تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ فتح

سوره‌ فتح

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (29) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ آن‌ با مژده‌ فتح‌ مبین‌ برای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، «فتح‌» نامیده‌ شد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌ مغفل‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «در سال‌ فتح‌ ـ یعنی‌ فتح‌ مکه‌ ـ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در مسیر راه‌ سوار بر مرکب‌ خویش‌ سوره‌ فتح‌ را خواندند و در آن‌ ترجیع‌ کردند (یعنی‌ صدای‌ خود رادر گلو گردانیدند)». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عمر بن ‌خطاب‌ رضی الله عنه  راجع‌ به ‌فضیلت‌ این‌ سوره‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «در شبی‌ که‌ گذشت‌، بر من‌ سوره‌ای‌ نازل‌ شد که‌ نزد من‌ از دنیا و آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌، دوست ‌داشتنی‌تر است: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَکَ فَتۡحٗا مُّبِینٗا١ [الفتح: 1]». آری‌! این‌ سوره‌ بزرگ‌، به‌ دنبال ‌بازگشت‌ رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از صلح‌ حدیبیه‌ به‌ مدینه‌ منوره‌، بر ایشان‌ نازل‌ شد.

خاطرن‌شان‌ می‌شود که‌ واقعه‌ صلح‌ حدیبیه‌ در سال‌ ششم‌ هجری‌ روی‌ داد زیرا رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در ذی‌القعده‌ آن‌ سال‌ به‌ قصد انجام‌ عمره‌ به‌ سوی‌ مکه‌ حرکت ‌کردند اما قریش‌ ایشان‌ را از ورود به‌ مکه‌ باز داشتند، در عین‌ حال‌ این‌ خبر منتشرشد که‌ آن‌ها عثمان ‌بن‌ عفان‌ رضی الله عنه  را ـ که‌ فرستاده‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ منظور ابلاغ‌ این ‌قصد ایشان‌ به‌ قریش‌ بود ـ به‌ قتل‌ رسانیده‌اند. آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ دنبال‌ شیوع‌ این ‌خبر، مسلمانان‌ را به‌ بیعت‌ فراخواندند و ایشان‌ با پیامبر گرامی‌ خود در زیر درختی‌که‌ به ‌نام‌ «شجرةالرضوان» معروف‌ شد، گرد هم‌ آمدند و با ایشان‌ بر جنگ‌ بادشمن‌ و این‌که‌ هرگز از میدان‌ فرار نکنند، بیعت‌ نمودند که‌ این‌ بیعت‌، «بیعهالرضوان» و «بیعه الشجره» نیز نامیده‌ می‌شود. در واقع‌ همین‌ بیعت‌ بود که‌ مشرکان‌را سخت‌ مرعوب‌ کرد به‌ طوری‌ که‌ آن‌ها به دنبال‌ آن‌ به‌ منظور عقد صلح‌ و متارکه ‌با مسلمانان‌، نماینده‌ای‌ را نزد رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرستادند و از سوی‌ دیگر، شایعه ‌قتل‌ حضرت‌ عثمان‌‌ رضی الله عنه  نیز تکذیب‌ شد. پس‌ این‌ صلح‌، خود همان‌ «فتح‌ مبین‌» بود. چنان‌ که‌ زهری‌ می‌گوید: «فتحی‌ بزرگتر از صلح‌ حدیبیه‌ نبود، از آن‌ رو که ‌مشرکان‌ بر اثر این‌ صلح‌ با مسلمانان‌ معاشرت‌ و همنشینی‌ کرده‌ و پیام‌ حق‌ آنان‌ راشنیدند پس‌ اسلام‌ در دل‌هایشان‌ نفوذ کرد و در عرض‌ مدت‌ سه‌ سال‌ خلقی‌ بسیار به‌ اسلام‌ مشرف‌ شدند و با مسلمان‌ شدن‌ ایشان‌، سواد اهل‌ اسلام‌ بسیار شد». البته‌ بعد از بازگشت‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مدینه‌، خداوند متعال‌ خیبر را نیز برای‌شان‌ گشود و ایشان‌ غنایم‌ خیبر را میان‌ شرکت‌کنندگان‌ در حدیبیه‌ که‌ تعدادشان‌ هزار و پانصد تن ‌بود، تقسیم‌ کردند و جز آنان‌ کسی‌ دیگر را در آن‌ غنایم‌ مشارکت‌ ندادند.

معاهده‌ صلح‌ حدیبیه‌ بر این‌ مبنی‌ امضا شد که‌ طرفین‌ به‌ مدت‌ ده‌ سال‌ از جنگ ‌دست‌ بردارند و مردم‌ در آن‌ مدت‌، از خونریزی‌ و جنگ‌ و تجاوز ایمن‌ باشند، بر این‌ شرط که:

اگر کسی‌ از قریش‌ بدون‌ اجازه‌ سرپرست‌ خود نزد رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمد، ایشان‌ او را به‌ قریش‌ برگردانند و اگر کسی‌ از اصحاب‌ ایشان‌ به‌ قریش‌ پیوست‌، قریش‌ او را به ‌مدینه‌ برنگردانند.

بقیه‌ قبایل‌ آزادند و هرکس‌ دوست‌ دارد می‌تواند به‌ عهد و پیمان‌ یکی‌ از طرفین ‌درآید. پس‌ بر اثر آن‌، قبیله‌ خزاعه‌ شتابان‌ به‌ عهد و پیمان‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  درآمدند و قبیله‌ بنوبکر به‌ عهد و پیمان‌ قریش‌.

شرط دیگر این‌ بود که‌ مسلمانان‌ در آن‌ سال‌ از مکه‌ برگردند و قریش‌ در سال‌ بعد به ‌مدت‌ سه‌ روز از مکه‌ بیرون‌ روند و مسلمانان‌ با شمشیرهای‌ در غلاف‌ کرده‌ خود به‌آن‌ وارد شده‌ و مراسم‌ عمره‌ را انجام‌ دهند.

آری‌! چنان‌که‌ زهری‌ گفته‌ است‌، این‌ صلح‌ در حقیقت‌ برای‌ اسلام‌ و مسلمین ‌یک‌ پیروزی‌ بزرگ‌ بود زیرا قریش‌ در آن‌ به‌ جایگاه‌ مسلمین‌ و نقش‌ مهم‌ و موقعیت‌ ممتازشان‌ اعتراف‌ کردند و از سوی‌ دیگر، متارکه‌ با قریش‌ زمینه‌ را برای ‌گسترش‌ دعوت‌ اسلامی‌ در سایه‌ امنیت‌ و صلح‌ فراهم‌ کرد پس‌ در واقع‌، این‌ فتحی ‌مبین‌ یا مقدمه‌ وتمهیدی‌ برای‌ فتح‌ مکه‌ بود. بهترین‌ گواه‌ این‌ حقیقت‌ این‌ است‌ که ‌شمار مسلمین‌ در هنگام‌ صلح‌، هزار و پانصد یا هزار و چهار صد تن‌ بود اما دو سال ‌بعد از آن‌ در فتح‌ مکه‌، شمار مسلمین‌ به‌ ده‌ هزار تن‌ بالغ‌ شد که‌ خالد بن‌ ولید و عمر و بن ‌عاص‌ از آن‌ جمله‌ بودند. ابن‌مسعود، جابر و براء  رضی الله عنهما ‌ گفته‌اند: «شما فتح‌ مکه‌ را فتح‌ می‌شمارید ولی‌ ما صلح‌ حدیبیه‌ را فتح‌ می‌دانیم‌».

نقل‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در راه‌ بازگشت‌ از سفر حدیبیه‌ بودند که‌ این‌ سوره ‌بر ایشان‌ نازل‌ شد. از عبدالله بن‌ مسعود رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «چون‌ ازحدیبیه‌ بازگشتیم‌، آخر شب‌ برای‌ خواب‌ و استراحت‌ فرود آمدیم‌ و چون‌ به‌خواب ‌رفتیم‌ بیدار نشدیم‌ مگر آن‌گاه‌ که‌ خورشید طلوع‌ کرده‌ بود و رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  هنوز در خواب‌ بودند. در این‌ اثنا با خود گفتیم: باید ایشان‌ را بیدار کنیم‌. آن‌گاه‌ ایشان ‌بیدار شدند و فرمودند: آنچه‌ را که‌ انجام‌ می‌دادید، انجام‌ دهید و کسی‌ که‌ در خواب‌ مانده‌ است‌، یا فراموش‌ کرده‌ است‌، چنین‌ می‌کند. یعنی‌ نماز بامداد خود را قضا آورید. ابن‌ مسعود رضی الله عنه  می‌گوید: در این‌ اثنا شتر رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را گم ‌کردیم‌ و به‌ جست ‌و جوی‌ آن‌ پرداختیم‌ پس‌ آن‌ را در حالی‌ یافتیم‌ که‌ مهارش‌ بر درختی‌ آویخته‌ بود. من‌ آن‌ را آوردم‌ و حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بر آن‌ سوار شدند و به‌ راه‌ افتادیم‌ و در میان‌ راه‌ بودیم‌ که‌ بر ایشان‌ صلی الله علیه و آله و سلم  وحی‌ فرودآمد... و چون‌ وحی‌ از ایشان‌ برداشته‌ شد، به‌ ما خبر دادند که‌ سوره: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَکَ فَتۡحٗا مُّبِینٗا١ [الفتح: 1] بر ایشان ‌نازل‌ شده‌ است‌».

﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَکَ فَتۡحٗا مُّبِینٗا١

«همانا ما به‌ تو حکم‌ کردیم‌ به‌ فتحی‌ آشکار» فتح: در لغت‌، اصلا به‌ معنی ‌گشودن‌ قفل‌ است‌ و فتح‌ در باب‌ جهاد عبارت‌ است‌ از: غلبه‌ و ظفر بر یک‌ سرزمین ‌به‌ زور یا به‌ صلح‌، به‌ جنگ‌ یا به‌ غیر آن‌. مراد این‌ است‌ که: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! ما برایت‌ به‌ فتحی‌ روشن‌ و آشکار در آینده‌ حکم‌ کردیم‌ ـ فتح‌ مکه‌ و غیر آن‌ ـ که ‌به‌ زور و غلبه‌ جهادت‌ میسر می‌شود.

از نظر جمهور مفسران‌، مراد از «فتح‌ مبین‌» در این‌ آیه‌ صلح‌ حدیبیه‌ است‌ و خداوند متعال‌ از آن‌ رو آن‌ را فتح‌ نامید که‌ صلح‌ حدیبیه‌ سبب‌ فتح‌ مکه‌ و فتوحات ‌بعدی‌ گردید و این‌ از باب‌ اطلاق‌ سبب‌ بر مسبب‌ می‌باشد که‌ از انواع‌ «مجاز مرسل‌» است‌. ولی‌ گروهی‌ برآنند که‌ مراد از فتح‌ در این‌ آیه‌، فتح‌ مکه‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ آن‌ را قبل‌ از فرارسیدن‌ موعدش‌ به‌ طریق‌ بشارت‌ به‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و مؤمنان‌ وعده‌ داد و تعبیر از آن‌ به‌ زمان‌ گذشته‌، برای‌ دلالت‌ معنی‌ بر تحقق‌ حتمی ‌آن‌ در آینده‌ می‌باشد، گویی‌ این‌ فتح‌ چنان‌ مسلم‌ است‌ که‌ در حکم‌ یک‌ امر به‌واقعیت‌ پیوسته‌ می‌باشد.

