تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ نصر

سوره‌ نصر

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (3) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدین‌ سبب «نصر» نام‌ گرفت‌ که‌ با این‌ فرموده‌ خدای ‌تبارک‌ و تعالی: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ [النصر: 1] افتتاح‌ شده ‌است‌ و مراد از آن‌، فتح‌ مکه ‌مکرمه‌ یعنی‌ همان‌ فتح‌ اکبری‌ است‌ که‌ فتح‌الفتوح‌ نام‌ گرفت‌. چنان‌ که‌ این‌ سوره‌ به‌نام‌ «تودیع‌» نیز نامیده‌ می‌شود از آن‌ روی‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از نزول‌ آن ‌فقط هفتاد روز زنده‌ بودند و در ربیع ‌الاول‌ سال‌ دهم‌ هجری‌ به‌ رحمت‌ حق ‌پیوستند. ابن‌ عباس‌ رضی الله عنهما  می‌گوید: «این‌ آخرین‌ سوره‌ قرآن‌ کریم‌ از نظر نزول‌ است‌». ابن ‌عمر رضی الله عنهما  می‌گوید: «این‌ سوره‌ در میانه‌ ایام‌ تشریق‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نازل‌ شد پس‌ دانستند که‌ این‌ پیام‌ وداع‌ است‌ آن‌گاه‌ سوار بر ناقه ‌قصوی‌ خطبه‌ مشهور خویش‌ را که‌ خطبه‌ حجه ‌الوداع‌ است‌، ایراد نمودند». و راجع‌ به‌ فضیلت‌ آن‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ معادل‌ ربع‌ قرآن ‌است‌».

اما بنا به‌ قولی‌ دیگر: این‌ سوره‌ قبل‌ از فتح‌ مکه‌ نازل‌ شد و از فتح‌ مکه‌ قبل‌ از وقوع‌ آن‌ خبر می‌دهد که‌ این‌ خود معجزه‌ای‌ از معجزات‌ نبوت‌ می‌باشد. امام ‌رازی  رحمه الله  این‌ قول‌ را صحیح‌تر می‌داند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عباس رضی الله عنهما  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: چون‌ سوره‌ «نصر» نازل‌ شد، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «با نزول‌ آن‌ خبر مرگ‌ من‌ به‌ من‌ داده‌ شده‌ است‌». اصحاب  نیز بر این ‌معنی‌ متفق‌القول‌اند و ایشان‌ این‌ معنی‌ را از آن‌ روی‌ دانستند که‌ امر مطلق‌ به‌ تسبیح‌، تحمید و استغفار دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ کار ابلاغ‌ دعوت‌ به‌ اتمام‌ رسیده ‌است‌ و این‌خود اقتضا می‌کند که‌ پیام‌ آور حق‌ صلی الله علیه و آله و سلم از این‌ دنیا رخت‌ سفر بر بندد. روایت ‌شده است‌ که‌ چون‌ این‌ سوره‌ نازل‌ شد، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خطابه‌ای‌ ایراد کرده‌ و در آن‌ فرمودند: «إن‌ عبدا خیره‌ الله‌ بین‌ الدنیا وبین‌ لقائه‌ والآخرة، فاختار لقاء الله». «همانا خداوند بنده‌ای‌ را در میان‌ دنیا و میان‌ آخرت‌ و لقای‌ خویش‌ مخیر گردانید پس‌ او لقای‌ خدا را انتخاب‌ کرد».

 

﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١

«چون‌ نصرت‌ الهی‌ و فتح‌ فرارسد» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! آن‌گاه‌ که‌ پیروزی‌ الهی‌ برایت‌ علیه‌ دشمنانت‌ قریش‌ به‌ ظهور آید و مکه‌ بر تو گشوده‌ شود. نصر: عبارت‌ از تأییدی‌ است‌ که‌ دشمنان‌ با آن‌ مغلوب‌ گردیده‌ و مسلمانان‌ بر آنان‌ برتری ‌پیدا کنند. فتح: گشودن‌ دیار دشمنان‌ و ورود به‌ خانه‌هایشان‌ و نیز گشایش ‌دلهایشان‌ برای‌ پذیرش‌ حق‌ است‌. پس‌ فرق‌ در میان «نصر» و «فتح‌» این‌ است‌ که: نصر همچون‌ سببی‌ برای‌ فتح‌ می‌باشد، از این‌ جهت‌ ابتدا نصر ذکر شد و سپس‌ فتح ‌بر آن‌ عطف‌ گردید.

﴿وَرَأَیۡتَ ٱلنَّاسَ یَدۡخُلُونَ فِی دِینِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا٢

«و ببینی‌ که‌ مردم‌ فوج‌ فوج‌ در دین‌ الله درآیند» یعنی: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! در هنگام ‌رسیدن‌ نصرت‌ و فتح‌، مردم‌ ـ اعم‌ از اعراب‌ و غیر آنان‌ ـ را می‌بینی‌ که‌ گروه‌ گروه‌ و دسته‌ دسته‌ به‌ دینی‌ در می‌آیند که‌ خداوند عزوجل  تو را بر آن‌ مبعوث‌ کرده‌ است‌، بعد از آن‌که‌ آن‌ها یکی‌ یکی‌ یا دوتا دوتا به‌ دین‌ حق‌ داخل‌ می‌شدند. نقل‌ است‌ که‌ وقتی‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  مکه‌ را فتح‌ کردند، اعراب‌ گفتند: اما اکنون‌ که‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  بر اهل‌ حرم‌ غالب‌ و پیروز شد درحالی‌که‌ خداوند عزوجل  ایشان‌ را از هجوم ‌اصحاب‌ فیل‌ در پناه‌ خود داشت‌، این‌ خود برهان‌ روشنی‌ است‌ بر این‌که‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  بر حق‌ است‌ و شما علیه‌ او قدرتی‌ ندارید. لذا از ستیز و مقاومت‌ دست‌ برداشته‌ و در مجموعه‌های‌ بزرگی‌، گروه‌ گروه‌ و دسته‌ دسته‌ یکی‌ بعد از دیگری‌ به‌ اسلام ‌وارد می‌شدند و موج‌ رویکرد به‌سوی‌ اسلام‌ چنان‌ بود که‌ یک‌ قبیله‌ تماما به‌ یکبار در اسلام‌ داخل‌ می‌شد.

جمهور فقها و بسیاری‌ از علمای‌ کلام‌ برآنند که: ایمان‌ مقلد صحیح‌ است‌ زیرا حق‌ تعالی‌ بر صحت‌ ایمان‌ این‌ افواج‌ مردم‌ که‌ ایمانی‌ تقلیدی‌ بود، حکم‌ کرد و آن‌را از بزرگترین‌ احسآن‌های‌ خود بر پیامبرش‌ حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  برشمرد و اگر ایمانشان‌ صحیح‌ نمی‌بود، در این‌ مناسبت‌ از آن‌ یادی‌ نمی‌کرد.

﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا٣

«پس‌ به‌ حمد پروردگار خود تسبیح‌ بگوی» این‌ آیه‌، امر به‌ تسبیح‌ گفتن‌ برای‌ پروردگار متعال‌ و ستایش‌ برای‌ وی‌ را باهم‌ جمع‌ کرده‌ است‌. تسبیح‌ گفتن‌ برای ‌پروردگار متعال‌ از خوشحالی‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نسبت‌ به‌ رخدادهای‌ عظیم ‌پیروزی‌ای‌ خبر می‌دهد که‌ حتی‌ به‌ فکر ایشان‌ و به‌ فکر احدی‌ از مردم‌ خطور نمی‌کرد؛ و حمد و ستایش‌ حق‌ تعالی‌، در برابر صنع‌ زیبا و رفتار روح‌ افزایش‌ با پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و منت‌ عظیم‌ وی‌ بر ایشان‌ در نصر و فتح‌ ام‌ القری‌ می‌باشد «و از او آمرزش‌ بخواه» برای‌ لغزشهایت‌؛ به‌ عنوان‌ نوعی‌ تواضع‌ و فروتنی‌ برای‌ حق‌ تعالی‌ و کوچک‌ شمردن‌ و اندک‌ دانستن‌ عمل‌ خویش‌ و نیز برای‌ آموختن‌ این‌ امر به‌ امتت ‌«هرآینه‌ الله همواره‌ توبه‌پذیر است» یعنی: از شأن‌ وی‌ این‌ است‌ که‌ برآمرزش‌خواهان‌ توبه‌ بپذیرد و بر آنان‌ به‌ رحمت‌ بازگردد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌عائشه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است: «بعد از آن‌که‌ سوره‌ ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نازل‌ شد، آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  هیچ‌ نمازی‌ را نمی‌خواندند مگر این‌که‌ در آن‌ می‌گفتند: «سبحانک‌ ربنا و بحمدک‌، اللهم‌ اغفرلی». «پروردگارا! پاکی‌ تو راست ‌همراه‌ با ستایشت‌. بارالها! بر من‌ بیامرز». همچنین‌ عائشه‌ رضی الله عنها  می‌گوید: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در رکوع‌ و سجده‌ خویش‌ بسیار می‌گفتند: سبحانک‌ اللهم‌ وبحمدک ‌اللهم‌ اغفر لی». در حقیقت‌، این‌ شیوه‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  تفسیر عملی‌ این‌ آیه‌ از قرآن ‌کریم‌ است‌.

         بخاری‌ و دیگران‌ از ابن ‌عباس‌ رضی الله عنهما  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: عمر رضی الله عنه  مرا با بزرگان‌ بدر به‌ مجلس‌ خویش ‌فرا می‌خواند اما گویی‌ که‌ برخی‌ از آنان‌ از این‌ امر در اندرون‌ خویش‌ دغدغه‌ای ‌می‌یافتند (یعنی‌ ناراحت‌ بودند). روزی‌ عمر رضی الله عنه  بزرگان‌ بدر را به‌ مجلس‌ خویش ‌فراخواند و مرا نیز با آنان‌ به‌ آن‌ مجلس‌ وارد کرد. من‌ از این‌ فراخوانی‌ وی‌ دریافتم ‌که‌ عمر رضی الله عنه  امروز دیگر مرا با ایشان‌ فرانخوانده ‌است‌ مگر به‌ این‌ هدف‌ که‌ (فضل) مرا به‌ آنان‌ نشان‌ دهد. پس‌ رو به‌ آنان‌ نمود و گفت: در تفسیر این‌ فرموده ‌خدای‌  عزوجل : ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ چه‌ می‌گویید؟ برخی‌ از ایشان‌ گفتند: خدای‌  عزوجل ‌ در این‌ سوره‌ به‌ ما دستور داده ‌است‌ تا بعد از آن‌که‌ ما را پیروز کردو فتح‌ را نصیب‌مان‌ گردانید، او را ستایش‌ گفته‌ و از او آمرزش‌ بخواهیم‌. برخی‌ هم‌ سکوت‌ نموده‌ و چیزی‌ نگفتند. آن‌گاه‌ عمر رضی الله عنه  رو به‌ من‌ کرد و فرمود: ای ‌ابن ‌عباس‌! آیا تو نیز چنین‌ می‌گویی‌؟ گفتم: خیر! بلکه‌ نظر من‌ این‌ است‌ که‌ این ‌آیه‌ به‌ فرا رسیدن‌ اجل‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  اشاره‌ دارد. یعنی‌ خداوند عزوجل  با نزول‌ ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ ایشان‌ را از نزدیک‌ شدن‌ وقت‌ رحلت‌شان‌ آگاه‌ کرد و فرمود: آمدن‌ نصرت‌ و فتح‌، علامت‌ فرارسیدن‌ اجل‌ توست‌؛ ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ  آن‌گاه‌ تسبیح‌ بگوی‌ همراه‌ با ستایش‌ پروردگار خویش‌ و از او آمرزش‌ بخواه‌ زیرا او بسی ‌توبه‌پذیر است). عمر رضی الله عنه  فرمود: من‌ نیز بجز آنچه‌ که‌ تو گفتی‌، وجه‌ دیگری‌ برای‌ نزول‌ آن‌ نمی‌دانم.


تفسیر سوره‌ مسد

سوره‌ مسد

مکی‌ است‌ و دارای‌ (5) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ سبب‌ «مسد» نام‌ گرفت‌ که‌ خداوند عزوجل  در آخرآن‌ می‌فرماید:﴿فِی جِیدِهَا حَبۡلٞ مِّن مَّسَدِۢ٥ [المسد: 5] که‌ تفسیر آن‌ خواهد آمد. همچنین‌ این ‌سوره «تبت‌» نیز نامیده‌ می‌شود زیرا خداوند عزوجل  در مطلع‌ آن‌ می‌فرماید: ﴿تَبَّتۡ یَدَآ أَبِی لَهَبٖ وَتَبَّ١ [المسد: 1] چنان‌ که‌ به‌ همین‌ مناسبت‌، این‌ سوره‌ (ابولهب) یا سوره‌ (لهب) نیز نامیده ‌شده‌ است‌.

محدثان‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنهما  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود؛ چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِیرَتَکَ ٱلۡأَقۡرَبِینَ٢١٤ [الشعراء: 214]. «ای‌ پیامبر! بستگان‌ نزدیکت‌ را هشدار ده»؛ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از خانه‌ خود خارج ‌شده‌ و به‌ کوه‌ صفا بالا رفتند سپس‌ به‌ فریاد بلند چنین‌ ندا در دادند: یا صباحاه‌! چون‌ قریش‌ این‌ ندا را شنیدند، از یک‌دیگر پرسیدند که‌ این‌ فریادگر کیست‌؟ پاسخ ‌داده‌ شد که: محمد است‌. پس‌ ندا را اجابت‌ گفتند و پیرامون‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گرد آمدند. آن‌گاه‌ رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خطاب‌ به‌ آنان‌ فرمودند: هان‌ ای‌ بنی‌فلان‌! هان‌ ای ‌بنی‌فلان‌! هان‌ ای‌ بنی‌فلان‌! هان‌ ای‌ بنی‌عبدمناف‌! هان‌ ای‌ بنی‌عبدالمطلب‌! (و به‌ این‌ ترتیب‌، تیره‌های‌ قبیله‌ قریش‌ را یکی‌یکی‌ نام‌ بردند) پس‌ همه‌ آنان‌ سراپا گوش ‌گردیدند تا بشنوند که‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  چه‌ سخنی‌ به‌ این‌ پایه‌ از اهمیت‌ دارد که‌ فریادکنان ‌همه‌ را برای‌ آن‌ فراخوانده ‌است‌. سپس‌ خطاب‌ به‌ آنان‌ فرمودند: آیا اگر به‌ شما خبر بدهم‌ که‌ سپاهی‌ از سواران‌ از کناره‌ این‌ کوه‌ بیرون‌ می‌آیند و بر شما می‌تازند، آیا مرا تصدیق‌ خواهید کرد؟ همه‌ یکصدا گفتند: ما تاکنون‌ از تو دروغی‌ را تجربه ‌نکرده‌ایم‌ (بلکه‌ تو را به‌ راستگویی‌ می‌شناسیم). فرمودند: پس‌ اینک‌ من‌ پیشاپیش‌ عذابی‌ سخت‌ شما را از افتادن‌ در آن‌ هشدار می‌دهم‌. در این‌ اثنا ابولهب‌ گفت: هلاکت‌ باد بر تو! آیا برای‌ این‌ کار ما را گردآورده‌ای‌؟! سپس‌ راه‌ خود کشید و رفت‌. همان‌ بود که‌ این‌ سوره‌ نازل‌ شد.

