تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ هود

سوره‌ هود

مکی‌ است‌ و دارای‌ (123) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه‌: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ آن‌که‌ مشتمل‌ بر داستان‌ هود  علیه السلام  است‌، «هود» نامیده‌ شد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ترمذی‌ و حاکم‌ آمده‌ است‌ که‌ ابوبکر صدیق رضی الله عنه  گفت‌: یا رسول‌ الله! شما هم‌ که‌ پیر شده‌اید! آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «مرا سوره‌های ‌هود، واقعه‌، مرسلات، عم یتسائلون و إذا الشمس کورت‌ پیر ساخت‌». همچنین‌ درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال‌ شد: چه‌ چیز از سوره‌ هود شما را پیر ساخت‌؟ فرمودند: این‌ دستور خدای‌ متعال‌: ﴿فَٱسۡتَقِمۡ کَمَآ أُمِرۡتَ [هود: 112]. «چنان‌که‌ مأمور شده‌ای‌، استقامت‌ کن‌».

فضیلت‌ آن‌: در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «سوره‌ هود را در روز جمعه‌ بخوانید».

این‌ سوره‌، در معنی‌، موضوع‌، افتتاح‌ و اختتام‌ خود با سوره‌ «یونس‌» هماهنگ ‌است‌ و آنچه‌ را که‌ در آن‌ سوره‌ از امور اعتقادی‌ای‌ مانند وصف‌ اسلام‌، قرآن‌، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، دعوت‌ به‌سوی‌ ایمان‌، اثبات‌ وحی‌، توحید، معاد، ثواب‌ و عقاب‌، اعجاز قرآن‌، محاجه‌ با مشرکان‌ و ذکر داستان‌های‌ بعضی‌ از انبیا  علیهم السلام  به‌ اجمال‌ بیان ‌شده‌ است‌، با اندک‌ تفصیل‌ بیشتری‌ بیان‌ می‌دارد.

﴿الر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ١ [هود: 1].

خوانده‌ می‌شود: «الف‌، لام‌، را» تفسیر حروف‌ مقطعه‌ در آغاز سوره‌ «بقره‌» گذشت‌. «این‌» قرآن‌ کریم‌ «کتابی‌ است‌ که‌ آیات‌ آن‌ استوار ساخته‌ شده‌» یعنی‌: آیات‌ قرآن‌ چنان‌ محکم‌ و متقن‌ گردانیده‌ شده‌ که‌ همچون‌ بنایی‌ استوار، از هرگونه ‌نقص‌ و نقض‌ و کوتاهی‌ و رخنه‌ای‌ برکنار است‌ و این‌ کتاب‌ ـ برخلاف‌ تورات‌ و انجیل‌ ـ منسوخ‌ هم‌ نشده‌ است‌ «سپس‌ به‌ تفصیل‌ بیان‌ شده‌ است‌» با تبیین ‌وعده‌ها، هشدارها و ثواب‌ و عقاب‌ در آن‌. مجاهد و قتاده‌ در تفسیر آیه‌ می‌گویند: «قرآن‌ در لفظ خود محکم‌ و در معنی‌ خود مفصل‌ است‌ لذا قرآن‌ در صورت‌ و معنی‌ ـ هردو ـ کامل‌ می‌باشد». «از جانب‌ حکیمی‌ آگاه‌» یعنی‌: قرآن‌ را خداوندی‌ استوار ساخته‌ که‌ حکیم‌ است‌ و کسی‌ آن‌ را به‌ تفصیل‌ بیان‌ کرده‌ که‌ به‌ جایگاه‌ نزول‌ احکام‌ و عواقب‌ آنها دانا و آگاه‌ می‌باشد.

﴿أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ٢ [هود: 2].

«که‌» این‌ تفصیل‌ و تبیین‌، به‌ این‌ مضمون‌ است‌: «جز خدا را نپرستید» یعنی‌: پیام‌ آیاتی‌ که‌ خداوند عزوجل آنها را در قرآن‌ محکم‌ و استوار ساخته‌ و سپس‌ به ‌توضیح‌ و تفصیل‌ آنها پرداخته‌، مربوط به‌ پرستش‌ اوست‌ که‌ این‌ پرستش‌ باید فقط از آن‌ او بوده‌ و احدی‌ بجز او مورد پرستش‌ قرار نگیرد «به‌ راستی‌ من‌ از جانب‌ او برای‌ شما هشدار دهنده‌ام‌» و نافرمانان‌ را از عذاب‌ وی‌ بیم‌ می‌دهم‌ «و بشارت ‌دهنده‌ام‌» که‌ فرمانبرداران‌ را به‌ بهشت‌ و خشنودی‌ او مژده‌ می‌دهم‌.

﴿وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَیُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ٣ [هود: 3].

«و» نیز خداوند عزوجل در قرآن‌ شما را فرمان‌ داده‌ است‌ به‌ «این‌که‌: از پروردگارتان ‌آمرزش‌ بخواهید، سپس‌ به‌ درگاه‌ او توبه‌ کنید» آمرزش‌ خواستن‌ را بر توبه‌ مقدم‌ گردانید زیرا هدف‌ مورد نظر و مطلوب‌ از توبه‌، مغفرت‌ و آمرزش‌ است‌ و توبه ‌سبب‌ دست‌یافتن‌ به‌ آن‌ می‌باشد. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: آمرزش‌ بخواهید از گناهان‌ صغیره‌ و توبه‌ کنید به‌سوی‌ خداوند عزوجل از گناهان‌ کبیره‌ «تا شما را بهره‌مند سازد» در دنیا «به‌ بهره‌ نیک‌» مانند بخشیدن‌ گشایش‌ در روزی‌ و بخشیدن‌ رفاه‌ و فراوانی‌ در معیشت‌ «تا میعادی‌ معلوم‌» که‌ نزد خداوند عزوجل مقدر است‌ و آن‌ هنگام ‌مرگ‌تان‌ می‌باشد «و تا به‌ هر صاحب‌ فضلی‌» در عقیده‌ و عمل‌ «فضل‌ او را» یعنی‌: پاداش‌ فضل‌ او را «بدهد» در دنیا، یا در آخرت‌، یا در هر دو. به‌ قولی‌؛ معنی‌ این ‌است‌: خداوند عزوجل برای‌ هر کسی‌ که‌ حسناتش‌ بسیار باشد، از فضلی‌ که‌ بدان‌ بر بندگانش‌ تفضل‌ می‌کند، می‌بخشد پس‌ فضل‌ اهل‌ فضل‌ از جانب‌ حق‌ تعالی‌ است‌.

ابن‌مسعود رضی الله عنه  در تفسیر ﴿وَیُؤۡتِ کُلَّ ذِی فَضۡلٖ فَضۡلَهُۥۖ [هود: 3] می‌گوید: «هر کس‌ مرتکب ‌گناهی‌ شود، بر دفتر اعمالش‌ یک‌ گناه‌ نوشته‌ می‌شود و هرکس یک‌ عمل‌ ثواب ‌انجام‌ دهد، بر دفتر اعمالش‌ ده‌ ثواب‌ نوشته‌ می‌شود. پس‌ اگر در برابر گناهی‌ که ‌مرتکب‌ شده‌ است‌، در دنیا عذاب‌ شود، همه‌ آن‌ ده‌ ثواب‌ برایش‌ باقی‌ می‌ماند واگر با آن‌ در دنیا عذاب‌ نشود، از ده‌ ثواب‌ او فقط یکی‌ گرفته‌ می‌شود و نه‌ ثواب ‌دیگر برایش‌ باقی‌ می‌ماند. سپس‌ فرمود: هلاک‌ شد کسی‌ که‌ یگان‌های‌ او بر دهگان‌هایش‌ غلبه‌ کرد». «و اگر رویگردان‌ شوید» از عبادت‌ و استغفار و توبه‌ «پس ‌در حقیقت‌ من‌ بر شما از عذاب‌ روزی‌ بزرگ‌ می‌ترسم‌» که‌ عذاب‌ روز قیامت‌ است‌.

البته‌ این‌ مقام‌، مقام‌ ترهیب‌ و تخویف‌ است‌ چنان‌که‌ مقام‌ اول‌ ذکر شده‌ در آغاز آیه‌، مقام‌ ترغیب‌ بود.

﴿إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ٤ [هود: 4].

«بازگشت‌ شما به‌سوی‌ خداست‌» با مرگ‌، سپس‌ زنده‌ شدن‌ بعد از آن‌ و آن‌گاه‌ دریافت‌ پاداش‌ و جزا «و او بر هر چیزی‌ تواناست‌» از جمله‌ بر عذاب ‌کردن‌ شما درمقابل‌ ترک‌ اوامرش‌.

پس‌ این‌ آیات‌، مقاصد قرآن‌ را در دو چیز خلاصه‌ کرده‌اند: عبادت‌ و استغفار، و بشارت‌ و انذار زیرا هیچ‌ کس‌ نمی‌تواند عبادت‌ حق‌ تعالی‌ را چنان‌که‌ باید انجام ‌دهد لذا همراه‌ با عبادت‌، استغفار نیز لازم‌ است‌.

﴿أَلَا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلَا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیَابَهُمْ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ٥ [هود: 5].

سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ این‌ بود که‌: چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از برابر کفار می‌گذشتند، برخی‌ از آنان‌ سینه‌های‌ خود را پیچانیده‌ و پشت‌های‌ خود را بر می‌گردانیدند و جامه‌های‌ خود را بر سر خویش‌ می‌کشیدند تا رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آنها را نبینند. به‌ قولی‌: این‌ آیه‌ درباره‌ گروهی‌ از مشرکان‌ نازل‌ شد که‌ گفتند؛ چون‌ پرده‌های‌ خانه‌هایمان‌ را فروانداخته‌ و پتوهایمان‌ را بر سرهایمان‌ بیندازیم‌، آن‌گاه ‌سینه‌هایمان‌ را بر دشمنی‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  بپیچانیم‌، چه‌ کسی‌ از این‌ حال‌ ما آگاه‌ می‌شود؟

«آگاه‌ باش‌ که‌ آنان‌ سینه‌های‌ خود را می‌پیچند» یعنی‌: کافران‌ سینه‌های‌ خود را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بر می‌پیچند و از ایشان‌ به‌ سبب‌ اصرار بر کفر روی‌ بر می‌گردانند. یا آنها دشمنی‌ با اسلام‌ و پیامبر را در سینه‌های‌ خود پنهان‌ می‌دارند؛ «تا از او پنهان ‌شوند» یعنی‌: تا از خدا عزوجل یا پیامبرش‌ با اعمال‌ بد خود پنهان‌ شوند و بنابراین‌، خداوند عزوجل پیامبر خود و مؤمنان‌ را از اعمال‌ بدشان‌ آگاه‌ نگرداند؛ «آگاه‌ باش‌، آن‌گاه‌ که‌ آنها جامه‌هایشان‌ را بر سر می‌کشند» یعنی‌: آن‌گاه‌ که‌ بر بسترهای‌ خواب ‌خود جای‌ گرفته‌ و پتوهای‌ خود را بر سرهای‌ خود می‌پوشانند، یا آن‌گاه‌ که‌ جامه ‌بر سرمی‌کشند تا رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آنها را نبیند؛ «می‌داند» خدای‌ سبحان‌ «آنچه‌ را پنهان‌ می‌دارند و آنچه‌ را آشکار می‌کنند» پس‌ از این‌ پنهان‌سازی‌ خود هیچ‌ سودی نمی‌برند زیرا پنهان‌ و آشکارشان‌ نزد خداوند عزوجل یکسان‌ است‌ «چرا که‌ او دانای‌ راز سینه‌هاست‌» مراد از صدر: ضمیر انسان‌ است‌ که‌ سینه‌ در برگیرنده‌ آن‌ می‌باشد.

﴿وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ٦ [هود: 6].

«و هیچ‌ جنبنده‌ای‌ در زمین‌ نیست‌ مگر این‌که‌ روزیش‌ بر عهده‌ خداست‌» حق‌ تعالی ‌انواع‌ خوراکی‌هایی‌ را که‌ سزاوار حال‌ هرگونه‌ جانداری‌ با اختلاف‌ انواع‌ وگونه‌های‌ آنهاست‌، تأمین‌ می‌کند. البته‌ تأمین‌ روزی‌ آنان‌، فضل‌ و بخشش‌ و احسانی‌ از جانب‌ اوست‌، نه‌ این‌که‌ بر وی‌ واجب‌ باشد. پس‌ هرگاه‌ خداوند متعال ‌از حال‌ هیچ‌ جانداری‌ ـ به‌ اعتبار آنچه‌ که‌ به‌ وی‌ از رزق‌ و روزی‌ مقدر کرده‌است‌ ـ غافل‌ نمی‌ماند، دیگر چگونه‌ از احوال‌، اعمال‌ و اوضاع‌ آنان‌ غافل ‌می‌ماند؟ «و محل‌ استقرار آن‌ را می‌داند» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ جایی‌ از زمین‌ را که‌ آن‌ جاندار در آن‌ استقرار می‌یابد و آرام‌ می‌گیرد، می‌داند «و بازگشتگاه‌ آن‌ را» یعنی‌: جایی‌ را که‌ آن‌ جنبنده‌ در آن‌ می‌میرد، نیز می‌داند «همه‌ در کتابی‌ مبین‌ ثبت ‌است‌» یعنی‌: همه‌ آنچه‌ که‌ در باره‌ جانداران‌ ذکر شد؛ از محل‌ استقرار آنها گرفته ‌تا محل‌ مردن‌ و رزق‌ و روزی‌ آنها، در کتابی‌ روشن‌ که‌ همانا لوح‌ محفوظ می‌باشد، ثبت‌ است‌.

شاه‌ ولی‌ الله دهلوی‌؛ در معنی‌: ﴿وَیَعۡلَمُ مُسۡتَقَرَّهَا وَمُسۡتَوۡدَعَهَاۚ می‌گوید: «مستودع‌ جایی‌ است‌ که‌ آن‌ جاندار را به‌ غیر اختیارش‌ در آنجا نگاه‌ داشته‌ بودند؛ مانند صلب‌ مرد و رحم‌ زن‌ اما مستقر جایی‌ است‌ که‌ او به‌ اختیار خود در آن‌ می‌ماند؛ مانند خانه‌».

﴿وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ٧ [هود: 7].

«و اوست‌ آن‌که‌ آسمانها و زمین‌ را در شش‌ روز آفرید» برای‌ این‌که‌ تأنی‌ و تأمل‌ رابه‌ بندگانش‌ بیاموزاند «در حالی‌ که‌ عرش‌ وی‌ بر آب‌ بود» یعنی‌: قبل‌ از آفرینش‌ آسمانها و زمین‌، عرش‌ حق‌ تعالی‌ بر آب‌ بود. عرش‌: مرکز تنظیم‌ ملک‌ و فرمانروایی‌ الله عزوجل و مصدر تدبیر اوست‌ که‌ از آسمان‌ها و زمین‌ بزرگ‌تر است‌. از ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  پرسیدند: «در آن‌ هنگام‌ آب‌ بر چه‌ چیزی‌ قرار داشت‌؟ فرمود: بر بستر باد». این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ عرش‌ و آب‌ قبل‌ از آفرینش‌ آسمانها وزمین‌ آفریده‌ شده‌ بودند و علم‌ جدید در این‌ راستا روشنی‌هایی‌ افگنده‌ است‌. «تا شما را بیازماید که‌ کدام‌یک‌ نیکوکار ترید» در امتثال‌ اوامر و نواهی‌ خداوند عزوجل ، آن‌گاه‌ نیکوکار را در برابر نیکوکاری‌ اش‌ و بدکردار را در برابر بدکرداری‌اش ‌پاداش‌ می‌دهد. دلیل‌ این‌که‌ فرمود: ﴿أَحۡسَنُ عَمَلٗا: (نیکو کردار ترید) و نفرمود: «اکثر عملا !: بیشتر عمل‌ کننده‌ ترید»، این‌ است‌ که‌ مدار عمل‌ بر کیفیت‌ است‌ نه ‌بر کمیت‌ و عمل‌ نیکو نیست‌ تا برای‌ خدای‌  عزوجل خالص‌ نبوده‌ و با شریعت ‌پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  منطبق‌ نباشد. پس‌ هرگاه‌ عملی‌ فاقد یکی‌ از این‌ دو شرط بود، آن ‌عمل‌ هدر و بی‌ثمر است‌ «و اگر بگویی‌: شما پس‌ از مرگ‌ برانگیخته‌ خواهید شد، قطعا کسانی‌ که‌ کافر شده‌اند می‌گویند: این‌ سخن‌ جز سحری‌ آشکار نیست‌» یعنی‌: جز باطلی‌ همانند بطلان‌ سحر و فریبی‌ چون‌ فریب‌ آن‌ نیست‌.

﴿وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ مَا یَحْبِسُهُ أَلَا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ٨ [هود: 8].

«و اگر عذاب‌ را از آنان‌ تا مدتی‌ شمرده‌ شده‌ به‌ تأخیر افگنیم‌» یعنی‌: تا مدتی ‌اندک‌ شمار. و به‌ قولی‌: تا آن‌ هنگام‌ که‌ عمر گروهی‌ شمرده‌ شده‌ از مردم‌ سپری ‌شود «می‌گویند: چه‌ چیز آن‌ را باز می‌دارد؟» یعنی‌: منافقان‌ در این‌ هنگام‌ می‌گویند: چه‌ چیز عذاب‌ را از فرود آمدن‌ باز می‌دارد؟ این‌ سخن‌ را از روی‌ شتابزدگی‌ و استهزا و تکذیب‌ می‌گویند «آگاه‌ باش‌، روزی‌ که‌ عذاب‌ به‌ آنان‌ برسد از آنان‌ بازگشتنی ‌نیست‌» یعنی‌: از آنان‌ بازداشتنی‌ نیست‌ بلکه‌ حتما و خواه‌ناخواه‌ بر آنان‌ فرودمی‌آید «و آنچه‌ را که‌ مسخره‌ می‌کردند آنان‌ را فروخواهد گرفت‌» یعنی‌: عذابی‌ که‌ آن ‌را از روی‌ استهزا و تمسخر به‌ شتاب‌ می‌طلبیدند، بر آنان‌ احاطه‌ خواهد کرد و این ‌امری‌ قطعی‌ است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ «امت‌» در قرآن‌ کریم‌ در معانی‌ متعددی ‌به‌کار رفته‌ که‌ از آن‌ جمله‌ است‌: 1 ـ امام‌. 2 ـ دین‌ و آیین‌. 3 ـ جماعت‌.4 ـ فرقه‌ و طائفه‌. 5 ـ زمان‌.

﴿وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ٩ [هود: 9].

«و اگر از جانب‌ خود به‌ انسان‌ رحمتی‌ بچشانیم‌» مانند آماده‌ کردن‌ روزی‌، بخشیدن‌ سلامتی‌ و دور ماندن‌ از رنجها و محنتها. رحمت‌: نعمت‌ است‌ «سپس‌ آن‌ را از وی‌ برگیریم‌» یعنی‌: آن‌ نعمت‌ را از وی‌ سلب‌ کنیم‌ «قطعا او نا امید است‌» از رحمت‌ ما و از بازگشت‌ آن‌ نعمت‌ و امثال‌ آن‌ سخت‌ مأیوس‌ است‌ «و ناسپاس‌» کفور: بسیار ناسپاس‌ و کفران‌کننده‌ نعمت‌ است‌ لذا همه‌ نعمتهایی‌ را که ‌در گذشته‌ از آنها بهره‌ مند بوده‌، فراموش‌ می‌کند و بر نمی‌گردد تا بعد از زوال‌ آنها شکر و سپاس‌ نعمتهای‌ از دست‌ رفته‌ را بکند.

البته‌ نا امیدی‌ پس‌ از زوال‌ نعمت‌ و غفلت‌ بعد از زوال‌ مصیبت‌، از طبیعت‌ بشر است‌ و شامل‌ انسان‌ مؤمن‌ و کافر ـ هر دو ـ می‌شود.

﴿وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ١٠ [هود: 10].

«و اگر به‌ آدمی‌ پس‌ از محنتی‌ که‌ به‌ او رسیده‌ نعمتی‌ بچشانیم‌، می‌گوید: سختی‌ها از من‌ دور شد» یعنی‌: اگر خدای‌ سبحان‌ به‌ بنده‌ خود ـ بعد از آن ‌که‌ در رنج‌ و بلای ‌فقر، یا بیماری‌، یا ترس‌ و بیم‌ گرفتار بوده‌ است‌ ـ نعمتهای‌ خود ـ از جمله ‌سلامتی‌ و توانگری‌ ـ را بچشاند، او این‌ نعمت‌ها را به‌ آنچه‌ که‌ از شکرش‌ سزاوار است‌ مقابله‌ نمی‌کند بلکه‌ می‌گوید: مصیبت‌ها و رنج‌ و محنت‌هایم‌ از من‌ دور شد و اثر آنها از بین‌ رفت‌! بی ‌آن‌که‌ در برابر دورکردن‌ آن‌ حال‌ و روز بد، شکرگزارخداوند متعال‌، یا منت‌پذیر وی‌ باشد «بی‌گمان‌ او شادمان‌ و فخر فروش ‌است‌» یعنی‌: او به‌ آنچه‌ که‌ خداوند عزوجل بر وی‌ از نعمت‌های‌ آماده‌ خود منت‌ نهاده‌، بسیار فخر فروش‌، گردنکش‌، خودستا و برتری‌ جو و از روی‌ سرمستی‌، سبکسری‌، تکبر و ناسپاسی‌ بسیار شادمان‌ و به‌ خود بالنده‌ است‌.

آری‌! این‌ طبیعت‌ انسان‌ است‌، به ‌جز کسانی‌ که‌ به‌ وصف‌ صبر و عمل‌ صالح‌ موصوف‌ باشند:

﴿إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ١١ [هود: 11].

«مگر کسانی‌ که‌ شکیبایی‌ ورزیده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند» پس‌ آنها در هر دو حال‌ نعمت‌ و نکبت‌، در مقام‌ شکر و صبر پایدار بوده‌ خدای‌  عزوجل را در همه‌ حال‌ و از جمله‌ در هنگام‌ زوال‌ نعمت‌ نیز شکر می‌گزارند و حمد و سپاس‌ وی‌ را بر زبان‌ دارند، همان‌ طوری‌ که‌ او را در هنگام‌ زوال‌ نکبت‌ و بلا و حصول‌ نعمت‌ و رفاه‌ یاد می‌کنند، از آن‌ رو که‌ می‌دانند این‌ نعمت‌ها از سوی‌ اوست‌. پس‌ به‌ داشتن ‌نعمت‌، سرمست‌ و متکبر نمی‌شوند «آن‌ گروه‌» موصوف‌ به‌ وصف‌ صبر و عمل‌ به‌ شایستگی‌ها «برای‌ آنان‌ است‌ آمرزشی‌» برای‌ گناهانشان‌ «و پاداشی‌ بزرگ‌» و بسیار عظیم‌ برای‌ اعمال‌ شایسته‌شان‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌جانم‌ در دست‌ [بلاکیف‌] اوست‌، خدای‌  عزوجل در باره‌ مؤمن‌ هیچ‌ حکمی ‌نمی‌کند مگر این‌که‌ آن‌ حکم‌ به‌ خیر اوست‌ زیرا مؤمن‌ چنان‌ است‌ که‌ اگر به ‌اوشادی‌ و گشایشی‌ برسد، شکر می‌گزارد پس‌ این‌ به‌ خیر اوست‌ و اگر به‌ او رنج‌ و سختی‌ای‌ برسد، صبر می‌کند و این‌ نیز به‌ خیر اوست‌ و جز مؤمن‌ هیچ ‌کس‌ دیگر چنین‌ حالی‌ ندارد».

﴿فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِیرٌ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ١٢ [هود: 12].

بعد از آن‌که‌ خدای‌  عزوجل به‌ بیان‌ این‌ حقیقت‌ پرداخت‌ که‌ قرآن‌ برای‌ تحقق ‌عبودیت‌ و معرفت‌ وی‌ نازل‌ شده‌ است‌ و بعد از آن‌که‌ حکمت‌ آفرینش‌ آسمانها و زمین‌ و موضع‌ اهل‌ کفر و ایمان‌ را در قبال‌ سختی‌ها و نعمت‌ها بیان‌ کرد، اکنون‌ پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم  را به‌ پایداری‌ در تمسک‌ به‌ قرآن‌ فرامی‌خواند زیرا هرگونه‌ اخلالی‌ در تطبیق‌ قرآن‌، اخلال‌ به‌ عبادت‌ حق‌ تعالی‌ و اخلال‌ در تحقق‌ حکمت‌ آفرینش‌ هستی ‌است‌: «و مبادا برخی‌ از آنچه‌ را که‌ به‌سویت‌ وحی‌ می‌شود، فروگذاری‌» یعنی‌: مبادا به‌خاطر خشونت‌ و درشتی‌ کفر و تکذیبی‌ که‌ از سوی‌ کفار می‌بینی‌ و به‌ سبب‌ این‌که‌ آنان‌ از روی‌ عناد و هوس‌، معجزات‌ و نشانه‌های‌ حسی‌ را درخواست‌ می‌کنند، برخی‌ از آنچه‌ را که‌ حق‌ تعالی‌ بر تو نازل‌ کرده‌ و تو را به‌ تبلیغ‌ آن‌ مأمور کرده‌، ترک‌ کنی؛ مانند اموری‌ که‌ شنیدن‌ یا عمل‌ کردن‌ به‌ آن‌ بر آنها دشوار می‌آید، مانند دشنام ‌دادن‌ خدایان‌ باطل‌شان‌ و دستور دادن‌شان‌ به‌ یگانه‌ پرستی‌. پس‌ نباید چنین ‌کاری‌ از تو سر زند بلکه‌ تو مأموری‌ تا تمام‌ آنچه‌ را که‌ بر تو نازل‌ کرده‌ایم‌ به‌ آنان‌ ابلاغ‌ کنی‌، چه‌ آن‌ را دوست‌ بدارند و چه‌ از آن‌ نفرت‌ داشته‌ باشند. لعل‌: در اینجا برای‌ توقع‌ و ترجی‌ نیست‌ بلکه‌ استفهام‌ انکاری‌ای‌ است‌ که‌ مراد از آن‌ نفی‌ یا نهی ‌است‌ «و مبادا از آن‌ دل‌ تنگ‌ داری‌ که‌ بگویند: چرا گنجی‌ بر او فرو فرستاده‌ نشده‌» که ‌از آن‌ بهره‌ گیرد «یا چرا فرشته‌ای‌ با او نیامده‌ است‌» تا او را تصدیق‌ کرده‌ و از صحت‌ رسالتش‌ به‌ ما خبر دهد؟ «جز این‌ نیست‌ که‌ تو فقط هشداردهنده‌ای‌، و خدا بر هر چیزی‌ نگهبان‌ است‌» پس‌ بر او توکل‌ کن‌ و وحی‌ الهی‌ را با دلی‌ گشاده‌ و سینه‌ای‌ فراخ‌ تبلیغ‌ کن‌، بی ‌آن‌که‌ به‌ استکبار و استهزای‌ آنان‌ پروا داشته‌ باشی‌ و بدان‌ که‌ حق‌ تعالی‌ به ‌حال‌شان‌ داناست‌ پس‌ آنان‌ را در برابر سخنان‌ و اعمال‌شان‌ مجازات ‌می‌کند.

سپس‌ خداوند متعال‌ اعجاز قرآن‌ کریم‌ را به‌ معرض‌ تحدی‌ و هماورد طلبی‌ گذاشته‌ می‌فرماید:

﴿أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ١٣ [هود: 13].

«یا می‌گویند: این‌ قرآن‌ را به‌ دروغ‌ ساخته‌ است‌» و آن‌ را افتراکنان‌ به ‌خداوند عزوجل نسبت‌ می‌دهد؟ «بگو: پس‌ ده‌ سوره‌ برساخته‌ شده‌ مانند آن‌ بیاورید» که ‌در بلاغت‌، حسن‌ نظم‌ و ترتیب‌، استحکام‌ الفاظ و استواری‌ و بلندمرتبگی‌ معانی‌، مانند آن‌ باشد. یعنی‌: بر فرض‌ که‌ من‌ قرآن‌ را برساخته‌ باشم‌، آیا جز این‌ است‌ که ‌من‌ نیز بشری‌ مانند شما هستم‌. پس‌ اگر من‌ این‌ قرآن‌ را بر ساخته‌ام‌، اینک‌ شما هم ‌به‌ میدان‌ آیید و کمترین‌ تعداد از این‌ سوره‌هایی‌ را که‌ من‌ بر ساخته‌ام‌، بر سازید «وفرا خوانید» برای‌ پشتیبانی‌ خود بر ساختن‌ ده‌ سوره‌ مانند قرآن‌ «هر که‌ رامی‌توانید» که‌ فراخوانید، از انسان‌هایی‌ که‌ به‌ یاری‌ جستن‌ از آنان‌ توانایید و همچنان ‌از کسانی‌ که‌ آنها را عبادت‌ کرده‌ و شریک‌ خدای‌ سبحان‌ قرار می‌دهید «اگر راستگو هستید» در این‌ پندارتان‌ که‌ من‌ این‌ قرآن‌ را برساخته‌ام‌ زیرا اگر قضیه‌ چنان‌ باشد که‌ شما ادعا می‌کنید، در آن‌ صورت‌ در امکان‌ شما نیز هست‌ که‌ مانند آن‌ را بیاورید.

