تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سوره فاتحه

سورۀ فاتحه

مکی است؛ ترتیب آن 1؛ شمار آیات آن 7

﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ ١﴾.

در حالی به نام الله عزوجل آغاز می‌کنم که از او کمک می‌طلبم و بر او توکل می‌کنم. در ذکر اسم «الله» این نکته نهفته است که این واژه اعظم اوتعالی است و تمام نام‌های دالّ بر کمال الوهیت پروردگار و استحقاقش برای عبادت به سوی این اسم مضاف می‌شوند. منظور از «رحمان» رحمت وسیع حق‌تعالی است، این رحمت عام و شامل تمام مخلوقات می‌شود. و مفهوم «رحیم» یعنی اینکه پروردگار به دوستان و اولیای خود مهربان است؛ اولیا و دوستانی مانند پیامبران و نیکوکاران. اسم‌ها و صفات باری‌تعالی همواره بر همان حقیقتی حمل می‌شوند که قرآن و سنّت بر آن دلالت دارند.

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢.

ثنا و ستایش از طریق انتساب تمام اوصاف کمال مخصوص پروردگار جهانیان است. اوتعالی در همه حال ستوده می‌باشد، از این‌روی رحمتش فضل و عذابش عدل است. او پروردگاری است که تمام مخلوقات را آفریده و روزی داده؛ دوستان خود را با ترتیب به ایمان و علم ویژگی و امتیاز بخشیده و تنها او مستحق سپاس و ستایش است؛ زیرا خداوند عزوجل با غنای کاملی که از دیگران دارد به صورت مطلق و کامل بی‌نیاز بوده و دیگران با تمام معانی فقر محتاج اویند.

﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ ٣.

بار دیگر به ذکر این دو صفت پرداخت چون رحمت اوتعالی بر غضبش سبقت و این رحمت شامل هر مخلوق و فراگیر هر جانداری است.

﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ ٤.

او حاکم روز حساب و جزا یعنی روز قیامت است. یادآوری این روز به گونۀ خاص بیانگر این نکته است که پروردگار در آن روز، تمامیت پادشاهی و ملکیت خود را بر مخلوقاتش واضح و آشکار می‌سازد، هرچند حق‌تعالی هم مالک روز جزاست و هم مالک سایر پدیده‌ها. روز جزا روزی است که در آن آفریده‌ها به سبب اعمال و کردار خود محکوم به جزا می‌شوند، اگر این اعمال خوب و نیکو بود پاداش خوب دریافت خواهند داشت و در غیر آن کیفر بد. پس لازم است همواره به یاد آن روز باشیم و برای استقبال از آن آمادگی بگیریم.

﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ ٥﴾.

تمام عبادات و طاعات ما ـ ای خدا ـ خاص برای توست. تقدیم ضمیر «ایاک» بر فعل، بیانگر اختصاص عبادت به خدا عزوجل و لزوم استعانت از اوست به این مفهوم که این دو عملکرد باید مخصوص حق‌تعالی باشد. خدایا! عبادت ما خاص برای توست و حق تو بر ما این است که تنها تو را عبادت کنیم و با تو شریک نیاوریم ولی چنین امری جز در سایۀ کمک و توفیقت ممکن نیست از این‌روی تنها از تو یاری می‌جوییم. منظور از عبادت، تمام گفتار و کرداری است که باری‌تعالی آن را دوست دارد و منظور از استعانت، اعتماد بر خدا عزوجل در به‌دست آوردن تمام خوبی‌ها و دفع همۀ زشتی‌هاست.

﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ ٦.

ما را به سوی راهی واضح و آشکار هدایت و رهنمایی کن! راهی که ما را از طریق پیروی اوامر و اجتناب نواهی‌ات به حصول رضا و کمائی کردن بهشت تو برساند.

﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ ٧.

این راه واضح و آشکار راه پیامبران، صدیقان، شهدا و نیکوکاران است، نه راه غضب شده‌گان، آنانی که حق را شناختند ولی از آن پیروی نکردند، کسانی مانند یهود. و نه راه گمراهان، آنانی که حق را از روی جهالت و گمراهی ترک کردند، کسانی مانند نصارا.


سوره الفاتحه

سورة الفاتحة - سورة 1 - عدد آیاتها 7




  1. بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ  - به نام الله بخشندة مهربان ﴿1﴾

  2.  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ -ستایش مخصوص الله است که پروردگار جهانیان است. ﴿2﴾

  3. الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - بخشندة مهربان است ﴿3﴾

  4. مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ -مالک روز جزاء است. ﴿4﴾

  5. إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ -تنها تو را می‌پرستیم؛ و تنها از تو یاری می‌جوییم. ﴿5﴾

  6. اهدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ-ما را به راه راست هدایت کن. ﴿6﴾

  7. صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ-راه کسانی‌که بر آنان([2]) نعمت دادی؛ نه خشم گرفتگان بر آن‌ها ([3])؛ و نه گمراهان([4]). ﴿7﴾

 

 

 

 

 

سوره فاتحه ([1])

 


 









[1]- ابوسعید بن معلی  رضی الله عنه می‌گوید: در مسجد نبوی نماز می‌خواندم که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم مرا صدا زد... آنگاه فرمود: «قبل از این که از مسجد خارج شوی، سوره‌ای را که بزرگترین سورۀ قرآن است به تو می‌آموزم» سپس دستم را گرفت و هنگامی‌که خواست از مسجد بیرون برود؟ عرض کردم: مگر نفرمودی که سوره‌ای را که بزرگترین سورۀ قرآن است به تو می‌آموزم؟ فرمود: «آن سورۀ حمدالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ است که دارای هفت آیه می‌باشد که (در هر رکعت نماز) تکرار می‌شود، و همان قرآنی بزرگی است که به من عطا شده است». (صحیح بخاری: 4474)

[2]- مراد از آنان: انبیا، صدیقین، شهداء و صالحین هستند، چنانکه در سورۀ نساء آیه 69 آمده است.

[3]- مراد از آنها یهود اند.

[4]- مراد از گمراهان نصاری می‌باشد. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هنگامی‌که امام غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ خواند، آمین بگویید، زیرا آمین هرکس که همزمان با آمین فرشتگان باشد، گناهان گذشته‌اش بخشیده می‌شود». (صحیح بخاری: 782)

تفسیر سوره فاتحه

سوره فاتحه

مکی است، و دارای (7) آیه است.

 

وجه تسمیه‌: با توجه به اینکه فاتحه به معنای آغاز هرچیز است‌، این سوره‌را نیز «فاتحة الکتاب‌» نامیدند زیرا قرآن با آن افتتاح شده است‌، از طرفی این اولین‌سوره از مصحف شریف است که کاتبان قرآن آن را می‌نویسند و اولین سوره ازکتاب مجید الهی است که خواننده آن را تلاوت می‌کند؛ هرچند از نظر ترتیب‌نزول آیات‌، این سوره اولین آیات نازل شده قرآن نیست.

سوره فاتحه دوازده نام دارد که مشهورترین آنها سه نام زیر است‌: «فاتحة‌الکتاب»، «أم‌الکتاب» و «سبع المثانی‌«[1]. از دیگر نام‌های مشهور آن «حمد»، «صلاة» و «واقیة»[2] می‌باشد.

فضیلت آن: در فضیلت این سوره احادیثی روایت شده است‌، از آن جمله حدیث شریف ذیل به روایت بخاری و احمد از ابی‌سعیدبن‌المعلی رضی الله عنه است که گفت‌: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمودند: «بدان، قبل از آن که از مسجد خارج شوی‌، تو را از بزرگ‌ترین سوره قرآن آگاه خواهم ساخت ابوسعید می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستم را گرفتند و همین‌که خواستند از مسجد خارج شوند، گفتم: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! مگر شما نگفتید که تو را از بزرگ‌ترین سوره قرآن آگاه خواهم ساخت‌؟ فرمودند: آری بزرگ‌ترین سوره قرآن‌: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢. است‌؛ این همان سبع‌المثانی (هفت آیت تکرارشونده‌) و قرآن عظیمی است که به من داده شده است‌».همچنین در حدیث شریف به روایت مسلم در صحیحش و نسائی در سننش از ابن‌عباس رضی الله عنه ، آمده است که فرمود: «جبرئیل  علیه السلام    نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود که بناگاه آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم از بالای سرخویش صدایی را شنیدند. جبرئیل‌  علیه السلام    نگاهش را به‌سوی آسمان دوخت و گفت‌: این دری است که هم‌اکنون در آسمان گشوده شد و قبل از این هرگز گشوده نشده بود. راوی ادامه می‌دهد: سپس‌، از آن درفرشته‌ای نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرود آمد و گفت‌: «أبشر بنورین قد أوتیتهـمـا لم یؤتهما نبی‌قبلک‌: فاتحة الکتاب وخواتیم سورة البقره، لن تقرأ حرفا منهــمـا إلا أوتیته». «مژده بادتو را به دو نوری که برایت داده شده و قبل از تو به هیچ پیامبری داده نشده است‌؛ [آنها عبارتند از] فاتحه الکتاب و آیات پایانی سوره بقره‌. [این را بدان که] هرگز هیچ حرفی از آنها را قرائت نمی‌کنی ، مگر آن که همان را داده می‌شوی‌».

