سورة المؤمنون - سورة 23 - عدد آیاتها 118
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله بخشندة مهربان
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ به راستی مؤمنان رستگار شدند. ﴿1﴾
الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ همان کسانیکه در نمازشان خاشع (و فروتن) هستند. ﴿2﴾
وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ و کسانیکه از لغو (و کارهای بیهوده) روی گردانند. ﴿3﴾
وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ و کسانیکه زکات را انجام میدهند. ﴿4﴾
وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ و آنها که شرمگاهشان را حفظ میکنند. ﴿5﴾
إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ جز بر همسرانشان یا (بر) کنیزانشان، پس بیگمان اینان (در بهرهگیری از آنان) ملامت نمیشوند. ﴿6﴾
فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ پس کسیکه فراتر از این بخواهد، آنانند که تجاوز گرند. ﴿7﴾
وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ و کسانیکه امانتهایشان و عهد خود را رعایت میکنند. ﴿8﴾
وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ و کسانیکه برنمازهای شان مواظبت مینمایند. ﴿9﴾
أُوْلَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ (آری) اینانند که وارثند. ﴿10﴾
الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ کسانیکه (بهشت) فردوس را ارث میبرند، و جاودانه در آن خواهند ماند. ﴿11﴾
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلالَةٍ مِّن طِینٍ و به راستی انسان را از چکیدهای از گِل آفریدیم. ﴿12﴾
ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ سپس او را از نطفهای در قرار گاهی استوار (= رحم) قرار دادیم. ﴿13﴾
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ سپس نطفه را (به صورت) علقه (= خون بسته) گرداندیم، آنگاه علقه را (به صورت) مضغه (= پاره گوشتی) در آوردیم، آنگاه مضغه را (به صورت) استخوانهایی گردانیدیم، پس بر استخوانها گوشت پوشاندیم، سپس آن را آفرینشی دیگر بخشیدیم، پس (پر برکت و) بزرگوار است، الله که بهترین آفرینندگان است. ﴿14﴾
ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ سپس مسلماً شما بعد از این خواهید مرد. ﴿15﴾
ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ آنگاه یقیناً شما روز قیامت بر انگیخته میشوید. ﴿16﴾
وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ و به راستی بر فرازتان هفت آسمان آفریدیم، و (ما هرگز) از آفرینش (خود) غافل نبودهایم. ﴿17﴾
وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الأَرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ و از آسمان آبی بهاندازهی معین نازل کردیم، پس آن را در زمین جای دادیم، و بیگمان ما بر از بین بردن آن کاملاً قادر هستیم. ﴿18﴾
فَأَنشَأْنَا لَکُم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَّکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ پس بوسیلهی آن باغهایی از درختان خرما و انگور برای شما پدید آوردیم، شما را در آن (باغها) میوههای بسیار است، و از آن میخورید. ﴿19﴾
وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَیْنَاءَ تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآکِلِینَ و (نیز) درختی را که از طور سینا بیرون میآید (= درخت زیتون) که از آن روغن و (نان) خورش برای خورندگان فراهم میشود. ﴿20﴾
وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ و بیگمان برای شما در چهارپایان عبرتی است، از آنچه درونشان است (= از شیر آنها) شما را سیراب میکنیم؛ و برای شما در آنها منافع فراوان است، و از (گوشت) آنها میخورید. ﴿21﴾
وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ و بر آنها و بر کشتیها سوار میشوید. ﴿22﴾
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ و به راستی (ما) نوح را به سوی قومش فرستادیم، پس (او به آنها) گفت: «ای قوم من! الله را بپرستید، که جز او معبودی برای شما نیست، آیا پرهیز نمیکنید؟! ﴿23﴾
فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلائِکَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الأَوَّلِینَ پس اشراف قومش، (آن) کسانیکه کافر بودند؛ گفتند: «این (مرد) جز بشری همچون شما نیست، که میخواهد بر شما برتری جوید، اگر الله میخواست، همانا فرشتگانی را نازل میکرد، ما (هرگز) چنین چیزی را در (میان) نیاکان خود نشنیدهایم. ﴿24﴾
إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ او مرد دیوانهای بیش نیست، پس تا مدتی در بارهی او صبر کنید، ﴿25﴾
قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ (نوح) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تکذیب آنها یاری کن» ﴿26﴾
فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِن کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ پس به او وحی کردیدم که: «به دیدگان ما و به وحی ما کشتی را بساز، پس هنگامیکه فرمان ما فرا رسد، و آب از تنور بجوشد، آنگاه از هرنوع (حیوان) یک جفت (نر و ماده) در کشتی سوار کن و (نیز) خانواده خود را (سوار کن) جز کسی از آنان را که وعدهی (هلاک) از پیش بر او مقرر شده است. و در (بارهی) کسانیکه ستم کردند، با من سخن مگو، که آنان غرق شدنی هستند». ﴿27﴾
فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ هنگامیکه تو و همراهانت بر کشتی سوار شدید؛ بگو: «ستایش برای الله است که ما را از قوم ستمگر نجات داد». ﴿28﴾
وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلا مُّبَارَکًا وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ و (نیز) بگو: «پروردگارا! ما را در منزلگاهی پر برکت فرود آور، و تو بهترین فرود آورندگانی». ﴿29﴾
إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ بیگمان در این (ماجرا) نشانههایی است، و (ما) به راستی آزمایش میکنیم. ﴿30﴾
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ سپس قوم دیگری را بعد از آنها به وجود آوردیم. ﴿31﴾
فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ پس از خودشان پیامبری در (میان) آنان فرستادیم که: «الله را بپرستید، که جز او معبودی برای شما نیست، آیا پرهیز نمیکنید؟!» ﴿32﴾
وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاء الآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ و گروهی از اشراف قومش که کافر بودند، و دیدار آخرت را تکذیب میکردند، و در زندگی دنیا به آنها نعمت و آسایش داده بودیم، گفتند: «این (مرد) بشری همچون شما است، از آنچه که (شما) میخورید، میخورد، و از آنچه که شما مینوشید، مینوشد. ﴿33﴾
وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ و اگر از بشری همچون خود اطاعت کردید، یقیناً شما زیانکار خواهید شد. ﴿34﴾
أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُم مُّخْرَجُونَ آیا (او) به شما وعده میدهد: که همانا شما چون مردید و خاک و استخوانهایی (پوسیده) شدید، (بار دیگر از گور) بیرون آورده میشوید؟! ﴿35﴾
هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ هیهات، هیهات (= دور است، دور است) آنچه به شما وعده داده میشود. ﴿36﴾
إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ جز زندگی دنیوی ما چیزی نیست، میمیریم و زنده میشویم، و هرگز برانگیخته نخواهیم شد. ﴿37﴾
إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ او جز مردی نیست که بر الله دروغ بسته است، و ما به او ایمان نمیآوریم». ﴿38﴾
قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ (پیامبرشان) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تکذیب آنها یاری کن». ﴿39﴾
قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ (الله) فرمود: «به زودی (از کار خود) پشیمان خواهند شد» ﴿40﴾
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ پس صیحه (= بانگ مرگبار) آنها را به حق فرو گرفت، آنگاه آنها را (همچون) خاشاکی (بر سیلاب) قرار دادیم، پس قوم ستمکار (از رحمت الله) دور (و نابود) باد. ﴿41﴾
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِینَ سپس اقوام دیگری را بعد از آنها پدید آوردیم. ﴿42﴾
مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ هیچ امتی از اجل خود پیشی نمیگیرد، و نه تأخیر میکند. ﴿43﴾
ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لّا یُؤْمِنُونَ سپس پیامبران خود را پی در پی فرستادیم، هر زمان پیامبری برای (هدایت) امتی میآمد، او را تکذیب میکردند، پس (ما نیز) آنها (= امتهای کافر) را یکی پس از دیگری هلاک کردیم، و آنها را افسانههایی (برای آیندگان) قرار دادیم. پس دور باد قومی که ایمان نمیآورند. ﴿44﴾
ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ سپس موسی و برادرش هارون را با آیات خود، و دلایل آشکار فرستادیم، ﴿45﴾
إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا عَالِینَ به سوی فرعون و اشراف (قوم) او، پس آنها تکبر کردند، و مردمی (سرکش و) برتری جوی بودند. ﴿46﴾
فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ پس گفتند: «آیا (ما) به دو انسان مانند خود ایمان بیاوریم، در حالیکه قوم آنها بردگان (و زیر دستان) ما هستند؟!» ﴿47﴾
فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ پس (آنها) آن دو (پیامبر) را تکذیب کردند، سرانجام (همگی) از هلاک شدگان گشتند. ﴿48﴾
وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ و به راستی به موسی کتاب (تورات) دادیم، باشد که آنان (= بنی اسرائیل) هدایت شوند. ﴿49﴾
وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ و پسر مریم و مادرش را آیتی قرار دادیم، و آنها را در مکانی بلند و هموار که دارای امنیت و آب جاری بود، جای دادیم. ﴿50﴾
یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ای پیامبران! از (غذاهای) پاکیزه بخورید، و کار شایسته انجام دهید، بیشک من به آنچه انجام میدهید؛ آگاهم. ﴿51﴾
وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ و بیگمان این امت شما، امت واحدی است، و من پروردگار شما هستم، پس از من بترسید. ﴿52﴾
فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ پس آنها در میان خود در کار (دین) شان فرقه فرقه و پراکنده شدند، و هرگروه به آنچه نزد خود دارند؛ خوشحالند. ﴿53﴾
فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ پس (ای پیامبر!) آنها را تا مدتی در جهل و غفلتشان بگذار. ﴿54﴾
أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِینَ آیا گمان میکنند که آن مال و فرزندان که با آنها آنان را یاری میدهیم. ﴿55﴾
نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لّا یَشْعُرُونَ برای این است که شتابان خیرات (و نیکیها) به آنها برسانیم؟! (چنین نیست) بلکه آنها (حقیقت را) در نمی یابند. ﴿56﴾
إِنَّ الَّذِینَ هُم مِّنْ خَشْیَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ بیگمان کسانیکه از خوف پروردگارشان بیمناکند. ﴿57﴾
وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ و کسانیکه به آیات پروردگارشان ایمان میآورند. ﴿58﴾
وَالَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ و کسانیکه به پروردگارشان شرک نمیآورند. ﴿59﴾
وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ و کسانیکه (در راه الله) آنچه را باید بدهند، میدهند، و (با این حال) دلهای شان بیمناک است، که بیگمان آنان به سوی پروردگارشان باز میگردند. ﴿60﴾
أُوْلَئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ (آری) اینانند که در نیکیها شتاب میکنند، و در انجام آن (از دیگران) پیشی میگیرند. ﴿61﴾
وَلا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا وَلَدَیْنَا کِتَابٌ یَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ (ما) هیچ کس را جز بهاندازة توانش تکلیف نمیکنیم، و نزد ما کتابی است که به حق سخن میگوید، و به آنها هیچ ستمی نمیشود. ﴿62﴾
بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِّنْ هَذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِن دُونِ ذَلِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ بلکه دلهای آنها از این (کتاب) در غفلت است، و آنها جز این؛ اعمال (زشت) دیگری (نیز) دارند که پیوسته آن را انجام میدهند. ﴿63﴾
حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ تا زمانیکه متنعمان آنها را به عذاب گرفتار کنیم، در این هنگام آنها ناله و فریاد سر میدهند. ﴿64﴾
لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُم مِّنَّا لا تُنصَرُونَ (به آنها گفته میشود:) امروز فریاد نکنید، یقیناً شما از سوی ما یاری نخواهید شد. ﴿65﴾
قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ تَنکِصُونَ به راستی آیات من پیوسته بر شما خوانده میشد، پس شما (از حق اعراض میکردید و) به عقب باز میگشتید. ﴿66﴾
مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ در حالیکه در برابر آن تکبر میکردید، (و در مجالس) شبانة (خود) به بدگویی میپرداختید (و افسانه سرایی میکردید) ﴿67﴾
أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُم مَّا لَمْ یَأْتِ آبَاءَهُمُ الأَوَّلِینَ آیا (آنها) در این گفتار نیندیشیدند، یا (اینکه) چیزی برای آنان آمده که برای نیاکان نخستین شان نیامده است؟! ﴿68﴾
أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنکِرُونَ یا (اینکه) پیامبرشان را نشناختهاند، پس او را انکار میکنند؟! ﴿69﴾
أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ یا میگویند او جنون دارد؟ (چنین نیست) بلکه (او) حق را برای آنها آورده است، و بیشترشان از حق کراهت دارند. ﴿70﴾
وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِکْرِهِم مُّعْرِضُونَ و اگر حق از هوسهای آنها پیروی کند، آسمانها و زمین و هرکه در آنهاست، تباه شوند، بلکه (ما) برای آنها پند و اندرزشان آوردهایم، پس آنها از پندشان روی گردانند. ﴿71﴾
أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ یا (اینکه) تو از آنها مزدی طلب میکنی؟ پس پاداش پروردگارت بهتر است، و او بهترین روزی دهندگان است. ﴿72﴾
وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ و یقیناً تو آنها را به راه راست دعوت میکنی. ﴿73﴾
وَإِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ و بیگمان کسانیکه به آخرت ایمان ندارند از (این) راه (راست) منحرف هستند. ﴿74﴾
وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ و اگر به آنها رحم کنیم و بلا و رنجی را که بدان گرفتارند، از آنها برطرف سازیم، در طغیان خود لجاجت (و پافشاری) میکنند (و) سرگردان میمانند. ﴿75﴾
وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ و به راستی (ما) آنها را به عذاب (و بلا) گرفتار ساختیم، (تا بیدار شوند) پس برای پروردگارشان فروتنی ننمودند، و (به درگاهش تضرع و) زاری نکردند. ﴿76﴾
حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ إِذَا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ تا زمانیکه دری از عذاب سخت به روی آنها گشودیم، آنگاه آنها در آن بکلی نا امید گردند. ﴿77﴾
وَهُوَ الَّذِی أَنشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ قَلِیلا مَّا تَشْکُرُونَ و او کسی است که برای شما گوش و چشم و دل پدید آورد، چه اندک سپاس میگزارید. ﴿78﴾
وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الأَرْضِ وَإِلَیْهِ تُحْشَرُونَ و او کسی است که شما را در زمین (آفرید و) پراکنده نمود، و به سوی او گرد آورده میشوید. ﴿79﴾
وَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ وَلَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلا تَعْقِلُونَ و او کسی است که زنده میکند و میمیراند، و رفت و آمد شب و روز از آن اوست، آیا نمیاندیشید؟! ﴿80﴾
بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الأَوَّلُونَ (چنین نکردند) بلکه آنها (نیز) مثل آنچه پیشینیان گفته بودند، گفتند. ﴿81﴾
قَالُوا أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ گفتند: «آیا هنگامیکه مردیم و خاک و استخوانهای (پوسیده) شدیم، آیا (دوباره) برانگیخته میشویم، ﴿82﴾
لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ به راستی این وعده به ما و نیاکان ما از قبل داده شده، این (چیزی) جز افسانههای پیشینیان نیست». ﴿83﴾
قُل لِّمَنِ الأَرْضُ وَمَن فِیهَا إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ (ای پیامبر!) بگو: «اگر میدانید، زمین و هرکه در آن است از آنِ کیست؟!». ﴿84﴾
سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا تَذَکَّرُونَ به زودی خواهند گفت: «(همه) از آن الله است» بگو: «آیا پند نمیگیرید؟!». ﴿85﴾
قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ بگو: «چه کسی پروردگار آسمانها ی هفتگانه، و پروردگار عرش عظیم است؟!» ﴿86﴾
سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ خواهند گفت: «(همه) از آنِ الله است» بگو: «آیا (از الله) نمیترسید؟!». ﴿87﴾
قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلا یُجَارُ عَلَیْهِ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ بگو: «اگر میدانید، چه کسی فرمانروایی همهی موجودات در دست دارد، و او پناه میدهد، و کسی در برابر او پناه داده نمیشود؟! ﴿88﴾
سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ خواهند گفت: «ازآن الله است» بگو: «پس چگونه جادو میشوید؟!» ﴿89﴾
بَلْ أَتَیْنَاهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (چنین نیست) بلکه حق را برای آنها آوردیم، و بیگمان آنان دروغگو هستند. ﴿90﴾
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ معبود (دیگری) با او نیست، (اگر چنین بود) آنگاه هر معبودی آنچه را که آفریده بود؛ میبرد، و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری میجستند، الله منزه (و پاک) است از آنچه آنها توصیف میکنند. ﴿91﴾
عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ دانای نهان و آشکار است، پس برتر است از آنچه شریک او میسازند. ﴿92﴾
قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ (ای پیامبر!) بگو: «پروردگارا! اگر آنچه را که به آنها وعده داده میشود، به من نشان دهی. ﴿93﴾
رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ پروردگارا! پس مرا در (زمرهی) قوم ستمگران قرار مده». ﴿94﴾
وَإِنَّا عَلَى أَن نُّرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ و یقیناً ما تواناییم که آنچه را به آنها وعده میدهیم؛ به تو نشان دهیم. ﴿95﴾
ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ بدی را به روشی که آن بهتر است، دفع کن، ما به آنچه توصیف میکنند؛ داناتریم. ﴿96﴾
وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ و بگو: «پروردگارا! من از وسوسههای شیطان به تو پناه میبرم، ﴿97﴾
وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ و پروردگارا! از اینکه آنان نزد من حاضر شوند، به تو پناه میبرم». ﴿98﴾
حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (کافران پیوسته به راه و روش خود ادامه میدهند) تا زمانیکه مرگ یکی از آنها فرا رسد، گوید: «پروردگارا! مرا (به دنیا) باز گردان، ﴿99﴾
لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ باشد که در آنچه (در دنیا) ترک (و کوتاهی) کردهام، کار شایستة انجام دهم». هرگز چنین نیست، بیگمان این سخنی است که او به زبان میگوید، (و به فرض محال اگر باز گردد، به کارهای گذشتهاش ادامه میدهد) و پشت سر آنها برزخی است تا روزیکه برانگیخته شوند. ﴿100﴾
فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلا یَتَسَاءَلُونَ پس هنگامیکه در صور دمیده شود، در آن روز هیچ گونه پیوندهای خویشاوندی در میان آنها نخواهد بود، و از (حال) یکدیگر نپرسند. ﴿101﴾
فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و کسانیکه (کفة) ترازوی (اعمال) شان سنگین شود، پس آنانند که رستگار هستند. ﴿102﴾
وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ و کسانیکه (کفة) ترازوی (اعمال) شان سبک باشد، پس آنها کسانی هستند که (وجود خود را از دست داده و) به خود زیان رساندهاند و در جهنم جاودانه خواهند ماند. ﴿103﴾
تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ (شعلههای) آتش چهرههایشان را میسوزاند، و آنها درآن ترشرو (و عبوس) هستند. ﴿104﴾
أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ (به آنها گفته میشود:) مگر آیات من بر شما خوانده نمیشد، پس شما آنها را تکذیب میکردید؟! ﴿105﴾
قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ (در پاسخ) گویند: «پروردگارا! بدبختی ما بر ما چیره شد، و ما قومی گمراه بودیم. ﴿106﴾
رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ پروردگارا! ما را از این (جهنم) بیرون کن، پس اگر (به کفر و نافرمانی) باز گردیم، قطعاً ستمکار خواهیم بود». ﴿107﴾
قَالَ اخْسَؤُوا فِیهَا وَلا تُکَلِّمُونِ (الله) میفرماید: «در آن گم شوید و با من سخن مگویید. ﴿108﴾
إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ بیگمان گروهی از بندگانم میگفتند: پروردگارا! (ما) ایمان آوردیم، پس ما را ببخش و بر ما رحم کن، و تو بهترین رحم کنندگانی. ﴿109﴾
فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنسَوْکُمْ ذِکْرِی وَکُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَکُونَ پس شما آنها را به مسخره گرفتید؛ تا یاد مرا فراموشتان کردند، و شما به آنها میخندیدید! ﴿110﴾
إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ همانا من امروز آنها را بخاطر صبریکه کردهاند پاداش دادم، قطعاً آنها کامیاب هستند». ﴿111﴾
قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ (الله) میفرماید: «(شما) چند سال در زمین درنگ کردید؟!». ﴿112﴾
قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَاسْأَلْ الْعَادِّینَ گویند: «یک روز، یا قسمتی از یک روز درنگ کردهایم، پس از حسابگران بپرس». ﴿113﴾
قَالَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِیلا لَّوْ أَنَّکُمْ کُنتُمْ تَعْلَمُونَ میفرماید: «(آری) اگر میدانستید، شما جز مقدار اندکی (در دنیا) درنگ نکردید، ﴿114﴾
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لا تُرْجَعُونَ آیا گمان کردید که ما شما را بیهوده آفریدهایم، و همانا شما به سوی ما باز گردانده نمیشوید؟! ﴿115﴾
فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ پس بلند مرتبه (و برتر) است الله که فرمانروای حق است، هیچ معبودی (به حق) جز او نیست، پروردگار عرش کریم است. ﴿116﴾
وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ و هر کس که با الله معبود دیگری را بخواند، مسلماً هیچ دلیلی بر (حقانیت) آن نخواهد داشت، جز این نیست که حسابش نزد پروردگارش خواهد بود، یقیناً کافران رستگار نمیشوند. ﴿117﴾
وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ و (ای پیامبر) بگو: «پروردگارا! ببخش و رحم کن! و تو بهترین رحم کنندگانی». ﴿118﴾
سورة مؤمنون
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١ ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ ٢ وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ ٣ وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِلزَّکَوٰةِ فَٰعِلُونَ ٤ وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَیۡرُ مَلُومِینَ ٦ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ ٧ وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ ٨ وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَوَٰتِهِمۡ یُحَافِظُونَ ٩ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡوَٰرِثُونَ ١٠ ٱلَّذِینَ یَرِثُونَ ٱلۡفِرۡدَوۡسَ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ١١ وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن طِینٖ ١٢ ثُمَّ جَعَلۡنَٰهُ نُطۡفَةٗ فِی قَرَارٖ مَّکِینٖ ١٣ ثُمَّ خَلَقۡنَا ٱلنُّطۡفَةَ عَلَقَةٗ فَخَلَقۡنَا ٱلۡعَلَقَةَ مُضۡغَةٗ فَخَلَقۡنَا ٱلۡمُضۡغَةَ عِظَٰمٗا فَکَسَوۡنَا ٱلۡعِظَٰمَ لَحۡمٗا ثُمَّ أَنشَأۡنَٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَۚ فَتَبَارَکَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِینَ ١٤ ثُمَّ إِنَّکُم بَعۡدَ ذَٰلِکَ لَمَیِّتُونَ ١٥ ثُمَّ إِنَّکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ تُبۡعَثُونَ ١٦ وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا فَوۡقَکُمۡ سَبۡعَ طَرَآئِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ ٱلۡخَلۡقِ غَٰفِلِینَ ١٧
به نام خداوند بخشندۀ مهربان