شاه‌ ولی‌ الله هلوی  رحمه الله  می‌گوید: «نخست‌ به‌ ده‌ سوره‌ تحدی‌ واقع‌ شد و چون‌ از آن‌ عاجز شدند به‌ یک‌ سوره‌ تحدی‌ فرمود. مانند کسی‌ که‌ دیگری‌ را به‌ نوشتن‌ ده‌ سطر به‌ مبارزه‌ می‌خواند و چون‌ عجز و درماندگی‌ او در انظار بینندگان‌ روشن‌ شد، می‌گوید: ده‌ سطر نه‌؛ فقط یک‌ سطر از تو می‌خواهم‌! خداوند متعال‌ این‌چنین‌ بر اعجاز قرآن‌ حجت‌ اقامه‌ کرد و این‌ حجت‌ تا روز قیامت‌ برپاست‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «اعجاز قرآن‌ در این‌ است‌ که‌ کلام‌ پروردگار سبحان‌ به‌ کلام‌ مخلوق ‌هیچ‌ شباهتی‌ ندارد چنان‌که‌ ذات‌ و صفات‌ وی‌ نیز هیچ‌ شباهتی‌ به‌ ذات‌ و صفات‌مخلوق‌ ندارد ـ مقدس‌ و منزه‌ است‌ پروردگار ذوالجلال‌ از آنچه‌ باطل‌ اندیشان ‌می‌گویند».

﴿فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ١٤ [هود: 14].

«پس‌ اگر شما را اجابت‌ نکردند» یعنی‌: اگر از عهده‌ کاری‌ که‌ شما از آنان‌ خواسته‌اید و در آن‌ تحدی‌ و معارضه‌ طلبی‌ کرده‌اید، بر نیامدند و آن‌ را انجام ‌ندادند «پس‌ بدانید» به‌ علم‌ یقین‌ ای‌ مؤمنان‌! یا ای‌ کافران‌! «که‌ قرآن‌ نازل‌ کرده ‌شده‌ است‌ به‌ علم‌ خدا» یعنی‌: به‌ علم‌ مخصوص‌ به‌ او که‌ عقل‌ها را به‌ کنه‌ و حقیقت ‌آن‌ دسترسی‌ نیست‌ زیرا قرآن‌ مشتمل‌ بر اعجازی‌ است‌ که‌ احاطه‌ بر آن‌ از توان‌ وامکان‌ بشر خارج‌ است‌ «و بدانید که‌ هیچ‌ معبودی‌ جز او نیست‌» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ در الوهیت‌ منفرد و یکتاست‌ و دیگران‌ بر آنچه‌ که‌ او بر انجام‌ آن‌ تواناست‌، توانا نیستند «پس‌ آیا شما گردن‌ می‌نهید؟» یعنی‌: آیا شما مسلمانان‌ بر اسلام‌ ثابت‌ قدم‌ و برای‌ خدای‌  عزوجل مخلص‌ هستید و بر طاعات‌ خود می‌افزایید؟ آری‌! این‌گونه‌ باشید و برای‌ خدا عزوجل گردن‌ نهید زیرا با عجز کفار از آوردن‌ نظیر ده‌ سوره‌ مانند قرآن‌، برای‌ شما آرامش‌ و بینشی‌ افزونتر از آنچه‌ که‌ قبلا بر آن‌ قرار داشته‌اید، حاصل‌ شده‌ است‌، هرچند که‌ از قبل‌ نیز، مسلمان‌ و مطیع‌ بوده‌اید. اما اگر مخاطب‌ کفار باشند، معنی‌ چنین‌ است‌: ای‌ کافران‌! شما باید بعد از این‌ حجت‌ قاطع ‌مسلمان‌ شوید زیرا عجزتان‌ از آوردن‌ قرآن‌، خود مستلزم‌ گردن‌ نهادن‌ به‌ اعجاز آن ‌است‌ و لازمه‌ آن‌ این‌ است‌ که‌: یگانگی‌ خدا عزوجل را باور نموده‌ و اسلام‌ را بپذیرید.

﴿مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لَا یُبْخَسُونَ١٥ [هود: 15].

«کسانی‌ که‌ زندگی‌ دنیا و تجمل‌ آن‌ را خواسته‌ باشند، حاصل‌ اعمالشان‌ را در همین ‌دنیا به‌ تمامی‌ به‌ آنان‌ می‌دهیم‌ و به‌ آنان‌ در دنیا کم‌ داده‌ نخواهد شد» یعنی‌: کسانی‌ که‌بعد از حجت‌ قاطع‌ یاد شده‌، باز هم‌ به‌ قرآن‌ ایمان‌ نیاورند، مسلما با این‌ اعراض‌، جز دستیابی‌ به‌ دنیا هیچ‌ هدف‌ و مقصود دیگری‌ ندارند و هرکس با عمل‌ خویش‌ فقط طالب‌ بهره‌ دنیا باشد، به‌ پاداش‌ دنیا ـ چون‌ سلامتی‌، امنیت‌، گشایش‌ در روزی‌، بالارفتن‌ میزان‌ برخورداری‌، برآورده‌ شدن‌ خواسته‌های‌ مادی‌ و مانند این‌ها ـ دست‌ می‌یابد و این‌ امر نیز بر اساس‌ مشیت‌ خدای‌ سبحان‌ است‌، به‌ دلیل ‌این‌که‌ می‌فرماید: ﴿کَانَ یُرِیدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِیهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِیدُ (هر کس ‌خواهان‌ دنیای‌ زودگذر است‌، به‌ زودی‌ هر که‌ را بخواهیم‌ نصیبی‌ از آن‌ می‌دهیم‌) «اسراء/ 18».

شاه‌ ولی‌ الله دهلوی‌؛ در تفسیر﴿وَهُمۡ فِیهَا لَا یُبۡخَسُونَمی‌گوید: «پاداش‌ صدقه ‌و صله‌ رحمی‌ که‌ کفار انجام‌ می‌دهند، در دنیا ـ با گشاده‌ ساختن‌ روزی‌ و سلامت ‌بدنی‌ آنان‌ ـ داده‌ می‌شود».

﴿أُولَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِیهَا وَبَاطِلٌ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ١٦ [هود: 16].

«اینان‌ کسانی‌ هستند که‌ در آخرت‌ جز آتش‌ برای‌شان‌ نیست‌» به‌ سبب‌ آن‌که‌ در قبال‌ چیزی‌ از اعمال‌ نیک‌ خود قصد پاداش‌ آخرت‌ را نداشته‌اند تا به‌خاطر آن ‌پاداش‌ نیک‌ سرای‌ آخرت‌ را دریافت‌ نمایند «و آنچه‌ در آنجا کرده‌اند به‌ هدر رفته‌» یعنی‌: آنچه‌ که‌ در دنیا از اعمال‌ به‌ ظاهر نیک‌ انجام‌ داده‌اند، در سرای ‌آخرت‌ به‌ هدر رفته‌ زیرا آنان‌ با فساد در اهداف‌ و عدم‌ خلوص‌ نیت‌، اعمال‌ خود را فاسد و تباه‌ گردانیده‌اند «و آنچه‌ به‌ عمل‌ می‌آوردند، باطل‌ گردیده‌ است‌» یعنی‌: اعمال‌شان‌ از اصل‌ و اساس‌، باطل‌ بوده‌ است‌ زیرا آن‌ اعمال‌ به‌ وجه‌ درستی‌ که‌ موجب‌ پاداش‌ اخروی‌ باشد، انجام‌ نگردیده‌ است‌.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ هر دو آیه‌ فوق‌ در حکم‌ خود عام‌اند و شامل‌ تمام‌ کسانی ‌می‌شوند که‌ با عمل‌ خویش‌ خواستار دنیا باشند؛ چه‌ کافر و چه‌ مؤمن‌.

﴿أَفَمَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلَا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ١٧ [هود: 17].

«آیا کسی‌ که‌ از جانب‌ پروردگارش‌ بر بینه‌ای‌ روشن‌ قراردارد» در ایمان‌ به‌ او و پیروی‌ از پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم  ، همانند کسی‌ است‌ که‌ تمام‌ هدف‌ و مقصدش‌ زندگانی‌ دنیا و آرایش‌ها و آسایشهای‌ آن‌ است‌؟ مراد از بینه‌: قرآن‌ است‌ که‌ حجت‌ روشن‌ حق‌ تعالی‌ می‌باشد. به‌ قولی‌: مراد از کسی‌ که‌ بر حجت‌ روشن‌ قرار دارد، رسول‌اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  اند «و شاهدی‌ از جانب‌ پروردگار او پیرو اوست‌» آن‌ شاهد، قرآن‌ کریم‌ است‌. و به‌ قولی‌: شاهد، معجزات‌ پیامبر اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ، یا انجیل‌ است‌. به‌ قولی‌ دیگر: شاهد، فطرت‌ و قلب‌ و عقل‌ است‌. ابن‌عباس‌ و مجاهد می‌گویند: «شاهد، جبرئیل‌  علیه السلام  است‌». یعنی‌: آیا کسی‌ که‌ بر حجتی‌ روشن‌ قرار دارد و پیوست‌ به‌ آن‌حجت‌، گواه‌ و شاهدی‌ از جانب‌ پروردگار خویش‌ نیز دارد؛ همانند خواستاران ‌دنیای‌ دون‌ است‌؟ هرگز! «و پیش‌ از قرآن‌، کتاب‌ موسی‌ امام‌ و مایه‌ رحمت ‌بود» تقدیر آیه‌ چنین‌ است‌: با آن‌ گواه‌، گواه‌ دیگری‌ که‌ پیش‌ از آن‌ است‌ پیوسته‌ می‌باشد، آن‌ گواه‌ کتاب‌ موسی‌  علیه السلام  است‌، کتابی‌ که‌ مژده‌آور بعثت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  گردید و از این‌ حقیقت‌ که‌ ایشان‌ فرستاده‌ خداوند متعال‌ اند خبر داد. آری‌! کتاب‌ موسی‌  علیه السلام  راهنما و مایه‌ رحمت‌ و نعمت‌ بزرگی‌ بود که‌ خدای‌  عزوجل به‌ وسیله‌ آن‌ بر امت‌ موسی‌  علیه السلام  منت‌ گذاشت‌. امام‌: کسی‌ یا چیزی‌ است‌ که‌ در دین‌ به‌ آن‌ اقتدا شود. «این‌ گروه‌» یعنی‌: کسانی‌که‌ از جانب‌ پروردگار خویش‌ بر حجتی‌ روشن ‌قرار دارند و به‌ گواهی‌ آن‌ دو شاهد ذکر شده‌، دانا هستند «به‌ آن‌ ایمان ‌می‌آورند» یعنی‌: پیامبراکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  یا قرآن‌ را تصدیق‌ می‌کنند و بهشت‌ از آن‌ ایشان‌ است‌ «و هرکس از احزاب‌ به‌ آن‌ کفر ورزد» اعم‌ از مردم‌ مکه‌ و غیر آنها از تمامی ‌اهل‌ ادیان‌. احزاب‌: گروه‌ها. «پس‌ آتش‌ وعده‌گاه‌ اوست‌» یعنی‌: او خواه‌ناخواه‌ از اهل‌ آتش‌ است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در دست‌ اوست‌، احدی‌ از این‌ امت‌ پیام‌ من‌ را به‌ گوش‌ یهودی‌ یا نصرانی‌ای ‌نمی‌رساند و سپس‌ او به‌ من‌ ایمان‌ نمی‌آورد مگر این‌که‌ به‌ آتش‌ وارد می‌شود». «پس‌، از آن‌ در شبهه‌ مباش‌» یعنی‌: از نزول‌ قرآن‌، یا از وعده‌گاه‌ آتش‌ برای ‌آنان‌، در شک‌ و شبهه‌ مباش‌ «که‌ آن‌ حق‌ است‌ از جانب‌ پروردگارت‌» پس‌ در آن‌ مجال‌ هیچ‌ شک‌ و شبهه‌ای‌ نیست‌ «ولی‌ بیشتر مردم‌ ایمان‌ نمی‌آورند» به‌ سبب‌ عنادی‌ که‌ دارند، با وجود آشکار بودن‌ دلایل‌ موجبه‌ ایمان‌ و روشن‌ بودن‌ حجت ‌و برهان‌.

﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أُولَئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَیَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ١٨ [هود: 18].

«و چه‌ کسی‌ ستمکارتر از آن‌ کس‌ است‌ که‌ بر خدا دروغ‌ بر بست‌» با این‌ سخن ‌خویش‌ که‌ بتان‌ نزد خداوند عزوجل برای‌ ما شفاعت‌ می‌کنند و فرشتگان‌ دختران ‌خدا عزوجل اند و مانند این‌ از یاوه‌ها و اراجیف‌ دیگر «آنان‌ بر پروردگارشان‌ عرضه‌ می‌شوند» در صحرای‌ محشر پس‌ آنان‌ را در برابر اعمالشان‌ مورد محاسبه ‌قرارمی‌دهد «و گواهان‌ می‌گویند» مراد از گواهان‌: فرشتگان‌ و پیامبران‌ و علمایی‌اند که‌ آنچه‌ را خدای‌  عزوجل به‌ تبلیغ‌ آن‌ دستور داده‌ است‌، به‌ آنان‌ ابلاغ‌ کرده‌اند.آری‌! این‌ گواهان‌ در هنگامی‌ که‌ آن‌ ستمکاران‌ بر پروردگارشان‌ عرضه‌ می‌شوند، می‌گویند: «اینان‌» یعنی‌: این‌ عرضه‌شدگان‌ «همان‌ کسانی‌ بودند که‌ بر پروردگارشان‌ دروغ‌ بستند» با شرکی‌ که‌ به‌ او نسبت‌ دادند «هان‌! لعنت‌ خدا بر ستمگران‌ باد» یعنی‌: بر کسانی‌ باد که‌ با دروغ‌ بستن‌ بر خدای‌  عزوجل ‌، بر خود ستم‌کرده‌اند.

بخاری‌ و مسلم‌ و غیر آنها از ابن‌عمر رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ گفت‌: از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ شنیدم‌ که‌ فرمودند: «خدای‌  عزوجل در روز حساب‌، مؤمن‌ را به‌ خود نزدیک‌ می‌کند تا بدانجا که‌ او را در پناه‌ رحمتش‌ قرار داده‌ و از چشم‌ مردم‌ مستور می‌گرداند، سپس‌ او را به‌ گناهانش‌ مقر و معترف‌ ساخته‌ و به‌ او می‌گوید: آیا فلان‌ گناه‌ را که‌ در دنیا مرتکب‌ شده‌ای‌ به‌ یاد می‌آوری‌؟ آیا فلان‌ گناه‌ دیگر... را به‌ یاد می‌آوری‌؟ مؤمن‌ می‌گوید: پروردگارا! به‌ یاد می‌آورم‌! و چون‌ او را به‌ گناهانش‌ معترف‌ و مقر گردانید و او نزد خود متیقن ‌شد که‌ به‌ هلاکت‌ رسیده‌ است‌، در این‌ هنگام‌ می‌فرماید: اما من‌ این‌ گناهان‌ را در دنیا بر تو ستر نمودم‌ و پوشاندم‌ و امروز هم‌ آنها را برایت‌ می‌آمرزم‌. سپس‌ نامه‌ حسناتش‌ به‌ وی‌ داه‌ می‌شود. اما گواهان‌ درباره‌ کافر و منافق‌ می‌گویند: ﴿هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَاینان‌ همان‌ کسانی‌ بودند که ‌بر پروردگار خویش‌ دروغ‌ بستند؛ هان‌! لعنت‌ خداوند عزوجل بر ستمگران‌ باد».

﴿الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ١٩ [هود: 19].

«همانان‌ که‌ مردم‌ را از راه‌ خدا باز می‌دارند» یعنی‌: این‌ ستمگران‌ همان‌ کسانی‌ هستند که‌ هر که‌ را می‌توانند از دین‌ خدا عزوجل باز دارند، از آن‌ باز می‌دارند «و برای ‌آن‌ راه‌، کجی‌ را می‌خواهند» یعنی‌: راه‌ خدا عزوجل را به‌ کجی‌ وصف‌ می‌کنند تا مردم‌ را از آن‌ متنفر و بدان‌ بداندیش‌ کنند «و هم‌ آنان‌ آخرت‌ را منکرند» و باور ندارند.

آری‌! در عصر حاضر نیز بسیاری‌ از شیاطین‌ انسی‌ را می‌یابیم‌ که‌ همیشه‌ در پی ‌یافتن‌ نقطه‌ ضعفی‌ برای‌ دین‌ خدا عزوجل هستند و هرگاه‌ به‌ ظن‌ خود در آن‌ کجی‌ و عیبی ‌تراشیدند، آن‌ را در بوق‌ و کرنا گذاشته‌ اینجا و آنجا تبلیغ‌ می‌کنند. که‌ لعنت ‌خداوند عزوجل بر این‌ ستمگران‌ باد.

﴿أُولَئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَمَا کَانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ یُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا کَانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَمَا کَانُوا یُبْصِرُونَ٢٠ [هود: 20].

«آنان‌ در زمین‌ عاجزکننده‌ نیستند» یعنی‌: آنان‌ از عذاب‌ خدا عزوجل در دنیا گریزی ‌ندارند؛ چنانچه‌ بخواهد آنان‌ را مجازات‌ کند بلکه‌ در زیر قهر و غلبه‌ و در قبضه‌ و سلطه‌ وی‌ قراردارند «و جز خدا دوستانی‌ برای‌ آنان‌ نیست‌» تا عقوبت‌ وی‌ را از آنان ‌دفع‌ کند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «همانا خداوند عزوجل به‌ ستمگر مهلت ‌می‌دهد تا این‌که‌ چون‌ او را فروگرفت‌، دیگر او را از در گرفت‌ وی‌ نجاتی‌ نیست‌». هم‌ به‌ این‌ دلیل‌ می‌فرماید: «عذاب‌ برای‌ آنان‌ دو چندان‌ می‌شود» به‌ سبب‌ افترایشان ‌بر خدای‌  عزوجل ‌، بازداشتن‌شان‌ از راه‌ او و وصف ‌نمودن‌ امت ‌اسلامی‌ به‌ کجی‌ ونقص‌ و بنابر همه‌ این‌ عوامل‌ است‌ که‌ عذاب‌ آنان‌ نسبت‌ به‌ عذاب‌ کفاری‌ که‌ افعالی ‌مانند افعال‌ آنها را مرتکب‌ نشده‌اند، مضاعف‌ می‌باشد «آنان‌ توان‌ شنیدن‌ حق‌ را نداشتند و حق‌ را نمی‌دیدند» یعنی‌: آنان‌ در اعراض‌ از حق‌ و بغض‌ وکین‌ در برابر آن‌ تا بدانجا افراط کردند که‌ گویی‌ از شدت‌ تنفر نسبت‌ به‌ حق‌، نه‌ توان‌ شنیدن‌ آن ‌را داشتند و نه‌ یارای‌ دیدن‌ آن‌ را.

﴿أُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ٢١ [هود: 21].

«اینانند که‌» با پرستش‌ غیر خدا عزوجل «به‌ خود زیان‌ زده‌اند» زیرا خود را به‌ عذاب ‌ابدی‌ دوزخ‌ در افگنده‌اند «و آنچه‌ بر می‌بستند از آنان‌ گم‌ شد» یعنی‌: شرکای‌ باطلی ‌که‌ بر خدای‌ سبحان‌ افترا می‌بستند و مدعی‌ شفاعتشان‌ بودند، ناپدید شد و جز زیان ‌و خسران‌ چیز دیگری‌ برای‌شان‌ باقی‌ نماند.

﴿لَا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ٢٢ [هود: 22].

«بدون‌ شک‌ آنان‌ در آخرت‌ زیانکارترند» زیرا بهشت‌ برین‌ را به‌ دوزخ‌ جحیم ‌فروخته‌اند.

﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ٢٣ [هود: 23].

سپس‌ حق‌ تعالی‌ بعد از بیان‌ حال‌ اشقیا و سیه‌ روزان‌، به‌ بیان‌ حال‌ نیک‌بختان ‌می‌پردازد: «بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌ و فروتنی‌ کرده‌اند رو نموده‌ به‌سوی‌ پروردگار خویش‌» یعنی‌: در برابر پروردگار خود خشیت‌ و خشوع ‌داشته‌ و در پناه‌ یاد و نام‌ او آرامش‌ یافته‌اند «آنان‌ اهل‌ بهشتند و در آن‌ جاودانند».

﴿مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالْأَعْمَى وَالْأَصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلًا أَفَلَا تَذَکَّرُونَ٢٤ [هود: 24].

سپس‌ خداوند متعال‌ برای‌ کافران‌ و مؤمنان‌ مثلی‌ زده‌ و می‌فرماید: «مثل‌ این‌ دو گروه‌، چون‌ نابینا و ناشنوا با بینا و شنواست‌» پس‌ کافر به‌ کسی‌ تشبیه‌ شده‌ که‌ هم‌ کور و هم‌ کر است‌ و مؤمن‌ به‌ کسی‌ تشبیه‌ شده‌ که‌ هم‌ شنوایی‌ دارد و هم‌ بینایی‌ «آیا در مثل‌ یکسانند؟» یعنی‌: آیا آن‌ دو گروه‌ در حال‌ و وصف‌ خود برابرند؟ هرگز! «پس‌ آیا پند نمی‌گیرید» از تأمل‌ در عدم‌ برابری‌ میان‌ آنها و در تفاوت‌ آشکاری ‌که‌ میان‌ آنها وجود دارد تا به‌ خود آیید و از اهل‌ ایمان‌ گردید؟.

﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ٢٥ [هود: 25].

«و به‌ راستی‌ نوح‌ را به‌سوی‌ قومش‌ فرستادیم‌» درحالی‌که‌ می‌گفت‌: «بی‌گمان ‌من‌ برای‌ شما بیم‌دهنده‌ای‌ آشکار هستم‌» از جانب‌ حق‌ تعالی‌ و با من‌ حجتی‌ است ‌روشن‌ بر این‌که‌ پیامبر او هستم‌.

﴿أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ٢٦ [هود: 26].

سپس‌ نوح‌  علیه السلام  افزود؛ مضمون‌ دعوت‌ من‌ این‌ است‌: «که‌ جز خدا را نپرستید زیرا من‌ از عذاب‌ روزی‌ سهمگین‌ بر شما بیمناکم‌» نوح‌  علیه السلام  این‌ روز سهمگین‌ را به‌طور مبهم‌ یاد نمود و آن‌ را برای‌شان‌ تفسیر نکرد. و تفسیر آن‌: روز قیامت‌، یا روز طوفان‌ است‌.

﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ وَمَا نَرَى لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ٢٧ [هود: 27].

«پس‌ ملای‌ که‌ کافر بودند از قوم‌ او گفتند» ملأ: سران‌ و اشرافند. این‌ تعبیر متضمن ‌آن‌ است‌ که‌ برخی‌ از اشراف‌ قوم‌ نوح‌ ÷، کافر نبودند. آری‌! اشراف‌ کافر از قوم ‌نوح‌  علیه السلام  پاسخ‌ او را به‌ گونه‌ای‌ دادند که‌ از سه‌ وجه‌ مقتضی‌ طعنشان‌ در نبوت‌ وی ‌است‌:

وجه‌ اول‌ این‌ سخن‌شان‌ است‌: «ما تو را جز بشری‌ مانند خویش‌ نمی‌بینیم‌» ای‌ نوح‌! نه‌ تو فرشته‌ هستی‌ و نه‌ فرمانروا، از این‌ رو، تو از چنان‌ مزیت‌ خاصی‌ برخوردار نیستی‌ که‌ با آن‌ سزاوار نبوت‌ باشی‌ ولی‌ ما نباشیم‌.

وجه‌ دوم‌ این‌ سخنشان‌ است‌: «و نمی‌بینیم‌ کسی‌ جز اراذل‌ ما از تو پیروی‌ کرده ‌باشد» اراذل‌: از نظر آنان‌ فقرا و کسانی‌ بودند که‌ مشاغل‌ و حرفه‌های‌ فرومایه‌ای‌ داشته‌ و از حسب‌ و شرف‌ ظاهری‌ای‌ برخوردار نبودند. یعنی‌: کسی‌ از اشراف‌ از تو پیروی‌ نکرده‌ است‌ پس‌ تو را با این‌ مشت‌ فرومایه‌ از پیروانت‌، بر ما هیچ‌ مزیتی ‌نیست‌ زیرا این‌ فرومایگان‌ در آنچه‌ می‌شنوند به‌ نقاط ضعف‌ و اشتباه‌ پی‌ نمی‌برند بلکه‌ هر کسی‌ را که‌ به‌سوی‌ مذهب‌ و راه‌ و روش‌ جدیدی‌ فراخواند، بی‌آنکه‌ ازسخن‌ وی‌ فهم‌ و برداشت‌ درستی‌ داشته‌ باشند، پیروی‌ می‌کنند «آن‌ هم ‌نسنجیده‌» یعنی‌: این‌ فرومایگان‌ از تو به‌ طور سرسری‌، بی‌تأمل‌ و نسنجیده‌ پیروی ‌می‌کنند، بی‌آن‌که‌ در این‌ امر که‌ تو آیا حقیقتا پیامبر هستی‌ یا خیر، تعمق‌ و تحقیق ‌کنند.

وجه‌ سوم‌ از طعن‌هایشان‌ این‌ سخن‌ بود: «و برای‌ شما بر خود هیچ‌ برتری ‌نمی‌بینیم‌» این‌ بخش‌ از سخنان‌شان‌ را خطاب‌ به‌ نوح‌  علیه السلام  و پیروانش‌ ـ هر دو ـ گفتند. یعنی‌: ای‌ نوح‌! ما برای‌ تو و کسانی‌ از فرومایگان‌ که‌ از تو پیروی ‌کرده‌اند، هیچ‌گونه‌ فضل‌ و برتری‌ای‌ بر خود نمی‌بینیم‌ که‌ با آن‌ بر ما امتیازی‌ داشته‌ و شایسته‌ این‌ تفوق‌ ادعایی‌ خویش‌ باشید.

سپس‌ آنها بر سبیل‌ استدراک‌ از آن‌ طعن‌های‌ سه‌گانه‌ دست‌ برداشته‌ به‌ گمان ‌بی‌بهره‌ از برهان‌ خویش‌ که‌ جز عصبیت‌ محض‌ و حسد و حرص‌ بر باقی‌ ماندن ‌ریاست‌ دنیوی‌شان‌، هیچ‌ تکیه‌گاه‌ دیگری‌ نداشت‌، منتقل‌ شدند و گفتند: «بلکه‌ شما را دروغگو می‌پنداریم‌» یعنی‌: تو را ای‌ نوح‌ در دعوتت‌ و شما پیروانش‌ را در اجابت‌ و تصدیقش‌، دروغگو می‌پنداریم‌ و شما در دعوت‌ و اجابت‌ با هم‌ تبانی ‌کرده‌اید تا ریاست‌ و رهبری‌ را به‌ چنگ‌ آورید.

﴿قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَآتَانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا کَارِهُونَ٢٨ [هود: 28].

