آیه 125
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( و به یاد آورید ) آن گاه را که خانه ( کعبه ) را پناهگاه و مأوای امن و امان مردم کردیم ( و بدیشان دستور دادیم که برای تجدید همین خاطره بازسازی خانه کعبه بر دست پیغمبران ) از مقام ابراهیم نمازگاهی برای خود برگیرید ( و در جائی که ابراهیم برای ساختن کعبه بالای سنگی میایستاد ، بایستید و به نماز و نیایش بپردازید ) و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم ( و بر عهده ایشان گذاشتیم ) که خانه ما را برای طوافکنندگان و اعتکافکنندگان ( و ماندگاران در آن ) و رکوع و سجدهکنندگان ( نمازگزار ، از کثافات معنوی همانند شرک و بتپرستی ، و پلشتیهای حسّی همانند یاوهگوئی و گناه و ستیزهجوئی ) پاک و پاکیزه کنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْبَیْتَ » : خانه خدا . کعبه ( نگا : مائده / 97 ) . « مَثَابَةًَ » : محلّ مراجعت و گردهمآئی . جایگاه اجر و ثواب . « مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ » : سنگی که ابراهیم برای ساختن کعبه ، بالای آن میایستاد . میگویند که زیر مقام ابراهیم امروزی گذاشته شده است . مسجدی که پیرامون کعبه است . « مُصَلّیً » : جایگاه نماز . « عَهِدْنَا إِلَیا . . . » . سفارش کردیم به . امر کردیم به . « طَهِّرَا » : پاک کنید از کثافتها و وجود بتها . « الطَّآئِفِینَ » : طوافکنندگان . « الْعَاکِفِینَ » : معتکفان . کسانی که در مسجد مدّتی برای عبادت میمانند . « الرُّکَّعِ » : جمع راکع . رکوعکنندگان . « الْسُّجُودِ » : جمع ساجد ، سجدهکنندگان . « الرُّکَّعِ السُّجُودِ » : مراد نمازگزاران است .‏

سوره بقرة آیه 126
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هََذَا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ قَالَ وَمَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که ابراهیم گفت : خدای من ! این ( سرزمین ) را شهر پر امن و امانی گردان ، و اهل آن را - کسانی که از ایشان به خدا و روز بازپسین ایمان آورده باشند - از میوههای ( گوناگونی که در آن پرورده شود یا بدان آورده شود ، و دیگر خیرات و برکات زمین ) روزیشان رسان و بهرهمندشان گردان . ( خدا پاسخ داد و ) گفت : ( دعای تو را پذیرفتم ، ولی در این عمر کوتاه دنیا ، بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست ) و کسی را که کفر ورزد ، مدّت کوتاهی ( از ثمرات و خیرات این جهان ) بهرهمند میگردانم و سپس او را ( روز رستاخیز ) به عذاب آتش ( دوزخ گرفتار و ) ناچار میسازم ، و ( سرانجام و سرنوشت این گونه افراد ) چه بد سرانجام و سرنوشتی است !‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَلَداً » : شهر . مراد مکّه است . « ءَامِن » : محلّ امن و امان . « مَنْ » : بدل جزء از کلّ برای ( اهل ) است . « أُمَتِّعُ » : متمتّع میسازم . بهرهور میگردانم . « أضْطَرُّهُ » : وادارش میسازم . مجبورش میگردانم . « الْمَصِیرُ » : منزل و مأوی . عاقبت . سرنوشت .‏

سوره بقرة آیه 127
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه ( کعبه ) را بالا میبردند ( و در اثنای آن دست دعا به سوی خدا برداشته و میگفتند : ) ای پروردگار ما ! ( این عمل را ) از ما بپذیر ، بیگمان تو شنوا و دانا ( به گفتار و نیّات ما ) هستی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَرْفَعُ » : بالا میبرد . بلند میکند . « الْقَوَاعِدَ » : جمع قاعدة ، پایهها . « تَقَبَّلْ » : بپذیر . « السَمِیعُ » : شنوا . « الْعَلِیمُ » : باخبر . آگاه .‏

سوره بقرة آیه 128
‏متن آیه : ‏
‏ رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای پروردگار ما ! چنان کن که ما دو نفر مخلص و منقاد ( فرمان ) تو باشیم ، و از فرزندان ما ملّت و جماعتی پدید آور که تسلیم ( فرمان ) تو باشند ، و طرز عبادات خویش را ( در کعبه و اطراف آن ) به ما نشان بده و ( اگر نسیان و لغزشی از ما سر زد ) بر ما ببخشای ( و در توبه را بر رویمان باز گذار ) ، بیگمان تو بس توبهپذیر و مهربانی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُسْلِمَیْنِ » : مثنّی ( مُسْلِم ) به معنی : مخلص . فرمانبردار . مطیع خدا و شریعتهای الله . « أُمَّةً » : ملّت . جماعت . « أَرِنَا » : به ما نشان بده . « مَنَاسِکَ » : آداب و رسوم عبادت ، اعم از مراسم حجّ و غیره ( نگا : مائده / 48 ، حجّ / 67 ) . « التَّوَّابُ » : بس توبهپذیر .‏

سوره بقرة آیه 129
‏متن آیه : ‏
‏ رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای پروردگار ما ! در میان آنان ( که از دودمان ما و منقاد فرمان تویند ) پیغمبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر ایشان فرو خواند و کتاب ( قرآن ) و حکمت ( اسرار شریعت و مقاصد آن ) را بدیشان بیاموزد و آنان را ( از شرک و اخلاق ناپسند ) پاکیزه نماید ، بیگمان تو عزیزی و حکیمی ( و بر هر چیزی توانا و پیروزی ، و هر کاری را که میکنی بنابر مصلحتی و برابر حکمتی است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِبْعَثْ » : برانگیز . بفرست . « یَتْلُو » : بخواند . در رسمالخطّ قرآنی ، الف زائدی در آخر دارد . « ءَایَاتِ » : مراد آیههای قرآنی است . « الْکِتَابَ » : قرآن . خطّ و کتابت ( نگا : آلعمران / 48 ، جمعه / 2 ) . « الْحِکْمَةَ » : معرفت اسرار اشیاء . حکمت ، بر هر نوع گفتار و کرداری اطلاق میشود که صواب بدان تحقّق پذیرد . انجام هر کاری در جای خود و نهادن هر چیزی به جای خود . اسرار احکام دینی و شناخت مقاصد شریعت . « یُزَکِّیهِمْ » : آنان را از معاصی و اخلاق نکوهیده پاک میدارد . « الْعَزِیزُ » : چیره شکستناپذیر .‏

سوره بقرة آیه 130
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چه کسی از آئین ابراهیم رویگردان خواهد شد مگر آن ( نادانی ) که خود را خوار و کوچک داشته و ( انسانیّت و عقل خویش را به بازیچه گیرد و ناچیز دارد ؟ ) ما او را در این جهان برگزیدیم ( و سمبل و رهبر دیگران کردیم ) و او در جهان دیگر ، از زمره شایستگان ( مقرّب درگاه الهی ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَرْغَبُ عَنْ . . . » : بیزار میشود . دوری میگزیند . « مِلَّةِ » : دین . آئین . « سَفِهَ » : سبک شمرد . خوار داشت . به بازیچه گرفت . « نَفْسَ » : خود . « إصْطَفَیْنَا » : برگزیدیم . « إصْطَفَیْنَاهُ » : او را برای پیغمبری برگزیدیم . « الصَّالِحِینَ » : شایستگان . بایستگان .‏

سوره بقرة آیه 131
‏متن آیه : ‏
‏ إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن گاه که پروردگارش ( همراه با نمودن نشانهها و آیات کونی و نفسی ) بدو گفت : ( به یگانگی خدا اقرار کن و ) اخلاص داشته باش . گفت : ( اقرار کردم و سر بر آستان تو سائیدم و ) خالصانه تسلیم پروردگار جهانیان گشتم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اَسْلِمْ » : مطیع شو . مخلص شو .‏

سوره بقرة آیه 132
‏متن آیه : ‏
‏ وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ابراهیم فرزندان خود را به این آئین سفارش کرد ، و یعقوب ( نوه او نیز چنین کرد . هر کدام به فرزندان خویش گفتند : ) ای فرزندان من ! خداوند ، آئین ( توحیدی اسلام ) را برای شما برگزیده است . ( پس به ما قول بدهید که یک لحظه هم از آن دوری نکنید ) و نمیرید جز این که مسلمان باشید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَصَّیا » : توصیه کرد . سفارش نمود . ارشاد کرد . « بِهَا » : به آن . مرجع ضمیر ( هَا ) واژه ( مِلّة ) در آیه 130 است . « فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ » : مراد این است که همیشه دیندار و فرمانبردار خدا باشید ، تا اگر مرگ شما را در ربود ، مسلمان و مطیع فرمان یزدان ، جهان را بدرود گوئید .‏

سوره بقرة آیه 133
‏متن آیه : ‏
‏ أَمْ کُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِی قَالُواْ نَعْبُدُ إِلَهَکَ وَإِلَهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهاً وَاحِداً وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا ( شما یهودیان و مسیحیان که محمّد را تکذیب مینمائید و ادّعاء دارید که بر آئین یعقوب هستید ) هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید ، شما حاضر بودید ( تا آئینی را بشناسید که بر آن مرد ؟ ) . آن هنگامی که به فرزندان خود گفت : پس از من چه چیز را میپرستید ؟ گفتند : خدای تو ، خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که خداوند یگانه است و ما تسلیم ( فرمان ) او هستیم ( و سر عبادت و بندگی بر آستانش میسائیم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« شُهَدَآءَ » : جمع شهید به معنی شاهد ، حاضران . « إِبْرَاهِیمَ » : بدل جزء از کلّ ( ءَابَآءِ ) است . « إِلهاً وَاحِداً » : علّت نصب ( إِلهاً ) دو چیز میتواند باشد : یکی این که بدل ( إِلهَکَ ) باشد ، دوم این که حال آن بشمار آید .‏

سوره بقرة آیه 134
‏متن آیه : ‏
‏ تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به هر حال ، جنگ و جدل درباره آنان چرا ؟ ! ) ایشان قومی بودند که مردند و سر خود گرفتند . آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است ، و آنچه شما فراچنگ آوردهاید ، از آن شما است ، و درباره آنچه میکردهاند از شما پرسیده نمیشود ( و هیچ کس مسؤول اعمال دیگری نیست و کسی را به گناه دیگری نمیگیرند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلَتْ » : گذشته است . رفته است .‏

سوره بقرة آیه 135
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالُواْ کُونُواْ هُوداً أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( لیکن بر گفته خویش پافشاری میکنند و ) میگویند : یهودی یا مسیحی بشوید تا ( به راه راست ) رهنمود شوید . بگو : ( ابراهیم هرگز بر این آئینهای تحریف شده نبوده و ) بلکه ( دین توحیدی داشته است ، و ما پیروی از ) دین راست و پاک ابراهیم میکنیم ( که اسلام آن را دوباره زنده کرده است ) و جزو مشرکان نبوده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِلَّةَ » : مفعول فعل مقدّری است و آن چنین است : بَلْ نَتَّبِعُ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ . « حَنِیفاً » : حقّگرا . دوریکننده از ضلالت و بطالت ، و گراینده به سوی هدایت و حقیقت . راستگرا . منصوب است چون حال ( اِبْرَاهِیمَ ) است که میتواند به جای ( مِلَّة ) قرار گیرد . یا مفعول فعل ( أَعْنِی ) مقدّر است .‏

سوره بقرة آیه 136
‏متن آیه : ‏
‏ قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَى وَعِیسَى وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگوئید : ایمان داریم به خدا و آنچه ( به نام قرآن ) بر ما نازل گشته ، و آنچه بر ابراهیم ، اسماعیل ، اسحاق ، یعقوب ، و اسباط ( یعنی نوادگان یعقوب ) نازل شده است ، و به آنچه برای موسی و عیسی آمده است ، و به آنچه برای ( همه ) پیغمبران از طرف پروردگارشان آمده است . میان هیچ یک از آنان جدائی نمیاندازیم ( نه این که مثل یهودیان یا عیسویان ، بعضیها را بپذیریم و بعضیها را نپذیریم . بلکه همه پیغمبران را راهنمای بشریّت در عصر خود میدانیم و کتابهایشان را به طور اجمال میپذیریم ) و ما تسلیم ( فرمان ) خدا هستیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَسْبَاطِ » : جمع سِبط ، نوادگان . قبائل . در اینجا مراد از اسباط ، قبائل دوازدهگانه بنیاسرائیل است که از نژاد یعقوب بودند ( نگا : اعراف / 160 ) . « لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ » : میان هیچ یک از آنان در این که پیغمبر بودهاند ، فرقی نمیگذاریم . جمله ، حال برای ضمیر ( نَا ) در فعل ( ءَامَنَّا ) است . « لَهُ » : مرجع ضمیر ( ه ) واژه ( الله ) است .‏

سوره بقرة آیه 137
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِنْ آمَنُواْ بِمِثْلِ مَا آمَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللّهُ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر آنان ایمان بیاورند ، همچنان که شما ایمان آوردهاید ، و بدان چیزهائی که شما ایمان دارید ، ایشان نیز ایمان داشته باشند ، بیگمان ( به راه درست خدائی ) رهنمود گشتهاند ، و اگر پشت کنند ( و از حقیقت سرپیچی نمایند و دوباره به رسوم و آداب موروثی چنگ زنند ) پس راه اختلاف و دشمنانگی را ( با شما ) در پیش گرفتهاند ، و خدا تو را بسنده خواهد بود و او تو را از ( اذیّت و آزار و نیرنگ و دسیسههای ) ایشان نجات خواهد داد ، و او شنوا و بینا است ( و گفتار ایشان را میشنود و کردار آنان را میبیند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَإِنْ ءَامَنُوا بِمِثْلِ مآ ءَامَنْتُم بِهِ » : اگر ایمان بیاورند همان گونه که شما ایمان آوردهاید . یعنی ایمان به خدا و کتابهای آسمانی و پیغمبران به طور کلّی که در آیه قبلی مذکور است . واژه ( مَا ) مصدری است ، و مرجع ضمیر ( هِ ) در ( بِهِ ) ، الله است . « شِقَاقٍ » : جنگ و ستیز . مخالفت . جبههگیری . « سَیَکْفِیکَ » : تو را بسنده خواهد بود .‏

سوره بقرة آیه 138
‏متن آیه : ‏
‏ صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خداوند ما را با آئین توحیدی و ایمان راستین زینت داده است و ) این رنگ و زینت خدا است و چه کسی از خدا ( میتواند ) زیباتر بیاراید و بپیراید ؟ و ما تنها او را میپرستیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صِبْغَةَ » : رنگ . هیئت . حالتی که چیز رنگ شده به خود میگیرد . « صِبْغَةَ الله » : دین خدا . شریعت خدا ، که ایمان است . این واژه از قبیل مشاکله تقدیری است و اشاره به غسل تعمید مسیحیان دارد . یعنی فرو رفتن در آب یا پاشیدن آب بر سر و روی ، مایه پاکی معنوی نمیگردد . بلکه آنچه وسیله تطهیر مؤمنان میشود دین خدا ، یعنی صبغة الله است . واژه صبغة نخستین ، مفعول فعل مقدّری است : صَبَغَنَا اللهُ صِبْغَةً . یا به صورت اغراء : إلْزَمُوا صِبْغَةَ اللهِ . یا بدل از ( ملّةَ ) در ( مِلَّةَ إبْرَاهِیمَ ) است . صبغه دوم تمییز است .‏

سوره بقرة آیه 139
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ أَتُحَآجُّونَنَا فِی اللّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : آیا درباره ( دین ) خدا با ما به مجادله میپردازید ؟ ( و گمان میبرید که خدا پیغمبران را جز از میان شما بر نمیگزیند ) و حال آن که او پروردگار ما و شما است ( و رحمت خویش را به طور یکسان نصیب هر قومی که بخواهد میکند ) و ( نتیجه ) کردار ما از آن ما ، و ( نتیجه ) کردار شما از آن شما است ( و هرکس در گرو اعمال خویش است و حسب و نسب باعث امتیاز نیست ) و ما با اخلاص او را پرستش میکنیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تُحَآجُّونَنَا » : با ما مجادله میکنید . « أَتُحَآجُّونَنَا فِی اللهِ ؟ » : آیا با ما درباره عملکرد خدا مجادله مینمائید ؟‏

سوره بقرة آیه 140
‏متن آیه : ‏
‏ أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ کَانُواْ هُوداً أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏یا میگوئید : ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط ، یهودی یا مسیحی بودهاند ؟ ( در صورتی که تورات و انجیل بعد از اینان نازل شدهاند و یهودیّت و مسیحیّت پس از ایشان پیدا آمدهاند ! ) بگو : آیا شما بهتر میدانید یا خدا ؟ ( چرا آنچه را که در این باره در کتابهای آسمانیّتان آمده است پنهان میدارید ؟ ) و چه کسی ستمگرتر از آن کس است که گواهی و شهادت الهی را که نزد او است پنهان دارد ؟ و خدا از آنچه میکنید غافل و بیخبر نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَمْ » : یا این که . « أَظْلَمُ » : ستمکارتر . « کَتَمَ » : پنهان کرد . « مِنَ اللهِ » : از سوی خدا . واصله از سوی خدا .‏

سوره بقرة آیه 141
‏متن آیه : ‏
‏ تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به هر حال ) آنان قومی بودند که مردند و سر خود گرفتند . آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است ، و آنچه شما فراچنگ آوردهاید از آن شما است ، و درباره آنچه میکردهاند از شما پرسیده نمیشود ( و هیچ کس مسؤول اعمال دیگری نیست و کسی را به گناه دیگری نمیگیرند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلَتْ » : رفته است . سرخود گرفته است .‏

سوره بقرة آیه 142
‏متن آیه : ‏
‏ سَیَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُواْ عَلَیْهَا قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏نابخردان مردم خواهند گفت : چه چیز ایشان را از قبله خود که بر آن بودند برگرداند ؟ بگو : خاور و باختر ( و همه جهات دیگر ) از آن خدا است . هر که را بخواهد به راه راست رهبری مینماید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« السُّفَهَآءُ » : جمع سفیه ، کمخردان . نابخردان . « وَلاّهُمْ » : روگردان کرد . منصرف ساخت .‏

سوره بقرة آیه 143
‏متن آیه : ‏
‏ وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنتَ عَلَیْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ وَإِن کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللّهُ وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بیگمان شما را ملّت میانهروی کردهایم ( نه در دین افراط و غلوی میورزید ، و نه در آن تفریط و تعطیلی میشناسید . حق روح و حق جسم را مراعات میدارید و آمیزهای از حیوان و فرشتهاید ) تا گواهانی بر مردم باشید ( و بر تفریط مادیگرایانِ لذائذ جسمانی طلب و روحانیّت باخته ، و بر افراط تارکانِ دنیا و ترکِ لذائذ جسمانی کرده ، ناظر بوده و خروج هر دو دسته را از جاده اعتدال مشاهده نمائید ) و پیغمبر ( نیز ) بر شما گواه باشد ( تا چنانچه دستهای از شما راه او گیرد ، و یا گروهی از شما از جاده سیرت و شریعت او بیرون رود ، با آئین و کردار خویش بر ایشان حجّت و گواه باشد ) . و ما قبلهای را که بر آن بودهای ( و تا کنون به سوی آن نماز خواندهای و هم اینک فرمان روکردن به جهت کعبه صادره شده است ) قبله ننموده بودیم مگر این که بدانیم چه کسی از پیغمبر پیروی مینماید و چه کسی بر پاشنههای خود میچرخد ( و به عقب بر میگردد تا صف ثابتقدمان بر ایمان ، و فرصتطلبان بیایمان از هم روشن و جدا شود ) . و اگرچه ( تغییر قبله برای کسی که الفت گرفته است بدان رو کند ) بس بزرگ و دشوار است مگر بر کسانی که خدا ایشان را رهنمون کرده باشد ( به احکام دین و راز قانونگذاری و بداند که هدف از روکردن به این سو یا آن سو اطاعت فرمان خدا است نه به خاطر تقدّس خود جهات ) و خدا ایمان شما را ( که انگیزه پیروی از پیغمبر است ) ضایع نمیگرداند ( و اجر و پاداش عبادات قبلی شما را هدر نمیدهد ، چه ) بیگمان خدا نسبت به مردم بس رؤوف و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُمَّةً وَسَطاً » : ملّت دادگر گزیدهای که راه تفریط و افراط نپوید . « وَسَطاً » : متّصف به فضائل . مرکز فضائل و حسنات . دادگر . مفرد و مثنّی و جمع و مذکّر و مؤنّث در آن مساوی است . اطلاق حالّ بر محلّ است . « شُهَدَآءَ » : گواهان . « شُهَدَآءَ عَلَی النَّاسِ » : گواهان بر مردم در روز رستاخیز . « وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً » : پیغمبر بر شما گواه باشد در روز رستاخیز ( نگا : نساء / 41 ) . « لِنَعْلَمَ » : تا روشن و معلوم گردانیم . خدا همیشه عالم و آگاه است و گذشته و حال و آینده در برابر علم او یکسان است . لذا مراد از واژههائی چون ( نَعْلَمَ ) و ( یَعْلَمُ اللهُ ) و عباراتی از این قبیل ، این است که علم غیبی خدا به علم عینی تبدیل شود و آنچه در پس پرده غیب نهان بود ، برای مردم به صحنه ظهور برسد و عیان گردد ( نگا : آلعمران / 140 ، توبه / 16 ) . « یَنقَلِبُ عَلَیا عَقِبَیْهِ » : بر پاشنههای خود میگردد . مرتدّ میشود و از دین برمیگردد . « عَقِب » : پاشنه . « إِنْ » : مخفّف از مثقّله است . « کَانَتْ » : اسم آن ( هِیَ ) است که مرجع آن ( قِبْلَة ) است . « کَبِیرَةً » : سنگین . دشوار .‏

سوره بقرة آیه 144
‏متن آیه : ‏
‏ قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاء فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوِهَکُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما روگرداندن تو را گاهگاهی به سوی آسمان میبینیم ( و پیام آرزوی قلبی تو را جهت نزول وحی در مورد تغییر قبله دریافت میداریم ) پس تو را به سوی قبلهای متوجّه میسازیم که از آن خوشنود خواهی شد ، و لذا رو به سوی مسجدالحرام کن ، و ( ای مؤمنان ! ) در هر جا که بودید روهای خویشتن را ( به هنگام نماز ) به جانب آن کنید . کسانی که کتاب بدیشان داده شده است ( یعنی یهودیان و مسیحیان ) نیک میدانند که چنین گرایشی ( به جانب مسجدالحرام ) حق است و به فرمان پروردگارتان میباشد ( ولی با وجود این از فتنهانگیزی دست بر نمیدارند ) و خدا از آنچه میکنند بیخبر نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَقَلُّبَ » : روی به این سو و آن سو گرداندن . چرخش . « وَجْهِ » : چهره . « نُوَلِّی » : میگردانیم . متوجّه میکنیم . « شَطْرَ » : سو . جانب . « حَیْثُ مَا » : هر کجا . « أَنَّهُ » : مرجع ضمیر ( هُ ) ، تغییر قبله یا روکردن به کعبه است .‏

سوره بقرة آیه 145
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ بِکُلِّ آیَةٍ مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَکَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذَاً لَّمِنَ الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر هر نوع برهان و حجّتی برای آنان که کتاب بدیشان داده شده است ( یعنی یهودیان و مسیحیان ) بیاوری ( و آن ادلّه و براهین را بر صدق تغییر قبله از بیتالمقدّس به مسجدالحرام ارائه نمائی ، تو را باور نمیدارند و ) از قبله تو پیروی نمینمایند ، و تو ( نیز که در پرتو وحی ، قبله راستین ابراهیم را باز شناختهای ، دیگر ) از قبله ایشان پیروی نخواهی کرد ، و برخی از آنان هم از قبله برخی دیگر پیروی نمینمایند ( بلکه بر اثر تقلید کورکورانه ، یهودیان به سوی مشرِق ، و مسیحیان به جانب مغرب رو میکنند و آماده پذیرش دلیل و برهانی نیستند ) و اگر از خواستها و آرزوهای ایشان پیروی کنی ( و برای سازش با آنان رو به قبله ایشان شوی ) بعد از آن که علم و دانائی به تو دست داده است ( و به حقیقت امر آشنا گشتهای ) در این صورت تو بیگمان از زمره ستمکاران خواهی بود ( و حاشا که چنین کنی . بلکه این اندرزی است برای مؤمنان که هرگز چنین نکنند ، و کسی به خاطر کسی حق را رها نسازد و از باطل پیروی نکند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَایَةٍ » : حجّت . دلیل . « مِن بَعْدِ مَا جَآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ » ، پس از آن که توسّط وحی از باطل آگاهی یافتهای و حق برای تو روشن شده است .‏

سوره بقرة آیه 146
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِیقاً مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان که بدیشان کتاب ( آسمانی ) دادهایم ، او را ( که محمّد نام و پیغمبر خاتم است ، خوب ) میشناسند ، بدان گونه که پسران خود را میشناسند ، و برخی از آنان بیگمان حق را ( از جمله پیغمبری محمّد و قبلگی کعبه را ) پنهان میدارند ، در حالی که میدانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَعرِفُونَهُ » : او را میشناسند . از او آگاهی دارند . مرجع ضمیر ( هُ ) پیغمبر ( است ( نگا : جاثیه / 23 ) . « فَرِیق » : فرقه . دسته . گروه . « وَ هُمْ یَعْلَمُونَ » : و حال آن که آنان میدانند .‏

سوره بقرة آیه 147
‏متن آیه : ‏
‏ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏حق ( همان است که ) از جانب پروردگارت ( برایت آمده است ، نه آنچه یهودیان و مسیحیان میگویند ) و جزو شکّکنندگان مباش .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُمْتَرِینَ » : شکّکنندگان . از مصدر ( إمتراء ) و از ماده ( مری ) .‏

سوره بقرة آیه 148
‏متن آیه : ‏
‏ وَلِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبِقُواْ الْخَیْرَاتِ أَیْنَ مَا تَکُونُواْ یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر ملّتی را جهتی است ( که به هنگام نماز ) بدانجا رو میکند . ( ابراهیم و اسماعیل رو به کعبه ، و بنیاسرائیل رو به صخره بیتالمقدّس ، و مسیحیان روبه مشرِق میکردند . لیکن سو و جهت همچون توحید و ایمان به رستاخیز و حساب و کتاب اخروی ، از اصول و ارکان دین نیست . بلکه مانند تعداد رکعات نماز و مقدار واجب زکات ، باید تسلیم وحی آسمانی بود ) . پس به سوی نیکیها بشتابید و در انواع خیرات بر یکدیگر سبقت بگیرید . هر جا که باشید خدا همگی شما را گرد میآورد ( و به حساب همگان رسیدگی میکند و بلاد و جهات در امر دین بیارزش است . بلکه خیرات و نیکیها ارزشمند است ) . خدا بر هر چیزی توانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وِجْهَةٌ » : جهت . سو . مکانی که بدان روی میشود . قبله . « هُوَ » : آن گروه نمازگزار . « مُوَلِّیهَا » : رو بدان جهتکننده . « إسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ » : در نیکیها با هم مسابقه بدهید و بر همدیگر پیشی بگیرید .‏

سوره بقرة آیه 149
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از هر مکانی که بیرون شدی ( و به هرجا که رسیدی ، در سفر و حضر ، و در هر زمان و مکانی ، به هنگام ) نماز رو به سوی مسجدالحرام کن و این روکردنت ( از همه نقاط زمین به سوی مسجدالحرام ) بیگمان حق ( ثابت و موافق مصلحت ) است و از جانب پروردگارت میباشد ، و خدا از آنچه میکنید بیخبر نیست ( و پاداش پیروی مؤمنان از پیغمبر و جزای اعمال و اخلاص ایشان را خواهد داد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ » : از هر جا که بیرون رفتی . هر جا که بودی و رفتی . هرگاه که بیرون رفتی . « إِنَّهُ » : این عمل روکردن به کعبه .‏

سوره بقرة آیه 150
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِی وَلأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از هرجا که بیرون رفتی ( و به هر جا که رسیدی ، به هنگام نماز در همه نقاط جهان ) رو به سوی مسجدالحرام کن ، و ( ای مؤمنان ! چه در سفر و چه در حضر ، در همه اقطار زمین ، به هنگام نماز ) هر جا که بودید ، رو به سوی آن کنید ، تا مردم بر شما حجّتی نداشته باشند ( و اهل کتاب که از بررسی کتابهایشان دریافتهاند که پیغمبر برانگیخته از نسل اسماعیل بر قبله او ، یعنی کعبه خواهد بود ، با ترک قبله موقّت بیتالمقدّس و رو به کعبه نمازگزاردنتان بدانند تو همان پیغمبر راستین و از نژاد اسماعیلی ) مگر کسانی که از ایشان ( با مشرکان همصدا شده و منافقانه رفتار کنند و بر خود و دیگران ) ستم نمایند ( و مزوّرانه بگویند : تغییر قبله محمّد از بیتالمقدّس به کعبه ، به علّت گرایش به دین آباء و اجدادی خود و عشق به دیار و زادگاه خویش است ) . پس از آنان مترسید ( و به فرمان خدا به هنگام نماز رو به کعبه کنید ) و از من بترسید ( که اگر مخالف وحی رفتار کنید جانب حق را رها ساختهاید و پادافره خود را خواهید دید . پس گوش به فرمان خدا باشید ) تا نعمت خویش را بر شما تکمیل کنم ( و با اعطاء قبله مستقلّی فوائد مادی و معنوی به شما بخشم ، و شما نیز با شناخت قبله راستین همیشگی ، آمادگی بیشتر برای دریافت حق را فراهم آرید ) و شاید رهنمود شوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِئَلاّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلاّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ » : تا این که مردم بر شما حجّتی نداشته باشند ، مگر این که ستم و یاوه بگویند . این سخن بدان میماند که به کسی بگوئی : تو حقی بر من نداری مگر این که ستم کنی و یاوهسرائی نمائی . « حُجَّةٌ » : دلیل . در اینجا مراد دلیل باطل است ( نگا : شوری / 16 ) . « إِلاّ » : مگر . به معنی واو عطف یا لکن است و تقدیر چنین است : وَلاَ الَّذِینَ ظَلَمُوا . یا این که : لکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا .‏

سوره بقرة آیه 151
‏متن آیه : ‏
‏ کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِّنکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و همچنین ( برای تکمیل نعمت خود بر شما ) پیغمبری را از خودتان در میانتان برانگیختم که آیات ( قرآن ) ما را بر شما فرو میخواند ( و نشانههای وحدانیّت و عظمت خدا را در گستره جهان به شما مینمایاند ) و شما را پاکیزه میدارد ( از رذائلی همچون زندهبگور کردن دختران و خونریزیها و کشتن فرزندان از ترس فقر و فاقه و غیره . و با کاشتن نهال فضائل در اندرونتان ، شما را سرور و سرمشق دیگران میسازد ) و به شما کتاب ( قرآن ) و حکمت ( اسرار و منافع احکام ) را میآموزد ( تا با حفظ نظم و لفظ قرآن و بهرهمندی از نور آن ، به زندگی خویش حیات و تحرّک بخشید و با استفاده از سنّت عملی و سیرت نبوی ، به احکام شریعت آشنا گردید ) . و به شما ( به همراه کتاب و حکمت ) چیزی یاد میدهد که نمیتوانستید آن را بیاموزید ( چون وسیله آموزش آن ، اندیشه و نگاه نیست ، بلکه باید از راه وحی آموخته شود . همانند اخبار عالم غیب و اشارات علمی و بیان سرگذشت پیغمبران و احوال پیشینیان ، که نه تنها برای اعراب بلکه برای اهل کتاب نیز مجهول بود ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَمَا » : همان گونه که . مانند این انعام دیگرمان که رسولی از میان . « یَتْلُو » : فرو میخواند . در رسمالخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد . « الْکِتَابَ » : مراد قرآن است . « الْحِکْمَةَ » : سنّت نبوی . شناخت اسرار شریعت .‏

سوره بقرة آیه 152
‏متن آیه : ‏
‏ فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُواْ لِی وَلاَ تَکْفُرُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس مرا یاد کنید ( با طاعت و عبادت و دوری از معاصی ، به دل و زبان و قلم و قدم ، و سیر در آفاق و انفس ، جهت کشف عظمت و قدرت من ) تا من نیز شما را یاد کنم ( با اعطاء ثواب و گشایش ابواب سعادت و خیرات و ادامه پیروزی و قدرت و نعمت ) و از من سپاسگزاری کنید ( و با گفتار و کردار ، شکرگزار انعام و احسان من باشید ) و از من ناسپاسی مکنید ( و نعمتهای مرا نادیده مگیرید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَکْفُرُونِ » : منکر نعمتهای من بر خود با سپاسگزاری نکردن از آنها نشوید . یاء متکلّم برای تخفیف و تناسب فواصل حذف شده است .‏

سوره بقرة آیه 153
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! از بردباری و نماز ( در برابر حوادث سخت زندگی ) کمک بگیرید ( و بدانید که ) خدا با بردباران است ( و یار و یاور ایشان است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إسْتَعِینُوا » : یاری جوئید .‏

سوره بقرة آیه 154
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و به کسانی که در راه خدا کشته میشوند مرده مگوئید ، بلکه آنان زندهاند ، ولیکن شما ( چگونگی زندگی ایشان را ) نمیفهمید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَمْوَاتٌ » : مردگان . « أَحْیَآءٌ » : زندگان . واژههای اموات و احیاء ، خبر مبتدای محذوف بوده و تقدیر چنین است : هُمْ أَمْوَاتٌ بَلْ هُمْ أَحْیَآءٌ . « لا تَشْعُرُونَ » : احساس نمیکنید . نمیفهمید . پی نمیبرید .‏

سوره بقرة آیه 155
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و قطعاً شما را با برخی از ( امور همچون ) ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی و کمبود میوهها ، آزمایش میکنیم ، و مژده بده به بردباران .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَنَبْلُوَنَّکُمْ » : بیگمان شما را میآزمائیم . « الأَنفُسِ » : جانها . کسان . اشخاص .‏

سوره بقرة آیه 156
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن کسانی که هنگامی که بلائی بدانان میرسد ، میگویند : ما از آنِ خدائیم و به سوی او بازمیگردیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَصَابَتْهُمْ » : بدیشان رسید . بر سر آنان آمد . « إِنَّا » : این که ما . « رَاجِعُونَ » : بَرگشتگان . رجوعکنندگان .‏

سوره بقرة آیه 157
‏متن آیه : ‏
‏ أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان ( همان بردباران با ایمانی هستند که ) الطاف و رحمت و احسان و مغفرت خدایشان شامل حال آنان میگردد ، و مسلّماً ایشان راهیافتگان ( به جاده حق و حقیقت و طریق خیر و سعادت ) هستند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صَلَوَاتٌ » : جمع صَلاة ، عنایت . مغفرت . رأفت . « الْمُهْتَدُونَ » : راهیافتگان .‏

سوره بقرة آیه 158
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان ( دو کوه ) صفا و مروه ( و هفت بار سعی میان آن دو ) از نشانههای ( دین ) خدا و عبادات الله هستند . پس هر که ( میخواهد فریضه ) حجّ بیت ( اللهالحرام ) یا عمره را به جای آورد ، بر او گناهی نخواهد بود که آن دو ( کوه ) را بارها طواف کند ( و سعی میان صفا و مروه را به جای آورد ) . هر که به دلخواه کار نیکی را انجام دهد ( و بیش از واجبات ، به طاعت و عبادت پردازد ، خدا پاداش او را میدهد ، چه ) بیگمان خدا سپاسگزار و آگاه ( از اعمال و نیّات عبادتکنندگان ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الصَّفَا » : اسم کوهی است . « الْمَرْوَةَ » : اسم کوهی است . « شَعَآئِرِ » : جمع شَعیرَة ، علامتها . نشانهها . در اینجا شعائر بر امکنه عبادت اطلاق شده است . « حَجَّ الْبَیْتَ » : قصد کعبه برای ادای مناسک در موسم حجّ کرد . « إعْتَمَرَ » : قصد عُمره کرد . « جُنَاحَ » : گناه . « یَطَّوَّفَ » : طواف کند . سعی کند . فعل مضارع باب تفعّل است و اصل آن ( یَتَطَوَّفَ ) میباشد . « تَطَوَّعَ » : آزادانه و راغبانه به عهده گرفت . « خَیْراً » : کار نیکو . خوبی . اعم از حجّ و عمره و طواف و . . . « شَاکِرٌ » : سپاسگزار . این واژه بیانگر مبالغه احسان خدا در حق بندگان است و برای خدا معنی جزا دهنده طاعت و کردار شایسته را دارد .‏

سوره بقرة آیه 159
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان کسانی که پنهان میدارند آنچه را که از دلائل روشن و هدایت فرو فرستادهایم ، بعد از آن که آن را برای مردم در کتاب ( تورات و انجیل ) بیان و روشن نمودهایم ، خدا و نفرینکنندگان ( چه از میان فرشتگان و چه از میان مؤمنان انس و جان ) ، ایشان را نفرین میکنند ( و خواستار طرد آنان از رحمت خدا خواهند شد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْبَیِّنَاتِ » : دلائل روشن . آیات دالّ بر صدق خاتمالانبیاء . « الْهُدَیا » : رهنمود . راهنمای به سوی حق و حقیقت . « الْکِتَابِ » : مراد میتواند تورات باشد ( نگا : انعام / 91 ) ، یا جمیع کتابهای آسمانی ، اعم از تورات و انجیل و قرآن . « اللاّعِنُونَ » : نفرینکنندگان ، و آنان عبارتند از مؤمنان و فرشتگان .‏

سوره بقرة آیه 160
‏متن آیه : ‏
‏ إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَبَیَّنُواْ فَأُوْلَئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر کسانی که توبه کنند ( از کتمان حق ) و به اصلاح ( حال خود و جبران مافات ) بپردازند و ( آنچه را که از اوصاف پیغمبر و اسلام و دیگر حقائق میدانستند و پنهان میکردند ) آشکار سازند . چه توبه چنین کسانی را میپذیرم و من بسی توبهپذیر و مهربانم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَیَّنُوا » : روشنگری کردند . پنهان را آشکار نمودند . « أَتُوبُ عَلَیْهِمْ » : توبه ایشان را میپذیرم . با فضل و مغفرت خود به سویشان برمیگردم .‏

سوره بقرة آیه 161
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلآئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که کفر ورزیدند و در حالی که کافر بودند مردند ( و با استمرار کفر و بدون توبه و پشیمانی ، از دنیا رفتند ) نفرین خدا و فرشتگان و همه مردمان بر آنان خواهد بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَ هُمْ کُفَّارٌ » : و حال آن که کافر باشند . « أَجْمَعِینَ » : جملگی . همگی . این واژه تأکید است و شامل کافران نیز میگردد ، زیرا که در روز قیامت کافران هم یکدیگر را نفرین میکنند ( نگا : عنکبوت / 25 ، احزاب / 68 ) .‏

سوره بقرة آیه 162
‏متن آیه : ‏
‏ خَالِدِینَ فِیهَا لاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنظَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏جاودانه در آن نفرین باقی میمانند ( و همیشه در آتش دوزخ بسر میبرند ) و نه عذاب آنان سبک میشود و نه مهلتی بدیشان داده میشود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا یُخَفَّفُ » : سبک نمیگردد . کاستی داده نمیشود . « وَ لاهُمْ یُنظَرُونَ » : مهلت و فرصت بدیشان داده نمیشود .‏

سوره بقرة آیه 163
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند شما ، خداوند یکتا و یگانه است و هیچ خدائی جز او که رحمان و رحیم است وجود ندارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إلهٌ » : معبود . « وَاحِدٌ » : یکتا . یگانه .‏

سوره بقرة آیه 164
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاء فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَیْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مسلّماً در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز ( و اختلاف آن دو در درازی و کوتاهی و منافع بیشمار آنها ) و کشتیهائی که به سود مردم در دریا در حرکتند ( و برابر قانون وزن مخصوص اجسام و سرشت آب و باد و بخار و برق ، و غیره که از ساختههای پروردگارند در جریانند ) و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده ( که برابر قوانین منظّمی بخارها به ابرها تبدیل و بر پشت بادها به جاهائی که خدا خواسته باشد رهسپار میگردند و پس از تلقیح ، به صورت برف و تگرگ و باران مجدّداً بر زمین فرو میریزند ) و با آن زمین را پس از مرگش زنده ساخته و انواع جنبندگان را در آن گسترده ، و در تغییر مسیر بادها و ابرهائی که در میان آسمان و زمین معلّق میباشند ( و برابر قوانین و ضوابط ویژهای در پهنه فضا پراکنده نمیگردند و هدر نمیروند ) ، بیگمان نشانههائی ( برای پیبردن به ذات پاک پروردگار و یگانگی خداوندگار ) است برای مردمی که تعقّل ورزند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلْقِ » : آفرینش . موجودات . « إخْتِلافِ » : آمد و شد ( نگا : فرقان / 62 ) . دگرگونی از لحاظ زیادت و نقصان و غیره . « الْفُلْکِ » : کشتیها . این واژه برای مفرد و جمع به کار میرود ( نگا : هود / 37 ، یونس / 22 ) . « بِمَا » : به سود . به چیزی که سود میرساند . واژه ( مَا ) مصدریّه یا موصول است . « مِن السَّمَآءِ » : از آسمان . مراد از آسمان ، ابر آسمان است ( نگا : نور / 43 ، واقعه / 69 ) . « بَثَّ » : پخش کرد . زیاد کرد ( نگا : نساء / 1 ) . « دَآبَّةٍ » : رونده . این واژه گاهی شامل انسان و غیرانسان است ( نگا : هود / 6 و 56 ) . و گاهی شامل جانداران بجز انسان و پرندگان ( نگا : انعام / 38 ) . و زمانی شامل همه جانداران بجز انسان ( نگا : عنکبوت / 60 ) . در اینجا شامل انسان و غیرانسان است . « تَصْرِیفِ » : وزاندن . از این سو بدان سو حرکت دادن . « الرِّیَاحِ » : بادها . « السَّحَابِ » : ابر . « الْمُسَخَّرِ » : فرمانبردار . مقهور .‏

سوره بقرة آیه 165
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبّاً لِّلّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏برخی از مردم هستند که غیر از خدا ، خدا گونههائی برمیگزینند و آنان را همچون خدا دوست میدارند ، و کسانی که ایمان آوردهاند خدا را سخت دوست میدارند ( و بالاتر از هر چیز بدو عشق میورزند ) . آنان که ستم میکنند اگر میشد عذابی را مشاهده نمایند که هنگام ( رستاخیز ) میبینند ، ( میفهمند که ) قدرت و عظمت همه از آن خدا است و خدا دارای عذاب سختی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِن دُونِ اللهِ » : غیر از خدا . به جای خدا . « أَندَاداً » : جمع نِدّ ، همتاها . همگونها . انبازها . « یُحِبُّونَهُمْ » : دوستشان میدارند . جمله حالیّه است برای ضمیر مستتر در فعل ( یَتَّخِذُ ) که به لفظ ( مَنْ ) برمیگردد . فعل ( یَتَّخِذُ ) با توجّه به لفظ ( مَنْ ) مفرد ذکر گشته است ، و فعل ( یُحِبُّونَهُمْ ) با توجّه به معنی ( مَنْ ) جمع آورده شده است . « وَ لَوْ یَرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا » : اگر کسانی که بر خویشتن ستم روا دیدهاند میدیدند . اگر کسانی که بر خویشتن ستم روا دیدهاند میدانستند . جواب ( لَوْ ) محذوف است که چنین است : لَوَقَعُوا مِنَ الْحَسْرَةِ وَ النَّدَامَةِ فِیمَا لا یَکَادُ یُوصَفُ . « أَنَّ الْقُوَّةَ ِللهِ جَمِیعاً » : قدرت جملگی از آن خدا است . این جمله جانشین دو مفعول ( یَری ) است .‏

سوره بقرة آیه 166
‏متن آیه : ‏
‏ إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن هنگام که ( رستاخیز فرا میرسد و پیروان سرگشته از رهبران گمراهکننده میخواهند که رستگارشان سازند و ) رهبران از پیروان خود بیزاری میجویند ( و نسبت به آنان اظهار ناشناسی و بیگانگی میکنند ) و عذاب را مشاهده مینمایند ، و روابط ( و پیوندهای مودّت و محبّتی که در دنیا میانشان بود ) گسیخته میگردد ( و دستشان از همه جا کوتاه میشود ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَبَرَّأَ » : بیزاری نمود . « أُتُّبِعُوا » : پیروی شدند . « إِتَّبَعُوا » : پیروی کردند . « تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ » : پیوندها و روابطشان گسیخت . « الأسْبَابُ » : جمع سَبَب ، وسائل نجات .‏

سوره بقرة آیه 167
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّؤُواْ مِنَّا کَذَلِکَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُم بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( در این موقع ) پیروان میگویند : کاش بازگشتی ( به دنیا ) میداشتیم تا از آنان بیزاری جوئیم ، همان گونه که آنان ( امروزه ) از ما بیزاری جستند ( و ناآشنایمان نامیدند . آری ) این چنین خداوند کردارهایشان را به گونه حسرتزا و اندوهباری نشان ایشان میدهد ، و آنان هرگز از آتش ( دوزخ ) بیرون نخواهند آمد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَرَّةً » : برگشت . عودت و رجوع به دنیا ( نگا : زمر / 58 ) . « کَذلِکَ » : این چنین . « یُرِیهِمْ » : بدیشان نشان میدهد . بدیشان حالی میکند . ضمیر ( هِمْ ) در ( یُرِیهِمْ ) مفعول اوّل ، و واژه ( أَعْمَالَ ) مفعول دوم ، و ( حَسَراتٍ ) مفعول سوم یا حال ( هِمْ ) میباشد . « حَسَرَاتٍ » : آهها و نالهها . افسوسها .‏

سوره بقرة آیه 168
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُواْ مِمَّا فِی الأَرْضِ حَلاَلاً طَیِّباً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مردم ! از آنچه در زمین است و حلال و پاکیزه است ( و خدا آن را تحریم نکرده و نفس انسان گوارا و خوشایندش میداند ) بخورید ، و پا به پای اهریمن راه نیفتید ( و به دنبال شیطان روان نشوید ) . بیگمان او دشمن آشکار شما است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَلالاً » : حال ( ما ) یا مفعول ( کُلُوا ) یا صفت مفعول محذوفی است که تقدیر آن چنین است : کُلُوا شَیْئاً حَلالاً : یا صفت مصدر محذوفی است و تقدیر آن چنین میشود : کُلُوا أَکْلاً حَلالاً . « طَیِّباً » : پاکیزه ، صفت ( حَلالاً ) است . « خُطُوَاتِ » : جمع خُطْوَةَ ، گامها . « مُبِینٌ » : آشکار . آشکارکننده . از مصدر ( إبانة ) که به صورت لازم و متعدّی به کار میرود . یعنی : ظَاهِرُ الْعَدَاوَةِ ، یا : مُظْهِرُ الْعَدَاوَةِ .‏

سوره بقرة آیه 169
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّمَا یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاء وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏او تنها شما را به سوی زشتکاری و گناهکاری فرمان میدهد ( و بدیها را در نظرتان میآراید و شما را وا میدارد بر ) این که آنچه را نمیدانید به خدا نسبت دهید ( و با پیروی از اوهام و خرافات نادانسته به دنبال معبودهای باطل روان شوید و حلال را حرام ، و حرام را حلال بشمار آورید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« السُّوءِ » : بدی . هر گناهی که سرانجام ناپسندی داشته باشد . قبیح . « الْفَحْشَآءِ » : زشتترین معاصی ، مانند زنا و قتل . « مَا لا تَعْلَمُونَ » : آنچه را که نمیدانید . مفعول فعل ( لا تَعْلَمُونَ ) محذوف و تقدیر آن چنین است : مَا لا تَعْلَمُونَ الإِذْنَ فِیهِ مِنَ اللهِ . . .‏

سوره بقرة آیه 170
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که به آنان گفته شود : از آنچه خدا فرو فرستاده است پیروی کنید ( و راه رحمان را پیش گیرید ، نه راه شیطان را ) ، میگویند : بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم ( نه از چیز دیگری ) . آیا اگر پدرانشان چیزی ( از عقائد و عبادات دین ) را نفهمیده باشند و ( به هدایت و ایمان ) راه نبرده باشند ( باز هم کورکورانه از ایشان تقلید و پیروی میکنند ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلْفَیْنَا » : یافتهایم . دیدهایم . از ماده ( لفی ) . « لا یَعْقِلُونَ » : نمیفهمند . درک نمیکنند .‏

سوره بقرة آیه 171
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مثل ( دعوتکننده ) کسانی که کفر ورزیدهاند ( و راه حقیقت و هدایت را ترک گفتهاند و کورکورانه به دنبال آباء و اجدادشان افتادهاند ) همچون مثل کسی است که ( چوپان گوسفندانی باشد و ) آنها را صدا بزند ، ولی آنها چیزی جز سر و صدا نشنوند ( و بدون این که حقیقت و مفهوم گفتار او را درک کنند ، با اشاره او بیاراده سر به زیر اندازند و به این طرف و آن طرف بروند . کافران نیز ) کران و لالان و کورانند و لذا ایشان از روی خرد عمل نمیکنند و نمیفهمند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَثَلُ الَّذِینَ » : مضاف محذوف است و تقدیر چنین است : مَثَلُ دَاعِی الَّذِینَ . مَثَلُ دُعَآءِ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ دُعَآءِ الَّذِی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلاّ دُعَآءً وَ نِدَآءً . « یَنْعِقُ » : فریاد میزند . نهیب میزند . « مَا » آنچه . مراد چهارپایان ، یا صدا و فریاد است . « یَنْعِقُ بِمَا » : بر چهارپایان نهیب میزند . « دُعَآءً » : بانگزدن . فراخواندن . « نِدَآءً » : بانگزدن . فراخواندن . مصدر باب مفاعله است . « صُمٌّ » : جمع أَصمّ ، کران . « بُکْمٌ » : جمع أَبْکَم ، لالان . « عُمْیٌ » : جمع أَعْمی ، کوران .‏