﴿لِّیَغۡفِرَ لَکَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکَ وَیَهۡدِیَکَ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِیمٗا٢

«تا خدا بر تو بیامرزد» یعنی: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! این‌ فتح‌ را از آن‌ رو برایت‌ میسر گردانیدیم‌ تا همراه‌ به‌ اتمام‌ رساندن‌ نعمت‌ فتح‌ و هدایتت‌ به‌ سوی‌ راه‌ راست‌ و پیروزی‌ و غلبه‌ای‌ که‌ در آن‌ عزت‌ و شوکتت‌ نهفته‌ می‌باشد، آمرزش‌ نیز برایت‌ جمع‌ گردد. گویی‌ فرمود: صلح‌ حدیبیه‌، یا فتح‌ مکه‌ را برتو آسان‌ و هموار کردیم‌ و تو را بر دشمنت‌ پیروز گردانیدیم‌ تا هدف مندی‌های‌ عاجل‌ و بلند مدت‌، یعنی‌ عزت ‌دارین‌ را همه‌ باهم‌ برای‌ تو جمع‌ گردانیده‌ و بر تو بیامرزیم‌؛ «آنچه‌ را که‌ گذشته‌ از گناه‌ تو» قبل‌ از فتح‌ «و آنچه‌ که‌ مانده‌ است‌» بعد از آن‌. به ‌قولی‌ دیگر معنی‌ این ‌است: این‌ فتح‌ را از آن‌ رو برایت‌ میسر گردانیدیم‌ تا آن‌ کارهای‌ مستوجب ‌سرزنشی‌ را که‌ از تو قبل‌ از رسالتت‌ سرزده‌ و آنچه‌ را که‌ بعد از آن‌ واقع‌ شده‌، بر تو بیامرزیم‌. و از آنجا که انبیا‌  علیهم السلام  از گناهان‌ کبیره‌ و صغیره‌ معصوم‌اند پس‌ مراد از«گناه‌» در اینجا، انجام‌ دادن‌ عملی‌ است‌ که‌ نسبت‌ به‌ مقام‌ انبیا  علیهم السلام  خلاف‌ اولی ‌می‌باشد لذا این‌ تعبیر از باب‌ این‌ قاعده‌ است: «حسنات الأبرار سیئات المقربین». «حسنات‌ نیکان‌، گناهان‌ مقربان‌ است‌».

«و تا نعمت‌ خود را برتو تمام‌ گرداند» یعنی: این‌ فتح‌ را از آن‌ رو برایت‌ میسر کردیم‌ تا نعمت‌ خود را با پیروز ساختن‌ دینت‌ بر تمام‌ ادیان‌ بر تو تمام‌ گردانیم‌. یامعنی‌ این‌ است: تا نعمت‌ خود را برتو تمام‌ گردانیم‌ با فتح‌ مکه‌ و پیوست‌ نمودن ‌فتح‌ طایف‌ به‌ آن‌ زیرا فتح‌ حدیبیه‌ زمینه‌ساز فتوحات‌ بعدی‌ گردید و با فتح‌ مکه ‌نعمت‌ به‌ اتمام‌ رسید «و تا تو را هدایت‌ کند» یعنی: تا با این‌ فتح‌، تو را ثابت‌قدم‌ واستوار گردانیم‌ «به‌ راهی‌ راست‌» که‌ همانا راه‌ اسلام‌ و تبلیغ‌، تبیین‌ و اقامه‌ شعایر آن‌ می‌باشد.

انس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، رسول‌‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «همانا بر من‌ آیه‌ای‌ نازل‌ شده‌ است‌ که‌ نزد من‌ از همه‌ آنچه‌ که‌ بر روی ‌زمین‌ است‌، دوست‌داشتنی‌تر می‌باشد». سپس‌ آن‌ را بر اصحاب  رضی الله عنهم  قرائت ‌نمودند. اصحاب رضی الله عنهم  گفتند: مبارک‌ و گوارا باد بر شما ای‌ رسول‌ خدا! اینک‌ خداوند متعال‌ روشن‌ ساخت‌ که‌ با شما چگونه‌ معامله‌ می‌کند اما ما نمی‌دانیم‌ که‌ باما چگونه‌ معامله‌ خواهد کرد؟ همان‌ بود که‌ آیه: ﴿لِّیُدۡخِلَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ [الفتح: 5] تا ﴿فَوۡزًا عَظِیمٗا نازل‌ شد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مغیره‌ بن‌ شعبه‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بسیار نماز می‌گزاردند تا بدانجا که‌ پاهایشان‌ متورم‌ می‌شد پس‌ به‌ ایشان‌ گفته‌ شد: آیا جز این‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ گناهان‌ نخستین‌ و واپسین‌ را بر شما آمرزیده‌است‌؟ یعنی‌ چرا این‌ قدر بر خود فشار می‌آورید؟ فرمودند: «أفلا أکون‌ عبدا شکورا : آیا بنده‌ شکرگزاری‌ نباشم‌؟».

﴿وَیَنصُرَکَ ٱللَّهُ نَصۡرًا عَزِیزًا٣

«و تا خدا تو را به‌ نصرتی‌ قوی‌» یعنی: به‌ پیروزی‌ای‌ برتر که‌ هیچ‌ ذلتی‌ در پی ‌نداشته‌ باشد «نصرت‌ دهد» و به‌ راستی‌ که‌ چنین‌ شد زیرا با صلح‌ حدیبیه‌ مفهوم ‌سیادت‌ و حاکمیت‌ داخلی‌ و خارجی‌ دولت‌ اسلامی‌ و استقلال‌ آن‌ ـ به‌ تعابیر جدید ـ محقق‌ شد، رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در جنب‌ نبوت‌ به‌ صفت‌ یک‌ حاکم‌ و پیشوای‌ سیاسی‌ نیز در صحنه‌ ظاهر شدند، مدینه‌ به‌ عنوان‌ پایتخت‌ امت‌ و دولت‌ اسلامی ‌تثبیت‌ شد و مشرکان‌ دولت‌ اسلامی‌ در مدینه‌ منوره‌ را به‌ رسمیت‌ شناخته‌ و به‌ حاکمیت‌ و استقلال‌ آن‌ اعتراف‌ نمودند.

﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ ٱلسَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ لِیَزۡدَادُوٓاْ إِیمَٰنٗا مَّعَ إِیمَٰنِهِمۡۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمٗا٤

«او» تعالی‌ «است‌ آن‌ کس‌ که‌ آرامش‌ را در دل‌های مؤمنان‌ فرود آورد» در نتیجه‌، آنان‌ به‌ حکم‌ خدا عزوجل  و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم  در تن ‌دادن‌ به‌ صلح‌ حدیبیه‌ گردن‌ نهادند و قلب‌هایشان‌ بر آن‌ آرامش‌ یافت‌ «تا ایمانی‌ بر ایمان‌شان‌ بیفزایند» یعنی: تا مؤمنان‌ به ‌سبب‌ این‌ طمأنینه‌ و آرامش‌، یقینی‌ را بر یقینی‌ که‌ از قبل‌ داشته‌اند، بیفزایند. که ‌امروزه‌ از این‌ معنی‌ به‌ نام‌ «بالا بردن‌ روحیه‌ معنوی‌ لشکر» تعبیر می‌شود. همچنین‌، این‌ تأویل‌ نیز صحیح‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ به‌ وسیله‌ عمل‌ به‌ احکام‌ و فرایض‌، بر ایمان‌ مؤمنان‌ می‌افزاید چنان‌که‌ ابن‌ عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «اولین‌ چیزی‌ که‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مؤمنان‌ آوردند، عقیده‌ توحید بود و چون‌ ایشان‌ به‌ یگانگی‌ خداوند عزوجل  ایمان‌ آوردند آن‌گاه‌ به‌ ترتیب‌؛ نماز، زکات‌، جهاد و حج‌ بر ایشان ‌مشروع‌ شد». «و لشکرهای‌ آسمان‌ و زمین‌ از آن‌ خداوند است‌» یعنی: لشکرهای‌ حسی‌، لشکرهای‌ معنوی‌ و لشکرهای‌ غیبی‌ ـ اعم‌ از فرشتگان‌، انسیان‌، جنیان‌، شیاطین‌ و فرود آوردن‌ آرامش‌ روحی‌ بر مؤمنان‌ ـ همه‌ از آن‌ خداوند است‌ پس ‌حق‌ تعالی‌ کار آنان‌ را هرگونه‌ که‌ بخواهد، می‌پردازد و سامان‌ می‌دهد «و خدا همواره‌ دانای‌ حکیم‌ است‌» داناست‌ به‌ مصالح‌ خلقش‌، با حکمت‌ است‌ در آنچه‌ که‌ تقدیر و تدبیر می‌کند.

﴿لِّیُدۡخِلَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَا وَیُکَفِّرَ عَنۡهُمۡ سَیِّ‍َٔاتِهِمۡۚ وَکَانَ ذَٰلِکَ عِندَ ٱللَّهِ فَوۡزًا عَظِیمٗا٥

«تا سرانجام‌، مردان‌ و زنان‌ با ایمان‌ را در باغ‌هایی‌ که‌ جویباران‌ از فرودست‌ آن‌ها جاری‌ است‌ درآورد و در آن‌ جاویدان‌ بدارد» تقدیر سخن‌ چنین‌ است: خدای‌ سبحان هرکه را بخواهد، گرفتار سر پنجه‌ لشکریانش‌ می‌کند، بدین‌ منظور که‌ مؤمنان‌ را با قبول‌ خیر از اهل‌ خیر به‌ بهشت‌ وارد کرده‌ و غیر مؤمنان‌ را به‌ سبب‌ سر زدن ‌شر و بدی‌ از آنان‌ عذاب‌ کند. یا معنی‌ این‌ است: حق‌ تعالی‌ آرامش‌ یا فتح‌ را فرود آورد تا ورود مؤمنان‌ ـ اعم‌ از زن‌ و مرد به‌ باغ‌های‌ بهشتی‌ ـ بر آن‌ مترتب‌ شود. خداوند متعال‌ از زنان‌ نیز در این‌ آیه‌ صراحتا یاد کرد با آن‌که‌ اغلب‌ آیاتی‌ که ‌خطاب‌ آن‌ها متوجه‌ مردان‌ است‌ زنان‌ را نیز در بر می‌گیرد؛ تا کسی‌ گمان‌ نبرد که‌ زنان‌ به‌ دلیل‌ این‌ که‌ جهاد فرض‌ کفایی‌ بر ذمه‌ آنان‌ نیست‌، به‌ بهشت‌ وارد نمی‌شوند. همچنین‌ در هر جا که‌ گمان‌ اختصاص‌ یافتن‌ مردان‌ به‌ پاداش‌های ‌موعود بهشتی‌ مطرح‌ باشد، با وصف‌ آن‌که‌ زنان‌ نیز با آن‌ها در آن‌ خطاب ‌شریک‌اند اما خدای ‌ عزوجل ‌ باز صراحتا نیز از زنان‌ نام‌ می‌برد تا در این‌ امر هیچ‌گونه‌ شبهه‌ای‌ پدید نیاید «و» نیز خدای‌ سبحان‌ هرکه را بخواهد، گرفتار سرپنجه ‌لشکریانش‌ می‌کند، بدین‌ منظور که‌ «از آنان‌ سیئات‌شان‌ را بزداید» یعنی: گناهان‌ وجرایم‌ مؤمنان‌ را پوشانده‌ و آن‌ را آشکار نگرداند و به‌ وسیله‌ آن‌ ایشان‌ را عذاب‌نکند «و این‌» وعده‌ وارد نمودن‌ مؤمنان‌ به‌ بهشت‌ و پوشاندن‌ سیئاتشان‌؛ «نزدخدا» و در حکم‌ وی‌ «رستگاری‌ بزرگی‌ است‌». در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ جابر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لا یدخل‌ النار أحد بایع‌ تحت ‌الشجرة». «احدی‌ از کسانی‌ که‌ در زیر درخت‌ بیعت‌ کرده‌اند، به‌ آتش‌ دوزخ‌ وارد نمی‌شوند».