هرآیینه رستگار شدند مسلمانان. ﴿1﴾آنانکه ایشان در نماز خویش نیایش کنندگانند. ﴿2﴾و آنانکه ایشان از بیهوده روگردانند. ﴿3﴾و آنانکه ایشان زکات را ادا کنندگانند. ﴿4﴾و آنانکه ایشان شرمگاه خود را نگاهدارندگانند. ﴿5﴾مگر بر زنان خویش یا بر کنیزکانى که ملک دست ایشان است، هرآیینه اینان نکوهیده نیستند. ﴿6﴾پس هر که طلب کند سواى این، آن جماعت از حد گذرندگانند. ﴿7﴾و آنانکه ایشان امانتهاى خود را و عهد خود را رعایت کنندگانند. ﴿8﴾و آنانکه ایشان بر نمازهای خود محافظت کنندگانند. ﴿9﴾این جماعت، ایشانند آن وارثان. ﴿10﴾که عاقبت کار به دست آرند بهشت را. ایشان آنجا جاوید باشندگانند. ﴿11﴾و هرآیینه آفریدم آدمى را از خلاصۀ گل. ﴿12﴾باز ساختیم آدمى را نطفه در قرارگاه استوار. ﴿13﴾باز ساختیم آن نطفه را خون بسته، باز ساختیم آن خون بسته را گوشت پاره، پس ساختیم آن گوشت پاره را استخوانهایی چند، پس پوشانیدیم بر آن استخوانها گوشت را، باز آفریدیم او را آفرینشى دیگر [837]. پس بزرگ است خدا نیکوترین نگارندگان. ﴿14﴾باز هرآیینه شما بعد از این مرده شوید .﴿15﴾باز هرآیینه شما روز قیامت برانگیخته گردید. ﴿16﴾و هرآیینه آفریدیم بالاى شما هفت آسمان و نبودیم ما از آفرینش، بىخبر. ﴿17﴾
﴿ وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءَۢ بِقَدَرٖ فَأَسۡکَنَّٰهُ فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَإِنَّا عَلَىٰ ذَهَابِۢ بِهِۦ لَقَٰدِرُونَ ١٨ فَأَنشَأۡنَا لَکُم بِهِۦ جَنَّٰتٖ مِّن نَّخِیلٖ وَأَعۡنَٰبٖ لَّکُمۡ فِیهَا فَوَٰکِهُ کَثِیرَةٞ وَمِنۡهَا تَأۡکُلُونَ ١٩ وَشَجَرَةٗ تَخۡرُجُ مِن طُورِ سَیۡنَآءَ تَنۢبُتُ بِٱلدُّهۡنِ وَصِبۡغٖ لِّلۡأٓکِلِینَ ٢٠ وَإِنَّ لَکُمۡ فِی ٱلۡأَنۡعَٰمِ لَعِبۡرَةٗۖ نُّسۡقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمۡ فِیهَا مَنَٰفِعُ کَثِیرَةٞ وَمِنۡهَا تَأۡکُلُونَ ٢١ وَعَلَیۡهَا وَعَلَى ٱلۡفُلۡکِ تُحۡمَلُونَ ٢٢ وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٢٣ فَقَالَ ٱلۡمَلَؤُاْ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیۡکُمۡ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِکَةٗ مَّا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِیٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِینَ ٢٤ إِنۡ هُوَ إِلَّا رَجُلُۢ بِهِۦ جِنَّةٞ فَتَرَبَّصُواْ بِهِۦ حَتَّىٰ حِینٖ ٢٥ قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِی بِمَا کَذَّبُونِ ٢٦ فَأَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡهِ أَنِ ٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡکَ بِأَعۡیُنِنَا وَوَحۡیِنَا فَإِذَا جَآءَ أَمۡرُنَا وَفَارَ ٱلتَّنُّورُ فَٱسۡلُکۡ فِیهَا مِن کُلّٖ زَوۡجَیۡنِ ٱثۡنَیۡنِ وَأَهۡلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیۡهِ ٱلۡقَوۡلُ مِنۡهُمۡۖ وَلَا تُخَٰطِبۡنِی فِی ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ إِنَّهُم مُّغۡرَقُونَ ٢٧ ﴾
و فروفرستادیم از آسمان آب را به آندازه، پس جا دادیم او را در زمین و هرآیینه ما بر دور کردن آن تواناییم. ﴿18﴾پس بیافریدیم برای شما به آن آب، بوستانها از درختانِ خرما و انگور. شما را در آن بوستانها میوههای بسیار پیدا شود و بعض آن را میخورید [838]. ﴿19﴾و آفریدیم درختى که بیرون مىآید از طور سینا (یعنى درخت زیتون) میروید به وجهى که حاصل شود روغن و نان خورش، طعام خورندگان را. ﴿20﴾و هر آیینه شما را در چهارپایان، پندی هست، مینوشانیم شما را از آنچه در شکم ایشان است و شما را در آن چهارپایان منفعتهای بسیار است و بعض اینها را میخورید. ﴿21﴾و بر چهارپایان و بر کشتیها سوار کرده میشوید ﴿22﴾و هرآیینه فرستادیم نوح را به سوى قوم او، پس گفت: اى قوم من! عبادتِ خدا کنید، نیست شما را هیچ معبودى غیر وى. آیا نمىترسید؟. ﴿23﴾پس گفتند کسانی که کافر بودند از قوم او: نیست این شخص مگر آدمى مانند شما، میخواهد که ریاست پیدا کند بر شما. و اگر خواستى خدا، هرآیینه فرستادى فرشتگان را. نشنیدیم این ماجرا را در پدرانِ نخستین خویش. ﴿24﴾نیست این شخص مگر مردى که به وى عارضۀ دیوانگى است، پس انتظار وى کنید تا مدتى. ﴿25﴾گفت: اى پروردگار من! نصرت ده مرا به سبب آنکه دروغى شمردند مرا. ﴿26﴾پس وحى فرستادیم به سوى وى که بساز کشتى به حضور ما و به فرمان ما، پس چون آید فرمان ما و جوش زند تنور [غضب]، پس درآر در کشتى از هر جنسى دو عدد نر و ماده را و در آر کسان خود را مگر آنکه از ایشان سبقت کرده است بر وى گفتۀ حق. و سخن مگو با من در باب آنانکه ستم کردند، هرآیینه ایشان غرق کردگانند. ﴿27﴾
﴿ فَإِذَا ٱسۡتَوَیۡتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَى ٱلۡفُلۡکِ فَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی نَجَّىٰنَا مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ٢٨ وَقُل رَّبِّ أَنزِلۡنِی مُنزَلٗا مُّبَارَکٗا وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡمُنزِلِینَ ٢٩ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ وَإِن کُنَّا لَمُبۡتَلِینَ ٣٠ ثُمَّ أَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قَرۡنًا ءَاخَرِینَ ٣١ فَأَرۡسَلۡنَا فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٣٢ وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِلِقَآءِ ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَتۡرَفۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یَأۡکُلُ مِمَّا تَأۡکُلُونَ مِنۡهُ وَیَشۡرَبُ مِمَّا تَشۡرَبُونَ ٣٣ وَلَئِنۡ أَطَعۡتُم بَشَرٗا مِّثۡلَکُمۡ إِنَّکُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ ٣٤ أَیَعِدُکُمۡ أَنَّکُمۡ إِذَا مِتُّمۡ وَکُنتُمۡ تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَنَّکُم مُّخۡرَجُونَ ٣٥ ۞هَیۡهَاتَ هَیۡهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ ٣٦ إِنۡ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا ٱلدُّنۡیَا نَمُوتُ وَنَحۡیَا وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِینَ ٣٧ إِنۡ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗا وَمَا نَحۡنُ لَهُۥ بِمُؤۡمِنِینَ ٣٨ قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِی بِمَا کَذَّبُونِ ٣٩ قَالَ عَمَّا قَلِیلٖ لَّیُصۡبِحُنَّ نَٰدِمِینَ ٤٠ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّیۡحَةُ بِٱلۡحَقِّ فَجَعَلۡنَٰهُمۡ غُثَآءٗۚ فَبُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ٤١ ثُمَّ أَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قُرُونًا ءَاخَرِینَ ٤٢ ﴾
پس چون راست بنشینى تو و هر که با تو باشد بر کشتى بگو: همه ستائش خدای راست آنکه نجات داد ما را از گروه ستمکاران. ﴿28﴾و بگو: اى پروردگار من! فرود آر مرا در منزل مبارک و تو بهترین فرود آرندگانى. ﴿29﴾هرآیینه در این ماجرا نشانههاست، و هرآیینه ما بودیم امتحان کننده. ﴿30﴾باز بیافریدیم بعد از ایشان قرنى دیگر را. ﴿31﴾پس فرستادیم میان ایشان پیغامبرى از [قبیلۀ] ایشان که عبادت خدا کنید، نیست شما را هیچ معبود بجز وى. آیا نمىترسید؟. ﴿32﴾و گفتند رئیسان از قوم وى، آنانکه کافر شدند و دروغ شمردند ملاقات سرای بازپسین را و آسودگى داده بودیم ایشان را در زندگانى دنیا، نیست این شخص مگر آدمى مانند شما، میخورد از آنچه شما از آن میخورید و مىآشامد از آنچه شما مىآشامید. ﴿33﴾و اگر فرمانبردارى کردید آدمى مانند خویش را، هرآیینه شما آنگاه زیانکار باشید. ﴿34﴾آیا وعده میدهد شما را که شما چون بمیرید و شوید خاکى و استخوانى چند، بیرون آورده خواهید شد؟!. ﴿35﴾بعید است! بعید است! آنچه وعده داده میشود شما را. ﴿36﴾نیست زندگانى، الاّ زندگانى این جهان، ما میمیریم و زنده مىشویم و نیستیم برانگیخته شده [839]. ﴿37﴾نیست این شخص، مگر مردى که افترا کرده بر خدا دروغ را و ما نیستیم او را تصدیق کننده. ﴿38﴾گفت: اى پروردگار من! نصرت ده مرا به مقابلۀ آنکه دروغ شمردند مرا. ﴿39﴾گفت بعدِ اندک زمانى پشیمان خواهند شد. ﴿40﴾پس گرفت ایشان را آواز سخت به حسب وعدۀ راست، پس گردانیدیم ایشان را مثل خاشاک در هم شکسته، پس دورى باد گروه ستمکاران را. ﴿41﴾باز پیدا کردیم بعد از ایشان قرنهای دیگر را. ﴿42﴾
﴿ مَا تَسۡبِقُ مِنۡ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسۡتَٔۡخِرُونَ ٤٣ ثُمَّ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا تَتۡرَاۖ کُلَّ مَا جَآءَ أُمَّةٗ رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُۖ فَأَتۡبَعۡنَا بَعۡضَهُم بَعۡضٗا وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَحَادِیثَۚ فَبُعۡدٗا لِّقَوۡمٖ لَّا یُؤۡمِنُونَ ٤٤ ثُمَّ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ وَأَخَاهُ هَٰرُونَ بَِٔایَٰتِنَا وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍ ٤٥ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ وَکَانُواْ قَوۡمًا عَالِینَ ٤٦ فَقَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ لِبَشَرَیۡنِ مِثۡلِنَا وَقَوۡمُهُمَا لَنَا عَٰبِدُونَ ٤٧ فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُواْ مِنَ ٱلۡمُهۡلَکِینَ ٤٨ وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ لَعَلَّهُمۡ یَهۡتَدُونَ ٤٩ وَجَعَلۡنَا ٱبۡنَ مَرۡیَمَ وَأُمَّهُۥٓ ءَایَةٗ وَءَاوَیۡنَٰهُمَآ إِلَىٰ رَبۡوَةٖ ذَاتِ قَرَارٖ وَمَعِینٖ ٥٠ یَٰٓأَیُّهَا ٱلرُّسُلُ کُلُواْ مِنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًاۖ إِنِّی بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِیمٞ ٥١ وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُکُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّکُمۡ فَٱتَّقُونِ ٥٢ فَتَقَطَّعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَیۡنَهُمۡ زُبُرٗاۖ کُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَیۡهِمۡ فَرِحُونَ ٥٣ فَذَرۡهُمۡ فِی غَمۡرَتِهِمۡ حَتَّىٰ حِینٍ ٥٤ أَیَحۡسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِۦ مِن مَّالٖ وَبَنِینَ ٥٥ نُسَارِعُ لَهُمۡ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ بَل لَّا یَشۡعُرُونَ ٥٦ إِنَّ ٱلَّذِینَ هُم مِّنۡ خَشۡیَةِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ ٥٧ وَٱلَّذِینَ هُم بَِٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ یُؤۡمِنُونَ ٥٨ وَٱلَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمۡ لَا یُشۡرِکُونَ ٥٩ ﴾
سبقت نمىکند هیچ گروهى از میعاد خود و نه باز پس مىمانند. ﴿43﴾باز فرستادیم پیغامبران خود را پى درپى. هرگاه آمد به امتى پیغامبر او، به دروغ نسبت کردند او را، پس از پى درآوردیم بعض را عقب بعضى (یعنى در هلاک) و ساختیم امتها را افسانه، پس دورى باد گروهى را که ایمان نمىآرند. ﴿44﴾باز فرستادیم موسى و برادر او، هارون را با نشانههاى خویش و با دلیل ظاهر. ﴿45﴾به سوى فرعون و جماعت او، پس سرکشى کردند و بودند گروه تکبّر کننده. ﴿46﴾پس گفتند: آیا ایمان آریم به دو آدمى مانند خویش و قوم ایشان ما را خدمت کنندگانند؟!. ﴿47﴾پس دروغ گفتند ایشان را، پس شدند از هلاک کردگان. ﴿48﴾و هرآیینه دادیم موسى را کتابى، بُوَد که ایشان راه یابند. ﴿49﴾و ساختیم پسر مریم را و مادرش را نشانهای و جا دادیم ایشان را به زمینى بلند، خداوند استقرار و خداوند آب روان. ﴿50﴾[گفتیم]: اى پیغامبران! بخورید از أطعمۀ پاکیزه و بکنید کار نیکو. هرآیینه من به آنچه میکنید دانایم. ﴿51﴾و هرآیینه این است ملت شما، ملت یکتا و من پروردگار شمایم، پس بترسید از من. ﴿52﴾پس متفرق ساختند امّتان کار خود را در میان خویش، پاره پاره. هر گروهى به آنچه نزدیک اوست، شادمان است. ﴿53﴾پس بگذاریم ایشان را در غفلت ایشان تا مدّتى ﴿54﴾آیا مىپندارند که آنچه امداد مىکنیم ایشان را به آن از مال و فرزندان .﴿55﴾سعى در نیکوییها میکنیم برای ایشان؟ بلکه نمیدانند [840]. ﴿56﴾هرآیینه آنانکه ایشان از ترس پروردگار خویش مضطربانند. ﴿57﴾و آنانکه ایشان به آیات پروردگار خویش ایمان مىآرند. ﴿58﴾و آنانکه ایشان به پروردگار خویش شریک مقرر نمىکنند. ﴿59﴾
﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ ٦٠ أُوْلَٰٓئِکَ یُسَٰرِعُونَ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِ وَهُمۡ لَهَا سَٰبِقُونَ ٦١ وَلَا نُکَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ وَلَدَیۡنَا کِتَٰبٞ یَنطِقُ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ ٦٢ بَلۡ قُلُوبُهُمۡ فِی غَمۡرَةٖ مِّنۡ هَٰذَا وَلَهُمۡ أَعۡمَٰلٞ مِّن دُونِ ذَٰلِکَ هُمۡ لَهَا عَٰمِلُونَ ٦٣حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذۡنَا مُتۡرَفِیهِم بِٱلۡعَذَابِ إِذَا هُمۡ یَجَۡٔرُونَ ٦٤ لَا تَجَۡٔرُواْ ٱلۡیَوۡمَۖ إِنَّکُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ ٦٥ قَدۡ کَانَتۡ ءَایَٰتِی تُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَکُنتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡ تَنکِصُونَ ٦٦ مُسۡتَکۡبِرِینَ بِهِۦ سَٰمِرٗا تَهۡجُرُونَ ٦٧ أَفَلَمۡ یَدَّبَّرُواْ ٱلۡقَوۡلَ أَمۡ جَآءَهُم مَّا لَمۡ یَأۡتِ ءَابَآءَهُمُ ٱلۡأَوَّلِینَ ٦٨ أَمۡ لَمۡ یَعۡرِفُواْ رَسُولَهُمۡ فَهُمۡ لَهُۥ مُنکِرُونَ ٦٩ أَمۡ یَقُولُونَ بِهِۦ جِنَّةُۢۚ بَلۡ جَآءَهُم بِٱلۡحَقِّ وَأَکۡثَرُهُمۡ لِلۡحَقِّ کَٰرِهُونَ ٧٠ وَلَوِ ٱتَّبَعَ ٱلۡحَقُّ أَهۡوَآءَهُمۡ لَفَسَدَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهِنَّۚ بَلۡ أَتَیۡنَٰهُم بِذِکۡرِهِمۡ فَهُمۡ عَن ذِکۡرِهِم مُّعۡرِضُونَ ٧١ أَمۡ تَسَۡٔلُهُمۡ خَرۡجٗا فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیۡرٞۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلرَّٰزِقِینَ ٧٢ وَإِنَّکَ لَتَدۡعُوهُمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ٧٣ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ عَنِ ٱلصِّرَٰطِ لَنَٰکِبُونَ ٧٤﴾
و آنانکه مىدهند آنچه میدهند و دل ایشان ترسان است به سبب آنکه ایشان به سوى پروردگار خویش باز خواهند گشت. ﴿60﴾این جماعت سعى میکنند در نیکیها و ایشان به سوى آن سبقت کنندگانند. ﴿61﴾و تکلیف نمىدهیم هیچ کس را مگر به قدر طاقت او و نزدیک ما کتابى است که سخن میگوید به راستى [841]و بر ایشان ستم کرده نمیشود. ﴿62﴾بلکه دل ایشان در غفلت است از این سخن و ایشان را عملهاست غیر [842]این که ایشان آن را کنندهاند. [در غفلت خویشِ ماندند]. ﴿63﴾تا وقتى که گرفتار ساختیم آسودگان ایشان را به عذاب، ناگهان ایشان فریاد میکردند. ﴿64﴾گفتیم: فریاد مکنید امروز! هرآیینه شما از ما نصرت داده نخواهید شد. ﴿65﴾هرآیینه خوانده میشد آیات ما بر شما، پس شما بر پاشنههاى خود بازمىگشتید. ﴿66﴾تکبّرکنان بر آن قرآن به افسانه مشغول شده، ترک میکردید. ﴿67﴾آیا تأمّل نکردند در این سخن آیا آمده است به ایشان آنچه نیامده بود به پدران نخستین ایشان؟. ﴿68﴾آیا نشناختند پیغامبر خود را؟ پس ایشان به او نا آشنایند. ﴿69﴾آیا میگویند به وى دیوانگى است؟ بلکه آورده است پیش ایشان سخن راست را و بیشتر ایشان سخن راست را ناخواهانند. ﴿70﴾و اگر پیروى کردى خداى تعالى آرزوهاى ایشان را، هرآیینه بىانتظام شدندى آسمانها و زمین و هر که میان ایشان است. بلکه آوردیم بدیشان پند ایشان را، پس ایشان از پند خویش روى گردانندگانند. ﴿71﴾آیا میخواهى از ایشان مزدى؟ پس مزد پروردگار تو بهتر است و او بهترین روزى دهندگان است. ﴿72﴾و هرآیینه تو میخوانى ایشان را به سوى راه راست. ﴿73﴾و هرآیینه آنانکه ایمان نمىآرند به آخرت، از آن راه یکسو شوندگانند. ﴿74﴾
﴿۞وَلَوۡ رَحِمۡنَٰهُمۡ وَکَشَفۡنَا مَا بِهِم مِّن ضُرّٖ لَّلَجُّواْ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ ٧٥ وَلَقَدۡ أَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ فَمَا ٱسۡتَکَانُواْ لِرَبِّهِمۡ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ ٧٦ حَتَّىٰٓ إِذَا فَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَابٗا ذَا عَذَابٖ شَدِیدٍ إِذَا هُمۡ فِیهِ مُبۡلِسُونَ ٧٧ وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنشَأَ لَکُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفِۡٔدَةَۚ قَلِیلٗا مَّا تَشۡکُرُونَ ٧٨ وَهُوَ ٱلَّذِی ذَرَأَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَإِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ ٧٩ وَهُوَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُ وَلَهُ ٱخۡتِلَٰفُ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٨٠ بَلۡ قَالُواْ مِثۡلَ مَا قَالَ ٱلۡأَوَّلُونَ ٨١ قَالُوٓاْ أَءِذَا مِتۡنَا وَکُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ ٨٢ لَقَدۡ وُعِدۡنَا نَحۡنُ وَءَابَآؤُنَا هَٰذَا مِن قَبۡلُ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ ٨٣ قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهَآ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٤ سَیَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ ٨٥ قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِیمِ ٨٦ سَیَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٨٧ قُلۡ مَنۢ بِیَدِهِۦ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیۡءٖ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیۡهِ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٨ سَیَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ ٨٩﴾
و اگر رحم میکردیم بر ایشان و برمیداشتیم آنچه به ایشان است از سختى، هرآیینه پیوسته میشدند در بىراهى خود سرگشته شده. ﴿75﴾و هرآیینه گرفتار کردیم ایشان را به عذاب، پس نیایش نکردند پروردگار خود را و زارى ننمودند. ﴿76﴾[در غفلت خویش ماندند] تا وقتى که بگشادیم بر ایشان درى خداوندِ عذاب سخت، ناگهان ایشان در آنجا امید برندگانند. ﴿77﴾و اوست آن که بیافرید برای شما شنوایى و دیدهها و دلها. اندکى شکرگزارى میکنید. ﴿78﴾و اوست آنکه پیدا کرد شما را در زمین و به سوى او برانگیخته خواهید شد. ﴿79﴾و اوست آنکه زنده میکند و میمیراند و او راست آمد و شد شب و روز. آیا نمىفهمید؟. ﴿80﴾بلکه گفتند: مانند آنچه گفته بودند نخستینیان. ﴿81﴾گفتند آیا چون بمیریم و شویم خاکى و استخوانى چند، آیا ما برانگیخته خواهیم شد؟. ﴿82﴾هرآیینه وعده داده شد به این سخن ما را و پدران ما را پیش از این. نیست این مگر افسانههاى پیشینیان. ﴿83﴾بگو کِه راست زمین و آنچه در آن است، اگر میدانید؟. ﴿84﴾خواهند گفت: این همه خدای راست. بگو آیا پندپذیر نمىشوید؟. ﴿85﴾بگو: کیست پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ؟. ﴿86﴾خواهند گفت: این همه خدای راست. بگو آیا نمىترسید؟. ﴿87﴾بگو کیست آن که به دست اوست پادشاهى هر چیز و او زنهار میدهد و زنهار داده نمىشود بر خلاف او؟ بگویید اگر میدانید. ﴿88﴾خواهند گفت: این همه خدای راست. بگو پس از کجا فریب داده میشوید؟. ﴿89﴾
﴿ بَلۡ أَتَیۡنَٰهُم بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّهُمۡ لَکَٰذِبُونَ ٩٠ مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا کَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ ٩١ عَٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ٩٢ قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ ٩٣ رَبِّ فَلَا تَجۡعَلۡنِی فِی ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ٩٤ وَإِنَّا عَلَىٰٓ أَن نُّرِیَکَ مَا نَعِدُهُمۡ لَقَٰدِرُونَ ٩٥ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ ٱلسَّیِّئَةَۚ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا یَصِفُونَ ٩٦ وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنۡ هَمَزَٰتِ ٱلشَّیَٰطِینِ ٩٧ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحۡضُرُونِ ٩٨ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ لَعَلِّیٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِیمَا تَرَکۡتُۚ کَلَّآۚ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ ١٠٠ فَإِذَا نُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ وَلَا یَتَسَآءَلُونَ ١٠١ فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِینُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٢ وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِینُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فِی جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ ١٠٣ تَلۡفَحُ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُ وَهُمۡ فِیهَا کَٰلِحُونَ ١٠٤﴾
بلکه آوردهایم به ایشان سخن راست را و هرآیینه ایشان دروغگویند. ﴿90﴾هیچ فرزند نگرفته است خدا و نیست همراه او هیچ خدای دیگر، آنگاه ببردى هر خدائی چیزی که آفریده بود و هرآیینه غالب آمدى بعض ایشان بر بعض. به پاکى صفت میکنم خدای را از آنچه تقریر میکنند. ﴿91﴾دانندۀ نهان و آشکار است، برتر است از آنچه شریک مىآرند. ﴿92﴾بگو: اى پروردگار من! اگر بنمایى مرا آنچه ترسانیده میشوند. ﴿93﴾اى پروردگار من! داخل مکن مرا در گروه ستمکاران. ﴿94﴾و هرآیینه ما بر آنکه بنماییم تو را آنچه وعده میدهیم به ایشان، تواناییم. ﴿95﴾و مقابله کن بدى را به خصلتى که آن نیک است. ما داناتریم به آنچه بیان میکنند. ﴿96﴾و بگو [یا محمد]: اى پروردگار من! مىپناهم به تو از دغدغههای شیاطین. ﴿97﴾و مىپناهم به تو اى پروردگار من! از آنکه حاضر شوند پیش من. ﴿98﴾در غفلت خویش باشند تا وقتى که بیاید کسى را از ایشان موت. گوید: اى پروردگار من! بازگردان مرا. ﴿99﴾بُوَد که کار نیکو کنم در سرایى که بگذاشتمش، نه چنین باشد! هرآیینه این سخنى است که وى گویندۀ آن است و پیش ایشان حجابى باشد تا روزی که برانگیخته شوند. ﴿100﴾پس چون دمیده شود در صور، پس قرابتها نباشد میان ایشان آن روز و نه با یکدیگر جواب سؤال کنند. ﴿101﴾پس هر که گران آید پلهای ترازوی او، پس آن جماعت ایشانند رستگاران. ﴿102﴾و هر که سبک شد پلهای ترازوى او، پس آن جماعت آنانند که زیان کردند در حق خویش، در دوزخ جاوید باشندگانند. ﴿103﴾میسوزد روى ایشان را آتش و ایشان آنجا رو ترش هستند. ﴿104﴾
﴿ أَلَمۡ تَکُنۡ ءَایَٰتِی تُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ ١٠٥ قَالُواْ رَبَّنَا غَلَبَتۡ عَلَیۡنَا شِقۡوَتُنَا وَکُنَّا قَوۡمٗا ضَآلِّینَ ١٠٦ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ ١٠٧ قَالَ ٱخۡسَُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ١٠٨ إِنَّهُۥ کَانَ فَرِیقٞ مِّنۡ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَا وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلرَّٰحِمِینَ ١٠٩ فَٱتَّخَذۡتُمُوهُمۡ سِخۡرِیًّا حَتَّىٰٓ أَنسَوۡکُمۡ ذِکۡرِی وَکُنتُم مِّنۡهُمۡ تَضۡحَکُونَ ١١٠ إِنِّی جَزَیۡتُهُمُ ٱلۡیَوۡمَ بِمَا صَبَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ١١١ قَٰلَ کَمۡ لَبِثۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ عَدَدَ سِنِینَ ١١٢ قَالُواْ لَبِثۡنَا یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖ فَسَۡٔلِ ٱلۡعَآدِّینَ ١١٣ قَٰلَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِیلٗاۖ لَّوۡ أَنَّکُمۡ کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١١٤ أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّکُمۡ إِلَیۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ ١١٥ فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلۡمَلِکُ ٱلۡحَقُّۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡکَرِیمِ ١١٦ وَمَن یَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ لَا بُرۡهَٰنَ لَهُۥ بِهِۦ فَإِنَّمَا حِسَابُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلۡکَٰفِرُونَ ١١٧ وَقُل رَّبِّ ٱغۡفِرۡ وَٱرۡحَمۡ وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلرَّٰحِمِینَ ١١٨﴾
[گوییم] آیا خوانده نمىشد آیات من بر شما، پس آن را دروغ میداشتید؟. ﴿105﴾گفتند: اى پروردگار ما! غالب آمد بر ما بدبختى ما و بودیم گروهى گمرا. ﴿106﴾اى پروردگار ما! بیرون آر ما را از اینجا. پس اگر عود کنیم به کفر، پس هرآیینه ما ستمکار باشیم. ﴿107﴾[خدا] فرماید: به رسوایى در شوید در اینجا و سخن مگویید با من. ﴿108﴾هرآیینه گروهى از بندگان من میگفتند: اى پروردگار ما! ایمان آوردیم پس بیامرز ما را و ببخشاى بر ما و تو بهترین بخشایندگانى. ﴿109﴾پس مسخره گرفتید ایشان را تا حدی که فراموش گردانیدند یاد مرا از دلِ شما و شما بر ایشان میخندید. ﴿110﴾هرآیینه من جزا دادم ایشان را امروز به مقابلۀ صبر ایشان به آنکه ایشانند به مراد رسندگان. ﴿111﴾گوید خدا: چند مدّت درنگ کردید در زمین به حساب شمار سالها؟. ﴿112﴾گفتند: درنگ کردیم یک روز یا بعض روز، پس بپرس از شمار کنندگان. ﴿113﴾گفت خدا: توقف نکردید مگر اندکى. کاش شما میدانستید. ﴿114﴾آیا پنداشتید که آفریدیم شما را بیهوده و آنکه شما به سوى ما گردانیده نشوید؟. ﴿115﴾پس برتر است خدا پادشاه ثابت. نیست هیچ معبود غیر او، پروردگار عرش گرامى قدر. ﴿116﴾و هر که بخواند با خدا معبود دیگر را، هیچ حجتى نیست پرستنده را بر ثبوت آن معبود. پس جز این نیست که حساب او نزدیک پروردگار اوست، هرآیینه رستگار نمیشوند کافران. ﴿117﴾و بگو: اى پروردگار من! بیامرز و ببخشاى و تو بهترین بخشایندگانى. ﴿118﴾
[837] یعنی نفخ روح و روییدن ناخن و موی. [838] یعنی به طریق قُوت. [839] یعنى بعض میمیرد و بعض زنده میشود. [840] یعنی نعمت نیست، بلکه استدراج است. [841] یعنی نامه اعمال. [842] یعنی غیر انکار قرآن.