سوره بقرة آیه 172
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُواْ لِلّهِ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! از چیزهای پاکیزهای بخورید که روزی شما ساختهایم ، و سپاس خدای را بجا آورید ، اگر او را پرستش میکنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« طَیِّبَاتِ » : چیزهای پاک . مراد خوراکیهای لذیذ یا رزق حلال است .‏

سوره بقرة آیه 173
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آنچه را که مشرکان و یهودیان و دیگران حرام میدانند ، حرام نیست ، بلکه خداوند ) تنها مردار و خون و گوشت خوک و آنچه نام غیرخدا ( به هنگام ذبح ) بر آن گفته شده باشد ( و به نام بتان و شبیه آنها سر بریده شود ) بر شما حرام کرده است . ولی آن کس که مجبور شود ( به خاطر حفظ جان از آن اشیاء حرام بخورد ) در صورتی که علاقهمند ( به خوردن و لذّت بردن از چنین چیزهائی نبوده ) و متجاوز ( از حدّ سدّجوع هم ) نباشد ، گناهی بر او نیست . بیگمان خداوند بخشنده و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمَیْتَةَ » : مردار . « الدَّمَ » : خون . « لَحْمَ » : گوشت . « الْخِنزِیرِ » : خوک . « مَآ أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللهِ » : آنچه به نام چیزی جز خدا ذبح شود . از قبیل : به نام لات ، به نام عزّی ، به نام فلان . یعنی مقصود از ذبح آن حیوان تقرّب به غیر خدا باشد . « أُهِلَّ » : از مصدر ( إهلال ) به معنی صدا بلندکردن . « اُضْطُرَّ » : وادار گردید . مجبور شد . « بَاغٍ » : خواستار و علاقهمند . « عَادٍ » : متجاوز از اندازه ضرورت . « غَیْرَ بَاغٍ وَ لا عَادٍ » : نه طالب و راغب آن باشد و نه از حد ضرورت تجاوز کند . واژه ( غَیْرَ ) حال ضمیر مستتر در فعل ( أُضْطُرَّ ) است . « إِثْمَ » : گناه .‏

سوره بقرة آیه 174
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولَئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که آنچه را خدا از کتاب ( آسمانی ) نازل کرده است ، پنهان میدارند ( یا دست به تأویل ناروا و تحریف مییازند ) و آن را به بهای کم ( و ناچیز دنیا ) میفروشند ، آنان جز آتش چیزی نمیخورند . ( زیرا اموالی که از رهگذر کتمان آیات آسمانی و تحریف و تأویل ناروای حقائق رحمانی به دست میآید ، سبب نزول آنان به آتش دوزخ خواهد شد ) و روز رستاخیز خدا ( از آنان روگردان بوده و ) با ایشان سخن نمیگوید و آنان را ( از کثافت گناهان با عفو و گذشت خویش ) پاکیزه نمیدارد . و ایشان را عذاب دردناکی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَکْتُمُونَ » : پنهان میکنند . « یَشْتَرُونَ بِهِ » : میخورند بدان . فراچنگ میآورند بدان . مرجع ضمیر ( هِ ) واژه ( الْکِتَاب ) یا ( مَا ) یا عمل کتمان است . « بُطُون » : جمع بطن ، شکمها . « لا یُکَلِّمُهُمُ اللهُ » : خدا با ایشان سخن نمیگوید . مراد سخنی است که مایه سرور ایشان شود و بیانگر رحمت خدا باشد . والا خداوند با کافران و منافقان صحبت میفرماید ( نگا : أنعام / 22 ، یونس / 28 ، حجر / 92 ) . « لا یُزَکِّیهِمْ » : آنان را از کثافات گناهان با مغفرت و گذشت خود پاکیزه نمیدارد .‏

سوره بقرة آیه 175
‏متن آیه : ‏
‏ أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان کسانیاند که گمراهی را با هدایت ، و عذاب را با آمرزش ( مبادله و ) خریداری کردهاند . چقدر در برابر آتش ( دوزخ ) بردبارند ! ( جای بسی شگفت است که شخص عاقل از موجبات عذاب خوشحال بوده و پیوسته در انجام زشتیها که انسان را به دوزخ میکشانند ، در تکاپو باشد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَآ أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ ؟ ! » : شگفتا ، بر آتش چه شکیبایند ؟ !‏

سوره بقرة آیه 176
‏متن آیه : ‏
‏ ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِی الْکِتَابِ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن ( عذابی که برایشان مشخّص گشته است ، به خاطر کفری است که نسبت به کتاب روا میدارند و در کتمان و تحریفش میکوشند ) به سبب این که خدا کتاب ( آسمانی قرآن یا تورات ) را توأم با حق فرو فرستاده ( و اصلاً شائبه بطلان بدان راه ندارد و ایشان به دروغ در تکذیب آن میکوشند یا پنهانش میدارند ) و به راستی کسانی که درباره کتاب ( آسمانی ) اختلاف میورزند به دشمنانگی و دو دستگی دور ( از صداقت و حقیقتی ) دچارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذلِکَ » : آن . یعنی همه آنچه از خوردن آتش ، و سخن نگفتن به رحمت ، و تزکیه ، و عذاب مترتّب بر کتمان گذشت . . . « شِقَاقٍ » : دشمنانگی . « بَعِیدٍ » : دور از حق .‏

سوره بقرة آیه 177
‏متن آیه : ‏
‏ لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّآئِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این که ( به هنگام نماز ) چهرههایتان را به جانب مشرِق و مغرب کنید ، نیکی ( تنها همین ) نیست ( و یا ذاتاً روکردن به خاور و باختر ، نیکی بشمار نمیآید ) . بلکه نیکی ( کردار ) کسی است که به خدا و روز واپسین و فرشتگان و کتاب ( آسمانی ) و پیغمبران ایمان آورده باشد ، و مال ( خود ) را با وجود علاقهای که بدان دارد ( و یا به سبب دوست داشت خدا ، و یا با طیب خاطر ) به خویشاوندان و یتیمان و درماندگان و واماندگان در راه و گدایان دهد ، و در راه آزادسازی بردگان صرف کند ، و نماز را برپا دارد ، و زکات را بپردازد ، و ( نیکی کردار کسانی است که ) وفاکنندگان به پیمان خود بوده هنگامی که پیمان بندند ، و ( به ویژه کسانی نیکند و شایسته ستایشند که ) در برابر فقر ( و محرومیّتها ) و بیماری ( و زیان و ضررها ) و به هنگام نبرد ، شکیبایند ( و استقامت میورزند ) . اینان کسانی هستند که راست میگویند ( در ادّعای ایمان راستین و پیجوئی اعمال نیک ) و به راستی پرهیزکاران ( از عذاب خدا با دوری گرفتن از معاصی و امتثال اوامر الهی ) اینانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَیْسَ الْبِرَّ . . . » : واژه ( بِرَّ ) خبر مقدم ( لَیْسَ ) و ( أَن تُوَلُّوا ) اسم مؤخّر آن است . « الْبِرَّ » : واژهای است که در برگیرنده همه صفات نیک است . خیر فراوان . « قِبَل » : جهت . سو . « لکِنَّ الْبِرَّ » : واژه ( بِرّ ) اسم لکِنَّ است و ( بِرُّ ) دوم محذوف ، خبر آن است که تقدیر چنین میشود : لکِنَّ الْبِرَّ بِرُّ مَنْ . برخی ( بِرَّ ) را اسم لکِنَّ و ( مَنْ ) را خبر آن گرفتهاند . « الْکِتَابِ » : جنس کتاب ، یعنی همه کتابهای آسمانی مراد است ( نگا : بقره / 121 ) . « عَلَیا حُبِّهِ » : با وجود دوست داشت خدا . با عشق به کارِ صدقه و احسان . مرجع ضمیر ( ه ) را خدا و مال و مصدر مفهوم از فعل ، یعنی نفس عمل گرفتهاند . « ذَوِی الْقُرْبَیا » : خویشاوندان . « الْمَسَاکِینَ » : نیازمندانی که چیزی از کسی درخواست نمیکنند ( نگا : بقره / 273 ) . « إبْنَ الْسَّبِیلِ » : مسافر نیازمند به سبب دوری از خانواده . « السَّآئِلِینَ » : گدایان . « فِی الرِّقَابِ » : در راه آزادکردن بندگان . در اینجا مراد از ( رِقَاب ) جمع رَقَبَة ، به معنی گردن ، خودِ اشخاص است . « الْمُوفُونَ » : وفاکنندگان . عطف بر ( مَنْ ءَامَنَ ) است ، یا خبر مبتدای محذوف است که تقدیر آن چنین است : وَهُمُ الْمُوفُونَ . « عَاهَدُوا » : عهد بستند . « الْصَّابِرِینَ » : شکیبایان . منصوب است به ( أَخُصُّ ) یا ( أَمْدَحُ ) . « الْبَأْسَآءِ » : بلا و مصیبت خارج از جسم شخص . از قبیل : تنگدستی ، زیان مالی ، مرگ فرزندان . « الْضَّرَّآءِ » : بلا و مصیبت مربوط به جسم شخص . از قبیل : بیماری ، رنجوری . « حِینَ » : زمان . وقت . « الْبَأْسِ » : جنگ . جهاد با دشمنان ( نگا : احزاب / 18 ) .‏

سوره بقرة آیه 178
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَى بِالأُنثَى فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! درباره کشتگان ، ( قانون مساوات و دادگری ) قصاص بر شما فرض شده است ( و باید در آن کسی را به گناه دیگری نگرفت ، و بلکه ) : آزاد در برابر آزاد ، و برده در برابر برده ، و زن در برابر زن است . پس اگر کسی ( از جنایتش ) از ناحیه برادر ( دینی ) خود ، گذشتی شد ( و یکی از صاحبان خونبها کشنده را بخشید ، و یا حکم قصاص تبدیل به خونبها گردید ، از سوی عفو کننده ) باید نیک رفتاری شود و ( سختگیری و بدرفتاری نشود ، و از سوی قاتل نیز به ولی مقتول ) پرداخت ( دیه ) با نیکی انجام گیرد ( و در آن کم و کاست و سهلانگاری نباشد ) . این ( گذشت از قاتل و اکتفاء به دیه مناسب ) تخفیف و رحمتی است از سوی پروردگارتان . پس اگر کسی بعد از آن ( گذشت و خوشنودی از دیه ) تجاوز کند ( و از قاتل انتقام بگیرد ) او را عذاب دردناکی خواهد بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کُتِبَ » : واجب شده است . « الْقَتْلَیا » : جمع قتیل ، کشتگان . « الْحُرُّ » : آزاد . « الْعَبْدُ » : برده . « الأُنثَیا » : ماده . زن . « عُفِیَ » : بخشیده شد . « إتِّبَاعٌ » : دنبال کردن . « إعْتَدَیا » : تجاوز کرد . فراتر رفت .‏

سوره بقرة آیه 179
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای صاحبان خرد ! برای شما در قصاص ، حیات و زندگی است ( بنابر مصلحت و حکمتی که در آن ، و دقائق و نکاتی که در همه احکام است . این است که قانون قصاص را برای شما وضع کردیم تا از تجاوز و خونریزی بپرهیزید . ) باشد که تقوا پیشه کنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَیَاةٌ » : زندگی . تنکیر آن برای تنویع یا تعظیم است . « أُوْلِی الأَلْبَابِ » : افراد باشعور . خردمندان . « أُوْلِی » : صاحبان . دارندگان . مفرد آن ( ذُو ) است . « أَلْبَابِ » : جمع لُبّ ، مغزها . خردها و عقلها .‏

سوره بقرة آیه 180
‏متن آیه : ‏
‏ کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که یکی از شما را ( امراض مخوف و اسباب و علل ) مرگ فرا رسد ، اگر دارائی فراوانی ( با توجّه به عرف محلّ ) از خود به جای گذاشت ، ( از سوی خدا قانون ) وصیّت بر شما واجب شده است ( و باید ) برای پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته وصیّت کند . این حق ( واجبی ) است بر پرهیزکاران ( مؤمن به کتاب خدا ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَیْراً » : مایه سود و صلاح حال ، که در اینجا مراد دارائی و مالی است که برابر عرف محلّ فراوان بشمار آید . « الْوَصِیَّةُ » : نائب فاعل ( کُتِبَ ) است . « الْوَالِدَیْنِ » : پدر و مادر ، که از یک سوم دارائی میتوان سهم بیشتری بدانان داد . یا مراد پدربزرگ و نیاها و مادربزرگ و ننههائی است که کافرند ، و یا به سبب وجود دیگران از سهمالإرث محروم میگردند . به این دسته نیز فقط از یک سوم دارائی داده میشود . « الأقْرَبِینَ » : خویشاوندان وارث یا غیروارث به شرحی که در ( وَالِدَیْنِ ) گذشت . « بِالْمَعْرُوفِ » : به گونه متعارف میان مردم . دادگرانه . زیبا . « حَقّاً » : مفعول مطلق فعل ( حَقَّ ) است که محذوف است . یا صفت مصدر محذوفی است که تقدیر آن چنین است : إیصَاءً حَقّاً .‏

سوره بقرة آیه 181
‏متن آیه : ‏
‏ فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس هر که ( اعم از شاهد و وصی ) آن را بعد از شنیدن تغییر دهد ، تنها گناه آن بر کسانی است که آن ( وصیّت ) را تغییر میدهند ( و وصیّت کننده در پیشگاه خدا پاداش خود را میگیرد ) . خدا شنوا و دانا است ( و گفتار همگان را میشنود و نیّات همگان را میداند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَدَّلَ » : تغییر داد . دگرگون کرد . « إِثْمَ » : گناه .‏

سوره بقرة آیه 182
‏متن آیه : ‏
‏ فَمَنْ خَافَ مِن مُّوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلاَ إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسی که از انحراف وصیّتکننده ( از جاده عدالت ) یا از گناه او ( به سبب ترک قانون شریعت ) بترسد ( و آن انحراف و گناه و نزاعی را که بدین علّت میان ورثه درگرفته است ، تبدیل و تغییر دهد ) و صلح و صفا را میان آنان ( که وصیّت برایشان شده یا وارثان مرده هستند ) راه بیندازد ، گناهی بر او نیست ( و مشمول قانون تبدیل وصیّت نمیباشد ) . بیگمان خدا آمرزنده و مهربان است ( و مغفرت خود را شامل او میسازد و پاداش نیکوکاریش را میدهد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَافَ » : ترسید . در اینجا مراد ، اطّلاع پیدا کرد و دانست ، میباشد . « مُوصٍ » : وصیّتکننده . « جَنَفاً » : کنارهگیری از حق ، و عدول از روی خطا . « إثْم » : گناه . کنارهگیری از حق و عدول از عدل از روی عمد . « أَصْلَحَ بَیْنَهُمْ » : میان ورثه و آنان که وصیّت برایشان شده است ، صلح و صفا راه انداخت .‏

سوره بقرة آیه 183
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! بر شما روزه واجب شده است ، همان گونه که بر کسانی که پیش از شما بودهاند واجب بوده است ، تا باشد که پرهیزگار شوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الصِّیَامُ » : روزه .‏

سوره بقرة آیه 184
‏متن آیه : ‏
‏ أَیَّاماً مَّعْدُودَاتٍ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ وَأَن تَصُومُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( روزه در ) چند روز معیّن و اندکی است ، و کسانی که از شما بیمار یا مسافر باشند ( اگر افطار کردند و روزه نگرفتند ، به اندازه آن روزها ) چند روز دیگری را روزه میدارند ، و بر کسانی که توانائی انجام آن را ندارند ( همچون پیران ضعیف و بیماران همیشگی و کارگرانی که سالیانه پیوسته به کارهای سختی ، مانند استخراج زغالسنگ اشتغال دارند ، و زندانیان محکوم به اعمال شاقهای که پیوسته به کار سنگین وادار میگردند ) لازم است کفّاره بدهند ، و آن خوراک مسکینی است ( از خوراک متوسّطی که به خانواده خود میخورانید و باید در برابر هر روزی یک خوراک متوسّط که بتواند به طور معتدل مسکینی را سیر کند بپردازید ) و هر که کار خیر را پذیرا شود ( و بر مقدار فدیه بیفزاید ، و یا علاوه از روزه فرض ، روزه سنّت نیز بگیرد ) برای او بهتر است . و روزهداشتن برای شما خوب است اگر ( حقائق و نکات عبادات را ) بدانید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَیَّاماً مَّعْدُودَاتٍ » : روزهای اندک . روزهای معیّن . واژه ( أَیَّاماً ) منصوب است چون ظرف یا مفعول فعل محذوف ( صُومُوا ) است . واژه ( مَعْدُودَاتٍ ) صفت است . « عِدَّةٌ » : مبتدا است و خبر آن ( عَلَیْهِ ) محذوف است . تقدیر آن چنین است : عَلَیْهِ عِدَّةٌ . . . « أُخَرَ » : جمع أُخْری ، دیگر . « یُطِیقُونَهُ » : با رنج و مشقّت میتوانند آن را بگیرند . از قبیل پیران ، زنان حامله و شیرده ، کارگرانی که مجبور به انجام کارهای سخت و طاقتفرسایند . « فِدْیَةٌ » : دادن یک وعده غذا از خوراک متوسّط خانواده خود به فقراء . این واژه مبتدا است و خبر آن ( عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ ) میباشد . « طَعَامُ » : خوراک . بدل از ( فِدْیَة ) است . « تَطَوَّعَ خَیْراً » : کار نیکو پیشه کرد . یعنی بر مقدار فدیه افزود ، و یا بیش از یکی را طعام داد ، و یا این که هم روزه گرفت و هم فدیه داد . « وَ أَن تَصُومُوا خَیْرٌ لَّکُمْ » : اگر روزه بگیرید برای شما بهتر از دادن فدیه است . واژه ( خَیْرٌ ) خبر است و ( أَن تَصُومُوا ) محلاً مرفوع ، مبتدا است .‏

سوره بقرة آیه 185
‏متن آیه : ‏
‏ شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَن کَانَ مَرِیضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آن چند روز معیّن و اندک ) ماه رمضان است که قرآن در آن فرو فرستاده شده است ( و آغاز به نزول نموده است ودر مدّت 23 سال تدریجاً به دست مردم رسیده است ) تا مردم را راهنمائی کند و نشانهها و آیات روشنی از ارشاد ( به حق و حقیقت ) باشد و ( میان حق و باطل در همه ادوار ) جدائی افکند . پس هر که از شما ( فرا رسیدن ) این ماه را دریابد ، ( چه خودش هلال را رؤیت کند و چه با دیدن دیگران فرا رسیدن رمضان ثابت شود ) باید که آن را روزه بدارد . و اگر کسی بیمار یا مسافر باشد ( میتواند از رخصت استفاده کند و روزه ندارد و ) چندی از روزهای دیگر را ( به اندازه آن روزها روزه بدارد ) . خداوند آسایش شما را میخواهد و خواهان زحمت شما نیست ، و ( خداوند ماه رمضان و رخصت آن را برای شما روشن داشته است ) تا تعداد ( روزهای رمضان ) را کامل گردانید و خدا را بر این که شما را ( به احکام دین که سعادتتان در آن است ) هدایت کرده است ، بزرگ دارید و تا این که ( از همه نعمتهای او ) سپاسگزاری کنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« شَهْرُ » : ماه . « هُدیً » : هدایت بخش . راهنما . حال ( الْقُرْءَانُ ) و تقدیراً منصوب است . « بَیِّنَاتٍ » : دلائل واضح و روشن . « الْفُرْقَانِ » : جداسازنده حق از باطل . مصدر ثلاثی مجرّد است و در معنی اسم فاعل به کار رفته است . « شَهِدَ » : حاضر گردید . بدان رسید . با توجّه بدین معنی ، واژه ( شَهْر ) مفعولٌفیه است . مشاهده کرد . دانست . در این صورت ( شَهْر ) مفعولٌبه است ، و در اصل مضاف محذوف شده که تقدیر چنین است : مَنْ رَأَیا مِنْکُمْ هِلالَ الشَّهْرِ ، مَنْ عَلِمَ مِنْکُمْ هِلالَ الْشَّهْرِ . « الْیُسْرَ » : آسودگی . آسانی . « الْعُسْرَ » : رنج . سختی . « لِتُکْمِلُوا » : تا این که تکمیل کنید . فعل مضارع منصوب است و عطف بر معطوفٌعلیه مقدّری است مثل ( لِیُسَهِّلَ عَلَیْکُمْ ) و تقدیر چنین است : یُرِیدُ اللهُ بِکُمُ الْیُسْرَ لِیُسَهِّلَ عَلَیْکُمْ وَ لِتُکَمِّلُوا الْعِدَّةَ .‏

سوره بقرة آیه 186
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که بندگانم از تو درباره من بپرسند ( که من نزدیکم یا دور . بگو : ) من نزدیکم و دعای دعاکننده را هنگامی که مرا بخواند ، پاسخ میگویم ( و نیاز او را برآورده میسازم ) . پس آنان هم دعوت مرا ( با ایمان و عباداتی همچون نماز و روزه و زکات ) بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا آنان راه یابند ( و با نور ایمان به مقصد برسند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« دَعْوَةَ » : دعا . درخواست . « الدَّاعِ » : دعاکننده . درخواست کننده . « دَعَانِ » : مرا به یاری خواست . مرا به فریاد خواند . « فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی » : اجابت مرا با دعا بخواهند . هنگامی که آنان را به سوی ایمان و اطاعت دعوت کردم ، دعوت مرا بپذیرند . « یَرْشُدُونَ » : هدایت یابند . رهنمود شوند به مصالح دنیا و آخرت خود .‏

سوره بقرة آیه 187
‏متن آیه : ‏
‏ أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِکُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ کُنتُمْ تَخْتانُونَ أَنفُسَکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ وَعَفَا عَنکُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُواْ مَا کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ وَکُلُواْ وَاشْرَبُواْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّواْ الصِّیَامَ إِلَى الَّلیْلِ وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنتُمْ عَاکِفُونَ فِی الْمَسَاجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آمیزش و نزدیکی با همسرانتان در شب روزهداری حلال گردیده است . آنان لباس شمایند و شما لباس آنانید ( و دوری از آمیزش با یکدیگر برایتان بسی رنجآور است ) . خداوند میدانست که شما ( از لذائذ نفسانی میکاستید و معتقد بودید که شبها بعد از بخواب رفتن ، همخوابگی با همسران حرام است و ) بر خود خیانت میکردید . خداوند توبه شما را پذیرفت و شما را بخشید . پس هماکنون ( که با نصّ صریح ، همخوابگی آزاد است ) با آنان آمیزش کنید و چیزی را بخواهید که خدا برایتان لازم دانسته است ( همچون بقای نسل و حفظ دین و آبرو و پاداش اخروی ) ، و بخورید و بیاشامید تا آن گاه که رشته بامداد از رشته سیاه ( شب ) برایتان از هم جدا و آشکار گردد . سپس روزه را تا شب ادامه دهید . ( همخوابگی با همسران در تمام شبهای روزهداری حلال است . لیکن ) وقتی که در مساجد به ( عبادت ) اعتکاف مشغولید ، با آنان همخوابگی نکنید . این ( احکام روزه و اعتکاف ) حدود و مرزهای الهی است و بدانها نزدیک نشوید . خداوند این چنین آیات خود را برای مردم روشن میسازد ، باشد که پرهیزگار شوند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الرَّفَثُ » : جِماع . « بَاشِرُوهُنَّ » : با ایشان آمیزش و زناشوئی کنید . « إِبْتَغُوا » : بخواهید . بطلبید . « مَا کَتَبَ اللهُ » : چیزی که خدا مقرّر کرده است که زناشوئی است . « الْخَیْطُ الأَبْیَضُ » : رشته و تار سفید . مراد سپیده فجر است که در کنار سیاهی شب نمایان میشود . « الْفَجْرِ » : بامدادان . پگاه . « أَتِمُّوا » : به تمام و کمال اداء کنید . تکمیل کنید . « عَاکِفُونَ » : اعتکافکنندگان . ماندگاران . « حُدُود » : جمع حدّ ، مرزها . مراد احکام و قوانین خدا است .‏

سوره بقرة آیه 188
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُواْ فَرِیقاً مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اموال خودتان را به باطل ( و ناحق ، همچون رشوه و ربا و غصب و دزدی . . . ) در میان خود نخورید و آن را به امراء و قضات تقدیم نکنید تا از روی گناه ، بخشی از اموال مردم را بخورید و شما بر آن آگاه باشید ( و بدانید که ستمکار را یاری دادهاید و مرتکب گناه شدهاید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تُدْلُوا بِهَا » : پیشکش نکنید . به عنوان رشوه نپردازید . بر سر آن منازعه نکنید و کار آن را به پیش حاکمان بدسرشت نکشانید . این فعل عطف بر ( تَأْکُلُوا ) و بنابراین مجزوم است . یا منصوب به ( أَنْ ) مقدّر است .‏

سوره بقرة آیه 189
‏متن آیه : ‏
‏ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏درباره هلالهای ماه از تو میپرسند ( که چرا هر دم به شکلی پدیدار میشود ؟ ) . بگو : آنها شناسههای زمانی ( و تقویم طبیعی ) برای ( نظام زندگی ) مردم و ( تعیین وقت ) حجّ هستند . نیکوئی آن نیست که ( همچون زمان جاهلیّت ، به هنگام حجّ یا برگشت از سفر ) از پشت خانهها به منازل درآئید ، ولیکن نیکی کسی را است که تقوا پیشه کند ، و از درهای خانهها به منازل وارد شوید ، و از ( مخالفت با پروردگار و خشم ) خدا بپرهیزید ، باشد که رستگار گردید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الأَهِلَّةِ » : جمع هلال ، ماه نو . ماه کمانی شکل . « مَوَاقِیتُ » : جمع میقات ، زمانسنج . واژه ( میقات ) اسم آلت و از ماده ( وقت ) است . یعنی آنچه بدان وقت شناخته میشود . « ظُهُورِ » : جمع ظَهْر ، پشتبامها . « إتَّقَیا » : تقوا پیشه کرد . پرهیزگاری کرد . « أَبْوَابِ » : جمع باب ، درها .‏

سوره بقرة آیه 190
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در راه خدا بجنگید با کسانی که با شما میجنگند . و تجاوز و تعدّی نکنید . ( شما جنگافروزی نکنید و بیگناهان و بیخبران و زنانی که نمیجنگند ، و کودکان و پیرمردان و بیماران و امانخواهان را نکشید و خانهها و کشتزارها را ویران نسازید ) . زیرا خداوند تجاوزگران را دوست نمیدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَاتِلُوا » : بجنگید . « لا تَعْتَدُوا » : از قانون شریعت تجاوز نکنید و زنان و پیران کهنسال و افراد بیطرف را نکشید . « الْمُعْتَدینَ » : متجاوزین .‏

سوره بقرة آیه 191
‏متن آیه : ‏
‏ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِن قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاء الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( چون جنگ درگرفت ) هرجا آنان را ( که آغازکنندگان جنگ بودهاند ) دریافتید ایشان را بکشید ، و آنان را ( از مکّه ) که شما را از آنجا بیرون کردهاند بیرون سازید ، و ( از جنگ در حرم مکّه نباید باک داشته باشید ، زیرا ایشان با شکنجه و آزار و انواع فتنه و فساد میخواستند شما را از دینتان برگردانند که مایه خوشبختی دو جهان شما است و ) فتنه از کشتن بدتر است . و ( لیکن احترام مسجدالحرام به جای خود باقی است و ) با آنان در کنار مسجدالحرام کارزار نکنید ، مگر آن گاه که ایشان در آنجا با شما بستیزند ( و حرمت مسجدالحرام را محفوظ ندارند ) . پس اگر با شما جنگیدند ایشان را بکشید . سزای ( آن گونه ) کافران چنین است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَیْثُ » : هرجا . جائی که . « ثَقِفْتُمُوهُمْ » : ایشان را دریافتید . بر آنان چیره شدید . « الْفِتْنَةُ » : کفر و شرک . برگرداندن از دین ( نگا : بقره / 217 ) . « کَذَالِکَ جَزَآءُ الْکَافِرِینَ » : این حکم ، همه کافران را در بر میگیرد و سزای همه آنان است .‏

سوره بقرة آیه 192
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر دست کشیدند ( از کفر ، و اسلام را پذیرفتند ، خداوند گناهانشان را به آب توبه میشوید و بیدینی گذشته ایشان را نادیده میگیرد ) چه بیگمان خدا آمرزنده و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« انتَهَوْا » : دست کشیدند . پایان دادند .‏

سوره بقرة آیه 193
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و با آنان پیکار کنید تا فتنهای باقی نماند ( و نیروئی نداشته باشند که با آن بتوانند شما را از دینتان برگردانند ) و دین ( خالصانه ) از آن خدا گردد ( و مؤمنان جز از خدا نترسند و آزادانه به دستور آئین خویش زیست کنند ) . پس اگر ( از روش نادرست خود ) دست برداشتند ( و اسلام را پذیرفتند ، دست از آنان بدارید . زیرا حمله بردن و ) تجاوز کردن جز بر ستمکاران ( به خویشتن به سبب کفر و شرک ، روا ) نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فِتْنَةٌ » : کفر و شرک . « عُدْوَان » : تعدّی و تجاوز . « فَلاعُدْوَانَ إِلاّ عَلَی الظَّالِمِینَ » : این جمله ، علّت جزاء محذوف است و در جای آن قرار گرفته است ، و تقدیر چنین است : فَإِنِ انتَهَوْا وَ أَسْلَمُوا فَلا تَعْتَدُوا عَلَیْهِمْ ، لِأَنَّ الْعُدْوَانَ عَلَی الظَّالِمِینَ ، وَ الْمُنتَهُونَ لَیْسُوا بِالظَّالِمِینَ . . .‏

سوره بقرة آیه 194
‏متن آیه : ‏
‏ الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ماه حرام در برابر ماه حرام است ( و اگر دشمنان احترام آن را نگاه نداشتند ، و در آن با شما جنگ کردند ، شما حق دفاع و مقابله با آنان را دارید و باکی نیست ) و ( حرمتشکنیهای ) مقدّسات دارای قصاص است ، ( و تجاوزکاریهای نادرست ، پاداش به مثل دارد . به طور کلّی ) هر که راه تعدّی و تجاوز بر شما را در پیش گرفت ، بر او همانند آن ، تعدّی و تجاوز کنید ( چه آغازکردن تعدّی و تجاوز ممنوع است ، لیکن در برابر آن دفاع از خویشتن و مبارزه برای اخذ قصاص آزاد است ) ، و از خشم خدا بپرهیزید و بدانید که خدا با پرهیزگاران است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الشَّهْرُ الْحَرَامُ » : ماه حرام . ماههای حرام چهارتا و عبارتند از : ذوالقعده ، ذوالحجّه ، محرّم ، رجب . علّت تسمیه آنها به واژه حرام ، از این بابت است که خداوند جنگ در آنها را حرام فرموده است ( نگا : توبه / 36 ) . « الْحُرُمَاتُ » : جمع حُرْمَت ، چیزهائی که حفظ و صیانت آنها لازم است . از قبیل : ناموس و شخصیّت و دارائی . مقدّسات . « فَمَنِ اعْتَدَیا عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ . . . » : در اینجا دفع تجاوز دیگران از باب مشاکله ، تجاوز نامیده شده است ( نگا : توبه / 67 ، شوری / 9 و 40 ) .‏

سوره بقرة آیه 195
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در راه خدا انفاق ( و بذل مال ) کنید و ( با ترک انفاق ) ، خود را با دست خویش به هلاکت نیفکنید ، و نیکی کنید ( در کشتن و یاری ستمدیده و جنگ و . . . ) همانا خداوند نیکوکاران را دوست میدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَنفِقُوا » : ببخشید . بذل و بخشش کنید . صرف مال کنید . « لا تُلْقُوا » : میندازید . میفکنید . « أَیْدِی » : جمع ید ، دستها . نفسها . « لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ » : با دست خود ، خویشتن را به هلاکت میندازید . خود را به هلاکت میندازید . حرف ( بِ ) میتواند زائد ، یا غیرزائد بشمار آید . « التَّهْلُکَةِ » : هلاک و نابودی . هر چیزی که منتهی به مرگ شود . « أَحْسِنُوا » : نیک رفتار کنید ، در شیوه عبادت و معامله با اسیران و یاری مستمندان و غیره ، نیکوکاری کنید .‏

سوره بقرة آیه 196
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ وَلاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِّن صِیَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ فَمَن لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ کَامِلَةٌ ذَلِکَ لِمَن لَّمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و حجّ و عمره را به تمام و کمال خالصانه برای خدا انجام دهید ( و مراسم و مناسک ظاهری را به پایان برید و هدفتان جز رضای خدا نباشد ) و اگر ( از برگزاری بعضی از مناسک ، به وسیله دشمن یا بیماری و غیره ) بازداشته شدید ( و خواستید از احرام به در آئید ، بر شما است که ) هر آنچه از قربانی فراهم شود ( همچون شتر و گاو و گوسفند ، ذبح کنید و آن گاه از احرام به در آئید ) و سرهای خود را نتراشید تا قربانی به قربانگاه خود برسد ( همان جائی که حاجی در آن از انجام مراسم حجّ بازمانده ، و یا کعبه است ) ، و اگر کسی از شما بیمار شد ، یا ناراحتی در سر داشت ( به سبب زخمی بودن یا سردرد و یا بیماریهای دیگر ، و محتاج شد موی سر را بتراشد ، باید که ) فدیه بدهد ، از قبیل ( سه روز ) روزه یا صدقه ( که دادن خوراک یکروزه شش نفر ندار است ) و یا گوسفندی ( که باید ذبح و میان فقراء تقسیم شود ) . و وقتی که ( از دشمن یا بیماری ) در امان بودید ( و به حجّ و عمره رفتید و نخست ) کسی از عمره بهرهمند گردد سپس حجّ را آغاز کند ، آنچه از قربانی میسّر شد ( ذبح میکند و به فقرای آنجا میدهد ) . و کسی که ( قربانی یا بهای قربانی را ) نیابد ، سه روز در ( ایّام ) حجّ ، و هفت روز هنگامی که بازگشت ( به خانه و کاشانه خود ، باید روزه بگیرد ) . این ده روز کاملی است ( که نباید از آنها غفلت شود ) این ( بهرهمندی و آغاز از عمره ، یا قربانی و یا روزهداری ) از آن کسی است که خانواده او اهل مسجدالحرام ( یعنی ساکنان مکّه و دوروبر آن ) نباشد . ( تقوا داشته باشید ) و از خدا بترسید و بدانید که خدا دارای کیفر سختی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَتِمُّوا » : به تمام و کمال انجام دهید . « أُحْصِرْتُمْ » : محاصره شدید . بازداشته شدید . « إسْتَیْسَرَ » : ممکن شد . دست داد . « الْهَدْیِ » : چهارپایانی که برای قربانی در موسم حجّ به مکّه گسیل میگردند . « لا تَحْلِقُوا » : نتراشید . « مَحِلَّ » : مکانی که در آن ذبح حیوان قربانی مشروع گردیده است . « صَدَقَةٍ » : طعام دادن . اطعام شش نفر از فقراء . « نُسُکٍ » : حیوانی که ذبح میشود ، و اقلّ آن گوسفندی است .‏

سوره بقرة آیه 197
‏متن آیه : ‏
‏ الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِی الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللّهُ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یَا أُوْلِی الأَلْبَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏حجّ در ماههای معیّنی انجام میپذیرد ( که عبارتند از : شوّال و ذوالقعده و ذوالحجّه ) . پس کسی که ( در این ماهها با احرام یا تلبیه یا سوق دادن حیوان قربانی و شروع مناسک دیگر حجّ ) ، حجّ را بر خویشتن واجب کرده باشد ( و حجّ را آغاز نموده باشد ، باید آداب آن را مراعات دارد و توجّه داشته باشد که ) در حجّ آمیزش جنسی با زنان و گناه و جدالی نیست ( و نباید مرتکب چنین اعمالی شود ) . و هر کار نیکی که میکنید خداوند از آن آگاه است . و توشه برگیرید ( هم برای سفر حجّ و هم برای سرای دیگرتان و بدانید ) که بهترین توشه پرهیزگاری است ، و ای خردمندان ! از ( خشم و کیفر ) من بپرهیزید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَن فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ » : کسی که با آغازکردن اعمال حجّ ، حجّ را بر خود واجب کرد . « رَفَثَ » : جماع . « فُسُوقَ » : سرکشی و نافرمانی . گناه و معصیت . « جِدَالَ » : مشاجره . ستیزه . « أُوْلِی الألْبَابِ » : خردمندان .‏

سوره بقرة آیه 198
‏متن آیه : ‏
‏ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّکُمْ فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْکُرُواْ اللّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْکُرُوهُ کَمَا هَدَاکُمْ وَإِن کُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّآلِّینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گناهی بر شما نیست این که از فضل پروردگار خود برخوردار شوید ( و در ایّام حجّ به کسب و تجارت بپردازید ) . و هنگامی که از عرفات ( به سوی مزدلفه ) روان شدید ، خدا را ( با تهلیل و تکبیر و تلبیه ) در نزد مشعرالحرام یاد کنید ، و همان گونه که شما را رهنمون کرده است خدای را یاد کنید ( و با تضرّع و زاری و بیم و امید و این که گوئی که او را میبینید به ذکرش بپردازید ) اگرچه پیش از آن جزو گمراهان بوده باشید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جُنَاحٌ » : گناه . « اَن تَبْتَغُوا » : این که جویای سود از راه معامله و تجارت گردید ، مادام که هدف اصلی حجّ باشد . « أَفَضْتُمْ » : برجوشیدید و چست و چابک سرازیر شدید . « عَرَفَاتٍ » : عرفات مکانی است که روز عرفه ، یعنی نهم ذیالحجّه ، حاجیان در آن لبّیکگویان و ادعیهخوانان میمانند و نماز ظهر و عصر را در آنجا میگزارند و بعد از آن رهسپار مزدلفه میگردند . « الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ » : کوهی است در مزدلفه میان عرفات و مِنیا . « کَمَا هَدَاکُمْ » : همان گونه که رهنمودتان کرده است .‏

سوره بقرة آیه 199
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ أَفِیضُواْ مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس از همان جا که مردم روان میشوند ( و از مکان واحدی به نام عرفات به سوی سرزمین مِنیا میکوچند ) روان شوید ، و از خداوند آمرزش ( گناهان و کجرویهای پیشین خود را ) بخواهید ( و بدانید که ) بیگمان خداوند آمرزنده و مهربان است ( و توبه و بازگشت بندگان مخلص را میپذیرد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اَفِیضُوا » : روان شوید . « مِنْ حَیْثُ » : از همان جائی که .‏

سوره بقرة آیه 200
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِذَا قَضَیْتُم مَّنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُواْ اللّهَ کَذِکْرِکُمْ آبَاءکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که مناسک ( حجّ ) خود را انجام دادید ( و مراسم آن را به پایان بردید و پراکنده شدید ) همان گونه که پدران خویش را یاد میکنید ( و به افتخارات نیاکان مباهات مینمائید ) خدا را یاد کنید و بلکه بیشتر از آن ، ( زیرا بزرگی و عظمت در پرتو ارتباط با خدا است . مردمان دو گروهند : ) کسانی هستند که میگویند : خداوندا ! به ما در دنیا ( نیکی رسان و سعادت و نعمت ) عطاء کن . ( و لذا ) چنین کسانی در آخرت بهرهای ( از سعادت و نعمت و رضایت الهی ) ندارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَضَیْتُمْ » : به جای آوردید و به تمام و کمال به پایان بردید . « مَنَاسِکَ » : عبادات مختصّ حجّ . اعمال حجّ . « کَذِکْرِکُمْ ءَابَآءَکُمْ » : همان گونه که پدران خود را یاد میکردید . گویند عربها بعد از انجام اعمال حجّ و اتمام مراسم آن ، در مِنیا گِرد میآمدند و مفاخر آباء و محاسن اجدادشان را یاد میکردند و میستودند . « خَلاقٍ » : بهره و نصیبی از نعمت .‏

سوره بقرة آیه 201
‏متن آیه : ‏
‏ وِمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و برخی از آنان میگویند : پروردگارا ! در دنیا به ما نیکی رسان و در آخرت نیز به ما نیکی عطاء فرما ( و سرای آجل و عاجل ما را خوش و خرّم گردان ) و ما را از عذاب آتش ( دوزخ محفوظ ) نگاهدار .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قِنَا » : ما را به دور دار . از ماده ( وقی ) .‏

سوره بقرة آیه 202
‏متن آیه : ‏
‏ أُولَئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِّمَّا کَسَبُواْ وَاللّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اینان ( که جویای سعادت دنیا و آخرتند و در پی خوشبختی هر دو سرایند ) از دسترنج خود بهرهمند خواهند شد ( و برابر کوششی که برای دنیا میورزند و تکاپوئی که در راه آخرت از خود نشان میدهند ، در هر دو جهان از کرده خود سود میبرند و سعادت دارین نصیبشان خواهد گردید ) ، و خدا سریعالحساب است ( و به اعمال همگان آشنا است و هر چه زودتر پاداش و پادافره بندگان را خواهد داد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُوْلئِکَ » : اشاره به هر دو گروه ، یا اشاره به گروه دوم است .‏

سوره بقرة آیه 203
‏متن آیه : ‏
‏ وَاذْکُرُواْ اللّهَ فِی أَیَّامٍ مَّعْدُودَاتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَیْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در روزهای مشخّصی ( که سه روز ایّام التشریق ، یعنی یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ماه ذیالحجّه است و حاجیان در مِنیا بسر میبرند ) خدا را یاد کنید ( و با اذکار و ادعیه به عبادت و پرستش او بپردازید ) . و اگر کسی ( عبادت سه روزه را در دو روز اوّل ایّام التشریق انجام دهد و ) شتاب نماید ، گناهی بر او نیست ( و مانعی نخواهد بود که روز سوم برای رمی جمرات نباشد ) ، و کسی که ماندگار شود و ( از رخصت استفاده نکند ، بهتر هم خواهد بود و ) گناهی نخواهد داشت ، ( و این رخصت تعجیل یا تأخیر و نفی گناه از شتابنده و ماندگار ، تنها ) از آنِ کسی است که تقوا پیشه سازد ( و از منهیّات و محرّمات خویشتن را به دور دارد ) . از ( خشم و انتقام ) خدا بپرهیزید و بدانید که در پیشگاه او جمع خواهید شد ( و به اعمال و اقوالتان رسیدگی خواهد گردید و پاداش نیکان و پادافره بدان داده خواهد شد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُذْکُرُوا اللهَ » : مقصود از ذکر ، تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح است که پس از نماز ، و هنگام رمی جمرات ، و در وقت ذبح قربانی گفته میشود . « أَیَّامٍ مَّعْدُودَاتٍ » : روزهای معلوم و مشخّص ، که سه روز بعد از عید قربان است و ایّام التشریق نام دارد و حاجیان در مِنیا بدین هنگام به رمی جمرات مشغول میگردند . « فَمَن تَعَجَّلَ » : اگر رمی جمرات در دو روز اوّل یا در خود سه روز انجام شود ، بلامانع است . « تُحْشَرُونَ » : جمع آورده میشوید ( نگا : آلعمران / 12 و 158 ، انعام / 38 ) .‏

سوره بقرة آیه 204
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در میان مردم کسی یافته میشود که سخن او در ( باره امور و اسباب معاش ) زندگی دنیا ، تو را به شگفت میاندازد ( و فصاحت و حلاوت کلام او ، مایه اعجاب تو میشود ) و خدا را بر آنچه در دل خود دارد گواه میگیرد ( و ادّعاء دارد که آنچه میگوید ، موافق با چیزی است که در درون پنهان میدارد ، و گفتار و کردارش یکی است ) . و حال آن که او سرسختترین دشمنان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُعْجِبُکَ » : تو را به شگفت میآورد . توجّه تو را به خود جلب میکند . « فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا » : در زندگی دنیا . درباره امور زندگی دنیا . « یُشْهِدُ اللهَ » : خدا را گواه میگیرد . « أَلَدُّ » : صفت مشبّهه و به معنی سخت و شدید است ، یا این که اسم تفضیل و به معنی سرسختترین و گردنکشترین است . « الْخِصَامِ » : مصدر باب مفاعله و به معنی خصومت و دشمنی است ، و یا این که جمع مکسّر خَصْم ، به معنی دشمنان است .‏

سوره بقرة آیه 205
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیِهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الفَسَادَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که پشت میکند و میرود ( و یا به ریاست و حکومتی میرسد ) ، در زمین به تلاش میافتد تا در آن فساد و تباهی ورزد و زرع و نسل ( انسانها و حیوانات ) را نابود کند ( و با فساد و تباهی خود ، اقوات و اموال و ارواح را از میان ببرد ) ، و خداوند فساد و تباهی را دوست نمیدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَوَلَّیا » : والی و سرور شد . پشت کرد و رفت . « الْحَرْثَ » : کشت و زرع . « النَّسْلَ » : نژاد انسان یا حیوان . نسل مصدر است و در معنی اسم مفعول به کار رفته است ، همچون خلق و مخلوق .‏

سوره بقرة آیه 206
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که بدو گفته میشود : از خدا بترس ( و اقوال و افعال برابر دار و به جای افساد اصلاح کن ) ، عظمت ( و نخوت ، سراپای ) او را فرا میگیرد و ( غرور ) گناه ( او را به بزهکاری وادار ) میکند . پس دوزخ او را بسنده است و چه بد جایگاهی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إتَّقِ اللهَ » : از خدا بترس . « اَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ » : عزّت بزهکارانه و غرور گناه او را فرا میگیرد . کبریا و نخوت دروغین او را به انجام گناه بیشتر میکشاند . « حَسْبُهُ » : او را بس است . او را کافی و بسنده است . « الْمِهَادُ » : آرامگاه . قرارگاه . بستر .‏

سوره بقرة آیه 207
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در میان مردم کسی یافته میشود که جان خود را ( که عزیزترین چیزی است که دارد ) در برابر خوشنودی خدا میفروشد ( و رضایت الله را بالاتر از دنیا و مافیها میشمارد و همه چیز خود را در راه کسب آن تقدیم میدارد ) و خداوندگار نسبت به بندگان بس مهربان است ( و بدانان در برابر کار اندک ، نعمت جاوید میبخشد و بیش از توانائی انسانی برایشان تکالیف و وظائف مقرّر نمیدارد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَشْرِی » : میفروشد ( نگا : نساء / 74 ) . « إبْتِغَآءَ » : خواستن . طلبیدن . مفعولٌله است . « مَرْضَاةِ » : رضایت . خوشنودی . مَرْضاة مصدر میمیاست و برابر رسمالخطّ قرآنی با ( ت ) نوشته شده است .‏

سوره بقرة آیه 208
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! همگی ( اسلام را به تمام و کمال بپذیرید و ) به صلح و آشتی درآئید ، و از گامهای اهریمن ( و وسوسههای وی ) پیروی نکنید ( و به دنبال او راه نروید ) . بیگمان او دشمن آشکار شما است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« السِّلْمِ » : صلح و صفا . اسلام . تسلیم . « کَآفَّةً » : جملگی . همگی . حال ضمیر ( و ) در فعل ( أُدْخُلُوا ) یا مصدر است . « أُدْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَآفَّةً » : جملگی به صلح گردن نهید . جملگی به اسلام درآئید و با تمام وجود بدان بگروید . اسلام را به تمام و کمال بپذیرید . به شریعت واحده همگانی اسلام درآئید . « خُطُوَاتِ » : جمع خُطْوَة ، گامها . « خُطُوَات » : منظور آرایشگری و وسوسهانگیزی اهریمن است .‏

سوره بقرة آیه 209
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِن زَلَلْتُمْ مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْکُمُ الْبَیِّنَاتُ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر بعد از آمدن دلائل واضح ( و حجّتهای باهر ، از راه خدا دور گشتید و طریق شیطان پیش گرفتید و از جاده حق ) منحرف و دچار لغزش شدید ( و به دام اهریمن افتادید ) بدانید ( از دست عدالت آفریدگار فرار نتوانید کرد ) که بیگمان خدا توانا و حکیم است ( و بر همه چیز چیره و همه کارهایش مطابق حکمت است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« زَلَلْتُمْ » : لغزیدید . بیراهه رفتید و منحرف گشتید . « الْبَیِّنَاتُ » : دلائل روشن . « عَزِیزٌ » : غالب . چیره . « حَکِیمٌ » : آن که کارها را به مقتضای حکمت انجام میدهد .‏

سوره بقرة آیه 210
‏متن آیه : ‏
هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ أَن یَأْتِیَهُمُ اللّهُ فِی ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَالْمَلآئِکَةُ وَقُضِیَ الأَمْرُ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا آنان که راه صلح و آشتی نمیپویند و دین اسلام را نمیجویند انتظار دارند که خدا و فرشتگان ( آشکارا در برابر دیدگانشان ظاهر گردند و ) در زیر سایهبانهای ابر به سوی ایشان بیایند ( و رو در رو با آنان به سخن درآیند ؟ ! ) . و حال آن که فرمان ( بر قطع امید محال ایشان ) انجام پذیرفته است ( و چنین کاری رخ نمیدهد ) و همه کارها به سوی خدا برگشت داده میشود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هَلْ یَنظُرُونَ » : آیا انتظار میکشند ؟ استفهام انکاری است و به معنی : انتظار نمیکشند . « ظُلَلٍ » : جمع ظُلَّة ، سایهبانها . « الْغَمَامِ » : ابر . ابر سفید . « قُضِیَ الأَمْرُ » : کار از کار گذشته است . کار انجام و به پایان رسیده است . فرمان خدا بر آن رفته است . این آیه شریفه دو مفهوم عمده دارد : یکی در بالا گذشت ( نگا : انعام / 158 ) . دیگری عبارت است از : اینان چندان انتظاری نمیکشند که قیامت فرا میرسد و عذاب خدا و فرشتگان عذاب در سایهبانهای ابر سفید که نشانه سرعت و نعمت است ، ولی برای اینان نقمت است ، سر میرسند و کار از کار میگذرد و همه امور به سوی خدا باز گردانده میشود ( نگا : زخرف / 66 ) .‏

