تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر نور: سوره آل عمران

تفسیر نور:
سوره آل عمران آیه 1
‏متن آیه : ‏
‏ الم ‏

‏ترجمه : ‏
‏الف . لام . میم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الم » : به سرآغاز سوره بقره مراجعه شود .‏

سوره آل عمران آیه 2
‏متن آیه : ‏
اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏جز خدا ، خدائی نیست و او زنده ( به خود ) و متصرّف ( در کار و بار جهان ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْحَیُّ » : زنده جاوید و باقی پایدار . « الْقَیُّومُ » : نگهدار جهان و گرداننده امور آن . واژه ( الْحَیُّ ) و ( الْقَیُّومُ ) صفت یا بدل ، و یا خبر مبتدای محذوف میباشند .‏

سوره آل عمران آیه 3
‏متن آیه : ‏
نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( همان کسی که ) کتاب ( قرآن ) را بر تو نازل کرده است که مشتمل بر حق است ( و متضمّن اصول رسالتهای آسمانی پیشین ، و ) تصدیقکننده کتابهائی است که قبل از آن ( برای پیغمبران فرستاده شدهاند و ) بودهاند . و خداوند پیش از آن ، تورات را ( برای موسی ) و انجیل را ( برای عیسی ) نازل کرده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِالْحَقِّ » : مشتمل بر احکام و عقائد و اخبار صحیح ثابت . جار و مجرور در موضع نصب بوده و حال کتاب است . « مُصَدِّقاً » : تصدیقکننده . حال دوم کتاب است . تقدیر چنین خواهد بود : نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مُحَقِّقاً مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ . « مَا بَیْنَ یَدَیْهِ » : مراد کتابهای آسمانی پیشین است ( نگا : سبأ / 31 ) . « وَ أَنزَلَ الْتَوْرَاةَ وَ الإِنجِیلَ » : این جمله بیانگر بعضی از ( مَا بَیْنَ یَدَیْهِ ) است که از شهرت بیشتری برخوردارند .‏

سوره آل عمران آیه 4
‏متن آیه : ‏
مِن قَبْلُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِآیَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پیش از ( قرآن ، تورات و انجیل را نازل کرده است ) جهت رهنمود مردمان ، و ( چون منحرف گشتند ، قرآن یعنی ) جدا سازنده ( حق از باطل ) را فرو فرستاده است . بیگمان کسانی که نسبت به آیات خدا کفر ورزند ، عذاب سختی دارند ، و خداوند توانا و انتقام گیرنده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِن قَبْلُ » : پیشتر . جار و مجرور متعلّق به ( أَنزَلَ ) است . « هُدیً » : مفعولٌله ، و یا حال تورات و انجیل است . « فُرْقَان » : جداسازنده هدایت از ضلالت و حق از باطل و حلال از حرام ( نگا : بقره / 53 و 185 ، انبیاء / 48 ، فرقان / 1 ) . « ذُوانتِقَامٍ » : انتقامگیرنده .‏

سوره آل عمران آیه 5
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ اللّهَ لاَ یَخْفَىَ عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الأَرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاء ‏

‏ترجمه : ‏
‏شکّی نیست که هیچچیز نه در زمین و نه در آسمان بر خدا پنهان نمیماند ( کوچک باشد یا بزرگ ، پدیدار باشد یا پنهان ، دور باشد یا نزدیک ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره آل عمران آیه 6
‏متن آیه : ‏
‏ هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الأَرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏او است که شما را در رحمهای ( مادران ) هر آن گونه که بخواهد شکل میبخشد ( و به صورتهای مختلف میآفریند ) . جز او خدائی نیست ( و همو ) عزیز و حکیم است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُصَوِّرُکُمْ » : شما را میآفریند و از لحاظ عقلانی و جسمانی شکل میبخشد . « أَرْحَام » : جمع رَحِم ، محلّ تکوین جنین .‏

سوره آل عمران آیه 7
‏متن آیه : ‏
‏ هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏او است که کتاب ( قرآن ) را بر تو نازل کرده است . بخشی از آن ، آیههای « مُحْکَمَات » است ( و معانی مشخّص و اهداف روشنی دارند و ) آنها اصل و اساس این کتاب هستند ، و بخشی از آن آیههای « مُتَشَابِهَات » است ، ( و معانی دقیقی دارند و احتمالات مختلفی در آنها میرود ) . و امّا کسانی که در دلهایشان کژی است ( و گریز از حق ، زوایای وجودشان را فرا گرفته است ) برای فتنهانگیزی و تأویل ( نادرست ) به دنبال متشابهات میافتند . در حالی که تأویل ( درست ) آنها را جز خدا و کسانی نمیدانند که راسخان ( و ثابتقدمان ) در دانش هستند . ( این چنین وارستگان و فرزانگانی ) میگویند : ما به همه آنها ایمان داریم ( و در پرتو دانش میدانیم که محکمات و متشابهات ) همه از سوی خدای ما است . و ( این را ) جز صاحبان عقل ( سلیمی که از هوی و هوس فرمان نمیبرند ، نمیدانند و ) متذکّر نمیشوند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُحْکَمَاتٌ » : آیههای متقن و واضحی که همگان میتوانند به معانی و تفسیر آنها پی ببرند و در فهم آنها دچار اشتباه و التباس نشوند . « أُمُّ الْکِتَابِ » : اصل و اساس قرآن و مرجع احکام حلال و حرام و کلید مشکلات و مجملات . « مُتَشَابِهَاتٌ » : آیاتی که مشکل و قابل تأویل بوده و معانی کاملاً واضح و روشنی ندارند و چون محتمل مفاهیم و اوجه زیادی هستند ، قاطعانه نمیتوان آنها را تفسیر و تبیین کرد . از قبیل : حروف مقطّعه ، هنگامه رستاخیز ، چگونگی روح ، مجملات قرآن ، صفاتیزدان ، و . . . « زَیْغٌ » : انحراف از حق . کجروی . « إِبْتِغاء » : خواستن . طلبیدن . « فِتْنَة » : برگرداندن از دین . کفر و شرک ( نگا : بقره / 191 و 217 . . . ) . « تَأْوِیل » : واژه ( تأویلِ ) نخستین به معنی تحریف و تفسیر نادرست ، و دومی به معنی تفسیر صحیح و تبیین متشابهات در حدود توان بشری است . « الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ » : دانشمندان زبردست و فرزانه . « رَاسِخُونَ » : عطف بر ( اللهُ ) است و ضمیر ( هُ ) در ( تَأْویلَهُ ) به ( مَا ) یعنی متشابه برمیگردد . « کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا » : هر یک از محکم و متشابه ، از سوی پروردگارمان نازل شده است و ممکن نیست برخی از آن مخالف برخی دیگر باشد .‏

سوره آل عمران آیه 8
‏متن آیه : ‏
‏ رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( چنین فرزانگان خردمندی میگویند : ) پروردگارا ! دلهای ما را ( از راه حق ) منحرف مگردان بعد از آن که ما را ( حلاوت هدایت چشانده و به سوی حقیقت ) رهنمود نمودهای ، و از جانب خود رحمتی به ما عطاء کن . بیگمان بخشایشگر توئی تو .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تُزِغْ » : منحرف مگردان . « هَبْ » : عطاء کن . ببخش . « مِن لَّدُنکَ » : از سوی خود . « الْوَهَّاب » : بس بخشنده .‏

سوره آل عمران آیه 9
‏متن آیه : ‏
‏ رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَّ رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارا ! تو مردمان را در روزی که تردیدی در آن نیست جمع خواهی کرد ( تا همگان را در برابر کارشان پاداش دهی و بدین امر وعده دادهای و ) بیگمان خدا خلاف وعده نمیکند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِیَوْمٍ » : برای حساب روزی که قیامت است . مضاف محذوف است ، و تقدیر آن چنین است : لِحِسَابِ یَوْمٍ . « الْمِیعَاد » : وعده . مصدر میمی است .‏

سوره آل عمران آیه 10
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَیْئاً وَأُولَئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( در چنین روزی ) به هیچ وجه اموال و اولاد کافران ، آنان را نمیتواند از ( عذاب ) خدا نجات دهد ( و مایه رهائی ایشان از عذاب خدا گردد ) و ایشان افروزینه آتش ( دوزخ ) هستند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ » : بدیشان نفع نمیرساند . از ایشان دفع نمیگرداند . « مِنَ اللهِ » : از عذاب خدا . « وَقُود » : افروزینه . هیمهای که آتش را با آن روشن میسازند . هیزم .‏

سوره آل عمران آیه 11
‏متن آیه : ‏
‏ کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اینان رفتار و کردار زشتی دارند ) همچون رفتار و کردار قوم فرعون و کسانی که پیش از ایشان بودند و آیات ما را ( با وجود روشنی ) تکذیب میکردند ، پس خدا آنان را به ( کیفر ) گناهانشان گرفت ، و خداوند شدیدالعقاب است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« دَأب » : عادت . کار . جار و مجرور « کَدَأْبِ » : متعلّق است به ( دَأْب ) محذوف و تقدیر آن چنین است : دَأْبُهُمْ کَدَأْبِ . « ءَالِ » : اهل . پیروان . دار و دسته . « فِرْعَوْن » : لقب شاهان مصر . در اینجا مراد فرعون معاصر موسی است به نام رامسس دوم .‏

سوره آل عمران آیه 12
‏متن آیه : ‏
‏ قُل لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! ) به کسانی که کافرند ، بگو : شما ( در دنیا ) شکست خواهید خورد و ( در آخرت ) گردآورده میشوید و به دوزخ افکنده میشوید ، و ( دوزخ ) چه بد جایگاهی است !‏

‏توضیحات : ‏
‏« تُحْشَرُونَ » : گردآورده میشوید . « مِهَاد » : آرامگاه . قرارگاه . بستر‏

سوره آل عمران آیه 13
‏متن آیه : ‏
‏ قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَأُخْرَى کَافِرَةٌ یَرَوْنَهُم مِّثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَاللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَن یَشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لَّأُوْلِی الأَبْصَارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در دو دستهای که ( در میدان جنگ بدر ) با هم روبرو شدند ، نشانهای ( و درس عبرتی ) برای شما است . دستهای در راه خدا میجنگید ( و برای اعلاء فرمان خدا و انتشار دین حق میرزمید ) و دستهای دیگر کافر بود ( و در راه اهریمن هوی و هوس نبرد میکرد . چنین کافرانی ) مؤمنان را ( بخواست خدا ) باچشم خویش دو برابر ( تعداد واقعی ) خود میدیدند ( و بدینسبب ترس و هراس بر آنان چیره شد و گریختند ) و خداوند هرکس را بخواهد با یاری خود تأیید میکند ( و پیروزی را نصیب او میگرداند ) . بیگمان در این امر عبرتی برای صاحبان چشم ( بینا و بینش راستین ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِلْتَقَتَا » : با هم در جنگ بدر رویاروی شدند ( نگا : انفال / 41 - 44 ) . « فِئَةٌ » : دسته . گروه . « یَرَوْنَهُم مِّثْلَیْهِمْ » : دسته کافران ، شماره گروه مؤمنان را دو برابر خود میدیدند ( نگا : أنفال / 43 ) . ( مِثْلَیْهِمْ ) حال ضمیر ( هِمْ ) است . « رَأْیَ الْعَیْنِ » : دیدن روشن و آشکار . ( رَأْیَ ) مفعول مطلق ( یَرَوْنَهُمْ ) است . « أُوْلِی الأبْصَارِ » : دارندگان چشم . صاحبان بینش .‏

سوره آل عمران آیه 14
‏متن آیه : ‏
‏ زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏برای انسان ، محبّت شهوات ( و دلبستگی به امور مادی ) جلوه داده شده است ، از قبیل : عشق به زنان و فرزندان و ثروت هنگفت و آلاف و الوف طلا و نقره و اسبهای نشاندار ( و مرکبهای ممتاز ) و چهارپایان ( همچون : شتر و گاو و بز و گوسفند . . . ) و کشت و زرع . اینها ( همه ) کالای دنیای پست ( فعلی ) است و سرانجام نیک ( تلاشگران در راه حق ) در پیشگاه خدا است ( و همو داند که در آخرت به نیکوکاران چه چیزهائی عطاء خواهد کرد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِنَ النِّسَآءِ وَ . . . » : از قبیل عشق به زنان و . . . . دوست داشت زنان و . . . حرف ( مِنْ ) میتواند مفسّره یا بیانیّه باشد . « الْبَنِینَ » : پسران . مراد فرزندان است . « الْقَنَاطِیر » : جمع قِنطار ، دارائی هنگفت . آلاف و الوف . « الْمُقَنطَرَةِ » : انباشته . بیشمار . کومه . « الذَّهَبِ » : طلا . « الْفِضَّةِ » : نقره . « الْخَیْلِ » : رمه اسبان . « الْمُسَوَّمَةِ » : سر داده شده برای چَرا . نشاندار سفید پیشانی و دست و پا . زیبا و برازنده . « الأنْعَامِ » : چهارپایان . شتر و گاو و بز و گوسفند . « الْحَرْثِ » : کشتزار . مصدر است و به معنی اسم مفعول به کار رفته است . « الْمَئَابِ » : مرجع . بازگشت . « حُسْنُ الْمَئَابِ » : بازگشتگاه نیکو در بهشت . صفت به موصوف خود اضافه شده است .‏

سوره آل عمران آیه 15
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ أَؤُنَبِّئُکُم بِخَیْرٍ مِّن ذَلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : آیا شما را از چیزی با خبر سازم که از این ( چیزهائی که در دیدهها آراسته و جلوه داده شده است ) بهتر است ؟ برای کسانی که پرهیزگاری پیشه کنند در نزد پروردگارشان باغهائی ( در جهان دیگر ) است که رودخانهها از پای ( درختان ) آنها میگذرد ، آنان در آنجاها جاویدانه خواهند بود . ( همچنین ایشان را ) همسران پاکیزه ( از هر پلیدی و نقصی ) و خوشنودی خدا است . و خداوند ( رفتار و کردار ) بندگان را میبیند ( و نیّت درونی ایشان را میداند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُنَبِّئُکُمْ » : آگاهتان کنم . « ذلِکُمْ » : آنچه گذشت از زنان و . . . « رِضْوَان » : خوشنودی فراوان .‏

سوره آل عمران آیه 16
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و همان کسانی که ( ایمان ، دل آنان را لبریز میسازد و فریاد برمیآورند و ) میگویند : پرودگارا ! ما ایمان آوردهایم ، پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش ( دوزخ ) به دور دار .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قِنَا » : ما را محفوظ و مصون دار . از ماده ( وقی ) .‏

سوره آل عمران آیه 17
‏متن آیه : ‏
‏ الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأَسْحَارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و همان کسانی که ( در راه طاعت و عبادت ، و دوری از گناه و معصیت ، و تحمّل مشقّات و ناملایمات ) بردبار ، و ( در نیّت و کردار و گفتار ) درستکار ، و ( با خشوع و خضوع بر طاعت و عبادت ) مداوم و ماندگار ، و ( از آنچه میتوانند و بدان دسترسی دارند ) بخشاینده ، و در سحرگاهان آمرزش خواهند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الصَّابِرِینَ » : شکیبایان . ( الصَّابِرِینَ ) میتواند مجرور باشد و بدل یا صفت ( الَّذِینَ ) و یا صفت ( الْعِبَادِ ) بشمار آید ، و یا منصوب باشد و مخصوص به مدح قلمداد شود . « الْقَانِتِینَ » : مطیعان خاشع و خاضع . مداومان بر طاعت و عبادت .‏

سوره آل عمران آیه 18
‏متن آیه : ‏
‏ شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند ( با نشان دادن جهان هستی به گونه یک واحد بهم پیوسته و یک نظام یگانه و ناگسسته ، عملاً ) گواهی میدهد این که معبودی جز او نیست ، و این که او ( در کارهای آفریدگان خود ) دادگری میکند ، و فرشتگان و صاحبان دانش ( هر یک به گونهای در این باره ) گواهی میدهند . جز او معبودی نیست که هم توانا است و هم حکیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَآئِماً بِالْقِسْطِ » : در میان بندگانش دادگرانه رفتار میکند . ( قَآئِماً ) حال ( هُوَ ) است .‏

سوره آل عمران آیه 19
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِیعُ الْحِسَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان دین ( حق و پسندیده ) در پیشگاه خدا اسلام ( یعنی خالصانه تسلیم فرمان الله شدن ) است ( و این ، آئین همه پیغمبران بوده است ) و اهل کتاب ( در آن ) به اختلاف برنخاستند مگر بعد از آگاهی ( بر حقیقت و صحّت آن ؛ این کار هم ) به سبب ستمگری و سرکشی میان خودشان بود ( و انگیزهای جز ریاستخواهی و انحصارطلبی نداشت ) . و کسی که به آیات خدا ( اعم از آیات دیدنی در آفاق و انفس ، یا آیات خواندنی در کتابهای آسمانی پشت کند و ) کفر ورزد ( بداند که ) بیگمان خدا زود حسابرسی میکند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الإِسْلام » : فرمانبرداری از خدا و قوانین و احکام آسمانی . آئین اسلام که همه انبیاء از آدم تا خاتم بر آن بودهاند و در تبلیغ آن کوشیدهاند ( نگا : بقره / 132 ، آلعمران / 67 ، انعام 161 - 163 ) . « بَغْیاً » : ستمگری و سرکشی . مفعولٌله یا حال است .‏

سوره آل عمران آیه 20
‏متن آیه : ‏
‏ فَإنْ حَآجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُل لِّلَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ وَالأُمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس اگر با تو به ستیز پرداختند ، بگو : من و کسانی که از من پیروی نمودهاند ، خویشتن را تسلیم خدا کردهایم و رو بدو نمودهایم . و بگو به اهل کتاب ( یعنی یهودیان و مسیحیان ) و به بیسوادان ( یعنی مشرکان عرب ) : آیا شما تسلیم شدهاید ؟ اگر تسلیم شوند ، بیگمان هدایت یافتهاند ( و راه را از چاه باز شناختهاند ) و اگر سرپیچی کنند ( نگران مباش ؛ زیرا ) بر تو ابلاغ ( رسالت ) است و بس ، و خدا بینا به ( اعمال و عقائد ) بندگان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَآجُّوکَ » : با تو جدال و ستیزه کردند . « أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ ِللهِ » : با تمام وجود فرمانبردار اوامر و نواهی خدایم و کسی را انباز او نمیگردانم . « وَجْه » : مراد ذات و وجود است . « مَنْ » : عطف بر ضمیر ( تُ ) است . « الأُمِّیِّینَ » : کسانی که نمیتوانند بخوانند و بنویسند . بیسوادان . در اینجا مراد عربهای مشرک است . « ءَأَسْلَمْتُمْ » : این واژه ماضی و استفهامی است ؛ ولی مراد امر است و تقدیر چنین است : أَسْلِمُوا ( نگا : مائده / 91 ) . « الْبَلاغ » : تبلیغ .‏

سوره آل عمران آیه 21
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الِّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که به آیات ( دیدنی و خواندنی ) خدا کفر میورزند ، و پیغمبران را به ناحق به قتل میرسانند ، و کسانی از مردمان را میکشند که به عدالت و دادگری فرمان میدهند ( و ایشان را به سوی خدا میخوانند ) ، پس آنان را به عذاب دردناکی بشارت بده .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْقِسْط » : دادگری .‏

سوره آل عمران آیه 22
‏متن آیه : ‏
‏ أُولَئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان کسانی هستند که اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده ( و اگر کردار نیکی هم داشته باشند ، باطل و بیثمر خواهد بود ) و ایشان را یاور و مددکاری نیست ( تا آنان را از زیان دنیوی و عذاب اخروی نجات دهد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَبِطَتْ » : تباه و هدر رفته است . باطل و بیثمر شده است .‏

سوره آل عمران آیه 23
‏متن آیه : ‏
‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوْتُواْ نَصِیباً مِّنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَى کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِّنْهُمْ وَهُم مُّعْرِضُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا آگاهی از حال کسانی که بدیشان بهرهای از کتاب ( آسمانی ) داده شده است ؛ ( هنگامی که ) ایشان به سوی کتاب خدا ( قرآن ) دعوت میشوند تا در میانشان داوری کند ( و حق را از باطل جدا سازد ، ولی آنان دعوت را نمیپذیرند ) سپس گروهی از ایشان سرپیچی میکنند ، و حال آن که ( همیشه چنین کسانی از حق و حقیقت ) روی گردانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُوتُوا نَصِیباً مِّنَ الْکِتَابِ » : بهرهای از کتاب بدیشان داده شده است و بدان آشنایند . مراد از چنین کسانی ، رؤسای یهود ، و از کتاب ، تورات است . « إِلی کِتَابِ اللهِ » : مراد از کتاب خدا تورات یا قرآن است . « مُعرِضُونَ » : رویگردانان . پشتکنندگان .‏

سوره آل عمران آیه 24
‏متن آیه : ‏
‏ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَّعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِی دِینِهِم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این ( عمل آنان ) بدان خاطر است که میگفتند : جز چند روز اندکی ، آتش ( دوزخ ) به ما نمیرسد ( و مجازات محدودی داریم . چرا که از قوم گزیدهایم ! ) و افتراهائی که در دینشان به خدای میبستند و ( پیوسته ) به هم میبافتند ، ایشان را گول زده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذلِکَ » : آنچه مذکور افتاد از تولّی و اعراض . ذلِکَ : مبتدا و عبارت ( بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاّ أَیَّاماً مَّعْدُودَاتٍ ) خبر است . « لَن تَمَسَّنَا » : به ما نمیرسد و ما را نمیسوزاند . « أیَّاماً مَّعْدُودَاتٍ » : چند روز اندک . منظورشان تنها چهل روز است که در آن گوسالهپرستی کردهاند . « غَرَّ » : گول زد . فریب داد .‏

سوره آل عمران آیه 25
‏متن آیه : ‏
‏ فَکَیْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِیَوْمٍ لاَّ رَیْبَ فِیهِ وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس ( حال آنان ) چگونه خواهد بود ( و چه کار خواهند کرد ) وقتی که ایشان را در روزی که هیچ شکّی در ( وقوع ) آن نیست ، جمع میآوریم و به هر کسی ( پاداش و پادافره ) آنچه کرده و فراچنگ آورده است به تمام و کمال داده شود و بر آنان ستم نرود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَیْفَ » : حال آنان چگونه خواهد بود ؟ چه وضعی پیدا میکنند ؟ . « وُفِّیَتْ » : به تمام و کمال داده شد .‏

سوره آل عمران آیه 26
‏متن آیه : ‏
‏ قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : پروردگارا ! ای همه چیز از آن تو ! تو هر که را بخواهی حکومت و دارائی میبخشی و از هر که بخواهی حکومت و دارائی را بازپس میگیری ، و هر کس را بخواهی عزّت و قدرت میدهی و هرکس را بخواهی خوار میداری ، خوبی در دست تو است و بیگمان تو بر هر چیزی توانائی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَالِکَ » : منادا است یا صفت ( الله ) . « تَنزِعُ » : بازپس میگیری . سلب میکنی .‏

سوره آل عمران آیه 27
‏متن آیه : ‏
‏ تُولِجُ اللَّیْلَ فِی الْنَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الَمَیَّتَ مِنَ الْحَیِّ وَتَرْزُقُ مَن تَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بخشی از ) شب را جزو روز میگردانی ( و بدین سبب شبها کوتاه و روزها دراز میگردند ) و ( بخشی از ) روز را جزو شب میگردانی ( و لذا روزها کوتاه و شبها دراز میشوند ) و زنده را از مرده پدید میآوری و مرده را از زنده ، و به هر کس که بخواهی بدون حساب روزی میبخشی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تُولِجُ » : داخل میگردانی . وارد میکنی . « تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنْ . . . » : زنده را از مرده ، و مرده را از زنده پدیدار میسازی . همان گونه که شب به داخل روز میخزد و روز از شب میخیزد ، عین این خَزِش و خیزِش در سلولهای بدن موجود زنده برقرار است . پیوسته سلولهائی میمیرند و سلولهای دیگری به وجود میآیند ، و چرخه حیات و موت لحظهای متوقّف نمیگردد .‏

سوره آل عمران آیه 28
‏متن آیه : ‏
‏ لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِیرُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مؤمنان نباید مؤمنان را رها کنند و کافران را به جای ایشان به دوستی گیرند ، و هر که چنین کند ( رابطه او با خدا گسسته است و بهرهای ) وی را در چیزی از ( رحمت ) خدا نیست - مگر آن که ( ناچار شوید و ) خویشتن را از ( اذیّت و آزار ) ایشان مصون دارید و ( به خاطر حفظ جان خود تقیه کنید ) - و خداوند شما را از ( نافرمانی ) خود برحذر میدارد و بازگشت ( همگان ) به سوی او است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِن دُونِ » : به جای . « فَلَیْسَ مِنَ اللهِ فِی شَیْءٍ » : بهرهای از دین خدا ندارد ، و بسی دور از رحمت او است ( نگا : مائده / 51 ) . در اینجا مضاف پیش از ( اللهِ ) حذف شده است که ( دین ) یا ( ثَواب ) یا ( رَحْمَة ) است . « إِلاّ أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً » : مگر این که از اذیّت و آزارشان بترسید که در این صورت میتوانید با آنان در ظاهر دوستی ورزید ، بدان اندازه که دفع ضرر گردد ( نگا : نحل / 106 ) . « تُقَاة » : پرهیز کردن و خویشتن را محفوظ داشتن . اصل آن ( وُقَیَة ) است و واو به تاء ، و یاء به الف تبدیل شده است . مفعول مطلق است . « یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفْسَهُ » : خدا شما را از عقاب و عذاب خود برحذر میدارد . مضاف پیش از ( نَفْسَهُ ) حذف شده است که ( عِقَاب ) است .‏

سوره آل عمران آیه 29
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ إِن تُخْفُواْ مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللّهُ وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : اگر آنچه را که در سینههایتان دارید پنهان سازید یا آشکار کنید ، خداوند آن را میداند و خداوند آگاه از هر چیزی است که در آسمانها و زمین است ، و خداوند بر هر چیزی توانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صُدُور » : سینهها . در اینجا مراد دل و درون است .‏

سوره آل عمران آیه 30
‏متن آیه : ‏
‏ یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤُوفُ بِالْعِبَادِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( کسانی که از فرمان پروردگارشان سرپیچی میکنند ، بترسند از ) روزی که هر کسی آنچه را از نیکی انجام داده است حاضر و آماده میبیند ( و مایه سرور او میشود ) و دوست میدارد کاش میان او و آنچه از بدی انجام داده است فاصله زیادی میبود ( تا دیدار زشت آن را نبیند و به فرجام نامبارک آن ، دچار عقاب و عذاب نشود ) ، و خداوند شما را از ( نافرمانی ) خودش برحذر میدارد ، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است ( و با نافرمانی از او ، رحمت را به زحمت ، و نعمت را به نقمت تبدیل نکنید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُحْضَراً » : حاضر و آماده ( نگا : کهف / 49 ) . حال ( ما ) است . « أَمَداً بَعِیداً » : فاصله زیاد .‏

سوره آل عمران آیه 31
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : اگر خدا را دوست میدارید ، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید ، و خداوند آمرزنده مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . . .‏

سوره آل عمران آیه 32
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : از خدا و از پیغمبر اطاعت و فرمانبرداری کنید ، و اگر سرپیچی کنند ( ایشان به خدا و پیغمبر ایمان ندارند و کافرند و ) خداوند کافران را دوست نمیدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَوَلَّوْا » : پشت کردند . سرپیچی نمودند .‏

سوره آل عمران آیه 33
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم ( از قبیل : اسماعیل و اسحاق و یعقوب ) و خاندان عِمران ( از قبیل : موسی و هارون و عیسی و مادرش مریم ) را از میان جهانیان برگزید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إصْطَفی » : برگزید و برتری بخشید . از ماده ( صفو ) .‏

سوره آل عمران آیه 34
‏متن آیه : ‏
‏ ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان فرزندانی بودند که ( چه از نظر پاکی و تقوا و فضیلت ، و چه از نظر دودمان ) برخی از برخی دیگرند ( زیرا خاندان ابراهیم که اسماعیل و اسحاق و فرزندان ایشانند از نسل ابراهیم هستند ، و ابراهیم از نسل نوح ، و نوح از آدم است ، و خاندان عمران که موسی و هارون و عیسی و مادرش میباشند ، از نژاد ابراهیم و نوح و آدم هستند ) ، و خداوند شنوا و دانا است ( و از گفتار بندگان و افعال ایشان آگاه است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذُرِّیَّةً » : نسل . دودمان . بدل ( ءَالَ ) است .‏

سوره آل عمران آیه 35
‏متن آیه : ‏
‏ إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خداوند شنید ) هنگامی که همسر عمران گفت : پروردگارا ! من آنچه را در شکم دارم خالصانه نذر تو کردم ( تا کارش تنها خدمت به بیتالمقدّس باشد . ) پس ( آن را ) از من بپذیر که تو شنوا و دانائی ( و گریه و زاری مرا میشنوی و اخلاص و هدف مرا میدانی ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُحَرَّراً » : آزاد از کار و بار دنیا ، و مختصّ عبادت تو و خدمت بیتالمقدّس . حال ( ما ) است .‏

سوره آل عمران آیه 36
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنثَى وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالأُنثَى وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وِإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس هنگامی که او را زائید ، ( دید که دختر است و به درگاه پروردگار دست مناجات برداشت و عذر خواهان ) گفت : خداوندا ! من او را دختر زائیدم - ولی خدا بدانچه او به دنیا آورده بود آگاهتر بود ( از خود مریم ، و بهتر میدانست که ) پسر مانند دختر نیست ( و این دختر به مراتب از پسری که آرزوی او بود ، سودمندتر خواهد بود - و گفت : ) من او را مریم نام گذاردم و او و فرزندانش را از ( وسوسه و گمراهسازی ) اهریمن مطرود ( از درگاه فضل و کرمت ، به تو میسپارم و ) در پناه تو میدارم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنثَیا » : این جمله بیانگر افسوس مادر مریم است ، نه این که او خدا را آگاه سازد . ( أُنثَیا ) حال ضمیر ( هَا ) است . « لَیْسَ الذَّکَرُ کَالأُنثَیا » : این سخن میتواند گفته خدا باشد و یا گفته مادر مریم که با افسوس میگوید : برای خدمت به بیتالمقدّس ، دختر همچون پسر نمیتواند مفید باشد . « أُعِیذُهَا بِکَ » : او را در پناه تو میدارم و به تو میسپارم . « الرَّجِیمِ » : مطرود .‏

سوره آل عمران آیه 37
‏متن آیه : ‏
‏ فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقاً قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند ، او ( یعنی مریم ) را به طرز نیکوئی پذیرفت ، و به طرز شایستهای ( نهال وجود ) او را رویانید ( و پرورشش داد ) ، و زکریّا ( شوهر خاله او ) را سرپرست او کرد . هر زمان که زکریّا وارد عبادتگاه او میشد ، غذای ( تمییز و زیادی ) را در پیش او مییافت . ( باری ) به مریم گفت : این از کجا برای تو میآید ؟ ! گفت : این از سوی خدا میآید . خداوند به هرکس که بخواهد بیحساب و بیشمار روزی میرساند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَقَبَّلَ » : پذیرفت . « أَنبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً » : او را به زیباترین وجه تربیت کرد و به بهترین صورت محافظت و مراقبت نمود . ( نَبَاتاً ) مفعول مطلق است . « کَفَّلَهَا زَکَرِیَّا » : زکریّا را سرپرست مریم کرد . « أَنَّیا » : از کجا ؟‏

سوره آل عمران آیه 38
‏متن آیه : ‏
‏ هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاء ‏

‏ترجمه : ‏
‏بدان هنگام ( که زکریّا آن همه مرحمت و محبّت خدا را در حق مریم دید ، خاشعانه در عبادتگاه به پا خاست و رو به سوی آسمان کرد و ) پروردگار خویش را به فریاد خواند ، گفت : پروردگارا ! ( هر چند که خود پیرم و همسرم نازا ) فرزند شایستهای از جانب ( لطف و کرم ) خویش به من عطاء فرما ، بیگمان تو شنونده دعائی ( و پذیرنده تمنّائی ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هُنَالِکَ » : آنجا ، پیش مریم و در کنار عبادتگاه . « دَعَا » : به کمک طلبید . به فریاد خواند .‏

سوره آل عمران آیه 39
‏متن آیه : ‏
‏ فَنَادَتْهُ الْمَلآئِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَى مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَسَیِّداً وَحَصُوراً وَنَبِیّاً مِّنَ الصَّالِحِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس ( خداوند دعای او را پذیرفت و ) در حالی که در عبادتگاه به نیایش ایستاده بود ، فرشتگان او را ندا در دادند که خداوند تو را به یحیی مژده میدهد ، و او تصدیق کننده کلمه خدا ( یعنی عیسی ، چون با کلمه « کُن » پدید آمده است ) و پیشوا و برکنار از هوسهای سرکش ، و پیغمبری از ( تبار ) صالحان خواهد بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَلآئِکَةُ » : فرشتگان . در اینجا چه بسا مراد تنها جبرئیل باشد . « مُصَدِّقاً » : تصدیقکننده . حال ( یَحْیی ) است . « کَلِمَةٍ » : مراد عیسی است ( نگا : آلعمران / 45 ) . « سَیِّداً » : سَرور . مراد این است که با دانش و فضلی که دارد بر قوم خود سروری و آقائی میکند . « حَصُوراً » : برکنار از هوسهای سرکش . کسی که با وجود قدرت ازدواج برای زهد و پارسائی از آن چشم میپوشد . البتّه این امر دلیل بر فضلِ ترک ازدواج نیست ؛ چرا که یحیی نه از پدر خود برتر بوده است و نه از نیای خود ابراهیم خلیل . « مِنَ الصَّالِحِینَ » : از نژاد صالحان .‏

سوره آل عمران آیه 40
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ أَنَّىَ یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذَلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( با رسیدن این مژده ، زکریّا متحیّرانه و مضطربانه کیفیّت وقوع این امر خارقالعاده را جویا شد و ) گفت : پروردگارا ! چگونه فرزندی مرا خواهد بود ، در حالی که پیری به سراغ من آمده است و همسرم نازا است ؟ ( خداوند توسّط فرشتگان بدو ) فرمود : همین طور است ، خداوند هر کاری را بخواهد انجام میدهد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَنَّیا » : چگونه ؟ « غُلام » : فرزند . « الْکِبَرُ » : پیری . کهنسالی . « عَاقِرٌ » : نازا .‏

سوره آل عمران آیه 41
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّیَ آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَاذْکُر رَّبَّکَ کَثِیراً وَسَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالإِبْکَارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : پروردگارا ! نشانهای برای من قرار بده ( که حاملگی همسرم را برساند ) . فرمود : نشانه تو آن است که نمیتوانی سه روز با مردم حرف بزنی مگر با رمز و اشاره ، و ( در این مدّت به شکرانه نعمت ) پروردگارت را بسی یاد کن و سحرگاهان و شامگاهان او را تسبیح گوی و به پاکی بستای .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَایَةً » : نشانه . علامت . « أَلاَّ تُکلِّمَ النَّاسَ » : این که نمیتوانی با مردم سخن بگوئی . « رَمْزاً » : اشاره با دست یا سر و غیره . « الْعَشِیِّ » : شامگاهان . « الإِبْکَار » : سحرگاهان ( نگا : مریم / 11 ) .‏

سوره آل عمران آیه 42
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( تو حضور نداشتی ) هنگامی که فرشتگان گفتند : ای مریم ! خدا تو را برگزیده و پاکیزهات داشته است ، و تو را بر همه زنان جهان برتری داده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« طَهَّرَکِ » : تو را از ناپاکیها زدوده است و از اتّهامات یهودیان پاکیزه داشته است . « إصْطَفَاکِ عَلَیا نِسَآءِ الْعَالَمِینَ » : تو را بر سائر زنان جهانیان برتری داد ؛ در این که تو یگانه زنی هستی که برای خدمت در کلیسا پذیرفته شده و بدون شوهر ، صاحب نوزاد گشته است .‏

سوره آل عمران آیه 43
‏متن آیه : ‏
‏ یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مریم ! ( به شکرانه این نعمت بزرگ ) همیشه خاشعانه به اطاعت و عبادت پروردگارت مشغول شو و با نمازگزاران به سجده و رکوع بپرداز ( و با آنان نماز بخوان ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُقْنُتِی لِرَبِّکِ » : فروتنانه به پرستش پروردگارت بپرداز . « أُسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ » : با نمازگزاران نماز بخوان .‏

سوره آل عمران آیه 44
‏متن آیه : ‏
‏ ذَلِکَ مِنْ أَنبَاء الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُون أَقْلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این ( چیزهائی که گفته شد ) از جمله خبرهای غیبی است که آن را به تو وحی میکنیم و تو در آن هنگام که قلمهای خود را ( برای قرعهکشی به درون آب یا کیسهای و . . . ) میافکندند تا ( روشن شود بر طبق قرعه ) کدام یک سرپرستی مریم را بر عهده گیرد ، و بدان هنگام که میان خود ( بر سر سرپرستی او ) کشمکش داشتند حضور نداشتی ( و همه اینها از راه وحی به تو میرسد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَنبَآءِ » : جمع نَبَأ ، اخبار « أَقْلام » : قلمها . تیرها . « أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ » : تا ببینند کدام یک سرپرستی مریم را به عهده میگیرد . ( أَیُّ ) مبتدا و جمله بعدی خبر است ، و فعلی مانند ( یَنظُرُونَ ) یا ( یَعْلَمُونَ ) قبل از آن مقدّر است . « إِذْ یَخْتَصِمُونَ » : آن گاه که منازعه و کشمکش میکردند .‏

سوره آل عمران آیه 45
‏متن آیه : ‏
‏ إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( تو حضور نداشتی ) آن گاه که فرشتگان گفتند : ای مریم ! خداوند تو را به کلمه خود که نامش مسیح عیسی پسر مریم است مژده میدهد ، و او در این جهان و آن جهان بلندمرتبه و بزرگوار و از زمره مقرّبان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَسِیحُ » : لقب عیسی است ، معرّب ( مشیخا ) که در تورات آمده است و به معنی مدهون و تعمید شده است . « وَجِیهاً » : دارای وجاهت و کرامت . محترم . حال عیسی است .‏

سوره آل عمران آیه 46
‏متن آیه : ‏
‏ وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در گهواره و در حالت کهولت ( یعنی میانسالی ، که از سی سال تا پنجاه و یک سال است ) با مردم سخن خواهد گفت و از زمره صالحان بشمار است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَهْد » : گهواره . « کَهْلاً » : کهولت و میانسالی . ( یُکَلِّمُ النَّاسَ ) و ( کَهْلاً ) حالند و عطف بر ( وَجیهاً ) در آیه قبلی میباشند . « صَالِحِینَ » : کاملان در تقوا و صلاح .‏

سوره آل عمران آیه 47
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قَالَ کَذَلِکِ اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مریم در حالی که از تولّد فرزند از راه غیرطبیعی ، شگفتزده شده بود ) گفت : پروردگارا ! چگونه مرا فرزندی خواهد بود ، در حالی که انسانی با من نزدیکی نکرده است ؟ ! فرمود : این گونه هر چه را بخواهد میآفریند ، و هنگامی که اراده چیزی کند ( و بخواهد پدید آید ) فقط بدان میگوید : پدید آی ! پس ( بیدرنگ ) پدید میآید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَمْ یَمْسَسْنِی » : با من آمیزش و نزدیکی نکرده است . « قَضَیا » : اراده کرد . مقدّر فرمود .‏

سوره آل عمران آیه 48
‏متن آیه : ‏
‏ وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بدو خطّ و کتابت ، و دانش راستین و سودمند ، و تورات و انجیل میآموزد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کِتَابَ » : خطّ و کتابت . « یُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ » : مراد این است که عیسی باسواد خواهد بود ؛ نه بیسواد .‏

سوره آل عمران آیه 49
‏متن آیه : ‏
‏ وَرَسُولاً إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأکْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و او را به عنوان پیغمبری به سوی بنیاسرائیل روانه میدارد ( و بدیشان خبر میدهد ) که من ( بر صدق نبوّت خود ) نشانهای را از سوی پروردگارتان برایتان آوردهام ، و آن این که : من از گِل چیزی را به شکل پرنده برایتان میسازم ، سپس در آن میدمم و به فرمان خدا پرندهای ( زنده ) میگردد ؛ و کور مادرزاد و مبتلای به بیماری پیسی را شفا میدهم و مردگان را به فرمان خدا زنده میکنم و از آنچه میخورید و از آنچه در خانههای خود ذخیره میکنید به شما خبر میدهم ! بیگمان در اینها نشانهای برای شما است اگر ( اراده پذیرش ) ایمان داشته باشید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَسُولاً » : حال و تقدیر چنین است : وَ یُکَلِّمُهُم رَسُولاً . یا این که مفعولٌبه فعل محذوفی است و تقدیر چنین میشود : وَ نَجْعَلُهُ رَسُولاً . « أَنِّی » معمول ( رَسُولاً ) است و تقدیر چنین است : رَسُولاً ناطِقاً بِأَنِّی . « أَخْلُقُ » : شکل میبخشم . « طِینِ » : گِل . « أُبْرِئُ » : شِفا میدهم . « أَکْمَهَ » : کور مادرزاد . « أَبْرَصَ » : پیس . « مَوْتَیا » : جمع میّت ، مردگان .‏

سوره آل عمران آیه 50
‏متن آیه : ‏
‏ وَمُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَجِئْتُکُم بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَطِیعُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( من پیغمبریم که ) تصدیقکننده آن چیزی هستم که پیش از من از تورات بوده است و ( آمدهام ) تا پارهای از چیزهائی را که ( بر اثر ستم و گناه ) بر شما حرام شده است ( به عنوان تخفیفی از سوی خدا ) برایتان حلال کنم ، و نشانهای ( به دنبال نشانهای ) را برایتان آوردهام ؛ بنابراین ( معجزهها و نشانههای پیاپی ) از خدا بترسید و از من اطاعت کنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُصَدِّقاً » : حال فعل محذوف ( جِئْتُکُمْ ) است . « مَا بَیْنَ یَدَیَّ » : آنچه پیش از من بوده است . « ءَایَةً » : معجزه .‏

سوره آل عمران آیه 51
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ اللّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان خداوند پروردگار من و پروردگار شما است ، پس او را بپرستید ؛ این راه راست است ( و انسان را به سعادت هر دو جهان میرساند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ » : ( نگا : فاتحه / 6 ، بقره / 142 و 213 ) .‏

سوره آل عمران آیه 52
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَى مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللّهِ آمَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ولی هنگامی که عیسی از ایشان احساس کفر ( و سرکشی و نافرمانی ) کرد ، گفت : کیست که یاور من به سوی خدا ( و برای تبلیغ آئین او ) گردد ؟ حواریّون گفتند : ما یاوران ( دین ) خدائیم ؛ ( زیرا ما ) به او ایمان آوردهایم ؛ و ( تو نیز ) گواه باش که ما مخلص و منقاد ( اوامر او ) هستیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَنْ أَنصَارِی إِلَی اللهِ » : چه کسانی در دعوت به سوی خدا مرا یاری خواهند کرد ؟ ( إِلی ) به معنی ( لِ ) یا ( فی ) است . « حَوَارِیُّونَ » : جمع حَواریّ ، خاصّگان . یاران گزیده . این واژه بیشتر برای یاران یکرنگ انبیاء به کار میرود . « مُسْلِمُونَ » : مطیعان اوامر خدا .‏

سوره آل عمران آیه 53
‏متن آیه : ‏
‏ رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنزَلَتْ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پرودرگارا ! ما بدانچه نازل فرمودهای ایمان آوردهایم و از پیغمبر پیروی نمودهایم ، پس ما را از زمره گواهان ( بر تبلیغ پیغمبر و انکار بنیاسرائیل ) بنویس .‏

‏توضیحات : ‏
‏« شَاهِدِینَ » : گواهان . اقرارکنندگان به یگانگی خدا .‏

سوره آل عمران آیه 54
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( یهودیان و دشمنان مسیح برای نابودی او و آئین آسمانی ) نقشه کشیدند ، و خداوند ( هم برای حفظ او و آئین آسمانی ) چارهجوئی کرد ؛ و خداوند بهترینِ چارهجویان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَکَرُوا » : نقشه کشیدند و چارهجوئی نمودند . حیلهگری کردند . « مَکَرَ اللهُ » : خداوند برای ابطال حیله و نقشه ایشان چارهجوئی کرد . میان ( مَکَرُوا ) و ( مَکَرَ ) مُشاکله است ؛ یعنی اتّفاق در لفظ و اختلاف در معنی .‏

سوره آل عمران آیه 55
‏متن آیه : ‏
‏ إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به یاد آورید ) هنگامی را که خدا به عیسی فرمود : من تو را ( با مرگ طبیعی در وقت معیّن ) میمیرانم و ( مقام تو را بالا میبرم و بعد از مرگ طبیعی ) به سوی خویش فرا میبرم ، و تو را از ( دست ) کافران میرهانم و کسانی را که از تو پیروی میکنند تا روز رستاخیز برتر از کسانی خواهم ساخت که کفر میورزند ، سپس برگشت ( همه ) شما به سوی من خواهد بود و در میان شما درباره آنچه که اختلاف دارید داوری خواهم کرد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُتَوَفِّیکَ » : تو را در وقت خود میمیرانم ( نگا : مائده / 117 ) . « رَافِعُکَ إِلَیَّ » : تو را منزلت و رفعت میبخشم و با کسانی چون ادریس همدم میگردانم ( نگا : مریم / 57 ) . « مُطَهِّر » : رهاننده . « فَوْقَ الَّذِینَ » : مراد فوقیّت و برتری معنوی ، یعنی فضائل و قوّت حجّت است . « مَرْجِع » : برگشت .‏

سوره آل عمران آیه 56
‏متن آیه : ‏
‏ فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏امّا کافران را در دنیا ( با مسلّط کردن ملّتها بر آنان ) و در آخرت ( با جاودانگی در آتش دوزخ ) به عذاب سختی گرفتار و مجازات خواهم کرد ، و هیچ گونه یاورانی نخواهند داشت ( که ایشان را از عذاب خدا برهانند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره آل عمران آیه 57
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته انجام میدهند ، خداوند پاداش آنان را به طور کامل خواهد داد ، و خداوند ستمکاران را دوست نمیدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره آل عمران آیه 58
‏متن آیه : ‏
‏ ذَلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این ( اخباری که ای محمّد ) بر تو میخوانیم از آیات ( خدا در قرآن است ) و از قرآن مشتمل بر علم نافع است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذلِکَ » : آنچه راجع به کار و بار عیسی گذشت . « ذِکْر » : قرآن ( نگا : حجر / 6 و 9 ) . « حَکِیم » : دارای حکمت . محکم و متقن .‏

سوره آل عمران آیه 59
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مسأله ( آفرینش ) عیسی برای خدا ، همچون مسأله ( آفرینش ) آدم است که او را از خاک بیافرید ، سپس بدو گفت : پدید آی ! و ( بیدرنگ ) پدید آمد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَثَلَ عِیسَیا . . . الخ » : مراد آن است که اگر آفرینش عیسی بدون پدر در نظرتان بعید مینماید ، بدانید که آفرینش آدم بدون پدر و مادر شگفتتر از آن است .‏

سوره آل عمران آیه 60
‏متن آیه : ‏
‏ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلاَ تَکُن مِّن الْمُمْتَرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( این بیان درباره آفرینش عیسی ) حقیقتی است از جانب پروردگارت ؛ پس از تردیدکنندگان مباش .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلْحَقُّ » : خبر مبتدای محذوف است که تقدیر آن چنین است : هُوَ الْحَقُّ . « مُمْتَرِینَ » : شکّ کنندگان . از ماده ( مِرْیَة ) به معنی : شکّ .‏

سوره آل عمران آیه 61
‏متن آیه : ‏
‏ فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هرگاه بعد از علم و دانشی که ( درباره مسیح ) به تو رسیده است ( باز ) با تو به ستیز پرداختند ، بدیشان بگو : بیائید ما فرزندان خود را دعوت میکنیم و شما هم فرزندان خود را فرا خوانید ، و ما زنان خود را دعوت میکنیم و شما هم زنان خود را فرا خوانید ، و ما خود را آماده میسازیم و شما هم خود را آماده سازید ، سپس دست دعا به سوی خدا برمیداریم و نفرین خدا را برای دروغگویان تمنّا مینمائیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ » : پس اگر کسی درباره مسأله عیسی با تو بدون دلیل مجادله کرد . « تَعَالَوْا » : بیائید . « نَبْتَهِلْ » : فروتنانه دست دعا به درگاه خدا برداریم و به زاری از او بخواهیم که . مباهله کنیم .‏

سوره آل عمران آیه 62
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ اللّهُ وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان این ( چیزی که درباره عیسی بر تو میخوانیم ) سرگذشت واقعی ( مسیح ) است ( و ادّعاهائی همچون الوهیّت عیسی و فرزند خدا بودن او ، بیاساس است ) و هیچ معبودی جز خداوند یگانه نیست و خداوند دارای عزّت و حکمت است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هُوَ الْقَصَصُ » : ( هُوَ ) ضمیر فصل است و ( قَصَص ) خبر ( إِنَّ ) .‏

سوره آل عمران آیه 63
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر ( با این همه شواهد روشن ، باز هم از پذیرش حق ) روی بگردانند ( بدان که خواهان حقیقت نیستند و ) خداوند از تبهکاران آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَوَلَّوْا » : اعراض نمودند .‏

سوره آل عمران آیه 64
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : ای اهل کتاب ! بیائید به سوی سخن دادگرانهای که میان ما و شما مشترک است ( و همه آن را بر زبان میرانیم ، بیائید بدان عمل کنیم ، و آن این ) که جز خداوند یگانه را نپرستیم ، و چیزی را شریک او نکنیم ، و برخی از ما برخی دیگر را ، به جای خداوند یگانه ، به خدائی نپذیرد . پس هرگاه ( از این دعوت ) سر بر تابند ، بگوئید : گواه باشید که ما منقاد ( اوامر و نواهی خدا ) هستیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَلِمَةٍ » : کلام . سخن . « سَوَآءٍ » : دادگرانه . یکسان . صفت ( کَلِمَةٍ ) است . « سَوَآءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ » : مراد این است که همه کتابهای آسمانی صحیح از جمله تورات و انجیل و قرآن در آن اختلاف ندارند . « مِن دُونِ اللهِ » : به جای خدا . غیر از خدا .‏

سوره آل عمران آیه 65
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَآجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنزِلَتِ التَّورَاةُ وَالإنجِیلُ إِلاَّ مِن بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای اهل کتاب ! چرا درباره ( دین ) ابراهیم با یکدیگر به مجادله و ستیز میپردازید ( و هر یک از شما او را بر آئین خویش میپندارید ) و حال آن که تورات و انجیل نازل نشدهاند مگر بعد از او ؟ آیا نمیفهمید ( که پیشین نمیشود پیرو پَسین باشد ) ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِمَ » : چرا . « تُحَآجُّونَ » : مجادله و ستیز میکنید .‏

سوره آل عمران آیه 66
‏متن آیه : ‏
‏ هَاأَنتُمْ هَؤُلاء حَاجَجْتُمْ فِیمَا لَکُم بِهِ عِلمٌ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هان ! شما ( ای یهودیان و مسیحیان ) ای گروهی که درباره چیزی که ( به گمان خود ) نسبت بدان آگاهی و اطّلاعی دارید ، مجادله و مناظره کردید ، ولی چرا درباره چیزی که آگاهی و اطّلاعی از آن ندارید مجادله و مناظره مینمائید ؟ و خدا ( چگونگی دین ابراهیم را ) میداند و شما نمیدانید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هَآ أَنتُمْ هَؤُلآءِ » : هان ! شما که . ( ها ) حرف تنبیه است و به اوّل اسماء اشاره ، و ضمیر مرفوعی که با اسم اشاره از آن خبر دهند ، اضافه میگردد . مانند : هذا . هاأَنَاذا .‏

سوره آل عمران آیه 67
‏متن آیه : ‏
‏ مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَلاَ نَصْرَانِیّاً وَلَکِن کَانَ حَنِیفاً مُّسْلِماً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ، ولیکن ( از ادیان باطله بیزار و منصرف و ) بر ( دین ) حق و منقاد ( فرمان ) خدا بود ، و از زمره مشرکان ( و کافرانی چون قریش و همگنان ایشان ) نبود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَنِیفاً » : دور از باطل و گراینده به حق . مخلصی که خویشتن را تسلیم فرمان خدا کرده و در هیچ چیز سر از فرمان دین او نپیچد .‏

سوره آل عمران آیه 68
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سزاوارترین مردم ( برای انتساب ) به ابراهیم ( و دین او ) کسانی هستند که ( در زمان ابراهیم دعوت او را اجابت کردند و ) از او پیروی نمودند و نیز این پیغمبر ( محمّد ) و کسانیاند که ( با او ) ایمان آوردهاند ( زیرا محمّد و یارانش اهل توحید خالصند که دین ابراهیم است ) و خداوند سرپرست و یاور مؤمنان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَوْلَیا » : سزاوارترین . « هذَا النَّبِیُّ » : مراد محمّد است .‏

سوره آل عمران آیه 69
‏متن آیه : ‏
‏ وَدَّت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَمَا یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گروهی از اهل کتاب آرزو داشتند کاش میشد شما را گمراه کنند ! و ( با القاء شبهههائی در دینتان ، شما را از اسلام برگردانند ، ولی با این کارها ) جز خویشتن را گمراه نمیسازند و نمیفهمند .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره آل عمران آیه 70
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای اهل کتاب ! چرا آیههای ( دالّ بر صدق نبوّت محمّد ، فرستاده ) خداوند را نادیده میگیرید و تکذیب میدارید ، و حال آن که ( صحّت آنها و نشانههای نبوّت محمّد را در کتابهای خود ) میبینید ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَشْهَدُونَ » : میبینید . بیگمان میدانید ( نگا : بقره / 146 ) .‏

سوره آل عمران آیه 71
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای اهل کتاب ! چرا حق را با باطل میآمیزید و کتمانش میکنید ، و حال آن که شما میدانید ( که عقاب و عذاب خدا در برابر چنین کاری چیست ) ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَلْبِسُونَ » : آمیزه هم میدارید .‏

سوره آل عمران آیه 72
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ آمِنُواْ بِالَّذِیَ أُنزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَجْهَ النَّهَارِ وَاکْفُرُواْ آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏جمعی از اهل کتاب ( به همکیشان خود ) گفتند : بدانچه بر مسلمانان نازل شده است ، در آغاز روز ایمان بیاورید ، و در پایان روز بدان کافر شوید ، تا شاید ( از قرآن پیروی نکنند و از آن ) برگردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلَّذِی » : آنچه . « وَجْهَ الْنَّهَارِ » : آغاز روز . مراد از اوّل و آخر روز ، مدّتی از زمان است ؛ نه آغاز و انجام اصطلاحیِ یک روز ( نگا : واژه « غَداً » در کهف / 23 و لقمان / 34 ) .‏

سوره آل عمران آیه 73
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تُؤْمِنُواْ إِلاَّ لِمَن تَبِعَ دِینَکُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللّهِ أَن یُؤْتَى أَحَدٌ مِّثْلَ مَا أُوتِیتُمْ أَوْ یُحَآجُّوکُمْ عِندَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و باور مکنید مگر به کسی که پیروی از آئین شما کرده باشد - بگو : بیگمان هدایت ، هدایت خدا است - این که ( دیگران آن افتخارات و کتابهای آسمانی را که نصیب شما شده است به دست آورند . یعنی ) به کسی همان چیزی داده شود که به شما داده شده است ، و این که دیگران بتوانند در پیشگاه پروردگارتان با شما به داوری بنشینند و اقامه حجّت کنند . بگو : فضل و بزرگی در دست خدا است و آن را به هرکس که بخواهد میدهد . و خداوند ( عطاء و نعمتش ) فراخ ، و آگاه ( از اهلیّت و شایستگی مستحقّ وحی و رسالتِ خویش ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تُؤْمِنُوا » : نپذیرید . تصدیق نکنید . « لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ . . . . » : نابکاران یهودی به پیروان خود میگفتند : نبوّت منحصر به قوم یهود است و لذا امور دین را از دیگران نشنوید ، پیغمبری محمّد را نپذیرید ، و قبول نداشته باشید در روز قیامت کسی بتواند علیه شما اقامه حجّت کند . « وَاسِع » : دارای رحمت و قدرت فراوان .‏

سوره آل عمران آیه 74
‏متن آیه : ‏
‏ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر کس را که بخواهد به رحمت خود مخصوص میگرداند . خداوند دارای فضل عظیم و لطف عمیم است .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره آل عمران آیه 75
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لاَّ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَآئِماً ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ وَیَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در میان اهل کتاب کسانی هستند که اگر دارائی فراوانی به رسم امانت بدیشان بسپاری ، آن را به تو بازپس میدهند . و در میان آنان کسانی هستند که اگر دیناری به رسم امانت بدیشان بسپاری ، آن را به تو بازپس نمیدهند ، مگر آن که پیوسته بالای سرشان ایستاده باشی . این بدان خاطر است که ایشان میگویند : ما در برابر امّیها ( یعنی غیر یهود ) مسؤول نبوده و بازخواستی نداریم ! و بر خدا دروغ میبندند ( و چنین چیزی حکم خدا نیست ) و حال آن که ایشان ( این را ) میدانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِن تَأْمَنْهُ » : اگر او را امین بدانی . « قِنطَارٍ » : مراد دارائی هنگفت است ( نگا : آلعمران / 14 و نساء / 20 ) . « دِینَارٍ » : مراد دارائی اندک است . « إِلاّ مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَآئِماً » : مگر آن که بالای سر او بایستی و پیوسته مطالبه کنی . « أُمِّیِّینَ » : عربها . ملّتهای غیر یهود . منسوب است به ( أُمّ ) یا ( أُمَم ) که مفردش ( أُمَّة ) است و یاء نسبت بعد از حذف حرف تاء به آخر آن افزوده میشود . « سَبِیل » : راه . مراد عتاب و عِقاب است .‏

سوره آل عمران آیه 76
‏متن آیه : ‏
‏ بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آری ! کسی که به عهد و پیمان خود وفا کند و پرهیزگاری پیشه نماید ( محبّت و رضایت خدا را فراچنگ آورده است ) زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست میدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَلَیا » : ( نگا : بقره / 81 ) . « أَوْفَیا » : وفا کرد . « إِتَّقَیا » : پرهیزگاری کرد .‏

سوره آل عمران آیه 77
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُوْلَئِکَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که پیمان خدا و سوگندهای خود را به بهای کمی ( از مادیات و مقامات دنیوی هر اندازه هم در نظرشان بزرگ و سترگ جلوهگر شود ) بفروشند ، بهرهای در آخرت نخواهند داشت و خداوند با ایشان در آخرت ( با مرحمت ) سخن نمیگوید ، و به آنان در قیامت ( با محبّت ) نمینگرد ، و ایشان را ( از کثافات گناه ) پاک نمیسازد ، و عذاب دردناکی دارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَ أَیْمَانِهِمْ » : عهد خدا و سوگندهای خود را میفروشند . « خَلاّق » : بهره و نصیب از خیر و نعمت . « لا یُکَلِّمُهُمُ اللهُ وَ لا یَنظُرُ إِلَیْهِمْ » : مراد آن است که خداوند از آنان ناراضی است و بدیشان نظر لطف ندارد . « لا یُزَکِّیهِمْ » : با مغفرت خود آنان را از گناهان پاکیزه نمیدارد .‏

سوره آل عمران آیه 78
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْکِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَیَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در میان آنان کسانی هستند که به هنگام خواندن کتاب ( خدا ) زبان خود را میپیچند و آن را دگرگون میکنند تا شما گمان برید ( آنچه را که میخوانند ) از کتاب ( خدا ) است ! در حالی که از کتاب ( خدا ) نیست . و میگویند که : آن از نزد خدا ( نازل شده ) است و با این که از سوی خدا نیامده است و به خدا دروغ میبندند و حال آن که میدانند ( که دروغ میگویند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَرِیق » : دسته . گروه . « یَلْوُونَ » : پیچ میدهند . به گونه صحیح اداء نمیکنند . « یَلْوُون أَلْسِنَتَهُم بِالْکِتابِ » : آنچه میخوانند تحریفش میکنند و درست بیان نمیدارند . مراد تحریف تورات و توجیه و تفسیر آن برابر خواست خودشان است ( نگا : نساء / 46 ) .‏

سوره آل عمران آیه 79
‏متن آیه : ‏
‏ مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُواْ عِبَاداً لِّی مِن دُونِ اللّهِ وَلَکِن کُونُواْ رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنتُمْ تَدْرُسُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هیچ کسی ( از پیغمبران ) را نسزد که خدا بدو کتاب و حکمت و نبوّت بخشد ، آن گاه او به مردمان بگوید : به جای خدا ، بندگان ( و پرستشکنندگان ) من باشید . بلکه ( به مردمان این چنین میگوید که : ) با کتابی که آموختهاید و یاد دادهاید و درسی که خواندهاید ، مردمانی خدائی باشید ( و جز او را بندگی نکنید و نپرستید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِن دُونِ اللهِ » : به جای خدا . « رَبَّانِیِّینَ » : خداجویان و خداپرستان .‏

سوره آل عمران آیه 80
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ یَأْمُرَکُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِکَةَ وَالنِّبِیِّیْنَ أَرْبَاباً أَیَأْمُرُکُم بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( هیچ کسی از پیغمبران ) به شما فرمان نمیدهد که فرشتگان و پیغمبران را به پروردگاری خود گیرید . مگر ( معقول است که ) شما را به کفر فرمان دهد ، بعد از آن که ( مخلصانه رو به خدا کردهاید و ) مسلمان شدهاید ؟ !‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَرْبَاب » : جمع رَبّ ، پروردگاران .‏

سوره آل عمران آیه 81
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّیْنَ لَمَا آتَیْتُکُم مِّن کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءکُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِکُمْ إِصْرِی قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْ مَعَکُم مِّنَ الشَّاهِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به خاطر بیاورید ) هنگامی را که خداوند پیمان مؤکّد از ( یکایک ) پیغمبران ( و پیروان آنان ) گرفت که چون کتاب و فرزانگی به شما دهم و پس از آن پیغمبری آید و ( دعوت او موافق با دعوت شما بوده و ) آنچه را که با خود دارید تصدیق نماید ، باید بدو ایمان بیاورید و وی را یاری دهید . ( و بدیشان ) گفت : آیا ( بدین موضوع ) اقرار دارید و پیمان مرا بر این کارتان پذیرفتید ؟ گفتند : اقرار داریم ( و فرمان را پذیرائیم . خداوند بدیشان ) گفت : پس ( برخی بر برخی از خود ) گواه باشید و من هم با شما از زمره گواهانم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِیثَاق » : پیمان استوار . « لَمَآ ءَاتَیْتُکُم مِّن کِتَابٍ » : اگر کتاب برای شما فرستادم . ( لَ ) حرف تأکید است و ( مَا ) شرطیّه و فعل ( ءَاتَیْتُکُمْ ) شرط و فعل ( لَتُؤْمِنُنَّ ) جواب شرط میباشد . « مَا » : اگر . آنچه . واژه ( مَا ) میتواند شرطیّه یا موصول باشد . « إِصْر » : عهد . « أَخَذْتُمْ عَلَیا ذلِکُمْ إِصْرِی » : آیا پیمان مرا بر این کارتان پذیرفتید ؟ آیا از پیروان خود بر این کار پیمان گرفتید ؟ « إشْهَدُوا » : گواه باشید بر خود و پیروان خود .‏

سوره آل عمران آیه 82
‏متن آیه : ‏
‏ فَمَن تَوَلَّى بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس هر که بعد از این ( پیمان محکم ، از ایمان به پیغمبر اسلام ) روی بگرداند ، از زمره فاسقان ( و بیرونروندگان از شرع خدا و کافران به انبیاء از اوّل تا آخر ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَوَلَّیا » : پشت کرد و عهدشکنی نمود .‏

سوره آل عمران آیه 83
‏متن آیه : ‏
‏ أَفَغَیْرَ دِینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَکَرْهاً وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا جز دین خدا را میجویند ( که اسلام است ) ؟ ولی آنان که در آسمانها و زمینند از روی اختیار یا از روی اجبار در برابر او تسلیمند و به سوی او بازگردانده میشوند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَبْغُونَ » : طلب میکنند . میجویند . « طَوْعاً وَ کَرْهاً » : خواه و ناخواه . مطیعانه با اراده و اختیار ، و مجبورانه در آفرینش و پیدایش . این دو مصدر در معنی اسم فاعل ، یعنی طَآئِعینَ و کَارِهِینَ به کار رفته و حالند .‏

سوره آل عمران آیه 84
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَیْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَى وَعِیسَى وَالنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : ایمان داریم به خدا و بدانچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط ( یعنی فرزندان و نوادگان دوازدهگانه یعقوب ) نازل شده است ، و بدانچه به موسی و عیسی و سائر پیغمبران از سوی پروردگارشان داده شده است . میان هیچ یک از پیغمبرانش ( در ایمان بدیشان ) تفاوت نمیگذاریم و ما ( بدین وسیله ) خالصانه و خاشعانه تسلیم اوئیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَسْبَاط » : نوادگان . قبائل . مراد از قبائل ، قبائل دوازدهگانه بنیاسرائیل است ( نگا : بقره / 136 و 60 ، و اعراف / 160 ) .‏

سوره آل عمران آیه 85
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِیناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسی که غیر از ( آئین و شریعت ) اسلام ، آئینی برگزیند ، از او پذیرفته نمیشود ، و او در آخرت از زمره زیانکاران خواهد بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَبْتَغِ » : بخواهد . طلب کند . « إِسْلام » : توحید و انقیاد . آئین اسلام .‏

سوره آل عمران آیه 86
‏متن آیه : ‏
‏ کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْماً کَفَرُواْ بَعْدَ إِیمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چگونه خداوند گروهی را رهنمونی میکند که بعد از ایمانشان و بعد از آن که گواهی دادند به این که پیغمبر بر حق است و معجزات و دلائل روشنی برای آنان ( بر حقّانیّت محمّد ) بیامد ، کافر شدند ؟ و خدا گروه ستمکاران را هدایت نخواهد کرد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَیِّنَات » : دلائل روشن . معجزات .‏

سوره آل عمران آیه 87
‏متن آیه : ‏
‏ أُوْلَئِکَ جَزَآؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَالْمَلآئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این چنین کسانی ، کیفرشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و مردمان همه ، بر آنان باشد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جَزَآؤُهُمْ » : مبتدای دوم است .‏

سوره آل عمران آیه 88
‏متن آیه : ‏
‏ خَالِدِینَ فِیهَا لاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنظَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در این لعن و نفرین ، جاودانه میمانند و عذابشان تخفیف نمیگردد و مهلتی بدیشان داده نخواهد شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَلاهُمْ یُنظَرُونَ » : مهلتی بدیشان داده نمیشود و دخول آنان به دوزخ به تأخیر نمیافتد و عذاب ایشان بلاانقطاع خواهد بود .‏

سوره آل عمران آیه 89
‏متن آیه : ‏
‏ إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُواْ فَإِنَّ الله غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر کسانی که بعد از آن ، توبه کنند و به اصلاح بپردازند ( یعنی به سوی خدا برگردند و در مقام جبران گذشته برآیند ، که توبه آنان پذیرفتنی است ) زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره آل عمران آیه 90
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بَعْدَ إِیمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُواْ کُفْراً لَّن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الضَّآلُّونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که بعد از ایمانشان کافر میشوند و آن گاه بر کفر میافزایند ( و در این راه اصرار میورزند ) هیچ گاه توبه آنان ( بعد از گذشت فرصت که از روی ناچاری یا در آستانه مرگ صورت میگیرد ) قبول نمیشود و ایشان به حقیقت گمراهند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ضَآلُّونَ » : گمراهان .‏

سوره آل عمران آیه 91
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمْ کُفَّارٌ فَلَن یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِم مِّلْءُ الأرْضِ ذَهَباً وَلَوِ افْتَدَى بِهِ أُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که کفر میورزند و با کفر از دنیا رخت برمیبندند ، اگر زمین پر از طلا باشد و ( بتوانند برای بازخرید خود ) آن را به عنوان فدیه بپردازند ، هرگز از هیچ کدام از آنان پذیرفته نخواهد شد . برای ایشان عذاب دردناکی است و یاوری ندارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِلْءُ الأرْضِ » : پرِ زمین . « ذَهَباً » : طلا . « لَوِ افْتَدَیا بِهِ » : اگر آن را برای رهائی خود و نجات از عذاب بدهد .‏

سوره آل عمران آیه 92
‏متن آیه : ‏
‏ لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به نیکی ( کاملی که جویای آنید و مورد پسند خدا است ) دست نمییابید ، مگر آن که از آنچه دوست میدارید ( در راه خدا ) ببخشید . و هر چه را ببخشید ( کم یا زیاد ، بیارزش یا باارزش ) خدا بر آن آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَن تَنَالُوا » : نائل نمیگردید . دست نمییابید . « بِرَّ » : خوبی . خیر کثیر . « مَا تُنفِقُوا » : آنچه را که میبخشید .‏

سوره آل عمران آیه 93
‏متن آیه : ‏
‏ کُلُّ الطَّعَامِ کَانَ حِلاًّ لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِیلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏همه غذاها بر بنیاسرائیل حلال بود ، جز آنچه اسرائیل ( یعنی یعقوب به عللی ، یا قوم اسرائیل به سبب ارتکاب گناهان ) پیش از نزول تورات بر خود حرام کرده بود . بگو : اگر راست میگوئید ( که شریعت ابراهیم چنین چیزهائی را حرام نموده است ، برای اثبات ادّعای خویش ) تورات را بیاورید و آن را بخوانید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حِلّ » : حلال . ( نگا : مائده / 5 ) . « إِسْرَآئِیلُ » : یعقوب . قوم اسرائیل .‏

سوره آل عمران آیه 94
‏متن آیه : ‏
‏ فَمَنِ افْتَرَىَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ مِن بَعْدِ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بنابراین کسانی که بعد از این به خدا دروغ بندند ( و به ابراهیم و سایر پیغمبران پیشین ، نسبتهای ناروا دهند ) اینان ستمگرند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِفْتَرَیا » : بهم بافت . دروغ بست . نسبت ناروا داد .‏

سوره آل عمران آیه 95
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُواْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : خدا راست گفته است ( و همه خوراکیها بر بنیاسرائیل حلال بوده است ) بنابراین از آئین ابراهیم پیروی کنید که ( بیآلایش بود و ) به حق گرایش داشت و جزو مشرکان نبود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِلَّةَ » : دین و آئین . « حَنِیفاً » : حقگرا ( نگا : بقره / 135 ) .‏

سوره آل عمران آیه 96
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکاً وَهُدًى لِّلْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏نخستین خانهای ( از حیث قدمت و حرمت که با دست انبیاء جهت پرستش و نیایش صحیح خداوند یگانه ) برای مردم بنیانگذاری گشته است ، خانهای است که در مکّه قرار دارد ( و کعبه نام و از لحاظ ظاهر و باطن ) پربرکت و نعمت است و ( از آنجا که قبلهگاه نماز مسلمانان و مکان حجّ آنان یعنی کنگره بزرگ سالانه ایشان است ، مایه ) هدایت جهانیان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أوَّلَ بَیْتٍ » : نخستین خانه . مراد این است نخستین خانهای که برای عبادت با دست پیغمبران ساخته شده است کعبه است که ابراهیم و اسماعیل آن را ساختهاند و بعد از آن قرنها بعد مسجدالاقصی در سال 1005 پیش از میلاد توسّط سلیمان ساخته شد . « بَکَّةَ » : اسمی از اسامی مکّه است . « مُبَارَکاً » : پرخیر و برکت است برای حاجیان و ساکنان آنجا ( نگا : بقره / 126 ) . حال ضمیر مستتر در ( وُضِعَ ) است .‏

سوره آل عمران آیه 97
‏متن آیه : ‏
‏ فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَن دَخَلَهُ کَانَ آمِناً وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن نشانههای روشنی است ، مقام ابراهیم ( یعنی مکان نماز و عبادت او از جمله آنها است ) . و هرکس داخل آن ( حرم ) شود در امان است . و حجّ این خانه واجب الهی است بر کسانی که توانائی ( مالی و بدنی ) برای رفتن بدانجا را دارند . و هرکس ( حجّ خانه خدا را به جای نیاورد ، یا اصلاً حجّ را نپذیرد ، و بدین وسیله ) کفر ورزد ( به خود زیان رسانده نه به خدا ) چه خداوند از همه جهانیان بینیاز است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ » : ( نگا : بقره / 125 ) . ( مَقَامُ ) خبر است برای مبتدای محذوف ، و یا بدل از ( ءَایَاتٌ ) است . « حِجُّ » : رهسپار بیتالله شدن و برای انجام مناسک در آنجا ماندن . « مَنِ اسْتَطَاعَ » : ( مَنْ ) بدل است .‏

سوره آل عمران آیه 98
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَاللّهُ شَهِیدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : ای اهل کتاب ! چرا نسبت به آیات خدا ( که دالّ بر صدق نبوّت محمّد است ) کفر میورزید و ( آنها را تکذیب میکنید ) با آن که خدا گواه بر اعمالِ شما است ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« شَهِیدٌ » : دانا و آگاه .‏

سوره آل عمران آیه 99
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجاً وَأَنتُمْ شُهَدَاء وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : ای اهل کتاب ! چرا کسی را که ایمان آورده است ، از راه خدا باز میدارید و میخواهید این راه را کج نشان دهید ، و حال آن که شما ( از راستی و درستی این راه ) آگاهید ؟ و خدا از آنچه میکنید بیخبر نیست ( و پاداش شما را میدهد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَصُدُّونَ » : باز میدارید . « تَبْغُونَهَا عِوَجاً » : آن راه را کج میخواهید . مراد این است که راه خدا را در نظر مردم کج نشان میدهید . « عِوَجاً » : کج . « وَ أَنتُمْ شُهَدَآءُ » : همان گونه که گواهان از حقیقت قضیّه آگاهند ، شما نیز از روی کتابهای خود از راه خدا قاطعانه آگاهید .‏

سوره آل عمران آیه 100
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوَاْ إِن تُطِیعُواْ فَرِیقاً مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ یَرُدُّوکُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ کَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ، اگر از گروهی از کسانی که کتاب بدیشان داده شده است پیروی کنید ، شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز میگردانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَرُدُّوکُمْ . . . کَافِرِینَ » : شما را کافر سازند . شما را به کفر برگردانند . « کَافِرِینَ » : مفعول دوم ، یا حال است .‏

سوره آل عمران آیه 101
‏متن آیه : ‏
‏ وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنتُمْ تُتْلَى عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللّهِ وَفِیکُمْ رَسُولُهُ وَمَن یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و چگونه باید شما کافر شوید و حال آن که آیات خدا بر شما فرو خوانده میشود و پیغمبر او در میان شما است ( و نور قرآن راه را تابان و رهنمودهای فرستاده خدا حقیقت را عیان میدارد ! ) و هرکس به خدا تمسّک جوید ، بیگمان به راه راست و درست ( رستگاری ) رهنمود شده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَعْتَصِمْ » : چنگ بزند . متوسّل گردد .‏

سوره آل عمران آیه 102
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید آن چنان که باید از خدا ترسید از خدا بترسید ( و با انجام واجبات و دوری از منهیّات گوهر تقوا را به دامان گیرید ) و شما ( سعی کنید غافل نباشید تا چون مرگتان به ناگاه در رسد ) نمیرید مگر آن که مسلمان باشید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَمُوتُنَّ إِلا وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ » : مراد این است که انسان باید پیوسته متمسّک به اسلام و مراقب اعمال خود باشد تا به ناگاه چون پیک اجل در رسید ، با ایمان استوار دار فانی را وداع گوید .‏

سوره آل عمران آیه 103
‏متن آیه : ‏
‏ وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَکُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و همگی به رشته ( ناگسستنی قرآن ) خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود به یاد آورید که بدان گاه که ( برای همدیگر ) دشمنانی بودید و خدا میان دلهایتان ( انس و الفت برقرار و آنها را به هم ) پیوند داد ، پس ( در پرتو نعمت او برای هم ) برادرانی شدید ، و ( همچنین شما با بتپرستی و شرکی که داشتید ) بر لبه گودالی از آتش ( دوزخ ) بودید ( و هر آن با فرا رسیدن مرگتان بیم فرو افتادنتان در آن میرفت ) ولی شما را از آن رهانید ( و به ساحل ایمان رسانید ) ، خداوند این چنین برایتان آیات خود را آشکار میسازد ، شاید که هدایت شوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَبْل » : ریسمان . رشته . « حَبْلِ الله » : مراد قرآن است . « إِخْوَان » : جمع اَخ ، برادران . « شَفَا » : لبه . « أَنقَذَکُمْ » : شما را نجات داد .‏

سوره آل عمران آیه 104
‏متن آیه : ‏
‏ وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏باید از میان شما گروهی باشند که ( تربیت لازم را ببینند و قرآن و سنّت و احکام شریعت را بیاموزند و مردمان را ) دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند ، و آنان خود رستگارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ » : باید در میان شما جماعتی باشد که . باید ملّتی باشید که . « أُمَّةٌ » : جماعت . ملّت .‏

سوره آل عمران آیه 105
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و مانند کسانی نشوید که ( با ترک امر به معروف و نهی از منکر ) پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند ( آن هم ) پس از آن که نشانههای روشن ( پروردگارشان ) به آنان رسید ، و ایشان را عذاب بزرگی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَیِّنَاتُ » : دلائل روشن .‏

سوره آل عمران آیه 106
‏متن آیه : ‏
‏ یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکْفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به یاد آورید روزی را که در چنین ) روزی ، روهائی سفید و روهائی سیاه میگردند . و امّا آنان که ( به سبب انجام کارهای بد در پیشگاه پروردگارشان شرمنده و سرافکنده و بر اثر غم و اندوه ) روهایشان سیاه است ( بدیشان گفته میشود : ) آیا بعد از ایمان ( فطری و اذعان به حق ) خود کافر شدهاید ؟ ! پس به سبب کفری که میورزیدهاید عذاب را بچشید !‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَوْمَ » : مفعولٌبه فعل محذوفی چون ( أُذْکُرْ ) یا مفعولٌفیه ( وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ) است . « تَبْیَضُّ » : سفید میگردد . مراد بشّاشت و شادی مؤمنان است . « تَسْوَدُّ » : سیاه میگردد . مراد اندوه و ناراحتی کافران است . « ذُوقُوا » : بچشید . « بَعْدَ إِیمَانِکُمْ » : مراد ایمان فطری یا ایمان ناشی از تبلیغ پیغمبران است .‏

سوره آل عمران آیه 107
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا آنان که ( به سبب انجام کارهای شایسته در پیشگاه آفریدگارشان سرافرازند و سر از پای نمیشناسند و بر اثر شادی و سرور ) روهایشان سفید است ، در رحمت خدای غوطهورند و جاودانه در آن ماندگارند !‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِبْیَضَّتْ » : سفید گردید .‏

سوره آل عمران آیه 108
‏متن آیه : ‏
‏ تِلْکَ آیَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَمَا اللّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِّلْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اینها آیات خدا هستند که ( درباره پاداش نیکوکاران و پادافره بدکاران نازل شدهاند و ) مشتمل بر حق و حقیقتند ، و خداوند ( هیچ گاه ) ستمی برای جهانیان نمیخواهد .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره آل عمران آیه 109
‏متن آیه : ‏
‏ وَلِلّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( چگونه ممکن است خدا ستم کند در حالی که آفرینش و فرمانروائی و تصرّف امور ) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن خدا است و کارها ( ی مردمان سرانجام ) به سوی خدا برگردانده میشود ( و پاداش و پادافره هر یک را خواهد داد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره آل عمران آیه 110
‏متن آیه : ‏
‏ کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْراً لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شما ( ای پیروان محمّد ) بهترین امّتی هستید که به سود انسانها آفریده شدهاید ( مادام که ) امر به معروف و نهی از منکر مینمائید و به خدا ایمان دارید . و اگر اهل کتاب ( مثل شما به چنین برنامه و آئین درخشانی ) ایمان بیاورند ، برای ایشان بهتر است ( از باور و آئینی که برآنند . ولی تنها عدّه کمی ) از آنان با ایمانند و بیشتر ایشان فاسق ( و خارج از حدود ایمان و وظائف آن ) هستند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ . . . » : شما بهترین ملّت هستید اگر امر به معروف و نهی از منکر داشته باشید و با جان و مال در این راه بکوشید .‏

سوره آل عمران آیه 111
‏متن آیه : ‏
‏ لَن یَضُرُّوکُمْ إِلاَّ أَذًى وَإِن یُقَاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الأَدُبَارَ ثُمَّ لاَ یُنصَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان هرگز نمیتوانند به شما زیانی ( ژرف و پردامنه ) برسانند مگر آزار مختصری ( که اثر چندانی بر جای نمیگذارد ) و اگر با شما بجنگند پشت کرده و پای به فرار مینهند ، سپس یاری نمیشوند ( و نصرت و پیروزی را فراچنگ نمیآورند ، مادام که شما امر به معروف و نهی از منکر داشته باشید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُوَلُّوکُمُ الأدْبَارَ » : به شما پشت میکنند و میگریزند .‏

سوره آل عمران آیه 112
‏متن آیه : ‏
‏ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُواْ إِلاَّ بِحَبْلٍ مِّنْ اللّهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَبَآؤُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ الأَنبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان هرکجا یافته شوند ، ( مُهر ) خواری بر ایشان خورده است ؛ مگر ( این که از روش ناپسند خود دست بردارند و در اعمال خویش تجدیدنظر کنند و ) با پیمان خدا ( یعنی رعایت قوانین شریعت ) و پیمان مردم ( یعنی رعایت مقرّرات همزیستی مسالمتآمیز ، خویشتن را از اذیّت و آزار در امان دارند و از مساوات حقوقی و قضائی برخوردار گردند ) و آنان شایسته خشم خدا شدهاند و ( مُهر ) بیچارگی بر ایشان خورده است . چرا که آنان به آیات خدا کفر میورزیدهاند و پیغمبران را به ناحق میکشتهاند ( و هرکس هم در هر عصر و زمانی به چنین کارهائی دست یازد و اعمال ننگین گذشتگان را بپسندد ، جزای او همین خواهد بود ) . این ( جرأت بر گناهان بزرگ ، ناشی از استمرار گناهان کوچک بود و ) به سبب سرکشی ( از فرمان خدا ) و تجاوز ( از حدود شریعت یزدان ) میباشد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ » : خیمه ذلّت بالایِ سر آنان برافراشته شده است . مُهر خواری بر ایشان خورده است . « أَیْنَمَا » : هرجا . « ثُقِفُوا » : یافته شوند و فراچنگ آورده شوند . « حَبْلِ اللهِ » : آنچه خدا بر مسلمانان واجب کرده است که در حق اهل کتاب روا دارند بدان گاه که تحت ذمّه ایشان قرار میگیرند . « حَبْلِ النَّاسِ » : همکاری و همیاری مسلمانان با افراد ذمّی . « بَآؤُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللهِ » : برگشتند و خشم خدا را با خود آوردند . مستحقّ خشم خدا گشتند . « مَسْکَنَةُ » : خواری و مذلّت . « عَصَوْا » : سرکشی کردند . « کَانُوا یَعْتَدُونَ » : تجاوز میکردند .‏

