مکی و ۱۲۸ آیه است.
آیهی ۲-۱:
﴿أَتَىٰٓ أَمۡرُ ٱللَّهِ فَلَا تَسۡتَعۡجِلُوهُۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ١﴾[النحل: ۱]. «فرمان خداوند در رسیده، پس در آن شتاب مکنید. او پاک است و برتر از چیزهایی است که شریک او میسازید».
﴿یُنَزِّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ بِٱلرُّوحِ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦٓ أَنۡ أَنذِرُوٓاْ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱتَّقُونِ٢﴾[النحل: ۲]. «به ارادۀ خویش فرشتگان را همراه با وحی بر هرکس از بندگانش که بخواهد نازل میکند (تا این پیام را به مردم برسانند) که جز من معبود بر حقی نیست. پس از من بپرهیزید و تقوا پیشه کنید».
خداوند متعال ـ در حالی که آنچه را وعده داده است نزدیک و وقوع آن را محقق میداند ـ میفرماید: ﴿أَتَىٰٓ أَمۡرُ ٱللَّهِ فَلَا تَسۡتَعۡجِلُوهُ﴾فرمان خداوند «قیامت» به زودی میآید، پس در آن شتاب نورزید، زیرا هر آنچه که میآید نزدیک است. ﴿سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ﴾او پاک و برتر از انباز و شرکایی است که شریک وی میسازید. پاک است از اینکه شریک و فرزند و همسر و همتایی داشته باشد، و پاک است از دیگر چیزهایی که شایستۀ شکوهش نیست یا با کمال او منافات داشته باشد.
هنگامیکه خویشتن را از آنچه که مشرکان او را بدان توصیف مینماید مبرا ساخت، به بیان وحی پرداخت که بر پیامبرانش نازل مینماید، و این امری است که موجب میشود در رابطه با بیان صفات کمالی که به خداوند نسبت داده میشوند، از او تعبیت نمود. پس فرمود: ﴿یُنَزِّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ بِٱلرُّوحِ مِنۡ أَمۡرِهِ﴾فرشتگان را با وحی میرستد که مایۀ حیات ارواح است، ﴿عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِ﴾بر هرکس از بندگانش که صلاحیت بر دوش کشیدن بار رسالت او را داشته باشد و چکیده و محور دعوت همۀ پیامبران این است که، ﴿أَنۡ أَنذِرُوٓاْ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠﴾به مردم بیاموزند هیچ معبودی به حقی جز «الله» وجود ندارد. یعنی اساس دعوت پیامبران شناخت خدا و یگانه دانستن او در صفات الوهیت است. و اینکه خداوند به یگانگی پرستش شود. و پروردگار متعال این مطلب را در تمامی کتابهایش و توسط همۀ پیامبرانش به صورت جدی تذکر داده است. و همۀ آیینها را چنان تدوین نموده است که بهسوی آن دعوت نمایند و با مخالفان این طریقه مبارزه کنند، سپس دلایل این امر را بیان نمود و فرمود:
آیهی ۹-۳:
﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّۚ تَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ٣﴾[النحل: ۳]. «آسمانها و زمین را به حق آفریده است. او از آنچه شریکش میسازند برتر و والاتر است».
﴿خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٖ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٞ مُّبِینٞ٤﴾[النحل: ۴]. «انسان را از نطفهای آفریده است، آنگاه ستیزهجویی آشکار است».
﴿وَٱلۡأَنۡعَٰمَ خَلَقَهَاۖ لَکُمۡ فِیهَا دِفۡءٞ وَمَنَٰفِعُ وَمِنۡهَا تَأۡکُلُونَ٥﴾[النحل: ۵]. «و چهارپایان را برای شما آفریده که در آنها برایتان وسیلۀ گرما و بهرههایی دیگر است، واز آنها میخورید».
﴿وَلَکُمۡ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسۡرَحُونَ٦﴾[النحل: ۶]. «و برایتان در آنها زیبایی است وقتیکه آنها را (شامگاهان از چرا) باز میآورید و آنگاه که آنها را (بامدادن به چرا) روانه میکنید».
﴿وَتَحۡمِلُ أَثۡقَالَکُمۡ إِلَىٰ بَلَدٖ لَّمۡ تَکُونُواْ بَٰلِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ ٱلۡأَنفُسِۚ إِنَّ رَبَّکُمۡ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ٧﴾[النحل: ۷]. «و بارهایتان را به شهر و سرزمینی حمل میکنند که جز با رنج فراوان بدان نمیرسید، بیگمان پروردگارتان رئوف و مهربان است».
﴿وَٱلۡخَیۡلَ وَٱلۡبِغَالَ وَٱلۡحَمِیرَ لِتَرۡکَبُوهَا وَزِینَةٗۚ وَیَخۡلُقُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٨﴾[النحل: ۸]. «و اسبها و قاطرها و الاغها را آفریده تا بر آنها سوار شوید و زینتی باشند (برای شما)، و چیزهایی (دیگر) میآفریند که شما نمیدانید».
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ قَصۡدُ ٱلسَّبِیلِ وَمِنۡهَا جَآئِرٞۚ وَلَوۡ شَآءَ لَهَدَىٰکُمۡ أَجۡمَعِینَ٩﴾[النحل: ۹]. «(و هدایت مردمان به) راه راست بر خدا است، و برخی از آن (راهها) بیراهه و کژ است، و اگر (خدا) میخواست همۀ شما را هدایت میکرد».
این سوره، سورۀ نعمتها نامیده میشود،زیرا خداوند در آغاز آن اصول و پآیههای برخورداری از نعمتها را بیان نموده و در آخر نیز مکمل نعمتها را ذکر کرده است. پس خبر داده که او آسمانها و زمین را به حق آفریده است، تا بندگان از راه تأمل در آفرینش آسمانها و زمین به عظمت آفرینندۀ آن و صفتهای کمالی که دارد پی برده، و بدانند که او آسمانها و زمین را آفریده است تا بندگانش در آن سکنی گزیده و طبق آموزههای شریعت و رهنمودهای پیامبران وی را پرستش نمایند. بنابر این خودش را از شرک مشرکان مزه قرار داده و فرمود: ﴿تَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ﴾او از آنچه شرک مشرکان منزه و بالاتر و برتر است، زیرا او معبود به حق و خدای راستین است که عبادت و محبت و کرنش فقط سزاوار اوست. و چون آفرینش آسمانها و زمین را بیان کرد آنچه را که در زمین و آسمانها آفریده است نیز بیان نموده، و نخست از شریفترین و بهترین آنها آغاز کرد و فرمود: ﴿خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٖ﴾انسان را از نطفهای آفرید و او را پرورش داد تا تبدیل به انسان کاملی شد و تمام اعضای ظاهری و باطنیاش کامل گردید و او را از نعمتهای فراوانش برخوردار ساخت تا به کمال مطلوب برسد. اما بناگاه به خود مینازد و افتخار میکند. ﴿فَإِذَا هُوَ خَصِیمٞ مُّبِینٞ﴾احتمال دارد که معنیاش این باشد که انسان ناگهان دشمن پروردگارش میشود و به او کفر میورزد و با پیامبرانش مجادله مینماید و آیات خدا را تکذیب میکند، و آفرینش نخستین، نعمتهایی را که خداوند به او ارزانی نموده است فراموش میکند، و از نعمتهایی که خداوند به او داده است در راستای نافرمانی وی است، اده مینماید. و احتمال دارد که معنیاش این باشد که خداوند انسان را از نطفه پدید آورده و او را همچنان از حالتی به حالتی دیگر در میآورد تا اینکه عاقل و سخنگو و دارای ذهن و فکر میگردد و مجادله و جر و بحث مینماید. پس انسان باید سپاسگزار پروردگارش باشد که او را به این مرتبه از کمال و تعالی رسانیده است، مرتبهای که برای او ممکن نبود بدان دست یابد.
﴿وَٱلۡأَنۡعَٰمَ خَلَقَهَا﴾و چهارپایان را برای شما آفریده و به خاطر منافع و مصلحتهایتان آفرسده است. از جمله منافع بزرگ چهارپایان یکی این است که ﴿لَکُمۡ فِیهَا دِفۡءٞ﴾در آن برای شما وسیلۀ گرماست، چرا که از پشم و مو و پوست آن برای خود لباس و رختخواب تهیه میکنید. ﴿وَمَنَٰفِعُ وَمِنۡهَا تَأۡکُلُونَ﴾و برایتان در آن بهرههایی دیگر است، واز گوشت آنها میخورید. ﴿وَلَکُمۡ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسۡرَحُونَ٦﴾و برایتان در حرکت و سکون آنها و هنگامی که به چرا میروند و هنگام غروب که از صحرا باز میگردند زیبایی است، و این زیبایی عابد حیوانات نمیشود. به درستی که شما با آن خود را میآرایید، همچنانکه به وسیلهی لباسها و اولاد و مالهایتان خود را میآرایید، و از این کار به شگفتی در میافتید.
﴿وَتَحۡمِلُ أَثۡقَالَکُمۡ إِلَىٰ بَلَدٖ لَّمۡ تَکُونُواْ بَٰلِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ ٱلۡأَنفُسِ﴾و شما و باورهایتان را به شهر و سرزمینی حمل میکنند که جز با رنج دادن فراوان خویشتن به آن نمیرسیدید اما خداوند آنها را برایتان رام کرد، پس برخی از این چهارپایان را سوار میشوید و با برخی بارهایتان را حمل میکنید، تا خود را به شهرهای دور و سرزمینهای پهناور برسانید. ﴿إِنَّ رَبَّکُمۡ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ﴾بیگمان پروردگارتان رئوف و مهربان است، زیرا آنچه را که بدان نیاز دارید برایتان مسخر نموده است، پس آنگونه که شایستۀ شکوه و عظمت و گستردگی جود و احسانش است او را ستایش میگوییم.
﴿وَٱلۡخَیۡلَ وَٱلۡبِغَالَ وَٱلۡحَمِیرَ لِتَرۡکَبُوهَا وَزِینَةٗ﴾و اسبها و قاطرها و الاغها را برایتان آفریده و مسخر شما نمود تا بر آنها سوار شوید و زینتی باشند برایتان. یعنی گاهی از آنها برای سواری استفاده کنید، و گاهی برای زیبایی به کار گیرید. و نفرمود: تا از آنها برای خوردن است،اده کنید، زیرا خوردن الاغ و قاطر حرام است. و اغلب از اسب برای خوردن است،اده بعمل نمیآید، و از ذبح آن نهی میشود تا نسل آن منقرض نگردد. در صحیحین (مسلم و بخاری) آمده است که پیامبر صخوردن گوشت اسب را مجاز شمرده است.
﴿وَیَخۡلُقُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾و برای حمل و نقل و طی کردن مسافت شما چیزهایی میآفریند که نمیدانید و آن عبارت از ابزار و وسایلی است که بعد از نزول قرآن آفریده شده است و انسانها از آن برای حمل و نقل در دریا و خشکی و هوا است،اده مینمایند، و آنها را در راستای منافع و مصلحتهای خود به کار میگیرند. خداوند آن چیزها را به طور مشخص در کتاب خود نام نبرد، زیرا پروردگار فقط چیزهایی را از کتابش نام میبرد که بندگان آنها را میشناسد، و یا مانند آن را دیده و میشناسند، اما چیزی که مشابه ندارد، چنانچه خداوند به ذکر آن در قرآن مبادرت میورزید بندگان آن را نمیشناختند و مراد آن را درک نمیکردند، بنابر این خداوند اصلی جامع را ذکر میکند که هر آنچه بندگان آن را میدانند و یا نمیدانند در آن داخل میگردد. برای نمونه در قرآن از نعمات بهشت سخن رفته و فقط از چیزهای سخن به میان آمده است که ما آن و یا مشابهش را میشناسیم، مانند خرما، انگورو انار. اما زیباترین چیزی که شبیه و مانندی برای آن نمییابیم در فرمودهی خداوند است: [الرحمن: ۵۲]. ﴿فِیهِمَا مِن کُلِّ فَٰکِهَةٖ زَوۡجَانِ٥٢﴾[الرحمن: ۵۲]. «در آن دو (بهشت) از هر میوهای دو نوع وجود دارد». پس همچنین در اینجا سواریهایی را بیان کرد که ما آنها را میشناسیم مانند اسب و قاطر و الاغ و شتر و کشتیها، اما بقیۀ سواریها در این گفتۀ خویش خلاصه نمود: ﴿وَیَخۡلُقُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾.
وقتی خداند راه حسی را بیان کرد و فرمود: خداوند بر بندگانش سواریهایی از قبیل شتر و غیره آفریده که مسافتها را با آن طی مینمایند، راه معنوی را نیز بیان کرد که بندگانش را به او میرساند و فرمود: ﴿وَعَلَى ٱللَّهِ قَصۡدُ ٱلسَّبِیلِ﴾و بیان راه راست که نزدیکترین و کوتاهترین راه است و مردم را به خدا و به پاداش الهی میرساند بر خداست، اما راهی که با «صراط مستقیم» مخالف باشد، عقیده و اعمال آدمی را به کژی و انحراف کشانده و انسان را از خدای بیگانه نموده و به سرای بدبختی و شقاوت میرساند. پس هدایت یافتگان به حکم خداوند راه راست را در پیش گرفته، اما گمراهان از آن منحرف شده و به بیراهه میروند. ﴿وَلَوۡ شَآءَ لَهَدَىٰکُمۡ أَجۡمَعِینَ﴾و اگر میخواست همۀ شما را هدایت میکرد. او به فضل و کرم خویش برخی را هدایت نموده و برخی دیگر را هدایت نکرده است. و این بر اساس حکمت و انصاف اوست.
آیهی ۱۱-۱۰:
﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗۖ لَّکُم مِّنۡهُ شَرَابٞ وَمِنۡهُ شَجَرٞ فِیهِ تُسِیمُونَ١٠﴾[النحل: ۱۰]. «او کسی است که از آسمانها آبی برایتان فرو فرستاده است که از آن مینوشید و به سبب آن درختان و گیاهان میرویند (و) حیوانات خود را در آنجا میچرانید».
﴿یُنۢبِتُ لَکُم بِهِ ٱلزَّرۡعَ وَٱلزَّیۡتُونَ وَٱلنَّخِیلَ وَٱلۡأَعۡنَٰبَ وَمِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ١١﴾[النحل: ۱۱]. «خداوند به وسیلۀ آن، کشت و زیتون و خرما و انگور از همه نوع میوه میرویاند، بیگمان در این نشانۀ روشنی است برای کسانیکه اندیشه میکنند».
خداوند با این آیه انسان را از عظمت و قدرت خویش آگاه ساخته و او را به اندیشیدن تشویق مینماید، چون آیه را با ﴿لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ﴾به پایان رساند. یعنی برای کسانی مایۀ عبرت است که کمال قدرت خدا را با چشم سر ملاحظه میکنند، چرا که این آب را از ابر سبک و لطیف فرو فرستاده و دراین ابر اب فراوان قرار داده است که انسانها از آن مینوشند و حیواناتشان را از آن سیراب میکنند و کشتزارهای خود را با آن آبیاری مینمایند و آنگاه میوههای زیاد و نعمتهای فراوانی به بار میآورند.
آیهی ۱۲:
﴿وَسَخَّرَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ وَٱلنُّجُومُ مُسَخَّرَٰتُۢ بِأَمۡرِهِۦٓۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ١٢﴾[النحل: ۱۲]. «و شب و روز و خورشید و ماه را برایتان رام کرد و ستارگان به فرمان او مسخر شدهاند. بیگمان در این کار برای گروهی که خرد میورزند عبرتهای فراوانی است».
این چیزها را برای منافع و مصالح شما مسخر نموده است، به صورتی که هرگز نمیتوانید از اینها بینیاز باشیدف در شب آرامی میگیرید و میخوابید و استراحت مینمایید و در روز به دنبال زندگیتان و منافع دینی و دنیوی خود این سو و آن سو میروید، و خورشید و ماه مآیه روشنایی و رشد و نمو درختان و میوهها و گیاهان خشک شدن رطوبت و دور شدن سرما است که برای زمین و بدن مضر است. همچنانکه خورشید و ماه نیازهای دیگری را نیز بر طرف میکنند. ستارگان نیز باعث زینت و زیبایی آسمان میباشند و آدمی در پرتو آنها در تاریکیهای دریا راهیاب میشود، و اوقات و حساب زمان به وسیلهی آنان معلوم گردد، و فوائد و راهنماییهای گوناگون دیگری نیز دارند بنابر این خداوند این فواید را جمع بندی نمود و فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ﴾بیگمان در این امر برای گروهی که خرد و اندیشه میورزند نشانههایی است. یعنی برای کسانی که عقل دارند و به اندیشه و تأمل فرو میروند و هر آنچه را که میبینند و میشنوند، میفهمند، و مانند کسانی نیستند که بیخبر بوده و بهرۀ آنان از نگاه کردن به اندازۀ بهرۀ حیواناتی است که عقل ندارند.
آیهی ۱۳:
﴿وَمَا ذَرَأَ لَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُخۡتَلِفًا أَلۡوَٰنُهُۥٓۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَذَّکَّرُونَ١٣﴾[النحل: ۱۳]. «و چیزهایی را که در زمین با رنگهای مختلف و در انواع گوناگون آفریده مسخر و رام شما گردانیده است. بیگمان در این امر برای گروهی که پند میپذیرند نشانۀ روشنی است».
آنچه خداوند پدید آورده و برای بندگان منتشر نموده است از قبیل حیوانات، و درختان و گیاهان و دیگر چیزهایی که رنگهای آن متفاوت و منافع آن مختلف است، دال بر کمال قدرت خداو احسان فراگیر و گستردگی بخشش اوست، و اینکه عبادت فقط شایستۀ اوست و او یگانه و یکتا است. ﴿لِّقَوۡمٖ یَذَّکَّرُونَ﴾برای گروهی که آنچه را از علم مفید که به آنان سود میرساند در ذهن خود تداعی میکنند، و در آنچه که خداوند آنان را به تأمل در آن فرا خوانده است، تأمل و اندیشه میکنند تا با این تداعی و تأمل چیزی (= خدایی) را به یاد آورند که این پدیدهها دلیل و نشانهای بر وجود او هستند. یعنی کسانی که دانش مفید دارند و در آنچه که خداوند از آنها خواسته است تا در آن بیندیشیدند، اندیشه میکنند تا در پرتو قدرت الهی و نیروی لایزال ایشان راهیاب شوند.
آیهی ۱۴:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی سَخَّرَ ٱلۡبَحۡرَ لِتَأۡکُلُواْ مِنۡهُ لَحۡمٗا طَرِیّٗا وَتَسۡتَخۡرِجُواْ مِنۡهُ حِلۡیَةٗ تَلۡبَسُونَهَاۖ وَتَرَى ٱلۡفُلۡکَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ١٤﴾[النحل: ۱۴]. «و اوست که دریا را مسخر و رام ساخته است تا از آن گوشت تازه بخورید و از آن زیور آلاتی بیرون بیاورید که آن را میپوشید. و کشتیها را در آن شکافنده میبینی، و تا از فضل او بجویید و باشد که سپاسگزاری کنید».
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی سَخَّرَ ٱلۡبَحۡرَ﴾و تنها اوست که دریا را مسخر شما ساخته است و آن را برای منافع گوناگون شما آماده کرده است. ﴿لِتَأۡکُلُواْ مِنۡهُ لَحۡمٗا طَرِیّٗا﴾تا از آن گوشت تازه بخورید. و آن ماهی است که دریا شکار میکنید. ﴿وَتَسۡتَخۡرِجُواْ مِنۡهُ حِلۡیَةٗ تَلۡبَسُونَهَا﴾و از آن زیوری بیرون بیاورید که آنرا میپوشانید. و بر زیبایی خودتان میافزایید. ﴿وَتَرَى ٱلۡفُلۡکَ﴾کشتیها را میبینی، ﴿مَوَاخِرَ فِیهِ﴾که در دریا روانند و دریای متلاطم و طوفانی را با پیشانی و نوک خود میشکافند و از کشوری به کشور دیگری میروند و مسافران و روزیهایشان و کالاها و جنسهای تجارتی ایشان را حمل میکنند، کالاهایی که با آن رزق و فضل خدا را برای خود طلب میکنند. ﴿وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ﴾باشد که سپاس کسی را به جای آورید که این چیزها را برایتان میسر و مهیا کرده، و چنین چیزهایی را به شما ارزانی نموده است. پس خداوند تعالی را شکر و ستایش میکنیم که منافع و مصالح بندگان را بالاتر از آنچه که میخواهند به آنها بخشیده و هر آنچه را که خواستهاید به آنها داده است. ما نمیتوانیم او را ستایش کنیم آنگونه که شایستهی اوست. ستایشی که شایستهی اوست عبارت است از ستایشی که ایشان از خود بعمل آورده است.
آیهی ۱۶-۱۵:
﴿وَأَلۡقَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمۡ وَأَنۡهَٰرٗا وَسُبُلٗا لَّعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥﴾[النحل: ۱۵]. «و در زمین کوهها استوار و پابرجایی قرار داد تا (زمین) شما را نلرزاند. و رودخانهها و راههایی را پدیدار کرد باشد که راه یابید».
﴿وَعَلَٰمَٰتٖۚ وَبِٱلنَّجۡمِ هُمۡ یَهۡتَدُونَ١٦﴾[النحل: ۱۶]. «و نشانههایی را قرار داد، و آنان به وسیلۀ ستاره راه مییابند».
﴿وَأَلۡقَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِیَ﴾و خداوند برای بندگانش در زمین کوههای بزرگی قرار داد تا زمین آنها را نلرزاند و بتواند کشاورزی نمایند و ساخت و ساز کنند و روی زمین راه بروند و از رحمت الهی این است که در زمین رودخانههایی پدید آورد که آنها را از سرزمین دور دست به سرزمینی میآورد که به آن نیاز دارد تا از آن بنوشید و چهارپایانتان نیز از آن بنوشند و کشتزارهایتان به وسیلۀ آن آبیاری شوند. رودخانههایی روی زمین پدید آورده و رودخانههایی در درون زمین قرار داده است که برای بیرون آوردن آن، زمین را حفر مینمایید، و چون به آب برسد آن را به وسیلۀ ادواتی که خداوند برایتان مسخر نموده است بیرون میآورید. و از رحمت الهی این است که در روی زمین راههایی قرار داده است که انسان به وسیلۀ آن به سرزمینهای دور میرسد. ﴿لَّعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾تا راه یابید. حتی خداوند در زمینی که کاملاً کوهستانی است و کوهها به صورت زنجیرهای به هم پیوستهاند راهها و گذرگاههایی قرار دادهاست.
آیهی ۲۳-۱۷:
﴿أَفَمَن یَخۡلُقُ کَمَن لَّا یَخۡلُقُۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ١٧﴾[النحل: ۱۷]. «آیا کسی که میآفریند همچون کسی است که نمیآفریند؟ آیا پند نمیپذیرید».
﴿وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ١٨﴾[النحل: ۱۸]. «و اگر بخواهید نمعتهای خداوند را بشمارید نمیتوانید آن را بشمارید، بیگمان خداوند آمرزندۀ مهربان است».
﴿وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعۡلِنُونَ١٩﴾[النحل: ۱۹]. «و خداوند آنچه را که پنهان میدارید و آنچه را که آشکار میکنید، میداند».
﴿وَٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا یَخۡلُقُونَ شَیۡٔٗا وَهُمۡ یُخۡلَقُونَ٢٠﴾[النحل: ۲۰]. «و کسانی که جز خدا به فریاد میخوانند چیزی نمیآفرینند و خودشان آفریده میشوند».
﴿أَمۡوَٰتٌ غَیۡرُ أَحۡیَآءٖۖ وَمَا یَشۡعُرُونَ أَیَّانَ یُبۡعَثُونَ٢١﴾[النحل: ۲۱]. «(آنچه میپرستند) مردهاند و بیجان، و نمیدانند چه وقت زنده و برانگیخته میشوند».
﴿إِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ فَٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنکِرَةٞ وَهُم مُّسۡتَکۡبِرُونَ٢٢﴾[النحل: ۲۲]. «و خدای شما خدای یکتایی است، و آنان که به آخرت ایمان نمیآورند دلهایشان منکر بوده و خودشان متکبر هستند».
﴿لَا جَرَمَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُسۡتَکۡبِرِینَ٢٣﴾[النحل: ۲۳]. «بدون شک خداوند آنچه را که پنهان میدارند و آنچه را که آشکار میکنند، میداند. همانا او مستکبران را دوست نمیدارد».
پس از آنکه خداوند به بیان مخلوقات بزرگ و نعمتهای فراگیر خود پرداخت، فرمود: هیچکس مانند او نیست و هیچ همتا و نظیری ندارد: ﴿أَفَمَن یَخۡلُقُ﴾آیا کسی همۀ مخلوقات را میآفریند و او هر چیزی که بخواهد انجام میدهد ﴿کَمَن لَّا یَخۡلُقُ﴾مانند کسی است که هیچ چیزی را نه کم و نه زیاد نمیآفریند؟ ﴿أَفَلَا تَذَکَّرُونَ﴾آیا پند نمیپذیرید و تشخیص نمیدهید کسی که همو آفریننده است سزوار پرستش است؟ پس همانطور که او در آفریدن و تدبیر یگانه است، در الوهیت و توحید و پرستش نیز یگانه است.
و همانطور که خداوند در آفرینش شما و دیگران شریکی ندارد، در عبادت و پرستش وی نیز شریک و همتا قرار ندهید، بلکه عبادت را تنها برای او انجام دهید. ﴿وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ﴾و اگر بخواهید نمعتهای الهی را بشمارید، به جای سپسا وی را به جای آورید، ﴿لَا تُحۡصُوهَآ﴾نمیتوانید آن را بشمارید، گذشته از اینکه سپاس آن را به جای آورید، به درستی که نعمتهای ظاهری و باطنی خداوند که به بندگانش عطا نموده و به اندازۀ نفسها و لحظهها است، و انواع نعمتها (را به بندگان داده است)، نعمتهای فراوانی که بندگان برخی از آنها را میشناسند و هنوز از بقیه سر در نیاوردهاند، و مصیبتهای زیادی را نیز از آنان دفع کرده است، (در مجموع نعمتهای خداوند) بیشتر از آنند که به شمارش در آیند. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ﴾بیگمان خداوند آمرزندۀ مهربان است. و چنانچه مقداری شکرگزار باشید از شما خشنود میشود، با وجود این که نعمتهای بسیار زیادی را به شما دادهاست.
و همانطور که رحمت خدا گسترده و احسان او فراگیر است و آمرزش او همۀ بندگان را فرا گرفته است، دانش او نیز همه را احاطه کرده است. ﴿یَعۡلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعۡلِنُونَ﴾آنچه را که پنهان میدارید و آنچه را که آشکار میسازید، میداند. بر خلاف بتنها و کسانی که به جای خدا پرستش میکنید، زیرا آنها، ﴿لَا یَخۡلُقُونَ شَیۡٔٗا﴾کوچکترین چیزی را نمیآفرینند، ﴿وَهُمۡ یُخۡلَقُونَ﴾بلکه خودشان آفریده میشوند. پس چگونه میتوانند چیزی را بیافرینند در حالی که آنها در آفرینش خود نیازمند خداوند متعال هستند؟
هیچ چیزی از صفتهای کمال در آنها وجود ندارد، نه آگاهی دارند و نه شعور، ﴿أَمۡوَٰتٌ غَیۡرُ أَحۡیَآءٖ﴾ردهاند و بیجان، و نمیشنوند و نمیبینند، و چیزی نمیفهمند، آیا چنین چیزهایی به جای پروردگار جهانیان به خدایی گرفتار میشوند، پس وای بر عقل مشرکان؟ چقدر عقلهایشان فاسد و سرگشته است! زیرا موجودات پوچی را به خدایی گرفته و آنچه را که از هر جهت ناقص است و نه صفات کمالی دارد و نه کاری را انجام میدهد با ذاتی که از هر جهت کامل است و دارای هر صفت کمالی است و در هر صفتی کاملترین و بزرگترین آن را دارا است برابر قرار دادهاند! پس خداوند دارای علم و دانش فراگیر و رحمت گسترده است و رحمت او همۀ دنیا را پر کرده است، ستوده و بزرگوار و دارای عظمت و کبریا است و هیچکس نمیتواند برخی از اوصاف او را به خود اختصاص دهد. بنابر این فرمود: ﴿إِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾معبود بر حق شما معبود یکتایی است، و آن خداوند یگانه و بینیاز است که نه فرزندی دارد و نه از کسی متولد شده است، و هیچ همتایی ندارد. پس اهل ایمان و عقل و دل، او را بزرگ میدانند و وی را به شدت دوست میدارند، و تمام عبادتهای بدنی و مالی، و قلبی را برای او انجام داده و او را با نامهای نیکو و صفات و افعال مقدسش ستایش میکنند. ﴿فَٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنکِرَةٞ﴾و آن کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند قلباً این امر بزرگ را توحید است انکار میکنند، در حالی که جز نا دانترین و جاهلترین مخلوق کسی آن را انکار نمیکند، ﴿وَهُم مُّسۡتَکۡبِرُونَ﴾و آنها با خود بزرگ بینی از عبادت او سرباز میزنند.
﴿لَا جَرَمَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَۚ﴾قطعاً خداوند کارهای زشتی را که پنهان میدارند و آنچه را که آشکار میسازند، میداند. ﴿إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُسۡتَکۡبِرِینَ﴾همانا او مستکبران را دوست ندارد. بلکه به شدت مورد نفرت الهی هستند و به زودی انها را به سزایی از نوع عملشان خواهد رساند. [المؤمن: ۶۰]. ﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ٦٠﴾[غافر: ۶۰]. «و بیگمان کسانی که با خود بزرگ بینی از دعا و عبادت من سرباز میزنند وارد جهنم خواهند شد و در آن میمانند».
آیهی ۲۹-۲۴:
﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُم مَّاذَآ أَنزَلَ رَبُّکُمۡ قَالُوٓاْ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ٢٤﴾[النحل: ۲۴]. «و چون به آنان گفته شود: پروردگار شما چه چیزهایی را نازل کرده است؟ میگوید: افسانههای پیشینیان را (نازل کرده است)».
﴿لِیَحۡمِلُوٓاْ أَوۡزَارَهُمۡ کَامِلَةٗ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَمِنۡ أَوۡزَارِ ٱلَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیۡرِ عِلۡمٍۗ أَلَا سَآءَ مَا یَزِرُونَ٢٥﴾[النحل: ۲۵]. «(آنان) باید در روز قیامت به طور کامل بار گناهان خویش و برخی از بار گناهان کسانی را حمل نمایند که ایشان را بدون آگاهی گمراه ساختهاند، و چه بد است آنچه حمل مینمایند!».
﴿قَدۡ مَکَرَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ فَأَتَى ٱللَّهُ بُنۡیَٰنَهُم مِّنَ ٱلۡقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیۡهِمُ ٱلسَّقۡفُ مِن فَوۡقِهِمۡ وَأَتَىٰهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَشۡعُرُونَ٢٦﴾[النحل: ۲۶]. «همانا کسانی که پیش از ایشان بودهاند مکر ورزیدند، پس خداوند بنیادشان را از پآیه برانداخت و سقف از بالای سرشان بر آنان فرو افتاد و عذاب (خدا) از جایی که نمیدانستند به آنان رسید».
﴿ثُمَّ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یُخۡزِیهِمۡ وَیَقُولُ أَیۡنَ شُرَکَآءِیَ ٱلَّذِینَ کُنتُمۡ تُشَٰٓقُّونَ فِیهِمۡۚ قَالَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ إِنَّ ٱلۡخِزۡیَ ٱلۡیَوۡمَ وَٱلسُّوٓءَ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٧﴾[النحل: ۲۷]. «سپس روز قیامت آنان را خوار و رسوا میسازد و میفرماید: کجا هستید شریکهای من که شما به خاطر آنها به ستیز و نزاع بر میخواستید؟ علما(ی ربانی) میگویند: به راستی خواری و بدی امروز نصیب کافران است».
﴿ٱلَّذِینَ تَتَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ ظَالِمِیٓ أَنفُسِهِمۡۖ فَأَلۡقَوُاْ ٱلسَّلَمَ مَا کُنَّا نَعۡمَلُ مِن سُوٓءِۢۚ بَلَىٰٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٢٨﴾[النحل: ۲۸]. «کسانی که فرشتگان در حالی جانشان را میستانند که ستم کارانند، پس تسلیم میشوند (و میگویند:) ما کار بدی نکردهایم، آری! به راستی که خداوند به آنچه میکردند داناست».
﴿فَٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِینَ فِیهَاۖ فَلَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَکَبِّرِینَ٢٩﴾[النحل: ۲۹]. «پس از درهای جهنم وارد شوید در حالیکه در آنجا جاودانه خواهید بود. چه بد است جایگاه متکبران».
خداوند متعال خبر میدهد که مشرکان به شدت آیات خدا را تکذیب میکنند: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُم مَّاذَآ أَنزَلَ رَبُّکُمۡ﴾و هنگامی که در رابطه با قرآن و وحی از آنها سوال شود، قرآنی که بزرگترین هدیۀ خداوند برای بندگان است، و گفته شود شما در مورد قرآن چه میگویید؟ آیا شکر این نعمت را به جای میآورید و آن را میپذیرید یا به آن کفر میورزید و با آن مخالفت میکنید؟ آنها زشتترین پاسخ را داده و میگویند: ﴿أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ﴾این قرآن دروغی است که محمد آنرا به خدا نسبت میدهد و آن را از پیش خود ساخته است، و قرآن چیزی جز داستانهای گذشتگان نیست که نسل به نسل مردم آن را به یکدیگر منتقل مینمایند و برخی از این افسانهها راست و برخی دروغاند. پس این را گفته و پیروانشان را بهسوی آن فرا خواندهاند، و در روز قیامت بار گناه خود و گناه کسانی را که از آنها پیروی کردهاند به دوش خواهند کشید. ﴿وَمِنۡ أَوۡزَارِ ٱلَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیۡرِ عِلۡمٍ﴾بار گناهان تقلید کنندگانی را حمل خواهند کرد که علم و آگاهی ندارند، پس آنها گناه کسانی را به دوش میکشند که آنان را بهسوی کفر دعوت کردند، و اما کسانی را به دوش میکشند که آنان را بهسوی کفر دعوت کردند، و اما کسانیکه میدانند و با آگاهی از کفر و گناه پیروی میکنند هر یک جرم و گناهی مستقل دارد، چون از روی شناخت و آگاهی عمل کردهاند. ﴿أَلَا سَآءَ مَا یَزِرُونَ﴾و چه بد است بار سنگین گناهانشان و گناه کسانی که گمراه ساختهاند، پس آن را بر پشت خود حمل مینمایند.
﴿قَدۡ مَکَرَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾همانا کسانی که پیش از ایشان بودهاند علیه پیامبران توطئه کرده و انواع نیرنگها را برای رد کردن آنچه آورده بودند به کار گرفتند و از نیرنگهایشان قصرهای بلندی ساختند. ﴿فَأَتَى ٱللَّهُ بُنۡیَٰنَهُم مِّنَ ٱلۡقَوَاعِدِ﴾ولی فرمان خداوند به سراغ بنیاد آنان رفته و آن را از اساس ویران کرد. ﴿فَخَرَّ عَلَیۡهِمُ ٱلسَّقۡفُ مِن فَوۡقِهِمۡ﴾و سقف از بالای سرشان بر آنان فرو افتاد و آنچه که آنها ساخته بودند برای آنان تبدیل به عذابی شد. ﴿وَأَتَىٰهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَشۡعُرُونَ﴾و عذاب از جایی که نمیدانستند به آنان رسید. زیرا گمان میبردند که بنیادشان به آنها فایده خواهد داد و آنان را از عذاب مصون میدارد، اما آنچه ساخته بودند واصل و اساسش محکم بنا نهاده بودند. مایۀ عذابشان شد. و این بهترین مثال است برای باطل شدن نیرنگ دشمن خدا، زیرا آنها آنچه را پیامبران آورده بودند تکذیب کردند و برای خود اصول و قواعدی از باطل پآیه ریزی نموده و به آن مراجعه میکردند، و بدین وسیله آنچه را پیامبران آورده بودند رد مینمودند. و نیز برای زیان رساندن به پیامبرانانشان توطئهها کردند اما توطئه و نیرنگشان عذابی برای آنها شد و تدبیر و نقشۀ آنها مایۀ هلاکت و نابودیشان گشت، چون مکر آنها بد بود، ﴿وَلَا یَحِیقُ ٱلۡمَکۡرُ ٱلسَّیِّئُ إِلَّا بِأَهۡلِهِ﴾[فاطر: ۴۳]. «و مکر و نیرنگ بد جز به صاحبش بر نمیگردد». این در دنیاست، و عذاب آخرت از این خوار کنندهتر میباشد. بنابر این فرمود: ﴿ثُمَّ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یُخۡزِیهِمۡ﴾سپس روز قیامت در ملاء عام آنان را رسوا میکند و دروغ پردازی وافتراهایشان را بر ملا میسازید. ﴿وَیَقُولُ﴾و به آنها میفرماید: ﴿أَیۡنَ شُرَکَآءِیَ ٱلَّذِینَ کُنتُمۡ تُشَٰٓقُّونَ فِیهِمۡ﴾کجا هستید شریکان من که شما به خاطر آن با خداوند و حزب و گروه و جنگیده و دشمنی میکردید، و ادعا میکردید شریکان خدا هستید؟ خداوند این سوال را از آنها میپرسد، اما جز اعتراف به گمراهی و عناد خود پاسخی ندارند، پس میگویند: ﴿ضَلُّواْ عَنَّا وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ کَانُواْ کَٰفِرِینَ﴾[الأعراف: ۳۷]. «(خدایا دروغین) از پیش ما گم شدند، و بر خود گواهی میدهند که آنان کافر بودهاند». ﴿قَالَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ﴾علمای ربانی میگویند: ﴿إِنَّ ٱلۡخِزۡیَ ٱلۡیَوۡمَ وَٱلسُّوٓءَ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ﴾همانا خواری و رسوایی، عذاب و بدی روز قیامت نصیب کا فران است. این اشاره به فضیلت اهل علم است، زیرا آنها در این دنیا و در روز قیامت سخن حق را بر زبان میآورند و سخن آنها نزد خدا و خلق خدا دارای اعتبار و ارزش است.
سپس خداوند آنچه را که در حالت مرگ و در روز قیامت با آنها انجام میشود بیان نمود و فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ تَتَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ ظَالِمِیٓ أَنفُسِهِمۡ﴾آنان در حالی که به خود ستم کردهاند ستم و گمراهیشان زیاد است، فرشتگان جانشان را میستانند و ستمگران در این حالت با انواع عذاب و رسوایی و اهانت مواجه میشوند ﴿فَأَلۡقَوُاْ ٱلسَّلَمَ﴾پس تسلیم میشوند و آنچه را که به جای خدا پرستش میکرند انکار نموده و میگویند: ﴿مَا کُنَّا نَعۡمَلُ مِن سُوٓءِۢ﴾ما کار بدی نکردهایم، پس به آنان گفته میشود: ﴿بَلَىٰٓ﴾آری شما کار بد میکردید. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾و خداوند به آنچه میکردید داناست. پس انکارتان به شما سودی نیم رساند. آنان در روز قیامت آنچه را که در دنیا بر آن بودند انکار مینمایند، چون گمان میبرند این کار به آنها سود میبخشد، اما آنگاه اعضای بدنشان علیه آنها شهادت داده و آنچه را که میکردهاند آشکار میسازد و به گناه خود اقرار و اعتراف مینمایند. بنابر این تا وقتی که به گناهانشان اعتراف نکنند وارد جهنم نمیشوند.
پس وقتی که وارد درهای جهنم شدند هرکس از دری که شایستۀ حالات و عمل اوست وارد میشود. ﴿فَلَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَکَبِّرِینَ﴾و چه بد است جایگاه متکبران و آن آتش جهنم است! جهنمی که جایگاه حسرت و ندامت و منزل بدبختی و درد، و محل غم و ناراحتی و خشم خداوند است. عذاب جهنم بر آنان تخفیف نمییابد و حتی یک روز از عذاب دردناک جهنم در استراحت نخواهند بود. پروردگار مهربان از آنها روی گردانده و عذاب بزرگ را به آنان میچشاند.
آیهی ۳۲-۳۰:
﴿وَقِیلَ لِلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ مَاذَآ أَنزَلَ رَبُّکُمۡۚ قَالُواْ خَیۡرٗاۗ لِّلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٞۚ وَلَدَارُ ٱلۡأٓخِرَةِ خَیۡرٞۚ وَلَنِعۡمَ دَارُ ٱلۡمُتَّقِینَ٣٠﴾[النحل: ۳۰]. «و به پرهیزگاران گفته میشود: پروردگارتان چه چیزی را نازل کرده است؟ میگویند: خیر و خوبی را. برای نیکوکاران در همین دنیا نیکی است و سرای آخرت بهتر خواهد بود. و چه خوب است سرای پرهیزگاران!».
﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ یَدۡخُلُونَهَا تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ لَهُمۡ فِیهَا مَا یَشَآءُونَۚ کَذَٰلِکَ یَجۡزِی ٱللَّهُ ٱلۡمُتَّقِینَ٣١﴾[النحل: ۳۱]. «باغهای بهشت که به آن وارد میشوند جویبارها در زیر درختان آن روان است، در آنجا هر چه بخواهند دارند. خداوند این چنین به پرهیزگاران پاداش میدهد».
﴿ٱلَّذِینَ تَتَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلَٰمٌ عَلَیۡکُمُ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٣٢﴾[النحل: ۳۲]. «آنان که فرشتگان در حالی جانشان را میگیرند که پاکاند. میگویند: سلام بر شما باد به خاطر کارهایی که میکردید به بهشت وارد شوید».
وقتی خداوند سخن کسانی را ذکر کرد که آنچه را او نازل نموده بود تکذیب کردند، به بیان سخن پرهیزگاران پرداخت که اعتراف میکنند آنچه خداوند نازل نموده است نعمت و خیر بزرگی است و خداوند با دادن آن به بندگان، بر آنها منت نهاده است. پس پرهیزگاران این نعمت را پذیرفتند و تسلیم فرمان پروردگار شدند و شکر خدا را به خاطر آن به جای آوردند، و آن را شناختند و به آن عمل نمودند، ﴿لِّلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ﴾برای کسانی که عبادت خدا را به خوبی و نیکی انجام داده و با بندگان خدا نیکی کردهاند، ﴿فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٞ﴾روزی زیاد و زندگی خوب و آرامش و امنیت و شادی این دنیا پاداش آنها خواهد بود. ﴿وَلَدَارُ ٱلۡأٓخِرَةِ خَیۡرٞ﴾و جهان آخرت از همۀ لذتها و نعمتهای آن بهتر است، زیرا نعمتهای این جهان اندک و همراه با آفتها و مشکلات است. تمام میشوند. به خلاف نعمتهای آخرت که چنین نیستند. بنابر این فرود: ﴿وَلَنِعۡمَ دَارُ ٱلۡمُتَّقِینَ﴾و چه خوب است سرای پرهیزگاران!.
﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ یَدۡخُلُونَهَا تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ لَهُمۡ فِیهَا مَا یَشَآءُونَ﴾و سرای پرهیزگاران باغهای بهشت که به آن وارد میشوند و جویبارها از زیر درختان آن جاری است، و هر چه دلشان بخواهد و آرزو کنند به کاملترین صورت به آنان میرسد. پس هر گاه نعمتی را بخواهند که باعث شادی ارواح و دلها شود، در برابرشان حاضر میگردد. بنابر این خداوند به اهل بهشت هر آنچه را که بخواهند میبخشد، حتی خداوند به آنها نعمتهایی میدهد که به خاطرشان نیامده است. پس با برکت است خداوندی که کرم و احسان او بینهایت است، و اقیانوس جود و بخشش او بیکران است، خداوندی که هیچ در صفات ذاتش و در صفات افعالش مانند او نبوده و هیچ چیزی در عظمت و پادشاهی شبیه او نیست. ﴿کَذَٰلِکَ یَجۡزِی ٱللَّهُ ٱلۡمُتَّقِینَ﴾خداوند این چنین به پرهیزگارانی که با انجام دادن آنچه از فرایض و واجبات قلبی و بدنی و زبانی در حق او و حق بندگانش بر آنان واجب نموده است، و با ترک کردن آنچه که خداوند آنان را از آن نهی کرده است، از خشم و عذاب او میپرهیزند، پاداش میدهد.
﴿ٱلَّذِینَ تَتَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ﴾آنان که فرشتگان در حالی جانشان را میگیرند که بر تقوای خود پایدار بودهاند. ﴿طَیِّبِینَ﴾و در حالی که از هر نقص و آلودگی که به ایمانشان خلل وارد کند، پاک وپاک داشته شده هستند. پس دلهایشان با شناخت و محبت خدا و زبانهایشان با ذکر و ستایش خدا و اعضای بدنشان با طاعت و توجه به خدا پاک شده است.
﴿یَقُولُونَ سَلَٰمٌ عَلَیۡکُمُ﴾میگویند: درود بر شما باد! و از هر آفت و بلایی بدور باشید و شما از هر آنچه که نمیپسندید در امان هستید. ﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾به خاطر کارهایی خوبی که میکردید از قبیل ایمان به خدا و فرمان بردن از دستورات وارد بهشت شوید. به درستی که عمل و رفتار علت اصلی وارد شدن به بهشت و رهایی یافتن از آتش جهنم است، وچنین عمل و رفتاری در سآیه رحمت و منت خداوند بر آنان برایشان حاصل گشته است، نه با قوت و توانایی خودشان.
آیهی ۳۴-۳۳:
﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِیَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ أَوۡ یَأۡتِیَ أَمۡرُ رَبِّکَۚ کَذَٰلِکَ فَعَلَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ وَمَا ظَلَمَهُمُ ٱللَّهُ وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ٣٣﴾[النحل: ۳۳]. «آیا کافران جز این انتظاری دارند که فرشتگان به سراغشان بیایند، یا اینکه فرمان پروردگارت فرا رسد، همانطور کسانی که پیش از ایشان بودند این چنین کردند؟ و خداوند بر آنان ستم نکرد بلکه خودشان به خویشتن ستم کردد».
﴿فَأَصَابَهُمۡ سَیَِّٔاتُ مَا عَمِلُواْ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ٣٤﴾[النحل: ۳۴]. «پس بدیهایی که میکردند بدیشان رسید و آنچه مسخرهاش میکردند آنان را دربر گرفت».
خداوند متعال میفرماید: آیا کسانی که نشانهها و معجزات (فراوان) پیش آنان آمد و ایمان نیاوردند، و پند داده شدند و نپذیرفتند، انتظاری دارند، ﴿إِلَّآ أَن تَأۡتِیَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ﴾جز اینکه فرشتگان برای ستاندن روحشان به سراغشان بیایند، ﴿أَوۡ یَأۡتِیَ أَمۡرُ رَبِّکَ﴾یا فرمان پروردگارت مبنی بر عذابی که آنها را فرا خواهد گرفت در رسد، در حالی که آنان مستحق مبتلا شدن به عذاب هستند؟ ﴿کَذَٰلِکَ فَعَلَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾کسانی که پیش از ایشان بودند نیز اینچنین کردند: پیامبران را تکذیب نمودند و کفر ورزیدند و ایمان نیاوردند، تا اینکه عذاب بر آنها فرود آمد. ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ ٱللَّهُ وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ﴾و خداوند که آنها را عذاب داد بر آنها ستم نکرد بلکه خودشان به خویشتن ستم کردند. زیرا آنها برای عبادت خداوند آفریده شدند تا به بهشت درآیند، اما آنها بر خویشتن ستم کرده و آنچه را که آن آفریده شده بودند رها کردند و خویشتن را در معرض اهانت همیشگی و بدبختی پیوسته قرار دادند. ﴿فَأَصَابَهُمۡ سَیَِّٔاتُ مَا عَمِلُواْ﴾پس کیفر و محجازات گناهانی که میکردند به آنان رسید، ﴿وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ﴾و چیزی را که به تمسخر گرفته بودند آنان را دربر گرفت. زیرا هر گاه پیامبرانشان آنان را عذاب خدا میترساندند، آنان را و آنچه را که از آن خیر داده بودند به تمسخر میگرفتند، پس چیزی را که به تمسخر گرفته بودند آنان را فرا گرفت.
آیهی ۳۵:
﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا عَبَدۡنَا مِن دُونِهِۦ مِن شَیۡءٖ نَّحۡنُ وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن دُونِهِۦ مِن شَیۡءٖۚ کَذَٰلِکَ فَعَلَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ فَهَلۡ عَلَى ٱلرُّسُلِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ٣٥﴾[النحل: ۳۵]. «و مشرکان گفتند: اگر خدا میخواست نه ما و نه پدران ما به جای او هیچ چیزی را نمیپرستیدیم، و چیزی را بدون فرمان او حرام نمیکردیم، کسانی هم که پیش از ایشان بودند این چنین میکردند. مگر بر پیامبران وظیفهای جز تبلیغ و رساندن آشکار است؟».
مشرکان، شرک خود را توجیه کرده و گفتند: اگر خواست خدا نبود آنها شرک نمیورزیدند، و هیچ چیز را از چهارپایانی که خداوند حلال نموده حرام نمیشمردند، مانند «بحیره» و «حام» و «وسیله» و امثال آن. و این دلیل باطلی است، زیرا اگر این دلیل درست بود خداوند کسانی را که پیش از ایشان بودهاند مجازات نمیکرد، زیرا پیشینیان وقتی که شرکت ورزیدند خداوند آنها را به شدت مجازات نمود. و اگر خداوند این کار آنها را میپسندید هرگز آنان را عذاب نمیداد. و مشرکان از این سخن هدفی جز رد کردن حقی که پیامبران آوردهاند، ندارند. و گرنه آنها میدانند که هیچ دلیلی برای شرک ورزیدنشان ندارند، زیرا خداوند آنان را امر و نهی نموده و به آنها توانایی انجام چیزی را داده است که بدان مکلف شدهاند، وکارهایشان از توانایی و خواستشان سرچشمه میگیرد. پس متوسل شدن به تقدیر و قضای الهی از پوچترین دلایل است. و همه میدانند که انسان توانایی انجام هر کاری را دارد، و هر چه که بخواهد انجام میدهد. و این قضیه جای هیچ نزاع و جدلی نیست. پس مشرکان هم خدا و هم پیامبرانشان را تکذیب کردند، و هم امور عقلی و حسی را. ﴿فَهَلۡ عَلَى ٱلرُّسُلِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ﴾پس آیا پیامبران وظیفهای جز تبلیغ روشن و آشکار که به دلها میرسد و برای هیچکس دلیلی باقی نمیگذارد، دارند؟ پس وقتی پیامبران امر و نهی پروردگارشان را به آنان رساندند اما آنها برای مشرک شدن خود تقدیر خدا را بهانه کردند، وظیفۀ پیامبران انجام شده و مسئولیت دیگری ندارند، و حساب مشرکان با خداست.
آیهی ۳۷-۳۶:
﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِی کُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ فَمِنۡهُم مَّنۡ هَدَى ٱللَّهُ وَمِنۡهُم مَّنۡ حَقَّتۡ عَلَیۡهِ ٱلضَّلَٰلَةُۚ فَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُکَذِّبِینَ٣٦﴾[النحل: ۳۶]. «و به یقین ما به میان هر امتی پیامبری را فرستادیم (تا به مردم بگویند): خداوند را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید. پس از، میان ایشان کسانی بودند که خداوند آنها را هدایت کرد، و دستهای دیگر نیز بودند که گمراهی بر آنها واجب گردید. پس در زمین گردش کنید و بنگرید که سرانجام تکذیب کنندگان چگونه شد».
﴿إِن تَحۡرِصۡ عَلَىٰ هُدَىٰهُمۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی مَن یُضِلُّۖ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِینَ٣٧﴾[النحل: ۳۷]. «اگر بر هدایت آنان آزمند باشی بدان که خداوند کسی را که گمراه نماید هدایت نمیکند، و آنان یاورانی ندارند».
خداوند متعال خبر میدهد که حجت او بر همۀ ملتها اقامه شده و هیچ امت پسین یا پیشینی نبوده است مگر اینکه خداوند در میان آنان پیامبری را مبعوث نموده است، و همۀ پیامبران بر تبلیغ یک پیام و یک دین اتفاق داشتهاند و آن پرستش خداوند یگانه است که شریکی ندارد، ﴿أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ﴾اینکه خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید. ملتها بر حسب پذیرفتن دعوت پیامبران و نپذیرفتن آن به دو گروه تقسیم شدهاند: ﴿فَمِنۡهُم مَّنۡ هَدَى ٱللَّهُ﴾گروهی بودند که خداوند آنان را هدایت نمود و از پیامبران پیروی کردند و تعالیم آنها را آموخته و بدان عمل نمودند. ﴿وَمِنۡهُم مَّنۡ حَقَّتۡ عَلَیۡهِ ٱلضَّلَٰلَةُ﴾و کسانی هم بودند که گمراهی بر آنها واجب گردید و به بیراه رفتند. ﴿فَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾پس با جسم و قلبهایتان در زمین گردش کنید. ﴿فَٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُکَذِّبِینَ﴾و بنگرید و ببینید که سرانجام تکذیب کنندگان چگونه شد. زیرا چیزهای عجیبی خواهید دید، و هیچ تکذیب کنندهای را نمیبینید. مگر اینکه سرانجام او نابودی و هلاکت بوده است.
﴿إِن تَحۡرِصۡ عَلَىٰ هُدَىٰهُمۡ﴾اگر بر هدایت آنان آزمند باشی و تمام کوشش خود را در این مورد مبذول داری، ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی مَن یُضِلُّ﴾بدان که خداوند کسی را که گمراه نماید هدایت نمیکند، و چنانچه هر سببی را فراهم نماید، جز خدا او را هدایت نمیکند. ﴿وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِینَ﴾و آنان یاورانی ندارند که آنها را از عذاب خداوند نجات دهد.
آیهی ۴۰-۳۸:
﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَیۡمَٰنِهِمۡ لَا یَبۡعَثُ ٱللَّهُ مَن یَمُوتُۚ بَلَىٰ وَعۡدًا عَلَیۡهِ حَقّٗا وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٣٨﴾[النحل: ۳۸] «و به طور جدی به خدا سوگند خوردند که خداوند کسی را که میمیراند زنده نمیگرداند، آری! این وعدۀ راستین خداست ولی بیشتر مردم نمیدانند».
﴿لِیُبَیِّنَ لَهُمُ ٱلَّذِی یَخۡتَلِفُونَ فِیهِ وَلِیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ کَانُواْ کَٰذِبِینَ٣٩﴾[النحل: ۳۹]. «تا آنچه را که در آن اختلاف میورزند برای ایشان روشن گرداند و تا کافران بدانند که آنان دروغگو بودهاند».