سوره بقرة آیه 211
‏متن آیه : ‏
‏ سَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَمْ آتَیْنَاهُم مِّنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ وَمَن یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! ) از بنیاسرائیل بپرس : چقدر معجزههای بزرگ و دلائل روشنی به آنان دادهایم ؟ ( لیکن ایشان نعمتهای خدا را نادیده گرفته و ناسپاسی کردهاند ) و هر که نعمت خدای را دگرگونه کند ( و به جای ایمان بدان و شکر بر آن ، نسبت بدان کفر ورزد و ناسپاسی کند ) پس از آن که به سویش آمد ( و به دستش رسید و بر آن اطّلاع یافت ، خدا چنین کسی را دچار عذاب سختی خواهد کرد ) چه بیگمان خداوند شدیدالعقاب است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَلْ » : بپرس . « کَمْ » : چه اندازه . چه زیاد . « بَیِّنَةٍ » : روشن . « فَإِنَّ اللهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ » : این عبارت میتواند با تقدیر ( لَهُ ) در آخر ، جواب شرط باشد . یا این که تعلیل جواب شرط بوده و به جای آن آورده شده باشد ، که تقدیر آن چنین خواهد بود : وَ مَن یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللهِ ، عاقَبَةُ أَشَدَّ عُقُوبَةِ ، لاِنَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ .‏

سوره بقرة آیه 212
‏متن آیه : ‏
زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَیَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ اتَّقَواْ فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَاللّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏زندگی دنیا برای کافران آراسته و پیراسته شده است ( و همین غرور زینت عارضی و نعمت فانی ، ایشان را گول زده است و از خدا بیخبر کرده است ) و مؤمنان را ( که شیفته دلباخته دنیا نشده و بیشتر به امر آخرت مشغولند و احیاناً دستشان تهی است ) مسخره میکنند ، ( اینان فراموش کردهاند که دنیا پل آخرت است و به آن اندازه باید بدان پرداخت که عبور میسّر گردد ) و روز رستاخیز پرهیزگاران بالاتر از ایشانند ( و باید بدانند که داشتن مال دنیا نشانه بزرگی و برتری کسی و نداشتن آن نشانه کوچکی و پستی فردی نیست ، بلکه بود و نبود نعمت دنیا وسیله آزمون و امتحان همگان است ) و خداوند به هرکس که بخواهد بدون ( در نظر داشتن ) حساب ( کفر یا ایمان ) روزی میرساند ( و مال زیاد عطاء میدارد و سرانجام وقت بازپرسی و دادرسی و پاسخگوئی فرا میرسد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« زُیِّنَ » : آراسته گردیده است . « یَسْخَرُونَ مِنْ . . . . » : مَسخره میکنند . مورد استهزاء قرار میدهند .‏

سوره بقرة آیه 213
‏متن آیه : ‏
‏ کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مردمان ( برابر فطرت در آغاز از نظر اندیشه و صورت اجتماعی یکگونه و ) یک دسته بودند . ( کمکم دوره صِرف فطری به پایان رسید و جوامع و طبقات پدید آمدند و بنا به استعدادهای عقلی و شرائط اجتماعی ، اختلافات و تضادهائی به وجود آمد و مرحله بلوغ و بیداری بشریّت فرا رسید ) پس خداوند پیغمبران را برانگیخت تا ( مردمان را به بهشت و دوزخ ) بشارت دهند و بترسانند . و کتاب ( آسمانی ) که مشتمل بر حق بود و به سوی حقیقت ( و عدالت ) دعوت میکرد ، بر آنان نازل کرد تا در میان مردمان راجع بدانچه اختلاف میورزیدند داوری کند ( و بدین وسیله مرحله نبوّت فرا رسید . آن گاه ) در ( مطالب و حقّانیّت ) کتاب ( آسمانی ) تنها کسانی اختلاف ورزیدند که در دسترسشان قرار داده شده بود ، و به دنبال دریافت دلائل روشن ، از روی ستمگری و کینهتوزی ( و خودخواهی و هواپرستی ، در پذیرش و فهم و ابلاغ و اجرا کتاب ) اختلاف نمودند ( و مرحله اختلاف در دین و ظهور دینداران و دینسازان حرفهای فرا رسید و زمینه بروز و سلطه طاغوت فراهم شد ) . پس خداوند کسانی را که ایمان آورده بودند ، با اجازه خویش ( که مایه رشد فکری و ایمان پاک و زمینه رستن از انگیزههای نفسانی و تمسّک کامل به کتاب آسمانی است ) به آنچه که حق بود و در آن اختلاف ورزیده بودند ، رهنمون شد ، و خداوند هر کسی را که بخواهد به راه راست ( که همان راه حق است ) رهنمود مینماید ( تا حق را از میان انحرافها و اختلافها دریابند ، و مرحله برگشت به دین راستین و حاکمیّت کتاب و شریعت فرا رسد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اُمَّةً » : ملّت . دسته . « بَعَثَ » : برانگیخت . فرستاد . « وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ » : و حال آن که درباره آن کتاب ، یا درباره آن حق اختلاف پیدا نکردند ، مگر . . . « بَغْیاً » : از روی ستم . از حسادت . مفعولٌله است . « بِإِذْنِهِ » : به فرمان او . به توفیق و مرحمت او . معنی دیگر آیه : مردمان جملگی بر سرشت واحدی بودند ، و این سرشت ، استعداد هدایت و ضلالت را داشت . بر برخی از آنان ، اسباب هدایت چیره گشت ، و بر برخی دیگر ضلالت غالب آمد . به همین علّت انسانها اختلاف پیدا کردند و خداوند آنان را دریافت و پیغمبرانی را به عنوان هادی و مژدهرسان و بیمدهنده ایشان به سویشان روانه کرد ، و به همراهشان کتابهای مشتمل بر حق فرستاد ، تا این کتابها میان مردمان حَکَم و داور گردند و کشمکش با رجوع بدانها از میان برخیزد . ولیکن تنها آنان که از هدایت پیغمبران سود بردند ایمان آوردند ، آن کسانی که خداوند به هنگام اختلاف ، به سوی حق رهنمودشان کرد . و این خدا است که طرفداران حق را - اگر مخلص باشند - موفّق میگرداند ( نگا : تفسیرالمنتخب ) .‏

سوره بقرة آیه 214
‏متن آیه : ‏
‏ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا گمان بردهاید که داخل بهشت میشوید بدون آن که به شما همان برسد که به کسانی رسیده است که پیش از شما درگذشتهاند ؟ ( شما که هنوز چنین رنجها و دردهائی را ندیدهاید و باید چشم به راه تحمّل حوادث تلخ و ناگوار در راه کردگار باشید و بدانید : نخست رنج سپس گنج ) . زیانهای مالی و جانی ( و شدائد و مشکلات ، آن چنان ملّتهای پیشین را احاطه کرده است و ) به آنان دست داده است و پریشان گشتهاند که پیغمبر و کسانی که با او ایمان آورده بودهاند ( همصدا شده و ) میگفتهاند : پس یاری خدا کی ( و کجا ) است ؟ ! ( لیکن خدا هرگز مؤمنان را فراموش ننموده است و پس از تعلیم فداکاری به مؤمنان و آبدیدگی ایشان که رمز تکامل است ، به وعده خود وفا کرده و بدیشان پاسخ گفته است که : ) بیگمان یاری خدا نزدیک است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اَمْ » : بلکه آیا . « وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ » : و حال آن که هنوز به شما نرسیده است ( نگا : حجرات / 14 ) : « مَثَلُ » : حال . وضع . « خَلَوْا » : رفتهاند . درگذشتهاند . « الْبَأْسَآءُ » : فقر . جنگ . شدّت و سختی . « الضَّرَّآءُ » : بیماری . تنگدستی . ضرر و زیان . « زُلْزِلُوا » : به تکان افتادهاند . پریشان و آشفته گشتهاند . « مَتَیا نَصْرُ اللهِ ؟ » : یاری خدا کی خواهد بود ؟ البتّه این سخن به صورت درخواست یاری و حصول مدد کردگاری بیان شده است و جنبه تمنّا و تقاضا را داشته است . « أَلا » : هان !‏

سوره بقرة آیه 215
‏متن آیه : ‏
‏ یَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَیْرٍ فَلِلْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از تو میپرسند : چه چیز را صدقه و انفاق کنند ؟ بگو : آنچه از ( مال و دارائی پاکیزه و ) پسندیده صدقه و انفاق میکنند از آن پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بیچارگان و واماندگان در راه ( و بریده از مال و دارائی خویش ) است . و هر کار نیکی که میکنید خداوند از آن آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَاذَا » : چه چیز ؟ « خَیْرٍ » : مراد مال و ثروت است . « الْمَسَاکِینِ » : درماندگان و بیچارگانی که درآمدشان کفاف خرجشان را نمیکند ( نگا : کهف / 79 ) . « إبْنِ السَّبِیلِ » : مسافر تهیدستی که دسترسی به اهل و عیال و مال و منال خود ندارد .‏

سوره بقرة آیه 216
‏متن آیه : ‏
‏ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏جنگ بر شما واجب ( کفائی ) گشته است ، و حال آن که ( بنابه سرشت انسانی ) از آن بیزارید ، لیکن چه بسا چیزی را دوست نمیدارید و آن چیز برای شما نیک باشد ، و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید و آن چیز برای شما بد باشد ، و خدا ( به رموز کارها آشنا است و از جمله مصلحت شما را ) میداند و شما ( از اسرار امور بیخبرید و مصلحت خود را چنان که شاید و باید ) نمیدانید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کُرْهٌ » : ناپسند . ناخوشایند . « عَسَیا » : چه بسا .‏

سوره بقرة آیه 217
‏متن آیه : ‏
‏ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىَ یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از تو درباره جنگکردن در ماه حرام میپرسند . بگو : جنگ در آن ( گناهی ) بزرگ است . ولی جلوگیری از راه خدا ( که اسلام است ) و بازداشتن مردم از مسجدالحرام و اخراج ساکنانش از آن و کفر ورزیدن نسبت به خدا ، در پیشگاه خداوند مهمتر از آن است ، و برگرداندن مردم از دین ( با ایجاد شبههها در دلهای مسلمانان و شکنجه ایشان و غیره ) بدتر از کشتن است . ( مشرکان ) پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از آئینتان برگردانند ، ولی کسی که از شما از آئین خود برگردد و در حال کفر بمیرد ، چنین کسانی اعمالشان در دنیا و آخرت بر باد میرود ، و ایشان یاران آتش ( دوزخ ) میباشند و در آن جاویدان میمانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْشَّهْرِالْحَرَامِ » : ( نگا : بقره / 194 ) . « قِتَالٍ » : جنگیدن . بدل از ( الْشَّهْرِ ) است . « صَدٌّ » : بازداشتن . ممانعت . واژه ( صَدٌّ ) مبتدا است و کلمات ( کُفْرٌ ) و ( إِخْرَاجٌ ) عطف بر آن بوده و واژه ( أَکْبَرُ ) خبر است . « کُفْرٌ بِهِ » : کافرشدن به خدا است . « الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ » : عطف بر ( سَبِیلِ اللهِ ) است . « فِتْنَةُ » : کفر و شرک . برگرداندن از دین ( نگا : بقره / 191 ) . « مَن یَرْتَدِدْ » : هر که برگردد . « حَبِطَتْ » : باطل و تباه گشته و هدر رفته است .‏

سوره بقرة آیه 218
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أُوْلَئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که ایمان آوردهاند و کسانی که هجرت نمودهاند و در راه خدا جهاد کردهاند ، آنان رحمت خدا را چشم میدارند ، و خداوند آمرزنده و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَرْجُونَ » : امیدوارند . انتظار دارند .‏

سوره بقرة آیه 219
‏متن آیه : ‏
‏ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یُبیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏درباره باده و قمار از تو سؤال میکنند . بگو : در آنها گناه بزرگی است و منافعی هم برای مردم دربر دارند ، ولی گناه آنها بیش از نفع آنها است . و از تو میپرسند : چه چیز را صدقه و انفاق کنند ؟ بگو : مازاد ( نیازمندی خود ) . این چنین خداوند آیات ( و احکام ) را برای شما روشن میسازد ، شاید ( درباره مصالح دنیا و آخرت خود ) بیندیشید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْخَمْرِ » : می . « الْمَیْسِرِ » : قمار با همه انواع آن . « الْعَفْوَ » : اضافه بر نیاز . مازاد بر نفقه . آنچه به رنج نیندازد ( نگا : اعراف / 199 ) . مفعولٌبه فعل محذوف ( أَنفِقُوا ) است . « یُبَیِّنُ » : روشن میگرداند .‏

سوره بقرة آیه 220
‏متن آیه : ‏
‏ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَى قُلْ إِصْلاَحٌ لَّهُمْ خَیْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاء اللّهُ لأعْنَتَکُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( تا راجع به نیازهای روحی و جسمی خود ) در دنیا و آخرت ( اندیشه کنید ) . و درباره یتیمان میپرسند ( که نظر اسلام راجع به معامله و مخالطه با ایشان چیست ؟ ) . بگو : هر چیز که صلاح ایشان در آن باشد ، نیک و پسندیده است ، و اگر با آنان ( زندگی خود را به قصد اصلاح نه افساد ) بیامیزید ( مانعی ندارد ) . ایشان برادران ( دینی ) شما هستند ( و انتظار چنین کمکی میرود ) ، و خداوند مفسد را از مصلح ( موجود در میان شما ، جدا میسازد و ) میشناسد ، و اگر خدا میخواست ( با تعیین تکالیف و وظائف سخت در امر سرپرستی یتیمان ) شما را به زحمت میانداخت . بیگمان خداوند چیره و حکیم است ( و قانونی جز آنچه مصالح بندگان در آن باشد ، وضع نمیکند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فِی الدُّنْیَا وَ اْلآخِرَةِ » : درباره کار و بار دنیا و آخرت . در اینجا مضاف محذوف است ، از قبیل ( امور . شؤون ) . و جار و مجرور متعلّق به ( یُبَیِّنُ ) یا ( تَتَفَکَّرُونَ ) در آیه پیشین است . « وَ إِن تُخَالِطُوهُمْ » : و اگر با آنان همزیستی کنید در خوردن و نوشیدن و مسکن و زندادن و زنگرفتن ، شایسته است و از شما انتظار همین است . « أَعْنَتَ » : به رنج انداخت . از ماده ( عَنَت ) به معنی مشقّت .‏

سوره بقرة آیه 221
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تَنکِحُواْ الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنکِحُواْ الْمُشِرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ أُوْلَئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ یَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و با زنان مشرک ( غیر اهل کتاب ) تا ایمان نیاورند ازدواج نکنید ، و بیگمان کنیز مؤمنی از زن ( آزاد ) مشرکی بهتر است ، اگرچه ( زیبائی یا ثروت یا موقعیّت او ) شما را به شگفتی انداخته باشد ( و دلباخته او بوده باشید ) ، و ( زنان و دختران خود را ) به ازدواج مردان مشرک در نیاورید ، مادامی که ایمان نیاورند . و بیگمان غلام مؤمنی از مرد مشرکی بهتر است اگرچه ( زیبائی یا ثروت یا موقعیّت او ) شما را به شگفتی انداخته باشد ( و دل از کفتان ربوده باشد ) . آنان ( اعم از زنان یا مردان مشرک ) به سوی آتش ( دوزخ ) دعوت میکنند ( و سبب شقاوت میگردند ) و خدا به سوی بهشت و آمرزش به فرمان خود و توفیق خویش دعوت میکند ( و پیروی از دستور او ، وسیله سعادت میشود ) ، و خدا آیات خود را برای مردم روشن میسازد ( و احکام شریعت را با دلائل واضح تفهیم مینماید ) تا این که ( راه صلاح و سعادت خویش را بشناسند و ) یادآور شوند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَنکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ » : با زنان مشرک ازدواج نکنید . « أَمَةٌ » برده . بنده . « لا تَنکِحُوا الْمُشْرِکِینَ » : زنان را به ازدواج کافران درنیاورید . « عَبْدٌ » : برده . بنده . « یَدْعُونَ » : فرا میخوانند . دعوت میکنند . « یَدْعُو » : فرا میخواند . دعوت میکند . در رسمالخطّ قرآنی الفی در آخر دارد . « بِإِذْنِهِ » : به اراده و توفیق خود . « یَتَذَکَّرُونَ » : متذکّر شوند . پند و عبرت گیرند .‏

سوره بقرة آیه 222
‏متن آیه : ‏
‏ وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِی الْمَحِیضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از تو درباره ( آمیزش با زنان به هنگام ) حیض میپرسند . بگو : زیان و ضرر است ( و علاوه از نافرمانی ، بیماریهائی به دنبال دارد ) . پس در حالت قاعدگی از ( همبستری با ) زنان کنارهگیری نمائید ، و با ایشان نزدیکی نکنید تا آن گاه که پاک میشوند . هنگامی که پاک شوند ، از مکانی که خدا به شما فرمان داده است ( و راه طبیعی زناشوئی و وسیله حفظ نسل است ) با آنان نزدیکی کنید . بیگمان خداوند توبهکاران و پاکان را دوست میدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمَحِیضِ » : قاعدگی . خون ماهانه . موقع قاعدگی . موضع قاعدگی . این واژه مصدر میمی یا اسم مکان و یا اسم زمان میتواند باشد . « أَذیً » : اذیّت و آزار . زیان و ضرر . پلیدی و پلشتی . « إعْتَزِلُوا » : کنارهگیری کنید . « لا تَقْرَبُوهُنَّ » : با ایشان نزدیکی زناشوئی نکنید . « حَتَّیا یَطْهُرْنَ » : تا وقتی که پاک میگردند . یعنی خون ماهانه پایان میگیرد و غسل انجام میپذیرد . یا این که خون ماهانه پایان میگیرد و بس . « مِنْ حَیْثُ » : از همان جائی که . در همان جائی که . « الْمُتَطَهِّرِینَ » : پاکیزهدارندگان .‏

سوره بقرة آیه 223
‏متن آیه : ‏
‏ نِسَآؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّکُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏زنان شما محلّ بذرافشانی شما هستند ، پس از هر راهی که میخواهید به آن محلّ درآئید ( و زناشوئی نمائید به شرط آن که از موضع نسل تجاوز نکنید ) ، و برای خود ( با انتخاب همسران شایسته و پرورش فرزندان صالح و بایسته ، توشهای ) پیشاپیش بفرستید ، و از خدا خویشتن را برحذر دارید ( و به هنگام حیض با زنان نزدیکی نکنید و از راهی جز راه بقای نوع بشر با ایشان زناشوئی ننمائید ) و بدانید که شما او را ملاقات خواهید کرد ( و از شما درباره اعمال و اقوالتان پرسیده خواهد شد ) ، و مژده بده به مؤمنان ( که با رعایت حدود دین ، سعادت اخروی و رضایت پروردگار را به دست خواهند آورد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَرْثٌ » : کشتزار . « أَنَّیا شِئْتُمْ » : هرگونه که خواستید . نشسته ، ایستاده ، بر رو افتاده ، بر پشت افتاده ، و غیره . به شرط آن که در قُبُل باشد نه دُبُر . « قَدِّمُوا لِأَنفُسِکُمْ » : برای خویشتن پیشاپیش بفرستید . یعنی با انجام اعمال شایسته برای آخرت توشهای بیندوزید . « مُلاقُوهُ » : ملاقاتکنندگان او .‏

سوره بقرة آیه 224
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تَجْعَلُواْ اللّهَ عُرْضَةً لِّأَیْمَانِکُمْ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصْلِحُواْ بَیْنَ النَّاسِ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و خدا را آماج سوگندهای خویشتن نکنید ، ( زیرا کثرت سوگند منافی با تعظیم نام خداوند است . پس زیاد سوگند نخورید ) تا این که نیکوکار و پرهیزگار شوید و ( بتوانید ) میان مردمان به اصلاح بپردازید و خدا شنوا و دانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عُرْضَةً » : نصب شده . در معرض قرار گرفته . مانع . سدّ راه . این واژه مصدر است و در معنی اسم مفعول یعنی معروض به کار رفته است . « لا تَجْعَلُوا اللهَ عُرْضَةً . » : نام خدا را آماج تیر سوگندهای راست یا دروغ خود نسازید تا این که نیک شوید . سوگند خوردنتان به خدا نباید مانع از آن بشود که نیکی کنید و . . . « أَیْمَانِ » : جمع یَمِین ، سوگندها . چیزهائی که بر آنها سوگند یاد میشود . « أَن تَبَرُّوا » : تا این که نیک باشید . این که نیکی کنید . فعل مضارع مجزوم و جواب نهی است ، و تقدیر چنین است : لِتَکُونُوا بِرّاً . و یا این که فعل مضارع منصوب و علّت نهی است و تقدیر چنین است : فِی أَن تَبَرُّوا . برخی هم ( أَن تَبَرُّوا ) را مبتدا و خبر آن ( أَوْلَی ) یا ( أَمْثَلُ ) محذوف دانستهاند .‏

سوره بقرة آیه 225
‏متن آیه : ‏
‏ لاَّ یُؤَاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِیَ أَیْمَانِکُمْ وَلَکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند شما را به خاطر سوگندهائی که بدون توجّه یاد میکنید ( و از روی عادت ، نه از روی قصد و نیّت از دهان میپرد ) مؤاخذه نخواهد کرد ( و کفّاره یا عقاب بر آن مترتّب نیست ) ولیکن شما را در برابر آنچه دلهایتان کسب کرده است ( و از روی اراده و اختیار بوده است ) مؤاخذه میکند ( و کفّاره یا عقاب بر آن مترتّب است ) ، و خداوند آمرزنده و بردبار است ( و گناهان را میبخشد و لغزشها را نادیده میگیرد و در رساندن عقاب شتاب نمیورزد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا یُؤَاخِذُکُمْ » : مورد بازخواستتان قرار نمیدهد . « اللَّغْوِ » : یاوه . پوچ . لغو در سوگند ، یعنی سوگندی که بدون قصد و اراده و از روی عادت بر زبان رانده میشود . مانند : آری والله . نهوالله . که بدون قصد سوگند ، از روی عُرف و عادت بر زبان جاری میگردد و کفّاره ندارد . « مَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ » : آنچه که از دل بر میآید و با قصد و اراده اداء میگردد . « حَلِیمٌ » : شکیبا .‏

سوره بقرة آیه 226
‏متن آیه : ‏
‏ لِّلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِن نِّسَآئِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَآؤُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که زنان خویش را ایلاء مینمایند ( یعنی سوگند یاد میکنند که با ایشان آمیزش جنسی ننمایند ) حق دارند چهار ماه انتظار بکشند ( و باید بدانند که خدا از چنین سوگندی خوشنود نیست ، و در ضمن این چهار ماه باید وضع خود را با همسر خویش از نظر زندگی و طلاق روشن سازند . در این فرصت ) اگر بازگشت کردند ( و سوگند خویش را نادیده گرفتند و با زنان خود همبستر شدند ، چه بهتر ، کفّاره سوگند را میپردازند و ازدواج به حالت خود باقی است ) . چه خداوند بسی آمرزنده و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُؤْلُونَ » : سوگند میخورند . از مصدر ( إیلاء ) و از ماده ( أَلْوَة ) یا ( أَلْیَة ) به معنی سوگند . إیلاء در اصطلاح شرع به معنی این است که مرد سوگند بخورد که با همسرش نزدیکی نکند . « تَرَبُّصُ » : انتظار کشیدن . منتظر ماندن . « فَآءُوا » : برگشتند . رجوع کردند .‏

سوره بقرة آیه 227
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِنْ عَزَمُواْ الطَّلاَقَ فَإِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر تصمیم بر جدائی گرفتند ( و در این مدّت بازنگشتند ، پس از انقضای آن ، یکی از دو راه در پیش است : برگشت به زندگی زناشوئی عادی ، یا طلاق به اختیار یا به اجبار . و باید بدانند که گفتار و کردارشان از دید خدا پنهان نمیماند ) چه خداوند شنوا و دانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَزَمُوا » تصمیم گرفتند . عزم خود را جزم کردند .‏

سوره بقرة آیه 228
‏متن آیه : ‏
‏ وَالْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَکْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِی أَرْحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَلِکَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحاً وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکُیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و زنان مطلّقه باید ( بعد از طلاق ) به مدّت سه بار عادت ماهانه ( و یا سهبار پاکشدن از حیض ) انتظار بکشند ( و عدّه نگهدارند ، تا روشن شود که حامله نیستند ) ، و اگر ( در ایمان خود صادق هستند و راست میگویند که ) به خدا و روز رستاخیز باور دارند ، برای آنان حلال نیست که خدا آنچه را ( اعم از جنین یا خون ماهانه ) در رحم ایشان آفریده است پنهان کنند ، و شوهران آنان برای برگرداندنشان ( به زندگی زناشوئی و از سرگرفتن آن ) در این ( مدّت عدّه ، از دیگران ) سزاوارترند ، در صورتی که ( شوهران به راستی ) خواهان اصلاح باشند ( و نخواهند به همسران خود زیان برسانند و خیانت نمایند ، که در این صورت سروکارشان با خدا است ) و برای همسران ( حقوق و واجباتی ) است ( که باید شوهران اداء بکنند ) همان گونه که بر آنان ( حقوق و واجباتی ) است که ( باید همسران اداء بکنند ) به گونه شایستهای ( که برابر عرف مردمان و موافق با شریعت اسلام باشد ) . و مردان را بر زنان برتری ( رعایت و حفاظت در امور خانوادگی ) است . و خداوند باعزّت و باحکمت است ( و برای آنان قوانینی وضع میکند که با حکمت سازگار است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُطَلَّقَاتُ » : زنان طلاق داده شده . « قُرُوءٍ » : جمع قُرْء ، حیض یا پاکشدن از حیض . « أَرْحَام » : جمع رَحِم ، زهدانها ، بچّهدانها . « بُعُولَة » : جمع بَعْل ، شوهران . « أَحَقُّ » : بسی شایسته و سزاوار . واژه ( أَحَقُّ ) اسم تفضیل است و در اینجا معنی تفضیل ندارد و بلکه برای مبالغه است . « الْمَعْرُوفِ » : پسندیده . کار نیکوئی که خداوند بدان دستور داده است . از قبیل حسن معاشرت و زیان نرساندن و غیره . . . « لِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ » : مردان را بر زنان منزلت است . منظور درجه و منزلت سرپرستی و مراقبت از ایشان است ( نگا : نساء / 34 ) .‏

سوره بقرة آیه 229
‏متن آیه : ‏
‏ الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ وَلاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَأْخُذُواْ مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلاَّ أَن یَخَافَا أَلاَّ یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏طلاق دو بار است ( آن طلاقی که حق مراجعت در آن محفوظ است . بعد از دو مرتبه طلاق ، یکی از دو کار را باید کرد : ) نگاهداری ( زن ) به گونه شایسته ( و عادلانه ) یا رهاکردن ( او ) با نیکی ( و بایستگی و به دور از ظلم و جور . بعد از طلاق سوم ، حق مراجعت سلب میشود مگر بعد از ازدواج راستین با شوهر دیگری و وقوع طلاق میان او و شوهر اخیر ) . و برای شما حلال نیست که چیزی از آنچه ( مهر ایشان کردهاید یا ) بدیشان دادهاید بازپس بگیرید ، مگر این که ( شوهر و همسر ) بترسند که نتوانند حدود خدا را پابرجا دارند . پس اگر ( ای گروه مؤمنان ) بیم داشتید که حدود الهی را رعایت نکنند ، گناهی بر ایشان نیست که زن فدیه و عوضی بپردازد ( و در برابر آن طلاق بگیرد ) . اینها حدود و مرزهای ( احکام شرعی ) الهی است و از آنها تجاوز نکنید ، و هرکس از حدود و مرزهای ( اوامر و نواهی ) الهی تجاوز کند ( ستمگر بوده و ) بیگمان این چنین کسانی ستمگرند ( و به خود و به جامعهای که در آن زندگی میکنند ستم مینمایند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَرَّتَانِ » : دوبار . دو دفعه . « إمْسَاک » : نگاهداری کردن . « تَسْرِیحٌ » : رهاکردن . طلاقدادن . « أَلطَّلاقُ مَرَّتَانِ » : طلاقی که بعد از آن ، از سرگرفتن زناشوئی آزاد است ، دو بار است و بس . « إِحْسَانٍ » : زیبا رفتارکردن . « وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ . . . » . برای شما حلال نیست که . این هنگامی است که جدائی به میل و رغبت مرد انجام بگیرد ( نگا : نساء / 20 ) . « حُدُودَ اللهِ » : احکام و شرائع خدا . « جُنَاح » : گناه . بزه . « إفْتَدَتْ بِهِ » : زن آن را برای رهائی خویشتن داد .‏

سوره بقرة آیه 230
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْکَ حُدُودُ اللّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس اگر ( بعد از دو طلاق و رجوع ، بار دیگر باز هم ) او را طلاق داد ، از آن به بعد زن بر او حلال نخواهد بود ، مگر این که با شوهر دیگری ازدواج کند ( و با او آمیزش جنسی نماید و ازدواج واقعی و جدّی صورت گیرد ؛ نه موقّتی و فریبکارانه ) . در این صورت اگر ( شوهر دوم ) او را طلاق داد ، گناهی بر آن دو ( زن و شوهر اوّل ) نخواهد بود که ( به کانون زندگی زناشوئی ) برگردند ( و زن با شوهر اوّل مجدّدا ازدواج نماید ) در صورتی که امیدوار باشند که میتوانند حدود الهی را ( محترم بشمارند و ) پابرجا دارند . و اینها حدود الهی است که خدا آنها را برای کسانی که آگاهند ( و به شرع اسلام ایمان دارند ) بیان مینماید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَتَّیا تَنکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ » : تا آن گاه که با شوهری جز او به طور دائم و به روال عادی ازدواج میکند ، و . . . « فَلا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا » : بر شوهر نخست و همسر نخست گناهی نیست .‏

سوره بقرة آیه 231
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النَّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَاراً لَّتَعْتَدُواْ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاَ تَتَّخِذُوَاْ آیَاتِ اللّهِ هُزُواً وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَمَا أَنزَلَ عَلَیْکُمْ مِّنَ الْکِتَابِ وَالْحِکْمَةِ یَعِظُکُم بِهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که زنان را طلاق دادید ، و به ( آخرین روزهای ) عدّه خود رسیدند ، یا به طرز صحیح و عادلانهای آنان را نگاه دارید ( و با ایشان آشتی کنید ) یا آنان را به طرز پسندیده و دادگرانهای رها سازید ، و به خاطر زیان رسانیدن بدیشان و تعدّی کردن بر ایشان ، هیچ گاه ( با آنان آشتی نکنید و ) ایشان را نگاه ندارید ، و کسی که چنین کند ، بیگمان به خویشتن ستم کرده است ، و ( با این گونه اعمال و سوءاستفاده کردن از قوانین ) آیههای ( احکام و حدود ) خدا را به باد استهزاء نگیرید ، و نعمت خدا را بر خود ( که از جمله الفت میان شوهر و همسر و تنظیم امور زندگی خانوادگی است ) و آنچه را که از کتاب و حکمت ( یعنی قرآن و اسرار شریعت اسلام ) بر شما نازل کرده است و شما را با آن پند میدهد ، به خاطر بیاورید و از ( خشم ) خدا بپرهیزید و بدانید که بیگمان خداوند از هر چیزی آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ » : به انقضاء عدّه خود نزدیک شدند . « أَجَل » : مدّت . در اینجا مراد سپریشدن آخرین روزهای عدّه است . « سَرِّحُوهُنَّ » : آنان را رها سازید . آنان را طلاق دهید . « ضِرَاراً » : زیانرساندن . مفعولٌله است . « هُزُواً » : بازیچه . مسخره . مصدری است به معنی اسم مفعول ، یعنی مَهْزُوء . مفعول دوم ( لا تَتَّخِذُوا ) است . « الْحِکْمَة » : گفتار یا کردار درست و بجا . عطف صفت بر موصوف است ( نگا : احزاب / 34 ) .‏

سوره بقرة آیه 232
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْاْ بَیْنَهُم بِالْمَعْرُوفِ ذَلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَن کَانَ مِنکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکُمْ أَزْکَى لَکُمْ وَأَطْهَرُ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که زنان را طلاق دادید و مدّت عدّه خود را به پایان رسانیدند ، مانع آنان نشوید که با شوهران ( سابق یا با کسان دیگری ) ازدواج کنند ، اگر در میانشان به طرز پسندیدهای تراضی برقرار گردد ( و خواسته باشند زندگی خانوادگی آبرومندانهای به راه اندازند ) ، این ( احکام حکیمانه همراه با ترغیب و ترهیبی که گذشت ) همان چیزی است که کسانی از شما بدان پند داده میشوند که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند . این ( اوامر و نواهی الهی ) برای شما ( از نظر رشد علائق و روابط اجتماعی و تطهیر نفوس از زنگ بدگمانیها و آلودگیهای محیط ) پربرکتتر و پاکیزهتر ( از ممانعت زنان از ازدواج با دیگران و غیره ) است ، و خدا ( مصالح اجتماعی بشری و فوائد نهفته در این احکام را ) میداند و شما ( اسرار این اوامر و نواهی را چنان که شاید و باید ) نمیدانید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَعْضُلُوهُنَّ » : ایشان را باز ندارید و از آنان ممانعت به عمل نیاورید . « اَزْکَیا » : بالندهتر و سودمندتر . « أَطْهَرُ » : پاکیزهتر و تمییزتر .‏

سوره بقرة آیه 233
‏متن آیه : ‏
‏ وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا لاَ تُضَآرَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِکَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا وَإِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُواْ أَوْلاَدَکُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِذَا سَلَّمْتُم مَّا آتَیْتُم بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مادران ( اعم از مطلّقه و غیرمطلّقه ) دو سال تمام فرزندان خود را شیر میدهند ، هرگاه یکی از والدین یا هر دوی ایشان خواستار تکمیل دوران شیرخوارگی شوند ، بر آن کس که فرزند برای او متولّد شده ( یعنی پدر ) لازم است خوراک و پوشاک مادران را ( در آن مدّت به اندازه توانائی ) به گونه شایسته بپردازد . هیچ کس موظّف به بیش از مقدار توانائی خود نیست ، نه مادر به خاطر فرزندش ، و نه پدر به سبب بچّهاش باید زیان ببیند ( بلکه حق دیدار از فرزند برای هر دو محفوظ است و بر پدر پرداخت عادلانه ، و بر مادر پرورش مسلمانانه لازم است . چنانچه پدر بمیرد یا به سبب فقر از پرداخت حق حضانت عاجز باشد ) بر وارث فرزند چنین چیزی لازم است ( و در صورت دارا بودن ، باید آنچه بر پدر فرزند ، از قبیل خوراک و پوشاک و اجرت شیرخوارگی لازم بوده است بپردازد ) و اگر ( والدین ) خواستند با رضایت و مشورت همدیگر ( کودک را زودتر از دو سال ) از شیر بازگیرند گناهی بر آنان نیست . و اگر ( ای پدران ) خواستید دایگانی برای فرزندان خود بگیرید ، گناهی بر شما نیست ، به شرط این که حقوق آنان را به طور شایسته بپردازید ، و از ( خشم ) خدا بپرهیزید و بدانید که خدا بدانچه انجام میدهید بینا است ( لذا پدران و مادران خدا را در نظر دارند و به تربیت اولاد عنایت نمایند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُرْضِعْنَ » : باید شیر بدهند . « حَوْلَیْنِ » : مدّت دو سال . « رَضاعَة » : شیردادن . « الْمَوْلُودِ لَهُ » : پدر . « رِزْقُ » : نفقه . « کِسْوَة » : جامه . « بِالْمَعْرُوفِ » : به گونه شایسته و برحسب عُرف محیطی که زن در آن زندگی میکند . « لا تُضَآرَّ » : نباید زیانخورده بشود . ( لا ) حرف نهی است و ( تُضَآرَّ ) فعل مضارع مجزوم است و فتحه به جای جزمه آمده است . « فِصَال » : از شیر بازگرفتن طفل . « تَرَاضٍ » : خوشنودی . « تَشَاوُرٍ » : رایزنی . « أَن تَسْتَرْضِعُوا » : این که دایه بگیرید . « مَا ءَاتَیْتُمْ » : آنچه به عنوان مزد برای دایه مقرّر داشتهاید و بدو میدهید . ( ءَاتَیْتُمْ ) به منزله ( أَعْطَیْتُمْ ) است و به دو مفعول نیازمند است که هر دو در اینجا محذوفند . تقدیر چنین است : ( ءَاتَیْتُمُوهُ الْمَرَاضِعَ ) .‏

سوره بقرة آیه 234
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا فَعَلْنَ فِی أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانی که از شما ( مردان ) میمیرند و همسرانی از پس خود به جای میگذارند ، همسرانشان باید چهار ماه و ده شبانهروز انتظار بکشند ( و عدّه نگاه دارند ) ، و هنگامی که به آخر مدّتشان رسیدند و آن را به پایان بردند ، گناهی بر شما نیست که هر چه میخواهند درباره خودشان به طور شایسته انجام دهند ( و اعمالی موافق با شرع از ایشان سر زند و با مرد دلخواه خود ازدواج کنند ) ، و خدا از آنچه میکنید آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُتَوَفَّوْنَ » : میمیرند . « یَذَرُونَ » : ترک میگویند و به جای میگذارند . از ماده ( وذر ) . « یَتَرَبَّصْنَ » : انتظار میکشند . عِدّه نگاه میدارند . بدین معنی که زن شوهر مرده ، باید از آرایش و خواستگاری و ازدواج و خروج از منزل - مگر با بودن عذر شرعی - دوری کند . « أَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ عَشْراً » : چهار ماه و ده شبانهروز قمری . « فِی أَنفُسِهِنَّ » : درباره خود نسبت به خود . « بِالْمَعْرُوفِ » : کاری که معهود شرافتمندان و پسند اسلام است .‏

سوره بقرة آیه 235
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاء أَوْ أَکْنَنتُمْ فِی أَنفُسِکُمْ عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَلَکِن لاَّ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرّاً إِلاَّ أَن تَقُولُواْ قَوْلاً مَّعْرُوفاً وَلاَ تَعْزِمُواْ عُقْدَةَ النِّکَاحِ حَتَّىَ یَبْلُغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و گناهی بر شما ( مردان ) نیست که به طور کنایه از زنانی ( که شوهرانشان فوت کردهاند و در عدّه بسر میبرند ) خواستگاری کنید ، و یا در دل خود تصمیم بر این کار را بگیرید ( بدون این که آن را اظهار نمائید ) ، خداوند میدانست شما آنان را یاد خواهید کرد ( و این گرایش فطری مردان نسبت به زنان است و خداوند با خواسته طبیعی شما به شکل معقول مخالف نیست ) ولی به آنان پنهانی وعده زناشوئی ندهید ، مگر این که به طرز پسندیدهای ( و به طور کنایه ) اظهار کنید ( امّا در همه حال ) اقدام به ازدواج ننمائید تا عدّه آنان بسر آید ، و بدانید که خداوند آنچه را در دل دارید میداند ، پس از ( مخالفت فرمان ) او خویشتن را برحذر دارید و بدانید که بیگمان خداوند بس آمرزنده و شکیبا است ( و در مجازات بندگان شتاب نمیکند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَرَّضْتُم بِهِ » : بدان گوشه زدید . آن را با کنایه گفتید . از قبیل این که بگوئید : تو بانوی شایسته و دینداری هستی . امیدوارم خداوند زن خوبی چون تو را نصیبم گرداند و . . . « خِطْبَةِ » : خواستگاری . « أَکْنَنتُمْ » : پنهان داشتید . « أَکْنَنتُمْ فِی أَنفُسِکُمْ » : به دل خود جای دادید . به اندیشه خود راه دادید . « اِلاّ أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَّعْرُوفاً » : جز گفتار پسندیده و بزرگوارانه در کنایه خود به کار نبرید . « لا تَعْزِمُوا » : تصمیم نگیرید . قصد نکنید . « لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکَاحِ » : در مدّت عدّه اقدام به عقد نکاح نکنید . چرا که در مدّت عدّه خواستگاری آشکار و بیپرده حرام است ، و عقد ازدواج در آن باطل است . « الْکِتَابُ » : مصدری است به معنی اسم مفعول یعنی : مکتوب به معنی مفروض که منظور عدّه است . مانند : لباس به معنی ملبوس .‏

سوره بقرة آیه 236
‏متن آیه : ‏
‏ لاَّ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاء مَا لَمْ تَمَسُّوهُنُّ أَوْ تَفْرِضُواْ لَهُنَّ فَرِیضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدْرُهُ مَتَاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُحْسِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر زنان را قبل از آمیزش جنسی و تعیین مَهر ( به عللی ) طلاق دهید ، گناهی بر شما نیست ( و در این موقع ) آنان را ( با هدیّهای مناسب حال خود ) بهرهمند سازید . آن کس که توانائی ( مالی ) دارد ، و آن کس که توانائی ( مالی ) ندارد ، به اندازه خودش ، هدیّهای شایسته ( و مناسب حال دهنده و گیرنده ) میپردازد ، و این ( پرداخت هدیّه ) بر نیکوکاران الزامی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ » : اگر یا مادام که با آنان آمیزش جنسی انجام نداده باشید . واژه ( مَا ) میتواند شرطیّه باشد . یعنی : إِن لَّمْ تَمَسُّوهُنَّ . یا زمانیّه باشد . یعنی : مُدَّةَ لَمْ تَمَسُّوهُنَّ . « فَرِیضَةً » : صداق . مهریّه . « مَتِّعُوهُنَّ » : بدانان متاع دهید . متاع و مُتعه ، به معنی هدیّهای است که شوهر بعد از طلاق به همسر مطلّقه خود میدهد . دادن آن به همسر مطلّقهای که با او نزدیکی زناشوئی نشده و مهریّهای برای وی قبلاً معیّن نگشته است واجب است ، و دادن آن به زنان مطلّقه دیگر مستحبّ است . « مُوسِعِ » : دارا . ثروتمند . « مُقْتِر » : نادار . تنگدست . « قَدَر » : اندازه توان . « مَتَاعاً » : بهرهمند ساختن . اسم مصدر است و به جای تمتیع به کار رفته است و مفعول مطلق است . تقدیر آن چنین است : مَتِّعُوهُنَّ مَتَاعاً : « حَقّاً » : ثابت و پابرجا . ( بِالْمَعْرُوفِ ) صفت اوّل ( مَتَاعاً ) است ، و ( حَقّاً ) صفت دوم آن است . یا این که ( حَقّاً ) مفعول مطلق بشمار است و تقدیر آن چنین است : حَقَّ ذلِکَ حَقّاً .‏

سوره بقرة آیه 237
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إَلاَّ أَن یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَ الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکَاحِ وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلاَ تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر زنان را پیش از آن که با آنان تماس بگیرید ( و آمیزش جنسی بنمائید ) طلاق دادید ، در حالی که مهریّهای برای آنان تعیین نمودهاید ، ( لازم است ) نصف آنچه را که تعیین کردهاید ( به آنان بدهید ) مگر این که آنان ( حق خود را ) ببخشند و یا ( اگر صغیر و یا سفیه هستند ، ولی آنان ، یعنی ) آن کس که عقد ازدواج در دست او است ، آن را ببخشد ، و اگر شما ( مردان ) گذشت کنید ( و تمام مهریّه را به زنان بپردازید ) به پرهیزگاری نزدیکتر است ، و گذشت و نیکوکاری را در میان خود فراموش مکنید . بیگمان خداوند به آنچه انجام میدهید بینا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نِصْفُ » : نیم . این واژه میتواند مبتدای خبر محذوف ، و یا خبر مبتدای محذوف باشد ، و تقدیر چنین است : فَعَلَیْکُمْ نِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ ؛ فَالْوَاجِبُ نِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ . « یَعْفُونَ » : زنان گذشت کنند . « یَعْفُو » : او گذشت کند . در رسمالخطّ قرآنی ، الف زائدی در آخر این فعل موجود است . « الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةَ الْنِّکَاحِ » : شوهر است . « فَضْل » : بزرگواری و نیک رفتاری .‏

سوره بقرة آیه 238
‏متن آیه : ‏
‏ حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در انجام نمازها و ( به ویژه ) نماز میانه ( یعنی عصر ، کوشا باشید و ) محافظت ورزید و فروتنانه برای خدا بپا خیزید ( و با خشوع و خضوع ، در برابر دیدگان خود ، هیبت و عظمت خدا را مجسّم دارید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صَلَوَات » : نمازها . « الصَّلوةِ الْوُسْطَیا » : نماز میانه . بهترین نماز . واژه ( وُسْطَیا ) به معنی وسط و گزیده و بهترین آمده است . دانشمندان اسلامی هر یک از نمازها را ( الصَّلاةِ الْوُسْطَیا ) دانستهاند ، ولیکن ارجح اقوال دالّ بر نماز عصر است . « قَانِتِینَ » : خاشعین . فروتنانه و متواضعانه . حال ضمیر ( و ) در فعل ( قُومُوا ) است . از مصدر ( قُنُوت ) به معنی بریدن از امور جهان و پرداختن به مناجات یزدان و اشتغال به ذکر و دعای خداوند منّان است .‏

سوره بقرة آیه 239
‏متن آیه : ‏
‏ فَإنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً أَوْ رُکْبَاناً فَإِذَا أَمِنتُمْ فَاذْکُرُواْ اللّهَ کَمَا عَلَّمَکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر ( به خاطر جنگ یا خطر دیگری ) ترسیدید ( و نتوانستید با خشوع و خضوع لازم به نماز بایستید ، نماز را ترک نکنید ، بلکه آن را ) در حال پیاده یا سواره انجام دهید . امّا هنگامی که امنیّت خود را باز یافتید ( نماز را به صورت معمولی و به تمام و کمال به جای آورید و ) برابر آن چیزهائی که نمیدانستید و خدا به شما آموخت ، خدای را یاد کنید ( و به عبادت و نیایش بپردازید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رِجَالاً » : جمع راجل ، پیادگان . « رُکْبَاناً » : جمع راکب ، سواران . ( رِجَالاً وَ رُکْبَاناً ) حال ضمیر ( و ) در جواب شرط محذوف است که تقدیر آن چنین است : فَإِنْ خِفْتُمْ فَصَلُّوا رَاجِلِینَ أَوْ رَاکِبِینَ . « کَمَا » : همان گونه که .‏

سوره بقرة آیه 240
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجاً وَصِیَّةً لِّأَزْوَاجِهِم مَّتَاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِی مَا فَعَلْنَ فِیَ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعْرُوفٍ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانی که از شما در آستانه مرگ قرار میگیرند و همسرانی را از خود به جای میگذارند ، ( فرمان خدا این است که ) باید برای همسران خود وصیّت کنند که تا یک سال آنان را ( با پرداخت هزینه زندگی ) بهرهمند سازند ، به شرط این که آنان ( خودشان از خانه شوهر ) بیرون نروند ، پس اگر بیرون روند هر کار پسندیدهای که نسبت به خود انجام دهند ( از قبیل ازدواج مجدّد ) گناهی بر شما نیست ، و خداوند توانا و حکیم است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَصِیَّةً » : توصیه ، سفارش ، مفعول مطلق یا مفعولٌبه فعل محذوفی است و تقدیر آن چنین است : یُوصُونَ وَصِیَّةً . یا این که : کَتَبَ اللهُ عَلَیْهِمْ وَصِیَّةً . « مَتَاعاً » : مفعولٌبه فعل محذوف ( یُوصُونَ ) یا ( وَصِیَّةً ) است که به معنی ( تَوْصِیَةً ) میباشد . « غَیْرَ إِخْرَاجٍ » : بدل ( مَتَاعاً ) ، یا حال ( ألَّذِینَ ) یا ( أَزْوَاجاً ) ، و یا منصوب به نزع خافض میتواند باشد . آیه ( 234 ) حق واجبی است که گزیر و گریزی از آن نیست ، و این آیه بیانگر حقی است که زن در استفاده و عدم استفاده از آن آزاد است .‏

سوره بقرة آیه 241
‏متن آیه : ‏
‏ وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و برای زنان مطلّقه ، هدیّه مناسبی است ( که از طرف شوهر پرداخت میگردد و ) این حقی است بر مردان پرهیزگار .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَقّاً » : مفعول مطلق فعل محذوفی است . تقدیر آن چنین است : حَقَّ ذلِکَ حَقّاً . با توجه به احکام گذشته ، زنان مطلّقه چهارگروهند : الف - زن مطلّقهای که با او آمیزش جنسی شده است و مهریّهای برای وی معلوم گشته است . چنین زنی ، عدّه نگاه میدارد و مهریّه خود را به تمام و کمال دریافت مینماید . ب - زن مطلّقهای که با او آمیزش جنسی شده است و مهریّهای برای وی معلوم نگشته است . چنین زنی ، عدّه نگاه میدارد و مهریّهای مثل مهریّه خویشاوندان و زنان خانواده خویش دریافت مینماید . یعنی مهرالمثل بدو تعلق میگیرد . ج - زن مطلّقهای که با او آمیزش جنسی نشده است و مهریّه برای او معلوم گشته است . چنین زنی نصف مهریّه خود را دریافت میدارد و عدّهای ندارد . د - زن مطلّقهای که با او آمیزش جنسی نشده است و مهریّهای هم برای او معلوم نگشته است . چنین زنی وجوباً حق متاع به اندازه قدرت مالی شوهر دریافت میدارد ، و عدّهای ندارد . یادآوری : دادن حق متاع به زنان بندهای [ « الف » و « ب » و « ج » ] مستحبّ است ، لیکن پرداخت آن به زنان گروه [د] واجب است . [نگا : تفسیر مراغی ، جزء دوم ، صفحه 197 و 205 . تفسیر المصحف المیسّر ، صفحه 48] .‏

سوره بقرة آیه 242
‏متن آیه : ‏
‏ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند این چنین آیات خود را برای شما شرح میدهد تا این که ( درباره احکام الهی و همه پدیدههای جهان ) بیندیشید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَذَالِکَ » : بدینسان . با چنین بیانات خردپسندانه و قوانین خیرخواهانه .‏

