گفته میشود که مکی است و عدهای نیز میگویند: مدنی میباشد و ۷۸ آیه است.
آیه ۱-۲:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَیۡءٌ عَظِیمٞ١﴾[الحج: ۱]. «ای مردم! از پروردگارتان بترسید، بیگمان زلزلۀ قیامت چیز بزرگی است».
﴿یَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ کُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُکَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُکَٰرَىٰ وَلَٰکِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِیدٞ٢﴾[الحج: ۲]. «روزی که آن را ببینید، هر شیردهی از آنچه که شیرش میدهد غافل میشود، و هر (مادر) بارداری سقط جنین میکند، و مردم را مست میبینی حال آنکه مست نیستند، بلکه عذاب خدا بسیار سخت است».
خداوند همۀ مردم را مورد خطاب قرار میدهد که از پروردگارشان که نعمتهای ظاهری و باطنی به آنها بخشیده است بترسند. پس شایسته است آنها با دوری از شرک و گناه و نافرمانی، از خدا بترسند و تا جایی که میتوانند از فرمانهای او اطاعت کنند. سپس آنچه ار که از آنها را به پرهیزگاری وا میدارد، بیان نمود، و آن خبر دادن از وحشتهای قیامت است. و آنان را به تقوی و پرهیزگاری سفارش نمود، پس فرمود: ﴿إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَیۡءٌ عَظِیمٞ﴾، بیگمان زلزلۀ قیامت حادثه بزرگی است که به اندازه و عمق آن نمیتوان پی برد. چون وقتی قیامت بر پا میشود زمین به لرزه میافتد و تکان میخورد و کوهها از جا کنده شده و تکه تکه گشته و به تودهای از شن تبدیل میشوند، سپس غبار شده و به هوا میروند. در آن روز مردم به سه گروه تقسیم میشوند. پس در آن وقت آسمان میشکافد و خورشید و ماه در هم پیچیده میشود و ستارگان پراکنده میگردند و پریشانی و اضطراب شدیدی که دلها را از جا میکند بر دلها مستولی میشود، و کودکان از شدت آن پیر میشوند، و چیزهای سخت از هیبت آن ذوب میشوند، و چیزهای سخت از هیبت آن ذوب میشوند. بنابر این فرمود:
﴿یَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ کُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ﴾روزی که زلزله قیامت ار میبینید آن چنان هول و هراس سراپای مردمان را فرا میگیرد که همۀ زنان شیردهی که پستان به دهان طفل شیرخوار خود نهادهاند کودک خویش را رها میکنند، با اینکه، با اینکه مادر به شدت کودکش را دوست دارد، به خصوص در این حالت که او در آن به سر میبرد ﴿وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا﴾و از شدت وحشت و هراس آن روز همۀ بارداران سقط جنین مینمایند. ﴿وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُکَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُکَٰرَىٰ﴾و مردمان را مست میبینی، ولی آنان مست نیستند، ﴿وَلَٰکِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِیدٞ﴾بلکه عذاب خدا بسیار سخت است، بنابر این عقلهایشان پریده و دلهایشان از جا برکنده شده و به گلو رسیده است، و در این روز پدران برای فرزندان کاری نمیکنند و فرزندان نیز نمیتوانند برای پدرانشان کاری بکنند.
و در این روز ﴿یَوۡمَ یَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِیهِ٣٤ وَأُمِّهِۦ وَأَبِیهِ٣٥ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِیهِ٣٦ لِکُلِّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُمۡ یَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ یُغۡنِیهِ٣٧﴾[عبس: ۳۴-۳۷]. «انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش میگریزد. و هر کس در آن روز به خود مشغول است».
و در چنین روزی ﴿وَیَوۡمَ یَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ یَدَیۡهِ یَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِیلٗا٢٧ یَٰوَیۡلَتَىٰ لَیۡتَنِی لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِیلٗا٢٨﴾[الفرقان: ۲۷-۲۸]. «ستمگر انگشتانش را گاز میگیرد و میگوید: ای کاش راه پیامبر را در پیش میگرفتم، ای وای بر من! کاش فلانی را دوست خود قرار نمیدادم».
و در آن وقت چهرههایی سفید و چهرههایی سیاه میشوند. و در ترازوهایی که با آن کارهای خوب و بد حتی اگر به اندازۀ ذرهای هم باشند وزن میشوند، نصب شده، و نامههای اعمال گشوده میشوند، و همۀ اعمال و اقوال و نیتهای کوچک و بزرگ حاضر نمایان میگردند، و پل صراط روی جهنم نصب میشود، و بهشت برای پرهیزگاران نزدیک میگردد. و ﴿إِذَا رَأَتۡهُم مِّن مَّکَانِۢ بَعِیدٖ سَمِعُواْ لَهَا تَغَیُّظٗا وَزَفِیرٗا١٢ وَإِذَآ أُلۡقُواْ مِنۡهَا مَکَانٗا ضَیِّقٗا مُّقَرَّنِینَ دَعَوۡاْ هُنَالِکَ ثُبُورٗا١٣﴾[الفرقان: ۱۲-۱۳]. «جهنم برای گمراهان آشکار گردانده میشود. و چون جهنم از دور آنها را ببیند، غرش و صدای آن را میشنوند، و وقتی دست و پا بسته در جای تنگی از آن انداخته شوند برای نابود شدن و از بین رفتتن خود دعا مینمایند» و به آنان گفته میشود: ﴿لَّا تَدۡعُواْ ٱلۡیَوۡمَ ثُبُورٗا وَٰحِدٗا وَٱدۡعُواْ ثُبُورٗا کَثِیرٗا١٤﴾[الفرقان: ۱۴]. «امروز یک بار واویلا سر ندهید، بلکه واویلاهای زیادی بگویید». و وقتی پروردگاراشان را ندا میزنند تا آنها را از آن بیرون آورد، میفرماید: ﴿ٱخۡسَُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ﴾[المؤمنون: ۱۰۸]. «بتمرگید در آن و سخن نگویید».
خداوند مهربان و بخشاینده بر آنها خشم گرفته و عذاب دردناکی را بر آنها مستولی کرده است، و از هر خیر و خوبی نامید میشوند، و همۀ اعمال خود را میبینند و کوچکترین چیزی از آن ناپدید نمیشود.
از طرفی پرهیزگاران در باغهای بهشت شاد و مسرور به سر میبرند و در انواع لذتهای و شادیهای بهرهمند میشوند، و در میان نعمتهای دلخواهشان جاودانه میمانند.
پس برای عاقل که میداند چنین روزی را در پیش دارد شایسته است برای آن روز آمادگی داشته باشد و آروزهای دنیایی او را غافل نکند، پس عمل صالح را ترک ننماید، و پرهیزگاری و تقوای الهی را شعار خود قرار دهد، و ترس از خداوند را لباس خویش گرداند و محبت الهی و ذکر خداوند را اساس و مبنای اعمالش قرار دهد.
آیه ۳-۴:
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُجَٰدِلُ فِی ٱللَّهِ بِغَیۡرِ عِلۡمٖ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیۡطَٰنٖ مَّرِیدٖ٣﴾[الحج: ۳]. «و گروهی از مردم بدون هیچ علم و دانشی دربارۀ خداوند به مجادله برمیخیزند، و از هر شیطان سرکشی پیروی میکنند».
﴿کُتِبَ عَلَیۡهِ أَنَّهُۥ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُۥ یُضِلُّهُۥ وَیَهۡدِیهِ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلسَّعِیرِ٤﴾[الحج: ۴]. «(در قضای الهی) بر او مقرر شده است که هرکس شیطان را بدوستی بگیرد، گمراهش میکند و او را بهسوی عذاب آتش سوزان هدایت مینماید».
گروهی از مردم راه گمراهی را در پیش گرفتهاند، و به وسیلۀ باطل به مجادلۀ با حق برمیخیزند، و میخواهند باطل را حق جلوه دهند و حق را باطل بگردانند. حال آنکه آنها در نهایت نادانی قرار داشته و هیچ علم و دانشی ندارند، و تنها چیزی که دارند این است که از پیشوایان گمراه و از هر شیطان سرکشی که از خدا و پیامبرش فرمان نمیبرد و با آنها مخالف است، و از پیشوایانی که بهسوی جهنم فرا میخوانند تقلید نمایند.
﴿کُتِبَ عَلَیۡهِ أَنَّهُۥ مَن تَوَلَّاهُ﴾در قضا و تقدیر الهی بر این شیطان سرکش مقرر شده که هر کس آن را به دوستی بگیرد و از وی پیروی نماید، ﴿فَأَنَّهُۥ یُضِلُّهُ﴾شیطان او را گمراه میکند، ﴿وَیَهۡدِیهِ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلسَّعِیرِ﴾او را بهسوی عذاب آتش سوزان سوق میدهد و حقیقتا چنین کسی نائب شیطان است. و خداوند در مورد شیطان فرموده است: ﴿إِنَّمَا یَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِیَکُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ﴾[فاطر: ۶]. «همانا او و گروهش را فرا میخواند تا از اهل آتش گردند».
پس کسی که در مورد خداوند به مجادله برمیخیزد خود گمراه شده و نیز به گمراه کردن دیگران میپردازد، و او از هر شیطان سرکشی پیروی مینماید، (کار او همانند) تاریکیهایی است که بر روی هم انباشته شدهاند. و تمام اهل کفر و بدعت در این داخلاند چون بیشتر آنها مقلداند و بدون علم و دانش به مجادله برمیخیزند.
آیهی ۵-۷:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِن کُنتُمۡ فِی رَیۡبٖ مِّنَ ٱلۡبَعۡثِ فَإِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ مِنۡ عَلَقَةٖ ثُمَّ مِن مُّضۡغَةٖ مُّخَلَّقَةٖ وَغَیۡرِ مُخَلَّقَةٖ لِّنُبَیِّنَ لَکُمۡۚ وَنُقِرُّ فِی ٱلۡأَرۡحَامِ مَا نَشَآءُ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى ثُمَّ نُخۡرِجُکُمۡ طِفۡلٗا ثُمَّ لِتَبۡلُغُوٓاْ أَشُدَّکُمۡۖ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّىٰ وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَىٰٓ أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ لِکَیۡلَا یَعۡلَمَ مِنۢ بَعۡدِ عِلۡمٖ شَیۡٔٗاۚ وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ هَامِدَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡ وَأَنۢبَتَتۡ مِن کُلِّ زَوۡجِۢ بَهِیجٖ٥﴾[الحج: ۵]. «ای مردم! اگر از رستاخیز در شک هستید (بدانید که) ما شما را از خاک آفریدهایم، سپس از نطفه، آنگاه از خونی بسته، سپس از پاره گوشتی نقش یافته و نقش نایافته آفریدهایم، (همۀ اینها) بدین خاطر است که برای شما روشن سازیم، و هر چه بخواهیم تا زمان معینی در رحمها نگاه میداریم، و آنگاه شما را به صورت کودک بیرون میآوریم، سپس تا به حد رشدتان برسید. و از شما کسی هست که جانش گرفته میشود، و از شما کسی هست که به نهایت فرتوتی و پیری باز برده میشود تا پس از (آن همه) دانستن چیزی نداند. و زمین را خشکیده میبینی اما هنگامیکه بر آن باران باراندیم حرکت و جنبش بدان میافتد و رشد میکند و انواع گیاهان زیبا و خرم را میرویاند».
﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّهُۥ یُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَأَنَّهُۥ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٦﴾[الحج: ۶]. «این بدان خاطر است که خداوند بر حق است و اینکه مردگان را زنده میکند، و او بر هر چیزی توانا است».
﴿وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ ءَاتِیَةٞ لَّا رَیۡبَ فِیهَا وَأَنَّ ٱللَّهَ یَبۡعَثُ مَن فِی ٱلۡقُبُورِ٧﴾[الحج: ۷]. «(و اینکه بدانید) قیامت آمدنی است (و) شکی در آن نیست و خداوند تمام کسانی را که در گورها آرمیدهاند زنده میگرداند».
خداوند متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِن کُنتُمۡ فِی رَیۡبٖ مِّنَ ٱلۡبَعۡثِ﴾ای مردم! اگر در مورد قیامت شک و تردید دارید و نمیدانید که چه وقت روی میدهد، با اینکه باید پروردگارتان و پیامبرش را تصدیق نمایید- اما چون شک و تردید دارید دو دلیل عقلی ارائه میشود که آنها را مشاهده میکنید و به صورتی قطعی بر ثبوت آنچه شما در آن تردید دارید دلالت مینماید، و شک را از دلهایتان دور میکند.
یکی از آن دو دلیل استدلال کردن بر آفرینش نخستین انسان است و اینکه کسی که ابتدا آن را آفریده است او را باز میآفریند. و در این مورد فرمود: ﴿فَإِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن تُرَابٖ﴾من شما را از خاک آفریدهام، زیرا که آدم ÷را از خاک آفرید. ﴿ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ﴾سپس شمار از نطفه آفرید، و این ابتدای آفرینش است. ﴿ثُمَّ مِنۡ عَلَقَةٖ﴾و نطفه به حکم خداوند به خون بسته قرمز رنگی تبدیل میشود. ﴿ثُمَّ مِن مُّضۡغَةٖ﴾و خون بسته تبدیل به یک قطعه گوشت به اندازهای گوشتی که جوییده میشود. و این پاره گوشت گاهی، ﴿مُّخَلَّقَةٖ﴾نقش یافته و به صورت انسان آفریده میشود و کاملر و تامالخلقه است، ﴿وَغَیۡرِ مُخَلَّقَةٖ﴾و گاهی ناتمام و ناقص الخلقه است، به این صورت که قبل از آفریده شدن سقط میشود. ﴿لِّنُبَیِّنَ لَکُمۡ﴾تا اصل آفرینش شما را بیان نماییم. با اینکه خداوند م تعالر بر آفرینش شما را بیان نماییم. با اینکه خداوند متعال بر آفرینش کامل آن در یک لحظه تواناست، اما کمال حکمت و بزرگی قدرت و گستردگی رحمت خویش را برای شما بیان مینماید. ﴿وَنُقِرُّ فِی ٱلۡأَرۡحَامِ مَا نَشَآءُ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾و ما جنینهایی را در رحم باقی میگذارد تا وقتی که خداوند بخواهد و آن مدت، زمان بارداری است. ﴿ثُمَّ نُخۡرِجُکُمۡ طِفۡلٗا﴾سپس شما را از شکم مادرتان به صورت کودک بیرون میآوریم، که چیزی نمیدانید و هیچ توانایی ندارید.
و مادران شما را فرمانبردار و خدمتگزارتان گردانیدیم، و در پستانهایشان برایتان شیر قرار دادیم، سپس از مرحلهای به مرحلهای دیگر در میآیید تا اینکه به سن رشد میرسید و آن کمال قوت و عقل است. ﴿وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّىٰ وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَىٰٓ أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ﴾و برخی از شما قبل از آن که به سن رشد برسد میمیرند، و برخی سن رشد را پشت سر گذاشته و به سن فرتوتی و پیری سالخوردگی میرسند. ﴿أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ﴾یعنی پستترین مرحلۀ عمر و آن پیری و فرتوتی است که در آن مرحله عقل انسان از دست میرود، آن طور که دیگر تواناییهایش تحلیل شده و ضعیف میگردد. ﴿لِکَیۡلَا یَعۡلَمَ مِنۢ بَعۡدِ عِلۡمٖ شَیۡٔٗا﴾تا کسی که به این مرحله از عمر رسیده است چیزی از آنچه قبلا میدانسته است نداند، چون عقلش ضعیف میشود. و توانایی انسان را دو ناتوانی فرا میگیرد، یک ناتوانی دوران کودکی و دیگری ناتوانی و نقص دوران پیری چنانکه خداوند متعالر فرموده است: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعۡفٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ ضَعۡفٖ قُوَّةٗ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٖ ضَعۡفٗا وَشَیۡبَةٗۚ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡقَدِیرُ٥٤﴾[الروم: ۵۴]. «خداوند آن ذاتی است که شما را نیرومند گردانیده است، سپس شما را ضعیف میگرداند، و به پیری میرساند، و هر چه میخواهد میآفریند و او دانای تواناست».
دلیل دوم زنده کردن و سبز نمودن زمین بعد از خشکیدن و پژمرده شدن آن است. ﴿وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ هَامِدَةٗ﴾و زمین را خشکیده و پژمرده میبینی به گونهای که گیاه سبزی در آن نیست. ﴿فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ﴾اما هنگامی که بر آن آب باران باراندیم، با روییدن گیاهان به جنبش میافتد و سبز میشود. ﴿وَرَبَتۡ﴾یعنی پس از دوران فرو نشستگی، ارتفاع پیدا میکند، و این به سبب ازدیاد گیاهانش است. ﴿وَأَنۢبَتَتۡ مِن کُلِّ زَوۡجِۢ بَهِیجٖ﴾و انواع گیاهان زیبا و دلکش در آن میروید. و این دو دلیل بر پنج مطلب دلالت مینمایند:
﴿ذَٰلِکَ﴾خداوند آن ذاتی است که انسان را از آنچه بیان شد آفرید و زمین را پس از خشکیده شدنش زنده و خرم نمود ﴿بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ﴾چون خداوند پروردگار و معبودی است که عبادت جز برای او شایسته نیست، و فقط پرستش او حق است و پرستش دیگران باطل میباشد. ﴿وَأَنَّهُۥ یُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾و خداوند همانگونه که ابتدا مردم را آفریده و زمین را پس از خشکیدن زنده نمود مردگان را نیز زنده مینماید. ﴿وَأَنَّهُۥ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ﴾و او بر هر چیزی تواناست، هم چنانکه قدرت شگفت و صنعت بزرگش را به شما نشان داده است.
﴿وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ ءَاتِیَةٞ لَّا رَیۡبَ فِیهَا﴾و اینکه بدانید بدون شک قیامت فرا میرسد و جای هیچگونه تردیدی نیست، پس راهی برای بعید دانستن آن وجود ندارد. ﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ یَبۡعَثُ مَن فِی ٱلۡقُبُورِ﴾و خداوند کسانی را که در گورها آرمیدهاند زنده میکند، و شما را بر کارهای نیک و بدتان سزا و جزا خواهد داد.
آیهی ۸-۹:
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُجَٰدِلُ فِی ٱللَّهِ بِغَیۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى وَلَا کِتَٰبٖ مُّنِیرٖ٨﴾[الحج: ۸]. «و گروهی از مردم دربارۀ خداوند بدون (هیچ) دانش و هدایت و کتاب روشنی مجادله میکنند».
﴿ثَانِیَ عِطۡفِهِۦ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۖ لَهُۥ فِی ٱلدُّنۡیَا خِزۡیٞۖ وَنُذِیقُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ عَذَابَ ٱلۡحَرِیقِ٩﴾[الحج: ۹]. «مستکبرانه شانههایش را بالا میاندازد و مغرورانه رویش را بر میگرداند تا (مردم را) از راه خدا گمراه سازد، او در دنیا رسوایی (بزرگی) دارد، و روز قیامت عذاب آتش را به او میچشانیم».
مجادلهای که پیشتر بیان شد برای مقلد است، و این مجادله برای شیطان سرکش است که به بدعتها فرا میخواند. پس خداوند خبر داد که ﴿یُجَٰدِلُ فِی ٱللَّهِ﴾با پیامبران خدا و پیروانشان به وسیله باطل مجادله مینماید تا با آن حق را در هم بشکند ﴿بِغَیۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى﴾و بدون هیچ دانش درستی و بدون اینکه رهنمودی داشته باشد مجادله میکند. یعنی در مجادلۀ خود از کسی پیروی نمیکند که عقل درستی دارد، و راهیافته است. ﴿وَلَا کِتَٰبٖ مُّنِیرٖ﴾و بدون کتاب روشنی مجادله میکند، پس او نه دلیلی عقلی دارد و نه دلیلی نقلی.
این همان شبهات و تردیدهایی است که شیطان به او الهام میکند: ﴿وَإِنَّ ٱلشَّیَٰطِینَ لَیُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِیَآئِهِمۡ لِیُجَٰدِلُوکُمۡ﴾[الأنعام: ۱۲۱]. «و همانا شیطان به دوستانشان الهام میکنند تا با شما مجادله نمایند». با وجود این ﴿ثَانِیَ عِطۡفِهِ﴾مستکبرانه رویش را بر میگرداند، و ای کنایه از آن است که او از روی خود بزرگیبینی حق را نمیپذیرد، و مردم را حقیر و ناچیز میداند و از دانش غیرمفیدی که دارد شاد شده و اهل حقی را که همراهشان هست حقیر میشمارد ﴿لِیُضِلَّ﴾تا مردم را گمراه سازد. یعنی تا از دعوتگران بهسوی گمراهی باشد. و تمام پیشوایان کفر و گمراهی در این داخل هستند. سپس کیفر آنها را در دنیا و آخرت بیان کرد و فرمود: ﴿لَهُۥ فِی ٱلدُّنۡیَا خِزۡیٞ﴾او در دنیا رسوایی (بزرگی) دارد. یعنی قبل از آخرت و در همین دنیا خوار و رسوا میشود، و این از نشانههای عجیب الهی است، و هیچ دعوتگری از دعوتگران کفر و گمراهی را نمیبینی مگر اینکه جهانیان از او متنفرند، و او را نکوهش و مذمت میکنند، و هر یک طبق حالتش مورد نفرت و نکوهش قرار میگیرد. ﴿وَنُذِیقُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ عَذَابَ ٱلۡحَرِیقِ﴾و روز قیامت عذاب سوزان را به او. میچشانیم یعنی گرمای سخت جهنم و آتش سوزان آن را به کیفر آنچه از پیش فرستاده و انجام داده است به او میچشانیم.
آیهی ۱۰:
﴿ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتۡ یَدَاکَ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَیۡسَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِیدِ١٠﴾[الحج: ۱۰]. «این به سزای کردار پیشین توست. و (گرنه) خداوند بر بندگان ستمگر نیست».
﴿ذَٰلِکَ﴾آن عذاب دنیوی و اخروی که بیان شد. ﴿ذَٰلِکَ﴾مفهوم دور بودن را دارد، که لام ﴿ذَٰلِکَ﴾بر بعد و دوری دلالت میکند، و این بیانگر آن است که کافر در نهایت وحشت و بدبختی و بدحالی قرار دارد. ﴿بِمَا قَدَّمَتۡ یَدَاکَ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَیۡسَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِیدِ﴾کیفر کفر و گناهی است که مرتکب شدهای، و خداوند بر بندگان ستمگر نیست.
یعنی خداوند بندگانش را بدون اینکه گناهی مرتکب شده باشند عذاب نمیدهد. خلاصۀ معنی چنین است: به کافری که دارای صفتهایی باشد که در دو آیۀ گذشته باین شدند، گفته میشود: این عذاب و رسوایی که بدان دچار شدهای به سبب افترا و تهمت زدن و تکبر ورزیدنت میباشد، چون خداوند عادل است و ستم نمیکند، و مؤمن و کافر و صالح و فاسق را یکسان قرار نمیدهد، بلکه هر یک را به سبب عملش مجازات میکند.
آیهی ۱۱-۱۳:
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَعۡبُدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ حَرۡفٖۖ فَإِنۡ أَصَابَهُۥ خَیۡرٌ ٱطۡمَأَنَّ بِهِۦۖ وَإِنۡ أَصَابَتۡهُ فِتۡنَةٌ ٱنقَلَبَ عَلَىٰ وَجۡهِهِۦ خَسِرَ ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةَۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِینُ١١﴾[الحج: ۱۱]. «و از میان مردم کسی هست که با دو دلی خدا را میپرستد، پس اگر خیر و خوبی به او برسد بدان آرام گیرد، و اگر بلایی به او برسد به عقب برگردد، در دنیا و آخرت زیانکار شده، و این همان زیان روشن و آشکار است».
﴿یَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُۥ وَمَا لَا یَنفَعُهُۥۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلضَّلَٰلُ ٱلۡبَعِیدُ١٢﴾[الحج: ۱۲]. «به جای خداوند چیزی را که زیانی به او نمیرساند و سودی به او نمیبخشد به فریاد میخواند. این همان گمراهی بسیار دور است».
﴿یَدۡعُواْ لَمَن ضَرُّهُۥٓ أَقۡرَبُ مِن نَّفۡعِهِۦۚ لَبِئۡسَ ٱلۡمَوۡلَىٰ وَلَبِئۡسَ ٱلۡعَشِیرُ١٣﴾[الحج: ۱۳]. «کسی را میخواند که زیانش از سودش نزدیکتر است، چه یاوران و سروران بد، و چه همدمان و دوستان بدی هستند!».
برخی از مردم، ایمانشان ضعیف است و ایمان وارد دلهایشان نگردیده و نور و صفای ایمان با دلهایشان در نیامیخته است، بلکه یا از روی ترس و یا بنابر عرف و عادت ایمان آورده است، و به هنگام آزمایش و مشکلات استوار و ثابت قدم نمیماند، و متزلزل و مذبذب است. ﴿فَإِنۡ أَصَابَهُۥ خَیۡرٌ ٱطۡمَأَنَّ بِهِ﴾پس اگر خوبی و خیری به او برسد بدان آرام میگیرد. یعنی اگر همواره روزی گوارایی داشته باشد و در خوشی به سر ببرد و هیچ ناگواری و رنجی به او نرسد، به سبب این خیر خوبی آسوده خاطر و شادمان میشود، اما آرامش او بر اثر ایمانش نیست، چرا که ممکن است خداوند چنین فردی را در امان قرار دهد و او را به فتنهها و بلاهایی مبتلا نکند که او را از دینش برگرداند ﴿وَإِنۡ أَصَابَتۡهُ فِتۡنَةٌ﴾اما اگر بلایی به او برسد به این صورت که امر ناپسندی برایش پیش بیایید، یا چیز دوست داشتنی و مورد پسندی را از دست بدهد، ﴿ٱنقَلَبَ عَلَىٰ وَجۡهِهِ﴾رویگردان میشود. یعنی از دینش برمیگردد و مرتد میشود. ﴿خَسِرَ ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةَ﴾سعادت دنیا و آخرت را از دست داده است. در دنیا به امید اینکه مال مورد نظرش را به دست آورده، و به گمان اینکه آنچه او میخواهد جز با ارتداد به دست نمیآید، از دین برمیگردد، حال آنکه چیزی اضافه بر آنچه درتقدیر خدا برایش مقرر گشته است به او نمیرسد، پس در حقیقت او ناکام و ناموفق گردیده و زیانکار شده است.
و بسیار ظاهر و روشن است که در آخرت از بهشتی که پهنای آن به اندازۀ آسمانها و زمین است محروم میشود، و سزاوار آتش جهنم میگردد. ﴿ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِینُ﴾و این همان زیان آشکار و روشن است.
کسی که به عقب برگشته است، ﴿یَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُۥ وَمَا لَا یَنفَعُهُ﴾به جای خداوند چیزی را به فریاد میخواند که نمیتواند به او زیانی برساند و سودی به وی ببخشد.
و هر معبود و هر چیزی که به جای خداوند فرا خوانده شود نمیتواند به خودش یا به دیگران سود و زیانی برساند. ﴿ذَٰلِکَ هُوَ ٱلضَّلَٰلُ ٱلۡبَعِیدُ﴾این، سرگشتگی فراوان و بسیار دوری است، و گمراهیای است که به آخرین حد رسیده است، و گمراهیای است که به آخرین حد رسیده است، چون او از پرستش کسی که سودرسان و زیان دهنده و بینیاز و برآورده کنندۀ نیازهاست روی گردان شده و به پرستش بندهای مانند خود یا پایینتر از خویش روی آورده که هیچ اختیاری ندارد، بلکه زیان آن از سودش بیشتر است.
بنابر این فرمود: ﴿یَدۡعُواْ لَمَن ضَرُّهُۥٓ أَقۡرَبُ مِن نَّفۡعِهِ﴾کسی را به فریاد میخواند که زیانش از سودش بیشتر است، زیرا پرستش و فراخواندن آن برای عقل و جسم و دنیا و آخرت مشخص است. ﴿لَبِئۡسَ ٱلۡمَوۡلَىٰ﴾چه یاور و سرور بدی است این معبود ﴿وَلَبِئۡسَ ٱلۡعَشِیرُ﴾و چه همدم و دوست بدی هستند! سرور و همدم اصولاً باید به آدمی سود برساند و زیانرا از وی دور کند، پس وقتی سودی به دست نمیآید و زیانی دور نمیشود، همدم و سرور قرار دادن اینها نکوهش شده و زشت به حساب آمده است.
آیهی ۱۴:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُدۡخِلُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَفۡعَلُ مَا یُرِیدُ١٤﴾[الحج: ۱۴]. «همانا خداوند کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند به باغهایی درمیآورد که رودها در زیر (درختان و کاخهای) آن روان است. بیگمان خداوند آنچه را میخواهد انجام میدهد».
خداوند از مجادله کنندگان در باطل سخن به میان آورد و فرمود: این گروه بر دو نوع هستند، یکی مقلد و دیگری دعوتگر، و نیز بیان کرد آنهایی که مؤمن نامیده میشوند نیز دو نوع میباشند، گروهی هستند که ایمان به قلبشان وارد نشده است، چنانکه پیشتر بیان شد، و نوع دوم مؤمن واقعی و حقیقی هستند که ایمانشان را با اعمال صالح تصدیق میکنند. پس خداوند خبر داد که آنها را به باغهایی وارد مینماید که رودها از زیر درختان و کاخهای آن روان است و بهشت «جنت» نامیده شده است، چون در آن کاخها و قصرها و درختان و گیاهانی وجود دارد که ساکنانش را میپوشاند به گونهای که در آن پنهان میشوند. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَفۡعَلُ مَا یُرِیدُ﴾بدون شک خداوند آنچه را که میخواهد انجام میدهد، پس خداوند هر چه بخواهد بدون اینکه کسی بتواند مانع کارش شود و با او مخالفت نماید انجام میدهد. و از جمله کارهایی که میکند این است که اهل بهشت را به بهشت میرساند. خداوند با منت و فضل خویش ما را از اهل بهشت بگرداند.
آیهی ۱۵:
﴿مَن کَانَ یَظُنُّ أَن لَّن یَنصُرَهُ ٱللَّهُ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ فَلۡیَمۡدُدۡ بِسَبَبٍ إِلَى ٱلسَّمَآءِ ثُمَّ لۡیَقۡطَعۡ فَلۡیَنظُرۡ هَلۡ یُذۡهِبَنَّ کَیۡدُهُۥ مَا یَغِیظُ١٥﴾[الحج: ۱۵]. «کسی که گمان میبرد خدا پیامبرش را در دنیا و آخرت یاری نمیدهد، ریسمانی به آسمان بیاویزد، سپس آن (یاری خداوند) را قطع نماید، آنگاه بنگرد آیا این تدبیرش خشم او را از میان میبرد؟».
هرکس گمان میبرد که خداوند پیامبرش را یاری نمیکند، و دین وی نابود خواهد شد، بداند که یاری و کمک خداوند از آسمان میرسد. ﴿فَلۡیَمۡدُدۡ بِسَبَبٍ إِلَى ٱلسَّمَآءِ ثُمَّ لۡیَقۡطَعۡ﴾و چنین گمان برندهای ریسمانی را بیاویزد، و به وسیلۀ آن به آسمان برود تا یاری خداوند را قطع کند، و نگذرد به پیامبر برسد. ﴿فَلۡیَنظُرۡ هَلۡ یُذۡهِبَنَّ کَیۡدُهُۥ مَا یَغِیظُ﴾آنگاه بنگرد آیا این تدبیرش خشم او را از میان برود؟
یعنی بنگرد گه آیا تدبیر او و توطئهای که علیه پیامبر طراحی میکند و برای مبارزۀ با او به کار میبرد و برای باطل کردن دینش میکوشد خشم او را که به خاطر پیروزی دینش شعلهور شده است از بین میبرد؟ و این استفهام برای نفی است. یعنی او نمیتواند با کارهایی که میکند خشم خود از بین ببرد.
و معنی آیه کریمه چنین است: ای کسی که با پیامبر صدشمنی میورزی و برای خاموش کردن دینش تلاش مینمایی! و به سبب نادانیات گمان میبری که این تلاشهای نافرجام به تو فایدهای میرساند! بدان که هر وسیلهای را به کارگیری، و برای نیرنگ ورزیدن بر ضد پیامبر تلاش نمایی، خشم و رنج تو را از میان نمیبرد. پس بر این کار توانایی نداری. ولی ما کاری را به تو پیشنهاد میکنیم که با این روش شاید بتوانی خشم خود را خاموش نموده، و از رسیدن کمک به پیامبر جلوگیری کنی.
از در وارد شو و با استفاده از ابزار و وسایل مناسب بهسوی هدف پیش برو، ریسمانی از برگ درختان خرما یا سایر درختان بیاور و به آسمان آویزان کن، سپس از آن بالا برو تا اینکه به درههایی برسی که از آن کمک و یاری فرود میآید، آنگاه آن درهها را ببند و راهشان را قطع کن، پس با این کار خشم تو فرو مینشیند. چاره و نیرنگ همین است، چرا که از دیگر راههای نمیتوانی خشم خود را فرو بنشانی گرچه تمام مردم تو را یاری دهند.
این آیۀ کریمه نوید و مژدهایست مبنی بر اینکه خداوند دینش را یاری میدهد، و نویدی است برای پیامبر خدا و بندگان مؤمن، و کافرانی را که میخواهند با دهان خود نور الهی را خاموش نمایند ناامید مینماید، و خداوند نورش را کامل میگرداند گرچه کافران نپسندند. یعنی گرچه آنها تمام تلاش خود را برای خاموش کردن نور الهی به کار بگیرند.
آیهی ۱۶:
﴿وَکَذَٰلِکَ أَنزَلۡنَٰهُ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖ وَأَنَّ ٱللَّهَ یَهۡدِی مَن یُرِیدُ١٦﴾[الحج: ۱۶]. «و اینگونه آن (قرآن) را (به صورت) آیات روشن نازل کردیم و خداوند هر کس را بخواهد هدایت میکند».
و این چنین امور را به شیوههای گوناگون در قرآن بیان نموده و آن را آیات روشن و واضح قرار دادهایم تا بر همۀ مطالب و مسائل مفید دلالت نماید، اما هدایت در دست خداوند است و هر کس را که بخواهد هدایت کند به وسیلۀ این قرآن راهیاب مینماید، و خداوند قرآن را پیشوا و الگوی او قرار میدهد، و به وسیلۀ نور آن راهش را روشن میگرداند. و هر کس را که خداوند بخواهد هدایت نکند- گرچه نشانهها و معجزات زیادی برای او بیاید- ایمان نمیآورد، و قرآن هیچ فایدهای به او نمیرساند، بلکه حجت و دلیلی علیه او خواهد بود.
آیهی ۱۷-۲۴:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَادُواْ وَٱلصَّٰبِِٔینَ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلۡمَجُوسَ وَٱلَّذِینَ أَشۡرَکُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ یَفۡصِلُ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ١٧﴾[الحج: ۱۷]. «به راستی (خداوند در میان) مؤمنان و یهودیان، و صائبین، و نصارا، و مجوس، و کسانی که شرک ورزیدند، همانا خداوند در روز قیامت داوری خواهد کرد. بیگمان خداوند بر همه چیز آگاه است».
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یَسۡجُدُۤ لَهُۥۤ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ وَٱلنُّجُومُ وَٱلۡجِبَالُ وَٱلشَّجَرُ وَٱلدَّوَآبُّ وَکَثِیرٞ مِّنَ ٱلنَّاسِۖ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیۡهِ ٱلۡعَذَابُۗ وَمَن یُهِنِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّکۡرِمٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَفۡعَلُ مَا یَشَآءُ۩١٨﴾[الحج: ۱۸]. «آیا ندیدهای تمام کسانیکه در آسمانها و زمین هستند، و خورشید و ماه و ستارهها و کوهها و درختان و چهارپایان و بسیاری از مردم برای خدا سجده میبرند؟ و بسیارند کسانی که عذاب بر آنان تحقق یافته است. و هر که را خداوند خوار سازد، گرامی دارندهای ندارد. بیگمان خداوند هر آنچه را بخواهد انجام میدهد».
﴿هَٰذَانِ خَصۡمَانِ ٱخۡتَصَمُواْ فِی رَبِّهِمۡۖ فَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ قُطِّعَتۡ لَهُمۡ ثِیَابٞ مِّن نَّارٖ یُصَبُّ مِن فَوۡقِ رُءُوسِهِمُ ٱلۡحَمِیمُ١٩﴾[الحج: ۱۹]. «این دو دسته که دشمن همدیگر میباشند دربارۀ خدا به جدال پرداخته و به کشمکش نشستهاند. پس آنان که کفر ورزیدهاند بر ایشان لباسهایی از آتش بریده شده است، از بالای سرشان آب داغ و سوزان ریخته میشود».
﴿یُصۡهَرُ بِهِۦ مَا فِی بُطُونِهِمۡ وَٱلۡجُلُودُ٢٠﴾[الحج: ۲۰]. «(این آب جوشان آن چنان در بدنشان نفوذ میکند که) آنچه در درونشان است و (نیز) پوستهایشان بدان گداخته و ذوب میگردد».
﴿وَلَهُم مَّقَٰمِعُ مِنۡ حَدِیدٖ٢١﴾[الحج: ۲۱]. «و برای (عذاب دادن) آنان گرزهای آهنین مهیاست».
﴿کُلَّمَآ أَرَادُوٓاْ أَن یَخۡرُجُواْ مِنۡهَا مِنۡ غَمٍّ أُعِیدُواْ فِیهَا وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِیقِ٢٢﴾[الحج: ۲۲]. «هرگاه بخواهند از غم و اندوه آتش بیرون بیایند به آنجا بازگردانده میشوند (و به آنان گفته میشود:) بچشید عذاب سوزان را».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُدۡخِلُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ یُحَلَّوۡنَ فِیهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَلُؤۡلُؤٗاۖ وَلِبَاسُهُمۡ فِیهَا حَرِیرٞ٢٣﴾[الحج: ۲۳]. «بیگمان خداوند آنان را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند به باغهایی داخل میگرداند که از زیر (درختان) آن رودبارها جاری است، در آن جا با دستبندهای زرّین و مروارید آراسته میشوند، و لباسشان در آنجا ابریشم است».
﴿وَهُدُوٓاْ إِلَى ٱلطَّیِّبِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ وَهُدُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡحَمِیدِ٢٤﴾[الحج: ۲۴]. «و به سخن پاکیزه راه یافتند و به راه پسندیده رهنمود شدند».
خداوند از گروههای اهل زمین خبر میدهد، از اهل کتاب از مؤمنان و یهودیان و نصارا و صابئین و آتش پرستان، و مشرکان خبر میدهد که همۀ آنها را در روز قیامت گرد خواهد آورد، و با فرمان دادگرانهاش میان آنها داوری مینماید، و به سبب اعمالشان که خداوند ثبت نموده و بر آن حاضر و ناظر بوده است سزا و جزایشان میدهد. بنابر این فرمود : ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ﴾همانا خداوند بر همه چیز حاضر و ناظر است.
سپس در میان آنها چنین داوری میکند که ﴿هَٰذَانِ خَصۡمَانِ ٱخۡتَصَمُواْ فِی رَبِّهِمۡ﴾این دو دسته دشمن همدیگر میباشند. و در بارۀ خداوند به جدال پرداخته و به کشمکش نشسته و هر یک ادعا مینماید که او بر حق است. ﴿فَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ﴾پس آنان که کفر ورزیدهاند. هر کافری را از قبیل یهودیها و نصارا و صابئین و آتشپرستان و مشرکین شامل میشود، ﴿قُطِّعَتۡ لَهُمۡ ثِیَابٞ مِّن نَّارٖ﴾برایشان لباسهایی از آتش دوخته میشود. یعنی لباسهایی از قطران برایشان دوخته میشود سپس آن را آتش میزنند تا از هر طرف، عذاب آنان را فرا بگیرد. ﴿یُصَبُّ مِن فَوۡقِ رُءُوسِهِمُ ٱلۡحَمِیمُ﴾و از بالای سرشان آب بسیار داغ و سوزان بر روی آنان را ریخته میشود. ﴿یُصۡهَرُ بِهِۦ مَا فِی بُطُونِهِمۡ وَٱلۡجُلُودُ٢٠﴾که گوشت و چربی و رودهایشان از شدت گرمای آن در داخل شکمشان ذوب میگردد.
﴿وَلَهُم مَّقَٰمِعُ مِنۡ حَدِیدٖ٢١﴾و برای شکنجه کردن آنان تازیانهها و گرزهای آهنینی است که فرشتگان تندخو و سختگیر آنها را با آن میزنند.
﴿کُلَّمَآ أَرَادُوٓاْ أَن یَخۡرُجُواْ مِنۡهَا مِنۡ غَمٍّ أُعِیدُواْ فِیهَا﴾هر زمان که دوزخیان بخواهند از غم و اندوه بزرگ آتش بیرون بیایند، به آنجا باز گردانده میشوند، پس نه عذاب از آنها کاسته شده و نه به آنان مهلت داده میشود. و با اهانت به آنان گفته میشود: ﴿وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِیقِ﴾عذاب سوزان را بچشید که دلها و جسمها را میسوزاند.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُدۡخِلُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾بیگمان خداوند آنان را را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند به باغهایی داخل میگرداند که از زیر درختان و کاخهای آن رودبارها جاری است. و مشخص است تنها مسلمانان که به همۀ کتابها و پیامبران ایمان آوردهاند چنین صفتی را دارند. ﴿یُحَلَّوۡنَ فِیهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَلُؤۡلُؤٗا﴾زنان و مردان بهشتی با دستبندهایی از طلا آراسته میشوند، و دستبندهای سیمین به دست دارند. ﴿وَلِبَاسُهُمۡ فِیهَا حَرِیرٞ﴾حریر و لباسشان در آن جا ابریشم است.
پس نعمتهایشان کامل است، و از انواع خوردنیها و نوشیدنیهای لذیذ که کلمه: ﴿جَنَّٰتٖ﴾«باغها» در بر گیرندۀ آن است، بهرهمند میشوند. رودبارهای جاری و روان را ذکر کرد و آن رودهای آب و شیر و عسل و شراب است و در آن جا انواع لباس و زیورآلات زیبا وجود دارد.
این بدان سبب است که آنها ﴿وَهُدُوٓاْ إِلَى ٱلطَّیِّبِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ﴾به سخن پاکیزه را یافتند که برترین و پاکیزهترین آن کلمۀ اخلاص است. سپس همۀ گفتههای پاکیزهای را در بر میگیرد که با آن خداوند یاد میشودیا به وسیله آن عبادت الهی به بهترین وجه انجام شده یا نیکی و خیری به بندگان خدا رسانده میشود.
﴿وَهُدُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡحَمِیدِ﴾و به راه پسندیده راهنمایی شدند، زیرا تمام احکام شریعت سرشار از نیکی و حکمت است، و به بهترین چیزها دستور داده و از زشتیها نهی کرده است. در شریعت افراط و تفریطی وجود ندارد، و در برگیرندۀ علم مفید و عمل صالح میباشد. یا چنین است: و به راه پسندیدۀ خدا هدایت شدند، زیرا خداوند در بسیاری مواقع راه را به خودش نسبت میدهد، چون آن راه صاحبش را به خداوند میرساند.
و ذکر ﴿ٱلۡحَمِیدِ﴾در اینجا به خاطر این است که تا بیان نماید که آنها در سایۀ سپاس پروردگارشان و به منت و فضل او هدایت شدند، بنابر این در بهشت میگویند:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی هَدَىٰنَا لِهَٰذَا وَمَا کُنَّا لِنَهۡتَدِیَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ﴾[الأعراف: ۴۳]. «ستایش خداوندی ار سزاست که ما را به این راه راهنمایی کرد، و اگر او ما را هدایت نمیکرد ما هدایت نمیشدیم».
و خداوند در لابلای این آیات بیان کرد که همۀ آفریدهها برای او سجده میبرند، همۀ آنچه که در آسمانها و زمین وجود دارد، و ماه و خورشید و ستارگان و کوهها و درختان و چهارپایان، و همۀ حیوانات، و بسیاری از مردم -که مؤمنان هستند- برای خداوند سجده میبرند. ﴿وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیۡهِ ٱلۡعَذَابُ﴾و بر بسیاری نیز گرفتار شدن به عذاب الهی قطعی و حتمی شده است. یعنی به علت کفرورزیدن و ایمان نیاوردنشان عذاب بر آنها لازم گردیده است. آنان موفق نشدهاند ایمان بیاورند و چون خداوند آنها را خوار کرده است. ﴿وَمَن یُهِنِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّکۡرِمٍ﴾و هر کس را که خداوند خوار گرداند هیچ گرامی دارندهای ندارد. و کسی نمیتواند آنچه را که خداوند خواسته است برگرداند،. کسی نیست که بتواند با خواست الهی مخالفت نماید. پس وقتی که همۀ مخلوقات برای پروردگارشان سجده، میبرند و در برابر شکوه او فروتن و سر به زیر هستند، و در برابر قدرت و عزت او سر تسلیم و فروتنی بر خاک مینهند این دلالت مینماید که تنها او فرمانروا و پادشاه ستوده است، و هر کس عبادت او را رها کند و به پرستش دیگر چیزها روی بیاورد بسیار سرگشته و گمراه شده و به زیان آشکاری گرفتار آمده است.
آیهی ۲۵:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ ٱلَّذِی جَعَلۡنَٰهُ لِلنَّاسِ سَوَآءً ٱلۡعَٰکِفُ فِیهِ وَٱلۡبَادِۚ وَمَن یُرِدۡ فِیهِ بِإِلۡحَادِۢ بِظُلۡمٖ نُّذِقۡهُ مِنۡ عَذَابٍ أَلِیمٖ٢٥﴾[الحج: ۲۵]. «بیگمان کسانی که کفر ورزیدهاند و (مردم را) از راه خدا، و (پیامبر و مؤمنان را در سال حدیبیه) از مسجد الحرام باز میدارند که ما آن را - برای همۀ مردم اعم از کسانی که در آن جا زندگی میکنند و یا از نقاط دیگر بدان وارد میشوند - یکسان (حرم امن و امان و محل مراسم حج) نمودهایم (برای آنان عذابی سخت دردناک است)، و کسی که ار روی ستم در آن جا مرتکب خلاف گردد عذاب دردناکی به او میچشانیم».
خداوند متعال از زشتی آنچه که مشرکان کافر بر آن هستند خبر داده و میفرماید: آنها هم به خدا و پیامبرش کفر ورزیده و هم مردم را از راه خدا باز میدارند، و مردم را از اینکه ایمان بیاورند منع میکنند، و نیز مردم را از ورود به مسجدالحرام باز میدارند که نه ملک آنها و نه مال پدرانشان است بلکه مردم اعم از کسانی که از بیرون بدانجا میآیند و کسانی که در آنجا زندگی میکنند در آن یکسان میباشند.
حتی بهترین انسان محمد صو اصحباش را از ورود به مسجدالحرام باز داشتند، حال آنکه حرمت و احترام و عظمت مسجدالحرام مقتضی آن است که هر کس با توسل به ظلم بخواهد در آن کجروی کند و مرتکب خلاف شود به او عذاب دردناکی بچشانیم. پس فقط ارادۀ ستم کردن و الحاد نمودن در حرم باعث عذاب میگردد، گرچه در غیر حرم هر گاه انسان ارادۀ گناه و ستم ار داشته باشد، تا وقتی که آن را انجام نده مجازات نمیشود. پس کسی که در حرم بزرگترین ستم یعنی کفر و شرک را انجام دهد و زائران کعبه را از آن باز دارد خداوند به بدترین نوع با وی برخورد خواهد کرد.
و این آیۀ کریمه تأکید مینماید که احترام حرم و تعظیم فراوان آن واجب است، و از ارادۀ گناه و انجام آن در حرم باید به شدت پرهیز کرد.
آیهی ۲۶-۲۹:
﴿وَإِذۡ بَوَّأۡنَا لِإِبۡرَٰهِیمَ مَکَانَ ٱلۡبَیۡتِ أَن لَّا تُشۡرِکۡ بِی شَیۡٔٗا وَطَهِّرۡ بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡقَآئِمِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ٢٦﴾[الحج: ۲۶]. «و به یادآور آنگاه که جایگاه خانۀ (کعبه) را برای ابراهیم معین ساختیم (و به او گفتیم:) که چیزی را با من شریک میاور، و خانهام را برای طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع کنندگان و سجده برندگان پاکیزهدار».
﴿وَأَذِّن فِی ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَجِّ یَأۡتُوکَ رِجَالٗا وَعَلَىٰ کُلِّ ضَامِرٖ یَأۡتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٖ٢٧﴾[الحج: ۲۷]. «و در (میان) مردم به حج ندا برآور، و آنها را صدا کن تا پیاده و (سوار) بر هر شتر لاغری که از هر راه دور رهسپارند بهسوی تو بیایند».
﴿لِّیَشۡهَدُواْ مَنَٰفِعَ لَهُمۡ وَیَذۡکُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ فِیٓ أَیَّامٖ مَّعۡلُومَٰتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِیمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِۖ فَکُلُواْ مِنۡهَا وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡبَآئِسَ ٱلۡفَقِیرَ٢٨﴾[الحج: ۲۸]. «تا شاهد منافع خود باشند، و در روزهای معینی نام خدا را بر چهارپایانی ببرند که خداوند روزیشان کرده است. پس، از آن بخورید و بینوایان و مستمندان را نیز بخورانید».
﴿ثُمَّ لۡیَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ وَلۡیُوفُواْ نُذُورَهُمۡ وَلۡیَطَّوَّفُواْ بِٱلۡبَیۡتِ ٱلۡعَتِیقِ٢٩﴾[الحج: ۲۹]. «سپس باید آلودگیهای بدنشان را بزدانید و به نذرهایشان وفا کنند،. خانۀ قدیمی و گرامی (خدا، کعبه) را طواف نمایند».
خداوند عظمت بیتالحرام و شکوه سازندۀ آن را که ابراهیم خلیلالرحمان است بیان میدارد. پس فرمود: ﴿وَإِذۡ بَوَّأۡنَا لِإِبۡرَٰهِیمَ مَکَانَ ٱلۡبَیۡتِ﴾و آنگاه که محل و جایگاه خانۀ کعبه را برای ابراهیم معین ساختیم، و او را به آن جا ساکن نمودیم، و خداوند به ابراهیم فرمان داد تا خانۀ کعبه را بسازد، پس ابراهیم آن را براساس پرهیزگاری و طاعت خداوند بنا نهاد، و او و فرزندش اسماعیل آن را ساختند، و خداوند به ابراهیم دستور داد تا چیزی را شریک او نسازد به این صورت که اعمالش را خالصانه برای خدا انجام دهد، و خانۀ کعبه را بر نام خداوند بنا نماید. ﴿وَطَهِّرۡ بَیۡتِیَ﴾و خانهام را از شرک و گناهان، و از آلودگیها، پاکیزه بدار. و خداوند خانه را به خودش نسبت داد، و این به خاطر شرافت و فضیلتی است که خانۀ کعبه دارد، و تا بیشتر محبت کعبه در دلها جای بگیرد، و از هر طرف مردم به آن دلبسته شوند. و تا بیشتر به پاکیزه داشتن آن اهتمام ورزند، زیرا کعبه خانۀخداوند است برای طواف کنندگان و افرادی که در کنار آن مشغول عبادت هستند و اعتکاف میکنند و به انجام عباداتی از قبیل ذکر و خواندن قران و آموختن علم به یاد دادن آن به دیگران میپردازند، و دیگر انواع عبادتها را انجام میدهند. ﴿وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ﴾و نمازگزاران یعنی خانۀکعبه را برای این افراد با ارزش و برتر که هدفشان اطاعت پروردگار و نزدیکی جستن به خدا در کنار خانهاش میباشد پاکیزه بدار، زیرا این افراد شایسته هستند و باید مورد بزرگذاشت قرار بگیرند. و یکی از مصادیق تکریم آنها این است که خانۀ کعبه باید برای آنان پاکیزه داشته شود. و پاکسازی کعبه از صداهای بیهوده و بلند که نماز و طواف مردم را مشوش مینماید از جمله پاک کردن و پاکیزه داشتن آن به حساب میآید. طواف را بر اعتکاف و نماز مقدم کرد، چون طواف فقط ویژه خانه کعبه است، سپس اعتکاف را بیان نمود، چون در هر مسجدی میتوان آن را انجام داد.
﴿وَأَذِّن فِی ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَجِّ﴾و به مردم اعالم کن که به حج بیایند و آنها را به حج فرابخوان و فرض بویدن و فضیلت حج فرا بخوان و فرض بودن و فضیلت حج را به همۀ آنان، و به دور و نزدیکشان خبر بده. و هرگاه آنها را به حج و عمره فرا بخوانی از بس که علاقه دارند با پای پیاده میآیند، ﴿وَعَلَىٰ کُلِّ ضَامِرٖ﴾و سوار بر شتران باریک اندام راههای دور و دراز و بیابانها را طی میکنند تا به بهترین مکان و جایگاه برسند، ﴿یَأۡتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٖ﴾و از هر سرزمین و راه دوری به قصد حج رهسپار میشوند. و ابراهیم خلیل ÷چنین کرد و بعد از فرزندش محمد صنیز چنین نمود، پس هر دو مردم را به حج خانۀ کعبه فرا خواندند و این ندا را تکرار کردند، و آنچه خداوند به او وعده داده بود محقق شدد و مردم پیاده و سوار از شرق و غرب دنیا بهسوی او آمدند. سپس فواید زیارت بیتالله الحرام را بیان نمودند و بر زیارت آن تشویق کرد و فرمود: ﴿لِّیَشۡهَدُواْ مَنَٰفِعَ لَهُمۡ﴾تا به سبب حضور در بیتالله منافع معنوی و دینیاش را از قبیل عبادتهای با فضیلت که جز در بیتالله انجام نمیشود به دست بیاورند، و نیز از سود و منافع دنیوی از قبیل به دست آوردن سودهای مادی بهرهمند شوند. و همۀ اینها امور مشخص و معلومی هستند و هر کس (به حج مشرف شده باشد آنها را) میداند. ﴿وَیَذۡکُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ فِیٓ أَیَّامٖ مَّعۡلُومَٰتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِیمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾و این نیز از منافع دینی و دنیوی است. یعنی تا هنگام سربریدن و ذبح قربانیها نام خدا را ببرند، تا سپاس او را به خاطر آنچه روزی و نصیب آنها نموده و برایشان فراهم کرده است به جای آورند. و وقتی که قربانیها را سر بریدند، ﴿فَکُلُواْ مِنۡهَا وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡبَآئِسَ ٱلۡفَقِیرَ﴾از آن بخورید و نیز به بینوایان مستمند بخورانید.
﴿ثُمَّ لۡیَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ﴾سپس اعمالشان را به پااین برسانند و چرکها و آلودگیهایی را که در حالت احرام و به آن آلوده شدهاند از خود برطرف سازند، ﴿وَلۡیُوفُواْ نُذُورَهُمۡ﴾و نذرهایی ا زقبیل حج و عمره و قربانی را که بر خود واجب کردهاند، انجام دهند و به آن وفا نمایند. ﴿وَلۡیَطَّوَّفُواْ بِٱلۡبَیۡتِ ٱلۡعَتِیقِ﴾و خانۀقدیمی (کعبه) را که به طور مطلق از همۀ مساجد برتر است طواف نمایند، خانهای که از چیره شدن ستمگران بر آن در امان است. در اینجا فرمان داده شده تا به طور عموم همۀ مناسک انجام شود، و به طور ویژه به طواف دستور داده شده است، چون طواف فضیلت فراوانی دارد، چرا که (در سفر حج) طواف مطلوب و مقصود است و دیگر چیزها وسیلهای برای نیل به این فضیلت میباشند. و شاید دستور به طواف فایدهای دیگر داشته باشد و آن این است که طواف در هر وقت جایز است، چه طواف در اثنای حج یا عمره باشد، چه بدون حج یا عمره این امر در هر حالتی جایز است.
آیهی ۳۰-۳۱:
﴿ذَٰلِکَۖ وَمَن یُعَظِّمۡ حُرُمَٰتِ ٱللَّهِ فَهُوَ خَیۡرٞ لَّهُۥ عِندَ رَبِّهِۦۗ وَأُحِلَّتۡ لَکُمُ ٱلۡأَنۡعَٰمُ إِلَّا مَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡۖ فَٱجۡتَنِبُواْ ٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَٰنِ وَٱجۡتَنِبُواْ قَوۡلَ ٱلزُّورِ٣٠﴾[الحج: ۳۰]. «این است (حکم خداوند) هر کس مقدسات و شعایر خداوند را بزرگ و محترم بدارد آن برایش در نزد پروردگار بهتر است، و چهارپایان برایتان حلال گشتهاند مگر آنچه بر شما خوانده میشود، و از پلیدیها که بعضی از آن بتها هستند دوری کنید و از سخن دروغ بپرهیزید».