طارق‌ محاربی‌ می‌گوید: «در بازار ذوالمجاز بودم‌ که‌ بناگاه‌ با جوانی‌ تازه‌ سال ‌روبرو شدم‌ که‌ می‌گفت: های‌ ای‌ مردم‌! لا اله الا الله بگویید تا رستگار شوید. در این‌ اثنا دیدم‌ که‌ مردی‌ از پشت‌ سرش‌ او را به‌ سنگ‌ می‌زند به‌ طوری‌ که‌ هردو ساق‌ و هردو پاشنه‌ پایش‌ را خون‌آلود کرده‌ است‌ و می‌گوید: های‌ مردم‌! او دروغگوست‌ پس‌ او را باور نکنید. پرسیدم: این‌ شخص‌ دعوتگر کیست‌؟ گفتند: محمد است‌؛ می‌پندارد که‌ پیامبر می‌باشد و این‌ دیگر هم‌ عمویش‌ ابولهب‌ است‌ که ‌می‌پندارد او در این‌ ادعا دروغگوست‌».

﴿تَبَّتۡ یَدَآ أَبِی لَهَبٖ وَتَبَّ١

«هلاک‌ باد دو دست‌ ابولهب» علمای‌ بلاغت‌ می‌گویند: در ﴿یَدَآ أَبِی لَهَبٖ مجاز مرسل‌ به‌کار گرفته‌ شده‌؛ یعنی‌ جزء اطلاق‌ گردیده‌ اما از آن‌ کل‌ مورد نظر می‌باشد لذا معنی‌ این‌ است: هلاک‌ باد خود ابولهب‌ با تمام‌ وجود خویش‌. این‌ جمله‌ نفرینی‌ است‌ علیه‌ وی‌. ابولهب‌ یکی‌ از عموهای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، نامش ‌عبدالعزی ‌بن ‌عبدالمطلب‌ و کنیه‌اش‌ ابوعتیبه‌ بود و او را ابولهب‌ می‌گفتند زیرا چهره‌ سرخ‌ فام‌ و برافروخته‌ای‌ داشت‌. چنان‌که‌ بیان‌ شد، او با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بسیار دشمنی‌ می‌ورزید و ایشان‌ را سخت‌ می‌آزرد.

«و هلاک‌ شد» این‌ جمله‌، خبری‌ است‌ از بارگاه‌ خدای‌ سبحان‌ بعد از نفرین‌ علیه‌ وی‌. گفتنی‌ است‌ که‌ تعبیر از هلاکت‌ ابولهب‌ به‌ صیغه‌ ماضی‌، مفید حتمی‌ بودن ‌وقوع‌ هلاکت‌ و زیانکاری‌ وی‌ می‌باشد و چنان‌ هم‌ شد زیرا ابولهب‌ دنیا و آخرت‌ را باخت‌.

﴿مَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُ مَالُهُۥ وَمَا کَسَبَ٢

«هیچ‌ دفع‌ نکرد از او مال‌ او و آنچه‌ اندوخت» یعنی: مالی‌ را که‌ ابولهب‌ گردآورده‌ بود و منفعت‌ و جاه‌ و موقعیتی‌ که‌ به‌ دست‌ آورده‌ بود، فرمان‌ خداوند عزوجل  بر نزول‌ هلاکت‌ و نابودی‌ و عذاب‌ بر وی‌ را به‌ هیچ‌ وجه‌ دفع‌ نکرد و آن‌ اندوخته‌ها هیچ‌ به‌ کارش‌ نیامد. فرق‌ در میان «مال‌» و «کسب‌» این‌ است‌ که‌ اولی‌ سرمایه ‌است‌ و دومی‌ سود.

﴿سَیَصۡلَىٰ نَارٗا ذَاتَ لَهَبٖ٣

«به‌ زودی‌ در آتشی‌ پر زبانه‌ درآید» یعنی: به‌ زودی‌ ابولهب‌ در آتشی‌ سخت‌ شعله‌ور و برافروخته‌ که‌ پوستش‌ را می‌سوزاند، عذاب‌ می‌شود که‌ آن‌ آتش‌، آتش ‌جهنم‌ است‌.

﴿وَٱمۡرَأَتُهُۥ حَمَّالَةَ ٱلۡحَطَبِ٤

«و زنش» نیز به‌ آن‌ آتش‌ در می‌آید، همان‌ که‌ «هیزم‌کش‌ است» زن‌ ابولهب‌، ام‌جمیل‌ دختر حرب‌ خواهر ابوسفیان‌ بود که‌ خارها و سرگین‌ها را برگرفته‌ و آن‌ها را شبانه‌ بر راه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  می‌افگند. یا مراد این‌ است‌ که‌ زن‌ ابولهب‌ با برداشتن ‌گناهان‌ سنگینی‌ که‌ به‌ سبب‌ دشمنی‌ با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و واداشتن‌ شوهرش‌ بر آزار ایشان‌ بر دوش‌ گرفته است‌، هیزم‌ جهنم‌ را بر می‌دارد. یا این‌ تعبیر، کنایه‌ از سخن ‌چینی‌ اوست‌ که‌ برافروزنده‌ خصومت‌ و دشمنی‌ در میان‌ مردم‌ است‌.

﴿فِی جِیدِهَا حَبۡلٞ مِّن مَّسَدِۢ٥

«بر گردنش‌ طنابی‌ از لیف‌ خرماست» مسد: لیفی‌ است‌ که‌ از آن‌ ریسمان‌ تافته‌ می‌شود. نقل‌ است‌ که‌ زن‌ ابولهب‌ گردنبند فاخری‌ از جواهر داشت‌ و گفت: سوگند به‌ لات‌ و عزی‌ که‌ آن‌ را در دشمنی‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  صرف‌ می‌کنم‌! لذا آن‌ گردنبندش‌ در روز قیامت‌ ریسمانی‌ برتافته‌ از زنجیرهای‌ آتش‌ می‌شود. ملاحظه ‌می‌کنیم‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ عذابش‌ در آخرت‌ را به‌ همان‌ هیأت‌ و حالتی‌ که‌ در دنیا داشت‌، تصویر می‌کند زیرا عذاب‌ آخرت‌ از جنس‌ عمل‌ مجرم‌ و هماهنگ‌ با جرم ‌وی‌ است‌. نقل‌ است‌ که‌ بعد از نزول‌ این‌ سوره‌ ام‌جمیل‌ زن‌ ابولهب‌ سنگی‌ را در دست‌ گرفته‌ نزد ابوبکرصدیق‌ رضی الله عنه  در مسجدالحرام‌ رفت‌ و در آن‌ حال‌ ابوبکر رضی الله عنه  در معیت‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بود. پس‌ به‌ ابوبکر رضی الله عنه  گفت: به‌ من‌ خبر رسیده ‌است‌ که ‌رفیقت‌ مرا هجو نموده‌ است‌، اینک‌ آمده‌ام‌ که‌ با او چنین‌ و چنان‌ کنم‌! اما خداوند متعال‌ دیدگان‌ وی‌ را از دیدن‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  کور ساخت‌ و هر چه‌ به‌ این ‌سو و آن‌ سو نگریست‌، ایشان‌ را ندید. ابوبکر رضی الله عنه  از وی‌ پرسید: آیا کسی‌ را همراه‌ من‌ می‌بینی‌؟ ام‌ جمیل‌ گفت: آیا مرا مسخره‌ می‌کنی‌؟ من‌ جز تو هیچ‌ کس ‌دیگر را همراهت‌ نمی‌بینم‌!

علما گفته‌اند: این‌ سوره‌ معجزه‌ای‌ آشکار و دلیلی‌ روشن‌ بر نبوت‌ آن ‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ زیرا خداوند عزوجل  با نزول: ﴿سَیَصۡلَىٰ نَارٗا ذَاتَ لَهَبٖ٣ [المسد: 3]  قاطعانه‌ خبر داد که‌ ابولهب‌ و زنش‌ ایمان‌ نمی‌آورند و سرنوشت‌ آن‌ها در دنیا و آخرت‌ باشقاوت‌ گره‌ خورده ‌است‌ پس‌ بر طبق‌ این‌ خبر، هیچ ‌یک‌ از آن‌ دو نه‌ در ظاهر و نه‌ در باطن‌، نه‌ آشکار و نه‌ در خفا ایمان‌ نیاوردند.