سوره بقرة آیه 243
‏متن آیه : ‏
‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْیَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَشْکُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا آگاهی ( از داستان شگفت ) کسانی که از خانههای خویش ، در حالی که هزاران نفر بودند ، از ترس مرگ بیرون رفتند ( و سستی نمودند و از جهاد با دشمن سر باز زدند ؟ ) پس خداوند بدیشان گفت : بمیرید . ( یعنی خداوند عوامل مرگ آنان را فراهم ساخت و با چیرهشدن دشمن بر ایشان ، گرفتار کشتن و ذلّت و خواری شدند ) سپس خداوند آنان را ( با آگاهی و بیداری و پیکار قهرمانانه افرادی از ایشان ) زنده کرد . ( مگر نه این است که پذیرش ظلم و جور ، مرگ ملّتها است ؟ ! و هرگاه گروهی از ایشان از غفلت خویش بیدار شدند و بپاخاستند ، خود و دیگران را با جبران مافات از نو زندگی و حیات میبخشند ؟ ! و چنین زندگی بزرگوارانهای پس از زندگی ذلّتبار ، نعمت سترگی است و از فضل خدا است و ) بیگمان خداوند فضل خویش را شامل مردم میسازد ( فضلی که موجب شکر و سپاس است ) ولیکن بیشتر مردم شکرگزاری نمیکنند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلَمْ تَرَإِلی ؟ » : آیا آگاهی از ؟ مگر نمیدانی که ؟ . مخاطب پیغمبر است و مراد ملّت او ، و هدفِ پرسش تحریک آنان برای آگاهی از این چنین کسانی و پندگیری از کار ایشان است . « الَّذِینَ خَرَجُوا » : کسانی که بیرون رفتند . خداوند نژاد و شماره و سرزمین چنین کسانی را روشن نفرموده است ، و چه بسا تنها جنبه ضربالمثل داشته باشد و برای پند و اندرز بوده و اصلاً داستانی در میان نباشد . « أُلُوفٌ » : جمع أَلْف ، هزاران . « حَذَرَ » : از ترس . مفعولٌله است . « مُوتُوا . . . أَحْیَاهُمْ » : مراد از موت و حیات ، نابودی دستهای و ماندگاری دستهای است ، و این که زندگی شجاعانه و بزرگوارانه حیات است ، و زندگی ترسویانه و پستانه ، مرگ بشمار است . پس در اینجا سخن از موت و حیات معنوی است ( نگا : بقره / 56 ، أنعام / 122 ، انفال / 24 ) .‏

سوره بقرة آیه 244
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در راه خدا بجنگید و بدانید که خداوند شنوا و دانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَمِیعٌ » : شنوا است و گفتار هرکسی را میشنود . « عَلِیمٌ » : دانا است و از کردار و پندار هر کسی آگاه است .‏

سوره بقرة آیه 245
‏متن آیه : ‏
‏ مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً کَثِیرَةً وَاللّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کیست که به خدا قرض نیکوئی دهد تا آن را برای او چندین برابر کند ؟ و خداوند ( روزیِ بندگان را ) محدود و گسترده میسازد و به سوی او بازگردانده میشوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَن ذَا الَّذِی » : چه کسی است که ؟ ( مَنْ ) : مبتدا ، ( ذَا ) : خبر ، ( الَّذِی ) : صفت . « قَرْضاً » : مفعول مطلق و به معنی ( إقراض ) است ، یا مفعولٌبه و به معنی ( مقروض ) است . « قَرْضاً حَسَناً » : وام نیکو . و آن وقتی است که از مال حلال و با طیبه خاطر باشد . « فَیُضَاعِفَهُ » : تا چندین برابرش گرداند . « أَضْعَافاً » : جمع ( ضِعْف ) چندین برابر . مفعولٌبه دوم فعل ( یُضَاعِفَ ) یا حال ضمیر ( ه ) در ( یُضَاعِفَهُ ) است . « یَقْبِضُ » : باز میگیرد . کم میکند . « یَبْسُطُ » : گسترش میدهد . فراوان میگرداند .‏

سوره بقرة آیه 246
‏متن آیه : ‏
‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِیٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً نُّقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا آگاهی از ( داستان شگفت ) جماعتی از بنیاسرائیل که بعد از موسی میزیستند و در آن وقت به پیغمبر خود گفتند : شاهی برای ما انتخاب کن تا ( تحت فرماندهی او ) در راه خدا جنگ کنیم . ( پیغمبرشان برای اطمینان از تصمیمشان بدیشان ) گفت : شاید اگر دستور پیکار به شما داده شود ( سرپیچی کنید و در راه خدا جهاد و ) پیکار نکنید . گفتند : چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم ، در حالی که از خانه و فرزندانمان رانده شدهایم ؟ امّا هنگامی که دستور پیکار به آنان داده شد ، همه جز عده کمی از ایشان سرپیچی کردند ( و به خود و پیغمبرشان و دینشان ستم نمودند ) و خداوند از ستمکاران آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَلاَ » : بزرگان قوم . « نَبِیٍّ » : پیغمبری . منظور سَموئیل است . « نُقَاتِلْ » : تا بجنگیم . مجزوم است چون جواب فعل امر ( إِبْعَثْ ) است . « عَسَیْتُمْ » : شاید شما . از افعال ناقصه است و اسم آن ضمیر ( تُمْ ) و خبر آن جمله ( أَلاّ تُقَاتِلُوا ) است . « مَا لَنَا » : چه میشود ما را ؟ چرا ما ؟ ( مَا ) : مبتدا ، ( لَنَا ) خبر است . « دِیَار » : جمع دار ، خانه و کاشانه . شهر و میهن . « کُتِبَ » : واجب گردید . « تَوَلَّوْا » : سرپیچی کردند . پشت نمودند و خلف وعده کردند .‏

سوره بقرة آیه 247
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً قَالُوَاْ أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و پیغمبرشان به آنان گفت : خداوند طالوت را برای زمامداری شما روانه کرده است . بزرگان قوم گفتند : چگونه او بر ما حکومت داشته باشد با این که ما از او برای زمامداری سزاوارتریم و او که مال و دارائی زیادی ندارد ؟ گفت : خدا او را بر شما برگزیده است و دانش و ( قدرت ) جسم او را وسعت بخشیده است و خداوند ملک خود را به هرکس که بخواهد میبخشد . و ( احسان و تصرّف و قدرت ) خداوند فراخ ، و آگاه ( از لیاقت افراد برای منصبها ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أنَّیا » : چگونه ؟ از کجا ؟ « لَمْ یُؤْتَ » : داده نشده است . « سَعَةً » : فزونی . فراوانی . « إصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ » : او را بر شما برگزیده است . « بَسْطَةً » : گسترش . فراخی . « وَاسِعٌ » : به معنی ( ذُوسَعَةٍ ) یعنی : دارا است ، یا به معنی ( مُوسِع ) یعنی : توسعهدهنده و بخشایشگر است .‏

سوره بقرة آیه 248
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَ لَهُمْ نِبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَن یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِّمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلآئِکَةُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و پیغمبرشان به آنان گفت : نشانه حکومت او این است که صندوق ( عهد ) به سوی شما خواهد آمد ( همان صندوق عهدی که دلگرمی و ) آرامشی از سوی پروردگارتان و یادگارهای خاندان موسی و هارون در آن است ، و فرشتگان آن را حمل میکنند . در این کار بیگمان نشانهای برای شما است ( و چنین رهنمودی شما را بر آن میدارد که ) اگر مؤمن هستید ( بدو بگروید و به دنبال حق روان شوید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَایَةَ » : نشانه . « مُلْک » : سلطنت . حکومت . « تَابُوتُ » : صندوق عهد . صندوق تورات . صندوقی بوده است که تورات در آن گذاشته شده بود . عَمالِقه آن را از بنیاسرائیل گرفته بودند ، ولی بعدها مجدّدا به دستشان افتاد . گویا در آن ، الواح شکسته ، عصا و جامه موسی ، و عمامه هارون ، و چیزهای دیگری بوده است . « سَکِینَةٌ » : آرامش . گویا هنگام جنگ ، موسی چنین صندوقی را در جلو لشکریان حرکت میداد و بدین وسیله بنیاسرائیل تقویت قلب پیدا میکردند و از میدان رزم نمیگریختند . « تَحْمِلُهُ الْمَلآئِکَةُ » : فرشتگان آن را برمیدارند . فرشتگان آن را نگهداری میکنند . کار پسندیده خارِقالعادهای که با دست و تصرّف انسانها انجام نگیرد ، عادةً به فرشتگان نسبت داده میشود ، همان گونه که در اینجا مذکور است .‏

سوره بقرة آیه 249
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَن لَّمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لاَ طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که طالوت ( به فرماندهی لشکر بنیاسرائیل منصوب شد ) و سپاهیان را با خود بیرون برد ، بدیشان گفت : خداوند شما را به وسیله رودخانهای آزمایش میکند . آنان که از آن بنوشند از ( پیروان ) من نیستند ، و آنان که جز مشتی از آن ننوشند از ( یاران ) من هستند . همگی جز عدّه کمی از آن نوشیدند . پس وقتی که او و افرادی که ایمان آورده بودند ( و از بوته آزمایش سالم به در آمده بودند ) از آن رودخانه گذشتند ( از کمی افراد خود ناراحت شدند و عدّهای ) گفتند : امروز ما توانائی مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم . امّا آنان که یقین داشتند که با خدای خویش ملاقات خواهند کرد ( و در روز رستاخیز پاداش خود را دریافت خواهند نمود ) گفتند : چه بسیارند گروههای اندکی که به فرمان خدا ( توفیق نصیبشان شده است و ) بر گروههای فراوانی چیره شدهاند . و خداوند با بردباران ( و در صف استقامتکنندگان ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَصَلَ » : از محلّ اقامت دور کرد . حرکت داد . « نَهَرٍ » : رودخانه . « لَمْ یَطْعَمْهُ » : آن را نچشید و ننوشید . « غُرْفَةً » : مشتی . « جَاوَزَهُ » : از آن عبور کرد . « جَالُوتَ » : اسم مشهورترین پهلوانان دشمن بود . « فِئَةٍ » : گروه .‏

سوره بقرة آیه 250
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند ( و لشکریان فراوان و ساز و برگ مجهّز جنگی ایشان را دیدند ، به آفریدگار خویش پناه بردند و ) گفتند : پروردگارا ! ( بر دلهایمان آب ) صبر و شکیبائی بریز و گامهایمان را ثابت و استوار بدار و ما را بر جمعیّت کافران پیروز گردان .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَرَزُوا » : بیرون رفتند و برای مبارزه آماده شدند . « أَفْرِغْ » : بریز . « اَقْدَام » : جمع قَدَم ، گامها .‏

سوره بقرة آیه 251
‏متن آیه : ‏
‏ فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس به فرمان خدا ایشان را ( مغلوب کردند و ) فراری دادند ، و داود ( یکی از لشکریان طالوت ، ) جالوت را کشت ، و خداوند حکومت و حکمت بدو بخشید و از آنچه میخواست بدو یاد داد ، و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نکند ، فساد زمین را فرا میگیرد ، ولی خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هَزَمُوهُمْ » : ایشان را شکستند و فراری دادند . « ءَاتَاهُ » : بدو داد . « حِکْمَة » : مراد نبوّت است که انزال تورات بیانگر آن است ( نگا : نساء / 163 ) .‏

سوره بقرة آیه 252
‏متن آیه : ‏
‏ تِلْکَ آیَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اینها آیات خدا است که آنها را به حق بر تو میخوانیم و تو از زمره فرستادگان ( خداوند ) هستی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِالْحَقِّ » : به گونه راستین ، به گونهای که برای اهل کتاب شکّی در آن باقی نماند . ( بِالْحَقِّ ) حال فاعل ( نَحْنُ ) یا مفعول ( هَا ) در فعل ( نَتْلُوهَا ) است ، یعنی : مُتَلَبِّسِینَ بِالْحَقِّ وَ الْصَّوَابِ ، أَوْ مُتَلَبِّسَةً بِالْیَقِینِ .‏

سوره بقرة آیه 253
‏متن آیه : ‏
‏ تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن کَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَلَکِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن کَفَرَ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَکِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این پیغمبران ( که نام برخی از آنان گذشت ) بعضی از ایشان را بر بعضی دیگر برتری دادیم . خداوند با برخی از آنان سخن گفت ، و بعضی را درجاتی برتر داد ، و به عیسی پسر مریم معجزاتی دادیم و او را با روحالقدس ( یعنی جبرئیل ) تقویت و تأیید نمودیم . اگر خداوند میخواست کسانی که بعد از این پیغمبران میآمدند ، به دنبال نشانههای روشنی که به ( دست ) آنان میرسید ( و هدایت راستین و دین حقی را که دریافت مینمودند به مقتضای چنین هدایت و دینی ، همه ایشان ایمان میآوردند و اختلافی نمیورزیدند و ) با یکدیگر نمیجنگیدند . ولیکن ( بنا به خواست خدا ) اختلاف ورزیدند و بعضی ایمان آوردند و برخی کافر شدند . و اگر خدا میخواست با هم نمیجنگیدند و به ستیز نمیخاستند ، ولی خداوند آنچه را میخواهد ( از روی حکمتی که خود میداند ) انجام میدهد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَلَّمَ اللهُ » : خدا با او سخن گفته است . عائد موصول ، یعنی ضمیر ( ه ) محذوف است ، و تقدیر چنین است : کَلِمَةُ اللهُ . . . « دَرَجَاتٍ » : مراتب و منازل . منصوب است چون مفعول دوم ( رَفَعَ ) در مفهوم ( بَلَّغَ ) است ، یا حال ( مِن بَعْضِهِمْ ) و در مفهوم ( ذَا دَرَجَاتٍ ) ، یا مفعول مطلق است و درجات در مفهوم ( رفعات ) است ، منصوب به نزع خافض است و حرف جرّ ( عَلی یا إِلی یا فی ) محذوف است . « بَیِّنَات » : دلائل روشن . معجزات مذکور در ( آلعمران / 49 ) . « أَیَّدْنَاهُ » : یاری و توانائیش دادیم . « رُوحِ الْقُدُسِ » : روح پاک . یعنی : جبرئیل . اضافه موصوف به صفت است .‏

سوره بقرة آیه 254
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! ( برخی ) از آنچه بهره شما کردهایم ( در راه خدا ) صرف کنید ، پیش از آن که روزی فرا رسد که در آن نه داد و ستدی و نه دوستی و رفاقتی و نه میانجیگری و شفاعتی است ، و کافران ستمگرند ( و به خود و جامعه خود ظلم میکنند ، و نتیجه ظلم آنان در آن روز ظاهر خواهد شد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَنفِقُوا » : ببخشید . خرج کنید . « بَیْعٌ » : خرید و فروش . « خُلَّةٌ » : دوستی . رفاقت . مراد دوستی و رفاقتی است که سودمند شود و مایه نجات گردد ( نگا : انفطار / 19 ) . والاّ مؤمنان در آخرت دوست همدیگر خواهند بود ( نگا : زخرف / 67 ) . « شَفَاعَةٌ » : میانجیگری . نفی شفاعت در این آیه به طور مطلق است ، ولیکن مقیّد به آیههای دیگر است ، از جمله إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً ( طه / 109 ) . وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی ( انبیاء / 28 ) .‏

سوره بقرة آیه 255
‏متن آیه : ‏
‏ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدائی بجز الله وجود ندارد و او زنده پایدار ( و جهان هستی را ) نگهدار است . او را نه چرتی و نه خوابی فرا نمیگیرد ( و همواره بیدار است و سستی و رخوت بدو راه ندارد ) . از آنِ او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ( و در ملک کائنات ، او را انبازی نیست ) . کیست آن که در پیشگاه او میانجیگری کند مگر با اجازه او ؟ میداند آنچه را که در پیش روی مردمان است و آنچه را که در پشت سر آنان است ( و مطلع بر گذشته و حال و آینده ، و آگاه بر بود و نبود جهان است و اصلاً همه زمانها و مکانها در پیشگاه علم او یکسان است . مردمان ) چیزی از علم او را فراچنگ نمیآورند جز آن مقداری را که وی بخواهد . ( علم و دانش محدود دیگران ، پرتوی از علم بیپایان و بیکران او است ) . فرماندهی و فرمانروائی او آسمانها و زمین را دربر گرفته است ، و نگاهداری آن دو ( برای او گران نیست و ) وی را درمانده نمیسازد و او بلندمرتبه و سترگ است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَیّ » : زنده جاوید و باقی پایدار . « قَیُّوم » : نگهدار جهان و گرداننده امور آن . ( الْحَیُّ ) و ( الْقَیُّومُ ) : صفت یا بدل ، و یا خبر مبتدای محذوف میباشد . « سِنَةٌ » : چرت . از ماده ( وسن ) . « مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ » : آنچه در پیش روی آنان است که امور مربوط به این جهان است . « مَا خَلْفَهُمْ » : آنچه در پشت سر آنان است که امور مربوط به آن جهان یعنی آخرت است . « لا یُحِیطُونَ » : احاطه نمیکنند . فراچنگ نمیآورند . « کُرْسِیُّ » : تخت سلطنت . عرش . در اینجا مراد علم و عظمت و قدرت خدا است . « لا یَؤُودُهُ » : او را درمانده و ناتوان نمیسازد و بر او سنگینی نمیکند . از ماده ( أود ) .‏

سوره بقرة آیه 256
‏متن آیه : ‏
‏ لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اجبار و اکراهی در ( قبول ) دین نیست ، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخّص شده است ، بنابراین کسی که از طاغوت ( شیطان و بتها و معبودهای پوشالی و هر موجودی که بر عقل بشورد و آن را از حق منصرف کند ) نافرمانی کند و به خدا ایمان بیاورد ، به محکمترین دستاویز درآویخته است ( و او را از سقوط و هلاکت میرهاند و ) اصلاً گسستن ندارد . و خداوند شنوا و دانا است ( و سخنان پنهان و آشکار مردمان را میشنود و از کردار کوچک و بزرگ همگان آگاهی دارد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِکْرَاهَ » : وادار کردن . واداشتن . « رُشْد » : هدایت . راه درست . « غَیّ » : ضلالت . راه کج . « طَاغُوت » : هر معبودی جز خدا . شیطان . هر کس و هر چیزی که اطاعت از آن ، مایه طغیان و دوری از راه حق شود ، چه آفریدهای که پرستیده شود ، و چه فرماندهی که در شرّ و بدی از او فرمانبرداری گردد ، و چه اهریمنی باشد که انسان را از راه به در برد . مفرد و جمع و مذکّر و مؤنّث در آن یکسان است . « عُرْوَةِ » : دستاویز . « وُثْقَیا » : مؤنّث ( أَوْثَق ) بس محکم و استوار . « إِنفِصَام » : گسستن .‏

سوره بقرة آیه 257
‏متن آیه : ‏
‏ اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند متولّی و عهدهدار ( امور ) کسانی است که ایمان آوردهاند . ایشان را از تاریکیهای ( زمخت گمراهی شکّ و حیرت ) بیرون میآورد و به سوی نور ( حق و اطمینان ) رهنمون میشود . و ( امّا ) کسانی که کفر ورزیدهاند ، طاغوت ( شیاطین و داعیان شرّ و ضلال ) متولّی و سرپرست ایشانند . آنان را از نور ( ایمان و فطرت پاک ) بیرون آورده به سوی تاریکیهای ( زمخت کفر و فساد ) میکشانند . اینان اهل آتشند و در آنجا جاویدانه میمانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَلِیّ » : دوست . یاور . خداوند ولی مؤمنان است و آنان را به راه خیر و خوبی رهنمون میشود و یاریشان مینماید . شیطان ولی کافران است و آنان را به راه پلشتی و زشتی میخواند و بدیشان چنین مینمایاند که خیرخواه آنان است و بدیشان سود میرساند . « ظُلُمَات » : تاریکیها . « خَالِدُونَ » : جاویدانان .‏

سوره بقرة آیه 258
‏متن آیه : ‏
‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَآجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا با خبری از کسی که با ابراهیم درباره ( الوهیّت و یگانگی ) پروردگارش راه مجادله و ستیز در پیش گرفت ، بدان علّت که خداوند بدو حکومت و شاهی داده بود ( و بر اثر کمی ظرفیّت از باده غرور سرمست شده بود ) ؟ هنگامی که ابراهیم گفت : پروردگار من کسی است که ( با دمیدن روح در بدن و بازپس گرفتن آن ) زنده میگرداند و میمیراند . او گفت : من ( با عفو و کشتن ) زنده میگردانم و میمیرانم . ابراهیم گفت : خداوند خورشید را از مشرِق برمیآورد ، تو آن را از مغرب برآور . پس آن مرد کافر واماند و مبهوت شد . و خداوند مردم ستمکار ( مُصرّ بر تبهکاری ، و دشمن حق ) را هدایت نمیکند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلَمْ تَرَ إِلَیا ؟ » : آیا آگاهی از ؟ باید آگاه باشی از ؟ « حَآجَّ » : مجادله و منازعه کرد . به حجّتگوئی و حجّت خواهی نشست . « أَنْ ءَاتَاهُ اللهُ الْمُلْکَ » : چون که خدا بدو حکومت و شاهی داده بود . یعنی سلطنت و قدرت او را مغرور کرده بود و به انکار خدا واداشته بود . « بُهِتَ » : مبهوت گردید . خاموش و درمانده و سرگردان و بیبرهان شد .‏

سوره بقرة آیه 259
‏متن آیه : ‏
‏ أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ یُحْیِی هََذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏یا ( آیا آگاهی از ) همچون کسی که از کنار دهکدهای گذر کرد ، در حالی که سقف خانهها فرو تپیده بود و دیوارهای آنها بر روی سقفها فرو ریخته بود ؛ گفت : چگونه خدا این ( اجساد فرسوده و از هم پاشیده مردمان اینجا ) را پس از مرگ آنان زنده میکند ؟ پس خدا او را صد سال میراند و سپس زندهاش گرداند و ( به او ) گفت : چه مدّت درنگ کردهای ؟ گفت : ( نمیدانم ، شاید ) روزی یا قسمتی از یک روز . فرمود : ( نه ) بلکه صد سال درنگ کردهای . به خوردنی و نوشیدنی خود ( که همراه داشتی ) نگاه کن ( و ببین که با گذشت این زمان طولانی به اراده خدا ) تغییر نیافته است . و بنگر به الاغ خود ( که چگونه از هم متلاشی شده است . ما چنین کردیم ) تا تو را نشانه ( گویائی از رستاخیز ) برای مردمان قرار دهیم . ( اکنون ) به استخوانها بنگر که چگونه آنها را برمیداریم و بهم پیوند میدهیم و سپس بر آنها گوشت میپوشانیم . هنگامی که ( این حقائق ) برای او آشکار شد ، گفت : میدانم که خدا بر هر چیزی توانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَوْ کَالَّذِی » : یا آگاهی از داستان آن کسی که . حرف کاف زائد است ، و تقدیر چنین است : أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی مَرَّ . یا کاف به معنی مِثل و برای تشبیه است . در این صورت عطف بر معنی کلام سابق است . چرا که ( أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَآجَّ ) همسان ( أَلَمْ تَرَ کَالَّذِی حَآجَّ ) است ، و ( أَوْ کَالَّذِی مَرَّ ) عطف بر آن است . « خَاوِیَةٌ » : فرو تپیده . فرو ریخته . « عُرُوش » : جمع عَرْش ، سقفها . « أَنَّیا » : چگونه ؟ « أَمَاتَ » : میراند . « لَبِثْتَ » : درنگ کردهای . ماندهای . « لَمْ یَتَسَنَّهْ » : تغییر نکرده است . با گذشت سالها فاسد و تباه نگشته است . گوئی سالهائی بر آن نگذشته است . از ماده ( سنه ) است ، یا از ماده ( سنو ) و هاء آن برای سکته است ، مانند ( کِتابِیَهْ ) و علامت جزم حذف حرف عله است . « نُنشِزُ » : فراهم میچینیم و بهم میپیوندیم . « نَکْسُو » : میپوشانیم .‏

سوره بقرة آیه 260
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَکِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى کُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به خاطر بیاور ) هنگامی را که ابراهیم گفت : پروردگارا ! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی . گفت : مگر ایمان نیاوردهای ؟ ! گفت : چرا ! ولی تا اطمینان قلب پیدا کنم ( و با افزودن آگاهی بیشتر ، دلم آرامش یابد ) . گفت : پس ( در این صورت ) چهار تا از پرندگان را بگیر و آنها را به خود نزدیک گردان ( تا مشخّصات و ممیّزات آنها را دریابی . آن گاه آنها را ذبح کن و در هم بیامیز ) ، سپس بر سر هر کوهی قسمتی از آنها را بگذار . بعد آنها را بخوان ، به سرعت به سوی تو خواهند آمد ، و بدان که خداوند چیره و باحکمت است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَوْتَیا » : جمع میّت ، مردگان . « بَلَیا » : آری . حرف جواب است . برای ابطال نفی متقدّم و افاده اثبات مفهوم بعد از خود میآید . « صُرْهُنَّ » : آنها را به خود نزدیک کن . آنها را بهم بیامیز . آنها را پاره پاره کن . از ماده ( صَور ) به معنی میل یا قطع . « جُزْءاً » : قطعه و پاره و تکّه . « أُدْعُهُنَّ » : آنها را صدا بزن . « سَعْیاً » : شتابان . مصدری است به معنی اسم فاعل و حال بشمار است و تقدیر چنین است : یَأْتِینَکَ سَاعِیَاتٍ . همچون : جَآءَ زَیْدٌ رَکْضاً ؛ أَیْ رَاکِضاً . یا این که مفعول مطلق است و همچون قَعَدْتُ جُلُوساً میباشد .‏

سوره بقرة آیه 261
‏متن آیه : ‏
‏ مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مثل کسانی که دارائی خود را در راه خدا صرف میکنند ، همانند دانهای است که هفت خوشه برآرد و در هر خوشه صد دانه باشد ، و خداوند برای هر که بخواهد آن را چندین برابر میگرداند ، و خدا ( قدرت و نعمتش ) فراخ ( و از همه چیز ) آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَنَابِلَ » : جمع سُنبُلة ، خوشهها . « یُضَاعِفُ » : چندین برابر میگرداند . « وَاسِعٌ » : دارای انعام و رحمت فراگیر .‏

سوره بقرة آیه 262
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ثُمَّ لاَ یُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُواُ مَنّاً وَلاَ أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که دارائی خود را در راه خدا صرف میکنند و به دنبال آن منّتی نمیگذارند و آزاری نمیرسانند ، پاداششان نزد پروردگارشان است ( و اندازه اجرشان را کسی جز خدا نمیداند ) ، و نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه اندوهگین خواهند شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا یُتْبِعُونَ » : به دنبال نمیآورند . ملحق نمیسازند . « مَنّاً » : منّت . « أَذیً » : اذیّت و آزار .‏

سوره بقرة آیه 263
‏متن آیه : ‏
‏ قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِّن صَدَقَةٍ یَتْبَعُهَا أَذًى وَاللّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتار نیک و گذشت ، بهتر از بذل و بخششی است که اذیّت و آزاری به دنبال داشته باشد . و خداوند بینیاز و بردبار است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَوْلٌ » : گفتار . سخن . « مَعْرُوفٌ » : نیک . پسندیده . « یَتْبَعُهَا » : به دنبال آن بیاید .‏

سوره بقرة آیه 264
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَالأذَى کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لاَّ یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِّمَّا کَسَبُواْ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! بذل و بخششهای خود را با منّت و آزار ، پوچ و تباه نسازید ، همانند کسی که دارائی خود را برای نمودن به مردم ، ریاکارانه صرف میکند و به خدا و روز رستاخیز ایمان ندارد . مَثَل چنین کسی همچون مَثَل قطعه سنگ صاف و لغزندهای است که بر آن ( قشری از ) خاک باشد ( و بذرافشانی شود ) ، و باران شدیدی بر آن ببارد ( و همه خاکها و بذرّها را فرو شوید ) و آن را به صورت سنگی صاف ( و خالی از هر چیز ) برجای گذارد . ( چنین ریاکارانی ) از کاری که انجام دادهاند سود و بهرهای برنمیگیرند ، و خداوند گروه کفرپیشه را ( به سوی خیر و صلاح ) رهنمود نمینماید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صَدَقَاتِ » : بذل و بخششها . احسان و نیکیها . « رِئَآءَ » : ریا . ظاهرفریبی . منصوب است چون مفعولٌله ، یا حال است و به معنی : مُرائی . « صَفْوَان » : سنگ بزرگ صاف و لغزنده . « وَابِلٌ » : باران تند . رگبار باران . « صَلْداً » : سخت و لغزنده وبدون گرد و غبار .‏

سوره بقرة آیه 265
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِیتاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهَا ضِعْفَیْنِ فَإِن لَّمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مثل کسانی که دارائی خود را برای خوشنودی خدا و استوار کردن جانهای خود ( بر ایمان و احسان ) صرف میکنند ، همچون مثل باغی است که روی پشتهای باشد ( و از هوای آزاد و نور آفتاب به حدّ کافی بهره گیرد ) و باران شدیدی بر آن ببارد و در نتیجه چندین برابر میوه دهد ، و اگر هم باران شدیدی بر آن نبارد ، باران خفیفی بر آن ببارد ، ( به سبب خاک خوب و آفتاب مناسب و هوای آزاد ، باز هم ببار نشیند ) ، و آنچه را انجام میدهید خدا میبیند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إبْتِغَآءَ » : خواستن . طلبیدن . مفعولٌله یا حال است و به معنی طالبین . « مَرْضَاتِ » : رضایت . خوشنودی . مَرْضاة مصدر میمی است و برابر رسمالخطّ قرآنی با ( ت ) نوشته شده است . « تَثْبِیتاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ » : برای استوارکردن جانهایشان بر ایمان و احسان . برای عادت دادن خود به بذل و بخشش و پایدارکردن خویشتن بر ایمان . به خاطر یقین و باوری که از ته دل به پاداش خدا دارند . مفعولٌله است ، یا حال است و به معنی مُثَبِّتِینَ . « جَنَّةٍ » : باغ . « رَبْوَةٍ » : زمین مرتفع . پشته . « أُکُل » : محصول . میوه . « ضِعْفَیْنِ » : دوچندان . چهار برابر . چندین برابر . « طَلٌّ » : باران خفیف . منظور این است که بذل و بخشش چنین کسانی هرگونه که باشد نتیجه و ثمره خود را میدهد و در پیشگاه خدا محفوظ و پیوسته در حال افزایش خواهد بود .‏

سوره بقرة آیه 266
‏متن آیه : ‏
‏ أَیَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَن تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُ فِیهَا مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْکِبَرُ وَلَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفَاء فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا کسی از شما دوست میدارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر درختان آن ، جویبارها روان باشد و برای او در آن هرگونه میوهای ( از میوههای دیگر ) باشد ، و در حالی که به سن پیری رسیده و فرزندانی ( کوچک و ) ضعیف داشته باشد ، ( در این هنگام ) گردبادی ( کوبنده ) که در آن آتش ( سوزانی ) باشد ، به باغ برخورد کند و آن را بسوزاند ؟ ! این چنین خداوند آیات خود را برایتان بیان و آشکار میسازد ، شاید بیندیشید ( و با نیروی اندیشه راه حق را بیابید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَوَدُّ » : دوست میدارد . « نَخِیلٍ » : خرما . نخلستان . « أَعْنَابٍ » : جمع عِنَب ، انگورها . تاکستان . « کِبَر » : پیری . کهنسالی . « إِعْصَارٌ » : گردباد . « نَارٌ » : آتش . منظور باد سموم است . نتیجه : کسانی که بذل و بخشش خود را با ریا و اذیّت و آزار همراه میکنند ، گردبادِ چنین کردار و رفتاری ، خرمن عمر و حاصلِ به ظاهر خیرات آنان را از میان میبرد ، و وقتی در سرای دیگر آماده میشوند ، میبینند که چیزی برایشان نمانده است .‏

سوره بقرة آیه 267
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَکُم مِّنَ الأَرْضِ وَلاَ تَیَمَّمُواْ الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَسْتُم بِآخِذِیهِ إِلاَّ أَن تُغْمِضُواْ فِیهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! از قسمتهای پاکیزه اموالی که ( از طریق تجارت ) به دست آوردهاید و از آنچه از زمین برای شما بیرون آوردهایم ( از قبیل منابع و معادن زیرزمینی ) ببخشید و به سراغ چیزهای ناپاک نروید تا از آن ببخشید ؛ در حالی که خود شما حاضر نیستید آن چیزهای پلید را دریافت کنید مگر با اغماض و چشمپوشی در آن ، و بدانید که خداوند بینیاز و شایسته ستایش است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَیَمَّمُوا » : قصد نکنید . روی نیاورید . « خَبِیثَ » : ناپاک . مراد از آن ، چیز بیمقدار و بدردنخور است ؛ نه چیز حرام . زیرا چیز حرام ، اندوختن یا بخشیدن را نشاید . « حَمِیدٌ » : ستوده . فَعِیل به معنی مَفْعُول است .‏

سوره بقرة آیه 268
‏متن آیه : ‏
‏ الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اهریمن شما را ( به هنگام انفاق میترساند و ) وعده تهیدستی میدهد و به انجام گناه شما را دستور میدهد ، ولی خداوند به شما وعده آمرزش خویش و فزونی ( نعمت ) میدهد . و خداوند ( فضل و مرحمتش ) وسیع ( و از همه چیز ) آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَحْشَآء » : بزه و گناهی که قبح و زشتی آن زیاد و چشمگیر باشد از قبیل : زنا ، قتل ، ندادن زکات ، ترک نماز ، بخل ، و . . . « مَغْفِرَةً » : آمرزش ، که در آخرت بهره نیکان میگردد . « فَضْلاً » : فزونی نعمت و پرکردن جای چیز بخشیده شده ، که در دنیا نصیب نیکوکاران میشود . ( نگا : سبأ / 39 )‏

سوره بقرة آیه 269
‏متن آیه : ‏
‏ یُؤتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرزانگی را به هرکس که بخواهد ( و شایسته بیند ) میدهد ، و به هرکس که فرزانگی داده شود ، بیگمان خیر فراوانی بدو داده شده است ، و جز خردمندان ( این حقائق را درک نمیکنند و ) متذکّر نمیگردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حِکْمَةَ » : فرزانگی . اصابت در کردار و گفتار ، و انجام هر چیزی در جای مناسب خود . در اینجا مراد معرفت اسرار قرآن است . « أُوْلُوا » : صاحبان . « أَلْبَابِ » : جمع لُبّ ، خِردها . « أُوْلُوا الألْبَابِ » : عاقلان .‏

سوره بقرة آیه 270
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِّن نَّذْرٍ فَإِنَّ اللّهَ یَعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هر هزینهای را که ( در راه خیر یا شر ) متحمّل میشوید ، یا هر نذری را که ( در راه طاعت یا معصیت ) به گردن میگیرید ، بیگمان خداوند آن را میداند ، و ستمگران را یاوری نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَفَقَة » : بذل و بخشش . صرف مال . « أَنصَار » : یاوران . مددکاران .‏

سوره بقرة آیه 271
‏متن آیه : ‏
‏ إِن تُبْدُواْ الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاء فَهُوَ خَیْرٌ لُّکُمْ وَیُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیِّئَاتِکُمْ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر بذل و بخششها را آشکار کنید ، چه خوب ، و اگر آنها را پنهان دارید و به نیازمندان بپردازید ، برای شما بهتر خواهد بود و برخی از گناهان شما را میزداید ، و خداوند آگاه از هر آن چیزی است که انجام میدهید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِن تُبْدُوا » : اگر آشکار سازید . « صَدَقَات » : بذل و بخششها . « فَنِعِمَّا هِیَ » : چه خوب ! مراد این است که آشکار ساختن بذل و بخششها پسندیده است . « یُکَفِّرُ » : محو و نابود میکند . میزداید . « سَیِّئَات » : نابکاریها . زشتیها . مراد گناهان کوچک و بزرگ است .‏

سوره بقرة آیه 272
‏متن آیه : ‏
‏ لَّیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ وَلَکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَلأنفُسِکُمْ وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللّهِ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هدایت آنان بر تو واجب نیست ، ولیکن خداوند هر که را بخواهد هدایت میکند ، و هر چیز نیک و بایستهای که میبخشید برای خودتان است ( و سود آن عائد خودتان میگردد ) و ( این وقتی خواهد بود که ) جز برای رضایت خدا نبخشید . و هر چیز نیک و بایستهای که ( بدین گونه ) ببخشید به طور کامل به خود شما بازپس داده میشود و ( کوچکترین ) ستمی به شما نخواهد شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ » : هدایت آنان بر تو واجب نیست ، بلکه بر تو تبلیغ است و بس . « خَیْر » : مراد مال و دارائی است . « ما تُنفِقُونَ » : نمیبخشید . نباید ببخشید . « وَجْه » : ذات . اطلاق جزء بر کلّ است . « إبْتِغَآءَ وَجْهِ اللهِ » : طلب رضای خدا . « یُوَفَّ » : به تمام و کمال داده میشود .‏

سوره بقرة آیه 273
‏متن آیه : ‏
‏ لِلْفُقَرَاء الَّذِینَ أُحصِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَاهُمْ لاَ یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( چنین بذل و بخششی مخصوصاً باید ) برای نیازمندانی باشد که در راه خدا درماندهاند و به تنگنا افتادهاند و نمیتوانند در زمین به مسافرت پردازند ( و از راه تجارت و کسب و کار برای خود هزینه زندگی فراهم سازند و ) به خاطر آبرومندی و خویشتنداری ، شخص نادان میپندارد که اینان دارا و بینیازند ، امّا ایشان را از روی رخساره و سیمایشان میشناسی ، ( چه از لحن گفتار و طرز رفتار پیدا و نمودارند و ) با الحاح و اصرار ( چیزی ) از مردم نمیخواهند . و هر چیز نیک و بایستهای را که ببخشید ، بیگمان خدا از آن آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِلْفُقَرَآءِ » : به مستمندان . جار و مجرور متعلّق است به ( وَ مَا تُنفِقُوا ) در آیه قبلی ، یا به فعل محذوفی همچون ( إِعْمَدُوا ؛ إِجْعَلُوا . ) یعنی : إِعْمَدُوا لِلْفُقَرَآءِ ؛ إِجْعَلُوا مَا تُنفِقُونَ لِلْفُقَرَآءِ ؛ صَدَقَاتُکُمْ لِلْفُقَرَآءِ . « أُحْصِرُوا » : بازداشته شدهاند . جلو آنان گرفته شده است . همه اوقاتشان وقف جهاد یا کسب علم شده است . « ضَرْب » : راه رفتن . مسافرت کردن . مراد جستجو و تکاپوی در کار تجارت و کسب و تلاشِ در پی معاش است . « تَعَفُّف » : قناعت . شرم و حیا . « سِیمَا » : رخساره . دیدار . « إِلْحَافاً » : الحاح . اصرار . مفعول مطلق است ؛ زیرا الحاف خود نوعی از سؤال یعنی درخواست است ؛ و یا این که به معنی مُلْحِفینَ و حال بشمار است . « لا یَسْأَلُونَ الْنَّاسَ إِلْحَافاً » : پافشارانه چیزی از مردم نمیخواهند . از مردم اصلاً چیزی نمیخواهند . « خَیْر » : مراد مال و دارائی است .‏

سوره بقرة آیه 274
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که دارائی خود را در شب و روز ( و در همه اوضاع و احوال ) و به گونه پنهان و آشکار میبخشند ، مزدشان نزد پروردگارشان ( محفوظ ) است و نه ترسی بر آنان است و نه ایشان اندوهگین خواهند شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سِرّاً وَ عَلانِیَةً » : پنهان و آشکارا . حال ضمیر ( و ) در فعل ( یُنفِقُونَ ) بوده و به معنی : مُسِرِّینَ و مُعْلِنِینَ به کار رفتهاند . ذکر ( لَیْل ) پیش از ( نَهار ) و ( سِرّ ) قبل از ( عَلانِیَة ) بیانگر این واقعیّت است که بذل و بخشش نهانی ، مقدّم بر بذل و بخشش آشکارا است .‏

سوره بقرة آیه 275
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که ربا میخورند ( از گورهای خود به هنگام دوباره زنده شدن ، یا از مشی اجتماعی خود در دنیا ) برنمیخیزند مگر همچون کسی که ( - بنا به گمان عربها - ) شیطان او را سخت دچار دیوانگی سازد ( و نتواند تعادل خود را حفظ کند ) ؛ این از آنرو است که ایشان میگویند : خرید و فروش نیز مانند ربا است . و حال آن که خداوند خرید و فروش را حلال کرده است و ربا را حرام نموده است . پس هر که اندرز پروردگارش به او رسید و ( از رباخواری ) دست کشید ، آنچه پیشتر بوده ( و سود و نزولی که قبلاً دریافت نموده است ) از آن او است و سروکارش با خدا است ؛ امّا کسی که برگردد ( و مجدّدا مرتکب رباخواری شود ) این گونه کسانی اهل آتشند و جاودانه در آن میمانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَأْکُلُونَ » : میخورند . مراد دریافت میدارند و در آن تصرّف مینمایند . « لا یَقُومُونَ » : به هنگام زندهشدن از گورها برنمیخیزند . از مشی اجتماعیِ دیوانهوار خود در دنیا دست برنمیدارند و آنی آسودهخاطر نمیگردند . « یَتَخَبَّطُهُ » : او را پیاپی و ناهنجارانه بزند . « مَسّ » : جنون . دیوانگی . « مِنَ الْمَسِّ » . به سبب دیوانگی ناشی از خودباختگی یا هراس . جار و مجرور متعلّق به یَقُومُ یا یَتَخَبَّطُهُ است . در اینجا رباخواران به صرعیان و دیوانگان تشبیه شدهاند ، و این تشبیه بنا بر اسلوب عرب است . آنان زیبایان و نیکوکاران و اشیاء قشنگ و خوشایند را به فرشته تشبیه میکنند ( نگا : یوسف / 31 ) و زشتها و بدکرداران و اشیاء بدریخت و ناخوشایند را به شیطان و غول ( نگا : صافّات / 65 ) . « بَیْع » : معامله . خرید و فروش . « مَا سَلَفَ » : آنچه از ربا پیش از تحریم بوده است و گذشته است . « أَمْر » : کار .‏

سوره بقرة آیه 276
‏متن آیه : ‏
‏ یَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند ( برکت ) ربا را ( و اموالی را که ربا با آن بیامیزد ) نابود میکند و ( ثواب ) صدقات را ( و اموالی را که از آن بذل و بخشش شود ) فزونی میبخشد ، و خداوند هیچ انسان ناسپاس گنهکاری را دوست نمیدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَمْحَقُ » : نابود میکند . محو میگرداند . رو به کاستی میبرد . « یُرْبِی » : افزایش میدهد . فزونی میبخشد . « کَفَّارٍ » : معتاد به کفر و مقیم بر آن . « أَثِیمٍ » : فرو رفته در گناه . واژههای ( کَفَّار ) و ( أَثِیم ) صیغه مبالغهاند و در اینجا برای بیان رسوائی و نابکاری رباخوار به کار رفتهاند ، و نباید گمان برد که خداوند کافر گناهکار را دوست میدارد . نه هرگز ! به کار رفتن صیغه مبالغه ، برای فرق با غیرمبالغه نیست .‏

سوره بقرة آیه 277
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان کسانی که ایمان بیاورند و کار شایسته انجام بدهند و نماز را چنان که باید برپای دارند و زکات را بپردازند ، مزدشان نزد پروردگارشان است و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أقَامُوا الصَّلاةَ وَ ءَاتَوُا الزَّکَاةَ » : نماز را چنان که باید میخوانند و زکات مال بدر میکنند . نمازخواندن و زکاتدادن ، جزو ( صالِحات ) یعنی کارهای شایسته و پسندیده میباشد ، لیکن ذکر مجدّد آن دو ، بیانگر فضیلت سترگ آنها است .‏

سوره بقرة آیه 278
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! از ( عذاب و عقاب ) خدا بپرهیزید و آنچه از ( مطالبات ) ربا ( در پیش مردم ) باقی مانده است فروگذارید ، اگر مؤمن هستید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِتَّقُوا اللهَ » : در اینجا مضاف محذوف است ، و تقدیر چنین است : إِتَّقُوا عِقَابَ اللهِ . یعنی : خویشتن را از عقاب و عذاب خدا بپرهیزید . « ذَرُوا » : ترک کنید . رها سازید . از ماده ( وذر ) .‏

سوره بقرة آیه 279
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِکُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس اگر چنین نکردید ، بدانید که به جنگ با خدا و پیغمبرش برخاستهاید ، و اگر توبه کردید ( و از رباخواری دست کشیدید و اوامر دین را گردن نهادید ) اصل سرمایههایتان از آن شما است ، نه ستم میکنید و نه ستم میبینید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَأْذَنُوا » : پس یقین داشته باشید . پس بدانید . « تُبْتُمْ » : توبه کردید . پشیمان شدید و دست کشیدید . « رُؤُوس » : جمع رَأْس ، سرمایهها . اصل اموال .‏

سوره بقرة آیه 280
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِن کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَیْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر ( بدهکار ) تنگدست باشد ، پس مهلت ( بدو داده ) میشود تا گشایشی فرا رسد ، و اگر ( قدرت پرداخت نداشته باشد و شما همه وام خود را ، یا برخی از آن را بدو ) ببخشید ، برایتان بهتر خواهد بود اگر دانسته باشید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذُو عُسْرَةٍ » : تنگدست . نادار . « نَظِرَةٌ » : مهلت . فرصتدادن . « مَیْسَرَةٍ » : گشایش . فراخ دستی . « أَن تَصَدَّقُوا » : اگر ببخشید و صرفنظر کنید . تاء مضارعه از اوّل این فعل حذف شده است .‏

سوره بقرة آیه 281
‏متن آیه : ‏
‏ وَاتَّقُواْ یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از ( عذاب و عقاب ) روزی بپرهیزید که در آن به سوی خدا بازگردانده میشوید ؛ سپس به هرکسی آنچه را فراچنگ آورده است به تمامی بازپس داده میشود ، و به آنان ستم نخواهد شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تُرْجَعُونَ » : بازگشت داده میشوید . از مصدر ( رَجْع وَ رُجْعی ) به معنی : إعاده و برگشت دادن ؛ نه از مصدر ( رُجُوع ) به معنی : برگشتن . « تُوَفَّیا کُلُّ نَفْسٍ » : به هر کسی اجر و پاداش اعمالش به تمام و کمال داده میشود .‏

سوره بقرة آیه 282
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُب بَّیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ یَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فَإن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لاَ یَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِیدَیْنِ من رِّجَالِکُمْ فَإِن لَّمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ یَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَکْتُبُوْهُ صَغِیراً أَو کَبِیراً إِلَى أَجَلِهِ ذَلِکُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَکْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَایَعْتُمْ وَلاَ یُضَآرَّ کَاتِبٌ وَلاَ شَهِیدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! هرگاه به همدیگر تا مدّت معیّنی ( از لحاظ روز و ماه و سال ) وامی دادید ، آن را بنویسید ، و باید نویسندهای دادگرانه آن را بنویسد ، و هیچ نویسندهای از نوشتن ( سند ) بدان گونه که خدا بدو آموخته است ، سرپیچی نکند . پس نویسنده باید بنویسد و آن کس که حق بر ذمّه او است ، باید املاء کند و از پروردگارش بترسد و چیزی از آن نکاهد ، و اگر کسی که حق بر ذمّه او است کمخرد یا ( به سبب کوچکی یا بیماری یا پیری ) ناتوان باشد ، یا ( به سبب لالی یا گنگی یا ناآشنائی با زبان ) او نتواند که املاء کند ، باید ولی او ( که شرع یا حاکم برای وی تعیین کرده است ) دادگرانه املاء کند . و دو نفر از مردان خود را به گواهی گیرید ، و اگر دو مرد نبودند ، یک مرد و دو زن ، از میان کسانی گواه کنید که مورد رضایت و اطمینان شما هستند . - ( این دو زن به همراه یکدیگر باید شاهد قرار گیرند ) تا اگر یکی انحرافی پیدا کرد ، دیگری بدو یادآوری کند - و چون گواهان را به گواهی خوانند باید که از این کار خودداری نورزند . و از نوشتن وام - خواه کم باشد یا زیاد - تا سررسید آن دلگیر نشوید . این در پیشگاه ( شریعت ) خدا دادگرانهتر و برای گواهی ( و صحّت شهادت ) استوارتر ، و برای آن که دچار شکّ و تردید نشوید ، بهتر میباشد . مگر این که داد و ستد حاضر و نقدی باشد که در میان خود دست به دست میکنید ، پس در این صورت بر شما باکی نیست اگر آن را ننویسید . و هنگامی که خرید و فروش ( نقدی ) میکنید ( باز هم ) کسانی را به گواهی گیرید ، و نویسنده و گواه نباید که زیان ببینند و نباید که زیان برسانند ، و اگر چنین کنید از فرمان خدا بیرون رفتهاید ( و بر حکم او شوریدهاید ) . و از خدا بترسید ( و اوامر و نواهی او را پیش چشم دارید ) و خداوند ( آنچه را که به نفع شما یا به زیان شما است ) به شما میآموزد ، و خداوند به آنچه میکنید آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَدَایَنتُمْ » : به همدیگر وام دادید . « أَجَلٍ » : مدّت . « لا یَأْبَ » : خودداری نکند . « یُمْلِلْ » : املاء کند . بیان کند . « لا یَبْخَسْ » : نکاهد . « شَهِیدَیْنِ » : دو گواه . شهید فعیل به معنی فاعل است و جمع آن شهداء است . « دُعُوا » : فرا خوانده شدند . « لا تَسْأَمُوا » : سستی نکنید . کمحوصلگی و بیمبالاتی نکنید . « أَقْسَطُ » : دادگرانهتر . « أَقْوَمُ » : پابرجاتر . استوارتر . « أَدْنیا » : اقرب . نزدیکتر . « تُدِیرُونَ » : مبادله میکنید . نقداً دست به دست میکنید . « تَبَایَعْتُمْ » : با همدیگر خرید و فروش کردید . « لا یُضَآرَّ » : زیان رسانده نشود . زیان نرساند . این فعل میتواند مجهول یا معلوم باشد و ( کَاتِبٌ ) و ( شَهِیدٌ ) نائب فاعل یا فاعل بشمار آید . « فُسُوق » : سرپیچی . نافرمانی . « فُسُوقٌ بِکُمْ » : این کار بیانگر نافرمانی شما است . این کار شما را از راه حق و صلاح بیرون میبرد . « یُعَلِّمُکُمُ اللهُ » : خدا به شما احکام خود را میآموزد که متضمّن مصالح شما میباشند . مفعول فعل ، محذوف است .‏