سوره فاتحه متضمن معانی قرآن کریم‌، مشتمل بر اصول و فروع دین‌، دربردارنده اصول عقیده و عبادت و شریعت‌، راهنمایی به سوی درخواست هدایت از رب‌العالمین و در خواست برکنار ماندن از راه منحرفان است‌.

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

از ابن عباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود : «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمی‌دانستند که چگونه میان سوره‌ها فاصله قرار داده و آنها را از هم جدا کنند تا آن که‌: بسمالله الرحمنالرحیم بر ایشان نازل شد». در حدیث شریف آمده است‌: «کل أمر ذی بال لم یبدأ ببسم الله فهو أبتر». «هرکار مهمی که به‌نام خدای  عزوجل  آغاز نشود، آن کار ابتر [بی‌خیر و برکت] است‌». همچنین صحابه رضی الله عنهم تلاوت کتاب خدا عزوجل را با: (بسم الله الرحمن الرحیم) آغاز می‌کردند، لذا تلاوت آن در آغاز هرسخن و عمل‌نیکی‌، مستحب است‌. خواندن آن در آغاز وضوء نیز مستحب می‌باشد زیرا درحدیث شریف آمده است‌: «برای کسی‌که نام خداوند عزوجل را بر وضوء نبرد، وضوئی‌نیست‌». همچنین خواندن آن در هنگام ذبح ـ نزد امام شافعی ـ مستحب‌است ، ولی ائمه دیگر آنرا واجب شمرده‌اند. در هنگام غذا خوردن نیز خواندن آن مستحب است زیرا در حدیث شریف آمده است‌: «قل بسم الله وکل بیمینک وکل مـمـا یلیک»: وقتی می‌خواهی غذا بخوری‌، در آغاز آن بسم الله بگو، آن‌گاه با دست راستت بخور و از آنچه در جلوی تو است بخور. چنان‌که خواندن آن در هنگام مقاربت جنسی نیز مستحب می‌باشد زیرا در حدیث شریف آمده است:

«لو أن أحدکم إذا أراد أن یأتی أهله قال: بسم الله، اللهم جنبنا الشیطان وجنب الشیطان ما رزقتنا، فإنه إن یقدر بینهما ولد لم یضره الشیطان أبدا». «اگر یکی از شما آن‌گاه که می‌خواهد با همسرش همبستر شود ، بگوید: به‌نام خدا، بار خدایا! ما را از شیطان دور بدار وشیطان را از آنچه روزی مان نموده‌ای (از فرزند) بر کنار بدار؛ در این صورت اگر در میان آن دو فرزندی مقدر شود، شیطان هرگز نمی‌تواند به او آسیبی‌برساند».

«به‌نام الله بسیار بخشاینده و بسیار مهربان» الله: یعنی معبود بر حق‌؛ نام مقدس‌ذات خداوند عزوجل است که بر غیر وی اطلاق نگردیده‌. اصل آن «اله‌» است که بر هرمعبودی ـ به حق یا به باطل ـ اطلاق می‌گردید و سرانجام اطلاق آن بر معبود برحق غالب گشت‌. به قولی‌: «الله» اسم اعظم الهی است زیرا به تمام صفات قدسی موصوف می‌شود؛ چنان‌که خداوند متعال فرموده است‌:

﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِی لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ٢٢ [الحشر: 22].

«الله کسی است که معبودی جز اونیست‌، دانای نهان و آشکار است ، رحمان و رحیم است‌... ».

ملاحظه می‌کنیم که در این دو آیه‌، تمام اسماء دیگر، صفات «الله» قرارگرفته اند.

و از آنجا که جز خدای تبارک و تعالی کسی دیگر به نام «الله» نامیده نشده، لذا طبق قاعده برای «الله» در سخن عرب اشتقاقی سراغ نداریم بنابراین‌، اسم الله «جامد» است نه «مشتق» و این رأی اکثر اصولیان و فقها می‌باشد.

«رحمن‌» و «رحیم‌»، دو اسم مشتق از رحمت ـ بر وجه مبالغه ـ اند، البته مبالغه «رحمان» از «رحیم‌» در معنای رحمت بیشتر است‌. چنان که ابن جریر طبری در تفسیر آنها می‌گوید: «خداوند متعال بر تمام خلق رحمان و به مؤمنان رحیم‌است». اسم «رحمن‌» نیز ویژه خداوند متعال می‌باشد که دیگران نباید بدان نامیده شوند.

بنابراین‌، معنای اجمالی «بسم الله الرحمن الرحیم» این است‌: قبل از هر چیز، به‌نام خدای  عزوجل  و به یاد و تسبیح او آغاز می‌کنم در حالی‌که از او در تمام امور خویش یاری می‌جویم زیرا او پروردگار و معبود برحقی است که رحمتش بر همه‌چیز گسترده است‌، نعمت دهنده نعمت‌های بزرگ و کوچک تنها اوست و تنها بخشش و مهربانی و احسان اوست که فراوان‌، مدام و مستمر است‌.

حکم آن‌: مالکی‌ها و حنفی‌ها برآنند که‌: «بسمالله الرحمنالرحیم» آیه‌ای از سوره فاتحه و سایر سوره‌ها نیست، بلکه تنها آغازگر سوره‌هاست که فقط برای قراردادن فاصله میان سوره‌ها در ابتدای آنها نوشته شده است‌. اما شافعی‌ها و حنبلی‌ها برآنند که‌: «بسم الله الرحمن الرحیم» آیه‌ای از سوره فاتحه است‌، لذا خواندن آن در نماز واجب می‌باشد. از اختلاف فقهی یادشده که بگذریم‌، أمت اسلام اتفاق‌نظر دارند بر این که: «بسم الله الرحمن الرحیم» بخشی از یک آیه در سوره «نمل‌» است‌:

﴿إِنَّهُۥ مِن سُلَیۡمَٰنَ وَإِنَّهُۥ بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٣٠ [النمل: 30].

«این نام‌های از جانب سلیمان‌است و این نامه به نام خداوند بخشایشگر مهربان است‌».

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢

«جمله ستایش‌ها شایسته خداوند است‌«حمد: ثنا و سپاس زبانی است که جهت تفضیل و برتری دادن گفته می‌شود. فرق در میان‌»حمد» و «شکر» یکی در این است که حمد فقط به زبان است‌، اما شکر هم به‌زبان‌، هم به قلب و هم به سایر اعضامی‌باشد. دیگر اینکه شکر فقط در برابر نعمت است‌، ولی حمد به جهت کمال‌محمود می‌باشد؛ هرچند در برابر نعمتی نباشد. و از آنجا که هیچ موجودی درذات‌، صفات و اسماء از خدای  عزوجل  کاملتر نیست و هیچ نعمتی نیست مگر اینکه مستقیما یا به واسطه‌، به آن ذات متعال برتر برمی‌گردد، پس در حقیقت‌تمامی حمدها و شکرها سزاوار اوست و تنها او مالک هر حمد و شکری است‌. درحدیث شریف آمده است‌: «أفضل الذکر لا إله إلا الله، وأفضل الدعاء الحـمد لله». «بهترین ذکرها لا اله الا الله و بهترین دعاها الحـمد لله است‌». آری همه ستایش‌ها از آن خداوندی است: «که رب عالمیان است» رب‌: به معنی پروردگار، مالک‌، سرور، سالار، مصلح‌، مدبر و معبود؛ اسمی از اسمای خداوند متعال است و برغیروی ـ جز با قید و اضافت ـ اطلاق نمی‌شود؛ مثل اینکه بگویی‌: «هذا الرجل رب المنزل‌: این مرد رب (صاحب‌) منزل است‌». « عالمین» جمع عالم‌؛ عبارت از هر موجودی غیر از خداوند متعال است. بعضی برآنند که عالم مجموعه موجودات عاقل است که شامل چهار نوع انس، جن، فرشتگان و شیاطین می‌شوند. بر اساس این تعریف‌؛ به حیوانات و چهارپایان‌، عالم گفته نمی‌شود.

﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٣

«بسیار بخشنده و بسیار مهربان است» تفسیر این آیه در توضیح معنای: «بسم‌الله الرحمن الرحیم‌» بیان شد. و از آنجا که در اتصاف خداوند متعال به ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾. معنای تخویف و هیبت وجود داشت، پروردگار مهربان‌، آن آیه را به‌: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٣. که متضمن ترغیب و تشویق است‌، متصل ساخت تا به این‌ترتیب، در بیان صفات خویش، معنای بیم و هراس را با رغبت و امید همراه و یک‌جا گرداند زیرا این دو معنی در کنار یک‌دیگر، انگیزه بهتری برای بندگان در اطاعت و فرمانبرداری از او پدید می‌آورند.

﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ٤

«مالک روز جزاست» در قرائت دیگری، «ملک‌» نیز خوانده شده و هر دوقرائت: «ملک و مالک‌» صحیح و متواترند. اما بعضی گفته‌اند: «ملک‌» عامتر و بلیغ‌تر از «مالک‌» است زیرا فرمان ملک بر مالک در ملک وی نافذ می‌باشد و او نمی‌تواند جز با نظر و رأی ملک در ملک خویش تصرف کند. برخی‌دیگر گفته‌اند که‌: «مالک‌» بلیغ‌تر است زیرا خداوند متعال مالک مردم و همه جهانیان می‌باشد. ولی‌صحیح‌تر این است که تفاوت در میان دو صفت نسبت به پروردگار سبحان این‌است که: ملک وصفی برای ذات او تعالی است‌، درحالی‌که مالک وصفی برای فعل او می‌باشد.

