سوره احقاف
حمٓ
حم [حا. میم].
تَنزِیلُ ٱلۡکِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ
نزول [این] کتاب از جانب الله شکستناپذیرِ حکیم است.
مَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَأَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ عَمَّآ أُنذِرُواْ مُعۡرِضُونَ
آسمانها و زمین و آنچه را که بین آنهاست بهحق [و هدفمند] و براى مدتى معین آفریدهایم؛ و[لى] کافران از آنچه به آنان هشدار داده شده، رویگردانند.
قُلۡ أَرَءَیۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ لَهُمۡ شِرۡکٞ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِۖ ٱئۡتُونِی بِکِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ هَٰذَآ أَوۡ أَثَٰرَةٖ مِّنۡ عِلۡمٍ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ
[ای پیامبر، به مشرکان] بگو: «آیا به چیزهایی که به جاى الله [به نیایش] مىخوانید توجه کردهاید؟ به من نشان دهید چه چیز از [اجزاى] زمین را آفریدهاند. آیا در [آفرینش] آسمانها شرکت داشتهاند؟ اگر راست مىگویید، از کتابهای آسمانى پیشین یا بازماندهای از دانش [گذشتگان، دلیل] بیاورید».
وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن یَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا یَسۡتَجِیبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ
کیست گمراهتر از کسی که به جاى الله، افرادى را به دعا مىخواند که تا روز قیامت به او پاسخ نمىدهند و آنان [= معبودهای باطل، اساساً] از درخواست آنها [= عبادتگزارانشان] بىخبرند؟
وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ کَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَکَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ کَٰفِرِینَ
و آنگاه که [در قیامت] مردم احضار شوند، آن [معبودان باطل] دشمنانشان خواهند بود و عبادتشان را انکار خواهند کرد.
وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُنَا بَیِّنَٰتٖ قَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لِلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمۡ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِینٌ
و چون آیاتِ روشنگر ما بر کافران خوانده میشود، آنان در مورد سخن حقى که به آنها رسیده است میگویند: «این جادویى آشکار است»؛
أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ إِنِ ٱفۡتَرَیۡتُهُۥ فَلَا تَمۡلِکُونَ لِی مِنَ ٱللَّهِ شَیۡـًٔاۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِۚ کَفَىٰ بِهِۦ شَهِیدَۢا بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡۖ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ
یا میگویند: «[محمد] این [قرآن] را خود جعل کرده [و به الله نسبت داده] است». [ای پیامبر، به آنان] بگو: «اگر من آن را جعل کرده [و به الله نسبت داده] باشم، شما نمیتوانید در برابر [عذاب و خشم] الله از من دفاع کنید. الله به آنچه شما دربارۀ او [= قرآن، با طعنه] گفتگو میکنید، آگاهتر است، و به عنوان گواه بین من و شما کافى است؛ و او آمرزگارِ مهربان است».
قُلۡ مَا کُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ وَمَآ أَدۡرِی مَا یُفۡعَلُ بِی وَلَا بِکُمۡۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّ وَمَآ أَنَا۠ إِلَّا نَذِیرٞ مُّبِینٞ
بگو: «من پدیدهاى نوظهور در میان پیامبران نیستم و نمىدانم سرنوشت من و شما چه خواهد شد؛ تنها از آنچه به من وحى مىشود پیروى مىکنم و فقط هشداردهندهاى آشکارم».
قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِن کَانَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَکَفَرۡتُم بِهِۦ وَشَهِدَ شَاهِدٞ مِّنۢ بَنِیٓ إِسۡرَـٰٓءِیلَ عَلَىٰ مِثۡلِهِۦ فَـَٔامَنَ وَٱسۡتَکۡبَرۡتُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّـٰلِمِینَ
بگو: «به من بگویید: اگر قرآن از جانب الله باشد و شما به آن کفر ورزید و شاهدى از بنیاسرائیل، به مشابهت آن [با تورات و با تکیه بر آنچه در تورات در مورد آن آمده بر حقانیّت آن] گواهى داده و ایمان آورده باشد و شما در برابرش [انکار و] تکبر ورزید، [آیا گمراه و ستمگر نیستید]؟ بىگمان، الله ستمکاران را هدایت نخواهد کرد».
وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَوۡ کَانَ خَیۡرٗا مَّا سَبَقُونَآ إِلَیۡهِۚ وَإِذۡ لَمۡ یَهۡتَدُواْ بِهِۦ فَسَیَقُولُونَ هَٰذَآ إِفۡکٞ قَدِیمٞ
و کافران به مؤمنان گفتند: «اگر این [قرآن] خوب بود، کسانی [که بردگان و فقیرانی ناچیزند] در پذیرش آن بر ما سبقت نمىگرفتند»؛ و چون به وسیله آن هدایت نیافتهاند، مىگویند: «این [قرآن]، دروغى قدیمی است».
وَمِن قَبۡلِهِۦ کِتَٰبُ مُوسَىٰٓ إِمَامٗا وَرَحۡمَةٗۚ وَهَٰذَا کِتَٰبٞ مُّصَدِّقٞ لِّسَانًا عَرَبِیّٗا لِّیُنذِرَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُحۡسِنِینَ
و [در حالى که] پیش از آن [= قرآن]، کتاب موسى راهنما و رحمت بود؛ و این [قرآن،] کتابى است که [تورات را] به زبان [شیوای] عربی تصدیق مىکند تا به ستمکاران هشدار دهد و براى نیکوکاران بشارت باشد.
إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ
کسانى که گفتند: «پروردگارِ ما الله است»؛ آنگاه [از بندگىِ غیرِ او سر باز زدند و بر اعتقاد خود] پاى فشردند، ترس و اندوهى نخواهند داشت.
أُوْلَـٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ خَٰلِدِینَ فِیهَا جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ
آنان اهل بهشتند و جاودانه در آنجا خواهند بود. این، پاداش اعمالی است که انجام دادهاند.
وَوَصَّیۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَیۡهِ إِحۡسَٰنًاۖ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ کُرۡهٗا وَوَضَعَتۡهُ کُرۡهٗاۖ وَحَمۡلُهُۥ وَفِصَٰلُهُۥ ثَلَٰثُونَ شَهۡرًاۚ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَبَلَغَ أَرۡبَعِینَ سَنَةٗ قَالَ رَبِّ أَوۡزِعۡنِیٓ أَنۡ أَشۡکُرَ نِعۡمَتَکَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَیَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَصۡلِحۡ لِی فِی ذُرِّیَّتِیٓۖ إِنِّی تُبۡتُ إِلَیۡکَ وَإِنِّی مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ
و انسان را به نیکى کردن به پدر و مادرش سفارش کردیم؛ [به ویژه] مادر که به دشوارى بارِ حمل او را بر عهده دارد و با دشوارى وضع حمل میکند؛ و [دوران] باردارى و شیرخوارگىاش [مجموعاً] سى ماه است؛ [او پرورش مییابد] تا به حد رشد برسد و در چهل سالگى [که توان جسمی و ذهنیاش کامل است] میگوید: «پروردگارا، به من توفیق بده تا شکرِ نعمتی را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى، به جای آورم و کار شایستهاى انجام دهم که از آن راضی گردى؛ و فرزندانم را شایسته گردان؛ به درگاهت [توبه نموده و] بازگشتهام و تسلیم [فرمانت] هستم».
أُوْلَـٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنۡهُمۡ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ وَنَتَجَاوَزُ عَن سَیِّـَٔاتِهِمۡ فِیٓ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَنَّةِۖ وَعۡدَ ٱلصِّدۡقِ ٱلَّذِی کَانُواْ یُوعَدُونَ
آنان کسانی هستند که ما نیکوترین کارهایشان را میپذیریم و از گناهانشان درمیگذریم و در زمرۀ اهل بهشتند. این وعدۀ راستی است که به آن نوید داده شدهاند.
وَٱلَّذِی قَالَ لِوَٰلِدَیۡهِ أُفّٖ لَّکُمَآ أَتَعِدَانِنِیٓ أَنۡ أُخۡرَجَ وَقَدۡ خَلَتِ ٱلۡقُرُونُ مِن قَبۡلِی وَهُمَا یَسۡتَغِیثَانِ ٱللَّهَ وَیۡلَکَ ءَامِنۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ فَیَقُولُ مَا هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ
و کسی که به پدر و مادرش گفت: «اف بر شما! چگونه به من وعده مىدهید که [از گور] بیرون آورده خواهم شد؛ در حالى که نسلهای فراوانی پیش از من رفتند [و بازنگشتند]؟» پدر و مادرش به درگاه الهی زاری مىکنند [که فرزندشان را هدایت کند و به او مىگویند:] «واى بر تو! ایمان بیاور که وعدۀ الهی راست است»؛ [اما] او پاسخ مىدهد: «این [وعدهها] فقط افسانههاى [خیالی] پیشینیان است».
أُوْلَـٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ حَقَّ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ فِیٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ إِنَّهُمۡ کَانُواْ خَٰسِرِینَ
این افراد، در زمرۀ گروههایی از جن و انس هستند که پیشتر، فرمان عذاب الهی در موردشان تحقق یافته است. بىگمان، آنان زیانکار بودند.
وَلِکُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۖ وَلِیُوَفِّیَهُمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ
هر گروه [بهشتی یا دوزخی]، درجاتى بر حسب اعمالشان دارند [تا حقى ضایع نگردد]؛ و الله اعمالشان را به تمام و کمال کیفر میدهد؛ بى آنکه در حقشان ستم شود.
وَیَوۡمَ یُعۡرَضُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ عَلَى ٱلنَّارِ أَذۡهَبۡتُمۡ طَیِّبَٰتِکُمۡ فِی حَیَاتِکُمُ ٱلدُّنۡیَا وَٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهَا فَٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا کُنتُمۡ تَسۡتَکۡبِرُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَبِمَا کُنتُمۡ تَفۡسُقُونَ
روزى که کافران بر آتش عرضه مىشوند، [به آنان خطاب مىشود:] «نعمتهای پاکیزۀ خود را در زندگی دنیا از بین بردید و از آنها بهرهمند شدید؛ پس امروز به خاطر برتریجوییِ ناحق و انحرافی که در زمین داشتید، با عذابى خفتبار مجازات مىشوید».
۞وَٱذۡکُرۡ أَخَا عَادٍ إِذۡ أَنذَرَ قَوۡمَهُۥ بِٱلۡأَحۡقَافِ وَقَدۡ خَلَتِ ٱلنُّذُرُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦٓ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَ إِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٖ
[ای پیامبر، سرگذشت هود،] برادر قوم عاد را یاد کن؛ آنگاه که در سرزمین «احقاف» [= ریگزاری در جنوب شبه جزیرۀ عربستان] قومش را هشدار مىداد ـ در حالى که هشداردهندگان [دیگرى نیز] در گذشتههاى دور و نزدیک آمده بودند ـ [و چنین میگفت] که: «تنها الله را عبادت کنید که من از عذاب روزى بزرگ بر شما مىترسم».
قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِتَأۡفِکَنَا عَنۡ ءَالِهَتِنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّـٰدِقِینَ
آنان گفتند: «آیا آمدهاى که ما را از [عبادت] معبودانمان بازگردانى؟ اگر راست مىگویى، عذابى که به ما وعده مىدهى پیش آور».
قَالَ إِنَّمَا ٱلۡعِلۡمُ عِندَ ٱللَّهِ وَأُبَلِّغُکُم مَّآ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦ وَلَٰکِنِّیٓ أَرَىٰکُمۡ قَوۡمٗا تَجۡهَلُونَ
[هود] گفت: «[وقت نزول عذاب را] فقط الله مىداند؛ و من پیامى را که مأمور [ابلاغ] آن شدهام به شما مىرسانم؛ ولى شما را گروهى نادان مىبینم».
فَلَمَّا رَأَوۡهُ عَارِضٗا مُّسۡتَقۡبِلَ أَوۡدِیَتِهِمۡ قَالُواْ هَٰذَا عَارِضٞ مُّمۡطِرُنَاۚ بَلۡ هُوَ مَا ٱسۡتَعۡجَلۡتُم بِهِۦۖ رِیحٞ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٞ
و چون آن [عذاب] را که به صورت ابرى در جهت [دشت و] درهها[ى حاصلخیز]شان پیش مىآمد، مشاهده کردند، [با شادمانی] گفتند: «این ابرى است که [رحمت] بر ما مىبارد»؛ [هود گفت: «نه،] بلکه همان [عذابى] است که براى رسیدنش شتاب داشتید؛ تندبادى است که عذابى دردناک با خود دارد.
تُدَمِّرُ کُلَّ شَیۡءِۭ بِأَمۡرِ رَبِّهَا فَأَصۡبَحُواْ لَا یُرَىٰٓ إِلَّا مَسَٰکِنُهُمۡۚ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡمُجۡرِمِینَ
[طوفانی است که] هر چیزى را به فرمان پروردگارش در هم مىکوبد»؛ آنگاه چنان [هلاک] شدند که جز خانههاى [ویران] آنان، اثرى به چشم نمىخورد. ما بزهکاران را این گونه کیفر مىدهیم.
وَلَقَدۡ مَکَّنَّـٰهُمۡ فِیمَآ إِن مَّکَّنَّـٰکُمۡ فِیهِ وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ سَمۡعٗا وَأَبۡصَٰرٗا وَأَفۡـِٔدَةٗ فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُمۡ سَمۡعُهُمۡ وَلَآ أَبۡصَٰرُهُمۡ وَلَآ أَفۡـِٔدَتُهُم مِّن شَیۡءٍ إِذۡ کَانُواْ یَجۡحَدُونَ بِـَٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ
یقیناً به آنها [= قوم عاد]، چنان امکاناتی داده بودیم که به شما [اهل مکه، چنان] امکاناتی ندادهایم؛ و برای آنان چشم و گوش و دل [نیرومندتر از دیگران] قرار داده بودیم، و[لی] گوش و چشم و دلهایشان سودى به حالشان نداشت؛ زیرا آیات الهی را انکار مىکردند و [سرانجام،] عذابی که آن را مسخره مىکردند، دامنگیرشان شد.
وَلَقَدۡ أَهۡلَکۡنَا مَا حَوۡلَکُم مِّنَ ٱلۡقُرَىٰ وَصَرَّفۡنَا ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ
[بسیارى از مردم] شهرهاى پیرامون شما [مکّیان] را هلاک کردیم؛ و[لى قبلاً] نشانهها [و دلایل توحید] را به شکلهای مختلف در میان آوردیم؛ باشد که [از کفر و گمراهى] بازگردند.
فَلَوۡلَا نَصَرَهُمُ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ قُرۡبَانًا ءَالِهَةَۢۖ بَلۡ ضَلُّواْ عَنۡهُمۡۚ وَذَٰلِکَ إِفۡکُهُمۡ وَمَا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ
پس چرا کسانی که [مشرکان آنان را] براى تقرب [به الله،] معبودان خود گرفتند، [به هنگام بلا] یاریشان نکردند؟ بلکه از نظرشان ناپدید شدند؛ و [سرانجامِ] دروغها و تهمتهایشان همین بود.
وَإِذۡ صَرَفۡنَآ إِلَیۡکَ نَفَرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ یَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوٓاْ أَنصِتُواْۖ فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوۡاْ إِلَىٰ قَوۡمِهِم مُّنذِرِینَ
[ای پیامبر، به یاد آور] هنگامی که گروهى از جن را به سوی تو فرستادیم که قرآن را بشنوند؛ هنگامی که نزد پیامبر حضور یافتند، [به یکدیگر] گفتند: «خاموش باشید [تا به آیات قرآن گوش فرادهیم] و چون [تلاوتش] به پایان رسید، نزد قوم خود بازگشتند تا به آنان [در مورد عواقبِ سرپیچی از فرمان حق] هشدار دهند.
قَالُواْ یَٰقَوۡمَنَآ إِنَّا سَمِعۡنَا کِتَٰبًا أُنزِلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ یَهۡدِیٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ وَإِلَىٰ طَرِیقٖ مُّسۡتَقِیمٖ
گفتند: «اى قوم، ما [آیاتِ] کتابى را شنیدیم که پس از موسى نازل شده است و کتابهای [آسمانیِ] پیش از خود را تصدیق میکند و به [سوى] حق و راه راست هدایت مىنماید.
یَٰقَوۡمَنَآ أَجِیبُواْ دَاعِیَ ٱللَّهِ وَءَامِنُواْ بِهِۦ یَغۡفِرۡ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمۡ وَیُجِرۡکُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِیمٖ
ای قوم، [سخنان توحیدیِ] این دعوتگر را که به سوی الله فرامیخوانَد بپذیرید و به او ایمان آورید تا [الله] برخى از گناهانتان را ببخشد و شما را از عذابى دردناک در امان بدارد.
وَمَن لَّا یُجِبۡ دَاعِیَ ٱللَّهِ فَلَیۡسَ بِمُعۡجِزٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَیۡسَ لَهُۥ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءُۚ أُوْلَـٰٓئِکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍ
و هر کس [سخنان] دعوتگری را که به سوی الله فرامیخوانَد نپذیرد [و به وی ایمان نیاورد، هرگز الله را] در زمین به تنگ نمىآورَد؛ و در برابر الله [یاور و] کارسازى نخواهد داشت. چنین کسانی در گمراهىِ آشکارند».
أَوَلَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَلَمۡ یَعۡیَ بِخَلۡقِهِنَّ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن یُحۡـِۧیَ ٱلۡمَوۡتَىٰۚ بَلَىٰٓۚ إِنَّهُۥ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ
آیا مشرکان ندیدهاند [و نمیدانند] الله که آسمانها و زمین را آفرید و از آفرینش آنها درمانده نشد، قادر است مردگان را [نیز] زنده کند؟ آرى، او بر هر کارى تواناست.
وَیَوۡمَ یُعۡرَضُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ عَلَى ٱلنَّارِ أَلَیۡسَ هَٰذَا بِٱلۡحَقِّۖ قَالُواْ بَلَىٰ وَرَبِّنَاۚ قَالَ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا کُنتُمۡ تَکۡفُرُونَ
روزى که کافران بر آتش عرضه مىشوند، [از آنان پرسیده مىشود:] «آیا این آتش حق نیست [و حقیقت ندارد]؟» آنان میگویند: «آری؛ سوگند به پروردگارمان [که چنین است]»؛ [آنگاه الله] میفرماید: «پس به سزاى آنکه [قیامت را] انکار مىکردید، عذاب را بچشید».
