تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی اسراء


مکی و ۱۱۱ آیه است.

آیه‌ی ۱:

﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِیٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَیۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِی بَٰرَکۡنَا حَوۡلَهُۥ لِنُرِیَهُۥ مِنۡ ءَایَٰتِنَآۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ١[الإسراء: ۱]. «پاک و منزّه است آن (خدایی) که بندۀ خود را در شبی از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برد که در پیرامونش برکت نهاده‌ایم، تا برخی از نشانه‌های خود را بدور بنمایانیم، بی‌گمان اوست که شنوای بیناست».

خداوند متعال در این آیه پاکی و بزرگی ذات پاکش را بیان می‌دارد، خدایی که کارهای بسیار بزرگ را انجام می‌دهد و نعمت‌های بزرگ از آن اوست. از جمله نعمت‌های او یکی این است که ﴿أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَیۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَادر شبی، بنده و پیامبرش محمد را از مسجد الحرام که به طور مطلق بزرگ‌ترین و شریفترین مسجد است به مسجد الاقصی برد که یکی از سه مساجد فاضلی است که دارای فضیلت ویژه می‌باشند و جایگاه بسیاری از پیامبران می‌باشد.

پس خداوند در یک شب پیامبرش را تا مسافت دوری برد، و در همان شب او را به جایش برگرداند، و از نشانه‌ها و آیات خود چیزهایی را به او نشان داد که هدایت و بصیرت و ثبات خرد او را بیشتر گردانید. و این بیانگر توجه و لطف خداوند نسبت به او بود، چرا که هۀ کارهایش را آسان نمود و نعمت‌هایی را به او ارزانی دارد که به وسیلۀ آن نعمتها مقامش از مقام تمامی گذشتگان و آیندگان برتر شد.

از ظاهر آیه چنین برمی‌آید که اسرا در اول شب بوده و از مسجد الحرام شروع شده است. اما در روایت صحیح ثابت شده که پیامبر از خانۀ ‌ام‌هانی به اسرا رفته است. فضیلت مجسد الحرام شامل تمامی منطقه‌ی حرم می‌شود، پس همچنانکه پاداش عبادت در داخل مسجد مضاعف است، در سایر منطقه‌ی حرم نیز پاداش مضاعف دارد.

نیز از ظاهر آیه بر می‌آید که پیامبر با روح و جسد به اسرا رفته است، وگرنه نشانه‌ای بزرگ و فضیلتی عظیم به حساب نمی‌آمد.

احادیث فراوانی از پیامبر در مورد اسرا ثابت شده، که آنچه را در این سفر دیده بود به طور مشروح بیان می‌نماید. ایشان طبق این احادیث ابتدا به بیت المقدس برده شد، سپس از آنجا به آسمان‌ها عروج کرد تا این‌که به بالای آسمان‌ها رسید، و بهشت و جهنم و پیامبران را با مراتب مختلفی که دارند مشاهده نمود، و پنجاه نماز بر او فرض شد. سپس او به اشاره و پیشنهاد موسی چندین بار به پروردگارش مراجعه نمود تا این‌که نمازها در پنج فرض خلاسه شدند،ولی با پاداش همان پنجاه نماز. و در این شب پیامبر و امتش به افتخاراتی نایل آمدند که مقدار و اندازۀ آن را فقط خدا می‌داند.

خداوند در سه جا پیامبرش را به صفت بندگی متصف می‌سازد و از او به عنوان «عبد» نام می‌برد: اول در مقام اسرا، دوم در مقام نازل کردن قرآن بر وی، سوم در مقام مبارزه مطلبی با کافران تا همانند این قرآن را بیاورند، چون او به خاطر بندگی پروردگارش به ا ین مقامهای بزرگ نایل شد.

﴿ٱلَّذِی بَٰرَکۡنَا حَوۡلَهُۥمسجد الاقصی، جایی است که اطرافش را مبارک گردانده‌ایم. یعنی با رویش درختان زیاد و جاری ساختن نهرها و پیدایش آبادانی، به آنجا برکت داده‌ایم. و از جمله برکت الهی برتر قرار دادن مسجد الاقصی بر دیگر مساجد به جز مسجد الحرام و مسجد النبی است و نیز از جملۀ برکتهایی که خداوند به مسجد الاقصی داده این است که در روایات از مسلمانان خواسته شده تا برای عبادت و نماز خواندن در مسجد الاقصی به‌سوی آن درخت سفر بر بندد، و خداوند آن را به عنوان جایگاه بسیاری از پیامبران اختصاص داده است.

آیه‌ی ۲-۸:

﴿وَءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَجَعَلۡنَٰهُ هُدٗى لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ أَلَّا تَتَّخِذُواْ مِن دُونِی وَکِیلٗا٢[الإسراء: ۲]. «و به موسی کتاب دادیم و آن‌را مایه‌ی هدایت بنی‌اسرائیل گردانیدیم که جز من کارسازی نگیرید».

﴿ذُرِّیَّةَ مَنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٍۚ إِنَّهُۥ کَانَ عَبۡدٗا شَکُورٗا٣[الإسراء: ۳]. «ای فرزندان کسانی‌که آنها را با نوح سوار کشتی کرده‌ایم، به راستی که او بنده‌ای سپاسگذار بود».

﴿وَقَضَیۡنَآ إِلَىٰ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ فِی ٱلۡکِتَٰبِ لَتُفۡسِدُنَّ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَّتَیۡنِ وَلَتَعۡلُنَّ عُلُوّٗا کَبِیرٗا٤[الإسراء: ۴]. «و در کتاب (= تورات) به بنی‌اسراییل اعلام کردیم که دوبار در سرزمین تباهی می‌ورزید و با سرکشی بزرگی سر به طغیان بر خواهید داشت».

﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ أُولَىٰهُمَا بَعَثۡنَا عَلَیۡکُمۡ عِبَادٗا لَّنَآ أُوْلِی بَأۡسٖ شَدِیدٖ فَجَاسُواْ خِلَٰلَ ٱلدِّیَارِۚ وَکَانَ وَعۡدٗا مَّفۡعُولٗا٥[الإسراء: ۵]. «پس چون وعدۀ نخستین آن دو فرا رسد، بندگان بس پیکارگر خود را بر شما انگیخته می‌دارم، پس خانه‌ها را تفتیش می‌کنند، و این وعده، انجام پذیرفتنی است».

﴿ثُمَّ رَدَدۡنَا لَکُمُ ٱلۡکَرَّةَ عَلَیۡهِمۡ وَأَمۡدَدۡنَٰکُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِینَ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ أَکۡثَرَ نَفِیرًا٦[الإسراء: ۶]. «سپس شما را بر آنان چیره گردانیدیم و با اموال و فرزندان یاریتان دادیم و تعداد نفراتتان را افزونتر گردانیدیم».

﴿إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِکُمۡۖ وَإِنۡ أَسَأۡتُمۡ فَلَهَاۚ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ لِیَسُ‍ُٔواْ وُجُوهَکُمۡ وَلِیَدۡخُلُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَلِیُتَبِّرُواْ مَا عَلَوۡاْ تَتۡبِیرًا٧[الإسراء: ۷]. «اگر نیکی کنید برای خودتان نیکی می‌کنید، و اگر بدی کنید به خودتان بدی می‌کنید، پس چون وعدۀ دیگر فرا رسد (باز بندگانمان را می‌فرستیم) تا شما را بد حال سازند و وارد مسجد شوند چنان که بار نخست بدان داخل شدند و بر هر که هر چه دست یابند بکشند و درهم کوبند».

﴿عَسَىٰ رَبُّکُمۡ أَن یَرۡحَمَکُمۡۚ وَإِنۡ عُدتُّمۡ عُدۡنَاۚ وَجَعَلۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡکَٰفِرِینَ حَصِیرًا٨[الإسراء: ۸]. «امید است پروردگارتان به شما رحم کند، و اگر برگردید ما هم بر می‌گردیم و جهنم را زندانی برای کافران ساخته‌ایم».

در بسیاری جاها خداوند نبوت محمد صو نبوت موسی ÷و کتاب و شریعت او دو پیامبر را با هم مقایسه می‌نماید، چون کتاب‌های این دو پیامبر بهترین کتاب، و شریعت آنان کامل‌ترین شریعت می‌باشند، و نبوت این دو پیامبر برترین نبوت است، و بیشترین مومنان پیروان این دو پیامبر می‌باشند. بنابر این در این جا فرمود:

﴿وَءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَو به موسی کتاب تورات را دادیم، ﴿وَجَعَلۡنَٰهُ هُدٗى لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَو آن را مآیه‌ی هدایت بنی‌اسرائیل گردانیدیم که با استفاده از آن در تاریکی‌های جهالت به‌سوی آگاهی بر حق راه می‌یابند و هدایت می‌شوند ﴿أَلَّا تَتَّخِذُواْ مِن دُونِی وَکِیلٗاو به آنان گفتیم که جز من کار سازی نگیرد. و به همین هدف کتاب را به‌سوی آنها فرو فرستادیم تا تنها خدا را بپرستند، و به‌سوی او باز گردند و تنها او را وکیل و کارساز و مدبر خویش در امر دین و دنیای خود قرار دهند، و به کسی دیگر غیر از او که نمی‌تواند کاری بکند و به آنها سودی برساند دست به دامان نشوند.

﴿ذُرِّیَّةَ مَنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٍای فرزندان کسانی‌که ما بر آنها منت گذاردییم و همراه نوح آنان را سوار کشتی نموده‌ایم، ﴿إِنَّهُۥ کَانَ عَبۡدٗا شَکُورٗابه راستی که او (= نوح) بنده‌ای سپاسگذار بود. در اینجا خداوند نوح را می‌ستاید، چون او شکر خدا را به جای آورد و شکر گذاری متصف بود و خداوند فرزندان او را تشویق می‌نماید که در شکر گذاری از او پیروی کنند و وی را پیشوای خود قرار دهند، و نعمتهایی را که خداوند به آنان ارزانی نموده است، یاد کنند، چرا که آنها را باقی گذارد و خلیفه‌ی زمین قرار داد، و دیگران را غرق نمود.

﴿وَقَضَیۡنَآ إِلَىٰ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَو بنی‌اسرائیل را در کتاب‌شان با خبر ساختیم و به آنان وعده نمودیم که دوباره در زمین تباهی و فساد ارتکاب گناهان، و ناسپاسی نعمت‌های خدا، و سرکشی و برتری‌جویی و تکبر ورزیدن از آنها سر خواهد زد، و چون یک بار تباهی و سرکشی از آنان سر زد خداوند دشمنان را بر آنها مسلط گرداند و از آنان انتقام گرفت و خداوند با این عمل، آنها را ترساند و برحذر داشت تا شاید بر گردند و پند پذیرند. ﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ أُولَىٰهُمَاو هنگامی که نخستین آن دوبار فساد فرا رسد و فساد کنند، ﴿بَعَثۡنَا عَلَیۡکُمۡ عِبَادٗا لَّنَآبر حسب تقدیر و مبر مبنای قانون ما در جهان هستی و به علت مجازات فسادتان بندگانی قدرتمند را بر شما مسلط می‌کنیم. ﴿أُوْلِی بَأۡسٖ شَدِیدٖبندگانی بس پیکارگر را به که دارای شحجاعت و لشکر فراوان و اسلحه و سازو کار نظامی هستند بر شما مسلط و غالب می‌گردانیم، شما را می‌کشند و فرزندانتان را به اسارت می‌گیرند و اموالتان را غارت می‌نمایند.

﴿فَجَاسُواْ خِلَٰلَ ٱلدِّیَارِآنها خانه‌ها را تفتیش و هر جایی را جستجو می‌نمایند، و حرمت خانه‌ها را هتک کرده و وارد مسجد الحرام می‌شوند و در آن فساد و تباهی می‌ورزند. ﴿وَکَانَ وَعۡدٗا مَّفۡعُولٗاو این وعده انجام پذیرفتنی است و حتماً به وقوع می‌پیوندد، چون علتش در آنها وجود دارد. مفسرین در تعیین کسانی که مسلط می‌شوند اختلاف نموده‌اند، اما همه در این اتفاق دارند که گروهی کافر و اهل عراق، یا شبه جزیرۀ عربستان یا جایی دیگر (از همین نواحی) هستند. و هنگامی که گناهان به کثرت در میان بنی اسرائیل رواج یافت و بسیاری از دستورات شریعت خود را ترک نمودن و در زمین فساد و سرکشی کردند خداوند کافران را بر آنها مسلط نمود.

﴿ثُمَّ رَدَدۡنَا لَکُمُ ٱلۡکَرَّةَ عَلَیۡهِمۡسپس شما را بر کسانی که بر شما مسلط شده بودند چیره گرداندیم و آنها را از سرزمین خود بیرون راندید. ﴿وَأَمۡدَدۡنَٰکُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِینَو با اموال و فرزندان یاریتان دادیم. یعنی روزی‌هایتان را زیاد نمودیم و تعدادتان را افزون گرداندیم و شما را از آنها قویتر و قدرتمندتر نمودیم. ﴿وَجَعَلۡنَٰکُمۡ أَکۡثَرَ نَفِیرًاو تعداد نفراتتان شما را از آنها بیشتر نمودیم. و این به خاطر نیکوکاری و تسلیم شدن شما به درگاه خداوند و فروتنی‌تان بود. (﴿إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِکُمۡاگر نیکی کنید برای خودتان نیکی می‌کنید، چرا که فایده‌اش ب خود شما بر می‌گردد، حتی در دنیا نیز همانطور که مشاهده نمودید بر اثر نیکوکاری بر دشمانتان پیروز شدید. ﴿وَإِنۡ أَسَأۡتُمۡ فَلَهَاو اگر بدی کنید به خودتان بدی می‌کنید،و زیان آن به خودتان بر می‌گردد، همانطور که خداوند به شما نشان داد، آنگاه که بدی کردید و دشمنانتان را بر شما مسلط گرداند.

﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِو چون وعدۀ دیگر فرا رسد یعنی هنگامی که برای بار دوم فساد کنید، دشمنان را (دگربار) بر شما مسلط می‌کنیم، ﴿لِیَسُ‍ُٔواْ وُجُوهَکُمۡتا با پیروز شدن بر شما و به اسارت گرفتنتان حال شما را بگیرند، ﴿وَلِیَدۡخُلُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٖو تا وارد مسجد الاقصی شوند چنانکه بار نخست بدان داخل شدند. ﴿وَلِیُتَبِّرُواْ مَا عَلَوۡاْ تَتۡبِیرًاو تا بر هر چه چیره گردند آن را یکسره نابود و تخریب کنند، ÷پچس خانه‌ها و مساجد و کشتزارهایتان خراب و ویران نمایند.

﴿عَسَىٰ رَبُّکُمۡ أَن یَرۡحَمَکُمۡامید است پروردگارتان به شما رحم کند و شما را بر آنها پیروز بگرداند. خداوند به آنها رحم کرد و حکومت و قدرت را به آنان داد. و آنها را تهدید نمود که اگر دست به ارتکاب گناه بزنید، ﴿وَإِنۡ عُدتُّمۡو به تباهکاری و فساد کردن باز گردید، (عُدْنَا)ما هم به مجازات و کیفر رساندن شما بر میگردیم و بنی اسرائیل به فساد و تباهکاری بازگشتند بنابراین، پیامبرش محمد صرا بر آنها مسلط نمود و خداوند به خاطر فساد کردن از آنها انتقام گرفت، و این سزای دنیاست. و عذابی که نزد خداوند برای آن‌هاست بزرگتر و سخت‌تر است. بنابر این فرمود: ﴿وَجَعَلۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡکَٰفِرِینَ حَصِیرًاو جهنم را زندانی برای کافران گردانده‌ایم که وارد آن می‌شوند و در آن برای همیشه باقی می‌مانند و هرگز از آن بیرون نمی‌شند واین هشداری است برای مسلمانان که از ارتکاب گناه بپرهیزند تا به آنچه بنی اسرائیل بدان گرفتار شدند دچار نشوند، زیرا سنّت و قانون خداوند یکی است و دگرگون نمی‌شود.

و هرکس در مسلط شدن و چیره گشتی کافران و ستمگران بر مسلمین تأمل کند، می‌داند که کافران و ستمگران به خاطر گناهانی که مسلمانان مرتکب شده‌اند و بر آنان مسلط شده ان و این انتقام بدیهای است که مرتکب شده‌اند و هرگاه به قران و سنت پیامبرش عمل نمایند خداوند به آنها در زمین قدرت می‌دهد و آنان را بر دشمنانشان پیروز می‌گرداند.

آیه‌ی ۹-۱۰:

﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ یَهۡدِی لِلَّتِی هِیَ أَقۡوَمُ وَیُبَشِّرُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا کَبِیرٗا٩[الإسراء: ۹]. «همانا این قرآن به راهی هدایت می‌کند که آن استوارتر است، و به مؤمنانی که کارهای شایسته و پسندیده می‌کنند مژده می‌دهد که آنان پاداشی بزرگ دارند».

﴿وَأَنَّ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗا١٠[الإسراء: ۱۰]. «(و نیز خبر می‌هد) کسانی که به آخرت ایمان نمی‌آورند برایشان عذاب دردناکی آماده کرده‌ایم».

خداوند متعال از شرافت و عظمت قرآن خبر می‌دهد که، ﴿یَهۡدِی لِلَّتِی هِیَ أَقۡوَمُآدمی را به استوارترین و برترین و مستقیم‌ترین عقاید و اعمال و اخلاق هدایت می‌کند، پس هرکس به آنچه قرآن به‌سوی آن فرا می‌خواند عمل نماید د ر همۀ کارها کامل‌ترین و هدایت شده‌ترین و استوارترین مردمان خواهد بود. ﴿وَیُبَشِّرُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِو به مومنانی که کارهای شایسته و پسندیده از قبیل واجبات و مستحبات انجام می‌دهند مژده می‌دهد که، ﴿أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا کَبِیرٗاآنان پاداش بزرگی دارند، پاداشی که خداوند آن‌را در بهشت برایشان تهیه نموده و حالت و کیفیت آن را کسی جز خداوند نمی‌داند. ﴿وَأَنَّ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗا١٠و به مومنان مژده می‌دهد کسانی که به قیامت ایمان نمی‌آورند عذاب دردناکی خواهند داشت. پس قرآن مشتمل بر بشارت و بیم دادن است، و اسبابی که به وسیلۀ آن مژده به دست می‌اید در قرآن بیان شده و آن ایمان و عمل صالح است، و آنچه که به سبب آن انسان سزاوار بیم و تهدید می‌گردد کارهای منافی ایمان و عمل صالح می‌باشد.

آیه‌ی ۱۱:

﴿وَیَدۡعُ ٱلۡإِنسَٰنُ بِٱلشَّرِّ دُعَآءَهُۥ بِٱلۡخَیۡرِۖ وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ عَجُولٗا١١[الإسراء: ۱۱]. «و انسان دعای شر می‌کند، همانگونه که دعای خیر می‌کند، و انسان شتابکار است».

و این به خاطر جهالت و نادانی انسان و شتابگری وی است که به هنگام خشم، علیه خود و فرزندان و مالش دعای بد می‌کند، همان‌گونه که برای کارهای خوب شتاب دست به دعا بر می‌دارد، اما خداوند به لطف خویش دعای خیر او را می‌پذیرد و دعای بد او را نمی‌پذیرد. ﴿وَلَوۡ یُعَجِّلُ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ ٱلشَّرَّ ٱسۡتِعۡجَالَهُم بِٱلۡخَیۡرِ لَقُضِیَ إِلَیۡهِمۡ أَجَلُهُمۡ[یونس: ۱۱]. «و اگر خداوند شر و بدی را زود بر انسان فرود می‌آورد آن‌گونه که انسان‌ها برای آمدن خیر شتابزده هستند، وقت و مدتشان تمام می‌شد».

آیه‌ی ۱۲:

﴿وَجَعَلۡنَا ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ ءَایَتَیۡنِۖ فَمَحَوۡنَآ ءَایَةَ ٱلَّیۡلِ وَجَعَلۡنَآ ءَایَةَ ٱلنَّهَارِ مُبۡصِرَةٗ لِّتَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّکُمۡ وَلِتَعۡلَمُواْ عَدَدَ ٱلسِّنِینَ وَٱلۡحِسَابَۚ وَکُلَّ شَیۡءٖ فَصَّلۡنَٰهُ تَفۡصِیلٗا١٢[الإسراء: ۱۲]. «و شب و روز را دو نشانه قرار داده‌ایم، و نشانۀ شب را ناپیدا ساختیم و نشانه روز را روشن گردانیدیم تا از فضل پروردگارتان بهره‌مند گردید، و تا شمار سال‌ها و حساب را بدانید، و ما هر چیزی را به تفصیل بیان نموده‌ایم».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَجَعَلۡنَا ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ ءَایَتَیۡنِو شب و روز را دو نشانه قرار داده‌ایم، که بر کمال قدرت خدا گستردگی رحمت او دلالت نموده و دال بر این هستند که عبادت جز برای خدا شایستۀ کسی نیست.

﴿فَمَحَوۡنَآ ءَایَةَ ٱلَّیۡلِو نشانۀ شب را ناپیدا ساختیم. یعنی آن را تاریک نمودیم تا مردمان در شب بیاسایند و آرام بگیرند.

﴿وَجَعَلۡنَآ ءَایَةَ ٱلنَّهَارِ مُبۡصِرَةٗو نشانه روز را روشن گردانیدیم، ﴿لِّتَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّکُمۡتا از فضل پروردگارتان بهره‌مند گردید، و به زندگی و کارها وتجارت‌ها و سفرهایتان بپردازید، ﴿وَلِتَعۡلَمُواْ عَدَدَ ٱلسِّنِینَ وَٱلۡحِسَابَو در پرتو پیاپی آمدن شب‌ها و روزها و منازل مختلفی که ماه می‌پیماید شمار سال‌ها و حساب را بدانید، و منافع وامور زندگی خود را بر مبنای آن قرار دهید.