یوم‌الدین: روز محاسبه و جزاست از سوی پروردگار سبحان برای بندگانش‌. قتاده می‌گوید: «یوم‌الدین: روزی است که خداوند عزوجل درآن بندگان خویش را در برابر اعمال‌شان کیفر یا پاداش می‌دهد». ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید: «یوم‌الدین‌: روز حساب خلایق است که پروردگار متعال آنان را در برابر اعمال‌شان جزا می‌دهد؛ اگر اعمال‌شان خیر بود، پاداش خیر و اگر شر بود، به آنها کیفر شر می‌دهد، مگر آنان که مورد بخشش حق تعالی قرار گیرند». در حدیث شریف آمده است: «زیرک و هوشیار کسی است که نفس خویش را مورد محاسبه قرار داده و برای بعد ازمرگش تلاش و کوشش نماید».

﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥

«تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌خواهیم‌» یعنی‌: فقط تو را به عبادت واستعانت مخصوص می‌گردانیم‌، نه غیر از تو را نمی‌پرستیم و نه از غیر تو یاری می‌خواهیم. عبادت: در لغت‌، به معنای نهایت فروتنی و تذلل است. و دراصطلاح شریعت: عبارت از عملی است که جمع کننده هردو معنای محبت و فروتنی کامل، و خوف و بیم باشد.

به‌کاربردن دو فعل «نعبد» و «نستعین‌» به صیغه جمع، به قصد نشان دادن تواضع و فروتنی از سوی بندگان است، نه به این معنی که آنان خود را تعظیم کرده وبزرگ داشته اند. گویی که بنده به قصور و کوتاهی خویش از ایستادن به تنهایی درپیشگاه خداوند بزرگ اعتراف نموده و می‌گوید: بار خدایا ایستادن به تنهایی در آستان مناجات تو سزاوار شأن من نیست، بدین خاطر، به سایر مؤمنان پیوسته وقطره‌ای از اقیانوس ایشان می‌شوم‌، پس دعایم را با ایشان بپذیر و مقدم ساختن‌عبادت بر استعانت‌، به این سبب است که اولی وسیله‌ای برای درخواست دومی‌می‌باشد.

ابن عباس رضی الله عنه در تفسیر: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ می‌گوید: «پروردگارا! فقط تو را به‌یگانگی می‌خوانیم و فقط از تو می‌ترسیم نه از غیر تو و بر طاعتت و بر کلیه امورخویش‌، فقط از تو یاری می‌خواهیم». قتاده می‌گوید: «خداوند عزوجل در این آیه به‌بندگانش دستور می‌دهد تا عبادت را فقط برای او خالص گردانیده و در امورخویش فقط از او یاری بخواهند».

﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦

«ما را به راه راست هدایت فرما» راهی که ما را به سرمنزل انس و قرب تومی‌رساند. هدایت‌: عبارت است از: ارشاد، یا توفیق، یا دلالت و راهنمایی. اما شخص راهیافته و هدایت شده‌ای که از پروردگار متعال طلب هدایت می‌کند، این درخواستش به معنای طلب افزودن بر هدایت وی است‌، چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ ٱهۡتَدَوۡاْ زَادَهُمۡ هُدٗى وَءَاتَىٰهُمۡ تَقۡوَىٰهُمۡ١٧ [محمد: 17].

«و کسانی که هدایت یافته‌اند ، خداوند برهدایتشان افزود».

﴿ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ: راه روشن اسلام است که هیچ کجی‌ای در آن نیست‌، همان راهی است که پیامبران  علیهم السلام  بدان برانگیخته شدند تا سرانجام خداوند متعال رسالت‌خاتم صلی الله علیه و آله و سلم را پایان‌بخش رسالت‌هایشان گردانید. گفتنی است که صراط مستقیم دربرگیرنده همه اموری است که انسان را به سعادت دنیا و آخرت نایل می‌گرداند؛ اعم از عقاید، احکام، آداب و غیره. در حدیث شریف به روایت نواس بن سمعان رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «خداوند برای صراط مستقیم مثلی را آورده است. بدین گونه که بر دو پهلوی صراط دو دیوار است که در آنها دروازه‌هایی گشوده شده و برآن درها پرده‌هایی آویخته شده و بر سر در صراط، دعوتگری است که می‌گوید: هان ای مردم‌! همگی در صراط داخل شوید و کج نروید. و دعوتگر دیگری است که در بلندای صراط قرارگرفته، و چون انسان بخواهد تا قسمتی از این درها را بگشاید، به او می‌گوید: وای بر تو! آن را بازنکن، که اگر باز کنی قطعا به آن وارد می‌شوی‌. بنابراین، صراط اسلام است‌، دو دیوار، حدود الهی و درهای بازشده محرمات وی‌اند، دعوتگری که بر سر صراط است‌، کتاب خدا عزوجل است و دعوتگری که بر بلندای صراط است‌، واعظ واندرزگوی الهی در قلب هر مسلمانی است‌».

علما گفته‌اند: «خداوند متعال برای انسان پنج محور هدایت عنایت فرموده که او می‌تواند با توسل به این محورها، به قله سعادت جاودانی نایل آید:

1-  هدایت الهام فطری: که انسان از ابتدای تولد از آن برخوردار می‌باشد، چون احساس نیاز به غذا و نوشیدنی.

2-  هدایت حواس‌: که متمم و مکمل هدایت اول است‌. گفتنی است که انسان وحیوان هردو در این دو نوع هدایت مشترکند.

3-  هدایت عقل: که برتر از دو هدایت قبلی است‌.

4-  هدایت دین‌: که هدایتی خطا ناپذیر است‌.

5-  هدایت یاری و توفیق الهی: که مخصوصتر از هدایت دینی است.

و همین نوع اخیر از هدایت است که خداوند متعال در این آیه ما را به خواستن‌دائمی آن فرمان داده است».

﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ٧

«راه کسانی که به آنان نعمت ارزانی داشته‌ای» این نعمت‌یافتگان گرامی‌، همان‌کسانی هستند که در سوره « نساء» از آنان یاد شده است‌، جایی که خداوند متعال می‌فرماید:

 ﴿وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَعَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَٱلصِّدِّیقِینَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِینَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِکَ رَفِیقٗا٦٩ [النساء: 69].

«و هرکس از خدا و پیامبر اطاعت کند، در زمره کسانی است که خداوند به‌ایشان نعمت داده است؛ اعم از پیامبران‌، صدیقان، شهیدان و صالحان وه! آنهاچه همراهان و دوستان نیکویی هستند. این فضلی است از جانب خدا و خدا دانایی‌بسنده است‌».

«نه (راه) کسانی که مورد خشم قرار گرفته‌اند» یعنی: ما را با گروهی قرار نده که از راه مستقیم منحرف شده‌اند، گروهی که از رحمت تو دورند و به‌سبب آن که‌با وجود شناخت حق از آن روی برتافته اند، به سخت‌ترین عذاب و شکنجه مبتلامی‌گردند. این مغضوبان به قول جمهور علما و طبق فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، یهودیانند.

«و نه» راه «گمراهان». این گروه بر اساس فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ـ و به قول جمهور علما ـ نصاری (مسیحیان‌) می‌باشند. یعنی از آنجایی‌که یهودیان حق را شناختند ولی آگاهانه آن را فروگذاشته و از آن روی برتافتند، سزاوار خشم وغضب الهی گردیدند و از آنجا که نصاری (مسیحیان‌) نیز از روی جهل و ناآگاهی، از راه حق منحرف شده و در مورد مقام و منزلت عیسی‌  علیه السلام    غلو و زیاده‌روی کردند، در گمراهی آشکاری قرار گرفتند.

«آمین» یعنی‌: خداوندا! دعایمان را اجابت کن‌. در حدیث شریف به روایت عایشه رضی الله عنها آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ما حسدتکم الیهود على شیء ما حسدتکم على السلام والتأمـیـن». «یهود بر هیچ چیز دیگر، به‌اندازه سلام گفتن و آمین‌گفتن بر شما حسد نورزیده اند».

باید دانست که «آمین‌» دعا بوده و از کلمات و آیات قرآن نیست‌. البته آمین‌گفتن بعد از خواندن سوره فاتحه سنت است، به دلیل این حدیث شریف‌: «هنگامی‌که امام آمین می‌گوید، شما نیز آمین بگویید زیرا هرکس آمین گفتنش با آمین‌گفتن فرشتگان همراه گردد، گناهان گذشته‌اش آمرزیده می‌شود».

نظر احناف و مالکی‌ها این است که‌: آهسته خواندن آمین از بلند خواندن آن بهتر است‌. اما شافعی‌ها و حنبلی‌ها برآنند که‌: آمین در نمازهای سری آهسته و در نمازهای جهری بلند خوانده شود و مقتدی نیز در گفتن آمین با امامش همراهی‌کند.