﴿حُنَفَآءَ لِلَّهِ غَیۡرَ مُشۡرِکِینَ بِهِۦۚ وَمَن یُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّیۡرُ أَوۡ تَهۡوِی بِهِ ٱلرِّیحُ فِی مَکَانٖ سَحِیقٖ٣١﴾[الحج: ۳۱]. «حقگرا و مخلص خدا باشید، و هیچگونه شریکی برای خدا قرار ندهید. و هر کس به خداوند شرک ورزد انگار از آسمان فرو افتاده، و آنگاه مرغان او را ربودهاند، یا اینکه باد او را به جای بسیار دوری افکنده است».
﴿ذَٰلِکَۖ﴾احکامی را که برایتان بیان کردیم و آنچه را از تعظیم و بزرگ داشت شعایر خداوند بیان کردیم پاس بدارید، زیرا بزرگذاشت و تعظیم حرمات و مقدسات خداوند جزو چیزهایی است که پروردگار آن را دوست دارد و آدمی را به آن نزدیک میگرداند، و هر کس مقدسات و شعایر خداوند را بزرگ و محترم بدارد، خداوند به چنین فردی پاداشی فراوانی میدهد، و مایۀ خیر دین و دنیا و آخرتش به نزد پروردگارش خواهد بود. و حرمات خداوند تمامی چیزهایی هستند که دارای حرمت میباشند، و به محترم داشتن آن دستور داده شده است، از طریق عبادت و مانند همه مناسکها، و مانند حرم و احرام، و قربانی و عبادتهایی که خداوند بندگان را دستور داده تا آن را انجام دهند. پس بزرگداشت مقدسات و حرمتهای الهی اینگونه انجام میشود که در دل محترم و بزرگ شمرده شوند، و این عبادتها به طور کامل و بدون سستی و تنبلی انجام شوند. سپس منت و احسان خیوش را بر بندگان بیان نمود که برای آنان چهارپایان از قبیل شتر و گاو و گوسفند را حلال قرار داده، و قربانی کردن آن را از جملۀ مناسک و عبادتهایی به حساب آورده که به وسیله آن بنده به خداوند نزدیک میشود. پس منت و احسان او از دو جهت بزرگ و بیکران است.
﴿إِلَّا مَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ﴾مگر آنچه در قرآن تحریم آن بر شما خوانده میشود از قبیل فرمودهی خداوند ﴿حُرِّمَتۡ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِیرِ. . . ﴾[المائدة: ۳]. «حیوان مردار و خون و گوشت خوک. . . بر شما حرام شدهاند». اما خداوند چون نسبت به بندگانش مهربان است، محرمات مذکور را بر آنان حرام نمود، تا آنها را از آلودگیها و از شرک و سخن دروغ پاک بدارد. بنابر این فرمود: ﴿فَٱجۡتَنِبُواْ ٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَٰنِ﴾و از پلیدیها بپرهیزید که برخی از آن بتهایی هستند که آن را همراه با خداوند به خدایی گرفتهاید، چون به راستی این بتها بزرگترین انواع پلیدی میباشند.
و ظاهر آن است که مِن در اینجا برای بیان جنس نیست، آن طور که بسیاری از مفسران گفتهاند، بلکه مِن برای تبعیض است، زیرا «رجس» و آلودگی عام است و همه امور حرامی را که از آن نهی شده است شامل میشود، پس، از همهی محرمات به طور عموم نهی شده است و به طور خاص نیز از بتها که برخی از پلیدیها میباشند نهی شده است. ﴿وَٱجۡتَنِبُواْ قَوۡلَ ٱلزُّورِ﴾و از سخن دروغ بپرهیزید. یعنی از همۀ گفتههای حرام دوری کنید، زیرا از جملۀ دروغ میباشند. و از آن جمله است شهادت دروغ.
هنگامی که خداوند آنان را از شرک و پلیدی و شهادت دروغ نهی کرد، آنها را فرمان داد تا ﴿حُنَفَآءَ لِلَّهِ﴾مخلص و پاکدین بشاند، یعنی به خدا و عبادت او روی آورده و از غیر او روی بر تابند. ﴿غَیۡرَ مُشۡرِکِینَ بِهِۦۚ وَمَن یُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ﴾و هیچگونه شریکی برای خدا قرار ندهید و هر کس چیزی را شریکخداوند سازد، ﴿فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ﴾مانند این است که از آسمان فرو افتاده باشد، ﴿فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّیۡرُ﴾پس پرندگان به سرعت او را بربایند، ﴿أَوۡ تَهۡوِی بِهِ ٱلرِّیحُ فِی مَکَانٖ سَحِیقٖ﴾یا اینکه باد او را به جای بسیاری دوری افکند. مشرکین اینگونه هستند، و یامان به مانند آسمان بلند و محفوظ است، و هر کس ایمان را از دست بدهد مانند کسی است که از آسمانها فرو افتاده باشد، و در معرض آسیبها و بلاها قرار گیرد، و یا پرندگان او را بربایند و او را تکه تکه کنند. همینطور مشرک وقتی تمسک به ایمان را رها کند شیطانها از هر سو او را میربایند و او را تکه تکه میکنند، و دین و دنیایش را از او میگیرند، و یا اینکه تند بادی او را به هوا میبرد و بعد از تکه تکه شدن او را در جای دوری میافکند.
آیهی ۳۲-۳۳:
﴿ذَٰلِکَۖ وَمَن یُعَظِّمۡ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقۡوَى ٱلۡقُلُوبِ٣٢﴾[الحج: ۳۲]. «چنین است، و هر کس شعایر خداوند را بزرگ شمارد بیگمان بزرگداشت آن نشانۀ پرهیزگاری دلهاست».
﴿لَکُمۡ فِیهَا مَنَٰفِعُ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى ثُمَّ مَحِلُّهَآ إِلَى ٱلۡبَیۡتِ ٱلۡعَتِیقِ٣٣﴾[الحج: ۳۳]. «در آن (حیوانات قربانی) تا مدتی معین فایدهها میباشد، سپس محل قربانی کردن آنها خانۀ قدیمی و گرامی (کعبه) است».
آنچه از تعظیم و بزرگداشت مقدسات و شعایر خداوند برایتان بیان نمودیم بیانگر تقوای دلهاست. و منظور از «شعائر» علامات و نشانههای ظاهری دین است، و برخی از آن عبارت است از همهی دستورات حج. هم چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِ﴾[البقرة: ۱۵۸]. همانا صفا و مروه از شعایر خداوند میباشند، و قربانیها نیز از شعایر الهی هستند، و پیشتر گذشت که تعظیم شعایر الهی به معنی بزرگداشت و محترم قرار دادن آن و انجام دادن آن و کامل نمودن آن به بهترین وجهی است که انسان توانایی آن را دارد. یکی از شعایر الهی قربانی است، و تعظیم و بزرگداشت آن عبارت است از اینکه با حیوان قربانی به خوبی و نیکی رفتار شود، چاق کرده شود، و از هر جهت بدون عیب و کامل باشد. پس بزرگداشت و تعظیم شعایر خداوند از پرهیزگاری دلهاست، و از آن سرچشمه میگیرد، و هر کس آن را بزرگ و محترم بدارد بیانگر آن است که او پرهیزگار است و ایمان درستی دارد، چون بزرگداشت و محترم داشتن شعایر الهی برخاسته از بزرگداشت و تعظیم خداوند است.
﴿لَکُمۡ فِیهَا مَنَٰفِعُ﴾برایتان در حیوانات قربانی منافعی هست. این در قربانیهایی از قبیل شتر و غیره است که حجاج همراه با خود میبرند و از آنها سود میبرند، سوار آنها شده و شیرشان را میدوشند. نیز به روشهای دیگری از آنها سود میبرند که برایشان زیانی ندارد ﴿إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾(منافعی وجود دارد) تا مدتی معین، و آن زمان ذبح است، وقتی که به ﴿مَحِلُّهَآ﴾قربانگاهش برسد، و آن ﴿ٱلۡبَیۡتِ ٱلۡعَتِیقِ﴾خانهقدیمی و گرامی کعبه است. یعنی تمام حرم، متی و دیگر جاهها محل قربانی است. و چون قرانی ذبح شوئد از آن بخورند و به بینوایان مستمند نیز بخورانند.
آیهی ۳۴-۳۵:
﴿وَلِکُلِّ أُمَّةٖ جَعَلۡنَا مَنسَکٗا لِّیَذۡکُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِیمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِۗ فَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَلَهُۥٓ أَسۡلِمُواْۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُخۡبِتِینَ٣٤﴾[الحج: ۳۴]. «و برای هر امتی قربانی کردن را مقرر داشتهایم تا با نام خدا چهارپایانی را ذبح کنند که خدا بدیشان عطا نموده است. معبودتان معبود یگانه است، پس برای او تسلیم شوید، و فروتنان را نوید ده».
﴿ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَٱلصَّٰبِرِینَ عَلَىٰ مَآ أَصَابَهُمۡ وَٱلۡمُقِیمِی ٱلصَّلَوٰةِ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ٣٥﴾[الحج: ۳۵]. «(آنان) کسانی (هستند) که چون نام خدا برده شود دلهایشان ترسان گردد، و در برابر مصیبتهایی که به آنان میرسد شکیبایی میروزند، و (همواره) نماز را بر پا میدارند، و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق میکنند».
برای هر یک از امتهای گذشته قربانی کردن را مقرر نمودهایم. یعنی برای انجام خوبیها بشتابید، تا ما بنگریم که کدام یک از شما کار بهتری را انجام میدهد. و حکمت در اینکه خداوند برای هر امتی قربانی کردن را مقرر نموده این است تا او را یاد کنند و به شکر او بپردازند. بنابر این فرمود: ﴿لِّیَذۡکُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِیمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِۗ فَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾تا نام خدا را بر چهارپایان حلال گوشتی که روزی آنان کرده است یاد کنند. پس معبودتان خداوند یگانه است. گر چه شریعتها با یکدیگر فرق دارند، اما همۀ شریعتها بر این اصل متفقاند که معبود واقعی خداوند است، و باید تنها او پرستش شود، و برای او شریک قرار نداد. بنابر این فرمود: ﴿فَلَهُۥٓ أَسۡلِمُواْ﴾پس تسلیم او شوید و از او فرمان برید و از کسی دیگر اطاعت نکنید زیرا تسلیم شدن در برابر فرمان او تنها راه رسیدن به بهشت است. ﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُخۡبِتِینَ﴾مخلصان فروتن را به نیکی دنیا و آخرت مژده بده. «مخبت» کسی است که در برابر بندگانش متواضع میباشد.
سپس صفات فروتنان را بیان نمود و فرمود. ﴿ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ﴾آنانکسانی هستند که چون نام خدا برده شود از ترس او هراسان میگردند. بنابر این به سببب هراسی که از خداوند یگانه دارند آنچه را که حرام نموده است ترک میکنند. ﴿وَٱلصَّٰبِرِینَ عَلَىٰ مَآ أَصَابَهُمۡ﴾و در برابر مصیبتها و سختیها و انواع آزارهایی که به آنان میرسد شکیبایی میورزند، و از تقدیر الهی اظهار نارصایتی نمیکنند، بلکه به خاطر طلب رضایت خداوند و چشم داشت پاداش الهی شکیبایی میورزند ﴿وَٱلۡمُقِیمِی ٱلصَّلَوٰةِ﴾و کسانی که نماز را به طور کامل و درست بر پا میدارند، به این صورت که امور لازم و مستحب نماز را به جای میآورند و در ظاهر و باطن (خدا را) پرستش مینمایند، ﴿وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ﴾و از آنچه روزی ایشان کردهایم انفاق مینمایند. و این، همۀ نفقات واجب مانند زکات و کفاره و انفاق بر همسران و بردهها و خویشاوندان را شامل میشود. نیز شامل همۀ نفقات مستحب میشود و ا زواژه مِن که به معنی بعضی است دانسته میشود آنچه خداوند به ما ارزانی داشته است، و بنده برای به دست آوردن آن قدرتی ندارد، مادامی که خداوند برایش فراهم نسازد و به او روزی ندهد. پس ای کسی که از فضل خداوند به تو روزی داده است انفاق کن، تا خداوند نیز بر تو انفاق نماید و از فضل خویش به تو بیشتر دهد.
آیهی ۳۶-۳۷:
﴿وَٱلۡبُدۡنَ جَعَلۡنَٰهَا لَکُم مِّن شَعَٰٓئِرِ ٱللَّهِ لَکُمۡ فِیهَا خَیۡرٞۖ فَٱذۡکُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَیۡهَا صَوَآفَّۖ فَإِذَا وَجَبَتۡ جُنُوبُهَا فَکُلُواْ مِنۡهَا وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡقَانِعَ وَٱلۡمُعۡتَرَّۚ کَذَٰلِکَ سَخَّرۡنَٰهَا لَکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٣٦﴾[الحج: ۳۶]. «و (قربانی کردن) شتران (چاق و فربه) را برایتان از شعایر خدا قرار دادیم، در آنها برایتان خیر (فراوانی) است، پس در حالی که برپای ایستادهاند نام خدا را بر آنها ببرید، و هنگامی که بر پهلویشان افتادند از گوشت آنها بخورید، و به بینوایانِ سائل و غیر سائل بخورانید، اینگونه آنها را برایتان رام و مطیع کردهایم تا سپاسگزاری کنید».
﴿لَن یَنَالَ ٱللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَآؤُهَا وَلَٰکِن یَنَالُهُ ٱلتَّقۡوَىٰ مِنکُمۡۚ کَذَٰلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمۡ لِتُکَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰکُمۡۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٣٧﴾[الحج: ۳۷]. «هرگز گوشتهای و خونهای قربانیان به خداوند نمیرسد، بلکه پرهیزگاریتان به او میرسد، اینگونه آنها را برایتان مسخر نمود تا خداوند را به خاطر آنکه شما را هدایت کرده است به بزرگی یاد کنید، و نیکوکاران را مژده بده».
این بیانگر آن است که شعایر شامل عبادات آشکار دین میشود. و پیشتر گذشت که خداوند خبر داده است هر کس شعایر او را محترم بدارد از پرهیزگار دلهاست. و در اینجا خبر داد که از جملۀ شعایر او شتران درشت اندام و فربه است که قربانی میشوند. و طبق یکی از دو قول، منظور از آن گاو است، پس اینها باید محترم و بزرگ شمرده شده، و باید چاق گردانده شوند و به خوبی با آنها رفتار شود. ﴿لَکُمۡ فِیهَا خَیۡرٞ﴾برای قربانی کننده و دیگران در آن خیر و خوبی است چرا که از آن میخورند، و آن را صدقه میدهند، و از آن استفاده میبرند، و پاداش و مزد (خدا) به آنان میرسد. ﴿فَٱذۡکُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَیۡهَا﴾پس به هنگام سربریدن و ذبح، نام خدا را بر آنها ببرید. یعنی «بسمالله» بگویید و آنها را ذبح کنید. ﴿صَوَآفَّ﴾یعنی در حالی که بر پا ایستاده باشند، سپس پای چپ آن بسته شده و گردنش بریده میشود.
﴿فَإِذَا وَجَبَتۡ جُنُوبُهَا﴾و هنگامی که آن را بر زمین و به پهلو میاندازید در این وقت برای خوردن آماده شده است. ﴿فَکُلُواْ﴾و این خطاب به قربانی کننده است. پس برای او جایز است که از آن بخورد. ﴿وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡقَانِعَ وَٱلۡمُعۡتَرَّ﴾و از گوشت آن به فقیری که گدایی نمیکند و از روی قناعت و استغنا چیزی را طلب نمینماید، بدهید، و او را بخورانیدو به فقیر گدا پیشه که سؤال میکند نیز بخورانید، پس هر یک از اینها در آن حق دارند.
﴿کَذَٰلِکَ سَخَّرۡنَٰهَا لَکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ﴾اینگونه شتران را رام و مطیع شما کردهایم تا پروردگارتان را سپاسگذار باشید که آنها را برایتان رام و فرمانبر کرده است. و اگر خداوند شتران را مطیع شما نمیکرد دست شما به آنها نمیرسید، آما خداوند آنها را برایتان رامکرده است، چون نسبت به شما مهربان است، و تا به شما احسان نماید. پس او را ستایش کنید.
﴿لَن یَنَالَ ٱللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَآؤُهَا﴾هرگز گوشتها و خونهای قربانیان به خداوند نمیرسد. یعنی منظور از قربانی فقط ذبح کردن آن نیست. و از خونها و گوشتهایشان چیزی به خداوند نمیرسد، چون خداوند بینیاز و ستوده است، تنها چیزی که به او میرسد اخلاص شما و چشم امید داشتن به پاداش و نیت درست شماست. بنابر این فرمود: ﴿وَلَٰکِن یَنَالُهُ ٱلتَّقۡوَىٰ مِنکُمۡ﴾بلکه پرهیزگاریتان به او میرسد در اینجا به اخلاص در قربانی کردن، و اینکه هدف از آن باید فقط جلب رضای خداوند باشد، و نباید به خاطر ریا و شهرت یا به عنوان یک عادت ذبح شود، فرمان شده است، و سایر عبادتها اگر خالصانه و بر مبنای پرهیزگاری صورت نگیرند پوچ و بیمغز خواهند بود، و تبدیل به جسمی میشوند که روحی در آن نیست. ﴿کَذَٰلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمۡ لِتُکَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰکُمۡ﴾اینگونه خداوند آنها را برایتان رام و مطیع نموده تا خداوند را به خاطر اینکه شما را هدایت کرده است بزرگ دارید، چون سزاوار کاملترین و بزرگترین ستایش و بالاترین بزرگداشت است.
﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُحۡسِنِینَ﴾و نیکوکاران را مژده بده، آنهایی که عبادت خداوند را به نیکویی انجام میدهند، به این صورت که او را طوری میپرستند انگار که او را میبینن، و اگر نماز و سایر عبادتهایشان در این سطح نباشد، باید او را طوری عبادت نمایند که به وقت عبادت خود چنین باور دشاته باشند که خداوند از حال آنها آگاه است و آنان را میبیند. و آنهایی که با تمام وجود با بندگان خداوند نیکوکاری میکنند و با مال و دانش و مقام و خیرخواهی و امر به معروف و نهی از منکر و سخن خوب و. . . نیکی میکنند، نیکوکاران را از جانب خداوند به سعادت دنیا و آخرت مژده باد، و خداوند با آنها نیکی خواهد کرد. همانگونه که آنها به نیکویی او را عبادت نمودند با بندگان نیکی کردند. ﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ٦٠﴾[الرحمن: ۶۰]. «آیا پاداش نیکی جز نیکی است؟!».﴿لِّلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِیَادَةٞ﴾[یونس: ۲۶]. «برای کسانی که نیکویی نمودند پاداش نیک، و افزون بر آن است».
آیهی ۳۸:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُدَٰفِعُ عَنِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٖ کَفُورٍ٣٨﴾[الحج: ۳۸]. «به راستی خداوند از مؤمنان دفاع میکند، چرا که خداوند هیچ خیانت پیشۀ کافری را دوست نمیدارد».
در اینجا پروردگار به مؤمنان خبر داده و به آنان نوید میدهد که هر چیز ناپسندی را از آنها دور میکند، و شر کافران و وسوسۀ شیطان و شر نفس خودشان و بدیهای اعمالشان را به سبب ایمانشان از آنها دور مینماید و به هنگام فرود آمدن مشکلاتی که توان تحملش را ندارند بارشان را سبک میکند. هر مومنی به اندازۀ ایمانش از این دفاع و فضیلت برخوردار است، پس بهرۀ برخی زیاد است و بهرۀ برخی اندک میباشد.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٖ کَفُورٍ﴾بدون شک خداوند هیچ خیانت پیشهای را دوست ندارد، آن کس که در امانتی که خداوند بر دوش او گذاشته است خیانت مینماید. یعنی حقوق خداوند را که بر اوست انجام نمیدهد و به آن خیانت نموده و به مردم نیز خیانت میکند، و خداوند چنین کسی ار دوست نمیدارد. ﴿کَفُورٍ﴾خیانت پیشۀ ناسپاس که سپاس نعمتهای خداوند را به جای نمیآورد. خداوند بر او احسان و نعمت پی در پی فرو میریزد اما او همواره ناسپاسی میکند و گناه انجام میدهد. بلکه بر او خشمگین و از او ناخشنود است، و به زودی او را به خاطر ناسپاسی و خیانتش مجازات خواهد کرد. مفهوم آیه این است که خداوند هر امانتداری که امانتش را حفظ نماید و سپاس پروردگارش را به جای آورد، دوست میدارد.
آیهی ۳۹-۴۱:
﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِیرٌ٣٩﴾[الحج: ۳۹]. «به کسانی که از روی ستم (با آنان) جنگ میشود اجازۀ (جهاد) داده شده و خداوند تواناست بر اینکه ایشان را پیروز گرداند».
﴿ٱلَّذِینَ أُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِم بِغَیۡرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن یَقُولُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُۗ وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّهُدِّمَتۡ صَوَٰمِعُ وَبِیَعٞ وَصَلَوَٰتٞ وَمَسَٰجِدُ یُذۡکَرُ فِیهَا ٱسۡمُ ٱللَّهِ کَثِیرٗاۗ وَلَیَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن یَنصُرُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ٤٠﴾[الحج: ۴۰]. «همان کسانی که از سرزمینشان به ناحق، بلکه از آن روی که میگفتند: خداوند پروردگار ماست بیرون رانده شدند، اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی (دیگر) دفع نمیکرد صومعهها و کلیساها و کنیسهها ومسجدهایی که در آنها خدا بسیار یاد میشود، ویران میشدند، و به راستی خداوند کسیکه او را یاری دهد یاری میکند، همانا خداوند نیرومند و چیره است».
﴿ٱلَّذِینَ إِن مَّکَّنَّٰهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنکَرِۗ وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ٤١﴾[الحج: ۴۱]. «کسانی که اگر در زمین آنها را قدرت ببخشیم نماز را برپای میدارند و زکات (اموال) را میپردازند و به کار خوب فرمان میدهند و از کار زشت باز میدارند، و سر انجام کارها به خدا باز میگردد».
براساس حکمت الهی، جنگیدن با کافران در آغاز اسلام برای مسلمانها ممنوع بود، و آنها دستور داده شده بودند تا شکیبایی ورزند. وقتی که به مدینه هجرت کردند و مورد آزار و اذیت قرار گرفتند، و دارای قدرت و توان گشتند به آنها اجازه داده شد تا جنگ کنند، چنان که خداوند متعال فرموده است: ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَٰتَلُونَ﴾به کسانی که با آنان جنگ میشود اجازۀ جهاد داده شده است. از این فهمیده میشود که پیشتر جنگیدن برایشان ممنوع بود، پس خداوند به آنها اجازه داد تا با کسانی بجنگد که با آنها میجنگند و بدان خاطر بهآنها اجازۀ جهاد داده شد که مورد ستم قرار گرفته و از عمل کردن به دینشان بازداشته میشدند. ﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِیرٌ﴾و بدون شک خداوند بر یاری کردن و پیروز گرداندن آنها تواناست، پس باید از او یاری و کمک بجویند.
سپس بیان کرد که چگونه آنها مورد ستم قرار گرفتهاند. پس فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ أُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِم﴾کسانیکه از سرزمینشان بیرون رانده شدهاند. یعنی بر اثر اذیت و فتنۀ کافران مجبور شدهاند از سرزمین خود بیرون روند. ﴿بِغَیۡرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن یَقُولُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ﴾به ناحق بیرون شدهاند، بلکه از آن روی آواره گشتند که میگفتند: خداوند پروردگار ماست. یعنی آنها گناهی نداشتند مگر اینکه خداوند را یگانه دانسته و فقط او را میپرستیدند. به همین دلیل کافران آنان را مورد آزار و اذیت قرار دادند. پس اگر این، گناه و جرم است آنها این گناه ار داشتند مانند اینکه خداوند متعال فرموده: ﴿وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن یُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَمِیدِ٨﴾[البروج: ۸]. «شکنجه گران هیچ عیب و ایرادی بر مؤمنان نمیدیدند جز اینکه ایشان به خداوند توانا و ستوده ایمان آورده بودند». و این فلسفه و حکمت جهاد را بیان میکند، و هدف از جهاد اقامۀ دین خدا، و دور کردن آزار کافرانی است که مؤمنان را آزار میدهند، و به آنان تجاوز میکنند، که جهاد برای دفع ستم و تجاوز آنها و انجام عبادت خدا و اقامۀ شرایع دیم به طور آشکار است. بنابر این فرمود: ﴿وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ﴾و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیلۀ بعضی دیگر دفع نمیکرد، ﴿لَّهُدِّمَتۡ صَوَٰمِعُ وَبِیَعٞ وَصَلَوَٰتٞ وَمَسَٰجِدُ﴾صومعهها و کلیساها و مسجدها ویران میشد. پس خداوند به وسیلۀ کسانی که در راه او جهاد میکنند زیان کافران را دفع مینماید، و اگر کافران را به وسیله مؤمنان دفع نمیکرد عبادتگاههای بزرگ یهودیان و نصارا و مساجد مسلمین ویران میگشت. ﴿یُذۡکَرُ فِیهَا ٱسۡمُ ٱللَّهِ کَثِیرٗا﴾عبادتگاههایی که در آن نام خداوند بسیار زیاد برده میشود، و در آن نماز خوانده میشود، و کتاب خدا در آن تلاوت میگردد و با انواع ذکر، خداوند یاد میشود. پس اگر خداوند برخی از مردم را به وسیلۀبرخی دیگر دفع نمیکرد کافران بر مسلمانان غالب و چیره میشدند، و عبادتگاههایشان را ویران میکردند و آنها را در دینشان دچار فتنه مینمودند. پس این دلالت مینماید که هدف از مشروعیت جهاد ذات جهاد نیست، یعنی هدف ذات کشتن و اذیت و آزار رساندن نیست، بلکه هدف از جهاد مقاصدی است که به وسیلهی آن تحقق مییابد مانند دفع تهاجم دشمن تجاوزگر و دفع آزار و اذیت از مسلمانان و پیروز گرداندن دین خدا و از بین بردن کفر و شرک و معاصی و این دلالت مینماید شهرهایی که مردم در آن با آرامش میتوانند خدا را پرستش نمایند و مساجد آن شهرها آباد است و همۀ شعایر خدا در آن برپا است به برکت و فضیلت مجاهدین است، و خداوند به وسیلۀ جهاد کافران را از آن شهرها دفع نموده است. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾[البقرة: ۲۵۱]. «و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیلۀ برخی (دیگر) دفع نمیکرد زمین تباه میشد اما خداوند بر جهانیان فضل و حسان دارد».
اگر کسی سؤآل کند و بگوید: امروز مساجد مسلمانان در دیارشان آبادند، و تخریب نشدهاند، در حالیکه در بسیاری از سرزمینهای مسلمین کشورهای کوچک و حکومتهایی نامنظمی شکل گرفته است که توانایی جنگیدن با کشورهای کافر ندارند. حتی در کشورهای تحت سلطهی کفار نیز مساجد آباد میباشند و تخریب نشدهاند، و مردم آن دیار نیز با آرامش زندگی میکنند، با اینکه فرمانروایان کافر آن ممالک میتوانند آن مساجد را منهدم و تخریب نمایند، در حالی که خداوند خبر داده است که اگر بعضی از مردم را به وسیلۀ بعضی دیگر دفع نمیکرد این عبادتگاههای ویران میشدند. و اگر نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که در آن دیار آن دفع وجود ندارد و مساجدشان نیز تخریب نشدهاند.
در پاسخ چنین سؤالی میگوییم که جواب این سؤال در بطن عموم آیه است، و جزئی از معنای آن میباشد. زیرا هر کس حالات و نظام حکومتهای فعلی را بشناسد، پی خواهد برد که هر ملت و طایفهای در داخل قلمرو آن حکومتها بخشی از آن کشور و حکومت شمرده میشود که تحت فرمانروایی آن قرار دارد، و عضوی از اعضای آن مملکت و بخشی از اجزای آن حکومت به حساب میآید، و توانایی آن ملت چه از نظر تعداد، یا لشکر و ساز و برگ نظامی، یا ثروت یا علم، یا خدمات رسانی فرق نمیکند. حکومتهای منافع مادی و مذهبی و طوایف و ملل تحت سلطۀ خود را مورد توجه قرار میدهند، چرا که اگر چنین نکنند در نظام و حکومتها به امور دینی میپردازند و به ویژه مساجد را آباد میکنند. و مساجد به لطف خداوند در نهایت نظم و سامان قرار دارند، حتی در پایتخت کشورهای بزرگ غیرمسلمان بهترین مسجدها ساخته شده است. و این دولتها رعایت حال حکومتهای مستقل را میکنند تا رعایت حال مردم مسلمان تحت سلطهی آن حکومتها را کرده باشند. دولتهای نصرانی با یکدیگر در حسدورزی و کینهتوزی به سر میبرند، هم چنانکه خداوند متعال خبر داده است که آنها تا روز قیامت با یکدیگر به کینهتوزی میپردازند، در نتیجه حکومت ملیمانی که نمیتواند شر آنها را از خود دفع نماید از بسیاری زیانها و آسیبهایشان سالم میماند، چون آنها با یکدیگر کشمکش دارند.
بنابر این هیچ کس از آنها نمیتواند بهسوی آن حکومتهای اسلامی دست تعدی دراز نماید، چون میترسد که مبادا این کشور مسلمان با کشور دیگری پیمان ببندد و مورد حمایت قرار بگیرد، خداوند نیز حتماً اسلام و مسلمین را پیروز مینماید و در کتابش به این امر وعده داده است.
و «الحمدلله» اسباب پیروزی مهیا شده است چون مسلمین احساس مینمایند که باید به دین خود بازگردند، و احساس، آغاز کار و فعالیت است. و از خداوند میخواهیم که نعمت خویش را بر ما کامل بگرداند. بنابراین، خداوند در وعدۀ راستین خود که مطابق با واقعیت است فرمود: ﴿وَلَیَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن یَنصُرُهُ﴾و هر کس دین خدا را یاری کند و این کار را خالصانه برای خدا انجام دهد و در راه خدا جهاد کند تا پیام خدا بالاتر باشد قطعاً خداوند او را یاری خواهد کرد.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ﴾بدومن شک خداوند توانا و پیروزمند است، بر همۀ خلایق چیره و غالب است و همه در اختیار اویند. پس ای مسلمانان! مژده باد شما را، زیرا اگر چه لشکر و ساز و برگ دشمن زیاد قوی است اما پشتیبان شما خداوند توانای نیرومند است، و بر کسی تکیه کردهاید که شما و کارهایتان را آفریده است. پس، از اسباب و وسیلههایی که به آن امر شده است استفاده کنید، سپس از او یاری بخواهید که حتماً شما را یاری خواهد کرد: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ یَنصُرۡکُمۡ وَیُثَبِّتۡ أَقۡدَامَکُمۡ٧﴾[محمد: ۷]. «ای مومنان! اگر خداوند را یاری کنید (او نیز) شما را یاری خواهد کرد، وقدمهایتان را استوار خواهد گرداند». پس ای مسلمانان! به گونهای شایسته ایمان بیاورید و عمل صالح انجام دهید.
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَیَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ کَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمۡ دِینَهُمُ ٱلَّذِی ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ یَعۡبُدُونَنِی لَا یُشۡرِکُونَ بِی شَیۡٔٗا﴾[النور: ۵۵]. «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده داده است که آنها را در زمین جانشین (و خلیفه و حاکم) گرداند، و دینشان را که برای آنها پسندیده است حاکم نماید، و بعد از ترس به آنها امنیت خواهد داد، مرا میپرستد و چیزی را شریک من نمیسازند».
سپس علامت و نشانههای کسانی را که او را یاری میدهند بیان کرد، و هر کس ادعا کند دین خدا را یاری مینماید و این صفتها را نداشته باشد دروغ میگوید. پس فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ إِن مَّکَّنَّٰهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾کسانیکه اگر در زمین ایشان را قدرت بخشیم، یعنی آنها را حاکم و مالک زمین بگردانیم، و آنان را در آن مسلط کنیم بدون اینکه مخالفی داشته باشند که با آنها به کشمکش و ستیز بپردازند، ﴿أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾نماز را در اوقات مشخص شده و با رعایت خدود و ارکان و شرایط آن و در قالب جمعه و جماعت برپا میدارند ﴿وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ﴾و زکات اموال خود را که بر آنها و بر مردمان تحت سلطهشان واجب است به مستحقین آن میپردازند. ﴿وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾و امر به معروف میکنند. و این هر معروف و امر خوبی که از دیدگاه شرع و عقل خوب به حساب آید از قبیل حقوق خدا و حقوق انسانها را شامل میشود. ﴿وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ﴾و از هر منکری که شرعاً و عقلاً زشت است و زشتی آن آشکار است باز میدارند. و آنچه امر به معروف و نهی از منکر جز با آن کامل نمیگردد در این حکم داخل است، پس اگر شناخت معروف و منکر جز با تعلیم و تعلم محقق نشود باید مردم را به یاد گرفتن و یاددادن واداشت. و اگر امر به معروف و نهی از منکر جز با تنبیه و ادبکردن کامل نگردد که در شریعت اندازۀ آن مقرر شده است، یا کم و کیف آن به انسانهای منخصص واگذار شده است، مانند انواع تعزیزها، باید این کار را بکنند. و اگر نیاز باشد که برای امر به معروف و نهی از منکر تعدادی از مردم را بگمارند، این کار لازم است و باید انجام شود، و دیگر اموری که امر به معروف و نهی از منکر جز با آن به مرحلۀ اجرا نمیرسد. ﴿وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ﴾و سرانجام همۀ کارها به خدا باز میگردد، و خداوند خبر داده است که عاقبت و سرانجام نیک از آن پرهیزگاری است، پس هر فرمانروا و پادشاهی که خداوند او را بر مردم حاکم و مسلط نموده است، چنانچه دستور خداوند را اجرا نماید سرانجام نیک وشایسته از آن او خواهد بود.
و هر کس با ظلم و ستم بر مردم حکمرانی نماید و هر چه دلش بخواهد انجام دهد گرچه برای مدت کمی فرمانروایی و پادشاهی کند اما سرانجام او نیک و پسندیده نخواهد بود، و مردم از حکومت او بیزا و متنفر شده و سرانجام بد و ناپسندی در انتظار او خواهد بود.
آیهی ۴۲-۴۶:
﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدۡ کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَعَادٞ وَثَمُودُ٤٢﴾[الحج: ۴۲]. «و اگر تو را تکذیب کنند، به راستی که پیش از آنان قوم نوح و عاد و ثمود (پیامبرانشان) را دروغگو انگاشتند».
﴿وَقَوۡمُ إِبۡرَٰهِیمَ وَقَوۡمُ لُوطٖ٤٣﴾[الحج: ۴۳]. «و (همچنین) قوم ابراهیم و قوم لوط».
﴿وَأَصۡحَٰبُ مَدۡیَنَۖ وَکُذِّبَ مُوسَىٰۖ فَأَمۡلَیۡتُ لِلۡکَٰفِرِینَ ثُمَّ أَخَذۡتُهُمۡۖ فَکَیۡفَ کَانَ نَکِیرِ٤٤﴾[الحج: ۴۴]. «و اهل دین (نیز پیامبر خود را تکذیب نمودند) و موسی (نیز) دروغگو انگاشته شد، پس به کافران مهلت دادم، آنگاه ایشان را گرفتار نمودیم. پس (بنگر) عقوبت من چگونه است!».
﴿فَکَأَیِّن مِّن قَرۡیَةٍ أَهۡلَکۡنَٰهَا وَهِیَ ظَالِمَةٞ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَبِئۡرٖ مُّعَطَّلَةٖ وَقَصۡرٖ مَّشِیدٍ٤٥﴾[الحج: ۴۵]. «و چه بسیار شهرهایی را در حالیکه (اهلش) ستمگر بودند نابود کردهایم، و (اینک) سقفهایشان بر دیوارهایشان فرو ریخته است، و چه بسیار چاههایی که بیاستفاده رها گشته است و کاخهای برافراشته و استواری که بیصاحب و متروک مانده است».
﴿أَفَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَتَکُونَ لَهُمۡ قُلُوبٞ یَعۡقِلُونَ بِهَآ أَوۡ ءَاذَانٞ یَسۡمَعُونَ بِهَاۖ فَإِنَّهَا لَا تَعۡمَى ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَلَٰکِن تَعۡمَى ٱلۡقُلُوبُ ٱلَّتِی فِی ٱلصُّدُورِ٤٦﴾[الحج: ۴۶]. «آیا در زمین به سیر و سفر نپرداختهاند تا دلهایی داشته باشند که با آن دریابند و گوشهایی داشته باشند که با آن بشنوند، بیگمان چشمها نابینا نمیگردند، بلکه دلهای درون سینهها نابینا میشوند».
خداوند به پیامبرش میفرماید اگر این مشرکان تو را تکذیب میکنند کار تازهای نیست، و تو اولین پیامبری نیستی که تکذیب شدهای، و آنها نیز اولین امت نیستند که پیامبرشان را تکذیب کرده و دروغگو انگاشتهاند، بلکه ﴿فَقَدۡ کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَعَادٞ وَثَمُودُ٤٢ وَقَوۡمُ إِبۡرَٰهِیمَ وَقَوۡمُ لُوطٖ٤٣ وَأَصۡحَٰبُ مَدۡیَنَۖ﴾پیش از اینان قوم نوح و قوم عاد و قوم ثمود، و همچنین قوم ابراهیم و قوم لوط و اهل مدین (=قوم شعیب نیز) پیامبرانشان را تکذیب کردهاند. ﴿وَکُذِّبَ مُوسَىٰۖ فَأَمۡلَیۡتُ لِلۡکَٰفِرِینَ﴾و موسی نیز تکذیب شد، پس به کافران تکذیب کننده مهلت دادم و فوراً آنانرا به جرم گناهانشان مجازات نکردم تا اینکه سرگشته و حیران به سرکشی خود ادامه دادند و بر کفر و بدی خود افزودند. ﴿ثُمَّ أَخَذۡتُهُمۡ﴾سپس ایشان را به عذاب گرفتار نمودم، ﴿فَکَیۡفَ کَانَ نَکِیرِ﴾پس بنگر که سرانجام تکذیب آنها را غرق نمود و برخی با تند باد و طوفان هلاک شدند، و برخی در زمین فرو رفتند، و برخی از آنها درس عبرت بیاموزند، و بترسند که مبادا به آنچه آنها بدان گرفتار شدند گرفتار آیند، زیرا اینها از آنان بهتر نیستند، و در کتابهایی که از سوی خداوند نازل شده است نیز مصونیت و نجاتشان ثبت نشده است. افراد هلاک شدهای که مانند اینها بودهاند زیادند. بنابر این فرمود:
﴿فَکَأَیِّن مِّن قَرۡیَةٍ أَهۡلَکۡنَٰهَا وَهِیَ ظَالِمَةٞ﴾و چه بسیار شهرها و آبادیهایی که ساکنان آن به سبب کفر ورزیدن به خدا و دروغ انگاشتن پیامبرانشان ستمگر گشته و ما آن را با عذاب سخت و خوار کنندهای ویران و نابود کردهایم. و عقوبت و عذابی که ما بر آنها نهادهایم ستمی از جانب ما نبوده است بلکه آنها خودشان ستمگر بودهاند. ﴿فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا﴾و شههرای و قصر و دیوارهای آن فرو تپیده و بر هم ریخته و ویران شده است، در حالیکه پیش از آن آباد بود و مردمان زیادی با آرامش در آن زندگی میکردند. ﴿وَبِئۡرٖ مُّعَطَّلَةٖ وَقَصۡرٖ مَّشِیدٍ﴾و چه چاههایی که مردم برای نوشیدن آب و سیراب کردن حیوانات خود بر آن جمع میشدند اما اکنون بیاستفاده مانده و اهالی خود را از دست داده و کسی بر سر آن نمیآید. و چه بسیار کاخهایی که صاحبان آن با رنج و زحمت آنها را برافراشته و آنها را آراسته و محکم کردهاند، پس آنگاه که فرمان خدا سر رسید اموال و کاخهایشان نتوانست آنها را نجات دهد، و سرزمین و کاخهایشان از ساکنان خالی مانده و عبرتی شدهاند برای کسی که عبرت میگیرد، و مثال و نمونهای گشتهاند برای کسی که فکر میکند و میاندیشید.
بنابراین خداوند بندگانش را به گشت و گذار در زمین فرا میخواند تا بنگرد و عبرت بگیرند. پس فرمود: ﴿أَفَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾آیا با جسم و دلهایشان در زمین به سیر و سفر نپرداختهاند. ﴿فَتَکُونَ لَهُمۡ قُلُوبٞ یَعۡقِلُونَ بِهَآ﴾بِهَا تا با دیدن آثار گذشتگان و مشاهدۀ کاخهای ویران شدۀ ستمگران دلهایی داشته باشند و با آن آیات خدا را بفهمد و در عبرتهای آن بیاندیشند؟! ﴿أَوۡ ءَاذَانٞ یَسۡمَعُونَ بِهَا﴾یا گوشهایی داشته باشند که با آن اخبار امتهای گذشته و اخبار ملتهایی که عذاب داده شدهاند را بشنوند؟! و اگر نگاه کردن و شنیدن صرف، و سیر و سفر، بدون تفکر و عبرت آموختن باشد، فایدهای ندارد و آدمی را به هدف نمیرساند.
بنابر این فرمود: ﴿فَإِنَّهَا لَا تَعۡمَى ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَلَٰکِن تَعۡمَى ٱلۡقُلُوبُ ٱلَّتِی فِی ٱلصُّدُورِ﴾بیگمان چشمها نابینا نمیگردند، بلکه این دلهای درون سینهها هستند که نابینا میشوند. یعنی کوری که در دین مضر به حساب آمده عبارت است از کوری قلب در برابر دین حق، و همانطور که فرد نابینا چیزهایی را نمیبینند که مردم میبینند کسی که قلبش کور است نیز حق را نمیبیند. اما کوری چشم تنها آدمیرا از منافع دنیوی محروم میکند.
آیهی ۴۷-۴۸:
﴿وَیَسۡتَعۡجِلُونَکَ بِٱلۡعَذَابِ وَلَن یُخۡلِفَ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥۚ وَإِنَّ یَوۡمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلۡفِ سَنَةٖ مِّمَّا تَعُدُّونَ٤٧﴾[الحج: ۴۷]. «و با شتاب عذاب را از تو میطلبند، و خداوند هرگز خلاف وعده نمیکند، و نزد پروردگارت یک روز مانند هزار سالی است که (شما میشمارید و) به حساب میآرید».
﴿وَکَأَیِّن مِّن قَرۡیَةٍ أَمۡلَیۡتُ لَهَا وَهِیَ ظَالِمَةٞ ثُمَّ أَخَذۡتُهَا وَإِلَیَّ ٱلۡمَصِیرُ٤٨﴾[الحج: ۴۸]. «و آبادیها و شهرهای بسیاری بودهاند که علی رغم اینکه (مردمانشان) ستمگر بودهاند (ولی) ما بدیشان مهلت دادیم، سپس (به موقع) ایشان را به عذاب گرفتار نمودیم، و بازگشت (همگی) بهسوی من است».
تکذیب کنندگان به علت جهالت و ستمگری خود از تو میخواهند که هر چه زودتر عذاب را بر سر ایشان فرود آوری تا به گمان خود ثابت کنند که خداوند توانایی چنین کاری را ندارد، سپس پیامبرش را تکذیب نمایند. وخداوند هرگز وعدهاش را خلاف نخواهد کرد، پس عذابی را که به ایشان وعده داد است حتماًآنها را فرا خواهد گرفت، و هیچ مانعی نمیتواند عذاب را از آنها باز دارد. اما اینکه هر چه زودتر بیاید این در اختیار تو نیست. ای محمد! شتاب ورزیدن آ»ها و ناتوان انگاشتن ما از سوی آنها تو را پریشان نکند، زیرا آنها روز قیامت را در پیش دارند که در آن روز اولین و آخرینشان گردهم میآیند و طبق اعمالشان سزا و جزا داده میشوند، و به عذاب دردناک و همیشگی گرفتار میگردند. بنابر این فرمود: ﴿وَإِنَّ یَوۡمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلۡفِ سَنَةٖ مِّمَّا تَعُدُّونَ﴾ویک روز خدا را از بس که طولانی و سخت و و حشتناک است بسان هزار سالی است که شما میشمارید و به حساب میآورید، پس خواه عذابی در دنیا به آنها برسد یا اینکه در دنیا گرفتار عذاب نشوند، این روز حتماً آنها را فرا خواهد گرفت. و احتمال دارد که منظور این باشد که خداوند بردبار است و اگر آنها در آمدن عذاب شتاب ورزند یک روز نزد خداوند بسان هزار سالی است که شما میشمارید. پس گرچه احساس میکنید که مدتی طولانی است و احساس میکنید که عذاب دیر میآید اما خداوند مدتهای زیادی به انسان مهلت میدهد اما فراموششان نمیکند تا اینکه ناگهان ستمگران را به عذابش گرفتار مینماید و آنها را رها نمیکند.
﴿وَکَأَیِّن مِّن قَرۡیَةٍ أَمۡلَیۡتُ لَهَا وَهِیَ ظَالِمَةٞ﴾چه آبادیها وشهرهای زیادی وجود داشتهاند که با وجود اینکه ساکنان ان ستمگار بودهاند خداوند مدتی طولانی به آنان مهلت داده است، پس ارتکاب ستم ا زسوی آنان مهلت دادهاست، پس ارتکاب ستم از سوی آنان باعث نشد تا ما فوراً آنها را به عذاب گرفتار کنیم، ﴿ثُمَّ أَخَذۡتُهَا﴾سپس ایشان را به عذاب گرفتار نمودیم، ﴿وَإِلَیَّ ٱلۡمَصِیرُ﴾و شاکنان این آبادیها که مردمانشان ستمگر بودند در دنیا گرفتار عذا میشوند سپس بهسوی خدا باز خواهند گشت و خداوند آنها را به خاطر گناهانی که مرتکب شدند عذاب میدهد. پس این ستمگران باید از آمدن عذاب الهی بترسند و نباید از اینکه خداوند به آنها مهلت میدهد مغرور شوند.
آیهی ۴۹-۵۱:
﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّمَآ أَنَا۠ لَکُمۡ نَذِیرٞ مُّبِینٞ٤٩﴾[الحج: ۴۹]. «بگو: ای مردم! جز این نیست که من برای شما بیم دهندهای آشکارم».
﴿فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ کَرِیمٞ٥٠﴾[الحج: ۵۰]. «پس آنان که ایمان آورده و کارهای شایستهای کردهاند از آمرزش گناهان و رزق و روزی پاک و خوبی برخوردارند».
﴿وَٱلَّذِینَ سَعَوۡاْ فِیٓ ءَایَٰتِنَا مُعَٰجِزِینَ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِیمِ٥١﴾[الحج: ۵۱]. «و کسانیکه در (انکار) آیات ما کوشیدند آنان ساکنان دوزخاند».
خداوند متعال بنده و پیامبرش محمد صرا فرمان میدهد که همۀ مردم را خطاب نماید و به آنها بگوید او پیامبر بر حق خداست، پیامبری که مؤمنان را به پاداش خداوند مژده میدهد و کافران و ستمگران را از عذاب الهی برحذر میدارد. و فرمودهی خداوند: ﴿مُّبِینٞ﴾یعین بیم و هشدارش آشکار است، و آن عبارت است از ترساندن همراه توضیح آنچه که مایهی ترس است، زیرا دلایل روشن را بر راست بودن آنچه که آنان را بدان ترسانده است اقامه نموده است.
سپس بیم دادن و مژده دادن را به تفصیل بیان نمود و فرمود: ﴿فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ کَرِیمٞ٥٠﴾آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند گناهانشان مورد بخشش و آمرزش قرار میگیرد و از رزق کریم و روزی پاک و فراوانی که همان بهشت است برخوردار خواهند شد.
حاصل معنی آیه چنین است: کسانیکه ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، و ایمان در دلهایشان جای گرفته و تبدیل به ایمانی. واقعی و حقیقی شده است، به همین خاطر کارهای شایسته انجام دادهاند، آمرزش الهی شامل حالشان میشود، و خداوند گناهانی را که مرتکب شدهاند میآمرزد. همچنین در بهشت روزی پاک و ارزشمند خواهند داشت که این روزی دارای همۀ خوبیها وکمالات میباشد.
﴿وَٱلَّذِینَ سَعَوۡاْ فِیٓ ءَایَٰتِنَا مُعَٰجِزِینَ﴾و کسانی که در راه مبارزه با قرآن و نادرست و ناچیز جلوه دادن آیههای ما کوشیدهاند به گمان اینکه نیرنگ و مکر آنها علیه اسلام نتیجه خواهد داد و موفق خواهد بود، ﴿أُوْلَٰٓئِکَ﴾اینان که در انکار آیات ما کوشیدهاند، ﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِیمِ﴾همواره در آتشسوزان جهنم قرار دارند، و در همۀ اوقات در آن خواهند بود. پس، از عذاب دردناک از آنها دور نمیشود. حاصل معنی آیه چنین است: کسانی که در راه مبارزه با قرآن میکوشند. و با مؤمنان به رقابت میپردازند و با آنها مخالفت مینمایند به گمان اینکه میتوانند به هدف خود برسند. این افراد در عذاب آتش جهنم جاودانه خواهند بود.
آیهی ۵۲-۵۴:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّیۡطَٰنُ فِیٓ أُمۡنِیَّتِهِۦ فَیَنسَخُ ٱللَّهُ مَا یُلۡقِی ٱلشَّیۡطَٰنُ ثُمَّ یُحۡکِمُ ٱللَّهُ ءَایَٰتِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ٥٢﴾[الحج: ۵۲]. «و هیچ رسول و هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هنگامی که چیزی را تلاوت میکرد شیطان در تلاوت و خواندن او (شبهه) القا مینمود، پس خداوند آنچه را که شیطان القا میکرد از بین میبرد، سپس خداوند آیاتش را استوار میدارد، و خداوند بس آگاه و با حکمت است».
﴿لِّیَجۡعَلَ مَا یُلۡقِی ٱلشَّیۡطَٰنُ فِتۡنَةٗ لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمۡۗ وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ لَفِی شِقَاقِۢ بَعِیدٖ٥٣﴾[الحج: ۵۳]. «تا خداوند آنچه را که شیطان میافکند برای بیمار دلان، و آنان که دلهایشان سخت است آزمونی قرار دهد. بیگمان ستمگران در عداوت عمیق و مخالفت سختی به سر میبرند».
﴿وَلِیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤۡمِنُواْ بِهِۦ فَتُخۡبِتَ لَهُۥ قُلُوبُهُمۡۗ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهَادِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٥٤﴾[الحج: ۵۴]. «و تا دانش یافتگان بدانند که آن (وحی) از سوی پروردگارت حق است، و به آن ایمان آورند، تا دلهایشان بدان آرام گیرد، و در برابرش تسلیم و خاضع شوند و بیگمان خداوند مؤمنان را به راه راست هدایت میکند».
خداوند از اوج حکمت خویش صحبت میکند، و اینکه چه چیزی را برای بندگانش انتخاب نموده است. و میفرماید: ای محمد! ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ﴾ما هیچ پیامبر و رسولی را پیش از تو نفرستادهایم مگر اینکه وقتی آیات و احکام خداوند را برای مردم میخواند تا آنها را پند دهد وآنها را پند دهد و آنها را به معروف امر، و از منکر نهی کند، ﴿أَلۡقَى ٱلشَّیۡطَٰنُ فِیٓ أُمۡنِیَّتِهِ﴾شیطان از راههای ویرانگرش وارد خواندن او شده و چیزهایی در خواندن او میافکند که با تلاوت و خواندن او متضاد بود، با اینکه خداوند متعال پیامران را معصوم و مصون قرار داده است و آنها در آنچه که از سوی خداوند به مردم میرسانند معصوماند، خداوند وحی خویش را از اینکه مشتبه گردد یا با چیزی دیگر مخلوط شود محفوظ و مصون میدارد. اما این القا و شبههافکنی شیطان پابرجا نیست و ادامه نخواهد داشت، بلکه عارضی است، و سپس از بین میرود، و عوارض احکامی جداگانه دارند. بنابر این فرمود: ﴿فَیَنسَخُ ٱللَّهُ مَا یُلۡقِی ٱلشَّیۡطَٰنُ ثُمَّ یُحۡکِمُ ٱللَّهُ ءَایَٰتِهِ﴾پس خداوند آنچه را که شیطان میافکند از بین میبرد، سپس خداوند آیاتش را استوار میدارد. یعنی خداوند آنچه را که شیطان میافکند از بین میبرد و باطل مینماید و بیان میکند که آن از آیات خدا نیست، سپس آیات خود را محکم و استوار میدارد و آنرا خالص نموده و محافظت میکند. بنابر این آیات خداوند از آمیخته شدن با آنچه شیطان القا میکند همواره خالص و ناب باقی میماند. ﴿وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ﴾و خداوند، آگاه و دانا و فرزانه و با حکمت است و هر چیزی را در جایش قرار میدهد. پس، از کمال حکمت خداوند این است که شیطان را توانایی داده تا چنین القایی را بنماید تا آنچه را که در این بخش از آیه بیان نموده است تحقق یابد. آنجا که میفرماید: ﴿لِّیَجۡعَلَ مَا یُلۡقِی ٱلشَّیۡطَٰنُ فِتۡنَةٗ﴾تا القا و وسوسههای شیطان را برای دو گروه از مردم که خداوند به آنها توجهی نمیکند آزمونی قرار دهد، و آن دو گروه عبارتند از: ﴿لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ﴾کسانی که در دلهایشان بیماری است، یعین ایمانشان ضعیف است و کامل نمیباشد و تصدیق و یقین قطعی در دلهایشان نیست، پس کوچکترین شبههای در آنها اثر میگذارد. و چون آنچه را که شیطان میافکند، بشنوند شک و تردید وارد دلهایشان میشود و موجب فتنه و آزمایش آنها میگردد.
﴿وَٱلۡقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمۡ﴾و سنگدلان. یعنی آنها که دلهایشان سخت است و هشدار و اندرز در آ» اثر نمیگذارد، و به خاطر قساوتی که دارند آنچه را که خدا و پیامبرش میگویند، نمیفهمند. اینها وقتی آنچه را که شیطان القا میکند، بشنوند آن را دلیلی برای باطل خود قرار میدهند و در پرتو آن مجادله مینماید و با خدا و پیامبرش به مخالفت میپردازند.
﴿وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ لَفِی شِقَاقِۢ بَعِیدٖ﴾و بیگمان ستمگران در عداوت عمیق و مخالفت سختی قرار دارند، و آنچه شیطان الق میکند برای این دو گروه از مردم مایۀ فتنه و آزمایش میگردد، و پلیدی که در دلهایشان پنهان است آشکار میشود. و اما گروه سوم که مورد مرحمت قرار میگیرند کسانیاند که در این آیه ذکر شدهاند: ﴿وَلِیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ﴾و تا عالمان و دانش آموختگان بدانند که آن وحی حق و از سوی پروردگارت است. خداوند به آنان دانش داده است و به وسیلۀ آن حق را از باطل، و هدایت را از گمراهی تشخیص میدهند. پس آنان با توجه به شواهد و دلایل موجود، حق پایدار را که خداوند آن را استوار مینماید از باطل و عارضی که خداوند آن را از بین میبرد تشخیص میدهند، تا بدانند که خداوند حکیم و فرزانه است، و ابتلا و آزمایشات را برای انسان پیش میآورد تا امور نیک نیک و بدی را که در وجود او پنهان است آشکار نماید، ﴿فَیُؤۡمِنُواْ بِهِ﴾تا به سبب آن ایمان بیاورند، و پس از دفع شبهه ایمانشان افزون گردد. ﴿فَتُخۡبِتَ لَهُۥ قُلُوبُهُمۡ﴾و دلهایشان خاضع و تسلیم خدا شود. و این از هدایت الهی است که به آنها بخشیده است. ﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهَادِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ﴾و خداوند مومنان را به سبب ایمانشان به راه راست هدایت مینماید. و راه راست یعنی دانستن حق و عملکردن به مقتضای آن، پس خداوند مؤمنان را با سخن استوار در زندگی دنیا و آخرت ثابت قدم مینماید، و این نوعی از تثبیت خداوند برای بندگان است. و این آیات بیان مینمایند که سایر پیامبران برای پیامبر اسلام الگو و سرمشق میباشند. وقتی که به هنگام خواندن و تلاوت آیۀ: ﴿وَٱلنَّجۡمِ﴾[النجم: ۱]. تا به ﴿أَفَرَءَیۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩ وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ٢٠﴾[النجم: ۱۹-۲۰]. رسید، شیطان در تلاوت او این را افکند «تِلکَ الغَرانِیقُ العُلَی وَ إِنَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرتَجَی» یعنی «لات» و «عزّی» و «منات» بتها بسوالا مقام هستند و شفاعت کردن آنها جای امید است. به این سبب پیامبر غمگین شد و فتنهای برای مردم گردید، هم چنانکه خداوند متعال بیان نمود. پس خداوند این آیات را نازل کرد [۱].