سوره آل عمران آیه 113
‏متن آیه : ‏
‏ لَیْسُواْ سَوَاء مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَآئِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاء اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان همه یکسان نیستند ، گروهی از اهل کتاب ( به دادگری خاستهاند و برحق ) پابرجایند و در بخشهائی از شب - در حالی که به نماز ایستادهاند - آیات خدا را میخوانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَوَآءً » : برابر و یکسان . « أُمَّةٌ » : دسته . جماعت . « قَآئِمَةٌ » : بر دین خدا ماندگار و استوار . « ءَانَآءَ » : جمع ( إِنْو ) یا ( إِنْی ) ، ساعاتی از شب . پاسی از شب .‏

سوره آل عمران آیه 114
‏متن آیه : ‏
‏ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُوْلَئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و ( مردمان را ) به کار نیک میخوانند و از کار زشت باز میدارند و در انجام اعمال شایسته و بایسته بر یکدیگر سبقت میگیرند ، و آنان از زمره صالحانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُسَارِعُونَ » : بر همدیگر پیشی میجویند .‏

سوره آل عمران آیه 115
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا یَفْعَلُواْ مِنْ خَیْرٍ فَلَن یُکْفَرُوْهُ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آنچه از اعمال نیک انجام دهند ( هدر نمیرود و بیپاداش نمیماند و ) از ثواب آن محروم نمیگردند ، و خداوند آگاه از ( حال و احوال ) پرهیزگاران است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَن یُکْفَرُوهُ » : در پیشگاه خدا به هیچ وجه از اجر آن محروم نمیشوند و کارشان بیمزد نمیماند .‏

سوره آل عمران آیه 116
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَیْئاً وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان اموال و اولاد کسانی که کفر ورزیدهاند ، ایشان را به هیچ وجه از ( کیفر و عذاب ) خدا نمیرهاند ( و کوچکترین سودی به حالشان ندارد ) و آنان دوزخیانند و در آنجا جاودانه میمانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَن تُغْنِیَ » : هرگز نمیرهاند . هرگز دفع نمیگرداند .‏

سوره آل عمران آیه 117
‏متن آیه : ‏
‏ مَثَلُ مَا یُنفِقُونَ فِی هِذِهِ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلَکِنْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مَثَل آنچه کافران در این جهان ( در راه خوشگذرانی و جاهطلبی و کسب قدرت و شهرت ، و حتّی آنچه که در راه خیرات و حسنات ) بذل و بخشش میکنند ، همانند سرمای سختی است که به کشتزار قومی اصابت کند که ( با کفر و معاصی ) بر خود ستم کردهاند ، و آن را نابود سازد . و خداوند ( با هدر دادن اعمالشان ) بر آنان ستم ننموده است و بلکه خودشان ( با ارتکاب پلشتیها و زشتیها ) به خویشتن ستم روا میدارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رِیحٍ » : باد . « صِرٌّ » : سرمای سخت . « رِیحٍ فِیهَا صِرُّ » : مراد باد صرصر است ( نگا : حاقّه / 6 ، و فصّلت 16 ) . « حَرْثَ » : کشتزار . « أَنفُسَهُمْ » : مفعول مقدّم ( یَظْلِمُونَ ) است .‏

سوره آل عمران آیه 118
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاء مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! از غیر خود محرم اسرار برنگزینید ، آنان از هرگونه شر و فسادی در حق شما کوتاهی نمیکنند . آنان آرزوی رنج و زحمت شما را ( در دل ) دارند ( و پیوسته در انتظار آنند . نشانههای ) دشمنانگیاز دهان آنان آشکار است ، و آنچه در دل دارند بزرگتر است ( از بدسگالیهائی که ظاهر میسازند ) . ما نشانههائی را ( که بتوان با آنها دشمن را از دوست باز شناخت ) برای شما بیان کردیم اگر اهل عقل و درایت هستید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِطَانَةً » : مَحرم اَسرار . « مِن دُونِکُمْ » : از غیر خود . « لا یَأْ لُونَکُمْ » : تقصیر و کوتاهی نمیکنند . از ماده ( أَلا ، یَأْ لُو ) . « لا یَأْ لُونَکُمْ خَبَالاً » : برای تباهی کارتان کوتاهی نمیکنند و بلکه به تلاش میایستند . « لا یَأْ لُونَ » : قصور نمیکنند . ترک نمیکنند . « خَبَالاً » : فساد . تباهی . منصوب به نزع خافض یا تمییز است بنا به معنی اوّل ( لا یَأْ لُونَ ) ، و مفعولٌبه است بنا به معنی دوم آن . « مَا عَنِتُّمْ » : رنج و مشقّت شما را . ( مَا ) مصدریّه است و ( عَنِتُّمْ ) از ماده ( عَنَت ) به معنی مشقّت است . « أَکْبَرُ » : بزرگتر و بیشتر .‏

سوره آل عمران آیه 119
‏متن آیه : ‏
‏ هَاأَنتُمْ أُوْلاء تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ یُحِبُّونَکُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْکِتَابِ کُلِّهِ وَإِذَا لَقُوکُمْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ عَضُّواْ عَلَیْکُمُ الأَنَامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُواْ بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هان ! ( ای مؤمنان ! ) این شمائید که آنان را ( به خاطر قرابت یا صداقت یا مودّت ) دوست میدارید ، و ایشان شما را ( به خاطر تعصّب دینی خود ) دوست نمیدارند ، و شما به همه کتابهای ( آسمانی ) ایمان دارید ( امّا آنان به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند ) . و وقتی که با شما برخورد میکنند ( برای گولزدنتان ، به دروغ ) میگویند : ایمان آوردهایم . امّا هنگامی که تنها میشوید ، از شدّت خشم بر شما ، سرانگشتان خود را به دندان میگزند ، بگو : با ( درد همین ) خشمی که دارید ، بمیرید ، بیگمان خداوند از آنچه در درون سینهها میگذرد آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلَوْا » : تنها ماندند و مجلسشان از اغیار خالی شد . رفتند . « عَضُّوا » : گاز گرفتند . « أَنَامِل » : جمع أُنْمُلَة ، سرانگشتان .‏

سوره آل عمران آیه 120
‏متن آیه : ‏
‏ إِن تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُواْ بِهَا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لاَ یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر نیکی به شما دست دهد ( و نعمتی همچون پیروزی و غنیمت بهره شما گردد ) ناراحت میشوند ، و اگر به شما بدی برسد ، شادمان میشوند . و اگر ( در برابر اذیّت و آزارشان ) بردباری کنید و ( از دوستی با ایشان ) بپرهیزید ، حیلهگری ( و دشمنانگی خائنانه ) آنان به شما هیچ زیانی نمیرساند ، ( چه ) شکّی نیست خداوند بدانچه انجام میدهند احاطه دارد ( و قادر به دفع نقشههای خائنانه و نیرنگهای اهریمنانه ایشان از شما است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِن تَمْسَسْکُمْ » : اگر به شما برسد . « لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً » : اصلاً مکر ایشان به شما زیانی نمیرساند . ( شَیْئاً ) مفعول مطلق است . انگار که چنین فرموده است : لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ ضُرًّا ( نگا : آلعمران / 144 ، و نساء / 36 ) .‏

سوره آل عمران آیه 121
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! به یاد مؤمنان آور ) زمانی را که سحرگاهان از میان خانواده خود بیرون رفتی و پایگاههای جنگ را برای مسلمانان آماده کردی ( و جای تیراندازان و جای سواران و جای سائر مؤمنان را مشخّص نمودی ) و خداوند شنوا و دانا است ( و گفتگوهایتان را میشنید و اندیشههایتان را میدانست ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« غَدَوْتَ » : سحرگاهان بیرون رفتی ، از واژه ( غُدْوَة ) به معنی : آغاز روز . « تُبَوِّئُ » : جایگزین میکنی . ترتیب میدهی . « مَقَاعِدَ » : جایگاهها . مفعول دوم است .‏

سوره آل عمران آیه 122
‏متن آیه : ‏
‏ إِذْ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنکُمْ أَن تَفْشَلاَ وَاللّهُ وَلِیُّهُمَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن گاه که دو طائفه از شما ( یعنی بَنُوسَلَمه از خَزْرَج ، و بَنُوحارِثه از أَوْس ) آهنگ آن کردند که سستی ورزند ( و از وسط راه بازگردند و به جهاد نپردازند ) ، ولی خداوند یار آنان بود ( و به ایشان کمک کرد تا از این اندیشه برگشتند ) ، و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند و بس .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هَمَّتْ » : خواست . قصد کرد . « أَن تَفْشَلا » : که سستی کنند . تنبلی کنند .‏

سوره آل عمران آیه 123
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند شما را در بدر پیروز گردانید و حال آن که ( نسبت به کافران ) ناچیز ( و از ساز و برگ اندکی برخوردار ) بودید ، پس از خدا بترسید تا شکر ( نعمت او را بتوانید ) به جای آورید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَذِلَّة » : جمع ذلیل ، خواران . در اینجا مراد این است که از لحاظ شماره اندک و از نظر توشه ضعیف بودید .‏

سوره آل عمران آیه 124
‏متن آیه : ‏
‏ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَن یَکْفِیکُمْ أَن یُمِدَّکُمْ رَبُّکُم بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِ مُنزَلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بدان گاه که تو به مؤمنان میگفتی : آیا شما را بسنده نیست که پروردگارتان با سه هزار از فرشتگانِ فرستاده ( از سوی خویش برای آرامش خاطرتان ) یاریتان کرد ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُنزَلِینَ » : روانهشدگان . صفت ( ثَلاثَةِ ءَالافٍ ) یا حال ( الْمَلآئِکَةِ ) است .‏

سوره آل عمران آیه 125
‏متن آیه : ‏
‏ بَلَى إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأْتُوکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم بِخَمْسَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِ مُسَوِّمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آری ! ( شما را بسنده است . و علاوه از آن ) اگر بردباری ( در کارزار ) داشته باشید و پرهیزگاری کنید ( از معصیت خدا و مخالفت با پیغمبر ) ، و آنان ( یعنی دشمنان مشرک ) هم اینک بر شما تاخت آرند ، پروردگارتان ( بر تعداد فرشتگان بیفزاید و ) با پنج هزار فرشته یورشگر و نشانگذار ، شما را یاری کند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِن فَوْرِهِمْ هذا » : همین الآن با سرعت . « مُسَوِّمِینَ » : یورشگران . نشانگذاران بر بدن خود یا بر مرکب خویش . مسلّطکنندگان مؤمنان بر کافران .‏

سوره آل عمران آیه 126
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَى لَکُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و خداوند آن ( یاری با فرشتگان ) را جز مژدهای برای ( پیروزی ) شما نساخت ، و برای آن کرد که دلهای شما بدان آرام گیرد ، و پیروزی جز از جانب خداوند توانای دانا نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بُشْرَیا » : مژده .‏

سوره آل عمران آیه 127
‏متن آیه : ‏
‏ لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنقَلِبُواْ خَآئِبِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( هدف از یاریتان توسّط فرشتگان آن است که ) تا گروهی از بزرگان کافران را نابود کند و یا آنان را سرکوب و خوار نماید و با شکست و ننگ خشمگینشان سازد و ناامید برگردند ( و دیگر بار آرزوی پیروزی در سر نپرورانند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِیَقْطَعَ » : تا هلاک کند . « طَرَفاً » : جماعتی از رؤساء و اشراف . « یَکْبِتَهُمْ » : خوار و سرکوبشان کند . « خَآئِبِینَ » : ناامیدان .‏

سوره آل عمران آیه 128
‏متن آیه : ‏
‏ لَیْسَ لَکَ مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذَّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چیزی از کار ( بندگان جز اجرا فرمان یزدان ) در دست تو نیست ( بلکه همه امور در دست خدا است . این او است که ) یا توبه آنان را میپذیرد ( و دلهایشان را با آب ایمان میشوید ) یا ایشان را ( با کشتن و خوار داشتن در دنیا ، و عذاب آخرت ) شکنجه میدهد ، چرا که آنان ستمگرند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَیْسَ لَکَ مِنَ الأمْرِ شَیْءٌ » : جمله معترضهای است میان سابق و لاحق خود ، و درباره لعن و نفرین رسول ( بر کافران اُحُد ، یا قاتلان قاریان بِئْرِمَعُونه نازل شده است . « یَتُوبَ عَلَیْهِمْ » : عطف بر ( یَکْبِتَهُمْ ) است .‏

سوره آل عمران آیه 129
‏متن آیه : ‏
‏ وَلِلّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از آن خدا است آنچه در آسمانها و زمین است . هر که را بخواهد میآمرزد ، و هر که را بخواهد عذاب میدهد ، و خدا بخشنده و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره آل عمران آیه 130
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَأْکُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافاً مُّضَاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! ربا را دو و چند برابر مخورید ، و از خدا بترسید ، باشد که رستگار شوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَضْعَافاً مُّضَاعَفَةً » : دو و چند برابر . این گفته ، قیدی برای تحریم نیست ، بلکه بیان واقعیّتی است که در جاهلیّت بوده است و الاّ رِبا به هر کیفیّتی که باشد - مضاعف یا غیرمضاعف ، کم یا زیاد - با نصّ صریح قرآن حرام و مبغوض است ( نگا : بقره / 275 و 276 ) . ( أَضْعافاً ) حال رِبا است .‏

سوره آل عمران آیه 131
‏متن آیه : ‏
‏ وَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از آتشی بپرهیزید که برای کافران ( نه مؤمنان ) آماده شده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُعِدَّتْ » : آماده گشته است .‏

سوره آل عمران آیه 132
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از خدا و پیغمبر اطاعت کنید تا که ( در دنیا و آخرت ) مورد رحمت و مرحمت قرار گیرید .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره آل عمران آیه 133
‏متن آیه : ‏
‏ وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( با انجام اعمال شایسته و بایسته ) به سوی آمرزش پروردگارتان ، و بهشتی بشتابید و بر همدیگر پیشی گیرید که بهای آن ( برای مثال ، همچون بهای ) آسمانها و زمین است ؛ ( و چنین چیز با ارزشی ) برای پرهیزگاران تهیّه دیده شده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَارِعُوا إِلَیا مَغْفِرَةٍ » : بشتابید به سوی اسباب مغفرت . از قبیل توبه و عبادت . « عَرْض » : بها و ارزش . پهنا . اگر عرْض به معنی عوض و بدل یعنی بها و ارزش معنوی بهشت گرفته نشود و بلکه عرض مخالف طول باشد ، باید مراد آسمانها و زمینِ منظومه شمسی یا بخشی از جهان ناشناخته باشد ؛ نه همه افلاک و کرات ( نگا : یونس / 101 ، حدید / 21 ) .‏

سوره آل عمران آیه 134
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن کسانی که در حال خوشی و ناخوشی و ثروتمندی و تنگدستی ، به احسان و بذل و بخشش دست مییازند ، و خشم خود را فرو میخورند ، و از مردم گذشت میکنند ، و ( بدین وسیله در صف نیکوکاران جایگزین میشوند و ) خداوند ( هم ) نیکوکاران را دوست میدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَرَّآءِ » : توانگری و فراخ دستی . « ضَرَّآءِ » : ناداری و تنگدستی . « کَاظِمِینَ » : فروخورندگان خشم و غضب . عطف بر ( ألَّذِینَ ) است . « عَافِینَ » : عفوکنندگان . درگذرندگان .‏

سوره آل عمران آیه 135
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانی که چون دچار گناه ( کبیرهای ) شدند ، یا ( با انجام گناه صغیرهای ) بر خویشتن ستم کردند ، به یاد خدا میافتند ( و وعده و وعید و عقاب و ثواب و جلالت و عظمت او را پیش چشم میدارند و پشیمان میگردند ) و آمرزش گناهانشان را خواستار میشوند - و بجز خدا کیست که گناهان را بیامرزد ؟ - و با علم و آگاهی بر ( زشتی کار و نهی و وعید خدا از آن ) چیزی که انجام دادهاند پافشاری نمیکنند ( و به تکرار گناه دست نمییازند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَاحِشَةً » : گناه کبیره ، مانند زنا و قتل . « وَهُمْ یَعْلَمُونَ » : آنان قبح کارشان را میدانند . آنان میدانند که خداوند توبه توبهکاران را میپذیرد و بندگان خود را میبخشد .‏

سوره آل عمران آیه 136
‏متن آیه : ‏
‏ أُوْلَئِکَ جَزَآؤُهُم مَّغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن چنان پرهیزگارانی پاداششان آمرزش خدایشان و باغهای ( بهشتی ) است که در زیر ( درختان ) آنها جویبارها روان است و جاودانه در آنجاها ماندگارند ، و این چه پاداش نیکی است که بهره کسانی میگردد که اهل عملند ( و برابر فرمان خدا کار میکنند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَالِدِینَ » : جاودانگان . حال ( أوْلئِکَ ) است . « نِعْمَ اَجْرُ الْعَامِلِینَ » : بهترین پاداش برای کسانی که برابر فرمان خدا کار میکنند ، بهشت است . مخصوص به مدح ، یعنی ( الْجَنَّةُ ) محذوف است .‏

سوره آل عمران آیه 137
‏متن آیه : ‏
‏ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَانْظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذَّبِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پیش از شما ( ای مؤمنان ، درباره گذشتگان ) قواعد و ضوابطی بوده است ( که ثابت و تغییرناپذیر به مرحله اجرا درآمده است و امور اجتماعی بشر برابر آن چرخیده و گردیده است و همیشه همچنین خواهد بود ) پس در زمین به گردش بپردازید و بنگرید که فرجام تکذیبکنندگان ( حق که پیوسته با باطل در جنگ است ) چگونه گشته است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلَتْ » : رفته است . گذشته است . « سُنَن » : جمع سُنَّة ، راهها و روشها . وقائع و رخدادها . ملّتها و امّتها . مراد سُنَّةالله ، یعنی نظامی است که خداوند آن را پدید آورده است و بر طبق آن آفرینش در گردش و چرخش است . « أُنظُرُوا » : بنگرید . بیندیشید . « کَیْفَ کانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ » : ( کَیْفَ ) خبر مقدّم ( کانَ ) و ( عاقِبَة ) اسم آن است .‏

سوره آل عمران آیه 138
‏متن آیه : ‏
‏ هَذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این ( که درباره صفات مؤمنان و قواعد و ضوابط ثابت خدا درباره گذشتگان گذشت ) روشنگری است برای مردمان ، و مایه رهنمود و پندپذیری برای پرهیزگاران است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَیَانٌ » : روشنگری .‏

سوره آل عمران آیه 139
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( از جهاد در راه خدا به سبب آنچه بر سرتان میآید ) سست و زبون نشوید و ( برای کشتگانتان ) غمگین و افسرده نگردید ، و شما ( با تأییدات خداوندی و قوّه ایمان راستین و نیروی حقی که از آن دفاع میکنید ) برتر ( از دیگران ) هستید ( و پیروزی و بهروزی از آن شما است ) اگر که به راستی مؤمن باشید ( و بر ایمان دوام داشته باشید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَهِنُوا » : سست و زبون نشوید . از ماده ( وَهْن ) . « أَعْلَوْنَ » : برتران . چیرگان .‏

سوره آل عمران آیه 140
‏متن آیه : ‏
‏ إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ وَیَتَّخِذَ مِنکُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر به شما ( در جنگ احد ) جراحتی رسیده است ( و به جانتان گزندی و به دارائیتان زیانی وارد آمده است ، نگران و پریشان نشوید ) به آن جمعیّت نیز ( در جنگ بدر ) جراحتی همانند آن رسیده است ، و ما این روزها ( ی پیروزی و شکست ) را در میان مردم دست به دست میگردانیم ( و گاهی بهره اینان و گاهی نصیب آنان مینمائیم ) تا ثابتقدمان بر ایمان را ( از سائرین ) جدا سازد و مؤمنان شناخته شوند و خداوند از میان شما قربانیانی برگیرد و افتخار شهادت نصیبشان گرداند . و خداوند ستمکاران را دوست نمیدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَرْحٌ » : زخم . جراحت . مراد از ( قَرْحِ ) اوّل در این آیه و آیه 172 همین سوره ، اذیّت و آزار و شکست و زیانهائی است که در جنگ احد گریبانگیر مسلمانان گردید . و مراد از ( قَرْحِ ) دوم ، کشت و کشتار و درد و آزار و بلاها و زیانهائی است که در جنگ بدر به کافران رسید ( نگا : آلعمران / 165 ) . « نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ » : میان مردم دست به دست میگردانیم ، و گاهی بدینان و گاهی بدانان میسپاریم . « أیَّام » : روزها . مراد ازمنه و اوقات است ؛ نه روزهای معمولی . « لِیَعْلَمَ اللهُ » : تا خدا معلوم گرداند . باید توجّه داشت که خدا همیشه آگاه بوده و هست . لذا منظور از ( یَعْلَمَ اللهُ ) و عباراتی از این قبیل ، این است که علم غیبی به علم عینی تبدیل شود و خفیّ جلیّ گردد . « یَتَّخِذْ مِنکُمُ الشُّهَدَآءَ » : تا برخی از شما را مفتخر به درجه شهادت در راه خود کند . تا به برخی از شما افتخار گواهیدادن بر مردم در روز رستاخیز بخشد ( نگا : بقره / 143 ) .‏

سوره آل عمران آیه 141
‏متن آیه : ‏
‏ وَلِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و تا این که خداوند مؤمنان را سره و خالص گرداند و کافران را نابود و تباه سازد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِیُمَحِّصَ » : تا سره و خالصشان گرداند . تا از هر عیبی پاکشان دارد . « یَمْحَقَ » : هلاک و تباه کند .‏

سوره آل عمران آیه 142
‏متن آیه : ‏
‏ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا پنداشتهاید که شما ( تنها با ادّعای ایمان ) به بهشت درخواهید آمد ، بدون آن که خداوند کسانی از شما را مشخّص سازد که به تلاش و پیکار برخاستهاند ، و بدون آن که خداوند بردبارانی را متمایز گرداند ( که رنجها و سختیها ، آنان را پاکیزه و آبدیده کرده باشد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَمْ » : آیا . « حَسِبْتُمْ » : گمان بردهاید . « لَمَّا یَعْلَمِ اللهُ » : خداوند هنوز نشناخته باشد و جدا نساخته باشد ( نگا : بقره / 143 و آلعمران / 140 ) . « یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ » : فعل ( یَعْلَمَ ) منصوب است به ( أَنْ ) مقدّر . چکیده معنی آیه این است که : به بهشت دست نخواهید یافت مگر آن گاه که آزمایش خود را بدهید و خداوند جهاد در راه خود و استقامت با دشمنان دین را از شما مشاهده کند ( نگا : عنکبوت / 2 ) .‏

سوره آل عمران آیه 143
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شما که تمنّای مرگ ( و شهادت در راه خدا ) را داشتید پیش از آن که با آن روبرو شوید ، ( هماینک در میدان نبرد اُحُد آمادهاید و با شهادت یاران ) مرگ را میبینید و شما بدان مینگرید ، ( پس چرا به دهشت افتادهاید و با دیدن آنچه آرزو میکردید زبون و غمگین گشتهاید ؟ ! ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ » : آرزو میکردید و میخواستید .‏

سوره آل عمران آیه 144
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئاً وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏محمّد جز پیغمبری نیست و پیش از او پیغمبرانی بوده و رفتهاند ؛ آیا اگر او ( در جنگ اُحُد کشته میشد ، یا مثل هر انسان دیگری وقتی ) بمیرد یا کشته شود ، آیا چرخ میزنید و به عقب برمیگردید ( و با مرگ او اسلام را رها میسازید و به کفر و بتپرستی بازگشت میکنید ) ؟ ! و هرکس به عقب بازگردد ( و ایمان را رها کرده و کفر را برگزیند ) هرگز کوچکترین زیانی به خدا نمیرساند ، ( بلکه به خود ضرر میزند ) و خدا به سپاسگزاران پاداش خواهد داد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلَتْ » : رفته است . « إِنقَلَبْتُمْ عَلَیا أَعْقَابِکُمْ » : بر پاشنههای خود عقبگرد میکنید و چرخ میزنید . مراد این که : به کفر برمیگردید . « أَعْقَاب » : جمع عَقِبْ ، پاشنههای پا .‏

سوره آل عمران آیه 145
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله کِتَاباً مُّؤَجَّلاً وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هیچ کسی را نسزد که بمیرد مگر به فرمان خدا ، و خداوند وقت آن را دقیقاً در مدّت مشخّص و محدودی ثبت و ضبط کرده است ( و در کتابی که مشتمل بر مرگ و میرها است نوشته است ) . و هرکس پاداش ( و کالای ) دنیا را خواستار شود از آن بدو میدهیم ، و هر که پاداش ( و متاع ) آخرت را خواهان باشد از آن بدو میدهیم ، و ما پاداش سپاسگزاران را خواهیم داد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَن تَمُوتَ » : اسم ( کانَ ) است و ( إِلاّ بِإِذْنِ اللهِ ) خبر آن . « کِتَاباً مُّؤَجَّلاً » : در کتابی نوشته است که مشتمل بر مرگ و میرها است . ( نگا : تفسیرالمنتخب / 93 و انعام / 59 ) . وقت آن را دقیقاً در وقت مشخّص و محدودی تعیین کرده است ( نگا : فاطر / 11 ، انعام / 2 ، هود / 104 ) . ( کِتَاباً ) : منصوب به نزع خافض یا مفعول مطلق است . تقدیر چنین میشود : کَتَبَ اللهُ ذلِکَ فِی کِتَابٍ مُّشْتَمِلٍ عَلَی اْلآجَالِ ، یا : کَتَبَ اللهُ ذلِکَ کِتَاباً مُّوَقَّتاً بِوَقْتٍ مَّعْلُومٍ . « مُؤَجَّلاً » : مشتمل بر مرگ و میرها . دارای وقت معیّن و محدود .‏

سوره آل عمران آیه 146
‏متن آیه : ‏
‏ وَکَأَیِّن مِّن نَّبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَکَانُواْ وَاللّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و چه بسیار پیغمبرانی که مردان خدای فراوانی به همراه آنان کارزار میکردهاند و به سبب چیزی که در راه خدا بدانان میرسیده است ( از قبیل : کشتهشدن برخی از یاران و مجروحشدن خود و دوستان ) سست و ضعیف نمیشدهاند و زبونی نشان نمیدادهاند ( و بلکه شکیبائی میکردهاند ) و خداوند شکیبایان را دوست میدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَأَیِّنْ » : چه بسیار . « رِبِّیُّونَ » : جمع ( رِبّی ) ، عالِمان راسخ در علوم دینی . مردان خدا . مؤمنان مخلص . « قَاتَلَ مَعَهُ » : در رکاب یکایک آنان جنگیدهاند . « مَا اسْتَکَانُوا » : خواری ننمودند و برای دیگران کرنش نبردند . از ماده ( کَیْن ) یا از ( کَوْن ) .‏

سوره آل عمران آیه 147
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَن قَالُواْ ربَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( این عمل ایشان به هنگام سختی بود ، و در این وقت ) گفتارشان جز این نبود که میگفتند : پروردگارا ! گناهانمان را ببخشای و از زیادهرویها و تندرویهایمان صرف نظر فرمای و گامهایمان را ثابت و استوار بدار و ما را بر گروه کافران پیروز بگردان .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا » : مراد تجاوز از حدود و ثغور قوانین و مقرّرات الهی است .‏

سوره آل عمران آیه 148
‏متن آیه : ‏
‏ فَآتَاهُمُ اللّهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس خداوند پاداش این جهان را ( با پیروز کردنشان بر دشمنان ، و فراچنگ آوردن غنیمت و کرامت و عزّت ) بدیشان داد ، و پاداش نیکوی آخرت را ( برای آنان تضمین کرد ) و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ » : پاداش نیکوی آخرت . صفت به موصوف اضافه شده است .‏

سوره آل عمران آیه 149
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوَاْ إِن تُطِیعُواْ الَّذِینَ کَفَرُواْ یَرُدُّوکُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! اگر از کافران ، فرمانبرداری کنید ، شما را به کفر برمیگردانند و زیان دیده ( از سوی دین و ایمان به سوی کفر و حرمان ) برمیگردید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَاسِرِینَ » : زیانباران . حال ضمیر ( و ) است .‏

سوره آل عمران آیه 150
‏متن آیه : ‏
‏ بَلِ اللّهُ مَوْلاَکُمْ وَهُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( کافران یاور شما نیستند ) بلکه خدا یاور شما است و او بهترینِ یاوران ( و بزرگترینِ مددکاران ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَوْلی » : سرورِ مُتصرّف .‏

سوره آل عمران آیه 151
‏متن آیه : ‏
‏ سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَکُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در دلهای کافران رُعْب و هراس خواهیم انداخت ، از آنرو که چیزهائی را انباز خدا ساختهاند که خداوند دلیل و برهانی ( بر حقّانیّت آنها ) فرو نفرستاده است ، و جایگاه آنان آتش ( دوزخ ) است ، و جایگاه ستمکاران چه بد جایگاهی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سُلْطَان » : حجّت و برهان ( نگا : نساء / 91 ، 144 ، 153 ، انعام / 81 ، اعراف / 33 ، حجّ / 71 ، روم / 35 ) . « مَثْوی » : اقامتگاه .‏

سوره آل عمران آیه 152
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الأَمْرِ وَعَصَیْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَّا تُحِبُّونَ مِنکُم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَّن یُرِیدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در آن هنگام که آنان را ( در آغاز جنگ اُحُد ) با کمک و یاری او از پای در میآوردید ، خداوند به وعده خود ( که پیروزی بود و بر زبان پیغمبر رفته بود ) با شما وفا کرد ، تا آن گاه که سستی کردید و در امر ( ماندن در سنگرها و رهاکردن آنجاها ) به کشمکش پرداختید و اختلاف ورزیدید ، و پس از آن که آنچه را دوست میداشتید به شما نشان داد ( که غلبه بر دشمن بود ) نافرمانی کردید ( و دو دسته شدید : ) دستهای از شما خواهان کالای دنیا ( یعنی غنائم جنگ شد ) و دستهای خواستار آخرت ( یعنی : رضایتالله و پاداش اخروی ) گردید . پس ( بر اثر فرار ، دست ) شما را از آنان بازداشت و از ایشان منصرفتان گردانید ( و بدین وسیله پیروزی شما به شکست انجامید ) تا شما را بیازماید و ( مؤمنان مخلص ، از دیگران ممتاز و جدا شوند . و هنگامی که پشیمان شدید ) شما را بخشید ، و خداوند را بر مؤمنان نعمت و منّت است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَحُسُّونَهُمْ » : ایشان را از پای در میآورید و مستأصلشان مینمائید . « إِذْن » : مشیّت و فرمان . « فَشِلْتُمْ » : ضعیف و پست همت شُدید . « عَصَیْتُمْ » : نافرمانی و سرکشی کردید . « أَرَاکُمْ » : نشانتان داد . « صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ » : شما را از ایشان بازداشت . مراد این که خداوند شما را از جنگ ایشان منصرف و معونت خود را بازگرفت و شکست را بهره شما کرد .‏

سوره آل عمران آیه 153
‏متن آیه : ‏
‏ إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَى أحَدٍ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ فَأَثَابَکُمْ غُمَّاً بِغَمٍّ لِّکَیْلاَ تَحْزَنُواْ عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلاَ مَا أَصَابَکُمْ وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای مؤمنان به یاد آورید ) آن گاه را که در زمین پراکنده میشدید و میگریختید و دور میگشتید و ( از شدّت بیم و هراس ) در فکر کسی ( جز نجات خود ) نبودید ، و پیغمبر از پشت سر شما را صدا میزد ( و میگفت : ای بندگان خدا ! به سوی من بیائید ، من پیغمبر خدایم ، و هرکس بر دشمن بتازد ، بهشت از آن او است . . . ) . پس در برابر غم ( و اندوهی که به سبب نافرمانی ، به پیغمبر چشاندید ) غم ( و اندوهی ) به شما رساند ( و غم و اندوهها یکی پس از دیگری به سوی شما روی میآورد ) این بدان خاطر بود که دیگر برای آنچه ( از غنیمت ) از دست دادهاید و بر آنچه ( از هزیمت ) به شما رسیده است غمگین نشوید ، و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تُصْعِدُونَ » : در زمین پراکنده میشوید و میگریزید و دور میگردید . از مصدر ( إِصْعاد ) . فرق ( إِصْعاد ) با ( صُعود ) در این است که اصعاد در زمین صاف انجام میپذیرد ، ولی صعود در تپهها و کوهها . « لا تَلْوُونَ » : روی برنمیگردانید و نمینگرید . « فِی أُخْرَاکُمْ » : در پشت سرتان . « فَأَثَابَکُمْ غَمّاً بِغَمٍّ » : خدا سزای غمی را که با مخالفت خود به پیغمبر رسانیدید ، با غمیداد که بر اثر شکست به شما رساند . یا : خداوند غم هزیمت را بر غم جراحت شما افزود .‏

سوره آل عمران آیه 154
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ أَنزَلَ عَلَیْکُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاساً یَغْشَى طَآئِفَةً مِّنکُمْ وَطَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَیْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنفُسِهِم مَّا لاَ یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ کُنتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس به دنبال این غم و اندوه ، آرامشی به گونه خواب سبکی بر شما چیره کرد که گروهی از ( مؤمنان راستین ) شما را فرا گرفت ، و گروه دیگری تنها در بند خود بودند و درباره خدا پندارهای نادرستی چون پندارهای زمان جاهلیّت داشتند ( و بر سبیل انکار ) میگفتند : آیا چیزی از کار ( پیروزی و نصرتی که پیغمبر به ما وعده داده بود ) نصیب ما میشود ؟ بگو : همه کارها ( اعم از پیروزی و شکست ) در دست خدا است . ( آنان در حین گفتن این سخن ) در دل خود چیزهائی را پنهان میدارند که برای تو آشکار نمیسازند . ( به خود ) میگویند : اگر کار به دست ما بود ( و یا : اگر برابر وعده محمّد ، سهمی از پیروزی داشتیم ، ) در اینجا کشته نمیشدیم . بگو : اگر ( برای جنگ بیرون نمیآمدید و ) در خانههای خود هم بودید ، آنان که کشتهشدن در سرنوشتشان بود ، به قتلگاه خود میآمدند و ( در مسلخ مرگ کشته میشدند . آنچه خدا خواست - بنا به مصلحتی که خود میدانست - در جنگ احد شد ) تا خداوند آنچه را که در سینهها دارید بیازماید و تا آنچه را که در دلها دارید خالص و سره گرداند ، و خداوند بدانچه در سینهها ( از اسرار و رازها ) است آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَمَنَةً » : امن . آرامش . مفعولٌبه یا مفعوٌلله است . « نُعَاساً » : چرت . بدل است . « أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ » : خودشان برای خودشان اهمّیّت دارند و خویشتن را میپایند و بس . « ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ » : همچون گمان جاهلیّت . یا : همچون گمان اهل جاهلیّت . ( ظَنَّ ) بدل است . « هَل لَّنَا مِنَ الأمْرِ شَیْءٌ » : مگر فتح و پیروزی نصیب ما میشود ؟ هرگز ! مگر در کار و بار خود اختیاری نداریم ؟ اگر داشتیم چنین و چنان میکردیم و . . . « یُخْفُونَ » : پنهان میدارند . « لا یُبْدُونَ » : آشکار نمیکنند . « بَرَزَ » : بیرون آمد ( نگا : بقره / 250 ) . « مَضَاجِع » : جمع مَضْجَع ، آنجا که انسان در آن دراز میکشد و بر پهلو میافتد . مراد خوابگاه مرگ و قتلگاه است . « لِیَبْتَلِیَ » : تا بیازماید . « لِیُمَحِّصَ » : تا سره و خالص سازد ( نگا : بقره / 143 و آلعمران / 141 ) .‏

سوره آل عمران آیه 155
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْاْ مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُواْ وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان که در روز رویاروئی دو گروه ( مسلمانان و کافران در جنگ احد ) فرار کردند ، بیگمان اهریمن به سبب پارهای از آنچه کرده بودند ( که سرکشی از فرمان خدا بود ) آنان را به لغزش انداخت و خداوند ایشان را بخشید ، چرا که خداوند آمرزنده و شکیبا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَوَلَّوْا » : پشت کردند . روی گرداندند . « الْجَمْعَانِ » : دو گروه مؤمنان و مشرکان . « إِسْتَزَلَّهُمْ » : آنان را به لغزش انداخت . آنان را به خطا و گناه دچار کرد .‏

سوره آل عمران آیه 156
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ کَفَرُواْ وَقَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُواْ فِی الأَرْضِ أَوْ کَانُواْ غُزًّى لَّوْ کَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِیَجْعَلَ اللّهُ ذَلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! شما همانند کافران نباشید که چون برادرانشان به مسافرتی ( برای تجارت و کسب و کار ) میرفتند ( و میمردند ) یا ( در کشورهای خود یا جای دیگری ) به جنگ میپرداختند ( و کشته میشدند ) میگفتند : اگر نزد ما میماندند ، نمیمردند و کشته نمیشدند . ( شما ای مؤمنان ! چنین سخنانی را نگوئید ) تا خداوند این ( گفتار و گمان ) را حسرتی بر دل آنان کند . و خدا است که زنده میکند و میمیراند ( و زندگی و مرگ در دست او است ) و خدا آنچه را که میکنید ( چه خوب باشد و چه بد ) میبیند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ضَرَبُوا فِی الأرْضِ » : در زمین مسافرت کردند . « غُزّیً » : جمع غازی ، جنگجویان . جهادگران . « لِیَجْعَلَ اللهُ ذلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ » : تا خداوند آن عقیده و باور نادرست ایشان را حسرتی در دل آنان گرداند . تا خداوند جهاد مؤمنان و دستیابی به غنیمت و فوز شهادت ایشان را مایه حسرت کافران گرداند . لام ( لِیَجْعَلَ ) لام عاقبت است ( نگا : قصص / 8 ) .‏

سوره آل عمران آیه 157
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَئِن قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَحْمَةٌ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید ، مغفرت و مرحمتی ( که شما را در برمیگیرد ) بهتر از چیزهائی است که ( آنان در طول عمر ) جمعآوری میکنند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَئِنْ » : اگر . « قُتِلْتُمْ . . . » : فعل شرط است ، و جواب شرط محذوف است که ( لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ . . . ) جانشین و در معنی آن است .‏

سوره آل عمران آیه 158
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَئِن مُّتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لإِلَى الله تُحْشَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر بمیرید یا کشته شوید ( مگر نه این است که فانی نمیشوید و در هر دو صورت ) به سوی خدا بازگردانده میشوید ( و پاداش اعمال خوب یا بدتان داده میشود ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تُحْشَرُونَ » : جمعآوری میشوید .‏

سوره آل عمران آیه 159
‏متن آیه : ‏
‏ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از پرتو رحمت الهی است که تو با آنان ( که سر از خطّ فرمان کشیده بودند ) نرمش نمودی . و اگر درشتخوی و سنگدل بودی از پیرامون تو پراکنده میشدند . پس از آنان درگذر و برایشان طلب آمرزش نما و در کارها با آنان مشورت و رایزنی کن . و هنگامی که ( پس از شور و تبادل آراء ) تصمیم به انجام کاری گرفتی ( قاطعانه دست به کار شو و ) بر خدا توکّل کن ؛ چرا که خدا توکّلکنندگان را دوست میدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللهِ » : به سبب رحمتی که خدا آن را در دل تو به ودیعت نهاده است . ( مَا ) حرف زائدی است که برای تأکید ربط سبب یعنی ( رحمت ) ، به مسبّب یعنی ( لِنتَ ) به کار رفته است . « لِنتَ » : نرم شدی . نرمش نمودی . « فَظّاً » : تندخو . « غَلِیظَ الْقَلْبِ » : سنگدل . نامهربان . « إنفَضُّوا » : پراکنده میشدند .‏

سوره آل عمران آیه 160
‏متن آیه : ‏
‏ إِن یَنصُرْکُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَکُمْ وَإِن یَخْذُلْکُمْ فَمَن ذَا الَّذِی یَنصُرُکُم مِّن بَعْدِهِ وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکِّلِ الْمُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر خداوند شما را یاری کند ( همان گونه که در جنگ بدر یاری کرد ) هیچ کس بر شما چیره نخواهد شد ، و اگر خوارتان گرداند ( و دست از یاریتان بردارد ، همان گونه که در جنگ احد چنین شد ) کیست که پس از او شما را یاری دهد ؟ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند و بس .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره آل عمران آیه 161
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَغُلَّ وَمَن یَغْلُلْ یَأْتِ بِمَا غَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( شما گمان کردید ممکن است پیغمبر به شما خیانت کند ! در حالی که ) هیچ پیغمبری را نسزد که خیانت کند ، و هر کس خیانت ورزد ، در روز رستاخیز آنچه را که در آن خیانت کرده است با خود ( به صحنه محشر ) میآورد ، سپس به هرکسی پاداش و پادافره آنچه کرده است به تمام و کمال داده میشود ، و بدانان ستم نخواهد شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَغُلَّ » : خیانت در غنیمت کند . « غَلَّ » : خیانت در غنیمت کرد . « تُوَفَّیا » : به تمام و کمال داده میشود .‏

سوره آل عمران آیه 162
‏متن آیه : ‏
‏ أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَن بَاء بِسَخْطٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا کسی که ( با طاعت و عبادت ) در پی خوشنودی خدا است ، مانند کسی است که ( با معصیت و نافرمانی ) خشم خدا را نصیب خود میکند ، و جایگاه او دوزخ خواهد بود ؟ ! و دوزخ بدترین بازگشتگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِتَّبَعَ » : پیروی کرد . دنبال کرد . « رِضْوَان » : خوشنودی . « بَآءَ » : برگشت . « سَخَط » : خشم . « بَآءَ بِسَخَطٍ مِّنَ اللهِ » : با کولهباری از خشم خدا برگشت . مراد این که مورد خشم خدا قرار گرفت . « مَصِیر » : بازگشتگاه .‏

سوره آل عمران آیه 163
‏متن آیه : ‏
‏ هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللّهِ واللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( هر یک از ) آنان ( چه دینداران و چه بیدینان ) برای خود جاه و مقام ، و جا و مکانی در پیشگاه خدا دارند ( و برابر و یکسان نیستند ) و خداوند میبیند آنچه را که انجام میدهند ( لذا درجات و درکات هر یک را برابر کردار و رفتارشان تعیین مینماید و به هرکس آن دهد که سزد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هُمْ دَرَجَاتٌ » : آنان دارای منازل و مراتبی هستند . در اینجا مضاف محذوف است و مضافٌالیه به جای آن قرار گرفته است . تقدیر چنین است : هُمْ ذَوُو دَرَجَاتٍ عِندَ اللهِ .‏

سوره آل عمران آیه 164
‏متن آیه : ‏
‏ لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏یقیناً خداوند بر مؤمنان ( صدر اسلام ) منّت نهاد و تفضّل کرد بدان گاه که در میانشان پیغمبری از جنس خودشان برانگیخت . ( پیغمبری که ) بر آنان آیات ( کتاب خواندنی قرآن و کتاب دیدنی جهان ) او را میخواند ، و ایشان را ( از عقائد نادرست و اخلاق زشت ) پاکیزه میداشت و بدیشان کتاب ( قرآن و به تبع آن خواندن و نوشتن ) و فرزانگی ( یعنی اسرار سنّت و احکام شریعت ) میآموخت ، و آنان پیش از آن در گمراهی آشکاری ( غوطهور ) بودند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَعَثَ » : برانگیخت . فرستاد . « یَتْلُو » : میخواند . در رسمالخطّ قرآنی الف زائدی به دنبال دارد . « یُزَکِّیهِمْ » : از عقائد تباه و رفتارهای نابهنجار پاکشان میدارد . « الْکِتَاب » : قرآن مجید . « الْحِکْمَة » : سنّت مطهّره .‏

سوره آل عمران آیه 165
‏متن آیه : ‏
‏ أَوَلَمَّا أَصَابَتْکُم مُّصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَیْهَا قُلْتُمْ أَنَّى هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا ( به ناله و افغان افتادهاید و بیحال و زبون شدهاید ) هنگامی که مصیبتی ( در جنگ احد ) به شما دست داده است ( و میگوئید : ) این ( کشتار و فرار ) از کجا است ؟ ! و حال آن که ( در جنگ بدر ) دو برابر آن ، ( پیروزی ) کسب کردهاید ( و از طرف کشته و اسیر گرفتهاید ؟ ! ) بگو : این ( شکست خوردن و کشتهشدن ) از ناحیه خودتان ( و نتیجه مخالفت با رهنمودهای رسول خدا و پیروی او حرص و آزتان ) است . بیگمان خداوند بر هر چیزی توانا است ( و پیروزی و شکست در حیطه اختیار او است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَوَلَمَّا » : آیا هنگامی . ( أَ ) حرف استفهام ، ( وَ ) حرف عطف ، و ( لَمَّا ) ظرف زمان است . « أَصَابَتْکُم مُّصِیبَةٌ » : بلائی که به شما رسید که عبارت است از کشتهشدن هفتاد نفر از مسلمانان در جنگ احد . « أَصَبْتُم مِّثْلَیْهَا » : دو برابرش به دیگران رساندهاید که عبارت است از کشتن هفتاد نفر و اسیر نمودن هفتاد نفر از کافران در جنگ بدر . « أَنَّیا هذَا » : این از کجا است ؟‏

سوره آل عمران آیه 166
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آنچه ( در جنگ احد ، ) در روزی که دو دسته ( مؤمنان و کافران ) با هم نبرد کردند به شما رسید ، به فرمان خدا ( و برابر اراده و قضا و قدر پروردگار ) بود ، و برای این بود که خداوند ( ایمان ) مؤمنان را ( به مردم ) بنمایاند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِلْتَقَیا » : بهم رسیدند و جنگیدند ( نگا : آلعمران / 155 ) . « لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنینَ » : تا مؤمنان راستین را از مؤمنان دروغین جدا سازد .‏

سوره آل عمران آیه 167
‏متن آیه : ‏
‏ وَلْیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُواْ وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ قَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُواْ قَالُواْ لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَّتَّبَعْنَاکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلإِیمَانِ یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَّا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا یَکْتُمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و نیز برای این بود که ( نفاق ) منافقان را ظاهر گرداند . منافقانی که چون بدیشان گفته شد : بیائید در راه خدا بجنگید یا ( دستکم ) برای دفاع ( از خود ) برزمید ، گفتند : اگر میدانستیم که جنگی واقع خواهد شد ، بیگمان از شما پیروی میکردیم ( و شما را تنها نمیگذاشتیم ! ) آنان در آن روز ( که چنین میگفتند ) به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان . ایشان با دهان چیزی میگویند که در دلشان نیست ( و گفتار و کردارشان با هم نمیخواند ) و خداوند ( از هر کسِ دیگری ) داناتر بدان چیزی است که پنهانش میدارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَافَقُوا » : اظهار ایمان کردند و کفر را به دل گرفتند . « إِدْفَعُوا » : دفاع کنید و شرّ دشمن را از سر خانواده و میهن خود کوتاه کنید .‏

سوره آل عمران آیه 168
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ قَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُواْ لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُوا عَنْ أَنفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان کسانی هستند که نشستند و ( از جنگ کنارهگیری کردند و نسبت ) به برادران خود گفتند : اگر از ما اطاعت میکردند ( و حرف ما را میشنیدند ) کشته نمیشدند . بگو : پس مرگ را از خود به دور دارید اگر راست میگوئید ( که میتوان با پرهیز و حذر از دست قضا و قدر گریخت ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَعَدُوا » : نشستند . « إِدْرَءُوا » : به دور دارید . دفع کنید .‏

سوره آل عمران آیه 169
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانی را که در راه خدا کشته میشوند ، مرده مشمار ، بلکه آنان زندهاند و بدیشان نزد پروردگارشان روزی داده میشود ( و چگونگی زندگی و نوع خوراک ایشان را خدا میداند و بس ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَحْسَبَنَّ » : گمان مبر . به حساب میاور . « أَمْوَاتاً » : مردگان . مفعول دوم فعل ( لا تَحْسَبَنَّ ) است . « أَحْیَآءٌ » : زندگان . خبر مبتدای محذوف است .‏

سوره آل عمران آیه 170
‏متن آیه : ‏
‏ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان شادمانند از آنچه خداوند به فضل و کرم خود بدیشان داده است ، و خوشحالند به خاطر کسانی که بعد از آنان ماندهاند ( و هنوز در راه خدا میرزمند و به فوز شهادت نائل نشدهاند و ) بدیشان نپیوستهاند . ( شادی و سرور آنان از این بابت است که پیروزی یا شهادت در انتظار همکیشان ایشان است و مقامات برجسته آنان را در آن جهان میبینند ، و میدانند ) این که ترس و هراسی بر ایشان نیست و آنان اندوهگین نخواهند شد . ( چه نه مکروهی بر سر راه آنان در سرای باقی است ، و نه بر کاری که در سرای فانی کردهاند و دارائی و عزیزانی را که ترک گفتهاند ، پشیمانند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَرِحِینَ » : شادمانان . حال ضمیر ( و ) در ( یُرْزَقُونَ ) است . « یَسْتَبْشِرُونَ » : شادمان و خوشحالند . مژده و نوید میدهند ( نگا : فرهنگ لسانالعرب ، و محیطالمحیط ) .‏

سوره آل عمران آیه 171
‏متن آیه : ‏
‏ یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شاد و خوشحالند به خاطر نعمتی که خدا بدانان داده است و فضل و کرمی که او بدیشان روا دیده است ، و خوشوقت و مسرورند از این که ( میبینند ) خداوند اجر و پاداش مؤمنان را ضائع نکرده و هدر نمیدهد .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره آل عمران آیه 172
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَواْ أَجْرٌ عَظِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که پس از ( آن همه ) زخمهائی که خوردند و جراحتهائی که برداشتند ، فرمان خدا و پیغمبر را اجابت کردند ( و هنوز زخمهای جنگ احد التیام نیافته به تعقیب مشرکان پرداختند و به سوی حمْراءُ اْلاُسُد شتافتند و بدین وسیله کار بسیار نیکوئی کردند ، ) برای کسانی از آنان که ( چنین کار ) نیکی کردند و ( از نافرمانی خدا و رسول ترسیدند و ) پرهیز نمودند ، اجر و پاداش بس بزرگی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إسْتَجَابُوا » : اجابت و اطاعت کردند . « قَرْح » : زخم .‏

سوره آل عمران آیه 173
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن کسانی که مردمان بدیشان گفتند : مردمان ( قریش برای تاختن بر شما دست به دست هم دادهاند و ) بر ضدّ شما گرد یکدیگر فراهم آمدهاند ، پس از ایشان بترسید ؛ ولی ( چنین تهدید و بیمی به هراسشان نیانداخت ؛ بلکه برعکس ) بر ایمان ایشان افزود و گفتند : خدا ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَسْبُنَا » : ما را بس است . برای ما کافی است . « وَکِیلُ » : حامی و سرپرست . فَعیل به معنی مَفْعول است ، یعنی وکیل به معنی موکول میباشد .‏

سوره آل عمران آیه 174
‏متن آیه : ‏
‏ فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس آنان ( برای جهاد بیرون رفتند ، ولیکن دشمنانشان را خوف و هراس برداشت و از رویاروئی با چنین مؤمنانی خودداری ورزیدند ، و مسلمانان ) با نعمت بزرگ ( شهامت و عافیت و استقامت و بردن ثواب جهاد ) و فضل و مرحمت سترگ خداوند ( که با رعب و وحشت انداختن به دل دشمنان ، نصیب مسلمانان کرد و ایشان را از دست کشتار و آزار کافران رستگار کرد ، به مدینه ) برگشتند ، و حال آن که هیچ گونه آسیبی بدیشان نرسید ، و رضایت خدا را خواستند ( و در پی خرسندی پروردگار بودند و شایستگی بزرگواری او را پیدا کردند ) و خداوند دارای فضل و کرم سترگی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِنقَلَبُوا » برگشتند . « بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللهِ » : به همراه نعمتی از خدا که قوّت ایمان است . « فَضْلٍ » : فضل و مرحمت بزرگی که اجر عظیم است . « لَمْ یَمْسَسْهُمْ » : بدیشان نرسید .‏

سوره آل عمران آیه 175
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این تنها اهریمن است که شما را از دوستان خود ( با پخش شایعات و سخنان بیاساس ) میترساند ، پس ( از آنجا که شما به خدا ایمان دارید ، بیباک و دلیر باشید و ) از آنان مترسید و از من بترسید اگر مؤمنان ( راستین ) هستید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الشَّیْطَانُ » : اهریمن . مراد از آن ، انسان منافق شیطانصفتی است که این حرف را زد . « یُخَوِّفُ أَوْلِیَآءَهُ » : شما را از دوستان خود میترساند . شما را با دوستان خود میترساند . مفعول اوّل ( یُخَوِّفُ ) محذوف است و تقدیر چنین است : یُخَوِّفُکُمْ أوْلِیَآءَهُ . یا : یُخَوِّفُکُم بِأوْلِیَآئِهِ .‏

سوره آل عمران آیه 176
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّواْ اللّهَ شَیْئاً یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که در ( راه ) کفر بر همدیگر پیشی میگیرند ( و همیشه بر کفرشان میافزایند و از بد به بدتر میگرایند ) تو را غمگین نسازند ؛ چرا که آنان هیچ زیانی به خدا نمیرسانند . خداوند میخواهد ( ایشان را به حال خود واگذارد و ) در آخرت بهرهای ( از ثواب ) برای آنان برجای نگذارد ، و ( علاوه از محرومیّت از ثواب ) ایشان را عذاب بزرگی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُسَارِعُونَ » : بر همدیگر شتاب میگیرند و سبقت میجویند . « شَیْئاً » : به هیچ وجه . اصلاً . مفعول مطلق یا منصوب به نزع خافض است و تقدیر چنین است : لَن یَضُرُّوا اللهَ ضَرَراً ما . یا : لَن یَضُرُّوا اللهَ بِشَیْءٍ مَّا أَصْلاً . « حَظّاً » : بهره . نصیب .‏

سوره آل عمران آیه 177
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوُاْ الْکُفْرَ بِالإِیمَانِ لَن یَضُرُّواْ اللّهَ شَیْئاً وَلهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان کسانی که ( بهای ) ایمان را میدهند و ( کالای ) کفر را میخرند ، هیچ زیانی به خدا نمیرسانند ، و ایشان را عذاب دردناکی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالإِیمَانِ » : مراد این است که کفر را به جای ایمان برمیگزینند .‏

سوره آل عمران آیه 178
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْماً وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کافران ( و بیدینانی که ایمان را داده و کفر را خریداری کردهاند ) گمان نبرند که اگر بدیشان مهلت میدهیم ( و وسائل رفاه دنیوی برایشان مهیّا میداریم و بر عمرشان میافزائیم ) به صلاح آنان است ، بلکه ما بدیشان فرصت میدهیم تا بر گناهان خود بیفزایند و ( در آخرت به عذاب شدیدی دچار آیند . بیگمان ) برای آنان عذاب خوارکنندهای است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نُمْلِی » : فرصت و مجال میدهیم ( نگا : مؤمنون / 55 و 56 ) . « مُهِینٌ » : خوارکننده .‏

سوره آل عمران آیه 179
‏متن آیه : ‏
‏ مَّا کَانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّىَ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَلَکِنَّ اللّهَ یَجْتَبِی مِن رُّسُلِهِ مَن یَشَاءُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای مؤمنان ! سنّت ) خدا بر این نبوده است که مؤمنان را به همان صورتی که شما هستید ( و مؤمن با منافق آمیزه یکدیگر شده است و مسلمان از نامسلمان جدا نگشته است ) به حال خود واگذارد . بلکه خداوند ( با محکّ سختیها و دشواریها و فرازها و نشیبهای زندگی ، از جمله جهاد ، منافق ) ناپاک را از ( مؤمن ) پاک جدا میسازد . و ( همچنین سنّت ) بر این نبوده است که ( کسی را از آفریدگان خود ، و از جمله ) شما را بر غیب مطّلع سازد ( تا مؤمنان و منافقان را از طریق علم غیب بشناسید . زیرا این برخلاف سنّت الهی است ) . ولی خداوند از میان پیغمبران خود ، هر که را بخواهد برمیگزیند ( و بر قسمتی از غیب مطّلع میسازد ، البتّه بدان اندازه که برای مقام رهبری او لازم و ضروری باشد ) پس به خدا و پیغمبرانش ایمان بیاورید ، و اگر ایمان بیاورید و پرهیزگار شوید ، پاداش بزرگی خواهید داشت .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِیَذَرَ » : ترک کند . رها سازد . از ماده ( وذر ) . « یَجْتَبی » : برمیگزیند .‏

سوره آل عمران آیه 180
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلِلّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان که نسبت بدانچه خداوند از فضل و نعمت خود بدیشان عطاء کرده است بخل میورزند ( و زکات مال بدرنمیکنند و در راه مصالح جامعه به بذل و بخشش دست نمییازند ) گمان نکنند که این کار برای آنان خوب است و به سود ایشان است ، بلکه این کار برای آنان بد است و به زیان ایشان تمام میشود . در روز قیامت همان چیزی که بدان بخل ورزیدهاند ( و سخت بدان دل بستهاند و برابر قانون خدا در راه خدمت به اجتماع به کار نبردهاند ، وبال آنان میگردد و عذاب آن ) طوق ( سنگین اسارت بر گردن ) ایشان میگردد . ( و این اموال چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود یا نشود ، بالاخره از صاحبان آن جدا خواهد شد ) و همه آنچه در آسمانها و زمین است از آن خدا است و سرانجام هم همه را به ارث خواهد برد ، ( چه : در حقیقت مالک اصلی خدا است ، و این امانت چند روزی پیش ما است ) و خداوند از آنچه میکنید آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هُوَ خَیْراً » : ( هُوَ ) ضمیر فصل است . ( خَیْراً ) مفعول دوم ( لا یَحْسَبَنَّ ) و مفعول اوّل آن ( الْبُخْلَ ) و محذوف است و تقدیر چنین است : وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَآ ءَاتَاهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ الْبُخْلَ خَیْراً لَّهُمْ . « سَیُطَوَّقوُنَ » : طوق گردن ایشان میگردد .‏

سوره آل عمران آیه 181
‏متن آیه : ‏
‏ لَّقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاء سَنَکْتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتْلَهُمُ الأَنبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِیقِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( با وجود این که ملک آسمانها و زمین از آن او است و همه چیز را همو به ارث میبرد ، برخی از یهودیان از روی ریشخند گفتند : ای محمّد ! خدای تو فقیر است و از ما درخواست قرض میکند ! بگو : ) بیگمان خداوند سخن کسانی را شنید که گفتند : خدا فقیر است و ما بینیازیم ! آنچه را گفتند ( بر ایشان ) خواهیم نوشت ، و به قتل رساندن پیامبران را به ناحق ( توسّط گذشتگان ) ایشان ( هم ثبت و ضبط خواهد شد ) و بدانان خواهیم گفت : بچشید عذاب ( آتش ) سوزان را .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِنَّ اللهَ فَقِیرٌ » : سخن یهودیانی است که قرآن را به استهزاء میگرفتند و با توجّه به آیه 245 بقره ( مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللهَ قَرْضاً . . . ) چنین بیادبانه دم میزدند . « قَتْلَهُم » : عطف به ( مَا ) است . « الأنبِیَآءَ » : مفعولٌبه مصدر ( قَتْلَ ) است . « الْحَرِیقِ » : سوزاندن . سوزاننده . اسم مصدری است به معنی إحراق یا فعیل به معنی فاعل یعنی مُحْرِق است . در هر صورت مراد دوزخ است .‏

سوره آل عمران آیه 182
‏متن آیه : ‏
‏ ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِیدِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این ( عذاب آتش سوزان ) به خاطر چیزی است که دستهای خودتان ( مرتکب آن گشته است و برایتان با انجام اعمال ناشایست ) پیشاپیش فرستاده است ، و خداوند به بندگان ( هرگز کمترین ) ستمی روا نمیدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذلِکَ » : آن عذاب . در اینجا معنی ( این ) دارد و مبتدا است و خبر آن جمله ( بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ ) است . « بِمَا » : به سبب آنچه . « قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ » : دستهایتان تقدیم داشته است . تعبیر کلّ با جزء است و مراد : خودتان کردهاید و پیشاپیش فرستادهاید . « لَیْسَ بِظَلاّمٍ » : کمترین ستمی روا نمیدارد ( نگا : نساء / 40 ) . ستمپیشه نیست . واژه ( ظَلاّم ) صیغه مبالغه در کمیّت است ؛ نه کیفیّت ، یا صیغه نسبت است و به معنی ( ظالم ) ، همچون نجّار منسوب به نجّارة ، و حَدّاد منسوب به حِدادَة ، و عَطّار منسوب به عِطْر .‏

سوره آل عمران آیه 183
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَیْنَا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىَ یَأْتِیَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَاءکُمْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِی بِالْبَیِّنَاتِ وَبِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان کسانی هستند که گفتند : خداوند از ما پیمان گرفته است ( و به ما سفارش کرده است ) که به هیچ پیغمبری ایمان نیاوریم ، مگر هنگامی که برای ما قربانی بیاورد و آتش ( آذرخش آسمانی پیدا شود و در برابر دیدگانمان ) آن را بخورد ! بگو : پیغمبرانی پیش از من دلائل روشن و چیزی را که گفتید با خود آوردهاند ( و به شما نمودهاند ) پس چرا آنان را کشتهاید ، اگر راستگوئید ؟ !‏

‏توضیحات : ‏
‏« قُرْبَان » : هر نوع نیکی و خوبیای که با انجام آن به خدا تقرّب جویند . مصدری است مانند غُفران و رُجحان و به معنی اسم مفعول به کار میرود ، یعنی : الْمُتقرّب بِهِ إِلَی اللهِ ( نگا : مائده / 27 ) . « بَیِّنَات » : معجزات .‏

سوره آل عمران آیه 184
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِن کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ جَآؤُوا بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْکِتَابِ الْمُنِیرِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس اگر ( این بهانهجویان ) تو را تکذیب کردند ( چیز تازهای نیست و غمگین مباش ) چه پیغمبران زیادی پیش از تو تکذیب شدهاند که معجزات و دلائل روشن و کتابهای متقن و مشتمل بر مواعظ و اندرز و کتاب روشنگر ( راه نجات ) با خود آوردهاند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« زُبُر » : جمع زَبُور ، کتاب مشتمل بر مواعظ . کتاب آسمانی داود ( نگا : نساء / 163 و انبیاء / 105 ) . « کِتَاب » : مراد جنس کتاب است و شامل تورات و انجیل و صُحُف ابراهیم میگردد . عطف آن بر ما قبل خود ، عطف عامّ بر خاصّ است . « مُنِیر » : روشنگر راه حق .‏

سوره آل عمران آیه 185
‏متن آیه : ‏
‏ کُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَما الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر کسی مزه مرگ را میچشد ، و بیگمان به شما پاداش و پادافره خودتان به تمام و کمال در روز رستاخیز داده میشود . و هرکه از آتش دوزخ به دور گردد و به بهشت برده شود ، واقعاً سعادت را فراچنگ آورده و نجات پیدا کرده است . و زندگی دنیا چیزی جز کالای فریب نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَفْسٍ » : کس . شخص . « ذَآئِقَة » : چشنده . « تُوَفَّوْنَ » : به تمام و کمال به شما داده میشود . « زُحْزِحَ » : دور کرده شد . « فَازَ » : کامیاب شد . به مراد رسید . « مَتَاع » : کالا . « غُرُور » : خدعه و فریب .‏

سوره آل عمران آیه 186
‏متن آیه : ‏
‏ لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ أَذًى کَثِیراً وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به طور مسلّم از لحاظ مال و جان خود مورد آزمایش قرار میگیرید و حتماً از کسانی که پیش از شما بدیشان کتاب داده شده است ، و از کسانی که کفر ورزیدهاند ، اذیّت و آزار فراوانی میبینید ( و اعمال ناشایستی و سخنان نابایستی میشنوید ) و اگر ( در برابر آزمایش مالی و جانی ) بردباری کنید و ( از آنچه باید پرهیز کرد ) بپرهیزید ، ( کارهای شایسته همین است و ) این اموری است که باید بر انجام آنها عزم را جزم کرد و در اجرای آنها کوشید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَتُبْلَوُنَّ » : مسلّماً آزموده میشوید ( نگا : بقره / 155 و انبیاء / 35 ) . « لَتَسْمَعُنَّ » : مسلّماً خواهید شنید . مراد از شنیدن در اینجا دیدن و دریافتن است . « مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ » : مراد یهودیان و مسیحیان است . « مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا » : مراد سائر کفّار است . « عَزْم » : مصدر است و در معنی اسم مفعول یعنی مَعْزُوم ، به معنی آنچه باید در راه رسیدن بدان به تلاش ایستاد و جدّی بود ، به کار رفته است .‏

سوره آل عمران آیه 187
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاء ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْاْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد بیاور ای پیغمبر ! ) آن گاه را که خداوند پیمان مؤکّد ( بر زبان انبیاء ) از اهل کتاب گرفت که باید کتاب ( خود ) را برای مردمان آشکار سازید و توضیح دهید و آن را کتمان و پنهان نسازید . امّا آنان آن را پشت سر افکندند و به بهای اندکی آن را فروختند ! چه بد چیزی را خریدند ! ( آنان باقی را با فانی معاوضه کردند ! ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِیثَاق » : عهد و پیمان . « لَتُبَیِّنُنَّهُ » : قطعاً آن را باید بیان دارید و توضیح دهید و تفهیم کنید . « نَبَذُوهُ » : آن را دور انداختند و نسبت بدان اهمال و سهلانگاری کردند و تعالیم آن را به کار نبستند . « وَرَآء » : فراسوی . « ظُهُور » : جمع ظَهْر ، پشتها .‏

سوره آل عمران آیه 188
‏متن آیه : ‏
‏ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَواْ وَّیُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ یَفْعَلُواْ فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِّنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گمان مبر آنان که از کارهای ( ناشایستی ) که انجام میدهند خوشحال میشوند ، و دوست میدارند که در برابر کارهای ( نیکی ) که انجام ندادهاند ستایش شوند ، از عذاب ( الهی ) نجات یابند و رستگار شوند . بلکه برای ایشان عذاب دردناکی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَفَازَةٍ » : مصدر میمی است و بمعنی نجات و رستگاری . یا اسم مکان است و به معنی مکان نجات و رستگاری . برکنار .‏

سوره آل عمران آیه 189
‏متن آیه : ‏
‏ وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ملک آسمانها و زمین از آن خدا است ، و خدا بر هر چیزی توانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُلْک » : سلطنت و شاهی . کشور .‏

سوره آل عمران آیه 190
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مسلّماً در آفرینش ( عجیب و غریب و منظّم و مرتّب ) آسمانها و زمین ، و آمد و رفت ( پیاپی ، و تاریکی و روشنی ، و کوتاهی و درازی ) شب و روز ، نشانهها و دلائلی ( آشکار برای شناخت آفریدگار و کمال و دانش و قدرت او ) برای خردمندان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلْق » : آفرینش . آفریده . « إِخْتِلاف » : آمد و شد . دگرگونی . « ءَایَات » : ادلّه و نشانههای دالّ بر قدرت خدا . « أُوْلِیالألْبَاب » : صاحبان عقل و خرد .‏

سوره آل عمران آیه 191
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده ( و در همه اوضاع و احوال خود ) یاد میکنند و درباره آفرینش ( شگفتانگیز و دلهرهانگیز و اسرارآمیز ) آسمانها و زمین میاندیشند ( و نقشه دلربا و ساختار حیرتزای آن ، شور و غوغائی در آنان برمیانگیزد ، و به زبان حال و قال میگویند : ) پروردگارا ! این ( دستگاه شگفت کائنات ) را بیهوده و عبث نیافریدهای ؛ تو منزّه و پاکی ( از دست یازیدن به کار باطل ! ) ، پس ما را ( با توفیق بر انجام کارهای شایسته و بایسته ) از عذاب آتش ( دوزخ ) محفوظ دار .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قِیَاماً » : جمع قائم ، ایستادگان . « قُعُوداً » : جمع قاعد ، نشستگان . « قِیَاماً وَ قُعُوداً وَ . . . الأرْضِ » : حال ضمیر ( و ) یَذْکُرُونَ بوده و بر همدیگر عطف شدهاند . « جُنُوب » : جمع جنْب ، پهلوها . « بَاطِلاً » : بیهوده و عبث . صفت مصدر محذوفی است و تقدیر چنین است : خَلْقاً باطِلاً . یا حال ( هذا ) است . « سُبْحَانَکَ » : پاک و منزّهی تو . مفعول مطلق فعل محذوف ( سَبَّحَ ) . « قِنَا » : ما را محفوظ و مصون دار . از ماده ( وقی ) .‏

سوره آل عمران آیه 192
‏متن آیه : ‏
‏ رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارا ! بیگمان تو هر که را ( به خاطر اعمال زشتش ) به آتش درآری ، به راستی خوار و زبونش کردهای . و ( اینان بر خود و دیگران ستم کردهاند و ) ستمکاران را یاوری نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَخْزَیْتَهُ » : خوار و زبونش کردهای .‏

سوره آل عمران آیه 193
‏متن آیه : ‏
‏ رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً یُنَادِی لِلإِیمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارا ! ما از منادی ( بزرگوار توحید ، یعنی محمّد پسر عبدالّله ) شنیدیم که ( مردم را ) به ایمان به پروردگارشان میخواند و ما ایمان آوردیم ( و ندای او را لبّیک گفتیم . اکنون که چنین است ) پروردگارا ! گناهانمان را بیامرز و بدیهایمان را بپوشان و ما را با نیکان و ( در مسیر ایشان ) بمیران .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُنَادِیاً » : ندادهنده . مراد پیغمبر اسلام یا قرآنی است که به ارمغان آورده است . « ذُنُوب » : گناهان کبیره . « سَیِّئَات » : گناهان صغیره . « أَبْرَار » : جمع بَرّ و بارّ ، نیکان . « تَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَار » : ما را با نیکان بمیران . مراد این است که هر چند ما نیک نیستیم ولی با این وجود ما را در سلک نیکان قرار و از زمره ایشان قلمداد فرما .‏

سوره آل عمران آیه 194
‏متن آیه : ‏
‏ رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَى رُسُلِکَ وَلاَ تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّکَ لاَ تُخْلِفُ الْمِیعَادَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارا ! آنچه را که بر ( زبان ) پیغمبران خود ( و به پاداش تصدیق ایشان و پیروی از آنان ) به ما وعده دادهای ، ( از قبیل : پیروزی دنیا و نعمت آخرت ) به ما عطاء کن ، و در روز رستاخیز ما را ( با درآوردن به دوزخ ) خوار و زبون مگردان . بیگمان تو خلف وعده نخواهی کرد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَلَیا رُسُلِکَ » : بر زبان پیغمبرانت . مضاف محذوف است و تقدیر چنین است : عَلَیا أَلْسِنَةِ رُسُلِکَ . « لا تُخْزِنَا » : خوارمان مدار و زبونمان مگردان . « مِیعَاد » : مصدر میمی است و به معنی وعده . یا به معنی زمان وعده است و مراد رستاخیز است .‏

سوره آل عمران آیه 195
‏متن آیه : ‏
‏ فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَاباً مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس پروردگارشان دعای ایشان را پذیرفت و پاسخشان داد که من عمل هیچ کسی از شما را که به کار پرداخته باشد - خواه زن باشد یا مرد - ضائع نخواهم کرد . پارهای از شما از پاره دیگر هستید ( و همگی همنوع و همجنس میباشید ) . آنان که هجرت کردند ، و از خانههای خود رانده شدند ، و در راه من اذیّت و آزارشان رساندند ، و جنگیدند و کشته شدند ، هر آینه گناهانشان را میبخشم و به بهشتشان درمیآورم . بهشتی که رودخانهها در زیر ( درختان ) آن روان است . این پاداشی از سوی خدا ، ( ایشان را ) است ، و پاداش نیکو تنها نزد خدا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِسْتَجَابَ » : پذیرفت . پاسخ داد . « أَنِّی » : که من . فتحه همزه با توجّه به حرف جرّ محذوفی است که تقدیر چنین است : فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ بِأَنِّی لآ أُضِیعُ . « بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ » : برخی از برخی دیگرید . مراد این که مرد و زن از یک جنس بوده و برتری آنان با عمل صالح است . « لاُکَفِّرَنَّ » : بیگمان محو میگردانم و میزدایم . « ثَوَاباً » : مفعول مطلق فعل محذوف ( لأُثِیبَنَّهُمْ ) است یا تمییز و یا حال ( جَنَّات ) و . . . « حُسْنُ الثَّوَابِ » : پاداش نیکو . اضافه صفت به موصوف است .‏

سوره آل عمران آیه 196
‏متن آیه : ‏
‏ لاَ یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُواْ فِی الْبِلاَدِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏رفت و آمد ( پیروزمندانه ، و اشتغال به کسب و کار و تجارت و بسر بردن در ناز و نعمت ) کافران در شهرها ، تو را نفریبد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا یَغُرَّنَّکَ » : تو را گول نزند . « تَقَلُّبُ » : گشت و گذار . آمد و شد ( نگا : نحل / 46 ) . غلْط خوردن در ثروت و نعمت . « بِلاد » : جمع بلد ، شهرها . جاها و سرزمینها .‏

سوره آل عمران آیه 197
‏متن آیه : ‏
‏ مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( این ) متاع ناچیزی است ، سپس ( به دنبال این نعمت و قدرت ناچیز ظاهری ) جایگاهشان دوزخ است ، و چه بد جایگاهی است !‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَتَاعٌ » : کالا و نعمت . تمتّع و بهرهمندی . خبر مبتدای محذوفی چون ( هُوَ ) است که مرجع آن ( تَقَلُّب ) است . « مَأْوَیا » : مکانی که سرانجام بدان پناه میبرند ( نگا : آلعمران / 151 ) . « مِهَاد » : آرامگاه . بِستر .‏

سوره آل عمران آیه 198
‏متن آیه : ‏
‏ لَکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا نُزُلاً مِّنْ عِندِ اللّهِ وَمَا عِندَ اللّهِ خَیْرٌ لِّلأَبْرَارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ولی آنان که از ( خشم ) پروردگارشان ( با انجام طاعات و ترک منهیّات ) میپرهیزند ، بهشت از آن ایشان است که در زیر ( درختان ) آن رودخانهها روان است ، و جاودانه در آن میمانند . ( تازه ، این لذائذ جسمانی ) به عنوان مهمانی و پذیرائی ( نخستین ) از جانب خدا است ، و آنچه ( از لذائذ روحانی و الطاف بیکران صمدانی ) در پیشگاه یزدان است برای نیکان ( بسی والاتر از آن ، و ) بهتر ( از متاع فانی جهان ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نُزُلاً » : نوشیدنی و خوراکی که از مهمان در آغاز نزول ، بدان پذیرائی میکنند . زاد و توشه . حال ( جَنَّات ) است .‏

سوره آل عمران آیه 199
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَمَن یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْهِمْ خَاشِعِینَ لِلّهِ لاَ یَشْتَرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُوْلَئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏برخی از اهل کتاب هستند که به خدا و بدانچه بر شما نازل شده و بدانچه بر خود آنان نازل گردیده است ، ایمان دارند . در برابر خدا فروتن بوده و آیات خدا را به بهای ناچیز ( دنیا ) نمیفروشند . پاداش ایشان در نزد پروردگارشان ( محفوظ ) است . بیگمان خداوند سریعالحساب است ( و به سرعت تمام در مدّتی اندک به حساب اعمال همگان رسیدگی کرده و پاداش و پادافره نیکان و بدان را بدون کم و کاست خواهد داد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَاشِعِینَ » : فروتنان . حال است .‏

سوره آل عمران آیه 200
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! ( در برابر شدائد و ناملایمات ) شکیبایی ورزید و ( در مقابل دشمنان ) استقامت و پایداری کنید و ( از مرزهای مملکت خویش ) مراقبت به عمل آورید و از ( خشم ) خدا بپرهیزید ، تا این که رستگار شوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صَابِرُوا » : بر دیگران در صبرکردن پیروز شوید و از آنان شکیباتر باشید . « رَابِطُوا » : مرزداری کنید و از سرزمین اسلامی خود مراقبت به عمل آورید .



رهنمودهای جزء سوم


فی ظلال القرآن

جزء سوم

سوره بقره آیات 286-253 و سوره آل عمران تا آیه 92

 

رهنمودهای جزء سوم

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

جزء سوم‌، ازدو بخش تشکیل شده است‌: بخش یکم‌، ماندۀ سورۀ بقره است‌ که دو جزء نخستین را فرا گرفته است‌. و بخش دوم‌، اوایل سورۀ آل‌عمران را دربردارد. به ‌هنگام بررسی‌ سورۀ ‌آل عمران -‌به خواست خدا - سخن از بخش دوم می‌رود.

ماندۀ سورۀ بقره در موضوع اصلی بر همان روالی است که در سرآغاز جزء اول شرح داده‌ایم‌، و همان چیزی را دنبال می‌نماید که پیوسته در سیاق سوره تا پایان جزء د‌وم به بررسی آن پرداخته‌ا‌یم‌، ‌که عبارت از آماده ساختن ‌گروه با ایمانی در مدینه است تا به پاخیزد و مشکلات ملّت اسلامی را بر دوش‌ گیرد و عهده‌دار انجام وظایف دشوا‌ر و فرا‌وانی شود که با جهان‌بینی صحیح ایمانی برای ادای چنین امانت سنگینی آماده گشته است‌، و از تجارب ملّتهای مؤمن در طول رسالتهای ‌گذشته توشه برداشته است‌، و زاد راه و همچنین لغزشگاهها و پرتگاههای مسیر را شناخته است‌، و از مکر و کید دشمنان خویش‌ که دشمنان خدا و دشمنان حق و دشمنان ایمانند، خود را بر حذر نموده تا در همۀ منازل و مراحل راه‌، از آنان غافل نبوده و اعمال ایشان را زیر نظر داشته باشد.

ا‌ین آمادگی با همۀ وسائل و ا‌بزارش و با همۀ زاد و توشه و آزموده‌ها و آموخته‌هایش و با همۀ اهداف و مقاصدی که دارد، همان چیزی است‌ که قرآن‌کریم به دلیل نسل نخستین‌، نسلهای‌ گروه مؤمنان را در همۀ ازمنه و ادوار و قرون و اعصار با آن پرورش و آموزش می‌دهد. این آمادگی‌، همان برنامه ثابت و روشنی و پابرجائی است‌ که برای ایجاد گروه مؤمنان و برای فراهم ساختن زمینۀ پیشوائی جنبش اسلامی در هر نسلی پدید آمده است‌. از اینجا است‌ که قرآن با درگیری این ویژگی‌، ابزار زنده و جنبنده و سازنده‌، و قانون فراگیر و کاری در هر وقت و زمانی است‌، و بلکه بالاتر از آن‌، قرآن رهبر رُشد یافته‌ای برای هر کسی است‌ که بخواهد در هر موقعیت و در هرگامی و در هر نسلی از آن رهنمود و اندرز گیرد و در پرتو ارشادش هدایت جوید و راه سعادت پوید.

*

این مانده بعد از سخن پروردگار به پیغمبرش صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ ‌در پایان جزء دوم سوره می‌آید:

(تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (٢٥٢)).

این ‌آیه‌های ‌‌خداوند است‌ که ‌آنها را به حق ‌بر تو می‌خوانیم‌. و تو از زمرۀ فرستادگانی‌.

این آیه پیرو قصّۀ‌ گروه سران (‌بنی‌اسرائیل - از موسی است ‌که به پیغمبری از آن خود گفتند: شاهی را برایمان برگزین تا (‌در پرتو راهنمائی او) در راه خدا جنگ‌کنیم‌)‌... و پیرو داستانی است‌ که در آخر آن آمده است‌: (‌و داود جالوت را کُشت‌، و خداوند حکومت و حکمت را بدو داد، و از چیزهائی ‌که خود خواست به او آموخت)‌...پایان جزء دوم سخنی درباره قوم موسی و گفتاری دربارۀ داود عَلَیْهِما اُلسَّلام ‌بود. همچنین در آن اشاره‌ای به پیغمبری رسول اکرم صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ و زاد و توشه‌بر‌گیری ا‌و ا‌ز تجارب (‌پیغمبران) رفته بود.

به همین مناسبت جزء سوم سخن پیوسته‌ای با ما قبل خود دربارۀ ‌پیغمبران و برتری دادن بعضی از آنان بر بعضی دیگر و بیان ویژگیهای برخی از ایشان و سخنی درباره اختلاف پیروان پیغمبران دارد که بعد از آنان آمدند و با یکدیگر راه ستیز در پیش‌ گرفتند:

(تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَلَکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ (٢٥٣)

این پیغمبران (‌که نام برخی از آنان گذشت‌) بعضی از ایشان را بر بعضی دیگر برتری دادیم... خداوند با برخی از آنان سخن گفت‌. و بعضی را درجاتی برتر داد، و به عیسی پسر مریم معجزاتی دادیم و او را با روح القدس (‌یعنی جبرئیل) تقویت و تأیید نمودیم‌. اگر خداوند می‌خواست کسانی که بعد از این پیغمبران می‌آمدند، به دنبال نشانه‌های روشنی که به (‌دست‌) آنان می‌رسید (‌و هدایت راستین و دین حقّی را که دریافت می‌نمودند به مقتضای چنین هدایت و دینی‌، همۀ ایشان ایمان می‌آوردند و اختلافی نمی‌ورزیدند و با یکدیگر نمی‌جنگیدند)‌. ولیکن (‌بنابه خواست خدا) اختلاف ورزیدند و بعضی ایمان آوردند و برخی کافر شدند. و اگر خدا می‌خواست با هم نمی‌جنگیدند و به ستیز بر نمی‌خاستند، ولی خداوند آنچه را می‌خواهد (‌از روی حکمتی که خود می‌داند) انجام می‌دهد.

مناسبت این قانون همگانی در امر سخن از پیغمبران در لابلای اواخر جزء دوم و اوایل جزء سوم‌، واضح و آشکار است... همچنین مناسبت موجود در سرتاسر سیاق سوره‌، پیدا و هویدا است‌. چه بیشترین کشمکش در روند گفتار، میان ‌گروه مؤمنان نوپای مدینه با بنی‏اسرائیل بود که این امر در لابلای دو جزء نخستین آشکارا به چشم می‌خورد. بر این اساس است‌ که در اینجا سخن از اختلاف پیروان پیغمبران به میان می‌آید که بعد از ایشان آمدند و راه اختلاف در پیش گرفتند و با همدیگر به ستیز برخاستند و از آنان دسته‌ای‌ کافر شدند وگروهی ا‌یمان آوردند. دربارۀ این اختلاف و ستیز در جای خود سخن خواهد رفت‌. بگذارید ملّت اسلامی به راه خود ادامه دهد و در راهی که در پیش دارد با بنی‌اسرائیل و دیگرا‌ن رویارو شود و همانگونه با ایشان درافتد که موقعیّت واقعی موجود میان پیروان پیغمبران مقتضی آن است‌: اعم از روانهای راستی‌ که در مسیر هدایت روانند، و منحرفانی‌ که از راه حقیقت به کنارند.