﴿وَکُلَّ شَیۡءٖ فَصَّلۡنَٰهُ تَفۡصِیلٗاو ما هر چیزی را به تفصیل بیان نموده‌ایم. یعنی آیات را به شیوه‌های مخلتف بیان کرده‌ایم. تا هر حکمی مشخص شود، و حق از باطل روشن گردد. همانطور که خداوند متعال فرموده است. ﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِی ٱلۡکِتَٰبِ مِن شَیۡءٖ[الأنعام: ۳۸]. «ما در این کتاب در رابطه با بیان هیچ چیزی کوتاهی نکرده‌ایم».

آیه‌ی ۱۳-۱۴:

﴿وَکُلَّ إِنسَٰنٍ أَلۡزَمۡنَٰهُ طَٰٓئِرَهُۥ فِی عُنُقِهِۦۖ وَنُخۡرِجُ لَهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ کِتَٰبٗا یَلۡقَىٰهُ مَنشُورًا١٣[الإسراء: ۱۳]. «و ما اعمال هر کسی را به گردنش آویخته‌ایم و روز قیامت کتابی را برای وی بیرون می‌آوریم که آن را بازگشوده ببیند».

﴿ٱقۡرَأۡ کِتَٰبَکَ کَفَىٰ بِنَفۡسِکَ ٱلۡیَوۡمَ عَلَیۡکَ حَسِیبٗا١٤[الإسراء: ۱۴]. «(در آن روز به او گفته می‌شود): کارنامۀ خود را بخوان، کافی است که خود امروز حسابگر خویشتن باشی».

و دراین جا خداوند از کمال دادگری خویش خبر می‌دهد واینکه نامۀ اعمال هر کسی به گردنش آویخته می‌شوند. یعنی خیر و شری که انجام داده است خداوند آن را همراه او قرار می‌دهد، و از او به کسی دیگر سرایت نمی‌کند و اندازه به خاطر کار و عمل کسی دیگر مورد محاسبه قرار نمی‌گیرد، و کسی دیگر نیز به خاطر عمل او محاسبه نمی‌شود.

﴿وَنُخۡرِجُ لَهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ کِتَٰبٗا یَلۡقَىٰهُ مَنشُورًا١٣و روز قیامت کتابی را برای وی بیرون می‌آوریم که آن را باز گشوده می‌بیند و خیر و شر و اعمال کوچک و بزرگ او در آن وجود دارد، و به وی گفته می‌شود.﴿ٱقۡرَأۡ کِتَٰبَکَ کَفَىٰ بِنَفۡسِکَ ٱلۡیَوۡمَ عَلَیۡکَ حَسِیبٗا١٤کارنامۀ خود را بخوان، کافی است که خود امروز حسابگر خویشتن باشی. و این بزرگ‌ترین دادگری و انصاف است که به بنده گفته شود: خود حسابگر خویشتن باش تا آنچه را که سبب مجازات او می‌شود بداند.

آیه‌ی ۱۵:

﴿مَّنِ ٱهۡتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهۡتَدِی لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیۡهَاۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۗ وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا١٥[الإسراء: ۱۵]. «هر کس که راه یابد به سود خودش راه می‌یابد، و هرکس گمراه شود به زیان خودش گمراه می‌شود، و هیچ‌کس بار گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد، و ما عذاب نخواهیم داد مگر این‌که پیامبری را بفرستیم».

یعنی هدایت هر کسی به سود خودش می‌باشد و گمراهی هر کسی به زیان خودش است و هیچ‌کس بار گناه کسی دیگر را به دوش نمی‌کشد، و به اندازۀ ذره‌ای از شر و بدی را نمی‌تواند از او دور نماید. و خداوند عادل‌ترین عادلان است. هیچ‌کس راعذاب نمی‌دهد تا وقتی که به وسیلۀ پیامیری بر او اقامۀ حجت شود، سپس آن حجت را نپذیرد و اما هرکس که از حجت پیروی نماید یا این‌که حجت بر او اقامه نشده باشد، خداوند متعال او را عذاب نمی‌دهد واز این آیه استدلال شده است کسانی که در برهه‌ای زیسته‌اند که پیامبری در آن مدت مبعوث نشده «اهل فتره»، و کودکان مشرکین که در کودکی کرده‌اند، خداوند آنان را عذاب نمی‌دهد، چرا که پیامبری به‌سوی آنها فرستاده نشده است و خداوند از ظلم و ستم پاک و مبرا است.

آیه‌ی ۱۶-۱۷:

﴿وَإِذَآ أَرَدۡنَآ أَن نُّهۡلِکَ قَرۡیَةً أَمَرۡنَا مُتۡرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیۡهَا ٱلۡقَوۡلُ فَدَمَّرۡنَٰهَا تَدۡمِیرٗا١٦[الإسراء: ۱۶]. «و چون بخواهیم (مردمان) شهری را هلاک کنیم خوشگذرانان و سرکشان آن شهر را وا می‌داریم تا در آن به فسق و فجور بپردازند، پس فرمان (عذاب) بر آن (شهر) محقق می‌شود و سخت آن (شهر) را نابود سازیم».

﴿وَکَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِنَ ٱلۡقُرُونِ مِنۢ بَعۡدِ نُوحٖۗ وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِیرَۢا بَصِیرٗا١٧[الإسراء: ۱۷]. «و چه نسل‌ها را پس از نوح هلاک و نابود گردانده‌ایم، و کافی است که پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه و نسبت بدان‌ها بیناست».

خداوند متعال خبر می‌دهد که هرگاه بخواهد شهری از شهرهای ستمگران را نابود و هلاک نماید و به وسیلۀ عذاب آن را ریشه کن کند سرنوشت خوشگذرانان و سرکشان آن جا را چنین رقم می‌زند که در آن به فسق و فجور بپردازند و سرکشی آنان شدت یابد، ﴿فَحَقَّ عَلَیۡهَا ٱلۡقَوۡلُو فرمان و نوع عذاب بر آنها واجب قطعی گردد، فرمانی که رد شدنی نیست. ﴿فَدَمَّرۡنَٰهَا تَدۡمِیرٗاو سخت آن را نابود می‌سازیم. و در هم می‌کوبیم.

ملت‌های زیادی بعد از قوم نوح زیسته‌اند مانند قوم عاد و ثمود و لوط و دیگر کسانی که آنگاه سرکشی آنان شدت یافت و ناسپاسی و کفرشان فزونی گرفت خداوند به وسیله‌ی عذاب بزرگ خود آنان را مجازات نمود و نابود گرداند. ﴿وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِیرَۢا بَصِیرٗاو کافی است که پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه و نسبت بدانها بیناست. پس بندگان بیم این را ندارند که خداوند بر آنها ستم کند و یا این‌که آنها را به خاطر کاری که نکرده‌اند مجازات نماید.

آیه‌ی ۱۸-۲۱:

﴿مَّن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِیهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلۡنَا لَهُۥ جَهَنَّمَ یَصۡلَىٰهَا مَذۡمُومٗا مَّدۡحُورٗا١٨[الإسراء: ۱۸]. هرکس که (دنیای) زودگذر را بخواهد، در آن هرچه را بخواهیم زود به او می‌دهیم، سپس جهنم را برایش مقرر می‌داریم که در آن (آتش به صورت) خوار و رانده شده درمی‌آید.

﴿وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡیَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ کَانَ سَعۡیُهُم مَّشۡکُورٗا١٩[الإسراء: ۱۹]. و هر کس که آخرت را بخواهد و برای آن تلاش سزاوار انجام دهد در حالی که مومن است. این چنین کسانی کوشش و تلاششان مورد سپاس و تقدیر قرار می‌گیرد.

﴿کُلّٗا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنۡ عَطَآءِ رَبِّکَۚ وَمَا کَانَ عَطَآءُ رَبِّکَ مَحۡظُورًا٢٠[الإسراء: ۲۰]. «و (پیاپی) به هر یک از اینان و آنان از بخشش پروردگارت می‌دهیم، و بخشایش پروردگارت (از هیچ کس) منع نگشته است».

﴿ٱنظُرۡ کَیۡفَ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ وَلَلۡأٓخِرَةُ أَکۡبَرُ دَرَجَٰتٖ وَأَکۡبَرُ تَفۡضِیلٗا٢١[الإسراء: ۲۱]. «بنگر که چگونه برخی را بر برخی دیگر برتری داده‌ایم، و بی‌گمان درجات آخرت به مراتب افزونتر و بزرگ‌تر است».

خداوند متعال خبر می‌دهد که ﴿مَّن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡعَاجِلَةَهرکس دنیای زودگذر را بخواهد، برای آن تلاش نماید و آغاز و پایان خلقت را به فراموشی بسپارد، از بهره‌ها و کالاهای دنیا آنچه را که خداوند می‌خواهد از آنچه که در «لوح محفوظ» برایش مقدور نموده است هر چه زودتر به او می‌دهد، اما کالای دنیا فایده‌ای برای آدمی ندارد و ماندگار نیست.

﴿جَهَنَّمَ یَصۡلَىٰهَا مَذۡمُومٗا مَّدۡحُورٗاسپس در جهان آخرت جهنم را برای او مقرر می‌دارد و بهرۀ او می‌سازد، و در حالی که رسوا و رانده شده و از جانب خداو مخلوقش مورد نکوهش است و از رحمت الهی دور است به آن در می‌آید و خداوند او را رسوا می‌سازد و عذاب می‌دهد. ﴿وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡیَهَاو هرکس آخرت را بخواهد و برای آن تلاش شایسته انجام دهد، تلاشی که کتابهای آسمانی و احادیث نبوی به آن فرا خوانده‌اند، و به اندازۀ توانش برای رسیدن به آن عمل نماید، ﴿وَهُوَ مُؤۡمِنٞدرحالیکه به خدا و فرشتگان، و کتاب‌ها و پیامبران و روز قیامت ایمان داشته باشد، ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ کَانَ سَعۡیُهُم مَّشۡکُورٗااین چنین کسانی تلاششان بی‌اجر نمی‌ماند. یعنی تلاش آنها مورد قبول واقع می‌گردد، و رشد داده می‌شود، و برایشان ذخیره می‌گردد، و پاداش و ثواب آنها در نزد پروردگارشان خاهد بود. با این وجود آنان بهرۀ خویش را از دنیا هم از دست نمی‌دهند و خداوند (بهرۀ دنیوی را نیز) به هر یک از آنان می‌دهد، چون دنیا (نیز) بخشش و احسان خداوند است.

﴿وَمَا کَانَ عَطَآءُ رَبِّکَ مَحۡظُورًاو بخشایش پروردگارت هرگز از کسی منع نگشته است، بلکه تمام خلق از سر فضل واحسان خداوند از آن بهره‌مند می‌شوند. ﴿ٱنظُرۡ کَیۡفَ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖبنگر که چگونه در دنیا برخی از مردم را بر برخی دیگر به وسیلۀ فراوانی و کمی روزی و دارایی تنگدستی و علم و جهل و عقل و بی‌خردی و دیگر چیزهایی که خداوند به وسیلۀ آن برخی از بندگانش را بر برخی دیگر برتری داده است، برتری داده‌ایم، ﴿وَلَلۡأٓخِرَةُ أَکۡبَرُ دَرَجَٰتٖ وَأَکۡبَرُ تَفۡضِیلٗاو آخرت دارای بزرگتر و برتری است و نعمت‌ها و لذایذ دنیا به هیچ صورت با نعمت‌های آخرت قابل مقایسه نیستند و کسانی که در کاخ‌های بلند و لذت‌های متنوع و شادی‌ها و خوبی‌های فراوان قرار دارند، با کسانی که در آتش سوزان جهنم می‌غلتد و عذاب دردناکی دارند و خداوند از آنها خشنود نیست خیلی تفاوت دارند، بی‌تفاوتی که هیچ‌کس نمی‌تواند آنرا محاسبه نماید.

آیه ۲۲:

﴿لَّا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَقۡعُدَ مَذۡمُومٗا مَّخۡذُولٗا٢٢[الإسراء: ۲۲]. «با خداوند معبود دیگری قرار مده تا نکوهش شده (و) بی‌یاور بنشینی».

این چنین معتقد مباش که یکی از مخلوق‌ها سزاور چیزی از عبادت است و هیچ کدام از مخلوقات را با خداوند شریک مگردان، زیرا چنین چیزی سبب مذمت و رسوایی می‌گردد و خداوند و فرشتگان و پیامبرانش از شرک نهی کرده‌اند و عمل شرکت به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است و برای شرک نمهای زشت و صفت‌های زشتی قرار داده‌اند، و فردی که دست به شرک می‌زند زشت‌ترین مخلوق می‌با شد، و به اندازه‌ای که رابطه‌اش را با خداوند قطع نموده است در امر دین و دنیای خود رسوا می‌گردد. پس هرکس که دست به دامان غیر خدا شود او بی‌یاور است و به همان چیزی سپرده می‌شود که دست به دامان آن شده است. و هیچ مخلوقی نمی‌تواند دیگران را سودی ببخشد مگر این‌که خداوند بخواهد. و هرکس معبودی دیگر با خداوند شریک بگرداند مورد نکوهش قرار می‌گیرد و خوار و رسوا می‌شود و هرکس خداوند را یکی بداند و دین و عبادت را تنها برای او انجام دهد و فقط به وی روی آورد، چنین فردی مورد ستایش است و در همۀ حالات یاری می‌شود.

آیه‌ی ۲۳-۲۴:

﴿وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا یَبۡلُغَنَّ عِندَکَ ٱلۡکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا کَرِیمٗا٢٣[الإسراء: ۲۳]. «و پروردگارت فرمان داده است که جز او را مپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. اگر یکی از آنها یا هر دوی ایشان در نزد تو به سن پیری رسیدند، به آنان «أف» مگو، و بر سر ایشان فریاد مزن و محترمانه با آن دو سخن بگو».

﴿وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرٗا٢٤[الإسراء: ۲۴]. «و از روی مهربانی بال فروتنی را برای آنان بگستران و بگو: پروردگارا! به آنان رحم کن همانگونه که آنان در کوچکی مرا تربیت و بزرگ نمودند».

وقتی که خداوند از شرک نهی کرد به توحید و یکتاپرستی نیز دستور داد و فرمود: ﴿وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْو پروردگارت در قالب فرمان دینی و شرعی حکم نمود که کسی از اهل زمین و آسمان‌ها را، خواه زنده باشند یا مرده نپرستید، ﴿إِلَّآ إِیَّاهُمگر او یعنی تنها را و را بپرستید، چون یگانه و یکتا و بی‌نیاز است و دارای تمام صفت‌های کمال می‌باشد، و از هر صفتی، بزرگ‌ترین و برترین آنرا داراست، به صورتی که هیچ کدام از مخلوقاتش در آن صفت با او مشابهتی ندارند. اوست که نعمت‌های ظاهری و باطنی را داده و همۀ آفت‌ها را دور می‌نماید. آفریننده و روزی دهنده است و تنها اوست که به تدبیر تمام امور می‌پردازد. پس او همۀ این کارها را تنها انجام می‌دهد و کسی دیگر با او مشارکتی ندارد.

سپس خداوند بعد از بیان حق خویش، به بیان حق پدر ومادر پرداخت و فرمود: ﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنًاو با انواع نیکی‌ها به پدر و مادر نیکی کنید و گفتار و کردارتان با آنها نیکو باشد. چون پدر و مادر سبب به وجود آمدن آدمی هستند، و نسبت به فرزند محبت فراوان دارند، که این امور ایفای حق آنها را واجب می‌کند، و این‌که با آنها به نیکی رفتار شود.

﴿إِمَّا یَبۡلُغَنَّ عِندَکَ ٱلۡکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ کِلَاهُمَاو هر گاه پدر ومادر به سن پیری رسیدند، که انرژی و قدرت انسان در این سن ضعیف می‌شود و نیازمند مهربانی و نیکی می‌شوند، ﴿فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖحتی اف به آنان مگو، و کلمۀ «اف» پایین‌ترین مراتب اذیت و آزار است. یعنی کوچکترین آزاری به آنها نرسانید. ﴿وَلَا تَنۡهَرۡهُمَاو بر سر ایشان فریاد مزن و به خشونت با آنها سخن مگوی، ﴿وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا کَرِیمٗاو با سخنان محترمانه با آن و سخن بگو و در سخن گفتن با آنها کلماتی را بر زبان بیاور که آن کلمات را دوست می‌دارند. و مودبانه و با مهربانی با پدر و مادر سخن بگوی، و سخنان نرم بگوی که دل آنان را شاد کند و به آنان آرامش بخشد. و این با توجه به حالت‌ها و عادت‌ها وزمان‌ها فرق می‌نماید.

﴿وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِو از روی مهربانی، بال فروتنی برای آنان بگستران. یعنی با چشمداشت ثواب و پاداش آخرت، در برابر آنها فروتن باش، نه به خاطر ترس از آنها یا به خاطر امید داشتن به ثروت و دارایی آنان، و دیگر اهدافی که انسان به خاطر آن پاداش آخرت را از دست می‌دهد ﴿وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَاو در مقابل ایکه تو را در کودکی تربیت نموده و بزرگ کرده‌اند، آنها را مرده یا زنده دعا کن تا مورد مرحمت خدا قرار بگیرد.

از این آیه چنین فهمیده می‌شود که هر اندازه پدر و مادر در امر تربیت فرزندان بیشتر بکوشند حقشان بیشتر است. و همچنین غیر از پدر ومادر نیز که انسان را به صورت شایسته در امور دین یا دنیا تربیت نمایند بر آدمی حق دارند.

آیه‌ی ۲۵:

﴿رَّبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمۡۚ إِن تَکُونُواْ صَٰلِحِینَ فَإِنَّهُۥ کَانَ لِلۡأَوَّٰبِینَ غَفُورٗا٢٥[الإسراء: ۲۵]. «پروردگارتان به آنچه در دل‌هایتان است آگاه است. اگر نیکوکار باشید، بدانید که او در حق توبه کاران همیشه بخشنده است».

پروردگارتان به خوبی و بدیی که آن را در دل پنهان می‌دارید آگاه است و او به چسم‌ها و مالیتان نمی‌نگرد، بلکه به اعمال و دلهایتان و خیر و شری که در آن است نگاه می‌کند. ﴿إِن تَکُونُواْ صَٰلِحِینَاگر افراد شایسته و بایسته‌ای باشید، به این صورت که اراده و اهداف شما بر محور خشنودی خداوند دور بزند و به آنچه که شما را به او نزدیک می‌نماید علاقه‌مند باشید و اهداف غیر خدایی در دلهایتان نباشد، ﴿فَإِنَّهُۥ کَانَ لِلۡأَوَّٰبِینَ غَفُورٗااو برای کسانی که در همۀ اوقات به‌سوی او باز می‌گردند آمرزنده است.

پس هرکس که خداوند از قلبش اطلاع یافت و دانست که در آن چیزی جز اثابت و بازگشت به‌سوی خدا و محبت او و محبت آنچه که وی را به خدا نزدیک می‌نماید وجود ندارد، چنین کسی گرچه در بعضی اوقات به اقتضای سرشت اسنان گناهانی از او سر بزند اما خداوند او را می‌آمرزد و اشتباهات گذرا و عارضی وی را می‌بخشاید.

آیه ۲۶-۳۰:

﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡکِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِیرًا٢٦[الإسراء: ۲۶]. «و حق خویشاوند و بینوا و در راه مانده را بپردازد و به هیچ وجه اسراف مکن».

﴿إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِینَ کَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّیَٰطِینِۖ وَکَانَ ٱلشَّیۡطَٰنُ لِرَبِّهِۦ کَفُورٗا٢٧[الإسراء: ۲۷]. «بی‌گمان تبذیرکنندگان برادران شیاطین هستند، و شیطان پروردگارش را ناسپاس بود».

﴿وَإِمَّا تُعۡرِضَنَّ عَنۡهُمُ ٱبۡتِغَآءَ رَحۡمَةٖ مِّن رَّبِّکَ تَرۡجُوهَا فَقُل لَّهُمۡ قَوۡلٗا مَّیۡسُورٗا٢٨[الإسراء: ۲۸]. «و اگر از آنان به خاطر طلب رحمت پروردگارت که بدان امید داری، رویگردان می‌شوی، پس با آنان سخنی نرم بگوی».

﴿وَلَا تَجۡعَلۡ یَدَکَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِکَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا کُلَّ ٱلۡبَسۡطِ فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا٢٩[الإسراء: ۲۹]. «و دست خود را بر گردنت بسته مدار و به تمامی آن‌را گشاده مساز که آنگاه ملامت‌زده (و) درمانده بنشینی».

﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ وَیَقۡدِرُۚ إِنَّهُۥ کَانَ بِعِبَادِهِۦ خَبِیرَۢا بَصِیرٗا٣٠[الإسراء: ۳۰]. «بی‌گمان پروردگارت روزی را برای هرکس که بخواهد فراخ و گسترده می‌نماید و روزی هرکس را که بخواهد کم و تنگ می‌گرداند، چرا که خدا به بندگانش آگاه و بیناست».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥو به خویشاوند حقش را بده، یعنی نیکی و احسان واجب و سنت را در حق او انجام بده، و این حق با تفاوت حالات خویشاوندان و نیاز و عدم نیاز آنان فرق می‌نماید. ﴿وَٱلۡمِسۡکِینَو حق بینوا اعم از زکات و غیره به او بده تا بیتوانیی‌اش برطرف شود. ﴿وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِو حق فرد در راه مانده را بپرداز. ﴿وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِیرًاو تبذیرمکن. یعنی به همۀ نیازمندان طوری بدهد که خودش ضرر نکند، و از اندازۀ مناسب بیشتر نباشد، زیرا چنین کاری تبذیر و باد دستی است که خداوند از آن نهی کرده و فرموده است.