آیهی ۵۵-۵۷:
﴿وَلَا یَزَالُ ٱلَّذِین کَفَرُواْ فِی مِرۡیَةٖ مِّنۡهُ حَتَّىٰ تَأۡتِیَهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةً أَوۡ یَأۡتِیَهُمۡ عَذَابُ یَوۡمٍ عَقِیمٍ٥٥﴾[الحج: ۵۵]. «و کافران پیوسته دربارۀ آن تردید دارند تا اینکه ناگهان قیامت به آنان در رسد، یا عذاب روز نازل و عقیم گریبانشان را بگیرد».
﴿ٱلۡمُلۡکُ یَوۡمَئِذٖ لِّلَّهِ یَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡۚ فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فِی جَنَّٰتِ ٱلنَّعِیمِ٥٦﴾[الحج: ۵۶]. «ملک و فرمانروایی در آن روز از آن خداست، میان آنان داوری میکند، پس کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، در باغهای پرناز و نعمت خواهند بود».
﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا فَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِینٞ٥٧﴾[الحج: ۵۷]. «و کسانی که کفر ورزیده و آیات مرا تکذیب کردهاند، اینان عذابی خوار کننده دارند».
خداوند متعال از حالت کافران خبر میدهد که آنها همواره در آنچه پیامبر آورده است شک و تردید دارند، به سبب اینکه عناد و کینه دارند و روی گردانند، و آنها همواره بر این حالت خواهند بود، ﴿حَتَّىٰ تَأۡتِیَهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةً﴾تا اینکه ناگهان قیامت به سراغ آنها میآید، ﴿أَوۡ یَأۡتِیَهُمۡ عَذَابُ یَوۡمٍ عَقِیمٍ﴾یا اینکه ناگهان عذاب روز نازا و عقیم گریبانشان را میگیرد. یعنی عذاب روزی که هیچ خبر و خوبی در آن نیست، و آن روز قیامت است. پس وقتی قیامت بیاید کافران میدانند که آنها دروغگو بودهاند، و پشیمان میشوند، که پشیمانی در آن روز برایشان فایدهای ندارد. و از هر خوبی و خیری ناامید میشوند، و آرزو خواهند کرد که ای کاش به پیامبر ایمان آورده و راه او را در پیش میگرفتند! در این جا کافران از ادامه دادن شک و تردید برحذر داشته شدهاند. ﴿ٱلۡمُلۡکُ یَوۡمَئِذٖ﴾فرمانروایی و ملک در روز قیامت، ﴿لِّلَّهِ﴾فقط برای خداوند و از آن او است. ﴿یَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡ﴾و با قضاوت دادگرانه وقاطع خویش در میانشان داوری مینماید، ﴿فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ﴾پس کسانیکه به خدا و پیامبر و آنچه آوردهاند، ایمان آورند، ﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾و کارهای شایسته انجام داده و با انجام آن ایمانشان را تصدیق نمایند، ﴿فِی جَنَّٰتِ ٱلنَّعِیمِ﴾در باغهای پرناز و نعمتاند. یعنی در ناز و نعمت و شادی قلبی و روحی و جسمی وصفناپذیری که توصیف کنندگان نمیتوانند آنرا توصیف نمایند و عقل حقیقت آنرا درک نمیکند به سر میبرند.
﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا﴾و سکانی که به خدا و پیامبرش کفر ورزیده و آیات خداوند را که انسان را به حق و راه درست رهنمون مینمایند دروغ انگاشته و از آن روی برتافته یا با آن مخالفت کردهاند، ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِینٞ﴾ایشان عذابی خوار کننده دارند، که از بس سخت و دردناک است و به دلها سرایت میکند ایشان را خوار و ذلیل میگرداند، چرا که به پیامبر و آیاتش توهین نمودند و خداوند نیز آنها را به وسیلۀ عذاب خویش مورد توهین قرارداد، و خوار نمود.
آیهی ۵۸-۵۹:
﴿وَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوٓاْ أَوۡ مَاتُواْ لَیَرۡزُقَنَّهُمُ ٱللَّهُ رِزۡقًا حَسَنٗاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ خَیۡرُ ٱلرَّٰزِقِینَ٥٨﴾[الحج: ۵۸]. «و کسانیکه در راه خدا هجرت کرده و سپس کشته شده یا مردهاند، بدون شک خداوند به آنان روزی نیک میدهد و به یقین خداوند بهترین روزی دهندگان است».
﴿لَیُدۡخِلَنَّهُم مُّدۡخَلٗا یَرۡضَوۡنَهُۥۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٞ٥٩﴾[الحج: ۵۹]. «قطعاً خداوند آنان را به جایگاهی که آن را میپسندند وارد خواهد کرد، و بیگمان خداوند دانا و شکیبا است».
این مژده و نویدی بزرگ است برای کسانی که در راه خدا هجرت کرده و از سرزمین و وطن خود بیرون رانده شده و فرزندان و اموالشان را برای رضای خدا و یاری کردن دینش ترک نمودهاند، و مزد چنین کسانی بر خداوند است، خواه بر بستر خویش بمیرند یا در میدان جهاد کشته شوند. ﴿لَیَرۡزُقَنَّهُمُ ٱللَّهُ رِزۡقًا حَسَنٗا﴾بدون شک خداوند به آنان جزا و نعمت نیکویی در جهان برزخ و در روز قیامت خواهد داد و آنها را وارد بهشت خواهد کرد که هر نوع خیر و برکت و هر نیکی و احسان و نعمتهای قلبی و بدنی در آن وجود دارد. و احتمال دارد که معنی آیه چنین باشد: کسی که در راه خدا هجرت کند خداوند روزی او را در دنیا به عهده گرفته، و به او روزی گسترده و نیکویی خواهد داد، خواه او بر بستر خود بمیرد یا شهید شود، و خداوند ضامن روزی او است. پس نباید گمان کرد که هرکس از سرزمنی خود بیرون رود و اموالش را ترک نماید، فقیر و نیازمند خواهد شد، چون روزی دهندۀ او بهترین روز دهندگان است. و همانطور که خداوند خبر داده است پیش آمد، و مهاجرین سرزمین و فرزندان و مالهایشان را در راستای یاریکردن دین خدا رها کردند، اما دیری نپایید که خداوند کشورها را برایشان فتح کرد و آنها را حاکم گرداند و اموالی از آن کشورها و شهرها به غنیمت گرفتند که با آن از ثروتمندترین مردم گردیدند. بنابر این احتمال فرمودهی: ﴿لَیُدۡخِلَنَّهُم مُّدۡخَلٗا یَرۡضَوۡنَهُ﴾یا به این معنا است که خداوند فتح ممالک را به خصوص فتح مکۀ مکرمه را نصیب آنان میگرداند، که - واقعاً - مسلمانان در حالت خوشحالی و خشنودی وارد شدند. یا به منظور از آن روزی آخرت است که عبارت است از داخل شدن به بهشت. پس آیه هر دو روزی، روزی دنیا و روزی آخرت را در بر دارد، و مانعی نیست که نعمت دنیا و آخرت هر دو مورد نظر باشند، و این معنی نیز صحیح است. ﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَعَلِیمٌ﴾و خداوند به ظاهر و باطن و گذشته و آینده آگاه است. ﴿حَلِیمٞ﴾بردبار و شکیباست، مردم از فرمان وی سرپیچی میکنند، و با گناهان بزرگ به مبارزۀ با او برمیخیزند، اما او فوراً آنها را به عذاب گرفتار نمیسازد، با اینکه بر این کار توانایی کامل دارد، بلکه روزی آنها را پیوسته و پی در پی میدهد، و فضل خویش را بر آنان سرازیر مینماید.
آیهی ۶۰:
﴿ذَٰلِکَۖ وَمَنۡ عَاقَبَ بِمِثۡلِ مَا عُوقِبَ بِهِۦ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیۡهِ لَیَنصُرَنَّهُ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٞ٦٠﴾[الحج: ۶۰]. «(حکم بر) این است، و هر کس (دیگری را) به مانند آنچه خود به آن عقوبت داده شده است عقوبت دهد، سپس مورد ستم واقع شود، حتماًخداوند او را یاری خواهد کرد، به راستی خداوند بخشاینده و آمرزگار است».
مسئله به این منوال است که هر کس مورد ستم قرار بگیرد برای او جایز است به اندازهای که به او ستم شده است بر جنایتکار ستم نماید، و اگر چنین کرد مورد ملامت قرار نمیگیرد، و مقصر نیست و اگر دوباره به او ستم شد خداوند حتماً او را یاری خواهد کرد، چون او ستمدیده و مظلوم است، پس جایز نیست به خاطر اینکه حق خودش را گرفته است مورد ستم قرار بگیرد. بنابر این کسی که دیگری را چون بر او ستم کرده است مجازات نماید خداوند چنین کسی را یاری میکند. پس کسی که هیچ احدی را مورد ستم و مجازات قرار نداده است اگر مورد ستم قرار بگیرد و بر او جنایت شود، یاری خداوند به او نزدیکتر است. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٞ﴾بدون شک خداوند بخشایندۀ آمرزگار است. یعنی گناهکاران را میآمرزد، و فوراً آنها را عذاب نمیدهد، و گناهانشان را از بین میبرد و آثارشان را از آنها دور مینماید. آمرزش و بخشایش، صفت ذاتی خداوند است، و بندگانش را در هر زمانی میآمرزد. پس برای شما مظلومان که مورد جنایت قرار گرفتهاید شایسته است که ببخشد و گذشت کنید تا خداوند نیز با شما چنین رفتار نماید. ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾[الشورى: ۴۰]. «پس هرکس ببخشد و به اصلاح بپردازد پاداش او بر خداوند است».
آیهی ۶۱-۶۲:
﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ یُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَیُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیۡلِ وَأَنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٞ٦١﴾[الحج: ۶۱]. «این از آن جهت است که خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل میگرداند، و خداوند شنوای بینا است».
﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ٦٢﴾[الحج: ۶۲]. «این از آن جهت است که خداوند بر حق است و آنچه را که به جز او فریاد میخوانند و پرستش مینمایند باطل است، و خداوند والا و بزرگوار است».
خداوند ذاتی است که این احکام نیکو و دادگرانه را برایتان مشروع نموده و در تقدیر و تدبیرش به خوبی و نیکویی عمل مینماید. خداوندی که ﴿یُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ﴾شب را در روز داخل میگرداند، و روز را بعد از شب میآورد، و بر یکی از آن دو میافزاید، و از دیگری میکاهد و برعکس، و بر اثر آن فصلها به وجود میآیند و منافع شب و روز و خورشید و ماه محقق میشود که از بزرگترین نعمتهای الهی برای بندگان است، و این برای آنان ضروری و لازم میباشد. ﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ﴾و خداوند شنوا است و همۀ صداها را علیرغم اینکه به زبانهای مختلفی هستند، و هر یک نیاز مختلفی دارند، میشنود. ﴿بَصِیرٞ﴾بینا است و خیزش و حرکت مورچۀ سیاه را در زیر صخره سنگ و در شب تاریک میبینند. ﴿سَوَآءٞ مِّنکُم مَّنۡ أَسَرَّ ٱلۡقَوۡلَ وَمَن جَهَرَ بِهِۦ وَمَنۡ هُوَ مُسۡتَخۡفِۢ بِٱلَّیۡلِ وَسَارِبُۢ بِٱلنَّهَارِ١٠﴾[الرعد: ۱۰]. «(برای او) یکسان است کسی که پنهانی سخن بگوید و آن کس که آشکارا بگوید و آنکه خویشتن را در شب پنهان گرداند و در روز آشکارا حرکت نماید».
﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ﴾آن همه قدرت و حکم و احکامی که خداوند از آن برخوردار است بدان جهت است که خداوند از آن برخوردار است بدان جهت است که خداوند حق است. یعنی پایدار است و همواره بوده و هست. اول است و پیش از او هیچ چیزی نبوده است، و آخر است و بعد از او چیزی نیست. اسماء و صفاتش کامل است و وعدهاش حق و ملاقات و دیدارش حق، و دین او حق و عبادتش حقث، و دین او حق و هبادتش حق، و همیشه ماندگار است.
﴿وَأَنَّ مَا یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ﴾و بتها و انبازان و حیوانات و جماداتی که به جز او به فریاد خوانده شده و پرستش میشوند، باطلاند، خودشان باطل و عبادتشان نیز باطل است، چون آنها به چیزی دست انداختهاند که نابود شدنی و از بین رفتنی است، در نتیجه عبادت و پرستش آن بیهوده و باطل است. عبادت و پرستش آن بیهوده و باطل است. ﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ﴾و همانا خداوند والا و بزرگوار است ﴿ٱلۡعَلِیُّ﴾یعنی هم در ذات والا است و بر بالای همۀ مخلوقات قرار دارد، و هم در منزلت و مقام، و دارای صفات کامل است. و هم در قدرت و تسلط، والاست و بر همۀ مخلوقات چیره و غالب است. ﴿ٱلۡکَبِیرُ﴾و نیز هم در ذات عظیم است و هم در اسما و صفاتش و از مظاهر عظمت و بزرگیاش این است که آسمانها و زمین در روز قیامت در قبصۀ اویند، و آسمانها را با دست راستش درهم میپیچید. کرسی و قلمرو فرمانرواییاش آسمان و زمین را در بر گرفته است، و همۀ بندگان در اختیار او هستند، پس جز با خواست و مشیت خداوند تصرف نمیکنند و کاری انجام نمیدهند، و جز با خواست و ارادۀ او حرکت نمیکنند و از حرکت باز نمیایستند. حقیقت کبریا و بزرگی خدا را جز او کسی نمیداند، و هیچ فرشتۀ مقرب و هیچ پیامبری آن را نمیداند، و هیچ فرشتۀ مقرب و هیچ پیامبری آن را نمیداند. از هر صفت کمال و کبریا و شکوهی برخوردار است، و او هر یک از این صفتها را به طور کامل داراست. از کبریایی او این است که اهل آسمانها و زمین هر عبادتی را برای او انجام میدهند و هدف از آن بزرگداشت و تعظیم خداوند است. به همین جهت «تکبیر» شعار و نشانۀ عبادتهای بزرگ مانند نماز و غیره است.
آیهی ۶۳-۶۴:
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَتُصۡبِحُ ٱلۡأَرۡضُ مُخۡضَرَّةًۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٞ٦٣﴾[الحج: ۶۳]. «آیا ندیدهای که خداوند از آسمانها آب فرو فرستاده، آنگاه زمین سرسبز و خرم میگردد، بیگمان خداوند باریک بین و آگاه است».
﴿لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ٦٤﴾[الحج: ۶۴]. «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست، و خداوند بینیاز و ستوده است».
در اینجا خداوند آدمی را به نگریستن در آیاتی که بر یگانگی و کمال او دلالت مینماید تشویق میکند، پس فرمود: ﴿أَلَمۡ تَرَ﴾آیا با چشمان و بینش خود مشاهده نکردهای که ﴿أَنَّ ٱللَّهَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ﴾خداوند از آسمان آبی را فرو میفرستد، و بر زمین خشک که تمام درختان و گیاهانش خشک شدهاند میبارند ﴿فَتُصۡبِحُ ٱلۡأَرۡضُ مُخۡضَرَّةً﴾آنگاه زمین را بعد از خشکی و مرگش زنده مینماید، مردگان را نیز بعد از آنکه تبدیل به استخوانهایی پوسیده شدند زنده میگرداند. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَطِیفٌ﴾بیگمان خداوند باریک بین است و درون اشیا و امور پوشیده و پنهان را میبیند، و با لطف است و خیر و خوبی را به بندگان میرساند، و شر و بدیرا از آنها دور مینماید، و همۀ اینها را طوری انجام میدهد که در بسیاری مواقع بر بندگانش پوشیده میماند و از لطف خداوند (نسبت به بندگان) این است که توانایی و کمال اقتدارش را در انتقام گرفتن، به بندهاش نشان میدهد، اما بعد از آنکه در آستانۀ نابودی قرار گرفت به داد او میرسد و لطفش را برای او آشکار میکند. و از لطف خداوند این است که محل فرود قطرات باران و جای رویش بذرهای زمین را میداند. پس آب را به محل همان بذر میبرد - بذری که خلائق و مردم پنهان است - سپس انواع گیاهان میرویند ﴿خَبِیرٞ﴾و به امور پنهان و پوشیده آگاه است.
﴿لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه آفریده و بندگان اویند، و خداوند با فرمانروایی و حکمت و کمال اقتدار خود در آنها تصرف مینماید، و کسی دیگر در این میان اختیاری ندارد. ﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ ٱلۡغَنِیُّ﴾و او بینیاز است و دارای بینیازی مطلق میباشد و از هر جهت مستغنی میباشد. و از بینیازی او این است که به هیچ کدام از آفریدههایش نیاز ندارد، و از سر ناتوانی و خواری به آنها پناه نمیبرد، و کمبودی ندارد که آن را به وسیلۀ آنان جبران نماید. او نیازی ندارد که کسی را به همسری و فرزندی گیرد. و از بینیازیاش این است که نمیخورد و نمینوشد و به آنچه مردم بدان نیاز دارندبه هیچ وجهی نیاز ندارد. پس او دیگران را خوراک میدهد، ولی خوراک داده نمیشود. و از بینیازیاش این است که آفریدگان همه در آفرینش و زندگی دینی و دنیایی خود به او نیاز دارند. و یکی از مصادیق بینیازیاش این است که اگر همۀ موجودات آسمانها و زمین، آنهایی که زندهاند و آنهایی که مردهاند در یک میدان جمع شوند و هر یک از آنها تا آنجا که دلش بخواهد از خداوند طلب نماید، و خداوند به هر یک از آنها بیش از آنچه بخواهد، ببخشد، این کار از ملک و پادشاهی او چیزی نمیکاهد. و از بینیازیاش این است که دست سخاوت و خیر و برکتش را در شب و روز گشوده است، و چیزهایی را در بهشت قرار داده که هیچ چشمی مانند آنرا ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است.
﴿ٱلۡحَمِیدُ﴾در ذات و در نامهایش پسندیده و ستوده است، چون همه صفتهای او صفات کمالاند. و در کارهایش پسندیده میباشد. چون کارهای او سرشار از عدل و احسان و رحمت و حکمت است. و نیز در شرع و قانون خویش ستوده است، چون جز به آنچه مصلحت است فرمان نمیدهد، و جز از آنچه که فساد محض است یا فسادش بیشتر است، نهی نمینماید. تنها خداوند شایستۀ ستایش است، ستایشی که آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، و بندگانش توان ادای آن را ندارند، ستایشی که خود گویندۀ آن است، و برتر است از آنچه که نبدگان وی را ستایش میکنند. و او به خاطر توفیقاتی که به بندگان موفقش ارزانی میدارد، نیز به خاطر خوارکردن کسانی که خوارشان نموده است قابل ستایش است. و او در ستایش و حمد خویش بینیاز است، و در بینیازیاش ستوده و پسندیده میباشد.
آیهی ۶۵-۶۶:
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡفُلۡکَ تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ بِأَمۡرِهِۦ وَیُمۡسِکُ ٱلسَّمَآءَ أَن تَقَعَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ٦٥﴾[الحج: ۶۵]. «مگر نمیبینی که خداوند آنچه را در زمین است، و کشتیها را که به فرمان او رواناند برایتان مسخر گردانید، و (خداوند) نمیگذارد آسمان بر زمین فرو ریزد، مگر به اذن و خواست خودش؟! همانا خداوند نسبت به مردم بخشاینده و مهربان است».
﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَحۡیَاکُمۡ ثُمَّ یُمِیتُکُمۡ ثُمَّ یُحۡیِیکُمۡۗ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَکَفُورٞ٦٦﴾[الحج: ۶۶]. «و او خداوندی است که شما را زندگی داد، آنگاه شما را میمیراند، سپس شما را زنده میکند. بیگمان انسان (بسیار) ناسپاس است».
آیا با چشم سر و دل نعمت فرایگر و فراوان پروردگارت را مشاهده نکردهای که ﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾همانا خداوند حیوانات و گیاهان و جماداتی را که در زمین هستند فرمانبردارتان نموده است، پس همۀ آنچه در زمین است فرمانبردار انسان میباشد، حیوانات مسخر و مطیع انساناند، تا بر آنها سوار شوند و بارهایشان را بر آنها حمل نمایند، و کارهایشان را با کمک آنها انجام دهند، و از گوشت آنها بخورند و انواع استفادهها را از آنها ببرند. و درختان و میوههایش مسخر انساناند، از آن تغذیه مینمایند، و خداوند به انسان توانایی کاشتن و استفاده کردن از آن را داده است، و معدنهایی را مسخر انسان نموده تا آن را استخراج کند و از آن استفاده نماید.
﴿وَٱلۡفُلۡکَ﴾و کشتیها را برایتان رام و مسخر کرده است، ﴿تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ﴾به فرمان او در دریا شناورند، و کالاهای تجاری شما را حمل میکنند، و شما را از جایی به جایی دیگری میرسانند، و از دریا زیورآلاتی بیرون میآورید که میپوشید، ﴿وَ﴾و از جملۀ رحمت و مهربانیاش نسبت به شما انت است که او ﴿یُمۡسِکُ ٱلسَّمَآءَ أَن تَقَعَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ﴾آسمان را نگاه میدارد و نمیگذارد بر زمین فرو افتد، پس اگر رحمت و قدرت الهی نبود آسمان بر زمین میافتاد و همۀ آنچه را که بر روی زمین است هلاک و نابود میکرد. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُمۡسِکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ أَن تَزُولَاۚ وَلَئِن زَالَتَآ إِنۡ أَمۡسَکَهُمَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ کَانَ حَلِیمًا غَفُورٗا٤١﴾[فاطر: ۴۱]. «همانا خداوند آسمانها و زمین ار نگاه میدارد تا از جای کنده نشوند. و چنانچه کنده شوند کسی جز او نمیتواند آنها را نگاه دارد. بیگمان او بردبار و آمرزنده است». ﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ﴾بدون شک خداوند نسبت به بندگان بخشایندۀ مهربان است، و از پدر و مادرشان و از خودشان نسبت به آنان مهربانتر است. بنابر این برای آنان خیر و خوبی را میخواهد، اما انسانها برای خودشان بدی و زیان را میطلبند. و از جملۀ رحمت الهی این است که همۀ این چیزها را برای آنان مسخر و فرمانبردار نموده است.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَحۡیَاکُمۡ﴾و خداوند ذاتی است که شما را زندگی بخشیده و شما را از عدم و نیستی به وجود آورده است، ﴿ثُمَّ یُمِیتُکُمۡ﴾و بعد از آنکه شما را زنده گرداند (دوباره) شما را میمیراند، ﴿ثُمَّ یُحۡیِیکُمۡ﴾و پس از مردنتان شما را زنده مینماید، و نیکوکار را به نیکیاش پاداش میدهد و بدکار را به خاطر بدکاریاش سزا میدهد. ﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَکَفُورٞ﴾بیگمان انسان در برابر نعمتهای خدا ناسپاس است، و به احسان او اعتراف نمینماید، بلکه چه بسا به رستاخیز و قدرت و توانایی پروردگارش کفر میورزد.
آیهی ۶۷-۷۰:
﴿لِّکُلِّ أُمَّةٖ جَعَلۡنَا مَنسَکًا هُمۡ نَاسِکُوهُۖ فَلَا یُنَٰزِعُنَّکَ فِی ٱلۡأَمۡرِۚ وَٱدۡعُ إِلَىٰ رَبِّکَۖ إِنَّکَ لَعَلَىٰ هُدٗى مُّسۡتَقِیمٖ٦٧﴾[الحج: ۶۷]. «برای هر ملتی آیینی مقرر داشتهایم تا آنان بدان عمل کنند، پس باید دربارۀ این امر با تو ستیز نکنند. و بهسوی پروردگارت دعوت کن، بیگمان تو بر راه راست هستی».
﴿وَإِن جَٰدَلُوکَ فَقُلِ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا تَعۡمَلُونَ٦٨﴾[الحج: ۶۸]. «و اگر با تو مجادله کردند، بگو: خداوند به آنچه میکنید آگاهتر است».
﴿ٱللَّهُ یَحۡکُمُ بَیۡنَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کُنتُمۡ فِیهِ تَخۡتَلِفُونَ٦٩﴾[الحج: ۶۹]. «خداوند میان شما در روز قیامت دربارۀ آنچه اختلاف میورزیدید داوری میکند».
﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ذَٰلِکَ فِی کِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ٧٠﴾[الحج: ۷۰]. «آیا ندانستهای که خداوند (همه) آنچه را در زمین و آسمان است میداند، بدون شک تمام اینها در کتابی ثبت و ضبط است، و این کار برای خدا آسان است».
خداوند متعال خبر میدهد که او برای هر ملتی آیین و عبادتی را مقرر داشته است، ﴿مَنسَکًا﴾به گونهای که در برخی امور با یکدیگر فرق دارند، با اینکه همه از عدل و حکمت او برخوردارند. چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿لِکُلّٖ جَعَلۡنَا مِنکُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَکُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰکِن لِّیَبۡلُوَکُمۡ فِی مَآ ءَاتَىٰکُمۡ﴾[المائدة: ۴۸]. «برای هر یک از شما آیین و برنامهای مقرر داشتهایم، و اگر خداوندی میخواست شما را ملت واحدی قرار میداد، اما تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید». ﴿هُمۡ نَاسِکُوهُ﴾که آنها برابر آن آیین عمل میکنند، پس نباید بیسوادان مشرک و جاهل آشکارا اعتراض کنند، زیرا وقتی رسالت پیامبر با دلایل متقن ثابت گردید همه باید آنچه را که آورده است بپذیرند و اتراض نکنند. بنابر این فرمود: ﴿فَلَا یُنَٰزِعُنَّکَ فِی ٱلۡأَمۡرِ﴾پس نباید دربارۀ این امور با تو ستیز کنند. یعنی تکذیب کنندگان نباید با تو به مجادله و ستیز بپردازند، و بر آنچه برایشان آوردهای به عقلهای فاسدشان استناد کرده و اعتراض نمایند. هم چنانکه در رابطه با حلال بودن حیوان مرداری که خود کشتهاید میخورید و آنچه را که خداوند کشته است نمیخورید؟! و مانند اینکه گفتند: ﴿إِنَّمَا ٱلۡبَیۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْ﴾[البقرة: ۲۷۵]. «خرید و فروش همانند رباست». و دیگر اعتراضاتی که لازم نیست برای همهی آنها جوابی آورده شود، در حالی که آنان اصل رسالت را نمیپذیرند در حالیکه جای هیچ مجادله و اعتراضی نیست، چرا که هر سخن جای دارد و هرنکته مقامی پس کسیکه اعتراض میکند و منکر رسالت پیامبر است، اگر میپندارد با مجادله راهیاب میگردد به او گفته میشود: ما با تو فقط در مورد اثبات رسالت و عدم آن سخن میگوییم، و گرنه، پافشاری بر نکتهای خاص در میان رسالت، بیانگر آن است که مقصد او سرسختی و لجاجت و ناتوان ساختن است. بنابر این خداوند پیامبرش را فرمان داد تا با حکمت و پند نیکو بهسوی پروردگارش دعوت دهد، و این راه را ادامه دهد، خواه کساین اعتراض کنند یا نه و خداوند به وی فرمود: شایسته است که هیچ چیزی تو را از دعوت دادن دور نکند، چون تو ﴿لَعَلَىٰ هُدٗى مُّسۡتَقِیمٖ﴾بر راه راست هستی، راهی که انسان را به هدف و مقصد میرساند، و این راه شناخت حق و عمل کردن به آن را دربر دارد، پس تو به کارت و به راه خویش اعتماد و یقینداری، و این اعتماد و یقین باعث صلابت تو در انجام فرمان پروردگارت میشود. و تو چیزی مشکوکی قرار نداری و یا سخن دروغی نیاوردهای تا همراه با مردم و در راستای تأمین خواستهها و نظرهایشان حرکت کنی و اعتراض آنها تو را باز ایستادند. خداوند متعال در فرمودهای دیگر نیز پیامبر را به همین امر سفارش میکنند: ﴿فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۖ إِنَّکَ عَلَى ٱلۡحَقِّ ٱلۡمُبِینِ٧٩﴾[النمل: ۷۹]. «پس بر خداوند توکل کن، بیگمان تو بر حق آشکار هستی». فرمودۀ الهی: ﴿إِنَّکَ لَعَلَىٰ هُدٗى مُّسۡتَقِیمٖ﴾پاسخی است به کسانی که به امور جزئی شریعت اعتراض مینمایند، زیرا همه آنچه پیامبر آورده است هدایت و رهنمون است. و هدایت بصیرتی است که آدمی به وسیلۀ آن در اصول و فروع راهیاب میشود، و آن مسائلی هستند که خوبی و عدل و حکمت آن باعقل و فطرت سالم شناخته میشود و این با اندیشیدن در جزء جزء آنچه بدان امر شده و یا از آن نهی بعمل آمده است شناخته میشود.
بنابر این خداوند او را دستور داد تا در این حالت از مجادله با آنها دوری نماید، پس فرمود:
﴿وَإِن جَٰدَلُوکَ فَقُلِ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا تَعۡمَلُونَ٦٨﴾و اگر با تو به مجادله پرداختند، بگو: خداوندا به آنچه میکنید آگاهتر است. یعنی اهداف و نیتهای شما را میداند، و شما را بر آن مجازات خواهد کرد، و او ﴿یَحۡکُمُ بَیۡنَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کُنتُمۡ فِیهِ تَخۡتَلِفُونَ﴾روز قیامت در میان شما دربارۀ آنچه اختلاف میروزید داوری میکند. پس هر کس بر راه راست باشد از اهل بهشت است، و هرکس از راه راست منحرف گردد اهل جهنم است. و آنچه که موجب کمال داوری خداوند میگردد این است که آگاهی و شناخت او بیکران است. بنابر این آگاهی بیحد و حصر و احاطۀ کتابش را بیان نمود و فرمود: ﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾آیا ندانستهای که خداوند آنچه را در زمین و آسمان است میداند و هیچ چیزی از امور ظاهری و باطنی، کوچک و بزرگ، گذشته و آینده بر او پوشیده نیست؟! خداوند این علم و آگاهی را که همۀ آنچه را در آسمانها و زمین است احاطه نموده در لوح محفوظ ثبت و ضبط کرده است. وقتی خداوند قلم ر آفرید به او فرمود: بنویس گفت چه بنویسم؟ فرمود: همۀ آنچه را که تا روز قیامت انجام میشود، بنویس. ﴿إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ﴾بیگمان این کار برای خداوند آسان و ساده است، گرچه شما نمیتوانید آن را تصور نمایید، ولی برای خداوند آسان است که علم و دانش او همه چیز را فرا بگیرد، و آن را در کتابی مطابق با واقعیت بنویسد.
آیهی ۷۱-۷۲:
﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَمَا لَیۡسَ لَهُم بِهِۦ عِلۡمٞۗ وَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِن نَّصِیرٖ٧١﴾[الحج: ۷۱]. «(و مشرکان) بجز خداوند چیزهایی را میپرستند که خداوند دلیلی بر (صحت) پرستش آنها بیان ننموده است، و چیزی را میپرستند که به آن علمی ندارند، و برای ستمکاران هیچ یاوری نیست».
﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُنَا بَیِّنَٰتٖ تَعۡرِفُ فِی وُجُوهِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱلۡمُنکَرَۖ یَکَادُونَ یَسۡطُونَ بِٱلَّذِینَ یَتۡلُونَ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِنَاۗ قُلۡ أَفَأُنَبِّئُکُم بِشَرّٖ مِّن ذَٰلِکُمُۚ ٱلنَّارُ وَعَدَهَا ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ٧٢﴾[الحج: ۷۲]. «و هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده میشود در چهرۀ کافران ناخوشی را میبینی، بلکه نزدیک است به کسانی حملهور شوند که آیات ما را بر آن میخوانند. بگو: آیا شما را به بدتر از این خبر دهم، به (آن) آتشی که خداوند آن را به کافران وعده دادهاست، و بد سرانجامی است».
خداوند حالات کسانی را که به او شرک میروزند و چیزهایی را با او برابر میدارند، بیان کرده و میفرماید: دارای زشتترین حالت میباشند و آنها دلیلی بر آنچه کردهاند ندارند، پس به کار خود آگاهی ندارند، بلکه از روی تقلید چنین میکنند، کارشان تقلید محض است و آنرا از پدران و نیاکان گمراهشان فرا گرفتهاند. گاهی انسان کاری را انجام میدهد اما نمیداند دلیلی بر صحت آن وجود دارد یا خیر، ولی در واقع بر صحت آن دلیل هست، اما او نسبت به آن بیخبر است و در اینجا خبر داد که خداوند در این مورد حجت و دلیلی نازل نفرموده است. یعنی حجتی که بر صحت پرستش غیر خدا دلالت نماید، و آن را جایز قرار دهد نازل نفرموده، بلکه دلایل و حجتهای قاطعی بر فاسد و باطل بودن آن نازل نموده است. سپس ستمکارانشان را که با حق مخالفت میورزند، تهدید نمود و فرمود: ﴿وَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِن نَّصِیرٖ﴾و ستمکاران هیچ یاوری ندارند که آنها را از عذاب خدا نجات دهد. پس آیا کسانی که نمیدانند چکار میکنند قصد پیروی از آیات و هدایت خدایی را دارند، آنگاه که به نزد آنها میآید، یا به باطلی که بر آن هستند راضی و خشنود میگردند؟!.
این مطالب را در فرمودۀ خویش بیان کرد و فرمود ﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُنَا بَیِّنَٰتٖ﴾و هنگامی که آیات روشن ما بر آنها خوانده شود که آیات بزرگ الهی در برگیرنده حق، و روشنگر حقیقت از باطل میباشند، به آن توجه نمیکنند، ﴿تَعۡرِفُ فِی وُجُوهِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱلۡمُنکَرَ﴾و ناخوشی را در چهره کافران میبینی، و چون از آن نفرت دارند اخم و تخم وآثار خشم و کینه در چهرههایشان هویدا است. ﴿یَکَادُونَ یَسۡطُونَ بِٱلَّذِینَ یَتۡلُونَ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِنَا﴾بلکه نزدیک است به کسانی حملهور شوند که آیات ما را بر آنان میخوانند. یعنی نزدیک است از شدت نفرت و دشمنی با حق، به کشتن و زدن آنها اقدام نمایند. پس این است حالت بد کافرارن، و شر آنان بسیار فراوان است، ولی شر بزرگتر حالت و شرانجام آنهاست که به آن دچار میشوند، بنابراین، فرمود: ﴿قُلۡ أَفَأُنَبِّئُکُم بِشَرّٖ مِّن ذَٰلِکُمُۚ ٱلنَّارُ وَعَدَهَا ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ﴾بگو: آیا شما را به بدتر از آن خبر دهم؟آن آتش دوزخ است که خداوند به کافران و عده دادهاست، و بد سرانجام یاست! و شر و بدی جهن پایانناپذیر است، و بر ناگواری و زشتی آن همواره اضافه میشود.
آیهی ۷۳-۷۴:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٞ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَن یَخۡلُقُواْ ذُبَابٗا وَلَوِ ٱجۡتَمَعُواْ لَهُۥۖ وَإِن یَسۡلُبۡهُمُ ٱلذُّبَابُ شَیۡٔٗا لَّا یَسۡتَنقِذُوهُ مِنۡهُۚ ضَعُفَ ٱلطَّالِبُ وَٱلۡمَطۡلُوبُ٧٣﴾[الحج: ۷۳]. «ای مردم! مثلی زده شده، پس به آن گوش فرا دهید، کسانی را که به غیر از خدا به کمک میخوانید (و پرستش مینمایید) هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند، هر چند که همگان (برای آفرینش آن) دست به دست یکدیگرند دهند، و اگر آن مگس چیزی را از آنان برباید نمیتوانند آنرا از او باز پس گیرند، (و برهانند،) هم طالب و هم مطلوب درمانده و ناتواناند».
﴿مَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ٧٤﴾[الحج: ۷۴]. «آنان خداوند را آنگونه که باید بشناسند نشناختهاند، بیگمان خداوند توانای پیروزمند است».
این مثالی است که خداوند برای زشتی پرستش بتها و بیان نقصها عقلهای عبادت کنندگان و ناتوان همگان زده است، پس فرمود: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ﴾خطاب به مؤمنان و کافران است، و در این رهگذر به علم و بینش مؤمنان افزوده میگردد و بر کافران حجت ا قامه میشود. ﴿ضُرِبَ مَثَلٞ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُ﴾مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید، و آنچه را در بر دارد بفهمید، و نباید با دلهای غافل و گوشهای رویگردان با آن روبرو شوید، بلکه با جان و دل به آن گوش بسپارید، ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾همانا کسانی را که شما به جز خدا به کمک میخوانید و پرستش میکنید، ﴿لَن یَخۡلُقُواْ ذُبَابٗا﴾هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند، مگسی که یکی از حقیرترین و پستترین مخلوقات است، پس آنها توانایی آفریدن این مخلوق ضعیف را ندارند، و به طریق اولی توان آفرینش بالاتر از آن را ندارند. ﴿وَلَوِ ٱجۡتَمَعُواْ لَهُۥۖ وَإِن یَسۡلُبۡهُمُ ٱلذُّبَابُ شَیۡٔٗا لَّا یَسۡتَنقِذُوهُ مِنۡهُ﴾و اگر همگان برای آفرینش آن دست به دست یکدیگر بدهند نخواهند توانست چنین کاری را بکنند، و اگر مگس چیزی را از آنها بستاند، نمیتوانند آن را از او باز پس بگیرند و برهانند، و این نهایت ناتوانی و ضعف است. ﴿ضَعُفَ ٱلطَّالِبُ﴾هم طالب - که عبارت است از آنچه به غیر از خدا پرستش میشود - ناتوان است، ﴿وَٱلۡمَطۡلُوبُ﴾و هم مطلوب که مگس است. پس هردو ضعیفاند، و ضعیفتر از هر دو کسانی هستند که بهسوی این ناتوانان دست کمک دراز نمایند و آنان را به جای پروردگار جهانیان قرار دهند.
پس ایشان ﴿مَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِ﴾خدا را آنگونه که باید بشناسند، نشناختهاند، زیرا فقیری را که از هر جهت تواناست برابر دانستهاند. کسی را که اختیاری ندارد و نمیتواند مرگ و زندگی و رستاخیز بیاورد. با کسی که فایده دهنده و زیان رساننده، بخشنده و محروم کننده و مالک و پادشاه و صاحب هر نوع تصرف است برابر قرار دادهاند.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ﴾بیگمان خداوند توانای پیروزمند است. یعنی قدرت و تواناییاش کامل است، و از کمال قدرت و قوت او این است که بندگان در اختیار او هستند، و هیچ حرکت و سکونی جز با خواست و ارادۀ او صورت نمیپذیرد، پس هرچه خدا بخواهد میشود و هر چه نخواهد نمیشود. و از کمال قدرتش این است که آسمانها و زمین را ثابت نگاه داشته، و همۀ آفریدگان را با یک فریاد بر میانگیزد. و از کمال قدرتش این است که ستمگران و ملتهای سرکش را به چیزی ساده و اندکی از عذابش هلاک و نابود میکند.
آیهی ۷۵-۷۶:
﴿ٱللَّهُ یَصۡطَفِی مِنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ رُسُلٗا وَمِنَ ٱلنَّاسِۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٞ٧٥﴾[الحج: ۷۵]. «خداوند از میان فرشتگان رسولانی را انتخاب میکند، و از میان مردم نیز، بیگمان خداوند شنوای بیناست».
﴿یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ٧٦﴾[الحج: ۷۶]. «آینده و گذشتۀ آنان را میداند، و همۀ کارها بهسوی خدا بازگردانده میشود».
وقتی خداوند کمال قدرت خویش، و ضعف و ناتوانی بتها را بیان نمود و فرمود او معبود راستین است، فضل و امتیاز پیامبران را نیز بیان نمود و فرمود: ﴿ٱللَّهُ یَصۡطَفِی مِنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ رُسُلٗا وَمِنَ ٱلنَّاسِ﴾خداوند از میان فرشتگان و از میان مردم رسولانی را بر میگزیند. یعنی از میان فرشتگان پیامآوران و رسولانی را بر میگزیند، نیز از میان مردم رسولانی ر انتخاب میکند که بهترین آن نوع هستند، و بیش از همه دارای صفات والا، و بیش از دیگران سزاوار گزینش و انتخاب میباشند، پس پیامبران به طور مطلق برگزیدهترین بندگاناند، و خداوند که آنها را برگزیده و انتخاب کرده است از حقیقت اشیاءآگاه است، و اینطور نیست که چیزی را بداند و چیزی را نداند. و کسی که آنها را برگزیده است شنوای بینا است، و او ذاتی است که علم و شنوایی و بیناییاش همه چیز را احاطه کرده است، پس انتخاب او از روی علم و آگاهی صورت گرفته است و آنها شایستگی رسیدن به این مقام را دارند، و صلاحیت آن را دارند که به آنان وحی شود. چنان که خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَیۡثُ یَجۡعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[الأنعام: ۱۲۴]. «خداوند بهتر میداند که رسالت خویش را کجا قرار دهد».
﴿وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ﴾و کارها بهسوی خدا بازگردانده میشود. یعنی او پیامبران را میفرستد تا مردم را بهسوی خدا دعوت کنند، پس برخی از مردم اجابت مینماید و برخی دعوت پیامبران را نمیپذیرند. برخی عمل مینمایند و برخی سر باز میزنند. پس وظیفۀ پیامبران همین است، اما سزا و جزا دادن بر این عملها در دست خداست و هیچ فضل و عدلی از جانب او از بین نمیرود.
آیهی: ۷۷-۷۸:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱرۡکَعُواْ وَٱسۡجُدُواْۤ وَٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمۡ وَٱفۡعَلُواْ ٱلۡخَیۡرَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ۩٧٧﴾[الحج: ۷۷]. «ای مؤمنان! رکوع کنید، و سجده برید و پروردگارتان را عبادت کنید، و کار نیک انجام دهید تا رستگار شوید».
﴿وَجَٰهِدُواْ فِی ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦۚ هُوَ ٱجۡتَبَىٰکُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖۚ مِّلَّةَ أَبِیکُمۡ إِبۡرَٰهِیمَۚ هُوَ سَمَّىٰکُمُ ٱلۡمُسۡلِمِینَ مِن قَبۡلُ وَفِی هَٰذَا لِیَکُونَ ٱلرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیۡکُمۡ وَتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِۚ فَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَٱعۡتَصِمُواْ بِٱللَّهِ هُوَ مَوۡلَىٰکُمۡۖ فَنِعۡمَ ٱلۡمَوۡلَىٰ وَنِعۡمَ ٱلنَّصِیرُ٧٨﴾[الحج: ۷۸]. «و در راه خدا جها کنید، آنگونه که شایستۀ جهاد در راه اوست. او شما را برگزیده، و در دین کارهای دشوار و سنگین را بر دوش شما نگذاشته است. آیین پدرتان ابراهیم را (برای شما تشریع کرده است)، او شما را پیش از این مسلمان نام نهاده است، تا پیامبر بر شما گواه باشد و (شما نیز) بر مردم گواه باشید، پس نماز را بر پای دارید و زکات مال را پرداخت کنید، و به خدا تمسک نمایید که او یار و سرپرست شما است. چه سرور و یاور نیک، و چه مددکار و کمک کنندۀ خوبی است!».
خداوند بندگان مومن خویش را به برپاداشتن نماز فرا میخواند، و رکوع و سجده را به طور ویژه بیان کرد، چرا که دارای فضیلت، و رکن نماز میباشند. و بندگانش را به پرستش خویش دستور داد که پرستش او روشنی بخش چشمان و تسلی دهندۀ دلهای غمگین است، و میفرماید: او پروردگار بندگان است، و بر آنها احسان مینماید، و این اقتضا میکند که عبادترا خالصانه برای او انجام دهند، و آنها را به طور عموم به کار خوب و نیک فرمان داد. و خداوند رستگاری را به انجام این کارها منوط کرد و فرمود: ﴿لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾تا رستگار شوید. یعنی تا به امر مطلوب و مورد علاقه دست یازید، و از امر ناگوار و ترسناک نجات یابید. پس به جز اخلاص در پرستش آفریننده و تلاش در رساندن قایده به بندگان راهی برای رستگاری وجود ندارد، و هر کس به این فهم توفیق یابد او به اوج سعادت و رستگاری و موفقیت دست یافته است.
﴿وَجَٰهِدُواْ فِی ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ﴾و در راه خدا جهاد کنید آنگونه که شایستۀ جهاد در راه اوست. و جهاد به معنی بذل نهایت توانایی و تلاش برای رسیدن به هدف است. پس جهاد در راه خدا آنگونه که شایسته جهاد در راه اوست یعنی انجام دادن کامل دستور خدا و دعوت نمودن مردم به راه او به هر وسیلهای که انسان را به خدا میرساند، از قبیل اندرز گفتن، تعلیم، جنگ، گفتگو، توسل به زور، وعظ و غیره ﴿هُوَ ٱجۡتَبَىٰکُمۡ﴾او شما را - ای گروه مسلمانان - از میان مردم برگزیده و دین را برای شما انتخاب نموده، و آن را برایتان پسندیده، و بهترین کتابها و بهترین پیامبران را برایتان انتخاب نموده است. پس در مقابل این عطیه و بخشش، آنگونه که شایسته است در راه خدا جهاد کنید. و از آنجا که شاید کسی گمان ببرد فرمودۀ الهی: ﴿وَجَٰهِدُواْ فِی ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ﴾از باب مکلف کردن انسان به چیزی است که طاقت آن را ندارد، یا از باب مکلف کردن انسان به چیزی است که انجام آن بر او دشوار و سنگین میباشد، برای اینکه چنین توهم و گمانی پیش نیاید، فرمود: ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖ﴾و در دین هیچکار دشوار و سنگینی و دشواری نمیکند دستور نداده است. و هر گاه اسبابی پیش بیاید که ایجاب کند امورات دین تخفیف یابد و آسانتر شود، یا آن را کاملاً ساقط نموده، و یا آن را سبکتر کرده است. و از این است که مشقفت، آسانی را میطلبد، و به هنگام ضرورت انجام امور ممنوع جایز خواهد بود. پس بسیاری از احکام فرعی که در کتابهای احکام معروفاند در این قاعده داخل میباشند. ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمۡ إِبۡرَٰهِیمَ﴾آیین و اوامری که ذکر شد، آیین پدرتان ابراهیم است که همواره بر آن چنگ بزنید ﴿هُوَ سَمَّىٰکُمُ ٱلۡمُسۡلِمِینَ مِن قَبۡلُ﴾او قبلاً شما را مسلمان نامید است. یعنی پیش از این و در کتابهای گذشته معروف و مشهور است که ابراهیم شما را مسلمان نامیده است ﴿وَفِی هَٰذَا﴾و در این کتاب و در این شریعت نیز مسلمان نامیده شدهاید. یعنی در گذشته و حال همواره نامتان همین بوده است. ﴿لِیَکُونَ ٱلرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیۡکُمۡ﴾تا این پیامبر بر اعمال خوب و بدتان بر شما گواه باشید ﴿وَتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾و شما هم گواهان بر مردم باشید، چون شما بهترین امت هستید و برای پیامبران گواهی میدهید که آنها پیام الهی را به ملتهای خود رساندهاند، و بر ملتها گواهی میدهید که پیامبرانشان پیام خدا را به آنها رساندهاند، و براساس آنچه که خداوند در کتابش شما را ازآن آگاه کرده است این گواهی را میدهید. ﴿فَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾پس نماز را با همۀ ارکان وشرایط و حدود و لوازماتش بر پا دارید. ﴿وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ﴾و زکات اموالتان را که بر شما فرض است به مستحقان بپردازید، تا با این کار سپاس خداوند را به خاطر نعمتهایی که به شما داده است به جای آورید ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِٱللَّهِ﴾و به خدا چنگ زنید. یعنی به او پناه ببرید، و در این راه بر او توکل کنید، و هرگز بر قدرت و حرکت خود تکیه ننماید. ﴿هُوَ مَوۡلَىٰکُمۡ﴾او یاور و سرپرست شما و امورات شماست. پس به تدبیر شئون شما میپردازد، و به بهترین وجه امورات شما را میگرداند.
﴿فَنِعۡمَ ٱلۡمَوۡلَىٰ﴾چه یاور و سرور نیک، و چه مددکار و کمک کنندۀ خوبی است! یعنی خداوند بهترین یاور است برای کسی که او را یاری کند و چنین کسی حتماً به هدفش میرسد. ﴿وَنِعۡمَ ٱلنَّصِیرُ﴾و خدا را هر کس را یاری کند، او بهترین یاری کننده و مددکار است و هر امر ناگواری را از او دور مینماید.
پایان تفسیر سورهی حج
[۱] مؤلف کتاب «نصب الـمجانیق لنسف قصه الغرانیق» به طور مفصل و علمی در این کتاب به این حدیث میپردازند و ثابت میکند که این حدیث، حدیثی موضوع است. و از این مطلب نیز سخن به میان میآورد که معنای صحیح آیهی: +وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّیۡطَٰنُ فِیٓ أُمۡنِیَّتِهِ_چنین است: «و هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادهایم مگر اینکه هنگامیکه چیزی را تلاوت میکرد شیطان وسوسههای و شبهاتی را در دل کافران میانداخت. «و».
سورهی حج آیهی 24-1
سورة الحج
سوره حج مدنی و 78 آیه است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ (١)یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَمَا هُمْ بِسُکَارَى وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ (٢)وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ (٣)کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ (٤)یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الأرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا وَتَرَى الأرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (٥)ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٦)وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیهَا وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ (٧)وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلا هُدًى وَلا کِتَابٍ مُنِیرٍ (٨)ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَ الْحَرِیقِ (٩)ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ یَدَاکَ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ (١٠)وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ (١١)یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَضُرُّهُ وَمَا لا یَنْفَعُهُ ذَلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ (١٢)یَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ (١٣)إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ (١٤)مَنْ کَانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ (١٥)وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَأَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ (١٦)إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (١٧)أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الأرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ وَمَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ (١٨)هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِنْ نَارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ (١٩)یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ (٢٠)وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ (٢١)کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ (٢٢)إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ (٢٣)وَهُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِیدِ (٢٤)
این سوره، میان مکی و مدنی بودن مشترک است، همانگونه که از مفاهیم و معانی آیات آن برمیآید، به ویژه آیات اجازه جنگ[1]، و آیات عقاب و شکنجه برابر[2]. چه این آیهها قطعاً مدنی هستند. زیرا مسلمانان تا بعد از هجرت و تشکیل دولت اسلامی در مدینه، بدیشان اجازه جنگیدن و قصاص گرفتن داده نشده است. پیش از هجرت و تشکیل دولت اسلامی در مدینه، وقتیکه اهالی مدینه با پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بیعت کردند و بدو عرض کردند اجازه دهد به سوی ساکنان کافر منی روند و با ایشان بجنگد، فرمود:
(أنّی لم أُومر بهذا).
من بدین کار دستور داده نشدهام.
اما وقتیکه مدینه سرزمین اسلام گردید، یزدان جهان اجازه فرمود برای دفع اذیت و آزار مشرکان از مسلمانان، و برای دفاع از آزادی عقیده، و از آزادی عبادت مومنان، جنگ آغازگردد.
چیزیکه بر این سوره چیره است موضوعهای سورههای مکی، و فضای سورههای مکی است. موضوعهای توحید و یکتاپرستی، تهدیدکردن و بیم دادن از قیامت، اثبات رستاخیز و معاد، زشت شمردن شرک ... و صحنههای قیامت، و نشانههای شناخت خدا که پراکنده در صفحات و کرانههای جهان هستند ... اینها در این سوره برجسته و نمایان جلوهگرند، و درکنار آنها موضوعهای مدنی است، از قبیل: اجازه دادن به جنگ، حمایت و حفاظت از شعائر و مناسک دینی، وعده مدد و یاری و پیروزی و بهروزی از سوی خدا بهکسانیکه بدانان جور و ستم میگردد و آنان از خود به دفاع میپردازند و برای جلوگیری از تجاوز و تعدی جنبش وکوشش را میآغازند، و دستور به جهاد در راه خدا ...
پرتوهائیکه در فضای این سوره هستند، همه پرتوهای قدرت و قوت، درشتی و سختی، ترساندن، برحذر داشتن، تهدید کردن، و به جوش و خروش انداختن احساسات پرهیزگاری و بیم از خدا و تسلیم فرمان یزدان شدن است.
این پرتوها در صحنهها و مثلها میآغازند و جلوهگر میگردند ... از جمله:
صحنه رستاخیز هراسانگیز و سخت و بیمناک، این چنین است:
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ. یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَمَا هُمْ بِسُکَارَى وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ).
ای مردم (از عقاب و عذاب) پروردگارتان بترسید (و به یاد روز قیامت باشید). واقعا زلزله (انفجار جهان، و فرو تپیدن ارکان آن، در آستانه) هنگامه رستاخیز، چیز بزرگی (و حادثه هراسانگیزی) است. روزی که زلزله رستاخیز را میبینید (آن چنان هول و هراس سر تا پای مردمان را فرامیگیرد که حتی) همه زنان شیردهی که پستان به دهان طفل شیرخواره خود نهادهاند، کودک خود را رها و فراموش میکنند. و جملگی زنان باردار (از خوف این صحنه بیمناک) سقط جنین مینمایند، و (تو ای بیننده!) مردمان را مست میبینی، ولی مست نیستند و بلکه عذاب خدا سخت (وحشتناک و هراسانگیز) است (و توازن ایشان را به هم زده است و لذا آنان را آشفته و خراب، با چشمان از حدقه به در آمده و با گامهای افتان و خیزان، و با وضع بیسر و سامان و حال پریشان میبینی). (حج/1و2)
صحنه عذاب این چنین نیز هست:
(هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِنْ نَارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ. یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ. وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ. کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ).
کسانی که کافرند، (خداوند برایشان آتش دوزخ را تهیه دیده، و انگار آتش آن) جامههائی (است که به تن آنان چست بوده و) برای آنان از آتش بریده (و دوخته) شده است. (علاوه بر آن) از بالای سرهایشان (بر آنان) آب بسیار گرم و سوزان ریخته میشود. (این آب جوشان آن چنان در بدنشان نفوذ میکند که) آنچه در درونشان است بدان گداخته و ذوب میگردد، و هم پوستهایشان. و تازیانههائی از آهن برای (زدن و سرکوبی) ایشان (آماده شده) است. هر زمان که دوزخیان بخواهند حویشتن را از غم و اندوه عظیم آتش برهانند، بدان برگردانده شوند (و آمرانه بدیشان گفته شود:) بچشید عذاب سوزان را. (حج/19-22)
کسیکه برای خدا انباز قرار میدهد، این چنین به تصویر کشیده میشود:
(وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ).
کسی که برای خدا انبازی قرار دهد، انگار (به خاطر سقوط از اوج ایمان به حضیض کفر) از آسمان فرو افتاده است (و به بدترین شکل جان داده است) و پرندگان (تکههای بدن) او را میربایند. یا این که تندباد او را به مکان بسیار دوری (و دره ژرفی) پرتاب میکند (و وی را آن چنان بر زمین میکوبد که بدنش متلاشی و هر قطعهای از آن به نقطهای پرت میشود). (حج/٣١)
حرکت کسی همکه از مدد و یاری خدا مایوس میگردد، این چنین از آن سخن میرود:
(مَنْ کَانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ).
کسی که (از میان کفار) گمان میبرد خدا پیغمبرش را در دنیا و آخرت یاری نمیدهد و پیروز نمیگرداند، (بداند که خداوند به کوری چشم او وی را در هر دو سرا پیروز میگرداند. لذا از خشم بترکد و بمیرد و هر کاری که از دستش ساخته است انجام دهد، مثلا) او ریسمانی به سقف خانه بیاویزد و سپس (خویشتن را حلقآویز و راه نفس را) قطع نماید و (تا سر حد مرگ پیش رود و بدین هنگام بنگرد و) ببیند آیا این کار خشم او را فرو مینشاند (و خودکشی پیروزی را از محمّد بازمیگرداند؟). (حج/١٥)
صحنه شهرها و آبادیهای درهمکوبیده و ویران به سبب ظلم و ستمشان، این چنین به تصویرکشیده میشود:
(فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِیدٍ).
چه بسیار شهرها و آبادیهائی که به سبب ستمگری (ساکنانشان) فروتپیده و برهم ریخته است، و چاههائی که بیاستفاده رها گشته است، و کاخهای برافراشته و استواری که بیصاحب و متروک مانده است. (حج/٢٥)
این صحنههای سخت هولناک و دلهرهانگیز درکنار نیروی دستور به اوامر و نواهی و تکالیف و وظائف، و نیکو قلمداد کردن دفع شر با قدرت و قوت، و تاکید وعده یاریکردن و پیروزگرداندن و منزلت و مکانت و تمکین و استقرار بخشیدن،گرد میآید با سخنگفتن از نیروی خدا و ناتوانی انبازهائی که میانگارند.
در بخش نخستین این بند، چنین میخوانیم:
(أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ. الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ. الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الأمُورِ).