فَٱصۡبِرۡ کَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ٱلۡعَزۡمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ وَلَا تَسۡتَعۡجِل لَّهُمۡۚ کَأَنَّهُمۡ یَوۡمَ یَرَوۡنَ مَا یُوعَدُونَ لَمۡ یَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا سَاعَةٗ مِّن نَّهَارِۭۚ بَلَٰغٞۚ فَهَلۡ یُهۡلَکُ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ
[ای پیامبر،] تو نیز همچون پیامبران اولوالعزم [که همواره ثابتقدم بودند، در برابر آزار و تکذیبِ قومت] شکیبا باش و در مورد [درخواست عذابِ] آنان شتاب نکن. روزى که [این کافران] عذابِ موعودشان را [در جهان آخرت] ببینند، [کیفرشان چنان طولانی است که] گویى فقط بخشی از روز را [در دنیا] به سر بردهاند. این قرآن، پیامى [عمومى برای جن و انس] است. آیا جز نافرمانان هلاک مىشوند؟
Al-Ahqāf
سورة الأحقاف - سورة 46 - عدد آیاتها 35
بسم الله الرحمن الرحیم
حم
تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ
مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَالَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ
قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ
وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَن لّا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ
وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاء وَکَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ
وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ
أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئًا هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ کَفَى بِهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
قُلْ مَا کُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلاَّ نَذِیرٌ مُّبِینٌ
قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن کَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَکَفَرْتُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ
وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کَانَ خَیْرًا مَّا سَبَقُونَا إِلَیْهِ وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هَذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ
وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَانًا عَرَبِیًّا لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ
إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ
أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
وَوَصَّیْنَا الإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ
أُوْلَئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَن سَیِّئَاتِهِمْ فِی أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ
وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَّکُمَا أَتَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِی وَهُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیَقُولُ مَا هَذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ
أُوْلَئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ
وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُوا وَلِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ
وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَفْسُقُونَ
وَاذْکُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتْ النُّذُرُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ
قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِکَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ
قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُکُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ
فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُّمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ
تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لا یُرَى إِلاَّ مَسَاکِنُهُمْ کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ
وَلَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا إِن مَّکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلا أَبْصَارُهُمْ وَلا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَیْءٍ إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُون
وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا مَا حَوْلَکُم مِّنَ الْقُرَى وَصَرَّفْنَا الآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ
فَلَوْلا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ قُرْبَانًا آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَذَلِکَ إِفْکُهُمْ وَمَا کَانُوا یَفْتَرُونَ
وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ
قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ
یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمْ وَیُجِرْکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ
وَمَن لّا یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الأَرْضِ وَلَیْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء أُوْلَئِکَ فِی ضَلالٍ مُّبِینٍ
أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَلَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ
فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ
سورة احقاف
به نام الله بخشندة مهربان
حم، ﴿1﴾ نازل شدن (این) کتاب از سوی الله پیروزمند حکیم است. ﴿2﴾ ما آسمانها و زمین و آنچه را که در میان آن دواست جز به حق و (برای) مدتی معین نیافریدهایم. وکسانیکه کافر شدند از آنچه بیم شان میدهند روی گردانند. ﴿3﴾ (ای پیامبر، به آنها) بگو: «آیا دیدهاید آنچه را که جز الله میخوانید، به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریدهاند؟ یا اینکه آنها در (آفرینش) آسمانها شرکت داشتهاند؟! اگر راست میگویید کتابی (آسمانی) پیش از این (قرآن)، یا اثری از علم (گذشتگان، بر صدق ادعای خود) برای من بیاورید». ﴿4﴾ و چه کسی گمراهتراست از آن که (معبودی) غیر از الله را میخواند که تا روز قیامت (هم دعای) او را اجابت نکند، و آنها (= معبودان باطل) از خواندن (و دعای) ایشان (کاملاً) بیخبرند؟! ﴿5﴾وهنگامیکه مردم (در قیامت) گرد آورده شوند، آنها (معبودان باطل) دشمنانشان خواهند بود، و عبادت شان را انکار میکنند ([1]). ﴿6﴾ و هنگامیکه آیات روشن ما بر آنها خوانده شود، کسانیکه کافر شدند، در برابر حقی که برای آنها آمده است گویند: «این جادویی آشکار است». ﴿7﴾ یا میگویند: «(پیامبر خود) آن را بافته (و به الله نسبت داده) است». (ای پیامبر) بگو: «اگر من آن را بافته (و به الله نسبت داده) باشم پس شما نمیتوانید در برابر (عذاب و خشم) الله از من دفاع کنید، (تنها) او به آنچه شما دربارۀ آن (= قرآن میگویید و گفتگو میکنید) آگاهتراست، و گواهی او (= الله) میان من و شما کافی است، و او آمرزندۀ مهربان است». ﴿8﴾ (ای پیامبر) بگو: «من از میان پیامبران (و جودی) نو ظهور نیستم. و نمی دانم که با من و شما چگونه رفتار خواهد شد، من تنها از چیزی پیروی میکنم که به من وحی میشود، و جز بیمدهندهی آشکاری نیستم». ﴿9﴾ (ای پیامبر) بگو: «به من خبر دهید اگر (این قرآن) از سوی الله باشد، و شما به آن کافر شوید، و شاهدی از بنی اسرائیل بر (نشانههای) آن (در تورات) شهادت داد پس (او) ایمان آورد([2])، و شما سرکشی (و تکبر) میوزرید (چه بر سر شما خواهد آمد؟) مسلماً الله گروه ستمگر را هدایت نمیکند». ﴿10﴾ و کسانیکه کافر شدند به کسانیکه ایمان آوردند گفتند: «اگر (این دین) بهتر بود، هرگز آنها (در پذیرش آن) بر ما پیشی نمیگرفتند». و چون بدان هدایت نشدند، خواهند گفت: «این (یک) دروغ قدیم است». ﴿11﴾ و پیش از آن، کتاب موسی پیشوا و رحمت بود، و این (قرآن) کتابی است تصدیق کنندۀ (آن) که به زبان عربی است، تا کسانیکه ستم کردند بیم دهد و برای نیکوکاران بشارتی باشد. ﴿12﴾ بیگمان کسانیکه گفتند: «پروردگار ما الله است، سپس استقامت کردند، پس بر آنها ترسی نیست و نه آنها اندوهگین شوند. ﴿13﴾ آنها اهل بهشتند، جاودانه در آن باشند، (این) پاداش اعمالی است که انجام میدادند. ﴿14﴾ما به انسان سفارش کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند([3])، مادرش او را به دشواری حمل میکند، و به دشواری بر زمین گذارد، و دوران حمل او و از شیر باز گرفتن او سی ماه است ([4])، تا هنگامیکه به کمال (توانمندی و) رشدش برسد، و به (سن) چهل سالگی برسد، گوید: «پروردگارا! مرا توفیق ده تا شکر نعمتت را که بر من و بر پدر و مادرم ارزانی داشتهای به جای آورم و کار شایستهای انجام دهم که تو از آن خشنود شوی، و فرزندانم را صالح گردان، بیگمان من به سوی تو بازگشتم (و توبه نمودم)، و بیشک من از مسلمانانم». ﴿15﴾ آنها کسانی هستند که ما نیکوترین کارشان را میپذیریم، و از گناهانشان میگذریم و در زمرۀ اهل بهشت هستند، این و عدۀ راستی است که وعده داده میشدند. ﴿16﴾ و کسیکه به پدر و مادرش گفت: «اف بر شما! آیا شما به من و عدۀ میدهید که (از گورم) بیرون آورده میشوم؟ در حالیکه نسلها پیش از من گذشتهاند؟! (و هرگز برانگیخته نشدند) و آن دو (= پدر و مادر) الله را به یاری میطلبند که: «وای برتو! ایمان بیا و ر، یقیناً و عدۀ الله حق است»، پس (او) میگوید: «اینها چیزی جز افسانههای پیشینیان نیست». ﴿17﴾ آنها کسانی هستند که همان سخن (= و عدۀ عذاب) در (زمرۀ) امتهای که پیش از آنها از جن و انس گذشتهاند، بر آنها محقق شده است، بیگمان آنها زیانکار بودند. ﴿18﴾ و برای هر یک (از آنها) درجاتی است به (حسب) آنچه انجام دادهاند، و تا الله (پاداش) کارهایشان را به تمامی به آنها بدهد، و به آنها هیچ ستمی نخواهد شد. ﴿19﴾ و روزیکه کسانیکه کافر شدند بر آتش عرضه کنند، (و به آنها گفته شود:) «در زندگی دنیا (نعمتهای) پاکیزه (و لذتهای) خود را از بین بردید و از آنها بهرهمند شدید، پس (ای کافران) امروز به عذاب خوار کننده پاداشتان میدهند، (و این) به (خاطر) گردنکشی (و استکباری) که به نا حق در زمین میکردید، و به (خاطر) نافرمانی (و گناهانی) که انجام میدادید. ﴿20﴾
(ای پیامبر، داستان هود) برادر (قوم) عاد، را به یاد آور که چون قومش را در (سرزمین) «احقاف» (= ریگستانها) هشدار داد، ـ و به راستی هشدار دهندگانی پیش از او و بعد از او گذشته بودند ـ که: جز الله را نپرستید، بیگمان من از عذاب روزی بزرگ بر شما میترسم. ﴿21﴾ (آنها) گفتند: «آیا آمدهای تا ما را از (پرستش) معبودهایمان برگردانی، پس اگر از راستگویانی آنچه به ما وعده دادهای برایمان بیاور». ﴿22﴾ (هود) گفت: «علم (تحقق آن وعدهها) تنها نزد الله است، و من آنچه را که به آن فرستاده شده ام به شما میرسانم، و لیکن من شما را قومی میبینم که (پیوسته) نادانی میکنید». ﴿23﴾ پس هنگامیکه آن (عذاب) را به صورت ابری که رو به راه و ادیهایشان است، دیدند، (خوشحال شدند) گفتند: «این ابری است که بر ما (باران) میبارد» ([5]). (هود گفت: نه،) بلکه این همان (عذابی) است که در آمدنش شتاب میکردید، بادی است که عذاب دردناکی در آن است. ﴿24﴾ همه چیز را به فرمان پروردگارش (ویران و) نا بود میکند، پس چنان شدند که جز خانههایشان دیده نمیشد، ما این گونه گروه مجرمان را کیفر میدهیم. ﴿25﴾ به راستی ما به آنها (= قوم عاد) چنان (تمکّن و) قدرتی دادیم که به شما آن قدرت (و تمکن) ندادهایم و برای آنها گوش و چشمها و دلها قرار دادیم. پس گوشهایشان و نه چشمهایشان و نه دلهایشان چیزی (از عذاب الهی) را از آنها دفع نکرد (و به حالشان سودی نبخشید)، چون آیات الله را انکار میکردند، و (سرانجام) آنچه را که به (مسخره و) ریشخند میگرفتند آنها را فرو گرفت. ﴿26﴾ و به راستی ما قریهها (و آبادیها) یی را که اطراف شما بودهاند هلاک کردیم، و آیات (خود) را (به صورتهای) گوناگون (برای آنها) بیان کردیم، تا شاید باز گردند. ﴿27﴾ پس چرا کسانی را که آنها به جای الله برای (قصد) تقرب (به خدا) معبود (خود) گرفتند، یاریشان نکردند؟ بلکه از نظرشان گم شدند، و این بود (نتیجۀ) دروغشان، و آنچه را افترا میبستند. ﴿28﴾و (بیاد آور، ای پیامبر) هنگامیکه گروهی از جن را به سوی تو متوجه ساختیم که قرآن را بشنوند ([6])، پس چون نزد او (= پیامبر) حضور یافتند، (به یکدیگر) گفتند: «خاموش باشید» آنگاه چون (تلاوت قرآن) به پایان رسید، (همچون) بیم دهندگانی به سوی قوم خود بازگشتند. ﴿29﴾ گفتند: «ای قوم ما! یقیناً ما کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده است که تصدیق کنندۀ (کتابهای) پیش از خود است، به سوی حق و به سوی راه راست هدایت میکند. ﴿30﴾ ای قوم ما! (دعوت، این) دعوت کنندۀ الله را اجابت کنید، و به او ایمان آورید تا (الله) برخی از گناهانتان را برای شما بیامرزد، و شما را از عذابی دردناک پناه دهد. ﴿31﴾ و هرکس (دعوت) دعوت کنندۀ الله را پاسخ نگوید، پس هرگز نمیتواند در زمین (از عذاب خدا) بگریزد و او را غیر از الله هیچ یاوری نیست، آنان در گمراهی آشکاری هستند». ﴿32﴾ آیا ندیدند اللهى که آسمانها و زمین را آفریده است، و در آفرینش آنها (ناتوان و) در مانده نشده، قادر است بر آنکه مردگان را زنده کند؟! آری، او بر هر چیزی تواناست. ﴿33﴾ و (روز قیامت) روزی (است) که کسانیکه کافر شدند (برای عذاب) بر آتش عرضه میشوند، (و به آنها گفته میشود:) «آیا این (عذاب) حق نیست؟» گویند: «چرا، سوگند به پروردگارمان (که حق است)». گوید: «پس به خاطر کفری که میورزیدید عذاب را بچشید». ﴿34﴾ پس (ای پیامبر) صبر کن، همچنانکه پیامبران اولو العزم صبر کردند([7])، و برای (عذاب) آنها شتاب نکن، روزیکه آنچه را که وعده داده میشوند ببینند، گویی جز ساعتی از روز (در دنیا) درنگ نکردهاند، این (قرآن) ابلاغی است، پس آیا (قومی) جز قوم فاسق (و نافرمان) هلاک میشوند؟! ﴿35﴾
([1])- سورهی بقره آیه 165 ملاحظه فرمائید.
([2])- اکثر مفسرین مینویسند این آیه در بارۀ عبد الله بن سلام نازل شده است، در حالیکه این آیه مکی است و عبد الله بن سلام در مدینه مسلمان شده است، امام ابن کثیر میگوید: این آیه عام است، شامل عبد الله بن سلام و دیگران میباشد، زیرا که این پیش از اسلام عبد الله بن سلام در مکه نازل شده است. (تفسیر ابن کثیر و تفسیر بغوی).
([3])- ابو هریره رضی الله عنه روایت میکند: شخصی نزد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد: چه کسی برای خوش رفتاری من از دیگران سزاوار تر است؟ فرمود: «مادرت» عرض کرد: سپس چه کسی؟ فرمود: «مادرت» پرسید: بعد از او چه کسی؟ فرمود: «مادرت» او باز عرض کرد: سپس چه کسی؟ فرمود: «پدرت». (صحیح بخاری 5971).
([4])- در سورهی بقره مدت رضاعت دو سال بیان کرده است، و در اینجا مدت بارداری و رضاعت 30 ماه بیان شده است، لذا فقهاء و دانشمندان اسلامی میگویند: کمترین مدت بار داری شش ماه میباشد.
([5])- ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها میفرماید: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هرگاه ابری را در آسمان میدیدند، به جلو و عقب میرفتند، و به خانه میآمدند و بیرون میشدند، و چهره اش دگرگون میشد، و همین که باران میبارید، این حالتش بر طرف میشد، ام المؤمنین عایشه سبب جویا شد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «نمی دانم، شاید این همانند ابری باشد که چون قوم عاد آن را دیدند، گفتند: این ابری است که بر ما باران میبارد ....» (صحیح بخاری 3206).
([6])- عبد الله بن عباس رضی الله عنه میگوید: روزی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با تنی چند از یارانش به سوی بازار عکاظ براه افتادند، و این در زمانی بود که از دسترسی شیاطین (جنها ) به اخبار آسمانها جلوگیری شده بود، و شهابهای آسمانی، آنها را تعقیب میکرد، پس شیاطین (جن ها) نزد قوم خود بازگشتند، قومشان از آنها پرسیدند: شما را چه شده، چرا برگشتید؟ گفتند: بین ما و اخبار آسمانها جلوگیری شده است، و شهابهای آسمانی به تعقیب ما فرستاده شده است، آنها گفتند: حتماً اتفاق مهمّی بوقوع پیوسته است، بروید شرق و غرب زمین را بگردید، تا ببینید سبب جلوگیری چیست؟ پس آن عده (از جنی ها) که مأمور تحقیق بودند، گروهی بسوی تهامه رفتند، در آنجا با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مواجه شدند که عازم بازار عکاظ بودند، و در محلی بنام «نخله» با یارانش در حال خواندن نماز فجر بودند، پس چون جنها صدای قرآن را شنیدند، به آن گوش فرا دادند، و به یکدیگر گفتند: به الله سوگند، این (قرآن) همان چیزی است که بین ما و اخبار آسمانها مانع شده است، این بود که به سوی قوم خود برگشتند، و گفتند: ای قوم! ما قرآن شگفتانگیزی شنیدیم ... بعد از آن الله آیات سورۀ جن ﴿ قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ﴾ بر پیامبر نازل فرمود. (صحیح بخاری 773).
([7])- پیامبران اولو العزم پنج تن هستند: 1 ـ نوح 2 ـ ابراهیم 3 ـ موسی 4 ـ عیسی 5 ـ محمد خاتم الانبیاء علیهم السلام . (تفسیر ابن کثیر)
تفسیر نور:
سوره احقاف آیه 1
متن آیه :
حم
ترجمه :
حا . میم .
توضیحات :
« حم » : ( نگا : بقره / 1 ) .
سوره أحقاف آیه 2
متن آیه :
تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ
الْحَکِیمِ
ترجمه :
این کتاب ( قرآن نام ) از سوی خداوند باعزّت و باحکمت نازل میگردد .
توضیحات :
« تَنزِیلُ الْکِتَابِ . . . » : ( نگا : زمر / 1 ، غافر / 2 ، جاثیه / 2 ) .
سوره أحقاف آیه 3
متن آیه :
مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا
بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَالَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا
أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ
ترجمه :
ما آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است جز به حق و برای سرآمد معیّنی
نیافریدهایم . ( در مجموعه عالم خلقت ، چیزی ناموزون و ناسنجیده و مخالف حق یافته
نمیشود ، و این مجموعه ، همان گونه که سرآغازی داشته است ، سرانجامی نیز دارد ، و
با فرا رسیدن آن دنیا فانی میشود ، و به دنبال آن جهان دیگری شروع میگردد ، و
نتائج اعمال در آن بررسی ، و پاداش و پادافره داده میشود ) ولیکن کافران ( که این
حقیقت را نمیپذیرند و ) از آنچه از آن بیم داده میشوند ( که فرا رسیدن دادگاه
بزرگ قیامت و شقاوت آخرت است ) روی میگردانند .
توضیحات :
« أَجَلٍ مُّسَمّیً » : سرآمد معیّن که قیامت است ( نگا : یونس / 4 ، روم / 8 )
. عطف بر ( الْحَقِّ ) است . « عَمَّآ أُنذِرُوا » : از آنچه بیم داده شدهاند .
مراد رستاخیز و دادگاهی و حسابرسی و مکافات و مجازات آخرت است که با کتاب مقروء و
تدوینی قرآن ، و با کتاب منظور و تکوینی جهان ، کافران هشدار و بیم داده میشوند ،
ولی نه به این توجّهی میکنند و نه به آن .
سوره أحقاف آیه 4
متن آیه :
قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ
أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ
اِئْتُونِی بِکِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ
صَادِقِینَ
ترجمه :
بگو : آیا دقّت کردهاید درباره چیزهائی که بجز خدا به فریاد میخوانید و میپرستید
؟ به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریدهاند ؟ یا اصلاً در ( آفرینش و گردش و
چرخش ) آسمانها مشارکتی داشتهاند ؟ ( اگر فرضاً میگوئید بلی آنها شرکت داشتهاند
) کتابی ( از کتابهای آسمانی ) پیش از این ( قرآن که گفتار شما را تصدیق کند ) یا
یک اثر علمی ( و باستانی از علمای گذشته که گواهی دهد بر راستی چنین ادعائی ) برای
من بیاورید ، اگر راست میگوئید .
توضیحات :
« أَرَأَیْتُمْ » : آیا دیدهاید و دقّت کردهاید ؟ بیان کنید و مرا از پرسشِ : (
چه چیزی را آفریدهاند ؟ ) آگاه سازید ( نگا : فاطر / 40 ، زمر / 38 ) . «
أَرُونِی » : نشانم دهید . به من بنمائید . « شِرْکٌ » : مشارکت . شرکت ( نگا :
سبأ / 22 ، فاطر / 40 ) « أَثَارَةٍ » : باقیمانده و اثری که روایت گردد و گفته
شود . « إِئْتُونِی بِکِتَابٍ مِّن قَبْلِ هذا » : در این قسمت ، از کفّار دلیل
نقلی منقول از زبان وحی آسمانی خواسته شده است . « أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ » : در
این بخش ، از کفّار دلیل عقلی و منطقی منقول از دانشمندان خواسته شده است .
سوره أحقاف آیه 5
متن آیه :
وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَن
لَّا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یَومِ الْقِیَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ
غَافِلُونَ
ترجمه :
چه کسی گمراهتر از کسی است که افرادی را به فریاد بخواند و پرستش کند که ( اگر )
تا روز قیامت ( هم ایشان را به فریاد بخواند و پرستش کند ) پاسخش نمیگویند ؟ ( نه
تنها پاسخش را نمیدهند ، بلکه سخنانش را هم نمیشنوند ) و اصلاً آنان از
پرستشگران و به فریادخواهندگان غافل و بیخبرند .
توضیحات :
« یَدْعُو » : به فریاد بخواند . عبادت کند . الف زائدی در رسمالخطّ قرآنی دارد
( نگا : حجّ / 12 ، نحل / 20 ، اسراء / 57 ) . « دُعَآءِ » : به فریاد خواستن .
عبادت کردن ( نگا : فاطر / 13 و 14 ) .
سوره أحقاف آیه 6
متن آیه :
وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاء
وَکَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ
ترجمه :
و زمانی که مردمان ( در قیامت ) گرد آورده میشوند ، چنین پرستششدگان و به فریاد
خواستهشدگانی ، دشمنان پرستشگران و به فریاد خواهندگان میگردند ( و از ایشان
بیزاری میجویند ) و عبادت ایشان را نفی میکنند و نمیپذیرند .
توضیحات :
« عِبَادَةِ » : پرستش ( نگا : مریم / 92 ) . دعا . اگر ( دَعَآءِ ) آیه قبلی در
این آیه ، به صورت ( عِبَادَةِ ) آمده است ، بدین علّت است که دعا از زمره
مهمّترین عبادات است . چرا که رسول خدا فرموده است : أَلدُّعَآءُ مُخُّ
الْعِبَادَةِ . « دعا مغز عبادت است » . « کَافِرِینَ » : انکارکنندگان . مراد
بیزاری جویندگان است ( نگا : قصص / 63 ) . میگویند : ما بدیشان اجازه چنین کاری را
ندادهایم و از پرستش و به فریاد خواستن آنان اطّلاعی نداشتهایم ( نگا : مائده /
116 و 117 ) .
سوره أحقاف آیه 7
متن آیه :
وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ
الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ
ترجمه :
هنگامی که آیههای روشن ما بر آنان خوانده میشود ، کافران به محض این که حق و
حقیقت بدیشان میرسد فوراً درباره آن میگویند : این جادوی آشکاری است .
توضیحات :
« بَیِّنَاتٍ » : روشن و آشکار . حال ( آیات ) است . « الْحَقِّ » : مراد آیات
قرآن است . « لَمَّا جَآءَهُمْ » : زمانی که بدیشان میرسد . این بخش میرساند که
کافران به محض شنیدن آیات ، بدون هیچ گونه تدبّر و تفکّری ، به آن نسبت سحر و جادو
دادهاند . « لِلْحَقِّ » : حرف لام به معنی ( عَنْ ) است .
سوره أحقاف آیه 8
متن آیه :
أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ
فَلَا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ
کَفَى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
ترجمه :
آیا آنان میگویند که : ( محمّد ) قرآن را از پیش خود ساخته است ( و به دروغ آن
را به خدا نسبت داده است ؟ بدیشان ) بگو : اگر من قرآن را از پیش خود ساخته باشم
و آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم ، ( قطعاً خدا مرا به مجازات میرساند و )
شما نمیتوانید کمترین کاری در برابر خدا برایم بکنید ( و مرا از عقاب و عذاب او
برهانید . پس چگونه من چنین کاری را میکنم و بدین وسیله خویشتن را برای شما در
معرض عذاب الهی قرار میدهم ؟ ! ) . خداوند از هر کس دیگری بهتر میداند که به چه
سخنانی ( برای رخنه گرفتن از قرآن ) فرو میروید ( و گاهی آن را شعر ، و گاهی سحر
، و زمانی ساخته و بافته بشر مینامید ، و بدان نسبتهای ناروای دیگری میدهید ) .
همین بس که خداوند میان من و شما گواه باشد . ( خدا صدق دعوت و تلاش در ابلاغ
رسالت مرا میداند ، و کارشکنیها و دروغپردازیهای شما را نیز میبیند ، و همین
برای من و شما کافی است . از این کارها دست بکشید و به سوی خدا برگردید . خدا توبهکاران
را میبخشد ، و آنان را مشمول رحمت واسعه خود میسازد . چرا که ) او بسیار
بخشاینده و مهربان است .
توضیحات :
« أَمْ » : بلکه . آیا . « إِفْتَرَاهُ » : ( نگا : یونس / 38 ، هود / 13 و 35 )
. « مَا تُفِیضُونَ فِیهِ » : واژه ( مَا ) ممکن است موصوله بوده و به معنی
نسبتهای ناروائی باشد که به پیغمبر میدادند . در این صورت ضمیر ( ه ) به ( ما )
برمیگردد . و ممکن است مصدریّه باشد ، در این صورت ضمیر ( ه ) به قرآن یا حق برمیگردد
، و ( تُفِیضُونَ ) به معنی ورود در کاری به قصد افساد است . « تُفِیضُونَ » : در
آن فرو میروید ( نگا : یونس / 61 ) . « شَهِیداً » : گواه . مطّلع ( نگا : فصّلت
/ 53 ) .
سوره أحقاف آیه 9
متن آیه :
قُلْ مَا کُنتُ بِدْعاً مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی
مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا
أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ
ترجمه :
بگو : من نوبرِ پیغمبران و نخستین فرد ایشان نیستم ( و چیزی را با خود نیاوردهام
که کسی پیش از من آن را نیاورده باشد . بلکه پیغمبران بیشماری پیش از من آمدهاند
و توحید و مکارم اخلاق را به انسانها رساندهاند و من آخرین فرد آنان و ادامهدهنده
خطّ سیر ایشانم ) و نمیدانم ( در دنیا ) خداوند با من چه میکند ، و با شما چه
خواهد کرد . ( آیا سرنوشت من و شما در همین دنیا چگونه خواهد بود ؟ زندگی چگونه
خواهد گذشت ؟ من پیش از شما و یا شما پیش از من میمیرید ؟ من ایمان آوردن همه
شما و یا اکثر شما را میبینم و یا نمیبینم ؟ لحظهها و روزها و هفتهها و ماهها
و سالهای آینده غیب است و من غیب نمیدانم ) . من جز از چیزی که به من وحی میشود
پیروی نمیکنم ، و من جز بیمدهنده آشکاری نیستم .