علمای اسلام در باره حکم خواندن سوره فاتحه در نماز، بر دو نظرند. نظر احناف این است که مطلق قرائت قرآن در نماز ـ چه سوره فاتحه و چه غیر آن ـ به مقدار سه آیه کوتاه یا یک آیه بلند فرض است بنابراین‌، خواندن سوره فاتحه در نماز فرض نبوده بلکه واجب می‌باشد. رأی دوم‌: رأی جمهور علما (مالکی‌ها، شافعی‌ها، حنبلی‌ها) است که خواندن سوره فاتحه را در نماز فرض می‌دانند.




[1] - یعنی: هفت آیه ای که قرائت آنها در نمازها تکرار می‌شود.

[2]- یعنی: نگاه دارنده.

تفسیر سوره‌ی فاتحه

فی ظلال القرآن

 

جزء اول

 

سوره‌ی فاتحه

 

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ (١)

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (٢) الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ (٣) مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ (٤) إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ (٥) اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ (٦) صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلا الضَّالِّینَ (٧)

 

به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان (1) ستایش خداوندی را سزا است که پروردگار جـهانیان است (٢) بـخشنده و مـهربان است (٣) مالک روز جزا است (4) تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میطلبیم (٥) ما را بـه راه راست راهـنمائی فرما (6) راه کسانی که بدانان نعمت دادهای، نه راه آنـان که بـر ایشان خشم گرفتهای و نـه راه گمراهان و سرگشتگان (٧). (سوره فاتحه)


مسلمان این سوره‌ی کوتاه را که هفت آیه دارد، دست کم هـفده بار در شـبانهروز تکرار میکند. و چنانچه نمازهای سنت را بخواند آن را چندین برابر این تلاوت مینماید. و اگر هم بخواهد در پیشگاه پروردگار خود به عبادت ایستد و بجز نـمازهای واجب و سـنت، نـماز مستحب بجای آورد، آن را بی‏نهایت تکرار خواهدکرد. هیچ نمازی هم بدون این سوره جائز نیست، چون در کتاب صحیح مسلم و بخاری از رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم روایت شده استکه عُبادَه پسر صامت نقلکرده است:
(
لا صَلاةَ لَمِنْ لَمْ یَقْرَا بِفاتِحَةِ الْکِتابِ).

هر که فاتحه الکتاب را در نماز نخواند، او نمازی اقـامه نکرده است.

این سوره با (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ) آغاز میگردد.

در این اختلاف است که آیا این جمله، آیهای است از هر سوره یا اینکه تنها آیهای از قرآن ا ستکه هر سورهای به هنگام تلاوت با آن آغـاز میگردد. قول راجح این استکه آیهای از سورة فاتحه است و با بحساب آوردن آن، آیات این سوره هفت تا میشود.

سخنی است مبنی بر اینکه این آیه:

(وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ) .
ای پیامبر، هفت آیه از قرآن به تو دادهایم که آنها تکرار میگردند (در هر نمازی) و همه‌ی قرآن بزرگ را بـه تـو عطا نمودهایم. (حجر/87)
به سوره‌ی فاتحه اشاره دارد، زیرا هفت آیه استکه با وصف (مِنَ الْمَثَانِی) هفت آیه‌ی دوبار تکرار شده توصیف گشته است چون دو بارخوانـده مـیشود و در نـماز تکرار میگردد.

در نخستین چیزهائیکه از قرآن نـازل شده است و علماء بر آن اتفاق نظر دارند، پروردگار آغازکردن به نام خدا را به پیغمبرش وحی فرموده است و آغازکردن به نام خدا را بدو تعلیم داده است، آنجاکه میفرماید:

(اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ...).

با نام پروردگارت بـه خوانـدن (آنـچه بـه تـو  وحی میشود) آغاز کن ... (علق/1)
اینگفته با قاعده‌ی بزرگ اندیشه‌ی اسلامی سازگار است و آن عبارت است از:

(هُوَ الأوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ...) .

او پیش از هر چیزی بوده و پس از نابودی هـر چیزی خواهد بود و در هر چیزی نشانه‌ی شناخت او است، و او از دیدگان پنهان است...(حدید/٣)
زیرا خداوند سبحان، موجود حقّی استکه هر موجودی وجود خویش را از ایشان اسـتمداد جسـته است، و او سرآغاز هر چیزی است. پس شروع هر چیزی و آغاز هر حرکت وگرایشی با نام او خواهد بود.

وصف خدای بزرگوار در آغاز سوره به (الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ)، در برگیرنده‌ی همه‌ی معانی رحمت و حالات آن است ... و تنها خدا استکه این دو صفت مختص به او است. پس درست خواهد بودکه بنده‌ای از بندگانش به وصف (رَحِیمِ) متصفگردد وگفته شود: او رحیم است، ولی از جنبه ایمانی، درست نـخواهد بودکه بنده‌ای از بندگانش به وصف (رَحْمَنِ) متصفگردد و گفته شود: او رحمن است. پس به طـریق اولی، بکار بردن این دو صفت با همدیگر، تـنها برای خدا جائز خواهد بود و بس ... هر اندازهکه در معنی این دو صفت اختلاف باشدکه آیـاکدامیک مفهوم وسیعتری از رحمت را دربردارد، هدف اصلی ما نـیست و در ایـن سایههای قرآنی به جستجو و بررسی آن نمیپردازیم. اما به طورخلاصه میگوئیمکه جمع این دوصفت، همه‌ی مـعانی و حالات و جولانگاههای رحمت را در بر می‌گیرد.

همانگونهکه به نام خدا آغاز نمودن، نخستین اصل از اصولکلی جهانبینی اسلامی استکه مشـتمل بر یگانگی خداو تعلیم طرز شروع هرکاری است، بی‏گمان دو صفت (الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ) که معانی و حالات و جولانگاههای رحمت را در برمی‌گیرد و حقیقت رابطه‌ی میان خدا و بندگان را بیان میدارد، دومین اصل از اصولکلی جهانبینی اسلامی خواهد بود.

*

به دنبال آغازکردن با (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ) توجه به خدا دست میدهد و دل و زبان در ستایش خدای سبحان، و توصیف ذات او به پروردگاری مطلق برای جهانیان، همنوا و همداستان میشود. (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ) شکـر و سـپاس خدای جـهانیان را سـزا است.

و (حمد و سپاس خدا را سزا است) احساسی استکه دل شغص مسلمان به مجرد بردن نام خدا ازآن پـرو لبریز می‌گردد. چه وجودش پیش از هر چیز، نعمتی از دریای بیکران نعمتهای الهی بوده که هر یک از آنـها خود، درخور حمد و ثنا و شکر و سپاس است.

در هر نگاهی، نعمتهای بیکرانش به چشم میخورد، و در هرگامی نعمتهای پروردگاری جلب نظر میکندکه پشت سر هم ردیف گشته است و روی هم انباشته است و همه‌ی آفریدهها به ویژه این انسان را در برگرفته است . . .

بنابراین، در آغاز و انجام و در دنیا و آخرت، (حمد و سپاس خدا را سزا است)، ستونی از سـتونهای قابل لمس ساختمان اندیشه‌ی اسلامی است:

(وَهُوَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الأولَى وَالآخِرَةِ...).

او است خدا و جز او خدائی نیست، و در دنیا و آخرت تنها او مستحق حمد و ستایش است. (قصص/٧٠)

از اینگذشته، باران رحمت خداوند سبحان، بر بنده‌ی با ایمان بیانـدازه ریـزان خواهد شـد اگر بگوید: (الْحَمْدُ لِلَّهِ). در قبال اینگفتار از جانب پروردگار آن نیکی برای او نوشته خواهد شد که با هیچ مقیاس و میزانی سنجیده نمیشود ... درکتاب سنن ابن ماجه از عبدالله پسر عمر رضی الله عنه روایت شـده استکه رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم برای آنان نقل فرموده است:

( أَنَّ عَبْدا مِنْ عِبَادِ اللَّهِ قَالَ: یَا رَبِّ، لَکَ الْحَمْدُ، کَمَا یَنْبَغِی لِجَلاَلِ وَجْهِکَ وَلِعَظِیمِ سُلْطَانِکَ، فَعَضَلَتْ بِالْمَلَکَیْن، فَلَمْ یَدْرِیَا کَیْفَ یَکْتُبَانِهَا، فَصَعِدَا إلَى السَّمَاءِ، وَقَالاَ: یَا رَبَّنَا، إنَّ عَبْدَکَ قَالَ مَقَالَةً، لاَ نَدْرِی کَیْفَ نَکْتُبُهَا؟ قَالَ اللَّهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا قَالَ عَبْدُهُ ـ: مَاذَا قَالَ عَبْدِی؟ قَالاَ یَا رَبِّ، إنَّهُ قَالَ: یَا رَبِّ لَکَ الْحَمْدُ کَمَا یَنْبَغِی لِجَلال وَجْهِکَ وَعَظِیمِ سُلْطَانِکَ، فَقَالَ اللَّهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ لَهُمَا: اکْتُبَاهَا کَمَا قَالَ عَبْدِی، حَتَّى یَلْقَانی فَأَجْزِیَهُ بِهِ.)