اجازه (دفاع از خود) به کسانی داده میشود که به آنان جنگ (تحمیل) میگردد، چرا که بدیشان ستم رفته است (و آنان مدتهای طولانی در برابر ظلم ظالمان شکیبائی ورزیدهاند و خون دل خوردهاند) و خداوند توانا است بر این که ایشان را پیروز کند. همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خود اخراج شدهاند (و از مکه وادار به هجرت گشتهاند) و تنها گناهشان این بوده است که میگفتهاند پروردگار ما خدا است! اصلا اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دفع نکند (و با دست مصلحان از مفسدان جلوگیری ننماید، باطل همهجاگیر میگردد و صدای حق را در گلو خفه میکند، و آن وقت) دیرهای (راهبان و تازگان دنیا) و کلیساهای (مسیحیان) و کنشهای (یهودیان)، و مسجدهای (مسلمانان) که در آنها خدا بسیار یاد میشود تخریب و ویران میگردد. (امّا خداوند بندگان مصلح و مراکز پرستش خود را فراموش نمیکند) و به طور مسلم خدا یاری میدهد کسانی را که (با دفاع از آئین و معابد) او را یاری دهند. خداوند نیرومند و چیره است (و با قدرت نامحدودی که دارد یاران خود را پیروز میگرداند، و چیزی نمیتواند او را درمانده کند و از تحقق وعدههایش جلوگیری نماید. (آن مومنانی که خدا بدیشان وعده یاری و پیروزی داده است) کسانی هستند که هرگاه در (زمین ایشان را قدرت بخشیم، نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند، و امر به معروف، و نهی از منکر مینمایند، و سرانجام همه کارها به خدا برمیگردد (و بدانها رسیدگی و درباره آنها داوری خواهد کرد، همانگونه که آغاز همه کارها از ناحیه خدا است).
در بخش دوم این بند، چنین میخوانیم:
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ. مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ).
ای مردم! مثلی زده شده است (با دقت) بدان گوش فرادهید. آن کسانی را که بغیر از خدا به کمک میخوانید و پرستش مینمائید، هرگز نمیتوانند مگسی را بیافرینند، اگر هم همگان (برای پرستش آن) دست به دست یکدیگر دهند. حتی اگر هم مگسی چیزی را از آنان بستاند و برگیرد، نمیتوانند آن را از او بازپس گیرند و برهانند. هم طالب (که مگس ناچیز است) و هم مطلوب (که بتان سنگی و یا معبودهای دروغینند) درمانده و ناتوانند. آنان خدای را آنگونه که باید بشناسند نشاختهاند (چرا که سنگها و دیگر آفریدگان عاجز و ضعیف را همتای خدا میسازند). به حقیقت خدا توانا (بر هر کاری و) چیره (بر هر چیزی) است. (چرا که همه کائنات را آفریده است. او همچون بتان و معبودان دروغین نیست که بر آفرینش مگسی توانائی ندارند). (حج/73و74)
در فراسوی این و آن، دعوت به تقوا و پرهیزگاری، و ترس و هراس و به جوش و خروش درآوردن احساسات خوف و بیم و تسلیم است.
این سوره با چنین دعوتی میآغازد، و دعوت در لابلای سوره پخش و پراکنده است:
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ).
ای مردم! (از عقاب و عذاب) پروردگارتان بترسید (و به یاد روز قیامت باشید). واقعا زلزله (انفجار جهان، و فرو تپیدن ارکان آن، در آستانه) هنگامه رستاخیز، چیز بزرگی (و حادثه هراسانگیزی ) است. (حج/١)
(ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ).
(مطلب) چنین است (که گفته شد)، و هرکس مراسم و برنامههای الهی را بزرگ دارد (و از جمله مناسک حج را گرامی شمارد)، بیگمان بزرگداشت آنها نشانه پرهیزگاری دلها (و خوف و هراس از خدا) است. (حج/٣٢)
(فَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ . الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).
خدای شما و ایشان خدای واحدی است (و برنامه او هم برنامه واحدی است. حال که چنین است) پس تسلیم (فرمان) او بوده، و (اعمالتان خالصانه برای او باشد. ای پیغمبر) مژده بده به مخلصان متواضع (در برابر فرمان خدا) را (به بهشت و پاداش فراوان آفریدگارشان). آنان کسانی هستند که چون نام خدا برده شود (به خاطر درک مقام با عظمت خدا) دلهایشان به هراس میافتد. (حج/٣4و٣٥)
(لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلا دِمَاؤُهَا وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْکُمْ).
گوشتها و خونهای قربانیها (که مظاهر و صور ظاهری هستند، به هیچوجه مورد توجه خدا نبوده و) هرگز به خدا نمیرسد (و موجب رضای او نمیگردد) و بلکه پرهیزگاری (و ورع و اخلاص) شما بدو میرسد (و رضا و خشنودیش را کسب میکند). (حج/37)
اینها همراه است با نشانکردن صحنههای جهان، صحنههای قیامت، جایگاههای هلاک و نابودی گذشتگان، مثالها، عبرتها، صورتها و شکلها، تامّلها و تدبرها برای به جوش و خروش درافکندن احساسات ایمان و تقوا و تواضع و تسلیم شدن ... این سایه همهجا گستر و شائع در فضای سراسر سوره است. سایهای استکه سوره را سرشت جداگانه میبخشد و آن را جدا میسازد.
*
روند سوره در چهار مرحله به پیش میرود:
نخستین مرحله با فریاد داشتن و ندا در دادن همگان آغاز میگردد. همگی مردمان فریاد زده میشوندکه تقوا و پرهیزگاریکنند. از زلزله قیامت بیم داده میشوند. از هول و هراسی صحبت میگرددکه قیامت به همراه میآورد، هول و هراس بسیار وحشتناک و خوفناک! در سایه این هول و هراس جدال و ستیزیکه درباره خدا بدون دانش و آگاهی صورت میپذیرد زشت و ناپسند شمرده میشود. پیروی از هر اهریمنی، قطعی استکه گمراهی پیروی کننده را به همراه میآورد. آنگاه دلائل رستاخیز و زندگی دوباره برشمرده میشود و برگرفته میشود از حالات حیات در جنین انسان، و زندگی گیاهان. خویشاوندی فرزندان حیات نگاشته میگردد. پیوند و ارتباط داده میشود میان حالتهای مستمر حیات و میان این که خداوند حق است و او استکه مردگان را دوبار زنده میکند، و او بر هر چیزی توانا است، و قیامت بدون شک فرامیرسد، و خدا کسانی را زنده میکندکه درگورها قرار دارند ... همه اینها دارای قوانین مستمر و حقائق ثابت وگره خورده با قانون هستی هستند ... آنگاه روند قرآنی به زشت شمردن جدال و ستیزیکه درباره خدا بدون دانش و آگاهی و بدون هدایت و رهنمود و بدون کتاب روشنگر صورت میپذیرد، با وجود در میان بودن این همه دلائل موجود درگستره وجود و در نظم و نظام آن، برمیگردد و ساختار عقیده را بر پایه سود و زیان، انحراف از روکردن به خدا هنگام وقوع بلا، پناه بردن به جاهائی غیر از آستان امن و امان یزدان، و ناامیدی از کمک و یاری خدا در این جهان و از سعادت او در آن جهان را سخت زشت و ناپسند میشمارد ... این مرحله به پایان میآید با بیان اینکه هدایت و ضلالت در دست خدا است، و این که خدا میان صاحبان عقائد گوناگون در روز حساب وکتاب داوری خواهدکرد ... در اینجا صحنه ناگوار و هراسناکی از صحنههای عذاب کافران به تصویر کشیده میشود، و درکنار آن صحنه oوش و پر از نعمت بهشت مومنان ذکر میگردد.
مرحله دوم به پایان مرحله اول متصل میشود با سخن ازکسانیکه کفر میورزند و دیگران را از راه خدا بازمیدارند، و از رفتن به مسجدالحرام جلوگیری میکنند. این بازداشتن و جلوگیری کردن را سخت زشت میشمارد و برکسانی میتازد که مردمان را از مسجدالحرام بازمیدارند که خدا آن را برای همگان ساخته است و قرار داده است. در بهرهمندی از آن مردمان مقیم آنجا وکسانیکه بدانجا میآیند یکسان و برابرند ... بدین مناسبت بخشی از داستان ساختن بیتالله به میان میآید، و از ابراهیم (علیه السلام) سخن میرود که چگونه بدو دستور داده میشود بنایکعبه را بر توحید و یکتاپرستی بسازد و پابرجا دارد، و آن را از پلیدی شرک پاکگرداند. آنگاه سخن به برخی از شعائر و مناسک حج میکشد، و از چیزهائی سخن میرودکه در فراسوی شعائر و مناسک حج قرار دارد، از قبیل به جوش و خروش درآمدن احساس تقوا و پرهیزگاری در دلها که هدف اصلی حج است. این مرحله به پایان میرسد با اجازه جنگ دادن به مومنان برای حمایت و حفاظت از شعائر و مراسم دینی و عبادات یزدان، و جلوگیری از تعدی و تجاوزی که به مومنان میشود، مومنانی که تنها گناه ایشان این است که میگویند: پروردگار ما خدا است!
مرحله سوم نمونههائی را از تکذیب تکذیبکنندگان پیشین، و جایگاههای هلاک تکذیبکنندگان، و صحنههای شهرها و آبادیهائی که بر سر ستمگران ویران گردیده است، پیش چشم میدارد. تا بدین وسیله از سنت و قانون خدا درکار دعوتها و رسالتها سخن بگوید، و پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را دلداری دهد در برابر اذیت و آزاری که براثر رویگردانی برخیها از این آئین بدو دست میدهد، و مسلمانان را مطمئن سازد از فرجامی که باید بیاید و عاقبتیکه باید بشود. همچنین این مرحله دربرگیرنده بخشی از مکر وکید و نیرنگ اهریمن است و بیان میداردکه اهریمن چگونه دام خود را بر سر راه دعوت انبیاء و پیغمبران گسترانیده و پهن کرده است و درکمین ایشان نشسته است، و خدا چگونه دعوت خود را ثابت و استوار داشته است، و آیات خود را استحکام بخشیده است و به هدف رسانیده است، تا بدانها مومنان یقین و اطمینان پیداکنند، و افراد ضعیف و خودبزرگبین و متکبر بدانها آزموده و مبتلاکردند. واپسین مرحله متضمّن وعده خدا به پیروزی کسانی استکه بدیشان ظلم و ستم میشود، و آنان از خود به دفاع میپردازند، و در راه دفع تعدی و تجاوز به تلاش میایستند. به دنبال این وعده از دلائل قدرت سخن میرود، دلائلی که در صفحات هستی پیدا و هویدا است. همراه با بیان این دلائل، صورت زشت و پلشتی از ضعف خداگونگان و بتانی نشان داده میشود که مشرکان بدانها دل بستهاند و به پرستش و بندگیشان نشستهاند ... این مرحله به پایان میآید و این سوره نیز همراه با آن پایان میگیرد با ندا در دادن کسانی که ایمان آوردهاند. ایشان را فریاد میزند که هان!
پروردگار خود را بپرستید و عبادتکنید، و در راه خدا چنانکه باید جهادکنید و به تلاش بایستید، و به خدای یگانه متوسل شوید. مومنان نیز به انجام تکالیف و وظائف عقیده دیرین خود میپردازند، عقیدهای که از روزگار ابراهیم خلیل بوده است و بدیشان به ارث رسیده است.
بدینگونه موضوعهای سوره هماهنگ و همگام میگردد، و با همچون هماهنگی و همگامی، پیاپی و پشت سر یکدیگر قرار میگیرند و ذکر میشوند.
هماینک مرحله نخست را میآغازیم و به تفصیل آن میپردازیم:
*
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ. یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَمَا هُمْ بِسُکَارَى وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ).
ای مردم! (از عقاب و عذاب) پروردگارتان بترسید (و به یاد روز قیامت باشید). واقعا زلزله (انفجار جهان، و فرو تپیدن ارکان آن، در آستانه) هنگامه رستاخیز، چیز بزرگی (و حادثه هراسانگیزی) است. روزی که زلزله رستاخیز را میبینید (آن چنان هول و هراس سر تا پای مردمان را فرامیگیرد که حتی) همه زنان شیردهی که پستان به دهان طفل شیرخواره خود نهادهاند، کودک خود را رها و فراموش میکنند. و جملگی زنان باردار (از خوف این صحنه بیمناک) سقط جنین مینمایند، و (تو ای بیننده!) مردمان را مست میبینی، ولی مست نیستند و بلکه عذاب خدا سخت (وحشتناک و هراسانگیز) است (و توازن ایشان را به هم زده است و لذا آنان را آشفته و خراب، با چشمان از حدقه به در آمده و با گامهای افتان و خیزان، و با وضع بیسر و سامان و حال پریشان میبینی).
سرآغاز دشوار و هراسناکی است. صحنهای است که دلها از هراس آن به لرزه درمیآید. با ندا در دادن همگان آغاز میشود و جملگی مردمان فریاد زده میشوند:
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ). ای مردمان!.
ایشان را فریاد میزندکه از خدا بترسید:
(اتَّقُوا رَبَّکُمْ). از (عقاب و عذاب) پروردگارتان بترسید.
و آنان را از آن روز سخت میترساند:
(إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ).
واقعا زلزله (انفجار جهان، و فرو تپیدن ارکان آن، در آستانه) هنگامه رستاخیز، چیز بزرگی (و حادثه هراسانگیزی) است.
بدین منوال و بر این روال، این صحنه با ترساندنکوتاه و مجملی، و با ناشناخت و مجهول ماندن میآغازد، و سایه هول و هراس خود را میاندازد، هول و هراسیکه تعبیر نمیتواند آن را بشناساند.گفته میشود: زلزلهای است. زلزله هم:
(شَیْءٌ عَظِیمٌ). چیر بزرگی است.
بدون اینکه معین و مشخصگردد و شناسانده شود. آنگاه به تفصیل این مختصر میپردازد، و ناگهانی ترس و وحشتی را پیش چشم میداردکه نگو!.. ناگهان صحنهای را مینمایاندکه پر است از همه زنان شیردهندهای که کودکان شیرخوار خود را فراموش میکنند! مینگرند ولی نمیبینند! حرکت میکنند و راه میروند ولی بیهوش و از خود بیخودند) هر زن حاملهای از هول و هراسیکه بدو دست میدهد سقط جنین میکند!.. مردمان را مست میبینی، ولی مست نیستند. مستی در نگاههای وحشتزده ایشان پیدا است، و در گامهای افتان و خیزانشان هویدا است!.. صحنهای است لبریز از انسانهائی که درهم میلولند و موج میزنند! نزدیک است چشم که این آیه را میخواند، آنان را در همین لحظه تلاوت ببیند، در صورتی که دیده خیال است که ایشان را ورانداز میکند. هول و هراس نمایان، آنان را به وحشت میافکند، وحشتی که پایانی برای آن نمیبینند ... این ترس و هراس، ترس و هراس زندهای است و با حجم و ضخامت اندازهگرفته نمیشود و سنجیده نمیگردد. بلکه اندازهگیری و سنجش آن با تاثیر آن در دل و درون انسان امکانپذیر است و بس: مقیاس این هول وهراس دل و درون زنانی استکه شیر میدهند و از کودکان شیرخوار خود بیخبر میگردند! - زنان شیردهنده از کودکان شیرخوارشان که پستانهایشان را به دهانگرفتهاند بیخبر نمیگردند مگر از هول و هراسیکه عقل و هوشی برجای نمیگذارد - مقیاس سنجش همچون ترس و وحشتی زنان حاملهای استکه سقط جنین میکنند! معیار سنجش همچون هول و هراسی مردمانی هستندکه مست به نظر میآیند و تلوتلو میخورند، ولی مست نیستند:
(وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ) .
ولیکن عذاب خدا سخت (وحشتناک و هراسانگیز) است.
*
در سایه این هول و هراس وحشتناک و تکاندهنده، بیان میشود که کسانی در میان مردمان هستند که گردن میافرازند و به جدال و ستیز درباره شناخت خدا میپردازند، وکمترین ترس و هراسی از خدا به خود راه نمیدهند:
(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ. کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ).
گروهی از مردم بدون هیچ علم و دانشی (و بلکه تنها از روی تقلید و هواپرستی) درباره (شناخت) یزدان (و مساله توحید خداوند منان، و احیاء مردگان، و رستاخیز همگان به فرمان خالق جهان) به مجادله برمیخیزند، و (در این امر، طبیعی است، نه از دانش و منطق، بلکه) از هرگونه شیطان (انس و جن) سرکشی، پیروی مینمایند (و برابر نقشه و برنامه و حیله و دام همه شیاطین و شیاطین صفتان عمل میکنند). اهریمنانی که مشخص و معلوم است، هرکس آنها را به دوستی گیرد، حتما گمراهش میگرداند و به عذاب آتش ( دوزخ) سوزانش میکشانند.
جدال و ستیز درباره خدا، چه درباره وجود خداوند متعال، چه درباره وحدانیت و یگانی او، چه درباره قدرت او، چه درباره علم و دانش او، یا چه درباره صفتی از صفات او ... جدال و ستیز درباره چیزی از اینها در سایه آن هول و هراسیکه منتظر جملگی مردمان است، و نجات و رهائی از آن ممکن نیست مگر با تقوا و پرهیزگاری و رسیدن به خشنودی و رضایت خدا ... این چنین جدال و ستیزی شگفت به نظر میآید ازکسیکه دارای خرد و دل باشد ولی از شر و هراس آن روزی نترسد که تکاندهنده و فراگیر است. کاش این جدال و ستیز از روی علم و آگاهی و یقین و اطمینان میبود. ولی این جدال و ستیز:
(بِغَیْرِ عِلْمٍ). بدون علم و دانشی است.
جدال و ستیزی استکه هیچگونه دلیل و برهانی به همراه ندارد. جدال و ستیز گمراهی ناشی از پیروی از اهریمن است. همچون مردمانی درباره خدا از روی هوا و هوس به جدال و ستیز میپردازند:
(وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ).
از هرگونه شیطان (انس و جن) سرکشی پیروی میکند.
از اهریمنی پیروی میکنندکه متمرد و سرکش و مخالف حق است و به خویشتن مینازد.
(کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ).
اهریمنانی که مشخص و معلوم است، هرکس آنها را به دوستی گیرد، حتما گمراهش میگرداند و به عذاب آتش (دوزخ) سوزانش میکشانند.
قطعی و حتمی استکه همچون اهریمنی پیرو خود را گمراه میسازد، و از هدایت و راستای راه درست منحرف میگرداند، و او را به سوی عذاب آتش سوزان سوق میدهد و میکشاند ... تعبیر قرآنی به ریشخند میپردازد و رهنمود کردن پیروان اهریمن را به سوی عذاب آتش سوزان، هدایت مینامد!:
(وَیَهْدِیهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ).
و به سوی عذاب آتش (دوزخ) سوزانش رهنمود میگرداند.
ای وای چه هدایتی است! این نه هدایت است، بلکه ضلالت است، ضلالتیکه هلاک و نابود میکند!
*
آیا مردمان درباره رستاخیز مردگان و زندگی دوباره شک و تردید دارند؟ آیا درباره زلزله قیامت متردد هستند؟ اگر درباره برگشت دادن حیات شک و تردید دارند، درباره این بیندیشند که حیات چگونه پیدا میگردد. به خودشان بیندیشند و بنگرند. به زمین پیرامون خود بنگرند و دربارهاش دقت کنند. آنگاه برایشان دلائل به سخن درمیآید و بدیشان میگویدکه اعاده حیات یک کار ساده و هر روزی است و بدان انس و الفتگرفتهاند، و از بسکه دیدهاند از آن غافل ماندهاند. آنان کسانیند که از کنار دلائل و براهین موجود در وجودشان و در زمین پیرامونشان غافل و بیخبر میگذرند:
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الأرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا وَتَرَى الأرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ).
ای مردم! اگر درباره رستاخیز (مردگان، و زندگانی دوباره ایشان) تردید دارید، (بدین نکته توجه کنید تا به گوشهای از قدرت الهی پی ببرید و به خود آئید:) ما شما را از خاک میآفرینیم، سپس (این خاک پیش پا افتاده را) به نطفه، و بعد (نطفه، این پدیده اسرارآمیز فراهم آمده از اسپرم مرد و اُوول زن را) به خون بسته (زالومانند)، و پس از آن (این خون بسته را به چیزی شبیه) به یک قطعه گوشت (جویده شده) درمیآوریم که برخی (کامل و تامالخلقه و) بسامان، و برخی (ناتمام و ناقصالخلقه و) نابسامان است. (همه اینها) بدین خاطر است که برای شما روشن سازیم (که ما بر آفرینش و تغییر و تبدیل و هرگونه کاری، از جمله زندگی دوباره بخشیدن توانائیم). ما جنینهائی را که بخواهیم تا زمان خود در رحمها نگاه میداریم و آنگاه شما را به صورت کودک (پسر یا دختر، از شکم مادران) بیرون میآوریم، سپس (شما را تحت نظارت و رعایت خود میپائیم) تا به رشد جسمانی و عقلانی خود میرسید. برخی از شما (در این میان) میمیرند و بعضی از شما به نهایت عمر و غایت پیری میرسند. تا بدانجا که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت (و دانستههای خویش را فراموش کرده و از یاد میبرند، و درست همانند یک کودک میشوند دلیل دیگری بر قدرت خدا در همه چیز، بهویژه درباره مساله رستاخیز، این است که ای انسان در فصل زمستان) تو زمین را خشک و خاموش میبینی، امّا هنگامی که (فصل بهار درمیرسد و) بر آن آب میبارانیم، حرکت و جنبش بدان میافتد و رشد و نمو میکند و انواع گیاهان زیبا و شادیبخش را میرویاند. رستاخیز برگشت دادن حیاتی است که بوده است. این کار برابر حساب وکتاب و معیار و مقیاس انسانها بسی سادهتر و آسانتر از پدید آوردن حیات است. هرچندکه با توجه به قدرت خداکاری نیست که سادهتر و آسانتر، و کاری نیست که سختتر و دشوارتر ازکار دگری باشد. پدید آوردن و آغازیدن حیات، بسان برگشت دادن و اعاده حیات است، و کافی است اراده خدا متوجه آن گردد:
(إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).
هرگاه خدا چیزی را بخواهد که بشود، کار او تنها این است که خطاب بدان بگوید: بشو! و آن هم میشود. (یس/٨٢)
قرآن با مردمان سخن میگوید با مقیاسهای خودشان، و با منطق خودشان، و برابر درک و فهم خودشان. در این راستا دلهایشان را به تدبر و تفکر میخواند درباره چیزهائیکه میبینند و با آنها سروکار دارند و از دیرباز میشناسند. چیزی را بدیشان خاطرنشان میسازد که هر لحظه برای آنان روی میدهد، و هر زمانی از جلو دیدگانشان میگذرد. چیزهائی که جزو معجزات و خوارق عادات هستند، اگر با چشم بینش و دل باز و درک و شعور فهمیده بدانها بنگرند و آنها را ورانداز کنند. امّا آنان از کنار آنها بدون فهم و شعور میگذرند، و آنها نیز ازکنارشان میگذرند بدون این که آنان به خود آیند و آن چیزها را ورانداز و وارسی نمایند. بدون اینکه متوجه شوند.
این مردمان چه چیزند؟ چه کسانی هستند؟ ازکجا آمدهاند؟ چگونه بودهاند؟ و چه احوال و اوضاعی را سپری کردهاند و بشت سر نهادهاند؟
( فانا خلقناکم من تراب ).
ما شما را از خاک آفریدهایم.
انسان فرزند همین زمین است. از خاک آن پدید آمده است. از خاک آن هستی پذیرفته است. از خاک آن زندگی بسر برده است. هر عنصریکه در جسم انسان است، شبیه و همگون آن در میان عنصرهای مادرش وجود داردکه زمین است. مگر آن راز لطیفی که خدا آن را در او به ودیعت نهاده است و از روح متعلق به خود در او دمیده است، و با این عنصر لطیف، از عنصرهای خاک زمین جداگردیده است. ولی به هر حال اصل او از لحاظ عنصر و هیکل و غذا از خاک زمین است. و همه عنصرهای محسوس انسان فریاد میزنند که ما از خاک زمین هستیم.
امّا خاک کجا و انسان کجا! آن ذرات اولیه و اتمهای ساده کجا و این آفریده خوشاندام و زیبا قامت کجا؟ آفریدهایکه آمیزهای از همین ذرهها و اتمها است. پدیدهای است که پاسخگو است. تاثیرگذار و تاثیرپذیر است. موجودی است که دو پای خود را هرچند روی زمین میگذارد، ولی با دل خود به آسمان پرواز میکند، و با اندیشهاش میسازد هر آن چیزی راکه در پشت ماده نهفته است و به ودیعت نهاده شده است، از جمله از همین خاک زمین شگفتیها و شگرفیها می آفریند.
کوچ دراز و دیراهنگی است و از ژرفاهای دور و دراز زمان حرکت کرده است و جرس این کاروان طنینانداز گردیده است. گواه بر قدرتی استکه رستاخیز مردگان و زندگانی دوباره او را عاجز و درمانده نمیسازد، آن قدرتیکه آفرینش انسانها را از خاک آغازیده است و پدیدار گردانیده است!
(ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الأرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلا).
سپس (این خاک پیش پا افتاده را) به نطفه، و بعد (نطفه، این پدیده اسرارآمیز فراهم آمده از اسپرم مرد و اوول زن را) به خون بسته (زالومانند)، و پس از آن (این خون بسته را به چیزی شبیه) به یک قطعه گوشت (جویده شده) درمیآوریم که برخی (کامل و تامالخلقه و) بسامان، و برخی (ناتمام و ناقصالخلقه و) نابسامان است. (همه اینها) بدین خاطر است که برای شما روشن سازیم (که ما بر آفرینش و تغییر و تبدیل و هرگونه کاری، از جمله زندگی دوباره بخشیدن توانائیم). ما جنینهائی را که بخواهیم تا زمان خود در رحمها نگاه میداریم و آنگاه شما را به صورت کودک (پسر یا دختر، از شکم مادران) بیرون میآوریم.
فاصله عناصر ساده و اولیه خاک، با نطفه فراهم آمده از سلولهایگامتهای نر و گامتهای ماده زنده، بسیار است. فاصله هولناکی است. این سلولها راز بزرگ را در لابلای خود دارند، راز حیات را، رازیکه انسانها از آن چیز قابل توجهی نمیدانند، بعد از میلیونها میلیون سالی که بر آن گذشته است، و بعد از تبدیل عناصر بیشمار سادهای که به سلولهای زنده در هر لحظهای از لحظات آن میلیونها میلیون سال، انجام پذیرفته است. آن راز حیاتیکه شناختی از آن بیش از دیدن و نگاشتن آن در دست نیست، بدون اینکه از آفرینبثن و پیدایش آن چیزی در دست باشد، و انتظار اطلاع از آفرینش و پیدایش آن رود، هرچندکه انسانها بلندپروازی کنند و محال را ممکن بدانند.
گذشته از این، راز تبدیل نطفه به خون بسته زالوگونهای، و تبدیل خون بسته زالوگونه به تکه گوشتی، و تبدیل تکهگوشت به انسانی بجای خود باقی است! این نطفه چیست؟ منی مرد است، یک نطفه از این منی هزاران موجود زنده اسپرم نام را در خود حمل میکند. یک موجود زنده آن هزاران موجود زنده، اوول منی زن را در رحم تلقیح میکند، و با آن میآمیزد و یکی میشود و به جدار رحم میآویزد.
این اوول تلقیح شده با اسپرم، در این نقطهکوچکیکه به دیواره رحم آویخته است به وسیله قدرت قادر متعالیکه نیرویی در آن نطفهکوچک به ودیعت نهاده است، در این نقطه همه ویژگیهای آینده انسان نهفته است: صفات جسمانی انسان، و سیماهای بلندی و کوتاهی، و بزرگی و سترگ وکوچکی و ناچیزی، و زیبائی و زشتی، و بیماری و تندرستی او ... همچنین همه صفات عصبی و عقلی و روانی انسان در آن نهفته است، از قبیل: آرزوها وکششها، و سرشتها و رویکردها، و انحرافها و استعدادها، و ...
چهکسی تصور میکند یا باور میکندکه همه اینها در این نقطه آویزه جدار رحم باشد؟ و این نقطه کوچک ناچیز، همان انسان پیچیده مرکبی استکه هر فردی از افراد جنس او مستقل و جدا باشد، و دو نفر در سراسر کره زمین در تمام زمانها مثل همدیگر نباشند؟!
خون بسته زالوگونه به تکهگوشتی تبدیل میگردد، تکه گوشتیکه فراهم آمده است از خون غلیظیکه هیچگونه سیما و هیچگونه شکلی ندارد. سپس آفرینش مییابد و شکل میگیرد و استخوانبندی پیدا میکند و باگوشت پوشیده میشود، یا پیش از این مراحل، رحم آن را پرت میکند، اگر مقدر و مقرر شده باشدکه به تمام و کمال خود نرسد.
(لِنُبَیِّنَ لَکُمْ).
(همه اینها) بدین خاطر است که برای شما روشن سازیم (که ما بر آفرینش و تغیپر و تبدیل و هرگونه کاری، از جمله زندگی دوباره بخشیدن توانائیم).
اینجا ایستگاهی میان تکه گوشت و کودک است. روند قرآنی در اینجا با ذکر این جمله معترضه میایستد: (لِنُبَیِّنَ لَکُمْ). تا برای شما به مناسبت روشن شدن سیماها و نشانهها در آن تکه گوشت، دلائل قدرت را بیان داریم ... این هم شیوه هماهنگی هنری در قرآن است.
آنگاه روند قرآنی با مراحل دگرگونی جنین، به پیش میرود:
(وَنُقِرُّ فِی الأرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى).
و ما جنینهائی را که بخواهیم تا زمان خود در رحمها نگاه میداریم.
جنینهائی راکه خدا بخواهدکه بهکمال خود برسند، در رحمها تا وقت وضع حمل نگاه میدارد.
(ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلا).
آنگاه شما را به صورت کودک (پسر یا دختر، از شکم مادران) بیرون میآوریم.
میان مرحله نخستین و میان مرحله واپسین، چه فاصله زیادی است).
این مرحله از لحاظ زمان به طور عادی نه ماه طول میکشد. ولی این مرحله واقعا بسی دورتر از این در اختلاف سرشت نطفه با سرشتکودک است، نطفهایکه با چشم غیر مسلح دیده نمیشود، وکودکیکه پدیده پیچیده مرکبی است، و دارای دستگاهها و اندامها، نشانهها و سیماها، صفتها و استعدادها، امیدها و آرزوها وگرایشها وکششها است.
این فاصله آن اندازه فراخ و شگفت استکه اندیشه هوشمندانه و خردمندانه به تعبیر از آن نمیپردازد مگر اینکه فروتنانه در برابر آثار قدرت قادر متعال بارها و بارها میایستد وکرنش میبرد.
سپس روند قرآنی با مرحلههای اینکودک به پیش میرود، پس از آنکهکودک نور را میبیند، و کمینگاهی را ترک میکندکه این معجزات بزرگ و خوارق عادات سترگ، نهانی و دور از دیدگان انجام گرفته است!
(ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ).
سپس (شما را تحت نظارت و رعایت خود میپائیم) تا به رشد جسمانی و عقلانی خود میرسید.
به رشد جسمانی، و نمو عقلانی، و نمو روحانی خود میرسید ... چه فاصلههای فراوان و شگرفی میان کودک نوزادی و انسانکاملی در تشخیص و درک و فهم است! فاصلههائی که از فاصلههای زمان بسی زیادتر و شگفتتر است! همه این امور در این فاصلههای دور با دست قدرت قادر متعالی انجام میگیردکه جهان را از نیستی به هستی آورده است و در اینکودک نوزاد همه ویژگیهای انسان بالغ را به ودیعت نهاده است، و در او استعدادهای نهانی اندوخته کرده است که در وقت مناسب خود جلوهگر میآیند و خود را نشان میدهند، همانگونهکه در آن نطفه آویخته به جدار رحم همه ویژگیهایکودک را به ودیعت نهاده بود، در آن حالکه آب زبون و بیارزشی بود!
(وَمِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا).
برخی از شما (در این میان) میمیرند و بعضی از شما به نهایت عمر و غایت پیری میرسند. تا بدانجا که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت (و دانستههای خویش را فراموش کرده و از یاد میبرند، و درست همانند یک کودک میشوند).
آنکسکه میمیرد به سرنوشت پایانی هر زندهای گرفتار میآید. و آنکسکه به نهایت عمر و غایت پیری میرسد، او هنوز صفحه گشودهای برای تدبر و تفکر است. او پس از علم و دانش، و بعد از رشد و نمو، و پس از عقل و شعور، و بعد از رسیدن بهکمال، ناگهانکودکی میشود،کودکی در عواطف و فعل و انفعالات،کودکی در هوش و شعور و علوم و معارف، کودکی در سنجش و ارزیابی و تامّل و تفکر،کودکیکه کمترین چیز او را خشنود میسازد، وکمترین چیز او را بهگریه میاندازد، کودکی در حافظهایکه چیزی را در خود نگاه نمیدارد و به خاطر نمیسپرد و به یاد نمیدارد و به یاد نمیآورد، کودکی در برداشت خود از حوادث و تجارب، نه حادثهها را به یکدیگر ارتباط میدهد، و نه میان تجربهها و آموختهها پیوند برقرار میسازد، و بلکه هر حادثهای و هر تجربهای را جداگانه میگیرد، و حادثهها و تجربهها در حس و شعور او به نتیجهای منتهی نمیگردد، زیرا او اول آنها را فراموش میکند پیش از اینکه به آخر آنها برسد:
(لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا).
تا بدانجا که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهد داشت.
کارش به جائی میکشدکه از صفحه عقل و شعور او آن علم و دانشی پاک و زدوده میشود و میگریزدکه چهبسا بدان مینازیده است و تکبر میورزیده است و بر دیگران گردنکشی مینموده است، و با آن درباره خدا و صفات او، بیهوده جدال و ستیز میکرده است! آنگاه این آیه به پیش میرود و صحنههای آفرینش و زنده گرداندن و حیات بخشیدن را دنبال میکند که در زمین وگیاهان صورت میپذیرد. البته بعد از این که صحنههای آفرینش و زنده گرداندن را در انسان نشان میدهد:
(وَتَرَى الأرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ).
دلیل دیگری بر قدرت خدا در همه چیز، بهویژه درباره مساله رستاخیز، این است که ای انسان! در فصل زمستان) تو زمین را خشک و خاموش میبینی، امّا هنگامی که (فصل بهار درمیرسد و) بر آن آب میبارانیم، حرکت و جنبش بدان میافتد و رشد و نمو میکند و انواع گیاهان زیبا و شادیبخش را میرویاند. «همود» که مصدر «هامدة: خشک و خاموش» است پلهای میان حیات و موت است. زمین پیش از رسیدن آب بدان بدین شکل است. آب عنصر اصلی در زندگی و در زندگان است. هر وقت آب بر زمین ببارد:
(اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ).
به حرکت و تکان میافتد، و بالا میآید و پفیده میشود.
حرکت شگفتی استکه قرآن آن را صدها سال پیش از نظریه علمی ثبت و ضبطکرده است. چه خاک خشکی وقتیکه آب بدو برسد به حرکت و جنبش میافتد، چون آب را مینوشد، و باد میکند و میآماسد و پفیده میشود و ور میآید. سپس باز میشود وگیاهان از آن سر برمیآورند و حیات به موج میافتد:
(مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ).
انواع گیاهان زیبا و شادیبخش را میرویاند.
بدین روال و بر این منوال، قرآن از نزدیکی و قرابت جملگی جانداران صحبت میکند، و آنها را در آیهای از آیات خود گرد میآورد. این امر نگرش شگفتی است که بدین نزدیکی و قرابت اطمینانبخش انداخته میشود، و دلیل بر وحدت عنصر حیات است، و دال بر وحدت ارادهای است که حیات را در اینجا و آنجا میآفریند و در زمین وگیاه و حیوان و انسان به پیش می راند.
(ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیهَا وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ).
آن (چیزهائی که در آیات پیشین درباره مراحل مختلف آفرینش انسان و جهان گیاهان بازگو شد) بدان خاطر است که (بدانید) خدا حق است و (لذا نظامی را که آفریده نیز حق بوده و بیهوده و بیهدف نیست، و به زبان حال به شما میگوید:) او مردگان را زنده میگرداند، و وی بر هر چیزی توانا است. و (این که بدانید) بدون شک قیامت فرامیرسد و جای هیچ گونه تردیدی نیست، و خداوند تمام کسانی را که در گورها آرمیدهاند دوباره زنده میگرداند.
«ذلک: آن ...» یعنی پدید آوردن انسان از خاک، و تغییر و دگرگونی جنین در مراحل پیدایش خود، و تبدیل و تغییرکودک در مراحل حیات خویش، و برجوشیدن و دمیدن حیات از زمین پس از خشک و خاموش بودن ... اینها به خدائی متعلق استکه حق است. اینکارها و چیزها نشات میگیرد از قوانین مستمریکه دال بر حقانیت آفریدگار راستینی است که این قوانین را آفریده است و قوانین او خلل نمیپذیرد و تخلف نمیورزد. رویکرد حیات بدین جهت در این مراحل و اوضاع بر ارادهای دلالت میکندکه حیات را به پیش میراند وگامهای آن را هماهنگ میگرداند و مراحل آن را نظم و ترتیب میبخشد. ارتباط محکمی است میان اینکه خدا حق است، و میان این استمرار و ثبات و رویکردیکهکژراهه نمیرود و انحراف پیدا نمیکند.
(وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى).
و خداوند تمام کسانی را که در گورها آرمیدهاند دوباره زنده میگرداند.
آنان را دیگرباره زنده میگرداند تا سزا و جزای سزاوار خود را دریافت دارند، و به پاداش و پادافره خود برسند. حکمت آفرینش و فلسفه اداره جهان مقتضی این رستاخیز و زندگی دوباره است.
این مراحلیکه جنین طی میکند، و همچنین این مراحلیکه کودک سپری مینماید، پس از این که نور را میبیند، اینها اشاره دارند به این که ارادهای که این مراحل را ترتیب میدهد و اداره میکند، هم او استکه انسان را تا بدانجا پیش میبردکه بهکمال ممکن خود در سرای کمال برسد. چه انسان در زندگی زمین به کمال خود نمیرسد. چراکه انسان در زندگی زمین در نقطهای متوقف میشود، و سپس به عقب برمیگردد و عقبگرد میکند.
(لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا).
تا بدانجا که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهد داشت.
پس به ناچار باید سرای دیگری باشدکه انسان در آنجا به کمال انسانی خود برسد.
دلالت این مراحل بر زنده گرداندن، دلالت مزدوج و دوجانبهای است ... این مراحل از یک سو بر زنده گرداندن مردگان توسط یزدان قادر متعالی دلالت دارد که میتوانند زندگی را اعاده دهد. و از دیگر سو این مراحل بر زنده گرداندن مردگان دلالت دارد، برای این که اراده خدای ادارهکننده جهان، مراتب حیات انسان را در سرای آخرت تکمیل میکند و بهکمال میرساند ... بدین وسیله قوانین آفریدن و عودت دادن، و قوانین زندگی و رستاخیز و قوانین حساب و سزا و جزا، به هم میرسد، و همه آنها بر وجود آفریدگار و ادارهکننده جهان و قادر متعالی دارندکه در بودن او جای جدال و ستیزی نیست.
با وجود این همه دلائل مرتبط و استوار،کسانی هستند که درباره خدا به جدال و ستیز میپردازند:
(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلا هُدًى وَلا کِتَابٍ مُنِیرٍ. ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَ الْحَرِیقِ. ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ یَدَاکَ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ).
گروهی از مردم درباره (یگانگی آفریدگار و صفات و افعال و اعمال) خداوندگار بدون هیچ دانشی و رهنمودی و کتاب روشنگری به مجادله میپردازند. مستکبرانه دوشهایشان را بالا میاندازند و مغرورانه رویشان را برمیگردانند تا (بدین وسیله مردمان را از راه خدا) گمراه سازند. بهره آنان در این جهان خواری و رسوائی است، و در روز قیامت عذاب آتش سوزان (دوزخ) را بدیشان میچشانیم. (بدیشان گفته میشود: خواری و عذابی را که میبینید) این نتیجه همان کارهائی است که خودتان قبلا انجام دادهاید و پپشاپیش فرستادهاید، و اصلا خداوند کمترین ستمی نسبت به بندگان روا نمیدارد. (نه کسی را بیجهت کیفر میدهد، و نه بر میزان مجازات کسی بدون دلیل میافزاید، و بلکه برنامه او سراسر عدالت و دادگری است).
جدال و ستیز، بعد از این همه دلائل، شگفت و زشت بشمار میآید. چه رسد به جدال و ستیزیکه بدون علم و دانش و اطلاع و آگاهی صورت بگیرد، و مستند به دلیلی نباشد، و بر معرفت و شناخت استوار نبوده، و از کتابی استمداد نگیردکه دل و خرد را منور و روشن گرداند، و حق و حقیقت را توضیح دهد، و به سوی یقین و اطمینان رهنمود نماید.
تعبیر سخن در اینجا تصویری از اینگروه از مردمان را ترسیم میکند، تصویریکه در آن تکبر خود بزرگبین لاابالی، پیدا و هویدا است:
(ثَانِیَ عِطْفِهِ).
مستکبرانه دوشهایشان را بالا میاندازند.
پهلوی خود را پیچ میدهند و رویگردان میشوند. آنان بر حق و حقیقتی تکیه ندارند، و به جای تکیه بر حق و حقیقت، تکبر میورزند و خودبزرگبینی مینمایند.
(لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ).
تا (بدین وسیله مردمان را از راه خدا) گمراه سازند.
به این هم بسنده نمیکنند که خودشان گمراه گردند و بس. بلکه دیگران را نیز بهگمراهی میکشانند.
این تکبرگمراه وگمراه ساز بایدکه ریشهکن و نابود گردد، و باید که درهم کوبیده شود:
(لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ).
بهره آنان در این جهان خواری و رسوائی است.
خواری و رسوائی جزا و سزای تکبر و خودبزرگبینی است. خداوند منکران لاابالی گمراه و گمراهساز را به حال خودشان رها نمیکند. بلکه چنین تکبر ناروا و نابجائی را درهم میکوبد و آن را بعد از مدتی واژگون و سرنگون میگرداند. خداوند ایشان را گاهی مهلت و فرصت میدهد تا خواری و رسوائی ایشان بیشتر شود، و تحقیر آنان موثرتر گردد. و امّا عذاب و عقاب آخرت ایشان، سختتر و دردناکتر خواهد بود:
(وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَ الْحَرِیقِ).
و در روز قیامت عذاب آتش سوزان (دوزخ) را بدیشان میچشانیم.
در یک لحظه، این تهدیدی که انتظار میرود، به واقعیتی تبدیل میگردد که دیده میشود، آن هم با نگرشکوتاهی که در روند قرآنی از حکایت به خطاب میشود:
(ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ یَدَاکَ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ).
(بدیشان گفته میشود: خواری و عذابی را که میبینید) این نتیجه همان کارهائی است که خودتان قبلا انجام دادهاید و پیشاپیش فرستادهاید، و اصلا خداوند کمترین ستمی نسبت به بندگان روا نمیدارد. (نه کسی را بیجهت کیفر میدهد، و نه بر میزان مجازات کسی بدون دلیل میافزاید، و بلکه برنامه او سراسر عدالت و دادگری است).
انگار همین لحظه، همراه با عذاب دیدن و سوختن، سرزنش و سرکوب میشوند.
*
روند قرآنی به پیش میرود و نمونه دیگری از مردمان را ذکر میکند. این نمونه از مردمان هرچندکه در زمان خود با دعوت رویارویگشتند و در صدر اسلام زیستهاند، امّا در میان هر نسلی تکرار میگردند و وجود پیدا میکنند. اینان عقیده را با ترازوی سود و زیان میسنجند، و عقیده را معاملهای در بازار گمان میبرند:
(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ. یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَضُرُّهُ وَمَا لا یَنْفَعُهُ ذَلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ. یَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ).
بعضی از مردم هم، خدا را در حاشیه و کناره میپرستند (و دارای عقیده سستی هستند. ایمانشان بر پایه مصالحشان استوار است، و لذا) اگر خیر و خوبی بدیشان برسد، به سبب آن شاد و آسودهخاطر و (بر دین) استوار و ماندگار میشوند، و اگر بلا و مصیبتی بدیشان برسد، (به سوی کفر برمیگردند و) عقبگرد میکنند. بدین ترتیب هم (آرامش ایمان به قضا و قدر و مدد و یاری خداوند را در) دنیا و هم (نعمت و سعادت) آخرت را از دست میدهند، و مسلما این زیان روشن و آشکاری است (که انسان هم دنیا و هم آخرتش بر باد فنا رود) آنان جز خدا چیزهائی را به فریاد میخوانند و میپرستند که نه زیانی میتوانند بدیشان برسانند و نه سودی را. این، سرگشتگی فراوان، و گمراهی بسیار دور (از حق و حقیقت) است. کسانی را به فریاد میخوانند و میپرستند که زیانشان بیش از سودشان میباشد. چه یاوران و سروران بدی، و چه همدمان و دوستان بدی هستند!.
عقیده پایه استواری در زندگی مومن است. دنیای پیرامون مومن به لرزه و تکان درمی آید ولی او بر این پایه ثابت میماند. حوادث و وقائع و دافعهها و انگیزهها مومن را به سوی خود میکشد، امّا او چنگ میزند به صخره سنگ ثابتیکه تکان نمیخورد و از جای نمیجنبد. تکیهگاههای پیرامون او سقوط میکنند، ولی او به ستونی تکیه میکندکه نمیجنبد و زوال نمیپذیرد.
این است ارزش عقیده در زندگی مومن. بدین جهت واجب است که او بر آن استوار باشد و پایدار بماند و بر آن ماندگار گردد، و بدان اطمینان داشته باشد. در عقیده خود تزلزل پیدا نکند، و در برابر آن پاداشی نخواهد، چه عقیده خودش پاداش است. چه عقیده پناهگاهی استکه مومن بدان پناه میبرد، و تکیهگاهی استکه بر او تکیه میزند. بلی عقیده خودش پاداش باز شدن دریچه دل به سوی نور، و پاداش جستجوی هدایت است. بدین خاطر خدا عقیده را به انسان مومن میدهد تا بدان پناه ببرد، و بدان اطمینان یابد. عقیده خودش پاداش است و مومن ارزش آن را میداند زمانیکه سرگشتگانگریزپای پیرامون خود را میبیند که چگونه بادها آنان را بازیچه خود قرار میدهد، و گردباد چگونه ایشان را بدین سو و آن سو پرت میکند، و پریشانی آنان را بازیچه خود میسازد. در حالی که او با داشتن عقیده، مطمئن و دارای دل برجا، ثابتقدم، خاطرجمع مرتبط به خدا، و ایمن از این ارتباط است.
و اما آن صنف از مردمانی که روند قرآنی از ایشان صحبت میدارد، و آنان عقیده را معاملهای در بازار می انگارند:
(فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ).
اگر خیر و خوبی بدیشان برسد، به سبب آن شاد و آسودهخاطر و (بر دین) استوار و ماندگار میشوند.
روند قرآنی گفته است: ایمان خیر و خوبی است. هان! این ایمان است که سود را عائد میکند، و پستان را میدوشد، و کشتزار را رشد و نمو میبخشد، و بازرگانی را پر سود میکند، و رواج و رونق را تضمین می نماید.
(وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالآخِرَةَ).
اگر بلا و مصیبتی بدیشان برسد، (به سوی کفر برمیگردند و عقبگرد میکنند. بدین ترتیب هم (آرامش ایمان به قصا و قدر و مدد و یاری خداوند را در) دنیا و هم (نعمت و سعادت) آخرت را از دست می دهند.
دنیا را از دست میدهند به وسیله بلائی که بر سرشان میآید و بر آن شکیبایی نمیورزند، و خویشتنداری نمیکنند، و در آن به سوی خدا برنمیگردند و پشیمان نمیشوند و توبه نمیکنند. آخرت را از دست میدهند به علت این که عقبگرد میکنند، و از عقیده خودشان دست میکشند، و از هدایتی روی میگردانند که برایشان میسر میشود و در دسترسشان قرار میگیرد. تعبیر قرآنی ایشان را در عبادتشان برای یزدان چنین به تصویر می کشد.
(عَلَى حَرْفٍ).
در حاشیه و بر کناره ... بر لبه ...
آنان بر عقیده ماندگار نمیمانند، و به عبادت چنگ نمیزنند. تعبیر قرآنی ایشان را در یک حرکت بدنی متزلزلی به تصویر میکشدکه قابل سقوط و آماده فروافتادن با نخستین هل دادن هستند. بدین خاطر آنان هنگام فرارسیدن بلا و در رسیدن مصیبت بر سرشان میچرخند و دور میزنند. موقعیت متزلزل ایشان پیشاپیش آمادگی این واژگونی و سرنگونی را تهیه دیده است و مقدمه این چرخش را فراهم آورده است. حساب سود و زیان سزاوار بازرگانی است. ولی حساب سود و زیان سزاوار عقیده نیست و با عقیده نمیخواند. چه عقیده به خاطر خود عقیده پذیرفته میشود، وقتیکه دل دگرگون میگردد و آماده دریافت نور و هدایتی میشودکه دل نمیتواند با دریافت آن دگرگون نشود دلی که نور و هدایت را دریافت میدارد تاب مقاومت نمیآورد و قطعاً منفعل و منقلب میشود. عقیده پاداش خود را با خود حمل میکند و پاداش خویش را در ذات خویشتن دارد، و آن آرامش و آسایش و خشنودی استکه در خود عقیده نهفته است. لذا عقیده پاداش خود را بیرون از ذات خویش نمیجوید.
مومنان پروردگار خود را پرستش میکنند برای سپاس از او در برابر اینکه ایشان را به سوی خویش هدایت بخشیده است و رهنمودکرده است، و به قرب خویشتن اطمینانشان عطاء نموده است و انس و الفتشان مبذول فرموده است. اگر افزون بر این، بدیشان پاداشی داده شود، فضل و لطف وکرم و بزرگواری خدا است و به سبب ایمان یا عبادت استحقاق آن را پیدا کردهاند.
مومنان پروردگار خودشان را امتحان نمیکنند. چه مومنان پیشاپیش خویشتن را سزاوار هر آن چیزی میدانند که خدا برایشان مقدر میفرماید، و پیشاپیش تسلیم هر آن چیزی میکنندکه خدا ایشان را با آن امتحان میفرماید، و خشنود از هر آن چیزی هستندکه از خوشی و ناخوشی بدیشان دست میدهد. این هم معاملهای در بازار میان فروشنده و خریدار نیست. بلکه تسلیم آفریده در برابر آفریدگار است، آفریدگاری که فرمانروای مطلق او است، و خدا است که دراصل سرچشمه وجود او است.
آنکسانیکه عقبگرد میکنند و بر پاشنههای خود میچرخند، بدانگاه که بلائی بدیشان میرسد و مورد آزمایش قرار میگیرند، به زیانی دچار میآیندکه شک و شبههای در آن نیست:
(ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ).
مسلما این زیان روشن و آشکاری است (که انسان هم دنیا و هم آخرتش بر باد فنا رود).
همچون کسانی آرامش و اطمینان و آسایش و خشنودی را بر باد میدهند، گذشته از این که اموال، یا اولاد، یا تندرستی، و یا اهداف زندگی اخروی را میبازند. اینها چیزهائی است که یزدان بندگان خود را بدانها میآزماید، و یقین و اعتمادشان را بدانها درباره خود امتحان مینماید. صبر و شکیبائی ایشان را در برابر آزمون خود میسنجد، و اخلاص ایشان را نسبت به خود مشخص مینماید، و آمادگی آنان را برای پذیرش قضا و قدرش معلوم میفرماید ... آخرت را و نعمتهائی را که در آن است و نزدیکی به خدا و خشنودی او را نیز از دست میدهند. وای چه زیانی! این کسانی که خدا را در حاشیه و کناره میپرستند به کجا رو میکنند و میروند؟ دور از خدا بهکجا رو میکنند و میروند؟ آنان:
(یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَضُرُّهُ وَمَا لا یَنْفَعُهُ).
آنان جز خدا چیزهائی را به فریاد میخوانند و میپرستند که نه زیانی میتوانند بدیشان برسانند و نه سودی را.
بتی را به فریاد میخوانند و میپرستند به همان شیوه دوره جاهلیت پیشین. شخصی یا ناحیهای و یا مصلحتی را به فریاد میخوانند و میپرستند برابر همان طریقه جاهلیتهای پخش و پراکنده در همه زمانها و مکانها، هر وقتکه مردمان از رویکردن به خدای یگانه، و حرکت در راه او و برابر برنامه او، منحرف گردیدهاند و به کژراهه افتادهاند ... همه اینا چه هستند؟ اینها گمراهی و انحراف از جهت یگانهای استکه به فریاد طلبیدن و پرستیدن در آن سودمند میافتد:
(ذَلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ).
این سرگشتگی فراوان، و گمراهی بسیار دور (از حق و حقیقت) است.
بسی دور از هدایت و راهیابی است ...
(یَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ).
کسانی را به فریاد میخوانند و میپرستند که زیانشان بیش از سودشان می باشد.
چیزهاتی را که به فریاد میخوانند و میپرستند، بتی، یا اهریمنی، و یا تکیه گاهی از آدمیزادگان است ... همه اینها نه مانع زیانی و نه قادر بر سودی هستند. زیان آنها چهبسا از سود آنها بیشتر باشد. زیان آنها در جهان درون این است که دل را پراکنده میدارند، و بارهای گمان و بارهای خواری را بر دل مینشانند و آن را سنگین بار میگردانند. زیان آنها هم در جهان بیرون همین بس که ضلالت و خسارت آخرت را به دنبال دارند.
(لَبِئْسَ الْمَوْلَى).
چه همدمان و دوستان بدی هستند!.
آن کسانی که زیان و سروران، و این همدمان و دوستان، بتها و آدمیزادگان هستند، آن کسان و آن چیزهایی که مردمان آنها را در هر زمانی و مکانی خدایان یا خداگونگان میانگارند! خداوند برای کسانی که بدو ایمان دارند چیزی را اندوخته میفرمایدکه از همه کالاها و نعمتهایی که در زندگی دنیا است بهتر است، حتی اگر همه این کالاها و نعمتها را در بلا و آزمون از دست بدهند:
(إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ).
خداوند کسانی را که ایمان بیاورند و کارهای پسندیده بکنند، داخل باغهای بهشت میکند که رودبارها در زیر (درختان و کاخهای) آنها روان است. بیگمان خداوند هرچه را اراده کرده و بخواهد به انجام میرساند (چه عذاب و عقاب مفسدان، و چه جزا و سزای مومنان باشد).
کسیکه زیان و ضرری در آزمونی از آزمونها، و در بلائی از بلاها، بدو رسد، بایدکه ثابتقدم بماند و متزلزل نگردد، و یقین و اعتماد خود را به رحمت و یاری خدا بیفزاید و پیش چشم بدارد، و قدرت خدا را بر زدودن و از میان بردن زیان و ضرر، و بر جبران و پاداش آن درنظر بگیرد.
کسیکه یقین و اعتماد خود را به یاری خدا در دنیا و آخرت از دست میدهد، و از مدد وکمک خدا بدو در غم و محنت ناامید میگردد، بدان هنگامکه غم و محنت شدت میگیرد، هرچه میخواهند بکند و هرچه دل تنگش میخواهد بگوید، و هر راهی را بپیماید و جائی که میخواهد برود، ولی بداند هیچ یک از اینکارها و رفتارها بلائی را تغییر نمیدهدکه بدو رسیده است و گریبانگیرش گردیده است:
(مَنْ کَانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ).
کسی که (از میان کفار) گمان میبرد خدا پیغمبرش را در دنیا و آخرت یاری نمیدهد و پیروز نمیگرداند، (بداند که خداوند به کوری چشم او وی را در هر دو سرا پیروز میگرداند. لذا از خشم بترکد و بمیرد و هر کاری که از دستش ساخته است انجام دهد. مثلا) او ریسمانی به سقف خانه بیاویزد و سپس (خویشتن را حلقآویز و راه نفس را) قطع نماید و (تا سر حد مرگ پیش رود و بدین هنگام بنگرد و) ببیند آیا این کار خشم او را فرو مینشاند (و خودکشی پیروزی را از محمّد بازمیگرداند؟).
صحنهای استکه خشم درون را میجنباند و مینمایاند، و حرکات همراه با آن خشم را نیز نشان میدهد. آن حالتی را مجسم میداردکه دل در آنکاملا تنگ شده است و درون از خشم مالامال و لبالب گردیده است، در آن هنگامکه زیان و ضرر بر نفس تاخته است، و او هم در آن حال با خدا نبوده است و از خدا گسیخته است!
کسیکه درگرداب زیان و ضرر از یاری یزدان مایوس و ناامید میگردد، همه پنجرهها و دریچههای روشن را بر خود بسته میبیند، و همه نسیمهای ملایم و خوشایند را از دست میدهد، و همه امیدهائی را بریده مییابد که رو بهگشایش و آسایش دارند. تنگی و افسردگی او را بازیچه دست خود میسازد. غم و اندوه بر سینه او سنگینی میکند وگلوی او را میفشارد. همه اینها بر سختی وگرفتاری بلا میافزایند و آن را توفندهتر مینمایند.