﴿إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِینَ کَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّیَٰطِینِبی‌گمان باد دستان برادران شیطان جز به خصلت‌های زشت دعوت نمی‌دهد، پس انسان را به بخل دعوت می‌کند، و هرگاه انسان از او سرپیچی نماید او را به اسراف و باد دستی و ولخرجی فرا می‌خواند. و خداوند متعال به منصافه‌ترین و میانه روانه‌ترین کارها دعوت می‌کند و انسان را به خاطر آن می‌ستاید. همانطور که در مورد بندگان رحمن فرموده است: ﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ یُسۡرِفُواْ وَلَمۡ یَقۡتُرُواْ وَکَانَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ قَوَامٗا٦٧[الفرقان: ۶۷]. «و کسانی‌که وقتی انفاق نمایند اسراف نمی‌کنند و بخل نیز نمی‌ورزند و میان این دو حالت پایدار هستند».

و در اینجا فرمود: ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ یَدَکَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِکَو دست خود را بر گردنت بسته مدار و این کنآیه از شدت بخل است. ﴿وَلَا تَبۡسُطۡهَا کُلَّ ٱلۡبَسۡطِو به تمامی آن را گشاده مساز، که آنگاه در آنچه که شایسته نیست، و افزون از اندازۀ لازم انفاق می‌کنی. ﴿فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًاو آنگاه ملامت زده و درمانده خواهی بود. یعنی به خاطر کاری که کرده‌ای ملامت شده، و دست خالی می‌مانی، نه مالی در دست داری و نه به خاطر از دست دادن مال مورد ستایش قرار می‌گیری.

دستوری که در اینجا در رابطه با انفاق به خویشاوندان داده شده در صورتی است که انسان توانایی ان را داشته باشد، اما اگر مالی نداشت یا خرج خودش سنگین و مشکل بود خداوند متعال دستور داده‌است که در آن صورت خویشاوندان و غیره را به صورت زیبایی پاسخ بدهد. پس فرمود:

﴿وَإِمَّا تُعۡرِضَنَّ عَنۡهُمُ ٱبۡتِغَآءَ رَحۡمَةٖ مِّن رَّبِّکَ تَرۡجُوهَاو اگر از بخشیدن و دادن به آنها روی بگردانی و آن را برای وقتی دیگر و به امید این‌که خداوند به تو توانایی بخشش را بدهد، به تأخیر بیاندازی، ﴿فَقُل لَّهُمۡ قَوۡلٗا مَّیۡسُورٗابه نرمی و مهربانی با آنان سخنی بگوی. و به آنان وعده بده که در فرصت مناسب و چنانچه امکان کمک فراهم شود آنان را کمک خواهی کرد، و از این‌که در حال حاضر نمی‌توانی کمکشان بنمایی از آنان عذر خواهی کن تا با آسایش خاطر از پیش تو بروند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَیۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ یَتۡبَعُهَآ أَذٗى[البقرة: ۲۶۳]. «سخن نیکو و بخشش، از صدقه‌ای که به دنبال آن منت گذاردن فرد مورد اذیت قرار می‌گیرد بهتر است»، و این نیز از لطف خداوند نسبت به بندگان می‌باشد که به آنها دستور داده است تا منتظر رحمت و رزق و روزی وی باشند، زیرا انتظار چنین چیزی عبادت است و همچنین وعده دادن به بینوایان و خویشاوندان مبنی بر این که به آنها صدقه خواهد داد، عبادت است، چون اراده کردن انجام کار نیک نیز نیکی به حساب می‌آید. بنابر این شایسته است که انسان آنچه از کار خیر که در توانایی اوست انجام دهد، و آنچه را که نمی‌تواند انجام دهد نیت انجام دادنش را داشته باشد تا به او پاداش برسد، چه بسا خداوند به خاطر انتظار و امید وی آن کار را برایش آسان بگرداند.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ وَیَقۡدِرُبی‌گمان پروردگارت روزی را برای هرکس که بخواهد فراخ و گسترده می‌نماید و روزی هرکس را که بخواهد کم و تنگ می‌گرداند، و این عین حکمت الهی است. ﴿إِنَّهُۥ کَانَ بِعِبَادِهِۦ خَبِیرَۢا بَصِیرٗاچرا که خدا به بندگانش آگاه و بیناست. پس آنچه که به صلاح بندگان است به آنها می‌دهد و به لطف و احسان خود به تدبیر امور آنها می‌پردازد.

آیه‌ی ۳۱:

﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُمۡ خَشۡیَةَ إِمۡلَٰقٖۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُهُمۡ وَإِیَّاکُمۡۚ إِنَّ قَتۡلَهُمۡ کَانَ خِطۡ‍ٔٗا کَبِیرٗا٣١[الإسراء: ۳۱]. «و فرزندانتان را از ترس فقر و تنگدستی نکشید، ما به آنان و (به) شما روزی می‌دهیم، به راستی که کشتن آنان گناه بزرگی است».

و این بیانگر رحمت الهی نسبت به بندگان می‌باشد، چرا کهاو از پدر و مادر نسبت به بنده مهربان‌تر است، پس پدر و مادر را از کشتن فرزندانشان به خاطر ترس فقر و تنگدستی نهی نموده، و روزی همه را بر عهده گرفته، و خبر داده که کشتن فرزندان گناه بزرگی است یعنی از بزرگ‌ترین گناهان کبیره می‌باشد، چون کسی که به خود جرأت می‌دهد و کودکان بی‌گناه را به قتل می‌رساند هیچ مهر و شفقتی در دل ندارد.

آیه‌ی ۳۲:

﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓۖ إِنَّهُۥ کَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِیلٗا٣٢[الإسراء: ۳۲]. «و به زنا نزدیک نشوید، که زنا گناه بسیار زشت، و بد راهی است».

نهی از نزدیک شدن به زنا از نیه از انجام زنا بلیغ‌تر است، چون این نهی شامل نهی از تمام مقدمات و انگیزه‌های زناست. زیرا «هرکس در کنار و اطراف مزرعه و محل قرق شده بچرخد، به زودی در آن می‌افتد»، به ویژه این که در بسیاری از نفس‌ها انگیزۀ بسیار قوی برای انجام این کار وجود دارد. و خداوند زنا را چنین توصیف نموده است: ﴿کَانَ فَٰحِشَةٗزنا گناه بسیار زشتی است که از دیدگاه عقل و شریعت و سرشت زشت خوانده می‌شود، چون زنا شکستن حرمت حق خدا و حق زن و حق خانواده و همسر و از هم پاشیدن کانون خانواده و اختلاط نسبت و نژادها و دیگر مفاسد را در بر دارد. ﴿وَسَآءَ سَبِیلٗاو راه کسی که بر ارتکاب این گناه بزرگ جرأت نموده است بسیار راه بدی می‌باشد.

آیه ی۳۳:

﴿وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۗ وَمَن قُتِلَ مَظۡلُومٗا فَقَدۡ جَعَلۡنَا لِوَلِیِّهِۦ سُلۡطَٰنٗا فَلَا یُسۡرِف فِّی ٱلۡقَتۡلِۖ إِنَّهُۥ کَانَ مَنصُورٗا٣٣[الإسراء: ۳۳]. «و کسی را نکشید که خداوند کشتن او را حرام کرده است مگر به حق، و هرکس که از روی ستم کشته شود برای صاحب خون او قدرتی مقرر داشته‌ایم، ولی او نباید در کشتن زیاده روی نماید، بی‌گمان او یاری شونده است».

﴿وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَو کسی را نکشید. و این شامل هر نفسی است که خداوند کشتن آن را حرام نموده است، خاه کوچک باشد یا بزرگ، زن باشد یا مرد، برده باشد یا آزاد، مسلمان باشد یا کافری که پیمان دارد، ﴿إِلَّا بِٱلۡحَقِّمگر در برابر حقی، م انند کشتن نفس در برابر نفس، و کشتن کسی که ازدواج کرده اما مرتکب زنا شده است، و یا مانند کشتن کسی که مرتد گشته و به آیین کفر در آمده است. و یا مانند کشتن انسان تجاوزگر در حالت انجام دادن تجاوزش، به شرطی که به جز قتل وی هیچ راه دیگری برای دفع تجاوز او وجود نداشته باشد. ﴿وَمَن قُتِلَ مَظۡلُومٗا فَقَدۡ جَعَلۡنَا لِوَلِیِّهِۦ سُلۡطَٰنٗاو هرکس مظلومانه و به ناحق کشته شود برای صاحب خونش که نزدیک‌ترین وارثان و فامیل‌هایش می‌باشد حجت و دلیل آشکاری برای قصاص نمودن قاتل قرار داده‌ایم. نیز تسلطی تقدیری مبنی بر کشتن قاتل به او داده‌ایم. و این قصاص زمانی است که شرایط آن فراهم شود، مانند قاتلی که از روز قصد و تجاوز کسی را بکشد، و وجود کفائت در میان قاتل و مقتول.

﴿فَلَا یُسۡرِف فِّی ٱلۡقَتۡلِو ولی نبایددر کشتن زایده روی و از حد تجاوز نماید، مانند این‌که گوش و بینی قاتل را ببرد یا او را با چیزی به قتل برساند که وی مقتول را با آن وسیله نکشته است، و یا این‌که کسی دیگر غیر از قاتل را بکشد. ﴿إِنَّهُۥ کَانَ مَنصُورٗابی‌گمان او یاری شونده است.

و این آیه بیانگر آن است که حق کشتن از آن ولی است. بنابر این از قاتل قصاص گرفته نمی‌شود مگر به اجازۀ ولی خون، و اگر صاحب خداوند ولی مقتول را برای قصاص گرفتن از قاتل و کسی که او را کمک کرده است یاری می‌نماید تا قاتل را بکشد.

آیه‌ی ۳۴:

﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡیَتِیمِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ أَشُدَّهُۥۚ وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ کَانَ مَسۡ‍ُٔولٗا٣٤[الإسراء: ۳۴]. «و به مال یتیم نزدیک نشوید مگر به شیوه‌ای که نیکوتر است، تا این‌که (یتیم) به (دوران) رشدش برسد، و به عهد و پیمان خود وفا کنید، چرا که از پیمان سؤال خواهد شد».

این لطف و رحمت خدا نسبت به یتیمی است که پدرش را از دست داده، و کوچک است و هنوز مصلحت خودش را تشخیص نمی‌دهد. خداوند به اولیای یتیم دستور داده است تا او و مالش را حفاظت نمایند، و به اصلاح آن بپردازند. و با نیت بد به مال یتیم نزدیک نشوند، و در آن تصرف نکنند. ﴿إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُمگر به شیوه‌ای که آن بهتر است، مانند این‌که با مال یتیم تجارت نمایند و آن را در معرض خطر قرار ندهند و بکوشند تا مالش رشد کند و زیاد شود، و این حالت باید ادامه یابد تا این‌که ﴿یَبۡلُغَ أَشُدَّهُیتیم به سن بلوغ و دوران عقل و رشد برسد، وچون او سن رشد خود رسید دیگر کسی سرپرست او نیست و خودش سرپرست خود می‌باشد ومالش به او برگردانده می‌شود.

همان‌گونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَإِنۡ ءَانَسۡتُم مِّنۡهُمۡ رُشۡدٗا فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَیۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡ[النساء: ۶]. «پس اگر احساس کردید که آنها به سن رشد رسیده‌اند مالهایشان را به آنان بدهید»، ﴿وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِو به عهد و پیمانی که با خدا و مردم بسته‌اید وفاد کنید. ﴿إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ کَانَ مَسۡ‍ُٔولٗابه درستی که شما از وفای به پیمان پرسیده می‌شوید. پس اگر به آن وفا کنید پاداش بزرگی دارید و اگر به پیمان خود وفا نکنید گناه بزرگی بر شماست.

آیه‌ی ۳۵:

﴿وَأَوۡفُواْ ٱلۡکَیۡلَ إِذَا کِلۡتُمۡ وَزِنُواْ بِٱلۡقِسۡطَاسِ ٱلۡمُسۡتَقِیمِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلٗا٣٥[الإسراء: ۳۵]. «و هنگامی که پیمانه می‌کنید آن را به تمام و کمال پیمانه کنید و با ترازوی درست وزن نمایید که این کار سرانجام نیکوتر و بهتری دارد».

در اینجا به دادگری و به تمام و کمال دادن پیمانه‌ها و وزن‌ها دستور داده شده است، و این‌که بدون کم و کاست پیمانه‌ها و وزن‌ها باید داده شوند. و از هر نوع تقلب در قیمت یا کالا یا معامله نهی شده و به خیر خواهی و صداقت در آن دستور داده شده است. ﴿ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلٗااین کار بهتر است و سرانجام نیکوتری دارد، و از این راه، بنده از عقوبت خدا در امان می‌ماند و این کار باعث برکت می‌شود.

آیه‌ی ۳۶:

﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسۡ‍ُٔولٗا٣٦[الإسراء: ۳۶]. «و از پی چیزی مرو که به آن آگاهی نداری، بی‌گمان گوش و چشم و دل هر یک مورد سوال واقع خواهند شد».

و از آنچه که به آن آگاهی نداری پیروی مکن، بلکه در همۀ گفتار و کردارت تحقیق کن، و گمان مبر که هر چه از روی ناآگاهی بگویی یا انجام دهی اشکالی بدان وارد نیست، ﴿إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسۡ‍ُٔولٗاهمانان گوش و چشم و دل هر یک این‌ها مورد بازخواست واقع خواهند شد. پس بنده‌ای در رابطه با آنچه گفته و انجام داده است باید پاسخگو باشد، و از وی پرسیده می‌شود که اعضا و جوارحی را که خداوند برای عبادت آفریده در چه راهی به کار گرفته است، باید پاسخی برای این پرسش الهی آماده نماید، و این جواب جز با بکارگیری اعضا و جوارح در پرستش خداوند نمی‌پسندد مقبول نخواهد شد.

آیه‌ی ۳۷-۳۹:

﴿وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّکَ لَن تَخۡرِقَ ٱلۡأَرۡضَ وَلَن تَبۡلُغَ ٱلۡجِبَالَ طُولٗا٣٧[الإسراء: ۳۷]. «و خرامان در زمین راه مرو، چرا که تو نمی‌توانی زمین را بشکافی و به بلندای کوه‌ها برسی».

﴿کُلُّ ذَٰلِکَ کَانَ سَیِّئُهُۥ عِندَ رَبِّکَ مَکۡرُوهٗا٣٨[الإسراء: ۳۸]. «همۀ این‌ها، بدیهایش نزد پروردگارت ناپسند است».

﴿ذَٰلِکَ مِمَّآ أَوۡحَىٰٓ إِلَیۡکَ رَبُّکَ مِنَ ٱلۡحِکۡمَةِۗ وَلَا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتُلۡقَىٰ فِی جَهَنَّمَ مَلُومٗا مَّدۡحُورًا٣٩[الإسراء: ۳۹]. «این (سفارشات) از امور حکمت آمیزی است که پروردگارت به تو وحی کرده است، و با خداوند معبودی دیگر قرار مده که سرزنش شده و مطرود به جهنم افکنده خواهی شد».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاو در روی زمین متکبرانه و مغرورانه راه مرو، و در برابر حق خود را بزرگ مپندار و با دیدۀ تحقیر به مردم منگر. ﴿إِنَّکَ لَن تَخۡرِقَ ٱلۡأَرۡضَ وَلَن تَبۡلُغَ ٱلۡجِبَالَ طُولٗاچرا که تو با این کارت نمی‌توانی زمین را بشکافی، و نمی‌توانی از نظر عظمت و والایی به بلندای کوه‌ها برسی، بلکه با اینکار نزد خدا خوار و بی‌ارزش می‌شوی، و ینز مورد نفرت مردم قرار می‌گیرد، و نزد آنان خوار و بی‌ارزش خواهی شد. و با تکبر ورزیدن، در حقیقت بدترین روش اخلاقی و زشت‌ترین خوی را به خود می‌گیری و بدون این‌که بتوانی به برخی از اهداف خود دست یابی. ﴿کُلُّ ذَٰلِکَهمۀ امور مذکوری که خداوند در آیات گذشته از آنها نهی نمود از قبیل: ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَو با خداوند معبودی دیگر قرار مده، و نهی از نافرمانی پدر و مادر، و آنچه که بعد از آن بیان شد، همۀ این کارها ﴿کَانَ سَیِّئُهُۥ عِندَ رَبِّکَ مَکۡرُوهٗاو به زیان کسانی است که آن را انجام می‌دهند و خداوند این کارها را نمی‌پسندد.

﴿ذَٰلِکَاحکام بزرگی که بیان نمودیم و آن‌را توضیح دادیم، ﴿مِمَّآ أَوۡحَىٰٓ إِلَیۡکَ رَبُّکَ مِنَ ٱلۡحِکۡمَةِاز امور حکمت‌آمیزی است که پروردگارت به تو وحی نموده است، زیرا حکمت یعنی فرمان دادن به کارهای خوب و اخلاق شایسته، و نهی نمودن از زشتی‌های اخلاقی و کارهای بد، و کارهایی که در این آیات ذکر شدند سرشار از حکمت عالی و فضایلی هستند که پروردگار جهانیان آن را به سرور پیامبران در شرفت‌ترین کتاب خود وحی نموده است تا بهترین امت را بدان دستور دهد، پس این‌ها حکمت هستند و هرکس که حکمت بدو داده شود خیر فراوانی بدو داده شده است.

سپس با نهی کردن از پرستش غیر خداوند آیه را به پایان رساند. همانطور که این امور را با همین مطلب آغاز کرده بود، پس فرمود: ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتُلۡقَىٰ فِی جَهَنَّمَو با خداوند معبودی دیگر قرار مده که در جهنم افکنده می‌شوی و برای همیشه در آن باقی می‌مانی، زیار هرکس برای خداوند شریک بگیرد، خداوند بهشت را بر او حرام نموده،و جایگاهش آتش جهنم است. ﴿مَلُومٗا مَّدۡحُورًایعنی چنانچه چیزی را شریک خدا سازی مورد سرزنش قرار گرفته و لعنت و نفرین و نکوهش خدا و فرشتگان و تمام مردم برتوست و به جهنم افکنده می‌شوی.

آیه‌ی ۴۰:

﴿أَفَأَصۡفَىٰکُمۡ رَبُّکُم بِٱلۡبَنِینَ وَٱتَّخَذَ مِنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنَٰثًاۚ إِنَّکُمۡ لَتَقُولُونَ قَوۡلًا عَظِیمٗا٤٠[الإسراء: ۴۰]. «آیا پروردگارتان شما را به داشتن پسران اختصاص داده و خود از فرشتگان دخترانی را برگرفته است؟ واقعاً شما سخن بسیار بزرگی بیان می‌دارید».

این، انکار و اعتراض شدیدی است بر کسی که گمان می‌برد برخی از آفریده‌های خداوند دختران او هستند. بنابر این فرمود: ﴿أَفَأَصۡفَىٰکُمۡ رَبُّکُم بِٱلۡبَنِینَآیا بهرۀ کامل را به شما داده و پسران را ویژه شما قرار داده است، و برای خودش از فرشتگان دخترانی برگرفته است؟ چون آنها گمان می‌بردند که فرشتگان دختران خداوند هستند.

﴿إِنَّکُمۡ لَتَقُولُونَ قَوۡلًا عَظِیمٗاواقعاً شما سخن بسیار بزرگی می‌گویید که بزرگ‌ترین جسارت در حق خداوند است، چرا که شما فرزند را به او نسبت دادید، که داشتن فرزند متضمن نیازمند‌ی خدا به فرزند و بی‌نیاز بودن برخی مخلوقات از اوست، و شما به آن بهره‌ای که از دیدگاهتان ناقص‌تر و بی‌ارزش‌تر است که دختران می‌باشند برای خداوند حکم نمودید، و در همان حال ادعا کردید که خداوند پسرها را به شما اختصاص داده است. پس خداوند بسی برتر و والاتر است از آنچه ستمگران می‌گویند.

آیه‌ی ۴۴-۴۱:

﴿وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَا فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لِیَذَّکَّرُواْ وَمَا یَزِیدُهُمۡ إِلَّا نُفُورٗا٤١[الإسراء: ۴۱]. «و به راستی در این قرآن (حق را به روش‌های) گوناگون بیان کردیم تا پند بگیرند (ولی) جز بر نفرت و گریزشان نمی‌افزاید».

﴿قُل لَّوۡ کَانَ مَعَهُۥٓ ءَالِهَةٞ کَمَا یَقُولُونَ إِذٗا لَّٱبۡتَغَوۡاْ إِلَىٰ ذِی ٱلۡعَرۡشِ سَبِیلٗا٤٢[الإسراء: ۴۲]. «بگو: اگر با او ـ چنان که می‌گویند ـ خدایانی بودند، آنگاه هر یک به‌سوی صاحب عرش راهی می‌جستند».

﴿سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوّٗا کَبِیرٗا٤٣[الإسراء: ۴۳]. «خداوند از آنچه آنان می‌گویند (بسیار منزّه و) خیلی والاتر و بالاتر است».

﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهِنَّۚ وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰکِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِیحَهُمۡۚ إِنَّهُۥ کَانَ حَلِیمًا غَفُورٗا٤٤[الإسراء: ۴۴]. «آسمان‌های هفت‌گانه و زمین و کسانی که در آنها هستند او را به پاکی یاد می‌کنند و هیچ موجودی نیست مگر این‌که حمد وثنای وی می‌گوید ولی شما تسبیح آنها را نمی‌فهمید، بی‌گمان او بردبار و آمرزنده است».

خداوند متعال خبر می‌دهد که در قرآن به طرق و فنون مختلف حق را بیان داشته است. یعنی به صورت گوناگون احکام را بیان نموده و آن‌را روشن کرده، و دلایل و حجت‌های زیادی بر آنچه که مردم را به‌سوی آن فراخوانده، آورده، و موعظه و پند ارائه داده است و تا آنچه را که به سود آن‌هاست بپذیرند. و همان راه را در پیش بگیرند و آنچه را که به زیانشان است بشناسند، و آن را ترک گویند. اما بیشتر مردم از آیات خدا گریزانند، چرا که از حق نفرت دارند و باطلی را که بر آن قرار دارند دوست می‌دارند. به همین جهت برای آن تعصب‌شان می‌دهند، و جز گریز از آیات الهی راهی دیگر را انتخاب ننمودید، و به آیات الهی گوش ندادند و به آن توجه نکردند.

و بزرگ‌ترین موضوعی که به شیوه‌های مختلف بیان شده و برای اثبات ان دلیل آورده شده است توحید است که اصل و اساس همۀ اصول می‌باشد. و خداوند به یکتاپرستی و توحید دستور داده و از ضد آن نهی نموده است، و دلایل عقلی و نقلی زیادی را بر این مطلب اقامه کرده است، طوری که اگر کسی به برخی از این دلایل گوش فرا بدهد کوچکترین شک و تردیدی در قلب او برای پذیرش توحید باقی نمی‌ماند.

و از جمله دلایل توحید، این دلیل عقلی است که آن را در اینجا بیان نموده است: ﴿قُل لَّوۡ کَانَ مَعَهُۥٓ ءَالِهَةٞ کَمَا یَقُولُونَبه مشرکان که همراه با خداوند معبودی دیگر قرار می‌دهند، بگو: اگر بر حسب گمان و دروغ آنها مبعودانی با خداوند بودند، ﴿إِذٗا لَّٱبۡتَغَوۡاْ إِلَىٰ ذِی ٱلۡعَرۡشِ سَبِیلٗاآنگاه راهی به‌سوی خدا به وسیلۀ پرستش او و بازگشت به‌سوی او و تقرب جستن به او می‌جستند، پس چگونه بنده‌ای که به شدت نیازمند عبادت پروردگارش می‌باشد معبودی دیگر با خداوند قرار می‌دهد؟ آیا این جز بزرگ‌ترین ستم و بی‌خردی چیزی دیگر است؟!!.

بر اساس این معنا این آیه، مانند فرمودۀ الهی است که می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ یَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِیلَةَ أَیُّهُمۡ أَقۡرَبُ[الإسراء: ۵۷]. یامبران و صالحان و فرشتگانی که ایشان به فریاد می‌خوانند، برای نزدیک شدن به خدا با یکدیگر رقابت می‌نمایند و آنچه از کارهای شایسته که انسان را به خدا نزدیک می‌کند و توانایی انجام آن را دارند، انجام می‌دهند. و مانند این‌که فرموده است: ﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَقُولُ ءَأَنتُمۡ أَضۡلَلۡتُمۡ عِبَادِی هَٰٓؤُلَآءِ أَمۡ هُمۡ ضَلُّواْ ٱلسَّبِیلَ١٧ قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ مَا کَانَ یَنۢبَغِی لَنَآ أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنۡ أَوۡلِیَآءَ[الفرقان: ۱۷-۱۸]. «و روزی که آنها و آنچه را که به جای خدا می‌پرستیدند گرد می‌آورد و می‌گوید: «آیا شما این بندگانم را گمراه کردید یا خود راه را گم کردند؟» می‌گویند: خداوندا تو پاکی! هیچ احدی را نسزد که ما را به غیر از تو پرستش کند، چرا که ما بندگان تو هستیم و نیازمندان به‌سوی (لطف و کرم) تو».

و احتمال دارد که معنی این آیه این‌گونه باشد: ﴿قُل لَّوۡ کَانَ مَعَهُۥٓ ءَالِهَةٞ کَمَا یَقُولُونَ إِذٗا لَّٱبۡتَغَوۡاْ إِلَىٰ ذِی ٱلۡعَرۡشِ سَبِیلٗا٤٢بگو: اگر با او آن چنان که می‌گویند خدایانی بود در این صورت حتماً درصدد بر می‌آمدند که بر خداوند صاحب عرش چیره شوند و راهی برای شکست دادن خداوند می‌جستند و در پی غلبه بر پروردگار متعال می‌شدند، پس یا بر او چیره می‌شدند یا نه، و چنانچه غالب می‌شدند، ربوبیت و الوهیت از آن کسی می‌شد که پیروز می‌گردید. اما آنها می‌دانند و اقرار می‌کنند معبودانشان که به جای خدا می‌خوانند، شکست خورده و مغلوب‌اند و هیچ اختیاری ندارند، پس با این وجود چرا آنها را به خدایی گرفته‌اند؟

و این مانند فرمودۀ خداوند است که می‌فرماید: ﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا کَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ[المؤمنون: ۹۱]. «خداوند هیچ فرزندی را برنگرفته است و خدایی با او وجود ندارد، زیرا اگر چنین بود هر خدایی آنچه را که آفریده است، می‌برد و برخی از خدایان بر برخی دیگر چیره می‌شدند».

﴿سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰپاک و منزه است خداوند، ﴿عَمَّا یَقُولُونَاز شرک و قرار دادن همتایایی برای او، ﴿عُلُوّٗا کَبِیرٗاو بسیار بالا و برتر است، پس جایگاه او بلند است و کبریایی او با شکوه است و نمی‌توان خدایانی را همتای او قرار داده، و هرکس چنین بگوید به گمراهی آشکار مبتلا گشته و ستم بزرگی مرتکب شده است.

به راستی که مخلوقات بزرگ در برابر عظمت او بس حقیراند و در برابر شکوه و بزرگی‌اش اسمانهای هفت گانه و آنچه در آنهاست و زمین‌های هفت گانه و آنچه در آنهاست بس کوچک و ناچیزند! ﴿وَٱلۡأَرۡضُ جَمِیعٗا قَبۡضَتُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِیَّٰتُۢ بِیَمِینِهِ[الزمر: ۶۷]. «و تمام زمین در روز قیامت در قبضۀ اوست و آسمان‌ها به دست راست او در هم پیجیده می‌شوند، و جهان بالا و پایین برای بقا هستی خود نیازمند اوست». و این نیاز هیچ زمانی از آنها برطرف نمی‌شود و همیشه نیازمند خدا هستند و این نیازمندی، همه جانبه است چرا کهدر آفرینش و رزق و روزی و تدبیر نیازمند او هستند، پس ناچارند او را بپرستند و دوست بدارند به هنگام ناملایمات به او پناه ببرند.

﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهِنَّۚ وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِآسمانهای هفتگانه و زمین و تمام جانداران و درختان و گیاهان و جمادات و مردگانی که در این میان قرار دارند همگی با زبان «حال» و «قال» خداوند را به پاکی یاد می‌کنند. ﴿وَلَٰکِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِیحَهُمۡاما شما تسبیح آنها را نمی‌فهمید. یعنی شما نحوۀ تسبیح دیگر مخلوقاتی که همزبانتان نیستند را نمی‌دانید، بلکه خداوند که آگاه به پنهانی‌هاست و به همه چیز احاطه دارد شیوۀ تسبیح آنان را می‌داند. ﴿إِنَّهُۥ کَانَ حَلِیمًا غَفُورٗابی‌گمان او بردبار آمرزنده است، کسانی را که در مورد او سخن باطلی می‌گویند که نزدیک است از زشتی آن آسمان‌ها تکه و پاره گردند و کوهها از بیخ برکنده شوندف در این دنیا و با شتاب به عذاب گرفتار نمی‌کند، بلکه به آنان مهلت داده و به آنها نعمت ارزانی داشته و به آنان روزی و سلامتی عنایت فرموده و آنان را به درگاهش فراخوانده است تا از این گناه بزرگ توبه نمایند، تاپاداش بزرگ و فراوان به آنان بدهد و گناهانشان را بیامرزد. پس اگر شیکبایی و آمرزش او نبود آسمان‌ها بر زمین می‌افتادند و خداوند هیچ جنبده‌ای را روی زمین باقی نمی‌گذاشت.

آیه‌ی ۴۸-۴۵:

﴿وَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ جَعَلۡنَا بَیۡنَکَ وَبَیۡنَ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ حِجَابٗا مَّسۡتُورٗا٤٥[الإسراء: ۴۵]. «و هنگامی که قرآن را می‌خوانی میان تو و آنان که به قیامت ایمان نمی‌آورند پرده‌ای پوشیده قرار می‌دهیم».

﴿وَجَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَکِنَّةً أَن یَفۡقَهُوهُ وَفِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۚ وَإِذَا ذَکَرۡتَ رَبَّکَ فِی ٱلۡقُرۡءَانِ وَحۡدَهُۥ وَلَّوۡاْ عَلَىٰٓ أَدۡبَٰرِهِمۡ نُفُورٗا٤٦[الإسراء: ۴۶]. «و بر دل‌هایشان پوشش‌هایی قرار می‌دهیم تا آن (= قرآن) را نفهمند و در گوش‌های آنان سنگینی ایجاد می‌کنیم و هنگامی‌که پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد می‌کنی با نفرت پشت کرده و برمی‌گردند».

﴿نَّحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا یَسۡتَمِعُونَ بِهِۦٓ إِذۡ یَسۡتَمِعُونَ إِلَیۡکَ وَإِذۡ هُمۡ نَجۡوَىٰٓ إِذۡ یَقُولُ ٱلظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا٤٧[الإسراء: ۴۷]. «ما بهتر می‌دانیم که آنان به چه منظوری به سخنان تو گوش فرا می‌دهند، هنگامی که پای سخنانت می‌نشینند و هنگامی که با هم درِ گوشی صحبت می‌کنند، آن زمان که ستمکاران می‌گویند: جز از مرد جادو زده‌ای پیروی نمی‌کنید».

﴿ٱنظُرۡ کَیۡفَ ضَرَبُواْ لَکَ ٱلۡأَمۡثَالَ فَضَلُّواْ فَلَا یَسۡتَطِیعُونَ سَبِیلٗا٤٨[الإسراء: ۴۸]. «بنگر چگونه برای تو مثل‌ها می‌زنند، پس گمراه شدند و نمی‌توانند راهی پیدا کنند».

خداوند متعال از کیفر کسانی خبر می‌دهد که حق را تکذیب نموده و آن را رد کرده و از روی بر می‌تابند، و این که میان آنها و ایمان آوردنشان مانع ایجاد می‌کند، پس فرمود: ﴿وَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَو هنگامی‌که قرآن را می‌خوانی که در آن موعظه و پند و هدایت و ایمان و خیر و دانش فراوان موجود است ﴿جَعَلۡنَا بَیۡنَکَ وَبَیۡنَ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ حِجَابٗا مَّسۡتُورٗامیان تو و آنان که به قیامت ایمان نمی‌آورند پرده‌ای پوشیده قرار می‌دهیم. به گونه‌ای که آنها را از فهمیدن حقیقت قرآن باز می‌دارد و آنان‌را از درک حقایق، و از تسلیم شدن در برابر خیری که آنان را به سویش فرا می‌خواند باز می‌دارد.

﴿وَجَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَکِنَّةًو بر دل‌های آنان پرده و پوشش‌هایی قرار می‌دهیم که بر اثر آن قرآن را نمی‌فهمند، بلکه فقط آن را می‌شنوند، و حجت بر آنها اقامه می‌شود. ﴿وَفِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاو در گوش‌هایشان سنگینی ایجاد می‌کنیم. یعنی آنها را کر می‌کنیم تا آن را نشنوند، ﴿وَإِذَا ذَکَرۡتَ رَبَّکَ فِی ٱلۡقُرۡءَانِ وَحۡدَهُو هگامی که پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد کنی و به یگانگی او دعوت دهی و آنان را از شرکت ورزیدن به وی باز داری، ﴿وَلَّوۡاْ عَلَىٰٓ أَدۡبَٰرِهِمۡ نُفُورٗا٤٦از بس که توحید را نمی‌پسندند و باطلی را بر آن هستند دوست دارند، با نفرت پشت کرده و می‌گریزند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُکِرَ ٱلَّذِینَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ یَسۡتَبۡشِرُونَ٤٥[الزمر: ۴۵]. «و هرگاه تنها خداوند یاد شود، آنان که به آخرت ایمان ندارند ناراحت و متنفر می‌شوند، و هنگامی که خدایان پنداری ایشان نام برده شوند شاد می‌گردند».

﴿نَّحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا یَسۡتَمِعُونَ بِهِما آنها را از بهره‌مند شدن از قرآن به هنگام شنیدن آن باز می‌داریم، چرا که می‌دانیم اهداف بدی دارند و می‌خواهند دستاویزی برای طعنه زدن، و عیب‌جویی از قرآن به دست آورند. و گوش فرا دادن آنها به خاطر این نیست که رهنمون شوند و حق را بپذیرند، بلکه آنها تصمیم گرفته‌اند که از قرآن پیروی نکنند. و هرکس که چنین باشد گوش فرادادنش به قرآن سودی به او نمی‌بخشد. بنابر این فرمود: ﴿إِذۡ یَسۡتَمِعُونَ إِلَیۡکَ وَإِذۡ هُمۡ نَجۡوَىٰٓهنگامی که پای سخنانت می‌نشینند و هنگامی که با هم در گوشی صحبت می‌کنند، ﴿إِذۡ یَقُولُ ٱلظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا٤٧آن زمان که ستمکاران با هم در گوشی صحبت می‌کنند و می‌گویند : «جز از مرد جادوزده‌ای پیروی نمی‌کنید». پس وقتی چنین ستمگرانه با خود در گوشی صحبت می‌نمایند و ادعا می‌کنند که پیامبر جادوزده است قطعاً آنان تصمیم دارند که به سخنانش بها ندهند، چرا که از دیدگاه آنان پیامبر یاوه‌گو است و خودش نمی‌داند که چه می‌گوید.

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ٱنظُرۡ کَیۡفَ ضَرَبُواْ لَکَ ٱلۡأَمۡثَالَبا تعجب بنگر که چه مثلهایی برای تو می‌زنند، که از حقیقت بسی دور است، ﴿فَضَلُّواْآنها در زدن این مثلها به بیراهه رفته‌اند، یا زدن این مثلها سبب گمراهی آنان شده است. چون آنها کار خود را بر اساس این مثلهای فاسد و پوچ قرار داده‌اند، و مسلم است هر چیزی را که بر امری فاسد استوار باشد نیز از اساس فاسد و تباه می‌باشد ﴿فَلَا یَسۡتَطِیعُونَ سَبِیلٗاپس نمی‌توانند راهی (به سوی حق و هدایت) پیدا کنند. یعنی به هیچ‌سویی راهیاب نمی‌شوند، بلکه به گمراهی محض و ستم خالص گرفتار می‌آیند.

آیه‌ی ۵۲-۴۹:

﴿وَقَالُوٓاْ أَءِذَا کُنَّا عِظَٰمٗا وَرُفَٰتًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ خَلۡقٗا جَدِیدٗا٤٩[الإسراء: ۴۹]. «و گفتند: آیا هنگامی که ما (تبدیل به) استخوان‌ها و تکه‌های خشکیده شدیم، آیا دیگر بار به آفرینش نوینی برانگیخته خواهیم شد».

﴿قُلۡ کُونُواْ حِجَارَةً أَوۡ حَدِیدًا٥٠[الإسراء: ۵۰]. «بگو: سنگ یا آهن باشید».

﴿أَوۡ خَلۡقٗا مِّمَّا یَکۡبُرُ فِی صُدُورِکُمۡۚ فَسَیَقُولُونَ مَن یُعِیدُنَاۖ قُلِ ٱلَّذِی فَطَرَکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖۚ فَسَیُنۡغِضُونَ إِلَیۡکَ رُءُوسَهُمۡ وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هُوَۖ قُلۡ عَسَىٰٓ أَن یَکُونَ قَرِیبٗا٥١[الإسراء: ۵۱]. «یا این‌که آفریدۀ دیگری باشید که در نظرتان بزرگ می‌نماید، خواهند گفت: چه کسی ما را باز می‌گرداند؟ بگو: (همان) خدایی که نخستین بار شما را آفرید. پس سرهایشان را به سویت تکان داده و می‌گوید: آن کی خواهد بود؟ بگو: شاید که نزدیک باشد».

﴿یَوۡمَ یَدۡعُوکُمۡ فَتَسۡتَجِیبُونَ بِحَمۡدِهِۦ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِیلٗا٥٢[الإسراء: ۵۲]. «روزی که شما را فرا می‌خواند، پس در حالی‌که او را ستایش می‌کنید، پاسخش می‌دهید، و گمان می‌برید که جز مدت اندکی ماندگار نبوده‌اید».

خداوند از سخن آنانی که منکر رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ هستند، و آن را تکذیب می‌کنند، خبر می‌دهد که می‌گویند: ﴿أَءِذَا کُنَّا عِظَٰمٗا وَرُفَٰتًاآیا هنگامی که ما تبدیل به استخوانها و تکه‌های خشکیده شدیم، ﴿أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ خَلۡقٗا جَدِیدٗاآیا دوباره آفرینش تازه‌ای خواهیم یافت و برانگیخته خواهیم شد؟ یعنی چنین نمی‌شود. و این کار به گمان آنها غیر ممکن بود. پس آنان به شدت گرفتار جهالت و نادانی شده و پیامبر خدا را تکذیب کرده و آیات الهی را انکار نموده و قدرت آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین را با قدرت ضعیف و ناتوان خود مقایسه نمودند. و هنگامی‌که دیدند آنها توانایی چنین کاری را ندارند قدرت خدا را نیز چنین انگاشتند.

پاک است خداوندی که خلقی از آفریده‌هایش را که خود را خردمند و اهل عقل می‌پندارد و نمونه‌ای برای ندانستن آشکارترین و روشن‌ترین چیز (= قیامت) و آنچه دلایلش از همه چیز واضح‌تر و بالاتر است قرار داده است، تا به بندگانش نشان دهند که دو راه بیشتر وجود ندارد، یا این‌که توفیق و مدد خدا یاور انسان باشد، و یا این‌که هلاک و گمراه شود. ﴿رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَیۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَةًۚ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ٨[آل عمران: ۸]. «پرورگارا پس از این‌که ما را هدایت نمودی دل‌های ما را منحرف مگردان و از جانب خویش رحمتی به ما ببخشای، بی‌گمان فقط تو بخشنده‌ای».

بنابراین خداوند به پیامبرش صدستور داد تا به کسانی که زنده شدن پس از مرگ را انکار می‌کنند و یا آن را بعید می‌دانند، بگوید:

﴿قُلۡ کُونُواْ حِجَارَةً أَوۡ حَدِیدًا٥٠ أَوۡ خَلۡقٗا مِّمَّا یَکۡبُرُ فِی صُدُورِکُمۡبگو: «سنگ یا آهن باشید یاغیر از این دو، چیز دیگری باشید که در نظرتان از این‌ها سخت‌تر و بزرگتر است» تا ـ به گمان خود ـ از این‌که قدرت الهی شما را دریابد و ارادۀ خداوند در مورد شما اجرا شود، در امان بمانید. شما هر طور که باشید و به هر کیفیتی دربیابید نمی‌توانید خدا را ناتوان کنید، نه در زندگی دنیا و نه پس از مرگ نمی‌توانید چاره‌ای بیاندیشید، پس تدبیر و تصرف را برای کسی بگذارید که بر هرچیز و هر کاری تواناست و هر چیزی را احاطه نموده است، ﴿فَسَیَقُولُونَوقتی که دلایلی بر زنده شدن پس از مرگ برای آنها اقدامه شود، می‌گویند: ﴿مَن یُعِیدُنَاۖ قُلِ ٱلَّذِی فَطَرَکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖچه کسی ما را باز می‌گرداند؟ بگو: خدایی که نخستین بار شما را آفرید، آنگاه که چیزی نبودید، پس همان کس شما را دوباره خواهد آفرید. ﴿کَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِیدُهُ[الأنبیاء: ۱۰۴]. «همانطور که نخستین بار جان آفریدیم دوباره آن را باز می‌آفرینیم».

﴿فَسَیُنۡغِضُونَ إِلَیۡکَ رُءُوسَهُمۡپس سرهایتان را به علامت تعجب و انکار و نپذیرفتن سخنانت تکان می‌دهند، ﴿وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هُوَو می‌گویند: وقت زنده شدن پس از مرگ که تو آن را نزدیک می‌پنداری کی هست؟ در حقیقت این نشانۀ بی‌خردی آنهاست، چرا که قدرت خداوند را باور نکرده و می‌گویند: چنین چیزی امکان ندارد، و آنها اصل زنده شدن را پس از مرگ را قبول ندارند. ﴿قُلۡ عَسَىٰٓ أَن یَکُونَ قَرِیبٗابگو: شاید نزدیک باشد و در تعیین زمان آن فایده‌ای نیست، بلکه آنچه فایده دارد و مدار موفقیت است پذیرش زنده شدن پس از مرگ و تایید و اثبات آن است و هر آنچه که می‌آید نزدیک است.