 


تفسیر سوره‌ اخلاص

سوره‌ اخلاص

مکی‌ است‌ و دارای‌ (4) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ نام‌های‌ بسیاری‌ مانند تفرید، تجرید، توحید، نجات‌، ولایت‌، معرفت‌، اساس‌ و اخلاص‌ نامیده‌ شده‌ است‌ که‌ مشهورترین‌ آن‌ها «اخلاص» می‌باشد زیرا این‌ سوره‌ از یکسو درباره‌ توحید خالص‌ خدای‌  عزوجل  ‌سخن‌ می‌گوید و از سوی‌ دیگر بنده‌ را از شرک‌ یا از آتش‌ جهنم‌ خلاص‌ می‌سازد.

فضیلت‌ آن: در بیان‌ فضیلت‌ این‌ سوره‌ کریمه‌، احادیث‌ بسیاری‌ وارد شده ‌است‌ از آن‌ جمله‌ مضمون‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ است‌ که‌ سوره‌ «اخلاص» در ثواب‌ قرائت‌ خود معادل‌ ثلث‌ (یک‌ سوم) قرآن‌ کریم‌ می‌باشد زیرا تمام‌ قرآن‌ کریم‌، شرح‌ و بیان‌ اصولی‌ است‌ که‌ در این‌ سوره‌ به‌ اجمال‌ ذکر شده ‌است‌ و نیز از آن‌روی‌ که‌ اصول‌ عام‌ و کلی‌ شریعت‌ اسلام‌ سه‌ چیز است: توحید، بیان‌ حدود واحکام‌ و بیان‌ اعمال‌ و این‌ سوره‌ به‌ تنهایی‌ عهده‌دار بیان‌ توحید و تقدیس‌ حق‌ تعالی ‌گردیده ‌است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوسعید خدری‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: مردی‌ از مرد دیگری‌ شنید که‌ شبانگاه‌ سوره‌ «اخلاص‌» را می‌خواند و آن‌ را تکرار می‌کند پس‌ بامداد نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و این‌ حکایت‌ را به‌گونه‌ای‌ به‌ایشان‌ باز گفت‌ که‌ گویی‌ خواندن‌ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١  را کم‌ و ناچیز می‌شمرد. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «والذی‌ نفسی‌ بیده‌، آن‌ها لتعدل‌ ثلث ‌القرآن»‌ سوگند به‌ذاتی‌ که‌ جانم‌ در دست‌ بلاکیف‌ اوست‌، این‌ سوره‌ معادل‌ ثلث‌ قرآن‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ یاران‌ خود فرمودند: آیا کسی‌ از شما عاجز از آن‌ است‌ که‌ ثلث‌ قرآن‌ را در یک‌ شب‌ بخواند؟ اصحاب رضی الله عنهم  ‌به‌ گمان‌ این‌که‌ مراد ایشان‌ سه‌ قسمت‌ کل‌ قرآن‌ است‌، از این‌ امر احساس‌ مشقت ‌کرده‌ و گفتند: یا رسول‌الله کدام‌ یک‌ از ما تاب‌ و توان‌ این‌ کار را دارد؟رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: بدانید که‌ الله‌ الواحد الصمد ثلث‌ قرآن‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خطاب‌ به‌ یاران‌ خود فرمودند: گردهم‌ آیید زیرا من‌ می‌خواهم‌ ثلث‌ قرآن‌ را بر شما بخوانم‌ پس‌ جمعی‌ گرد آمدند آن‌گاه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نزد ایشان‌ رفتند و خواندند: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ سپس‌ به‌ خانه‌ خود بازگشتند. در این‌ اثنا یکی‌ از اصحاب‌ به‌ دیگری‌ گفت: مگر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نگفتند که‌ بر شما ثلث‌ قرآن‌ را می‌خوانم‌؟ قطعاً این‌ برگشت‌شان‌ به‌خانه‌ به‌ منظور خبری‌ است‌ که‌ از آسمان‌ به‌ ایشان‌ نازل‌ شده‌ است‌. سپس‌ آن‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از خانه‌ خود بیرون‌ آمده‌ و خطاب‌ به‌ اصحاب‌ فرمودند: من‌ گفتم‌ که‌ ثلث‌ قرآن‌ را بر شما می‌خوانم‌، بدانید که‌ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١  معادل‌ ثلث‌ قرآن‌است‌ .

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ از ابی ‌بن‌ کعب‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که ‌فرمود: مشرکان‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گفتند: ای‌ محمد نسب‌ پروردگارت‌ را برای‌ ما بیان‌ کن‌. همان‌ بود که‌ خداوند متعال‌ این‌ سوره‌ را نازل‌ فرمود. همچنین‌ قتاده‌، ضحاک‌ و مقاتل‌ گفته‌اند: گروهی‌ از یهودیان‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند و گفتند: ای‌ محمد پروردگارت‌ را برای‌ ما توصیف‌ کن‌ زیرا او وصف‌ خود را در تورات ‌نازل‌ نموده‌ است‌ و ما می‌خواهیم‌ بدانیم‌ که‌ پروردگارت‌ از چه‌ چیز و از کدامین‌ جنس‌ است‌؟ آیا از طلاست‌، یا از مس‌، یا از نقره‌؟ آیا می‌خورد و می‌آشامد؟ او دنیا را از چه‌ کسی‌ به‌ ارث‌ برده‌ و آن‌ را به‌ چه‌ کسی‌ به‌ ارث‌ می‌گذارد؟ همان‌ بود که‌ خداوند عزوجل  این‌ سوره‌ را نازل‌ فرمود.

﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١

«بگو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آنان «اوست‌ خدای‌ یگانه» یعنی: اگر از بیان‌ نسب ‌خداوند متعال‌ سؤال‌ می‌کنید، بدانید که‌ او خدایی‌ است‌ یگانه‌؛ در ذات‌، صفات‌ و افعال‌ خود و او هیچ‌ همتا، وزیر، شبیه‌ و شریکی‌ ندارد.

﴿ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢

و اوست‌ «الله‌ صمد» صمد: کسی‌ است‌ که‌ مردم‌ در برآوردن‌ نیازهای‌ خود به‌ او روی‌ می‌آورند زیرا او بر برآوردن‌ آن‌ها قادر و تواناست‌. ابن‌عباس‌ رضی الله عنهما می‌گوید: صمد، سرور و مولایی‌ است‌ که‌ در سیادت‌ و آقایی‌ خود به‌ کمال‌ رسیده‌ است‌، شریفی‌ است‌ که‌ در شرف‌ خود به‌ کمال‌ رسیده‌ است‌، عظیمی‌ است‌ که‌ در عظمت‌ خود به‌ کمال‌ رسیده ‌است‌، حلیمی‌ است‌ که‌ در حلم‌ و بردباری‌ خود به‌ کمال‌ رسیده ‌است‌، غنیی‌ است‌ که‌ در غنای‌ خود به‌ کمال ‌رسیده ‌است‌، جباری‌ است‌ که‌ در جبروت‌ خود به‌ کمال‌ رسیده ‌است‌، عالمی‌ است‌ که‌ در علم‌ خود به‌ کمال‌ رسیده‌ است‌، حکیمی‌ است‌ که‌ در حکمت‌ خود به‌ کمال‌ رسیده ‌است‌ و او الله سبحانه‌ و تعالی‌ است‌. صمد صفتی‌ است‌ که‌ بجز او برای ‌احدی‌ سزاوار نیست‌ و هیچ‌کس‌ همتای‌ او نمی‌باشد. زجاج‌ می‌گوید: صمد، سرور و آقایی‌ است‌ که‌ سیادت‌ و آقایی‌ به‌ او انجامیده‌ و بالاتر از او هیچ‌ سرور وسالاری‌ وجود ندارد .