فی ظلال القرآن
جزء هجدهم
سوره مومنون و سوره نور
سورهی مؤمنون آیهی 22-1
سورة المؤمنون
سوره مومنون مکی و 118 آیه است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (١)الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ (٢)وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (٣)وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ (٤)وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ (٥)إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ (٦)فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ (٧)وَالَّذِینَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ (٨)وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ (٩)أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ (١٠)الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (١١)وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ (١٢)ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ (١٣)ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (١٤)ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ (١٥)ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ (١٦)وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ (١٧)وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الأرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ (١٨)فَأَنْشَأْنَا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ (١٩)وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلآکِلِینَ (٢٠)وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ (٢١)وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (٢٢)
این سوره «مومنون» است ... نام این سوره دال بر سوره است و موضوع آن را معلوم و معین میسازد ... این سوره با بیان صفت مومنان میآغازد. سپس روند قرآنی در سوره به ذکر دلائل ایمان در آفاق و اقطار بیرون و در زوایا وگستره درون میپردازد. آنگاه به حقیقت ایمان سر میزند، حقیقت ایمان آنگونه که پیغمبران خدا - صلوات الله علیهم - از نوح (علیه السلام) تا محمّد (صلی الله علیه و سلم) خاتمالانبیاء عرضه داشتهاند. شبهههای تکذیبکنندگان را بیان میدارد، شبهههائی پیرامون حقیقت ایمان، و اعتراضهائیکه بر این حقیقت داشتهاند و چگونه در برابر آن ایستادهاند. تا بدانجا که پیغمبران از خدا مدد و یاری درخواست میکنند، و خدا تکذیبکنندگان را نابود میسازد، و مومنان را نجات میدهد ... سپس روند قرآنی میپردازد به اختلافیکه مردمان میرزند بعد از پیغمبران درباره این حقیقت یگانهایکه تعدد نمیپذیرد و چندگانه نمیشود ... از اینجا به بعد از موضع مشرکان در برابر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) سخن میگوید، و این موضع را برآنان زشت و ناپسند میشمرد، موضعیکه دلیل و حجتی بر اتخاذ آن نیست ... این سوره با صحنهای از صحنههای قیامت به پایان میرسد، صحنهای که تکذیبکنندگان نتیجه تکذیب را میچشند و بهکیفر آن میرسند. در برابر این موضع شکبرانگیز و تردیدآمیز سرزنش و تنبیه میشوند. این موضع پایان میپذیرد با پیرویکه توحید مطلق و توجه به خدا با درخواست رحمت و مغفرت را مقرر میدارد.
این سوره، سوره «مومنون» یا سوره ایمان است با همه مسائل و دلائل و صفاتی که ایمان دارد. این، موضوع سوره، و محور اصیل آن است.
*
روند سوره در چهار مرحله به پیش میرود:
مرحله نخست با ذکر رستگاری مومنان میآغازد:
(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ).
مسلما مومنان پیروز و رستگارند. (مومنون/1)
و صفات این چنین مومنانی را بیان میداردکه پیروزی و رستگاری برایشان نوشته شده است و قطعیگردیده است ... آنگاه دلائل ایمان را در آفاق و انفس، یعنی در جهان بیرون و در جهان درون ذکر میکند، و مراتب حیات بشری را عرضه میدارد از آن زمانکه پیدایش آغازین صورتگرفته است تا آن زمانکه زندگی در دنیا به سر میرسد. مراحل جنین را به شکلگسترده، و مراحل دیگر را به شکل چکیده پیش چشم میدارد ... سپس خط سیر زندگی بشری را پیگیری میکند و آن را تا رستاخیز روز قیامت پیجوئی مینماید ... بعد از آن از زندگی بشری میپردازد و به ذکر دلائل جهانی منتقل میگردد، و دلائل جهانی را در آفرینش آسمان، و در فرو فرستادن آب، و در رویاندن کشت و زرع و میوهها، پی میگیرد. سپس به چهارپایانی میپردازدکه مسخر و فرمانبردار انسان هستند، و ازکشتیهائی سخن میراند که انسان کالاهای خود را بار آنها و بار حیوانات میکند.
مرحله دوم از دلائل ایمان موجود در آفاق و انفس میپردازد و به ذکر حقیقت ایمان منتقل میشود، حقیقت یگانهای که تمام پیغمبران بدون استثناء بر آن توافق داشتهاند:
(یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ).
ای قوم من! خداوند (یگانه یکتا) را بپرستید، چرا که معبودی جز او ندارید. (مومنون/٢٣)
این سخن را نوح (علیه السلام) و هریک از پیغمبرانیگفتهاندکه بعد از او آمدهاند تا زنجیره سلسله انبیاء به محمّد (صلی الله علیه و سلم) ختم میگردد. اعتراض تکذیبکنندگان هم همیشه این بوده است:
(مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ).
این مرد جز انسانی همچون شما نبوده (و در ادعای نبوت دروغگو است). (مومنون/٣٢)
(وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لأنْزَلَ مَلائِکَةً).
اگر خدا میخواست (پیغمبری را به میان ما روانه کند) حتما فرشتگانی را (برای این منظور) میفرستاد. (مومنون/٢٤)
اعتراض ایشان بدینگونه نیز بوده است:
(أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ).
آیا او به شما وعده میدهد که هنگامی که مردید و خاک و استخوان شدید، شما (بار دیگر زنده میگردید و از گورها) به در آورده میشوید؟! (و حیات نوین و جاویدی را آغاز میکنید؟!). (مومنون/٣٥)
همیشه سرانجام چنین میشودکه پیغمبران به پروردگارشان پناه ببرند و پیروزی و یاری او را درخواست کنند، و خدا به پیغمبرانش پاسخ گوید و درخواستشان را رواکند، و تکذیبکنندگان را هلاک و نابود نماید ... این مرحله هم با ندا در دادن جملگی پیغمبران پایان میپذیرد:
(یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ. وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ).
(به پیغمبران گفتهایم تا به پیروان خود برسانند. گفتهایم) ای پغمبران! از غذاهای حلال بخورید و کارهای شایسته بکنید، بیگمان من از آنچه انجام میدهید بس آگاهم. (و بدیشان گفتیم: به اقوام خود برسانند که) این (پیغمبران بزرگی که بدانان اشاره شد، همگی) ملت یگانهای بوده (و آئین واحد و برنامه یکتائی دارند) و من پروردگار همه شما هستم، پس تنها از من بهراسید (چرا که ملت واحد، با برنامه واحد، باید از خدای واحد بترسد و خویشتن را از عذاب و عقاب او به دور دارد). (مومنون/٥١و٥٢)
مرحله سوم از تفرقه مردمان - بعد از پیغمبران -و کشمکش ایشان پیرامون آن حقیقتی صحبت میکندکه آن بزرگواران با خود آوردهاند:
(فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ).
امّا مردمان کار و بار (دین) خود را به پراکندگی کشاندند و (هر گروهی به راهی رفتند، و عجب این که) هر دسته و جمعیتی بدانچه دارند و برآنند خوشحال و شادانند (چرا که گمان میبرند ایشان بر راستای راهند و دیگران کژراهه میروند). (مومنون/٥٣)
همچنین این مرحله سخن میگوید از غفلت مردمان از آزمایش یزدان جهان، آزمایشیکه خدا آن را از ایشان با نعمتی میگیردکه بدانان میدهد، و آنان از نعمتیکه در آنند وکالائیکه دارند مغرور میشوند وگول میخورند. در صورتیکه مومنان از ترس خداوند خود هراسان هستند، و او را بندگی و پرستش میکنند، و برای او انباز قرار نمیدهند، امّا با این وجود پیوسته در خوف و هراس بسر میبرند و خویشتن را میپایند و از عقاب و عذاب خدا برحذر مینمایند:
(وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ).
در حالی که دلهایشان ترسان و هراسان است (از این که نکند صدقات و حسنات آنان پذیرفته نگردد) و به علت این که به سوی خدایشان (برای حساب و کتاب) بر می گردند. (مومنون/6٠)
در اینجا صحنه ای از آن افراد غافل مغرور را ترسیم می کند و ایشان را به تصویر می کشد در آن روزی که عذاب آنان را فرا می گیرد و فریاد و واویلا سر می دهند و مورد توبیخ و سرزنش قرار می گیرند:
(قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ تَنْکِصُونَ. مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ).
آیات من (در دنیا) بر شما خوانده می شد و شما بر پاشنه های خود چرخی می زدید (و بدانها پشت می کردید و از پذیرش احکام و دستور آنها سرباز می زدید). از این عقب گرد و روی گردانی به خود می بالیدید و (آیات ما را) در گفتگوهای شبانه خود به باد استهزاء می گرفتید و (از آنها) بدگویی می گردید. (مومنون/66و67)
روند قرآنی موضعگیری شگفت ایشان را در برابر پیغمبر امین خود مورد نکوهش قرار می دهد پیغمبر امینی که او را می شناسند نه این که نشناسند. حق را برای ایشان آورده است و پاداش و مزدی را از آنان در برابر آن درخواست نمیکند. چه چیز او را باید زشت بشمارند؟ از حقی که با خود برای ایشان آورده است چه رخنهای میگیرند و چه عیبی پیدا میکنند؟ آنانکه قبول دارند خداوند مالک هرکسی و هر چیزی استکه در آسمانها و زمین است. و میپذیرند که یزدان خداوندگار آسمانها و زمین است، و بر همه چیز آسمانها و زمین تسلط و سیطره دارد. امّا با وجود پذیرش این امر رستاخیز و زندگی دوباره را نمیپذیرند، و گمان میبرند که یزدان سبحان دارای فرزند است! و آلهه و خدایان دیگری را انباز او میکنند!:
(فَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ).
لذا او دور از آن چیزهائی است که ایشان شریک (خداوند جهان) میگرداند. (مومنون/92)
آخرین مرحله، ایشان را با شرک وگمانشان وامیگذارد، و خطاب را متوجه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میگرداند، و بدو دستور میرسد که زشتی را پاسخ گوید و از میان بردارد بهگونهایکه زیباتر و بهتر باشد،[1] و از شیاطین به خدا پناه ببرد و پناه بگیرد، و خشمگین نشود و دلتنگ نگردد از چیزهائیکه مردمان میگویند ... درکنار این، صحنهای از صحنههای قیامت قرارگرفته استکه چیزهائی از عذاب و خواری و سرزنش ایشان را به تصویر میکشدکه در انتظار آنان است ... آنگاه سوره با تسبیح و تقدیس یزدان جهان به پایان میآید:
(فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلَهَ إِلا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ).
خداوندی که فرمانروای راستین است و هیچ معبودی جز او نیست و صاحب عرش عظیم است، برتر ازآن است (که جهان هستی را بیهوده و بیهدف آفریده باشد). (مومنون/1١٦)
در این پایانه نفی رستگاری کافران، در مقابل بیان رستگاری مومنان در سرآغاز سوره، ذکر میشود:
(وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ).
و هرکس که با خدا، معبود دیگری را به فریاد خواند -و مسلماً هیچ دلیلی بر حقانیت آن نخواهد داشت -حساب او با خدا است. قطعا کافران رستگار نمیگردند، (و بلکه مومنان رستگار میشوند). (مومنون/117)
همچنبن دستور میرسدکه رو به خدا شود، و مرحمت و مغفرت و مهربانی و آمرزش او درخواست شود:
(وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ).
و بگو: پروردگارا! (گناهانم را) ببخشای و (به من) مرحمت فرمای، چرا که تو بهترین مهربانانی. (مومنون/11٨)
*
فضای سوره، سراسر آن، فضای بیان کردن و صحبت نمودن است. فضای مجادله آرام، و منطق وجدانی، و پسودههای الهامبخش اندیشیدن و وارسی کردن است. سایهای که چیره بر آن است سایهای است که موضوع سوره میاندازد: ایمان ... چه در سرآغاز سوره، فروتنی در نماز است:
(الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ).
کسانیند که در نمازشان خشوع و خضوع دارند. (مومنون/٢)
در وسط سوره هم از صفات مومنان سخن میرود:
(وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ).
اشخاصی که عطاء میکنند و میبخشند آنچه را که در توان دارند، در حالی که دلهایشان ترسان و هراسان است (از این که نکند صدقات و حسنات آنان پذیرفته نگردد) و به علت این که به سوی خدایشان (برای حساب و کتاب) برمیگردند. (مومنون/60)
در پسودههای وجدانی میخوانیم:
(وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ قَلِیلا مَا تَشْکُرُونَ).
خدا کسی است که برای شما گوش و چشم و عقل را آفریده است (تا صداها را بشنوید و جهان را ببینید و خالق آن را درک کنید، و درنتیجه ایمان بیاورید. (مومنون٧٨)
همه اینها هم در زیر آن سایه دلانگیز ایمانی آرمیدهاند.
*
(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ. الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ. إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ. فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ. أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ. الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ).
مسلمّاً مومنان پیروز و رستگارند. کسانیند که از (کردار) بیهوده و (گفتار) یاوه رویگردانند (و زندگی را جدی میگیرند، نه شوخی). و کسانیند که زکات مال به در میکنند. و کسانیند که عورت خود را حفظ میکنند. مگر از همسران یا کنیزان خود، که در این صورت جای ملامت ایشان نیست. اشخاصی که غیر از این (دو راه زناشوئی) را دنبال کنند، متجاوز (از حدود مشروع) بشمار میآیند (و زناکار میباشند). و کسانیند که در امانتداری خویش امین و در عهد خود بر سر پیمانند. و کسانیند که مواظب نمازهای خود میباشند (و پیوسته آنها را در وقت خود اداء، و ارکان و اصول و خشوع و خضوع لازم را مراعات مینمایند). آنان مستحقان (سعادت) و فراچنگ آورندگان (بهشت) هستند. آنان بهشت برین را تملک میکنند و جاودانه در آن خواهند ماند.
این وعده راستین است بلکه قرارداد موید برای رستگاری مومنان است. وعده خدا است و خدا خلاف وعده نمیکند. قرارداد خدا است و کسی نمیتواند آن را بازگرداند و جلو آن را بگیرد. رستگاری در دنیا و رستگاری در آخرت است. رستگاری فرد مومن و رستگاری جماعت مومن است. رستگاریای استکه مومن آن را دردل خود و در واقعیت زندگی خود احساس میکند. رستگاری است که شامل رستگاریای میگرددکه مردمان از معانی رستگاری میدانند، و شامل رستگاریای هم میگرددکه مردمان از معانی رستگاری نمیدانند و یزدان آن را در آخرت برای بندگان مومن خود اندوخته میکند.
آیا آن مومنانیکه خدا این پیماننامه را برای ایشان نوشته است، و این وعده را بدیشان داده است، و این اعلان را راجع به رستگاری ایشان صادر فرموده است، چهکسانی هستند؟ چهکسانی هست آن مومنانیکه همچون خیر و سعادت و توفیق و بهرهمندی خوش و پاکی در زمین دارند؟ چهکسانی هستند آن مومنانیکه همچون رستگاریای و رهائیای و پاداشی و رضایتی در آخرت برایشان نوشته شده است؟ چهکسانی هستند آن مومنانیکه جز این چیزها و جز آن چیزها، در دو سرا خدا برای ایشان خواسته است، آن چیزهائیکه جز خداکسی از آنها آگاه نیست؟ چه مومنانی هستند آن کسانیکه وارثانند و بهشت برین را به ارث میبرند و در آنجا جاودانه میمانند؟
آنان همانکسانی هستندکه روند قرآنی پس از آیه آغازین، صفات ایشان را برمیشمارد:
(الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ).
کسانیند که در نمازشان خشوع و خضوع دارند.
(وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ).
و کسانیند که از (کردار) بیهوده و (گفتار) یاوه رویگردانند (و زندگی را جدی میگیرند، نه شوخی).
(وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ).
و کسانیند که زکات مال به در میکنند.
(وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ. إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ).
و کسانیند که عورت خود را حفظ میکنند. مگر از همسران یا کنیزان خود ... ... تا آخر ...
(وَالَّذِینَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ).
و کسانیند که در امانتداری خویش امین و در عهد خود بر سر پیمانند.
(وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ).
و کسانیند که مواظب نمازهای خود میباشند (و پیوسته آنها رادر وقت خود اداء، و ارکان و اصول و خشوع و خضوع لازم را مراعات مینمایند).