﴿یَوۡمَ یَدۡعُوکُمۡروزی که خداوند شما را برای رستاخیز و حشر فرا می‌خواند، و در صور دمیده می‌شود، ﴿فَتَسۡتَجِیبُونَ بِحَمۡدِهِو شما با حمد و سپاس پاسخ می‌گویید، یعنی تسلیم فرمان او می‌شوید و از فرمانش سرپیچی نمی‌کنید. ﴿بِحَمۡدِهِۦیعنی خداوند بر کلیۀ کارهایش مورد ستایش قرار می‌گیرد، و روز محشر که انسان‌ها را گرد می‌آورد، آنها را سزا و جزا می‌دهد و بر این کار هم ستایش می‌شود.

﴿وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِیلٗاو از بس که رستاخیز به سرعت خواهد آمد و نعمت‌هایی که در آن قرار داشته‌اید سریع پایان می‌یابند، چنان احساس می‌کنید که گویا اصلاً در چنین ناز و نعمتی نبوده اید. پس این همان روزی است که شما را بر آن داشت بگویید: ﴿مَتَىٰ هُوَآن کی خواهد بود؟ و در هنگام تحقق آن روز به شدت پشیمان می‌شوند، و به آنها گفته می‌شود: ﴿هَٰذَا ٱلَّذِی کُنتُم بِهِۦ تُکَذِّبُونَ[المطففین: ۱۷]. «این همان روزی است که شما آن را تکذیب می‌کردید».

آیه‌ی ۵۵-۵۳:

﴿وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ ٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ یَنزَغُ بَیۡنَهُمۡۚ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ کَانَ لِلۡإِنسَٰنِ عَدُوّٗا مُّبِینٗا٥٣[الإسراء: ۵۳]. «و به بندگانم بگو: سخنی را بگویند که بهتر است. بی‌گمان شیطان در میان ایشان فساد و تباهی راه می‌اندازد، به راستی که شیطان برای انسان دشمنی آشکار است».

﴿رَّبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِکُمۡۖ إِن یَشَأۡ یَرۡحَمۡکُمۡ أَوۡ إِن یَشَأۡ یُعَذِّبۡکُمۡۚ وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ عَلَیۡهِمۡ وَکِیلٗا٥٤[الإسراء: ۵۴]. «پروردگارتان از حال شما آگاه‌تر است، اگر (خدا) بخواهد شما را مشمول رحمت خود قرار می‌هد، و اگر (خدا) بخواهد شما را عذاب می‌دهد، و تو را نگهبان بر آنان نفرستاده‌ایم».

﴿وَرَبُّکَ أَعۡلَمُ بِمَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَلَقَدۡ فَضَّلۡنَا بَعۡضَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ عَلَىٰ بَعۡضٖۖ وَءَاتَیۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا٥٥[الإسراء: ۵۵]. «و پروردگارت به حال هر آنچه که در آسمان‌ها و زمین است آگاه‌تر است، ما برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم و به داود زبور را بخشیدیم».

و این مبین لطف خداوند به بندگانش است که آنها را به زیباترین اخلاق و اعمال و گفتارهایی که باعث خوشبختی دنیا و آخرت آنان است دستور می‌دهد. پس فرمود: ﴿وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ ٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُو به بندگانم بگو: سخنی را بگویند که آن بهتر است و این دستور به هر سخنی است که انسان را به خدا نزدیک می‌نماید، از قبیل خواندن قرآن، ذکر، آموزش علم، امر به معروف و نهی از منکر و گفتار نیک و مهربانی با مردم بر حسب جایگاه انسان‌ها. پس به همۀ این موارددستور داده شده است.

و این‌که هرگاه دو کار خوب وجود داشت، چنانچه آدمی نتواند هر دو کار خوب را انجام دهد، آن را برگزیند که خوب‌تر است.

و گفتار زیبا و نیک باعث توسعه و ترویج اخلاق زیبا و عمل صالح می‌شود، زیرا هرکس بتواند زبانش را کنترل نماید او می‌تواند تمام کارهایش را کنترل نماید.

﴿إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ یَنزَغُ بَیۡنَهُمۡبی‌گمان شیطان در میان ایشان فساد و تباهی راه می‌اندازد، ینی چیزهایی را در میان بندگان اشاعه می‌دهد که دین و دنیایشان را به فساد و تباهی بکشد. و علاج این مشکل در این است که بندگان در تلفظ به سخنان نازیبا و ناشایستی که شیطان آنها را به سویش فرا می‌خواند، از وی پیروی نکنند.

نیز باید با یکدیگر به نرمی و خوبی رفتار کنند تا شر شیطانی که میان آنها فساد و تباهی به راه می‌اندازد از بین برود، و ناکام شود، زیرا شیطان دشمن واقعی آنهاست، و باید با او مبارزه کنند، چون آنها فرا می‌خواند [فاطر: ۶]. ﴿لِیَکُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ[فاطر: ۶]. تا از اهل جهنم شوند و چنانچه شیطان میان آنها اختلاف و فساد به وجود آورد و برای ایجاد دشمنی میان آنها تلاش نماید باید قاطعانه برای مبارزه ومخالفت با دشمن خود بکوشند، و نفس‌های سرکش خود را که شیطان از راه آن وارد می‌شود اطاعت می‌نمایند و کارشان سامان می‌یابد و هدایت می‌شوند.

﴿رَّبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِکُمۡپروردگارتان از خودتان به حال شما آگاه‌تر است، بنابر این جز آنچه که خیر است برایتان نمی‌خواهند، و جز به آنچه که به مصلحت و فایدۀ شما است دستور نمی‌دهد، و چه بسا شما چیزی را می‌خواهید درحالیکه خیری در آن نیست.

﴿إِن یَشَأۡ یَرۡحَمۡکُمۡ أَوۡ إِن یَشَأۡ یُعَذِّبۡکُمۡاگر بخواهد شما را مشمول رحمت خود قرار می‌هد، و هرکس را که بخواهد توفیق می‌دهد که اسباب برخورداری از رحمت الهی را بدست آورد، و هرکس را که بخواهد خوار می‌گرداند و او را از فراهم نمودن اسباب رحمت الهی باز می‌دارد، و سزاوار عذاب می‌گردد. ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ عَلَیۡهِمۡ وَکِیلٗاو تو را نگهبان بر آنان نفرستاده‌ایم که به تدبیر امورشان بپردازی و آنها را مجازات کنی، بلکه نگهبان و مراقب، خداوند است، و تو مبلغ، و راهنمای به‌سوی راه راست هستی.

﴿وَرَبُّکَ أَعۡلَمُ بِمَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِخداوند به حال تمام خلایقی که در آسمان‌ها و زمین هستند آگاه‌تر است، پس به هر یک از آنان آنچه را که سزاوارش است و حکمت الهی آن را اقتضا می‌کند می‌بخشد و بخری را بر برخی دیگر برتری می‌دهد، همانطور که برخی از پیامبران را در فضایل و ویژگیهایی از قبیل اوصاف پسندیده و اخلاق و کارهای شایسته و پیروی زیاد از خداوند، نازل شدن کتابهایی که شامل احکام شرعی و عقاید پسندیده‌اند، بر برخی از آنان برتری داده‌است، و همۀ امور از منت‌های الهی بر آنهاست. هر چند که همه در این‌که از جانب خداوند بر آنها وحی می‌شود، مشترک‌اند، همانطور که زبور را بر داود نازل کرد.

پس مادامی که خداوند متعال برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم و به برخی از آنان کتاب داده‌است. پس پرا کسانی‌که محمد صرا تکذیب می‌کنند، آنچه را که خداوند بر او نازل نموده و نبوت و کتابی را که به وسیلۀ آن خداوند وی را برتری داده است انکار می‌کنند؟!.

آیه‌ی ۵۷-۵۶:

﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا یَمۡلِکُونَ کَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنکُمۡ وَلَا تَحۡوِیلًا٥٦[الإسراء: ۵۶]. «بگو: کسانی را که به جز خدا می‌پندارید، فراخوانید. پس نه می‌توانند بلایی را از شما برطرف کنند و نه (می توانند آن را) دگرگون سازند».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ یَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِیلَةَ أَیُّهُمۡ أَقۡرَبُ وَیَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓۚ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحۡذُورٗا٥٧[الإسراء: ۵۷]. «پیامبران و صالحانی که آنان به فریاد می‌خوانند، برای تقرب جستن به پروردگارشان، آنچه از کارهای شایسته که انسان را به خدا نزدیک می‌کند، انجام می‌دهند و به رحمت خدا امیدوارند و از عذاب او می‌ترسند، بی‌گمان باید از عذاب پروردگارت برحذر بود».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُلِای پیامبر! به مشرکانی که جز خدا همتایایی را برای وی گرفته‌اند و آنها را می‌پرستند همانطور که خدا را پرستش می‌کنند، و همانطور که خدا را می‌خوانند آنها را نیز می‌خوانند، بگو: اگر آنچه باور دارید درست است و راست می‌گویید: ﴿ٱدۡعُواْ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِکسانی را که به جز خدا معبود می‌پندارید، فرابخوانید. و بنگرید آیا سودی به شما می‌رسانند، یا می‌تانید زیانی را از شما دور نمایند؟ ﴿فَلَا یَمۡلِکُونَ کَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنکُمۡاما خواهید دید که نه توانایی دفع زبانی از قبیل بیماری یا فقر یا سختی امثال آن را از شما دارند، ﴿وَلَا تَحۡوِیلًاو نه می‌توانند آن را دگرگون سازند و از شخصی به شخصی دیگر منتقل نمایند، و نه توانایی کاستن از شدت اندوه و درد را دارند.

پس وقتی که معبودان شما چنین هستند، چرا به جای خدا آنها را می‌خوانید؟ آنها نمی‌توانند کاری بکنند و فایده‌ای به شما برسانند، پس چنین چیزهایی را به خدایی گرفتن، نشانۀ بی‌عقلی و بی‌خردی است.

و جای بسی تعجب است که آدمی چنین تفکری پوچ و سخیف را از پدران گمراه خود به ارث ببرد و آن‌را درست و مفید بپندارد، و اخلاص در عبادت را برای خداوند یگانه و یکتا که همۀ نعمت‌های ظاهری و باطنی را به ما داده است، بی‌خردی و امری شگفت‌انگیز انگارد، همانطور که مشرکان گفتند: ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَیۡءٌ عُجَابٞ٥[ص: ۵]. «آیا همۀ معبودان را یک معبود قرار داده است؟ بی‌گمان این چیز عجیبی است».

سپس خداوند خبر داد کسانی را که به جای خدا عبادت می‌کنند، به کاری مشغول‌اند و از آنها بی‌خبراند، زیرا برای نزدیک شدن به خدا وسیله می‌چویند و به او نیازمند هستند پس فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَپیامبران و صالحان و فرشتگانی که ایشان به فریاد می‌خوانند، ﴿یَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِیلَةَ أَیُّهُمۡ أَقۡرَبُبرای نزدیک شدن به خدا با یکدیگر رقابت می‌نمایند و آنچه از کارهای شایسته که انسان را به خدا نزدیک می‌کند، و توانایی انجام آن را می‌دهند، ﴿وَیَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُو به رحمت خدا امیدوارند و از عذاب او می‌ترسند، بنابر این از چیزی که (آدمی را) به عذاب می‌رساند پرهیز می‌نمایند. ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحۡذُورٗابی‌گمان باید خویشتن را از عذاب پروردگارت دور بر حذر داشت، و از موجبات عذاب وی پرهیز کرد. و این امور سه گانه، ترس و امید و محبت که خداوند مقربان درگاهش را بدان متصف نمود اساس و بنیان هر خیری هستند و هرکس این سه ویژگی را به طور کامل داشته باشد فواید و برکات فراوانی نصیب او می‌شود. و هرگاه دل از این سه چیز خالی شد خوبی‌ها از آن درخت بر بسته و بدی‌ها آنرا احاطه می‌نماید. و علامت محبت چیزی است که خداوند ذکر نموده است: به وی نزدیک می‌کند، بکوشد، و تلاش نامید در همۀ اعمال و کارهایش اخلاص داشته باشد، و ازاین طریق به خدا تقرب جوید، و در مسیر بندگی، با دیگر بندگان به رقابت بپردازد. پس هرکس ادعا کند که راه محبت خداوند چیزی غیر از این است، دروغ می‌گوید.

آیه‌ی ۵۸:

﴿وَإِن مِّن قَرۡیَةٍ إِلَّا نَحۡنُ مُهۡلِکُوهَا قَبۡلَ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَوۡ مُعَذِّبُوهَا عَذَابٗا شَدِیدٗاۚ کَانَ ذَٰلِکَ فِی ٱلۡکِتَٰبِ مَسۡطُورٗا٥٨[الإسراء: ۵۸]. «و هیچ شهری نیست (که ساکنانش ستمکار باشند) مگر این‌که ما پیش از روز قیامت نابودش می‌گردانیم، یا آن را به عذاب سختی گرفتار می‌نماییم. این در کتاب نگاشته شده است».

یعنی هیچ شهری از شهرهایی که پیامبران را تکذیب کرده‌اند وجود ندارد مگر این‌که حتماً باید گرفتار نابودی یا عذاب سختی شود، و این چیزی است که خداوند در لوح محفوظ ثبت نموده، و حکمی قطعی است و باید انجام شود. پس تکذیب کنندگان باید هر چه زودتر به‌سوی خدا باز گردند و پیامبرانش را تصدیق نمایند قبل ازاینکه فرمان عذاب، آنها را فرا بگیرد.

آیه‌ی ۶۰-۵۹:

﴿وَمَا مَنَعَنَآ أَن نُّرۡسِلَ بِٱلۡأٓیَٰتِ إِلَّآ أَن کَذَّبَ بِهَا ٱلۡأَوَّلُونَۚ وَءَاتَیۡنَا ثَمُودَ ٱلنَّاقَةَ مُبۡصِرَةٗ فَظَلَمُواْ بِهَاۚ وَمَا نُرۡسِلُ بِٱلۡأٓیَٰتِ إِلَّا تَخۡوِیفٗا٥٩[الإسراء: ۵۹]. «و (چیزی) ما را از فرستادن معجزات بازنداشت مگر این‌که گذشتگان آن را تکذیب کردند، و به ثمود ماده شتر دادیم که نشانه‌ای روشن بود، پس به آن ستم روا داشتند و ما معجزات را جز برای بیم دادن نمی‌فرستیم».

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِٱلنَّاسِۚ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلرُّءۡیَا ٱلَّتِیٓ أَرَیۡنَٰکَ إِلَّا فِتۡنَةٗ لِّلنَّاسِ وَٱلشَّجَرَةَ ٱلۡمَلۡعُونَةَ فِی ٱلۡقُرۡءَانِۚ وَنُخَوِّفُهُمۡ فَمَا یَزِیدُهُمۡ إِلَّا طُغۡیَٰنٗا کَبِیرٗا٦٠[الإسراء: ۶۰]. «و به یاد آر آنگاه که به تو گفتیم: بی‌گمان پروردگارت به مردم احاطۀ کامل دارد. و رؤیا و خوابی را که به تو نشان دادیم، و درخت نفرین شده در قرآن را جز (مایۀ) آزمایش برای مردم قرار ندادیم، ما ایشان را بیم می‌دهیم، ولی جز سرکشی وعصیان فراوان چیزی بر آنان نمی‌افزاید».

خداوند متعال از رحمت گستردۀ خوش خبر می‌دهد، و این که معجزاتی را که تکذیب کننگان پیشنهاد می‌کردند نفرستاده است، و می‌فرماید چیزی او را از فرستادن آن معجزات درخواستی بازنداشت مگر این‌که خداوند نمی‌پسندد آنها آن‌را تکذیب کنند، زیرا وقتی معجزات را تکذیب کنند بلافاصله آنها را شکنجه می‌دهد و بدون درنگ، عذاب، آنان را فرا خواهد گرفت. همانطور که خداوند با پشتیبانی که معجزات را تکذیب کردند چنین رفتار نمود.

یکی از معجزات بزرگی که خداوند فرستاد، معجزه‌ای بود که برای قوم ثمود فرستاد و آن ماده شتری بزرگ و شگفت‌انگیزی بود که تمام قبیلۀ ثمود روزی که آن شتر برای نوشیدن آب به چشمه‌ی آنان می‌رفت، آنان به خاطر ارج نهادن به آن به سرچشمه نمی‌رفتند و از آن آب نمی‌آوردند. ولی با این وجود آن را تکذیب کردند، و در نتیجه به عذابی که خداوند در کتابش برای ما تعریف نموده است گرفتار شدند.

و این‌ها هم چنانچه معجزات بزرگی نیز به نزدشان می‌امد، ایمان نمی‌آورند، زیرا دلیل ایمان نیاوردشان این نبود که آنچه پیامبر آورده است پوشیده و پنهان، و حق و باطل بودنش بر آنان مشتبه می‌باشد، بلکه پیامبر با دلایل زیادی پیش آنها آمده که بر صحت آنچه آورده است دلالت می‌نماید، دلایلی که موجب هدایت کسی است که خواهان هدایت باشد. طبعاً معجزات و نشانه‌های دیگر نیز مانند همین نشانه‌ها و دلایل هستند که آنها حتماً با آن همان رفتاری را در پیش خواهند گرفت که با دیگر دلایل در پیش گرفتند، پس دراین حالت فرو نفرستادن معجزات برایشان بهتر و مفیدتر است.

﴿وَمَا نُرۡسِلُ بِٱلۡأٓیَٰتِ إِلَّا تَخۡوِیفٗاو هدف از فرستادن معجزات این نیست که انگیزه و سبب ایمان آوردن باشد، زیرا ایمان بدون مشاهدۀ نشانه و معجزه محقق نمی‌شود، بلکه هدف از فرستادن نشانه‌ها و معجزات (دراین مورد مخصوص) ترساندن و بیم دادن است، تا آنها از آنچه که بر آن هستند باز آیند.

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِٱلنَّاسِو به یاد آر آنگاه که به تو گفتیم: پروردگارت با آگاهی و قدرت خویش مردم را از هر جهت در احاطه دارد. آنها پناهی ندارند که به آن پناه ببرند و این برای کسی که عقل دارد کافی است تا از آنچه که خداوند نمی‌پسندد، باز آید ﴿وَمَا جَعَلۡنَا ٱلرُّءۡیَا ٱلَّتِیٓ أَرَیۡنَٰکَ إِلَّا فِتۡنَةٗ لِّلنَّاسِ وَٱلشَّجَرَةَ ٱلۡمَلۡعُونَةَ فِی ٱلۡقُرۡءَانِبیشتر مفسرین بر این باورند که منظور شب اسرا است. یعنی ما دیدای را که در شب معراج برای تو میسر و ممکن کردیم، و (نیز) درخت نفرین شده (زقّوم) که در ته دوزخ می‌روید و در قرآن ذکر شده است، را جز وسیلۀ آزمایش مردم قرار نداده‌ایم.

این دو چیز مایۀ فتنۀ مردم قرار گرفتند تا جیای که کافران بر کفر خود پافشاری کردند و شر آنان بیشتر شد، و برخی از افرادی که ایمانشان ضعیف بود از ایمان خود برگشتند، زیرا اموری که پیامبر آنها را خبر داده بود مبنی بر این که در یک شب از مسجد الاقصی به‌سوی آسمان‌ها رفته است، حسب ظاهر و با توجه به امکانات مادی غیر ممکن بود. و نیز پیامبر از وجود درختی خبر داده بود که در اعماق جهنم می‌روید، این نیز از چیزهای خلاف عادت بود و باعث شد تا آنها پیامبر را تکذیب کنند. پس چطور بود اگر آیات و امور خارق العادۀ بزرگ را مشاهده می‌کردند؟ آیا [در چنین شرایطی] نیاوردن معجزات بهتر نیست؟ البته که بهتر است، زیرا آوردن معجزات بزرگ سبب می‌شود که شر و بدی آنان بشتر شود. بنابر این خداوند بر آنها رحم نمود و معجزات بزرگ را برای آنها نیاورد.

و از اینجا می‌توان دریافت که عدم تصریح به چیزهای بزرگ در قرآن و سنت که در زمان‌های اخیر پدیدار شده است، بسی بهتر است، زیرا ممکن بود که مردم آن زمان چنین چیزهایی را نپذیرند، و این باعث می‌شد تا دل‌های برخی از مومنان دچار تردید شود و نیز مانعی می‌شد تا کسانی که اسلام نیاورده‌اند آنها را از ورود به اسلام باز دارد و از اسلام گریزان شوند. خداوند کلمات عام و فراگیری را بیان نموده که تمام آنچه را که رخ می‌دهد دربر می‌گیرد.

﴿وَنُخَوِّفُهُمۡ فَمَا یَزِیدُهُمۡ إِلَّا طُغۡیَٰنٗا کَبِیرٗاو ما آنها را با نشانه‌ها و معجزات بیم می‌هیم ولی این ترساندن و بیم دادن جز سرکشی عصیان فراوان چیزی بر آنان نمی‌افزاید. و این بیانگر آن است که آنان بی‌نهایت به شر منصف بودند و آن را دوست می‌داشتند، و بی‌نهایت از حق متنفر بودند و به آن پایبند نبودند.

آیه‌ی ۶۵-۶۱:

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ قَالَ ءَأَسۡجُدُ لِمَنۡ خَلَقۡتَ طِینٗا٦١[الإسراء: ۶۱]. «و به یادآور وقتی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده برید آنگاه همه سجده بردند مگر ابلیس، گفت: آیا برای کسی سجده کنم که او را از گل آفریده‌ای؟!».