«گفت‌» نوح‌  علیه السلام  «ای‌ قوم‌ من‌! به‌ من‌ خبر دهید که‌ اگر از سوی‌ پروردگارم‌ بر حجتی ‌روشن‌ باشم‌» یعنی‌: اگر از سوی‌ پروردگارم‌ در نبوت‌ خود حجت‌ و برهان‌ روشنی ‌داشته‌ باشم‌ که‌ بر صحت‌ نبوتم‌ دلالت‌ کند و پذیرش‌ آن‌ را بر شما حتمی‌ گرداند چه‌طور؟ آیا باز هم‌ دعوتم‌ را انکار می‌کنید؟ «و» آیا باز هم‌ انکار می‌کنید اگر حق‌ تعالی‌ «مرا از نزد خود رحمتی‌» مانند نبوت‌ «بخشیده‌ باشد که‌ از دید شما پنهان‌ مانده‌ باشد» یعنی‌: بر شما پوشیده‌ مانده‌ باشد؟ شما باید بدانید که‌ برابر بودن‌ در وصف‌ بشریت‌، مانع‌ داشتن‌ امتیاز در وصف‌ نبوت‌ نیست‌ زیرا ممکن‌ است‌ که‌ همه ‌انسانها در آدمیت‌ برابر باشند ولی‌ لزوما همه‌ آنها شایستگی‌ وصف‌ نبوت‌ را نداشته ‌باشند «پس‌ آیا ما شما را بدان‌ ملزم‌ کنیم‌» یعنی‌: آیا ما می‌توانیم‌ شما را به‌ پذیرش ‌این‌ دعوت‌ مجبور کنیم‌ و ایمان‌ را علی‌رغم‌ میل ‌باطنی‌تان‌ به‌ دل‌هایتان‌ فرونماییم‌؟ «در حالی‌که‌ شما بدان‌ اکراه‌ داشته‌ باشید» بی‌آنکه‌ در آن‌ تدبر و اندیشه‌ کنید؟ قطعا این‌ کاری‌ است‌ که‌ جز خدای‌  عزوجل ‌، هیچ‌ کس‌ دیگری‌ بر آن‌ توانا نیست‌.

﴿وَیَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ٢٩ [هود: 29].

«و ای‌ قوم‌ من‌! بر این‌ امر» یعنی‌: بر تبلیغ‌ رسالت‌ «مالی‌ از شما درخواست ‌نمی‌کنم‌» زیرا فرستاده‌ خدا عزوجل در برابر تبلیغ‌ رسالت‌، از کسی‌ مال‌ و منالی‌ طلب‌ نمی‌کند تا با این‌ کار در موضع‌ تهمت‌ قرار گیرد «مزد من‌ فقط بر خداوند است‌» و او برایم‌ کافی‌ است‌ «و من‌ طردکننده‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند» از فقرا «نیستم‌» چنان‌که‌ شما می‌خواهید «قطعا آنان‌ با پروردگارشان‌ دیدار کننده‌اند» یعنی‌: آن‌ فقرای‌ مسلمان‌ به‌ لقای‌ پروردگارشان‌ مشرف‌ می‌شوند و این ‌همه‌ فضل‌ و برتری‌ دارند پس‌ در واقع‌ امر، اشراف‌ حقیقی‌ آنانند که‌ به‌ بارگاه ‌حق‌ تعالی‌ قرب‌ و منزلتی‌ داشته‌ و در برابر ایمانشان‌ از او پاداش‌ دریافت‌ می‌کنند. یا معنی‌ این‌است‌: اگر طردشان‌ کنم‌، آن‌گاه‌ که‌ با پروردگارشان‌ ملاقات‌ کنند، از من ‌شکایت‌ می‌کنند «ولی‌ من‌ شما را قومی‌ می‌بینم‌ که‌ جهالت‌ می‌کنید» و قطعا فرومایه ‌پنداشتن‌ فقرا و درخواست‌ طرد آنان‌، از جهل‌ و نادانی‌ شما ناشی‌ شده‌ است‌، شما باید بدانید که‌ اشراف‌ حقیقی‌ همانا پیروان‌ حق‌اند، هرچند که‌ فقیر و بی‌ حسب‌ ونسب‌ باشند و در مقابل‌، کسانی‌که‌ با حق‌ می‌ستیزند، اراذل‌ و اوباش‌ فرومایه‌اند، هرچند که‌ توانگر و سرمایه‌دار باشند و این‌ حقیقتی‌ است‌ که‌ در آن‌ کمترین‌ شک‌ و شبهه‌ای‌ وجود ندارد. همچنین‌ این‌ سخن‌ شما که‌: فقرای‌ مؤمن‌، سرسری‌ نگر، بی‌تأمل‌ و نسنجیده‌کارند، نکوهشی‌ برای‌شان‌ نیست‌ زیرا وقتی‌ حق‌ روشن‌ بود، دیگر برای‌ رأی‌ و اندیشه‌ و فکر و تأمل‌، هیچ‌ مجالی‌ باقی‌ نمی‌ماند و اصولا فکر و تأمل ‌در امر حقی‌ که‌ روشن‌ و آفتابی‌ است‌، خود مستوجب‌ مذمت‌ و نکوهش‌ است‌ چنان‌که‌ نقطه‌ مقابل‌ آن‌ محل‌ ستایش‌ می‌باشد، به‌همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ راجع‌ به‌ ستایش‌ ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  فرمودند: «هیچ‌ کس‌ را به‌سوی‌ اسلام‌ دعوت‌ نکردم‌ مگر این‌که‌ برایش‌ درنگی‌ بود، جز ابوبکر که‌ هیچ‌ درنگی‌ نکرد و بی‌تأمل‌ پذیرا شد».

﴿وَیَا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ٣٠ [هود: 30].

«و ای‌ قوم‌ من‌! اگر آنان‌ را طرد کنم‌، چه‌ کسی‌ مرا در برابر خداوند یاری‌ خواهد کرد؟» در حالی‌که‌ ایشان‌ به‌سوی‌ ایمان‌ و اجابت‌ دعوتی‌ که‌ خداوند عزوجل مرا برای ‌برافراشتن‌ پرچم‌ آن‌ فرستاده‌ است‌، سبقت‌ گرفته‌ و پیشی‌ جسته‌اند؟ بنابراین‌، فقرا به‌سبب‌ پیشدستی‌ در ایمان‌، به‌ اکرام‌ و ترفیع‌ مقام‌ شایسته‌تر و سزاوارترند تا به‌ طرد و راندن‌ و اهانت‌ پس‌ جز جاهلان‌ به‌ حق‌ خدای‌  عزوجل ‌، کسی‌ دیگر با آنان‌ چنان ‌رویه‌ای‌ در پیش‌ نمی‌گیرد و من‌ درحالی‌که‌ فرستاده‌ خدا عزوجل هستم‌، چگونه‌ به‌ صف ‌جاهلان‌ از خدا بی‌خبر بپیوندم‌؟ وانگهی‌ اگر مرتکب‌ این‌ معصیت‌ بشوم‌، چه‌ کسی ‌مرا در برابر خداوند عزوجل یاری‌ خواهد کرد زیرا شکی‌ نیست‌ که‌ مؤمنان‌ شتابگر به‌سوی‌ طاعت‌ خدا عزوجل ، اولیا و دوستان‌ وی‌اند، هر چند که‌ فقیر بوده‌ و مالک ‌چیزی‌ نباشند پس‌ اگر من‌ به‌ آنان‌ بدی‌ کنم‌ و طردشان‌ نمایم‌، یقینا خدای‌ قهار خصم‌ من‌ خواهد بود، آن‌ وقت‌ چه‌ کسی‌ مرا در برابر مجازات‌ او یاری‌ خواهدکرد؟ «آیا پند نمی‌گیرید» و نمی‌فهمید که‌ هرکس به‌ خداوند عزوجل ایمان‌ آورد، نباید طرد شود بلکه‌ باید مورد اکرام‌ و تجلیل‌ قرار گیرد؟

این‌ خواسته‌ قوم‌ نوح‌  علیه السلام  همانند خواسته‌ کافران‌ همانندشان‌، از خاتم ‌پیامبران‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ که‌ ضعفا را از خود طرد کرده‌ و با اشراف‌ قوم‌ نشست‌ مخصوصی ‌داشته‌ باشد و به‌ آنان‌ شأن‌ و منزلتی‌ ویژه‌ قایل‌ شود.

﴿وَلَا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِی أَنْفُسِهِمْ إِنِّی إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِینَ٣١ [هود: 31].

نوح‌  علیه السلام  افزود: «و به‌ شما نمی‌گویم‌ که‌ گنجینه‌های‌ خدا پیش‌ من‌ است‌» تا به‌ این ‌طریق‌ برای‌ خود فضیلتی‌ را مدعی‌ شوم‌ که‌ شما با نیافتن‌ آن‌ در من‌، بر دروغگو بودنم‌ استدلال‌ نمایید. مراد از گنجینه‌های‌ خدا عزوجل : گنجینه‌های‌ روزی‌ وی‌ است ‌«و غیب‌ نیز نمی‌دانم‌» یعنی‌: این‌ ادعا را نیز ندارم‌ که‌ غیب‌ خداوند عزوجل را می‌دانم‌ و بر نهان‌ کار پیروان‌ خویش‌ دانایم‌ بلکه‌ جز این‌ به‌ شما نمی‌گویم‌ که‌: من‌ هشداردهنده‌ آشکاری‌ هستم‌ و بس‌ «و نمی‌گویم‌» به‌ شما «که‌ من‌ فرشته‌ام‌» تا شما بگویید که‌ ما تو را جز بشری‌ مانند خویش‌ نمی‌بینیم‌ «و درباره‌ کسانی‌ که‌ دیدگان‌ شما به‌ خواری‌ در آنان‌ می‌نگرد» از مؤمنان‌ به‌ خدای‌  عزوجل «نمی‌گویم‌ که‌ خدا هرگز بدیشان‌ هیچ‌ خیری‌ نخواهد داد» بلکه‌ بی‌گمان‌ خدای‌  عزوجل ‌ با بخشیدن‌ گوهر ایمان‌، به‌ آنان‌ خیر و نعمت‌ داده‌ است‌ و او یقینا برتری‌ دهنده‌ آنهاست‌ در دنیا و پاداش‌ دهنده‌ آنهاست‌ به‌ پاداشی‌ عظیم‌ در آخرت‌ «خدا به‌ آنچه‌ در ضمیر آنهاست‌» از صدق‌ ایمان‌ و اخلاص‌ «داناتر است‌» پس‌ در قبال‌ آن‌ به‌ آنها پاداش‌می‌دهد. یعنی‌: اگر در دل‌هایشان‌ خیری‌ وجود داشته‌ باشد، قطعا خدای‌  عزوجل ‌ مطابق‌ آن‌، از فضل‌ خود به‌آنان‌ ارزانی‌ می‌دارد و این‌ امر که‌ آنها ضعیف‌ و فقیرند، هرگز مانع‌ دادودهش‌ الهی‌ و ریزش‌ نعمت‌هایش‌ بر آنان‌ نیست‌ و اگر جز این‌ بگویم‌: «من‌ در آن‌ صورت‌ از ستمکاران‌ خواهم‌ بود» یعنی‌: اگر ایشان‌ را طرد کرده‌ و ایمانشان‌ را نپذیرم‌ و بگویم‌ که‌ خداوند عزوجل هرگز به‌ ایشان‌ خیر و نعمتی ‌نمی‌دهد ـ در حالی‌ که‌ بدانچه‌ در ضمیرشان‌ است‌ هیچ‌ علمی‌ ندارم‌ ـ بی‌شک‌ از ستمکاران‌ خواهم‌ بود.

نوح‌  علیه السلام  این‌ گونه‌ با پاسخ‌های‌ بلیغ‌، حکیمانه‌، قاطع‌ و در عین‌ حال‌ نرم‌ خود، سخنان‌شان‌ را رد کرد.

﴿قَالُوا یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ٣٢ [هود: 32].

«گفتند: ای‌ نوح‌! به‌راستی‌ با ما مجادله‌ کردی‌ و بسیار هم‌ جدال‌ کردی‌» یعنی‌: سخنان‌ ما را با هر گونه‌ حجتی‌ دفع‌ کردی‌ «پس‌ آنچه‌ را به‌ ما وعده‌ می‌دهی‌» ازعذاب‌، همان‌ که‌ از یک‌سو ما را از آن‌ می‌ترسانی‌ و از سویی‌ خود نیز از فرودآمدن‌ آن‌ بر ما بیمناکی‌ «برای‌ ما بیاور، اگر از راستگویان‌ هستی‌» در این‌ وعده ‌خویش‌.

﴿قَالَ إِنَّمَا یَأْتِیکُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شَاءَ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ٣٣ [هود: 33].

«گفت‌: تنها خداست‌ که‌ اگر بخواهد آن‌ را برای‌ شما می‌آورد» چه‌ آن‌ را بر شما به‌ تعجیل‌ بفرستد، چه‌ به‌ تأخیر. پس‌ آوردن‌ عذاب‌ در اختیار من‌ نیست‌ بلکه‌ دراختیار کسی‌ است‌ که‌ شما منکر وی‌ هستید «و شما عاجزکننده‌ نیستید» که‌ توان‌ بازداشتن‌ تحقق‌ اراده‌ الهی‌ را در مورد خود داشته‌ باشید و بدانید که‌ با گریختن‌ یا دفاع ‌از خود، از دست‌ رفتنی‌ هم‌ نیستید بلکه‌ هر جا که‌ باشید، در قلمرو قدرت‌ و علم‌ و اراده‌ او هستید.

﴿وَلَا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کَانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ٣٤ [هود: 34].

«و اگر خدا خواسته‌ باشد که‌ شما را» به‌ سبب‌ کبر و ستمتان‌ «گمراه‌ کند» از راه ‌رشد و هدایت‌ و جدا کند از راه‌ حق‌ «نصیحت‌ من‌» که‌ آن‌ را براساس‌ حق‌ نصیحت‌ و خیر خواهی‌ برای‌ خدا عزوجل ـ با ابلاغ‌ رسالت‌ و روشن ‌کردن‌ حقیقت‌ ـ به‌شما نثار کرده‌ام‌ و بسیار هم‌ نثار کرده‌ام‌ «به‌ شما سود نمی‌بخشد اگر بخواهم‌» باز هم‌ «شما را نصیحت‌ کنم‌» و من‌ نمی‌دانم‌ که‌ خداوند عزوجل درباره‌ شما چه‌ اراده ‌دارد؟ «او پروردگار شماست‌» پس‌ گمراه‌ کردن‌ و راه ‌نمودن‌ همه‌ در اختیار او و مفوض‌ به‌سوی‌ اوست‌ «و به‌سوی‌ او بازگردانیده‌ می‌شوید» پس‌ شما را در قبال‌ اعمالتان‌ جزا می‌دهد.

﴿أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرَامِی وَأَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ٣٥ [هود: 35].

اکنون‌ در میانه‌ داستان‌ نوح‌ ÷، آیه‌ معترضه‌ای‌ می‌آید که‌ رفتار قوم‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  را در قبال‌ داعی‌ حق‌ به‌ زیر سؤال‌ می‌برد: «آیا می‌گویند آن‌ را بر بسته‌ است‌» یعنی‌:آیا کفار مکه‌ می‌گویند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم  داستان‌ نوح‌  علیه السلام  را از نزد خود بر بسته‌ است‌؟ «بگو: اگر آن‌ را به‌ دروغ‌ سر هم‌ کرده‌ باشم‌» این‌ جرمی‌ است‌ عظیم‌ «در آن‌ صورت‌ گناه‌ من‌» و جزای‌ عملکرد من‌ «بر عهده‌ خود من‌ است‌ ولی‌ من‌ از جرمی‌ که‌ به‌ من ‌نسبت‌ می‌دهید بر کنارم‌» بنابراین‌، فرجام‌ خفت‌بار این‌ افترای‌ شما در باره‌ من‌، گریبانگیر خود شماست‌ و من‌ از آن‌ بیزار و برکنارم‌.

﴿وَأُوحِیَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ٣٦ [هود: 36].

«و به‌سوی‌ نوح‌ وحی‌ فرستاده‌ شد که‌ از قوم‌ تو جز کسانی‌ که‌ تاکنون‌ ایمان‌ آورده‌اند هرگز کسی‌ ایمان‌ نخواهد آورد» حق‌ تعالی‌ با این‌ خبر قاطع‌، نوح‌  علیه السلام  را از ایمان‌آوردنشان‌ مأیوس‌ کرد تا از دعوتشان‌ دست‌ برداشته‌ و برای‌ نجات‌ آماده‌ شود. بنابراین‌، این‌ سخن‌ خداوند عزوجل ، نوح‌  علیه السلام  را از ایمان‌ کسانی‌ که‌ تا آن‌ وقت ‌ایمان‌ نیاورده‌ بودند، نومید می‌کند «پس‌ به‌ سبب‌ آنچه‌ می‌کردند اندوه‌ مخور» وبدان‌ که‌ گاه‌ انتقام‌ از دشمنانت‌ به‌ سبب‌ عملکردشان‌ فرا رسیده‌ است‌. ابتئاس‌: اندوه‌ خوردن‌ به‌ سختی‌ و دشواری‌ است‌.

«و زیر نظر ما و به‌ وحی‌ ما کشتی‌ را بساز» یعنی‌: کشتی‌ را پیش‌ دیدگان‌ ما و با حفظ و حمایت‌ ما و براساس‌ آنچه‌ که‌ به‌سوی‌ تو از کیفیت‌ ساختن‌ آن‌ وحی ‌می‌فرستیم‌، بساز. قتاده‌ می‌گوید: «طول‌ کشتی‌ نوح‌  علیه السلام  سیصد گز و عرض‌ آن ‌پنجاه‌گز بود». به‌ قولی‌ دیگر: ارتفاع‌ آن‌ سی‌ گز در سه‌ طبقه‌ بود، هر طبقه‌ ده‌ گز، طبقه‌ زیرین‌ به‌ چهارپایان‌ و حیوانات‌ وحشی‌ اختصاص‌ داشت‌، طبقه‌ میانی‌ به ‌انسانها و طبقه‌ فوقانی‌ به‌ پرندگان‌. «و در باب‌ کسانی‌که‌ ستم‌ کرده‌اند، با من‌ سخن‌ مگوی‌» یعنی‌: از من‌ برای‌ آنان‌ درخواست‌ مهلت‌ و شفاعت‌ نکن‌ «چراکه‌ آنان‌ غرق‌شدنی‌ هستند» و حکم‌ محکومیت‌ به‌ غرق‌ از جانب‌ ما برای‌ آنان‌ صادر شده‌ وقضای‌ بی‌برگشت‌ ما هم‌ بدان‌ رفته‌ است‌ پس‌ هیچ‌ راهی‌ به‌سوی‌ دفع‌ یا تأخیر آن ‌نیست‌ و آنان‌ قطعا در وقتی‌ که‌ تعیین‌ شده‌ است‌، غرق‌شدنی‌ هستند.

﴿وَیَصْنَعُ الْفُلْکَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَمَا تَسْخَرُونَ٣٨ [هود: 38].

«و نوح‌ کشتی‌ را می‌ساخت‌» یعنی‌: شروع‌ به‌ ساختن‌ آن‌ کرد «و هربار که‌ اشرافی ‌از قوم‌ او بر آن‌ کشتی‌ می‌گذشتند، او را مسخره‌ می‌کردند» و می‌گفتند: ای‌ نوح‌! بعد از نبوت‌، اکنون‌ نجار شده‌ای‌! یا می‌گفتند: شگفتا! در خشکی‌ کشتی‌ می‌سازی‌، آخر کشتی‌ در خشکی‌ چگونه‌ شناور می‌شود؟ «می‌گفت‌: اگر ما را مسخره ‌می‌کنید» امروز به‌ سبب‌ ساختن‌ کشتی‌ «ما نیز شما را همان‌گونه‌ که‌ مسخره‌ می‌کنید، مسخره‌ خواهیم‌ کرد» در فردای‌ عذاب‌، به‌ هنگام‌ غرق‌ شدنتان‌ در توفان‌.

﴿فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُقِیمٌ٣٩ [هود: 39].

«پس‌ به‌زودی‌ خواهید دانست‌ که‌ بر سر چه‌ کسی‌ عذابی‌ می‌آید که‌ خوارش‌ سازد» وآن‌، غرق‌ شدن‌ در دنیاست‌ «و بر او عذابی‌ پایدار فرود می‌آید» که‌ همانا عذاب ‌پایدار دوزخ‌ در آخرت‌ است‌؟.

﴿حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ٤٠ [هود: 40].

«تا آن‌گاه‌ که‌ فرمان‌ ما» یعنی‌: عذاب‌ ما «در رسید و تنور فوران‌ کرد» یعنی‌: آب ‌چنان‌ جوشش‌ گرفت‌ که‌ حتی‌ از تنور نانوایی‌ فوران‌ کرد. به‌ قولی‌: مراد تنور نانوایی‌ نیست‌ بلکه‌ مراد روی‌ زمین‌ است‌ و فوران‌ آن‌ نشانه‌ آغاز توفان‌ بود «گفتیم‌: در کشتی‌ از هر جنسی‌» یعنی‌: از هر صنفی‌ از اصناف‌ حیوانات‌ روی‌ زمین‌ «دو نر و ماده‌ را حمل‌ کن‌ و نیز خانواده‌ات‌ را» ایشان‌ شامل‌ همسر وی‌، فرزندانش‌ وهمسرانشان‌ بودند «مگر آن‌ کسی‌ که‌ حکم‌ ما از پیش‌ بر او مقرر شده‌ است‌» که‌ از غرق‌شدگان‌ است‌، او را حمل‌ نکن‌ و بدان‌ که‌ این‌ حکم‌ بر او مقرر نشده‌ مگر از روی‌ علم‌ به‌ این‌ امر که‌ او کفر را به‌ اراده‌ خویش‌ انتخاب‌ می‌کند «و بردار» درکشتی‌ «کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌اند» با تو از قومت‌. سپس‌ خدای‌ سبحان‌ قلت ‌ایمان‌ آورندگان‌ همراه‌ با نوح‌  علیه السلام  را نسبت‌ به‌ کسانی‌ که‌ به‌ وی‌ کفر ورزیده‌ بودند وصف‌ نموده‌ می‌فرماید: «و با او جز عده‌ اندکی‌ ایمان‌ نیاورده‌ بودند» به‌ قولی‌: همه‌آنان‌ هشتاد تن‌ بودند که‌ سه‌ تن‌ از پسران‌ نوح‌  علیه السلام  به‌ نامهای‌ سام‌، حام‌ و یافث‌ با همسران‌شان‌ نیز در جمله‌ آنان‌ قرارداشتند.

﴿وَقَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ٤١ [هود: 41].

«و گفت‌» نوح‌  علیه السلام  «در کشتی‌ سوار شوید، به‌ نام‌ خداست‌ روان‌ شدنش‌ و لنگرانداختنش‌» روان ‌شدن‌ کشتی‌ در توفان‌ و لنگر انداختنش‌ پس‌ از پایان‌ آن‌، به‌ نام‌خدا عزوجل و به‌ لطف‌ و رحمت‌ وی‌ است‌. این‌ سخن‌ را گفت‌ تا آنان‌ را متوجه‌ الطاف ‌الهی‌ بگرداند «همانا پروردگار من‌ آمرزنده‌» است‌ گناهان‌ مؤمنان‌ با اخلاص‌ را «مهربان‌ است‌» که‌ نجات ‌دادن‌ این‌ گروه‌ برای‌ بقای‌ نسل‌ بشر و نسل‌ حیوانات‌ و جاندارانی‌ که‌ نوح‌  علیه السلام  آنها را با خود در کشتی‌ بعد از طوفان‌ حمل‌ کرد، از مهربانی ‌و فضل‌ و بخشایش‌ وی‌ است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ بر مبنای‌ سنت‌ نوح‌ ÷، بردن‌ نام‌ خدا عزوجل در آغاز سوارشدن‌ بر کشتی‌ یا هر وسیله‌ سواری‌ دیگری‌ مستحب‌ است‌چنان‌که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ فرموده‌اند: «امان‌ امتم‌ از غرق‌ ـ وقتی‌که‌ به‌ کشتی‌ سوار می‌شوند ـ این‌ است‌ که‌ بگویند: بسمالله الملک ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ إِذۡ قَالُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٖ مِّن شَیۡءٖۗ قُلۡ مَنۡ أَنزَلَ ٱلۡکِتَٰبَ ٱلَّذِی جَآءَ بِهِۦ مُوسَىٰ نُورٗا وَهُدٗى لِّلنَّاسِۖ تَجۡعَلُونَهُۥ قَرَاطِیسَ تُبۡدُونَهَا وَتُخۡفُونَ کَثِیرٗاۖ وَعُلِّمۡتُم مَّا لَمۡ تَعۡلَمُوٓاْ أَنتُمۡ وَلَآ ءَابَآؤُکُمۡۖ قُلِ ٱللَّهُۖ ثُمَّ ذَرۡهُمۡ فِی خَوۡضِهِمۡ یَلۡعَبُونَ «انعام/‌91»، ﴿وَقَالَ ٱرۡکَبُواْ فِیهَا بِسۡمِ ٱللَّهِ مَجۡرٜىٰهَا وَمُرۡسَىٰهَآۚ إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ‌».

﴿قَالَ سَآوِی إِلَى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکَانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ٤٣ [هود: 43].

«و آن‌ کشتی‌، آنان‌ را در میان‌ موجی‌ کوه‌ آسا می‌برد» این‌ تعبیر، بیانگر شدت‌ هول ‌و هراسها و نیرومندی‌ توفانی‌ است‌ که‌ تمام‌ روی‌ زمین‌ را فراگرفته‌ و پوشانده‌ بود ولی‌ خداوند عزوجل به‌ فضل‌ و رحمت‌ خویش‌ کشتی‌ و سرنشینان‌ آن‌ را به‌ رغم‌ آن‌ توفان‌ مهیب‌ و در دل‌ آن‌ موجهای‌ کوه‌ پیکر که‌ سرتاسر زمین‌ را فرا گرفته‌ بود، به‌سلامت‌ نگه‌ داشت‌ «و نوح‌، پسرش‌ را بانگ‌ در داد» به‌ قولی‌: نام‌ این‌ پسر وی ‌کنعان‌، و او از جمله‌ کافران‌ بود. و به‌ قولی‌: او از منافقان‌ بود «که‌ در کناری‌ بود» از قوم‌ و نزدیکانش‌، به‌ نحوی‌ که‌ این‌ سخن‌ نوح‌  علیه السلام  که‌ گفت‌: در آن‌ سوار شوید... به‌ گوش‌ وی‌ نرسیده‌ بود. به‌ قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است‌: او در کناری‌ بود از دین‌ پدرش‌. آری‌! نوح‌  علیه السلام  خطاب‌ به‌ او چنین‌ بانگ‌ درداد: «ای‌ پسرک‌ من‌! با ما سوار شو و با کافران‌ مباش» در خارج‌ از کشتی‌، یا بر دین‌ آنان‌ مباش‌ زیرا آنان ‌نابود می‌شوند. اما او جاهلانه‌ بر این‌ باور بود که‌ توفان‌ به‌ قله‌ کوهها نمی‌رسد بنابراین‌، در پاسخ‌ پدرش‌: «گفت‌: به‌ زودی‌ به‌سوی‌ کوهی‌ پناه‌ می‌برم‌ که‌ مرا از آب ‌نگاه‌ دارد» یعنی‌: با ارتفاعش‌ مرا از غرق‌ شدن‌ در آب‌ باز دارد «نوح‌ گفت‌: امروز هیچ‌ نگاه‌ دارنده‌ای‌ از عذاب‌ خدا نیست‌» زیرا این‌ روزی‌ است‌ که‌ در آن‌ عذاب ‌همگانی‌ به‌ تحقق‌ می‌پیوندد «مگر کسی‌ که‌ خدا بر وی‌ رحم‌ کند» یعنی‌: لیکن‌ کسی‌که‌ خدا عزوجل بر وی‌ رحم‌ کرده‌ باشد، او را در پناه‌ حمایت‌ خویش‌ نگاه‌ می‌دارد و این‌ رحمت‌شدگان‌ فقط کشتی‌نشینانند و بس‌ «و» در این‌ هنگام‌ بود که‌ «موج‌ میان‌ آن‌ دو حایل‌ شد» یعنی‌: امواج‌ فراز آمد و چنان‌ بزرگ‌ و فلک‌ آسا گشت‌ که‌ میان ‌نوح‌ و پسرش‌ حایل‌ گردید و بنابراین‌، نجات‌ وی‌ از غرق‌ دشوار گشت‌ «پس‌، از غرق‌ شدگان‌ شد» ابن‌کثیر نقل‌ می‌کند: «امواج‌ آب‌ پانزده‌ گز، و به‌ قولی‌ هشتاد مایل‌ از قله‌ کوه‌ها ارتفاع‌ گرفت‌».

﴿وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَیَا سَمَاءُ أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاءُ وَقُضِیَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَقِیلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ٤٤ [هود: 44].

«و گفته‌ شد: ای‌ زمین‌! آب‌ خود را فروبر» به‌ یکباره‌، نه‌ آن‌گونه‌ که‌ زمین‌ عادتا وبه‌ تدریج‌ آب‌ را در خود فرو می‌برد «و ای‌ آسمان‌! بازمان‌» از باریدن‌. گفته ‌می‌شود: «أقلع‌ المطر!: باران‌ باز ماند» آن‌گاه‌ که‌ از باریدن‌ باز ایستد «و آب‌ کم‌ ساخته‌ شد» یعنی‌: آب‌ فروکش‌ کرد و فروکاست‌ تا خشک‌ شد «و فرمان‌ گزارده ‌شد» یعنی‌: کار به‌ سرانجام‌ خود رسید و خداوند عزوجل قوم‌ نوح‌  علیه السلام  را جملگی‌ نابود کرد «و کشتی‌ بر کوه‌ جودی‌ قرار گرفت‌» جودی‌: کوهی‌ معروف‌ در نزدیکی ‌«موصل‌» است‌. یادآور می‌شویم‌ که‌ خدای‌  عزوجل کشتی‌ نوح‌  علیه السلام  را بر کوه ‌جودی‌ ابقا کرد تا عبرت‌ و نشانه‌ای‌ برای‌ آیندگان‌ باشد و پیشینیان‌ این‌ امت‌ آن‌ را دیده‌اند.

