ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
مکی است؛ ترتیب آن 27؛ شمار آیات آن 93
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿طسٓۚ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡقُرۡءَانِ وَکِتَابٖ مُّبِینٍ ١﴾.
طا، سین؛ از حروف مقطعه است که خداوند عزوجل به مراد خویش از آنها داناتر میباشد و البته برای آنها معانی و مقاصدی است که ما علم آن را به خدای متعال موکول میکنیم. این آیات قرآن، آیاتی است که معانی واضح و مبانی روشن دارند. این کتاب، در دلالت خود روشنگر و در صحّت خود قاطع است؛ آیاتش دربر گیرنده اصول همه علوم، احکام، شرایع، اخلاق، و آداب میباشد.
﴿هُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ ٢﴾.
آیات قرآن مردم را به سوی حق هدایت نموده و راهنمای رستگاری و کامیابی دنیا و آخرت است. این آیات مؤمنان نیکوکار را به سعادت دنیا و نعمتهای پایدار در بهشتهای برین بشارت میدهد.
﴿ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَ ٣﴾.
همان مؤمنانی که نمازهای فرض را به کاملترین شیوه بر پا داشته، زکات اموالشان را از روی رضا و رغبت به مستحقان آن میدهند و به برپایی قیامت و روز حساب و جزا یقین دارند؛ آنجا که حقتعالی اهل طاعت را پاداش داده و گنهکاران را به کیفر میرساند.
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَهُمۡ یَعۡمَهُونَ ٤﴾.
در حقیقت کسانی که آخرت را تکذیب کرده و از برپایی قیامت انکار ورزیدهاند و برای آن اعمال شایستهای آماده نکردهاند، خداوند عزوجل کردارهای زشتشان را برایشان آراسته است؛ در نتیجه آن کردارهای بد را زیبا میبینند و بر ارتکاب آن میافزایند تا گناهانشان نزد خداوند عزوجل بزرگ و بزرگتر شود. پس آنان متردّد و سر گشتهاند.
﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَهُمۡ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ وَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ هُمُ ٱلۡأَخۡسَرُونَ ٥﴾.
برای آن گروه در دنیا سختترین عذابها ـ همچون قتل، اسارت، خواری و خفت، عار و نفرت ـ است و در آخرت نیز، عذاب نار و خشم خدای جبّار در انتظارشان میباشد.
﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى ٱلۡقُرۡءَانَ مِن لَّدُنۡ حَکِیمٍ عَلِیمٍ ٦﴾.
و ای پیامبر! حقّا که تو قرآن را از سوی حکیم دانا دریافت میداری. بنابراین قرآن وحی است بر تو از جانب پروردگارت که بدان سخن گفته است؛ همو که در آفرینش و صنع و در حکم و شرعش، حکیم و سنجیده کار است، علمش به همه چیز فراگیر میباشد و از اینروی هیچ امر پنهانی بروی نهان نمیماند.
﴿إِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِأَهۡلِهِۦٓ إِنِّیٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا سََٔاتِیکُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ أَوۡ ءَاتِیکُم بِشِهَابٖ قَبَسٖ لَّعَلَّکُمۡ تَصۡطَلُونَ ٧﴾.
و خبر موسی علیه السلام را یاد کن؛ روزی که او در راه مدین به مصر به خانواده خود گفت: من از دوردست آتشی را مشاهده کردهام پس میخواهم آنجا بروم تا خبری بیاورم که ما را به راهمان راهبر گردد یا شعلهای از آتش بیاورم که بر آن بر افروزیم و سرما را از تنمان دفع کنیم.
﴿فَلَمَّا جَآءَهَا نُودِیَ أَنۢ بُورِکَ مَن فِی ٱلنَّارِ وَمَنۡ حَوۡلَهَا وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٨﴾.
پس چون موسی علیه السلام نزد آن آتش رسید، خدای سبحان وی را ندا داد که: این مکان جایی مبارک و پاک است از آن روی که او آن را جایگاه سخن گفتن خود با موسی علیه السلام و ارسالش به سوی فرعون قرار داده است. همانا خداوند عزوجل کسانی را که در محل آتش هستند و کسانی از فرشتگان را که پیرامون آن قرار دارند، خجسته و مبارک گردانیده است. بیگمان حقتعالی از عیوب و کاستیها و هر آنچه که سزاوار جلالش نیست و بعضی از خلقش به وی نسبت میدهند، پاک و منزه است.
﴿یَٰمُوسَىٰٓ إِنَّهُۥٓ أَنَا ٱللَّهُ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ٩﴾.
همچنان خدای متعال موسی علیه السلام را ندا داد و به وی اعلام کرد که: فقط او به یگانگی شایسته الوهیت میباشد؛ او را شریکی نیست، او غالبی است که دشمنانش را منکوب ساخته و دوستانش را یاری نموده است، حکیمی است که همه امور را به نیکویی سامان داده و به استواری برنامه ریزی کرده است.
﴿وَأَلۡقِ عَصَاکَۚ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهۡتَزُّ کَأَنَّهَا جَآنّٞ وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ یُعَقِّبۡۚ یَٰمُوسَىٰ لَا تَخَفۡ إِنِّی لَا یَخَافُ لَدَیَّ ٱلۡمُرۡسَلُونَ ١٠﴾.
همچنان خدای عزوجل به موسی علیه السلام دستور داد که عصایش را بیندازد. او عصایش را افکند و آن عصا به اذن باریتعالی به ماری تبدیل شد. چون موسی علیه السلام دید که عصا تبدیل به ماری شده است که پیش رویش میجنبد، هراسان پا به فرار نهاد و عصا را گذاشته به سوی آن باز نگشت. پس خدای عزوجل به وی ندا در داد و فرمود: نترس؛ زیرا بر پیامبران ترسی نیست از آنکه ایشان نزد ما گرامی اند و منزلتی ویژه دارند.
﴿إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسۡنَۢا بَعۡدَ سُوٓءٖ فَإِنِّی غَفُورٞ رَّحِیمٞ ١١﴾.
لیکن کسی که گناه کرده و با ارتکاب خطاها بر خویشتن ستم نموده است، سپس به سوی پروردگارش باز گشته و به بارگاه وی توبه کار شده است، بیگمان حقتعالی گناهان و خطاهای گذشتهاش را میآمرزد و از وی درمیگذرد؛ زیرا او بسیار آمرزگار و رحمتش بسیار گسترده است.
﴿وَأَدۡخِلۡ یَدَکَ فِی جَیۡبِکَ تَخۡرُجۡ بَیۡضَآءَ مِنۡ غَیۡرِ سُوٓءٖۖ فِی تِسۡعِ ءَایَٰتٍ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَقَوۡمِهِۦٓۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِینَ ١٢﴾.
همچنان حقتعالی به موسی علیه السلام دستور داد تا دست خود را از زیر بغل در گریبان خویش زیر آن دست دیگرش داخل کند. پس موسی چنان کرد و در نتیجه دستش بسیار سپید و درخشان بدون عیب و آفتی چون برص ـ بیرون آمد. البته این یکی از نه معجزه روشنی بود که خدای متعال موسی علیه السلام را در برابر فرعون و قومش بدان تأیید نمود؛ زیرا آنها از دایره طاعت خداوند عزوجل بیرون رفته و از حدودش تجاوز نمودند.
﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ ءَایَٰتُنَا مُبۡصِرَةٗ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِینٞ ١٣﴾.
پس چون موسی علیه السلام آن معجزات را به سوی فرعون برد ـ معجزاتی که دلالتی روشن و حجتی آشکار به همراه داشتند به طوری که هر کس آنها را میدید، حق را آفتابی مشاهده میکرد ـ فرعون و قومش آنها را رد کرده و گفتند: این معجزات سحری است آشکار که هیچکس در ماهیّت آنها شک و تردیدی به خود راه نمیدهد. و البته این سخنشان دروغ و بهتانی بیش نبود.
﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَیۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗاۚ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِینَ ١٤﴾.
فرعون و قومش معجزات موسی علیه السلام را تکذیب نمودند حال آنکه در اعماق وجود خود به خوبی میدانستند که آن معجزات از بارگاه الله عزوجل است و حق میباشد، ولی تجاوز و انکار، تکبر و خود برتر بینی همراه با گردنکشی و گستاخی علیه بندگان خدا عزوجل آنان را به تکذیب واداشت. پس بنگر که فرجامشان بعد از آنکه در زمین با کفر و کشتار و ستم فساد افروختند ـ چه بود؟ همانا خداوند عزوجل آنان را به دریا غرق گردانید و در آخرت نیز بر ایشان عذاب آتش مهیّاست.
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا دَاوُۥدَ وَسُلَیۡمَٰنَ عِلۡمٗاۖ وَقَالَا ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی فَضَّلَنَا عَلَىٰ کَثِیرٖ مِّنۡ عِبَادِهِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ١٥﴾.
و به راستی خداوند عزوجل بر داود و سلیمان ـ علیهما السّلام ـ منّت گذاشت؛ با بخشیدن دانشی سودمند از وحی و حکمت و فهم و خرد به ایشان. پس آن دو به علم خویش عمل کرده، آن را به مردم نیز آموختند و حقتعالی را بر این امر که ایشان را بر بسیاری از مردم برتری بخشیده است سپاس گذاشتند. البته این آیه برهانی است آشکار بر فضل و شرف علم و علو مقام و منزلت حاملان و سراپرده داران آن.
﴿وَوَرِثَ سُلَیۡمَٰنُ دَاوُۥدَۖ وَقَالَ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ عُلِّمۡنَا مَنطِقَ ٱلطَّیۡرِ وَأُوتِینَا مِن کُلِّ شَیۡءٍۖ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡمُبِینُ ١٦﴾.
سلیمان، رسالت و حکمت و پادشاهی را از پدرش داود به ارث برده بعد از وی جانشینش گردید و در جایگاه شکر گزارش نعمتهای پروردگارش به مردم گفت: ای مردم! در حقیقت خدا عزوجل به ما زبان پرندگان را تعلیم داده و فهمانده است و با بخششی هر آنچه که دربر پاداشت حکومت و اقتدار دولت بدان نیاز داشتهایم، بر ما منّت گذاشته است. و البته این موهبتهایی که حقتعالی به ما ارزانی داشته، از فضل و خیر آشکاری است که ما را بدان بر سایر بشر برتری و رفعت بخشیده و در جایگاه ویژهای قرار داده است.
﴿وَحُشِرَ لِسُلَیۡمَٰنَ جُنُودُهُۥ مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ وَٱلطَّیۡرِ فَهُمۡ یُوزَعُونَ ١٧﴾.
و سپاهیان سلیمان علیه السلام از مخلوقات مختلف ـ اعم از جن و انس و پرندگان ـ در روز جشنی که داشتند جمع آوری شدند. آنها با وجود کثرت و تنوع خود، بر نظام و آرایشی دقیق قرار داشتند به طوری که هر صنف و دستهای جای و ماموریّت خود را میشناخت.
﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَوۡاْ عَلَىٰ وَادِ ٱلنَّمۡلِ قَالَتۡ نَمۡلَةٞ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّمۡلُ ٱدۡخُلُواْ مَسَٰکِنَکُمۡ لَا یَحۡطِمَنَّکُمۡ سُلَیۡمَٰنُ وَجُنُودُهُۥ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ ١٨﴾.
تا چون سلیمان علیه السلام و سپاهیانش به وادی موران رسیدند مورچهای از آن میان به سایر مورچگان هشدار گرانه گفت: ای مورچگان! از بیم سلیمان و سپاهیانش به خانههایتان داخل شوید که وقتی بر شما گذر کنند شما را با گامهای خود نابود میکنند. البته آنها قصد نابودی شما را ندارند ولی ممکن است نادیده و ندانسته از اینکه شما در اینجا وجود دارید، چنان کنند.
﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِکٗا مِّن قَوۡلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوۡزِعۡنِیٓ أَنۡ أَشۡکُرَ نِعۡمَتَکَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَیَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَدۡخِلۡنِی بِرَحۡمَتِکَ فِی عِبَادِکَ ٱلصَّٰلِحِینَ ١٩﴾.
سلیمان علیه السلام از سخن آن مور دهان به خنده گشود که چگونه خدای سبحان آن را از وجود وی و سپاهیانش با خبر گردانیده و توان و فهم و شعور هشداردهی به سایر موران را به وی بخشیده است!! از اینروی او بیش از پیش متوجه نعمتهای عظیم الهی بر خود شده و از پروردگارش خواست تا وی را به شکر و سپاس در برابر آن نعمتهایی که به وی و همچنان به پدر و مادرش موهبت نموده یاری دهد که البته در رأس نعمتها ایمان، هدایت و حکمت است. همچنین او از حقتعالی خواست تا وی را به انجام اعمال شایستهای که موجب رضایش گردد توفیقش بخشد و به رحمتی از جانب خود او را همراه ابرار در سرای قرار به جوار خود که عزیز و غفّار است داخل گرداند.
﴿وَتَفَقَّدَ ٱلطَّیۡرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَآ أَرَى ٱلۡهُدۡهُدَ أَمۡ کَانَ مِنَ ٱلۡغَآئِبِینَ ٢٠﴾.
و سلیمان علیه السلام جویای حال پرندگانی شد که خداوند عزوجل برای وی رامشان ساخته بود و اینکه چه تعداد از آنها حاضر و چه تعداد غایب اند. پس او معترضانه از غیابت هدهد گفت: مرا چه شده است که هدهد را حاضر نمیبینم، آیا او پنهان شده یا که از غایبان است؟
﴿لَأُعَذِّبَنَّهُۥ عَذَابٗا شَدِیدًا أَوۡ لَأَاْذۡبَحَنَّهُۥٓ أَوۡ لَیَأۡتِیَنِّی بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٖ ٢١﴾.
پس چون سلیمان علیه السلام از غیاب هدهد متیقن شد، وی را از باب تأدیب به مجازاتی سخت، یا ـ به کیفر تأخیر و غیاب و بیاعتنائی به وظیفهاش ـ به کشتن تهدید نمود؛ مگر آنکه عذری روشن و موجّه برای سلیمان علیه السلام بیاورد که او بتواند وی را در مورد غیبتش معذور بشناسد.
﴿فَمَکَثَ غَیۡرَ بَعِیدٖ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ وَجِئۡتُکَ مِن سَبَإِۢ بِنَبَإٖ یَقِینٍ ٢٢﴾.
پس دیری نپایید که هدهد آمد و سلیمان وی را بر غیبتش سرزنش کرد. هدهد در پاسخ گفت: من از چیزی آگاهی یافته و آن را به خوبی و درستی تمام دریافتهام که تو از آن آگاه نیستی؛ من برای تو از «سبأ» در سرزمین یمن خبری بزرگ آوردهام. و البته من بدانچه میگویم، متیقن و در آنچه نقل میکنم، راستگویم.
﴿إِنِّی وَجَدتُّ ٱمۡرَأَةٗ تَمۡلِکُهُمۡ وَأُوتِیَتۡ مِن کُلِّ شَیۡءٖ وَلَهَا عَرۡشٌ عَظِیمٞ ٢٣﴾.
هدهد ادامه داد: من در یمن زنی را یافتم که بر مردم «سبأ» حکومت میکرد و خداوند عزوجل از هر چیزی که حکومت بدان پا برجا میشود به وی بخشیده بود و او تختی بزرگ و باشکوه داشت که در وقت حکمرانی بر آن مینشست.