بر این اساس به دنبال سخن از پیغمبرن و پیروانشان و گفتگو از اختلاف و ستیز، دعوت‌ گرمی بذل و بخشش می‌شود:

(مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَلا خُلَّةٌ وَلا شَفَاعَةٌ)‌.

پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن نه داد و ستدی انجام پذیرد و نه دوستی و نه میانجیگری در میان باشد.

زیرا انفاق و بذل و بخشش، فریضۀ مالی بوده و ملازم با فریضۀ جهاد در جمیع احوال است‌، بویژه بدانگاه ‌که گروه مؤمنان در آن پیکارگران راه خدا را با مال و دارائی بخشندگان فی سبیل‌الله‌، مجهّز و آمادۀ نبرد می‌کردند.

پس از آن‌، سخن از ارکان و قواعد جهان‌بینی اسلامی می‌رود که بودن ‌گروه مؤمنان بستگی بدان داشته و بر مبنای آن استوار می‌گردد. چنین سخنی درباره وحدانیّت خدا و حیات او است‌، و اینکه همو مراقب و نگهدار هر چیز است و بودن هر چیزی هم متّکی بدو است‌. مالکیّت مطلق پروردگاری شامل همه چیز و دانش فراگیرش در بر گیرندۀ همه چیز است‌. خدا بر همۀ اشیاء سیطره‌ کامل و قدرت شامل دارد و مراقبت و محافظت سراسر کائنات در قبضۀ اختیار او است... هیچگونه میانجیگری و شفاعتی جز با اجازۀ او انجام نمی‌گیرد، و هیچکس هیچ علم و دانشی را مگر به آن اندازه که خدا عطاء کند فرا نمی‌گیرد... بر این اساس‌، مسلمان به راه خود ادامه می‌دهد، در حالی که بینش روشنی از عقیدۀ خود دارد، عقیده‌ای که برنامۀ او جملگی بر آن متّکی است‌:

(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَلا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ).

خدائی جز الله وجود ندارد و همو زندۀ پایدار (و جهان هستی را) نگهدار است‌. او را (‌هرگز) چرتی و خوابی فرا نمی‏گیرد (‌و همواره بیدار است و سستی و رخوت بدو راه ندارد)‌. از آن او است آنچه درآسمانها و آنچه در زمین است (‌در ملک کائنات‌، او را انبازی نیست‌)‌. کیست آنکه در پیشگاه او میانجیگری کند مگر با اجازۀ او؟ می‌داند آنچه را که در پپش ‌روی ‌‌مردمان ‌است‌ و آنچه را که در پشت سر آنان است (‌و مطلع بر گذشته و حال و آینده‌، و آگاه بر بود و نبود است و اصلاً همۀ زمانها و مکانها در پیشگاه علم او یکسان است‌. مردمان‌) چیزی از علم او را فرا چنگ نمی‌آورند جز آن مقداری را که وی بخواهد. (‌علم و دانش محدود دیگران، پرتوی از علم بی‌پایان و بی‌کران او است‌)‌. فرماندهی و فرمانروائی او آسمانها و زمین را در بر گرفته است‌، و نگاهداری آن دو (‌برای او گران نیست و) وی را فرو مانده و ناتوان نمی‌سازد و همو بلند مرتبه و سترگ است‌.

مسلمان در راه خدا می‌جنگد، نه برای اینکه مردمان را وادار به پذیرش عقیده و جهان بینی خودکند. بلکه در راه پروردگار به پیکار می‌خیزد تا هدایت از ضلالت جدا و مشخّص‌ گردد، و عوامل برگرداندن مؤمنان از دینشان و اسباب ‌گمراهسازی آفریدگان از میان برخیزد، و بعد از آن مردمان هرکاری را که می‌خواهند بکنند و هر راهی را که می‌پسندند در پیش‌گیرند:

( لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ).

اجبار و اکراهی در (‌قبول‌) دین نیست‌، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلالت مشخّص شده است‌، بنابراین کسی که به طاغوت (‌شیطان و بت‌ها و معبودهای پوشالی و هر موجودی که بر عقل بشورد و آن را از حق منصرف کند) کفر بورزد و به خدا ایمان بیاورد، به محکم‌ترین دستاویز درآویخته است (‌ و او را از سقوط و هلاکت می‌رهاند و ) اصلاً گسستن ندارد. و خداوند شنوا و دانا است (‌ و سخنان پنهان و آشکار مردمان را می‌شنود و از کردار کوچک و بزرگ همگان آگاهی دارد)‌.

مسلمان راه خدا را با اطمینان می‌سپرد و خویشتن را در پناه خدا و سرپرستی او می‌دارد و به هدایت الله و حمایت خدا یقین می‌ورزد:

( اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ).

خداوند متولّی و عهده‌دار (‌امور) کسانی است که ایمان آورده‌اند، ایشان را از تاریکیهای (‌زمخت گمراهی و شک و حیرت‌) بیرون می‌آورد و به سوی نور (‌حق و اطمینان‌) رهنمون می‌کند. و (‌امّا) کسانی که کفر ورزیده‌اند طاغوت (‌شیاطین و داعیان شر و ضلالت‌) متولّی و سرپرست ایشانند، آنان را از نور (‌ایمان و فطرت پاک‌) بیرون آورده به سوی تاریکیهای (‌زمخت کفر و فساد) می‌کشانند. اینان اهل آتشند و در آنجا جاویدانه می‌مانند.

بد‌ین منوال‌، این بخش و بندهای پیاپی‌، در سرآغاز این جزء‌، دنبال هم می‌آیند و در طریقی‌که سوره از همان قسمتهای آغازین خود د‌ر پیش‌ گرفته است‌، به راه خویش ادامه می‌دهد تا هدفهائی را تحقق بخشد که در زندگی ‌گروه مؤمنان بدان چشم می دارند، و نتائجی را به بار آورد که خود خواستار شکوفائی آن در دنیای مسلمانان است.

آنگاه قانون همگانی و جهان شمولی در امر توضیح جهان‌بینی ایمانی راجع به حقیقت مرگ و حقیقت زندگی بیان می‌شود... در زنجیره‌ای از آزمونها، ابراهیم علیه السّلام در دو آزمون آن ذکر می گردد، و شخص دیگری ‌که نامی از او برده نمی‌شود د‌ر آزمون سوم ذکر می‌گردد... همۀ این آزمونها هم منتهی می‌شوند به روشنگری حقیقت مرگ ‌و حقیقت زندگی ‌و وجود ارتباط مستقیم و بلاواسطۀ آن دو با ارادۀ خدا و علم او، و توضیح اینکه مرگ و زندگی از جملۀ رموز و اسراری هستند که دانش بشری به غورشان نمی‌رسد و حقیقت آنها برای عقل و فهم مردمان همچنان مجهول و ناپیدا می‌ماند و فراتر از نیروی درک و شعور ایشان بوده و امر آنها تنها به خدا حواله می‌گردد وکسی جز او به کنه ماهیّتشان آگاهی نمی‌یابد.

پیوند این قانون همگانی با کار جنگ و جهاد، روشن و آشکار است‌، همانگونه ‌که پیوند آن با تصحیح جهان‌بینی ایمانی نیز بطور عموم واضح و هویدا است‌. بر این اساس است‌ که سخن از پیوستگیهائی ‌که جامعۀ اسلامی بر آنها پابرجا و استوار می گردد به درازا می‌کشد. در این سخن مقرر می‌شود که ضمانت اجتماعی‌، قانونی از قوانین این جامعه است و اینکه ربا از آن مطرود و مورد نفرین آن است. بدین سبب از انفاق و بذل و بخشش‌ گفتگو می‌شود و این‌گفتگو بخش‌ گسترده‌ای از باقیماندۀ سوره را فر‌ا می‌گیرد، و خود پر از سایه‌ها و تصویرها و لبریز از آهنگها و الهامهائی است‌ که زیبا است‌، وصف آنها را به مواضعشان انداخته و به هنگام رویاروئی با نصوص زیبایشان بدانها نظر بیندازیم. امّا مناسبتی‌ که در اینجا با سیاق کلام دارد، مناسبت قوی و نیرومندی است‌ که با جنگ و جهاد در میان است‌. همچنین بذل و بخشش در راه خدا و صدقه و احسان‌،‌ گوشۀ مهمّی ا‌ز گوشه‌های زندگی همگانی اسلامی است ‌که این سوره با قانونگذاریهای مختلف و رهنمودهای ‌گوناگون‌، به تنظیم و ترتیب آنها می‌پردازد.

از سوی دیگر ربا قد علم ‌کرده است‌ که در برابر انفاق و صدقه قرار دارد... آن نظام‌ کثیفی‌ که قرآن سخت بر آن می تازد و یورش تند و درهم شکننده‌ای را در لابلای صفحه‌ای از صفحات خود متوجه آن می‌کند، بگونه‏ای که گوئی از این جمله و تاخت صاعقه‌ها در می‌گیرد و برای درهم شکستن این اساس بد شگون زندگی اقتصادی و اجتماعی سرازیر می‌شود و به سوی آن نشانه می‌رود، و برای بنیان‌گذاری قاعدۀ سالم و نیرومند دیگری ‌که ‌کاخ بزرگ جامعۀ اسلامی بر آن بر پا و استوار می‌گردد و خداوند سبحان بوسیلۀ این قرآن چنان جامعه‌ای را پدید آورده و نشأت بخشیده است‌، تندرها و آذرخشهای آسمانی رو به قلب ربا پیاپی فرو می‌دود.

به دنبال آن قانون وام می‌آید که قرآن‌کریم در موضوع آن بر هر قانون دیگری سبقت‌ گرفته است‌. این قانون در دو آیه بیان شده است‌ که یکی از آنها درازترین آیۀ قرآن‌کریم است‌. در آن دو، ویژگی این قرآن در توجیه قوانین خود بگونۀ زنده و الهام‌بخشی جلوه‌گر می‌شود که در این زمینه‌، منحصر و متکامل و اعجازگر است‌.

سرانجام‌، سوره‌، بگونه‌ای پایان می‌گیرد که کاملاً هماهنگ با سرآغازش بوده‌. و بارزترین چیزی را شامل می‌شود که روند گفتار در بر دارد. سرانجامی‌ که بنیاد جهان‌بینی اسلامی در امر ایمان به خدا و فرشتگان و پیغمبرانش را در بر می‌گیرد:

( لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ).

میان کسی از پیغمبرانش جدائی نمی‌اندازیم (‌به همگی ایمان داریم‌)‌.

این قاعده‌ای است که پیشتر نیز در سوره‌، تکرار شده است‌. همانگو‌نه ‌که دعاء زیبا و دلپسندی را برای مسلمانان دربردارد که خدا آن را به زبان ایشان انداخته تا پروردگارشان را با آن بخوانند و به یاری ‌طلبند. این دعا بیانگر سرشت پیوند موجود میان مؤمن و پروردگارش و حال و وضعی است‌ که بنده با خالق سبحان دارد، و در آن اشاره‌ای است بدانچه از تاریخ بنی‏اسرائیل در سوره‌ گذشته است‌:

( رَبَّنَا لا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلا تُحَمِّلْنَا مَا لا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ).

پروردگارا! ما را به خاطر آنچه از سر فراموشی یا خطا انجام می‌دهیم مؤاخذه مکن‌. پروردگارا! بار سنگین و توانفرسای تکالیف را بر (‌دوش‌) ما منه‌، آن چنان که بر (‌دوش‌) کسانی که پیش از ما بوده‌اند (‌به خاطر سرسختی و ستمگریشان‌) قرار دادی‌. پروردگارا! آنچه را که تاب تحمّل‌! آن را نداریم بر ما تحمیل مکن‌. و از ما درگذر و ما را ببخش و بر ما رحم کن‌. تو سرور و سرپرست ما هستی‌، پس (‌برای اعلاء سخن حق و نشر دین اسلام‌ ) ما را بر گروه کافران پیروز گردان.

این خاتمه‌ای است‌که مناسب با سرآغاز و مناسب با سیاق دراز و دقیق سوره است‌.

*

تفسیر سوره‌ی آل عمران آیه‌ی 32-1


 

سورهی آل عمران آیهی 32-1

 

الم (١) اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (٢) نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإنْجِیلَ (٣) مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ (٤) إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفَى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ (٥) هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الأرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٦) هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلا أُولُو الألْبَابِ (٧) رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (٨) رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ (٩) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَأُولَئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ (١٠) کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ (١١) قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (١٢) قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَأُخْرَى کَافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَاللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لأولِی الأبْصَارِ (١٣) زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (١٤) قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذَلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ (١٥) الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٦) الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنْفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأسْحَارِ (١٧) شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (١٨) إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الإسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَمَنْ یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ (١٩) فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالأمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ (٢٠) إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ (٢١) أُولَئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ (٢٢) أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیبًا مِنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُمْ مُعْرِضُونَ (٢٣) ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلا أَیَّامًا مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ (٢٤) فَکَیْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ (٢٥) قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٢٦) تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ (٢٧) لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ (٢٨) قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٢٩) یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ (٣٠) قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (٣١) قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ (٣٢)

 

وقتی که  روایاتی  را  بپذیریم که  میگویند:  آیه های  نخستین  این  سوره  تا  هشتاد  و  اند  آیۀ  آن  به خاطر  قدوم  هیئت  اعزامی  مسیحیان  نجران  یمن،  و  به  مناسبت  مناظرۀ  ایشان  با  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  در  بارۀ  عیسی علیه اسّلام نازل  شده  است،  این  درس  جملگی  در  چهار  چوب  چنین  مناسبتی  قرار  میگیرد.  جز  اینکه  این  روایات  آمدن  چنین  هیئتی  را  در  سال  نهم  هجری  میدانند،  سالی که  در  سیره  به  نام  (عامُ الْوُفُود )[1] معروف  شده  است.  چه  بدین  هنگام  اسلام  به  درجهای  از  قدرت  و  شهرت  در  سراسر  جزیرةالعرب  و  همچنین  فراتر  از  آن،  رسیده  بود که  سبب  شد  هیئتهای  اعزامی  از  نواحی  مختلف  جزیرةالعرب  به  سوی  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم بیایند  و  دوستی  خود  را  اظهار کنند  و  یا  از  او  بخواهند که  با  ایشان  پیمان  ببندد،  و  یا  اینکه  بدانند  حقیقت کار  او  چیست  و  رسالت  وی کدام  است.  ما  چنانکه  قبلاً  اشاره کردیم  چنین  میفهیم که  موضوعی  که  این  آیهها  بدان  میپردازند،  و  طریقهای که  در  چارهجوئی  آن  مبذول  میدارند.،  هر دو  این  نظریه  را  فریاد  میدارند که  این  آیهها  زودتر  و  در  نخستین  سالهای  هجرت  نازل  شدهاند...  بر این  اساس  ما  تمایل  بیشتری  داریم  به  اینکه  بگوئیم  :کشمکش  و  ستیزهای که  با  اهل کتاب  در گرفته  و  در  این  سوره  بیان  شده  است،  و  نفی  شبهههائی  که  معتقدات  منحرف  ایشان  دربرداشت،  یا نفی  شبهههائی  که  پیرامون  صحّت  رسالت  پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  حقیقت  عقیده  اسلامی  توحید،  تعمّد  بخش  آنها  را  داشتند،  و  همچنین  تحذیر  و  تثبیت گروه  مؤمنان  در  برابر کید  و  مکر  اهل کتاب  و  مقتضیات  مبارزه  بانیرنگ  ایشان  ...  همۀ  اینها  ما  را  متقاعد  میسازد  تا  چنین  چیزهائی  را  مقیّد  به  واقعۀ  هیئت  اعزامی  نجران  در  سال  نهم  ندانیم بلکه  معتقدیم  مناسبات  دیگری  در  این  زمینه  وجود  داشته  و  بر این  واقعه  مقدّم  بوده که  باعث  نزول  این  بخش  از  آیههای  قرآنی  در  این  سوره  گردیدهاند.

بر  این  اساس آیهها  را  بررسی  خواهیم کرد  و آنها  را  در  زمینۀ  رویاروئی  اهل کتاب  میدانیم  و  مقیّد  به  چنین  واقعۀ  خاصّ  و  متأخّر  در  تاریخ  نمیدانیم[2].

از  سوی  دیگر،  چنین  آیاتی  -  چنانکه  در  دیباچۀ  سوره  گفتیم  -  پرده  از  مبارزه  همیشگی  ریشهداری  برمی‏دارد  که  میان  جماعت  مسلمانان  و  عقیدۀ  ایشان،  و  میان  اهل  کتاب  و کافران  و  عقائد  آنان  برقرار  و  پردوام  است  ...  مبارزهای که  از  زمان  ظهور  اسلام  -  بویژه  از  زمان گام  نهادن  اسلام  به  مدینه  و  برپائی  دولت  آن  در  آن  -  آنی سستی  نپذیرفته  و  مشرکان  و  یهودیان  پـیوسته  در  آن  شرکت  و  سرسختانه  به  تلاش  ایستادهاند  و  قرآن  چنین  مبارزهای  را  بگونۀ  زیبا  و  دقیق  به  رشتۀ  تحریر کشیده  است.

جای  تعجّب  نیستکه  اگر  برخی  از  پـیروان کلیسا  در  اطراف  جزیرةالعرب  هم  به  نحوی  از  انحاء  با  ایشان  شرکت کرده  باشند.  دور  از  حقیقت  نیست که  افرادی  یا  گروههائی  از  آنان  برای  مناظرۀ  با  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  مجادلۀ  با  او  در  بارۀ  مواردی که  اختلافی  بوده  میان  عقائد  منحرف  ایشان  و  میان  عقیدۀ  جدید  استوار  بر  توحید  خالص  روشن  -  بویژه  آنچه  به  چگونگی  عیسی  علیه السّلام  مربوط  میگردد-  به  مدینه  آمده  باشند.

در  این  درس  از  همان  آغازش  دوراهۀ  جدائی  میان  عقیدۀ  خالص  روشن  توحید  و  میان  شبههها  و  انحرافها،  مشخّص  و  از  هم  جدا  میشود. کسانی که  نسبت  به  فرقان  (یعنی  قرآن)  و  آیات  خدا  در  آن کفر  میورزند  تهدید  میگردند،  و  چنین  کسانی کافر  قلمداد  میشوند  هر  چند  هم  از  اهل کتاب  باشند.  همچنین  در  آن،  بیان  حال  مؤمنان  با  پروردگارشان،  و  موقعیّت  آنان  نسبت  بدانچه  خدا  بر  پیغمبرانش  نازل  میکند،  به  میان  میآید.  بیان  حالی که  موقعیّت  را کاملاً  مشخّص  و  متمایز  میدارد.  چه  ایمان  را  نشانههائی  است که  اشتباه  نمیشوند،  و کفر  را  همچنین  نشانههائی  است که  شبههای  در  آنها  نمیرود.

(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (٢)

نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإنْجِیلَ (٣)

مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ (٤)

إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفَى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ (٥)

هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الأرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٦)

هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلا أُولُو الألْبَابِ (٧)

جز  خدا  خدائی  نیست  و  او  زنده  (بهخود)  و  متصرّف  (در  کار  و  بار  جهان)  است.  (همان  کسی  که)  کتاب  (قرآن)  را  بر  تو  نازل  کرده  است  که  مشتمل  بر  حق  است  (و  متضمّن  اصـول  رسالتهای  آسمانی  پیشین،  و)  تصدیق  کنندۀ  کتابهائی  است  که  قبل  از  آن  (برای  پیغمبران  فرستاده  شدهاند  و)  بودهاند.  و  خداوند  پیش  از  آن،  تورات  را  (برای  موسی)  و  انجیل  را  (برای  عیسی)  نازل  کرده  است.  جهت  رهنمود  مـردمان،  و  (چون  منحرف  گشتند،  قرآن  یعنی)  جداسازندۀ  (حق  از  باطل)  را  فرو  فرستاده  است.  بیگمان  کسانی  که  نسبت  به  آیات  خدا  کفر  ورزند،  عذاب  سختی  دارند،  و  خداوند  توانا  و  انتقام  گیرنده  است...  او  است  که  کتاب  (قرآن)  را  بر  تو  نازل  کرده  است،  بخشی  از  آن  آیههای  (محکمات)  است  (و  معانی  مشخّص  و  اهداف  روشنی  دارند  و)  آنها  اصل  و  اساس  این  کتاب  هستند،  و  بخشی  از  آن  آیههای  (متشابهات)  است،  (و  معانی  دقیقی  دارند  و  احتمالات  مختلفی  در  آنها  میرود).  و  اما  کسانی  که  در  دلهایشان  کژی  است  (و  گریز  از  حق  زوایـای  وجودشان  را  فرا  گرفته  است)  برای  فتنهانگیزی  و  تأویل  (نادرست)  به  دنبال  متشابهات  میافتند.  در  حالی  که  تأویل  (درست)  آنها  را  جز  خدا  و  کسانی  نمیدانند  که  راسخان  (و  ثابت  قدمان)  در  دانش  هستند.  (این  چثین  وارستگان  و  فرزانگانی)  میگویند:  ما  به  همۀ  آنها  ایمان  داریم  (و  در  پرتو  دانش  میدانیم  که  محکمات  و  متشابهات)  همه  از  سوی  خدای  ما  است.  و  (این  را  جز  صاحبان  عقل  سلیمی  که  از  هوی  و  هوس  فرمان  نمیبرند  نمیدانند  و)  متذکّر  نمیشوند...

(شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (١٨)

خداوند  (با  نشان  دادن  جهان  هستی  بگونۀ  یک  واحد  بهم  پیوسته  و  یک  نظام  یگانه،  عملاً)  گواهی  میدهد  اینکه  معبودی  جز  او  نیست،  و  اینکه  او  (در  کارهای  آفریدگان  خـود)  دادگری  میکند  و  فرشتگان  و  صاحبان  دانش  (هر یک  بگونهای  در  این  باره)  گواهی  میدهند.  جز  او  معبودی  نیست  که  هم  توانا  است  و  هم  حکیم...

(إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الإسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَمَنْ یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ) (١٩)

بیگمان  دین  (حق  و  پسندیده)  در  پیشگاه  خدا  اسلام  (یعنی  خالصانه  تسلیم  فرمان  الله  شدن)  است  و  (این  آئین  همۀ  پیغمبران  بوده  است)  و  اهل  کتاب  (در  آن)  به  اختلاف  برنخاستند  مگر  بعد  از  آگاهی  (برحقیقت  و  صحّت  آن،  این  کار  هم)  به  سبب  ستمگری  و سرکشی  میان  خودشان  بود  (و  انگیزهای  جز  ریاست  خواهی  و  انحصار  طلبی  نداشت).  و  کسی  که  به  آیات  خدا  (اعم  از  آیات  دیدنی  در  آفاق  و  انفس،  یا  آیات  خواندنی  در  کتابهای  آسمانی  پشت  کند  و)  کفر  ورزد  (بداند  که)  بیگمان  خدا  زود  حسابرسی  میکند...

همچنین  این  درس  تهدیدی  را  در  بر  دارد که  پیدا  است  کنایه  از  یهودیان  و گوشهزنی  بدیشان  است.  آنجا  که  میفرماید:

(إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ) (٢١)

کسانی  که  به  آیات  (دیدنی  و  خواندنی)  خدا  کفر  میورزند  و  پیغمبران  را  به  ناحق  به  قتل  میرسانند  و  کسانی  از  مردمان  را  میکشند  که  به  عدالت  و  دادگری  فرمان  میدهند  (و  ایشان  را  به  سوی  خدا  میخوانند)،  پس  آنان  را  به  عذاب  دردناکی  بشارت  ده...

چه  هنگامی که کشتن  انبیاء  به  میان  میآید  ذهن  بلافاصله  متوجّه  یهودیان  میشود.  مقصود  نهی  مذکور  در  این  آیه  هم  شاید  یهودیان  باشد:

(لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ ...الخ...)...

مؤمنان  نباید  مؤمنان  را  رها  کنند  و  کافران  را  بـه جای  ایشان  به  دوستی  گیرند...تا  آخر......

به  ظنّ  غالب  منظور  آیه،  یهودیها  است،  اگرچه  میتواند  کافران  را  نیز  شامل گردد.  زیرا  تا  این  تاریخ،  برخی  از  مسلمانان  خویشاوندان کافر  خود  را  دوست  میداشتند  و  با  آنان  دوستی  میورزیدند  هـانگونه که  با  یهودیان  هم چنین  بودند.  پس  از  همۀ  اینها  نهی  شدند،  و  با  این  پرهیز  سخت  و  تند  از  دوستی  یهودیان  و کافران  بطور  یکسان  برحذر گشتند.  چه  خداوند  همۀ  آنان  را  (کافرین)  نامید.

ظاهر  این  سخن  پروردگاری:

(قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (١٢)

قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَأُخْرَى کَافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ...الخ...)...

(ای  پیغمبر)  به  کسانی  که  کافرند  بگو  :  شما  (در  دنیا)  شکست  خـواهید  خورد  و  (در  آخرت)  گرد  آورده  میشوید  و  به  دوزخ  افکنده  میشوید،  (و  دوزخ)  چه  بـد  جایگاهی  است!  در  دو  دستهای  که  (در  میدان  جنگ  بدر)  با  هم  روبرو  شدند،  نشانهای  (و  درس  عبرتی)  بـرای  شما  است.  دستهای  در  راه  خدا  میجنگید  (و  برای  اعلاء  فرمان  خدا  و  انتشار  دین  حق  میرزمید)  و  دستۀ  دیگر  کافر  بود  (و  در  راه  اهریمن  هوی  و  هوس  نبرد  میکرد.  چنین  کافرانی)  مؤمنان  را  (به  خواست  خدا)  بـا  چشم  خویش  دو  برابر  (تعداد  حقیقی)  خود  میدیدند......تا  آخر......

متضمّن  اشاره  به  حوادث  جنگ  بدر  است،  و  خطاب  موجود  در  آن،  متوجّه  یهودیان  است.  در  این  باره  روایتی  از  ابنعبّاس  -  رضیالله  عنهُ  -  ذکر  شده  است.  او گفته  است:  هنگامی که  رسول  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  در  جنگ  بدر  قریشیان  را  شکست  داد،  به  مدینه  برگشت  و  یهودیان  راگرد  آورده  و  فرمود:  مسلمان  شوید  پیش  از  آنکه  به  شما  همان  رسد که  به  قریشیان  رسید. گفتند:  ای  محمد!  اینکه گروه  ناآزموده  و  نادانی  از  قریشیان  را  کشتهای که  به  فنون  جنگی  آشنا  نبودهاند،  تو  را  نفریبد.  اگر  تو  با  ما  بجنگی  آنگاه  است که  میفهمی  مردان  دلاور  مائیم،  و  تو  نمیتوانی که  با  نبردگانی  چون  ما  رویاروی  شوی  و  برزمی.  پس  خداوند  در  این  باره  چنین  کلامی  را  نازل  فرمود:

(قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ...) تا میرسد  به : (فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ) – یعنی  در  بدر -  (وَأُخْرَى کَافِرَةٌ)...

همچنین  از  سفارشی که  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم در  آیۀ  زیر  میشود  برمیآید که  اگر  چه  چنین  سفارشی  در  صدد  دفاع  از  موضوع  معیّنی  است،  لیکن  میتواند  سفارش  همگانی  فراگیری  باشد  تا  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  آن  را  خطاب  به  همۀ  مخالفان  خود  در  ایدئولوژی  بکار  برد:...

فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ - وَمَنِ اتَّبَعَنِ- وَقُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالأمِّیِّینَ: أَأَسْلَمْتُمْ؟ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ (٢٠)

پس  اگر  با  تو  به ستیزه  پرداختند  بگو:  من  و  کسانی  که  از  من  پیروی  نمودهاند  خویشتن  را  تسلیم  خدا  کردهایم  و  رو  بدو  نمودهایم.  و  بگو  به  اهل  کتاب  (یعنی  یهودیان  و  مسیحیان)  و  به  بیسوادان  (یعنی  مشرکان  عرب)  آیا  شما  تسلیم  شدهاید؟  اگر  تسلیم  شوند  بیگمان  هدایت  یافتهاند  (و  راه  را  از  چاه  باز  شناختهاند)  و  اگر  سرپیچی  کنند  (نگران  مباش،  زیرا)  بر  تو  ابلاغ  (رسالت)  است  و  بس،  و  خدا  بینا  به  (اعمال  و  عقائد)  بندگان  است...

از  این کلام  آفریدگاری(وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ)  نمودار  است که  تا  آن  زمان  پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  مأمور  به  جنگ  با  اهل کتاب  نبوده  است  و  دستور  دریافت  جزیه  از  ایشان  را  نداشته  است.  این  هم  چیزی  است که  سخن  ما  را  رجحان  می بخشد که گفتیم  چنین  آیههائی  خیلی  پیشتر  نازل  شدهاند.

همچنین  معتقدیم که  از  سرشت  این  آیات  پیدا  است که  چنین  آیههائی  همگانی  بوده  و  مقیّد  به  مناسبت  یگانهای  که  مناسبت  هیئت  اعزامی  نجران  باشد  نیستند.  بلکه  چنین  مناسبتی  میتواند  یکی  از  مناسباتی  باشد که  ایـن  آیات  به  علّت  آن  نازل  شدهاند.  مناسبات  فراوانی که  در  طول  مبارزات  موجود  میان  اسلام  و  میان  دشمنان  متعدّدش  در  جزیرةالعرب  بویژه  یهودیان  در  مدینه  پیوسته  تکرار گشتهاند.

از  این گذشته،  این  درس  نخستین،  متضمّن  تـوضیحات  روشنگری  در  بارۀ  پایههای  جهانبینی  اسلامی  از  حیث  عقیده  است،  و  در کنار  آنها  توضیحات  روشنگری  نیز  در  بارۀ  چنین  عقیدهای  و  آثار  آن  در  زندگی  واقعی،  به  میان  میآید.  آثاری که  لازمۀ  ایمان  بدین  عقیده  است.  چه  این  عقیده،  عقیدۀ  توحید  خـدا  یعنی  به  یگانگی  شناختن  او  است.  از  اینجا  است که  دین  را  عبارت  از  تسلیم  در  برابر  خدا  میشمارد.  و  هیچگونه  دینی  جز  آن  وجود  ندارد...  اسلام  به  معنی  تسلیم  شدن  و  اطاعت  و  پیروی  است.  تسلیم  شدن  در  برابر  فرمان  خدا،  و  اطاعت  از  قانون  خدا،  و  پیروی  از  پیغمبر  خدا  و  راه  او.  پس  هر  که  تسلیم  نشود  و  اطاعت  نکند  و  پیروی  ننماید،  مسلمان  نیست،  و  بنابراین  دینی  را  ندارد که  خدا  میپسندد.  چه  خدا  جز  اسلام  را  نمیپسندد،  و  اسلام  هم  -  همانگونه  که گفتیم  -  عبارت  از  تسلیم  شدن  و  اطاعت  و  پیروی  است  ...  از  اینجا  است  که  از کار کسانی  از  اهل کتاب  شگفت  میگردد  و  از  آنان  به  بدی  یاد  میشود که  به  سوی  کتاب  خدا  فرا  خوانده  میشوند  تا  میانشان  به  داوری  بنشیند  (آنگاه گروهی  از  آنان  پشت  میکنند  و  حال  آنکه  (همیشه  چنین  کسانی  از  حق  و  حقیقت)  روی گردانند)...  روی گردانی  از  پذیرش  داوری کتاب  خدا  نشانۀ  کفر  است که  با  ادّعاء  ایمان  منافات  دارد.  ایمان  به  خدا  بطور  کلّی.

بند  دوم  در  این  درس  جملگی  پیرامون  این  حقیقت  بزرگ  دور  میزند.

پس  اینک  به  عرضه  نمودن  تفصیلی  آیههای  این  سوره  بپردازیم:

*

(الم)   الف.  لام.  میم.

در  تفسیر  این  حروف  مقطعه  :  الف  .لام.  میم،  بگونۀ  ترجیح  نه  قطعیّت،  همان  چیزی  رابرمیگزینیم که  در  بارۀ  حروف  مقطّعهای  مثل آنها  درآغاز سورۀ  بقره  برگزیدیم:

(  این  حروف  اشاره  دارند  به  اینکه که  آگاه  باشید که  چنین کتابی  از  همین  حروف  تشکیل  یافته  است.  این  حروف  هم  در  دسترس  مخاطبان  عرب  زبانی  است که  قرآن  بر  آنان  نازل  شده  است.  ولی  با  این  وجود  قرآن  کتاب  اعجازانگیزی  است  که  ایشان  نمیتوانند  از  چنین  حروفی  همانند  آن  را  بسازند...  تا  آخر...)[3].

 این  وجه که  ما  آن  را  در  تفسیر  این  حروف  موجود  در  اوائل  سورهها-  بر سبیل  ترجیح  نه  قطعیّت  -  برگزیدهایم،  در  فهم  مناسبات  این  (اشاره)  در  سورههای  گوناگون  بسادگی  با  ما  همراه  و  همگام  میگردد.  مثلاً  در  سورۀ  بقره  اشاره  متضمّن  مبارزهطلبی  و  ندا  در  دادنی  است که  بعدها  در  لابلای  سوره  آمده  است.

(وَ إنْ کُنْتُمْ فی رَیْب مِمّا نَزّلْنا عَلى عَبْدِنا فأتُوا بسُورَةٍ مِنْ مِثْلهِ وَ ادْعُوا شُهَداءکُمْ مِنْ دوُنِ الله إن کُنْتُمْ صادقینَ . . . إلخ. .)...

و  اگر در شک  و گمانید  در  بارۀ  آنچه  بر  بندۀ  خود  فرو  فرستادهایم،  پس  سورهای  همانند  آن  را  بیاورید.  و  بتان  و  حاضران  (در  مجلس  و  خلوت)  خود  بجز  خدا  را  فراخوانید،  اگر  صادق  و  درستکار  هستید...  تا  آخر......

 اما  در  اینجا  در  سورۀ  (آل  عـمران)  مناسبت  دیگری  برای  چنین  (اشارهای)  است  ...  و  آن  اینکه  این کتاب  از  سوی  خداوندی  نازل  شده  است که  جز  او  خدائی  نیست.  چنین کتابی  از  حرفها  و کلمهها  فراهم  آمده  است  همچون  همۀ کتابهای  آسمانی  دیگریی که  پس  از  آن  نازل  شدهاند  و  اهل کتاب  -  مخاطبان  در  این  سوره  -  بدانها  آشنایند،  و  لذا  هیچ جای  شگفتی  در  این  نیست که  خداوند  این کتاب  را  بدین  شکل  بر  پیغمبر  خود  نازل  نماید.

*

اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (٢)

نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإنْجِیلَ (٣)

مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ (٤)

إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفَى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ (٥)

هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الأرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٦)

هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلا أُولُو الألْبَابِ (٧)

رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (٨)

رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ (٩)

جز  خدا  خدائی  نیست  و  او  زنـده  (بهخود)  و  متصرّف  (در  کار  و  بار  جهان)  است.  (همان  کسی  که)  کتاب  (قرآن)  را  بر  تو  نازل  کرده است  که  مشتمل  بر  حق  است  (و  متضمّن  اصول  رسالتهای  آسمانی  پیشین،  و)  تـصدیق کنندۀ  کتابهائی  است  که  قبل  از  آن،  (برای  پپغمبران  فرستاده  شدهاند  و)  بودهاند.  و  خداوند  پیش  از  آن،  تورات  را  (برای  موسی)  و  انجیل  را  (برای  عیسیی)  نازل  کرده  است.  جهت  رهنمود  مردمان،  و  (چون  منحرف  گشتند،  قرآن  یعنی)  جداسازندۀ  (حق  از  بـاطل)  را  فرو  فرستاده  است.  بیگمان  کسانی  که  نسبت  به  آیات  خدا  کفر  ورزند،  عذاب  سختی  دارند،  و  خداوند  توانا  و  انتقام گیرنده  است.  شکی  نیست  که  هیچ  چیز  نه  در  زمین  و  نه  در  آسمان  بر  خدا  پنهان  نمیماند  (کوچک  باشد  یا  بزرگ،  پدیدار  باشد  یا  پنهان،  دور  باشد  یا  نزدیک).  او  است  که  شما  را  در  رحمهای  (مادران)  هـر  آن گونه  که  بخواهد  شکل  می‏بخشد  (و  به  صورتهای  مختلف  میآفریند).  جز  او  خدائی  نیست  (و  همو)  عزیز  و  حکیم  است. او  است  که  کتاب  (قرآن)  را  بر  تو  نازل  کرده  است.  بخشی  از  آن  آیـههای  (محکمات)  است  (و  معانی  مشخص  و اهداف  روشنی  دارند  و)  آنها  اصل  و  اساس  این  کتاب  هستند،  و  بخشی  از  آن  آیههای (  متشابهات)  است،  (و  معانی  دقیقی  دارند  و  احتمالات  مختلفی  در  آنها  میرود).  و  امّا  کسانی  که  در  دلهـایشان  کژی  است  (و  گریز  از  حق  زوایای  وجودشان  را  فرا  گرفته  است)  برای  فتنهانگیزی  و  تأویل  (نادرست)  به دنبال  متشابهات  میافتند.  در  حالی  که  تأویل  (درست)  آنها  را  جز  خدا  و  کسانی  نمیدانند  که  راسخان  (و  ثابت  قدمان)  در  دانش  هستند.  (این  چنین  وارستگان  و  فرزانگانی)  میگویند:  ما  به  همۀ  آنها  ایمان  داریم  (و  در  پرتو  دانش  میدانیم  که  محکمات  و  متشابهات)  همه  از  سوی  خدای  ما  است.  و  (این  را)  جز  صاحبان  عقل  (سلیمی  که  از  هوی  و  هوس  فرمان  نمیبرند  نمیدانند  و)  متذکّر  نمیشوند.  (چـنین  فرزانگان  خردمندی  میگویند:)  پروردگارا!  دلهای  ما  را  (از  راه  حق)  منحرف  مگردان  بعد  از  آنکه  ما  را  (حلاوت  هدایت  چشانده  و  به  سوی  حقیقت)  رهنمود  نمودهای،  و  از  جانب  خود  رحمتی  به  ما  عطاء  کن.  بیگمان  بخشایشگر  توئی  تو.  پروردگارا  تو  مردمان  را  در  روزی  که  تردیدی  در  آن  نیست  جمع  خواهی  کرد  (تا  همگان  را  در  برابر  کارشان  پاداش  دهی  و  بدین  امر  وعده  دادهای  و)  بیگمان  خدا  خلاف  وعده  نمیکند...

این  چنین  سوره  رویاروئی  خود  را  با  اهل کتاب،  منکران  رسالت  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم آغاز  میکند.  آنان  به  حکم  آشنائی  با  رسالتها  و  پیغمبریها  و کتابهای  منزّله  و  وحی  الهی،  میبایستی  پیش  از  هر کس  دیگری  اسلام  را  بپذیرند  و  مسلمانان  صادق  و  راستینی  شوند  اگر کار، کار  تسلیم  در  برابر  دلیل  و  اقتناع  با  حجّت  و  برهان  می‏بود.

این  چنین  سوره  به  مبارزه  با ایشان  میآغازد  و  با  این  گام  استوار  به  میدان  رزم  قدم  مینهد.  گام  قاطعانهای که  به  دفع  بزرگترین  شبهههائی  میپردازد  که  سینههایشان  را  قلقلک  میدهد،  یا  شبهههائی  را  میزداید که  ایشان  عمداً  آنها  را  به  سینههای  مسلمانان  میافکنند  و  در  میانشان  پراکنده  میکنند.  گام  قاطعانهای  که  زدایندۀ  این  شبههها  از  دلها  و  تارانندۀ  آنها  از کنار  منافذ  و  درزهای  قلبها  است.  مشخّص کنندۀ  موضع  مؤمنان  راستین  نسبت  به  آیات  خدا،  و  روشنگر  موضع کجروان  و  منحرفان  است.  تصویر کنندۀ  حال  مؤمنان  در  برابر  پروردگارشان  و  پناه  بردنشان  بدو،  و  تضرّع  و  زاریشـان  از  او،  و  شناخت  ایشان  از  صفات  حق  تعالی  است:

 

اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (٢)

جز  خدا  خدائی  نیست  و  او  زنده  (بهخود)  و  متصرّف  (در  کار  و  بار  جهان)  است...

این  توحید  خالص  و  روشن،  دو  راهۀ  جدائی  میان  عقیدۀ  مسلمان  و  میان  سائر  عقائد  بطور  یکسان  است،  چه  عقائد  بیدینان  و کافران  باشد،  و  چه  عقائد  اهل کتاب  منحرف،  یعنی  یهودیان  یا  مسیحیان  باشد،  همۀ  آنان  با  هر  نوع  دین  و  مذهبی که  دارند.  همچنین  این  توحید  خالص  و  روشن،  دو  راهۀ  جدائی  میان  زندگی  مسلمان  و  میان  زندگی  سائر  اهل  عقائد  در  زمین  است.  چه  عقیدۀ  موجود  در  اینجا  راه  زندگی  و نظام  آن  را کاملاً  مشخص  و  دقیقاً  معیّن  میدارد:

(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ )

جز  خدا  خدائی  نیست...

هیچ  انبازی  در  الوهیّت  ندارد...  ( ألْحَیُّ)  ...  زنده  است  ...  کسی  است که  متّصف  به  حقیقت  حیات  ذاتی  بدور  از  هر  نوع  قید  و  قیودی  است  و  در  صفتش  همسانی  ندارد...  (الْقَیُّومُء)  ...  متصرّف  در  همۀ  کار  و بار  جهان  است...  کسی  است که  هر  نوع  حیاتی  پا بر جا  بدو  است  و  هـر  هستی  و  وجودی  از  او  سرچشمه  میگیرد.  و کسی  است  که  بر  هر نوع  زندگی  و  بر هر  نوع  بودنی  سرپرستی  و  نظارت  دارد.  هیچ  نوع  زندگی  در  این  جهان  و  هیچ  نوع  هستی  در گسترۀ کائنات  پدیدار  و  ماندگار  نمیگردد  مگر  بدو.

این  دو  راهۀ  جدائی  جهان  بینی  و  اعتقاد  است  میان  اختصاص  صفت  الوهیّت  به  خدای  سبحان،  و  میان  آن  همه  تودههای  رویهم  انباشتۀ  جهان  بینیهای  جاهلی،  خواه  جهانبینیهای کافران  -  بدان  روزگار  در  جزیرةالعرب  -  باشد،  و  خواه  جهان  بینیهای  یهودیان  و  مسیحیان،  بویژه  جهانبینی  مسیحیان.

قرآن از  یهودیان  حکایت  میدارد  که  آنان  میگفتند:  عُزَیْر  پسر  خدا  است.  هـمانگونه که  آنـچه  را  که  یهودیان  امروزه  (کتاب  مقدّس)  مینامند  کج  اندیشی  و انحرافی

  را  نگاشته  است که  متضمّن  همچون  چیزی  است.  چنانکه  در  سفر  پیدایش،  فصل  ششم  آمده  است.[4]

و  امّا  انحرافات  تفکّرات  مسیحیان  را  قرآن  این  چنین  روایت  میدارد:

(إنّ الله ثالِثُ ثَلاثةٍ )[5]

 

بیگمان  خداوند  سومین  (اقنوم  از  اقانیم)  است...

یا  میگفتند،  (انَّ اللهَ هُوَ  الْمسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ)[6]

 ...  بیگمان  مسیح  پسر  مریم،  خدا  است...  و  همچنین  علاوه  از  خدا،  مسیح  و  مادر  او  را نیز  خدایان  جداگانهای  میدانستند[7].

همچنین  علاوه  از  خدا، کشیشان  و  راهبان  خود  را  هم  پروردگاران  خویش  میشمردند.[8]

 

درکتاب  (دعوت  به  اسلام)  نوشتۀ  آرنولد،  مقداری  از  این  اندیشههای  ناروا  ذکر  شده  است.

(  ژوستنیان  صد سال  پیش  از  فتوحات  اسلامی  توانست  امپراطوری  رومانی  را  وحدت  بخشد.  لیکن  پس  از مرگ  او  بزودی  چنین  وحدتی  از  هم  پاشید،  و  نیازمند  آن گردید که  حسّ  مشترک  ملّی،  میان  ولایتها  و  پایتخت  دولت  پیوند  برقرار  سازد.  اما  هر  قل کوشش  و  تلاش  زیادی  از  خود  نشان  داد،  ولی  موفّق  نشد کاملاً  سرزمین  شام  را  با  حکومت  مرکزی  پیوند  دهد.  و  هر حیله  و  وسیلهای که  در  راه  اتّحاد  مردمان  بکار  برد،  از  بخت  بد،  به جای  زدودن  اختلاف،  به  پراکندگی  بیشتر  انجامید.  چنین  دید که  در  آنجا  چیزی  جز  عواطف  دینی  نمیتواند  جای  حسّ نژادپرستی  را  بگیرد.  بدین  سبب کوشید  تا  با  تفسیر  و توجیهی که  از  عقیده  مینماید  نفسها  را  آرام کند  و  جلو  دشمنانگیهائی  را  بگیرد که  بعدها  ممکن  است  میان  طوائف  متخاصم  آتش  جنگ  را  شعلهور  سازد.  همچنین  خواست  کسانی  را که  بر دین  شوریده  بودند،  با  کلیسای  ارتودوکس  آشتی  دهد،  و  آنان  را  با  حکومت  مرکزی  متّحد  گرداند...  کنگرۀ  خلقیدونی  در  سال  451  میلادی  اعلام کرد که  باید  اعتراف  نمود که  مسیح  در  دو  سرشت  جلوهگر  میشود  و  میان  آن  دو،  هیچگونه  آمیزشی،  تغیّری،  انفکاکی،  و  انفصالی  انجام  نمی پذیرد.  و  به سبب  اتّحادشان،  اختلافشان  از  میان  برنمیخیزد. 

بلکه  شایسته  است  هر  یک  از  آن  دو  سـرشت،  همۀ  ویژگیهای  خویش  را برای  خود  حفظ کند،  و  در  اقنوم  واحدی  و  جسم  واحدی گرد  آید.  نه  همانگونه که  اگر  به صورت  منفک  یا  منفصل  در  دو  اقنوم  میبود.  بلکه  مجتمع  در  اقنوم  واحدی  بوده که  عبارت است  از  پسر  و  خدا  و کلمه  ...  لیکن  یعقوبیان  بیانیۀ این کنگره  را  مردود  دانستند،  و  در  بارۀ  مسیح  جز  سرشت  واحدی  را  نپذیرفتند،  و گفتند،  مسیح  آمیزهای  از  اقنومها  است،  و  همۀ  صفات  خدائی  و  انسانی  را  دارا  است.  ولی  مادهای  که  چنین  صفاتی  را  دربر  میگیرد،  دوگانگی  نداشته  و  یکی  بیش  نبوده  است.  و  بلکه  وحدتی  است  مرکب  از  اقنومها...  این  ستیز  و  جدال  نزدیک  به  دو  قرن  از  زمان  میان  پیروان  ارتودوکس  و  میان  یعقوبیانی  بر دوام  بود که  مخصوصاً  در  مصر  و  شام  و کشورهای  خارج  از  سلطۀ  امپراطوری  بیزانس  یعنی  روم  شرقی،  رونق  و  برو  و  بیائی  داشتند،  میان  آنان  آشتی  دهد.  چه  در  حین  اینکه  می‏بینیم  این  مذهب  از یک  سو  به  وجود  دو  سرشت  اعتراف  دارد،  از  سوی  دیگری  متمسّک  به  وحدت  اقنوم  در  حیات  بشری  مسیح  است.  زیرا  مسیح  واحدی که  وی  پسر  خدا  بشمار  است،  با  نیروی  الهی  انسانی  واحدی،  جنبۀ  بشری  و جنبۀ  خدائی  را  تحقّق  می‏بخشد.  معنی  چنین  سخنی  این  است که  بجز  ارادۀ  واحد  موجود  در  کلمۀ  مجسّم،  چیز  دیگری  وجود  ندارد... لیکن  هرقل  به  همان  سرنوشتی  دچار  شد که  بسیاری  از  مردمانی  بدان  دچار  آمدهاند که  خواستهاند  ستونهای  صلح  و  صفا  را  پابرجا  دارند.  یعنی  نه  تنها  جدال  و  ستیزه بار  دیگـر  به  صورت  بس  شدیدتری  درگرفت،  بلکه  خود  هرقل  هم  تکفیر  شد  و  مهر  بیدینی  خورد،  و  بطور  یکسان  در  معرض  دشمنانگی  هر  دو  دسته  قرار گرفت.[9]

همچنین  محقّق  مسیحی  دیگری  بهنام  (کانون  تایلور)  در  بارۀ حالت  مسیحیان  شرق  به هنگام  بعثت  محمّدی  میگوید:

(  مردمان  در  واقع  مشرکانی  بودند که گروهی  از شهیدان  و  پاکان  و  فرشتگان  را  میپرستیدند)...[10]

از  این  سو  قـرآن  هم کجرویهای  عقائد  مشرکان  را  برمیشمرد  و  بیان  میدارد که  ایشان  پریان  و  فرشتگان  و  خورشید  و  ماه  و  بتان  را  پرستش  میکردند.  و کمترین  کجروی  و انحرافی که  از  عقائد  آنان  میتوان گفت  این  بود  که  میگفتند:

(ما نَعْبُدُهُمْ إلّا لِیُقَرّبُونا إلَى اللهِ زُلْفى)...

آنها  را نمیپرستیم  مگر  بدان  خاطر  تـا  ما  را  به  خدا  نزدیک  و  نزدیکتر  کنند...

این  تودههای  انباشته  از  اندیشههای  تباه  و  کجروی  که  اشارۀ  گذرائی  بدانها کردیم،  اسلام  آمده  است  -  در  این  سوره  -  تا  آشکارا  و  روشن  و  بیپرده  و  قاطعانه  آنها  را  بیان  دارد:

(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ) (٢)

جز  خدا  خدائی  نیست  و  او  زنده  (بخود)  و  متصرّف  (در  کار  و  بار  جهان)  است...

این  دو  راهۀ  جدائی  در  جهان  بینی  و  اعتقاد  است...  همانگونه که  دو  راهۀ  جدائی  در  زندگی  و  رفتار  است.  کسی که  شعور  او  لبریز  از  وجود  خدای  یگانه  است که  بجز  او  خدائی  نیست،  و  زندۀ  یگانهای  است که  جز  او  کسی  زنده  نیست،  و متصرّفی  است که  هر  نوع  زندگانی  و  حیات  دیگری،  و  هرگونه  وجود  و  بودی،  بدو  برپایند  و  برجایند،  و  همچنین  او  است که  بر  هر  زندهای  و  هر  وجودی  قیمومت  و  نظارت  دارد.

کسی که  شعور  او  لبریز  از  وجود  یگانهای  است که  این  صفت  او  است،  بناچار  باید که  روش  زندگانی  او  و  نظام  زندگانی  او  از  پایه  با  کسی  فرق  داشته  باشد که  ابرهای  سیاه  چنین  اندیشههای  سرگشتۀ  آشفته،  آسمان  احساس  او  را  میپوشانند،  و  در  نتیجه  در  صفحۀ  جام  جهان  نمای  دل  خود  اثری  از  حقیقت  الوهیّت  فاعل  متصرّف  را  در  همۀ  عمرش  نمی‏بیند.

او  با  توحید  خالص  و  واضحی  آشنا  است که  در  پرتو  آن  جائی  برای  پرستش  جز  خدا  نمیماند،  و  جانی  برای  استمداد  و  دریافت  جز  از  خدا  باقی  نمیماند.  نه  در  شریعت  و  نظامی،  و  نه  در  آدابی  و  اخلاقی،  و  نه  در  اقتصادی  و  اجتماعی.  همچنین  جائی  برای  توجّه  به  غیر  خدا  در کاری  از کارهای  زندگی  و  فراسوی  زندگی  نیست...  امّا  در  چنان  جهان  بینیهای  نادرست  و کجرو  و نزار  و گُنگی،  نه  راهی  پیدا  و  نه  قراری  برجا،  و نه  حرام  یا  حلال  را  حدودی،  و  نه  نادرست  یا  درست  را  ثغوری  است،  در  شرع  یا  نظام،  در  آداب  یا  اخلاق،  درکردار  یا  رفتار...  همۀ  اینها...  هنگامی  یکی  خواهد  شد  و  روشن  و  هویدا  خواهد  گشت که  جهتی که  از  آن  فرمان  دریافت  میشود،  و  رو  بدان  سو  میگردد،  و  اطاعت  و  عبودیّت  بدو  تعلّق  دارد،  و  تنها  در  برابر  او  سر تسلیم  فرود  آورده  میشود،  یکی گردد  و  بس.

بر این  اساس  است  که  چنین  برخوردی  در  دو  راهۀ  جدائی با  این  قاطعیّت  انجام  میپذیرد:

(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ) (٢)

جز  خدا  خدائی  نیست  و  او  زنده  (بخود)  و  متصرّف  (در  کار  و  بار  جهان)  است...

از  اینجا  است که  سرشت  زندگی  اسلامی  -  نه  ایـنکه  تنها  سرشت  اعتماد  -  مشخّص  و  ممتاز  میگردد.  چه  زندگی  اسلامی  با  همۀ  ارکان  و  اصولی که  دارد،  تنها  و تنها  از  حقیقت  این  جهانبینی  اسلامی  در  بارۀ  توحید  خالص  قاطع  بر  میدمد.  توحیدی که  به عنوان  عقیده  در  دل  جایگزین  نمیگردد  مادام که  آثار  عملی  آن  در  زندگی  مشاهده  نشود،  از  قبیل  دریافت  شریعت  و  توحید  از  خدا  در  هر  امری  از  امور  زندگی،  و  روکردن  به  خدا  در  هر تلاش  و کوششی  و  در  هر جهت  و  جهشی.

به دنبال  این  توضیح  قاطعانه  در  سر  دو  راهۀ  جدائی،  با  اعلام  وحدانیّت  مطلق  ذات  خدا  و  صفات  او،  سخن  از  وحدانیّت  سوئی  میرود که  از  آن  سو  دینها  و کتابها  و  پیغمبریها  نازل  میگردد.  یعنی  سوئی که  از  آن  برنامهای  فرود  میآید که  این  برنامه گردانندۀ  زندگی  انسانها  در  تمام  ادوار  و  آثار  بوده  و  متصرّف  در  همۀ  اوضاع  و  احوال  ایشان  است.

(نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ- مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ - وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإنْجِیلَ (٣)

مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ - وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ) (٤)

 (خدا  همان  کسی  است  که)  کتاب  (قرآن)  را  برتو  نازل  کرده  است  که  مشتمل  بر  حق  است  (و  متضمّن  اصول  رسالتهای  آسمانی  پیشین،  و)  تصدیق  کنندۀ  کتابهائی  است  که  قبل  از  آن  (برای  پیغمبران  فرستاده  شدهاند  و)  بودهاند.  و  خداوند  پیش  از  آن،  تورات  را  (برای  موسی)  و  انجیل  را  (برای  عیسی)  نازل  کرده است.  جهت  رهنمود  مردمان،  و  (چون  منحرف  گشتند،  قرآن  یعنی)  جدا  سازندۀ  (حق  از  باطل)  را  فرو  فـرستاده  است.  بیگمان  کسانی  که  نسبت  به  آیات  خدا  کفر  ورزند،  عذاب  سختی  دارند  و  خداوند  توانا  و  انتقام  گیرنده  است...

این  آیه  در  بخش  نخستین  خود،  حقائق  اساسی  چندی  را  در  بارۀ  جهانبینی  اعتقادی،  و  همچنین  در  بارۀ  پاسخ  به  اهل کتاب  و  دیگر  منکران  رسالت  محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  راجع  به  صحّت  آنچه  از  جانب  خدا  با  خود  به  ارمغان  آورده  است،  در  بردارد.  این  آیه  وحدت  جهتی  را بیان  میدارد  که  از  آن کتابهای  آسمانی  بر  پیغمبران  نازل  میگردد.  چه  خدائی که  جز  او  خدائی  نیست  و  او  زنده  به  خود  و  متصرّف  در  امور  جهان  است.  همو  است که  این  قرآن  را بر  تو  نازل کرده  است،  همانگونه که  قبلاً  تورات  را  بر  موسی  و  انجیل  را  بر  عیسی  نازل  نموده  است،  در  این  صورت  آمیزش  و  آلایشی  میان  الوهیّت  و  عبودیّت  وجود  نخواهد  داشت.  بلکه  این  خدای  واحد  است که  کتابهای  آسمانی  را  برای  بندگان  گزیدهاش  نازل  مینماید.  و  این  بندگانند که  فرمان  را  دریافت  و  آن  را  گردن  مینهند.  این گزیدگان  هم  اگر  چه  پیغمبران  اولوالعزم  باشند  باز  هم  بندگانند.

این  آیه  وحدت  دین  و  وحدت  حقی  را  بیان  میدارد که  کتابهای  آسمانی  در بر  دارند.  این کتابی که  (به  حق)  بر  تو  نازل کرده  است،  (تصدیقکنندۀ  چیزی  است که  پیش  از  آن  بوده  است)  از  تورات  و  انجیل...  و  همۀ  آنها  هدف  واحدی  را  دنبال  میکنند.  (برای  مردم  هدایتند)...  و  این  کتاب  جدید  (جدا  سازندۀ)  حقی  است  که  کتابهای  آسمانی  در بر  دارند،  از  انحرافها  و شبهههائی که  بر اثر  هواها  و  امواج  اندیشهها  و  سیاست  بازیها،  بدان کتابها  راه  یافته است که  نمونهای  از  آن  را  از  نویسندۀ  مسیحی  سیرت.  و.  آرنولد  در کتاب  (دعـوت  به  اسلام)  نقل  کردیم.

این  آیه  در  ضمن  بیان  میدارد که  اهل کتاب  وجهی  برای  تکذیب  رسالت  جدید  ندارند.  چه  این  رسالت  تازه  به  همان  منوالی  است که  رسالتهای  قبل  از  آن  در  پیش  داشتند.  کتاب  این  رسالت  نو،  همانند  کتابهای  مـنزلّۀ  پیشین،  به حق  نازل  شده  است  و  بر  پیغمبری  از  انسانها  نازل  شده،  همانگونه که  آن کتابها  بر  پیغمبرانی  از  انسانها  نازل  شدهاند.  این  کتاب  تصدیق  کنندۀ  کتاب‏هایی  است که  از  سوی  خدا  نازل گشتهاند.  بالهای  خود  را  بر  (حقی)  گسترانیده  است  که  آن  کتابها  بالهای  خویش  را  بر آن گسترانیدهاند،  آن  را  کسی  فرو  فرستاده که  بر  نازل  کردن کتابها  توانا  است...  این کتاب  از  سوئی  نازل  شده  است که  «حق«  دارد  در کتابی که  بر  پیغمبرش  نازل کرده  است،  برنامۀ  زندگی  انسانها  را  وضع  و  طرحریزی کند،  و  جهان  بینیهای  اعتقادی  مردمان  را  بنیانگذاری  نماید،  و  قوانین  و  اخلاق  و  آداب  ایشان  را  ترتیب  دهد.

آنگاه  آیه  در  بخش  دوم  خود  تهدید  خوفناکی  را  در بر  میگیرد  و  با  آن کسـانی  را  بیم  میدهد  و  به  هراس  میاندازد که  نسبت  به  آیـات  خدا کفر  میورزند،  و  بدیشان  عزّت  و  قدرت  خدا  و  شدّت  عذاب  و  انتقام  او  را  مینمایاند...  افرادی که  به  این  آیات  کفر  میورزند  کسانیند که  این  دین  را  بگونۀ  مـطلق  آن  تکذیب  مینمایند...  کسانی  از  اهل کتاب  که  قبلاً  از کتاب  راستین  نازل  شدۀ  خدا  بر  خود  منحرف گشتهاند،  و  چنین  انحرافی  ایشان  را  به  تکذیب کتاب  جدید  - که  جدا  سازندۀ  روشن  و  بیانگری  است  -کشانیده  است،  آنان  نخستین  افرادی  هستند که  صفت کفر  متوجّه  ایشان  است،  و  آنان  اوّلین کسانیند که  تهدید  رعبانگیز  عذاب  شدید  خدا  و  انتقام  مؤکّد  او  رو  بدانان  میدارد.

بههنگام  تهدید  به  عذاب  و  انتقام،  دانش  خدا  برای  آنان  مؤکّد  میشود که  چیزی  از  آن  مخفی  نمیماند.  زیرا  مخفی  ماندنی  و  پنهان  شدنی  از  خدا  و  رهائی  و گریزی  از  او  نیست  :

(إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفَى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ) (٥)

بیگمان  هیچ  چیز  نه  در  زمین  و  نه  در  آسمان  بر خدا  پنهان  نمیماند...

تأکید  دانش  مطلقی که  چیزی  بر  آن  پنهان  نمیماند،  و  اثبات  این  صفت  در  این  مقام  برای  خدای  سبحان،  پیش  از  هر  چیز  موافق  با  وحدانیّت  الوهیّت  و  قیمومتی  است  که  روند گفتار  با  آن  آغاز گردیده  است.  همانگونه  که  موافق  با  تهدید  رعبانگیز  در  آیۀ  قبلی  است...  چه  با  این  شمول  و  اطلاق  (چیزی)  از  دانش  خدا پنهان  نمیماند،  نه  (در  زمین  و  نه  در  آسمان).  در  این  صورت  ممکن  نیست  رازهای  درون  و  رموز  بیرون  را  از  او  پوشیده  داشت  و  ممکن  نیست  مکرها  و کیدها  را  از  ار  پنهان  نمود.  همچنین  رهائی  از  جزای  دقیق،  و گریز  از  دانش  ریزبین  عمیق،  امکان  ندارد.

در  پرتو  این  دانش  فراگیری که  چیزی  نه  در  زمین  و  نه  در  آسمان  بر  آن  پنهان  نمیماند.  عقل  و  شعور  انسانی  بسودۀ  نرم  و  ژرفی  را  لمس  میکند که  متعلّق  به  پیدایش  انسانی  است.  پیدایش  ناشناختهای  در  تاریکی  غـیب  و  تاریکی  رحم،  آنجائی  که  انسان  هیچگونه  دانشی  و  توانائی  و  ادراکی  در  آن  ندارد:

(هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الأرْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (٦)

او  است  که  شما  را  در  رحمهای  (مادران) هر  آنگونه  که  بخواهد  شکل  میبخشد  (و  به  صورتهای  مختلف  میآفریند).  جز  او  خدائی  نیست  (و  همو)  عزیز  و  حکیم  است...

اینگونه  (شما  را  شکل  می‏بخشد  )...  به  شما  شکلی  میبخشد که  خود  بخواهد،  و  ویژگیهائی  به  شما  میبخشد که  چنین  شکلی  بدان  مشخّص  و  شناخته گردد.  او  تنها  کسی  است که  شکل  بخشی  را  عهدهدار  میگردد  و  هر گاه  اراده کند،  و  با  مطلق  مشیّت  او  موافق  افتد،  (هرگونه که  بخواهد)  ویژگیهائی  به  انسان  میدهد که  این  چنین  شکلی  بدانها  ممتاز  و  باز  شناخته  میگردد.  (جز  او  خدائی  نیست  )...  «عزیز»  است  ...  دارای  قدرت  و  قوّت  بر  آفریدن  و شکل  بخشیدن  است.  «حکیم«  است  ...  کسی  است که  بدون  هیچگونه  همتا  و  انبازی  در  آنچه  شکل  می‏بخشد  و  میآفریند،  کار  را  برابر  حکمت  خویش  انجام  میدهد.

در  این  بسوده،  شبهههای  مسیحیان  در  بارۀ  عیسی  علیه السّلام  پیدایش  و  زایش  او،  برطرف  میشود.  چه  خدا  است که  عیسی  را که  شکل  بخشیده  است...  (آنگونهکه  خواسته  است )...  نه  اینکه  عیسی  پروردگار  یا  خداوندگار  یا  پسر  خدا  باشد.  یا  اینکه  او  اقنوم  لاهوتی  ناسوتی  باشد...  الی  آخر  خرافاتی  که  اندیشههای  منحرف  و  ناهنجار  و گنگ  و  دور  افتاده  از  اندیشۀ  توحید  روشن  و  آشکار  و  زود  فهم  و  قابل  درک،  بدان  منتهی  شده  بود.  بعد  از  آن  کسانی  را  مینمایاند که  در  دلهایشان  کج  اندیشی  است  و  حقائق  قاطعانۀ  موجود  در  آیات  محکمات  قرآن  را  ترک  می‏گویند،  و  به  دنبال  آیاتی میافتند که  احتمال  تأویل  دارند،  تا  شبهههای  پیرامون  آنها  بهم  بافند.  آنگاه  نشانههای  مؤمنان  حقیقی،  و  ایمان  خالص  و  بی‏شائبۀ  ایشـان،  و  بدون  ستیزه  تسلیم  خداشدنشان  را  در  هر  آنچه  از  جانب  خدا  به  سوی  آنان  آید،  به  تصویر  میکشد  و  مینمایاند:

(هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلا أُولُو الألْبَابِ (٧)

رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (٨)

رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ) (٩)

او  است  کـه  کتاب  (قرآن)  را  بر  تو  نازل  کرده  است،  بخشی  از  آن  آیههای  (محکمات)  است  و  (معانی  مشخّص  و  اهداف  روشنی  دارند  و)  آنها  اصل  و  اساس  این  کتاب  هستند،  و  بخشی  از  آن  آیههای  (متشابهات)  است،  (و  معانی  دقیقی  دارند  و  احتمالات  مختلفی  در  آنها  میرود).  و  امّا  کسانی  که  در  دلهایشان  کژی  است  (و  گریز  از  حق  زوایای  وجودشان  را  فرا  گرفته  است)  برای  فتنهانگیزی  و تأویل  (نادرست)  به  دنبال  متشابهات  میافتند.  در  حالی  که  تأویل  (درست)  آنها  را  جز  خدا  و  کسانی  نمیدانند  که  راسخان  (و  ثابت  قدمان)  در  دانش  هستند.  (این  چنین  وارستگان  و  فرزانگانی)  میگویند:  ما به  همۀ  آنها  ایمان  داریم  (و  در  پرتو  دانش  میدانیم  که  محکمات  و  متشابهات)  همه  از  سوی  خدای  ما  است.  و  (این  را)  جز  صاحبان  عقل  (سلیمی  که  از  هوی  و  هوس  فرمان  نمیبرند  نمیدانند  و)  متذکّر  نمیشوند.  (چنین  فرزانگان  خردمندی  می‏گویند  :)  پروردگارا  !  دلهای  ما  را  (از  راه  حق)  منحرف  مگردان  بعد  از  آنکه  ما  را  (حلاوت  هدایت  چشانده  و  به  سوی  حقیقت)  رهنمود  نمودهای،  و  از  جانب  خود  رحمتی  به  ما  عطاء  کن.  بیگمان  بخشایشگر  توئی  تو.  پروردگارا!  تو  مردمان  را  در  روزی  که  تردیدی  در  آن  نیست  جمع  خواهی  کرد  (تا  همگان  را  در  برابر  کارشان  پاداش  دهی  و  بدین  امر  وعده  دادهای  و)  بیگمان  خدا  خلاف  وعده  نمیکند...

روایت  شده  است که  مسیحیان  نجران  به  پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  گفتند  مگر تو  در  بارۀ  مسیح  نمیگوئی که  :  او کلمۀ  خدا  و  روح  او  است؟..  منطظورشان  از  این گفته  این  بود که  از  چنین  تعبیری  وسیلهای  برای  اثبات  معتقدات  خود  در  بارۀ  عیسی علیه السّلام  فرا  چنگ  آرند  و  بگویند که  او  انسان  نبوده  است  بلکه  او  روح  خدا -  برابر  فهم  ایشان  از  این  تعبیر  -  است.  در  عین  حال  ایشان  آیات  قاطع  و  محکمی  را  ترک  میگویند که  وحدانیّت  مطلق  خدا  را  بیان  مینمایند،  و  انباز  و  فرزند  را  به  هر  شکلی  از  اشکال که  باشد  از  خداوندگار  بدور  میدارند...  پس  این  آیه  در  بارۀ  آنان  نازل  شد  و  پرده  از  چنین  تلاش  ایشان  در  امر  بهرهبرداری  از  آیات  مجازی  تصویری،  و  نادیده گرفتن  آیات  قاطع  تجریدی  به کنار  زد.

اگر چه  نصّ  آیۀ  مذکور  عامتر  از  این  مناسبت  است،  زیرا  این  آیه  موضع  مختلف  مردمان  را  در  برابر کتابی  به  تصویر  میکشد که  خداوند  آن  را  بر پیغمبرش  صلّی الله علیه وآله وسلّم  نازل  کرده  است  و  متضمّن  حقائق  جهانبینی  ایمانی،  و  برنامۀ  زندگی  اسلامیی،  و  امور  غیبیای  است که  عقل  بشری  نمیتواند  با  وسائل  خاص  خویش  بدانها  پی  ببرد،  و  اصلاً  بیش  از  آنچه  خود  آیات  در  دسترس  قرار  میدهند،  نمیتواند  چیز  دیگری  از  آنها  را  بفهمد  و  درک  کند.

اصول  دقیق  عقیده  و  شریعت،  دارای  مدلولهای  مفهوم  و  رهنمودهای  قاطعی  بوده،  و  مقاصد  آنها  قابل  درک  و  فهم  است.  این  اصول  دقیق  عقیده  و  شریعت،  اصل  چنین  کتابی  هستند،  و لیکن  شنیدنیها  و  نادیدنیها  -  از  جمله  پیدایش  و  زایش  عیسی  علیه السّلام  اموری  هستند که  باید  به  مدلولها  و  مفهومهای  نزدیک  آنها  اکتفاء  کرد  و  بدانها  باور  داشت،  زیرا  از  سوی  این  سرچشمۀ  (حق)  صادر  و  اعلام  شدهاند  و  درک  ماهیّت  و کیفیّت  آنها  مشکل  است،  چون  سرشت  آنها  بالاتر  از  وسائل  ادراک  محدود  انسانی  است.

در  اینجا  است که  مردمان  -  برحسب  راستروی  یـا  کجروی  فطرتشان  -  در  برابر  این  آیات  و  آن  آیات،  راههای  مختلفی  را  در  پیش  میگرند. کسانی کـه  در  دلهایشان  نادرستی  و  انحراف  است  و  راه  راست  فطرت  را کم کردهاند،  اصول  واضح  و  دقیقی  را  ترک  میکنند که  عقیده و  شریعت  و روش  عملی  زندگی  بر آنها  استوار  است،  و  به  دنبال  متشابهی  میافتند که  در  تصدیق  آن  باید  بر  ایمان  به  صدق  سرچشمهاش  متکّی  شد،  و  تسلیم  این  مطلب گردید که  تنها  او  است که  به  همۀ  حقائق  آشنا  و  (حق)  را  به  تمام  و کمال  میداند،  در  صورتی که  فهم  بشری،  نسبی  بوده  و  جولانگاه  محدودی  دارد.  همچنین  در  آن  باید  به  راستروی  فطرتی  بسنده کرد که  با  الهام  مستقیم،  صدق  جملگی  ایـن کتاب  را  درک  میکند  و  میدانند که  چنین کتابی  به  حق  نازل  شده  است،  و  نه  در  حال  و  نه  در  آینده،  باطل  بدان  راه  نمییابد  ...  آنان  به  دنبال  متشابه  راه  میافتند،  زیرا  ایشـان  در  آن  فرصتی  برای  فتنهانگیزی  می‏یابند،  تا  با  تأویلات  متزلزل کننده  عقیده،  و  با  اختلافاتیی که  از  آشفتگی  اندیشه  برمی‏خیزد  و  نتیجۀ  بیباکانهای  است که  اندیشه  در  چیزی  بکار  گرفته  شده  است که  در  آن  جولانگاهی  برای  تأویل  و  توجیه  ندارد  و کاری  از  دستش  ساخته  نیست،  غوغا  و  آشوب  بپا  سازند...  (و  تأویل  (درست)  آن  را  جز  خدا  نمیداند).

امّا  راسخان  در  علم،  آنان که  دانششان  بدانجا  رسیده  است که  جولانگاه  عقل  و  سرشت  اندیشۀ  بشری  را  میشناسند  و  به  حدود گستردهای که  عقل  میتواند  در  آن  با  وسائل  و  ابزاری که  بدو  بخشیده  شده  است  بکار  پردازد،  آشنایند  ....  اینان  با  اطمینان  و  یقین  کامل  میگویند:

(آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا)...

بدان  ایمان  داریم،  همه  از  سوی  پروردگارمان  میباشد.  اینکه  همه  از  سوی  خدایشان  است،  آنان  را بدین  اطمینان  سوق  میدهد.  و  چون  از  جانب  خدا  است،  حق  بوده  و  درست  است.  آنچه  را که  خدا  مقرّر دارد  خود  به  خود  درست  است  و وظیفۀ  عقل  بشری  نیست  و  از  دائرۀ  توان  او  خارج  است که  در  بارۀ  اسباب  و  علل  آن کاوش  و  بررسی کند،  همانگونه که  بر  عهدۀ  عقل  نیست که  ماهیّت  آن  و  سرشت  علل  پنهان  در  فراسوی  آن  را  درک  کند.

راسخان  در  علم،  پیش  از  هر  چیز  به  صدق  آنچه  از  طرف  خدا  به  سویشان  میآید،  اطمینان  دارند.  با  فطرت  راست  و  بخدا  رسیدۀ  خود،  بدان  اطمینان  دارند...  علاوه  از  این،  شک  و  تردیدی  در  عقل  خویش  نسبت  بدان  نمی‏یابند.  زیرا  ایشان  میدانند که  این  از  دانش  است که  عقل  به  چیزی  نپردازد که  در  آن  دانش  را  یارای  گشت و گذاری  نیست  و  اینکه  عقل  دست  بهیاری  نیازد  که  وسائل  و  ادوات  انسانی  او،  وی  را  به  شناخت  آن  رهبری  نمینماید  و  آگاه  بدان  نمیسازد.

این  تصویر  درستی  از  راسخان  در  علم  است  ...  چه  جز  افراد  سطحی،  خودپسند  و  مغرور  نمیشوند  و  منکر  حقائق  نمیگردند،  کسانی که  دانشهای  سطحی  ایشان  را  گول  میزند  و گمان  میبرند که  ایشان  به  همه  چیز  پیبردهاند،  و  آنچه  که  ایشان  بدان  پیبردهاند  وجود  ندارد.  یا  اینکه  می انگارند  حقائق  را  فهمیدهاند،  و  به  حقائق  اجازه  نمیدهند  جز  به  همان  صـورتی  باشد که  ایشان  فهمیدهاند.  از  اینجا  است که  با کلام  مطلق  خدا  با  مقرّرات  عقلانی  خود  روبرو  میشوند.  مـقرّراتی که  ساخته  و  پرداختۀ  عقل  محدود  ایشان  است.  امّا  دانایان  حقیقی  بیش  از  این  فروتن  و  متواضعند که  چنین  چیزی  را  بشود  از  آنان  دید.  ایشان  تسلیم  این  امرند که  عـقل  بشری  عاجز  از  درک  حقائق  بسیاری  است که  در  توان  خرد  نبوده  و  فراتر  از  محدودۀ  قدرت  آن  است.  همچنین  ایشان  از  فطرت  بس  صادقی  برخوردارند  و  هر چه  زودتر  فطرت  صادقشان  با  حق  تماس  میگیرد  و  بدان  اطمینان  می‏یابد  و  در کنارش  میآرامد.

(وَمَا یَذَّکَّرُ إِلا أُولُو الألْبَابِ )

و  جز  صاحبان  عقل  (این  را)  متذکّر  نمیشوند...

گوئی  میان  صاحبان  عقل  و  میان  فهم  حق  جز  این  فاصلهای  نیست که  یادآور  شوند...  چه  همین که  یادآور  شدند،  حق  مستقرّ  در  فطرت  به  خدا  رسیدۀ  ایشان،  به  تکان  میافتد  و  جلوهگر  میشود  و  در  عقلهایشان  ثابت  و  استوار  میگردد.  بدین  هنگام  زبانها  و  دلهایشان  به  دعای  متواضعانه  و  ذکر  توبهکارانهای  میپردازند  و  از  خدا  میخواهند که:  ایشان  را  بر  حق  ثابت  بدارد،  و  دلهایشان  را  پس  از  دریافت  هدایت  منحرف  نگرداند،  و  رحمت  و  بزرگواری  خود  را  بر  ایشان کامل گرداند...  همچنین  روز  گردآوری  یعنی  قیامت  را  به  یاد  میآورند:  روزی که  سگی  در  فرارسیدنش  نیست،  و  وعدهای  است که  خلافی  در  آن  نمیباشد:

(رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (٨)

رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ) (٩)

 (چنین  فرزانگان  خردمندی  میگویند:)  پروردگارا!  دلهای  ما  را  (از  راه  حق)  منحرف  مگردان  بعد  از  آنکه  ما  را  (حلاوت  هدایت  چشانده  و  به  سوی  حقیقت)  رهنمود  نمودهای،  و  از  جـانب  خود  رحمتی  به  ما  عطاء  کن.  بیگمان  بخشایشگر  توئی  تو.  پروردگارا!  تو  مردمان  را  در  روزی  که  تردیدی  در  آن  نیست  جمع  خواهی  کرد  (تا  همگان  را  در  برابر  کارشان  پاداش  دهی  و  بدین  امر  وعده  دادهای  و)  بیگمان  خدا  خلاف  وعده  نمیکند...

این  حال  راسخان  در  علم  با  پروردگارشان  است.  این  حالی  است  که  سزاوار  وجود  ایمان  است.  ایمانی  که  سرچشمه  میگیرد  از  اطمینان  به  فرموده  و  وعدۀ  خدا،  از  یقین  به گفتۀ  خداوند  و  عهد  او،  از  آشنائی  با  رحمت  و  کرم  او،  با وجود  بودن  چنین  رحمت  و کرمی،  از  ترس  از  قضای  استوار  و  قدر  نهان  او،  از  تقوی  و  حساسیت  و  بیداری ای که  ایمان  آن  را  بر  دلهای  مؤمنان  شایسته  واجب  و  پدیدار  میگرداند،  در  نتیجه  چنین  دلهائی  شبی  یا  روزی  نه  غافل  میشوند  و نه گول  میخورند  و نه  فراموشکار  میگردند.

دل  با  ایمان،  ارزش  هدایت  بعد  از  ضلالت  را  میداند

ارزش  دیدار  آشکار  بعد  از  تاریکی  قهّار  را  میفهمد.  ارزش  استقرار  بر  راستای  راه  بیرون  بعد  از  حیرانی  در  ظلمتکدۀ  درون  را  می شناسد.  ارزش  اطمینان  حاصل  از  یافتن  حق  بعد  از  تزلزل  را  میداند.  ارزش  آزادی  از  بندگی  و  بندگان  و  رسیدن  به  بندگی  خدای  یگانۀ  سبحان  را  درک  میکند.  ارزش  داشتن  همّتهای  والای  بزرگ  بعد  از  سرگرمی  به  همّتهای کوچک  ناچیز  را  در  مدّ  نظر  دارد...و  میداند که  این  خداوند  است  که  در  برابر  داشتن  ایمان،  همۀ  این  توشهها  را  بدو  بخشیده  است...  از  اینجا  است که  او  از  عودت  به  ضلالت  میترسد،  همانگونه که  شخص که  راه  راست  و  روشن  را  پیدا کرده  و  در  آن  روان  است  میترسد که  دوباره  به  دست  و  پا  افتد  و  به  سرگردانی  در  پـیچ  و  خمهای  تاریک گرفتار  آید.  همچنین  همانگونه  میترسد که  شخصی که  لذّت  سایه  را  چشیده  باشد  میترسد  دوباره  به گرمای  سوزان  نیمروزو  تُف  و  هُرْم  آفتاب  دچار  شود...  در  ایمان  راستین  لذّتی  است که کسی  آن  را  چنانکه  باید  نمیداند  مگر  آن کس  که  دود  بیدینی  به  چشمانش  رفته  و  مزۀ  نامطبوع کفر  را  چشیده  و  بدبختی  و  تلخی  الحاد  را  دیده  باشد.  در  آرامش  حاصل  از  ایمان  حلاوتی  است که  کسی  آن  را  چنانکه  باید  نمیداند  مگر  آن کس که  خود  بدبختی  پریشانی  و  سرگردانی  را  چشیده  باشد.

از اینجا  است که  مؤمنان  با  آن  دعای  خاشعانه  رو  به  درگاه  پروردگار  خود  میآرند  و  فریاد  میدارند که  :

(رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا )...

پروردگارا!  دلهایمان  را  (از  راه  حق)  منحرف  مگردان  بعد  از  آنکه  ما  را  (حلاوت  هدایت  چشانده  و  به  سوی  حقیقت)  رهنمود  نمودهای.  ...

و  رحمت  خدا  را  فریاد  میدارند که  باری  با  هدایت  بعد  از  ضلالت،  ایشان  را  در بر گرفته بود،  و  بدیشان  چنین  عطائی  ارمغان  داشته  بود که  هیچ  نوع  عطای  دیگری  با  آن  برابری  نمیکند:

(وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ) (٨)

و  از  جانب  خود  رحمتی  به  ما  عطاء  کن.  بیگمانبخشایشگر  توئی  تو...

آنان  با  الهـامگیری  از  ایمانشان  میدانند که  ایشان  نمیتوانند  چیزی  را  فراچنگ  آرند  مگر  در  سایۀ  رحمت  و کرم  خداوند.  و  اینکه  آنان  بر  دلهایشان  توانائی  ندارند،  چه  دلها  در  ید  قدرت  خداوند  است...  لذا  با  دعا  رو  به  خدا  میدارند  و  از  او  درخـواست  مینمایند که  ایشان  را  با  مدد  و  یاری  و  نجات  و  رستگاری  خود  کمک  کند.

از  عائشه  -  رضی  الله  عنها  -  روایت  است که گفته  است:  رسول  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم در  دعای  خود  بسیار  میگفت:

(یا مُقَلّبَ الْقُلُوبِ! ثَبّتْ قَلْبی عَلى دینِکَ)...

ای  دگرگون  سازندۀ  دلها  !  دلم  را  بر  دین  خود  ثابت  بدار...

باری  بدو  عرض  کردم:  ای  فرستادۀ  خدا،  خیلی  این  دعا  را  مییفرمائی. گفت:

(لَیْسَ مِنْ قَلْبٍ إلّا وَ هُوَ بَیْنَ أصْبُعَیْنِ مِنْ أصابع الرّحْمانِ ، إذا شاءَ أنْ یُقیمَهُ أقامَهُ ، وش إنْ شاءَ أنْ یُزیغَهُ أزَاغَهُ...)[11]

دلی  نیست  مگر  آنکه  میان  دو  انگشت  از  انگشتان  خداوند  رحمان  قرار  داشته  باشد.  اگر  خواست  آن  را  پابرجای  دارد،  پابرجایش  میدارد،  و  اگر  خواست  آن  را  منحرف  گرداند،  منحرفش  میسازد...