توضیحات :
« بِدْعاً » : نوبر . نوظهور . نخستین چیزی که پیش از آن چنین چیزی دیده نشده
باشد . « بِدْعاً مِّنَ الرُّسُلِ » : نوبر و نخستین فرد پیغمبران . « مَآ أَدْرِی
مَا یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ » : این بخش از آیه بیانگر بشریّت پیغمبر است ، و
او بندهای از بندگان است و غیب نمیداند ، و مالک نفع و ضرری برای خود و برای
دیگران نمیباشد جز بدان اندازه که خدا بخواهد ( نگا : انعام / 50 ، اعراف / 188
، هود / 31 ، نمل / 65 ) . « نَذیرٌ مُبینٌ » : ( نگا : اعراف / 184 ، حجر / 89
، حجّ / 49 ) .
سوره أحقاف آیه 10
متن آیه :
قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن کَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ
وَکَفَرْتُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى مِثْلِهِ
فَآمَنَ وَاسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ
ترجمه :
بگو : به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خدا باشد و شما بدان ایمان نیاورید ، و
کسانی از بنیاسرائیل بر همچون کتابی گواهی دهند و ایمان بیاورند ، و شما تکبّر
بورزید ( و خویشتن را بزرگتر از این بدانید که از آن پیروی کنید ، آیا شما به خود
ظلم نمیکنید ؟ ) . بیگمان خداوند ظالمان را ( به سوی خیر و به راه سعادت )
رهنمود نمیسازد . ( ظالمانی که راستای راه حق را میبینند و آن را در پیش نمیگیرند
) .
توضیحات :
« کَانَ » : ضمیر مستتر در ( کَانَ ) و ( ه ) در واژههای ( بِهِ ) و ( مِثْلِهِ
) به قرآن برمیگردد . « شَهِدَ شَاهِدٌ » : برخی گفتهاند مراد یکی از علمای
برجسته یهود به نام عبدالّله بن سلام است که بعدها در مدینه ایمان آورد و این آیه
مدنی است و به فرمان رسول در اینجا قرار داده شده است . ولی اصل این است که مراد
از ( شاهد ) یک گواه ، یا نفر نبوده بلکه مراد بیش از یکی ، یعنی گروهی و جماعتی
است ( نگا : شربینی ) . چرا که مشرکان مکّه میگفتند که اگر کتابی برای ایشان نازل
شود ، از اهل کتاب راهیابتر خواهند بود ( نگا : انعام / 157 ) . « عَلی مِثْلِهِ
» : در پرتو رهنمودهای کتابی همچون قرآن که مراد تورات است . همچون قرآن ، یعنی
خود قرآن . « إِن کَانَ مِنْ عِندِاللهِ وَ کَفَرْتُم بِهِ » : جواب شرط محذوف است
، مثل : أَلَیْسَ قَدْ ظَلَمْتُمْ ؟ أَلَسْتُمْ ظَالِمِینَ ؟
سوره أحقاف آیه 11
متن آیه :
وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ
کَانَ خَیْراً مَّا سَبَقُونَا إِلَیْهِ وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ
فَسَیَقُولُونَ هَذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ
ترجمه :
کافران ( تمسخرکنان ) درباره مؤمنان میگویند : اگر ( قرآن که برنامه اسلام است )
چیز خوبی بود ، هرگز آنان برای رسیدن به آن از ما پیشی نمیگرفتند ( و ما قبل از
ایشان به اسلام میگرویدیم و به قرآن ایمان میآوردیم . چرا که ما سران قوم بوده و
از عقل برتری و خردمندی بیشتری برخورداریم ) . چون خودشان به وسیله آن هدایت و
راهیاب نشدهاند ، میگویند : این همان دروغهای قدیمی است ( و از افسانههای کهن
فراهم آمده است ) .
توضیحات :
« لِلَّذِینَ ءَامَنُوا » : در حق مؤمنین . درباره مؤمنان . حرف لام به معنی (
عَنْ ) است ( نگا : آیه 7 ) . « لَوْ کَانَ خَیْراً » : اگر قرآن چیز خوبی بود . «
إِذْ » : چرا که . واژه ( إِذْ ) به معنی لام تعلیل است ( نگا : کهف / 16 ، زخرف
/ 39 ) . « إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ » : به خاطر عدم هدایتشان به قرآن . «
إِفْکٌ قَدِیمٌ » : دروغ قدیمی . مرادشان افسانهای از نوع افسانههای پیشینیان
است .
سوره أحقاف آیه 12
متن آیه :
وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَاماً وَرَحْمَةً
وَهَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَاناً عَرَبِیّاً لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا
وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ
ترجمه :
پیش از قرآن ، کتاب موسی ( تورات ) پیشوا و رحمت بوده ، و ( هماینک ) این ( قرآن
) کتاب ( دین و شریعت ) است که تصدیقکننده ( تورات و سایر کتابهای آسمانی ) و به
زبان عربی است تا وسیله بیم دادن ستمگران و مژده دادن نیکوکاران باشد .
توضیحات :
« مِن قَبْلِهِ » : پیش از قرآن . « إِمَاماً وَ رَحْمَةً » : پیشوا و رحمت . حال
( کِتَابٌ ) است ( نگا : هود / 17 ) . یعنی وسیله اقتدا در دین و شریعت ، و مایه و
سبب رحمت برای مردمان بوده است . « هذا کِتَابٌ » : این قرآن دین و شریعت است . (
هذا ) مبتدا و ( کِتَابٌ ) خبر است . « مُصَدِّقٌ » : تصدیقکننده تورات و کتابهای
آسمانی پیشین . صفت کتاب است ( نگا : انعام / 92 ) . « لِسَاناً عَرَبِیّاً » :
به زبان عربی . ( لِسَاناً ) حال ، و ( عَرَبِیِّاً ) صفت است ( نگا : نحل / 103
، شعراء / 195 ) . واژه ( لِسَاناً ) میتواند منصوب به نزع خافض باشد . «
لِیُنذِرَ . . . » : محلاًّ منصوب و مفعولله است . « بُشْری » : تقدیراً منصوب ،
عطف بر محل ( لِیُنذِرَ ) است .
سوره أحقاف آیه 13
متن آیه :
إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ
اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ
ترجمه :
کسانی که میگویند : پروردگار ما تنها یزدان است ، سپس ( بر این توحید و
یکتاپرستی ) ماندگار میمانند ، نه ترسی بر آنان است و نه غمگین میگردند .
توضیحات :
« إِنَّ الَّذِینَ . . . » : ( نگا : فصّلت / 30 ) .
سوره أحقاف آیه 14
متن آیه :
أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا
جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
ترجمه :
آنان به پاداش کارهائی که میکنند ، ساکنان بهشت بوده و جاودانه در آن میمانند
.
توضیحات :
« جَزَآءً » : مفعولله است ( نگا : اعراب القرآن انباری ) .
سوره أحقاف آیه 15
متن آیه :
وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَاناً
حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَوَضَعَتْهُ کُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ
ثَلَاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً
قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ
وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی
ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ
ترجمه :
ما به انسان دستور میدهیم که به پدر و مادر خود نیکی کند . چرا که مادرش او را
با رنج و مشقّت حمل میکند ، و با رنج و مشقّت وضع میکند ، و دوران حمل و از شیر
بازگرفتن او سی ماه طول میکشد . ( آن گاه دوران سخت مراقبت و پاسخگوئی به نازها و
نیازهای کودکانه و جوانانه و مخارج ازدواج و تهیّه کار و مسکن و غیره فرا میرسد )
تا زمانی که به کمال قدرت و رشد عقلانی میرسد ، و به چهل سالگی پا میگذارد . (
بدین هنگام انسان لایق و باایمان رو به آستانه آفریدگار جهان میکند و ) میگوید :
پروردگارا ! به من توفیق عطاء فرما تا شکر نعمتی را به جای آورم که به من و پدر و
مادرم ارزانی داشتهای ، و کارهای نیکوئی را انجام دهم که میپسندی و مایه خوشنودی
تو است ، و فرزندانم را صالح گردان و صلاح و نیکوئی را در میان دودمانم تداومبخش
. من توبه میکنم و به سوی تو برمیگردم ، و من از زمره مسلمانان و تسلیمشدگان
فرمان یزدانم .
توضیحات :
« وَصَّیْنَا » : سفارش کردیم . در اینجا مفهوم امری دارد و معنی چنین میشود :
دستور مؤکّد میدهیم . « إِحْسَاناً » : مفعول مطلق فعل محذوفی و تقدیر چنین است :
وَ وَصَّیْنَا الإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ أَن یُحْسِنَ اِحْسَاناً . « حَمَلَتْهُ
أُمُّهُ کُرْهاً » : مادرش او را با ناراحتی و مشقّت حمل کرده است . این که قرآن
در اینجا تنها از ناراحتیهای مادر سخن به میان آورده و سخنی از پدر در میان نیست ،
بدان خاطر است که مادر سهم بیشتری در تحمّل مشکلات فرزند دارد . واژه ( کُرْهاً )
حال ( أُمُّ ) است . « وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً » : در حالی که
حمل او و از شیر بازگرفتن او روی هم سی ماه است . این بخش با توجّه به آیه 233
سوره بقره بیانگر این حکم است که حدّاقلّ حمل شش ماه است و با موازین علم پزشکی هم
سازگار است ( نگا : المنتخب ، نمونه ) . « فِصَال » : از شیر بازگرفتن ( نگا :
لقمان / 14 ) . « أَوْزِعْنی » : توفیقم ده . به من الهام کن . شور و شوق آن را
در من به وجود آور ( نگا : نمل / 19 ) . « أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی » :
فرزندانم را شایسته و نیکو گردان ، و نیک بودن و خوب بودن را در میان دودمانم
تداوم بخش .
سوره أحقاف آیه 16
متن آیه :
أُوْلَئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ
مَا عَمِلُوا وَنَتَجاوَزُ عَن سَیِّئَاتِهِمْ فِی أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ
الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ
ترجمه :
آنان کسانیند که کارهای خوبشان را میپذیریم و کلّیّه اعمال نیکشان را همسان نیکترین
آنها میگیریم ، و همچون سایر بهشتیان از بدیها و گناهانشان درمیگذریم ، این وعده
راستینی است که پیوسته بدیشان داده شده است .
توضیحات :
« نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا » : مراد این است که خداوند از روی
لطف ، خوب و خوبتر و خوبترین اعمالشان را به حساب خوبترین کردارشان میگیرد و
پاداش میدهد ( نگا : نور / 38 ، عنکبوت / 7 ، زمر / 35 ) . « فِی أَصْحَابِ
الْجَنَّةِ » : همراه با سایر بهشتیان . حرف ( فِی ) به معنی ( مَعَ ) است . «
وَعْدَ » : مفعول مطلق فعل محذوفی است و تقدیر چنین است : وَعَدَهُمُ اللهُ وَعْدَ
الصِّدْقِ . « الصِّدْقِ » : صادق و راستین .
سوره أحقاف آیه 17
متن آیه :
وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَّکُمَا
أَتَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِی وَهُمَا
یَسْتَغِیثَانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیَقُولُ مَا
هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ
ترجمه :
کسی که به پدر و مادرش ( که او را دعوت به ایمان و باور به آخرت میکنند ) میگوید
: وای بر شما ! آیا به من خبر میدهید که من ( زنده گردانده میشوم و از گور )
بیرون آورده میشوم ؟ در حالی که پیش از من اقوام و ملّتهائی از جهان رفتهاند ( و
هرگز زنده نشدهاند و به زندگی دوباره برنگشتهاند ) . آنان پیوسته خدا را به یاری
میخوانند ( و به سبب گناهان زیاد و سخنان کفرآمیزش ، خدایا خدایا میکنند ، و
فرزندشان را به ایمان دعوت مینمایند و میگویند : ) وای بر تو ! وعده خدا حق است
، ایمان بیاور . او میگوید : این سخنها چیزی جز افسانههای پیشینیان نیست .
توضیحات :
« الَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ » : آن کسی که به پدر و مادر خود گفت . مراد شخص
معیّنی نیست . بلکه مراد همه کسانی است که چنین صفاتی داشته باشند . یعنی ناباور و
پرخاشگر و یاوهسرا باشند . « خَلَتْ » : گذشته است . رفته است . « الْقُرُون » :
قومها و ملّتها و نسلها ( نگا : یونس / 13 ، هود / 116 ، اسراء / 17 ) . « هُمَا
یَسْتَغِیثَانِ اللهَ » : آنان خدا را به کمک و یاری میطلبند . ایشان به سبب
سخنان کفرآمیز و گناه آلود او ، خدایا خدایا میکنند و از خدا میخواهند او را به
پذیرش دین و ایمان رهنمود فرماید .
سوره أحقاف آیه 18
متن آیه :
أُوْلَئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی
أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ کَانُوا
خَاسِرِینَ
ترجمه :
آنان کسانیند که فرمان عذاب الهی راجع بدیشان و همه ملّتهای انسان و پری پیش از
ایشان صادر شده است . واقعاً آنان زیانمندند . ( چرا که آخرت را باختهاند ) .
توضیحات :
« حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ » : ( نگا : فصّلت / 25 ) .
سوره أحقاف آیه 19
متن آیه :
وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُوا
وَلِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ
ترجمه :
همه ( مؤمنان و کافران ) دارای درجاتی ( و درکاتی ) هستند بر طبق اعمالی که انجام
دادهاند ، تا بدینوسیله خداوند جزا و سزای رفتار و کردارشان را به تمام و کمال و
بی کم و کاست بدهد و هیچ گونه ستمی بدیشان نشود .
توضیحات :
« لِکُلٍّ » : برای هر یک از دو گروه کافر و مؤمن . « دَرَجَاتٌ » : از باب تغلیب
، مراد هم درجات بهشتیان و هم درکات دوزخیان است . « لِیُوَفِّیَهُمْ
أَعْمَالَهُمْ وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ » : حرف ( ل ) برای تعلیل است . (
یُوَفِّیَهُمْ ) منصوب به ( أَنْ ) مقدّر است . جار و مجرور متعلّق به محذوفی است
و تقدیر چنین است : جَازَاهُمُ اللهُ بِذلِکَ لِیُوَفِّیَهُمْ . حرف ( و ) حالیّه
، و جمله ( هُمْ لا یُظْلَمُونَ ) حال مؤکّده است .
سوره أحقاف آیه 20
متن آیه :
وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ
أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا
فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی
الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَفْسُقُونَ
ترجمه :
روزی ( را خاطرنشان ساز که در آن ) کافران به آتش دوزخ نزدیک گردانده میشوند و
به آن عرضه میگردند . ( در این وقت بدیشان گفته میشود : ) شما لذائذ و خوشیهای
خود را در زندگی دنیای خویش بردهاید و کام برگرفتهاید ( و برای امروز چیزی باقی
نگذاشتهاید . لذا حالا بهرهای از نعمتها و خوشیها ندارید ، و ) امروزه شما به
سبب استکباری که به ناحق در زمین میکردید ، و به علّت گناهان و تمرّدی که میورزیدید
، با عذاب خوارکننده و ذلّتباری جزا داده میشوید .
توضیحات :
« یُعْرَضُ » : عرضه میگردند . « أَذْهَبْتُمْ » : بردهاید . « عَذَابَ
الْهُونِ » : ( نگا : انعام / 93 ، فصّلت / 17 ) . « کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ »
: تکبّر میورزیدید . خویشتن را بالاتر از آن میدیدید که ایمان بیاورید و دین خدا
را بپذیرید .
سوره أحقاف آیه 21
متن آیه :
وَاذْکُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ
بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتْ النُّذُرُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ
أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ
عَظِیمٍ
ترجمه :
( ای محمّد ! برای مشرکان مکّه بیان کن سرگذشت هود ) برادر ( دلسوز و مهربان قوم
خود ) عاد را . بدان گاه که در سرزمین ریگستان احقاف ( واقع در جنوب جزیره عربستان
و نزدیکی یمن ) قوم خود را ( از عذاب خدا ) بیم داد و گفت : جز خداوند یگانه را
نپرستید ، چرا که از عذاب روز بزرگ ، بر شما هراسناکم . پیش از او هم در گذشتههای
نزدیک و دور پیغمبرانی آمده بودند ( و مردمان را از عذاب استیصال دنیوی و عقاب
اخروی ترسانده بودند ) .
توضیحات :
« الأحْقَافِ » : نام سرزمینی است در جنوب شرقی جزیرةالعرب ، برخی از باستانشناسان
، از روی نوشتههائی که به دست آمده است ، احقاف را در شرق عَقَبه میدانند و با
إرَم مذکور در قرآن یکی میشمارند ( نگا : المنتخب ) . احقاف ، از لحاظ لغوی ، جمع
حِقْف ، ریگزار . دارای شنهای روان . « مِن بَیْنِ یَدَیْهِ » : مراد گذشتههای
نزدیک است . یا مراد پیغمبرانی است که همعصر با او بوده و از همان چیزهائی قوم
خود را بیم دادهاند که او بیم داده است . « مِنْ خَلْفِهِ » : مراد گذشتههای دور
است . « عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ » : عذاب ریشهکنکننده و از میان برنده دنیوی ،
یا عذاب سخت و طاقتفرسای اخروی .
سوره أحقاف آیه 22
متن آیه :
قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِکَنَا عَنْ آلِهَتِنَا
فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ
ترجمه :
( قوم عاد بدو پاسخ دادند ) گفتند : آیا تو آمدهای که با دروغهای خود ، ما را از
خدایانمان برگردانی ؟ ! اگر از راستگویانی ، عذابی را که ما را از وقوع آن میترسانی
بر سر ما بیاور .
توضیحات :
« لِتَأْفِکَنَا » : تا ما را منصرف کنی و برگردانی .
سوره أحقاف آیه 23
متن آیه :
قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُکُم
مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ
ترجمه :
هود گفت : این را تنها خدا میداند و بس . من چیزی را به شما میرسانم که برای آن
فرستاده شدهام . ( وظیفه من ابلاغ رسالت و رساندن پیام آسمانی است ) ولیکن میبینم
که شما مردمان نادانی هستید ( چرا که وظیفه پیغمبران را نمیدانید ، و عجیبتر این
که خواستار زود فرا رسیدن عذاب و بلای کردگارید ) .
توضیحات :
« الْعِلْمُ » : آگاهی . مراد آگاهی از وقوع قیامت ، یا اطّلاع از موعد عذاب
استیصال دنیوی است . « تَجْهَلُونَ » : نمیدانید . یعنی وظیفه انبیاء را نمیدانید
، یا چون نادانید شتاب دارید که عذاب خدا هرچه زودتر در رسد .
سوره أحقاف آیه 24
متن آیه :
فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضاً مُّسْتَقْبِلَ
أَوْدِیَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُّمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم
بِهِ رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ
ترجمه :
هنگامی که ابری را دیدند که در افق آسمان گسترده میشود و به سوی سرزمینهای ایشان
رو میآورد ( خوشحال شدند و ) گفتند : این ابر بر ما باران را میباراند . ( هود
بدیشان گفت : چنین نیست ) . بلکه این همان چیزی است که آن را بشتاب میخواستید .
تندبادی است که عذاب دردناکی به همراه آورده است !
توضیحات :
« عَارِضاً » : ابر . ابری که در عرض آسمان ، یعنی در کرانههای افق پهن میشود و
سپس بالا میآید . چه بسا از نشانههای ابرهای بارانزا باشد . « مُسْتَقْبِلَ » :
روآورنده . آینده . « أَوْدِیَة » : جمع وادی ، درهها ( نگا : رعد . 17 ) . مراد
سرزمینها است ( نگا : ابراهیم / 37 ، نمل / 18 ، قصص / 30 ، توبه / 121 ) . «
مُمْطِر » : بارنده .
سوره أحقاف آیه 25
متن آیه :
تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا
لَا یُرَى إِلَّا مَسَاکِنُهُمْ کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ
ترجمه :
( تندبادی است که ) همه چیز را به فرمان پروردگارش درهم میکوبد و نابود میسازد
. پس ( از چندی ، تندباد ایشان را دربر گرفت و هلاک گشتند و ) به گونهای درآمدند
که جز خانههایشان چیزی به چشم نمیخورد ! ما این سان مردمان بزهکار را سزا و کیفر
میدهیم .
توضیحات :
« تُدَمِّرُ » : درهم میکوبد . ویران و نابود میسازد . « أَصْبَحُوا » : گشتند
و شدند .
سوره أحقاف آیه 26
متن آیه :
وَلَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا إِن مَّکَّنَّاکُمْ
فِیهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعاً وَأَبْصَاراً وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى
عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَیْءٍ إِذْ
کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ
یَسْتَهْزِئُون
ترجمه :
ما قوم عاد را از امکاناتی برخوردار کرده بودیم که چنین امکاناتی را به شما ندادهایم
. ما بدیشان گوشها و چشمها و دلهائی داده بودیم ( که در درک و دید و تشخیص
واقعیّتها آنان را قویتر از دیگران میکرد ) . امّا گوشها و چشمها و دلهایشان سودی
بدانان نبخشید ، چرا که آیات خدا را تکذیب میکردند و ( رهنمودهای پیغمبران را نمیپذیرفتند
. سرانجام همان ) چیزی ایشان را فرو گرفت که مسخرهاش میدانستند ( و آن عذاب خدا
بود ) .
توضیحات :
« مَکَّنَّاهُمْ » : مکانت و قدرتشان دادیم . از امکاناتی برخوردارشان کردیم .
مراد قدرت مادی و معنوی است . از نظر ثروت و دارائی ، و از لحاظ فرهنگ و دانش ، برتر
از اهل مکّه و بسیاری از مردم بودند ( نگا : فجر 6 - 8 ) . « إِنْ » : حرف نافیه
است و به معنی ( ما ) . « إِذْ » : چرا که . زیرا که . « حَاقَ » : فرو گرفت ( نگا
: انعام / 10 ، هود / 8 ، نحل / 34 ) .
سوره أحقاف آیه 27
متن آیه :
وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا مَا حَوْلَکُم مِّنَ الْقُرَى
وَصَرَّفْنَا الْآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ
ترجمه :
( ای اهل مکّه ! ) ما برخی از اقوامی را هلاک کردهایم که در گرداگرد شما میزیستهاند
، و ما آیات خود را به صورتهای گوناگون ( برای آنان ) بیان میداشتهایم تا ( از
کفر و فسق و فجور ) برگردند ( و آنان نمیپذیرفته و سرکشی میکردهاند ) .