﴿إِنَّمَا قَوۡلُنَا لِشَیۡءٍ إِذَآ أَرَدۡنَٰهُ أَن نَّقُولَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ٤٠﴾[النحل: ۴۰]. «ما هرگاه چیزی را بخواهیم فقط بدان میگوییم: «باش»، پس فوراً میشود».
خداوند متعال از مشرکان تکذیبکنندۀ پیامبرش خبر داده و میفرماید: ﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَیۡمَٰنِهِمۡ﴾و برای تکذیب خداوند و اینکه وی نمیتواند مردگان را پس از اینکه خاک شدند زنده نماید، موکدانه سوگند خوردند، خداوند نیز ادعای آنها را تکذیب نموده و میفرماید: ﴿بَلَىٰ﴾آری! خداوند مردگان را بر خواهد انگیخت و آنها را در روزی که در آن شکی نیست گرد میآورد. ﴿وَعۡدًا عَلَیۡهِ حَقّٗا﴾زنده گرداندن مردگان وعدۀ راستین خدا است و آن را تغییر نمیدهد. ﴿وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ﴾ولی بیشتر مردم نمیدانند. و به سبب ن ادانی بزرگشان رستاخیز و روز جزا را انکار مینمایند.
سپس حکمت جزا و زنده گرداندن مردگان را بیان نمود و فرمود: ﴿لِیُبَیِّنَ لَهُمُ ٱلَّذِی یَخۡتَلِفُونَ فِیهِ﴾تا مسایل کوچک و بزرگی را که در آن اختلاف میورزند برای آنان بیان کند و حقایق را روشن گرداند. ﴿وَلِیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ کَانُواْ کَٰذِبِینَ﴾و تا کافران در آن هنگام که اعمالشان را میبینند که مایۀ حسرتشان شده است، و در آن هنگام که فرمان پروردگارت فرا میرسد میبینند معبودانی که به جای خدا میپرستیدند هیزم جهنم میشند، و در آن هنگام که درهم پیچیده شدن خورشید و ماه و از هم پاشیدگی ستارگان را مشاهده مینمایند، کسانی که ماه و خورشید و ستارگان را میپرستیدند در مییابند که اینها بندگان مسخر هستند و در همۀ حالتها به خداوند نیازمندند، (تا در این اوقات) دریابند که دروغگو بودهاند. و این کارها برای خدا سخت و مشکل نیست، زیرا خداوند وقتی بخاهد چیزی را انجام دهد به آن فرمان میدهد که بشو، پس آن چیز میشود و پدید میآید، بدون اینکه نیاز به کشمکش باشد، و بدون اینکه آن چیز از انجام یافتن امتناع ورزد. بلکه طبق آنچه خداوند خواسته است انجام مییابد.
آیهی ۴۲-۴۱:
﴿وَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ فِی ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗۖ وَلَأَجۡرُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَکۡبَرُۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ٤١﴾[النحل: ۴۱]. «و آنان که در راه خدا هجرت کردند پس از اینکه مورد ستم قرار گرفتند، در این دنیا جایگاه خوی به آنان میدهیم و پاداش آخرت بزرگتر است اگر بدانند».
﴿ٱلَّذِینَ صَبَرُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ٤٢﴾[النحل: ۴۲]. «کسانیکه شکیبایی ورزیده، و بر پروردگارشان توکل میکنند».
خداوند از فضیلت مومنانی که مورد آزمایش قرار گرفتهاند خبر داده میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ فِی ٱللَّهِ﴾و کسانی که در راه خدا و برای طلب خشنودی وی هجرت کردند، ﴿مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُواْ﴾پس از آنکه مورد ظلم و ستم و شکنجۀ قومشان قرار گرفتند تا آنها را به کفر و شرکت باز گردانند، پس آنان وطن و دوستان خود را ترک نمودند و به خاطر فرمانبرداری از خدا، از دیار و دوستانشان جدا شدند، خداوند برای آنان دو پاداش در نظر گرفته است: یک پاداش را در دنیا به آنان میدهد از قبیل روزی فراوان و زندگی مرفه. و آن را با چشمان خود مشاهده کردند، زیرا پس از اینکه هجرت نمودند بر دشمنان خود پیروز شدند و شهرها را فتح کردند و غنیمتهای بزرگی را بدست آوردند و سرمآیه دار شدند و خداوند در دنیا به آنان خیر و برکت فراوانی داد. ﴿وَلَأَجۡرُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَکۡبَرُ﴾و البته پاداش آخرت که خداوند توسط پیامبرش به آنان وعده داده است از پاداش دنیا بزرگتر است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ أَعۡظَمُ دَرَجَةً عِندَ ٱللَّهِۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ٢٠ یُبَشِّرُهُمۡ رَبُّهُم بِرَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَرِضۡوَٰنٖ وَجَنَّٰتٖ لَّهُمۡ فِیهَا نَعِیمٞ مُّقِیمٌ٢١ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِیمٞ٢٢﴾[التوبة: ۲۰-۲۲]. «کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با مالها و جانهایشان در راه خدا جهاد کردند نزد خدا دارای مقام بزرگتر و برتری هستند و ایشان رستگارانند. پروردگارشان آنان را به رحمتی از جانب خویش و خشنودی و باغهایی مژده میدهد که آنان را در این باغها نعمتهای پایداری است و برای همیشه در بهشت جاودانند، به راستی نزد خداوند پاداش بزرگی است». ﴿لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ﴾یعنی اگر آنها از پاداش واجری که پروردگار برای کسی که به او ایمان آورده و در راهش هجرت نموده است مهیا کرده، آگاهی یقین بخش داشته باشند، احدی از آن تخلف نمیورزید.
سپس خداوند صفت دوستانش را بیان نمود و فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ صَبَرُواْ﴾(دو ستان من) کسانی هستند که بر اطاعت خدا و انجام دستورات او شکیبایی ورزیده، و خویشتن را از نواهی الهی باز داشته و هنگام پیش آمدن مصیبتها صبر کرده و در مسیر اذیت و رنجهایی که در راه خدا برایشان پیش میآید بردباری کنند. ﴿وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ﴾و در مسیر اجرای آنچه خداوند دوست دارد بر او توکل مینمایند نه بر خودشان، زیرا با بردباری و توکل است که کارهایشان موفق میشوند و حالاتشان سامان مییابد. صبر و توکل رمز موفقیت همۀ کارهاست، و هرگاه آدمی خیر و برکتی را از دست بدهد این بدان خاطر است که در راستای آنچه که از او خواسته شده است صبر پیشه نکرده و تلاش مبذول نداشته و بر خدا توکل ننموده است.
آیهی ۴۴-۴۳:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِیٓ إِلَیۡهِمۡۖ فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّکۡرِ إِن کُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٤٣﴾[النحل: ۴۳]. «و پیش از تو جز مردانی را که به آنان وحی نمودیم روانه نکردهایم، پس از آگاهان بپرس اگر نمیدانید».
﴿بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلزُّبُرِۗ وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلذِّکۡرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ٤٤﴾[النحل: ۴۴]. «آنان را با دلایل روشن و کتابهایی فرستادیم، و قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم چیزی را که برای آنان نفرستاده شده است روشن سازی، و تا آنان بیندیشند».
خداوند متعال به پیامبرش محمد صمیفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ إِلَّا رِجَالٗا﴾و پیش از تو جز مردانی را که به آنان وحی کردیم، نفرستادهایم. یعنی تو پیامبر تازهای نیستی و ما پیش از تو فرشتگانی را به عنوان پیامبر نفرستادهایم، بلکه پیامبران پیش از تو مرده بودند و زن نبودهاند. ﴿نُّوحِیٓ إِلَیۡهِمۡ﴾شرایع و احکام را به آنان وحی نمودیم، که قوانین و احکام الهی فضل و احسان خدا بر بندگان است. و پیامبران آنچه را بر آنان وحی میشد تبلیغ کردند بدون اینکه از طرف خودشان چیزی بگویند. ﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّکۡرِ﴾در این زمینه از اهل کتابهای پیشین بپرسید، ﴿إِن کُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾اگر شما اخبار گذشتگان را نمیدانید، و شک دارید که خدا مردانی را به عنوان پیامبر فرستاده است یا نه؟ پس در این مورد از اهل علم بپرسید، کسانی که کتابها و آیات روشنگر الهی بر آنان نازل شده است و آن را شناخته و فهمیدهاند، و برای آنان ثابت شده است که خداوند جز مردانی از اهل آبادیها که بر آنان وحی فرستاده میشد روانه نکرده است. این آیه اهل علم را مورد ستایش قرار میدهد و بالاترین نوع علم و دانش، دانستن کتاب خداوند است، زیرا خداوند به کسی که بهرهای از علم ندارد دستور داده تا در همۀ اتفاقات به اهل علم مراجعه نماید. در این آیه به صورت ضمنی از اهل علم به عنوان انسانهای عادل و پاکیزه سخن رفته است، زیرا خداوند دستور داده از آنها پرسیده شود، و اینکه جاهل و نادان با سوال از دانا از مسئولیت و عاقبت بد، رهایی مییابد. و این آیه دلالت مینماید که خداوند علما را امانت دار وحی و قرآن خویش قرار داده است، و به آنان دستور داده است که به خود سا زی و پاکیزه کردن نفس خویش و متصف شدن به صفتهای کمال بپردازند.
و بهترین اهل علم کسانی هستند که از این قرآن بزرگ آگاهی داشته باشند. و در حقیقت عالمان قرآن اهل علم حقیقی هستند، و از دیگران به این نام (اهل علم) اولیترند. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلذِّکۡرَ﴾و قرآن را بر تو فرو فرستاده شده است تا امور ظاهری و باطنی، دینی و دنیایی مورد نیاز بندگان در آن وجود دارد. ﴿لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیۡهِمۡ﴾تا چیزی را که برای مردم فرو فرستاده شده روشن سازی. و این شامل روشنگری کلمات و مفاهیم قرآن میباشد. ﴿وَلَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ﴾شاید که در قرآن بیاندیشند و برحسب استعداد و توانایی خود گنجها و علوم آن را بیرون بیاورند.
آیهی ۴۷-۴۵:
﴿أَفَأَمِنَ ٱلَّذِینَ مَکَرُواْ ٱلسَّیَِّٔاتِ أَن یَخۡسِفَ ٱللَّهُ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضَ أَوۡ یَأۡتِیَهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَشۡعُرُونَ٤٥﴾[النحل: ۴۵]. «آیا کسانی که بد اندیشی میکنند از آنکه خداوند آنان را به دل زمین فرو بَرَد یا اینکه عذاب الهی از جایی که نمیدانند به سراغشان بیاید ایمن گشتهاند؟!».
﴿أَوۡ یَأۡخُذَهُمۡ فِی تَقَلُّبِهِمۡ فَمَا هُم بِمُعۡجِزِینَ٤٦﴾[النحل: ۴۶]. «یا اینکه آنان را درآمد و شدشان عذاب دهد، پس آنان نمیتوانند خدا را درمانده کنند».
﴿أَوۡ یَأۡخُذَهُمۡ عَلَىٰ تَخَوُّفٖ فَإِنَّ رَبَّکُمۡ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٌ٤٧﴾[النحل: ۴۷]. «یا آنان را در حالت بیم و هراس عذاب دهد، پس به راستی پروردگارتان رئوف و مهربان است».
در اینجا خداوند کافران و تکذیب کنندگان و گناهکاران را تهدید نموده و از عذاب ناگهانی خود بر حذر میدارد، زیرا بعید نیست که عذاب خداوند آنان را فراگیرد، در حالی که آنان نمیدانند. یا خداوند آنان را از بالای سرشان به عذاب خویش گرفتار نماید، یا با فروبردنشان در دل زمین آنها را عذاب دهد، و یا د رحال رفت و آمدشان و زمانی که از عذاب الهی در بیم و هراس نیستند یا زمانی که از عذاب خدا بیمناک و هراسانند آنان را عذاب دهد. پس آنان در هیچ حالتی از این حالتها نمیتوانند از دست خداوند بگریزند، و او درمانده کنند، بلکه پیشانیهایشان به دست خدا است، اما خداوند رئوف و مهربان است و گناهکاران را فوراً عذاب نمیدهد، بلکه به آنها مهلت، سلامتی و روزی میدهد، در حالی که آنها او و دوستانش را اذیت میکنند. با وجود این، خداوند درهای توبه را به روی آنها میگشاید و از آنان میخواهد تا از گناهان و بدیهایی که به ایشان زیان میرساند دست بکشند، و در مقابل توبه و دست کشیدن از گناهان بهترین نعمتها را به آنان وعده داده و گناهانی را که از آنان سرزده است میآمرزد. پس مجرم و گناهکار باید از پروردگارش شرم نماید چرا که نعمتهای خود را در همۀ حالتها بر او فرو میریزد، اما گناهان او در همه حالات بالا میرود و بداند که خداوند مهلت میدهد اما فراموش نمیکند، و هرگاه گناهکاران را بگیرد آنان را رسوا خواهد کرد. پس گناهکاران باید توبه نمایند و بهسوی او باز گردند، زیرا او مهربان و توبه پذیر است. پس بشتابید بهسوی رحمت گسترده و احسان فراگیر الهی، و راهی را در پیش گیرید که انسان را به فضل پروردگار مهربان میرساند. آری راه پرهیزگاری و ترس از خدا وعمل کردن به فرامین او را در پیش گیرید.
آیهی ۵۰-۴۸:
﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ إِلَىٰ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ مِن شَیۡءٖ یَتَفَیَّؤُاْ ظِلَٰلُهُۥ عَنِ ٱلۡیَمِینِ وَٱلشَّمَآئِلِ سُجَّدٗا لِّلَّهِ وَهُمۡ دَٰخِرُونَ٤٨﴾[النحل: ۴۸]. «آیا به چیزهایی که خداوند آفریده است نمینگرند که چگونه سآیههایش از راست و چپ سجده کنان و فروتنانه برای خداوند میگردند».
﴿وَلِلَّهِۤ یَسۡجُدُۤ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ مِن دَآبَّةٖ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَهُمۡ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ٤٩﴾[النحل: ۴۹]. «و آنچه در آسمانها وجود دارد و جنبده(هایی که) در زمین هستند برای خدا سجده میبرند و (نیز) فرشتگان (برای خداوند سجده میبرند) و آنان تکبر نمیکنند».
﴿یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ وَیَفۡعَلُونَ مَا یُؤۡمَرُونَ۩٥٠﴾[النحل: ۵۰]. «از پروردگارشان که بر بالای سرشان است میترسند و آنچه را که به آنان دستور داده میشود، انجام میدهند».
خداوند متعال میفرماید: ﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ﴾آیا کسانی که در یگانگی و عظمت و کمال پروردگارشان شک دارند، ﴿إِلَىٰ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ مِن شَیۡءٖ یَتَفَیَّؤُاْ ظِلَٰلُهُۥ عَنِ ٱلۡیَمِینِ وَٱلشَّمَآئِلِ﴾به همۀ آفریدهای خداوند نمینگرند و اینکه سآیههایش به راست و چپ میگرداند؟! ﴿سُجَّدٗا لِّلَّهِ﴾همه در برابر پروردگارشان سجده میبرند و در برابر عظمت و شکوه الهی فروتناند. ﴿وَهُمۡ دَٰخِرُونَ﴾آنان فروتن و خاضع هستند و تحت تسخیر وتدبیر قدرت الهی سرکرنش فرو آوردهاند. و پیشانی همۀ آنان در دست خداوند است. ﴿وَلِلَّهِۤ یَسۡجُدُۤ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ مِن دَآبَّةٖ﴾و آنچه در آسمانها است و حیوانات ناطق و غیر ناطقی که در زمین هستند، خدا را سجده میبرند، ﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ﴾و فرشتگان نیز برای خدا سجده میکنند.
بعد از بیان عموم سجده کنندگان، فرشتگان را به خاطر فضیلت و شرافتشان، و به خاطر کثرت و زیادی عبادتشان به طور خاص بیان نمود. بنابر این فرمود: ﴿وَهُمۡ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ﴾و آنها از انجام عبادت الهی تکبر نمیورزند، با این تعدادشان زیاد است، و بزرگ و قوی هستند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿لَّن یَسۡتَنکِفَ ٱلۡمَسِیحُ أَن یَکُونَ عَبۡدٗا لِّلَّهِ وَلَا ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ ٱلۡمُقَرَّبُونَ﴾[النساء: ۱۷۲]. «مسیح و فرشتگان مقرب از اینکه بندۀ خدا باشند هرگز ابا نورزیدهاند».
﴿یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ﴾پس از آنکه خداوند متعال فرشتگان را به خاطر کثرت طاعت، و فروتنی در مقابل خدا ستایش نمود، آنان را به خاطر ترس از خدا ستود، خداوندی که از حیث ذات و چیره گی بر بالای آنان قرار دارد، پس آنان در برابر قدرت او همواره فروتناند.
﴿وَیَفۡعَلُونَ مَا یُؤۡمَرُونَ﴾و خداوند آنان را به هر چه فرمان دهد، فرمانش را از روی رغبت و اختیار اطاعت مینمایند.
سجدۀ مخلوقات برای خداوند دو نوع است. یکی سجدهی اضطراری است که بر صفات کمال خداوند دلالت مینماید. و این برای مومن و کافر نیکوکار و فاسق، حیوان ناطق و غیره عام است و دیگری سجدۀ اختیاری که ویژۀ بندگان مومن و دوستان خدا و فرشتگان و دیگر مخلوقات است.
آیهی ۵۵-۵۱:
﴿وَقَالَ ٱللَّهُ لَا تَتَّخِذُوٓاْ إِلَٰهَیۡنِ ٱثۡنَیۡنِۖ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَإِیَّٰیَ فَٱرۡهَبُونِ٥١﴾[النحل: ۵۱]. «و خداوند فرمود: دو معبود برنگیرد، بلکه خدا معبودی یگانه است، پس از من بترسید».
﴿وَلَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَهُ ٱلدِّینُ وَاصِبًاۚ أَفَغَیۡرَ ٱللَّهِ تَتَّقُونَ٥٢﴾[النحل: ۵۲]. «و آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ اوست، و دین ماندگار نیز از آن اوست، پس آیا از غیر خدا میترسید؟».
﴿وَمَا بِکُم مِّن نِّعۡمَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ ٱلضُّرُّ فَإِلَیۡهِ تَجَۡٔرُونَ٥٣﴾[النحل: ۵۳]. «و آنچه از نعمتها دارید همه از سوی خدا است، سپس چون زیانی به شما برسد او را با ناله و زاری به فریاد میخوانید».
﴿ثُمَّ إِذَا کَشَفَ ٱلضُّرَّ عَنکُمۡ إِذَا فَرِیقٞ مِّنکُم بِرَبِّهِمۡ یُشۡرِکُونَ٥٤﴾[النحل: ۵۴]. «سپس هنگامی که خداوند زیان را از شما دور کرد آنگاه گروهی از شما به پروردگارشان شرک میورزند».
﴿لِیَکۡفُرُواْ بِمَآ ءَاتَیۡنَٰهُمۡۚ فَتَمَتَّعُواْ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٥٥﴾[النحل: ۵۵]. «(بگذار) تا در حق آنچه به آنان دادهایم ناسپاسی کنند. پس بهرهمند شوید، سپس به زودی خواهید دانست (که چه سرنوشت سیاهی دارید)!».
خداوند متعال دستور میدهد تا تنها او به یگانگی پرستش شود، در این راستا چنین استدلال مینماید که تنها اوست نعمتها را میدهد، پس فرمود: ﴿لَا تَتَّخِذُوٓاْ إِلَٰهَیۡنِ ٱثۡنَیۡنِ﴾دو معبود بر میگیرید، یعنی درعبادت هیچ شریکی را برای خدا قرار ندهید، چرا که ﴿إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾او تنها معبود یگانه و یکتاست، و در صفتهای بزرگش و در همۀ کارهایش یگانه و یکتاست. پس همانطور که او در ذات و اسما وصفات و کارهایش یکتاست، در عبادت نیز باید او را یکی بدانید، بنابر این فرمود: ﴿فَإِیَّٰیَ فَٱرۡهَبُونِ﴾پس، از من بترسید و دستور مرا اطاعت کنید، و از آنچه نهی نمودهام بپرهیزید و چیزی از مخلوقات را با من شریک نکنید، زیرا مخلوقات همه مملوک خدا میباشند.
﴿وَلَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَهُ ٱلدِّینُ وَاصِبًا﴾و آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست، و دین ماندگار نیز از آن اوست، یعنی دین و عبادت و کرنش در همۀ اوقات برای خدای یگانه است. پس دین را فقط از آن خدا بدانید و عبادت را فقط برای خدا انجام دهید و به عبادت و بندگی پروردگار متعال بپردازید. ﴿أَفَغَیۡرَ ٱللَّهِ تَتَّقُونَ﴾آیا از غیر خدا، از اهل زمین و آسمان میترسید؟ آنها نمیتوانند به شما سود یا زیانی برسانند، و خداوند در بخشیدن و دادن یگانه و یکتاست، ﴿وَمَا بِکُم مِّن نِّعۡمَةٖ﴾و نعمتهای ظاهری و باطنی از آن برخوردار هستید، ﴿فَمِنَ ٱللَّهِ﴾همه از سوی خدا است، و هیچکس در آن با خداوند شریک نیست. ﴿ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ ٱلضُّرُّ﴾سپس چون زیانی از قبیل فقر و بیماری و سختی به شما برسد، ﴿فَإِلَیۡهِ تَجَۡٔرُونَ﴾او را با ناله و زاری به فریاد میخوانید. چون میدانید هیچکس جز او زیان و سختی را دور نمیکند. پس عبادت تنها شایستۀ خدایی است که آنچه را دوست دارید به شما بخشیده و آنچه را که دوست ندارید از شما دور نموده است.
اما بیشتر مردم بر خود ستم مینمایند و نعمت الهی را که بر آنان انعام نمود است انکار میکنند، و چون در حالت آسایش قرار بگیرند برخی از مخلوقات و آفریدههای خداوند را که خودشان محتاج اندف شریک او میسازند. بنابر این فرمود:
﴿لِیَکۡفُرُواْ بِمَآ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ﴾تا در حق آنچه به آنان بخشیدهایم، از قبیل اینکه آنها را از سختیها نجات دادیم و از مشقت رهانیدیم ناسپاسی نمایند. ﴿فَتَمَتَّعُواْ﴾پس اندکی از دنیای خود بهرهمند شوید، ﴿فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ﴾بالاخره سرانجام کفرتان را خواهید داشت.
آیهی ۶۰-۵۶:
﴿وَیَجۡعَلُونَ لِمَا لَا یَعۡلَمُونَ نَصِیبٗا مِّمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡۗ تَٱللَّهِ لَتُسَۡٔلُنَّ عَمَّا کُنتُمۡ تَفۡتَرُونَ٥٦﴾[النحل: ۵۶]. «و از آنچه به آنان روزی دادهایم بهرهای برای بتهایی که (چیزی) نمیدانند مقرر میکنند. سوگند به خدا از آنچه به دروغ برمیتافتید، سوال خواهید شد».
﴿وَیَجۡعَلُونَ لِلَّهِ ٱلۡبَنَٰتِ سُبۡحَٰنَهُۥ وَلَهُم مَّا یَشۡتَهُونَ٥٧﴾[النحل: ۵۷]. «و برای خداوند دخترانی قرار میدهند، (پاک است او) و برای خود آنچه دوست دارند (قرار میدهند)».
﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِٱلۡأُنثَىٰ ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ کَظِیمٞ٥٨﴾[النحل: ۵۸]. «و هرگاه به یکی از آنان مژده تولد دختر داده شود ـ در حالیکه خشم و اندوهش را فرو میخورد ـ چهرهاش سیاه میگردد».
﴿یَتَوَٰرَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ مِن سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِۦٓۚ أَیُمۡسِکُهُۥ عَلَىٰ هُونٍ أَمۡ یَدُسُّهُۥ فِی ٱلتُّرَابِۗ أَلَا سَآءَ مَا یَحۡکُمُونَ٥٩﴾[النحل: ۵۹]. «به خاطر مژده بدی که به او داده میشد خویشتن را از قوم و قبیله پنهان میکرد، (با خودش میگفت): آیا با خواری او را نگاه دارد یا وی را زنده به گور سازد؟ هان که چه قضاوت بدی میکردند».
﴿لِلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ مَثَلُ ٱلسَّوۡءِۖ وَلِلَّهِ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٦٠﴾[النحل: ۶۰]. «کسانی که به آخرت باور ندارند از وصف بدی برخوردارند، و صفت برتر از آن خداست، و او پیروزمند فرزانه است».
خداوند متعال از جهالت مشرکین و ستمگریشان و دروغ بستن آنها بر خدا خیر داده و میفرماید: آنها برای بتهایشان که چیزی نمیداند و فایده و ضروری نمیتوانند به کسی برسانند از روزیهایی که خداوند به ایشان داده بهرهای قرار میدهند، پس مشرکان از رزق الهی برای شرک ورزیدن به خدا کمک میگیرند، و به وسیلۀ روزی الهی به بتهایی که خود تراشیدهاند تقریب و نزدیکی میجویند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ ٱلۡحَرۡثِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ نَصِیبٗا فَقَالُواْ هَٰذَا لِلَّهِ بِزَعۡمِهِمۡ وَهَٰذَا لِشُرَکَآئِنَاۖ فَمَا کَانَ لِشُرَکَآئِهِمۡ فَلَا یَصِلُ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَا کَانَ لِلَّهِ﴾[الأنعام: ۱۳۶]. «و مشرکان از آنچه خداوند از کشتزارها و چهارپایان پدید آورده است برای وی بهرهای مقرر کرده و به گمان خودشان گفتند: این برای خداست، و این برای بتهای ما، پس آنچه که آنها برای بتهای خود مقرر میداشتند به خدا نمیرسید».
و خداوند متعال فرموده است: ﴿تَٱللَّهِ لَتُسَۡٔلُنَّ عَمَّا کُنتُمۡ تَفۡتَرُونَ﴾سوگند به خدا که از این دروغ و بهتانهایتان سوال خواهد شد خداوند میفرماید: ﴿. . . ءَآللَّهُ أَذِنَ لَکُمۡۖ أَمۡ عَلَى ٱللَّهِ تَفۡتَرُونَ٥٩ وَمَا ظَنُّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ. . .﴾[یونس: ۵۹-۶۰]. «آیا خداوند شما را به این فرمان داده یا بر خدا دروغ میبندید؟ و کسانی که بر خدا دروغ میبندند دربارهی عذابی که خداوند در روز قیامت به آنان میچشاند چه گمان میدارند؟ بدون شک خدا در روز قیامت آنها را به خاطر افترا و دروغ بستنشان به شدت مجازات مینماید».
﴿وَیَجۡعَلُونَ لِلَّهِ ٱلۡبَنَٰتِ سُبۡحَٰنَهُ﴾و برای خداوند دخترانی قرار میدهند، خداوند پاک و منزه است. مشرکان در مورد فرشتگان که بندگان مقرب الهی هستند، میگفتند: فرشتگان دختران خدا هستند. ﴿وَلَهُم مَّا یَشۡتَهُونَ﴾و برای خود آنچه دوست داشتند قرار میدادند. آنان پسران را برای خود قرار میدادند و به شدت دختران را ناپسند میداشتند.
﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِٱلۡأُنثَىٰ ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ کَظِیمٞ٥٨﴾[النحل: ۵۸]. و هرگاه به یکی از آنان مژده تولد دختر داده شود از شدت ناراحتی که به او دست میداد چهرهاش سیاه میگردید. و حزن و تاسفی را که به هنگام مژده داده شدن به او دست میداد، فرو میخورد، و پیش هم نوعان خود احساس رسوایی و خواری میکرد و به علت مژده بدی که به او دادهع میشد خویشتن را از آنان پنهان میکرد.
سپس از فکر و اندیشۀ فاسدش بهره میگرفت که با این دختر چکار کند؟ ﴿أَیُمۡسِکُهُۥ عَلَىٰ هُونٍ﴾آیا او را نکشد و با سرشکستگی نگاهش دارد؟ ﴿أَمۡ یَدُسُّهُۥ فِی ٱلتُّرَابِ﴾یا او ر ازنده به گور نماید؟ و خداوند به خاطر زنده به گور کردن دختران، مشرکین را مذمت و نکوهش نموده است، ﴿أَلَا سَآءَ مَا یَحۡکُمُونَ﴾هان چه قضاوت بدی میکردند. زیرا داشتن فرزندی را شایستۀ شکوه و عظمت خدا نیست به وی نسبت میدادند.
سپس به این اکتفا نکردند، تا اینکه آنچه را که بدترین قسمت بود به خداوند نسبت دادند، و آن دختران بودند که آنها را برای خود ننگ و عار میپنداشتند و از آنها بیزار بودند. پس چگونه چیزی را که برای خود نمیپسندند به خدا نسبت میدهند؟ پس قضاوت آنها بسیار قضاوت بدی است.
و از آن جا که این صفت از صفتهای بدی بود که مشرکین به خداوند نسبت میدادند، فرمود: ﴿لِلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ مَثَلُ ٱلسَّوۡءِ﴾کسانی که به آخرت باور ندارند دارای صفت بد و زشتی هستند. ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ﴾و صفت برتر از آن خداست، و آن تمام صفتهای کمال است، زیرا کمال مطلق از آن خداست، و خداوند از هرگونه نقص و کمبودی مبرا است، و چون در دل بندگانش از جایگاه والایی برخوردار است همگی بهسوی او بر میگردند و او را دوست میدارند و سر توبه و انابت را بر آستانش میسایند. ﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ﴾و او پیروزمند و با قدرت است و بر هر چیزی چیره است و همۀ مخلوقات منقاد اویند. ﴿ٱلۡحَکِیمُ﴾فرزانه و با حکمت است، هر چیزی را در جای مناسبش قرار میدهد، پس به هیچ چیز امر نمیکند و از هیچ چیز نهی نمینماید مگر اینکه بر آن ستایش میشود و بر کمال او در آن مورد حمد و ثنا قرار میگیرد.
آیهی ۶۱:
﴿وَلَوۡ یُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِظُلۡمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیۡهَا مِن دَآبَّةٖ وَلَٰکِن یُؤَخِّرُهُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا یَسۡتَٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ٦١﴾[النحل: ۶۱]. «و اگر خداوند مردمان را به سبب ستمشان کیفر میداد هیچ جنبدهای را بر روی زمین باقی نمیگذاشت، ولی آنان را تا مدت معینی مهلت میدهد، پس چون وقت مقرر آنان فرا رسد (اجلشان) به تاخیر نمیافتد، و لحظهای نیز تقدیم نمیشود».
پس از آنکه خداوند آنچه را که ستمگران به دروغ به او نسبت داده بودند، بیان کرد، کمال بردباری و صبر خویشتن را بیان نمود و فرمود: ﴿وَلَوۡ یُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِظُلۡمِهِم﴾و اگر خداوند مردمان را به سبب ستمشان کیفر میداد، ﴿مَّا تَرَکَ عَلَیۡهَا مِن دَآبَّةٖ﴾بر روی زمین هیچ جنبدهای باقی نمیگذاشت، یعنی اضافه بر کسانی که دست به ارتکاب گناه میزدند چهارپایان و حیوانات را نیز نابود میساخت، زیرا بر اثر شومی گناه کشتزارها و نسلها نیز نابود میشود.
﴿وَلَٰکِن یُؤَخِّرُهُمۡ﴾اما آنها را تا مدت معینی مهلت میدهد، و به عذاب گرفتارشان نمیسازد، و آن موعد قیامت است. ﴿فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا یَسۡتَٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ﴾پس چون وقت مقرر آنان فرا رسد لحظهای باز پس نمیمانند و لحظهای پیش نمیروند، پس باید بپرهیزند و بهراسند از زمانی که در آن به کسی مهلت داده نمیشود.
آیهی ۶۳-۶۲:
﴿وَیَجۡعَلُونَ لِلَّهِ مَا یَکۡرَهُونَۚ وَتَصِفُ أَلۡسِنَتُهُمُ ٱلۡکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ لَا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ ٱلنَّارَ وَأَنَّهُم مُّفۡرَطُونَ٦٢﴾[النحل: ۶۲]. «و برای خداوند چیزی مقرر میکنند که خود نمیپسندند، و زبانهایشان دروغ پردازی کرده و میگوید: سرانجام نیک از آنِ آنان است. بدون شک آتش دوزخ بهرۀ ایشان است و آنان پیش از دیگران بدانجا رانده و افکنده میشوند».
﴿تَٱللَّهِ لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ ٱلۡیَوۡمَ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٦٣﴾[النحل: ۶۳]. «سوگند به خداوند! پیامبرانی را پیش از تو بهسوی امتهایی فرستادیم. پس شیطان کارهایشان را در نظر آنان آراست و امروز شیطان یاورشان است و عذاب دردناکی دارند».
خداوند متعال خبر میدهد که مشرکان ﴿یَجۡعَلُونَ لِلَّهِ مَا یَکۡرَهُونَ﴾چیزهایی را که برای خود نمیپسندید، (از قبیل دختران و صفتهای زشت) به خداوند نسبت میدهند، و آن شرک ورزیدن وا نجام عبادت برای برخی از مخلوقات و بندگان خدا بود، پس آنها نمیپسندیدند بردگانشان در صورتی که با آنان از یک نوع هستند در روزهایی که خداوند به آنان داده است شریک آنها باشند، چگونه بردگان، و بندگان خدا را شریک وی قرار میدهند؟
﴿وَ﴾و با وجود این کردار زشت، ﴿وَتَصِفُ أَلۡسِنَتُهُمُ ٱلۡکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾(بر) زبانهایشان دروغ رانده و میگویند: آنها در دنیا و آخرت دارای حالتی نیکو خواهند بود، خداوند سخن آنها را رد نموده و فرمود: ﴿لَهُمُ ٱلنَّارَ وَأَنَّهُم مُّفۡرَطُونَ﴾بدون شک آتش دوزخ بهرۀ ایشان است و آنها بهسوی آن برده میشوند و در آن برای همیشه باقی میمانند و هرگز از آن بیرون نخواهند شد.
خداوند برای پیامبرش بیان نمود که او اولین پیامبر تکذیب شده نیست، ﴿تَٱللَّهِ لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِکَ﴾سوگند به خداوند که بهسوی امتهای پیش از تو (نیز) پیامبرانی فرستادیم که آنها را به توحید و یکتاپرستی دعوت میکردند. ﴿فَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ﴾و شیطان کارهایشان را در نظر ایشان زیبا جلوه داد، پس پیامبران را تکذیب کردند و گمان بردند آنچه آنها بر آن هستند حق است، و آنان را از هر چیز ناپسندی نجات میدهد، و گمان بردند که آنچه پیامبران آنها را بهسوی آن را میخوانند باطل است، پس چون شیطان کارهایشان را در نظر ایشان زیبا جلوه داد، ﴿فَهُوَ وَلِیُّهُمُ﴾آنها را در دنیا و آخرت یاور و سرپرست است و از شیطان پیروی کردند و او را به دوستی برگرفتند. ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّیَّتَهُۥٓ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِی وَهُمۡ لَکُمۡ عَدُوُّۢۚ بِئۡسَ لِلظَّٰلِمِینَ بَدَلٗا﴾[الکهف: ۵۰]. «آیا شیطان و فرزندانش را به جای خدا به دوستی بر میگیرید، حال آنکه آنان دشمنان شما هستند؟ آنچه ستمگران به جای خدا انتخاب کردهاند بد چیزی است». ﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ﴾و آنان در آخرت عذاب دردناکی دارند، زیرا از دوستی با خدا اعراض نموده و به دوستی و یاوری شیطان خشنود شدهاند، بنابراین، سزاوار عذاب خوار کننده شدهاند.
آیهی ۶۵-۶۴:
﴿وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ ٱلَّذِی ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٦٤﴾[النحل: ۶۴]. «و ما کتاب را بر تو نازل نکردهایم مگر بدان خاطر که چیزی را برای مردم بیان و روشن نمایی که در آن اختلاف ورزیدهاند و تا هدایت و رحمتی باشد برای مؤمنان».
﴿وَٱللَّهُ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَسۡمَعُونَ٦٥﴾[النحل: ۶۵]. «و خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد و با آن زمین را پس از مردنش زنده ساخت، بیگمان در این دلیل روشنی است برای گروهی که میشنوند». خداوند متعال میفرماید: ای محمد! ما این قرآن را بر تو نازل نکردهایم مگر به خاطر اینکه در آنچه دارند از قبیل توحید و قدر و احکام و حالات معاد حق را بیان نمایی، و قران را نازل نکردهایم مگر به خاطر اینکه هدایت کامل و رحمت فراگیری باشد پس برای گروهی که به خداوند و به کتابی که نازل کرده است ایمان دارند.
﴿وَٱللَّهُ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ﴾خداوند در این آیه یکی از بزرگترین نعمتها را بیان میدارد تا (مردمان) پندها و تذکرهای الهی را درک نمایند، و یقین حاصل کنند که خداوند معبود به حق است و عبادت جز برای او شایسته نیست، زیرا خداوند با فرو فرستادن باران و رویاندن انواع گیاهان بندگان را مورد آنعام قرار میدهد، تا دریابند که او بر هرچیز تواناست، و پی ببرند خداوندی که زمین را پس از خشک شدن و مردن زنده مینماید بر زنده کرن مردگان نیز تواناست، و پی ببرند که خداوند دارای رحمت گسترده و بخشش فراوان است.
آیهی ۶۷-۶۶:
﴿وَإِنَّ لَکُمۡ فِی ٱلۡأَنۡعَٰمِ لَعِبۡرَةٗۖ نُّسۡقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهِۦ مِنۢ بَیۡنِ فَرۡثٖ وَدَمٖ لَّبَنًا خَالِصٗا سَآئِغٗا لِّلشَّٰرِبِینَ٦٦﴾[النحل: ۶۶]. «و بیگمان در وجود چهارپایان برای شما عبرتی است، (زیرا) از آنچه در شکمهایشان است از میان سرگین و خون، شیری خالص به شما مینوشانیم که برای نوشندگان گوارا است».
﴿وَمِن ثَمَرَٰتِ ٱلنَّخِیلِ وَٱلۡأَعۡنَٰبِ تَتَّخِذُونَ مِنۡهُ سَکَرٗا وَرِزۡقًا حَسَنًاۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ٦٧﴾[النحل: ۶۷]. «و از میوههای درختان خرما و انگور شراب درست میکنید و روزری پاک و حلال از آن میگیرید، بیگمان در این نشانهای است برای کسانی که خرد میورزند».
﴿وَإِنَّ لَکُمۡ فِی ٱلۡأَنۡعَٰمِ لَعِبۡرَةٗ﴾بدون شک چهارپایانی که خداوند در راستای منافع شما برایتان مسخر نموده مایۀ عبرت است و باید از آن درس بیاموزید و از این رهگذر به کمال قدرت خداوند و گستردگی احسان او پی ببرید، چرا که خداوند از شکم این چهارپایان که مشتمل بر سرگین و خون است شیری خالص بیرون میآورد که برای نوشندگان لذیذ و گوارا است، و این کار جز از قدرت الهی از هیچ قدرت دیگری ساخته نیست. چه نیرویی در جهان هستی علفی را که چهارپایان خورده و آب شیرین و شوری را که مینوشند به شیر خالص و گوارا تبدیل مینماید؟
و خداوند متعال از میوههای درختان خرما و انگور منافع و مصالحی از قبیل انواع روزیهای نیکو که بندگانش آن را به صورتتر و تازه و آماده و ذخیره شده، و به صورت غذا و نوشیدنی استفاده میکنند، قرار دادهاست، نوشیدنیای که از عصارۀ و نبیذ این میوهها برگرفته میشود، نیز نوشیدنی مست کنندهای از این میوهها به دست میآید که قبلاً حلال بود، اما خداوند آن را حرام نمود و در عوض انواع نوشیدنیهای لذیذ و جایز را حلال نمود. بنابر این برخی گفته اند: منظور از «سکر» در این آیه خوردنیها و نوشیدنیهای لذیذ است و این از گفتۀ اول بهتر است که میگوید: «شراب مست کننده در ابتدا حلال بود، و بعداً حکم حلال بودن آن نسخ شده است».
﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ﴾بیگمان در این نشانهای است برای کسانی که خرد میورزند. و به کمال اقتدار خداوند میاندیشیند، خداوندی که این میوههای لذیذ و خوشمزه را از درختانی شبیه چوب خشک بیرون آورده است. (آری) این میوهها نشانهای است برای بندگانی که به شمول و فراگیری رحمت الهی پی برده و به آن میاندیشند، خدایی که این میوهها را در دسترس عموم بندگانش قرار داده است. سپس درمییابند که خداوند معبود یگانه است چون او به تنهایی اینها را آفریده است.
آیهی ۶۹-۶۸:
﴿وَأَوۡحَىٰ رَبُّکَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ أَنِ ٱتَّخِذِی مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُیُوتٗا وَمِنَ ٱلشَّجَرِ وَمِمَّا یَعۡرِشُونَ٦٨﴾[النحل: ۶۸]. «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که از پارهای از کوهها خانه بسازد و (نیز) از برخی از درختان و (نیز) از آنچه مردم داربست میکنند».
﴿ثُمَّ کُلِی مِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ فَٱسۡلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلٗاۚ یَخۡرُجُ مِنۢ بُطُونِهَا شَرَابٞ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ فِیهِ شِفَآءٞ لِّلنَّاسِۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ٦٩﴾[النحل: ۶۹]. «سپس از همۀ میوهها بخور و فرمانبردارانه راههای پروردگارت را در پیش بگیر. از شکمهای زنبوران مایهای میتراود، که رنگهای مختلفی دارد. در آن برای مردمان شفا است، بیگمان دراین، نشانۀ روشنی است برای کسانی که میاندیشند».
آنچه که ذکر شد آیاتی است دال بر عظمت خدا، برای کسانی که در آفرینش این زنبور کوچک که خداوند آن را به صورتی شگفتانگیز رهنمون کرده و مکانهای مکیدن شهد و سپس بازگشت به کندوها را برای آنها آسان نموده است میاندیشند. خداوند به او آموخته و وی را هدایت کرده است. سپس از شکم آن عسل لذیذی که بر حسب اختلاف سرزمین و چراگاهها دارای انواع مختلفی است، بیرون میآید، عسلی که مایۀ شفا و بهبودی بیماریهای مختلف است. پس این دلیلی بر کمال عنایت خداوند و لطف او نسبت به بندگانش میباشد و دلیلی است بر اینکه شایسته نیست کسی غیر از خداوند خوانده شود و مورد محبت قرار بگیرد.
آیهی ۷۰:
﴿وَٱللَّهُ خَلَقَکُمۡ ثُمَّ یَتَوَفَّىٰکُمۡۚ وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَىٰٓ أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ لِکَیۡ لَا یَعۡلَمَ بَعۡدَ عِلۡمٖ شَیًۡٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٞ قَدِیرٞ٧٠﴾[النحل: ۷۰]. «و خداوند شما را آفریده است، سپس شما را میمیراند و برخی از شما به خوارترین (حدّ) فرتونی و پیری برگردانده میشوند به گونهای که پس از (آن همه) علم و آگاهی چیزی نخواهند دانست و همه چیز را فراموش میکنند، بیگمان خدا آگاه و تواناست».
خداوند متعال خبر میدهد که او بندگان را آفریده است، و آنان را از حالتی به حالتی دیگر بر میگرداند، و پس از آنکه مدت زندگانی آنان به پایان رسید آنها را میمیراند. و برخی از بندگان هستند که خداوند عمرشان را بالا میبرد تا به خوارترین حد فرتونی برسند، که در آن سنین نیروهای ظاهر و باطنی انسان ضعیف میشوند، حتی عقل او ضعیف میگردد، عقلی که جوهر انسان است، و به ضعف آن افزوده میشود تا جایی که انسان همۀ معلوماتش را فراموش مینماید و عقل او همانند عقل کودکی شیرخوار میشود. بنابر این فرمود: ﴿لِکَیۡ لَا یَعۡلَمَ بَعۡدَ عِلۡمٖ شَیًۡٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٞ قَدِیرٞ﴾تا جایی که پس از علم و آگاهی پیزی نخواهد دانست و خداوند دانای تواناست. یعنی علم و آگاهی و توانایی او همه چیز را احاطه کرده است. از جمله قدرت الهی این است که انسان را در مراحل آفرنیش از حالتی به حالتی دیگر میبرد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعۡفٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ ضَعۡفٖ قُوَّةٗ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٖ ضَعۡفٗا وَشَیۡبَةٗۚ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡقَدِیرُ٥٤﴾[الروم: ۵۴]. «خداوند ذاتی است که شما را به گونهای ضعیف و ناتوان آفریده است، سپس بعد از آن ضعف و ناتوانی به شما نیرو بخشید و بعد از قدرت و نیرو باز شما را ناتوان و پیر میگرداند. هرچه بخواهد میآفریند و او دانای تواناست».
آیهی ۷۱:
﴿وَٱللَّهُ فَضَّلَ بَعۡضَکُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ فِی ٱلرِّزۡقِۚ فَمَا ٱلَّذِینَ فُضِّلُواْ بِرَآدِّی رِزۡقِهِمۡ عَلَىٰ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ فَهُمۡ فِیهِ سَوَآءٌۚ أَفَبِنِعۡمَةِ ٱللَّهِ یَجۡحَدُونَ٧١﴾[النحل: ۷۱]. «و خداوند برخی از شما را بر برخی دیگر در روزی برتری داده است، آنان که برتری داده شدهاند حاضر نیستند که روزی خود را به بردگان خود بدهند و ایشان را با خود در دارایی مساوی گردانند، آیا نعمت خدا را انکار میکنند؟».
این از دلایل یگانگی پروردگار، و به دلیلی بر زشتی شرکت ورزیدن به خداست. خداوند متعال میفرماید: همۀ شما مخلوق او هستید و به شما روزی میدهد، اما خداوند ﴿فَضَّلَ بَعۡضَکُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ فِی ٱلرِّزۡقِ﴾برخی از شما را بر برخی دیگر از نظر روزی برتری داده است، بنابر این برخی شما را آزادگانی قرار داد که دارای مال و ثروت هستند و برخی دیگر را بردگانی قرار داد که مالک چیزی از دنیا نمیباشند. پس آقایان که خداوند آنها را بر بردگانشان در رزق و روزی برتری داده است حاضر نیستند. ﴿بِرَآدِّی رِزۡقِهِمۡ عَلَىٰ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ﴾ثروت و دارایی خود را به بردگان خود بدهند و آنها را شریک قدرت و ثروت خود بسازند و این کار را ناممکن میدانند. نیز کسانی را که شما شریک خدا قرار میدهید، بردگان هستند و به اندازۀ ذرهای مالک چیزی نیستند، پس چگونه شما آنها را شریک خدا قرار میدهید؟ آیا شریک قراردادن آنها برای خدا بزرگترین ستم و انکار نعمت الهی نیست؟ بنابر این فرمود: ﴿أَفَبِنِعۡمَةِ ٱللَّهِ یَجۡحَدُونَ﴾آیا نعمت خدا را انکار میکنند؟ پس اگر به نعمت خد اقرار میکردند و آن را به خداوند نسبت میدادند هیچکس را با او شریک نمیساختند.
آیهی ۷۲:
﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَجَعَلَ لَکُم مِّنۡ أَزۡوَٰجِکُم بَنِینَ وَحَفَدَةٗ وَرَزَقَکُم مِّنَ ٱلطَّیِّبَٰتِۚ أَفَبِٱلۡبَٰطِلِ یُؤۡمِنُونَ وَبِنِعۡمَتِ ٱللَّهِ هُمۡ یَکۡفُرُونَ٧٢﴾[النحل: ۷۲]. «خداوند از جنس خودتان برای شما همسرانی قرار داد و از همسرانتان برای شما فرزندان و نوادگان آفرید و از پاکیزهها به شما روزی داد، آیا به باطل ایمان میآورند و به نعمت خداوند ناسپاسی میکنند».
خداوند متعال از منت بزرگش بر بندگان خود خبر میدهد که برای آنها همسرانی قرار داد تا در کنارشان بیاسایند و آرام بیگرند، و از همسرانشان برای آنان فرزندانی آفرید که به آنان دل خوش کنند و فرزندانشان به آنها خدمت نمایند، و کارهایشان را انجام دهند و در زیر سایۀ آنان بیارامند. و خوردنیها و نوشیندنیهای پاکیزه و نعمتهای فراوان دیگری را به آنها بخشیده است، به طوری که بندگان نمیتوانند آن همه نعمت را بشمارند.
﴿أَفَبِٱلۡبَٰطِلِ یُؤۡمِنُونَ وَبِنِعۡمَتِ ٱللَّهِ هُمۡ یَکۡفُرُونَ﴾آیا به باطلی ایمان میآورند که هیچ اصل و اساسی ندارد و نابود شده و از بین میرود و بهرهای چز نابودی ندارد، نمیآفریند و روزی میدهد و هیچ کاری را انجام نمیدهد؟ و این شامل همۀ چیزهایی است که به جای خداوند پرستش میشود. بنابر این همۀ معبوداتی که به جای خدا پرستش میشوند باطلاند. پس چگونه مشرکین آنها را به جای خداوند میپرستند.
﴿وَبِنِعۡمَتِ ٱللَّهِ هُمۡ یَکۡفُرُونَ﴾و به نعمت خداوند ناسپاسی میکنند. و آن را انکار مینمایند، و نعمت الهی را در راستای نافرمانی خدا و کفر ورزیدن به او به کار میگیرند؟ آیا این بزرگترین ستم و بزرگترین فساد و بیخردی نیست؟!.
آیهی ۷۶-۷۳:
﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَمۡلِکُ لَهُمۡ رِزۡقٗا مِّنَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ شَیۡٔٗا وَلَا یَسۡتَطِیعُونَ٧٣﴾[النحل: ۷۳]. «و به جای خداوند چیزهایی را پرستش میکنند که مالک کمترین رزقی در آسمانها و زمین برای آنان نیستند و نمیتوانند (کاری را انجام دهند)».
﴿فَلَا تَضۡرِبُواْ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡثَالَۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٧٤﴾[النحل: ۷۴]. «پس برای خدا شبیه و نظیر قرار میدهد، بیگمان خداوند میداند و شما نمیدانید».
﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلًا عَبۡدٗا مَّمۡلُوکٗا لَّا یَقۡدِرُ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَمَن رَّزَقۡنَٰهُ مِنَّا رِزۡقًا حَسَنٗا فَهُوَ یُنفِقُ مِنۡهُ سِرّٗا وَجَهۡرًاۖ هَلۡ یَسۡتَوُۥنَۚ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٧٥﴾[النحل: ۷۵]. «خداوند بردۀ مملوکی را به عنوان مثال ذکر میکند که بر (انجام) هیچ چیز توانا نیست، و نیز کسی را مثل میزند که از سوی خویش به او روزی پاکیزه و حلالی داده است، پس او در پنهان و آشکار از آن میبخشد، آیا این دو برابرند؟ ستایش خدا را سزاست، بلکه بیشتر آنان نمیدانند».
﴿وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلَیۡنِ أَحَدُهُمَآ أَبۡکَمُ لَا یَقۡدِرُ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَهُوَ کَلٌّ عَلَىٰ مَوۡلَىٰهُ أَیۡنَمَا یُوَجِّههُّ لَا یَأۡتِ بِخَیۡرٍ هَلۡ یَسۡتَوِی هُوَ وَمَن یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَهُوَ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٧٦﴾[النحل: ۷۶]. «و خداوند دو مرد را مَثَل میزند که یکی از آنان گنگ است و بر انجام چیزی توانایی ندارد، واو سربار خواجۀ خویش بوده و هر جا او را بفرستد خیری به بار نمیآورد. آیا او برابر با کسی است که به عدل و داد فرمان میدهد و در راه راست قرار دارد؟».
خداوند متعال از جهالت و ستمشان خبر میدهد که به جای او معبودانی را میپرستند و آنها را شریک خدا قرار میدهند در حالی که آن معبودان باطل در آسمانها و زمین اختیار روزی دادن را ندارند، و آنها باران و رزقی را فرو نمیفرستند، و هیچ چیزی از گیاهان زمین را نمیرویانند به اندازۀ ذرهای در آسمانها و زمین مالک چیزی نیستند، و اختیاری ندارند و نمیتوانند این کارها را بکنند، زیرا کسی که چیزی در اختیار ندارد، بعضی اوقات قدرت و توانایی دارد که هرکس با او ارتباط برقرار نماید به او فایده برساند، اما اینها نه چیزی در اختیار دارند و نه قدرتی دارند.
این است صفت معبودان آنها. پس چگونه آنها چنین معبودان باطلی را در ردیف خدا قرار داده و آنها را مالک آسمانها و زمین که تمام فرمانروایی از آن اوست و ستایش کاملاً از آن اوست و تمام قدرت از آن اوست تشبیه کردهاند؟!.
بنابراین فرمود: ﴿فَلَا تَضۡرِبُواْ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡثَالَ﴾برای خداوند مثلها نزنید و برای او تشبیه و نظیر قرار مدهید، مثلهایی که بیانگر تساوی او و آفریدههایش باشد. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾همانا خداوند میداند و شما نمیدانید.
پس بر ماست که بدون علم و آگاهی چیزی دربارۀ خدا نگوییم، و مثالهایی را که خداوند دانا بیان نموده است مد نظر قرار بدهیم. بنابر این خدا دو مثال برای خود و برای کسانی که به جای او پرستش میشوند بیان کرده است، یکی بردۀ مملوکی که اختیار خودش را ندارد و دارای هیچ مال و ثروتی در دنیا نیست، و دومی که آزاد و ثروتمند است و خداوند از جانب خویش به او روزی فراوان بخشیده است. این فرد، نیکوکار است و از آن مال آشکارا و پنهان میبخشد. آیا این فرد با آن برده برابر است؟ قطعاً برابر نیستند، با اینکه هر دو مخلوقاند، اما برابر بودنشان غیر ممکن است. پس اگر این دو یکسان نیستند چگونه مخلوق و بندهای که ملک و قدرتی ندارد و از هر جهت نیازمند پروردگاری است که مالک همۀ داراییهاست و بر هر چیزی توانا میباشد با خداوند آفریننده که مالک تمام مالک است و بر هر چیزی تواناست برابر است؟!.