هرگاه  دل  با ایمان  بدین  منوال  وقوع  مشیّت  را  احساس  و  اینگونه  بدان  پی  برد،  در  جلو  او  جز  این  راه،  راه  دیگری  نمیماند که  با  حرارت  و گرمی  به  خدا  متّکی  شود،  و  با  اصرار  و  ابرام  متوسّل  به  حمایت  و  حفاظت  او گردد،  و  به  درگاه  رحمت  و کرمش گراید  و  خدا  را  به  جاه  و  جلالش  سوگند  دهد که گنجی  را که  به  وی  ارمغان  داشته  است  و  عطائی  را که  بدو  بخشیده  است،  محفوظ  و  مصون  نماید.

*

بعد  از  این  بیان،  خداونـد  به  بیان  سرنوشت  کسانی  میپردازد که  کافر  شدهاند،  و  سنّت  خدا  را  به  میان  میکشد  که  در  مؤاخذۀ  ایشان  در  برابر گناهانشان  تغییرناپذیر  است.  آنگاه  به  تهدید  کسانی  از  اهل کتاب  میپردازد که کافر  میشوند،  و  در  برابر  این  دین  میایستند  و  سنگر  میگیرند.  سپس  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم   دستور  میدهد که  ایشان  را  بیم  دهد،  و  به  یادشان  اندازد  پیروزی  و  نصرتی  را که  با  چشمان  خود  در  جنگ  بدر  دیدند،  اینکه  گروه  اندک  مؤمنی  بر گروههای  کـافر  فراوانی  فائق  آمدند  و  شاهد  پیروزی  را  در  آغوش  کشیدند:

(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَأُولَئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ (١٠)

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ (١١)

قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (١٢)

قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَأُخْرَى کَافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَاللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لأولِی الأبْصَارِ) (١٣)

 (در  چنین  روزی)  بهیچوجه  اموال  و  اولاد  کافران  نمیتوانند  آنان  را  از  خدا  بینیاز  کنند  (و  مایۀ  رهایی  ایشان  از  عذاب  خدا  گردند)  و  ایشان  افـروزینۀ  آتش  (دوزخ)  هستند.  (اینان  رفتار  و  کردار  زشتی  دارند)  همچون  رفتار  و  کردار  قوم  فرعون  و  کسانی  است  که  پیش  از  ایشان  بودند  و  آیات  ما  را  (باوجود  روشنی)  تکذیب  کردند،  پس  خدا  آنان را  به  (کیفر)  گناهانشان  گرفت،  و  خداونـد  شـدیدالعقاب  است.  (ای  پیغمبر)  به  کسانی  که  کافرند  بگو:  شما  (در  دنیا)  شکست  خواهید  خورد  و  (در  آخرت)  در  دوزخ  گردآورده  میشوید،  (و  دوزخ)  چه  بد  جایگاهی  است.  در  دو  دستهای  که  (در  میدان  جنگ  بدر)  با هم  روبرو  شدند،  نشانهای  (و  درس  عبرتی)  برای  شما  است.  دستهای  در  راه  خدا  میجنگید  (و  برای  اعلاء  فرمان  خدا  و  انتشار  دین  حق  میرزمید) 

و  دستۀ  دیگر  کافر  بود  (و  در  راه  اهریمن  هوی  و  هوس  نبرد  میکرد.  چنین  کافرانی)  مؤمنان  را  (به  خواست  خدا)  با  چشم  خویش  دو  برابر  (تعداد  واقعی)  خود  میدیدند  (و  بدین  سبب  ترس  و  هراس  بر  آنان  چیره  شد  و  گریختند)  و  خداوند  هر  کس  را  بـخواهد  با  یاری  خود  تأیید  میکند  (و  پیروزی  را  نصیب  او  میگرداند)  بیگمان  در  این  امر  عبرتی  برای  صاحبان  چشم  (بـینا  و  بینش  راستین)  است...

این  آیات  خطاب  به  بنی‏اسرائیل  آمده  است  و آنان را  به  سرنوشت  کافران  پیش  از  ایشان  و  بعد  از  ایشان  تهدید  مینماید.  در  آنها  نکتۀ  لطیف  و  پرمعنائی  نیز  وجود  دارد...

خداوند  ایشان  را  به  یاد  سرنوشت  فرعون  و  فرعونیان  میاندازد...  این  خدا  بود که  فرعون  و  فرعونیان  را  نابود  کرد،  و  بنی‏اسرائیل  را  نجات  داد.  و  لیکن  این کار  به  بنی‏اسرائیل  حق  ویژهای  نمیدهد،  اگر گمراه  شوند  و کفر  پیشه گیرند،  و  ایشان  را  -  اگر  منحرف گردند  -  از  ننگ  کفر  رهائی  نمیبخشد  و  از  اطلاق  و صف کافر  بر  آنان  باز  نمیدارد،  و  مانع  آن  نمیگردد که  به  جزای کافران  در  دنیا  و  آخرت گرفتار  آیند  همانگونه که  فرعون  و  فرعونیانی  بدان گرفتار  آمدند که  خداوند  بنی‏اسرائیل  را  از  دست  آنان  نجات  داد!

همچنین  خداوند  شکست  قریش  - کهکافر  بودند  -  در  جنگ  بدر  را  برای  آنان  بیان  میدارد  تا  بدیشان  بگوید:  سنّت  خدا  تغییرپذیر  نیست.  و  هیچ  رادع  و  مانعی  نمیتواند  ایشان  را  بدور  از  آن  دارد که  بر  سر  آنان  همان  آید که  بر  سر  قریش  آمد  و  به  همان  بلائی  دچار  شوند  که  قریش  بدان  دچار  شدند.  چه  علّت  آن کفر  بود،  و  کسی  را  جسارت  آن  نیست که  بر  خدا  ناز کند  و  چنین  انگارد که  در  پیشگاه  او  جاه  و  جلال  و قرب  و  مقامی  دارد  و  سخنانش  در  نزد  خدا  ردخور  ندارد.  بلکه  کسی  را  چیزی  جز  ایمان  صحیح  رستگار  نمیگرداند  و  از  عقاب  و  عذاب  خدا  نجات  نمیدهد:

(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَأُولَئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ) (١٠)

 (در  چنین  روزی)  بهیچوجه  اموال  و  اولاد  کافران  آنان  را  نمیتواند  از  خدا  بینیاز  کند  (و  مایۀ  رهائی  ایشان  از  عذاب  خدا  گردد)  و  ایشان  افروزینۀ  آتش  (دوزخ)  هستند...

اموال  و  اولاد گمان  میرود که  مایۀ  نگهداری  و  نگهبانی  انسان  شوند.  و لیکن  اینها  هم  در  آن  روزی که  شکی  در  آن  نیست  سودمند  نمی افتند  و کاری  از  آنها  ساخته  نیست،  زیرا  در  وعدۀ  خدا  خلاف  نیست.  چنین کافرانی  در  آن  روز  (افروزینۀ  آتش)  هستند...  خداوند  با  این  تعبیر  (افروزینۀ  آتش)  همۀ  ویژگیها  و  مشخّصات  (انسان)  را  از  آنان  میگیرد،  و  ایشان  را  در  شکل  هیزم  و  تخته  و  دیگر  (افروزینههای  آتش)  به  تصویر  میکشد...  گمان  نرود  اموال  و  اولاد  مایۀ  رستگاری  و  نجات  انسان  میگردند،  بلکه  اموال  و  اولاد،  و  جاه  و  مقام  و  عظمت  و  شوکت،  در  دنیا  هم  نـیتوانند  انسان  را  از  آنچه  خدا  خواسته  باشد  در  امان  دارند.

 

(کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ) (١١)

 (اینان  رفتار  و  کردار  زشتی  دارند)  همچون  رفتار  و  کردار  قوم  فرعون  و  کسانی  است  که  پیش  از  ایشان  بودند  و  آیات  ما  را  (با  وجود  روشنی)  تکذیب  کردند،  پس  خدا  آنان  را  به  (کیفر)  گناهانشان  گرفت،  و  خداوند شدیدالعقاب  است.

این  مثال  در تاریخ  بسی  تکرار  شده  است،  و  خداوند  ان  را  در  این کتاب  مفصّلاً  نقل  فرموده  است.  چنین  مثلی  بیانگر  سنّت  خدا  در بارۀ کسانی  است که  آیات  او  را  تکذیب  میکنند،  و  خداوند  ان  را  هر  جا که  بخواهد  به  مرحلۀ  اجراء  درمیآورد.  پس  برای  تکذیب  کنندۀ  آیات  خدا،  نه  امانی  است  و  نه  ضمانی.  در  این  صورت کسانی  که کافر  شوند  و  رسالت  محمّد  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  آیات کتابی  را  تکذیب  نمایند که  خدا  آن  را  به  حق  برای  او  فرستاده است،  در  معرض  چنین  سرنوشتی  در دنیا  و  آخرت  بطور  یکسان  قرار  میگیرند  و  به  چنین  سرنوشتی  دچار  میگردند...  از  اینجا  است که  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  میآموزد  که  ایشان  را  از  دچار  شدن  به  چنین  سرنوشتی  در  هر دو  جهان  بترساند،  و  داستان  نزدیک  بدر  را  برایشان  مثال  زند،  چه  ممکن  است  داستان  فرعون  و کسانی  را  فراموش کرده  باشند که  پیش  از  او  بودهاند  و  آیات  خدا  را  تکذیب کردهاند  و  به  انتقام  شدید  و  سرنوشت  اسفانگیزی  گرفتار  آمدهاند:

(قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (١٢)

قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَأُخْرَى کَافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَاللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لأولِی الأبْصَارِ) (١٣)

 (ای  پیغمبر)  به  کسانی  که  کافرند  بگو:  شما  (در  دنیا)  شکست  خـواهید  خورد  و  (در  آخرت)  گردآورده  میشوید  و  به  دوزخ  افکنده  میشوید،  (و  دوزخ)  چـه  بد  جایگاهی  است.  در  دو  دستهای  که  (در  میدان  جنگ  بدر)  با  هم  روبرو  شدند،  نشانهای  (و  درس  عبرتی)  برای  شما  است.  دستهای  در  راه  خدا  میجنگید  (و  برای  اعلاء  فرمان  خدا  و  انتشار  دین  حق  میرزمید)  و  دستۀ  دیگر  کافر  بود  (و  در  راه  اهریمن  هوی  و  هوس  نبرد  میکرد،  چنین  کافرانی)  مؤمنان  را  (بهخواست  خدا)  با  چشم  خویش  دو  برابر  (تعداد  واقعی)  خود  میدیدند  (و  بدین  سبب  ترس  و  هراس  بر  آنان  چیره  شد  و  گریختند)  و  خداوند  هر کس  را  بخواهد  با  یاری  خود  تأیید  میکند  (و  پیروزی  را  نصیب  او  میگرداند).  بیگمان  در  این  امر  عبرتی  برای  صاحبان  چشم  (بینا  و  بینش  راستین)  است...

فرمودۀ  خدا  :  (یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ) برداشت  دو  معنی  دارد  :  یکی  اینکه  مرجع  ضمیر  (یَرَوْنَ) به کفار  برگردد،  و  مرجع  ضمیر  (هِمْ)  به  مسلمانان.  بر این  اساس  معنی  آن  چنین  میشود که کافران  با  وجود کثرت  خود،  مسلمانان  را  زیاد  و  خویشتن  را کم  میدیدند  و ایشان  را  (دو  برابر  خود)  بنظر  میآوردند...  این هم کار  خدا  بود که  با  لطفی که  در  حق  مؤمنان  داشت،  چنین  به  خیال  مشرکان  انداخت که  مسلمانان  زیادند  و  ایشان کم،  و  در  نتیجه  متزلزل  شدند  و  دلهایشان  لرزید  و گامهایشان  لغزید.

معنی  دوم  برعکس  معنی  اوّل،  چنین  میشود که  مسلمانان  مشرکان  را  (دو  برابر  خودمیدیدند،  در  صورتی که  مشرکان  سه  برابر  ایشان  بودند،  و  با  وجود  این  پایداری کردند  و  پیروز  شدند.

مهمّ این  است که  نصرت  و  پیروزی  را  از تأییدات  خدا  و  خواست  او  بدانیم...  در  این  کار  خوار  داستن کافران  و  تهدید  ایشان  نهفته  است.  همانگونه که  در  آن  استوار  داشتن  گامهای  مؤمنان،  و  کوچک  و  ناچیز  جلوه دادن  دشمنانشان  است،  و  لذا  بر  مؤمنان  است که  از  دشمنانشان  نترسند  و  بدسگالان  خویش  را بهیچ  شمارند...  اینجا  -  همانطور که  در  دیباچۀ  سوره  گفتیم  - مقتضی  هم  این  است  و  هم  آن...  قرآن  هم  در  اینجا  و  هم  در  آنجا  در  تلاش  و  پیکار،  و  در کنش  و  در کار  است...  قرآن  پیوسته  با  چنین  حقیقت  بزرگ  خود  و  با  حقائق  دیگری  از  این  دست که  در بر دارد  بکار  مشغول  و  فعّال  است...  و  آن  اینکه  وعدۀ  خدا  در  بارۀ  شکست  کسانی که کفر  میورزند  و  حق  را  تکذیب  میکنند  و  از  جادۀ  مستقم  و  برنامۀ  خدا  منحرف  میگردند،  در  هر  لحظه  و  زمانی  قائم  و  پابرجا  است.  وعدۀ  خدا  در  یاری  و  پیروزی  گروه  مؤمنان  -  ولو  اینکه  تعدادشان کم  هم  باشند  - هر  لحظه  و  هر  آن،  قائم  و  پابرجا  است.  پیروزی  در گرو  تأیید  خدا  و  بسته  به  مرحمت  الله  است،  و  او  هر  کس  را که  بخواهد  پیروز  میگرداند.  این  هم  حقیقتی  است  تغییر  ناپذیر.

بر گروه  مؤمنان  جز  این  نیست که  بدین  حقیقت  آشنا  بوده  و  بدان  اعتماد  داشته  باشند  و  به  چنین  وعدهای  اطمینان  حاصل کنند،  و برای کار نبرد،  آمادگی  لازم  را  در  حدّ  توان  خویش  بهم  رسانند  و  شکیبائی کنند  تا  آنگاه که  خدا  اجازۀ  پیروزی  میدهد،  و اینکه  عجله  و شتاب  نکنند و  مأیوس  و  نا امید  نگردند  اگر  مدّت  زمان  آن  به  تأخیر  افتاد که  نهان  در  علم  خدا  است،  و  خدا  برابر  حکمت  من خویش کار  میکند  و  پیروزی  را  به  وقتی  حواله  میدارد  که  در  آن  چنین  حتّی  را  تحقّق  می‏بخشد.

(إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لأولِی الأبْصَارِ )

بیگمان  در  این  امر  عبرتی  برای  صاحبان  چشم  (بینا  و  بینش  راستین  است...

چشمی  باید که  بنگرد،  و  بینشی  باید که  بیندیشد،  تا  عبرت  آشکار  و  پـدیدار  آید،  و  دلها  آن  را  حفظ  و  به خاطر  دارد.  والّا  در  هر  لحظه  و  آنی  و  در  هر  روز  و  شبی،  عبرتها  درگذر  است  و  پندها  بر  در  و  دیوار  وجود  جلوهگر!

*

خداوند  متعال  وقتی که  میخواهد گروه  مؤمنان  را  پرورده کند،  برای  آنان  پرده  از  انگیزههای  فطری  نهانی  برمیدارد که  انحراف  و کجروی  از  آنها  برمیخیزد،  اگر  با  بیداری  همیشگی  مهار  نشوند،  و  نفس،  به  افقهای  بالا  چشم  ندوزد،  و دل  را  آویزۀ  چیزی  نکند که  در  پشگاه  خدا  است  و  آن  چیز  بهتر  و  پاکتر  از  همۀ  چیزهای  دیگر  است.

غرق  شدن  در  شهوات  دنیا،  و  خواستهای  نـفسها،  و  انگیزههای  امیال  فطری،  همان  چیزی  است که  دل  را  از  بینش  و  نگرش  غافل  میکند،  و  انسانها  را  برمیانگیزد  تا  غرق  در  لذائذ  نزدیک  محسوس  شوند  و  به  شهوات  مادی  فرو  روند.  از  دیدۀ  آنان  آن  چیزی  را که  والاتر  و  بالاتر  است  پنهان  میدارد.  احساس  را  سخت  میسازد  و  آن  را  از  لذّت  چشم  دوختن  به  حیزهائی که  در  فراسوی  لذّت  نزدیک  است  محروم  مینماید،  و  وی  را از تمتّع  از  انجام  کارهای  بزرگ  و  شایستهای  باز  میدارد که  لائق  انسان  و  درخور  نقش  بزرگی  است که  در  این  زمین  برعهده  دارد،  و  همچنین  لائق  آفریدهای  است که  خدا  او  را  در  این  ملک  پهناور  خلافت  داده  است.

از  آنجا که  این  علائق  و  دوافع  -  با  وجود  این  -  طبیعی  و  فطری  بوده،  و  از  سوی  خدای  بزرگ  موظّفند که  برای  بشریّت  در  حفظ  حیات  و  ادامۀ  آن،  نقش  اساسی  ایفاء کنند،  اسلام  به  سرکوبی  و  نابودی  آنها  اشاره  و  سفارش  نمیکند،  ولی  به کنترل  و تنظیم  و کاستن  از  حدّت  و  شدّت  و  یورش  آنها  فرمان  میدهد،  و میخواهد که  انسان  فرمانده  و گردانندۀ  آنـها  بوده  نه  اینکه  آنها  فرمانده  و گردانندۀ  انسان  باشند.  همچنین  اسلام  میخواهد  در  انسان  روح  تعالی  و  بلند  پروازی  بدمد  و  او  را  متوجّه  چیزهائی گرداند که  بسی  والا  و  بالایند.  بر این  اساس  نصّ  قرآنی که  عهدهدار  این  توجیه  تربیتی  و  جهت  دادن  پرورشی  است،  چنین  علائق  و  دوافعی  را  عرضه  میدارد.  و  در کنار  آنها  تا  چشم کار  میکند  انواعی  از  لذائذ  حسّ  و  نفس  موجود  در  دنیای  دیگر  را  مینمایاند.  لذائذی که  آن  کسانی  بدان  میرسند  که  در  زندگی  این  جهان،  نفس  خود  را کنترل  میکند،  و  آن  را  از  غرق  شـدن  در  لذائذی که  دوست  میدارد  بدور  میدارند،  و  انسانیّت  والای  خود  را  محفوظ  مینمایند.  روند  قرآنی  در  یک  آیه،  عزیزترین  شهوات  و  آرزوهای  زمینی  نفس  انسان  را گرد  میآورد:  زنان،  فرزندان،  ثروت  انباشته،  اسبان،  زمین  سرسبز  و  پرمحصول،  چهارپایان...  اینها  چکیدۀ  علائق  زمینی  است.  یا  خودشان  مایۀ  لذائـذ  و  خوشیند،  و  یا  اینکه  میتوانند  برای  صاحبان  خود  جلب  لذائذ  و  خوشی کنند  و  بر  شادی  و  شادمانیشان  بیفزایند...  در  آیۀ  بعدی  لذائذ  و  خوشیهای  دیگری  نشان  میدهد که  در  جهان  دیگرند:  باغهائی که  در  زیر  آنها  جویبارها  روان  است.  همسران  پاکیزه.  بالاتر  از  همه،  رضایت  خدا...  اینها  همه  از  آن  کسی  است که  چشمان  خویش  را  به  بالاتر  از  لذائذ  زمین  میدوزد،  و  دلش  با  خدا  پیوند  میگیرد،  بدانگونه که  دو  آیه  زیر  نشان  میدهند:

(زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (١٤)

قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذَلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ (١٥)

الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٦)

الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنْفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأسْحَارِ) (١٧)

 

در  انسان  محبّت  شهوات  (و  دلبستگی  به  امور  مادی)  جلوه  داده  شده  است  از  قبیل  عشق  به  زنان  و  فرزندان  و  ثروت  هنگفت  و آلاف  و  الوف  طلا  و  نـقره  و  اسبهای نشاندار  (و  مرکبهای  ممتاز)  و  چهارپایان  (همچون  :  شتر  و  گاو  و  بز  و  گوسفند...)  و  کشت  و  زرع.  اینها  (همه)  کالای  دنیای  پست  (فعلی)  است  و  سرانجام  نیک  (تلاشگران  در  راه  حق)  در  پیشگاه  خدا  است  (و  همو  داند  که  در  آخرت  بـه  نیکوکاران  چه  چیزهائی  عطاء  خواهد  کرد).  بگو:  آیا  شما  را  از  چیزی  بیاگاهانم  که  از  این  (چیزهائی  که  در  دیدهها  آراسته  و  جلوهگر  داده  شده  است)  بهتر  است؟  برای  کسانی  که  پرهیزگاری  پیشه  کنند  در  نزد  پروردگارشان  باغهائی  (در  جهان  دیگر)  است  که  رودخانهها  از  پای  (درختان)  آنها  می‏گذرد.  آنان  در  آنجاها  جاویدانه  خواهند  بود.  (همچنین  ایشان  را)  همسران  پاکیزه  (از  هر  پلیدی  و  نقصی)  و  خوشنودی  خدا  است.  و  خداوند  (رفتار  و  کردار)  بندگان  را  میبیند  (و  نیّت  درونی  ایشان  را میداند).  همان  کسانی  که  (ایمان  دل  آنان  را  لبریز  میسازد  و  فریاد  برمیآورند  و)  می‏گویند  :  پروردگارا  ما  ایمان  آوردهایـم.  پس  گناهان  ما  را  ببخش  و  ما  را  از  عذاب  آتش  (دوزخ)  بدور  دار.  و  همان  کسانی  که  (در  راه  اطاعت  و  عبادت،  و  دوری  از  گناه  و  معصیت،  و  تحمّل  مشقّات  و  ناملایمات)  بردبار،  و  (در  نیّت  و  کردار  و  گفتار)  درستکار،  و  (با  خشوع  و  خضوع  بر  طاعت  و  عبادت)  مداوم  و ماندگار،  و  (از  آنچه  میتوانند  و  بدان  دسترسی  دارند)  بخشاینده،  و  در  سحرگاهان  آمرزش  خواهند...

(زُیِّنَ لِلنَّاسِ) برای  مردمان  آراسته  شده  است....  ساخت  فعل  مجهول  در  اینجا  اشاره  دارد  به  اینکه  ترکیب  فطری  انسانها،  چنین  میل  و گرایشی  را  دربردارد،  و  میل  و گرایشی  دوست  داشتنی  و  آراسته  است...  این  هم  بیان  واقعیّت  از  یکی  از دو  جنبۀ  آن  است.  چه  در  انسان  این  میل  و گرایش  بدین  (شهوات)  هست،  و  آن  حزئی  از  هستی  اصیل  او  است،  و  نیازی  به  انکار  آن  نیست،  و  در  ذات  خود  بد  بشمار  نمیآید.  زیرا  برای  زندگی  بشریّت  ضروری  است  و  باید  باشد  تا  زندگی  ریشه  بدواند  و  رشد  یابد  و  بردوام  بماند -  همانگونه که  قبلاً گفتیم  -  و  لیکن  واقعیّت گواهی  میدهد که  در  فطرت  انسان  جنبه  دیگری  هم  وجود  دارد که  همسنگ  با  چنین  میل  و  گرایشی  است  و  مایۀ  تعدیل  آن  میگردد،  امّا  انسان  پیوسته  سعی  میکند که تنها جنبۀ  یکم  را  پیش  چشم  دارد  و  فقط  مستغرق  در  آن  شود.  و  نیروی  نفخۀ  آسمانی  یا  مدلول  و  الهام  آن  را  از  دست  دهد.  ایـن  جنبۀ  دوم  عبارت  است  از  جنبه  استعداد  تعالی،  و  استعداد کنترل  نفس  و  نگاه  داشتن  در  حدّ  سالم  استفاده  از  این شهوات‌‌).  حدّ  سازندۀ  نفس  و  زندگی.  همراه  با  چشم  دوختن  همیشگی  به  پیشرفت  زندگی  و  بالا بردن  آن  به  افقی که  آن  نفخۀ  آسمانی،  انسانها  را بدان  فریاد  میدارد.  و  پیوند  دادن  دل  بشری  با  ساکنان  ملکوت  اعلی،  و سرای  عقبی  و  رضایتالله...  استعداد  دوم،  استعداد  یکم  را مـهذّب  و  پاکیزه  میدارد،  و  آن  را  از  شوائب  و  آلودگیها  میزداید،  و  در  حدود  و  ثغور  امینی  نگاه  میدارد که  در  آنجاها  جنبۀ  لذّت  حسّی  و کششهای  نزدیک  و  دم  دست،  بر  روح  انسانیّت  و  علائق  والای  دور  دست  آن  سرکشی  نکند...  رو  به  خدا  کردن  و  تقوای  خدا  داشتن،  رشتۀ  بلندگرائی  و  بالا  رفتن  به  سوی  آن  علائق  والای  دور  دست  است.

(زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ )

در  انسان  محبّت  شهوات  (و  دلبستگی  به  امور  مادی)  جلوه  داده  شده  است...

این  شهوات،  شهوات  درست  لذّتبـخشی  است،  نه  شهوات  ناپاک  و  زشت.  تعبیر،  در  اینجا  ما  را  به  زشت  داشتن  و  بد  آمدن  از  آنها  فرا  نخواند.  بلکه  ما  را 

دعوت  میکند  به  اینکه  سرشت  و  انگیزههای  آنها  را  بشناسیم،  و  آنها  را  در  جای  مقرّر  خود  بگونهای  قرار  دهیم که  از  آن  تجاوز  نکنند،  و  بر  چیزهائی که  در  زندگی  بسی  گرامیتر  و  والاترند،  سرکشی  ننمایند.  همچنین  ما  را  فرا  میخواند  به  اینکه  بدنبال  استفاده  ضروری  از  آن  (شهوات)  بدون  هیچگونه  اغراق  و  زیادهروی،  به  افقهای  بلند  دیگری  چشم  بدوزیم.

در  اینجا  اسلام  به سبب  مراعات  فطرت  بشری  و قبول  آن  بدانگونه که  هست،  و  تلاش  آن  در  راه  تهذیب  فطرت  و  بالا  بردن  و  ارزش  دادن  بدان،  نه  سرکوب کردن  و  از  ریشه کندن  آن،  ممتاز  و  انگشتنما  میگردد...  کسانی که  این  روزها  در  باره  (سرکوبکردن)  و  زیانهای  آن،  و  (عقدههای  روانی)  ای  که  سرکوب  کردن  و  ریشهکن  کردن  باعث  ایجاد  آن  میگردد  سخن  می‏گویند،  مقرّر  میدارند  که  سبب  اصلی  عقدهها  (سرکوبکردن)  است  نه  (کنترل  کردن)...  و  آن  عبارت  از  این  است  که  انگیزههای  فطرت  را  پلید  و  پلشت  بشمارند  و  آنها  را  از  پایه  و  اساس  زشت  و  ناپسند  بدانند.  سرکوب کردن  شخص  را  تحت  دو  فشار  مخالف  میاندازد.  فشاری  از  سوی  احساسش  - که  الهام  یا  دین  یا  عرف،  مایۀ  ایجاد  آن  شده  است  -  مبنی  بر  اینکه  انگیزههای  فطرت  انگیزههای  ناپاکی  بوده  و  درست  نیست  اصلاً  وجود  داشته  باشند.  این  نظریه  اشتباه  است  و  وسوسۀ  اهریمنانهای  بیش  نیست.  فشاری  هم  از  سوی  این  انگیزههائی که  نمیشود  بر  آنها  چیره  شد  و  مقهورشان  کرد.  زیرا  در  هستی  زندگی  بشریّت  دارای  وظیفۀ  اصیلی  هستند که  زندگی  بشریّت  جز  با  آنها  تکامل نمییابد،  و  پروردگار  آنها  را  بیهوده  در  فطرت  نیافریده  است...  بدین  هنگام  بر اثر  چنین  مبارزهای  (عقدههای  روانی)  ایجاد  میگردد...  اگر  خویشتن  را  از  مجادله  و  ستیز  با  قبول  صحّت  چنین  نظریههای  روانی  برهانیم،  باز هم  اسلام  را میبینیم که  سلامت  وجود  انسانی  را  از  دست  این  نزاع  موجود  میان  دو  بخش  روان  بشری  نجات  بخشیده  است،  نزاع  موجود  میان کششهای  شهوت  و  لذّت،  و  میان  شوق  و  شور  بلندپروازی  و  تعالی...  اسلام،  هم  بدین  و  هم  بدان،  در  حدّ  متوسط  و  معتدل،  میدان  فعّالیّت  و  تلاش  همیشگی  می‏بخشد.

((زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأنْعَامِ وَالْحَرْثِ...)...

در  انسان  محبّت  شهوات  (و  دلبستگی  به  امور  مادی)  جلوه  داده  شده  است  از  قبیل  عشق  به  زنان  و  فرزندان  و  ثروت  هنگفت  و  آلاف  و  الوف  طلا  و  نقره  و  اسبهای  نشاندار  (و  مرکبهای  ممتاز)  و  چهار  پایان  (همچون  :  شتر  و  گاو  و  بز  و  گوسفند...)  و  کشت  و  زرع...

زنان  و  فرزندان  لذّت  نیرومندی  از  لذائذ  نفس  انسانی  بشمارند...  با این  دو  (ثروتهای  هنگفت  و  آلاف  و  الوف)  از  طلا  و  نقره،  مقرون گشته  و  در کنار  همدیگر  ذکر  شدهاند...  حـرص  و  ولع  مال  اندوزی  را ألْقَناطیرِ  الْمُقنْطَرَةِ)  نشان  میدهد.  اگر  تنها  دوست  داشت  ثروث  بود  میفرمود:  وَ  الْأمْوالِ.  (و  اموال).  یا:  وَ الذّهَبِ  وَ  الْفِضّةِ.  (و  طلا  و  نقره).  و لیکن  ذکر  (الْقَناطیرِ  الْمُقنْطَرةِ)  تصویر  ویژهای  در  ذهن  میآفریند که  مقصود  همان  است.  تصویر  حرص  و  ولع  شدید  بر  رویهم  انباشتن  طلا  و  نقره.  یعنی  رویهم  انباشتن  و  اندوخته کردن  دارائی  هنگفت،  خودش  عشقی  و  لذّتی  دارد،  اگر  هم  از  این  چشمپوشی  شود  که  دارائی  میتواند  مایۀ  افزایش  شهوات  و  لذائذ  دیگر  برای  دارندۀ  خود گردد.

آنگاه  خداوند  در  کنار  زنان  و  فرزندان  و  ثروتهای  هنگفت  و  آلاف  و  الوف  از  طلا  و نقره،  اسبان  نشاندار  را  ذکر  میفرماید.  اسبها  زینت  دوستداشتنی  و فرحافزائی  بوده  و  حتّی  امروزه  در  عصر  ابزار  و  آلات  مادی  هم چنین  هستند.  چه  اسبها  زیبا  و  با غیرت  و  تیزتک  و  نیرومند  و  هوشیار  و  رام  و  بامحبّت  میباشند.  حتّی  کسانی  که  برای  اسبسواری  هم  از  آنها  استفاده  نمیکنند،  از  دیدن  آنها  لذّت  می‏برند  و  مادام که  بیحال  و  دل  مرده  نباشند  از  مشاهدۀ  اسبان  جوان،  غرق  در  شور  میشوند.

خداوند  به  همراه  چنین  چیزهائی،  چهارپایان  و کشت  را  ذکر  میکند.  چهارپایان  و کشت  هم  در  ذهن  و  در  واقعیّت  زندگی  با  هم  مقترن  و  همجوارند...  چهارپایان  و  مزارع  سرسبز  و  خرّم...کشت  و  زرع  خوشایند  و  لذّتآور  است،  زیرا  صحنۀ  رشد  و  نموّ  است. گشایش  زندگی  و  باز شدن  حیات،  خودش  صحنۀ  محبوب  و  دوست  داشتنی  است.  وقتی که  بدان  لذّت  مالکیّت  هم  افزوده گردد،  کشت  و  زرع  و  چهارپایان  هم  دلانگیز  و  دلربا  خواهند  بود  و خوشی  آنها  نمایانتر  میگردد.

این  لذائذی که  در  اینجا  از  آنها  نام  رفته  است  نمونۀ  لذائذ  نفوس  است،  و  بیانگر  لذائذ  و  خوشیهائی  است که  در  محیط  مخاطب  آن  روزی  قرآن  وجود  داشت.  برخی  از  آنها  مایۀ  لذّت  و  مسرّت  هر  نفسی  در  همۀ  ادوار  و  اعصار  است.  قرآن  چنین  لذائذی  را  نخست  عرضه  میدارد،  سپس  ارزش  حقیقی  آنها  را  بیان  مینماید،  تا  در  جای  مقرّر  خود  بمانند  و  از  آن  تجاوز  ننمایند  و  فراتر  نروند.

(ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا )

اینها  (همه)  کالای  دنیای  پست  (فعلی)  است...

همۀ  آن  چیزی که  از  لذائذ  دلربا  و  خوشایند  -  و  سائر  لذائذ  و  شهواتی که  همانند  آنها  باشد- کالای  دنیای  پست  است،  نه  کالای  دنیای  والا  و  افقهای  بالا...  کالای  این  زمین  نزدیک  است...اما  کسی  که  خواهان  چیز  بهتر  از  آنها،  و بلکه  بهتر  از  همۀ  آنـها  باشد  باید  آن  را  در  پیشگاه  خدا  بجوید...  چه  آنچه  در  نزد  او  است  بهتر  است.،  زیرا  ذاتاً  برتر  است  و  در  مکان  برتری  است...  آن  چیز  بهتر  است  چون  نفس  را  بالا  می‏برد  و  از  غرق  شدن  در  شهوات  مصون،  و  از  دلبستگی  و  چسبیدن  به  زمین  بدون کوچکترین  توجّه  و  نگرشی  به  آسمان،  محفوظ  میدارد...کسی که  در  پی  چیز  بهتری است،  باید  .  بداند کالائی که  در  پیشگاه  خدا  است  از همه  چیز بهتر  است.  در نزد  او،  عوض  و  بدل  چنین  لذائذی  وجود  دارد.

(قُلْ أَؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذَلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ) (١٥)

بگو:  آیا  شما  را  از  چیزی  بیاگاهانم  که  از این  (چیزهائی  که  در  دیدهها  آراسته  و  جلوه  داده  شده  است)  بهتر  است؟  برای  کسانی  که  پرهیزگاری  پیشه  کنند  در  نزد  پروردگارشان  باغهائی  (در  جهان  دیگر)  است  که  رودخانهها  از  پای  (درختان)  آنها  میگذرد.  آنان  در  آنجاها  جاویدانه  خواهند  بـود.  (همچنین  ایشـان  را)  همسران  پاکیزه  (از  هر  پلیدی  و  نقصی)  و  خوشنودی  خدا  است.  و  خداوند  (رفتار  و  کردار)  بندگان  را  می بیند  (و  نیّت  درونی  ایشان  را  میداند)...

این کالای  اخروی  که  آیه  در  اینجا  بیانش  میدارد،  و  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  دستور  داده  میشود که  بدان  پرهیزگاران  را  مژده  دهد،  همه  و  همه  نعمتهای  حسّی  و مادی  هستند...  ولی  میان  آنها  و  میان کالای  دنیا،  فرق  اساسی  است...  کالای  اخروی  از  آن کسی  جز  پرهیزگاران  نیست  و  تنها  متّقیان  بدان  میرسند،  آن  کسانی که  هراس  از  خدا  و  یاد  الله  در  دلهایشان  است.  احساس  تقوی  احساسی  است  که  روح  را  جلا  میدهد  و  شعور  را صفا.  احساسی  است  که  نمی‏گذارد  شهوات  نفس  را  در  خود  غرق کنند،  و اینکه  نفس  همچون  چهارپا  در  چراگاه  لذائذ  رها  شود  و  بچرد.  کسانی که  از  خدای  خود  میترسند  هنگامی که  بدین کالای  حسّی  چشم  میدوزند که  بدیشان  مژده  داده  شده  است،  با دلی  بدان  مینگرند که  آئینۀ  آن  از  زنگ  ماده  و  ماده  پـرستی  پاک،  و  احساس  آن  از  شـهوت  حیوانی  بدور  است.  این  متّقیان  در  حالی که  هنوز  در  این  زمین  میزیند،  چشم  بدان  کالای  گرانبهای  ربّانی  میدوزند،  و  پیش  از  آنکه  مرگشان  فرا  رسد،  و  روزگار  طومار  زندگیشان  را  در  هم  نوردد  و  به  نزد  پروردگارشان  روند،  امید  رسیدن  بدان  نعمتهای  آسمانی  را  چشم  میدارند.

در  چنین کالای  پاکیزه  و  آبرومندانهای،  عوض کاملی  از  بدل کالای  دنیوی  و  افزون  بر  آن  است.

اگر کالای  دنیوی  آنان  در  دنیا،  کشتزار  پر محصول  و  سرسبزی  است،  در  آخرت  باغهای  کامل  و  تمام  عیاری  است که  در  زیر  درختانش  جویبارها  جاری  و  روان  است،  بالاتر  از  این،  چنین کالائی  جاودانه  است  و  آنان  هم  در  آن  جاویدانند،  نه  اینکه  مانند  کشتزار  دنیا  زمان  محدود  و گذرائی  داشته  باشد.

اگر کالای  دنیوی  آنان،  زنان  و  فرزندانند،  در  آخرت  همسران  پاکیزه  است.  در  پاکیزگی  آنان  کرامت  و  بزرگواری،  و برتری  بر  لذائذ  زمین  در  این  زندگی  دنیوی  است.

امّا  اسبهای  نشاندار  و  چهارپایان،  و  ثروتهای  هنگفت  و  آلاف  و  الوف  از  طلا  و  نقره،  در  دنیا  وسائل  و  ابزاری  برای  حصول کالا  و  نعمتند.  امّا  در  آخرت  برای  فراچنگ  آوردن  نعمت  و  رسیدن  به  اهداف،  نیازی  به  وسائل  و  ابزار  نیست.

علاوه  بر  اینها،  در  آنجا  چیزی  است که  بالاتر  از  هر کالا  و  نعمت  دیگری  است...  در  آنجا  (رضایت  خدا)  است.  رضایتی که  با  زندگی  دنیا  و  زندگی  آخرت  هر  دو  برابر  است...  و  بلکه  بالاتر  از  آنها  است...  رضایت  است،  رضایت  با  همۀ  زیبایی‏‏ها  لفظی  و  مهربانی  معنویش.

(وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ)

و  خداوند  (رفتار  و  کردار)  بندگان  را  میبیند  (و  نیّت  درونی  ایشان  را  میداند)...

خدا  حقیقت  فطرت  آنان  و  امیال  و کششهائی  را  می‏بیند  که  در  فطرتشان  سرشته  شده  است.  خدا رهنمودها  و  الهاماتی  را  میبیند که  برای  چنین  فطرتی  خوب  و  شایسته  است.  خدا کارکرد  و  نقش  فطرت  را  در  امر  زندگی  و  ما  بعد  آن  می‏بیند.

آنگاه  توصیف  چنین  بندگانی  به  میان  میآید.  در  آن،  حال  پرهیزگاران  را  با  پروردگارشان  به  تصویر  میکشد.  حالی که  با  داشتن  آن،  استحقاق  چنین  رضایتی  را  پیدا  کردهاند.

 

 

(الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٦)

الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنْفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأسْحَارِ) (١٧)

همان  کسانی  که  (ایمان،  دل  آنان  را  لبریز  میسازد،  و  فریاد  بـرمیآورند  و)  میگویند:  پروردگارا!  ما ایمان  آوردهایم،  پس  گناهان  ما  را  ببخش  و  ما  را  از  عذاب  آتش  (دوزخ)  بدور  دار.  و  همان  کسانی  که  (در  راه  طاعت  و  عبادت  و  دوری  از  گناه  و  معصیت  و  تحمّل  مشقّات  و  ناملایمات)  بردبار  و  (در  نیّت  و  کردار  و  گفتار)  درستکار،  و  (با  خشوع  و  خضوع  بر  طاعت  و  عبادت)  مداوم  و  ماندگار،  و  (از  آنچه  میتوانند  و  بدان  دسترسی  دارند)  بخشاینده،  و  در  سحرگاهان  آمرزش  خواهند...  در  این  دعایشان،  اشارهای  به  تقوایشان  نهفته  است.  این  دعا  اعلان  ایمان،  و  وسیلۀ  شفاعتی  در  پیشگاه  خدا،  و  طلب  غفران،  و  مایۀ  پرهیز  از  آتش  دوزخ  است.

در  هر  صفتی  از  صفات  ایشان،  نشانۀ  ارزشمندی  در  زندگی  انسانیّت  و  در  زندگی گروه  مسلمانان  است.  در  صبر،  چیرگی  بر  درد  و  ناراحتی، پیروزی  بر  شکوه  و  گلایه،  ثبات  بر  رنجها  و گرفتاریهای  تبلیغ،  ادای  وظائف  و  تکالیف  حق،  تسلیم  خدا  شدن  و  سر  بر  خط  فرمان  او  نهادن  در  برابر  آنچه  برای  آنان  میخواهد،  و  پذیرش  حکم  خدا  و رضایت  به  دادۀ  الله  است.

در  صدق، افتخار  به  حق  است  که  قوام  وجود  و  اساس  هستی  است،  و  در  آن  دوری گزیدن  از  ضعف  و  عجز  است.  چه  دروغ  چیزی  جز  ضعف  و  عجز  از گفتن  سخن  حق  نیست،  نگفتن  حق  به خاطر  پرهیز  از  زیان  و  ضرری  یا  جلب  نفع  و  سودی.

در  خشوع  و  خضوع  در  برابر  خدا،  ادای  حق الوهیّت  و  ادای  واجب  عبودیّت  است،  و  با  تواضع  و  فروتنی  در  برابر  خداوند  یگانهای  که کرنش  جز  او  را  نسزد،  کرامت  نفس  و  بزرگمنشی  انسان  را  میتوان  تحقّق  بخشید.

در  انفاق  و  احسان،  آزادی  از  قید  بندگی  ثروت،  رهائی  از  ربقۀ  بخل،  برتری  دادن  حقیقت  برادری  انسانی  بر  شهوات  و  لذائذ  شخصی،  و برقراری  ضمانت  اجتماعی  و  همیاری  در  میان  مردمان  بگونهای  که  شایستۀ  دنیائی  باشد که  در  آن  انسانها  میزیند،  وجود  دارد.

علاوه  بر  همۀ  اینها،  استغفار  در  سحرگاهان،  پرتوهای درخشان  و  خوشایند  و  ژرفی  دارد...  خود  واژۀ  (سحرگاهان  ) به تنهائی  سایهای  از  این  مدّت  از  شب  را که  اندکی  پیش  از  دمیدن  فجر است،  به  تصویر  میزند.  مدّت  زمانیی که  در  آن  هوا  صاف  و  فرحافزا  و  آرام  است  و اندیشههای  نفس  در  آن  بال  میگیرند  و  پر  میزنند،  و  نفسهای  زندانی  از  بند  زندان  تن  رها  و  شادمانه  در  پهنۀ  فضا  به پرواز  در  میآیند.  وقتی که  منظرۀ  استغفار  هم  بدان  افزوده گردد،  پرتو  زیبا  و  رخشانی  را در  جهان  نفس  و  در  ضمیر  هستی  بطور  یکسان  به  حرکت  در  میآورد.  بدین  هنگام  است که  روح  انسان  و  روح  جهان  در  یک  خط  به  هم  میرسند  و هر دو  با  هم  رو  به  آفریدگار  جهان  و  آفریدگار  انسان  میدارند.

اینان که  شکیبا  و  بردبار،  راستگو  و  درستکار،  خاشع  و  خاضع،  احسان  کننده  و  نیکوکار، و  استغفار کننده  و  آمرزش  خواهند، ایشان  را  (رضایت  خدا)  است...  آنان  مستحقّ  چنین  رضایتی  هم  هستند.  رضایت!  چه  واژۀ  دلربا و  زیبا  و  معنی  مهربانانه  و فرح  افزائی  دارد.  رضایت  فراتر  و  والاتر  از  همۀ  شهوات  و  لذائذ،  و  بهتر  و  برتر  از  همۀ کالاها  و  نعمتها  است.

اینگونه  قرآن،  نفس  بشری  را  از  جایگاه  زمینیش  بلند  میگرداند  و کمکم  آن  را  در  اقطار  جهان  و  در  میان  انوار  رخشان  به پرواز  در  میآورد  و  بالاتر  و  بالاترش  میبرد  تا  آهسته  و  آرام  و  مشفقانه  و  مهربانانه،  آن  را  به  عالم  ملکوت  بالا  میرساند.  در  این  مسیر  همؤ  جوانب  فطرت  انسان  و  همۀ کششهای  آن  در  نظر گرفته  میشود.  ضعفها  و  عجزهایش  مراعات  میگردد.  نیروها  و  توانها  و  شوقها  و  شورهایش  به  جوش  و  خروش  انداخته  شده  و بکار  گرفته  میشود...  و بالاخره  فطرت  نه  سرکوب  میشود  و  نه  مجبور.  همچنین  در  جریان  حیات  هیچگونه  وقفهای  ایجاد  نمیشود...  آخر  این  فطرت  ساخت  خدا  است،  و  قرآن  هم  برنامۀ  خدا  برای  این  فطرت  است.

(وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ)

خداوند  بندگان  را  میبیند...

*

تا  اینجا  هدف  روند  سوره  بیان  حقیقت  توحید،  یگانگی  الوهیّت  و  تولیت،  و  یگانگی کتاب  و  رسالت  بود.  موضع  مؤمنان  راستین  و  موضع  منحرفانی  را که  در  دلهایشان  کژی  است،  نسبت  به  آیات  خدا  و  در  برابر کتاب  خود  به  تصویر  میکشد...  منحرفان  را  تهدید  به  سرنوشتی  میکند  که کافران  در گذشته  و  حال  بدان  دچار  آمده  و  میآیند...  سپس  پرده  از  انگیزههائی  از  فطرت  برمی‏دارد  که  انسان  را  از  پند  آموختن  و عبرت گرفتن  غافل  میسازند.  و  در  آخر،  حال  پرهیزگاران  را  با  پـروردگارشان،  و  پناهبردنشان  به  خدا  را به  تصویر  میکشد.

از  اینجا تا  نهایت  این  درس،  خویشتن  را  در  برابر  حقیقت  دیگری  میبینیم...این  حقیقت  برخاسته  از  حقیقت  نخستین  است...  چه  حقیقت  توحید  مستلزم  مصداقی  است که  باید  در  واقعیّت  زندگی  بشری  داشته  باشد.  چنین  مصداقی  را  بخش  دوم  این  درس  مقرّر  و  معیّن  میدارد.

بر این  اساس  است که  بیان  حقیقت  نخستین  را  مجدّداً  برگشت  میدهد  تا  آثار  ملازم  چنین  حقیقتی  را  بر  آن  مترتّب  دارد...  درس  را  با  گواهی  خدای  سبحان که  میفرماید:  (أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ ) (جز  او  خدائی  نیست)...  و گواهی  فرشتگان  و  دانشمندان  بدین  خقیقت،  آغاز  میکند،  و  با  آن  صفت  مربوط  به  تولیت  خداوند  را  ذکر  مینماید که  عبارت  است  از  فرمانروائی  او  با  عدالت  و  دادگری  در  بارۀ  مردمان  و کار  و  بار  همۀ  جهان.

از  آنجا که  خداوند،  متفرّد  به  الوهیّت  و  تولیت  است،  نخستین  چیزهائی که  مستلزم  اقرار  بدین  حقیقت  است،  عبارت  است  از  :  اقرار  به  عبودیّت  خدا  و  بس،  و  تنها  حاکم  دانستن  فرمان  او  در  بارۀ  همۀ  امور  بندگان،  و  تسلیم  بندگان  فقط  در  برابر  فرمان  یزدانشان،  و  اطاعتشان  از  خدائی که  بر  آنان  تولیت  و  نظارت  دارد،  و  پیرویشان  از کتاب  او  و  پیغمبر  او.  چنین  حقیقتی  را  این  فرمودۀ  خداوند  بزرگوار  در  بر  دارد:

(إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الإسْلامُ )

بیگمان  دین  (حق  و  پسندیده)  در  پیشگاه  خدا اسلام  (یعنی  خالصانه  تسلیم  فرمان  الله  شدن)  است...

چه  خداوند  دینی  را  جز  اسلام  از کسی  نمیپذیرد...  اسلامی که  عبارت  است  از  تسلیم  و  اطاعت  و  پیروی...  در  این  صورت  دینی  را که  خداوند  از  مردمان  میپذیرد،  تنها  تصوّری  در  عقل  نیست،  و  تنها  در  تصدیق  قلبی  خلاصه  نمیشود،  بلکه  اسلام  عبارت  است  از  عمل  به  حق  این  تصدیق  و  آن  تصوّر...  و حاکم کردن  قانون  خدا  در  همۀ  کار  و  بار  بندگان،  و  اطاعت  بندگان  بدانچه  خدا  بدان  فرمان  میدهد،  و  پیروی  آنان  از  پیغمبر  خدا  در  اجراء  قوانین  او.

خداوند  این  چنین  از  اهل کتاب  اظهار  شگفت  میفرماید  و کار  ایشان  را  مینمایاند  چه  آنان  ادّعا  میکردند که  بر  آئین  خدایند.  سپس:

(یُدْعَوْنَ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُمْ مُعْرِضُونَ) (٢٣)

آنان  به سوی  کتاب  خدا  (قرآن)  دعوت  میشوند  تا  در  میانشان  داوری  کند  (و  حق  را  از  باطل  جدا  سازد،  ولی  آنان  دعوت  را  نمیپذیرند)  سپس  گروهی  از  ایشان  سرپیچی  میکنند  و  حال  آنکه  (همیشه  چنین  کسانی  از  حق  و  حقیقت)  روی  گردانند...

این  امر  ادعای  دینداری  ایشان  را  از  پایه  ویران  میکند.  چه  خداوند  هیچ  دینی  را  بجز  اسلام  نمیپذیرد.  اسلامی  هم  بدون  تسلیم  خدا  شدن،  اطاعت  از  رسول  او کردن،  پیروی  از  برنامۀ  او  نمودن،  و کتاب  وی  را  در  امور  زندگی  حُکْم  و  حَکَمیّت  دادن،  وجود  ندارد.

آیۀ  بعدی  پرده  از  این  روگردانی  برمیدارد -  روگردانی،  تعبیر  واقعی  از  نداشتن  ایمان  به  دین  خدا  است  -  چه  این  کارشان  نتیجۀ  عدم  اعتقاد  به  جدّی  بودن  (دادگری)  در  امر  پاداش  و  پادافره  در  روز  حساب  و کتاب  است:

(ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلا أَیَّامًا مَعْدُودَاتٍ)

این  (عمل  آنان)  بدان  خاطر  است  که  میگفتند:  جز  چند  روز  اندکی  آتش  (دوزخ)  به  ما  نمیرسد  (و  مجازات  محدودی  داریم  چون  از  قوم  گزیدهایم!)...

تکیۀ  ایشان  در  این  باره  بر  این  بود که  اهل کتاب  هستند:

(وَغَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ) (٢٤)

افتراهائی  که  در  دینشان  (به  خدا  میبستند  و  پیوسته)  به هم  میبافتند  ایشان  را  گول  زده  است...

چنین  فریبی،  فریب  مکّارانهای  است.  چه  ایشان  نه  اهل  کتابند،  و  نه  اصلاً  مؤمن  بشمارند.  بطور کلّی  آنان  بر  دین  خدا  نیستند.  ایشان  وقتی  به  سوی کتاب  خدا  دعوت  میشوند  تا  در  میانشان  داوری کـند، گوش  نمیکنند  و گروهی  از  آنان  سرییچی  مینمایند  و  روی  میگردانند.  با این  قاطعیّت  تمام  خداوند  سبحان  در  قرآن  مجید  دین  و  حقیقت  دینداری  را  مقرّر  میدارد...  از  بندگان  جز  شکل  روشن  قاطعانۀ  یگانهای  را  نمیپذیرد...  دین:  اسلام  است  و  سن.  اسلام  :  داوری  بردن  به  سوی کتاب  خدا  و  اطاعت  و  پیروی  از  آن  است  و  بس...  پس  هر که  چنین  نکند،  دینی  ندارد،  و  مسلمان  نیست،  اگر  هم  چنین کسی  ادّعای  اسلام کند  و  ادّعاء  نماید که  او  بر  دین  خدا است،  چه  دین  خدا  را  تنها  خدا  معرّفی  مینماید  و  مقرّر  و روشن  میدارد،  و  دین  پیرو  و  هوی  و  هوس  انسانها  نبوده  و از  آن  آرزوهای  ایشان  سرچشمه  نمیگیرد...  تاهر  یک  از  آنان  آن  را بدانگونه  معرّفی کند  و  بشناساند که  خود  میخواهد.

نه،  هرگز!  بلکه کسی که کافران  را  به  دوستی  میگیرد  -  کافران  برابر  روند گفتار کسانی  هستند  که  نمیپذیرند  داوری  به  سوی کتاب  خدا  برده  شود-  (هیچ  علاقه  و  پیوندی  با  خدا  ندارد)...  او  را  هیچگونه  علاقهای  با  خدا  نیست،  و  اصلاً  پیوندی  میان  او  و  میان  خدا  وجود  ندارد...  این  هم  تنها  بدان  خاطر  است  که  چنین  کافرانی  را  به  دوستی  میگیرد  یا  یاری  میکند  یا  از  ایشان  یاری  میخواهد.  کافرانی که  نمیپسندند  داوری  را  به  سوی  کتاب  خدا  برند،  اگر چه  آنان  ادّعای  دیانت  میکنند  و  خویشتن  را  پیرو  دین  خدا  میدانند.

تحذیر  از این  دوستی که  دین  را  از  اساس  ویران  میکند،  شدّت  و  حدّت  میگیرد.  روند گفتار  بر  تحذیر،  تبصیر  را  هم  میافزاید،  و  از گروه  مسلمانان  میخواهد که  چشمان  خود  را  باز کنند  و  حقیقت  نیروهائی  را ببینند که  در  گسترۀ  این  هستی  در کارند،  تنها  خدا  است که  سرور  متصرّف  در  امور  انسان  و  مالک  ملک  جهان  است  و  ملک  و  دارائی  را  به  هر کس که  خودش  بخواهد  میدهد،  و ملک  و  دارائی  را  از  هر کس که  خودش  بخواهد  میگیرد،  و  هر کس  را که  بخواهد  عزّت  می‏بخشد،  و  هر  کس  را که  بخواهد  خوار  میدارد...  چنین  تصرّفی  در کار  انسان  جز  بخشی  از  تصرّف  در کار  همۀ  جهان  نیست.  خدا  است که  شب  را  در  روز  و  روز  را  در  شب  فرو  می‏برد  و  زنده  را  از  مرده  و  مرده  را  از  زنده  بیرون  میآورد...  این  است  تولیت  عادلانه  در  بارۀ کار  مردمان  و کار  جملگی  جهان،  بس  در  این  صورت  هیچیک  از  بندگان  را  تولیت  و  قیمومت  نشاید،  و  بندگان  هر  اندازه  هم  نیرومند  بوده  و  از  قدرت  و  دارائی  و  فرزندان  بهرهمند  باشند،  ایشان  را  تولیت  و  قیمومت  نسزد.

این  تحذیر  مؤکّد  و  مکرّر  اشاره  به  واقعیّتی  دارد که  بدان  روزگار  در  میان  گروه  مسلمانان  موجود  بود.  از  قبیل:  واضح  و  آشکار  نبودن  طریقۀ کار  به  تمام  معنی.  حفظ  و  مراعات  پیوندها  و  وابستگیهای  خانوادگی  و  قومی  و  اقتصادی  برخی  از  آنان  با  مشرکان  ساکن  مکّه  و  با  یهودیان  مقیم  مدینه...  و  دیگر  چیزهائی که  مقتضی  چنین  تفسیر  و  تحذیری  بود.  همچنین  این  تحذیر  مؤکّد  و  مکرّر  اشاره  دارد  به  سرشت گرایش  نفس  بشری  به  تأثیرپذیری  از  قدرتهای  ظاهری  بشری،  و  ضرورت  تذکّر  نفس به   حقیقت  امر  و  حقیقت  قدرتها،  و  به  همراه  آن  توضیح  دادن  اصل  عقیده  و  مقتضیات  آن  در  واقعیّت  زندگی.

درس  با سخن  تند  و  قاطعانهای  پایان  می‏گیرد.  اسلام  عبارت  است  از  اطاعت  از  خدا  و  رسول.  راه  رسیدن  به  خدا، راه  پیروی  از  رسول  است.  اسلام  تنها  اعتقاد  قلبی  یا  گواهی  زبانی  نیست:

 

(قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ )

بگو:  اگر  خدا  را  دوست  میدارید  از  من  پیروی  کنید  تا  خدا  شما  را  دوست  بدارد...

(قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ) (٣٢)

بگو:  از  خدا  و  از  پیغمبر  اطاعت  و  فرمانبرداری  کنید،  و  اگر  سرپیچی  کنند  (ایشان  به  خدا  و  پیغمبر  ایمان  ندارند  و  کافرند،  و)  خداوند  کافران  را  دوست  نمیدارد...

یا  اطاعت  و  پیروی  است که  خدا  آن  را  دوست  میدارد،  و  یا کفر  و الحاد  است که  خدا  آن  را  زشت  میدارد...  این  دو  راهۀ  روشن  و  آشکاری  است.

اکنون  پس  از  این  اجمال  به  تفصیل  میپردازیم:

*

(شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (١٨)

خداوند  (با نشان  دادن  جهان  هستی  بگونۀ  یک  واحد  بهم  پیوسته  و  یک  نظام  یگانه،  عملاً)  گواهی  میدهد  اینکه  معبودی  جز  او  نیست،  و  اینکه  او  (در  کارهای  آفریدگان  خود)  دادگری  میکند،  و  فرشتگان  و  صاحبان  دانش  (هر  یک  بگونهای  در  این  باره)  گواهی  میدهند.  جز  او  معبودی  نیست  که  هم  توانا است  و  هم  حکیم...

این  نخستین  حقیقتی  است که  جهان بینی  اعتقادی  در  اسلام  بر  آن  استوار  میگردد.  حقیقت  توحید:  توحید  الوهیّت،  و توحید  تولیت  و  قیمومت...  تولیت  و  قیمومت  دادگرانه...  این  حقیقتی  است  که  سوره  بدان  آغاز  میگردد:

(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ) (٢)

جز  خدا،  خدائی  نیست  و  او  زنده  (بهخود)  و  متصرّف  (در  کار  و  بار  جهان)  است...

هدف  آن  هم  از  یک  سو  استوار  داشتن  حقیقت  عقیدۀ  اسلامی  است،  و  از  سوی  دیگر  زدودن  شبهههائی  است  که  اهل کتاب  به  دلها  میانداختند.  زدودن  آنها  از  قلوب  خود  اهل کتاب،  و  زدودن  آنها  از  قلوب  مسلمانانی  که  چنین  شبهههائی  چه  بسا  در  عقیدۀ  ایشان  اثر  میگذاشت.  گواهی  خدای  سبحان  مبنی  بر  اینکه:  جز  خدا،  خدائی نیست،  هر کسی  را  بسنده  است که  به  خدا  ایمان  داشته  باشد...  گاهی گفته  میشود:  به  گواهی  خدا  بسنده  نمیکند  مگر کسی که  به  خدا  ایمان  داشته  باشد. کسی  هم که  به  خدا  ایمان  داشته  باشد،  نیازی  بدین گواهی  ندارد...  ولی  واقعیّت  جز  این  را  نشان  میدهد.  اهل کتاب  به  خدا  ایمان  هم  داشتند،  با  وجود  این  در  عین  حال،  پسر  و  انباز  برای  خدا  قرار  میدادند.  بلکه  مشرکان  خودشان  هم  به  خدا  ایمان  داشتند،  ولی  ضلالت  آنان  ناشی  از  باورشان  به  انبازها  و  همگونها  و  پسران  و  دختران  برای  خدا  بود...  وقتی که  برای  اینان  و  آنان  مقرّر گردید:  خداوند  سبحان  گواهی  میدهد که  خدائی  جز  او  نیست،  این  امر  تأثیر  نیرومندی  در  تصحیح  جهان  بینیهای  ایشان  خواهد  داشت.

هر چند  حقیقت  امر -  چنانکه  از  پیجوئی  و  پیگیری  روند  گفتار  همانگونه که  ما  در گذشته  پیجوئی  و  پیگیری  کردیم  برمیآید  -  ژرفتر  و  دقیق  تر  از  این  است.  زیرا  که  گواهی  خداوند  سبحان:  اینکه  خدائی  جز  او  نیست،  در  اینجا  آورده  شده  تا  به دنبال  چنین  شهادتی  آنچه  مستلزم  آن  است  آورده  شود.  یعنی  اینکه  خداوند  هیچگونه  عبودیّتی  جز  عبودیّت  خالصانۀ  خویش  را  از  بندگانش  نمیپذیرد،  عبودیّتی که  در  اسلام  به  معنی  تسلیم،  مجسّم  و  نمودار  است. تسلیم  نه  تنها  در  اعتقاد  و  احساس  و  بس،  بلکه  تسلیم  در  علم  و  اطاعت  و  پیروی  از  برنامۀ  عملی  واقعی  مجسّم  در  احکام  قرآن...  بدین  لحاظ،  بسیاری  را  در  هر  زمانی  مییابیم که  میگویند:  اینکه  ایشان  به  خدا  ایمان  دارند،  امّا با  این  وجود  چیزی  را  در  الوهیّت  انباز  خدا  میکنند،  آنگاه  که  داوری  را  به  پیش  قانونی  میبرند که  ساختۀ  دیگران  است  و  قضاوت  را  از  قانونی  میجویند که  پرداختۀ  جز  خدا است.  و  آنگاه  که  از کسی  اطاعت  میکنند  و  فـرمان  میبرند که  از  فرستادۀ  خدا  و کتاب  او  پیروی  نمینماید.  و  وقتی که  جهانبینیها  و  ارزشها  و  معیارها  و اخلاق  و  آداب  را  از  غیر  خدا  دریافت  میدارند...  چه  همۀ  اینها  متناقض  با  سخن  ایشان  است که  میگویند:  ما  به  خدا  ایمان  داریم،  همچنین  اینها  همه  با  شهادت  خدا،  مبنی  بر  اینکه  خدائی  جز  او  نیست،  سازگار  نبوده  و  جور  در  نمیآید.

و  اما گواهی  فرشتگان  و  گواهی  صاحبان  علم  نمودار  است  در  اطاعت  محض  از  اوامر  خداوند  و  بس،  و  دریافت  دستور  و  تلقّی  فرمان  از  خدا  و  بس،  و  تسلیم  بدون  شک  و  شبهه  و  ستیز  همۀ  چیزهائی  شدن که  از  سوی  خدا  برایشان  می آید،  هر گاه که  در  نزدشان  ثابت  گردد که  آن  چیزها  از  سوی  خدا  است.  در  سوره  بیان  حال  چنین  صاحبان  علمی گذشت که  در  این  فرمودۀ  خدا  بود:

(وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا )

و  راسخان  (و  ثابت  قدمان)  در دانش  میگویند:  ما  به  همۀ  آنها  ایمان  داریم  (و در  پرتو  دانش  میدانیم  که  محکمات  و  متشابهات)  همه  از  سوی  خدای  ما  است...

این  شهادت  صاحبان  علم  و  شـهادت  فرشتگان  بود.  تصدیق کردن،  و  اطاعت  نمودن،  و  پیروی کردن  و  تسلیم  شدن...  به همراه  شهادت  خدای  سبحان  و  شهادت  فرشتگان  و  صاحبان  علم  به  وحدانیّت  خدا،  آنان  شهادت  دیگری  میدهند،  و  آن  اینکه  خداوند  بزرگوار  ایستا  به  دادگری  است.  واژۀ  (قائمِاً)  بگونۀ  وصفی  یعنی  حالت  ملازم  الوهیّت  آورده  شده  است.          .

(شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (١٨)

خداوند  (با  نشان  دادن  جهان  هستی  بگونۀ  یک  واحد  بهم  پیوسته  و  یک  نظام  یگانه،  عملاً)  گواهی  میدهد  اینکه  معبودی  جز  او  نیست،  و  اینکه  او  (در  کارهای  آفریدگان  خود)  دادگری  میکند،  و  فرشتگان  و  صاحبان  دانش  (هر  یک  بگونهای  در  این  باره)  گواهی  میدهند...

دادگری  حالتی  است که  ملازم  الوهیّت  میباشد  همانگونه  که  ساخت  عبارت  نشان  میدهد.  این  امر  توضیح  قیمومت  و  تولیتی  است که  در  سرآغاز  سوره  آمده  است:

 

(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ) (٢)

جز  خدا،  خدائی  نیست  و  او  زنده  (بهخود)  و  متصرّف  (در  کار  و  بار  جهان)  است...

این  چنین  قیمومت  تولیتی  نیز  با  دادگری  انجام  میگیرد.  اداره کردن  این  جهان  و  زندگی  مردمان  توسط  خداوند  سبحان،  پیوسته  متلبّس  به  قسط  یعنی  عدل  است.  عدل  مطلق  در  زندگی  مردمان  تحقّق  نمیپذیرد،  و کارهایشان  نظام  و  سامان  نمیگیرد  بگونۀ  نظام  و  سامان  امور  جهان،  نظام  و  سامانی که  هر  پدیده  به همراه  آن  نقش  خود  را  با  رعایت  هماهنگی  مطلق  با  نقش  هر  پدیدۀ  دیگری  ایفاء  میکند...  این  امر  هم  تحقّقپذیر  نیست  مگر  با  استوار  داشتن  برنامۀ  خدا  که  آن  را  برای  زنـدگانی  مردمان  برگزیده  است،  و  در کتاب  خویش  آن  را  بیان  و  روشن  نموده  است.  در  غیر  این  صورت  نه  قسطی  و  نه  عدلی،  نه  نظام  و  سامانی،  نه  ههاهنگی  و  همنوائیی،  و  نه  پیوستگی  و  پیوندی  بین  نقش  جهان  و  نقش  انسان  در  میان  خواهد  بود.  این  هم  ستم  و  برخورد  و  پراکندگی  و  تباهی  بشمار  است.

هم  اینک  این  ما  هستیم که  در  طول  تاریخ  می‏بینیم  روزگارانی که  تنها کتاب  خدا  در  آنها  حاکم  بوده  است،  مردمان  طعم  دادگرر  را  چشیدهاند،  و  زندگانیشان  نظام  و  سامان  همچون  نظام  و  سامان  چرخش  فلک  را  به  خود  گرفته  است.  البته  بدان  اندازه  که  سرشت  بشری  توانائی  دارد،  سرشتی که  ویژگی  و  شناسۀ  آن گرایش  به  طاعت  و گرایش  به  معصیت  است،  و گاه  بدین  سو  و گاه  بدان  سو  در  حرکت  و  نوسان  است.  هر  زمان که  برنامۀ  خدا  پابرجا،  و کتاب  او  در  میان  مردم  حاکم  و  فرمانروا  شود،  نزدیکی  به  طاعت  و  انجام  عبادت  ثمره  میدهد.  و  هر  زمان که  در  زندگانی  مردم،  برنامۀ  دیگری  از  ساخت  بشری  حاکم  و  فرمانروا  شود،  جهل  و  نادانی  و  بیمایگی  و  قصور  آدمیزاد  سایۀ  شوم  خویش  را  بر  آن  میاندازد.  همچنین  بدان  ستمگری  و  دشمنان  در  شکلی  از  اشکال  راه  می‏یابد.  ستم  فرد  بر گروه،  یا  ستم گروه  بر  فرد،  یا  ستم  طبقه‏ای  بر طبقهای،  یا  ستم  ملّتی  بر  ملّتی،  یا  ستم  نسلی  بر  نسلی...  دادگری  خدا  است که  تنها  و تنها  از  گرایش  به  یکی  از  اینان  بدور  و  پاکیزه  است.  چه  او  خدای  همۀ  بندگان  است.  و  چیزی  نه  در  زمین  و  نه  در  آسمان  بر  او  پنهان  نمیماند.

(لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ )

خدائی  جز  او  نیست  (و  همو)  عزیز  و  حکیم  است...

خداوند  بار  دیگر  در  یک  آیه،  وحدت  الوهیّت  را  تأکید  میفرماید،  وحدت الوهیّتی  که  همراه  با  صفت  عزّت  و  صفت  حکمت  است.  قدرت  و  حکمت  هم  هر دو  لازمۀ  قیمومت  و  تولیت  دادگرانهاند.  چه  دادگری  استوار  بر  انجام کارها  در  جای  مناسب  خود،  همراه  با  قدرت  بر  اجراء  آنها  است.  صفات  خدای  سبحان،  الهامگر  فاعلیّت  ایجابی  بوده  و  ان  را  به  تصویر  میکشند.  هیچگونه  سلبیّتی  برای  خـدا  در  جهانبینی  اسلامی  وجود  ندارد. اینگونه  جهان بینی  هم کاملترین  و  درستترین  جهان  بینی  است،  زیرا که  وصف  خدای  سبحان  در  بارۀ  ذات  خویش  است.  ارزش  چنین  فاعلیّت  ایجابی  هم  این  است که  دل  را  آویزۀ  خدا  و  خـواست  و کنش  او  میگرداند.  در  نتیجۀ  آن،  عقیده  مؤثّر  و  زنده  و  فعّال  خواهد  شد و  تنها  جهانبینی  فکری  خشکی  نخواهد  بود.

 *

بر این  حقیقتی که  دوبار  در  آیۀ  واحدی  مورد  تأکید  قرار  گرفته  است،  نتیجۀ  طبیعی  خود  مترتّب  است،  و  آن  الوهیّت  واحده  است.  پس  هیچ  نوع  عبودیّتی  جز  برای  این  الوهیّت  واحده  نباید  بشود  و  بندگی  جز  او  را  نسزد:

(إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الإسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَمَنْ یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ (١٩)

فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالأمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ) (٢٠)

بیگمان  دین  (حق  و  پسندیده)  در  پیشگاه  خدا  اسلام  (یعنی  خالصانه  تسلیم  فرمان  الله  شدن)  است  (و  این  آئین  همۀ  پیغمبران  بوده  است)  و  اهل  کتاب  (در  آن  به اختلاف  برنخاستند  مگر  بـعد  از  آگاهی  (بـر  حقیقت  و  صحّت  آن،  این  کار  هم)  به  سبب  ستمگری  و  سرکشی  میان  خودشان  بود(  و  انگیزهای  جز  ریاست  خواهی  و  انحصارطلبی  نداشت).  و  کسی  که  به  آیات  خدا  (اعم  از  آیات  دیدنی  در  آفاق  و  انفس،  یا  آیات  خواندنی  در  کتابهای  آسمانی  پشت  کند  و)  کفر  ورزد  (بداند  که)  بیگمان  خدا  زود  حسابرسی  میکند.  پس  اگر  با  تو  بـه  ستیزه  پرداختند  بگو:  من  و  کسانی  که  از  من  پیروی  نمودهاند  خویشتن  را  تسلیم  خدا  کردهایـم  و  رو  بـدو  نمودهایم. و  بگو  بـه  اهل  کتاب  (یعنی  یهودیان  و  مسیحیان)  و  به  بیسوادان  (یعنی  مشرکان  عرب)  :  آیا  شما  تسلیم  شدهاید؟  اگر  تسلیم  شوند  بیگمان  هدایت  یافتهاند  (و  راه  را  از  چاه  باز  شناختهاند)  و  اگر  سرپیچی  کنند  (نگران  مباش)  زیرا  بر  تو  ابلاغ  (رسالت)  است  و  بس،  و  خدا  بینا  به  (اعمال  و  عقائد)  بندگان  است...

الوهیّت  واحد  است...  در  این  صورت  دیانت  واحدی  در  میان  است...  با  تسلیم  شدن  این  الوهیّت،  چیزی  در  نفس  بندگان  و  در  زندگانی  ایشان  باقی  نمیماند که  از  سلطۀ  قدرت  خدا  خارج  باشد.

الوهیّت  واحد  است...  در  این  صورت  جهت  واحدی  است که  حق  دارد  مردمان  را  بنده  خویش  داند  و  ایشان  را  به کرنش  و  اطاعت  از  فرمان  خویشتن  خواند،  و  شریعت  و  حکم  خود  را  در  میانشان  به  مرحلۀ  اجراء  در  آورد، و  ارزشها  و  معیارها  را  برایشان  پدیدار کند  و  آنان  را  به  پیروی  از  آنها  فرمان  دهد، و  زندگانی  ایشان  را  بطور کلّی  برابر  تعلیماتی  بنا  و  استوار کند که  خود  از  آن  خشنود  و  بدان  راضی  باشد.

الوهیّت  واحد  است...  در  این  صورت  خداوند  تنها  عقیدۀ  واحدی  را  از  بندگان  خـود  می پذیرد  و بدان  خشنود  خواهد  شد.  آن  هم  عقیدۀ  توحید  خالصانۀ  روشن  است...  مقتضیات  توحید  نیز  همان  چیزهائی  بود که  قبلاً  بیان  داشتیم.

(إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الإسْلامُ )

بیگمان  دین  (حق  و  پسندیده)  دز  پیشگاه  خدا  اسلام  (یعنی  خالصانه  تسلیم  فرمان  الله  شدن)  است...

آن  اسلامی  مقصود است که  فقط  ادّعا  نیست،  و  تنها  در  پرچم  و  نشان  خلاصه  نمیگردد،  و  فقط  سخنی  نیست که  با  زبان گفته  میشود. آن  اسلامی  منظور  است که  تنها  در  جهانبینی  خلاصه  نمیگردد که  دل  آهسته  و  آرام  آن  را  در  خود  فرا  میگیرد،  و  نه  تنها  شعائر  و  مراسمی  است که  اشخاص  آنها  را  در  نماز  و  حج  و  روزه  بجای  میآورند...  نه،  هرگز  این  اسلامی  نیست که  خداوند  جز  آن  را  از  مردمان  نمیپذیرد.  بلکه  اسلام،  تسلیم  است.  اسلام  اطاعت  و پیروی  است. اسلام  حاکم کردن کتاب  خدا  است  در کارهای  بندگان،  و  حکمیّت  بخشیدن  بدان  است  در  امور  ایشان...  همانگونه که  در  خود  روند  قرآنی  بعد  از  اندکی  خواهد  آمد.

اسلام  توحید  الوهیّت  و  قیمومت  است...  در  صورتی که  اهل کتاب  میان  ذات  خدای سبحان،  و  ذات  مسیح  علیه السّلام   و  میان  ارادۀ  خدا  و  ارادۀ  مسیح  آمیزش  میدهند  و  آنها  را  با  یکدیگر  آمیخته  مینمایند...  و  آنان  در  بارۀ  چنین  جهان  بینیها  و  اندیشههائی  سخت  با  همدیگر  اختلاف  میورزند  تا  آنجا که  در  بسیاری  از  اوقات، کار  به  مرز کشت  و  کشتار  میرسد.

در  اینجا  خداوند  برای  اهل کتاب  و  برای گروه  مسلمان  علّت  این  اختلاف  را  روشن  میدارد:

(وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ )

اهل  کتاب  به  اختلاف  برنخاستند  مگر  بعد  از  آگاهی  (بر  حقیقت  و  صحّت  اسلام.  این  کار  هم)  به  سبب  ستمگری  و  سرکشی  میان  خودشان  بود  (و  انگیزهای  جز  ریاست  خواهی  و  انحصارطلبی  نداشت)...

این  اختلاف،  از  جهل  به  حقیقت  امر  ناشی  نبود.  زیرا که  آگاهی  قاطعانهای  در  بارۀ  وحدانیّت  خدا،  یکتائی  الوهیّت،  سرشت  بشریّت،  و  حقیقت  عبودیّت،  بدیشان  رسیده  بود...  ولی  آنان  به  سبب  (ستمگری  و  سرکشی  میان  خویش)  و  ظلم  و  تعدّی،  اختلاف  ورزیدند. این  هم  وقتی  بود  که  از  عدل  و  داد  خدا کنارهگیری کردند  و  ازآن  دست  برداشتند،  عدل  و  دادی که  عقیده  و  شریعت  و  کتابهای  خداوند  آن  را  در  بر  میگیرند.

در  آنچه  قبلاً  از  مؤلّف  معاصر  مسیحی  روایت  کردیم  مشاهده  نمودیم که  امواج  سیاسی  چگونه  این  اختلاف  مذهبی  را  پدید  میآورد.  این  هم  جز  نمونهای  از  چیزهای  فراوانی  نیست که  در  زندگانی  یهودیان  و  مسـحیان  بسی  تکرار  شده  است.  همچنین  دیدیم که  چگونه  اهالی  مصر  و  شام  و  مردمان  دور  و  بر  آنجاها  از  حکومت  رومانی  ببزار  و گریزان  بودند  و  این  امر  سبب  نپذیرفتن  مذهب  رسمی  رومانی  از  جانب  ایشان گردید  و  این کار  انگیزهای  شد  تا  خودشان  مذهب  دیگری  را  دست  و  پا  کنند  و بدان  بگروند.  از  سوی  دیگر  دیدیم که  چگونه  یکی  از  پادشاهان  رومی  میکوشید  تا  میان  نواحی  مختلف  کشورش  اتّحاد  و اتّفاق  برقرار  سازد،  و  این  انگیزهای  شد  برای  اینکه  او  اقدام  به  پدید  آوردن  مذهب  میانهروی  کند  که  گمان  میبرد  با  این  کار  میتواند  اهداف  را  جملگی  به  هم  پیوند  داده  و  میان  اندیشههای  گوناگون  شهروندان  ارتباط  برقرار  سازد...  گویا  عقیده  بازیچهای  است  که  در کشمکشهای  سیاسی  و  مملکتی  میتوان  از  آن  استفاده  نمود  و  سود  جست.  این  است  ستمی که  زشتترن  ستم  بشمار  است.  ستمی که  آن  را  از  روی  هدف  و  آگاهی  روا  میدارند.

بر این  اساس  است که  تهدید  هولناک  درهم شکنندهای  در  جای  مناسب  خود  سر  میرسد:

(وَمَنْ یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ) (١٩)

کسی  که  به  آیات  خدا  (اعـم  از  آیات  دیدنی  در  آفاق  و  انفس،  یا  آیات  خواندنی  در  کتابهای  آسمانی  پشت  کند  و)  کفر  ورزد  (بداند  که)  بیگمان  خداوند  حسابرسی  میکند...

خداوند  اختلاف  را  در  بارۀ  حقیقت  توحید کفر  شمرده  است،  و کافران  را  با  سرعت  حسابرسی  تـهدید کرده  است،  تا  اینکه  مهلت  دادن  و  فرصت  بخشیدن  بدیشان  فرا  رسیدن  مرگ،  مایۀ  لجاجت  و  پافشاری  بیشتر  ایشان  در کفر  و  انکار  و  اختلاف  نشود.

آنگاه  خداوند  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم خود،  سخن  قاطعانه  را  میآموزد  و  در  موقعیّتی که  با  همۀ  اهل کتاب  و  مشرکان  دارد،  داوری  نهائی  را  بدو  تلقین  میکند.  تا کار  را  با  آنان  از  روی  حجّت  و  برهان  خاتمه  بخشد،  و  سر  و کارشان  را  بعد  از  آن  به  خدا  حواله  و  ایشان  را  بدو  واگذارد،  و  در  راه  مشخّص  و  روشن  خود،  سرافرازانه  و  منحصر  به  فرد  گام  بردارد:

(فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالأمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ) (٢٠)

پس  اگر  با  تو  به  ستیزه  پرداختند  بگو:  من  و کسانی  که  از  من  پیروی  نمودهاند  خویشتن  را  تسلیم  خدا  کردهایـم  و  رو  بدو  نمودهایم.  و  بگو  به  اهل  کتاب  (یعنی  یهودیان  و  مسیحیان)  و  به  بیسوادان  (یعنی  مشرکان  عرب)  :  آیا  شما  تسلیم  شدهاید؟  اگر  تسلیم  شوند  بیگمان  هدایت  یافتهاند  (و  راه  را  از  چاه  باز  شناختهاند)  و  اگر  سرپیچی  کنند  (نگران  مباش،  زیرا)  بر  تو  ابلاغ  (رسالت)  است  و  بس،  و  خدا  بینا  به  (اعمال  و  عقائد)  بندگان  است...

بیش  از  آنچه گذشت،  نیازی  به  توضیح  نمییباشد.  زیرا  یا  اعتراف  به  وحدت  الوهیّت  و  قیمومت  است، که  در  این  صورت  باید  تسلیم  شد  و  پیروی کرد.  و  یا  دشمنانگی  و  پیکار  است،  که  در  این  صورت  نه  توحیدی  در  میان  است  و  نه  تسلیمی.

از  اینجا  است که  خداوند  بزرگوار  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم خود،  یک  سخن  میآموزد  و  این  سخن  عقیدۀ  او  را  و همچنین  برنامۀ  زندگانی  او  را  روشن  و  آشکار  میسازد:

(  اگر  با  تو  به  ستیزه  پرداختند  )...  یعنی  در  توحید  و  در  دین...  (پس  بگو  :  خویشتن  را  تسلیم  خدا کردهایم،  من  و  کسانی که  از  من  پیروی  نمودهاند).

این  اعتقاد  محمّد  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  روش  زنـدگی  او  است.  مسلمانان  هم  پیرو  و  مقلّد  اعتقاد  و  روش  زندگی  او  هستند...  پس  در  این  صورت  او  باید  از  اهل کتاب  و  بیسوادان  بپرسد،  لیکن  پرسش  او  پرسش  روشنگری  و  جداسازی  و  دادن  نشان  ویژه  به  دو  جناح  و  اردوگاه  است  با  وضوح  و  روشنی  و  بدون  هیچ  اختلاط  و  اشتباهی  در  این  امر:     .

(وَقُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالأمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ )

بگو  به  اهل  کتاب  (یعنی  :  یـهودیان  و  مسیحیان)  وبه  بیسوادان  (یعنی  مشرکان  عرب):  آیا  شما اسلام  را  پذیرفتهاید؟.

ایشان  همه  یکسانند،  چه  اینان  و  چه  آنان.  مشرکان  و  اهل کتاب  جملگی  به  اسلام  - بگونهای که  معنی کردیم  و  بیان  داشتیم  - دعوت  شدهاند.  دعوت  شدهاند  تا  به  توحید  ذات  خدا  و  وحدت  الوهیّت  و  وحدت  قیمومت  اقرار کنند.  دعوت  شدهاند  تا  بعد  از  این  اقرار،  به  خشوع  و  خضوع  بگروند که  لازمۀ  چنین  اقراری  است.  چنین  خشوع  و  خضوعی  عبارت  از  حاکم کردن کتاب  خدا  و  برنامۀ  او  در  زندگی  است.

(فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا )...

پس  اگر  اسلام  را پذیرفته  باشند،  بیگمان  هدایت  یافتهاند  (و  راه  را  از  چاه  باز  شناختهاند)...