﴿وَیُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡمُشۡرِکِینَ وَٱلۡمُشۡرِکَٰتِ ٱلظَّآنِّینَ بِٱللَّهِ ظَنَّ ٱلسَّوۡءِۚ عَلَیۡهِمۡ دَآئِرَةُ ٱلسَّوۡءِۖ وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمۡ وَلَعَنَهُمۡ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرٗا٦

«و تا» خداوند عزوجل  با آرامش‌ و فتحی‌ که‌ نصیب‌ مؤمنان‌ می‌کند؛ «مردان‌ و زنان ‌منافق‌ و مردان‌ و زنان‌ مشرک‌ را عذاب‌ کند» زیرا منافقان‌ و مشرکان‌ به‌ سبب‌ مشاهده‌ غلبه‌ و ظهور کلمه‌ اسلام‌ و شکست‌ و سرکوب‌ مخالفان‌ آن‌، در دنیا دچار نگرانی ‌و اندوه‌ گردیده‌ و به‌ قهر و قتل‌ و اسارت‌ روبرو می‌شوند و در آخرت‌ نیز به‌ عذاب ‌جهنم‌ روبرو می‌گردند؛ همان‌ منافقان‌ و مشرکانی‌ «که‌ به‌ خدا گمان‌ بد بردند» و آن ‌این‌ گمانشان‌ بود که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  مغلوب‌ می‌شوند و کلمه‌ کفر بر کلمه‌ اسلام ‌برتری‌ می‌یابد «گردش‌ بد روزگار بر آنان‌ باد» یعنی: حوادث‌ ناگواری‌ را که‌ در مورد مسلمانان‌ می‌پنداشتند و انتظار می‌بردند، گریبانگر خودشان‌ گردیده‌ و به ‌دیگران‌ تجاوز نمی‌کند. دایره: در اصل‌ خط دایره‌وی‌ای‌ است‌ که‌ به‌ مرکز یک‌ چیز محیط است‌، سپس‌ در بیان‌ حادثه‌ای‌ به‌عاریت‌ گرفته‌ شد که‌ بر انسان‌ همانند احاطه‌ دایره‌ بر مرکز خود، محیط می‌باشد. لذا به‌کار گرفتن‌ آن‌ در حوادث‌ بد و نامیمون‌ غالب‌ گردید «و خدا بر آنان‌ خشم‌ نموده‌ و لعنت‌شان‌ کرده‌» یعنی: خداوند عزوجل  منافقان‌ و مشرکان‌ را از رحمت‌ خویش‌ دور و طرد کرده‌ است‌ «و دوزخ‌ را برای‌شان‌ آماده‌ گردانیده‌ و چه‌ بد سرانجامی‌ است‌» دوزخ‌.

﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا٧

«و سپاهیان‌ آسمان‌ و زمین‌ از آن‌ خداست‌» اعم‌ از فرشتگان‌، انس‌، جن‌، شیاطین‌ و غیر آن‌ها از وسایل‌ و نیروهایی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ دشمنان‌ خود را به‌ وسیله‌ آن ‌سرکوب‌ می‌کند «و خدا غالب‌ است‌» در فرمانروایی‌ خویش‌ «حکیم‌» است‌ در صنع‌ خویش‌. به‌قولی: مراد از سپاهیان‌ در اینجا، سپاهیان‌ عذاب‌ اند. ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ در این‌ آیات‌ دوبار از سپاهیانش‌ نام‌ برد؛ بار اول‌ در معرض‌ تأیید مؤمنان‌ و این‌بار در معرض‌ بیان‌ قدرت‌ و سلطه‌ خویش‌ بر کافران‌.

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِیرٗا٨

ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «همانا ما تو را گواه‌ فرستادیم‌» که‌ بر ابلاغ‌ رسالت‌ به‌ امتت‌ گواهی‌ می‌دهی‌ چنان‌ که‌ حق‌ تعالی‌ در آیه‌ دیگری‌ می‌فرماید: ﴿وَیَکُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَیۡکُمۡ شَهِیدٗاۗ [البقره:143]. «و تا پیامبر بر شما گواه‌ باشد» «و» فرستادیم‌ تو را «بشارت‌دهنده‌» به‌ بهشت‌ برای‌ مطیعان‌ «و بیم ‌دهنده‌» از دوزخ‌ برای‌ اهل‌ گناه‌ و معصیت‌.

﴿لِّتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُۚ وَتُسَبِّحُوهُ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلًا٩

آری‌! ما پیامبر را گواه‌ فرستادیم: «تا به‌ خدا و پیامبرش‌ ایمان‌ آورید» ای‌ مردم‌ «و تا او را نصرت ‌دهید و بزرگ‌ شمارید» یعنی: تا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را گرامی‌ بدارید و او را حرمت‌ گذارید. یا ضمیر در: (وتعزروه وتوقروه) به‌ خداوند عزوجل  بر می‌گردد؛ یعنی: تا خداوند عزوجل  را بزرگ‌ شمرده‌ و دینش‌ را نصرت‌ دهید. قتاده‌ در معنی‌ آن ‌می‌گوید: «تا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را نصرت‌ داده‌ و او را از آسیب‌ هر کسی‌ که‌ قصد رساندن ‌آزاری‌ را به‌ او دارد، باز دارید». «و تا او را» یعنی: خدای‌  عزوجل ‌ را «بامدادان‌ و شامگاهان‌» در اول‌ و آخر روز «تسبیح‌ گویید» با برگزاری‌ نمازهای‌ پنج‌گانه‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ ٱللَّهَ یَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَیۡدِیهِمۡۚ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِمَا عَٰهَدَ عَلَیۡهُ ٱللَّهَ فَسَیُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا١٠

«در حقیقت‌، کسانی‌ که‌ با تو بیعت‌ می‌کنند» مراد بیعه‌الرضوان‌ در حدیبیه‌ است‌. حدیبیه‌ قریه‌ کوچکی‌ است‌ که‌ از مکه‌ در حد یک‌ منزل‌ راه‌ فاصله‌ داشته‌ و در داخل‌ حدود سرزمین‌ حرم‌ قرار دارد و مؤمنان‌ در آن‌ با رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در زیر درختی‌ بیعت‌ کردند که‌ تا سرحد مرگ‌ بادشمن‌ بجنگند. به‌ قولی: مؤمنان‌ بر این ‌امر بیعت‌ کردند که‌ از میدان‌ فرار نکنند. هرچند مفاد هردو قول‌ در نهایت‌ یکی ‌است‌. البته‌ این‌ روایت‌ جابر بن‌ عبدالله رضی الله عنه  جامع‌ هردو قول‌ است‌ که‌ می‌گوید: «با رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در زیر درخت‌ بر مرگ‌ و بر این‌که‌ فرار نکنیم‌ بیعت‌ کردیم‌ پس‌ جز جد بن ‌قیس‌ هیچ‌کس‌ از ما بیعت‌ را نشکست‌ و او منافقی‌ بود که‌ در پشت‌ سر شتر خود پنهان‌ شده‌ بود...». آری‌! کسانی‌ که‌ با تو بیعت‌ می‌کنند؛ «جز این‌ نیست‌ که‌ با خدا بیعت‌ می‌کنند» زیرا ایشان‌ با این‌ بیعت‌، خود را در ازای‌ بهشت‌ به‌ خدای  عزوجل  ‌می‌فروشند و از آنجا که‌ هدف‌شان‌ از بیعت‌ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  همانا بیعت‌ با خداوند عزوجل  است‌ پس‌ «دست‌ خدا بالای‌ دست‌هایشان‌ است‌» یعنی: عقد میثاق‌ با رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، در واقع‌ عقد میثاق‌ با خدای‌ سبحان‌ است‌. مراد این‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ بر بیعت‌شان‌ آگاه‌ است‌ و ایشان‌ را در ازای‌ آن‌ پاداش‌ می‌دهد و نصرت‌ او برای‌ مؤمنان‌ قوی‌تر و برتر از نصرت‌ دادن‌ ایشان‌ برای‌ اوست‌. تعبیر (یدالله: دست‌ خدا)، در اینجا مجاز است‌ نه‌ حقیقت‌. پس‌ (ید الله‌) به‌ معنای‌ غلبه‌، نصرت‌، نعمت‌ و هدایت‌ او می‌باشد زیرا حق‌ تعالی‌ از اوصاف‌ اجسام‌ منزه‌ است‌. اما سلف‌ صالح‌ به‌ وجود دست‌ برای‌ خداوند عزوجل  عقیده‌ دارند ولی‌ نه‌ مانند دستی‌ که ‌بشر می‌شناسد زیرا هیچ‌ چیز مانند حق‌ تعالی‌ نیست‌.

«پس‌ هرکه پیمان‌ شکنی‌ کند، تنها به‌ زیان‌ خود پیمان‌ می‌شکند» لذا زیان‌ بیعت‌شکنی‌ او به‌ خودش‌ بر می‌گردد و به‌ غیر وی‌ تجاوز نمی‌کند «و هرکه بر آنچه ‌با خدا بر آن‌ عهد بسته‌، وفا کند» یعنی: هرکه در وفاداری‌ به‌ عهد خود با خداوند عزوجل  به‌ بیعت‌ با پیامبرش‌ پایداری‌ ورزد «به‌ زودی‌ خدا پاداشی‌ بزرگ‌ به‌ او می‌بخشد» و آن‌ بهشت‌ است‌.

﴿سَیَقُولُ لَکَ ٱلۡمُخَلَّفُونَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ شَغَلَتۡنَآ أَمۡوَٰلُنَا وَأَهۡلُونَا فَٱسۡتَغۡفِرۡ لَنَاۚ یَقُولُونَ بِأَلۡسِنَتِهِم مَّا لَیۡسَ فِی قُلُوبِهِمۡۚ قُلۡ فَمَن یَمۡلِکُ لَکُم مِّنَ ٱللَّهِ شَیۡ‍ًٔا إِنۡ أَرَادَ بِکُمۡ ضَرًّا أَوۡ أَرَادَ بِکُمۡ نَفۡعَۢاۚ بَلۡ کَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرَۢا١١

«برجای‌ ماندگان‌ اعرابی‌» که‌ از جهاد تن‌ زدند؛ «به‌ زودی‌ به‌ تو خواهند گفت‌» بعد از بازگشتت‌ از حدیبیه‌ که: «اموال‌ و کسانمان‌ ما را گرفتار کردند» یعنی: اموال‌، زنان‌ و فرزندانمان‌ ما را از همراهی‌ با تو بازداشتند زیرا ما کسی‌ را نداشتیم‌ که‌ در غیاب‌ ما به‌ آن‌ها بپردازد و جانشین‌ ما بر آنان‌ باشد «برای‌ ما آمرزش‌ بخواه‌» تا خداوند عزوجل  واپس‌مانی‌مان‌ از این‌ غزوه‌ و عدم‌ همراهی‌ با تو را که‌ عاملی‌ جز امور فوق‌ نداشته‌ است‌، بر ما بیامرزد. «چیزی‌ را که‌ در دل‌هایشان‌ نیست‌ بر زبان‌ خویش‌می‌رانند» که‌ این‌ همان‌ شیوه‌ کار منافقان‌ است‌ «بگو: اگر خدا در حق‌ شما زیانی ‌بخواهد» یعنی: بخواهد تا زیانی‌ چون‌ نابودی‌ اموال‌ و خانواده‌تان‌ را بر شما فرود آورد «یا در حق‌ شما سودی‌» یعنی: پیروزی‌ و غنیمتی‌ را «بخواهد پس‌ چه‌ کسی ‌در برابر خداوند برای‌ شما اختیار چیزی‌ را دارد» یعنی: در آن‌ صورت‌، چه‌ کسی‌ شما را از آنچه‌ که‌ خداوند عزوجل  برایتان‌ اراده‌ کرده‌ است‌، نگاه‌ می‌دارد؟ مسلم‌ است‌ که هیچ‌کس‌ نمی‌تواند آنچه‌ را که‌ خداوند عزوجل  در حق‌ شما اراده‌ کرده‌ است‌، از شما برگرداند زیرا او دانای‌ رازهای‌ شماست‌ و هرچند در برابر ما منافقت‌ کنید اما او به‌ راز دل‌هایتان‌ آگاه‌ است‌.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ گروه‌، بادیه ‌نشینان‌ جهادگریزی‌ از قبایل‌ اسلم‌، جهینه‌، مزینه‌، غفار، أشجع‌ و دیل‌ بودند که‌ در پیرامون‌ مدینه‌ زندگی‌ می‌کردند و خداوند عزوجل  آنان‌ را از همراهی‌ با پیامبرش‌ در سفر حدیبیه‌ بازپس‌ گذاشت‌ و در نتیجه‌، با آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در این‌ غزوه‌ مشارکت‌ نکرده‌ و به‌ ندای‌ ایشان‌ اجابت ‌نگفتند و معاذیری‌ مانند گرفتاری‌ به‌ خانواده‌ها و اموال‌شان‌ را پیش‌ کشیدند اما عامل ‌اصلی‌ باز پس‌ مانی‌شان‌، ضعف‌ عقیده‌ و بیم‌ از رویارویی‌ احتمالی‌ با قریش‌ بود. به‌قولی: تخلف‌ آنان‌، در هنگام‌ سفر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ سوی‌ مکه‌ در سال‌ فتح‌ آن‌ بود، بعد از آن‌که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اعلام‌ خروج‌ داده‌ بودند تا با ایشان‌ همراه‌ گردند «بلکه‌ خدا به‌ آنچه‌ می‌کنید همواره‌ آگاه‌ است‌» یعنی: تخلف‌ شما بادیه ‌نشینان‌ از همراهی‌ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، به‌ خاطر عاملی‌ نیست‌ که‌ پنداشته‌اید بلکه‌ خداوند عزوجل  از تمام‌ آنچه‌ که‌ می‌کنید و از جمله‌ از علت‌ تخلف‌ شما آگاه‌ است‌ پس‌ می‌داند که‌ سبب ‌تخلف‌ شما این‌ عاملی‌ که‌ ذکر کردید نبوده‌ است‌ بلکه‌ عامل‌ و انگیزه‌ واقعی‌، همانا وجود شک‌ و نفاق‌ در اندرون‌ شما و خلجان‌ پندارهای‌ فاسد در ضمیرتان‌ بوده‌ است‌ که‌ ناشی‌ از عدم‌ اعتماد و اطمینانتان‌ به‌ حق‌ تعالی‌ می‌باشد چنان‌ که‌ می‌فرماید:

﴿بَلۡ ظَنَنتُمۡ أَن لَّن یَنقَلِبَ ٱلرَّسُولُ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِلَىٰٓ أَهۡلِیهِمۡ أَبَدٗا وَزُیِّنَ ذَٰلِکَ فِی قُلُوبِکُمۡ وَظَنَنتُمۡ ظَنَّ ٱلسَّوۡءِ وَکُنتُمۡ قَوۡمَۢا بُورٗا١٢

نه‌ چنان‌ است‌ که‌ می‌گویید ای‌ بادیه ‌نشینان‌ جهادگریز؛ «بلکه‌ پنداشتید که‌ پیامبر و مؤمنان‌ هرگز به‌ سوی‌ خانواده‌هایشان‌ بر نخواهند گشت‌» یعنی: بلکه‌ واقعیت‌ امر این‌ است‌ که‌ شما جهادگریزان‌ پنداشتید که‌ دشمن‌ مؤمنان‌ را به‌ یکباره‌ ریشه ‌کن ‌می‌کند، در نتیجه‌، احدی‌ از آنان‌ به‌‌سوی‌ خانواده‌ خویش‌ بر نمی‌گردد پس‌ از این ‌جهت‌ تخلف‌ نمودید نه‌ به‌ خاطر عذرها و بهانه‌های‌ بی‌اساسی‌ که‌ پیش‌ می‌افگنید «و این‌ پندار در دل‌هایتان‌ نمودی‌ خوش‌ یافت‌» یعنی: شیطان‌ این‌ پندار را در دل‌های ‌شما آراست‌ و شما هم‌ آن‌ را از وی‌ پذیرفتید «و گمان‌ بد کردید» در این‌ پندارتان‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ پیامبرش‌ را نصرت‌ نمی‌دهد «و مردمی‌ هلاک‌ شده‌ گشتید» نزد خداوند عزوجل ؛ با این‌ بداندیشی‌ و فساد عقیده‌ و سوءنیت‌.

﴿وَمَن لَّمۡ یُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ فَإِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلۡکَٰفِرِینَ سَعِیرٗا١٣

«و هرکس‌ به‌ خدا و پیامبرش‌ ایمان‌ نیاورده‌ است‌، بداند که‌ ما برای‌ کافران‌ آتشی ‌سوزان‌ آماده‌ کرده‌ایم‌» یعنی: هرکس‌ بسان‌ این‌ واپس ‌ماندگان‌ متخلف‌، به‌ خدا و رسولش‌ ایمان‌ نیاورده‌؛ پس‌ جزای‌ وی‌ عذاب‌ سوزان‌ سختی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی ‌برایش‌ آماده‌ کرده‌ است‌.

﴿وَلِلَّهِ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ یَغۡفِرُ لِمَن یَشَآءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَآءُۚ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا١٤

«و فرمانروایی‌ آسمان‌ها و زمین‌ از آن‌ خداست‌» پس‌ در آن‌ها هرگونه‌ که‌ بخواهد، تصرف‌ می‌کند و او به‌ احدی‌ از خلقش‌ نیازی‌ ندارد زیرا خلق‌ همگی‌ ملک‌ اویند لذا نباید از فرمانش‌ خارج‌ گردند «هر که‌ را بخواهد» بیامرزد؛ «می‌آمرزد و هرکه را بخواهد» عذاب‌ کند؛ «عذاب‌ می‌کند» زیرا هیچ‌ کاری‌ بر حق‌ تعالی‌ واجب‌ نیست ‌«و خدا آمرزگار مهربان‌ است‌» یعنی: او همیشه‌ به‌ این‌ وصف‌ موصوف‌ بوده‌ و می‌باشد پس‌ هرکس‌ از بندگانش‌ را که‌ بخواهد، به‌ مغفرت‌ و رحمت‌ خویش ‌مخصوص‌ می‌گرداند. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ فرمود: «سبقت‌ رحمتی‌ غضبی». «رحمتم‌ بر خشمم‌ سبقت‌ گرفته‌ است‌».

﴿سَیَقُولُ ٱلۡمُخَلَّفُونَ إِذَا ٱنطَلَقۡتُمۡ إِلَىٰ مَغَانِمَ لِتَأۡخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعۡکُمۡۖ یُرِیدُونَ أَن یُبَدِّلُواْ کَلَٰمَ ٱللَّهِۚ قُل لَّن تَتَّبِعُونَا کَذَٰلِکُمۡ قَالَ ٱللَّهُ مِن قَبۡلُۖ فَسَیَقُولُونَ بَلۡ تَحۡسُدُونَنَاۚ بَلۡ کَانُواْ لَا یَفۡقَهُونَ إِلَّا قَلِیلٗا١٥

«چون‌ به‌ قصد گرفتن‌ غنایم‌ روانه‌ شدید، به‌ زودی‌ برجای‌ ماندگان‌ خواهند گفت‌» یعنی: چون‌ شما مسلمانان‌ به‌ سوی‌ خیبر راه‌ افتادید تا آن‌ را تحت‌ تصرف‌ خود درآورید، به‌ زودی‌ جهادگریزان‌ عقب‌گرا و متخلف‌ از غزوه‌ حدیبیه‌، خواهند گفت: «بگذارید ما هم‌ از شما پیروی‌ کنیم‌» و با شما در غزوه‌ خیبر حاضر باشیم‌ زیرا آن‌ها یقین‌ دارند که‌ در خیبر دستیابی‌ به‌ غنایم‌ حتمی‌ است‌.

اصل‌ داستان‌ این‌ بود که‌ چون‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و همراهانشان‌ در ماه‌ ذی‌الحجه ‌سال‌ ششم‌ هجری‌ از حدیبیه‌ باز گشتند، خدای‌  عزوجل ‌ فتح‌ خیبر را به‌ ایشان‌ وعده‌ داد و غنایم‌ آن‌ را فقط مخصوص‌ کسانی‌ گردانید که‌ در حدیبیه‌ حاضر بودند. پس ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بقیه‌ ماه‌ ذی‌الحجه‌ و اوایل‌ ماه‌ محرم‌ را در مدینه‌ باقی‌ ماندند آن‌گاه‌ با همانان‌ که‌ در حدیبیه‌ با ایشان‌ همراه‌ بودند، به‌ سوی‌ خیبر راه‌ افتادند تا به‌ سبب‌ تجاوزهای‌ مکرر یهود، به‌ آنان‌ درس‌ عبرتی‌ بدهند، در این‌ هنگام‌ بود که‌ این‌ گروه‌ واپس‌ مانده‌ متخلف‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و مؤمنان‌ گفتند: به‌ ما اجازه‌ دهید که‌ در این‌ غزوه‌ از شما پیروی‌ کنیم‌.

«می‌خواهند کلام‌ الهی‌ را دگرگون‌ کنند» مراد از کلامی‌ که‌ آنان‌ خواستار دگرگونسازی‌ آن‌ بودند، همانا این‌ وعده‌ الهی‌ برای‌ اهل‌ حدیبیه‌ بود که‌ غنایم‌ خیبر مخصوصا از آن‌ ایشان‌ می‌باشد زیرا خداوند متعال‌ به‌ رسول‌ خویش‌ فرمان‌ داده ‌بود تا جز اهل‌ حدیبیه‌، هیچ‌کس‌ را با خود به‌ خیبر نبرد «بگو: هرگز از پی‌ ما نخواهیدآمد، آری‌! خدا پیشاپیش‌ درباره‌ شما چنین‌ فرموده‌» یعنی: خداوند متعال‌ قبل‌ از بازگشت‌ ما از حدیبیه‌، به‌ ما خبر داده‌ است‌ که‌ غنیمت‌ خیبر مخصوصا از آن ‌حاضران‌ در حدیبیه‌ می‌باشد و دیگران‌ در آن‌ هیچ‌ بهره‌ای‌ ندارند «پس‌ به‌ زودی‌ خواهند گفت‌» منافقان‌ در هنگام‌ شنیدن‌ این‌ سخن‌؛ «نه‌! بلکه‌ شما بر ما حسد می‌برید» یعنی: چنان‌ نیست‌ که‌ می‌گویید بلکه‌ واقعیت‌ این‌ است‌ که‌ جز رشک‌ وحسد چیز دیگری‌ شما را از اجازه‌ دادن‌ ما به‌ همراهی‌ با شما باز نمی‌دارد، شما می‌خواهید تا ما با شما در غنیمت‌ مشارکت‌ نداشته‌ باشیم‌. «چنین‌ نیست‌ بلکه‌ جز اندکی‌ در نمی‌یابند» یعنی: واقعیت‌ آن‌ گونه‌ نیست‌ که‌ آنان‌ می‌پندارند بلکه‌ آنان‌ جز اندکی‌ از علم‌ را نمی‌دانند و آن‌ عبارت‌ از علم‌شان‌ به‌ کار دنیا و بهره‌های‌ آن‌ است ‌اما این‌ امر که‌ باید هدف‌ از جنگیدن‌ رضای‌ خداوند عزوجل  باشد و نیت‌ برای‌ او اصلاح‌ گردیده‌ و ایمان‌ به‌ او صادقانه‌ و راستین‌ باشد؛ از اموری‌ است‌ که‌ آن‌ها از آن‌ فهم‌ و دریافتی‌ ندارند و به‌ آن‌ فکر هم‌ نمی‌کنند.

﴿قُل لِّلۡمُخَلَّفِینَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ سَتُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ قَوۡمٍ أُوْلِی بَأۡسٖ شَدِیدٖ تُقَٰتِلُونَهُمۡ أَوۡ یُسۡلِمُونَۖ فَإِن تُطِیعُواْ یُؤۡتِکُمُ ٱللَّهُ أَجۡرًا حَسَنٗاۖ وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ کَمَا تَوَلَّیۡتُم مِّن قَبۡلُ یُعَذِّبۡکُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗا١٦