شیخ‌ سعید حوی‌ در تفسیر «الاساس‌» می‌گوید: «جودی‌ کوهی‌ است‌ در الجزیره‌ اما در سفر «تکوین‌» آمده‌ است‌ که‌ آن‌ کوه‌، کوه‌ «آرارات‌» است‌. گفتنی ‌است‌ که‌ ماهواره‌ها ـ و قبل‌ از آنها یکی‌ از کاوشگران‌ ـ بقایای‌ کشتی‌ نوح‌ را که ‌معجزه‌ همیشگی‌ دین‌ حق‌ است‌، در کوهی‌ از کوه‌های‌ ارمنستان‌ کشف‌ کرده‌اند. والله اعلم‌». قتاده‌ می‌گوید: «نوح‌  علیه السلام  و دیگر سرنشینان‌ کشتی‌، در ماه‌ رجب‌ بر آن‌ سوار شدند و صد و پنجاه‌ روز را در آن‌ به ‌سر بردند و در روز عاشورا از کشتی ‌بیرون‌ آمدند». این‌ روایت‌ را حدیثی‌ مرفوع‌ نیز تأیید می‌کند. «و گفته‌ شد: مرگ‌ بر قوم‌ ستمکار».

علمای‌ بلاغت‌ جملگی‌ اتفاق‌ نظر دارند بر این‌که‌ این‌ آیه‌ شریفه‌، در جایگاهی ‌از فصاحت‌ و بلاغت‌ قرار دارد که‌ در وصف‌ نمی‌گنجد و توان‌ توانایان‌ فنون ‌بلاغت‌ و میدانداران‌ علم‌ بیان‌ و پیشاهنگان‌ علم‌ لغت‌، از آوردن‌ سخنی‌ که‌ حتی‌ در این‌ عرصه‌ به‌ آن‌ نزدیک‌ باشد، عاجز است‌. ابوحیان‌ توحیدی‌ در تفسیر «البحرالمحیط» می‌گوید: «به‌ رغم‌ آن‌که‌ این‌ آیه‌ شریفه‌، نوزده‌ لفظ بیشتر ندارد ولی‌ درآن‌ بیست‌ویک‌ نوع‌ از انواع‌ بدیع‌ گرد آمده‌ است‌، از جمله‌: مناسبت‌، مطابقت‌، مجاز، استعاره‌، اشاره‌، تمثیل‌، ارداف‌، تعلیل‌، احتراس‌، ایضاح‌، مساوات ‌وصف‌ و...»، ابوحیان‌ هر یک‌ از این‌ انواع‌ را بر شواهد آن‌ در این‌ آیه‌ تطبیق‌ کرده ‌است‌[1].

﴿وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ٤٥ [هود: 45].

«و نوح‌ پروردگار خود را آواز داد و گفت‌: پروردگارا! پسرم‌ از اهل‌ من‌ است‌» یعنی‌:او از همان‌ کسانی‌ است‌ که‌ تو نجات‌ آنان‌ را با این‌ فرموده‌ات‌: ﴿وَأَهۡلَک به‌ من‌وعده‌ داده‌ای‌ «و البته‌ وعده‌ تو راست‌ است‌» که‌ در آن‌ هیچ‌ خلافی‌ نیست‌ «و تو بهترین‌ حکم‌کنندگانی‌» یعنی‌: تو داناترین‌ و عادل‌ترین‌ حکم‌ کنندگانی‌.

﴿قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ٤٦ [هود: 46].

پروردگار  عزوجل در پاسخ‌ وی‌ «فرمود: ای‌ نوح‌! در حقیقت‌ او از اهل‌ تو نیست‌» که‌ من‌ وعده‌ نجات‌ آنان‌ را داده‌ام‌ زیرا او از کسانی‌ نبوده‌ است‌ که‌ به‌ تو ایمان‌ آورده‌ و از تو پیروی‌ کرده‌اند پس‌ نزدیکی‌ و قرابت‌ مورد اعتبار، قرابت‌ در دین‌ است‌ نه‌ قرابت‌ در نسب‌ «همانا او عملی‌ ناشایست‌ است‌» از بس‌ که‌ او در کردار ناشایست‌ غرق‌ شده‌، گویی‌ خود عین‌ عمل‌ ناشایست‌ است‌. پس‌ این‌ تعبیر، گویای‌مبالغه‌ در نکوهش‌ و مذمت‌ این‌ فرزند نوح‌  علیه السلام  می‌باشد. یعنی‌: تو ای‌ نوح‌! می‌دانی‌که‌ هرگز عمل‌ ناشایست‌ را با تو نسبت‌ و مناسبتی‌ نیست‌، او در حقیقت‌ از خانواده‌ و کسان‌ تو نیست‌، خانواده‌ای‌ که‌ پیامبران‌ خدا  علیهم السلام  به‌سوی‌ تشکیل‌ آن‌ دعوت ‌کرده‌اند. بر مبنای‌ این‌ دعوت‌، فقط آن‌ رابطه‌ای‌ پابرجا و دارای‌ وجود حقیقی ‌خواهد بود که‌ میان‌ مؤمنان‌ به‌ خدا عزوجل برقرار شده‌ باشد لذا اگر میان‌ دوستان ‌خدا عزوجل و میان‌ دشمنانش‌ رابطه‌ دوستی‌ و موالات‌ وجود داشت‌، آن‌ رابطه‌ غیرقابل‌ قبول‌ است‌ و قطع‌ شده‌ اعلام‌ می‌شود «پس‌ چیزی‌ را که‌ بدان‌ علم‌ نداری‌، از من ‌مخواه‌» یعنی‌: اگر در علم‌ ازلی‌ من‌ رفته‌ بود که‌ فرزندت‌ مؤمن‌ است‌، بی‌گمان‌ او را نجات‌ می‌دادم‌. این‌ آیه‌ دلیل‌ بر عدم‌ جایز بودن‌ دعایی‌ است‌ که‌ انسان‌ به‌ عدم‌مطابقت‌ آن‌ با شرع‌ علم‌ دارد «من‌ به‌ تو اندرز می‌دهم‌ که‌ مبادا از نادانان‌ باشی‌» یعنی‌: ای‌ نوح‌ ÷! من‌ تو را از این‌که‌ از نادانان‌ باشی‌ و از من‌ چیزی‌ را بخواهی‌ که‌ خواستن‌ آن‌ برایت‌ روا نیست‌، بر حذر می‌دارم‌ بلکه‌ از عالمان‌ با عمل‌ باش‌.

و چون‌ نوح‌  علیه السلام  دانست‌ که‌ این‌ درخواستش‌ مطابق‌ رضای‌ خداوند عزوجل نبوده‌ بلکه ‌ناشی‌ از گمانی‌ بوده‌ که‌ او در آن‌ به‌سر می‌برده‌، بی‌درنگ‌ به‌ خطای‌ خویش ‌اعتراف‌ نمود و طلب‌ مغفرت‌ و رحمت‌ کرد:

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِی وَتَرْحَمْنِی أَکُنْ مِنَ الْخَاسِرِینَ٤٧ [هود: 47].

«گفت‌» نوح‌  علیه السلام  «ای‌ پروردگار من‌! همانا من‌ به‌ تو پناه‌ می‌برم‌ از آن‌که‌ از تو چیزی ‌بخواهم‌» در آینده‌ «که‌ بدان‌ علم‌ ندارم‌» یعنی‌: به‌ درستی‌ و جایز بودن‌ آن‌ علمی‌ ندارم‌ «و اگر بر من‌ نیامرزی‌» گناه‌ آنچه‌ را که‌ از روی‌ ناآگاهی‌ و بی‌علمی‌ از تو خواسته‌ام‌ «و به‌ من‌ رحم‌ نکنی‌» با پذیرفتن‌ توبه‌ام‌ «از زیانکاران‌ باشم‌» در اعمال‌ خود و از اعمال‌ خود هیچ‌ سودی‌ نخواهم‌ برد.

﴿قِیلَ یَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَکَاتٍ عَلَیْکَ وَعَلَى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ٤٨ [هود: 48].

«گفته‌ شد: ای‌ نوح‌! فرودآی‌» از کشتی‌ به‌سوی‌ زمین‌، یا از کوه‌ به‌سوی‌ زمین ‌هموار زیرا زمین‌ به‌ فرمان‌ پروردگار آبش‌ را فروبلعید و خشک‌ شد. آری‌! فرودآی‌ «با سلامی‌ از جانب‌ ما» یعنی‌: با درود و سلامی‌ از جانب‌ ما، یا با ایمنی ‌کامل‌ «و با برکت‌هایی‌» یعنی‌: با نعمت‌های‌ پایدار، فزاینده‌ و رشد یابنده‌ای‌ «فرود آمده‌ بر تو» و این‌ برکات‌ در حق‌ نوح‌ ÷، بسیاری‌ نسل‌ و تبار اوست‌، به‌طوری‌ که ‌اکثر انبیا  علیهم السلام  و ائمه‌ دین‌ از نسل‌ وی‌اند «و» با برکت‌هایی‌ فرود آمده‌ «بر امت‌هایی ‌از همراهان‌ تو» مراد امتهایی‌هستند که‌ از نسل‌ شاخه‌های‌ مختلف‌ همراهان‌ نوح‌  علیه السلام  در کشتی‌ به‌ وجود می‌آیند، همچنین‌ این‌ تعبیر شامل‌ حیوانات‌ حمل‌ شده‌ بر کشتی ‌نوح‌  علیه السلام  نیز می‌شود زیرا آنها نیز امتها، یعنی‌ گروه‌های‌ مختلف‌ و انواعی‌ گونه‌گون ‌و جداگانه‌ از جانوران‌ بودند «و امت‌هایی‌ دیگرند که‌ به‌ زودی‌ آنان‌ را در دنیا بهره‌مند می‌کنیم‌، سپس‌ به‌ آنان‌ از جانب‌ ما» در آخرت‌ «عذابی‌ دردناک‌ می‌رسد» مراد: گروه‌هایی‌ از نسل‌ امتهای‌ یادشده‌ تا روز قیامت‌ اند که‌ کافر می‌شوند. پس‌ خداوند عزوجل آنان‌ را در دنیا بهره‌مند و برخوردار می‌سازد ولی‌ در آخرت‌ بهره‌ای ‌ندارند.

﴿تِلْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ٤٩ [هود: 49].

«این‌» داستان‌ نوح‌  علیه السلام  «از اخبار غیب‌ است‌ که‌ آن‌ را به‌ تو وحی‌ می‌کنیم‌. پیش‌ از این‌» وحی‌ ما در قرآن‌ «نه‌ تو آن‌ را می‌دانستی‌» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «و نه‌ قوم‌ تو» آن‌را می‌دانستند. پس‌ بیان‌ این‌ داستان‌ از سوی‌ تو با این‌ تفصیل‌ شگرف‌ که‌ گویای ‌حقیقت‌ است‌، خود دلیلی‌ است‌ برای‌ اهل‌ خرد بر این‌ امر که‌ تو رسول‌ بر حق‌ خداوند عزوجل هستی‌ «پس‌ صبر کن‌» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! بر آنچه‌ که‌ از کفار زمانت ‌می‌بینی‌ چنان‌که‌ نوح‌  علیه السلام  صبر کرد «بی‌گمان‌ عاقبت‌» نیک‌ و پسندیده‌ در دنیا وآخرت‌ «از آن‌ تقواپیشگان‌ است‌» یعنی‌: از آن‌ خداترسانی‌ است‌ که‌ به‌ پیام‌ پیامبران‌  علیهم السلام  ایمان‌ دارند، همان‌گونه‌ که‌ فرجام‌ نیک‌ از آن‌ نوح‌  علیه السلام  و متقیان ‌همراهش‌ بود.

﴿وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ٥٠ [هود: 50].

«و فرستادیم‌ به‌سوی‌ عاد» یعنی‌: به‌سوی‌ قبیله‌ عاد که‌ ساکن‌ احقاف‌ یمن‌ بودند «برادرشان‌ هود را» زیرا هود  علیه السلام  یک‌ تن‌ از اعضای‌ قبیله‌ آنها بود «گفت‌: ای‌ قوم ‌من‌! خدا را بپرستید، جز او هیچ‌ معبودی‌ برای‌ شما نیست‌، شما جز افتراکننده‌ نیستید» با گرفتن‌ معبودی‌ جز خدای‌ یگانه‌ و نامیدن‌ آن‌ به‌ نام‌ خدا و دادن‌ حقوق‌ الوهیت‌ به‌ وی‌.

﴿یَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى الَّذِی فَطَرَنِی أَفَلَا تَعْقِلُونَ٥١ [هود: 51].

«ای‌ قوم‌ من‌! برای‌ این‌» تبلیغی‌ که‌ به‌ شما می‌کنم‌ و اندرزی‌ که‌ به‌شما می‌دهم‌ «پاداشی‌ از شما درخواست‌ نمی‌کنم‌» و بی‌چشمداشت‌ هیچ‌ پاداشی‌ از شما، رسالتم‌ را ابلاغ‌ می‌نمایم‌ «پاداش‌ من‌ جز بر عهده‌ کسی‌که‌ مرا آفریده‌ است‌، نیست‌» و اوست‌ که‌ مرا در برابر این‌ دعوتم‌ پاداش‌ می‌دهد «پس‌ آیا تعقل‌ نمی‌کنید» وقتی ‌نصیحت‌ کسی‌ را رد می‌کنید که‌ از شما در برابر آن‌ هیچ‌ پاداشی‌ نمی‌طلبد؟!.

﴿وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ٥٢ [هود: 52].

«و ای‌ قوم‌ من‌! از پروردگارتان‌ آمرزش‌ بخواهید» از کفر و گناهی‌ که‌ از شما سر زده‌ است‌ «سپس‌ به‌سوی‌ او توبه‌ کنید تا آسمان‌ را» یعنی‌: باران‌ را «بر شما ریزان‌گشته‌ بفرستد» مدرارا: بارانی‌ بسیار ریزان‌، پیگیر و فراوان‌. ناقه‌ مدرار: یعنی‌ شتر بسیار شیردهنده‌. پس‌ این‌ آیه‌ دلالت‌ می‌کند براین‌که‌ استغفار و توبه‌، جلب‌کننده‌ روزی‌ آسمان‌ و برکات‌ زمین‌ است‌ و در این‌ باره‌ حدیث‌ شریف‌ بسیار بزرگی‌ آمده ‌است‌ که‌ برای‌ آمرزش‌خواهان‌ هدیه‌ای‌ بس‌ روح‌افزاست‌: «من لزم الإستغفار جعل الله له من کل هم فرجاً ومن کل ضیق مخرجاً ورزقه من حیث لا یحتسب: هرکس بر استغفار پایبندی‌ نماید، خداوند عزوجل به‌ او از هر نگرانی‌ای‌ گشایشی‌ و از هر تنگنایی ‌راه‌ بیرون‌ رفتی‌ پدید می‌آورد و او را از آنجا که‌ حساب‌ نمی‌کند، روزی ‌می‌بخشد». «و نیرویی‌ بر نیروی‌ شما بیفزاید» یعنی‌: آمرزش‌ بخواهید و توبه‌ کنید تا گشایش‌ و آسایشی‌ بر فراز گشایش‌ و آسایش‌ شما، یا عزتی‌ بر عزت‌ شما بیفزاید «و مجرمانه‌ روی‌ برنتابید» یعنی‌: از آنچه‌ که‌ شما را به‌سوی‌ آن‌ دعوت‌ می‌کنم‌، تبهکارانه‌ روی‌ بر نگردانید که‌ در این‌ صورت‌، مرتکب‌ جرم‌ روگردانی‌ از دعوت ‌خدای‌  عزوجل و کفر به‌ آیات‌ و به‌ فرستاده‌ وی‌ می‌شوید.

﴿قَالُوا یَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِکِی آلِهَتِنَا عَنْ قَوْلِکَ وَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ٥٣ [هود: 53].

«گفتند: ای‌ هود! برای‌ ما بینه‌ای‌ نیاوردی‌» یعنی‌: برای‌ ما دلیل‌ و حجت‌ روشنی ‌نیاوردی‌ که‌ بر مبنای‌ آن‌ عمل‌ کنیم‌ و با آن‌ بر این‌ امر راه‌ بریم‌ که‌ تو فرستاده‌ بر حق‌ خدا هستی‌ و در این‌ ادعای‌ خود بر خدا دروغ‌ بر نمی‌بندی‌. اما این‌ سخنشان ‌دروغی‌ بیش‌ نبود زیرا هر یک‌ از پیامبران‌ الهی‌ معجزاتی‌ با خود آورده‌اند که ‌انسانهای‌ منصف‌ با مشاهده‌ آنها به‌ ایمان‌ پیوسته‌ اند «و ما به‌ گفته‌ تو» یعنی‌: به‌خاطر این‌ سخن‌ بی‌حجت‌ تو، یا از روی‌ پشت‌ پازدن‌ به‌ سخن‌ تو و اهمیت‌ ندادن ‌به‌ آن‌ «ترک‌کننده‌ معبودان‌ خود» که‌ بجز خدا عزوجل آنان‌ را عبادت‌ می‌کنیم‌ «نیستیم‌ و ما تو را باوردارنده‌ نیستیم‌».

﴿إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ٥٤ مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمِیعًا ثُمَّ لَا تُنْظِرُونِ٥٥ [هود: 54-55].

«چیزی‌ جز این‌ نمی‌گوییم‌ که‌ بعضی‌ از خدایان‌ ما» که‌ تو بر آنها عیب‌ و ایراد می‌گیری‌ و رأی‌ ما را در پرستش‌ آنها، بر کم‌خردی‌ و نادانی‌ ما حمل‌ می‌کنی‌ «به‌تو آسیبی‌ رسانده‌اند» مرادشان‌ از این‌ آسیب‌، جنون‌ و دیوانگی‌ است‌. یعنی‌: آنچه ‌به‌ ما در نفرت‌ انگیزی‌ و فرافکنی‌ علیه‌ بتان‌ می‌گویی‌ و آن‌ را پیوسته‌ تکرار می‌کنی‌، نشانه‌ جنون‌ و دیوانگی‌ توست‌ «گفت‌» هود  علیه السلام  «همانا من‌ خدا را گواه‌ می‌گیرم‌ و شما نیز گواه‌ باشید که‌ من‌ از آنچه‌ جز او شریک‌ وی‌ می‌گیرید، بیزارم‌» یعنی‌: من‌ از پرستش‌آنها برائت‌ می‌جویم‌ و اعلام‌ می‌کنم‌ که‌ من‌ از کسانی‌ نیستم‌ که‌ آنها را به‌ ربوبیت‌ گرفته‌اند بلکه‌ من‌ دشمن‌ آنها هستم‌ و از شرک‌آوری‌ شما بیزارم‌ «پس‌ همه‌ شما درباره‌ من‌ هر کید و نیرنگی‌ که‌ دارید به‌کار برید» یعنی‌: شما و خدایانتان‌ ـ اگر می‌پندارید که‌ آنها بر آسیب‌ رساندن‌ به‌ من‌ توانایند ـ هر تصمیمی‌ که‌ می‌خواهید درباره‌ من‌ بگیرید و هر آنچه‌ می‌خواهید با من‌ بکنید «سپس‌ مهلتم‌ ندهید» زیرا من‌ از شما و نیرنگ‌ شما هیچ‌ پروایی‌ ندارم‌ و برای‌ بتان‌ بی‌جان‌ شما هیچ‌ ارزش‌ و اعتباری‌ قایل‌ نیستم‌.

﴿إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ٥٦ [هود: 56].

«در حقیقت‌، من‌ بر خدا پروردگار خود و پروردگار شما توکل‌ کردم‌» پس‌ او مرا از نیرنگ‌ شما نگاه‌ می‌دارد، هرچند که‌ شما در جستجوی‌ راههای‌ آسیب ‌رساندن‌ به‌من‌، تمام‌ سعی‌ و توانتان‌ را هم‌ به‌کار برید زیرا هرکس بر خدا عزوجل توکل‌ کرد، اوبرایش‌ بس‌ است‌ «هیچ‌ جنبنده‌ای‌ نیست‌ مگر این‌که‌ او مهار هستی‌اش‌ را در دست‌دارد» یعنی‌: هر گونه‌ جنبنده‌ای‌ ـ و از آن‌ جمله‌ خود شما ـ در قبضه‌ قدرت‌ و اراده‌ حق‌ تعالی‌ و تحت‌ سلطه‌ وی‌ قراردارید و مهار هستی‌ همه‌، در غایت‌ تسخیر و نهایت‌ خضوع‌ و خواری‌ به‌دست‌ با کفایت‌ بلاکیف‌ توانای‌ اوست‌. معنی‌: ﴿ءَاخِذُۢ بِنَاصِیَتِهَآۚ: (موی‌ پیشانی‌ او را در دست‌ گرفته‌) این‌ است‌ که‌: او مالک‌ همه‌ جنبنده‌ها، حاکم‌ بر همه‌ آنها، قادر بر تصرف‌ در آنها و مقهورکننده‌ آنهاست‌ که ‌«ناصیه: دسته‌ موی‌ جلو»، تمثیلی‌ براین‌ معنی‌ است‌ «همانا پروردگار من‌ بر راه ‌راست‌ است‌» یعنی‌: اراده‌ او در جهت‌ حق‌ و عدل‌ است‌ پس‌ شما را بر من‌ مسلط نمی‌سازد زیرا من‌ به‌ او مؤمن‌ هستم‌ و به‌سوی‌ راهش‌ دعوت‌ می‌کنم‌، در حالی‌ که‌ شما به‌ او کافر بوده‌ و از دعوتش‌ روگردانید.

به‌حق‌ که‌ این‌ سخنان‌ هود ÷، متضمن‌ حجتی‌ بالغه‌ و دلالتی‌ قاطع‌ بر حقانیت ‌دعوتش‌ و بطلان‌ راه‌ و روش‌ مشرکان‌ منکر وی‌ است‌.

﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَیَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْمًا غَیْرَکُمْ وَلَا تَضُرُّونَهُ شَیْئًا إِنَّ رَبِّی عَلَى کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ٥٧ [هود: 57].

«پس‌ اگر روی‌ بگردانید» یعنی‌: اگر بر روگردانی‌ از اجابت‌ دعوت‌ حق‌ و تصمیمتان‌ بر کفر استمرار ورزید؛ «به ‌یقین‌ پیغامی‌ را که‌ به‌ منظور آن‌ به‌سوی‌ شما فرستاده‌ شده‌ام‌، به‌ شما رسانیدم‌» و جز این‌ هیچ‌ تکلیف‌ دیگری‌ بر عهده‌ من‌نیست‌. پس‌ حجت‌ بر شما تمام‌ است‌ «و پروردگارم‌ قومی‌ جز شما را جانشین‌ خواهد کرد» یعنی‌: یقینا خداوند عزوجل شما را به‌ سبب‌ این‌ موضع ‌گیریتان‌ در برابر فرستاده‌اش ‌و اعراضتان‌ از دعوت‌ وی‌، نابود خواهد کرد سپس‌ قومی‌ غیر از شما را به‌ میان ‌خواهد آورد که‌ در دیار واموالتان‌ جانشینتان‌ باشند «و به‌ او هیچ‌ زیانی ‌نمی‌رسانید» با این‌ رویگردانی‌تان‌؛ نه‌ زیانی‌ بسیار و نه‌ اندک‌ بلکه‌ فرجام‌ بد این‌ کفر و شرک‌ به‌ خود شما بر می‌گردد «در حقیقت‌، پروردگارم‌ بر همه‌ چیز حفیظ است‌» یعنی‌: ناظر و مسلط و نگهبان‌ است‌ پس‌ اعمال‌ شما بر او پنهان‌ نمی‌ماند و سرانجام‌ شما را در برابر آن‌ جزا می‌دهد، همچنین‌ او مرا از هرگونه‌ گزندی‌ از سوی ‌شما نگاه‌ می‌دارد.

﴿وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا هُودًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَنَجَّیْنَاهُمْ مِنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ٥٨ [هود: 58].

«و چون‌ فرمان‌ ما» یعنی‌: عذاب‌ ما که‌ هلاک‌ کننده‌ قوم‌ عاد بود «در رسید، هود و کسانی‌ را که‌ با او ایمان‌ آورده‌ بودند» و جملگی‌ چهار هزار تن‌ بودند «به ‌رحمتی‌ از جانب‌ خود» یعنی‌: به‌ رحمتی‌ بزرگ‌ از جانب‌ خود «نجات‌ دادیم‌» زیرا هیچ‌ کس‌ جز به‌ رحمت‌ ما نجات‌ پیدا نمی‌کند «از عذابی‌ غلیظ» یعنی‌: از عذابی ‌سخت‌. به‌ قولی‌: آن‌ عذاب‌، باد سموم‌ بود که‌ دیارشان‌ را ویران‌ و خودشان‌ را نابود ساخت‌ تا بدانجا که‌ از آنان‌ احدی‌ باقی‌ نماند.

﴿وَتِلْکَ عَادٌ جَحَدُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ٥٩ [هود: 59].

«و این‌ است‌ عاد» اشاره‌ به‌ گورستان‌ و ویرانی‌های‌ برجای‌ مانده‌ از قوم‌ عاد است‌، گویی‌ حق‌ تعالی‌ فرمود: در زمین‌ بگردید و در آثار و ویرانه‌های‌ قوم‌ عاد به ‌دیده‌ اعتبار بنگرید «آیات‌ پروردگار خود را انکار کردند» یعنی‌: به‌ آن‌ کفر ورزیده‌ وآن‌ را تکذیب‌ کردند و منکر معجزات‌ وی‌ شدند «و فرستادگانش‌ را نافرمانی ‌نمودند» یعنی‌: فقط هود  علیه السلام  را نافرمانی‌ کردند زیرا در عصر هود  علیه السلام  پیامبر دیگری ‌غیر از وی‌ نبود. ولی‌ آیه‌ کریمه‌ به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد که‌ هرکس یکی‌ ازپیامبران‌ را تکذیب‌ کرد، در واقع‌ تمام‌ آنها را تکذیب‌ کرده‌ است‌ و از جمله‌، پیامبرانی‌ را که‌ قبل‌ از عصر وی‌ مبعوث‌ شده‌ بودند «و فرمان‌ هر جبار عنیدی‌ را پیروی‌ کردند» جبار: متکبر، و عنید: سرکش‌ طغیانگر و ستیزنده‌ای‌ است‌ که‌ حق‌ را نمی‌پذیرد و به‌ آن‌ گردن‌ نمی‌دهد. یعنی‌: آنان‌ به‌ سبب‌ اعراض‌ از طاعت‌ خدا عزوجل وطاعت‌ پیامبرش‌ و به‌ سبب‌ پیروی‌ از رؤسای‌ سرکش‌ و رهبران‌ حق‌ستیز خود در راه ‌شر و فساد، به‌ این‌ سرانجام‌ بد روبرو شدند.

﴿وَأُتْبِعُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلَا إِنَّ عَادًا کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِعَادٍ قَوْمِ هُودٍ٦٠ [هود: 60].

«و» سرانجام‌ «در این‌ دنیا از پی‌ آنان‌ لعنتی‌ فرستاده‌ شد» که‌ لعنت‌ کنندگان ‌همیشه‌ آنها را نفرین‌ می‌کنند، از این‌رو لعنت‌ پیوسته‌ گریبانگیر آنهاست‌، بدان‌گونه‌که‌ تا این‌ دنیا باقی‌ باشد، این‌ لعنت‌ هم‌ از آنان‌ جدایی‌ نداشته‌ و همیشه‌ بدرقه‌ راه‌ آنان‌ خواهد بود «و» لعنت‌ در «روز قیامت‌ نیز» گریبانگیر آنان‌ شد و در آنجا نیز مورد لعنت‌ قرارگرفتند چنان‌که‌ در دنیا مورد لعنت‌ قرار گرفتند «آگاه‌ باش‌ که‌ همانا عادیان‌ به‌ پروردگار خود کافر شدند» یا نعمت‌ پروردگار خود را کفران‌ و ناسپاسی‌کردند «هان‌! دوری‌ بر عاد قوم‌ هود باد» یعنی‌: آنها همیشه‌ از رحمت‌ خدای‌ قهار دور و مطرودند پس‌ نفرین‌ خداوند عزوجل بر آنان‌ باد. (قوم‌ هود) از باب‌ عطف‌ بیان ‌بر (عاد) عطف‌ شد تا این‌ قوم‌ که‌ «عاد اول‌» اند، از عاد دوم‌ که‌ عاد «ارم‌» است‌، متمایز شوند.