چه  هدایت  تنها  در  یک  شکل  مجسّم  و  نمودار  میشود.  آن  هم  شکل  اسلام  است.  اسلام  بدان  حقیقت  و  سرشتی  که  دارد.  نه  شکل  دیگری،  و  نه  جهان بینی  دیگری،  و  نه  برنامۀ  دیگری  که  راهیابی  در بر داشته  باشد،  وجود  ندارد...  بلکه  جز  آن:  ضلالت  و  جاهلیّت  و  سرگشتگی  و  انحراف  و کجروی  است:

(وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ )

و  اگر  سرپیچی  کنند  (نگران  مباش،  زیرا)  بر  تو  ابلاغ  (رسالت)  است  و  بس.

وقتی که  ابلاغ  رسالت  شد،  وظیفۀ  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و کار  او،  پایان  میگیرد.  امّا  این  پیش  از  آن  بوده  است که  خداوند  او  را  به  جنگ کسانی  فرمان  دهد که  اسلام  را  نمیپذیرند  تا  به  یکی  از  دو  چیز  برسند:  یا  اینکه  تنها  تعهّد کنند  که  از  نظام  این  دین  اطاعت  نمایند که  در  شکل  پرداخت  جزیه  نمودار  میگردد...  زیرا که  اکراه  و  اجباری  بر  پذیرش  عقیده  در  میان  نیست.

(وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ) (٢٠)

خدا  بینا  به  (اعمال  و  عقائد)  بندگان  است...

درکار  و  بارشان  مطابق  بینش  و  دانش  خود  تصرّف  مینماید.  و  در  هر  حال  کار  و  بارشان  بدو  واگذار  و  مربوط  میگردد.  لیکن  هرگز  آنان  را  رها  نمیسازد  تا  سرنوشتی  را  برای  ایشان  روشن  نکند که  در  انتظار  ایشان  و افرادی  همسان  آنان  است  و  برابر  سنّت  خدا  دامنگیر  تکذیبکنندگان  و  ستمگران  میشود:

(إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ (٢١)

أُولَئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ) (٢٢)

کسانی  که  به  آیات  (دیدنی  و  خواندنی)  خدا  کفر  میورزند  و  پیغمبران  را  به  ناحق  به  قتل  میرسانند  و  کسانی  از  مردمان  را  میکشند  که  به  عدالت  و  دادگری  فرمان  میدهند  (و  ایشان  را  به  سوی  خدا  میخوانند)،  پس  آنان  را به  عذاب  دردناکی  بشارت  بده.  آنان  کسانی  هستند  که  اعمالشان  در  دنیا  و  آخرت  تباه  شده  (و  اگر  کردار  نیکی  هـم  داشته  باشند،  باطل  و  بیثمر  خواهد  بود)  و  ایشان  را  یاور  و  مددکاری  نیست  (تا  آنان  را  از  زیان  دنیوی  و  عذاب  اخروی  نجات  دهد)...

این  سرنوشت  حتمی  است.  عذاب  دردناک.  خداوند  آن  را  به  دنیا  یا  آخرت  محدود  نساخته  و  بدین  سرا  یا  آن  سرا  اختصاص  نداده  است.  بلکه  انتظار  وقـوع  چنین  عذاب  دردناکی  هم  در  اینجا  و  هم  در  آنجا  میرود.  بطلان  اعمالشان  در  دنیا  و  آخرت،  با  تعبیر گویا  و  تصویر  الهامگرانهای  نموده  شده  است.  چه  (حُبُوط) که  مصدر  (حَبِطَتْ)  است  به  معنی  باد کردن  و  آماسیدن  چهارپائی  است که گیاه  زهرآگینی  را  میخورد  و مایۀ  هلاک  آن  میشود...  اعمال  اینان  هم  این  چنین  است.  چه  بسا  در  برابر  دیدگان  برخیها  باد کند  و  ستبر  و  سترگ  نماید  و چشمگیر  بیاید.  لیکن  چنین  باد کردن  و  آماسیدنی  منتهی  به  بطلان  و  هلاک  میگردد.  آنجائیکه  هیچ  یاوری  ایشان  را  یاری  نمیدهد  و  هیچ  حمایتکنندهای  از  ایشان  حمایت  نمیکند  و  عذاب  را  از  آنان  بدور  نمیدارد.

ذکر کفر  به  آیات  خدا،  در کار کشتن  به  ناحق  پیغمبران  -  ممکن  هم  نیست  پیغمبری  از  روی  حق کشته  شـود - و  کشتن کسانی که  مردمان  را  به  دادگری  میخوانند  و به  عدالتشان  ترغیب  میدارند،  یعنی  کسانی  که  دستور  میدهند  مردمان  از  برنامۀ  خدا  پیروی کنند،  برنامهای که  خود  سراپا  دادگری  است  و  تنها  این  برنامه  است که  دادگری  را  تحقّق  می بخشد،  ذکر  چنین  صفاتی  اشاره  بدین  دارد که  همچون  تهدیدی  متوجّه  یهودیان  و  روی  سخن  با  ایشان  است.  زیرا که  این  نشانۀ  آنان  در  تاریخ  ایشان  است  و  هر گاه  از  آن  ذکری  رود  بدان  نـموده  و  شناخته  میشوند.  امّا  این  سخن  مانع  از  آن  نیست که  چنین کلامی  متوجّه  مسیحیان  نیز  باشد.  چه  تا  آن  تاریخ  مسیحیان  هزاران  نفر  از  پیروان  مذاهب  مخالف  مذهب  دولت  مسیحی  رومانی  را  به  قتل  رسانده  بودند.  در  میان  چنین  قربانیانی  کسانی  هم  بودند  که  به  وحدانیّت  خدا  و  بشریّت  مسیح  علیه السّلام  ایمان  داشتند  و  دیگران  را  به  انجام  دادگری  و  عدالت  میخواندند...  همچنین  این  سخن  تهدید  دائمی  است  نسبت  به کسانی که  همانند  این کردار  زشت و  رفتار  ناپسند  از  ایشان  سرزند...  و  در  هر  زمانی  هم  چنین کسانی  به  وفور  یافته  میشوند.

خوب  است  همیشه  به  یاد  داشته  باشیم که  مقصود  قرآن  از  صفت  (کسانی که  نسبت  به  آیات  خدا کفر  میورزند)  چیست...  مقصود  قرآن  فقط  کسانی  نیست که  سخن  کفرآمیز  بر  زبان  میرانند،  بلکه  منظور  آن،  همۀ کسانی  است  که  به  وحدت  الوهیّت،  و  اختصاص  عبودیّت  بدو  اقرار  نمینمایند.  این  امر  آشکارا  وحدت  جهتی  را  میرساند که  در  زندگی  بندگان  یا  قانونگذاریها  و  رهنمودها  و ارزشها  و  معیارها  دخل  و  تصرّف  میکند...  پس  کسانی که  خودسرانه  چیزی  از  این  امور  را  به  غیر  خدا  اختصاص  دهند،  برای  خداوند  شریک  و  انباز  قائل  شده  یا  نسبت  به  الوهیّت  او کافر گشتهاند.  اگر  هم  هزار  بار کلمۀ  شهادت  را  بر  زبان  برانند.  در  آیات  بعدی  در  روند گفتار،  مصداق  این  سخن  را  خواهیم  یافت.

*

(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیبًا مِنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُمْ مُعْرِضُونَ (٢٣)

ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلا أَیَّامًا مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ (٢٤)

فَکَیْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ) (٢٥)

 آیا  آگاهی  از  حال  کسانی  که  بدیشان  بهرهای  از  کتاب  (آسمانی)  داده  شده  است  (هنگامی  که)  ایشان  به  سوی  کتاب  خدا  (قرآن)  دعوت  میشوند  تا  در  میانشان  داوری  کند  (  و  حق  را  از  باطل  جدا  سازد،  ولی  آنان  دعوت  را  نمیپذیرند)  سپس  گروهی  از  ایشان  سرپیچی  میکنند  و  حال  آنکه  (همیشه  چنین  کسانی  از  حق  و  حقیقت)  روی  گردانند،  این  (عمل  آنان)  بدان  خاطر  است  که  میگفتند:  جز  چند  روز  اندکی  آتش  (دوزخ)  به  ما  نمیرسد  (  و  مجازات  محدودی  داریم  چـون  از  قوم  گزیدهایم!)  و  افتراهائی  که  در  دینشان  (به  خدا  میبستند  و  پیوسته)  بهم  میبافتند،  ایشان  را  گول  زده  است.  پس  (حال  آنان)  چگونه  خواهد  بود  (و  چه  کار  خواهند  کرد)  وقتی  که  ایشان  را  در  روزی  که  هیچ  شکی  در  (وقوع)  آن  نیست  جمع  میآوریم  و  به  هر  کسی  (پاداش  و  پادافره)  آنچه  کرده  و  فراچنگ  آورده  است  به  تمام  و  کمال  داده  شود  و  بدیشان  ستم  نشود...

این  پرسش  برای  اظهار  تعجّب  از  این  موقعیّت  متناقض  عجیب  و  رسوا کردن  آن  است.  موقعیّت کسانی که  بخشی  از کتاب  بدیشان  عطاء  شده  بود.  مقصود  از کتاب  در  اینجا  تورات  برای  یهودیان  و  انجیل  برای  مسیحیان  است.  هر  یک  از  تورات  و  انجیل  هم  (بخشیی)  از کتاب  است  به  اعتبار  اینکه کتاب  خدا  هر  آن  چیزی  است که  برای  پیغمبران  خود  فرستاده  است،  و  در  آن  وحدت  الوهیّت  و  وحدت  قیمومت  را  مقرّر  داشته  است.  آنـچه برای  پیغمبران  فرستاده  شده  است  در  حقیقت  کتاب  واحدی  است.  بخشی از  آن  به  یهودیان  و  بخشی  از  آن  به  مسیحیان  داده  شده  است،  و  به  مسلمانان  همۀ  کتاب  عطاء گشته  است.  به  اعتبار  اینکه  قرآن  جامع  همۀ  اصول  دین  است  و  تصدیقکنندۀ کتابهائی  است که  پیش  از  آن  بودهاند...  پرسش  برای  اظهار  تعجب  از  اینان  یعنی  «کـسانی  که  بخشی  از کتاب  بدیشان  داده  شده  است»  میباشد...  سپس  ایشان  به  سوی کتاب  خدا  دعوت  میشوند  تا  در  میانشان  راجع  به  اختلافاتشان  داوری  کند،  و  در  بارۀ  امور  زندگانی  و  معاششان  به  قضاوت  پردازد،  ولی  همگی  بدین  دعوت  پاسخ  مثبت  نمیدهند  و  آن  را گردن  نمینهند،  بلکه گروهی  از  ایشان  دوری  میکنند  و  از  حکمیّت کتاب  خدا  و  شریعت  او  روی  میگردانند.  این  هم کاری  است  که  باایمان  به  هر  بخشی  از کتاب  خدا  متناقض  است،  و  با  ادّعای  آنان  نمـیخواند  که  میگویند  ما  اهل کتاب  هستیم.

(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیبًا مِنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُمْ مُعْرِضُونَ) (٢٣)

آیا  آگاهی  از  حال  کسانی  که  بدیشان  بهرهای  از  کتاب  (آسمانی)  داده  شده  است  (هنگامی  که)  ایشان  به  سوی  کتاب  خدا  (قرآن)  دعوت  میگردند  تا  در  میانشان  داوری  کند  (تا  حق  را  از  باطل  جدا  سازد،  ولی  آنان  دعوت  را  نمیپذیرند)  سپس  گروهی  از  ایشان  سرپیچی  می‏کنند  و  حال  آنکه  (همیشه  کسانی  از  حق  و  حقیقت)  روی  گردانند...

این  چنین  خداوند  از  اهل  کتاب  شگفت  مینماید  بدانگاه  که  برخی  از  آنان  -نه  همۀ  آنان  -  ازداوری  بردن  به  پیشگاه کتاب  خدا  در  امور  اعتقاد  و  امور  زندگی  روی  میگردانند.  پس  چگونه  از کسانی  تعجب  نشود که  خود  را  مسلمان  مینامند  و  شریعت  خدا  را  از  همۀ  زوایای  زندگی  خویش  بیرون  میرانند  و  با  وجود  این  خویشتن  را  مسلمان  میدانند.  این  مثالی  است  که  خداوند  آن  را  برای  مسلمانان  نیز  بیان  میدارد  تا  اینکه  حقیقت  دین  و  سرشت  اسلام  را  بشناسند،  و  خود  را  بدور  دارند  از  اینکه  مورد  شگفت  خدا  واقع  شوند  و  پروردگار  ایشان  را  بدنام  و  رسوا  سازد.  هنگامی  که  دستهای  از  اهل  کتاب  از  داوری  بردن  به  سوی کتاب  خدا  اعتراض کنند،  اینگونه  مورد  ملامت  قرار گیرند  و  اگر  چه  ادّعای  اسلامیّت  را  نداشتهاند  این  چنین  موقعیّت  زشت  و  ناپسندی  پیدا  کنند،  پس  اگر  (مسلمانان) شریعت  خدا  را  از  زندگی  خود  دور  و  به  قوانین  اسلام  پشتکنند،  ملامت  و  نفرت  خدا  از  ایشان  چگونه  خواهد  بود؟!  بی اندازه  باید  از  کارشان  تعجب کرد،  و  بلائی  را  در  انتظارشان  دید که  در  تصور  نگنجد،  و  خشمی  را  از  سوی  خدا  برایشان  چشم  داشت که  سرانـجام  آنان  را  به  بدبختی  کشاند  و  از  رحمت  خدا  مطرودشان  دارد!  پناه  بر  خدا!

سپس  خداوند  پرده  از  این  موقعیّت  زشت  و  متناقض  ایشان  به  کنار  میزند:

(ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلا أَیَّامًا مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ) (٢٤)

 این  (عمل  آنان)  بدان  خاطر  است  که  می‏گفتند،  جز  چند  روز  اندکی  آتش  (دوزخ)  به  ما  نمیرسد  (و  ما  مجازات  محدودی داریم  چون  از  قوم  گزیدهایم!)  و  افتراهائی  که  در  دینشان  (  به  خدا  میبستند  و  پیوسته  بهم  میبافتند،  ایشان  را  گول  زده  است...

این  است  سبب  روی گردانی  ایشان  از  داوری  بردن  به  پیشگاه کتاب  خدا،  و  علّت  تناقض  آنان  با  ادّعای  ایمان  داشتنشان  و  با  ادّعای  اینکه  ایشان  اهل  کتابند...  چنین  رفتار  و کرداری  بیانگر  آن  است که  ایشان  اصلاً  به  جدی  بودن  و  حقیقت  داشتن  روز  قیامت  اعتماد  ندارند  و  دادگری  خدا  مورد  قبول  ایشان  نیست.  دادگری  پروردگارانهای  که  از  راستای  حق  بدور  نمیافتد  و  به  هیچ  سوئی  انحراف  و گرایش  پیدا  نـمیکند  و  از  هیچ  چیزی  جز  حق  جانبداری  نمینماید...  این  امر  از  گفتارشان  پیدا  است:

(لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلا أَیَّامًا مَعْدُودَاتٍ )

جز  چند  روز  اندکی  آتش  (دوزخ)  دامنگیرمان  نمیگردد... 

اگر چنین  نیست  پس  چگونه  است که  آتش  جز چند  روز  اندکی  بدیشان  نمیرسد؟  چگونه  است که  اصلاً  ایشان  از  حقیقت  دین  منحرف  میشوند  و  آن  عبارت  است  از  داوری  بردندر  هر  چیزی  به  پیشگاه کتاب  خدا؟  چگونه  است که  چنین  میکنند  اگر  واقعاً  به  دادگری  خدا  معتقدند؟  چرا  چنین  باید  باشند  اگر  جدّی  بودن  حضور  در  پیشگاه  خدا  را  باور  میدارند؟

ایشان  جز  افتراء  و  سخنان  ناروا  نمیگویند،  و  این  افتراء  و  سخنان  ناروا  است که  ایشان  را گول  میزند:

(وَغَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ) (٢٤)

افتراهائی  که  در  دینشان  (به  خدا  می بستند  و  پیوسته)  بهم  میبافتند  ایشان  را  گول  زده  است...

راستش  را  باور  و  اعتقاد  راستین  به  ملاقات  خدا  و  بهم  درست  حقیقت  چنین  ملاقاتی،  با  این  سستی  در  جهانبینی  و  بینش  نادرست  در  بارۀ  پاداش  و  دادگری  الهی  هرگز  در  یک  دل گرد  نمیآید...  راستش  را  هراس  از  آخرت  و  حیاء  از  خدا،  با  رویگردانی  از  داوری  بردن  به  پیشگاه کتاب  خدا  و  حکمیّت  دادن  آن  در  هر کاری  از  کارهای  زندگی،  هرگز  در  یک  دل  جمع  نمیشود.

داستان  اهل  کتابی  این  چنین،  درست  با  داستان  مسلمانانی  مطابقت  دارد که  امروزه  خویشتن  را  مسلمان  می پندارند،  ولی  وقتی که  به  سوی کتاب  خدا  فرا  خوانده  میشوند  تا  میانشان  به  داوری  پردازد،  راه گریز  در  پیش  میگیرند  و  روی  از  آن  برمیگردانند.  در  میان  چنین  مسلمانانی کسانی  هم  یافته  میشوند که  تفاخر  میفروشند  و  بیشرمی  میورزند،  و گمان  میبرند که گسترۀ  زندگی  مردم  تنها  دنیا  است  نه  دین،  و  ضرورتی  ندارد که  بیخود  دین  را  در  زندگی  عملی  مردم  و  روابط  اقتصادی  و  اجتماعی  و  حتّی  خانوادگی  ایشان  دخالت  داد.  آنان  با  وجود  چنین  سخنانی،  میگویند که  مسلمانیم!  گذشته  از  این  برخی  از  آنان  به  غرور  ابلهانه  و  فریب  جاهلانهای  گرفتار  آمده  و  میگویند  که:  خداوند  ایشان  را  جز  بدان  اندازه  عذاب  نمیرساند که  مایۀ  تطهیرشان  از  معاصی  و  پاک  شدنشان  از گناهان گردد،  و بعد  از  پاکیزه  گشتن  از  لوث گناهان  به  بهشت  برده  میشوند!  آیا  این  چنین کسانی  مسلمانند؟  اینگمان  اینان  درست  به گمانی  میماند که  چنان  اهل کتابی  داشتند،  و  درست  اینان  با  افترائی که  میورزند گولی  را  خوردهاند که  آنان  خورده  بودند.  نه  سخن  چنان  اهل کتابی  و  نه  سخن  چنین  مسلمانانی  ریشه  در  دین  و پایه  بر  آئین  دارد...  هم  اینان  و  هم  آنان  در  این  مساوی  و  یکسانند که  از  اصل  دین  فاصلهها گرفتهاند  و  از  حقیقت  دین  بسیار  بدور  گشتهاند،  حقیقتی که  خداوند  از  آن  خشنود  و  بدان  راضی  است  و  آن  اسلام  است...  یعنی  تسلیم  و اطاعت  و  پیروی،  و  در  هر کاری  از کارهای  زندگی  تنها  از  خدا  رهنمود  و  فرمان گرفتن  و  بس:

(فَکَیْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ) (٢٥)

پس  (حال  آنان)  چگونه  خواهد  بود  (و  چه  کار  خواهند  کرد)  وقتی  که  ایشان  را  در  روزی  که  هیچ  شکی  در  (وقوع)  آن  نیست  جمع  میآوریم  و  به  هر  کسی  (پاداش  و  پادافره)  آنچه  کرده  و فرا  چنگ  آورده  است  بـه  تمام  و  کمال  داده  شود  و  بر آنان  ستم  نرود؟...

(  چگونه؟)...  این  تهدید  بسیار  رعبانگیزی  است.  دل  مؤمن  از  این  تهدید  بیمناک  و  هراسان  است  و  میترسد  که  خود  را  در  معرض  آن  قرار  دهد.  دل  مؤمن  به  واقعیّت  چنین  روزی،  و  واقعیّت  ملاقات  پروردگار،  و  واقعیّت  دادگری  خداوندگار،  آگاه  است،  و  اندیشه  و  احساس  او  همراه  با  آرزوهای  پوچ  و  افتراهای گولزننده،  بدین  سو  و  بدان  سو  نمیگراید  و  از  راستای  حق  تجاوز  نمینماید...  از  این گذشته،  چنین  تهدیدی  همیشگی  و  خطاب  به  همگان  است.  خطاب  به  همۀ  انسانها  است.  مشرکان  و کافران،  جملگی  اهل  کتاب  و  هم  مدّعیان  اسلام...همۀ  اینها  در  این  یکسانند  که  در  زندگانی  خود  اسلام  را  تحقّق  نمیبخشند:

(فَکَیْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ )

پس  (حال  آنان)  چگونه  خواهد  بود  (و  چه  کار  خواهند  کرد)  وقتی  که  ایشان  را  در  روزی  که  هیچ  شکی  در  (وقوع)  آن  نیست  جمع  میآوریم...

(وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ )

و  به  هر  کسی  (پاداش  و  پادافره)  آنچه  کرده  و  فراچنگ  آورده  است  به  تمام  و  کمال  داده  شود...

آنگاهکه  مکافات  عمل  هرکسی  بدون  هیچ  ستم  و  جانبداری  و کم  و کاستی  داده  شود  و:

(وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ) (٢٥)

بر  آنان  ستم  نرود...

و  همچنین  در  حساب  و کتاب  خداوندگار،  از  ایشان  جانبداری  نشود.

این  پرسشی  است که  بدون  پاسخ  میماند...و  دل  از  پاسخی که  پیش  خود  برای  آن  تهیه  می‏بیند  و  بدان  میدهد،  به  چندش  و  تپش  میافتد.

*                                 

 بعد  از  این  خداوند  به  پیغمبرش  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  به  هر  مؤمنی  میآموزد که  روی  به  سوی  خدا  دارد،  خدائی که  حقیقت  الوهیّت  یگانه،  و  حقیقت  قیمومت  یگانه  را  در  زندگانی  مردمان  و  در  چرخاندن  کار  جهان،  پابرجا  و  استوار  داشته  است.  زیرا  چه  این  و  چه  آن،  هر  دو  مظهر  الوهیّت  و  حاکمیّتی  هستند که  در  آن  شریک  و  نظـیری  برای  خداوند  نیست:

(قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٢٦)

تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ )(٢٧)

بگو : پروردگارا!  ای  همه  چیز  از  آن  تو!  تو  هر  که  را  بخواهی  حکـومت  و  دارائـی  میبخشی  و  از  هر  که  بخواهی  حکومت  و  دارائی  را  باز پس  میگیری،  و  هرکس  را بخواهی  عزّت  و  قدرت  میدهی  و  هر  کس  را بخواهی  خوار  میداری،  خوبی  در  دست  تو  است  و  بی‏گمان  تو  بر  هر  چیزی  تـوانائی.  (بخشی  از)  شب  را  جزو  روز 

میگردانی  (و  بـدین  سبب  شبها  کـوتاه  و  روزها  دراز  میگردند)  و  (بخشی  از)  روز  را  جزو  شب  میگردانی  (و  لذا  روزها  کوتاه  و  شبها  دراز  میشوند)  و  زنده  را  از  مرده  پدید  میآوری  و  مرده  را  از  زنده،  و  به  هر  کس  که  بخواهی  بدون  حساب  روزی  میبخشی)... بانگ  فروتنانه  و  نداء خاشعانهای  است...در  ترکیب  لفظی  آن  آهنگ  دعا،  و  در  پرتو  معنوی  آن  روح  ناله  و  تضـرّع  به  آستانۀ  خدا  است...  و  رهنمودهایش  به کتاب  باز  هستی ، مشاعر  و  احسـاسات  را  آهسته  و  آرام  و  دوستانه  و  مهربانانه  به  جوش  و  خروش  میاندازد.  و  در  اینکه  تصرّف  خدا  را  در  امور  مردمان  و  در  امور  جهان  جمع  میزند  و  آنها  را  یکجا گرد  میآورد ، اشارهای  بدان  حقیقت  بزرگ  دارد.  حقیقت  الوهیّت  یگانۀ  ناظر  بر  جهان  و  مردمان  و  مراقب  اوضاع  و  احوال  هردوی  آنان،  همـین  بیانگر  این  حقیقت  است  که کار  انسان  جز  بخشی  از کار  جهان  بزرگی  نیست کـه  خداوند  آن  را  میگرداند  و  میچرخاند.  و  نیز  این  حقیقت  را  به  تصویر  میکشدکه  پرستش  خدای  یگانۀ باری  با  دینداری  همانگونه  که  کار  انسان  است،  پیشۀ  جملگی  جهان  هستی  است،  و  انحراف  از  این  قاعده  و  قانون، تک گروی  و کجروی  و  دیوانگی  است.

(قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ)

بگو : پروردگارا!  ای  همه  چیز  از  آن  تو!  تو  هر که  را  بخواهی  حکومت  و  دارائی  می بخشی  و  از  هر  که  بخواهی  حکومت  و  دارائی  را  بازپس  میگیری،  و  هرکس  را  بخواهی  عزّت  و  قدرت  میدهی  و  هر  کس  را  بخواهی  خوار  میداری...

این  حقیقتی  است که  از  حقیقت  الوهیّت  یگانه  سرچشمه  میگیرد...  خدا  یکی  است  پس  مالک  یکی  است...  او  (مالک  ملک)  است  و  انبازی  ندارد...  همو  آزادانه  از  مال  خود  آنچه  را  بخواهد  به  هر کس که  اراده کند  میدهد.  آن  را  به عنوان  عاریه  بدو  میدهد  همانگونه که عاریه دهنده  هر  وقت که  بخواهد  از  عاریه  گیرنده  مال  خود  را  بازپس  میگیرد،  خدا  یعنی  مالک  اصلی  نیز  ملک  خود  را  هر  وقت که  ارادهکند  ازکسی  باز  پس  میگیرد که  بخواهد.  چه  کسی  از  مالکیّت  واقعی  و  اصلی  برخوردار  نیست  تا  هر  آنگونه که  خود  بخواهد  در  آن  دخل  و  تصرّف کند.  بلکه  چنین  مالکیّتی،  مالکیّت  عاریهای  است  و  تابع  شروط  و  قراردادهائی  است که  مالک  اصلی  یعنی  عاریه  دهنده  تعیین کرده  است.  پس  اگر  عاریه  گیرنده  از  پیش  خود  در  عاریه  تصرّفی  خلاف  شرط  و  شروط  مالک  اصلی  بنماید،  چنین  تصرّف  و  عملی  باطل  خواهد  بود...  در  دنیا  بر  مؤمنان  است  که  او  را  از  انجام  چنین  کار  باطلی  باز  دارند  و  وی  را  به  راستای  راه  راست  بازگردانند.  در  آخرت نیز  سر و کارش  با  خدا  است  و  در  برابر کار  باطلی که  انجام  داده  است  و  مخالفتی که  با  شرط  و  شروط  مالک  اصلی  ورزیده  است،  از  او  بازخواست  میشود.

همچنین  خداوند  هر که  را که  بخواهد  عزّت  و  قدرت  می‏بخشد  و  هر که  را  بخواهد  خوار  و  رسوا  میسازد،  بدون  آنکه کسی  جرأت  بازخواست  از  او  و  پرس  و  جو  از  فرمان  او  را  داشته  باشد،  با کسی  بتواند  بزهکار  را  پناه  دهد  و  وی  را  از  عذاب  خدا  برهاند،  با کسی  قدرت  آن  را  داشته  باشد که  مانع  اجراء  فرمان  او  شود.  چه  خدا  از  آنجا که  خدا  است  قادر  مطلق  و  فرمانده کـلّ  جهان  است...  چنین  ویژگی  و  اختصاصی،  کسی  را  جز  خدا  نسزد.

در  این  قیمومت  و  تولیت  الهی،  همۀ  خیرات  و  خوبیها  است.  یزدان  سبحان  قیمومت  و  تولیت  را  با  عدل  و  داد  به  انجام  میرساند.  او  با  عدل  و  داد  ملک  و  دارائی  را  به  هر کس که  اراده کند  میدهد،  و  ملک  و  دارائی  را  از  هر  کس که  بخواهد  بازپس  میگیرد.  همو  با  عدل  و  داد  هر که  را  بخواهد  عزّت  و  قدرت  میبخشد، و  هر که  را  بخواهد  خوار و  رسوا  میسازد.  در  همۀ  احوال  خیر حقیقتی نهفته  است.  و  این  مشیّت  مطلق  و  قدرت  مطلق  است که  چنین  خیری  را  در  همه  حال  تحقّق  می‏بخشد.

(بِیَدِکَ الْخَیْرُ) (خیر  در دست  تو  است)(إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).  (بیگمان  تو  بر  هر  چیز  توانائی).

این  قیمومت  و  تولیت  امور  انسانها،  و  این  چرخاندن  امورشان  با  خیر  و  خوبی،  جز  بخشی  از  قیمومت  و  تولیت  بزرگی  نیست که  بر  امور  جهان  و  زندگی  بطور  کلّی  نظارت  و  مراقبت  دارد.

(تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ) (٢٧)

 (بخشی  از)  شب  را  جزو  روز  میگردانی  (و  بدین  سبب  شبها  کوتاه  و  روزها  دراز  میگردند)  و  (بخشی  از)  روز  را  جزو  شب  میگردانی  (و  لذا  روزها  کوتاه  و  شبها  دراز  میشوند)  و  زنده  را  از  مرده  پدید  میآوری  و  مرده  را  از  زنذه،  و  به  هر کس  که  بخواهی  بدون  حساب  روزی  میبخشی...

تعبیری که  این  حقیقت  بزرگ  را  به  تصویر  میکشد  ،دل  و  عقل  و  چشم  و گوش  و  همۀ  حواس  را  پر  میکند.  این  حرکت  نهان  متداخل،  حرکت  فرو  بردن  شب  در  روز  و  فرو کردن  روز  در  شب،  بیرون  آوردن  زنده  از  مرده  و  بیرون  آوردن  مرده  از  زنده...  حرکتی  است که  بر  دست  قدرت  خدا  انجام  میپذیرد  و  جای  شک  و  ستیزی  در  آن  باقی  نمیماند  اگر  دل  بیداری  و  هوشیاری کند، و  گوش  صدای  ژرف  و  راستین  فطرت  را  بشنود.

حال  معنی  فرو  بردن  شب  در  روز  و  فرو کردن  روز  در  شب  عبارت  باشد  از کاستن  از  این  و  افزودن  بر  آن،  و  افزودن  بر  این  و کاستن  از  آن،  بر اثر گردش  فصول...  یا  اینکه  عبارت  باشد  از  فرو  خـزیدن  این  در  آن  براثر  پیدایش  تاریکی  در  شامگاهان  و  دمیدن  سپیده  در  سحرگاهان...  چه  این  معنی  و  چه  آن  مفهوم  یکی  است.  زیرا  دل  دست  قدرت  خدا  را  میبیند که  دارد  افلاک  را  میگرداند،  و  این کرۀ  تاریک  را  به  پیش  آن کرۀ  روشن  میدارد  و  بر گرد  آن  میچرخاند،  و  مکانهای  تاریکی  و  مکانهای  روشنی  را  زیرو  رو  مینماید...کمکم  تاری  شب  به  روشنی  روز  تبدیل  میشود،  و  آرام  آرام  صبح در  غیاب  ظلمت  نفس  میکشد...  در  آغاز  زمستان  روز  از  شب  میخورد  و  اندک  اندک  دراز  میشود.  و  در  آغاز  تابستان  شب  از  روز  میخورد  و  اندک  اندک  دراز  میگردد...  چه  ای  و  چه  آن،  حرکتی  است که  هیچ کسی  ادّعاء  ندارد  که  او  رشتههای  باریک  و  نهان  آن  را  در  دست  دارد،  و  هیچ  عاقلی  ادّعاء  نمیکند که  چنین  حرکت  و گردشی  خود  به  خود  و  بدون  تدبّر و تصرّف  مدبّری  ادامه  می‏یابد.

زندگی  و  مرگ  هم  این  چنین  است،  یکی  به کندی  و  به  تدریج،  به  اندرون  دیگری  فرو  میلغزد.  هر  لحظهای که  بر  موجود  زنده  میگذرد  مرگ  در کنار  زندگی  به  پیکرش  میدود و  مرگ  برخی  از  هستی  وی  را  در  برمیگیرد  و  زندگی  نو  در  وجودش  میآغازد.  سلولهای  زندهای  از  هستی  او  رخت  برمیبندند،  و  سلولهای  تازهای  در  او  پدید  میآیند  و  به  تلاش  می پردازند.  آنچه  از  وجودش  رخت   برمـیبندد  و  مـیمیرد،  در  چرخش  دیگری  به  زندگی  برمی‏گردد.  و  آنچه  از  هستی  وی  پدیدار  میشود  و  حیات  می‏یابد،  در  چرخش  دیگری  به  مرگ  بـرمیگردد...  ایـن  دگرگونی  در  هستی  موجود  زندهای  صورت  میگیرد...  سپس  دائرۀ  آن  وسعت  می‏یابد  و  همۀ  هستی  موجود  زنده  را  در  بر  میگرد،  و  این  بار  سلولهای  هستی  وی  به  ذرّاتی  بدل  میشود  و  چنین  ذرّاتی  ترکیب  دیگری  میپذیرد  و  آنگاه  به  جسم  موجود  زنده ای  فرو  میروند  و  بار  دیگر  جان  میگیرند  و  دوباره  زندگی  به  پیکرشان  میدود...  بر  این  منوال  ایـن  چرخش  همیشگی  در  هر  لحظهای  از  لحظات  شب  و  روز  در  جریان  است...و  هیچ  انسانی  ادّعاء  نمیکند که  او  است  که  چیزی  از اینها  را  انجام  میدهد.  و همچنین  هیچ  عاقلی  هم گمان  نمیبرد که  اینها  تصادفی  و بدون  تدبیر  و  تصرّفی  انجام  میگیرند.

حرکتی  است که  در  سراسر  پیکرۀ  جهان  هستی  و  همچنین  در  وجود  هر  موجود  زندهای  در  جریان  است.  حرکتی که  پنهان  و  ژرف  و  دقیق  و  سرسامآور  است،  و دست  قدرت  قادر متعال  و مبدع  لطف  مدبّری  را  مینمایاند.  پس  چگونه  انسانها  میکوشند که  تدبیر  و تصرّف  امورشان  را  از  دست  اختیار  خداوند  لطیف  و  مدبّر  جهان  بدور  دارند؟  و  چگونه  برای  خود  نظامها  و  سیستمهائی  از  ساختۀ  هواها  و  هـوسهایشان  را  برمیگزینند،  در  جایگه  وجودشان  پارههائی  از  این  هستی  و  جهانی  است که  خداوند  حکیم  و  خبیر  آن  را  نظم  و  نظام  می‏بخشد؟  همچنین  چگونه  برخی  از  آنان  برخی  دیگر  را  بندگان  خود  میدانند،  و بعضی  از  آنان  بعضی  دیگر  را  خداوندگاران  خویش  میشمارند،  در  حالی که  رزق  همگان  در  دست  خدا  و  جملگی  ایشان  روزیخوار  اویند؟!

(وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ) (٢٧)

به  هر  کس  که  بخواهی  بدون  حساب  روزی  میبخشی...  این  امر  لمس  و  پسودهای  است که  دل  -  را  متوجّه  حقیقت  بزرگی  مینماید.  حقیقت  الوهیّت  یگانه.  حـقیقت  قیمومت  یگانه.  حقیقت  فاعلیّت  یگانه.  حقیقت  تدبیر  یگانه.  حقیقت  مالکیّت  یگانه.  حقیقت  عـطاء  یگانه.  و  سرانجام  این  حقیقت که  دیانت  را  نسزد  -  خداوند  قیّوم،  مالک  ملک،  عزّت  بخش  و  خوارکننده،  زنده  کننده  و  میراننده،  عطاء  دهنده  و  بازگیرنده،  مدبّرکار  و  بار  جهان  و  مردمان  در  همه  حال  و  زمان  از  روی  دادگری  و  خیرخواهی  آنان.

*

این  لمس  و  پسوده  دشمن  داشتن  و کراهتی  را  مؤکّد  میدارد که  در  بخش گذشته  بیان  شد  راجع  به کسانی که  بهرهای  از کتاب  آسمانی  بدیشان  داده  شده  است،  ولی آنان  پشت  میکنند  و  از  داوری  بردن  به  سوی کتاب  خدا  روی  میگردانند، کتابی که  در  برگیرندۀ  برنامۀ  خدا  برای  بشریّت  است،  و  برنامۀ  خداگردانندۀ  همۀ کار  و  بار  جهان  و  جملگی کار  و  بار  مردمان  است...  در  همین  حال  این  لمس  و  پسوده  مقدّمه  چینی  و  زمینهسازی  میکند  برای  تحذیر  و  تهدیدی که  در  بخش  بعدی  میآید  و  در  بارۀ  اینکه  مؤمنان  به جای  بـه دوستی  گرفتن  مؤمنان،  کافران  را  به دوستی  میگیرند  و  این کار  ناشایستی  است که  نباید  از  آنان  سرزند،  زیرا که  در  این  جهان کافران  هیچگونه  شوکت  و  عزّت  و  قدرتی  ندارند،  و کارها  همه  در  دست  قدرت  خدا  است  و  همو  سرپرست  مؤمنان  است  و  این  امر  جز  او کسی  را  نسزد:

(لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ (٢٨)

قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٢٩)

یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ) (٣٠)

مؤمنان  نباید  مؤمنان  را  رها  کنند  و  کافران  را  به جای  ایشان  به  دوستی  گیرند  و  هر  که  چنین  کند  (رابطۀ  او  با  خدا  گسسته  است  و  بهرهای)  وی  را  در  چیزی  از  (رحمت)  خـدا  نیست  - مگر  آنکه  (ناچار  شوید  و)  خویشتن  را  از  (اذیت  و  آزار)  ایشان  مصون  دارید  و  (به خاطر  حفظ  جان  خود  تقیه  کنید)-  و  خداوند  شما  را  از  (نافرمانی)  خود  برحذر  میدارد  و  بازگشت  (همگان)  به  سوی  او  است.  بگو:  اگر  آنچه  را  که  در  سینههایتان  دارید  پنهان  سازید  یا  آشکار  کنید  خداوند  آن  را  میداند  و  خداوند  آگاه  از  هر  آن  چیزی  است  که  در  آسمانها  و  در  زمین  است،  و  خداوند  بر  هر  چیزی  توانا  است.  (کسانی  که  از  فرمان  پروردگارشان  سرپیچی  میکنند  بترسند  از)  روزی  که  هر  کسی  آنچه  را  از  کار نیک  کرده  است  حاضر  و آماده  می بیند  (و مایۀ  سرور  او  میشود)،  و  دوست  میدارد  کاش  میان  او  و  آنچه  از  بدی  انجام  داده  است  فاصلۀ  زیادی  میبود  (تا  دیدار  زشت  آن  را  نبیند  و  فرجام  نامبارک  آن  دچار  عقاب  و عذاب  نشود)،  و  خداوند  شما  را  از  (نافرمانی)  خودش  برحذر  میدارد،  و  خداوند  نسبت  به  بندگان  مهربان  است  (و  با  نافرمانی  از  او،  رحمت  را  به  زحمت،  و نعمت  را  بـه  نقمت  تبدیل  نکنید...                     .

روند  قرآنی  در  بخش گذشته،  عقل  و  شعور  رابه  جوش  و  خروش  انداخت  و  بدو  نمود که  همه کار  و  بار  جهان  در  دست  یزدان  است،  و  هر چه  توان  و  نیرو  است  از  آن  او  است،  و  تدبیر  و  تصرّف  در کار  جهان  مربوط  بدو  است،  و  رزق  و  روزی  در  اختیار  قدرت  او  است...  پس  مؤمنان  چرا  باید  دشمنان  خدا  را  بدوستی گیرند؟  باید  دانست که  در یک  دل،  حقیقت  ایمان  به  خدا  و  دوستی  دشمنان  الله  نمیگنجد،  دشمنانی که  به  سوی کتاب  خدا  فرا  خوانده  میشوند  تا  میانشان  به  داوری  پردازد  و  برایشان  حق  را  از  باطل  جدا  سازد،  بدو  پشت  میکنند  و  میروند  و  فرمان  نمیپذیرند...  بر  این  اسـاس  است که  چنین  تحذیر  و  تهدید  تند  و  سختی  به میان  میآید  و  اینگونه  قاطعانه  مسلمان  را  از  اسلام  خارج  مـیشمارد  اگر  او کسی  را  به دوستی گیرد که  نمیخواهد کتاب  خدا  در  زندگی  فرمانروائی کند  و  به  حکمیّت  نشیند،  هر چند  این  دوستی  از  راه  مـودّت  و  محبّت  درونی  بوده  و  به عبارت  دیگر کار  دل  باشد،  یا  اینکه  با  یاری  دادن  او،  و  یا  با  یاری  خواستن  از  او  باشد،  همۀ  اینها  یکی  است:

(لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ)

مؤمنان  نباید  مؤمنان  را  رها  کنند  و  کافران  را  بجای  ایشان  به  دوستی  گیرند،  و  هر که  چنین  کند  (رابطۀ  او  با  خدا  گسسته  است  و  بهرهای)  وی  را  در  چیزی  از  (رحمت)  خدا  نیست...

به همین  مـنوال...  (بهرهای)  وی  را  از  (رحمت)  خدا  نیست.  او  را  با  خدا  نه  پیوندی  است  و  نه  نسبتی،  و  نه  دینی  و  نه  عقیدهای،  و  نه  هیچگونه  پیوستگی  و  نه  سرپرستی...  او  از  خدا  دور  است،  و  هیچگونه  پیوندی  در چیزی  با  خدا  ندارد  و  از هر آن  چیزی که  مایۀ  پیوند  و  ارتباط  با  خدا  است  بکلّی گسسته  و  بریده  است.  اما  تقیّه  بلامانع  است  برای کسی که  در برخی  جاها  و  کشورها  و  ازمنه  و  اوقاف  به  هراس  افتد...  ولی  چنین  تقیّهای  هم  باید  با  زبان  صورت گیرد  و  دوستی  با  قلب  و  دوستی  با عمل  نباشد.  ابن  عبّاس  - رضی  اللهُ عَنْهُ  - گفته  است  :  (تقیه  با  عمل  نیست  و  بلکه  با  زبان  است)...  پس  تقیهای که  در  چنین  مواردی  جائز  و  بلامانع  است  عبارت  از  این  نیست که  میان  مؤمن  و کافر  مودّت  و  محبّت  برقرار  شود -کافر کسی  است که  مطلقاً  به  حاکمیّت  و  حکمیّت کتاب  خدا  راضی  و  خشنود  نیست،  چنانکه  در  اینجا  روند  قرآنی  بگونۀ  ضمنی  و  در جای  دیگری  از  سوره  به  صراحت  بر  آن  دلالت  دارد.  همچنین  تقیّۀ  جائز  این  نیست که  مؤمن کافر  را  در  عمل  به  شکلی  از  اشکال  به  نام  تقیّه  مدد  و یاری  دهد.  هرگز  انجام  چنین  مکر  و  نیرنگی  با  خدا  درست  نیست.

از  آنجا که  در  این  حالت، کار  به  دل  و  تقوای  درون  و  ترس  از  خدای  آگاه  از  رازهای  نهان  مربوط  است،  چنین  تهدیدی  به  میان  میآید  و  مؤمنان  را  از  بلا  و  خشم  خدا  در  این  قالب  عجیب  و شکل  شگفت  تعبیر  برحذر  میدارد  و  بدیشان  دورباش  میگوید:

(وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ) (٢٨)

و  خداوند  شما  را  از  (نافرمانی)  خود  برحذر  میدارد،  و  بازگشت  (همگان)  به  سوی  او  است...

سپس  روند  قرآنی  تحذیر  دلها  و  بیدار  باش  آنها  را  دنبال  میکند  و دلها  را  متوجّه  میسازد که  چشم  خدا  آنها  را  میپاید  و  عـلم  خدا  دنبالشان  مینماید  و  پیوسته  مراقبشان  میباشد.

(قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (٢٩)

بگو  :  اگر  آنچه  را  که  در  سینههایتان  دارید  پنهان  سازید  یا  آشکار  کنید  خداوند  آن  را  میداند  و  خداوند  آگاه  از  هر  آن  چیزی  است  که  در  آسمانها  و  در  زمین  است،  و  خداوند  بر  هر  چیزی  توانا  است...

این  نهایت  دقّت  و  ژرفبینی  در  تحذیر  و تهدید  و  بیدار  باش  حسّ  هراس  و پرهیز  از  بلائی  است که  علم  و  قدرت  از  آن  پشتیبانی  میکند،  و  پناهگاهی  نمیتوانـد  انسان  را  از دست  آن  نجات  دهد  و کسی  نیست که  جرأت  مدد  و  یاری  داشته  باشد  و  او  را  از  دست  انتقام  خدا  برهاند.

آنگاه  روند  قرآنی گام  دیگری  به  جلو  مینهد  و  تحذیر  و  بیدار  باش  دلها  را  با  مجسّم کردن  روز  هراسناک  رستاخیز  و  رژه  دادن  صحنههای  آن  در  برابر  دیدگان،  دنبال  میکند  و  دلها  را  بدین  نکته  معطوف  میدارد که  در  چنین  روزی  هیچ  عمل  و  هیچ  نیّتی  از  حساب  و کتاب  دور  و  نادیده  نمیماند و  در  آن  روز  هر کسی  ذخیره  و  اندوختۀ  خویش  را  به  تمام  و کمال  مییابد  و  با  آن  رویاروی  میشود:

(یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا)

(کسانی  که  از  فرمان  پروردگارشان  سرپیچی  میکنند  بترسند  از)  روزی  که  هر  کسی  آنچه  را  از  کار  نیک  کرده  است  حاضر  و  آماده  میبیند  (و  مایۀ  سرور  او  میشود)،  و  دوست  میدارد  کاش  میان  او  و  آنچه  از  بدی  انجام  داده  است  فاصلۀ  زیادی  میبود  (تا  دیدار  زشت  آن  را  نبیند  و  به  فرجام  نامبارک  آن  دچار  عقاب  و  عذاب  نشود...

این  رویاروئی،  همۀ  راهها  و  سوراخها  و  سنبهها  را  بر  دل  بشری  میبندد،  و  او  را  با  اندوختۀ  خیر  و  شرّ  خود  احاطه  میکند  و  دور  میزند.  و  انسان  را  در  همان  حال  به  تصویر  میکشد که  با  چنین  اندوختهای  روبرو  میشود  و  دوست  میدارد که  -  لیکن  دیگر  هنگام  دوست  داشتن  و  خواستن  نیست  - کاش  میان  او  و  میان  کردار  بدی  که  انجام  داده  است  فاصلۀ  زیادی  می بود.  یا  اینکه  دوست  میدارد  که  کاش  میان  او  و  میان  چنین  روزی  فاصلهها  می بود  و  هرگز  روز  رستاخیزی  وجود  نمیداشت.  اما  او  اینک  با  آن  روبرو  است  و گردنش  را گرفته  است  و  بدان  دچار  آمده  است  و  دیگر  وقت  نجات  و  هنگام  فرار  نیست.

بعد  از  آن،  روند  قرآنی  یورش  دیگری  را  بر  دل  بشری  میآغازد،  و  با  تهدید  بر  سر  آن  میتازد،  و  برای  مردمان  تحذیر  خدا  را  از  ذات  یزدان  سبحان  مکرّر میدارد:

(وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ )

خداوند  شما  را  از  (نافرمانیی)  خودش  برحذر  میدارد...  در  چنین  تحذیر  و  دور  باشی  خداوند  رحمت  خویش  را  برای  مردمان  ذکر  مینماید  و  بدیشان گوشزد  میکند که  تا  فرصت  باقی  است  و  زمان  نگذشته  است  از  رحمت  خدا  بهره  برگیرند  و  آن  را  از  دست  ندهند:

(وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ) (٣٠)

خداونـد  نسبت  به  بندگان  بس  مهربان  است  (و  با  نافرمانی  از  او،  رحمت  را  به  زحمت  و  نعمت  را  به  نقمت  تبدیل  نکنید...

از  جملۀ  رأفت  و  مهربانی  خدا  این  تحذیر  و  این  تذکّر  است،  و  این  دور  باش  و  بیدار  باش  دلیل  بر  این  است که  خداوند  برای  بندگان  خیر  و  رحمت  میخواهد.

این  یورش  ستبر  و  انبوه  و  این  تاخت  تازنده  و گوناگون،  با  این  همه  اشارات  و  الهامات  و  روشهای گوناگون،  نمایانگر  واقعیّتی  است که  در  زندگی  جامعۀ  اسلامی  آن  روزی  بوده  است،  و  چه  خطر  بزرگ  بر اثر  شکلگیری  روابط  میان  افراد  اردوگاه  مسلمانان  و  خویشاوندان  و  دوستان  و کارکنانشان  در  مکّه  با  مشرکان  و  در  مدینه  با  یهودیان  بود،  متوجّه  اسلام  میگردید.  چنین  روابطی  به سبب  انگیزههای  خـویش  و  قرابت  یا  بازرگانی  و  تجارت  پدید  میآمد...  در  صورتی که  اسلام  میخواهد  پایۀ  جامعۀ  نوپای  اسلامی  را  تنها  بر  اساس  عقیده  و  بر  اساس  برنامه  ناشی  از  این  عقیده  بنیانگذاری  کند...  و  این کاری  است که  اسلام  در  آن  مطلقاً  اجازه  نمیدهد  نرمش  و  لرزش  و  سستی  و گرایشی  بدان  راه  یابد.

 همچنین  این  قسمت  اشاره  دارد  به  اینکه  دل  بشری  در  هر  زمانی  به  تلاش  دائم  و  مستمرّ نیازمند  است  تا  بتوان  از  این  غلها  و  بندها  رهائی  جست  و  از  این  قیدها  و  زنجیرها  رست،  و آزادانه  به  سوی  خدا گریخت  و  برنامۀ  او  را  برگرفت  و  بدان  آویخت  و  راهها  و  شیوههای  دیگر  را  بدور  ریخت.

اسلام  از  این  ممانعت  نمیکند که  شخص  مسلمان  با کسی  رفتار  پسندیده  و  زیبا  داشته  باشد  که  به خاطر  دین  وآئینش  با  او  نمیجنگد،  اگر  چه  چنین کسی  پیرو  دینی  جدا  از  دین  او  باشد...  اما  دوستی  چیز  دیگری  است  و  جدا  از  رفتار  زیبا  و  عمل  بایسته  است.  دوستی  پیوند  و  یاری  مودّت  با  یکدیگر  است.  این کار  یعنی  دوستی  -  در  دلی که  حقیقتاً  به  خدا  ایمان  داشته  باشد  -  جز  مؤمنانی  را  نشاید که  با  او  پیوند  خدائی  دارند  و  با  او  در  زندگی  از  یک  برنامه  فرمان  میگیرند.  و  همگان  با  اطاعت  و  پیروی  و  تسلیم،  داوری  را  به  پیش کتاب  خدا  می‏برند.

*

سرانجام  خاتمۀ  این  درس،  نیرومندانه  و  قاطعانه  فرا  میرسد  و  مسالهای  را که  درصدد  آن  است  با  قاطعیّت  تمام  چارهجوئی  میکند.  مسألهای که  بزرگترین  خطوط  اساسی  و گستردۀ  سوره  را  مینمایاند.  این  خاتمه  میآید  تا  با  واژههای  اندک  و  سخنان کوتاهی،  حقیقت  ایمان  و  حقیقت  دین  را  بیان  دارد،  و میان  ایمان  و کفر  بطور  ناگسستنی  و  بگونۀ  روشن  و بدون  هیچگونه  شبههای  جدائی  بیندازد:

(قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (٣١)

قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ) (٣٢)

بگو:  اگر  خدا  را  دوست  میدارید  از  من  پیروی  کنید  تا  خدا  شما  را  دوست  بدارد  و  گناهانتان  را  ببخشاید،  و  خداوند  آمرزندۀ  مهربان  است. بگو:  از  خدا  و  از  پیغمبر  اطاعت  و  فرمانبرداری  کنید،  و  اگر  سرپیچی  کنند  (ایشان  به  خدا  و  پیغمبر  ایمان  ندارند  و  کافرند،  و)  خداوند  کافران  را  دوست  نمیدارد...

محبّت  خدا  ادعای  زبانی،  و  عشق  و جدانی  نیست.  بلکه  محبّت  خدا  و  عشق  به  الله  علاوه  از گفتار  برون  و نیّت  درون،  پیروی  از  رسول  خدا  و گام  نهادن  در  خط  سیر  رهنمودها  و  ارشادات  او،  و  تحقّق  راه  و  روش  وی  در  زندگی  است...  ایمان  تنها  واژههائی  نیست که  بر زبان میرود،  و تنها  احساساتی  هم  نیست که  بر  دل  میدود،  و  یا  فقط  شعائر  و  مراسمی  نیست که  انجام  میشود.  بلکه  ایمان  اطاعت  از  خدا  و  رسول،  و  عمل کردن  به  برنامۀ  الهی  است که  پیغمبر  آن  را  با  خود  آورده  است.

مفسّر  بزرگ  ابنکثیر  در  تفسیرش  در  بارۀ  آیۀ  نخستین  میگوید:  ،  این  آیۀ  بزرگوار  شامل  همۀ کسانی  است که  ادّعای  محبّت  خدا  و  عشق  به  الله  را  دارند  و  خود  بر  راه  محمّد  نبوده  و  در  طریقۀ  محمّدی گام  برنمیدارند...  اینان  در  حقیقت  دروغگویند  و  تا  در  همۀ  اقوال  و  اعمال  خود  از  شرع  محمّدی  و  دین  نبوی  پیروی  نکنند  دروغگو  خواهند  بود،  زیرا که  در  حدیث  صحیح  از  رسول  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم   روایت  شده  است که  فرموده  است:

(مَنْ عَمِلَ عَمَلاً لَیْسَ عَلَیْهِ أمْرُنا فَهُوَ رَدٌّ . . .)

هر  که  کاری  را  (به عنوان  یک  امر  دینی)  بکند  که  دستور  ما  بر  آن  نباشد،  مردود  و  ناپذیرفتنی  است...

ابنکثیر  در  بارۀ  آیۀ  دوم  می‏گوید  (قُلْ :أطیعُوا اللهَ وَالْرّسُوَل . فَإنْ تَوَلّوْا...)  بگو :  از  خدا  و  پیغمبر اطاعت  و  فرمانبرداری  کنید.  پس  اگر  سرییچی  کردند...  یعنی  اگر  با  دستور  پیغمبر  مخالفت  کردند.  (فَإنّ اللهَ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ)خداوند  کافران  را  دوست  نمیدارد...  این  کار  دلالت  دارد  بر  اینکه  مخالفت  در  راه  و  روش  با  پیغمبر  کفر  بشمار  است،  و  خدا  کسی  را که  بدین  صفت  موصوف  باشد  دوست  نمیدارد.  هرچند  هم  چنین  شخصی  ادعای  ایمان  را  داشته  باشد  و گمان  برد  که  او  دوستدار  خدا  و  شیفتۀ  الله  است)...

دانشمند  فرزانه  ابو  عبدالله  محمّد  ابن  قیّم  جوزیّه  در  کتابش  (زاد الْمعادِ فی هُدى خَیْر الْعِباد) میگوید:

(  هرکس  تأمل  در  سِیَر  و  اخبار  درست کند  و  به گواهی  بسیاری  از  اهل کتاب  و  مشرکان  در  بارۀ  رسالت  پیغمبر  صلی  الله  علیه  و  سلم  -  و  صداقت  او  در کار  نبوّت  بنگرد  برایش  معلوم  میشود  که  این  گواهی  آنان،  ایشان  را  به  دائرۀ  اسلام  داخل  نمیکند...  و  خواهد[12]

دانست که  اسلام  بالاتر  و  فراتر  از  این  است  و  تنها  در  شناخت  آن  خلاصه  نمیشود.  همچنین  اسلام  تنها  شناخت  آن  و  اقرار  بدان  نیست.  بلکه  اسلام  عبارت  است  از  شناخت  و  اقرار  و  انقیاد  و  التزام  اطاعت  از  پیغمبر  و پیروی  از  دین  او  در  ظاهر  و  در  باطن).

این  دین  دارای  حقیقت  مشخّص  و  مستقلّی  است  و  جز  با  بودن  آن  حقیقت،  چنین  آئینی  تحقّق  نمیپذیرد...  آن  حقیقت  هم  عبارت  است  از  اطاعت  از  شریعت  خدا،  و  پیروی  از  رسول  خدا،  و  داوری  بردن  به  سوی کتاب  خدا...  این  حقیقت  هم  از  عقیدۀ  توحیدی  سرچشمه  میگیرد که  در  اسلام  است.  توحید  الوهیّتی که  تنها  حقّ  او  است که  مردمان  را  بنده  خویش کند،  و  ایشان  را به  اطاعت  از  فرمان  خود  بخواند،  و  شرع  خویشتن  را  در  میانشان  به  اجراء  در  آورد،  و  ارزشها  و  معیارهائی  برایشان  وضع  میکند که  داوری  خود  را  به  پیش  آنها  میبرند  و  سر  بر  خط  فرمان  آنها  مینهند.  آنگاه  است که  توحید  قیمومت  و  تولیتی  حاصل  میآید که  حاکمیّت  در  تدبیر  و  تصرّف  سراسر گیتی  از  آن  خدا  است.  انسانها  هم  جز  قطعههائی  از  این  جهان  بزرگ  نیستند.

این  درس  نخست،  از  سورۀ  آل  عمران،  چنین  حقیقتی  را  بیان  میدارد -  همانگونه که  دیدیم  -  بگونۀ  روشن  و  کامل  و  شاملی که  هرکس که  میخواهد  مسلمان  باشد  از  رویاروئی  با  آن  و  تسلیم  در  برابر  آن گزیری  و گریزی  ندارد.  گمان  در  پیشگاه  خدا  دین  حقیقی  اسلام  است  ...  این  - تنها  این -  اسلامی  است که  خداوند  پذیرفته  و  ارسال  داشته  است  نه  اینکه  اسلام  عبارت  باشد  از  آن  چیزی که  افتراها  و  خیالپردازیها  به  تصویر  میکشد. 


 


[1] سال  هیئتهای  اعزامی

[2] استاد  محمد  عزّت  دروزه  در کتاب  ارزشمند  خود  بنام  (سـیرةالرسول،  صورة  مقتبسة  من  القرآن  الکریم)  بیان  میدارد که  :  (از  روایات  برمیآید که  این  هیئت  اعزامی  در  چهارۀ  نخستین  هجرت  به  مدینه  آمـده  است).  من  نمیدانم او  در  تعیین  این  تاریخ به کدام  روایتها  استناد  جسته  است.  چه  همۀ  روایتهائی که  بدان  مراجعه  نمودهام  سال  نهم  را  مینمایانند  یا  اینکه  جز  داستان  هیئت  اعزامی  نجران  همراه  با  سایر  هیئتهای  اعزامی  رابیان  نمیدارند  (و  معلوم  است که  عام  الوُفُود  هم  سال  نهم  است.

ناگفته  نماند که  ابنکثیر  در  تفسیرش  احتمال  داده  است که  آمدن  هیئت  اعزامی  نجران  شاید  پیش از  حدیبیه  بوده  باشد،  ولی  در  این  استناد  نگفته  است که  مستمسک او برای  چنین  احتمالی  چه  چیز  بوده  است،و  در  این کار  روایتی  را  از  سلف  معیّن  نکرده است که  شاید  مورد  استناد  او  در  این  احتمال  بوده  باشد.

به  هر  حال،  احتمال  نزول  این  آیات  در  بارۀ  هیئت  اعزامی  نجران،  بستگی  به  این  دارد که  چنین  هیئتی  پیش  از  حدیبیه  آمده  باشد.  اگر  آمدن  آنان  بدین  هنگام  صحیح  باشد،نزول  چنین  آیاتی  نیز  در این  باره  صحیح  خواهد بود.  امّا اگر  روایتهای  زیادی  را  استناد قرار دهیم که  دربارۀ  تعیین وقت  آمدن  هیئت اعزامی  نجران نقل  شده و  زمان آن  را  عامالوفود  در  سال  نهم  میدانند،  ما  مجبور  خواهیم  شد که  میان  چنین  روایاتی و  مناسبتی که  این  روایات  بیان  میدارند  و  میگویند که  این  آیهها  دربـارۀ  آن  نـازل  شدهاند،  جدائی  بیندازیم. مؤلف   

[3] مراجعه  شود  به  تفسیر(الف،لام،  میم)  در اول  سورۀ  بقره.

[4] ترجمۀ  حاشیۀ  عربی  را عیناً  از کتاب  مقدّس به  زبان  فارسی  چاپ  ١٩٧٨  صفحۀ  ٨  آیههای  ١  تا  ٥  نقل  مینمائیم:(و واقع  شد که  چون  آدمیان  شروع کردند  به  زیاد  شدن  بر روی  زمین  و  دختران  برای  ایشان  متولّد  گردیدند.  پسران  خدا  دختران  آدمیان  را  دیدند که  نیکو  منظرند  و  از  هر کدام  که  خواستند  زنان  برای  خویشتن  میگرفتند. و  خداوند گفت  روح  من  در  انسان  دائماً  داوری  نخواهد کرد  زیرا که  او  نیز  بشر  است  لیکن  ایّام  وی  صدوبیست  سال  خواهد  بود. و  در آن  ایّام  مردان  تنومند  در  زمین  بودند  و  بعد  از  هنگامی  که  پسران  خدا به  دختران  آدمیان  در  آمدند و  آنها  برای  ایشان  اولاد  زائیدند  ایشان  جبّارانی  بودند که  در  زمان  سلف  مردان  نامور  شدند).

[5] مائده:  73

[6] مائده:  ١٧

[7] ٤-به  آیۀ  ١١٦  سورۀ  مائده، و  آیۀ  ٥١  سورۀ  نحل  مراجعه  شود.

[8] به  آیۀ  ٣١  سورۀ  توبه  مراجعه  شود.

[9] دعوت  به  اسلام.  آرنولد،  ترجمۀ  حسن  ابراهیم  و  همکارانش،  صفحۀ  ٥٢  و  ٥٣

[10] مرجع  سابق،  صفحۀ  ٦٧

[11] بکار  بردن  (دست)  و  (چشـم)  و  (گوش)  و  (انگشت)  ...  بـرای  خدا  جنبۀ  مجازی  دارد.  ذکر  انگشت  در  اینجا کنایه  از  اندام  قدرت  است که  دست  است و  انگشت  جزئی  ازآن  است.  (مترجم)

[12] امروزه  هم  خاورشناسان  و  اسلامشناسانیکه  به  حقّانیّت  اسلام  مقرّند  یا کسانی که  تنها  در  سخـن  اسلام  را  میپذیرند،  مشمول  مطالب  مذکور  میباشند.  (مترجم)

 

رهنمودهای سوره‌ی آل عمران

 

رهنمودهای سوره‌ی آل عمران

 

سوره  آل  عمران 

مدنی  و  ٢٠٠  آیه  است ‌و  بعد از  انفال   نازل  شده  است

بسم  الله  الرحمن  الرحیم

این  قرآن ‌کتاب  این  دعوت  است‌.  قرآن‌ جان‌،  انگیزه‌،  مایۀ  بقاء‌،  هستی‌،  نگهبان  نگهدار،  سخن‌،  مـترجم‌،  دستور،  برنامه،  و  بالأخره  مرجع  این  دعـوت  است  ...  مرجعی  است  که  این  دعوت‌کنندگان‌،  ابزارهای  کار  و  برنامه‌های  حرکت  و  توشۀ  راه  را  از  آن  برمیگیرند.

باید  بدانیـم‌ که  میان  ما  و  میان  قرآن‌ گودال  ژرفی  خواهد  بود،  مادام ‌که  در  آئینۀ  ذهن  و  فکر  خود  نگنجانیم‌ که  قبلاً  ملّت  زنده‌ای که  وجود  حقیقی  داشته  با  این  قرآن  ندا  در  داده  شده  است  و  همچنین  به  وسیلۀ  آن  رخدادهای  واقعی  در  زندگانی  این  ملّت  به  وقوع  پیوسته  است‌،  و  بدان  زندگی  حقیقی  انسانی  در  این  زمین  رهبری ‌گشته  است‌،  و  با  آن  نبرد  سختی  در  اندرون  نـفس  بشری  درگرفته  و  پیکار  جانانه‌ای  در  قطعه‌ای  از  زمین  به  گردش  و  چرخش  افتاده  است‌.  نبرد  و  پیکار  عظیمی که  پر  از  دگرگونیها  و  تأثیرپذیریها  و  پـاسخگو‌ئیها  بوده  است‌.

همچنین  مانع  ستبر  و  محکمی  میان  دلهـایمان  و  میان  قرآن  خواهد  بود،  مادام‌ که  ما  قرآن  را  بدانگونه  بخوانیم  یا  بشنویم ‌که‌ گوئی  قرآن  آوازها  و  زمزمه‌های  مذهبی  سرگیجه‌آوری  بیش  نیست  و  تنها  و  تنها  ارزش  خواندن  یا  شنیدن  را  دارد  و  اصلاً  پیوندی  با  واقعیّات  زندگی  بشری  نداشته  و  میان  آن  و  میان‌ کارهائی ‌که  روزانه  متوجّه  این  آفریدۀ  انسان  نام  و  این  ملّت  مسـلمان  نام  میگردد،  رابطه‌ای  وجود  ندارد.  در  صورتی  که  بدانگاه  که  آیات  قرآن  نازل  شد،  با  نفسها  و  وقائع  و  رخدادهای  زنده‌ای ‌که  دارای  وجود  واقعی  زنده‌ای  بودند  روبرو  گردید،  و  عملاً هم  نفسها  و وقائع  و  رخدادها  را  رهنمود  شد،  و  بگونۀ  خویش  دنیائی  ساخته  و  پرداخته‌ کرد که  ویژگیهائی  به  زندگی  (‌انسان‌)  بطور  عام  و  به  زندگی  ملّت  مسلمان  بطور  خاص  بخشید.

یکی  از  معجزات  برجستۀ  قرآن  در  این  است ‌که  قرآن  بیامد و با واقعیّت  معیّنی ‌در زندگی  ملّت  معینّی  و آن  هم  در  دورۀ  معیّنی  از  ادوار  تاریخ  روبرو گردید،  و  چنین  ملّتی  را  به  مبارزه  بزرگی ‌کشاند که  نه  تنها  چهرۀ  تاریخ  آن  ملّت  را  تغییر داد،  بلکه  به  همراه  آن  چهرۀ  تاریخ  همۀ  بشریّت  را  دگرگون ‌کرد.  ولی  قـرآن‌، ‌گذشته  از  آن‌،  همیشه  در صحنه  است  و پیوسته  با  ملّتها  روبرو  است‌،  و  قدرت  و  توان  آن  را  دارد که  هم  اینک  به  زندگی ‌کنونی  جهت  دهد  و  آن  را  در  راستای  بهزیستی  و  خوشبختی  رهنمود کند،  آنگو‌نه ‌که ‌گوئی  همین  لحظه  دارد  نازل  می‌شود  تا  با گروه  مسلمانان  روبرو  شود  و  ایشان  را  در  کار  و  بار  روزمرۀ  زندگیشان  راهنمائی ‌کند  و  در  پیکار  سخت  و  همسکی  آنان  با  جاهلیّت  پیرامون  و  بیرونشان،  و  با  ستیز  بی‌امان  آنان  با  دشمنان  داخل  نفس  و  مستقرّ  در  دنیای  دل  و  درونشان  شرکت  جوید،  و  همان  پویندگی  و  سرزندگی  و  ماهیّتی  را  از  خود  نشان  دهد که  آن  روز  در  آن  رقعه  از  زمین  داشت  و  نمایاند.

برای  اینکه  ما  به  نـیروی  تلاشگر  قـرآن  و  حقیقت  پـویندگی  و  سرزندگی ‌نهفته  در آن  پی  بریم  و از  رهنمودهای  اندوخته  در  آن  برای  گروه  مسلمانان  در  هر  نسلی  که  باشند  استفاده ‌کنیم‌،  لازم  است  در  آئینۀ  ذهن  خود،  هستی  و کیان  گروه  مسلمانانی  را  مجسّم ‌کنیم ‌که  نخستین  بار  مخاطب  این  قرآن  قرار گرفته‌اند...  هستی  و  کیانی ‌که ‌گوئی  هم  اینک  در  واقع  حیات  در  جنبش  و  تکاپو  است‌،  و  با  رخدادهائی  روبرو  می‌گردد که  در  مدینه  و  در  همۀ  سرزمینهای  جزیرة‌العرب  عربستان  می‌گذرد.  هم  اینک ‌گوئی  با  دشمنان  خود  در  رزم  و  با  دوستان  خویش  در  بزم‌ کار  و  بار  روزگـار  است‌.  و  با هواها  و  هوسها  در  جنگ  و  پـیکار  است‌.  قرآن  در  آن  روزگار  نازل  می‌شد  تا  با  همۀ  اینها  رویاروی  شود  و  گامهای  خویش  را  در  میدان  بزرگ  و گستردۀ ‌کارزار  استوار کند،  و  با  نفسی که  در  درون  دارد  بستیزد  و  با  دشمنانی که  در  بیرون  دارد  و  در  مدینه  و  مکّه  و  اطراف  آن  دو،  و  همچنین  در  فراسوی  آنجاها  به ‌کمین  نشسته  و  در  پی  فرصت  می‏باشند،  به  جـنگ  و  نبرد  جانانه‌ای  پردازد...  آری‌...  لازم  است  با  آن‌ گروه  نخستین  بسر  بریم  و  آنان  را  در  حقیقت  بشریّت  خویش  و  در  زندگانی  واقعی  خود  و  در  مشکلات  انسـانیشان‌،  پیش  چشم  داریم‌.  بیندیشیم ‌که  چگونه  این  قرآن  در کارهای  روزانه  و  در  اهداف  کلّی ‌که  داشته‌اند  بطور  یکسان  آنان  را  مستقیماً  رهبری ‌کرده  است‌.  ببینیم‌ که  چگونه  قرآن  دست  ایشان  را گرفته  و گام  به ‌گام  و  پا  به  پا  آنان  را  راه  می‌برد. گاهی  سکـندری  می‌خورند  و گاهی  به  پا  می‌خیزند،  از  راه  منحرف  می‌شوند  و  باز  به  راستای  راه  برمی‌گردند.  خسته  و  درمانده  می شوند  و  دوباره  نـیرو  می‌گیرند  و  مقاومت  می‌ورزند.  ناراحت  می‌شوند  و  رنجها  را  تحمّل  می‌کنند  پلّه‌های  ترقّی  و  تعالی  را آهسته  و  آرام  با  رنج  و  زحمت  می‌پیمایند،  و  با  شکیبائی  و  مجاهدت  بالاتر  و  بالاتر  می‌روند.  در  آنان  همۀ  ویژگی‌های  انسان  و  همۀ  ضعفهای  انسان  و  همۀ  نیروها  و  توانهای  انسان  جلوه‌گر  و  هویدا  می‌گردد.

بر این  اساس  است ‌که  می‌فهمیم  ما  نیز  همانگونه  مـورد  خطاب  قرآنیم ‌که ‌گروه  نخستین‌،  و  اینکه  بشریّتی  را که  در  هستی  خود  می‏بینیم  و  می‌شناسیم  و  همۀ  ویژگیهای  آن  را  احساس  می‌کنیم‌،  می‌تواند  پاسخگوی  قرآن  باشد  و  در  شاهراه  زندگی  از  پیشوائی  آن  سود  جوید  و  بهره‌ور  گردد.

ما  با  این  دید  قرآن  را  زنده  خواهیم  یافت  و  می‌بینیم‌ که  در  زندگی گروه  مسلمانان  نخستین‌ کارگر  بوده  و  می‌تواند  در  زندگی  ما  هـم  دوباره ‌کارگر  باشد.  و  احساس  خواهیم‌ کرد که  قرآن‌،  هم  امروز  و  هم  فردا  با  ما  خواهد  بود،  و  قرآن  تنها  آوازها  و  نغمه‌های  مذهبی  سرگیجه‌آور  و  دور  از  واقعیّت  زندگی  مشخّص  ما  نیست‌،  و  همچنین  قرآن  تاریخی  نیست ‌که‌ گذشته  باشند  و  به  پایان  آمده  باشد  و کارآئی  و کنش  آن  با  زندگی  بشری  پوچ  و  نابود  و بی‌اثر  شده  باشد.

بیگمان  قرآن  حقیقتی  است ‌که  تا  جهان  هست  آن  هم  خواهد  بود.  جهان ‌کتاب  دیدنی  خدا  است‌،  و  قرآن ‌کتاب  خواندنی  او  است‌،  هر دوی  آنها  دلیل  و گواه  بر  وجود  صاحب  نوآور  و  هستی  بخش  بود  بوده  و  هر  دوی  آنها  موجودی  هستند که  آفریده  شده‌اند  تا  مؤثّر  و کارگر  باشند...  جهان  با  قوانینی ‌که  دارد  پیوسته  در  چرخش  و  گردش  است  و  نقشی  را که  آفریدگارش  در  دائرۀ  هستی  بدو  واگذار  فرموده  است  اجراء  می‌نماید.  خورشید  پیوسته  در  فلک  خود  در  حرکت  است  و  نقش  خویش  را  اداء  می‌کند.  ماه  و  زمین‌،  و  سائر  ستارگان  درکارند  و  طول  زمان  آنها  را  از  ادای  وظیفه  باز  نـمی‌دارد  و  از  تازگی  این  نقش  در  دائرۀ  هستی  نمی‌کاهد...  قرآن  نیز  نقش  خود  را  نسبت  به  بشریّت  اداء  نموده  و  هنوز  هـم  همان  است‌ که  بود  و  نقش  خویش  را  در  این  باره  ایفاء  می‌نماید.  چه  انسان  هم  همان  انسان  است  و  نیازمند  بدان  است‌.  انسان  در  جوهره  و  در  اصل  فطرتش  همان  است‌ که  بود.  این  قرآن  خطاب  یزدان  برای  این انسـان  است‌،  و  انسان  فعلی  جزو  همان  انسانهائی  است‌ که  پیشتر  بودند  و  مخاطبان  خدا  بدان  بودند.  خطابی  است  که  تغییر  نمی‌کند،  زیرا  انسان  خودش  هم  به  مـوجود  دیگری  تبدیل  نشده  است‌،  هرچند  هم  شرائط  و  ظروف  آمیزه‌ها  و  انگیزه‌های  پیرامونش  دگرگون  شده‌،  و  او  از  آنها،  و  آنها  از  او  متأثّر گشته  بـاشند...[1] 

قرآن  اصل  فطرت  انسان  و  اصل  حقیقت  انسان  را  مخاطب  قرار  می‌دهد،  و  سرشت  و ماهیّت  او  هم  تغییر  نمی‌کند  و  به  چیز  دیگری  تبدیل  نمی‌شود...  قرآن  می‌تواند  زندگی  او  را  هم  امروز  و  هم  فردا  رهبری  و  هدایت ‌کند  زیرا  برای  این ‌کار  آماده  و  آراسته  شده  است‌.  بدان  علّت ‌که  قرآن  آخرین  خطاب  خدا  است‌،  و  بدان  سبب ‌که  سرشت  آن  همچون  سرشت  این  جهان  است  و  استوار  و  پویا  بوده  و  تغییر  و  تبدیل  نمی‌شناسد.

وقتی  خنده‌دار  و  مسخره  خواهد  بود  که  کسی  مثلاً  نسبت  به  خورشید  بگوید:  این  ستارۀ ‌کهنۀ  (‌مرتجعانه‌ای‌)  است  و  لازم  است  ستارۀ  نو  (‌متمدّنانه‌ای‌)  جایگزین  آن  بشود،  یا  این  (‌انسان‌)  آفریدۀ ‌کهنۀ (‌مرتجعانه‌ای‌)  است  و  باید  موجود  (‌متمّدنانه‌)  دیگری  برای  آبادانی  این  زمین  جای  او  بنشیند!‌..  وقتی که‌ گفتن  هم  این  و  هـم  آن‌،  خنده‌دار  و  مسخره  است‌،‌ گفتن  چنین ‌گفتاری  در  بارۀ  قرآن‌،  آخرین  خطاب  خدا  با  انسان‌،  بسی  خنده‌دارتر  و  مسخره‌آمیزتر  خواهد  بود.

*

این  سوره  بخش  زنده‌ای  از  زنده ای ‌گروه  مسلمانان  در  مدینه  را  مجسّم  می‌گرداند که  مربوط  به  بعد  از  (‌جنگ  بدر)  به  سال  دوم  هجری‌،  و  بعد  از  (‌جنگ  اُ‌حُد)  به ‌سال  سوم  هجری  می‌شود.  هم‌ چنین  این  بخش  شامل  ظروف  و  شرائطی  می‌گردد که  در  خلال  ایـن  مـدّت  از  زمان‌،  زندگی  را  در بر  می‌گرفته  است‌.  و  نیز  شامل  پـویش  و  کنشی  می‌باشد که  قرآن  در کنار  رخدادها  در  این  زندگی  داشته  و  تأثیراتی  که  در  نواحی ‌گوناگون  حیات  پدیدار  کرده  است‌.

نصوص  قرآنی  از  آن  پویائی  و  نیرونی  برخوردارند که  می‌توانند  چهرۀ  آن  روزگار  را  و  چهرۀ  حیاتی  را که  گروه  مسلمانان  در  آن  میزیسته‌اند،  و  چهرۀ  برخوردها  و  درگیریها  و  آمیزه‌ها  و  انگیزه‌هائی  را که  چنین  حیاتی  را  در بر  می‌گرفته‌اند،  همراه  با  آن  رازها  و  رمزهای  نهان  در  ضمیر  و  وجدان‌،  و  آن  خاطره‌هائی که  بر  دلهـا  می‌گذشته‌اند،  و  آن  احساساتی ‌که  در  پهن  دشت  سینه  ها  گلاویز  همدیگر  می‌شده  و  بهم  می‌آمیخته‌انـد،  همه  و  همه  را  در  ذهن  حاضر  آرد  و  پیش  چشم  نگاه  دارد.  تـا  بدانجا که  خوا‌نندۀ  آن  نصوص‌ گوئی  در  آن  حوادث  بسر  می‏برد  و  با  ملّتی  زندگی  می‌کند که  که  چنان  رخدادهائی  فرو  رفته  و  با  آنها کلنجار  می‌رود.  اگر  انسان  چشمانش  را  بر هم  نهد  حه  بسا  پیکرهای ‌گروه  مسلمانان  برایش  نمودار  شوند -  همانگونه  که  برای  خـود  من  نمودار  شده‌اند  -  و  ببیند که  می روند  و  میآیند  و  نشانه‌های  ظاهری  بر  چهره‌ها،  و  احساسات  مستقرّ  در  دلها  دارند،  و  دشمنانشان  آنان  را  می‌پایند  و کینه‌ها  و  نیرنگها  از  ایشان  به  دل  می‌گیرند  و  مـیانشان  تـهمتها  و  شبهه‌ها  می‌پراکنند،  و  در کمین  آنان  بوده  و  چشم  به  انتظار  بلاهائی  هستند که  بدیشان  برسد  و  تباهشان  سازد.  و  مردمان  را  علیه  آنان ‌گرد  آورده  و  به  میدان  نبردشان  کشانده  و  با  تمام  قدرت  بر  آنان  می‌تازند.  ولی  در  برابرشان  تاب  مقاومت  نداشته  و  در  (‌اُ‌حد)  راه ‌گریز  در  پیش  می‌گیرند.  سپس  دوباره  تاخت  میآورند  و  آنان  را  شکست  می‌دهند  ...  بدین  منوال  هر نوع  حرکتی که  در  کارزار  می‌گذرد  و  هر  نوع  انفعال  باطنی  و  نشانۀ  ظاهری  که  به  همراه  چنان  حرکاتی  پدیدار  می‌شود،  برای  انسان  جلوه‌گر،  و  آشکارا  در  برابر  چشمان  رژه  میرود...  قرآن  را  می‌بینیم‌ که  پائین  میآید  تا  با کید  و  مکر  و  دسیسه  و  نیرنگ  دشمنان  روبرو  شود،  هرگونه  تهمت  و  شـبهه‌ای  را  نقش  بر آب ‌گرداند،  دلها  و گامها  را  ثابت  و  پابرجای  دارد،  جانها  و  اندیشه‌ها  را  رهنمود  نماید،  دنبالۀ  واقعه  را  گیرد  و  عبرت  آن  را  آشکار  سازد،  جهان  بینی  را  بنیاد  نهد  و  تاریکی  را  از  آن  بزداید، ‌گروه  مؤمنان  را  از  دشمن  ستمکار  و  از  نیرنگ  بدکردار  برحذر  دارد،  و گام  به ‌گام  ایشان  را  در  میان  خارها  و  دامها  و  تورها  همچون  پیشوائی  آگاه  از  فطرت  و  آشنای ‌به  آنچه  سینه‌ها  در  خود  نهان  می‌دارند  رهبری  و  راهنمائی ‌گرداند.

بعد  از  همۀ  اینها،  آنچه ‌که  می‌ماند  رهنمودها  و  اندرزهائی  است ‌که  سوره  در گرفته  است‌.  رهنمودها  و  اندرزهائی ‌که  از  قید  زمان  و  مکان  رها  و  از  بند  شرائط  و  آمیزه‌ها  آزادند،  و  با  نفس  بشری  و  با گروه  مسلمانان  -‌ هم  امروز  و  هم  فـردا  - و  با  همۀ  بشریّت  روبرو  می گر‌دند  و گوئی  این  رهنمودها  همین  الآن  برای  بشریّت  نازل  می‌گردد،  و  در  بارۀ  امور کنونی  آنان  با  ایشان  سخن  میراند،  و  راجع  به  واقعیّت  موجودشان با ایشان  رویاروی  می‌شود.  ابن  بدان  علّت  است ‌که  این  رهنمودها  و  اندرزها،  شامل ‌کارها  و  رخدادها  و  احساسهای  درونی  و  حالتهای  نفسانی  است‌،  و گوئی  در  سیاق  سورۀ  مورد  نظر  بوده  است‌...  بلکه  بطور  حتم  در  تقدیر  خداوند  دانا  و  آگاه  از  نفسها  و  چیزها  و کـارها،  منظور  بوده  و  در  نظر گرفته  شده  است‌.

بنابراین،  روشن  می‌گردد که  این  قرآن‌،  قرآن  این  دعوت  در  هر  مکان  و  در  هر  زمانی  است‌،  قانون  این  ملّت  در  هر  نسل  و  از  هر  نژادی  است‌،  پیش  قراول  راه  و  راهنمای  طریق  در  طول  قرون  و  اعصار  است‌...  زیرا  قرآن  آخرین  خطاب  خدا  با  این  انسان  در  همۀ  ازمنه  و  ادوار  است‌.  در  این  مدّت  از  زمان ‌گروه  مسلمانان  تا  اندازه‌ای  در  جایگاه  جدید  زندگی  خود  در  مدینة‌الرسول  صلّی الله علیه وآله وسلّم  استقرار  یافته  بودند،  و  به  دنبال  مقصد  و  هدفی که  داشتند گامی  به  جلو  برداشتند،  مقصد  و  هدفی که  ما  آن  را  در  این ‌کتاب  (‌فی  ظلال  القرآن‌)  در  سرآغاز  سخن  از  (‌سورۀ  بقره‌)  بیان ‌کردیم‌.