بنابراین خداوند از مقام والای خویش تجلیل بعمل آورده و هر نوع حمد و ستایش را خاص خود قرار داد و فرمود: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ﴾هر نوع حمد و ستایش مخصوص خداست. انگار د راین سوال مطرح میشود که اگر اینطور است پس پرا مشرکان معبودان خود را با «الله» برابر قرار میدهند؟ به همین جهت فرمود: ﴿بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ﴾بلکه بیشتر آنها نمیدانند، زیرا اگر واقعاً میدانستند بر ارتکاب شرک جرأت نمیکردند. و مثال دوم، ﴿رَّجُلَیۡنِ أَحَدُهُمَآ أَبۡکَمُ لَا یَقۡدِرُ عَلَىٰ شَیۡءٖ﴾مثال دو مرد است که یکی از آن دو گنگ است، نه میشنود و نه حرف میزند و بر انجام کمترین کاری تونایی ندارد. ﴿وَهُوَ کَلٌّ عَلَىٰ مَوۡلَىٰهُ﴾و او سربار صاحب و خواجۀ خویش است. پس خواجهاش به وی خدمت میکند و او نمیتواند کارهای خود را انجام دهد، پس چنین کسی از هر جهت کمبود دارد، آیا او با کسی است که به عدل و داد فرمان میدهد و بر راه راست قرار دارد و گفتارش عادلانه و درست است برابر میباشد؟ پس همانگونه که این دو مرد با هم برابر نیستند. کسی که به جای خدا پرستش میشود و توانایی انجام دادن کوچکترین کاری را ندارد و اگر خداوند به او قدرت ندهد هیچ کاری را نخواهد توانست انجام بدهد. با خداوند برابر نیست که جز عقل چیزی نمیفمراید و جز کاری که به خاطر آن مورد ستایش قرار میگیرد انجام نمیدهد.
آیهی ۷۷:
﴿وَلِلَّهِ غَیۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَمَآ أَمۡرُ ٱلسَّاعَةِ إِلَّا کَلَمۡحِ ٱلۡبَصَرِ أَوۡ هُوَ أَقۡرَبُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٧٧﴾[النحل: ۷۷]. «و فقط خدا غیب آسمانها و زمین را میداند و بس، و کار قیمت به اندازۀ چشم برهم زدن یا کمتر از آن است، بیگمان خداوند بر هر کاری تواناست».
فقط خداوند غیب آسمانها و زمین را میداند، و جز او کسی پوشیدهها و نهانها و رازها را نمیداند. از جمله امور ناپیدا و پنهان دانستن قیامت است، پس هیچکس جز خدا نمیداند قیامت کی بر پا میشود، و وقوع قیامت به اندازۀ چشم بر هم زدن و یا کمتر از آن است، پس مردم از قبرهایشان بهسوی محشر و رستاخیز بلند میشوند و دیگر مهلتی داده نمیشود. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ﴾بیگمان خداوند بر انجام هر کاری تواناست. پس زنده کردن مردگان از دایرۀ قدرت فراگیر الهی خارج نیست.
آیهی ۷۸:
﴿وَٱللَّهُ أَخۡرَجَکُم مِّنۢ بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ شَیۡٔٗا وَجَعَلَ لَکُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفِۡٔدَةَ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٧٨﴾[النحل: ۷۸]. «و خداوند شما را از شکمهای مادرانتان بیرون آورد که چیزی نمیدانستید و او به شما گوش و چشم و دل داد تا سپاسگزاری کنید».
یعنی فقط خداوند این نعمتها را دادهاست، ﴿أَخۡرَجَکُم مِّنۢ بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ شَیۡٔٗا﴾و شما را از شکمهای مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمیدانستید و توانایی انجام کاری را نداشتید، سپس او، ﴿جَعَلَ لَکُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفِۡٔدَةَ﴾به شما گوش و چشم و دل داد. این سه عضو را به خاطر برتری و اهمیتشان بیان نمود، چون این اعضا کلید هر آگاهی و دانشی میباشند، زیرا هر آگاهی و دانشی که به انسان میرسد از طریق یکی از این سه وارد میشود،و گرنه سایر عضوها و تواناییهای ظاهری و با طنی را خداوند بخشیده است، و هریک را رفته رفته رشد میدهد تا به حالت تکامل خود برسند، و این بدان خاطر است که بندگان با به کار گرفتن این اعضا در راستای طاعت خدا عمل کنند و شکر او را به جای آورند و هرکس این عضوها را در مسیر معصیت خدا به کار ببرد حجتی علیه او خواهند بود. و چنین فردی نعمتهای خدا را با قبیحترین روش پاسخ داده است.
آیهی ۷۹:
﴿أَلَمۡ یَرَوۡاْ إِلَى ٱلطَّیۡرِ مُسَخَّرَٰتٖ فِی جَوِّ ٱلسَّمَآءِ مَا یُمۡسِکُهُنَّ إِلَّا ٱللَّهُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٧٩﴾[النحل: ۷۹]. «آیا به پرندگان رام شده در فضای آسمان ننگریستهاند؟ آنها را کسی جز خدا نگاه نمیدارد، بیگمان در این (قدرت نمایی) برای کسانی که ایمان دارند نشانههاست».
این مایۀ عرت مومنان است، چون آنها از نشانهها و آیات الهی بهرهمند میشوند و در هر نشانهای میاندیشند، و اما غیر از مومنان به چنین نشانههایی از روی سرگرمی و غفلت مینگرند.
و آیه این مطلب را گوشزد میکند که خداوند پرندگان را طوری آفریده است که میتوانند پرواز نمایند سپس خداوند این هوای لطیف را برایشان مسخر نموده و به آنها توانایی حرکت در هوا را داده است و این دلیلی بر حکمت و آگاهی و علم گستردۀ الهی و کمال اقتدار اوست. فرخنده خدایی است پروردگار جهانیان!.
آیهی ۸۳- ۸۰:
﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنۢ بُیُوتِکُمۡ سَکَنٗا وَجَعَلَ لَکُم مِّن جُلُودِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ بُیُوتٗا تَسۡتَخِفُّونَهَا یَوۡمَ ظَعۡنِکُمۡ وَیَوۡمَ إِقَامَتِکُمۡ وَمِنۡ أَصۡوَافِهَا وَأَوۡبَارِهَا وَأَشۡعَارِهَآ أَثَٰثٗا وَمَتَٰعًا إِلَىٰ حِینٖ٨٠﴾[النحل: ۸۰]. «و خداوند از خانههایتان برای شما آسایشگاه قرار داد، و از پوست چهارپایان چادرهایی برایتان قرار داده است که آنها را در روز جابجا شدنتان و در روز ماندنتان سبک مییابید، و از پشم و کرک و موی چهارپایان وسائل منزل و موجبات رفاه و آسیاش شما را فراهم کرده است، تا مدتی از آنها استفاده کنید».
﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلَٰلٗا وَجَعَلَ لَکُم مِّنَ ٱلۡجِبَالِ أَکۡنَٰنٗا وَجَعَلَ لَکُمۡ سَرَٰبِیلَ تَقِیکُمُ ٱلۡحَرَّ وَسَرَٰبِیلَ تَقِیکُم بَأۡسَکُمۡۚ کَذَٰلِکَ یُتِمُّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تُسۡلِمُونَ٨١﴾[النحل: ۸۱]. «و خداوند از چیزهایی که آفریده سایههایی را برایتان قرار داد، و از کوهها برای شما غارها قرار داد، و برایتان تن پوشهایی پدید آورد که شما را از گرما حفظ کند و تن پوشهایی که در جنگ محفوظتان میدارد، بدینگونه خدا نعمتش را به طور کامل به شما عطا میکند تا تسلیم و مطیع شوید».
﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَیۡکَ ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ٨٢﴾[النحل: ۸۲]. «پس اگر آنان روی برتابند، وظیفۀ تو تنها تبلیغ آشکار است».
﴿یَعۡرِفُونَ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا وَأَکۡثَرُهُمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨٣﴾[النحل: ۸۳]. «نعمت خدا را میشناسند (اما) سپس آن را انکار میکنند و بیشترشان کافر هستند».
خداوند نعمتهای خویش را به بندگان خود یادآور میشود و از آنها میخواهد تا سپاس وی را به جای بیاورند، و به آن اعتراف نمایند. بنابر این فرمود: ﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنۢ بُیُوتِکُمۡ سَکَنٗا﴾و خداوند از خانه و قصرها و منزلهایتان را محل آسایش شما قرار داده است، شما را از سرما و گرما محافظت نموده، و شما و فرزندان و کالاهایتان را میپوشانند، و دیگر فوایدی که خانهها دارند. ﴿وَجَعَلَ لَکُم مِّن جُلُودِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾و از پوست چهارپایان یا از موی و پشم و کرکی که بر پوست میروید، ﴿بُیُوتٗا تَسۡتَخِفُّونَهَا﴾چادرهایی برایتان ساخته است که آن را، ﴿یَوۡمَ ظَعۡنِکُمۡ وَیَوۡمَ إِقَامَتِکُمۡ﴾در سفر و حضرتان سبک مییابید، و به آیانی جابجا میکنید، و در جاهایی که قصد اقامت همیشگی را در آن ندارید به آسانی بر پا میکنید، و شما را از گرما و سرما و باران در امان داشته، و اثاثهایتان را از گزند باران محافظت میکند.
﴿وَمِنۡ أَصۡوَافِهَا وَأَوۡبَارِهَا وَأَشۡعَارِهَآ أَثَٰثٗا﴾و از پشم و کرک و موی چهارپایان وسائل منزل و موجبات رفاه و آسایش شما را فراهم کرده است، و این همۀ چیزهایی که از پشم و کرک و مو ساخته میشود از قبیل ساک و چمدانها، زیراندازها، لباسها، زینها و غیره را شامل میشود.
﴿وَمَتَٰعًا إِلَىٰ حِینٖ﴾تا مدتی در این دنیا از آنها بهرهمند شوید. پس آنچه ذکر شده از جملۀ چیزهایی هستند که خداوند توفیق ساخت و تهیۀ آنرا به بندگان داده است.
﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلَٰلٗا﴾و خداوند از چیزهایی که آفریده است و شما در آفرینش آن نقشی ندارید برایتان سآیهها قرار داد. مانند سایۀ درختان و کوهها و تپهها و امثال آن که انسانها از این سآیهها استفاده مینمایند ﴿وَجَعَلَ لَکُم مِّنَ ٱلۡجِبَالِ أَکۡنَٰنٗا﴾و از کوهها برایتان غارها قرار داد که شما را از سرما و گرما و باران و دشمن مصون میدارند، ﴿وَجَعَلَ لَکُمۡ سَرَٰبِیلَ تَقِیکُمُ ٱلۡحَرَّ﴾و برایتان تن پوشها و لباسهایی پدید آورد که شما را از گرما محافظت میکنند. و خداوند سردی را بیان نکرد، زیرا در دل اول این سوره نعمتهای اصلی بیان شدهاند و در پایان آن متمم و مکمل نعمتهای اصلی بیان میشوند، و حفاظت از سرما و از نعمتهای اصلی است، زیرا یک نیاز و ضرورت اساسی است، و خداوند در اول سوره آن را بیان نمود و فرمود: ﴿لَکُمۡ فِیهَا دِفۡءٞ وَمَنَٰفِعُ﴾[النحل: ۵]. مایۀ گرمای شما هستند و در آن منافعی دارید.
﴿وَسَرَٰبِیلَ تَقِیکُم بَأۡسَکُمۡ﴾و تن پوشها و لباسهایی برایتان پدید آورد که هنگام جنگ شما را از آسیب ضربات اسلحه مصون میدارد، مانند زرهها و امثال آن، و این چنین خداوند نعمت خویش را به طور کامل به شما عطا میکند. ـ چرا که نعمتهای بیشماری را به شما ارزانی نموده است ـ . ﴿لَعَلَّکُمۡ تُسۡلِمُونَ﴾تا وقتی نعمتهای خدا را یاد کردید و دیدید که نعمات و برکات الهی از هر سو شما را دربر گرفته است تسلیم شکوه و عظمت خدا شوید، و از دستور و فرمان او اطاعت کنید و نعمتهای خدا را در راستای اطاعت و فرمانبرداری از وی به کار بگیرد. پس فراوان بودن نعمتها موجب شکرگزاری بیشتر و ستایش خداوند بر این نعمتها است. اما ستمگران جز سرکشی و مخالفت چیزی را نمیدانند.
بنابراین خداوند در مورد ستمگران فرموده است: ﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ﴾و چنانچه پس از اینکه به نعتمها و آیات خداوند تذکر داده شدند، روی گردان شوند، ﴿فَإِنَّمَا عَلَیۡکَ ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ﴾وظیفه تو تنها تبلیغ آشکار است. یعنی هدایت کردن و توفیق دادن آشکار بر تو لازم نیست، بلکه فقط از تو خواسته میشود که آنها را پند و اندرز بدهی، و آنها را بترسانی و ازن نافرمانی خدا بر حذر بداری، پس اگر وظیفهات را انجام دهی حساب آنها با خداست. زیرا آنان احسان را میبینند و نعمت خدا را میشناسند اما آن را انکار میکنند. ﴿وَأَکۡثَرُهُمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ﴾و بیشترشان کافراند، و خیری در آنها وجود ندارد، و پی در پی آمدن نشانهها و آیات به آنها فایدهای نمیرساند، زیرا ضمیر و احساساتشان فاسد شده و اهدافی نادرست دارند و آنان خواهند دید که خداوند آدمهای سرکش، و کسانی را که شکر نعمتهایش را بهجای نمیآورند و از خدا و پیامبرش سرپیچی میکنند، چگونه سزا میدهد!.
آیهی ۸۷-۸۴:
﴿وَیَوۡمَ نَبۡعَثُ مِن کُلِّ أُمَّةٖ شَهِیدٗا ثُمَّ لَا یُؤۡذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ وَلَا هُمۡ یُسۡتَعۡتَبُونَ٨٤﴾[النحل: ۸۴]. «و روزی که از هر امتی گواهی بر میانگیزیم، آنگاه که به کافران اجازه(ی عذر آوردن) داده نشده و از آنان خواسته نمیشود که با توبه و عمل صالح پروردگارشان را خشنود گردانند».
﴿وَإِذَا رَءَا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ ٱلۡعَذَابَ فَلَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمۡ وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَ٨٥﴾[النحل: ۸۵]. «و هنگامیکه ستمگران عذاب را ببینند (عذابشان) از آنان کاسته نمیشود و آنان مهلت نمییابند».
﴿وَإِذَا رَءَا ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْ شُرَکَآءَهُمۡ قَالُواْ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ شُرَکَآؤُنَا ٱلَّذِینَ کُنَّا نَدۡعُواْ مِن دُونِکَۖ فَأَلۡقَوۡاْ إِلَیۡهِمُ ٱلۡقَوۡلَ إِنَّکُمۡ لَکَٰذِبُونَ٨٦﴾[النحل: ۸۶]. «و هنگامیکه مشرکان انبازهایشان را میبینند، میگویند: پروردگارا! اینان انبازهای ما هستند که آنان را به جای تو میخواندیم، (انبازان) به آنان پاسخ داده و میگویند: به راستی شما دروغگوئید».
﴿وَأَلۡقَوۡاْ إِلَى ٱللَّهِ یَوۡمَئِذٍ ٱلسَّلَمَۖ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ٨٧﴾[النحل: ۸۷]. «و آن روز در برابر خداوند تسلیم شوند و آنچه را که میبافتند از آنان گم و ناپیدا میشود».
خداوند از حالت کافران در روز قیامت خبر داده و میفرماید عذری از آنها پذیرفته نمیشود، و عذاب از آنان رفع نمیگردد، و همانا کسانیکه شریک خدا ساخته بودند از آنان بیزای میجویند، و ایشان به کفر و دروغ بستن به خدا اعتراف مینمایند. پس خداوند فرمود: ﴿وَیَوۡمَ نَبۡعَثُ مِن کُلِّ أُمَّةٖ شَهِیدٗا﴾و روزی که از هر امتی شاهدی بر میانگیزیم، که بر آنها و بر کارهایشان گواهی میدهد. این شاهد گواهی میدهد که آنها دعوتگر هدایت را چه پاسخی دادند و گواهانی را که خداوند بر میانگیزد، پاکترین و عادلترین گواهاناند، و آنها پیامبران هستند، همان کسانی که چون شهادت دهند حجت خداوند بر مردم پایان مییابد. ﴿ثُمَّ لَا یُؤۡذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ﴾و به کافران اجازۀ عذر آوردن داده نمیشود، زیرا عذر آوردن آنها دروغنی است و به آنها فایدهای نمیرساند، و نیز اگر بخواهند به دنیا برگردند تا آنچه را که از دست دادهاند جبران نمایند، خواستۀ آنان مورد پذیرش خدا واقع نمیشود، بلکه بیدرنگ به عذاب سختی گرفتار میگردند که از آن کا سته نمیشود. نی زبه آنها مهلت داده نمیشود که در راستای رهانیدن خود از عذاب الهی دست به اقدامی بزنند، چون اعمال نیک آنها آنقدر اندک و ناچیز ا ست که میتوان آن را در چند موردی خلاصه کرد و بر شمرد، و خود نیز به ناچیز بودن آن اقرار مینمایند و رسوا میشوند.
﴿وَإِذَا رَءَا ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْ شُرَکَآءَهُمۡ﴾و در روز قیامت هنگامیکه مشرکان شریکها و انبازهایشان را میبینند، و باطل بودن آنها محرز میگردد، به گونهای که نمیتانند این حقیقت را انکار کنند، ﴿قَالُواْ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ شُرَکَآؤُنَا ٱلَّذِینَ کُنَّا نَدۡعُواْ مِن دُونِکَ﴾میگویند: پروردگارا! اینان شریکان ما هستند که آنان را به جای تو میپرستیدیم، و به فریاد میخواندیم. اینک نمیتوانند هیچ سودی به ما برسانند و نمیتوانند شفاعتی بکنند، پس خودشان باطل بودن آنها را خاطرنشان میکنند و به آنها کفر میورزند، و دشمنی و نقرت میان آنها و معبودانشان آشکار میگردد. ﴿فَأَلۡقَوۡاْ إِلَیۡهِمُ ٱلۡقَوۡلَ﴾شریکانشان در پاسخ به آنها میگویند: ﴿إِنَّکُمۡ لَکَٰذِبُونَ﴾شما دروغ میگفتید که ما را شریک خدا قرار دادید، و ما را همراه خدا پرستش کردید، ما شما را به این کار فرمان ندادیم و چنین نپنداشتیم که شایستۀ عبادت هستیم. پس سرزنش و ملامت بر شما بادا!.
در این هنگام در پیشگاه خدا سر تسلیم فرود میآورند و در برابر حکم او سر مینهند و میدانند که آنها سزاوار عذاب هستند. ﴿وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ﴾و آنچه به افترا میبستند از آنان گم و ناپیدا میشود، پس وارد جهنم میشوند. در حالی که از خود بیزارند و دلهایشان سرشار از ستایش پروردگار است، و میدانند که آنها جز به خاطر کارهایی که کردهاند مجازات نشدهاند.
آیهی ۸۸:
﴿ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ زِدۡنَٰهُمۡ عَذَابٗا فَوۡقَ ٱلۡعَذَابِ بِمَا کَانُواْ یُفۡسِدُونَ٨٨﴾[النحل: ۸۸]. «کسانی که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند به سزای آنکه فساد میکردند عذابی بر عذابشان میافزاییم».
خداوندمتعال در این آیه عاقبت و سرانجام مجرمان را بیان میدارد، آنها که کفر ورزیدند و آیات خدا را تکذیب کردند و با پیامبران خدا مبارزه نمودند، و مردم را از راه خدا بازداشتند و دعوتگرانی بهسوی گمراهی گردیدند، پس سزاوار عذابی چند برابر شدند، چرا که جرمشان بسیار زیاد بود و در زمین خدا فساد کردند.
آیه ۸۹:
﴿وَیَوۡمَ نَبۡعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٖ شَهِیدًا عَلَیۡهِم مِّنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَجِئۡنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ وَنَزَّلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ تِبۡیَٰنٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِینَ٨٩﴾[النحل: ۸۹]. «و روزی که درمیان هر امتی گواهی از خودشان بر آنان بر میانگیزیم و تو را بر اینان گواه میگیریم، و کتاب را بر تو نایل کردیم که بیانگر همه چیز و وسیلۀ هدایت و مایۀ رحمت و مژده رسان مسلمانان است».
خداوند متعال در آیات قبل بیان کرد که در میان هر امتی گواهی را بر میانگیزد، اینجا نیز همان مطلب را بیان کرد و از میان گواهان، پیامبر گرامی اسلام را بهطور ویژه بیان نمود و فرمود : ﴿وَجِئۡنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ﴾و تو را بر امتت گواه میگیریم تا بر خیر و شر آنها گواهی دهی. و این از کمال عدل الهی است که هر پیامبری بر امتش گواهی دهد، چون هر یک در مورد اعمال امتش بیشتر از دیگران آگاهی دارد و در مورد امتش مهربانتر و منصفتر از دیگران است، و از آن جا که نسبت به آنها مهربان است به آنچه که نکردهاند گواهی نمیدهد، و این مانند فرمودۀ الهی است که میفرماید: ﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَیَکُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَیۡکُمۡ شَهِیدٗا﴾[البقرة: ۱۴۳]. «و این چنین شما را امتی میانه قرار دادهایم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر (نیز) بر شما گواه خواهد بود».
و خداوند متعال فرموده است: ﴿فَکَیۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِیدٖ وَجِئۡنَا بِکَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِیدٗا٤١ یَوۡمَئِذٖ یَوَدُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَعَصَوُاْ ٱلرَّسُولَ لَوۡ تُسَوَّىٰ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضُ﴾[النساء: ۴۱-۴۲]. «پس چگونه است آنگاه که از هر امتی گواهی آوردیم و تو را به اینها گواه گیریم، در آن روز کسانی که کفر ورزیده و از پیامبر فرمان نبردهاند دوست دارند که با خاک یکسان شوند».
﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ تِبۡیَٰنٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ﴾و کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر هر چیزی در اصول و فروع دین و احکام هر دو جهان است و همۀ آنچه که بندگان بدان نیاز دارند در آن و به طور کامل و با کلماتی واضح و مفاهیمی بزرگ بیان شده است.
حتی خداوند در این کتاب امور بزرگی را ـ که قلب به آن نیاز دارد و در هر زمانی باید آن را یاد کند و در هر لحظهای آن را تکرار نماید ـ با کلمات مختلف و دلایل متنوعی بازگو مینما ید تا در دلها جای گیرد و خیر و نیکی را بر حسب ثبوت آن ر دل به بار آورد.
و خداوند در کلمات اندکی، مفاهیم زیادی را جمع مینماید به گونهای که کلمه به مانند قاعده و اساس قرار گرفته و مفاهیم فراوانی از آن متفرع میشود. شما به آیهای که بعد از این آیه میآید دقت کنید که در آن انواع فرمانها و ناهی جمع شده است. پس چون این قرآن بیانگر هر چیزی است، حجت خدا بر همۀ بندگان است و بر همین اساس ستمگران دیگر دلیلی نخواهند داشت، و مسلمین از آن منتفع میگردند. پس مایۀ هدایت آنها شده و به وسیلۀ آن به امور دینی و دنیایی خود راهیاب میشوند. و رحمتی است برای آنان ایمان و به وسیلۀ آن تمام خیر و خوبیهای دنیا و آخرت را به دست میآورند.
و هدایت همان علم مفید و عمل صالحی است که مسلمین بدان دست یافتهاند، و رحمت همان پاداش نیک دنیا و آخرت است که در نتیجۀ علم مفید و عمل صالح به دست میآورند، مانند صلاح قلب و آرامش آن و نیز مانند عقل کامل که جز با تربیت پرورش آن در پرتو مفاهیم قرآن که بزرگترین و برترین مفاهیم هستند به کمال نمیرسد، و نیز مانند اعمال درست و اخلاق نیکو و روزی زیاد و پیروزی بر دشمنان در سخن و در عمل، و به دست آوردن رضای خدا و بهشت الهی که نعمتهایی که جز پروردگار مهربان کسی آن را نمیداند و همگی در سایۀ علم مفید و عمل صالح به دست میآیند.
آیهی ۹۰:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠﴾[النحل: ۹۰]. «به راستی خداوند به دادگری و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان میدهد و از کار زشت و ناپسند و تجاوز باز میدارد و شما را اندرز میدهد تا اینکه پند بگیرید».
عدالت و دادگری که خداوند به آن دستور میدهد شامل دادگری در حق او و در حق بندگانش میباشد. و بنده باید تمام حقوق مالی و بدنی را که خداوند در حق خود و بندگانش بر او واجب نموده است، ادا کند و با مردم به عدالت کامل رفتار نماید. پس هر حاکم و فرمانروایی باید تمام حقوق ملت و رع یت خود را بپردزاد، خواه فرمانروا حکومت باشد یا ریاست قضاوت را به دست داشته، یا نیات و نمایندگی حاکم یا قاضی را عهده دار باشد.
خداوند عدالت و دادگری را در کتابش و نیز توسط پیامبرش بر مردم فرض نموده و به آنان دستور داده تا عدالت را پیشه کنند. و از جمله عدالت این است که در خرید و فروش وسایل داد و ستدها، تمام حقی را که برگردن توست بپردازی. و نباید از حق مردم بکاهی و آنها را فریب بدهی و به آنها ستم کنی.
پس رعایت عدالت در تمامی کارها واجب است و احسان، فضیلت و ارزشی مستحب میباشد. مانند فایده و رساندن به مردم با مال و بدن و بهرهمند ساختن آنها به وسیلۀ علم و دانش و دیگر انواع خدمات و فایدهها، و حتی نیکی با چهارپایانی که گوشتشان خورده میشود و دیگر حیوانات در زمرۀ احسان است و خداوند بخشیدن و کمک کردن به خویشاوندان را به طور ویژه بیان کرد، گرچه به صورت کلی خویشاوندان هم شاملاند، ولی خداوند خواسته است بر حقوق آنها تأکید کرده و بیان نماید که باید صلۀ رحم آنها را برقرار داشت و با آنها به نیکی رفتار نمود و در این زمینه کوشا بود.
و دراین امر همۀ نزدیکان و خویشاوندان داخلاند، اما هرکس که نزدیکتر است به نیکی کردن سزوارارتر است. ﴿وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ﴾و از زشتیها باز میدارد، و آن هر گناه بزرگی است که شریعتها و سرشتها آن را زشت قرار دادهاند، مانند شرک ورزیدن به خدا و کشتن مردم به ناحق، و زنا و سرقت و خود بزرگ بینی و تکبر و حقیر دانستن مردم، و دیگر زشتیها. و هر گناه و معصیتی در حق خدا در این داخل است.
و خدا آدمی را از تجاوز باز میدارد، و تجاوز هر نوع پایمال کردن حقوق مردم را شامل میشود. ریختن خون و آبروی مردم و خوردن مال آنان به ناحق ار مصادیق تجاوز میباشد.
پس ای آیه تمامی دستورات و نواهی را دربرگرفته، و هیچ چیزی باقی نمانده مگر در آن داخل است، و این قاعدهای است که سایر جزئیات را دربر میگیرد. پس هر مسئلهای که مشتمل بر دادگری، احسان، یا بخشش به خویشان باشد از جمله چیزهایی است که خداوند به آن فرمان داده است. و هر مسئلهای که مشتمل بر منکر یا تجاوز باشد خداوند از آن باز میدارد. و به وسیلۀ آن این، خوبی آنچه که از آن نهی کرده است معلوم میشود و گفتههای مردم در پرتو این قاعده سنجیده میشوند، و سایر حالات به آن برگردانده میشود پس با برکت است آن ذاتی که سخنش هدایت و شفا و نور و فرقان هر چیزی است. بنابر این فرمود: ﴿یَعِظُکُمۡ﴾و به وسیلۀ آنچه در کتابش برایتان بیان نموده است شما را اندرز میدهد، و شما را به آنچه که صلاح و بهبودیتان در آن نهفته است دستور میدهد، و از آنچه به زیان شماست باز میدارد. ﴿لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ﴾تا آنچه را که به شما اندرز میدهد به یاد آورید و بفهیمد و در آن بیاندیشید. پس هرگاه آن را به یاد آورید و فهمیدید و به مقتضای آن عمل کردید، به سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت دست مییابید، چنان سعادتی که هیچ شقاوت و بدبختی با آن همراه نیست. پس چون به آنچه که در اصل شرع واجب است، امر نمود، دستور داد به آنچه که بنده بر خود واجب گردانده است وفا شود و فرمود.
آیه ۹۲-۹۱:
﴿وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ إِذَا عَٰهَدتُّمۡ وَلَا تَنقُضُواْ ٱلۡأَیۡمَٰنَ بَعۡدَ تَوۡکِیدِهَا وَقَدۡ جَعَلۡتُمُ ٱللَّهَ عَلَیۡکُمۡ کَفِیلًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ٩١﴾[النحل: ۹۱]. «و به پیمان خدا چون عهد بستید وفا کنید و سوگندها را پس از تأکید آن نشکنید در حالیکه خدا را بر خود نگهبان ساختهاید، خداوند آنچه را که میکنید، میداند».
﴿وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّتِی نَقَضَتۡ غَزۡلَهَا مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٍ أَنکَٰثٗا تَتَّخِذُونَ أَیۡمَٰنَکُمۡ دَخَلَۢا بَیۡنَکُمۡ أَن تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرۡبَىٰ مِنۡ أُمَّةٍۚ إِنَّمَا یَبۡلُوکُمُ ٱللَّهُ بِهِۦۚ وَلَیُبَیِّنَنَّ لَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ مَا کُنتُمۡ فِیهِ تَخۡتَلِفُونَ٩٢﴾[النحل: ۹۲]. «و مانند آن (زنی) نباشید که رشتۀ خود را پس از محکم تایبدن از هم وا میکرد، شما نباید سوگندهایتان را درمیان مایۀ فریب سازید تا گروهی از گروهی دیگر (از لحاظ داشتن امکانات) فزونتر گردد. جز این نیست که خداوند شما را به آن میآزماید، و به یقین روز قیامت آنچه را که در آن اختلاف میورزیدید برایتان روشن خواهد ساخت».
این دو آیه همۀ عهدهایی را که بنده با پروردگارش بسته، از قبیل عبادتها و نذرها و سوگندهای که مبنی بر انجام دادن کار نیک خورده است شامل میشود. و نیز پیمانی را که بنده با کسی دیگر میبندد و عدهای که بنده به کسی دیگر میدهد و آن را بر خود استوار میگرداند شامل میشود. پس بر بنده لازم است که در همۀ این موارد به عهد و سگوند خود وفا کند، و در صورت توانایی آنرا به طور کامل به اتمام رساند. بنابر این خداوند از شکستن عهد و سوگند نهی کرده و فرموده است: ﴿وَلَا تَنقُضُواْ ٱلۡأَیۡمَٰنَ بَعۡدَ تَوۡکِیدِهَا﴾و پس از آنکه به نام خدا سوگند خوردید آن را نشکنید. ﴿وَقَدۡ جَعَلۡتُمُ ٱللَّهَ عَلَیۡکُمۡ کَفِیلًا﴾در حالیکه شما ای دو طرفی که پیمان بستهاید خدا را بر خود نگهبان و مراقب قرار داده اید. پس برای شما جایز نیست به آنچه که خداوند را در آن ضامن قرار دادهاید عمل نکنید، زیرا اگر به آن پایبند نباشید و بدان وفا نکنید این کار باعث ترک تعظیم خداوند را کفیل و نگهبان خویش قرار دادهای رضایت داده و قانع شده است. پس همانطور که طرف دیگر شما را امین قرارداده و نسبت به شما حسن ظن دارد شما نیز باید به آنچه گفتهای و برخود استوار و موکد نمودهای وفا بکنی. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ﴾بیگمان خداوند میداند آنچه را که میکنید، پس هر عمل کنندهای را طبق عملش و بر حسب نیت و هدفش سزا و جزا میدهد. ﴿وَلَا تَکُونُواْ﴾و در شکستن پیمانهایشان از شتترین الگو پیروی نکنید، الگویی که بر زشتی و نادانی انجامدهندۀ آن دلالت مینماید، و آن نمونه ﴿کَٱلَّتِی نَقَضَتۡ غَزۡلَهَا مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٍ﴾زنی است که رشتههای خود را محکم میتابیدو پس از آن کاملاً تابیده شده و محکم میگردیدند، رشتۀ خود را از هم وامی کرد، پس هم در تابیدن خسته شد و هم در واکردن رشتهها. پس جز ناکامی و خستگی و بر خردی سودی نبرد. همچنین کسی که پیمان خود را بشکند ستمگر و جاهل و بیخرد است و در دین و جوانمردی کمبود دارد، و همانند این زن میباشد. ﴿تَتَّخِذُونَ أَیۡمَٰنَکُمۡ دَخَلَۢا بَیۡنَکُمۡ أَن تَکُونَ أُمَّةٌ﴾شما نباید سوگندهایتان را درمیان مایۀ فریب سازید تا گروهی از گروهی دیگر فزونتر گردد. یعنی شایسته نیست که سوگند موکد بخورید و برای شکستن آن منتظر فرصت باشید، به گونهای که کسی که سوگند خورده است، اگر از نظر امکانات مادی و ضعیف باشد به سوگند خود وفا کند، اما نه به خاطر تعظیم سوگندی که خورده است، بلکه به خاطر ناتوانی در پرداخت جریمۀ نقض کردن سوگندش به ان وفا میکند اما چنانچه کسی که سوگند خورده است از نظر امکانات مادی قوی باشد، و ببیند که شکستن سوگند به سود اوست بدون توجه به پیمان خدا و سوگند خود آن را میشکند. همهی این کارها به تبعیت از هواهای نفس و تقدیم آن بر آنچه خدا از آنان خواسته است صورت میگیرد. نیز این کار بدان جهت صورت میگیرد که هوای نفسانی بر مروت انسانی و اخلاقی پسندیده تقدیم داشته شده است، تا گروهی بر گروهی دیگر در تعداد و نیرو بیشتر گردد. ﴿إِنَّمَا یَبۡلُوکُمُ ٱللَّهُ بِهِ﴾بدون شک خداوند با وفای به عهد، شما را مورد آزمایش قرار میدهد، زیرا خداوند اسبابی را تدارک دیده است که به وسیلۀ آن راستگویی وفادار را مورد آزمایش قرار میدهد و او را از فاسق بدبخت متمایز مینماید. ﴿وَلَیُبَیِّنَنَّ لَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ مَا کُنتُمۡ فِیهِ تَخۡتَلِفُونَ﴾و قطعاً خداوند در روز قیامت آنچه را که در آن اختلاف میورزید برایتان آشکار میسازد. پس هرکس را طبق عملش مجازات مینماید و عهد شکن و فریبکار را خوار میگرداند.
آیهی ۹۳:
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَکُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰکِن یُضِلُّ مَن یَشَآءُ وَیَهۡدِی مَن یَشَآءُۚ وَلَتُسَۡٔلُنَّ عَمَّا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٩٣﴾[النحل: ۹۳]. «و اگر خداوند میخواست شما را امتی واحد قرار میداد، ولی هرکس را که بخواهد گمراه مینماید و هرکس را که بخواهد هدایت میکند، و به طور قطع از آنچه میکردید پرسیده خواهید شد».
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ﴾و اگر خداوند میخواست همه مردم را بر هدایت جمع مینمود و آنان را ﴿أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ﴾یک امت قرار میداد، اما تنها خداست که هدایت مینماید و گمراه میسازد و هدایت کردن و گمراه نمودن کار اوست و تابع حکمت و عمل او میباشد، به فضل خویش، هدایت را به کسی میبخشد که مستحق آن است و کسی را که سزاوار هدایت نیست بر اساس عدالت خویش از آن محروم مینماید. ﴿وَلَتُسَۡٔلُنَّ عَمَّا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾واز خیر و شری که میکردید پرسیده خواهید شد، و خداوند به طور کامل و به منصفانهترین وجه شما را بر آن سزا و جزا میدهد.
آیه ۹۴:
﴿وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ أَیۡمَٰنَکُمۡ دَخَلَۢا بَیۡنَکُمۡ فَتَزِلَّ قَدَمُۢ بَعۡدَ ثُبُوتِهَا وَتَذُوقُواْ ٱلسُّوٓءَ بِمَا صَدَدتُّمۡ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلَکُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ٩٤﴾[النحل: ۹۴]. «و سوگندهایتان را در میان خود وسیلۀ فریب قرار ندهید تا (مبادا) قدمی پس از استواریاش بلغزد، و به سبب جلوگیری از راه خدا عذاب بزرگی را بچشید و در آخرت عذاب بزرگی داشته باشید».
﴿وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ أَیۡمَٰنَکُمۡ دَخَلَۢا بَیۡنَکُمۡ﴾و سوگندها و پیمانهایتان را تابع خواستها خود مسازید، هرگاه خواستید به آن وفا کنید و هرگاه دلتان خواست آن را بکشنید، زیرا اگر چنین کنید گامهایتان پس از استوار شدن بر راه راست میلغزد. ﴿وَتَذُوقُواْ ٱلسُّوٓءَ﴾و عذابی را بچشید که شما را ناگوار آید و به غم و اندوه اندازد ﴿بِمَا صَدَدتُّمۡ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ﴾به سبب جلوگیری شما از راه خدا، بدانگاه که گمراه شدید و دیگران را گمراه نمودید، ﴿وَلَکُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ﴾و در آخرت عذابی بزرگ و چند برابر خواهید داشت.
آیهی ۹۷-۹۵:
﴿وَلَا تَشۡتَرُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِیلًاۚ إِنَّمَا عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩٥﴾[النحل: ۹۵]. «و پیمان خدا را به بهای اندک نفروشید، بیگمان آنچه نزد خداست همان برای شما بهتر است اگر بدانید».
﴿مَا عِندَکُمۡ یَنفَدُ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ بَاقٖۗ وَلَنَجۡزِیَنَّ ٱلَّذِینَ صَبَرُوٓاْ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٩٦﴾[النحل: ۹۶]. «آنچه نزد شماست از میان میرود و آنچه نزد خداست ماندگار و باقی است و به شکیبایان به (حسب) نیکوترین آنچه میکردند پاداش میدهیم».
﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡیِیَنَّهُۥ حَیَوٰةٗ طَیِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِیَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٩٧﴾[النحل: ۹۷]. «هر کس چه زن و چه مرد کار شایسته انجام دهد و مؤمن باشد بدو زندگی پاکیزه و خوشایندی میبخشیم و پاداششان را طبق بهترین کارهایشان خواهیم داد».
خداوند متعال بندگانش را از شکستن پیمانها و سوگندهایشان به خاطر برخورداری از منافع دنیا بر حذر داشته و میفرماید: ﴿وَلَا تَشۡتَرُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِیلًا﴾و پیمان خدا را به بهای اندک نفروشید، و به خاطر دنیا آن را نشکنید، بلکه به آن وفادار باشید. ﴿إِنَّمَا عِندَ ٱللَّهِ﴾همانا پاداشی که در دنیا و آخرت نزد خداست برای کسی که خشنودی خدا را بر هر چیز ترجیح داده و به پیمان خدا وفا نموده است، ﴿هُوَ خَیۡرٞ﴾اگر متاع فانی دنیا بهتر است ﴿إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾اگر شما بدانید.
نعمتهای که نزد شماست فانی و ناپایدار است و آنچه نزد خدا میباشد ماندگار و باقی است، بنابر این آنچه را که ماندگار و باقی است بر آنچه که از بین میرود ترجیح دهید، زیرا آنچه شما دارید گرچه خیلی زیاد هم باشد، ﴿یَنفَدُ﴾از میان میرود و فنا میشود ﴿وَمَا عِندَ ٱللَّهِ بَاقٖ﴾و آنچه نزد خداوند است باقی میماند و از بین نمیرود. پس هرکس چیز فانی و بیارزش را بر آنچه که ماندگار و با ارزش است ترجیح میدهد عاقل نیست. و این مانند فرمودۀ الهی است که فرموده است: ﴿بَلۡ تُؤۡثِرُونَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا١٦ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ١٧﴾[الأعلى: ۱۶-۱۷]. «بلکه زندگی دنیا را ترجیح میدهید حال آنکه آخرت بهتر و ماندگارتر است». ﴿وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَیۡرٞ لِّلۡأَبۡرَارِ﴾[آل عمران: ۱۹۸]. «و آنچه نزد خداوند است برای نیکوکاران بهتر است». دراین آیات آدمی به زهد و بیتوجهی به دنیا تشویق شده، به ویژه زهدی که بر بندگان لازم است و آن زهد در اموری است که به زیان بنده میباشد، و باعث میشود بنده بدان مشغول شود و خداوند را فراموش کند، و آن را بر حق خدا مقدم دارد. پس چنین زهدی واجب است.
و از اسباب زهد یکی این است که بنده لذتهای دنیا و شهوتهای آن را با خوبیهای آخرت مقایسه نماید، و چون دنیا و آخرت را با یکدیگر مقایسه نماید چنان فرقی و تفاوتی میان این دو بیند که او را وادار کند تا آنچه را که برتر است ترجیح دهد.
زهدی که در مورد پسند خدا و پیامبر است آن نیست که آدمی تنها به عبادتهایی از قبیل نماز و روزه و روی آورد که نفع و سودشان فقط عادی انجام دهنده میگردد، بلکه زاهد واقعی کسی است که به اندازۀ توانایی خود دستورات ظاهری و باطنی شریعت را انجام دهد و با گفتار و کردار بهسوی خدا و دین خدا دعوت دهد.
پس زهد حقیقی به معنی فاصله گرفتن از چیزی است که نه به سود د ین است و نه به سود دنیا، و اینکه آدمی به چیزی علاقهمند باشد و در مسیرش تلاش کند که برای او مفید است.
﴿وَلَنَجۡزِیَنَّ ٱلَّذِینَ صَبَرُوٓاْ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ﴾و به کسانیکه بر طاعت خدا بردباری کردند و خویشتن را از نافرمانی و معصیت او باز داشتند و به شهوات نیالودند، پادششان را بهتر و زیباتر از آنچه میکردند میدهیم، یک نیکی ده برابر میشود و تا هفتصد برابر افزایش مییابد و بیش از آن نیز افزایش مییابد. و خداوند پاداش کسی را که عملی خوب انجام دهد ضایع نمیکند. بنابراین، پاداش دنیوی و خروی کسانی را که عمل نیک انجام دهند بیان نموده و فرمود:
﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ﴾هرکس ـ چه زن و چه مرد ـ کار شایسته انجام دهد و مومن باشد به او زندگی پاک و گوارایی میبخشیم. پس ایمان برای صحت و پذیرفته شدن اعمال صالح شرط است، بلکه اعمال بدون ایمان، صالح و شایسته نامیده نمیشود، زیرا ایمان اقتضا مینماید تا انسان کار شایسته انجام دهد. ایمان یعنی تصدیق قطعی و باور راستین، که ثمرهی آن اعمال واجب و مستحب جوارح است. پس هرکس ایمان داشته باشد و کار شایسته انجام دهد، ﴿فَلَنُحۡیِیَنَّهُۥ حَیَوٰةٗ طَیِّبَةٗ﴾به او زندگی گوارا و خوشایندی میبخشیم و به گونهای که قلب او سرشار از آرامش میگردد و از هر تشویق و پریشانی مصون خواهد بود و خداوند روزی پاکی را از جایی که گمان نمیبرد به او میدهد.
﴿وَلَنَجۡزِیَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ﴾و در روز قیامت پاداششان را بر حسب بهترین عملی که انجام میدادند، میدهیم و آنها را با انواع لذتها و شادیهایی که هیچ چشمی مانند آن را ندیده و هیچ گوشی اخبار آنرا نشنیده و به قلب هیچ انسانی خطور نکرده است پاداش میدهیم پس خداوند به چنین کسی در دنیا و آخرت خوبی و نیکی میکند.
آیه ۱۰۰-۹۸:
﴿فَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ ٱلرَّجِیمِ٩٨﴾[النحل: ۹۸]. «پس هنگامیکه خواستی قرآن بخوانی از (شر) شیطان رانده شده به خدا پناه ببر».
﴿إِنَّهُۥ لَیۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ٩٩﴾[النحل: ۹۹]. «بیگمان شیطان بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل مینمایند هیچگونه تسلطی ندارد».
﴿إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ یَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِینَ هُم بِهِۦ مُشۡرِکُونَ١٠٠﴾[النحل: ۱۰۰]. «یک سلطۀ او فقط بر کسانی است که او را به دوستی میگیرند، و بر کسانی است که آنها به او (= خداوند) شرک میورزند».
هرگاه خواستی کتاب خدا را بخوانی که بهترین و بزرگترین کتابهاست و صلاح دلها و علوم فراوانی در آن نهفته است به خدا پناه ببر، زیرا هر گاه انسان بخواهد کار خوبی را شروع کن شیطان برای منصرف کردن وی بسیار تلاش مینماید تا او را از فهمیدن و پرداختن به مفاهیم و معانی آن باز دارد.
پس راه در امان ماندن از شر شیطان این است که انسان به خدا پنان برد. بنابر این خوانندۀ قران باید بگوید: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» و باید به معنی این جمله فکر کند و در دل به خدا توکل نماید و کوشش کند تا وسوسهها و افکار بد شیطان را دفع نماید و سعی کند قویترین سبب دفع وسوسه را دارا باشد و آن خود آرایی با زینت ایمان و توکل است.
شیطان ﴿لَیۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ﴾هیچگونه تسلطی ندارد، ﴿عَلَى ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ﴾بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگار یگانه توکل مینمایند پس خداوند شر شیطان را از کسانی که ایمان دارند و بر او توکل میکنند، دور مینماید، و شیطان راهی برای تسلط بر آنان ندارد.
﴿إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ یَتَوَلَّوۡنَهُۥ﴾بلکه تسلط شیطان تنها بر کسانی است که او را دوست خود قرار میدهند و دوست قرار دادن شیطان بدین صورت انجام میشود که آدمی خود را از خداوند دور نماید و از شیطان پیروی کند و به حزب و گروه او بپیوندد. پس آنها کسانیاند که شیطان را یاور و سرپرست خود قرار داده و در نتیجه شیطان آنها را بهسوی ارتکاب گناهان کشانده و به طرف جهنم سوق میدهد.
آیهی ۱۰۲-۱۰۱:
﴿وَإِذَا بَدَّلۡنَآ ءَایَةٗ مَّکَانَ ءَایَةٖ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا یُنَزِّلُ قَالُوٓاْ إِنَّمَآ أَنتَ مُفۡتَرِۢۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ١٠١﴾[النحل: ۱۰۱]. «و چون آیهای را به جای آیهای دیگر جایگزین کنیم ـ و خداوند خود بهتر میداند که چه چیز را نازل میکند ـ میگویند: تو بر خدا دروغ میبندی، بلکه بیشترشان نمیدانند».
﴿قُلۡ نَزَّلَهُۥ رُوحُ ٱلۡقُدُسِ مِن رَّبِّکَ بِٱلۡحَقِّ لِیُثَبِّتَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَهُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِینَ١٠٢﴾[النحل: ۱۰۲]. «بگو: روح القدس آن را به حق از سوی پروردگارت نازل کرده است تا مؤمنان را ثابت قدم گرداند و هدایت و بشارتی باشد برای مسلمانان».
خداوند متعال بیان میکند کسانی که قرآن را تکذیب میکنند از چیزی پیروی مینمایند که گمان میکنند دلیلی است برای (صحت ادعای) آنان و آن این که خداوند متعال که حاکم و حکیم و قانون گزار است و بر اساس حکمت و رحمتش حکمی را جایگزین حکمی دیگر مینماید. پس تکذیب کنندگان وقتی این را میبینند از پیامبر و آنچه آورده است خرده میگیرند و ﴿قَالُوٓاْ إِنَّمَآ أَنتَ مُفۡتَرِۢۚ﴾میگویند: «تو بر خدا دروغ میبندی». خداوند متعال میفرماید: ﴿بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ﴾بلکه بیشتر آنها نمیدانند. پس آنان نادان هستند و پروردگار خود و شریعت او را نمیشناسند و مشخص است خرده گرفتن جاهلی که بدون علم و دانش صورت میگیرد اعتباری ندارد، زیرا نقد کردن چیزی مستلزم آن است که آدمی بدان چیز علم کافی داشته باشد. یعنی باید شخص چیزی را به خوبی بداند آنگاه از آن عیب بگیرد یا به ستایش آن بپردزاد.
بنابراین خداوند حکمت آن را بیان نمود و فرمود: ﴿قُلۡ نَزَّلَهُۥ رُوحُ ٱلۡقُدُسِ مِن رَّبِّکَ﴾بگو: قرآن را جبریل مقدس که از هر عیب و خیانت و آفتی پاک است، از سوی پروردگارت نازل کرده است، ﴿ٱلۡقُدُسِ﴾یعنی نازل شدن آن از جانب خدا به حق است و قرآن مشتمل بر اخبار، اوامر و نواهی حق است و هیچکس راهی برای اتقاد صحیح در آن ندارد، چون وقتی بداند که قرآن حق است خواهد دانست که آنچه با قرآن معارض و مخالف باشد باطل است. ﴿لِیُثَبِّتَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ﴾تا مؤمنان را هنگام نزول آیات قرآن بر آنها ثابت قدم گرداند. پس همواره حق به تدریج به دلهایشان میرسد تا ایمانشان از کوههای محکم استوارتر شود. نیز آنها میدانند که قرآن حق است، و هرگاه خداوند حکمی از احکام را مشروع نماید، سپس آن را منسوخ کند مومنان میدانند که خداوند به جای آن، حکمی دیگر مانند آن یا بهتر از آن را جایگزین مینماید و میدانند که منسوخ شدن آن با حکمت الهی و اقتضای عقل تناسب دارد. ﴿وَهُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِینَ﴾و هدایت و بشارتی برای مسلمانان است. یعنی آنها را به حقایق اشیا راهنمایی میکند و برای آنها حق را از باطل و هدایت را از گمراهی مشخص مینماید، و به آنان مژده میدهد که پاداش نیکی دارند و همواره در آن باقی میمانند.
بنابراین نزول تدریجی قرآن مایۀ هدایت و بشارت بیشتر آنها میگردد و اگر قرآن یک دفعه بر آنان نازل میشد، فکر آنها پراکنده میشد، بلکه ابتدا خداوند حکم و بشارتی را نازل میکند، سپس چون آن را فهمیدند درک نمودند و منظور آنرا دانستند و از آن سیراب شدند مجدداً حکمت دیگر را نازل مینماید و این روند را ادامه میدهد. بنابر این اصحاب شبه وسیلۀ قرآن به جایگاه والایی رسیدند و اخلاق و سرشت آنها تغییر کرد و از فضایل و مکارم شایستهای برخوردار شدند به گونهای که از گذشتگان و آیندگان گوی سبقت را ربودند. و برای کسانی که بعد از اصحاب میآیند برتر و بهتر این است که با اخلاق آن خوی بگیرند و در تاریکیهای گمراهی و جهالت به وسیله نور آن راهشان را روشن نمایند و در همۀ حالتها قرآن را پیشوای خود قرار دهند و با این کار امور دینی و دنیوی خود را سامان بخشند.
آیهی ۱۰۵-۱۰۳:
﴿وَلَقَدۡ نَعۡلَمُ أَنَّهُمۡ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُۥ بَشَرٞۗ لِّسَانُ ٱلَّذِی یُلۡحِدُونَ إِلَیۡهِ أَعۡجَمِیّٞ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِیّٞ مُّبِینٌ١٠٣﴾[النحل: ۱۰۳]. «و به راستی میدانیم که آنان میگویند: جز این نیست که انسانی این قرآن را به او میآموزد. زبان کسی که به او نسبت میدهند گنگ و غیر عربی است و این قرآن به زبان عربی روشن است».
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ لَا یَهۡدِیهِمُ ٱللَّهُ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ١٠٤﴾[النحل: ۱۰۴]. «بیگمان کسانی که به آیات خدا ایمان نمیآورند خداوند آنان را هدایت نمیکند و عذاب دردناکی دارند».
﴿إِنَّمَا یَفۡتَرِی ٱلۡکَذِبَ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَٰذِبُونَ١٠٥﴾[النحل: ۱۰۵]. «فقط آنان دروغ میبندند که به آیات خدا ایمان ندارند و ایشانند که دروغگویانند».
خداوند متعال از گفتۀ مشرکانی خبر میدهد که پیامبر را تکذیب میکردند و اینکه، ﴿أَنَّهُمۡ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُۥ بَشَرٞ﴾آنها میگویند: قرآنی که پیامبر آورده است انسان به او میآموزد. اما انسانی که مد نظر آنان است عجمی زبان و غیر عرب است، ﴿وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِیّٞ مُّبِینٌ﴾و این قرآن به زبان روشن عربی است. آیا این امکان دارد؟ آیا چنین سخنی صادق است؟ اما دروغگو، دروغ میگوید و به دروغش فکر نمیکند که نتیجهاش به کجا میرسد. بنابر این سخن او دارای تناقض و فساد میگردد و این تضاد و فساد باعث میشود تا سخنش رد شود.
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ﴾بدو شک کسانی که به آیات خدا که به صراحت بر حق روشن دلالت مینمایند ایمان نمیآورند و آن را رد کرده و نمیپذیرند، ﴿لَا یَهۡدِیهِمُ ٱللَّهُ﴾خداوند آنها را هدایت نمیکند چرا که هدایت پیش آنها آمد، اما آن را نپذیرفتند. پس به سزا و کیفر نپذیرفتن هدایت از آن محروم شدند و خداوند خوارشان گردانید. ﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾و در آخرت عذابی دردناکی پیش رو دارند. ﴿إِنَّمَا یَفۡتَرِی ٱلۡکَذِبَ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ﴾همانا دروغ بستن کار کسانی است که به آیات خدا ایمان ندارند، مانند کسانی که پس از اینکه نشانه اهی روشن پیش آنها آمد با پیامبر خدا مخالفت ورزیدند. ﴿وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَٰذِبُونَ﴾در حقیقت خود ایشانند که دروغگویند، و دروغگویی در آنها منحصر است و آنها بیش از دیگران سزاوارند که دروغگو نامیده شوند.
اما محمد صکه به آیات خدا ایمان دارد و در برابر پروردگارش فروتن میباشد محال است که بر خدا دروغ ببندد، و به دروغ چیزهایی را به او نسبت دهد که خداوند نگفته است. دشمنانش او را به دروغگویی ـ که صفت خودشان است ـ متهم کردند، اما خداوند خوارشان نمود و رسوایشان کرد. و ستایش از آن خداست.
آیهی ۱۰۹-۱۰۶:
﴿مَن کَفَرَ بِٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِهِۦٓ إِلَّا مَنۡ أُکۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِیمَٰنِ وَلَٰکِن مَّن شَرَحَ بِٱلۡکُفۡرِ صَدۡرٗا فَعَلَیۡهِمۡ غَضَبٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ١٠٦﴾[النحل: ۱۰۶]. «هر کس که پس از ایمان آوردنش به خدا کفر ورزد (به عذاب دردناکی گرفتار خواهد شد) مگر کسی که وادار به اظهار کفر شود و در همان حال دلش به ایمان مطمئن باشد، ولی کسانی که برای پذیرش کفر سینه بگشایند خشم خداوند بر آنان است و عذاب بزرگی دارند».
﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمُ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا عَلَى ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡکَٰفِرِینَ١٠٧﴾[النحل: ۱۰۷]. «این بدان خاطر است که آنان زندگانی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند و خداوند گروه کافران را هدایت نمیکند».
﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَسَمۡعِهِمۡ وَأَبۡصَٰرِهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ١٠٨﴾[النحل: ۱۰۸]. «ایشان کسانیاند که خداوند بر دلها و گوشها و چشمانشان مهر نهاده است و اینان بیخبرانند».
﴿لَا جَرَمَ أَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٠٩﴾[النحل: ۱۰۹]. «بدون شک آنان در آخرت همان زیان کارانند».
خداوند از زشتی حالت کسی که خبر میدهد که ﴿مَن کَفَرَ بِٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِهِۦٓ﴾پس از ایمان آوردنش کافر شود. چنین کسی پس از اینکه بینا شده کور گشته و بعد از اینکه هدایت شده به گمراهی بازگشته و سینهاش را برای پذیرش مجدد کفر گشوده و به آن راضی و مطمئن شده است. خداوند میفرماید: چنین کسانی به خشم شدیدی از سوی پروردگار مهربان گرفتار میشوند خداوند هرگاه به خشم بیاید هیچ چیزی در برابر خشم او توان مقاومت را ندارد و همه چیز بر چنین کسانی خشمگین میشود. ﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ﴾و ایشان عذاب بزرگ و مستمری در پیش روی دارند. ﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمُ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا عَلَى ٱلۡأٓخِرَةِ﴾این بدان خاطر است که آنان زندگانی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند و به طمع متاع دنیا، و به سبب علاقه نداشتن به آخرت به عقب برگشتند، پس وقتی که کفر را بر ایمان ترجیح دادند خداوند آنها را از هدایت محروم نمود، چون کفر تبدیل به صفت و حالت همیشگی آنها شد. بنابر این خداوند بر دلهایشان مهر نهاد به گونهای که هیچ خیری به دلهایشان وارد نمیشد، وبر گوش و چشمانشان مهر نهاد، به نحوی که نمیتوانستند چیزی را بشنوند یا ببینند که به آنها فایده برساند.
پس غفلت و خواری آنها را دربرگرفت و از رحمت خدا ـ که هر چیزی را در گسترۀ خود جای داده است ـ محروم شدند چون رحمت الهی به نزد آنها آمد ولی آن را نپذیرفتند.
﴿لَا جَرَمَ أَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٠٩﴾بدون شک آنان در آخرت همان زیان کارانند. که خود و اموال و خانوادۀ خود و نعمت پایدار و همیشگی را از دست میدهند و به عذاب دردناک گرفتار میشوند. به خلاف کسانی است که مجبور به اظهار کفر میشوند، اما دلهایشان سرشار از ایمان است و به ایمان علاقه دارند، برای چنین افرادی که بناچار اظهار کفر میکنند اشکالی ندارد و بر آنها گناهی نیست و در صورتی که مجبور شوند میتوانند کلمۀ کفر را بر زبان بیاورند و این دلالت مینماید کسی که از روی اجبار زنش را طلاق میدهد یا بردهاش را ازاد میکند یا مجبور به خریدن یا فروختن چیزی میشود و یا سایر عقدها و معاملاتی که به زور و اجبار میبندد، اعتباری ندارد و هیچ حکم شرعی بر آن مترتب نمیشود. چون اگر انسان از روی اکراه و اجبار کلمۀ کفر را بر زبان بیاورد مورد مواخذه قرار نگیرد، در دیگر موارد به طریق اولی مواخذه نمیشود.
آیه ۱۱۱-۱۱۰:
﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هَاجَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا فُتِنُواْ ثُمَّ جَٰهَدُواْ وَصَبَرُوٓاْ إِنَّ رَبَّکَ مِنۢ بَعۡدِهَا لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ١١٠﴾[النحل: ۱۱۰]. «سپس پروردگارت نسبت به کسانیکه پس از آنکه شنکنجه شدند هجرت کردند، سپس به جهاد پرداختند و شکیبایی ورزیدند آمرزندۀ مهربان است».
﴿یَوۡمَ تَأۡتِی کُلُّ نَفۡسٖ تُجَٰدِلُ عَن نَّفۡسِهَا وَتُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ١١١﴾[النحل: ۱۱۱]. «(به یاد آر) روزی را که هر شخصی جدال کنان به دفاع از خود میپردازد و به هر کسی پاداش آنچه کرده است به تمام و کمال داده میشود و ایشان ستم نمیبینند».
پروردگارت نسبت به بندگان مخلص خویش که آنها را با لطف واحسان خود پرورانده است آمرزندۀ مهربان است، کسانیکه در راه او هجرت نموده و سرزمین و اموالشان را برای طلب رضای خدا رها کرده،و بر دینش مورد شکنجه قرار گرفتهاند تا به کفر بازگردند، اما همچنان بر ایمان و یقین استوار و ثابت قدم بوده و با دشمنان خدا با زبان و دست خویش جهاد نموده تا آنان را وارد دین خدا نمایند، و بر این عبادتها که برای بیشتر مردم سخت و دشوارند شکیبایی نمودند، بیگمان خداوند برای چنین کسانی آمرزنده و مهربان است.
و این بزرگترین سببی است که به وسیلۀ آن میتوان به بزرگترین و بهترین بخشش دست یازید، و آن مغفرت و آمرزش الهی است که تمام گناهان کوچک و بزرگ را دربر میگیرد. و از هر چیز ناگواری در امان میمانند، و به وسیلۀ رحمت الهی حالات آنها و امور دینی و دنیایشان سامان مییابد و در روز قیامت از رحمت خداوند بهرهمند میشوند.
﴿یَوۡمَ تَأۡتِی کُلُّ نَفۡسٖ تُجَٰدِلُ عَن نَّفۡسِهَا﴾روزی (خواهد آمد) که هر شخصی از خود به دفاع بر میخیزد و هر یک به نجات خویش میاندیشد و هیچ چیزی جز خودش برای او مهم نیست. در چنین روزی بنده محتاج ذرهای از نیکی خواهد بود، ﴿وَتُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ﴾به هر کسی پاداش آنچه از خیر و شر انجام دادهاست به تمام و کمال داده میشود. ﴿وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ﴾و ایشان ستم نمیبینند، پس به گناهان و بدیهایشان افزوده نشده و نیز از نیکیهایشان کاسته نمیشود. [یس: ۵۴].
﴿فَٱلۡیَوۡمَ لَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَیۡٔٗا وَلَا تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٥٤﴾[یس: ۵۴]. «پس امروز بر هیچکس ستمی نمیشود و جز آنچه که میکردید پاداش نمیبینید».
آیهی ۱۱۳-۱۱۲:
﴿وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا قَرۡیَةٗ کَانَتۡ ءَامِنَةٗ مُّطۡمَئِنَّةٗ یَأۡتِیهَا رِزۡقُهَا رَغَدٗا مِّن کُلِّ مَکَانٖ فَکَفَرَتۡ بِأَنۡعُمِ ٱللَّهِ فَأَذَٰقَهَا ٱللَّهُ لِبَاسَ ٱلۡجُوعِ وَٱلۡخَوۡفِ بِمَا کَانُواْ یَصۡنَعُونَ١١٢﴾[النحل: ۱۱۲]. «خداوند (مردمان) شهری را مثال میزند که ایمن و آسوده بودند و از هر طرف روزیشان به گونۀ فراوان به سویشان سرازیر میشد، اما کفران نعمت خدا کردند و خداوند به خاطر کاری که انجام دادند لباس گرسنگی و هراس را (به تن آنان کرد و طعم گرسنگی را) بدیشان چشانید».
﴿وَلَقَدۡ جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡهُمۡ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَهُمۡ ظَٰلِمُونَ١١٣﴾[النحل: ۱۱۳]. «و به راستی پیامبری از خودشان بهسوی آنان آمد و او را دروغگو انگاشتند و آنگاه در حالی که ستمکار بودند عذاب ایشان را فرا گرفت».
این شهر، مکه معظمه بود که در امن و امان به سر میبرد، هیچکس در آن مورد حمله قرار نمیگرفت و جاهلان به آن احترام میگذاشتند تا جایی که اگر کسی قاتل پدر و برادرش را در مکه میدید علی رغم اینکه شد غیرت و تعصب جاهلانهای که در وی بود به او حمله ور نمیشد، پس آنها در مکه از امنیت کامل و روزی فراوان برخوردار بودند طوری که چنین امنیت و روزی فراوان در جایی دیگر یافت نمیشد. مکه شهری بود ک هکشتزار و درختی در آن وجود نداشت اما خداوند روزی را از هر طرف بهسوی ساکنانش سرازیر نمود. پس پیامبری از خود اهل مکه پیش آنان آمد که به امانتداری و راستگویی او واقف بودند، سپس آنها را بهسوی بهترین کارها فرا خواند و از کارهای بد بازداشت اما آنها او را تکذیب کرند و نعمت خدا را ناسپاسی نمودند. بنابراین، خداوند آنها را به عکس آنچه که در آن به سر میبردند گرفتار نمود و آنها را دچار ناامنی و هراس و فقر و تنگدستی کرد و این به خاطر عملکرد و ناسپاسی و کفر آنها بود: [آلعمران: ۱۱۷]. ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ ٱللَّهُ وَلَٰکِنۡ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ﴾[آل عمران: ۱۱۷]. «و خداوند بر آنها ستم نکرد، بلکه آنها خودشان بر خود ستم میکردند».
آیهی ۱۱۸-۱۱۴:
﴿فَکُلُواْ مِمَّا رَزَقَکُمُ ٱللَّهُ حَلَٰلٗا طَیِّبٗا وَٱشۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ١١٤﴾[النحل: ۱۱۴]. «و از روزی حلال و پاکیزهای بخورید که خداوند به شما داده است، و شکر نعمت خدا را به جای آ ورید اگر او را میپرستید».
﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةَ وَٱلدَّمَ وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِیرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَیۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦۖ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَیۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١١٥﴾[النحل: ۱۱۵]. «خداوند فقط مردار و خون و گوشت خوک و آنچه نام غیر خدا (به هنگام ذبح) بر آن گفته شده باشد بر شما حرام نموده است، ولی کسی که مجبور شود، در صورتی که علاقمند نبوده و متجاوز نباشد (بر وی ایرادی نیست ) همانا خداوند آمرزندۀ مهربان است».
﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُکُمُ ٱلۡکَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ لَا یُفۡلِحُونَ١١٦﴾[النحل: ۱۱۶]. «و برای آنچه که زبانتان به دروغ بیان میکند مگویید این حلال است و آن حرام تا بر خداوند دروغ ببندید، همانا کسانی که بر خدا دروغ میبندد رستگار نمیگردند».
﴿مَتَٰعٞ قَلِیلٞ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ١١٧﴾[النحل: ۱۱۷]. «کالای اندکی است و عذابی دردناک دارند».
﴿وَعَلَى ٱلَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا مَا قَصَصۡنَا عَلَیۡکَ مِن قَبۡلُۖ وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ١١٨﴾[النحل: ۱۱۸]. «و (ما) بر یهودیان چیزهایی را حرام کردیم که قبلاً برای تو حکایت نمودیم، و ما به آنان ستم نکردیم بلکه خودشان به خویشتن ستم میکردند».
خداوند بندگانش را دستور میدهد تا از چهارپایان و دانها و میوهها و چیزهای دیگری که ب آنها داده است بخورند، ﴿حَلَٰلٗا طَیِّبٗا﴾و در حالی که این روزها دارای این دو صفت اند: حلال و پاکیزه. یعنی حرام نبوده و آن را به زور از دیگران نگرفته باشند. پس، از آنچه که خداوند برایتان آفریده است بدون اسراف و تجاوز است،اده کنید. ﴿وَٱشۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ﴾و شکر نعمت خدا را به جای آ ورید، و با اعتراف به نعمتهایش و با به کارگیری آنها در مسیر طاعت خدا، شکر آن را به جای آورید. ﴿إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ﴾اگر عبادت و پرستش را خالصانه و فقط برای او انجام میدهید. پس سپاس او را به جای آورید، و نعمتهایش را فراموش نکنید.
﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیۡکُمُ﴾خداوند تها چیزهای مضر را برای شما حرام نموده است تا شما را از آن دور بدارد. این اشیای مضر مانند: ﴿ٱلۡمَیۡتَةَ﴾مردار، و آن شامل هر چیزی است که به صورت غیر شرعی ذبح شده باشد. اما در این میان ملخ و ماهی مستثنی هستند. ﴿وَٱلدَّمَ﴾و خون جاری، اما آنچه در رگها و گوشت باقی میماند زیانی ندارد. ﴿وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِیرِ﴾و گوشت خوک به خاطر آلودگیاش حرام است، و این شامل گوشت و چربی و تمام اجزای آن میباشد. ﴿وَمَآ أُهِلَّ لِغَیۡرِ ٱللَّهِ﴾و هر آنچه که به نام ذبخ نام غیر خدا بر آن برده شده باشد، مانند حیوانی که برای بتها و قبرها و امثال آن ذبح میشود، زیرا هدف از این ذبیحه شرک ورزیدن است. ﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ﴾پس هرکس مجبور گردد تا از چیزی از این موارد حرام بخورد، به این صورت شود، یا بترسد که اگر نخورد هلاک گردد، بر او ایرادی نیست، ﴿غَیۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ﴾اما به شرطی که علاقهمند نبوده و متجاوز نباشد. یعنی به شرطی که خوردن حرام در حالتی که مجبور نیست قصد نکند و از حلال به حرام تجاوز ننماید، یا اینکه از اندازهای نیاز بیشتر نخورد. اینها چیزهایی هستند که خداوند حرام نموده است.
﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُکُمُ ٱلۡکَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ﴾و با نسبت دادن دروغ به خداوند از جانب خود چیزی را حرام یا حلال نکنید. ﴿لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ لَا یُفۡلِحُونَ﴾تا بر خداوند دروغ ببندید، بدون شک کسانی که بر خدا دروغ میبندد نه در دنیا رستگار میشوند و نه در آخرت، و حتماً خداوند آنها را رسوا خواهد کرد گرچه در دنیا بهرهمند شوند، زیرا دنیا. ﴿مَتَٰعٞ قَلِیلٞ﴾کالای اندک است و سرنوشت و سرا نجام آنها بهسوی جهنم است. ﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ﴾و آنان عذابی دردناکی دارند. پس خداوند جز چیزهای آلوده را بر ماحرام نکرده است، و این فضل اوست تا از هر آلودگی مصون بمانیم.
خداوند به سبب کفر و ستم یهودیان چیزهای پاکی را که برایشان حلال بود بر آنان حرام نمود، آنگونه که در سورۀ انعام آمده است: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا کُلَّ ذِی ظُفُرٖۖ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ وَٱلۡغَنَمِ حَرَّمۡنَا عَلَیۡهِمۡ شُحُومَهُمَآ إِلَّا مَا حَمَلَتۡ ظُهُورُهُمَآ أَوِ ٱلۡحَوَایَآ أَوۡ مَا ٱخۡتَلَطَ بِعَظۡمٖۚ ذَٰلِکَ جَزَیۡنَٰهُم بِبَغۡیِهِمۡۖ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ١٤٦﴾[الأنعام: ۱۴۶]. «و هر (حیوان) ناخن داری را بر یهودیان حرام کردیم. و از گاو و گوسفند پیهها و چربیهای آنها را بر آنان حرام نمودیم، مگر پیهها و چربیهایی که بر پشت آنها قرار دارد، یا پیهای که با آنچه در داخل شکم است مخلوط شده است، بدینسان نظر به سرکشی آنان مجازاتشان کردیم و بیگمان ما راستگوییم».
آیهی ۱۱۹:
﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُواْ ٱلسُّوٓءَ بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ وَأَصۡلَحُوٓاْ إِنَّ رَبَّکَ مِنۢ بَعۡدِهَا لَغَفُورٞ رَّحِیمٌ١١٩﴾[النحل: ۱۱۹]. «سپس پروردگارت نسبت به کسانیکه از روی نادانی کارهای بد انجام دهند و بعد از آن توبه نمایند و به اصلاح بپردازند بس آمرزنده و مهربان است».
در اینجا خداوند بندگانش را به توبه کردن تشویق مینمیاد و آنها را به بازگشت بهسوی خود فرا میخواند. پس خداوند خبر داده است که هرکس از روی نادانی کار بدی انجام بدهد و نداند عواقب آن چیست اگر چه قصداً آن گناه را مرتکب شده باشد حتماً به هنگام ارتکاب گناه از آگاهی او نسبت به زشتی و عواقب گناه کاسته میشود. پس وقتی که توبه کند و به درستکاری و اصلاح بپردازد، گناه را ترک نماید و از آن پشیمان شده و اعمالش را اصلاح کند خداوند او را میآمرزد، و بر او رحم مینماید و توبهاش را میپذیرد و او را به حالت اولیاش یا به حالت بهتر از آن بر میگرداند.
آیهی ۱۲۳-۱۲۰:
﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِیمَ کَانَ أُمَّةٗ قَانِتٗا لِّلَّهِ حَنِیفٗا وَلَمۡ یَکُ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٢٠﴾[النحل: ۱۲۰]. «به راستی ابراهیم پیشوایی مطیع و علاقهمند به توحید بود و از مشرکان نبود».
﴿شَاکِرٗا لِّأَنۡعُمِهِۚ ٱجۡتَبَىٰهُ وَهَدَىٰهُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ١٢١﴾[النحل: ۱۲۱]. «سپاسگزار نعمتهای وی (= خدا) بود، او را برگزید و به راه راست هدایتش کرد».
﴿وَءَاتَیۡنَٰهُ فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗۖ وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٢٢﴾[النحل: ۱۲۲]. «و در دنیا به او نیکی دادیم و در آخرت هم از زمرۀ شایستگاه خواهد بود».
﴿ثُمَّ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ أَنِ ٱتَّبِعۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِیمَ حَنِیفٗاۖ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٢٣﴾[النحل: ۱۲۳]. «سپس بهسوی تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم حقگرا پیروی کن (زیرا) وی از مشکرکان نبود».
خداوند متعال از آنچه به ابراهیم ارزانی نموده و از فضایل و مناقب عالی و کاملی به وی اختصاص داده بود خبر داده و میفرماید: ﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِیمَ کَانَ أُمَّةٗ﴾به راستی ابراهیم پیشوایی بودکه همۀ خصلتهای خوب را داشت و هدایتگر بود ﴿قَانِتٗا لِّلَّهِ﴾مطیع و بر طاعت پروردگارش مداوم بود و دین و عبادت را خالصانه برای خدا انجام میداد، ﴿حَنِیفٗا﴾از سر محبت و توبه و بندگی روی آورنده به خدا بود و از غیر او روی گردان بود. ﴿وَلَمۡ یَکُ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ﴾و در گفتار و کردار و تمام حالاتش از مشرکان بیزار بود، چون ابراهیم امام و پیشوای موحدان و یکتاپرستان است. ﴿شَاکِرٗا لِّأَنۡعُمِهِ﴾او سپاس گزار نعمتهای خدا بود، یعنی خداوند در دنیا به او خوبی و نیکی داده و او شکر آن را به جای آورد. پس در نتیجه برخورداری از این عادتهای زیبا و عالی ﴿ٱجۡتَبَىٰهُ﴾پروردگارش او را برگزید و دوست و خلیل خود قرار داد، و ایشان را از برگزیدگان خلق خدا و از منتخبان و از بهترین بدنگان مقربش گرداند.
﴿وَهَدَىٰهُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ﴾و او را در علم و عمل به راه راست هدایت نمود، پس او حق را شناخت و هر چیزی ترجیح داد. ﴿وَءَاتَیۡنَٰهُ فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ﴾و در دنیا با او نیکی کردیم. روزی زیاد و همسر زیبا و فرزندان صالح و شایسته و اخلاق پسندیده از جملۀ نیکیهایی بود که به او دادیم. ﴿وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ﴾و بیگمان در آخرت هم از زمرۀ صالحان خواهد بود، کسانی که دارای مقامهای عالی، و مقرب خداوند متعال هستند و از بزرگترین فضیلتهای ابراهیم این است که خداوند به کاملترین انسان و سرور انسانیت (حضرت محمد ص) و حی نمود که از آیین ابراهیم پیروی نماید و او و امتش ایشان را پیشوای خود قرار دهند.
آیهی ۱۲۴:
﴿إِنَّمَا جُعِلَ ٱلسَّبۡتُ عَلَى ٱلَّذِینَ ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِۚ وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ١٢٤﴾[النحل: ۱۲۴]. «(گرامیداشت) روز شنبه بر کسانی واجب گردید که دربارۀ آن اختلاف ورزیدند، و بیگمان پروردگارت روز قیامت میان آن دربارۀ آنچه در آن اختلاف میورزیدند داوری خواهد کرد».
خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَا جُعِلَ ٱلسَّبۡتُ عَلَى ٱلَّذِینَ ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ﴾بزرگداشت شنبه بر کسانی واجب گشت که دربارۀ آن اختلاف ورزیدند، آنگها که در مورد جمعه گمراه شدند. و آنها یهودیان بودند. پس اختلاف ورزیدن آنان سبب شد تا بزرگرداشت روز شنبه بر آنها واجب شود، وگرنه در حقیقت روز جمع برتر و با فضیلتتر است، و جمعه روزی است که خداوند این امت را به بزرگداشت آن رهنمون کرده است.
﴿وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ﴾و بیگمان پروردگارت روز قیامت میان آن دربارۀ آنچه در آن اختلاف میورزیدند داوری خواهد کرد. و اهل حق را از اهل باطل، نیز آنان که سزاوار پاداشاند و آنهایی که سزاوار عذاب هستند از یکدیگر جدا مینماید.
آیهی ۱۲۵:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِینَ١٢٥﴾[النحل: ۱۲۵]. «(مردم را) با حکمت و اندرز نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان و با ایشان به شیوهی نیکوتر و بهتر گفتگو کن. بیگمان پروردگارت به حال کسیکه از راه او گمراه و منحرف میشود آگاهتر، و او به راه یافتگان داناتر است».
دعوت و فراخوانی مردم چه مسلمان و چه کافر به راه راست پروردگار که مشتمل بر علم مفید و عمل صالح میباشد باید ﴿بِٱلۡحِکۡمَةِ﴾با حکمت باشد. یعنی هر یک را طبق حالت و فهم و پذیرش و اطاعت او دعوت کن. و از جملۀ حکمت در دعوت این است که دعوت آگاهانه و از روی دانش انجام شود نه از روی نادانی و جهالت. و نیز حکمت این است که باید از آنچه مهمتر و به ذهن مردم نزدیکتر است و بیشتر آن را میپذیرند آغاز کرد، و با نرمی مهربانی دعوت داد. اگر مخاطب به وسیلۀ و اندرز فراخوانی حکیمانه منقاد شد چه بهتر، و اگر حکمت کارساز نشد باید با وی از باب، ﴿وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِ﴾در آید، و آن عبارت است از امر و نهی همراه با تشویق و ترهیب. پس یا منافع بیشمار چیزهایی که خداوند به آن دستور داده است و مضرات فراوان چیزهایی که از آن نهی کرده است بیان کند، و یا به ذکر تکریم و رفعت مقام کسی بپردازد که دین خدا را اقامه نماید که دین خدا را اقامه ننموده است. و یا به ذکر ثواب دنیوی و اخرویی بپردازد که خداوند برای فرمانبرداران آماده نموده است و به عذاب دنیوی و اخرویی که برای گناهکاران در نظر گرفته است بپردازد.
چنانچه فردی که دعوت داده میشود خود را بر حق بداند. و یا انگیزه و علتی موجود باشد که او را بهسوی باطل فرا خواند، در این صورت دعوتگر باید ﴿بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ﴾به شیوۀ نیکوتر و بهتر با او گفتگو و مجادله نماید. و این راههایی است که عقلاً و نقلاًٌ باعث میشود تا مخاطب دعوت و پیام را بپذیرد.
از جملۀ مجادله و گفتگو به شیوهی بهتر این است با دلایلی که منکر به آن معتقد است علیه او استدلال شود، زیرا با این کار بهتر میتوان به هدف دست یافت. و نباید مجادله و گفتگو به ناسزاگویی و دشمنی منجر شود، زیرا در آن صورت مجالده از هدف و مقصود خود خارج شده و فایدهای در بر نخواهد داشت، چرا که هدف از مجادله و گفتگو هدایت کردن مردم بهسوی حق است نه هدف شکست دادن و پیروز شدن.
﴿إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ﴾بیگمان پروردگارت به حال کسیکه از راه او گمراه منحرف میشود آگاهتر است یعنی سببی را باعث شده او گمراه شود بهتر میداند، و اعمالی را که از گمراهیاش ناشی میشوند بهتر میداند، و خداوند او را مجازات خواهد کرد. ﴿وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِینَ﴾و او به راه یافتگان داناتر است، و میداند که آنها شایستۀ هدایتند، بنابر این آنانرا هدایت نموده، سپس بر آنها منت گذارده و آنان را بر میگزیند.
آیهی ۱۲۸-۱۲۶:
﴿وَإِنۡ عَاقَبۡتُمۡ فَعَاقِبُواْ بِمِثۡلِ مَا عُوقِبۡتُم بِهِۦۖ وَلَئِن صَبَرۡتُمۡ لَهُوَ خَیۡرٞ لِّلصَّٰبِرِینَ١٢٦﴾[النحل: ۱۲۶]. «و هرگاه خواستید مجازات کنید بدان اندازه مجازات کنید (و کیفر دهید) که مانند آن کیفر یافتهاید، و اگر صبر کنید قطعاً بردباری برای صبر کنندگان بهتر است».
﴿وَٱصۡبِرۡ وَمَا صَبۡرُکَ إِلَّا بِٱللَّهِۚ وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَیۡهِمۡ وَلَا تَکُ فِی ضَیۡقٖ مِّمَّا یَمۡکُرُونَ١٢٧﴾[النحل: ۱۲۷]. «و شکیبایی کن و شکیباییات مگر به (توفیق) خداوند نیست، و بر آنان اندوهگین مشو و از آنچه مکر میورزند تنگدل مباش».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِینَ هُم مُّحۡسِنُونَ١٢٨﴾[النحل: ۱۲۸]. «بیگمان خداوند با پرهیزگاران است و با آنانکه نیکوکارانند».
خداوند متعال در حالی که عدالت را امری مباح میشمارد و فضل و احسان را بهتر میستاید، میفرماید: ﴿وَإِنۡ عَاقَبۡتُمۡ﴾و اگر کسی را که با گفتار و کردار با شما بدی کرده است مجازات کردید، ﴿فَعَاقِبُواْ بِمِثۡلِ مَا عُوقِبۡتُم بِهِ﴾به همان اندازه که کیفر یافتهاید او را کیفر دهید و مجازات کنید، بدون اینکه بیشتر از آنچه با شما کرده با او انجام دهید، ﴿وَلَئِن صَبَرۡتُمۡ﴾و اگر از مجازات دادن خودداری کنید و جنایت آنها را ببخشید، ﴿لَهُوَ خَیۡرٞ لِّلصَّٰبِرِینَ﴾قطعاً گذشت و صبر کردن، برای بردباران از انتقام بهتر است. و آنچه نزد خداوند برای شما هست بهتر میباشد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾[الشورى: ۴۰]. «پس هرکس عفو کرد و اصلاح نمود پاداشش بر خداست».
و سپس خداوند پیامبرش را دستور داد تا در دعوت دادن مردم بهسوی او صبر پیشه کند، و در این مورد از خداوند یاری بجوید و بر خودش تکیه ننماید. پس فرمود. ﴿وَٱصۡبِرۡ وَمَا صَبۡرُکَ إِلَّا بِٱللَّهِ﴾و شکیبایی و بردباری پیشه کن و شکیباییات جز در پرتو لطف و یاری و توفیق خداوند میسر نیست، و اوست که تو را بر بردباری نمودن یاری مینماید و ثابت قدم و استوار میگرداند. ﴿وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَیۡهِمۡ﴾و چون آنها را دعوت دادی و دعوت تو را نپذیرفتند غمگین مشو، زیرا اندوهگین شدن چیزی را برای تو ببار نمیآورد. ﴿وَلَا تَکُ فِی ضَیۡقٖ مِّمَّا یَمۡکُرُونَ﴾و در برابر مکر و نیرنگی که میورزند تنگدل و ناراحت مباش، زیرا توطئه و مکرشان به خودشان بر میگردد و تو از پرهیزگاران نیکوکار هستی. و بدون شک خداوند با یاری و توفیق استوار داشتن با پرهیزگاران و نیکوکاران است، و آنان کسانیاند که از کفر و معاصی پرهیز نموده و عبادت خدای خود را به بهترین وجه انجام داده اند، او را طوری پرستش کردهاند که انگار وی را میبیندن و اگر وی را نمیبینند، میدانند که او آنان را میبیند و با بندگان خدا نیز نیکی نموده و به هر طریق ممکن به آنان نفع رساندهاند.
از خداوند متعال مسئلت مینماییم که ما را از زمرۀ پرهیزگاران و نیکوکاران فرار دهد.
تفسیر سورهی نحل تمام شد سپاس خدای را
سورهی نحل آیهی 76-51
وَقَالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلَهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ (٥١) وَلَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلَهُ الدِّینُ وَاصِبًا أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ (٥٢) وَمَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ (٥٣) ثُمَّ إِذَا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (٥٤) لِیَکْفُرُوا بِمَا آتَیْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (٥٥) وَیَجْعَلُونَ لِمَا لا یَعْلَمُونَ نَصِیبًا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (٥٦) وَیَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَاتِ سُبْحَانَهُ وَلَهُمْ مَا یَشْتَهُونَ (٥٧) وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ (٥٨) یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ (٥٩) لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الأعْلَى وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٦٠) وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَکَ عَلَیْهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ (٦١) وَیَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا یَکْرَهُونَ وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَأَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (٦٢) تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ (٦٣) وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (٦٤) وَاللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (٦٥) وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَبَنًا خَالِصًا سَائِغًا لِلشَّارِبِینَ (٦٦) وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَالأعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (٦٧) وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ (٦٨) ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (٦٩) وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (٧٠) وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَوَاءٌ أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (٧١) وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ بَنِینَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ (٧٢) وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ شَیْئًا وَلا یَسْتَطِیعُونَ (٧٣) فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الأمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (٧٤) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا عَبْدًا مَمْلُوکًا لا یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (٧٥) وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَهُوَ کَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَیْنَمَا یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَمَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (٧٦)
این مرحله سوم، مساله الوهیت یگانهای است که چندگانگی نمیشناسد و متعدد نمیگردد. این مرحله میآغازد و به وحدت معبود و وحدت مالک و وحدت بخشاینده نعمت در سه آیه نخستین و پیاپی میپردازد. این مرحله با دو مثال پایان میپذیرد. مثالی درباره سرور مالک رازقی است. و مثال دیگر در باره بندهای استکه هیچگونه قدرت و توانی ندارد و صاحب چیزی هم نیست ... آیا این دوکس با یکدیگر مساوی و برابرند؟ پس چگونه خدای مالک رازق با کسی مقایسه میگردد و برابر نهاده میشودکه قدرت و توانی ندارد و صاحب چیزی نمیباشد و روزیرسان هم نیست؟ا
در لابلای درس یک نمونه بشری را برای مردمان ذکر میکند. و آن اینکه اکثر مردم در آن دمکه زیان و ضرر مالی یا جانی به آنان رو میکند به درگاه خدای یگانه با ناله و افغان رو میکنند و یاری میطلبند. ولی همین که آن ضرر و زیان برطرفگردید و آب از آسیاب افتاد، میروند و برای خدا دیگران را شریک میکنند!
روند قرآنی شکلهائی نیز از انگارهها و خرافههای بتپرستی را ذکر میکند. بیان میدارد که بتپرستان برخی از چیزهائی راکه خدا بدیشان داده است و بهره آنان ساخته است، سهم خداگونههای ادعائی خود میسازند! خداگونههائی که توانائی چیزی از آنچه دارند برای برگشت به بندگان خود ندارند و آن را با ایشان هم نمیتوانند تقسیمکنند! دخترانی را به خدا نسبت میدهند، در حالی که خودشان تولد دختران را برای خود نمیپسندند:
« وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ! ».
(دختران را مایه ننگ و سرشکستی و بدبختی میدانستند) و هنگامی که به یکی ار آنان مژده تولد دختر داده میشد (آن چنان از فرط ناراحتی چهرهاش تغییر میکرد که) صورتش سیاه میگردید و مملو از خشم و، غضب و غم و اندوه میشد.
در همان حال آنچه را که برای خود نمیپسندند سهم خدا قرار میدهند، و دهان خود را از این گوشه آرواره تا آن گوشه آرواره باز میکنند و میگویند:
« أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى ».
سرانجام نیک و پسندیده (و سعادت و خوشبختی اخروی) ازآن ایشان است!.
و ادعا میکنندکه در مقابلکارهائیکه میکنند، به خیر و خوبی و سعادت و خوشبختی خواهند رسید! این همان اوهام و انگارههائی است که از مشرکان پیشین خود به ارث بردهاند و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم امده است تا حقیقت را در میان این همه گمانها و انگارهها برایشان روشن و اشکارگرداند، و وسیله هدایت و رحمت برای مومنان گردد.
آنگاه روند قرآنی به ذکر نمونههائی از ساختار راستین خدا میپردازد، نمونههائی که در اندیشیدن و بررسی کردن آنها پند و اندرز و درس عبرت است. تنها خدا استکه بر پیدایش آنها توانا است. تنها خدا استکه آنها را آفرینش بخشیده است، و یکایک آنها دال بر الوهیت آفریدگار جهان نه الوهیت دیگران است. چه خدا است که از اسمان اب را پائین میاورد، و زمین مرده را با ان زنده میکند. خدا استکه غیر از آب، شیر گوارا را به مردمان مینوشاند، شیر گوارائی که از میان تفاله و خون و از شکم چهارپایان بیرون میتراود. خدا است که شکوفههای میوه های درختان خرما و انگور را برمیاورد، و انگاه مردمان به صورت حلال یا حرام از انها استفاده میکنند و از انها شراب درست میکنند و یا رزق پاک و پاکیزه از انها میگیرند. خدا است که به زنبور عسل پیام داده است که از کوهها و درختان و داربستهائی که مردمان میسازند خانههانی را برگزینند. انگاه از خود عسلی را بیرون تراوندکه در ان شفاء و بهبودی مردمان باشد ... خدا است که مردمان را میافریند و بعد انان را میمیراند و برخی از ایشان را تا وقتی زنده نگا٥ میداردکه پیر و فرتوت شوند و انچه اموختهاند و یادگرفتهاند فراموشکنند و انگونه صاف و ساده شوندکه چیزی را ندانند و به یاد نیاورند. خدا استکه بعضی را بر بعضی در رزق و روزی برتری داده است. خدا استکه از نوع خودشان همسرانی را برایشان افریده است و از همسرانشان پسران و نوادگانی برایشان قرار داده است ... انسانها با وجود همه اینها بجای خدا چیزهائی را میپرستندکه در اسمانها و زمین توان افریدن رزق و روزی برای ایشان را ندارند و اصلا بر چیزی سلطه و قدرت ندارند و برای خدا همگونها و همسانهائی قرار میدهند
این پسودهها همه و همه در خودشان و یا در چیزهای پیرامونشان است. روند قرآنی آنان را متوجه آن پسودهها میسازد تا اینکه به قدرتی پی ببرندکه در ذات خودشان، و در رزقها و روزیهایشان، و در خوردنیها و نوشیدنیهایشان، و در هر چیزی دستاندر کار است که پیرامون آنان است ... آنگاه روند قرآنی این پسودهها را پایان میدهد با دو مثال روشن و روشنگریکه چندی پیش بدانها اشارهکردیم. ابن پسوده ها تاختی بر وجدان بشری و عقل بشری است. دارای نواها و آهنگهای ژرفی استکه بر تارهای حساس نفسبشری نواخته میشوند، و مشکل استکه این تارهای حساس نفس در برابر مضرابهای آنها به لرزش درنیاید و متاثر نگردد و پاسخ نگوید.
*
(وَقَالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلَهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ وَلَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلَهُ الدِّینُ وَاصِبًا أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ وَمَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ ثُمَّ إِذَا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ لِیَکْفُرُوا بِمَا آتَیْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).
خدا گفته است که دو معبود دوگانه برای خود برنگزینید، بلکه خدا معبود یگانهای است (که منم و آفریدگار کائناتم) و تنها و تنها از من بترسید و بس. آنچه در آسمانها و زمین است ازآن او است، و همواره (تعیین نحوه) دینداری و (کار) قانونگذاری حق او، و اطاعت و انقیاد از وی واجب و لازم است. پس (وقتی که عالم هستی ازآن خدا و قوانین تکو ینی و تشریعی و اطاعت و انقیاد همه چیز و همگان ازآن او است) آیا از غیر خدا میترسید؟ آنچه از نعمتها دارید همه از سوی خدا است (و باید تنها منعم را سپاس گفت و پرستید) و گذشته از آن، هنگامی که زیانی (همچون درد و بیماری و مصائب و بلایا) به شما رسید (برای زدودن ناراحتیها و گشودن گره مشکلها تنها دست دعا به سوی خدا برمیدارید و) او را با ناله و زاری به فریاد میخوانید، (پس چرا در وقت عادی جز او را میپرستید و انبازها را به کمک میطلبید؟). سپس هنگامی که خدا زیان را ازشما دور کرد (و جلو تندباد حوادث و طوفان بلا را گرفت)، گروهی از شما (انبازهائی) شریک پروردگار خود میکنند! (و از نو دچار غفلت و غرور و بتپرستی و شرور میشوند!). بگذار نعمتهائی را که بدیشان دادهایم ناسپاسی کنند و (رفع مشکلات و دفع مضرات را نادیده گیرند. ای کافران چند روزی از این متاع دنیا) بهرهمند شوید (و لذت ببرید، عاقبت کفر و سرانجام کارتان را) خواهید دانست.
یزدان جهان دستور داده استکه مردمان دو خدا را نپرستند. بلکه خدا یک خدا است و دومی ندارد. تعبیر قرآنی شیوه تقریر و تکرار را در پیش میگیرد و پس از واژه «الهین: دو خدا» واژه «اثنین: دو تا» را ذکر میکند،و به دنبال نهی، ادات حصر را بهکار میبرد:
(إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ ).
بلکه خدا معبود یگانهای است.
و به دنبال نهی و حصر هم ادات دیگری بهکار میبرد:
( فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ )٠
و تنها و تنها از من بترسید و بس.
بترسید از من، و جز از من نترسید، و همگون و همسانی از پیش خود برای من نتراشید و نینگارید. خداوند رهبت و هراس را برای برحذر داشتن بیشتر ذکر میکند ... این هم بدان خاطر استکه این مساله، مساله اساسی و بنیادین در سراسر عقیده است، و عقیده جز با آن پابرجا و استوار نمیماند، و بدون آن عقیده در درون جانکاملا روشن و آشکار و دقیق و ظریف نمیماند، بهگونهایکه شبهه و پیچدگی در آن نباشد. خدا معبود یگانهای است ... همچنین خدا مالک یگانهای است:
« وَلَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ ».
آنچه در آسمانها و زمین است ازآن او است.
و دیندهنده و آئینبخش یگانهای است:
« وَلَهُ الدِّینُ واصباً » ٠
و همواره (تعیین نحوه) دینداری و (کار) قانونگذاری حق او، و اطاعت و انقیاد از وی واجب و لازم است. یعنی پیوسته تعیین نحوه دینداری ازآن او بوده و هست، از آن زمانکه دین پدید آمده است، و هیچ دینی دین نیست مگر دین خدا ... نعمتدهنده نیز یگانه و یکتا است:
«وَمَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ » ٠
آ نچه از نعمتها دارید همه از سوی خدا است.
فطرت شما در وقت تنگدستی و سختی و تنگنا بدو پناه میبرد و بس، و اوهام و انگارههای شرک و بتپرستی را از خود به دور میاندازد، و تنها به خدا روی میکند بدون هرگونه شریک و انبازی:
« ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ » .
گذشته از آن، هنگامی که ز یانی (همچون درد و بیماری و مصائب و بلایا) به شما رسید (برای زدودن ناراحتیها و گشودن گره مشکلها تنها دست دعا به سوی خدا برمیدارید و) او را با ناله و زاری به فریاد میخوانید، (پس چرا در وقت عادی جز او را میپرستید و انبارها را به کمک میطلبید؟).
فریاد برمیآورید تا خدا شما را از آنچه بدانگرفتارید برهاند.
بدینگونه خداوند سبحان و بزرگوار جهان، منحصر به الوهیت، ملک، دین، نعمت و روکردن، میشود، و فطرت بشر به همه اینهاگواهی میدهد، وقتیکه ضرر و زیان انسان را ذوب میکند و سره میگرداند، و آلودگیها و آمیزههای شرک را از او زدوده و دور میگرداند. با وجود این، دستهای از انسانها پس از اعتراف به یگانگی یزدان برای او شریک و انباز قرار میدهند، بدانگاه که خدا ایشان را از ضرر و زیان نابودکننده نجات میدهد! کارشان چه بسا به کفران نعمت یزدان در حق خود نیز بینجامد، و هدایتی را نادیده بگیرند که خدا بدیشان ارمغان داشته است ... پس بنگرندکه در این صورت پس از بهرهمندی کوتاه جهان بر سر ایشان چه میآید:
(فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).
(ای کافران چند روزی از این متاع دنیا) بهرهمند شوید (و لذت ببرید، عاقبت کفر و سرانجام کارتان را) خواهید دانست.
این نمونهای استکه تعبیر قرآنی آن را در اینجا ترسیم میکند:
( ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ ثُمَّ إِذَا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ).
گذشته ار آن، هنگامی که زیانی (همچون درد و بیماری و مصائب و بلایا) به شما رسید (برای زدودن ناراحتیها و گشودن گره مشکلها تنها دست دعا به سوی خدا برمیدارید و) او را با ناله و زاری به فریاد میخوانید، (پس چرا در وقت عادی جز او را میپرستید و انبازها را به کمک میطلبید؟). سپس هنگامی که خدا زیان را از شما دور کرد (و جلو تندباد حوادث و طوفان بلا را گرفت)، گروهی از شما (انبازهائی) شریک پروردگار خود میکنند! (و از نو دچار غفلت و غرور و بتپرستی و شرور میشوند!).
این نمونهای است که در میان انسانها تکرار میگردد. زیرا در وقت سختی و تنگی استکه دلها به بسوی خدا میگرایند، چون از روی فطرت پی میبرند که جز او پناهگاهی برای ایشان نیست. امّا در وقت رفاه و خوشی، دلها با نعمت وکالا از خدا غافل میگردند، و پیوند آنها با او ضعیف میشود، و از راه او با انواع و اقسام انحرافها وکجرویها منحرف میشوند وکژراهه میروند، انحرافها وکجرویهائی که جلوهگر میآیند در شرک ورزیدن برای خدا، و به صورتهای مختلف خدا کردن معیارها و ارزشها و اوضاع و احوال، هرچند که دلها نام خدا را رها نکنند و آن را بر زبان برانند!
گاهی انحراف وکجروی و فساد و تباهی فطرت شدت میگیرد، و ناگهان برخی از مردمان در وقت سختی و تنگی به خدا پناه نمیبرند، و بلکه به برخی از آفریده های خدا پناه میبرند و آنان را برای یاری و کمک و نجات و رهائی خود به فریاد میخوانند، به دلیل اینکه آن آفریدهها دارای جاه و مقام و منزلت و مکانت در پیشگاه خدا هستند، و یا در برخی از اوقات بدون این دلیل آن آفریدهها را به یاری میخوانند و رهائیبخش خود میدانند، مانند کسانی که اولیاء را برای نجات ورهائی خویش از بیماری یا سختی و گرفتاری، و یا غم و اندوه، به فریاد میخوانند و به کمک میطلبند ... اینگونه کسان، از مشرکان جاهلیتی منحرفترند که قرآن نمونهای از آنان را برایشان ترسیم میکند و ما دیدیم!
*
( وَیَجْعَلُونَ لِمَا لا یَعْلَمُونَ نَصِیبًا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ).
(کافران) برای بتهائی که چیزی نمیدانند (زیرا که جمادند)، بهرهای (از حیوانات و ارزاق خود) که ما بدیشان دادهایم قرار میدهند (و بدین وسیله بدانها تقرب میجویند).
آنان برخی از چهارپایان را بر خود حرام میکنند. بر آنها سوار نمیشوند. یا ازگوشت آنها نمیخورند. یا آنها را به پسران میبخشند و آنها را به دختران نمیدهند - همانگونه که در سوره انعام بیانکردیم - اینکارها را به نام خداگونههای ادعائی انجام میدهند، خداگونههائیکه کافران دلیل و حجتی بر الوهیت آنها ندارند، و هیچگونه سود و زیانی از آنها سراغ ندارند. بلکه آنهاگمانها و انگارههای ارثی از دوران جاهلیت کهن هستند. خدا استکه بدیشان این ارزاق و نعمتهائی را داده استکه آنان سهمی از آنها را برای چیزهائی درنظر میگیرندکه دلیل و حجتی بر حقانیت آنها ندارند و سود و زیانی از آنها ندیدهاند. این ارزاق و نعمتهاکه ازآن خداگونههای ادعائی نیستند تا بختی از آن ارزاق و نعمتها را به خداگونهها برگردانند. بلکه اینها دادهها و عطاهای خدا است، خدائیکه ایشان را به یکتاپرستی خود میخواند، ولی آنان برای او چیزهائی را شریک و انباز میکنند!
بدین منوال هم در جهانبینی ایشان آشفتگی، و هم در عملکرد آنان پراکندگی است ... ارزاق و نعمتها همه ازآن خدا است. خدا هم دستور میدهدکه جز او پرستیده نشود. امّا آنان با فرمان او مخالفت میکنند، و خداگرنههائی برای خود ترتیب میدهند. از ارزاق و نعمتهای خدا سهمهائی را برمیگیرند و به چیزهائی اختصاص میدهند و در راههائی بهکار میبرندکه خدا حرام و قدغنکرده است و ایشان را از آنها بازداشته است! بدین منوال اختلاف در سلیقه و جهانبینی ایشان آشکارا پدیدار میگردد و بهگونه زشت و شگفتی نمودار میشود.
هنوزکه هنوز است مردمانی هستند بعد از آنکه عقیده یکتاپرستی به میان آمده است و بیان و روشنگردیده است، سهمی را از رزق و روزی خداکه بدیشان عطاء شده است برای چیزی وقف میکنندکه به خداگونههای جاهلیت میماند. هنوزکه هنوز است برخی از مردمان گوسالهای را رها و آزاد میکنند و آن را «گوساله سید بدوی« مینامند. اینگوساله هرجا و هرگونه بچرد و از هرچه بخوردکسی جلو آن را نمیگیرد! وکسی از آن گوساله استفاده نمیکند و سود نمیبرد، تا زمانیکه به نام سید بدوی نه به نام خدا ذبح میگردد! هنوزکه هنوز است بعضی از انسانها برای اولیاء چهارپایانی را نذر و نذور میکنند و از دارائی خود کنار میگذارند، آن هم نه برای خدا، و نه به اسم خدا. بلکه به نام آن ولی! درست بدان شیوه و شکلیکه اهل جاهلیت بر آن بودند و برای چیزهائیکه دلیل و حجتی بر حقانیت آنها نداشتند و زیان و سودی از آنها ندیده بودند، از ارزاق و نعمتهائیکه خدا بدیشان داده بود سهمی را جدا میکردند و بدانها اختصاص میدادند. همچون نذری بدین منوال و بر این روال حرام است. گوشت همچون حیواناتی حرام است، حتی اگر نام خدا نیز بر آنها برده شود. زیرا نام غیرخدا بر آنها سر داده شده است و به نام غیر خدا خوانده شدهاند!
( تَاللَّهِ لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ) ٠
به خدا سوگند! (در دادگاه قیامت) از این دروغ و بهتانها بازپرسی خواهید شد (و سزای کردارتان داده می شود ).
با قسم و تاکید شدید همچون مطلبی یاد میشود. چه دروغ و بهتانی استکه عقیده را از پایبست ویران میکند و از بنیاد درهم میشکند، زیرا این کار اندیشه یکتاپرستی را ویران و خراب میسازد.
*
(وَیَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَاتِ سُبْحَانَهُ وَلَهُمْ مَا یَشْتَهُونَ وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ).
و برای خداوندی که از هرگونه آلایش و نیازی پاک است، دخترانی قائل میشدند (و فرشتگان را دختران خدا میپنداشتند)، و برای خود آنچه دوست میداشتتد قرار میدادند (که پسران هستند. دختران را مایه ننگ و سرشکستی و بدبختی میدانستند) و هنگامی که به یکی ار آنان مژده تولد دختر داده میشد (آن چنان از فرط ناراحتی چهرهاش تغییر میکرد که صورتش سیاه میگردید و مملو از خشم و غضب و غم و اندوه میشد. از قوم و قبیله (خود) به خاطر این مژده بدی که به او داده میشد خویشتن را پنهان میکرد (و سرگشته و حیران به خود میگفت:) این ننگ را بر خود بپذیرد و دختر را نگاه دارد و یا او را در زیر خاک زنده به گور سازد؟ هان! چه قضاوت بدی که میکردند!.
انحراف در عقیده آثار و پیامدهای آن در حدود و ثغور عقیده بازنمیایستد. بلکه به اوضاع و احوال زندگی اجتماعی و به آداب و رسوم اجتماعی سرایت میکند. زیرا عقیده محرک نخستین زندگی است، چه پدیدار و آشکار شود، و چه نهان و پنهانگردد. عربهای جاهلی گمان میبردند که خدا دخترانی دارد که فرشتگانند - در همان حال، خودشان تولد دختران را به فال بد میگرفتند و برای خویشتن دختران را نمیپسندیدند! دختران برای خدا خوب هستند. ولی پسران را برای خود میپسندیدند!
انحراف آنان از عقیده صحیح، زنده به گور کردن دختران را، یا در خواری و پستی نگاه داشتن ایشان را با رفتار بدیکه با ایشان میکردند، و با نگاه تحقیرآمیزی که بدیشان میانداختند، در نظرشان آراسته و خوشایندکرده بود. این هم بدان خاطر بودکه آنان از ننگ و تنگدستی ناشی از تولد دختران میترسیدند. چراکه دختران نمیجنگیدند و به کسب و کار نمیپرداختند، و گاهی به هنگام یورشها و ایلغارها اسیر دشمن میشدند و مایه ننگ ایشان میگشتند و خواری و رسوائی به بار میآوردند، یا سربار اهالی خانواده خود میشدند و فقر و فاقه را به وجود می آوردند.
عقیده صحیح سببکنارهگیری از همه اینها میگردد. چه روزی در دست خدا است و به همگان روزی میرساند، و به کسی چیزی یا مصیبتی نمیرسد مگر آنچه خدا برای او نوشته است و لازم و قطعی گردانده است.گذشته از اینها، انسان با هر دو نوع زن و مرد خود در پیشگاه خدا محترم است، و زن - از لحاظ انسانیت خود - همگون مرد و نیمه تن او است، همانگونه که اسلام مقرر میدارد.
روند قرآنی شکل زشتی از آداب و عادات جاهلیت را ترسیم میکند:
(وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ) .
(دختران را مایه ننگ و سرشکستگی و بدبختی ممیدانستند) و هنگامی که به یکی از آنان مژده تولد دختر داده میشد (آن چنان از فرط ناراحتی چهرهاش تغییر میکرد که) صورتش سیاه میگردید و مملو از خشم و غضب و غم و اندوه میشد.
صورت او از غم و اندوه و به تنگنا آمدن سیاه میشد. لبریز از خشم و غضب میگردید. او خشم خود را قورت میداد و اندوه خویش را پنهان میداشت. انگار بلائی نازلگردیده است! در حالیکه دختر همچون پسر عطای خدا بدو است. اوکه نمیتواند در رحم دختر یا پسر بنگارد و پدید آرد. اوکه نمیتواند در چنین حیات بدمد و بدو زندگی بخشد. اوکه نمیتواند از نطفه ساده انسان راستقامت و دارای دستگاههای مرتب و مرتبط به هم بسازد. تنها تصورحیاتیکه رشد میکند و پلهپله از نطفه به انسان تبدیل و تغییر پیدا میکند - به فرمان یزدان جهان -این خود برای استقالگرم از نوزاد و خوشآمدگفتن زیبا بدو - جنس او هرچه هست -کافی است. زیرا نوزاد معجزه یزدان است، معجزهای که پیوسته تکرار میگردد، و تکرار تازگی و برازندگی آن راکهنه و ناچیز نمیکند! بس چرا بایدکسی غمگین بشود از مژده نوزاد دختریکه بدو میدهند؟ چرا باید خود را از اقوام و خویشاوندان از بدی این مژده پنهان و نهان دارد؟ اوکه نوزاد را نیافریده است، و بدو نقش و نگار نبخشیده است. ااو تنها ابزار قدرت در پیدایش معجزهای بوده استکه همگان را مات و مبهوت و سرگردان و حیران میکند!
حکمت خدا، و قانون زندگی، مقتضی بوده استکه حیات از دو زوج نر و ماده پدید آید، و اساس زندگی بر زوجیت باشد. ماده در نظام حیات همان اندازه اصیل استکه نر. بلکه ماده دارای اصالت بیشتر است، چون جایگاه و پایگاه نگاهداری یدک است که مایه ادامه حیات است. پس چرا بایدکسی غمگین شود از اینکه مژده تولد دختر را بدو بدهند در صورتیکه هیچ وقت نظام حیات جز بر وجود دو زوج نر و ماده برقرار و پایدار نمیماند؟
انحراف عقیده استکه آثار و پیامد خود را در انحراف جامعه و جهانبینیها و اندیشهها و آداب و رسوم آن نشان میدهد.
(أَلا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ).
هان! چه قضاوت بدی که میکردند!.
چه داوری بدیکه میکردند) چه سنجش پلشتیکه مینمودند!