﴿وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ٦١ [هود: 61].

«و» فرستادیم‌ «به‌سوی‌ ثمود برادرشان‌ صالح‌ را» قوم‌ صالح‌ بعد از قوم‌ عاد به ‌میان‌ آمدند و در منطقه‌ «حجر» که‌ در میان‌ مدینه‌ و شام‌ واقع‌ است‌، سکونت‌ داشتند «گفت‌: ای‌ قوم‌ من‌! خدا را عبادت‌ کنید، برای‌ شما هیچ‌ معبودی‌ جز او نیست‌، او شما را از زمین‌ پدید آورد» یعنی‌: او آفرینش‌ شما را از زمین‌ آغاز کرد زیرا تمام‌ بشر از صلب‌ آدم‌  علیه السلام  اند و او از زمین‌ خلق‌ شده‌ است‌.﴿وَٱسۡتَعۡمَرَکُمۡ فِیهَا یعنی‌: «او شما را آبادکنندگان‌ زمین‌ گردانید» که‌ در آن‌ خانه‌ها بنا نموده‌ و درختان‌ را غرس ‌می‌کنید «پس‌ از او آمرزش‌ بخواهید» یعنی‌: از خدای‌  عزوجل بخواهید تا جرم ‌بزرگ‌ پرستش‌ بتان‌ و سایر گناهانی‌ را که‌ مرتکب‌ گردیده‌اید، بر شما بیامرزد «سپس‌ به‌سوی‌ او توبه‌ کنید» یعنی‌: به‌سوی‌ عبادت‌ خدای‌ یکتا بازگشته‌ و بر قصورو تجاوز از حدود وی‌ که‌ از شما سرزده‌ است‌، نادم‌ شوید «که‌ بی‌گمان‌ پروردگار من ‌نزدیک‌» است‌ به‌ رحمت‌ خود «اجابتگر است‌» برای‌ کسی‌ که‌ او را بخواند.

بدین‌گونه‌ است‌ که‌ می‌بینیم‌؛ دعوت‌ پیامبران‌  علیهم السلام  همه‌ یک‌ پیام‌ دارد و آن‌: عبادت‌ حق‌ تعالی‌ و استغفار از وی‌ می‌باشد.

﴿قَالُوا یَا صَالِحُ قَدْ کُنْتَ فِینَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَذَا أَتَنْهَانَا أَنْ نَعْبُدَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ مُرِیبٍ٦٢ [هود: 62].

«گفتند: ای‌ صالح‌! به‌راستی‌ تو پیش‌ از این‌ در میان‌ ما مایه‌ امید بودی‌» یعنی‌: ماپیش‌ از این‌ امیدوار بودیم‌ که‌ تو در میان‌ ما سرور و سالاری‌ مطاع‌ باشی‌ که‌ از رأی ‌و اندیشه‌ات‌ سود بریم‌، البته‌ قبل‌ از آن‌که‌ داعیه‌ نبوت‌ و دعوت‌ به‌سوی‌ توحید را سردهی‌. عجبا برآن‌ قوم‌! که‌ چون‌ صالح‌  علیه السلام  آنها را به‌سوی‌ خدای‌  عزوجل دعوت ‌کرد، گفتند: اکنون‌ امید ما از تو قطع‌ شد!! «آیا ما را از پرستش‌ آنچه‌ پدرانمان ‌می‌پرستیدند باز می‌داری‌؟» استفهام‌ انکاری‌ است‌. یعنی‌: این‌ کار تو ناپسند و محکوم‌ است‌ «و بی‌گمان‌ ما از آنچه‌ تو ما را بدان‌ می‌خوانی‌» از عبادت‌ خداوند به ‌یگانگی‌ و ترک‌ عبادت‌ بتان‌ «سخت‌ دچار شکیم‌» این‌ دعوت‌ قویا محل‌ شبهه‌ وسبب‌ نگرانی‌ و ناآرامی‌ ماست‌.

﴿قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَآتَانِی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَمَا تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ٦٣ [هود: 63].

«گفت‌: ای‌ قوم‌ من‌! آیا دیدید» أرأیتم‌: یعنی‌ در سخنم‌ اندیشه‌ کنید و به‌ من‌ خبر دهید که‌: «اگر» در این‌ ادعا «بر بینه‌ای‌» یعنی‌: بر حجتی‌ روشن‌ و برهانی‌ صحیح ‌و راستین‌ «از سوی‌ پروردگار خود باشم‌ و او به‌ من‌ از جانب‌ خود رحمتی‌» یعنی‌: نبوت ‌را «عطا کرده‌ باشد پس‌ اگر او را نافرمانی‌ کنم‌» در تبلیغ‌ رسالت‌ و برای‌ رعایت‌ خاطر شما از شما بترسم‌ و بنابراین‌، تکلیف‌ و وجیبه‌ خود را در رساندن‌ پیامهای‌ حق‌ به‌شما ـ دایر بر این‌که‌ پرستش‌ طاغوتها را فروگذاشته‌ و خدای‌  عزوجل را به‌ یگانگی ‌بپرستید ـ به‌ کناری‌ بگذارم‌، در آن‌ صورت‌؛ «چه‌ کسی‌ مرا در برابر خدا نصرت ‌می‌دهد» یعنی‌: چه‌ کسی‌ مرا از عذاب‌ وی‌ باز می‌دارد؟ آری‌! شما فرض‌ را بر این‌ قرار دهید که‌ من‌ حجت‌ روشنی‌ از جانب‌ پروردگار خود دارم‌ و پیامبری‌ حقیقی‌ و راستین‌ هستم‌ در این‌ صورت‌، اگر اوامر پروردگارم‌ را نافرمانی‌ کنم‌، یقینا مرا از عذاب‌ وی‌ گریز و نجاتی‌ نیست‌. پس‌ راه‌ نجاتم‌ فقط در این‌ است‌ که‌ رسالت‌ ودعوت‌ خداوند عزوجل را که‌ مرا بر آن‌ امین‌ خویش‌ قرار داده‌، به‌ شما ابلاغ‌ نمایم‌ «در نتیجه‌، شما جز بر زیان‌ من‌ نمی‌افزایید» یعنی‌: شما با سست‌ کردن‌ و بازداشتنم‌ از اجرای‌ این‌ تکلیف‌، مرا سخت‌ زیانکار می‌گردانید زیرا عملم‌ را نابود ساخته‌ و مرا بر عذاب‌ خداوند عزوجل پیش‌ می‌افگنید.

 ﴿وَیَا قَوْمِ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ قَرِیبٌ٦٤ [هود: 64].

«و ای‌ قوم‌ من‌! این‌ ماده‌ شتر خداست‌ که‌ برای‌ شما آیه‌ای‌ است‌» یعنی‌: این‌ ماده‌شتر برای‌ شما معجزه‌ آشکار و پدیده‌ شگرفی‌ است‌ زیرا خدای‌ متعال‌ طبق‌ درخواست‌ خودتان‌ و در جلو نگاه‌تان‌، آن‌ را از کوهی‌ برایتان‌ بیرون‌ آورد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ شتر برای‌ آنان‌ از شش‌ وجه‌ معجزه‌ بود:

1-  آفرینش‌ آن‌ از صخره‌.

2-  بیرون‌ آوردن‌ آن‌ از دل‌ کوه‌.

3-  آفرینش‌ آن‌ همراه‌ با حمل‌، بی‌نزدیکی‌ به‌ جفت‌.

4-  آفرینش‌ آن‌ به‌ یکباره‌ با آن‌ هیکل‌ بزرگ‌، بدون‌ ولادت‌ آن‌ از شتری‌ دیگر.

5-  پیکر عظیم‌ آن‌؛ به‌گونه‌ای‌ که‌ آب‌ چشمه‌ قوم‌ صالح‌ یک‌ روز از آن‌ وی‌ و روز بعد از آن‌ کل‌ آن‌ قوم‌ بود.

6-  شیر بسیاری‌ می‌داد که‌ خلقی‌ عظیم‌ را بسنده‌ بود[2].

«پس‌ بگذارید او را تا در زمین‌ خدا بخورد» از آن‌ چراگاه‌هایی‌ که‌ حیوانات‌ دیگر از آن‌ می‌خورند پس‌ در چراگاه‌ بر آن‌ تنگ‌ نگیرید زیرا این‌ ماده‌ شتر خدا عزوجل است‌ و از زمین‌ او می‌خورد «و آسیبش‌ نرسانید که‌ آن‌گاه‌ شما را عذابی‌ زودرس ‌فرومی‌گیرد» یعنی‌: عذابی‌ زودهنگام‌ که‌ نزدیک‌ به‌ آسیب‌ رساندنتان‌ به‌ آن‌ شتر است‌. و چنین‌ هم‌ شد زیرا آن‌ عذاب‌، سه‌ روز بعد از پی‌ کردن‌ شتر بر آنان‌ نازل‌ گردید.

﴿فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِی دَارِکُمْ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ ذَلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ٦٥ [هود: 65].

«پس‌ آن‌ ماده‌ شتر را پی‌ کردند» یعنی‌: آن‌ را به‌ وسیله‌ شمشیر یا مانند آن‌ از وسایل‌ کشتند «پس‌ گفت‌» صالح‌  علیه السلام  به‌ آنان‌ «سه‌ روز در خانه‌هایتان‌ برخوردار شوید» یعنی‌: در منازل‌تان‌ سه‌ روز از زندگی‌ بهره‌ گیرید زیرا بعد از آن‌، عذاب‌ بر شما فرودآمدنی‌ است‌ «این‌ وعده‌ای‌ بی‌دروغ‌ است‌».

﴿فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا صَالِحًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَمِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ٦٦ [هود: 66].

«پس‌ چون‌ فرمان‌ ما در رسید» بر فرود آمدن‌ عذاب‌ «صالح‌ و کسانی‌ را که‌ با او ایمان‌ آورده‌ بودند، به‌ رحمتی‌ از جانب‌ خود رهانیدیم‌ و از خزی‌ آن‌ روز نجات‌ دادیم‌» وآن‌ خزی‌؛ هلاک‌ ساختن‌ قومش‌ با «صیحه‌» یعنی‌ بانگ‌ مرگبار بود. خزی‌: ذلت‌ وحقارت‌ و خواری‌ است‌ «به‌یقین‌ پروردگار تو همان‌ نیرومند شکست‌ ناپذیر است‌» که‌ بر نجات‌ دادن‌ دوستان‌ و نابود کردن‌ دشمنانش‌ توانا می‌باشد.

﴿وَأَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ٦٧ [هود: 67].

«و ستمکاران‌ را آن‌ بانگ‌ سخت‌ فراگرفت‌» یعنی‌: بانگی‌ سخت‌ و مرگبار بر آنان‌ درداده‌ شد، در نتیجه‌ همه‌ مردند. به‌ قولی‌: آن‌ بانگ‌؛ بانگ‌ جبرئیل‌  علیه السلام  بود، وبه‌ قولی‌ دیگر: بانگی‌ از آسمان‌ بود که‌ دل‌هایشان‌ را تکه‌ پاره‌ کرد «پس‌ صبح‌ کردند در خانه‌هایشان‌ از پا درآمده‌» یعنی‌: بامدادان‌ بر روهای‌ خویش‌ چنان‌ درافتاده‌ و بی‌جان‌ بودند که‌ بر خاک‌ چسبیده‌ بودند، همانند پرنده‌ که‌ بر خاک‌ درمی‌غلطد و مرده‌ بر روی‌ می‌افتد. اما در سوره‌ «اعراف‌» آمده‌ است‌ که‌ آنها با «زلزله‌» نابود ساخته‌ شدند. پس‌ وجه‌ جمع‌ میان‌ آیات‌ این‌ دو سوره‌ آن‌ است‌ که‌: زلزله‌ و بانگ ‌مرگبار هر دو برآنان‌ فرود آمد.

﴿کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلَا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِثَمُودَ٦٨ [هود: 68].

«گویی‌ هرگز آنجا نبودند» یعنی‌: چنان‌ نابود شدند که‌ گویی‌ هرگز در دیارشان ‌مقیم‌ نبوده‌اند و در آن‌ دیار، خانه‌ و بار و بنه‌ ننهاده‌ بودند «آگاه‌ باشید که‌ ثمود به ‌پروردگارشان‌ کفر ورزیدند» پس‌ سزاوار عذاب‌ شدند «هان‌! دوری‌ بر ثمود باد» از رحمت‌ خداوند عزوجل ، و چنین‌ هم‌ شد.

قطعا این‌ عذاب‌، درسی‌ بزرگ‌ برای‌ دعوتگران‌ راه‌ حق‌ و عبرتی‌ سهمگین‌ برای‌ منکران‌ آن‌ است‌.

﴿وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ٦٩ [هود: 69].

«و به‌ راستی‌ فرستادگان‌ ما برای‌ ابراهیم‌ مژده‌ آوردند» چون‌ خداوند عزوجل فرشتگان ‌را فرستاد تا بر قوم‌ لوط عذاب‌ فرود آورند، آنان‌ در راه‌ رفتن‌ به‌سوی‌ شهر لوط  علیه السلام  نزد ابراهیم‌  علیه السلام  فرود آمدند تا او را به‌ تولد اسحاق‌  علیه السلام  فرزندش‌، و به‌ قولی‌: به ‌هلاکت‌ قوم‌ لوط مژده‌ دهند «آنها سلام‌ گفتند، ابراهیم‌ جواب‌ سلام‌ را داد» فرشتگان ‌به‌ صیغه‌ (سلاما) که‌ به‌ تقدیر (سلمنا سلاما) است‌ و مفید گذرا بودن‌ سلامشان ‌می‌باشد، به‌ ابراهیم‌  علیه السلام  سلام‌ گفتند، اما او با صیغه‌ (سلام‌) که‌ اسم‌ مرفوع‌ است‌ و مفید دوام‌ و استمرار می‌باشد، به‌ آنها سلام‌ گفت‌ بنابر این‌، سلام‌ گفتن‌ ابراهیم‌  علیه السلام  بلیغ‌تر بود «پس‌ دیری‌ نپایید که‌» ابراهیم‌  علیه السلام  «گوساله‌ای‌ بریان‌ آورد» حنیذ: یعنی‌: گوشت‌ بریان‌ شده‌ با سنگ‌ داغ‌، بی‌آنکه‌ آتش‌ به‌ آن‌ برسد. آری‌! ابراهیم‌  علیه السلام  از میهمانان‌ ناشناخته‌ خود این‌گونه‌ به‌ گرمی‌ پذیرایی‌ کرد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «من کان یؤمن بالله والیوم الآخر فلیکرم جاره ومن کان یؤمن بالله والیوم الآخرفلیکرم ضیفه» هرکس به‌ خداوند عزوجل و روز آخرت‌ ایمان‌ دارد، باید که‌ همسایه‌ خود را گرامی‌ بدارد و هرکس به‌ خداوند عزوجل و روز آخرت‌ ایمان‌ دارد، باید که‌ میهمان‌ خود را گرامی‌ بدارد».

﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ٧١ [هود: 71].

«پس‌ چون‌ دید که‌ دست‌هایشان‌ به‌ غذا نمی‌رسد» یعنی‌: چون‌ ابراهیم‌  علیه السلام  دید که‌ آنها دستهای‌ خود را به‌سوی‌ گوساله‌ دراز نمی‌کنند «ناپسند یافت‌ از آنان‌» یعنی‌: این‌ کارشان‌ را ناپسند تلقی‌ کرد و پنداشت‌ که‌ آنها برایش‌ شری‌ به‌ همراه‌ آورده‌اند زیرا عرف‌ و عادت‌ بر این‌ بود که‌ چون‌ میهمان‌ وارد خانه‌ می‌شد اما از غذایشان ‌نمی‌خورد، گمان‌ بر این‌ می‌رفت‌ که‌ او با خود شری‌ آورده‌ و در حق‌ میزبان‌ قصد بدی‌ دارد «و از آنان‌ در دل‌ خود ترسی‌ احساس‌ کرد» و از آنان‌ وحشتی‌ در دل ‌گرفت‌ «گفتند: نترس‌، همانا ما فرستاده‌ شده‌ایم‌» با عذاب‌ «به‌سوی‌ قوم‌لوط» یعنی‌: ما فرستادگان‌ پروردگاریم‌ و به‌سوی‌ قوط لوط  علیه السلام  فرستاده‌ شده‌ایم‌ تا عذابشان‌ کنیم‌.

﴿قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ٧٢ [هود: 72].

«و زن‌ ابراهیم‌ ایستاده‌ بود پس‌ خندید» زیرا در حالی‌که‌ ابراهیم‌  علیه السلام  با فرشتگان ‌نشسته‌ بود، او به‌ خدمت‌ ایستاده‌ بود پس‌ به‌ سبب‌ از بین‌ رفتن‌ ترس‌ و نگرانی‌، خندید، یا از غفلت‌ قوم‌ لوط با وجود نزدیکی‌ عذاب‌ برآنان‌ خندید. شاه‌ ولی‌ الله دهلوی‌ می‌گوید: «خنده‌ او به‌ سبب‌ خوشحالی‌اش‌ از نابودی‌ قوم‌ لوط بود». به‌ قولی‌ دیگر، معنی‌ (ضحکت‌) این‌ است‌ که‌: زن‌ ابراهیم‌  علیه السلام  در این‌ اثنا حیض‌ شد در حالی‌که‌ پیره‌زنی‌ نازا بود و در سن‌ یائسگی‌ قرار داشت‌. پس‌ بنابر این‌ توجیه‌، (ضحکت‌) به‌ معنی‌ خنده‌ نیست‌ بلکه‌ بدین‌ معنی‌ است‌ که‌: او حیض‌ شد. «پس ‌مژده‌ دادیمش‌ به‌ اسحاق‌» که‌ او را برای‌ ابراهیم‌  علیه السلام  به‌ دنیا می‌آورد «و» مژده ‌دادیمش‌ «از پی‌ اسحاق‌ به‌ یعقوب‌» که‌ از فرزندش‌ اسحاق‌ به‌ دنیا می‌آید. دلیل ‌این‌که‌ ساره‌ زن‌ ابراهیم‌  علیه السلام  به‌ فرزند مژده‌ داده‌ شد نه‌ خود وی‌، این‌ بود که‌ زنان‌ از به‌ دنیا آمدن‌ فرزند شادتر می‌شوند، نیز به‌ این‌ دلیل‌ که‌ ابراهیم‌  علیه السلام  از هاجر فرزند دیگری‌ داشت‌ که‌ اسماعیل‌  علیه السلام  است‌ در حالی‌که‌ ساره‌ فرزندی‌ نداشت‌.

ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ آیه‌ از صحیح‌ترین‌، واضح‌ترین‌ و نیکوترین‌ دلایل‌ بر این‌ امر است‌ که‌ ذبیح‌ اسماعیل‌ است‌ نه‌ اسحاق‌ زیرا ممتنع‌ است‌ که‌ از یکسو مژده‌ تولد اسحاق‌ و سپس‌ به‌ دنیا آمدن‌ یعقوب‌  علیه السلام  از صلب‌ وی‌ داده‌ شود و باز در عین‌ حال‌ که‌ او هنوز طفل‌ خردسالی‌ است‌، فرمان‌ قربان‌ کردن‌ وی‌ صادر گردد».

﴿قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ٧٢ [هود: 72].

«گفت‌» ساره‌ «وای‌ بر من‌!» این‌ کلمه‌ای‌ است‌ که‌ چون‌ کاری‌ شگفت‌آور بر زنان‌ پیش‌ آید، بر زبان‌شان‌ بسیار جاری‌ می‌شود «آیا فرزند می‌زایم‌ با آن‌ که‌ من ‌پیره‌زنم‌» که‌ عمری‌ از من‌ گذشته‌ است‌. به‌ قولی‌: او در این‌ هنگام‌، نود سال ‌داشت‌ «و این‌ شوهرم‌ پیرمرد است‌؟ واقعا این‌ چیز بسیار عجیبی‌ است‌» یعنی‌: شوهرم‌ ابراهیم‌  علیه السلام  نیز پیرمردی‌ است‌ که‌ زنان‌ از چنین‌ کسی‌ باردار نمی‌شوند. به‌ قولی‌: ابراهیم‌  علیه السلام  در این‌ حال‌ صدوبیست ‌سال‌ داشت‌.

﴿قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ٧٣ [هود: 73].

«فرشتگان‌ گفتند: آیا از کار خدا تعجب‌ می‌کنی‌» درحالی‌که‌ چیزی‌ در پیشگاه ‌قدرت‌ وی‌ مستحیل‌ نیست‌؟ دلیل‌ انکار از تعجب‌ وی‌ و بی‌جا تلقی‌ نمودن‌ آن‌ ـ با آن‌که‌ تعجب‌ ساره‌ در امری‌ از امور خارق‌ العاده‌ بود ـ این‌ است‌ که‌ ساره‌ از بیت ‌نبوت‌ و مهد معجزات‌ و خوارق‌ عادات‌ بود لذا بر همچون‌ اویی‌ این‌ حقیقت‌ پنهان‌ نبود که‌ این‌ کار از مقدورات‌ خدای‌ سبحان‌ است‌. آری‌! تعجب‌ نکن‌ زیرا این‌ و امثال‌ آن‌ از نعمت‌ها و موهبت‌های‌ دیگر «رحمت‌ خدا و برکات‌ او بر شماست‌ ای‌ اهل ‌این‌ خانه‌» یعنی‌: ای‌ اهل‌بیت‌ نبوت‌ که‌ تو ای‌ همسر ابراهیم‌ ÷، نیز یکی‌ از آنان ‌هستی‌. برکت‌: رشد و نمو و فزونی‌ است‌ «بی‌گمان‌ خداوند حمید است‌» یعنی‌: ستوده‌ای‌ است‌ که‌ موجبات‌ ستایش‌ وی‌ از جانب‌ بندگانش‌ بسیار فراوان‌ است ‌«مجید» است‌، یعنی‌: صاحب‌ مجد و رفعت‌ و بزرگی‌ است‌.

بدین‌گونه‌ بود که‌ آرزوی‌ دیرینه‌ ساره‌ هم‌ به‌ ثمر نشست‌ زیرا او در آرزوی‌ آن ‌بود که‌ مانند هاجر پسری‌ داشته‌ باشد، اما به‌ سبب‌ کبر سن‌ خود، از داشتن‌ فرزند مأیوس‌ بود تا این‌که‌ خدای‌  عزوجل او را از طریق‌ فرشتگانش‌ به‌ این‌ موهبت ‌بشارت‌ داد.

﴿فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ٧٤ [هود: 74].

«پس‌ چون‌ ترس‌ ابراهیم‌» که‌ از این‌ میهمانان‌ ناآشنا در دل‌ خویش‌ احساس ‌کرده‌ بود «زایل‌ شد و بشارت‌» فرزند دارشدن‌ «به‌ او رسید» دیگر مطمئن‌ گردید و«شروع‌ کرد به‌ جدال ‌کردن‌ با ما در باب‌ قوم‌ لوط» یعنی‌: با فرستادگان‌ ما در باره‌ قوم ‌لوط چون‌ و چرا می‌کرد. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: درباره‌ قوم‌ لوط با ما چون‌ وچرا می‌کرد تا شاید راهی‌ برای‌ به‌ تأخیر افگندن‌ عذاب‌ از آنان‌ بیابد. به‌ قولی‌: چون ‌ابراهیم‌  علیه السلام  این‌ سخن‌ فرشتگان‌ را که‌ گفتند: (ما به‌ یقین‌ هلاک‌کننده‌ اهل‌ این‌ شهر هستیم‌) شنید، فرمود: آیا اگر در میانشان‌ پنجاه‌ تن‌ از مسلمانان‌ باشند، شما نابودشان‌ می‌کنید؟ فرشتگان‌ گفتند: نه‌! فرمود: اگر چهل‌ تن‌ باشند؟ گفتند: نه‌! فرمود: اگر بیست‌ تن‌ باشند؟ گفتند: نه‌! فرمود: اگر ده‌ تن‌ باشند... اگر پنج‌ تن ‌باشند؟ گفتند: نه‌! فرمود: و اگر یک تن‌ باشد؟ گفتند: نه‌! در اینجا بود که‌ گفت‌: (یقینا لوط در آن‌ شهر است‌. گفتند: ما به‌ کسانی‌ که‌ در آن‌ هستند داناتریم‌، قطعا او و خانواده‌اش‌ را نجات‌ می‌دهیم‌) «العنکبوت‌ / 32».

﴿إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ٧٥ [هود: 75].

«بی‌گمان‌ ابراهیم‌ بردبار و نرم‌دل‌ و بازگشت‌کننده‌ بود» به‌سوی‌ خدا عزوجل . حلیم‌: بردبار بود که‌ در کارها و در انتقام‌ گرفتن‌ از بدکاران‌ شتاب‌ نمی‌کرد. اواه‌: بسیار آه ‌کشنده‌، دردمند، پر از سوز و گداز و نرم‌دل‌ بود. منیب‌: بازگشت‌ کننده‌ بود به‌سوی‌ خداوند عزوجل . پس‌ این‌ سه‌ دلیل‌ روشن‌ بر رقت‌ قلب‌، رأفت‌ و رحمت ‌ابراهیم‌  علیه السلام  است‌.

از آیه‌ کریمه‌ چنین‌ بر می‌آید که‌ اوصاف‌ یادشده‌ بود که‌ ابراهیم‌  علیه السلام  را به‌ جدال ‌و چانه‌ زدن‌ در باره‌ قوم‌ لوط واداشت‌.

﴿یَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ٧٦ [هود: 76].

پس‌، از بارگاه‌ الهی‌ جواب‌ آمد: «ای‌ ابراهیم‌! از این‌ چون‌ وچرا بگذر» زیرا چون‌ و چرای‌ تو در امری‌ است‌ که‌ از آن‌ فراغت‌ حاصل‌ شده‌ و قضای‌ بی‌برگشت‌ ما بر آن‌ رفته‌ است‌ «قطعا فرمان‌ پروردگارت‌ در رسیده‌ است‌» بر عذاب‌ نمودن‌شان‌ و قضایش‌ بر این‌ امر سبقت‌ گرفته‌ «و بی‌گمان‌ عذابی‌ بی ‌بازگشت‌ بر آنان‌ خواهد آمد» یعنی‌: نه‌ آن‌ عذاب‌ را دعایی‌ بر می‌گرداند و نه‌ جدال‌ و چون‌ و چرایی‌ بلکه ‌آن‌ عذاب‌ خواه‌ناخواه‌ برآنان‌ آمدنی‌ است‌، نه‌ برگشت‌پذیر است‌ و نه‌ دفع‌ شدنی‌.

﴿وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ٧٧ [هود: 77].

«و چون‌ فرستادگان‌ ما نزد لوط آمدند، به‌ آمدنشان‌ ناراحت‌ شد» بعد از آن ‌که ‌فرشتگان‌ از نزد ابراهیم‌  علیه السلام  بیرون‌ رفتند، آنها به‌ شکل‌ میهمانانی‌ نزد لوط آمدند. یادآور می‌شویم‌ که‌ در میان‌ محل‌ اقامت‌ ابراهیم‌  علیه السلام  و شهر لوط فقط چند فرسخ‌ فاصله‌ بود. یادآور می‌شویم‌ که‌ لوط برادرزاده‌ ابراهیم‌ علیهماالسلام است‌. آری‌! فرشتگان‌ ـ به‌ عنوان‌ ابتلایی‌ از سوی‌ خداوند متعال‌ بر قوم‌ لوط ـ به‌ هیأت‌ جوانانی ‌پاکیزه‌ روی‌ و زیبا صورت‌ نزد لوط آمدند و چون‌ لوط ایشان‌ را دید، از آمدنشان ‌ناراحت‌ و اندوهگین‌ گردید «و بر آنان‌ تنگدل‌ شد» زیرا او این‌ خوبرویان‌ را نمی‌شناخت‌ که‌ چه‌ کسانی‌اند و چه‌ مأموریتی‌ دارند و فقط آنان‌ را میهمانانی ‌محض‌ می‌پنداشت‌، از این‌رو تنگدل‌ شد که‌ مبادا قوم‌ تبه‌کارش‌ برآنان‌ تجاوز کنند چرا که‌ عمل‌ فسق‌ و لواطکاری‌ آنان‌ بر وی‌ هویدا بود «و گفت‌: امروز، روزی‌ سخت ‌است‌» زیرا دانست‌ که‌ او برای‌ جلوگیری‌ قومش‌ از اعمال‌ آن‌ عادت‌ پلید با میهمانانش‌، ناچار به‌ دفاع‌ خواهد شد و تصور می‌کرد که‌ قومش‌ در این‌ مبارزه ‌احتمالا بر او پیروز می‌شوند و او نهایتا قادر به‌ دفع‌ آنان‌ نخواهد شد.