جنگ  بدر  بزرگ  بوقوع  پـیوست‌.  خـداونـد  در  آن  پیروزی  را  نصیب  مسلمانان‌ کرد  و  ایشان  را  بر  قریشیها  چیره  فرمود.  این  پیروزی  پاداشش  شرائط  و ظروفی که  در  آن  رخ  داده  بود  و  آمیزه‌هائی ‌که  آ‌ن  را  فراگرفته  بود،  بوی  معجزۀ  خارق‌العاده‌ای  میداد...  بدین  سبب  مردی  همچون  عبدالله  پسر  اُ‌بَیّ  پسـر  سَلُول ‌کـه  از  بزرگان  خزرج  بود  ناچار گردید از  عظمت  خود  پائین  بیاید  و  از  دشمنانگی  و  بدسگالی  خـویش  در  بارۀ  این  آئین  و  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم   آن  بکاهد  و  جلو کینه‌توزی  و  حسودی  خود  را  نسبت  به  پیامبر گرامی  بگیرد  و  به  عنوان  منافقی  به  گروه  مسلمانان  بپیوندد،  و  همو  بگوید:  (‌این  کـاری  است‌ که  روی  نموده  است  )‌...  یعنی  برای  آن  راهی  پیدا  شده  است  و  در  چنین  راهی گام  برمی‏دارد  و  هیچ  مانعی  نمیتواند  جلو  آن  را  بگیرد.

بدین  لحاظ  تخم  نفاق  در  مدینه  پیدا  شد  -  یا  بالا گرفت  و  جوجه  داد؛  چه  پیش  از  جنگ  بدر  در  آنـجا کسانی  بودند که  مجبور  شده  بودند که  با  اهل  و  خانوادۀ  خود که  مسلمان  شده  بودند  نفاق  و  دوروئی  ورزند  - ‌گروهی  از  مردان  و  صاحبان  مرتبه  و  مـقام  در  میانشان‌،  مجبور  شدند که  ظاهراً  اسلام  را بپذیرند  و  به  جامعۀ  اسلامی  بپیوندند،  ولی  در  نفس  خود کینه‌توزی  و  دشمنانگی  با  اسلام  و  مسلمانان  را  جای  دهند  و  منتظر  باشند  تا  کی  شود که  بلاها  و  مصیبتهائی  به  مسلمانان  رسد.  همچنین  منتظر  بودند  تا  از کدام  درزها  و  سوراخها  اختلاف  میان  مسلمانان  بیفتد  و  شکافها  به  صف  آنان  رخنه ‌کند،  پیوسته  چشم  به  راه  حوادثی  بـودند که  روی  دهـد  و  نیروی  مسلمانان  را  از  هم  پـاشد  و  صـف  اسـلامی  را  پراکنده  کند  تا  چیزهائی که  در  دل  دارند  و کینه‌هائی  که  در سینه‌ها  نهان  است  بیرون  دهند،  یا  اگر  بشود  فرصت  را  غنیمت  شمرده  و  ضربۀ  درهم  شکننده‌ای  بر  پیکرشان  وارد  آورند  و  ایشان  را  تارومار گردا‌نند.

چنین  منافقانی‌،  هم‌پیمانانی  را  در  مـیان  یهودیان  پـیدا  کرده  بودند که  سرشت  ایشان  را  داشتند  و کسانی  بودند  که ‌کینه  از  اسلام  و  مسلمانان  و  پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم   به  دل  گرفته  بودند،‌ کینه‌ای  همسان ‌کینۀ  منافقان  و  بلکه‌ کینه‌ای  به  مراتب  شدیدتر  و  بدتر،  چه  اسلام  سخت  مقام  آنان  را  در میان  (‌امّیها)  ی  عرب  و  در  مدینه  بخطر  انداخت‌،  و  شکافی  را که  یهودیان  از  راه  آن  میتوانستند  نفوذ کنند  و  اَوْس  وخَزْرَج  را به  بازی ‌گیرند  بر رویشان  بست،  بعد  از  آنکه  افراد  آن  دو  طائفه  به  نعمت  ایمان  دسترسی  یافتند  و  با  لطف  پروردگار  برادران  یکدیگر  شدند  و  در  سایۀ  اسلام  صف  واحد  محکمی گشتند.

یهودیان  به ‌دنبال  پیروزی  مسلمانان  در  بدر  آتش ‌گرفتند  و  از  غصّه  آب  در  دهانشان  خشکید  و  جوشش  آتش ‌کینۀ  ایشان  نسبت  به ‌گروه  اسلامی  بالا گرفت‌،  با  تمام  قدرت  شروع ‌کردند  به  دسیسه  و  نـیرنگ  و  فتنه‌انگیزی  و  رایزنی‌،  می‌کوشیدند  تا  صف  اسلامی  را از  هم  پاشند  و  به  دلهای  مسلمانان  شک  و  حیرت  اندازند،  و  در  میان  مـؤمنان  شـبهه‌ها  و  تـردیدهائی  در  بارۀ  عقیده  و  باورداشتشان  و  در  بارۀ  ذات  خودشان  بطور  یکسان  نشر  و  پراکنده  نمایند.

در  این  فـاصله  حادثۀ  بنی  قَیْنُقاع  رخ  داد  و  پرده  از  دشمنانگی  فرو  افتاد  و  دشمنی  آشکار  و  نمایان  گردید...  هرچند که  میان  یهودیان  و  میان  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  پیمانهائی  بود که  آنها  را  به‌ هنگام  تشریف  فرمائی  خود  به  مدینه  با  ایشان  بسته  بود.

همچنین  مشرکانی ‌که  از  بدر  فرار کرده  و کشتگانی  از  خود  برجای ‌گذاشته  بودند  و  خونبها  و  قصاص  آنان  را  دریافت  نکرده  بودند،  هزار  حسـاب  برای  پـیروزی  محمد صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  اردوگاه  مدینه  می‌کردند  و  در  بارۀ  خطری که  در  این  صورت  متوجّه  تجارت  و  بازرگانیشان  و  مقام  و  منزلتشان  و  هستی  و  وجودشان  می‌شد  سخنها  می‌گفتند  و  اندیشه‌ها  می‌کردند.  از  اینجا  بود که  خویشتن  را  آماده  دفع  این  خطر  نابودکننده  مینمودند  و  میخواستند  که  قبل  از  آنکه  نشود  در  برابر  آن‌ کاری کرد  و  به  غائله  آن  پایان  داد،  آن  را  نابود  و  تباه  سازند.

هنگامی که  دشمنان  اردوگاه  اسلامی  در  عنفوان  قوّت  و  همچنین  در  عنفوان‌ کینه‌توزی  خود  بودند،  صف  اسلامی  هنوز  در اوائل  نشاً‌ت خود  در  مـدینه  بود  و  تازه  پا  می‌گرفت‌. مسلمانان  کـاملاً  ناهماهنگ  بودند.  در  میانشان  گرچه  گز‌یده‌ا‌ی  از  پـیشتازان  مـهاجر  و  انـصار  بود،  ولی  از  سوی  دیگر  در  میانشان  افراد  و  اشخاصی  بودند که  هنوز  پخته  نبودند.  مسلمانان  بطور کلّی  بدان  تجارب  واقعی  و  آزمونهای  عملی  دست  نیافته  بودند که  بتواند  ناهمواریها  را  هموار  و  موانع  را  از  سر راه  بردارد  و  حقیقت  دعوت  و  حقیقت  ظروف  و  شرائط  آمیخته  و  پیوسته  بدان  را  بشناساند  و  بیانگر  حقیقت  روش  عملی  دعوت  و  نمودار  حقیقت  تکالیف  خود  باشد.

منافقان  -  و  در  رأس  آنان  عبدالله  پسر  ابیّ  -  در  جامعه  برو  و  بیا  و  مقام  و  منزلتی  داشتند،  و  هنوز  روابط  خانوادگی  و  پیوندهای  قبیله‌ای ‌گسیخته  نشده  بود.  هنوز  هم  این  احساس‌ که  تنها  عقیدۀ  مسلمانان  خانوادۀ  ایشان  و  قبیله  آنان  است  و  یگانه  خویشاوندی  و  پیوندشان  است  و  با  آن  هیچگونه  خویشی  و  پیوسگی  دیگری  پذیرفتنی  نیست‌،  در  جان  و  دل  مسلمانان ‌کاملاً  رخنه  ننموده  و  پخته  نشده  بود.  بر  این  اساس  بود که  به‌ سبب  وجود  چنین  عناصری که  در  صف  مسلمانان  رخنه  نموده  بودند  و  در  سرنوشت  آنان  مؤثّر  بودند،  صف  اسلامی  دچار گسیختگی  و  پراکندگی  بود.[2] 

 

یهودیان  را  نیز  در  مدینه  برو  و  بیا  و  مقام  و  منزلتی  بود،  و  با  ساکنان  آن  ارتباطات

اقتصادی  و  تعهدات  تجاری  و  غیره  داشتند.  در  این  هنگام  هنوز  هم  د‌شمنی  ایشان  بروز نکرده  و  آشکار  نشده  بود  و  در  جان  و  دل  مسلمانان  هم  این  احساس  پخته  نگشته  بود که  تنها  عقیدۀ  ایشان  عهد  و  پیمان‌،  و  وطن  و  میهن‌،  و  ملاک  مـعامله  و  عقد  قراردادها  است  و  بس‌.  و  اینکه  بدانند که  هیچ  رابطه  و  پیوندی  و  خویشی  و  قرابتی  بقاء  و  اعتبار  ندارد  وقتی  که  با  عقیده  مخالفت  و  آشوب  و  هرج  و  مرج‌گیر  آورده  بودند.  در  آنجا کسانی  هم  در  میان  مسلمانان  پیدا  می‌شدند که  به  سخنانشان ‌گوش  فرا  دهند  و  از  گفته‌هایشان  متأ‌ثّر گردند.  همچنین  کسانی  هم  بودند  که  عملیاتی  راکه  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  برای  دفع  مکر  و کید  و  نیرنگ  آنان  میخواست  در  بارۀ  ایشان  اجراء‌ کند،  از  سر آنان  دفع  نمایند  و  ایشان  را  برهانند.[3]

از  سوی  دیگر  مسلمانان  در  بدر  پیروز  شده  بودند،  آن  هم  چنان  پیروزی کامل  و  چشمگیر  و  خیره‌کننده‌ای که  با  کمترین ‌کوشش  و  بذل  و  بخشش  فرا  چنگشان  افتاده  بود.  شمارۀ  اندکی  از  مسلمانان  بیرون  رفته  بودند که  به  توشه  و  ساز و  برگ  چندانی  مجهّز نبودند و  با  آن  لشکر  انبوه  قریشیان ‌که  با  ساز  و  برگ  و  زاد  و  توشۀ  تمام  مجهّز  بود  رویاروی  شدند.  لیکن ‌کارزار  طولی  نکشید که  پرده  از  آن  پیروزی  همه  جانبه  و  خیره‌کننده  برداشت  و  فتح  و  ظفر  نصیب  مؤمنان‌ گردید.

این  پیروزی  در  نخستین  برخورد  لشکریان  خدا  با  لشکریان  شرک‌،  یکی  از  مقدّرات  خداوند  بود.  امروز  ما  بخشی  از  حکمت  آن  را  درمییابیم‌.  شاید  این  پیروزی  به‌ خاطر  پابرجائی  دعوت  نوپا  و  استقرار  آن  بوده  است‌.  یا  اینکه  مسلمانان  به  محک ‌کارزار  زده  شده‌انـد  تا  موجودیّت  ایشان  عملاً  ثابت  شود،  و  آتش  پیکار  وجود  سره  آنان  را  پدیدار کند،  بدان  خاطر که  بعد  از  آن  بتوانند  به  راه  خود  ادامه  دهند  و  ثابت  قدم  و  استوار  در  نبرد  روزگار  به  پیش  تازند.

و  امّا  مسلمانان  چه  بسا  از  این  پیروزی  چنین  به  دل  جای  داده  باشند که  این  امر  طبیعی  بوده  و  پیوسته  چنین  خواهد  بود  و کار  بگونۀ  دیگری  جز  آن  نخواهد  بود.  بیگمان  پیروزی  همیشه  با  ایشان  بوده  و  در  همۀ  مراحل  راه  شاهد  فتح  و  ظفر  را  در  آغوش  میگیرند.  مگر  نه  این  است‌ که  ایشان  مسلمانند؟  و  مگر  دشمنان  ایشان ‌کافر  نیستند؟  پس  در  این  صورت  هر جا  و  هر گاه  مسلمانان  با  کافران  درگیر  شوند  و  میانشان  آتش  جنگی  شعله  برفروزد  بیگمان  پیروزی  از  آن  ایشان  خواهد  بود  و  نباید  جز  این  باشد!

لیکن  سنّت  خدا  در  پیروزی  و  شکست  بدین  پایه  ساده  و  آسان  نیست‌.  این  سنّت  در  سـاختن  نـفسها،  پیراستن  صفها،  آماده‌ کردن  ساز  و  برگ  و  زاد  و  توشه  پـیکار،  پیروی  از  برنامه  و  روش ‌کار،  فرمانبرداری  نمودن  و  رعایت  نظم  و  نظام‌ کردن‌،  بیداری  در  برابر  خواطر  نفس  و  آگاهی  ا‌ز  حرکات  میدان  و  ...،  مقتضیات  و  شروطی  دارد.  آنچه  خد‌اوند  از  شکست  در  (جنگ  احد)  میخواهد  به  مسلمانان  بیاموزد  این  است‌.  سورۀ  آل  عمران  این  درس  را  بگونۀ  زنده  و  بسیار  مؤثّری  عرضه  میدارد  و  اسباب  و  علل  آن  را  مینمایاند  و کارهائی  را که  از  برخی  از  مسلمانان  سرزده  است  و  سبب  شکست  گشته  است  نشان  می‌دهد.  در  پـرتو  آن  هم  پـندها  و  اندرزهای  سازنده‌ای  برای  نفس  و  صف  مسلمانان  بطور  یکسان  بیان  میدارد.

هنگامی ‌که  جنگ  احد  را  مورد  بررسی  قرار  میدهیم  خواهیم  دید که  تعلیم  این  درس  به  مسلمانان  به  بهای  ترسها  و  زخمها  و  شهیدانی  از  عزیزترین  شهیدان  برایشان  تمام  شده  است‌ که  در  رأس  آنان  حمزه  -  رَضیَ  اللهُ  عَنْهُ  وَ  أرْضاهُ  -  قرار  دارد.  همچنین  تعلیم  این  درس  به  بهای  چیزی  تمام  شد که  برای  مسلمانان  از  همۀ  اینها  سخت‌تر  و  ناخوشایندتر  بود...  ایـنکه  ببینند  پیغمبر  عـزیزشان  پـیشانیش  از  هم  می‌شکافد  و  دندانش  می‌شکند  و  او  بود  که ‌گودالی  می‌افتد  و  حلقه‌های  زره  کلاهخود  به ‌گونه‌اش  صلّی الله علیه وآله وسلّم   فرو  میرود!  کاری که  هیچ  چیزی  در  نفس  مسلمانان  مانند  آن  سنگینی  نمیکرد  و  برایشان  دردآور  نبود!

بر  عرضۀ  (‌جنگ  ا‌حد)  و  حوادث  آن‌،  بخش  بزرگ  در  سورۀ  پیشی  میگیرد که  سراسر  آن  را  رهنمودهای  گو‌ناگونی  فرا  میگیرد،  رهنمودهائی  در  بارۀ  زدود‌ن  جهان  بینی  اسلامی  از  هر  شائبه‏ای.  و  برای  بیان  حقیقت  توحید  بگونۀ  آشکار  و  روشن‌.  و  برای  ردّ شبهه‌هائی ‌که  سرچشمه  میگرفت  از  انحرافات  خود  ایشان  در  معتقدات  و  باورداشتهائی که  داشتند،  و  چه  شبهه‌های  مکّارانه  و  مزوّرانه ‌که  عمداً  در  صف  اسلامی  می‌پراکندند  و  برای  تزلزل  عقیده‌،  و  تزلزل  صف  مؤمنان  بر اثر  تزلزل  عقیده  به  دل  مسلمانان  می‌انداختند.

چند  روایتی  میگوید که  آیات  یک  تا  هشتاد  و  سـه  در  بارةۀ گفتگوی  با گروه  اعزامی  از  سوی  مسیحیان  نجران  یمن  نازل  شده  است‌ که  در  سال  نهم  هجری  به  مـدینه  آمده‌اند.  ما  بعید  میدانیم ‌که  سال  نهم  زمان  نـزول  این  آیه‌ها  باشد.  چه  از  سرشت  آیات  و  جوّ آنها  پیدا  است ‌که  در  نخستین  سالهای  هجرت  نازل  شده‌اند،  بدانگاه‌ که  گروه  مسلمانان  هنوز  تازه  رشد  مییافته‌اند،  و  دسیسه‌ها  و  نیرنگهای  یهودیان  و  دیگران  سخت  در  هستی  و  رفتار  ایشان  اثر  میگذاشته  است‌.

حال  این  روایتها  درست  باشد  و  این  آیه‌ها  در  بارهۀ گروه  اعزامی  نجران  نازل  شده  باشد  یا  خیر  درست  نباشد،  از  موضوعی که  این  آیات  بدان  می‌پردازد  روشن  می‌گردد  که  چنین  آیاتی  با  شبهه‌های  مسیحیان  و  بویژه  آنچه  مربوط  به  عیسی  - ‌علیه  السّلام  -  است ‌رویاروی  میشود،  و  حول  و  حوش  عقیدۀ  توحید  خالص  بدانگونه  که  اسلام  ارمغان  داشته  است  می‌چرخد  و  دور  میزند،  و  به  تصحیح  انحرافها  و  آمیزه‌ها  و  حق  پوشیهائی  می‌پردازد که  به  میان  عقائد  آنان  راه  یافته  است‌.  ایشان  را  به  سوی  حق  یگانه‌ای  فرا  میخواند که  در کتابهای  صحیح  آنان  است‌،‌ کتابهائی  که  قرآن  صداقت  آنها  را  تصدیق  میدارد.

همچنین  این  فصل  متضمّن  اشارات  و  حملاتی  در  بارۀ  یهودیان  است  و  مسلمانان  را  از  دسیسه‌ها  و  نیرنگهای  اهل‌ کتاب  برحذر  میدارد.  میدانیم  در  مدینه  هم  اهل  کتابی ‌که  نمودار  چنین  خطری  باشند  زندگی  نمیکرده‌اند  مگر  یهودیان‌.

به  هرحال  این  فصل‌ که  در  حدود  نصف  سوره  را  در  بر  میگیرد،  گوشه ای  از  گـوشه‌های  جـنگ  ایـدئولوژی  اسلامی  و  ایدئولوژیهای  منحرفی  را  به  تصویر  میکشد  که  در  سرتاسر  جزیرة‌العرب  عربستان  بوده  است‌...  این  جنگ‌،  جنگ  نظریّه  و  دیدگاه  نیست‌،  بلکه‌ گوشه‌ای  از  دیدگاه  کارزار  بزرگ  و  فراگیری  است  که  میان  گروه  مسلمانان  نوخاسته  و  میان  همۀ  دشمنان  ایشان  درگرفته  است‌.  دشمنانی ‌که  در کمین  ایشان  بودند  و به  نابودی  آنان  چشم  دوخته  بودند  و  در  پیرامونشان  همچو‌ن  درّندگانی  چمباتمه  زده  و  آمادۀ  حمله  بدیشان  و  پریدن  بر  سر و کولشان  بودند،  و  در  جنگ  ایشان  از  هر  سلاحی  و  هر  ابزاری  سود  می‌جستند  و  استفاده  می‌کردند.  در  پیشاپیش  چنین  جنگی‌،  جنگ  اضطراب  ایدئولوژی  و  نابودی  عقیده  قرار  دارد.  آش  چنین  جنگی  در  اصل  همیشه  میان  ملّت  اسلامی  و  دشمنانشان  فروزان  بوده  و  تا  این  لحظه  هم  شعله‌ور  و  افروخته  است  ...  دشمنان  مسلمانان  همان ‌کسانیند که  بودند  :  بی‌دینان  خدانشناس‌،  صهیونیزم  جهانی‌،  مسیحیت  جهانی‌!!!

با  مراجعه  به  نصوص  سوره  روشن  خواهد  شد که  ابزارها  و  روشها  هم  همان  ابزارها  و  روشها  است‌،  و  هدفها  نیز  همان  هدفها  است‌.  همچنین  روشن  خواهد  شد که  این  قرآن  همان  قرآن  این  دعوت  است‌،  و  قرآن  هم  امروز  و  هم  فردا  مرجع  این  ملّت  است  همانگونه ‌که  دیروز  به ‌هنگام  نخستین  نشأت  و  خیزش  این  ملّت  همو  قرآن  و  مرجع  ایشان  بود.  و  اینکه  از  پند  این  پنددهنده  و  اشارۀ  این  مرجع  درکارزاری که  امروزه  شعله‌ور  است  روی  نمیگرداند  مگر  خود فروختۀ  دیوانه‌ای  که  در  مـیدان  کارزار  از  سلاح  پیروزی  روی  برمی‌تابد  و  خودش  را  و  ملّت  را  می‌فریبد  تا  به  دشمنان  قدیم  یـا  جدید  ملّت‌،  ابلهانه  یا  بدنهادانه  خدمت  کند!

*

از  لابلای  ستیزه  و  جدال  و  عرضه  نـمودن  و  رهنمود  کردنی که  در  این  مقطع  نخستین  به  میان  آمده  است‌،  موضع  اهل ‌کتاب  منحرف  از کتابشان  نسبت  به  گروه  مسلمانان  و  ایدئولوژی  جدید  اسلام  روشن  میشود که  در  آیاتی  همچون این  نصوص  مجسّم  است  :

(هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ )

او  آن  کسی  است  که  کتاب  (‌قرآن‌)  را  بر تو  نازل  کرد،  برخی  از  آن  آیات  محکماتند  (‌و  معانی  و  مقاصد  مشخّص  و  روشنی  دارند.)  آنها  اصل  و  مرجع  بشمارند.  و  برخی  دیگر  آیات  متشابهند  (‌و  احتمالات  مختلفی  در  آنها  میرود  و  فهم  معانی  و  مقاصدشان  برای  بسیاری  از  مردم  ناآگاه  پوشیده  میماند  و  دشوار  مینماید)‌.  و  اما  کسانی  که  در  دلهـایشان  انحراف  (‌از  حق‌)  است  بـه  متشابهات  (‌می‌چسبند  و  ظاهر  آنها  را  می‏گیرند  وبه‌)  آن  چنگ  میزنند  تا  فتنه‌انگیزی  کنند  و  آشوب  بپا  دارند  و  (‌به  شیوه‌ای  نادرست  و  به  میل  و  آرزوی  خود)  دست  به  تأویل  آنها  زنند...

)ألَمْ تَرَ إلَى الّذینَ أوتُوا نَصیباً مّنْ الْکتابِ یُدْعَوْنَ إلى کِتابِ اللهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ، ثُمّ یَتَوَلّى فَریقٌ مّنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرضُونَ ?). ..

ایا  (‌حال‌)  کسانی  را  مشاهده  ننمودی  که  بهره‌ای  از  کتاب  (‌آسمانی‌)  بـدیشان  عطاء  شـده  است  (‌وقتی  که برای  روشنگری،‌)  دعوت  به  سوی  کتاب  خدا  (‌قرآن‌)  میشوند  تا  در  میانشان  داوری کند  (‌نخست  می‌پذیرند  امّا)  سپس  گروهی  از  آنان  روی  برمی‌تابند،  در  حالی  که  ایشان  (‌از  قبول  حق  و  پذیرش  دعوت  خیر)  اعراض  دارند؟‌...

)یا أهْلَ الْکتاب لمَ تُحاجُّونَ فی إبراهیم وَما أنْزلَتِ التّوراةُ وَ الإنْجیلُ إلّا مِنْ بَعْدهِ . . . (?.

ای  اهل  کتاب  چرا  در  بارۀ  (‌دین‌)  ابراهیم  به  ستیز  و  جدال  می‌پردازید  (‌و  هر کدام  او  را  پیرو  آئین  خود  میدانید)  و حال  آنکه تورات  و  انجیل  نازل  نشده‌اند مگر  بعد از   او..؟... 

(وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أهْل الکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ . .). .

جمعی  از  اهل  کتاب  آرزو  دارند  که  کاش  میشد  شما  را  گمراه  کنند....

)یا أهل الْکتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ الله وَ أنْتُمْ تَشْهَدُونَ ?). .

ای  اهل  کتاب  چرا  نسبت  به  آیات  خدا  (‌که  دالّ  بر  صدق  نبوّت  محمّد  است‌)  کفر  میورزید(‌و  آنها  را تکذیب  میکنید)  و حال  آنکه  شما(‌بر  صحّت  و  درستی  آن  آیات‌)  گواهی  میدهید؟‌...

)یا أهْلَ الْکتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقّ بِالْباطِل وَ تَکْتُمُونَ الْحَقّ وَ أنْتُمْ تَعْلَمُونَ ?). .

ای  اهل  کتاب  چرا  حق  را  با  باطل  می‌آمیزید  و کتمانش  میکنید،  و  حال  آنکه  شما  میدانید  (‌که  عقاب  و  عذاب  خدا  در  برابر  چنین  کاری  چیست‌)  ؟‌...

جمعی  از  اهل  کتاب‌(  به  همکیشان  خود)  گفتند  :  بدانچه  بر  مسلمانان  نازل  شده  است  در  آغاز  روز  ایمان  بیاورید  و  در  پایان  روز  بدان  کافر  شوید  تا  شاید  (‌از  قرآن  پیروی  نکنند  و  از  آن‌)  برگردند،  و  اطمینان  نکنید  مگر  به  کسی  که  از  آئینتان  پیروی  کرده  باشد......

)وَمِنْهُمْ مَنْ إنْ تَأمَنْهُ بدینار لا یُؤدّه إلَیْکَ إلّا ما دُمْتَ عَلیْه قائماً . ذلک بأنّهُمْ قالوا:لَیْسَ عَلیْنا فی الأمیّیّن سبیلٌ ! ویقُولوُن على الله الکَذِبَ وَهُم یَعْلَمُونَ). .

در  میان  اهل  کتاب  کسانی  هستند  که  اگر  دیناری  به  رسم  امانت  بدیشان  بسپاری  آن ‌را  به  تو  بازپس  نمیدهند  مگر  آنکه  پیوسته  بالای  سرشان  ایستاده  باشی‌.  این  بدان  خاطر  است  که  ایشان  می‏گویند  :  ما  در  برابر  امّیها  (‌یعنی  غیر  یهود)  مسؤول  نبوده  و  بازخواستی  نداریم !   و  بر  خدا  دروغ  می‌بندند  (‌و  چنین  چیزی  حکم  خدا  نیست‌)  و  حال  آنکـه  ایشان  (‌این  را)  میدانند...

)قُلْ:یا أهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُروُنَ بِآیاتِ الله وَ الله شَهیدٌ عَلَى ما تَعْمَلُونَ). .

بگو  :  ای  اهل  کتاب!  چرا  کسی  را  که  ایمان  آورده  است  از  راه  خدا  باز  میدارید  و  میخواهید  این  راه  را  کج  نشـان  دهید،  و  حال  آنکه  شما  (‌از  راستی  و  درستی  این  راه‌)  آگاهید؟‌٠٠٠

)ها أنْتُمْ أوُلاء تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبّونَکُمْ وَ تُؤْمنُونَ بالْکتابِ کُلّهِ . وَ إذا لَقُوکُمْ قالُوا:آمَنّا . وَ إذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الأنامِلَ مِنَ الغَیْظِ). .

هان  !  (‌ای  مؤمنان‌)  این  شما  هستید  که  آنان  را  (‌بخاطر  قرابت  یا  صداقت  یا  مودّت‌)  دوست  میدارید  و  ایشـان  شما  را  (‌بخاطر  تعصّب  دینی  خود)  دوست  نمیدارند،  و  شما  به  همۀ  کتاب‌های  (‌آسمانی‌)  ایمان  دارید  (‌امّا  آنان  به  کتاب  آسمانی  شما ایمان  ندارند)‌.  و  وقتی  که  با  شما  برخورد  میکنند  (‌برای  گول  زدنتان  به  دروغ‌)  میگویند:  ایمان  آورده‌ایم‌.  امّا  هنگامی  که  تنها  میشوند  از  شدّت  خشم  بر  شما  سر  انگشتان  خود  را  به  دندان  میگزند...

)إنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤهُمْ ، وَ إنْ تُصِبْکُمْ سَیّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها). .

اگر  نیکی  به  شما  برسد  (‌و  نعمتی  همچون  پیروزی  و  غنیمت  بهرۀ  شما  گردد)  ناراحت  میشوند.  و اگر  بدی  به  شما  برسد  (‌و  حادثۀ  ناگواری  مانند  خشکسالی  و  شکست  به  شما  دست  دهد)  از  آن  خوشحال  میگردند...

  بدین  منوال  می‌بینیم‌ که  دشمنان  مسلمانان  تنها  با  ایشان  در  میدان  با  شمشیر  و  نیزه  نمی‌جنگیدند  و  بس.  و  تنها  دشمنان  را  علیه  ایشان  تحریک  نمیکردند  و  بر  نمیشوراندند  تا  با  شمشیر  و  نیزه  با  آنان  بجنگد  و  بس  ...  بلکه  پیش  از  هر  چیز  با  عقیدۀ  مسلمانان  سر  جنگ  داشتند  و  قبل  از  هر  چیز  به  سوی  آن  نشانه  میرفتند.  با  عقیدۀ  مسلمانان  با  دسیسه  و نیرنگ  و  شک  اندازی  و گمان  افکنی‌،  و  با  پخش  شبهه‌ها  و  انجام  مانورهای  سیاسی  می‌جنگیدند.  پیشاپیش  به  سوی  عقیدۀ  ایمانی  ایشان  تاخت  می‏بردند.  عقیدۀ  ایمانی‌ای ‌که  هستی  آنان  از  آن  خاسته  است  و  سرچشمه‌ گرفته  است‌،  و  وجودشان  از  آن  پیدا  و  ایستا گشته  است‌.  با کلنگهای  تخریب  به  جان  عقیدۀ  ایمانی  ایشان  می‌افتادند  و  پایه‌های  آن  را  سست  و  لرزان  میکردند.  زیرا  ایشان  میدانستند  - ‌همانگونه  که  امروز  میدانند  -‌ که  جز  از  این  راه  نمیتوان  بر  این  ملّت  دست  یافت‌،  و  این  ملّت  سست  و  ضعیف  نمیگردد  مگر  اینکه  عقیده‌اش  سست  و  ضعیف  شود،  و  شکست  نمیخورد  مگر  آنکه  روح  او  شکست  بخورد،  و  دشمنانش  چیزی  از  او  فرا  چنگ  نمی‌آرند  و  بر  او  ظفر  نمی‏یابند،  مادام‌ که  او  به  دستاویز  ایمان  چنگ  زده  باشد  و  بر  تکیه‌گاه  آن  تکیه ‌کرده‌،  برابر  برنامه  آن  و  در  خط  سیر  آن  گام  برداشته،  فقط  پرچم  آن  را  بر دوش‌ گرفته‌،  نمایندۀ  حزب  آن  بوده،  منتسب  بدان  شده‌،  و  تنها  خویشتن  را  به  این  حسب  و  نسب  مفتخر و بزرگوار ببیند  و  بس‌.

از  اینجا  است  که  دشمن‌ترین  دشمنان  این  ملّت  کسی  است‌ که  ایشان  را  از  عقیدۀ  ایمانیشان  غافل ‌کند  و  آنان  را  از  برنامه  و  راه  خدا  بدور  و  منحرف  سازد  و  ایشان  را  از  ماهیّت  دشمنانشان  و  ماهیّت  اهداف  دور  خطرناکشان  بی‏خبر  نماید  و گولشان  بزند.

جنگ  میان  این  ملّت  اسلامی  و  میان  دشمنانشان  پیش  از  هر چیز  جنگ  ا‌ین  عقیده  است‌.  حتّی  وقتی‌ که  دشمنان  مسلمانان  میخواهند  بر  آنان  چیره  شوند  و  زمین  و  فرآیند  و  اقتصاد  و  مواد  خام  ایشان  را  فرا  چنگ  خویش  آرند،  قبلاً  میکو‌شند که  بر  عقیده  ایشان  چیره‌ گردند.  زیرا  دشمنان  ملّت  اسلامی  از  روی  تجارب  دور  و  درازی  که  دارند  میدانند  که  ایشان  نمیتوانند  بدانچه  میخواهند  برسند  مادام‌ که  امّت  اسلامی  متمسّک  به  عقیدۀ  خود  باشد  و  برنامه  خویش  را  مراعات  دارد  و  آگاه  از  مکر  و کید  دشمنانش  باشد  ...  از  اینجا  است‌ که  چنین  دشمنانی  و  مزدورانشان  با  همۀ  توان  خود  میکوشند که  این  ملّت  را گول  بزنند  و  ایشان  را  از  ماهیّت  جنگ  بی‏خبر  سازند  تا  بعد  از  آن  به  هر  آنچه  میخواهند  از  استعمار  و  استثمار  این  ملّت  برسند  و  خودشان  از  آهنگ  پرشکیب  عقیدۀ  نهان  در  سینه‌ها  در  امان  و  بدور  باشند!

هر  زمان ‌که  وسائل  کید  و  مکر  و  هر  اندازه  ابزارهای  نیرنگ  و  دغل  نسبت  بدین  عقیده  پـیشرفت‌ کند  و  راههای  شک  اندازی  و گمان  افکنی  در  آن  و  سست  گرداندن  بنیان  و  ضعیف  و  باریک‌ کردن  دستاویز  آن  بیشتر گردد،  دشمنان  این  عقیده  چنین  وسائل  و  ابزارها  و  روشهای  تازه  و  پیشرفته  را  بی‌باکانه  و  بی‌شرمانه  در  بارۀ  آن  بکار  برده‌اند.  و  لیکن  بکار  بردن  آنها  تنها  به ‌خاطر  همان  هدف  قدیمی  بو‌ده  است  :

(وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أهْل الکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ !!!). .

جمعی  از  اهل  کتاب  آرزو  دارند  که  کاش  میشد  شما  را  گمراه  کنند  !!!...

هدف  تغییر  ناپذیر  نهان  در  نهان  ایشان  همین  است  و  بس‌!

این  بود که  قرآن  پیش  از  هر  چیز  به  دفع  این  سلاح  زهرآگین  میکوشید...گروه  مسلمانان  را  به  ایستادگی  بر  حقی  میخواند که  بر آن  بودند،  و  شبهه‌ها  و  شکهائی  را  می‌زدود  که  اهل ‌کتاب  القاء  میکردند،  و  حقیقت  بزرگی  را  جلوه‌گر  و  هویدا  مینمود که  این  آئین  در  برداشت،  و  مسلمانان  را  به  حقیقت  و  ارزششان  در  این  زمین‌،  و  به  نقشی‌ که  بر  عهده  داشتند  و  به  نقشی ‌که  اید‌ئولوژی  ایشان  در  تاریخ  بشریّت  ایـفاء  مینمود،  قانع  و  ملزم میکرد.

قرآن  مسلمانان  را  از  حیلۀ  حیله‌گران  برحذر  میداشت‌،  و  رازهای  پنهانشان  را  ابز‌ارهای  ناپاکشان  را،  هدفهای  خطرناکشان  را،‌ کینه  توزیهائی  را که  نسبت  به  اسلام  و  مسلمانان  به  دل  داشتند  چون  مسلمانان  به  این  فضل  بزرگ  و  لطف  سترگ  اختصاص  یافته  بودند،  همه  و  همه  را  به  مؤمنان  مینمود  و  پرده  از  آنها  برایشان  به  یک  سو  میزد.

قرآن  برای  مسلمانان  حقیقت  نیروها  و  معیار  آنها  را  در  این  هستی  روشن  و  آشکار  میکرد.  ناتوانی  و  ضعف  دشمنانشان‌،  ناچیزی  و  بی‌ارجی  آنان  در  نزد  خدا،  گمراهی  و  سرگشتگی  ایشان  و کفر  ورزیدنشان  نسبت  به  آن  چیزی ‌که  خدا  پیشتر  برای  آنان  فرو  فرستاده  بود  و  کشتن  ایشان  پیغمبران  را،  برای  مؤمنان  هویدا  میکرد...  همچنین  قرآن  بدیشان  مینمود که  خدا  با  آنان  است‌،  و  همو تنها  و  بی‌انباز مالک  ملک  است‌،  و  عزّت  می‏بخشد  و  خوار  میدارد.  و  اینکه  او کافران  را  - ‌که  در  اینجا  منظور  از  آنان  یهودیان  است  -  به  شکنجه  و  تنبیه  دچار  میسازد  و مایۀ  عبرت  دیگران  مینماید،  همانگونه  که  چندی  پیش  مشرکان  را  در  جنگ  بدر  بدان‌ گرفتار کرد.  چنین  رهنمودهائی  در  امثال  این  نصوص  نهفته  است‌:

(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (٢)

نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإنْجِیلَ (٣)

مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ (٤)

إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفَى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ) (٥)

معبودی  جز  خداوند  زندۀ  پاینده  وجود ندارد.  کتاب  (‌قرآن‌)  را  بر  تو  فرو  فرستاد  که  مشتمل  بر  حق  است  و  تصدیق  کنندۀ  آن  چیزهائی  است  که  پیش  از  آن  نـازل  شده  است‌،  و  تـورات  و  انجیل  را  قبلاً  برای  هدایت  مردمان  فرو  فرستاده  و  (‌وقتی  که  از  راه  خدا  منحرف  شدند،  قرآن  یعنی‌)  فارق  (‌بین  حق  و  باطل‌)  را  نازل  کرد.  بیگمان  کسانی  که  به  آیات  خدا  (‌که  در  قرآن  آمده‌اند)  کفر  ورزند،  ایشان  را  کیفر  سختی  است  و  خداوند  توانا  (‌و  بر  کار  خود  چیره  است  و  از  بزهکاران‌)  انتقام  گیرنده  است‌.  بیگمان  چیزی  نه  در  زمین  و  نه  در  آسمان  بر  خدا  پپهان  نمیماند...

(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَأُولَئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ (١٠)

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ (١١)

قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (١٢)

قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَأُخْرَى کَافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَاللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لأولِی الأبْصَارِ) (١٣)

بیگمان  اموال  و  اولاد  کسانی  که  کفر  ورزیده‌اند  ایشان  را  بهیچوجه  از  (‌کیفر  و  عذاب‌)  خدا  نرهانیده  است‌،  و  آنان  افروزینۀ  آتش  (‌دوزخ‌)  هستند.  (‌کار  اینان  در  انکار  شریعت  خدا  و  ستیز  با  حق‌)  همچون  کار  فرعونیان  و  کسانی  که  پیش  از  ایشان  بوده‌اند  میباشد  که  آیات  ما  را  دروغ  پنداشتند  و  خداوند  ایشان  را  به  کیفر  گناهانشان  گرفت  و  خداوند  سخت  کیفر  دهنده  است‌.  به  کافران  بگو:  بزودی  شکست  داده  میشوید  و  مغلوب  میگردید  و گرد  میآئید  و  راهی  دوزخ  خواهید  شد،  و  چه  بـد  جایگاهی  است‌!  (‌به  فزونی  خود  و  سیاهی  لشکرتان  مبالید  و  با  دیدۀ  عبرت  بنگرید)  برای  شما  در  آن  دو  دسته‌ای  که  (‌در  رزمگاه  بدر)  با  هم  رویا  روی  شدند  نشانه‌ای  (‌و  درس  عبرتی‌)  است‌.  دسته‌ای  در  راه  یزدان  مـی‌جنگیدند  و  دستۀ  دیگر  کافر  بودند(  و  در  راه  شیطان  می‌جنگیدند  و  دستۀ  نخستین  را)  با  چشم  خـود  دو  چندان  خویش  میدیدند،  و  خداوند  هر  کس  را  که  بخواهد  با  یاری  خـود  تقویت  و  پشتیبانی  میکند. بیگمان  در  این  (‌واقعه‌)  عبرتی  است  بـرای  آنان  که  چشم  داشته  باشند  (‌و  از  روی  بصیرت  و  بینش  به  کارها  بنگرند)‌...

إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الإسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَمَنْ یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ (١٩)

تنها  دین  خداپسند،  اسلام‌(  یعنی  تسلیم  در  برابر  خدا)  است  (‌و  این  آئین  همۀ  پیغمبران  بوده  است‌)  و اهل  کتاب  (‌در  آن‌)  به  اختلاف  برنخاستند  مگر  بـعد  از  آگاهی  (‌بر  حقیقت  و  صحّت  آن‌،  این  کار  هم‌)  به  سبب  ستمگری  و  سرکشی  میان  خودشان  بود  (‌و  انگیزه‌ای  جز  ریاست  خواهی  و  انحصار  طلبی  نداشت‌)‌.  و  کسی  که  بـه  آیات  خدا  (‌اعم  از  آیات  دیدنی  در  آفاق  و  انفس  یا  آیـات  خواندنی  در  کتابهای  آسمانی  پشت  کند  و)  کفر  ورزد  (‌بداند  که‌)  بیگمان  خدا  زود  حسابرسی  میکند...

(وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الإسْلامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ) (٨٥)

کسی  که  غیر  از  اسلام  (‌یعنی  تسلیم  در  برابر  خدا)  آئینی  برای  خود  جستجو  کند  از  او  پذیرفته  نمیشود  و  وی  در  آخرت  از  زمرۀ  زیانکاران  است‌...

(قُل الْلّهُمّ مالِکَ الْمُلْکِ ، تُؤتی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزَعُ الْمُلْکَ مِمّنْ تَشاءُ ، وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاء ُوَتُذِلُّ مَنْ تَشاءُ ، بِیَدکَ الْخَیْرُ ، إنّکَ عَلَى کُلّ شَیءٍ قَدیرٌ). .

بگو  :  پروردگارا!  ای  همه  چیز  از  آن  تو!  تو  هر  که  را  بخواهی  حکومت  و  دارائی  می‌بخشی  و  از  هر  که  بخواهی  حکومت  و  دارائی  را  باز  پس  میگیری‌،  و  هر  کس  را  بخواهی  عزّت  و  قدرت  میدهی  و  هر  کس  را  بخواهی  خوار  میداری‌،  خوبی  در  دست  تواست  و  بیگمان  تو  بر  هر  چیزی  توانائی‌...

(لا یَتّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافرینَ أوْلیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمنینَ ، وَمَنْ یَفْعَلْ ذلکَ فَلَیْسَ مِنَ الله فی شَیءٍ إلّا أنْ تَتّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَیُحَذّرُکُمُ اللهُ نَفْسَهُ ، وَ إلى الله الْمَصیرُ).

مؤمنان  کافران  را  به  جای  مؤمنان  به  دوستی  نگیرند.  و  هر کس‌ که  چنین  کند  هیچگونه  پپوندی  با  خدا ندارد  مگر  اینکه  (‌ای  مؤمنان‌)  از  آنان  بـپرهیزید  (‌و  بخاطر  حفظ  جان  و  مال  و  ناموس  ...تقیه  کنید،‌)  و  خداوند  شما  را  از  (‌نافرمانی‌)  خود  برحذر  میدارد  و  بازگشت  (‌همگان‌)  به  سوی  خدا  است‌...

)إنّ أوْلَى النّاسِ بإبراهیمَ لَلّذینَ اتّبَعُوهُ وَ هذا النّبیُّ وَ الّذینَ آمَنُوا وَ اللهُ وَلیّ الْمُؤمِنینَ.. .(

بیگمان  سزاوارترین  مردمان  (‌و  نزدیکترین  ایشان‌)  به  ابراهیم‌،  کسانی  هستند  که  (‌در  زمان  ابراهیم‌)  از  او  پیروی  کردند  و  راه  او  را  گرفتند،  و  این  پیغمبر  و  افرادی  هستند  که  ایمان  آورده‌اند،  و  خداوند  سرپرست  (‌کار  و  بار)  مؤمنان  است‌...

)أفَغَیْرَ دین الله یَبْغُونَ وَ لَهُ أسْلَمَ مَنْ فی السّمواتِ وَ الْأرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَإلَیْه یُرْجَعُونَ)...

آیا  جز  دین  خدا  را  میجویند  (‌که  اسلام  است‌)  ؟  ولی  آنان  که  در  آسمانها  و  زمینند  از  روی  اختیار  یا  از  روی  اجبار  در  برابر  او  تسلیمند  و  به  سوی  او باز  گردانده  میشوند...  

)یا أیّها الّذینَ آمَنُوا إنْ تُطیعُوا فَریقاً مِنَ الّذینَ أوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إیمانِکُم Gکافرینَ . وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أنْتُمْ تُتْلى عَلَیْکُمْ آیاتُ اللهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ ? وَ مَنْ یَعْتَصِمْ باللهِ فَقَدْ هُدیَ إلى صِراطٍ مَسْتَقیم). .

ای  کسانی  که  ایمان  آورده‌اید  اگر  از  دسته‌ای  از  اهل  کتاب  (‌که  کارشان  نفاق  افکنی  و  شعله‌ور  ساختن  آتش  کینه‌توزی  و  دشمنانگی  در  میان  شما  است‌)  فرمانبرداری  کنید  شما  را  پس  از  ایمان  به  کفر  باز  می‏گرداند.  و  چگونه  باید  شما  کافر  شوید  با  اینکه  آیات  خدا  بر  شما  خوانده  میشود  و  پیغمبر  خدا  در  میان  شما  است  (‌و  قـرآن  و  پیامبر،  حـق  و  باطل  را  برایتان  از  همدیگر  جدا  میسازند؟‌)  و  هر  کس  به  خدا  تمسّک  جوید  بیگمان  به  راه  مستقیمی  رهنمود  شده  است‌...

)یا أیّها الّذینَ آمنُوا اتّقُوا الله حَقّ تُقاتِه وَلا تَمُوتُنّ إلّا وَ أنْتُمْ مُسْلمُونَ . وَ اعْتَصمُوا بحَبْل الله جَمیعاً وَ لا تَفَرّقُوا . وَ اذْکُرُوا نِعْمَة الله عَلَیْکُمْ إذْ کُنْتُمْ أعْداءً فَألّفَ بَیْنَ قُلُوبکُمْ ، فَأصْبَحْتُمْ بنعْمَته إخْواناً . وَکُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّار فَأنْقذَکُمْ مِنْها ، کَذلکَ یُبَیّنُ الله لَکُمْ آیاتهِ لَعَلّکُمْ تَهْتَدوُنَ . . .). .

ای  کسانی  که  ایمان  آورده‌اید  آن  چنان  که  باید  از  خدا  ترسید،  از  خدا  بترسید  (‌و  با  انجام  واجبات  و دوری  از  منهیّات  گوهر  تقوی  را  به  دامان  گیرید)  و  شما  (‌سعی  کنید  غافل  نباشید  تا  چون  مرگتان  بناگاه  در  رسد)  نمیرید  مگر  آنکه  مسلمان  باشید.  و  همگی  به  رشتۀ  (‌ناگسستنی  قرآن‌)  خدا  چنگ  زنید  و  پراکنده  نشوید  و  نعمت  خدا  را  بر  خود  به  یاد  آورید  که  بدانگاه  که  (‌بـرای  همدیگر)  دشمنانی  بودید  و  خدا  میان  دلهایتان  (‌انس  و  الفت  برقرار  و  آنها  را  به  هـم‌)  پـیوند  داد،  پس  (‌در  پرتو  نعمت  او  برای  هم‌)  برادرانی  شدید،  و  (‌همچنین  شما  با  بت‌پرستی  و  شرکی  که  داشتید)  بر  لبۀ  گودالی  از  آتش  (‌دوزخ  بودید)  (‌و  هر  آن  با فرا  رسیدن  مرگتان  بیم  فرو  افتادنتان  در  آن  میرفت‌)  ولی  شما  را  از  آن  رهانید  (‌و  به  ساحل  ایمان  رسانید)‌،  خداوند  این  چنین  برایتان  آیات  خود  را  آشکار  میسازد  که  هدایت  شوید...

)کُنْتُمْ خَیْرَ أمّةٍ أخْرجَتْ لِلنّاس تَأمْرُوُن بالمَعْروُف وَ تَنْهَوْنَ عَن الْمُنْکَر وَ تُؤْمِنُونَ بالله . وَلَوْ آمَنَ أهْلُ الْکتاب لَکانَ خَیراً لَهُمْ ، منُهْم المؤمِنُونَ وَ أکْثَرُهُمُ الفاسِقُونَ . لَنْ یَضُرُّوکُمْ إلا أذىً ، وَ إنْ یُقاتِلُوکُمْ یُوَلّوکُمْ الأدْبارَ ثُمّ لا یُنْصَرُونَ . ضُربَتْ عَلَیْهمُ الذّلَّة أیْنَما ثُقفُوا - إلّا بحَبْل منَ الله وَحَبْلٍ منَ النّاس – و َباءُوا بغَضَب منَ الله وَ ضُربَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ . ذلک بأنّهم کانوُا یَکْفرُون بآیات الله وَ یَقْتُلُونَ الأنبیاءَ بغَیْر حقٍّ ، ذلک بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدوُنَ). .

شما  بهترین  ملّتی  هستید  که  بـرای  (‌سود)  انسانها  آفریده  شده‌اید  (‌مادام  که‌)  به  کار  شایسته  دستور  دهید  و  از  کار  ناشایست  باز  داریـد  و  بـه  خدا  ایمان  داشته  باشید.  و  اگر  اهل  کتاب  (‌همچون  شما)  ایمان  بیاورند  بیگمان  برای  ایشان  بهتر  خواهد  بود،  (‌گروه  اندکی‌)  از  آنان  باایمانند  و  بـیشتر  ایشـان  نافرمان  (‌و  خـارج  از  اطاعت  پروردگارند!  اینان‌)  نمییوانند  به  شما  زیانی  جز  اندک  آزاری  برسانند،  و  اگر  با  شما  بجنگند  شکست  میخورند  و  پای  به  فرار  می‏گذارند،  سپس  (‌مادام  که  امر  به  معروف  و  نهی  از  منکر  را  پیشه  گیرید،  برشما)  پیروز  نمیشوند.  و  آنان  هر  کجا  یافته  شوند  (‌مهر  ذلّت  بر  آنان  خورده  است  و)  خواری  بهرۀ  ایشان  گشته  است  مگر  در  پرتو  پیمان  خدا  و  پیمان  مردمان  (‌مسلمان‌،  که  در  این  دو  صـورت  از  مزایای  شریعت  و  مقتضیات  معیشت  بهره‌ور  میشوند)  و  ایشان  به  خشم  خدا  گرفتار  آمده  و  (‌مهر)  درماندگی  بر  آنان  خورده  است‌.  این  بدان  سبب  است  کـه  نسبت  به  آیات  خدا  کفر  میورزیده‌اند  و  پیغمبران  را  به  ناحق  میکشته‌اند،  هم  بدان  خاطر  است  که  (‌از  فرمان  خدا)  سرکشی  میکردند  و  (‌به  حقوق  دیگران  تجاوز  مینمودند...

)یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونکم لا یألونکم خبالا . ودوا ما عنتم . قد بدت البغضاء من أفواههم وما تخفی صدورهم أکبر . قد بینا لکم الآیات إن کنتم تعقلون . ها أنتم أولاء تحبونهم ولا یحبونکم , وتؤمنون بالکتاب کله . وإذا لقوکم قالوا:آمنا , وإذا خلوا عضوا علیکم الأنامل من الغیظ . قل موتوا بغیظکم إن الله علیم بذات الصدور . إن تمسسکم حسنة تسؤهم , وإن تصبکم سیئة یفرحوا بها . وإن تصبروا وتتقوا لا یضرکم کیدهم شیئا . إن الله بما یعملون محیط).

 ای  کسانی  که  ایمان  آورده‌اید  از  غیر  خود  محرم  اسراری  برنگزینید،  آنان  از  هر  گونه  شرّ  و  فسادی  در  حق  شما  کوتاهی  نمیکنند.  آنان  آرزوی  رنج  و  زحمت  شما  را  (‌در  دل‌)  دارند  (‌و  پـیوسته  در  انتظار  آنند.  نشانه‌های‌)  دشمنی  از  دهان  آنان  آشکار  است‌،  و  آنچه  در  دل  دارند  بزرگتر  است  (‌از  بدسگالیهائی  که  ظاهر میسازند)‌.  ما  نشانه‌هائی  را  (‌که  بتوان  با  آنها  دشمن  را  از  دوست  باز  شناخت‌)  برای  شما  بیان  کردیم  اگر اهل  عقل  و  درایت  هستید.  هان  !  (‌ای  مؤمنان‌)  ایـن  شما  هستید  که  آنان  را  (‌به‌ خاطر  قـرابت  یا  صداقت  یا  مـودّت‌)  دوست  میدارید  و ایشان  شما  را  (‌به ‌خاطر  تعصّب  دینی  خود)  دوست  نمیدارند،  و  شما  به  هـمۀ  کتابهای  (‌آسمانی‌)  ایمان  دارید  (‌امّـا  آنـان  بـه  کتاب  آسمانی  شما  ایمان  ندارند)‌.  و  وقتی  که  با  شما  برخورد  می‏کنند  (‌برای  گول  زدنتان  بـه  دروغ‌)  می‌گویند  :  ایمان  آورده‌ایم‌.  امّا  هنگامی  که  تنها  میشوند  از  شدّت  خشم  بر  شما  سر  انگشتان  خود  را  به  دندان  میگزند.  بگو:  با  (‌درد  همین‌)  خشمی  که  دارید  (‌بترکید  و)  بمیرید،  بیگمان  خداوند  از  آنچه  در  درون  سینه‌ها  می‏گذرد  آگاه  است‌،  اگر  نیکی  به  شما  دست  دهد  (‌و  نعمتی  همچون  پیروزی  و  غنیمت  بهرۀ  شما  گردد)  ناراحت  میشوند.  و  اگر  بدی  به  شما  برسد  (‌و  حادثۀ  ناگواری  مانند  خشکسالی  و  شکست  به  شما  دست  دهد)  از  آن  خوشحال  میگردند.  و  اگر  (‌در  برابر  اذیت  و  آزارشان‌)  بردباری  کنید  و  (‌از  دوستی  با ایشان‌)  بپرهیزید،  حیله‌گری  (‌و  دشمنانگی  خائنانۀ‌)  آنان  به  شما  هیح  زیانی  نمیرساند،  (‌چه‌)  شکی  نیست  خداوند  بدانچه  انجام  میدهند  احاطه  دارد  (‌و  قادر  به  دفع  نقشه‌های  خائنانه  و  نیرنگهای  اهریمنانۀ  ایشـان  از شما  است‌)‌...

از  این  یورشهای  تند  و  فراوانی‌ که  این  آیات  را  از  آنها  گلچین ‌کردیم‌،  و  از  تنوّع  رهنمودها  و  اندرزهای  آیه‌ها،  چند  چیز  روشن  و  واضح  میگردد:

یکم‌:  تلاش  فراوانی که  اهل‌ کتاب  در  مدینه  و  جز  آن  به  کار  میبردند،  و  ژرفای  نیرنگ  و گوناگونی  مکر  و کیدی  که  داشتند،  و  استفاده  از  هر  وسیله  و  ابزاری‌،  برای  تزلزل  ایدئولوژی  و  به  دنبال  آن  پراکنده  ساختن  صف  اسلامی‌.  دوم  :  تأثیر  فراوانی ‌که  این  تلاش  در  نفس  مسلمانان  و  در  زندگی  ا‌یشان  برجای  میگذاشت  و  آثار  شومی ‌که  به  دنبال  خود  یدک  میکرد،  هم  بدانگو‌نه ‌که  مقتضی  چنین  بیان  طولانی  و  مفصّل  با  بندها  و  روشهای  جوراجور  بود  .

سوم‌:  آن  چیزی  است‌ که  امروزه  ما  آن  را  از  فرا  سوی  قرنهای  متمادی  می‏بینیم.  و  آن  اینکه  دشمنان  فعلی  اسلام  همان ‌کسانیند که  بر  سر  این  آئین  و  پیروانش  در  سراسر کرۀ  زمین  آنچه  ناشایست  است  میآورند  و  در  نهان  و  آشکار  با  اسلام  و  مسلمین  به  جنگ  و  نبرد  میخیزند.  لذا  این  اید‌ئولوژی  و  پیروان  را‌ستین  آن  پیوسته  با  چنین  دشمنانی  رویاروی  ایستاده‌اند  و  می‌ایستند  و  رزمیده‌اند  و  می‌رزمند. بر این ‌اساس  که  ارادۀ  خداوند  حکیم  و  خبیر  بر  این  قرار گرفته  است  این  مشعل  راهنمای  بز‌رگ  فروزان  را  فرا  راه  مسلمانان  دارد  تا  نسلهای  آنان  از  دور  واضح  و  آشکار  آن  را  ببینند  و  در  پرتو  نور  قوی  و  فراگیرش  دشمنان ‌کهنه‌گرا  و  مقلّد  اجداد  و  آباء  این  ملّت  و  این  آئین  را  شناسائی‌ کنند.

*

بخش  دوم  سوره  به  جنگ  اُ‌حد  اختصاص  دارد.  این  بخش  نیز  در  گیرندۀ  سخنانی  است‌ که  راجع  به  حقائق  جهان‌بینی  اسلامی  و  ایدئولوژی  ایمانی  بوده  و  شامل  رهنمودهائی  است ‌که  برای  برپائی ‌کاخ  جامعۀ  اسلامی  بر اساس  چنین  حقائقی ضروری  هستند.  در کنار  اینها  از  حوادث  و  وقائع‌،  و  احساسات  و  ادراکات‌،  بگونه‌ای  سخن  میرود که  از  لابلای  آن  حالت  و  وضع ‌گـروه  مؤمنان  در  همان  حال  وانمود  می‌شود،  و  موقعیّتهای  مختلفشان  که  در  آغاز  این  دیباچه  بدان  اشاره  کردیم  هویدا  می‌آیند.  پیوند  این  بخش  با  بخش  اوّل  سوره  آشکار  و  روشن  است‌.  چه  آن  بنده  عهده‌دار  ساختن ‌کاخ  جهان‌بینی  اسلامی  و  نمودن  آن  در  پهنۀ ‌کارزار  و  هنگامه  چکاچاک  شـمشیرهای  آهخته  و  تافته  است‌،  همانگونه  که  عهده‌دار  استوار  داشتن  این  گروه  بر  انجام  تکالیفی  است ‌که  بر  پیروان  دعوت  حق  در کرۀ  زمین  واجب  می‏باشد.  درضمن  بدیشان  میآموزد  که  سنّت  خدا  در پیروزی  و  شکست  چگونه  خواهد  بود،  و  آنان  را  با  رهنمودهای  قرآنی  تربیت  میکند،  همچنان  که  ا‌یشان  را  با  رخدادهای  واقعی  پرورده  میسازد.

در  اینجا  مشکل  است  بتوان  به  تمام  و کمال  از  سرشت  این  بخش  و  محتویات  و  ارزش  آن  در  ساختن  ایدئولوژی  و  پروردن  گروه  مؤمنان‌،  سخن  گفت‌...  از  آنجا که  این  بخش  جملگی  در  جزء  چهارم  (‌فی  ظلال  القرآن‌)  قرار میگیرد،  سخن‌ گفتن  از  آن  را  بدان  جزء  حواله  میدهیم  و  -  اگر  خدا  بخواهد -  در  آنجا  به  بررسی  آن  می‌پردازیم‌.

بعد  از  فصل  جنگ  اُحد،  به  پایان  سوره  میرسیم  و بناگاه  می‌بینیم ‌که  این  بخش  پـایانی  چکیدۀ  موضوعهای اساسی  است‌،  و  با  اشارۀ  الهامگرانه‌ای  به  دلالت  این  جهان‌،  یعنی ‌کتاب  دیدنی  یزدان‌،  بر وجود  خدای  رحمان‌،  و  با  الهامهائی که  جهان  به  دلهای  با ایمان  برای  شناخت  خالق  منّان‌،  مخابره  میدارد  سخن  خاتمه  می‌پذیرد...  این  مقطع  با  دعای  زیبا  و گیرائی  آغاز  میگردد  و  چنین  دلهائی  را  شیفته  و  شیدای  خود  میسازد  و  آنها  را  سراپا  محو  تماشای  صحنۀ  آیات  و  نشانه‌های‌ کتاب  گشودۀ  هستی  مینماید:

(إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لأولِی الألْبَابِ (١٩٠)

الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٩١)

رَبَّنَا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ (١٩٢)

رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلإیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ (١٩٣)

رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِکَ وَلا تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ) (١٩٤)

مسلّماً  در  آفرینش  آسمانها  و  زمین  و  آمد  و شـد  و  اختلاف  شب  و  روز  (‌در  کوتاهی  و  درازی  و  تاریکی  و  روشنی‌)  نشانه‌هائی  (‌بر  وحدانیّت  و  قدرت  خدا)  برای  صاحبان  عقل  و  خرد  است‌.  کسانی  که  (‌جلال  و  عظمت‌)  خدا  را  (‌در  هر جائی  و در  هر  حالی‌،  از  جمله‌:‌)  ایستاده  و  نشسته  و  بر  پهلوهای  خود  خوابیده  یاد  میکنند  و  در  بارۀ  آفرینش  آسمانها  و  زمین  می‌اندیشند  (‌و  غرق  در  عجائب  آنها  شده  و  فریاد  برمیآورند:‌)  پروردگارا!  این  (‌دستگاه  شگفت  آفرینش‌)  را  بیهوده  نیافریده‌ای  (‌و  بلکه  حلقت  آن  دلیل  بر  قدرت  تو  و نشانۀ  حکمت  تو  است‌،  و  از  هر  نقصی‌)  تو  منزّهی‌،  پس  ما  را  از  عداب  آتش  (‌دوزخ  بدور  و)  محفوظ  دار.  پروردگارا  !  بیگمان  تو  هر  که  را  (‌به  خاطر  رفتار  و  کردارش‌)  به  آتش  افکنی  مسلّماً  او  را  خوار  و  رسوا  ساخته‌ای‌،  و  ستمگران  را  یاوری  نیست  (‌تا  آنان  را  از  عذاب  دوزخ  برهاند.)  پروردگارا!  ما  (‌صدای‌)  منادی  (‌توحید  پیغمبرت‌)  را  شنیدیم  که  ندا  در  میداد:  (‌ای  مردمان  !)  به  پروردگار  خود  ایمان  بیاورید  پس  ما  ایمان  آوردیم  (‌و  بدو  گرویدیم‌)‌.  پروردگارا!  (‌اکنون  به  پاس  آن‌)  گناهانمان  را  ببخشای  و لغزشهایمان  را  بزدای  و  ما را  با  نیکان  بمیران  (‌و  بعد  از  مرگ  با  بندگان  گزیده‌ات  همدم  گردان‌)‌.  پروردگارا!  آنچه  را  بر  زبان  پپغمبرانت  به  ما  وعده  داده‌ای  مرحمت  فرمای‌،  و  ما  را  در  روز  رستاخیز  رسوا  مگردان  :  بیگمان  تو  خلاف  وعده  نمیکنی‌...

سپس  ا‌ستجابت  خدای  سبحان  به  میان  میآید  و  یزدان  منّان  در  لابلای  آن‌،  هجرت  و  جهاد  و  اذیت  و  آزار  در  راه  خدا  را  بیان  میفرماید:    

(فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لأکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلأدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ) (١٩٥)

پس  پروردگارشان  دعای  ایشان  را  پذیرفت  (‌و  گفت  :‌)  من  کار  هیچ  کنندۀ  کاری  از  شما  را  هدر  نمیدهم  (‌و  پاداش  آن  را  میپردازم‌)  خواه  زن  باشد  یا  مرد  (‌تفاوتی  ندارد  و)  برخی  از  برخی  هستید  (‌و  زن  از  مرد،  و  مرد  از  زن  به  دنیا  میآید  و همگی  همجنس  و  همنوعید)‌.  کسانی  که  در  راه  خدا  هجرت  کنند  و  از  خانه  و  کاشانۀ  خویش  آواره  شوند  و  در  راه  من  شکنجه  ببینند  و  بجنگند  و  کشته  شوند،  بیگمان  گناهانشان  را  میزدایم  و  ایشان  را  به  بهشتی  وارد  کنم  که  از  زیر  (‌درختانش‌)  رودبارها  جاری  است‌،  (‌این‌)  پاداشی  است  از  سوی  خـدا  (‌عطاء  میگردد)  و  پاداش  زیبا  تنها  در  نزد  خدا  است‌...

این  بخش  اشاره  و  پیوندی  با  جنگ  احد  و وقائع  و آثار  آن  دارد.  سپس  از  اهل ‌کتاب  سخن  میراند،  آن‌ کسانی ‌که  سخن ‌گفتن  از  ایشان  بخش  نخستین  سوره  را  فرا گرفته  است‌.  ذکر  اهل‌ کتاب  بدان  خاطر  است  که  به  مسلمانان  بگو‌ید:  حقی‌ که  در  دسترسشان  قرار  دارد،  همۀ  اهل  کتاب  منکر  آن  نیستند.  چه  در  میانشان  کسانی  یافت  میشوند که  بدان  ایمان  دارند  و  به  حقّانیّت  آن  گواهی  میدهند.

(وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خَاشِعِینَ لِلَّهِ لا یَشْتَرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلا )

در  میان  اهل  کتاب  کسانی  یافته  میشوند  که  به  خدا  و  بدانچه  بر  شما  نازل  شده  است  و  بدانچه  بـر  خودشان  فرو  فرستاده  شده  است  ایمان  دارند.  در  برابر  خدا  فروتنند  (‌و  گوش  به  فرمان  اویند)‌.  آیات  خدا  را  به  بهای  ناچیزی  (‌-  هر  چند  تمام  جهان  هم  باشد  -‌)  نمیفروشند... 

سوره  با  دعودت  مسلمانان  -  آن  هم  از  زاویۀ  ایمانشان  -  به  شکیبائی  و  ایستادگی  و  مرزداری  و  پـرهیزگاری،  خاتمه  می‌یابد:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ) (٢٠٠)

ای  کسانی  که  ایمان  آورده‌اید،  شکیبائی  و  ایستادگی  و  مـرزداری  کنید  و  از  خدا  بترسید  تا  اینکه  رستگار  شوید...

این  سرانجامی  است ‌که  با  فضای  سوره  و  همۀ  موضوعهای  آن  مناسبت  دارد.

*

شناخت ‌کوتاهی  از  این  سوره  فراهم  نمیآید  مگر  آنکه  سه  خط  برجسته  موجود  در  آن  را  بـررسی ‌کنیم ‌که  شاخه‌هایش  در  سراسر  سوره  پراکنده  است  و  در  مجموعۀ  آن  جمع  میشود  و  مرکزیّت  می‏یابد  تا  این  خطای  برجستۀ  آشکارا  نمودار  و  مؤکّداً  نشـان  داده  شوند.

نخستین  خط  از  ا‌ین  خطوط‌،  توضیحی  است  در  بارۀ  معنی  (‌دین‌)  و  معنی  (‌اسلام‌)  ...  دینی  را که  خداونـد  سبحان  می‌شناساند  و  می‌خواهد  و  می‌پسندد،  هر گونه  اعتقادی  در  بارۀ  خدا  نیست‌...  بلکه  چـنین  آئینی  تنها  شکلی  از  اشکال‌ گوناگون  اعتقاد  بدو  است‌.  این  شکل  عبارت  است  از  توحید  مطلق  روشن  قاطعانه‌:  توحید  الوهیّتی‌ که  بشر  بدو  رو  میکند.  توحید  قیمومتی ‌که  بر  بشریّت  و  بر  همۀ  جهان  سرپرستی  دارد.  چیزی  بدون  ارادۀ  خداوند  برجای  مـاندگار  نـمیماند،  و  کسی  جز  خداوند  بر کائنات  قیمومت  نمی‌نماید.  بر این  اساس‌،  دینی ‌که  خداوند  از  بندگانش  می‌پذیرد  (‌اسلام‌)  است‌،  و  اسلام  در  این  حالت  :  تسلیم  مطلق  قیمومت  الهی  شدن‌،  و  تنها  دریافت  قوانین  از  این  سرچشمه  در  هر کاری  از  کارهای  زندگی‌،  و  قضاوت  بردن  به  پیشگاه ‌کتاب  الهی  نازل  شده  از  این  چشمه‌،  و  پیروی  از  پیغمبرانی  است  که‌ کتاب  برایشان  فرو  فرستاده  شده  است‌،‌ کتاب  خدا  در  اصل‌ کتابی  بیش  نیست‌،  موجود  در  ضمائر  مـردمان  و  واقعیّت  عملی  آنان  بطور  یکسان‌،  و  مفهومی ‌که  همۀ  مؤمنان  را  در  آن  با  پیروان  پیغمبران  بهم  میرساند...  در  هر  زمانی‌ که  بوده  باشد...  وقتی‌ که  معنی  اسلام  عبارت  باشد  از  اعتقاد  به  وحدت ‌الوهیّت  و  قیمومت‌،  و  اطاعت  نمودن  و  پیروی‌ کردن  از  خط  سیر  حیات  بدون  هـیچ  استثنائی‌.

روند  سوره  بر  این  خط  تکیه  می‌کند  و  در  بیشتر از  سی  جای  سوره  بگو‌نۀ  آشکار  و  پدیدار  به  روشنگری  آن  می‌پردازد...  در  این  معرّفی  مختصر،  برخی  از  نمونه‌های  آن  را  ذکر  می‌کنیم‌:

(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ) (٢)

جز  خدا خدائی  نیست  و  او  زنده  (‌به  خود)  و  متصرّف  (‌در  کار و  بار  جهان  است‌.                     

(شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (١٨)

 خداوند  (‌با  نشان  دادن  جهان  هستی  بگونۀ  یک  واحد  بهم  پیوسته  و  یک  نظام  یگانه،  عملاً)  گواهی  می‌دهد  اینکه  معبودی  جز  او  نیست‌،  و  اینکه  او  (‌در  کارهای  آفریدگان  خود)  دادگری  می‌کند،  و  فرشتگان  و  صاحبان  دانش  (‌هر  یک  بگونه‌ای  در  این  باره‌)  گواهی  مـی‌دهند.  جز  او  معبودی  نیست  که  هم  توانا  است  و  هم  حکیم‌...

(إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الإسْلامُ )

بیگمان  دین  (‌حق  و  پسندیده‌)  در  پیشگاه  خدا  اسلام  (‌یعنی  خالصانه  تسلیم  فرمان  الله  شدن‌)  است‌...

 

(فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالأمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا )

پس  اگر  با  تو  به  ستیزه  پرداختند  بگو:  من  و کسانی  که  از  من  پپروی  نموده‌اند  خویشتن  را  تسلیم  خدا  کرده‌ایم  و  رو  بدو  نموده‌ایم‌.  و  بگو  به  اهل  کتاب  (‌یعنی  یهودیان  و  مسیحیان‌)  و  به  بیسوادان  (‌یعنی  مشرکان  عـرب‌)  آیا  شما  تسلیم  شده‌اید؟  اگر  تسلیم  شوند  بیگمان  هدایت  یافته‌اند  (‌و  راه  را  از  چاه  باز  شناخته‌اند)‌...

(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیبًا مِنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُمْ مُعْرِضُونَ) (٢٣)

آیا  آگاهی  از  حال  کسانی  که  بدیشان  بهره‌ای  از  کتاب  (‌آسمانی‌)  داده  شده  است  (‌هنگامی  که‌)  ایشان  به  سوی  کتاب  خدا  (‌قرآن‌)  دعوت  مـی‌شوند  تا  در  میانشان  داوری  کند  (‌و  حق  را  از  باطل  جدا  سـازد،  ولی  آنان  دعـوت  را  نـمی‌پذیرند)‌.  سپس  گروهی  از  ایشان  سرپیچی  می‌کنند  و  حال  آنکه  (‌همیشه  چنین  کسانی  از  حق  و  حقیقت‌)  روی  گردانند...

(قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ) (٣٢)

بگو  :  از  خدا  و  پیغمبر  اطاعت  کنید.  پس  اگر  پشت  کردند  (‌ایشان  نسبت  به  خدا  و  پیغمبر  کافرند  و)  خداوند  کافران  را  دوست  نمیدارد. ‌...

(قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (٥٢)

رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ) (٥٣)

حواریّون  گفتند:  ما  یاوران  خدائیم‌،  به  خدا  ایمان  آورده‌ایم  و  (‌تو  ای  عیسی‌)  گواهی  بده  که  ما  مخلصان  منقاد  خدائیم‌.  (‌و  ما میگوئیم  :‌)  پروردگارا!  بدانچه  نازل  کرده‌ای  ایمان  آورده‌ایم  و  از  پیغمبر  پیروی  نـموده‌ایم  پس  ما  را  جزو  گواهان  (‌برتبلیغ  پـیغمبرت  عیسی  و  بر کفر  و الحاد  بنی‌اسرابیل‌)  بنویس‌...

(قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَلا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) (٦٤)

بگو:  ای  اهل  کتاب  بیائید  به  سوی  سخن  دادگرانه‌ای  که  میان  ما و  شما  یکسـان  است‌،  اینکه  جز  خداوند  را  نپرستیم  و  چیزی  را  شریک  او  قرار  ندهیم‌،  و  بـرخی  از  ما  برخی  دیگر  را  غیر  از  خداوند  به  خدائی  نگیرد.  هر گاه  سرباز  زدند  بگوئید:  گواه  باشید  که  ما  تسلیم  (‌احکام  خدا)  هستیم‌...

(مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلا نَصْرَانِیًّا وَلَکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ) (٦٧)

ابراهیم  نه  یهودی  بود  و  نه  نصرانی‌،  بلکه  حقگرای  مخلصی  بود  و  هرگز  از  مشرکان  نبود...

 

 

(أَفَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ) (٨٣)

می‌طلبند  و  حال  آنکه  تمام  کسانی  که  در  آسمانها  و  زمین  هستند  از  روی  اختیار  یا  از  روی  اجبار  در  برابر  (‌فرمان‌)  او  تسلیمند  و  به  سوی  او  باز  میکردند؟‌...

(وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الإسْلامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ )

هر  که  جز  اسلام  دینی  را  بطلبد،  از  او  پذیرفته  نیست‌... 

آیات  بسیار  دیگری  نیز  در  این  زمینه  موجود  است‌.  اما  خط  دومی که  روند  سوره  بر  آن  متمرکز  مـیگردد  عبارت  است  از  به  تصویر کشیدن  حال  مسلمانان  با  پروردگارشان‌،  و  تسلیمشان  در  برابر  فرمان  او،  و  قبول  و  اطاعت  و  پیروی ‌کاملاً  دقیق  ایشان  از  آنچه  از  جانب  او  بدیشان  آید  و  بر  ایشان  رود...  برای  شناخت  این  خط  نیز  مثالهای  چندی  از  سورۀ  خواهیم  آورد  تا  آنگاه ‌که  مفصلاً  به  نصوص  قرآنی  خواهیم  پرداخت‌:

(وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلا أُولُو الألْبَابِ (٧)

رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (٨)

رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ) (٩)

 

و  ثابت  قدمان  در  دانش  میگویند:  بدان  ایمان  داریم‌،  همه  از  سوی  پروردگارمان  است  -  و  جز  صاحبان  عقل  (‌سالم  ایـن  حقیقت  را  درک  نمیکنند  و  آن  را)  متذکّر  نمیشوند.  (‌چنین  فرزانگانی  میگویند:‌)  پروردگارا!  دلهای  ما  را  (‌از  حق‌)  منحرف  مگردان  بعد  از  آنکه  ما  را  رهنمود  کرده‌ای‌،  و  از  سوی  خدا  رحمتی  به  ما  عطا  فرما،  بیگمان  تو  بـخشایشگری‌.  پروردگارا!  بیگمان  تو  مـردمان  را  در  روزی  که  تـردیدی  در  آن  نیست  جمع  خواهی  کرد  (‌تا  همگان  را  در  برابر  کارهائی  که  کرده‌اند  پاداش  و  پادافره  دهی‌.  تو  بدان  وعده  داده‌ای  و)  شک  نیست  که  خداوند  خلاف  وعده  نمیکند...

(الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٦)

الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنْفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأسْحَارِ) (١٧)

همان  کسانی  که  میگویند:  پروردگارا!  ایمان  آورده‌ایم  پس  گناهانمان  را  ببخش  و  ما  را  از  عذاب  آتش  (‌دوزخ‌)  محفوظ  بدار.  آنان  که  بردبار  و  درستکار  و  پیوسته  بر  طاعت  و  عبادت  فروتنانه  ماندگار  و  بخشایشگرند  و  در  سحرگاهان  به  (‌نماز  و)  طلب  آمرزش  مشغولند....

(قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (٥٢)

رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ) (٥٣)

مؤمنان  مخلص  گفتند:  ما  یاوران  (‌دین‌)  خدائیم‌،  به  خدا  ایمان  آورده‌ایـم  و  گواه  بـاش  که  ما  مخلصانیم‌.  پروردگارا!  بدانچه  نازل  کرده‌ای  ایمان  آورده‌ایم  و  از  پیغمبر  پپروی  نموده‌ایم‌،  پس  ما  را  از  زمرۀ  گواهان  (‌بر  امر  تبلیغ  پیغمبرت  و  سـرکشی  و  نافرمانی  قوم  او)  بشمار  آر  ...

(کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ )

شما  بهترین  امّت  هستید  که  به  سود  مـردمان  آفریده  شده‌اید  (‌مادام  که  مـردمان  را)  به  انجام  نیکی  فرمان  میدهید  و  (‌آنان  را)  از  بدی  باز  میدارید  و  به  خدا  (‌صادقانه‌)  معتقد  میباشید...

(مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ (١١٣)

یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُولَئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ) (١١٤)

از  اهل  کتاب  گروه  راسترو  و  دادگری  هستند  که  در  اوقات  شب  و  روز  آیه‌های  (‌کتاب  خدا)  را  میخوانند  و  نماز  را  بجای  میآورند.  به  خدا  و  روز  رستاخیز  ایـمان  میاورند  و  به  نیکی  فرمان  می‌دهند  و  از  بدی  باز  میدارند  و  در  انجام  نیکیها  بر  همدیگر  سبقت  میجویید  و  آنان  (‌در  پیشگاه  خدا)  از  زمرۀ  صالحان  بشمارند...

(وَکَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ (١٤٦)

وَمَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ) (١٤٧)

و  چه  بسیار  پیغمبرانی  که  مردان  الهی  فراوانی  به  همراه  آنان  جنگیده‌اند.  ایشان  هیچگاه  در  برابر  آنچه  در  راه  خدا  بدانان  رسیده  است  سست  نشده‌اند  و  ناتوان  نگردیده‌اند  و  تن  به  تسلیم  نداده‌اند،  و  خداوند  استقامت  کنندگان  را  دوست  میدارد.  گفتار  آنان  (‌به  هنگام  شدائد  جنگ  و  مصائب  روزگار)  جز  این  نبوده  است  که  گفته‌اند  :  پروردگارا!  گناهانمان  را  ببخش‌،  و  از  تندرویهایمان  در  کارهایمان  صرف‌ نظر  کن‌،  و  گامهایمان  را  (‌در  جنگ  با  دشمنان  دین  و  با  گرفتاریهای  زندگی‌)  استوار  بدار،  و  ما  را  بر  جمعیّت  کافران  پیروز  بگردان‌...

(الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ (١٧٢)

الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ) (١٧٣)

آنان  که  دعوت  خدا  و  پیغمبر  را  (‌برای  از  سرگرفتن  جنگ‌)  پس  از  آن  همه  زخمهائی  که  (‌در  جنگ  احد)  بدیشان  رسیده  بود  اجابت  کردند،  برای  کسانی  که  از  آنان  بدین‌ وسیله  نـیکی  کردن  و  تقوی  پیش  گرفتند، پاداش  بزرگی  است‌.  کسانی  که  مـردم  بـدیشان  گفتند:  مردمان  برای  (‌جنگ  با)  شما  گرد  آمده‌اند،  پس  از  آنان  بترسید،  اما  (‌ایـن  سخن  نه  تنها  ایشان  را  به  هـراس  نینداخت‌،  بلکه‌)  بر  ایمان  آنان  افزوده  و  گفتند:  خدا  ما  را  کافی  است‌،  و  او  بهترین  کسی  است  کـه  کارها  بدو  حواله  میکردد...

(الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٩١)

رَبَّنَا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ (١٩٢)

رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلإیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ (١٩٣)

رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِکَ وَلا تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ) (١٩٤)

همان  کسانی  که  خدا  را  در  حال  ایستاده  و  نشسته  و  بر  پهلوهایشان  افتاده  (‌و  در  همۀ  احوال  دیگر)  یاد  می‏کنند  (‌و  عظمت  او  را  در  مدّ  نظر  میدارند)  و  در  بارۀ  آفرینش  آسمانها  و  زمین  می‌اندیشند  (‌و  میگویند:‌)  پروردگارا!  این  (‌همه  عجائب  و  غرائب‌)‌را  بیهوده  نیافریده‌ای‌،  و  تو  پاک  و  منزّهی  (‌از  نقص‌،  و  این  نظم  و  نـظام  پر اسـرار  را  دلیل  بر  قـدرت  خـویش  آفـریده‌ای‌)  پس  ما  را  از  عذاب  آتش  (‌دوزخ‌)  بـرکنار  دار.  پروردگارا!  هر  که  را  تو  (‌به‌ خاطر  کردار  و  رفتارش‌)  به  آتش  افتی،  او  را  خوار  و  رسوا  ساخته‌ای‌،  و  این  چنین  افراد  ستمگر  را  یاوری  نیست‌.  پروردگارا!  ما  ندای  منادی  (‌توحید  پیغمبرت‌)  را  شنیدیم  که  (‌مردمان  را)  به  سوی  ایمان  میخواند  (‌و  میگفت‌:‌)  اینکه  به  پروردگار  خود  ایمان  بیاورید  و  ما  ایمان  آوردیم‌.  پروردگارا!  پس  گناهانمان  را  ببخشای  و  از  بدیهایمان  چشم‌پوشی  فرمای  و  ما  را  پس  از  مرگ  با  نـیکان  هـمدم  بدار.  پروردگارا!  آنچه  را  بـر زبان  پپغمبرانت  (‌از  یاری  و  مدد  در  دنیا)  به  ما  وعده  فرمودی‌،  ما  را  مرحمت  فرما،  و  ما  را  در  روز  رستاخیز  خوار  و  رسوا  مگردان،  بیگمان  تو  هیچگاه  خلاف  وعده  نمیکنی‌...

(وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خَاشِعِینَ لِلَّهِ لا یَشْتَرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلا )

برخی  از  اهل  کتاب  کسانی  هستند  کـه  بـه  خداونـد  و  بدانچه  بر  شما  نازل  شده  است‌،  و  بدانچه  بر  خودشان  نازل  گردیده  است‌،  ایمان  دارند.  حال  آنان  این  چنین  است  که  در  برابر  خدا  خاشع  و  خاضعند  و  آیات  خدا  را  به  بهای  اندک  (‌جهان‌)  نمی‌فروشند...

آیات  دیگر  در  این  زمینه  بسیار  است‌.