توضیحات :
« مَا حَوْلَکُم مِّنَ الْقُری » : از قبیل ، عاد در احقاف در قسمت جنوبی جزیرةالعرب
، قوم ثمود در حجر واقع در شمال جزیره ، قوم سبأ در یمن ، قوم شعیب در مدین که بر
سر راه شام است ، و قوم لوط در نواحی شام . « صَرَّفْنَا » : به گونههای مختلف و
شیوههای گوناگون بیان داشتهایم .
سوره أحقاف آیه 28
متن آیه :
فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ
اللَّهِ قُرْبَاناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَذَلِکَ إِفْکُهُمْ وَمَا
کَانُوا یَفْتَرُونَ
ترجمه :
پس چرا آن معبودهائی که سوای الله برای نزدیکی به الله ، به خدائی گرفته بودند ،
( در این لحظات سخت و حسّاس ) یاریشان نکردند ؟ ! ( نه تنها آنان را یاری ندادند )
بلکه از ایشان گم و گور شدند ! این ( چیزی که بر سرشان آمد نتیجه ) دروغ و افترای
ایشان بود .
توضیحات :
« فَلَوْ لا » : پس چرا ؟ از چه روی ؟ « قُرْبَاناً » : برای تقرّب و نزدیکی به
خدا . مفعولله ، یا حال است . « ءَالِهَةً » : مفعول دوم ( إِتَّخَذُوا ) است و مفعول
اوّل آن محذوف است که ( ءَالِهَةً ) است . یعنی إِتَّخَذُوا ءَالِهَتَهُمْ . . .
ءَالِهَةً .
سوره أحقاف آیه 29
متن آیه :
وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَراً مِّنَ الْجِنِّ
یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ
وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ
ترجمه :
( ای پیغمبر ! خاطرنشان ساز ) زمانی را که گروهی از جنّیان را به سوی تو روانه
کردیم تا قرآن را بشنوند . هنگامی که حاضر آمدند ، به یکدیگر گفتند : خاموش باشید
و گوش فرا دهید . هنگامی که ( تلاوت قرآن ) به پایان آمد ، به عنوان مبلّغان و
دعوتکنندگان ( همجنسان خود ، به آئین آسمانی ) به سوی قوم خود برگشتند .
توضیحات :
« صَرَفْنَا » : متوجّه ساختیم . « نَفَراً » : جماعت . گروه . تعدادی میان سه تا
چهل کس ( نگا : المصحف المیسّر ) . « أَنصِتُوا » : از مصدر ( إنصَات ) یعنی خاموش
بودن برای گوش فرا دادن ( نگا : اعراف / 204 ) . « حَضَرُوهُ » : در خدمتش حاضر
آمدند . ضمیر ( ه ) به قرآن و یا پیغمبر برمیگردد . « مُنذِرینَ » : بیمدهندگان
. یعنی این گروه با شنیدن قرآن مسلمان شدند و برای تبلیغ اسلام و اشاعه خبر دین جدید
به سوی همنوعان خود برگشتند و داعیان الیالله شدند .
سوره أحقاف آیه 30
متن آیه :
قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً
أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى
الْحَقِّ وَإِلَى طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ
ترجمه :
اینان گفتند : ای قوم ما ! ما به کتابی گوش فرا دادیم که بعد از موسی فرستاده شده
است و کتابهای پیش از خود را تصدیق میکند ( و هماهنگ با کتابهای آسمانی پیشین است
) ، و به سوی حق رهنمود میکند و به راه راست راه مینماید .
توضیحات :
« أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسی » : این که میبینیم سخنی از کتاب عیسی یعنی انجیل
در میان نیست ، بدان خاطر است که تورات کتاب اصلی و متّفق علیه یهودیان و مسیحیان
است و انجیل تابع تورات است و حتّی مسیحیان احکام شرائع خود را از آن گرفته و میگیرند
. بعضی هم گفتهاند ، این گروه از جنّیان از بعثت عیسی و نزول انجیل آگاه نبودهاند
.
سوره أحقاف آیه 31
متن آیه :
یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَآمِنُوا
بِهِ یَغْفِرْ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمْ وَیُجِرْکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ
ترجمه :
ای قوم ما ! سخنان فراخواننده الهی را بپذیرید ، و به او ایمان بیاورید ، تا خدا
گناهانتان را بیامرزد و شما را در پناه خویش ( محفوظ و مصون از عذاب سخت آخرت )
دارد .
توضیحات :
« أَجِیبُوا » : پاسخ مثبت دهید . « دَاعِیَ اللهِ » : مراد از داعی الهی ،
پیغمبر اسلام است . « یَغْفِرْ » : فاعل این فعل ، خدا است ( نگا : آلعمران . 31
و 135 ) . « مِن ذُنُوبِکُمْ » : حرف ( مِنْ ) زائد است و برای تأکید میباشد .
سوره أحقاف آیه 32
متن آیه :
وَمَن لَّا یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ
فِی الْأَرْضِ وَلَیْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَولِیَاء أُوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ
مُّبِینٍ
ترجمه :
هر کس هم سخنان فراخواننده الهی را نپذیرد ، نمیتواند خدای را از دستیابی به خود
در زمین ناتوان کند ( و خویشتن را از چنگال عذاب الهی پناه دهد ، و از دست انتقام
او بگریزد ) ، و برای او جز خدا هیچ ولیها و یاورهائی نیست . چنین کسانی در گمراهی
آشکاری هستند .
توضیحات :
« لَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِیالأرْضِ » : ( نگا : هود / 20 ، نور / 57 ، عنکبوت / 22
) .
سوره أحقاف آیه 33
متن آیه :
أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ
السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ
یُحْیِیَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
ترجمه :
آیا نمیدانند خدائی که آسمانها و زمین را آفریده است و در آفرینش آنها خسته و
درمانده نشده است ، میتواند مردگان را زنده کند ؟ ! آری ، او بر هر کاری توانا
است .
توضیحات :
« لَمْ یَعْیَ » : درمانده نشده است . از ماده ( عیی ) .
سوره أحقاف آیه 34
متن آیه :
وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ
أَلَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ
بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ
ترجمه :
روزی کافران را به کنار دوزخ میبرند و ایشان را بر آن عرضه میکنند ( و بدیشان
گفته میشود : ) آیا این حقیقت ندارد ؟ ! میگویند : بلی ، سوگند به پروردگارمان .
خدا بدیشان میگوید : پس به سبب کفر و ناباوریتان عذاب را بچشید .
توضیحات :
« یُعْرَضُ » : ( نگا : غافر / 46 ، احقاف / 20 ) .
سوره أحقاف آیه 35
متن آیه :
فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ
الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ
لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا
الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ
ترجمه :
پس ( در برابر اذیّت و آزار کافران ) شکیبائی کن ، آن گونه که پیغمبران
أُولُواالعزم ( در سختیها ) شکیبائی کردهاند ، و برای ( عذاب ) آنان شتاب مکن .
روزی که ایشان چیزی را مشاهده میکنند که بدیشان وعده داده میشد ، انگار که آنان
مدّتی از یک روز در دنیا ماندهاند ( و زندگی کردهاند . این قران ) ابلاغ است و
بسنده است . مگر جز مردمان گناهکار و سرکش از اطاعت خدا ، هلاک میگردند ؟ !
توضیحات :
« اِصْبِرْ » : شکیبائی کن . مراد از صبر مطلوب در اینجا علاوه از تحمّل رنجها و
دردها ، مهلت و فرصت دادن به مردمان و انتظار کشیدن است . یعنی ایشان را نفرین
نکردن و درخواست عذاب استیصال ننمودن و با عجله مرگ و نابودیشان را خواستار نشدن .
« اَلْعَزْم » : اراده محکم و استوار . تصمیم . ثابت و پایدار . « أُوْلُواْ
الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ » : پیغمبرانی که دارای اراده استوار و ثبات و پایداری
بودهاند . حرف ( مِنْ ) تبعیضیّه است ، و اشاره به گروه خاصّی از پیغمبران بزرگ
است که صاحب شریعت جدید و آئین تازه بودهاند و با گرفتاریها و مشکلات بیشتری
روبرو شدهاند . برخی آنان را پنج نفر میدانند که عبارتند از : نوح ، ابراهیم ،
موسی ، عیسی ، محمّد : بعضی تعداد آنان را بیشتر دانستهاند . بعضی هم ( مِنْ ) را
بیانیّه به حساب آورده و همه پیغمبران را أُولُواالعزم بشمار آوردهاند . « لَمْ
یَلْبَثُوا . . . » : ( نگا : روم / 55 ، یونس / 45 ) . « بَلاغٌ » : ابلاغ .
تبلیغ . بسنده . خبر مبتدای محذوف است : هذَا الْقُرْءَانُ بَلاغٌ . این قران
تبلیغ آسمانی و بسنده برای زندگی مردمان است . این قرآن آخرین ابلاغ و اخطار است !
بپائید به سوی خدا برگردید و بیائید .
فی ظلال القرآن
جزء بیست و ششم
سورهی احقاف، سورهی محمّد، سورهی فتح، سورهی حجرات و سورهی ق
سورهی احقاف آیهی 14-1
سورهی احقاف مکی و ٣٥ آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
حم (1) تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (2) مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَالَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ (3) قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ اِئْتُونِی بِکِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (4) وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَن لَّا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یَومِ الْقِیَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ (5) وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاء وَکَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ (6) وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ (7) أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلَا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ کَفَى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (8) قُلْ مَا کُنتُ بِدْعاً مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ (9) قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن کَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَکَفَرْتُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (10) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کَانَ خَیْراً مَّا سَبَقُونَا إِلَیْهِ وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هَذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ (11) وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَاماً وَرَحْمَةً وَهَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَاناً عَرَبِیّاً لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ (12) إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ (13) أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (14)
این سورهی مکی، به مسالهی عقیده مـیپردازد . . . مسالهی ایمان به وحدانیت و یگانگی و ربوبیت و خداوندگاری مطلقه یزدان بر این هستی و برهرکه و بر هرچه در آن است. ایمان به وحی و رسالت، و به اینکه محمّد صلی الله علیه و سلم پیغمبری است و پیغـمـبران پیش از او آمدهاند، و به اینکه قرآن بدو وحـی گردیده است، قرآنیکهکتابهای آسمانی پیشین را تصدیق میکند. ایمان به رستاخیز و زندگی دوباره و آنچه به دنبال زنده شدن پیش میآید و صورت میپذیرد، از قبیل حساب و کتاب و سزا و جزایکارهای خوب و بدی که در دنیا انجام گرفته است.
اینها پایههائی استکه اسلام بنیاد خود را کلا بر آنها استقرار میبخشد و استوار میدارد. بدین خاطر قرآن در هر سورهای از سورههای مکی کاملا آن را چاره جوئیکرده است و بهگونهی بنیادین بدان پرداخته است. همچنین قرآن پیوسته در سورههای مدنی بر این مساله تکیه میکند، هر زمانکه قصد رهنمود یا قانونگذاری برای زندگی داشته باشد پس از پیدایش گروه و دستهای از مسلمانان یا پدیدار آمدن و استقرار یافتن دولت اسلامی. این بدان جهت استکه سرشت این دین چنین استکه مسالهی ایمان به وحدانیت و یگانگی یزدان سبحان، و بعثت محمد صلی الله علیه و سلم و ایمان به آخرت و سزای و جزائیکه در آن است، همه را محوری می سازدکه آداب و رسوم و مقررات و قوانین این آئین جملگی پیرامون آن میچرخد و میگردد، و با این آئین محکمترین پیوند را پیدا میکند. بدین سبب آداب و رسوم و مقررات وقوانین این آئین، زنده و پویا وگرم و فعال میمانند، و از تاثیر دائم آن ایمان،سرچشمه میگیرند و برمیجوشند.
این سوره از همهی راهها این مساله را به دلها میبرد، و در دلها آن را بر هریک از تارها مینوازد، و آن را در جولانگاههای گوناگون، همراه با انگیزههای جهانی و نفسانی و تاریخی، به نمایش درمیآورد. همچنین آن را مسالهی سراسر هستی میگرداند -نه فقط مسالهی انسان -درنتیجهگوشهای از داستان جن با این قرآن را تذکر میدهد، همانگونهکه موضعگیری برخی از بنیاسرائیلیها در برابرقرآن را به پیش میکشد. از فطرت راستگو و راستکاری شاهدی را حاضر میگرداند، هـمـانگونه که از برخی از بنیاسرائیلیها شاهدی را حاضر میآورد، درست این بسان آن، برابر و یکسان.
آنگاه این سوره چنین دلهائی را درکرانههای آسمانها و زمین، و در میان صحنههای قیامت در آخرت، به چرخش وگردش درمیآورد و بهگشت و گذار میبرد. همچنین انسانها را در جایگاههای نقش زمین شدن و نابود گشتن قوم هود، و ساکنان شهرها و آبادیهای پیرامون مکه، میگرداند و میچرخاند، و از آسمانها و زمینکتابی میسازدکه به حق سخن می گوید همانگونهکه این قرآن به حق سخن میگوید، هر دو برابر و یکسان و این یکی بسان آن.
*
روند سوره در چهار مرحلهی مرتبط به پیش میرود، به گونهایکه انگار یک مرحله است و دارای چهار بند میباشد.
مرحلهی نخستین میآغازد. همراه با آن، سوره با دو حرف: حا، میم، شروع میشود، هم بدانگونه که شش سورهی قبل آن آغاز گردیده است. به دنبال دو حرف: حا، میم، بهکتاب قرآن و وحی آن از سوی یزدان اشاره میشود:
(تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (2).
این کتاب (قرآن نام) از سوی خداوند با عزت و باحکمت نازل میگردد.
بدون فاصله بهکتاب جهان، و به پابرجائی جهان بر حق و حقیقت، و به تقدیر و تدبیر الهی درکارگاه هستی اشاره میکند:
(مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى).
ما آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است جز به حق و برای سرآمد معینی نیافریدهایم. (در مجموعهی عالم خلقت، چیزی ناموزون و ناسنجیده و مخالف حق یافته نمیشود، و این مجموعه، همانگونه که سرآغازی داشته است، سرانجامی نیز دارد، و با فرارسیدن آن دنیا فانی میشود، و به دنبال آن جهان دیگری شروع میگردد، و نتائج اعمال در آن بررسی، و پاداش و پادافره داده میشود).
کتاب قرآن که کتاب خـواندنی است، وکتاب جهانکه کتاب دیدنی است، هر دو بر حق و حقیقت و بر تدبیر و تقدیر، کاملا گرد میآیند:
(وَالَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ (3) .
ولیکن کافران (که این حقیقت را نمیپذیرند و) از آنچه از آن بیم داده میشوند (که فرارسیدن دادگاه بزرگ قیامت و شقاوت آخرت است) روی میگرداند.
بعد از این سرآغاز قوی و جامع به مسالهی عقیده مـیپردازد و آن را با زشت شمردن شرکی میآغازدکه آن قوم بر آن بودند، شرکیکه براساس واقعیت جهان استوار نیست، و بر سخن درستی تکیه ندارد، و بر گفتهای از دانش پابرجا نمیباشد:
(قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ اِئْتُونِی بِکِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (4).
بگو: آیا دقت کردهاید در بارهی چیزهائی که بجز خدا به فریاد میخوانید و میپرستید؟ به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریدهاند؟ یا اصلا در (آفرینش و
گردش و چرخش) آسمانها مشارکتی داشتهاند؟ (اگر فرضاً میگوئید بلی آنها شرکت داشتهاند) کتابی (از کتابهای آسمانی) پیش از این (قرآن که گفتار شما را تصدیق کند) یا یک اثر علمی (و باستانی از علمای گذشته که گواهی دهد بر راستی چنین ادعائی) برای من بیاورید، اگر راست میگوئید.
برگمراهی شخصی میتوپد و ضلالت او را اعلام میداردکه بجز خدا را به فریاد میخواند و میپرستد، آن چیزی باکسی راکه سخن پرستشگر خود را نمیشنود و بدو پاسخ نمیگوید، و در روز قیامت با پرستشگر به مجادله میپردازد و از عبادت او در چنین روز سختی بیزاری میجوید و خویشتن را تبرئه میکند و بیگناه میشمارد!
بعد از این مطلب، سوء استقبال ایشان از حق و حقیقتی را مطرح میکندکه محمّد صلی الله علیه و سلم پیغمبر خدا آن را برایشان با خود به ارمغان آورده است. این سخنشان را بیان میداردکه راجع به قرآن میگفتند:
(هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ (7).
این جادوی آشکاری است.
از این ادعاء پا را فراتر مینهادند و گمان میبردند: محمّد قرآن را از پیش خود ساخته است و به دروغ آن را به خدا نسبت داده است . . . به پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم یاد میدهدکه بدیشان پاسخی بدهد که سزاوار مقام نبوت باشد، پاسخیکه از ترس و هراس از خدا بر میجوشد و سرچشمه میگیرد. بدو دستور میرسد که همه کار و بار را در دنیا و آخرت به خدا واگذارد:
(قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلَا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ کَفَى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (8) قُلْ مَا کُنتُ بِدْعاً مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ (9) .
(بدیشان) بگو: اگر من قرآن را از پیش خود ساخته باشم و آن را بـه دروغ به خدا نسبت داده باشم، (قطعاً خدا مرا به مجازات میرساند و) شما نمیتوانید کمترین کاری در برابر خدا برایم بکنید (و مرا از عقاب و عذاب او برهانید. پس چگونه من چنین کاری را میکنم و بدین وسیله خویشتن را برای شما در معرض عذاب الهی قرار میدهم؟!). خداوند از هرکس دیگری بهتر میداند که به چه سخنانی (برای رخنه گرفتن از قرآن) فرو میروید (و گاهی آن را شعر، و گاهی سحر، و زمانی ساخته و بافتـهی بشر مینامید، و کارشکنیها و دروغپردازیهای شما را نیز میبیند، و همین برای من و شما کافی است. از این کارها دست بکشید و به سوی خدا برگردید. خدا توبهکاران را میبخشد، و آنان را مشمول رحمت واسعهی خود میسازد. چرا که) او بسیار بخشاینده و مهربان است. بگو: من نـوبر پیغمبران و نخستین فرد ایشان نیستم (و چیزی را با خود نیاوردهام که کسی پیش از من آن را نیاورده باشد. بلکه پیغمبران بیشماری پیش از من آمدهاند و توحید و مکارم اخلاق را به انسانها رساندهاند و من آخرین فرد آنان و ادامهدهندهی خط سیر ایشانم) و نمیدانم (در دنیا) خداوند با من چه میکند، و با شما چه خواهد کرد. (آیا سرنوشت من و شما در همین دنیا چگونه خواهد بود؟ زندگی چگونه خواهد گذشت؟ من پیش از شما و یا شما پیش از من میمیرید؟ من ایمان آوردن همهی شما و یا اکثر شما را میبینم و یا نمیبینم؟ لحظهها و روزها و هفتهها و ماهها و سالهای آینده غیب است و من غیب نمیدانم). من جز از چیزی که به من وحی میشود پیروی نمیکنم، و من جز بیمدهندهی آشکاری نیستم.
با ایشان موقعیت بعضی از بنیاسرائیل را دلیل می آورد، آنکسانیکه به حق و حقیقت رهنمون و رهنمود شدند زمانیکه در قرآن مصداق چیزی را دیدندکه درکتاب موسی علیه السلام بدان آشنا بودند:
(فَآمَنَ وَاسْتَکْبَرْتُمْ).
کسانی (از-بنیاسرائیل بر همچون کتابی گواهی دهند و) ایمان بیاورند، و شما تکبر بورزید (و خویشتن را بزرگتر از این بدانید که از آن پیروی کنید، آیا شما به
خود ظلم نمیکنید؟).
ستمگری ایشان را اعلام میدارد و بر آن میتازد، ستمگریای که با پافشاری بر تکذیب حقائق میورزند، با وجود این که گواهـی اهلکتاب آگاه را میبینند:
(إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (10) .
بیگمان خداوند ظالمان را (به سوی خیر و به راه سعادت) رهنمود نمیسازد. (ظالمانی که راستای راه حق را میبینند و آن را در پپش نمیگیرند).
به بیان بهانهها و معذرتهای سست و لرزان ایشان بر این پافشاریشان ادامه مـیدهد، و سخن ایشان در باره مومنان را دنبال میکندکه میگویند:
(لَوْ کَانَ خَیْراً مَّا سَبَقُونَا إِلَیْهِ).
اگر (قرآن که برنامه اسلام است) چیز خوبی بود، هرگز آنان برای رسیدن به آن ازما پیشی نمیگرفتند (وما قبل ازایشان به اسلام میگرویدیم و به قرآن ایمان میآوردیم). پرده ازعلتاین موقعیت زشتشانرا برمیدارد:
(وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هَذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ (11) .
چون خودشان به وسیله آن هدایت و راهیاب نشدهاند، میگویید: این همان دروغهای قدیمی است (و از افسانههای کهن فراهم آمده است!).
بهکتاب موسی اشاره مـیکندکه پیش از قرآن نازل گردیده است، و بیان میداردکه این قرآن آن را تصدیق میکند، و وظیفه و کار قرآن را ذکر مینماید:
(لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ).
تا وسیلهی بیم دادن ستمگران و مژده دادن نیکوکاران باشد.
اینمرحله را با شرح و بسط این مژدهدادن بهکسانی که خدا را باور میدارند و بر راستای راه میمانند، پایان میبخشد:
(إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ (13) أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (14) .
کسانی که میگویند: پروردگار ما تنها یزدان است، سپس (بر این توحید و یکتاپرستی) ماندگار مـیمانند،نه ترسی بر آنان است و نه غمگین میگردند. آنان به پاداش کارهائی که مـیکنند، ساکنان بهشت بوده و جاودانه در آن میمانند.
مرحلهی دوم دو نـمـونهی فطـرت بشری را نشان میدهد: فطرت درست و راسترو، و فطرت نادرست وکجرو، در رویاروئی با مسالهی عقیده. از پـرورش ابتدائی با ایشان سخن میگوید، بدان هنگام که آنان در آغوش پدر و مادرشان هستند. عملکرد ایشان را در زمان رسیدن به رشد و مسوولیت و اختیار دنبال میکند. آنکه دارای فطرت درست و راسترو است نعمت خدا را احساس میکند و به پدر و مادرش نیکی مینماید. مشتاق انجام وظیفهی شکر و سپاس است. توبه میکند و تسلیم فرمان یزدان است. بـه سوی خدا برمیگردد و به آستانه اش مینالد:
(أُوْلَئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجاوَزُ عَن سَیِّئَاتِهِمْ فِی أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ (16).