ارزش این صفات چند است؟
ارزش این صفات این استکه شخصیت مسلمان را در افق والای آن ترسیم میکند، افق محمّد (صلی الله علیه و سلم) پیغمبر خدا، و بهترین آفریده یزدان، آنکسیکه ایزد سبحان او را تربیتکرده است و نیکو تربیتش فرموده است، و کسیکه خدا درکتاب خودش قرآن اخلاق او را ستوده است و بر عظمت اخلاقشگواهی داده است:
(وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ).
تو دارای خوی سترگ (یعنی صفات پسندیده و افعال حمیده) هستی. (قلم/4)
از عائشه -رضیالله عنها -درباره اخلاق پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) پرسیده شد. گفت قرآن اخلاق او بود ... آنگاه تلاوت کرد:
(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ).
مسلماً مومنان پیروز و رستگارند.
تا انتهای:
(وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ).
و کسانیند که مواظب نمازهای خود میباشند.
سپس فرمود: پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) این چنین بود. دیگرباره میپرسیم: ارزش این صفاف در حد ذات خود کدام است؟ در زندگی فرد، و در زندگی جمع، و در زندگینوع بشر، این صفات چه ارزشی دارند؟
(الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ).
کسانیند که در نمازشان خشوع و خضوع دارند.
دلهایشان به هراس موقعیت نماز در حضور خدا پی میبرد. درنتیجه آرام میشود وکرنش میکند، و آرامش وکرنش دلهایشان به اندامها و سیماها و جنبشها سرایت میکند، و جلال و عظمت حضور در برابر خدا ارواحشان را فرامیگیرد. درنتیجه همه مشغلتها وکارها از اذهان ایشان پنهان و نهان میشود، و اذهان جز به خدا نمیپردازد، در آن حالکه سرگرم راز و نیاز با خدا است، و غرق در احساس حضور در آستانهکبریاء است، و در آن آستانه قدسی هرآنچه در پیرامون ایشان است و هرآنچه به همراه دارند، همه و همه را فراموش مینمایند و از حس و شعور خود میزدایند! این استکه جز خدا را نمیبینند، و جز خدا را احساس نمیکنند، و جز معنی خدا را نمیچشند، و وجدان ایشان از هرگونه ناپاکی و آلایشی میپالاید، و از خودشان هرگونه شائبه و گمانی را میزدایند و به دور مینمایند. دیگر در زوایا وگوشههای اندامهایشان چیزی از این قبیل چیزها را با جلال و عظمت خدا جای نمیدهند و نمیگنجانند ... در این هنگام ذره سرگردان، با منبع و سرچشمه خود تماس پیدا میکند و متصل میشود، و روح ویلان راه خود را پیدا میکند، و دل وحشتزده جایگاه خود را میشناسد و مییابد. در این وقت معیارها و ارزشها و اشیاء و اشخاص ناچیز میگردند مگر آنچه از این امور به خدا ارتباط پیدا کند.
(وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ).
و کسانیند که از (کردار) بیهوده و (گفتار) یاوه رویگردانند (و زندگی را جدی میگیرند، نه شوخی).
کسانیند که از سخنان یاوه، و ازکارهای بیهوده، و از توجه و احساس پوچ دوری میگزینند. دل با ایمان چیزی داردکه با وجود آن از یاوگی و بیهودگی و پریشانگوئی دور و بیخبر میگردد ... یاد خدا، و تصور جلالت و عظمت او، و تدبر و تفکر درباره نشانههای قدرت و معجزههای ایزد سبحان که موجود درگوشه وکنار جهان درون و جهان بیرون است، دل با ایمان را به خود مشغول میدارد. هر صحنهای از صحنههای جهان، دل را محو تماشای خود میکند، و اندیشه را به خود مشغول میدارد، و وجدان را به حرکت و جنبش میاندازد ... همچنین دل با ایمان تکالیف و وظائفی در راه عقیده دارد که او را به خود مشغول میدارد: تکالیف عقیده برای پاکسازی دل، و پاکیزگی نفس، و پاک کردن درون ... و تکالیف عقیده در رفتار و کردار، و تلاش برای ایستادگی در مدارج والائی که ایمان آن را میطلبد ... و تکالیف عقیده در امر به معروف و نهی از منکر، و در محفوظ و مصون داشتن زندگی جمعی وگروهی از فساد و تباهی و انحراف وکجروی ... و تکالیف عقیده در جهاد برای حمایت و حفاظت و یاری و مدد و عزت و قدرت عقیده، و شبزندهداری بر عقیده و پاسداری از آن برای رهائی ازکید و مکر دشمنان آئین یزدان سبحان ... اینها هم تکالیفی استکه پایان نمیگیرند، و مومن از این تکالیف غافل و بیخبر نیست و غافل و بیخبر نمیماند، و خویشتن را از زیر باردشواریها و سختیهای آن تکالیف معاف نمیدارد. چه این تکالیف فریضهای از فرائض عینی یا از فرائضکفائی بر او است. همچون تکالیفی برای صرف تلاش بشری و به خود مشغول داشتن عمر بشری بسنده است. توان بشری هم محدود است. این توان یا باید صرف چیزی گرددکه زندگی را اصلاح میکند و آن را رشد میدهد و بالا میبرد، و یا باید صرف پریشانگوئی و پوچی و بیخبری و خوشگذرانیگردد. مومن هم برابر عقیدهاش باید توان را خرج سازندگی و آبادانی و اصلاح سازد.
این هم مخالف این نیست که مومنگاهگاهی خویشتن را به خوشی استراحت وادارد و غمزدائی نماید. ولی این چیزی است جدای از پریشانگوئی و پوچی و فرومایگی.
(وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ).
و کسانیند که زکات مال به در کنند.
کسانی هستند که پس از روکردن به خدا، و دوری گزیدن از هیچی و پوچی در زندگی، زکات میدهند ... زکات مایه پاکیزگی دل و مال است: زکات پاکیزگی دل است از تنگچشمی، و برتریگرفتن بر خودپرستی و خودخواهی، و پیروزی بر وسوسه اهریمن که پیوسته انسان را از تنگدستی میترساند و او را به بخل میخواند، و اطمینان داشتن و یقین پیداکردن به جایگزینی و پاداشیکه خدا عطاء میفرماید ... زکات پاکیزگی مال است، پاکیزگیایکه مال باقیمانده را پاک و حلال میگرداند. حقی در آن نمیماند - مگر در حالتهای ضروری - و شبههای پیرامون آن نمیگردد و در آن نمیرود. زکات حفاظت و صیانت جماعت مسلمانان است از خللیکه فقر و فاقه در سوئی، و خوشگذرانی در سوئی، آن را به وجود میآورند. پس زکات تامین اجتماعی همه افراد، و تضمین اجتماعی درماندگان، و حفظ جامعه از فروپاشی و پراکندی است.
(وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ).
و کسانیند که عورت خود را حفظ میکنند.
این هم پاک داشتن روح و خانه و جماعت، و حفظ خود و خانواده و جامعه است، با حفظ عورتها از آلودگی و ناپاکی آمیزش نامشروع و غیرحلال است. و حفظ دلها از چشم دوختن به غیر حلال، و حفظ مردمان از روان شدن به دنبال شهوات بدون حساب وکتاب، و حفظ خانهها و خانوادهها و حسبها و نسبها در جامعه است. جامعهایکه شهوات در آن بدون حساب وکتاب روان میگردد، جامعهای استکه در معرض خلل و فساد قرار میگیرد، زیرا در همچون جامعهای امن و امان خانه، و حرمت و کرامت خانواده، برجای نمیماند. خانه هم نخستین واحد در ساختار جامعه است. زیرا خانه پرورشگاهی است که کودکان در آنجا بزرگ میشوند و رشد میکنند، و بایدکه خانه از امن و امان و قرار و آرام و پاکی و پاکیزگی برخوردار بوده تا شایان پرورشگاه و بالشگاه باشد، و هر دوتای والدین در آن با اطمینان از یکدیگر زندگیکنند، و آن پرورشگاه را بپایند و محافظت نمایند، و جوجگانی را محفوظ و مصون دارند که در آنجا هستند و آرمیدهاند.
جامعهای که شهوات در میان آن بدون حساب وکتاب روان میگردد، جامعه ناپاکی استکه از نردبان بشریت سقوطکرده است. چه مقیاس و معیاریکه در سنجش و ارزیابی ترقی بشری به خطا نمیرود، استوار ماندن اراده انسانیت و چیره و مسلط ماندن آن، و نظم و نظام بخشیدن به انگیزههای سرشتی در شکل ثمربخش پاکیزهای است که کودکان با وجود آن از راهی که از آنجا به این جهان پای نهادهاند شرمنده نمیشوند، زیرا راه پاک و شناختهای است و در مسیر آن هر کودکی پدر خود را میشناسد. نه مثل حیوان پستیکه ماده با نر برای باروری و بارداری برخورد میکند، و انگیزهای جز باروری و بارداری در میان نیست و پس از آن، نوزاد حیوان نمیداند چگونه به وجود آمده است و ازکجا آمده است!..
قرآن در اینجا معین و معلوم میکند جایگاههای پاکی را که برای مرد حلال است دانههای حیات را در آنجاها به امانت بگذارد و به ودیعت نهد:
(إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ).
مگر از همسران یا کنیزان خود، که در این صورت جای ملامت ایشان نیست.
مساله ازواج یا همسران، شبههای برنمیانگیزد، و جدالی به راه نمیاندازد. چه مساله پاک و مشروع و معروفی است. امّا مساله ملک یمین یاکنیزان بحثبرانگیز است و نیاز به سخن و بیانی دارد.
درباره مساله بردگی در جزء دوم فی ظلال القرآن به تفصیل سخن گفتم،[2] و در آنجا روشن نمودم اسلام وقتیکه پیدا آمده است بردگی یک سیستم جهانی، و برده کردن اسیران جنگی یک سیستم بینالمللی بوده است. برای اسلام ممکن نبوده است در آن حال و احوالیکه با دشمنانش درگیر بوده است و با نیروی مادی سر راه را بر اوگرفتهاند و به پیکارش خاستهاند، این نظام و سیستم را یکطرفه لغو کند. اگر چنین میکرد مسلمانان اسیر در نزد دشمنان اسلام بوده میماندند، و اسلام به تنهائی اسیران دشمنان را آزاد مینمود... این بود که اسلام همه سرچشمههای بردگی - بجز اسیران جنگی -را خشکاند، تا وقتی فرارسیدکه انسانها توانستند یک نظام و سیستم بینالمللی را وضعکنند و برابر آن درباره اسیران بسان یکدیگر رفتارکنند.
بدین خاطر، گاهی خانمهای اسیری را به اردوگاه اسلامی میآوردند، و قانون معامله به مثل درباره ایشان پیاده میشد و آنان را برده میکردند. مقتضی این بردگی این بودکه ایشان را به مرتبه همسرانی نمیرسانیدند که با ازدواجشان به حباله نکاح درمیآمدند. اسلام نزدیکی زناشوئی با همچون زنان بردهای را به سبب اسارت ایشان آزاد میکرد برای کسیکه آنان را اسیر و خاص خود میکرد، اگر به علتی از علل فراوانیکه اسلام آن علل را راههای آزادکردن بردهکرده است، آزاد نمیشدند.
چه بسا بهرهمندی از نزدیکی زناشوئی، پاسخ به نیاز سرشتی خود همچون خانمهای اسیری، مورد نظر باشد، تا آنان غریزه جنسی را از هرج و مرج زشت و پلشت اشباع نکنند، و در آمیزش جنسی همان چیزکثیفی روی ندهدکه در زمان ما با خانمهای اسیر جنگی روی میدهد و پس از پیمانهای قدغن کردن برده روا میشود ... اسلام همچون هرج و مرجی را دوست نمیدارد و نمیپسندد. این امر هم تا بدانجا ادامه دارد که خانمهای برده جنگی به مقام حریت و به مرتبه آزادیگام مینهند. خانم برده به مقام حریت و به مرتبه آزادی از راههای بسیاری و با وسائل فراوانی گام مینهد ... از جمله هرگاه خانم برده ای از آقای خود فرزندی به دنیا بیاورد و سپس آقای وی بمیرد. هرگاه آقای خانم برده با خواست خود یا به عنوانکفاره او را آزادکند. هر زمانکه خانم برده از آقای خود بخواهدکه با او پیماننامه آزادی امضاء کند در برابر پرداخت مبلغ پولیکه بر آن توافق میشود. همچنین هر زمانکه آقا بر چهره خانم بردهکتک بزند،کفارهاش آزادی او است ... و علتها و راههای دیگریکه برای آزادی بردگان وجود دارد[3]...
به هر حال بردگی در جنگ، یک ضرورت موقتی بوده است، ضرورت معامله به مثلی در جهان بوده و همه جهان بردهگرفتهاند و به بردگی بردهاند، و تنها جزئی از نظام اجتماعی در اسلام نبودهاست.
(فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ).
اشخاصی که غیر از این (دو راه زناشوئی) را دنبال کنند، متجاوز (از حدود مشروع) بشمار میآیند (و زناکار میباشند).
غیر از همسران وکنیزان، بقیه حرام است، و نباید غیر از این دو راه، طریقه دیگری را جست و بر این دو راه افزود.کسیکه فراتر از اینها چیز دیگری را بجوید از دائره مباح بودن تجاوز میکند، و دچار محرمات میشود، و بر ناموسهائی تعدی میکندکه خدا نه با نکاح و نه با جهاد آنها را حلال نفرموده است. در اینجا استکه نفس تباهی میگیرد و فساد میپذیرد، چون احساس میکندکه در مرغزاری میچردکه مباح و روا نیست. خانه نیز تباهی میگیرد و فساد میپذیرد چون تضمینی و اطمینانی در آن نیست، و مردمان نیز فساد میپذیرند و تباهی میگیرند، چون گرگهای آدمنمای آن، روان میگردند و در اینجا و آنجا شکمها را میدرند ... اینها همه چیزهائی استکه اسلام از آنها میپرهیزد و میگریزد.
(وَالَّذِینَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ).
و کسانیند که در امانتداری خویش امین و در عهد خود بر سر پیمانند.
امانتداری خویش را و عهد و پیمان خود را به شکل فردی و جمعی مراعات میکنند و نگاه میدارند.
امانتها برگردن فرد و برگردن جمع فراوان است. در پیشاپیش امانتها امانت فطرت است. خداوند فطرت را سالم آفریده است و آن را هماهنگ با قانون هستی کرده است، قانونیکه فطرت از زمره آن است گواه بر وجود آفریدگار و وحدانیت یزدان است. چه فطرت، از درون وحدت قانونی را احساس میکندکه بر فطرت و بر هستی فرمان میراند، و دال بر وحدت ارادهای است که قانونگرداننده و ادارهکننده این هستی است ... مومنان این امانت بزرگ را مراعات میدارند و نمیگذارند فطرتشان از راستای راه راستین خود منحرفگردد. لذا این اراده بر امانتداری خود ماندگار میماند، وگواه بر وجود آفریدگار و وحدانیت او میگردد. پس از آن سائر امانتها به پیروی از این امانت بزرگ به میان میآیند.
عهد و پیمان نخستین، عهد و پیمان فطرت نیز هست. و آن عهد و پیمانی استکه خدا با فطرت انسان بسته است و اینکه به وجودش معتقد بوده و ایمان داشته باشد، و او را به یگانگی بپرستد. بر این عهد و پیمان نخستین همه عهدها و پیمانها استوار میگردد. چه هر عهد و پیمانی راکه انسان میبندد خدا را در آن بر آن گواه میگیرد، و در وفای بدان به ترس و هراس از یزدان بازمیگردد.
گروه مسلمانان مسؤول همه امانتهای خود هستند، و مسؤول عهد و پیمان خود با خداوند بزرگوار، و مسؤول پیامدهائی میباشندکه بر این عهد و پیمان مترتب میگردند. نص قرآن تعبیر را مختصر میکند و چکیدهوار میگوید، و آن را وامیگذارد تا شامل هر امانتی و هر عهد و پیمانی بشود. مومنان را چنین توصیف میکند که آنان امانتها و عهدها و پیمانهای خود را مراعات میدارند. این هم صفت دائمی مومنان در هر دوره و زمانی است. زندگی جامعه انسانها راست و درست نمیگردد و سر و سامان نمیگیرد مگر اینکه امانتها در میانشان اداء و بدانها وفا شود، و عهدها و پیمانها مراعاتگردد، و هر فردی از افراد جامعه بدین قاعده بنیادین زندگی مشترک دل بدهد و اطمینان پیدا کند، قاعده بنیادینی که برای ایجاد یقین و امن و امان و اطمینان ضروری میباشد.
(وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ).
و کسانیند که مواظب نمازهای خود میباشند (و پیوسته آنها را در وقت خود اداء، و ارکان و اصول و خشوع و خضوع لازم را مراعات مینمایند).
نمازهای خود را براثر سستی فوت نمیکنند، و به سبب تنبلی آنها را ضائع و هدر نمیگردانند، و در اقامه شایسته آنها قصور وکوتاهی نمینمایند. بلکه نمازها را در وقت خود با واجبها و سنتهایکامل، و با ارکان و آداب تام و بهگونهای زندهکه دل غرق نمازها شود، و وجدان از آنها متاثر و منقلبگردد، اداء میکنند و میخوانند ... نماز رابطه موجود میان دل و پروردگار است. کسیکه مواظب نمازها نیست انتظار نمیرود از پیوند خود با مردمان مواظبت و محافظت نماید، مواظبت و محافظت حقیقیایکه خاستگاه آن صدق دل و درون باشد ... صفات مومنان با نماز آغازگردیده است و با نماز پایان پذیرفته است تا دال بر عظمت مقام نماز در ساختار ایمان باشد، و بیانگر این باشد که نماز کاملترین شکل از شکلهای عبادت خدا، و والاترین صورت از صورتهای توجه به خدا است.
این ویژگیها شخصیت مومنانی را مشخص و معلوم میداردکه رستگاری برای ایشان نوشته شده است. این ویژگیها دارای تاثیر قاطعانهای در تعیین ویژگیهای گروه مومنان و تشخیص نوع زندگیای استکه آنان بدانگونه میزیند، آن زندگی والا و بهتریکه سزاوار انسانی است که خدا او راکرامت بخشیده است و گرامیش داشته است، و برای او بالا رفتن از پلههای کمال را خواسته است، و برای انسان نخواسته است که زندگیای داشته باشد بسان زندگی حیوان، آن زندگی که در آن بچرد و لذت ببرد، بدانگونهکه چهارپایان در آن میچرند و لذت میبرند.
چون زندگی در این زمین،کمال مقدر و مقرر برای آدمیزادگان را محقق نمینماید و پیاده نمیگرداند، خدا خواسته است مومنانی که به راه خود ادامه میدهند، به هدف مقدر و مقرر برای ایشان برسند،در آنجائی که بهشت برین، و سرای جاودانگی بدون فنا، و امن و امان بدون ترس و هراس، و استقرار و ماندگاری بدون زوال است:
(أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ. الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ).
آنان مستحقان (سعادت) و فراچنگ آورندگان (بهشت) هستند. آنان بهشت برین را تملک میکنند و جاودانه در آن خواهند ماند.
این والاترین هدف رستگاری است که یزدان آن را برای مومنان نوشته است و مقرر فرموده است. بالاتر و والاتر از این هدف، هدفی وجود نداردکه چشم آن را وراندازکند یا مرغ خیال به سوی آن بال و پر بگشاید.
*
روند قرآنی از صفات مومنان میپردازد، و به ذکر دلائل ایمان که در خود زندگی انسان، و در مراتب وجود و رشد و نمو او است، منتقل میشود. از پیدایش نخستین انسان میآغازد، و با ذکر رستاخیز در آخرت، سخن را به پایان میبرد، و میان زندگی این جهان و زندگی آن جهان پیوند برقرار میسازد:
(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ. ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ. ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ. ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ).
ما انسان را از عصارهای از گل آفریدهایم. سپس او را به صورت نطفهای درآورده و در قرارگاه استوار (رحم مادر) جای میدهیم. سپس نطفه را به صورت لخته خونی، و این لخته خون را به شکل قطعه گوشت جویدهای، و این تکه گوشت جویده را بسان استخوان ضعیفی درمیآوریم، و بعد بر استخوان گوشت میپوشانیم، و از آن پس او را آفرینش تازهای بخشیده و (با دمیدن جان به کالبدش) پدیده دیگری خواهیم کرد. والامقام و مبارک یزدان است که بهترین اندازهگیرندگان و سازندگان است. بعد از آن (که مدت روزگاری بر این کره خاکی زندگی کردید) شما خواهید مرد. سپس (به دنبال سپری شدن دوره حیات مردمان) شما در روز قیامت دوباره زنده خواهید گردید (و به حساب عمرتان رسیدگی میشود).
در احوال و مراتب این پیدایش، و پیاپی آمدن آنها با این نظم و نظام، و با این ادامه و استمرار، چیزی است که پیش از هر چیزگواهی بر وجود پدید آورنده دارد، و بعد از آنگواهی بر هدف و طرح و تفکر و تدبری دارد که در این پیدایش و جهتگیری مورد نظر بوده است. چه ممکن نیست کار آفرینش و پیدایش نتیجه تصادف گذرای ناگهانی، یا ساختار دست و پا زدن کورکورانه بدون قصد و هدف و تدبر و تفکر باشد.گذشته از این، جهان پس از پیدایش، این خط سیر مشخص و مسیر معلوم را درپیشگیرد و از آن منحرف نشود و به خطا نرود و عقب نیفتد و تخلف نورزد، و راه دیگری از راههای فراوانی را درپیش نگیرد، راههای زیادی که جدای از این راه و از این مسیرکنونی عقلا ممکن است و تصور آن میرود. بلکه پیدایش و آفرینش بشری همین راه و مسیر را میپیماید و نه راه و مسیر دیگری از راهها و مسیرهای ممکن و فراوان دیگری را. همین راه و مسیر را میپیماید از روی قصد و هدف و تفکر و تدبر اراده آن آفریدگاری که ادارهکننده این جهان هستی است.
همچنین در عرضهکردن این مراحل و مراتب، آن هم با این پیاپی آمدن دقیق و مستمر، اشاره بدین امر داردکه ایمان به آفریدگار جهان و ادارهکننده آن، و سیر و حرکت در راه مسلمان، راهیکه در بند پیشین روشن گردیده است، تنها راه رسیدن بهکمال مقدر و مقرر برای این پیدایش و آفرینش در هر دو سرای زندگی دنیا و آخرت است. این هم محوری استکه میان هر دو بند روند سوره را جمع و به یکدیگر متصل میگرداند.
(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ).
ما انسان را از عصارهای از گل آفریدهایم.
این نص به مراحل و مراتب پیدایش بشری اشاره میکند، ولی آن را معلوم و محدود نمینماید. میرساندکه انسان از مراحل و مراتب پیاپی زنجیرهای گذشته است تا ازگل به انسان تبدیل شده است. چهگل سرچشمه نخستین، یا مرحله و مرتبه پیشین است، و انسان شدن واپسین مرحله و مرتبه است ... این حقیقتی استکه از قرآن بدان پی میبریم، و مصداق آن را از نظریههای علمی نمیجوئیم، نظریههائی که از پیدایش انسان، یا پیدایش زندهها سخن میگویند.