خطّ  برجسته  سومی‌ که‌‌ در روند  سوره  است‌،  برحذر  داشتن  از  دوستی  و  دوست  داشتن‌ کافران  است‌،  و  در  لابلای  این  پرهیز،  خوار  داشتن ‌کافران  و  بی‌ارزش  جلوه  دادن  ایشان  است‌.  همچنین  بیان  این‌ که  هیچگونه  ایمانی  و  هیچگونه  پیوندی  با  خدا  در  میان  نخواهد  بود  وقتی ‌که  کافران  دوست  داشته  شوند  و  به ‌دوستی‌ گرفته  شوند.  کافرانی‌ که‌ کتاب  خدا  را  بـه  داوری  نمیخوانند  و  از  برنامۀ  آن  در  زندگی  پیروی  نمینمایند...  قبلاً  بدین  خط  اشاره‌ کردیم  و  لیکن  در  اینجا  نیاز  بیشتری  به  روشنگری  است‌،  و  ضروری  است  بدان  اندازه‌ که  در  روند  سوره  این  خط  برجسته  و  نمودار  و  اسـاسی  و  بنیادی  است‌،  نمایان  و  هویدا گردد.  و  این  هم  نمونه‌هائی  چند  از  این  خط  پهن ‌و روشن  :

(لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ (٢٨)

قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (٢٩)

مؤمنان  نباید  مؤمنان  را  رها  کنند  و  کافران  را  به‌ جای  ایشان  به  دوستی  گیرند  و  هر  که  چنین  کند  (‌رابطۀ  او  با  خدا  گسسته  است  و  بهره‌ای‌)  وی  را  در  چیزی  از  (‌رحمت‌)  خـدا  نیست‌ -  مگر  آنکه  (‌ناچار  شوید  و)  خـویشتن  را  از  (‌اذیت  و  آزار)  ایشـان  مصون  دارید  و  (‌به‌خاطر  حفظ  جان  خود  تقیه  کنید)‌.  و  خداوند  شما را  از  (‌نافرمانی‌)  خود  برحذر  میدارد  و  بازگشت  (‌همگان‌)  به  سوی  او  است‌.  بگو  :  اگر  آنچه  را  که  در  سینه‌هایتان  دارید  پنهان  سازید  یا  آشکار  کنید،  خداوند  آن  را  میداند  و  آگاه  از  هر چیزی  است  که  در  آسمانها  و  در  زمین  است‌.  و  خداوند  بر  هر  چیزی  توانا  است‌...

(وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَمَا یُضِلُّونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ) (٦٩)

گروهی  از  اهل  کتاب‌،  دوست  میدارند  کاش  میشد  شما  را  گمراه  کنند  (‌و  بـا  القـاء  شبهه‌ها  از  دین  اسلام  برگردانند)  و  لیکن  آنان  جز  خویشتن  را  (‌با  اصـرار  بر  ضـلالت‌،  از  هدایت  محروم‌،  و)  گمراه  نمیسازند  ولی  نمی‌فهمند  (‌که  عاقبت  تلاششان  دامنگیر  خودشان  میشود...

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ کَافِرِینَ (١٠٠)

وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللَّهِ وَفِیکُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (١٠١)

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلا تَمُوتُنَّ إِلا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (١٠٢)

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلا تَفَرَّقُوا...الخ)

ای  کسانی  که  ایمان  آورده‌اید  اگر  از  گروهی  از  کسانی  که  کتاب  بدیشان  داده  شده  است  پپروی  کنید،  شما  را  پس  از  ایمان  آوردنتان  به  کفر  باز  می‏گرداند.  و  چگونه  باید  شما  کافر  شوید  و  حال  آنکه  آیات  خدا  بر  شما  فرو  خوانده  میشود  و  پیغمبر  او  در  میان  شما  است  (‌و  نور  قرآن  راه  را  تابان  و  رهنمودهای  فرستادۀ  خدا  حقیقت  را  عیان  میدارد؟‌)  و  هر  کس  به  خدا  تمسّک  جوید،  بیگمان  به  راه  راست  و  درست  (‌رستگاری‌)  رهنمود  شده  است‌.  ای  کسانی  که  ایمان  آورده‌اید  ار  خدا  (‌با  انجام  نیکیها  و  پرهیز  از  بدیها)  چنانکه  باید  بترسید،  و  (‌بر  اسلام  پردوام  و  ماندگار  بوده  و  بکوشید  که‌)  نمیرید  مگر  اینکه  مسلمان  باشید  (‌و  گوهر  ایمان  را تا  آخر  عمر  حفظ  کرده  باشید)‌.  و  جملگی  به  رشـتۀ  (‌دین‌)  خـدا  چنگ  زنید  (‌و  همگان  بر  آن  گرد  آئید)  و  پراکنده  نشوید...  تا  آخر......

 

(لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلا أَذًى وَإِنْ یُقَاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الأدْبَارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ (١١١)

ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا...الخ...)

 (‌فاسقان‌)  هرگز  به  شما  زیان  نمیرسانند  مگر  آزاری  (‌که  چیزی  نمی‏گذرد  اثری  از  آن  نمیماند)  و  اگر  با  شما  بجنگند  به  شما  پشت  می‏کنند  (‌و  شکست  میخورند  و  میگریزند و)  سپس  (‌مادام  که  امر  به  معروف  و  نهی  از  منکر  در  میان  شما  مراعات  شود،  پیروزی  نصیب  ایشان  نمیشود  و)  یاری  نمیکردند.  آنان  هرجا  یافته  شوند  برایشان  (‌مهر)  ذلّت  خورده  است‌...  تا  آخر......

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبَالا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ...الخ...)...

ای  کسانی  که  ایمان  آورده‌اید  محرم  اسراری  از  غیر  همکیشان  خـود  نگیرید  (‌و  ایشان  را  دوست  صـمیمی  خودتان  ندانید  و  همراز  خویش  نسازید)‌،  آنان  از  هر گونه  شرّ  و  فسادی  در  بارۀ  شما  کوتاهی  نمی‏کنند  (‌و  میکوشند  کارهایتان  را  به  تباهی  کشند.  زیرا  آنـان‌)  دوست  میدارند  که  شما  در  رنج  و  زحمت  فراوان  باشید  (‌و  چیزی  را  میخواهند  که  مایۀ  رنج  و  دردسر  شما  باشد.  نشانه‌های‌)  نفرت  و  کینه  از  دهانشان  نمایان  است  (‌و  لغزشهای  سخنانشان  دشمنانگی  شما  را  فریاد  میدارد)  و  آنچه  در  دل  خود  (‌نسبت  به  شما)  پنهان  میدارند  بس  بزرگتر  است  (‌از  آن  چیزی  که  از  دهانشان  می‌پرد)‌....

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ (١٤٩)

بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَهُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ (١٥٠)

سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِینَ) (١٥١)

ای  کسانی  که  ایمان  آورده‌اید  اگر  از  کسانی  که  کافرند  اطاعت  کنید  (‌و  سخنان  ایشان  را  بپذیرید)  شما  را (‌به  سوی  کفر)  به  عقب  برمیگردانند  و  (‌در  دنیا  و  آخرت‌) زیانمند  خواهید  شد.  (‌آنان  دوست  و یاور  شما  نیستند  و  تکیه  کردن  را  نشایند)  بلکه  خداوند  یاور  شما  است  و  او  بهترین  یاوران  است‌،  هر چه  زودتر  به  دلهای  کافران  خوف  و  هراس  می‌اندازیم  به‌ خاطر  اینکه  چیزهائی  را  انباز  خدا  میسازد  که  خداوند  دلیلی  بر  پرستش  آنها  فرو نفرستاده  است‌.  و  منزل  و  مأوای  آنان  آتش  (‌دوزخ  در  آخرت‌)  است  و  این  مکان  ستمکاران‌،  چه  بد  جایگاهی  است‌...

(لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ (١٩٦)

مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ) (١٩٧)

غلت  خوردن  در  (‌نـعمت  دنیوی  و  تصرّف  ایشان  در  تجارت  و  امور)  شهرها  و  کشورها،  تو  را  گول  نزند،  (‌اینها)  کالای  اندک  و  (‌نعمت‌)  ناچیزی  است  و  بعد  جایگاه  ایشان  دوزخ  است‌،  وآن  بدترین  جایگاه  است  ٠٠٠

در  این  زمینه  آیات  بی‌شمار  دیگری  است‌.

این  خطوط  سه‌گانۀ  برجسته،  با  همدیگر  هماهنگ  بوده  و  در  بیان  جهان‌بینی  اسلامی‌،  و  توضیح  حقیقت  توحید  و  مقتضی  آن  در  زندگی  انسانها  و  در  احساسی ‌که  نسبت  به  خدا  دارند،  و  اثر  توحید  در  موضع  ایشان  در  رابر  دشمنان  خدا که  جز  آن  موضعی  ند‌ارند.  مکمّل  یکدیگرند.

آیه‌های  قرآنی  سوره  در  جاهای  ویژه‌ای ‌که  در  رونـد  گفتار  دارند،  در  آنجاها  از  سرزندگی  و  جانداری  بیشتری  برخوردارند  و  ژرفای  زیادتری  در  الهامگری  دارند...  چه  در گیرودار  پیکار  نازل  شده‌اند.  پـیکار  عقیده‌،  و  پیکار  رزمگاه‌،  پیکار  در  داخل  نـفسها،  و  و  پیکار  در  واقعیّت  زندگی  ...  بر این  اساس  است ‌که  چنین  پشتوانه  و  اندوختۀ  زندۀ  شگفتی  را  از  حرکت  و  تأثیر  و الهام  در  برگرفته‌اند.

در  این  صورت  لازم  است  به  پیش  رویم  تا  با  نصوص  سوره  در  روند  زنده  و  نیرومند  و گیرا  و  زیبائی‌ که  دارند روبرو گردیم‌.

*


 


[1] ‌به‌ کتاب  :  «  معرکة‌التقالید  »  محمد  قطب  مراجعه  شود.

[2] چنانکه  این  امر  در  حوادث  جنگ  احد  جلو‌ه‌گر  است‌،  و  به ‌هنگام  برر‌سی  آیات ‌مربوط  بدان  در  سوره  روشن  خو‌ا‌هد  شد.

[3] همانگونه ‌که  در  میانجیگری  عبدا‌لله  پسر ا‌بی  برای  بنی  قینقاع  رخ  داد  و او در این  باره  با  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  درشتی ‌کرد.

 

تفسیر سوره‌ی آل عمران آیه‌ی 64-33

 

سورهی آل عمران آیهی 64-33

 

 (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ (٣٣) ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (٣٤) إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (٣٥) فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالأنْثَى وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ (٣٦) فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ (٣٧) هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ (٣٨) فَنَادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَى مُصَدِّقًا بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ (٣٩) قَالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَقَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذَلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ (٤٠) قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ إِلا رَمْزًا وَاذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالإبْکَارِ (٤١) وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ (٤٢) یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ (٤٣) ذَلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ (٤٤) إِذْ قَالَتِ الْمَلائِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ (٤٥) وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلا وَمِنَ الصَّالِحِینَ (٤٦) قَالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قَالَ کَذَلِکِ اللَّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (٤٧) وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإنْجِیلَ (٤٨) وَرَسُولا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الأکْمَهَ وَالأبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (٤٩) وَمُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَجِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (٥٠) إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ (٥١) فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَى مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (٥٢) رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ (٥٣) وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ (٥٤) إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (٥٥) فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ (٥٦) وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (٥٧) ذَلِکَ نَتْلُوهُ عَلیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ (٥٨) إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (٥٩) الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ (٦٠) فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ (٦١) إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٦٢) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ (٦٣) قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَلا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) (٦٤)

 

روایاتی که  چگونگی  مناظرۀ  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  را  با گروه  اعزامی  نجران  می نمایاند.  می‏گوید  که:  قصّهای  که  در  این  سوره  دربارۀ  تولّد  عیسی  علیه السّلام  و  تولّد  مادر  او  مریم،  و  تولّد  یحیی  و  دیگر  چیزها  آمده  است،  ردّ  شبهههائی  است  که  چنین  گروهی  القاء  و  مطرح  میکردند.  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم در  این باره  به  چیزهائی  استناد  میفرمود که  در  قرآن  راجع  به  عیسی علیه السّلام  آمده  و  میگوید که  او کلمۀ  خدا  و  روحی  از  جانب  او  است.  آنان  همچنین  از  اموری  پرسش  میکردند که  در  سورۀ  مریم  نیامده  است  و  از  او  خواستار  پاسخ  بودند.

این  سخن  چه  بسا  درست  باشد  ...  ولی  ذکر  این  داستان  در  این  سوره  و  بدین  منوال،  با  شیوۀ  همگانی  قرآن  در  داستانسرائی  همراهی  میکند که  داستانها  در  آن  به  خاطر  حقائق  معیّنی  آورده  میشوند  و  قرآن  میخواهد  آنها  را  واضح  و  روشن کند.  چنین  حقائقی  هم  اغلب  موضوع  سورهای  هستند که  داستانها  در  آنها  میآید.  بدین  هنگام  داستانها  به  اندازۀ  لازم  و  با  شیوهای  بیان  میشوند که  چنین  حقائقی  را  در  برگیرند  و  برجسته  و  زنده  آنها  را  بنمایانند  ...  شکی  نیست که  داستانسرائی  طریقۀ  خاصّی  برای  بیان  حقائق  و  جایگزین کردن  آنها  در  دلها  است  و  داستانها  حقائق  را  به  صورت  زنده  مینمایانند  و  ژرفی  بیشتری  می‏بخشند،  و  با  مجسّم  نمودن  حقائق  در  شکل  واقعی  خود که  در  زندگی  انسانها  جاری  و  ساری  هستند،  حقائق  زندهتر  و  عمیقتر  به  دلها  رسوخ  میکنند،  و  این  شیوه  بسی  مؤثّرتر  از  مجرّد گفتن  حقائق  بگونۀ  عادی  و  معمولی  است.

در  اینجا  با  داستانی  روبرو  میشویم که  حقائقی  را  در  بردارد  و  روند  سوره  بر  آن  متمرکز  است.  چنین  حقائقی  دارای  خطوط  برجسته  و  آشکاری  در  سورهاند.  بر  این  اساس  است که  این  داستان  از  ظروف  واقعی  محدودی  که  در  آن  روی  داده  است،  بر کنار  و  بدور  میگردد  و  به  عنوان  عنصر  اصیل  مستقلّی  باقی  میماند،  و  حقائق  اصیلی  را  در  برمیگیرد که  در  جهانبینی  اعتقادی  اسلامی  باقی  و  ماندگارند.

مسألۀ  اصیلی  را که  روند  سوره  - چنانکه  قبلاً گفتیم  - بر  آن  متمرکز  میگردد،  عبارت  است  از،  مسألۀ  توحید  :  توحید  الوهیّت  و  توحید  قیومت  و  تولیت  ...  داستان  عیسی  و  دیگر  داستانهائی که  به  عنوان  مکمّل  آن  در  این  درس  آمدهاند،  چنین  حقیقتی  را  تأکید  میدارد،  و  اندیشۀ  فرزند  و  انباز  را  نفی  میکند،  و  این  دو  را کاملاً  دور  و  مطرود  میدارد،  و  نادرستی  این  شبهه  و  سبکی  تصویر  آن  را  نمایان  میکند،  و  تولّد  مریم  و  تاریخ  آن  را  شرح  میدهد،  و  تولّد  عیسی  و  تاریخ  بعثت  او  و  حوادث  مربوط  بدان  را  به  شیوهای  بیان  میدارد که  فرصتی  برای  برانگیختن  هیچ  شبههای  در کاملاً  انسان  بودن  او  باقی  نمیگذارد،  و  آشکارا  فریاد  میدارد که  او  یکی  از  سلسلۀ  انبیاء  است  و کار  او  همچون کار  ایشان  و  سرشت  او  بسان  سرشت  آنان  بوده  است  و  لاغیر.  همچنین  داستان  عیسی  بیانگر  خارقالعادههائی  است  که  به  هنگام  تولّدش  و  در  زمان  زندگیش  روی  داده  است.  بگونۀ  ساده  و  روشن  و  بدور از  پیچیدگی  و  دشواری  بیان  میشود ،و  دل  و  خرد را  راحت  و آسوده  میسازد،  و  طرز  تولّد  و  چگونگی  زندگانی  او  را  در  قالبی  طبی  و  عادی  و  بدور  از  هرگونه  غرابتی  مینمایاند  ...  و  زمانی  که  پیرو  قصّه  این  چنین  میآید  :

(إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ) (٥٩)

 مسألۀ (آفرینش)  عیسی  برای  خدا  همچون  مسألۀ  (آفرینش)  آدم  است  که  او  را  از  خاک  بیافرید  سپس  بدو  گفت  :  پدید  آی  و  (بیدرنگ)  پدید  آمد...

دل  اطمینان  و  آرامش  می‏یابد،  و  در  شگفت  میشود  از  اینکه  چگونه  این  همه  شبههها  پیرامون  چنین  حقیقت  سادهای  حلقه  و  چنبره  زدهاند ؟

مسألۀ  دومی که  از  مسألۀ  اول  در  روند کلّی  سوره  سرچشمه  میگیرد  مسألۀ  حقیقت  دین  است که  عبارت  از  اسلام  است.  معنی  اسلام  هم  پیروی  و  تسلیم  است.  این  مسأله  هم  در  لابلای  داستان  آشکارا  جلوه گری  میکند  ...  در  سخن  عیسی  علیه السّلام خطاب  به  بنی‏اسرائیل  میآید  :

(وَمُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ )

و  (من  پیغمبریم  که)  تصدیق  کنندۀ  آن  چیزی  هستم  که  پیش  از  من  از  تورات  بوده  است  و  (آمدهام)  تا  پارهای  از  چیزهائی  را  که  (بر  اثر  ستم  و  گناه)  بر  شما  حرام  شده  است  (به  عنوان  تخفیفی  از  سوی  خدا)  بـرایتان  حلال  کنم...

 

در  این گفتار  از  سرشت  رسالت  سخن  میرود،  و  اینکه  رسالت  برای  بیان  برنامه  و  اجراء  نظام  و  بیان  حلال  و  حرام  میآید،  تا  معتقدان  بدین  رسالت  از  این گفتار  پیروی کنند  و  در  برابرش  سر  تسلیم  فرود  آورند  ...  آنگاه  معنی  تسلیم  و  پیروی  بر  زبان  حواریون  جاری  میشود  :

(فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَى مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (٥٢)

رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ) (٥٣)

ولی  عیسی  هنگامی  که  از  ایشان  احساس  کفر  (و  سرکشی  و  نافرمانی)  کرد  گفت:  کیست  که  یاور  من  به  سوی  خدا  (و  برای  تبلیغ  آئین  او)  گردد؟  حواریون  گفتند:  ما  یاوران  (دین)  خدائیم،  (زیرا  ما)  به  او  ایمان  آوردهایم،  و  (تو  نیز)  گواه  باش  که  ما  مخلص  و  منقاد  (اوامر  او)  هستیم...

از  موضوعهائی که  روند  سوره  بر  آن  متمرکز  است،  تصویر  حال  مؤمنان  با  پروردگارشان  می‏باشد  ...  این  داستان  برخی  از  خلق  و  خوی  زیبا  و  شایستهای  را  بیان  میدارد که  در  تاریخ  زندگی  این گروه گزیدۀ  بشری  ثبت  است.  گروه  گزیدهای که  خداوند  آنان  را  انتخاب  و  برخی  را  از  نژاد  برخی  دیگر  آفریده  است.  این  چهرههای  درخشان  در  سخنی  جلوهگرند که  همسر  عمران  با  خدای  خود  دارد  و  در  مناجاتی  نمودار  هستند  که  او  دربارۀ  زادۀ  خویش  با  پروردگارش  سر  میدهد  ...  همچنین  در کلام  مریم  با  زکریا،  و  دعای  زکریا  و  نجوای  وی  با  خدا،  و  در  پاسخ  حواریون  به  پیغمبرشان  عیسی،  و  در  دعایشان  با  پروردگارشان،  و  غیره  جلوهگر  و  هویدا  میشوند.

هنگامی که  داستان  پایان  میگیرد،  پیروی  به  دنبال  میآید  که  چنین  حقائقی  را  خلاصه  میگرداند  و آنها  را  در  لابلای  خود  جای  میدهد  ...  حقیقت  عیسی  صلّی الله علیه وآله وسلّم  سرشت  آفریدن،  ارادۀ  الهی،  وحدانیّت  خالص،  دعوت  اهل کتاب  بدان،  و  دعوت  ایشان  را  به  مباهله  راجع  به  حقایق  آئین  اسلام  در  برمیگیرد  ...  درس  با  بیان  جامع  و  شاملی  دربارۀ  اصل  این  حقیقت  به  پایان  میرسد که  پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  باید  به  اهل کتاب  بطور  عام،  اعم  از  آنانی  که  برای  مناظره  و  مجادله  آمده  بودند  یا  آنانی که  نیامده  بودند،  و  به کسانی که  از  ایشان  جزو  چنان  نسلی  بودند،  و  به کسانی که  بعد  از  ایشان  تا  آخر  زمان  به  دنیا  میآیند و میروند،  آن  رسالت  را  برساند  :

(قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَلا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) (٦٤)

بگو:  ای  اهل  کتاب  بیائید  به  سوی  سخن  سخت  دادگرانهای  که  میان  ما  و  شما  مشترک  است  (و  همه  آن  را  بر  زبان  میرانیم.  بیائید  بدان  عمل  کنیم،  و  آن  این)  که  جز  خداوند  یگانه  را  نپرستیم،  و  چیزی  را  شریک  او  نکنیم،  و  برخی  از  ما  برخی  دیگر  را،  غیر  از  خداوند  یگانه،  به  خدائی  نپذیرد.  پس  هر  گاه  (از  این  دعوت)  سر  برتابند،  بگوئید:  گواه  باشید  که  ما  منقاد  (اوامر  و  نواهی  خدا)  هستیم...

بدین  ترتیب  جدال  پایان  میگرد،  و  روشن  میشود که  اسلام  از مردم  چه  چیز  میخواهد  و  بر  چه  اساسی  زندگی  ایشان  را  پایهگذاری  میکند.  معنی  دین  و  معنی  اسـلام  معیّن  میگردد،  و  هر  نوع  شکل  ساختگی  یا  پریشانی که  پیروانشان  آنها  را  دین  مینامند،  یا  اسلام  نام  میدهند،  منتفی  میشود  ...  این  هم  هدف  نهائی  درس گذشته،  و  همچنین  هدف  نهائی  همۀ  سوره  بود که  داستان  با  بیان  و  توضیح  خود  در  قالب  داستان  سرائی  زیبا  و گیرا  و  ژرف  الهامگرانهای  عهدهدار  آن گردیده  بود  ...  این  هم  وظیفۀ  داستان  قرآنی  و  سرشت  چنین  وظیفهای  است که  بر  اسلوب  و  طریقۀ  عرضۀ  داستان  در  سورههای گوناگون  با  روش  ویژهای  حاکم  است.

داستان  عیسی  در  سورۀ  مریم  عرضه  شده  است  و  در  اینجا  نیز  آمده  است.  ولی  با  مراجعه  به  آیـات  اینجا  و  آنجا  روشن  میشود که  در  اینجا  به  زنجیرۀ  داسـتان  بندهای  تازهای  افزوده  شده  است،  و  برخی  از  بندها  به  اختصار  آمده  است  ...  آنجا  در  سورۀ  مریم  دربارۀ  تولّد  عیسی  سخن  به  دراز کشیده  است،  و  از  تولّد  مـریم  سخنی  به  میان  نیامده  است.  در  اینجا  دربارۀ  رسالت  عیسی  و کار  حواریّون  به  تفصیل  سخن  رفته  است  و  از  داستان  تولّد  او  چکیدهای  نموده  شده  است.  همچنین  پیرو  اینجا  درازتر  و  طولانیتر  است،  زیـرا  در  صدد  مناظراتی  است که  پیرامون  قضیۀ  شاملتری  دور  میزند  و  آن  قضیۀ  توحید  و  دین  و  وحی  و  رسالت  است.  این  چیزها  در  سورۀ  مـریم  وجود  نـداشت.  چیزهائی که  سرشت  روش  قرآنی  را  در  چگونگی  بیان  داستان  بنمایانند  و  هماهنگ  با  فضای  سورهای  بوده که  در  آن  عرضه  میگردند  و  با  خود  سوره  مناسبت  داشته  باشند.  هم  اینک  بطور  مشروح  به  بررسی  آیات  میپردازیم[1]:

*

این  داستان  با  ذکر کسانی  آغاز  میگردد که  خداوند  آنان  را  از  آغاز  آفرینش  برای  حمل  رسالت  یگانه  و  ابلاغ  دین  یگانه  از  میان  بندگانش  برگزیده  است  تا  پیشقراولان کاروان  ایمان  در  مراحل  و  منازل  پیاپی  در  خط  سیر  زنجیرۀ  تاریخ  نسلهای  بهم  پیوستۀ  قرون  و  اعصار  باشند.  خداوند  بیان  میفرماید که  آنان  برخی  از  نژاد  برخی  دیگرند.  امّا  ضروری  نیست که  منظور  از  چنین  نژادی،  نژاد  نسب  باشد  - اگر  چه  نسب  همگان  در  آدم  و  نوح  به  هم  میرسد  - بلکه  پیش  از  هر  چیز  چنین  نسبی  عبارت  است  از  پیوند گزینش  پیامبری  و  انتخاب  آسمانی.  یعنی  زنجیرۀ  نسبی  آن  عقیدهای  منظور  نظر  است که کاروان  مبارک  ایمان  را  به  هم  پیوسته  است:

(إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ (٣٣)

ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) (٣٤)

خداوند  آدم  و  نوح  و  خاندان  ابراهیم  (از  قبیل:  اسماعیل  و  اسحاق  و  یعقوب)  و  خاندان  عمران  (از  قبیل:  موسی  و  هارون  و  عیسی  و  مادرش  مریم)  را  از  میان  جهانیان  برگزید.  آنان  فرزندانی  بودند  که  (چه  از  نظر  پاکی  و  تقوی  و  فضیلت،  و  چه  از  نظر  دودمان)  برخی  از  برخی  دیگرند  (زیـرا  آل  ابراهیم  که  اسماعیل  و  اسحاق  و  فرزندان  ایشانند  از  آل  ابراهیم  هستند،  و  ابراهیم  از  نسل  نوح،  و  نوح  از آدم  است  و  آل  عمران  که  موسی  و  هارون  و  عیسی  و  مادرش  میباشند  از  نژاد  ابراهیم  و  نوح  وآدم  هستند)،  و  خداوند  شنوا  و  دانا  است  (و  از  گفتار  بندگان  و  افعال  ایشان  آگاه  است)...

روند گفتار  هر  یک  از  آدم  و  نوح  را  فردی  بشمار  آورده  است،  و  هر کدام  از  آل  ابراهیم  و  آل  عمران  را  خانوادهای  محسوب  داشته  است.  این  اشاره  بدان  دارد  که  آدم  خودش  و  نوح  هم  خودش  به  پیغمبری  برگزیده  شدهاند.  امّا  ابراهیم  و  عمران،  هم  خودشان  و  هم  فرزندانشان  به  پیغمبری  رسیدهاند.  البته  گزینش  ایشان  به  پیغمبری،  برابر  قاعدهای  بوده  است که  در  سورۀ  بقره  دربارۀ  آل  ابراهیم گفته  شد.  و  آن  این که  وراثت  نبوّت  و  برکت  در  خاندانش،  وراثت  خون  نیست،  بلکه  وراث عقیده  است:

(وَإذِ ابْتَلى إبْراهیمَ رَبّهُ بِکَلِماتٍ فَأتمّهُنَّ .قالَ:إنّی جاعِلُکَ لِلنّاس إماماً . قالَ:وَمِنْ ذُرّیّتی ? قالَ:لا یَنالُ عَهْدی الظّالِمینَ) .

(بخاطر  آورید)  آنگاه  را  که  خدای  ابراهیم،  او  را  با  سخنانی  (مشتمل  بر  اوامر  و شاهی  و  تکالیف  و  وظائف،  و  از  راههای  مختلف  و  با  وسائل  گوناگون)  بیازمود  و  او  (به  خوبی  از  عهدۀ  آزمایش  برآمد  و)  آنها  را  به  تمام  و  کمال  و  به  بهترین  وجه  انجام  داد،  (خداوند  بدو)  گفت:  من  تو  را  پیشوای  مردم  خواهم  کرد؛  (ابراهیم)  گفت:  آیا  از  دودمان  من  (نیز  کسانی  را  پیشوا  و  پیغمبر  خواهی  کرد؟  خداوند)  گفت:  (درخواست  تو  را  پذیرفتم،  ولی)  پیمان  من  به  ستمکاران  نمیرسد  (بلکه  تنها  فرزندان  نیکوکار  تو  را  در  برمیگیرد).                                                                   (بقر٥  /  ١٢4) 

برخی  از  روایات  بیان  میدارد  که  عمران  از  خـاندان  ابراهیم  است.  در  این  صورت  ذکر  خاندان  عمران  تخصیص  چنین  فرعی  به  خاطر  مناسبت  ویژهای  است که  عبارت  از  بیان  داستان  مریم  و  داستان  عیسی  علیه السّلام  است  ...  همچنین  می‏بینیم  که  روند  قرآنی  از  خاندان  ابراهیم،  موسی  و  یعقوب  (یعنی  اسرائیل)  را  ذکر  نکرده  است،  ولی  خاندان  عمران  را  نام  برده  است  ...  این  بدان  سبب  استکه  در  اینجا  روند گفتار  درباره  جدالی  به  پیش  میرود که  پیرامون  عیسی  پسر  مریم  و  پیرامون  ابراهیم  در  میگیرد  - همانگونه که  در  درس  بعدی  میآید  - لذا  در  آنجا  مناسبتی  برای ذکر  موسی  یا  ذکر  یعقوب  در  چنین  مقامی  نبوده  است.

*

روند  قرآنی  از  این  آگاهی  دیباچهگونه  میپردازد  و  مستقیماً  به  سراغ  خاندان  عمران  و  تولّد  مریم  میرود:

(إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (٣٥)

فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالأنْثَى وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ (٣٦)

فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ) (٣٧)

 (خداوند  شنید)  هنگامی  که  همسر  عمران  گفت:  پروردگارا!  من  آنچه  را  در  شکم  دارم  خالصانه  نذر  تو  کردم  (تا  کارش  تنها  خدمت  به  بیتالمقدس  باشد)  پس  (آن  را)  از  من  بپذیر  که  تو  شنوا  و  دانائی  (و  گریه  و  زاری  مرا  میشنوی  و  اخلاص  و  هدف  مرا  میدانی).  پس  هنگامی  که  او  را  زائید  (دید  که  دختر  است  و  به  درگاه  پروردگار  دست  مناجات  برداشت  و  عذر  خواهان)  گفت:  خداوندا!  من  او  را  دختر  زائیدم  - ولی  خدا  بدانچه  او  بدنیا  آورده  بود  آگاهتر  بود  (از  خود  مریم،  و  بهتر  میدانست  که)  پسر  مانند  دختر  نیست  (و  این  دختر  به  مراتب  از  پسری  که  آرزوی  او  بود،  سودمندتر  خواهد  بود  - و  گفت:)  من  او  را  مریم  نام  گذاردم  و  او  و  فرزندانش  را  از  (وسوسه  و  گمراهسازی)  اهریمن  مطرود  (از  درگاه  فضل  و  کرمت،  به  تو  میسپارم  و)  در  پناه  تو  میدارم.  خداوند  او  (مریم)  را  به  طرز  نیکوئی  پـذیرفت،  و  به  طرز  شایستهای  (نهال  وجود)  او  را  رویانید  (و  پرورشش  داد)،  و  زکریا  (شوهر  خالۀ  او)  را  سرپرست  او  کرد.  هر  زمان  که  زکریا  وارد  عبادتگاه  او  میشد،  غذای  (تمییز  و  زیادی)  را  در  پیش  او  مییافت.  (باری)  به  مریم  گفت:  این  از  کجا  برای  تو  میآید؟!  گفت  :  این  از  سوی  خدا  میآید.  خداوند  به  هر  کس  که  بخواهد  بیحساب  و  بیشمار  روزی  میرساند...

داستان  نذر  بر ایمان  پرده  از  دل  (همسر  عمران)  -  مادر  مریم  - بهکناری  میزند  و  نشان  میدهد  این  دل  تا  چه  اندازه  با  نور  ایمان  تابان  و  آبادان گشته  است،  و  با  گرامیترین  چیزی که  دارد  رو  به  خدای  خود  میدارد.  این گرامیترین  چیز  هم  جنینی  است که  در  شکم  دارد،  و  او  را  خالصانه  به  پروردگارش  تقدیم  و  آزاد  از  هر  قید  و  بندی  و  از  هر  شریک  و  انبازی،  به  درگاه  احدیّت پیشکش  مینماید  و  در  او  حقّی  برای کسی  جز  خداوند  سبحان  قائل  نمیشود  و  روا  نمی‏بیند  و  او  را  دربست  بدو  تحویل  میدهد.  تعبیری که  بیانگر  خلوص  مطلق  است  و  با  واژۀ  آزادانه،  نموده  شده  است،  تعبیر  بس  الهامگرانهای  است.  زیرا  کسی  در  حقیقت،  آزادانه  و  دربست  در  اختیار  قرار  میگرد  که  خالصانه  با  تمام  وحود  به  سوی  خدا  رود  و  از  بندگی  هر کسی  و  هر  چیزی  و  هر  معیار  و  ارزشی  خویشتن  را  برهاند  و  بندگی  او  جز  برای  خدای  یکتا  نباشد  ...  مخلصانه  و  آزادانه  در  اختیار  خدا  بودن  این  است  و  بس  ...  جز  این  هر  چه  باشد  بندگی  است،  اگر  چه  در  شکل  مخلصانه  و  آزادانه  بیان  گردد  و  حریّت  نام گیرد.

از  اینجا  چنین  برمیآید که  توحید  شکل  اعلای  حرّیّت  است.  هیچ  فردی  آزاد  بشمار  نمیآید  مادام که  در  اندرونش،  یا  در  جریان  زندگیش،  یا  در  اوضاع  و  معیارها  و  قوانین  و  ضوابطی که  امور  این  حیات  را  میچرخانند،  اندک  چیزی  از  دیانت  را  برای  کسی  جز  خدا  انجام  دهد  ...  اگر  در  دل  انسان کمترین  وابستگی  یا  دلبستگی  یا  بندگی  برای  غیرخدا  باشد،  قانونی  یا  معیار  و  ارزشی  یا  موازین  و  مقرّراتی  باشد که  از  غـیر خـدا  استمداد  جوید،  حرّیّت  و  آزادگی  وجود  ندارد  ...  هنگامی که  اسلام  یگانه  پرستی  را  به  ارمغان  آورد،  یگانه  شکل  حرّیّت  و  آزادگی  را  در  جهان  انسان  ارائه  داد.

این  دعای  خاشعانۀ  همسر  عمران  بدین  مضمون کـه  پروردگارش  نذر  او  را  پذیرا گردد  -و  نذر  او  هم  جگرگوشۀ  او  بود  -  بیانگر  تسلیم  خالصانۀ  او  است  در  برابر  خداوندگار  عالم،  و  رو کردن  بدو  بتمام  و کمال  و  آزاد  از  هر  قید  و  بندی،  و  بدرود گفتن  هر  چیز،  و  تنها  و  تنها  جویای  پذیرش  خدا  و  خوشنودی  وی  بودن  است:

(رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) (٣٥)

پروردگارا!  من  آنچه  را  در  شکم  دارم  خالصانه  نذر  تو  کردم  (تا  کارش  تنها  خدمت  به  بیت  المقدس  باشد)  پس  (آن  را)  از  من  بپذیر  که  تو  شنوا  و  دانائی  (و  گریه  و  زاری  مرا  میشنوی  و  اخلاص  و  هدف  مرا  میدانی)...

ولیکن  همسر  عمران  نوزاد  دختری  به  دنیا  آورد  و  زادۀ  او  پسر نبود!

(فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالأنْثَى وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ) (٣٦)

پس  هنگامی  که  او  را  زائید  (دید  که  دختر  است  و  به  درگاه  پروردگار  دست  مـناجات  برداشت  و  عذرخواهان)  گفت:  خداوندا!  من  او  را  دختر  زائیدم  - ولی  خدا  بدانچه  او  بدنیا  آورده  بود  آگاهتر  بود  (از  خود  مریم،  و  بهتر  میدانست  که)  پسر  مانند  دختر  نیست  (و  ایـن  دختر  به  مراتب  از  پسری  که  آرزوی  او  بود،  سودمندتر  خواهد  بود  - و  گفت:)  من  او  را  مریم  نام  گذاردم  و  او  و  فرزنذش  را  از  (وسوسه  و  گمراهسازی)  اهریمن  مطرود  (از  درگاه  فضل  و  کرمت،  به  تو  میسپارم  و)  در  پناه  تو  میدارم...

آن  زن  چشم  براه  فرزند  نرینهای  بود.  چه  رسم  آن  بود  که  پسران  را  نذر  معابد کنند  تا  به  خدمتگذاری  آنجاها  بپردازند  و  تمام  عمر  به کنج  عبادت  روند  و گوشه  نشین  برای  پرستش  خدا  شوند.  ولی  اینک  میبیند که  نوزادش  دختر  است.  لذا  با  نغمۀ  اسفناکی  رو  به  خدا کرد  و گفت

(رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَى )

خداوندا!  من  او  را  دختر  زائیدم...

(وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ )

و  خدا  بدانچه  او  بدنیا  آورده  بود  آگاهتر  بود...

امّا  او  فرزندی  را که  به  دنیا  آورده  است  به  خدا  پیشکش  میکند،  و گوئی  میخواهد  از  اینکه  فرزندش  نخواهد  توانست  به  انجام  وظیفه  بپردازد،  از  خداوند  عذر  خواهی  کند:

(وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالأنْثَى )

پسر  همچون  دختر  نیست...

دختر  نمیتواند  در  چنین  جاهائی  همچون  پسر  به  انجام 

وظیفه  مشغول  شود  و کاری که  از  پسر  ساخته  است  از  دختر  ساخته  نیست.

(وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ )

من  او  را  مریم  نامیدم...

این  سخن،  آن  هم  بدینگونه،  نمایانگر  شکل  مناجات  نزدیک  و  رویاروی  است.  مناجات  کسی  است که  چنین  احساس  میکند  از  همگان  بریده  و  به  خدای  خود  پیوسته  است  و  در کنجی  با  پروردگارش  نشسته  است  و  آنچه  را  در  دل  دارد  و  آنچه  را  در  پیش  روی  دارد  با  او  در  میان  مینهد  و  بدو  میگوید،  و  آنچه  را که  دارد  مستقیماً  و  مؤدبانه  به  پیشگاه  او  تقدیم  میدارد.  این  حال،  حال  کسانی  است که  چنین  بندگان  گزیدهای  با  پروردگار  خود  پیدا  میکنند.  حال  مودّت  و  قربت  و  ارتباط  مستقیم،  و  مناجات  سادهای  است  که  با  عبارات  بیپیرایه  و  بدون  تعقید  و  تکلیفی  بیان  شده  است.  مناجات کسی  است که  احساس  میکند  ار  با  خداوندگار  نزدیک  و  مبانی  سخن  میگوید که  حرفهای  او  را  می شنود  و  به  سخنانش  پاسخ  میدهد:

(وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ) (٣٦)

من  او  و  فرزندانش  را  از  (وسوسه  و  گمراهسازی)  اهریمن  مطرود  (از  درگاه  فضل  و  کرمت،  به  تو  میسپارم  و)  در  پناه  تو  میدارم...

این  آخرین  سخنی  است که  مادر  هدیۀ  خود  را  با  آن  به  پیش  خدا  تقدیم  میدارد،  و  آن  را  به کنف  حمایت  و  رعایت  او  میسپارد،  و  فرزندش  و  نسل  او  را  از  دست  شیطان  مطرود  از  رحمت  خدا،  در  پناه  خدا  میدارد.

همچنین  این  گفتۀ  قلب  پاک  و  آرزوی  دل  مخلصی  است  که  برای  نوزاد  خودیاری  بهتر  از  این  نمیخواهد که  او  را  از  دست  اهریمن  مطرود  از  رحمت  خدا  در  پناه  خدا  دارد!

(فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا )

پس  خداوند  او  (یعنی  مریم)  را  به  طرز  نیکوئی  پذیرفت،  و  به  طرز  شایستهای  (نهال  وجود)  او  را  رویانید  (و  پرورشش  داد)...

این  هم  پاداش  آن  اخلاصی  بود  که  قلب  مادر  را  آبادان  کرده  بود،  و  پاداش  آن  اخلاص کاملی  بود که  چنان  مادری  در  نذر  خود  منظور  داشته  بود  ...  همچنین  برای  آن  بود که  این  دختر  نوزاد  را  آمادۀ  پذیرش  نفخۀ  جان  و  کلمۀ  یزدان  سازد،  و  - انحام  عیسی  علیه السّلام  را  بدان  صورتی  بدنیا  آورد که  خلاف  قاعدۀ  مرسوم  زادن  آدمی  باشد.

(وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا )

و  زکریا  (شوهر  خالۀ  او)  را  سرپرست  او  کرد...

یعنی  سرپرستی  مریم  را  بر  عهدۀ  زکریا  انداخت،  و  او  را  امین  آن  دختر کرد  ...  زکریا  رئیس  معبد  یهودیان  بود،  و  او  از  نسل  هارون  بود که  پردهداری  معبد  را  داشتند.  مریم،  مبارک  و  خوشبخت  بزرگ  شد.  خداوند  با  لطف  شامل  و  فضل کامل  خویش  روزی  او  را  فراهم  میکرد:

 

 

(کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ) (٣٧)

هر  زمان  که  زکریا  وارد  عبادتگاه  او  میشد،  غذای  (تمییز  و  زیادی)  را  در  پیش  او  مییافت !  (باری)  به  مریم  گفت:  این  از  کجا  برای  تو  میآید؟!  گفت:  این  از  سوی  خدا  میآید.  خداوند  به  هر  کس  که  بخواهد  بیحساب  و  بیشمار  روزی  میرساند...

ما  دربارۀ  چگونگی  این  روزی  سخن  به  درازا  نمیکشانیم  و  در  این  مورد  خیلی  به  اندیشه  نمی پردازیم  همانگونه  که  روایتهای  بسیاری  راجع  بدان  آوردهاند  و  بسی  در  این  مسأله  راه  سخن  پیمودهاند  و  اسب  اندیشه  را  به  تاخت  در  آوردهاند.  کافی  است  بدانیم که  مریم  مبارک  بود  و  خیر  و  برکت  در  پیرامون  او  موج  میزد  و  روزی  از  همۀ  انواع  و  اقسام  آن  در  پیش  او  بوفور  یافته  میشد.  تا  آنجا که  سرپرست  - گر  پیغمبر  بود  - از  این  همه  روزی  تعجّب  میکرد  و  از  او  میپرسید:  این  همه  روزی  و  نعمت  چگونه  و  از کجا  فراهم  میشود؟  مـریم پاسخی  جز  این  نداشت که  با  خشوع  و  خضوعی که  هر  مؤمن  صادقی  دارد  به  نعمت  و  فضل  خدا  اعتراف کند  و  همۀ کارهای  خویش  را  بدر  تفویض  نماید  و  فروتنانه  بگوید:

(هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ) (٣٧)

این  از  سوی  خدا  است.  خداوند  به  هر  کس  که  بخواهد  بیحساب  و  بیشمار  روزی  میرساند.

این  سخنی  است که  حالی  را  به  تصویر  میکشد که  مؤمن  با  پروردگارش  دارد،  و  اشاره  به  حفظ  رازی  است که  میان  مؤمن  و  خدا  در  میان  است  و  مؤمن  در  نگهداری  آن  میکوشد،  و  نشانگر  این  واقعیّت  است که  به  هنگام  سخن  از  این  راز  تواضع  میشود  نه  تـفاخر،  و  فـروتنی  میرود  نه  خودستائی  ...  همچنین  ذکر  این  پدیدۀ  نامرسوم  و  خارقالعاده  که  پیغمبر  خدا  زکریا  را  بشگفت  میاندازد،  خودش  سرآغاز  عجائبی  است که  در  تولّد  یحیی  و  تولّد  عیسی  بدنبال  خواهد  داشت.

*

در  این  هنگام  در  اندرون  زکریا،  پیرمردی  که  فرزندی  نداشت،  آن  میل  نطق  نیرومندی که  در  نـفس  بشری  است  بیدار  شد  و  خروشیدن  گرفت.  میل  داشتن  فرزند.  آرزوی  ماندن  نام  و  امتداد  خاندان  با  تولّد  فرزندان  و  نوادگان  بر دوام  ...  میل  و  آرزوئی که  حتّی  در  نفوس  بندگان  پارسائی که  خود  را  وقف  عبادت  و  نذر  پرستشگاهها کردهاند  نمیمیرد. این  سرشتی  است که  خدا  برای  حکمت  عالی  امـتداد  زندگی  و  پیشرفت  آن،  مردمان  را  بر  آن  سرشته  است:

(هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ (٣٨)

فَنَادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَى مُصَدِّقًا بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ (٣٩)

قَالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَقَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذَلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ (٤٠)

قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ إِلا رَمْزًا وَاذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالإبْکَارِ) (٤١)

در  این  هنگام  (که  زکریا  آن  همه  مرحمت  و  محبّت  خدا  را  در  حقّ  مریم  دید  خاشعانه  در  عبادتگاه  به  پـاخاست  و  رو  به  سوی  آسمان  کرد  و)  پروردگار  خویش  را  به  فریاد  خواند،  گفت:  پروردگارا!  (هر  چند  که  خودم  پیرم  و  همسرم  نازا)  فرزند  شایستهای  از  جانب  (لطف  و  کرم)  خویش  به  من  عطاء  فرما،  بیگمان  تو  شنوندۀ  دعـائی  (و  پذیرندۀ  تمنابیی).  پس  (خداوند  دعای  او  را  پذیرفت  و)  در  حالی  که  در  عبادتگاه  به  نیایش  ایستاده  بود  فرشتگان  او  را  ندا  در  دادند  که  خداوند  تو  را  به  یحیی  مژده  میدهد  و  او  تصدیق  کنندۀ  کلمۀ  خدا  (یعنی  عیسی  ،  چون  به  کلمۀ  کُنْ،  پدید  آمده  است)  و  پیشوا  و  برکنار  از  هوسهای  سرکش  و  پیغمبری  از  (تبار)  صالحان  خواهد  بود،  (با  رسیدن  این  مژده،  زکریا  متحیّرانه  و  مضطربانه  کیفیّت  وقوع  این  امر  خارقالعاده  را  جویا  شد  و)  گفت:  پروردگارا:  چگونه  فرزندی  مرا  خواهد  بود  در  حالی  که  پیری  به  سراغ  من  آمده  است  و  همسرم  نازا  است؟  (خداوند  توسط  فرشتگان  بدو)  فرمود:  همین طور  است  خداوند  هر  کاری  را  بخواهد  انجام  میدهد.  گفت:  پروردگارا!  نشانهای  برای  من  قرار  بده  (که  حاملگی  همسرم  را  برساند).  فرمود:  نشانۀ  تو  آن  است  که  نمیتوانی  سه  روز  با  مردم  حرف  بزنی  مگر  با  رمز  و  اشاره،  و  (در  این  مدّت  به  شکرانۀ  نعمت)  پروردگارت  را  بسی  یاد  کن  و  سحرگاهان  و  شامگاهان  او  را  تسبیح  گوی  و  به  پاکی  بستای)...

این  چنین  خویشتن  را  در  برابر  رخداد  نامرسومی  مییابیم،  رخدادی  که  پدیدهای  از  پدیدههای  مشیّت  آزاد  و  بی‏چون  و  چرای  الهی  را  در  بردارد،  و  مینمایاند  که  خواست  خداوندگار،  مقیّد  به  چیزی  نیست که  مردمان  بدان  انس  و  الفت  دارند  و  آن  را  قانون  ثابت  و  تخلّف  ناپذیر  میانگارند؛  از  اینجا  است که  از  هر  رخدادی که  برابر  با  چنین  قانونی  بوقوع  نپیوندد  بفغان  میآیند.  اگر  هم  امری  شدنی  و  پدیدهای  علنی  بود  و  نتوانستند  آن  را تکذیب کنند،  خرافات  و  افسانههائی  برای  آن  میسازند  و  یاوهها  و  نارواهائی  پیرامونش  میبافند.

هم  اینک  (زکریا)  پیرمرد  سالخوردهای  است که  همسر  نازائی  دارد  و  در  عنفوان  جوانی  و  دوران  شـاداب  زندگانی،  فرزندی  نزائیده  است،  به  پیرانه  سر  در  دلش  میل  ژرف  فطری  به  داشتن  فرزند  جوانه  زده  است  و  شوری  درافکنده  است  و آرزو  میکند که  او  را نیز  بازماندگانی  باشند که  به  یادگار  مانند  و  دودمان  وی  را  نگهدارند.  چرا  چنین  آرزوئی  نکند؟  مگر  نه  این  است  که  مریم  عذرای  پاکدامن  را  در  پیش  خویش  می‏یابد  و  می بیند که  چگونه  از  الطاف  حق  برخوردار  است  و  روزی  خوار  محبوب  پروردگار  است؟! پس  بگذار  او  نیز  رو  به  سوی  پروردگار  خود  دارد  و  دست  مناجات  به  جانب  قاضیالحاجات  بردارد  و  از  بارگاه کبریائیش  با  تضرّع  و  فریاد  بخواهد که  فـرزند  شایستهای  بدو  مرحمت  فرماید:

(هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ) (٣٨)

بدان  هنگام  (که  زکریا  آن  همه  مرحمت  و  محبّت  خدا  را  در  حق  مریم  دید،  خاشعانه  در  عبادتگاه  به  پا  خاست  و  رو  به  سوی  آسمان  کرد  و)  پروردگار  خوییش  را  به  فریاد  خواند،  گفت:  پروردگارا!  (هر  چند  که  خود  پیرم  و  خانمم  نازا)  فرزند  شایستهای  از  جانب  (لطف  و  کرم)  خویش  به  من  عطاء  فرما،  بیگمان  تو  شنوندۀ  دعـائی  (و  پذیرندۀ  تمنائی)...

آیا  اثر  این  دعای  فروتنانۀ گرم  توبهکارانه  چه  بود؟  پذیرشی  بود که  مقیّد  به  سنّ  و  سالی  و  عادت  و  الفتی  نیست که  مرسوم  مردمان  است.  زیرا  این  پذیرفتگاری  از  مشیّت  مطلق  خداوندگاری  سربرمیزند.  مشیّتی که  آنچه  بخواهد  میکند  و  آنچه  خواهد  شود.

(فَنَادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَى مُصَدِّقًا بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ) (٣٩)

پس  (خداوند  دعای  او  را  پذیرفت  و)  در  حالی  که  در  عبادتگاه  به  نیایش  ایستاده  بود  فرشتگان  او  را  ندا  در  دادند  که  خداوند  تـو  را  به  یحیی  مژده  میدهد  و  او  تصدیق  کنندۀ  کلمۀ  خدا  (یعنی  عیسی،  چون  به  کلمۀ  کُنْ،  پدید  آمده  است)  و  پیشوا  و  برکنار  از  هوسهای  سرکش،  و  پیغمبری  از  (تبار)  صالحان  خواهد  بود...

دعائی که  از  دل  پاک  برخاسته  بود،  پذیرفته  گردید.  آن  دل  پاکی که  به کسی  امید  بسته  بود که  دعاء  را  میشنود،  و  اگر  بخواهد  میتواند  آن  را  بپذیرد.  فرشتگان  زکریا  را  به  فرزند  نرینهای  مژده  دادند که  نام  او  پیش  از  تولّدش  تعیین  شده  و  «یحیی»  بود.  اوصاف  او  نیز  قبلاً  روشن  و  شناخته گشته  بود.  پـیشوای  بزرگوار،  و  برکنار  از  هوسهای  سرکش  است  و  خویشتن  را  از  شهوات  بدور  میدارد  و  زمام  نفس  امّاره  را  با  دست  اختیار  نگه  میدارد  و کششها  و  آرزوهای  دل  را کنترل  مینماید.  همچنین  او  تصدیقکنندۀ[2] کلمهای  است که  از  سوی  خدا  به  پیش  او  میآید.  و  او  پیغمبر  صالحی  از  تبار  صالحان  است.  دعاء  زکریا  پذیرفته  شد  و  چیزی  را که  مردمان  قانون  میشمارند  و  بدان  عادت  دارند  مانع  و  رادعی  در  برابر  آن  نگردید.  جای  شگفت  است که  مردمان  مشیّت  مطلقۀ  خدا  را  نیز  مقیّد  و  پایبند  تعیین  قانون  میدانند!   در  صورتی که  انسان  آنچه  را که  می‏بیند  و  قانونش  میانگارد،  جز  این  نیست که  امری  است  نسبی  - نه  مطلق  و  نه  نهائی  - ...  از  آنجا که  عمر  و  علم  انسان  محدود  است  و  عقل  و  خرد  او  محکوم  و فرمانبر  سرشت  ذاتی  بشر  است  انسان  و  عقل  او  نه  میتوانند  به  قانون  نهائی  برسند،  و  نه  میتوانند  به  حقیقت  مطلق  دستیابی  پیدا کنند  ...  لذا  زیبندۀ  انسان  این  است که  در  برابر  خدا  ادب  داشته  باشد  و  در  حدود  سرشت  انسانی  خود گام  بردارد  و  در  محدودۀ  جولانگاه  عقل  خویش  مرغ  اندیشه  را  بپرواز  درآورد.  نه  اینکه  بدون  دلیل  و  رهنما  سر  در  بیابان  بی‏پایان  نهد،  و  از  شدنی  و  ناشدنی  سخن گوید  و دم  زند،  و  برای  مشیّت  مطلّقۀ  الهی  چهارچوبی  از  آزمونها  و  آزمودهها  و  مقرّرات  و  قوانین  و  دانش  ناچیز  خود  بسازد!

چنین  پذیرشی  حتّی  برای  خود  زکریا  غیرعادی  و  ناگهانی  بود  - آخر  خود  زکریا  هم  به  هر  حال  انسان  است  -  و  آرزو کرد که  پروردگارش  بدو  بیاموزد که  چگونه  این کاری که  با  توجّه  بدانچه  بشر  بر  آن  خوی گرفته  و  الفت  پذیرفته  است  خارقالعاده  بشمار  است،  بوقوع  میییوندد؟

(قَالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَقَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ )

گفت:  پروردگارا  چگونه  فرزندی  مرا  خواهد  بود  در  حالی  که  پیری  به  سراغ  من  آمـده  است  و  همسرم  نازا  است؟...

پاسخ  خود  را  دریافت  ...  پاسخ  سهل  و  سادهای که کار  را  به کاردان  برمیگرداند  و  آن  را  به  حقیقتی  میرساند که  فهم  آن  مشکل  نیست  و  شدن  آن  شگفتی  ندارد:

(قَالَ کَذَلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ) (٤٠)

(خداوند  توسط  فرشتگان  به  زکریا)  گفت:  همینطور  است  خداوند  هر  کاری  را  بخواهد  انجام  میدهد...

همینطور!  وقتی که کار  به  مشیّت  خدا  گشت  داده  میشود  و  ساخته  و  پرداختۀ  او  شمرده  میشود،  دیگر  مشکلی  نمیماند  و  هر  چیز  خارقالعادهای کار  معمول  و  روزمره  و  شدنی  بشمار  میآید،  زیرا  همۀ کارهای  خدا دائماً  به  همین  منوال  صورت  می گیرند  و  همۀ  پدیدهها  در  اصل  خارقالعادهاند.  ولی  مردم  دربارۀ  چگونگی  و  روش کار  و  نحوۀ  ساخت  و  ساختار  نمیاندیشند  و  حقیقت  را  پیش  چشم  نمیدارند!

همین طور!  به  همین  سادگی  و  آسانی،  و  به  همین  بیپردگی  و  بازی.  خدا  آنچه  بخواهد  میکند  ...  پس  چه  میشود  اگر  پسری  به  زکریا  عطاء  فرماید،  هر  چند  هم  او  پیر  شده  باشد  و  همسرش  نازا  باشد؟  این  چیزهائی  است  که  بشر  بدانها  خوی گرفتهاند  و  عادی  میپندارند  و  اصول  و  ارکان  خویش  را  بر  مبنای  آن  بنیان  میگذارند  و  آن  را  قانونی  بشمار میآرند  ولی  با  توجّه  به  قدرت  خدا  و  مشیّت  مطلّقۀ  الله،  هیچ  چیزی  غیرعادی  و  شگفت  نیست  ...  هر  چیزی  به  مشیّت  خدا  برمی‏گردد  و  برابر  خواست  او  انجام  میگیرد.  مشیّت  و  خواست  پروردگار  هم  آزاد  از  هر  قید  و  بندی  است!

لیکن  زکریا  به  علّت  اشتیاق  فراوانی که  به  وقوع  مژده  داشت،  و  دهشت  ناگهانی  قضیّه  سراپای  وی  را  فراگرفته  بود،  با  تضرّع  و  زاری  از  ایزد  باری  خواست که  نشانهای  بدو  نماید  تا  آرامش  خاطری  بدان  یابد:

(قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً )

گفت:  پروردگارا!  نشانهای  برای  من  قرار  بده  (که  حاملگی  همسرم  را  برساند)...

در  اینجا  خداوند  بزرکار  او  را  به  راه  اطمینان  حقیقی  رهنمود  میسازد،  و  او  را  از  آنچه  بنا  به  سرشت  انسانی  بدان  خوگرفته  و  عادت  پیدا کرده  است  بدر  میآورد  ...  بدو گوشزد  میفرماید که  علامت  آن  این  است که  سه  روز  زبانش  برای  سخن گفتن  با  مردم  از کار  میافتد  و  تنها  برای  دعا  و  ذکر  خدا  روان  و  در کار  است

(قَالَ آیَتُکَ أَلا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ إِلا رَمْزًا وَاذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالإبْکَارِ) (٤١)

 گفت:  نشانۀ  تو  آن  است  که  نمیتوانی  سه  روز  بـا  مردم  حرف  بزنی  مگر  با  رمـز  و  اشاره  و  (در  این  مدّت  به  شکرانۀ  نعمت)،  پروردگارت  را  بسی  یاد  کن  و  سحرگاهان  و  شامگاهان  او  را  تسبیح  گوی  و  به  پاکی  بستای...

روند  قرآنی  در  همین  جا  سکوت  برمی‏گزیند  ...  ولی  این  کار  شد،  و  زکریا  در  اندرون  خود  چیزی  مییابد که  آن  را  در  زندگی  خود  و  زندگی  دیگران  نامأنوس  و  غیرعادی  می‏بیند  ...  زبانش  همان  زبان  قبلی  است  ...  لیکن  برای  سخن گفتن  با  مردم  بند  میآبد  و  برای  راز  و  نیاز  با  پروردگارش  آزاد  و  روان  میگردد!  آیا  کدام  قانونی  است که  بر  این  پدیده  حکم  میراند؟  این  قانون،  آزادگی کامل  مشیّت  الهی  است  ...  بدون  چنین  قانونی،  تفسیر  این  خارقالعادۀ  نادره  ممکن  نیست  ...  همچنین  است  اعطاء  یحیی  بدو  در  حالی که  زکریا  را  پیری  دریافته  است  و  همسرش  نازا  است  !!!

*

گوئی  این  امر  خارقالعاده،  در  روند  سوره،  مـقدّمۀ  رخداد  تولّد  عیسی  است که  همۀ  افسانهها  و  شبههها  از  آن  سرچشمه  میگیرد  ...  هر  چند  هم که  چنین  رخدادی،  حلقهای  از  زنجیرۀ  پدیدههای  مشیّت  مطلّقۀ  الهی  است  ...  در  اینجا  است که  داستان  مسیح  علیه السّلام   آغاز  میگردد،  و  با  پاکی  و  طاعت  و  عبادت،  مریم  آمادۀ  پذیرش  نفقۀ  آسمانی  میگردد.

(وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ (٤٢)

یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ) (٤٣)

 (تو  حضور  نداشتی)  هنگامی  که  فرشتگان  گفتند:  ای  مریم!  خدا  تو  را  برگزیده  و  پاکیزهات  داشته  است،  و  تو  را  بر  همۀ  زنان  جهان  برتری  داده  است.  ای  مریم!  (بـه  شکرانۀ  این  نعمت  بزرگ)  همیشه  خاشعانه  به  اطاعت  و  عبادت  پروردگارت  مشغول  شو  و  با  نمازگزاران  به  سجده  و  رکوع  بپرداز  (و  با  آنان  نماز  بخوان)...

چه گزینشی؟!  خداوند  مریم  را  برای  دریافت  نفخۀ  مستقیم  برمی‏گزیند،  تا  آن  را  بدانگونه  دریافت  دارد که  نخستین  آفریده،  یعنی  ’آدم،  دریافت  داشت.  خداوند  این  خارقالعاده  را  از  طریق  و کانال  مریم  به  بشریّت  مینمایاند.  این  هم  گزینشی  است  که  برای  کار  نادر  و  منحصری  در  تاریخ  بشریّت  انجام  میپذیرد  ...  این کار  بدون  شک کار  بس  سترگ  و  بزرگی  است.

امّا  مریم  خود  نیز تا  بدان  زمان  خبر از  اینکار  بزرگ  نداشت  و  پی  به  عظمت  این  امر  نبرده  بود.

اشاره  به  پاکی  مریم  دراینجا،  در  برگیرندۀ  مفهوم  مهمّی  است.  تولّد  عیسی علیه السّلام آغشته  به  شبهههائی  شده  بود که  یهودیان  بیباکانه  و  ناپرهیزگارانه  به  مریم  پـاک  و  پاکدامن  نسبت  میدادند!  در  این  کار  ناجوانمردانه  هم  بدین  امر  تکیه  داشته  و  دلخوش کرده  بودند که  چنین  تولّدی  در  جهان  مردمان  بی‏سابقه  است  و  نمونهای  برای  آن  پیدا  نخواهد  شد. گمان  میبردند که  در  پس  این  پرده  رازی  نهفته  است که کشف  آن  ممکن  نیست  ...  خداوند  رسوایشان  فرماید!!

اینجا  است که  عظمت  این  دین  جلوهگر  میشود،  و  روشن  میگردد که  از  چشمۀ  یقین  برمیجوشد.  این  محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم   است  پیغمبر  اسلام  که  از  اهل کتاب  - از  جمله  مسیحیان  - تکذیبها  و  رنجها  و  ستیزها  می‏بیند  و  خارهای  شبههها  بر  سر  راه  او  میاندازند،  امّا  این  او  است که  از  سوی  پروردگارش  حقیقت  را  دربارۀ  مریم  بزرگوار  دریافت  میدارد  و  به گوش  همگان  میرساند  و  تفضیل  مریم  را  بر  (زنان  جهان)،  بطور  مطلق  اعلام  مینماید  و  او  را  در  بلندترین  افقهای  والائی  جای  میدهد.  در  حالی  این کار  را  میکند که  او  در  صحنۀ  مناظرۀ  با  قومی  قرار  دارد که  به  مریم  افتخار  میکنند  و  تعظیم  و  بزرگداشت  او  را  حجّتی  برای  ایمان  نیاوردن  خود  به  محمّد  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  به  دین  جـدید  میشمارند!  چه  صداقتی؟!  چه  عظمتی؟!  چه  دلیل  بزرگی  بر  درستی  سرچشمۀ  این  دیـن،  و  راستی  صاحب  امین  آن؟!  او  (حق)  را  درباره  مریم  و  عیسی  علیه السّلام  از  پروردگارش  دریافت  میدارد،  و  در  چنین  موقعیّتی  این  حق  را  اعلان  مینماید  ...  اگر  او  پیغمبر  راستینی  از  سوی  خداوند  نبود،  چنین  سخنی را  بهیچوجه در چنین  موقعیّتی اظهار و  آشکار  نمیکرد!

(یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ) (٤٣)

ای  مریم  (به  شکرانۀ  این  نعمت  بزرگ)  همیشه  خاشعانه  به  اطاعت  و  عبادت  پروردگارت  مشغول  شو  و  با  نمازگزاران  به  سجده  و  رکوع  بپرداز  (و  با  آنان  نماز  بخوان)...

اطاعت  و  عبادت،  خشوع  و  رکوع،  و  زندگی  پیوستهای  با  خدا  داشته  باشد  تا  بدین  وسیله  برای کار  بزرگ  و  سترگی  آمادگی  پیدا  کند.

*

در  این  مقطع  از  داستان،  و  پـیش  از  پـرده  برداری  از رخداد  بزرگ،  روند  قرآنی  به  چیزی  از  فلسفۀ  داستان  اشاره  میکند  ...  این  چیز  اثبات  وحی  است.  وحیی که  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم را  با  چیزی  آشنا  میسازد که  از  جملۀ  اخبار  غیب  است  و  او  در  هنگام  وقوع  آن،  در  محل  حادثه  حضور  نداشته  است:

(ذَلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ) (٤٤)

این  (چیزهائی  که  گفته  شد)  از  جملۀ  خبرهای  غیبی  است  که  آن  را  به  تو  وحی  میکنیم  و  تو  در آن  هنگام  که  قلمهای  خود  را  (برای  قرعهکشی  به  درون  آب  یا  کیسهای  و  ...)  میافکندند  تا  (روشن  شـود  بر  طبق  قرعه)  کدامیک  سرپرستی  مریم  را  برعهده  گیرد،  و  بدان  هنگام  که  میان  خود  (بر  سرپرستر  او)  کشمکش  داشتند  حضور  نداشتی  (و  همۀ  اینها  از  راه  وحی  به  تو  میرسد)...

این  سخن  اشاره  به  سبقت  جوئی  پردهداران کنشت  بر  همدیگر  برای  عهدهداری  سرپرستی  کردن  مـریم  دارد.  بدانگاه که  مادر  مریم  فرزند  خود  را  به کنشت  میآورد  تا  به  نذری که کرده  است،  و  به  عهدی که  با  پروردگارش  بسته  است،  وفا کند.  آیات  قرآنی  به  حادثهای  اشاره  دارند که  (عهد  قدیم)  و  (عهد  جدید)  موجود  و  متداول،  آن  را  بیان  نکردهاند.  ولی  حتماً  در  پیش  احبار  و  رهبان،  معروف  بوده  است.  این  حادثه،  حادثۀ  انداختن  قلمها  به  اندرون  چیزی  است  ...  قلمها  متعلّق  به  پردهداران کنشت  بود  تا  بدین  وسیله  شخصی  معیّن  و  شناخته گردد که  مریم  بدو  سپرده  میشود.  آیات  قرآنی  حادثه  را  بدرازا  نمیکشاند،  زیرا که  چه  بسا  برای  شنوندگان  نصّ  قرآنی  در  آن  زمان،  چیز  آشکار  و  روشنی  بوده  است.  یا  اینکه  تفصیل  داستان  چیزی  بر  اصل  حقیقتی  نمیافـزاید که  قرآن  در  صدد  بیان  آن  برای  آیندگان  است.  آنچه  باید  بدانیم  تنها  این  است  که  همگان  برای  تعیین  کسی که  مریم  بدو  سپرده  شود  به  روش  ویژهای که  به  واسطۀ  انداختن  قلمها  انجام  میپذیرفت  راضی  شدند،  همانگونه که  ما  امروزه  مثلاً  (قرعه)،  میکشیم.  برخی  از  روایتها  بیان  میدارد که  آنان  قلمهایشان  را  به  رودخانۀ  اردن  انداختند،  و  امواج  آب  همۀ  آنها  را  بجز  قلم  زکریا  با  خود  برد  و  تنها  قلم  او  در  آنجا  ماند.  این  نشانهای  بود  که  بر  آن  اتفاق کرده  بودند،  و  لذا  مریم  را  به  دست  او  سپردند.

همۀ  اینها  جزو  غیبی  است که  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  در  موقع  وقوع  آنها  در  محل  حضور  نداشت  و  از  آنها  بی‏خبر  بود.  اصلاً  چه  بسا  چنین  چیزهائی  از  جملۀ  اسرار کنشت  بوده  و  خواسته  باشد  آنها  را  فاش  نسازد  و  اجازۀ  پخش  آنها  را  هم  نداده  باشد،  ولی  قرآن  به  هنگام  رویاروئی  با  بزرگان  اهل کتاب  در  آن  زمان،  آنها  را  به  عنوان  دلیلی  بر  نزول  وحی  الهی  بر  پیغمبر  راستین  خود  بیان  فرموده  باشد.  چیزی  هم  در  این  باره  روایت  نشده  است که  چنین  دلیل  و  حجّتی،  از  سوی  ایشان  پذیرفته  نشده  باشد  و  در  ردّ آن کوشیده  باشند.  چه  اگر  جائی  برای  بحث  و  جدال  باقی  میماند،  بیگمان  دربارۀ  آن  مجادله  و  ستیز  میکردند،  زیرا  آنان  برای  مجادله  و  مباحثه  آمده  بودند.  هم  اینک  به  تولّد  عیسی  میپردازیم.  تولّدی که  برابر  عرف  و  عادت  مردمان  بسی  شگفت  و  سترگ  است،  ولی  از  نظر  مشیّت  مطلّقۀ  الهی، کار  بس  عادی  و  معمولی  است:

(إِذْ قَالَتِ الْمَلائِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ (٤٥)

وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلا وَمِنَ الصَّالِحِینَ (٤٦)

قَالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قَالَ کَذَلِکِ اللَّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (٤٧)

وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإنْجِیلَ (٤٨)

وَرَسُولا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الأکْمَهَ وَالأبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (٤٩)

وَمُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَجِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (٥٠)

إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ) (٥١)

(تو  حضور  نداشتی)  آنگاه  که  فرشتگان  گفتند:  ای  مریم!  خداوند  تو  را  به  کلمۀ  خود  که  نامش  مسیح  عیسی  پسر  مریم  است  مژده  میدهد  و  او  در  این  جـهان  و  آن  جهان  بلند  مرتبه  و  بزرگوار  و  از  زمرۀ  مقرّبان  است.  در  گهواره  و  در  حالت  کهولت  (یعنی  میان  سالی،  که  از  سی  سال  تا  پنجاه  و  یک  سال  است)  با  مردم  سخن  خواهد  گفت  و  از  زمرۀ  صالحان  بشمار  است.  (مریم  در  حالی  که  از  تولّد  فرزند  از  راه  غیر  طبیعی  شگفت  زده  شده  بود)  گفت:  پروردگارا!  چگونه  مرا  فرزندی  خواهد  بود  در  حالی  که  انسانی  با  من  نزدیکی  نکرده  است؟!  فرمود:  اینگونه  هر  چه  را  بخواهد  میآفریند،  و  هنگامی  که  ارادۀ  چیزی  کند  (و  بخواهد  پدید  آید)  فقط  بدان  میگوید:  پدید  آی،  پس  (بیدرنگ)  پدید  میآید،  و  بدو  خط  و  کتابت،  و  دانش  راستین  و  سودمند،  و  تورات،  و  انجیل  میآموزد،  و  او  را  به  عنوان  پیغمبری  به  سوی  بنیاسرائیل  روانه  میدارد  (و  بدیشان  خبر  میدهد)  که  من  (بر  صدق  نبوّت  خود)  نشانهای  را  از  سوی  پروردگارتان  برایتان  آوردهام،  و  آن  اینکه:  من  از  گِل  چیزی  به  شکل  پرنده  میسازم،  سپس  در  آن  میدمم  و  به  فرمان  خدا  پرندهای  (زنده)  می‏گردد،  و  کور  مادرزاد  و  مبتلای  بـه  بیماری  پیسی  را  شفا  میدهم  و  مردگان  را  به  فرمان  خدا  زنده  میکنم  و  از  آنچه  میخورید  و  از  آنچه  در  خانههای  خود  ذخیره  میکنید  به  شما  خبر  میدهم!  بیگمان  در  اینها  نشانهای  بـرای  شما  است  اگر  (ارادۀ  پذیرش)  ایمان  داشته  باشید.  و  (من  پیغمبریم  که)  تصدیق  کنندۀ  آن  چیزی  هستم  که  پیش  از  من  از  تورات  بوده  است  و  (آمدهام)  تا  پارهای  از  چیزهائی  را  که  (بر  اثر  ستم  و  گناه)  بر  شما  حرام  شده  است  (به  عنوان  تخفیفی  از  سوی  خدا)  برایتان  حلال  کنم،  و  نشانهای  (به  دنبال  نشانهای)  را  برایتان  آوردهام،  بنابراین  (معجزهها  و   نشانههای  پیاپی)  از  خدا  بترسید  و  از  من  اطاعت  کنید.  خداوند  پروردگار  من  و  پروردگار  شما  است  پس  او  را  بپرستید،  این  راه  راست  است  (و  انسان  را  به  سعادت  هر  دو  جهان  میرساند)...

بنابراین  مریم  با  طهارت  و  پاکی  و  خشوع  و  خضوع  و  عبادت  و  پرستش،  برای  دریافت  چنین  فضل  و کرمی  و  رویاروئی  با  این  واقعۀ  عظیم  و  محترمی،  آمادگی  پیدا  میکند،  و  هم  اینک  او  است که  برای  نخستین  بار  سفارش  این کار  سترگ  را  از  زبان  فرشتگان  می شنود:

(إِذْ قَالَتِ الْمَلائِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ (٤٥)

وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلا وَمِنَ الصَّالِحِینَ) (٤٦)

 (تو  حضور  نداشتی)  آنگاه  که  فرشتگان  گفتند:  ای  مریم!  خداوند  تو را  به  کلمۀ  خود  که  نامش  مسیح  عیسی  پسر  مریم  است  مژده  میدهد  و  او  در  این  جهان  و  آن  جهان  بلند  مرتبه  و  بزرگوار  و  از  زمرۀ  مقرّبان  است.  و  در  گهواره  و  در  حالت  کهولت  (یعنی  میان  سالی،  که  از  سی  سال  تا  پنجاه  و  یک  سال  است)  با  مردم  سخن  خـواهد  گفت  و  از  زمرۀ  صالحان  بشمار  است)...

این  مژدۀ کامل  و گویائی  است که کار  را  یکسره  روشن  میکند.  مژده  به کلمهای  از  جانب  خدا  است  که  نامش  مسیح  عیسی  پسر  مریم  است  ...  (مسیح)،  در  این  عبارت،  بدل  واژۀ  (کلمه)  است،  و  در  حقیقت  همان  (کلمه)  است.  پس  در  فراسوی  این  تغییر  چه  چیز  نهفته  است؟

این  و  امثال  این،  جزو  امور  غیبی  است  و  بگونۀ  روشن  و  مشخّص  نمیتوان  به  ماهیّت  چنین  اموری  پی  برد،  و  لذا  شناخت  واقعی  (کلمه)،  امکان  پذیر  نیست،  و  چه  بسا  از  زمرۀ  آن  چیزهائی  باشد که  مقصود  این  آیات  است:

(أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ )

کتاب  (قرآن)  را  بر  تو  نازل  کرده  است،  بخشی  از  آن 

آیههار  (محکمات)،  است  (و  معانی  مشخّص  و  اهداف  روشنی  دارند  و)  آنها  اصل  و  اساس  این  کتاب  هستند،  و  بخشی  از  آن  آیههای  (متشابهات)،  است،  (و  معانی  دقیقی  دارند  و  احتمالات  مختلفی  در  آنها  میرود).  و  امّا  کسانی  که  در  دلهایشان  کژی  است  (و  گریز  از  حق  زوایای  وجودشان  را  فرا  گرفته  است)  برای  فتنهانگیزی  و  تأویل  (نادرست)  به  دنبال  متشابهات  میافتند......  تا  آخر .

و لیکن کار،  سادهتر  از  این  است  اگر  بخواهیم  سرشت  این  حقیقت  را  بفهمیم.  بدانگونه که  دل  را  با  خدا  پیوند  دهد،  و  آن  را  با  ساخته  و قدرت  او  آشنا  سازد،  و  مشیّت  مطلّقۀ  الهی  را  بدو  بشناساند.

خداوند  خواست که  با  آفریدن  آدم  از  خاک،  زندگی  بشری  را  آغاز کند،  خواه  این  آفرینش  را  مستقیماً  از  خاک  شروع کرده  باشد  و  یا  اینکه  نخستین  سلالۀ  آدم  را  از  خاک  سرشته  باشد.  این کار  سرشت  رازی  را  دگرگون  نمیسازد که  جز  خدا کسی  بر  آن  آگاه  نیست.  این  راز،  راز  حیاتی  است که  به  پیکر  نخستین  آفریدۀ  زنده  دمیده  شده  است،  یا  آمیزۀ  هستی  آدم گشته  است،  اگر  آفرینش  او  مستقیماً  از  خاک  مرده  بوده  باشد.  البته  چه  این  و  چه  آن  در  ساختار  خداوند  جهان،  یکی  است.  هیچیک  از  آن  دو  در  بودن  و  شدن،  بر  دیگری  برتری  ندارد[3].

این  حیات  از کجا  آمده  است؟  بیگمان  حیات،  چیزی  است  جدا  از  خاک،  و  جدا  از  همۀ  مواد  مردهای  است که  در  این  کرۀ  زمین  وجود  دارد  ...  چیز  اضافهای  است.  چیزی  است که  با  چیزهای  دیگر  تفاوت  دارد.  چیزی  است که  آثار  و  ظواهری  را  پدید  میآورد که  هرگز  در  خاک  و  در  مادۀ  مرده  بطور کلّی  یافته  نمیشود.

این  رمز  حیات  از کجا  آمده  است؟  اینکه  نمیدانیم  نباید  سبب  آن  شود که  راه  انکار  در  پیش گیریم  و  یاوهسرائی  کنیم!  همانگونه  که  مادیگرایان  با  لجاجت  خردسالانهای  چنین  میکنند  و  هیچ  عاقلی  چه  رسد  به  عالمی،  ارزشی  برای  این  کارشان  قائل  نیست!

ما  نمیدانیم!  همۀ  تلاشهائی  را  هم که  ما  انسانها  با  ابزارهای  مادیمان  برای  شناخت  مصدر  و  سرچشمۀ  حیات  انجام  دادهایم،  بیفایده  بوده  و  بیهوده  رفته  است،  و  همۀ  تلاشهائی  را  هم که  خودمان  برای  ساختن  حیات  از  مادۀ  مرده  صرف کردهایم  ضائع گشته  است!

ما  نمیدانیم!  ولی  خدائی که  حیات  را  بخشیده  است  همو  میداند  و  بس  ...  او  است که  به  ما  میگوید:  حیات  نفخهای  از  روح  متعلّق  بدو  است.  و  پیدایش  حیات  با  سخنی  از  او  پیرایۀ  هستی  به  تن کرده  است:

(کُنْ !فَیَکُونُ) بشو ! پسمیشود.

این  نفخه  چیست؟  چگونه  بر  پیکر  مادۀ  بیجان  دمیده  میشود  و  بر  اثر آن  این  راز دقیق  و  نهان  از  فهم  و  شعور  انسان  پدیدار  میگردد؟

آن  چه  چیز  است؟  و  چگونه  میشود؟  این  چیزی  است که  خرد  انسان  برای  درک  آن  آفریده  نشده  است،  زیرا که  شناخت  چنین  چیزی کار  خرد  نیست،  و  بدو  قدرت  درک  آن  داده  نشده  است.  پی  بردن  به  ماهیّت  حیات  و  آگاهی  از  راه  دمیدن  نفخه،  در  وظیفهای  که  خداوند  انسان  را  برای  انجام  آن  آفریده  است  - وظیفۀ  خلافت  در  زمین  -  هیچ  سودی  برای  او  ندارد.  انسان که  هرگز  از  مادۀ  بیجان  حیات  نمیآفریند  ...  پس  اگر  انسان  سرشت  حیات  را  بشناسد،  و  ماهیّت  نفخۀ  روح  متعلّق  به  خدا  را  نیز  بداند،  و  از  چگونگی  پیوند  روح  با  آدم  یا  با  نخستین  پلّۀ  نردبانی که  سلالۀ  زنده  از  آن  بالا  رفته  است  آگاهی  یابد،  چه  ارزشی  برای  او  دارد؟

خداوند  سبحان  می فرماید:  نفخهای که  از  روح  متعلّق  به  خدا  به  پیکر  آدم  دمیده  شده  است،  این  امتیاز  و کرامت  را  بدو  بخشیده  است  و  حتّی  او  را  بر  فرشتگان  نیز  برتری  داده  است،  پس  بناچار  باید  این  نفخه  چیزی  جدا  از  حیاتی  باشد که  به  کرم  و  میکروب  داده  شـده  است!  این کار  ما  را  معتقد  میکند  به  اینکه  انسان  را  جنسی  بدانیم که  پیدایش  ذاتی  و  مستقلّی  دارد  و  در  نظام گیتی از  مکانت  ویژهای  برخوردار  است،  و  سائر  زندگان  از  چنین  اکرام  و  اعتباری  بهرهمند  نمیباشند!

به  هر  حال  این  موضوع  ما،  در  اینجا  نیست،  بلکه  نگاه  گذرائی  بود که  در  روند گفتار  لازم  مینمود  تا  بدین  وسیله  دفع  شبههای  شود که  چه  بسا  در  اندرون  خواننده  دربارۀ  بحثی  که  پیرامون  پیدایش  انسان  داشتیم  پدیدار  گردد!

مهم  این  است که  خداوند  در  اینجا  ما  را  از  پیدایش  رمز  حیات  باخبر  میسازد،  هر  چند  هم  سرشت  این  رمز  را  نشناسیم  و کیفیت  دمیدن  آن  به کالبد  مادۀ  مرده  را  نفهمیم.

خداوند  متعال  خواست  که  به  دنبال  پیدایش  آدم  بگونۀ  ذاتی  مستقیم،  راه  معیّنی  برای  تکرار  پیدایش  انسانی  پدید  آورد،  و  آن  راه  نزدیکی  نر  و  ماده،  و گردهمائی تخمک  زن  و  سلول  جنسی  مرد  (یعنی:  اُووِلْ  و  اسْپِرْماتُوزُوئید)  است، که  با  به  هم  رسیدن  آن  دو  باروری  انجام  میگیرد،  و  تولید  نسل  امکان  میپذیرد؛  تخمک  زن  (یعنی،  اوول)  زنده  است  و  مرده  نیست،  و  همچنین  سلول  جنسی  مرد  (یعنی:  اسپرماتوزوئید)  هم  جاندار  و  پویا  است.

آنچه  مألوف  و  مرسوم  مردمان  بود  بر  این  قاعده  به  پیش  رفت  ...  تا  آنگاه که  خداوند  خواست  این  قاعدۀ  گزیده  را  در  فردی  از  آدمیزادگان  بر  هم  زند،  و  او  را  بگونهای  پدید  آورد که  نزدیک  و  شبیه  به  پیدایش  نخستین  باشد،  اگر  هم  تماماً  مانند  آن  نباشد.  مادۀ  تنهائیی،  نفخهای  را  دریافت  میدارد که  بدون  مقدّمه  حیات  را  میآفریند،  و  بر  اثر  آن  نفخه،  در  او  حیات  پدیدار  میشود!

آیا  این  نفخه  همان کلمه  است؟  آیا کلمه  عبارت  از  قصد  اراده  است؟  آیا  منظور  از کلمۀ  واژۀ  (کُنْ)،  است[4].