﴿لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ٣

«کسی‌ را نزاده‌ و زاده‌ نشده‌ است»‌ یعنی: نه‌ از او فرزندی‌ پدید آمده‌ و نه‌ او خود از کسی‌ زاده‌ شده‌ است‌ زیرا چیزی‌ با او مجانست‌ ندارد تا او از جنس‌ خود همسری ‌برگرفته ‌باشد و ـ العیاذ بالله‌ ـ از آن‌ دو، فرزندی‌ متولد شده‌ باشد. همچنین‌ توالد نشانه‌ فناء است‌ زیرا توالد و تناسل‌ برای‌ آن‌ انجام‌ می‌گیرد که‌ جنس‌ یک‌ چیز بعد از فنای‌ پدر و مادر خود باقی‌ بماند در حالی‌ که‌ نسبت‌ دادن‌ عدم‌ به‌ سوی‌ حق‌ تعالی ‌در گذشته‌ و آینده‌ مستحیل‌ است‌ لذا حق‌ تعالی‌ پدری‌ ندارد تا به‌ وی‌ نسبت‌ داده ‌شود و فرزندانی‌ نیز ندارد تا به‌ او نسبت‌ داده‌ شوند. قتاده‌ می‌گوید: مشرکان‌ عرب‌ گفتند: فرشتگان‌ دختران‌ خدایند یهودیان‌ گفتند: عزیر پسر خداست‌ و نصاری‌ گفتند: مسیح‌ پسر خداست‌ پس‌ خداوند عزوجل  همه‌ آنان‌ را تکذیب‌ کرد و فرمود: ﴿لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ٣ [الإخلاص: 3]  نه‌ او کسی‌ را زاده‌ است‌ و نه‌ هم‌ خودش‌ از کسی‌ زاده‌ شده ‌است‌.

﴿وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ٤

«و هیچ‌کس‌ او را همتا نیست» یعنی: هیچ‌کس‌ با او هم‌ طراز، مساوی‌، همانند و همتا نیست‌ و هیچ‌کس‌ با او در چیزی‌ مشارکت‌ ندارد. بنابراین‌، در این‌ سوره‌ کریمه:

قید (احد) عقیده‌ ثنویت‌ و دوگانه‌ پرستی‌ را ابطال‌ می‌کند.

﴿ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ عقیده‌ کسانی‌ را ابطال‌ می‌کند که‌ بجز خداوند یکتا به‌ وجود آفریدگار دیگری‌ قایلند چه‌ اگر آفریدگار دیگری‌ وجود می‌داشت‌، در آن‌ صورت‌ حق‌ تعالی‌ در نیازها و حاجات‌، یگانه‌ مرجع‌ و مقصود خلق‌ نبود.

﴿لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ٣ پندارهای‌ یهود، نصاری‌ و مشرکان‌ را در این‌ مورد که‌ برای‌ حق‌تعالی‌ فرزند قائلند، ابطال‌ می‌کند.

﴿وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ٤ پندار مشرکان‌ را در این‌ مورد که‌ بتان‌ را همتایان‌ و شرکای ‌حق‌ تعالی‌ تصور می‌کردند، ابطال‌ می‌کند.

امام‌ رازی‌  رحمه الله  می‌گوید: این‌ سوره‌ در حق‌ خداوند متعال‌، مانند سوره‌ کوثر در حق‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ زیرا طعن‌ مشرکان‌ بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ بود که‌ گفتند: محمد ابتر است‌ و بعد از خود فرزند مذکری‌ ندارد و نداشتن‌ فرزند به‌ پندار آنان‌ عیب‌ بود اما از آنجا که‌ داشتن‌ فرزند، در حق‌ خداوند متعال‌ عیب‌ و نقصی‌ برای‌ اوست‌ لذا طعن‌ به‌ پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را در سوره‌ کوثر رد کرد و طعن‌ در حق‌ خود را در این‌ سوره‌، از این‌ رو در اینجا فرمود: (قل‌: بگو) تا این‌ طعنه‌ را از خودش‌ دفع‌ کند در حالی‌که‌ در سوره‌ کوثر نگفت: (قل:‌ بگو) بلکه‌ خودش‌ مستقیماً این‌ طعن‌ و عیب‌ را از پیامبرش‌ دفع‌ کرد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لا أحد أصبر علی‌ أذی‌ سمعه‌، من‌ الله‌؛ إنهم‌ یجعلون‌ له‌ ولداً، وهو یرزقهم‌ ویعافیهم». «هیچ ‌کس‌ بر آزاری‌ که‌ شنیده‌ است‌، شکیباتر از خداوند عزوجل  نیست‌ زیرا در همان‌ حال‌ که‌ مشرکان‌ برای‌ او فرزندی‌ قرار می‌دهند، او آنان‌ را روزی‌ می‌دهد و عافیت‌شان‌ می‌بخشد».


تفسیر سوره‌ فلق

سوره‌ فلق

مکی‌ است‌ و دارای‌ (5) آیه‌ است‌.

به‌ قول‌ حسن‌، عطاء، عکرمه‌ و جابر، این‌ سوره‌ و سوره‌ «ناس‌» مکی‌ است‌ و رأی‌ اکثر علما نیز همین‌ است‌. اما در روایتی‌ از ابن‌عباس‌، قتاده‌ و جمعی‌ دیگر نقل‌ شده‌ است‌ که: این‌ سوره‌ مدنی‌ است‌. ابن‌کثیر نیز بر همین‌ نظر است‌ و برخی‌گفته‌ اند: صحیح‌ نیز همین‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت «فلق‌» نام‌ گرفت‌ که‌ با این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ آغاز شده‌ است‌.

فضیلت‌ معوذتین: در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ترمذی‌ و بیهقی‌ از ابی‌سعید خدری‌ رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ فرمود: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از زخم‌ چشم‌ جن‌ و انس‌ به ‌خداوند عزوجل  پناه‌ می‌بردند اما بعد از آن‌که‌ معوذتین‌ نازل‌ شد، فقط این‌ دو سوره‌ را می‌خواندند و دعاهای‌ دیگر در این‌ مورد را ترک‌ کردند». مالک‌ در مؤطا از عایشه‌ رضی الله عنها  روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: «چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از بیماری‌ای‌ ناراحت‌ می‌بودند، معوذتین‌ را می‌خواندند و بر خود می‌دمیدند و این‌کار را سه‌ بار تکرار می‌کردند و چون‌ درد ایشان‌ شدت‌ می‌گرفت‌، من‌ بر ایشان ‌معوذتین‌ را می‌خواندم‌ و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ امید دریافت‌ برکت‌ این‌ دو سوره‌، دست‌ خود را بر تن‌ خویش‌ می‌کشیدند». یعنی: آن‌ را بر خود می‌دمیدند. همچنین ‌در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عقبه ‌بن‌ عامر  رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم به‌ من‌ دستور دادند تا معوذات‌ را به‌ دنبال‌ هر نمازی‌ بخوانم‌». همچنین‌ در روایت ‌دیگری‌ از وی‌ آمده ‌است‌ که‌ گفت: «... رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ من‌ فرمودند: هرگاه‌ که ‌می‌خوابیدی‌ و هرگاه‌ که‌ از خواب‌ برمی‌خاستی‌، معوذتین‌ را بخوان‌». ابن‌کثیر در این‌ معنی‌ احادیث‌ بسیاری‌ را نقل‌ نموده‌ و آن‌گاه‌ می‌گوید: «در روایت‌ این‌ حدیث ‌از عقبه‌، طرق‌ بسیاری‌ وجود دارد که‌ در حد تواتر است‌ بنابراین‌، این‌ حدیث‌ در نزد بسیاری‌ از محققان‌ مفید قطعیت‌ می‌باشد». نیز در حدیث‌ شریف‌ وارده‌ از طریق ‌صدی‌ بن‌ عجلان‌ آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آیا به‌ تو سه‌ سوره‌ را تعلیم‌ ندهم‌ که‌ در تورات‌، انجیل‌، زبور و فرقان‌ مانند آن‌ها نازل‌ نشده ‌است‌، این‌ سه‌ سوره: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١  ،﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ [الناس:1] است‌».