﴿وَجَدتُّهَا وَقَوۡمَهَا یَسۡجُدُونَ لِلشَّمۡسِ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَصَدَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِیلِ فَهُمۡ لَا یَهۡتَدُونَ ٢٤﴾.
من این ملکه و رعیتش را چنان یافتم که خورشید را به جای خدای متعال که آفریننده و روزی دهنده ایشان است، میپرستیدند. البته کسی که ایشان را بدین فتنه فریفته است همانا شیطان است؛ آری! او شرک آوری به خدای سبحان و نافرمانیها را برایشان آراسته و در نتیجه ایشان را از توحید و پرستش خدای عزوجل بر گردانیده است، لذا توفیق آن نیافتهاند تا به وی ایمان آورده، طاعت را برایش خالص ساخته و وی را به عبودیت یگانه قرار دهند و پس گویی هدهد از دو چیز بر مردم سبأ معترض بود: یکی شرک به خدای متعال، و دیگری حکومت زنی بر ایشان.
﴿أَلَّاۤ یَسۡجُدُواْۤ لِلَّهِ ٱلَّذِی یُخۡرِجُ ٱلۡخَبۡءَ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَیَعۡلَمُ مَا تُخۡفُونَ وَمَا تُعۡلِنُونَ ٢٥﴾.
آری! شیطان آنان را از پرستش خدای رحمان بر گردانیده بود تا برای یگانه دیّان که بر هر امر پنهان و پوشیدهای در آسمانها و زمین ـ اعم از رازها، گنجها و دفینهها، گیاهان باران و غیره ـ آگاه است و هر آنچه را بندگان پنهان و آشکار داشتهاند میداند، سجده نکنند.
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِیمِ۩ ٢٦﴾.
البته خدای یکتا و یگانه که هیچ الهی جز او نیست شریکی ندارد، معبود راستینی غیر از او وجود نداشته و هیچ الهی که شایسته عبودیت باشد غیر از او موجود نیست. او پروردگار عرش عظیمی است که از هر عرش و هر تخت دیگری از تختها و کرسیهای شاهان، بزرگتر و برازندهتر است.
﴿۞قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقۡتَ أَمۡ کُنتَ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ ٢٧﴾.
سلیمان به هدهد گفت: پس به تو مهلت خواهیم داد و در مورد اطلاعاتی که به ما دادهای بررسی خواهیم کرد تا این موضوع برای ما روشن شود که آیا در آنچه گفتهای، راستگو بودهای یا دروغگو. سلیمان از روی تفاول، راستگویی را مقدّم ساخت.
﴿ٱذۡهَب بِّکِتَٰبِی هَٰذَا فَأَلۡقِهۡ إِلَیۡهِمۡ ثُمَّ تَوَلَّ عَنۡهُمۡ فَٱنظُرۡ مَاذَا یَرۡجِعُونَ ٢٨﴾.
سپس افزود: ای هدهد! این نامهام را به بلقیس ملکه سبأ و قومش ببر و به آنان تسلیم کن. سپس از نزدشان بازگشته، در جایی نزدیک به آنان درنگ کن تا سخنان و اخبارشان و آنچه را در میانشان ردّ و بدل میشود، بشنوی.
﴿قَالَتۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ إِنِّیٓ أُلۡقِیَ إِلَیَّ کِتَٰبٞ کَرِیمٌ ٢٩﴾.
پس هدهد نامه سلیمان را برد و آن را نزد ملکه انداخت. ملکه سران دولت و اشراف قومش را گرد آورد و در حالی که آنها به وی گوش فرا داده بودند چنین گفت: ای سران کشور! نامهای ارجمند که مضمونی گرانبها دارد از سوی پادشاهی بزرگ و مقتدر برای من آمده است.
﴿إِنَّهُۥ مِن سُلَیۡمَٰنَ وَإِنَّهُۥ بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ ٣٠﴾.
سپس او متن نامه را برایشان خواند که در آن آمده بود: این نامه از طرف سلیمان است و با (بسم الله الرحمن الرحیم) آغاز شده است.
﴿أَلَّا تَعۡلُواْ عَلَیَّ وَأۡتُونِی مُسۡلِمِینَ ٣١﴾.
مضمون نامه چنین است که: بر من تکبر نورزید و فروتنانه با عبودیت برای الله عزوجل و در حالی که به یگانگی وی مقر هستید، نزد من آیید.
﴿قَالَتۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ أَفۡتُونِی فِیٓ أَمۡرِی مَا کُنتُ قَاطِعَةً أَمۡرًا حَتَّىٰ تَشۡهَدُونِ ٣٢﴾.
سپس بلقیس به قومش گفت: ای سران کشور! بر من در این مورد و درباره پیام سلیمان مشوره دهید؛ زیرا من همیشه با شما رأی زنی و مشوره کردهام و کار و فیصلهای را بدون رأی و نظر و حضور شما فیصله ننمودهام.
﴿قَالُواْ نَحۡنُ أُوْلُواْ قُوَّةٖ وَأُوْلُواْ بَأۡسٖ شَدِیدٖ وَٱلۡأَمۡرُ إِلَیۡکِ فَٱنظُرِی مَاذَا تَأۡمُرِینَ ٣٣﴾.
سران و اعیان در پاسخ ملکه بلقیس گفتند: تو میدانی که ما در شمار و تجهیزات، نیرومند و در نبردها و پایداری در معرکهها، دلاور و استوار هستیم ولی با این حال اختیار کار با تو و تصمیم نهایی از آن تو است؛ پس بنگر که چه چیز به صواب نزدیکتر و به صلاح مناسبتر است، و آنگه همان کن و مطمئن باش که ما شنوای سخنت و فرمانبردار دستورت هستیم.
﴿قَالَتۡ إِنَّ ٱلۡمُلُوکَ إِذَا دَخَلُواْ قَرۡیَةً أَفۡسَدُوهَا وَجَعَلُوٓاْ أَعِزَّةَ أَهۡلِهَآ أَذِلَّةٗۚ وَکَذَٰلِکَ یَفۡعَلُونَ ٣٤﴾.
ملکه در حالی که از پیامد تلخ نبرد با شاهان هشدار میداد با زیرکی، هوشمندی و از روی تجربه گفت: در واقع از عادت شاهان است که چون با قهر و غلبه بر شهری مسلّط شوند، اشراف آن را خوار ساخته، مردان آن را کشته، خانههایش را ویران میکنند و در آن با کشتار و اسارت و ستم، فساد برپا مینمایند. و این در هر زمان و هر مکانی شیوه ایشان است.
﴿وَإِنِّی مُرۡسِلَةٌ إِلَیۡهِم بِهَدِیَّةٖ فَنَاظِرَةُۢ بِمَ یَرۡجِعُ ٱلۡمُرۡسَلُونَ ٣٥﴾.
اما من به سلیمان و قومش هدیهای گرانبها و بسیار با ارزش میفرستم تا این هدیه دوستی ایشان را جلب و آزارشان را از ما دفع نماید و بعد از آن منتظر بازگشت فرستادگان خود از نزد سلیمان خواهم ماند تا ببینم که با آنان چگونه معامله نموده و هدیه را به چه نحوی پذیرفته است.
﴿فَلَمَّا جَآءَ سُلَیۡمَٰنَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٖ فَمَآ ءَاتَىٰنِۦَ ٱللَّهُ خَیۡرٞ مِّمَّآ ءَاتَىٰکُمۚ بَلۡ أَنتُم بِهَدِیَّتِکُمۡ تَفۡرَحُونَ ٣٦﴾.