«به‌ برجای‌ ماندگان‌ اعرابی‌ بگو» حق‌ تعالی‌ این‌ وصف‌ را برای‌شان‌ تکرار کرد تا بر نکوهش‌ آنان‌ افزوده‌ و بر زشتی‌ تخلف‌ و واپسمانی‌ از جهاد تأکید گذارد. آری‌! به‌ کسانی‌ که‌ از حدیبیه‌ تخلف‌ کردند و در آیات‌ قبل‌ از آنان‌ یاد شد، بگو: «به‌زودی‌ به‌ سوی‌ کارزار قومی‌ سخت‌ ستیزه‌ جوی‌ زورمند، دعوت‌ خواهید شد» مراد از آنان: قبایل‌ غطفان‌ و هوازنند که‌ سپاه‌ اسلام‌ بعد از فتح‌ مکه‌ در سال‌ هشتم ‌هجری‌ با آنان‌ در حنین‌ روبرو شد. ولی‌ زهری‌ می‌گوید: مراد از آنان‌؛ قبیله‌ بنی‌حنیفه‌ از اهالی‌ یمامه‌، یعنی‌ قوم‌ مسلیمه‌ کذاب‌اند که‌ جنگ‌ با آنان‌ در عهد خلافت‌ ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  رخ‌ داد. یا مراد از آنان: امپراطوری‌های‌ فارس‌ و روم‌اند که‌ جنگ‌ با آنان‌ نیز در عهد خلافت‌ ابوبکر و عمر رضی الله عنهما  روی‌ داد. زهری‌ در روایت ‌دیگری‌ می‌گوید: بلکه‌ آن‌ قوم‌ سخت‌ ستیزنده‌ هنوز نیامده‌اند چنان‌ که‌ حدیث‌ شریف ‌ذیل‌ گویای‌ این‌ امر است: «قیامت‌ بر پا نمی‌شود تا شما با قومی‌ نجنگید که‌ دارای ‌چشمان‌ ریز و بینی‌های‌ کوچکی‌ هستند، گویی‌ چهره‌هایشان‌ سپرهای ‌چکش‌ خورده‌ای‌ است‌». سفیان‌ می‌گوید: «آنان‌ ترک‌ها هستند». اما ابن‌ جریر می‌گوید: «آنچه‌ مسلم‌ است‌، این‌ است‌ که‌ هیچ‌ دلیل‌ نقلی‌ یا عقلی‌ای‌ بر تعیین‌ آن‌ قوم‌ وجود ندارد». آری‌! با آن‌ قوم‌ سخت‌ پیکار جو و رزم‌آور روبرو خواهید شد «که‌ با آنان‌ بجنگید یا مسلمان‌ شوند» یعنی: فراروی‌ آن‌ قوم‌ فقط یکی‌ از این‌دو انتخاب‌ وجود دارد: یا تن‌ دادن‌ به‌ جنگ‌ با مسلمانان‌، یا اسلام‌ آوردن‌ و حالت‌ سومی‌ در کار نیست‌. البته‌ این‌ حکم‌ ناظر بر کفاری‌ است‌ که‌ از آنان‌ جزیه‌ گرفته‌ نمی‌شود و خود این‌ امر، جانب‌ این‌ رأی‌ را ترجیح‌ می‌دهد که‌ مراد از این‌ قوم‌ قوی‌پنجه‌، مشرکان‌ عرب‌ و مرتدان‌شان‌ هستند زیرا گرفتن‌ جزیه‌ که‌ حالت‌ سومی‌ غیر از جنگیدن‌ یا مسلمان‌ شدن‌ است‌، در مورد غیر اعراب‌ مشروع‌ شد اما در مورد اعراب‌ فقط این‌ دو حالت‌ معتبر بود نه‌ بیشتر از آن‌. و اکثر مفسران‌ نیز بر این‌ نظرند. «پس‌ اگر فرمان‌ برید، خدا به‌ شما پاداشی‌ نیک‌ می‌بخشد» که‌ عبارت‌ از غنیمت‌ در دنیا و بهشت‌ در آخرت‌ است‌ «و اگر روی‌ بگردانید» از جنگ‌ و جهاد «چنان‌که ‌پیش‌ از این‌ هم‌ پشت‌ کردید» در حدیبیه‌ «شما را به‌ عذابی‌ دردناک‌ عذاب‌ می‌کند» با کشتن‌، اسارت‌ و سرکوبتان‌ در دنیا و عذاب‌ آتش‌ در آخرت‌، به‌ سبب‌ دو چندان ‌بودن‌ جرمتان‌. نسفی‌ می‌گوید: «این‌ آیه‌ بر صحت‌ خلافت‌ شیخین‌ دلالت‌ دارد زیرا به‌ کسانی‌ که‌ از دعوت‌ آن‌ها فرمان‌ می‌برند، وعده‌ پاداش‌ داده‌ شده‌ است‌».

﴿لَّیۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِیضِ حَرَجٞۗ وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ یُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَمَن یَتَوَلَّ یُعَذِّبۡهُ عَذَابًا أَلِیمٗا١٧

«بر نابینا حرجی‌ نیست‌» یعنی: ترک‌ جهاد از سوی‌ وی‌، هیچ‌ ایراد و گناهی ‌برای‌ وی‌ به‌دنبال‌ ندارد «و بر لنگ‌ حرجی‌ نیست‌ و بر بیمار حرجی‌ نیست‌» یعنی: بر گروهی‌ که‌ به‌ این‌ عذرها معذورند، هیچ‌ گناه‌ و ایرادی‌ در تخلف‌ از جهاد نیست‌، به‌ علت‌ این‌که‌ آنان‌ توان‌ این‌ کار را ندارند. نص‌ قرآنی‌ بر این‌ سه‌ صنف‌ از معذوران‌ بسنده‌ کرد زیرا عذر یا به‌ سبب‌ اختلال‌ قوت‌ است‌، یا به‌ سبب‌ وجود اخلال‌ و اشکالی‌ در یکی‌ از اعضا و عذرهای‌ دیگر نیز معنا به‌ این‌ دو مورد قیاس ‌می‌شوند. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ فقها عذرهای‌ مانع‌ از جهاد را کلا این‌گونه‌ ضبط و حصر کرده‌اند: مانع‌ جهاد یا عجز حسی‌ است‌ یا عجز حکمی‌؛ از نمونه‌های‌ عجز حسی: خردسالی‌، دیوانگی‌، زن ‌بودن‌، بیماری‌ مانع‌ از سوار شدن‌ در مرکوب ‌برای‌ جنگ‌، لنگی‌ واضح‌ و عدم‌ یافتن‌ سلاح‌ و جنگ‌افزار است‌ و از نمونه‌های ‌عجز حکمی: بردگی‌، مدیونیت‌ و اجازه‌ ندادن‌ پدر و مادر مسلمان‌ به‌ فرزندشان ‌است‌. البته‌ عجز حکمی‌ در جهاد فرض‌ کفایه‌ معتبر شناخته‌ می‌شود ولی‌ در جهاد فرض‌ عین‌، عجز حکمی‌ عذر شمرده‌ نمی‌شود. «و هرکس‌ خدا و پیامبرش‌ را فرمان ‌برد» در آنچه‌ که‌ بدان‌ امر یا نهی‌ شده‌ است‌ «وی‌ را در باغ‌هایی‌ که‌ جویباران‌ از فرودست‌ آن‌ جاری‌ است‌ در می‌آورد و هرکس‌ روی‌ برتابد، به‌ عذابی‌ دردناک‌ معذبش ‌می‌دارد» در دنیا با خواری‌ و ذلت‌ و در آخرت‌ با آتش‌ دوزخ‌.

ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: چون‌ آیه ﴿وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ کَمَا تَوَلَّیۡتُم مِّن قَبۡلُ [الفتح: 16]  نازل‌ شد، بیماران‌ و اشخاص‌ زمین‌گیر گفتند: یا رسول‌الله! تکلیف‌ ما چه‌ می‌شود؟ پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿لَّقَدۡ رَضِیَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذۡ یُبَایِعُونَکَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّکِینَةَ عَلَیۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِیبٗا١٨

«به‌ راستی‌ خدا هنگامی‌ که‌ مؤمنان‌ در زیر آن‌ درخت‌ با تو بیعت‌ می‌کردند، از آنان ‌خشنود شد» یعنی: خداوند عزوجل  در هنگام‌ «بیعه‌الرضوان‌» که‌ در حدیبیه‌ انجام‌گرفت‌، از ایشان‌ راضی‌ شد. شایان‌ ذکر است‌؛ بیعت‌ آن‌ها در این‌ مورد بود که‌ با قریش‌ بجنگند و پا به‌ فرار نگذارند. خاطرن‌شان‌ می‌شود که‌ داستان‌ بیعت‌ در کتاب‌های حدیث‌ و سیرت‌ به‌ تفصیل‌ آمده‌ است‌. چنان‌که‌ مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول ‌این‌ آیه‌ از سلمه ‌بن ‌اکوع‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: «در اثنایی‌ که‌ ما به‌ خواب‌ چاشتگاه‌ (قیلوله‌) رفته‌ بودیم‌، ناگهان‌ منادی‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ندا در داد که‌ ایهاالناس‌! روح‌القدس‌ (جبرئیل‌) فرود آمد، بیعت‌ کنید! بیعت‌ کنید! پس‌ نزد ایشان‌ رفتیم‌ و درحالی‌که‌ ایشان‌ در زیر درخت‌ طلح‌ (آکاسیا) بودند، با ایشان ‌بیعت‌ کردیم‌ و آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  با زدن‌ یک‌ دست‌ خویش‌ بر دست‌ دیگر خود، از جای‌ عثمان رضی الله عنه  که‌ او را نزد قریش‌ فرستاده‌ بودند، بیعت‌ کردند. در این‌ اثنا مردم ‌گفتند: گوارا باد بر تو ای‌ فرزند عفان‌! تو هم‌ اکنون‌ به‌ کعبه‌ طواف‌ می‌کنی‌ ولی‌ ما در اینجا محروم‌ هستیم‌! اما رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «اگر او، این‌ و این‌ مقدارسال‌ در مکه‌ بماند؛ تا من‌ به‌ کعبه‌ طواف‌ نکنم‌، طواف‌ نمی‌کند». آن‌گاه‌ این‌ آیه ‌نازل‌ شد. ابن‌ابی‌شیبه‌ از نافع‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت: «به‌ عمر رضی الله عنه  در دوران‌ خلافتش‌ خبر رسید که‌ کسانی‌ از مردم‌ به‌ زیارت‌ همان‌ درختی‌ که‌ در زیر آن‌ با رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بیعت‌ انجام‌ گرفت‌، می‌روند پس‌ عمر رضی الله عنه  دستور داد تا آن‌ درخت ‌را قطع‌ نمودند» تا زمینه‌ انحراف‌ و شرک‌ برچیده‌ شود.

آری‌! خداوند عزوجل  از مؤمنان‌ ـ هنگامی‌ که‌ در زیر آن‌ درخت‌ با تو بیعت ‌می‌کردند ـ خشنود شد «و آنچه‌ را در دل‌هایشان‌ بود» از صدق‌ و وفا «باز شناخت‌ و آن‌گاه‌ بر آنان‌ سکینه‌ را نازل‌ کرد» سکینه: آرامش‌ و اطمینان‌ روحی‌ است‌ «و فتح ‌نزدیکی‌ به‌ آنان‌ پاداش‌ داد» که‌ همانا فتح‌ خیبر در هنگام‌ بازگشت‌شان‌ از حدیبیه‌ و به‌قولی: فتح‌ مکه‌ است‌. خیبر منطقه‌ سرسبزی‌ در (160) کیلومتری‌ مدینه‌ بر سر راه‌ شام‌ است‌ که‌ در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، محل‌ سکونت‌ یهودیان‌ بود و در سال‌ (7) هجری‌ قمری‌ پس‌ از (6) هفته‌ محاصره‌ از سوی‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و نبردهایی‌ که‌ رخ‌ داد، به‌ تصرف‌ مسلمانان‌ درآمد.

﴿وَمَغَانِمَ کَثِیرَةٗ یَأۡخُذُونَهَاۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمٗا١٩

«و نیز غنیمت‌های‌ بسیاری‌ خواهند گرفت‌» که‌ هم‌ غنایم‌ خیبر و هم‌ غنایم‌ دیگر پس‌ از آن‌ در فتوحات‌ دیگر را شامل‌ می‌شود «و خداوند عزیز است‌» و مغلوب ‌نمی‌شود «حکیم‌» است‌ در آنچه‌ که‌ حکم‌ می‌کند.

﴿وَعَدَکُمُ ٱللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةٗ تَأۡخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمۡ هَٰذِهِۦ وَکَفَّ أَیۡدِیَ ٱلنَّاسِ عَنکُمۡ وَلِتَکُونَ ءَایَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ وَیَهۡدِیَکُمۡ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِیمٗا٢٠

«و خدا به‌ شما غنیمت‌های‌ بسیار دیگری‌ وعده‌ داده‌ که‌ به‌ زودی‌ آن‌ها را خواهید گرفت‌» در خیبر و غیر آن‌، با فتوحات‌ و غنایمی‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ بر مؤمنان‌ تا روز قیامت‌ میسر خواهد کرد و در اوقات‌ مقدر به‌ آن‌ نایل‌ خواهند شد «و این‌ را» یعنی: غنایم‌ خیبر را «برای‌ شما پیش‌ انداخت‌» شایان‌ ذکر است‌ که‌ خیبر دارای ‌باغها، نخلستآن‌ها و کشتزارهای‌ بسیار خوبی‌ بود پس‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌ را در میان‌ شرکت‌کنندگان‌ در حدیبیه‌ تقسیم‌ نموده‌، به‌ سوار دو سهم‌ و به‌ پیاده‌ یک‌ سهم ‌دادند «و دست‌های‌ مردم‌ را از شما کوتاه‌ ساخت‌» یعنی: خداوند عزوجل  دست‌های‌ اهالی‌ خیبر و یاران‌ و همپیمانان‌شان‌ ـ چون‌ عیینه ‌بن ‌حصن‌ فزاری‌، عوف‌ بن ‌مالک‌ نضری‌ و همراهانشان‌ ـ را از شما بازداشت‌ آن‌گاه‌ که‌ در هنگام‌ محاصره‌ خیبر از سوی ‌رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، آمده‌ بودند تا خیبریان‌ را یاری‌ دهند «و تا این‌ امر» یعنی: تا فتح‌ خیبر «برای‌ مؤمنان‌ نشآن‌های‌ باشد» در هر زمان‌ و مکانی‌؛ که‌ از آن‌ به‌ جایگاه‌ خود در پیشگاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ پی برده‌ و صدق‌ و راستی‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را در تمام‌ وعده‌هایی‌ که‌ به‌ آنان‌ می‌دهد، دریابند «و تا شما را به‌ راهی‌ راست‌ هدایت‌ کند» یعنی: تا حق‌ تعالی‌ با این‌ نشانه‌، بر هدایت‌ شما بیفزاید، یا شما را در هدایت ‌به‌ راه‌ حق‌ پایدار گرداند.