اینگونه ارزش عقیده اسلامی در تصحیح جهانبینیها و اندیشهها، و در تغییر اوضاع و اموال اجتماعی جلوهگر میآید، و نگاه محترمانه درستیکه در نفسها و جامعهها در قبال زن، بلکه در قبال انسان، پخش میکند، پدیدار و نمودار میشود. تنها زن نبودکه در جامعه جاهلی بتپرستی، مغبون و زیانمند بود، بلکه انسانیت در ویژهترین معانی خود بیارج و ارزش بود. زن خود انسانیت است. اهانت به دختر اهانت به عنصر بزرگوار آدمی است، و زنده بهگورکردن دختر کشتن خود بشریت است، و ضائعکردن و هدر دادن نیمی از زندگی است، و برخورد با حکمت اصیل آفرینش است، حکمتیکه اقتضاء کرده است نهتنها انسان، بلکه جملگی زندگان، به صورت نر و ماده باشند.«[1]1»
هر زمانکه جامعهها از عقیده صحیح و درست منحرف شوند، جهانبینیهای جاهلی شاخهای خود را نشان میدهد و آماده پیکار میشود ... امروزه در بسیاری از جامعهها همچون جهانبینیهائی ظهور میکند. که در میان بسیاری از جامعهها و بسیاری از مردم تولد دختر را به فال نیک نمیگیرند و از قدوم او خوشحال نمیشوند، و با دختر آن عنایت و احترامی نمیورزند که با پسر میورزند. این نیز بتپرستی جاهلیتی است که به شکلی از اشکال پدیدارگردیده است، بتپرستی جاهلیتیاست که از انحرافی پدیدارگردیده است که گریبانگیر عقیده اسلامی شده است.
جای شگفت استکه نقزنندگان نقنق میکنند و از عقیده اسلامی و شریعت اسلامی درباره مساله زن عیبجوئی میکنند و رخنه میگیرند! این هم نتیجه چیزی است که در این جامعههای منحرف میبینند. این نقزنندگان عیبجو زحمت این را به خود نمیدهندکه به دیدگاه اسلام مراجعهکنند و نهضتی را بنگرندکه دیدگاه اسلامی در تحولات و ترقیات، و اوضاع و احوال، و دلها و درونها، بهوجود اورده است. این دیدگاه، نظریه آسمانی است نظریهای نیست که ضرورت واقعیت، یا یک دعوت زمینی، و یا مقتضیات اجتماعی یا اقتصادی، آن را پدید آورده باشد. بلکه عقیده الهی آن را پدید آورده است، عقیدهایکه از جانب خدائی صادرگردیده است که انسان را مکرم و معزّز داشته است، و با اکرام و اعزاز زن، جنس آدمیزادگان را بزرگ و محترم فرموده است، و زن را نیمه نفس بشری توصیفکرده است. هیچگونه برتری میان دو نیمه بزرگوار انسان در پیشگاه یزدان سبحان نیست.
(لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الأعْلَى وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) .
کسانی که به آخرت باور ندارند، دارای صفات دانیهاند (که از جمله دوست داشتن پسر و دشمن داشتن دختر و زنده به گور کردن او است) و خدا دارای صفات عالیه است (که از جمله بینیازی از همه کس و همه چیز است) و او با عزت و باحکمت است (و میتواند هر کاری را بکند و کارهایش از روی حکمت است).
در اینجا مساله شرک با مساله انکار آخرت برابر نهاده میشود، چون هر دو از یک سرچشمه و از یک انحراف برمیجوشند، و در درون آدمی آمیزه یکدیگر میگردند، و آثار خود را در ذات انسان و زندگی و جامعه و اهضاع پدیدار میگردانند. هرگاه صفتی از صفاتکسانی ذکر شودکه به آخرت ایمان ندارند، قطعا صفت بدی خواهد بود، بد مطلق از هر لحاظ: بد در فهم و شعور : رفتار وکردار، و بد در اعتقاد و اعمال و افعال، و بد در جهانبینی و برخورد، و بد در زمین و آسمان ...
(وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الأعْلَى )٠
و خدا دارای صفات عالیه است (که از جمله بینیازی از همه کس و همه چیز است).
خدائی که میان او و میان کسی، برآورد و سنجش نمیگردد، چه رسد بهکسانیکه به آخرت ایمان ندارند که اینان هستند:
« وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»
و او با عزت و با حکمت است (و میتواند هر کاری را بکند و کارهایش از روی حکمت است).
خدا مقتدر و کاربجا است. دستور میدهد و هر چیزی در جای خود جایگزین میگردد، و حکم میکند و هر چیزی برابر حق و حقیقت و راستی و درستی صورت میپذیرد.
خدا میتواند مردمان را در برابر ظلم و ستمشان بگیرد وکیفر دهد. اگر چنینکند زمین را بر روی ایشان خراب میکند. ولیکن حکمت او اقتضاء میکندکه آنان را تا مدت معینیکه سررسید عمر ایشان است به تاخیر بیندازد. خدا با عزت و با حکمت است:
(وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَکَ عَلَیْهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ).
اگر خداوند مردمان را به سبب ستمشان (هرچه زودتر به عقاب و عذاب آن) کیفر میداد، بر روی زمین جنبندهای (انسان نام) باقی نمیگداشت، ولیکن آنان را تا مدت معین (که رمان قرارسیدن مرگ ایشان است) مهلت میدهد، و هنگامی که اجل آنان سررسید نه لحظهای (آن را) پس میاندازد و نه (لحظهای آن را) پیش میاندازند.
خداوند انسانها را آفریده است و با دادن نعمتهای خود بدیشان بر ایشان بخشیده است و بدانان لطف فرموده است. تنها انسان استکه در زمین تباهی میورزد و ستم میکند، و از راه خدا منحرف میشود و انباز میورزد، و یکی بر دیگری سرکشی مینماید، و آفریدههای غیر خود را نیز اذیت و آزار میرساند ... خدا با وجود همه اینها با انسان شکیبائی میکند و بدو مهربانی مینماید، و او را مهلت و فرصت میدهد، ولی او را خودسرانه رها نمیکند و نادیدهاش نمیگیرد. کار خدا حکمت توام با قدرت است، و رحمت همراه با عدالت است. امّا مردمان در برابر مهلت و فرصت یافتن گول میخورند و مغرور میگردند، و دلهایشان رحمت و حکمت خدا را درک و فهم نمیکند، تا عدالت و قدرت او ایشان را درمییابد و بر سرشان میتازد، در آن زمانکه عمرشان به پایان میرسد و سررسید مدت معینی استکه یزدان به خاطر حکمتیکه در آن است آن را تعیینکرده است، و به خاطر رحمت خود تا آن وقت بدیشان مهلت داده است.
(فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ ).
هنگامی که اجل آنان سررسید نه لحظهای (آن را) پس میاندازند و نه (لحظهای آن را) پیش میاندازند.
شگفتانگیزترین کار مشرکان این است که برای خدا درنظر میگیرند دختران و غیر دخترانی را که خودشان آنها را نمیپسندند و برای خویش نمیخواهند! آنگاه به دروغ ادعاء میکنند وگمان میبرندکه در برابر سهمیکه برای خدا قرار میدهند و میانگارند، پاداش خوبی دارند. قرآن مقرر میداردکه چه چیز بدیشان میرسد. چیزی بدیشان داده میشودکه جدای از چیزی است که گمان میبرند:
(وَیَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا یَکْرَهُونَ وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَأَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ) ٠
آنان برای خدا چیزی تعیین میکنتد که خود نمیپسندند (که انتخاب دختران است)، و دروغ بر زبان میرانند و میگویند: (همانگونه که در این جهان از ثروت و قدرت بهرهمندند، در آن جهان هم) سرانجام نیک دارند (و بهشت ازآن ایشان است). بدون شک آتش دوزخ بهره ایشان است و آنان پیش از دیگران بدانجا رانده و افکنده میشوند.
تعبیر قرآنی خود زبانهایشان را بهگونهای به تصویر میکشدکه انگار سراپا از دروغ ساخته شدهاند و دروغ گردیدهاند یا انگار شکلی از دروغ هستند. خود زبانها دروغ را نقل و توصیف میکنند. همانگونهکهگوئی: قد و بالای او بیانگر دلربائی و زیبائی است. یا: چشمان او سیاهی را توصیف میکند. زیرا ان قد و بالا خودش تعبیر از دلربائی و زیبائی میکند و گویای دلربائی و زیبائی است. و ان چشمها خودشان تعبیر از سیاهی میکنند و گویای سیاهی هستند. به همین منوال قران گفته است.
«وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ ».
زبانهایشان دروغ را توصیف و بیان میکنند.
چه خود زبانهایشان درو٦غ را توصیف و بیان میدارند، و خودشان بیاثر دروغ، و گویای ان، و صورتگر ان هستند. زیرا زبانهایشان ان اندازه در طول زمان دروغ گفته است و از ان تعبیرکرده است تا رمزی از دروغ گردیده است و بر ان دلالت میکند!
همچنین انان میگویند:
«أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى »
سرانجام نیک (که سعادت و خوشبختی اخروی است) از ان ایشان است.
آنان چیزی را سهم خدا میکنند و خودشان بدان راضی نیستند. این است دروغی که زبانهایشان میگوید. ولی حقیقتیکه نص قران ان را در برابر ایشان قرار میدهد پیش از این که ایه به پایان خود برسد این است که بدون هیچگونه گمانی و شکی اتش دوزخ ازان ایشان است، و ایشان سزاوار ان هستند:
«لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ ».
بدون شک دوزخ بهره ایشان است.
آنان را با شتاب به سوی اتش دوزخ میبرند و از ان به تاخیرشان نمی اندازند:
«وَأَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ»
و انان پیش از دیگران بدانجا رانده و افکنده میشوند.
«فرط« چیزی است که پیش میافتد. و «مفرط« چیزی است که پیش افکنده میشود و به تاخیر انداخته نمیشود.
*
از اینها بگذریم. اینان یگانه کسانی نیستند که منحرف گردیدهاند، و نخستین کسانی نیستند که زبان به کفر و الحاد گشودهاند. پیش از اینان هم مردمانی بودهاند که منحرف وکافر و ملحد بودهاند. اهریمن آنان را گمراه کرده است، و جهانبینیها و اندیشهها و افعال و اعمالی را برایشان آراسته و پیراسته کرده است و ایشان بدانها گرائیدهاند و به کژراهه افتادهاند. بدین وسیله اهریمن سرپرست آنان گردیده است و بر ایشان نظارت نموده است و بدینسو و آنسو ایشان را کشانده است و آنگونه که خود خواسته است به راهشان برده است! خدا پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را فرستاده است تا ایشان را نجات دهد و رهائی بخشد، و برایشان حق را از باطل جدا و روشن سازد، و اختلافاتی راکه در میانشان در عقائد و کتابهایشان بروز کرده است و پدیدار گردیده است برطرف کند، و هدایت و رحمت برای کسانیگردد که ایمان میآورند .
« تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ » .
به خدا سوگند! ما (پیغمبرانی) به سوی ملتهای پیش ار تو فرستادیم و اهریمنکارهای (زشت) را در نظرشان آراست و (آنان را از پیروی پیغمبران بازداشت و بدبختشان کرد. در این جهان) امروز اهریمن سرپرست ایشان است و (آنان را به دنبال خود میکشاند، و فردای قیامت) عذاب دردناکی دارند. ما کتاب (قرآن) را بر تو نازل نکردهایم مگر بدان خاطر که چیزی را برای مردمان بیان و روشن نمائی که (جزو امور دینی است و) در آن اختلاف دارند، و (هم بدان خاطر که این کتاب) هدایت و رحمت برای مومنان گردد.
وظیفه واپسین کتاب و واپسین رسالت داوری کردن و فیصله دادن اختلافاتی است که میان پیروان کتابهای پیشین و دستهها و گروههای ایشان درگرفته است و پدیدارگردیده است. چه اصل توحید و یگانهپرستی است. هرگونه شبههای از شبهههائی که بر توحید و یگانهپرستی عارض گردیده است، و هرگونه شرکی که به شکلی از اشکال آمیزه توحید و یگانهپرستی شده است، هرگونه شبههای از شبهههائی که بر توحید و یگانهپرستی عارض گردیده است، و هرگونه شرکی که به شکلی از اشکال آمیزه توحید و یگانهپرستی شده است، و هر نوع تشبیه و تمثیلی و همگونی و همسانیای به توحید و یگانهپرستی راه پیداکرده است، همه اینها پوچ و باطل است و قرآن آمده است تا توحید و یگانهپرستی را از آن بزداید و آن را سره و پاکیزه جلوهگر نماید، و قرآن مایه هدایت و رحمت برای کسانی شودکه دلهایشان برای ایمان آمادگی پیدا کرده است و دریچههای آن دلها برای دریافت قرآن باز و گشوده گردیده است.
*
تا اینجا روند قرآنی آیههائی و نشانههائی را درباره الوهیت عرضه داشته است که در افریدههای یزدان موجود است، افریدههائی که در سراسر جهان هستی هستند. همچنین از صفات و استعدادهائی سخن گفته استکه در انسان به ودیعت نهاده شده است، و از نعمتهائی سخن به میانکشیده استکه یزدان جهان انها را به مردمان عطاء فرمود٥ است، نعمتهائیکه کسی جز خدا بر انها توانائی ندارد.
روند قرآنی در آیه پیشین، از نازلکردنکتاب قرآنکه بهترینکتابی استکه خدا ان را برای مردمان نازل کرده است و در ان زندگی روح و روان است، صحبت به میان کشیده است، و هم اینک به دنبال آن آیه از نازلکردن آبی سخن میگویدکه از اسمان میبارد، و در ان زندگی اجسام نهفته است:
«وَاللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ » .
خدا است که که از (ابر) آسمان آب را میباراند و زمین را پس از مرگ (و خشکی، با رویاندن گلها و گیاهها و چمنزارها و کشتزارهای فراوان در) ان، (دوباره جان و) حیات میبخشد. بیگمان در این (کار باراندن و رویاندن و موات و حیات) دلیل روشنی (بر وجود مدبر حکیم) است برای آنان که گوش شنوا دارند.
آب زندگی هر موجود زندهای است. نص قرآنی آب را زندگی همه زمین به طرزکلی برای هرچه وهرکه روی آن است میداند و میشمارد. آنکسیکه مرده را زنده میکند و موات را به حیات تبدیل میکند، سزاوار این استکه خدا باشد:
«إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ » .
بیگمان در این (کار باراندن و رویاندن و موات و حیات) دلیل روشنی (بر وجود مدبر حکیم) است برای آنان که گوش شنوا دارند.
آنان که میاندیشند درباره چیزی، میشنوند ... قرآن این مساله، یعنی مساله نشانههای الوهیت و دلائل آن، ازقبیل زندگی پس از مرگ را بسیارذکرکرده است، و چشمها را در موارد زیادی متوجه آن نشانهها و دلائل نموده است. چه در آنها نشانهای از خداشناسی است برایکسیکه بشنود و بفهمد و درباره چیزیکهگفته میشود بیندیشد.
درس عبرت دیگری در چهارپایان نهفته است. چهارپایان به ساختار شگفت آفریدگار اشاره مینمایند، و این ساختار شگفت آفریدهها بر الوهیت خدا دلالت دارد:
«وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَبَنًا خَالِصًا سَائِغًا لِلشَّارِبِینَ »
بیگمان (ای مردمان!) در وجود چهارپایان برای شما (درس) عبرتی است (که در پرتو آن میتوانید به خدا پی ببرید. چه عبرتی از این برتر که ما) از برخی از چیزهائی که در شکم آنها است، شیر خالص و گوارائی به شما مینوشانیم که از میان تفاله و خون بیرون میتراود و نوشندگان را خوش میآید.
این شیریکه از پستانهای چهارپایان بیرون میتراود از چه چیزی ساخته میشود؟ این شیر از میان تفاله و خون بیرون میتراود! فرث یا تفاله، علوفه جویده و نیمه هضم داخل دستگاه گوارش است. شیرهایکه رودهها آن را میمکند به خون تبدیل میشود. این خون هم به تمام سلولهای بدن میرود. وقتیکه به غدههای شیری در پستان رسید با ساختار شگفت یزدانکهکسی نمیداند چگونه خواهد شد به شیرتبدیل میگردد.
عملکرد تبدیل چکیدههای غذائی در بدن به خون، و تغذیه هر سلولی با موادیکه بدان نیازمند است و در خون موجود است، عملکرد شگفتی استکه فراتر از خود شگفت است. این عملکرد در هر ثانیهای در بدن انجام میپذیرد، همانگونهکه سوخت و ساز بدن انجام میگیرد. در این دستگاه عجیب و غریب در هر لحظهای عملیات مستمر ویرانکردن و بناکردن انجام میپذیرد و تا آن دمکه جان به ترک بدن میگویدو قالب تهی میکند ازکار بازنمیایستد ... هرکسیکه دارای عقل و شعور سالم و راست و درستی باشد نمیتواند در برابر این عملیات شگفت و شگرف بایستد و هر ذرهای از وجودش به تسبیح آفریدگار نوآور و نوآفرین این دستگاه انسانی به فریاد درنیاید، دستگاهیکه پیچیدهترین دستگاههای ساخت آدمی قابل مقایسه با آن نیست، وحتی قابل مقایسه با سلولی ازسلولهائی نیستکه آن اندازه فراوانندکه بیرون از شمارند!
در فراسوی تعریفهای عامیکه از عملیات مکیدن و تحویل و تبدیل و سوخت و ساز میشود، شرح و بسطهائی استکه عقل را حیران میکند.کار یک سلول در بدن و شرکت آن در این عملکرد آن اندازه شگفت و شگرف استکه بررسی و پژوهش درباره آن به پایان نمیآید!
تا چندی قبل همه اینها راز سر به مهری بود. این حقیقت علمیکه قرآن آن را در اینجا بیان میدارد و میگویدکه شیر از میان تفاله و خون بیرون میتراود برایکسی از انسانها معهود و مشهور نبود. در آن روزگار همکسی همچون عملکردی را تصور هم نمیکرد چه رسد به اینکه با این دقت چنین عملکرد کاملی را مقرر و مشخص سازد. هر انسانیکه برای عقل خود احترام قائل باشد نمیتواند درباره این مساله به ستیز و جدال پردازد. وجود حقیقت واحدی از این نوع حقائق به تنهائی برای اثبات وحی بودن قران از سوی یزدان، کافی و بسنده است. زیرا در ان دوره و زمان همه مردمان از این حقیقت، نااگاه و بیاطلاع بودند.
قرآنگذشته از اینکه از همچون حقائق علمی صرفی سخن میگوید، دلائل وحی بودن خود از سوی خدا را در ویژگیهای دیگری نیز به همراه دارد، ویژگیهائی که کسی بدانها پی میبردکه با همچون ویژگیهائی اشنا باشد و توان سنجش و پژوهش انها را داشته باشد. امّا ذکر حقیقت واحدی بدین نحو دقیق ستیزهگران عیب را مغلوب و مسکوت میکند.
« وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَالأعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» ٠
(خداوند) از میوههای درحتان خرما و انگور، (غذای پربرکتی نصیب شما میسازد که گاه ان را به صورت زیانباری درمیآورید و از ان) شراب درست میکنید و (گاه) رزق پاک و پاکیزه از آن میگیرید. بیگمان در این (گردآوری دو و چند خاصیت و قابلیت در میوهها) نشانهای (از قدرت آفریدگار) برای کسانی است که از عقل و خرد سود میگیرند.
این میوههائی که از حیاتی برمیدمند که اب ریزان از آسمان چنان حیاتی را پدیدار و پراکنده کرده است، از ان میوهها شراب درست میکنید - شراب همان می استکه تا ان وقت حرام نبوده است - و رزق و روزی پاکیزه از انها میگیرید. نص قرانی اشاره دارد به این که رزق حسن، یعنی روزی خوب جدای از می است و می رزق حسن و روزی خوب نیست. این بخش از ایه پیشدرامدی برای دستور تحریم می است که بعدها صادرگردیده است، و از واقعیت زندگی در ان زمان صحبت میکند. در ان زمان مردمان از میوههای درختان خرما و انگور می درست میکردند. این بخش نصی برای حلال کردن می نیست. بلکه دیباچه تحریم می است.
« إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» ٠
بیگمان در این (گردآوری دو و چند خاصیت و قابلیت در میوهها) نشانهای (از قدرت آفریدگار) برای کسانی است که از عقل و خرد سود میگیرند.
کسانیکه از عقل و خرد استفاده بکنند میفهمند کسی که این رزق و روزی را میسازد، او سزاوار پرستش است و او خدا است.
« وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»
پروردگارت به زنبوران عسل (راه زندگی و طرز معیشت را) الهام کرد (و بدانگونه که تنها خود میداند به دلشان انداخت) که از کوهها و درختها و داربستهائی که مردمان میسازند، خانههائی پرگزینند. سپس (ما به آنها الهام کردیم که) از همه میوهها بخورید و راههائی را بپیمائید که خدا برای شما تعیین کرده است و کاملا (دقیق و) در اختیارند. از درون زنبور عسل، مایعی بیرون میتراود که رنگهای مختلفی دارد. در این (مایع رنکارنگ) بهبودی مردمان نهفته است. بیگمان در این (برنامه زندگی زنبوران عسل و ارمغانی که آنها به انسانها تقدیم میدارند که هم غذا و هم شفا است) نشانه روشنی (از عظمت و قدرت پروردکار) است برای کسانی که (درباره پدیدهها) میاندیشند (و رازهاو رمزهای زندگی آفریدگان از جمله جانوران را پیش چشم میدارند).
زنبوران عسل در پرتو الهام فطرتیکار میکنند که آفریدگار در آنها به ودیعت نهاده است. الهام نیز نوعی وحی استکه زنبوران عسل به مقتضی آنکار میکنند. زنبوران عسل با دقت سرسامآوریکار میکنندکه خرد اندیشمند از آن ناتوان است، چه درکار ساختمانسازی کندوها، و چه در تقسیمکار در میان خود، و چه در شیوه تولید عسل پالوده و پاکیزه.
زنبوران عسل برابر فطرت خود خانههای خویش را تهیه میبینند. درکوهها و بر روی درختان و در داربستهائیکه مردمان برای درختان انگور و غیره میسازند. خداوند راه زندگی را برای زنبوران عسل ساده و آسانکرده است به وسیله چیزیکه در فطرت آنها به ودیعت نهاده است و به وسیله هماهنگی و توافقی که در سرشت جهان پیرامون آنها پدیدارکرده است. نص قرآنی بیان میداردکه در عسل شفا و بهبودی مردمان نهفته است. این شفا و بهبودی را برخی از متخصصان علوم پزشکی شرح و بسط دادهاند، شرح و بسطیکه اهل فن از آن آگاهی دارند.[2] چون این امر در قرآن به صراحت آمده است ثابت است. مسلمان باید بدین امر معتقد باشد با استناد به حق کلّیای که در کتاب خدا ثابت است، و همچنین با استناد به روایت از پیغمبر خدا (ص)در این زمینه.
بخاری و مسلم از ابوسعید خدری روایت کردهاندکه گفته است: مردی به خدمت پیغمبر خدا (ص)آمد و گفت:
برادرم به اسهال مبتلا است. پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدو فرمود:
( إسقِهِ عَسَلاً).
عسل بدو بدهید.
آن مرد رفت و عسل به برادرش داد. سپس بیامد و گفت: ای پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم برادرم عسل دادم. جز بر اسهالش نیفزود. فرمود:
(إذهَب فَاسِقِه عَسَلاً).
برو بدو غسل بده.
آن مرد رفت و عسل به برادر خود داد. باز هم آن مرد برگشت وگفت: ای پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به برادرم غسل دادم. جز بر اسهالش نیفزود. فرمود:
(صدق الله وکذب بطن اخیک إذهَب فَاسِقِه عَسَلاً) ٠
خدا راست فرموده است و شکم برادرت دروغ گفته است. برو بدو عسل بده.
آن مرد رفت و به برادرش عسل داد، و شفا پیداکرد.
انچه ما را در این روایت خوشحال میکند، یقین پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است. در برابر واقعیت عملی اسهال آن مرد، هر زمانکه عسل را به برادرش داده است. این یقین هم سرانجام واقعیت ان را تصدیق نموده است. لازم است یقین مسلمان در هر مسالهای و در هر حقیقتیکه درکتاب خدا قران امده است این چنین باشد، هرچندکه ظاهر امریکه بدان واقعیت میگویند مخالف ان قضیه یا ان حقیقت باشد. چون واقعیت عاقبت برمیگردد و ان قضیه یا ان حقیقت را تصدیق میکند.
در اینجا در برابر پدیده هماهنگی موجود در عرضه این نعمتها میایستیم: نازلکردن اب از اسمان، و بیرون اوردن شیر از میان تفاله و خون، وگرفتن شراب و روزی خوب از میوههای درختان خرما و انگور، و پدید اوردن عسل از شکمهای زنبوران عسل ... همه اینها نوشیدنی هستند و از اجسامی خارج میگردندکه در شکل مخالف با یکدیگرند. از انجاکه فضای بحث فضای نوشیدنیها است، از بهرههای چهارپایان تنها شیر را در این جولانگاه ذکرکرد٥ است، تا میان مفردات سراسر صحنه هماهنگی و همنوائی باشد. در درس بعدی خواهیم دیدکه در روند قرانی از پوستها و پشمها وکرکهای چهارپایان نیز سخن رفته است، چون فضای بحث در انجا فضای لانهها و خانهها و پیراهنها است و مناسبت داردکهگوشهای از بهرههای چهارپایان ذکرگرددکه هماهنگ و همنوا با مفردات صحنه است ... این هم افقی از افقهای هماهنگی هنری در قران است.[3]
*
روند قرآنی از صحنه چهارپایان و درختان و میوهها و زنبوران عسل، به پسوده دیگری میپردازد، پسودهای که به ژرفاهای درونهای انسانها نزدیک است، چون دراصل وجود خودشان است: مربوط به عمرها و رزقها و همسران و فرزندان و نوادگان ایشان است. آنان هم نسبت بدینان حساسیت بیشتری، و تاثر و پاسخگوئی ژرفتری دارند:
(وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ).
خداوند شما را آفریده است (و روزگاری را برایتان تعیین کرده است که در آن زندگی میکنید و کتاب خوشبختی یا بدبحتی خود را مینویسید و) سپس شما را میمیراند و (به سوی خویش برمیگرداند). برخی از شما به سنین بالای عمر میرسند (و) به گونهای (فرتوت میشوند که کارشان بدانجا میکشد) که پس از (آن همه) علم و آگهی (و تجربهای که در زندگی آموختهاند) چیزی نخواهند دانست (و همه چیز را فراموش میکنند. چرا که از فعالیت سلولهای بدن کاسته شده است و استخوانها و عضلات و اعصاب سستی گرفته است). بیگمان خدا (از اسرار آفریدگان خود) آگاه و توانا (بر هر آن چیزی) است (که بخواهد).
( وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَوَاءٌ أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ ؟).
خداوند برخی از شما را بر برخی دیگر از نظر روزی برتری داده است (چرا که استعدادها و تلاشهایتان متفاوت است). آنان که روزی فراوانی بدیشان داده شده است (و ثروت زیادی در اختیارشان قرار گرفته است) حاضر نیستند که روزی (و ثروت) خود را به بردگان خود بدهند و ایشان را با خود در دارائی (شریک و) مساوی گردانند؛ (پس چرا شما کافران، بندگان خدا را شریک خدا در الوهیت میگردانید و متصرف در امور میدانید؟ مگر ثروتمندان فقیران را، و آقایان نوکران را، و سروران بردگان را شریک در قدرت و ثروت خود میسازند؟ پس آنچه را که برای خود نمیپسندند، چرا برای خدا میپسندند؟!). آیا نعمت خدا را انکار میکنند (و آفریدههائی از آفریدگان خدا را شریک آفریدگار میسازند؟!)
(وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ بَنِینَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ شَیْئًا وَلا یَسْتَطِیعُونَ؟).
خدا از جنس خودتان همسرانی برای شما ساخت (تا در کنار آنان بیاسائید)، و از همسرانتان پسران و نوادگانی به شما داد (تا بدانان دل خوش کنید)، و چیزهای پاکیزهای (همچون غلات و میوهجات و حیوانات) به شما عطاء کرد (تا از آنها استفاده کنید و خدای را سپاسگزاری نمائید). آیا (با وجود این که کافران میدانند که سرجشمه همه نعمتها خدا است و نه کس و نه چیز دیگری، آیا باز هم) به (بتهای) باطل ایمان میآورند و نعمت خدا را (با شرک ورزیدن) ناسپاس میگذارند؟! و چیزهائی را بجز خدا میپرستند که مالک کمترین رزقی در آسمانها و زمین برای آنان نیستند و (در آینده هم) نمیتوانند (بارانی از بالا ببارانند و در زمین درختی و گیاهی برویانند و چیزی را نصیب ایشان گردانند).
پسوده نخستین درباره زندگی و مرگ است. زندگی و مرگ هم دامن هرکسی و هر نفسی را میگیرند. زندگی دوست داشتنی است. اندیشیدن درباره زندگی چه بسا دل سخت را تا اندازهای نرمکند، و در برابر دست قدرت خدا و نعمت او و توان او حساس گرداند. ترس بر از دست دادن زندگی چهبسا وجدان پرهیزگاری کردن و برحذر شدن و پناه بردن به بخشاینده زندگی را به جوش و خروش درآورد. تصویر پیری زمانیکه انسان به خوارترین بخش عمر میرسد، و انچه را که یادگرفته است فراموش میکند، و به ناتوانی و فراموشکاری و سادگی کودکی برمیگردد، این تصور چهبسا نفس سرکش انسان را به اندیشیدن و ورانداز کردن احوال و اوضاع و مراتب و منازل زندگی وادار گرداند، و چهبسا از عظمت شخص ونازش او به قدرت و قوت و دانش و توانائی بکاهد در اینجا استکه همچون پیروی میآید:
(إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ).
بیگمان خدا (از اسرار آفریدگان خود) آگاه و توانا (بر هر آن چیزی) است (که بخواهد).
اینپیرومیآید تا نفس را به همچون حقیقت بزرگی برگرداند، و بداندکه دانش ازلی همیشگی ازآن خدا است، و قدرتکاملیکه متاثر از زمان نمیگردد قدرت خدا است و بس، و دانش انسان تا مدت زمانی است، و قدرت او تا دم مرگ و سررسید عمر وی است.گذشته از این، دانش و قدرت انسان جزئی و ناقص و محدود است.
پسوده دوم درباره رزق و روزی است. اختلاف سطح رزق وروزی هم قابل مشاهده و ملاحظه است. نص قرآنی این تفاوت را برمیگرداند به برتری نهادن یزدان برخی را بر برخی از مردمان در رزق و روزی ایزد سبحان. این برتری در رزق و روزی هم به اسباب و عللی برمیگرددکه تابع قانون و سنت خداوند منانند. هیچ چیزی از اینها ناسنجیده و سرسری و بیهوده و بیفائده نیست. چهبسا انسانی اندیشمند و دانشمند و خردمند باشد، ولیکن در رسیدن به رزق و فراچنگ آوردن روزی، و در افزایش و بالش آن، سهم محدودی داشته باشد. چون او در پهنهها و جولانگاههای دیگری از دادهها و بخششهای بیشتری برخوردار است. و چهبسا انسان کودک و نادان و سادهلوح به نظر آید، ولیکن در رسیدن به رزق و فراچنگ آوردن روزی، و در افزایش و بالش آن، سهم بسیار و دست بالائی داشته باشد. درنتیجهکسیکه دقیق و تیزبین نیست گمان برد که روزی با قوت وقدرت به دست نمیآید، وبلکه در ناحیهای از نواحی مقدّر و مقرّر است. امّا فراخی رزق و روزیگاهی امتحان و آزمون یزدان است، همانگونه که تنگی معیشت وکم وکاستی رزق و روزیگاهی امتحان و آزمون یزدان است و خدا آن را برگزار میکند.
به خاطر حکمت و فلسفهایکه او میخواهد و پیادهاش مینماید ... به هر حال تفاوت در رزق و روزی پدیده آشکاری است، و تابع اختلاف در دادهها و عطاءها است - و آن وقتی استکه جلو اسباب و علل ساختگی ستمگرانه در جامعههای تباهگرفته میشود - نص قرآنی بدین پدیده اشاره مینماید که در جامعه غربی موجود بود، و آن را برای تصحیح برخی از انگارههای جاهلی بتپرستانهای بهکار میبردکه عربها داشتند، و قبلا بدانها اشارهگردید. آنان بخشی از ارزاق و نعمتها را -همانگونهکهگفته شد - جدا میکردند و سهم خداگونههای ادعائی خود مینمودند. روند قرآنی در اینجا درباره ایشان میگوید: آنان سهمی از اموالشان را به بردگانیکه داشتند نمیدادند - بردهداری پیش از اسلام مرسوم و معمول بود - تا ایشان و بردگان در رزق و روزی برابر شوند. چرا باید آنان سهمی از ارزاقی راکه خدا بدیشان داده است به خداگونههای ادعائی خود اختصاص دهند!
(أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ ؟).
آیا نعمت خدا را انکار میکنند (و آفریدههائی از آفریدگان خدا را شریک آفریدگار میسازند؟!).
آیا آنان نعمت را با شرک پاسخ میگویند، به جای این که شکر نعمتدهنده لطفکننده بخشایشگر را به جای آورند؟
پسوده سوم درباره نفسها و همسران و فرزندان و نوادگان است، و با بیان پیوند زنده موجود در میان دو جنس است:
(جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا ).
از جنس خودتان همسرانی برای شما ساخت (تا در کنار آنان بیاسائید).
همسران از جنس خود شما هستند. نیمی از شمایند. نه اینکه آنان جنس پستی باشند وکسی خویشتن را پنهانکند وقتیکه بدو مژده تولد دختر داده میشود و غمگینگردد!
(وَجَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ بَنِینَ وَحَفَدَةً) ٠
و از همسرانتان پسران و نوادگانی به شما داد (تا بدانان دل خوش کنید)
انسان فانی امتداد زندگی خود را در فرزندان و نوادگان میبیند. پسودن این بخش، در نفس شدیدترین حساسیت را برمیانگیزد ... روند قرآنی به بخشش و عطاء فرزندان و نوادگان، بخشش و عطاء روزیهای پاک را میافزاید، به خاطر مشاکله میان دو نوع روزی تا بر آن پیروی با پرسش انکاری بزند:
(أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ).
آیا (با وجود این که کافران میدانند که سرچشمه همه نعمتها خدا است و نه کس و نه چیز دیگری، آیا باز هم) به (بتهای) باطل ایمان میآورند و نعمت خدا را (با شرک ورزیدن ) ناسپاس میگذارند!.
آیا برای خدا انباز قرار میدهند و از فرمان یزدان سرپیچی مینمایند، در حالیکه این نعمتها همه از عطایا و بخشایش خدا است؟ این نعمتها نشانههائی بر الوهیت خدایند و در زندگی ایشان رخ میدهند و وجود دارند، و در هر لحظهای با ایشان سروکار دارند و بدیشان خود را مینمایند.
ایا به چیزهای باطل و پوچ ایمان میآورند؟ معلوم استکه جز خدا باطل و پوچ است. این خداگونههای ادعائی، و این انگارههای ادعائی، همه و همه باطل و پوچ هستند و دراصل وجود ندارند، و حقی بدانها تعلق نمیگیرد. آنان کفران نعمت خدا میکنند، نعمتهائی که حق است ، این حق را لمس و احساس میکنند و از آنها استفاده مینمایند و بهره میبرند، با این وجود این حق را انکار میکنند.
(وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ شَیْئًا وَلا یَسْتَطِیعُونَ ؟ ).
و چیزهائی را بجز خدا میپرستند که مالک کمترین رزقی در آسمانها و زمین برای آنان نیستند و (در آینده هم) نمیتوانند (بارانی از بالا ببارانند و در زمین درختی و گیاهی برویانند و چیزی را نصیب ایشان گردانند) .
جای شگفت استکه فطرت تا این اندازه منحرفگردد، و مردمان برای چیزی عبادتکنند که نمیتوانند رزقی بدیشان برسانند، و هیچ وقت و در هیچ حالی از احوال هم نخواهند توانست. خدا را آفریدگار روزیرسان میدانند، و نعمتهای او در حضور ایشان است و نمیتوانند آن نعمتها را انکارکنند، امّا با این وجود گونهها و همسانها برای خدا قرار میدهند!
(فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الأمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
پس برای خدا شبیه و نظیر قرار مدهید او با قیاسهای تباه و تشبیهات ناروا، پرستش بتان را توجیه و تعبیر نکنید) بیگمان خداوند (اعمال شما را) میداند و شما (سرنوشت کردار بدتان را) نمیدانید.
خدا همگون و همسان ندارد تا برای او همگون و همسان درنظر گرفت.
آنگاه روند قرآنی دو مثال برای آنان میآورد. مثالی مربوط به مالک روزیرسان، و بنده درمانده ناتوانی استکه چیزی ندارد وکار وکسبی نمیکند. این مثالها برای نزدیک گرداندن حقیقت بزرگی به ذهن آدمی استکه از آن غافل ماندهاند، حقیقت اینکه همگون و همسانی برای خدا نیست، و درست نیستکه در عبادت میان خدا و کسی از آفریدگانش تساوی برقرارکرد و خدا وکسی را در عبادت برابر نهاد. چراکه همگان بنده یزدان سبحان هستند:
(ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا عَبْدًا مَمْلُوکًا لا یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
خداوند برده مملوکی را به عنوان مثال ذکر میکند که قادر بر هیج چیز نیست، و (در مقابل آن) انسان (با ایمانی) را مثل میزند که به او روزی حلال و پاکیزهای داده است و او پنهان و آشکار از آن میبخشد و صرف میکند. آیا آنان یکسانند؟ (مگر مشرکان که در بند شهوات و خرافات و بندگی بتان گرفتارند، با مومنان که رها از بند شهوات و خرافات بوده و سربندگی جز به آستان یزدان فرود نمیآورند، برابرند؟ مومنان که اهل منطق و استدلالند در این باره میاندیشند و میگویند:) سپاس خدا را سزا است (که ما را بنده خود کرد! نه بنده بندگان خود، واقعا مشرکان گمراه و سرگردانند) و بلکه بیشتر آنان (فرق حق و باطل را) نمیدانند).
«وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَهُوَ کَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَیْنَمَا یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَمَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ؟ » .
و خداوند دو مرد را مثل میزند که یکی از آنان گنگ مادرزاد است و بر انجام چیزی توانائی ندارد و سربار صاحب خود بوده و به هرجا او را بفرستد نفعی نخواهد داشت. آیا او (که کنگ و ناتوان و سربار و بیفائده است) برابر با کسی است که (زبانور و کارکن و نانآور و سراپا خیر و برکت است و مرتباً دیگران را) به عدل و داد میخواند و در جاده صاف و راست قرار دارد (و دارای روش پسندیده و برنامه درست در زندگی است؟).
مثال اول برگرفته از واقعیت زندگی ایشان است. آنان بندگانی داشتندکه دارای چیزی نبودند و بر چیزی قدرت نداشتند. آنان میان بندگان ناتوان و آقای ملک و متصرف برابری نمینهادند، پس چگونه آقای بندگان و مالک اشان را باکسی یا چیزی از آنکه و از آنچه آفریده است برابر مینهند؟
مثال دوم مرد لال ضعیفکودنی را به تصویر میکشد که چیزی نمیفهمد وخیرو خوبی نمیآورد. ومرد نیرومند سخنوری را به تصویر میزندکه به دادگری دستور میدهد، و کارآ و فعال است و راستای راه خیر و خوبی را در پیش میگیرد ... هیچ شخص خردمندی این و آن را مساوی نمیداند و برابر نمینهد. پس چگونه ممکن است بتی یا سنگی را با خداوند سبحان و توانا و آگاه و بهکار نیک دستوردهنده و به راه راست رهنمودکننده، مساوی دانست و برابر نهاد؟
با این دو مثال، مرحلهای به پایان میآیدکه آغاز گردیده بود با فرمان یزدان به مردمان، مبنی بر اینکه دو خدا را برنگیرند و نپرستند، و به پایان آمده است با شگفت ازکار قومیکه دو خدا را برمیگیرند و میپرستند.
[1] قران معتقد به زوجیت در همه چیز است. (مترجم ... نگـا: رعد/٣، ذاریات/49، یس/36، طه/53 ...).
[2] کتاب: «اسلام و طب جدید» تالیف: دکتر عبدالعزیز اسماعیل.
[3] مراجعه شود به کتاب «التـصویر الفنی فـیالقـرآن» فـصل «هماهنگی هنری».
سورهی نحل آیهی 50-22
إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (٢٢)لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ (٢٣) وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ (٢٤) لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا سَاءَ مَا یَزِرُونَ (٢٥) قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْیَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (٢٦) ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُخْزِیهِمْ وَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْکَافِرِینَ (٢٧) الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (٢٨) فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (٢٩) وَقِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا خَیْرًا لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ (٣٠) جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ کَذَلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ (٣١) الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (٣٢) هَلْ یَنْظُرُونَ إِلا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ کَذَلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (٣٣) فَأَصَابَهُمْ سَیِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ (٣٤) وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَلا آبَاؤُنَا وَلا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ کَذَلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (٣٥) وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (٣٦) إِنْ تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ (٣٧) وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلَى وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (٣٨) لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کَانُوا کَاذِبِینَ (٣٩) إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (٤٠) وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَلأجْرُ الآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (٤١) الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (٤٢) وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلا رِجَالا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (٤٣) بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (٤٤) أَفَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئَاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الأرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (٤٥)أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُمْ بِمُعْجِزِینَ (٤٦) أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ (٤٧) أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّأُ ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ (٤٨) وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ مِنْ دَابَّةٍ وَالْمَلائِکَةُ وَهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (٤٩) یَخَافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ (٥٠)
در درسگذشته، هنگام بررسی آیهها و نشانههای آفریدگار در آفریدگان خود، و در نعمت او بر بندگانش، و در آگاهی او از پنهان و آشکار، اندکی ایستادیم ... دیدیمکه خداگونههای ادعائی چیزی را نمیآفرینند، و بلکه خودشان آفریدگانی بیش نیستند. خداگونهها نهتنها چیزی را نمیدانند، و بلکه مردههائی هستندکه انتظار حیات در آنها نمیرود. آنها نمیدانند پرستشکنندگانشان برای سزا و جزایی زندهگردانده میشوند! هم اینکار و هم آنکار دلیل قاطی بر پوچی پرستش ایشان است، و دلیل بر پوچی عقیده شرک به طورکلی است ... این مرحله نخست بود درباره مساله توحید و یگانهپرستی در این سوره، و همراه با آن به مساله رستاخیز و زندگی دوباره نیز اشاره گردیده است.
هان! هماینک ما به درس تازه میپردازیم، و از آنجا میآغازیمکه در درسگذشته سخن را به پایان برده بودیم. مرحله جدیدی را شروع میکنیم، مرحلهایکه با بیان وحدت الوهیت آغاز میشود، و سبب ایمان نیاوردن به آخرتکسانی را بیان میکند، و آن را حمل بر این مینمایدکه دلهایشان منکر زنده شدن و پاداش و پادافره اخروی است. انکار صفتی نهان در دلهایشان است و آنان را از اعتراف به آیهها و نشانههای روشن و آشکار بازمیدارد. انکارکنندگان آخرت خود بزرگبین هستند. خود بزرگبینی استکه ایشان را از اقرار و تسلیم بازمیدارد ... درس جدید با صحنه موثری پایان میپذیرد: صحنه سایههای موجود در سراسر زمینکه برای خدا سجده میکنند وکرنش میبرند، و همراه با سایهها تمام چیزهائیکه در آسمانها و زمین هستند سجده میکنند وکرنش میبرند، اعم از جنبندگان و فرشتگان، و همه آنان پاک و زدوده از خود بزرگبینی هستند، و جانهایشان آکنده از ترس و هراس از خدا، و سرشار از اطاعت از فرمان یزدان است، و کمترین ستیز و جدالی در این امر ندارند ... این صحنه فروتنانه فرمانبردارانه، در مقابل تصویر خود بزرگبینانی استکه دلهایشان منکر رستاخیز و حساب وکتاب و عذاب و عقاب اخروی است، و در سرآغاز این مرحله از ایشان سخن رفته است.
میان آغاز و پایان این مرحله، روند قرآنی سخنان آن کسان خود بزرگبینی را بیان میداردکه وحی و قرآن را قبول ندارند. چه گمان میبرند که قران افسانههای پیشینیان است. سخنان ایشان را درباره اسباب و علل شرک ورزیدنشان به خدا بیان میدارد، و از حرامکردن چیزهائی سخن میگویدکه آنان آنها را حرام کردهاند، گرچه خدا انها را حرام نفرموده است. آنان در این راستا ادعا میکنندکه خدا خواسته استکه آنان شر و بدی بکنند و او از شر و بدیشان خشنود است! از سخنانشان درباره رستاخیز و زندگی دوباره و قیامت، سخن میگوید. بدانگاهکه با تمام توان سوگند یاد میکنند خداوند کسانی را زنده نمیگرداند که میمیرند! روند قرانی به همه این سخنان ایشان پاسخ میدهد. در این موقع صحنههای دم مرگشان و صحنههای زنده شدنشان را عرضه میدارد، و در ان صحنهها انان از همچون سخنان پوچی خویشتن را تبرئه میدارند و از انها بیزاری میجویند. همچنین روند قرانی برخی ازجایگاههای نقش زمین شدن گذشتگان تکذیبکننده امثال ایشان را نشان میدهد، و انان را میترساند از اینکه خداوند در وقتی از اوقات شب یا روز ایشان را به قهر خودگیرد و به عذاب گرفتارشان سازد، در حالیکه ایشان به خود نیایند و غافل و بیخبر در شهرها وممالک درگشت وگذارند، یا اینکه انان در خوف و هراس بوده و در انتظار عذاب و عقاب هستند ... درکنار اینهاگونههائی از سخنان پرهیزگاران مومن، و پاداش نیکی که هنگام دم واپسین و روز رستاخیز در انتظار ایشان است، بیان میگردد. بدین وسیله صحنه فروتنانه و فرمانبردارانه سایهها و چهارپایان و فرشتگان زمین و آسمان پایان میگیرد .
(إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ) .
پروردگار شما (که باید او را بپرستید) پروردگار یکتائی است، و آنان که ایمان به آخرت ندارند، دلهایشان منکر (مبدا و توحید هم) بوده و خویشتن را بزرگ میپندارند (و برتر از آن میدانند که حق را بپذیرند و خدای را پرستش کنند). قطعاً خدا آگاه است از آنچه پنهان میسازند و از آنچه آشکار مینمایند (و هیچ چیزی از عقائد و اقوال و افعال انان از دید خدا نهان نمیگردد و ایشان را در برابر همه اینها بازخواست میکند، و مستکبران را عقاب مینماید) چرا که مستکبران را دوست نمیدارد.
روند قرآنی میان ایمان به یگانگی خدا و میان ایمان به آخرت راگرد میآورد. بلکه هریک از این دو تا را دال بر دیگری میسازد، به سبب ارتباط و پیوندی که برستش خدای یگانه با رستاخیز و سزا و جزا دارد. چه با آخرت حکمت آفریدگار یکتا تکمیل میشود وکمال میپذیرد، و دادگری او در سزا و جزا جلوهگر میآید.
(إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ) ٠
پروردگار شما پروردگار یگانهای است.
همه ایهها و نشانههای نعمت و دانشیکه در این سوره گذشت بدین حقیقت بزرگ و برجسته منتهی میگردد. حقیقت بزرگ و برجستهایکه دارای اثار روشن و آشکاری در قوانین جهان و در هماهنگی و همکاری آن قوانین است، همانگونهکه قبلاً از این امر سخن رفت. کسانیکه تسلیم این حقیقت نمیگردند، و به اخرت ایمان نمیآورند - آخرت هم فرع اعتقاد به یگانگی افریدگار و حکمت و عدالت او است - همچون کسانی کمبود آنان نشانهها و آیهها و دلیلها و حجتها نیست، بلکه علت ایمان نیاوردنشان در هستی و در سرشت خودشان نهفته است. دلهایشان انکارکننده و ناپذیرنده است و به نشانهها و ایههائیکه دلهایشان میبیند اعتراف و اقرار نمیکند، و خودشان نیز خود بزرگبین هستند و نمیخواهند تسلیم دلیلها و حجتها شوند، و در برابر خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم سر تسلیم فرود آورند. چه بیماری ریشهدار و مزمن است و درد در سرشتها و دلها نهان و پنهان است.
خدائی که ایشان را آفریده است این چیز را از ایشان میداند. او میداند چه چیز را پنهان و نهان میدارند، و چه چیز را پدیدار و آشکار میسازند. این را بدون شک میداند وگمانی در این نیست، و این را از ایشان نمیپسندد و بر ایشان زشت میشمارد.
(إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ) .
چرا که خدا مستکبران و خود بزرگبینان را دوست نمیدارد.
به دل خود بزرگبین امیدی نیستکه قانعگردد یا تسلیم شود. این استکه مستکبران و خود بزرگبینان در پیشگاه خدا ناپسند و زشت هستند، به علت خود بزرگبینی و استکباری که دارند و خدا از آن آگاه است، خدائی که حقیقت کار آنان را میداند و چیزی را که پنهان و نهان میدارند و چیزی راکه پدیدار و آشکار میسازند» برای او نمایان و عیان است.
(وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا سَاءَ مَا یَزِرُونَ ) .
هنگامی که به مستکبران (کافر و بیدین) گفته میشود: پروردگار شما (بر محمّد) چه چیزهائی نازل کرده است؟ (مسخرهآمیزانه و کینهتوزانه) میگویند: (اینها که وحی آسمانی نیست، بلکه دروغها و) افسانههای گذشتگان است. آنان باید که در روز قیامت بار گناهان خود را (به سبب پیروی نکردن از پیغمبر) به تمام و کمال بر دوش کشند، و هم برخی از بار گناهان کسانی را حمل نمایند که ایشان را بدون (دلیل و برهان و) آگهی گمراه ساختهاند (بی آن که از گناهان پیروان چیزی کاسته شود). هان (ای مردمان! بدانید که آنان چه کار زشتی میکنند و) چه بار گناهان بدی را بر دوش میکشند!.
این اشخاص خود بزرگبین دارای دلهائی هستندکه انکار میکنند و پاسخ نمیگویند زمانیکه از آنان پرسیده شود:
« مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ ؟ ».
پروردگار شما (بر محمد) چه چیزهانی نازل کرده است؟.
انان پاسخ طبیعی و راست و درست را نمیدهند. ایشان چیزی از قرآن را نمیخوانند، یا چکیدهای از محتوای آن را ازنظر نمیگذرانند، تا در نقل مطالب امین باشند، هرچندکه بدان معتقد هم نباشند. آنان از پاسخ راست و درست امانتدار در نقلگفتارکنارهگیری میکنند و میگویند:
« أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ » .
افسانههای پیشینیان.
افسانهها هم داستانهای خیالی سرشار از خرافات است ... این چنین درباره قرآن میگفتند، قرآنیکه جانها و خردها را چاره جوئی و چارهسازی میکند، و اوضاع زندگی، رفتار وکردار مردمان، روابط جامعه، و احوال انسانها را درگذشته و حال و آینده رو به راه میسازد و بهبودی میبخشد. قرآن را به سبب دربر داشتن داستانهائی از پیشینیان، اینگونه توصیف میکنند. انکار کردن و بیشرمی نمودن، اینگونه ایشان را به برداشتن کولهبارهایگناهان خود و برخی ازکولهبارهای گناهان کسانی میکشاندکه با همچون سخنانی ایشان راگمراه میسازند، و آنان را از قرآن و ایمان بازمیدارد، آنانی که از قرآن آگاهی ندارند و از حقیقت آن بیخبرند ... تعبیر قرآنی همچونگناهانی را به صورتکولهبارهای سنگینی به تصویر میکشد - و چه بدکولهبارهائی و چه بد سنگینیهایی! - گناهان بر جانها سنگینی میکنند همانگونه که کولهبارها بر پشتها سنگینی میکنند. گناهان بر دلها سنگینی میکنند همانگونهکه بارها بر دوشها سنگینی میکنند. گناهان به رنج میاندازند و بدبخت میسازند همانگونه که بارهای سنگین بر بردارندگان بارها سنگینی میکنند و به رنج میاندازند، بلکه سنگینیهای کولهبارهای گناهان مصیبتافزاتر و کشنده تر است!
ابنابوحاتم از سدی روایت کرده است که گفته است: «قریشیانگرد آمدند وگفتند: محمّد مرد شیرینزبانی است. هرگاهکسی با او سخن بگوید خرد او را از میان میبرد. کسانی از اشراف محدودی را برگزینیدکه از خانوادههای سرشناس باشند. آنان را به راههای مکه بفرستیدکه در آنجاها در فاصلههای یک شب با دو شبکاروانها مستقر شوند. هرکسکه خواست با محمّد ملاقاتکند وی را پشیمانکنید و از او به دور دارید. پسکسانی رهسپار راهها شدند و در هر راهی از راههای مکه در فاصله یک شب یا دو شبکاروانها مستقرگردیدند. هرگاهکسی به عنوان نماینده قوم خود میآمد و میخواست بداند محمّد چه میگوید، و به اشراف اعزامی قریشیان میرسید، نجیبزاده قریشی بدو میگفت: من فلان پسر فلان هستم. حسب و نسب خود را بدو معرفی میکرد، و بدو اظهار میداشت: من درباره محمد برای تو سخن میگویم و تو را از او آگاه میکنم. محمّد مرد بسیار دروغگوئی است. کسی به دنبال او نرفته است و ازکارش پیروی ننموده است مگر ابلهان و بندگان وکسانیکه اثری از خیر و خوبی در آنان نیست. بزرگان و خوبان قوم او به ترک وی گفتهاند ... این بودکه شخص اعزامی برمیگشت. فرموده خدای بزرگوار در این زمینه است:
(وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ).
هنگامی که به مستکبران (کافر و بیدین) گفته میشود: پروردگار شما (بر محمّد) چه چیزهائی نازل کرده است؟ (مسخرهآمیزانه و کینهتوزانه) میگویند: (اینها که وحی آسمانی نیست، بلکه دروغها و) افسانههای گذشتگان است.
اگر شخص اعزامی جزوکسانی بودکه خدا عزم ایشان را بر هدایت جزم میفرمود، و قریشیان این چنین سخنانی بدو میگفتند، پاسخ میداد: من بدترین شخص اعزامی برای قوم هستم اگر آمده ام و تا بدینجا رسیدهام که راه یک روزه به مکه مانده است برگردم پیش از ابنیه با محمّد ملاقاتکنم و بنگرمکه چه میگوید و خبرکار او را به قوم خود برسانم. همچونکسی به مکه وارد میشد و مسلمانان را میدید و از ایشان میپرسید محمّد چه میگوید؟ مسلمانان میگفتند: خیر و خوبی را ...».