سبب‌ نزول‌ معوذتین: در بخاری‌ و مسلم‌ از عایشه‌ رضی الله عنها  روایت‌ شده‌ است ‌که‌ فرمود: لبید بن ‌اعصم‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را جادو کرد بدین‌ نحو که‌ غلاف‌ شکوفه‌ خرمایی‌ را گرفته‌ و موهایی‌ را که‌ در هنگام‌ شانه ‌زدن‌ از سر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فروریخته‌ بود و دندآن‌های‌ شانه‌ ایشان‌ و نخی‌ را که‌ در آن‌ یازده‌ گره‌ زده‌ شده‌ بود و گره‌ها با سوزن‌ محکم‌ ساخته‌ شده‌ بود، در آن‌ غلاف‌ خرما قرار داد و در آن‌ دمید. در این‌ زمان‌ بود که‌ معوذتین‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نازل‌ شد پس‌ ایشان‌ به‌ خواندن‌ آن‌ها آغاز نمودند و چنان‌ بود که‌ هر آیه‌ای‌ را می‌خواندند، یک‌ گره‌ از آن‌ گره‌ها باز می‌شد و در عین‌ حال‌، ایشان‌ در خود سبکی‌ای‌ می‌یافتند تا این‌که‌ گره‌ آخر باز شد. آن‌گاه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  چنان‌ از جا برخاستند که‌ گویی‌ از بند رها شده‌اند. جبرئیل ‌ علیه السلام  نیز در این‌ برهه‌ بر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دم‌ و دعا می‌خواند و می‌گفت: «باسم‌ الله‌ أرقیک‌، من‌ کل‌ شی‌ء یؤذیک‌، من‌ شر حاسد و عین‌ و الله‌ یشفیک‌». «به‌ نام‌ خدا تو را دم‌ و دعا می‌کنم‌ از هر چیزی‌ که‌ آزارت‌ می‌دهد، از شر هر حاسدی‌ و ازشر زخم‌ چشم‌ و الله تو را شفا می‌دهد». چنان‌که‌ از روایات‌ بر می‌آید، اثر سحر بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فقط سر درد خفیفی‌ بود و این‌ است‌ همان‌ معنی‌ تخیل‌ که‌ در یکی‌ از احادیث‌ آمده ‌است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ گاهی‌ در بیداری‌ نیز مانند خواب‌ تخیل ‌روی‌ می‌دهد بنابراین‌، مسلم‌ است‌ که‌ سحر بر ملکات‌ و توانمندیهای‌ عقلی‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  مطلقا هیچ‌ تأثیری‌ نگذاشت‌ همان‌ طوری‌ که‌ سحر لبیدبن‌اعصم‌ در اموری‌ که‌ به‌ وحی‌ و رسالت‌ مربوط می‌شد، نیز هیچ‌ تأثیری‌ نداشت‌ زیرا حق‌ تعالی ‌آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را از هرگونه‌ نقصی‌ از این‌ گونه‌، یا از هر گونه‌ آشفته‌گی‌ فکری‌، یا اضطراب‌ عصبی‌ای‌ معصوم‌ و محفوظ داشته‌ است‌ چنان‌ که‌ می‌فرماید: ﴿وَٱللَّهُ یَعۡصِمُکَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ [المائدة: 67]. «خدا از آسیب‌ مردم‌ تو را در پناه‌ خود محفوظ می‌دارد».

﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١

«بگو پناه‌ می‌برم‌ به‌ پروردگار فلق» فلق: صبح‌ است‌ زیرا شب‌ از آن‌ منفلق‌ و شکافته‌ می‌شود. به ‌قولی: فلق‌، هر چیز از آفرینش‌ خداوند عزوجل  است‌ که‌ شکافته ‌می‌شود؛ اعم‌ از حیوانات‌، صبح‌، دانه‌ بذر، هسته‌، نباتات‌ و غیر آن‌. علما گفته‌اند: خداوند عزوجل  در این‌ آیه‌ به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ می‌کند که‌ ذات‌ متعال‌ وی‌ که ‌بر دور کردن‌ تاریکی‌های‌ انبوه‌ از تمام‌ جهان‌ تواناست‌، قطعا بر این‌ امر نیز تواناست‌ که‌ از پناه‌ برنده‌ به‌ خود، هر ترس‌ و هراسی‌ را دفع‌ کند و او را از آسیب ‌هر آسیب‌رسانی‌ نگاه‌ دارد.

﴿مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢

بگو: به‌ پروردگار سپیده‌دم‌ پناه‌ می‌برم «از شر آنچه‌ آفریده ‌است» یعنی: از شر تمام‌ مخلوقات‌ وی‌.

﴿وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣

«و» به‌ پروردگار سپیده‌دم‌ پناه‌ می‌برم «از شر تاریکی‌ چون‌ فراگیرد» یعنی: همچنین‌ به‌ پروردگار سپیده‌دم‌ پناه‌ می‌برم‌ از شر شب‌ چون‌ روی‌ آورد و تاریکی ‌آن‌ به‌ افق‌ها منتشر شود. علما گفته‌اند: پناه‌ بردن‌ به‌ خداوند عزوجل  از شر شب‌ از آن‌ روی‌ است‌ که‌ در شب‌ درندگان‌ از بیشه‌های‌ خود و حشرات‌ از سوراخ‌های‌ خود بیرون‌ می‌آیند، اهل‌ شر به‌ فساد و تبه‌کاری‌ بر می‌خیزند و نیز در شب‌ مخاطر دیگری‌ است‌ که‌ پنهان‌ نمی‌باشد.

﴿وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِی ٱلۡعُقَدِ٤

«و» به‌ پروردگار سپیده‌دم‌ پناه‌ می‌برم‌ «از شر زنان‌ افسونگر» یعنی: جادوگر «دمنده‌ در گره‌ها» و در آن‌ زمان‌ زنان‌ جادوگر مردم‌ را با دمیدن‌ در گره‌های‌ نخ ‌جادو می‌کردند. نفث: دمیدن‌ همراه‌ با آب‌ دهان‌، یا دمیدن‌ به‌ تنهایی‌ است‌. ابوعبیده‌ می‌گوید: مراد از آنان: زنان‌ لبیدبن‌اعصم‌ یهودی‌ بودند که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را سحر کردند.

﴿وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥

«و» به‌ پروردگار سپیده‌دم‌ پناه‌ می‌برم «از شر حسود آن‌گاه‌ که‌ حسد ورزد» یعنی: آن‌گاه‌ که‌ حسود، حسدش‌ را آشکار کرده‌ و به‌ مقتضای‌ آن‌ عمل‌ کند زیرا کسی‌ که‌ حسد خود را آشکار نمی‌کند، از او هیچ‌ زیانی‌ به‌ فرد محسود نمی‌پیوندد بلکه‌ او با این‌ کار به‌ خودش‌ زیان‌ می‌رساند چه‌ او از خیری‌ که‌ به‌ دیگران‌ می‌رسد متأسف‌ می‌شود و رنج‌ می‌برد و از شادی‌ دیگران‌ همیشه‌ غمگین‌ است‌. حسد: تمنای‌ زوال‌ نعمتی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ با آن‌ بر کسی‌ منت‌ گذاشته‌ است‌. علما گفته‌اند: خداوند عزوجل  حاسد را از آن‌ روی‌ مخصوصا یاد کرد که‌ حسد سبب‌ زیان ‌رساندن‌ به‌ انسان‌، حیوان‌ و غیر آنان‌ می‌شود. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «المؤمن‌ یغبط، و المنافق‌ یحسد». «مؤمن‌ غبطه‌ می‌خورد ولی‌ منافق‌ حسد می‌ورزد».