پس چون فرستادگان آن هدیه با ارزش را از نزد ملکه بلقیس به بارگاه سلیمان آوردند، سلیمان این کار را نپسندید؛ از آنکه خداوند عزوجل از اسباب دنیا و وسایل ملک و مکنت به حدّی وی را بخشیده بود که به هیچکس از بشر عطا نکرده بود. پس گفت: چگونه به من چیزی از بهرههای فانی دنیا را میدهید در حالی که خداوند عزوجل به من نبوت و حکمت، ملک و فرمانروایی، دانش و فهم، مال و مکنت، جاه و جلال و قدرت بخشیده است و این بیتردید از آنچه نزد شماست بزرگتر و بهتر است. بلکه شما بدین امر که اسباب دنیا به شما اهدا شود سزاوار ترید؛ زیرا شمایید که اموال دنیا را دوست داشته و به بسیار داشتن آن شادی و فخر میکنید.
﴿ٱرۡجِعۡ إِلَیۡهِمۡ فَلَنَأۡتِیَنَّهُم بِجُنُودٖ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخۡرِجَنَّهُم مِّنۡهَآ أَذِلَّةٗ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ ٣٧﴾.
سلیمان به فرستادهای که از نزد ملکه سبأ اعزام شده بود گفت: نزد ملکه و قومش بازگرد. سوگند به خدا عزوجل که با چنان لشکری بر آنان حمله ور خواهم شد که توان مقاومت و رویارویی با آن را ندارند و قطعاً آنان را به خواری و ذلّت و زبونی و حقارت از دیارشان بیرون خواهم کرد؛ در صورتی که مسلمان نشده، خدای سبحان را به یگانگی نپرستند و شرک به وی را فرو نگذارند.
﴿قَالَ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ أَیُّکُمۡ یَأۡتِینِی بِعَرۡشِهَا قَبۡلَ أَن یَأۡتُونِی مُسۡلِمِینَ ٣٨﴾.
سپس سلیمان به کسانی از سپاهیانش که پیرامونش بودند گفت: کدام یک از شما میرود و تخت ملکه سبأ را ـ قبل از آنکه او و قومش فروتنانه و تسلیم شده نزد من آیند ـ پیش من میآورد؟
﴿قَالَ عِفۡرِیتٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ أَنَا۠ ءَاتِیکَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَۖ وَإِنِّی عَلَیۡهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٞ ٣٩﴾.
عفریتی از جنّیان بسیار نیرومند سرکش و زور آور گفت: من پیش از آنکه تو از همین مجلست برخیزی، تخت وی را برایت حاضر خواهم ساخت؛ زیرا من بر حمل آن نیرومند و بر آنچه در آن وجود دارد، امانتدارم. پس مطمئناً آن را بر همان حالش؛ بینقص، تبدیل و تأخیر حاضر میسازم.
﴿قَالَ ٱلَّذِی عِندَهُۥ عِلۡمٞ مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ أَنَا۠ ءَاتِیکَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن یَرۡتَدَّ إِلَیۡکَ طَرۡفُکَۚ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسۡتَقِرًّا عِندَهُۥ قَالَ هَٰذَا مِن فَضۡلِ رَبِّی لِیَبۡلُوَنِیٓ ءَأَشۡکُرُ أَمۡ أَکۡفُرُۖ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشۡکُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیّٞ کَرِیمٞ ٤٠﴾.
شخصی که نزد وی دانشی از کتاب ـ یعنی چیزی از علم نبوت که بر سلیمان وحی شده بود ـ وجود داشت گفت: من پیش از آنکه چشم خود را برهم زنی ـ آنگاه که نگاهت را به چیزی معطوف داری ـ تخت بلقیس را میآورم. پس سلیمان به وی دستور داد و او دعا کرد پس به اذن الله عزوجل تخت بلقیس در دم حاضر ساخته شد. چون سلیمان آن تخت بزرگ را در لحظهای کمتر از چشم برهم زدن، پیش روی خود دید گفت: این از فضل پروردگار آفریننده، مالک، مدبّر و متصرّف من است و این آزمونی است برایم که آیا نعمتهای وی را سپاس گزاشته و طاعت را برایش خالص میسازم یا نعمتهایش را ناسپاسی نموده و شکرش را فرو میگذارم؟ و هر کس خدای عزوجل را در برابر نعمتهایش سپاس گزارد بیگمان فایده شکرش به خودش برمیگردد؛ بدینسان که نعمتها بر وی افزایش یافته و خیر و برکت بر وی پیوسته باقی میماند. اما هر کس نعمتهای حقتعالی را شکر نگزارد او از وی و سپاسگزاریش بینیاز است. ولی از آنجا که او کریم است، فضل خویش را شامل حال همه ـ اعم از شکرگزار و منکر، و یکتاپرست و کافر ـ گردانیده است و البته به زودی همه را مورد محاسبه قرارداده و هر کس را در برابر عملش جزا میدهد.
﴿قَالَ نَکِّرُواْ لَهَا عَرۡشَهَا نَنظُرۡ أَتَهۡتَدِیٓ أَمۡ تَکُونُ مِنَ ٱلَّذِینَ لَا یَهۡتَدُونَ ٤١﴾.
سلیمان به لشکریانش گفت: در نشانههای تخت ملکه تغییراتی ایجاد کنید و آن را برایش ناشناس گردانید تا در میزان هوش و ذکاوتش بنگرم که آیا به شناخت آن پی میبرد یا از کسانی است که پی نمیبرند؟
﴿فَلَمَّا جَآءَتۡ قِیلَ أَهَٰکَذَا عَرۡشُکِۖ قَالَتۡ کَأَنَّهُۥ هُوَۚ وَأُوتِینَا ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهَا وَکُنَّا مُسۡلِمِینَ ٤٢﴾.
پس چون بلقیس با سران قومش به بارگاه سلیمان علیه السلام آمد، سلیمان از وی پرسید؟ آیا تختت که برای حکمرانی بر آن مینشستی، همین است؟ بلقیس گفت: این شبیه تخت من است؛ گویی این همان است! البته این از ذکاوت بلقیس بود که پاسخ قطعی در اثبات یا نفی نداد، بلکه قضیه را در جایگاه یک امر محتمل قرار داد و به این ترتیب سلیمان دانست که او به درستی و استواری پاسخ داده است. از جانب دیگر بلقیس به درستی نبوت سلیمان متیقن شد و گفت: پیش از این نیز خدای سبحان به ما درباره خود و قدرتش دانش داده بود و اینک ما برایش مطیع و فروتن و در پذیرش دین اسلام، تسلیم فرمان وی هستیم.
﴿وَصَدَّهَا مَا کَانَت تَّعۡبُدُ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ إِنَّهَا کَانَتۡ مِن قَوۡمٖ کَٰفِرِینَ ٤٣﴾.
البته آنچه قبلاً بلقیس را از یگانه پرستی و اخلاص در عبادت حقتعالی باز داشته بود، آیین باطل شرک و پرستش خورشید بود. او در میان قومی میزیست و بناء در شرک از پدران و نیاکان تقلید کرد و با آنکه بسیار با هوش و زیرک بود و میدانست میان خطا و صواب تمیز دهد ولی با این حال تقلید کورکورانه و عادات باطل، بینش و بصیرت را از آنسان سلب میکند.
﴿قِیلَ لَهَا ٱدۡخُلِی ٱلصَّرۡحَۖ فَلَمَّا رَأَتۡهُ حَسِبَتۡهُ لُجَّةٗ وَکَشَفَتۡ عَن سَاقَیۡهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ صَرۡحٞ مُّمَرَّدٞ مِّن قَوَارِیرَۗ قَالَتۡ رَبِّ إِنِّی ظَلَمۡتُ نَفۡسِی وَأَسۡلَمۡتُ مَعَ سُلَیۡمَٰنَ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٤٤﴾.