که  گاهی  حقیقت  را  میرساند  و گاهی کنایه  از  قصد  اراده  است؟  آیا کلمه،  همان  عیسی  است،  یا  اینکه کلمه  آن  چیزی  است که  بودن  او  از  آن  بود؟

همۀ  اینها  بحثهائی  است که  فایدهای  بجز  القاء  شبههها  به  دنبال  ندارد  ...  چکیدۀ  همۀ  این  بحثها  این  است که:  خداوند  خواست  حیاتی  را  بیافریند که  نـظیر  نداشته  باشد.  چنین  حیاتی  را  برابر  ارادۀ  مطلّقۀ  خود  بیافرید،  ارادۀ  مطلّقهای که  با  نفخهای  از  روح  متعلّق  به  خدا  حیات  را  میآفریند.  ما  آثار  حیات  را  می‏بینیم  ولی  ماهیّت  آن  را  نمیفهمیم.  باید  هم که  نفهمیم،  زیرا که  دانستن  آن،  در  انجام  وظیفۀ  خلافت  در  زمین  هیچگونه  قدرتی  بر  قدرتمان  نمی افزاید.  چون  هیچگاه  آفرینش  حیات  جزو  تکالیف  خلیفهگری  نبوده  و  نخواهد  بود!  بدین  منوال کار  سهل  و  ساده  فهمیده  میشود،  و  وقوع  آن  شبههها  را  برنمیانگیزد!

فرشتگان  اینگونه  به  مریم  مژدۀ  کلمهای  را  میدهند که  از  سوی  خدا  است  و نامش  مسیح  عیسی  پسر مریم  است  ...  این  مژده  جنس  عیسی  و  نام  و  نسب  او  را  در  بر  گرفته  است.  از  این  نسب  فهمیده  میشود که  نسبت  او  به  مادرش  بر  میگردد  ...  علاوه  از  این،  چنین  مژدهای  متضمّن  صفت  و  مکانت  او  در  پیشگاه  پروردگارش  میباشد:

(وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ) (٤٥)

او  در  این  جهان  و  آن  جهان  بلند  مرتبه  و  بزرگوار  و  از  زمرۀ  مقرّبان  است...

همچنین  این  مژده  معجزهای  را  در  بردارد که  با  تولّد  عیسی  همراه  است:

(وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ )...

و  در  گهواره  با  مردم  سخن  میگوید...

دیدگاهی  از  آیندۀ  او  را  هم  در  بردارد:

(وَکَهْلا)...

 و  در  میانه  سالی...

نشانۀ  او  و کاروانی که  بدان  نسبت  میرساند  نیز  در  این  مژده  نهان  است:

(وَمِنَ الصَّالِحِینَ) (٤٦)

و  از  زمرۀ  صالحان  است... 

امّا  مریم،  دوشیزۀ  پاکیزۀ  پاکدامنی که  مقیّد  به  مرسوم  و  مألوف  بشر  در  زندگی  است،  چنین  مژدهای  را  همانگونه دریافت  داشت که  دختری  آن  را  دریافت  میدارد.  رو  به  سوی  پروردگارش  نمود  و  به  درگاهش  مناجات  آغاز  کرد  و  چشم  به  بارگاه کبریائیش  دوخت  و  به  زاری  از  خدا  خواست که  این  چیستان  را  برای  او  حلّ کند که  خرد  انسان  را  حیران  و  ویلان  میکند:

(قَالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ )

گفت:  پروردگارا!  چگونه  مرا  فرزندی  خواهد  بود  در  حالی  که  انسانی  با  من  نزدیکی نکرده  است؟!...

پاسخ  بدو  رسید  و  او  را  متوجّه  حقیقت  سادهای کرد که  انسانها  به  سبب  خو  و  الفت  زیادی که  به  اسباب  و  مسبّبات  ظاهری  دارند  از  آن  غافل  خواهند  شد  و  به  علّت  دانش  اندیشان  و  مألوف  و  مرسوم  محدودشان  از  آن  بی‏خبر  خواهند  گشت:

(قَالَ کَذَلِکِ اللَّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ) (٤٧)

گفت:  اینگونه  هر  چه  را  بخواهد  میآفریند،  و  هنگامی  که  ارادۀ  چیزی  کشد  (و  بخواهد  پدید  آید)  فقط  بدان  میگوید:  پدید  آیی؛  پس  (بیدرنگ)  پدید  میآید...

هنگامی که کار  به  این  حقیقت  اوّلیه  برگشت  داده  میشود،  شگفت  از  میان  بر  میخیزد  و  حیرت  و  سرگشتگی  برطرف  میشود،  و  دل  اطمینان  می‏ییابد  و  آرام  می‏گیرد،  و  انسان  به  خود  میآید  و  با  شگفتی  از خویشتن  میپرسد:  چگونه  من  از  ایـن کار  سرشتی  آشکار  و  معقول  و  زودفهم  در  شگفت  شدهام  و  تعجّب کردهام؟!  قرآن  اینگونه  بینش  اسلامی  را  دربارۀ  چنین  حقائق  بزرگ  پدیدار  میکرد  و  به  همین  سادگی  سرشتی  زود  فهم،  پرده  از  آنها  به  یکسو  میزد،  و  بدین  منوال  شبهههائی  را  میزدود که  فلسفههای  پیچیده  آنها  را  پیچ  میدادند  و  دشوار  مینمودند.  ولی  قرآن  با  راههای  فطری  و  ساده  گره  از کارها  میگشود  و  آنها  را  در  آئینۀ  صاف  دلها  و  عقلها  بطور  یکسان  جلوهگر  میساخت  و  استوار  میداشت.

آنگاه  فرشته  مژدهای  را که  به  مریم  میدهد  دنبال  میکند  و  او  را  بدین  مژده که  خداوند  وی  را  برای  به  دنیا  آوردن  بی‏نظیر  چنین  آفریدۀ  شریفی  برگزیده  است  افتخار  می‏بخشد  و  بدو  میگوید که  چگونه  این  آفریده  در  میان  بنی‏اسرائیل  زندگی  خود  را  بسر  می‏برد  ...  در  اینجا  است  که  مژدهای  که  به  مریم  داده  میشود،  با  آغاز  شدن  تاربخ  مسیح  به  هم  میآمیزد،  و  در  روند گفتار  واحدی  به  هم  میرسند،  و  همانگونه که  روش  قرآن  است  گوئی  هر  دوی  آنها  هم  اینک  رخ  میدهند:

(وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإنْجِیلَ) (٤٨)

و  بدو  خط  و  کتابت،  و  دانش  راستین  و  سودمند،  و  تورات،  و  انجیل  می آموزد...

شاید  مراد  از  (کتاب)،  ،کتابت  و  نوشتن  باشد.  شاید  هم  منظور  از  آن  خود  تورات  و  انجیل  باشند،  و  عطف  آن  دو  بر کتاب،  عطف  بیان  بشمار  آید.  حکمت  هم  حالتی  در  نفس  است که  با  بودن  آن، کارها  در  جای  مناسب  خویش  انجام  پذیرند  و  در  پرتو  آن  راه  درست  تشخیص  داده  شود  و  پیروی گردد.  حکمت،  خیر  و  برکت  بسیاری  است.  تورات  همانند  انجیل کتاب  عیسی  بشمار  امده  است.  چه  تورات  اساس  دینی  بوده  است که  عیسی  آن  را  با  خود  آورده  است.  انجیل  مکمّل  تورات  بوده  و  روح  تورات  را  زنده کرده  است  و  نیز  روح  آئینی  را  زندگی  دوباره  بخشیده  است که  در  دلهای  بنی‏اسرائیل  پژمرده  و  از  آئینۀ  قلوبشان  نهان گشته  بود.  این  چیزی  است که  بسیاری  ازکسانی که  دربارۀ  مسیحیت  سخن  میگویند،  در  آن  دچار  اشتباه  شدهاند  و  تورات  را  نادیده  گرفتهاند.  در  صورتی که  تورات  اساس  دین  مسیح  علیه السّلام  است،  و  در  آن  قانونی  است که  نظام  جامعه  بر  آن  استوار  میگردد،  و  انجیل  جز  اندکی  از  آن  را  تعدیل  ننموده  است.  انجیل  همان  نفخۀ  حیات  بخش  و  تازهکنندۀ  روح  دین  است،  و  دل  انسان  را  به  وسیلۀ  پیوند  مستقیم  آن  به  خدا  در  پرتو  نصوص  خود،  صیقلی  میدهد  و  پاکیزه  میدارد.  این  حیات  بخشی  و  تهذیب  دو  چیزی  هستند که  مسیح  آنها  را  با  خود  آورده  است  و  در  راهشان  تلاش  و  کوشش  نموده  است  تا  آنگاه که  نسبت  بدو  نیرنگ  کردند،  همانگونه که  خواهد  آمد:

(وَرَسُولا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الأکْمَهَ وَالأبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ) (٤٩)

او  را  به  عنوان  پپغمبری  به  سوی  بنیاسرائیل  روانه  میدارد  (و  بدیشان  خبر  میدهد)  که  من  (بر  صدق  نبوّت  خود)  نشانهای  را  از  سوی  پـروردگارتان  برایتان  آوردهام  و  آن  اینکه  :  من  از  گِل  چیزی  به  شکل  پرنده  میسازم،  سپس  در  آن  میدمم  و  به  فرمان  خدا  پرندهای  (زنده)  می‏یگردد،  و  کور  مادرزاد  و  مـبتلای  به  بیماری  پیسی  را  شفا  میدهم  و  مردگان  را  به  فرمان  خدا  زنده  میکنم  و  از  آنچه  میخورید  و  از  آنچه  در  خانههای  خود  ذخیره  میکنید  به  شما  خبر  میدهم!  بیگمان  در  اینها  نشانهای  برای  شما  است  اگر  (ارادۀ  پذیرش)  ایمان  داشته  باشید...

این  نصّ  قرآنی  به  ما  میگوید که  رسالت  عیسی  علیه السّلام  برای  بنی‏اسرائیل  بوده،  پس  او  یکی  از  پیغمبران  ایشان  است.  بنابراین  توراتی که  بر  موسی  علیه السّلام  نازل  شده  است  و  در  آن  شریعت  منظّمی  برای  زندگی  قوم  اسرائیل  است،  و  متضمّن  قوانین  معامله  و  تجارت  و  تنظیم  شؤون  زندگی  است،  در  اصل، کتاب  عیسی  نیز  بشمار  است،  و  انجیل  هم  بدان  افزوده  میشود که  متضمّن  احیاء  روح  و  تهذیب  قلب  و  بیداری  عقل  است.

معجزهای که  خداوند  به  مادر  عیسی  یعنی  مریم  مژده  داده  بود  و  بدو  بشارت  فرموده  بود  به  اینکه  چنین  معجزهای  بر  دست  عیسی  انجام  میگیرد،  و  عیسی  بعدها  عملاً  به  بنی‏اسرائیل  نشان  خواهد  داد  عبارت  بود  از  دمیدن  جان  به کالبد  مادۀ  بیجان  و  بخشیدن  رمز  حیات  به  موات،  و  زنده کردن  مردگان  مردمان،  و  بینائی  بخشیدن  کور  مادرزاد،  و  شفا  دادن  مبتلای  به  بیماری  پیسی،  و  خبر  دادن  از  غیب  - البتّه  آنچه که  نسبت  بدو  غیب  بود  -  و  آن  عبارت  بود  از  اندوختۀ  اقوات  و  غیره  در  خانههای  بنی‏اسرائیل،  در  حالی که  او  آنها  را  ندیده  بود  و  بدور  از  دید  او  بود.

نصّ  قرآنی  میکوشد که  بر  زبان  عیسی علیه السّلام  بیان  دارد  -  همانگونه که  در  غیب  خدا  مقدّر  بود  و  به  هنگام  مژده  دادن  به  مریم گفته  شد،  و  همانگونه که  بعد  از  آن  بر  زبان  عـیسی  جـاری  و  تحقّق  پذیرفت  -که  هر کار  خارقالعادهای  از  این  خارقالعادههائی  که  عیسی  آن  را  برایشان  آورده،  از  سوی  خدا  بوده  است.  به  دنبال  هر  یک  از  این  خارقالعادهها  هم  اجازۀ  خدا  ذکر  شده  است  تا  موضوع  بیشتر شکافته  شود  و  مرزبندی  روشنتر  نموده گردد.  برای  احتیاط  بیشتر،  اجازۀ  خدا  در  آخر  هر  یک  از آنها  بیان  شده  و  تنها  به  ذکر  اجازۀ  خدا  در  پایان  مطالب  اکتفاء  نشده  است.

این  معجزهها  بطور کلّی  متعلّق  به  ایجاد  حیات  یا  عودت  حیات،  یا  بهبودی  بخشیدن  است  که  خـود  شاخهای  از  حیات  است.  دیدن  غیب  نهان،  بدور  از  بُرد  دیدگان  است  ...  چنین  معجزاتی  در  حقیقت  هماهنگ  با  تولّد  عیسیی،  و  اعطاء  پیرایۀ  وجود  بدین  موجود  و  دمیدن  جان  به کالبد  او  است،  آن  هم  بدانگونه  که  نظیری  جز  آدم  علیه السّلام  برای  او  نمی توان  یافت.  وقتی که  خدا  بتواند  چنین  معجزاتی  را  بر  دست  فردی  از  آفریدگانش  جاری  سازد  ،  همو  میتواند  خود  این  فرد  را  هم  بدون  نمونه  و  مثال  بیافریند  ...  در  این  صورت  نیازی  نیست  این  همه  شبههها  و  افسانهها  در  حول  و  حوش  چنین  تولّد  ویژهای  پدید  آید  و  زبان  به  زبان  بگردد.  وقتی که  چنین  تولّدی  به  مشیّت  مطلّقۀ  خداوند  نسبت  داده  شود،  و  مردمان  خداوند  سبحان  را  به  مألوف  و  مرسوم  خودشان  مقیّد  نسازند  و  خدا  را  همچون  انسان  نینگارند!

(وَمُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَجِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (٥٠)

إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ) (٥١)

 

و  (من  پیغمبریم  که)  تصدیق  کنندۀ  آن  چیزی  هستم  که  پیش  از  من  از  تورات  بوده  است  و  (آمدهام)  تا  پارهای  از  چیزهائی  را  که  (بر  اثر  ستم  و  گناه)  بر  شما  حرام  شده  است  (بعنوان  تخفیفی  از  سوی  خدا)  برایتان  حلال  کنم،  و  نشانهای  (به  دنبال  نشانهایی)  را  برایتان  آوردهام  ،  بنابراین  (معجزهها  و  نشانههای  پیاپی)  از  خدا  بترسید  و  از  من  اطاعت  کنید.  خداوند  پروردگار  من  و  پروردگار  شما  است  پس  او  را  بپرستید،  این  راه  راست  است  (و  انسان  را  به  سعادت  هر  دو  جهان  میرساند).

این  خاتمه  دعوت  عیسی  علیه السّلام  از  بنی‏اسرائیل،  پرده  از  حقائق  بنیادینی  برمیدارد که  در  آئین  خدا  و  در  مفهوم  این  آئین  در  دعوت  همۀ  پیغمبران  - علیهم  السّلام  -  موجود  بوده  است.  حقائقی  که  دارای  ارزش  ویژهای  هستند،  مخصوصاً  بدانگاه که  بر  زبان  خود  عیسی  علیه السّلام  جاری  میشوند.  کسی  که  این  شبههها  و  افسانههای  بیشمار  پیرامون  چگونگی  تولّد  او  بپا  خاسته  است  و  همه  ناشی  از  انحراف  از  حقیقت  دین  خدا  بوده،  حقیقتی  که  در  پیش  این  پیغمبر  و  آن  پیغمبر دگرگون  نمیشود  و  همان  است که  هست.

عیسی  وقتیکه  میگوید:

(وَمُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ )

(من  پپغمبریم  که)  تصدیق  کنندۀ  آن  چیزی  هستم  کـه  پیش  از  من  از  تورات  بوده  است  و  (آمدهام)  تا  پارهای  از  چیزهائی  را  که  (بر  اثر  ستم  و  گناه)  بر  شما  حرام  شده  است  (بعنوان  تخفیفی  از  سوی  خدا)  برایتان  حلال  کنم... 

پرده  از  سرشت  مسیحیّت  راستین  برمی‏دارد.  چه  توراتی  که  بر  موسی  علیه السّلام نازل  شده  است،  متضمّن  قانون  منظّمی  برای  زندگی  مردمان  برابر  نیاز  آن  زمان  و  شرائط  زندگانی  بنی‏اسرائیل  بوده  است  -  اگر  چه  دین  ویژهای  برای  مجموعه  انسانهائی  در  مدّت  زمانی  بوده  است  -  چنین  توراتی  در  رسالت  عیسی  علیه السّلام  معتبر  بشمار  آمده  و  رسالت  او  تصدیقکنندۀ  تورات  می‏باشد،  البته  تعدیلهائی  در  آن  داده  است  که  متعلّق  به  حلال کردن  برخی  از  چیزهائی  است که  خداوند  بر  ایشان  حرام  کرده  بود.  این  تحریم  نیز  جنبۀ  تنبیه  و  مجازات  داشت  و  به  خاطر  معاصی  و  انحرافاتی  دامنگیرشان  شده  بود  و  خداوند  میخواست  به  وسیلۀ  تحریم  برخی  از  چیزهای  حلال  بر  آنان،  ایشان  را  ادب کند.  سپس  همو  خواست که  با  قدوم  مسیح  علیه السّلام بدیشان  رحم کند  و  آن  چیزهائی  را  که  بر  آنان  حرام کرده  بود  دوباره  برایشان  حلال گرداند.  از  این  روشن  میشود که  سرشت  دین  - هر  دینی که  باشد  - این  است که  هدف  آن  تنظیم  زندگی  مردمان  به  وسیلۀ  قانونگذاری  است،  و  تنها  به  جنبۀ  تهذیب  اخلاق  اکتفاء  نمیکند،  و  تنها  به  تربیت  مشاعر  وجدانی  و  احساسات  درونی  توجّه  ندارد،  و  همچنین  تنها  به  عبادات  و  مراسم  هم  بسنده  نمینماید.  چه  پرداختن  به  یکی  از  این  امور  و  فراموش کردن  جنبههای  دیگر،  دین  بشمار  نمیآید.  بلکه  دین  چیزی  جز  راهی که  خداوند  آن  را  برای  زندگی  انسانها  خواسته  است،  و  نظام  حیاتی که  زندگی  انسانها  را  با  برنامۀ  الهی  پیوند  میدهد  نمیباشد.

جداسازی  عنصر  عقیدۀ  ایمانی،  از  شعائر  و  مراسم  عبادی،  و  از  ارزشهای  اخلاقی  و  از  قوانین  و  مقرّرات  نظم  و  نظام  و  سر  و  ساماندهی،  در  هر آئینی که  بخواهد  زندگانی  مردمان  را  برابر  برنامۀ  الهی  بچرخاند  و  راه  ببرد،  غیر  ممکن  و  ناشدنی  است.  جدائی  افکندن  میان  این  اصول  و  ارکان  به  هر  شیوه  و  اندازهای که  باشد،  کارکرد  دین  را  در  جانهای  مردمان  و  در  زندگی  ایشان  باطل  و  تباه  میسازد،  و  با  منظور  دین  و  سرشت  آن  بدانگونه که  خواست  خداوندی  است  مخالف  می‏باشد.  عیناً  این کار  برای  دیانت  مسیحی  پیش  آمد.  از  آنجا که  شرائط  و ظروف  تاریخی  چندی  از  یک  سو  رخ  نمود،  و  از  سوی  دیگر  دیانت  مسیحی  برای  مدّت  زمان  محدودی  آمده  بود  و  با  آمدن  آخرین  دین  خاتمه  می پذیرفت،  و گذشته  از  اینها  بیشتر  از  مدّت  زمان  معیّن  خود  نیز  پائیده  بود،  جنبۀ  نظام  قانونی  در  آن  از  جنبۀ  روحانی  تعبّدی  اخلاقی گسیخته  گردیده  بود  ...  چنین  واقع  شد که  دشمنانگی  تندی  میان  یهودیان  با  عیسی  علیه السّلام  و  یارانش  و  آنان که  بعدها  از آئین  او  پیروی  کردند  درگرفت.  این  امر  سبب  جدائی  تورات  از  انجیل  شد.  تورات  متضمّن  قوانین  و  مقرّرات  و  انجیل  حامل  احیاء  روحی  و  تهذیب  اخلاقی  بود  ...  همچنین  چنان  قوانین  و  مقرّراتی  محدود  به  زمان  خاص  و  مربوط  به  گروه  ویژهای  از  مردمان  بود  ...  تقدیر  الهی  بر  این  بود  که  شریعت  شامل  جاودانهای  برای  بشریّت  در  موعد  مقرّر  خود  به  ارمغان  آید.

به  هر  حال  قسمت  دیانت  مسیحی  این  شد که  آئین  بدون  قانونی  باشد.  در  اینجا  بود که  نتوانست  زندگی  اجتماعی  ملّتهائی  را  رهبری کند که  متدیّن  بدان  بودند.  چه  رهبری  زندگی  اجتماعی  خواهان  یک  جهانبینی  اعتقادی  است  که  این  جهانبینی  بتواند  همۀ  هستی  و  زندگی  انسان  و  مقام  او  را  در  پهنۀ  این  هستی  تفسیر کند،  همانگونه که  خواهان  نظام  عبادی  و  ارزشهای  اخلاقی  است.  علاوه  بر  این  بیگمان  قوانین  و  مقرّراتی  ضرورت  دارد که  زندگی  مردمان  را  سر  و  سامان  و  نظم  و  نظام  بخشد  و  خود  بردمیده  از  جهانبینی  اعتقادی  و  از  این  نظام  عبادی  و  چنین  ارزشهای  اخلاقی  باشد.  این  بند  و  بست  ترکیبی  دین  همان  چیزی  است که  پابرجائی  نظام  اجتماعی  را  تضمین  میکند  و  چنین  نظامی  از  انگیزههای  مفهوم  و  ضمانتهای  استواری  برخوردار  می‏باشد  ...  هنگامی  که  آن  چنان  جدائی  در  دین  مسیحی  بوقوع  پیوست،  دیانت  مسیحی  نتوانست  نظام  شاملی  برای  زندگی  بشریّت  باشد،  و  پیروانش  مجبور  شدند  که  میان  ارزشهای  روس  و  ارزشهای  عملی  در  همۀ  امور  زندگی  خود  حدائی  بیندازند،  و  از  جمله  نظام  اجتماعیی  را که  این  زندگی  بر آن  استوار  است  جدا کنند  و  مستقلّ  از  هر چیز  بدان  بنگرند.  این  بود که  قوانین  اجتماعی  بر  اساسی  جدا  از  اساس  طبیعی  یگانۀ  خود  استوار  شد،  و  در  هوا  معلّق  ماند،  یا  کج  و  معوج  بر  چنان  اساس  ناپسندی  جای  گرفت!

این  امر  چیز  عادی  و  مرسومی  در  زندگی  بشریّت  نبود،  و  رخداد کوحکی  در  تاریخ  بشری  بشمار  نمیآید  ...  بلکه  واقعۀ  سترگی  بود  که  از  آن  بدبختی  و  سرگشتگی  و  گسیختگی  و  رمندگی  و  بلائی  سرچشمه  میگیرد که  امروزه  تمدّن  مادی  در  آن  غوطهور  و  دست  به گریبان  است،  چه  درکشورهائی  که  مردمان  هنوز  پیرو  دیانت  مسیحی  هستند  - هر  چند که  دیانت  مسیحی  به  سبب  فقدان  قوانین،  خالی  از  نظام  اجتماعی  است  -  و  چه  در  کشورهائی  که  مردمان  آنجاها  سر  از  دیانت  مسیحی  برتافتهاند،  هر  چند  هم  در  حقیقت  خیلی  از کسانی  بدور  نمیباشند که  ادّعاء  مینمایند که  مسیحی  هستند  ...  زیرا  دیانت  مسیحی  بدانگونه که  حضرت  مسیح  آن  را  آورده  است،  و  همانگونه که  سرشت  هر  دینی  است که  شایستۀ  واژۀ  دین  است،  عبارت  از  شریعتی  است  که  زندگی  را  نظم  و  نظام  می‏بخشد،  و  بردمیده  از  جهانبینی  اعتقادی  دربارۀ  خدا  بوده،  و  جوشیده  از  ارزشهای  اخلاقی  مستند  بدین  جهانبینی  می باشد  ...  اگر  چنین  آئینی  از  این  اساس  شامل  و کامل  برخوردار  نباشد،  مسیحیّت  بشمار  نمیآید،  و  بطور کلّی  دین  نخواهد  بود!  و  بدون  چنین  اساس  شامل  و کاملی،  نظام  اجتماعی  پدیدار  و  پایدار  نمیگردد  که  زندگی  بشری  را  در  برگیرد  و  پاسخگوی  نیازمندیهای  نفس  بشری  باشد  و  بتواند  به  واقعیّت  زندگی  بشری  پاسخ  دهد  و رویهمرفته  روح  بشریّت  و  زندگی  بشریّت  را  به  سوی  خدا  اوج  بخشد.

این  حقیقت  یکی  از  مفاهیمی  است که  سخن  مسیح  علیه السّلام  متضمّن  آن  است:

(وَمُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ ...الخ.)

(من  پیغمبریم  که)  تصدیق  کنندۀ  آن  چیزی  هستم  که  پیش  از  من  از  تورات  بوده  است  و  (آمدهام)  تا  پارهای  از  چیزهائی  را  که  (بر  اثر  ستم  و  گناه)  بر  شما  حرام  شده  است  (بعنوان  تخفیفی  از  سوی  خدا)  برایتان  حلال  کنم...  تا  آخر.

او  در  رساندن  چنین  حقیقتی  به  نخستین  حقیقت  سترگ  استناد  میجوید.  حقیقت  توحیدی که  شبههای  در  آن  نیست:

(وَجِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (٥٠)

إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ) (٥١)

و  نشانهای  (به  دنبال  نشانهای)  را  برایـتان  آوردهام  ،  بنابراین  (معجزهها  و  نشانههای  پیاپی)  از  خدا  بترسید  و  از  من  اطاعت  کنید.  خداوند  پروردگار  من  و  پروردگار  شما  است  پس  او  را  بپرستید،  این  راه  راست  است  (و  انسان  را  به  سعادت  هر  دو  جهان  میرساند)...

او  حقیقت  جهانبینی  اعتقادیی  را  اعلان  میدارد  که  دین  خدا  جملگی  بر  آن  استوار  می‏باشد.  معجزاتی که  او  برایشان  آورده  است  از  جانب  خود  آنها  را  برای  آنان  نیاورده  است،  چه  او  انسان  است  و  قدرت  ارائۀ  معجزات  را  از  سوی  خویش  ندارد.  بلکه  او  آنـها  را  از  سوی  خدا  برایشان  آورده  است.  رسالت  او  قبل  از  هر  چیز  بر  ترس  از  خـدا  و  پرهیزکاری  و  اطاعت  و  فرمانبرداری  از  پیغمبرش  استوار  است  ...  به  دنبال  آن  تأکید  میدارد که  خداوند  پروردگار  او  و  ایشان  بدون  هیچ  فرقی  است،  و  او  پروردگار  نیست  و  بلکه  بندهای  است.  و  اعلان  مینماید که  عبادتشان  تنها  برای  خدا  بوده  و  تنها  او  را  بپرستند،  زیرا  بندگی  جز  خدای  را  نسزد  ...  آنگاه  سخن  خود  را  با  حقیقت گستردهای  به  پایان  میرساند:  خدای  را  یگانه  دانستن  و  تنها  بندگی  او  را  کردن،  و  اطاعت  از  پیغمبر  و  نظامی که  او  آن  را  با  خود  آورده  است،  (این  راه  راست  است)،  و  غیر  از  آن  راه،  همۀ  راهها کج  و نادرست  بوده  و چنین  راههائی  بیگمان  راه  دین  راستین  نیست.

*

روند گفتار  از  مژدۀ  فرشتگان  به  مریم  دربارۀ  پسرش که  چشم  به  راهش  بود،  و  بیان  صفات  و  معجزات  و کلمات  پسر که  به  تتمّۀ  بشارت  میماند،  مستقیماً  منتقل  میشود  به  بیان  فهمیدن  و  پی  بردن  او  به کفر  بنی‏اسرائیل،  و  میپردازد  به  درخواست  او  از  یارانش  برای  تبلیغ  دین  خدا:

(فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَى مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (٥٢)

رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ) (٥٣)

هنگامی  که  عیسی  از  ایشان  احساس  کفر  (و  سرکشی  و  نافرمانی)  کرد  گفت:  کیست  که  یاور  من  به  سوی  خدا  (و  برای  تبلیغ  آئین  او)  گردد؟  حواریّون  گفتند:  ما  یاوران  (دین)  خدائیم،  (زیرا  ما)  به  او  ایمان  آوردهایم  و  (تو  نیز)  گواه  باش  که  ما  مخلص  و  منقاد  (اوامر  او)  هستیم.  پروردگارا!  ما  بدانچه  نازل  فرمودهای  ایمان  آوردهایم  و  از  پیغمبر  پیروی  نمودهایم،  پس  ما  را  از  زمرۀ  گواهان  (بر  تبلیغ  پپغمبر  و  انکار  بنیاسرائیل)  بنویس...

در  اینجا  میان  پرده  و  فاصلۀ  فراخی  در  روند گفتار  است.  زیرا که گفته  نشده  است که  عیسی  علیه السّلام  متولّد گردید،  و  اینکه  مادرش  او  را  با  بنی‏اسرائیل  رویاروی کرد  و  او  در  گهواره  با  ایشان  سخن گفت،  و  اینکه  او  قوم  خود  را  بدانگاه که  میانه  سال  بود  به  سوی  خدا  خواند،  و  اینکه  او  معجزاتی  را  بدیشان  نمود که  در  مژدۀ  فرشتگان  به  مادرش  ذکری  از  آنها  رفته  است  (همانگونه که  در  سورۀ  مریم  آمده  است).  چنین  میان  پردهها  و  فاصلههائی  در  داستانهای  قرآنی  وجود  دارد  تا  از  سوئی  در  نمایش  و  عرضۀ  آنها  تکرار  به  میان  نیاید،  و  از  سوی  دیگر  در  بخشها  و  صحنههای  مربوط  به  سوره  و  روند  آن  اختصار  رعایت گردد.

عیسی  هم  اینک  به کفر  بنی‏اسرائیل  پی برده  است،  بدنبال  آنکه  چنان  معجزاتی  را  بدیشان  نمود که  از حیطۀ  قدرت  بشری  بیرون  بوده  و گواهی  میدهند که  در  پس  آنها  خدا  است  و  سررشتۀ  آنها  در  دست  او  است،  و  آشکارا  ندا  در  میدهند که  نیروی  خدا  پشتیبان  و  مؤیّد  آنها  است،  و  همو کسی  را  پشتیبانی  میکند که  چنین  معجزاتی  بر  دست  او  انجام  میگیرد. گذشته  از  اینها  عیسی  علیه السّلام  آمده  بود  تا  برخی  از  قیدها  و  بندها  و  تکالف  و  دشواریها  را  از  دوش  ایشان  بردارد  و  بارشان  را  سبکتر کند،  ولی  از  ایشان  کفر  دید.

بدین  هنگام  بود که  دعوت  خود  را  این  چنین  سر داد:

 

(قَالَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ )

گفت  :  کیست  که  یاور  من  به  سوی  خدا  (و  برای  تبلیغ  آئین  او)  گردد؟...

کیست که  یاور  من  به  سوی  خدا  و  دعوت  و  برنامه  و  رژیم  او  باشد؟ کیست که  یاور  من  به  سوی  خدا گردد  تا  آئین  خدا  را  بدو  ابلاغ کنم  و  ندای  حق  را  به گوش  او  برسانم؟

بناچار  باید  صاحب  هر  ایدهای  و  هر  دعـوتی  یارانی  داشته  باشد که  با  او  به  پاخیزند  و  پرچم  دعوت  او  را  به  دوش گیرند  و  برای  حفظ  آن  سینه  سپر کنند  و  پاسدارانش گردند  و  آن  را  به  آیندگان  برسانند  و  بعد  از  او  برای  حفاظت  و  مراقبت  از  آن کمر  همّت  بندند  و  در  راهش  به  جان  کوشند.

(قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) (٥٢)

حواریّون  گفتند:  ما  یاوران  (دین)  خدائیم،  (زیرا  ما)  به  او  ایمان  آوردهایم  و  (تو  نیز)  گواه  باش  که  ما  مخلص  و  منقاد  (اوامر  او)  هستیم...

حواریّون  اسلام  را  بدان  معنی  و  مفهومی  بکار  بردند که  حقیقت  دین  است،  و  عیسی  علیه السّلام  را  بر  این  اسلام  یعنی  اخلاص  و  انقیاد  خویش  و  بر  نمایندگی  و گزینش  خـود   برای  یاری  دادن  خدا،  یعنی  یاری  دادن  پیغمبر  خدا  و  دین  و  برنامۀ  الهی  در  زندگی، گواه گرفتند.  آنگاه  رو  به  پروردگارشان  نمودند  و  مستقیماً  به  درگاهش  ندا  برداشتند  و  در  این کاری که  بر  عهده گرفتند  با  آستانۀ  الهی  تماس  حاصل کردند  و گفتند:

(رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ) (٥٣)

پروردگارا!  ما  بدانچه  نازل  فرمودهای  ایمان  آوردهایم  و  از  پیغمبر  پیروی  نمودهایم  پس  ما  را  از  زمرۀ  گواهان  (بر  تبلیغ  پیغمبر  و  انکار  بنیاسرائیل)  بنویس...

در  این  توجّه  دادن  به  پیمان  بستن  با  خدا  و  عقد  قرارداد  مستقیم  با  او،  نگرش  ارزشمندی  است  ...  پیمان  مؤمن  قبل  از  هر  چیز  با  پروردگارش  منعقد  است،  و  از  جنبۀ  اعتقادی  هرگاه  پیغمبر  چنین  پـیمانی  را  به  دیگران  رسانید،  دیگر وظیفۀ  او  به  پایان  رسیده  است،  و  پیمان  با  خدا  بسته  شده  است،  و  این  پیمان  بر گردن  مؤمنانی  ماندگار  است که  پس  از  پیغمبر  میآیند  ...  این  پیمان  هم  به  پیروی  از  پیغمبر،  پیمان  با  خدا  محسوب  است  و  تعهّدی  است  در  قبال  او.  پس کار  تنها  عقیدۀ  درونی  و  باور  داشت  صرف  نیست  بلکه  پیروی  از  برنامۀ  خدا  و  اقتداء  در  آن  به  پیغمبر  است.  این  است  معنی  و  مفهومی  که  روند  این  سوره  بر  آن  متمرکز  است  و  با  شیوههای  گوناگونی  تکرار  میگردد،  همانگونه  که  دیدیم.

سپس  عبارت  دیگری  در  سخن  حواریّون  جلب  نظر  میکند:

(فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ )...

پس  ما  را  از  زمرۀ  گواهان  (بر  تبلیغ  پیغمبر  و  انکار  بنیاسرائیل)  بنویس...

کدام  گواهی  و  کدام  گواهان؟

بیگمان  مسلمانی که  به  دین  خدا  ایمان  داشته  باشد،  از  او  خواسته  میشود که  برای  این  دین  شهادتی  بدهد.  شهادتی که  تأیید کند که  حق  این  دین  است  بماند  و  خیری  را  هم  تأیید کند که  این  دین  حامل  آن  برای  انسانها  است  ...  این  چنین  مسلمانی  این  چنین  شهادتی  را  اداء  نمینماید  مگر  آنکه  از  نفس  خود  و  از  اخلاق  و  کردار  و  رفتار  و  زندگی  خود  مجسّمۀ  زندهای  را  برای  این  دین  بسازد.  مجسّمۀ  زندهای که  مردمان  وقتی  بدان  بنگرند  نمونۀ  والا  و  نمودار  واضحی  در  برابر  دیدگانشان  هویدا گردد  که  گواه  بر  حقانیّت  این  دین  در  هستی،  و گواه  بر  بهترین  و  برترین  بودن  آن  در  میان  همۀ  سیستمها  و  اوضاع  و  تشکیلات  باشد.

شخص  مسلمان  چنین  شهادتی  را  اداء  نخواهد کرد  مگر  آنکه  این  دین  را  اساس  زندگی  خویش  و  نظام  جامعه  خویشتن  و  قانون  شخص  خود  و  قوم  خود  قرار  دهد،  و  جامعهای  در  پیرامون  او  برپا  شود که کارهایش  برابر  این  برنامۀ  استوار  الهی  اداره گردد  ...  تلاش  و  تکاپوی  او  برای  برپائی  چنین  جامعهای  باشد،  و  بکوشد  که  چنین  برنامهای  را  تحقّق  بخشد  و  مرگ  در  راه  آن  را  بر  زندگی  در  سایۀ  جامعۀ  دیگری که  برنامۀ  خدا  را  در  زندگی  جماعت  بشری  پیاده  نمیکند  و  تحقّق  نمی‏بخشد،  ترجیح  دهد  ...  اگر  این  چنین کند  گواهی  داده  است که  این  دین  بهتر  از  خود  زندگی  است.  زندگی که  گرامیترین  چیزی  است که  زندگان  بر  آن  حرص  و  طمع  میورزند  و  از  جان  دوستش  میدارند!  ...  بلی  مسلمان  در  این  صورت  (گواه)  بشمار  است.

بر  این  اساس  است که  چنین  حواریّونی  از  خدا  تمنّا  مینمایند که  ایشان  را  همراه گواهان  بر  دین  خود  قرار  دهد  و  از  زمرۀ  آنان  بنویسد  ...  یعنی  اینکه  خداوند  ایشان  را  موفّق  و  پیروز گرداند  و  یاری  و  مدد  رساند  در  این  راه که  بتوانند  مجسّمۀ  زندهای  از  نفس  خویش  برای  این  دین  بسازند،  و  ایشان  را  بر  آن  دارد که  در  راه  پیاده  کردن  برنامۀ  الهی  در  زندگی،  و  برپا  داشتن  جامعهای که  چنین  برنامهای  در  آن  مجسّم  و  نمودار  شود،  جهاد کنند  و  به  تلاش  ایستند  و  به  تکاپو  پردازند،  هر  چند  این کار  به  بهای  از  دست  دادن  جان  آنان  در  راه  جان  جانان  تمام  شود،  و  بدین گاه  از  زمرۀ  (گواهان)،  بر  حقانیّت  این  دین  بشمار  آیند.

این  دعائی  است که  شایان  آن  است  هر کسی که  خویشتن  را  پیرو  اسلام  میداند  دربارهاش  بیندیشد  ...  اسلام  این  است،  همانگونه  که  حواریّون  بدان  پیبرده  بودند،  و  همانگونه که  در  اندرون  همۀ  مسلمانان  راستین  جای  دارد.  کسی که  چنین  شهادتی  را  برای  دین  خود  اداء  نکند  و  آن  را  پوشیده  نماید،  او کاملاً گنهکار  است.  امّا  اگر  انسانی  ادّعای  اسلام  کند  و  سپس  در  اندرون  دل  خویش  چیزی  جز  برنامۀ  اسلام  را  نهفته  دارد،  و  طرز  تفکّری  جز  طرز  تفکّر  اسلام  را  داشته  باشد،  یا  اینکه  اندیشه  و  برنامۀ  اسلام  را  پذیرا  بوده  و  تنها  آن  را  در  زندگی  شخصی  خویش  پیاده کند،  و لیکن  در  ملأ  عام  و  در  میان  جامعه  به  اداء  آن  نپردازد،  و  به  خاطر  حفظ  ذات  و  نگهداری  عافیت،  برای  استوار  داشتن  برنامۀ  خدا  و  اقامۀ  آن  در  زندگی،  تلاش  و  تکاپو  نکند،  و  به  سبب  ترجیح  حیات  خود  بر  حیات  دین  به  جهاد  نپردازد،  به  حقیقت  در  ادای  شهادت  کوتاهی کرده  است،  یا  اصلاً  بر  ضدّ  این  دین  شهادت  داده  است.  شهادتی  که  دیگران  را  از  پذیرش  دین  باز  میدارد.  چه  دیگران  چنین  مسلمانانی  را  میبینند که  دارند  بر  ضدّ  دین  نه  به  نفع  دین گواهی  میدهند!  وای  بر کسانی که  از  طریق  ادّعای  ایمان  به  این  دین،  مردمان  را  از  دین  خدای  باز  دارند.  و  وای  بر  کسانی که  مردمان  آنان  را  مؤمن  انگارند  و  فریب  ظاهر  آراستۀ  ایشان  را  بخورند  ولی  در  اصل  هیچگونه  ایمانی  نداشته  باشند.[5]

*

روند گفتار  به  پایان  داستان  عیسی  علیه السّلام  با  بنی‏اسرائیل  میرسد:

(وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ (٥٤)

إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (٥٥)

فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ (٥٦)

وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ) (٥٧)

 (یهودیان  و  دشمنان  مسیح  برای  نابودی  او  و  آئین  آسمانی)  نقشه  کشیدند  و  خداوند  (هم  برای  حفظ  او  و  آئین  آسمانی)  چارهجوئی  کرد،  و  خداوند  بهترین  چارهجویان  است.  (به  یاد  آورید)  هنگامی  را  که  به  عیسی  فرمود:  من  تو  را  (با  مرگ  طبیعی  در  وقت  معیّن)  میمیرانم  و  (مقام  تو  را  بالا  میبرم  و  بعد  از  مرگ  طبیعیی)  به  سوی  خویش  فرا  میبرم  و  تو  را  از  (دست)  کافران  میرهانم  و کسانی  را  که  از  تو  پیروی  میکنند  تا  روز  رستاخیز  برتر  از  کسانی  خواهم  ساخت  که  کفر میورزند،  سپس  برگشت  (همۀ)  شما  به  سوی  من  خواهد  بود  و  در  میان  شما  دربارۀ  آنچه  که  اختلاف  دارید  داوری  خواهم  کرد.  امّا  کافران  را  در  دنیا  (با  مسلّط  کردن  ملّتها  بر  آنان)  و  در  آخرت  (با  جاویدانگی  در  آتش  دوزخ)  به  عذاب  سختی  گرفتار  و  مجازات  خواهم  کرد،  و  هیچگونه  یاورانی  نخواهند  داشت  (که  ایشان  را  از  عذاب  خدا  برهانند).  و  امّا  کسانی  که  ایمان  میآورند  و  کارهای  شایسته  انجام  میدهند،  خداوند  پاداش  آنان  را  بطور  کامل  خـواهد  داد،  و  خداوند  ستمکاران  را  دوست  نمیدارد...

مکری  که  یهودیانی  بکار  بردند  که  به  پیغمـرشان  عیسی  علیه السّلام  ایمان  نیاورده  بودند،  مکر  بس  بزرگی  بود.  بدو  و  مادر  پاکدامن  او  تهمت  زدند  و گفتند  مریم  با  یوسف  نجّار که  نامزدش  بود  و  با  او  زناشوئی  نکرده  بود،  آمیزش  نموده  است  -همانگونه که  انجیلها  میگویند  ...  همچنین  عیسی  را  متّهم  به  دروعگوئی  و  شعبدهبازی  کردند،  و  در  پیش  فرمانروای  رومانی  (بیلاطس)  بدگوئی  و  سخنچینی  نمودند  و  ادّعاء  کردند که  او  (تحریککننده)،  است  و  عامۀ  مردمان  را  به  نافرمانی  از  حکومت  و  سرنگونی  آن  میخواند!  او  نیرنگباز  است  و  ناسپاس  و  عقیدۀ  عامۀ  مردمان  را  تباه  میسازد!  تا  آنجا  که  بیلاطس  قبول کرد که  خودشان  مأمور  شکنجۀ  او  شوند  و  به  عقابش  برسانند.  زیرا  او  - هر  چند که  بتپرست  بود  -  جرأت  پذیرش  وبال گناهی  را  نکرد که  دربارۀ  مردی  روا  شود که کوچکترین  شکی  در  پاکی  او  نداشت  ...  این  یکی  از  هزار  و  مشتی  از  خروار  است.

(وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ) (٥٤)

 و  (یهودیان  و  دشمنان  مسیح  برای  نابودی  او  و  آئین  آسمانی)  نقشه  کشیدند  و  خداوند  (هم  برای  حفظ  او  و  آئین  آسمانی)  چارهجوئی  کرد،  و  خداوند  بهترین  چارهجویان  است...

در  اینجا  مشاکلۀ[6] در  لفظ  است  و  چارهجوئی  ایشان  و  چاره جوئی  خدا  را گرد  میآورد  ...  مکر  به  معنی  تدبیر،  یعنی  چارهجوئی  است  ...  هنگامی که  مکر  و کید  آنان  در  برابر  چارهجوئی  و  چارهاندیشی  خدا  قرار گیرد،  حقّه  بازی  و  نیرنگشان  به  بازیچه گرفته  میشود  و  حـنای  ایشان  رنگی  نخواهد  داشت.  آخر  ایشان  در  برابر  خدا  چه  چیزند؟  و  مکر  و کیدشان  در  برابر  چارهجوئی  خدا  چه  چیز  بشمار  است؟

دیگران  خواستند که  عیسی  علیه السّلام  را  به  دار  بزنند  و  او  را  بکشند.  خدا  هم  خواست که  او  را  نمیراند،  و  به  سوی  خویش  بالا  برد،  و  از  آمیزش  با  کسانی  برهاند که  کفر  پیشه  کردند،  و  او  را  از  ماندن  در  میان  کافران  ناپاک  نجات  دهد،  و گرامیش  دارد  و  پیروان  او  را  تا  رستاخیز  بالاتر  از کافران  قرار  دهد  ...  آنچه  خدا  خواست  همان  شد.  خداوند  مکر  و کید  مکاران  و  حیلهگران  را  پوچ  و  باطل  گرداند:

(إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ )

(به  یاد  آورید)  هنگامی  را  که  خدا  به  عیسی  فرمود:  من  تو  را  (با  مرگ  طبیعی  در  وقت  معیّن)  میمیرانم  و  (مقام  تو  را  بالا  میبرم  و  بعد  از  مرگ  طبیعی)  به  سوی  خویش  فرا  میبرم،  و  تو  را  از  (دست)  کافران  میرهانم  و  کسانی  را  که  از  تو  پپروی  میکنند  تا  روز  رستاخیز  برتر  از  کسانی  خواهم  ساخت  که  کفر  میورزند...

امّا  اینکه  وفات  عیسی  چگونه  بوده  است،  و  رفع  و  بالا  بردنش  چگونه  انجام  پذیرفته  است،  از  امور  غیبی  است  و  جزو  متشابهاتی  است که  جز  خدا کسی  بدانها  آشنا  نیست،  و  نه  در  عقیده  و  نه  در  شریعت کاوش  آن  فایدهای  در  بر  ندارد. کسانی که  به  دنبال  آن  روان  میگردند  و  آن  را  مادۀ  بحث  و  مایۀ  جدال  میسازند،عاقبت کارشان  به  ستیزه  و  نزاع  و  خلط  مبحث  و  پیچیدگی کلام  میکشد  و  بدون  اینکه  به  حقیقت  قاطعانه  و  آرامش  خاطری  رسیده  باشند،  دهان کف کرده  به  گوشهای  میافتند،  و  از کاری  که  می‏بایست  به  خدا  واگذارند،  درمانده  و  دست  خالی  برمیگردند.

امّا  در  این  باره که:  خداوند کسانی  را که  از  تو  پیروی  میکنند  تا  روز  رستاخیز  برتر  از کسانی  خواهد  ساخت  که  کفر  میورزند،  سخن گفتن  دشوار  نیست.  چه  کسانی  که  از  عیسی  پیروی  میکنند کسانیند که  به  دین  راستین  خدا  ایمان  میآورند  ...  چنین  دینی  اسلام  است که  همۀ  پیغمبران  حقیقت  آن  را  معرفی کردهاند  و  به  مردم  شناساندهاند  و  همه  پیغمبران  آن  را  با  خود  آوردهانـد  و  همۀ کسانی که  حقیقتاً  به  دین  خدا  ایمان  داشتهاند  بدان  ایمان  آوردهاند.  این  چنین کسانی  تا  رستاخیز  در  معیار  و  میزان  الهی  بالاتر  از کسانیند که  کفر  میورزند.  همچنین  آنان  در  واقعیّت  زندگی  دنیای  فعلی  نیز  این  چنین  هستند  هر گاه  که  اردوگاه  کفر  با  اردوگاه  حقیقت  ایمان  و  حقیقت  پیروی  از  یزدان  رویاروی گردد  ...  دین  خدا  هم  یکی  است.  عیسی  پسر  مریم  آن  را  با  خود  به  ارمغان  آورده  است  همانگونه که  یکایک  پیغمبران  پیش  از او و همچنین  بعد  از او،  آن  را  با  خود  به  ارمغان  آورده  است.  کسانی که  هم  اکنون  از  محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم  پیروی  میکنند،  در  اصل  از کاروان  همۀ  پیغمبران  از  آدم  علیه السّلام  تا  خاتم  صلّی الله علیه وآله وسلّم  پیروی  کردهاند.

این  مفهوم گستردهای  است که  با  روند  سخن  هماهنگی  دارد  و  با  حقیقت  دین  میخواند،  همانگونه که  روند  سوره  بر  آن  متّکی  و  متمرکز  است.

امّا  سرانجام  این  چرخش  زمان  مؤمنان  را  و  عاقبت  این  گردش  روزگار کافران  را  خود  روند  قرآنی  به  هنگام  سخن گفتن  خدا  از  عیسی  علیه السّلام  روشن  و  معلوم  میدارد:

(ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (٥٥)

فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ (٥٦)

وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ) (٥٧)

سپس  برگشت  (همۀ)  شما  به  سوی  من  خواهد  بود  و  در  میان  شما  دربارۀ  آنچه  که  اختلاف  دارید  داوری  خواهم  کرد.  و  امّا  کافران  را  در  دنیا  (با  مسلّط  کردن  ملّتها  بر  آنان)  و  در  آخرت  (با  جاویدانگی  در  آتش  دوزخ)  به  عذاب  سختی  گرفتار  و  مجازات  خواهم  کرد،  و  هیچگونه  یاورانی  نخواهند  داشت  (که  ایشان  را  از  عذاب  خدا    برهانند).  و  امّا  کسانی  که  ایمان  میاورند  و  کارهای  شایسته  انجام  میدهند،  خداوند  پاداش  آنان  را  بطور  کامل  خواهد  داد،  و  خداوند  ستمکاران  را  دوست  نمیدارد...

در  این  نصّ  قرآنی،  جدّی  بودن  پاداش  و  پادافره  بیان  و  نموده  میشود،  و  سخن  از  عدالتی  میرود که  به  اندازۀ  موئی  از  جادۀ  حقیقت  بدور  نمیافتد،  و  آرزوها  و  تهمتها  در  آن  دخلی  ندارد.

برگشت  به  سوی  خدا  است  و  نمیتوان  از  آن کناره گرفت  و  دوری  جست.  داوری  خدا  دربارۀ  آنچه  در  آن  اختلاف  میورزند،  ردخور  ندارد  و  بناچار  باید  چنین  بشود.  عذاب  شدید  در  دنیا  و  آخرت  نصیب کافران  میشود  و  ایشان  را  یار  و  یاوری  نیست  تا  آنان  را  از  آن  برهاند.  اجر  و  پاداش  کسانی  که  ایمان  میاورند  و  کارهای  شایسته  میکنند  به  تمام  و کمال  داده  میشود  و  در  دادن  آن  نه  جانبداری  از کسی  و  نه  کمک  و کاستی  انجام  میپذیرد  ...  (خداوند  ستمکاران  را  دوست  نمیدارد)،  ...  پس  حاشا که  او  ستم کند،  و  حال  آنکه  خودش  ستمکاران  را  دوست  نمیدارد.

در  این  صورت  همۀ  آن  چیزهائی که  اهل کتاب  میگویند  از  قبیل  اینکه  جز  چند  روزی  وارد  دوزخ  نمیگردند،  و  همۀ  آن  آرزوهائی  که  بر  این  خیالبافیهایشان  ترتیب  دادهاند  و  بینش  نادرست  و  ناروائی  که  دربارۀ  دادگری  خدا  راجع  به  جزا  و  پاداش  دادن  خدا  دارند  و  نـاشی  از  آرزوهای  فریبنده  است،  پوج  پوچ  است  و  بر  اساس  درستی  متّکی  نیست.

هنگامی  که  روند گفتار  بدین  حدّ  از  داستان  عیسی میرسد که  در  پیرامون  آن  مناظرهها  و  مجادلهها  برپا  است،  پیروی  آغاز  میگردد که  حقائق  اساسی  حاصله  از  این  داستان  را  مقرّر  میدارد،  و  بدانجا  میانجامد که  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم تلقین  میکند  و میآموزد که  چگونه  و  با  چه  وسیلهای  با  اهل  کتاب  رویاروی  شود،  رویاروئی  قاطعانه  و  فیصله  بخشی که  سخن  را کوتاه  میکند  و  ستیزه  را  پایان  می‏بخشد،  و  بر  حقیقتی  تکیه  می نماید که  او  با  خود  به  ارمغان  آورده  و مردمان  را  به  سوی  آن  میخواند  و  آشکارا  و  مطمئنّانه  مسأله  را  حلّ  و  فصل  میکند:        .

(ذَلِکَ نَتْلُوهُ عَلیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ (٥٨)

إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (٥٩)

الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ (٦٠)

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ (٦١)

إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٦٢)

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ (٦٣)

قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَلا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) (٦٤)

این  (اخباری  که  ای  محمّد)  بر  تو  میخوانیم  از  آیات  (خدا  در  قرآن  است)  و  از  قرآن  مشتمل  بر  علم  نافع  است.  مسألۀ  (آفرییش)  عیسی  برای  خدا  همچون  مسألۀ  (آفرییش)  آدم  است  که  او  را  از  خاک  بیافرید  سپس  بدو  گفت:  پدید  آی  و  (بیدرنگ)  پدید  آمد.  (این  بیان  دربارۀ  آفرینش  عیسی)  حقیقتی  است  از  جـانب  پروردگارت،  پس  آز  تردیدکنندگان  مباش.  هر  گاه  بعد  از  علم  و  دانشی  که  (دربارۀ  مسیح)  به  تو  رسیده  است  (باز)  کسانی  با  تو  به  ستیز  پرداختند،  بدیشان  بگو:  بیائید  ما  فرزندان  خود  را  دعوت  میکنیم  و  شما  هم  فرزندان  خود  را  فرا  خوانید،  ما  زنان  خویش  را  دعوت  مییمائیم  و شما  هم  زنان  خود  را  فرا  خوانید،  و  ما  خود  را  آماده  میسازیم  و  شما  هم  خود  را  آماده  سازید،  سپس  دست  دعا  به  سوی  خدا  برمیداریم  و  نفرین  خدا  را  برای  دروغگویان  تمنّا  مینمائیم.  بیگمان  این  (چیزی  که  دربارۀ  عیسی  بر  تو  میخوانیم)  سرگذشت  واقعی  (مسیح)  است  (و  ادّعاهائی  همچون  الوهیّت  عیسی  و  فرزند  خدا  بودن  او  بیاساس  است)  و  هیچ  معبودی  جز  خداوند  یگانه  نیست  و  خداوند  دارای  عزّت  و  حکمت  است.  اگر  (با  ایـن  همه  شواهد  روشن،  باز  هم  از  پذیرش  حق)  رور  گردانند  (بدان  که  خواهان  حقیقت  نیستند  و)  خداوند  از  تبهکاران  آگاه  است  بگو:  ای  اهل  کتاب  بیائید  به سوی  سخنی  که  میان  ما  و  شما  مشترک  است  (و  همه  آن  را  بر  زبان  میرانیم.  بیائید  بدان  عمل  کنیم،  و  آن  این)  که  جز  خداوند  یگانه  را  نپرستیم،  و  چیزی  را  شریک  او  نکنیم،  و  برخی  از  ما  برخی  دیگر  را  به  جای  خداوند  یگانه،  به  خدائی  نپذیرد.  پس  هر  گاه  (از  این  دعوت)  سربرتابند،  بگوئید  گواه  باشید  که  ما  منقاد  (اوامر  و  نواهی  خدا)  هستیم...

*

بدین  منوال  میبینیم که  این  پیرو  پیش  از  هر  چیز  صدق  وحی  به  محمّد  صلّی الله علیه وآله وسلّم  را  در  بردارد:

(ذَلِکَ نَتْلُوهُ عَلیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ) (٥٨)

این  (اخباری  که  ای  محمّد)  بر  تو  میخوانیم  از  آیات  (خدا  در  قرآن  است)  و  از  قرآن  مشتمل  بر  علم  نافع  است...  این  داستان،  و  این  رهنمودهای  قرآنی  همه  وحی  است  از  جانب  خدا،  و  خدا  آن  را  بر  پیغمبرش  صلّی الله علیه وآله وسلّم  فرو  میخواند.  در  این  تعبیر  معنی  تکریم  و  بزرگداشت  و  قربت  و  نزدیکی  و  محبّت  و  مودّت  نهفته  است  ...  مگر  فراتر  از  اینکه  خداوند  بزرگوار  خودش  تلاوت  وحی  را  بر  محمّد  پیغمبرش  به  عهده گیرد،  چه  میماند؟  تلاوت  آیات  و  قرآن  مشتمل  بر  علم  نافع  ...  قرآن  متضمّن  دانش  سودمند  است،  و  بیان  حقائق  سترگ  در  نفس  و  زندگی  را  به  عهده  میگیرد،  و  با  برنامه  و  شیوه  و  روشی  بدان  میپردازدکه  در  آن  فطرت  را  مخاطب  میسازد  و  با  آن  سخن  میآعازد،  و  با  لطف  و  مهربانی  آهسته  و  آرام  به  درون  آن  می خیزد،  و  بگونۀ  شگفت  و  ناشناخته  با  فـطرت  جوش  میخورد  و  میآمیزد  و  پیام  این  سرچشمۀ  گرانقدر  و  یکتا  را  بدان  میرساند،  و  فطرت  نیز  آویزۀ  گوش   جانش   میدارد.

سپس  با  پیروی  که  دربارۀ  حقیقت  عیسی  علیه السّلام  سرشت  آفرینش  و  ارادهای  است که  همۀ  اشیاء  را  همانگونه  میآفریند  که  عیسی  علیه السّلام  را  آفریده  است،  سخن  را  پایان  می بخشد.

(إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ) (٥٩)

مسألۀ  (آفـرییش)  عیسی  برای  خدا  همچون  مسألۀ  (آفرینش)  آدم  است.  او  را  از  خاک  آفرید.  سپس  بدو  گفت:  پدید  آی،  و  (بیدرنگ)  پدید  آمد...

به  راستی  تولّد  عیسی  با  توجّه  بدانچه  مردمان  بدان  آشنا  و  در  میانشان  مرسوم  است  کاری  بس  شگفت  است.  ولی  هنگامی  که  با  کار  آفرینش  آدم،  پدر  انسانها،  مقایسه  شود،  چه  شگفتی  و  غرابتی  میماند؟  اهل کتاب  آن  کسانی  که  پیرامون  عیسی  به  سبب  تولّدش  مناظره  و  مجادله  میکردند  و  در  حول  و  حوش  آن  خیالبافیها  و  خرافهها  به  هم  میبافتند،  بدان  خاطر  که  بدون  پدر  به  دنیا  آمده  بود،  همین  افراد  خودشان  به  آفرینش  آدم  از خاک  معترف  بودند  و  میدانستند  که  این  همان  نفخۀ  روحانی  خدائی  است که  از  خاک  این  پدیدۀ  انسانی  را  ساخته  است  و  جان  به  کالبدش  دمیده  است،  و  اینک  همو  عیسی  را  آفریده  است  ...  بدون  آنکه  آنان  پیرامون  خلقت  آدم  افسانههائی  را  سر  هم کنند که  دربارۀ  عیسی  به  هم  میبافتند.  و  بدون  آنکه  دربارۀ  خلقت  آدم  بگویند  که:  (و  را  سرشت  لاهوتی  است.  در  صورتی  که  عنصری  که  با  آن  آدم  انسان  شد،  خود  همان  عنصر  است  که  هم  اینک  عیسی  با  آن  عیسی  انسان  میشود  و  بدون  پدر  چشم  به  دنیا  میگشاید:  عنصر  نفخۀ  ربّانی  در  این  و  آن  موجود  انسانی!  ...  این  تفحه  هم  چیزی  جز  کلمۀ  (باش)  نیست  که  پدید  میآورد  آنچه  را  که  پدید  آمدنش  منظور  نظر  است،  (و  میشود)!

بدین گونه،  سادگی  این  حقیقت  جلوهگر  میگردد  ...  حقیقت  عیسی،  و  حقیقت  آدم،  و  حقیقت  خلقت  بطور کلّی  ...  این  حقیقت  هم  ساده  و  آشکار  به  درون  جان  میخزد  تا  آنجا که  انسان  در  شگفت  میشود  که:  چرا  باید  پیرامون  این  واقعه  مناظره  و  مجادله  درگیرد؟!  مگر  نه  این  است  که  این  هم  برابر سنّت  بزرگ آفرینش  و پیدایش  همۀ  کائنات  پدید  آمده  است؟!

این  طرز  سخن گفتن  (قرآنکریم)،  با  فطرت  است.  با  منطق  فطری  واقعی  سادهای  در  پیچیدهترین  مسائل  با  آن  به  خطاب  می پردازد.  مسائل  دشواری که  بعد  از  خطاب  قرآن  و  سخن گفتن  از  آن،  ساده  و  آسان  مینماید!  هنگامی که  روند گفتار  مسأله  را  بدینجا  میرساند  و  با  این  بیان  روشن  آن  را  فیصله  می‏بخشد،  به  سوی  پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  میگراید  و  او  را  بر  حقّی که  بر  آن  است  ثابت  قدمتر  میدارد  و  به  چیزی که  بر  او  خوانده  میشود  مطمئنتر  میکند،  و  بیشتر  و  بهتر  آن  را  در  ذهنش  مؤکّد  و  استوار  مینماید.  همچنین  آن  را  در  ذهن  مسلمانانی که  دور  و  بر  او کرد  آمدهاند  مؤکّد  و  استوار  میدارد.  مسلمانانی که  چه  بسا  در  برخی  از  آنان  شبهههای  اهل  کتاب  تأثیر کند  و  نیرنگ  بازی  و گمراه  سازی  ناپاک  ایشان  در  اینان  درگیرد:

(الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ) (٦٠)

 (این  بیان  دربارۀ  آفرینش  عیسی)  حقگی  است  از  جانب  پروردگارت  پس  از  تردید  کنندگان  مباش...

پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  در  یک  لحظه  هم  از  لحظات  زندگانیش  دربارۀ  آنچه  پروردگارش  بر  او  وحی  میکرد،  شکّ  و  شبههای  به  خود  راه  نداده  است  ...  بلکه  این  سخن  ترغیب  به  ثبات  بر  حق  و  پایداری  بر  آن  است  و  از  آن  به  مقدار کید  و  مکر  دشمنان گروه  مسلمانان  پی  می‏بریم  و  میفهمیم که  برخی  از  دشمنانشان  در  آن  زمان  چه  اندازه  درباره  آنان  بدسگال  بودند.  همچنین  از  این  سخن  متوجّه  میشویم که  امّت  اسلامی  در  هر  عصر  و  زمـانی  چه  اندازه  در  معرض  این  نوع  مکر و کید  بوده  و  چه اندازه  ضرورت  دارد که  بر  حقّی  ثابت  و  ماندگار  بماند  که  بهمراه  خود  دارد،  و  به  مدد  و  یاری  آن  با  نیرنگبازان  و  فریبکاران  بستیزد،  و  در  برابرشان  همچون کوه  بر  جای  بماند.  دشمنان  نیرنگباز  و  فریبکاری  که  در  هر  دوره  و  زمانی  و  در  میان  هر  نسلی  و  نژادی  شیوۀ  تازهای  از  شیوههای  فریب  و  نیرنگ  را  بکار  می‏برند.

در  اینجا که  مسأله  روشن  شده  است  و  حق  آشکارا  جلوهگر  است،  خداوند  بزرگوار  به  پیغمبر گرامی  خود  دستور  میدهد که  از  مجادله  و  مناظره  پیرامون  این  مسألۀ  روشن  و  حق  آشکار  نهی کند،  و  اهل کتاب  را  به  مباهله  فرا  خواند  همانگونه که  در  آیۀ  آتی  هویدا  است:

(فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ) (٦١)

هر  گاه  بعد  از  علم  و  دانشی  که  (دربارۀ  مسیح  په  تو  رسیده  است،  باز)  کسانی  با  تو  به  ستیز  پرداختند،  بدیشان  بگو:  بیائید  ما  فرزندان  خود  را  دعوت  میکنیم  و  شما  هم  فرزندان  خود  را  فرا  خوانید،  ما  زنان  خویش  را  دعوت  مییمائیم  و  شما  هم  زنان  خود  را  فرا  خوانید،  و  ما  خود  را  آماده  میسازیم  و  شما  هم  خود  را  آماده  سازید،  سپس  دست  دعا  به  سوی  خدا  برمیداریم  و  نفرین  خدا  را  برای  دروغگویان  تمنّا  مینمائیم...

پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  کسانی  را که  با  او  دربارۀ  این  مسأله  مجادله  و  مناظره  میکردند،  به گردهمائی  فراخواند،  تا  همگان  دست  دعا  به  سوی  خدا  بردارند  و  از  او  درخواست کنند که  نفرین  خود  را  بهرۀ  کسانی  از  این  دو  گروه  سازد که  دروغ  می گویند.  آنان  از  عاقبت  آن  ترسیدند  و  از  مباهله  سرپیچی کردند،  و  حق  آشکارا  نمودار  شد.  در  روایات  آمده  است که  ایشان  به  خاطر  حفظ  مقام  خود  در میان  قومشان،  و  حفظ  جاه  و  جلال  و  مـصالح  و  مراتب  و  نـعمتهائی که کشیشان  در  دم  و  دستگاه  کلیسا  داشتند،  از  مباهله  خودداری  کردند!!!  کسانی که  این  دین  را  نمیپذیرند  و  دیگران  را نیز  از  آن  باز  میدارند،  به  خاطر  این  نیست که  آنان  جویای  دلیل  و  برهانند  تا  با  آن  حق  را  از  باطل  بازشناسند.  خیر،  بلکه  این  مصالح  و  مطالع  و  متابعت  از  هواهای  نفسانی  است  که  مردمان  را  از  پذیرش  حق  آشکار  و  روشنی  باز  میدارد که  شک  و  شبههای  در  آن  نیست.

آنگاه  پیرو گفتار  بعد  از  دعوت  به  مباهله  -  و  چه  بسا  آیههای  آتی  بعد  از  سرپیچی  از  مباهله  نازل  شده  باشند  - به  بیان  حقیقت  وحی،  و  حقیقت  داستان،  و  حقیقت  وحدانیّتی  میپردازد  که  پیرامون  آن  سخنها  میرفت.  و  کسانی  را  بیم  میدهد  و  تهدید  میکند که  به  حق  پشت  میکند  و  ناگریز  از  حق  مایۀ  فساد  و  تباهی  در  زمین  میشوند:

(إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٦٢)

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ) (٦٣)

بیگمان  این  (چیزی  که  دربارۀ  عیسی  بر  تو  میخوانیم)  سرگذشت  واقعی  (مسیح)  است  (و  ادّعاهائی  همچون  الوهیّت  عیسی  و  فرزند  خدا  بودن  او  بیاساس  است)  و  هیچ  معبودی  جز  خداوند  یگانه  نیست  و  خداوند  دارای  عزّت  و  حکمت  است.  پس  اگر  (با  این  همه  شواهد  روشن،  باز  هم  از  پذیرش  حق)  روی  گردانند  (بدان  که  خواهان  حقیقت  نیستند  و)  خداوند  از  تبهکاران  آگاه  است...

حقائقی  را  که  این  آیات  بیان  میدارد،  قبلاً  گذشت.  در  اینجا  تنها  جنبۀ  یادآوری  و  تذکّر  را  دارند  و  محض  تأکیدند که  بعد  از  دعوت  به  مباهله  و  سرییچی  از  آن  ذکر  شدهاند  ...  تنها  چیز  تازهای  که  در  بر  دارند  وصف  کسانی  است که  از  حق  روی  میگردانند  و  خداوند  ایشان  را  فساد پیشه  مینامد  و  تهدیدشان  میکند  به  اینکه  خدا  از  حال  مفسدان  بی‏خبر  نیست  و  آگاه  از  آنان  است.  فسادی که  رویگردانان  از  حقیقت  توحید  انجام  میدهند،  فساد  بزرگی  است.  در  واقع  بر  روی  زمین  فسادی  پدید  نمیآید  مگر  از  خودداری  و کنارهگیری  از  اعتراف  بدین  حقیقت.  نه  اعتراف  زبانی،  چه  اعتراف  زبانی  هـیچ  ارزشی  ندارد.  و  نه  اعتراف  منفی  دل،  چه  این  نـوع  اعتراف  آثار  واقعی  خود  را  در  زندگی  مردمان  پدیدار  نمیسازد  ...  بلکه  این  خودداری  از  اعتراف  بدین  حقیقت  است  با  تمام  آثاری که  این  حقیقت  در  واقعیّت  زندگی  انسانها  به  همراه  دارد  ...  نخستین  چیزی که  لازمۀ  حقیقت  توحید  است  این  است که  ربوبیّت  یکی  باشد،  تا  عبودیّت  هم  یکی گردد  ...  زیرا که  هیچ  نوع  بندگی  جز  برای  خدا  وجود  ندارد  و  هیچ  نوع  فرمانبرداری  جز  برای  خدا  وجود  ندارد،  و  هیچ  نوع  پذیرش  قوانینی  جز  از  خدا  وجود  ندارد،  و  لذا  بندگی  جز  خدای  را  نسزد،  و  جز  از  خدای  فرمانبرداری  نگردد،  و  جز  از  خدای  قوانـین  پذیرفته  نشود  ...  پذیرش  در  قانونگذاری،  و  پذیرش  در  معیارها  و  ارزشها،  و  پـذیرش  در  آداب  و  اخلاق،  و  بالاخره  پذیرش  در  هر  آن  چیزی که  به  نظام  زندگی  بشری  مربوط  میشود  ...  و  الاّ جز  این  هر  چه  باشد  شرک  یا کفر  است.  هر  چند که  زبانها  اقرارکنند،  و  هر  چند که  دلها  اعتراف  منفیی  داشته  باشند  که  آثاری  در  زندگی  عامۀ  مردم  در  امر  تسلیم  و  اطاعت  و  فرمانبرداری  و  پذیرش  فرمان  خدا  پدید  نمی آورند.

بیگمان  همۀ  هستی  بی کم  و کاست،کار  و  بارش  روبراه  و  درست  و  در  خط  مستقیــی  روان  نمی گردد،  مگر  اینکه  در  سراسر  هستی  تنها  خدای  یگانهای  باشد که  امور  آن  را  بچرخاند  و (اگر  در  آسمان  و  زمین  خدایانی  جز  الله  میبود  تباه  میشدند  و  از  هم  میپاشیدند[7]، ...  آشکاراترین  ویژگیهای  الوهیّت  را  ادّعای  خدائی  انسان  عبارت  است  از  اینکه:  انسان  دیگران  را  به  بندگی  خود  خواند،  و  برای  زندگی  ایشان  قانونگذاری کند،  و  معیارها  و  میزانهائی  از  سوی  خویش  برای  آنان  پدید  و  پابرجا  دارد.  هرکس  ادّعای  چیزی  از  اینها  را  بکند،  بیگمان  او  برای  خود  آشکاراترین  ویژگیهای  الوهیّت  را  ادّعا  نموده  است،  و  خود  را  نیز  غیر  از  خداوند،  خـدای  مردم  کرده  است.

فسادی  در  زمین  بدانگونه  پدید  نمیآید کـه  به  هنگام  تعدّد  خدایان  بدین  نحو  در  زمین  پدید  میآید.  آنگاه که  مردمانی  مردمان  دیگر  را  بندۀ  خود  میسازند،  و  آنگـاه  که  بنده ای  از  بندگان  ادّعا  میکند که  بر گردن  دیگران  حقّ  اطاعت  دارد،  و  باید  از  او  فرمانبرداری  شود،  و  حقّ  دارد  که  برای  دیگران  قانونگذاری کند،  و  همچنین  این  حقّ  او  است  که  معیارها  و  میزانهائی  برای  مردمان  وضع  کند.  این کار  چیزی  جز  ادّعای  الوهیّت  و  خدائی  نیست،  هر  چند که  چنین  شخصی  همچون  فرعون  فریاد  بر  نیاورد  که: (من  پروردگار  والای  شما  هستم‌‌[8]،  ...  اعتقاد  بدو  و  پذیرش کار  او،  شرک  به  خدا  یاکفر  بدو  است  ...  این  هم  فساد  در  زمین  است  و  زشتترین  فساد  است.

از  اینجا  است که  به  دنبال  تهدیدی که  در  روند گفتار  است،  دعوت  اهل کتاب  به  پذیرش  سخنی  است که  میان  همگان  یکی  است:  دعوت  به  عبادت  خدای  یگانه،  و  انباز  قرار  ندادن  برای  او،  و  برخی  از  مردمان  برخی  دیگر  را  به  خدائی  نپذیرند  و  جز  خد اکسی  را  خدا  ندانند  ...  در  غیر  این  صورت  میان  مسلمانان  و  ایشان  جدائی  میافتد  و  بعد  از  آن  هیچگونه  مصاحبت  و  رفاقتی  و  هیچگونه  مصاحبت  و  رفـاقتی  و  هیچگونه  مجادله  و  مناظرهای  نخواهد  بود:

(قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَلا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) (٦٤)

بگو : ای  اهل  کتاب  بیائید  به  سوی  سخن  دادگرانهای  که  میان  ما  و  شما  مشترک  است  (و  همه  آن  را  بر  زبان  میرانیم.  بیائید  بدان  عمل  کنیم،  و  آن  این)  کـه  جز  خداوند  یگانه  را  نپرستیم،  و  چیزی  را  شریک  او  نکنیم،  و  برخی  از  ما  برخی  دیگر  را،  غیر  از  خداوند  یگانه،  به  خـدائـی  نپذیرد.  پس  هر  گاه  (از  این  دعوت)  سر  برتابند،  بگوئید:  گواه  باشید  که  ما  منقاد  (اوامر  و  نواهی  خدا)  هستیم...  این  بدون  شک  دعوت  منصفانه  و  دادگرانهای  است

 دعوتی  است که  پیغمبر(ص)  هدفش  از  آن  این  نیست  که  بر  آنان  فضل  فروشی کند  و  خویشتن  را  فراتر از  ایشان گیرد،  و  نه  هدف  مسلمانانی  است که  با  او  هستند  ...کلمۀ  دادگرانهای  است  و  همه  در  برابر  آن  در  یک  سطح  قرار  دارند.  برخی  از  مردمان  بر  برخی  دیگر  خویشتن  را  بالا  نگرند،  و  برخی  از  ایشان  برخی  دیگر  را  بندۀ  خود  ندانند  و  به  بندگی  خویش  نخوانند.  دعوتی  است که کسی  از  آن  سرییچی  نمیکند،  مگر  آن کسی که  مردم  آزار  و  تباهپیشه  باشد  و  نخواهد  به  سوی  حق  استوار  و  حقیقت  راستین  برگردد.

این  دعوت  به  عبادت  خدای  یگانه  است  و  اینکه  چیزی  را  انباز  او  نکنند،  نه  انسانی  و  نه  سنگی  ...  و  دعوت  به  این  است که  برخی  از  مردمان  برخی  دیگر  را  به  خدائی  نگیرند  و  جز  پروردگار  جهان کسی  را  خدا  ندانند،  نه  پیغمبری  و  نه  فرستادهای  ...  چه  همۀ  پیغمبران  بندگان  خدایند،  و  خداوند  ایشان  را  برای  تبلیغ  اوامر  و  نواهی خود  برگزیده  است  و  روانه کرده  است،  نه  برای  اینکه  در  الوهیّت  و  ربوبیّت  شریک  و  انباز  او  شوند.

(فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) (٦٤)

پس  هرگاه  (از  این  دعوت)  سـربرتابند،  بگـوئید:  گواه  باشید  که  ما  منقاد  (اوامر  و  نواهی  خدا)  هستیم...

پس  اگر  از  عبادت  خدای  یگانۀ  بدون  هیچگونه  انبازی  خودداری کردند،  و  از  بندگی  خـدای  یگانه  بدون  هیچگونه  انبازی  سرباز  زدند،  بگوئید که  گواه  باشید که  منقاد  هستیم.

این  مقابله  میان  مسلمانان  و کسانی که  برخی  از  آنان  برخی  دیگر را گذشته  از  خدا  به  خدائی  میپذیرند،  آشکارا  بیان  میدارد که  چه  کسانی  مسلمانند.  مسلمانان  کسانیند که  خدای  را  به  یگانگی  میپرستند،  و  تنها  خدای  یگانه  را  بندگی  میکند،  و  برخی  از  آنان گذشته  از  خدا  برخی دیگر  را  به  خدائـی  نـمیگیرند  ...  این  ویژگی  آنان  است  و  ایشان  را  از  سائر  ملّتها  و  آئینها،  و  راه  آنان  را  از  راههای  زندگی  همۀ  انسانها  جدا  میسازد. اگر  این  ویژگی  تحقّق  یابد،  ایشان  مسلمانند،  و  اگر  این  ویژگی  تحقّق  نیافت،  ایشان  مسلمان  نیستند،  هر  چند که  آنان  ادّعا کنند که  مسلمانند!

اسلام  عبارت  است  از  آزادی  مطلق  از  بندگی  بندگان.  و  این  نظام  اسلامی  است که  در  میان  همۀ  نظامها  و  رژیمهای  دیگر  این  آزادی  را  تحقّق  می‏بخشد.

مردمان  در  همۀ  نظامـها  و  رژیمهـای  زمینی،  برخی  از  آنان  برخی  دیگر  را، گذشته  از  خدا،  به  خدائی  میگیرند  ...  و  این  امر  بطور  یکسان  در  ییشرفتهترین  کشورهای  دموکراسی  و  در  عقب  ماندهترین کشورهای  دیکاتوری  رخ  میدهد  ...  زیرا  بیگمان  نخستین  ویژگیهای  ربوبیّت،  حق  بندگی  مردمان  از  آن  او  بودن  است.  یعنی  حقّ  برنامهریزی  مقرّرات  و  روشها  و  نظامها  و  وضع  قوانین  و  معیارها  و  ارزشها  ...  در  همۀ  رژیمهای  زمینی  برخی  از  مردمان  به گونهای  ادعای  این  حقّ  را  دارند  و  آن  را  از  آن  خود  میدانند،  و  این کار  را  از گروهی  از  مردمان  به  نحوی  از  انحاء  میخواهند  و آنان  هم  دیگران  را  به  زیر  یوغ  ایشان  میکشند  و  پیرو  قانونها  و  ارزشها  و  معیارها  و  اندیشههائی  میکنند که  ایشان  طرحریزی  مینمایند  و  از  پیش  خود  میسازند.  این  چنین  کسانی گذشته  از  خدای  جهان  آفرین،  خدایانی  بشمارند که  برخی  از  مردمان  آنان  را  به  خدائی  می پذیرند  و بدیشان  اجازه  میدهند که  ادّعای  ویژگیهای  الوهیّت  و  ربوبیّت کنند.  در  این  صورت  است که  چنین کسانی گذشته  از  خدا،  ایشان  را  هم  میپرستند  و  بندگیشان  مینمایند،  اگر  چه  برایشان  سجده  نبرده  و  به  رکوعشان  نرفته  باشند.  چه  بندگی  و  پرستش  را  جز  برای  خدا  نمیتوان کرد  و  عبودیّت  تنها  و  تنها  ذات  پاک  الله  را  سزا  است.

فقط  در  نظام  اسلامی  است که  انسان  این  زنجیر  بندگی  را  میگسلاند  و گردن  را  از  ریسمان  پـرستش  دیگران  آزاد  میسازد،  و  آزاد  میشود  ...  مرد  آزادی که  اندیشهها  و نظم  و  نظامها  و  برنامهها  و  قوانین  و  مقرّرات  و  ارزشها  و  معیارها  را  تنها  و  تنها  از  خدا  دریافت  میدارد. 

... او در این کار همانند سایر انسانهای دیگر و همگنان خود رفتار مینماید. او و همۀ انسانهای دیگر، درست همگون و همسانند. همگان در یک سطح میایستند، و چشم انتظار به بارگاه کبریای پروردگار یگانهای میدوزند، و برخی از آنان برخی دیگر را خدایگان نمیدانند و فقط خداوند عالم را میپرستند و بس.

 اسلام بدین معنی، دین راستین و پذیرفتۀ خداوند است. چنین اسلامی است که هر پیغمبری آن را از سوی خدا آورده است ... خداوند پیغمبران را به همراه این دین به سوی انسانها روانه فرموده است تا مردمان را از پرستش بندگان بیرون آورده و به پرستش خدا فرا خوانند، و ایشان را از جور و ستم بندگان برهانند و در سایۀ عدل و داد دادار بغنوانند ... بنابراین هر کس از اسلام روی گرداند، به شهادت خدا مسلمان نیست، هر چند که تأویل کنندگان به تأویل دست یازند، و گمراه کنندگان دیگران را گمراه سازند:

(إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الإسْلامُ)...[9]

بیگمان دین (حق و پسندیده) در پیشگاه خدا اسلام (یعنی خالصانه تسلیم فرمان الله شدن) است (و این آئین همۀ پیغمبران بوده است)...

 


 


[1] مراجعه  شود  بهکتاب  (نمایش  هنری  در  قرآن)  فصل  :  داستان  در  قرآن.

[2] برخی  از  تفاسیر  چنین  می گویند که  تصدیق  یحیی  به کلمهای که  از  سوی  خدا  است،  تصدیق او به  عیسی  علیه السّلام است. ولی  دلیلی که  چنین  درک  و  فهمی  را  حتمی  و  قطعی  نشان  دهد،  وجود  ندارد. (مؤلف)

[3] ما در  اینجا به  بحث و  جدل  ننشستهایم و  درصدد  بررسی  نظریّۀ  پیدایش و  تکامل  نیستیم که  دارد  ارزش  علمی  خـود  را  از  دست  میدهد، و  نظریّهای  بیش  بشمار  نمیآید.(مؤلف)

[4] کُنْ  :بشو.  باش

[5] به  بررسی  با  ارزش  استاد  مودودی،  تحت  عنوان  :  «شهادت  حق»  مراجعه  شود. (مؤلف

[6] مشاکله  از محسّنات  معنوی  است،  و آن  عبارت  است  از  ذکر  شییء به  لفظی  غیر از لفظ  مقرّر  برای آن،  به  سبب  مجاورت  آن لفظ  تحقیقاً یا  تقدیراً،  یعنی  شیء  مذکور  در  جوار این  غیر واقع  شود  محقّقاً  یا  مقدّراً  ...  مثال

            کند گر  بر تو  ظلم  از کین  بداندیش         تو  هم  آن  ظلم کن  بر  وی  میندیش 

ظلم  در  مصرع  دوم  به  معنی  جزا  و  پاداش  عمل  بد  است که  به  مناسبت  جوار  با ظلم اوّل  بدین لفظ  تعبیر  شده  است  ...(فرهنگ  معین). 

[7] انبیاء/٢٢.

[8] نازعات  /  ٢٤.

[9] آل عمران/19