بندهای از بندگان خدا صفت: پروردگارا، تـو را حمد و سپاس، آن حمد و سپاسی که شایسته‌ی مقام و جلال تو است و درخور بزرگی قدرت تو. ایـن گفته دو فرشته‌ی (مامور ثبت اعمال) را بـه دشـواری انـداخت و آنـان را دچـار مشکـل کرد کـه چگونه پـاداش ایـن گفتار را بنویسند. به سوی خدا بالا رفتند و گفتند: پروردگارا، بندهای سخنی بر زبان آورده است که نمیدانیم به چه نحوی پاداش آن را بنویسیم‌. خداوند فرمود: - گرچه خود بهتر از هر کسی می‌دانست که بنده‌اش چـه گفته است - آنچه را که بنده‌ی من گفته است چیست‌؟

گفتند: پروردگارا او گفته است‌: تو را حمد و سـپاس‌، چنانکه شایسته‌ی جلال تو و بزرگی قدرت تـو است‌. پروردگار بدانان گفت‌:همانگونه کـه گفته است‌، آن را یـادداشت کنید تا آنگاه که به سوی من برمی‏گردد و من پاداش آن را بدو خواهم داد.

 

با حمد و سپاس رو به درگاه خداکردن‌، نمایانگر احساس درونی مسلمان است‌که همین که به یاد خـدا افتاد - چنانکه‌گفتیم - در وجود او پیدا می‌گردد و بر لبانش نقش می‌بندد. اما بخش دوم آیه یعنی (رَبِّ الْعَالَمِینَ) نمایانگر زیر بنای انـدیشه‌ی اسلامی است‌. زیرا پروردگاری مطلق و جهان شمول‌، یکی از اصول کلیات عقیده‌ی اسلامی است ... و (رَبِّ) عبارت از مالک متصرف می‏باشد، و در لغت بر آقا و بر متصرف و دست‌اندرکاری اطلاق می‌گردد که به امر اصلاح و پرورش مشغول باشد ... تصرف و دست‌اندرکار بودن برای امر اصلاح و پرورش هم شامل جهانها و جهانیان - یعنی همه‌ی پدیده‌ها - می‌گردد. و خداوند متعال هم‌، دنیا را نیافریده است تـا پس از آفریدن‌، سرگشته و ویلان رهایش سازد و هیچگونه دخل و تـصرف و نظارتی بر آن نداشـته باشد. بلکه برعکس، تـحت سرپرستی خداونـدی که پـروردگار جهانیان است نگهداری و مواظبت می‌گردد، و همیشه میان آفریدگار و آفریده‌ها، در هر زمـانی و در هر حالتی‌، ارتباط ناگسستنی و همیشگی برقرار است‌.

الوهیت و پروردگاری مـطلق‌، دو راهه‌ای است مـیان یکتاپرستی‌کامل و شامل‌، و میان تاریکی و ظلمتی‌که از عدم وضوح و پیدا نبودن اصل این حقیقت بگونه‌ی قاطعانه‌، سرچشمه می‌گیرد و هویدا می‌شود. چه بسا بوده است‌که مردم اعتراف به خدای هسـتی‌بخش و یکتای جهان را با اعتقاد به تعدد خدایانی‌که در زندگی فرمانروائی دارند، در یکجا با هم‌گرد آورده‌اند و چنین عقیده و باوری شگفت‌آور و خنده‌دار بنظر می‌رسد، ولی چنین چیزی بوده است و پیوسته نیز خواهد بود.
این قرآن کریم است‌که درباره‌ی ‌گروهی با ایمان روایت می‌فرماید که راجع به خدایان‌گوناگون خود می‌گفتند:
)مَا نَعْبُدُهُمْ إِلا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى).

ما آنها را پرستش نمی‌نمائیم (‌بعنوان اینکه آفریدگاران ما هستند) بلکه آنـها را تـنها بدین خاطر پـرستش می‌نمائیم تا ما را به خدا نزدیک گردانند. (زمر/٣)

همانگونه که درباره دسته‌ای از اهل‌کتاب فرموده است‌:

(اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ

بجز خدا، کشـیشان و راهـبان خود را نـیز بـه عنوان خداوندگارانی پذیرفته‌اند. (‌توبه/٣١)

روزی که اسلام ظهورکرد، عقائد جاهلیت حکمفرما در کره‌ی زمین‌، همه از خدایان مختلف موج می‌زد و مردم معتقد بودند که اینگونه خدایان‌، خداوندگاران کوچکی هستند که به گمان ایشان درکنار بزرگِ خدایـان و سردسته‌ی آنان‌، به رتق و فتق امور اشتغال دارند.

لذا تعمیم الوهیت در ایـن سوره‌، و دربرگیری همه‌ی جهانها و جهانیان این پروردگاری‌، دو راهه‌ی میان نظم و نظام‌، و میان هرج و مرج در عقیده است‌، تا اینکه همه‌ی جهانها و جهانیان‌، رو به سوی خدای یگانه‌ای‌کنند، و معترف به سروری و آقائی او باشند، و رنج خدایـان مختلف و ضلالت و سـرگشتگی مـیان خداونـدگاران گوناگون و متفرق را از دوش خود بدور اندازند ... تا آنگاه دل و وجدان این جهانها و جهانیان تحت حفاظت و نگهبانی هـمیشگی خدا بیارامد و زیـر سـایه‌ی پروردگاری قائم و پا بر جا بیاساید، و بداند و اطمینان یابد به اینکه این نگهداری و نگهبانی پروردگاری‌، هرگز نمی‌گسلد و سست نمی‌گردد و ناپدید نمی‌شود، و آن‌گونه هم نیست‌که مترقی‌ترین اندیشه‌ی فلسفی بدان باور داشت‌،‌که متعلق به ارسطو بود. مثلآ می‌گفت‌: خداوند، این جهان را آفریده است و سپس آن را ترک گفته است و دیگرکاری به کارش ندارد. زیرا خداوند بالاتر و برتر از آن است‌که فکر خود را صرف چیزی کندکه کمتر و پائین‌تر از خود او است‌. او جز درباره‌ی ذات خود نمی‌اندیشد.

ارسطوکه این اندیشه‌ی او است‌، بزرگترین فیلسوفان‌، و عقل او برترین عقلها است‌.

وقتی ‌که اسلام ظهور کرد، در دنـیا تـوده‌ی انـبوهی از عقائد، تصورات‌، افسانه‌ها، فلسفه‌ها، گمانها و اندیشه‌ها موجود بود ... در آن حق با باطل، درست با نادرست‌، دین با خرافه‌، و فلسفه با افسانه آمیخته بود ... و وجدان بشریت زیر این توده‌ی انبوه خوفناک‌، در تاریکی‌ها و گمان‌ها دست و پا می‌زد و در آن‌، راه به جانب یقین و اطمینان نمی‏برد. این بیابان هولناکی‌که هیچ آرامش و اطمینانی‌، و هیچ نور و روشنی در آن نبود، بیابانی بود که تصور انسان نسبت به خدایش‌، و صفات خداوند و رابطه‌ی او با آفریده‌هایش‌، و به ویژه چگونگی ارتباط میان خدا و انسان را در بر می‌گرفت‌. وجدان بشری درباره ایـن جـهان‌، و خود انسان‌، و راه زندگانیش، نمی‌توانست بر چیزی قرار و آرام گیرد قبل از ایـنکه راجع به امر عقیده‌اش و تصورش درباره خدا و صفاتش‌، به پشتوانه‌ی محکمی دست یابد، و پیش از اینکه در وسط این ابر تیره و تار و بیابان بی‌کران و بی‌گدار و توده‌ی انبوه و سنگین وگرانبار، به یقین صادق و آشکار و راست و درستی برسد.

انسـان ضرورت این استقرار و آرامش را درک نمی‌نماید تا بر ضخامت و ستبری ایـن توده‌ی رویـهم انباشته‌، آگاهی نیابد وگو‌شه وکنار این بیابان عقائد و تصورات و افسانه‌ها و فلسفه‌ها وگمانها و اندیشه‌هائی را که به بخش‌کوچکی از آن قبلا اشاره کردیم و به هنگام ظهور اسلام بر وجدان بشری غلبه یـافته بود، نگرددو جستجو ننماید.

(‌به هنگام بررسی سوره‌های قرآن‌، بسیاری از آنها بیان خواهد شد و متذکر می‌گردیم‌که قرآن به صورت تام و کامل و بگونه‌ی همه جانبه‌ای‌، به چاره‌جوئی آن پرداخته است‌)‌.

بدین جهت بودکه عنایت اولیه‌ی اسلام مـتوجه مساله‌ی عقیده گردید، و به مشخص نمودن حد و مرز اندیشه‌ای پرداخت‌که دل بدان اطمینان یابد، و رابطه پروردگار با آفریده‌ها، و همچنین صله‌ی آفریده‌ها با پروردگار را به صورت قاطعانه و صادقانه مورد بررسی قرار داد.

از اینجا بودکه یکتاپرستی‌کامل و خالص و شامل و بدور از هرگونه شائبه‌ی نزدیک یا دور، پایه‌ی اندیشه‌ای را تشکیل دادکه اسلام آن را به ارمغان آورده بود و آن را پیوسته در آئینه‌ی ضمیر نمایان می‌کرد و هرگونه‌گمان و رخنه‌ای راکه دامن حقیقت یکتاپرستی را آلوده کند، پی‌جوئی می‌نمود تا آن را از هر نوع تیرگی و ظلمتی پاک دارد، و محکم و استوار و پا بر جایش نماید و در هیچ شکلی از اشکال‌، وهم وگمانی بدان راه نیابد.