به بلقیس گفته شد: وارد کاخ سلیمان شود. همان کاخی که عرصهاش از آبگینه صاف و شفاف ساخته شده بود و در زیر آن آب جاری بود. و چون این منظره را دید پنداشت که برکهای از آب در برابر وی قرار دارد و امواجش در حال تلؤلؤ میباشد. پس از ترس اینکه بدان آب خیس شود جامه را از ساقهایش بالا زد تا از آن عبور کند. در این اثنا سلیمان به وی گفت: این عرصه مفروش از بلور شفاف و آبگینه مواج است که آب در زیر آن جریان دارد لذا آب هرگز به تو نخواهد رسید. در اینجا بود که بلقیس از عظمت و ابهت سامانه ملک و فرمانروایی سلیمان مدهوش شد و گفت: پروردگارا! من با عقیده شرک بر خویشتن ستم کردهام و اینک با گرایش به یکتا پرستیات و با پیروی از سلیمان پیامبر، به فرمانت گردن مینهم تا همراه با وی در دین شاه شاهان، پروردگار جهانیان و خداوند عزوجل پیشینیان و پسینیان درآیم.
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ فَإِذَا هُمۡ فَرِیقَانِ یَخۡتَصِمُونَ ٤٥﴾.
و به راستی خداوند عزوجل به سوی قوم ثمود برادرشان صالح علیه السلام را فرستاد. او آنان را به سوی عبادت خدای یگانه، خالص سازی اطاعت برایش و عدم شرک آوری به وی فراخواند. چون صالح علیه السلام پیام توحید را بر ایشان آورد، قومش به دو دسته تقسیم شدند؛ دستهای مؤمن و دسته دیگر کافر. و هریک هم با دسته دیگر بر سر دین و آیین خویش به مخاصمه و مبارزه پرداختند.
﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ لِمَ تَسۡتَعۡجِلُونَ بِٱلسَّیِّئَةِ قَبۡلَ ٱلۡحَسَنَةِۖ لَوۡلَا تَسۡتَغۡفِرُونَ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ ٤٦﴾.
صالح به کفر ورزان گفت: چرا به سوی گناهان و نافرمانیها که پیامد آن فقط خشم و عذاب الهی است میشتابید و ایمان به خدای یکتا و عمل به نیکیها را که پاداش و رضای الهی را برایتان ارمغان میآورد به تأخیر میاندازید؟ چرا همین اکنون از خداوند منان آمرزش نمیخواهید تا شاید با در گذشت از گناهان و کارنامه سیاه پیشینتان شما را مورد مرحمت قرار دهد؟
﴿قَالُواْ ٱطَّیَّرۡنَا بِکَ وَبِمَن مَّعَکَۚ قَالَ طَٰٓئِرُکُمۡ عِندَ ٱللَّهِۖ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ تُفۡتَنُونَ ٤٧﴾.
قوم صالح علیه السلام به وی گفتند: ما به تو و به هر کس که در دینت از تو پیروی کرده است شگون بد زدهایم. صالح در پاسخشان گفت: جز این نیست که هر خیر با شرّی که بر شما روی میدهد، از قضا و قدر خداوند عزوجل است ولیکن خداوند عزوجل شما را با سختی و آسانی و تنگدستی و فراوانی میآزماید.
﴿وَکَانَ فِی ٱلۡمَدِینَةِ تِسۡعَةُ رَهۡطٖ یُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا یُصۡلِحُونَ ٤٨﴾.
و در شهر صالح علیه السلام ـ که سرزمین حجر در شما غرب جزیره العرب است ـ نُه مردم بسیار شرور وجود داشتند که با ستم بر مردم و ارتکاب بدیها، در زمین فساد میکردند و در آنان صلاح و آراستگی ابداً سراغ نمیشد.
﴿قَالُواْ تَقَاسَمُواْ بِٱللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُۥ وَأَهۡلَهُۥ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِۦ مَا شَهِدۡنَا مَهۡلِکَ أَهۡلِهِۦ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ ٤٩﴾.
پس آن نُه تن در میان خود مشوره نمودند و به همدیگر سوگند خوردند که: حتماً به صالح علیه السلام و خانوادهاش شبیخون میزنیم و همه را میکشیم، سپس به ولی خون از کسانش میگوییم: ما در ماجرای قتلشان حاضر نبودهایم و ما قطعاً راست میگوییم.
﴿وَمَکَرُواْ مَکۡرٗا وَمَکَرۡنَا مَکۡرٗا وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ ٥٠﴾.
و چنین بود که برای کشتن صالح علیه السلام و خانوادهاش در تاریکیهای شب نیرنگی تنیدند ولی حقتعالی پیامبرش صالح علیه السلام و کسانش را حمایت کرد و آن گروه اشرار را با عذابی بنیانکن و ناگهانی غافلگیر ساخت و در حالی که توقع نزول عذاب الهی را بر خود نداشتند.
﴿فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ مَکۡرِهِمۡ أَنَّا دَمَّرۡنَٰهُمۡ وَقَوۡمَهُمۡ أَجۡمَعِینَ ٥١﴾.
پس از آنچه بر سر آن گروه رفت درس عبرت بگیرید و بیندیشد که نتیجه عمل بدشان چه بود و چگونه خداوند عزوجل همگی آنان را نابود و ریشه کن ساخت و حتی یک تن از آنان را نیز باقی نگذاشت.
﴿فَتِلۡکَ بُیُوتُهُمۡ خَاوِیَةَۢ بِمَا ظَلَمُوٓاْۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ ٥٢﴾.
و اینک این خانههایشان است که ویرانه و خالی است؛ و بعد از آنکه خداوند عزوجل آنان را به سبب ظلمشان برخویشتن با شرک و فساد افگنی در زمین و مقابله با صالح علیه السلام هلاک ساخت، دیگر هیچ زنده سری در آنها وجود ندارد. بیگمان در کیفر براندازیشان عبرتی است بزرگ برای کسانی که دانش سودمندی داشته و از عبرتها بهره میگیرند. یقیناً این سنّت حقتعالی در مورد کسانی است که به وی کفر ورزیده و با پیامبرانش میستیزند.
﴿وَأَنجَیۡنَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ٥٣﴾.
و خداوند عزوجل پیامبرشان صالح علیه السلام و کسانش را که به طاعتش گرویده و نافرمانیهایش را فرو میگذاشتند از عذابی که بر قوم ثمود نازل شد رهانید.
﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ وَأَنتُمۡ تُبۡصِرُونَ ٥٤﴾.
و لوط پیامبر را یاد کن، هنگامی که بر فعل زشت و وقیح قومش که نزدیکی جنسی به مردان به جای زنان بود، اعتراض کرد و گفت: چگونه دیده و دانسته مرتکب عمل ناشایست لواط شده، دستور الهی به صلاح و آراستگی و نهی وی از فساد و آلودگی را در نظر نمیگیرید؟
﴿أَئِنَّکُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ ٥٥﴾.
اما آنان از دستور الله عزوجل سر پیچیده، مرتکب نهیش شدند و چنان عمل زشتی را انجام دادند که در میان هیچ امّتی سابقه نداشت؛ و آن عبارت از مقاربت با مردان به جای زنان بود.
﴿۞فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَخۡرِجُوٓاْ ءَالَ لُوطٖ مِّن قَرۡیَتِکُمۡۖ إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ یَتَطَهَّرُونَ ٥٦﴾.
قوم لوط در برابر اعتراض وی پاسخ دیگری جز این نیافتند که در میان خود گفتند: لوط و خانوادهاش را از شهرتان بیرون کنید؛ زیرا آنان از این بدکاریها پاکاند و پاکیزه جوی!! این سخن را روی تمسخر و استهزا گفتند.
﴿فَأَنجَیۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ قَدَّرۡنَٰهَا مِنَ ٱلۡغَٰبِرِینَ ٥٧﴾.
پس خداوند عزوجل لوط و خانوادهاش را از عذاب آماده شده برای قوم کافرش به سلامت داشت، مگر زن کافرش با هلاک شدگان باقی ماند؛ زیرا او قومش را بر انجام فحشا یاری میکرد.