جنگ تبلیغاتی منظمی درگرفت که قریش آن را بر ضد دعوت رهبری میکرد. همچون جنگ تبلیغاتی را امثال قریش در هر زمانی و در هر مکانی رهبری میکنند، مستکبرانیکه نمیخواهند در برابر حق و دلیل کرنش برند، و حق و حقیقت و برهان و حجت را بپذیرند. زیرا تکبر و خود بزرگبینی آنان، ایشان را ازکرنش بردن در برابر حق و حقیقت و برهان و حجت بازمیدارد. این مستکبران قریشی نخستین کسانی نیستندکه انکار را پیشه خود میکنند، و نخستینکسانی هم نیستندکه نیرنگ میزنند. روند قرآنی فرجام نیرنگبازان پیش از ایشان را بدیشان نشان میدهد، و سرانجام ایشان را در آخرت بیان میدارد، و بلکه فرجام ایشان را از همان زمان به درود گفتن حیات و جان دادن و قالب تهی کردن ذکر میکند و میگویدکه چه میبینند تا آنگاهکه در آخرت به سزا و جزای خود میرسند. همه اینها را در صحنههائی بدیشان نشان میدهد که مطالب و مقاصد را به تصویر میکشند، همانگونهکه شیوه و سبک اعجازانگیز قرآن است:
(قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْیَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُخْزِیهِمْ وَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْکَافِرِینَ الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ) .
کسانی پیش از ایشان بودهاند که (از این نوع توطئهها را داشتهاند و) نیرنگها کردهاند، ولی خدا به سراغ شالوده (زندگی) آنان رفته است و آن را از اساس ویران کرده است، و سقف (خانهها) از بالای سرشان بر سرشان فروریخته است، و عذاب (دنیا) از جائی بر سرشان تاخته است که انتظارش را نداشتهاند. بعد از این (عذاب دنیا و مکافات عاجل) در روز رستاخیز خداوند آنان را خوار و رسوا میسازد و (بدیشان) میگوید: کجا هستند انبازان من که شما (گمان میبردید و) به خاطر آنها (با انبیاء خود و سائر ایمانداران) میجنگیدید و به نزاع برمیخاستید؟ (ایشان را فریاد بزنید تا بیایند و شما را یاری دهند و از عذاب صحرای محشر و دوزخ رها سازند! ولی جوابی نخواهند داشت. آنگاه) افراد دانا و آگاه (ار حق و حقیقت، از قبیل: انبیاء و مومنان و فرشتگان) میگویند: امروز خواری و رسوائی عذاب و بدی، بیگمان دامنگیر کافران میگردد. کسانی که فرشتگان (برای قبض روح) به سراغشان میروند و ایشان در حال ستم (به خود و جامعه) هستند و (در این وقت، پس از یک عمر عناد و سرکشی) تسلیم میشوند، (چرا که پرده از برخی از امور غیبی به کنار میرود و راه گریز بسته میشود، ولی از خوف و هراس باز هم مثل سابق دروغ میگویند و اظهار میکنند) که ما کارهای بدی (در دنیا) نمیکردهایم! (فرشتگان بدیشان میگویند:) خیر! (شما اعمال زشت فراوانی انجام دادهاید، و) بیگمان خداوند از آنچه میکردید آگاه بوده است. پس (باید که شما) وارد درهای دوزخ شوید (و به داخل آن روید و) جاودانه در آن بغنوید. وه که جایگاه متکبران چه جای بدی است!.
«قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ».
کسانی پیش از ایشان بودهاند که (از این نوع توطئهها را داشتهاند و) نیرنگها کردهاند.
تعبیر قرآنی این مکر و نیرنگ را به شکل ساختمانی به تصویر میکشدکه دارای ستونها و پایهها و سقف است، و بدین وسیله به دقت و ریزهکاری و استواری و سترگی آن اشاره مینماید. ولی با وجود همه اینها در برابر قدرت و چارهسازی خدا تاب مقاومت نمیآورد:
( فَأَتَى اللَّهُ بُنْیَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ).
ولی خدا به سراغ شالوده (زندگی) آنان رفته است و آن را از اساس ویران کرده است، و سقف (خانهها) از بالای سرشان بر سرشان فروریخته است.
صحنه ویرانکردن کامل و همهجانبهای است. از بالای سرشان و از زیر پایشان شالوده زندگانیشان فرومیتپد و فرو میرود! پایههاکه ساختمان بر آنها استوار است درهم میشکند و از بنیاد منهدم میشود! سقف خانه بر ایشان فرومیافتد، و از بالای سرشان بر سرشان میریزد، و ایشان را فرو میگیرد و در خود مدفون میکند .
( وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ).
و عذاب (دنیا) از جائی بر سرشان تاخته است که انتظارش را نداشتهاند.
ساختمانیکه آن را ساختهاند و استوارش داشتهاند و برای حفاظت خویش بدان پناهنده شدهاند، به ناگاه گورستان ایشان میشود و آنان را در درون خود جای میدهد، و جایگاه نابودیشان میگردد و از بالای سرشان و از زیر پایشان ایشان را فرامیگیرد! این همان خانه وکاشانهای استکه آن را برای محافظت و مراقبت از خود تهیه دیده بودند، و اصلا فکر نمیکردند که خطری از سوی آنها متوجه ایشان شود!
صحنه کاملی از هلاک و نابودی است. صحنهای است که نیرنگ نیرنگبازان و چارهسازی چارهسازان را به تمسخر میگیرد، نیرنگبازان و چارهسازانی که در برابر دعوت خدا میایستند، وگمان میبرندکه نیرنگ ایشان بیاثر نمیماند و ردخور ندارد، و چارهسازی و چارهاندیشی آنان ناامیدی به دنبال نمیآرد. امّا خدا ایشان را از هرسو احاطه کرده است!
این صحنهای استکه پیش از قریش و بعد از قریش در زمان مکرر شده است. دعوت خدا راه خود را میسپرد هرچندکه نیرنگبازان به نیرنگ بپردازند، و هرچندکه چارهجوبان به چارهجوئی بنشینند. گاهگاهی مردمان مینگرند و اطراف خود را وراندازمیکنند و آن صحنه تاثربرانگیز را به یاد میآورند و پیش چشم میدارند که قرآن مجید آن را ترسیمکرده است:
( فَأَتَى اللَّهُ بُنْیَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ)
ولی خدا به سراغ شالوده (زندگی) آنان رفته است و آن را از اساس ویران کرده است، و سقف (خانهها) از بالای سرشان بر سرشان فروریخته است، و عذاب (دنیا) از جائی بر سرشان تاخته است که انتظارش را نداشتهاند.
این در دنیا، و در خودکره زمین است.
(ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُخْزِیهِمْ وَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ ؟ ) .
بعد از این (عذاب دنیا و مکافات عاجل) در روز رستاخیز خداوند آنان را خوار و رسوا میسازد و (بدیشان) میگوید: کجا هستند انبازان من که شما (گمان میبردید و) به خاطر آنها (با انبیاء خود و سائر ایمانداران) میجنگیدید و به نزاع برمیخاستید؟.
صحنهای از صحنههای قیامت ترسیم میشود. در آن این اشخاص خود بزرگبین نیرنگاز در جایگاه خواری و رسوائی جای دارند. دیگر روزگار خود بزرگبینی و نیرنگبازی همگذشته است. به پیشگاه آفریدگار و فرمانروایکل جهان آمدهاند. برای سرکوبی و توسری ایشان یزدان سبحان از آنان میپرسد:
(أَیْنَ شُرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ ؟ ) .
کجا هستند انبازان من که شما (گمان میبردید و) به خاطر آنها (با انبیاء خود و سائر ایمانداران) میجنگیدید و به نزاع برمیخاستید؟.
کجایند انبازان منکه شما به خاطر آنها با پیغمبر و مومنان دشمنی میورزیدید و با معترفان یگانهپرست به جدال و ستیز میپرداختید؟
اینگونه مردمانی به سبب خواری و رسوائی خود خاموشی میگزینند، تا زبانهای کسانی به گفتار درآید که دانش و آگاهی بدیشان داده شده است، از قبیل فرشتگان و انبیاء و مومنان. خدا به اینان اجازه داده استکه در این چنین روزی سخن بگویند و خود را بنمایند:
(قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْکَافِرِینَ).
افراد دانا و آگاه (از حق و حقیقت، از قبیل: انبیاء و مومنان و فرشتگان) میگویند: امروز خواری و
رسوائی عذاب و بدی، بیگمان دامنگیر کافران میگردد
(إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْکَافِرِینَ).
امروز خواری و رسوائی عذاب و بدی، بیگمان دامنگیر کافران میگردد.
« الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ».
کسانی که فرشتگان (برای قبض روح) به سراغشان میروند و ایشان در حال ستم (به خود و جامعه) هستند.
روند قرآنی آنان را بهگامی پیش از قیامت برمیگرداند. ایشان را به دم جان دادن برگشت میدهد، بدانگاه که فرشتگان جان ایشان را میگیرند و آنان به خویشتن ستم ورزیدهاند، زیراکه خویشتن را از ایمان و یقین محروم نمودهاند، و خود را به مهلکه انداختهاند، و خویش را سرانجام به آتش و عذاب دوزخ افکندهاند. روند قرآنی صحنه ایشان را به تصویر میکشد در آن دم که هنگامه جان دادن و زندگی را به درود گفتن است، و آنان تازه از جهان رفتهاند، و از دروغ گفتن و نیرنگ زدن در این دم بسی دور افتادهاند:
(فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ).
(در این وقت، پس از یک عمر عناد و سرکشی) تسلیم میشوند، (چرا که پرده از برخی از امور غیبی به کنار میرود و راه گریز بسته میشود، ولی از خوف و هراس باز هم مثل سابق دروغ میگویند و اظهار میکنند) که ما کارهای بدی (در دنیا) نمیکردهایم!
این خود بزرگبینان تسلیم گردیدهاند. آنان تسلیم گردیدهاند و قصد نزاعی و جدالی و دشمنی و ستیزی ندارند. تسلیم میگردند ولی زیر بار نمیروند! گذشته از آن دروغ هم میگویند:
(إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
بیگمان خداوند از آنچه میکردید آگاه بوده است.
دیگر راهی برای دروغگفتن و به اشتباه انداختن و ظاهرفریبی در پیش نیست. سزا و جزای متکبران این چنین بدیشان اعلام میشود:
( فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ ؟. )
پس (باید که شما) وارد درهای دوزخ شوید (و به داخل آن روید و) جاودانه در آن بغنوید. وه که جایگاه متکبران چه جای بدی است!.
*
در سوی دیگر پرهیزگارانند ... کسانیکه در آغاز و در انجام و در دنیا و در آخرت مقابل انکارکنندکان و
مستکبران قرار دارند:
(وَقِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا خَیْرًا لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ کَذَلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
و (برعکس کافران) هنگامی که به پرهیزگاران گفته میشود: پروردگارتان چه چیزی را (بر پیغمبر خود) نازل کرده است؟ میگویند: خیر و خوبی را (که قرآن نام دارد و متضمّن سعادت دنیا و آخرت میباشد. آنان بدین وسیله از زمره نیکوکاران بشمار میآیند و) به نیکوکاران در این جهان نیکی میرسد (و زندگی خوشی نصیبشان میگردد) و سرای آخرت (ایشان از این سرای) بهتر خواهد بود و جهان (جاویدان) پرهیزگاران بهترین (و زیباترین) جهان میباشد. (سرای پرهیزگاران) باغهای (جاویدان و محل) اقامت دائم (بهشت) است که بدان وارد میکردند و رودبارها در زیر (کاخها و درختان) آن روان است. در آنجا هرچه بخواهند دارند (و هر نعمتی را آرزو کنند آماده مییابند. بلی) خداوند این چنین (کافی و وافی و عالی) به پرهیزگاران پاداش میدهد. (پرهیزگاران،) همانهائی که (به هنگام مرگ) فرشتگان (قبض ارواح) جانشان را میگیرند در حالی که پاکیزه (از کفر و معاصی) و شادان (از رویاروئی سرافرازانه خود با پروردگار) هستند. (فرشتگان بدیشان) میگویند: درودتان باد! (در امان خدائید و از امروز به ناراحتی و بلائی دچار نمیآئید. و) به خاطر کارهائی که میکردهاید به بهشت درآئید.
پرهیزگاران میدانندکه خیر و خوبی ستون این دعوت، و ستون چیزی استکه پروردگارشان از امر و نهی و رهنمود و قانون و شریعت نازلکرده است ... همه این امور را در واژهای خلاصه میکنند:
« قَالُوا خَیْرًا » .
گفتند: خیر و خوبی را.
سپس این خیرو خوبی را برابرآنچه ازسویخدا آمده است شرح و بسط میدهند .
(لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ) .
به نیکوکاران در این جهان نیکی میرسد (و زندگی خوشی نصیبشان میگردد).
زندگی خوبی، و بهرهمندی پسندیدهای، و مکانت و منزلت والائی، بدیشان میرسد.
(وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ) ٠
و سرای آخرت (ایشان از این سرای) بهتر خواهد بود.
بهتر خواهد بود از این سرای دنیا.
( وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ) ٠
و جهان (جاویدان) پرهیزگاران بهترین (و زیباترین) جهان میباشد.
آنگاه آنچه مختصر آمده است، تفصیل داده میشود و گفته میشود سرای پرهیزگاران در جهان جاویدان چگونه است:
( جَنَّاتُ عَدْنٍ) .
باغهای (جاویدان و محل) اقامت دائم (بهشت) است. جای اقامت و ماندگاری است.
« تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ».
رودبارها در زیر (کاخها و درختان) آن روان است.
رودبارها و چشمهسارهای روان، برای رفاه و خوشی ایشان است.
(لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ).
در آنجا هرچه بخواهند دارند (و هر نعمتی را آرزو کنند آماده مییابند).
دید نه محروم شدنی و نه رنجکشیدنی در میان است. رزق و روزی نیز حدود و ثغوری ندارد و نامحدود است. نه اینکه بسان این جهان، در آن جهان نیز بهرهها و دادهها محدود باشد.
(کَذَلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ).
خداوند این چنین (کافی و وافی و عالی) به پرهیزگاران پاداش میدهد.
آنگاه روند قرآنیگامی پرهیزگاران را به عقب برمیگرداند، همانگونهکه پیش از ایشان گامی خود بزرگبینان را به عقب برگردانده بود. ناگهان آنان در صحنه واپسین لحظات عمر و در هنگامه جان دادن هستند! صحنهایکه برای ایشان ساده و بیدردسر و ارزشمند است:
( الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ ).
(پرهیزگاران) کسانیند که (به هنگام مرگ) فرشتگان (قبض ارواح) جانشان را میگیرند در حالی که پاکیزه (از کفر و معاصی) و شادان (از رویاروئی سرافرازانه خود با پروردگار) هستند.
آنان خوشند از اینکه با یزدان چهان ملاقات میکنند، و از غم و اندوه و عذاب جان دادن آسوده و برکنارند.
جزء چهاردهم
« یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ» .
(فرشتگان بدیشان) میگویند: درودتان باد! (در امان خدائید و از امروز به ناراحتی و بلائی دچار نمیا ئید).
درودشان میگویند تا دلهایشان آرام گیرد، و :خوشآمدی بدیشان باشد.
(ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) .
به خاطر کارهائی که میکردهاید به بهشت درا ئید این را بدیشان میگویند تا شتابان مژده را بدانان داده باشند، در حالیکه ایشان هنوز در آستانه آخرت هستند ... پاداش برابر کارهائی است که میکردهاند.
*
در سایه این صحنه، با هر دو بخشیکه دارد، صحنه دم مرگ و هنگامه جان دادن، و صحنه رستاخیز و زنده شدن دوباره، روند قرآنی پرسشی از مشرکان قریش دارد: آیا انتظار چه چیزی را میکشند؟ آیا منتظرند فرشتگان بیایند و جان ایشان را بگیرند؟ یا منتظرندکه فرمان خدا دررسد و ایشان را پس از مرگ زنده گرداند؟ این چیزکه در وقت مرگ در انتظارشان است، و در هنگامه رستاخیز نیزکه یزدان ایشان را زنده میکند چشم به راه آنان است! آیا در سرنوشت تکذیبکنندگان پیش از ایشان که خودشان آن را دیدهاند و در آن دو صحنه جلوهگر یافتهاند، درس عبرتی برای ایشان نیست و آنان را بسنده نیست؟:
(هَلْ یَنْظُرُونَ إِلا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ کَذَلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ فَأَصَابَهُمْ سَیِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ).
آیا کافران جز این انتظاری دارند که فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بیایند، یا این که فرمان پروردگارت (مبنی بر مجارات ایشان) فرارسد (و عذاب آسمانی نابودشان گرداند؟). کسانی که پیش از ایشان هم بودند این چنین کردند (و مجازات کار پلید خود را دیدند) و خدا بدیشان ستم نکرد، ولیکن خودشان به خویشتن ستم کردند (چرا که خویش را با کفرشان در معرض عذاب کردگار قرار دادند). پس (سرانجام، سزای) بدیهائی که میکردند بدیشان رسید، و چیزی را که بدان تمسخر مینمودند آنان را (از هر سو) دربر گرفت (که عذاب دوزخ است).
کار مردمان شگفتانگیز است. چه ایشان چیزی را میبینند که بر سرکسانی آمده است که پیش از ایشان این راهی را پیمودهاندکه خودشان دارند طی میکنند. با این وجود راه را میسپرند و تصور هم نمیکنندکه آنچه بر سر دیگران آمده است چه بسا بر سر ایشان هم بیاید، و نمیدانند که قانون و سنت خدا برابر قاعده مرسوم و مقرری پیاده و اجراء میشود، و مقدمات همیشه نتائج خود را به بار میآورد، و اعمال همیشه جزا و سزای خود را به دنبال دارد، و قانون و سنت خدا ازکسی جانبداری نمیکند، و در مقابل کسی باز نمیایستد، و از راه ایشانکنارهگیری نمیکند و کج نمیشود.
« وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ » .
و خدا بدیشان ستم نکرد، ولیکن خودشان به خویشتن ستم کردند (چرا که خویش را با کفرشان در معرض عذاب کردگار قرار دادند ).
خدا بدانان آزادی تفکر و تدبر و اختیار داده است، و نشانههای خود را در آفاق و انفس و در بیرون و درون خودشان بدیشان نشان داده است، و ایشان را از عاقبت کار ترسانده است، و آنان را به اعمالشان و به قانون و سنت جاری و ساری خود واگذار فرموده است و حواله داده است. پس خدا در سرنوشت حتمی و قطعی خودشان بدیشان ظلم و ستم نکرده است، ولیکن آنان به خویشتن ستم ورزیدهاند و ظلم کردهاند.
خدا در عقوبت وکیفرشان با ایشان قساوت و سنگدلی ننموده است، بلکه بدیها و زشتیهای اعمال و افعال ایشان با ایشان قساوت و سنگدلی کرده است، زیرا آنان گرفتار بدیها و زشتیهای اعمال و افعال خویش گردیدهاند، یعنی نتائج طبیعی و بزهکاریهای اعمال و افعال خودشان یقه ایشان راگرفته است:
( فَأَصَابَهُمْ سَیِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ (.
پس (سرانجام، سزای) بدیهائی که میکردند بدیشان رسید، و چیزی را که بدان تمسخر مینمودند آنان را (از هر سو) دربر گرفت (که عذاب دوزخ است).
این تعبیر و همسان این تعبیر دارای معنی و مفهوم خاص خود است. چه آنان با چیزی خارج از خود ثمره اعمالشان و نتیجه افعالشان مواخذه نمیگردند و شکنجه نمیشوند. ایشان با بزهکاریهای رفتار و روش خودشان سزا میبینند وگرفتار میآیند. آنان به سبب کارهائیکه میکنند ازمرتبه بشریت پائین میافتند، و به پلههای مراتب خواری، و به عذاب دردناک سقوط میکنند وگرفتار میآیند.
*
گفتار تازهای ازگفتارهای مشرکان درباره علت شرک و شرائط و ظروف آن، این چنین است:
( وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَلا آبَاؤُنَا وَلا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ کَذَلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبِینُ وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ ).
کافران (از راه استهزاء و مغالطه) میگویند: اگر خدا میخواست نه ما و نه پدران ما، چیزی جز خدا را نمیتوانستیم بپرستیم، و چیزی را بدون اجازه او نمیتوانستیم حرام بکنیم. (پس ماندگاری ما بر پرستش لات و عزی و دیگر بتان، و تحریم بحیره و سائبه و وصیله و غیره، نشانه رضایت خدا به کارمان میباشد ،لذا فرمان تو را نمیبریم و فرستاده خدایت نمیدانیم،کسانی که پیش از ایشان هم بودند اینچنین میکردند(و با اینگونه بهانه های واهی و دلیلهای سست به بت پرستی وتحریم چیزهایی از پیش خود ادامه میدادند). مگر بر پیغمبران وظیفهای جز تبلیغ آشکار (، و روشن و بیپرده رساندن اوامر کردگار) است؟ (نه! جز این نیست. پس تو نیز فرمان برسان و حساب ایشان را به خدای واگذار). ما به میان هر ملتی پیغمبری را فرستادهایم (و محتوای دعوت همه پغمبران این بوده است) که خدا را بپرستید و از طاغوت (شیطان، بتان، ستمگران، و غیره) دوری کنید. (پیغمبران دعوت به توحید کردند و مردمان را به راه حق فراخواندند). خداوند گروهی از مردمان را (که براثر کردار نیک، شایسته مرحمت خدا شدند، به راه راست) هدایت داد، و گروهی از ایشان (براثر کردار ناشایست) گمراهی بر آنان واجب گردید (و سرگشتگی به دامانشان چسبید) پس (اگر در این باره در شک و تردیدید، بروید) در زمین گردش کنید و (آثار گذشتگان را بر صفحه روزگار) بنگرید و ببینید که سرانجام کار کسانی (که آیات خدا را) تکذیب کردهاند به کجا کشیده است (و بر سر اقوامی چون عاد و ثمود و لوط چه آمده است).
آنان و نیاکانشان شرک خود را و پرستش و عبادتی را که برای خداگونهها و چیزهای غیرخدا انجام داده و انجام میدهند، و گمانهای بتپرستانهای را که برای حرام کردن گوشت برخی از حیوانات، و برای حرام کردن بر خی ازخوراکیها بر خود با شریعتی غیر شریعت خدا میانگارند، همه اینها را به اراده و مشیت خدا حواله میدهند، و به خیال خام ایشان اگر خدا نمیخواست چیزی از اینها را انجام دهند، آنان را از انجام آن بازمیداشت و جلو ایشان را میگرفت.
اینگمان و خطا در فهم و درک معنی مشیت خدا است. همچنین سلب ویژهترین ویژگیهای انسان از انسان است، ویژگیهائیکه خدا به انسان ارمغان داشته است تا از آنها در زندگی بهرهمند شود و آنها را مورد استفاده قرار دهد.
چه خداوند سبحان از بندگان خود شرک را نمیپسندد، و از ایشان قبول نمیکندکه چیزهای پاکی راکه خدا حلال کرده است آنان آنها را حرام بکنند. این اراده و مشیت خدا است و چنین خواست خدا پدیدار و آشکار است و در شریعتهای خدا به صراحت آمده است و با نصوص بیانگردیده است، و توسط پیغمبران به دیگران ابلاغ شده است، پیعمبرانیکه تنها وظیفه آنان تبلیغ بوده است و بدان نیز برخاستهاند و وظیفه خویش را اداء فرمودهاند: ،
(وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ).
ما به میان هر ملتی پیغمبری را فرستادهایم (و محتوای دعوت همه پیغمبران این بوده است) که خدا را بپرستید و از طاغوت (شیطان، بتان، ستمگران، و غیره) دوری کنید .
این فرمان خدا است، و این اراده و مشیت خدا برای بندگان خود است. خداوند بزرگوار انجام کاری را به مردمان دستور نمیدهد که میداند از لحاظ سرشتی ایشان را از آن بازداشته است و قدرت انجام آن را از ایشان بازگرفته است، یا زورکی انسان را به مخالفت آن واداشته است. نشانه ناخشنودی خدا از این کار، و علامت عدم فرمان یزدان به انجام همچون کاری، مورد مواخذه قرار دادن مشرکان و به عذابگرفتن تکذیبکنندگان در برابر سر زدن همچون کاری از آنان است .
«فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ » .
در زمین گردش کنید و (آثار گذشتگان را بر صفحه روزگار) بنگرید و ببینید که سرانجام کار کسانی (که آیات خدا را) تکذیب کردهاند به کجا کشیده است (و بر سر اقوامی چون عاد و ثمود و لوط چه آمده است) .
اراده و مشیت آفریدگار کاربجا بر این قرارگرفته است که انسانها را با استعداد هدایت و ضلالت بیافریند، و بدانان اختیار دهدکه یکی از این دو راه را برگزینند و درپیش گیرند، وگذشته از این بدیشان خرد بخشیده است تا با آن یکی از دو رویکرد و جهت را ترجیح دهند و بسپرند. افزون بر اینها یزدان سبحان درگستره جهان نشانههای هدایت را پخش و پراکنده کرده است، نشانههائیکه چشم وگوش و حس و شعور و دل و خرد انها را لمس میکنند و میپسایند، به هرکجا روکنند در هر لحظهای از لحظههای شب و روز ... گذشته از همه اینها رحمت یزدان نسبت به بندگانش باعثگردیده استکه افریدگار جهان ایشان را تنها بدین خرد وانگذارد. این استکه برای این خرد میزان و معیار استواری در شرائعی قرار داده استکه پیغمبرانش ان شرائع را با خود اوردهاند. هر زمانکه کار بر خرد مشتبه شود باید بدین میزان و معیار برگردد و مراجعه کند، تا خاطر جمع شود از اینکه از راه این میزان و معیار استواریکه طوفان هواها و هوسها شاهین ان را کج نمیکند، منحرف نگردیده است یا منحرف شده است. یزدان سبحان به پیغمبران نیز ان اندازه سلطه و توان نبخشیده استکهگردنهای مردمان را بگیرند و به سوی ایمان کجکنند. بلکه آنان را مبلغ و رساننده پیام کرده است و بر ایشان جز تبلیغ و رساندن پیام چیز دیگری نیست. به بندگان یزدان دستور میدهند که خدای یگانه را بپرستند و بس، و جز عبادت از هر چیز دیگری از قبیل: بتپرستی، هوا و هوس، و سلطه و قدرت، اجتناب کنند و دوری گزینند:
(وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ).
ما به میان هر ملتی پیغمبری را فرستادهایم (و محتوای دعوت همه پیغمبران این بوده است) که خدا را بپرستید و از طاغوت (شیطان، بتان، ستمگران، و غیره) دوری کنید
آنگاه دستهای دعوت را پذیرفتهاند و بدان پاسخ دادهاند:
(فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ ).
خداوند گروهی از مردمان را (که براثر کردار نیک، شایسته مرحمت خدا شدند، به راه راست) هدایت داد
و دستهای دعوت را نپذیرفته و بدان پاسخ ندادهاند و به راه ضلالت رمیدهاند:
(وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ ).
و گروهی از ایشان (براثر کردار ناشایست) گمراهی بر آنان واجب گردید (و سرگشتگی به دامانشان چسبید). هم این دسته و هم آن دسته هر دوتای ایشان بر اراده و مشیت خدا نشوریدهاند، و خدا هیچیک از آنان را وادار به هدایت یا ضلالت ننموده است. بلکه هر دستهای از آن دو دسته راهی را در پیشگرفته استکه اراده و مشیت خدا خواسته است اراده و خواست آن دسته را در پیمودن آن راه آزادگذارد،گذشته از اینکه نشانههای راه را در درون و بیرون او، و به عبارت دیگر در آفاق و انفس، به وجود آورده است، و پیش چشم سر و خرد او داشته است.
بدین وسیله قرآن مجید با همچون نصّی انگاره اجباری را نفی میکندکه مشرکان بدان اشارهکردهاند، و بسیاری از سرکشان و منحرفان بدان استناد میکنند. عقیده اسلامی در این راستا عقیده روشن و آشکاری است. چه خدا به بندگان خود دستور میدهد خیر و ونیکی را در پیشگیرند، و از ایشان میخواهد از شر و بدی دوری گزینند.گاهگاهی یزدان بزهکاران را در همین دنیا به عذاب پیدا وکیفر هویدا میرساندکه نشانه خشم خدا بر آنان در آن عقوبتها ظاهر و نمایان است. دیگر جائی برای این نمیماندکهگفته شود: اراده و مشیت خدا استکه دخالت میکند تا بزهکاران را به انحراف بکشاند، و بعد از آن ایشان را عقاب و عذاب برساند! بلکه مردمان آزادند و میتوانند راه خود را برگزینند، و اراده و مشیت خدا همین را خواسته است. هر چیزیکه از خیر و شر، و هدایت و ضلالت از ایشان سر بزند، برابر اراده و مشیت خدا انجام میگیرد، بدان شیوهایکه به تفصیل آن پرداختیم.
بدین خاطر استکه یزدان بر این سخن پیروی میزند و در آن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را مخاطب قرار میدهد و قانون و سنت خدا را درکار هدایت و ضلالت مقرر میدارد.
( إِنْ تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ).
(ای پپغمبر!) هرچند هم بر رهنمود آنان (که مغلوب شهوات و لذات و مادیات شدهاند) آزمند باشی (گوششان به دعوت حق بدهکار نیست و) خداوند کسانی را (که براثر پلشتیها و زشتیها) گمراه بکند (با زور به راه حق) هدایت نمیدهد، و (روز قیامت) یاورانی را نخواهند داشت (که ایشان را یاری کنند و از عذاب خدا برهانند).
هدایت یا ضلالت با حرص وآز پیغمبر (ص)بر هدایت مردمان یا عدم حرص و آز او نیست. چه وظیفه پیغمبر (ص)تبلیغ و رساندن پیام است و بس. امّا هدایت یا ضلالت برابر قانون و سنت خدا روی میدهد، و این قانون و سنت تخلف نمیپذیرد و عواقب و پیامد آن دگرگون نمیشود. خدا هرکس راکهگمراه سازد بدان علتکه برابر قانون و سنت خدا سزاوار گمراهی گردیده است، خدا او را هدایت نمیدهد. زیرا قوانین و سنتهائیکه خدا دارد بایدکه نتائج خود را بدهند و عواقب خویش را به دنبال بیاورند. خدا است که اینگونه خواسته است. و خدا هرچه را بخواهد هرچه زودتر انجام میدهد.
(وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ).
و (روز قیامت) یاورانی را نخواهند داشت (که ایشان را یاری کنند و از عذاب خدا برهانند).
یاورانی نخواهند داشتکه ایشان را در برابر خداکمک کنند.
*
گفتار سوم ازگفتارهای منکران خود بزرگ بین، این چنین است:
(وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلَى وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کَانُوا کَاذِبِینَ إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ).
(کافران علاوه بر شرکشان) موکدانه به خدا سوگند یاد میکنند که خداوند هرگز کسی را که میمیرد زنده نمیگرداند. خیر! (چنین نیست که میگویند، بله خداوند همه مردگان را دوباره زنده میکند، و این) وعده قطعی خدا است، ولیکن بیشتر مردمان نمیدانند (که زنده گرداندن برای قدرت خدا چیزی نیست و همانگونه که قبلا به انسانها جان بخشیده است، پس از مرگ نیز دوباره جان به پیکرشان میدمد. خداوند همگان را زنده میگرداند) تا این که برای ایشان روشن گرداند چیزی را که درباره آن اختلاف میورزند (که به طور خاص رستاخیز و به طور عام همه اموری است که پیغمبران با خود آوردهاند) و این که کافران بدانند که ایشان (در آنچه راجع به شرک و رستاخیز میگویند) دروغگویند (زنده گرداندن مردمان در روز قیامت برای ما مشکل نیست همانگونه که کافران گمان میبرند) ما هرگاه چیزی را بخواهیم (پدید آوریم) کافی است که (خطاب) بدان بگوئیم٠ باش! پس فورآ می شود .
مساله رستاخیز مردمان و زنده گرداندن دوباره مردگان همیشه مشکل عقیده برای بسیاری از اقوام بوده است، از آن روزکه یزدان پیغمبران را به میان مردمان فرستاده است تا بدیشان دستور دهند که کارهای خوب را بکنند و به ترک کارهای بد بگویند، و آنان را از محاسبه خدا در روز رستاخیز و حساب وکتاب بترسانند.
مشرکان قریش هم موکدانه سوگند میخوردندکه یزدان مردگان را زنده نمیگرداند! آنان به وجود خدا ایمان داشتند، ولیکن زنده گرداندن مردگان و از گورها بیرون آوردن ایشان را نمیپذیرفتند. زنده گرداندن و رستاخیز مردگان را کار مشکلی میدیدند، و پس از مرگ و فرسوده شدن و پراکنده شدن اندامها و ذرات وجود، بعید میدانستند مردمان دوباره حیات پیدا کنند! از معجزه حیات نخستین و آفرینش پیشین انسانها غافل بودند ... سرشت قدرت الهی را فراموش کرده بودند. آنان نمیدانستند که قدرت خدا با جهانبینیها و اندیشهها و طاقت و توان انسانها سنجیده نمیشود و اصلا قدرت یزدان با قدرت مردمان قابل مقایسه نیست. پدید آوردن و ایجاد کردن چیزی برای قدرت یزدان هیچگونه مشکلی تولید نمیکند وگرفتاری ندارد. کافی است که اراده یزدان متوجه آفرینش چیزی شود تا فوراً پدید آید و سر از عدم برآورد.
قریشیان همچنین غافل از حکمت نهفته خدا در رستاخیز مردمان و زنده گرداندن مردگان بودند. نمیدانستند که در این جهان کاری به کمال خود نمیرسد. چه مردمان درباره حق و باطل، و هدایت و ضلالت، و خیر و شر، با یکدیگر اختلاف دارند. چهبسا هرگز اختلاف ایشان درباره آنها به پایان نیاید و در میانشانکار فیصله پیدا نکند و در این جهان نزاع ایشان برنخیزد. زیرا اراده خدا بر آن قرارگرفته است که عمر بعضیها طولانی بشود، ولی عذاب و عقاب خدا در این سراگریبانگیرشان نگردد وکار را تصفیه نکند. تا آنگاه که در آخرت همهکارها بهکمال خود میرسد و جزا و سزای خود را در پی خواهد داشت.
روند قرآنی پاسخ این سخن کفرآمیز را میدهد، و شبهههائی را برملا میدارد که آمیزه این سخن است و در درونهای آنگونه مردمان در غوغا است. بیان این مساله این چنین میآغازد:
« بَلَى وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا » .
خیر! (چنین نیست که میگویند، بلکه خداوند همه مردگان را دوباره زنده میکند، و این) وعده قطعی خدا است.
هر وقت هم خدا وعده چیزی را بدهد حتمآ انجام میپذیرد و به هیچوجه و در هیچ حالی از احوال تخلف در آن نمیشود.
(وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ) ٠
ولیکن بیشتر مردمان نمیدانند (که زنده گرداندن برای قدرت خدا چیزی نیست و همانگونه که قبلا به انسانها جان بخشیده است، پس از مرگ نیز دوباره جان به پیکرشان میدمد.
اکثر مردم حقیقت وعده خدا را نمیدانند.
اینکار هم حکمت خود را دارد:
(لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کَانُوا کَاذِبِینَ ) .
(خداوند همگان را زنده میگرداند) تا این که برای ایشان روشن گرداند چیزی را که درباره آن اختلاف میورزند (که به طور خاص رستاخیز، و به طور عام همه اموری است که پیغمبران با خود آوردهاند) و این که کافران بدانند که ایشان (در آنچه راجع به شرک و رستاخیز میگویند) دروغگویند.
کافران دروغگویند، چه آنان ادعاء میکنند که آنان به هدایت راهیان گردیدهاند، و گمان میبرند پیغمبران دروغگویند، و آخرت را نفی میکند، و اعتقاد تباهی دارند و تباهی پیشهاند.
وقتیکهکار به خدا نسبت داده شد، مشکلی نمیماند، وکار ساده میشود:
(إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون).
(زنده گرداندن مردمان در روز قیامت برای ما مشکل نیست همانگونه که کافران گمان میبرند). ما هرگاه چیزی را بخواهیم (پدید آوریم) کافی است که (خطاب) بدان بگوئیم: باش! پس فوراً میشود.
رستاخیز مردمان و زنده شدن مردگان چیزی از این چیزها است، بدون هیچگونه معطلی صورت میپذیرد و انجام میگیرد همینکه اراده خدا بدان روکند.
*
در اینجا در حالتیکه مقابل انکارکنندگان حق و حقیقت است، پرتوی از مومنان تصدیقکننده حق و حقیقت نشان داده میشود، مومنانیکه ایمانکاملی به خدا و آخرت دارند، و همچون ایمانی ایشان را به ترک خانه و کاشانه و سرزمین خود، و به ترک اموال و دارائی خود برای خدا و در راه خدا میکشاند:
(وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَلأجْرُ الآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (٤١) الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (٤٢)
کسانی که برای خدا (به مدینه) هجرت کردند، پس از ان که (در مکه) مورد ظلم و ستم قرار گرفتند، در این دنیا جایگاه و پایگاه خوبی بدانان میدهیم، و پاداش اخروی (ایشان از پاداش دنیوی آنان) بزرگتر است اگر بدانند. (مهاجران، آن) کسانیند که (در برابر اذیت و آزار مشرکان) شکیبائی ورزیدند و (در زندگی) توکل و تکیه آنان بر پروردگارشان است).
اینانکه هجرتکردهاند، و به ترک دیار و اموال خود گفتهاند، و از آنچه داشتهاند، و از آنچه دوست داشتهاند، دست کشیدهاند، و خانه وکاشانه و نزدیک اقوام و خویشاوندان بودن را فداکردهاند، و از خاطرهها و یادمانهای دوست داشتنی به دور افتادهاند، اینان امیدوارند در آخرت عوض همه چیزهائی راکه رها کردهاند و همه چیزهائی راکه به ترک آنهاگفتهاند دریافت دارند. اینان ظلم و ستم دیدهاند و از ظلم و ستم دوری گزیدهاند. پس وقتی در دنیا دیار و اموال را از دست دادهاند قطعاً:
(لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً).
در این دنیا جایگاه و پایگاه خوبی بدانان میدهیم.
آنان را در جایگاه و پایگاه خوبتری و بهتری از جایگاهیکه از دست دادهاند جایگزین میکنیم:
( وَلأجْرُ الآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ).
و پاداش اخروی (ایشان از پاداش دنیوی آنان) بزرگتر است اگر بدانند.
آن افراد:
(الَّذِینَ صَبَرُوا) ٠
کسانیند که (در برابر اذیت و آزار مشرکان) شکیبائی ورزیدند.
کسانیندکه شکیبائی ورزیدند و آنچه باید تحمّلکردند.
(وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ )٠
و توکل و تکیه آنان بر پروردگارشان است.
کسی را در توکل و تکیه و توجه، انباز خدا نمیسازند.
*
آنگاه روند قرآنی برمیگردد به بیان وظیفه پیغمبران، وظیفهای که بدان اشاره شد در آن دم که به گفتار مشرکان پاسخ گفته میشد، گفتاری که در آن ادعا داشتندکه خدا شرک را برای ایشان و نیاکانشان پسندیده است و اراده فرموده است! روند قرآنی بدین وظیفه برمیگردد تا وظیفه واپسین پیغمبر(ص) را بیان دارد، و از چیزی سخن بگویدکه او با خود به ارمغان آورده است و واپسین کتاب آسمانی است. این هم دیباچهای برای بیم دادن تکذیبکنندگان قرآن است از پیامدیکه این تکذیب به دنبال دارد و ایشان را تهدید میکند:
(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلا رِجَالا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ).
(مشرکان میگویند: میبایست خداوند فرشتهای را برای ابلاغ رسالت میفرستاد؛ نه تو را که فردی تهیدست و انسانی چون ما هستی. باید بدانند که) ما پیش از تو نیز جز مردانی را که بدیشان وحی
فرستادهایم، (به میان مردم) روانه نکردهایم. پس (برای روشنگری) از آگاهان (از کتابهای آسمانی همچون تورات و. انجیل) بپرسید، اگر (این را) نمیدانید (که پیغمبران همه انسان بودهاند به فرشته. پیغمبران را) همراه با دلائل روشن و معجزات آشکار (دال بر پیغمبری ایشان)، و همراه با کتابها فرستادهایم، و قرآن را بر تو نازل کردهایم تا این که چیزی را برای مردم روشن سازی که برای آنان فرستاده شده است (که احکام و تعلیمات اسلامی است) و تا این که (قرآن را مطالعه کنند و درباره مطالب آن) بیندیشند.
ما بیش از تو جز مردانی را نفرستادهایم ... فرشتگان را نفرستادهایم، و مخلوق دیگری را نیز روانه نکردهایم. ما مردان برگزیدهای را فرستادهایم و:
(نُوحِی إِلَیْهِمْ).
بدیشان وحی کردهایم.
همانگونهکه به تو وحی کردهایم، و بدیشان سمت تبلیغ را واگذار نمودهایم، همانگونه که به تو سمت تبلیغ را واگذار نمودهایم.
(فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ ).
پس (برای روشنگری) از آگاهان (از کتابهای آسمانی همچون تورات و انجیل) بپرسید.
از اهلکتاب بپرسید، از آن کسانیکه پیغمبران، پیش از تو به سوی ایشان آمدهاند. بپرسید آیا پیغمبران مردانی، یا فرشتگانی، و یا مخلوق دیگری بودهاند؟ از آنان بپرسید:
(إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) .
اگر (این را) نمیدانید (که پیغمبران همه انسان بودهاند نه فرشته.
پیغمبران را همراه با دلائل روشن و معجزات آشکار فرستادهایم - زُبُر: کتابهایگوناگون است.
( وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ).
و قرآن را بر تو نازل کردهایم تا این که چیزی را برای مردم روشن سازی که برای آنان فرستاده شده است (که احکام و تعلیمات اسلامی است).
این مردم چه پیشینیان اهلکتاب باشند که دربارهکتاب خود اختلاف ورزیدهاند، و قرآن آمده است تا این اختلاف را توضیح و تبیینکند، و برای ایشان حق و حقیقت آن را بگوید و بنماید. و چه این مردمان معاصران قرآن باشند، آن کسانی که قرآن و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به سوی ایشان آمدهاند تا قرآن حق و حقیقت را بیان دارد و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم باکردار وگفتار خویش آن را شرح و بسط دهد.
« وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» ٠
و تا این که (قرآن را مطالعه کنند و درباره مطالب آن) بیندیشند.
بدان امید که بیندیشند درباره نشانههای یزدان و آیههای قرآن چه قرآن پیوسته انسان را به تفکر و تدبر و بیداری اندیشه و شعور فرامیخواند.
*
این درس که با اشاره به کسانی آغازگردیده بودکه تکبر میورزند و نیرنگ میزنند، با دو پسوده پیاپی وجدانی خاتمه میپذیرد: نخستین آنها برای ترساندن از چارهجوئی یزدان استکهکسی در هیچ ساعتی از اوقاف شب و روز از آن ایمن نیست. دومین آنها شرکت در عبادت و تسبیح یزدان با سراسر جهان هستی است. جز انسان چیزی تکبر نمیورزد و به نیرنگ نمیپردازد. هرآنچه پیرامون انسان است سرگرم سپاسگزاری وتسبیح ایزد سبحان است.
(أَفَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئَاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الأرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُمْ بِمُعْجِزِینَ أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ).
آیا توطئهگران بدکردار (از این عذاب الهی) ایمن گشتهاند که ممکن است خداوند آنان را (همچون قارون) به دل زمین فرو برد (و نابودشان گرداند)، یا این که عذاب الهی از آنجا که انتظارش ندارند و به گونهای که به دلشان خطور نمیکند به سراغشان بیاید؟ یا این که به هنگام رفت و آمدشان (برای بازرگانی و داد و ستد، گریبان) ایشان را بگیرد (و به ناگاه هلاکشان گرداند؟). به هر حال آنان نمیتوانند (خدای را) درمانده کنند (و از دست عذاب و مرگ او خویشتن را برهانند). یا این که در بیم و هراس (از مرگ، بیماری، زیان، تنگدستی، صاعقه، زلزله، و بلایا و مصائب دیگر) ایشان را نگاه دارد (و زندگی را بر آنان حرام گرداند؟ بلی خداوند میتواند هرکس و هر گروهی را به یکباره نابود کند و یا این که به مرگ تدریجی گرفتار سازد. خداوند ایشان را از عواقب زشت کارهایشان برحذر میدارد تا بیدار کردند و به مجازات الهی گرفتار نیایند) چرا که خداوند بسیار با رافت و با مرحمت است.
(أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّأُ ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ )
آیا آنان به چیزهائی که خدا آفریده است نمینگرند و درباره آنها نمیاندیشند که چگونه سایههایشان ار راست و چپ منتقل میگردند (و گاهی بدین سو و گاهی بدان سو امتداد مییابند) و فروتنانه خدای را سجده میبرند؟
(وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ مِنْ دَابَّةٍ وَالْمَلائِکَةُ وَهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ یَخَافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ).
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین جنبنده وجود دارد، خدای را سجده میبرند و کرنش میکنند و فرشتگان نیز خدای را سجده میبرند و تکبر نمیورزند. فرشتگان از پروردگار خود که حاکم بر آنان است میترسند و آنچه بدانان دستور داده شود (به خوبی و بدون چون و چرا) انجام میدهند.
شگفتانگیزترین شگفتیهای موجود در انسان این است که دست خدا در پیرامون ایشان اندرکار است، و برخیها را مقتدرانه از صحنه زندگی فرومیگیرد و نیرنگ و چارهجوئی آنان بدیشان سودی نمیرساند و به فریادشان نمیرسد، و قدرت و شوکت و دانش و دارائی به دفاع از ایشان نمیپردازد و آنان را نمیرهاند ... با وجود اینکسانیکه نیرنگ میورزند به نیرنگ خود میپردازند، و آنانکه نجات پیدا میکنند و در امن و امان میمانند انتظار نمیکشندکه ایشانگرفتار آیند، همانگونهکه افراد پیش از ایشان و پیرامون آنان به قهر خداگرفتار آمدهاند، و نمیترسند از اینکه دست خدا به سوی ایشان دراز شود، بدانگاه که بیداروهوشیارند یادرخواب یادرغفلت بسر میبرند. قرآن مجید وجدان ایشان را از این سو میپساید تا حساسیت آنان را در برابر خطر منتظره برانگیزد، خطریکه جز زیانمندان از آن غافل نمیگردند:
(أَفَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئَاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الأرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ ؟ ) .
آیا توطئهگران بدکردار (از این عذاب الهی) ایمن گشتهاند که ممکن است خداوند آنان را (همچون قارون.) به دل زمین فرو برد (و نابودشان گرداند)، یا این که عذاب الهی از آنجا که انتظارش ندارند و به گونهای که به دلشان خطور نمیکند به سراغشان بیاید؟.
« فَمَا هُمْ بِمُعْجِزِینَ ».
آنان نمیتوانند (خدای را) درمانده کنند (و از دست عذاب و مرگ او خویشتن را برهانند).
آنان خدای را درمانده نمیکنند، و مکان ایشان چه در سفر و چه در حضر از خدا دور نیست.
(أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّفٍ ؟ ) ٠
یا این که در بیم و هراس (از مرگ، بیماری، زیان، تنگدستی، صاعقه، زلزله، و بلایا و مصائب دیگر) ایشان را نگاه دارد (و زندگی را بر آنان حرام گرداند؟).
بیداری و هوشیاری ایشان دست خدا را از یقه انان کوتاه نمیکند، و هرچند آمادگی دفاع از خود را داشته باشند سودی به حالشان ندارد، آیا اگر آنان غافل و بیخبر باشند چگونه میتوانند جلو دست خدا را بگیرند و قدرت خدا را سلبکنند؟ امّا خدا رئوف و رحیم است و در مجازات شتاب نمیکند، و ایشان را از سرانجام بد برحذر میدارد تا بیدارگردند و به مجازات الهی گرفتار نیایند.
ایا توطئهگران بدکردار از این عذاب الهی ایمن گشتهاندکه ممکن است خداوند آنان را ناگهان فروگیرد و از صحنه زندگی برگیرد؟ در حالیکه آنان در مکر و نیرنگ خود پافشاری میکنند و سر درگمراهی خود نهادهاند! نه پشیمان میشوند و به سوی خدا برمیگردند، و نه راه تقوا و پرهیزگاری درپیش می گیرند.
در حالیکه آنان چنین به نیرنگ وگمراهی خود مشغولند، جهان پیرامون ایشان با قانونها و سنتها، و با پدیده ها و جلوهگریهائیکه دارد همگان را به ایمان آوردن، و به کرنشکردن و فرمان بردن یزدان سبحان میخواند:
« أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّأُ ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ؟».
آیا آنان به چیزهائی که خدا آفریده است نمینگرند و درباره آنها نمیاندیشند که چگونه سایههایشان از راست و چپ منتقل میگردند (و گاهی بدین سو و گاهی بدان سو امتداد مییابند) و فروتنانه خدای را سجده میبرند؟.
صحنه سایههائی که بر زمین دراز میکشند، و سپس خود را فرامیچینند، و مدتی راست و استوار میمانند، و بعدکج میشوند و به جانبی میگرایند، صحنه الهامگرانهای برای کسی استکه دریچه دل خود را باز میکند، و احساس خویش را بیدار مینماید، و با جهان پیرامون خویشتن همآوا و همنوا میشود.
روند قرآنی از تسلیم اشیاء در برابر قوانین خدا، به سجده بردن تعبیر میکند. سجده بردن هم آخرین سرحد خضوع و خشوع است. آنگاه روند قرآنی رو به حرکت سایههائی میکند که دامن فرو انداختهاند و امتداد پیدا کردهاند و دارند دامن فراهم میچینند و جمع میگردند. این نیز حرکت آهسته و آرامی استکه در احساس و شعور، خزیدن نهان ژرفی دارد. سپس روند قرآنی آفریدگان را در حالکرنش بردن و فروتنیکردن و فرمانبرداری نمودن ترسیم میکند، و به جمع آفریدگان همه چیزهائی را ضمیمه میکندکه در آسمانها و زمین بوده و جنبنده و روان هستند. آنگاه به جمع آفریدهها و پدیده های هستی، فرشتگان را اضافه میکند. ناگهان صحنه همایش شگفتی از چیزها و سایهها و جنبندهها تشکیل میشود. فرشتگان را نیز در جمع آنها میبینیم. همگان در جایگاه خشوع و نوع و عبادت و سجود هستند. از پرستش یزدان سرباز نمیزنند و از فرمان او سرپیچی نمیکنند. تنها انکارکنندگان خودبزرگبین آدمیزاده هستندکه از این جایگاه سترگ و شگرف کناره میروند و میگریزندبا این صحنه، درسی هم پایان میپذیرد که با اشاره به انکارکنندگان خودبزرگبین شروع میگردد، تا درنهایت هم ایشان را در انکار و استکبار، در صحنه هستی جدا و منحصر سازد.
بسم الرحمن الرحیم
سورهء نحل مکی و ١٢٨ آیه است
سورهی نحل آیهی 21-1
أَتَى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ (١) یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنَا فَاتَّقُونِ (٢) خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بِالْحَقِّ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ (٣) خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (٤) وَالأنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ (٥) وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ (٦) وَتَحْمِلُ أَثْقَالَکُمْ إِلَى بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ إِلا بِشِقِّ الأنْفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ (٧) وَالْخَیْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَزِینَةً وَیَخْلُقُ مَا لا تَعْلَمُونَ (٨) وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَمِنْهَا جَائِرٌ وَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ (٩) هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَکُمْ مِنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ (١٠) یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّیْتُونَ وَالنَّخِیلَ وَالأعْنَابَ وَمِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (١١) وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (١٢) وَمَا ذَرَأَ لَکُمْ فِی الأرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (١٣) وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (١٤) وَأَلْقَى فِی الأرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَأَنْهَارًا وَسُبُلا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (١٥) وَعَلامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ (١٦) أَفَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ أَفَلا تَذَکَّرُونَ (١٧) وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (١٨) وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ (١٩) وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ (٢٠) أَمْوَاتٌ غَیْرُ أَحْیَاءٍ وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (٢١)
این سوره دارای آهنگ آرام و طنین معمولی است، ولی لبریز و سرشار است. موضوعهای بنیادین آن فراوان و گوناگون است. چهارچوبیکه در آن عرضه میشود فراخ و فراگیر است. تارهائیکه بر آن نواخته میشوند متعدد و موثر هستند. سایهروشنهائیکه این سوره را رنگآمیزی میکنند و میآرایند، خط و خطوط درازآهنگ و ژرف میباشند.
این سوره بسان سائر سورههای مکی دیگر به موضوعهای بزرگ عقیده میپردازد: الوهیّت، و وحی، و رستاخیز و زندگی دوباره. امّا به موضوعهای جانبی دیگری نیز میپردازد، موضوعهائی که بدان موضوعهای بنیادین مربوط بوده و آویزه آنها هستند. این سوره به حقیقت بزرگ وحدانیتی میپردازدکه دین ابراهیم علیه السلام را با دین محمّد صلی الله علیه و سلم پیوند میدهد. به حقیقت اراده الهی و اراده بشری میپردازد، در آن چیزیکه به ایمان وکفر و هدایت و ضلالت اختصاص پیدا میکند. به وظیفه پیغمبران، و به سنت و قانون خدا درباره تکذیبکنندگان ایشان میپردازد. به موضوع حلالکردن و حرام نمودن، و به اوهام و انگارههای بتپرستانه پیرامون این موضوع میپردازد. به مهاجرت در راه خدا، اذیت و آزار مسلمانان، برگرداندن ایشان از آئینشان،کفر بعد از ایمان، و به جزا و سزای همه اینها در پیشگاه خدا میپردازد ... آنگاه به موضوعهای عقیده، و موضوعهای معامله: عدالت و احسان و انفاق و وفای به عهد، و چیزهائی جز اینها از موضوعهای رفتار استوار بر عقیده میپردازد ... بدین منوال این سوره لبریز و سرشار از موضوعهائی است که به چارهجوئی آنها میپردازد.
و امّا چهارچوبی که این موضوعها در آن عرضه میگردد، و جولانگاهیکه رخدادها در آن رخ میدهند، چهارچوب فراخ و فراگیری است ... آسمانها و زمین، آب بارنده و ریزنده، درختان روئیده و بالنده، شب و روز، خورشید و ماه، ستارگان و سیارگان، دریاها و کوهها، نشانهها و علامتها و راهها و رودها،که دنیا است با همه واقعهها و حادثهها و فرجامها و سرنوشتهای آن، و اخرت است با قضا و قدرها و صحنههای آنکه جهان غیب است با انواع آن و با ژرفاهای آن در انفس و آفاق، یا درونهای مردمان و اقطار و نواحی کیهان.