شایان‌ ذکر است‌ که‌ حسد نخستین‌ گناهی‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  با آن‌ در آسمان‌ و زمین‌ مورد عصیان‌ قرار گرفت‌؛ زیرا در آسمان‌ ابلیس‌ بر آدم  علیه السلام  حسد ورزید و در زمین‌ قابیل‌ بر هابیل‌. پس‌ حاسد منفور و مطرود است‌. همچنین‌ علما گفته‌اند: سحر، زخم‌ چشم‌، حسد و مانند این‌ها تأثیر ذاتی‌ ندارند بلکه‌ به‌ سبب‌ فعل ‌خداوند عزوجل  و تأثیرگذاری‌ او مؤثر واقع‌ می‌شوند. لذا فقط در ظاهر امر، اثر به‌ این‌چیزها نسبت‌ داده‌ می‌شود اما در حقیقت‌، این‌ خداوند عزوجل  است‌ که‌ تأثیر را ایجاد می‌کند چنان‌ که‌ درباره‌ سحر هاروت‌ و ماروت‌ می‌فرماید: ﴿وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ [البقرة: 102]. «هاروت‌ و ماروت‌ با سحر خود به‌ کسی‌ زیان‌رسان‌ نبودند مگر به ‌فرمان‌ خداوند». اما باید دانست‌ که‌ به‌ رغم‌ عدم‌ تأثیرگذاری‌ ذاتی‌ این ‌اشیا و عدم‌ تأثیرگذاری‌ ذاتی‌ امراض‌ ساری‌ای‌ مانند طاعون‌ و سل‌، شرعا پرهیز و احتیاط از آن‌ها به‌قدر امکان‌ مطلوب‌ است‌ چنان‌که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ پرهیز نمودن ‌از زخم‌ چشم‌ و فرار از شخص‌ مجذوم‌ دستور دادند و نیز عمر و صحابه‌ رضی الله عنهم  در طاعون‌ عمواس‌ چنین‌ کردند.

گفتنی‌ است‌ که‌ اکثر علما توسل‌ به‌ دم‌ و دعا را جایز شمرده‌اند زیرا هنگامی‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  احساس‌ ناراحتی‌ کردند، جبرئیل‌ علیه السلام  برایشان‌ دعا خواند و دم‌ نمود چنان‌که‌ گذشت‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنهما  آمده‌ است‌ که ‌فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ شفایابی‌ ما از همه‌ دردها و از تب‌ این‌ دعا را به‌ ما تعلیم‌ دادند: «بسم‌ الله‌ الکریم‌، أعوذ بالله‌ العظیم‌ من‌ شر کل‌ عرق‌ نعار ومن‌ شر حر النار». «به ‌نام‌ خدای‌ بخشنده‌ و کریم‌؛ پناه‌ می‌برم‌ به‌ خداوند بزرگ‌ از شر هر رگی‌ که ‌ضربان‌ شدیدی‌ دارد و از شر گرمای‌ آتش‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: هرکس‌ بر بیماری‌ که‌ اجلش‌ فرانرسیده ‌است‌ در آید و بر او هفت‌ مرتبه‌ بخواند: «أسال‌ الله‌ العظیم‌، رب‌ العرش‌ العظیم‌ أن‌ یشفیک». «از خداوند بزرگ‌، پروردگار عرش‌عظیم‌ می‌خواهم‌ که‌ تو را شفا دهد؛ آن‌ بیمار شفا می‌یابد». همچنین‌ درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ علی‌ رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ فرمود: چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بر بیماری‌ وارد می‌شدند، می‌گفتند: «أذهب‌ البأس‌ رب‌ الناس‌، اشف‌ أنت‌ الشافی‌، لا شافی‌ إلا أنت». «ای‌ پروردگار مردم‌! درد و ناراحتی‌ را از بین‌ ببر، شفا بده‌ که‌ تو شفابخش‌ هستی‌، جز تو شفادهنده‌ای‌ نیست‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن‌ عباس‌ رضی الله عنهما  آمده ‌است‌ که‌ فرمود: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  حسن‌ و حسین‌  رضی الله عنهما را تعویذ می‌کردند (یعنی‌ برایشان‌ از خدا پناه‌ می‌خواستند) و می‌فرمودند: «أعیذکما بکلمات‌ الله‌ التامة‌ من‌ کل‌ شیطان‌ وهامة‌، ومن‌ کل‌ عین‌ لامة». «شما دو تن‌ را در پناه‌ کلمات‌ تامه‌ خداوند عزوجل  قرار می‌دهم‌ از شر هر شیطانی‌و از هر جانور زهرداری‌ و از هر چشم‌ سرزنش‌ باری‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عثمان ‌بن ‌ابی ‌العاص‌ ثقفی‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: در حالی‌که‌ از دردی‌ برخود می‌پیچیدم‌ که‌ نزدیک‌ بود مرا از پای‌ در آورد، نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمدم‌، ایشان‌ فرمودند: دست‌ راستت‌ را بر بالای‌ درد بگذار و هفت‌ بار بگو: «بسم‌ الله‌، أعوذ بعزة‌ الله‌ وقدرته‌ من‌ شر ما أجد». «به ‌نام‌ خدا! به‌ عزت‌ الله و قدرت‌ وی‌ پناه‌ می‌برم‌ از شر آنچه‌ که‌ در خود می‌یابم‌. پس‌ من‌ چنان‌ کردم‌ و خداوند متعال‌ مرا شفا بخشید».

اما آنچه‌ که‌ در مورد نهی‌ از دم‌ و دعا وارد گردیده‌، مربوط به‌ دم‌ و دعاهای‌ مجهول‌ و ناشناخته‌ای‌ است‌ که‌ معنای‌ آن‌ها دانسته‌ نمی‌شود، یا مربوط به‌ بدعت‌هایی‌ است‌ که‌ حرافان‌ و بدعتیان‌ در این‌ رابطه‌ پدید آورده‌اند.


تفسیر سوره‌ ناس

 سوره‌ ناس

مکی‌ است‌ و دارای‌ (6) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت «ناس‌» نام‌ گرفت‌ که‌ هم‌ با فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ [الناس: 1]   آغاز شده‌ و هم‌ کلمه «ناس‌» در آن‌ پنج‌ بار تکرار گردیده‌ است‌. این‌ سوره‌ که‌ با سوره‌ ما قبل‌ خود باهم‌ نازل‌ شده ‌است‌، در نزد اکثر علما مکی‌ و به‌قولی: مدنی‌ است‌ ـ چنان‌که‌ گذشت‌. و این‌ آخرین‌ سوره ‌قرآن‌ کریم‌ از نظر ترتیب‌ در مصحف‌ شریف‌ است‌ و ترتیب‌ قرآن‌ با سوره «فاتحه‌» که‌ شامل‌ سپاس‌ و ثنای‌ حق‌ تعالی‌ و یاری‌ جستن‌ از اوست‌ آغاز و با معوذتین‌ که ‌موضوع‌ آن‌ها نیز یاری‌ جستن‌ و پناه‌ بردن‌ به‌ حق‌ تعالی‌ است‌، ختم‌ می‌شود.

﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١

«بگو: پناه‌ می‌برم‌ به‌ پروردگار مردم» یعنی: به‌ آفریدگار و سامان‌دهنده‌ امور و به‌ صلاح‌ آورنده‌ احوال‌ آنان‌. بیضاوی‌ می‌گوید: «از آن‌ جا که‌ در سوره‌ قبل‌ پناه بردن‌ به‌ خداوند عزوجل  از مضار بدنی‌ بود و این‌ مضرات‌ در انسان‌ و غیر او عام‌ است‌ لذا در این‌ سوره‌، پناه‌ بردن‌ به‌ او از مضاری‌ است‌ که‌ بر نفوس‌ بشری‌ عارض‌ می‌شود و به‌ بشر مخصوص‌ می‌باشد.