قرآن این حقیقت را بیان میدارد تا جولانگاهی برای تدبر و تفکر در ساختارهای خدا باشد، و درباره کوچ دور و درازی اندیشه شودکه ازگل آغازگردیده است و به انسان ختم شده است، و انسان در پیدایش پیاپی زنجیرهای خود از آن گل ساخته و پرداختهگردیده است. قرآن به تفصیل این پیدایش پیاپی زنجیرهای نمیپردازد، چون این چیز هدف قرآن در اهداف بزرگ خود نیست. ولی نظریههای علمی میکوشد نردبان معینی را به اثبات برساندکه خاص این پیدایش و بالش و تحول و ترقی است، تا حلقههای زنجیرهای را به یکدیگر وصل سازدکه میان گل و انسان قرار دارد. این نظریهها در این تلاش به خطا هم میرود و به خطا هم نمیرود. گاهی اشتباه میکند و زمانی اشتباه نمیکند، درباره این حلقههائیکه قرآن به شرح و بسط آنها نپرداخته است و بلکه سکوتگزیده است. ما را نسزد که حقیقت ثابتی راکه قرآن مقرر و بیان میدارد،که حقیقت زنجیرهای است، با تلاشهای علمیایکه در راه پژوهش حلقههای این زنجیره انجام میپذیرد، تلاشهائیکهگاهی به خطا میرود و زمانی به حق اصابت میکند، و امروز چیزهائی را اثبات مینماید و فردا آنها را مردود و نامقبول اعلام میدارد، هر زمان که ابزارها و وسیلههای پژوهش و راههای آن توسط انسان صورت میگیرد و پیشرفت پیدا میکند.
قرآنگاهی به اختصار از این حقیقت صحبت میدارد و میگوید:
(... وَبَدَأَ خَلْقَ الإنْسَانِ مِنْ طِینٍ).
... آفرینش انسان (اول) را از گل آغازیده است. (سجده/٧)
بدون اینکه به مراحل و مراتبی اشاره شودکه انسان آنها را پشت سر نهاده است و از آنهاگذشته است. در این باره تفصیل بیشتر را باید از خود این نص جست، نصیکه اشاره میکند به اینکه:
(مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ).
از عصارهای از گل.
نص دیگر (در سوره سجده) این احوال و مراتب را به مناسبت ویژهایکه در آنجا در روند قرآنی است مختصر ذکر میکند.
و امّا انسان چگونه ازگل پلهپله و مرحله به مرحله پدیدار گردیده است، از آن سکوت شده است، همانطوری که گفتیم. زیرا بیان این احوال و مراتب، داخل در حوزه اهداف قرآنی نیست. حلقههای زنجیرهای پیدایش چهبسا بدان شکلی باشد که نظریههای علمی میگویند، و چهبسا چنین نباشد، و احوال و مراتب چهبسا به شکل دیگری صورت پذیرفته است و هنوز ناشناخته است، و عوامل و علل دیگری سبب پیدایش انسانگردیده باشد و انسان هنوز بهکشف آنها نائل نشده باشد ... دو راهه جدائی نظریه قرآن درباره انسان، و دیدگاه نظریههای علمی در این راستا این استکه قرآن به این انسان حرمت وکرامت میدهد، و مقرر میدارد و بیان مینمایدکه نفخهای از روح متعلق به یزدانکه بدین انسان دمیده شده است، از عصارهگل انسان را ساخته است، و این ویژگیها را بدو بخشیده استکه در پرتو آنها انسان انسان شده است و با حیوان فرق و جدائی پیداکرده است. در اینجا است که دیدگاه اسلام فرق کلی با دیدگاه مادیگرایان دارد ... خدا راستگوترین گویندگان است.[4]
این است اصل پیدایش جنس بشری ... از عصارهگل آفریده گردیده است ... ولی افراد انسان بعد از آن، راه دیگری جدای از راه نخستین را پیمودهاندکه شناخته و معلوم همگان است:
(ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ).
سپس او را به صورت نطفهای درآورده و در قرارگاه استوار (رحم مادر) جای میدهیم.
جنس بشری از عصارهگل آفریده شده است. ولی پس از آن، تکرار و افزایش فرد فرد انسانهای دیگر طبق قانون و سنت خدا جریان پیدا میکند، و از راه یک قطره آبکه از پشت مرد بیرون میتراود، و در رحم زن جایگزین میشود صورت میپذیرد. یک قطره آب، نه، بلکه سلول واحدیکه از میان دهها هزار سلولهای پنهان در این یک قطره آب سر برمیآورد و در رحم جای خوش میکند:
(فِی قَرَارٍ مَکِینٍ).
در قرارگاه استواری (که رحم مادر است).
این قطره آب در رحم قرار میگیرد، رحمیکه میان استخوانهای لگن خاصره جایگزین است، و در پناه آن استخوانها، از تکانهای جسم، و از فشارها و موجها، و از لرزشها و تنشهای فراوانیکه به پشت و شکم اصابت میکنند، محفوظ و مصون میماند.
تعبیر قرآنی نطفه را مرتبهای از مراتب پیدایش انسان میشمارد، و آن را پس از وجود یافتن، انسان محسوب میدارد ... این حقیقتی است، ولیکن حقیقت شگفتی است و همگان را به تدبر و تفکر فرامیخواند. چه این انسان بزرگ و ستبر با همه عناصریکه دارد و با همه ویژگیهائی که دارد، در این یک نطفه خلاصه و فشرده میگردد، و بعدها در جنین نمودار و پدیدار میشود و وجودش از راه چنان خلاصه و فشرده شگفتی مرحله تازه و نوینی را میآغازد.
از نطفه به خون بسته زالوگونه تبدیل میشود، بدان هنگام کهگامت نر مرد با گامت ماده زن میآمیزد، و این آمیزه به جداره رحم میچسبد، و در آغازکار نقطه کوچکی استکه از خون مادر تغذیه میکند.
از خون بسته زالوگونه به قطعهگوشتی بدان شکل و اندازهکه جویده شود تبدیل میشود، بدان هنگامکه این نقطه آویزه رحم بزرگ میشود، و به تکهای از خون غلیظ به هم آمیختهای تحول پیدا میکند.
این آفریده در آن خط سیر ثابت به پیش میرود و از آن مسیر منحرف نمیشود و برنمیگردد، و حرکت منظم و مرتب آن سستی نمیگیرد، و با آن نیروی نهان در سلولکه از قانون جاری و ساری مدد و یاری میگیرد به راه خود ادامه میدهد و با دست تدبیر و تقدیر الهی مسیر معلوم خویش را میسپرد ... تا مرحله استخوانبندیها میآغازد:
(فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا).
و این تکه گوشت جویده را بسان استخوانهای ضعیفی در می آوریم.
آنگاه مرحله پوشیدن استخوانها باگوشت فرامیرسد:
(فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا).
و بعد بر استخوان گوشت میپوشانیم.
در اینجا انسان حیران میشود در برابر کشفی که قرآن از آن پرده برافکنده است و حقیقتی را در تشکیل جنین بیان داشته استکه با این دقت شناخته نشده است مگر در این اواخر پس از آنکه دانش جنینشناسی تشریحی پیشرفت کرده است. و آن این که سلولهای استخوانها جدای از سلولهای گوشت است، و ثابت گردیده است که سلولهای استخوانها نخست در جنین تشکیل میشوند، و حتی دیده نشده است یک سلول از سلولهایگوشت تشکیل شود مگر بعد از پیدایش سلولهای استخوانها، و تشکیل و تکمیل استخوانبندی جنین! این حقیقتی استکه نص قرآنی آن را مینگارد و مسجل میدارد:
(فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا).
و این تکه گوشت جویده را بسان استخوان ضعیفی درمیآوریم، و بعد بر استخوان گوشت میپوشانیم. پاک و منزه خدای بس دانا و بس آگاه است!
(ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ).
از آن پس او را آفرینش تازهای بخشیده و (با دمیدن جان به کالبدش) پدیده دیگری خواهیم کرد.
انسان این است با ویژگیهای جداگانه و خاص خویش. جنین انسان شبیه جنین حیوان است در مراحل رشد اندامهای بدن. ولیکن جنین انسان به آفریده جداگانهای تبدیل میشود، و به آفریده متمایزی تحول پیدا میکند که استعداد ترقی و تعالی را دارد ولی جنس حیوان در مرتبه حیوان میماند، و بیبهره از ویژگیهای ترقی و تعالی وکمال استکه جنین انسان، ممتاز بدانها است. جنین انسان بهرهمند از ویژگیهای معینی است، ویژگیهائیکه انسان را بعدها در مسیر بشری رهنمود میکنند و راه میبرند. جنین انسان در آخرین مراحل جنینی خود «آفرینش دیگری» پیدا میکند. در صورتی که جنین حیوان در مرحله حیوانی متوقف میشود، چون بهرهمند از آن ویژگیها نیست. بدین سبب جنین حیوان ممکن نیست از مرتبه حیوانی خود فراتر رود و بگذرد، و برای مثال به مرتبه انسان تغییر حالت دهد - همانگونه که نظریههای مادی میگویند - چه حیوان و انسان دو نوع مختلف و جداگانهاند. این دو نوع با نفخه الهیکه در انسان دمیده شده است، و با آن، عصارهگل انسان گردیده است، از یکدیگر جدا و ممتاز شدهاند. همچنینگذشته از این نفخه ربانی، با آن ویژگیهای معینی که از آن نفخه پدیدار و نمودارگردیدهاند، و در پرتو آن نفخه جنین انسان «آفرینش دیگری» پیداکرده است و تافته جدا بافته ای شده است، این دو نوع کاملا از یکدیگر جدا گردیدهاند و فرق کلی پیدا کردهاند. انسان و حیوان در پیدایش حیاتی خود شبیه و همگونند. ولی بعدها حیوان در مکان حیوانی خود میماند و از حیوان درنمیگذرد و سر برنمیزند. امّا انسان از حیوان سر برمیزند و پدیده دیگری میشود و پذیرای کمالی میگرددکه برای او تهیه و آماده گردیده است. انسان بدین کمال دسترسی پیدا میکند با استفاده از آن ویژگیهای جداگانه و خاصیکه یزدان طبق طرح معینی و با هدف مشخصی آن ویژگیها را بدو بخشیده است. نه اینکه از راه ترقی و تحول آلیکه صورت پذیرفته است، نوع حیوان به نوع انسان تبدیل شده باشد.[5]
(فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ).
والامقام و مبارک یزدان است که بهترین اندازهگیرندگان و سازندگان است.
کسی در سراسرگستره هستی جز خدا نیستکه بیافریند. واژه «احسن» در اینجا برای تفضیل و برتری نیست. بلکه برای حسن مطلق و زیبائی سره درکار آفرینش یزدان جهان است.
«فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»... والامقام خدائی است که در سرشت انسان آن قدرتی را سرشته است و به ودیعت نهاده است که بتواند در این مراحل حرکت کند برابر قانون و سنتیکه دگرگون نمیگردد و منحرف نمیشود و تخلف نمیپذیرد و عقب نمیافتد، تا انسان را میرساند به مرتبهای از مراتبکمال بشریکه برای او با دقیقترین نظم و نظام ممکن، مقدر و معینگردیده است.
مردمان در برابر چیزهائیکه آنها را «معجزات علمی» مینامند ویلان و حیران میایستند، بدانگاه که کسی دستگاهی را میسازدکه در مسیر حرکت خود راه خاصی و شیوه جدیدی را میپیماید و کار و عمل مخصوصی را مینماید، بدون اینکه انسان مستقیما در آن دخالت ورزد و دست داشته باشد ... این چنین دستگاهی کجا و مسیر حرکت جنین در مراحل و تحولات خودکجا؟! مراحل و تحولاتیکه هر مرحلهای و هر تحولی دارای فرقها و اختلافهای شگفتی در ذات و سرشت خود است، و دگرگونیهای کاملی در ماهیت خویش دارد!.. امّا انسانها ازکنار این معجزات و خوارق عادات چشمبسته میگذرند، و دریچههای دلهایشان را بر روی آنها می بندند. به دلیل این که بسیار بدانها الفت و انسگرفتهاند، طول انس و الفت کار و بار شگفت و شگرف آن دستگاهها را از یادشان برده است و از جلو دیدگان درونشان زدوده است!.. تنها اندیشیدن درباره اینکه انسان - این پدیده پیچیده - تمام هستی او با همه ویژگیهایش و سیماهایش و نشانههایش در این نقطهکوچکیکه چشم غیر مسلح آن را میبیند، خلاصه و نهان گردیده است، و همه آن ویژگیها و سیماها و نشانهها رشد و نمو میکنند و باز و شکفته میشوند و به جنب و جوش درمیآیند، در مراحل تغییر و تحول جنینی تا آنگاهکه جنین پدیده تازهای میشود و چیز دیگری میگردد و بدین هنگام این ویژگیها و سیماها و نشانهها آشکار و نمودار جلوهگر میآیند، و پس از آن، جنین کودکی میشود و به گفتار درمیآید و دیگر باره این ویژگیها و سیماها و نشانهها برجستهتر و روشنتر میگردند، و آنگاه هر کودکی گذشته از وراثتهای همگانی بشری، وراثتهای خاص خود را با خود حمل میکند، آن وراثتها و این وراثتها هم در آن نقطهکوچک، پنهان و نهان است ... و ... تنها اندیشیدن درباره این حقیقتی که هر لحظهای تکرار میگردد، کافی است که دریچههای دلها را بر روی این اداره کردن و گرداندن و چرخاندن شگفت و شگرف بگشاید و انسان را بیدار و هوشیار از خواب غفلت نماید.
سپس روند قرآنی گامهای خود را پیاپی میکند برای تکمیل مرحلههای کوچ، و مراتب پیدایش و آفرینش. حیات بشری که از زمین پدید آمده است، در زمین به پایان نمیآید. زیرا یک عنصر غیر زمینی آمیزه حیات بشری گردیده است، و در خط سیر آن دخالت ورزیده است. و آن نفخه آسمانی برای حیات بشری هدفی درنظرگرفته است و آمادهکرده استکه جدای از هدف جسمانی حیوانی است، و سرانجام را برای حیات بشری تهیه دیده است و مهیا نموده استکه فراتر و والاتر از سرانجام جسمانی حیوانی است، و نهایتی برای حیات بشری درنظرگرفته است و فراهم آورده استکه جدای از نهایت نزدیکگوشت و خون است، و کمال حقیقی بشری را به گونهای درآورده استکه در این زمین و در این حیات دنیوی، تکامل پیدا نمیکند. بلکه آنجا در مرحله جدیدی و در حیات دیگری تکامل پیدا میکند:
(ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ. ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ).
بعد از آن (که مدت روزگاری بر این کره خاکی زندگی کردید) شما خواهید مرد. سپس (به دنبال سپری شدن دوره حیات مردمان) شما در روز قیامت دوباره زنده خواهید گردید (و به حساب عمرتان رسیدگی می شود).
مرگ پایان زندگی زمینی است، و برزخ فاصله میان دنیا و آخرت است. مرگ در این صورت مرحلهای از مراحل پیدایش انسان است و پایان مراحل نیست.
بعد از مرگ رستاخیز استکه بیانگر مرحله واپسین از مراحل پیدایش انسان است. به دنبال رستاخیز زندگی کامل آغاز میگردد، زندگیای که پیراسته از نقائص زمینی، و زوده از ضرورتهای گوشت و خون، و دور از ترس و هراس و نگرانی و پریشانی، و بدون تبدل و تحول و مراحل و مدارج است، چون سر حد کمال مقدر و مقرر برای این انسان است. این جایگاه والا و مقام بالا برای کسی استکه راهکمال را میپیماید و سپری مینماید، راهیکه بند نخستین سوره آن را ترسیمکرده است و راه مومنان است. ولی کسیکه در مرحله زندگی دنیوی به مرتبه حیوان سقوط میکند، او در زندگی اخروی سرنگون میگردد و سر در نشیب مینهد، تا آنجا که آدمیت وی هدر میرود، و هیمهای از هیمههای دوزخ میشود، و افروزینه آتش میگردد، آتشی که:
(وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ).
(بخشی از) افروزینه آن انسان و سنگ است. (بقره/24)
این گونه انسانها، با سنگها برابرند!
*
روند قرانی از ذکر دلایل ایمان انفس، یعنی جهان درون میپردازد، و به ذکر دلائل ایمان آفاق، یعنی جهان بیرون منتقل میگردد، دلائل ایمان موجود در آفاقیکه مردمان آنها را مشاهده میکنند و با آنها آشنا هستند، ولی غافل و بیخبر ازکنار آنها میگذرند:
(وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ. وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الأرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ. فَأَنْشَأْنَا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ. وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلآکِلِینَ. وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ. وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ).
ما بر فراز شما هفت آسمان آفریدهایم و (با وجود کرات و کواکب و سیارات بیشمار و بالاخره عالمهای بسیار) ما از کار آفرینش و وضع آفریدگان خود غافل نبوده و نیستیم (و از جمله خلقت انسان برای ما ساده، و آگاهی از او آسان است). ما از آسمان آب ارزشمندی را به اندازه لازم و معین فرو فرستادهایم و آن را در زمین ماندگار نمودهایم، و ما کاملا میتوانیم به گونههای مختلف آن را از بین ببریم. ما به وسیله این آب، نخلستانها و تاکستانها برای شما پدید آوردهایم که میوههای زیادی برایتان به بار میآورند و از آنها میخورید. همچنین درختی (با آن) پدیدار کردهایم که در کوه طور سینا میروید و (صدها سال عمر میکند و پیوسته سبز و خرم است و بدون زحمت زیاد، برکات فراوانی بهره شما میسازد) و تولید روغنی و نان خورشی میکند (که دارای املاح کلسیم و آهن و فسفر و ویتامینهای «آ»» و «ب» بوده و سرشار از پروتئین است، و استفادههای صنعتی دارد و در طب نیز مورد استفاده میباشد، و نیز مواد غذائی) برای خورندگان (است). در (چگونکی آفرینش) چهارپایان رهنمود مهمّی است برای شما (تا بدان به قدرت خدا پی ببرید). از آنچه در شکم آنها است (و شیر نام دارد) به شما مینوشانیم، و چهارپایان (جز این غذای گوارا و نیروبخش شیر) منافع زیادی (همچون مو و پشم) برای شما دارند و (به علاوه) از (گوشت) آنها تغذیه میکنید و سود میبرید. و بر (مرکبهای راهوار) چهارپایان (در خشکی) و (در دریا) بر کشتیها برداشته میشوید (و این همه فائده حیوانها و آثار و خواص اشیاء، مایه عبرت است).
روند قرآنی در عرضهکردن این دلائل، به پیش میرود، و همه این دلائل را به یکدیگر پیوند میدهد. میان آنها پیوند میدهد به سبب اینکه از دلائل قدرت هستند، و میان آنها ارتباط برقرار میدارد، بدان جهت که از زمره دلائل ادارهکردن و چرخاندن جهان میباشند. این دلایل در هستی خود هماهنگ هستند، و در وظائف خود همآوا میباشند، و در رویکرد خویش همصدا و یک مسیر هستند. همه آنها فرمانبردار قانون یگانهای میباشند، و همه آنا همکاری و همیاری در وظائف خود دارند، و همه آنها به حساب این انسان و به سود او درگشت و گذارند، انسانی که خدا او را گرامی داشته است و حساب ویژهای برای او بازکرده است.
بدین خاطر استکه خدا میان این صحنههای جهانی، و میان مراحل پیدایش و آفرینش انسان، در روند سوره ارتباط برقرار میسازد.
*
(وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ).
ما بر فراز شما هفت آسمان آفریدهایم و (با وجود کرات و کواکب و سیارات بیشمار و بالاخره عالمهای بسیار) ما از کار آفرینش و وضع آفریدگان (خود) غافل نبوده و نیستیم (و از جمله خلقت انسان برای ما ساده، و آگاهی از او آسان است).
طرائق یعنی طبقاتیکه یکی فوق دیگری، یا در فراسوی دیگری است. چه بسا در اینجا مراد هفت مدار نجومی باشد. یا مقصود منظومههائی همچون منظومه شمسی، و یا هفت توده سحابیها باشد. سحابیها تودههائی از ستارگان هستند، همانگونه که ستارهشناسان میگویند[6]... به هر حال، طرائق هفت آفریده نجومی هستندکه بالای سر انسانها قرار دارند. یعنی سطح آنها بالاتر از سطح زمین در این فضا میباشند. خدا آنها را از روی تدبیر و حکمت آفریده است، و آنها را با قانون قابل ملاحظهای محفوظ و مصون داشته است:
(وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ).
ما از کار آفرینش و وضع آفریدگان (خود) غافل نبوده و نیستیم.
(وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الأرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ).
ما از آسمان آب ارزشمندی را به اندازه لازم و معین فرو فرستادهایم و آن را در زمین ماندگار نمودهایم، و ما کاملا میتوانیم به گونههای مختلف آن را از بین ببریم.
در اینجا این هفت طرائق یا طبقه، به زمین ربط پیدا میکند. آب از آسمان فرود میآید، و با آن افلاک ارتباط پیدا میکند. تشکیل جهان بر این نظم و نظام استکه اجازه میدهد آب از آسمان ببارد، و بدو اجازه میدهد که در زمین استقرار پیدا کند.
نظریهایکه میگوید آبهای درونی از آبهای سطحیای که از بارش باران تشکیل میشوند، و آبهای نزولات آسمانی به داخل زمین میرود و در آنجا (در حوضچهها و سفرههای زیرزمینی) حفظ و نگاهداری میشود، نظریه جدیدی است. تا چندی پیش گمان این بودکه میان آبهای درونی و آبهای بیرونی ارتباطی نیست. ولیکن این قرآن استکه همچون حقیقتی را هزار و سیصد سال پیش بیان داشته است.
(وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ).
ما از آسمان آب ارزشمندی را به اندازه لازم و معین فرو فرستادهایم.
آب را به اندازه لازم و به مقدار معین میبارانیم برابر حکمت و فلسفه و تدبیر و تقدیریکه مراد است، نه بیش از اندازه و مقدارکه مایه غرق و تباهیگردد، و نه کمتر از اندازه و مقدارکه باعث خشکی و خشکسالی شود، و نه در غیر زمان خودکه آبها هدر رود و بدون استفاده شود.
(فَأَسْکَنَّاهُ فِی الأرْضِ).
و آن را در زمین ماندگار نمودهایم.
ماندگار شدن آب در (حوضچهها و سفرههای زیر) زمینی، چه اندازه شبیه و همگون آب نطفه مستقر در رحم است!:
(فِی قَرَارٍ مَکِینٍ).
در قرارگاه استوار (رحم مادر). (مومنون/١٣)
هر دو تای این آبها در آنجاها با تدبیر و تقدیر یزدان جایگزین و ماندگار میمانند تا حیات از آنها پدیدار و نمودار گردد!.. این هم از شیوههای هماهنگی صحنهها در امر تصویرگری قرآن است.
(وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ).
و ما کاملا میتوانیم به گونههای مختلف آن را از بین ببریم و از میان برداریم.
از جمله آنها به طبقات عمیق و دوردست زمین فرو روند، با شیشه شدن یا درز برداشتن لایهها و چینهای صخره سنگهائیکه آبها بر آنها ماندگار ماندهاند و باعث حفط و نگاهداری آبها گردیدهاند، یا از راههای دیگریکه امکان دارد و با اسباب و علل دیگریکه در میان است. آن خدائیکه آبها را با قدرت خود محافظت و نگاهداری مینماید، توان این را هم داردکه آبها را پحش و پراکنده سازد و ضائع و هدر دهد. امّا حفظ آبها از فضل وکرم و نعمت و رحمت خدا در حق مردمان است.