سدی‌ می‌گوید: «فرشتگان‌ در راه‌ خود از نزد ابراهیم‌  علیه السلام  به‌سوی‌ شهر لوط، در نیم‌ روز به‌ رودخانه‌ سدوم‌ رسیدند و با دختر لوط روبرو شدند که‌ از آن‌ رودخانه ‌آب‌ می‌گرفت‌، گفتند: ای‌ دختر! آیا منزلی‌ هست‌ که‌ پذیرای‌ ما باشد؟ گفت‌: همین‌جا درنگ‌ کنید تا نزد شما برگردم‌. پس‌ نزد پدرش‌ رفت‌ و حکایت‌ را بازگفت‌... لوط آنان‌ را به‌ منزل‌ خویش‌ آورد به‌ طوری‌ که‌ جز خانواده‌اش‌ کسی ‌دیگر از آمدنشان‌ آگاه‌ نشد، اما زن‌ لوط از خانه‌ بیرون‌ رفت‌ و قومش‌ را از آمدن‌شان‌ آگاه‌ کرد و آنها به‌مجرد شنیدن‌ این‌ خبر، شتابان‌ به‌سوی‌ خانه‌ لوط روی ‌آوردند.

﴿وَجَاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِنْ قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ قَالَ یَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ٧٨ [هود: 78].

«و قوم‌ او شتابان‌ به‌سویش‌ آمدند» با هجوم‌ و تهدید. به‌ قولی‌: (یهرعون‌) بدین ‌معنی‌ است‌ که‌ آنان‌ می‌دویدند، گویی‌ برای‌ ارتکاب‌ عمل‌ زشت‌ لواط با میهمانان ‌لوط، به‌شتاب‌ از یک‌دیگر پیشی‌ می‌گیرند «و پیش‌ از آن‌، کارهایی‌ زشت ‌می‌کردند» یعنی‌: پیش‌ از آن‌ نیز، عادت‌ زشت‌ مقاربت‌ با مردان‌ در میانشان‌ مسلط بود. پس‌ چون‌ شیوه‌ فسق‌ و فجور، نزدشان‌ امری‌ عادی‌ بود، دیگر به‌ طور آشکارا و با حالت‌ هجومی‌، بسان‌ تندری‌ به‌سوی‌ لوط  علیه السلام  آمده‌ و به‌ منظور ارتکاب‌ این‌ عمل‌ با میهمانانش‌، قصد ایشان‌ کردند، لوط دفاع‌ کنان‌ به‌سوی‌ آنان‌ برخاست‌ و «گفت‌: ای‌ قوم‌ من‌! اینان‌ دختران‌ منند، آنان‌ برای‌ شما پاکیزه ‌ترند» به‌ قولی‌: مراد لوط  علیه السلام  این‌ بود که‌ با دخترانم‌ ازدواج‌ کنید. بدین‌گونه‌ بود که‌ او خواست‌ تا دختران‌ خویش‌ را سپر نگهبان‌ میهمانانش‌ گرداند و این‌ منتهای‌ کرم‌ و بزرگواری‌ است‌. یادآور می‌شویم‌ که‌ در عهد وی‌، به ‌نکاح‌ دادن‌ زنان‌ مسلمان‌ برای‌ کفار جایز بود. و به‌ قولی‌: مرادش‌ از این‌ سخن‌ که‌ (اینان‌ دختران‌ منند)، تمام‌ زنان‌ آن‌ شهر بود زیرا پیامبر یک‌ قوم‌، پدر همگی‌شان‌ است‌، گویی‌ او توجه‌شان‌ را به‌سوی ‌زنانشان‌ معطوف‌ ساخت‌. به‌ قولی‌ دیگر: این‌ سخن‌ از سوی‌ لوط به‌ شیوه‌ مدافعه ‌صادر شد تا میهمانانش‌ را به‌ عافیت‌ برگرداند. پس‌ او از این‌ سخنش‌ حقیقت‌ را اراده‌ نداشت‌ و منظورش‌ این‌ نبود که‌ حتما دخترانش‌ را به‌ عقد نکاح‌ آنان‌ درمی‌آورد «آنان‌ برای‌ شما پاکیزه‌ترند» یعنی‌: حلال‌تر و پاک‌ترند «پس‌، از خدا بترسید» با ترک‌ آن‌ عمل‌ زشت‌ و انجام‌ این‌ امر مباح‌ «و مرا در باب‌ میهمانانم‌ رسوا نکنید» این‌ ننگ‌ و رسوایی‌ را در حق‌ میهمانانم‌ بر من‌ روا ندارید «آیا در میان‌ شما هیچ‌ مرد رشیدی‌ نیست‌» تا شما را به‌ ترک‌ این‌ عمل‌ زشت‌ ارشاد کرده‌ و از آن‌ بازدارد؟.

﴿قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ٧٩ [هود: 79].

«گفتند: تو خوب‌ می‌دانی‌ که‌ ما را به‌ دخترانت‌ هیچ‌ حقی‌ نیست‌» یعنی‌: تو می‌دانی‌که‌ ما به‌ دخترانت‌ هیچ‌ شهوت‌ و حاجتی‌ نداریم‌. به‌ قولی‌: آنها قبلا از دختران ‌لوط  علیه السلام  خواستگاری‌ کرده‌ بودند، اما او خواسته‌ آنان‌ را رد کرده‌ بود، از این‌ رو این‌ سخن‌ را گفتند «و تو خوب‌ می‌دانی‌ که‌ ما چه‌ می‌خواهیم‌» یعنی‌: تو می‌دانی‌ که‌ ما امردان‌ را می‌خواهیم‌، نه‌ زنان‌ را.

﴿قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلَى رُکْنٍ شَدِیدٍ٨٠ [هود: 80].

«لوط گفت‌: کاش‌ برای‌ مقابله‌ با شما قوتی‌ می‌داشتم‌» یعنی‌: ای‌ کاش‌ بر دفع ‌کردن‌ شما قادر می‌بودم‌، یا یار و مددکاری‌ را با خود می‌یافتم‌ که‌ به‌ همکاری‌ وی ‌شما را خرد و خوار سازم‌ «یا به‌ رکنی‌ شدید پناه‌ می‌جستم‌» یا کاش‌ می‌توانستم‌ به ‌تکیه‌گاهی‌ استوار، مکانی‌ امن‌ و دژی‌ مستحکم‌ پناه‌ گیرم‌. به‌ قولی‌: هدف‌ وی‌ از «رکن‌ شدید»، قوم‌ و قبیله‌ قوی‌ و زورآوری‌ بود که‌ از وی‌ حمایت‌ کند زیرا لوط  علیه السلام  خود با آن‌ قوم‌ هیچ‌ نسبت‌ عشیره‌ای‌ و قومی‌ نداشت‌، چه‌ او از اهالی‌ عراق ‌بود. یعنی‌: ای‌ کاش‌ یکی‌ از این‌ دو امر برایم‌ فراهم‌ می‌بود: نیرومندی‌ و قدرت‌، یا قوم‌ و قبیله‌ زورآور که‌ اگر چنین‌ می‌بود، یقینا شما را با تمام‌ شدت‌ از هتک ‌حرمت‌ به‌ حریم‌ خانه‌ و میهمانانم‌ باز می‌داشتم‌ و در مقابل‌ شما سخت‌ مقاومت ‌نموده‌ و شما را چنان‌ سرکوب‌ می‌کردم که‌ درس‌ عبرتی‌ برای‌ دیگران‌ گردد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمده‌ است‌ که ‌فرمودند: «رحمت‌ خداوند بر لوط باد، در حقیقت‌ او به‌ تکیه‌گاهی‌ استوار پناه ‌می‌جست‌»، یعنی‌: حمایت‌ خدای‌ متعال‌.

﴿قَالُوا یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَلَا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ٨١ [هود: 81].

فرشتگان‌ «گفتند: ای‌ لوط! همانا ما فرستادگان‌ پروردگار توییم‌» یعنی‌: تکیه‌گاهت ‌سخت‌ محکم‌ و استوار است‌ زیرا ما فرستادگان‌ پروردگار تو هستیم‌ و بنابراین‌ «آنان‌ هرگز به‌ تو دست‌ نخواهند یافت‌» هرگز قدرت‌ آن‌ را نخواهند یافت‌ که‌ بر تو دست‌ یافته‌ و گزندی‌ به‌ تو برسانند زیرا ما فرشتگان‌ خداییم‌ که‌ ما را به‌سویت ‌فرستاده‌ است‌ تا از تو و مؤمنان‌ دفاع‌ کرده‌ و کفار فجار را به‌ هلاکت‌ رسانیم‌. آن‌گاه‌ به‌ وی‌ دستور دادند تا از میانشان‌ بیرون‌ رود و گفتند: «پس‌ پاسی‌ از شب‌گذشته‌» یعنی‌: در ساعتی‌ از شب‌ که‌ تاریک‌ باشد «کسان‌ خود را ببر» با خود به ‌قصد کوچ‌ از این‌ شهر «و هیچ‌ کس‌ از شما نباید واپس‌ بنگرد» یعنی‌: هیچ‌کس‌ از شما نباید به‌ دنبال‌ خود نگاه‌ کند، یا نباید به‌ آنچه‌ که‌ پشت‌ سر خود از مال‌ و غیره‌ دارد، مشغول‌ شود «مگر زنت‌» یعنی‌: لیکن‌ زنت‌ از این‌ دستور مخالفت‌ کرده‌ و به ‌واپس‌ می‌نگرد زیرا «که‌ به‌ او رسیدنی‌ است‌ آنچه‌ به‌ آنان‌ رسد» از عذاب‌ «بی‌گمان ‌وعده‌گاه‌ آنان‌ صبح‌ است‌» گویی‌ لوط  علیه السلام  پرسید: وعده‌گاه‌ نابودیشان‌ چه‌ وقت ‌است‌؟ پس‌ به‌ او گفته‌ شد: صبح‌ هنگام‌! گویی‌ او مدتی‌ سریعتر از این‌ را خواست‌ پس‌ به‌ او گفتند: «آیا صبح‌ نزدیک‌ نیست‌؟» خداوند عزوجل صبح‌ را وقت‌ هلاک‌شان ‌گردانید زیرا مردم‌ در آن‌ هنگام‌ در آرامش‌ به‌سر می‌برند و از سوی‌ دیگر، آنها در آن‌ وقت‌ در منازل‌ خود مجتمع‌ اند و برای‌ پرداختن‌ به‌ مشاغل‌ و کارهای‌ خود، پراکنده‌ نشده‌اند.

﴿فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ٨٢ [هود: 82].

«پس‌ چون‌ فرمان‌ ما آمد» بر وقوع‌ عذاب‌ «آن‌ شهر را زیر و زبر کردیم‌» یعنی‌: شهر لوط و نواحی‌ آن‌ را چنان‌ واژگون‌ کردیم‌ که‌ بلندای‌ آن‌ زیرین‌ آن‌ شد و زیرین ‌آن‌ بلندای‌ آن‌. به‌ قولی‌: خداوند عزوجل به‌ جبرئیل‌  علیه السلام  فرمان‌ داد که‌ آن‌ منطقه‌ را به‌وسیله‌ بال‌ خود از زمین‌ برداشته‌ و با ساکنانش‌ جملگی‌ واژگون‌ کند و او چنین‌ کرد «و بر آن‌، سنگ‌ پاره‌هایی‌ از سجیل‌ لایه‌ به‌ لایه‌ باراندیم‌» یعنی‌: بر آنها سنگ‌ و گل ‌پیاپی‌، لایه‌ به‌ لایه‌، بعضی‌ بر بالای‌ بعضی‌ دیگر باراندیم‌. سجیل‌: گلی‌ است‌ که‌ با پختن‌ در کوره‌، یا غیر آن‌ به‌ سنگ‌ تبدیل‌ می‌شود. از عبدالله بن‌ عباس‌ رضی الله عنه  نقل‌ شده‌است‌ که‌ فرمود: «سجیل‌، معرب‌ سنگ‌ و گل‌ است‌ و این‌ کلمه‌ در اصل‌ فارسی ‌است‌».

﴿مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ وَمَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ٨٣ [هود: 83].

«سنگ‌هایی‌ که‌ نزد پروردگارت‌ نشان‌ کرده‌ بود» یعنی‌: آن‌ سنگها در خزانه‌های‌ پروردگارت‌، یا در حکم‌ وی‌ نشانه‌گذاری‌ شده‌ بود و نشانه‌ قومی‌ را داشت‌ که‌ به‌ آن‌ رجم‌ می‌شوند. به‌ قولی‌: بر سنگ‌ها علامت‌هایی‌ مانند مهر نهاده‌ شده‌ بود. به‌ قولی‌دیگر: بر هر سنگی‌ نام‌ کسی‌ که‌ باید بر او زده‌ شود، نوشته‌ شده‌ بود. بایسته ‌یادآوری‌ است‌ که‌ شهرهای‌ قوم‌ لوط در میان‌ شام‌ و مدینه‌ منوره‌ قرار دارد و از مردم‌ مکه‌ ـ که‌ در هنگام‌ نزول‌ آیه‌ از ستمکاران‌ مشرک‌ بودند ـ دور نیست‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «در آخر امت‌ من‌ قومی‌ خواهند آمد که‌ مردانشان ‌به‌ مردان‌ اکتفا می‌کنند و زنانشان‌ به‌ زنان‌ پس‌ چون‌ وضع‌ چنین‌ شد، شما عذاب‌ قوم ‌لوط را انتظار داشته‌ باشید: این‌که‌ خدای‌  عزوجل برآنان‌ سنگهایی‌ از سجیل‌بفرستد. سپس‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آخر این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند: ﴿وَمَا هِیَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ بِبَعِیدٖ: «این‌ نقمت‌ و عذاب‌ سخت‌ از ستمگران‌ دور نیست‌».

ابن‌کثیر می‌گوید: «امام‌ شافعی‌ ـ در روایتی‌ از وی‌ ـ و جمعی‌ دیگر از علما برآنند که‌: لواط کار باید کشته‌ شود، چه‌ محصن‌ باشد چه‌ غیر محصن‌. اما امام ‌ابوحنیفه‌ بر آن‌ است‌ که‌ لواط کار باید از مکان‌ بلندی‌ به‌ پایین‌ افگنده‌ شود، آن‌گاه‌ اگر زنده‌ ماند، با پرتاب‌ سنگ‌ مورد هدف‌ قرار داده‌ شود»[3].

﴿وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّی أَرَاکُمْ بِخَیْرٍ وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ٨٤ [هود: 84].

«و» فرستادیم‌ «به‌سوی‌ مدین‌ برادرشان‌ شعیب‌ را» یعنی‌: به‌سوی‌ قوم‌ مدین ‌برادر نسبی‌شان‌ شعیب‌  علیه السلام  را فرستادیم‌. قوم‌ مدین‌ را به‌ نام‌ پدرشان‌ مدین ‌بن‌ابراهیم‌، «مدین‌» نامیدند و داستان‌شان‌ در سوره‌ اعراف‌: «آیات‌ 85 ـ 93» گذشت‌. شعیب‌  علیه السلام  را خطیب‌ انبیا نامیده‌اند، به‌ سبب‌ آن‌که‌ او در امر دعوت‌، به‌ رسایی‌ و شیوایی‌ هر چه‌ تمام‌ با قومش‌ گفت‌وگو و محاجه‌ می‌کرد «گفت‌: ای‌ قوم‌ من‌! خدا را بپرستید، برای‌ شما جز او معبودی‌ نیست‌» بدین‌گونه‌ او مانند همه‌ پیامبران  علیهم السلام ، دعوت‌ خویش‌ را با ندای‌ توحید آغاز کرد «و پیمانه‌ و ترازو را کم‌ نکنید» بلکه‌ آن‌را به‌ تمام‌ و کمال‌ بپردازید «به‌ راستی‌ من‌ شما را در نعمت‌ می‌بینم‌» یعنی‌: من‌ شما را در ثروت‌ و رفاه‌ و آسایش‌ می‌بینم‌ پس‌ نعمت‌ خدا عزوجل را بر خود با معصیت‌ وی ‌و زیان‌رسانی‌ به‌ بندگانش‌ تغییر ندهید زیرا در این‌ نعمت‌ چنان‌ گشایشی‌ فراروی‌ شما قرار دارد که‌ شما را از گرفتن‌ اموال‌ مردم‌ به ‌ناروا، بی‌نیاز می‌کند «و در حقیقت‌، من ‌بر شما از عذاب‌ روزی‌ فراگیر می‌ترسم‌» که‌ هیچ‌ یک‌ از شما را استثنا نکند و کسی‌ از شما را از آن‌ گریزگاه‌ یا پناهگاهی‌ نباشد. مراد از این‌ عذاب‌ فراگیر، یا عذاب ‌ریشه‌کن‌ کننده‌ در دنیا، یا عذاب‌ آخرت‌ است‌.

﴿وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ٨٥ [هود: 85].

«و ای‌ قوم‌ من‌! پیمانه‌ و ترازو را تمام‌ و کمال‌ دهید به‌ قسط» یعنی‌: به‌ عدل‌ و داد که‌ این‌ عدل‌ و داد عبارت‌ از عدم‌ کاستن‌ و افزودن‌ در آن‌ است‌ «و به‌ مردم‌اجناسشان‌ را کم‌ ندهید» با کاستن‌ از حقشان‌؛ از طریق‌ غش‌ و خیانت‌، یا تردستی‌ و فریبکاری‌، یا معامله‌ به‌ شیوه‌ نادرست‌ و رویه‌ای‌ ناهنجار «و در زمین‌ فسادکنان ‌تبهکاری‌ نکنید» عیث‌: شدیدترین‌ فتنه‌ و فساد ـ مانند دزدی‌ و غارت‌ و راهزنی‌است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «هیچ‌ قومی‌ روش‌ کم‌فروشی‌ را در پیمانه‌ و ترازو در پیش‌ نگرفت‌ مگر این‌که‌ خدای‌  عزوجل آنان‌ را به‌ قحطی‌ و گرانی‌ مبتلا کرد».

﴿بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ٨٦ [هود: 86].

«باقیمانده‌ حلال‌ خدا برای‌ شما بهتر است‌» یعنی‌: خیر و برکت‌ در آن‌ چیزی ‌است‌ که‌ خداوند عزوجل از حلال‌ برای‌ شما باقی‌ می‌گذارد ـ بعد از تمام‌ و کمال‌ دادن‌ حقوق‌ مردم‌ به‌ عدل‌ و قسط ـ و در کم ‌دادن‌ و کم‌فروشی‌ و فساد در زمین‌ هیچ‌ خیر و برکتی‌ نیست‌ «اگر مؤمنید» زیرا این‌ مؤمنانند که‌ از حلال‌ خدا عزوجل بهره‌ می‌گیرند، نه‌ کفار «و بر شما نگهبان‌ نیستم‌» که‌ بر اعمال‌ شما نظارت‌ و مراقبت‌ و نگهبانی ‌کنم‌ و شما را در قبال‌ آن‌ محاسبه‌ کرده‌ پاداشتان‌ دهم‌ یا مجازاتتان‌ کنم‌ بلکه‌ من ‌ابلاغگری‌ بیش‌ نیستم‌.

﴿قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَصَلَاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ٨٧ [هود: 87].

«گفتند» قوم‌ شعیب‌  علیه السلام  به‌ شیوه‌ تهکم‌ و استهزا «ای‌ شعیب‌! آیا نمازت‌ به ‌تو دستور می‌دهد که‌ آنچه‌ را پدران‌ ما می‌پرستیده‌اند» از بتان‌ «ترک‌ کنیم‌؟» هدف‌شان‌ ازاین‌ سخن‌، به‌ ریشخند گرفتن‌ نماز شعیب‌  علیه السلام  بود. و از آنجا که‌ شعیب‌  علیه السلام  بسیار نماز می‌خواند، آنان‌ به‌ ویژه‌ از نماز یاد کردند. حسن‌ می‌گوید: «آری‌ والله! این‌ نماز شعیب‌  علیه السلام  بود که‌ به‌ او فرمان‌ می‌داد تا آنها پرستش‌ بتان‌ را ترک‌ کنند». «یا» آیا نمازت‌ به‌ تو دستور می‌دهد که‌ «در اموالمان‌ به‌ میل‌ خود تصرف‌ نکنیم‌» از گرفتن‌ و دادن‌ و افزودن‌ و کاستن‌؟ آخر این‌ اموال‌ ماست‌ پس‌ بر ما هیچ‌ حرج‌ و مانعی‌ نیست‌ که‌ در آنها هر طور که‌ می‌خواهیم‌ و می‌پسندیم‌ تصرف‌ کنیم‌ «بدون‌ شک‌ تو بردبار و رشیدی‌» این‌ سخن‌ را نیز به‌ شیوه‌ استهزا و تمسخر به‌ شعیب‌  علیه السلام  گفتند زیرا آنان ‌معتقد بودند که‌ او برخلاف‌ این‌ دو وصف‌ است‌. به‌ قولی‌: او در باور آنان‌ به ‌راستی‌ بردبار و فهیم‌ و فرزانه‌ بود لذا آن‌ امر و نهی‌هایی‌ را که‌ به‌ پندارشان‌ برخلاف ‌بردباری‌ و رشد بود، از وی‌ ناپسند شمردند.

﴿قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَرَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَى مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ٨٨ [هود: 88].

«گفت‌» شعیب‌  علیه السلام  در مقام‌ برپاداشتن‌ حجت‌ علیه‌ آنان‌، همانند هر پیامبر دیگری‌: «ای‌ قوم‌ من‌! به‌ من‌ خبر دهید اگر از جانب‌ پروردگار خود بر بینه‌ای ‌باشم‌» یعنی‌: اگر در آنچه‌ که‌ شما را به‌ آن‌ امر، یا از آن‌ نهی‌ می‌کنم‌ بر حجتی ‌روشن‌ از جانب‌ پروردگار خود قرار داشته‌ باشم‌ «و به‌ من‌ از جانب‌ خود روزی‌ نیک‌ داده‌ باشد» باز هم‌ سزاوار این‌ سرزنش‌ و این‌ گونه‌ برخوردی‌ هستم‌؟ آیا باز هم‌ امر و نهی‌ شما را به‌ صرف‌ این‌که‌ شما آن‌ را رد می‌کنید فروگذارم‌؟ نقل‌ است‌ که ‌شعیب‌  علیه السلام  توانگر بود و مال‌ بسیاری‌ داشت‌. ولی‌ به‌ قولی‌: هدفش‌ از «روزی ‌نیک‌» نبوت‌ بود. به‌ قولی‌ دیگر: هدف‌ وی‌ برخورداری‌ از اندیشه‌ و حکمت‌ بود «و من‌ نمی‌خواهم‌ که‌ در آنچه‌ شما را از آن‌ باز می‌دارم‌، با شما مخالفت‌ کنم‌» یعنی‌: در شأن‌ من‌ نیست‌ که‌ شما را از چیزی‌ نهی‌ کنم‌ و باز خود مرتکب‌ آن‌ گردم‌ «من ‌قصدی‌ جز اصلاح‌ ندارم‌» یعنی‌: از امر و نهیی‌ که‌ می‌کنم‌، قصدی‌ جز اصلاح‌ شما و دفع‌ فساد در دین‌ و معاملاتتان‌ ندارم‌ «تا آنجا که‌ بتوانم‌» تا حدی‌ که‌ در گنجایش‌توان‌ و طاقتم‌ باشد «و توفیق‌ من‌ جز به‌ تأیید خدا نیست‌» یعنی‌: من‌ پیامبر و هدایتگر و راهبر نشده‌ام‌ مگر به‌ تأیید خدای‌ سبحان‌ و توان‌بخشی‌ و فضل‌ و بخشایش‌ وی‌ برمن‌، در تفویض‌ این‌ موهبتهای‌ بزرگ‌ «بر او توکل‌ کردم‌» در تمام‌ امور خویش‌ «و به‌سوی‌ او باز می‌گردم‌» یعنی‌: تمام‌ امورم‌ را به‌ انتخاب‌ او تفویض‌ می‌کنم‌ و در همه‌ حال‌ به‌سوی‌ او باز می‌گردم‌.

﴿وَیَا قَوْمِ لَا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقَاقِی أَنْ یُصِیبَکُمْ مِثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعِیدٍ٨٩ [هود: 89].

«و ای‌ قوم‌ من‌! زنهار تا مخالفت‌ شما با من‌، شما را بدانجا نکشاند که‌ بلایی‌ مانندآنچه‌ به‌ قوم‌ نوح‌ یا قوم‌ هود یا قوم‌ صالح‌ رسید، به‌ شما نیز برسد» یعنی‌: مبادا دشمنی‌و ستیزه‌جویی‌، شما را به‌ تکذیب‌ من‌ وادارد که‌ در آن‌ صورت‌ مجازات‌ شما فرودآمدن‌ عذاب‌ خواهد بود چنان‌که‌ این‌ عذاب‌ بر پیشینیانتان‌ فرود آمد «و قوم ‌لوط چندان‌ از شما دور نیست‌» منطقه‌ آنها از منطقه‌ شما، یا زمان‌ آنها از زمان‌ شما دور نیست‌ زیرا قوم‌ لوط از نظر زمانی‌، نزدیکترین‌ قوم‌ نابود شده‌ به‌ شما هستند پس‌، اگر شما نیز مانند آنان‌ خدا عزوجل را عصیان‌ کنید، باید از تکرار ایامی‌ برخود مانند ایام‌ آنان‌ بیمناک‌ باشید.

از این‌ آیه‌ چنین‌ بر می‌آید که‌ ترتیب‌ میان‌ داستان‌ها در این‌ سوره‌، ترتیبی‌ زمانی ‌است‌، یعنی‌ از نظر زمان‌ ابتدا نوح‌، سپس‌ هود، بعد از آن‌ صالح‌، سپس‌ ابراهیم‌ و لوط و در نهایت‌ شعیب‌  علیهم السلام  می‌زیسته‌اند.

﴿وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ٩٠ [هود: 90].

«و از پروردگار خود آمرزش‌ بخواهید» در گناهان‌ گذشته‌ خود «سپس‌ به‌ درگاه‌ او توبه‌ کنید» از گناهانی‌ که‌ بعدا از شما سر می‌زند «همانا پروردگار من‌ مهربان‌» است ‌بر تائبان‌ و «دوستدار است‌» بندگان‌ به‌فرمان‌ را زیرا او آنچه‌ را که‌ مقتضای‌ محبت ‌است‌، با توبه‌کاران‌ آمرزش‌خواه‌ انجام‌ می‌دهد؛ از لطف ‌کردن‌ به‌ آنان‌، سوق ‌دادن‌ خیر به‌سویشان‌ و دفع‌ شر از ایشان‌.

﴿قَالُوا یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاکَ فِینَا ضَعِیفًا وَلَوْلَا رَهْطُکَ لَرَجَمْنَاکَ وَمَا أَنْتَ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ٩١ [هود: 91].

«گفتند: ای‌ شعیب‌! بسیاری‌ از آنچه‌ را که‌ می‌گویی‌، نمی‌فهمیم‌» تو به‌ ما خبرهایی‌ از عالم‌ غیب‌ می‌دهی‌ که‌ ما نسبت‌ به‌ آنها هیچ‌ آشنایی‌ و معرفتی‌ نداریم‌، همچون‌ خبر رستاخیز و حشر و نشر و ما آن‌ گونه‌ که‌ امور محسوس‌ قابل‌ مشاهده‌ را درک‌ می‌کنیم‌، این‌ سخنانت‌ را نمی‌فهمیم‌ و درک‌ نمی‌کنیم‌. یا معنی‌ این‌ است‌: ما صحت‌ و درستی‌ سخنانت‌ را در نمی‌یابیم‌ «و واقعا تو را در میان‌ خود ناتوان ‌می‌بینیم‌» یعنی‌: تو چنان‌ نیرویی‌ نداری‌ که‌ با آن‌ از خود در مقابل‌ ما دفاع‌ کنی‌ وتوان‌ مخالفت‌ با ما را داشته‌ باشی‌ «و اگر قبیله‌ تو نبود قطعا سنگسارت ‌می‌کردیم‌» رهط: عشیره‌ و قبیله‌ شخص‌اند که‌ او به‌ آنان‌ تکیه‌ کرده‌ و از توان‌ و نیرومندی‌ آنان‌ نیرو می‌گیرد. دلیل‌ این‌که‌ آنها قبیله‌ شعیب‌  علیه السلام  را مانع‌ زیان‌ رساندن ‌خود به‌ وی‌ معرفی‌ کردند ـ در حالی‌که‌ قبیله‌ وی‌ از نظر شمار اندک‌ و آنان‌ هزاران ‌هزار تن‌ بودند ـ این‌ بود که‌ قبیله‌ شعیب‌ نیز بر دین‌ و آیین‌ آن‌ کفار قرار داشتند. پس‌آنها چنین‌ وانمود کردند که‌ به‌ احترام‌ هم‌کیشان‌ خود و نه‌ به‌ خاطر ترس‌ از آنان‌، از شعیب‌ درمی‌گذرند «و تو بر ما عزیز نیستی‌» که‌ گرامی‌ات‌ بداریم‌ بلکه‌ سنگسار کردنت‌ را به‌ خاطر حرمتی‌ که‌ به‌ قبیله‌ات‌ قایل‌ هستیم‌، فروگذاشته‌ایم‌.