آنان کسانیند که کارهای خوبشان را میپذیریم و کلیهی اعمال نیکشان را همسان نیکترین آنها میگیریم، و همچون سایر بهشتیان از بدیها و گناهانشان درمیگذریم. این وعدهی راستینی است که پیوسته بدیشان داده شده است.
و امّا دومی، یعنی آنکسکه دارای فطرت نادرست و کجرو است، ازفرمان پدر و مادرش سرپیچی و سرکشی میکند. از فرمان پروردگارش نیز سرپیچی و سرکشی میکند. او آخرت را قبول ندارد و آن را نفی میکند. پدر و مادرش از او به تنگنا میافتند وخسته و رنجیده میگردند:
(أُوْلَئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ (18).
آنان کسانیند که فرمان عذاب الهی راجع بدیشان و همهی ملتهای انسان و پری پیش از ایشان صادر شده است. واقعاً آنان زیانمندند. (چرا که آخرت را باختهاند) .
این مرحله را خاتمه میدهد با صحنهی سریع وگذرائی از صحنههای قیامت. در این صحنه سرنوشت این دسته را نشان میدهد:
(وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَفْسُقُونَ (20).
روزی (را خاطرنشان ساز که در آن) کافران به آتش دوزخ نزدیک گردانده میشوند و به آن عرضه میگردند. (در این وقت بدیشان گـفته مـیشود:) شما لذائذ و خـوشیهای خود را در زندگی دنیای خویش بردهاید و کام برگرفتهاید (و برای امروز چیزی باقی نگذاشتهاید. لذا حالا بهرهای از نعمتها و خوشیها ندارید و) امروزه شما به سبب استکباری که به ناحق در زمین میکـردید، و به علت گناهان و تمردی که میورزیدید، با عذاب خوارکننده و ذلتباری جزا داده میشوید.
مرحلهی سوم، ایشان را به جایگاه نقش زمین شدن و هلاک گردیدن عاد میبرد، بدان هنگامکه پیغمبر ترسانندهی خود را تکذیبکردند و دروغگویش نامیدند. از داستان عاد حلقهی بادی را بیان مـیداردکه خیر و برکت و راحت و خوشـی به همراه ندارد، بادیکه انتظار داشتند سیرابی و زندگی به همراه بیاورد. ناگهان میبینندکه همچون بادی هلاک و نابودی را به همراه مـیآورد، و عذابی را فرامـیرساندکه با عجله خواستارش بودند و شتابان آن را میطلبیدند:
(فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضاً مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُّمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ (24) تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا یُرَى إِلَّا مَسَاکِنُهُمْ کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ (25).
هنگامی که ابری را دیدند که در افقآسمان گسترده میشود و به سوی سرزمینهای ایشـان رومیآورد (خوشحال شدند و گفتند:) ایـن ابر بـر ما باران را میباراند. (هود بدیشان گفت: چنین نیست). بلکه این همان چیزی است که آن را با شتاب میخواستید. تندبادی است که عذاب دردناکی به همراه آورده است! (تندبادی است که) همه چیز را به فرمان پروردگارش درهم میکوبد و نابود میسازد. پس (از چندی، تندباد ایشان را دربر گرفت و هلاک گشتند و) به گونهای درآمدند که جز خانههایشان چیزی به چشم نمیخورد! ما این سان مردمان بزهکار را سزا و کیفر میدهیم.
با این جایگاه هلاک و نابودی دلهایشان را لمس میکند و میپساید، و بدیشان یادآوری میکندکه قوم عاد نیروی بیشتری و ثروت فراوانتری از ایشان داشتهاند:
(وَلَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا إِن مَّکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعاً وَأَبْصَاراً وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَیْءٍ إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون (26).
ما قوم عاد را از امکاناتی برخوردار کرده بودیم که چنین امکاناتی را به شما ندادهایم. ما بدیشان گوشها و چشمها و دلهائی داده بودیم (که در درک و دید و تشخیص واقعیتها آنان را قویتر از دیگران میکرد). امّا گوشها و چشمها و دلهایشان سودی بـدانان نبخشید. چرا که آیات خدا را تکذیب مـیکردند و (رهنمودهای پیغمبران را نمیپذیرفتند. سرانجام همان) چیزی ایشان را فرو گرفت کـه مسخرهاش میدانستند (وآن عذاب خدا بود).
در پایان این مرحله، جایگاههای هلاک مردمان و ویرانی شهرهای پیرامونشان را بدیشان تذکر میدهد، و ناتوانی خدا گونههای ادعائیشان از یاری دادن و کمککردنشان را یادآور میشود، و تهمت زدن و ناروا گفتن آنان را می نمایاند، بدان امیدکه ایشان متاثر گردند و توبهکنند و به سوی خدا برگردند.
مرحلهی چهارم، داستانگروهی از پریان با این قرآن را دربر میگیرد، بدانگاهکه خدا ایشان را موفق به شنیدن این قرآن میکند، و آنان نتوانستند خود را از جاذبه تاثیر قرآن به دور دارند و بدان پاسخ مثبت ندهند، و گواهی ندهندکه این قرآن حق است.
(مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ (30).
کتابهای پیـش از خود را تصدیق میکند (و هماهنگ با کتابهای آسمانی پیشین است). و به سوی حق رهنمود میکند و به راه راست راه مینماید.
به سوی قوم خود رو میکنند وایشان را بیم میدهند و آنان را به ایمـان آوردن فرا میخوانند:
(یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمْ وَیُجِرْکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ (31) وَمَن لَّا یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَلَیْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَولِیَاء أُوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (32).
ای قوم ما! سخنان فراخوانندهی الهی را بپذیرید، و به او ایمان بیاورید، تا خدا گناهانتان را بیامرزد و شما را در پناه خویش (محفوظ و مصون از عذاب سخت آخرت) دارد. هرکس هم سخنان فراخوانندهی الهی را نپذیرد، نمیتواند خدای را از دستیابی به خود در زمین ناتوان کند (و خویشتن را از چنگال عذاب الهی پناه دهد و از دست انتقام او بگریزد). و برای او جز خدا هیچ ولیها و یاورهائی نیست. چنین کسانی در گمراهی آشکاری هستند.
سخنگروهی از پریها متضمّن اشاره بهکتاب باز جهان دارد،کتاب بازی که بیانگر قدرت خدا بر آفرینش نخستین و برگشت دوباره، یعنی رستاخیز همگان است:
(أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (33).
آیا نمیدانند خدائی که آسمانها و زمین را آفریده است و در آفرینش آنها خسته و درمانده نشده است، میتواند مردگان را زنده کند؟! آری، او بر هر کاری توانا است.
در اینجا دلهایشان را با صحنهای از کسانی که کفر ورزیدهاند لمس میکند و میپساید،کافرانیکه در آن روز برآتش عرضه میشوند، و آنان به چیزی اقرار و اعتراف میکنندکه آن را انکار میکردند و نمیپذیرفتند، امّا چه فائده؟! دیگر فرصت اقرار و اعتراف یا یقین و باور داشتنگذشته است!
این سوره با رهنمود و رهنمون پیغمبر صلی الله علیه و سلم به صبرو شکیبائیکردن، و در فرارسیدن عذابشان شتاب نورزیدن، خاتمه میپذیرد. آنان عـمـر کوتاهی دارند و در آن بدیشان مهلت داده میشود، آنگاه پـس از سپری شدن این مدتکوتاه، عذاب و هلاکشان درمیرسد:
(فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ (35) .
پس (در برابر اذیت و آزار کافران) شکیبائی کن، آنگونه که پیغمبران اولوالعزم (در سختیها) شکیبائی کردهاند، و برای (عذاب) آنان شتاب مکن. روزی که ایشان چیزی را مشاهده میکنند که بدیشان وعده داده میشد، انگار که آنان مدتی از یک روز در دنیا ماندهاند (و زندگی کردهاند. این قرآن) ابلاغ است و بسنده است. مگر جز مردمان گناهکار و سرکش از اطاعت خدا، هلاک میگردند؟.
هم اینک به شرح و بسط این مرحلهها میپردازیم:
*
( حم (1) تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (2) مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَالَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ (3) .
حا. میم. این کتاب (قرآن نام) از سوی خداوند باعزت و باحکمت نازل میگردد. ما آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است جز به حق و برای سرآمد معینی نیافریدهایم. (در مجموعهی عالم خلقت، چیزی ناموزون و ناسنجیده و مخالف حق یافته نمیشود، و ایـن مجموعه، همانگونه که سرآغازی داشته است، سرانجامی نیز دارد، و با فرارسیدن آن دنیا فانی میشود، و به دنبال آن جهان دیگری شروع میگردد، و نتائج اعمال در آن بررسی، و پاداش و پادافره داده میشود) ولیکن کافران (که این حقیقت را نمیپذیرند و) از آنچه از آن بیم داده میشوند (که فرارسیدن دادگاه بزرگ قیامت و شقاوت آخرت است) روی میگرداند. این آهنگ نخستین استکه در سرآغاز سوره میآید. این آهنگ، رابطه موجود میان حرفهای عربیکه زیربنای ساختار سخنان عربها هستند، و میانکتاب فراهم آمده از جنس همین حرفها را لمس میکند و میپساید،کتابیکه با همین حرفها ساخته شده است ولی بسان سخن انسانها نمیباشد. این امرگواه است بر این که قرآن از سوی خداوند باعزت و باحکمت نازل گردیده است. همچنین رابطهای را لمس میکند و میپسایدکه میانکتاب خواندنی و نازل شده از سوی یزدان، و میان کتاب دیدنی و ساختهی یزدان وجود دارد که این جهان است و چشمها آن را مشاهده میکنند، و دلها آن را میخـوانند.
هر دوکتاب، بر حق و حقیقت، و بر تدبیر و تقدیر استوار و پایدارند. چه فرو فرستادنکتاب قرآن:
(مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (2) .
از سوی خداوند با عزت و باحکمت است.
این امر نشاندهندهی قدرت خدا و بیانگر حکمت او است. آفرینش آسمانها و زمین و هرآنچه در میان آن دو است، آمیزهی حق و با حق همراه گردیده است:
(مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ).
ما آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است جز به حق نیافریدهایم.
آمیزهی تقدیر و تدبیر دقیق است:
(وَأَجَلٍ مُّسَمًّى).
و جز برای سر آمد معینی نیافریدهایم.
در این سرآمد معین، حکمت خداکه در آفرینش پدیدهها نهفته است جلوهگر میگردد، و هدفیکه خدا در پدیدهها مقدر و مقرر فرموده است نمودار میشود. هر دوکتاب قرآن و جهان باز وگشوده هستند. به گوشها و چشمها نموده میگردند و نشان داده میشوند.
هردوتا از قدرت خدا سخن میگویند، و بر حکمت خدا گواهی میدهند، و به تدبیر و تقدیر او اشاره میکنند. کتاب دیدنی جهان بر صدقکتاب خواندنی قرآن، و بر ترساندن و مژده دادن موجود در آن، دلالت دارد:
(وَالَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ (3).
و کافران (که این حقیقت را نمیپذیرند و) از آنچه از آن بیم داده میشوند (که فرارسیدن دادگاه بزرگ قیامت و شقاوت آخرت است) روی میگرداند.
اینکار، زشت و ناپسند و جای شگفت است. در پرتو این اشارهایکه بهکتاب نازل شده و بهکتاب دیدنی میشود زشتی و شگرفی چنینکاری بهتر پدیدار و نمودار میگردد.
کتاب نازل شدهی خواندنی مقرر میداردکه خدا یکتا است و چندتا نیست، و یزدان خداوندگار هر چیزی است، چون او آفریدگار هر چیزی است، وگردانندهی امور هر چیزی، و مقرر کننده و ارزیابیکنندهی هر چیزی است.کتاب زندهی هستی،گویای خود این حقیقت است. چه نظم و نظام و هماهنگی و همآوائی آن، همه و همه گواه بر وحدانیت و یگانگی سازنده و مقرر و مقدرکننده و مدبر و گردانندهی جهان است. آن خدائیکه با علم و دانش میآفریند و میسازد، و با شناخت و آگاهی، زیبانگاری و نوآفرینی میکند، و قالب ساخت و ساختار در هر آنچه میسازد و میآفریند و زیبانگاری و نوآفرینی مینماید یکتا و یگانه است. پس چرا باید مردمان جز خدا معبودها و خدگونههائی برگیرند؟ آخر این گونه معبودها و خداگونهها چه چیز را ساختهاند و آفریدهاند؟
(قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ اِئْتُونِی بِکِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (4).
بگو: آیا دقت کردهاید در بارهی چیزهائی که بجز خدا به فریاد میخوانید و میپرستید؟ به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریدهاند؟ یا اصلا در (آفرینش و گردش و چرخش) آسمانها مشارکتی داشتهاند؟ (اگر فرضاً میگوئید بلی آنها شرکت داشتهاند) کتابی (از کتابهای آسمانی) پیش از این (قرآن که گفتار شما را تصدیق کند) یا یک اثر علمی (و باستانی از علمای گذشته که گواهی دهد بر راستی چنین ادعائی) برای من بیاورید، اگر راست میگوئید.
این درسی استکه یزدان سبحان به پیغمبرش صلی الله علیه و سلم میآموزد تا گواهی کتاب باز و گشودهی جـهان را با ایشان بازگو کند و رو در رو بگوید،کتابیکه برای جدال و غلطاندازی جـائی باقی نمیگذارد. بعد از گواهی جهان هرچـه انسان بگوید ستیزهجوئی و نیرنگبازی است.کتاب جهانکتابی استکه فطرت را با منطق فطرت مخاطب قرار میدهد، آن منطـقیکه میان جهان و میان فطرتها است، و نهان در پیوند ذاتی و پنهان است، و چیره شدن بر آن و غلطاندازی با آن مشکل و دشوار است.
(أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ).
به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریدهاند؟.
هیچ انسانی نـمـیتواند گمان بردکه این معبودها -چه سنگها، یا درختها، یا پریها، یا فرشتهها، و یا چیزهای دیگری باشند -چیزی از زمین را آفریدهاند، یا چیزی در زمین را پـدید آوردهاند. منطق فطرت منطق واقعی است. رو در روی هر ادعائی از این قبیل فریاد میدارد و بر آن میتازد.
(أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ).
یا اصلا در(آفرینش و گردش وچرخش)آسمانها مشارکتی داشتهاند؟.
همچنین هیچ انسانی نمیتواندگمان بردکه این معبودها در آفرینش آسمانها و زمین یا در مالکیت آسمانها و زمین مشارکتی داشتهاند. نگاهـی به آسمانها انداختن احساس عظمت آفریدگار را به دل میاندازد، ودل را با یگانگی خدا آشنا میسازد، و انحرافها وکجرویها و بیهودگیها و یاوهها را از دل میزداید . . . خداکه نازلکنندهی این قرآن است تاثیر نگاه انداختن به جهان در دلهای انسانها را میداند. بدین خاطر استکه مردمان را بهکتاب جهانرهنمود میکند تا آن را ورانداز و وارســیکنند و در بارهاش بیندیشند و آن را در پیشگاه بینش خود حاضر آورند و آهنگها و نواهای مستقیم و بدون واسطهاش را بشنوندکه بر تارهای دلها مینوازند.
آنگاه راه را میبندند برانحراف دوریکه چه بسا به برخی از نفسها بخزد و به دلهایشان داخل شود.گاهی این انحراف، نفسها را بر آن میداردکه این گمان یا آن گمان را بدون هرگونه دلیل و حجتی ببرند و کژراهه بروند. لذا سر راه نفسها را میگیرد، و از آنها دلیل و حجت میطلبد. درعین حال بدانها راه استدلال درست را نشان میدهد، و آنها را با روش صحیح و شیوهی درست نگریستن و داوریکردن و سنجیدن و ارزیابی نمـودن آشنا میسازد:
(اِئْتُونِی بِکِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (4).
کتابی (از کتابهای آسمانی) پیش از این (قرآن که گفتار شما را تصدیق کند) یا یک اثـر علمی (و باستانی از علمای گذشته که گواهی دهد بر راستی چنین ادعائی) برای من بیاورید، اگر راست میگوئید.
یاکتاب راست و درستی از سوی خدا بیاورید. یا باقیماندهای از دانش یقینی و ثابتی را ارائه دهید. همهی کتابهائیکه از سوی یزدان پیش از این قرآن نازل گردیدهاند بر وحدانیت آفریدگار و نوآفرین و ادارهکننده و اندازهگیر و ارزیاب جهان هستی گواهی میدهند. در میانکتابهای آسمانیکتابی نیستکه خرافهی خداگونههای متعدد و گوناگون را بپذیرد و بدان اعترافکند، یا بگوید این چنین خداگونهها در زمین چیزی را آفریدهاند یا در آسمانها مشارکتی داشتهاند. هیچگونه علم و دانش درستی هم در میان نیستکه هـمچـون گمان یاوهای و ناروائی را تاکید و تاییدکند. بدین منوال و بر این روال، قرآن ایشان را باگواهی و شهادت این جهان رویاروی میگرداند،گواهی و شهادتیکه حتمی و قطعی است، و راه ادعای بدون دلیل ایشان را میبندد، و روش صحیح و شیوهی درست سخن گفتن و پژوهش کردن را بدیشان یاد میدهد، در آیهایکه دارای واژگان اندک، و جولانگاه فـراخ، و آهنگ نیرومند، و دلیل قاطع است.
آنگاه ایشان را به نگرش موضوعی در باره حقیقت این خدا گونههای ادعائی رهنمود میکند، و آنان را به گمراهی و ضلالتی توجه میدهدکه به سبب اعتقاد به همچون خداگونههائی بدان درافتادهاند، خداگونههائی که بدیشان پاسخ نمیگویند، و از فریاد و پرستش ایشان در دنیا آگاه نمیگردند، وگذشته از این در روز آخرت به دشمنانگی آنان برمیخیزند، و ادعای به فریاد خواندن و پر ستش کردن پیروان خود را انکار میکنند:
(وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَن لَّا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یَومِ الْقِیَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ (5) وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاء وَکَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ (6) .
چه کسی گمراهتر از کسی است که افرادی را به فریاد بخــواند و پرستش کند که (اگر) تا روز قیامت (هم ایشان را به فریاد بخواند و پرستش کند) پاسخش نمیگویند؟ (نه تنها پاسخش را نمیدهند بلکه سخنانش را هم نمیشنوند) و اصلا آنان از پـرستشگران و به فریاد خواهندگان غافل و بیخبرند. و زمانی که مردمان (در قیامت) گرد آورده میشوند، چنین پرستش شدگان و به فریاد خواسته شدگانی، دشمنان پرستشگران و به فریادخواهندگان میگردند (و از ایشان بـیزاری میجویند) و عبادت ایشان را نفی میکنند و نمیپذیرند.
برخی از مردمان بتها را خداگونه و معبود میشمردند. این بتها به اعتبار خودشان یا به اعتبار این که مجسمههای فرشتگانند پرستیده میشدند. بعضی از انسانها درختان را به خدائی میگرفتند. برخیها هم مستقیماً فرشتگان یا شیاطین را میپرستیدند . . . همهی این خداگونهها و معبودها اصلا به پرستشگران و بــه فریادخواهندگان خود پاسخی نمیدهند، یا پاسخی بدیشان نمیدهند،که سودمند افتد و به درد بخورد. سنگها و درختها اصلا پاسخی نمیگویند. فرشتگان هم به مشرکان جواب نـمـیدهند. شیاطین نیز پاسخی جز وسوسه کردن ایشان و گمراه ساختن آنان را بدیشان نمیدهند. گذشته از این وقتی که روز قیامت فرامیرسد و مردمان در پـیشگاه پـروردگارشان گرد آورده میشوند، هم اینان و هم آنان از بندگان سرگردان و ویلان وگمراه خود بیزاری میجـویند و خویشتن را تبرئه و بیگناه قلمداد میکنند. حتی اهریمن نیز چنین کاری مینماید، همانگونه که در سورهی دیگری آمده است:
(وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (22).
و اهریمن (سردستهی کفر و ضلال) هنگامی کـه کار (حساب و کتاب) به پایان رسید (و بهشتیان آمادهی بهشت و دوزخیان آمادهی دوزخ شدند، خطاب به پیروان بدبخت خود) میگوید: خداوند (بر زبان پیغمبران) به شما وعدهی راستینی داد (که فرمانبرداران را پـاداش و نافرمانبرداران را پادافره خواهم داد، و بدان وفا کرد) و من به شما وعده دادم (که ثواب و عقاب و بهشت و دوزخی در میان نیست) و با شما خلاف وعده کردم (و دروغ گفتم) و من بـر شما تسلطی نداشتم (و کاری نکردم) جز این که شما را دعوت (به گناه و گمراهی) نمودم و شما هم (گول وسوسهی مرا خوردید و) دعوتم را پذیرفتید. پس مرا سرزنش مکنید و بلکه خویشتن را سرزنش بکنید. (امروز) نه من به فریاد شما میرسم و نه شما به فریاد من میرسید. من (امروز) از این که مرا قبلا (در دنیا برای خدا) انباز کردهاید، تبری میجویم (و آن را انکار میکنم). بیگمان کافران عذاب دردناکی دارند.(ابراهیم/22)
بدین منوال قرآن ایشان را رو در روی حـقیقت ادعایشان و سرانجامشان در دنیا و آخرت نگاه میدارد. به دنبال آنکه آنان را در برابر حقیقت جهانیای نگاه داشته بود که این ادعاء را زشت میشمرد و آن را رد میکرد. در هر دو حالت، حقیقت ثابت و استوار، پدیدار و نمودار میآید، حقیقت وحدانیتیکهکتاب وجود گویای آن است، و مصلحت خود مشرکان آن را واجب و لازم میگرداند، و نگاه به سرانجامشان در دنیا و آخرت، آن را واجب و لازم مینماید.