از آب استکه حیات پدیدار میآید و زندگی برمیجوشد:
(فَأَنْشَأْنَا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ).
ما به وسیله این آب، نحلستانها و تاکستانها برای شما پدید آوردهایم که میوههای زیادی برایتان به بار میآورند و از آنها میخورید.
نخلستانها وتاکستانها دو نمونه از زندگی و حیاتی هستندکه در دنیایگیاهان براثر آب پدیدار و نمودار میگردند، همانگونهکه انسانها از آب نطفه، در دنیای مردمان پدیدار و نمودار میگردند. این دو تا دو نمونه نزدیک به یکدیگر برای مخاطبان آن روزی قرآن است، و اشاره به نظائر بسیاری از این قبیل استکه با آب حیات پیدا میکنند. قرآن از میان انواع و اقسام دیگری، درخت زیتون را مثال میزند:
(وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ[7] لِلآکِلِینَ).
همچنین درختی (با آن) پدیدار کردهایم که در کوه طور سینا میروید و(صدها سال عمرمیکند و پیوسته سبز و خرم است و بدون زحمت زیاد، برکات فراوانی بهره شما میسازد) و تولید روغنی و نان خورشی میکند (که دارای املاح کلسیم و آهن و فسفر و ویتامینهای «آ» و «ب» بوده و سرشار از پروتئین است، و استفادههای صنعتی دارد و در طب نیز مورد استفاده میباشد، و نیز مواد غذائی) برای خورندگان (است).
درخت زیتون با روغن و خوراک وتخته و چوبیکه دارد از همه درختهای دیگر فوائد بیشتری میرساند. نزدیکترین سرزمین رویش درخت زیتون به ممالک عربی طورسینا استکه در سرزمین مقدس مذکور در قرآن است.[8] بدین خاطر است که از این جایگاه درخت زیتون، مخصوصاً نام برده شده است. درخت زیتون در آنجا به سبب آبی میرویدکه در زمین قرار داده شده است، و در پرتو آن میماند.
روند قرآنی از دنیایگیاهان به سوی جهان حیوانات اوج میگیرد:
(وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ. وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ).
در (چگونکی آفرینش) چهارپایان رهنمود مهمّی است برای شما (تا بدان به قدرت خدا پی ببرید). از آنچه در شکم آنها است (و شیر نام دارد) به شما مینوشانیم، و چهارپایان (جز این غذای گوارا و نیروبخش شیر) منافع زیادی (همچون مو و پشم) برای شما دارند و (به علاوه) از (گوشت) آنها تغذیه میکنید و سود میبرید. و بر (مرکبهای راهوار) چهارپایان (در خشکی) و (در دریا) بر کشتیها برداشته میشوید (و این همه فائده حیوانها و آثار و خواض اشیاء، مایه عبرت است). این آفریدههائیکه در پرتو قدرت و قوت و تدبیر و تقدیر یزدان مسخر انسانند، و ایزد سبحان آنها را برای انجام وظائفی و بروز نقائصی درگستره این هستی بزرگ، پخش و تقسیمکرده است ... در وجود آنها عبرتی است برای دلیکه باز و حسیکه بینا باشد، و درباره حکمت و فلسفهای و راجع به تقدیر و تدبیری بیندیشدکه در فراسوی آنها است، و ببیندکه شیر گوارای خوشایندی را که مردمان آن را مینوشند، از شکمهای چهارپایان بیرون میتراود. شیر فراهم میآید و ساخته میشود از غذائیکه چهارپایان آن را هضم و جذب میکنند، و غدد شیری آن موادهضم و جذب شده را به مایعیگوارا و خوشایند تبدیل مینمایند.
(وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ).
و چهارپایان (جز این غذای گوارا و نیروبخش شیر) منافع زیادی (همچون مو و پشم) برای شما دارند.
روند قرآنی این منافع را نخست بهگونه خلاصه بیان میدارد، سپس از میان آنها دو منفعت را برای نمونه ذکر میکند.
(وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ. وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ).
و از (گوشت) آنها تغذیه میکنید و سود میبرید. و بر (مرکبهای راهوار) چهارپایان (در خشکی)، و ( در دریا) بر کشتیها برداشته میشوید.
خوردن از گوشت چهارپایان برای انسان حلال شده است. چهارپایان عبارتند از: شتر وگاو وگوسفند و بز. ولی عذاب و شکنجه دادن آنها و مثلهکردن آنها حلال نگردیده است، زیرا تغذیه از گوشت آنها یک فائده ضروری را در نظام زندگی محقق و پیاده میگرداند. ولی عذاب و شکنجه دادن و مثلهکردن بیانگر سنگدلی و تباهی فطرت است، و در پشت سر عذاب و شکنجه دادن و مثلهکردن فائدهای برای زندهها وجود ندارد. روند قرانی میان سوار شدن انسان بر پشت چهارپایان و سوار شدن برکشتیها ارتباط برقرار میسازد. برای این منظور هر دو تای چهارپایان وکشتیها را در پرتو نظام هستی، مسخر انسان مینامد، نظامی که وظائف همگی آفریدهها را سر و سامان میدهد و نظم و ترتیب میبخشد، همانگونه که میان وجود همه آفریدهها هماهنگی و همآوائی برقرار میکند. چه ساختار ویژه آب، و ساختار ویژهکشتیها، و ساختار ویژه سرشت هوای بالای آب وکشتیها، بهکشتیها اجازه میدهد بالای سطح آب بمانند. اگر یکی از این سه چیز عیب و نقص پیدا کند یا کمترین اختلافی حاصل آید، ممکن نیست کشتیرانی که انسانها از قدیم بدان آشنایند، و هنوزکه هنوز است بر آن تکیه و بدان اعتماد دارند، صورت بگیرد.
همه اینها دلایل جهانی ایمان هستند برای کسی که درباره آنها تفکر و تدبر نماید، تفکر و تدبریکه از فهم و شعور سرچشمه بگیرد. همه اینها با بند نخست و با بند دوم سوره پیوند دارند، و در روند سوره با هر دو بند هماهنگ و همآوایند.
[1]- این سوره مکی است. در آن ایام هنوز به مسلمانان دستور دفع تعدیو تجاوز با تعدی و تجاوز داده نشده بود.
[2]- جلد اول، صفحه ٦٣٦-٦٤٠
[3]- برای اطلاع بیشتر مراجعه شود بهکتاب: «شبهات حول الاسلام» فصل بردگی ... تآلیف محمّد قطب.
[4]- مراجعهگردد به کتاب: «الانسان بین المادیه و الاسلام». تالیف: محمد قطب.
[5]- تئوری پیدایش و تکامل بر اساس متناقضی استوار میگردد. چه چنین میانگاردکه انسان جز مرحلهای از مراحل ترقی و تکامل حیوان نیست. چنین میانگاردکه حیوان ویژگیهای تحول و ترقی به مرتبه انسان را دارا است. واقعیت موجود انگاره پیوند حیوان و انسان را تکذیب میکند، و مقرر میداردکه حیوان همچون ویژگیهائیرا به همراه ندارد. بلکه حیوان پیوسته در حدود و ثغور جنس حیوانی خود متوقف میشود و از آن حدود و ثغور درنمیگذرد و فراتر نمیرود. بلکه مرتبه حیوانی حیوان بدانگونهکه داروین گفته استو یا بدانگونهکه دیگرانگفتهاند، ثابت و ماندگار میماند. ولیکن نوع بشری ممتازو مستقل باقی میماند، بدان خاطرکه ویژگیهایمعینی را با خود همراه داردکه انسان را انسان میسازد،و این ویژگیها نتیجه تغییرو تحول آلی نیستند. بلکه بخششی مقصودو منظوراز جانب نیروی خارجی هستند.
[6]- تا به امروز ١٢٣ میلیاردکهکشانکشفگردیده است!.. (مترجم)
[7]- صبغ: نان خورش است. بدین علت بدان صبغ میگویند چون لقمه را چرب وگوارا میکند.
[8]- مراجعه شود به طه/١٢، و نازعات/١٦. (مترجم)
سورهی مؤمنون آیهی 52-23
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ (٢٣)فَقَالَ الْمَلأ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لأنْزَلَ مَلائِکَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الأوَّلِینَ (٢٤)إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ (٢٥)قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ (٢٦)فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (٢٧)فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (٢٨)وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلا مُبَارَکًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ (٢٩)إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ وَإِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ (٣٠)ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ (٣١)فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ (٣٢)وَقَالَ الْمَلأ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (٣٣)وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ (٣٤)أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ (٣٥)هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ (٣٦)إِنْ هِیَ إِلا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ (٣٧)إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ (٣٨)قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ (٣٩)قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ (٤٠)فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (٤١)ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِینَ (٤٢)مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ (٤٣)ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْدًا لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ (٤٤)ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِینٍ (٤٥)إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا عَالِینَ (٤٦)فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ (٤٧)فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ (٤٨)وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (٤٩)وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ (٥٠)یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (٥١)وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ (٥٢)
روند قرآنی در این درس از دلائل ایمان موجود در آفاق و انفس، یعنی در جهان بیرون و در جهان درون، منتقل میگردد به حقیقت ایمان، حقیقتیکه همه پیغمبران آن را با خود به ارمغان آوردهاند. روشن میگرداندکه استقبال مردمان از این حقیقت یگانهایکه در طول زمان، و با وجود تعدد رسالتها وکثرت نبوتها، و پیاپی آمدن پیغمبران، از نوح (علیه السلام) تا خاتم الانبیاء محمّد (صلی الله علیه و سلم) دگرگون نشده است و تغییر نکرده است. ما کاروان پیغمبران را میبینیم، یا ملت پیغمبران را میبینیمکه یک سخن را به انسانها پیام میدهند و میرسانند، سخنیکه دارای مدلول و مفهوم واحدی، و رویکرد واحدی است. حتی برگردان آن به عربی - با وجود اینکه به زبانهایگوناگونیکه پیغمبران با آن زبانها به میان اقوام خود روانه شدهاند - دارای مدلول و مفهوم واحدی و رویکرد واحدی است. سخنی که نوح (علیه السلام) آن راگفته است، خود همان سخنی استکه یکایک پیغمبرانی که پس از او آمدهاند، آن راگفتهاند، و انسانها نیز پاسخ واحدی را دادهاندکه تقریبا در طول قرنها و با گذشت نسلها دارای واژگان همگون و یکسان است!
(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ. فَقَالَ الْمَلأ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لأنْزَلَ مَلائِکَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الأوَّلِینَ. إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ).
(ای مومنان! در داستان پیغمبران عبرت و درس زندگی است) ما نوح را به سوی قوم خودش فرستادیم. او بدیشان گفت: ای قوم من! خداوند (یگانه یکتا) را بپرستید، چرا که معبودی جز او ندارید. آیا (از عذاب خدا و زوال نعمتی که به شما داده است) نمیپرهیزید؟ اشراف و سران کافر قوم او گفتند: این مرد جز انسانی همچون شما نبوده (و در ادعای نبوت دروغگو است) ولی او (با این ادعاء) میخواهد بر شما برتری گیرد (و خویشتن را سرور و آقای شما گرداند). اگر خدا میخواست (پیغمبری را به میان ما روانه کند) حتماً فرشتگانی را (برای این منظور) میفرستاد. ما چنین چیزی را در (تاریخ) پدران پیشین خود نشنیدهایم (که انسانی ادعای نبوت کند و خود را نماینده خدا بداند). او فقط مردی است که مبتلا به نوعی از جنون است. پس باید مدتی درباره او صبر کنید (تا مرگ او فرارسد یا از این دیوانگی بهبودی یابد).
(یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ).
ای قوم من! خداوند (یگانه یکتا) را بپرستید، چرا که معبودی جز او ندارید.
سخن حقی استکه تغییر نمیپذیرد و دگرگون نمیشود. هستی بر این سخن حق، استوار است. هرآنچه در هستی است بر آن گواهی میدهد:
(أَفَلا تَتَّقُونَ).
آیا (از عذاب خدا و زوال نعمتی که به شما داده است) نمیپرهیزید ؟.
آیا نمیترسید از فرجام تکذیب حقیقتی که مقدمترین حقیقت است و همه حقائق دیگر بر آن استوار و برپا و برجا میگردند؟ آیا نمیدانید با انکار این حقیقت مرتکب چه جنایتی نسبت به حق چشمگیر و آشکار میگردید، و این جنایت چه استحقاق عذاب دردناکی را به دنبال میآورد؟
ولیکن بزرگانکافر قوم او با این سخن جدال و ستیزی نمیورزیدند، و درباره شواهد و دلائل آن نمیاندیشیدند و تفکر و تدبر نمیکردند، و نمیتوانستند خویشتن را برهانند از دیدگاه تنگنظرانهای که درباره شخص خودشان و شخص مردی داشتندکه ایشان را فرا میخواند، و آنان به افق بازی اوج نمیگرفتند و بالا نمیرفتند تا از آنجا به آن حقیقت سترگی بنگرندکه رها از تختهبند تنها و از ترکیببندکسها است ... ایشان به ترک حقیقت بزرگی میگفتندکه هستی بر آن استوار میگردد، و آنچه در هستی است بر آنگواهی میدهد، تا از خود نوح صحبت بکنند:
(فَقَالَ الْمَلأ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ).
اشراف و سران کافر قوم او گفتند: این مرد جز انسانی همچون شما نبوده (و در ادعای نبوت دروغگو است) ولی او (با این ادعاء) میخواهد بر شما برتری گیرد (و خویشتن را سرور و آقای شما گرداند).
از این زاویه تنگکوچک، آن قوم بدین دعوت بزرگ نگاه کردهاند. آنان در این صورت حاضر نبودهاند که سرشت این دعوت را درک وفهمکنند، و حقیقت آن را ببینند و بنگرند. ذاتکوچک و ناچیز خودشان، جوهر و عنصر دعوت را از ایشان پنهان و پوشیده میداشت، و چشمانشان را از دیدن ماهیت و حقیقت آنکورمیکرد، و میان دلهایشان و میان دعوت حائل و مانع میگردید. لذا آن مساله به طورکلی در نظرشان مساله مردی از خودشان میشدکه در چیزی با ایشان فرق و جدائی ندارد، و او میخواهد بر ایشان برتریگیرد و تفاخر فروشد، و منزلت و مکانتی فراتر از منزلت و مکانت آنان را برای خود ترتیب دهد و به دست آورد!
آنان در این جهش و پویشکوچک و ناچیز خود برای جلوگیری از رسیدن نوح که منزلت و مکانتیکهگمان میبردند، و چنین میانگاشتندکه او با ادعای رسالت میتواند بدان برسد، تنها فضل و برتری نوح را نامقبول و نادرست نمیدانند و بس. بلکه فضل و برتری انسانیتی را هم انکار میکنند و مردود میشمارندکه خودشان نیز از تنه شجره آن هستند، و شاخههایی از درختگشن بشریت میباشند نامقبول و نادرست میشمارندکرامت و حرمتی راکه یزدان بدین چنین عطاء فرموده است و این را از مکانت انسان والاتر میدانند که خدا پیغمبری را از میان آدمیزادگان برگزیند و به میان آنان روانهکند، اگر هم چارهای از پیغمبر و قاصد آسمانی نباشد:
(وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لأنْزَلَ مَلائِکَةً).
اگر خدا میخواست (پیغمبری را به میان ما روانه کند) حتما فرشتگانی را (برای این منظور) میفرستاد.
این هم بدان خاطر بودکه آنان در ارواحشان آن نفخه آسمانی را سراغ نمیگرفتندکه انسانها را با جهان والای فرشتگان پیوند میدهد، و برگزیدگان انسانها را بهگونهای درمی آوردکه بتوانند آن فیض و لطف آسمانی را دریافت دارند، و آن را به برادران ودوستان انسان خود برسانند، و ایشان را در پرتو وحی به سرچشمه تابان و درخشان آن رهنمود و رهنمون گردانند.
آنان همچونکاری را به سوابق مالوف و مانوس خود حواله میدارند نه اینکه به عقل اندیشمند واگذارکنند:
(مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الأوَّلِینَ).
ما چنین چیزی را در (تاریخ) پدران پیشین خود نشنیدهایم (که انسانی ادعای نبوت کند و خود را نماینده خدا بداند).
همچون چیزی پیوسته روی میدهد، وقتیکه تقلید چشمهای اندیشه راکورکند، و پرده بر آزادی دلکشد. بدین هنگام مردمان درباره مسائل و قضایائی نمیاندیشندکه برایشان پیش میآید، تا در پرتو واقعیت به داوری مستقیم و بدون واسطه درباره آن مسائل و قضایا راهیابگردند. بلکه آنان در میان تپهها و تودههای پیشین دنبال «سابقه» و پیشینهای میگردند تا بدان استنادکنند و تکیه زنند. اگر این سابقه و پیشینه را نیافتند، مساله و قضیه را مردود اعلام میکنند و آن را به دور میاندازندّ!
به عقیده اینگونه مردمان منکر و بیهوش، آنچه یک بار بوده است و انجام پذیرفته است، ممکن است بار دیگر بشود و انجام بگیرد. ولی آنچه نبوده است و انجام نپذیرفته است، ممکن نیست بشود و انجام بگیرد! بدین علت حیات میخشکد، و سیر تاریخ از حرکت باز میایستد، وگامهای زندگی شل و ول میشود، در نزد نسل معینی از:
(آبَائِنَا الأوَّلِینَ). پدران پیشین خودمان!.
ملاک امر نسلی از پدران و نیاکان است وکارها بدانان میانجامد و همه چیز را ایشان دانند و بس!!!
کاش آنان میدانستندکه ایشان افراد خشک و خاموش و عقبمانده وکهنهگرائی هستند. آخر آنان دعوتکنندگان آزادی و جنبش را به دیوانگی متهم میکنند، آنکسانی راکه ایشان را به تدبر و تفکر فرامیخوانند، و میگویند: میان دلهایتان و دلائل ایمان حجاب و برده نکشید، وگوشهای دلهایتان را به شنیدن سخن گویای دلیلها و حجتهائی فرادهیدکه درگستره هستی طنینانداز است. ولی ایشان همچون دعوتی را با خودبزرگبینی و تهمت زدن پاسخ میگویند:
(إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ).
او فقط مردی است که مبتلا به نوعی از جنون است. پس باید مدتی درباره او صبر کنید (تا مرگ او فرارسد یا از این دیوانگی بهبودی یابد).
منتظر باشید تا مرگ او در رسد، و شما را از دست او آسوده کند، و به دعوت وی پایان دهد، و از الحاح و اصراریکه بر سخن نوین دارد راحت شوید!
بدین هنگام بودکه نوح (علیه السلام) دید راهی به سوی این دلهای خشک و راکد در میان نیست، و جائی را برای رهایی از تمسخر و استهزاء و اذیت و آزارشان نمییابد. تنهاکاری که میتواند بکند این استکه رو به خدا دارد، و از تکذیب ایشان بنالد و غم و اندوه خود را به پیشگاه او عرضه کند، و از آستانهکبریائی خدا یاری بطلبد و درخواست چیره شدن و پیروزگردیدن بر این تکذیب و آزارکند:
(قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ).
نوح گفت: پروردگارا! چون مرا تکذیب میکنند (و دعوتم را دروغ میدانند، نابودشان گردان. و بر آنان) مرا یاری داده و پیروز گردان.
وقتیکه زنده ها بدین شیوه جامد و راکد میشوند، و میخواهی زندگی به جلو حرکتکند و در راه ترسیم شدهکمال روان شود، و آنان راگردنه سد و مانع سر راه مییابی، بدین هنگام یا باید این افراد جامد و راکد درهم شکسته شوند، و یا اینکه در جای خود بگذاری به زندگی خویش ادامه دهند و از ایشان بگذری و آنان را به حال خود واگذاری ... بخش نخستین اینکار درخور قوم نوح بود و برای ایشان روی داد. آنان در بامداد طلوع بشریت و در آغاز راه بودند. اراده خداوندگاری بر آن تعلق گرفتکه ایشان را از سر راه پرت کند:
(فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).
بدو وحی کردیم که زیر نظر (و در پناه حفاظت و رعایت) ما و برابر رهنمود و آموزش ما به ساختن کشتی بپرداز. هرگاه فرمان ما (مبنی بر هلاک ایشان) صادر شد (و دیدی که) آب از تنور برمیجوشد، بلافاصله از همه حیوانات از هر نوعی جفتی (نر و ماده) را سوار کشتی کن، و نیز خانواده و پیروانت را سوار کشتی نما، مگر آن کسانی که قبلا فرمان نابودیشان داده شده است (که همسرت و پسرت میباشند) و درباره کسانی که (با در پیش گرفتن راه کفر و ضلال و طغیان و عصیان، بر خود و دیگران) ستم ورزیدهاند، (راجع به نجات ایشان) با من سخن مگو. چرا که آنان همگی قطعا غرق خواهند شد (و دیگر جای گفتگو نیست).
قانون و سنت خدا در پاک کردن راه ازگردنههای سنگلاخ چنین ساری و جاریگردید تا حیات در راه ترسیم شده خود به پیش برود. از آنجاکه بشریت در روزگار نوح گندیده بود، و بسان درختی که آفتزده میگردد و آن را از رشد و نمو بازمی دارد و میخشکد، هرچندکه شاخههای آن هنوز نرم و نازک هستند، بشریت خشکیده و آفتزده بود ... چارهکار، طوفان بود. طوفانیکه هر چیزی را قطع و تکه و پاره میکند، و هر چیزی را میروبد و جارو میزند، و خاکها را میشوید تا دیگر باره بذر سالم حیات در آن پاشیده شود و از نو بذرافشانی گردد، و دانهها پاک و تمییز برویند و رشد و نموکنند، و تا مدت زمانی قد برافرازند و بزرگ شوند:
(فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا).
بدو وحی کردیم که زیر نظر (و در پناه حفاظت و رعایت) ما و برابر رهنمود و آموزش ما به ساختن کشتی بپرداز.
کشتی وسیله رهائی از طوفان، و برای حفظ دانههای سالم حیات است، تا دانهها بار دیگر افشانده شوند. خدا خواستکه نوح کشتی را با دستهای خود بسازد. چون لازم است انسان به اسباب و وسائل چنگ بزند، و تا آنجاکه میتواند و تا آنجاکه در آن توان دارد بگوشد و صرفکند، تا سزاوار مدد و یاری پروردگارشگردد چه مدد و یاری باری به دست نشستگان آسایشطلب سست و بیحاصل نمیرسد و بهره آنان نمیگردد، آن کسانیکه منتظر میمانند و چیزی بر انتظار نمیافزایند! خدای بزرگوار برای نوح مقدر فرموده بود که ابوالبشر دوم شود. خدا نوح را بر آن میداردکه از اسباب و وسائل استفادهکند، و آن وقت چشم به راه رعایت و عنایت خدا برای خود باشد، و برابر تعلیم و آموزش خدا به ساختنکشتی بپردازد، تا فرمان یزدان در رسد، و مشیت و اراده او از این راه تحقق پذیرد و پیاده گردد.
خدا برای نوح نشانهای جهت عملیات فراگیر پاکسازی روی زمین آفتزده، قرار داد:
(فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ).[1]
هرگاه فرمان ما (مبنی بر هلاک ایشان) صادر شد (و دیدی که) آب از تنور برمیجوشد ....
هروقت آب از تنور جوشیدنگرفت، این نشانهای برای نوح است که سرعت بگیرد و عجلهکند، و دانههای حیات را درکشتی قرار دهد:
(فَاسْلُکْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ).