کسیکهگمان میبردکه خدا او را در دنیا و آخرت کمک نمیکند و پیروز نمیگرداند، با ریسمانی خود را به آسمان بیاویزد یا حلقآویز نماید. سپس ریسمان را ببرد تا بیفتد یا خفه شود ... آنگاه بنگردکه این تدبیر و چارهاندیشی او را میرهاند از این چیزی که وی را خشمگین میگرداند!
هان! هیچ راهی برای تحمّل بلا جز امید به یاری و کمک خدا نیست. و هیچ راهی برای غمزدائی جز رو کردن به خدا نیست. و هیچ راهی برای چیره شدن بر زیان و ضرر، و مبارزه برای نجات وجود ندارد، مگر با استمداد از خدا. هر حرکت مایوسانه و ناامیدوارانهای، جز افزایش غم و اندوه، و چندان برابر احساس غم و اندوه کردن، و درمانده شدن از دفع غم و اندوه بدون یاری و کمک خداوند باری تعالی، نتیجهای ندارد ... پس شخص غمگین و بلازده باید هرچه زودتر پیشی بگیرد به سوی آن پنجره و دریچه تابان و درخشانیکه عطر رحمت خدا را از آنجا میبوید، و نسیم مهر خدا از آنجا به سوی او میوزد.
*
با بیان همچون حالتهای هدایت و ضلالتی، و ذکر نمونههائی از هدایت و ضلالت، خدا این قرآن را نازل فرموده است تا در پرتو آن رهنمود شود و هدایت یابد آنکسیکه دریچه دل خود را به سوی آن میگشاید، و خدا هم هدایت را نصیب او میفرماید:
(وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَأَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ).
اینگونه روشن، ما قرآن را به صورت آیههای کاملا واضح و آشکار فرو فرستادهایم (تا وضوح و سادگی قرآن، حجتی بر مردم شود) و بیگمان خداوند (با این قرآن) هرکه را بخواهد هدایت و راهنمائی میکند.
اراده خداوند سابقه هدایت و ضلالت را مقرر داشته است. هرکس هدایت را بجوید اراده خدا بر هدایت او تحقق حاصل میکند، و او را برابر قانون و سنت خود هدایت میبخشد. همچنین هرکسی که ضلالت را بخواهد اراده خدا بر ضلالت او تحقق پیدا میکند، و او را برابر قانون و سنت خود به ضلالت میافکند وگمراه میکند. ولی در اینجا تنها از حالت هدایت سخن رفته است، به مناسبت محتوای آیاتی که مقتضی ایمان دل سالم است.
و امّا فرقهها و دستههائی که دارای عقائدگوناگونند،کار ایشان در روز قیامت به خدا واگذار است. او بس آگاه از همه چیزهائی است که در عقائد ایشان است، اعم از حق یا باطل، و هدایت یا ضلالت:
(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ).
قطعا خداوند روز قیامت داوری خواهد کرد در میان مومنان و یهودیان و ستارهپرستان و مسیحیان و زردشتیان و مشرکان، (و بر حق و ناحق را بدانان میشناساند). مسلما خداوند حاضر و ناظر بر هر چیزی است.
معرفی اینگروهها و دسته ها قبلاگذشت. در اینجا و دیگر باره از ایشان سخن میرود به مناسبت اینکه خدا هرکس راکه بخواهد هدایت میدهد و رهنمود میکند، و او از حال راه یافتگان و گمراهان بسی آگاه است و بهتر از هرکسی ایشان را میشناسد، و حساب وکتاب همگان با او است، و کار و بار مردمان در نهایت بدو برمیگردد، و او حاضر و ناظر بر هر چیزی است.
اگرچه مردمان با اندیشهها و خواستها و آرزوها و گرایشهای خود رو به خدا میدارند، ولی تمام هستی - بجز انسانها - با فطرت و سرشت خود رو به آفریدگار خود میدارند، و از قانون و سنت او فرمان میبرند، و برای ذات او سجده وکرنش میبرند:
(أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الأرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ وَمَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ).
آیا ندیدهای و ندانستهای که تمام کسانی که در آسمانها بوده و همه کسانی که در زمین هستند، و خورشید و ماه و ستارهها و کوهها و درختان و جانوران و بسیاری از مردمان، برای خدا سجده میبرند (و به تسبیح و تقدیس او مشغول و سرکرمند؟) و بسیاری از مردمان هم (غافل بوده و برای خدا سجده نمیبرند و) عذاب ایشان حتمی است (و مستحق عقابند، و اینها در نزد پروردکارشان بی ارزش میباشند) و خدا هرکه را بیارزش کند، هیچ کسی نمیتواند او را گرامی دارد (و مشمول عنایت و سعادت آسمانی کند. چرا که تنها این) خدا است که هر چیزی را که بخواهد انجام میدهد.
دل این نص را ورانداز میکند و دربارهاش میاندیشد. ناگهان میبیند که جمع آفریدههائی که انسان با آنها آشنا است یا با آنها آشنا نیست، و مجموعههای سیارات و ستارگان و افلاک و احرامیکه انسان با آنها آشنا است یا با آنها آشنا نیست، و این همهکوهها و درختان و جنبندگان و جانورانیکه در این زمین هستند، زمینیکه انسانها بر روی آن زندگی میکنند ... این همه گروهها و دستهها و مجموعهها، همگی آنها در کاروان وکوکبه خاشع و خاضعی هستند و جملگی برای خدا سجده میبرند، و فقط بدو رو میکنند و بس. همگی با اتحاد و هماهنگی تنها بدو رو میکنند، مگر انسانهاکه دو دسته میشوند و دستهای از آنان از این کاروان وکوکبه جهانیکنار میروند و دچار عذاب میشوند:
(وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ).
و بسیاری از مردمان، برای خدا سجده میبرند (و به تسبیح و تقدیس او مشغول و سرگرمند؟) و بسیاری از مردمان هم (غافل بوده و برای خدا سجده نمیبرند و) عذاب ایشان حتمی است (و مستحق عقابند).
اینگونه انسانها در این کاروان وکوکبه هماهنگ جهانی، شگفتانگیز هستند.
در اینجا روند قرآنی مقرر میداردکسانیکه مستحق عذاب میگردند، سزاوار خواری و زبونی نیز میباشند:
(وَمَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ).
و خدا هرکه را بیارزش کند، هیچ کسی نمیتواند او را گرامی دارد (و مشمول عنایت و سعادت آسمانی کند). هیچ بزرگواری و ارجی در میان نیست جز با بزرگداشت و ارجگذاری خدا، و هیچ عزتی و عظمتی در میان نیست جز با عزت نهادن و عظمت بخشیدن خدا. قطعاً خوار و زبون میگردد هرکه در برابر جز خداوند دادار کرنش برد و پرستش کند.
*
سپس صحنه دیگری از صحنههای قیامت به میان میآید. در این صحنه تکریم و تعظیم و توهین و تحقیق جلوهگر میشود، به شکل واقعیتی که دیده میشود، به گونهایکه انگار چشمها آن را مشاهده میکنند:
(هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِنْ نَارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ. یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ. وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ. کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ. إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ).
اینان که دو دسته مقابل هم (مردمان، به نام مومنان و کافران) میباشند (و در آیههای متعدد ذکری از ایشان رفته است) درباره (ذات و صفات) خدا به جدال پرداختهاند و به کشمکش نشستهاند. کسانی که کافرند، (خداوند برایشان آتش دوزخ را تهیه دیده، و انگار آتش آن) جامههائی (است که به تن آنان چست بوده و) برای آنان از آتش بریده (و دوخته) شده است. (علاوه بر آن) از بالای سرهایشان (بر آنان) آب بسیار گرم و سوزان ریخته میشود. (این آب جوشان آن چنان در بدنشان نفوذ میکند که) آنچه در درونشان است بدان گداخته و ذوب میگردد، و هم پوستهایشان. و تازیانههائی از آهن برای (زدن و سرکوبی) ایشان (آماده شده) است. هر زمان که دوزخیان بخواهند خویشتن را از غم و اندوه عظیم آتش برهانند، بدان برگردانده شوند (و آمرانه بدیشان گفته شود:) بچشید عذاب سوزان را (این حال گروه اول، یعنی کافران در قیامت است. امّا گروه دوم که مومنانند) خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، به باغهائی (از بهشت) داخل میگرداند که در زیر (درختان و کاخهای) آن رودبارها جاری است. آنان با دستبندهائی از طلا و مروارید زینت مییابند، و جامههایشان در آنجا از حریر است.
صحنهای است مالامال از سختیها و درشتیها، و لبالب از صداها و فریادها، و لبریز از حرکت و جنبش. شیوه تعبیر خیالهائی را در دل برمیانگیزدکه صحنه را به طول میکشاند. هنوز مرغ خیال بخش تازهای از صحنه را به پایان نمیرساندکه بخش تازه دیگری جلوهگر می آید.
اینها جامههائی از آتش است که بریده و دوخته میشود! و این آب بسیارگرم و سوزان و جوشان است که بر بالای سرها ریخته میشود. وقتیکه بر بالای سرها ریخته میشود آنچه در درونها است و پوستهای بدنها بدانگداخته و ذوب میگردد! اینها تازیانههائی از آهن استکه با آتش تافته گردیدهاند ... این است عذابیکه پیوسته فزونی و شدت میگیرد، و فراتر از تاب و توان انسان میشود! این تازیانهها بر سر کسانی فرود میآید، و این عذابگریبانگیرکسانی میشودکه کافر گردیدهاند:
(الَّذِینَ کَفَرُوا).
کسانی که کافرند.
کسانیکهکافر بودهاند از این آتش شعله ور و آب داغ وکتک دردناک برمیخیزند و میخواهند از این «غم» بیرون روند و بگریزند! هانکه این آنانندکه با درشتی برگردانده میشوند، و توبیخ و تهدید را میشنوند:
(ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ) .
بچشید عذاب سوزان را.
مرغ خیال این صحنهها را از نخستین حلقهها تا واپسین حلقهها بارها ورانداز و بازنگری میکند، تا به حلقهای از صحنه میرسدکه حلقه تلاش برای بیرون رفتن و سخت برگرداندن است، تا دیگر باره به نشان دادن صحنه بیاغازد!
مرغ خیال هنوز در این سو به ترک این صحنه جدید و هولناک نگفته استکه به سوی دیگری مینگرد و متوجه جانب دیگری میشود، سمتیکه روند قرانی به نشان دادن مستمر و پیاپی آن میپردازد. اصل موضوع این است که دوگروه طرفین دعاوی حاضر و آمادهاند، دوگروهی که درباره پروردگارشان به جدال و ستیز پرداختهاند و جنگ و دعوا راه انداختهاند. گروهی که کفر را انتخاب کردهاند و کافر گردیدهاند، سرنوشت دردناک و فرجام ناگوار ایشان را لحظهای پیش دیدیم! و امّا گروهیکه ایمان آوردهاند و مومن بودهاند، آنان در انجا هستند، آنجاکه باغهای بهشت است و رودبارها در زیر درختها وکاخهای آن روان است. لباسهایشان از آتش بریده و دوخته نشده است، بلکه از حریر بریده و دوخته شده است. فراتر از این جامههای ابریشمین، زیورهائی از طلا و مروارید دارند. خدا ایشان را به گفتن سخنان خوب رهنمود کرده است، و آنان را به راه خداوند ستوده رهبری نموده است. دیگر هیچ مشقت و رنجی حتی در سخن یا در راه ندارند ... راهیابی به سخنان خوب، و راهیابی به راه خداوند ستوده، نعمت بزرگی استکه در صحنه بهشت مالامال و لبالب از نعمت ذکر میشود، یعنی نعمت آرامش و آسایش و دارائی و توفیق یافتن.
این سرانجام جنگ و ستیز درباره خدا است. این گروهی، و آن دیگر گروهی است ... کسی که آیههای روشن او راکافی و بسنده نیست، وکسیکه درباره خدا بدون علم و آگاهی، و بدون رهنمود، و بدونکتاب روشن و روشنگری، به جدال و ستیز میپردازد، دست کم بدین عاقبت و فرجام بنگرد.
سورهی حج آیهی 41-25
(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ (٢٥)وَإِذْ بَوَّأْنَا لإبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئًا وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ (٢٦)وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ (٢٧)لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ (٢٨)ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ (٢٩)ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الأنْعَامُ إِلا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (٣٠)حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ (٣١)ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (٣٢)لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَیْتِ الْعَتِیقِ (٣٣)وَلِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأنْعَامِ فَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ (٣٤)الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی الصَّلاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ (٣٥)وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ کَذَلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (٣٦)لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلا دِمَاؤُهَا وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْکُمْ کَذَلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ (٣٧)إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ (٣٨)أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ (٣٩)الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (٤٠)الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الأمُورِ (٤١)).
درس گذشته به پایان آمد با به تصویرکشیدن عاقبت جدال و ستیز درباره خدا، و با صحنه دوزخ سوزان برایکافران، و نعمت بهشت خوش و جاویدان برای مومنان.
به پایانه این درس، درس تازهای میپیوندد، و از کسانی صحبت میدارد که کفر را برگزیدهاند وکافر گردیدهاند و دیگران را از راه خدا و از مسجدالحرام بازداشتهاند. آنان همان کسانیند که با دعوت اسلام در مکه مقابله و مبارزه میکردند، و مردمان را از این دعوت بازمیداشتند، و با پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و با مومنان پیکار میکردند و ایشان را از ورود به مسجدالحرام منع مینمودند و از دخول بدانجا جلوگیری به عمل می آوردند.
بدین مناسبت این درس از پایهای سخن میگویدکه آن مسجد بر آن بنا گردیده است در آن زمانکه خدا ابراهیم (علیه السلام) را مامور ساختن مسجدالحرام فرموده است، و بدو دستور داده است که مردمان را برای حج آن و رفتن بدان نداء دردهد. خدا ابراهیم را مکلف و موظف میسازدکه این خانه را بر توحید و یکتاپرستی بناکند، و شرک را از آن نفی نماید و به دور سازد، و آن را برای جملگی مردمان قرار دهد، چه کسانیکه در آنجا زندگی میکنند و چه کسانیکه بدانجا میآیند. نباید کسی از آن بازداشته شود، و کسی صاحب و مالک آن نمیباشد ... این درس برخی از مراسم و مناسک حج را پیجوئی میکند و چیزهائی را بیان میدارد که در فراسوی حج قرار دارد، از قبیل: به جوش و خروش درافکندن دلها برای تقوا و برای یاد خدا و پیوند بدو ... این درس به پایان میآید با ضرورت حمایت و حفاظت مسجدالحرام از تجاوز و تعدی متجاوزان و متعدیانی که مردمان را از مسجدالحرام بازمی دارند و پایه و اساسی را تغییر میدهندکه بر آن پایدار و استوار گردیده است. به مدافعان از دعوت اسلام و از مسجدالحرام هم خدا وعده پیروزی میدهد هر زمانکه آنان به وظائف و تکالیفی برخیزندکه حمایت و حفاظت از عقیده آن را میطلبید.
(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ).
بیگمان کسانی که کفر میورزند و (مردمان را) از راه خدا (که دین اسلام است) و (مومنان را) از (ورود به) مسدالحرام بازمیدارند که (مکه است و) ما آن را برای همه مردمان، اعم از کسانی که در آنجا زندگی میکنند و یا از نقاط دیگر بدان وارد میشوند، یکسان (حرم امن و امان و محل مراسم حج و عمره) نمودهایم. همچنین کسانی که با توسل به ظلم (از حد اعتدال خارج میشوند و) در آن سرزمین مرتکب خلاف میگردند، عذاب دردناکی بدیشان میچشانیم).
این کار را قریشیان مشرک انجام میدادند. قریشیان مردمان را (ز دین خدا بازمیداشتند، آئینی که راه رسیدن به خدا است. راهی است که یزدان آن را برای مردمان تعیین کرده است، و برنامهای استکه یزدان آن را برای بندگان برگزیده است. قریشیان مسلمانان را از حج و عمره بازمیداشتند، و در زمان معین حج، و در سائر اوقات عمره، نمیگذاشتند مسلمانان به مسجدالحرام بیایند و حج یا عمره نمایند. همانگونهکه سال حدیبیه چنینکردند. در صورتیکه خدا مسجدالحرام را برای جملگی مردمان منطقه امن و امان، و سرزمین صلح و صفا، و شهرک آرمیدن و آسوده خاطر بودن، کرده است، و کسیکه ساکن مکه است وکسیکه بدانجا میآید سهم برابری در آن دارند و یکسان بشمارند. مسجدالحرام خانه خدا است، خانهایکه بندگان یزدان در آن مساوی و برابرند. کسی از ایشان مالک مسجدالحرام نیست، و فردی از آنان در آن امتیاز بیشتری از دیگران ندارد:
(سَوَاءً الْعَاکِفُ).
ما آن را برای همه مردمان، اعم از کسانی که در آنجا زندگی میکنند و یا از نقاط دیگر بدان وارد میشوند، یکسان (حرام امن و امان و محل مراسم حج و عمره) نمودهایم.
این برنامهای که خدا در مسجدالحرام مقرر فرموده است، و تمام تلاشها و کوششهای مردمان در ایجاد منطقه امن پیشیگرفته است. منطقه امنیکه حرمت و کرامت در آن محفوظگردد، و اسلحه بر زمینگذاشته شود، و دشمنان در آن در امن و امان بسر برند، و خونها در آن ریخته نگردد و قصاصگرفته نشود، و هر کسی در آن منزل و ماوی پیدا کند، و هیچگونه برتری برای کسی درنظرگرفته نشود، و آنجا حقی باشدکه همگان در آن یکسان و برابر سهم داشته باشند.
در میان فقهاء اختلاف است درباره این که مالکیت شخصی خانههای غیر مسکونی و خالی از صاحبان آنها جائز است یا خیر. و آیا درست است در صورت جائز بودن مالکیت شخصی، آن خانهها اجاره و کرایه داده شوند؟ امام شافعی که معتقد بود که خانههای غیرمسکونی مکه به ارث برده نمیشود و اجاره و کرایه داده نمیشود. اوگفته است: پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و ابوبکر و عمر وفاتکردند، هنوز خانهها آزاد و بدون حفاظ بودند. هرکس نیاز پیدا میکرد در آنها سکونت میگزید، وکسیکه نیاز پیدا نمیکرد در آنها سکونت نمیگزید. عبدالرزاق از مجاهد و از پدرش، و وی نیز از عبدالله پسر عمر (رضی الله عنهم) روایتکرده استکه عمر (رضی الله عنه)گفته است: خرید و فروش وکرایه دادن خانههای مکه حلال و آزاد نیست. همچنین از ابنجریج روایت کرده است کهگفته است: عطاء ازکرایه دادن در حرم نهی میکرد. مرا آگاه کردهاندکه عمر پسر خطاب نهی میکرد از اینکه در برای خانههای مکه ساخته شود، تا حاجیان بتوانند در حیاطها و فضای آنها سکونت گزیند و بیاسایند. نخستین کسی که در برای خانه ساخت سهیل پسر عمرو بود. عمر پسر خطاب کسی را به نزد او فرستاد و در این باره با او صحبت کرد. پاسخ داد: ای امیرالمومنین مرا مهلت بده. من مرد بازرگانی هستم. خواستهام دو در برای خود بسازمکه مرکبهای مرا در داخل منزل نگاه دارند. عمر پسر خطاب بدوگفت: در این صورت تو اجازه همچون کاری را داری. عبدالرزاق از معمّر و او از منصور و وی از مجاهد روایتکرده استکهگفته است: عمر پسر خطابگفته است: ای اهالی مکه برای خانههای خود در نسازید تاکسانیکه از جاهای دیگر به مکه میآیند هرکجاکه خواستند سکونتگزینند و بیاسایند ... امام احمد (رحمه الله) میانهروی را درپیش گرفته است و فرموده است: خانههای مکه تملک میگردند و به ارث برده میشوند ولی کرایه داده نمیشوند ... این کار با توجه به جمع میان ادله است.
بدین منوال اسلام در ساختن شهرک صلح و صفا، و منطقه امن و امان، و خانه در گشوده انسان برای یکایک آدمیزادگان، بر همگان سبقتگرفته است.
قرآن مجید کسانی را به عذاب دردناک تهدید میکند که بخواهند در این برنامه راست و درستکجی وکژی پدید آورند:
(وَمَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ).
در آن سرزمین مرتکب خلاف میگردند، عذاب دردناکی بدیشان میچشانیم).
(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ).
بیگمان کسانی که کفر میورزند و (مردمان را) از راه خدا (که دین اسلام است) و (مومنان را) از (ورود به) مسجدالحرام بازمیدارند که (مکه است) ....
دیگر ذکر نمیکند سزا و جزای ایشان چیست؟کار و بارشان کدام و حال و احوالشان چگونه است؟ انگار ذکر این صفت ایشان، انسان را از هر چیز دیگری راجع بدیشان بینیاز میکند، و بیان کار و ذکر فرجام و سرنوشت آنان ضرورتی ندارد!
*
آنگاه روند قرآنی برمیگردد به مساله پیدایش این خانه بزرگواریکه مشرکان آن را بازیچه دست خود میکنند، و در آن بتپرستی مینمایند، و یکتاپرستان یزدانپرست و پاک از شرک را از آن بازمیدارند ... روند قرآنی برمیگردد به مساله ساخته شدن این خانه توسط ابراهیم (علیه السلام) با رهنمود و راهنمائی پروردگارش.
برمیگردد به اساس و پایهای که این خانه بر آن بنا گردیده است و استوار و پایدار مانده است، و آن توحید و یگانهپرستی است. بیان میدارد که هدف از برجا و برپا داشتن این خانه پرستشکردن و عبادت نمودن خدای یکتا است. و این خانه به کسانی تعلق داردکه آن را طواف میکنند و برای خدا در آن به نماز میایستند:
(وَإِذْ بَوَّأْنَا لإبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئًا وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ. وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ. لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ. ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ).
(ای پیغمبر! به خاطر بیاور) زمانی را که محل خانه کعبه را برای ابراهیم آماده ساختیم و (پایههای قدیمی) آن را بدو نمودیم (و دستور دادیم به بازسازی آن بپردازد. هنگامی که خانه کعبه آماده شد، به ابراهیم خطاب کردیم که این خانه را کانون توحید کن و) چیزی را انباز من منمای و خانهام را برای طوافکنندگان و قیامکنندگان و رکوعبرندگان و سجدهبرندگان (از وجود بتان و مظاهر شرک و از هرگونه آلودگی ظاهری و معنوی دیگر) تمییز و پاکیزه گردان. (ای پیغمبر!) به مردم اعلام کن که (افراد مسلمان و مستطیع)، پیاده، یا سواره، بر شتران باریکاندام (ورزیده و چابک و پرتحمّل، و مرکبها و وسائل خوب دیگری) که راههای فراخ و دور را طی کنند، و به حج کعبه بیایند (و ندای تو را پاسخ گویند. آنان به این سرزمین مقدس بیایند) تا منافع خویش را با چشم خود ببینند (و به سود مادی و معنویشان برسند و ناظر فوائد فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و اخلاقی حج باشند)، و در ایام معینی که (روز عید قربان و دو و یا سه روز بعد از آن است، به هنگام ذبح قربانی) نام خدا را بر چهارپایانی (همچون بز و گوسفند و شتر و گاو) ببرند که خدا نصیب ایشان کرده است. پس (از ذبح حیوانات، ای حجاج) خودتان از (گوشت) آنها بخورید و بینوایان مستمند را نیز بخورانید. بعد از آن باید آلودگیها (و چرک و کثافت، و زوائد بدن همچون مو و ناخن) را از خود برطرف سازند، و به نذرهای خویش (اگر نذر کردهاند) وفا کنند، و خانه قدیمی و گرامی (خدا، کعبه) را طواف نمایند.
این خانه برای توحید و یکتاپرستی ساخته شده است از نخستین لحظهای که بنا گردیده است. خدا مکان آن را به ابراهیم (علیه السلام) نشان داده است و کار آن را بدو واگذار کرده است تا آن را بر این اساس بسازد و بر این پایه بنیاد نهد:
(أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئًا).
چیزی را انباز من منما.
چه این خانه، خانه خدای یگانه است و بس، و خانه دیگران نیست. باید آن را برای حاجیان، وکسانیکه در آن به نماز میایستند، پاک و پاکیزه دارد:
(وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ).
و خانهام را برای طوافکنندگان و قیامکنندگان و رکوعبرندگان و سجدهبرندگان (از وجود بتان و مظاهر شرک و از هرگونه آلودگی ظاهری و معنوی دیگر) تمییز و پاکیزه گردان.
اینان هستند که خانه خدا برای ایشان ساخته شده است. خانه خدا برای کسانی ساخته نگردیده استکه برای خدا انباز قرار میدهند، و برای غیر خدا عبادت و پرستش میکنند.
آنگاه به ابراهیم (علیه السلام) که بنیانگذار این خانه است، خدا دستور میدهد هرگاه از ساختن این خانه بر پایهای که بدان موظف و مکلف گردیده است، فارغ شد، به مردم اعلام کند که برای حج بیایند. بدو دستور میدهد که مردمان را به سوی خانه مورد احترام خدا دعوت کند. به ابراهیم وعده میدهد که مردمان دعوت او را پاسخ میگویند، و به سوی خانه خدا سرازیر میشوند از راههای فراخ و دور. برخیها پیاده میآیند و به تلاش میایستند. برخیها هم سواره می آیند:
(وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ).
سواره بر شتران باریکاندام (ورزیده و چابک و پرتحمّل، و مرکبها و وسائل خوب دیگر).
سواره بر شتران باریکاندام و ورزیده و چابکی که سیر و سفر آنها را خسته و فرسودهکرده است، و از سعی و تلاش وگرسنگی لاغراندام گردیدهاند:
(وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ).
به مردم اعلام کن که پیاده و سواره بر شتران باریکاندام که راههای فراخ و دور را طی کنند، و به حج کعبه بیایید (و ندای تو را پاسخ گویند).
همیشه وعده خدا تحقق پیدا میکند از آن زمانکه ابراهیم بوده است تا به امروز و تا فردا و فرداهای دیگر. همیشه دلهای مردمان به سوی این خانه مورد احترام خدا بال و پر میگشاید و بدانجا میآید، و عاشقانه به دیدن و طواف کردن این خانه بار سفر برمیبندد و پرواز میکند ... دارایی که توانائی دارد بر پشت شتران و سائر مرکبها و وسائل سواریگوناگون دیگر مینشیند و سواره به سوی این خانه میآید. ناداریکه جز پاهای خود را نمییابد پیاده به سوی آن روان میشود. هزاران نفر از اینان و از آنان از راههای فراخ و از جادههای دور سرزمینهایگوناگون به سوی این خانه سرازیر میشوند و دعوت خدا را پاسخ میگویند، دعوتی که توسط ابراهیم (علیه السلام) هزاران سال است اعلام و اعلان گردیده است.
روند قرآنی درکنار برخی از مراسم و شعائر و نشانهها و هدفهای حج میایستد:
(لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ. ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ).
(آنان به این سرزمین مقدس بیایند) تا منافع خویش را با چشم خود ببینند (و به سود مادی و معنویشان برسند و ناظر فوائد فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و اخلاقی حج باشند)، و در ایام معینی که (روز عید قربان و دو و یا سه روز بعد از آن است، به هنگام ذبح قربانی) نام خدا را بر چهارپایانی (همچون بز و گوسفند و شتر و گاو) ببرند که خدا نصیب ایشان کرده است. پس (از ذبح حیوانات، ای حجاج) خودتان از (گوشت) آنها بخورید و بینوایان مستمند را نیز بخورانید. بعد از آن باید آلودگیها (و چرک و کثافت، و زوائد بدن همچون مو و ناخن) را از خود برطرف سازند، و به نذرهای خویش (اگر نذر کردهاند) وفا کنند، و خانه قدیمی و گرامی (خدا، کعبه) را طواف نمایند.
منافعیکه حاجیان آنها را میبینند فراوان است. چه حج هنگام همایش وکنگره است. حج همایش بازرگانی و زمان پرستش و عبادت است. حجکنگره اجتماعکردن و با یکدیگر آشنا شدن است. کنگره هماهنگ و همآوا گردیدن و همیاری و همکاریکردن است. حج واجبی است که دنیا و آخرت در آن به هم میرسد، همانگونه که در آن یادها و خاطرههای دور و نزدیک عقیده به یکدیگر میپیوندد ... صاحبان کالا و بازرگانی در موسم حج بازار پر رونقی را مییابند. زیرا حج زمانی است که در آن میوهها و فرآوردههایگوناگون به شهر مقدس مکه آورده میشود ... از همه جا و از همه نواحی زمین محصولات و ثمرات بدانجا آورده میشود. حاجیان از راههای فراخ و دور و از ناحیهها و سرزمینهای جهان رهسپار آنجا میگردند، و خیرات و برکات کشورهای خود را با خویشتن بدانجا میآورند، خیرات و برکاتیکه در نواحی زمین پراکنده است و در زمانهای مختلفی به معرض دید همگانگذاشته میشود. امّا همه اینها در شهر مقدس در موسم یگانه حجگرد میآید. لذا حج هم زمان تجارت و بازرگانی است، و هم نمایشگاه فرآوردهها و محصولها. حج یک بازار جهانی است که هرساله برگزار میگردد.
حج موسم عبادتی استکه جانها در آن صاف میگردند، و خود را نزدیک به خدا در خانه مقدس خدا احساس میکنند. جانها پیرامون این خانه به پرواز درمیآیند، و از یادها و یادآوریهائی که پیرامون این خانه است شاد و شنگول میگردند، و بسان خیالهای نزدیک و دور اوج میگیرند و بال و پر میزنند.
خیال ابراهیم خیل (علیه السلام) به تصویر درمیآیدکه دارد از جگرگوشهاش اسماعیل و مادر او در خانه کعبه خداحافظی میکند، و دل ترسان و لرزان خود را رو به خدا میکند:
(رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ).
پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را (به فرمان تو) در سرزمین بدون کشت و زرعی، در کنار خانه تو، که (تجاوز و بیتوجهی نسبت به) آن را حرام ساختهای سکونت دادهام. خداوندا تا این که نماز را برپای دارند؛ پس چنان کن که دلهای گروهی از مردمان (برای زیارت خانهات) متوجه آنان گردد و ایشان را از میوهها (و محصولات سائر کشورها) بهرهمند فرما، شاید که (از الطاف و عنایات تو با نماز و دعا) سپاسگزاری کنند. (ابراهیم/37)
شبح هاجر به تصویر درمیآید، در آن حالکه به دنبال آب برای خود و برایکودک شیرخوار خود میگردد در ریگزار تافتهای که در پیرامون کعبه قرار دارد، و در میان صفا و مروه به پویه و هروله ایستاده است، و تشنگی او را نیمه جانکرده است، وکوشش و تلاش او را درهم شکسته است، و دلسوزی برکودک او را رنجور نموده است ... در رفت و برگشت هفتمکه یاس و ناامیدی او را از پای درآورده است چشمهای را مییابد که در نزد کودک شیرخوار زیبا قلقل میزند. آب زمزم برمیجوشد. چشمه رحمت در بیابان ناامیدی و خشکی.
شبح ابراهیم (علیه السلام) به تصویر درمیآید، در آن حالکه خواب میبیند، و در قربانیکردن این جگرگوشه تردید به خود راه نمیدهد. در اطاعت مومنانه به سوی آن افق دوردست حرکت میکند و به پیش میرود:
(قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى).
(ابراهیم بدو) گفت: فرزندم! من در خواب چنان میبینم که باید تو را سر ببرم (و قربانیت کنم). بنگر نظرت چیست؟. (صافات/102)
فرمانبرداری خشنودانه اسماعیل بهگوش او میرسد و از او کاملا اطاعت میکند:
(قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ).
گفت: ای پدر! کاری که به تو دستور داده میشود بکن. به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت. (صافات/102)
ناگهان رحمت خدا در فدیه جلوهگر میشود:
(وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ. قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ. وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ).
فریادش زدیم که: ای ابراهیم! تو خواب را راست دیدی و دانستی (و برابر فرمان آن عمل کردی و ماموریت خود را بجای آوردی. دست نگهدار که در این آزمایش بزرگ موفق شدی. بیش از این رنج تو و فرزندت را نمیخواهیم). ما اینگونه به نیکوکاران سزا و جزا میدهیم. این (آزمایش بزرگ که ذبح فرزند با دست پدر است) مسلمّا آزمایشی است که بیانگر (ایمان کامل و یقین صادق به خداوند هستی) است. ما قربانی بزرگ و ارزشمندی را فدا و بلا گردان او کردیم. (صافات/104-107)
خیال ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) به تصویر درمیآید، در آن حالکه پایههایکعبه را بالا میبرند و فروتنانه و توبهکارانه میگویند:
(رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ. رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).
و (به یاد آورید) آنگاه را که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (کعبه) را بالا میبردند (و در اثنای آن دست دعا به سوی خدا برداشته و میگفتند:) ای پروردگار ما! (این عمل را) از ما بپذیر، بیگمان تو شنوا و دانا (به گفتار و نیات ما) هستی. ای پروردگار ما! چنان کن که ما دو نفر مخلص و منقاد (فرمان) تو باشیم، و از فرزندان ما ملت و جماعتی پدید آور که تسلیم (فرمان) تو باشند، و طرز عبادات خویش را (در کعبه و اطراف آن) به ما نشان بده و (اگر نسیان و لغزشی از ما سرزد) بر ما ببخشای (و در توبه را بر رویمان باز گذار). بیگمان تو بس توبهپذیر و مهربانی. (بقره/127و128)
این شبحها و این یادها پیوسته بال و پر میزنند و پیاپی میشوند، تا آنگاهکه شبح عبدالمطلب به تصویر درمیآید، در آن حال که نذر میکند اگر خدا بدو ده پسر ببخشد دهمی را برای خدا قربانی میکند. پسر دهم او عبدالله است. عبدالمطلب بر وفای به نذر خود آزمند و حریص است. خویشان و اطرافیان پیرامون او اندیشه فدیه و بلاگردان را بدو پیشنهاد میکنند و به ذهن او میاندازند. او تیرهای قمار را در پیرامون کعبه میگرداند و هر بار بر مقدار فدیه و بلاگردان میافزاید و دوچندان مینماید. امّا هر بار تیر قمار به نام عبدالله درمیآید، تا آن وقتکه پس از ده بار بالا و پائین انداختن تیرهای قمار تعداد شتران به صد میرسد. این بار تیر قمار به نام عبدالله بیرون نمیآید. صد شتر، فدیه و بلاگردان معروف و مشخص میگردد. این فدیه و بلاگردان از او پذیرفته میشود. صد شتر سر بریده میشود، و عبدالله رهائی پیدا میکند. رهائی مییابد تا در رحم آمنه پاکترین نطفه و بزرگوارترین آفریده در پیشگاه خدا راکه محمّد (صلی الله علیه و سلم) است به ودیعت بگذارد، و آن آگاه بمیرد) انگار خدا بلاگردانی از شتران قربانی را جایگزین او میسازد، و او را برای این هدف یگانه والا و بزرگ میرهاند!
آنگاه خیالها به تصویر درمیآید و یادها و یادمانها پیاپی مینماید از محمد (صلی الله علیه و سلم) پیغمبر خدا، در آن حال که او درکودکیش پا به پا میرود و بزرگتر و بزرگتر میشود و دوران کودکی خود را بالای این خاک و پیرامونکعبه سپری میکنند ... و در آن حالکه او دارد حجرالاسود را با دستهای بزرگوارانه خویش بالا میبرد و آن را در جای خودش میگذارد و نصب میکند تا آتش آشوبی بخوابدکه نزدیک بود میان قبائل فروزان شود ... و در آن حالکه او دارد نماز میخواند ...کعبه را طواف میکند ... خطبه میخواند و برای مردم سخن میراند ... اعتکاف میکند و درگوشه کعبه میلمد ... گامهای مبارک او حرکت میکند و انگار هم اینک زنده است ... بر پرده خیال میافتد ... مشخص و معین در دل مجسم میشود ... تا آنجا که حاجیان در آنجا نزدیک است او را ببینند، در آن حالکه آنان در این یادها و یادمانها غرق میشوند ... گامهای گروه اصحاب بزرگوار او، و شبحهایشان بال و پر میزند و بر بالای این خاک به پویه درمیآید و میخرامد، و پیرامون این خانه میچرخد و میگردد و به هروله میافتد. نزدیک است گوشها صداهایشان را بشنود، و چشمها سیماهایشان را بنگرد!..
حجگذشته از همه این خاطرهها و یادمانها، کنگره همایش همه مسلمانان جهان است. کنگرهای است که مسلمانان جهان در آن حسب و نسب اصیل خود را مییابندکه از زمان ابراهیم خلیل ریشه در ژرفاهای زمان فروبرده است و دوانده است:
(مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَذَا).
(این دین) آئین پدرتان ابراهیم است. خدا شما را قبلا (در کتابهای پیشین) و در این (واپسین کتاب) مسلمین نامیده است (و افتخار تسلیم در برابر فرمانهای الهی را به شما داده است و شما را الگو و اسوه حسنه ملتهای دیگر کرده است). (حج/٨٧)
مسلمانان محور خود را مییابند، محوریکه همگی ایشان را به یکدیگر سخت پیوند میدهد: این قبلهای استکه همگان بدان رو میکنند، و جملگی پیرامون آن به یکدیگر میرسند ... و پرچم خود را مییابند، پرچمی که در زیر آن گرد میآیند و در سایه آن میآسایند ... آن پرچم، پرچم عقیده یگانهای است که جنسها و رنگها و کشورها در سایه آن از میان برمیخیزند. نیروی خود را مییابند، نیروئی که گاهی آن را فراموش میکنند، نیروی تجمّع و تشکل و اتحاد و اتفاق و ارتباطیکه میلیونها نفر را دربر میگیرد و پشتیبان همدیگر مینماید، میلیونها نفریکه کسی در برابر آنان تاب مقاومت و ایستادگی ندارد، اگر ایشان به زیر پرچم یگانه خود برگردد، پرچمیکه یکی بیش نیست و دوگانه و چندگانه نمیباشد، و آن پرچم عقیده و توحید است.
حجکنگرهای است برای شناسائی یکدیگر، و رایزنی با همدیگر، و هماهنگکردن خط و خطوط و پروژهها و نقشهها، و یکدست و یکجا نمودن قدرتها و شوکتها و نیروها و انرژیها، و معاوضه و تبادل منافع و مصالح و کالاها و آگاهیها و معارف و علوم و تجربهها و آزمودهها، و نظم و نظام و سر و سامان دادن به جهان یکتا و یکپارچه اسلامی، سالی یک بار، در سایه پروردگار، نزدیک خانه خداوند دادار. و در سایه طاعتها و عبادتهای دور و نزدیک، و یادها و یادمانهای غائب و حاضر و ناپیدا و پیدا. آن هم در مناسبترین مکان، و در مناسبترین فضا، و در مناسبترین زمان. این استگوشهای از آن چیزهائی که یزدان سبحان بدان اشاره میکند، آنجا که میفرماید:
(لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ).
(آنان به این سرزمین مقدس بیایند) تا منافع خویش را با حشم خود ببینند.
هر نسلی برحسب شرائط و ظروف و تجارب و مقتضیات خود، ناظر فوائد فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و اخلاقی حج باشند.
اینها برخی از چیزهائی استکه خدا از حج خواسته است، در آن روزیکه حج را بر مسلمانان واجب فرموده است، و به ابراهیم (علیه السلام) دستور داده است که در میان مردمان حج را اعلام و اعلان دارد.
روند قرانی به پیش میرود و به برخی از مناسک و شعائر حج و اهداف آنها اشاره میکند:
(وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأنْعَامِ).
و در ایام معینی که (روز عید قربان و دو و یا سه روز بعد از آن است، به هنگام ذبح قربانی) نام خدا را بر چهارپایانی (همچون بز و گوسفند و شتر و گاو) ببرند که خدا نصیب ایشان کرده است.
این چیز کنایه از ذبح چهارپایان در روز عید و در روزهای ایام التشریق یعنی سه روز بعد از عید است. قرآن ذکر نام خدا راکه همراه با ذبح چهارپایان به میان آمده است، مقدم میآورد، به خاطر اینکه فضا فضای عبادت است، و هدف از ذبح هم نزدیکی به خدا است. این است که نمایانترین چیزی که در کار ذبح صورت میپذیرد ذکر نام خدا بر قربانی به هنگام ذبح است. انگار ذکر نام خدا هدف مقصود قربانی است نه خود قربانی.
قربانی کردن یادآوری فدیه و بلاگردان اسماعیل (علیه السلام) است. چه فدیه و بلاگردان نشانهای از نشانههای شناخت خدا و طاعتی از طاعتهای دو بنده خدا ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) است، گذشته از اینکه صدقه و تقرب به خدا با خوراک دادن فقراء است. چهاریایان عبارتند از: شتر وگاو وگوسفند و بز ...
(فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ).
پس (از دبح حیوانات، ای حجاج) خودتان از (گوشت) آنها بخورید و بینوایان مستمند را نیز بخورانید. دستور به خوردن از قربانی در روز قربانیکردن، برای جائز بودن یا دوست داشتن است. ولی دستور به خورانیدن از آن به درمانده تنگدست برای وجوب است و باید چنینکرد. چهبسا مقصود از خوردن صاحب قربانی از قربانی این باشدکه به فقراء فهمانده شود قربانی پاک و تمییز و ارزشمند است.
با قربانی کردن احرام پایان میپذیرد، و برای حاجی تراشیدن مو یاکوتاهکردن و اصلاح نمودن مو حلال و آزاد است، و میتواند موی زیر بغل را بچیند و زائل کند، و ناخنها را بگیرد وکوتاه سازد، و حمّامکند. اینها از جمله کارهائی بوده است که در زمان احرام برای حاجی ممنوع و قدغن بوده است. در این باره استکه قرآن میفرماید:
(ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ).
بعد از آن باید آلودگیها (و چرک و کثافت، و زوائد بدن همچون مو و ناخن) را از خود برطرف سازند، و به نذرهای خویش (اگر نذر کردهاند) وفا کنند.
به نذرهائیکه کردهاند از قبیل قربانی وفا بکنند. البته مراد قربانی جدای از هدی یعنی چهارپایانی است که برای قربانی در موسم حج به مکهگسیل میگردند. چه این نوع قربانی از جمله ارکان حج است.
(وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ).
و خانه قدیمی و گرامی (خدا، کعبه) را طواف نمایند. مراد طواف افاضه استکه بعد از وقوف در عرفات و از احرام به درآمدن انجام میپذیرد، و با انجام آن مناسک و شعائر حج به پایان میآید. طواف افاضه جدای از طواف وداع است.
بیت عتیق، مسجدالحرام استکه خدا آن را آزاد گردانده است، و جبار و زورمداری بر آن غلبه پیدا نکرده است. خدا همچنین آن را از ویرانی و خرابی و کهنگی و فرسودگی رهانیده است. پیوسته از روزگار ابراهیم (علیه السلام) آباد بوده و آباد خواهد بود.
*
این داستان ساختن خانه خدا کعبه بود. آن هم اساس و پایهای است که کعبه بر آن بنیاد گردیده است ... کعبه آن جائی استکه خدا به دوست خود ابراهیم (علیه السلام) دستور فرمود آن را بر توحید و یکتاپرستی برقرار و استوار دارد، و بدو دستور داد که در میان مردم حج را اعلام کند. تا نام خدا را - نه نامهای خداگونگان و بتهای ادعائی را - یادکنند بر حیوان قربانیایکه خدا نصیب آنان کرده است، و خودشان از آن بخورند و به درمانده تنگدست بخورانند، و به نام خدا نه به نام دیگران از آن استفاده کنند. کعبه بیتالله الحرام است و مقدسات خدا در آن مصون است ... نخستین چیز از این مقدسات عقیده توحید و یکتاپرستی است. درهای آنجا را برای طوافکنندگان و به نماز ایستادگان و به رکوعروندگان و به سجدهافتادگان باز گذاشته است. حرمت خونها محفوظ، و حرمت عهدها و پیمانها مصون، و حرمت صلح و صفا، برجای و برپای میماند.
(ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الأنْعَامُ إِلا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ. حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ).
آن (چیزی که گذشت، برنامه و مناسک حج بود) و هرکس اوامر و نواهی خدا را (بهویژه در مراسم و امور مربوط به حج) بزرگ و محترم دارد، از نظر خدا چنین کاری (در دنیا و آخرت) برای او بهتر است. (خوردن گوشت) چهارپایان (همچون شتر و گاو و بز و گوسفند) برای شما حلال گشته است، مگر (گوشت) آن چهارپایانی که (در قرآن) برایتان بیان میشود (همچون مردار و غیره). و از (پرستش) پلیدها، یعنی بتها دوری کنید، و از گفتن افتراء (بر مردم و بر خدا) بپرهیزید. حقگرا و مخلص خدا باشید، و هیچگونه شرکی برای خدا قرار ندهید. زیرا کسی که برای خدا انبازی قرار دهد، انگار (به خاطر سقوط از اوج ایمان به حضیض کفر) از آسمان فرو افتاده است (و به بدترین شکل جان داده است) و پرندگان (تکههای بدن) او را میربایند، یا این که تندباد او را به مکان بسیار دوری (و دره ژرفی) پرتاب میکند (و وی را آن چنان بر زمین میکوبد که بدنش متلاشی و هر قطعهای از آن به نقطهای پرت میشود).
بزرگداشت مقدسات، دوری گزیدن از رخنه رساندن و پسودن نادرست آنها را به دنبال دارد. بزرگداشت مقدسات، در پیشگاه خدا خوب و پسندیده است. خوب و پسندیده در جهان دل و درون و در دنیای احساسات و مشاعر است. خوب و پسندیده در جهان زندگی و در دنیای واقعیت است. آن دلی که پرهیزگاری میورزد، دلی استکه راه پاکی وپاکیزگی را درپیش میگیرد. آن زندگیکه در آن مقدسات مراعات میگردد، آن زندگی استکه در آن انسانها از ظلم و ستم و تعدی و تجاوز در امن و امان میمانند، و مردمان در آن مرجع امن و امان، و شهرک صلح و صفا، و منطقه اطمینان و اعتماد را مییابند.
چون مشرکان برخی از چهارپایان چون بحیره و سائبه و وصیله و حامی[1] را حرام و قدغن میکردند، و برای آنها حرمت قائل میشدند، در صورتیکه آنها جزو حرمان، یعنی مقدسات خدا نبودند، نص قرآن از حلال بودن چهارپایان صحبت میکند و همه آنها را حلال میشمارد مگر مردار و خون وگوشت خوک وگوشت حیوانیکه بر ذبح آن نام غیر خدا برده شده باشد، و به نام غیرخدا ذبح گردیده باشد:
(وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الأنْعَامُ إِلا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ).
(خوردن گوشت) چهارپایان (همچون شتر و گاو و بز و گوسفند) برای شما حلال گشته است، مگر (گوشت) آن چهارپایانی که (در قرآن) برایتان بیان میشود (همچون مردار و غیره).
این بدان خاطر استکه مقدساتی در میان نباشد مگر آن مقدساتیکه خدا تعیین میکند، وکسی قانونگذاری نکند مگر با اجازه خدا، وکسی داوری نکند مگر برابر شریعت خدا.
به مناسبت حلال بودن چهارپایان، خدا دستور میفرماید از ناپاکیها و آلودگیهائی که بتان هستند دوری گزیده شود. مشرکان قربانیها را بالای بتها ذبح میکردند. اینکار پلشتی و ناپاکی است. مراد پلشتی و ناپاکی درون است. شرک ورزیدن به خدا پلشتی و ناپاکی است، پلشتی و ناپاکیای که دچار دل و درون میشود و دلها را آلوده میسازد، و پاکی و پاکیزگی دلها را آلوده میکند و میآلاید، بدانگونه که نجاست جامه و مکان را آلوده میکند و میآلاید.
زیرا شرک افتراء بستن و تهمت زدن به خدا است، و نادرست و ناروا است. خدا همگان را ازگفتار نادرست و ناروا برحذر میدارد:
(فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ).
و از (پرستش) پلیدها، یعنی بتها دوری کنید، و از گفتن افتراء (بر مردم و بر خدا) بپرهیزید.
نص قرآنی افتراء بستن و تهمت زدن را سخت زشت میشمارد و نسبت بدان حدت و شدت میورزد تا آنجا که آن را با شرک همراه و همردیف میآورد ... بدین علت امام احمد، با اسنادیکه دارد، از فاتک اسدی روایتکرده استکهگفته است: پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) نماز صبح را خواند. وقتیکه سلام نماز را داد برخاست و ایستاد و فرمود:
(عدلت شهادة الزور الإشراک بالله عز وجل).
گواهی دروغ با شرک ورزیدن به خداوند بزرگوار برابر نهاده شده است.
سپس این آیه را تلاوت فرمود ...
خداوند از مردمان میخواهد که از هرگونه شرکی دوریکنند، و از هر نوع افتراء و تهمتی اجتناب نمایند، و بر توحید و یکتاپرستی درست و خالص ماندگار شوند:
(حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ).
حقگرا و مخلص خدا باشید، و هیچگونه شرکی برای خدا قرار ندهید.
آنگاه نص قرآنی صحنه دردناک و دشواری را ترسیم میکند، و در آن حال و احوال کسی را به تصور میکشدکه پاهای او از افق توحید و یکتاپرستی فرومیلغزد و فرومیافتد، و به ته دره شرک سقوط میکند، و در دم میمیرد و هدر میرود و تکهتکه میگردد. انگار قبلا هرگز وجود نداشته است:
(وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ).
کسی که برای خدا انبازی قرار دهد، انگار (به خاطر سقوط از اوج ایمان به حضیض کفر) از آسمان فرو افتاده است (و به بدترین شکل جان داده است) و پرندگان (تکههای بدن) او را میربایند، یا این که تندباد او را به مکان بسیار دوری (و دره ژرفی) پرتاب میکند (و وی را آن چنان بر زمین میکوبد که بدنش متلاشی و هر قطعهای از آن به نقطهای پرت میشود).
صحنه سقوطی است از بلندائی:
(فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ).
انگار از آسمان فرو افتاده است.
در زمانی به اندازه یک لحظه تکهتکه میگردد و از هم میپاشد:
(فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ).
و پرندگان (تکههای بدن) او را میربایند. یا اینکه باد او را به مکان دور از دیدگان میاندازد.
(أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ).
یا این که تندباد او را به مکان بسیار دوری (و دره ژرفی) پرتاب میکند.
او را به دره ژرفی میاندازدکه ته آن پیدا نیست! آنچه در میان است و دیدنی است سرعت حرکت همراه با درشتی و سختگیری است، و پیاپیگامها و مراحل آن استکه با حرف «ف» در واژه «فکانما» استکه برای تعقیب و فوری بودن است، و این دیدگاه دال بر سرعت پنهان و نهانگردیدن است ... این نیز شیوه قرآن مجید در تعبیر با به تصویر زدن است.
این صحنه، شکل درستی از حال و احوال کسی استکه برای خدا انباز ترتیب میدهد و شرک میورزد، در نتیجه از افق بلند و سر به فلککشیده ایمان به جائی سقوط میکند و فرومیافتد که در آنجا نابودی و طومار زندگی درهم پیچیدن است. چراکه او پایه ثابت و استواری را از دست میدهدکه میتواند بدان اطمینان پیدا کند و با ماندگاری بر آن استوار و پایدار بماند. پایه توحید و یکتاپرستی را از دست میدهد. محل استقراری را از دست میدهدکه جایگاه امن و امان است و میتواند بدان تکیه بدهد و بلمد و ایمن باشد. ولی از آن دور میشود وکناره میرود. درنتیجه فرومیافتد و تکه و پاره میشود و پرندگان هواها و هوسها بسان پرندگان شکاری قطعههای بدن او را میربایند، و اوهام و خیالات، او را بدینجا و بدانجا پرت و پراکنده میکند بدانسان که تندبادها چیزها را پرت و پراکنده میکند و بدینگوشه و بدانگوشه میاندازد. او به دستاویز محکم قرآن چنگ نمیزند، و بر پایه استوار ماندگار نمیماند، پایه استوار توحیدی که او را با جهانی ربط و پیوند میدهدکه در آن زندگی میکند.
*
آنگاه روند قرآنی از سخن گفتن درباره بزرگداشت مقدسات خدا با پرهیزکردن و دوری گزیدن از رخنه رساندن بدانها و رفتار نادرست دربرابر آنها دست برمیدارد، و به بزرگداشت مناسک و شعائر خدا روی میآوردکه قربانیهای حج است. بزرگداشت قربانیها هم با چاقکردن و چاقگزیدن و بالا بودن قیمت آنها انجام میپذیرد:
(ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ. لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَیْتِ الْعَتِیقِ).
(مطلب) چنین است (که گفته شد)، و هرکس مراسم و برنامههای الهی را بزرگ دارد (و از جمله مناسک حج را گرامی شمارد)، بیگمان بزرگداشت آنها نشانه پرهیزگاری دلها (و خوف و هراس از خدا) است. در این حیوانات قربانی، منافع (دنیوی از قبیل سوار شدن و بار کردن و استفاده از شیر و پشم و تولیدمثل آنها برایتان آزاد) است تا زمان معین (که روز ذبح آنها است) و بعد هم که در کنار خانه قدیمی و گرامی (کعبه، یعنی در قربانگاه منی و دیگر جاهای حرم) آماده گردیدند (و ذبح شدند، شما میتوانید از منافع مادی و معنوی آنها برخوردار شوید).
روند قرآنی میان حیوانات قربانیای که حاجیان آنها را ذبح میکنند، و میان تقوا و پرهیزگاری دلها پیوند میدهد. چه تقوا و پرهیزگاری دلها هدف اصلی مناسک و شعائر حج است، و این مناسک و شعائر جز رمزهای تعبیر از روکردن به خداوندگار بیتالحرام، و اطاعت از او نیستند. در لابلای مناسک و شعائر حج، یادها و یادمانهای قدیمی از روزگار ابراهیم پلا و بعد از او، نهفته است. این یادها و یادمانها، یادها و یادمانهای طاعت و عبادت، و توبه و برگشت، و روکردن به خدا است، از همان زمانیکه این ملت مسلمان و تسلیم فرمان یزدان پدید آمده است. این یادها و یادمانها و دعاها و نمازها یکسان و برابرند.
این چهارپایانی که قربانی حاجیان میشوند و در پایان روزهای حرام سر بریده میشوند، جائز است صاحبان آنها از آنها استفاده بکنند. اگر نیازی به سواری آنها باشد حاجیان میتوانند بر آنها سوار شوند، یا اگر به شیرهای آنها نیاز داشته باشند میتوانند از شیرهای آنها بنوشند، تا حیوانات قربانی به محل قربانگاه میرسند که بیتالحرام است. آنگاه در آنجا ذبح میشوند تا ازگوشت آنها خودشان بخورند و به فقراء و درماندگان بخورانند.
مسلمانان در روزگار پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) در حیوانات قربانی حاجیان غلو و زیادهروی میکردند. گرانبهاترین و چاقترین حیوانات را برمیگزیدند، و بدین وسیله بزرگداشت خود را درباره مناسک و شعائر حج اعلام و اعلان میداشتند، و تقوا و پرهیزگاری و ترس از خدا را نشان میدادند. عبدالله پسر عمر - رضیالله عنهما - روایت کرده است وگفته است: عمر بهترین شتر را برای قربانی حج برگزید. آن را با سیصد دینار خریداریکرده بود. به خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) رفت و عرضکرد: ای فرستاده خدا من بهترین شتر را برای حج انتخاب کردهام و آن را با سیصد دینار خریداری نمودهام. آیا میتوانم آن را بفروشم و با پول آن چند شتر ماده یاگاو بخرم و بجای آن قربانیکنم؟ فرمود: ( لا . انحرها إیاها).
نه. خود همان شتر را ذبح و قربانی کن.
بهترین شتریکه عمر (رضی الله عنه) آن را برای قربانی حج برگزیده بود و سیصد دینار قیمت داشت، عمر (رضی الله عنه) نمیخواستکه بخل ورزد و بخشی از بهای آن را برای خود نگاه دارد. بلکه میخواست آن را بفروشد و با پول آن چندین شتر ماده یاگاو را برای قربانی حج خریداری کند. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هم خواستکه عمر همان بهترین شتر را قربانیکند، چون ارزشمند بود و بهای زیادی داشت، و آن را با شتران ماده زیادی عوض نکند، هرچند شتران ماده زیادی گوشت بیشتری داشتند، ولی از ناحیه معنوی کمتر بشمار میآمدند. هدف از قربانی هم بهای معنوی است:
(فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ).
بیگمان بزرگداشت آنها نشانه پرهیزگاری دلها (و خوف و هراس از خدا) است.
این همان معنی و مقصودی استکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) آن را در نظر داشته است، در آن حالکه به عمر (رضی الله عنه) میفرموده است:
(انحرها إیاها ).
خود همان شتر را ذبح و قربانی کن.
خود همان شتر را ذبح و قربانیکن، نه حیوان دیگری را!
*
قرآن مجید این قربانیها را به عنوان یکی از مناسک و شعائر معروف در میان ملتهایگوناگون معرفی میکند. تنها چیزیکه هست این استکه اسلام آن را به راه صحیح خود انداخته است، بدانگاه که آن را متوجه خدای یگانهکرده است و بس:
(وَلِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأنْعَامِ فَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ. الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی الصَّلاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ).