﴿قَالَ یَا قَوْمِ أَرَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَکُمْ ظِهْرِیًّا إِنَّ رَبِّی بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِیطٌ٩٢ [هود: 92].

«گفت‌» شعیب‌  علیه السلام  «ای‌ قوم‌ من‌! آیا قبیله‌ من‌ پیش‌ شما از خدا گرامی‌تر است‌؟» زیرا توهین‌ به‌ انبیا  علیهم السلام  در حقیقت‌ توهین‌ به‌ خدای‌  عزوجل می‌باشد پس ‌چگونه‌ شما به‌ خدای‌  عزوجل در مورد رعایت‌ حق‌ پیامبرش‌ حرمت‌ نگذاشته‌ و به ‌قبیله‌ام‌ بیشتر از حرمتی‌ که‌ به‌ خدا عزوجل قایلید، حرمت‌ می‌گذارید؟ «و خدا را» به‌سبب‌ عدم‌ اعتنا و ارج‌گذاری‌ به‌ پیامبری‌ که‌ به‌سوی‌ شما فرستاده‌ است‌ «پشت‌ سر خویش‌ گرفته‌اید» یعنی‌: او را فراموش‌ کرده‌ و با او همانند چیزی‌ که‌ پس‌ پشت ‌افگنده‌ می‌شود، رفتار کرده‌اید، بی‌آن‌که‌ هیچ‌ اهمیتی‌ به‌ او قایل‌ شوید؟ «درحقیقت‌ پروردگارم‌ به‌ آنچه‌ انجام‌ می‌دهید، احاطه‌ دارد» بنابراین‌، چیزی‌ از اعمال‌ شما بر او پنهان‌ نمانده‌ و او شما را در برابر آن‌ مجازات‌ می‌کند.

﴿وَیَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَکَانَتِکُمْ إِنِّی عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَمَنْ هُوَ کَاذِبٌ وَارْتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ٩٣ [هود: 93].

و چون‌ شعیب‌  علیه السلام  اصرار آنان‌ بر کفر و تصمیم‌شان‌ بر دین‌ پدران‌شان‌ و عدم‌ تأثیر پندواندر ز را در آنان‌ دید، از آنان‌ مأیوس‌ شد و آنان‌ را تهدید کرد که‌ هر چه‌ در توان‌ و امکان‌ دارند، فروگذار نکنند: «و ای‌ قوم‌ من‌! بر حالت‌ خود عمل‌ کنید» علی‌مکانتکم‌: بر روش‌ و حالت‌ و بر حسب‌ توان‌ و امکانات‌ خود عمل‌ کنید «همانا من‌نیز عمل‌ می‌کنم‌» بر حسب‌ امکانات‌ و به‌ شیوه‌ خودم‌ «به‌ زودی‌ خواهید دانست‌» فرجام‌ حال‌ و اعمالتان‌ را که‌ مبتنی‌ بر عبادت‌ غیر خداوند عزوجل و زیان‌ رساندن‌ به‌ بندگانش‌ می‌باشد، آری‌! خواهید دانست‌ «که‌ عذاب‌ رسوا کننده‌» و خوارکننده‌ فضیحت‌بار «بر چه‌ کسی‌ فرود می‌آید و دروغگو کیست‌؟» آیا من‌ عذاب‌شونده‌ خواهم‌ بود یا شما؟ آیا من‌ در دعوت‌ و پیام‌ خویش‌ دروغگو بوده‌ام‌، یا شما در انکار و استکبار و سخنان‌ باطلتان‌؟ قطعا عذاب‌ او، گریبانگیر مستکبران‌ و برتری‌طلبان‌ می‌شود «و انتظار برید که‌ من‌ هم‌ با شما منتظرم‌» حکمی‌ را که‌ خداوند عزوجل در میان‌ من‌ و شما فیصله‌ می‌کند.

﴿وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا شُعَیْبًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ٩٤ [هود: 94].

«و چون‌ فرمان‌ ما آمد، شعیب‌ و کسانی‌ را که‌ با او ایمان‌ آورده‌ بودند، به‌ رحمتی‌ ازجانب‌ خویش‌» که‌ همانا هدایت ‌کردن‌شان‌ به‌ راه‌ ایمان‌ بود «نجات‌ دادیم‌» از عذاب ‌خفت‌بار «و کسانی‌ را که‌ ستم‌ کرده‌ بودند» به‌ دیگران‌؛ با گرفتن‌ اموالشان‌ به ‌ناحق‌ وستم‌ کرده‌ بودند بر خود؛ با تصمیم‌ و پای‌فشردن‌ بر کفر «بانگ‌ سخت ‌فروگرفت‌» جبرئیل‌  علیه السلام  بر آنان‌ چنان‌ بانگی‌ برآورد و آن‌ بانگ‌ وی‌ چنان‌ سخت‌ و مرگبار بود که‌ همه‌ قالب‌ تهی‌ کردند و ارواح‌ از اجسادشان‌ رخت‌ بربست‌ «پس‌ در خانه‌هایشان‌ از پا در آمدند» تفسیر (جاثمین‌) در آیه‌ (67) گذشت‌.

﴿کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلَا بُعْدًا لِمَدْیَنَ کَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ٩٥ [هود: 95].

«گویی‌ در آن‌ خانه‌ها هرگز اقامت‌ نداشته‌اند» یعنی‌: گویی‌ هرگز در خانه‌ها و کاشانه‌هایشان‌ زندگی‌ نکرده ‌بودند «آگاه‌ باش‌، دوری‌ باد بر مردم‌ مدین‌، همان‌ گونه‌ که ‌ثمود دور افتادند» بعدا: یعنی‌ مرگ‌ بر مردم‌ مدین‌، همان‌گونه‌ که‌ ثمود هلاک ‌شدند.

﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِینٍ٩٦ [هود: 96].

«و به‌ راستی‌، موسی‌ را با آیات‌ خود» تورات‌ «و با سلطانی‌ مبین‌ فرستادیم‌» سلطان‌ مبین‌: معجزات‌ روشن‌ و حجتهای‌ آشکار است‌. به‌ قولی‌ مراد از «آیات‌»، معجزات‌ نه‌گانه‌ای‌ است‌ که‌ در سوره‌ «اسراء» بیان‌ شد و مراد از «سلطان‌»، معجزه‌ تبدیل‌ شدن‌ عصا به‌ اژدهاست‌.

﴿إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ٩٧ [هود: 97].

«به‌سوی‌ فرعون‌ و ملأ وی‌» ملأ: اشراف‌ و سران‌ قوم‌اند که‌ سایر قوم‌ در هر امر کوچک‌ و بزرگی‌، پیرو آنان‌ می‌باشند «ولی‌ سران‌ از امر فرعون‌ پیروی ‌کردند» یعنی‌: از فرمان‌ وی‌ بر کفر پیروی‌ کردند. همچنین‌ محتمل‌ است‌ که‌ مراد از «امر» فرعون‌، راه‌ و روش‌ وی‌ باشد «و فرمان‌ فرعون‌ صواب‌ نبود» برشید: یعنی ‌اصلا در فرمان‌ وی‌ رشد و صوابی‌ وجود نداشت‌ بلکه‌ فرمان‌ وی‌ یکسره‌ گمراهی‌ و اغواگری‌ و عناد بود.

﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ٩٨ [هود: 98].

«او روز قیامت‌ پیشاپیش‌ قومش‌ می‌رود» یعنی‌: فرعون‌ در سبقت‌گرفتن‌ به‌سوی‌ آتش‌ دوزخ‌ پیشاهنگ‌ آنهاست‌، همچنان‌ که‌ در دنیا جلودار آنان‌ در کفر بود و از او پیروی‌ می‌کردند «پس‌ آنان‌ را به‌ آتش‌ درمی‌آورد» او پیشاپیش‌ آنان‌ در حرکت ‌است‌ و از او پیروی‌ می‌کنند تا آنان‌ را یکجا با خود وارد دوزخ‌ می‌کند «و دوزخ‌ چه ‌ورودگاه‌ بدی‌ برای‌ واردان‌ است‌» ورد: آبی‌ است‌ که‌ شتر برآن‌ وارد می‌شود تا رفع‌ عطش‌ کند. و کسی‌ که‌ به‌ آب‌ در می‌آید، برای‌ آن‌ در می‌آید که‌ گرمای‌ عطش‌ را از خود فرونشاند در حالی‌که‌ آتش‌ دوزخ‌ ضد آن‌ است‌. پس‌ تعبیر (بئس‌ الورد المورود) متضمن‌ پیامی‌ بس‌ هولناک‌ برای‌ دوزخیان‌ است‌.

﴿وَأُتْبِعُوا فِی هَذِهِ لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ٩٩ [هود: 99].

«و از پی‌ آنان‌ لعنتی‌ آورده‌ شد» یعنی‌: خدای‌  عزوجل بعد از نابود کردن‌ فرعون‌ و سران‌ قومش‌، آنان‌ را به‌ لعنت‌ بدرقه‌ کرد، یعنی‌: از رحمت‌ خویش‌ طرد کرد «و روز قیامت‌ نیز» به‌ لعنت‌ بدرقه‌ می‌شوند و اهل‌ محشر آنان‌ را لعنت‌ می‌کنند. پس ‌لعنت‌ در دنیا و آخرت‌ همیشه‌ بدرقه‌ راه‌ و گریبانگیر حالشان‌ است‌ «چه‌ بد عطیه‌ای‌ است‌ که‌ به‌ آنان‌ داده‌ شده‌» یعنی‌: این‌ لعنت‌ پیوسته‌ و همیشگی‌ چه‌ بد عطا و اعانه‌ای‌ است‌ که‌ به‌ آنان‌ داده‌ شده‌!.

﴿ذَلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْقُرَى نَقُصُّهُ عَلَیْکَ مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِیدٌ١٠٠ [هود: 100]بعد از آن‌ که‌ خداوند عزوجل داستان‌ مجموعه‌ای‌ از پیامبران‌ را در این‌ سوره‌ بیان‌ کرد، می‌فرماید: «این‌» اخباری‌ که‌ در این‌ سوره‌ حکایت‌ کردیم‌ «از اخبار آن ‌شهرهاست‌ که‌ آن‌ را بر تو حکایت‌ می‌کنیم‌، بعضی‌ از آنها» یعنی‌: بعضی‌ از آن‌ شهرها «هنوز بر سر پا هستند» بر سقفها و ستونهای‌ خود «و بعضی‌ بر باد رفته‌اند» حصید: درو و ویران‌ شده‌اند به‌ طوری‌ که‌ مبانی‌ و ساختمانهای‌ آنها فروافتاده‌ و نابود شده‌است‌ تا بدانجا که‌ از آنها اثری‌ هم‌ برجای‌ نمانده‌ است‌.

خداوند متعال‌ در این‌ آیه‌، نوع‌ اول‌ از آن‌ شهرها را به‌ کشتزاری‌ تشبیه‌ کرد که‌ بر ساقه‌ خویش‌ ایستاده‌ است‌ و نوع‌ دوم‌ را به‌ کشتزاری‌ که‌ درو شده‌ است‌.

﴿وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ لَمَّا جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَمَا زَادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ١٠١ [هود: 101].

«و ما به‌ آنان‌ ستم‌ نکردیم‌» با نابود کردنشان‌ به‌ وسیله‌ عذاب‌ «ولی‌ آنان‌ خود بر خویشتن‌ ستم‌ کردند» با کفر و معاصی‌ای‌ که‌ سبب‌ نابودی‌ است‌ لذا این‌ خود آنان ‌بودند که‌ نابودی‌ را برای‌ خود خریدند «پس‌ چون‌ فرمان‌ پروردگارت‌» یعنی‌: عذاب ‌وی‌ «آمد، معبوداتشان‌ که‌ آنها را بجز خدا می‌خواندند، هیچ‌ دفع‌ نکردند از آنان‌» عذاب‌ را «و جز بر هلاکت‌ آنان‌ نیفزودند» یعنی‌: بتانی‌ که‌ آنها عبادت ‌می‌کردند، جز هلاکت‌ و زیان‌ بر آنها نیفزودند در حالی‌که‌ آنها بر این‌ باور بودند که‌ بتان‌ در به‌چنگ‌ آوردن‌ منافع‌، یاریشان‌ می‌رسانند.

﴿وَکَذَلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِیَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ١٠٢ [هود: 102].

«و گرفتن‌ پروردگارت‌ این‌گونه‌ است‌؛ وقتی‌ که‌ شهرها را» یعنی‌: مردم‌ شهرها را «در حالی‌که‌ ستمگر باشند فرومی‌گیرد» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ در حالی‌ اهالی‌ آن‌ شهرها را فرومی‌گیرد که‌ ستمگر باشند «بی‌گمان‌ گرفتن‌ او» یعنی‌: مجازات‌ و عذاب‌ او «دردناک‌ و سخت‌» و سهمگین‌ و سنگین‌ «است‌» این‌ هشداری‌ است‌ به‌ هر ستمگری‌ که‌ نباید به‌ مهلت‌ خدای‌  عزوجل مغرور شود. چنان‌که‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابوموسی‌ اشعری‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «همانا خدای‌ سبحان‌ به‌ ظالم‌ مهلت‌ می‌دهد تا این‌که‌ چون‌ او را گرفت‌، دیگر رهایش‌ نمی‌کند»، سپس‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند: ﴿وَکَذَٰلِکَ أَخۡذُ رَبِّکَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِیَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِیمٞ شَدِیدٌ﴾.

﴿إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الْآخِرَةِ ذَلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ١٠٣ [هود: 103].

«قطعا در این‌» یادآوری‌ها و در این‌ داستانها «آیتی‌ است‌» یعنی‌: عبرت‌ و اندرزی‌ است‌ «برای‌ کسی‌ که‌ از عذاب‌ آخرت‌ می‌ترسد» زیرا فقط آنانند که‌ از عبرتها درس‌ گرفته‌ و از موعظه‌ها پند می‌گیرند «آن‌ روز، روزی‌ است‌ که‌ مردم‌ درآن‌ گرد آورده ‌می‌شوند» همگی‌ از اول‌ تا آخر، برای‌ محاسبه‌ و دریافت‌ پاداش‌ یا مجازاتشان‌ «وآن‌ روز، روزی‌ است‌ که‌ جملگی‌ درآن‌ حاضر کرده‌ می‌شوند» یعنی‌: اهل‌ محشر جملگی ‌اعم‌ از فرشتگان‌، پیامبران‌ و خلایق‌ ـ انس‌، جن‌، پرندگان‌، جانوران‌ و جنبندگان‌ ـ در آن‌ احضار می‌شوند.

﴿وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ١٠٤ [هود: 104].

«و ما آن‌ را» یعنی‌: روز قیامت‌ را «جز تا زمان‌ معینی‌» که‌ به‌ شمار و عدد معلوم ‌است‌ «به‌ تأخیر نمی‌افگنیم‌» و بعد از آن‌ مدت‌، ویرانی‌ دنیا و تحقق‌ جزا را مقدر کرده‌ ایم‌.

﴿یَوْمَ یَأْتِ لَا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ١٠٥ [هود: 105].

«روزی‌ است‌» روز قیامت‌ «که‌ چون‌ فرا رسد، هیچ‌کس‌ سخن‌ نگوید» در باب‌ حجت‌ یا شفاعتی‌ «جز به‌ اذن‌ وی‌» در سخن‌ گفتن‌ به‌ این‌ حجت‌ یا شفاعت‌ زیرا کار در آن‌ روز تنها از آن‌ خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ است‌ و هیچ‌ شفاعتگری‌ نیست‌ مگر بعد از اذن‌ وی‌ «آن‌گاه‌ بعضی‌ از آنان‌ تیره‌بخت‌ و بعضی‌ نیکبخت‌ هستند» یعنی‌: آن‌ وقت‌ مردم‌ به‌ دو گروه‌ تقسیم‌ می‌شوند: اصحاب‌ دوزخ‌ که‌ شقی‌ و نگونبخت‌اند و اصحاب‌ بهشت‌ که‌ سعید و نیکبخت‌ اند.

﴿فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَشَهِیقٌ١٠٦ ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَشَهِیقٌ١٠٦ [هود: 106].

«اما آنان‌ که‌ تیره‌ بخت‌ شده‌اند» از کفار و گنهکاران‌. یعنی‌: در سرنوشت‌شان‌ به‌سبب‌ کفر و فساد اعمال‌شان‌، شقاوت‌ و تیره‌بختی‌ نوشته‌ شده‌ است‌ «پس‌ در آتش ‌باشند، برای‌ آنان‌ در آنجا فریاد و عربده‌ای‌ است‌» زفیر: بیرون‌ آوردن‌ نفس‌ همراه‌ با آواز و ناله‌ سخت‌ از اثر شدت‌ درد سینه‌هایشان‌ است‌. زفیر در اصل‌، همان‌ مقدمه ‌عرعر خر است‌. شهیق‌: دم‌ فروبردن‌، یعنی‌ ضد زفیر است‌.

﴿خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِمَا یُرِیدُ١٠٧ [هود: 107].

«تا آسمانها و زمین‌ برجاست‌، در آن‌ ماندگارند» یعنی‌: آنان‌ در دوزخ‌ به‌ طور ابدی‌ ماندگارند که‌ این‌ امر هیچ‌ انقطاع‌ و انتهایی‌ ندارد. مراد از آسمان‌ها و زمین‌، آسمان‌ها و زمین‌ آخرت‌ است‌. به‌ قولی‌: مراد جاودانگی‌ کفار در دوزخ‌ بر سبیل ‌تمثیل‌ است‌ چنان‌که‌ اعراب‌ می‌گویند: «چنین‌ و چنان‌... نمی‌کنم‌ تا کبوتر آواز بخواند، ستاره‌ بدرخشد و تا آسمان‌ و زمین‌ پابرجا باشند». «مگر آنچه‌ پروردگارت ‌بخواهد» از واپس‌ افگندن‌ گروهی‌ از آنان‌ از همراهی‌ با این‌ قافله‌ ابدی‌؛ به‌ سبب ‌وجود چیزی‌ از ایمان‌ در دل‌هایشان‌. به‌ قولی‌: مراد از این‌ استثنا، گنهکاران ‌مؤمن‌اند که‌ از دوزخ‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شوند «زیرا پروردگار تو همان‌ کند» در دنیا وآخرت‌ «که‌ خواهد».

همان‌ طوری‌ که‌ از نقل‌ دو قول‌ یاد شده‌ نیز بر می‌آید، مفسران‌ در این‌ امر که ‌مراد از این‌ استثنا کیست‌، بر چندین‌ قول‌ اختلاف‌ نظر دارند؛ ابن‌جریر طبری‌ بسیاری‌ از این‌ اقوال‌ را نقل‌ کرده‌ و سپس‌ از میان‌ آنها این‌ قول‌ را انتخاب‌ نموده‌است‌: «استثنا، به‌ گنه‌کارانی‌ از اهل‌ توحید بر می‌گردد که‌ خدای‌ ارحم‌الراحمین‌ آنها را به‌سبب‌ شفاعت‌ شفاعتگران‌ از دوزخ‌ بیرون‌ می‌آورد، سپس‌ «رحمت‌» وی ‌در می‌رسد و کسانی‌ را که‌ هرگز عمل‌ خیری‌ انجام‌ نداده‌ اما روزی‌ از روزگاران‌، کلمه‌ (لا إله إلا الله) را بر زبان‌شان‌ جاری‌ کرده‌اند، از دوزخ‌ بیرون‌ می‌آورد چنان‌که ‌احادیث‌ صحیح‌ از رسول‌ گرامی‌ اسلام‌ صلی الله علیه و آله و سلم  مبین‌ این‌ امر است‌ و بعد از آن‌، در دوزخ‌ جز کسی‌که‌ جاودانه‌ بودن‌ در آن‌ بر وی‌ ثابت‌ و مؤکد شده‌ است‌، باقی‌نمی‌ماند». و این‌ قولی‌ است‌ که‌ بسیاری‌ از علمای‌ متقدم‌ و متأخر برآنند. از عمر رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «اگر اهل‌ دوزخ‌ به‌ اندازه‌ ریگهای‌ بیابان‌ هم‌در دوزخ‌ بمانند، قطعا برای‌شان‌ روزی‌ خواهد بود که‌ در آن‌ از دوزخ‌ بیرون‌ آورده‌می‌شوند» والله اعلم‌.

﴿وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّکَ عَطَاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ١٠٨ [هود: 108].

«و اما کسانی‌که‌ نیکبخت‌ شده‌اند» یعنی‌: سعادت‌ و نیکبختی‌ در حق‌شان‌ نوشته‌ شده‌ است‌ ـ به‌ سبب‌ ایمان‌ و اعمال‌ صالح‌شان‌ «تا آسمان‌ها و زمین‌ برجاست‌، دربهشت‌ جاودانند مگر آنچه‌ پروردگارت‌ بخواهد» از واپس‌ افگندنشان‌ در قبرهایشان‌ و در محشر ـ قبل‌ از ورود به‌ بهشت‌. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «استثنا در اینجا ناظر بر این‌ معنی‌ است‌ که‌ دوام‌آوردنشان‌ در بهشت‌، امری‌ واجب‌ باالذات‌ نیست‌ بلکه‌ به‌مشیت‌ خداوند عزوجل موکول‌ است‌». «این‌ بخششی‌ غیر منقطع‌ است‌» یعنی‌: تا بی‌نهایت‌ پیوسته‌ و بادوام‌ است‌ و هرگز گسستنی‌ و بریدنی‌ نیست‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «خداوند عزوجل بعد از استثنای‌ فوق‌ و ذکر مشیت‌، این‌ جمله‌ را آورد تا کسی‌ گمان‌ نکند که‌ بهشت‌ را بر بهشتیان‌ انقطاع‌ و گسستی‌ است‌ بلکه‌ ماندگار بودن‌ همیشگی‌ آنها در آن‌، امری‌ حتمی‌ و برگشت ‌ناپذیر است‌».

﴿فَلَا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِمَّا یَعْبُدُ هَؤُلَاءِ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا کَمَا یَعْبُدُ آبَاؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ غَیْرَ مَنْقُوصٍ١٠٩ [هود: 109].

«پس‌ در باره‌ آنچه‌ که‌ این‌ گروه‌ می‌پرستند، در شبهه‌ مباش‌» یعنی‌: در بطلان ‌آنچه‌ که‌ مشرکان‌ از بتان‌ می‌پرستند، هیچ‌ شک‌ و تردیدی‌ نداشته‌ باش‌، بتانی‌ که‌ نه ‌به‌ رساندن‌ سودی‌ قادرند و نه‌ به‌ دفع‌ زیانی‌ «آنان‌ جز همان‌گونه‌ که‌ قبلا پدران‌شان ‌می‌پرستیدند، نمی‌پرستند» یعنی‌: هرگز نقل‌ صحیحی‌ از جانب‌ خداوند عزوجل ، یا عقل ‌صریحی‌ از درون‌ خمیرمایه‌ خردهایشان‌، وادارنده‌ آنها به‌ پرستش‌ بتان‌ نیست‌ بلکه ‌این‌ پرستش‌، تقلیدی‌ محض‌ از پدرانشان‌ است‌ و لاغیر «و البته‌ ما بهره‌ آنها را» ازعذاب‌ «تمام‌ و ناکاسته‌ خواهیم‌ داد» چنان‌که‌ به‌ تمام‌ و کمال‌ به‌ پدرانشان‌ دادیم‌، به‌طوری‌ که‌ هیچ‌ چیز از عذابشان‌ کاسته‌ نمی‌شود. به‌ قولی‌: مراد بهره‌ آنان‌ از خیر و شر است‌. البته‌ این‌ عبارت‌ متضمن‌ تسلیت‌ و دلجویی‌ از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و مؤمنان ‌نیز هست‌.

﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ١١٠ [هود: 110].

«و در حقیقت‌ ما به‌ موسی‌ کتاب‌» تورات‌ را «دادیم‌ پس‌ در آن‌» یعنی‌: در مورد آن‌ و در تفاصیل‌ احکام‌ آن‌ «اختلاف‌ واقع‌ شد» به‌ گونه‌ای‌ که‌ گروهی‌ به‌ آن‌ ایمان ‌آوردند و گروهی‌ دیگر عمل‌ به‌ بعضی‌ از آن‌ را ترک‌ کردند. پس‌ ای‌ محمد! تو نیزاز آنچه‌ از سوی‌ این‌ گروه‌ در مورد قرآن‌ روی‌ داده‌، تنگدل‌ مباش‌ «و اگر سخنی‌که‌ از جانب‌ پروردگارت‌ پیشی‌ گرفته‌ است‌ نبود، قطعا میان‌ آنها فیصله‌ شده‌ بود» یعنی‌: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! اگر از قبل‌ حکم‌ و وعده‌ حق‌ تعالی‌ به‌ تأخیر عذاب‌ آنها تا روزقیامت‌ نمی‌رفت‌ ـ به‌سبب‌ مصلحتی‌ که‌ در این‌ تأخیر دانسته‌ است‌ ـ یقینا در میان ‌قومت‌ یا در میان‌ قوم‌ موسی‌  علیه السلام  داوری‌ می‌شد و در نتیجه‌ محقان‌ به‌ پاداش‌ و باطل‌ پرستان‌ به‌ عذاب‌ روبرو می‌شدند «و بی‌گمان‌ آنان‌ درباره‌ آن‌» یعنی‌: درباره ‌عذاب‌، یا درباره‌ تورات‌ «در شکی‌ قوی‌اند» پس‌ در این‌ باطل‌ خویش‌ یقین‌ ذهنی‌ و آرامش‌ قلبی‌ ندارند.

﴿وَإِنَّ کُلًّا لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمَالَهُمْ إِنَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ١١١ [هود: 111].

«و قطعا پروردگارت‌ نتیجه‌ اعمال‌ هر یک‌ را به‌ تمام‌ و کمال‌ به‌ آنان‌ خواهد داد» یعنی‌: بی‌گمان‌ خداوند عزوجل جزای‌ هر یک‌ از این‌ گروه‌هایی‌ را که‌ اختلاف ‌کرده‌اند ـ اعم‌ از نیکوکاران‌ و بدکاران‌ ـ به‌ تمام‌ و کمال‌ خواهد داد «و همانا او به ‌آنچه‌ می‌کنند، آگاه‌ است‌» و هیچ‌ حرکت‌ و عملی‌ از وی‌ پنهان‌ نیست‌.

﴿فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ١١٢ [هود: 112].

«پس‌ همان‌ گونه‌ که‌ دستور یافته‌ای‌ ایستادگی‌ کن‌» که‌ تمام‌ اوامر و نواهی ‌پروردگار به‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، شامل‌ این‌ خطاب‌ می‌شود. یعنی‌: در تمام‌ آنها استواری‌ و پایداری‌ کن‌ «و هرکه‌ با تو توبه‌ کرده‌» یعنی‌: کسانی‌ که‌ توبه‌ کرده‌ و رو به‌ خدا عزوجل آورده‌اند، نیز باید با تو پایداری‌ و ایستادگی‌ کنند.

پیام‌ این‌ آیه‌ و موضوع‌ آن‌ بسیار سخت‌ و سنگین‌ است‌ زیرا جز نفس‌های‌ زکیه‌ و روان‌های‌ تطهیر شده‌، هیچ‌کس‌ دیگر نمی‌تواند ـ آن‌ گونه‌ که‌ خداوند عزوجل بدان‌ دستور داده‌ ـ استقامت‌ و پایداری‌ کند «و طغیان‌ نکنید» طغیان‌: تجاوز از حد است‌. یعنی‌: با ارتکاب‌ معاصی‌ از حد در نگذرید «همانا او به‌ آنچه‌ می‌کنید بیناست‌» پس‌ شما را مطابق‌ استحقاقتان‌ پاداش‌ می‌دهد زیرا او نه‌ از چیزی‌ غافل ‌است‌ و نه‌ چیزی‌ بر وی‌ پنهان‌ می‌ماند.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «آیه‌ای‌ دشوارتر و سخت‌تر از این‌ آیه‌ بررسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نازل‌ نشده‌ است‌»، از این‌ جهت‌ فرمودند: «سوره‌ هود و اخوات ‌آن‌ (یعنی‌ واقعه‌، مرسلات، عم یتسائلون و اذالشمس کورت‌) مرا پیر ساخت‌». که‌ بیان‌ آن‌ در آغاز سوره‌ گذشت‌.