بلافاصله از همه حیوانات از هر نوعی جفتی (نر و ماده) را سوار کشتی کن.
از انواع حیوانات و پرندگان وگیاهان شناخته برای نوح در آن زمان، و سهلالوصول برای آدمیزادگان در آن اوان، درکشتی قرار دهد.
(وَأَهْلَکَ إِلا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ).
و نیز خانواده و پیروان خود را سوار کشتی کن، مگر آن کسانی که قبلا فرمان نابودیشان داده شده است (که همسرت و پسرت میباشند).
آن کسانی که قبلا فرمان نابودیشان داده شده است کسانیندکه کفر را درپیشگرفتهاند و حقائق را تکذیب کردهاند. این چنین کسانی سزاوارکیفر فرمانی هستند که پیش از این صادرگردیده است، و قانون و سنت خدا بر آن رفته است و اجراءگردیده است. این چنینکیفری نابودی تکذیبکنندگان آیات الهی است.
آخرین فرمان یزدان به نوح ابلاغ گردید و بدو دستور رسید که درباره کار کسی جدال و ستیز نکند، و تلاش نکندکسی را برهاند هرچندکه نزدیکترین خویشاوندان بدو باشد، درباره کسانی و نسبت به کسانیکه قبلا فرمان یزدان در حق ایشان صادرگردیده است:
(وَلا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).
و درباره کسانی که (با درپیش گرفتن راه کفر و ضلال و طغیان و عصیان، بر خود و دیگران) ستم ورزیدهاند، (به نجات ایشان) با من سخن مگو. چرا که آنان همگی قطعاً غرق خواهند شد (و دیگر جای گفتگو نیست). سنت و قانون خدا ازکسی جانبداری نمیکند، و با کسی به سازش نمیپردازد، و از یگانه راه مستقیم منحرف نمیشود، به خاطر دوستی یا نزدیکی!
روند قرآنی در اینجا بیش از این توضیحی نمیدهد و بیان نمیداردکه بر سر این مردمان چه آمده است و در حق ایشان چه شده است. کار ازکارگذشته است و پایانگرفته است. بیان شده است که:
(إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).
آنان غرق شوندگانند.
ولیکن روند قرآنی در تعلیم نوح (علیه السلام) به پیش میرود، و بدو آموخته میشودکه چگونه نعمت پروردگارش را سپاسگزاریکند، و چگونه فضل و لطف او را حمد و ستایشگوید، و چگونه از خدا بخواهدکه وی را در راه خود راهنمائی کند و راهیاب گرداند:
(فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلا مُبَارَکًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ).
هرگاه تو و همراهانت بر کشتی (سوار شدی و) استقرا یافتی، بگو: شکر و سپاس خداوندی را سزا است که ما را از دست قوم ستمگر رهانید. و بگو: پروردگارا! مرا در جایگاه پر خیر و برکتی فرود آور و تو بهترین فرود آورندگانی.
بدینگونه حمد و سپاس خدا میشود. و اینگونه به خدا رو میشود. این چنین یزدان سبحان با صفات خودش وصف میگردد، و به آیات و معجزات او اعتراف میشود. بندگان در حق خدا باید این چنین ادب داشته باشند. در پیشاپیش بندگان پیغمبرن باید چنین روند و چنینکنند، تا سرمشق و الگوی دیگرانگردند.
آنگاه روند قرآنی بر کل داستان، و بر آن چیزهائیکه مراحل داستان از قبیل دلائل قدرت و نسانههای حکمت دربر دارد، پیرو میزند:
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ وَإِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ).
قطعاً در این (داستان) نشانههائی است (بر قدرت خدا، و دربرگیرنده عبرتها و پندها برای خردمندان است) و ما به طور مسلم (همگان را در همه قرون و اعصار به اشکال مختلف) آزمایش مینمائیم.
آزمایش انواع و اقسامی دارد. آزمایشی برای صبر و شکیبائی انجام میگیرد. آزمونی برای شکر و سپاسگزاری برگزار میشود. امتحانی محض اجرا و پاداشگرفته میشود. امتحانی برای رهنمود و رهنمون صورت میپذیرد. آزمایشی برای ادب کردن و تنبیه نمودن برگزار میشود. آزمونی هم برای سرهسازی، و بالاخره امتحانی برای راستگرداندن و بر سر راه آوردنگرفته میشود ... در داستان نوح انواع و اقسامی از آزمونها وجود دارد، و او و قوم او و فرزندان آیندهاش مورد امتحان قرار میگیرند.
*
روند قرآنی به پیش میرود وصحنه دیگری از صحنههای رسالت یگانه، و تکذیب مکرر را نشان
میدهد:
(ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ . فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ . وَقَالَ الْمَلأ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ . وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ . أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ . هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ . إِنْ هِیَ إِلا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ . إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ . قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ . قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ . فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
سپس بعد از آنان، (یعنی قوم نوح)، مردمان دیگری را (به نام عاد، قوم هود) بر سر کار آوردیم. پیغمبری از خودشان را به میانشان روانه کردیم. (توسط او بدیشان پیغام دادیم) که خدا را بپرستید، زیرا جز او معبودی ندارید. آیا (خویشتن را از عذاب او) نمیپرهیزید؟ اشراف بیباوری که فرارسیدن قیامت را قبول نداشتند و در زندگی دنیا، ناز و نعمت بدیشان داده بودیم، گفتند: این انسانی همچون شما بوده (و پیغمبر نیست. چرا که) از همان چیزهائی میخورد که شما میخورید و از همان چیزهائی مینوشد که شما مینوشید. (رابط میان خدا و مردم باید فرشته باشد نه انسان!). اگر از انسانی همسان خود پیروی کنید و بدو بگروید، در این صورت سخت زیانکار خواهید بود. آیا او به شما وعده میدهد که هنگامی که مردید و خاک و استخوان شدید، شما (بار دیگر زنده میگردید و از گورها) به در آورده میشوید؟! (و حیات نوین و جاویدی را آغاز میکنید؟!). آنچه به شما وعده داده میشود (که زندگی دوباره و برپا شدن رستاخیز نام دارد، محال و ناممکن است، و از عقل) دور دور است (و هرگز نمیشود). حیاتی جز حیات این جهان وجود ندارد که (گروهی از ما) میمیریم (و گروه دیگری جای آنان را میگیریم) و زندگی میکنیم، و ما هرگز (پس از مرگ) برانگیخته نمیشویم. او مردی است که بر خدا دروغ میبندد. (او نه رسالتی از طرف خدا دارد، و نه وعده رستاخیزش درست است، و بلکه خودسرانه سخن میگوید) و ما (سران شما که خردمندان شمائیم) هرگز بدو ایمان نمیآوریم و تصدیقش نمیکنیم. (پس شما هم نباید بدین مرد دروغگو بگروید. هود رو به آفریدگار خود نمود و) گفت: پروردگارا! کمکم کن، (من از اینان مایوس شدهام، نابودشان فرما) به سبب این که مرا تکذیب کرده و دروغگویم نامیدهاند. (خدا به هود) گفت: به زودی حتما از کار خود پشیمان میگردند (وقتی که عذاب الهی را مشاهده میکنند). ناگهان صدای بلند (و مرگبار طوفان باد) آنان را - به سبب استحقاقی که داشتند -فرو گرفت، و ما ایشان را بسان خس و خاشاک (سیلاب درهم کوبیده و تکهتکه رویهم انباشته) کردیم. ستمکاران (از رحمت خدا) دور و نابود شوند.
عرضه کردن داستانهای پیغمبران در این سوره برای دنبالکردن و به درازا کشاندن سخن نیست. بلکه منظور بیان سخن یگانهای استکه جملگی پیغمبران آن را با خود آوردهاند، همه اقوام آنان هم استقبال یگانهای از آنکردهاند. بدین جهت با یاد نوح (علیه السلام) آغاز گردیده است تا نقطه شروع را معلومکند، و با موسی و عیسی (علیهم السلام) خاتمه پذیرفته است تا نقطه پایان پیش از واپسین رسالت را روشن سازد. در زنجیره دور و دراز داستانها از نامهای میانهای داستانها ذکری نرفته است، تا دال بر مشابهت حلقههای زنجیره داستانها از آغاز آنها تا پایان آنها باشد. فقط سخن یگانه و استقبال یگانه ذکرگردیده است، زیرا مقصود و مراد همین بوده است.
(ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ).
سپس بعد از آنان، (یعنی قوم نوح)، مردمان دیگری را (به نام عاد، قوم هود) بر سر کار آوردیم.
روند قرآنی مشخص نمیسازد که آنان چه کسانی بودهاند. برابر ارجح اقوال آنان عاد، قوم هود بودهاند.
(فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ).
پیغمبری از خودشان را به میانشان روانه کردیم. (توسط او بدیشان پیغام دادیم) که خدا را بپرستید، زیرا جز او معبودی ندارید. آیا (خویشتن را از عذاب او) نمیپرهیزید؟.
این سخن، همان سخنی استکه قبل از او نوح آن را گفته است. روند قرآنی با خود واژگان، این سخن را نقل میکند. تنها زبانهائیکه با آنها نسلها مخاطب قرار گرفتهاند اختلاف داشته است!
آیا پاسخ چه بوده است؟
تقریباً باسخ همگون و همسان بوده است:
(وَقَالَ الْمَلأ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ. وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ).
اشراف بیباوری که فرارسیدن قیامت را قبول نداشتند و در زندگی دنیا، ناز و نعمت بدیشان داده بودیم، گفتند: این انسانی همچون شما بوده (و پیغمبر نیست. چرا که) از همان چیزهائی میخورد که شما میخورید و او همان چیزهائی مینوشد که شما مینوشید. (رابط میان خدا و مردم باید فرشته باشد نه انسان!). اگر از انسانی همسان خود پیروی کنید و بدو بروید، در این صورت سخت زیانکار خواهید بود.
اعتراض مکرر، رخنه گرفتن از انسان بودن پیغمبر است. این اعتراض هم ناشی از گسیختن پیوند دلهای این بزرگان خوشگذران از نفخه آسمانی والائی است که انسان را با آفریدگار بزرگوار خود ارتباط میدهد. خوشگذرانی فطرت را تباه میکند، و احساسات را غلظت میبخشد، و راههای ارتباط را میبندد، و حساسیت لطیفی راکه دریافت میدارد و متاثر میگردد و پاسخ میگوید از دلها سلب میکند و برمیگیرد. از اینجا استکه اسلام با خوشگذرانی و لذتپرستی میجنگد، و مقررات اجتماعی خود را بر اساسی بنیاد مینهد که به افراد خوشگذران و لذتپرست اجازه نمیدهد در جامعه اسلامی وجود پیداکنند و سر برزنند. زیرا آنان بهگنداب میمانندکه پیرامون خود را تباه میگرداند، تا سوسکها در آن جیرجیرکنند وکرمها در آن بلولند!
سپس افراد خوشگذران در اینجا منکر رستاخیز مردگان میشوند و نمیپذیرند که انسانها بعد از مردن و فرسودن زندهگردند. تعجب میکنند از این پیغمبریکه بدینکار شگفت ایشان را خبر میدهد:
(أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ. هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ. إِنْ هِیَ إِلا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ).
آیا او به شما وعده میدهد که هنگامی که مردید و خاک و استخوان شدید، شما (بار دیگر زنده میگردید و از گورها) به در آورده میشوید؟! (و حیات نوین و جاویدی را آغاز میکنید؟!). آنچه به شما وعده داده میشود (که زندگی دوباره و برپا شدن رستاخیز نام دارد، محال و ناممکن است، و از عقل) دور دور است (و هرگز نمیشود). حیاتی جز حیات این جهان وجود ندارد که (گروهی از ما) میمیریم (و گروه دیگری جای آنان را میگیریم) و زندگی میکنیم، و ما هرگز (پس از مرگ) برانگیخته نمیشویم.
همچون افرادی ممکن نیست حکمت زندگی سترگ، و دقت تدبیر در مراحل حیات را درک و فهمکنند، و بدانند زندگی سترگ آخرت برای رسیدن به هدف نهائی حیات است. همچون هدف بزرگی به تمام وکمال در این زمین امکان ندارد و تحقق پیدا نمیکند. خیر و خوبی پاداش آن به تمام وکمال در این جهان داده نمیشود، و همچنین شر و بدیکیفر آن به تمام وکمال در این جهان داده نمیشود. بلکه پاداش وکیفر در آن جهان به تمام وکمال داده میشود. آن جهانی که مومنان شایسته و بایسته در آن به اوج زندگی نمونهای میرسندکه نه ترسی و هراسی و نه رنج و آزاری در آن است. نه تنزلی در آن است، و نه فنا و زوالی بر آن است - مگر خدا بخواهد - آن افرادی که در این جهان سر در نشیب زشتیها و پلشتیها نهادهاند و از جهان انسان به جهان حیوان سرنگون و واژگون گردیدهاند و به مرتبه پست زندگی درافتادهاند، در آن جهان آدمیت ایشان هرز و هدر میرود، و در آنجا سنگهائی میشوند، یا بسان سنگهائی درمیآیند!
همچون افرادی این مفاهیم پر معانی را درک و فهم نمیکنند، و از مراحل زندگی این جهان -که در سوره گذشت - پی به مراحل زندگی آن جهان نمیبرند و حیات آنجا را تکامل حیات اینجا نمیدانند، و متوجه نیستندکه قوت و قدرت ادارهکننده وگرداننده جهان و پدیدآورنده این مراحل و مراتب، زندگی را در مرحله و مرتبه مرگ و فرسودگی - بدانگونهکهگمان میبرند - متوقف نمیسازد ... بدین جهت است که آنان در شگفت و شگرف هستند از آنکسیکه بدیشان وعده میدهد که آنان از گورها بیرون آورده میشوند. نابخردانه بعید میدانندکه همچونکاری بشود. با غرور و سرمستی قاطعانه میگویندکه زندگی و حیاتی جز یک زندگی و حیات در میان نیست، و مرگ و مماتی جز یک مرگ و ممات در میان نیست. نسلی میمیرد، و بعد از آن، نسل دیگری سر برمیزند و پدیدار میآید و زندگی میکند. کسانیکه مردهاند و خاک و استخوان گردیدهاند، دیگر بعید و دور است زندگی و حیاتی را پیداکنند! آنگونهکه چنان مرد عجیب و غریبی میگوید و از آن خبر میدهد. رستاخیز و زندگی دوبارهایکه آن مرد شگفت بدیشان وعده میدهد، و میگوید: پس از آنکه مردمان استخوانهائیگردیدند و فرسوده و پلاسیده شدند، دیگرباره زنده میشوند، بسی دور از عقل است!
گذشته از این، آنان بدین جهالت بسنده نمیکنند. غفلتی که بدانگرفتارند نمیگذارد به تدبر و تفکر درباره حکمت حیاتی بنشینندکه مراحل و مراتب نخستین، پرده از آن برمیدارد و بیانگر آن است ... درکنار این جهالت نمیایستند. بلکه از قرآن فراتر میروند و پیغمبر خود را بدین متهم میکنندکه او به خدا دروغ میبندد و از پیش خود چیزهائی سر هم میکند و آنها را به خدا نسبت میدهد! ایشان خدا را جز در این لحظه و برای متهم کردن پیغمبرشان نمیشناسند:
(إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ).
او مردی است که بر خدا دروغ میبندد. (او نه رسالتی از طرف خدا دارد، و نه وعده رستاخیزش درست است، و بلکه خودسرانه سخن میگوید) و ما (سران شما که خردمندان شمائیم) هرگز بدو ایمان نمیآوریم و تصدیقش نمیکنیم. (پس شما هم نباید بدین مرد دروغو بگروید).
در این هنگام چارهای جز این برای پیغمبرشان نمیماند که از پروردگارش یاری طلبد و او را به فریاد خواند، همانگونهکه پیش از او نوح یاری طلبید و خدای را به فریاد خواند. با همان عبارتی رو به خدا میکند و مدد و یاری میطلبدکه نوح با آن رو به خداکرده بود و مدد و یاری طلبیده بود:
(قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ).
(هود رو به آفریدگار خود نمود و) گفت: پروردگارا! کمکم کن، (من از اینان مایوس شدهام، نابودشان فرما) به سبب این که مرا تکذیب کرده و دروغگویم نامیدهاند. در این هنگام دعاء استجابت شد، بعد از آنکه این قوم به اجل و سررسید وقت لازم خود رسیدند، و خوبی و نیکی و خیریکه امید آن رود در ایشان نماند، و سرکشی و غفلت و تکذیب آنان به غایت رسید:
(قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ).
(خدا به هود) گفت: به زودی حتما از کار خود پشیمان میگردند (وقتی که عذاب الهی را مشاهده میکنند). امّا بدان هنگامکه دیگر پشیمانی سودی ندارد، و توبه سودی نمیبخشد:
(فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً).
ناگهان صدای بلند (و مرگبار طوفان باد) آنان را -به سبب استحقاقی که داشتند - فرو گرفت، و ما ایشان را بسان خس و خاشاک (سیلاب درهم کوبیده و تکهتکه رویهم انباشته) کردیم.
غثاء: خس و خاشاک و چوبها و چیزهای درهم برهمی که سیلاب با خود میبردکه نه سودی و نه ارزشی و نه نظم و ترتیبی در آنها است ... اینان زمانیکه از ویژگیهائی دوری گزیدهاند و بیبهره گردیدهاند که خدا ایشان را با آن ویژگیها کرامت و شرافت بخشیده است، و از حکمت و فلسفه وجودشان در زندگی دنیا غافل و بیخبرگردیدهاند، و پیوند موجود میان خود و میان جهان والای فرشتگان را بریدهاند، دیگر در ایشان چیزی نمانده استکه در سایه آن مستحقکرامت و شرافتگردند. این است بدین هنگام خس و خاشاکی بسان خس و خاشاک سیلاب میشوند، و بدون توجهی و اهمیتی پرت میگردند و دور انداخته میشوند ... این تشبیه هم از ریزهکاریهای تعبیر دقیق قرآنی است.
افزون بر این خواری، طرد از رحمت یزدان، و دوری از توجه مردمان، درد فراتر از هر دردی برای ایشان میشود:
(فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
ستمکاران (از رحمت خدا) دور و نابود شوند.
دور شوند در زندگی، و دور شوند در یادمان. رانده شوند از جهان واقعیت بیرون، و از جهان دل و درون.
*
روند قرآنی بعد از آن در عرضهکردن نسلها به پیش می رود:
(ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِینَ. مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ. ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْدًا لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ).
پس از ایشان، مردمان دیگری را بر سر کار آوردیم. هیچ ملتی بر سررسید مرگ و نابودییش پیشی و پسی نمیگیرد سپس پیغمبران خود را یکی پس از دیگری (به سوی اقوامشان) روانه کردیم و اقوامشان آنان را تکذیب نموده و دروغگو نامیدند. ما هم (این ملتهای سرکش را نابود و) یکی را به دنبال دیگری روانه (دیار نیستی) کردیم و ایشان را نقل مجالس و مایه عبرت (دیگران) نمودیم. نابود باد اقوامی که بیایمان و بیباورند.
بدینگونه خلاصه و مختصر، چکیدهای از تاریخ دعوت را بیان میدارد، و قانون و سنت جاری و ساری یزدان را مقرر و معلوم مینماید، در فاصله زمانی دور و درازیکه میان نوح و هود در سرآغاز زنجیره تاریخ است، و موسی و عیسی در اواخر آن قرار دارند ... هر نسلی مدت عمر خود را سر میبرد و بدان دیار میرود:
(مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ).
هیچ ملتی بر سررسید مرگ و نابودیش پیشی و پسی نمیگیرد.
جملگیآنان هم به تکذیب میپردازند:
(کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا کَذَّبُوهُ).
هر زمان که پیغمبر ملتی، به پیش ایشان آمده است، او را تکذیب نمودهاند و دروغگو خواندهاند.
هر زمان هم تکذیبکنندگان به تکذیب پرداختهاند و پیغمبرشان را دروغگو خواندهاند، قانون و سنت خدا ایشان را فروگرفته است:
(فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضًا).
ما هم (این ملتهای سرکش را نابود و) یکی را به دنبال دیگری روانه (دیار نیستی) کردیم.
عبرت هلاک و نابودی ایشان مجسم مانده است و جلوهگر بوده است برای آنانکه عبرت میگیرند و پند میپذیرند:
(وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ).
و ایشان را نقل مجالس و مایه عبرت (دیگران) نمودیم. نسلها آن را نقل و روایتکردهاند و زبان به غرابت و شگفتی گذشت ایشان گشودهاند.
این عرضه سریع و مختصر، با نفرین و طرد و دوری از جلو دیدگان و فراموش شده از دلها و درونها، پایان داده میشود:
(فَبُعْدًا لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ).
نابود باد اقوامی که بیایمان و بیباورند.
*
سپس روند قرآنی داستان موسی را در رسالت و تکذیب، به اختصار بیان میکند تا با روند عرضه و هدف مقصود همگام گردد:
(ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِینٍ. إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا عَالِینَ. فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ. فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ).
سپس موسی و برادرش هارون را همراه با معجزات و براهین (دال بر صدق رسالتشان) و حجت واضحی که بیانگر (اثبات پیغمبری آنان) باشد روانه کردیم به سوی فرعون و فرعونیان. ولی آنان (خود را بالاتر از این دانستند که دعوت ایشان را بپذیرند و) تکبر ورزیدند، و ایشان اصولا مردمان سلطهطلب و خودبزرگبین بودند. (فرعون و فرعونیان) گفتند: آیا به دو انسان همچون خودمان ایمان بیاوریم (و پیغمبرشان بدانیم) و حال این که قوم آن دو (یعنی بنیاسرائیل) پرستندگان و خدمتگذاران ما بوده و هستند؟! این بود که آن دو را تکذیب کردند و درنتیجه (در دریا غرق و) هلاک گردیدند.
در این عرضه، سخن از بشریت پیغمبران، بیشتر نمودار و پدیدار است:
(فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا).
(فرعون و فرعونیان) گفتند: آیا به دو انسان همچون خودمان ایمان بیاوریم (و پیغمبرشان بدانیم؟!).
بر این امر، شرائط ویژهای از وضع بنیاسرائیل در مصر را میافزاید:
(وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ).
و حال این که قوم آن دو (یعنی بنیاسرائیل) پرستندگان و خدمتگذاران ما بوده و هستند.
آنان فرمانبرداران ما و کرنشکنندگان برای ما هستند. این کار در نظر فرعون و فرعونیان موجب میگردد که موسی و هارون را باید خوار و حقیر شمرد و دید! آیات خدا را که موسی و هارون به همراه دارند، و برهان و حجت یزدان را که در دست دارند، اینها هیچکدام در همچون دلهای وارونه غرق در شرائط و ظروف این زمین، و فرورفته در اوضاع و احوال باطل و پوچ آن، و شیفته و شیدای معیارها و ارزشهای ناچیز آن، تاثیری ندارد.
*
اشاره مختصری به عیسی پسر مریم، و به مادرش میشود. نگاهی هم به معجزهای انداخته میشودکه در آفرینش عیسی چشمگیر و برجسته است، معجزهایکه همچون معجزات موسی تکذیبکنندگان به تکذیب آن میپرداختند:
(وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ. وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ).