اسلام سخن قاطعانه‌ی خود را با ایـن روشـنی درباره‌ی صفات خدا و بویژه راجـع به آنـچه به الوهیت و پروردگاری مطلق‌، مربو‌ط می‌گردد بیان می‌دارد، چه قسمت اعظم چنین توده‌ای به بیابانی تـعلق داشت‌که متعلق به این امر سترگ بود و اثر عظیمی در وجدان انسانی و رفتار بشری بطور یکسان داشت و فلسفه‌ها و عقائد و همچنین گمانها و افسانه‌ها، شدیداً در آن رخنه کرده و به تکاپو و تاخت و تاز مشغول بود.

کسی‌که این همه کوشش فراوان و طولانی و بی‌امانی را پیگیری و بررسی می‌‌کند که اسلام صرف اظهار نظر و بیان صریح و قاطعانه درباره ذات خدا و صفات او و رابطه پروردگاری با آفریده‌هایش کرده است‌، آن همه کوششی‌که نصوص فراوان قرآنی نـمایانگر آن است‌، شاید این همه‌گفتار مؤید و مکرر، و ایـن انـدازه موشکافی وکنجکاوی و دقّتی که همه‌ی راهها وگوشه و کنارهای دل را سرکشی و وارسی می‌نماید، زائد ببیند و پیش از بررسی آن توده‌ی عظیم و سنگین در آن بیابان وسیع و برهوت و همه‌جاگستری که بشریت در آن حیران و ویلان بود، اندازه‌ی نیاز به این همه تأکید و دقت برایش قابل درک و فهم نباشد، ولی با وراندازی آن توده‌ی انباشته‌، ضرورت این کوشش طولانی و تکاپوی بی‌امان‌، روشن می‌شود و اندازه‌ی عظمت وظیفه‌ای که این عقیده برای آزادی وجدان انسانیت و آزادی خود انسان‌، و رها ساختن او از رنـج دست و پـا زدن و له شدن در میان خدایان مختلف و متفرق و میان‌گمانها و افسانه‌های فراوان و پراکنده‌، بدان برخاسته است و برمی‏خیزد هویدا می‌گردد.

راستی‌، جمال وکمال و هماهنگی این عقیده و سادگی حقیقت بزرگی که نمایانگر آن است ... همه‌ی اینها برای دل و خِرَد، روشن و متجلی نمی‌شود آن چنانکه از بـررسی تـوده‌ی انـباشته‌ی جاهلیت حاصل از باورها و تصورها و افسانه‌ها و فلسفه‌ها، و به ویـژه از وارسـی موضوع حقیقت الهی و رابطه‌اش با جهان‌، هویدا و آشکار می‌گردد ...

در این هنگام است‌که عقیده‌ی اسلامی‌، رحمت به نـظر می‌رسد، رحمت حقیقی برای دل و عقل‌، رحمتی‌که در آن زیبائی و سادگی‌، وضوح و هماهنگی، قرب و انس‌، و همنوائی ملموس و عمیقی با فطرت است‌.

*

(الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ...).

بخشنده و مهربان است ... .

ایـن صـفتی‌که همه‌ی معانی رحمت و حالات و جولانگاههای آن را در بر می‌گیرد، اینجا در متن سوره با آیه‌ی مستقلی تکرار می‌گردد تا نشانه‌ی بارزی از آن پروردگاری و الوهیت فراگیر باشد و تا پایه‌های رابطه‌ی همیشگی میان پروردگار و پروردگانش و آفریننده و آفریدگانش را پا بر جا و استوار دارد.

این رابطه، رابطه‌ی رحمت و حفاظتی است که انگیزه‌ی سپاس و ستایش است‌. این رابطه‌ای است که پـایه‌ی آن برآرامش استوار است و چشمه‌ی مودّت و محبت را به جوش و خروش می‌اندازد ... چه سپاسگزاری‌، پـاسخ فطری به رحمت دلپسند و خوش‌آیند است‌.

پروردگارِ خداوندگار در اسلام‌، بر بندگانش همچون دشمنان و بدسگالان حمله نمی‌برد همانگونه که خدای اولمـپیا به هنگام خشـم و ناراحتی بر دشمنان و بدسگالان خویش - چنانکه افسانه‌های یـونانی نشـان می‌دهد - یورش می‏برد و چنانکه افسانه‌های ساختگی و دروغـین (‌عـهد قـدیم‌) می‌انگارد، کلک‌های انتقامجوئی را علیه ایشان بکار نـمی‌گیرد و به چاره‌گریهای پوچی همانند آنچه در افسانه‌ی برج بابل در اصحاح یـازدهم سفر تکوین آمد‌ه است‌[1] دست نمییازد.

(مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ).

مالک روز جزا است‌.

این یک اصـل سترگ است و تاثـیر ژرفی در همه‌ی جوانب زندی انسان دارد، اصل باور به آخرت ...

مالکیت‌: نهایت درجه‌ی غلبه و اسـتیلاء است‌. یَوْمِ الدِّینِ عبارت از روز جزا و پاداش در آخرت است ... و چه بسا مردمانی بوده‌اندکه به خداوندگاری خدا باور داشته و معتقد به این بوده‌اند که در آغاز خدا جهان را آفریده است‌، ولی با وجود این‌، ایشان به آخرت ایمان و اعتقاد نداشته‌اند ... قرآن درباره دسته‌ای از اینگونه افراد می‌گوید:

(‌وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ)‌.

اگر از آنان بپرسی‌: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ بدون شک میگویند: خدا. (لقمان/ 2٥)

سپس در جای دیگر درباره این چنین افرادی میگوید:

(بَلْ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا شَیْءٌ عَجِیبٌ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا ذَلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ).

بـلکه در شگفت شـدهانـد از ایـنکه پیامبری از جنس خودشان به میانشان آمده است و آنان را بیم میدهد، و کافران میگویند: این چیز عجیب و شگفتی است. آیا بعد از اینکه مردیم و خاک گشتیم (دوباره به زندگی نو برمیگردیم؟)، این برگشت و زندگی بعد از مرگ چیز بعید و غیرممکنی خواهد بود. (ق/2 و ٣)
اعتقاد به روز جزاء، اصلی از اصولکلی عقیده‌ی اسلامی است و از این نظردارای ارزش استکه چشـم و دل مردم را متوجه و آویزه‌ی جهان دیگری میکند که به دنبال این جهان خاکی زمینی خواهد آمد، و این خود موجب آن میگردد که ضروریات و نیازمندیهای این جهان، آنان را به زیر یوغ فرمان خود نکشد و ایشان بازیچه دست روزگار نشوند، بلکه بـا دارا بودن ایـن چنین باوری، بر این ضروریات و نـیازمندیها، غلبه می‏یابند و آن را به زیر یوغ فرمان خود میکشند. لذا از اینکه در مدت زمان عمرکوتاه و محدود خویش، و در فرصتهای زمینی اندک و محصور این جهان خاکی، اگر نتوانند به پـاداش کوشش خود برسند و نـتیجه‌ی کردارشان را ببینند، قلق و اضطراب آنـان را فرا نمیگیرد و افسردگی و پریشانی، ایشـان را بـازیچه‌ی دست خود قرار نمیدهد. در ایـن صورت کارها را بخاطر خشنودی خدا انجام میدهند و برای رسیدن به پاداشکارهایشان، به انتظار مینشینند تا هر وقت خدا مقدّر و معیّن فرموده باشد، چه در اینکره‌ی خاکی و چه در جهان واپسین، نتیجه‌ی کوشش خود را دریافت دارند. به خاطر خدا و امید به لطف او در آرامش بسر می‏برند و مطمئن هستند که جز نیکی در مسیرشان نخواهد بود و چشمشان جز نیکی نخواهد دید. لذا بر اجراء فـرمان حقّ و انجامکار حق اصرار و پافشاری میورزند، و از سعه‌ی صدر و بزرگمنشی و یقین برخوردارند.

از اینجا است که این اصل، دو راههای بشمار است که قرارگرفته است میان آرزوپرستی و بندگی خواستهای سرکش درونی، و میان آزادی انسانیت شایسته‌ی سُلاله‌ی انسانی و میان دل دادن به ارزشهای ربّانی و برینیکه برتر از منطق جاهلیت است. و میان انسانیت در همان حقیقت بلند پایهای که دارد و خداوند پروردگار برای بندگان خویش اراده فرموده است، و میان انـدیشههای پریشان و درهم و از حقیقت برکنار و پرتیکه خداوند کمالی بدانها روا ندیده است.

زندگانی بشریت هرگز بر راه بلند پایه‌ی خداوندگاری و راستای شاهراه خداشناسی قرار نمیگیرد مادام که:
این اصل در اندیشه‌ی انسان، جایگزین نشود و محقق نگردد و مادام که:

دلهای انسانها به این، اطمینان و یقین نداشته باشد که پاداش آنان بر این کره‌ی خاکی آخرین بهره‌ی ایشـان و نهایت جزای آنان نیست. و مادام که:

انسانی که عمر محدودی دارد، اطمینان پیدا نکند به اینکه او را زندگی دیگری استکه ارزش تکاپو را
دارد و درخور این استکه برایش سعی و کوشش گردد.