وقتیکه قرآن ضلالت وگمراهیکسانی را فریاد میدارد که جز خدا افرادی را به عنوان خداگونه و معبود میپرستند و به کمک میطلبند، افرادیکه تا روز قیامت بدیشان پاسخ نمیگویند، مراد از این سخن تنها خداگونهها و معبودهائی استکهگروهها و دستههای بشریت آنها را در زمان نزول این قرآن میشناختهاند. ولی این نص مدلول و مفهوم فراختر و فراگیرتری دارد، و از محدودهی واقعیت زمانی نزول قرآن فراتر میرود. چه کسیگمـراهتر از فردی استکه بجز خدا شخصی را در هر زمانی و در هر مکانی بپرستد و بهکمک بطلبد؟ هیچکسی -هرکه باشد - اصلا پاسخکسی را نمیدهدکه او را بپرستد و بهکـمـک بطلبد، و اصلا نمیتواند پاسخ بدهد و به فریاد برسد. هیچکسی جز خداکارآ و فعال در چیزی نیستکه بخواهد و ارادهکند. شرک محدود به شکلهای سادهای نیستکه مشرکان پیشین با آنها آشنا بودهاند. بسیارند مشرکانیکه صاحب قدرتی، یا دارای جاه و جلالی، و یا دارندهی اموالی را شریک خدا میکنند، و بدیشان چشم امید میدوزند، و با دعا و عبادت بدیشان روی میآورند و بهکمک و یاریشان میخوانند! هـمـهی این خداگونهها و معبودها ناتوانتر و درماندهتر از آن هستندکه به پرستشگران و به فریادخواهندگان خود را واقعا پاسخ بدهند و نیازشان را بـرآوردهکنند و به کمک و یاریشان بشتابند. همهی آنها مالک نفعی یا ضرری برای خودشان هم نمیباشند. پرستشکردن آنها و بهکمک و یاری فراخواندن آنها شرک است. بدیشان امید داشتن و چشم امید دوختن شرک است . . . ترس و هراس داشتن از ایشان شرک است. و لیکن شرک خفی و نهانی استکه بسیاری ناآگاهانه بدان دست مییازند وگرفتار میآیند.
*
آنگاه روند قرآنی به پیش میرود و از موضعگیری مشرکان با پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم و از حق و حقیقتیکه برایشان آورده است سخن میگوید، بعد از آنکه از واقعیت آنان و از بیهودگی و پوچی عقیدهی شرک سخن گفته است. مسالهی وحی را مقرر میدارد، همانگونهکه مسالهی توحید و یگانهپرستی را مقرر داشته است:
(وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ (7) أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلَا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ کَفَى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (8) قُلْ مَا کُنتُ بِدْعاً مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ (9) قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن کَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَکَفَرْتُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (10) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کَانَ خَیْراً مَّا سَبَقُونَا إِلَیْهِ وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هَذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ (11) وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَاماً وَرَحْمَةً وَهَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَاناً عَرَبِیّاً لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ (12).
هنگامی که آیههای روشن ما بر آنان خوانده میشود، کافران به محض این که حق و حقیقت بدیشان میرسد فوراً در بارهی آن میگویند: این جادوی آشکاری است. آیا آنان میگویند که: (محمّد) قرآن را از پیش خـود ساخته است (و به دروغ آن را به خدا نسبت داده است؟ بدیشان) بگو: اگر من قرآن را از پیش خود ساخته باشم و آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم، (قطعاً خدا مرا به مجازات میرساند و) شما نمیتوانید کمترین کاری در برابر خدا برایم بکنید (و مرا از عذاب و عقاب او برهانید. پس چگونه من چنین کاری رامیکنم و بدین وسیله خویشتن را برای شما درمعرض عذاب الهی قرار میدهم؟!). خداوند از هرکس دیگری بهتر میداند که به چه سخنانی (برای رخنه گرفتن از قرآن) فـرو میروید (و گاهی آن را شعر، و زمانی ساخته و بافتهی بشر مینامید، و بدان نسبتهای ناروای دیگری میدهید). همین بس که خداوند میان من و شما گواه باشد. (خدا صدق دعوت و تلاش در ابلاغ رسالت مرا میداند، و کارشکنیها و دروغپردازیهای شما را نیز میبیند، و همین برای من و شما کافی است از این کارها دست بکشید و بـه سوی خدا برگردید. خدا توبهکاران را میبخشد، و آنان را مشمول رحمت واسعهی خود میسازد. چرا که) او بخشاینده و مهربان است. بگو: من نوبر پیغمبران و نخستین فرد ایشان نیستم (و چیزی را با خود نیاوردهام که کسی پیش از من آن را نیاورده باشد. بلکه پیغمبران بیشماری پیش از من آمدهاند و توحید و مکارم اخلاق را به انسانها رساندهاند و من آخرین فرد آنـان و ادامهدهندهی خـط
سیر ایشانم) و نمیدانم (در دنیا) خداوند با من چه میکند، و با شما چه خواهد کرد. (آیا سرنوشت من و شما در همین دنیا چگونه خواهد بود؟ زندگی چگونه خواهد گذشت؟ من پیش از شما و یا شما پـیش از من میمیرید؟ من ایمان آوردن همهی شما و یا اکثر شما را میبینم و یا نمیبینم؟ لحظهها و روزهـا و هفتهها و ماهها و سالهای آینده غیب است و من غیب نمیدانم). من جز از چیزی که به من وحی میشود پیروی نمیکنم، و من جز بیمدهندهی آشکاری نیستم بگو: به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خدا باشد و شما بدان ایمان نیاورید، و کسانی از بنیاسرائیل بر همچون کتابی گواهی دهند و ایمان بیاورند، وشما تکبر بورزید (و خویشتن را بزرگتر از این بدانید که از آن پیروی کنید، آیا شما به خود ظلم نمیکنید؟). بیگمان خداوند ظالمان را (به سوی خیر و به راه سعادت) رهنمود نمیسازد. (ظالمانی که راستای راه حق را میبییند و آن را در پیش نمیگیرند). کافران (تمسخرکنان) میگویند: اگر (قرآن که برنامهی اسلام است) چیز خوبی بود، هرگز آنان برای رسیدن به آن از ما پیشی نمیگرفتند (و ما قبل از ایشان به اسلام میگرویدیم و به قرآن ایمان میآوردیم. چرا که ما سران بوده و از عقل برتری و خردمندی بیشتری برخورداریم). چون خودشان به وسیلهی آن هدایت و راهیاب نشدهاند، میگویند: این همان دروغهای قـدیمی است (و از افسانههای کهن فراهم آمده است). پیش از قرآن، کتاب موسی (تورات) پیشوا و رحمت بوده، و (هم اینک) ایـن (قرآن) کتاب (دین و شریعت) است که تصدیقکنندهی (تورات و سائر کتابهای آسمانی) و به زبان عربی است تا وسیلهی بیم دادن ستمگران و مژده دادن نیکوکاران باشد.
سخن از مسالهی وحی آغاز میگردد با یاوه شمردن سخنانشان در باره وحی، و استقبال زشتشان از آن. در صورتیکه وحی به شکل آیههای (روشن و آشکار) شرف نزول پیداکرده است. هیچگونه شک و شبههای، و هیچگونه پیچیدگی وگمانی در آن نیست.گذشته از این، (حق) است، حقی که شک و تردیدی در آن نیست. آنان بدین آیات و بدین حق میگویند:
(هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ (7)
این جادوی آشکاری است.
میان حق و سحر فاصله و فرق بسیاری است. حق و سحر آمیزهی یکدیگر نمیگردند و با همدیگر مشتبه نمیشوند.
بدین منوال از همان سرآغاز، برگفتار ستمگرانه و بر ادعای زشتشان هجوم میگردد و تاخت میرود، گفتار ستمگرانه و ادعای زشتیکه نه مستند به شبههای است و نه متکی برکوچکترین دلیلی.
آنگاه به رد سخن زشت دیگرشان میپردازدکه میگفتند:
(افْتَرَاهُ).
آن را از پیش خود ساخته است (و به دروغ آن را به خدا نسبت داده است).
سخن ایشان را به صورت خبری بازگو نمیکند، بلکه آن را به صورت پرسش بیان میدارد. انگار همچون سخنی-ممکن نیستگفته شود. بعید است مطرح گردد:
(أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ)
آیا آنان میگویند کـه: (محمّد) قرآن را از پیش خود ساخته است (وبه دروغ آن را بـه خدا نسبـت داده است؟.
گردنکشی ایشان را به جائیکشانده استکه همچون سخنی را بگویند، سخنیکه بر دلی نمیگذرد؟!
خداوند به پیغمبر صلی الله علیه و سلم میآموزد که با ادب نبوت بدیشان پاسخ دهد، ادب نبوتیکه بیانگر حقیقت احساس و شعور در باره پروردگارش، و احساس و شعور در باره وظیفه وکارش، و احساس و شعور در باره حقیقت نیروها و ارزشهائی استکه در سراسر گستره این جهان هستی است:
(قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلَا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ کَفَى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (8).
بگو: اگر من قرآن را از پیش خود ساخته باشم و آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم، (قطعاً خدا مرا بـه مجازات میرساند و) شما نمیتوانید کمترین کاری در برابر خدا برایم بکنید (و مرا از عذاب و عقاب او برهانید. پس چگونه من چنین کاری را میکنم و بدین وسیله خویشتن را برای شما در معرض عذاب الهـی قرار میدهم؟!). خداوند از هرکس دیگری بهتر میداند که به چه سخنانی (برای رخنه گرفتن از قرآن) فرو میروید (و گاهی آن را شعر، و زمانی ساخته و بافتهی بشر مینامید، و بدان نسبتهای ناروای دیگری میدهید). همین بس که خداوند میان من و شما گواه باشد. (خدا صدق دعوت و تلاش در ابلاغ رسالت مرا میدانـد، و کارشکنیها و دروغپردازیهای شما را نیز میبیند، و همین برای من و شما کافی است از این کارها دست
بکشید و به سوی خدا برگردید. خدا توبهکاران را میبـخشــد، وآنان را مشمول رحمت واسعهی خود میسازد. چرا که) او بخشاینده و مهربان است.
بدیشان بگو: چگونه من قرآن را از پیش خود میسازم وآن را بهدروغ به خدا نسبت میدهم؟ به حساب چه کسی من آن را از پیش خـود میسازم وبهدروغ به خدا نسبت میدهم؟ به منظور چه هدفی من آن را از پیش خود میسازم و آن را به دروغ به خدا نسبت میدهم؟ آیا من آن را از پیـش خود میسازم تا شما به من ایمان
بیاورید و از من پیروی کنید؟ امّا:
(إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلَا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً).
اگرمن قرآن را از پیش خود ساخته باشم و آن را به دروغ به خدا نسـت داده باشم، (قطعاً خدا مرا به مجازات میرساند و) شما نمیتوانید کمترین کاری در برابر خدا برایم بکنید (و مرا از عذاب و عقاب او برهانید. پس چگونه من چنین کاری را میکنم و بدین وسیله خویشتنرا برایشـما درمعرض عذاب الهی قرار میدهم؟!).
خدا در برابر چیزیکه به دروغ به هم بافتهام مراگرفتار میسازد. اینکه شما با من و همراه من باشید و از من پیروی کنید، چه سودی برایم خواهد داشت؟ شما ناتوانتر و درماندهتر از آن هسـتید که بتوانید مرا در برابر خدا محافظت کنید و مرا از او برهانید، وقتیکه خدا در برابر چیزیکه به دروغ به هم بافتهام مرا گرفتار سازد، و شما ضعیفتر از آن هستیدکه مراکمککنید. این پاسخی استکه سزاوار پیغمبری استکه از پروردگار خود وحی دریافت میدارد، و درگسترهی جهان هستی جز یزدان را نمیبیند، و نیروئی جز نیروی او نمیشناسد. این پاسخ منطقی است، پاسخیکه مخاطبان قرآن آن را درک و فهم میکنند، اگر خردهایشان را به قضاوت بطلبند و داورکنند . . . آنگاه کار و بارشان را به خدا وا میگذارد:
(هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ).
خداوند از هرکس دیگری بهتر مـیداند که به چه سخنانی (برای رخنه گرفتن از قرآن) فرو میروید (و گاهی آن را شعر، وگاهی سحر، و زمانی ساخته و بافتهی بشر مینامید، و بدان نسبتهای ناروای دیگری میدهید).
خدا میداند به چه کرداری و گفتاری میپردازید. او برابر آنچه ازگفتارتان وکردارتان میداند، کیفرتان میدهد.
(کَفَى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ).
همین بس که خداوند میان من و شما گواه باشد. او گواه و مطلع است و قضاوت میکند. گواهـی و آگاهی و قضاوت و داوری او بس است.
(وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (8).
او بسیار بخشاییده و مهربان است.
او نسبت به شما مهربان است، و از روی مهربانی شما را هدایت و رهنمود میکند، وگمراهی و ضلالتی را اگر پیش از هدایت و ایمان داشتهاید میبخشاید.
پاسخی استکه در آن برحذر داشتن و بیم دادن جلوهگر است. در آن به طمع انداختن و تشویق و ترغیبکردن پدیدار است. راههای دل را میگیرد، و تارهای آن را دست میکشد و به نغمه میاندازد. شنوندگان را متوجه میسازد و بدیشان میفهماندکه کار و بار بزرگتر و سترگتر ازگفتههای ناچیز آنان است، و فـراتر از ادعاهای بیهوده و پوچ ایشان است. کار و بار در دل و درون دعوتکنندهی به سوی یزدان، بزرگتر و ژرفتر از چیزی استکه احساس میکنند و بدان پی میبرند. با ایشان چندگامی به جلو برمیدارد و در نقد و بررسی مساله -مسالهی وحی -با ایشان جلو میرود، و از زاویهی دیگریکه زاویهی واقعیت دیدنی است با آنان همگام و همراه میگردد. آخر آنان چرا کار و بار وحی و رسالت را انکار میکنند؟ چرا آنان در تهمت سحر یا تهمت به هم بافتن و از پیش خود ساختن شتاب میورزند؟ در اینکار و بار، چیز غریبی یا عجیبی نیست و جای شـگفت و شگرفی نمیباشد:
(قُلْ مَا کُنتُ بِدْعاً مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ (9).
بگو: من نوبر پیغمبران و نخستین فرد ایشان نیستم (و چیزی را با خود نیاوردهام که کسی پیش از من آن را نیاورده باشد. بلکه پیغمبران بیشماری پـیش از من آمدهانـد و توحید و مکارم اخلاق را به انسانها رساندهاند و من آخرین فرد آنـان و ادامهدهندهی خـط سیر ایشانم) و نمیدانم (در دنیا) خداوند با من چه میکند، و با شما چه خواهد کرد.(آیا سرنوشت من و شما درهمین دنیا چگونه خواهد بود؟ زندگی چگونه خواهد گذشت؟ من پیش از شما و یا شما پیش از مـن میمیرید؟ من ایمان آوردن همهی شما و یا اکثر شما را میبینم و یا نمیبینم؟ لحظهها و روزها و هفتهها و ماهها و سالهای آینده غیب است و من غیب نمیدانم). من جز از چیزی که به من وحی میشود پیروی نمیکنم، و من جز بیمدهندهی آشکاری نیستم.
پیغمبر صلی الله علیه و سلم نخستین فرستادهی خدا نیست. پیغمبرانی پیش از او آمدهاند. کار و بار او بسانکار و بار ایشان است. او نوبر پیغمبران نیست. او انسانی است و یزدان میدانسته استکه او شایان رسالت است، و این است که بدو وحی می کند. او هم آشکارا چیزی را بیان میدارد که بدان دستور داده میشود. این سرشت رسالت و جوهرهی آن است . . . پیغمبر وقتی که دلش تماس پیدا میکند از پروردگارش دلیلی نمیطلبد، و برای خود چیزی نمیخواهد. بلکه راه خود را درپیش میگیرد و آن را میسپرد. رسالت پروردگارش را تبلیغ میکند و میرساند، آن گونهکه بدو وحی شده است:
(وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ).
و نمیدانم (در دنیا) خداوند با من چه میکند، و با شما چه خواهد کرد. (آیا سرنوشت من و شما در همین دنیا چگونه خواهد بود؟ زندگی چگونه خواهد گذشت؟ مـن پیش از شما و یا شما پیش از من میمیرید؟ من ایمان آوردن همهی شما و یا اکثر شما را میبینم و یا نمیبینم؟
لحظهها و روزها و هفتهها و ماهها و سالهای آینده غیب است و من غیب نمیدانم). من جز از چیزی که به من وحی میشود پیروی نمیکنم.
پیغمبر صلی الله علیه و سلم رسالت خود را ادامه نمیدهد و به پیش نمیبرد بدان علتکه غیب را میداند، یا بدان خاطرکه او آگاهی پیدا میکند بر هر آنچه کارش و کار قومش بدان میانجامد، و فرجام رسالتیکه آن را به مردمان مژده میدهد چه خواهد شد. بلکه او به پیش میرود مطابق اشارهای که بدان شده است، و موافق با رهنمودی که بدان گشته است. در حالیکه به پروردگارش یقین و اطمینان دارد، و تسلیم اراده و مشیت او است، و مطیع رهنمود و رهنمونش میباشد. گامهایش را آنجا میگذارد که خدا او را بدانجا امر و رهنمودکرده است وکشانده است. غیب بر سر راه او است و مجهول و نامعلوم است. راز غیب را خدا میداند و بس. او به راز نهان در پس پردهی غیب چشم نمیدوزد، زیرا دل مطمئنی دارد، و ادبی که با خدا دارد او را از چشم دوختن به غیر آنچه بدو نـموده شده است وگفته آمده است دوری میگزیند. او همیشه درکنار حدود و ثغور خود و حدود و ثغور وظیفهی خود میایستد:
(وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ (9).
من جز بیمدهندهی آشکاری نیستم.
این ادب به خدا رسیدگان است. این آرامش عارفان است. در آن به پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم اقتداء میکنند و از او پیروی مینمایند و به دعوت خود برای خدا ادامه میدهند. مردمان را به سوی یزدان فرامیخوانند نه بدان خاطرکه سرانجام دعوت را میدانند، یا از آیندهی آن خبر دارند، و یا اینکه از این دعوتکم یا زیاد مالک چیزی هستند. ولیکن چون این وظیفهی ایشان است و این بس است. آنان از پروردگار خود دلیل و برهانی نمیطلبند، چه دلیل و برهانشان در دل خودشان است. برای خویشتن هم ویژگی و خـصوصیتی نمیطلبند، چه ویژگی و خصوصیت ایشان این استکه
یزدان آنان را برگزیده است و انتخاب فرموده است. آنان از خطـ سیر دقیق و باریکیکه خدا برایشانکشیده است، و در آن جایگاههای پاهایشان را در طول راه ترسیمکرده است، تجاوز نمیکنند و درنمیگذرند . . . آنگاه ایشان را با شاهد و گواه نزدیکی آشنا میسازد، شاهد و گواه نزدیک که شهادت و گواهیش ارزش خاص خود را دارد، چون از زمرهی اهلکتابی استکه سرشت فرو فرستاده را خوب میدانند:
(قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن کَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَکَفَرْتُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (10) .
بگو: به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خدا باشد و شما بدان ایمان نیاورید، و کسانی از بنیاسرائیل بر همچون کتابی گواهی دهند و ایمان بیاورند، و شما تکبر بورزید (و خویشتن را بزرگتر از این بدانید که از آن پیروی کنید، آیا شما به خود ظلم نمیکنید؟). بیگمان خداوند ظالمان را (به سوی خیر و به راه سعادت) رهنمود نمیسازد. (ظالمانی که راستای راه حق را میبینند و آن را در پیش نمیگیرند).
چه بسا این امر، واقعیت حال باشد، و مراد فردی یا جمعی از بنیاسرائیل بوده، و دانسته باشد یا دانسته باشند که سرشت این قرآن همان سرشتکتابهای نازل شده از سوی یزدان است. به حکم آنکه همچونکسی یا همچون کسانی با سرشت تورات آشنا بوده یا آشنا بودهاند، ایمان آورده یا ایمان آوردهاند. روایتهای متعددی ذکرگردیده استکه بیانگر این هستند این آیه در باره عبدالله پسر سلام نازل شده است. امّا این سوره مکی است، و عبدالله پسر سلام در مدینه مسلمان گردیده است. روایت هم شده استکه این آیه مدنی است تا تاکید بر نزول آن در باره عبدالله رضی الله عنه باشد. همچنین روایت هم شده استکه این آیه مکی است و در باره او نازل نگردیده است.
چهبسا اشاره به واقعهی دیگری در خود مکه باشد. چه بعضی از اهلکتاب - هرچند همکم بودهاند - در دوران مکی ایمان آوردهاند.
ایمان آنان که اهلکتاب بودهاند، در میان مشرکان بیسواد، ارزش و دلالت خود را داشته است. بدین خاطر قرآن به ذکر آن در موارد متعددی پرداخته است، و آن را رو در روی مشرکانی گفته است که بدون علم و دانش، و بدون هدایت و رهنمون، و بدونکتاب روشنگری، به تکذیب میپرداختند.
(قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن کَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ...).
بگو: به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خدا باشد ... ... تا آخر . . .
بیشتر مراد سست و لرزان کردن اصرار و پافشاری و عناد و دشمنانگی موجود در دل و درون اهالی مکه، و برانگیختن ترس و هراس در دل و درونهایشان و تقویت پرهیز از ادامهی تکذیبشان است . . . ایشان وقتی که درنظر بگیرند چه بسا واقعاً این قرآن از سوی خدا فروفرستاده شده باشد همـانگونهکه محمّد میگوید، در این صورت فرجام بدی در انتظار خواهد بود. برای ایشان بهتر استکه احتیاط لازم برای این فرض را بنمایند، فرضیکه چه بسا درست باشد، و هرآنچه ایشان را از آن میترسانند گریبانگیرشان گردد. پس در این صورت بهتر آن استکه از تکذیب دست نگاه دارند و درنگ روا دارند، و آزمندانه و ترسان در باره این امر بیندیشند و پژوهشکنند، پیش از اینکه به همچون فرجام ناگوار و نابهنجاری دچار آیند. مخصوصاً اگر بدین احتمال اضافهگردد که فردی یا بیشتر از اهلکتاب گواهی میدهد یا میدهند که سرشت این قرآن باکتابهای آسمانی پیشین همسان و همگن است، و به دنبال این احساس، ایمان میآورد یا ایمان میآورند. در صورتی که این ایشانند که قرآن برای آنان آمده است، و به زبان ایشان نازل گردیده است، و بر زبان یکی از خودشان به ارمغان آمده است، با این وجود آنان تکبر میورزند و بزرگبینی میکنند و راهکفر و الحاد درپیش میگیرند . . . این هم ظلم و ستم روشنی، وکنارهگیری آشکاری از حق است، و
سزاوار انتقام خدا از ایشان و بیهوده ساختن اعمالشان میباشد:
( إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (10).
بیگمان خداوند ظالمان را (به سوی خیر و به راه سعادت) رهنمود نمیسازد. (ظالمانی که راستای راه حق را میبینند و آن را در پیش نمیگیرند).