سوره بقرة آیه 283
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِن کُنتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُواْ کَاتِباً فَرِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُم بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ تَکْتُمُواْ الشَّهَادَةَ وَمَن یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر در سفر بودید و نویسندهای نیافتید ، پس چیزهائی گروگان بگیرید . و اگر برخی از شما به برخی دیگر اطمینان کرد ، باید کسی که امین شمرده شده است ، امانت او را بازپس دهد ( و بستانکار در گروگان که امانتی محسوب است خیانت روا ندارد ، و بدهکار وام را که ودیعهای بشمار است ، به موقع بپردازد ) و از خدائی که پروردگار او است بترسد ، و گواهی را پنهان نکنید و هرکس آن را پنهان دارد قلبش بزهکار است ، و خدا بدانچه انجام میدهید آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رِهَانٌ » : جمع رَهْن به معنی مرهون ، گروگانها . رِهَانٌ : مبتدا است و خبر آن محذوف است و تقدیر چنین است : فَرِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ تَکْفِی . یا خبر است و مبتدای آن محذوف است و تقدیر چنین است : فَعَلَیْکُمْ رِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ . « ءَاثِمٌ » : گناهکار . « ءَاثِمٌ قَلْبُهُ » : دل او بزهکار است . نسبت دادن گناه به دل ، برای مبالغه و وضوح جرم است ، همان گونه که برای تأکید کاری میگوئیم : گوشم آن را شنیده است . چشمم آن را دیده است . واژه ( قلب ) میتواند فاعل یا بدل بعض از کل ( ءَاثِمٌ ) باشد ، و ضمیر ( ه ) ضمیر شأن ، و یا مرجع آن ( مَنْ ) است .‏

سوره بقرة آیه 284
‏متن آیه : ‏
‏ لِّلَّهِ ما فِی السَّمَاواتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنچه در آسمانها است و آنچه در زمین است ، از آن خدا است ، و ( لذا ) اگر آنچه را که در دل دارید آشکار سازید یا پنهان دارید ، خداوند شما را طبق آن محاسبه میکند ، سپس هر که را بخواهد ( و شایستگی داشته باشد ) میبخشد و هر کس را بخواهد ( و مستحق باشد ) عذاب میکند ، و خدا بر هر چیزی توانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِن تُبْدُوا » : اگر آشکار سازید . « أَوْ تُخْفُوهُ » : یا این که آن را پنهان دارید . « یُحَاسِبْکُم بِهِ اللهُ » : خداوند برابر آن شما را بازخواست میکند . یعنی : نیّت بد خود را چه آشکار سازید و چه پنهان دارید ؛ یا اعمال زشت خویش را چه آشکارا و چه نهانی انجام دهید ، خدا در برابر آن شما را مورد بازخواست قرار میدهد .‏

سوره بقرة آیه 285
‏متن آیه : ‏
‏ آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرستاده ( خدا ، محمّد ) معتقد است بدانچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده است ( و شکّی در رسالت آسمانی خود ندارد ) و مؤمنان ( نیز ) بدان باور دارند . همگی به خدا و فرشتگان او و کتابهای وی و پیغمبرانش ایمان داشته ( و میگویند : ) میان هیچ یک از پیغمبران او فرق نمیگذاریم ( و سرچشمه رسالت ایشان را یکی میدانیم ) . و میگویند : ( اوامر و نواهی ربّانی را توسّط محمّد ) شنیدیم و اطاعت کردیم . پروردگارا ! آمرزش تو را خواهانیم ، و بازگشت به سوی تو است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَآ أُنزِلَ » : مراد قرآن است . « لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مُِن رُّسُلِهِ » : مراد آن است که ما مثل یهودیان و مسیحیان نیستیم و همه پیغمبران را از آدم تا خاتم فرستاده خدا میدانیم . « غُفْرَانَکَ » : از تو بخشش گناهانمان را خواستاریم و رحمت و لطف تو را چشم میداریم . واژه غفران ، مفعول مطلق فعل محذوف ( إِغْفِرْ ) یا مفعولٌبه فعل محذوف ( نَسْأَلُکَ ) است . « رَبَّ » : منادا است به حذف حرف ندا . « مَصِیر » : رجوع . برگشت . مصدر میمی از ( صَیْرُورَة ) است .‏

سوره بقرة آیه 286
‏متن آیه : ‏
‏ لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْراً کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند به هیچ کس جز به اندازه توانائیش تکلیف نمیکند ( و هیچگاه بالاتر از میزان قدرت شخص از او وظائف و تکالیف نمیخواهد . انسان ) هر کار ( نیکی که ) انجام دهد برای خود انجام داده و هر کار ( بدی که ) بکند به زیان خود کرده است . پروردگارا ! اگر ما فراموش کردیم یا به خطا رفتیم ، ما را ( بدان ) مگیر ( و مورد مؤاخذه و پرس و جو قرار مده ) ، پروردگارا ! بار سنگین ( تکالیف دشوار ) را بر ( دوش ) ما مگذار آن چنان که ( به خاطر گناه و طغیان ) بر ( دوش ) کسانی که پیش از ما بودند گذاشتی . پروردگارا ! آنچه را که یارای آن را نداریم بر ما بار مکن ( و ما را به بلاها و محنتها گرفتار مساز ) و از ما درگذر و ( قلم عفو بر گناهانمان کش ) و ما را ببخشای و به ما رحم فرمای . تو یاور و سرور مائی ، پس ما را بر جمعیّت کافران پیروز گردان .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وُسْع » : تاب و توان . « کَسَبَتْ » : فراچنگ آورد . « إِکْتَسَبَتْ » : فراچنگ آورد . اغلب ثلاثی مجرّد ماده ( کسب ) برای انجام خوبیها ، و ثلاثی مزید برای انجام بدیها به کار میرود . « نَسِینَا » : در انجام وظائف غفلت و کوتاهی کردیم ( نگا : کهف / 24 و طه 52 ) . « أَخْطَأْنَا » : دچار خطا و گناه شدیم ( نگا : طه / 73 ) . « إِصْر » : تکالیف سخت و طاقتفرسا ( نگا : اعراف / 157 ) . « مَوْلی » : سَرور و یاور .‏

رهنمودهای سوره‌ی بقره

 

رهنمودهای سوره‌ی بقره

 

سوره‌ی بقره

سوره‌ی بقره از سوره‌های مدنی است بجز آیه‌ی ٢٨1 که در منی به هنگام حجة الوداع‌ نازل ‌گشته است‌.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

این سوره از نخستین سوره‌هائی است‌ که بعد از هجرت نازل‌ گشته و درازترین سوره‌های قرآن است‌. سخن مقبول این است ‌که همه‌ی آیه‌های این سوره پیاپی و پیوسته‌، فرو فرستاده نشده است‌، بلکه قبل از تکمیل آن‌، بعضی از آیه‌های سوره‌های دیگر نازل ‌گشته است‌. با مراجعه به اسباب نزول بخشی از آیات این سوره و بعضی از آیات سوره‌های مدنی دیگر -‌گرچه اینگو‌نه اسباب نزول کاملاً قابل اثبات نیست - چنین دریافت می‌شود که همه‌ی آیات سوره‌ی پسین‌، قبل از تکمیل سوره‌ی پیشینی که مقدمات آن فرود آمده‌، نازل می‌گردید. ترتیب سوره‌ها با توجه به سبقت نزول آیه‌های نخستین سوره‌ها بوده است‌، نه نزول همه‌ی آیه‌های آنها. از جمله در این سوره‌، آیاتی است از قبیل آیات رباکه از حیث نزول جزو آخرین بخشهای قرآن بشمارند. در صورتی که بنا بر قول راجح‌، مقدمات آن جزو بخشهای نخستین است‌که از قرآن در مدینه نازل‌گشته است‌.

و اما طرزگردآوری آیات هر سوره و ترتیب تقدیم و تأخیر آنها در سوره‌ی مورد نظر، برابر وحی خدا و طبق الهام پروردگاری‌، انجام پذیرفته است‌.

ترمذی برابر اسنادی که در دست داشته است‌، از ابن عباس رضی الله عنه روایت نموده‌ که ‌گفته است‌:

به عثمان پسر عفان‌ گفتم‌: چه چیز شما را بر آن داشت که سوره‌ی (أنفال‌) را با آنکه از زمره‌ی سوره‌های (‌مثانی)[1] و سوره‌ی (‌برائت‌) را که از جمله‌ی (‌مئین)[2] است‌، به دنبال هم آوردید و جمله‌ی (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ) را در میان آنها ننوشتید و آن‌‌را در ردیف (‌سبع‌ ط‌وال)‌[3] قرار دادید؟ چه چیز شما را بدین امر واداشت‌؟ عثمان گفت‌: با گذشت زمان‌، سوره‌هائی با آیه‌های فراوان‌، بر رسول خدا صلّی الله علیه و اله وسلّم نازل می‌شد و او به هنگام نزول یکی ازکسانی راکه نوشتن می‌دانست‌، فرا می‌خواند و بدو می‌گفت‌: این آیه را در سوره‌ای بنویس‌که در آن فلان چیز و فلان چیز آمده است‌. س‍‍وره‌ی (‌أنفال‌) هم از نخستین چیزهائی است‌که در مدینه فرو فرستاده شده است‌، وسوره‌ی(‌برائت‌) جزو آخرین بخشهائی است‌که از قرآن نازل شده و داستان (أنفال‌) همانند داستان(‌برائت‌) است و گمان بردم که شاید این سوره جزو(أنفال‌) است‌. رسول خدا هم وفات فرمود و برای ما روشن نکردکه (‌برائت‌) جزو انفال است یا خیر. از این رو، آن دو را در پی یکدیگر آوردم و میان آنها جمله‌ی (‌ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ) را ننوشتم و آن را جزو (‌سبع‌ط‌وال)‌ قرار دادم‌.

این روایت بیانگر این است‌که ترتیب آیات در هر سوره‌ای برابر رهنمود رسول خدا، انجام پذیرفته است‌. مسلم و بخاری از ابن عباس‌رضی‌الله عنهما روایت نموده‌اند که پیغمبر صلّی الله علیه و اله وسلّم در احسان و نیکی بخشنده‌ترین مردم بود و در ماه رمضان‌، آن وقتی‌که جبرئیل به دیدار رسول اکرم می‌آمد، از همه‌ی اوقات بیشتر سخاوت می‌ورزید. در تمام شبهای ماه رمضان‌، جبرئیل به دیدار رسول اکرم می‌آمد تا آن وقت‌که ماه به پایان می‌رسید. در آن شبها، پیغمبر صلّی الله علیه و اله وسلّم قرآن را از حفظ برایش می‌خواند. و در روایتی آمده است‌که قرآن را با او تمرین می‌کرد. هنگامی‌که جبرئیل به پیش او می‌آمد از نسیم فیض بخش بهاری هم بخشنده‌تر می‌شد.

این سخن درستی است‌که رسول اکرم صلّی الله علیه و اله و سلّم همه‌ی قرآن را در پیش جبرئیل علیه السّلام بازخوانی و تلاوت نموده است و جبرئیل نیز قرآن را برای او می‌خواند ... معنی این سخن این است‌که پیغمبر و جبرئیل، قرآن را برای یکدیگر خوانده‌اند. در حالی‌که آیات آن در سوره‌های مربوطه مرتب و منظم بوده است‌.

از اینجا است کسی‌که در زیر سایه‌ی قرآن آرمیده و زندگی را در پرتو آن طی می‌کند می‌بیندکه هر سوره‌ای دارای وجود مستقل و شخصیت جداگانه‌ای است‌که گو‌ئی جان در تن دارد، جان زنده‌ای‌که دارای سیما و صفات و انفاس است و دل از آن زنده و تپنده می‌گردد. همچنین هر سوره‌ای دارای یک یا چند موضوع اساسی است‌که چسبیده به محور مخصوصی بوده و برگرد آن می‌چرخد. و نیز هر سوره‌ای دارای فضای ویژه‌ای است‌که بر تمام موضوعات داخل آن‌، سایه می‌اندازد و روند سوره را به‌گونه‌ای درمی‌آورد که در برگیرنده‌ی این موضوعات از زوایای معینی باشد. میان اجزاء سوره هم مطابق چنین فضائی‌، همخوانی و هماهنگی ویژه‌ای پیدا می‌آید، بطوری که اگر در لابلای روندگفتار، تغییری حاصل آید تنها به خاطر موضوع ویژه‌ای خواهد بود[4].

این شیوه‌ی همگانی تمام سوره‌های قرآن است و سوره‌های درازی همچون این سوره‌، از این قاعده مستثنی نخواهد بود.                                  

*

این سوره متضمن چندین موضوع است‌، لیکن محور هماهنگ‌کننده‌ای‌که همه‌ی این موضوعها را برگرد خود جمع می‌آورد و آنها را به چرخش می‌اندازد، یکی بیش نیست‌که دو خط اساسی را سخت بهم پیوند می‌دهد ... چه این سوره از یک جهت پیرامون موقعیتی دور می‌زند که بنی‏اسرائیل در برابر دعوت اسلام در مدینه داشتند، و استقبالی‌که در قبال آن از خود نشان می‌دادند، و رو در رو قرارگرفتن آنان و رویه‌ی ایشان با پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم و جامعه‌ی جوان مسلمانی‌که بر اساس دعوت نوپای اسلامی بوجود آمده بود ... و همه‌ی چیزهای مربوط به این موقعیت‌، از قبیل رابطه‌ی نیرومندی‌که از یک سو میان یهودیان و منافقان و از سوی دیگر میان یهودیان و مشرکان برقرار و استوار بود.

این سوره از جهت دیگر، پیرامون موقعیتی دور می‌زند که جامعه‌ی مسلمانان در آغاز نشأت خویش داشتند و این‌که چگونه خود را آماده‌ی بر دوش‌کشیدن بار امانت رسالت و خلافتی در زمین می‌نمودندکه این سوره بیانگر آن است و بنی‏اسرائیل قبلاً از بر دوش‌کشیدن چنین بار امانتی سرباز زده بودند و پیمان خود را با خدای خویش شکسته بودند. همچنین آنان را از افتخار انتساب حقیقی به ابراهیم علیه السّلام صاحب مکتب حنیف و یکتاپرستی نخستین‌، بدور می‌دارد.

از سوی دیگر جامعه‌ی مسلمانان را بیدار باش می‌دهد و بر حذر می‌نماید، از اینکه به اشتباهات و لغزشهائی دچار آیندکه باعث دوری بنی‏اسرائیل از این شرف افتخار عظیم گردیده است ...

همه‌ی موضوعهای این سوره‌، در اطراف این محور هماهنگ کننده به همراه دو خط عمده‌ای که دارد، دور می‌زند و شرح این مطالب در بخش تفصیلی سوره خو‌اهد آمد.

برای اینکه از یک سو، اندازه‌ی ارتباط میان محور این سوره و موضوعهای آن‌، و از سوی دیگر، میان خط سیر دعوت اسلامی در آغاز حیات آن در مدینه‌، و ابتدای زندگی جامعه‌ی اسلامی و اوضاع و احوالی‌که با آن روبه‌رو بوده‌اند و چگونگی رفتارشان با دیگران روشن‌گردد، بهتر است به چکیده‌ی این اوضاع و احوالی که آیه‌های این سوره برای رویاروئی با آنها نازل‌گشته است‌، نگاهی بیندازیم و این مطلب را همیشه به خاطر داشته باشیم‌که با اینگو‌نه اوضاع و احوال و شرائط  محیط و زمان‌، پیوسته دعوت اسلامی‌، و یاران و طرفدارانش‌، در گذشت روزگاران و در طول تاریخ‌، با آن رو به رو بوده و خواهند بود و در این مسیر، چه با دشمنان اسلام و چه با دوستان آن‌، مواجه خواهند شد، و این توجیهات بیانگر این حقیقت است‌که چنین رهنمودهائی‌، دستور این رسالت جاویدان محسوبند و پروردگار به‌کالبد این نصوص قرآنی‌، نور حیات می‌دمد، آن نوع حیاتی‌که برای رویاروئی با مسائل زندگی هر عصر و زمان‌، و مواجهه با شرائط محیط و اوضاع و احوال‌، تجدید قوی می‌کند و جانی تازه می‏یابد. پروردگار نشانه‌هائی را در مسیر زندگی این جامعه‌ی اسلامی می‌گذارد و مشعلهای هدایتی فرا راه مسلمانان می‌داردکه بتوانند در طریق دور و دراز و پر رنج و زحمتی‌که در پیش دارند با این نشانه‌ها و در پرتو آن مشعل‌ها، پیش پای خویش را ببینند و در میان دشمنانگیهای بیشماری‌که به ظاهر متفاوت و جدا، ولی در ماهیت متحد و یکتا بوده، سرافراز و استوار، راه به سوی هدف ببرند... و این اعجازی است‌که‌گوشه‌ای از آن با این نشانه‌ی برجسته و پایدار، در هر نص قرآنی هویدا و نمودار می‌گردد.

بعد از پایه‌ریزی استوار و آمادگی‌کامل‌، هجرت پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم انجام پذیرفت‌. هجرت پیغمبر بر اثر شرائطی بودکه انجام آن را ایجاب می‌کرد و بناچار می‏بایست اجراء‌گردد. چه برای حرکت این دعوت در خط سیری‌که پروردگار برابر نقشه‌ای‌که برای آن مقدر فرموده بود، هجرت ضروری می‌نمود ...

موضعگیری قریشی‌های دشمن رسالت اسلام در مکه‌، به ویژه بعد از وفات خدیجه رضی الله عنه و مرگ ابوطالب سرپرست وپشتیبان پیغمبر، روز به روز نسبت به پیغمبر و مسلمانان سخت‌ترگردیدو تقریباً جلو پیشرفت دعوت اسلام را در مکه و پیرامون آن‌گرفت و سرچشمه‌ی فیاض آن را بند کرد. وگرچه افرادی پیوسته با وجود شکنجه‌ها و نیرنگهای‌گوناگون به جرگه‌ی اسلام می‌پیوستند، اما می‌توان گفت عملاً در مکه و اطراف آن بر اثر موضعگیری دشمنانه‌ی قریش در برابر اسلام‌، و همداستانی برای جنگ با آن و ادامه‌ی مبارزه بر ضد چنین رسالتی از راههای‌گوناگون‌، پیشرفت اسلام را سدکرد و عربهای دیگر را بر آن داشت‌که موضع خویشتنداری و دوراندیشی به خودگیرند و در حالت انتظار بسر برند و منتظر نتیجه‌ی جنگ میان پیغمبر و قبیله و اقوام خویشاوندش باشندکه سردسته‌ی آنان ابولهب‌ و عمرو پسر هشام و ابوسفیان پسر حرب و غیره بودند و هر یک از جنبه‌ای با صاحب رسالت‌، نسبت و خویشاوندی استواری داشت‌.

در محیط عشیره‌ای و قبیله‌گرائی‌، چیزی بالاتر و با ارزشتر از رابطه‌ی خویشاوندی نیست‌، لذا در چنین محیطی چیزی یافته نمی‌شدکه عربها را به دین مردی درآوردکه قوم و قبیله‌اش چنین موضعی در برابرش داشتند. گذشته از این‌، قوم و قبیله‌ی پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم پرده‌داری کعبه را هم به عهده داشتند و ریاست دینی جزیرة‌العرب در دست آنان بود.

این بودکه پیغمبر ‌ صلّی الله علیه و اله و سلّم ‌به فکر جستجوی مرکز دیگری جز مکه افتاد، مرکزی‌که عقیده‌ی اسلامی را نگهبانی‌کند و آزادی آن را تضمین نماید تا از دست جمود و رکودی که در مکه بدان دچار آمده است خلاصی یابد. جائی بیابدکه در آن آزادی دعوت را داشته باشد و بتواند پیروان خود را از شکنجه و آزار و فتنه و آشوب‌، در امان دارد ... و به نظر من‌، این امر نخستین سبب و بزرگ‌ترین دلیل هجرت بوده است‌.

 پیش از توجه به یثرب تا مرکزی برای رسالت جدید باشد، به چند نقطه‌ی دیگرگرایش نشان داده شده بود ... رفتن به حبشه پیش از آن انجام‌گرفته بود، جائی‌که بسیاری از مسلمانان نخستین بدان مکان هجرت نموده بودند.

کسانی‌که می‌گویند این افراد، تنها به خاطر نجات خود بدانجا کوچیده‌اند، سخنانشان متکی به دلیل و برهان محکم و استواری نیست‌. چه اگر چنین بود، در میان مسلمانان‌، آنان‌که از لحاظ مقام و قدرت و شکوه، از همه‌ی مردم پائین‌تر و بیچاره‌تر و بی‌پناه‌تر بودند، می‏بایست بدانجا مهاجرت نمایند. در صورتی که درست عکس این بوده است‌. غلامان و بندگان رسته از قید بندگی و ضعیف و ناتوان‌، آنان که تازیانه‌های شکنجه و آزار و شلاقهای درد و بلا، بیشتر بر سرشان فرود می‌آمده‌، مهاجرت نکرده بودند. بلکه کسانی مهاجرت نموده بودند که جانبداران و خویشاوندانی داشتند. در محیط عشیره‌ای و قبیله‌گرائی‌، افرادی از آنان جانبداری می‌نمودند که می‌توانستند ایشان را از اذیت و آزار بدور و از فتنه و آشوب در امان دارند. شماره‌ی قریشیان‌، اکثریت مهاجران را به خود اختصاص داده بود. از جمله‌ی آنان یکی جعفر پسر ابوطالب بودکه پدر او و جوانان خانواده‌ی بنی‏هاشم بودند که از پیغمبر صلّی الله علیه و اله وسلّم حمایت می‌کردند. همچنین افرادی چون زبیر پسر عوام‌، عبدالرحمن پسر عوف‌، ابوسلمه‌ی مخزومی‌، و عثمان پسر عفان اموی‌، وکسانی جز آنان ... از جمله‌ی مهاجران بودند ... زنانی مهاجرت نموده بودند که از خانواده‌های اشراف و بزرگ زادگان مکه بودند و امکان نداشت به آنان هرگز اذیت و آزاری برسد.

چه بسا در فراسوی این هجرت‌، اسباب و علل دیگری نهفته باشد، از جمله ایجاد لرزه و تکان سختی بودکه در میان خانواده‌های بزرگ قریش بوجود آورده بود. خانواده‌های نجباء و اشراف وقتی که ببینند که چگونه جگرگوشه‌ها و فرزندان دلبندشان‌، به خاطر عقیده‌شان‌، به مهاجرت دست مییازند و از جاهلیت می‌گریزند و همه‌ی روابط و پیوندهای خویشاوندی را - آن هم در محیط عشیره‌ای و قبیله‌گرائی - بدور می‌اندازند، این چنین هجرتی شکی نیست آنان را سخت تکان خواهد داد و لرزه بر اندامشان می‌اندازد. بویژه وقتی‌که ببینند در میان مهاجران اشخاصی چون ام حبیبه دختر ابوسفیان‌، سردسته‌ی جاهلیت و بزرگترین پیشوای جنگ با رسالت جدید و سرسخت‌ترین دشمن پیغمبر وجود دارند ... لیکن وجود اینگونه اسباب و علل‌، این احتمال را نفی نمیکندکه شاید هجرت به حبشه یکی از تلاشها وگرایشهای بیشماری باشدکه در راه جستجوی مرکز آزادی یا دست کم‌، امینی برای رسالت جدید انجام می‌پذیرفته است‌. بخصوص وقتی‌که به این نتیجه‌گیری‌، چیزی را اضافه‌کنیم‌که راجع به اسلام آوردن نجاشی روایت می‌دارند. و آن اینکه نجاشی دعوت اسلام را می‌پذیرد ولی سرانجام به علت شورش سرداران و راهبان‌، از اعلان و اظهار آن سرباز می‌زند، و ذکر این داستان در روایتهای درست‌، بازگو شده است‌.

بدین ترتیب رفتن فرستاده خدا صلّی الله علیه و اله وسلّم به طائف‌، چنین می‌نمایدکه تلاش دیگری برای ایجاد مرکز آزادی یا حداقل امینی جهت رسالت باشد ...گرچه این تلاش به نتیجه نرسید. چه بزرگان قبیله‌ی ثقیف به بدترین وجهی با رسول خدا رو در رو شدند و بی‏‏‏خردان وکودکان خود را بر او شوراندند و سنگ بارانش کردند تا آنجا که پاهای مبارکشان را خون آلود نمودند و از او دست بردار نشدند تا اینکه به باغ عتبه و شیبه پسران ربیعه، پناه برد ... در آن مکان بودکه بدین دعای خالصانه و پر مغز زبان گشود:

(أَللهُمَّ أَشْکُو إِلَیْکَ ضَعْفَ قُوَّتی، وَ قِلَّةَ حیلَتی، وَ هَوانی عَلَی النّاسِ، یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ، أَنْتَ رَبّی. إلی مَنْ تَکِلُنی؟ إلی عَدُوًّ مَلَّکْتَهُ أَمْری. أَمْ بَعیدٍ یَتَجَهَّمُنی؟ إِنْ لَمْ یَکُنْ بِکَ غَضَبٌ عَلَیَّ فَلا أُبْالی. وَلکِنَّ عافِیَتَکَ أوْسَعُ لی. أَعُوذُ بِنُورِ وَ جْهِکَ الَّذی أَشْرَقَتْ بِهِ الظُّلُماتُ، وَ صَلُحَ عَلَیْهِ أَمْرُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ، أَنْ تَنْزِلَ بی غَضَبَکَ أَوْتَحِلَّ عَلَیَّ سَخَطَکَ. لَکَ الْعُتْبی حَتّی تَرْضی، وَ لاحُوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِکَ).

پروردگارا شکایت از ناتوانی و بیچارگی و کم ارجیم در پیش مردم را تنها به پیشگاه تو می‌آورم‌؛ ای مهربان‌ترین مهربانان‌، تو خدای منی‌. مرا به چه کسی وا می‌گذاری‌؟ مرا در دست دشمنی رها می‌سازی که کار مرا بدو واگذارده‌ای‌. یا مرا به دست بیگانه‌ای خواهی سپرد که بر من چهره درهم کشد و اخم و تخم نماید؟ اگر تو بر من خشم نگیری، هر چه شود مهم نیست و نسبت بدان بی‌مبالات خواهم بود. خداوندا! پناه امن تو برای من فراخ‌تر از هر پناهی است‌. پناه می‌برم به نور ذات تو که تاریکی‌ها بدان تابناک گشته‌اند و کارهای دنیا و آخرت بدان سر و سامان پذیرفته‌اند، از اینکه خشم خود را به من رسانی‌. شکایت خویش را تنها به آستانه‌ی تو می‌آورم تا آنگاه که خشنود خواهی شد، و هیچ نیرو و قدرتی نیست مگر اینکه سرچشمه‌ی آن از تو و در دست قدرت تو است‌.

 

بعد از آن‌، خداوند در رحمت را بر پیغمبر صلّی الله علیه و اله وسلّم ‌و بر رسالت اسلام‌ گشود و گشایش را از جائی نصیب ایشان ساخت‌ که حسابی برای آن باز نکرده و به فکرشان نگذشته بود. پیمان عقبه‌ی اول بوقوع پیوست و بدنبال آن‌، پیمان عقبه‌ی دوم رخ نمود. این دو پیمان رابطه‌ی استواری با موضوعی داردکه در مقدمه‌ی این سوره‌، بدان می‌پردازیم‌، و ارتباط ناگسستنی با شرائط اجتماعی و عوامل سیاسی دارد که پیرامون رسالت اسلام در مدینه پیدا آمده بود.

داستان این واقعه به اختصار چنین است‌: پیغمبر صلّی الله علیه و اله وسلّم دو سال قبل از هجرت به مدینه‌، باگروهی از قبیله‌ی خزرج در موسم حج برخوردکرد. زمانی‌که پیغمبر خود را به حاجیان و زائران می‌رساند و دعوت خویش را بر آنان عرضه می‌داشت‌، و به دنبال حامی و نگهبانی می‌گشت‌که او را در پناه حمایت خود دارد تا دعوت پروردگارش را تبلیغ‌کند و آن را به‌گوش جهانیان برساند. اهالی یثرب عرب نژاد اوس و خزرج‌، از یهودیانی‌که با ایشان در آنجا می‌زیستند می‌شنیدندکه پیغمبری در آن سرزمین برانگیخته خواهد شدکه روزگار بعثت او نزدیک است‌. همچنین یهودیان با آمدن او انتظار پیر‌وزی بر عربها را در سر می‌پروراندند و با یاری او خویشتن را بر آن چیره می‌دیدند. و می‌گفتندکه او ایشان راکمک می‌کند و با قرارگرفتن در صف آنان‌، با دشمنانشان به نبرد برمی‏خیزد. لذا وقتی که‌گروه خزرجیان دعوت پیغمبر صلّی الله علیه و اله وسلّم را شنیدند، به همدیگرگفتند: به خدا شما می‌دانیدکه این همان پیغمبری است‌که یهودیان شما را با آمدن او بیم می‌دهند، و قومی را سراغ نداریم‌که همچو‌ن ایشان دشمنانگی و بدی در میانشان پراکنده بوده و ریشه دوانده باشد. لذا امید است‌که خدا به برکت وجود تو، آنان را متحدگرداند ... اینان چون به میان قبیله‌ی خود برگشتند و جریان‌کار را با ایشان در میان‌گذاشتند، از این بابت شاد شدند و در پذیرش آن همداستان گشتند. در سال بعد، دسته‌ای از اوس و خزرج به حج آمدند و با پیغمبر صلّی الله علیه و اله وسلّم ‌ملاقات‌کردند و در راه خدمت به اسلام با او بیعت نمو‌دند. پیغمبر صلّی الله علیه و اله وسلّم ‌کسی را همراه آنان به مدینه فرستاد تا بدیشان آداب و رسوم دینی بیاموزد.

در موسم حج سال بعد، دوباره‌گروه بیشماری از اوس و خزرج به مکه آمدند و از پیغمبر صلّی الله علیه و اله وسلّم خواستار شدندکه با او بیعت‌کنند. بیعت با حضور عباس عموی پیغمبر صلّی الله علیه و اله وسلّم انجام‌گرفت و در پیمان نامه‌گنجانده شده که او را از هر آنچه خود و اموال خویش را از آن باز می‌دارند، بازدارند و محفوظ نمایند.

این بیعت دوم را بیعت عقبه‌ی بزرگ نامیدند ... از روایاتی‌که در این باره آمده است یکی هم روایت محمد پسرکعب قرظی است که‌گفته است‌: عبدالله پسررواحه رضی الله عنه در شب عقبه به رسول خدا صلّی الله علیه و اله وسلّم گفت‌: برای خدای خود و نفس خویش آنچه را می‌خواهی بخواه و شرط نما. پیغمبر صلّی الله علیه و اله وسلّم فرمود: «‌آنچه راکه برای خدای خود شرط می‌نمایم و می‌خواهم این است‌که خدا را بپرستید و چیزی را انباز او مگردانید. و آنچه راکه برای خود شرط کرده و می‌طلبم اینکه از آنچه خودتان و اموالتان را از آن محفوظ می‌نمائید و بدور می‌دارید، مرا نیز از آن حفظ و نگهداری کنید»‌.

عبدالله پسر رواحه گفت‌: اگر چنین‌کنیم‌، پاداش ما چه خواهد بود؟ پیغمبر فرمود: «‌‌بهشت‌»‌! گفتند: معامله‌ی پر سودی است و آن را می‌پذیریم و به انجام آن مبادرت می‌ورزیم و آن را بهم نمی‌زنیم و پشیمان هم نخواهیم شد .

بدین منوال با عزم آهنین و اراده‌ی استوار، اسلام را پذیرفتند و اسلام در مدینه انتشار یافت‌، تا آنجا که خانه‌ای در مدینه نبود که اسلام بدان وارد نشده باشد. مسلمانان مکه هم پی در پی رهسپار مدینه شدند و بدان هجرت نمودند و همه چیز خویش را در مکه رها کردند و تنها عقیده‌ی خود را با خود بردند و به نجاتش کوشیدند. در آنجا برادرانی را یافتندکه پیش از آ‌مدنشان‌، خانه وکاشانه و ساز و برگ زندگی ایشان را آماده و ایمان و باور قشنگی را تهیه دیده بودند، و به نوعی فداکاری و برادری را از خود نشان دادند که بشریت همسان آن را به یاد نداشته و به خود ندیده است.

بعدها رسول خدا صلّی الله علیه و اله و سلّم با دوستش ابوبکر صدیق به مدینه مهاجرت فرمود. آنجائی که مرکزی آزاد و نیرومند و در امانی بود و قبلاً بارها سراغ چنین جائی راگرفته و پی در پی آن به تلاش افتاده بود ... بدین منوال با نخستین روز مهاجرت رسول خدا صلّی الله علیه و اله و سلّم به مدینه‌، حکو‌مت اسلامی در این مرکز جدید بر پا و استور گردید.

*

از همین مهاجران و انصار نخستین‌، دسته‌ی نخبه ای از مسلمانان تشکیل گردید که قرآن در جاهای فراوان‌، از آنان به نیکی یادکرده و به تمجید و تعریف و تکریمشان پرداخته است‌.

در اینجا سوره‌ی بقره را از مد نظر می‌گذرانیم و می‏بینیم که با بیان ارکان ایمان‌، آغاز می‌گردد. صفت مؤمنان راستگو و راستکار را به طور عموم‌، بیان می‌دارد، لیکن نخست به توصیف آن دسته از مسلمانانی می‌پردازدکه در آن هنگام در مدینه به وجود آمده بود:

( الم. ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ. الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ. وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ. أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ).

الف‌، لام‌، میم‌. این کتاب هیچ شک و گمانی در آن نیست و راهنمای پرهیزگاران است‌. آن کسانی که به دنیای نادیده (‌قیامت‌، فرشتگان ...) باور دارند و نماز را بگونه‌ی شایسته می‌خوانند و از آنچه بهره‌ی ایشان ساخته‌ایم می‏بخشند. و آن کسانی که باور می‏دارند به آنچه (‌قرآن‌) بر تو نازل گشته و به آنچه(‌کتابهای آسمانی دیگر) پیش از تو فرو فرستاده شده ایمان داشته و به روز رستاخیز نیز اطمینان دارند. این چنین کسانی هدایت و رهنمود خدای خویش را دریافت کرده و رستگارند.

سپس به دنبال آن‌، سخن از صفات کافران به میان می‌آید و پایه‌ها و ارکانش بطور کامل مجسم و هویدا می‌گردد. نخست ا‌وصاف کافرانی بیان می‌شود که در آن زمان مستقیماً با دعوت اسلام رویاروی شده بودند، چه آنان که در مکه بودند و چه طوائف‌کفاری‌که در دور و بر مدینه می زیستند:

( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ. خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ).

آنان که کفر پیشه‌اند برای ایشان یکی است چه آنان را بیم دهی و چه بیم ندهی، ایمان نمی‌آورند. خداوند دلها و گوششان را مهر زده است‌، و بر چشمانشان پرده‌ای است‌، و عذاب بزرگی در انتظارشان است‌.

همچنین در مدینه‌، گروه منافقان و دو رویان وجود داشتند. این دسته مستقیماً از اوضاعی پیدا آ‌مدند که هجرت پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم به مدینه در آن شرائط موجودی که قبلاً به بخشی از آن اشاره‌کردیم‌، پدیدش آورده بود و قبلاً چنین شرائط و احوالی در مکه دارای حکومت و قدرت و شوکتی نبود و حتی آن چنان دسته و بسته‌ای نداشت که مردم مکه از آنان به هراس افتند و بدان سبب نفاق و دورویی ورزند. بلکه برعکس‌، اسلا‌م خود مقهور و مغلوب‌، و رسالت آن‌، رانده و مطرود بود. ولی آنان‌که بی‌باکانه به صف اسلامی پیوسته بودند در ایمان و باور خود، خالص و یکرنگ بودند و اسلام را برهرچیزی برتری می‌دادند ودر راه آن همه چیزخود را فدا می‌نمودند و هر بلائی را بجان می‌خریدند. اما در یثرب‌که تا به امروز به نام مدینه - یعنی شهر پیغمبر - مشهور است‌، هرکسی حساب آن را داشت‌، و کم و بیش راه سازش پیش می‏گرفت به ویژه بعد از جنگ بدر و پیروزی بزرگ و شگرف مسلمانان در آن‌. در پیشاپیش این چنین افرادی‌که ترس اسلام را به دل داشتند و می‏بایست بناچار راه سازش پیش‌گیرند، دسته‌ای از بزرگان و متنفذانی بودندکه اهل و خانواده و اطرافیانشان اسلام آورده و خودشان برای نگهداری جاه وجلال موروثی و همچنین حفظ مصالح خویش‌، وانمود می‌کر‌دندکه اسلام را پذیرفته‌اند. از جمله‌ی اینان عبدالله پسرابی‌پسر سلول بودکه اندکی پیش از رسیدن ندای اسلام به مدینه‌، مردمان قبیله‌اش سرگرم تهیه وتنظیم زر و زیور و مهره‌های رنگارنگ بودند تا او را پادشاه خودکنند و مراسم تاجگذاری وی را جشن بگیرند ...

در آغاز این سوره‌، شناسه‌ی بلند بالائی را درباره‌ی این گروه مییابیم که از بخشی از بندهای آن دریافت می‌داریم‌که اغلب منظور از این شناسه‌، اشراف و بزرگانی است‌که چاره‌ای از پذیرش اسلام نداشته‌اند بلکه به این‌کار وادارگشته‌اند و هیچ‌وقت اشرافیت خود را فراموش ننموده و ناز سروری بر توده‌ی مردم را از سر به در نکرده و لاف متکبرانه‌ی خویش راکنار نگذاشته‌اند و هنوز به روش جبروت جباران، دیگر توده‌ی مردمان را دیوانه و نادان می‌دانند و می‌نامند:

( وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ .یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ. فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ. وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ. أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِنْ لا یَشْعُرُونَ. وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکِنْ لا یَعْلَمُونَ. وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ. اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ. أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ. مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لا یُبْصِرُونَ. صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ. أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ. یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) .

در میان مردم دسته‌ای هستند که می گویند: ما به خدا و روز رستاخیز باور داریم‌، در صورتی که باور ندارند و جزو مؤمنان بشمار نمی‌آیند. اینان بنظرشان خدا و کسانی را که ایمان آورده‌اند گول می‌زنند، در صورتی که جز خود را نمی‌فریبند ولی نمی‌فهمند. در دلهایشان بیماری (‌نفاق و حقد و حسد) است و خداوند نیز بیماری ایشان را فزونی می‌بخشد و عذاب دردناکی (‌در دنیا و آخرت‌) در انتظار ایشان است به سبب دروغ و انکارشان‌. هنگامی که بدیشان گفته شود: در زمین فساد و تباهی نکنید، گویند: ما جز اصلاح کننده چیز دیگری نیستیم‌، هان‌! ایشان بدون شک فساد پیشه و تباهی کننده‌اند ولیکن نمی‌فهمند. هنگامی که با ایمان آورندگان روبه‌رو می‌گردند می‌گویند: ما هم ایمان آورده‌ایم‌. و هنگامی که با رؤسای شیطان صفت خود، خلوت می‌نمایند می‌گویند: ما با شمائیم و (‌مؤمنان را) مسخره می‌نمائیم‌. خداوند آنان را مسخره می‌نماید و ایشان را رها ساخته تا کورکورانه به سرکشی خویش ادامه دهند. اینان رهنمودهای (‌پروردگار) را به (‌بهای‌) گمراهی فروخته و چنین بازرگانی و معامله‌ی آنان سودی در بر ندارد، و راه‌یافتگان (‌طریق حق و حقیقت‌) بشمار نمی‌آیند. داستان اینان همانند داستان کسی است که آتشی را با کوشش فراوان برافروزد و آنگاه که آتش پیرامون خود را روشن گرداند، پروردگار آتش آنان (‌=افروزنده و دوستان او) را خاموش و نابود نماید، و ایشان را در انبوهی از تاریکیها رها ساخته بگونه‌ای که چشمشان (‌چیزی را) نبیند. (‌همانند) کران و لالان و کورانند و (‌به سوی حق و حقیقت‌) راه بازگشت ندارند. یا داستان آنان همچون داستان افرادی است که به باران توفنده‌ای گرفتار آمده باشند که از آسمان فرو ریزد و در آن‌، انبوه تاریکیها و رعد و برق بوده باشد، و از بیم مرگ انگشتان خود را در گوشهایشان فرو برند تا از صدای صاعقه در امان بمانند. (‌نمی‌دانند که‌) خدا از هر سو دور ایشان را فرا گرفته است (‌و هر وقت و هر جا بخواهد نابودشان می‌فرماید)‌. چنان است که گوئی آذرخش آسمان می‌خواهد (‌نور) چشمانشان را برباید. هرگاه که (‌پیش پای ایشان را) روشن دارد به پیش می‌روند، و چون (‌محیط‌) بر آنان تاریک شود برجای خود بایستند، و اگر خدا می‌خواست گوش و چشمان ایشان را از میان می‌برد، چه خدا بر هر چیزی توانا است‌.

در لابلای این چنین یورشی‌که قرآن بر منافقان - آنان که در دلهایشان بیماری است - برده و بر ایشان تاخته است‌، اشاره‌ای به ( شَیاطینِهِمْ ) (‌اهریمنانشان‌) می‏بینیم. از سیاق سوره و روند حوادثی‌که در تاریخ زندگی پیغمبر انجام پذیرفته‌، پیدا است‌که منظور از آن‌، قوم یهود می‏باشد، آنان‌که این سوره بعدها حمله‌های سختی بر ایشان برده و یورشهای تندی بدیشان دارد. اما چکیده‌ی داستانی که با رسالت اسلام داشته‌اند می‌توانیم در قالب چند جمله بدینگونه بیان داریم‌:

یهودیان نخستین کسانی بودند که در مدینه با دعوت اسلام به نزاع برخاستند. این برخورد هم عوامل و علل فراوانی داشت ... یهودیان در مدینه از مرکزیت ممتازی برخوردار بودند. چه ایشان اهل‌کتاب بوده و در میان عربهای بیسواد اوس و خزرج می‌زیستند. گرچه مشرکان عرب میل و علاقه‌ای برای پذیرش دین یهودیان اهل‌کتاب‌، از خو‌د نشان نمی‌دادند ولی ایشان را به علت داشتن‌کتاب آسمانی‌، داناتر و فرزانه‌تر از خود بشمار می‌آوردند. گذشته از این‌، دشمنانگی و اختلافی‌که میان اوس و خزرج بود، زمینه‌ی مناسب و شرائط مساعدی را برای یهودیان آماده می‌ساخت و زمین بایر و حاصلخیزی برای ایشان بود - از این چنین محیطی‌، یهودیان پیوسته بهره‌برداری می‌نمایند و به دسیسه و دسیسه‌بازی دست مییازند. ولی چون اسلام آمد همه‌ی این امتیازات و مزایا را از ایشان گرفت ... اسلام‌کتابی را با خود آوردکه‌کتابهای آسمانی پیشین را تصدیق می‌کرد و حافظ و نگهبان قوانین خدائی آنها بود. همچنین این‌کتابی را که اسلام آورده بود، دوگانگی و تفرقه‌ای را که یهودیان از آن سود می‌جستند و از خلال آن نفوذ می‌کردند و به دسیسه و مکر و حیله دست مییازیدند و تاراج می‌آغازیدند و غنائم می‏بردند، از میان برداشت. صف اسلامی را متحد و یکتاکرد و اوس و خزرج را نیز در لابلای آن‌، جای داد و از آن روز به عنوان «‌انصار» (‌=یاوران‌) شناخته شدند و یاران و یاوران مهاجران گردیدند و انصار و مهاجران‌، درکنار هم و همسنگر و همرزم‌، پرچم اسلام را به دست‌گرفتند و از همه‌ی آنان جامعه‌ی اسلامی متحد و یکارچه و محکم و استواری تشکیل شدکه بشریت به طورکلی نه درگذشته و نه در آینده همانند آن را ندیده و نخواهد دید.

یهودیان گمان می‌بردندکه ایشان ملت گزیده‌ی خدایند، و پیغمبری اختصاص بدانان دارد و کتاب‌های آسمانی تنها برای ایشان نازل خواهد شد. لذا انتظار داشتند که پیغمبر واپسین از میان ایشان برگزیده شود همانگونه که پیوسته چنین‌گفته بودند. اما هنگامی‌که دیدند این پیغمبر از میان عربها برخاسته است حداقل امیدوار بودند ایشان را از دائره‌ی رسالت و از زمره‌ی فراخواندگان به دین خود، بیرون دارد و آنان را به این دعوت نو فرا نخواند. ولی چون دیدندکه آنان را پیش از هرکس دیگری به سوی‌کتاب خدا می‌خواند به بهانه‌ی اینکه ایشان از مشرکان به قوانین‌کتاب آسمانی او قرآن‌، داناتر و آشناترند، لذا از دیگر مشرکان‌، بیشتر شایانی پذیرش دعوت او را دارند ... غرورگناه و تکبر بیجا، سر تا پای ایشان را فراگرفت‌، و روکردن دعوت اسلام به آنان و خطاب رسالت بدیشان، به نظرشان اهانتی نابخشودنی نسبت به آنان محسوب و هرزه درایی و تجاوزی بود به حق آنان‌.گذشته از اینها، از روز نخست‌، دشمنانگی و خشمگینی ایشان نسبت به اسلام و موضعگیری مغرورانه‌ی آنان در برابر اسلام‌، سبب دیگری داشت‌. و آن اینکه‌، ایشان پی برده بودندکه خطر برکناری آنان و انزوای از جامعه‌ی مدینه در میان است‌که رهبری عقلی و اجتماعی و مالی آن را در دست داشتند و در آنجا به بازرگانی پر سود و ربای مکارانه و سود خواریهای ستمگرانه دست می‌زدند. حال چاره‌ای جز این نداشتندکه یا از این همه منافع و دبدبه وکوکبه دست بردارند و یا دعوت جدید را بپذیرند و در جامعه‌ی اسلامی حل‌گردند، و این دوکار - بنظرشان - یکی از یکی بدتر و تلخ‌تر بود.

با توجه به همه‌ی این عوامل و علل بودکه یهودیان در برابر رسالت اسلام چنین موضعی را به خودگرفتندکه سوره‌ی بقره و سوره‌های بی‌شمار دیگر، آن را توصیف می‌دارند وگوشه وکنارش را مفصلاً بررسی و حلاجی می‌نمایند.

در اینجا بعضی از آیاتی را که بدان اشاره دارد،‌گلچین می‌نمائیم‌. در سرآغاز سخن از بنی‏اسرائیل، این رسالت آسمانی رو بدانان کرده می‌گوید:

( یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ. وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَکُمْ. وَلا تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلا تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلا وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ. وَلا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ. وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ. أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ؟

ای بنی‌اسرائیل‌، بیاد آورید نعمت مرا که بر شما ارزانی داشته‌ام و به پیمان من وفا کنید تا به پپمان شما وفا کنم و از من بترسید، و به آنچه فرو فرستاده‌ام و تصدیق کننده‌ی چیزی است که پیش شما است ایمان آورید. و نخستین کافران بدان نباشید. و آیات مرا به بهای کم مفروشید و از (‌خشم و عذاب‌) من خود را بر حذر دارید. حق را با باطل میامیزید و حق را آگاهانه پنهان مکنید. نماز را بر پا دارید و زکات را بدهید و با نماز گزاران نماز را به جماعت اداء کنید. آیا مردم را به انجام کارهای نیک فرمان می‌دهید و خود را فراموش می‌کنید، با اینکه کتاب (‌آسمانی‌) را می‌خوانید؟ مگر نمی‌فهمید و به فرمان خرد گوش فرا نمی‌دهید؟‌.

این سوره بعد از یادآوری یهودیان به موضعگیریهائی که با پیغمبرشان موسی علیه السّلام داشته‌اند و ناسپاسی نعمتهای خدادادی و تذکر سرپیچیهایشان از دستورات کتاب و فرمان شریعتشان‌، و شکستن پیمانهائی‌که با خدا بسته بودند ... در اثنای سخنانی که یهودیان را مخاطب قرار می‌داده است‌، رو به مسلمانان می‌کند و ایشان را از مکر وکید و ترفند قوم یهود بر حذر می‌دارد:

( أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ. وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ ) .

 آیا امیدوارید که به (‌دین‌) شما ایمان آرند؟ (‌با اینکه می‌دانید دلهایشان از سختی و انکار حق در چه حال است‌)‌، و گروهی از (‌پیشوایان دینی‌) ایشان کلام خدا را (‌در تورات‌) می‌شنوند و پس از دریافتن‌، عمداً به تحریف آن دست می‌برند، در حالی که حق را می‌شناسند و بدان پی می‌برند. (‌و دسته‌ای از منافقان ایشان‌) وقتی کسانی را که ایمان آورده‌اند می‌بینند (‌از راه فریب‌) بدیشان می‌گویند: ایمان داریم (‌به اینکه شما بر حق هستید و محمد همان پیغمبری است که وصف او در تورات آمده است‌)‌، و چون دسته‌ای از ایشان با دسته‌ی دیگری از خودشان به خلوت می‌نشینند (‌ایشان را سرزنش نموده‌) می‌گویند: آیا با آنان از آنچه خدا بر شما گشوده و بدان آشنائیتان داده است‌، سخن می‌رانید تا با آن در پیشگاه پروردکارتان بر شما حجت گیرند و به ستیزتان برخیزند؟ مگر خرد ندارید؟‌.

( وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلا أَیَّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ )‌.