﴿وَأَمۡطَرۡنَا عَلَیۡهِم مَّطَرٗاۖ فَسَآءَ مَطَرُ ٱلۡمُنذَرِینَ ٥٨﴾.
و حقتعالی از آسمان بارانی از سجّیل بر آنها فرو بارانید که پاره و نابودشان ساخت، به راستی آن باران چه بد بارانی بود؛ زیرا خداوند عزوجل قومی را که پیامبرش از عذاب هشدارشان داده بود، بدان نابود گردانید.
﴿قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ وَسَلَٰمٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ ٱلَّذِینَ ٱصۡطَفَىٰٓۗ ءَآللَّهُ خَیۡرٌ أَمَّا یُشۡرِکُونَ ٥٩﴾.
ای پیامبر! بگو: سپاس و ثنا در آغاز و انجام برای خدای یگانه یکتاست و از جانب الله عزوجل سلامتی و امانی است از هرگونه آفت و هراسی برای بندگان بر گزیدهاش؛ همانان که او برای ابلاغ رسالتش انتخابشان کرده است. سپس از کافران بپرس: آیا خدای آفریننده روزی بخش که جلب کننده خیر و دفع کننده شرّ است، برای شما بهتر است یا خدایانتان که نه میآفرینند، نه روزی میدهند، نه خیری میرسانند و نه حتی از خود زیانی را دفع میکنند.
﴿أَمَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَأَنزَلَ لَکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ حَدَآئِقَ ذَاتَ بَهۡجَةٖ مَّا کَانَ لَکُمۡ أَن تُنۢبِتُواْ شَجَرَهَآۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ یَعۡدِلُونَ ٦٠﴾.
همچنان از کافران بپرس: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و از آسمان برای شما آبی فرود آورده و بدان باغهای زیبای خوش منظر، بهجت انگیز و روح پرور رویانده است در حالی که اگر خدا عزوجل درختان آن را نرویاند شما آن را رویانده نمیتوانید؟ آیا آنجا همراه با خدای سبحان خدای دیگری وجود دارد که کارهایی چون آفرینندگی، روزی دهندگی، فرود آوردن آب و بیرون آوردن گیاه را انجام دهد تا شایسته چیزی از امر عبادت باشد؟
﴿أَمَّن جَعَلَ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗا وَجَعَلَ خِلَٰلَهَآ أَنۡهَٰرٗا وَجَعَلَ لَهَا رَوَٰسِیَ وَجَعَلَ بَیۡنَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ حَاجِزًاۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ ٦١﴾.
آیا برستش خدایانی که جلب کننده هیچ خیر و دفع کننده هیچ شرّی نیستند بهتر است یا پرستش ذاتی که زمین را هموار و گسترده گردانید تا بدانجا که آن را گهواره، فرش و قرارگاه ساخت و در آن رودها جاری کرد و آن را با کوههای لنگر مانند محکم و استوار گردانید، و میان دو دریای شور و شیرین حائل و برزخی قرار داد که یکی با دیگری در هم نمیآمیزد؟ آیا کسی دیگر هم مانند خدای سبحان چنین کارهایی کرده است تا با وی شریک گردانیده شود؟ نه! بلکه بیشتر کافران خدا عزوجل را آنگونه که حقّ قدرشناسی وی است، قدر نمیگذارند و جایگاه و عظمت وی را نمیدانند؛ از اینروی در شرک آوری به خدای سبحان از پدران خود تقلید کردهاند.
﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَیَجۡعَلُکُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ ٦٢﴾.
آیا پرستش خدایان پنداریتان بهتر است یا عبادت آن کسی که درمانده را ـ چون وی را بخواند ـ اجابت کرده، گرفتاری و بلا و رنج و محنت را از وی دور و سختیهای سخت را از در تنگنا ماندگان میگشاید و شما را در موقعیتی قرار میدهد که در آبادانی زمین از پیشینیانتان جانشینی کنید؟ آیا آنجا جز خدای سبحان معبود دیگری وجود دارد که نعمتها را بر شما سرازیر نموده و بدبختیها را از شما بر گرداند تا در نتیجه وی را با خدای سبحان شریک گردانید؟ چه اندک میاندیشید و چه کم پند میپذیرید! هم از اینروی به پروردگارتان کفر ورزیدید. پس در واقع این جهل شماست که بر این کردار بد وادارتان ساخته است.
﴿أَمَّن یَهۡدِیکُمۡ فِی ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ وَمَن یُرۡسِلُ ٱلرِّیَٰحَ بُشۡرَۢا بَیۡنَ یَدَیۡ رَحۡمَتِهِۦٓۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ تَعَٰلَى ٱللَّهُ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ٦٣﴾.
آیا پرستش خدایان پنداریتان بهتر است یا پرستش کسی که وقتی در تاریکیهای برّ و بحر راه میپیماید و راه گم میکنید شما را راهنمون میشود؟ پس تنها اوست که شما را به سوی راه نجات راهبر است، و تنها اوست که بادها را بر بندگانش به عنوان بشارتگر رحمتش ـ با نزول باران ـ میفرستد و زمین را پس از مرگش بدان زنده میسازد. پس آیا آنجا غیر از خدای سبحان خدای دیگری است که همانند وی انجام دهد تا با وی در عبودیت شریک آورده شود؟ منزّه است خدای سبحان از کار مشرکان و مقدّس است از اینکه با وی خدای دیگری وجود داشته باشد. پس اوست خدایی که نه جز وی معبود بر حقی وجود دارد، نه پروردگاری و نه خداوندی.
﴿أَمَّن یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ وَمَن یَرۡزُقُکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ٦٤﴾.
و از کافران بپرس که چه کسی ایجاد آفرینش را بدون نمونه سابقی آغاز کرده است و سپس هرگاه که بخواهد آن را فنا میکند، و آنگاه پس از فنا مجدّداً آن را باز میآورد؟ و چه کسی است که خلق را با فرود آوردن باران و رویاندن گیاهان و درختان و میوه زارها و مزرعهها و غیره، روزی میدهد؟ آیا آنجا غیر از خدای سبحان خدای دیگری وجود دارد که این کارها را انجام میدهد؟ به آنان بگو: دلیل شما بر این پندار باطلتان که برای خدا در ملک و حکم و عبادتش شریکی وجود دارد، چیست؟ پس اگر در این پندار خود راستگویید بفرمایید حجّتی به میدان آورید؟
﴿قُل لَّا یَعۡلَمُ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَیۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ وَمَا یَشۡعُرُونَ أَیَّانَ یُبۡعَثُونَ ٦٥﴾.
ای پیامبر! به کافران بگو: در گردونه هستی کسی جز یگانه قهّار وجود ندارد که آنچه را از دیدهها غایب است بداند، و مردم نمیدانند که چه وقت برای حساب و حشر از قبرها برانگیخته میشوند.
﴿بَلِ ٱدَّٰرَکَ عِلۡمُهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِۚ بَلۡ هُمۡ فِی شَکّٖ مِّنۡهَاۖ بَلۡ هُم مِّنۡهَا عَمُونَ ٦٦﴾.
بلکه علمشان در روز آخرت تکامل میکند و آنجاست که پس از مشاهده هول و هراسهای وحشتبار قیامت با چشم سر، به رستاخیز پس از مرگ یقین میکنند و فقط آنگاه است که به این روز باورمند میشوند حال آنکه در دنیای خویش از آن در شک و تردید به سر میبردند بلکه دیدگانشان از آن کور شد و آن را تکذیب کردند.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَءِذَا کُنَّا تُرَٰبٗا وَءَابَآؤُنَآ أَئِنَّا لَمُخۡرَجُونَ ٦٧﴾.
و کافران گفتند: آیا پس از مرگ زنده برانگیخته میشویم بعد از آنکه ما و پدرانمان فنا گشته ایم؟ قطعاً این کار بعید و محال است.