﴿وَأُخۡرَىٰ لَمۡ تَقۡدِرُواْ عَلَیۡهَا قَدۡ أَحَاطَ ٱللَّهُ بِهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٗا٢١

«و فتوحات‌ دیگری‌ نیز وعده‌ داد که‌ هنوز به‌ آن‌ها دست‌ نیافته‌اید» و اگر توفیق ‌خدای‌  عزوجل ‌ نباشد، ممکن‌ هم‌ نیست‌ که‌ به‌ آن‌ها دست‌ یابید. ابن‌عباس‌ و مجاهد می‌گویند: «مراد فتوحاتی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ بعد از فتح‌ خیبر بر مسلمین ‌ارزانی‌ داشت‌». به‌ قولی: مراد از آن‌ فتح‌ مکه‌ است‌. به‌قولی‌ دیگر: مراد، فتوحات‌ و غنایم‌ فارس‌ و روم‌ است‌ «ولی‌ خدا بر آن‌ها نیک‌ احاطه‌ دارد» یعنی: خداوند عزوجل  آن‌ها را برای‌ شما احاطه‌ کرده‌ است‌ تا آن‌ها را فتح‌ کرده‌ و تحت‌ تصرف‌ خویش‌ در آورید. پس‌ هرچند که‌ مسلمانان‌ در دم‌ به‌ آن‌ فتوحات‌ دست‌ نیافتند ولی‌ آن‌ سرزمین‌ها از سوی‌ خداوند متعال‌ برایشان‌ تحت‌ احاطه‌ گرفته‌ شده‌ و هرگز از دست‌ آن‌ها نخواهد رفت‌ زیرا خداوند عزوجل  به‌ این‌ امر که‌ آن‌ مناطق‌ در آینده‌ از آن‌ مسلمانان‌ باشد، حکم‌ کرده‌ است‌ «و خداوند همواره‌ بر هر چیزی‌ تواناست‌» او از ازل‌ تا ابد به‌ این‌ وصف‌ موصوف‌ بوده‌ و هست‌ بنابراین‌، قدرتش‌ به‌ امر معین‌ وزمان‌ خاصی‌ محدود نیست‌ و هیچ‌ چیز او را ناتوان‌ نمی‌کند.

﴿وَلَوۡ قَٰتَلَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوَلَّوُاْ ٱلۡأَدۡبَٰرَ ثُمَّ لَا یَجِدُونَ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا٢٢

«و اگر کافران‌» قریش‌ در حدیبیه‌ «به‌ جنگ‌ با شما برخیزند، قطعا به‌ شما پشت ‌خواهند کرد» و شکست‌ خواهند خورد «و دیگر ولیی‌ نخواهند یافت‌» که‌ آنان‌ را در جنگ‌ با شما یاری‌ و پشتیبانی‌ نماید «و نه‌ نصرت‌ دهنده‌ای‌» خواهند یافت‌ که‌ علیه‌ شما یاوری‌شان‌ نموده‌ و نصرتشان‌ دهد.

﴿سُنَّةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِیلٗا٢٣

«این‌ سنت‌ الله است‌» یعنی: این‌ حکم‌ خدا عزوجل  و قانون‌ قدیم‌ او در نصرت ‌دادن ‌دوستانش‌ بر دشمنانش‌ می‌باشد؛ «که‌ از پیش‌ همین‌ بوده‌» یعنی: این‌ حکم‌ و این‌ سنت‌، پیش‌ از این‌ نیز جاری‌ بوده‌ است‌ «و در سنت‌ الهی‌ هرگز تبدیلی‌ نخواهی ‌یافت‌» بلکه‌ این‌ سنتش‌ مستمر و پایدار است‌.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی کَفَّ أَیۡدِیَهُمۡ عَنکُمۡ وَأَیۡدِیَکُمۡ عَنۡهُم بِبَطۡنِ مَکَّةَ مِنۢ بَعۡدِ أَنۡ أَظۡفَرَکُمۡ عَلَیۡهِمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرًا٢٤

«و اوست‌ همان‌ کسی‌ که‌ در دل‌ مکه‌ ـ پس‌ از آن‌که‌ شما را بر آنان‌ مسلط ساخت ‌دست‌های‌ آنان‌ را از شما و دستهای‌ شما را از آنان‌ کوتاه‌ گردانید» یعنی: خداوند متعال‌ دست‌های‌ مشرکان‌ را از مسلمانان‌ و دست‌های‌ مسلمانان‌ را از مشرکان ‌بازداشت‌ آن‌گاه‌ که‌ آمدند تا رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و همراهانشان‌ را در حدیبیه‌ از کعبه ‌بازداشته‌ و با ایشان‌ درگیر شوند بلکه‌ میان‌ آن‌ها صلح‌ پدید آورد که‌ این‌ صلح‌ به ‌خیر مؤمنان‌ بود. مراد از «بطن‌ مکه‌» نیز همین‌ واقعه‌ حدیبیه‌ است‌ زیرا در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است: هشتاد تن‌ از مکیان‌ مسلحانه‌ از کوه‌ تنعیم‌ که‌ موضعی ‌در سرزمین‌ حل‌ در میان‌ مکه‌ و سرف‌ است‌، بر رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و یاران‌شان‌ فرود آمده‌ و می‌خواستند تا غافلگیرانه‌ بر ایشان‌ یورش‌ آورند پس‌ یاران‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دستگیرشان‌ کردند و سپس‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌ها را آزاد کردند. در روایتی‌ آمده‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ بر اثر دعای‌ رسول‌ خویش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بینایی‌ آن‌ مشرکان‌ را از آنان‌ گرفت‌ و در نتیجه‌، مسلمانان‌ به‌ سادگی‌ آنان‌ را گرفتند، سپس‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌ها را آزاد کردند. «و خدا به‌ آنچه‌ می‌کنید، همواره‌ بیناست‌» و هیچ‌ چیز از اعمال‌ شما بر او پنهان‌ نمی‌ماند.

﴿هُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَصَدُّوکُمۡ عَنِ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَٱلۡهَدۡیَ مَعۡکُوفًا أَن یَبۡلُغَ مَحِلَّهُۥۚ وَلَوۡلَا رِجَالٞ مُّؤۡمِنُونَ وَنِسَآءٞ مُّؤۡمِنَٰتٞ لَّمۡ تَعۡلَمُوهُمۡ أَن تَطَ‍ُٔوهُمۡ فَتُصِیبَکُم مِّنۡهُم مَّعَرَّةُۢ بِغَیۡرِ عِلۡمٖۖ لِّیُدۡخِلَ ٱللَّهُ فِی رَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُۚ لَوۡ تَزَیَّلُواْ لَعَذَّبۡنَا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابًا أَلِیمًا٢٥

«آن‌ها» یعنی: کفار مکه‌ «کسانی‌ اند که‌ کفر ورزیدند و شما را از مسجد الحرام ‌بازداشتند» و اجازه‌ ندادند که‌ به‌ کعبه‌ طواف‌ کرده‌ و بعد از آن‌، از احرامی‌ که ‌برای‌ عمره‌ بسته‌ بودید، خود را حلال‌ کنید «و نگذاشتند هدی‌ شما که‌ بازداشته‌ شده ‌بود، به‌ محل‌ قربانگاهش‌ برسد» که‌ عبارت‌ از سرزمین‌ منی‌ یا خود مکه‌ است‌، یعنی ‌همانجایی‌ از سرزمین‌ حرم‌ که‌ قربانی‌ در آن‌ ذبح‌ می‌شود. هدی: حیوانی‌ است‌ که ‌به‌ مکه‌ اهدا می‌شود، یا قربانی‌ای‌ است‌ که‌ برای‌ رضای‌ خداوند متعال‌ تقدیم‌ حرم‌ شده‌ و به‌ هنگام‌ زیارت‌ بیت‌الحرام‌ در مناسک‌ حج‌ یا عمره‌، در سرزمین‌ حرم‌ ذبح‌ می‌شود و تقدیم‌ آن‌ سنت‌ است‌. یادآور می‌شویم‌ که‌ هدی‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و مسلمانان‌ در حدیبیه‌، هفتاد شتر بود. پس‌ خدای‌ سبحان‌ برایشان‌ رخصت‌ داد تا هدایای‌ خویش‌ را در همان‌ جایی‌ که‌ به‌ پیشروی‌ از آن‌ بازداشته‌ شده‌اند ـ یعنی‌ در حدیبیه‌ ـ ذبح‌ کنند، به‌ این‌ ترتیب‌، خداوند متعال‌ حدیبیه‌ را جایگاه‌ قربانی‌ مؤمنان ‌گردانید در حالی‌که‌ ایشان‌ در خارج‌ از سرزمین‌ حرم‌ بودند «و اگر مردان‌ و زنان‌ باایمانی‌ نبودند» یعنی: اگر مستضعفان‌ از مؤمنان‌ در مکه‌ نبودند «که‌ آن‌ها را نمی‌دانید» یعنی: آن‌ها را نمی‌شناسید. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: نمی‌دانید که‌ آن‌ها مؤمن‌اند «که‌» در آن‌ صورت‌؛ «ندانسته‌ پایمالشان‌ کنید» با هجوم‌ بردن‌ و کشتن ‌آنان‌ زیرا اگر مسلمانان‌ مکه‌ را به‌ زور گرفته‌ و آن‌ را به‌ نیروی‌ شمشیر فتح ‌می‌کردند؛ مؤمنان‌ موجود در آن‌ از کفار بازشناخته‌ نمی‌شدند و در نتیجه‌، سپاه‌ مسلمانان‌ از این‌ امر ایمن‌ نبودند که‌ مؤمنان‌ را ناشناخته‌ به‌ قتل‌ رسانند، که‌ در آن صورت‌، هم‌ بر ایشان‌ کفاره‌ لازم‌ می‌شد و هم‌ این‌ عیب‌ و سرزنش‌ به‌ ایشان ‌می‌پیوست‌ که‌ همگی شان‌ خود را پایمال‌ کرده‌اند و این‌ است‌ معنای‌ فرموده ‌حق‌ تعالی: «پس‌ به‌ شما معره‌ای‌» یعنی: گناه‌، جنایت‌، عیب‌ تاوان‌ و کفاره‌ای ‌«از آنان‌ بدون‌ علم‌» یعنی: به‌ طور ندانسته‌ «برسد» به‌ خاطر قتل‌ آنان‌ زیرا در آن‌صورت‌، حتما مشرکان‌ می‌گفتند که: «مسلمانان‌، همگی‌شان‌ خود را به‌ قتل ‌رسانده‌اند». پس‌ تقدیر سخن‌ چنین‌ است: اگر بیم‌ این‌ کار نبود؛ خداوند عزوجل  در حدیبیه‌ به‌ شما اذن‌ قتال‌ و فرمان‌ حمله‌ به‌ مکه‌ می‌داد تا با مشرکان‌ قریش‌ بجنگید و عذاب‌ و قهر وی‌ بر آنان‌ فرودآید. «تا خدا هرکه را بخواهد در جوار رحمت‌ خویش‌ درآورد» یعنی: لیکن‌ حق‌ تعالی‌ دست‌های‌ شما را از آنان‌ بازداشت‌ تا به‌ این‌ طریق‌، هرکس‌ از بندگان‌ خویش‌ را که‌ بخواهد، در رحمت‌ خویش‌ درآورد. مراد از اینان: مردان‌ و زنان‌ باایمانی‌ بودند که‌ در مکه‌ به‌سر می‌بردند و حق‌ تعالی‌ با این‌ رحمت ‌خویش‌، پاداش‌هایشان‌ را کامل‌ گردانید و سرانجام‌ از اسارت‌ کفار مکه‌ رهایی‌شان ‌بخشید «اگر این‌ دو گروه‌ از هم‌ جدا می‌بودند، قطعا کافران‌ را به‌ عذاب‌ دردناکی‌ عقوبت ‌می‌کردیم‌» یعنی: اگر مؤمنان‌ موجود در مکه‌، از کفار متمایز می‌بودند و جدا از همدیگر زندگی‌ می‌کردند، بی‌گمان‌ ما کافران‌ قریش‌ را ـ با کشتن‌شان‌ به‌ دست‌ شما در حدیبیه‌ ـ عذاب‌ می‌کردیم‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابو جعفرحبیب ‌بن ‌سبع‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ گفت: «من‌ در آغاز روز در حال‌ کفر علیه‌ رسول‌ اکرم‌  صلی الله علیه و آله و سلم می‌جنگیدم‌ و در آخر روز در حال‌ مسلمانی‌ در صف‌ مسلمانان‌ با دشمنان‌شان‌ می‌جنگیدم‌. ما سه‌ مرد و هفت‌ زن‌ بودیم‌ و این‌ آیه‌ درباره‌ ما نازل‌ شد».