و گفتند: آتش دوزخ جز چند روز کم و شمرده‌، به ما نخواهد رسید. بگو: آیا از خدا پیمان گرفته‌اید (‌و این است که اطمینان یافته‌اید چون می‌دانید) خدا پیمان شکنی نمی‌کند و خلاف وعده عمل نمی‌نماید؟ یا بر خدا دروغ می‌بندید و از قول خدا چیزهائی را که نمی‌دانید می‌گوئید؟‌.

( وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَکَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکَافِرِینَ ) .

و هنگامی که کتابی از جانب خدا بیامد، کتابی که بر صدق آنچه (‌تورات‌) برای آنان فرو فرستاده شده گواهی می‌داد، (‌از روی دشمنانگی و حسادت‌) بدان کافر شدند و ناشناخته‌اش گرفتند، گرچه قبل از (‌رسیدن این کتاب، به هنگام برخورد با مشرکان در جنگ حقیقی یا جدال لفظی می‌گفتند:‌) پروردگار (‌با ارسال پیغمبر واپسینی که کتاب آسمانی ایشان بدان خبر داده است‌) آنان را یاری می‌دهد و بر ایشان پیروز خواهد کرد. ولی چون چیزی (‌قرآن‌) که (‌در انتظارش بودند) بیامد و آن را شناختند (‌به علت اینکه پیغمبری جدا از بنی اسرائیل‌، آن را آورده بود) بدان کافر شدند و ناشناخته‌اش انگاشتند. هان‌! نفرین خدا بر کافران باد.

 (‌ وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا وَیَکْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ ) .

و چون بدیشان گفته شود: به آنچه خدا فرو فرستاده است ایمان بیاورید، گویند: به آنچه برای خودمان ارسال گشته است ایمان می‌آوریم و به آنچه جز آن است ایمان نمی‌آورند، در صورتی که (‌از جانب خدا و) حق است و بر (‌حقانیت‌) آنچه ایشان دارند گواهی می‌دهد.

( وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ ) ‌.

و هنگامی که پیغمبری از جانب خدا به سوی ایشان آمد و تصدیق کننده‌ی چیزی بود که داشتند، گروهی از کسانی که کتاب به سویشان فرستاده شده بود، کتاب خدا را پشت سر انداختند، گوئی آنان نمی‌فهمند و نمی‌دانند.

( مَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ )‌ .

 کافرانی که از اهل کتاب بوده و دیگر مشرکان‌، دوست ندارند که از جانب پروردگارتان خیر و خوبی نصیبتان گردد.

( وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ ) .

بسیاری از اهل کتاب آرزومندند که شما را به سوی کفر برگردانند و بعد از ایمان آوردنتان‌، کافرتان گردانند، این هم به علت حسادتی است که بعد از آشکار شدن حق‌، برای ایشان پیدا آمده است‌.

( وَقَالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلا مَنْ کَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ ) .

و گویند: وارد بهشت نمی‌شود مگر کسانی که یهودی یا مسیحی باشند، این آرزوها و دلخوشیهای ایشان است‌.

( وَلَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودُ وَلا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ) .

یهودیان و مسیحیان از تو خشنود نخواهند شد مگر وقتی که پیرو مکتب و دین ایشان شوی و ....

از معجزه‌ی جاویدان قرآن است‌که صفتی را از بنی‏اسرائیل ذکرکندکه پیوسته ملازم ایشان بوده است و همه‌ی نژادهایشان چه پیش از اسلام و چه بعد از آن تا به امروز بدان متصف بوده و هستند و خداوند آنان را به علت این صفت از هم پاشیده است‌. قرآن در روزگار پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم ‌همانگونه از ایشان سخن می‌گوید و آنان را مخاطب قرار می‌دهد که گوئی اینان همان افر‌ادی هستندکه در روزگار موسی علیه السّلام و پیغمبرانی‌که جانشین وی بوده‌اند، زندگی می‌کرده‌اند. بدین جهت است‌که سخنان زیادی از قوم یهود به میان می‌آید و روی سخن از قوم موسی برگشته و به یهودیانی می‌پردازدکه در مدینه می‌زیسته‌اند، و نیز سخن به نسلهائی می‌گرایدکه در میان این دوگروه بسر می‌برده‌اند. این است که می‏بینیم سخنان قرآن زنده می‌ماند، گوئی هم اینک از موضع ملت مسلمانی که امروزه می‌زیند و نقشی‌که قوم یهود در برابر آنان ایفاء می‌کنند، سخن می‌راند. و نیز از استقبال و رویاروئی امروز و فردای قوم یهود با این عقیده و این رسالت همان چیزهائی را می‌گویدکه درست دیروز بر دست آنان انجام می‌پذیرفته است‌. گوئی این سخنان جاویدان‌، بیدار باشی است برای زمان حاضر ملت مسلمان‌، و دورباش همیشگی است برای آنان ازکید و مکر دشمنانشان‌، دشمنانی‌که باگذشتگانشان به دسیسه وکید و مکر دست یازیده و با آنان رو در روگشته‌اند به همان شکلی‌که امروزه با ملت مسلمان رفتار نموده و به نبرد خاسته‌اند، نبردی که در قالبها و شکلهای گوناگونی جلوه‌گر، لیکن ماهیت و هدف آن یکی بیش نیست‌.

*

این سوره همانگونه‌که در برگیرنده‌ی چنین وصف و بیدارباشی است‌، بیانگر بنیان‌گذاری جامعه‌ی اسلامی و آماده نمودن مسلمانان نیز بوده تا برای برداشتن بار امانت رسالتی مهیا شوندکه در قدیم بنی اسرائیل از حمل آن‌، سر باز زده بودند واینک هم رو در روی آن‌، به همان شکل قرارگرفته و علیه آن بپا خاسته‌اند ...

این سوره - چنانکه‌گفتیم - با بیان اوصاف چنین طوائفی آغاز می‌گرددکه به محض هجرت رسول به مدینه‌، رو در روی رسالت اسلام قرارگرفتند و بعداً هم در طول تاریخ رو در روی آن قرار خواهندگرفت‌. در این سرآغاز، اشاره‌ای هم به اخلاق رؤسای شیطان صفت و اهریمن سرشت یهودیانی بودکه بعدها ذکر ایشان به طور مفصل خواهد آمد.

سپس سوره به همراه دو خط اصلی خود، بر محور خویشتن می‌چرخد و راه خویش را تا پایان در پیش می‌گیرد.

در این سوره با وجود اینکه از موضوعهای گوناگون و متنوعی بحث می‌شود، لیکن یکنواختی و وحدت چشمگیری خودنمائی می‌کندکه به سوره شخصیت و استقلال ویژه‌ای می‌بخشد.

آنگاه پیش از هر چیز، گفتگو از نمونه‌های سه‌گانه‌: پرهیزگاران‌، و بی‌باوران‌، و دورویان‌، به میان می‌آید. بعد اشاره‌ی ضمنی به یهودیان ابلیس منش می‌گردد... سپس می‌بینیم‌که همگان به پرستش خدا و ایمان به کتاب فرو فرستاده بر بنده‌اش، فرا خوانده می‌شوند. به دنبال اینها، کسانی‌که راجع به قرآن دچار شک و تردیدی باشند، فرا خوانده می‌شوند و از آنان خواسته می‌شودکه سوره‌ای همانند یکی از سوره‌های قرآن را بیاورند و ارائه دهند. سپس‌کافران به آتش دوزخ تهدید می‌گردند و مؤمنان به بهشت مژده داده می‌شوند ... همچنین ازکارکسانی شگفت می‌شودکه به خدا ایمان نمی‌آورند و بدوکافر می‌گردند.

(‌ کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ. هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ) .

چگونه وجود خدا را انکار می‌نمائید؟‌! و حال آنکه مردگانی بودید که شما را زندگی بخشید، سپس شما را می‌میراند و دیگر بار زندگیتان می‌بخشد، آنگاه به سوی او بازمی‌گردید. خدا است آنکه نعمتهای زمین را برای شما آفریده است‌، آنگاه به ساختن آسمان پرداخت و آن را بشکل هفت آسمان پیراست‌. و او به هر چیزی دانا است‌.

بعد از این‌، بخشی‌که در آن اشاره شده است به اینکه همه‌ی چیزهای زمین برای مردم آفریده شده است‌، و از داستان جانشینی آدم در زمین‌، سخن به میان می‌آید:

( وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَةً ) .

آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت‌: من در روی زمین جانشینی قرار دهم‌.

داستان راه خود را پیش می‌گیرد و پیکار جاوید میان آدم و شیطان را تا روزگار جانشینی‌که عصر ایمان است‌، توصیف می‌کند:

(‌ قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ. وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ) .

گفتیم (‌به آدم و همسرش و کسانی که از نژاد ایشان بعدها پا به عرصه‌ی هستی می‏گذارند، و به اهریمن‌)‌: همگان از آنجا (‌به زمین‌) فرود آئید و اگر از جانب من راهنمائی و تکلیفاتی بیاید (‌که حتماً خواهد آمد) کسانی که بدان گردن نهند، هیچ ترسی بر ایشان نخواهد بود و غم و اندوهی به آنان دست ندهد، و کسانی که بدان کفر ورزند و آیه‌های مرا تکذیب نمایند، اینان یاران آتش بوده و پیوسته در آنجا ماندگار شوند.

بعد از این‌، شیوه و روندگفتار چرخش وگردش دور و درازی با بنی‏اسرائیل می‌آغازد که درگذشته به بخشهائی از آن اشاره کردیم‌. در لابلای این جولان وسیع و طویل‌، بنی‌اسرائیل به پذیرفتن دین خدا و ایمان به آنچه خدا فرو فرستاده وگواه بر صدق کتابی است که قبلاً برایشان ارسال‌گشته‌، فرا خوانده می‌شوند و به آنان لغزشها وگناهان و سرپیچی از فرمان یزدان و آمیختن حق با باطل، و دیگر اشتباهاتشان تذکر داده می‌شود و نیرنگها و ترفندهایشان‌، از روزگار موسی علیه السّلام به بعد، یادآوری می‌گردد. این کار، تمامی جزء اول سوره را در بر می‌گیرد. از خلال این چرخش و گردش‌، تصویر آشکاری از موضع بنی‏اسرائیل در برابر اسلام و پیغمبر و قرآن‌، نقش می‌بندد.

آنان نخستین کسانی بودندکه به اسلام ایمان نیاوردند. حق را با باطل پوشاندند و درست و نادرست را آمیزه‌ی هم‌کردند. مردم را به‌کار نیک -‌که ایمان است - دستور می‌دادند و خویشتن را فراموش می‌کردند. سخن خدا را می‌شنیدند، آنگاه آگاهانه به تحریف و تبدیلش برمی‌خاستند. مؤمنان را با اظهار ایمان گول می‌زدند. هنگامی‌که به هم می‌رسیدند و خلوت می‌گزیدند، دسته‌ای دسته‌ی دیگر را بر حذر می‌داشت از اینکه مؤمنان را اطلاع دهند بر آنچه ازکار پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم و صحت رسالت او می‌دانستند و سعی بر این داشتندکه مسلمانان را از دین برگردانده و بار دیگر به سوی‌کفر بکشانند. این بود که ادعاء می‌کردند که راه یافتگان‌، تنها یهودیانند و بس - همانگونه‌که مسیحیان چنین ادعائی را داشتند - و دشمنی خود را با جبرئیل علیه السّلام آشکارا بیان می‌کردند. زیرا به‌گمان آنان او بود که وحی را به محمد رسانده و برای آنان نبرده است‌! نمی‌خواستند هیچ نوع خیر و خوبی بهره‌ی مسلمانان شود و پیوسته درکمین بدی رساندن بدیشان بودند. برای به گمان افکندن مسلمانان درباره‌ی صحت فرمانهای خدا و دستورات پیغمبر و اینکه قرآن از جانب خدا آمده و محمد فرستاده‌ی او باشد، از هر فرصتی سود می‌جستند، چنانکه در امر تغییر قبله چنین هنگامه‌ای بر پا کردند. ایشان مرکز دو روئی و فساد منافقان و انگیزه‌ی بی‌دینی وکفرکافران بودند. بدین جهت بودکه این سوره سخت بر آنان می‌تازد و حمله‌ی توفنده‌ای به نحوه‌ی افعال و اعمال ایشان دارد. آنان را به مواضع و نقشهای همگو‌ن و همسانی تذکر می‌دهدکه در برابر پیغمبرشان موسی علیه السّلام و شریعتها و دیگر پیغمبرانشان داشتند. در اینجا بگو‌نه‌ای مورد خطاب قرار می‌گیرندکه‌گوئی ایشان نژاد مرتبط و بهم پیوسته‌ای بوده و از سرشت یگانه‌ای بهره‌مندند که دگرگونی ندارد و یکنواخت به پیش می‌رود.

این یورش با ناامید نمودن مسلمانان از ایمان آوردن آنان و همیشه ماندن ایشان بر این سرشت ناهنجار و زیانبار به پایان می‌رسد. همچنین در خاتمه‌ی این حمله‌، درباره‌ی ادعای آنان مبنی بر اینکه تنها ایشان راه‌یافتگان و وارثان بحق ابراهیم می‌باشند، سخن نهائی و فرمان قاطعانه‌ی پروردگاری، صادر می‌گردد و روشن میداردکه وارثان بحق ابراهیم آنانی هستندکه روش او را پیشه می‌سازند و پیمانی راکه او با خدای خود بسته است‌، مراعات می‌دارند. همچنین جهانیان را متوجه این نکته‌ی باریک می‌سازد که وراثت ابراهیم به محمد صلّی الله علیه و اله وسلّم و باورمندان به او رسیده است و این وراثت وقتی به محمد و مؤمنان سپرده شده است‌که یهودیان راه انحراف ‌گرفتند و قوانین و آیات الهی را تحریف و از حمل بار امانت عقیده و ایمان سرباز زدند و امر خلافت را در زمین برابر فرمان و یاسای خدا انجام نداده و قوانین ساخته‌ی بشری را جایگزین قوانین پروردگاری در زندگی خویش‌کردند. لیکن محمد و یاران او، خلافت خدا را دیگر باره بدست‌گرفتند و بدان بپا خاستند. این هم بر اثر اجابت دعای ابراهیم و اسماعیل علیه السّلام بودکه به هنگام بلندکردن ستونهای بیت الله‌، دست به دعا برداشته وگفتند:                

( رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ . رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ) .

پروردگارا، ما دو نفر را تسلیم اوامر خود گردان، و از نژاد ما ملتی را بوجود آور که تسلیم دستورات تو بوده و در برابر حقیقت کرنش کنند، و شیوه‌ی پرستش و عبادتمان را به ما بیاموز، و توبه‌ی ما را بپذیر، چه تو بسیار توبه‌پذیر و مهربانی‌. پروردگارا در میان ایشان پیغمبری از خودشان برانگیز که آیه‌های تو را بر آنان فرو خواند و کتاب و حکمت بدانان آموزد و آنان را (‌از کفر و ضلالت و جهالت‌) پاک گرداند، بی‏گمان تو با عزت و بزرگواری و کارها را از روی حکمت و دانش انجام می‌دهی و سنجیده به پایان می‌بری‌.

به دنبال این مطالب‌، روی سخن به جانب پیغمبر صلّّی الله علیه و اله و سلّم و گروه مسلمانانی که در اطراف او بودند، می‌شود. آنجا است‌که زیر بنای زندگی این گروه مسلمان‌، پی‌ریزی می‌گردد و افتخار خلافتی در روی زمین نصیبشان می‌شودکه پایه‌های آن بر دعوت به سوی الله‌، استوار است‌. همچنین این‌گروه مسلمان را در قالب ویژه‌ای‌که آنان را از دیگران جدا سازد و بینشان فاصله اندازد، قالبگیری می‌نماید و جهان‌بینی و نظامی بدانان می‌آموزدکه با شیوه‌ی اندیشه‌ی ویژه و نحوه‌ی زندگی خاصی که خواهند داشت‌، در میان سایرین سرشناس و ممتاز می‌گردند.

این بخش با تعیین قبله ای آغاز می‌شودکه این‌گروه مسلمان رو بدان می‌نمایند و خانه‌ی محترم خدا نام دارد و پروردگار به ابراهیم و اسماعیل سفارش می‌کندکه پابرجایش دارند و پاکش نمایند تا تنها خدا در آن پرستیده شود. همان قبله‌ای‌که پیغمبر صلّی الله علیه واله وسلّم علاقه داشت به سویش‌گراید، لیکن آن را بر زبان نمی‌راند:

) قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُمَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ ) .

رو به سوی آسمان کردن و به زوایای جهان بالا نگریستن تو را دیدیم (‌و متوجه آرزوی تغییر قبله‌ات شدیم‌) لذا تو را رو به قبله‌ای خواهیم کرد که آن را می‌پسندی‌، پس (‌هم اینک‌) رو به جانب مسجدالحرام کن‌، و (‌ای مؤمنان به هنگام نماز) هر جا که بودید رو به جانب آن کنید.

سپس سوره به تشریح راه و روش خدائی برای این گروه مسلمان می‌پردازد. راه و روش اندیشه و پرستش‌، و راه و روش‌کردار و رفتاری‌که باید در پیش گیرند. برای آنان روشن می‌نماید که‌: کسانی‌که در راه خدا کشته می‌شوند، مرده بشمار نمی‌آیند، بلکه زنده محسوبند، و هدف ازگرفتار آمدن به ترس وگرسنگی وکاستی اموال و قالب تهی‌کردن ارواح‌، وکم شدن ثمرات و ارزاق‌، شر و بلا نیست‌، بلکه آزمونی است و بس. آنان که در برابر چنین‌گرفتاریهائی بردباری و استقامت می‌ورزند، بهره‌ی ایشان مغفرت و رحمت پروردگار است و راه یافتگان راه حق بشمارند.

اهریمن‌، مردم را به فقر و تنگدستی می‌خواند و آنان را از بی‌چیزی می‌ترساند و به ایشان فرمان انجام کار زشت می‌دهد، ولی خدا مردم را به مغفرت خویش امیدوار و به لطف خود مژده می‌دهد. آخر خدا، سرپرست کسانی است که ایمان آورده باشند. ایشان را از تاریکیهای‌کفر و ضلالت و جهالت به سوی نور هدایت راهنمائی و رهنمون می‌فرماید. و آنان که کفر می‌ورزند، سرپرست و رهبرشان بتان و شیطان بوده، ایشان را از نور هدایت خدائی و فطرت الهی خارج و به سوی تاریکیهای بی‌دینی و نادانی و گمراهی می‌کشانند...

سپس سوره ادامه مییابد و برایشان بعضی از خوراکیها و نوشیدنیهای حلال و حرام را روشن می‌دارد. حقیقت نیکی و نیکو‌کاری را بدیشان می‌نمایاند و تنها به شکل ظاهری و نمود بیرونی آن اکتفاء نمی‌نماید. برای احکام قصاص کشتگان‌، احکام وصیت‌، احکام روزه‌، احکام جهاد، احکام حج‌، احکام ازدواج و طلاق‌، با توضیح کافی به ویژه درباره‌ی دستور زندگی خانوادگی‌، احکام صدقه‌، احکام ربا، و احکام قرض و بازرگانی را روشن می‌نماید.

در مناسبات معینی هم روی سخن به جانب بنی‏اسرائیل گرائیده و از وضع آنان بعد از زندگانی موسی بحث و گفتگو می‌شود. در ضمن بخشهائی از داستان ابراهیم به میان می‌آید. لیکن اهتمام‌کلی سوره - بعد از جزء اول آن - بیشتر متوجه تشکیل‌گروه مسلمانان و آماده سازی آنان است برای عهده‌دار شدن امانت عقیده و بر دوش‌کشیدن بار خلافت در زمین و راه بردن آن براساس نظام و شریعت الهی‌.

باز هم سخن از جامعه‌ی اسلامی به میان می‌آیدکه چگونه با جهان‌بینی خاص و اندیشه‌ی ویژه‌ای‌که از هستی دارند، مشخص می‌گردند و چگونگی ارتباط آنان با پروردگارشان که ایشان را برای برداشتن این امانت بزرگ برگزیده است‌، معین می‌شود.

*

در پایان‌، می‏بینیم که سرانجام سوره به سرآغاز آن برمی‏گردد و سرشت اندیشه‌ی ایمانی و باور ملت مسلمان به همه‌ی انبیاء و به تمام‌کتابهای آسمانی‌، و ایمان به غیب و ماوراء آ‌ن را روشن می‌دارد و می‌گوید: جامعه‌ی اسلامی‌، فرمان حق را می‌شنود و می‌پذیرد و از آ‌ن اطاعت می‌کند و بدان‌گردن می‌نهد:

( آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ. لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلا تُحَمِّلْنَا مَا لا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ) .

پیغمبر و همچنین مؤمنان‌، ایمان دارند به آنچه از جانب پروردگارش برای او فرستاده شده است‌. همه ایمان دارند به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و پیغمبران‌. (‌ایشان می‌گویند:‌) میان فردی از پیغمبران (‌در ایمان به آنان و بزرگ داشت ایشان‌) فرقی نمی‌نهیم‌. و گویند: (‌فرمان تو را) شنیدیم و پاسخ گفتیم و پذیرفتیم‌، خدایا (‌چشم به راه‌) مغفرت تو داریم و عفو تو را خواستاریم‌، و سرانجام کارها و برگشت (‌همگان‌) به سوی تو است‌. خدا برای هیچ فردی وظیفه و تکلیفی فراتر از توانائی و نیرویش تعیین و تحمیل نمی‌نماید. هر کس هر چه کند به نفع خودکند یا به زیان خود کند (‌= هر کسی در گرو اعمال خویش است‌)‌. خداوندا اگر به نسیانی گرفتار آمدیم یا لغزشی نمودیم‌، ما را بدان مؤاخذه و عقاب مکن‌. خداوندا بر ما سخت مگیر و بار سنگین (‌تکالیف‌) را بر (‌دوش‌) ما مگذار همانگونه که بر (‌دوش‌) کسانی گذاشتی که پیش از ما بودند. پروردگارا! چیزی را (‌از تکالیف‌) که در حد توانائی ما نباشد بر ما تحمیل مگردان، و از ما صرفنظر کن‌، و ما را عفو فرما، و به ما رحم نما، تو سرور مائی‌، لذا ما را بر گروه کافران پیروز گردان.

این است‌ که سرانجام و سرآغاز سوره‌، با یکدیگر هماهنگ می‌شود و موضوعهای آن همچون رودی جمع می‌گردد و میان دوکناره‌ی صفات مؤمنان‌، و ویژگیهای ایمان به پیش می‌تازد.


 


[1] سوره‌های کوتاه‌. (‌مترجم‌)

[2] سوره‌های درازی‌که آیات آن بیش از ١٠٠ آیه است‌. (‌مترجم‌)

[3] هفت سورۀ دراز قرآن‌ که عبارتند از: بقره‌، آل عمران‌، نساء‌، مائده‌، انعام‌، اعراف‌، توبه‌. (‌مترجم‌)

[4] به فصل «‌هماهنگی هنری‌» درکتاب «‌تصویر هنری در قرآن» مراجعه شود. (‌مؤلف‌)

 

 

تفسیر سوره‌ی بقره آیه‌ی 29-1

 

سوره‌ی بقره آیه‌ی 29-1

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

الم (١) ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ (٢) الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ (٣) وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (٤) أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (٥) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (٦) خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (٧) وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ (٨) یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ (٩) فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ (١٠) وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (١١) أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِنْ لا یَشْعُرُونَ (١٢) وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکِنْ لا یَعْلَمُونَ (١٣) وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ (١٤) اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ (١٥) أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ (١٦) مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لا یُبْصِرُونَ (١٧) صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ (١٨) أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ (١٩) یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٢٠) یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (٢١) الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٢٢) وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (٢٣) فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ (٢٤) وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (٢٥) إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلا یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلا الْفَاسِقِینَ (٢٦) الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (٢٧) کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (٢٨) هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (٢٩)

در این مقطعی که سرآغاز سوره‌ی بزرگی است‌، دیدگاههای اساسی طائفه‌هائی است که در مدینه با دعوت اسلامی روبروگشتند، بجز قوم یهود که نگاه گذرا وکوچکی بدانها افگنده می‌شود ولی با وجود آن‌، کافی بنظر می‌رسد. زیرا یادکردن از آنان به نام شیاطین منافقان‌، به بسیاری از صفاتشان اشاره دارد و ماهیت نقش ایشان را می‌نمایاند. آنگاه کمی بعد، شرح حال آنان به تفصیل می‌آید.

در تصویر این دیدگاهها، ویژگیهای تعبیر قرآنی را مییابیم‌ که چگونه واژه به جای خط و رنگ می‌نشیند، و تصویرها از لابلای واژه‌ها با سرعت شکل می‌گیرند، و این شکلها با شتاب به تکان می‌افتند،‌گوئی موج حیات در رگهای آنها می‌دود و زندگی به پیکرشان می‌رود.

در اینجا با اندکی از واژه‌ها و جمله‌ها در آغاز سوره‌، سه شکل از سه دسته مردمان‌کشیده می‌شود. هر دسته‌ای از آنها نمونه‌ی زنده‌ای است از مجموعه‌های ستبر وگروههای بیشمار انسانها، نمونه‌ی اصیل و ژرفی که در هر عصر و زمان و جا و مکانی تکرار می‌گردد. تا آنجاکه بشریت به طورکلی در جمیع اعصار و همه‌ی اقطار، از دائره‌ی آن دسته‌های سه‌گانه بیرون نیست‌، و این اعجاز است‌.

در این واژه‌های اندک و آیه‌های انگشت شمار، اینگو‌نه تصویرها به صورت واضح و کامل و جاندار، و با خطوط روشن و صفات مشخص‌، شکل می‌گیرند. بگونه‌ای ‌که توصیف بلند بالا و اطناب مفصل هم نمی‌تواند به چیزی بالاتر از این امور ملموس و زودیاب و روشن و بهره‌مند از هماهنگی زیبا و موسیقی همنواخت‌، دست یابد.

و وقتی روند گفتار از بیان این شکلهای سه‌گانه پایان می‌گیرد، توده‌ی مردم را ... همه‌ی توده‌ی مردم را، به سوی شکل نخست فرا می‌خواند. آنان را ندا می‌دهد ... همه‌ی آنان را ندا می‌دهد ... تا برگردند به سوی خدای یگانه‌، و آفریدگار یگانه‌، و روزی دهنده‌ی یگانه‌،‌که بی‌انباز و بی‌همتا است‌.کسانی را هم ‌که در رسالت پیغمبر صلّی الله علیه واله و سلّم و فرو فرستادن‌کتاب بر او، دچار شک وگمان باشند، به مبارزه می‌طلبد و از آنان می‌خواهدکه سوره‌ای همسان قرآن را بیاورند. ایشان را نیز چنانکه به حق و حقیقت پشت‌کنند و راه کفر و زندقه پیش‌گیرند، از عذاب خوفناک و وحشتناک می‌ترساند، و مؤمنان را مژده می‌دهد و انواع و اشکال نعمتهای جاویدان را که در انتظار قدوم ایشان است‌، برایشان مجسّم می‌سازد.

سپس پاسخ یهودیان و منافقانی را می‌دهد که آوردن ضرب‌المثل در قرآن را نادرست و زشت می‌دانستند و از آن به عنوان وسیله‌ای برای به شک وگمان افکندن مردم درباره‌ی اینکه قرآن از جانب خدا آمده است‌، سود می‌جستند. آنان را متوجه اهدافی می‌سازدکه در پشت ضرب‌المثلها نهفته است و ایشان را بر حذر می‌دارد از اینکه بیان ضرب‌المثلها برگمراهیشان بیفزاید، در حالی که وسیله‌ی افزایش هدایت مؤمنان می‌گردد. آنگاه بر آنان زشت می‌شمارد کفرشان را نسبت به خدای زنده کننده و میراننده و آفریننده‌ای که اداره‌ی امورگیتی در دست او است و از همه چیز این جهان‌، باخبر است و او است‌که به انسانها نعمت وجود بخشیده و همه‌ی چیزهای زمین را برای ایشان آفریده است و آنان را در این سرزمین فراخ وگسترده‌، خلیفه و جانشین خود کرده ا ست .

این مختصری از خطوط اصلی نخستین درس سوره‌ی بقره بود. اینک باید بکوشیم این اختصار را با اندکی تفصیل پیگیری کنیم‌:

*

سوره‌ی بقره با این سه تک حرفی‌: الف‌. لام‌. میم آغاز می‌گردد. به دنبال آنها درباره‌یکتاب سخن به میان می آید:

( ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ) .

این همان کتابی است که هیچ شک و گمانی در آن نیست (‌که از جانب خدا است و دستورات و احکام راستینی در بردارد) و هدایت و رهنمود برای پرهیزگاران است‌.

 

همانند این حرفها در سرآغاز بعضی از سوره‌های قرآن می آید. در تفسیر آنها، سخنان فرا‌وانی گفته شده است‌. ما تنها گفتاری را از میان آنها برمی‌گزینیم‌. چنین حرفهایی اشاره دارند به اینکه این کتاب از جنس همین حرفهایی ساخته شده است که در دسترس مخاطبان عرب زبان قرآن است‌. اما با وجود این‌، قرآن آنگونه کتاب اعجازانگیزی است‌که نمی‌توانند از این حرفهائی که در اختیار دارند و قرآن هم از آنها فراهم آمده است‌، همانند آن را بسازند. قرآن آن کتابی است که در سه نوبت مردم را ندا می‌دهد و به مبارزه می‌طلبد که همانند قرآن را، یا ده سوره‌ی همسان آن را، یا سوره‌ای همانند آن را بسازند و ارایه دهند، ولی در برابر این ندا درمی‌مانند و در قبال این مبارزه، پاسخی نمی‏یابند.

آنچه در این اعجاز نهفته است‌، بسان همان اعجازی است که در همه‌ی آ‌فریده‌های خدا موجود است‌. همگو‌ن ساخت خدا در هر چیز بویژه ساخت خدا در آفرینش انسان است ...

این خاک زمین‌، از ذراتی تشکیل شده است‌که صفات شناخته‌ای دارند. وقتی که انسان این ذرات را برمی‌گیرد، آنچه می‌تواند از آن بسازد خشتی‌، آجری‌، ستونی، مجسمه‌ا‌ی‌، و یا دستگاهی است با هر ریزه کاری و دقتی که در ساختن آنها بکار برده باشد... اما خدای نوآور و زیبانگار، از این ذرات، حیات می‌سازد. حیاتی که از تکان و جنبش و حرکت وکوشش برخوردار است‌، و آن رمز اعجازگر خدایی را دربردا‌رد ... رمز زندگی ... آن رمزی که انسان بر آن دست ندارد و هیچ فردی بدان پی نمی‌برد...، قرآن هم این چنین است ...، حرفها و واژه‌هائی است‌که انسان از آنها سخن و وزنها می‌سازد، و خدا هم از آنها قرآن و فرقان می‌سازد، و فرق میان ساخته‌ی انسان و ساخته‌ی خدا از این حرفها و واژه‌ها، مانند همان فرقی است که میان پیکر ساکت و بی‌جان‌، و روح جنبان و تلاشگر است ... و یا بهتر بگوییم‌: فرق میان کار خدا و کار انسان‌، همچون فرق میان صورت ظاهری زندگی، و ماهیت و حقیقت زندگی است‌.

( ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْبَ فِیهِ ) .

این همان کتابی است که در آن شک و گمانی نیست ...

 

 ازکجا شک وگمانی خواهد بود، در صورتی‌که دلالت صدق و یقین‌، در همین سرآغاز پنهان است‌. آشکارا است‌که از ساختن همانند قرآن درمانده‌اند، قرآنی‌که از همین حرفهائی ساخته شده است‌که در دسترس انسانها است‌، و زبان خود را با آن می‌نویسند و در میان خود بدان سخن می گویند:

( ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْبَ فِیهِ ... هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ) .

 این همان کتابی است که در آن شک و گمانی نیست ... هدایت و رهنمود برای پرهیزگاران است‌.

 

هدایت‌، حقیقت آن‌، هدایت طبیعت آن‌، هدایت وجود آن‌، هدایت ماهیت آن ... خوب متعلق به چه‌کسی است‌؟ آ‌یا این‌کتاب‌، هدایت و نور و راهنمای پند دهنده و روشنگر، برای چه کسی خواهد بود؟‌... از آن پرهیزگاران است ... زیرا پرهیزگاری در دل‌، همان است که شخص پرهیزگار را شایسته‌ی استفاده بردن و سود جستن از این‌کتاب خواهدکرد. همان چیزی است که دریچه‌های قلب پرهیزگاران را باز می‌کند و به درون آن فرو می‌خزد و در آنجا وظیفه‌ی خود را بجای می‌آورد. پرهیزگاری همان چیزی است‌که دل را آمادگی می‏بخشد تا بیامیزد و خوشه چینی‌کند و بیاموزد و پذیرا باشد و پاسخ‌گوید.

کسی که می‌خواهد هدایت را در قرآن بیابد، بناچار باید با دلی سالم به سوی آن بیاید و با دلی ناب‌، بدان گوش فرا دهد. باز هم با دلی به جانب آن‌گرایدکه بترسد و بپرهیزد، و خود را بر حذر از آن داردکه بر گمراهی ماندگارگردد، یا اینکه ضلالت وگمراهی‌، هوی و هو‌س را در چشم او بیاراید و به خواب غفلتش اندازد...در این هنگام است که قرآن درهای اسرار و انوار خویش را باز می‌کند و راز و رمز و تابش و روشنائی خود را در قلبی فرو می‌ریزدکه پرهیزگارانه و ترسان و حساس و آماده‌ی دریافت‌، به سوی قرآن شتافته و دل بدو داده است‌...

روایت شده است‌که عمر پسر خطاب رضی الله عنه از اُبَیّ پسر کعب درباره‌ی تقوی و پرهیزگاری سؤال‌کرد. بدو گفت‌: آیا از راهی نگذشته‌ای‌که پر خار بوده باشد؟ گفت‌: بلی گفت در آن هنگام چه‌کاری‌کردی‌؟ گفت‌: دامن به کمر زدم و به تکاپو پرداختم‌. گفت‌: این کار، پرهیزگاری است‌.

آری این پرهیزگاری‌... آگاهی دل‌، پاکی احساس‌، ترس همیشگی‌، و خویشتنداری دائم است‌. پرهیزگاری‌، دوری از خارهای راه‌... راه زندگی است‌... در این راه‌، خارهای چیزهای فریبا و زیبا، و هوس انگیز و دل‌انگیز، خارهای حرص و طمع‌، و درجات و مقامات‌، خارهای ترسها و دلهره‌ها، خارهای امید دروغین به کسی که نمی‌تواند پاسخگوی رجائی باشد و امیدی را بر آورده کند، و ترس دروغین ازکسی‌که نه سودی و نه زیانی در دست او است‌، و ده‌ها خار دیگری‌که بر سرراه پاشیده و سر بر آورده‌اند.

سپس روندگفتار به ذکر صفت پرهیزگاران می‌گراید، و آن صفت مؤمنان پیشین مدینه است‌، لیکن می‌تواند صفت مؤمنان خالص و صادق این امّت در همه‌ی ادوار تاریخی باشد:

( الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ . وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ )‌ .

پرهیزگاران کسانی هستند که به عالم غیب و ماوراء محسوسات (‌مانند فرشتگان و روز رستاخیز) ایمان دارند، و نماز را چنانکه شاید و باید بجای می‌آورند، و بخشی را از آنچه بدیشان داده‌ایم (‌در راه نیکی و نیکوکاری‌) خرج می‌کنند، و آنان که به آنچه (‌قرآن‌) برای تو فرستاده شده است و به آنچه (‌کتابهای آسمانی‌) که پیش از تو نازل گشته است‌، ایمان دارند، و به روز قیامت کاملاً معتقدند.

 

نخستین نشانه‌ی پرهیزگاران وحدت ادراک مثبت و پویا است‌. وحدتی‌که در جان و درونشان‌، ایمان به غیب‌، و انجام فرایض‌، و باور داشتن به همه‌ی پیغمبران، و اطمینان به آخرت را یکجا گرد می‌آورد ... این همان تکاملی است‌که عقیده‌ی اسلامی برازنده بدان است وکسی هم که به چنین عقیده‌ای آراسته باشد، برازنده خواهد بود. شایسته است‌که آخرین عقیده‌، از چنین برازندگی و رسائی وکمالی برخودار باشد تا شایستگی عنوان آخرین رسالت آسمانی را پیدا کند، رسالتی‌که آمده است تا همه‌ی مردم برگرد آن جمع‌گردند و یاور و نگهبان همه‌ی انسانها باشد، و مردمان در سایه‌ی آن بغنوند و زندگی معنوی و مادی خود را در پرتو خورشید اسلام‌، فروغ بخشند و بدین وسیله به زندگی مترقی و تکاملی دست یابندکه شامل هر یک از جنبه‌های عقلانی و جسمانی‌، و دینی و سیاسی باشد.

هنگامی‌که این نشانه‌ی نخستین پرهیزگاران را برگیریم و به جزئیاتی‌که از آن ساخته شده است بنگریم و به تجزیه و تحلیل آنها بپردازیم، این جزئیات پرده از ارزشهای اساسی و اصیلی برمی‏دارند که در زندگی همه‌ی انسانها یکسان است وکرامت بشریت بستگی بدانها دارد.

( الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ ) .

آنان که به غیب ایمان دارند.

 

دیگر موانع مادی میان جانهای پرهیزگاران و میان نیروی بزرگی‌که جانها از او نشأت یافته‌اند و جهان بدو جامه‌ی هستی به تن‌کرده است‌، جدائی نمی‌افکند، و پرده‌های حواس میان جانهایشان و میان چیزهائی که فراتر از حواس و ماوراء محسوساتند، آویزان نمی‌گردند و حقائق و نیروها و انرژیها و آفریده‌ها و پدیده‌های آن سوی مرز محسوسات‌، از جام جهان نمای دلشان ناپدید نمی‌شود و نادیده نمی‌ماند.

ایمان به غیب‌، برزخی است‌که انسان از آن می‌گذرد و از مرتبه‌ی حیوان‌که بجز آنچه راکه حواسش می‏بیند نخواهد دید پا فراتر می‌نهد و به مرتبه‌ی انسان پا می‌گذارد، انسانی‌که می‌فهمدکه جهان بسی بزرگتر و فراختر از آن محدوده‌ی کوچکی است که حواس بدان دسترسی دارد و یا در قلمرو دستگاههائی است که در اصل امتداد دامنه‌ی حواس بشمارند. این کوچ و انتقال از دنیای مدرکات و محسوسات به دنیای غیبیات و نادیدنیها، اثر بس عمیقی دارد در اندیشه‌ی انسان نسبت به حقیقت همه‌ی وجود و ماهیت خود انسان‌، و درباره‌ی نیروهای روان در پیکر جهان‌، و راجع به ادراکش از جهان و احساسش درباره‌ی مشیت و نیروئی‌که در ماوراء این جهان قرار دارد و رتق و فتق امور آن را در دست داشته و به چرخش وگردش وامی‌دارد.

همچنین این بلند پروازی از عالم خاکی و جسمانی به عالم افلاکی و روحانی‌، اثر بس شگفتی در زند‌گی انسان بر روی زمین دارد، چه کسی‌که در محدوده‌ی کوچکی‌که حواس او آن را درمییابد زندگی می‌کند، همانندکسی نیست‌که در پهنه‌ی جهان عظیمی می‌زیدکه جان دل و بینش درونش‌، بدان پی می‏برد، آن جهان زیبا و پهناوری‌که نغمه‌هایش را باگوش دل می‌شنود و الهامهایش را با تمام وجود می‌فهمد، و نداهایش در لابلای اندام و در ژرفای جان او طنین می‌اندازد، و می‌فهمدکه پهنا و فراخنای چنین جهانی چه از نظر زمان و چه از لحاظ مکان‌، بسی‌گسترده‌تر و دور و درازتر از آن چیزی است‌که در عمرکوتاه و محدودش‌، عقل و شعو‌ر ظاهر بینش بدان پی برده است و به مغزش خطورکرده است‌. و اینکه در آن سوی وجود و در ماوراء جهان دیده و نادیده‌، حقیقت بس بزرگی قرار دارد که پیدایش انسان بدو است و بودنش از بودن او است ... و آن حقیقت ذات خدای بزرگواری است که چشمها او را درنمییابد و به خردها درنمی‌گنجد.

بدین هنگام است که نیروی اندیشه‌ی محدود آدمی‌، از پراکندگی و از هم پاشیدگی بدور می‌ماند و تنها به چیزی می‌پردازد که شایسته‌ی پرداختن بدو باشد، و دیگر گرد چیزی نمی‌گرددکه توانائی درک و فهم آن‌، بدو واگذار نشده باشد و اگر هم به چنین چیزی بپردازد و شمع وجودش را برگرد آن بگدازد، سودی بدو نمی‌رساند و نفعی در بر ندارد.

خدا نیروی اندیشه را به انسان بخشیده است تا در روی این زمین‌، وظیفه‌ی جانشینی را بجای آورد. نیروی اندیشه‌ی انسانی‌، موظف به انجام کارهای مربوط به زندگی حاضر و دنیای محسوسات است‌. درباره‌ی آن می‌نگرد و به ژرفای آن فرو می‌رود و در فضای بی‌انتهایش به پرواز درمی‌آید و در پهنه‌ی بیکرانش به کار می‌پردازد و از آن بهره‌برداری می‌کند. زندگی را رشد و تکامل می‌دهد و آن را می‌آراید تا دمی بیاساید. اما این وقتی ممکن خواهد بود که پشتوانه‌ای از نیروی روحانی داشته باشد، آن نیروئی‌که مستقیماً با همه‌ی جهان و آفریدگار جهان پیوند دارد. همچنین در سیر معرفت به حقائق‌، محیطی را برای عالم غیب باقی می‌گذارد، آن محیطی‌که مرغان فهم و خرد، یارای پر زدن در آسمان آن را ندارند.

باری کوشش در راه پی بردن به دنیای آن سوی محسوسات و پر زدن در جهان ناشناخته‌ی معقولات‌، به وسیله‌ی عقلی‌که از نیروی محدودی برخوردار است و وابسته به محدوده‌ی این زمین و زندگی بر روی این‌کره‌ی خاکی می‏باشد، هرگز میسر نخواهد بود مگر اینکه پشتوانه‌ای ازروح الهام بخش و بینش باز داشته باشد و در این تلاش و تکاپو، یار و غمخوار و راهنما و رهبرش گردد. همچنین از آنچه به دنیای غیب و جهان پنهان بستگی دارد و از دائره‌ی درک و درایت عقل و شعور بدور است‌، دست بکشد و آن را به حال خود واگذارد.

اما کوشش در راه درک چیزهای آن سوی محسوسات و تلاش در راه پی بردن به جهان معقولات‌، با عقلی‌که نیروی آن محدود به این‌کره‌ی خاکی و زندگی بر روی زمین است‌، بدون پشتوانه‌ای از روح الهام بخش و بینش باز، و رها نمودن آنچه ویژه‌ی جهان غیب است‌، و عقل توانائی گام نهادن به قلمرو آن را ندارد. سرآغاز این تلاش‌، ناکام و سرانجام آن بی‏فایده و سراسر این تکاپو هرز و هدر است ... ناکام از آن جهت خواهد بود، چون ابزار و ادواتی که به کارگرفته می‌شود برای انجام این امر آفریده نشده‌اند و بایسته‌ی این کار نمی‌باشند. بی‌سود بدین علت خواهد بود چون نیروی خردی که برای اینگونه کارها آفریده نشده است‌، از هم می‌پاشد و بیهوده پراکنده می‌گردد.

اگر انسان به این قضیه‌ی بدیهی عقلانی که می‌گوید: محدود، قدرت درک مطلق را ندارد،‌گردن نهد و در برابر آن سر تسلیم فرود آورد، به خاطر احترام منطق و گفتار خود هم‌که باشد، بر او لازم است‌که بپذیرد ادراک مطلق برای او ناممکن خواهد بود، همچنین این نکته از نظرش بدور نماند که عدم آگاهیش از مجهول و پی نبردن به چیز ناشناخته‌، وجود اشیاء را در اندرون عالم غیب و در دل جهان ناپیدا، نفی نمی‌کند و پی نبردن‌، دلیل نبودن نمی‏باشد. بر انسان است که جهان نادیده و دنیای غیب را به نیروی دیگری‌، غیر از نیروی عقل واگذارد و حواله دهد. آگاهی از چنین جهانی را نیز از دانا و مطلعی دریافت داردکه آگاه از نهان و آشکار و دنیای پیدا و ناپیدا است ... احترام به این منطق عقل و برهان خرد بودکه مؤمنان در این زمینه‌، خود را به زیور آن آراستند و به عنوان نخستین صفت از صفات پرهیزگاران خودنمائی کردند.

ایمان به عالم غیب و جهان ناپیدا، خط فاصلی است‌که انسان را از جهان حیوان جدا می‌سازد. لیکن امروزه ماتریالیستها، همانند همه‌ی ماتریالیستها در هر دوره و زمانی‌، می‌خواهند انسان را به قهقرا برگردانند و او را به دنیای حیوانی برگشت دهند، جهانی‌که غیر محسوس در آن جائی ندارد و معقولات را محلی از اعراب نیست‌، و این امر را «‌پیشرفت‌« می‌نامند. در صورتی که نه تنها پیشرفت نیست‌، بلکه تنزل و پسرفتی است که خداوند مؤمنان را از آن حفظ‌کرده است و صفت مشخصه‌ی آن را چنین صفتی قرار داده است‌که :

( الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ ) .

آنان که به غیب ایمان دارند.

 

سپاس خدای را که نعمتهای بی‌پایان را ارزانی داشته است‌، و ذلت و تنزل و شرمساری بهره‌ی پسروان و عقب ماندگان و به قهقرا برگشتگان باد.

( وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ ) .

و نماز را به نحو شایسته بجای می‌آورند.

 

نشانه‌ی دیگر پرهیزگاران این است که پرستش را خاص خدا می‌دانند، و با عبادت رو به درگاهش می‌آورند و از پرستش بندگان و اشیاء سرپیچی می‌کنند... رو به درگاه نیروی مطلقی می‌آورندکه حد و مرزی نمی‌شناسد، و سر را تنها در مقابل خدا پائین می‌آورند و پیشانی بندگی فقط بر آستانه‌ی او می‌سایند نه در برابر بندگان و بر خاک ذلت‌بار آنان‌. دلی‌که به راستی و درستی‌، در پیشگاه خدا به سجده می‌افتد و شب و روز همیشه بدو می‌پیوندد، احساس می‌کندکه به واجب الوجود پیوسته‌، و به خالق معبود رسیده است‌، و لذا برای زندگی خود هدفی بالاتر از این در نظر داردکه عمر خود را یکبار صرف زندگی زمینی و نیازمندیهای کره‌ی زمین کند. او احساس می‌کندکه نیرومندتر از آفریده‌های دیگر است‌. زیرا خود را متصل و پیوسته با آفریدگار آفریده‌ها می‏بیند. و این دید و دیدگاهها همه منبع نیروی دل و درون و جان و وجدانند، همانگونه‌که سرچشمه‌ی تقوی و پرهیزگاری و پاکی و دوری‌گرفتن از انجام‌گناهند، و همچنین عامل مهمی از عوامل تربیت شخصیت انسانی بشمار می‌آیند و آن را بگونه‌ای پرورده می‌کنند و در می‌آورند که خدائی بیندیشد و شعور و احساس خدائی داشته باشد وکردار و رفتار خداپسندانه پیشه گیرد.

( وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ) .

و از آنچه روزی و بهره‌ی ایشان کرده‌ایم می‌بخشند.

 

پرهیزگاران پیش از هر چیز اعتراف دارند به اینکه دارائی و اموالی که در دست ایشان است‌، عطا و داده‌ی خدا است‌، نه ساخته و پرداخته‌ی خودشان‌. از این اعتراف به نعمت روزی خدا دادی‌، انگیزه‌ی‌کمک و نیکی به بینوایان و تهیدستان‌، سرچشمه می‌گیرد و روحیه‌ی یاری و همدردی نسبت به واماندگان و بیچارگان که اهل و عیال خدایند، از آن بیرون می‌دمد و بالنده می‌گردد، و احساس اینکه انسانها پیوستگی دارند و برادری میان خانواده‌ی بشری برقرار است‌، از این چنین اقرار و اعترافی تقویت می‌شود. ارزش این چیزها هم در پاکیزه داشتن نفس از بخل و تنگ چشمی هویدا، و در تزکیه‌ی آن به وسیله‌ی نیکی و نیکوکاری پیدا می‏گردد. ارزش نیکی و نیکوکاری هم این خواهد بودکه زندگی را به پهنه‌ی همکاری و همیاری نه میدان جنگ وکشتار و آدمخواری‌، تبدیل می‌کند. همچنین کمک و یاری و نیکی و نیکو‌کاری‌، ناتوانان و ضعیفان و واماندگان را در امان می‌دارد و درکنار می‏گیرد و به آنان می‌فهماند که ایشان تنها نیستند بلکه در میان دلها و جانها و دیده‌ها جای دارند نه رها در میان ناخنها و چنگالها و دندانها .

این انفاق و بخشش، شامل زکات و صدقه و همه‌ی آنچه در راه نیکی و نیکوکاری صرف می‌شود، خواهد بود. انفاق پیش از زکات به وجود آمده است‌، زیرا اصل شاملی است‌که نصوص زکات آن را تخصیص می‏بخشد ولی در برگیرنده‌ی‌کل آن نمی‌باشد. در حدیث فرستاده‌ی خدا صلّی الله علیه واله وسلّم آمده است‌که فاطمه دختر قیس آن را روایت نبوده است‌:

( اِنَّ فی الْمالِ حَقّاً سِویَ الزَّکاةِ ) .

در مال و دارائی‌، بجز زکات حق دیگری است‌ [1].

 

از این حدیث‌، بیان قانونی مورد نظر است‌که بیشتر از فریضه‌ی زکات بوده و شامل‌آن نیز می‌باشد.

( وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ )‌ .

و کسانی که ایمان می‌آورند به آنچه برای تو، وبه آنچه پیش از تو، فرو فرستاده شده است‌.