ما به موسی کتاب (تورات) دادیم تا این که (بنیاسرائیل در پرتو احکام و رهنمودهای آن) راهیاب گردند. ما پسر مریم (عیسی) و مادرش (مریم) را نشانهای (بر قدرت خود) کردیم (چرا که عیسی را بدون پدر متولد، و مریم را بدون شوهر آبستن نمودیم) و آن دو را به تپهای پناهنده کردیم که آرامش و امنیت و آب جاری داشت.
روایتها درباره تعیین تپهای که در این نص بدان اشاره شده استگوناگون است ... این تپه درکجا است؟ آیا در مصر بوده است؟ یا در دمشق بوده است؟ و یا در بیتالمقدس بوده است؟ اینها مکانهایی بوده است که مریم پسر خود را درکودکی و دوران نوزادی - همانگونه که کتابهای اهل کتاب میگویند - برده است ... مهمتعیین جایگاه این تپه نیست. بلکه مقصود اشارهای است به پناه دادن یزدان بدان دو نفر در مکان خوب و پاکیکه سبز و خرم است، و در آنجا آب روان است، و مریم و عیسی از عنایت و رعایت خدا در آنجا برخوردار میشوند و بدیشان پناه داده میشود.
*
هنگامیکه روند قرآنی میرسد به این حلقه از زنجیره رسالتها، به ملتهای پیغمبران رو می کند و خطاب بدیشان سخن میگوید. انگار همه ملتهای پیغمبران در یک سرزمین هستند و در یک زمان بسر میبرند. این جداگانگیهای زمانی و این فاصلههای مکانی هیچگونه اعتباری در برابر وحدت حقیقتی ندارد که میان همگی ایشان ارتباط برقرار میسازد و پیوند میدهد:
(یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ. وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ).
(به پیغمبران گفتهایم تا به پیروان خود برسانند. گفتهایم) ای پیغمبران! از غذاهای حلال بخورید و کارهای شایسته بکنید. بیگمان من از آنچه انجام میدهید بس آگاهم. (و بدیشان گفتیم: به اقوام خود برسانند که) این (پیغمبران بزرگی که بدانان اشاره شد، همگی) ملت یگانهای بوده (و آئین واحد و برنامه یکتائی دارند) و من پروردگار همه شما هستم. پس تنها از من بهراسید (چرا که ملت واحد، با برنامه واحد، باید از خدای واحد بترسد و خویشتن را از عذاب و عقاب او به دور دارد).
پیغمبران فریاد زده میشوند تا سرشت انسانی خود را بیازمایند، سرشتی که غافلان منکر آن میگردیدند:
(کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ).
از غذاهای حلال و از خوراکیهای پاکیزه بخورید.
خوردن از مقتضیات همگانی بشری است. امّا خوردن از غذاهای حلال و از خوراکیهای پاکیزه به طور خاص، این بشریت را بالا میبرد و آن را پاکیزه میدارد و به جهان والای فرشتگان میرساند.
پیغمبران فریاد زده میشوند تا در این زمین به اصلاحات دست یازند:
(وَاعْمَلُوا صَالِحًا).
و کارهای شایسته بکنید.
چه کارهای شایسته نیز از مقتضیات بشریت است. کارهای شایسته استکه شایستگان برگزیده را جدا و ممتاز میگرداند، و برای کارهایشان ضابطه و هدفی قرار میدهد، وکارهایشان را ملاک پیوند جهان فرودین با جهان برین، و پل ارتباط مردمان با فرشتگان مینماید.
از پیغمبر خواسته نمیشودکه از بشریت خود به در آید. بلکه از او خواسته میشودکه این بشریت را به افق ارزشمند و درخشانی برساند که خدا آن را برای بشریت خواسته است و اراده فرموده است، و پیغمبران را پیشقراولان و دیدبانان این افق بالا، و مثال والا نموده است. خدا است که بعدها کارهایشان را ارزیابی میکند و با ترازوی دقیق خود برمیکشد و میسنجد:
(إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ).
بیگمان من از آنچه انجام میدهید بس آگاهم.
جداگانگیهای زمانی و فاصلههای مکانی از میان برمیخیزد، در برابر حقیقتیکه پیغمبران آن را با خود آوردهاند، و در مقابل وحدت سرشتی که ایشان را ممتاز و جدا میگرداند، و در قبال وحدت آفریدگاری که آنان را روانه کرده است و به میان انسانهاگسیل داشته است، و در برابر وحدت جهتیکه همگان به سوی آن رو میکنند:
(وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ).
(و بدیشان گفتیم: به اقوام خود برسانند که) این (پیغمبران بزرگی که بدانان اشاره شد، همگی) ملت یگانهای بوده (و آئین واحد و برنامه یکتائی دارند) و من پروردگار همه شما هستم. پس تنها از من بهراسید (چرا که ملت واحد، با برنامه واحد، باید از خدای واحد بترسد و خویشتن را از عذاب و عقاب او به دور دارد).
[1] - تنور: اجاق یا فر.
سورهی مؤمنون آیهی 118-99
حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (٩٩) لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (١٠٠) فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلا یَتَسَاءَلُونَ (١٠١) فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (١٠٢) وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ (١٠٣) تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ (١٠٤) أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِهَا تُکَذِّبُونَ (١٠٥) قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ (١٠٦) رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ (١٠٧) قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلا تُکَلِّمُونِ (١٠٨) إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ (١٠٩) فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَکُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ (١١٠) إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ (١١١) قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأرْضِ عَدَدَ سِنِینَ (١١٢) قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَاسْأَلِ الْعَادِّینَ (١١٣) قَالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا قَلِیلا لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (١١٤) أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لا تُرْجَعُونَ (١١٥) فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلَهَ إِلا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ (١١٦) وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ (١١٧) وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ (١١٨)
در این واپسین درس سوره، روند قرآنی به سخن درباره فرجام مشرکان ادامه میدهد، و فرجام کار ایشان را در صحنهای از صحنههای قیامت برجسته نشان میدهد. آن را با فرارسیدن وقت مرگ میآغازد، و با چیزی خاتمه میدهد که پس از دمیدن در صور روی میدهد. آنگاه سوره با بیان الوهیت یگانه، و بیم دادن کسانیکه با خدا خدای دیگری را به فریاد میخوانند و میپرستند، و ترساندن ایشان از همچون فرجامی، پایان میپدیرد.
سوره با رهنمود پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بدین امریه به خداوندگار خود رو کند و از او آمرزش و مهربانی و مغفرت و مرحمت بطلبد، چه خدا مهربانترین مهربانان و بخشایندهترین بخشایندگان است.
*
(حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ).
(کافران به راه غلط خود ادامه میدهند) و زمانی که مرگ یکی از آنان فرامیرسد، میگوید: پروردگارا! مرا (به دنیا) بازگردانید، تا این که کار شایستهای بکنم و فرصتهائی را که از دست دادهام جبران نمایم!.
این صحنه وقت مرگ و جان تسلیمکردن است. اعلان توبه و پشیمانی در هنگامهای است که مرگ درمیرسد، و درخواست گشت دوباره به دنیا میشود، تا جبران عمر گذشته و از دست رفته بشود، و اصلاح حال انجام پذیرد، و تجدید نظر در اموال و اولاد گردد ... انگار این چنین صحنهای، هم اینک نشان داده میشود، و نمایان برای دیدگان است! ناگهان میبینیم پاسخ رد بدان امید و درخواست بیموقع و نابجا به کسی داده نمیشودکه امیدوار است بدو اجازه برگشت به دنیا داده شود، بلکه خطاب به همگان اعلام و اعلان میشود:
(کَلا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا ...).
نه! (هرگز راه بازگشتی وجود ندارد). این سخنی است که او بر زبان میراند و بس ...
این سخنی است که معنی و مفهومی ندارد. هیچگونه نتیجهای نمیبخشد و هیچگونه سودی در پی ندارد. نه به آن و نه بهگوینده آن لطف و عنایتی میگردد و توجه و اهمیتی داده میشود. این سخن در زمانیگفته میشودکه ترس و هراس در رسیده است و موقعیت خوفناکی پدیدار گردیده است. این سخن گفتار مخلصانهکسی نیستکه به موقع پشیمان شده است و به سوی خدا برگشته است. گفتاری است که در لحظه تنگنائیگفته میشود، و پشتوانهای در دل ندارد) با همچون سخنی صحنه وقت مرگ به پایان میآید. ناگهان سدها و مانعها میانگوینده اینگفتار و میان دنیا پدیدار میآید و به طورکلی او را از دنیا میگسلد و وی را به جهان برزخ میبرد! چرا که کار از کار گذشته است، و پیوندها گسیخته است، و درها بسته گردیده است، و پردهها فرو انداخته شده است:
(وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ).
در پیش روی ایشان جهان برزخ است تا روزی که برانگیخته میشوند (و دوباره زنده میگردند و برای سعادت سرمدی یا شقاوت ابدی به صحرای محشر گسیل میشوند).
آنان نه جزو افراد دنیایند و نه از زمره اشخاص آخرتند. بلکه در برزخند و در جهانی میان دنیا و آخرت قرار دارند تا روزیکه زنده میگردند و به جهان دیگر رهنمون میشوند. آنگاه روند قرآنی به وقائع آن روز ادامه میدهد، و آن را به تصویر میکشد و به چشمها نشان میدهد:
(فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلا یَتَسَاءَلُونَ).
هنگامی که (برای بار دوم) در صور دمیده شود، هیچگونه خویشاوندی و نسبتی در میان آنان نمیماند. (چرا که هر کسی در اندیشه نجات خویشتن است) و در آن روز از همدیگر نمیپرسند (زیرا در جهان دیگر انتساب به فلان شخص یا طائفه و قبیله کارگشا نیست و در آن دم همه از یکدیگر رمان و گریزانند).
بلکه پیوندها گسیخته میشود، و روابط نمیماند، و ارزشها و معیارهائیکه در دنیا بر آنها توافق داشتهاند و بر آنها بودهاند، به دور افکنده میشود:
(فَلا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ).
در آن زمان هیچگونه خویشاوندی و نسبتی در میان آنان نمیماند.
هول و هراس ایشان را فرامیگیرد و به سکوت فرو میبرد. آنان ساکت میشوند و سخنی نمیگویند و دم نمیزنند:
(وَلا یَتَسَاءَلُونَ).
از همدیگر نمیپرسند.
ترازوی حساب وکتاب گذاشته میشود، و کار ارزیابی و سنجش، سریع و مختصر انجام میگیرد.
(فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ. تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ).
کسانی که سنجیدههای (اعمال و اقوال دنیوی) ایشان، سنگین و ارزشمند شود (و در ترازوی خدا وزن و ارجی داشته باشد)، اینان قطعا رستگارند. و کسانی که سنجیدههای (اعمال و اقوال دنیوی) ایشان، سبک و بیارزش باشد، اینان (عمر خود را باخته و) خویشتن را زیانمند نمودهاند و در دوزخ جاودانه خواهند ماند. شعلههای آتش دوزخ صورتهای ایشان را فرا میگیرد و آنان در میان آن، چهره درهم کشیده (و پریشان و نالان) بسر میبرند.
کار ارزیابی و سنجش انجام میپذیرد، بدان شیوهایکه قرآن در تعبیر با تصویر دارد، و معانی را مجسم در شکلهای محسوس فرا روی بینندگان میدارد، و صحنهها را زنده و پویا به نمایش میگذارد![1]
صحنهایکه آتش چهرهها را میسوزاند تا بدانجاکه درهم کشیده میشوند، و سیماهای چهرهها را زشت میگرداند، و رنگ آنها را دگرگون میسازد، صحنه دردآور و ناگواری است.
آنان که سنجیدههای اعمال و اقوالشان سبک و بیارزش میگردد، همه چیز را از دست میدهند و زیانمند واقعی میگردند. وقتی که انسان خودش را از دست میدهد، چه چیز میتواند داشته باشد؟ و چه چیز برای او میماند؟ اوکه جسم و جان خود را از دست داده است، و ذات خود را باخته استکه با آن از دیگران جدا میشود! انگار اصلا وجودی نداشته است!
روند قرآنی در اینجا از شیوه نقل و روایت، به شیوه خطاب و رویاروئی میگراید. در این وقت عذاب و عقاب محسوس دوزخ، با وجود این همه ناگواری و زشتی، سبکتر و آسانتر جلوهگر میآید از توبیخ و خواری و رسوائیایکه همراه عذاب و عقاب است. انگار ما همین لحظه توبیخ و خواری و رسوائی را میبینیم، و آن را در گفتگوی برّنده و قاطعانه درازی مشاهده میکنیم:
(أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِهَا تُکَذِّبُونَ).
(خداوند خطاب بدیشان میگوید:) مگر آیات من بر شما خوانده نمیشد و شما آنها را دروغ مینامیدید؟!.
انگار این پرسش را شنیدهاند وگمان بردهاند که اجازه دارند سخن بگویند و دم بزنند و خواست خود را مطرح نمایند، و چهبسا فکرکردهاند اعتراف به گناه، امید و آرزو را مورد پذیرش قرار میدهد:
(قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ. رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ).
در پاسخ میگویند: پروردگارا! بدبختی ما (که ناشی از انجام معاصی بود) بر ما چیره گشته بود، و ما مردمان گمراهی بودیم. پروردگارا! ما را از آتش دوزخ بیرون بیاور، و اگر (بعد از این، به کفر و عصیان و انجام گناهان) برگشتیم، ما ستمگر خواهیم بود (و مستحق هرگونه عذابی).
این اعترافی است که تلخی و بدبختی در آن جلوهگر است ... ولیکن انگار آنان از حد و مرز خود پای فراتر نهادهاند و بیادب گردیدهاند و بیتربیتی کردهاند، و بدین خاطر بدیشان اجازه داده نشده است که پاسخ را به اندازه پرسش بدهند. چه بسا هم پرسش برای سرکوبی و توبیخ است و از ایشان پاسخ خواسته نشده است. این استکه سخت طرد و رانده میشوند:
(قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلا تُکَلِّمُونِ).
(خداوند بدیشان) میگوید: بتمرکید در آن! و با من سخن مگوئید.
لال شوید و ساکت باشید و خوار و رسوا بسر برید، چه شما سزاوار عذاب دردناک و بدبختی رسواگرانهای هستیدکه هم اینک در آن هستید:
(إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ. فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَکُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ).
(مگر فراموش کردهاید، در دنیا) گروهی از بندگان من میگفتند: پروردگارا! ایمان آوردهایم، پس ما را ببخش و به ما رحم فرما، و تو بهترین رحمکنندگان هستی. شما ایشان را به باد تمسخر میگرفتید، تا آنجا که سرگرم شدن به تسمخر ایشان، ذکر و عبادت مرا از یادتان برده بود، و کارتان همیشه خندیدن بدانان بود و بس.
همچنین جرم شما تنها این نبوده استکهکفر را درپیش گرفتهاید، و نسبت به خود با انتخابکفر قصور و کوتاهی ورزیدهایدکه این خود به تنهائیگناه بزرگی است و جرم عظیمی است. بلکه بیخردی و پرروئی شما را بدانجا کشانده بودکه کسانی را به باد تمسخر و استهزاء میگرفتیدکه ایمان آورده بودند، و مغفرت و مرحمت و بخشش و مهربانی خدا را طلب میکردند. بدیشان میخندیدند، و این هذیان و یاوهگوئی و رفتارهای سادهلوحانه یاد خدا را از دلتان زدوده بود، و شما را به خود مشغول داشته بود، و سد و مانعی میان شما و میان تدبر و تفکر درباره دلائل ایمان پراکنده در صفحات وجود شده بود ... امروز بنگریدکه جای شما کجا است و جای آن کسانی کجا استکه آنان را به تمسخر میگرفتید و بدیشان میخندیدید:
(إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ).
من امروز به خاطر صبری که کردهاند و پایمردی و استقامتی که (در برابر آن همه استهزاء) نشان دادهاند، پاداششان دادهام (و در بهشت جایگزینشان کردهام) و آنان به مقصود رسیدگان و رستگارانند.
بعد از این طرد و رد سخت و خوارکننده، و بیان اسباب و علل آن، و ذکر پستی و رذالت و سرکوبی و توبیخی که در این بیان است، پرسش دیگری مطرح میشودکه جواب تازهای میطلبد:
(قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأرْضِ عَدَدَ سِنِینَ).
(خداوند بدیشان) میگوید: چند در روی زمین زیسته و ماندگار بودهاید؟!.
خداوند سبحان قطعا میداند، ولیکن این پرسشی برای کوچک و ناچیز شمردنکار و شان زمین، وکوتاه دانستن روزهای ماندگاری ایشان در آن است، و آنان زندگی جاودانه را بدان فروختهاند ... ایشان امروز احساس میکنند و میدانندکه زندگی دنیوی چه اندازه کوتاه وگذرا و ناچیز وکمارزش بوده است. آنان آن اندازه ناامید و دلتنگ هستند که حساب دنیا و اندازه روزگاران آن برایشان مهم نیست:
(قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَاسْأَلِ الْعَادِّینَ).
میگویند: روزی یا بخشی از روزی! (ما که سخت گرفتار عذابیم، پاسخ درستی نمیتوانیم بدهیم) پس از کسانی بپرس که قادر به شمارش هستند.
این پاسخ، پاسخی استکه از سر دلتنگی و ناامیدی و اندوه و یاس داده میشود! پاسخ این است: شما جز مدت اندکی در جهان نماندهاید با مقایسه به جاودانگی و سرمدیای که شما بدان رو کردهاید و بدان گام نهادهاید، اگر بتوانید خوب حسابکنید و بسنجید:
(قَالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا قَلِیلا لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(خداوند بدیشان) میگوید: جز مدت کمی (در زمین) ماندگار نبودهاید، اگر شما کمترین آگاهی و دانشی میداشتید (در دنیا متوجه این میشدید).
آنگاه به خوار داشتن و درشتی نمودن با ایشان برگشت میشود، به سبب این که آخرت را تکذیب میکردهاند، با وجود اینکه حکمت و فلسفه نهان و پنهان رستاخیز را از روز نخست آفرینش میدانستهاند:
(أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لا تُرْجَعُونَ).
آیا گمان بردهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و (حکمت و فلسفهای در آفرپنش شما نیست. این است که به فساد پرداختهاید؟ و چنین انگاشتهاید که) به سوی ما (برای حساب و کتاب) برگردانده نمیشوید.
حکمت و فلسفه رستاخیز از حکمت و فلسفه آفرینش برمیخیزد. حساب حکمت و فلسفه آفرینش منظور نظر است. و وقوع آن مقدر و مقرر است، و فرجام و هدف آن مشخص و معین است. رستاخیز جز حلقهای از زنجیره آفرینش نیستکه با روی دادن آن، آفرینش به کمال خود میرسد و اتمام میپذیرد. از این امر غافل نمیگردد مگر در پس بردگانی که دیدههای نابینائی دارند، آنکسانیکه درباره حکمت و فلسفه بزرگ خدا تدبر و تفکر نمیکنند، حکمت و فلسفهای که در صفحات هستی جلوهگر است، و در پیچ و خمهای موجود پراکنده است.
*
سوره ایمان به پایان میرسد با بیان قاعده نخستین ایمانکه توحید و یگانهپرستی است، و با اعلان بزرگترین زیانی کهگریبانگیر کسانی میگردد که شریک و انباز برای خدا قرار میدهند این هم در برابر رستگاری و نجاتی است که در سرآغاز سوره برای مومنان درنظر است، مومنانیکه رو به خدا میکنند و از اوکه مهربانترین مهربانان است مغفرت و مرحمت و آمرزش و مهربانی درخواست مینمایند:
(فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلَهَ إِلا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ. وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ. وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ).
خداوندی که فرمانروای راستین است و هیچ معبودی جز او نیست و صاحب عرش عظیم است، برتر از آن است (که جهان هستی را بیهوده و بیهدف آفریده باشد). هرکس که با خدا، معبود دیگری را به فریاد خواند -و مسلمّاً هیچ دلیلی بر حقانیت آن نخواهد داشت - حساب او با خدا است. قطعاً کافران رستگار نمیگردند، (و بلکه مومنان رستگار میشوند) بگو: پروردگارا! (گناهانم را) ببخشای و (به من) مرحمت فرمای، چرا که تو بهترین مهربانانی.
این پیرو پس از صحنه پیشین قیامت، و بعد از مجادلهها و حجتها و دلیلها و روشنگریهائی میآیدکه این سوره پیش از صحنه پیشین قیامت دربرگرفته بود ... این پیرو به عنوان نتیجه سرشتی و منطقی همه محتویات این سوره ذکر میگردد. این پیرو بر پاکی یزدان سبحان از چیزهائی میآیدکه کافران و مشرکان میگویند و بر زبان میرانند.گواهی میدهد بر اینکه خدا مالک حقیقی است، و چیره واقعی راستینی استکه جز او معبودی نیست. او استکه صاحب سلطه و قدرت و والائی و والامقامی است:
(رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ).
صاحب عرش عظیم.
هر ادعائیکه درباره الوهیتکسی با خدا بشود، ادعائی است بدون دلیل و برهان. دلیلی و برهانی از دلائل و براهین جهان هستی، و از منطق فطری، و از حجت عقلی، به همراه همچون ادعائی نیست. حساب مدعی همچون ادعائی با خدا است، و فرجام همچون ادعائی معلوم است:
(إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ).
قطعا کافران رستگار نمیکردند.
این قانون و سنتی استکه تخلفناپذیر است. همان گونه که رستگاری مومنان بخشی از این قانون و سنت بزرگ است.
هرانچه مردمان از نعمتها وکالاهای جهان، و از قدرت و قوت و سلطه و تسلط میبینند که بهره کافران در برخی از روزگاران است، در ترازوی ارزشهای حقیقی مایه نجات و نشانه رستگاری ایشان نیست. بلکه یکایک اینها ابزار امتحان و وسیله استدراج است. یعنی کافران را با آنها به محک آزمایش میزنند، و ایشان را با آنها پلهپله به سوی دوزخ میبریم این نعمتها و کالاها و قدرتها و قوتها و سلطهها و تسلطها وبالگردن کافران در دنیا میگردد و مایه درد سر ایشان میشود. اگر برخی از آنان در دنیا از مکافات عمل برهند، در آخرت به حساب ایشان رسیدگی میگردد و کیفرشان به تمام و کمال داده میشود. آخرت واپسین مرحله از مراحل پیدایش است، و در تقدیر و تدبیر خدا چیز جداگانهای از این مراحل نیست. بدین خاطر آخرت ضروری است، و وقتی که با دیده ژرفنگری و دوراندیشی بنگریم و دقت کنیم آخرت باید باشد و چاره ای از آن نیست.
*
آخرین آیه در سوره «مومنون» رو به خدا کردن و درخواست مغفرت و مرحمت و بخشیدن و مهر ورزیدن است.
(وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ).
بگو: پروردگارا! (گناهانم را) ببخشای و (به من) مرحمت فرمای، چرا که تو بهترین مهربانانی.
در اینجا است که سرآغاز سوره و پایانه سوره، در بیان رستگاری مومنان و زیانباری کافران، و دکر خشوع و خضوع در نماز که در سرآغاز سوره آمده است، و رو کردن به خدا که در پایانه سوره آمده است، به یکدیگر میرسند ... بدین وسیله سرآغاز و سرانجام سوره در سایهروشنهای ایمان، هماهنگ و همآوا میشود.
پایان سوره مومنون