قرآن راههای گوناگونی را پیموده است، و از شیوههای گوناگونی سود جسته است، تا با شک و تردیدهای دل انسان، و با انحرافها و آفتهای آن مقابله و مبارزهکنند ... راههای شک و تردیدها و انحرافها و آفتها را میبندد، و با هر شیوهی ممکنی به چارهجوئی آنها میپردازد. در شیوههای گوناگون قرآن، زاد و توشهی دعوت و دعوتگران به سوی این آئین است. با یقین و باور قاطعانه به این امرکه این قرآن از سوی خدا نازل گردیده است، یزدان سبحان شیوهی شک و تردید را به کار برده است نه شیوهی قطعی و جزمی را. این هم به خاطر هدفی استکه جلوترگفتیم. این شیوه یکـی از شیوههای قانعکردن در برخی از احوال و اوضاع است. بعد از آن، به بیان گفتههای مشرکان در باره این قرآن و این آئین میپردازد. عذر ایشان در باره تکذیب قرآن و رویگردانی از آن را مطرح میکند، همان عذری که عذر متکبرانی استکه خویشتن را از مومنان بالاتر و والاتر میشمارند و میدانند:
(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کَانَ خَیْراً مَّا سَبَقُونَا إِلَیْهِ وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هَذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ (11).
کافران (تمسخرکنان) در بارهی مومنان میگویند: اگر (قرآن که برنامهی اسلام است) چیز خوبی بود، هرگز آنان برای رسیدن به آن از ما پیشی نمیگرفتند (و ما قبل از ایشان به اسلام میگرویدیم و به قرآن ایمان میآوردیم. چرا که ما سران بوده و از عقل برتری و خردمندی بیشتری برخورداریم). چون خـودشان به وسیلهی آن هدایت و راهـیاب نشدهاند، میگویند: ایـن همان دروغهای قدیمی است (و از افسانههای کهن فراهم آمده است).
تعدادی از فقیران و بردگان آزاده شده، هرچه زودتر در ابتدایکار به اسلام گرویدند و در اینکار بر دیگران سبقت گرفتند. این امر موجب گردید که بزرگان متکبر طعنه بزنند و رخنه بگیرند و عیبجوئی بکنند. آنان دستاندر کار شدند و گفتند: اگر این آئین خوب بود این فقیران و بردگان از ما بدان آگاهتر نبودند، و درگرویدن بدان بر ما سبقت نمیگرفتند. ما که با مکانت و منزلتی که داریم و با درک و فهم فراوانیکه از آن برخورداریم میتوانیمکارها را بهتر بسنجیم و ارزیابیکنیم و از اینان چیز خوب را بهتر بشناسیم!
ولی چنین نیست. آنان از اسلام دوری نمیگزیدند بدان خاطرکه در باره اسلام شک و تردید داشتهاند یا حق و خیر را نشناختهاند، حقیکه اسلام بر آن استواراست، و خیریکه اسلام دربر دارد. بلکه این تکبر بوده استکه ایشان را از اقرار و اعتراف به محمد صلی الله علیه و سلم - همان گونه که میگفتند - بازمیداشته است. همچنین ترس بر از دست دادن مراتب و مقامات اجتماعی و منافع اقتصادی، از یک سو، و از دیگر سو افتخار تو خالی کردن به پدران و نیاکان، و لاف زدن بدانچه که پدران و نیاکان بر آن بودهاند و بدان باور داشتهاند، اینها دست به دست هم دادهاند و ایشان را از اقرار و اعتراف به پیغمبری محمـد صلی الله علیه و سلم بازداشتهاند. و امّا کسانیکه با سرعت به سوی اسلام دویدند و در پذیرش آن بر دیگران سبقت گرفتند همچون سدها و مانعهائیکه بزرگان و سران را از اسلام بازداشته است، ایشان را بازنداشته است.
این هوا و هوس و آرزو پرستی استکه بزرگان و سران متکبر را برآن داشته است خود را بزرگتر و والاتر از آن ببینند که به حق و حقــیقت اعتراف کنند، و صدای فطرت را بشنوند، و در برابر حجت و برهان تسلیم گردند و کرنش ببرند. این چیزها استکه ایشان را بر آن میداردکه سرکشی و رویگردانی در پیش گیرند، و عذرها بتراشند و بیاورند، و ادعاهای باطلی بر ضد حق و اهل حق داشته باشند. آنان هرگز مسلمان نمیگردند چون راه خطـا میپویند. ایشان خود را محور زندگی به طورکلی قرار مـیدهند. ییرامون این محور میچرخند، و میخـواهندکه زندگی را نیز پیرامون آن بچرخانند و بگردانند:
(وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هَذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ (11).
چون خودشان به وسیلهی آن هدایت و راهیاب نشدهاند، میگویند: ایـن همان دروغهای قدیمی است (و از افسانههای کهن فراهم آمده است!).
قطعاً باید چنین باشد! وقتیکه آنان به حق دستیابی پیدا نکردهاند و بدان راه نیافتهاند و اعتراف نکردهاند، باید در حق عیبی باشد، چون جائز نیستکه ایشان به خطا روند و اشتباه بکنند! آخر آنان از دیدگاه خودشان مقدس و معصوم هستند و به خطا نـمیروند و اشتباه نمیکنند، و میخواهند به عامّهی مردمان هم همین مقدس و معصوم بودن و به خطا نرفتن و اشتباه نکردن را الهام کنند و پیام دارند .
این چرخش وگردش پیرامون مسالهی وحی و رسالت را خاتمه میدهد با اشارهی بهکتاب موسی، و اینکه این قرآن چنینکتابی را تصدیق میکند -همانگونهکه قبلا در شهادت و گواهـی شاهد و گواهی از بنیاسرائیل اشارت رفت:
(وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَاماً وَرَحْمَةً وَهَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَاناً عَرَبِیّاً لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ (12).
پیش از قرآن، کتاب موسی (تورات) پیشوا و رحمت بوده، و (هم اینک) این (قرآن) کتاب (دین و شریعت) است که تصدیقکنندهی (تورات و سائر کتابهای آسمانی) وبـه زبان عربی است تا وسیلهی بیم دادن ستمگران و مژده دادن نیکوکاران باشد.
قرآن بارها اشارهی به رابطه قرآن وکتابهای پیش از آن را تکرارکرده است، به ویژه اشارهی به رابطه قرآن و کتاب موســی را، به اعتبار اینکهکتاب عیسی مکمّل و ادامهدهندهی کتاب موسی است. اصل قانونگذاری و مقرراتنگاری و عقیده و اعتقاد در تورات است. بدین لحاظکتاب موسی را (امام) یعنی پیشوا و رحمت نامیده است. (بدین معنی که تورات وسیلهی اقتداء در دین و شریعت، و مایه و سبب رحمت برای مـردمان بوده است). و آن را با صفت رحمـت توصیف فرموده است. هر رسالت آسمانی رحمت برای زمین وکسانی استکه در زمین بسر میبرند، رحمت با تمام معانی و مفاهیمی که رحمت در دنیا و آخرت دارد.
(وَهَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَاناً عَرَبِیّاً).
و (هم اینک) این (قرآن) کتاب (دین و شریعت) است که تصدیقکنندهی (تورات و سائر کتابهای آسمانی) و به زبان عربی است.
تصدیقکنندهی اصل نخستینی است که آئینهای آسمانی همه بر آن استوار و برقرار میکردند، و اصل برنامه الهی است، برنامهای که همهی آئینهای آسـمانی آن را دارند و بر آن میروند، و اصل رویکرد اصیلی استکه انسانها بدان رو میکنند تا با پروردگار یگانه بزرگوار خود پیوند و تماس پیداکنند.
اشارهایکه به عربی بودن قرآن میرود، فضل و فیضی در حق عربها است. تذکری به نعمت یزدان استکه بدیشان روا دیده است و بدانان بخشیده است. بیانگر رعایت و عنایتی استکه شامل عربهاگردیده است و ایشان را دربرگرفته است. نماد چنین نعمت و رعایت و عنایتی این استکه عربها برای همچون رسالتی برگزیده شدهاند، و زبان ایشان زبان این قرآن بزرگوار گردیده است و مندرجات و محتویات آن را در خود گنجانده است.
آنگاه سرشت این رسالت، و وظیفهی آن بیان میشود:
(لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ).
تا وسیلهی بیم دادن ستمگران و مژده دادن نیکوکاران باشـد.
*
در پایان این مرحلهی نخستین سزا و جزای نیکوکاران را به تصویر میکشد، و برای ایشان مژدهای را توضیح میدهدکه قرآن مجید آن را با خود برمیدارد، با
رعایت شرطیکه این مژده میطلبد، و آن اعتراف به ربوبیت و خداوندگاری یزدان یگانه، و استقامت و ماندگاری بر این اعتقاد و بر مقتضیات آن است:
(إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ (13) أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (14).
کسانی که میگویند: پروردگار ما تنها یزدان است، سپس (بر این توحید و یکتاپرستی) ماندگار میمانند، نه ترسی برآنان است ونه غمـگین میگردند. آنان بـه پاداش کارهائی که میکنند، ساکنان بهشت بوده و جاودانه در آن میمانند.
سخن: ( ربنا الله) . . ٠ پروردگار ما تنها یزدان است... فقط جملهای نیستکهگفته میشود. و تنها عقیدهای نیستکه به درون بدود و به دل برود و بس. بلکه این سخن، برنامه کاملی برای زندگی است، و هرگونه تلاش و هرگونه رویکردی و هرگونه حرکتی و هرگونه اندیشهای را دربر میگیرد، و ترازوئی را میگذارد و نصب میداردکه برای اندیشه و احساس، مردمان و اشیاء، اعمال و افعال، واقعهها و رخدادها، رابطهها و تماسها، و خویشاوندیها و پیوندها، در سراسر گسترهی این هستی بهکار میرود و بدان سنجیده و ارزیابی میشود.
(ربنا الله ).. . پروردگار ما تنها خدا است: عبادت برای او است، و رویکردن تنها بدو است. تنها باید از او ترسید، و فقط باید بر او تکیهکرد.
(ربنا الله): برای هیچکسی و هیچ چیزی حساب و کتابی در میان نیست جز او. از هیچ کسی و از هیچ چیزی ترسی در میان نیست جز از او.
(ربنا الله ): هرگونه تلاش وکوششی، و هرگونه اندیشه و تفکری، و هرگونه تدبیر و تقدیر و ارزیابی و سنجشی، باید برای او و رو بدو شود، و برای رضا و خشنودی او انجام بگیرد و بشود.
(ربنا الله ): قضاوت و داوری به پیش کسی جز او برده نمیشود. هیچگونه سلطه و قدرتی برایکسی و برای چیزی جز شریعت او نیست. هیچگونه رهنمود و رهنمونی جز در پرتو هدایت و توفیق او صورت نمیپذیرد.
(ربنا الله): هرکسیکه وجود دارد و هر چیزیکه وجـود دارد، با ما انسانها در ارتباط است، و ما با تـماس و پیوندیکه با خدا داریم، با آنکس و با آن چیز در پیشگاه یزدان به یکدیگر خواهیم رسید و حساب و کتاب پس خواهیم داد.
لذا ( ربنا الله): بدین نحو و بدین شکلیکه گذشت، برنامهکاملی است، نه اینکه تنها سخنی استکه لبها آن را زمزمه میکنند، ونه تنها عقیدهی منفی دور از واقعیات زندگی است.
(ثُمَّ اسْتَقَامُوا).
سپس (بر این توحید و یکتاپرستی) ماندگار میمانند. این هم چیز دیگری است. استقامت و ماندگاری و استمرار و دوام و ثبات بر این برنامه، پله ای استکه به دنبال پذیرش همین برنامه پیش میآید: استقامت و پابرجائی و آرامش نفس و اطمینان دل و استقامت و ماندگاری احساسها و اندیشههائی که بر دل میگذرد، اینها باید سست و لرزان و پریـش و پـریشان نگردند، و دچار شک و تردید نشوند، به وسیلهی جاذبهها وکششها و انگیزهها و تاثیرگذارهائیکه بر سر راه این برنامه و پیروان آن، پدیدار و نمودار میگردد،و بسی دشوار و سخت و گوناگون و فراوان هستند. استقامت درکردار و رفتار برابر برنامه برگزیده یزدان دادار . . . در این راه لغزشگاهها و پرتگاهها و خارها و سدها و مانعها قرار دارد. از اینجا و آنجا نداها و فریادهائی برای منحرف کردن و بهکژراههکشاندن بلند میشود و بهگوش میرسد!
(ربناالله): برنامه است . . . استقامت و ماندگاری بر راستای این برنامه پلهای استکه بعد از شناخت آن و برگزیدن آن قرار دارد و پیش میآید.کسانیکه خدا شناخت و استقامت را بهره ایشان میسازد،گروه گزیدهای هستند. چنین کسانی:
(فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ (13) .
نه ترسی برآنان است ونه غمگین میگردند.
چرا ترسی باشد و چرا غمی باشد؟ برنامه به مقصود . منتهی میگردد و به هدف واصل میشود. استقامت و ماندگاری بر راستای این برنامه، ضامن وصول به
منظور و مراد است.
(أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (14).
آنان به پاداش کارهائی که میکنند، ساکنان بهشت بوده و جاودانه در آن میمانند.
واژهی ( َیعْمَلُونَ ): کار میکنند) معنی (ربنا الله: پروردگار ما خدا است) را، و معنی استقامت و ماندگاری بر این برنامه در زندگی را روشن میکند. این واژه اشاره می کند به اینکهکارکردن پاداش آن جاودانه در بهشت بسر بردن است،کارکردنیکه از این برنامه سرچشمه بگیرد و برابر آن باشد، برنامهایکه (ربنا الله: پروردگار ما خدا است)، و استقامت و ماندگاری بر آن، و استمرار و ادامهی آن و ثبات و استقرار بر آن در طول زندگیاست.
بدین خاطر متوجه میشویمکه واژههای اعتقادی در این آئین فقط واژههائی نیستندکه با زبان گفته شوند و بس. چه گواهــی: لاالهالاالله )[1] فقط جملهای نیست و بس. بلکه برنامه است و باید این برنامه را تحقق بخشید و در زندی پیادهکرد. زمانیکه لاالهالاالله تنها جملهای گردد و بس، دیگر (رکنی) از ارکان اسلام نیست، ارکانیکه در اسلام محدود و مطلوب هستند. بدین جهت ارزش حقیـقی همچون گواهــی و شهادتی را درک و فهم میکنیم،گواهی و شهادتیکه امروزه میلیونها نفر زبان بدان میگشایند و آن را میگویند، ولیکن این گواهی و شهادت از لبهایشان فراتر نمیرود، وتاثیری در زندگیشان به دنبال خود نمیآورد! زیراکه آنان بر جادهی برنامه همگون بتپرستی قرار دارند و مطابق با برنامهای زندگی را بسر میبرندکه همسان بتپرستی است، هرچندکه لبهایشان این جمله را بدون معنی و محتوا زمزمه میکند!
(لا اله الا الله). . . یا (ربنـا الله). . . بـرنامهی زندگی است . . . این امر باید در دلها و درونها مستقر و جایگزین شود، تا دلها و درونها برنامه کاملی را بجویند و دنبالکنند که چنین جملهها و عبارتهائی بدان اشاره دارند و آن را برمیگزینند.
سورهی احقاف آیهی 20-15
(وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَوَضَعَتْهُ کُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (15) أُوْلَئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجاوَزُ عَن سَیِّئَاتِهِمْ فِی أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ (16) وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَّکُمَا أَتَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِی وَهُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیَقُولُ مَا هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ (17) أُوْلَئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ (18) وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُوا وَلِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ (19) وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَفْسُقُونَ (20).
این مرحله با فطرت راه میرود، فطرتیکه استقامت میورزد، و فطرتی که منحرف میگردد. از چیزی صحبت میداردکه فطرت استوار بر راستای راه عاقبت بدان میرسد، و فطرتکجرو سرانجامگرفتار آن میگردد. با سفارش در حق پدر و مادر میآغازد. در
بسیاری از موارد این سفارش متصل به سخنی در باره عقیده و باور به خدا یا همراه با سخنی در این راستا است. بدان خاطرکه پدری و فرزندی نخستین پیوند بعد از پیوند ایمان، از لحاظ نیرو و اهمّیت است، و بعد از ایمان از همه چیز بیشتر باید مورد رعایت و عنایت و تعظیم و تکریم قرارگیرد. در اینکنار یکدیگر بودن و دنبال همدیگر آمدن دو معنی است: نخست این بودکه گذشت. دوم این است که پیوند ایمان سزاوارترین پیوند، و مقدم بر هر چیز دیگر است. به دنبال آن پیوند خون است در استوارترین و محکمترین شکل از اشکالی که دارد.
در این مرحله از دو نمونهی فطرت سخن میرود: در نمـونهی نخستین پیوند ایمان و پیوند خویشاوندی والدین در راه راست و درست و منتهی بـه رضای خدا بـه همدیگر میرسند. در نمونهی دوم پیوند حسب و نسب از پیوند ایمان جدا میگردد و میگسلد، و این دو پیوند به همدیگر نـمیرسند. نمونهی نخستین سرانجام و سرنوشتش بهشت است و بهرهاش مژده و شادمانی است. نمونهی دوم سرانجام و سرنوشتش آتش دوزخ است و بهرهاش درخور عذاب و عقاب گردیدن است. بدین مناسبت تصویری از عذاب و عقاب در صحنهای از صحنههای قیامت را نشان میدهد، و عاقبت فسق و فجور و تکبر و خودبزرگبینی را به تصویر میکشد.
*
(وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَاناً ).
ما به انسان دستور میدهیم که به پدر و مادر خود نیکی کند.
این سفارشی است به جنس همگی انسانها، بدون این که نیازی به صفت دیگری فراتر از انسان بودن انسان باشد. سفارش بدون هرگونه قید و شرطی به نیکی کردن است. همچنین صفت پدر و مادر بودن مقتضی خود این نیکیکردن است، بدون اینکه نیازی به صفت دیگری باشد. این سفارش آفریدگار انسان است، و چه بسا همچون سفارشی بدین جنس باشد و بس. در دنیای پرندگان یا حیوانات یا حشرات و یا غیرآنها دیده نشده است که کوچکهای آنها موظف به رعایت و حفاظت از بزرگهای آنها بوده باشند. آنچه دیده شده است این استکه سرشت این آفریدهها بر آن سرشته شده است که درمیان برخی از آنها بزرگها کوچکها را بپایند و رعایت و حفاظت نمایند. در این صورت این سفارش چه بسا خاص جنس انسان بوده است و تنها بدو توصیه گردیده است.
سفارش به نیکیکردن به پدر و مادر، در قرآن مجیـد و در احادیث پیغمبر صلی الله علیه و سلم تکرار میگردد، ولی نیکی کردن به فرزندان بسیار کم وآن هم به مناسبت حالتهای معینی ذکر شده است. ابن هم بدان جهت استکه فطرت بهتنهایی ضامن رعایت و عنایت پدر و مادر به فرزندان است. این رعایت و عنایت هم اتوماتیک و خودجوش است و نیازی به برانگیختن و تشویق و ترغیبکردن ندارد. پدر و مادر به طور طبیعی از خود فداکاری نشان میدهند، و خویشتن را قربان فرزندان میسازند، فداکاری و قربانی بزرگوارانه کامل شگفتی که در موارد بسیار به مرز مرگ سر میکشد -افزون بر درد و رنجیکه میکشند. این فداکاری و قربانی را بدون درنگکردن و چشم انتظار عوضی داشتن، و بدون منتگذاشتن و عشق و رغبت به چیزی ورزیدن، حتی شکر و سپاس از فداکاری و قربانی خویش را هم نمیخواهند و چشم نمیدارند! ولـی نسلیکه پای به رشد میگذارند و نسل جوان نام دارندکمتر به پشت ســر خود نگاهی میاندازند و پدر و مادر را مینگرند و بدانان لطف و عنایت میکنند.کمتر به نسلی توجه میکنند و مینگرندکه خویشتن را فداء کردهاند و وجودشان را بدیشان بخشیدهاند و راه فنا و نیستی درپیش گرفتهاند. بدان علتکه نسـل جوان در دوران خـود به جلو خیز برمیدارند، و نسلی را میطلبند که از خودشان متولد میگردند و بزرگ میشوند تا ایشان هم به نوبه خود خویشتن را فداء و قربان آنانکنند و ایشان را مورد رعایت و عنایت قرار دهند! زندگی این چنین
به پیش میرود و میگذرد!
اسلام خانواده را آجر نخستین خود میکند و آنجا را پرورشگاهی میسازدکه جـوجههای سبز در آنجا پا میگیرند و بزرگ میگردند، و پشتوانهی محبت و همکاری و همیاری و ضمانت اجتماعی و ساخت و ساز زندگی خود را برمیگیرند. کودکیکه از پرورشگاه خانواده محروم میگردد، کجرو و غیرطبیعـی در بسیاری از جوانب زندگانیش به بار میآید، هرچند هم وسائل آسایش و پرورش در محیط غیر خانواده برای او فراهم و فراوان باشد.کودک، نخستین چیزی راکه در پرورشگاه دیگری جز پرورشگاه خانواده از دست میدهد احساس محبت است. ثابت گردیده است که کودک به طور سرشتی دوست میداردکه مادرش در دوران دو سالگی نخستین زندگانیش فقط متعلق بدو باشد. تاب و توان این را نداردکه دیگری در این دوران با او شریک شود. در پـرورشگاههای مصنوعی اصلا ممکن نیست چنین چیزی برایش فراهمگردد. چرا که مادر پرورشگاهی به پرورش چندین کودک مـیپردازد. آن کودکان کینهی همدیگر را به دل میگیرند، به سبب مادر مصنوعی مشترکیکه دارند، و در دلهایشان بذرکینه پاشیده میشود، و بذر محبت هرگز رشد نمیکند. هـچنین کودک نیاز به سلطه و قدرت یگانه و ثابتی داردکه در دوران زندگانیش بر او نظارت داشته باشد، تا ثبات شخصیت پیداکند. این چیز هم میسر نمیگردد مگر در پرورشگاه سرشتی خانواده. ولی در پرورشگاههای مصنوعی، سلطه و قدرت شخصیت ثابت فراهم نـمیشود، چراکه پرورشدهندگان به نوبه به نگاهداری و پرورش کودکان میپردازند. لذا شخصیتهای کودکان متزلزل به بار میآید و محروم از ثبات شخصیت میشوند . . . تجربهها و آزمونهای راجع به پرورشگاهها هرروز حکمت اصیلی را روشن و معلوم میدارند، در اینکه خانواده نخستین آجر بنیاد جامعهی سالم را تشکیل میدهد، جامعهی سالمیکه اسلام آن را برپایهی فطرت سلیم بنیانگذاری میکند و برپا و برجا میدارد.