 

این نیز صفت دیگری است‌که شایسته‌ی ملت مسلمان است‌. ملتی‌که وارث عقائد آسمانی و رسالت‌ها و نبوتهائی است‌که از سپیده دم بشریت پیدا آمده‌اند، و نگهبان میراث عقیده و میراث نبوت‌، و منادی و ساربان کاروان ایمان در روی زمین تا پایان جهان خواهد بود. ارزش این صفت‌، پی بردن به اصل یگانگی، یگانگی انسانها، یگانگی دین آنان‌، یگانگی پیغمبرانشان‌، و یگانگی خدایشان می‏باشد ... ارزش آن همچنین پاک داشتن روح از تعصب مذموم و ناپسندی است‌که انسانها را وا می‌داردکه بر ضد ادیان و مؤمنان و معتقدان برشورند. بلکه به انسانها می‌آموزدکه با معتقدان ادیان و عقاید دیگر دوست و برادر باشند مادام که راه صحیح و درستی در پیش‌گرفته باشند و از جاده‌ی حقیقت و صداقت منحرف نشده باشند. ارزش دیگر آن اطمینان یافتن از این است که پروردگار در طول روزگاران و آمدن و رفتن نسلها وگروهها، انسانها را در پناه رعایت خود گرفته و از آنان غافل نبوده است‌. این رعایت وکرامت نیز در پیاپی آمدن پیغمبران و رسالتها و برخورداری همگان و استفاده‌ی آنان از یک دین و یک رهنمود، جلوه‌گر است‌. ارزش دیگری‌که دارد اینکه ما را توجه می‌دهد به این نکته‌که عزت و بزرگی در چنگ زدن و راهنمائی طلبیدن از هدایتی است‌که روزها و زمانها دگرگون می‌گردند و آن هدایت ثابت و استوار بر جای ماندگار است و همچون ستاره‌ای است که در دل شبهای تار مردم را راهنمائی می‌کند و با پرتو خویش‌، پرده‌ی تاریکیها را به‌کنار می‌زند .

( وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ ) .

و به روز رستاخیز ایمان دارند .

 

این آخرین نشانه است‌. آخرین نشانه‌ای‌که دنیا را با آخرت‌، و آغاز جهان را با سرانجام جهان‌، وکردار را با کیفر ربط می‌دهد. نشانه‌ای که به انسان می‌فهماند که او بچّه‌ی سرراهی بی‌سرپرستی نیست‌که در پهنه‌ی هستی مهمل و بی‏فایده به خود واگذاشته شده باشد، و بیهوده آفریده نشده است و بیهوده هم رها نمی‌گردد. بلکه باید بداندکه عدالت مطلق الهی در انتظار او است تا بدین وسیله دلش آرام‌گیرد، و طو‌فان آشفتگی و پریشان خاطریش فروکش‌کند و آرامش یابد، و به سوی‌کردار پسندیده برگردد و بدان مبادرت ورزد، و در پایان این گشت و گذار در پناه عدالت و رحمت خداوند جهان بغنود .

ایمان به آخرت خط فاصلی است میان‌کسی‌که بین دیوارهای بسته حواس زندگی می‌کند، و میان آنکه در جهان پهناور و بی‏نهایت گسترده‌ی‌ کائنات بسر می‏برد. همچنین خط فاصلی است میان آنکه‌گمان می‌کندکه زندگی او بر روی زمین‌، همه چیز او و بهره‌ی عمر او در این جهان عریض و طویل وجود است‌، و میان‌کسی‌که چنین می‌اندیشدکه زندگانیش بر روی این زمین‌، آزمایشی است که او را آماده‌ی دریافت جزاء و پاداش می‌نماید و معتقد است‌که زندگی حقیقی در سرای دیگر است و آن سرای جاوید در آن سوی این مکان کوچک و محدود قرار دارد و جهان باقی بدنبال جهان فانی است‌.

هر صفتی از این صفات - چنانکه دیدیم - در زندگی انسان اثر بارز و ارزشمندی دارد و بدین جهت است‌که در ردیف صفات پرهیزگاران قرارگرفته‌اند. میان همه‌ی این صفات همگامی و هماهنگی است‌که این امر سبب شده است که از این صفات‌، یگانگی همنوای کاملی تشکیل شود. چه پرهیزگاری احساسی است در دل و حالتی است در وجدان که از آن گرایشها وکردارها سرچشمه می‌گیرد، و احساسات درونی و تصرفات بیرونی، یکتا و همآوا می‌شوند، و انسان در پنهان و آشکار به خدا می‌پیوندد و به همراه آن صفای روحانی حاصل می‏گردد و در نتیجه‌، پرده‌هائی که آویزان است میان روح و میان‌کل‌کائنات‌که شامل جهان ناپیدا و پیدا است‌، کم‌کم کنار زده می‌شود و معلوم و مجهول هر دو در آن در یک ردیف قرار می‌گیرد. و وقتی‌که روح جلا و صفا یافت و پرده‌های میان ظاهر و باطن کنار رفت‌، بدین هنگام ایمان به غیب‌، نتیجه‌ی طبیعی‌کنار رفتن پرده‌هائی است‌که جلو عالم غیب را پوشانده بود. و ثمره‌ی دیگر آن این است‌که روح با عالم غیب پیوند و ارتباط پیدا می‌کند و نسبت به آن‌، اطمینان می‏یابد و یقین حاصل می‌نماید. به همراه پرهیزگاری و ایمان به غیب‌، پرستش خدا به همان صورتی‌که پروردگار معین فرموده است و پسندیده‌ی آستانه‌ی او است و آن را رابطه‌ی میان بنده و خود ساخته است‌، جلوه‌گر و هویدا می‌گردد. به دنبال آن‌، بخشش از رزق و روزی‌، پیدا می‌آیدکه نشانه‌ی اعتراف به نعمت و عطای خدادادی و بیانگر حس برادری است‌. سپس سعه‌ی صدر نسبت به قافله‌ی ایمان اصیلی است‌که ریشه در روزگاران دارد. آنگاه احساس رابطه‌ی خویشاوندی میان همه‌ی مؤمنان و همه‌ی پیغمبران و تمام رسالتها، سر بر می‌زند. پس از آن‌، یقین و اطمینان قلبی درباره‌ی آخرت است‌که هیچگونه گمان و درنگی آلوده‌ی آن نیست و هیچ نوع شک و تردیدی نمی‌شناسد. این تصویری از جامعه‌ی اسلامی است‌که بدان هنگام در مدینه بپاخاسته بود و از پیشتازان نخستین مهاجر و انصار تشکیل‌گردیده بود. این جامعه با داشتن این چنین صفاتی چیز بزرگ و شکوهمندی شده بود، به راستی بس بزرگ و با شکوه‌، و عظمت و بزرگیشان هم در سایه‌ی مجسم و هویدا بودن حقیقت ایمان در سیمای ایشان بود. از اینجا بودکه خداوند بزرگوار به وسیله‌ی این جامعه‌،‌کارهای سترگ و شگرفی در روی زمین و در زندگی انسان‌ها، انجام داد و در همه‌ی جوانب تحول عظیمی به راه انداخت‌. بدین علت است‌که نسبت به ایشان چنین ابراز نظر می‌شود:  

( أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) .

آنان هدایت خدای خویش را دریافته‌اند و بر مسیر خداشناسی قرار گرفته‌اند و بی‏گمان رستگارند.

 

آری آنان این چنین راهیاب شدند و بر جاده‌ی خداشناسی استقرار پذیرفتند و لذا رستگارگردیدند، و راه هدایت و رستگاری هم همین جاده‌ی آماده و روشن است‌.

*

اما تصویر دوم که ازآن کافران است‌، ارکان و پایه‌های کفر را در هر سرزمینی و در هر زمانی‌که باشد، مجسم می‌دارد:

( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ . خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ) .

آنان که راه کفر را پپش گرفته‌اند (‌و بدین سبب استعداد خود را هدر داده‌اند و به علت عناد با حق چشم دیدن حق را ندارند) برای ایشان یکسان است چه آنان را بیم دهی و چه بیم ندهی‌، ایمان نمی‌آورند. گوئی خدا بر دلها و گوشهایشان مهر زده است‌، و بر چشمانشان پرده‌ای کشیده شده است‌. و ایشان را عذاب بزرگی است‌ .

 

در اینجا تصویر پرهیزگاران و تصویرکافران را درست در برابر هم می‏بینیم و میان این دودسته‌، تقابل تام موجود است‌. چه این‌کتاب خود به خود، برای پرهیزگاران هدایت است‌. ازآن سو هم بیم دادن و بیم ندادن نسبت به کافران‌، یکسان است‌. دریچه‌های هدایت بر روی ارواح پرهیزگاران باز است و رابطه‌های استواری آنان را به هستی و آفریدگار هستی‌، و به ظاهر و باطن و جهان غیب و دنیای حاضر پیوند می‌دهد. همه‌ی این دریچه‌ها بر روی پرهیزگاران باز است ولی تمام این روزنه‌ها بر روی‌کافران بسته است‌. همه‌ی پیوندها در آنجا، پیوسته است ولیکن تمام آنها، در اینجا گسسته است‌:

( خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ ) .

پروردگار بر دلها و گوششان مهر نهاده است‌.

 

آنها را مهر نهاده است‌، دیگر ندای حقیقت و صدای هدایت به آنها فرو نمی‌رود.

( وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ ) .

و بر چشمانشان پرده‌ای است‌.

 

پس نه نوری از آن پرده عبور می‌کند و نه روشنائی هدایتی می‌درخشد. خدا بر دلها وگوشهایشان مهر نهاده است و بر چشمانشان پرده‌ای فرو انداخته است تا در برابر بی‏توجهی نسبت به ترساندن از عذاب الهی بادافره خویش را دریافت و در مقابل بدی خود بدی بینند. مگر ایشان نبودندکه ترساندن و نترساندن برایشان یکسان بود؟ پس چو بدکردی چشم نیکی مدار .

به راستی تصویر ناهنجار و ناهمگون و بدشگونی است که از لابلای حرکت یکنواخت و قاطعانه‌ای نقش می‌بنددکه حرکت مهر بر دلها وگوشها، و پرده کشیدن بر چشمان و دیدگان است‌ .

( وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ) .

و ایشان را شکنجه‌ی بزرگی است‌.

 

و این هم سرانجام طبیعی‌کفر سرکش و دشمن حق است که اصلاً به ندای ترساننده‌گوش فرا نمی‌دهد و در نزد او ترساندن و نترساندن یکی است همانگونه‌که خدا از سرشت‌کور و دشمن حق آنان دریافت فرموده است‌ .

*

بعد از این به همراه روندگفتار به سوی تصویر سوم یا نمونه‌ی سوم می‌رویم‌: این تصویر، از شفافیت و روشنی تصویر نخست و جوانمردی و بزرگواری آن‌، برخوردار نیست‌. و تاریکی و زشتی و سنگدلی تصویر دوم را نیز ندارد. بلکه تصویر لرزانی است که همیشه در پیچ و تاب است و چشم را به اشتباه می‌اندازد و نمای خود را بر خلاف ماهیت خویش می‌نمایاند. گاه از دیده نهان و گاه عیان است‌.گاه به پیش و زمانی به پس می‌رود. در این سو مخفی می‌شود و در آن سو خود را آشکار می‌سازد ... این تصویر منافقان و دورویان است‌:

( وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ . یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ . فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ . وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ . أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِنْ لا یَشْعُرُونَ . وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکِنْ لا یَعْلَمُونَ . وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ . اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ . أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ ) .

در میان مردم کسانی هستند که می‌گویند: به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده‌ایم‌، در حالی که ایمان ندارند. می‌خواهند خدا و مؤمنان را فریب بدهند، ولی جز خودشان را گول نمی‌زنند اما نمی‌فهمند. در دلهای آنان بیماری است و خداوند هم بر بیماری ایشان می‌افزاید و عذاب دردناکی به خاطر دروغگوئی‌هائی که دارنده در انتظارشان است‌. هنگامی که به آنان گفته شود: در زمین فساد نکنید، گویند: ما فقط اصلاح کننده‌ایم‌. آگاه باشید اینان تنها تباهگرانند ولی نمی‌فهمند. و هنگامی که به آنان گفته شود: ایمان بیاورید همانگونه که توده‌ی مردم ایمان آورده‌اند، گویند: آیا همچون سفیهان ایمان بیاوریم‌؟ هان‌! اینان خودشان نادان و سفیهند ولی نمی‌دانند. هنگامی که به افراد با ایمان می‌رسند می‌گویند: ما ایمان آورده‌ایم‌. ولی هنگامی که با اهریمنان (‌و رؤسای شیطان صفت‌) خود خلوت می‌کنند، می‌گویند: ما تنها با شمائیم‌، ما آنان را مسخره می‌کنیم‌. خداوند ایشان را استهزاء می‌کند و به مسخره می‏گیرد، و آنان را در سرکشی و طغیانشان نگاه می‌دارد و یاری می‌رساند تا کورکورانه بسر برند. آنان کسانی هستند که هدایت را با گمراهی معاوضه کرده‌اند، و این معامله و تجارت ایشان سودی در بر ندارد و (‌جزو) هدایت یافتگان نمی‌باشند .

 

این تصویر، بیان حالت منافقان در مدینه است‌، ولی وقتی که ما از دائره‌ی زمان و مکان می‌گذریم‌، می‌بینیم این امر نمونه‌ی مکرری است‌که در میان همه‌ی نسلهای مختلف بشری بوده و خواهد بود. این‌گروه از منافقان که خود را از همگان برتر و اشراف قوم می‌دانستند، کسانی بودندکه شجاعت آن را در خود نمییافتند تا با ایمان آشکار، حق را پذیرا باشند و در برابر حقائق سر تسلیم فرود آورند، و یا شهامت این را داشته باشندکه آشکارا با حق به مبارزه برخیزند و آن را انکار نمایند. در عین حال‌، برای خود مقام بس والائی در نظر می‌گرفتند و خویشتن را بالاتر از توده‌ی مردم می‌دانستند و از همگان خود را شایسته‌تر برای احراز مقامات می‌دیدند. بدین سبب ما معتقدیم‌که این نصوص قرآنی از مناسبات تاریخی آزاد و شامل هر نوع منافقانی است که میان انسانها و در هر عصر و زمانی دارای چنین صفاتی باشند. و اصلاً یک پدیده‌ی ثابت روانی است که در میان هر نژادی‌، اشخاص ضعیف النفسی بدان دچار می‌گردند و بیماری نفاق و دوروئی از آنان سر می زند .

دو رویان ادعاء می‌کنندکه به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند، ولی در حقیقت مؤمن نبوده و ایمانی ندارند. بلکه منافقانی بیش نیستند که جرأت انکار را نداشته و رو در روی مؤمنان‌، شهامت بیان عقیده‌ی قلبی و احساس درونی خویشتن را ندارند .

آنان می‌انگارند که هوشیارتر و زرنگتر از دیگرانند و می‌توانند این ساده لوحان راگول بزنند. لیکن قرآن حیله و نیرنگ آنان را نمایان می‌دارد و حقیقت و رفتار وکردارشان را افشاء می‌سازد و می‌فرمایدکه آنان تنها مؤمنان را به تصور خودگول نمی‌زنند، بلکه می‌خواهند و حتی می‌کوشند خدا را نیز فریب دهند:

( یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا ) .

خدا را و کسانی را که ایمان آورده‌اند، گول می‌زنند .

 

با ملاحظه‌ی این چنین نصی و امثال آن‌، در برابر حقیقت بزرگی قرار می‌گیریم و خود را در پیشگاه لطف و مرحمت بزرگوارانه‌ی خدا مییابیم ... آن حقیقتی‌که قرآن پیوسته بر آن تأکید دارد و به بیان آن می‌پردازد، و آن عبارت از حقیقت رابطه و پیوندی است‌که میان خدا و مؤمنان موجود می‌باشد. خدا صف مؤمنان را صف خود، و کار ایشان را کار خود، و فرمانشان را فرمان خود می‌داند. آنان را به خود منضم و متصل می‌دارد. و ایشان را در پناه خود می‌گیرد. و دشمنانشان را دشمن خود می‌شمارد. هر نوع حیله و نیرنگی که درباره‌ی ایشان انجام‌گیرد، متوجه خود می‌داند. این همان لطف و مرحمت بزرگوارانه‌ی آسمانی است ... لطف و مرحمتی که مقام مؤمنان را بالا می‏برد و ماهیت ایشان را به درجه‌ی شامخی می‌رساند. این مرحمت الهی‌، بیانگر این است که حقیقت ایمان‌، بزرگ‌ترین وگرامی‌ترین حقیقتها در این جهان است‌. این لطف خداوندی آرامشی به دل مؤمن می‏بخشد که اندازه‌ای ندارد. مؤمن خدای بزرگوار را می‌بیندکه مسائل او را مسائل خود می‌داند و جنگ با او را جنگ با خود بشمار می‌آورد، و دشمن او را دشمن خویش محسوب می‌دارد. مؤمن را برمی‌گیرد و در صف خود جای می‌دهد، و او را در پناه کرامت خود می‌گیرد... پس بندگان و فریب و نیرنگ و آزارکوچک و بی‌ارزششان چه خواهد بود؟

حقیقت فوق‌، تهدید وحشتناکی برای کسانی است که می‌کوشند مؤمنان راگول بزنند و می‌اندیشند تا بدیشان حیله و نیرنگ برسانند، و اذیت و آزارشان بدهند. خدا بدیشان هوشدار می‌دهدکه جنگشان تنها با مؤمنان نیست بلکه جنگ با خدای توانا و چیره و زبردست است‌. کسانی‌که با دوستان خدا می‌جنگند در حقیقت با خدا به جنگ برخاسته‌اند. و آنان‌که دست به اینگو‌نه تلاشها مییازند، خویشتن را در معرض خشم خدا قرار می‌دهند و باید چشم به راه انتقام پروردگار باشند .

این حقیقت سزاوار است از هر دو سو، مورد تدبر و تفکر مؤمنان قرارگیرد و درباره‌ی آن بیندیشند تا اطمینان حاصل‌کنند و ثابت قدم بمانند و با گامهای استواری به راه خویش ادامه دهند. نه از حیله‌ی حیله‌گران بترسند و نه از نیرنگ نیرنگبازان بیمناک باشند، و نه از آزار بدکاران به هراس افتند و نه به این چیزهاگوششان بدهکار باشد. دشمنان مؤمنان نیز درباره‌ی این حقیقت باید بیندیشند و بر خود بلرزند و بترسند و بدانندکه با چه‌کسی جنگ‌می‌کنند و خویشتن را به‌وسیله‌ی جنگیدن با مسلمانان‌، در معرض انتقام چه کسی قرار می‌دهند و دشمنی آنان در نهایت در برابرکیست‌ .

اینک برمی‌گردیم به سوی‌کسانی‌که خدا را و مؤمنان را به تصور خودگول می‌زنند، و می‌گویند: به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده‌ایم و باور داریم‌. چنین در پیش خود می‌انگارند که باهوش و زرنگ می‌باشند... ولیکن چه استهزائی‌! استهزاء سختی‌که پیش از تکمیل آیه‌، سیل آسا بر سرشان فرو می‌ریزد و پیاپی در میانشان می‌گیرد:

( وَمَا یَخْدَعُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ )‌ .

بجز خویشتن را نمی‌فریبند، و لیکن نمی‌فهمند.

 

آنان تا آنجا در غفلت بسر می‌برند که نمی‌دانند جز خود را نمی‌فریبند. کسی را جز خود به بازی نمی‌گیرند. خدا هم بسی آگاه از نیرنگ ایشان است‌. و مؤمنان در پناه رعایت خداوند قرار دارند و از این نیرنگ‌کثیف‌، ایشان را حفظ می‌کند. اما این غفلت زدگان بیسودندکه خود راگول می‌زنند و تنها با خویشتن است‌که بد کرداری و حیله‌گری می‌ورزند، آنگاه‌که گمان می‏برند با این نفاق و دو روئی به خود سود می‌رسانند و مال و دارائی می‌اندوزند، و ذات خویش را با پنهان داشتن کفر، از نتیجه و سرانجام بد آشکارکردن کفر در پیش مؤمنان‌، محفوظ نموده‌اند. آنان نمی‌دانندکه با کفری‌که پنهانش می‌دارند، و با نفاقی‌که از خود نشان می‌دهند، خویشتن را در معرض هلاکت و نابودی می‌اندازند، و با این‌کارها به سرنوشت شومی‌گرفتار می‌گردند .

اما اینکه چرا منافقان اینگونه به تلاش می‌افتند و توان خود را در این راه به‌کار می‌گیرند؟ و به خاطر چه این حیله و نیرنگها را انجام می‌دهند؟ چون‌:

( فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ) .

در دلهایشان بیماری است.

 

در سرشتشان آفتی است و در دلهایشان مرضی است که آنان را از راه درست و روشن بدور می‌دارد و بدن سبب مستحق این خواهند شدکه خداوند آنچه راکه در آنند و بدان‌گرفتارند، افزون کند:

( فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا ) .

پس خدا بر بیماری آنان افزود.

 

زیرا بیماری اگر معالجه نشود، بیماری دیگری را بوجود می‌آورد. انحراف نخست اندک است‌، ولی کم کم فزونی می‌گیرد و در هر مرحله‌ای زاویه‌ی آن‌گشاده‌تر می‌شود و دامنه‌ی آن‌گسترده‌تر می‌گردد. این سنت و قاعده‌ای است‌که تغییر ناپذیر است‌. سنت و قاعده‌ی خدا است‌که در همه‌ی اشیاء و اوضاع‌، و اندیشه و احساس و رفتار وکردار جاری است‌. پس منافقان به سوی سرنوشت معلومی در حرکت می‏باشند. سرنوشتی‌که شایسته و درخورکسانی است که به تصوّر خودشان می‌خواهند خدا و مؤمنان راگول بزنند:

( وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ ) .

و ایشان را عذاب دردناکی است به سبب دروغزنی و دروغگوئیی که دارند.

 

صفت دیگری از صفات منافقان - بویژه صفت بزرگان و سردستگان ایشان‌که در اوائل هجرت‌، مقام و پایه و ریاست و برو و بیائی داشتند از قبیل عبدالله پسر ابی پسر سلول -‌صفت سرکشی و درست ونیکو جلوه دادن فسادی بودکه می‌کردند و افتخار و مباهات می‌نمودند به اینکه در برابرکارهائی‌که انجام می‌دادند، بازخواستی نداشتند و گوشمالی داده نمی‌شدند:

( وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ . أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِنْ لا یَشْعُرُونَ ) ٠

 

هنگامی که به آنان گفته می‌شد: در زمین به تباهی و فساد دست نیازید، می‌گفتند: ما اصلاحگرانی بیش نیستیم‌. هان‌! ایشان تنها و تنها مفسدانند، ولیکن نمی‌فهمند .

 

منافقان تنها به دروغگوئی و نیرنگ بازی هم بسنده نمی‌کنند، بلکه بر دروغزنی و حیله‌گری خود، بیخردی و حماقت نیز می‌افزودند و ادعای ناروا هم داشتند:

( وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ ) .

هنگامی که به آنان گفته می‌شد در زمین فساد نکنید .

 

تنها به این اکتفاء نمی‌کردندکه فسادکردن و تباهی ورزیدن را نفی‌کنند، بلکه از آن نیز تجاوزکرده و به فسق و فجور و بی‌حیائی و دو روئی خویش می‌نازیدند و اعمال ناپسند خود را خوب و شایسته می‌دانستند:

( قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ) .

می‌گفتند: ما اصلاحگرانی بیش نیستیم‌ .

 

کسانی‌که به بدترین وجه فساد می‌کنند و زشت‌ترین اعمال را انجام می‌دهند، و در عین حال می‌گویند: ما اصلاحگرانیم‌، بدون گمان در هر عصر و زمانی فراوانند. این چنین می‌گویند، زیرا مقیاس ارزشهائی‌که دارند خراب شده است و ترازوی سنجش کردار و گفتارشان اختلال پذیرفته است‌. معلوم است هنگامی‌که ترازوی سنجش اخلاص و پاکی‌، در نفس آدمی تباهی گیرند، همه‌ی مقیاسها و ارزشها در هم فرو می‌ریزد و تباهی می‌گیرد. اصلاً کسانی‌که دل به خدا نمی‌دهند و از درون با خدا یک رنگ و مخلص نمی‏باشند، مشکل است‌که به فساد و زشتی اعمال خویش پی ببرند. زیرا ترازوی سنجش خیر و شر و صلاح و فساد در پیش آنان‌، به همراه هو‌ی و هوس و برابر میل و آرزوی ایشان در نوسان است و به این سو و آن سو در جولان است و شاهین آن با دست خواستها و تمایلات ایشان‌، بالا و پائین می‌افتد. دیگر از قاعده و قانون خدا فرمان نمی‌برند بلکه بنده و فرمانبردار شهوات و خواستهای دلند .

از اینجا است‌که چنین حکم قاطعانه و بیان صادقانه‌ای‌، به دنبال آن صادر می‌گردد:

( أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِنْ لا یَشْعُرُونَ )‌ .

هان ایشان مفسدانند و بس‌، ولیکن نمی‌فهمند.

 

از صفات دیگر آنان‌، یکی هم این است‌که خویشتن را بر توده‌ی مردم فراتر و برتر می‌دانند و خود را بر ایشان می‌گیرند، تا بدین وسیله برای خود مقام نادرستی‌کسب نمایند و خویشتن را در دیدگان مردم بزرگ جلوه دهند:

( وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکِنْ لَّا یَعْلَمُونَ) ٠

و هنگامی که به آنان گفته می‌شود: ایمان بیاورید همانگونه که مردم ایمان آورده‌اند، گویند: آیا ایمان بیاوریم همانگونه که بی‌خردان ایمان آورده‌اند؟ هان بی‏گمان ایشان بی‌خرد و کم عقلند، ولیکن نمی‌دانند.

 

پر واضح است رسالتی‌که در مدینه برای آنان فرو فرستاده شده بود و ایشان با آن رو به رو بودند، مردم را به این فرا می‌خواندکه ایمان خالصانه و راست و درست و بدور از هوی و هوسها داشته باشند. ایمان راست و خالصانه‌ای که بسان ایمان مخلصانی باشد که به زیر سایه‌ی دین اسلام ‌گرائیده و همگی با صلح و صفا و یک رنگی و پاک طینتی به سر می‏برند، و خویشتن را به خدا سپرده و پیشانیهایشان را بر آستان الهی می‌سایند وگوششان را به فرمان خدا فرا می‌دارند و آغوش خویش را برای پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم باز نموده و دستورها و فرمایشهای او را باگوش جان می‌شنوند و خالصانه با تمام وجود فرمانش را گردن می‌نهند و برای اجرای اوامر و نواهی او، از همه چیز خویش می‌گذرند. اینان همان مردمانی بودند که منافقان ادعاء داشتند که همانند ایشان ایمان آورده‌اند، ایمان خالص و روشن و درست‌ .

پر واضح است که منافقان از پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم فرمان نمی‌بردند و تسلیم دستورات او نمی‌شدند، چه او را ویژه‌ی تهیدستان می‌دیدند و پیغمبر فقراء می‌دانستند. او را شایسته‌ی راهنمائی طبقه‌ی اشراف و بلندپایگان و از همگان‌برتران نمی‌دیدند. این بود که می‌گفتند:

( أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ؟ ) .

آیا ایمان بیاوریم همچنانکه بی‌خردان ایمان آورده‌اند؟‌.

 

از اینجا بودکه پاسخ دندان شکنی به آنان داده می‌شود و حکم قاطعانه‌، شرف صدور مییابد:

( أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَکِنْ لا یَعْلَمُونَ ) .

هان‌! بی‏گمان ایشان بی‌خردند و لیکن نمی‌دانند.

 

ولی بی‌خرد کی می‌داندکه او بی خرد است‌؟ و منحرف و کجرفتار، کی می‌داند که از راه راست بدور افتاده ا‌ست‌؟

سپس آخرین نشانه‌ای که بیانگر اندازه‌ی ارتباط میان منافقان مدینه و میان یهودیان‌کینه‌توز آنجا باشد، ذکر می‌گردد ... آری منافقان تنها به دروغ و فریب‌، و حماقت و یاوه‌سرائی‌، بسنده نمی‌کردند، بلکه بدانها فرومایگی و پلیدی و دسیسه‌بازی و توطئه‌های شوم شبانه را می‌افزودند و در دل تاریکیها، نقشه‌ی سیاه روزی مسلمانان را می‌کشیدند:

( وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ ) ‌.

هنگامی که به کسانی برمی‌خوردند که ایمان آورده بودند می‌گفتند: ایمان آورده‌ایم‌، و هنگامی که به اهریمنان (‌و سر دستگان شیطان صفت‌) خود برمی‌خوردند می‌گفتند: بی‏گمان ما با شمائیم‌، ما تنها استهزاء کننده‌ی (‌مؤمنان‌) می‌باشیم‌ .

 

بعضی از مردم‌، پستی و پلیدی را قدرت و شوکت می‌دانند، و حیله‌گری و دغل بازی را برجستگی و وارستگی می‌شمارند. در حالی‌که اینها زبونی و رذالت است نه بزرگی و شجاعت‌. زیرا شخص نیرومند، نه پست است و نه فرومایه‌، و نه فریبکار و توطئه‌گر و سخن‌چین و عیبجوی بی‌مایه، آنکه در آشکار و نهان با دست و زبان و اشاره‌ی ابروان به عیب و ننگ دیگران در افتاده است‌. این نوع منافقانی‌که از رو به رو شدن با مؤمنان می‌هراسیدند، و به هنگام رسیدن به آنان‌، اظهار می‌کردند که ایمان آورده‌اند و در صف ایشانند تاخویشتن را از اذیت و آزار برهانند و این پرده را جلو خود بدارند و از پشت آن‌، وسیله‌ی شکنجه و آزار مؤمنان را فراهم آرند... این چنین کسانی‌، هنگامی‌که به پیش دوستان و سردمداران اهریمن خوی خویش برمی‌گشتندکه اغلب این سردستگان شیاطین صفت یهودیانی بودندکه چنین منافقانی را وسیله‌ی خوبی برای درهم شکستن و از هم پاشیدن صف اسلامی می‌دیدند و همانگونه هم منافقان‌، یهودیان را پناهگاه و پشتیبان خود به حساب می‌آوردند... اینگونه منافقان بودند که‌:

( إِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ ) ‌.

هنگامی که با اهریمنان خویش به خلوت می‌نشستند می‌گفتند: بی‏گمان با شمائیم و ما استهزاء کنندگانی بیش نیستیم‌ .

 

یعنی ما از راه تظاهر به ایمان و اظهار تصدیق محمد و قرآن‌، مؤمنان را مسخره می‌کنیم و بازیچه خویش می‌سازیم‌ .

قرآن همین‌که این عمل وگفتارشان را روایت می‌دارد، تازیانه‌های تند تهدید را بر سر آنان فرود می‌آورد و ایشان را به چیزی بیم می‌دهدکه‌کوههای محکم و استوار را در هم فرو می‌ریزد:

( اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ

خدا آنان را مسخره می‌دارد، و در طغیان و سرکشی رهایشان می‌سازد و مهلتشان می‌دهد تا در آن

کورکورانه بسر برند.

 

بسی بدبخت و زیانبارکسی‌که خالق آسانها و زمین او را استهزاء‌کند. بال اندیشه به صحنه‌ی ترس آور و دلهره‌انگیزی پر می‌کشدکه دل از دیدن منظره‌ی آن به لرزه می‌افتد و مو بر بدن سیخ می‌ایستد. وقتی‌که انسان آیه‌ی‌:

( اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ) ٠

را می‌خواند، از تصور چنین سرنوشت هول انگیز و مسیر هلاکت‌بار، زهره ترک می‏گردد و سرا پای وجودش به تکان می‌افتد ... خدا آنان را رها می‌سازد تا کورکورانه به پیش روند و در راهی‌گام بردارند‌که رسم و نشان و پایان روشنی ندارد، سرانجام نیز دست توانائی‌، ایشان را می‌قاپد و همچون موشهای لاغری که در تله افتاده باشند، بر خود می‌تپند و نمی‌دانند سرانجام‌کار ایشان چه خو‌اهد بود و دیوار آهنین و استوار تله‌که در آن بالا و پائین می‌روند، بر سرشان چه خواهد آورد... این استهزاء خوفناک و وحشت‌انگیز کجا و استهزاء ناچیز آنان کجا!

در اینجا حقیقتی جلوه‌گر می‌شود که پیشتر بدان اشاره کردیم‌. و آن این‌که خداوند بزرگو‌ار، سرپرستی مؤمنان را در جنگی‌که با آنان می‌شود به عهده دارد و ایشان را در پناه رعایت خود نگاه می‌دارد، و مسلمانان در جنگ با دشمنان تنها نیستند بلکه خدا با آنان است‌. در آن سوی چنین حمایت و سرپرستی خدائی‌، چه آرامش کاملی برای دوستان خدا موجود است‌، و چه سرانجام ترس‌آور و زشتی در آنجا به انتظار دشمنان از خدا بی‏خبر است‌. آن غافلانی‌که رها شده‌اند تا درکوری و لجنزاری گمراهی بلولند. آن فریب خوردگانی که پروردگار، ایشان را مهلت و مدد داده است تا در سرکشی بسر ببرند و مدت زمانی به دشمنانگی خویش ادامه دهند. سرنوشت خوفناک‌، آنجا در انتظارشان است و آنان غافلانه وکورکورانه بسر می‏برند .

آخرین سخنی‌که حقیقت حال ایشان را به تصویر می‌کشد و اندازه‌ی زیانباریشان را مجسم می‌دارد، آیه‌ی

زیر است:

( أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ ) .

آنان کسانی هستند که هدایت را با گمراهی معاوضه کرده‌اند، و این معامله و تجارت ایشان‌، سودآور نبوده است و آنان راه‌یافته نمی‌باشند.

 

منافقان اگر می‌خواستند، هدایت در اختیارشان بود و بدیشان بخشیده شده بود و از دسترسشان بدور نبود ... ولی ایشان‌:

( اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدَى ) .

هدایت را با گمراهی معاوضه کرده‌اند.

 

و در این معامله‌، همچون غافلترین و نادانترین بازرگانان رفتار نموده‌اند و به زیانبارترین سوداگری دست یازیده‌اند:

( فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ ) .

پس بازرگانی آنان سودآور نبوده است و ایشان راه یافته نمی‌باشند.

 

*

شاید چنین به نظر آیدکه تصویرگروه سوم‌، مکانی را که اشغال نموده است فراختر از مکانی است‌که تصویر گروه اول و تصویر دسته‌ی دوم در برگرفته بود... علت آن است‌که در هر یک از دو تصویر نخست‌، ثبات و سادگی به نحوی از انحاء موجود بوده است‌... تصویر اولی از آن‌کسانی بودکه از نفس پاک و خلوص نیّت بر خوردار و راه راست و درستی را به سوی هدفی‌که داشتند در پیش‌گرفته بودند. و تصویر دوم‌، از آن اشخاصی بود که نفس تاریک و سرگشته‌ای داشتندو بی هدف و ویلان‌، زندگی را به پایان می‏بردند و راه به جائی نمی‌بردند. اما تصویر سوم‌، از آن‌کسانی است‌که نفس کج و بیمار و پیچیده و پریشانی دارند. چنین تصویری نیاز به تکاپوی بیشتری دارد، و در ترسیم آن خطهای متعددی لازم است‌، و با نقشها و نگارهای فراوانی شناسائی می‌شود و محدود و مشخص می‏گردد .

از سوی دیگر، این طول ‌کلام اشاره به نقش مهمی دارد که منافقان در مدینه برای اذیت و آزار ملت مسلمان‌، به عهده داشتند و باعث رنجها و دلهره‌ها و پریشانیها می‌شدند. همچنین اشاره به اهمّیت نقشی دارد که منافقان می‌توانند در داخل صف مسلمانان در هر عصر و زمانی‌، بازیگران آن باشند. همانگونه هم بیانگر این حقیقت است‌که پیوسته باید مواظب مکر وکید ایشان بود و با دقت بازیها و دسائس پست آن را زیر نظر داشت و پرده از حیله‌گری و نیرنگ بازیشان برداشت. برای توضیح بیشتر، روندگفتار به جلو می‌رود و درباره‌ی این دسته‌، مثلهائی می‌آورد و پرده از سرشتشان برمی‏دارد و راز دغل بازی و سازشکاری ایشان را برملا می‌دارد و علت‌گاه با این بودن وگاه با آن بسر بردن آنان را هویدا می‌سازد و دلیل به این سو و آن سو گرائیدنشان را روشن می‌نماید تا طبیعت و سرشتشان بهتر مشاهده و شناخته شود:

( مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لا یُبْصِرُونَ . صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ ) .

داستان ایشان مانند داستان کسی است که با مشقت فراوانی آتشی بیفروزد، هنگامی که آتش پیرامون او را روشن سازد، پروردگار نور آنان (‌=افروزنده و یارانش‌) را از میان ببرد و ایشان را در انبوه تاریکیهائی رها سازد که در آن چشم کار نمی‌کند. کر و لال و کورند و (‌به سوی حق و جاده‌ی خداشناسی‌) برنمی‌گردند.

 

منافقان در آغاز امر، همانند کافران از هدایت روگردان نشدند، وگوشهای خود را از شنیدن باز نداشتند و با پنبه‌ی غفلت آگنده نکردند، و چشمانشان را از دیدن و دلهایشان را از فهمیدن و پی بردن باز نگرفتند. بلکه کوری را بر هدایت‌، برتری دادند و بعد از آشنائی با حق و یافتن آن دل به نابینائی دادند و رهنمود خدائی را به‌گوشه‌ای افکندند... آتش را با رنج بسیار برافروختند، و هنگامی‌که تنور آن شعله‌گرفت و زبانه برکشید، از آن سود نبردند گر چه بیشتر طالب و جویایش بودند. در این وقت است‌که‌:

( ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ ) .

خدا نور ایشان را از میان برد .

 

نوری که برای دستیابی بدان‌، تلاش آغازیده بودند اما سپس ترکش‌گفته بودند:

( وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لا یُبْصِرُونَ )‌ .

ایشان را در انبوه تاریکیهائی رها کرد که (‌چیزی در آن‌) نمی‌دیدند .

 

این هم جزای اعراض از نور و پشت به روشنائی کردنشان بود .

از آنجاکه گوشها و زبان‌ها و چشمها، برای دریافت صداها و روشنائیها و سود جستن از هدایت و نور، آفریده شده‌اند و ایشان چون گوشهایشان را از کار انداخته‌اند، «‌کران‌«‌، و چون زبانهایشان را بسته‌اند «‌لالان‌«‌، و به علت فرو بستن چشمانشان «‌کوران‌« محسوبند... و لذا برگشتی به سوی حق‌، و راهی به جانب هدایت‌، و رهنمودی به طرف نور ندارند .

مثل دیگری‌، حال منافقان را به تصویر می‌کشد و آنچه راکه در نفس آنان بود همچون اضطراب و حیرت و دلهره و خوف‌، ترسیم می‌نماید:

( أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ . یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ) .

یا (‌مثل آنان‌) همانند مثل کسانی است که از آسمان باران تندی بر آنان فرو بارد، در آن‌، تاریکیها و رعد و برق باشد که انگشتان خویش را به سبب صاعقه‌ها از ترس مرگ، به گوشهایشان فرو کنند. خدا کافران را از هر طرف احاطه کرده است‌. نزدیک است برق چشمانشان را برباید. هر زمان که برق بدرخشد و (‌محیط را) روشن سازد، در آن گامهائی بردارند، و چون (‌محیط‌) بر ایشان تاریک گردد، در جای خود بایستند. اگر خدا می‌خواست گوش و چشمانشان را از بین می‌برد. خدا بر هر چیزی توانا است‌ .

 

صحنه‌ی شگفتی است‌. پر از جنبش و تکان است‌. آمیخته به اضطراب و پریشانی است‌. در آن‌، بیابان هو‌لناک و گمراهی و سرگشتگی، و ترس و حیرت است و روشنائیها و صداها در سراسر آن‌، طنین انداز است ... بارانی تند و سیل آسا، از سوی آسمان ریزان است‌:

 

( فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ )‌ .

در آن انبوه تاریکیها و غرش آسمان و آذرخش است‌ .

 

(‌ کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا ) .

هر زمان که برایشان برافروزد، در آن گام بردارند .

 

( إِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُوا ) .

و هنگامی که تاریکی بر آنان چیره شود در جای خود بایستند .

 

یعنی سرگشته می‌ایستند و نمی‌دانندکجا بروند. ترس و خوف سراپای آنان را فراگرفته است‌:

( یَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ ) .

انگشتان خود را به سبب صاعقه‌ها از ترس مرگ به گوشهایشان فرو می‌برند .

 

جنبش و حرکت‌، سراسر صحنه را فراگرفته است‌: از ریزش تند باران‌گرفته تا انبوه تاریکیها و غرش آسمان و آذرخش‌ها، و حیرت زدگان وحشت زده در آن‌، و تا گامهای ترسان و لرزانی‌که به هنگام خیمه زدن تاریکی از رفتن باز می‌ایستند... این جنبش در صحنه - از راه انفعال الهامی - حرکت بیابان و ترس و لرز بهت‌آور و هو‌ل‌انگیزی را ترسیم می‌نمایدکه منافقان در آن بسر می‌بردند... این صحنه بیانگر وضع آنان است که گاهی به پیش مؤمنان می‌روند و زمانی به جانب اهریمنان و روسای شیطان صفت برمی‌گردند. گاهی چیزی می‏گویند و لحظه‌ای بعد پشیمان می‌شوند.گاهی به دنبال هدایت و نور، روان و زمانی درگمراهی و تاریکی غوطه‌ورند... این صحنه‌، صحنه‌ی محسوسی است‌که بیانگر یک نوع حالت نفسانی است و یک تصویر احساسی را مجسم می‌دارد... این گوشه‌ای از شیوه‌ی شگفت‌انگیز قرآن برای مجسم نشان دادن احوال نفسانی و مسائل روحانی است‌که‌گوئی صحنه‌ی محسوس و قابل مشاهده است[2]‌.

*

هنگامی که نمایش تصویرهای‌گروههای سه‌گانه پایان می‏گیرد، روندگفتار در سوره‌، متوجه همه‌ی مردمان می‌گردد و آنان را به سوی حق ندا می‌دهد و تمام بشریت را فرا می‌خواند تا در میان همه‌ی اینها،‌گروهی را برگزینند و بدان پیوندندکه راست و درست و بزرگوار و پاکیزه و یکرنگ می‏باشند. و آن گروه پرهیزگاران است‌که‌کوشا و سودبخش و راه یافته و رستگارند:

( یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ . الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ) .

ای مردم‌، پروردگار خود را بپرستید، آنکه شما را و کسانی را آفریده است که پیش از شما بوده‌اند، امید می‌رود (‌با چنین پرستشی‌) پرهیزگار شوید. آفریدگارتان آن کسی است که زمین را برایتان گسترده است و آماده‌ی زندگی کرده است‌، و آسمان را سر و سامان بخشیده و همچون ساختمانی‌، نظم و نظامش داده است‌، و از جانب آسمان‌، آبی را فرو بارانیده است که با آن انواع میوه‌ها و ثمره‌ها را بوجود آورده است تا رزق و روزی شما باشد؛ پس همانندان و انبازانی برای خدا فراهم نیاورید و شریک او نکنید. شما که می‌دانید (‌خدا انباز و همانند ندارد و آنچه را که شریک او می‌دانید باطل است‌) ‌.

 

این ندائی است‌که همگان را فرا می‌خواند تا به پرستش پروردگارشان بپردازند. آن‌که ایشان را آفریده است و همه‌ی مردمانی را هم خلق فرموده است‌که پیش از ایشان بوده‌اند. پروردگاری که آفرینش تنها در دست او است‌، پس باید پرستش نیز تنها برای او باشد... و عبادت هم هدفی دارد و امید است که بدان برسند و تحققش بخشند:

( لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ) ...

شاید پرهیزگاری کنید و تقوی پیشه شوید...

 

امید است به آن‌گروه‌گزیده‌ای بپیوندیدکه از میان همه‌ی گروههای بشری انتخاب‌گشته‌اند، و آن گروهی است که به عبادت و پرستش خدا می‌پردازند و تنها از او می‌ترسند و خویشتن را از عذاب او بدور می‌دارند. آن کسانی هستند که حق پروردگار جهان آفرین را اداء می‌نمایند و بدین منظور تنها آفریدگار را پرستش می‌کنند. خدائی که پروردگارگذشتگان و حاضران و آیندگان و خالق همه‌ی مردمان است‌. رازق همگان است و از زمین و آسمان بدیشان روزی می‌رساند. هیچ شبیه و نظیر و شریک و انبازی ندارد:

( الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأرْضَ فِرَاشًا ) .

آن که زمین را برایتان گسترده و مهیا کرده است‌.

 

این آیه‌، بیانگر این مطلب است که خداوند زمین را برای زندگی بشر آماده و مهیاکرده است تا روی آن آسوده بسر ببرند و منزل و پناهگاه و آسایشگاه مطمئنی برای آنان بوده و همچون رختخوابی باشدکه جهت استراحت گسترانیده می‌شود... مردم این آسایشگاه و رختخوابی راکه خدا برایشان آماده ساخته است فراموش می‌کنند، زیرا بسیار روی آن ماندگار شده‌اند و بدان خوگرفته‌اند و چون پیوسته دم دست آنان است ارزش آن را نمی‌شناسند. این هماهنگی و نظم و نظامی‌که خدا در زمین آفریده و بدان وسیله ابزار زندگی را برای مردم فراهم آورده و وسائل راحت و آسایش آنان را تهیه دیده است‌، انسانها آنها را نادیده می‌گیرند و فراموش می‌کنند. اگر این هماهنگی و نظم و نظام نبود، زندگی آنان روی این ستاره به این آسانی و اطمینان امکان نداشت‌. حتی اگر تنها یک عنصر از عنصرهای زندگی که در این ستاره وجود دارند، از میان برخیزد، مردمان توانائی زندگی را نخواهند داشت و محیطی‌که زندگی آنان را تأمین و تضمین‌کند، بر جای نمی‌ماند. و اگر یک عنصر از عنصرهای هوا، از اندازه‌ی ویژه‌ای که برخوردار است اندکی‌کاسته شود، برای انسانها سخت خواهد بود که نفس بکشند، تازه اگر هم بتوانند زنده بمانند و زندگی برایشان مقدور باشد .

( وَالسَّمَاءَ بِنَاءً ) .

و آسمان را همچون ساختمانی‌، بنا کرده است‌.

 

در آسمان استواری ساختمان و هماهنگی آن‌، کار گذاشته شده است‌. آسمان همبستگی استوار و ارتباط ناگسستنی با زندگی مردمان روی زمین دارد و در تهیه‌ی آسایش آنان دارای سهم بسزائی است‌. آسمان با حرارت و نور و قوه‌ی جاذبه‌ی‌کراتش و هماهنگی آنها، و سایر نسبت‏های معینی‌که میان زمین و آسمان برقرار است‌، وجود زندگی را بر روی زمین فراهم می سازد و پا بر جائی آن راکمک و یاری می‌دهد. پس جای شگفت نیست در جائی‌که مردم را به قدرت و فضل و لطف خدا و شایستگی او برای عبادت و پرستش از سوی بندگان آفریده‌، تذکر می‌دهند، از آسمان هم نامی به میان آید:

( وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکُمْ ) ‌.

و از آسمان‌، آبی را فرو فرستاد، و با آن میوه‌ها و ثمره‌ها را بوجود آورد تا روزی شما گردند .

 

در بسیاری از جاهائی‌که یادی از قدرت و نعمت خدا می‌شود، ذکری از فرو فرستادن آب از آسمان و بیرون آوردن و درست‌کردن میوه‌ها و ثمره‌ها با آن‌، به میان می‌آید. زیرا آبی‌که از آسمان فرو می بارد، ماده‌ی اصلی زندگی برای زندگان و همه جانداران زمین است‌، و از آب‌، حیات و زندگی با همه‌ی اشکال و درجاتی‌که دارد، سرچشمه می‌گیرد:

( وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ ) ‌.

از آب‌، هر چیز زنده‌ای را بوجود آوردیم‌ .

 

دیگر فرقی نمی‌کند این آب مستقیماً‌کشت و زرع را به هنگام آمیختن با زمین‌، رویانده باشد، یا جویبارها و رودخانه‌ها و دریاچه‌های شیرین را تشکیل داده باشد، یا به چینها و لایه‌های زمین فرو دویده باشد و از آن‌، آبهای زیرزمینی فراهم آمده باشد که به صورت چشمه‌ها از زمین بجوشد و یا به شکل‌کهریزها و چاهها، بیرون آورده شود و یا با آلات و ابزار از دل زمین بیرون‌کشیده شود و بار دیگر بر روی زمین روان گردد .

داستان آب در زمین‌، و وظیفه‌ای‌که در زندگی مردم به عهده دارد، و وابستگی و نیاز اصلی زندگی بدان به هر شکل و صورتی‌که باشد، همه‌ی اینها حقائقی است‌که جای ستیز نیست و نیازی به بحث و استدلال ندارد و کافی است بدان اشاره‌ای شود و به هنگام فرا خواندن مردم به پرستش آفریدگار روزی رسان و بخشایشگر، نامی از آن برده شود .

در این ندا دو اصل از اصول اندیشه‌ی اسلامی خودنمائی می‌کند: نخست یگانگی آفریدگار همه‌ی آفریده‌ها:

( الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ ) ‌.

آنکه شما را و کسانی را که پیش از شما بوده‌اند، آفریده است‌ .

 

دوم یگانگی جهان و هماهنگی اجزاء و توافق و صداقت آن با زندگی و با انسان‌:

( الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکُمْ ) ...

آن که زمین را برایتان بگسترانید و آسمان را همچون ساختمانی ساخت‌. و از آسمان‌، آبی را فرو فرستاد و به وسیله‌ی آن ثمره‌ها و میوه‌ها را بیرون آورد و آن را روزی شما کرد .

 

پس جهان به خاطر سود انسان زمینش‌گسترده گشته است و همسان رختخو‌ابی پهن شده است‌. و آسمانش با نظم و ترتیب خاصی‌، ساخته شده است تا بدین وسیله آب رسانی و یاری‌کند و از آن آب‌، ثمره‌ها و میوه‌ها بیرون دمند و پیدا آیند و رزق و روزی مردمان‌گردند. و همه‌ی این‌کارها، اثر لطف و مرحمت و فضل و احسان آفریدگار یکتا است‌ .

( فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ) .

شریکان و انبازانی برای خدا قرار ندهید، در حالی که می‌دانید... (‌که خدا شما را و کسانی را آفریده است که پیش از شما بوده‌اند) ‌.

 

می‌دانیدکه خدا زمین را برای شماگسترانیده و همچون رختخوابی آن را پهن و آماده‌کرده است‌. می‌دانید که خدا آسمان را بگو‌نه‌ی ساختمانی آفریده است و او است از آسمان آب فرو فرستاده است‌. می‌دانیدکه خدا را شریکی نیست تا او را یاری دهد، و نه همتا و انبازی دارد تا با او دشمنانگی ورزد. پس شرک ورزید‌ن و انباز برای خدا درست‌کردن‌، بعد از این علم و دانائی‌، تصرف ناشایست و کار نادرستی است‌ .

شریکان و انبازانی که قرآن از آنان به شدت نهی می‌کند تا عقیده‌ی توحید و یکتاپرستی پاک و روشن بماند و بدور از هرگونه شائبه‌ای باشد.گاهی این نهی‌، تنها شامل خدایانی نمی‌گرددکه با خدا پرستیده می‌شدند و بگونه‌ی ساده‌ای مشرکان بدان اقدام می‌ورزیدند. بلکه این نهی‌، شامل انبازانی هم می‌گردد که به صورتهای دیگری و در اشکال خفی و پنهان پرستیده می‌شوند و عبادت می‌گردند. این شرک گاهی عبارت است از امید بستن به غیر خدا به هر صورت و شکلی ‌که باشد ...

از ابن عباس روایت شده است‌که پیغمبر فرموده است‌:

( أَلْأَنْدادُ هُوَ الشِّرْکُ أَخْفی مِنْ دَبیبِ النَّمْلِ عَلی صَفاةٍ سَوْداءَ فی ظُلْمَةِ اللَّیْلِ ، وَ هُوَ أَنْ یَقُولَ : وَ اللهِ وَ حَیاتِکَ یا فُلاْنُ وَ حَیاتی . وَ یَقُولَ : لَوْ لا کَلْبَةُ هذا لَأَتانَا اللُّصُوصُ الْبارِحَةَ ، وَلَوْ لَا الْبَطُّ فی الدّارِ لَأَتَی اللُّصُوصُ . وَ قَوْلُ الرَّجُلِ لِصاحِبِهِ : ما شاءَ اللهُ وَ شِئْتَ . وَ قَوْلُ الرَّجُلِ : لَوْ لَا اللهُ وَ فُلانٌ ... هذا کُلُّهُ بِهِ شِرْکٌ ) ‌.

همتاها و همانندها شرک محسوبند، و شرک پنهان‌تر از خزیدن مورچه در تاریکی شب بر روی سنگ درشت صاف و سیاه است‌. و آن اینکه بگوید: ای فلانی به خدا و زندگی تو و زندگانی خود سوگند. و بگوید: اگر این سگ نبود، دیشب دزدان به (‌خانه‌ی‌) ما می‌آمدند. و اگر مرغابی در منزل نبود، دزدان می‌آمدند (‌و دستبرد می‌زدند)‌. و مرد به دوستش بگوید: آنچه خواست خدا و خواست تو باشد. و شخص بگوید: اگر خدا و فلانی نبود ... اینها همه آمیخته با شرک است ‌.

 

در حدیث آمده است‌که مردی به رسول خدا صلّی الله علیه و اله و سلّم گفت‌: آنچه خواست خدا و خواست تو باشد. فرمودند:

(‌ أَجَعَلْتَنی لِلّهِ نِدّاً )‌ .

آیا مرا همتا و همانند خدا کردی‌؟‌!.

 

گذشتگان این ملت‌، اینگو‌نه به شرک خفی و همتاها و انبازان خدا می‌نگریستند و دیدشان درباره‌ی شرک بدین‌گونه بودکه گذشت‌. اینک بنگریم که ماکجائیم و تا چه ا‌ندا‌زه از این حساسیت دقیق و باریک برخورداریم. و با دقت بیشتر بنگریم‌که ماکجای این حقیقت بزرگ توحید هستیم و تا چه اندازه مساله‌ی یگانگی و یکتائی خدا را مراعات داشته‌ایم‌ .

*

یهودیان‌، مردم را در باره‌ی صحت رسالت پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم به شک می‌انداختند، و منافقان نیز به ظن و گمان درباره‌ی آن دست یازیدند. همانگونه ‌که‌ کافران در مکه و جز آن‌، سعی داشتند به شک وگمان دست یازند و دیگران را نیز به شک و تردید افکنند. در اینجا است‌که قرآن همگان را به مبارزه می خواند. زیرا خطاب به همه‌ی «‌ناس‌« (‌مردم‌) است‌. ایشان را به سوی یک آزمون عملی فرا می‌خواند. آزمونی‌که‌کار را یکسره می‌سازد و جای بحث وگفتگوئی باقی نمی‌گذارد:

( وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ) .

و اگر در شک و گمانید درباره‌ی آنچه بر بنده‌ی خود فرو فرستاده‌ایم‌، پس سوره‌ای همانند آن را بیاورید. و بتان و حاضران (‌در مجلس و خلوت‌) خود بجز خدا را فرا خوانید، اگر صادق و درستکار هستید.

 

این مبارزه با نگرش با ارزشی در این باره، آغاز می‌گردد و چیز جالبی ما را به خود مشغو‌ل می‌دارد... خدا، پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم را بنده خود می‌نامد و او را به صفت بندگی خویش متصف می‌دارد:

( إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا )‌ .

و اگر درباره‌ی آنچه بر بنده‌ی خود، فرو فرستاده‌ایم در شک و تردیدید .

 

این صفت آن هم در این مکان‌، دلالت و مفاهیم گوناگون کاملی دارد: نخست اینکه این صفت بیانگر بزرگداشت پیغمبر با اضافه نمودن عبودیت او به خدای بزرگوار است و این می‌رساندکه او چقدر به خدا نزدیک و از چه مقام ارجمندی بهره‌ور است‌. همچنین بیانگر این واقعیت است‌که مقام عبودیت و بندگی خدا، بلند پایه‌ترین مقامی است‌که بشر در پی آن است و یا خود را می‌تواند بدان نسبت دهد. دوم اینکه چنین صفتی بیانگر معنی عبودیت است و مقرر می‌دارد که بندگی‌کردن تنها باید برای خدا باشد و بس. در اینجا قرآن همه‌ی مردم را به پرستش خدای یگانه و یکتایشان فرا خوانده است و از آنان خواسته است‌که همه‌ی همتاها و انبازها را به دور افکنند.

هان‌! این‌، پیغمبر است‌که در مقام وحی که بالاترین مقام و برترین درجه است‌، عبودیّت و بندگی‌کردن خدا را به خود نسبت می‌دهد و با نسبت دادن آن‌، برمنزلت و مقامش افزوده می‌شود و باعث افتخار او می‏گردد.

مبارزه طلبی قرآن در اینجا، اشاره به مطلع سوره دارد ... این‌کتاب فرو فرستاده از جانب خدا، ساخته و پرداخته از همین حرفهائی است‌که در دسترس آنان است‌. اگر در ارسال آن از سوی خدا، شک و تردید دارند، بیایند و سوره‌ای همانند آن را بسازند و ارائه دهند. همه‌کسانی راکه - بجز خدا -‌که بر صدق‌کردار و درستی‌گفتارشان گواهی دهند حاضر آورند، زیرا خدا بر صدق‌کردار و درستی‌گفتار بنده‌ی خود محمدگواهی می‌دهد و ادعای او را راست و درست می‌داند.

این مبارزه طلبی در تمام اوقات زندگی رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهُ وَاله وَ سَلَّمَ ‌و بعد از آن بوده، و اینک در روزگار ما هم پا بر جا و همیشه نیز به قوّت خود باقی خواهد بو‌د. و این حجّت و برهانی است‌که راه ستیز و جای بحث و سخنی‌، باقی نگذاشته است ... قرآن همیشه از سایر اقوال و سخنان مردمان جدا بوده و آشکارا و قاطعا‌نه داد می‌زندکه تا ابد نیز چنین خواهم بود، چون‌کلام آفریدگار جهان و خالق انس و جانم‌. مگر نه این است که گفتار پروردگار جاویدان باید جامه‌ی صدق به خود گیرد، آنجا که می‌فرماید:

(فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ).

و اگر نتوانستید که چنین کاری کنید - و هرگز هم نمی‌توانید چنین کاری بکنید - پس بترسید و خود را بر کنار دارید از آتشی که افروزینه‌ی آن مردم و سنگ است و برای کافران آماده گشته است‌.

 

این مبارزه طلبی در اینجا عجیب است‌، ولی اظهار نظر قاطعانه در اینکه هرگز امکان انجام چنین کاری نیست‌، شگفت انگیزتر است‌. چه اگر در توان انسانها بود، لحظه‌ای از پا نمی‌نشستند و به مبارزه می‌خاستند. شکی نیست‌که بیان قرآن‌کریم مبنی بر اینکه نمی‌توانند چنین‌کنند، و روشن شدن و تحقق پذیرفتن این موضوع‌، خو‌د معجزه‌ای است‌که راه ستیزی با آن بر جای نیست‌. زیرا فرصت انجام این‌کار را داشتند و دروازه‌ی میدان این مبارزه، بر روی همگان باز است و اگر ایشان می‌توانستند چیزی را ارائه دهندکه این بیان قاطعانه‌ی قرآن را باطل سـازد، حجت قرآن در هم می‌شکست و استدلال خدائی بودن آن‌، راه زوال می‏گرفت. لیکن چنین‌کاری تاکنون انجام نگرفته است و هرگز هم انجام نمی‌گیرد و لذا خطاب قرآن به همه‌ی مردم است‌، اگرچه به هنگام نزول خطاب به دسته و گروهی از اقوام بشری بوده باشد... این امر خود یک داوری جاودانه‌ی قرآن وگفتار قاطعانه‌ی آن است‌.

کسی‌که به شیوه‌های‌گوناگونِ بیان و طرز تعبیرات ادبی و آداب و رسوم سخنوری‌، همچنین به جهان‌بینی‌های مختلف انسانها و اندیشه‌های آنها درباره‌ی جهان و اشیاء و پدیده‌ها، و همچنین به نظامها و روشها و نظریه‌های روانی یا اجتماعی ساخته و پرداخته‌ی بشری، آگاهی و آشنائی داشته باشد، شک و تردیدی به دلش راه نخواهد داد و گمانی نخواهد داشت در اینکه همه‌ی چیزهائی راکه قرآن در این زمینه‌ها بیان داشته است‌، از جنس سخنان بشر نبوده و چیزهائی جدا از ساخته و پرداخته‌ی عقل انسانها، و دور از تافته و بافته‌ی دست اندیشه‌ی آنها است‌. جدال در این باره، جز از جهالتی‌که میان امور فرقی نمی‏گذارد، و یا از غرضی‌که حق و باطل را آمیخته‌ی یکدیگر می‏گرداند، سرچشمه نمی‏گیرد.

(فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ).

خود را از آتشی بدور دارید که افروزینه‌ی آن انسان و سنگ است و برای کافران آماده شده است‌.

خوب‌، چرا انسان و سنگ با هم ذکرگشته‌اند، آن هم به این شکل وحشتناک و رعب‌انگیز؟ بدین سبب است‌که این آتش برای سوزاندن‌کافران تهیه دیده شده است و شایسته‌ی آنان است‌. آن کافرانی که در آغاز سوره‌، صفت آنان گذشت‌، بدین صورت که‌:

(خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ) .

خداوند بر دلهای آنان و گوش ایشان مهر نهاده است‌، و بر روی چشمانشان پرده‌ای قرار گرفته است‌.

همچنین کسانی درخور آن آتش هستندکه قرآن در اینجا ایشان را به مبارزه طلبیده است و در برابر آن فرومانده و عاجزند لیکن رسالت الهی را نمی‌پذیرند و بدان پاسخی نمی‌دهند... پس در این صـورت‌، آنان سنگی از سنگها هستند،‌گر چه از لحاظ ظاهر به شکل آدمیزاد باشند. لذا جمع میان سنگی از سنگها و میان سنگی از انسانها امری است‌که باید انتظار آن را داشت‌.

از سوی دیگر، در اینجاکه نامی از سنگ برده می‌شود، نشانه‌ی دیگری از این صحنه‌ی ترس‌آور و دلهره‌انگیز به ذهن الهام می‏گردد و تصویر آتشی بر صفحه‌ی دل انسان نقش می‌بندد، انگار آتشی است‌که سنگها را می‌خورد و این سنگهای فراوان وگداخته‌، کسانی را در میان آتش از هر سو دربرگرفته‌اند و جا را بدانان تنگ کرده‌اند.

در مقابل این صحنه‌ی خوفناک و وحشتزا، صحنه‌ی دیگری قرار دارد و آن منظره‌ی بهشتی است‌که در انتظار ورود مؤمنان است‌:

(وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ).

مژده بده به کسانی که ایمان آورده‌اند و کردار نیک انجام داده‌اند، اینکه ایشان را است باغهائی (‌=بهشتی‌) که در زیر آنها رودخانه‌ها روان است‌. هر زمان که میوه‌ای از آن بدانان داده شود گویند: این همان است که قبلاً (‌در دنیا یا در بهشت‌) به ما عطا شده بود، و (‌اینک‌) همانند آن را آورده‌اند، و ایشان در آنـجا همسران پاکیزه‌ای دارند، و آنان در آنجا جاویدانند.

اینها انواع نعمتهائی است که چشم از دیدنشان خیره می‌شود. درکنار همسران زیبا و پاکیزه‌، میوه‌های همانندی است‌که چنین به نظرشان می‌رسد قبلاً بدانان داده شده است‌.

تشابه و همانندی آنها با میوه‌های دنیا از لحاظ اسم یا شکل است‌، و یا با میوه‌هائی‌که قبلاً در بهشت بدانان داده شده است‌، تشابه و همانندی دارند. چه بسا یکی از مزیّتهای میوه‌های بهشتی علاوه از تشابه ظاهری و تفاوت داخلی‌، این باشد که هر بار با دگرگونی تازه‌ای رو به روگردند!

این تشابه در شکل‌، با داشتن امتیازهای فراوان و خاصیتهای بسیار، صفت بارز صنعت آفریدگار است‌که حقیقت وجود را از مظهر وجود، خیلی بزرگتر می‌کند و نهان را بر نمای آن بسی برتری می‌دهد.

به عنوان مثال‌، انسان خود به تنهائی نمونه‌ی آشکاری است‌که بیانگر این حقیقت بزرگ است‌... همه‌ی انسانها، انسانند و از لحاظ ساخت بدن‌: سر، پیکر، اطراف جسم‌، گو‌شت‌، خون‌، استخوان‌، اعصاب‌، دو چشم‌، دو گوش‌، دهان‌، زبان، سلولهای زنده‌ی یکسان‌، ترکیب همگون در شکل ماده‌... با هم شباهت دارند، اما هدف این نشانه‌ها و علامتها چطور؟ هدف سرشتها واستعدادها چطور؟ فرق میان دو انسان با همدیگر - با وجود این مشابهت ظاهری -‌گاهی بیشتر از فاصله‌ی زمین و آسمان است‌! این چنین تنوع وگوناگونی هولناک در ساخته‌ی آفریدگار جهان‌، پدیدار می‌گرددکه سرها را به چرخش وگردش در می‌آورد و همگان را مات و مبهوت می‌سازد: دگرگونی در انواع و اجناس‌، تغییر در شکلها و نشانه‌ها، اختلاف در خواص و صفات‌...همه‌ی اینها...همه بر می‌گردد به یک سلولی‌که از لحاظ شکل و ترکیب‌، مشابه و همانند است‌!

پس چه‌کسی خدا را به یگانگی نمی‌پرستد، در حالی که این آثار صنعت و آیات قدرت او را بر در و دیوار وجود مشاهده می‌نماید؟ یا کیست آنکه برای خدا شریک و انبازی قرار دهد، وقتی که آثار اعجاز پروردگاری و ساختهای بهت‌آور کردگاری در آنچه دیده می‏بیند، و در آنچه از دیده نهان است‌، جلوه‌گر و پدیدار است‌، و آشکارا آنها را از مد نظر می‏گذراند؟

*

بعد از این‌، سخن از امثالی به میان می‌آیدکه خداوند بزرگوار آنها را در قرآن بیان می‌فرماید:

(إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلا یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلا الْفَاسِقِینَ

الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ).

پروردگار شرم ندارد از اینکه به پشّه‌ای یا کمتر از آن‌، مثل زند. آنان که ایمان آورده‌اند می‌دانند که این ضرب‌المثلها، کار صحیح و درستی است که از جانب پروردگار انجام می‏گیرد (‌و در آنها حکمتها و مصلحتها نهفته است‌)‌. اما آنان که کفر ورزیده‌اند می‌گویند: مثلاً هدف خدا از این (‌مثلهای ناچیز) چه می‌تواند باشد؟ (‌خدا پاسخ ایشان را می‌دهد و می‌فرماید:‌) بسیاری را با آن گمراه، و بسیاری را با آن هدایت می‌نماید، لیکن با این ضرب‌المثلها جز فاسقان را سرگشته نمی‌سازد، آن کسانی که پیمان (‌فطری و دینی‌) خدا را پس از بستن و استوار داشتن آن می‌شکنند، و فرمان (‌تکوینی و تشریعی‌) خدا را نادیده می‏گیرند و روابطی را (‌مانند صله‌ی رحـم‌، صله‌ی خویشاوندی‌، رابطه‌ی دلیل و مدلول‌) که خدا دستور داده است محفوظ بـماند، گسیخته می‌دارند، و در زمین تباهی می‌ورزند ... اینگونه افراد بی‏گمان زیانبارند.

این آیات اشاره به این دارد منافقانی که خداوند مثلهائی را درباره‌ی آنان ذکر فرموده‌اند، از قبیل‌: مثل کسی‌که با تلاش زیاد آتشی بیفروزد، و مثل بارانی‌که از جانب آسمان فرو ریزد و در آن انبوه تاریکیها و رعد و برق باشد، - احتمال هم دارد یهودیان و مشرکان نیز در این باره در ردیف منافقان بشمار آمده باشند - از ذکر این مثلها در قرآن‌، سوء استفاده‌کرده و این راه را برای به گمان انداختن دیگران راجع به درستی قرآن و وحی بو‌دن آن برگزیده باشند و این امثال و مثلهای دیگری راکه قبلا در مکه نازل شده و در مدینه خواانده می‌شد، وسیله‌ی تشکیک وکمان اندازی قرار داده باشند. مانند مثل کسانی که پروردگار خویش را انکارکرده باشند:

(مَثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء‌،‌کمثل العنکبوت اتخذت بیتاً و إن أوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون).

مثل کسانی که بجز خدا، سرپرستان و دوستانی را برگزیده باشند (‌و به پشتیبانی و یاری نیروهای زمینی دل بسته باشند) همچون عنکبوتی می‌مانند که خانه‌ای را ساخته باشد (‌و تارهایش را سنگر و پناهگاه محکمی پنداشته باشد) و بی‏گمان سست‌ترین خانه‌ها، خانه‌ی عنکبوت است اگر بدانند.

و مثلی‌که پروردگار درباره ناتوانی و درماندگی خدا خواندگانشان از آفریدن مگسی، ذکر می‌نماید:

(إن الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له وإن یسلبهم الذباب شیئاً لا یستنقذوه منه . ضعف الطالب والمطلوب).

آنهائی را که می‌پرستید بجز خدا، هرگز نمی‌توانند مگسی را بیافرینند اگر هم همه برای انجام آن گرد آیند و یکدیگر را کمک نمایند، و اگر مگس چیزی را از آنها باز گیرد یا برگیرد، توانائی رهائی آن چیز را از دست آن مگس ندارند. جوینده (مگس) و جسته (بتان) درمانده و ناتوانتد.

می‌گوئیم‌: این آیات اشاره دارد به اینکه منافقان‌، و چه بسا یهودیان و مشرکان نیز، این وسیله را راهی برای گمان اندازی در راستی و درستی وحی بودن قرآن دیده باشند وگذرگاه مناسبی برای ایجاد شک و تردید در دل مؤمنان راجع به خدائی بودن قرآن‌، یافته باشند. دلیلشان این بوده باشد که آوردن چنین مثلهائی‌، کسرِ شأن ایشان و تمسخر به آنان است و اینگونه چیزها خدای را نسزد و از جانب او نخواهد بود. خداوند چنین چیزهای حقیر و ناچیز همانند مگس و عنکبوت را در سخنان خود، اظهار نمی‌دارد ... این گوشه‌ای از یورش شک اندازی و تفرقه افکنی منافقان و یهودیان در مدینه بود، همانگو‌نه‌که مشرکان در مکه به چنین اموری دست مییازیدند و با انجام کارهای موذیانه‌، سعی در پراکندن صف مؤمنان و آشفتن اندیشه‌ی آنان درباره آسمانی بودن قرآن داشتند.

این آیات برای در هم شکستن و فرو انداختن چنین دسیسه‌ها و حیله‌گریها، و بیان حکمت نهفته‌ی خدا در ضرب‌المثلها، و بر حذر داشتن غیر مسلمانان از عاقبت بد این حمله‌های ناجوانمردانه‌، و اطمینان بخشیدن مؤمنان به اینکه این مثلها بر ایمانشان می‌افزاید، نازل گشته است‌.

(إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا).

بی‏گمان خدا از ذکر هیح مثلی شرم ندارد، پشه‌ای باشد یا چیز کمتر از آن‌.

چه خدا، پروردگارکوچک و بزرگ، و آفریدگار پشه و فیل است‌. معجزه‌ای‌که در پشه نهفته است همان معجزه در فیل هم موجود است‌. و آن معجزه‌ی حیات است‌. معجزه‌ی راز سربسته‌ای که جز خدا کسی بدان آشنا نیست ... از سوی دیگر پندی‌که از ضرب‌المثلها گرفته می‌شود، مربوط به حجم و شکل نیست‌، بلکه ضرب‌المثلها ادوات و ابزار روشنگری و بینش بخشی می‏باشند. دیگر در ذکر مثلها هیچگونه عیب و ننگی نیست و خجالت کشیدن از بیان آنها، معنی ند‌ارد. خدای بزرگوار می‌خواهد با ذکر مثلها، دلها را بیازماید و نفسها را امتحان نماید.

(فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ).

و کسانی که ایمان آورده‌اند می‌دانند که این امر، کار درستی است و از جانب پروردگارشان می‌باشد.

این بدان خاطر است که ایمانشان به خدا، آنان را وامی‌دارد که هر چه از سوی خدا انجام گیرد صحیح پندارند و شایسته‌ی مقام پروردگاری بدانند، چه به دانش و حکمت خدا آشنایند. خدا به دلشان‌، نوری بخشیده است و حساسیتی به ارواحشان داده است و فهم آنان را باز نموده است و ایشان بگونه‌ای با حکمت الهی اتصال و آشنائی دارندکه به هرکار و هرگفتاری‌که از جانب خدا به سویشان آید، پی می‏برند و در پرتو نور الهی‌، حکمت حق را درمییابند.

(وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَـذَا مَثَلاً).

و اما کسانی که کفر ورزیده‌اند می‌گویند: هدف خدا از این باید چه باشد؟‌

این‌، سؤال‌ کسی است‌که بی‌بهره از نور و حکمت خدا است‌. آنکه بی‏اطلاع از سنت و قانون خدا و ناآشنا به جهانداری او است‌. این پرسش کسانی است که برای خدا وقار و احترامی نمی‌شناسند و در برابر مخلوقات آفریدگار از ادبی که سزاوار بنده است‌، بی‌بهره‌اند. چنین سخنی از روی نادانی وکوتاه‌بینی‌، بگونه‌ی اعتراض یا استنکار، یا به صورت شک وگمان در اینکه نباید چنین گفتاری از جانب خدا باشد، اظهار می‌دارند.

در اینجا پاسخ آنان به صورت تـهدید و تحذیر داده می‌شود، و تقدیر تدبیری‌که در پشت سر مثلها نهفته است بدانان گوشزد می‌گردد:

(یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ).

بسیاری را با آن گمراه می‌کند، و بسیاری را با آن هدایت می‌نماید ولیکن جز فاسقان را بـا آن سرگشـته نمی‌سازد.

خدای سبحان‌، بلاها و آزمونها را به حال خود رها می‌سازد تا راه خود را بپیمایند، و بندگانش بدانها گرفتار آیند و هر یک برابر سرشت و استعداد خویش با آنها برخورد نمایند و مطابق راه و روشی‌که در پیش گرفته‌اند، تاب و توان خود را در قبال آنها بیازمایند. سختی یک نوع بیش نیست ... لیکن آثار آن در انسانها برابر اختلاف راه و روشی‌که دارند، مختلف وگوناگو‌ن می‌گردد... سختی به انسانهای مختلف دست می‌دهد. انسان مؤمن و معتقد به خدا و حکمت و رحمت او، در برابر سختی‌، پناهش به خدا، و تضرع و زاریش به درگاه او، بیشتر می‌گردد. ولی سختی‌، انسان فاسق یا منافق را پریشان می‌سازد و او را بیشتر از خدا بدور می‌دارد، و از صف انسانهای واقعی‌، بیرونش می‌نماید.

خوشی هم به انسانهای مختلف رو می‌کند. فرد مؤمن پاک باخته، خوشی بر بیداری و حساسیت و سپاسگزاریش می‌افزاید. اما فاسق یا منافق نعمت او را مغرور و آسایش او را نابود وگرفتاری او را سرگشته وگمراه می‌سازد ... مثلی‌که خدا می‌آورد نیز به همین شکل است‌:

(یضل به کثیراً).

بسیاری را با آن گمراه می‌سازد.

کسانی را با آن گمراه می‌سازدکه از آنچه از جانب پروردگار می‌آید و رخ می‌کند، خوب پذیرای آن نمی‌شوند و به نیکی استقبال لازم را به جای نمی آورند.

(ویهدی به کثیراً).

و بسیاری را با آن هدایت می‌بخشد و رهنمودشان می‏گردد.

کسانی را هدایت می‌بخشدکه حکمت خدا را دریافت دارند و رازکارهای الهی را درک نمایند.

(وما یضل به إلا الفاسقین).

و با آن جز فاسقان را گمراه نمی‌سازد.

کسانی‌که پیش از هر چیز دلهایشان نافرمانی‌کرده است و از زیر بار هدایت و حق و حقیقت در رفته است‌. پاداش این چنین افرادی‌که دل به خدا نمی‌دهند و از اطاعت و امر او، راه‌گریز می‌روند، افزایش چیزی است که در آن بسر می‏برند وگریبانگیر ایشان است‌. روند گفتار صفت اینگو‌نه فاسقان را در اینجا برمی‌شمرد، همانگونه که در آغاز سوره صفت پرهیزگاران را برشمرد. چه جای سخن در سوره درباره‌ی آن‌گروهها هنوز باقی است‌. گروههائی که در عـصرهای مختلف‌، بشریت در قالب آنها چهره می‌نماید:

(الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه , ویقطعون ما أمر الله به أن یوصل , ویفسدون فی الأرض . أولئک هم الخاسرون).

کسانی که پیمان خدا را بعد از بستن و استوار داشتن آن می‌شکنند و آنچه را که خدا فرمان داده است پیوند بخورد و گسیخته نشود گسیخته می‌دارند، و در زمین تباهی می‌ورزند. چنین انسانهائی زیانبارند.

آیا کدام عهد و پیمانی از عهد و پیمانهای خدا را می‌شکنند؟ یا چه فرمانی را از فرمانهائی‌که خدا دستور وصل و پیوند آنها را داده است‌،‌گسیخته می‌دارند؟ و آیاکدام نوع از انواع فساد و تباهی در روی زمین با دست آنان انجام می‌پذیرد؟

روندگفتار در اینجا به این سخن کوتاه اکتفاء ورزیده است‌، زیرا اینجا جای روشنگری طبیعی و مشخص داشتن سرشت و تصویر نمونه است‌، نه جای تاریخ نگاری و به درازا سخن از حادثه و رخدادگفتن ... بلکه شکل و نگاره‌ی همگانی آن مطلوب و صورت عمومیش مورد نظر است‌. هرگونه پیمانی میان خدا و اینگونه مردمان‌، شکستنی است‌. و هر آنچه خدا به وصل و پیوند آن فرمان دهد، در میان آنان‌گسستنی است‌، و هر جور فسادی‌، از سوی ایشان‌کردنی است‌... لذا صله و پیوند این نوع مردمان با خدا بریده است و سرشت منحرف وکج مدار ایشان‌، بر راه راست ماندگار نمی‌ماند و عهد و پیمانی نمی‌شناسد و به دستاویزی چنگ نمی‌زند و از هیچگونه فسادی روگردان نیست‌. آنان همانند میوه‌ی نارسی هستندکه از درخت زندگی گسیخته باشد وگندیده و فاسدگشته و زندگی‌، آن را به دور افکنده باشد ... از اینجا است که گمراهی آنان توسط ضرب‌المثلی خواهد بودکه وسیله‌ی رهبری و رهنمود مؤمنان است‌. سرگشتگی و سر در گمی ایشان از چیزی سرچشمه می‌گیردکه همان چیز وسیله‌ی راهیابی پرهیزگاران خواهد شد.

آثار مخرب وکارهای ویرانگر این نوع انسانها را در تصویر یهودیان و منافقان و مشرکانی که رسالت اسلامی در مدینه با آنان رو به رو بوده است می‏بینیم، و هم اینک ایشان رو در روی اسلام قرار دارند، و پیوسته هم با اخلافات جزئی و با عنوانهای‌گوناکون و در قالب نامهای جوراجور، رو در روی اسلام قرار خواهند گرفت.

(الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه).

کسانی هستند که عهد و پیمان خدا را بعد از بستن و استوار داشتن‌، می‌شکنند.

پیمانی‌که خدا با انسان بسته است‌، به صورتهای گوناگون جلوه‌گر و در قالب پیمانهای جوراجور و فراوانی نمایان می‌گردد: این پیمان، عهد فطری متمرکز در سرشت هر زنده‌ای است‌... که از او می‌خواهد آفریدگار خویش را بشناسد، و با پرستش و عبادت، بدو رو کند. این زمزمه‌ی درونی و گرسنگی باور به خدا، پیوسته در فطرت و سرشت انسانها وجود داشته و خواهد داشت و آمیزه‌ی خمیره‌ی بشریت در تمام ازمنه و اعصار بوده و خواهد بود. لیکن این فطرت خداشناسی‌، چه بسا منحرف و سر در گم می‏گردد و از راه راست بدور می‌افتد، بدین سبب شریکها و انبازهائی برای خدا فراهم می‌چیند و به پرستش آنها می‌پردازد... این پیمان، پیمان خلیفه‌گری در زمین است‌که خدا آن را با آدم بسته است و - چنانکه خواهد آمد - عهد انجام آن را از اوگرفته است‌:

(فإما یأتینکم منی هدى فمن تبع هدای فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون . والذین کفروا وکذبوا بآیاتنا أولئک أصحاب النار هم فیها خالدون).

و اما از سوی من برایتان هدایت و ارشادی خواهد آمد و کسانی که از راهنمائی من پیروی کنند، هیح ترسی بر آنان نخواهد بود و غمگین نخواهند شد. و کسانی که کفر بورزند و آیـات مرا تکذیب کنند و بدانها باور نداشته باشند، اینان یاران آتش خواهند بود و در آنجا جاودانه می‌مانند.

و آن عهد و پیمانهای بیشماری است که در رسالتهای آسمانی برای همه‌ی ملتها، بیان‌گشته است‌. اینکه جز خدا را پرستش نکنند، و در زندگی خود، راه و روش و قوانین و سنن او را برنامه‌ی حیات قرار دهند و برابر آن رفتار نمایند ... این پیمانها است‌که فاسقان آنها را می‌شکنند. وکسی‌که جرأت می‌کند پیمان خدا را بشکند، هرگز به پیمانی‌که با دیگران می‌بندد احترام نمی‌گذارد و هیچ نوع عهدی را مراعات نمی‌دارد.

(ویقطعون ما أمر الله به أن یوصل).

و گسیخته می‌دارند آنچه را که خدا فرمان داده است که پپوند بخورد.

خدا دستور داده است که صله‌ها و رابطه‌های بیشماری، بجای آورده شود و پیوند بخورد... دستور داده است صله‌ی رحم و خویشاوندی بر جای باشد. رابطه‌ی انسانیت بزرگ مراعات‌گردد، و مقدم بر همه‌ی آنها، رابطه عقیده و برادری ایمانی استوار و بر دوام بماند، رابطه‌ای که هیچ نوع پیوند و خویشی و صله‌ای بدون آن پا بر جا نمی‌شود... وقتی انسان‌، آنچه را که خدا دستور داده است‌که پیوند بخورد و بر دوام باشد بگسلاند، دیگر شیرازه‌ی امور مردمان و دستاویز انسانها پاره می‏گردد و روابط و پیوندها گسیخته می‌شود و در زمین فساد بروز می‌کند و هرج و مرج جهان را فرا می‏گیرد.

(‌ویفسدون فی الأرض)‌.

و در زمین فساد می‌کنند.

فساد در زمین انواع گوناگونی دارد، ولی همه‌ی آنها از فسوق و خروج از فرمان خدا، و ازگسلاندن چیزی‌که خدا دستور پیوند و وصل آن را داده است‌، سرچشمه می‌گیرد. سر دفتر فساد در زمین‌، دوری وکناره‌گیری از راهی است‌که خدا آن را برگزیده است تا حاکم بر زندگی انسانها باشد و زندگی ایشان برابر آن اداره شود. اگر جز راه خدا، راه دیگری در پیش‌گرفته شود، بی‏گمان به فساد منتهی می‌شود. اصلاً امکان نداردکار و بارکره‌ی زمین نیک شود و راه صلاح در پیش‌گیرد؛ در حالی‌که راه خدا و نظام الهی بر جامعه حاکم نباشد و مسائل زنگدی در پرتو شریعت خدا حل و فصل نگردد. هرگاه رابطه‌ی مردم با آفریدگارشان به وسیله‌ی ترک صراط مستقیم خدائی و بیراهه‌روی و بدور داشتن شریعت الهی از اداره‌ی امور زندگی‌، گسیخته شود و دستاویز آسمانیشان از دستشان بدر رود، این امر خود فسادی است شامل همگان و در برگیرنده‌ی احوال ایشان‌. این تباهی بگو‌نه‌ای است‌که همه جای زمین و انسانها و چیزهای روی آن را فرا می‌گیرد و موجی از نارسائیها و طوفانی از نادرستیها همه جا را فرا می‌گیرد. خرابی و ویرانی‌، و شر و بلا، و فساد و تباهی، نتیجه‌ی خروج از راه خدا و ثمره‌ی نافرمانی از امرالله است‌... از اینجا است‌که فاسقان و در روندگان از زیر بار فرمان خدا، شایسته‌ی این هستندکه خدا آنان را با چیزی سرگشته و گم‌گشته‌ کند که با همان چیز، بندگان مؤمن خویش را هدایت و ارشاد می‌کند.

*

بعد از بیان روشنی از آثارکفر و بی‌دینی وفسق و دوروئی در همه جای زمین‌، روی سخن به تندی متوجه مردانی می‌گرددکه کفر و زندقه می‌ورزند و به شدت بی‌ایمانی و ناباوری ایشان نسبت به خدای زنده کننده و میراننده و آفریدگار روزی رسان و اداره‌کننده‌ی جهان ودانای آشکار و نهان، تقبیح می‌گردد:

(کیف تکفرون بالله , وکنتم أمواتا فأحیاکم , ثم یمیتکم , ثم یحییکم , ثم إلیه ترجعون ? هو الذی خلق لکم ما فی الأرض جمیعا ; ثم استوى إلى السماء فسواهن سبع سماوات وهو بکل شیء علیم).

چگونه نسبت به خدا کفر می‌ورزید و او را قبول ندارید، و حال آنکه مرده بودید و شما را زنده کرد. پس از آن شما را می‌میراند و دیگر بار زنده‌تان می‌کند و آنگاه به سوی او باز گردانده می‌شوید؟ او است که همه‌ی آنچه را که در زمین است برای شما آفرید، سپس به ساختن آسمان پرداخت و آن را به صورت هفت آسمان‌، با نظم و ترتیب بیاراست‌، و او به هر چیزی دانا است‌.

بی‌باوری نسبت به خدا، در برابر این دلائل و نعمتها، کفر زشت و مذمومی است وبرهـچ حجت وسند و دلیل و برهانی متّکی نیست‌...قرآن چیزهائی را برای مردم بیان می‌دارد و ایشان را بدانها آشنا می‌گرداندکه بناچار باید در برابر آنها قرارگیرند و بدانها آشنائی پیداکنند و در برابر مقتضیات آنها، سر تسلیم فرود آورند. خدا مردم را متوجه‌کاروان زندگی و احوال و اوضاع روزگاران می‌کند و بدیشان می‌فهماند که آنان مردگانی بیش نبودند و خدا ایشان را زنده‌کرد و جامه‌ی حیات به تن اجزاء مرده‌ی آنان‌کرد. مردمان در حالت مردگی بودند و آنان را از آن وضع به حالت زندگی انتقال داد وگریزی از این نیست که باید در برابر آن قرارگرفت و این حقیقت را پذیرفت‌که انتقال از مرگ به حیات ازکسی جز قدرت آفریدگار ساخته نیست‌. مردمان زنده‌اندو نیروی حیات در پیکرشان روان است‌، ولی چه‌کسی به آنان حیات بخشیده است‌؟ چه‌کسی این پدیده را از جماد مرده بیرون‌کشیده است‌. پدیده‌ای که از جنس چیزهای موجود درکره‌ی زمین نمی‏باشد؟ بی‌گمان سرشت حیات‌، چیزی جدا از سرشت مرگی است‌که سراپای جمادات را فراگرفته است‌. پس این حیات ازکجا آمده است‌؟ راه‌گریزی از رو در رو قرار گرفتن چنین پرسشی نیست‌که مصرّانه بر عقل و نفس عرضه می‌شود. چاره‌ای هم جز این نیست‌که باید پذیرفت حیات آفریده‌ی نیروی آفریننده‌ای است‌که خود جزو آفریده‌ها نیست و سرشتی جدا از سرشت پدیده‌ها و فرآیندها دارد. آیا چنین حیاتی که در زمین روندی جدا از روند چیزهای بی‏جان سوای خود دارد، ازکجا آمده است‌؟‌..بی‌گمان از جانب خدا آمده است‌...این نزدیکترین پاسخ است‌...اگر جز این است‌، کسی که در برابر این‌گفته سر تسلیم فرود نمی‌آورد، بگوید: پاسخ چیست‌؟

روندگفتار در این مقام‌، مردم را با این حقیقت رو به رو می‌سازد:

(کیف تکفرون بالله , وکنتم أمواتا فأحیاکم).

چگونه نسبت به خدا کفر می‌ورزید، و حال آنکه مردگانی بیش نبودید و پروردگار زندگیتان بخشید؟‌. مردگانی بودید از همین مرده‌های پراکنده‌ی دوروبرتان در زمین‌، و خدا حیات در شما پدید آورد.

(فَأَحْیاکُمْ).

پس زندگیتان بخشید.

پس کسی‌که حیات را از خدا دریافت‌کرده باشد چگونه او را نمی‌شناسد و نسبت بدو کفر می‌ورزد؟

(ثُمَّ یُمیتُکُمْ).

سپس شما را می‌میراند.

شاید مرگ با ستیزه و جدلی رو به رو نگردد، چه حقیقتی است‌که هر لحظه در برابر زندگان قرار دارد، و خود را بر آنان خواه ناخواه تحمیل می‌نماید، و جای بحث و جدلی باقی نمی‌گذارد.

(ثُمَّ یُحْییکُمْ).

سپس شما را زنده می‌سازد.

در مورد زندگی پس از مرگ، ستیزه می‌کردند و راه جدال می‌گرفتند همچنان‌که امروز هم در این باره به جدال می‌نشینند و بعضی ازکوردلان و با سردرافتادگان به‌گنداب جاهلیت نخستین و قرون و اعصار بس پیشین‌، منکر حیات بعد از ممات می‏باشند و در این مورد جار و جنجال راه می‌اندازند. ولی اگر با دیده‌ی انصاف به پدید آمدن حیات نخستین و راه افتادن زندگی برای بار اوّل در زمین‌، بنگرند و با عقل سالم در این باره بیندیشند حقیقت روشن می‌گردد و جای شگفتی باقی نمی‌ماند و می‌بینندکه زنده شدن پس از مرگ، محل تکذیب و مایه‌ی تعجب نیست‌.

(‌ثُمَّ إلَیْهِ تَرْجَعُونَ).

سپس به سوی او باز گردانده می‌شوید.

همانگونه که در آغاز آفریدتان‌، بار دیگر به حالت نخستین بر می‌گردید و باز هم زنده می‌شوید، و به همان ترتیبی‌که در زمین شما را بیافرید دوباره می‌میرید و بدنبال آن زنده می‌گردید و در پیشگاه خدا گرد آورده می‌شوید، و همانگونه‌که به فرمان خدا و برابر خواست او از دنیای مرگ به جهان زندگی‌، سرازیرگشتید، باز هم با اراده‌ی پـروردگار به سویش برگشت داده می‌شوید تا چه قبول افتد و چه در نظر در آید و فرمان خالق‌کائنات چه باشد و داوری او درباره‌ی شما انجام پذیرد.

اینگو‌نه در یک آیه‌ی کوتاه‌، دفتر زندگی از اوّل تا به آخر، باز و بسته می‌شود، و با پرتو نوری در یک نگاه تصویر بشریت در قبضه‌ی قدرت آفریدگار نمودار می‌گردد: خدا در آغاز انسانها را از سکوت و پوسیدگی مرگ در می‌آورد و ایشان را بر روی زمین پراکنده می‌سازد، سپس آنان را در دنیا به دست مرگ می‌دهد، آنگاه بار دیگر به ایشان حیات می‏بخشد، و سرانجام به سوی او بر می‌گردند، همانگونه‌که نخستین بار از سوی او نشأت یافته و در پهنه‌ی جهان پراکنده شده بودند...در این عرضه‌ی سریع‌، سایه‌ی نیروی توانائی نقش می‌بندد و در حواس انسان‌، الهامات مؤثر و عمیق خود را بجای می‌گذارد.

سپس روندگفتار، پرتو دیگری می‌افکند که تکمیل کننده‌ی پرتو نخستین است‌:

(هو الذی خلق لکم ما فی الأرض جمیعا ; ثم استوى إلى السماء فسواهن سبع سماوات وهو بکل شیء علیم).

او آن کسی است که همه‌ی چیزهائی را که در زمین است برای شما آفرید، سپس به ساخت آسمان پرداخت و آن را به گونه‌ی هفت آسمان‌، با نظم و ترتیب بیآفرید، و او به هر چیزی دانا است‌.

مفسران و متکلمان چون به اینجا می‌رسند، سخنان فراوانی درباره‌ی آفرینش زمین و آسمان می‌گویند. از پیشی و پسی‌، و استواء و تسویه‌، سخن می‌رانند...و فراموش می‌کنندکه «‌پیش و پس‌» دو اصطلاح بشری می‌باشندکه نسبت به عظمت خداوند تبارک و تعالی‌، مفهومی ندارند.و فراموش می‌کنند که (‌استواء و تسویه‌) دو اصطلاح لغوی هستندکه برای نزدیک ساختن صورت غیر محدود به ذهن انسان محدود بکار گرفته می‌شوند...و بجز این به مطلب دیگری اشاره ندارند. آن همه مجادلات کلامی که میان دانشمندان اسلامی در پیرامون این واژه‌ها بر پا شده است‌، چیزی جز آسیب نامطلوب فلسفه‌ی یونانی و مباحث لاهـوتی یهودیان و مسیحیان نیست‌که چون آمیزه‌ی روحیه‌ی صاف عربی و آمیخته‌ی روحیه‌ی درخشان اسلامی شد، چنین نتایجی را ببار آورد.

ما را چه‌ کار که امروزه خود را گرفتار چنین آفتی‌کنیـم و زیبائی عقیده و جمال قرآن را با مسائل و گفتارهای علم کلام‌، تباه سازیم‌.

پس در این صورت‌، خود را از جنگ این نوع سخنان رها سازیم و به دیدار حقائقی برویم‌که بیانگر این واقعیت بوده‌که همه‌ی آن چیزهائی‌که در زمین است از آنِ انسانها است‌. این حقیقت هم دلالت دارد بر هدف نهائی از بودن انسان‌، و نقش بزرگی‌که انسان در زمین به عهده دارد، و اینکه انسان در ترازوی عدل الهی از چه مایه و ارزشی برخوردار است‌. بالاتر از همه‌ی اینها بنگریم که انسان در اندیشه‌ی اسلامی و در نظام جامعه‌ی اسلامی‌، چه پایه و مایه‌ای دارد.

(هو الذی خلق لکم ما فی الأرض جمیعا)‌.

او آن کسی است که همه‌ی چیزهائی را که در زمین است‌، برای شما آفریده است‌.

واژه‌ی (‌لَکُمْ) (بر‌ای‌شما) در اینجا معنی وسیع و الهام عمیقی دارد. بطور قاطع می‌رساند که خدا انسان را برای ‌کار بزرگی آفریده است‌. او را آفریده است تا در زمین جانشین باشد. مالک همه‌ی چیزهائی گردد که در آن است‌. کارکننده‌ی اثر بخشی در پدیده‌ها باشد. انسان عالی‌ترین موجود در این جهان پهناور است‌. او سرور نخستین این میراث فراوان است و لذا نقش او در زمین‌، از لحاظ وقائع و دگرگونیها، نقش نخستین بشمار است‌.

او هم صاحب زمین و هم صاحب ابزار است‌. او بنده‌ی ابزار نیست چنانکه در دنیای مادی امروز چنین است‌. او دنباله رو حوادث و مقهور تحولات و دگرگونیهائی هم نیست‌ که بنا به عقیده‌ی طرفداران مادیگرای تنگ‌نظر، ماشین آلات و ابزارکار باعث ایجاد آنها در روابط بشری و اوضاع آنان است‌. مادیگرایانی که وجود انسان و نقش او را ناچیز می‌انگارند و آدمیزاد را پیرو ابزار بی‏جان می‌دانند، و حال آنکه او سرور گرانقدر است و هیح ارزشی از ارزش‌های مادی‌، صحیح نیست‌که بر ارج او برتری داده شود، و یا اینکه او را زیر چنگ‌ گیرد و فرمانبردار خود سازد و بالاتر از او بشمار آید. بطورکلی، هر هدفی که کوچک نمودن انسان وکاستن ارج او را در بر داشته باشد، هر اندازه مزایای مادی هم به ارمغان آورد، هدفی است مخالف هدف آفرینش وجود انسانی‌. چه بزرگواری انسان و سروری او، در ردیف اوّل قـرار دارد، و - آن ارزشهای مادی قرارگرفته‌اند که پیرو و فرمانبردار انسانند.

نعمتی‌که خدا به اعطای آن در اینجا بر مردم منّت می‌نهد -‌در حالی‌که‌کفرشان را نسبت به خود زشت می‌شمارد -‌ تنها دادن همه‌ی نعمتهای زمین به ایشان نیست‌، بلکه‌ گذشته از آن‌، نعمت سیادت و سروری بر همه‌ی چیزهائی است‌که در زمین موجودند. خدا به انسانها ارزشی بالاتر از همه‌ی ارزشهای مادیاتی که زمین طورکلّی در بر دارد، عطا فرموده است‌، و آن نعمت جانشینی و بزرگ داشتی است‌که برتر از نعمت سلطنت و سودکلان است‌.

(ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ).

سپس به ساختن آسمان پرداخت و آنها را بگونه هفت آسمان‌، با نظم و ترتیب پیراست‌.

شایسته نیست در معنی (‌استواء) زیاد فرو رویم و کافی است بدانیم‌که رمز سیطره و نشانه‌ی چیرگی است و منظور از آن‌، اداره‌ی آفریدن و بوجود آوردن می‌باشد. همچنین زیبا نیست در معنی (‌آسمانهای هفتگانه‌ی) مورد نظر آیه‌، فرو رویم و بخواهیم اشکال و ابعاد آنها را روشن داریم‌. بلکه کافی است هدف‌کلّی آیه را دریابیم که سر و سامان دادن به جهان‌، اعم از آسمان و زمین و بالا و پائین آن است‌. ذکر این مطلب به هنگامی است‌ که ‌کفر ورزیدن مردم نسبت به آفریدگار روزی رسان چیره بر جهان‌، بر ایشان زشت و ناپسند شمرده می‌شود. خدائی ‌که زمین و همه‌ی چیزهائی‌که در آن است‌، مسخّر آنان ساخته است‌، و آســانها را سر و سامان بخشیده و به‌گونه‌ای به چرخش وگردش انداخته است‌که زندگی انسانها را بر روی زمین ممکن سازد و وسائل آسایش آنان را در برداشته باشد.

(وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)‌.

و او نسبت به هر چیزی دانا است‌.

خدا آگاه از هر چیز است‌، چون آفریننده و اداره کننده‌ی همه چیز است‌. شمول علم و دانائی در این مقام‌، همسان شمول تدبیر و اداره‌ی جهان است که انگیزه‌ای از انگیزه‌های ایمان به آفریدگار یگانه است‌، و انسان را وادار می‌سازد تا فقط خدای واحد را پرستش نماید، و فقط خالق جهان را روزی رسان بشمار آورد و در برابر احسان خداوند خود و به عنوان اعتراف به الطاف بی پایانش‌، پرستش را ویژه‌ی ذات اقدس پروردگاری بداند و تنها بر آستانه‌ی باری تعالی‌،‌کرنش برد.

بدین منوال‌، جولان وگردش نخستین در سوره‌، پایان می‌پذیردکه سراسر آن‌،‌ گرد آمدن بر محور ایمان و استوار داشتن اندیشه بر آن‌، و دعوت کردن مردمان برای رسیدن و پیوستن به‌کاروان مؤمنان پرهیزگار است‌.

 

 

 


 

[1] ترمذی آن را  استخراج ‌کرده است‌ .

[2] به فصل «‌خیال انگیزی محسوس و شیوه‌ی مجسم نمودن» درکتاب «‌تصویر هنری در قرآن‌» مراجعه شود.