(قربانی تنها منحصر به شما مسلمانان نبوده، و بلکه) ما برای هر ملتی (که پیش از شما به خدا ایمان داشتهاند) قربانی را (که سمبول آمادگی انسان برای فدا شدن در راه خدا است) مقرر کردهایم، تا به نام خدا چهارپایانی را ذبح کنند که خدا بدیشان عطاء نموده است. خدای شما و ایشان خدای واحدی است (و برنامه او هم برنامه واحدی است. حال که چنین است) پس تسلیم (فرمان) او بوده، و (اعمالتان خالصانه برای او باشد. ای پیغمبر) مژده بده مخلصان متواضع (در برابر فرمان خدا) را (به بهشت و پاداش فراوان آفریدگارشان). آنان کسانی هستند که چون نام خدا برده شود (به خاطر درک مقام باعظمت یزدان) دلهایشان به هراس میافتد، و در برابر مصائبی که گریبانگیرشان میگردد، شکیبائی پیش میگیرند (و ایستادگی میکنند، چرا که تسلیم فرمان قضا و قدرند)، و نماز را چنان که باید میخوانند، و از اموالی که بدیشان عطاء کردهایم (در کارها و راههای خیر) مصرف میکنند.
اسلام احساسها و رویکردها را وحدت میبخشد، و جملگی اندیشهها و روشها را متوجه خدا میسازد. بدین خاطر استکه عقل و شعور و عمل و کار را، و تلاش و پویش و عبادت و پرستش را، و حرکت و عبادت را رو بدان جهت یگانه میدارد، و بدین وسیله سراسر زندگی را با رنگ عقیده رنگآمیزی میکند و میآراید.
بر این اساس است که اسلام قربانیهائی را حرام کرده استکه برای غیر خدا و به نام غیر خدا ذبح میشوند، و حتمی و قطعیکرده استکه نام خدا بر قربانیها برده شود و بس، تا بردن نام خدا هدف برجسته باشد، به گونهای که انگار قربانی با هدف بردن نام خدا ذبح میشود:
(وَلِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأنْعَامِ).
(قربانی تنها منحصر به شما مسلمانان نبوده، و بلکه) ما برای هر ملتی (که پیش از شما به خدا ایمان داشتهاند) قربانی را (که سمبول آمادگی انسان برای فدا شدن در راه خدا است) مقرر کردهایم، تا به نام خدا چهارپایانی را ذبح کنند که خدا بدیشان عطاء نموده است.
آنگاه پیروی با بیان وحدانیت میزند:
(فَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ).
خدای شما و ایشان خدای واحدی است (و برنامه او هم برنامه واحدی است).
پیرو را با تسلیم خود به خدای واحد ادامه میدهد:
(فَلَهُ أَسْلِمُوا).
(حال که چنین است) پس تسلیم (فرمان) او شوید.
این تسلیم شدن، تسلیم شدن اجباری و اضطراری نیست. بلکه تسلیم شدن فرمانبردارانه و هوشیارانه است:
(وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ. الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).
مژده بده مخلصان متواضعی که چون نام خدا برده شود (به خاطر درک مقام باعظمت یزدان) دلهایشان به هراس میافتد.
همینکه نام خدا برده شود، هراس به دلها و درونها و خردهایشان میافتد.
(وَالصَّابِرِینَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ).
و در برابر مصائبی که گریبانگیرشان میگردد، شکیبائی پیش میگیرند (و ایستادگی میکنند، چرا که تسلیم فرمان قضا و قدرند).
اصلا هیچگونه اعتراضی در برابر قضا و قدر یزدان درباره خویشتن ندارند.
(وَالْمُقِیمِی الصَّلاةِ).
و نماز را چنان که باید میخوانند.
آنان خدا را چنان که باید میپرستند، و برای او عبادت لازم را میکنند.
(وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ).
و از اموالی که بدیشان عطاء کردهایم (در کارها و راههای خیر) مصرف میکنند.
آنان از صرف اموالی که در دست دارند در راه خدا دریغ نمیورزند، و بخل نشان نمیدهند.
قرآن این چنین میان عقیده و مناسک و شعائر پیوند میدهد. چه مناسک و شعائر برجوشیده و برگرفته از عقیده و استوار و پایدار بر آن است. مناسک و شعائر بیانگر این عقیده و رمز آن است. مهم این استکه سراسر زندگی، و همه تلاشها وکوششها با این رنگ آراسته و پیراسته و رنگآمیزی شود، و نیروها و انرژیها متحد، و جهتها و رویکردها متفقگردد، و ذات انسان در راهها و رویکردهایگوناگون متفرق و پراکنده نشود و هرز و هدر نرود.[2]
روند قرآنی در توضیح و بیان این معنی و تاکید آن به پیش میرود، بدانگاهکه شعائر و مناسک حج را با ذبح شترها وگاوها روشن میکند:
(وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ کَذَلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ. لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلا دِمَاؤُهَا وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْکُمْ کَذَلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ).
ما (ذبح) شتران (چاق و فربه، و دیگر چهارپایان) را (در حج) برای شما از جمله مراسم و مناسک (دین و نشانههای آئین) الهی قرار دادهایم، و در چنین حیواناتی خیر (دنیا و اجر آخرت) شما است. پس در حالی که به صف ایستادهاند (و دستها و پاها را جفت هم کردهاند و آماده ذبح میباشند) نام خدا را بر آنها ببرید (و به نام خدا ذبحشان کنید)، و هنگامی که (نقش زمین شدند و) بر پهلوهایشان افتادند، خودتان (اگر خواستید) از گوشت آنها بخورید و به مستمند (غیر گدا) و به فقیر (گداپیشه) بخورانید. اینگونه (که میبینید) شتران را رام و مطیع شما کردهایم تا این که (از الطاف کریمانه و انعام بزرگوارانه آفریدگار خود) سپاسگزاری کنید. گوشتها و خونهای قربانیها (که مظاهر و صور ظاهری هستند، به هیچوجه مورد توجه خدا نبوده و) هرگز به خدا نمیرسد (و موجب رضای او نمیگردد) و بلکه پرهیزگاری (و ورع و اخلاص) شما بدو میرسد (و رضا و خشنودی را کسب میکند). اینگونه که (میبینید) خداوند حیوانات را مسخر شما کرده است تا خدا را به خاطر این که هدایتتان نموده است (و به سوی انجام اعمال نیکو رهنمودتان کرده است) بزرگ دارید و (سپاسگزار الطاف او باشید. ای پیغمبر!) نیکوکاران را (به پاداش عظیم و لطف عمیم خدا) مژده بده.
واژه «بدن: شتران. گاوها»[3] مخصوصا ذکر میشود چون بزرگترین حیوانات قربانی هستند. روند قرآنی بیان میدارد که خدا آنها را وسیله خیر و صلاح شما ساخته است. بدانگاه که زندهاند مایه خیر و صلاح هستند. بر آنها سوار میشوید و آنها را میدوشید. در آن وقت همکه قربانی میگردند مایه خیر و صلاح هستند. چون هدیه میشوند و به فقراء داده میشوند. پاداش این که خدا آنها را خیر برای مردمان کرده است این استکه نام آنها را بر آنها ببرند، و آنها را برای خدا ذبح کنند، بدانگاه که برای ذبح پاهایشان را جفت یکدیگر و راست و ریز میکنند:
(فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ) .
پس در حالی که به صف ایستادهاند (و دستها و پاها را جفت هم کردهاند و آماده ذبح میباشند) نام خدا را بر آنها ببرید (و به نام خدا ذبحشان کنید).
شتر ایستاده ذبح میشود. بدینگونهکه پای چپ جلوی یا پای راست جلوی آن را میبندند و بر سه پای دیگر خود میایستد.[4]
(فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا ...).
و هنگامی که (نقش زمین شدند و) بر پهلوهایشان افتادند ...
وقتیکه بر زمین افتادند و مردند، صاحبانشان سنت است از آنها بخورند، و بایدکه به مستمندان تنگدستی که گدائی نمیکنند، و به فقیرانیکه گدائی میکنند، از آنها بخورانند. خداوند شتران را مسخر مردمان کرده است تا از او سپاسگزاریکنند در برابر این که ایشان را توانائی استفاده از خیر و برکت زنده و قربانی شده آنها را داده است:
(فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ کَذَلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
اینگونه (که میبینید) شتران را رام و مطیع شما کردهایم تا این که (از الطاف کریمانه و انعام بزرگوارانه آفریدگار خود ) سپاسگزاری کنید.
وقتیکه به مردمان دستور داده میشودکه آنها را به نام خدا ذبح کنند.
(لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلا دِمَاؤُهَا).
گوشتها و خونهای قربانیها (که مظاهر و صور ظاهری هستند، به هیچوجه مورد توجه خدا نبوده و) هرگز به خدا نمیرسد (و موجب رضای او نمیگردد).
گوشتها و خونها به خداوند سبحان نمیرسد. بلکه تقوا و پرهیزگاری دلها و توجه آنها به خدا میرسد. دیگر آن کاری که مشرکان قریش میکردند مقبول و خداپسند نیست. مشرکان قریش بتها و خداگونههای خود را با خون قربانیها طبق شیوه منحرف و زشت شرک، آلوده و رنگین میکردند!
(کَذَلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ).
اینگونه که (میبینید) خداوند حیوانات را مسخر شما کرده است تا خدا را به خاطر این که هدایتتان نموده است (و به سوی انجام اعمال نیکو رهنمودتان کرده است) بزرگ دارید و (سپاسگزار الطاف او باشید.
شما را رهنمودکرده است به اینکه او را به یگانگی بپرستید، و بدو روکنید، و حقیقت راطه موجود میان خدا و بندگان را درک و فهم نمائید، و حقیقت ارتباط کار و رویکرد را بشناسید.
(وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ).
(ای پیغمبر!) نیکوکاران را (به پاداش عظیم و لطف عمیم خدا) مژده بده.
نیکوکاران کسانیند که نیکو میاندیشند، و نیکو احساس میکنند، و زیبا و پسندیده عبادت و پرستش را انجام میدهند، و زیبا و پسندیده پیوند خود را با خدا در همه تلاشها و پویشهای زندگی حفظ میکنند و مراعات میدارند.
بدین منوال روشن میگرددکه مسلمان در زندگی خود گامی را برنمیدارد، و در شب خود یا در روز خود حرکتی نمیکند و تکانی نمیخورد، مگر اینکه خدا را در آنگام و در آن حرکت و تکان، ناظر و شاهد بر خویش میبیند، و دلش در هرکاری و در هر تلاشی از خدا میترسد و به جوش و خروش میافتد، و چشم به خدا میدوزد و خشنودی او را میجوید. در این صورت سراسر زندگی عبادت میشود، و بدین وسیله خواست خدا از آفرینش بندگان که عبادت است تحقق پیدا میکند، و زندگی زمین با عبادت اصلاح میشود، و حیات زمینی با وسیله مناسب خودکه عبادت است به آسمان میپیوندد.
*
از این مناسک و شعائر و عبادات باید حمایت و حفاظت بشود و دست کسانی را از سر آنها کوتاه کرد که مردمان را از راه خدا بازمیدارند، و جلو ایشان را گرفت و نگذاشتکه به حریت عقیده و حریت عبادت تعدیکنند، و بر قداست معابد و حرمت مناسک و شعائر بشورند. نگذارند همچون کسانی مومنان پرستشگر تلاشگر را بازدارند از پیاده کردن برنامه زندگی، برنامهای که بر عقیده استوار است، و با خدا پیوند دارد، و ضامن تحقق بخشیدن خیر و صلاح انسانها در دنیا و آخرت است.
بدین خاطر استکه خدا به مسلمانان بعد از هجرت اجازه داد با مشرکان بجنگند تا از خویشتن و از عقیده خویشتن دفاعکنند و تعدی و تجاوز آنان به سرحد خود رسیده بود. و بدینوسیله برای خود و برای دیگران حریت عقیده و حریت عبادت را در سایه دین خدا تامینکنند. خدا بدیشان وعده یاری و پیروزی و دستیابی به مقصود را داده بود، به شرط اینکه به وظائف و تکالیف عقیدهای که دارند و در آیات زیر برایشان روشن نموده است عملکنند.
(إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ. أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ. الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ. الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الأمُورِ).
خداوند دفاع میکند از مومنان (و به سبب ایمانشان پیروزشان میگرداند). چرا که مسلما خداوند خیانتپیشگان کافر را دوست نمیدارد (و دوستان مومن خود را در دست خیانتکاران ملحد رها نمیسازد). اجازه (دفاع از خود) به کسانی داده میشود که به آنان جنگ (تحمیل) میگردد. چرا که بدیشان ستم رفته است (و آنان مدتهای طولانی در برابر ظلم ظالمان شکیبائی ورزیدهاند و خون دل خوردهاند) و خداوند توانا است بر این که ایشان را پیروز کند. همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خود اخراج شدهاند (و از مکه وادار به هجرت گشتهاند) و تنها گناهشان این بوده است که میگفتهاند پروردگار ما خدا است! اصلا اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دفع نکند (و با دست مصلحان از مفسدان جلوگیری ننماید، باطل همهجاگیر میگردد و صدای حق را در گلو خفه میکند، و آن وقت) دیرهای (راهبان و تارکان دنیا) و کلیساهای (مسیحیان) و کنشهای (یهودیان)، و مسجدهای (مسلمانان) که در آنها خدا بسیار یاد میشود، تخریب و ویران میگردد. (امّا خداوند بندگان مصلح و مراکز پرستش خود را فراموش نمیکند) و بهطور مسلم خدا یاری میدهد کسانی را که (با دفاع از آئین و معابد) او را یاری دهند. خداوند نیرومند و چیره است (و با قدرت نامحدودی که دارد یاران خود را پیروز میگرداند، و چیزی نمیتواند او را درمانده کند و از تحقق وعدههایش جلوگیری نماید. آن مومنانی که خدا بدیشان وعده یاری و پیروزی داده است) کسانی هستند که هرگاه در زمین ایشان را قدرت بخشیم، نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند، و امر به معروف، و نهی از منکر مینمایند، و سرانجام همه کارها به خدا برمیگردد (و بدانها رسیدگی و درباره آنها داوری خواهد کرد، همانگونه که آغاز همه کارها از ناحیه خدا است).
نیروهای شر و شرارت وگمراهی و ضلالت در این زمین به کار مشغولند و دستاندرکارند. پیکار میان خیر و شر و هدایت و ضلالت مستمر و متداوم است. مبارزه نیروهای ایمان و نبروهای طغیان از آن زمانکه یزدان انسان را آفریده است برپا و برجا است.
شر سرکش است و باطل مسلح است ... بزهکارانه میتازد و یورش میآورد، و ناپرهیزگارانه ضربت میزند. اگر مردمان راهیاب گردند ایشان را از خیر و صلاح پشیمان میکنند، و اگر دلهای مردم به سوی حق بازگردد، ایشان را از حق بازمیگردانند. پس لازم است نیروئی باشد از ایمان و خیر و حق به دفاع برخیزد، و ایمان و خیر و حق را ازفتنه و بلا بپاید و ایمان و خیر و حق را از خارها و زهرها حراست و نگبانی نماید. خداوند نخواسته استکه ایمان و خیر و حق را خلع سلاح رهاکند، تا نتوانند با نیروهای طغیان و شر و باطل بجنگند، و بر نیروی ایمان در درونها، و بر ژرفای حق در درونها، و بر عمق خیر در دلها تکیهکنند. زیرا نیروی مادیای که باطل دارد گاهی دلها را متزلزل میکند، و درونها را از ایمان برمیگرداند، و فطرتها را کج و منحرف میسازد. صبر نیز حد و مرزی دارد، و تحمّل هم اندازه و مقداری دارد، و نیروی بشری نیز مرز و نهایتی داردکه در آنجا به پایان میآید و به سر میرسد. یزدان بهتر از دیگران از دلها و از درونهای مردمان آگاه است. بدین لحاظ است که خدا نخواسته است مومنان را در دست فتنه و آشوب رها سازد، مگر تا آن حد و تا آن اندازه برای مقاومت آماده شوند، و آمادگی دفاع را حاصلکنند، و بتوانند از وسائل جهاد سود ببرند ... بدینهنگام است که به مومنان اجازه میدهدکه برای پاسخ به تعدی و تجاوز برزمند و تعدی و تجاوز را برگردانند و سر جای خود بنشانند. پیش از اینکه خدا بدیشان اجازه حرکت به سوی پیکار را بدهد بدانان اعلام میکند که او دفاع از ایشان را برعهده میگیرد، و ایشان در پناه حفاظت و حمایت وی هستند:
(إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا).
حداوند دفاع میکند از مومنان (و به سبب ایمانشان پیروزشان میگرداند).
خدا بدیشان هم اعلام میکندکه او دشمنانشان را به خاطر کفرشان و خیانتشان دوست نمیدارد و از آنان ناخشنود است و قطعا آنان خوار میگردند:
(إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ).
قطعا خداوند خیانتپیشگان کافر را دوست نمیدارد (و دوستان مومن خود را در دست خیانتکاران ملحد رها نمیسازد).
خدا به نفع مومنان داوری میکند و فرمان میراند و اعلان میفرماید که مومنان از ناحیه اخلاقی هم حق دفاع از خود و حق حفظ سلامت خود را دارند. چراکه ایشان ستمدیدهاند و متجاوز نیستد و مغرور و متکبر و قلاش نمیباشند:
(أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا).
اجازه (دفاع از خود) به کسانی داده میشود که به آنان جنگ (تحمیل) میگردد. چرا که بدیشان ستم رفته است (و آنان مدتهای طولانی در برابر ظلم ظالمان شکیبائی ورزیدهاند و خون دل خوردهاند ).
مومنان هم بدانند و مطمئن باشند که خدا از ایشان حمایت و حفاظت میکند و آنان را یاری و مدد میرساند و پیروزشان میگرداند:
(وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ).
و مسلما خداوند توانا است بر این که ایشان را پیروز کند.
مومنان دلیلی در دست دارند که فرورفش به پیکار را برای ایشان آزاد میسازد. آنان نمایندگان دیگران برای انجام یک وظیفه بزرگ بشریت هستند. خیر و برکت آنکار تنها به خودشان برنمیگرد و بس. بلکه نفع و سود آن عائد جبهه همه مومنان میشود. انجام این مهم حریت عقیده و حریت عبادت را تضمین میکند.گذشته از این، مومنان ستمدیده هستند. از شهر و دیار خود به ناحق بیرون کرده شدهاند:
(الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ).
همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خود اخراج شدهاند (و از مکه وادار به هجرت گشتهاند) و تنها گناهشان این بوده است که میگفتهاند پروردگار ما خدا است!.
این سخن، راستترین سخنی استکهگفته میشود، و شایستهترین سخنی است که بر زبان رانده میشود. تنها به خاطر همین سخن از مکه اخراج شدهاند. این ستمی استکه متعدیان و متجاوزان نیز در ستم بودن آن شبههای ندارند. این ستم به خاطر هدف شخصی ستمدیدگان، و به خاطر خود کسانی صورت نمیگیرد که بدیشان تعدی و تجاوز میشود. بلکه آنچه به خاطرش مورد ستم و تجاوز قرار میگیرند و به سبب آن اخراج میشوند، تنها عقیده است و بس. پیکار بر سر کالائی ازکالاهای این زمین نیست. کالاهائی که آزها و طمعها به خاطر آن درمیگیرد، و مصالح بر سر آنها تناقض و برخورد پیدا میکند؛ و درباره آنها رویکردها مختلف میشود، و منافع بر سر آنها اختلاف پیدا مینماید و ناهمگون میافتد)
فراتر از همه اینها آن اصل همگانی است ... عقیده نیاز به دفاع دارد:
(وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا).
اصلا اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دفع نکند (و با دست مصلحان از مفسدان جلوگیری ننماید، باطل همهجاگیر میگردد و صدای حق را در گلو خفه میکند، و آن وقت) دیرهای (راهبان و تارکان دنیا) و کلیساهای (مسیحیان) و کنشهای (یهودیان)، و مسجدهای (مسلمانان) که در آنها خدا بسیار یاد میشود، تخریب و ویران میگردد.
صوامع: اماکن دورافتاده، یعنی دیرهای عبادت راهبان و تارکان دنیا است ... بیع: کلیساهای مسیحیان به طور عام است، و فراگیرتر از صوامع و دیرها است. صلوات: اماکن عبادت یهودیان، یعنی کنشتها است. مساجد اماکن عبادت مسلمانان است.
همه این اماکن در معرض انهدام قرار میگیرد -با وجود قداست آنها و تخصیص آنها به عبادت خدا - از نظر باطل مهم نیستکه نام خدا در آنها برده میشود و خدا در آنها پرستش میگردد. همچون اماکن و جایگاههائی محفوظ و مصون نمیماند مگر اینکه خدا بعضی را با بعضی دفع کند و از میان بردارد. یعنی حامیان و نکاهبانان عقیده دشمنان عقیده را دفع و از میان بردارند، دشمنانی که احترام عقیده را پایمال میکنند، و بر معتقدان بدان میتازند و تعدی میکنند. باطل متکبر و مغرور است و دست از تعدی و تجاوز نمیکشد و از آن باز نمیایستد، مگر زمانی که با نیروئی همسان نیروئیکه آنان با آن یورش میآورند و میتازند جلو ایشانگرفته شود و بر آنان تاخت برده شود و یورش رود. برای حق اینکافی نیستکه حق است تا تعدی و تجاوز باطل بدو متوقف شود، بلکه لازم است نیروئی باشد از آن حفاظت و حمایت کند و به دفاع از آن بپردازد و بر باطل بتازد و باطل را از پای فرواندازد. این هم قانونکلی و عامّی استکه تا انسان انسان است تغییر و تبدیل پیدا نمیکند!
لازم است اندکی در برابر این نصوص ایستاد و به وراندازی آنها پرداخت، نصوصی واژگان آنها اندک و معانی آنها ژرف است، و اسرار و رموزی را پژوهش و بررسی کرد که در فراسوی آنها نهفتهاند و در جهان نفس و در جهان زندگی تاثیر دارند.
خداوند اجازه به جنگ را میآغازد و به کسانی اجازه جنگ میدهد که مشرکان با ایشان جنگیدهاند، و باطلگرایان به آنان تعدی نمودهاند. اجازه بدینگونه صادر میگردد که خدا ازکسانی دفاع میکند که ایمان آورده باشند، و او کافران خیانتپیشهای را دوست نمیدارد که به مومنان دست تعدی درازکرده باشند:
(إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ).
خداوند دفاع میکند از مومنان (و به سبب ایمانشان پیروزشان میگرداند). چرا که مسلمّاً خداوند خیانتپیشگان کافر را دوست نمیدارد (و دوستان مومن خود را در دست خیانتکاران ملحد رها نمیسازد).
در این صورت خداوند بزرگوار برای مومنان تضمین فرموده است که از ایشان دفاعکند. کسی همکه خدا از او دفاع بکند او حتما از دشمنش ایمن میماند، و قطعا بر دشمنش چیره میشود ... پس چرا در این صورت خدا بدیشان اجازه جنگ میدهد؟ و چرا در این صورت جهاد را بر ایشان واجب میگرداند؟ و چرا در این صورت مومنان میجنگد وکشته شدن و زخمی گردیدن را بر خود هموار میکنند و درد و رنج و جاننثاری و دردها را به جان میپذیرند؟.. در حالیکه عاقبت معروف و معلوم است، و خدا توانا بر محقق ساختن عاقبت ایشان، بدون جد و جهد و درد و رنج و جاننثاری وکشته شدن و جنگیدن آنان است!
پاسخ این است که حکمت خدا در این باره والاتر و بالاتر است، و دلیل محکم و حجت استوار از آن خدای دادار است ... آنچهکه ما انسانها از این حکمت درک و فهم میکنیم و برای خردهایمان و برداشتهایمان از تجارب و معارف و آزمودهها و آموختههایمان روشن و جلوهگر میآید این است که یزدان سبحان نخواسته استکه حاملان دعوتش و مدافعان آن از میان «تنبلها» و سستهائی باشدکه به استراحت بنشینند و راحتطلبی بگزینند، و با وجود این خدا سهل و ساده و بدون درد و رنج پیروزی را نصیب ایشانگرداند، تنها بدان خاطرکه آنان نماز میخوانند و قران تلاوت میکنند، و رو به درگاه خداوند باری مینمایند هر زمانکه اذیت و آزار بدیشان میرسد، و تعدی و تجاوزگریبانگیرشان میسود.
بلیکه بر آنان واجب است نماز بخوانند، و قران تلاوتکنند، و با دعا و زاری رو به درگاه خداوند باری نمایند در زمان غم و شادی و خوشی و ناخوشی. ولی تنها این عبادت، ایشان را سزاوار حمل دعوت خدا و حفاظت و حمایت از آن نمیسازد. بلکه این عبادت توشهای استکه آن را باید برایکارزار بیندوزند، و ذخیرهای است که باید آن را برای پیکار ذخیرهکنند، و اسلحهای استکه باید بر آن تکیه و از آن استفادهکنند در آن هنگامکه هنگامه کارزار درمیرسد و با باطل روبرو میشوند و با همان اسلحهای به جنگ باطلگرایانی میروند که از اسلحه استفاده کنند و میرزمند، امّا افزون بر آن، اسلحه تقوا و ایمان و ارتباط با خدا را بر اسلحه ایشان میافزایند.
خداوند بزرگوار خواسته استکه دفاع خود را از راه کسانی انجام دهدکه ایمان آوردهاند. دفاع خدا با دست مومنان انجام میپذیرد تا خودشان نیز در گیراگیر پیکار و در جرگه کارزار پخته و رسیده گردند وکمال ایشان بهکمال رسد. چه همه نیروهای اندوخته در بنیه آدمی بیدار نمیگردد و به پویش درنمیآید، بدانگونه که بیدار میگردد و به پویش درمیافتد در آن حال و احوالی که انسان با خطر روبرو میشود، و درکارزار شاخ به شاخ وگلاویز میگردد، و هماورد را میراند، و هماورد او را میراند، و چکاچاک برمیخیزد و درمیافتد. او همه نیروی خود را جمع میکند تا با تمام قدرت و قوت با نیروی مهاجم و تازنده رویاروی شود و به دفاع برخیزد و بداندیش را به عقب براند و بر سر جای خودش بنشاند ... بدین هنگام استکه هر سلولی از پیکره آدمی با تمام نیروهائیکه در وجودش به ودیعت گذارده شده است آماده پیکار در هنگامه کارزار میشود تا نقش خود را بازی بکند، و با همه سلولهای دیگر در عملیات مشترک، همسنگر و همپشت گردد، و تا آنجاکه میتواند بکوشد و بر سر بداندیش فریاد زند و بخروشد، و آنچه در توان دارد فدا کند، و خودش به نهایت مقدور برسد، و به تمام وکمال، بذل موجود کند.
ملتیکه عهدهدار دعوت خدا است نیاز دارد به بیدار شدن همه سلولهای وجودش، و به همایش همه نیروهایش، و به آمادهباش همه استعدادهایش، و جمعآوری همه انرژیها و توانهایش. تا رشد و نمو این ملت به اتمام رسد، و پختگی اوکمال یابد، و بدین وسیله برای حمل امانت بزرگ و سترگ دین، و ماندگاری بر آن مهیا و مجهز شود.
پیروزی سریعیکه رنج و زحمتی نطلبد، و از آسمان رایگان نازل شود و سهل و ساده به دست نشستگان راحتطلب برسد، این نیروها و انرژیها را بیکاره و بیفائده میکند و نمیگذارد جلوهگر و پدیدار شوند، زیرا آنها را بیدار و هوشیار نمیسازد، و آنها را فرانمیخواند و به کار نمیگیرد.
گذشته از این، پیروزی سریعیکه آسان و ارزان به دست آید، آسان و ارزان هم از دست میرود و ضائع و هدر میشود. نخست بدان سببکه همچون فتح و ظفری ارزان به دست آمده است و قربانیها و فداکاریها و جاننثاریهای قیمتی و گرانبهائی صرف آن نشده است و بذل آن نگردیده است. دوم بدان علت کسانی که این پیروزی را به دست آوردهاند نیروهایشان برای حفظ این پیروزی تمرین ندیده است و آزموده نگردیده است، و توانها و انرژیهایشان برای به دست آوردن آن جمع و تیز و چابک نشده است. پس همچون نیروها و توانهائی مجهز و آماده برای دفاع نمیگردد و گرد نمیآید تا جلو بداندیشان را بگیرد و تاخت و تاز بدسگالان را سد کند.
تربیت روانی و مهارت عملی نیز از پیروزی و شکست، و از حمله وگریز، و از ضعف و قوت، و از پیشروی و پسروی، برمیخیزد و سرچشمه میگیرد ... همچنین تربیت روانی و مهارت عملی از احساسات و عواطفی همچون آرزو و درد، و شادی و غم، و آرامش و پریشانی سرچشمه میگیرد ... از احساس ضعف و احساس قدرت نیز سرچشمه میگیرد ... با این تربیت روانی و مهارت عملی، اتحاد و اتفاق، و نیستی و نابودی در راه عقیده و انسانها، و هماهنگی میان رویکردها در لابلایکارزار و پیش از آن و پس از آن، و کشف نقطههای ضعف و نقطههای قدرت، و اداره امور در همه حالات، همراه است ... همه اینها هم برای ملتی ضروری استکه دعوت را برعهده میگیرد و بدان عمل میکند و مردمان را نیز بدان فرامیخواند و به عمل به آن وامیدارد.
به خاطر همه اینها، و به خاطر چیزهای دیگری جز اینها که تنها خدا از آنها مطلع است، خداوند متعال دفاع خود را از راه کسانی قرار داده است که ایمان آوردهاند، و دفاع خود را فرزند سر راهی نکرده است تا از آسمان بدون رنج و زحمت به سویشان افکنده شود و مفت بدیشان داده شود.[5]
پیروزی چهبسا برای کسانی به کندی دست میدهد که به ناحق مورد ظلم و ستم قرارگرفتهاند و از خانه و کاشانه خود اخراج شدهاند به جرم این که میگویند: پروردگار ما خدا است. این کندی چهبسا برای حکمتی باشدکه خدا آن را خواسته است.
چهبسا کندی پیروزی بدان خاطر باشدکه بنیه ملت با ایمان با وجود رشد و نمو پیداکردن هنوز پخته و رسیده نگردیده است، و با وجود رسیدن بهکمال هنوز کامل نشده است، و هنوز نیروهایشان جمع و جور نگردیده و رویهم اندوده و انباشته نشده است، و همه سلولهایشان آماده و مجهز نگردیده است تا نیروها و استعدادهای ذخیره شده در آنها شناخته شود. اگر در این وقت همچون ملتی به پیروزی دسترسی پیدا کند آن را هرچه زودتر از دست میدهد، بدان سبب که قدرت حفاظت و حمایت طولانی آن را ندارد!
گاهی پیروزی به کندی فراچنگ میآید تا ملت مسلمان آخرین نیروئی راکه در توان دارد، و آخرین اندوختهای که دارد، بذل این کار کند، و همه چیزهای قیمتی وگرانبها را در راه خدا سهل و ساده فدا کند و ناچیز و بی ارزش انگارد.
.............................(صفحه 679 قسمت اول موجود نیست).............................
فرمود :
(من قاتل لتکونکلمة الله هی العلیا فهو فی سبیل الله).[6]
کسی که بجنگد تا سخن خدا والائی و برتری گیرد، او در راه خدا گام برمیدارد.
همچنینگاهی پیروزی کندی میگیرد، چون در شریکه ملت مسلمانان با آن میجنگد هنوز چیزی از خیر و خوبی در لابلای آن مانده است، و خدا میخواهد آن اندک خیر را نیز در شر بپالاید و شر جدا شود و تک و تنها نابودگردد، و ذرهای از خیر با شر نماند و در وسط آن هدر نرود و بیهوده نابود نشود.
گاهی پیروزی بهکندی صورت میپذیرد، بدان علتکه باطلیکه ملت مسلمان با آن میرزمد هنوز انحراف آن کاملا برای مردمان روشن و واضح نگردیده است. اگر در این وقت مسلمانان بر آن غلبهکنند و چیره شوند کسانی که گول آن باطل را خوردهاند آن را کمک نمایند و یار و مددکارش شوند، چون هنوز قانع نگردیدهاند و روشن نشدهاند که آن باطل دارای فساد است و باید از میان برداشته شود. درنتیجه ریشههایی هم در دلها و درونهای افراد پاکی بدواندکه حقیقت برایشان پیدا و هویدا نگردیده است.
گاهی هم پیروزی دیر حاصل میگردد، بدان خاطرکه محیط هنوز شایان استقبال از حق و خیر و عدلی را نداردکه ملت مسلمان آنها را ترسیم و جلوهگر میسازد و مجسم میدارد. اگر ملت مسلمان در این وقت پیروز گردد با دشمنانگی و آشوب محیط رویاروی میشود، دشمنانگی و آشوبیکه با آن برای ملت مسلمان آرام و قراری نخواهد بود. لذا مبارزه بر دوام میماند تا دلها و درونهای مردمان پیرامون آن آمادگی استقبال از حق مظفر و معزز را پیدا میکنند، و توانائی پذیره حق رفتن و قدرت ماندگاری بر آن را خواهند داشت.
به خاطر همه این چیزها و چیزهای دیگری استکه تنها خدا از آنها آگاه است، پیروزی به تاخیر میافتد و دیر به دست میآید، و جاننثاریها و فداکاریها چندین برابر میگردد، و دردها و رنجها فزونتر و بیشتر میشود. و خدا از کسانی دفاع خواهد کرد که ایمان آوردهاند، و درنهایت پیروزی سر میرسد و تحقق پیدا میکند. پیروزی وظائف و تکالیف و سختیها و دشواریهائی را میطلبد بدان هنگام که یزدان جهان اجازه میفرماید پیروزی حاصل شود و روی بنماید پس از مهیا شدن اسباب آن و پرداخت بهای آن، و آمادگی فضای محیط پیروزی برای استقبال از پیروزی و ماندگاری آن:
(وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ. الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الأمُورِ).
و مسلمّا خدا یاری میدهد کسانی را که (با دفاع از آئین و معابد) او را یاری دهند. خداوند نیرومند و چیره است (و با قدرت نامحدودی که دارد یاران خود را پیروز میگرداند، و چیزی نمیتواند او را درمانده کند و از تحقق وعدههایش جلوگیری نماید. آن مومنانی که خدا بدیشان وعده یاری و پیروزی داده است) کسانی هستند که هرگاه در (زمین ایشان را قدرت بخشیم، نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند، و امر به معروف، و نهی از منکر مینمایند، و سرانجام همه کارها به خدا برمیگردد (و بدانها رسیدگی و درباره آنها داوری خواهد کرد، همانگونه که آغاز همه کارها از ناحیه خدا است).
وعده موید و محکم و محقق و تخلفناپذیر خدا این استکه خدا یاری میدهد کسانی را که او را یاری بدهند ... چهکسانیند آن کسانیکه خدا را یاری میدهند، و درنتیجه سزاوار یاری خدای توانای مقتدری میشوندکه هرکه را سرپرستیکند و هرکه را به دوستی گیرد، شکست نمیخورد؟ آنان چنین کسانیند:
(الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ ...).
آن کسانی هستند که هرگاه در زمین ایشان را قدرت بخشیم ....
هرگاه پیروزی را برای آنان محقق سازیم، و کار، و بار را برایشان برقرار و استوار نمائیم ...
(أَقَامُوا الصَّلاةَ).
نماز را برپا میدارند.
نماز را میخوانند، و خدا را پرستش میکنند، و پیوند خود را با او محکم میدارند، و بدو مطیعانه و متواضعانه و فرمانبردارانه رو میکنند ...
(وَآتَوُا الزَّکَاةَ).
و زکات را میپردازند.
زکات را میدهند، و حق ثروت و دارائی را اداء میکنند، و بر بخل درون چیره میشوند، و خویشتن را از حرص و طمع پاکیزه میدارند، و بر وسوسه اهریمن غالب میآیند، و نیاز مردمان را برآورده میسازند، و افراد ضعیف و نیازمند را سرپرستی میکنند، و صفت پیکر زنده جامعه را محقق میدارند و سلامت تن آن را محفوظ و مصون مینمایند. همانگونهکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرموده است:
(مثل المؤمنین فی توادهم وتراحمهم وتعاطفهم کمثل الجسد إذا اشتکى منه عضو تداعى له سائر الجسد بالسهر والحمى).[7]
صفت مومنان در محبت به یکدیگر، و در مهربانی به یکدیگر، و در عطف توجه و پائیدن همدیگر، همچون صفت بدن است. هر زمان که اندامی از بدن به ناله و فغان درآید، همه اندامهای تن با آن همدرد میشود و با شب زندهداری و تب و لرز با آن همآوا میگردد.
(وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ).
و امر به معروف میکنند.
دیگران را به خیر و صلاح فرامیخوانند، و مردمان را به کارهای نیک تشویق و ترغیب مینمایند ...
(وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ).
و از منکر نهی مینمایند.
با شر و فساد مبارزه میکنند، و بدینکار و بدانکار صفت ملت مسلمانی را برای خود محقق میسازندکه بر منکر نمیماند، در حالیکه توانا بر تغییر و تبدیل آن باشند، و ازکار پسندیده دست برنمیدارند و دوری نمیگزینند، وقتیکه بر انجام و محققکردن آن توانا باشند.
اینان همان کسانیند که خدا را یاری میدهند، وقتی که برنامه او را یاری میدهند، برنامهای که خدا برای مردمان در زندگی خواسته است. تنها به خدای یگانه افتخار میکنند و مینازند و خویشتن را بزرگ میبینند نه به کس دیگری. اینان همانکسانیندکه خدا ایشان را به طور مسلم و قطعی و بهگونه یقین و اطمینان وعده پیروزی میدهد.
این پیروری، پیروزی مبتنی بر اسباب و علل و شرائط و مقتضیات است. مشروط به وظایف و تکالیف و رنجها و دشواریهائی است ... پس از حصول این چیزها و انجام این وظیفهها، کار به خدا واگذار است. هرگونه که بخواهد کار را شکل میدهد و حاصل میگرداند. شکست را به پیروزی، و پیروزی را به شکست، تبدیل میکند، اگر ارکان و اصول کار مختل شود و خلل بپذیرد، یا وظائف و تکالیف مهملگذارده شود و نادیده گرفته شود:
(وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الأمُورِ).
و سرانجام همه کارها به خدا برمیگردد (و بدانها رسیدگی و درباره آنها داوری خواهد کرد، همانگونه که آغاز همه کارها از ناحیه خدا است).
این پیروزی، آن پیروزی استکه به پیاده کردن برنامه الهی در زندگی منتهی میگردد. حق و عدل و حریت گرائیدن به خیر و صلاح راکمک میکند و یاری میدهد، تا بدانجا که در راه پیاده شدن آنها اشخاص و افراد و مطامع و شهوات فدا میگردد و نادیدهگرفته میشود.
این پیروزی، آن پیروزی استکه سبب خود را دارد، و بهای خود را دارد، و وظائف و تکالیف خود را میطلبد، و دارای شروطی است. این پیروزی به کسی ناسنجیده و سرسری، یا به کسی به خاطر جانبداری و دوستی و تمایل داده نمیشود. این پیروزی برای کسی هم نمیماندکه هدف این پیروزی و مقتضیات آن را محقق و پیاده نمیگرداند.
[1] - مراجعه شود به مائده/103. (مترجم)
[2] - برای آشنائی بیثشر مراجعه شود به کتاب: «السلام العالمی والاسلام» فصل: عقیده و حیات.
[3] - «بدن» جمع بدنة است. بدنه، شتر ماده یا گاو است، و در حج برای هشت نفر بسنده است.
[4] - مراجعه شود به تفسیرهای روحالمعانی و قاسمی. (مترجم)
[5] - اسلام با وجود این، جنگ را به خاطر جنگ هدف نمیشمارد، و به جنگ اجازه نمیدهد مگر برای هدفیکه بزرگتر از صلح و صفاو آتشبس و همدیگر را رهاکردن است ... صلح و صفا هدف اسلام است، همانگونهکه بسیاری از آیات دیگر در قرآن بیان میدارند. ولیکن صلح و صفائیکه در آن تعدی و تجاوز و ظلم و ستم و دستدرازی و دشمنانگی نباشد. ولی زمانیکه ظلم و ستم و تعدی و تجاوز شود به هریک از ارکان و اصول والای انسانیت، از قبیل حریت عقیده، و حریت عبادت، عدالت و دادگری در قضاوت و داوری و فرماندهی و فرمانروائی، عدالت و دادگری در پخش غنائم و فرآوردهها، عدالت و دادگری در حقوق و وظائف، رفتار فردی و گروهی برابر قوانین و مقررات خدا، ... هر زمانکه ظلم و ستم و تعدی و تجاوز شود به یکی از این ارکان و اصول به شکلی از اشکال و از راهی از راهها، چه از فردی بر فردی، یا از فردی برگروهی، یا از گروهی بر فردی یا برگروهی، یا از دولتی بر دولتی، انجام بگیرد، فرقی ندارد. ظلم و ستم و تعدی و تجاوز، همان ظلم و ستم و تعدی و تجاوز است. چه اسلام از صلح و صفائی راضی و خشنود نیستکه بر ظلم و ستم و تعدی و تجاوز استوار و پایدار باشد. زیرا صلح و صفا در اسلام تنها آرامش و ترک جنگ نیست. بلکه صلح و صفا پیادهکردن خیر و برکت و عدالت و دادگری مبتنی بر برنامهای استکه یزدان آن را برای بندگان ترسیم و تدوینکرده است ... (برای اطلاع بیشتر به کتاب: «السلام العالمی والاسلام» مراجعه شود).
[6] - شیخین، یعنی مسلم و بخاری آن را روایت کردهاند.
[7] - بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یکگوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار (سعدی)
سورهی حج آیهی 78-58
(وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (٥٨)لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلا یَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ (٥٩)ذَلِکَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (٦٠)ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (٦١)ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (٦٢)أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الأرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ (٦٣)لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (٦٤)أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی الأرْضِ وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَیُمْسِکُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الأرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ (٦٥)وَهُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الإنْسَانَ لَکَفُورٌ (٦٦)لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا هُمْ نَاسِکُوهُ فَلا یُنَازِعُنَّکَ فِی الأمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِیمٍ (٦٧)وَإِنْ جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ (٦٨)اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (٦٩)أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاءِ وَالأرْضِ إِنَّ ذَلِکَ فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (٧٠)وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ (٧١)وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ یَکَادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِکُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (٧٢)یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ (٧٣)مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (٧٤)اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (٧٥)یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ (٧٦)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (٧٧)وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ (٧٨)).
درس گذشته پایان گرفت با بیان سرانجام مومنان و تکذیبکنندگان در آن روزیکه ملک و مملکت و قضاوت و حکومت متعلق به خدای یگانه است و بس. این سخن آمده است در روندی که خدا پیغمبران خود را یاری میرساند و پیروز میگرداند، و دعوت خویش را میپاید و محفوظ و مصون مینماید، و به کسانی پاداش میدهد که به دعوت او ایمان میآورند، و کسانی راکیفر میدهد و عذاب میرساند که دعوت او را تکدیب میکنند.
هم اینک این درس آغاز میگردد با سخن گفتن از مهاجرین، بعد از آن که بدیشان اجازه جنگ داده شد، برای دفاع از عقیده خودشان و از عبادت خودشان، و برای دفع ظلم و رفع ستم از خودشان، و بدان علتکه به ناحق از خانه وکاشانه و شهر و دیارشان اخراج گردیدهاند، وگناهشان جز این نبوده استکه میگفتهاند: پروردگار ما خدا است. همچنین خدا در این درس برای مهاجران روشن میسازد که به جای آنچه برجای گذاشتهاند، و عوض خانه وکاشانه و شهر و دیاری که به ترک آنهاگفتهاند، خدا چه چیز را برای ایشان آماده فرموده است.
آنگاه روند قرانی به طور عام صحبت میکند از حکم عامی درباره کسانی که بدیشان تعدی و تجاوز میگردد، و آنان پاسخ این تعدی و تجاوز را خواهند گفت بسان تعدی و تجاوزیکه بدیشان شده است و بر آنان رفته است. سپس دیگر باره بدیشان ظلم و ستم و تعدی و تجاوز میگردد. در اینجا است که یزدان موکدانه وعده پیروزی بدانان میدهد.
بر این وعده محکم و موید و مطمئن پیرو میزند با نشان دادن دلائل قدرتیکه محقق شدن این وعده یقینی و مورد وثوق را تضمین میکند ... این دلائل، دلائل جهان هستی هستندکه در صفحات دنیا و قوانین وجود جلوهگر میآیند، و اشاره میکنند و پیام میدهند به این که خداکمک میکند و پیروز میگرداند ستمدیدگانی را که از خویشتن به دفاع میپردازند، و سزا و جزا میدهند بدان اندازهکه بدیشان تعدی و تجاوز شده است و ظلم و ستم رفته است، و به همان اندازه عقاب و شکنجه میدهندکه بدیشان عقاب و شکنجه روا شده است، و باز هم ظلم و ستم بدیشان میرود و تعدی و تجاوز میشود ... این قانون و سنت جهانی است و با قوانین و سنن بزرگ هستی پیوند دارد.
بدین هنگام خطاب به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میشودکه هر ملتی برنامهای دارد، و آن ملت مامور بدان است و آماده برای رفتار برابر آن است. هر ملتی باید با مشرکان به جدال و ستیز بپردازد، و بدیشان فرصت ندهدکه با ایشان درباره برنامههایشان کشمکشکنند و بجنگند. اگر هم کشمکش کردند و جنگیدند کار و بارشان را به خدا واگذارد، خدائی که روز قیامت در میانشان داوری خواهد کرد درباره چیزی که بر سر آن اختلاف میورزیدهاند. خدا مطلعتر و آگاهتر از هر کسی نسبت به حقیقت چیزی استکه بر آن هستند و بدان معتقدند، و او مطلع و آگاه از هر آن چیزی است که در آسمان و زمین وجود دارد.
به عبادت ایشانگوشه میزند و از آن ایراد میگیردکه عبادتشان مبتنی بر دلیل و برهانی نیستکه از آسمان نازل شده باشد، و عبادتی است که آنان هیچگونه علمی و دانشی راجع بدان ندارند و از آن کاملا ناآگاهند. به سنگدلی ایشان نیزگوشه میزند، وگریز آنان را از شنیدن سخن حق مطرح میکند. میگوید تا آنجا از حق گریزانند و نفرت دارند نزدیک است بر کسانی بتازند که آیات خدا را بر ایشان میخوانند. آنان را تهدید میکند در مقابل تصمیمیکه برای تاخت بر دعوتکنندگان به سوی حق گرفتهاند، تهدید میشوند به آتشیکه خدا سرنوشت آنان را بدانجا میکشاند و گذر ایشان را بدانجا میرساند، و ایشان را بدان بیم میدهد، و میعادگاه آنان آتش است و قطعا این وعده فرامیرسد!
آنگاه به صورت اعلامیه و اعلانیه همگانی و عامیکه همه آفریدگان را دربر میگیرد، ضعف و ناتوانیکسانی و چیزهائی اعلام و اعلان میشودکه بجز خدا عبادت و پرستش میشوند. این ضعف و ناتوانی را به شکل بسیار ننگینیکه مبالغهای در آن نیست به تصویر میکشند. بدانگونه تصویرشان نشان داده میشود که ضعف و ناتوانی ننگین ایشان را مجسّم میسازد. این شکل ننگین تصویر کسانی است که نمیتوانند با مگسی برزمند، و نمیتوانند چیزی را بازپس گیرند و برهانند که مگسی آن را از ایشان گرفته و ربوده باشد ... در حالی که آنها آلهه و خدایانند، همانگونه که مشرکان ادّعا دارند!
این درس به پایان میآید، همانگونه که این سوره با آن به پایان میآید. پایان یافتن این درس و این سوره با روکردن خطاب به ملّت مسلمان انجام میگیرد. از ملت مسلمان خواسته میشود به وظلائف و تکالیف خود برخیزند، وظائف و تکالیف سرپرستی بر انسانها. برای انجام وظائف و تکالیف قیمومت بشریّت، باید با رکوع و سجود و عبادت و انجام خوبیها و نیکیها آمادگی پیدا کنند، و درکار قیمومت از خواندن نماز و دادن زکات و توسل و توکل به خداکمک و یاریگیرند.
(وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ. لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلا یَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ).
کسانی که در راه خدا هجرت کردهاند و سپس (در میدان رزم) کشته شدهاند و یا این که (به مرگ طبیعی) مردهاند، خدا جزا و نعمت زیبائی (و جایگاه و مقام توصیفناپذیر و والایی) بدیشان عطاء خواهد کرد، چرا که خداوند بهترین نعمترسان و دهنده خیر و عطاء (به دیگران) است. خداوند چنین کسانی را به جایگاهی وارد میکند که از آن راضی و خشنود خواهند بود. بیگمان خدا کاملا آگاه (از اعمال این بندگان جان فدا، و) شکیبا است (و در پاداش دادن به مومنان، و کیفر رساندن به کافران عجله و شتاب نمیکند).
هجرت در راه خدا، به درآمدن و دستکشیدن از هر آن چیزی استکه نفس به سوی آن بال و پر میگشاید و آن را آرزو مینماید، و از هر آن چیزی است که نفس بدان مینازد و خویشتن را بزرگ و قدرتمند میداند و بر آن حرص و آز دارد. از قبیل: اهل و عیال و شهر و دیار و میهن و یادمانها، و دارائی و اموال و سائر کالاهای زندگی ... و هجرت ترجیح عقیده بر همه اینها برای به دست آوردن خشنودی خدا است. و هجرت چشم دوختن است به آنچه در پیش خدا است ... و آنچه در پیش خدا است بهتر از همه چیزهائی استکه در زمین است.
هجرت پیش از فتح مکه و پیدایش حکومت اسلامی بوده است. امّا بعد از فتح مکه هجرت برجای نمانده است. بلکه آنچه بوده است و خواهد بود جهاد و عمل است. همانگونه که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرموده است. پس کسی در راه خدا جهاد نماید و عملکند، حکم هجرت برای او دارد، و ثواب هجرت را میبرد ...
(وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا).
کسانی که در راه خدا هجرت کردهاند و سپس (در میدان رزم) کشته شدهاند و یا این که (به مرگ طبیعی) مردهاند، خدا جزا و نعمت زیبائی (و جایگاه و مقام توصیفناپذیر و والائی) بدیشان عطاء خواهد کرد. خدا نعمت زیبا و خوبی بدیشان عطاء خواهدکرد چه کشته و شهید شده باشند و به پیشگاه خدا برگشته باشند، و چه در بستر خواب مرده باشند و به پیشگاه خدا رفته باشند. آنانکه در راه خدا از شهر و دیارشان بیرون آمدهاند، و ایشان در راه خدا از اموال و دارائیشان دست کشیدهاند و به در آمدهاند، و آماده پذیرش هر نوع سرنوشتی گشتهاند، و از شهادت در هجرت خود خوشحال بودهاند، این شهادت از هرجا و هرگونهکه نصیب ایشانگردد و از هر راهیکه سر میزند، و همهکالاهای زندگی را فدا کردهاند و بدین وسیله خالص و مخلص ازآن خداگشتهاند، خدا عوض گرانبها و ارزشمندی را در برابر آنچه از دست دادهاند برای ایشان تضمینکرده است و برعهدهگرفته است:
(لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ).
خدا جزا و نصعمت زیبائی (و جایگاه و مقام توصیفناپذیر و والائی) بدیشان عطاء خواهد کرد، چرا که خداوند بهترین نعمترسان و دهنده خیر و عطاء (به دیگران) است.
این رزق و روزی، رزق و روزیای است که ارزشمندتر و فراوانتر از همه چیزهائی است که رها کردهاند و جای گذاشتهاند:
(لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلا یَرْضَوْنَهُ).
خداوند چنین کسانی را به جایگاهی وارد میکند که از آن راضی و خشنود خواهند بود.
آنان جایگاه خروجی را درپیش گرفتهاند که خدا را راضی و خشنود میگرداند. خدا هم برای ایشان جایگاه ورودی را تعهد فرموده استکه آنان را راضی و خشنود میگرداند. این کار نمودار بزرگداشت و تکریم خدا از ایشان است. و آن اینکه خدا برای ایشان تعهد کند و برعهدهگیرد چیزی راکه آنان از آن خشنود و بدان راضی هستند و خدا آن را برایشان محقق میسازد، در حالی که آنان بندگان خدا هستند، و خدا آفریدگار ایشان است:
(وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ).
بیگمان خدا کاملا آگاه (از اعمال این بندگان جان فدا، و) شکیبا است (و در پاداش دادن به مومنان، و کیفر رساندن به کافران عجله و شتاب نمیکند).
خداکاملا آگاه از ظلم و ستم و اذیت و آزاری استکه بدیشان شده است و بدانان رسیده است، و اوکاملا مطلع از چیزی استکه ایشان را خشنود میسازد، و میتواند عوض خوبی برای ایشان باشد. خدا شکیبا است و یه مردمان مهلت و فرصت میدهد. بعدها ستمکار و ستمدیده را به سزا و جزایکامل خود میرساند.
کسانی هستند وقتیکه تعدی و تجاوز از جانب دیگران بدیشان میشود چهبسا شکیبائی نکنند و خویشتنداری ننمایند، و پاسخ تعدی و تجاوز را بدهند. و بدان اندازه عقاب و عذاب برسانند که اذیت و آزار دیدهاند. اگر تعدی پیشگان و متجاوزین دست از تعدی و تجاوز نشکند، و دیگر باره ظلم و ستم به ستمدیدگان برسانند، در این وقت خدا تعهد و تقبل میفرماید ستمدیدگان را بر تعدیپیشگان و متجاوزان پیروز نماید:
(ذَلِکَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ).
(مساله) به همین منوال است. و هر فرد (مومنی که در برابر ستم و جنایتی که به او شده است) دست به ستم و جنایت زند به همان اندازه که بدو ستم و جنایت شده است و سپس دوباره به وی ستم و جنایت شود (و جنایتکار دیگر بار دست تعدی دراز کند) حتما خداوند او را (علیه متعدی) یاری خواهد کرد (و کسی را پیروز میگرداند که تمام نیروی خود را برای دفاع در برابر ظالم بسیج میکند و باز هم او طرف ستمگر تحت ستم قرار میگیرد)، و خداوند بسیار عفوکننده و بس بخشاینده است (و کار به ظاهر ستم قصاصگیرنذه را عفو، و لغزشهای او را میبخشاید).
شرط این پیروزی این استکه عقاب و عذاب، قصاص تعدی و تجاوز باشد، نه تعدی و تجاوز، و نه سرمستی و غرور باشد. عقاب و عذاب هم به اندازه همان تعدی و تجاوز باشد، نه این که زیادهرویگردد و غلو شود. بر پاسخ به مثل تعدی و تجاوز، پیرو زده میشود با این که خدا بسی بخشایشگر و بسیار دارای مغفرت است. او است که میتواند عفو کند. و او است که میتواند ببخشد. امّا انسانها چهبسا عفو نکنند و نبخشایند. و چهبسا قصاصگرفتن را، و به تعدی و تجاوز پاسخ دادن را ترجیح دهند. این اختیار بدیشان داده شده است بدان علتکه انسانند، و خدا ایشان را کمک میکند و پیروز میگرداند.
بعد از آن، روند قرآنی میان وعده یزدان به پیروز گرداندن کسانی که عقاب و عذاب میرسانند بدان اندازه که عقاب و عذاب رسانده شدهاند، و دیگر باره بر آنان ظلم و ستم میشود و تعدی و تجاوز میرود، و میان قوانین و سنن بزرگ جهانی یزدان، ارتباط برقرار میسازد، آن قوانین و سنن بزرگی که گواهی میدهند که یزدان قدرت تحقق بخشیدن و وفاکردن به وعدهاش را دارد. از دیگر سو گواه بر دقت قوانین و سنن مستمر جهانی بوده و اشاره دارند به اینکه این پیروزگرداندن یکی از این قوانین و سنن تخلفناپذیر است.
(ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).
(مساله) به همین منوال است (و این وعده از سوی خدای قادر توانا است. بلی) خدا که شب را در روز، و روز را در شب داخل میگرداند (و از یکی میکاهد و بر یکی میافزاید و طبق نظام معینی چرخه زمان را به گردش میاندازد) و او شنوای (گفتار ستمدیدگان و) بینای (کردار ستمگران) است (و داد مظلومان را از ظالمان میگیرد).
این امر، یک پدیده طبیعی است. بامدادان و شامگاهان و تابستان و زمستان، از جلو دیدگان مردمان میگذرد و جلوهگر میشود. شب، هنگام طلوع به داخل روز میرود. و روز، هنگام غروب به داخل شب میرود. شب به داخل روز میرود بدان هنگام که روز در سرآغاز زمستان طولانی میشود. و روز به داخل شب میرود بدان هنگامکه شب در سرآغاز تابستان طولانی میشود ... انسانها این پدیده را و آن پدیده را میبینند، و ورود شب به داخل روز، و ورود روز به داخل شب را مشاهده میکنند، ولی از بسکه این پدیده را دیدهاند و از بس بدان خویگر شدهاند و انس و الفت گرفتهاند، دقت قوانین و استمرار آن را از یاد بردهاند و فراموشکردهاند، دقتیکه یک بار هم به هم نمیخورد و خلل نمیپذیرد، و یک بار هم متوقف نمیشود و بازنمیایستد. این دقت سرسامآور در پیکره هستی، بر قدرت حکیمانهای گواهی میدهدکه این جهان را برابر آن قوانین اداره میکند و میگرداند.