قرآن در اینجا آن فداکاری بزرگوارانه وکریمانه و بخشایشگرانهای را به تصویر میکشدکه کار مادرانه آن را تقدیم میکند و ارمغان می دارد، کار مادرانهای که هرگز نیکی کردن اولاد جزا و سزای آن را نمیدهد هرچندکه اولاد به سفارش خدا در حق پدر و مادر، زیباو پسندیده عملکرده باشند:
( حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَوَضَعَتْهُ کُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً).
مادرش او را با رنج و مشقت حمل میکند، و با رنج و مشقت وضع میکند، و دوران حمل و از شیر باز گرفتن او سی ماه طول میکشد.
ترکیببند واژهها و طنین صداهای آنها، نزدیک است درد و رنج و درماندگی و خستگی را مجسم سازد:
(حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَوَضَعَتْهُ کُرْهاً).
مادرش او را با رنج و مشقت حمل میکند، و با رنج و مشقت وضع میکند.
اجر آه خستهی غمزدهای استکه زیر بار سنگینی مینالد و به سختی میتواند نفس بکشد. این استکه نفسهای بریده بریدهای دارد و له له میزند) این تصویر حاملگی است، به ویژه در آخرین روزهای آن. تصویر وضع حمل و درد زایمان و دردها و رنجهای آن است! دانش جنینشناسی به پیش میرود و برای ما روشن میسازدکه درکار و بار حاملگی چه فداکاری بزرگی و چه بزرگواری سترگی به شکل محسوس و موثری انجام میپذیرد. تخمک پس از آمیزش با اسپرماتوزوئید به شکل سلول اولیهی تخم درمیآید و سپس میکوشد به دیوارهی رحم متـصل شود. سلول تخم از ویژگی پرخوری برخوردار است. دیوارهی رحم را میشکافد و بدان نفـوذ میکند. خون مادر وارد مجاری ویژهاش در بافت پیرامون جنین میشود، بدان گونه که این تخم لقاح یافته پیوسته در میان حوضچهای از خون پر از چکیدهی مواد غذائی بدن مادر شناور میگردد. تخم از این عصاره میمکد و میخورد تا زنده بماند و بالیده شود. دائما از طریق دیوارهی رحم تغذیه میکند و مواد حیاتی را میمکد و میخورد. مادر بیچاره میخورد و مینوشد و هضم می کند تا همهی اینها را به شکل خون پاک لبریز از موادغذائی، به سوی این تخم آزمند و پرخور و سیریناپذیر سرازیر سازد! در دورانیکه استخوانهای جنین تشکیل میگردند، جنین با شدت هرچه بیشتر به جذبکلسیم خون مادر میپردازد. این استکه مادر بهکلسیم بیشتر نیاز پیدا میکند. چراکه مادر مواد معدنی استخوانهای خود را از طریق خون اهداء میکند تا بدان این جنین کوچک از آن ساخته و پرداختهگردد. همهی اینها تنها اندکی از بسیاری و مشتی از خرواری است!
آنگاه نوبت وضع حمـل در میرسد که کار بسیار سختی و تکه و پاره کنندهای است. ولیکن همهی دردهای وحشتناک آن در برابر فطرت تاب ایستادگی ندارد، و مادرشیرینی میوهی شیرهی جان خود را فراموش نمیکند که میوهی پاسخ به فطرت، و اهداء حیات به بوته تازهی نورستهای استکه میخواهد زنده بماند و به زندگی ادامه دهد . . . هرچندکه مادر پـژمرده بشود و بمیرد! آنگاه مرحلهی شیر دادن و نگاهداری درمیرسد. آن زمانکه مادر عصاره گوشت خـود را و استخوان خود را در قالب شیر اهداء مـیکند، و عـصارهی دل خود را و اعصاب خود را در نگاهداری و رعایت و عنایتکودک دلبندش اهداء میکند. امّا مادر با وجود این و آن، شادمان و خوشبخت و دلسوز و مهربان میآید و میرود. هرگز نمیرنجد و هرگز خستگی اینکودک را خستگی نـمیشمارد و از آن نمیآزارد. بزرگترین پاداشیکه انتظار آن را دارد این استکهکودک او تندرست بماند و بزرگ شود. این یگانه پاداش دوست داشتنی او است!
راستی کی انسان میتواند پاداش این فداکاری را بدهد، هرکاری را همکه بکند؟ چه هرچه همکه بکندکم و ناچیز است.
پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم راست فرموده است، بدانگاه که مردی به پیش او میآید، مردیکه در طواف مادرش را بر دوشگرفته است و او را پیرامون کعبه طواف داده است. از پیغمبر صلی الله علیه و سلم میپرسد: آیا حق مادرم را به خوبی دادهام و بدان وفا کردهام؟ پیغمبر صلی الله علیه و سلم بدو پاسخ داد و فرمود:
(لا،و لا بزفره واحده).
(نه. حتی حق یک ناله و درد زایمان را (نیز اداء نکرده ای)).[1]
روند سخن، از توقف در برابر سفارش در باره پدر و مادر، و به جوش و خروش درآوردن دلها و درونها با نشان دادن تصویری از فداکاری بزرگوارانهایکه در وجود مادر پدیدار و نمودار میآید، میپردازد، و به مرحلهی رشد و پختگی، و استوار و پایدار ماندن فطرت،
و رهنمود و رهنمون دل، انتقال مییابد:
(حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (15).
تا زمانی که به کمال قدرت و رشد عقلانی میرسد، و به چهل سالگی پا میگذارد. (این انسان لائق و باایمان رو به آستانهی آفریدگار جهان میکند و) میگوید: پروردگارا به من توفیق عطاء فـرما تا شکر نعمتی را بجای آورم که به من و پدر ومادرم ارزانی داشتهای، و کارهای نیکوئی را انجام دهم که میپسندی و مایهی خشنودی تو است، و فرزندانم را صالح گردان و صلاح و نیکوئی را در میان دودمانم تداوم بخش. من توبه میکنم و بـه سوی تو برمیگردم، و من از زمرهی مسلمانان و تسلیمشدگان فرمان یزدانم.
زمان رسیدن بهکمال قدرت و رشد عقلانی، میان سی سال و چهل سال است. چهل سال نهایت پخت و راهیابی است. در چهل سالگی، همهی نیروها و توانائیها بهکمال خود میرسند، و انسان آماده میگردد کاملا به تدبر و تفکر بپردازد، و با آرامش تمام زندگی را ورانداز سازد. در همچون سن و سالی، فطرت سالم و راست و درست، به چیزهائی میاندیشدکه در فراسوی این زندگی دنیوی قرار دارند. سرنوشت و سرانجام زندگی را پیش چشم میدارد و عاقبتکار جهان را ورانداز میکند و بدان میاندیشد.
قرآن در اینجا اندیشهها و دغدغههائی را به تصویر میکشدکه در درون و دل انسان سالم در غوغا وگشت وگذار است، بدان هنگامکه او بر سر دوراههی عمر قرار دارد. میان نصفـی از عمری که گذشته است و سپری گردیده است، و میان نصفی از عمری قرار گرفته است که دارد میآغازد. در اینجا استکه همچون انسانی رو به خدا میکند ومیگوید:
(رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ).
پروردگارا به من توفیق عطاء فرما تا شکر نعمتی را بجای آورم که به من و پدر و مادرم ارزانی داشتهای ... .
فریاد و درخواست دل کسی استکه به نعمت پروردگارش پی میبرد، و نعمتی را بزرگ و فراوان میشمارد که او را فرا میگیرد، و پیش از او پدر و مادرش را فرا گرفته است. از دیرباز این نعمت او را در برگرفته است. او تلاش خویشتن را کم و ناچیز میداند، تلاشی که برای شکر و سپاس نعمت پروردگارش ورزیده است. پروردگارش را به فریاد می خواند و از آستانهاش درخواست مینمایدکه او را کمککند و توفیق دهدکه خود را به تمام و کمال جمع و جورکند:
(اوزعنی) توفیقم ده. بهمنالهام کن. شور و شوق آن را در من به وجود آور.
تا وظیفهی شکرگزاری را بجای آورد، و تاب و توان و دقت و توجه خود را صرفکارها و سرگرمیهای جدای از این وظیفهی بزرگ و سترگ نسازد.
(وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ...).
و کارهای نیکوئی را انجام دهم که میپسندی و مایهی خشنودی تو است ...
این هم نعمت دیگری است. چرا که چنین کسی کمک میخواهد و مدد میجوید تا توفیقکارهای نیکو نصیب او شود. کارهای نیکو را به تمام و کمال و زیبا و پسندیده انجام دهد، بدانگونه که پروردگارش از آن کارها راضی و خشنودگردد. چه رضایت و خشنودی پروردگارش هدفی استکه بدان چشم میدوزد و بدان امیدوار است. این تنها آرزوئی است که آرزویش را دارد.
(وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی).
و فرزندانم را صالح گردان و صلاح و نیکوئی را در میان دودمانم تداوم بخش.
این هم نعمت سومی است. این نعمت، میل و علاقهی دل ایماندار به این است که کارهای نیکویش در میان دودمان او بماند و تداوم داشته باشد، و دل او احساس کند در میان دودمان او کسانی خواهند بود که خدا را میپرستند و رضا و خشنودی خدا را میطلبند. دودمان خوب و فرزندان صالح، آرزو و امید هر بنده خوب و صالحی است. دودمان خوب و فرزندان صالح، به عقیدهی او از گنجها و خزینهها برتر و برگزیدهتر است، و برای دلش آرام بخشتر و خوشایندتر از هرگونه زر و زیور و زیب و زینت زندگی است. دعا و فریاد پدر و مادر برای فرزندان و نوادگانشان برمیخیزد و بلند میگردد تا به گوش نسلهای آینده برسد، نسلهائیکه پیاپی میآیند و به طاعت و عبادت خدا میپردازند.
چیزی راکه در پیشگاه پروردگارش واسطه قرار میدهد، همان واسطهای است که در میان این دعای خالصانه و درخواست صادقانه قرار دارد، و آن توبه و بازگشت به سوی یزدان، و تسلیم شدن فرمان ایزد سبحان است:
(إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (15).
من توبه میکنم و به سوی تو برمیگردم، و من از زمرهی مسلمانان و تسلیم شدگان فرمان یزدانم.
این کار بنده خوب و صالح است، بندهای که دارای فطرت صالح و سالم و راست و درست با پروردگارش میباشد. و امّا کار پروردگارش با او چگونه است؟ این قرآن پرده از آن برداشته است:
( أُوْلَئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجاوَزُ عَن سَیِّئَاتِهِمْ فِی أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ (16).
آنان کسانیند که کارهای خوبشان را میپذیریم و کلیهی اعمال نیکشان را همسان نیکترین آنـها میگیریم، و همچون سایر بهشتیان از بدیها و گناهانشان درمیگذریم. ایـن وعدهی راستینی است که پیوسته بدیشان داده شده است.
خداوند از روی لطف، خوب و خوبتر و خوبترین اعمال چنین بندگانی را به حساب خوبترین کردارشان میگیرد و پاداش میدهد. و بدیها و گناهانشان را میبخشاید و از آنها صرف نظر میفرماید! فرجام کارشان ورود بـه بهشت همـراه با بهشتیان اصیل است. این هم وفای به وعدهی راست و درستی است که در دنیا بدیشان داده شده است. خداوند هرگز خلاف وعده نمیکند و بلکه قطعاً به وعدهی خود وفا میکند . . . این پاداش و جزائی استکه از دریای پرفیض و کرم خداوند کریم و رحیم برمیجوشد و از لطف و مرحمت فراوان یزدان سبحان سرچشمه میگیرد.
هم اینک نمونهی دیگری از فرزندان به میان میآید که نماد انحراف و کجروی و فسق و فجور و گمراهی و ضلالت است:
(وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَّکُمَا أَتَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِی؟...).
کسی که به پدر و مادرش (که او را دعوت بـه ایمان و باور بـه آخرت میکنند) میگوید: وای بر شما! آیا به من خبر میدهید که من (زنده گردانده میشوم و از گور) بیرون آورده میشوم؟ در حالی که پیش از من اقوام و ملتهائی از جهان رفتهاند (و هرگز زنده نشدهاند و به زندگی دوباره برنگشتهاند)... .
پدر و مادر او مومن هستند. این پسر ناخلف هم نافرمان است. نخستین چیزی راکه انکار میکند خوبــی پدر و مادر در حق او است. پدر و مادرش را مخاطب قرار میدهـد و با وای به حالتانگفتن تند و خشن و زشت و پلشت، سخن را مـیآغازد و بیشرمانه بدیشان میگویـد:
(أُفٍّ لَّکُمَا...). وایبرشما!. ..
آنگاه با دلیل و برهان سست و نادرستـی، آخرت را انکارمیکند:
(أَتَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِی؟...).
آیا به من خبرمیدهیدکه من (زنده گردانده میشوم و از گور) بیرون آورده میشوم؟ در حالی که پیش ازمن اقوام و ملتهائی از جهان رفتهاند(و هرگز زنده نشدهاند و به زندگی دوباره بر نگشتهاند) ... .
یعنی از جهان رفتهاند و کسی از ایشان به جهان برنگشته است . . . فرارسیدن قیامت مقدر و معین گردیده است و در زمان مشخص خود فرا میرسد. رستاخیز مردگان، یکباره صورت میپذیرد، در آن زمانیکه مدت زمان زندگی دنیا به پایان برسد و همگان بمیرند و سر خود گیرند.کسی نـگفته استکه رستاخیز مردگان جدا جدا صورت میپذیرد، و مردمان یکی یکی در طی روزگاران زنده میشوند. مثلا گفته نشده است: نسیه مردهاند در روزگار نسلی زنده میگردندکه پای به جهان میگذارند. زنده گرداندن مردمان شوخی و بازیچه نیست. حساب و کتابی دارد. رستاخیز مردگان پس از پایان گرفتن کوچ همگان صورت میپذیرد، و پاداش و پادافره و سزا و جزا به دنبال دارد.
پدر و مادر این پسر ناخلف، انکار او را میبینند وکفر او را مـیشنوند. از آنچه پسر سرکش از فرمان پروردگارش و سرکش از رهنمود ایشان میگوید به جزع و نزع میپردازند، و از این تاخت و تاز و گردنکشی و نافرمانی، بر خود میلرزند، و پروردگار جهان را بهکمک میطلبند و به فریاد می خوانند:
(وَهُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
آنان پیوسته خدا را به یاری میخوانند (وبه سبب گناهان زیاد و سخنان کفرآمیزش، خدایا خدایا میکنند، و فرزندشان را به ایمان دعوت مینمایید و میگویند:) وای بر تو! وعدهی خدا حق است، ایمان بیاور.
از نقل قول ایشان پیدا است چه اندازه از شنیدن چیزی که میشنوند به هراس افتادهاند و به جزع و فزع نشستهاند. در صورتیکه پـسرشان برکفر و الحاد پافشاری میکند و به انکار خـود ادامه میدهد و در آن غوطهور میگردد:
(فَیَقُولُ مَا هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ (17).
او میگوید: این سخنها چیزی جز افسانههای پیشینیان نیست.
در اینجا خداوند سرنوشت قطعی او و چنین کسانی را هرچه زودتر اعلام میفرماید:
(اُوْلَئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ (18).
آنان کسانیندکه فرمان عذاب الهی راجع بدیشان و همهی ملتهای انسان و پری پیش از ایشان صادر شده است. واقعاً آنان زیانمندند. (چرا که آخرت را باختهاند).
گفتاریکه بر این پسر و امثال او واجب و لازم الاجراء گردیده است، عقاب و عذابی است که گریبانگیر منکران تکذیبکننده میگردد. آنان هم بسیارند. نسلها و ملتهای فراوانی از انسانها و پریها در طـی قرون و اعصارند. عقاب و عذاب بدنشان میرسد برابر وعدهی صادقانهایکه خدا داده است، وعدهایکه خلاف آن نمیشود و تخلفناپذیر است.
( إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ (18).
واقعا ًآنان زیانمند و زیانبارند.
آخر چه زیانی بزرگتر از زیان از دست دادن ایمان و یقین در دنیا است؟گذشته از این، چه زیانی بزرگتر از زیان از دست دادن خشنودی یزدان و نعمت آن جهان است؟ افزون بر اینها چه زیانی از این بیشترکه عقاب و عذاب سرمدی گریبانگیر منکران و منحرفان میگردد؟
پس از بیان عاقبت و ذکر سزا و جزای راهیابان و گمراهان، به طور اجمال، روند سخن دقت حساب و کتاب و ارزیابی یکایک اینان و آنان را جداگانه به تصویر میکشد:
(وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُوا وَلِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ (19) .
همهی (مومنان و کافران) دارای درجاتی (و درکاتی) هستند بر طبق اعمالی که انجام دادهاند، تا بدین وسیله خداوند جزا و سزای رفتار و کردارشان را به تمام و کمال و بی کم و کاست بدهد و هیچگونه ستمی بدیشان نشود.
هرکسی مرتبه والای خود را دارد یا به مرتبه فرودین خویش گرفتار است. هرکسی آن درود عاقبتکار که کشت. هرکسی درگرو عمل خود است. در اینجا به طور مختصر به سزا و جزای هر گروهی اشاره شده است. گذشته از این، اینان دو نمونهی همگانی در میان مردم هستند، ولیکن بدین شیوه و بدینگونه بدانان اشاره گردیده است، به شیوه و بهگونهایکه انگار مراد تنها دو فرد ویژه است. این امر برای مجسمکردن مثال و جان دادن بدان تاثیر بیشتر و شدت نیرومندتری دارد. مثال را به گونهای جان میبخشد و به تصویر میکشد که انگار هم اینک در حال وقوع و رخ دادن است.
روایتهائی نیز وجود داردکه مراد از هریک از این نوع انسانها، شخص مخصوصی بوده است. ولیکن چیزی از این روایتها درست نیست و به صحت نپیوسته است. بهتر این است مثال و نمونهی انسانها مراد باشد نه فرد و نه افراد ویژهای. ساختار ادامهی سخن هم بیانگر این مطلب است و میرساندکه مقصـود هرکسی و هر کسانی استکه چنین بوده و باشند. در اینجا مراد ذکر نمونه است. مثلا پیرویکه بر نمونهی نخستین میآید، این چنین است:
(أُوْلَئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجاوَزُ عَن سَیِّئَاتِهِمْ فِی أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ (16).
آنان کسانیند که کارهای خوبشان را میپذیریم و کلیهی اعمال نیکشان را همسان نیکترین آنـها میگیریم، و همچون سایر بهشتیان از بدیها و گناهانشان درمیگذریم. این وعدهی راستینی است که پیوسته بدیشان داده شده است.
پیرو گروه دوم چنین است:
( أُوْلَئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ (18).
آنان کسانیند که فرمان عذاب الهی راجع بدیشان و همهی ملتهای انسان و پری پیش از ایشان صادر شده است. واقعاً آنان زیانمندند. (چـرا که آخرت را باختهاند). آنگاه پیرو عمومی چنین در میرسد:
(وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُوا وَلِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ (19).
همهی (مومنان و کافران) دارای درجاتی (و درکاتی) هستند بر طبق اعمالی که انجام دادهاند، تا بدین وسیله خداوند جزا و سزای رفتار و کردارشان را به تـمام و کمال و بی کم و کاست بدهد و هیچگونه ستمی بدیشان نشود.
همهی این پیروها و آیهها بیانگر این واقعیت هستندکه مقصود نمونهی مکرر از اینان و از آنان است نه فرد و شخص مخصوصی.
*
روند سخن آنگاه ایشان را با صحنهی برجستهای روبرو میگرداندکه در روز حساب وکتابی دارند که آنان آن را انکار میکردهاند و نمیپذیرفتهاند:
(وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَفْسُقُونَ (20).
روزی (را خاطرنشان ساز که در آن) کافران به آتش دوزخ نزدیک گردانده مـیشوند و به آن عرضه میگردند. (در این وقت بدیشان گفته میشود:) شما لذائذ و خـوشیهای خود را در زندگی دنیای خویش بردهاید و کام برگرفتهاید (و برای امروز چیزی باقی نگذاشتهاید. لذا حالا بهرهای از نعمتها و خوشیها ندارید و) امروزه شما به سبب استکباری که به ناحق در زمین میکردید، و به علت گناهان و تمردی که میورزیدید، با عذاب خوارکننده و ذلتباری جزا داده میشوید.
در این صورت آنان از چیزهای خوب و پاک بهرهمند بودهاند، ولیکن آنها را در زندگی دنـیا به پایان آوردهاند، و چیزی از آنها را برای آخرت نیندوختهاند و ذخیره نکردهاند. از آنها استفاده کردهاند و در آنها حسابی برای آخرت باز نکردهاند و اصلا آخرت را در نظر نداشتهاند، و شکر و سپاس نعمتهای یزدان را نگفتهاند، و در استفادهی از آنها ازگناه یا حرام پرهیز نکردهاند و پرهیزگاری ننمودهاند. بدین جهت دنیا را داشتهاند ولی آخرت را نداشتهاند. آخرت سرمدی و فراخی را که جز خدا کسی حدود و ثغور آن را نمیداند به دنیا فروختهاند، دنیائیکه لحظهی گذرائی بر این کرهی خاکی است و بس!
(فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَفْسُقُونَ (20).
امروزه شما به سبب استکباری که به ناحق در زمین میکردید، و به علت گناهان و تمردی که میورزیدید، با عذاب خوار کننده و ذلتباری جزا داده میشوید.
هر بندهایکه در زمین بزرگی بفروشد و تکبر بورزد، به ناحق بزرگی نموده است و عظمت فروخته است. چه بزرگی و عظمت تنها از آن یزدان یگانه است و بس. بزرگی و عظمت نه کم و نه بیش متعلق به بندگان نیست و ایشان را نسزد. سزای بزرگی نمودن و عـظمت فروختن در زمین، عذاب خوارکنندهای است، عذابیکه سرهای سرکشان را به زیر می اندازد و جزای دادگرانهی بزرگی نمودن و عظمت فروختن است. زیرا جزای بزرگی نمودن، خوارکردن است. جزای خروج از برنامه و راه خدا نیز رسیدن بدین خواری و رسوائی است. چه بزرگی و عزت، متعلق به خدا و پیغمبرش و مومنان است.
بدین منوال و بر این روال، این مرحله از سوره با عرضهکردن این دو نمونه از انسانها و پریها، و ذکر سرانجام و سرنوشت آنان در نهایت کوچ کاروانیان روی زمین، و نشان دادن صحنهی موثریکه تکذیبکنندگان آخرت، و بیرون روندگان از برنامه خدا و راه او، و خود را بزرگتر شمرندگان از اینکه از خدا اطاعتکنند، به پایان میرسد. این هم پسودهای است که دلهای انسانها را میپساید و لمس مینماید، و فطرت سالم راسترو راستگرا را در راهی رهسپار میسازد که به خدا میرسد و پر از امن و امان است.