﴿لَقَدۡ وُعِدۡنَا هَٰذَا نَحۡنُ وَءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ ٦٨﴾.
در حقیقت پیش از این نیز ما و پدارنمان به رستاخیز از مرگ وعده داده شدهایم اما در عمل چیزی از این امور اتفاق نیفتاد و ما کسی را ندیدیم که بعد از مرگ زنده شده باشد. پس این وعده از خرافات گذشتگان و از دروغهای پیشینیان است.
﴿قُلۡ سِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُجۡرِمِینَ ٦٩﴾.
ای پیامبر! به این گروه کفّار بگو: در زمین برای عبرت آموزی بگردید و در دیار مجرمان تفکر کنید که چگونه خداوند عزوجل بربادشان ساخت. سپس از این امر که بر شما نیز همان آید که بر آنان رفت، پروا دارید.
﴿وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَیۡهِمۡ وَلَا تَکُن فِی ضَیۡقٖ مِّمَّا یَمۡکُرُونَ ٧٠﴾.
و ای پیامبر! از تکذیب کفّار اندوهگین مباش و از نیرنگ فجّار دل تنگ مدار؛ زیرا خداوند عزوجل به زودی پیروزت میسازد و فرجام این سرای دنیا نیز از آن تو و پیروانت است.
﴿وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ٧١﴾.
و کافران میگویند: این عذابی که ما را ـ ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم بدان وعده میدهی چه وقت است؟ اگر در این امر که عذاب روی میدهد راستگویید پس بگویید که آن کجاست؟
﴿قُلۡ عَسَىٰٓ أَن یَکُونَ رَدِفَ لَکُم بَعۡضُ ٱلَّذِی تَسۡتَعۡجِلُونَ ٧٢﴾.
ای پیامبر! بگو: چه بسا بعضی از عذابی را که از جانب خداوند عزوجل به شتاب میطلبید به شما نزدیک باشد در حالی که احساسش را نمیکنید و از آن در غفلت قرار دارید.
﴿وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَشۡکُرُونَ ٧٣﴾.
ای پیامبر! و بیگمان پروردگارت بر مردم دارای فضل و احسان است از آنجا که مهلتشان داده و آنان را در برابر خطها و گناهانشان به شتاب مجازات نکرده است ولی با این حال بیشتر بشر خدا عزوجل را بر این امهال و تأخیر سپاس نگذاشته، نه طاعت را برایش ویراسته میدارند و نه او را در عبودیت به یگانگی و یکتایی میخوانند.
﴿وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَعۡلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمۡ وَمَا یُعۡلِنُونَ ٧٤﴾.
و در حقیقت پروردگارت بر آنچه سینهها پنهان میدارند و در نهانها انباشته است، و بر آنچه آشکار میدارند نیک آگاه است، او به هر پنهان و پیدایی داناست.
﴿وَمَا مِنۡ غَآئِبَةٖ فِی ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٍ ٧٥﴾.
و آنجا ـ در آسمان و زمین ـ هیچ امری نهانی از دیدگان بشر وجود ندارد مگر آنکه در کتابی روشن و نوشته نزد خداوند عزوجل درج است. پس علم آنچه در گذشته اتفاق افتاده، آنچه در آینده خواهد آمد و آنچه که هنوز اتفاق نیفتاده و نیز چگونگی روی دادن آنها، همه نزد خداوند عزوجل است.
﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ یَقُصُّ عَلَىٰ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ أَکۡثَرَ ٱلَّذِی هُمۡ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ ٧٦﴾.
بیگمان این قرآنی که حقتعالی آن را بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرود آورده است حکایت میکند بر بنی اسرائیل به حق و عدل و به طور فیصله کن هر آنچه را که در مورد آن اختلاف دارند و هر شبههای را که بر آنان مبهم مانده است.
﴿وَإِنَّهُۥ لَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ ٧٧﴾.
و به راستی که این قرآن برای مؤمنان متمسّک هدایتی است از گمراهی که در آن راه رشد و نجات از ضلالت نموده شده است. پس قرآن رحمتی از جانب الله عزوجل برای پیروان خود است؛ صاحبش را به رضوان الهی رسانده و او را به راه فوز و فلاح رهنمون میشود.
﴿إِنَّ رَبَّکَ یَقۡضِی بَیۡنَهُم بِحُکۡمِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡعَلِیمُ ٧٨﴾.
در حقیقت تنها پروردگار توست که میان اختلاف کنندگان ـ اعم از یهود و دیگران ـ درباره هر چه که پیرامون آن اختلاف دارند به طور قطع داوری میکند؛ بنابراین او نیکوکار را پاداش داده و بدکار را کیفر میدهد. اوست شکست ناپذیری که در ملکش غالب است؛ دشمنانش را مقهور ساخته و با جبروت خود ستیزه جویانش را بیخ کن مینماید. او دانایی است که بر هر پیدیدهای آگاه است؛ علم هر آشکار و نهان و هر پیدا و پنهان نزد اوست بنابراین خطا از صواب بر وی مبهم باقی نمیماند.
﴿فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۖ إِنَّکَ عَلَى ٱلۡحَقِّ ٱلۡمُبِینِ ٧٩﴾.
پس ای پیامبر مهربان! کار خود و پیروانت را به خداوند منّان بسپار، بر او اعتماد کن و تمام امور را به او واگذار؛ زیرا او به طور قطع تو را کفایت و حمایت خواهد کرد، از آن روی که تو بر راه درست و استوار و بر هدایتی بزرگ و پایدار قرار داری.
﴿إِنَّکَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِینَ ٨٠﴾.
ای پیامبر! بیگمان تو نمیتوانی به کسی که خداوند عزوجل قلبش را با کفر و گناه میرانده است سروش هدایت را بشنوانی و تو نمیتوانی به کسی که خداوند عزوجل گوشهایش را از شنیدن آوای هدایت ناشنوا ساخته، ندای حقّت را برسانی؛ آنگاه که او نفرتکنان از راه هدایت و روی گردان از صراط حق، بدان پشت میکند.
﴿وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِی ٱلۡعُمۡیِ عَن ضَلَٰلَتِهِمۡۖ إِن تُسۡمِعُ إِلَّا مَن یُؤۡمِنُ بَِٔایَٰتِنَا فَهُم مُّسۡلِمُونَ ٨١﴾.
ای پیامبر! و تو کسانی را که خداوند عزوجل گمراهشان ساخته است و از دیدن راه حق نا بینایند، هدایتگر نیستی و تو نمیتوانی صدای حقیقت را جز به کسانی بشنوانی که به آیات الله عزوجل تصدیق کرده، منقاد دستور و فرمانبردار طاعتش میباشند.
﴿۞وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَیۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ تُکَلِّمُهُمۡ أَنَّ ٱلنَّاسَ کَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا لَا یُوقِنُونَ ٨٢﴾.
و هنگامی که خداوند عزوجل به علت کفر، عصیان، استمرار و زیاده رویشان در طغیان، کیفر را برآنان واجب گرداند، برایشان از زمین جنبندهای را ـ که از علامات کبرای قیامت است ـ بیرون میآورد که آن جنبنده به آنان چنین میگوید: در حقیقت مردم رستاخیز پس از مرگ را تکذیب کرده و به آیات خدا و رسالت پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم ایمان نمیآوردند و یقین نداشتند.
﴿وَیَوۡمَ نَحۡشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٖ فَوۡجٗا مِّمَّن یُکَذِّبُ بَِٔایَٰتِنَا فَهُمۡ یُوزَعُونَ ٨٣﴾.
و روز قیامت که خداوند عزوجل دستهای از میان هر امّت را که آیاتش را تکذیب کرده و برهانهایش را انکار نمودهاند گرد میآورد و همه را از اوّل تا آخرشان متوقّف میدارد تا همگی جمع شوند و آنگاه همگی به سوی موقف جزا رانده میشوند.