در این جولانگاه فراخ، روند سوره پدیدار میگردد. انگار یورش بزرگی برای رهنمود کردن و تاثیر بخشیدن و به جوش و خروش انداختن خرد و دل است. یورشی با آهنگ آرام است. ولی تارهای متعددی آن را ساز میکنند و مینوازند. امّا غرش سورههای انعام و رعد را ندارد، ولیکن در سایه آرام خود هریک از حواس و اعضاء وجود بشری را مخاطب میسازد، و متوجه خرد آگاه و هوشیار میگردد، همانگونه که متوجه وجدان حساس و بیدار میشود. این سوره مخاطب قرار میدهد چشم را تا ببیند، گوش را تا بشنود، حس لامسه را تا احساس کند، وجدان را تا متاثرگردد، و خرد را تا بیندیشد و بررسی نماید. جهان را سراسر گرد میآورد: آسمان و زمین، خورشید و ماه، شب و روز، کوهها، دریاها، درهها، رودبارها، سایهها، نهانگاهها، گیاهان، درختان، میوهها، حیوانات، و پرندگان آن را ... همچنینگرد میآورد دنیا و آخرت و رازها و رمزهای هستی را ... اینها همه ابزارهائی هستندکه با آنها بر تارهای حواس و اعضاء و خردها و دلها نواخته میشود، و آهنگهای گوناگونی را سر میدهند که نمیتواند در برابر آنها بایستد و تاب مقاومت بیاورد، مگر خردیکه بسته شده باشد، یا دلیکه مرده باشد، و یا حس و شعوری که نابینا باشد.
این آهنگها و نواها انسانها را به سوی آیهها و نشانههای خدا در هستی، و به سوی نعمتها و عطاهای یزدان به مردمان رهنمود میکنند، و صحنههای قیامت را به تصویر میکشند، و تصویرهای واپسین لحظات دم مرگ را پیش چشم میدارند، و جایگاههای نابودی گذشتگان را نشان میدهند، همراه با پسودههائی که به اسرار درونها سرک میکشند، و احوال و اوضاع انسانها را وارسی مینمایند، بدان هنگام که انسانها هنوز جنینهائی در شکمها هستند، و در ان زمانکه به جوانی و پیری و فرسودگی گام مینهند، و در ان ایام که به ضعف و قدرت، و نعمت و نقمت میرسند. همچنین این آهنگها و نواها، مثلها و صحنهها وگفتگوها و داستانهای کوتاه را برای عرضهکردن و توضیح دادن به کار میگیرند.
و امّا سایهروشنهائی که سراسر فضای سوره را میآرایند، آیهها و نشانههائی هستند که عظمت آفرینش و عظمت نعمت علم و تدبیر، در آنها تودر تو و تنیده و درهم، جلوهگر میاید ... چه این آفریدههای بزرگ و سترگیکه با دانش و بینش و تدبیر و تقدیر اداره میگردند و چرخانده میشوند، در آنها نعمت انسان از طرف یزدان مورد نظر بوده است، نعمتی که نهتنها پاسخگوی ضرورتها و نیازمندیهای مردمان، بلکه پاسخگوی علاقهمندیها و آرزوهای ایشان نیز میباشد و خواستهای آنان را براورده میکند. این نعمت برای زینت بکار میرود که هم بدنهایشان بدان میآساید، و هم جانهایشان بدان ارامش مییابد و در ان میغنود، تا سپاسگزاریکنند و پاس نعمت را بدارند .
بدین خاطر است در این سوره سایهروشنهای نعمت، و سایهروشنهای شکر، و رهنمودهای بدان، دیده میشود. در بندهای سوره نیز پیروهائی بر رهنمودها میآید، و مثلهائی برای آنها آورده میشود، و نمونههائی از آنها ذکر میگردد. روشنترین نمونه ابراهیم است:
(شَاکِرًا لأنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ).
او سپاسگزار نعمتهای خدا بود، (و به خاطر این خصال حمیده، خدا برای حمل رسالت) او را برگزید و به راه راست (منتهی به بهشت جاویدان و نعمت سرمدی یزدان) رهنمودش گردانید. (نحل/121)
در همه اینها هماهنگی چشمگیری میان تصویرها و سایهروشنها وعبارتها و آهنگها و مسالهها و موضوعها در نظرگرفته شده است. امیدواریم بر نمونههائی ازآنها در لابلای عرضه روند قرآنی آگاهی پیدا کنیم.
مرحله نخستین را میآغازیم. موضوع آن یکتاپرستی است. ابزارهای آن هم آیهها و نشانههای خدا در آفریدهها، و قدرتها و توانمندیهای آفریدگار در نعمت، و آگاهی و دانش فراگیر دادار در پنهان و آشکار، و در دنیا و آخرت است. پس بهتر است به شرح و بسط سخن بنشینیم:
*
(أَتَى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنَا فَاتَّقُونِ) .
(ای مشرکان! آنچه خدا به شما در روز قیامت وعده داده است، چون حتمی و قریبالوقوع است، انگار هم اینک برای وقوع آن) فرمان خدا در رسیده است، پس (مسخرهکنان نگوئید که اگر راست میگوئید که قیامتی هست از خدا بخواهید هرچه زودتر عذاب آن را بنمایاند! استهزاءکنان) آن را به شتاب مخواهید. (خداوند جهان) منزه (از اوصافی است که مشرکان درباره او بر زبان میرانند، و دور) و برتر از چیرهائی است که (آنان) انباز (خداوند تبارک و تعالی) میسازند. خداوند به دستور خود، فرشتگان را همراه با وحی (آسمانی که حیاتبخش انسانها است) بر هرکس از بندگانش (به نام انبیاء) که خود بخواهد نازل میکند (تا به مردم بیاموزند) که جز من (که آفریینده جهان و جهانیانم) خدائی نیست؛ پس (با انجام حسنات و دوری از سیئات)، از (غضب و عذاب) من بپرهیزید.
مشرکان مکه با شتاب از پیغمبر (ص)درخواست میکردندکه هرچه زودتر عذاب دنیا یا عذاب آخرت را بدنشان برساند. هر وقتکه زمان میگذشت و عمرشان به طول میانجامید و عذابیگریبانگیرشان نمیگردید بر شتاب و عجله خود میافزودند، و تمسخر خویش را اضافه میکردند، و بیشرمی خویشتن را افزایش میدادند، وگمان میبردندکه محمّد صلی الله علیه و آله و سلم آنان را از چیزی بیم میدهد و میترساندکه نه وجود و نه حقیقت دارد، تا بدین وسیله ایشان بدو ایمان بیاورند و تسلیم او شوند. دیگر حکمت خدا را در مهلت دادن بدیشان، و رحمت او را در ادامه زندگانیشان نمیدانستند، و تلاش نمیکردندکه درباره نشانههای خدا در جهان بیندیشند، و به آیههای خدا در قرآن بنگرند. این نشانههای جهانی و این آیههای قرآنیکه خردها و دلها را مخاطب میسازند و با خردها و دلها سخن میگویند، بهتر از آن هستندکه خردها و دلها را با عذاب مخاطب قرار دهند و با آنها به زبان عقاب سخن بگویند! این نشانههای جهانی و این آیههای قرآنی سزاوار انسانی استکه خدا او را با عقل و شعور، و با آزادی اراده و تفکر، مکرّم و معزّز داشته است.
سرآغاز سوره قاطعانه این چنین آمده است:
«أَتَى أَمْرُ اللَّهِ » .
فرمان یزدان دررسیده است.
این سرآغاز، اشاره به صدور فرمان و توجه اراده دارد. این هم برای وقوع آن در موعد مقرّریکه خدا مقدّر فرموده است، بسنده است:
« فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ ».
پس آ ن را با شتاب مخواهید.
چه سنت و قانون خدا برابر مشیت و اراده او جاری و ساری میگردد، و شتاب و عجله ان را به جلو نمیاندازد، و امید و آرزو آن را به عقب نمیافکند. زیرا فرمانی که خدا به وقوع عذاب یا فرارسیدن قیامت داده است صادرگردیده است وکار ازکارگذشته است و جائی برای خواست و امیدی برجای نگذاشته است. وقوع عذاب و اجرای عقاب در وقت مقدّر و مقرّر خود فرامیرسد. نه مدتی جلو میافتد و نه مدتی عقب میافتد.
این ساختار قاطعانه، گذشته از مطابقت با حقیقت واقعیّت، دارای تاثیر ویژه خود در نفس آدمی است، هرچند که نفس آدمی خویشتندار و سنگین و باوقار باشد. چه فرمان خدا بایدکه رخ دهد، و همینکه مقرّر و مقدّر شود در حکم تنفیذ و اجراء است و با همان مقرر و مقدر شدن تحقق حاصل کرده است و پیاده گردیده است. دیگر مبالغهای و دوری از حقیقتی در این ساختار واژگانی در میان نیست، بدانگاه که معنی خود را میبخشدکه تاثیر ژرف در احساس و شعور است. و امّا شرکی که برای یزدان یگانه میورزند، و جهانبینیهائیکه از این شرک سرچشمه میگیرد و برمیتراود، خدا از آن پاک است و بسی فراتر از آن ا ست .
(سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ).
(خداوند جهان) منزه (از اوصافی است که مشرکان درباره او بر زبان میرانند، و دور) و برتر از چیزهائی است که (آنان) انباز (خداوند تبارک و تعالی) میسازند.
خداوند فراتر و برتر از هر آن چیزی استکه به هر شکلی از اشکال و به هر نحوی از انحاء، شریک و انباز یزدان مینمایند، اشکال و انحائی که از سقوط جهانبینی و پستی اندیشه ایشان سرچشمه میگیرد.
فرمان یزدان منزّه از شرک، و فراتر و برتر از چیزهائی که انباز او میکنند دررسیده است و صادر گردیده است. یزدانیکه مردمان را به گمراهی خودشان و به اوهام و انگارههای خودشان تسلیم نمینماید. بلکه از آسمان چیزی را برای ایشان نازل میگرداندکه آنان را زنده و رستگار میگرداند:
«یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ ».
خداوند به دستور خود، فرشتگان را همراه با وحی (آسمانی که حیاتبخش انسانها است) بر هرکس از بندگانش (به نام انبیاء) که خود بخواهد نازل میکند.
این مقدمترین و بزرگترین نعمتها است. خدا تنها اب را از آسمان نازل نمیکند، آبی که زمین را زنده میگرداند و بدنها را حیات میبخشد - همانگونهکه خواهد آمد -بلکه فرشتگان را نیز برابر دستور خود همراه با وحی از آسمان نازل میگرداند. تعبیر از وحی با واژه روح دارای سایهروشن و معنی خود است. وحی زندگی و سرچشمه زندگی است: زندگی جانها و دلها و درونها و خردها و شعورها است. زندگی جامعه است. چه جامعه را از تباهی و فروپاشی و سقوط حفظ میکند. وی نخستین چیزی استکه یزدان آن را از اسمان برای انسان نازل میفرماید، و نخستین و بهترین نعمت از نعمتهائی استکه خدا با آنها بر بندگان تفضل و بزرگواری مینماید. فرشتگان که پاکترین آفریدگان یزدان هستند آن را برگزیدگان مردمان - یعنی پیغمبران - نازل میکنند. چکیده و محتوای وحی این است .
(أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنَا فَاتَّقُونِ) .
(تا به مردم بیاموزند) که جز من (که آفریینده جهان و جهانیانم) خدائی نیست؛ پس (با انجام حسنات و دوری از سیئات)، از (غصب و عذاب) من بپرهیزید.
خدا یگانه است، یگانه در الوهیت که روح عقیده، و حیات نفس، و دو راهه جدائی رویکردیکه آباد و زنده میگرداند، و رویکردی که ویران و نابود مینماید. چه نفسی که معبود را یکی نمیداند، سرگردان و نابود است و راهها او را به سوی خود میکشند، و خیالات او را به گمان میافکنند، و جهانبینیها و اندیشههای متناقض و ناهمگون او را پارهپاره مینمایند، و وسوسهها لاشه او را تکهتکه میکنند و میخورند، و هرگز با فکر اسوده و خاطر جمع به سوی هدفی از اهداف حرکت نمیکند!
تعبیر با روح، شامل همه این معانی و مفاهیم میگردد، و بدانها اشاره میکند در سرآغاز سورهایکه مشتمل بر نعمتهایگوناگون است. نعمتهای خود را حمل با ان می آغازد، چون روحیه وحی است نعمت بزرگ و سترگ استکه نعمتهای دیگر بدون بودن ان ارم و ارزشی ندارند، و نفس انسان از همگی نعمتهای زمین چنان که باید نمیتواند استفاده کند اگر بدو عقیدهای بخشیده نشده باشدکه او را زنده میکند.
تعبیر قرانی در اینجا فقط بیم دادن و ترساندن را ذکر میکند، و آن را محتوای وحی و رسالت میگرداند، زیرا بیشترین قسمتهای روند سوره پیرامون تکذیبکنندگان، مشرکان، منکران نعمت یزدان، حرامکنندگان چیزهائی که خدا حلال فرموده است، پیمانشکنان عهد و پیمان یردان، و برگردندگان از ایمان، دور میزند. بدین جهت استکه اظهار بیم دادن و ترساندن در این روند قرانی سزاوارتر از هر چیز دیگری است، و دعوت به پرهیزکاری و برحذر بودن و هراسیدن در این مقام، بهتر و پسندیدهتر مینماید.
آنگاه روند قرآنی به عرضه نشانهها و آیههای جهان میپردازد، و نشانهها و آیههائی را برمیشمارد و عرضه میدارد که در آفرینش است و دال بر یکتایی آفریدگار است، و نشانهها و آیههائی را برمیشمارد و عرضه میداردکه در نعمتها است و دال بر یکتائیدهنده نعمتها است، و آنها را دسته دسته وگروهگروه عرضه میدارد، و نشان دادن آنها را با آفرینش آسمان و زمین و انسان می آغازد:
(خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بِالْحَقِّ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ).
آسمانها و زمین را به مقتضای حق (و حکمت) آفریده است (نه بیهوده و به گزاف خداوند) بالاتر از چیزهائی است که (آنان در تصرف امور یا پرستش) انباز (خدا) میسازند. انسان را (که یکی از مظاهر قدرت خدا است و عالم صغیر نام دارد) از نطفهای (ناچیز و ضعیف به نام منی) آفریده است، و او (پس از پا به رشد گذاشتن) به ناگاه دشمن آشکاری میگردد (و در برابر پروردگار خود علم طغیان برمیافرازد و رستاخیز و زندگی دوباره را انکار میکند، و فراموش مینماید که آن که او را قبلاً زندگی بخشیده است بعدا نیز میتواند زندگی ببخشد و به حال اولیه برگشت دهد).
«اسمانها و زمین را به مقتضای حق و حکمت آفریده است« ... حق محور آفرینش آسمانها و زمین است. حق محور ادارهکردن و چرخاندن آسمانها و زمین است. حق عنصر اصلی در ادارهکردن و چرخاندن آسمانها و زمین و هرچه در آسمانها و زمین است. از همه چیز آسمانها و زمین و آنچه میان آنها است چیزی یافته نمیشودکه بیهوده و ناسنجیده و سرسری باشد. بلکه هر چیزی بر حق استوار است و آمیزه به حق و همراه با حق است و درنهایت به حق منتهی میشود و به سوی حق برمیگردد.
( تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ).
(خداوند جهان) منزه (از اوصافی است که مشرکان درباره او بر زبان میرانند، و دور) و برتر از چیزهائی است که (آنان) انباز (خداوند تبارک و تعالی) میسازند.
خدا دور از شرک ایشان است، و برتر از چیزهائی است که انباز او میسازند از میان آفریدگان خدائی که آسمانها و زمین را آفریده است، و آنکه را و آنچه را که در آسمانها و زمین است آفریده است. هیچکسی و هیچ چیزی انباز یزدان نمیباشد. یزدان افریدگار یگانه بیانباز و شریکی است.
(خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ).
انسان را (که یکی از مظاهر قدرت خدا است و عالم صغیرنام دارد) از نطفهای (ناچیز و ضعیف به نام منی) آفریده است، و او (پس از پا به رشد گذاشتن) به ناگاه دشمن آشکاری میگردد (و در برابر پروردگار خود علم طغیان برمیافرازد و رستاخیر و زندگی دوباره را انکار میکند، و فراموش مینماید که آن که او را قبلا زندگی بخشیده است بعدا نیز میتواند رندگی ببخشد و به حال اولیه برگشت دهد).
وای چه کوچ دور و درازی میان آغاز و انجام، و میان نطفه سادهای و انسان رزمنده و ستیزهگری است که با آفریدگار خود میرزمد و ستیزهگری مینماید و درباره بودن خدایا درباره یگانگی او به جدال میپردازد. میان آغاز زندگی انسان و نطفه بودن او، و میان به جدال و دشمنانگی پرداختن او، فاصله و مهلتی نیست. تعبیر قرآنی انسان را به تصویر میکشد، و مسافت میان آغاز و انجام راکوتاه و مختصر میکند، تا فرقکامل به نظر آید، وکوچ دور و دراز جلوهگر شود، و انسان میان هر دو صحنه و هر دو روزگار رو در رو بایستد و بنگرد: صحنه نطفه ناچیز سادهای، و صحنه انسان ستیزنده و ستیزهگر آشکاری ... این هم اختصاری است که درکار تصویرگری، مراد و مقصود است.
در این جولانگاه فراخ - جولانگاه هستی: آسمانها و زمین -که انسان در آن میایستد، روند قرآنی به نشان دادن آفریدگان خدا میپردازد، آفریدگانیکه یزدان آنها را مسخر انسان کرده است. در این راستا از چهارپایان میآغازد:
(وَالأنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ وَتَحْمِلُ أَثْقَالَکُمْ إِلَى بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ إِلا بِشِقِّ الأنْفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ وَالْخَیْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَزِینَةً وَیَخْلُقُ مَا لا تَعْلَمُونَ).
و چهارپایان (چون گاو و شتر و بز و گوسفند) را آفریده است که در آنها برای شما، وسیله گرما (در برابر سرما، از قبیل پوشیدنی و گستردنی ساخته از پشم و مویشان) و سودهائی (حاصل از نسل و شیر و سواری و غیره) موجود است و از (گوشت) آنها میخورید (و در حفظ حیات خود میکوشید). و برایتان در آنها زیبائی است بدانگاه که آنها را (شامگاهان از چرا) بازمیآورید و آنگاه که آنها را (بامدادان به چرا) سر میدهید. آنها بارهای سنگین شما را به سرزمین و دیاری حمل میکنند که جز با رنج دادن فراوان خود بدان نمیرسیدید. بیگمان پروردگارتان (که اینها را برای آسایشتان آفریده است) دارای رافت و رحمت زیادی (در حق شما) است. و (خدا) اسبها و استرها و الاغها را (افریده است) تا بر آنها سوار شوید و زینتی باشند (که به دلهاییان شادی بخشد، و خداوند) چیزهائی را (برای حمل و نقل و طی مسافات) میآفریند که (شما هم اینک چیزی از آنها) نمی دانید .
در محیطی همچون محیطی که قرآن در آن برای نخستین بار نازل میگردیده است، و امثال این محیط فراوان است، و در هر محیطی که کشاورزی باشد - محیطهایکشاورزی هم حتی امروزه نیز بیشتر از محیطهای غیرکشاورزی است - در همچون محیطی نعمت چهارپایان برجسته و چشمگیر است، نعمتیکه زندگی بدون آن برای آدمیزادگان ناممکن است. چهارپایانی که در جزیرةالعرب شناخته شده بودند عبارت بودند از: شتر وگاو وگوسفند و بز ... اسبها و استرها و الاغها برای سواری و زینت بوده و گوشت آنها خورده نمیشود.[1] قرآن وقتیکه این نعمتها را در اینجا عرضه میدارد، به چیزی توجه میدهدکه پاسخگوئی به نیازمندیهای انسان، و نیز پاسخگوئی به علائق ایشان است: چه در چهارپایان وسیله گرم کردن استکه از جمله پوستها و پشمها وکرکها و موها است.
و سودهائی در اینها و در شیر وگوشت و چیزهائی از این قبیل است. ازگوشت و شیر وکره آنها میخورید. و در برداشتن سنگینیها به شهرها و مناطق دوردستیکه بدانجا نمیرسید مگر با خسته و فرسودهکردن خود نیز از آنها استفاده کنید. در چهارپایان زیبائی است، بدان هنگام که شامگاهان آنها را برمیگردانید، و بامدادان آنها را به دشت و صحرا میبرید. از منظره دلربا و دلانگیز و سالم و چاق آنها استفاده میکنید. روستانشینان بیش از شهرنشینان این زیبائی و دلانگیزی را میبینند، و با تمام وجود و از ژرفای دلهایشان بدان پی میبرند.
در اسبها و استرها و الاغها پاسخ به نیاز سواری است، و پاسخ به احساس علاقه زیبائی در زینت است:
( لِتَرْکَبُوهَا وَزِینَةً) ٠
تا بر آنها سوار شوید و زینتی باشند (که به دلهایتان شادی بخشد).
این نگرش از دیدگاه قرآن و از دیدگاه اسلام برای زندگی دارای ارج و ارزش خود است. چه جمال و زیبائی عنصر اصیلی در این دیدگاه است. و نعمت تنها پاسخگوئی به نیازهائی از قبیل خوردن و نوشیدن و سوار شدن نیست. بلکه پاسخگوئی به علائق و دلبستگیها نیز نعمت است و افزون برنیازها است. پاسخگوئی به حس زیبادوستی و احساس شادی و آگاهی بشری چیزی استکه در حیوان نیست و ویژه انسان است.
( إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ) .
بیگمان پروردگارتان (که اینها را برای آسایش تان آفریده است) دار!ی رافت و رحمت زیادی (در حق شما) است.
این بند از آیه، پیروی است بر حمل سنگینیها به سوی شهر و ناحیهایکه بدان نمیرسند مگر با زحمت دادن و به مشقت انداختن خود. این پیرو بدان خاطر استکه اشارهای رود به نعمتیکه در آفرینش چهارپایان نهفته است، و رحمتیکه در این نعمت قرار دارد.
(یَخْلُقُ مَا لا تَعْلَمُونَ).
و چیزهایی را (برای حمل و نقل و طی مسافات) میآفریند که (شما هم اینک چیزی از انها) نمیدانید.
با این بند از آیه نیز پیرو زده میشود بر آفرینش چهارپایان برای تغدیه از آنها و بارکشیدن از آنها و برخوردار شدن از جمال و زینتی آنها. و پیرو زده میشود بر آفرینش اسبها و استرها و الاغها برای سواری و زینت ... بدان جهت که جولانگاه اندیشه و جهانبینی انسان باز و فراخ گردد و پذیرش انواع تازهای از ادوات و وسائل حمل و نقل و سواری و زینت را داشته باشد. همچنش اندیشه و جهانبینی مردمان بر روی جهان بیرون از محیط خودشان، و بر روی جهان خارج از حدود و ثغور زمان خودشان، بسته نگردد. چه در فراسوی چیزهای موجود در هر مکانی و زمانی انواع و روشهای دیگری است و خدا از مردمان میخواهدکه انها را بطلبند و پیجوئی کنند تا اندیشه و جهانبینی ایشان و فهم و درک انان وسعت پذیرد و فراخی گیرد. همچنین خدا از انان میخواهد وقتی که همچون چیزهای نوینی یافته شوند یا کشف گردند با آنها دشمنی نورزند و خویشتن را از استفاده از آنها و سود بردن از آنها محروم ننمایند. بلکه آنها را به کار گیرند، و نگویند: پدران و نیاکان ما از چهارپایان و اسبها و استرها و الاغها استفاده میکردند و آنها را به کار میگرفتند، پس ما نیز جز چنین نکنیم! و قرآن این انواع و اجناس را با نصّ ذکر کرده است و ما جز از اینها بهره نمیبریم و سود نمیجوییم!
اسلام عقیده بازی است و از نرمش و سازش برخوردار است. پذیرای همه نیروهای زندگی میرود، و هه توانهای زندگی را به کار میگیرد. بدین خاطر است به قران ذهنها و دلها را آماده میکند برای استقبال از هرآنچه قدرت آنها را پیدا و پدیدار میسازد، و دانش از آنها پرده برمیافکند ، و آینده آنها را با خود میآورد. اسلام پذیره همه چیز نو ینی میگردد که در شگفتیهای آفرینش و دانش و زندگی است، با وجدان دینی ، بازی که آمادگی دریافت تازهها را دارد. وسائل حمل ونقل و سواری و زینتی پدیدار گردیده است که اهالی آن زمان اطلاعی از انها نداشتهاند. وسائل دیگری نیز پدیدار میگردد که اهالی این زمان بی خبر از انها هستند. قران دلها و ذهنها را برای پذیرش انها بدون هرگونه قید و بند و جمود و رکودی آماده میسازد .
(وَیَخْلُقُ مَا لا تَعْلَمُونَ).
(خداوند)چیزهایی را (برای حمل و نقل و طی مسافات) آفرید که (شما هم اینک چیزی از آنها) نمیدانید.
روند قرانی در وقت عرصه حملونقل و سواری و سیر و سیاحت برای رسیدن به هدفهای محسوسی در جهان زمین،به راههای معنوی میپردازد. چه افزون بر راههای محسوس آنجا راه دیگری درمیان است و از هدف دور و منحرف نمیشود. و سخن بگوید با ایهها و نشانههای موجود درجهان،و با فرستادن پیغمبران به سوی مردم :
(وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَمِنْهَا جَائِرٌ وَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ).
هدایت مردمان به) راه راست بر خداست،(راهی که منتهی به خیر و حق میگردد) وبرخی از راهها منحرف و بیراهه است (و منتهی به خیر وحق نمیگردد). و اگر خدا میخواست همه شما را (به اجبار به راه راست) هدایت میکرد (و نعمت اختیار و آزادی اراده و انتخاب را به شما انسانها نمیداد، و لذا همچون حیوانات راهی را بیشتر نمیپیمودید و ترقی و تکاملی پیدا نمیکردید).
راه راست و درست، راه مستقیمی است که کج نمیشود. انگار هدفدار است و به سوی هدف خود میرود، و از آن هدفکنارهگیری نمیکند و دور نمیشود. راهکج و کژ هم راهی استکه از هدف منحرف میشود و از آن درمیگذرد و رهسپار را به مقصد نمیرساند و به هدف رهنمود نمیگرداند.
(وَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ).
و اگر خدا میخواست همه شما را (به اجبار به راه راست) هدایت میکرد (و نعمت اختیار و آزادی اراده و انتخاب را به شما انسانها نمیداد، و لذا همچون حیوانات راهی را بیشتر نمیپیمودید و ترقی و تکاملی پیدا نمیکردید ).
ولی خدا خواستکه انسان را مستعد هدایت و ضلالت بیافریند، و به اراده انسان واگذارد که راه هدایت را برگزیند یا راه ضلالت را انتخابکند. این استکه در میان انسانها کسانی پیدا میشوند که راه راست و درست را درپیش میگیرند، و در میان آنانکسانی هم یافته میشوند که راه کج و نادرست را میپیمایند. هر دو دسته نیز بر مشیت و اراده خدا نمیشورند و از آن بیرون نمیروند. مشیت و ارادهای که چنین تعیین کرده است و داوری نموده است که آزادی اختیار و حرّیّت انتخاب را به انسان واگذارد.
دسته دوم از آیهها و نشانههای آفرینش و نعمت، عبارتند از:
(هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَکُمْ مِنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّیْتُونَ وَالنَّخِیلَ وَالأعْنَابَ وَمِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
او کسی است که از آسمان آبی فروفرستاده است (که مایه حیات است) و شما از آ ن مینوشید (و زلال و گوارایش مییابید) و به سبب آن گیاهان و درختان میرویند و شما حیوانات حود را در میان آنها میچرانید. خداوند به وسیله آن (آب) زراعت و (درختان) زیتون و خرما و انگور و همه میوهها را برای شما میرویاند. بیگمان در این (کار آفرینش میوههای رنگارنگ و محصولات کشاورزی گوناگون) نشانه روشنی است (از خدا) برای کسانی که (درباره نیروی آفریینده آنها) بیندیشند (و با چشم بینش و خرد به جهان گیاهان بنگرند).
آبی که برابر قوانینی از آسمان نازل میگردد، قوانینی که خدا آنها را در این هستی پدید آورده است، و این قوانین حرکات هستی را ایجاد وکنترل مینماید، و نتائج آنها را برابر خواست خدا و تدبیر و تقدیر او پدیدار و نمودار میسازد، و با هر قضا و قدر ویژهای از قضاها و قدرهای خدا حرکتی و نتیجهای را پیدا و هویدا میگرداند. این آبی که در اینجا ذکر میشود نعمتی از نعمتهای خدا است:
« لَکُمْ مِنْهُ شَرَابٌ ».
شما از ان مینوشید.
این ویژگی نوشیدن است، ویژگیای که در این جولانگاه پیدا و هویدا میگردد. پس از آن ویژگی چراگاه است:
(و منهشجر فیه تسیمون ).
و به سبب ان گیاهان و درختان میرویید و شما حیوانات خود را در میان انها میچرانید.
چراگاهائی استکه شما حیوانات را در میان آنها سرمیدهید و پرورده میکنید. ذکر این بخش به مناسبت یادی از چهارپایان در بخش ییشین است، و هماهنگ با فضای عامی است که چراگاهها و چهارپایان را فرامیگیرد. آنگاه ازکشتزارهائی سخن میرودکه انسانها از آنها تغذیه میکنند، و پس از آن از زیتون و درختان خرما و درختان انگور و از درختان میوهدار دیگر صحبت میشود.
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
بیگمان در این (کار آفرینش میوههای رنگارنگ و محصولات کشاورزی گوناگون) نشانه روشنی است (از خدا) برای کسانی که (درباره نیروی آفریننده آنها) بیندیشند (و با چشم بینش و خرد به جهان گیاهان بنگرند.
نشانه روشنی در اینکار است برایکسانیکه درباره گرداندن و چرخاندن و اداره کردن این جهان میاندیشند، و قوانین همساز با زندگی بشر را پیش چشم خرد میدارند، و بدین مساله پی میبرندکه اگر قوانین جهان سازگار با زندگی انسان، و هماهنگ با فطرت او نبود، و به نیازمندیهایش پاسخ نمیداد و احتیاجات وی را برآورده نمیکرد، انسانکه نمیتوانست بر اینکره زندگیکند. آفرینش انسان بر رویکره زمین، و نسبتهای معین و فاصلههای مشخص میان اینکره و سائر ستارگان و سیارگان دیگر، و پدیدههای جوی، وگشت وگذارهای فلکی بدین شکلیکه هست و زندگی را برای انسان ممکن میسازند، و بدینگونه و به صورتیکه میبینیم پاسخگوی نیازمندیهای انسان هستند، با تصادف گذرائی تهیه و تدارک دیده نمیشوند.
کسانیکه میاندیشند، حکمت و فلسفه گرداندن و چرخاندن و اداره کردن جهان را میفهمند، و میان پدیدهای همچون بارش و میان چیزهائیکه باران آنها را در زمین پدیدار و نمایان میسازد همچون زندگی و درختان وگیاهان وکشتزارها و میوهها، و میان قوانین والای هستی، و دلالت آنها بر آفریدگار و بر یکتائی ذات و وحدانیت اراده و یگانگی تدبیر و تقدیر خدا، ارتباط برقرار میسازند. و امّا کسانی که غافلند بامدادان و شامگاهان ازکنار همچون نشانههای هویدا و پیدای قدرت میگذرند، و در تابستان و زمستان و همه فصلهای دیگر نشانههای عظمت را در آفاق و انفس میبینند، ولی ایشان را بیدار و هوشیار نمیگرداند، و نگرش و بینش آنان را برنمیانگیزد، و جنبش و تکانی به دلها ودرونهایشان نمیدهد!، و ایشان را به بررسی و پژوهش درباره صاحب این نظم و نظام یگانه و شگفت و شگرف نمیکشاند!
دسته سوم از نشانهها و آیههای متعدد عبارتند از:
(وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
و خدا شب و روز و خورشید و ماه را برای (مصالح و منافع) شما مسخّر کرد، و ستارگان به فرمان او مسخّر (و برای راهیابی شما در دل تاریکیها، در چرخش و گردش) هستند. مسلمّاً در این کار (کار آفریدن و مسخّر کردن) دلائل روشن و نشانههای بزرگی (بر قدرت و عظمت خدا) است برای کسانی که تعقل میورزند (و در پرتو خرد به کارها مینگرند).
از پدیدههای تدبیر و تقدیر در کار آفرینش و آفریدگان، و از پدیدههای نعمت بر انسان در یک آن: شب و روز و خورشید و ماه و ستارگان اسب. چه همه اینها نیازهای انسانها را در زمین پاسخ میگویند و براورده میکنند. اینها برای انسانها افریده نشدهاند، بلکه به سود انسانها مسخرگردیدهاند. پدیده شب و روز دارای تاثیر قاطعانهای در زندگی این آفریده بشری است. کسیکه میخواهد بدین امر پی ببرد روزی را بدون شب، یا شبی را بدون روز تصورکند. آنگاه بیندیشدکه با این وضع، زندگی انسان و حیوان و گیاه در این زمین چگونه خواهد بود!
همچنین درباره خورشید و ماه، و رابطه آن دو با زندگی بر روی کره زمین، و پیوند زندگی بدان دو دراصل حیات و در رشد و نمو آن بیندیشد.
« وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ » .
و ستارگان به فرمان او مسخر (و برای راهیابی شما در دل تاریکیها، در چرخش و گردش) هستند.
ستارگان به فرمان یزدان مسخر انسان و غیرانسان هستند، چیزهائیکه خدا از آنها مطلع است و بس. همه اینها گوشهای از حکمت گرداندن و چرخاندن و ادارهکردن هستند، و بخشی از هماهنگی قوانین در این جهان پهناورند. تنها خردمندان با خردهای اندیشمند خود این را درک و فهم میکنند، خردمندانیکه به تفکر وتدبّر میپردازند و به قوانین و قواعد فراسوی ظواهر پی میبرند:
( إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
مسلماً در این کار (کار آفریدن و مسخر کردن) دلائل روشن و نشانههای بزرگی (بر قدرت و عظمت خدا) است برای کسانی که تعقل میورزند (و در پرتو خرد به کارها مینگرند).
دسته چهارم از نشانهها و آیههای فراوان نعمت در چیزهائی است که یزدان آنها را برای انسان آفریده است:
« وَمَا ذَرَأَ لَکُمْ فِی الأرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ »
و چیزهائی را مسخر شما گردانیده است که در زمین برای شما به رنگهای مختلف و در انواع گوناگون آفریده است. مسلما در این (کار تسخیر و آفرینش) دلیل واضح و نشانه روشنی (بر قدرت و عظمت خدا) است برای مردمی که عبرت میگیرند (و از دیدن این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود میاندیشند و به سجود میافتند).
چیزهائی که خداوند در زمین آفریده است، و چیزهائی که او برای انسانها در زمین به ودیعت نهاده است، از قبیل فلزات و معادنیکه زندگی آنان از بی جهات و در برخی از اوقات بر آنها استوار و پایدار است، نشانههائی از قدرت یزدان برای مردمان هستند. نگاهی بدین ذخائر و اندوختههای نهان در زمین که برای انسانها به ودیعت نهاده شده است، تا وقتیکه روز به روز به رشد فکری و ترقی و تعالی علمی میرسند، و گنجهای خود را در زمان خود و در روزگار نیاز خود استخراج میکنند، نشانههائی بر قدرت یزدان برای مردمانند. هر زمان کهگفته میشود:گنجی و معدنی از گنجها و معدنها پایان پذیرفته است،گنج و معدن ارزشمندتر و گرانمایهتری پیدا گردیده است، و غنیتر از رزق و روزی اندوخته یزدان برای بندگان بوده است.
« إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ ».
مسلماً در این (کار تسخیر و آفرینش) دلیل واضح و نشانه روشنی (بر قدرت و عظمت خدا) است برای مردمی که عبرت میگیرند (و از دیدن این همه نقش عجیب بر در و دیوار وجود میاندیشند و به سجود میافتند).
همچون مردمانی فراموش نمیکنندکه این دست قدرت یزدان استکه اینگنجها و معدنها را برای ایشان در دل زمین نهانکرده است.
پنجمین نشانهها و ایههائیکه از زمره نشانهها و آیههای فراوان آفرینش و آفریدگان و چهارپایان میباشند، افریدههائی هستندکه در دریاهای شوری زندگی را سپری میکندکه آب آنها قابل نوشیدن و ابیاریکردن نیست، ولیکن انواع و اقسام نعمتهای یزدان برای انسان را دربر دارد:
(وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
و او است که دریا را مسخر (شما) ساخته است تا این که از آن گوشت تازه بخورید واز آن زیوری بیرون بیاورید که بر خود میپوشید (و خویشتن را بدان میارائید و حس زیبائی را اشباع مینمائید) و (تو ای انسان!) کشتیها را میبینی که (سینه) دریا را میشکافند و (امتعه و اقوات را بدینجا و انجا میرسانند. خدا این نعمت را به شما داد) تا شما فضل او را بجوئید (و از دریا در مسیر تجارت استفاده نمائید) و سپاسگزاری کنید .
نعمت دریا و موحودات زنده آن نیز به نیازمندیها و علائق انسان پاسخ میگویند. از دریاگوشت تازه ماهی و جز ان برای خوردن به دست اورده میشود. درکنار گوشت تازه زیورآلات و زینتآلات از لولو و مرجان به دست میآید، وزیورآلات وزینتآلات ازغیر لولو و مرجان از چیزهای دیگری همچون صدفها نیز به دست آورده میشودکه اقوامی از دیرباز تاکنون پیوسته از صدفها استفادهکرده و میکنند. سخنگفتن از کشتیها نیز اشاره به پاسخگوئی به حسزیبائی است نه فقط اشاره به سوار شدن بر آنها وکوچ و انتقال با آنها باشد:
(وَتَرَى الْفُلْکَ مَوَاخِرَ فِیهِ ).
کشتیها را میبینی که (سینه) دریا را میشکافند.
این هم نگرشی به بهرهمندی از دیدن و از مشاهده جمال و زیبائی است: دیدنکشتیهاکه «مواخر: شکافندهها» هستند و دل آبها را از هم میشکافند و امواج را پاره پاره میگردانند ... بار دیگر خویشتن را در پیشگاه رهنمود والای قرآنی به حال و زیباثی موجود در پدیدههای هستی مییابیم که درکنار نیازمندیها و ضرورتها از آن سخن رفته است تا جمال و زیبائی را وراندازکنیم و از آن بهره و لذت ببریم، و خویشتن را درون حدود و ثغور ضرورتها ونیازمندیها زندانی نسازیم.
همچنین روند قرآنی - در مقابل صحنه دریا و کشتیهائیکه دل امواج آن را از هم میشکافند - ما را به جستن فضل ولطف خدا و رزق و روزی اورهنمود میکند، و ما را به شکر خدا میخواند بر آنچه از ورای وزینتوجمال درآن آب شوروتلخ مسخر ما فرموده است:
(وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
تا شما فضل او را بجوئید (و از دریا در مسیر تجارت استفاده نمائید) و سپاسگزاری کنید.
دسته واپسین از نشانهها و آیهها در این بخش از سوره آمدهاند:
(وَأَلْقَى فِی الأرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَأَنْهَارًا وَسُبُلا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ وَعَلامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ).
و در زمین کوههای استوار و پابرجائی را قرار داد تا این که زمین شما را نلرزانذ (و با حرکت خود شما را مضطرب نگرداند) و رودخانهها و راههائی را پدیدار کرد تا این که (به مقصد خود) راهیاب شوید. و نشانههایی (از قبیل کوهها و درهها و بادها و رودها و رنگ خاکها را پدید آورد که مردمان در روز بدانها راه خود را پیدا میکنند) و (در شب که از این علائم استفاده نمیشود) ایشان به وسیله ستارگان رهنمون میشوند.
دانش جدید علت وجودکوههای محکم و پابرجا را بیان میکند، ولیکنکارکوهها را ذکر نمینماید،کاریکه قرآن آن را در اینجا بیان میفرماید. دانش نوین علت وجود کوهها را با نظریههای فراوان متعارض و مخالف یکدیگر بیان میدارد که مهمترین آنها این است که درون مشتعل و سوزان زمین سرد میشود و فراهم میآید و چروکیده میگردد. درنتیجه قشر سطح زمین جمع میشود و درهم میرود و چین چین میگردد و فراز و نشیب پیدا میکند وکوهها و بلندیها وگودیها پدیدار میگردند. ولیکن قرآن میفرماید که کوهها توازن زمین را نگاه میدارند. دانش نوین بدین کار کوها نپرداخته است.
روند قرآنی در مقابل کوههای محکم و استوار دیدگان را متوجه رودبارهای جاری، و راههای کشیده میسازد. رودبارها در صحنه پیوند سرشتی با کوهها دارند. چه کوهها اغلب چنین هستندکه سرچشمه رودبارها هستند. چرا که بارانها بیشتر در آنجاها میبارند و جایگاه بارش بارانها هستند. راهها نیز با کوهها و رودبارها رابطه تنگاتنگ دارند. همچنین راهها با فضای چهارپایان و بارها وکوچ و سفر نیز پیوند پیدا میکنند. در کنار اینها نیز نشانههای راههائی که روندگان روی زمین با آنها راهیاب میگردند و در مسافرتهای خود از آنها بهره میبرند، همچون کوهها و بلندیها و درهها، و نشانههائی که در آسمان است همچون ستارگانی که مسافران چه در خشکیها و چه در دریاها از آنها سود میجویند، ذکر میگردد.
*
هنگامیکه عرضه آیهها و نشانههای آفرینش و آفریدگان، و آیهها و نشانههای نعمت، و آیهها و نشانههای چرخاندن و گرداندن و اداره کردن جهان در این مقطع از سوره ذکر میشود، روند قرآنی بر آنها پیروی میزند با چیزی که عرضه کردن این آیهها و نشانهها به خاطر آن است. روند قرآنی این پیرو را میزند بدانگاه که در صدد مساله شناساندن یزدان سبحان و بیان یگانگی او و پاکی و منزهی خدا از چیزهائی است که شریک و انباز او میسازند:
(أَفَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ؟ أَفَلا تَذَکَّرُونَ؟ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ أَمْوَاتٌ غَیْرُ أَحْیَاءٍ وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ) .
پس (ای وجدانهای بیدار! از نظر عقل) کسی که (این همه چیزهای عجیب و غریب و نعمتهای بزرگ و سترگ را) میآفریند، همچون کسی است که (چیزی) نمیآفریند؟ (آیا باید بت حقیر و انسان حقیر را شریک خدای جلیل کرد؟) آیا یادآور نمیشوید؟ (تا به اشتباه خود پی ببرید و از پرستش بتها و انسانها دست بردارید و تنها و تنها خدای یگانه را بپرستید و سپاسگزاری کنید. خداوند جز اینها دارای نعمتهای فراوان دیگری است) و اگر بخواهید نعمتهای خدا را برشمارید، نمیتوانید آنها را سرشماری کنید. بیگمان خداوند دارای مغفرت و مرحمت فراوان است (و اگر از پرستش بتهای بیجان و انسانهای ناتوان دست بردارید و به پرستش خدای رحمان برگردید، مشمول گذشت و مهر یزدان میگردید). خداوند آگاه است از آنچه پنهان میدارید و از آنچه آشکار میسازید. آن کسانی را که بجز خدا به فریاد میخوانند و پرستش مینمایند، آنان نمیتوانند چیزی را بیافرینند و بلکه خودشان آفریده میگردند! (پس باید مخلوقات ضعیف را پرستید و به کمک طلبید، یا خالق کائنات را؟! بتهائی که میپرستند) جمادند و بیجان، و نمیدانند که (پرستش کنندگانشان) چه وقت زنده و برانگیخته میگردند. (پس چرا باید عاقل چیزهائی را بپرستد که از فرارسیدن قیامت پیخبرند و سودی و زیانی نمیرسانند).
این پیروی است که در زمان خود میآید، بدانگاهکه نفس آماده اعتراف کردن به مضمون و محتوای آن است:
(أَفَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ؟ ).
آیا کسی که میآفریند، همچون کسی است که نمیآفریند؟.
آیا جز پاسخی در میان استکه نه! و هرگزا هرگز! است؟ آیا درست است انسانی که دارای احساس درست است و میتواند چیزها را ارزیابیکند، میان کسیکه این همه پدیدهها را میآفریند، و میانکسیکه نه چیزکوچکی ونه چیز بزرگی را نمیآفریند، فرق نگذارد، و هر دوکس را یکسان انگارد؟ا
(أَفَلا تَذَکَّرُونَ؟) ٠
آیا یادآور نمیشوید؟.
این کار به بیش از یادآوری نیازی ندارد. همین که انسان یادآور شد کار روشن میگردد، و یقین جلوه گر
می آید.
روند قرآنی انواع و اقسامی از نعمتها را عرضه میدارد. آنگاه همچون پیروی بر آن میزند:
( وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوهَا ).
و اگر بخواهید نعمتهای خدا را برشمارید، نمیتوانید آنها را سرشماری کنید.
نعمتهای خدا را نمیتوانید سرشماریکنید چه رسد به اینکه شکر آن نعمتها را بجای آورید! انسان از بیشتر نعمتها آگاهی ندارد، و چون بدانها الفتگرفته است از آنها غافل و بیخبر میگردد مگر زمانیکه آنها را از دست میدهد ... برای مثال ساختار بدن را پیش چشم دارید و وظیفه اندامها را در مد نظر بیاورید و عملکرد هریک را وراندازکنید. راستی کی انسان میفهمد که چه لطفی و نعمتی در یکایک آنها نهفته است و بدو شده است؟ مگر وقتیکه بیماریگریبانگر وی میگردد و متوجه نارسائی و نادرستی اندامی از اندامهای بدن میشود. مغفرت و مرحمت یزدان شامل انسان ضعیف و ناتوان میگردد و ازکوتاهی و لغزش او صرف نظر میفرماید.
( إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ ).
بیگمان خداوند دارای مغفرت و مرحمت فراوان است..
آفریدگار جهان میداند چه چیزهائی را آفریده است، و پنهان و نهان و پدیدار و آشکار را میداند:
(وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ).
خداوند آگاه است از آنچه پنهان میدارید و از آنچه آشکار میسازید.
پس چگونه آنان در احساس و ارزیابی خود خدا را با این خداگونههای ادعائی برابر مینهند؟ خداگونههائی که چیزی را نمیآفرینند و چیزی را نمیدانند. بلکه آنها مردگانی بیش نیستند، مردگانیکه دیگر هرگز جان به پیکر آنها نمیخزد و اصلاً زنده نمیگردند. بدین خاطر آنان فهم و شعور ندارند و نمیفهمند:
(وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ أَمْوَاتٌ غَیْرُ أَحْیَاءٍ وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ) .
آن کسانی را که بجز خدا به فریاد میخوانند و پرستش مینمایند، آنان نمیتوانند چیزی را بیافرینند و بلکه خودشان آفریده میگردند! (پس باید مخلوقات ضعیف را پرستید و به کمک طلبید، یا خالق کائنات را؟! بتهائی که میپرستند) جمادند و بیجان، و نمیدانند که (پرستش کنندگانشان) چه وقت زنده و برانگیخته میگردند. (پس چرا باید عاقل چیزهائی را بپرستد که از فرارسیدن قیامت بیخبرند و سودی و زیانی نمیرسانند).
در اینجا اشارهکردن به زنده شدن دوباره قیامت و موعد آن بیانگر این واقعیت استکه آفریدگار باید از رستاخیز مردگان و زمان فرارسیدن آن مطلع باشد. چه زنده شدن دوباره آخرت مکمّل آفریدن و آفرینش است، و در موعد آن استکه زندگان سزا و جزای چیزهائی را که قبلاً انجام دادهاند و پیشاپیش بدان سرای فرستادهاند، به تمام وکمال میبینند. آخر خداگونههائی که نمیدانند بندگانشان چه وقت زنده میگردند خداگونههائی هستندکه سزاوار خدائی نیستند و شایان پرستش نمیباشند. بلکه وجودشان سراپا مسخره است، و تمسخرکنندگان آنها را به تمسخر میگیرند. چه آفریدگار آفریدگان خود را دوباره زنده میکند و کاملاً و دقیقاً میداند چه وقت آنها را زنده میگرداند.
[1] درباره گوشت اسبها اخـتلافات فـقهی وجود دارد. ابـوحنیفه گـوشت اسبها را حرام میداند با استناد بدین نصیکه اسبها را به سواری و زیـنت اختصاص میداد، و با استناد به برخی از احادیث. ولی جمهورگوشت اسبـها را حلال میدانند با استناد به احادیث صحیح و با استناد به سنت عـملی پیغمبر صلی الله علیه و سلم
سورهی نحل آیهی 111-90
إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (٩٠) وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلا تَنْقُضُوا الأیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلا إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ (٩١) وَلا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکَاثًا تَتَّخِذُونَ أَیْمَانَکُمْ دَخَلا بَیْنَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَلَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (٩٢) وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (٩٣) وَلا تَتَّخِذُوا أَیْمَانَکُمْ دَخَلا بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا وَتَذُوقُوا السُّوءَ بِمَا صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَلَکُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (٩٤) وَلا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلا إِنَّمَا عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٩٥) مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (٩٦) مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (٩٧) فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ (٩٨) إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (٩٩) إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ (١٠٠) وَإِذَا بَدَّلْنَا آیَةً مَکَانَ آیَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (١٠١) قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ (١٠٢) وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ (١٠٣) إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ لا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (١٠٤) إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ (١٠٥) مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (١٠٦) ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ (١٠٧) أُولَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ (١٠٨) لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ (١٠٩) ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هَاجَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (١١٠) یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَنْ نَفْسِهَا وَتُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ (١١١)
درس گذشته با این فرموده خداوند بزرگوار به پایان آمد:
(وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ).
ما این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کردهایم که بیانگر همه چیز (امور دین مورد نیاز مردم) و وسیله هدایت و مایه رحمت و مژدهرسان مسلمانان (به نعمت جاویدان یزدان) است.
در این درس هم توضیح برخی از چیزهائی استکه در همچون کتابی است، از قبیل: بیانگری، هدایت، رحمت و بشارت. در آن امر به دادگری، نیکوکاری، انجام حق خویشاوندی درباره خویشاوندان، وفاء به عهد، و نهی از شکستن سوگندها پس از سوگند خوردنها با تاکید هرچه بیشتر است ... همه اینها از اصول و ارکان بنیادینی استکه اینکتاب آنها را با خود به ارمغان آورده است.
در این درس همچنین بیان سزا و جزای عهدشکنی، و سوگندها را وسیلهگول زدن و گمراهکردن نمودن است که عذاب بزرگ است. همچنین مژده بهکسانی استکه شکیبائی ورزیده و شکیبائی میورزند، و بدیشان اعلام میگردد که پاداش کارهای خوبی که میکردهاند به نیکوترین وجه داده میشود، و کارهای خوب و خوبتر و خوبترین آنان همه خوبترین بشمار میآید و خوبترین پاداش به همه اعمالشان تعلق میگیرد!
آنگاه یکی از آداب و رسوم قرائت اینکتاب ذکر میشودکه گفتن اعوذبالله من الشیطان آلرجیم در آغاز شروع قرآن برای طرد شبح شیطان از مجلس قرآن مجید است. همچنین برخی از سخنان ناروای مشرکان درباره اینکتاب یزدان بیان میگردد. بعضی از مشرکان میگویند: پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خودش اینکتاب را تهیه دیده است و آن را به خدا نسبت میدهد. برخی نیز میگویند: یک جوانغیرعرب اینقرآن رابدو میآموزد!..
در پایان درس جزا و سزایکسی بیان میکرددکه پس از ایمان آوردنکفر را برمیگزیند، و ازکسی سخن میرودکه وادار بهکفر میشود، ولی دل او در پناه ایان آزمیده است و بر ایمان استوارگردیده است. از کسانی هم سخن میرودکه آنان را وادار به برگشت از دین میکنند و ایشان راه هجرت درپیش میگیرند و به جهاد میپردازند و شکیبائی میورزند ... همه انتها بیان، هدایت، رحمت، و بشارت برای مسلمانان است.
*
(إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ
وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلا تَنْقُضُوا الأیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلا إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ وَلا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکَاثًا تَتَّخِذُونَ أَیْمَانَکُمْ دَخَلا بَیْنَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَلَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
خداوند به دادگری و نیکوکاری و نیز بخشش به نزدیکان دستور میدهد، و از ارتکاب گناهان بزرگ (چون شرک و زنا) و انجام کارهای ناشایست (ناسازگار با فطرت و عقل سلیم) و دستدرازی و ستمگری نهی میکند. خداوند شما را اندرز میدهد تا این که پند گیرید (و با رعایت اصول سه گانه عدل و احسان و ایتاء ذیالقربی، و مبارزه با انحرافات سهگانه فحشاء و منکر و بغی، دنیائی آباد و آرام و خالی از هرگونه بدبختی و تباهی بسازید). به پیمان خدا (که با همدیگر میبندید) وفا کنید، هرگاه که بستید، و سوگندها را پس از تاکید (آنها با قسم به نام و ذات خدا) نشکنید، در حالی که خدای را آگاه و گواه (بر معامله و وفای به عهد) خود گرفتهاید بیگمان خدا میداند آنچه را که میکنید (و پاداش و پادافره کردارتان را میدهد). شما (که با پیمان بستن به نام خدا تعهدی را میپذیرید، به عهد خود وفا کنید و) همانند آن زنی نباشید که (به سبب دیوانگی، پشمهای) رشته خود را بعد از تابیدن، از هم وا میکرد. شما نباید به خاطر (ملاحظه این و آن و) این که گروهی، جمعیتشان از گروه دیگری بشتر است، (پیمانها و) سوگندهای خود را (بشکنید و آن را) وسیله خیانت و تقلب و فساد قرار دهید، (آگاه باشید که) خداوند با امر به وفای به عهد، شما را مورد آزمایش قرار میدهد، و (خداوند نتیجه این آزمایش و) آنچه را در آن اختلاف میورزیدهاید در روز قیامت برای شما آشکار میسازد (و پرده از اسرار دلها برمیدارد).اگرخدامیخواست شماراملت واحدی میکرد (و در جنس و رنگ و استعداد و ایمان فرقی نمیداشتید و همچون فرشتگان راهی را به اجبار درپیش میگرفتید و از خود اختیاری نمیداشتید. امّا خدا خواست که شما را متفاوت بیافریند و آزاد بگذارد تا با اختیار خود کارهای نیک یا بد بکنید و مستوجب بهشت یا دوزخ بشوید). لیکن (بدانید که در هر حال از حیطه قدرت خدا خارج نیستید، و) هرکه را بخواهد گمراه مینماید و هرکه را بخواهد هدایت عطاء میفرماید (امّا برابر قوانین و سنن الهی. لذا این هدایت و اضلال، هرگز سلب مسوولیت از شما نمیکند) و بهطور قطع در برابر کارهائی که میکنید (مسوولید و) از شما بازخواست میشود.