روند قرآنی دیدگان را متوجه این پدیده جهانی مکرر میگرداند که انسانها غفلتزده از کنار آنها میگذرند. دیدگان را متوجه آن میگرداند تا چشمانشان بازگردد و درک و فهمشان دست قدرت را ببیند، در آن حالکه روز را از یک سو درهم میپیچد، از دیگر سو پرده شب را فرو میآویزد. شب را از یک سو درهم میپیچد و از دیگر سو روز را منتشر میگرداند. این کار با دقت شگفتی انجام میگیرد و خلل نمیپذیرد. با استمرار شگرفی صورت میگیرد و تخلف نمیپذیرد ... این، قانون و سنت مستمری است بسان قانون و سنت داخل گرداندن شب در روز، و داخل گرداندن روز در شب. به همینسان یزدان بساط سلطه قدرتمندان زورگو را جمع میگرداند، و بساط سلطه دادگران را پهن میکند. این هم قانون و سنت جهانی است بسان آن قانون و سنتیکه قانون و سنت جهانی است. مردمان ازکنار آن غفلتزده میگذرند و بیخبر میروند، همانگونه که ازکنار دلائل قدرت موجود در صفحه هستی غفلتزده میگذرند و بیخبر میروند! این بزم و بساط شگفت جهان پیوند دارد به اینکه یزدان حق است، و این حق استکه بر نظم و نظام این جهان سلطه و قدرت دارد. و هرآنچه بجز خدا است باطل است و خلل میپذیرد و به هم میخورد و به عقب میافتد و مستمر یا مستقیم نمیگردد.
(ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ).
(مساله) به همین منوال است. و خداوند حق است و آنچه را که بجز او به فریاد میخوانند و پرستش مینمایند باطل است. و خداوند والامقام و بزرگوار است.
این تعلیلکافی و تضمین بسندهای است برای پیروزی حق و عدل، و شکست باطل و ظلم و جور. همچنین این، تضمین استمرار و ثبات قوانین و سنن جهان است، و میرساندکه قوانین و سنن جهان تزلزل نمیپذیرد و تخلف نمیگیرد. از جمله این قوانین و سنن هم پیروزی حق و شکست ظلم و جور است.
خدا والاتر از طاغیان و یاغیان، و بزرگتر از زورمداران است:
(وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ).
و خداوند والامقام و بزرگوار است.
خدا به ظلم و جور اجازه نمیدهد برتریگیرند و به درازا بکشند.
روند قرآنی در نشان دادن دلائل قدرت به پیش میرود و پیاپی میشود، و آن دلائل را در صحنههای جهان مینمایاند، صحنه هائی که پیوسته در جلو دیدگان مردمان است و مردمان آنها را هر زمان میبینند و بدانها مینگرند:
(أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الأرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ).
(ای غافل) آیا نمینگری که خداوند از (ابر) آسمان آب (باران) را فرو میآورد، و زمین (به وسیله آن، گیاهان گوناگونی از خود میرویاند و) سبز و خرم میگردد؟ واقعاً خدا (با بندگان خویش) بسیار با لطف، و بس دقیق و آگاه است (در همه چیز، از جمله در تولید و تبخیر آب شیرین و آفرینش و پرورش بذر گیاهان، و بالیده و بارور کردن درختان).
پائین آمدن آب از آسمان، و دیدن زمین سبز و خرم در فاصله شامگاهی و بامدادی بعد از بارش باران، پدیدهای است که مکرر روی میدهد. انس و الفت بدین پدیدهایکه مکرر روی میدهد، زیبائی و جلوهگری آن را از دلها و درونها برمیدارد ولی زمانی که احساس نخفته باشد و شعور بیدار باشد، این صحنهایکه در زمین روی میدهد در دلها بینشها و احساسها را به جوش و خروش میاندازد.گاهگاهی دل احساس میکندکه اینگیاهان کوچکیکه از سیاهی گل سر برمیزنند، و سبز و خرم و تازه و شاداب جلوهگر میشوند، کودکان کوچکی هستند که در آغاز هستی شاداب زیبای خود بر جهان تبسم و لبخند میزنند، و براثر شادمانی خود از نور پرواز میکنند!
کسی که اینگونه احساس میکند، میتواند بفهمد چه چیزی در این پیرو است:
(إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ).
واقعا خدا (با بندگان خویش) بسیار با لطف، و بس دقیق و آگاه است.
چه لطفی و عمقی و همگونی میان رنگ این احساس، و حقیقت آن صحنه و طبیعت است! از لطف خدا استکه آن جنبش دقیق و لطیف صورت میپذیرد، جنبش گیاهی از داخل خاک. آن گیاه لاغر ناتوانی که دست قدرت به کمکش میشتابد و آن را بالا میآورد، و ذوق و شوق بالیدن بدو میدهد و بر جاذبه زمین و سنگینی خاک چیرهاش میگرداند ... با آگاهی الهی است که گردش کار صورت میپذیرد. آب در وقت مناسب و به اندازه لازم پائین میآید، و آب با خاک میآمیزد، و به درون سلولهای گیاهان زندهای فرو میرودکه جوانه زدهاند و انگار به سوی حرکت و نور بال و پر گشودهاند!
آب از سوی آسمان یزدان به سوی زمین او پائین میآید، و در زمین حیات را پیدا و هویدا میگرداند، و خوراک و دارائی را ایجاد میکند ... خدا مالک آنچه در آسمان و آنچه در زمین است. خدا بینیاز از هر چیزی است که در آسمان و زمین است. او است که زندهها را با آب وگیاه روزی میدهد، و خودش بینیاز از آنان و از هر آن چیزی استکه بهره ایشان میشود:
(وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
و تنها خدا غنی (بالذات در عالم هستی، و بینیاز از کمک دیگران است، و) شایسته هرگونه حمد و ستایش (از جانب بندگان) میباشد.
خداوند سبحان در آسمان و زمین نیازی بهکسی ندارد. و او نیازی به چیزی نداردکه در آسمان و زمین است. او بینیاز از همگان است ... او در برابر نعمتهایش ستوده میشود، و شکر نعمتهایشگفته میشود، و سزاوار حمد و سپاس از سوی همگان است.
*
روند قرآنی دیگر باره به نشان دادن دلائل قدرت ادامه میدهد، دلائلیکه در هر زمانی در جلو دیدگان مردمان خودنمائی میکند:
(أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی الأرْضِ وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَیُمْسِکُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الأرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ).
مگر نمیبینی (ای انسان) که یزدان (سبحان به سبب رحم و لطفی که نسبت به شما بندگان دارد، تمام مواهب و امکانات) چیزهائی را که در زمین است در اختیار و دسترس شما قرار داده است و همچنین کشتیها را با مشیت خود در حال حرکت در دریا، فرمانبردار شما کرده است، و (از این گذشته) خداوند نمیگذارد (سنگهای سرگردان و اشعههای کیهانی) آسمان بر زمین فرو افتد مگر (بدان اندازه که مورد نیاز بوده و) او اجازه دهد. واقعا یزدان بسی مهربان و دارای مرحمت فراوان (در حق بندگان) است.
در این زمین چه نیروهای فراوانی است و چه ثروتهای زیادی استکه یزدان آنها را در اختیار این انسان قرار داده است. انسان شب و روز در میان نیروها و در ژرفای ثروتها میلولد، ولی از دست قدرتی که آنها را پدیدار میسازد، و از نعمتهائی که بدو داده شده است غافل و بیخبر بوده و غافل و بیخبر میرود!
خداوند مسخر این انسانگردانده است همه چیزهائی را که در زمین است. قوانین آن را هماهنگ و همساز با فطرت او و با نیروها و توانهای اوکرده است. اگر فطرت انسان و ترکیببند او با قوانین این زمین مخالف شود، انسان نمیتواند بر زمین زندگیکند، چه رسد به اینکه از آن و از هرچه در آن است استفادهکند ... اگر ترکیببند بدنی انسان تا آن اندازه با زمین اختلاف داشته باشد و ناهمگونگرددکه نتواند فضای این زمین را تحمّلکند، و هوای آن را استنشاق نماید، و از طعام آن بخورد و از آب آن بنوشد، یک لحظه هم زنده نمیماند ... اگر تراکم و غلظت بدن انسان یا تراکم و غلظت زمین بیش از آن چیزی باشدکه هست، دو پای انسان بر زمین قرار نمیگیرد، و در هوا به پرواز درمیآید، یا به خاک زمین فرو میرود ... اگر سطح این زمین از هوا خالی شود، یا این هوا بیش از آنچه هست تراکم پیدا کند و غلظت یابد، و یا هوای آن رقیقتر و سبکترگردد، این انسان خفه میگردد یا از استنشاق هوا که ماده حیات است ناتوان میماند! پس قوانین این زمین با فطرت این انسان سازگار و همآوا است، و این خدا استکه زمین را و آنچه در آن است مسخر این انسان گردانده است. مسخر بودن زمین و آنچه در آن است به فرمان یزدان است.
خداوند مسخر انسان ساخته است آنچه در زمین است، اعم از نیروها و توانها و بینشها و ادراکهائیکه بدو داده است و شایان بهرهبرداری از ثروتهای این زمین است، و چیزهائیکه خدا آنها را در زمین به ودیعت نهاده است، از قبیل: ثروتها و انرژیهای ظاهری و باطنی که انسان یکی پس از دیگری راکشف میکند، و هر زمان که به ثروت جدیدی احتیاج پیدا میکند مهر سر گنجهای تازهای را میگشاید و باز مینماید، و هر وقت بترسد اندوختهای از این گنجها به پایان آید، زمین از این نوع اندوختهها برای او پرده از اندوخته دیگری برمیدارد ... هان! هم اینک امروزه هنوز ثروت نفت و سایر فلزات به پایان نیامده است،گنجهای انرژی اتمی، و انرژی ایدروژنی، برای انسان مهر از سر خود برمیدارند. گرچه انسان هنوز به کودکی میماند که با آتش بازی میکند و خود را و دیگران را با آن میسوزاند، مگر اینکه با برنامه الهی در زندگی رهنمود گردد، و انرژیها و نیروهای خود را صرف آبادانی و ساختن کند، و در زمین آنگونه به وظیفه جانشینی برخیزد و عملکندکه خدا اراده فرموده است و خواسته است.
(وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ).
و همچنین کشتیها را با مشیت خود در حال حرکت در دریا، فرمانبردار شما کرده است.
خدا است که قوانینی را آفریده است که اجازه میدهد کشتیها در دریاها به حرکت درآیند و روان شوند. و به انسان آموخته استکه چگونه بدین قوانین پی ببرد و رهنمونگردد، و آنها را برای مصلحت خود مورد استفاده قرار دهد و اینگونه از آنها سود ببرد و بهرهمند شود. اگر سرشت دریاها یا سرشت کشتیها دگرگون میگردید، و یا این که درک و شعور انسان بهگونه دیگری میشد، چیزی از این چیزهائی که شده است نمیشد!
(وَیُمْسِکُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الأرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ).
و خداوند نمیگذارد (سنگهای سرگردان و اشعههای کیهانی) آسمان بر زمین فروافتد مگر (بدان اندازه که مورد نیاز بوده و) او اجازه دهد.
خدا است که جهان را آفریده است برابر این نظم و نظامیکه برای آن برگزیده است، و این قوانین را در آن استوار و پایدارکرده است، قوانینی که ستارگان و سیارگان در سایه آنها برافراشته و دور از یکدیگرند و فرو نمیافتند و تصادم و برخوردی در میان آنها روی نمیدهد.
هرگونه تفسیر و تعبیر نجومی درباره نظم و نظام جهانی بیش از این نیستکه کوششی برای بیان قوانین منظمی است که جهان بر آنها استوار است، و یزدان یعنی آفریدگار این نظم و نظام، آنها را پدیدارکرده است. هرچند که برخی از آنان این حقیقت روشن را نادیده میگیرند و فراموش میکنند، وگمان میبرند وقتیکه نظم و نظام جهان را تفسیر و تعبیر میکنند، دست قدرت خدا را نفی میکنند و از این جهان میگسلند و آثار آن را بعید میشمرند! این گمان شگفتی است و انحراف عجیبی در اندیشه است. چه راهیابی به تفسیر و تعبیر قانون - به فرض صحت قانون و درستی نظریههای نجومی، فراتر از فرضیههای فرسوده وکهنی برای تعبیر و توجیه پدیدههای جهانی نیست، چه درست و چه نادرست باشد، و امروز ثابت هستند و فردا با فرضیه تازهای باطل و مردود میگردند - وجود قانونگذار را نفی نمیکند، و تاثیر او را در عملکرد این قانون نادیده نمیانگارد.
(وَیُمْسِکُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الأرْضِ).[1]
خداوند نمیگذارد (سنگهای سرگردان و اشعههای کیهانی) آسمان بر زمین فروافتد.
اینکار هم در سایه قانونی صورت میگیردکه در زمین عمل میکند، قانونیکه خدا آن را آفریده است و پدیدار کرده است.
(إِلا بِإِذْنِهِ).
مگر (بدان اندازه که مورد نیاز بوده و) او اجازه دهد.
این امر هم وقتی اتفاق میافتدکه خدا قانونی را تعطیل کندکه آن را برای حکمتی بهکار میاندازد، و یا برای حکمتی از کار میاندازد.
*
روند قرآنی به پایان میآید با نشان دادن دلائل قدرت و دقت قانون، و انتقال از جهان بیرون و پرداختن به جهان درون، و عرضهکردن قوانین حیات و موت در جان انسان:
(وَهُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الإنْسَانَ لَکَفُورٌ).
خدا کسی است که شما را زندگی بخشیده است (و جان به کالبدتان دمیده است) و بعد (از طی دوره حیات) شما را میمیراند (و به خاک گورتان داخل میگرداند) و سپس (بار دیگر در رستاخیز) شما را زنده میکند (و برای محاسبه حسنات و سیئات، حیات نوینتان میبخشد). واقعا (جای شگفت است که با وجود مشاهده این همه دلائل قدرت، و دیدن آثار نعمت، باز هم) انسان سخت منکر (بودن آفریدگار) و بسی ناسپاس (نعمتهای بیشمار پروردگار) است.
حیات نخستین معجزه است، و هر لحظه این معجزه در هر نوع حیاتی تجدید میگردد، حیاتیکه در لحظات شب و اوقات روز، پدیدار و جلوهگر میآید، و راز لطیف و سر دقیق آن پیوسته غیب بوده است و غیب میماند، و خرد انسان از تصور اصل و حقیقت آن حیران میگردد و ویلان میشود ... راز حیات گستره فراخی دارد و جای تامّل و تدبر و تفکر است.
موت نیز راز دیگری استکه خرد انسان از تصور اصل و حقیقت آن ناتوان است. مرگ در یک لحظهگذرا صورت میپذیرد، در حالی که فاصله میان سرشت موت و سرشت حیات، فاصله طولانی و فراخی است ... موت نیز پهنهکنکاش آن وسیع و فراخ برای تامّل و تدبر و تفکر است.
حیات بعد از موت نیز معجزه است، و غیبی از غیبها است، ولیکن دلیل وجود آن پیدایش حیات نخستین است ... در اینجا نیزگستره بحث و پژوهش فراخ است و جای تامّل و تدبر و تفکر باز است.
ولی این انسان تامّل و تدبر نمیکند و درباره این دلائل و اسرار نمیاندیشد:
(إِنَّ الإنْسَانَ لَکَفُورٌ).
انسان سخت منکر (بودن آفریدگار) و بسی ناسپاس (نعمتهای بیشمار پروردگار) است.
روند قرآنی همه این دلائل را عرضه میکند، و دلها را متوجه آنها میسازد در جایگاهی که پیروز گرداندن خدا قطعی و مورد تاکید قرار میگیرد، پیروزگرداندن کسیکه ظلم و ستم و تعدی و تجاوز بدو میشود، و او از خود به دفاع میپردازد و میخواهد ظلم و جور و تعدی و تجاوز را از سر خودکوتاه سازد. این هم شیوه قرآن در استفاده از صحنههای جهانی است برای به جوش و خروش افکندن دلها، و در ربط دادن قوانین حق و عدل در آفرینش، به قوانین جهان و سنن هستی.
*
وقتیکه روند قرآن بدین مقطع قاطعانه نشان دادن دلائل قدرت در صحنههای بزرگ جهانی میرسد، خطاب را متوجه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میسازد تا راه خود را درپیشگیرد و در مسیر خود حرکتکند، و به مشرکان توجه ننماید و ستیز و جدال ایشان را پیش چشم ندارد. چه خدا نمیگذارد کشمکش آنان زیانی به برنامهای برساند که یزدان برای او برگزیده است، و او را موکلف و موظف به تبلیغ آن وگام برداشتن در مسیر آن کرده است.
(لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا هُمْ نَاسِکُوهُ فَلا یُنَازِعُنَّکَ فِی الأمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِیمٍ. وَإِنْ جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ. اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ. أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاءِ وَالأرْضِ إِنَّ ذَلِکَ فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ).
برای هر ملتی برنامهای (ویژه، جهت معاملات و عبادات، با توحه به شرائط زمان و مکان) قرار دادهایم که برابر آن رفتهاند و بدان عمل کردهاند. (برای تو هم واپسین برنامه آسمانی را فرستادهایم که ناسخ همه برنامههای پیشین است و تا قیامت مردمان را بسنده است). پس باید درباره این امر با تو ستیزه نکنند (و مثلا اهل کتاب گمان نبرند آنچه در تورات و انجیل است به عنوان برنامه شریعت ایشان را کافی و بسنده است. بلکه باید بدانند که حکم آنها به وسیله قرآن، لغو و منسوخ گردیده است). تو به سوی پروردگارت دعوت کن که (راه راست همین است که تو میپوئی و) تو قطعا بر راستای راه هدایتی. و اگر با تو به ستیز پرداختند، پس (با ایشان ستیزه مکن و بلکه) بگو: خدا از کارهائی که میکنید آگاهتر از هر کسی است (و آشنا به اباطیلی است که میگوئید، و مطلع از تحریفی است که نسبت به کتابهای آسمانی روا میدارید). خداوند در روز رستاخیز میان شما درباره آنچه اختلاف میورزید داوری میکند (و راهیاب را ثواب و گمراه را عقاب میدهد. ای عاقل!) مگر نمیدانی خداوند قطعا مطلع است از همه چیزهائی که در آسمان و زمین است (و چیزی از اعمال و اقوال مردم بر او مخفی نمیماند) و همه چیزها در کتابی (به نام لوح محفوظ) ثبت و ضبط است، و مسلمّا این کار برای خدا ساده و آسان است.
هر ملتی دارای برنامهای و شیوهای در زندگی و پندار و رفتار و باور است. این برنامه تابع و فرمانبردار قوانین خدا در اداره سرشتها و دلها برابر انگیزهها و پاسخگوئیها است. این قوانین، سنن ثابتی و مستمری و دقیقی است. ملتی که دریچههای دلهای خود را برای انگیزههای هدایت و دلائل آن در جهان بیرون و درون باز میکند، ملتی است که به خدا راهیاب گردیده است در پرتو راهیابی به قوانین خداکه انسان را به شناخت خدا و اطاعت از او رهنمود و رهنمون میگردانند. و ملتی که دریچههای دلهای خود را بر روی این انگیزه ها و دلائل میبندد، ملت گمراهی است که برگمراهی خود میافزاید هر زمان که از هدایت و انگیزههای هدایت خویشتن را به دور مینماید.
بدین منوال خدا برای هر ملتی مراسم شریعت و برنامه عبادتی قرار داده است[2] و آنان بدان عمل میکنند و برابر آن رفتار مینمایند ... در این صورت دیگر انگیزهای برای این نمیماندکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خود را سرگرم جدال و ستیز با مشرکانگرداند، در حالیکه آنان خویشتن را از مراسم شریعت و برنامه عبادت هدایت آسمانی بازمیدارند، و به مراسم و عبادت ضلالت فرومیروند. خدا به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دستور میدهد بدیشان فرصت ندهدکه با او دربارهکار و بارش کشمکش و ستیزکنند، و به جدال درباره برنامهاش بپردازند. همچنین بدو دستور میدهد که برابر برنامه خود به جلو برود و عمل بکند و به جدال ستیزهگران توجه ننماید و خویشتن را سرگرم نکند. برنامه او برنامه راست و درستی است:
(وَادْعُ إِلَى رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِیمٍ).
تو به سوی پروردگارت دعوت کن که (راه راست همین است که تو میپوئی و) تو قطعا بر راستای راه هدایتی.
بایدکه او مطمئن باشدکه در این صورت بر راستای برنامه خدا است، و بر هدایت در راه درست قرار دارد ... اگر قوم او سر راه را بر اوگرفتند و به جدال و ستیزهاش پرداختند، سخن راکوتاه و مختصرکند.
ضرورتی ندارد وقت را ضائعو تلاش را هدر دهد:
(وَإِنْ جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ).
و اگر با تو به ستیز پرداختند، پس (با ایشان ستیزه مکن و بلکه) بگو: خدا از کارهائی که میکنید آگاهتر از هر کسی است (و آشنا به اباطیلی است که میگوئید، و مطلع از تحریفی است که نسبت به کتابهای آسمانی روا میدارید).
مجادله و مباحثه با دلهایی مفید فائده است که آمادگی هدایت را دارند و به دنبال آشنائی و شناخت هستند، و حقیقت را از روی دلیل میخواهند. مجادله و مباحثه با دلهائی مفید فائده نیستکه برگمراهی پافشاری میکنند، و خودبزرگبینی هستندکه بدین همه انگیزهها و دلیلهای موجود در زوایای جهان درون، و پخش و پراکنده در آفاق و اقطار جهان بیرون، توجه نمیکنند و اهمّیت نمیدهند، انگیزهها و دلیلهائی که فراوانند و جلوهگر برای چشمها و دلهایند ... پس بگذار به ترک ایشان بگوید و آنان را به خدا واگذارد. او استکه داوری میکند درباره مناسک و شعائر و برنامهها و شیوهها و پیروان آنها، داوری فیصلهبخش واپسین:
(اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ).
خداوند در روز رستاخیز میان شما درباره آنچه اختلاف میورزید داوری میکند (و راهیاب را ثواب و گمراه را عقاب میدهد.
این داوری قضاوتی استکه کسی درباره آن ستیز نمیکند، زیرا در آن روز ستیزی در میان نیست، و درباره واپسین داوری کشمکشی نیست.
خدا با علمکاملی داوری میکند. نه سببی و علتی، و نه دلیلی و حجتی از یزدان سبحان پنهان میشود و از دست او به در میرود. هیچ چیز نهان درکار و در ذهن، بر او پوشیده نمیماند. خدا است که آگاه از هر آن چیزی استکه در سراسرگستره آسمان و زمین است. او مطلع از هر آن چیزی استکه در لابلای اعمالشان و در پیچ و خم نیاتشان نهفته است. او محیط بر اعمال بیرون و نیات درون همگان است:
(أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاءِ وَالأرْضِ إِنَّ ذَلِکَ فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ).
(ای عاقل!) مگر نمیدانی خداوند قطعا مطلع است از همه چیزهائی که در آسمان و زمین است (و چیزی از اعمال و اقوال مردم بر او مخفی نمیماند) و همه چیزها در کتابی (به نام لوح محفوظ) ثبت و ضبط است، و مسلما این کار برای خدا ساده و آسان است.
بر علمکامل دقیق یزدان چیزی در آسمان و چیزی در زمین پنهان و نهان نمیماند. و دانش او متاثر از انگیزهها و اسباب و عللی نمیگرددکه به فراموشی کشانند و نابود گردانند. علم خدا کتابی استکه آگاهی و اطلاع از هر چیزی را دربر میگیرد و فرا میگیرد. خرد انسان دچار خستگی و نسیان میگردد، بدانگاه که انسان درباره برخی از چیزهائی میاندیشدکه در آسمان و زمین است. بلی تنها با اندیشیدن، خستگی و فراموشی به عقل آدمی دست میدهد. انسان حیران میشود وقتیکه تصور میکند علم خدا محیط بر همه این اشیاء و اشخاص، و اعمال و نیات و خاطرهها و اندیشهها و حرکتها و جنبشها در جهان دیدنی بیرون و در جهان نادیدنی درون است. امّا همه اینها با توجه به قدرت خدا و علم او،کم و اندک، و ساده و آسان است.
(إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ).
مسلما این کار برای خدا ساده و آسان است.
پس از آنکه خدا (به پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) دستور میدهد، به مشرکان فرصت کشمکش با خود را درباره برنامه درست خویش ندهد، رای او روشن میسازد و پرده برمیدارد ازکجی و ضعف و جهلیکه در برنامه مشرکان است، و ظلمی را بیان میداردکه در آن بر حق میرود. و مقرر میفرمایدکه مشرکان از یاری وکمک خداوند بزرگوار محروم و بیبهرهاند. و بدین علت آنان یاور و مددکاری هم ندارند:
(وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ).
مشرکان بجز خدا چیزهائی را میپرستند که خدا (در هیچ یک از کتابهای آسمانی) دلیلی برای پرستش آنها نازل نکرده است، و از روی علم و آگاهی (ناشی از عقل هم) چنین نمیکنند (و بلکه تنها از روی تقلید از آباء و اجداد آنها را پرستش مینمایند و به خود ستم روا میدارند) و ستمگران را یاری و مددکاری نیست (اعم از بت و غیر بت که ایشان را در روز قیامت از آتش دوزخ برهاند).
هر حال و وضعی و هرقانون و شرعیکه نیروی خود را از خدا دریافت ندارد، دارای نیرو نیست. هر چیزی که خدا از سوی خود نیرو بر آن نازل نکرده باشد، ضعیف و ناتوان و ناچیز است، و از عنصر اصیل قدرت و قوت خالی است.
اینان آلهه و خداگونههائی از بتها، یا از مردمان، و یا از شیطان، میپرستند و عبادت میکنند ... همه اینها هم خدا نیروئی از سوی خود برای آنها نازل نکرده است، و لذا بیبهره از نیرو هستند. مشرکان هم آنها را از روی علمی و از روی دلیلی نمیپرستندکه بدان قانع شده باشند. بلکه آنها را تنها از رویگمان و خرافات میپرستند و عبادت میکنند. مشرکان هیچگونه یار و مددکاری نخواهند داشت که بدان پناه ببرند، چون از یاری وکمک خداوند چیره و توانا محروم و بینصیب گردیدهاند.
شگفتانگیزترین چیز این است آنان که بجز خدا چیزهائی را پرستش میکنندکه خدا بدانها سلطه و قدرتی نداده است و دلیل و برهانی همراه نکرده است، به دعوت حق گوش فرانمیدهند، و سخن دعوت را نمیپذیرند. بلکه عزت بزهکارانه و غرورگناه، ایشان را فرا میگیرد، وکبریا و نخوت دروغین آنان را به انجامگناه بیشتر میکشاند، و نزدیک است برکسانی بتازندکه کلام خدا را بر ایشان میخوانند:
(وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ یَکَادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا).
هنگامی که آیات واضح و روشن ما بر آنان خوانده میشود، در چهرههای کافران، اخم و تخم (و آثار کینه و خشم) را خواهی دید. بلکه (از شدت ناراحتی و کینهتوزی) نزدیک است به کسانی حملهور شوند که آیات ما را بر ایشان میخوانند (و صدای حق را به گوششان میرسانند).
آنان دلیل را با دلیل پاسخ نمیگویند، و حجت را با حجت سرکوب نمینمایند. بلکه آنان به درشتی و تاخت و تاز پناه میبرند، وقتیکه دلیل و برهان ایشان را خلع سلاح میکند، و خوار و پستشان میدارد. این همکار همیشگی طاغیان و یاغیان در هر دوره و زمانی است، بدانگاه که سرکشی در درونشان درمیگیرد، و روح تاخت و تاز در درونشان به تکان و هیجان درمیآید. آنان به سخن حق گوش فرانمیدهند، چون ایشان میدانند چیزی در دست ندارندکه بدان با این سخن مبارزهکنند و به دفع آن بکوشند، مگر درشتی ناجور و ناجوانمردانه!
بدین جهت استکه قرآن مجید ایشان را تهدید میکند و از فرجام ناگواری آگاهشان میگرداند:
(قُلْ أَفَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِکُمُ).
بگو: به بدتر از این (تنور کینه و خشم تافته از نزول آیات الهی) شما را خبر دهم و بیاگاهانم؟.
شما را بیاگاهانم از چیزی که بدتر از این کار زشتی است که در درون خود پنهان و نهان میدارید، و بدتر از آن تاخت و تازی استکه در سر میپرورانید و قصد آن دارید ...
(النَّارُ). آتش دوزخ است.
این هم پاسخ مناسبی به یورش و کار زشت ایشان است.
(وَبِئْسَ الْمَصِیرُ).
بدترین جایگاه است.
*
آنگاه روند قرآنی در آفاق و اقطار به همه مردمان اعلان میدارد، اعلانی که همگانی است و صدای آن در همه جا میپیچد ... ضعف آن الهه و خدایان دروغین را اعلان میدارد. همه الهه و خدایانی که مردمان بجز خدا آنها را معبود قلمداد میکنند. از جمله آنها این الهه و خدایانی استکه آن ستمکاران از آنها کمک و یاری میطلبند، و آن بدسگالان وکینهتوزان بدانها پشت میبندند و تکیه میکنند. روند قرانی این ضعف را به شکل مثالیکهگوشها آن را میشنوند و چشمها آن را میبینند اعلان میدارد. در صحنه برجسته و نمایانیکه متحرک و جنبان است به تصویر میکشد، صحنهایکه چشمها آن را ورانداز میکنند و دلها آن را تعقیب مینمایند و میپایند ... صحنهای استکه ضعف ننگین را ترسیم میکند، و آن را به بهترین وجه مجسم میدارد:
().
ای مردم! مثلی زده شده است (با دقت) بدان گوش فرادهید. آن کسانی را که بغیر از خدا به کمک میخوانید و پرستش مینمائید، هرگز نمیتوانند مگسی را بیافرینند، اگر هم همگان (برای پرستش آن) دست به دست یکدیگر دهند. حتی اگر هم مگسی چیزی را از آنان بستاند و برگیرد، نمیتوانند آن را از او بازپس گیرند و برهانند. هم طالب (که مگس ناچیز است) و هم مطلوب (که بتان سنگی و یا معبودهای دروعینند درمانده و ناتوانند.
این فریاد همگانی و جار زدن عام است. فراخوانی درازاهنی است که صدای آن تا دوردستها میرود:
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ).
ای مردمان!.
وقتی که جمع میشوند و پیرامون آن فریاد گرد میآیند، بدیشان اعلان میگرددکه آنان در مقابل مثلی هستند که همگانی است و برای جملگی مردمان زده میشود. مربوط به جانب خاصی و یا مناسبت کنونی نیست:
(ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ).
مثلی زده شده است (با دقت) بدان گوش فرادهید.
این مثل قاعدهای را وضع میکند، و حقیقتی را مقرر می دارد.
(إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ).
آن کسانی را که بغیر از خدا به کمک میخوانید و پرستش مینمائید، هرگز نمیتوانند مگسی را بیافرینند، اگر هم همان (برای آفرینش آن) دست به دست یکدیگر دهند.
همهکسانی راکه بجز خدا بهکمک میطلبید و به فریاد میخوانید، اعم از بتها، اشخاص، ارزشها، معیارها، و اوضاع و احوال، و بجز خدا از آنها یاری و پیروزی میخواهید، و از نیروی آنها استعانت و مدد میطلبید، و از آنها پیروزی و جاه و مقام درخواست میکنید، همه آنها:
(لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ).
هرگز نمیتوانتد مگسی را بیافرینند، اگر هم همگان (برای آفرینش آن) دست به دست یکدیگر دهند.
مگس کوچک و ناچیز است، ولیکن اینان که بتها و خدایانند و آنها را به فریاد میخوانند نمیتوانند -اگر هم دست به دست یکدیگر دهند و همدیگر را پشتیبانی کنند -این مگسکوچک و ناچیز را بیافرینند!
آفریدن مگس ناممکن و ناشدنی است بدان اندازه که آفریدن شتر و فیل ناممکن و ناشدنی است. زیرا مگس دارای همان راز معجزه است که راز حیات است. لذا ناممکن و ناشدنی بودن آفریدن مگس با آفریدن شتر و فیل برابر و یکسان میشود ... ولیکن روش اعجازانگیز قرآنی مگسکوچک ناچیز را برمیگزیند چون ناتوانی از آفریدن مگس بر پرده حس و شعور سایه ضعف بیشتری را میاندازد از سایه ضعفیکه از آفریدن شتر و فیل بر پرده حس و شعور افکنده میشود، بدون این که اینکار در امر تعبیر به حقیقت زیانی برساند و آن را بیارج گرداند. این هم از نوآوریهای دلانگیز شیوه شگفت قرآنی است!
آنگاه روند قرآنی گام فراختر و بلندتری در نشان دادن ضعف ننگین برمیدارد:
(وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ).
حتی اگر هم مگس چیزی را از آنان بستاند و برگیرد، نمیتوانند آن را از او بازپس گیرند و برهانند.
خدایان دروغین آنان نمیتوانند چیزی از مگس را برهانند و بازپسگردانند وقتی که مگس آن چیز را از ایشان برباید و سلب نماید، این خدایان دروغین چه بتها باشند و چه اشخاص! مردمان مقتدر زیادی هستند مگس چیزی را از ایشان میرباید و سلب مینماید، ولی ایشان قدرت بازپسگیری آن چیز را از او ندارند. مگس به خصوص انتخاب شده است، چون ضعیف و ناچیز است. امّا در عین حال خطرناکترین بیماریها را منتقل میکند و نفیسترین وگرانبهاترین چیز را سلب مینماید: چشمها و اندامها را سلب میکند. حیات و جان را سلب میکند ... مگس میکرب سل و تیفوئید و دیسانتری و تراخم را با خود حمل میکند ... مگسکه ضعیف و حقیر است چیزی را سلب میکند و میگیردکه راهی برای رهائی و بازپسگیری آن نیست!
این نیز حقیقت دیگری است که روش اعجازانگیز قرآنی آن را بهکار میبرد ... اگر قرآن میفرمود: اگر درندگان چیزی را سلبکنند و برگیرند، خداگونگان نمیتوانند آن را از درندگان بازپسگیرند و برگردانند ... این مثال اشاره به قدرت میداشت بجای آنکه بیانگر ضعف باشد. درندگان چیزی را سلب نمینمایند و نمیربایندکه بزرگتر از آن چیزی باشدکه مگس آن را سلب مینماید و میرباید! ولیکن این شیوه، شیوه شگفتانگیز قرآنی است!
این مثال تصویرگر و الهامبخش پایان میپذیرد با چنین پیروی:
(ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ).
هم طالب (که مگس ناچیز است) و هم مطلوب (که بتان سنگی و یا معبودهای دروغینند) درمانده و ناتوانند.
این پیرو برای این استکه سایهای را مقرر داردکه مثال میاندازد، و پیامی را برساندکه مثال آن را به حسها و شعورها و دلها و درونها مخابره میکند!
در مناسبترین ظروف و شرائط، بدانگاهکه دلها و درونها از عیب و ننگ وکوچکی و ناچیزی ضعف و ناتوانی خداگونگان ادعائی لبریز است، روند قرآنی مشرکان را از بداندیشی ایشان درباره خدا تهدید میکند و بر آنان میتازد، و قدرت خدای راستین را بیان میدارد، خدائیکه سزاوار است معبود باشد:
(مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ).
آنان خدای را آنگونه که باید بشناسند نشاختهاند (چرا که سنگها و دیگر آفریدگان عاجز و ضعیف را همتای خدا میسازند). به حقیقت خدا توانا (بر هر کاری و) چیره (بر هر چیزی) است. (چرا که همه کائنات را آفریده است. او همچون بتان و معبودان دروغین نیست که بر آفرینش مگسی توانائی ندارند).
آنان خدا را آنگونهکه باید و شاید بشناسند نشناختهاند. آنان این خدایان درمانده و ناتوانی را شریک خدا میسازندکه مگس ناچیزی را نمیآفرینند اگر هم همگانگرد آیند و همدیگر راکمک نمایند. بلکه اگر مگس چیزیرا از ایشان سلب نماید و برباید نمیتوانند آن چیز را از او بازپس بگیرند و برگردانند! آنان خدا را آنگونهکه باید و شاید بشناسند نشناختهاند. ایشان آثار قدرت خدا را میبینند، و زیبائیها و شگفتیهای آفریدگان او را مشاهده میکنند، با این وجود کسانی را انباز خدا میسازند که نمیتوانند مگس ناچیزی را بیافرینند!
آنان خدا را آنگونهکه باید و شاید بشناسند نشناختهاند. ایشان مدد و یاری میطلبند از این خداگونگان ناتوان و درمانده از رهائی بخشیدن و بازپسگرداندن چیزیکه مگس آن را سلب میکند و میرباید، و به ترک خداوند توانا و چیره میگویند! این بیان است و سرکوبی است در سختترین موقعیتهایی که مناسب خشوع و خضوع است!
در اینجا روند قرآنی بیان میکندکه خدای توانا و چیره، پیامآورانی را از میان فرشتگان برمیگزیند و آنان را به سوی پیغمبران روانه میکند. پیغمبران خود را نیز از میان مردمان برمیگزیند و ایشان را به سوی انسانها روانه میسازد. اینکار را هم از روی دانش و آگاهی و قدرت میکند:
(اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ. یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ).
خداوند از میان فرشتگان پیامآورانی (همچون جبرئیل) را برمیگزیند (و به سوی انبیاء گسیل میدارد) و هم از میان انسانها پیغمبرانی (همچون موسی و عیسی و محمد) را (برمیگزیند و به سوی مردم میفرستد، و از کار همه آنان باخبر است) چرا که خداوند شنوا و بینا است.
از جانب صاحب قدرت و عزت،گزینش فرشتگان و پیغبمران صورت میپذیرد. از جانب قدرتمند چیره محمّد (صلی الله علیه و سلم) آمده است. با دلیل و برهان از سوی یزدان توانای چیرهای آمده استکه او را انتخابکرده است و برگزیده است. پس چگونه آنانکسانیکه به همچون خداگونگان ناتوان درمانده ننگینی پناه میبرند و تکیه میکنند، تاب مقاومت با او را دارند؟!
(إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).
خداوند شنوا و بینا است.
خدا میشنود و میبیند و میداند:
(یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ).
خداوند میداند آنحه را در پیش روی آنان است (که حال و آینده ایشان است) و میداند آنچه را که در پشت سر آنان است (و گذشته ایشان است).
خدا کاملا میداند و دانستن او هم شامل و فراگیر است. چیزی از حاضر و غائب و نزدیک و دور، از علم خدا به در نمیرود و پنهان و نهان نمیشود.
(وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ).
و همه کارها به خدا بازگردانده میشود (و مرجع کلیه امور او است و همگان در برابرش مسؤول میباشند). خدا داور واپسین است. قدرت و قوت و غلبه و اداره امور، ازآن او است.
*
اکنون که روند قرآنی پرده از چیزهائی همچون بیخردی و ناتوانی برداشته استکه در پرستش و کرنش مشرکان نهفته است، وکوتاهبینی و نادانی موجود در عبادتشان را برملاکرده است، خطاب را متوجه ملت مسلمان میسازد، تا به وظائف و تکالیف دعوت خود برخیزند، و بر راستای برنامه ریشهدار و استوار خویش ماندگار شوند و رهسپارگردند:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ. وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ).
ای کسانی که ایمان آوردهاید! (برای آفریدگار خویش) رکوع (و کرنش برید،) و سجده کنید (و به خاک افتید،) و پروردگار خود را پرستش نمائید و کارهای نیک انجام دهید، تا این که رستگار شوید. و در راه خدا جهاد و تلاش کنید آنگونه که شایسته جهاد و بایسته تلاش در راه او است (تا در میدان جهاد اصغر که نبرد با دشمنان دین است، و در پهنه جهاد اکبر که مبارزه با نفس امّاره است، پیروز گردید). خدا شما را (از میان مردم برای یاری دین خود) برگزیده است (و به شما شخصیت و عظمت بخشیده است) و در دین کارهای دشوار و سنگین را بر دوش شما نگذاشته است (و بلکه تکالیف و وظائفی مقرر نموده است که با فطرت سالم هماهنگ و با توان انسانی سازگار است. این دین همان) آئین پدرتان ابراهیم است. خدا شما را قبلا (در کتابهای پیشین) و در این (واپسین کتاب) مسلمین نامیده است (و افتخار تسلیم در برابر فرمانهای الهی را به شما داده است و شما را الگو و اسوه حسنه ملتهای دیگر کرده است) تا پیغمبر (با شهادت عملی خود) گواه بر شما باشد (و در روز قیامت رفتار و کردارش مقیاس سنجش اعمال شما مسلمانان گردد) و شما هم (با شهادت عملی خود) گواه بر مردمان باشید (و رفتار و کردارتان به عنوان امّت نمونه، محک سنجش اعمال سائرین، و الگوی بارز خداپرستان راستین گردد). پس (برای حصول این منظور) نماز را بخوانید و زکات مال به در کنید و به خدا چنگ زنید که سرپرست و یاورشما او است، و چه سرور و یاور نیک و چه مددکار و کمککننده خوبی است!.
در این دو آیه، روند قرآنی برنامهای راگرد میآورد که یزدان آن را برای این امّت مسلمان ترسیمکرده است و مقرر داشته است. تکالیف و وظائی را خلاصهکرده استکه خدا بر عهده این ملت واگذاشته است. مقام و جایگاه ملت مسلمان را مقرر میدارد، مقام و جایگاهی که خدا برای ایشان مقرر و مقدر فرموده است. ریشههای این ملت را درگذشته و حال و آینده ثابت و استوار میدارد، هر وقت که بر برنامهای ماندگار شوند که خدا برای ایشان اراده فرموده است و خواسته است.
این بخش میآغازد با فرمان دادن یزدان به مومنانکه به رکوع و سجود بپردازند. رکوع و سجود دو رکن بارز و برجسته نمازند. از نماز به رکوع و سجود تعبیر میکند تا شکل بارز و برجستهای به نماز ببخشد، و حرکت ظاهر و آشکاری در تعبیر بدان بدهد، و با آن صحنه واضح و آشکاری را ترسیم بکند، و سیمای دیدنی بهره آن بسازد. چون تعبیر بدین شیوه، تاثیر بیشتری دارد، و نیرومندتر حس و شعور را به جوش و خروش میاندازد.[3]
دیگرباره برمیگردد و فرمان همگانی به عبادت را مطرح میسازد. عبادت که فراگیرتر از نماز است. چه عبادت خدا شامل همه فرائض و واجبات میگردد، و افزون بر آن مشتمل هر عملی و هر حرکتی و هر اندیشه و هر خیالی میشودکه انسان با آن رو به یزدان میکند. هر تلاش و پویش وکوشش و رفتار وکرداریکه از انسان در زندگی سر میزند میتواند به عبادت تبدیل گردد، و آن وقتی چنین میشودکه دل آن را برای خدا انجام دهد و آن را رو به خدا کند. حتی لذائذیکه انسان از خوشیها و پاکیهای حلال زندگی میبرد با کوچکترین نگرش وکمترین توجهی، به عبادات تبدیل میشوند و در برابر آنها حسنات و خوبیها برای او نوشته میشود. انسان کاری نمیکند مگر این را که در آنها خدایی را یاد میکند که آن لذائذ را بدو عطاء فرموده است و با آن نعمتها او را نواخته است، و با آنها نیت خود را جزم میکند بر اینکه خویشتن را برای طاعت و عبادت خدا قوی و توانا سازد. اگر چنینکند و چنین اندیشد، همه لذتها و خوشیها به عبادات و حسنات تبدیل میگردند، هرچند چیزی از سرشت لذتها و خوشیها تغییر نیافته است و دگرگون نشده است، و بلکه تنها هدف از آنها و رویکرد بدانها تغییر و تحول پیدا کرده است!
این بخش با انجام خوبیها و نیکیها به طور عام خاتمه مییابد و پایان میگیرد، انجام خوبیها و نیکیها در رفتار با مردمان پس از رفتار با یزدان به وسیله خواندن نماز و عبادتکردن ...
خدا به ملت مسلمان این چیزها را دستور میدهد، بدان امید که رستگارگردد. چه این چیزها اسباب و وسائل رستگاریند ... عبادت ملت مسلمان را به خدا پیوند و ارتباط میدهد. درنتیجه زندگی ملت مسلمان بر قاعده ثابتی و بر راستای راه رسیدن به خدا استوار و پایدار میگردد. انجام خوبیها و نیکیها منتهی میشود به راست و درست شدن زندگیگروهی و دسته جمعی بر قاعده ایمان و اصالت جهت و رویکرد.
هر زمانکه ملت مسلمان با این توشه و اندوخته مجهز و مهیا شود، توشه و اندوخته پیوند با خدا، و راست و درست شدن زندگی، دل آنان برجای و استوار میگردد، و زندگی ایشان خوب و خوش میشود، و آنان مسؤولیت سخت دعوت را برعهده میگیرند و بدان عمل میکنند:
(وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ).
در راه خدا جهاد و تلاش کنید آنگونه که شایسته جهاد و بایسته تلاش در راه او است.
این سخن، تعبیر شامل و جامع و دقیقی است. وظیفه و تکلیف بزرگی را به تصویر میکشدکه نیازمند آنگونه آمادگی و این توشه و اندوخته است.
(وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ).[4]
جهاد در راه خدا شامل جهاد با دشمنان، و جهاد با نفس، و جهاد با شرها و بدیها و فسادها و تباهیها میگردد ... همه اینها یکسان جهادند و جهاد را میطلبند ...
(وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ).
خداوند شما را نمایندگانی برای حمل این امانت بزرگ کرده است، و شما را برای آن از میان بندگان خود برگزیده است:
(هُوَ اجْتَبَاکُمْ).
خدا شما را (از میان مردم برای یاری دین خود) برگزیده است (و به شما شخصیت و عظمت بخشیده است).
این انتخاب وگزینش مسؤولیت را بزرگ میکند، و مجالی برای شانه خالیکردن از آن یا فرار وگریز از آن نیست! این بزرگداشت و احترامی از سوی خدا برای این ملت است. این ملت هم باید بدان با شکر و سپاس و با زیبا اداکردن مسؤولیت پاسخگوید!
این وظیفه و تکلیفی استکه با رحمت خدا احاطه شده است:
(وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ).
در دین کارهای دشوار و سنگین را بر دوش شما نگذاشته است (و بلکه تکالیف و وظائفی را مقرر نموده است که با فطرت سالم هماهنگ و با توان انسانی سازگار است).
این آئین سراسر آن، چه تکالیف و وظائف آن، و چه عبادات ومقررات آن، همهو ههفطرت وسرشت و تاب و توان انسان در آن مورد نظر است. پاسخگوئی این آئین به فطرت انسان، و آزادکردن این نیرو، و آن را متوجه ساختن و پیشرفت و ترقیکردن، در مد نظر است. نیروی انسان دیگر همچونگاز پنهان در لایههای زمین، نگاهداری و زندانی نمیگردد. و بسان حیوان درنده نادان هم آزاد و رها نمیشود.
برنامه اصیلی است و ریشه درگذشتههای بشریت دارد، وگذشته را هم به حال پیوند میدهد:
(مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ).
آئین پدرتان ابراهیم است.
این برنامه، سرچشمه توحید و یکتاپرستی است، آن توحید و یکتاپرستیکه حلقههای زنجیره آن از روزگار ابراهیم (علیه السلام) به همدیگر متصل بوده است، و از زمین نگسیخته است، و فاصلههائی نداشته استکه در آن نشانههای عقیده هدر رفته باشد و نادیده مانده باشد، بدانگونهکه میان رسالتهای پیش از ابراهیم (علیه السلام) فاصلههائی افتاده است و حلقههائی مفقود گردیده است. خداوند این ملت یکتاپرست را ملت مسلمان نامیده است. قبلا این ملت یکتاپرست را مسلمان نامیده است، و در قرآن نیز آن را ملت مسلمان نام داده است:
(هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَذَا).
خدا شما را قبلا (در کتابهای پیشین) و در این (واپسین کتاب) مسلمین نامیده است (و افتخار تسلیم در برابر فرمانهای الهی را به شما داده است و شما را الگو و اسوه حسنه ملتهای دیگر کرده است).
اسلام رو به خداکردن و دل به خدا دادن است، خدای یگانه بیانباز. ملت مسلمان در میان تمام نسلهای پیاپی، و در میان همه پیغمبران، و در همه رسالتها، دارای برنامه یگانهای بوده است. تا وقتیکه در پایان گشت وگذار،کار به ملت محمّد (صلی الله علیه و سلم) منتهیگردیده است، و امانت بدین ملت سپرده شده است، و از آن عهد و پیمان قیمومت و سرپرستی بشریتگرفته شده است. بدین لحاظ گذشته این ملت به زمان حال این ملت و به آینده آن پیوند خورده است بدانگونهکه خدا اراده فرموده است و خواسته است:
(لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ).
تا پیغمبر (با شهادت عملی خود) گواه بر شما باشد (و در روز قیامت رفتار و کردارش مقیاس سنجش اعمال شما مسلمانان گردد) و شما هم (با شهادت عملی خود) گواه بر مردمان باشید (و رفتار و کردارتان به عنوان امت نمونه، محک سنجش اعمال سائرین، و الگوی بارز خداپرستان راستین گردد).
پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بر این ملت گواهی میدهد، و روش و رویکرد آنان را معین و مشخص میکند، ودرستو نادرست ایشان را مقرر و معلوم میگرداند. این ملت بر مردمانگواهی میدهند به همین منوال و بر همین روال. زیرا این ملت بعد از پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) قیوم و سرپرست بشریت است. این ملت سرپرستی مردمان را برابر معیارها و مقیاسهای شریف خود، و موافق با تربیت و اندیشه خود درباره جهان و زندگی به انجام میرساند. این ملت چنین مسؤولیتی را نمیتواند برعهده بگیرد مگر اینکه بر برنامه ریشهدار و دارای پیوندهای متصل و برگزیده از سوی خدا، امین و درستکار باشد. این ملت همیشه سرپرست و قیوم بشریت بوده است مادامکه بدین برنامه الهی چنگ زده است، و آن را در زندگی واقعی و عملی خود پیادهکرده است. امّا زمانی که از برنامه خود منحرفگردیده است و بهکژراهه افتاده است، و از وظائف و تکالیف برنامه خویش شانه خالیکرده است و دست برداشته است، خدا این ملت را از مقام رهبری به جایگاه پیرو برگردانده است و دنبالهروکاروان نموده است. هنوزکه هنوز است این ملت این چنین است، و همیشه نیز این چنین میماند تا به سویکاری برمیگرددکه خدا این ملت را برای آن برگزیده است.
اینکار مقتضی همایش بر آن و آمادگی برای آن است ... بدین خاطر استکه قرآن بدین ملت دستور میدهد که نماز را بخوانند و زکات را بدهند و به خدا چنگ بزنند و متوسل شوند:
(فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ).
پس (برای حصول این منظور) نماز را بخوانید و زکات مال به در کشید و به خدا چنگ زنید که سرپرست و یاور شما او است، و چه سرور و یاور نیک و چه مددکار و کمککننده خوبی است!.
نماز پیوند شخص ضعیف فانی با سرچشمه قدرت و قوت و منبع زاد و توشه است. زکات پیوند مجموعه انسانها برخی با بعضی دیگر، و بیمهکردن در برابر نیاز و تباهی است. چنگ زدن به خدا دستاویز محکمی میان معبود و بندگان استگسیختن ندارد.
با این زاد و توشه استکه ملت مسلمان میتواند به انجام وظائف و تکالیف قیمومت و سرپرستی بشریت برخیزد، قیمومت و سرپرستیایکه خدا این ملت مسلمان را برای آن برگزیده است. همچنین این ملت مسلمان با همین زاد و توشه میتواند از منابع و معادن و انرژیهای مادیای استفادهکند که مردمان آنها را سرچشمههای قدرت و قوت در زمین میشناسند. قرآن مجید این منابع و معادن و انرژیهای مادی را نادیده نگرفته است و پشتگوش نینداخته است. بلکه ملت مسلمان را برای فراهم آوردن آنها و دستیابی بدانها فرامیخواند. ولیکن با جمعآوری قدرتها و نیروها و زادها و توشههاییکه پایان نمیپذبرند، و جز معتقدان به خدا مالک آنها نیستند و توان آنها را ندارند. معتقدان به خدایندکه زندگی را با همچون قدرتها و نیروها و زادها و توشههائی به سوی خیر و صلاح و والائی میبرند.
ارزش برنامه الهی برای بشریت در این استکه این برنامه بشریت را به پیش میبرد تا بشریت را بهکمال مقدر برای آن در زمین میرساند، و تنها بدین بسنده نمیکندکه بشریت را به سوی لذتها وکالاهای خالی از معنویات رهبری و رهنمودکند، بدانگونهکه چهارپایان رهبری و رهنمود میگردند.
ارزشهای والای انسانیت برکفایت مادی زندگی تکیه میکند، ولیکن در این پلههای نخستین نمیماند و درجا نمیزند. اسلام نیز همین را درکنف قیومت و سرپرستی راهیان، و استوار بر برنامه یزدان، و در زیر سایه الطاف و عنایات ایزد سبحان میخواهد و بس.
پایان جزء هفدهم
به دنبال آن جزء هیجدهم میآیدکه با سوره مومنون آغاز میگردد.
[1] - مراد این استکه خدا هریک ازکرات آسمانی را در مدار خود به حرکت درآورده است و نیروی دافعه حاصل ازگریز از مرکز را درست معادل نیروی جاذبه بین آنها قرار داده است تا هریک در مدار خود به حرکت درآیند، بی آنکه در فاصلههای آنها دگرگونی حاصل بشود، و تصادم و برخوردی در میانشان روی بدهد. همچنین آتمسفر زمین را آن چنان آفریده استکه اشعههای مرگبار کیهانی را برگرداند، و سنگهای سرگردان را بگدازد و متلاشی سازد... (مترجم)
[2] - مراد شیوه معاملات وکیفیت عبادات استکه با توجه به ظروف و احوال، مختلف و متغیر بوده است؛ نه اصول عقائد و اصول اخلاقکه در همه شریعتها و برنامههای انبیاء یکی بوده است. لذا برنامه عبادات و معاملات از بعثت موسی تا بعثت عیسی تورات، و از بعثت عیسی تا بعثت محمّد -صلوات الله علیهم اجمعین - انجیل، و از بعثت محمد تا جهان باقی است قرآن میباشد و بقیه مردود و منسوخ هستند. (مترجم)
[3] - مراجعه شود به کتاب: «التصویر الفنی فی القرآن» فصل «راه قران».
[4] - ترجمه آن اندکی قبل گذشت. (مترجم)
سورهی حج آیهی 57-42
وَإِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ (٤٢)وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ (٤٣)وَأَصْحَابُ مَدْیَنَ وَکُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ (٤٤)فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِیدٍ (٤٥)أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الأبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ (٤٦)وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْمًا عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (٤٧)وَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَیَّ الْمَصِیرُ (٤٨)قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ (٤٩)فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (٥٠)وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ (٥١)وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِیٍّ إِلا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (٥٢)لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ (٥٣)وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (٥٤)وَلا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ (٥٥)الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (٥٦)وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ (٥٧)
درس گذشته به پایان آمد با اجازه دادن خدا به جنگ برای حمایت و حفاظت عقاید و شعائر، و وعده پیروزی دادن خدا به کسانیکه به انجام وظائف و تکالیف عقیده برمیخیزند، و برنامه الهی را در زندگی جامعه پیاده میکنند.
وقتیکه از بیان وظائف و تکالیف ملت مسلمان میپردازد، شروع میکند به اطمینان دادن به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بدین امریه دست قدرت الهی در اعطاء پیروزی بدو، و خوارگرداندن دشمنانش دخالت میکند، همانگونه که درگذشتهها در اعطاء پیروزی به برادران پیغمبرش (علیهم السلام) وگرفتار ساختن تکذیبکنندگان در طول تاریخ، دست قدرت الهی شرکت کرده است و دخالت ورزیده است. آنگاه مشرکان را متوجه جایگاههای هلاک و نابودی گذشتگان میسازد، و به تدبر و تفکر درباره ایشان فرامیخواند، و از آنان میخواهد بیندیشند و بنگرند اگر دلهائی برای اندیشیدن و نگریسش دارند و میتوانند با چشم دل و در پرتو بینش جایگاههای هلاک و نابودی ایشان را ورانداز و وارسی کنند. چه این چشمها نیستندکه کور میگردند، بلکه این دلهای نهفته در سینهها هستند که کور میشوند و بینش خود را از دست میدهند.