﴿قَالَ أَرَءَیۡتَکَ هَٰذَا ٱلَّذِی کَرَّمۡتَ عَلَیَّ لَئِنۡ أَخَّرۡتَنِ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ لَأَحۡتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُۥٓ إِلَّا قَلِیلٗا٦٢[الإسراء: ۶۲]. «(شیطان) گفت: به من بگو: آیا این همان کسی است که او را بر من ترجیح داده و گرامی داشته‌ای؟ (این جای بسی تعجب است!) اگر مرا تا روز قیامت مهلت دهی همگی فرزندان او را ـ جز اندکی ـ نابود می‌گردانم».

﴿قَالَ ٱذۡهَبۡ فَمَن تَبِعَکَ مِنۡهُمۡ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُکُمۡ جَزَآءٗ مَّوۡفُورٗا٦٣[الإسراء: ۶۳]. «(خدا) فرمود: برو، هرکس از آنان از تو پیروی کند، سزای همۀ شما جهنم است که سزایی فراوان (و تمام) است».

﴿وَٱسۡتَفۡزِزۡ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتَ مِنۡهُم بِصَوۡتِکَ وَأَجۡلِبۡ عَلَیۡهِم بِخَیۡلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِ وَعِدۡهُمۡۚ وَمَا یَعِدُهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا٦٤[الإسراء: ۶۴]. «و هرکس از آنان را که می‌توانی با آوای خویش تحریک کن و لشکر سواره و پیاده را بر سرشتان بتازان و در اموال و فرزندان با آنان شریک شو و آنان را وعده بده، و وعدۀ شیطان به مردم جز نیرنگ و قریب نیست».

﴿إِنَّ عِبَادِی لَیۡسَ لَکَ عَلَیۡهِمۡ سُلۡطَٰنٞۚ وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ وَکِیلٗا٦٥[الإسراء: ۶۵]. «بی‌گمان تو را بر بندگانم سلطه‌ای نیست و همین کافی است که پروردگارت حافظ و حمایت‌گر است».

خداوند متعال بندگانش را به دشمنی شدید شیطان و تلاش او برای گمراه کردنشان آگاه ساخته و می‌فرماید: وقتی که خداوند آدم را آفرید شیطان از سر تکبر و عناد از سجده کردن برای او امتناع ورزید و با تکبر گفت: ﴿ءَأَسۡجُدُ لِمَنۡ خَلَقۡتَ طِینٗاآیا برای کسی سجده کنم که او را از گل آفریده‌ای؟ و شیطان گمان می‌برد که به دلیل این‌که او از آتش آفریده شده است از آدم بهتر است. و پیشتر بطلان این قیاس از چند جهت بیان شد.

پس وقتی برای شیطان روشن شد که خداوند آدم را بر او برتری داده است، خطاب به خداوند گفت: ﴿أَرَءَیۡتَکَ هَٰذَا ٱلَّذِی کَرَّمۡتَ عَلَیَّ لَئِنۡ أَخَّرۡتَنِ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ لَأَحۡتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُۥٓ إِلَّا قَلِیلٗابه من بگو: آیا این همان کسی است که او را بر من ترجیح داده و گراهی داشته ای؟ جای تعجب است اگر مرا تا روز قیامت زنده بداری فرزندان او را آنان را نابود می‌کنم و گمراهشان خواهم کرد. مگر تعداد اندکی از آنان. شیطان پلید دانست که حتماً از میان فرزندان او کسانی خواهند بود که با وی دشمنی می‌ورزند و از فرمانش سرپیچی می‌کنند.

خداوند هب شیطان فرمود: ﴿ٱذۡهَبۡ فَمَن تَبِعَکَ مِنۡهُمۡبرو، هرکس از آنان از تو پیروی کند، و تو را بر پروردگار و کار ساز حقیقی‌اش ترجیح دهد، ﴿فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُکُمۡ جَزَآءٗ مَّوۡفُورٗابی‌گمان سزای همۀ شما جهنم است که برایتان آماده شده است و سزای اعمالتان را در آن به طور کامل خواهید دید.

سپس خداند شیطان را دستور داد (این دستور یک دستور تقدیری است نه شرعی) تا برای گمراه کردن بندگان هر چه می‌تواند انجام بدهد، و فرمود ﴿وَٱسۡتَفۡزِزۡ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتَ مِنۡهُم بِصَوۡتِکَو هرکس از آنان‌را که می‌توانی با ندای خود از راه بدر کن و بترسان و خوار بگردان. و در این هر دعوت دهنده‌ای به‌سوی گناه داخل است. ﴿وَأَجۡلِبۡ عَلَیۡهِم بِخَیۡلِکَ وَرَجِلِکَو لشکر سواره و پیاده را بر سرشان بشوران و بتازان. و در این راه هر پیاده و سواری که به‌سوی معصیت و نافرمانی خدا (در حرکت است) داخل می‌باشد، و کسی که برای انجام گناه، پیاده در حرکت است یا سوار است و پیش می‌رود، از لشکر یا پیاده یا سوارۀ شیطان است. و منظور این است که خداوند بندگان را با این دشمن آشکار مورد آزمایش قرار می‌دهد، و دشمنی که با سخنان و کارهایش آنان را به نافرمانی خدا فرا می‌خواند.

﴿وَشَارِکۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِو در اموال و فرزندان با آنان شریک شو و این شامل هر گناهی است که متعلق به فرزندان و اموالشان می‌شود، از قبیل ندادن زکات و کفاره و عدم پرداخت حقوق واجب و عدم تربیت فرزندان بر کار خیر، و ترک شر، و گرفتن مال دیگران به ناحق، یا قراردادن و خرج کردن آن در جایی که حق آن نیست، یا ثروت اندوزی از راه‌های نامشروع و شغلهای نادرست. همۀ موارد مذکور در این باب داخل‌اند.

بسیاری از مفسران گفته‌اند: اگر هنگام خوردن غذا و آب و هنگام آمیزش با همسر اسم خدا برده نشود شیطان در اموال و فرزندان آدمی مشارکت می‌جوید. هر گا ه در این کارها اسم خدا را نبرد شیطان با و شریک می‌شود و همانطور که در حدیث آمده است.

﴿وَعِدۡهُمۡو به آنان وعده بده، وعده‌هایی که به ظاهر آراسته و فریبنده‌اند، اما حقیقتی ندارند. بنابر این فرمود: ﴿وَمَا یَعِدُهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًاو شیطان به آنان جز فریب وعده نمی‌دهد. یعنی و عده‌های باطل و نابود شدنی به آنان می‌دهد، مانند این‌که گناهان و عقاید فاسد را برایشان زیبا جلوه می‌دهد و به آنان و عده می‌دهد که اگر این کارها را بکنند پاداش خواهند داشت، چون آنها گمان می‌برند که بر حق هستند.

و خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ یَعِدُکُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ وَفَضۡلٗا[البقرة: ۲۶۸]. «شیطان شما را به فقر و تنگدستی تهدید می‌کند، و شما را به زشتی‌ها فرمان می‌دهد و خداوند به شما وعدۀ آمرزش از جانب خود و وعدۀ فضل و بخشش می‌دهد».

و چون خداوند از آنچه شیطان می‌خواهد با بندگان انجام دهدف خبر داد، چیزی را که به وسیلۀ آن می‌توان از فتنۀ شیطان در امان بود و آن همان بندگی خدا و ایمان آوردن و توکل بر اوست، بیان نمود فرمود: ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیۡسَ لَکَ عَلَیۡهِمۡ سُلۡطَٰنٞبی‌گمان تو هیچ تسلطی بر بندگانم نداری، بلکه چنانچه عبودت و بندگی او را انجام دهند خداوند هر شری را از آنها دور می‌نماید، و آنان را ازشیطان رانده شده در امان می‌دارد، و پشتیبان آنان خواهد بود. ﴿وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ وَکِیلٗاو کافی است که پروردگارت حافظ و پشتیبان (آنان) است، او کسی را حفاظت و پشتیبانی می‌نماید که بر وی توکل کند و آنچه را که خداوند او را به انجام آن دستور داده‌است، انجام دهد.

آیه‌ی ۶۹-۶۶:

﴿رَّبُّکُمُ ٱلَّذِی یُزۡجِی لَکُمُ ٱلۡفُلۡکَ فِی ٱلۡبَحۡرِ لِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ کَانَ بِکُمۡ رَحِیمٗا٦٦[الإسراء: ۶۶]. «پروردگارتان آن (خدایی) است که کشتی‌ها را در دریا برایتان روان می‌کند تا از فضل او بجویید، بی‌گمان او (نسبت) به شما مهربان است».

﴿وَإِذَا مَسَّکُمُ ٱلضُّرُّ فِی ٱلۡبَحۡرِ ضَلَّ مَن تَدۡعُونَ إِلَّآ إِیَّاهُۖ فَلَمَّا نَجَّىٰکُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ أَعۡرَضۡتُمۡۚ وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ کَفُورًا٦٧[الإسراء: ۶۷]. «و هنگامی که در دریا سختی‌ها به شما رسد، جز خدا همۀ کسانی که به فریاد می‌خوانید از نظرتان ناپدید می‌گردند، اما وقتی که (خدا) شما را برهاند و به خشکی برساند روی می‌گردانید. و انسان (یک موجود بسیار) ناسپاس است».

﴿أَفَأَمِنتُمۡ أَن یَخۡسِفَ بِکُمۡ جَانِبَ ٱلۡبَرِّ أَوۡ یُرۡسِلَ عَلَیۡکُمۡ حَاصِبٗا ثُمَّ لَا تَجِدُواْ لَکُمۡ وَکِیلًا٦٨[الإسراء: ۶۸]. «آیا ایمن شده‌اید از این‌که شما را در گوشه‌ای از خشکی در زمین فرو ببرد، یا طوفانی بر شما بفرستد که شما را سنگباران کند؟ آنگاه برای خود کارسازی نمی‌یابید».

﴿أَمۡ أَمِنتُمۡ أَن یُعِیدَکُمۡ فِیهِ تَارَةً أُخۡرَىٰ فَیُرۡسِلَ عَلَیۡکُمۡ قَاصِفٗا مِّنَ ٱلرِّیحِ فَیُغۡرِقَکُم بِمَا کَفَرۡتُمۡ ثُمَّ لَا تَجِدُواْ لَکُمۡ عَلَیۡنَا بِهِۦ تَبِیعٗا٦٩[الإسراء: ۶۹]. «آیا ایمن شده‌اید از این‌که شما را به دریا بازگرداند، آنگاه تند بادی بر شما بفرستد، سپس به سبب آنکه کفر ورزیده‌اید شما را غرق نماید؟! آنگاه در این خصوص (و) در برابر ما (برای خود) بازخواست کننده‌ای نیابید».

خداوند نعمت خود را بر بندگانش یادآور می‌شود که کشتیها را برایشان مسخر کرده، و به آنها الهام نموده که چگونه کشتی بسازند، و دریای خروشان و پر تلاطم را برایشان مسخر نموده که کشتی‌ها در آن حرکت می‌نمایند، تا بندگان با سوار شدن بر آن و حمل کالاهای تجاری خود بر آن، و حمل کالاهای تجارتی خود بر آن، بهره‌مند شوند، و این رحمت و مهربانی خداونددر حق بندگانش است، و او همواره نسبت به بندگان مهربان بوده و هرچه به سودشان است به آنها می‌دهد.

و از جمله رحمت‌های الهی دال بر این که تنها او معبود حقیقی است نه آنچه غیر از او معبود خوانده می‌شوند، این است که هرگاه سختی و ناراحتی در دریا به آنها برسد و گرفتار طوفانها و امواج شوند و از نابودی و هلاک شدن بترسند، مرده‌ها و زنده‌هایی را که در حالت آسایش و راحتی به فریاد می‌خواندند از نظرشان ناپدید می‌گردد، و انگار هیچ زمانی آنها را به کمک و فریاد نخوانده‌اند. چون می‌دانند که آنها ضعیف‌اند و توانایی دور ساختن هیچ مشکل و سختی را ندارند. و اینجاست که آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین را که همه مخلوقات در سختی‌ها از او یاری می‌جویند به فریاد می‌خوانند، و خالصانه به درگاه اقدسش به نیایش و دعا می‌پردزاند، و در محضرش خاشع و فروتن می‌شوند.

اما وقتی سختی را از آنها دور نماید و آنان‌ را از غرق شدن نجات دهد، و به خشکی برسان، خدا را پیش‌تر به فریاد خوانده بودند، فراموش می‌کنند و با او کسی را که شریک می‌سازند که هیچ فایده‌ای را نمی‌رساند، و هیچ ضرری را دفع نمی‌کند، و کسی را محروم نمی‌گرداند. بنابر این از یگانه پرستی و اخلاص در عبادت و دعا برای پروردگارشان اعراض نموده و روی برمی‌تابند.

و این بر اثر جهالت انسان و ناسپاسی اوست، زیرا انسان شکر نعمت‌ها را نمی‌گذارد. مگر کسی که خداوند او را هدایت نموده و به وی عقل سلیم عطا کرده، او را به راه راست رهنمود کرده است. پس چنین فردی می‌داند کسی که سختی ا را دور می‌نماید و آدمی را از وحشت‌ها و امور هولناک نجات می‌دهد خداست که سزاوار آن است تنها پرستش شود، و در سختی و آسایش و در فراخنا و تنگناف هر عبادتی فقط برای او انجام شود.

اما هرکس که خوار شود و سرنوشت خود را به عقل ناتوان خو بسپارد، در هنگام سختی و شداید جز به مصلحت و منفعت و نجات خود نمی‌اندیشد، بنابر این وقتی که نجات یافت و مشقت و سختی از او دور شد به سبب جهالت و نادانی گمان می‌برد که خداوند نتوانسته او را مجازات نماید. و عقوبت دنیوی شرک به ذهن او خطور نمی‌کند، گذشته از این‌که به عواقب وخیم آن در قیامت بیاندیشد.

بنابراین خداوند آنها را متذکر شد و فرمود: ﴿أَفَأَمِنتُمۡ أَن یَخۡسِفَ بِکُمۡ جَانِبَ ٱلۡبَرِّ أَوۡ یُرۡسِلَ عَلَیۡکُمۡ حَاصِبٗاآیا ایمن شده‌اید از این‌که شما را در کناره‌ای از خشکی در زمین فرو ببرد، یا طوفانی بر شما بفرستد که شما را سنگباران کند؟ یعنی خداوند بر هر چیز و هر کاری تواناست، اگر بخواهد عذابی از بالای سرتان فرود می‌آورد و شما را سنگباران خواهد کرد و آن عذابی است که آنها را هلاک و نابود می‌سازد. بنابر این گمان نکنید که نابودی و هلاک شدن جز در دریا در جایی دیگر صورت نمی‌گیرد.

و اگر چنین گمان برید، پس ایمن نیستید از این‌که ﴿أَمۡ أَمِنتُمۡ أَن یُعِیدَکُمۡ فِیهِ تَارَةً أُخۡرَىٰ فَیُرۡسِلَ عَلَیۡکُمۡ قَاصِفٗا مِّنَ ٱلرِّیحِشما را به دریا بازگرداند، آنگاه تند باد در هم شکننده‌ای بر شما بفرستد، ﴿فَیُغۡرِقَکُم بِمَا کَفَرۡتُمۡ ثُمَّ لَا تَجِدُواْ لَکُمۡ عَلَیۡنَا بِهِۦ تَبِیعٗاو به سبب آنکه کفر ورزیده‌اید شما را غرق نماید؟ و کسی را نیابید که در برابر این کار، ما را تعقیب و مورد پیگرد قرار دهد، زیرا خداوند به اندازۀ ذره‌ای بر شما ستم نکرده است.

آیه‌ی ۷۰:

﴿وَلَقَدۡ کَرَّمۡنَا بَنِیٓ ءَادَمَ وَحَمَلۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَفَضَّلۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ کَثِیرٖ مِّمَّنۡ خَلَقۡنَا تَفۡضِیلٗا٧٠[الإسراء: ۷۰]. «و به راستی فرزندان آدم را گرامی داشته، و آنان را در خشکی و دریا حمل کرده، و از پاکیزه‌ها به آنان روزی عطا نموده و بر بسیاری از آفریدگان خویش کاملاً برتری‌شان داده‌ایم».

و این بیانگر کرم و احسان الهی بر بندگان است که نمی‌توان مقدار وا ندازه‌ی آن حساب کرد. چرا که خداوند بندگانش را به صورتهای گوناگون مورد تکریم قرار داده، پس آنان را با علم و عقل و فرستادن پیامبران و کتاب‌ها گرامی داشته، و از آنان اولیا و برگزیدگانی قرار داده، و نعمت‌های ظاهری و باطنی را به آنها بخشیده است. ﴿وَحَمَلۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡبَرِّو آنها را در خشکی بر مرکب‌هایی از قبیل شتر و قاطر و الاغ و ماشین‌های سواری حمل نموده‌ایم، ﴿وَٱلۡبَحۡرِو در دریا با کشتی‌ها آنها را حمل نموده‌ایم، ﴿وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّیِّبَٰتِو خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و پوشاک و همسران پاکیزه‌ای را روزیشان نموده‌ایم، و هیچ چیز پاکیزه‌ای نیست که به آن نیاز داشته باشند مگر این‌که خداوند به آنها ارزانی نموده، و آنان را بدان گرامی داشته، و تهیۀ آن را برایشان آسان کرده است.

﴿وَفَضَّلۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ کَثِیرٖ مِّمَّنۡ خَلَقۡنَا تَفۡضِیلٗاو بر بسیاری از آفریدگان خویش کاملاً برتریشان داده‌ایم. یعنی با فضیلت‌هایی که به آنان اختصاص داده آنها را برتری داده است، به گونه‌ای که دیگر مخلوقات آن خصوصیت‌ها را ندارند. پس آیا سپاس کسی را که نعمت‌ها را به سویشان سرازی نموده و رنج‌ها را از آنان دور نموه به جای می‌آورند؟ آنها را از خالق و عطاء کنندۀ نعمت‌ها مشغول دارد، و با مشغول شدن به نعمت‌ها و خوشی‌ها از عبادت پروردگارشان غافل شوند، و از نعمت‌ها در مسیر نافرمانی خدا است،اده نمایند.

آیه‌ی ۷۲-۷۱:

﴿یَوۡمَ نَدۡعُواْ کُلَّ أُنَاسِۢ بِإِمَٰمِهِمۡۖ فَمَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِیَمِینِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ یَقۡرَءُونَ کِتَٰبَهُمۡ وَلَا یُظۡلَمُونَ فَتِیلٗا٧١[الإسراء: ۷۱]. «روزی (فرا خواهد رسید) که هر گروهی را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم، آنگاه هرکس نامۀ اعمالش به دست راستش داده شود، آنان نامۀ اعمالشان را می‌خوانند و کمترین ستمی نمی‌بینند».

﴿وَمَن کَانَ فِی هَٰذِهِۦٓ أَعۡمَىٰ فَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِیلٗا٧٢[الإسراء: ۷۲]. «و هرکس در این (دنیا) کور باشد، او در آخرت (نیز) کور و گمراه‌تر است».

خداوند از حالت مردم در روز قیامت خبر داده و می‌فرماید: هر گروه از مردم را در حالی فرا می‌خواند که پیشوا و راهنمایشان همراه آنهاست، و آنان پیامبران و جانشینان هستند، پس هر امتی در حالی چیش می‌روند که پیامبرشان، همان که آنها را در دنیا به‌سوی خیر دعوت می‌کرد، حاضر می‌گردد. و اعمالشان بر کتابی که پیامبر مردم را به‌سوی آن دعوت می‌کرد عرضه می‌شود تا معلوم گردد که کارها و اعمال آنان با کتاب وی موافق است یا نه؟ و بر این اساس به دو گروه تقسیم می‌شوند: ﴿فَمَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِیَمِینِهِپس هرکس نامۀ اعمالش به دست راستش داده شود، چون از پیشوای خود که به راه را ست هدایت می‌نمود پیروی کرده و با پیروی از کتابهایش هدایت یافته اس نیکی‌هایش زیاد و بدیهایش کم می‌گردد ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ یَقۡرَءُونَ کِتَٰبَهُمۡو ایشان به سبب آنچه در نامۀ اعمال خود می‌بینند شاد می‌شوند و با شادی و سرور آنرا می‌خوانند. ﴿وَلَا یُظۡلَمُونَ فَتِیلٗاو به اندازۀ رشته نازکی که در شکاف هستۀ خرما قرار دارد ستم نمی‌بینند. یعنی به اندازه ذره‌ای ستم نمی‌بیند.

﴿وَمَن کَانَ فِی هَٰذِهِۦٓ أَعۡمَىٰو هرکس در این دنیا از دیدن حق کور باشد، و آن را نپذیرد و از آن پیروی نکند و راه گمراهی را در پیش گیرد، ﴿فَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡمَىٰپس او در آخرت از حرکت در راه بهشت بازمانده و کور خواهد شد. همانطور که در دنیا آن را در پیش نگرفته است. ﴿وَأَضَلُّ سَبِیلٗاو گمراه‌تر است، زیرا جزا از نوع عمل است و آدمی هرطور رفتار نماید به همان صورت سزا و جزا می‌بیند.

و این آیه دلیلی است بر ای که هر امتی به دین و کتابش فراخوانده می‌شود که آیا به آن عمل کرده است یا نه؟ و دلیلی است بر این که مردم بر اساس شریعت پیامبری که ب هپیروی از او امر نشده‌اند مورد بازخواست قرار نمی‌گیرند، و خداوند هیچ‌کس را عذاب نمی‌دهد مگر این‌که حجت بر او اقامه شود و او با حجت به مخالفت بر خیزد. و نیز در این آیه می‌فرماید: نامۀ اعمال اهل خیر و نیکوکاران به دست راستشان داده می‌شود و شادی بزرگی به آنها دست می‌دهد. و برعکس، بدکاران از بس که اندوهگین و ناراحت‌اند، نمی‌توانند نامۀ اعمالشان را بخوانند.