﴿إِذۡ جَعَلَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَکِینَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَأَلۡزَمَهُمۡ کَلِمَةَ ٱلتَّقۡوَىٰ وَکَانُوٓاْ أَحَقَّ بِهَا وَأَهۡلَهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٗا٢٦

«آن‌گاه‌ که‌ کافران‌ در دل‌های خود حمیت‌ ـ آن‌ هم‌ حمیت‌ جاهلیت‌ ـ ورزیدند» زیرا کافران‌ مکه‌ گفتند: مسلمانان‌ فرزندان‌ و برادران‌ ما را کشته‌اند و باز بر ما در منازل ‌ما وارد می‌شوند تا اعراب‌ بگویند که‌ آنان‌ علی‌رغم‌ انف‌ و برخلاف‌ خواسته‌ ما به ‌مکه‌ وارد شده‌اند؟ سوگند به‌ لات‌ و عزی‌ که‌ بر ما در مکه‌ وارد نمی‌شوند. لذا این‌ تعصب‌ و غیرت‌ و حمیت‌؛ همانا حمیت‌ جاهلیت‌ است‌ که‌ به‌ دلهایشان‌ درآمده‌ است‌. «پس‌ خدا آرامش‌» و طمأنینه‌ و وقار «خود را بر پیامبر خویش‌ و بر مؤمنان ‌فروفرستاد» از آنجا که‌ بر ایشان‌ آن‌ حمیت‌ و غیرت‌ جاهلان‌های‌ را که‌ بر کافران ‌فرود آمده‌ بود، فرود نیاورد و آنان‌ را بر جاده‌ رضا و تسلیم‌، ثابت‌قدم‌ و استوار نگه‌ داشت‌ «و آنان‌ را پایبند کلمه‌ تقوی‌ گردانید» که‌ عبارت‌ از: کلمه‌ طیبه ‌«لا اله الا الله محمد رسول الله» است‌. یا مراد این‌ است: حق‌ تعالی‌ مسلمانان‌ را به ‌تعظیم‌ حرم‌ و ترک‌ جنگیدن‌ در آن‌ پایبند ساخت‌ و عملکرد جاهلانه‌ کافران‌، ایشان‌ را بر این‌ امر برنینگیخت‌ که‌ حرمت‌ حرم‌ را در هم‌ شکنند «و در واقع‌ آنان‌ به‌آن‌ سزاوارتر و شایسته‌ آن‌ بودند» یعنی: مؤمنان‌ از کفار به‌ کلمه‌ تقوی‌ سزاوارتر بودند پس‌ فقط ایشان‌ بودند که‌ اهلیت‌ و شایستگی‌ پایبندی‌ به‌ تقوی‌ و حفظ حرمت ‌حرم‌ را داشتند نه‌ کفار، از این‌ روی‌ این‌ شایستگی‌ را از خود در حدیبیه‌ نشان‌ دادند «و خدا همواره‌ بر هر چیزی‌ داناست‌» لذا می‌داند که‌ چه‌ کسی‌ اهل‌ چه‌ کاری‌ است‌ پس‌ همان‌ کار را بر وی‌ آسان‌ می‌کند.

﴿لَّقَدۡ صَدَقَ ٱللَّهُ رَسُولَهُ ٱلرُّءۡیَا بِٱلۡحَقِّۖ لَتَدۡخُلُنَّ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمۡ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَۖ فَعَلِمَ مَا لَمۡ تَعۡلَمُواْ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِکَ فَتۡحٗا قَرِیبًا٢٧

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ می‌گویند: خدای‌سبحان‌ به‌ خواب‌ پیامبرش ‌در مدینه‌ ـ پیش‌ از آن‌که‌ به‌ سوی‌ حدیبیه‌ بیرون‌ روند ـ چنین‌ نمایاند که‌ ایشان‌ و اصحاب‌شان‌ سرهای‌ خویش‌ را تراشیده‌ و کوتاه‌ کرده‌اند. رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ خواب‌ خود را به‌ اصحاب‌ خویش‌ خبر دادند. اصحاب‌ شادمان‌ شده‌ و پنداشتند که‌ در همان‌ سال‌ وارد مکه‌ شده‌ و با انجام‌ مناسک‌ عمره‌، سر می‌تراشند و سرکوتاه ‌می‌کنند. ولی‌ چون‌ در حدیبیه‌ مشرکان‌ ایشان‌ را از داخل ‌شدن‌ به‌ مکه‌ بازداشتند، منافقان‌ گفتند: به‌ خدا سوگند که‌ ما نه‌ سر تراشیدیم‌، نه‌ سر کوتاه‌ کردیم‌ و نه‌ به‌ مسجدالحرام‌ وارد شدیم‌! پس‌ خداوند متعال‌ نازل‌ فرمود: «به‌ راستی‌ خدا رؤیای‌ پیامبر خود را تحقق‌ بخشید که‌ شما بدون‌ شک‌ وارد مسجدالحرام‌ خواهید شد» یعنی: در سال‌ آینده‌ «ان‌ شاءالله» معلق‌ ساختن‌ این‌ وعده‌ به‌ مشیت‌ خداوند عزوجل ، به‌ منظور تعلیم‌ دادن‌ این‌ ادب‌ به‌ بندگان‌ است‌ که‌ باید در سخنان‌ خود، این‌ روش‌ را به‌کار بندند. ثعلب‌ می‌گوید: «خداوند متعال‌ در آنچه‌ که‌ خود به‌ یقین‌ وقوع‌ آن‌ را می‌داند، ان‌شاءالله گفت‌ و استثنا کرد تا خلق‌ نیز در امور خویش‌ ـ که‌ به‌ وقوع ‌قطعی‌ آن‌ها علم‌ ندارند ـ استثنا کرده‌ و امور را به‌ مشیت‌ حق‌ تعالی‌ مشروط گردانند». به‌قولی: خداوند متعال‌ دانست‌ که‌ بعضی‌ از همین‌ کسانی‌ که‌ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیبیه‌ بودند تا سال‌ آینده‌ می‌میرند و به‌ مسجدالحرام‌ وارد نمی‌شوند پس ‌استثناء حق‌ تعالی‌ ناظر بر ایشان‌ است‌. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «ان‌ شاءالله‌» در اینجا مفید تثبیت‌ و تأکید این‌ خبر است‌ و به‌ هیچ ‌وجه‌ از باب‌ استثنا نیست‌.

آری‌! شما قطعا به‌ مسجدالحرام‌ وارد می‌شوید؛ «در امن‌ و امان‌ و حلق‌ و تقصیر کرده‌ سرهای‌ خود را» یعنی: در حالی‌که‌ از دشمن‌ ایمن‌ شده‌ و بعضی‌ از شما سر تراشیده‌ و بعضی‌ سرکوتاه‌ کرده‌اید. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ تراشیدن‌ وکوتاه ‌نمودن‌ سر در مناسک‌ حج‌ و عمره‌، هردو مخصوص‌ مردان‌ است‌ و هردو جایز می‌باشد ولی‌ سرتراشیدن‌ اولی‌ است‌ چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری ‌و مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «خداوند رحم‌ کند بر سرتراشندگان‌. اصحاب‌ گفتند: و کوتاه‌کنندگان‌ چه‌ یا رسول‌الله؟ فرمودند: خداوند رحم‌ کند بر سر تراشندگان‌. باز اصحاب‌ گفتند: و کوتاه‌کنندگان‌ چه‌ یا رسول‌الله؟ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: خداوند رحم‌ کند بر سرتراشندگان‌. اصحاب ‌بار دیگر گفتند: و کوتاه‌کنندگان‌ چه‌ یا رسول‌الله؟ این‌ بار آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ـ در نوبت‌ سوم‌ یا چهارم‌ ـ فرمودند: و رحم‌ کند بر کوتاه‌ کنندگان‌».

«بی‌آن‌که‌ بیمی‌ داشته‌ باشید» یعنی: در حال‌ دخول‌ به‌ حرم‌، ایمن‌ بوده‌ و در حال‌ استقرار در آن‌، از هر خوف‌ و هراسی‌ برکنارید و از سوی‌ مشرکان‌ به‌ شما هیچ‌ آسیب‌ و گزندی‌ نمی‌رسد. بدین‌گونه‌ بود که‌ رؤیای‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در سال ‌بعد ـ یعنی‌ در ذی‌القعده‌ سال‌ هفتم‌ هجری‌ ـ تحقق‌ پیدا کرد و آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ انجام‌ دادن‌ عمره‌ قضایی‌، از ذی‌الحلیفه‌ احرام‌ بسته‌ و با خود هدایا (حیوانات ‌اهدایی‌) را نیز بردند و تلبیه‌ گویان‌ با یارانشان‌ به‌ مکه‌ وارد شدند «خدا آنچه‌ را که ‌شما نمی‌دانستید» از حکمت‌ به‌ تأخیر انداختن‌ ورود شما به‌ مسجدالحرام‌؛ «دانست‌ پس‌ پیش‌ از این‌» یعنی: پیش‌ از دخولتان‌ به‌ حرم‌ «فتحی‌ نزدیک‌ را برای ‌شما قرارداد» که‌ همانا فتح‌ خیبر و دستیابی‌تان‌ به‌ غنایم‌ و اموال‌ بسیار است‌.

﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِینِ ٱلۡحَقِّ لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدٗا٢٨

«اوست‌ کسی‌ که‌ پیامبر خود را با هدایت‌ فرستاد» پس‌ پیامبر ما هدایت‌ را به‌ شما آورد و شما را بر راهی‌ که‌ رضا و خوشنودی‌ ما در آن‌ است‌، راهنمایی‌ کرد «و» اوست‌ کسی‌ که‌ پیامبر خود صلی الله علیه و آله و سلم  را با «دین‌ حق‌» فرستاد که‌ اسلام‌ است‌ «تا آن‌ را بر تمام‌ ادیان‌ پیروز گرداند» یعنی: تا این‌ دین‌ حق‌ را بر تمام‌ ادیان‌ اعتلا و برتری ‌بخشد. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: تا پیامبرش‌ را پیروز گرداند. به‌ حمدالله که‌ این‌ امرمحقق‌ نیز شد زیرا دین‌ اسلام‌ بر تمام‌ ادیان‌ غالب‌ و پیروز گردید «و الله به‌ عنوان ‌اظهارکننده‌ حق‌» و پیروز کننده‌ آن‌، همان‌ گونه‌ که‌ مسلمانان‌ را بدان‌ وعده‌ داده ‌است‌ «کفایت‌ می‌کند» آری‌! وعده‌ او در مورد پیروزی‌ مسلمین‌ تحقق‌ یافتنی‌ است ‌چنان‌ که‌ تحقق‌ یافت‌ و دین‌ خدا عزوجل  نه‌ فقط در جزیره‌العرب‌ بلکه‌ در کمتر از نیم‌قرن ‌بر غالب‌ روی‌ زمین‌ پیروز و فاتح‌ گردید به‌ طوری‌ که‌ کل‌ قلمرو امپراطوری‌ فارس‌ و بخش‌ بزرگی‌ از قلمرو امپراطوری‌ روم‌، در زیر سیطره‌ آن‌ در آمد و پرچم‌ این ‌دین‌ مبین‌، در هند و چین‌ و سپس‌ در جنوب‌ آسیا برافراشته‌ شد. خاطر نشان ‌می‌شود که‌ این‌ کشورها و قلمروها در قرن‌ ششم‌ و نیمه‌ قرن‌ هفتم‌ میلادی‌، بخش‌ بزرگتر معموره‌ زمین‌ را که‌ بشر در آن‌ ساکن‌ بودند، تشکیل‌ می‌دادند.

﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُکَّعٗا سُجَّدٗا یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِیمَاهُمۡ فِی وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِی ٱلۡإِنجِیلِ کَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ یُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ ٱلۡکُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِیمَۢا٢٩

«محمد رسول‌ خداست‌ و کسانی‌که‌ با اویند» به‌ قولی: مراد از آنان‌، اصحاب ‌حدیبیه‌اند. به‌قولی‌ دیگر: مراد تمام‌ یاران‌شان‌ و همه‌ مؤمنانند، آری‌! اینان‌ «بر کافران‌ سختگیر» و درشتخوی‌ اند چنان‌ که‌ شیر بر شکار و قربانی‌ خود سختگیر است‌ «و با همدیگر مهربانند» یعنی: مؤمنان‌ در میان‌ خود؛ دوست‌، مشفق‌، باعطوفت‌ و پرمهر و با مخالفان‌ دین‌ حق‌؛ شدید، با صلابت‌ و خشن‌اند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «مثل‌ مؤمنان‌ در دوستی‌ و مهربانی‌ و عطوفت‌شان‌ با همدیگر، همانند جسم‌ است‌ که‌ چون‌ عضوی‌ از آن‌ به‌ درد آید، سایر اعضای‌ جسد برای‌ آن‌ تب‌ و بی‌قراری‌ می‌کند». حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «سختگیری ‌مؤمنان‌ بر کفار به‌ حدی‌ بود که‌ ایشان‌ از این‌ امر که‌ جامه‌شان‌ به‌ جامه‌ کفار بچسبد، پرهیز می‌کردند چه‌ رسد به‌ تماس‌ بدن‌هایشان‌. و مهربانی‌شان‌ در میان‌ همدیگر به‌جایی‌ رسیده‌ بود که‌ هیچ‌ مؤمنی‌ مؤمن‌ دیگری‌ را نمی‌دید مگر این‌که‌ با وی ‌مصافحه‌ می‌کرد و او را در بغل‌ می‌گرفت‌». یادآور می‌شویم‌ که‌ مصافحه‌ به‌ اتفاق ‌فقها جایز است‌ اما فقها در جواز بغل‌ گرفتن‌ (معانقه‌) و بوسیدن‌ یک‌دیگر، اتفاق ‌نظر ندارند و ابو حنیفه‌، معانقه‌ و بوسیدن‌ را ـ هرچند بوسه ‌زدن‌ بر دست‌ باشد ـ مکروه‌ دانسته‌ است‌.

«آنان‌ را» یعنی: مؤمنان‌ را «در» غالب‌ اوقات‌ «در رکوع‌ و سجود می‌بینی‌، فضل ‌و خشنودی‌ خدا را خواستارند» یعنی: آن‌ها ثواب‌ و رضای‌ پروردگار را برای‌ خود می‌طلبند «علامت‌ مشخصه‌ آنان‌ بر اثر سجود در چهره‌هایشان‌ آشکار است‌» به‌قولی: مراد از آن‌؛ درخشش‌، زیبایی‌، نور و وقاری‌ است‌ که‌ در سیمای‌ مؤمنان ‌متجلی‌ است‌ و این‌ نشانه‌ ممیزه‌ ایشان‌ می‌باشد. سدی‌ می‌گوید: «نماز چهره‌هایشان ‌را زیبا می‌کند». برخی‌ از سلف‌ گفته‌اند: «هر کس‌ در شب‌ بسیار نمازگزارد، چهره‌اش‌ در روز زیبا می‌شود». در حدیث‌ شریف‌ موقوف‌ از جابر رضی الله عنه  نیز روایت‌ شده‌ است‌ که‌ رسول‌‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «کسی‌که‌ نماز شب‌ وی‌ بسیار شود، چهره‌اش ‌در روز زیبا می‌شود». برخی‌ از سلف‌ گفته‌اند: «برای‌ عمل‌ نیک‌ نوری‌ است‌ در قلب‌، روشنی‌ و پرتوی‌ است‌ بر روی‌، گشایشی‌ است‌ در رزق‌ و محبتی‌ است‌ در دل‌های مردم‌». امیرالمؤمنین‌ عثمان‌‌ رضی الله عنه  فرمود: «هیچ‌ کس‌ چیزی‌ را در نهان‌ خویش ‌مخفی‌ نمی‌دارد مگر این‌که‌ خداوند متعال‌ آن‌ را بر صفحات‌ چهره‌ و لغزش‌های ‌زبانش‌ آشکار می‌گرداند». مراد این‌ است‌ که‌ اثر عبادت‌ و صلاح‌ و اخلاص‌ برای ‌خداوند متعال‌، بر چهره‌ مؤمن‌ آشکار می‌شود از این‌ روی‌ است‌ که‌ عمر بن‌ خطاب‌ رضی الله عنه  می‌فرماید: «من أصلح سریرته، أصلح الله تعالی علانیته». «هرکس ‌نهان‌ خویش‌ را اصلاح‌ نمود، خداوند متعال‌ آشکار وی‌ را نیز اصلاح‌ می‌کند».

«این‌ مثل‌ ایشان‌ است‌ در تورات‌» یعنی: این‌ است‌ توصیفی‌ که‌ مؤمنان‌ در تورات‌ به‌ آن‌ وصف‌ شده‌اند «و مثل‌ ایشان‌ در انجیل‌» یعنی: توصیفی‌ که‌ در انجیل‌ به‌ آن‌ وصف‌ شده‌اند نیز همان‌ توصیف‌ ذکر شده‌ در تورات‌ است‌. یا معنی‌ این ‌است: توصیف‌ آنان‌ در انجیل: «چون‌ کشته‌ای‌ است‌ که‌ جوانه‌ خود را بر آورد» شطأ: جوانه‌ و بیخچه‌ای‌ است‌ که‌ از ریشه‌ و تنه‌ گیاه‌ یا درخت‌ می‌روید «و آن‌ را نیرومند ساخت‌» یعنی: آن‌ درخت‌ یا کشتزار، جوانه‌ها و شاخک‌های‌ نورسته‌ خود را قوی‌ و نیرومند گردانید زیرا این‌ جوانه‌ها از آن‌ تغذیه‌ نموده‌، در پناه‌ آن‌ محفوظ می‌مانند و از آن‌ چون‌ سپری‌ برای‌ خویش‌ بهره‌ می‌برند «تا آن‌ را ستبر کرد» یعنی: این‌ جوانه‌ بعد از آن‌که‌ باریک‌ و ضعیف‌ بود، ستبر و قوی‌ گردید «و بر ساقه‌های‌ خود بایستد» یعنی: جوانه‌ها و شاخک‌ها چنان‌ قوی‌ و نیرومند شدند که‌ بر ساقه‌های‌ خود راست‌ ایستادند «و دهقانان‌ را شاد و شگفت‌زده‌ کند» یعنی: کشتزاری‌ این‌گونه‌، کشاورزانش‌ را به‌ اعجاب‌ و شادی‌ و شگفتی‌ وامی‌ دارد، از بس‌ که‌ دلکش‌، پر محصول‌، نیکومنظر و چشم‌ فریب‌ است‌.

البته‌ این‌ مثلی‌ است‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ آن‌ را برای‌ اصحاب‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در انجیل‌ زده‌ است‌ و مراد از این‌ مثل‌ این‌ است‌ که: اصحاب‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در ابتدای‌ امر اندک‌ و ضعیف‌اند، سپس‌ روز به ‌روز بر شمارشان‌ افزوده‌ می‌شود و نیرومند می‌گردند، همچون‌ زرع‌ که‌ جوانه‌های‌ آن‌ در آغاز ضعیف‌ است‌، سپس ‌مرحله‌ به‌ مرحله‌ و روز تا روز قوی‌ و قوی‌تر می‌گردد تا آن‌که‌ سرانجام‌ ساقه‌ آن ‌ستبر و استوار می‌شود پس‌ همچنین‌ است‌ مسلمان‌ که‌ چون‌ به‌ اسلام‌ درآمد، ایمان‌ وی‌ در آغاز ضعیف‌ است‌، سپس‌ بر اثر مصاحبت‌ و ملازمت‌ وی‌ با اهل‌ علم‌ و ایمان‌، ایمانش‌ چنان‌ قوی‌ و نیرومند می‌شود که‌ سرانجام‌، در ایمان‌ خود راست‌ واستوار می‌ایستد و همانند آنان‌ می‌شود.

«تا کافران‌ را به‌ سبب‌ دیدن‌شان‌ به‌ خشم‌ در اندازد» یعنی: حق‌ تعالی‌ مسلمانان‌ را بسیار و نیرومند می‌گرداند تا مایه‌ خشم‌ و غیظ کافران‌ گردند «خدا به‌ کسانی‌ از آنان‌که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند، آمرزش‌ و پاداش‌ بزرگی‌ را وعده‌ داده‌ است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ وعده‌ داده‌ است‌ که‌ گناهانشان‌ را بیامرزد و مزد و پاداششان‌ را بزرگ‌ و افزون‌ سازد؛ با وارد نمودنشان‌ به‌ بهشتی‌ که‌ بزرگترین‌ نعمت‌ و عظیم‌ترین ‌منت‌ است‌. البته‌ این‌ مثل‌، شامل‌ صحابه‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و همه‌ کسانی‌ از افواج ‌ایمان‌ و لشکریان‌ اسلام‌ در گذار عصرها و نسل‌ها می‌شود که‌ نقش‌ قدم‌شان‌ را دنبال‌ و بر راه‌ و روش‌ ایشان‌ رهرو باشند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مسلم‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لا تسبوا أصحابی‌، فوالذی‌ نفسی‌ بیده‌، لو أن‌ أحدکم‌ أنفق‌ مثل‌ أحد ذهباً، ما أدرک‌ مد أحدهم‌ ولا نصیفه». «اصحابم‌ را دشنام‌ ندهید زیرا سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم ‌در دست‌ اوست‌، اگر یکی‌ از شما به‌ مانند کوه‌ احد طلا انفاق‌ کند، [اجر] انفاق‌ پیمانه‌ یکی‌ از آنان‌ و یا نصف‌ آن‌ را در نیافته‌ است‌». البته‌ احادیث‌ بسیار و آیات‌ دیگری‌ نیز در فضیلت‌ صحابه‌ رضوان‌الله علیهم ‌اجمعین‌ و در نهی‌ از تعرض‌ به ‌بدی‌ بر ایشان‌، آمده‌ است‌ و صحابه‌ رضی الله عنهم  همه‌ عادل‌ و اولیا و اصفیای‌ خداوند عزوجل  و برگزیدگان‌ وی‌ از خلقش‌ بعد از پیامبرانش  علیهم السلام  هستند.

برخی‌ از علما درباره‌ اختلافات‌ و جنگ‌هایی‌ که‌ بعد از خلافت‌ حضرت ‌عثمان‌ رضی الله عنه  در میان‌ صحابه رضی الله عنهم  رخ‌ داد، گفته‌اند: «این‌ها خون‌هایی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ دست‌های‌ ما را از آلودگی‌ به‌ آن‌ پاک‌ نگه‌ داشته‌ پس‌ ما زبان‌هایمان‌ را نیز به‌ آن‌ نمی‌آلاییم‌ و آنچه‌ که‌ در میان‌ اصحاب رضی الله عنهم  روی‌ داده‌، همانند واقعه‌ای ‌است‌ که‌ در میان‌ یوسف  علیه السلام  و برادرانش‌ روی‌ داد».