آنگاه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خود را مطمئن میسازد از این که یزدان پیغمبران خود را از نیرنگ اهریمن میپاید و محافظت مینماید، همانگونه که ایشان را از نیرنگ تکذیبکنندگان میپاید و محافظت مینماید، و پوچ و باطل میسازد کارهائی را که اهریمن در اندیشه انجام آنها است و میکوشد بدانها جامه عمل بپوشد، و آیات خود را تحکیم میبخشد و آنها را استوار و پایدار میگرداند و برای دلهای سالم جلوهگر میسازد. ولیکن دلهای بیمار و دلهایکافر پیوسته شک و تردید در آنها میماند و جای خود را خوش میکند تا دلهای این چنین را به بدترین سرنوشت و بدترین فرجام منتهی میگرداند.
این درس از ابتداء تا انتهاء بیانگر آثار دست قدرت خدا است. آن دست قدرتی که در سیر تاریخ دعوت دخالت میکند و آن را بدان مسیری میبردکه خدا وعده فرموده است، بعد از آن که یاران و پیروان دعوت وظائف و تکالیف خود را به انجام برسانند، و رنجها و دشواریهائی را بر خود هموار سازندکه درسگذشته در روند قرآنی بیان داشت.
*
(وَإِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ (٤٢)وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ (٤٣)وَأَصْحَابُ مَدْیَنَ وَکُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ (٤٤)).
(ای پیغمبر! در برابر اذیت و آزار و یاوهگوئی مردمان غمگین و ناراحت مباش). اگر تو را تکذیب میکنند (کار تازهای نیست) پیش از اینان نیز قوم نوح (نوح را) و قوم عاد (هود را) و قوم ثمود (صالح را اذیت و آزار رسانده و) تکذیب کردهاند. و همچنین قوم ابراهیم (ابراهیم را) و قوم لوط (لوط را). و اهل مدین (پیغمبر خود شعیب را تکذیب نمودهاند) و (بالاخره سائر پیغمبران اذیت و آزار دیدهاند و تهدید و تکذیب شدهاند و از جمله توسط فرعون و فرعونیان) موسی (هم) تکذیب شده است (و درد و رنج و شکنجه و آزاری را دیده که تو دیده و خواهی دید). اما ما کافران (آزار رسان و اقوام بیایمان) را مدتی مهلت دادهایم و (فورا به گناهانشان نگرفتهایم، تا بلکه به خود آیند و فرمان حق را پذیرا گردند، ولیکن وقتی که آنان به افتراء پرداخته و به آزار و تکذیب پیغمبران خود ادامه دادهاند) آنگاه ایشان را گرفتار (انواع عذاب) نمودهام. (در آیات متعدد قرآنی باید دیده باشی) عاقبت چگونه کارشان را ناپسند شمردهام (و زشتی آن را با تازیانههای عقاب پدیشان نمودهام؟).
این قانون و سنت مستمر و همیشگی در همه رسالتها است، رسالتهائی که پیش از آخرین رسالت بودهاند. پیغمبران آیاتی را با خود به ارمغان آوردهاند و معجزاتی را به مردمان نمودهاند، و تکذیبکنندگان آن آیات و معجزات را تکذیب کردهاند و نادرست خواندهاند. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) اسلام در میان پیغمبران پیغمبر بدون سابقهای و بدون نمونهای نیست وقتی که مشرکان او را تکذیب میکنند و دروغگو میخوانند. عاقبت کار نیز معروف همگان است. قانون و سنت یزدان هم مستمر و یکسان است:
(فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ. وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ).
پیش از اینان نیز قوم نوح (نوح را) و قوم عاد (هود را) و قوم ثمود (صالح را اذیت و آزار رسانده و) تکذیب کردهاند.
روند قرآنی، موسی را در بند ویژهای ذکرکرده است:
(وَکُذِّبَ مُوسَى).
و (توسط فرعون و فرعونیان) موسی (هم) تکذیب شده است.
ذکر موسی در بند ویژهای اولا بدان خاطر استکه همچون پیغمبران مذکور از سوی قوم خود اذیت و آزار ندیده است و تکذیب نگردیده است. بلکه از سوی فرعون و فرعونیان اذیت و آزار دیده است و تکذیب شده است. ثانیا بدان علت استکه آیات و معجزاتی را که موسی با خود آورده است و نشان داده است آشکار و پدیدار بوده است، و متعدد بوده و حوادث و رخدادهای بزرگی را درپی داشته است ... در همه این حالات، خدا تا مدتی به کافران مهلت و فرصت داده است -همانگونهکه به قریش نیز مهلت و فرصت میدهد - سپس ایشان را سخت درگرفته است و به عذابگرفتار نموده است ... در اینجا پرسشی برای به هراس انداختن و به شگفت درآوردن است:
(فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ).
(در آیات متعدد قرآنی باید دیده باشی) عاقبت چگونه کارشان را ناپسند شمردهام (و زشتی آن را با تاریانههای عقاب بدیشان نمودهام؟).
نکیر: به معنی انکار، یعنی زشت شمردن و ناپسند دیدن است، زشت شمردن و ناپسند دیدنیکه با توپیدن و پرخاشکردن و تغییر حالت همراه باشد ... پاسخ این پرسش روشن است. زشت شمردن و ناپسند دیدنی است که هولناک است! طوفان، به زمین فرو بردن، ویران نمودن، هلاک کردن، زلزلهها، گردبادها، و به ترس و وحشت افکندن است!..
روند قرآنی پس از این عرضه سریع جایگاههای هلاک، و نابودی اقوامکافر و مشرک بیباک، به نشان دادن عمومی گذشتگانمیپردازد:
(فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِیدٍ).
چه بسیار شهرها و آبادیهائی که به سبب ستمگری (ساکنانشان) فروتپیده و برهم ریخته است، و چاههائی که بیاستفاده رها گشته است، و کاخهای برافراشته و استواری که بیصاحب و متروک مانده است، شهرها و آبادیهائی که براثر ظلم و ستم ساکنان آنجا تخریب و ویران گردیده است، فراوان است. تعبیر قرآنی جایگاههای هلاک و نابودی آنان را در صحنه پیدا و موثری نشان میدهد:
(فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا).
سقف خانهها قروتپیده است و دیوارهای آنها بر روی سقفها فروریخته است.
عروش: سقفها ... سقفها بر دیوارها استوا میشوند وقتی که ساختمانها را میسازند. هنگامی که ساختمانها منهدم میگردند و خراب میشوند، سقفها فرومیتپد، و بنیاد ساختمان نیز بر سقفها فرومیریزد، و منظره اینگونه وحشتناک رویهم اندوده تپهتپه شده تاثرآوری پدید میآید. منظره وحشتناکیکه همگان را به اندیشیدن و وراندازکردن شکل خالی از سکنه، و پیدا و هویدا برای دیدگان، فرامیخواند. سرزمینهای ویران وحشتناکترین چیز برای نفس انسان است، و بیش از هر چیز دیگری دل انسان را به جوش و خروش میاندارد تا یادآور شود و پند بگیرد و بهکرنش بیفتد! درکنار شهرها و آبادیهائی که سقف خانهها فروتپیده است و دیوارها بر سقفها فروافتاده است، چاههائی را مییابیم که متروک ماندهاند و یادآور جایگاههای آب نوشیدن و فرو آمدن نوشندگان آب بر لبه وکناره چاهها هستند. آن زمانها را به یاد میآورند که سواران پیرامون آنها پیاده میگردیدند، ولی هم اینک رها شده و خالی از آب هستند.
در کنار چاهها نیز کاخهای سر برافراشتهای بودهاند، و امّا هم اینک خالی از سکنه و زندگانند، و تنها خوابها و شبحها پیرامون آنها درگشت و گذارند! و بادها و خیالها آنها را دور میزنند!
روند قرآنی این صحنهها را نشان میدهد، و آنگاه تاثیر آنها را در دلها و درونهای مشرکان وکافران بسی زشت و پلشت میشمارد:
(أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الأبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ).
آیا در زمین به سیر و سفر نپرداختهاند تا (از دیدن آثار گذشتگان و مشاهده ویرانههای کاخهای ستمگران) دلهائی به هم رسانند که بدانها (وظیفه خود را در قبال دعوت حق درک و) فهم کنند، و گوشهائی داشته باشند که بدانها (اخبار جباران، و ندای وجدان، و فرمان یزدان را) بشنوند؟ چرا که این چشمها نیستند که کور میگردند، و بلکه این دلهای درون سینهها هستند که نابینا میشوند.
این جایگاههای نقش زمین شدن و نابود گردیدن گذشتگان است که در جلو دیدگان ایشان پدیدار و آشکار، و الهامگر و پیامرسان است. از عبرتها سخن میگوید، و اندرزها در لابلای خود دارد و به گوش جان میخواند ...
(أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأرْضِ).
آیا در زمین به سیر و سفر نپرداختهاند؟.
آیا در زمین به سیر و سفر نپرداختهاند تا ببینند زمین چگونه عبرتها بدیشان پیام و الهام میکند؟ و با زبان رسای خود با آنان سخن میگوید؟ و برایشان عبرتها و پندهائی را روایت میکندکه دربرگرفته است و در خود نهان و پنهان داشته است؟
(فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا).
دلهائی به هم رسانند که بدانها (وظیفه خود را در قبال دعوت حق درک و) فهم کنند؟.
تا با آن دلها فراسوی این آثار ویران شده را درک و فهمکنند، و بدانند چگونه قانونیکه تخلفناپذیر است و دگرگون نمیشود چگونه این آثارکهنه و فرسوده را پدید آورده است.
(أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا).
یا گوشهائی داشته باشند که بدانها (اخبار جباران، و ندای وجدان، و فرمان یزدان را) بشنوند؟.
گوشهائی به هم رسانندکه سخنان شهرها و آبادیها را از زبان این خانهها وکاشانههای منهدم و چاههای متروک و بیاستفاده وکاخهای وحشتناک بشنوند؟
آیا آنان دلهائی نداشتهاند؟ آخر آنان میبینند ولی فهم نمیکنند. میشنوند امّا عبرت نمیگیرند.
(فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الأبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ).
چرا که این چشمها نیستند که کور میگردند، و بلکه این دلهای درون سینهها هستند که نابینا میشوند!.
روند قرآنی به محدود و مشخصکردن جاهای دلها میپردازد:
(الَّتِی فِی الصُّدُورِ).
دلهائی که در سینههایند،
این بخش از یک سو برای تاکید بیشتر است، و از دیگر سو بیانگرکوری دلها بهگونه مشخص است.
اگر این دلها بینا میبودند از یادها و یادمانها به جوش و خروش درمیافتادند، و عبرتها در آنها موج میزد و به تکان میافتاد، و از ترس عاقبتیکه در جایگاههای نقش زمین شدن و نابود گردیدن گذشتگان در جلو دیدگانشان مجسم است، و این چنین جایگاههایی هم در پیرامون آنان بسیار است، به ایمان میگرائیدند و آن را میپذیرفتند.
ولی آنان به جای تدبر و تفکر درباره جایگاههای نقش زمین شدن و نابود گردیدن کافران و مشرکان در طول زمان، و گرائیدن به ایمان، و پرهیزکردن از عقاب و عذاب یزدان، با شتاب عقاب و عذابی را درخواست میکنندکه خداوند مهربان آن را تا مدت زمان معلومی از آنان به تاخیر انداخته است و به آینده واگذار نموده است:
(وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْمًا عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).
(ای پیغمبر! کافران، مسخرهکنان) از تو میخواهند که هرچه زودتر عذابی را بر سر ایشان بیاوری (که آنان را از آن میترسانی. این عذاب بدون شک گریبانگیرشان میگردد، هرچند سالها طول بکشد. اصلا زمان نسبت به خدا مطرح نیست، و مثلا در همین جهان) یک روز خدا، بسان هزار سال است که شما میشمارید و به حساب میآرید.
این پیشه ستمکاران در هر زمانی است. جایگاههای نقش زمین شدن و نابودگردیدن ستمگران را میبینند، و اخبار ایشان را میشنوند، و سرگذشتشان را میخوانند، و سرنوشتشان را میدانند. با این وجود خودشان راه ایشان را درپیش میگیرند و از مسیر آنان میروند بدون این که به پایان راه بنگرند! وقتی که میشنوند که بر سر نیاکانشان چه آمده است بعید میدانند همان چیزی که بر سر ایشان آمده است بر سر خودشان بیاید ... گذشته از این، غرور و بیشرمی و پردهدری آنان را به طغیان و سرکشی میکشاند، وقتی که یزدان جهان برای امتحان بدیشان مدتی مهلت و فرصت میدهد. کسانی را هم به تمسخر میگیرندکه ایشان را از سرنوشت بد گذشتگان میترساند و آنان را هوشیار و بینا میگرداند. برای استهزاء و تمسخر، عذاب و عقابی را شتابان درخواست میکنندکه بدان وعده داده میشوند و تهدید میگردند!:
(وَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ).
و خداوند به هیچوجه خلاف وعده نمیکند (و عذاب را گریبانگیرشان میسازد، هرچند سالها طول بکشد).
وعده خدا در وقت خود فرامیرسد، و عذابی راکه مقرر فرموده است، و برابر حکمت خود زمانی راکه برای آن مشخص نموده است، قطعا آن عذاب مقرر در آن زمان مشخص روی میدهد. شتاب ورزیدن مردمان در فرارسیدن عذاب و عقاب، عذاب و عقاب را به حلو نمیآورد و به شتاب نمیاندازد، تا حکمت مورد نظر، براثر شتاب در عذاب باطل نشود. سنجش زمان در حساب وکتاب یزدان، جدای از سنجش زمان در حساب وکتاب مردمان است:
(وَإِنَّ یَوْمًا عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).
یک روز خدا، بسان هزار سالی است که شما میشمارید و به حساب میآرید.
خدا به بسیاری از مردمان آن شهرها و آبادیهائی که ویران و نابود گردیدهاند، مهلت و فرصت داده است، ولی این مهلت و فرصت ایشان را از سرنوشت قطعی و از قانون مستمر در هلاک ستمگران، نجات نبخشیده است:
(وَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَیَّ الْمَصِیرُ).
چه آبادیها و شهرهای بسیاری که با وجود این که (مردمانشان) ستمگر بودهاند، ما بدیشان مهلت دادهایم (و در عذابشان شتاب نکردهایم، تا بلکه بیدار شوند به سوی ما برگردند. ولی چون به ستمکاری و زشتکاری ادامه دادهاند) بعدها ایشان را به عذاب گرفتار نمودهایم و (زیر ضربات مجازات گرفتهایم. پس ای کافران! به سبب تاخیر عذاب مغرور نشوید و بدانید که) برگشت (همگان در روز قیامت به سوی خداوند، و تمام خطوط منتهی) به من است (که خالق جهانم، همانگونه که آغاز از من بوده است).
به مشرکان چه رسیده است که عذاب را شتابان میخواهند و در فرارسیدن آن عجله دارند؟ وعده تهدید و هراس را به تمسخر میگیرند، چون خدا بدیشان مهلت و فرصت میدهد، و تا مدت زمانی و وقت معینی عذاب را به تاخیر میاندازد.
*
در این حد و مرز نشان دادن جایگاههای گذشتگان و نابود شدگان، و بیان قانون و سنت یزدان درباره تکذیبکنندگان استکه روند قرآنی رو به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میکند و خطاب بدو میگوید مردمان را بیم دهد و بترساند و برای ایشان سرنوشتی را روشن گرداند که در انتظار آنان است:
(قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ. فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ. وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ).
بگو: ای مردم! من تنها و تنها بیمدهنده آشکاری برای شما هستم و بس. (دیگر نه عقاب و عذاب شما در دست من است، و نه حساب و کتاب شما مربوط به من). کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته بکنند، آمرزش (یزدان شامل گناهان ایشان میشود) و رزق و روزی ارزشمند و پاک و فراوانی (در بهشت) دارند. و کسانی که در راه مسابقه و مبارزه با قرآن، درباره (نادرست و ناچیز جلوه دادن) آیههای ما به تلاش میایستند، آنان ساکنان دوزخند.
روند قرآنی وظیفه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را در این جایگاه، تهدید و بیم خلاصه میکند:
(إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ).
من تنها و تنها بیمدهنده آشکاری برای شما هستم و بس.
این چکیده سازگار با تکذیب و استهزاء و شتاب در نزول عذاب است و تهدید و بیم را آشکارا بیان میدارد ... بعد از آن به شرح و بسط سرنوشت و فرجام کارشان میپردازد:
کسانیکه ایمان میآورند و به دنبال ایمان ثمره آن را میآورندکه دال بر خود ایمان است:
(وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ).
و کارهای شایسته انجام میدهند.
پاداش همچون کسانی «مغفرت» پروردگارشان است،
مغفرتی که شامل گناهان گذشته آنان میشود و قصور ایشان را فرامیگیرد.
(وَرِزْقٌ کَرِیمٌ).
و ررق و روزی ارزشمند و پاک و فراوانی (در بهشت) دارند.
روزی ارزشمندی دارند، نه روزی مورد شک وگمان و ناچیز و بیارزش.
کسانیکه نهایت توان و نیروی خود را بهکار میبرند تا آیات خدا را به گونهای درآورند و بنمایند که به دلها فرو نرود و موثر واقع نشود، و در زندگی مردمان پیاده نگردد و مطرح نشود -آیات خدا دلائل و نشانههای او استکه بر حق و حقیقت دلالت دارند. همچنین آیات خدا شریعت و قوانین یزدان برای مردمان را نیز دربر میگیرد - خدا همچونکسانی را مالک دوزخ میسازد. وه چه بد مالکیتی که دارند!.. دوزخ ایشان در برابر روزی ارزشمند وگرانبها قرار دارد!
*
خدائی که دعوت خود را از تکذیب تکذیبکنندگان میپاید و محافظت مینماید، و از تعطیل کردن و بیثمر ساختن دعوت خود توسط سد و مانع ایجادکنندگان بر سر راه آن محفوظ و مصون میدارد، و از دستکسانی دعوت خود را میپاید و مراقبت مینماید که میخواهند مسلمانان را درمانده و ناتوان سازند ... همچنین خدا دعوت خود را از نیرنگ اهریمن میپاید و ازکوشش او برای رخنه بدان از لابلای آرزوهای پیغمبران که برجوشیده از سرشت بشری ایشان بوده است، محفوظ و مصون مینماید. پیغمبران محفوظ و مصون از وسوسهها و عملکردهای اهریمنند. ولیکن پیغمران انسان هستند و دلهایشان آرزوهائی میکند و به آرزوهائی چشم طمع میبنددکه مربوط به سرعت نشر و پخش دعوتشان، و پیروزی هرچه زودتر آن، و برطرف کردن سدها و مانعها از سر راه دعوت ایشان است. اهریمن تلاش میکندکه از لابلای همچون آرزوهائیکه دارند نفوذ و رخنه بکند، و دعوت را از ارکان و اصول خود منحرف سازد، و از معیارها و مقیاسهای خویش دور گرداند و به کژراهه برد ... امّا خدا نیرنگ اهریمن را باطل مینماید، و دعوتش را محفوظ و مصون میفرماید، و برای پیغمبران ارکان و اصول آن را معلوم و معین میگرداند، و در این راستا آیات خود را محکم و استوار میسازد، و هرگونه شبههای را از معیارها و ارزشهای دعوت، و از وسائل و ابزار آن، دور و برطرف میکند:
(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِیٍّ إِلا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ. لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ. وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ).
ما پیش از تو رسولی و نبیی را نفرستادهایم، مگر این که هنگامی که (آن رسول یا نبی آیات و احکام خدا را برای مردم) تلاوت کرده است اهریمن (با ایجاد وساوس و اباطیل در دل شنوندگان سستایمان، و با پخش یاوهسرائی توسط ذریه و دار و دسته خود) در تلاوت او القاء (شبهه) نموده است (و گاهی پیغمبران را شاعر، و زمانی ساحر، و وقتی ناقل افسانهها و خرافات پیشینیان جلوهگر ساخته است). امّا خداوند آنچه را که شیطان القاء نموده است (توسط تبلیغ و تبیین پیغمبران و دعوت و زحمت شبانهروزی پیروان ایشان در همه جا و همه آن) از میان برداشته است (و شبهات و ترهات اهریمنان انس و جان را از صفحه دل مردمان زدوده است) و سپس آیات خود را (در برابر سخنان ناروا و دلائل نابجای نیرنگبازان بیمایه و دسیسهبازان بیپایه) پایدار و استوار داشته است، زیرا که خدا بس آگاه (از کردار و گفتار و رفتار شیطان و شیطانصفتان بوده و همه کارهایش از روی فلسفه و) دارای حکمت است (و لذا اهریمن و پیروان او را همیشه مهلت داده است تا به دسائس و وساوس خود بپردازند) این وسوسههای شیطانی (و ایجاد مشکلات در راه دعوت آسمانی توسط مخالفان برنامههای یزدانی) بدان خاطر است که خداوند میخواهد آنها را آزمایش کسانی سازد که در دلهایشان بیماری (نفاق ریشه دوانده) است، و آزمون کسانی کند که سنگین دل (از کفر و ضلال) هستند، و مسلمّاً ستمگران (منافق و کافر نام، با برنامههای الهی بهویژه اسلام) عداوت عمیق و مخالفت سختی داشته و دارند. و این که عالمان و آگاهان بدانند که آنچه (پیغمبران به مردم میگویند) حق بوده و از جانب پروردگار تو است. پس باید بدان ایمان بیاورند تا دلهایشان بدان آرام گیرد و در برابرش تسلیم و خاضع شود. قطعاً خداوند مومنان را به راه راست رهنمود مینماید (و شبههها و وسوسههای شیطانی را در پرتو هدایت و وحی آسمانی بدیشان میشناساند و حیران و سرگردانشان نمیگذارد).
درباره سبب نزول این آیات روایات فراوانی نقل شده است و بسیاری از مفسران آنها را ذکرکردهاند. ابنکثیر در تفسیر خودگفته است:
«همه این روایات از راههائی ذکر شدهاند که مرسل بوده، و آنها را مستند به راه صحیحی ندیدهام. خدا هم بهتر میداند».
اکثر این روایات به طور مشروح روایت ابن ابیحاتم هستند. اوگفته است: موسی پسر ابوموسی کوفی برایمان از محمد ابن اسحاق شیبی، و او از محمّد پسر فلیح، و وی از موسی پسر عقبه، و او از ابنشهاب، روایتکرده است وگفته است: سوره نجم نازلگردید. مشرکان میگفتند: اگر این مرد درباره بتها و خدایان ما نیک بگوید، او را و یاران او را تصدیق میکنیم. امّا او بد و بیراهی راکه به بتها و خدایان ما میدهد، به مخالفان دین خود، یهودیان و مسیحیان نمیدهد. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) سخت به تنگ آمده بود از اذیت و آزاری که مشرکان به او و به یاران او میرسانیدند، و از این که او را و یاران او را تکذیب میکردند.گمراهی ایشان و ضلالت آنان نیز او را به درد میآورد و غمگین و حزین میکرد. این بود آرزو مینمودکه هدایت یابند و رهنمود شوند. زمانی که خداوند سوره نجم را نازل فرمود و در آنگفت:
(أَفَرَأَیْتُمُ اللاتَ وَالْعُزَّى. وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأخْرَى. أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الأنْثَى).
آیا چنین میبینید (و اینگونه معتقدید) که لات و عزی، و منات، سومین بت دیگر (معبود شما و دختران خدایند، و دارای قدرت و عظمت میباشند؟). آیا پسر مال شما باشد، و دختر مال خدا؟! (در حالی که به گمان شما دختران کمارزشتر از پسرانند؟!). (نجم/19-21)
وقتی که خدا طاغوتها را ذکرکرد، اهریمن کلماتی را القاءکرد. این بودکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود:
(وإنهن لهن الغرانیق العلى , وإن شفاعتهن لهی التی ترتجى).
آنها پرندگان گلنگ والائی هستند، و قطعا شفاعتشان جای امید است.
این کلمات از زمره واژههای مسجع اهریمن، و از نیرنگهای او است ... این دو جمله در دل هر مشرکی در مکه سخت تاثیرگذاشت، و آن را زبان به زبان روایت کردند و به یکدیگر رسانیدند وگفتند: محمّد به آئین نخستین خودکه آئین قوم خودش است برگشته است ... هنگامیکه آخر سوره نجم بدو وحی شد سجده برد، و همهکسانیکه با او بودند اعم از مسلمان و مشرک سجده بردند، جز ولید پسر مغیره. چون مرد مسنی بود مشتی خاک برگرفت و بر آن سجده برد. هر دوگروه مسلمان و مشرک از سجده بردن خود با پیروی از سجده بردن پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) شگفتزده شدند. مسلمانان از سجده بردن مشرکان با خود تعجبکردند، چون آنان ایمان نیاورده بودند و یقین نداشتند. مسلمانان نشنیده بودند که اهریمن چیزی به گوش مشرکان رسانده است، و ایشان بدانچه اهریمن آمیزه قرائت و تلاوت اوکرده است و به امید و آرزوی او انداخته است، اطمینان یافتهاند و بدان آرمیدهاند. اهریمن به مشرکان پیام داد که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) این جملات را در سوره قرآنی نجم تلاوتکرده است. این بود که مشرکان برای تعظیم خدایان خود سجده بردند. این واقعه در میان مردمان شائعگردید، و اهریمن آن را پخش و پراکندهکرد، تا بدانجاکه به سرزمین حبشه هم رسید و مسلمانانی که در آنجا بودند آن را شنیدند، یعنی عثمان پسر مظعون و یارانش. برای ایشان روایت کردند و گفتند: اهل مکه همه ایمان آوردهاند و مسلمان شدهاند، و با پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) نماز خواندهاند. ولید پسر مغیره بر خاکیکه برکف دست داشته است سجده برده است. مسلمانان مکه در امن و امانند ... این بود عثمان پسر مظعون و یارانش بار سفر بربستند و شتابان به سوی مکه رهسپار شدند. خدا منسوخکرد چیزی راکه اهریمنگنجانده بود، و آیات خویش را محکم و استوار بداشت، و از بافته اهریمن سره کرد و پالود و از افتراء او محفوظ و مصون نمود. و فرمود:
(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِیٍّ إِلا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (٥٢)
لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ).
ما پیش از تو رسولی و نبیّی را نفرستادهایم، مگر این که هنگامی که (آن رسول یا نبی آیات و احکام خدا را برای مردم) تلاوت کرده است اهریمن (با ایجاد وساوس و اباطیل در دل شنوندگان سستایمان، و با پخش یاوهسرائی توسط ذریه و دار و دسته خود) در تلاوت او القاء (شبهه) نموده است (و گاهی پیغمبران را شاعر، و زمانی ساحر، و وقتی ناقل افسانهها و خرافات پیشینیان جلوهگر ساحته است). امّا خداوند آنچه را که شیطان القاء نموده است (توسط تبلیغ و تبیین پیغمبران و دعوت و زحمت شبانهروزی پیروان ایشان در همه جا و همه آن) از میان برداشته است (و شبهات و ترّهات اهریمنان انس و جان را از صفحه دل مردمان زدوده است) و سپس آیات خود را (در برابر سخنان ناروا و دلائل نابحای نیرنگبازان بیمایه و دسیسهبازان بیپایه) پایدار و استوار داشته است، زیرا که خدا بس آگاه (از کردار و گفتار و رفتار شیطان و شیطانصفتان بوده و همه کارهایش از روی فلسفه و) دارای حکمت است (و لذا اهریمن و پیروان او را همیشه مهلت داده است تا به دسائس و وساوس خود بپردازند). این وسوسههای شیطانی (و ایجاد مشکلات در راه دعوت آسمانی توسط مخالفان برنامههای یزدانی) بدان خاطر است که خداوند میخواهد آنها را آزمایش کسانی سازد که در دلهایشان بیماری (نفاق ریشه دوانده) است، و آزمون کسانی کند که سنگیندل (از، کفر و ضلال) هستند، و مسلما ستمگران (منافق و کافر نام، با برنامههای الهی بهویژه اسلام) عداوت عمیق و مخالفت سختی داشته و دارند.
هنگامیکه یزدان جهان قضاوت خود را بیان فرمود، و پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را از سجع اهریمن پاککرد و زدود، مشرکان به سبب ضلالت و عداوت خود بر مسلمانان شوریدند و بر ایشان سختگرفتند ...
ابنکثیرگفته است: تقوی در تفسیر خود روایاتی راکه از سخنان ابنعباس، و محمّد پسرکعب قرظی و جز آنان گردآوری و بسان گفته مذکور ابن ابیحاتم نقل کرده است. آنگاه پرسشی را مطرحکرده است: چگونه همچنین چیزی رری داده است، وقتی که خداوند متعال عصمت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خود را تضمینکرده است؟ آنگاه پاسخهائی را از زبان مردمان روایت نموده است. دقیقترین آنها این است: اهریمن این چیز را بهگوش مشرکان فروخوانده است و فرو برده است. مشرکان هم گمان بردهاندکه همچونکاری از پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خداوند مهربان روی داده است. در صورتی که دراصل چنین نیست. لکه این امر ساختار شیطان بوده است و ساختار پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خداوند مهربان نبوده است. خدا هم بهتر میداند.
بخاریگفته است: ابنعباس فرموده است:
«فی امنیته». در قرائت و تلاوت او ... در امید و آرزوی او ....
وقتیکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) سخنگفته است اهریمن آن دو جمله را بر زبان او رانده است! خداوند هم آن دو جمله اهریمن را باطل میکند و میزداید:
(ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ).
سپس خداوند آیات خود را (در برابر سخنان ناروا و دلائل نابجای نیرنگبازان بیمایه و دسیسهبازان بیپایه) پایدار و استوار داشته است.
مجاهدگفته است:
«اذا تمنی». وقتی که قرائت و تلاوت کرده است ... زمانی که آرزو کرده است و دوست داشته است.
یعنی وقتیکهگفته است. وگویند:
«امنیته». در تلاوت او القاء (شبهه) کرده است. «امنیته»: یعنی قرائت.
ابنجریر در تفسیر «تمنی»گفته است: «تمنی» به معنی تلاوتکرد است. امّا این سخن به تاویل میماند! این چکیده روایاتی استکه درباره حدیثی آمده است که به حدیث غرانیق مشهور و معروف است ... اینگفته از ناحیه سند کاملا سست و بیبنیاد است. فرزانگان حدیثشناس گفتهاند: کسی از افراد صحیحالایمان آن را روایت ننموده است، و با سند درست ناگسیخته مطمئنی آن را نقل نکرده است. این حدیث از ناحیه موضوع هم با اصلی از اصول عقیده برخورد داردکه عصمت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) است. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) مصون و محفوظ از این استکه شیطان بتواند چیزی را در لابلای تبلیغ رسالت او جای دهد و بگنجاند.
خاورشناسان و طعنهزنان به این آئین دهان ناپاک خود را بسی با این حدیث نادرست آلودهاند، و آن را پخش و شائع کردهاند، و پیرامون آن گرد و غبارکینهتوزانه برانگیختهاند. حیف است که وقت عزیز و گرانبها را صرف ستیز با آنانکرد و به نقد همچون یاوهسرائیهائی پرداخت. چرا که این بیهودهگوئیها سخن گفتن را نمیارزد، و اصلا درست نیست به عنوان موضوعی برای نقد و بررسی مطرحگردد.
در خود نص مورد نظر چیزی وجود داردکه با بودن آن، بعید و نامعقول باشد قضیهای بدین شکل سبب نزول این آیهگردد، و مدلول و مفهوم آن، واقعه مستقلی را در زندگانی پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) تشکیل دهد و صحنهای از حیات مبارک اوگردد. نص آیه مقرر میدارد که این قاعده همگانی است و در همه رسالتها وجود دارد و دامنگیر همه پیغمبران الهی میگردد:
(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِیٍّ إِلا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ).
ما پیش از تو رسولی و نبیای را نفرستادهایم، مگر این که هنگامی که (آن رسول یا نبی آیات و احکام خدا را برای مردم) تلاوت کرده است اهریمن (با ایجاد وساوس و اباطیل در دل شنوندگان سستایمان، و با پخش یاوهسرائی توسط ذریه و دار و دسته خود) در تلاوت او القاء (شبهه) نموده است (و گاهی پیغمبران را شاعر، و زمانی ساحر، و وقتی ناقل افسانهها و خرافات پیشینیان جلوهگر ساخته است). امّا خداوند آنچه را که شیطان القاء نموده است (توسط تبلیغ و تبیین پیغمبران و دعوت و زحمت شبانهروزی پیروان ایشان در همه جا و همه آن) از میان برداشته است (و شبهات و ترهات اهریمنان انس و جان را از صفحه دل مردمان زدوده است) و سپس آیات خود را (در برابر سخنان ناروا و دلائل نابجای نیرنگبازان بیمایه و دسیسهبازان بیپایه) پایدار و استوار داشته است. باید مقصود کار همگانی باشد و بر صفتی تکیه داشته باشد که در فطرت نهفته است و مشترک در میان جملگی پیغمبران است. پیغمبران هم همگی آدمیزادند و محفوظ و مصون از چیزهائی هستندکه با عصمت مقرر برای انبیاء نمیخواند و ناهمگون درمیآید.
این چیزی استکه خدا یار باشد تلاش میکنیم به توضیح آن بپردازیم. خدا از مراد و مقصودش آگاهتر است، و ما فرموده خدا را به اندازه درک و فهم بشری خود تفسیر میکنیم و در روشنگری معانی آن می کوشیم.
پیغمبران خدا وقتی که مکلف میگردند حمل رسالت را بردوش گیرند و آن را به مردم برسانند، عزیزترین چیز برای ایشان این است که مردمان پیرامون دعوتشان گرد آیند و پذیرای آن گردند، و چیری را فهم و درک و پیروی کنند که از سوی خدا آن را برای آنان به ارمغان آوردهاند ... ولیکن سدها و مانعها در راه دعوتها بسیار است. و پیغمبران هم آدمیزادند و دارای مدت عمر محدودی هستند. این را احساس میکنند و میدانند. لذا آرزو میکنند مردمان را اگر بشود از کوتاهترین راه و در کمترین مدت ممکن به سوی دعوت خود جلب و جذب کند ... مثلا آرزو میکنند اگر بشود با مردمان در صلح و صفا بود و با ایشان در مسائل و چیزهائی که برایشان عزیز است سازگاری فرد و برای نمونه در عادات و مرسومات و موروثاتی به ترک آنان گفت و موقتا از این بابت با ایشان چیزی نگفت، بدان امید که مردمان به زیر سایه هدایت درایند و دعوت را بیذیرند. وقتی هم دعوت را پذیرفتند و هدایت یافتند میتوان مردمان را از آن عادات و مرسومات و موروثات عزیز و ارزشمندشان بازداشت و آنان را ساده و آسان در کاروان ایمان به پیش برد. پیغمبران برای مثال دوست میدارند در چیز اندکی از خواستهای دلهای مردمان و در اندکی از آرزوهایشان با ایشان همگامی و همراهی و سازگاری کنند، به امید آن که پلهپله آنان را به سوی عقیده بالا برد و اندک اندک قوانین ائین الهی را بدیشان گفت، و امیدوار بود که بعدها تربیت درست آنان به اتمام رسد و کمال یابد، تربیت درست که عادات و مرسومات و موروثات و علائق را از میان برمیدارد که بدانها خوی گرفتهاند و انس و الفت یافته اند.
پیغمبران این چیزها را دوست میدارند و آن چیزها را امید می دارند ... آرزوهایی راجع به بشر دعوت در سر میپرورانند، و امیدها به پیروزی دعوت میبندند، آرزوها و امیدهائیکه آمیزه سرشت آدمی است ... این از این سو، ولی از دیگر سو، یزدان جهان میخواهد دعوت برابر اصول کافی و موافق با معیارها و مقیاسهای دقیق خویش به راه خود ادامه دهد. آنگاه هرکسکه میخواهد ایمان بیاورد و هرکسکه میخواهدکافر شود. چه به دست آوردن یاران و پیروان دعوت در تقدیرکامل الهی و در ترازوی دقیق او با ضعف انسان و سنجش ایشان آلوده و آمیخته نیست ... برنامه خدا این استکه دعوت طبق اصول موافق با آن معیارها و مقیاسها به راه خود ادامه دهد و به پیش رود، هرچند در آغاز راه اشخاصی و افرادی را از دست بدهد و جلب و جذب خود نکند. زیرا استقامت قاطعانه دقیق بر اصول و معیارها و مقیاسهای دعوت تضمین میکندکه اینگونه اشخاص و افراد یاکسانیکه بهتر از ایشان هستند در یایان گشت و گذار به سوی دعوت بیایند و بدان بگروند، و خود دعوت سالم بماند و خدشهدار نشود. راست و درست به پیش رود وکجی و کژی به خود نبیند و هیچگونه غبار انحراف بر آن ننشیند.
اهریمن در آرزوها و خواستهای بشری، و در برخی از کارها یا سخنهائی که بیانگر آن آرزوها و خواستها است، برای نیرنگ زدن به دعوت، و منحرف کردن آن از قواعد و اصول خود، و القاء شبهههائی پیرامون آن به دلها و درونها، فرصتی برای خود پیدا میکند ... ولی یزدان جهان نمیگذارد تیر نیرنگ شیطان به هدف برسد. این است که درکارهائی که انجام پذیرفته است، یا در سخنانیکهگفته شده است، حکم فیصلهبخش و فرمان قاطعانه خود را صادر میفرماید، و پیغمبران خویش را وامیدارد که حکم فیصلهبخش و فرمان قاطعانه او را آشکار به مردمان ابلاغ کنند، و اشتباهی را که چهبسا در اجتهاد خود در امر دعوت داشتهاند، بدون شیله و پیله بهگوش شنوندگان برسانند و حقیقت را برای ایشان روشن گردانند. همانگونه که در برخی ازکارهای پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و در برخی از رویکردهای او روی داده است، و خدا در قرآن پرده از آنها برمیدارد و آنگونهکه باید از آنها سخن میگوید و راه را هویدا و مساله را روشن میفرماید.
بدین صورت یزدان نیرنگ شیطان را باطل میکند، و آیات خود را تحکیم میبخشد و استوار مینماید. دیگر در راه راست و جهت درست، شبههای نمیماند:
(وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
و مسلما ستمگران (منافق و کافر نام، با برنامههای الهی بهویژه اسلام) عداوت عمیق و مخالفت سختی داشته و دارند.
و امّا کسانیکه علم و دانش و معرفت و شناخت بدیشان داده شده است، دلهایشان به بیان و توضیح خدا و به حکم فیصلهبخش و فرمان قاطعانه او آرام میگیرد و اطمینان مییابد:
(وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ).
قطعا خداوند مومنان را به راه راست رهنمود مینماید (و شبههها و وسوسههای شیطانی را در پرتو هدایت و وحی آسمانی بدیشان میشناساند و حیران و سرگردانشان نمیگذارد).
در زندگی پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و در تاریخ دعوت اسلامی، اینگونه مثالهائی را خواهیم یافت، مثالهاییکه ما را بینیاز از تاویل سخنی میسازد که امام ابنجریر (رحمه الله) بدان اشاره کرده است.
مثالی از این دست را در داستان ابن ام مکتوم (رضی الله عنه) مییابیم. ابن ام مکتوم مردکوری بود. به خدمت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) آمد وگفت: ای فرستاده خدا برای من بخوان و به من بیاموز برخی از چیزهائی راکه خدا به تو آموخته است. او این سخن را تکرار میکرد. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) هم در این وقت سرگرمکار ولید پسر مغیره بود و دوست میداشتکه او را به سوی اسلام رهنمود و رهنمونکند. همراه ولید پسر مغیره بزرگان و سران قریش بودند. ابن ام مکتوم نمیدانستکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) سرگرم این کار است. کار بدانجا کشید که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) از الحاح ابن ام مکتوم به تنگ آمد و از او روی گرداند و بدو پشتکرد ... یزدان سبحان درباره اینکار قرآن را نازلکرد و در آن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را سخت سرزنش نمود:
(عَبَسَ وَتَوَلَّى . أَنْ جَاءَهُ الأعْمَى . وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى . أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرَى . أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى . فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى . وَمَا عَلَیْکَ أَلا یَزَّکَّى . وَأَمَّا مَنْ جَاءَکَ یَسْعَى . وَهُوَ یَخْشَى . فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى . کَلا إِنَّهَا تَذْکِرَةٌ .فَمَنْ شَاءَ ذَکَرَهُ).
پهره درهم کشید و روی برتافت، از این که نابینائی به پیش او آمد. تو چه میدانی، شاید او (از آموزش و پرورش تو بهره گیرد و) خود را پاک و آراسته سازد. یا این که پند گیرد و اندرز بدو سود برساند. امّا آن کس که خود را (از دین و هدایت آسمانی) بینیاز میداند، تو بدو روی میآوری و میپردازی! چه گناهی بر تو است اگر او (با آب ایمان، از چرک کفر) خویشتن را پاک و پاکیزه ندارد؟! امّا کسی که شتابان و مشتاقانه به پیش تو میآید، و از خدا ترسان است، تو از او غافل میشوی (و بدو اعتناء نمیکنی!). نباید چنین باشد! این آیات (قرآنی و شریعت آسمانی) یادآوری و آگاهی است و بس. پس هرکه بخواهد از آن پند گیرد (و هرکه خواهد سر خویش گیرد)... (عبس/١-١٢)
بدین وسیله خداوند معیارها و مقیاسهای دقیق دعوت، و ارجها و ارزشهای درست آن را برمیگرداند، و عملکرد پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را تصحیح میفرماید، عملکردی که عشق و رغبت به هدایت و رهنمود بزرگان و سران قریش او را بدان کشانده است و برآن داشته است. او امیدوار بود اشخاص فراوانیکه در پشت سر ولید پسر مغیره و بزرگان و سران قریش هستند، اسلام را بپذیرند. امّا خدا برای او بیان میدارد و روشن مینماید که: پابرجائی دعوت بر اصول و ارکان دقیق خود مهمتر از اسلام آوردن آن بزرگان و سران است. خدا نیرنگ اهریمن را باطل و پوچگرداند و نگذاشت از این سوراخ هم به داخل عقیده راه پیدا کند و بخزد، و آیات خود را استوار بداشت و تحکیم بخشید، و دلهای مومنان با مرهم این بیان شفا پیداکرد و اطمینان یافت. از آن به بعد پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) ابن ام مکتوم راگرامی میداشت، و هر وقت او را میدید میفرمود:
(مرحبا بمن عاتبنی فیه ربی ).
مرحبا به کسی که پروردگارم به سبب او مرا سرزنش فرمود.
همچنین میگفت:
(هل لک من حاجة؟). آیا کاری و نیازی نداری؟.
پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ابن ام مکتوم را دوبار جانشین خود در مدینهکرد و زمام امور را در غیاب خویش به دست او سپرد.
بسان چنین رخدادی را مسلم در صحیح خود آورده است وگفته است: ابوبکر پسر ابوشیبه، و محمّد پسر عبدالله اسدی، از اسرائیل، و او از مقدام پسر شریح، و وی از پدرش، و او هم از سعد پسر ابیوقاص، برایمان روایت کرده استکهگفته است: شش نفر در خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بودیم. مشرکان به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) گفتند: اینان را از پیش خود بران تا جسارت همنشینی با ما را به خود ندهند. سعد پسر ابیوقاصگفته است: من و ابنمسعود، و مردی از قبیله هذیل، و بلال، و دو مرد دیگری بودندکه نام آنان را فراموش کردهام. آنچه خدا میخواست به دل پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) رخنهکرد، و آن را به دل گرفت. خداوند بزرگوار این را نازل فرمود:
(وَلا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ).
کسانی را (از پیش خود) مران که سحرگاهان و شامگاهان خدای را به فریاد میخوانند (و همه وقت به عبادت و پرستش خدا مشغولند و) منظورشان (تنها رضایت ) او است. (انعام/52)
بدین منوال خداوند ارزشهای خالص دعوت، و معیارها و میزانهای دقیق آن را دیگر باره به دعوت برگرداند، و نیرنگ اهریمن را بینتیجه کرد و نگذاشت از این سوراخ رخنه کند و به درون دلها خزد، سوراخ رغبت و علاقه انسان به دلجوئی بزرگان و سران قریش، و جلب و جذب ایشان با برآورد کردن درخواستشان مبنی بر راندن فقرائیکه با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هم مجلس بودند و در حضور پرنورش نشست و برخاست داشتند. معیارها و مقیاسها و ارزشهای دعوت مهمتر از آن بزرگان و سران، و والاتر از اسلام هزاران شخصی بودکه با مسلمان شدن آن بزرگان و سران، مسلمان میشدند، و فراتر از تقویت دعوت در رشد و نمو آن با پذیرش اسلام ایشان بود، همانگونهکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) آرزو میکرد. خدا آگاهتر از هرکسی از سرچشمه نیروی حقیقی است، نیروی راستینیکه هوا و هوس خصوصی را و عرف و عادت جاری را مراعات نمیدارد.
چهبسا بتوان به دو مثال پیشین چیزی را افزودکه در قضیه زینب دختر جحش دختر عمّه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) روی داده است. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) او را به ازدواج زید پسر حارثه (رضی الله عنه) درآورد. پیش از نبوت خود زید پسر حارثه را پسرخوانده خویشکرده بود. به زید پسر حارثهگفته میشد: زید پسر محمّد. خدا خواست رابطه این الحاق و این نسبت را قطعکند. لذا فرمود:
(ادْعُوهُمْ لآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ).
آنان را به نام پدرانشان بخوانید که این کار در پیش خدا عادلانهتر بشمار است. (احزاب/٥)
همچنین فرمرده است:
(وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ) .
و فرزند خواندگانتان را فرزندان حقیقی نمینماید. (احزاب/٤)
زید (رضی الله عنه) عزیزترین فرد در پیش پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) بود. دحتر عمّه خود زینب دختر جحش - رضیاللهعنها - را به ازدواج زید درآورد. زندگی زناشوئی آن دو جور درنیامد و راستای راه سازش را درپیش نگرفت ... عربها در دوره جاهلیت ازدواج با مطلقه پسرخوانده خود را نمیپسندیدند. یزدان سبحان خواست این عادات را باطل کند، همانگونه که نسبت دادن پسر به غیر پدر خود را باطلگرداند. خدا به پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) خبر دادکه زینب را به ازدواج او درخواهد آورد بعد از آنکه زید زینب را طلاق خواهد داد - تا اینکه این قانون چنین عادتی را باطل گرداند - ولیکن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) در دل خود نهان داشت آنچه را که خدا بدو خبر داد. هر زمانکه زید در خدمت او از ناممکن بودن زندگی با زینب صحبت میکرد، بدو میفرمود:
(أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ).
همسرت (زینب بنت جحش) را نگاه دار. (احزاب/37)
این هم بدان جهت بودکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) میدانست مردمان ازدواج او را با زینب -پس از آنکه زید زینب را طلاق میدهد - چه اندازه ناشیرین و ناپسند میشمارند. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) پنهان میکرد چیزی را که خدا مقدر فرموده بود که آن را نمایان و آشکار سازد وقتیکه زید زینب را طلاق دهد ... یزدان سبحان درباره این قضیه آیاتی از قرآن را نازلکرد و در آنها پرده برداشت از آنچه در ذهن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) درگشت و گذار بود. در این آیهها قوانینی خاطرنشان میشود که خدا میخواهد مقرر دارد شریعت او در این مساله بر آنها استوارگردد:
(وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا).
(یادآور شو) زمانی را که به کسی (زید بن حارثه نام) که خداوند (با هدایت دادن وی به اسلام) بدو نعمت داده بود، و تو نیز (با تربیت کردن و آزاد نمودن وی) بدو لطف کرده بودی، میگفتی: همسرت (زینب بنت جحش) را نگاه دار و از خدا بترس. (ای پیغمبر!) تو چیزی را در دل پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میسازد، و از مردم میترسیدی، در حالی که خداوند سزاوار است که از او بترسی. هنگامی که زید نیار خود را بدو به پایان برد (و براثر سنگدلی و ناسازگاری زینب، مجبور به طلاق شد و وی را رها کرد) ما او را به همسری تو درآوردیم. تا مشکلی برای مومنان در ازدواج با همسران پسر خواندگان خود نباشد، بدانگاه که نیاز خود را بدانان به پایان ببرند (و طلاقشان دهند). فرمان خدا باید انجام بشود. (احزاب/37)
عائشه - رضیاللهعنها - راست گفته است بدانگاه که فرموده است: اگر محمّد (صلی الله علیه و سلم) چیزی از چیزهائی را پنهان میداشت که ازکتاب خدای بزرگ بدو وحی میگردید، این را پنهان میکرد:
(وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ).
تو چیزی را در دل پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میسازد، و از مردم میترسیدی، در حالی که خداوند سزاوار است که از او بترسی. (احزاب/37)
بدین منوال خداوند متعال شریعت خود را اجراء کرد و آن را تحکیم بخشید و استوار بداشت، و پرده از چیزی برداشتکه به ذهن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) میگذشت و خاطر مبارک او را مکدر میکرد. این چیز زشت شمردن و ناپسند دیدن مردمان ازدواج او با مطلقه پسر خواندهاش زید است. اهریمن نتوانست از این سوراخ رخنه کند. مساله را به کسانی سپردکه در دلهایشان بیماری (کفر و شرک و نفاق) بود، و سنگین دل بودند، و از این واقعه خمیرمایهای برای دشمنانگی و اختلاف و جدال و ستیز برمیگرفتند، و همیشه هم برمیگیرند!!!
*
این چیزی است که در تفسیر این آیات دلمان بدان میآرامد. خدا استکه به معنی درست رهنمود میفرماید و به راه راست رهنمون میدارد.
بعد از پیغمبران، شور و حماسه یاران دعوتها را برمیانگیزد، و رغبت و علاقه فراوان به انتشار دعوتها و پیروزی آنها مصرانه یاران دعوتها را برآن میدارد که در آغازکار از برخی از اشخاص دلجوبی کنند، یا برخی از عناصر را خشنود سازند، با چشمپوشی از چیزی از مقتضیات دعوت، وگمان برندکه این چیز چندان مهم در امر دعوت نیست. و با مردمان در برخی ازکارهایشان همگامی و همراهی کنند تا از دعوت نگریزند و با آن دشمنی نکنند! گاهی نیز برآن میشوند که از وسائل و اسلوبهایی استفادهکنندکه با معیارها و مقیاسهای دقیق دعوت نمیخواند، و با برنامه راست و مستقیم دعوت درست درنمیآید. این کار را نیز به علت حرص و آزی میکنندکه بر سرعت پیروزی دعوت و پخش آن دارند. و چهبسا اینکار را از روی اجتهاد در محقق ساختن «مصلحت دعوت» انجام دهند. در صورتیکه مصلحت حقیقی دعوت در ماندگاری و پایداری آن بر خود برنامه است بدون اندک و بیش انحرافی. و امّا نتائجکار، این غیب است و تنها خداوند دادار آن را میداند و بس. درست نیستکه بردارندگان پرچم دعوت حساب همچون نتائجی را بکنند. بلکه لازم است در راستای برنامه روشن و آشکار و دقیق دعوت حرکتکنند و به جلو بروند، و نتایج این ماندگاری و پایداری را به خدا واگذارکنند. در پایان گشت وگذار هم جز خیر و خوبی نخواهد بود.
هان! این قرآن مجید استکه ایشان را بیدار و آگاه میگرداند و بدیشان میگوید شیطان درکمین همین آرزوهای ایشان است تا از لابلای آن آرزوها به اصل دعوت رخنهکند. اگر خدا پیغمبران خود را محفوظ و مصون داشته است، و به شیطان این امکان را نداده است از لابلای آرزوهای فطری ایشان به دعوت آنان رخنهکند، امّا غیرمعصومانکه یاران دعوت هستند باید خویشتن را بپایند. زیرا در این ناحیه به پرهیز و حذر شدید، و بسی دوری ازگناه، و داشتن تقوای بسیار نیاز دارند، تا اینکه شیطان نتواند از سوراخ عشق و علاقه به پیروزی دعوت، و حرص و آز بر چیزیکه آن را «مصلحت دعوت» مینامند، به دلهایشان رخنه کند ... واژه «مصلحت دعوت» بایدکه از فرهنگ لغات یاران دعوت حذف شود. زیرا مصلحت دعوت جایگاه لغزش، و راهی استکه شیطان از آنجا به سراغ ایشان میرود و به دلهایشان فرو میدود، زمانیکه برای او مشکل گردد از ناحیه مصلحت اشخاص وارد شود! گاهی «مصلحت دعوت» به بتی تبدیل میگردد که یاران دعوت آن را میپرستند و با بودن آن برنامه اصلی دعوت را فراموش میکنند!.. قطعا بر یاران دعوت لازم است بر برنامه دعوت، ماندگار و پایدار بمانند، و در راستای آنگام بردارند و بس، و این برنامه را برگزینند و به چیزی توجه نکنندکه اینگزینش به بار میآورد، و نتائجی را ننگرندکه چهبسا چنین برایشان جلوهگر و پدیدار آیدکه در آن نتائج خطری متوجه دعوت و یاران آن است! چه یگانه خطریکه باید از آن پرهیز کرد خطر انحراف از راستای برنامه دعوت به علتی و سببی از علل و اسباب است، چه این انحراف زیاد باشد یا کم. خدا از یاران دعوت مطلعتر از مصلحت است. یاران دعوت موظف و مکلف به تشخیص مصلحت نیستند. بلکه آنان موظف و مکلف به کار یگانهای هستند، و آن این استکه از برنامه منحرف نشوند، و از راستای راه کناره نروند.
*
روند قرآنی بر این آیات، و بر حفاظت و حمایت از دعوت یزدان از مکر وکید شیطانکه رهنمود آن در این آیات است، پیروی میزند بدین مفهوم که کسانی که دعوت خدا را نمیپذیرند و بدانکافر میشوند مطرود و رانده و مانده از مغفرت و مرحمت خدایند و عذاب خوارکننده و درهمشکننده در انتظار ایشان است:
(وَلا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ. الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ. وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ).
کافران همواره درباره آن، (یعنی آنچه پیغمبران با خود آوردهاند، به ویژه قرآن) در شک و تردید بسر خواهند برد تا این که وقت (مرگ) ایشان به ناگاه فرامیرسد، و یا عذاب روز سترون، آنان را دربر میگیرد (که قیامت است و خیر و رحمتی، و خوشی و نعمتی برای ایشان به همراه ندارد). ملک و فرمانروائی در آن روز مال خدا است (و کسی نه مالک چیزی و نه صاحب قدرت و فرمانی است. در چنین روزی تنها) او است که میان بندگان خود فرمان میراند و داوری مینماید. کسانی که (در جهان عاجل) ایمان آورده باشند و کارهای پسندیده کرده باشند، (در جهان آجل) در باغهای پرنعمت (بهشت) بسر خواهند برد. و کسانی که (در جهان عاجل) کافر بودهاند و آیات (خواندنی یا دیدنی) ما را تکذیب نموده و دروغ خواندهاند، عذاب خوارکنندهای خواهند داشت.
اینکار و بارکسانی استکه جملگی قران را نمیپذیرند و بدانکافر میشوند. روند قرانی آن را در اینجا ذکر میکند بعد از آنکه موقعیت ایشان را در برابر آنچه اهریمن به آرزوها و امیدهای پیغمبران افکنده است ذکر نموده است. این بدان سبب است که میان این دوکار همگونی و پیوند است. آنان هنوز درباره قرآن شک و تردید دارند. خاستگاه این شک و تردید هم این است که شادی و شادمانی قرآن با دلهایشان نیامیخته است تا حقیقت و صداقتی را درک و فهم کنند که در قران است. این حال و احوال ایشان ماندگار و بر دوام میماند:
(حَتَّى تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ).
تا این که وقت (مرگ) ایشان به ناگاه فرامیرسد، و یا عذاب روز سترون، آنان را دربر میگیرد (که قیامت است و خیر و رحمتی، و خوشی و نعمتی برای ایشان به همراه ندارد ).
این حال و احوال ایشان ماندگار و بردوام میماند تا قیامت درمیرسد. خدا این روز را عقیم، یعنی سترون نامیده است. عقیم و سترون صفتی استکه سایه ویژه خود را دارد. قیامت روزی استکه روز دیگر را به دنبال خود تولید نمیکند و نمیآورد ... روز قیامت واپسین روز است.
در چنن روزی ملک و مملکت از آن خدای یگانه است و بس. حتی ملک و مملکت ظاهری و نمادینیکه مردمان در زمین ملک و مملکت میانگارند متعلق به خدا میگردد و بس ... در چنین روزی حکم و قضاوت نیز تنها ازآن خدای یگانه است و بس. او استکه میان هر فرقه وگروهی داوری میکند و جز او سزای سزاوارشان را میدهد:
(فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ).
کسانی که (در جهان عاجل) ایمان آورده باشند و کارهای پسندیده کرده باشند، (در جهان آجل) در باغهای پرنعمت (بهشت) بسر خواهند برد.
(وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ).
و کسانی که (در جهان عاجل) کافر بودهاند و آیات (خواندنی یا دیدنی) ما را تکذیب نموده و دروغ خواندهاند، عذاب خوارکنندهای خواهند داشت.
این همکیفر نیرنگی استکه با آئین خدا داشتند، و سزای تکذیب آیات روشن و آشکار خدا است. جزای این است که خویشش را بزرگتر از آن دیدهاند که از خدا اطاعتکنند و تسلیم فرمان او شوند.