و مادام که:

انسان با تکیه بر پاداشیکه بدان میرسد و عوضیکه میگیرد، خود را در راه مدد و یاری حـق و حقیقت و کردار و رفتار نیک و اعمال و اخلاق حسنه، قربانی نسازد ...

باورمندان به آخرت، و ناباوران به دنیای واپسـین، از لحـاظ احسـاس و اخلاق و رفتار وکردار برابر نمی‏باشند، بلکه از حیث اخلاق دوگروه متفاوت بوده و از دو سرشت جدا از هم برخوردارند. و همچنانکه در این کره‌ی خاکی از نـظرکردار همسان نمی‏باشند، در آخرت هم از لحاظ اجر و پاداش با یکدیگر همسان نیستند، و میانشان فاصله‌ی بسیار است ... و این دو راهه‌ی جدائی است.

*

(إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ...).

تـنها تــو را پـرستش مــی‌نمائیم و فقط از تـو یـاری می‌خواهیم ....

این هم یک اصل زیر بنای اعتقادی است که از اصول قبلی سوره سرچشمه مییابد، و بنابراین هیچ عبادت و پرستشی جز برای خدا انجام نـمی‌پذیرد، و هیچگونه یـاری وکمکی جز از ذات پـروردگار، درخواست نمی‌شود.

اینجا هم یک دوراهه‌ای است‌... دو راهـه‌ی مـیان آزادی مطلق از هرگونه بندگی جز بندگی خدا، و میان بندگی مطلق برای بندگان‌.

این اصل‌، تولد آزادی انسانی کامل و شاملی را اعلان می‌دارد. آزادی از بندگیِ وهم وگمانها، آزادی از بندگی نظامها و رژیمها، و آزادی از بندگی احوال و اوضاع‌.

وقتی تنها خدا پرستیده شود و تنها از او یاری وکمک خواسته شود به حقیقت وجدان انسانی از زبونی و خواری در برابر نظامها و اوضاع و اشـخاص‌، نـجات مییابد، همانگونه که از دست مـذلت افسـانه‌ها و خیالات و خرافات رها می‌گردد.

در اینجا لازم است‌که موضع مسلمان در برابر نیروهای انسانی و نیروهای طبیعی جهان‌، عرضه‌گردد:

نیروهای انسانی نسبت به مسلمان‌، دو نوع است‌: یکی نیروهای راه یافته‌که به خدا باور و ایـمان دارد و راستای خداشـناسی را در پیش می‌گیرد ... در ایـن صورت بر مسلمان واجب است‌که چنین نـیروئی را پشتیبانی‌کند، و آن را درکارهای نـیک و راست و درست یــاری دهد و در راه اصلاح و حق‌گوئی و حق‌جوئی یاور آن باشد.

دیگری نیروی‌گمراه و سرگشته است‌که منتهی به خدا نمی‌گردد و راه او را در پـیش نـمی‌گیرد. بر مسـلمان واجب است‌که با این نیروی‌گمراه و سرگشته بجنگد و به مبارزه و نبرد برخیزد و بر آن بتازد. مسلمان نباید ترس و خوفی به خود راه دهد از ایـنکه این نیروی‌گمراه و سرگشته ستبر و نیرومند و سرکش باشد. چه این نیرو، چون‌گمراه و سرگشته است به علت گم‌کردن سرچشمه‌ی نخستین خود - نیروی پروردگار - قوت حقیقی خویش را از دست می‌دهد و خوراک همیشگی و دائمی‌که توانائی آن را نگاه می‌دارد و بدو مدد می‏بخشد، از دسترس بدور می‌ماند. این‌، همانند ماده‌ی قطور و ستبری است‌که از ستاره‌ی افروخته‌ای جدا شود. چندان نمی‌گذردکه این جرم هر چند هـم قطعه‌ی بزرگی باشد، نور خود را از دست می‌دهد و به خاموشی می‌گراید و سرد می‌شود.

در صورتی‌که هر ذره‌ای که چسبیده به سرچشـمه‌ی افروخته و تابنده‌اش باشد، نیرو و گرمی و روشنائیش پایدار و پردوام می‌ماند:

(کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ).

بسا بوده است که گروه کمی بـه امـر خدا بـر گروه فراوانی چیره شده است‌. (‌بقره/249)
این‌گروه اندک بر آن‌گروه بی‌شمار چیره‌گشـته است چون متصل به سرچشمه‌ی نیروی نخستین بوده است و از منبع یگانه‌ی همه‌ی نیروها و شیوه‌ها، مدد و یاری خواسته است‌.

و اما موضع مسلمان در برابر نیروهای طبیعی جهان‌، موضع آشنائی و دوسـتی است نه موضع تـرس و دشمنانگی‌. بدین معنی‌که نـیروی انسـان و نـیروی طبیعت هر دو از اراده و خواست پروردگار، بیرون
می‌دمند و هر دو زیر فرمان اراده و خواست خدا هستند و هر دو هماهنگ و مددکار یکدیگر و در حرکت به سوی یک جهت می‏باشند.

عقیده‌ی مسلمان بدو پیام می‌دهد و الهام مـی‌نماید که خداوندِ پروردگار، همه‌ی این نیروها را آفریده است تـا دوست مددکار و یاوری برای او باشند و با او سر دشمنی ندارند، و راه به دست آوردن این دوستی نـیز این است‌که در باره آن بیندیشد و با آن آشنا شود و همکاری خود را از آن دریغ ندارد و به همراه آن‌، به سوی خداکه پـروردگار او و پروردگار آن است‌، رهسیار گردد.

اگر هم این نیروها گاهگاهی او را می‌آزارند، این بدان خـاطر است که درباره آنـها نیندیشیده است و راه شناسائی آنها را نیافته است و به قانونی‌که آنها را به حرکت درآورده، پی نبرده است‌.

غربی‌ها - وارثان جاهلیت رومانی - عادت دارند که درباره‌ی نیروهای طبیعت‌، عبارت (‌قهر طبیعت‌) را به‌کار برند ... این تعبیر دلالت صریح و آشکاری بر دیـدگاه جاهلیتی داردکه با خدا و با روح ایـن جهانی‌که فرمانبردار خدا است‌، صله و پیوندش‌گسیخته می‏باشد. و اما مسلمانی‌که دلش با پروردگار رحمن و رحیمش پیوند دارد و روحش با روح این گیتی و دنـیائی‌که تسبیح‌گوی خداوند جهانها و جـهانیان است‌[2]، رابطه‌ی ناگسستنی دارد ... ایـمانش به ایـن است‌که ایـنجا رابطه‌ای غیر از رابطه‌ی قهر و خشم و جفا و ستم در میان است‌. او معتقد است‌که خداوند همه‌ی این نـیروها را از نیستی به هستی آورده است و هـه نـیروها را برابر قانون و سنت یگانه‌ای آفریده است تـا برحسب ایـن قانون‌، جهت رسیدن به هدفهای معیّنی‌که برای آنها در نظرگرفته شده است‌، با یکدیگر تـعاون و همکاری داشته باشند. خداوند این نیروها را در آغـاز به زیر فرمان انسان کشیده است وکشف اسرار و رموز و معرفت و شناخت قوانین آنـها را برای انسـان آسان نموده است‌.

هر وقت‌که خداوند اسباب پیروزی را با یاری یکی از نیروها، برای انسان مهیا و آماده سازد، بر او واجب است‌که خدا را در قبال این نعمت سپاسگزاری‌کند.
زیرا خدا است‌که آن نیرو را برایش مسخر نـموده و زمام آن را در اختیارش گذاشته است‌. چه در اصل انسان نیست‌که بر چنین نیروئی چیره می‌گردد:

(سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی الأرْضِ)‌.

آنچه در زمین است به زیر فرمان شـما کشیده‌ایم و مسخرتان ساخته‌ایم‌. (‌حج/65‌)

در این صورت‌، شعو‌ر و احساس او را، اوهام و خیالات در برابر نیروهای طبیعت پر نـمی‌سازد و مـیان او و نیروها ترس و بیمی به پا نمی‌شود.

او به خدای یگانه ایـمان می‌آورد و تـنها خدا را می‌پرستد و فقط از خدا یاری می‌جوید. می‌داندکه این نیروها آفریده‌ی پروردگار او است و لذا درباره آنـها می‌اندیشد و با آنها مأنوس می‌گردد و با اسرارشـان آشنائی می‏یابد. نیروها هم او را یاری می‌دهند و برای او پرده‌ی اسرار خویش راکنار می‌زنند. در نتیجه انسان با نیروها در پهنه‌ی جهانی‌که مأنوس و دوست و مهربان است‌، به زندگی می‌پردازد.

سخن پیغمبر صَلَّی اللهُ عَلَیْهُ وَاله وَ سَلَّمَ ‌چه زیبا است‌، آنگاه‌که به‌کوه اُ‌حُد می‌نگرد و می‌فرماید:

(هذا جَبَلٌ یُحِبُّنا وَنُحِبُّهُ)

ایـن کوهی است که دوسـتمان مـی‌دارد و دوستش می‌داریم‌.