اینکتاب آمده است تا ملتی را پدید آورد و جامعهای را نظم و نظام بخشد،گذشته ازاینها تا جهانی را بیافریند و نظام و سیستمی را پابرجا دارد. اینکتاب آمده است تا یک دعوت حهانی انسانی باشد، دعوتی که در آن جانبداری و تعصّب قبیلهای یا ملتی و یا نژادی نباشد. بلکه خویشاوندی و پیوستگی و نژادگرائی و جانبداری، تنها عقیده است و فقط از عقیده است بدین خاطر استکه اینکتاب اصول و ارکانی را با خود به ارمغان آورده است که پیوند گروه وگروهها، و اطمینان افراد و ملتها، و اعتماد به معاملات و وعدهها و پیمانها را برقرار و پایدار مینماید:
این کتاب «عدالت« را به ارمغان آورده است، عدالتی که برای هر فردی و برای هرگروهی و برای هر قومی قانونی و قاعده ثابتی را برای رفتار و سازگاری با یکدیگر تضمین میکند، قانون و قاعدهای را که با آرزوها و خواستهای این و آن بدینسو و بدانسو نمیگراید، و متاثر از دوستی و دشمنانگی اینان و آنان نمیشود، و برای همگامی با خویشی و خویشاوندی، و برای جانبداری از ثروتمندی و تهیدستی، و برای هواداری از قوت و ضعف، از راستای راهکج و منحرف نمیگردد. بلکه راه خود را درپیش میگیرد، و با پیمانه یگانهای برای همگان میپیماید، و با ترازوی یگانهای برای همگان وزن مینماید و برمیکشد و میسنجد. در کنار عدالت «نیکوکاری» رقم خورده است که با لطافتی که دارد تندی و تیزی عدالت برنده قاطلعانه را لطافت و ظرافت میبخشد، و در را باز میگذارد برای هر کسکه بخواهد بزرگواری و بخشندگی کند و از بخشی از حقوق خود صرف نظر نماید، محض به دست آوردن دلها، و بهبودی سینهها از بیماری کینهها؛ و در را باز گذارد برای کسی که میخواهد کاری بالاتر از عدالتی انجام دهدکه بر او واجب است، تا زخمی را مرهم نهد و مداواکند، و یا عظمت و فضیلتی را به دست آورد و کسب کند.
احسان و نیکوکاری مفهوم و مدلول فراختری از این دارد. چه هر کار خوبی احسان و نیکوکاری است. دستور به احسان و نیکوکاری مشتمل هر نوعکاری و هرگونه رفتار و سازگاری با همدیگر میگردد. سراسر محیط زندگی را فرامیگیرد، چه در پیوندهای بنده با پروردگارش، و چه در پیوندهای بنده با خانوادهاش، و چه در پیوندهای بنده باگروهی یاگروههائی از مردمان، است. و چه در پیوندهای بنده با جملگی انسانها.[1]
از جمله احسان و نیکوکاری «بخشش به نزدیکان« است. بخشش به نزدیکان با فرمان جداگانه برجسته گردیده است جهت بزرگداشت آن و تاکید بر آن. این را هم بر جانبداری و هواداری از خانواده بنا نمیسازد، بلکه آن را بر اصل ضمانت اجتماعی بنا میدارد، ضمانت اجتماعیای که اسلام مطابق دیدگاه خود آن را از محیط محلی به محیط عمومی میکشاند. [2]
« وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ »
و از ارتکاب گناهان بزرگ (چون شرک و زنا) و انجام کارهای ناشایست ناسازگار با فطرت و عقل سلیم) و دستدرازی و ستمگری نهی میکند.
فحشاء: هرگونه کار بسیار ناشایست و نابایستی را میگویند که از حد و حدود خود بگذرد. از میان کارهای ناشایست و نابایست، فحشاء به زنا اختصاص داده شده استکه تجاوز به ناموس و آبرو است. چون در زنا تجاوز و تعدّی آشکار است، و حتی زنا مجسمه تجاوز و تعدّی بشمار است.
منکر: هرگونهکاری را میگویند که فطرت آن را انکار میکند و نمیپسندد، و بدین جهت شریعت هم آن را انکار میکند و نمیپسندد. چه شریعت اسلام شریعت فطرت است. گاهی فطرت منحرف میشود، ولی شریعت ثابت و استوار میماند و به اصل فطرت پیش از اینکه منحرف شود اشاره میکند و توجه میدهد.
بغی: ظلم و ستم، و تعدی و تجاوز از حق و حقیقت و عدالت و دادگری است.
هیچ جامعهای ممکن نیست با وجود فحشاء و منکر و
بغی، برجا و پایدار بماند. هیج جامعهای نیست که فحشاء با تمام معانی و مفاهیمیکه دارد، و منکر با تمامگولزدنها و فریبکاریهائیکه به بار میآورد، و بغی با همه پیامدهائیکه دارد، در آن پخشگردد و با این وجود دوباره برجای بماند.
فطرت انسان پس از مدت معینی بر ضد این عوامل ویرانگر به تکان درمیآید، نیروی آنها به هر اندازه و مقداری هم رسیده باشد، و سرکشان وگردنکشان برای جانبداری از آنها هرچه بیشتر نیز وسائل و ابزار بهکار گرفته باشند. تاریخ بشریت سراسر آن، نهضتها و انقلابها و جنشها و شورشهایی بر ضدنابکاریها و پلشتیها و ستمکاریها است. مهم نیست اگر پیمانها و دولتهائی در دورهای از ادوار و در زمانی از روزگار بر نابکاریها و پلشتیها و ستمکاریها استوار و برقرار مانده و برجا و پابرجاگردیده است. چه جنبش و شورشیکه بر ضد آن درگرفته است دلیل بر این استکه همچون پیمانی یا همچون دولتی عنصری از عناصر غریب و بیگانه برای پیکره حیات بوده است. این استکه حیات برای طردکردن و راندن آن از خود به حرکت و تکان درمیآید، همانگونهکه جسم زندهای به حرکت و تکان درمیآید وقتیکه چیز غریب و بیگانهای به داخل آن درمیآید. فرمان یزدان به عدالت و احسان، و نهی او از فحشاء و منکر و بغی، یعنی از پلشتی و زشتی و ستمکاری، با فطرت سالم موافق و سازگار است، و فطرت سالم را برای مقاومت به نام خدا و در راه خدا تقویت میکند و برمیانگیزد٠ بدین خاطر استکه همچون پیروی میاید:
( یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ).
خداوند شما را اندرز میدهد تا این که پند گیرید (و با رعایت اصول سه گانه عدل و احسان و ایتاء ذیالقربی، و مبارزه با انحرافات سهگانه فحشاء و منکر و بغی، دنیائی آباد و آرام و خالی از هرگونه بدبختی و تباهی بسازید).
این اندرزی برای یادآوری است و پیام اصیل و راستین فطرت را یادآور میشود و تذکر میدهد.
(وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلا تَنْقُضُوا الأیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلا إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ).
به پیمان خدا (که با همدیگر میبندید) وفا کنید هرگاه که بستید، و سوگندها را پس از تاکید (آنها با قسم به نام و ذات خدا) نشکنید، در حالی که خدای را آگاه و گواه (بر معامله و وفای به عهد) خود گرفتهاید. بیگمان خدا میداند آنچه را که میکنید (و پاداش و پادافره کردارتان را میدهد).
وفای به عهد و پیمان خدا، هر نوع بیعتی را شامل میشودکه مسلمانان با پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بستهاند، و هر نوع عهد و پیمانی را دربر میگیردکه بر انجامکارهای نیک بسته میشود، و خدا بدان دستور میدهد. وفای به عهد و پیمان ضامن ماندگاری عنصر اعتماد و اطمینان در معاملات مردمان با یکدیگر است، و بدون همچون اعتماد و اطمینانی جامعه برجا و ماندگار نمیماند، و بشریت نیز استوار و برقرار نخواهد ماند. نصّ قرآنی همپیمانان را شرمنده میسازد از اینکه سوگندها را پس از تاکید آنها بشکنند، در حالیکه خدای را آگاه وگواه بر خودشان دانسته وگرفتهاند، و او را بر عهد و پیمانشان حاضر و ناظر دیدهاند، و حضورش را برای وفای به عهد و پیمان بس دیدهاند. سپس روند قرآنی ایشان را با یک تهدید نهان بیم میدهد و میفرماید:
(إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ) .
قطعاً یزدان میداند شما چه میکنید.
اسلام در مساله وفای به عهدها و پیمانها سختگیری میکند و هرگز در آن عهد وگذشت روا نمیدارد. چرا که عهدها و پیمانها پایه اعتماد و اطمینان است. پایهای که بدون وجود آن رشته پیوند مردمان سست میگردد و میگسلد. نصوص قرآنی در اینجا تنها به فرمان دادن به وفای عهد و پیمان، و نهی از شکستن وگسستن آن، بسنده نمیکند. بلکه مثالهائی را پیاپی میآورد، و پیمانشکنی را زشت میشمارد، و اسباب و عللی را نفی میکندکه چهبسا کسانی آنها را برای توجیه پیمانشکنیهای خود مستمسک قرار دهند:
(وَلا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکَاثًا تَتَّخِذُونَ أَیْمَانَکُمْ دَخَلا بَیْنَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَلَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ).
شما (که با پیمان بستن به نام خدا تعهدی را میپذیرید، به عهد خود وفا کنید و) همانند آن زنی نباشید که (به سبب دیوانگی، پشمهای) رشته خود را بعد از تابیدن، از هم وا میکرد. شما نباید به خاطر (ملاحظه این و آن و) این که گروهی جمعیتشان از گروه دیگری بیشتر است، (پیمانها و) سوگندهای خود را (بشکنید و آن را) وسیله خیانت و تقلب و فساد قرار دهید.
داستان کسی که عهد و پیمان را میشکند، به داستان زن نادان آشفته حال سستاراده و اندیشهای میماند که رشته خود را تاب میدهد و سپس آن را وا میکند و دیگر باره قطعه قطعه و از هم باز شده به ترک آن میگوید و درگوشهای رهایش میسازد! هر بند و هر بخشی از بندها و بخشهای این تشبیه به تحقیر و خوار داشتن و شگفت زده کردنی اشاره دارد، و کار را نابسامان و پریشان و آشفته برای جانها و دلها به تصویر میکشد. مراد و مقصود این تشبیه هم همین است. هیچ انسان بزرگواری برای خود نمیپسنددکه صفت او همچون صفت آن زن سستاراده آشفته حال و پریشان خردی باشدکه زندگی خود را در راه چیزی صرف میکندکه هرگز بدو سودی نمیرساند و بینیازش نمیگرداند.
برخی از مردمان عهدشکنی را با پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم برای خود جائز میدیدند، با استناد به اینکه محمّد وکسانی که با او هستند اندک و ضعیف میباشند، در صورتیکه قریشیان زیاد و نیرومندند. قرآن ایشان را آگاه میسازد که همچون چیزی دلیل نمیگرددکه سوگندهای خود را وسیله نابکاری و نیرنگبازی سازند و از وفای به آنها سرپیچی نمایند و شانه خالیکنند.
(تَتَّخِذُونَ أَیْمَانَکُمْ دَخَلا بَیْنَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ).
شما نباید به خاطر (ملاحظه این و آن و) این که گروهی، جمعیتشان از گروه دیگری بیشتر است، (پیمانها و) سوگندهای خود را (بشکنید و آن را) وسیله خیانت و تقلب و فساد قرار دهید.
یعنی به سبب این کهگروهی تعدادشان یا نیرویشان از گروه دیگری بیشتر است، و یا برای صلح و ساز با ملتی که نفرات و قدرت بیشتری دارند، سوگندهای خود را بشکنید و آن را وسیله خیانت و تقلب و فساد قرار دهید. از جمله مدلول و مفهوم این نصّ عهدشکنی و پیمانشکنی برای چیزی است که امروزه «مصلحت دولت« نامیده میشود دولتی با دولت دیگری یا با چند دولت دیگری پیمان میبندد. سپس آن را میشکند و به هم میزند به سبب اینکه دولت دیگری یا چند دولت دیگری را پیداکرده اسثکه از لحاظی داراتر و قدرتمندتر از دولت یا چند دولت پیشین است و «مصلحت دولت« ما در این است) چه اسلام همچون دلیل و مجوزی را نمیپذیرد، و قاطعانه وفای به عهد و پیمان را خواستار میگردد، و از انسانها مصرانه میخواهد سوگندها را وسیله خیانت و نیرنگ نسازند. در مقابل این، اسلام عهد و پیمانی را و همکاری و همیاریای را به رسمیت نمیشناسدکه بر بدی و ناپرهیزگاری استوار و برقرار باشد. اسلام اجازه نمیدهد عهد و پیمانی یا همکاری و همیاریای برگناه و بیدینی و سرکشی، و خوردن و ضایع کردن حقوق مردمان، و استثمار دولتها و ملتها، بستهگردد و انجام پذیرد ... ساختارگروه اسلامی، و ساختار دولت اسلامی، بر همچون پایه و بنیادی استوار و پایدار گردید، و جهان از نعمت اطمینان و اعتماد و باور و پاکی در معاملات فردی و دولتی برخوردار شد، در آن ایامکه زمام رهبری بشریت در دست اسلام بود.
نصّ قرآنی در اینجا از انسانها میخواهد از همچون دلیل و از همچون مجوزی خویشتن را برحذر دارند، و آنان را بیدار و هوشیار میکندکه هان «ملتی از ملت دیگری تعداد و قدرت بیشتری داشته باشد» آزمایش و آزمون خدا است. با این آزمایش و آزمون، اراده و وفاء وکرامت انسانها را میسنجد و میخواهد روشن شود که آدمیزادگان چه اندازه برای خود احترام قائل هستند و از پیمانشکنی خودداری میورزند،پیمانیکه خدا را بر آن گواهگرفتهاند:
«إِنَّمَا یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ «.
خداوند با امر به وفای به عهد، شما را مورد آزمایش قرار میدهد،
آنگاه قرآن مجید کار و بار اختلافاتی راکه میان گروهها و قومها درمیگیرد به خدا در روز قیامت واگذار میکند تا درباره آن اختلافات داوری فرماید:
«وَلَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»
و (خداوند نتیجه این آزمایش و) آنچه را در آن اختلاف میورزیدهاید، در روز قیامت برای شما آشکار میسازد (و پرده از اسرار دلها برمیدارد).
قرآن مجید بدین وسیله دیباچهای را تهیه میبیند برای خشنودگرداندن دلها و درونها از وفای به عهدها و پیمانهائیکه میبندند حتی باکسانیکه در رای و عقیده با ایشان مخالف هستند:
( وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
اگر خدا میخواست شما را ملت واحدی میکرد (و در جنس و رنگ و استعداد و ایمان فرقی نمیداشتید و همچون فرشتگان راهی را به اجبار درپیش میگرفتید و ار خود اختیاری نمیداشتید. امّا خدا خواست که شما را متفاوت بیافریند و آزاد بگذارد تا با اختیار خود کارهای نیک یا بد بکنید و مستوجب بهشت یا دوزخ بشوید). لیکن (بدانید که در هر حال از حیطه قدرت خدا خارج نیستید، و) هرکه را بخواهد گمراه مینماید و هرکه را بخواهد هدایت عطاء میفرماید (امّا برابر قوانین و سنن الهی. لذا این هدایت و اضلال، هرگز سلب مسوولیت از شما نمیکند) و بهطور قطع در برابر کارهائی که میکنید (مسوولید و) از شما بازخواست میشود.
اگر خدا میخواست همه مردمان را بر یک استعداد میآفرید و میسرشت. ولیکن خدا مردمان را با استعدادهایگوناگون آفریده است و سرشته است، و به گونه نسخههای نامکرری و ناهمگونی درآورده است، و برای هدایت و ضلالت، قوانین و سننی را قرار داده است، قوانین و سننیکه مشیّت و اراده یزدان برابر آنها در حق مردمان ساری و جاری و اجراء و پیاده میگردد. هرکسی مسوولکارهائی استکه میکند. دیگر اختلاف در عقیده نباید سبب نقض پیمانگردد. زیرا اختلاف دارای اسباب و عللی استکه متعلق به مشیت و اراده خدا است. عهد و پیمان باید مراعاتگردد هر اندازه هم معتقدات مختلف و دور از یکدیگر باشد. این کار اوج پاکی در معامله و همزیستی است، و بزرگواری آئینی را میرساند، بزرگواری و عظمتی که جز اسلام در پرتو این قرآن آن را در واقعیت زندگی پیاده نکرده است و تحقق نبخشیده است.
*
روند قرآنی در تاکید وفای به عهدها و پیمانها، و نهی از اینکه سوگندها را ابزار خیانت و نیرنگ ساختن، نهی از ایجاد آرامش دروغین برای رسیدن به منافع نزدیکی از منافع این دنیای فانی، به پیش میرود، و از سرانجام همچونکارهائی مردمان را حذر میدارد و ایشان را از متزلزل شدن ارکان و اصول زندگی روحی و اجتماعی، و لرزان شدن پایههای عقائد، و قواعد و مقررات ارتباطات و معاملات، میترساند و هراسان میگرداند، و آنان را از عذاب بزرگ قیامت به هول و هراس میاندازد، و به چیزی اشاره مینمایدکه در پیشگاه خدا آماده است و عوض چیزی استکه به سبب وفای به عهد ازمنافع بیارزش دنیا از دست میدهند، و یادآور میشودکه آنچه در دسترس و در اختیار ایشان قرار دارد پایان میگیرد و از میان میرود، و آنچه برای آنان در پیشگاه خدا مهیا است پایان نمیپذیرد و از میان نمیرود، خدائی که گنجهایش پایان نمیگیرد، و ارزاق و روزیهایش منقطع نمیشود وگسیخته نمیگردد.
(وَلا تَتَّخِذُوا أَیْمَانَکُمْ دَخَلا بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا وَتَذُوقُوا السُّوءَ بِمَا صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَلَکُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ وَلا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلا إِنَّمَا عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ).
سوگندهایتان را در میان خود وسیله نیرنگ و فساد نسازید (و مردمان را با قسمهای دروغ گول نزنید و از راه راست به در نکنید. اگر سوگند و قسم یاد کنید و بدان وفا نکنید، این امر) سبب میشود که گامهای ثابت (بر ایمان و گذارده در جاده مستقیم مردمان) از جای بلغزد، و به سبب جلوگیری از راه خدا (با رفتار ناهنجاری که میورزید، در دنیا) دچار بلا و بدی بشوید، و در آخرت عذاب بزرگی داشته باشید. پیمان یزدان را به بهای اندک (جهان) نفروشید (و به خاطر منافع ناچیز مادی، عهدشکنی نکنید). بیگمان آنچه نزد خدا برای شما (محافظین عهود) است، بهتر است (از آنچه برای آن پیمانشکنی میکنید)، اگر (از حقیقت کار و واقعیت روزگار آگاه باشید و خوب و بد خود را) بدانید، آنچه نزد شما (مردمان از نعمت جهان) است ناپایدار و فانی است، و آنچه نزد خدا است ماندگار و باقی است. و ما پاداش زیباترین اعمال شکیبایان را میدهیم (که ایستادگی بر پیمان و وفای به عهد است).
سوگندها را وسیله خیانت و نیرنگکردن، عقیده را در درون انسان سوگند خورنده متزلزل میگرداند، و شکل عقیده را در درونهای انسانهای دیگر زشت و پلشت مینماید. زیرا کسیکه قسم میخورد در حالیکه میداندکه او با سوگندش دیگران راگول میزند، ممکن نیست عقیده او استوار بماند، و ممکن نیستکه پای او بر راه عقیده ماندگارگردد. در عین حال شکل عقیده را در پیشکسانی زشت و پلشت میسازدکه برایشان سوگند میخورد و بعد آن را میشکند. آنان میفهمندکه سوگندهایش برای خیانتکردن و نیرنگ زدن بوده است، بدین سبب او با همچون صفتیکه خدا آن را برای مومنان ذکر میکند ایشان را از راه خدا بازمیدارد.
گروهها و ملتهای فراوانی اسلام را پذیرفتهاند و بدان داخلگردیدهاند به سبب وفای به عهد، راستی و درستی، اخلاص در اینان، و پاکی در معاملاتیکه از مسلمانان دیدهاند. مسلمانان آنچه به سبب وفای به عهدها و پیمانهایشان به دست آوردهاند بسیار بیشتر از زیان موقت ظاهری بوده است.
قرآن مجید و سنت پیغمبر (ص)در این جنبه تاثیر بسزائی در دلهای مسلمانان جایگذاشته است، و قالب همگانی به خودگرفته است، و نشاندهنده همزیستی ممتاز فردی و دولتی اسلامیگردیده است ... روایت شده استکه میان معاویه پسر ابوسفیان و پادشاه روم برای مدت زمان معینی صلح و ساز بوده است. معاویه در اواخر آن مدت زمان معین، به سوی رومیان حرکتکرده است. تا اگر مهلت به پایان رسید او که به مملکت ایشان نزدیک است پیش از اینکه رومیان به خود آیند بر ایشان بتازد وکار آنان را بسازد. عمر (رض)گفت: الله اکبر ای معاویه! باید به عهد و پیمان وفاءکرد نه خیانت. از پیغمبر خدا (ص)شنیدمکه فرمود:
(مَن کانَ بَینَهُ و بَینَ قَوم أجل فَلا یَحُلّنّ عَقدَهُ حتّی یَنقَضیَ أمَدُها).
کسی که میان او ومیان مردمانی مدت معینی صلح و ساز باشد، پیمان قرارداد خود را نشکند تا آن زمان که مدت مهلت به پایان میآید.
معاویه با شنیدن این حدیث، همراه با سپاه خود برگشت. روایتها درباره حفظ عهدها و پیمانها - هرچند هم مصلحت این جهانی در عهدشکنی و پیمانشکنی بوده باشد - متواتر و مشهور است.
این قرآن در درونهای مردمان این نماد برجسته اسلامی را برجایگذاشته است. قرآن تشویق میکند و میترساند، و بیم میدهد و برحذر میگرداند و عهد و پیمان را عهد و پیمان خدا میشمارد، و سودی راکه عهدشکنی و پیمانشکنی به بار میآورد بسیکم و ناچیز به تصویر میکشد، و چیزی راکه در پیشگاه خدا است بسی بزرگ و فراوان پیش چشم میدارد:
«وَلا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلا إِنَّمَا عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ».
پیمان یزدان را به بهای اندک (جهان) نفروشید (و به خاطر منافع ناچیز مادی، عهدشکنی نکنید). بیگمان آنچه نزد خدا برای شما (محافظین عهود) است، بهتر است (از آنچه برای آن پیمانشکنی میکنید)، اگر (از حقیقت کار و واقعیت روزگار آگاه باشید و خوب و بد خود را) بدانید.
قرآن یادآور میشودکه هرآنچه همه مردمان دارند اگر کسی آن را داشته باشد به پایان میآید و از میان میرود، و آنچه در پیشگاه خدا است همیشه ماندگار میماند:
« مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ ».
آنچه نزد شما (مردمان از نعمت جهان) است ناپایدار و فانی است، و آنچه نزد خدا است ماندگار و باقی است.
قران مجید ارادهها را برای وفای به عهدها، و شکیبائی بر دشواریهای وفای به عهدها، تقویت میکند و نیرو میبخشد، و به شکیبایان وعده پاداش خوب را میدهد:
« وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ » ٠
و ما پاداش زیباترین اعمال شکیبایان را میدهیم (که ایستادگی بر پیمان و وفای به عهد است).
و ازکارهای زشتی که کردهاند گذشت میکنیم، تا پاداش به زیباترین و نیکوترین کارشان تعلقگیرد نه کار دیگری جز آن.
*
روند قرآنی به مناسبت سخن ازکار و پاداش، با قاعده همگانی درباره آن دو، پیروی میزند:
(مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ).
هرکس چه زن و چه مرد کار شایسته انجام دهد و مومن باشد، بدو (در این دنیا) زندگی پاکیزه و خوشایندی میبخشیم و (در آن دنیا) پاداش (کارهای خوب و متوسّط و عالی) آنان را بر طبق بهترین کارهایشان خواهیم داد.
بدین وسیله قواعد آینده را مقرّر میدارد:
دو جنس زن و مرد، در قانونکار و پاداش برابرند، و هر دو یکسان با خدا ارتباط و پیوند دارند، و هر دو بهطور مساوی در پیشگاه خدا پاداش خود را دریافت میدارند. هرچند که واژه «من: کسیکه« هرگاه گفته شود مرد و زن را دربرمیگیرد، ولی نصّ قرآنی به توضیح و تفصیل میپردازد:
« مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى ».
چه مرد یا چه زن.
این توضیح و تفصیل برای افزایش بیان این حقیقت است. این مطلب در سورهای ذکر میگرددکه در آن بداندیشی و بدنظری جاهلیت درباره زن عرضهگردیده است، وگفته آمده استکه چگونه جامعه از زن به تنگ آمده است، و چگونه کسی بدحال میگردیدکه مژده تولد دختر را بدو میدادند، و چگونه از غم و اندوه و شرمندگی و ننگ، خود را از دیگران پنهان میکرد٠
کار خوب باید پایه بنیادینی داشته باشدکه بر آن تکیه زند، پایه ایمان به خدا:
( وَهُوَ مُؤْمِنٌ) .
و او مومن باشد.
بدون این پایه، ساختمانی برپا و برجا نمیگردد، و بدون این رابطه و پیوند پراکندگیهای آن جمع و جور نمیگردد. بلکهگرد و غباری خواهد بود همانند خاکستریکه طوفان باد در یک روز طوفانی بر آن وزد. عقیده محوری استکه تارها جمل بدان میپیوندد، در غیر این صورت عقیده بسان رشتههای واشده و پنبه گردیده خواهد شد. چه عقیدام است که برایکار نیک، انگیزه و هدف میسازد. خیر و خوبی را اصل ثابتی قرار میدهد، اصل ثابتیکه به اصل بزرگی تکه میکند. نه اینکه خیر و خوبی چیز عارضی و لرزانی باشد و با هواها و هوسها و خواستها و آرزوها این سو و آن سو شود و اینجا و آنجا رود.
کار نیک همراه با ایمان، پاداش آن زندگی خوشایند و پاکی در همین جهان است. لازم نیست این زندگی خوشایند و پاک هم پرنعمت و مرفّه بوده و از اموال و دارائی موج زند چهبسا چنین هم باشد، و چهبسا از همچون چیزهائی خبری هم نباشد. در زندگی چیزهای زیادی جدای از اموال و دارائی فراوان است، و در حدودکفایت، زندگی بدان چیزها خوش و خرم میگردد. در آن زندگی، پیوند با خدا، ایمان بدو، آرمیدن درکنف حمایت و رعایت وی، و تحت پوشش و خشنودی او است. در آن زندگی، تندرستی و آرامش و رضا و برکت، و آرامش خانواده و محبّتهای دلها است. در آن زندگی، شادمانی ازکار نیک و تاثیر آن در درون و در بیرون است ... دارائی و اموال جز عنصر واحدی نیست و انسان میتواند به اندک آن بسازد، وقتیکه دل پیوند داشته باشد با چیزیکه بزرگش و پاکتر و جاودانهتر در پیشگاه خدا است.
زندگی خوشایند و پاک، از پاداش خوب و خوش قیامت چیزی نمیکاهد.
این پاداش نیز به زیباترین و خوبترین کاری تعلق میگیردکه مومنان اهل عمل در دنیا انجام دادهاند. این پاداش صرف نظرکردن خدا ازگناهان ایشان را نیز دربر دارد ... وه چه پاداش بزرگ و بزرگوارانهای است!
*
آنگاه روند قرآنی مقداری از ویژگی اینکتاب را بیان میدارد. از آداب و رسوم قرائت آن، و از تهمتها و افتراءهای مشرکان بدان سخن میگوید:
(فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ ).
هنگامی که خواستی قرآن بخوانی، از وسوسههای شیطان مطرود (از رحمت یزدان) به خدا پناه ببر (تا اهریمن تو را از فهم معنی قرآن و عمل بدان بازندارد). بیگمان شیطان هیچگونه تسلطی بر کسانی ندارد که ایمان دارند و بر پروردگارشان تکیه مینمایید. بلکه تنها تسلط شیطان بر کسانی است که او را به دوستی میگیرند و به واسطه او شرک میورزند (و خدایان و بتانی را در عبادت انباز خدا میسازند).
پناه بردن به خدا از دست شیطان مطرود و رانده شده از رحمت خدا، مقدمهای است برای فائی که کتاب خدا در آن تلاوت و قرائت میگردد. همچون فضائی از آلودگیهای وسوسه زدوده میشود، و حواس و شعور خالصانه رو به خدا میشود، بهگونهایکه چیزی از جهان آلودگیها و ناپاکیها و بدی و شری که شیطان نمایانگرو بازیگر آنها است حواس و شعور را به خود مشغول ندارد.
پس به خدا پناه ببر از اهریمن رانده شده از رحمت الهی ...
(إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ) .
بیگمان شیطان هیچگونه تسلطی بر کسانی ندارد که ایمان دارند و بر پروردگارشان تکیه مینمایند.
کسانی رو به خدای یگانه میکنند، و مخلصانه دلهایشان را دربست به خدا تحویل میدهند، اهریمن
نمیتواند بر آنان سلطه و قدرت داشته باشد، هرچند هم به وسوسهکردن ایشان سرگرم شود و به تلاش ایستد. چه آنان با خدا پیوند دارند و خدا ایشان را مصون و محفوظ میدارد از اینکه با اهریمن روانگردند،و از او فرمانبرداری نمایند. آنان چهبسا خطاکنند و به اشتباه روند، امّا تسلیم اهریمن نمیشوند، و شیطان را از خود میرانند و هرچه زودتر به سوی پروردگارشان برمیگردند و توبه میکنند ...
« إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ ».
بلکه تنها تسلط شیطان برکسانیاست کهاورابه دوستی میگیرند.
آنانکسانیندکه اهریمن را دوست و سرپرست خویش میگردانند و با پیروی از شهوات و آرزوهایشان تسلیم او میگردند. برخی از ایشان به سبب اهریمن مشرک میشوند. برخی از اقوام اهریمن را پرستش میکنند و به عنوان خدای شرّ او را عبادت مینمایند.گذشته از این، پیروی از شیطان با دوستگرفتن و سرپرست نمودن او و فرمانبرداری از او نوعی شرک است. روند قرآنی هنگام یاد مشرکان، تهمتها و افتراءهای ایشان درباره قرآن مجید را بیان میدارد.
(وَإِذَا بَدَّلْنَا آیَةً مَکَانَ آیَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ لا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ).
هرگاه آیهای (از قرآن) را به جای آیه دیگری (از تورات و انجیل) قرار دهیم (و برخی از احکام قرآن را جایگزین برخی از احکام کتابهای پیشین گردانیم) - و خدا خود بهتر میداند که چه چیز را نازل میکند (و حکمت این تعویض و تبدیل چیست - کافران) میگویند: تو (ای محمّد!) بیگمان بر زبان خدا دروغ میبندی (و از پیش خود چیزهائی به هم میبافی و به نام خدا ارائه میدهی. اما چنین نیست که ایشان میگویند و) بلکه بیشتر آنان ناآگاهند (و اهل علم و معرفت نیستند و از فلسفه تعویض احکام در مراحل انتقالی جامعه بیخبرند). بگو: قرآن را جبرئیل از سوی پروردگارت به حق نازل کرده است تا مومنان را (در مسیر خود) ثابتقدم گرداند و هدایت و بشارت برای مسلمانان باشد. ما میدانیم که (کفار مکه تهمت میزنند و) ایشان میگویند: (این آیات قرآنی را خدا به محمدنمیآموزد و بلکه) آن را انسانی (به نام جبر رومی) بدو میآموزد. زبان کسی که (آموزش قرآن را) به او نسبت میدهند، گنگ و غیرعربی است و این (قرآن) به زبان عربی گویا و روشنی است (که حتی شما عربها هم در فصاحت و جزالت آن حیران و از ساختن وارائه یک سورهاش ناتوان و درماندهاید). بیگمان خداوند کسانی را (به سوی حقو حقیقت وراه نجات وسعادت) رهنمود نمیسازد که به آیات خدا ایمان نیاورند، (و ایشان به سبب کفرشان به آیات قرآن، در آخرت) عذاب دردناکی دارند. تنها و تنها کسانی (بر زبان خدا) دروغ میبندند که به آیات خدا ایمان نداشته باشند. و درحقیقت آنان دروغگویان واقعی هستند (نه محمّد امین. چرا که چنین کسانی از خدا و مجازات او باکی ندارند و هر وقت مصلحت بدانند، برزبان دروغ میرانند).
مشرکان وظیفه اینکتاب را نمیدانند. آنان نمیدانندکه اینکتاب آمده است تا یک جامعه انسانی جهانی را پدید آورد، و ملتی را بسازدکه این جامعه جهانی را رهبری کنند. نمیدانند که اینکتاب واپسین رسالت آسمانی است، رسالتیکه پس از آن از سوی آسمان رسالتی نمیآید. نمیدانند یزدانیکه مردمان را آفریده است بسی مطلع وآگاه از ارکان و اصول و قوانین و شرائعی استکه باعث اصلاح آنان میگردد. هرگاه خدا آیهای را تعویضکندکه مدت معیّن آن سر رسیده است و اهداف آن پایانگرفته است، میخواهد آیه دیگری را بیاوردکه برای اصلاح وضع موجودیکه ملت بدان رسیده است بهتر است، و پس ازگذشت این همه سالیکه خدا میداند و بس برای ماندگاری خوبتر و مناسبتر است. اینکار، به خدا واگذار است وکار او است. وضع آیات اینکتاب همچون وضع دوائی است که جرعههائی از آن به ببار داده میشود تا بهبودی پیدا میکند، آنگاه خوراکهای دیگری برای او تجویز میگرددکه برای ساختار بدن عادی او در شرائط و ظروف عادی بهتر و مناسبتر است.
مشرکان چیزی از اینها را نمیدانند. بدین خاطر است که حکمت تبدیل آیهای به جای آیه دیگری را در زندگی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نمیدانند. این است که گمان بردهاندکه قرآن افتراء از سوی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است. خودش آن را به هم بافته است و به خدا نسبت داده است! آنانکه میدانند او راستگوی درستکار و صادق امینی استکه هرگز دروغ از او ندیده و نشنیدهاند.
(بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
بلکه بیشتر آنانناآگاهند (و اهل علم و معرفت نیستند و از فلسفه تعویض احکام در مراحل انتقالی جامعه بیخبرند).
(قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ)
بگو: قرآن را جبرئیل از سوی پروردگارت به حق نازل کرده است.
پس ممکن نیستکه افتراء و چیز از خود به هم بافته ای باشد. قطعاً آن را «روح القدوس« یعنی جبرئیل علیه السلام نازلکرده است، «من ربک: از جانب پروردگارت« نه از جانب خودش. «بالحق: به حق»، نازلکرده است و باطل آمیزه آن نمیشود. «لیُثبّت الّذینَ آمَنوا:تامومنان را (در مسیر خود) ثابتقدمگرداند«. چون ایشان را به راه راست رهنمود میگرداند، و آنان را به پیروزی و استقرار مژده میدهد:
(وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ).
ما میدانیم که (کفار مکه تهمت میزنند و) ایشان میگویند: (این آیاتقرآنی را خدا به محمّد نمیآموزد و بلکه) آن را انسانی (به نام جبر رومی) بدو میآموزد. زبان کسی که (آموزش قرآن را) به او نسبت میدهند، گنگ و غیرعربی است و این (قرآن) به زبان عربی گویا و روشنی است (که حتی شما عربها هم در فصاحت و جزالت آن حیران و از ساختن وارائه یک سورهاش ناتوان و درماندهاید).
بهتان دیگریکه میزنند این استکه گمان میبرند کسیکه این قرآن را به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میآموزد انسانی است. نام این انسان را نیز میگفتند. روایتها در تعیین او گوناگون است ...گفته شده است: آنان به مرد غیرعربی اشاره میکردندکه در میان ایشان میزیست، و غلام یکی از فرقههای قریش بود. فروشندهای بودکه درکنار صفا خرید وفروش میکرد.گاهی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد او مینشست و اندکی با او سخن میگفت. او زبان غیرعربی داشت و عربی را نمیدانست، یا بسیار بم عربی میدانست، تنها بدان اندازهکه پاسخ مخاطبان را در چیزهائیکه لازم بود و چارهای از پاسخ بدانها نبود عربی بلد بود.
محمّد پسر اسحاق درکتاب سیره گفته است: آنچه به من رسیده است این استکه پیغمبر خدا (ص)در بسیاری از اوقاتکنار مروه تا سبیعه مینشست، نزد یک غلام مسیحیکه بدو جبرگفته میشد. جبر بنده یکی از بنوحضرمی بود. خداوند نازل فرمود:
(وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ ).
ما میدانیم که (کفار مکه تهمت میزنند و) ایشان میگویند: (این آیات قرآنی را خدا به محمّد نمیآموزد و بلکه) آن را انسانی (به نام جبر رومی) بدو میآموزد. زبان کسی که (آموزش قرآن را) به او نسبت میدهند، کنگ و غیرعربی است و این (قرآن) به زبان عربی گویا و روشنی است (که حتی شما عربها هم در فصاحت و جزالت آن حیران و از ساختن و ارائه یک سورهاش ناتوان و درماندهاید).
عبدالله پسرکثیر از عکرمه و قتاده روایتکرده استکه نام آن شخص «یعیش« بود.
ابنجریر - با اسنادی که داشته است - از ابنعباس روایت کرده است کهگفته است: پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم با آهنگری در مکه به نام بلعام آشنائی داشت. بلعام زبانش عربی نبود. مشرکان پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را میدیدندکه به نزد بلعام رفت و آمد میکند.گفتند: بلعام قرآن را بدو میآموزد. خدا این آیه را نازلکرد... هرچه و هرکه بوده است، یزدان سبحان بدیشان پاسخ ساده و روشنی را میدهدکه به جدل و ستیز نیازی ندارد:
(لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ).
زبان کسی که (آموزش قرآن را) به او نسبت میدهند، کنگ و غیرعربی است و این (قرآن) به زبان عربی گویا و روشنی است (که حتی شما عربها هم در فصاحت و جزالت آن حیران و از ساختن و ارائه یک سورهاش ناتوان و درماندهاید).
چگونه برایکسیکه زبان او غیرعربی است ممکن استکه به محمّد (ص)اینکتاب عربی روشن وگویا را بیاموزد؟
این سخن ایشان را نمیتوان جدیگرفت.گمان میرود نیرنگی از نیرنگهائی بودکه بهکار میبردند و با این توطئه و ترفند میخواستند از اسلام جلوگیریکنند. خودشان نیز دروغ بودن همچون سخنی را میدانستند، و میفهمیدندکه تهمت میزنند. اگر چنین نیست چگونه آنانکه از هرکس دیگری بهتر ارزش اینکتاب را میدانستند و از اعجاز آن آگاهی داشتند میگفتند: غیرعربی میتواند به محمد صلی الله علیه و آله و سلم همچونکتابی را بیاموزد. اگر این شخص غیرعرب میتوانست مثل این کتاب را بسازد و بنگارد آن را به نام خود معرفی و پخش میکرد!
امروزهکه بشریت پیشرفت کرده است، و بهرهمندیهای انسانها ازکتابها و تالیفها باز و فراخگردیده است و دانش و بینش مردمان درباره نظامها وسیستمها و قوانین و مقررات وسعتگرفته است، هرکس که ذوق گفتار دارد، و هرکسکه آگاه از اصول و ارکان نظامها و سیستمهای اجتماعی، و مطلع از قانونگذاریها است میداند و میفهمدکه همنکتابی ممکن نیست ساختار بشری باشد و انسان بتواند آن را بسازد و بنگارد.
حتی مادیگرایان کافر در روسیه کمونیستی، زمانی که خواستند به این آئین طعنه بزنند درکنگره خاورشناسان سال ١٩٥٤ ادعای ایشان این بودکه این قرآن ممکن نیستکار فرد واحدی - که محمّد است - باشد. بلکه کارگروه بسیاری است. و ممکن نیست اینکتاب در جزیرة العرب نوشته شده باشد، بلکه برخی از بخشهای آن در خارج جزیرةالعرب نگارش یافته است!!!
آنان چون دیدهاند که محتوای اینکتاب فراتر از موهبتهای دانش و بینش مرد واحدی، و بلکه بیشتر از معلومات و فضائل علمی ملت واحدی است، وادار به گفتن همچون سخنی شدهاند.
آنان نگفتندکه آنچه منطق درست سرشتی است این استکه اینکتاب وحی خداوندگار جهانیان است. زیرا ایشان منکر این هستندکه این هستی خدائی داشته باشد، و اینکه وحی و پیغمبران و نبوتها و رسالتهائی در میان باشد!
پس چگونه ممکن است انسانیکه زبان او غیرعربی است و بنده طائفه فلان در جزیرة العرب است این قرآن را به محد (ص)بیاموزد، در حالیکه در قرن بیستم گروهی از دانشمندان رای و نظرشان این باشد؟!
قرآن اینگفتارگراهانه را علتیابی میکند و سبب
همچون سخنی را چنین توضیح میدهد:
( إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ لا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ).
بیگمان خداوند کسانی را (به سوی حق و حقیقت و راه نجات و سعادت) رهنمود نمیسازد که به آیات خدا ایمان نیاورند، (و ایشان به سبب کفرشان به آیات قرآن، در آخرت) عذاب دردناکی دارند.
آنان چون به آیات خدا ایمان نیاوردهاند خدا ایشان را به سوی حق و حقیقت درباره اینکتاب هدایت نمیدهد و رهنمود نمیگرداند، و آنان را به سوی حق و حقیقت درباره چیزی رهبری و راهنمائی نمیکند. علت آن کفرشان و رویگردانی ایشان از آیاتی استکه انسان را به هدایت و رهنمود میرسانند.
( وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ).
و ایشان (به سبب کفرشان به آیات قرآن، در آخرت) عذاب دردناکی دارند.
این عذاب دردناک به دنبال آنگمراهی همیشگی است. سپس روند قرآنی برمیگردد و میگوید: تهمت زدن به خدا و دروغ بستن بدو سر نمیزند مگر از همچون کسانیکه ایمان نمیآورند. همچون تهمت زدن و دروغ بستنی هرگز از پیغمبر امین صلی الله علیه و آله و سلم سر نمیزند:
« إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ » ٠
تنها و تنها کسانی (بر زپان خدا) دروغ میبندند که به آیات خدا ایمان نداشته باشند. و درحقیقت آنان دروغگویان واقعی هستند (نه محمّد امین. چرا که چنین کسانی از خدا و« مجازات او باکی ندارند و هر وقت مصلحت بدانند، بر زبان دروغ میرانند).
دروغگناه زشت و پلشتی است و مومنی مرتکب آن نمیشود. پیغمبر (ص)در حدیثی، سر زدن دروغ را از مسلمان نفی میکند، هرچندکه ممکن استگناهان دیگری از مسلمان سر بزند.
*
آنگاه روند قرآنی به بیان امام درباره کسی میپردازد که بعد از ایمان آوردن کافر میگردد:
« مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ أُولَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ » .
کسانی که پس از ایمان آوردنشان کافر میشوند - بجز آنان که (تحت فشار و اجبار) وادار به اظهار کفر میگردند و در همان حال دلهایشان ثابت بر ایمان است - آری! چنین کسانی که سینه خود را برای پذیرش مجدد کفر گشاده میدارند (و به دلخواه خود دوباره کفر را میپذیرند)، خشم تند و تیز خدا (در دنیا) گریبانگیرشان میشود، و (در آخرت کیفر و) عذاب بزرگی دارند. این (خشم خدا و عذاب بزرگ) بدان خاطر است که آنان زندگی دنیا را بر زندگی آخرت ترجیح میدهند و گرامیترش میدارند، و خداوند گروه کافران را (به سوی بهشت) رهنمود نمیگرداند. آنان کسانیند که خدا بر دلها و گوش و چشمانشان مهر نهاده است (و به سبب زشتیها و پلشتیهایشان، دریچه عقلشان را به روی همه حقائق بسته است، و حس تشخیص و قدرت تمیز را از ایشان گرفته است). و چنین افرادی (با آویزان بودن پردههای غفلت و بیخبری به دل و چشم و گوششان، که ابزار شناخت انسانند) غافلان واقعی میباشند. بدون شک در آخرت تنها آنان زیانکارند (چرا که براثر پیروی از هوا و هوس، سرمایه عمر را باخته و سعادت جاوید را از دست دادهاند و به شکنجهگاه دوزخ گرفتار آمدهاند).
مسلمانان صدر اسلام در مکّه اذیت و آزاری را دیدند کهکسی تاب تحمّل آن را نمیآورد مگر شخصیکه نیت شهادت را آورده باشد، و زندگی آخرت را بر زندگی این جهان برتری داده باشد، و عذاب دنیا را از برگشت به آئینکفر و ضلال دوستتر داشته باشد.
نصّ قرآنی در اینجاکیفرگناهکسی راکه پس از ایمان آوردن کافرگردد شدّت و غلظت میبخشد. زیرا همچونکسی ایمان را شناخته است و مزه آن را چشیده است، سپس مرتدگردیده است و به سبب ترجیح زندگی این جهان بر زندگی آخرت از ایمان برگشته است و دستکشیده است. نصّ قرآنی ایشان را هدف تیرهای خشم خدا، و عذاب بزرگ، و ناامیدی از هدایت، قرار داده است، و داغ ننگ غفلت و واژگونی دل وکریگوش وکوری چشم را بر آنان نهاده است، و علیه آنان چنین داوریکرده است و حکم صادر نموده است که ایشان در آخرت زیانمند و زیانبارند ... به علت اینکه دین نباید مورد معامله قرار گیرد و خرید و فروشگردد، و در معرض سود و زیان قرارگیرد. و هر وقت دل به خدا ایمان بیاورد درست نیستکه انگیزهای از انگیزههای این زمین داخل آن شود. چه زمین حساب خرد را دارد، و عقیده نیز حساب خرد را دارد، و با یکدیگر نباید تداخل داشته باشند. عقیده ناچیز و بیارج نیست، و قابل معامله و سزاوار پرداخت و دریافت نیست. زیرا عقیده والاتر وگرانبهاتر از این و از آن است. بدین خاطر استکه این همه شدّت و حدّت در عقوبت صورت میگیرد، و اینگناه بدین صورت، زشت و پلشت قلمداد میشود و رسوا میگردد.
از این حکم کوبنده و دندانشکن،کسی را جدا میسازد که وادار بهکفر شود، ولی دلش ثابت و ماندگار - ایمان باشد. یعنی با زبان اظهار کفر کند برای نجات جان خود از هلاک، در حالیکه ثابت و ماندگار بر ایمان بوده و بدان آرمیده و تکیه داده باشد. روایت شده استکه این آیه درباره عمار پسر یاسر نازل گردیده است.
ابنحریر - با اسنادیکه دارد - از ابوعبیده محمّد پسر یاسر روایت کرده است کهگفته است: مشرکان عمّار پسر یاسر راگرفتند و او را شکنجه دادند تا در برخی از چیزهائیکه از او خواسته بودند بدیشان نزدیک شد و به سخنشان گوش داد. شکایت اینکار را به خدمت پیغمبر (ص)برد. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
(کیف تجد قلبک؟).
دلت را چگونه مییابی؟.
گفت: ثابت و استوار بر ایمان. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
(إن عادُوا فَعُد).
اگر (به شکنجه و عذاب) برگشتند، تو نیز (به سخنان خود) برکرد.
این امر در همچون حالی رخصتیگردید.
برخی از مسلمانان سر پیچی کردند از اینکهکفر را بر زبان برانند. مرگ را بر واژه کفرگفتن ترجیح دادند. از جمله سمیه مادر یاسر چنینکرد. با نیزه به جایگاه عفّت او زدند تا مرد، ولی کفر بر زبان نراند! همچنین یاسر پدر عمّار نیز چنینکرد و چنین مرد!
مشرکان در حق بلال - رضوانالله علیه - چه کارهائی که میکردند. در شدتگرما، صخره سنگ بزرگ را بر سینه او مینهادند، و بدو دستور میدادندکه برای خدا شریک و انباز قرار دهد. او از ایشان سرپیحی میکرد و میگفت: «احدُ.احدُ!: خدا یکی است یکی است« و میگفت: به خدا سوگند اگر سخن دیگری را سراغ داشتمکه شما را بیشتر بر سر خشم آورد آن را میگفتم. حبیب پسر زید انصاری نیز چنین حالی داشت. بدان هنگامکه مسیلمه کذّاب بدو میگفت: آیا گواهی میدهیکه محمّد فرستاده خدا است؟ میگفت: بلی. مسیلمه کذّاب میگفت: آیاگواهی میدهیکه من فرستاده خدایم؟ میگفت: نمیشنوم! یکی یکی اندامهای بدن حبیب پسر زید انصاری را میبرید، ولی او بر سخنان خود استوار و پایدار بود!
حافظ ابن عساکر در شرح حال عبدالله پسر حذیفه سهمی - یکی از اصحاب - رضوانالله علیهم - ذکر کرده استکه رومیان او را اسیرکردند. وی را به پیش شاه خود بردند. شاه بدوگفت: مسیحی شو. من تو را در شاهی خود شریک میکنم و دخترم را به ازدواج تو درمیآورم ... بدوگفت: اگر تمام آنچه داری و تمام آنچه عربها دارند به من دهی تا از دین محمّد صلی الله علیه و آله و سلم یک لحظه برگردم، چنین نخواهمکرد! شاه بدوگفت: در این صورت تو را خواهم کشت.گفت: این در اختیار تو است. هرچه میخواهی بکن. حافظ ابنعساکرگفته است: شاه دستور داد به دارآویخته شود. سپس به تیراندازان دستور داد به سوی او تیراندازیکنند و تیرها را به نزدیکی دستها و پاهای او بزنند. در این حال و احوال مرتب از او میخواست مسیحی شود. امّا او سرپیچی میکرد. آنگاه شاه دستور داد او را از سر دار پائین بیاورند. سپس دستور داد دیگی را بیاورند. در روایتی آمده است:گاو مسینی را بیاورند. آن دیگ یا گاو مسین راگرم و تافتهکردند. دستور داد اسیری از اسیران مسلمانان را بیاورند. وقتیکه او را آوردند، وی را به داخل دیگ یاگاو مسین انداخت، در حالیکه عبدالله پسر حذیفه سهمی بدو مینگریست. آنچه از این اسیر مسلمان برجای ماند استخوانهای بدون گوشتی بودکه برق میزدند. شاه دیگرباره خواسته خود را تکرارکرد. او نیز دوباره سرییچیکرد. شاه دستور داد او را در آن دیگ یاگاو مسین بیندازند. روی قرقرهای بالا برده شد تا بدانجا افکنده شود. عبدالله پسر حذیفه سهمیگریست. شاه بدو امید بست و وی را فراخواند. عبدالله پسر حذیفه سهمی گفت: منگریستم چون جان من یکی بیش نیست. هم اینک در راه خدا بدین دیگ انداخته میشود. دوست داشتم به تعداد موهای بدنم جان داشتم و در راه خدا بدین عذاب گرفتار میآمدند!
در روایتی چنین آمده استکه شاه عبدالله پسر حذیفه سهمی را زندانیکرد، و چند روزی خوردنی و آشامیدنی را از او بازداشت و قدغنکرد. سپس می و گوشت گاو برای او فرستاد. امّا او بدان نزدیک نشد. شاه او را فراخواند وگفت: چرا نخوردی؟ گفت: این طعام و شراب برای من حلال شده بود، ولیکن نخواستم تو را از خود خوشحال و به خویشتن شادکنم. شاه بدو گفت: سرم را ببوس تا تو را آزادکنم.گفت: آیا همه اسیران مسلمان را همراه من آزاد خواهیکرد؟ شاه گفت: بلی. عبدالله پسر حذیفه سهمی سر شاه را بوسه زد. شاه او و همه اسیران مسلمانی را آزادکردکه در اسارت او بودند. وقتیکه عبدالله پسر حذیفه سهمی برگشت، عمر پسر خطاب -رضی اللهعنه-گفت: بر هر مسلمانی لازم است سرعبدالله پسر حذیفه را ببوسد، و من اینکار را میآغازم. پا شد و سر او را بوسید- رضی الله عنهما.[3]
این بدان خاطر استکه عقیده چیز بزرگ وکار سترگ است.هیچگونه سازش و نرمشی درآن روا نیست. بهای نگاهداری عقیده بالا وکمرشکن است. امّا مومن آن بهاء را به جان میپردازد، و این بهاء در پیشگاه خدا ارزش والائی دارد. عقیده امانتی استکه در پشکسی نهاده نمیشود، مگر در پیشکسیکه زندگی خود را قربان و فدای آن میسازد، و همه نعمتهای جهان در برابر عقیده به نظرش بیارزش و سبک حلوه میکند.
(ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هَاجَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَنْ نَفْسِهَا وَتُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ).
سپس (بدان ای محمّد! که) پروردگار تو نسبت به کسانی که مورد شکنجه و آزار (کفار قریش در مکه) قرار گرفتند و بعد از آن (راهی دیار غربت شدند و هجرت کردند و با مال و جان، تلاش و) جهاد نمودند و (در برابر سختیها و گرفتاریهای حفظ دین و تبلیغ آئینشان) شکیبائی ورزیدند، دارای مغفرت و مرحمت است. روزی، هرکسی میآید و به دفاع از خود برمیخیزد (و جز درباره نجات خود نمیاندیشد، و پدران و مادران از فرزندان، فرزندان از پدران و مادران، خویشاوندان از نزدیکان، دوستان از رفیقان، و بالاخره همگان از همگان بیزار و گریزاننذ!) و به هر فردی پاداش و پادافره آنچه کرده است به تمام و کمال داده میشود و به هیچ کسی (کمترین) ستمی نمیشود.
آن روز، روزی استکه هرکسی به فکر خویش است و به دیگری نمیپردازد:
( یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَنْ نَفْسِهَا).
روزی، هرکسی میآید و به دفاع از خود برمیخیزد (و جز درباره نجات خویش نمیاندیشد).
این سخن تعبیری استکه سایه هول و هراسی را میاندازدکه هرکسی را به خود مشغول میدارد، و هر کسی برای نجات خویش از عذاب به دفاع از خویشتن میپردازد. هرچندکه به خود پرداختن و برای نجات خویش به جدال و ستیز نشستن، هیچگونه فائدهای ندارد. بلکه هر کسی در گرو کارهائی است که کرده است.
« وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ ».
و به هیچ کسی (کمترین) ستمی نمیشود.
[1] برخی از تفسیرها مـیگویند: عدالت واجب است، و احسـان مسـتحب است، بهویژه در عبادات، به استناد اینکه این آیه مکّی است، و تا ان وقت هنوز قانون و قانونگذاری مطرح نبوده است. امّا عمومی و همگانی بـودن واژگان، مفهوم و مدلول عدالت و احسان را مطلق میسازد، گذشته از اینکه عدالت و احسان از لحاظ اخلاقی هـم دو اصل و رکن هستند و تنها جنبه قانون و قانونگذاری را ندارند.
[2] مراجعه شود به کتاب: «دراسات اسلامیة«. فصل ضمانت اجتماعی.
[3] ابنکثیر این روایت را در تفسیر خود آورده است.