آیه‌ی ۷۷-۷۳:

﴿وَإِن کَادُواْ لَیَفۡتِنُونَکَ عَنِ ٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ لِتَفۡتَرِیَ عَلَیۡنَا غَیۡرَهُۥۖ وَإِذٗا لَّٱتَّخَذُوکَ خَلِیلٗا٧٣[الإسراء: ۷۳]. «و نزدیک بود که تورا از آنچه به سویت وحی کرده‌ایم منصرف گردانند تا غیر آن را به دروغ به مان نسبت بدهی و آنگاه تو را به دوستی گیرند».

﴿وَلَوۡلَآ أَن ثَبَّتۡنَٰکَ لَقَدۡ کِدتَّ تَرۡکَنُ إِلَیۡهِمۡ شَیۡ‍ٔٗا قَلِیلًا٧٤[الإسراء: ۷۴]. «و اگر ما تو را استوار و پا برجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی».

﴿إِذٗا لَّأَذَقۡنَٰکَ ضِعۡفَ ٱلۡحَیَوٰةِ وَضِعۡفَ ٱلۡمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیۡنَا نَصِیرٗا٧٥[الإسراء: ۷۵]. «آنگاه عذاب دنیا و عذاب آخرت را چندین برابر به تو می‌چشانیم و برای خود در برابر ما یاری نمی‌یافتی».

﴿وَإِن کَادُواْ لَیَسۡتَفِزُّونَکَ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ لِیُخۡرِجُوکَ مِنۡهَاۖ وَإِذٗا لَّا یَلۡبَثُونَ خِلَٰفَکَ إِلَّا قَلِیلٗا٧٦[الإسراء: ۷۶]. «و به راستی نزدیک بود که تو را از آن سرزمین بلغزانند تا تو را از آن بیرون کنند دراین صورت بعد از تو جز مدت کوتاهی نمی‌ماندند».

﴿سُنَّةَ مَن قَدۡ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَکَ مِن رُّسُلِنَاۖ وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحۡوِیلًا٧٧[الإسراء: ۷۷]. «این سنت خدا در مورد به هلاکت رساندن مردمانی است که پیامبرشان را از میان‌شان بیرون می‌کنند، و در روش و شیوۀ ما تغییر و تبدیلی نخواهی دید».

خداوند متعال منت خویش را بر پیامبرش محمد صبیان می‌دارد که او را از دشمنانی که برای ضربه زدن به وی و منصرف گرداندنش از هر راهی وارد شدند، حفاظت نمود. پس فرمود: ﴿وَإِن کَادُواْ لَیَفۡتِنُونَکَ عَنِ ٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ لِتَفۡتَرِیَ عَلَیۡنَا غَیۡرَهُو دست به انجام کاری زدند که از عاقبت وخیم آن غافل بودند، آنان توطئه کردند تا یغر از آنچه بر تو نازل نموده‌ایم به خدا نسبت دهی، و آنگاه آنچه را ک میل و خواست آنهاست به میان آوری و آنچه را که خداوند بر تو نازل نموده است رها کنی. ﴿وَإِذٗاو اگر آنچه را که دوست دارند، انجام دهی ﴿لَّٱتَّخَذُوکَ خَلِیلٗاآنگاه تو را دوست خود قرار می‌دهند و از همۀ دوستان‌شان نزد آنها عزیزتر خواهی بود، چرا که خداوند خوبیهای اخلاقی و آداب نیکو را به تو عنایت نموده که باعث می‌شود دور و نزدیک و دوست و دشمن تو را دوست بدارند.

اما بدان که آنها با تو دشمنی نکرده و طرح دشمنی را با تو نریخته‌اند، مگر به خاطر حقی که آورده‌ای، و آنها با شخص خودت دشمنی ندارند، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَیَحۡزُنُکَ ٱلَّذِی یَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا یُکَذِّبُونَکَ وَلَٰکِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ یَجۡحَدُونَ٣٣[الأنعام: ۳۳]. «قطعاً ما می‌دانیم که آنچه آنها می‌گویند تو را اندوهگین می‌سازد، آنان تورا تکذیب نمی‌کنند، بلکه ستمگران آیات خدا را انکار می‌نمایند».

﴿وَلَوۡلَآ أَن ثَبَّتۡنَٰکَو با وجود این، اگر ما تو را بر حق استوار و پابرجا نمی‌داشتیم، ونعمت عدم اجابت فراخوانی آنها را بر تو نمی‌دادیم، ﴿لَقَدۡ کِدتَّ تَرۡکَنُ إِلَیۡهِمۡ شَیۡ‍ٔٗا قَلِیلًااز بس که برای هدایت آنان راه حل‌های فراونی ارائه می‌کردی، و از بس که دوست داشتنی آنها هدایت شوند، نزدیک بود به آنان گرایش پید کنی.

اما اگر به‌سوی آنان گرایش یابی و خواستۀ آنها را بر آورده سازی، ﴿إِذٗا لَّأَذَقۡنَٰکَ ضِعۡفَ ٱلۡحَیَوٰةِ وَضِعۡفَ ٱلۡمَمَاتِتو را به عذابی چند برابر، در دنیا و آخرت گرفتار می‌سازیم، و این به خاطر کمال نعمتی است که خداوند به تو داده، و نیز به خاطر کمال معرفتی است که شما از آن برخوردار می‌باشید.

﴿ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیۡنَا نَصِیرٗاسپس برای خود در برابر ما یاری نمی‌یافتی که تو را از عذاب خدا نجات دهد، اما خداوند تو را از اسباب شر مصون و در امان نگاه داشت، و تو را پابرجا و استوار نمود، و بر راه راست هدایت کرد، و به هیچ صورت به‌سوی آنان گرایش نیافتی. و به هیچ صورت به‌سوی آنان گرایش نیافتی. پس خداوند بزرگ‌ترین بخشش و نعمت خویش را به تمام و کمال به تو داده‌است.

﴿وَإِن کَادُواْ لَیَسۡتَفِزُّونَکَ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ لِیُخۡرِجُوکَ مِنۡهَاو به راستی نزدیک بود تو را از آن سرزمین برکنند تا تو را از ان بیرون نمایند. یعنی به خاطر نفرتی که از جایگاه تو در میان خود داشتند نزدیک بود تو را از آن سرزمین بیرون کنند و از آن آواره‌ات نمایند و اگر چنین می‌کردند بعد از تو جز مدت کوتاهی باقی نمی‌ماندند، و عذاب خدا آنها را فرا می‌گرفت. همانطور که سنت و شیوۀ الهی در میان همۀ ملت‌ها این‌گونه بوده و هرگز تغییر نمی‌یابد. و هر امتی که پیامبرش را تکذیب نموده و او را از سرزمین خود بیرون کرده‌اند خداوند فوراً آنها را به عذاب گرفتار کرده است.

وقتی کفار مکه علیه پیامبر اسلام توطئه کردند و او را بیرون نمودند، مدت کوتاهی نگذشت که خداوند عذاب خویش را در جنگ بدر بر آنها نازل نمود و سردارانشان کشته شدند و قدرت آنان از هم پاشید.

این آیات مبین آنند که بنده به شدت به خداوند نیازمند است تا او را استوار و پابرجا بدارد، و باید همواره از خداوند بخواهد که او را بر ایمان استوار گرداند، و به هر راهی که انسان را پابر جایی می‌رساند متوسل شود، زیرا پیامبر صدرحالیکه کامل‌ترین بنده بود، خداوند به او فرمود: ﴿وَلَوۡلَآ أَن ثَبَّتۡنَٰکَ لَقَدۡ کِدتَّ تَرۡکَنُ إِلَیۡهِمۡ شَیۡ‍ٔٗا قَلِیلًا٧٤و اگر ما تو را پا برجا و استوار نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به‌سوی آنان گرایش پیدا کنی. پس دیگران چگونه خواهند بود؟!.

و خداوند در اینجا نعمت خویش را بر پیامبرش یادآور می‌شود، و این‌که او را از شر مصون داشته است. این دلالت می‌نماید که خداوند دوست بدارد بندگانش به هنگام وجود اسباب شر و بدی بیشتر نعمات او را به یادآورند و با این کار خود را از شر مصون دارند، و همواره بر ایمان پابرجاو استوار باشند.

نیز آیه به این مطلب اشاره می‌نماید که بر حسب بلندی مقام بنده و نعمت‌هایی که خداوند به وی ارزانی داشته است، گناهش بزرگتر و جرمش چندین برابر محسوب می‌گردد، آنگاه که کاری انجام دهد که به خاطر آن مورد نکوهش قرار گیرد، چون خداوند به پیامبرش تذکر داده‌است که اگر چنین کند ـ که او هرگز چنین نخواهد کرد ﴿لَّأَذَقۡنَٰکَ ضِعۡفَ ٱلۡحَیَوٰةِ وَضِعۡفَ ٱلۡمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیۡنَا نَصِیرٗاآنگاه عذاب دنیا و عذاب آخرت را چندین برابر به تو می‌چشانیم و برای خود در برابر ما یاری نمی‌یابی.

و نیز آیه می‌فرماید: هرگاه خداوند بخواهد ملتی را هلاک و نابود نماید، جرم آن چندین برابر می‌شود و سزاوار عذاب الهی شده و عذاب بر آن واقع می‌گردد. همانطور که سنت و شیوه الهی در میان امت‌های پیشین نیز همین بوده است. و وقتی پیامبرشان را بیرون کردند آنها را به عذاب گرفتار نمود.

آیه‌ی ۸۱-۷۸:

﴿أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِدُلُوکِ ٱلشَّمۡسِ إِلَىٰ غَسَقِ ٱلَّیۡلِ وَقُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِۖ إِنَّ قُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ کَانَ مَشۡهُودٗا٧٨[الإسراء: ۷۸]. «به هنگام زوال آفتاب تا تاریکی شب نماز را برپای دار و نماز صبح را بخوان، بی‌گمان نماز صبح (توسط فرشتگان) بازدید می‌گردد».

﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّکَ عَسَىٰٓ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا٧٩[الإسراء: ۷۹]. «و در پاسی از شب برخیز و نماز تهجد بخوان، این یک فرضیۀ اضافی برای توست، باشد که پروردگارت تو را به مقامی پسندیده برساند».

﴿وَقُل رَّبِّ أَدۡخِلۡنِی مُدۡخَلَ صِدۡقٖ وَأَخۡرِجۡنِی مُخۡرَجَ صِدۡقٖ وَٱجۡعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلۡطَٰنٗا نَّصِیرٗا٨٠[الإسراء: ۸۰]. «و بگو: پروردگارا! مرا به طور پسندیده در (هر کاری) وارد کن و به نحو پسندیده (از آن) بیرون آور، و از جانب خود قدرتی به من عطا فرما که یار و مددکار(م) باشد».

﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ کَانَ زَهُوقٗا٨١[الإسراء: ۸۱]. «و بگو: حق آمد و باطل از میان رفت و نابود گشت، بی‌گمان باطل همیشه از میان رفتنی و نابود شدنی است».

خداوند به پیامبرش محمد صدستور می‌دهد تا نماز را به صورت ظاهری و باطنی و به طور کامل و در اوقات آن بر پا بدارد، ﴿لِدُلُوکِ ٱلشَّمۡسِبه هنگام زوال آفتاب به‌سوی افق غربی که نماز ظهر و عصر را شامل می‌گردد. ﴿إِلَىٰ غَسَقِ ٱلَّیۡلِتا تاریکی شب نماز که نماز مغرب و عشا را دربر می‌گیرد. ﴿وَقُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِو نماز صبح را (نیز) بخوان، نماز صبح قرآن نامیده شده است، چون قرائت در نماز صبح از دیگر نمازها طولانی‌تر است، نیز خواندن نماز صبح فضیلت بیشتری دارد، چرا که خداوند شاهد آن است و فرشتگان شب و روز در آن حضور دارند.

و در این آیه اوقات پنجگانۀ نمازهای فرض بیان شده، نیز بیان شده است نمازهایی که در این اوقات قرار دارند فرض می‌باشند، چون به انجام آن دستور داده شده است. نیز آیه به این مطلب اشاره می‌نماید که شرط صحت نماز فرا رسیدن زمان آن است و «فرا رسیدن زمان»، سبب وجوب نماز می‌باشد، زیرا خداوند دستور داده است که نماز در این اوقات بر پا شود، و در صورت عذر می‌توان ظهر و عصر را جمع نمود، و نیز مغرب و عشا را جمع کرد، زیرا خداوند تمام ظهر و عصر را با هم ذکر کرده است، نیز وقت مغرب و عشا را با هم ذکر نموده است.

نیز آیه به فضیلت نماز صبح و فضیلت خواندن قرآن به صورت طولانی در آن اشاره نموده و این‌که قرائت قرآن رکن نماز است، چون هرگاه عبادت با بخشی از اجزای خود نامگذاری شود دلالت می‌نماید که آن بخش فرض است.

﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّکَو به غیر از نماز مغرب و عشا در سایر اوقات شب نماز بخون تا نماز شب بر مقام تو بیافزاید، به خلاف دیگران که نماز شب کفارۀ گناهانشان است.

و احتمال دارد که معنی‌اش این باشد که نمازهای پنجگانه بر تو و بر مومنان فرض هستند، به خلاف نماز شب که فقط بر تو فرض می‌باشد، و چون تو پیش خداوند دارای ارزش والاتری هستی وظیفه‌ات را از دیگران بیشتر نموده است تا پاداشت نیز بیشتر شود و از این طریق به مقام ستوده و پسندیده ای برسی. و آن مقامی است که پیشینیان و پسینیان، تو را بر آن مقام خواهند ستود و آن مقام شفاعت بزرگ است. آنگاه که مردم از آدم می‌خواهند تا برای آنان شفاعت کند، سپس از نوح، سپس ابراهیم، سپس از موسی، سپس از عیسی می‌خواهند تا برای آنها شفاعت کنند، اما همه عذر می‌آورند و خود را عقب می‌کشند، تا این‌که مردم از سرور آدمیزادگان می‌خواهند به نزد خداوند شفاعت نماید تا خداوند آنها را از وحشت و هراس روز محشر نجات دهد و بر آنان رحم نماید. آنگاه محمد صپیش پروردگارش شفاعت می‌نماید، و خداوند او را به عنوان شفیع پذیرفته، او او را در جایگاه و مقامی قرار می‌دهد که پیشینیان و پسینیان به او رشک می‌برند، و با پذیرش شفاعت حضرت محمد صبر همۀ مردم منت خواهد نمود.

﴿وَقُل رَّبِّ أَدۡخِلۡنِی مُدۡخَلَ صِدۡقٖ وَأَخۡرِجۡنِی مُخۡرَجَ صِدۡقٖیعنی تمام وارد شدن‌ها و همۀ بیرون آمدن‌های مرا در مسیر طاعت، و آنچه که می‌پسندی قرار بده، و آغاز کارها و ورود به آن و خروج از آن را همراه با اخلاص و مطابق دستور خود قرار بده. ﴿وَٱجۡعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلۡطَٰنٗا نَّصِیرٗاوحجتی آشکار و دلیلی قاطع بر همۀ آنچه که انجام می‌دهم و تمامی آنچه ترک می‌کنم به من عطا بفرما.

و این بالاترین حالتی استکه خداوند بنده را در آن قرار می‌دهد، به گونه‌ای که همۀ حالات او تبدیل به خیر و خوبی می‌شود، و همۀ کارها و حالاتش وی را به پروردگارش نزدیک می‌نماید، و بر هر کار و حالتی دلیلی اشکار دارد. و این بیانگر آن است که آدمی در چنین ح التی به مقام علم مفید و عمل صالح نایل می‌آید.

﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُو بگو: حق آمد و باطل از میان رفت و نابود گشت. حق همان چیزی است که خداوند به پیامبرش محمد ص‌وحی نمود، و او را دستور داد تا اعلام کند که به راستی حق آمد و هیچ چیزی توان مقابلۀ با آن را ندارد و باطل متلاشی و نابود خواهد گشت. ﴿إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ کَانَ زَهُوقٗابی‌گمان باطل همیشه از میان رفتنی و نابود شدنی است. و این صفت همیشگی باطل است، اما گاهی باطل دارای قدرت و پیشرفت می‌شود، و آن زمانی است که حق با آن مقابله نکند، اما به هنگام فرا رسیدن حق، باطل از هم می‌پاشد و نابود می‌شود و حرکتی نخواهد داشت، بنابر این باطل جز در زمانها و مکانهایی که خالی از دانش به آیات الهی و دلایل اوست، رواج پیدا نمی‌کند.

آیه‌ی ۸۲:

﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ ٱلظَّٰلِمِینَ إِلَّا خَسَارٗا٨٢[الإسراء: ۸۲]. «و از قرآن آنچه را که مایۀ بهبودی و رحمت مؤمنان است فرو می‌فرستیم، ولی بر ستمگران جز زیان و خسارت نمی‌افزاید».

قرآن مشتمل بر شفا و رحمت است، ولی برای هرکس مایۀ شفا و رحمت نیست، بلکه برای کسانی سبب شفا و ر حمت است که به آن ایمان دارند و آیاتش را تصدیق می‌نمایند، و به آن عمل می‌کنند. اما کسانی‌که با عدم تصدیق قرآن و عمل نکردن به آن به خود ستم ورزیده‌اند.

آیات قرآن جز زیان به آنها چیزی نمی‌افزاید. زیرا به وسیلۀ قرآن حجت بر آنان اقامه می‌شود و شفایی که قرآن در بر دراد این است که دلها را از شبهات و جهالت و آرای فاسد، و انحراف و اهداف زشت و پاکسازی می‌کند، زیرا قرآن مشتمل بر عمل یقینی است که هر شبهه و جهلی به وسیلۀ آن از میان می‌رود، و شامل موعظه و اندرز است و هرگونه شهوت پرستی را با فرمان الهی مخالف باشد از میان می‌برد، و جسم‌ها را نیز از دردها و بیماری‌های مختلف شفا می‌بخشد.

قرآن رحمت است زیرا آدمی را به اتخاذ اسباب رحمت و سعادت دنیوی و اخروی تشویق می‌نماید. به طوری که هرگاه بنده آنها را انجام دهد به سعادت همیشگی وپاداش نیک در دنیا و آخرت دست می‌یابد.

آیه‌ی ۸۳:

﴿وَإِذَآ أَنۡعَمۡنَا عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ أَعۡرَضَ وَنَ‍َٔا بِجَانِبِهِۦ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ کَانَ یَ‍ُٔوسٗا٨٣[الإسراء: ۸۳]. «و چون به انسان نعمت عطا کنیم، روی گردان شده و خویشتن را کنار می‌کشد و تکبّر می‌ورزد، و چون سختی به او برسد مایوس و ناامید می‌شود».

طبیعت و سرشت انسان چنین می‌باشد، مگر کسی که خداوند او را هدایت کرده باشد. زیرا انسان هنگامی که خداوند به او نعمت دهد شاد می‌شود، و به خود می‌بالد و تکبر می‌ورزد، و از پروردگارش رویگردان می‌شود، و شکر او را به جای نمی‌آورد و او را یاد نمی‌کند. ﴿وَإِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ کَانَ یَ‍ُٔوسٗاو چون شر و بلا گریبانگیرش شود و تنگدستی و بیماری او را فرا بگیرد، از هر خیر و خوبی ناامید می‌شود و گمان می‌برد حالتی که او در آن قرار دارد همیشگی است.

و اما کسی که خداوند او را هدایت نموده است هنگامی که پروردگار به او نعمت دهد در مقابل وی فروتنی می‌نماید، و شکر نعمتش را به جای می‌آورد. و هنگامی که سختی به او برسد ناله و زاری سر داده، و از خداوند عافیت وبهبودی می‌طلبد و امیدوار است که خداوند آنچه را که او را بدان گرفتار کرده است از وی دور نماید، و با این کار بلا و مصیبت بر وی آسان می‌گردد.

آیه‌ی ۸۴:

﴿قُلۡ کُلّٞ یَعۡمَلُ عَلَىٰ شَاکِلَتِهِۦ فَرَبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِمَنۡ هُوَ أَهۡدَىٰ سَبِیلٗا٨٤[الإسراء: ۸۴]. «بگو: هرکس به روش خودش کار می‌کند، و پروردگارتان بهتر می‌داند که چه کسی راه‌یانه‌تر است».

﴿قُلۡ کُلّٞ یَعۡمَلُ عَلَىٰ شَاکِلَتِهِۦیعنی هرکس متناسب با حالات و وضعیت خود کار می‌کند، پس اگر از برگزیدگان نیکوکار باشد جز عمل برای پروردگار جهانیان چیزی را انجام نمی‌دهد، و اگر از رسوا شده گان باشد جز برای مردم کاری را انجام نمی‌دهد و هیچ چیز مورد پسندش نخواهد بود. مگر آنچه که با اهداف و خواسته‌هایش مطابق باشد. ﴿فَرَبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِمَنۡ هُوَ أَهۡدَىٰ سَبِیلٗاو پروردگارتان بهتر می‌داند که چه کسی راهش درست‌تر است، پس هرکس را صلاحیت و شایستگی هدایت داشته باشد، هدایت می‌نماید، و هرکس را که شایستگی هدایت نداشته باشد خوار می‌گرداند.

آیه‌ی ۸۵:

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّی وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا٨٥[الإسراء: ۸۵]. «و از تو دربارۀ روح می‌پرسند، بگو: روح چیزی است که تنها پروردگار من از آن آگاه است، و از دانش جز اندکی به شما داده نشده است».