هر آنـچه مسـلمان نـخستین پیغمبر صَلَّی اللهُ عَلَیْهُ وَاله وَ سَلَّمَ ‌از مـهر و محبت و انس و الفت و همآوائـی و همنوائـی در دل داشت‌، و میان او و میان طبیعت در سخت‌ترین مظاهر و خشن‌ترین جلوه‌گاه آن موجود بوده است در این‌کلمات نهفته است‌.

*

بعد از بیان این اصول وکلیات اندیشه‌ی اسلامی‌، و بیان رو به خداکردن و با پرستش و طلب‌یاری‌، به سوی خداوند یگانه رفتن ... اصل دیگری از اصول کلی عقیده‌ی اسلامی‌، مطرح می‌گرددکه با جو سرشت سوره‌، مناسبت دارد و آن با دعا متوجه آستانه‌ی الهی‌گشتن و سر به درگاه خدا سائیدن است‌. با ایـن بخش تطبیق عملی اصول‌کلیات پیشین آغاز می‌گردد:

(اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلا الضَّالِّینَ...).

ما را به راه راست هـدایت فرما، راه آنـان که بـدیشان نــعمت داده‌ای‌، نــه راه کسـانی که بـر ایشـان خشـم گرفته‌ای و نه راه گمراهان ....

(‌اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ...) ما را توفیق فرما تا راه راست و درست منتهی به آسـتانه‌ی خداونـدگاریت را  بشناسیم و بعد از شناخت آن‌، ما را موفق‌ گردان‌ که بر آن راه‌، استوار و پا بر جا بمانیم و از آن بدور نشویم و بکنار نرویم ... زیرا شناخت و ماندگاری بر آن هر دو ثمره‌ی رهنمونی خدا و حفاظت و مهربانی است‌. و در این امر رو به خداکردن و رو به خدا رفتن هم نتیجه‌ی اعتقاد به این است‌که تنها او یاری دهنده وکمک رسان است‌.

و این هم بزرگ‌ترین و مقدم‌ترین چیزی است‌که مسلمان از پروردگارش می‌خواهدکه او را در آن یاری دهد و مددش رساند. چه هدایت و رهنمونی به راه راست بدون شک ضامن خوشبختی در دنیا و آخرت است ... و آن در حقیقت‌، هدایت فطرت انسانی به سوی قانون خدائی و سنت الهی است‌که مـیان حـرکت انسان و حرکت‌گیتی به طورکلی‌، درگرایش و رهسپارگشتن به سوی خدای پروردگار جـهان‌، هماهنگی و همنوائی می‌آفریند.

عبارات بعد، سـرشت ایـن راه راست را روشـن می‌گرداند:

(صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلا الضَّالِّینَ...)

راه کسانی که بـدیشان نـعمت عطا فرموده‌ای‌، نـه راه آنان که برایشان خشم گرفته‌ای و نه راه گمراهان ... .
این راه‌کسانی است‌که خدا نعمت خود را نصیب آنان کرده است‌، نه راه‌کسانی‌که بر ایشان به خاطر شناخت و دست‌کشیدن از آن خشم‌گرفته است و نه راه‌کسانی که حق راگم‌کرده‌اند و به سوی آن راه نیافته‌اند ...
این راه خوشبختانِ راه یافته و راستروان به خدا رسیده است‌.

*

در پایان باید گفت: این همان سوره‌ی گزیده برای تکرار در هر نمازی است‌. سوره‌ای‌که بدون آن هیچ نـمازی درست نمی‏باشد، در آن - با وجودکوتاه بودنش - آن همه اصول‌کلی و زیربنای اندیشه‌ی اسلامی نهفته است و بسی گرایشهای درونی و حسی بیرون دمـیده از آن اندیشه را، در خود نهفته دارد.

در صحیح مسلم به نقل از علاء پسر عبدالرحمن غلام حرفه‌، آمده است‌که او از پدرش و پدرش از ابوهریره روایت‌کرده است‌که رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْهُ وَاله وَ سَلَّمَ فرموده است‌:
«قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: «قَسَمْتُ الصَّلاَةَ[3] بَیْنِی وَبَیْنَ عَبْدِی نِصْفَیْنِ، فَنِصْفُهَا لِی، وَنِصْفُهَا لِعَبْدِی، وَلِعَبْدِی مَا سَأَلَ، فَإذَا قَالَ العَبْدُ: الحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِینَ، قَالَ اللَّهُ؛ حَمِدَنِی عَبْدِی، فَإذَا قَالَ: الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، قَالَ اللَّهُ: أَثْنَى عَلَیَّ عَبْدِی، وَإذَا قَالَ: مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، قَالَ: مَجَّدَنِی عَبْدِی، فَإذَا قَالَ: إیَّاکَ نَعْبُدُ وَإیَّاکَ نَسْتَعِینُ، قَالَ: هَذَا بَیْنِی وَبَیْنَ عَبْدِی وَلِعَبْدِی مَا سَأَلَ، فَإذَا قَالَ: اهْدِنَا الصِّرَاطَ المُسْتَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ المَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ، قَالَ: هَذَا لِعَبْدِی وَلِعَبْدِی مَا سَأَلَ».

پروردگار متعال می‌فرماید: سوره‌ی فاتحه را میان خود و بنده‌ام به دو نیمه بـخش کرده‌ام‌، نیمه‌ای از آن مـن است و نیمه‌ی دیگر از آن او (‌نیمه نخستین که ویژه‌ی خدا است‌، پرستش او است‌، و نیمه دوم که مربوط به بـنده است‌، طلب کمک و یاری از پروردگار است‌) و آنـچه را که بنده‌ام خواسـتار بـاشد از آن او است (‌ایـن دعـا در دسترس بنده‌ی من است و بنده‌ام با آن می‌تواند آنچه را که خواستار باشد، طلب کند)‌.

هرگاه بنده بگوید: شکر و سپاس خدا را سزا است‌. خدا می‌فرماید: بـنده‌ام حمد و سـپاس مـرا بـجای آورد. و چـون بـنده بگوید: بــخشنده و مـهربان است‌، خدا می‌فرماید: بـنده‌ام مـرا مـدح و ثـنا گفت‌. و چون بـنده بگوید: تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تـو مـدد و یـاری می‌خواهیم‌. خدا می‌فرماید: این میان من و بـنده بـود و هر آنچه را که بنده‌ام خواسـتار بـاشد از آن اوست‌. و چون بنده بگوید: مـا را بـه راه راست هـدایت فرما، راه آنان که بدیشان نعمت عطا فرموده‌ای‌، نه راه کسانی که بـر ایشــان خشــم گرفته‌ای، و نــه راه گمراهـان و سرگشتگان. خدا می‌فرماید: این به بنده‌ام عطا می‏گردد. و هـرآنـچه را که بـنده‌ام خواسـتار بـاشد، بـدو داده می‌شود.

شاید این حدیث صحیح - بعد از آنکه از سیاق سوره‌، آنچه می‏بایست هویدا شود، روشن و آشکارگردید – رازی از رازهای‌گزینش این سوره را برملا می‌دارد و روشن می‌نمایدکه چرا مسلمان باید در هر شبانه روز هفده بار آن را تکرار نماید، یا چنانچه مسلمان بخواهد به نماز ایستد و پروردگار را به یاری طلبد و با او به راز و نیاز پردازد، هر اندازه که خواست خدا باشد به تکرار این سوره پردازد.


 

 


 


 [1]‌مردمان همه‌ی رو‌ی زمین یک زبان وگفتار داشتند. چنین اتفاق افتاد که ایشان درکوچی ‌که به جانب خاور داشتند، مکانی در سرزمین شنعار یافتند و در آن اقامت‌ گزیدند. گروهی به گروه دیگرگفتند: بیائید آجر بسازیم و آن را اندکی گرم و تافته کرده و بپزیم‌. پس ایشان گفتند: بیائید برای خود شهری و برجی بسازیم‌که سربه فلک ساید. و برای خود اسمی پیداکنیم تا رو‌ی زمین بی‌نام‌ و نشان پراکنده نشویم‌. پروردگار پائین آمد تا شهر ‌و برجی را ببیند که آدمیزادگان آن را می‌ساختند، خدا بخود گفت‌: اینک اینان ملت واحدی هستند و همه زبان و‌احدی دارند و این آغازکار ایشان است‌. اکنون هر چه دلشان بخواهد انجام دهند، برایشان ناممکن نیست‌. پس باید پائین رفت ‌و زبانشان ‌را در آنجا بر آنان آشفته ساخت تا دسته‌ای زبان دسته‌ی دیگر را درنیابد. لذا پروردگار، ایشان را از آن مکان بر رو‌ی تمام کره‌ی زمین پراکنده کرد،‌ و این بود که از ساختن شهردست کشیدند. از همین جا بود که آن شهر بابل نام‌گرفت‌، زیرا آنجا بود که پروردگار زبان همه‌ی مردمان رو‌ی زمین را پراکنده و متفاوت نمود و از آن مکان پروردگار ایشان را متفرق و روی تمام کره‌ی زمین پخش و پلا کرد)‌.

[2] (وَ إنْ مِنْ شَیْءٍ إلّا یُسَبِّحُ بحَمْدِهِ...).

(چیز‌ی و‌جود ندارد که حمد و ثنای او را بجای نیاورد ، تسبیحگوی او نباشد)‌.

[3] مراد از (‌صَلاة) در اینجا سو‌ره‌ی فاتحه است (مترجم)‌.