﴿وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ١١٣ [هود: 113].

«و به‌سوی‌ کسانی‌که‌ ستم‌ کرده‌اند، متمایل‌ نشوید که‌ آتش‌ دوزخ‌ به‌ شما خواهد رسید» به‌ سبب‌ گرایش‌ و تمایلتان‌ به‌ ستمگران‌. تمایلی‌ که‌ از آن‌ نهی‌ به‌ عمل ‌آمده‌، راضی ‌بودن‌ به‌ حال‌ و وضعی‌ است‌ که‌ ستمگران‌ بر آن‌ قراردارند، یا نیکو جلوه ‌دادن‌ و آراستن‌ روش‌ ظالمان‌ در نزد دیگران‌ و مشارکت‌ با آنان‌ در چیزی‌ از این‌ گونه‌ اعمال‌ است‌، اما آمیزش‌ و معاشرت‌ با ظالمان‌ برای‌ دفع‌ زیان‌ و جلب ‌منفعت‌ عاجلی‌، شامل‌ حکم‌ تمایل‌ و گرایش‌ به‌ آنان‌ نیست‌. قتاده‌ می‌گوید: «معنی‌آیه‌ این‌ است‌ که‌ به‌ شرک‌ برنگردید که‌ در آن‌ صورت‌ آتش‌ دوزخ‌ به‌ شما می‌رسد» «و در برابر خدا برای‌ شما دوستانی‌ نیست‌» یعنی‌: هنگامی‌ که‌ آتش ‌دوزخ‌ به‌ شما رسید، دیگر کسی‌ وجود ندارد که‌ شما را یاری‌ داده‌ و از آن‌ برهاند، از جمله‌ این‌ گروه‌ ظلمه‌ای‌ که‌ به‌سویشان‌ گرایش‌ یافته‌اید، برای‌ خود و شما هیچ ‌کاری‌ از پیش‌ برده‌ نمی‌توانند «و سرانجام‌ نصرت‌ داده‌ نمی‌شوید» از جانب ‌خدای‌ سبحان‌ زیرا این‌ امر در علم‌ وی‌ سبقت‌ گرفته‌ که‌ شما را به‌ سبب‌ این‌ گرایش‌که‌ از آن‌ نهی‌ شده‌اید، عذاب‌ می‌کند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «المرء على دین خلیله‌، فلینظر أحدکم‌ من‌ یخالل». «انسان‌ بر دین‌ دوستش‌ می‌باشد پس‌ یکی‌ از شما باید بنگرد که‌ با چه‌ کسی‌ دوستی‌ می‌کند».

﴿وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِینَ١١٤ [هود: 114].

«و در دو طرف‌ روز نماز را برپادار» مراد از آن‌: اوقات‌ بامداد و عصر، وبه‌ قولی‌: اوقات‌ بامداد و شام‌ است‌. آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر این‌ قول‌ امام‌ ابوحنیفه‌ است ‌که‌: تأخیر ادای‌ نماز بامداد تا سپیده‌ صبح‌ و تأخیر ادای‌ نماز عصر افضل‌ است‌ زیرا این‌ آیه‌ بر اقامه‌ نماز در دوطرف‌ روز، یعنی‌ زمان‌ اول‌ نزدیک‌ به‌ طلوع‌ و زمان‌ اول ‌نزدیک‌ به ‌غروب‌، دلالت‌ می‌کند «و ساعتی‌ چند از شب‌» زلفا: یعنی‌: ساعتی‌ بعداز ساعت‌ دیگر نماز شب‌ را برپادار، یا مراد نماز «عشاء» است‌ «همانا حسنات‌» به‌طور مطلق‌ که‌ نماز از جمله‌ آنها بلکه‌ ستون‌ آنهاست‌ «گناهان‌ را» به‌طور مطلق‌ «از میان‌ می‌برد». به‌ قولی‌: مراد از سیئات‌، گناهان‌ صغیره‌ است‌ که‌ حسنات‌: یعنی‌طاعات‌ و عبادات‌ از بین‌ برنده‌ آنهاست‌، به‌گونه‌ای‌ که‌ گویی‌ اصلا وجود نداشته‌اند «این‌» اوامری‌ که‌ ذکر شد «پندی‌ برای‌ پندپذیران‌ است‌».

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمده‌ است‌ که ‌فرمودند: «ما من‌ مسلم‌ یذنب‌ ذنباً فیتوضأ ویصلی‌ رکعتین‌ إلا غفر له‌: هیچ‌ مسلمانی ‌نیست‌ که‌ گناهی‌ مرتکب‌ شود سپس‌ وضو گیرد و دو رکعت‌ نماز بگزارد مگر این‌که‌ بر وی‌ آمرزیده‌ می‌شود». همچنین‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «الصلوات الخمس والجمعة إلى الجمعة ورمضان إلى الى رمضان مکفرات لما بینهن ما اجتنبت الکبائر» نمازهای‌ پنجگانه‌ و جمعه‌ تا جمعه‌ و رمضان‌ تا رمضان‌، کفاره‌ گناهانی ‌است‌ که‌ در میان‌ آنهاست‌، به‌ شرط آن‌که‌ از ارتکاب‌ گناهان‌ کبیره ‌اجتناب‌ شده‌ باشد». همچنین‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «اتقالله حیث کنت، وأتبع السیئة الحسنة تمحها وخالق الناس بخلق حسن». «هر کجا که‌ هستی‌، از خدا عزوجل بترس‌ و گناه‌ را با نیکی‌ و ثواب‌ دنبال‌ کن‌ که‌ آن‌ را از بین‌ می‌برد و با مردم‌ به‌ خلقی‌ نیکو رفتار کن‌».

اما شروط توبه‌ راستین‌ چهار چیز است‌:

1 ـ دست‌ کشیدن‌ از گناه‌. 2 ـ پشیمانی‌ از آن‌. 3 ـ تصمیم‌ به‌ عدم‌ بازگشت‌ به‌آن‌ در آینده‌. 4 ـ انجام‌ دادن‌ عمل‌ صالحی‌ که‌ به‌ از بین‌ بردن‌ اثر گناه‌ کمک‌ کند.

ترمذی‌ در سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابی‌ایسر رضی الله عنه  روایت‌ می‌کند که‌ فرمود: زنی‌ نزدم ‌آمد تا از من‌ خرمایی‌ بخرد پس‌ به‌ او گفتم‌: در خانه‌ بهتر از این‌ را دارم‌. و چون‌ به ‌خانه‌ام‌ آمد، او را بوسیدم‌. آن‌گاه‌ پشیمان‌ شده‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رفتم‌ و حکایت ‌را به‌ ایشان‌ باز گفتم‌. فرمودند: با زن‌ مجاهدی‌ که‌ در راه‌ خدا عزوجل به‌ جهاد رفته‌، در غیابش‌ این‌ گونه‌ عمل‌ کردی‌؟ آیا آن‌ مجاهد را با چنین‌ عملی‌ پشتیبانی‌ کردی‌؟! پس‌ ازآن‌، لحظاتی‌ دراز درنگ‌ کردند، آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ١١٥ [هود: 115].

«و شکیبایی‌ پیشه‌ کن‌» بر آنچه‌ که‌ به‌ آن‌ مأمور شده‌ای‌؛ از استقامت‌ و پایداری‌، عدم‌ طغیان‌ و سرکشی‌، عدم‌ گرایش‌ به‌سوی‌ ظالمان‌ و برپا داشتن‌ نماز «که‌ خدا پاداش‌ محسنین‌ را ضایع‌ نمی‌گرداند» بلکه‌ آن‌ را به‌ تمام‌ و کمال‌ به‌ ایشان ‌می‌دهد. این‌ تعبیر اشاره‌ بدان‌ دارد که‌ «محسنین: نیکوکاران‌» کسانی‌ هستند که ‌این‌ اوامر و نواهی‌ را به‌ معرض‌ اجرا گذاشته‌ باشند.

﴿فَلَوْلَا کَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُو بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ إِلَّا قَلِیلًا مِمَّنْ أَنْجَیْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِیهِ وَکَانُوا مُجْرِمِینَ١١٦ [هود: 116].

«پس‌ چرا از قرنهایی‌» یعنی‌: از امت‌هایی‌ که‌ «پیش‌ از شما» عذاب‌ شدند «صاحبان‌ فضلی‌ نبودند» بقیه‌: آنچه‌ که‌ از یک‌ چیز بعد از میان‌ رفتن‌ اکثر آن‌ باقی‌ می‌ماند، این‌ کلمه‌ اکثرا در چیز اصلحی‌ که‌ باقی‌ می‌ماند، به‌کار می‌رود زیرا عادتا آنچه‌ پست‌ و دنی‌ است‌ از بین‌ رفته‌ و آنچه‌ که‌ خوب‌ و با ارزش‌ است‌ باقی‌ می‌ماند و این‌ است‌ همان‌ قانون‌ «بقای‌ اصلح‌». از همین‌ باب‌ است‌ این‌ سخن‌ اعراب‌: «فلان من بقیة القوم‌: فلان‌ از برگزیدگان‌ قوم‌ است‌». پس‌ معنای‌ بقیه‌ در اینجا این ‌است‌: چرا باقی‌مانده‌ای‌ از اهل‌ اندیشه‌ و خرد و دین‌ در امت‌های‌ گذشته‌ نبودند «که‌ نهی‌ کنند» مردم‌ را «از فساد در زمین‌، جز اندکی‌» یعنی‌: لیکن‌ اندکی‌ بودند «از کسانی‌ که‌ از میان‌ آنان‌ نجاتشان‌ دادیم‌» یعنی‌: این‌ شمار اندک‌ از فساد افگنی‌ در زمین‌ نهی‌ می‌کردند لذا ما نجاتشان‌ دادیم‌ «و کسانی‌ که‌ ستم‌ کردند، به‌ دنبال‌ ناز ونعمتی‌ که‌ در آن‌ بودند، رفتند» یعنی‌: نازپروردگان‌ تنعم‌ و سرمستان‌ باده‌ رفاه‌ و عشرت‌، این‌ ناز و نعمت‌ را بر مشغول ‌شدن‌ به‌ اعمال‌ آخرت‌ ترجیح‌ دادند و عمرخویش‌ را در شهوات‌ و خواهشهای‌ فانی‌ غرق‌ کردند «و آنان‌ مجرم‌ بودند» یعنی‌: چون‌ از شهوات‌ خویش‌ پیروی‌ کردند لذا با این‌ کار، مجرم‌ و تبهکار بودند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «هنگامی‌که‌ مردم‌ منکر را دیدند ولی‌ آن‌ را تغییر ندادند، نزدیک‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل همه‌ آنان‌ را به‌ عذاب‌ خویش‌ فروگیرد».

﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ١١٧ [هود: 117].

سپس‌ خداوند متعال‌ سنت‌ خویش‌ در نابود کردن‌ مردم‌ شهرها را بیان‌ داشته‌ ومی‌فرماید: «و هرگز پروردگار تو برآن‌ نبوده‌ است‌ که‌ شهرها را به‌ ستم‌ هلاک‌ کند در حالی‌که‌ مردمانش‌ اصلاحگر باشند» و با یک‌دیگر به‌ عدل‌ و انصاف‌ رفتار نمایند. پس‌ خدای‌  عزوجل آنها را به‌ مجرد شک‌ و شرکشان‌ هلاک‌ نمی‌سازد تا آن‌که‌ فساد در زمین‌ را با شک‌ و شرک‌ ضمیمه‌ نکنند و این‌ از فرط رحمت‌ خدای‌  عزوجل و سهل‌گیری‌ وی‌ در حقوق‌ خویش‌ است‌، از این‌ جهت‌، فقها در هنگام‌ تزاحم ‌حقوق‌، حقوق‌ العباد را بر حقوق‌ الله مقدم‌ ساخته‌اند.

سپس‌ به‌ بیان‌ حکمت‌ اختلاف‌ پرداخته‌ می‌فرماید:

﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ١١٨ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ١١٩ [هود: 118-119].

«و اگر پروردگار تو می‌خواست‌، قطعا همه‌ مردم‌ را امت‌ واحدی‌ قرار می‌داد» به‌طوری‌ که‌ همه‌ بر حق‌ استوار و پایدار می‌بوده‌ و در آن‌ اختلاف‌ نمی‌کردند و همه ‌بر دین‌ اسلام‌ گرد آمده‌ و ادیان‌ دیگر را رها می‌کردند «و همیشه‌ در اختلافند» یعنی‌: پیوسته‌ مردم‌ در اختلافند؛ بعضی‌ به‌ راه‌ حق‌ روانند و بعضی‌ به‌ راه ‌باطل‌، بعضی‌ کافرند و بعضی‌ مؤمن‌. یا معنی‌ این‌ است‌: مردم‌ پیوسته‌ ـ به‌ سبب ‌پیروی‌ از هوی‌وهوس‌ و سرکشی‌ و استکبارشان‌ ـ در حق‌ اختلاف‌ می‌کنند «مگر کسانی‌ که‌ پروردگار تو به‌ آنان‌ رحم‌ کرده‌» با هدایت‌ نمودن‌شان‌ به‌سوی‌ دین‌ حق‌. پس ‌اینان‌ بر اصول‌ و ارکان‌ عمده‌ دین‌ حق‌، اتفاق‌ نظر دارند و در آن‌ اختلاف‌ نمی‌ورزند «و» حق‌ تعالی‌ «برای‌ همین‌» چیزی‌ که‌ ذکر شد از اختلاف‌، یا برای ‌رحمت‌ خویش‌ «آنان‌ را آفریده‌ است‌» به‌ قولی‌: اشاره‌ «ذلک‌» به‌ مجموعه‌ اختلاف ‌و رحمت‌ برمی‌گردد. یعنی‌: آنان‌ را برای‌ این‌ آفریده‌ است‌ که‌ در حق‌ و باطل ‌اختلاف‌ کنند، در نتیجه‌ او حق‌پرستان‌ را به‌ رحمت‌ خویش‌ دریابد. ابن‌جریر طبری ‌به‌ نقل‌ از امام‌ مالک‌ در تفسیر: ﴿وَلِذَٰلِکَ خَلَقَهُمۡۗ می‌گوید: «یعنی‌: آنان‌ را برای‌ این ‌آفریده‌ تا گروهی‌ در بهشت‌ و گروهی‌ در دوزخ‌ باشند». «و تمام‌ شد کلمه‌ پروردگار تو» یعنی‌: و عده‌ و هشدار و قضا و امر وی‌ ثابت‌ شد و در آن‌ هیچ‌ تغییر و تبدیلی ‌نیست‌. به‌ قولی‌: مراد از «کلمه‌» این‌ سخن‌ پروردگار است‌: «البته‌ جهنم‌ را از جن‌ و انس‌» یعنی‌: از کسانی‌ که‌ سزاوار آنند از این‌ دوگروه‌ «یکسره‌ پر می‌کنم‌» زیرا در ازل‌ چنین‌ مقدر کرده‌ام‌ و این‌ قضا و فرمان‌ من‌ است‌ که‌ از هر نوع‌ تغییر و تبدیلی ‌به‌دور است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «خداوند متعال‌ به بهشت‌ فرمود: تو رحمت‌ منی‌ پس‌ به‌وسیله‌ تو بر هرکه‌ بخواهم‌ رحم‌ می‌کنم‌ و به‌ دوزخ‌ فرمود: توعذاب‌ منی‌ پس‌ به‌وسیله‌ تو هر که‌ را بخواهم‌ عذاب‌ می‌کنم‌ و بر من‌ است‌ پر ساختن ‌هر یک‌ از شما».

﴿وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ١٢٠ [هود: 120].

«و هر یک‌ از سرگذشت‌های‌ پیامبران‌ را که‌ بر تو حکایت‌ می‌کنیم‌، چیزی‌ است‌ که‌ دلت ‌را بدان‌ استوار می‌گردانیم‌» با افزودن‌ بر یقینت‌، تقویت‌ طمأنینه‌ و آرامشت‌ ومستحکم‌تر کردن‌ تکیه‌گاه‌های‌ روحی‌ات‌ «و برای ‌تو در این‌» سوره‌ «حق ‌آمده‌» یعنی‌: برتو در این‌ سوره‌ برهان‌های‌ قاطعی‌ نازل‌ شده‌ که‌ دال‌ بر درستی ‌عقیده‌ به‌ مبدأ و معاد است‌ «و موعظه‌ و تذکری‌ برای‌ مؤمنان‌ است‌» که‌ مؤمنان‌ آگاه ‌از آن‌ پند می‌گیرند و کسی‌ از ایشان‌ که‌ در آن‌ تفکر کند، به‌ وسیله‌ آن‌ متذکر و متنبه‌ می‌شود. مؤمنان‌ را از آن‌ جهت‌ به‌ این‌ امر مخصوص‌ گردانید که‌ فقط ایشان ‌اهلیت‌ و شایستگی‌ پند گرفتن‌ و توجه‌ و تنبه‌ به‌ آیات‌ قرآن‌ را دارند.

این‌ سوره‌ دربرگیرنده‌ موعظه‌ها، تذکرات‌ و اندرزهای‌ بسیاری‌ در ضمن‌ طرح ‌داستان‌های‌ پیامبران‌  علیهم السلام  با امت‌هایشان‌ است‌؛ و روشن‌ می‌سازد که‌ چگونه‌ آن ‌پیامبران‌، دعوت‌ امت‌هایشان‌ به‌سوی‌ خدای‌  عزوجل را تداوم‌ و استمرار بخشیده‌ و مجادله‌ها، مخاصمه‌ها، آزار و اذیت‌های‌ اقوام‌شان‌ را در این‌ راه‌ تحمل‌ کرده‌اند. همچنین‌ در این‌ سوره‌، خداوند عزوجل کیفیت‌ نجات‌ دادن‌ پیامبرانش‌ و مؤمنان‌ همراهشان‌ را به‌ تفصیل‌ تمام‌ بیان‌ کرده‌ و این‌ امر را روشن‌ کرده‌ است‌ که‌ او چگونه‌ ستمگران‌ را نابود کرده‌ و آنها را بعد از آن‌که‌ وجود عینی‌ داشته‌اند، به‌ آثار برجای‌ مانده‌ای‌ از یک‌ ویرانه‌ نابود شده‌، تبدیل‌ کرده‌ است‌.

مراد از بیان‌ همه‌ این‌ درس‌ها و ماجراها، استوار ساختن‌ قلب‌ رسول‌ گرامی ‌اسلام‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در دعوت‌شان‌ و تذکر دادن‌ و توجیه‌ اهل‌ حق‌ به‌سوی‌ این‌ حقیقت‌ است‌ که ‌سرانجام‌ نیک‌ و عاقبت‌ خوش‌ و پیروزمندانه‌، در نهایت‌ از آن‌ ایشان‌ است‌.

در اینجا مناسبت‌ دارد تا به‌ نقل‌ از تفسیر «الاساس‌»، اهداف‌ داستان‌ (قصه‌) در قرآن‌ کریم‌ را به‌ اجمال‌ بیان‌ کنیم‌:

1-  یکی‌ از هدف‌های‌ بیان‌ داستان‌ها در قرآن‌ خبر دادن‌ از تواریخ‌ برخی‌ از امتهای ‌گذشته‌ و روشنی‌ افگندن‌ بر حوادث‌ غیبی‌ مهمی‌ است‌ که‌ رسول ‌اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  و هیچ ‌یک‌ از قوم‌شان‌، از آنها آگاهی‌ نداشتند.

2-  یکی‌ دیگر از این‌ هدفها، آگاه‌ کردن‌ مردم‌ از کوشش‌ها و مجاهداتی‌ است‌ که‌ پیامبران‌ جلیل‌القدر الهی‌ در راه‌ نشر دعوتشان‌ به‌ خرج‌ داده‌اند و آگاه‌کردن‌ مؤمنان‌ از این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ قافله‌ پیامبران‌ الهی‌  علیهم السلام  برای‌ اظهار حق‌ و ابطال‌ باطل‌، مجادلات‌ و مناقشات‌ بزرگی‌ را از سر گذرانده‌اند.

3-  از دیگر اهداف‌، اظهار این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ پیامبران  علیهم السلام  همه‌ در اصول ‌رسالت‌، یعنی‌: در ایمان‌ به‌ توحید، معاد، تبیین‌ حق‌، تعریف‌ ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها و همچنان‌ تأیید یک‌دیگر در دعوت‌ به‌سوی‌ توحید، اتفاق‌ تمام‌ داشته‌اند.

4-  داستان‌، عنصری‌ است‌ شوق‌برانگیز، جذاب‌ و دلچسپ‌ که‌ با به‌ تصویر کشیدن ‌رخدادهای‌ حسی‌، به‌ امر تربیت‌ و تعلیم‌ و اثبات‌ برهانهای‌ عقلی‌ کمک‌ نموده‌ و دراین‌ رابطه‌ أثری‌ اعجاب‌انگیز دارد و پیران‌، جوانان‌، زنان‌ و مردان‌ را یکسان‌ تحت ‌تأثیر خویش‌ قرار می‌دهد.

5-  داستان‌ قرآنی‌ مبین‌ این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ مأموریت‌ پیامبران  علیهم السلام  فقط تبلیغ ‌وحی‌ و آگاه‌ کردن‌ مردم‌ از هشدارهای‌ الهی‌ در وقوع‌ عذاب‌ بوده‌ است‌.

6-  داستان‌، ابعاد استعداد طبایع‌ بشری‌ را در امر ایمان‌ و کفر و خیر و شر روشن ‌می‌سازد.

7-  با داستانهای‌ قرآن‌، سلطه‌ مطلقه‌ و قدرت‌ بی‌انتهای‌ الهی‌ با پیش‌ فرستادن ‌عذاب‌ دنیوی‌ که‌ نمونه‌ای‌ از عذاب‌ اخروی‌ است‌، نمایان‌ می‌گردد.

8-  داستان‌ قرآنی‌ متضمن‌ تأیید الهی‌ از پیامبران‌  علیهم السلام  و آشکارسازنده‌ معجزات‌ و حجتهای‌ او برای‌ مردم‌ است‌.

9-  هر یک‌ از داستانهای‌ قرآن‌ مشتمل‌ بر موعظه‌ها و عبرتهای‌ خاصی‌ است‌ که‌ با تنوع‌ و اختلاف‌ نقش‌ پردازان‌ آن‌، متنوع‌ و مختلف‌ می‌باشد، به‌ طور مثال‌؛ داستان‌ نوح‌  علیه السلام  تمثیل‌کننده‌ غرور، داستان‌ قوم‌ عاد تمثیل‌کننده‌ استبداد و بها دادن‌ به‌ قدرت‌، داستان‌ قوم‌ لوط ÷، تمثیل‌کننده‌ انحطاط انسانی‌ و انحراف‌ جنسی‌، داستان‌ قوم‌ شعیب‌ ÷، مظهری‌ از مظاهر انحراف‌ یا ستم‌ اجتماعی‌ و داستان‌ قوم ‌فرعون‌، تمثیل‌ روشنی‌ از تکیه‌ نافرجام‌ بر سلطه‌ و ثروت‌ و جاه‌ است‌ که‌ یادآوری ‌عاقبت‌ نامیمون‌ این‌ اعمال‌، کیان‌ و کرسی‌ هر ستمگر طغیان‌ پیشه‌ و فرعون‌ منش‌ را در هر زمان‌ و مکانی‌ می‌لرزاند.

10- داستان‌ در کل‌، ارائه‌ کننده‌ پند و اندرز و درمان‌گر نفس‌ها و روانهاست‌.

11- خبر دادن‌ یک‌ پیامبر امی‌ که‌ به‌ نوشتن‌ و روایتگری‌ نا آشناست‌ ـ یعنی‌ حضرت‌ محمد صـ از این‌ داستان‌ها، خود دلیل‌ قاطعی‌ بر نبوت‌ ایشان‌ است‌.

12- داستان‌های‌ قرآنی‌ تبیین‌ کننده‌ صلابت‌ و استواری‌ تمام‌ پیامبران‌  علیهم السلام  در راه ‌دعوت‌شان‌ است‌.

13- تکرار یک‌ داستان‌ در سوره‌های‌ مختلف‌ قرآن‌، برای‌ برآوردن‌ مقاصد و اهداف‌ و معانی‌ بسیاری‌ است‌ که‌ هر بار پیامی‌ نو، اجرایی‌ جدید و اهداف ‌مخصوص‌ به‌خود را به‌ همراه‌ دارد و گاهی‌ این‌ اهداف‌ در جمع‌بندی‌ نهایی‌ حول ‌یک‌ محور واحد گرد می‌آیند.

﴿وَقُلْ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلَى مَکَانَتِکُمْ إِنَّا عَامِلُونَ١٢١ [هود: 121].

«و» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «به‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ نمی‌آورند» به‌ حق‌ و نه‌ پند می‌گیرند، نه ‌به‌هوش‌ می‌آیند و نه‌ بیدار می‌شوند «بگو: بر مکانت‌ خود عمل‌ کنید» مکانتکم‌: یعنی ‌بر حسب‌ امکانات‌ و بر حال‌ و شیوه‌ و برنامه‌ و جهت‌گیری‌ خود عمل‌ کنید «که‌ ماهم‌ عمل‌ خواهیم‌ کرد» بر راه‌ و روش‌ و برنامه‌ خویش‌.

﴿وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ١٢٢ [هود: 122].

«و منتظر باشید که‌ ما نیز منتظریم‌» یعنی‌: منتظر فرجام‌ کار ما باشید زیرا ما نیز منتظر فرجام‌ کار شما ـ یعنی‌ آنچه‌ که‌ بر شما از عذاب‌ و عقوبت‌ خداوند عزوجل فرود می‌آید ـ هستیم‌. البته‌ این‌ انتظار به‌ درازا نکشید زیرا دیری‌ نگذشت‌ که‌ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و مؤمنان‌، شامل‌ نصرت‌ پروردگار متعال‌ شدند و ستم‌ و سلطه ‌کافران‌ از صحنه‌ روزگار برافتاد.

﴿وَلِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ١٢٣ [هود: 123].

«و علم‌ غیب‌ آسمان‌ها و زمین‌ از آن‌ خداوند است‌» یعنی‌: علم‌ تمام‌ آنچه‌ که‌ در آسمانها و زمین‌ از بندگان‌ غایب‌ است‌، از آن‌ خداوند عزوجل است‌ و دیگران‌ در این ‌علم‌ با وی‌ مشارکت‌ ندارند «و تمام‌ کارها به‌سوی‌ او بازگردانده‌ می‌شود» در روز قیامت‌ پس‌ همگان‌ را در برابر اعمالشان‌ جزا می‌دهد. لذا ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! این‌ امرقطعی‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل برای‌ تو از آنان‌ انتقام‌ می‌گیرد «پس‌ او را عبادت‌ کن ‌و براو توکل‌ کن‌» زیرا او تو را بسنده‌ است‌ و او از هرآنچه‌ که‌ ناخوش‌ می‌داری‌، بازدارنده‌ توست‌ و هرآنچه‌ را که‌ دوست‌ می‌داری‌ به‌ تو می‌دهد «و پروردگار تو ازآنچه‌ می‌کنید غافل‌ نیست‌» بلکه‌ به‌ تمام‌ اعمال‌ بندگانش‌ داناست‌. پس‌ در برابر اعمال‌ خیر؛ به‌ شما پاداش‌ خیر و در برابر اعمال‌ بد؛ به‌ شما سزای‌ بد خواهد داد.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «هوشیار کسی‌ است‌ که ‌نفس‌ خود را خوار کرده‌ و برای‌ بعد از مرگ‌ عمل‌ کند و ناتوان‌ کسی‌ است‌ که ‌به‌ دنبال‌ هواهای‌ نفس‌ خود رفته‌ و بر خداوند عزوجل آرزوها و تمناها ببندد».

بدین‌گونه‌ است‌ که‌ سوره‌ مبارکه‌ «هود» با همان‌ پیامی‌ به‌ پایان‌ می‌رسد که‌ با آن‌ آغاز شده‌ بود، یعنی‌: پیام‌ توحید در عبادت‌ و پیام‌ توبه‌ و انابت‌.




[1]- نگاه‌ کنید به‌ حاشیه‌ تفسیر «البحرالمحیط 227/5».

[2]- تفصیل‌ این‌ داستان‌ در سوره‌ «اعراف‌» گذشت.

[3]- آرای‌ فقها در باره‌ لواط کار ، در سوره‌ [اعراف‌/ 81 ] گذشت.