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُو قَالَ أَکَذَّبۡتُم بَِٔایَٰتِی وَلَمۡ تُحِیطُواْ بِهَا عِلۡمًا أَمَّاذَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٨٤﴾.
تا چون از میان هر امّت دستهای از منکران آیات خداوند عزوجل و دروغ انگاران پیامبرانش حاضر شدند و به هم پیوستند، وانگه حقتعالی از آنان میپرسد: چرا آیات وی را که پیامبرانش را بدان فرستاده بود تکذیب کردید؟ چرا ادلّهای ـ از آفرینش بدیع و صنع زیبا را که برهان قدرت و یگانگیاش بود و در کائناتش قرار داده بود ـ انکار کردید در حالی که از نظر علمی بر بطلان آنها احاطه نداشتید تا آنها را ردّ و انکار نمایید؟ یا مگر در دنیا مصروف چه کاری بودید؟ و البته خداوند عزوجل بدانچه میکردهاند، داناست.
﴿وَوَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَیۡهِم بِمَا ظَلَمُواْ فَهُمۡ لَا یَنطِقُونَ ٨٥﴾.
و البته حقتعالی حکم عذاب را به سبب کفر و عصیانشان بر آنان واجب گردانید، در نتیجه عذر موجّهی را که نزد خداوند عزوجل به حالشان سودمند باشد بر زبان نمیآورند و حجّت راستینی که عذابش را از آنان دفع کند، به میان آورده نمیتوانند.
﴿أَلَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّا جَعَلۡنَا ٱلَّیۡلَ لِیَسۡکُنُواْ فِیهِ وَٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًاۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ ٨٦﴾.
آیا کافران ندیدهاند که خداوند عزوجل شب را برای بندگان قرار گاهی گردانیده است که در آن از کارها و مشغلها میآسایند و برای راحت بخشیدن به ابدان خود، در آن میخوابند؟ و روز را به وسیله خورشید روشنگر ساخته است که در آن میبینند و بناء برای جستجوی روزی و کسب معیشت در آن به پا میخیزند؟ بیگمان در پیاپی آمدن شب و روز برهان رخشانی است بر قدرت و عظمت و یگانگی خدای سبحان، اما برای مردمی که آیاتش را تصدیق کرده و از پیامبران پیروی میکنند.
﴿وَیَوۡمَ یُنفَخُ فِی ٱلصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۚ وَکُلٌّ أَتَوۡهُ دَٰخِرِینَ ٨٧﴾.
و ای پیامبر! روزی را یاد کن که اسرافیل فرشته در صور میدمد و از شدّت دمیدنش هر آفریدهای در آسمان و زمین سخت هراسان و وحشتزده میشود جز آنانی که خداوند عزوجل ایشان را از این وحشت به سلامت داشته و از این فاجعه استثنا نموده است و قطعاً تمام مخلوقات با زبونی به سوی پروردگارشان باز میگردند.
﴿وَتَرَى ٱلۡجِبَالَ تَحۡسَبُهَا جَامِدَةٗ وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ ٱلسَّحَابِۚ صُنۡعَ ٱللَّهِ ٱلَّذِیٓ أَتۡقَنَ کُلَّ شَیۡءٍۚ إِنَّهُۥ خَبِیرُۢ بِمَا تَفۡعَلُونَ ٨٨﴾.
و کوهها را میبینی و میپنداری که در جای خود بیحرکت ایستادهاند حال آنکه همانند ابرها که باد آن را به پیش میراند به سرعت در حال حرکت هستند. و این از صنع خدای لطیف خبیری است که آفرینش را به نیکویی آراسته و در صنعش ابداع و نو آوری آورده است؛ همانا حقتعالی بدانچه مردم از نیک و بد انجام میدهند آگاه است و به زودی آنان را در قبال اعمالشان محاسبه میکند.
﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ خَیۡرٞ مِّنۡهَا وَهُم مِّن فَزَعٖ یَوۡمَئِذٍ ءَامِنُونَ ٨٩﴾.
هر کس عقیده توحید را همراه با عمل صالح بیاورد و در عبادت حقتعالی صادق بوده، طاعت را برایش ویراسته نموده باشد، پس خداوند عزوجل برایش پاداشی بزرگتر از عملش و فربهتر و فراتر از تلاشش ذخیره میگرداند؛ این پاداش بهشتی است که پهنان آن همانند آسمانها و زمین است و در عین حال ایشان از هراس بزرگ ایمنند؛ زیرا حقتعالی برایشان آرامش فرود آورده و به رستگاری نویدشان داده است.
﴿وَمَن جَآءَ بِٱلسَّیِّئَةِ فَکُبَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فِی ٱلنَّارِ هَلۡ تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٩٠﴾.
و هر کس در روز قیامت نزد پروردگارش شرک و گناهان کبیره را بیاورد پس بیگمان خدای متعال وی را در آتش جهنم با چهرهاش سرنگون ساخته و سرزنش بارانه به وی گفته میشود: آیا این عذاب چیزی جز جزایت در برابر آن افعال زشت شرک و عصیانت میباشد؟
﴿إِنَّمَآ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ رَبَّ هَٰذِهِ ٱلۡبَلۡدَةِ ٱلَّذِی حَرَّمَهَا وَلَهُۥ کُلُّ شَیۡءٖۖ وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ ٩١﴾.
ای پیامبر! به امّتت بگو: در حقیقت خدای سبحان به من دستور داده است تا او را به یگانگی برستش کنم؛ زیرا او پروردگار این شهری است که آن را مقدّس و مشرف گردانیده است، بدینسان که آن را بر مردم حرام و محترم قرار داده است و بنابراین در مکه خون حرامی ریخته نمیشود، شکاری صید نمیشود، یا درختی بریده نمیشود... و خداوند عزوجل مالک هر چیزی است پس در ملکش آنگونه که بخواهد تصرف میکند. همچنان او به من دستور داده است تا او را به یگانگی پرستش کنم نه دیگران را و اینکه از خاضعان حکم و فرمانش، از منقادان شریعتش و از پیشاهنگان طاعتش باشم.
﴿وَأَنۡ أَتۡلُوَاْ ٱلۡقُرۡءَانَۖ فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهۡتَدِی لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَقُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُنذِرِینَ ٩٢﴾.
و بگو: همچنان پروردگارم به من دستور داده است تا کتابش را بر بندگانش بخوانم و به این ترتیب حجّت را بر ایشان بر پا دارم. پس هر کس در باورهای ایمانیش راستگو بوده و عمل شایسته ارائه کرده باشد، قطعاً نفع و پاداش این کار به خودش برمیگردد و او در اصل و اساس به نیکویی عمل کرده است اما هر کس تکذیب پیشه کرده و روی بر گرداند ـ پس ای پیامبر ـ به وی خبر ده که تو هشدار دهندهای از سوی الله عزوجل هستی و حجّت را بر مردم اقامه میکنی بناءً مالک و صاحب اختیار هدایت مردم نیستی؛ زیرا هدایتگر و گمراهگر همانا خدای یکتاست.
﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ سَیُرِیکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ فَتَعۡرِفُونَهَاۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ٩٣﴾.
ای پیامبر! بگو همه ثناها و ستایشها و تمام سپاسها، اعم از اول و آخر آنها تنها و تنها برای خداوند عزوجل است. ای مردم! خداوند عزوجل به زودی آیات و نشانههایی را که راهنمای خداوندی و قدرتش در عرصه آفاق و انفس است به شما نشان خواهد داد و شما نیز آن نشانهها را آنگونه خواهید شناخت که در پرتو آن، راه رشد از بیکردارتان را برایتان به شمار آورده و به زودی شما را در برابر آن محاسبه و محاکمه میکند.