﴿مَلِکِ ٱلنَّاسِ٢

و پناه‌ می‌برم‌ به «ملک‌ مردم» یعنی: به‌ ذاتی‌ که‌ دارای‌ ملک‌ کامل‌، فرمانروایی‌ای‌ تام‌ و سلطه‌ای‌ بی‌رقیب‌ و لایتناهی‌ است‌.

﴿إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣

و پناه‌ می‌برم‌ به «اله‌ مردم» یعنی: به‌ معبود مردم‌ و از آنجا که‌ ملک‌ (فرمانروا) گاهی‌ معبود است‌ و گاهی‌ هم‌ نیست‌ بنابراین‌، حق‌ تعالی‌ در این‌ آیه‌ روشن‌ کرد که ‌الوهیت‌ و عبودیت‌ مخصوص‌ وی‌ است‌ و احدی‌ با وی‌ در آن‌ مشارکت‌ ندارد.

﴿مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤

پناه‌ می‌برم‌ به‌ آنچه‌ ذکر شد؛ «از شر وسوسه‌گر» که‌ شیطان‌ «خناس» است‌. خناس: یعنی‌ بسیار بازپسرونده‌ زیرا هنگامی‌ که‌ خداوند عزوجل  به‌ یاد آورده‌ شود، شیطان‌ بازپس‌ می‌رود و خود را در هم‌ کشیده‌ و پنهان‌ می‌شود اما چون‌ ذکر خداوند عزوجل  در میان‌ نبود، شیطان‌ بر دل‌ انسان‌ هجوم‌ آورده‌ و وسوسه‌ خود را می‌گستراند.

﴿ٱلَّذِی یُوَسۡوِسُ فِی صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥

«آن‌ کس‌ که‌ در سینه‌های‌ مردم‌ وسوسه‌ می‌افگند» وسوسه‌ شیطان‌، فراخواندن‌ انسان‌ به‌ فرمانبردن‌ از خود با القای‌ سخنی‌ است‌ پنهانی‌ که‌ به‌ قلب‌ انسان‌ می‌رسد بی‌آن‌که‌ از آن‌ صدایی‌ شنیده‌ شود.

سپس‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ بیان‌ این‌ امر می‌پردازد که‌ وسوسه‌افگنان‌ بر دو نوعاند؛ جنی‌ و انسی‌ پس‌ می‌فرماید:

﴿مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦

«چه‌ از جن‌ و چه‌ از انس» شیطان‌ جن‌ ـ چنان‌که‌ گذشت‌ ـ در سینه‌ها و دل‌های مردم‌ وسوسه‌ می‌افگند اما وسوسه‌ افگنی‌ شیطان‌ انسی‌ در دل‌های مردم‌ بدین‌گونه ‌است‌ که‌ خود را برای‌ انسان‌ در چهره‌ و لباس‌ نصیحت‌گر مشفقی‌ نشان‌ می‌دهد پس‌، از سخنان‌ وی‌ که‌ در هیأت‌ خیرخواهی‌ و نصیحت‌ بیان‌ می‌شود، در دل‌ انسان ‌همان‌ چیزی‌ می‌افتد که‌ شیطان‌ جنی‌ با وسوسه‌ خود در دل‌ وی‌ می‌افگند. به‌قولی: ابلیس‌ چنان‌که‌ در دل‌های انسیان‌ وسوسه‌ می‌افگند، در دل‌های جنیان‌ نیز وسوسه‌ می‌افگند.

علما در بیان‌ علت‌ گماردن‌ شیطان‌ بر مردم‌ گفته‌اند: گماردن‌ شیطان‌ بر مردم‌ از سوی‌ خداوند عزوجل  برای‌ آن‌ است‌ که‌ مردم‌ با وی‌ مجاهده‌ کنند و در این‌ میدان ‌آزمایش‌ و امتحان‌ شوند. اما کسانی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ ایشان‌ را در پناه‌ عصمت‌ خود قرار داده‌ است‌، از گزند شیاطین‌ در امانند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «کسی‌ از شما نیست‌ مگر این‌که‌ همنشین‌ و همراه‌ او (از شیاطین) بر او گمارده‌ شده است‌.اصحاب‌ گفتند: حتی‌ شما نیز یا رسول‌ الله؟ فرمودند: آری‌! حتی‌ من‌؛ مگرحقیقت‌ این‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ مرا بر شیطان‌ همراهم‌ چیره‌ گردانیده ‌است‌ پس‌او به‌ من‌ تسلیم‌ شده‌ (یا مسلمان‌ گردیده) و لذا مرا جز به‌ خیر فرمان‌ نمی‌دهد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در مسجد معتکف‌ بودند پس‌ شبانگاه‌ صفیه‌ به‌ دیدار ایشان‌ آمد و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با وی‌ از مسجد بیرون‌ آمدند تا او را به‌ منزلش‌ برسانند. در این‌ اثنا دو مرد از انصار با ایشان‌ روبرو گردیدند و چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را دیدند، گام‌های‌ خود را تند تند برداشتند که‌ سریع‌تر بگذرند. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خطاب‌ به‌ آنان‌ فرمودند: «درنگ ‌کنید؛ این‌ زن‌ که‌ با من‌ است‌ صفیه‌ دختر حیی‌ همسر من‌ می‌باشد». آن‌ دو گفتند: سبحان‌ الله، یا رسول‌الله! (مگر ما در حق‌ شما گمان‌ بدی‌ داشته‌ایم‌؟) رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «إن‌ الشیطان‌ یجری‌ من‌ ابن‌ آدم‌ مجری‌ الدم‌ و إنی‌ خشیت‌ أن ‌یقذف‌ فی‌ قلوبکما شیئا ـ أو قال‌ ـ شرا». «بی‌گمان‌ شیطان‌ در مجرای‌ خون‌ فرزند آدم ‌جاری‌ می‌شود و من‌ ترسیدم‌ که‌ در دل‌های شما چیزی‌ بیفگند ـ یا فرمودند ـ شری ‌بیفگند».

همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس ‌بن‌ مالک‌ رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «همانا شیطان‌ مهارش‌ را بر قلب‌ فرزند آدم‌ قرار می‌دهد پس‌ اگر او خدا را یاد کرد، واپس‌ می‌رود و اگر یاد خدا را فراموش‌ کرد، قلبش‌ را فرو می‌بلعد پس‌ این‌ است‌ همان‌ وسواس‌ خناس‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی ‌تمیمه‌ رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ فرمود: «الاغ‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  لغزید و من‌گفتم: نگونسار باد شیطان‌! رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: نگو که‌ شیطان‌ نگونسار باد! زیرا وقتی‌ تو چنین‌ بگویی‌، او خود را بزرگ‌ می‌بیند و می‌گوید: آن‌ را به‌ نیرویم ‌فروافگندم‌! اما اگر بگویی: باسم الله: به‌ نام‌ خدا! در این‌ صورت‌، شیطان ‌احساس‌ کوچکی‌ می‌کند و چنان‌ خرد و خوار می‌شود که‌ مانند مگسی‌ می‌گردد». ابن‌ عباس‌ رضی الله عنهما  می‌گوید: «هیچ‌ نوزادی‌ تولد نمی‌شود مگر این‌که‌ در قلبش‌ وسواس‌ است‌ پس‌ چون‌ خدا یاد شود، شیطان‌ بازپس‌ می‌رود و چون‌ از ذکر خدا غفلت‌ شد، او وسوسه‌ می‌افگند». پناه‌ می‌بریم‌ به‌ خداوند منان‌ از نیرنگ‌ و وسوسه‌ شیطان‌.