این آیه به کسانی را که سوال می‌کنند و هدفشان لجاجت و به بن بست رساندن طرف است، از این کار باز می‌دارد، چرا که آنان مسایل مهم را نمی‌پرسند، بلکه از «روح» سوال می‌کنند که از امور پنهان است و هیچ‌کس نمی‌تواند صفت و کیفیت آن را درست بیان کند، زیرا دانشی که بندگان از آن برخوردارند دارای کمبود و نقص می‌باشد بنابر این خداوند پیامبرش را فرمان داد که پاسخ آنها را اینگونه بدهد: ﴿قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّیبگو: روح از جملۀ مخلوقات پروردگارم می‌باشد که به آن دستور داده پدیده بیاید و آن پدید آمده است. پس، پرسش از آن فایدۀ زیادی ندارد، با این‌که شما چیزهایی زیادی غیر از آن را نمی‌دانید.

و این آیه دلیلی است بر این‌که هرگاه کسی از چنین مسایلی مورد سوال واقع شد از پاسخ دادن به آن رویگردان شود، و سوال کننده را به چیزی راهنمایی کند که به آن نیاز دارد و به سود اوست.

آیه‌ی ۸۷-۸۶:

﴿وَلَئِن شِئۡنَا لَنَذۡهَبَنَّ بِٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ بِهِۦ عَلَیۡنَا وَکِیلًا٨٦[الإسراء: ۸۶]. «و اگر ما بخواهیم آنچه را که به تو وحی کرده‌ایم از میان برمیداریم، آنگاه کسی را نخواهی یافت که در این رابطه علیه ما از تو دفاع کند».

﴿إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَۚ إِنَّ فَضۡلَهُۥ کَانَ عَلَیۡکَ کَبِیرٗا٨٧[الإسراء: ۸۷]. «مگر رحمتی از سوی پروردگارت (به دادت برسد) بی‌گمان فضل او در حق تو همواره بسیار است».

خداوند متعال خبر می‌دهد که قرآن و وحی که بر پیامبرش فرو فرستاده، رحمتی از جانب خدا بر او و بندگان خداست. و این بزرگ‌ترین نعمت الهی بر پیامبر است و فضل و کرم خداوند در حق پیامبر بزرگ است و نمی‌توان اندازۀ آن را بیان کرد. پس خداوندی که این نعمت را از سر فضل خویش به تود داده‌است، می‌تواند آن‌را از میان بردارد، آنگاه کسی را نمی‌یابد که آن را برگرداند. و وکیلی را نیز نخواهی یافت که در این رابطه با خداوند سخن بگوید. پس باید به این نعمت شاد و خوشحال بود و تکذیب کنندگان، و مسخره کردن گمراهان نباید تو را اندوهگین کند، زیرا تو بزرگ‌ترین حجت را به آنها ارائه نمودی، اما آن را نپذیرفتند، و چون نزد خداوند ارزشی ندارند، خداوند آنان را خواب نموده است.

آیه‌ی ۸۸:

﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن یَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا یَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ کَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِیرٗا٨٨[الإسراء: ۸۸]. «بگو: اگر انس و جن گرد آیند و متفق شوند بر این‌که مانند این قرآن را بیاورند هرگز نمی‌توانند مانند آنرا بیاورند، هرچند برخی از ایشان پشتیبان و مددکار برخی دیگر شوند».

این دلیلی قاطع و حجتی آشکار بر صحت و راست بودن چیزی است که پیامبر صآورده است. زیرا خداوند همۀ انسان‌ها و جن‌ها را به مبارزه طلبیده و از آنها خواسته است که مانند این قرآن را بیاورند، و خبر داده است که آنها نمی‌توانند مانند این قران را بیاورند، و اگر همه برای این کار همدیگر را کمک کنند بازتوانایی آوردن مانند قرآن را ندارند.

و همانطور که خداوند خبر داده پیش آمده است، زیرا انگیزۀ رد کردن قرآن به طور کامل در وجود دشمنان قرآن و تکذیب کنندگان وجود داشت، و آنها نیز اهل زبان و اهل فصاحت و شیوایی بیان بوده و هستند، پس اگر کوچکترین چاره و توانی برای این کار داشتند، انجام می‌دادند، پس آنها خواسته یا ناخواسته به حقانیت قرآن یقین داشته و از مخالفت و مبارزۀ با آن درمانده‌اند.

و چگونگی انسان که از خاک آفریده شده و از هرسو و نقص و کا ستی وی را احاطه کرده است، و هیچ علم و قدرت و اراده و مشیت و کلام کمالی جز از ناحیه‌ی پروردگارش ندارد، می‌تواند با سخنان پروردگار زمین و آسمان‌ها که بر تمام خفایا و نهان‌ها مطلع است و کمال و ستایش مطلق و مجد و سرافرازی عظیم از آن او می‌باشد مبارزه کند؟ سخنانی که هرگز تمام نمی‌شوند، هر چند که تمام دریاها تبدیل به مرکب، و تمام درختان تبدیل هب قلم شوند و کلمات خدا را بنویسند! چرا که در این صورت هم مرکب تمام می‌گردد و قلم‌ها نابود می‌شوند، ولی کلمات خدا هنوز به پایان نرسیده‌اند.

پس همانطور که هیچ مخلوقی مانند خدا نیست، و در هیچ صفاتی همتایی ندارد، کلام او نیز جزو صفتهایش می‌باشد و هیچ‌کس نمی‌تواند در کلامش با او برابری بکند.

پس هیچ چیزی در ذات و نام و صفات و کارهای خداوند مانند او نیست. هلاک باد کسی که کلام خالق را با کلام مخلوق اشتباه گرفته و گمان می‌برد قرآن را محمد به دروغ به خدا نسبت می‌دهد و آن را از جانب خود آورده است!.

آیه‌ی ۹۶-۸۹:

﴿وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَا لِلنَّاسِ فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ مِن کُلِّ مَثَلٖ فَأَبَىٰٓ أَکۡثَرُ ٱلنَّاسِ إِلَّا کُفُورٗا٨٩[الإسراء: ۸۹]. «و به راستی که در این قرآن هر مثلی را برای مردم به شیوه‌های گوناگون بیان داشته‌ایم ولی بیشتر مردم جز انکار و ناسپاسی نپذیرند».

﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ یَنۢبُوعًا٩٠[الإسراء: ۹۰]. «و گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که از زمین چشمه‌ای را برای ما روان سازی».

﴿أَوۡ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٞ مِّن نَّخِیلٖ وَعِنَبٖ فَتُفَجِّرَ ٱلۡأَنۡهَٰرَ خِلَٰلَهَا تَفۡجِیرًا٩١[الإسراء: ۹۱]. «یا این‌که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشی و رودبارها و جویبارهای فراوان در آن روان کنی».

﴿أَوۡ تُسۡقِطَ ٱلسَّمَآءَ کَمَا زَعَمۡتَ عَلَیۡنَا کِسَفًا أَوۡ تَأۡتِیَ بِٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ قَبِیلًا٩٢[الإسراء: ۹۲]. «یا این‌که آسمان را چنان که ادعا می‌کنی تکه تکه بر ما فرود آری، و یا خدا و فرشتگان را رویاروی ما آوری».

﴿أَوۡ یَکُونَ لَکَ بَیۡتٞ مِّن زُخۡرُفٍ أَوۡ تَرۡقَىٰ فِی ٱلسَّمَآءِ وَلَن نُّؤۡمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَیۡنَا کِتَٰبٗا نَّقۡرَؤُهُۥۗ قُلۡ سُبۡحَانَ رَبِّی هَلۡ کُنتُ إِلَّا بَشَرٗا رَّسُولٗا٩٣[الإسراء: ۹۳]. «یا این‌که خانه‌ای از زر و زیور داشته باشی، و یا این‌که به‌سوی آسمان بالا روی، و به بالا رفتنت از آسمان هم ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که کتابی همراه خود برای ما بیاوری که آن را بخوانیم. بگو: پروردگارم پاک و منزه است! آیا من چیزی فراتر از بشری پیام آور هستم؟».

﴿وَمَا مَنَعَ ٱلنَّاسَ أَن یُؤۡمِنُوٓاْ إِذۡ جَآءَهُمُ ٱلۡهُدَىٰٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَبَعَثَ ٱللَّهُ بَشَرٗا رَّسُولٗا٩٤[الإسراء: ۹۴]. «و مردم را بازنداشت از آنکه ایمان آورند آنگاه که هدایت به‌سوی آنان آمد مگر آنکه گفتند: آیا خداوند انسانی را که به عنوان پیامبر فرستاده است؟!».

﴿قُل لَّوۡ کَانَ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَلَٰٓئِکَةٞ یَمۡشُونَ مُطۡمَئِنِّینَ لَنَزَّلۡنَا عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَلَکٗا رَّسُولٗا٩٥[الإسراء: ۹۵]. «بگو: اگر در زمین فرشتگانی بودند که آرام و آسوده راه می‌رفتند، ما از آسمان فرشته‌ای را به عنوان پیامبر به سویشان می‌فرستادیم».

﴿قُلۡ کَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدَۢا بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡۚ إِنَّهُۥ کَانَ بِعِبَادِهِۦ خَبِیرَۢا بَصِیرٗا٩٦[الإسراء: ۹۶]. «بگو: خداوند به عنوان گواه بین من و شما بس است، بی‌گمان او از حال بندگانش بسیار آگاه و بیناست».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَا لِلنَّاسِ فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ مِن کُلِّ مَثَلٖو به تاکید مواعظ و مثلها را در قرآن به شیوه‌های گوناگون بیان داشته‌ایم و مفاهیمی را که بندگان به آن نیاز دارند بارها بیان کرده‌ایم تا آنها پند بپذیرند و باز آیند، اما جز تعداد اندکی از آنها که خداوند سعادت را برایشان رقم زده و با توفیق خود آنان را یاری کرده است، آن را نپذیرفتند. و بیشتر مرم جز ناسپاسی و کفران این نعمت، که از بزرگ‌ترین نعمت‌هاست نپذیرفتند، و از روی عناد و لجاجت معجزات و نشانه‌هایی غیر از آیات قرآن را از جانب خود پیشنهاد نمودند.

پس آنها به پیامبر خدا که این قرآن را آورده و شامل هر دلیل و برهانی است، می‌گوید: ﴿لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ یَنۢبُوعًاوما هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که از زمین چشمه‌ای را برای ما روان سازی.

﴿أَوۡ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٞ مِّن نَّخِیلٖ وَعِنَبٖیا این‌که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشی تا به وسیلۀ آن از رفتن به بازارها و رفت آمد بی‌نیاز باشی. ﴿أَوۡ تُسۡقِطَ ٱلسَّمَآءَ کَمَا زَعَمۡتَ عَلَیۡنَا کِسَفًایا این‌که آسمان را چنان که ادعا می‌کنی تکه تکه بر ما فرود آری، ﴿أَوۡ تَأۡتِیَ بِٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ قَبِیلًایا این‌که خدا و فرشتگان را رویاروی ما بیاوری که آنها را ببینیم و به آنچه آوره‌ای گواهی بدهند. ﴿أَوۡ یَکُونَ لَکَ بَیۡتٞ مِّن زُخۡرُفٍو یا این‌که خانه‌ای زرنگار و منقوش به طلا داشته باشی، ﴿أَوۡ تَرۡقَىٰ فِی ٱلسَّمَآءِو یا به صورت طبیعی و محسوس به آسمان بالا بروی، ﴿وَلَن نُّؤۡمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَیۡنَا کِتَٰبٗا نَّقۡرَؤُهُبا این وجود، به بالا رفتنت ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که همراه خود کتابی برای ما بیاوری که آن را بخوانیم.

و از آنجا که این گفته‌ها از سر لجاجت و به قصد ناتوان کردن پیامبر، و سخنانی بی‌خردانه و ستمگرانه، و متضمن نپذیرفتن حق و بی‌ادبی در برابر خداوند بود، و با توجه به این‌که از این سخن‌ها چنین بر می‌آید که پیامبر از جانب خویش معجزات را می‌آورد، خداوند به وی دستور داد تا خدا را پاک و منزه بدارد. پس فرمود، ﴿قُلۡ سُبۡحَانَ رَبِّیبگو: پاک است پروردگارم و بسی برتر و بالاتر است از آنچه که شما می‌گویید. و پاک است خداوند از این‌که رمان‌ها و آیات او پیرو خواسته‌های فاسد و نظرهای گمراه شما باشد. ﴿هَلۡ کُنتُ إِلَّا بَشَرٗا رَّسُولٗاآیا من جز فرستاده‌ای از سوی خداوند برای هدایت مردمان هستم؟ من فقط فرستاد شده‌ام و چیز در دست من نیست.

و عاملی که باعث شد بیشتر مردم ایمان نیاورند این بود که پیامبرانی که به‌سوی آنها فرستاده می‌شدند از خود آنها و انسان بودند و این رحمت الهی و لطف خداوندی در حق آنان بود که برای آنها انسانی از میان آنان فرستاده بود، زیرا اگر فرشتگان به میانشان می‌آمدند. نمی‌توانستند چیزی از آنان فرا بگیرند.

﴿قُل لَّوۡ کَانَ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَلَٰٓئِکَةٞ یَمۡشُونَ مُطۡمَئِنِّینَبگو: اگر به‌جای انسان فرشتگانی مستقر بوند و همچون انسان‌ها در آن راه می‌رفتند و در روی زمین سکونت و اقامت می‌گزیندند و انسان‌ها نیز می‌توانستند آنها را ببینند و از آنان بیاموزند. ﴿لَنَزَّلۡنَا عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَلَکٗا رَّسُولٗاما قطعاً از آسمان فرشته‌ای را به عنوان پیامبر به سویشان می‌فرستادیم تا بتوانند از او فرا بگیرند.

﴿قُلۡ کَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدَۢا بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡۚ إِنَّهُۥ کَانَ بِعِبَادِهِۦ خَبِیرَۢا بَصِیرٗا٩٦بگو: کافی است که خدا میان من و شما گواه باشد، او به بندگانش بسیار آگاه و بیناست. و از جمله گواهی خداوند برای پیامبرش این است ک او را با معجزات تأیید کرد و آیات را بر او نازل نمود، و او را برکسانی که با وی دشمنی کرده و او را از خانه و کاشانه‌اش بیرون رانده بودند پیروز گردانید. و چنانچه چیزی خلاف واقعیت را به خدا نسبت دهد بی‌گمان از او به سختی انتقام می‌گرفت، سپس رگ دلش را پاره می‌کرد، زیرا خداوند آگاه و بیناست و هیچ چیزی از احوال بندگان بر او پوشیده نمی‌ماند.

آیه‌ی ۱۰۰-۹۷:

﴿وَمَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن یُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُمۡ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِهِۦۖ وَنَحۡشُرُهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ عُمۡیٗا وَبُکۡمٗا وَصُمّٗاۖ مَّأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ کُلَّمَا خَبَتۡ زِدۡنَٰهُمۡ سَعِیرٗا٩٧[الإسراء: ۹۷]. «و هرکس که خداوند هدایتش کند، راهیافته اوست، و هرکس را گمراه سازد به غیر از او برای آنان یاور و دوستانی نیابی. و روز قیامت آنان‌را کور و لال و کر به روی چهره‌اشان درافتاده بر می‌انگیزیم. جایگاه‌شان دوزخ است، هرگاه که زبانۀ آتش فروکش کند بر زبانۀ آتششان می‌افزاییم».

﴿ذَٰلِکَ جَزَآؤُهُم بِأَنَّهُمۡ کَفَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَقَالُوٓاْ أَءِذَا کُنَّا عِظَٰمٗا وَرُفَٰتًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ خَلۡقٗا جَدِیدًا٩٨[الإسراء: ۹۸]. «این است سزای آنان، بدان خاطر که به آیه‌های ما کفر ورزیده و گفتند: آیا زمانی که (ما تبدیل به) استخوان‌هایی گشته و از هم پاشیده شدیم، آفرینش تازه‌ای پیدا کرده و برانگیخته می‌شویم؟!».

﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ قَادِرٌ عَلَىٰٓ أَن یَخۡلُقَ مِثۡلَهُمۡ وَجَعَلَ لَهُمۡ أَجَلٗا لَّا رَیۡبَ فِیهِ فَأَبَى ٱلظَّٰلِمُونَ إِلَّا کُفُورٗا٩٩[الإسراء: ۹۹]. «آیا نمی‌نگرند خدایی که آسمان‌ها و زمین را آفریده است (همو) تواناست که مانند ایشان را بیافریند؟ و برای آنان میعادی مقرر کرده است که شکی در آن نیست، اما ستمگران جز کفر و انکار را پذیرا نمی‌باشند».

﴿قُل لَّوۡ أَنتُمۡ تَمۡلِکُونَ خَزَآئِنَ رَحۡمَةِ رَبِّیٓ إِذٗا لَّأَمۡسَکۡتُمۡ خَشۡیَةَ ٱلۡإِنفَاقِۚ وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ قَتُورٗا١٠٠[الإسراء: ۱۰۰]. «بگو: اگر شما مالک گنجینه‌های بخشایش پروردگار بودید باز هم از ترس فقر، بخل می‌ورزیدید، و انسان بسیار بخیل است».

خداوند متعال خبر می‌دهد که تنها او را هدایت می‌نماید و تنها اوست که گمراه می‌نماید، پس هرکس را که هدایت نماید او را توفیق می‌دهد و راه هدایت وی را آسان کرده و از گمراهی دور می‌دارد. پس در حقیقت این خداوند است که هدایت می‌نماید، و هرکس را که گمراه کند او را خوار می‌گرداند و به حال خودش رها می‌سازد. پس جز خدا هیچ هدایت کننده‌ای برای او نیست و یاور مددکاری ندارد که وی را از عذاب او نجات دهد، آنگاه که خداوند آنها را بر چهره‌یشان، کور و کر و لال حشر نماید. پس آنها نمی‌بینند و حرف نمی‌زنند و کر هستند و نمی‌شوند. ﴿مَّأۡوَىٰهُمۡجایگاه آنان ﴿جَهَنَّمُجهنم است که سراسر اندوه و غم و عذاب است. ﴿کُلَّمَا خَبَتۡهرگاه که زبانه آتش فرو کش کند و بخواهد خاموش شود. ﴿زِدۡنَٰهُمۡ سَعِیرٗابه وسیله‌ی آنان بر زبانه‌ی آتش می‌افزاییم و عذاب از آنها کاسته نمی‌شود، نه کارشان به پایان می‌رسد تا بمیرند و نه از عذاب‌شان کاسته می‌گردد. و خداوند بر آنها ستم نکرده، بلکه آنان را به سبب کفر ورزیدن به آیات الهی و انکار رستخیز که پیامبران از آن خبر داده و کتاب‌ها از آن سخن گفته‌اند، و به خاطر این‌که خداوند را ناتوان دانستند و قدرتش را انکار کردند، مجازات می‌نماید.

﴿وَقَالُوٓاْ أَءِذَا کُنَّا عِظَٰمٗا وَرُفَٰتًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ خَلۡقٗا جَدِیدًاآنان گفتند: زمانی که ما تبدیل به استخوان‌هایی گشتیم و از هم پاشیده شدیم، آفرینش تازه‌ای پیدا می‌کنیم و برانگیخته می‌شویم؟. یعنی چنین چیزی که محقق نخواهد شد، چون از دیدگاه فاسد آنان تحقق چنین چیزی بعید است.

﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَتواناست که مانند ایشان را بیافریند؟ آری! او بر کار تواناست.

﴿وَجَعَلَ لَهُمۡ أَجَلٗا لَّا رَیۡبَ فِیهِو خداوند بر آنان میعادی مقرر کرده است که شکی در آن نیست، و اگر خدا می‌خواست، ناگهان آن را می‌آورد. و با این‌که خداوند دلایل و حجت‌هایی را برای رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ به آنان ارائه اده است اما ﴿فَأَبَى ٱلظَّٰلِمُونَ إِلَّا کُفُورٗاستمگران از روی ستم و افترا جز کفر از در انکار در نمی‌آیند. ﴿قُل لَّوۡ أَنتُمۡ تَمۡلِکُونَ خَزَآئِنَ رَحۡمَةِ رَبِّیٓبگو: اگر شما مالک گنجینه‌های نعمت پروردگارم که تمام شدنی نیست بودید ﴿إِذٗا لَّأَمۡسَکۡتُمۡ خَشۡیَةَ ٱلۡإِنفَاقِباز هم از ترس این‌که مبادا آنچه می‌بخشد تمام شود، بخل می‌ورزیدید، با این‌که تمام شدن گنجینه‌های نعمت الهی محال است، اما انسان طبعاٌ موجود بخیلی است.

آیه‌ی ۱۰۴-۱۰۱:

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَىٰ تِسۡعَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖۖ فَسۡ‍َٔلۡ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ إِذۡ جَآءَهُمۡ فَقَالَ لَهُۥ فِرۡعَوۡنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یَٰمُوسَىٰ مَسۡحُورٗا١٠١[الإسراء: ۱۰۱]. «و به‌راستی موسی را نُه معجزۀ آشکار دادیم. پس، از بنی‌اسرائیل بپرس بدانگاه که موسی به‌سویشان آمد و فرعون به او گفت: ای موسی! من تو را جادوزده می‌بینم».

﴿قَالَ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَآ أَنزَلَ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّی لَأَظُنُّکَ یَٰفِرۡعَوۡنُ مَثۡبُورٗا١٠٢[الإسراء: ۱۰۲]. «(موسی به فرعون) گفت: تو که (خوب) می‌دانی این معجزه‌های روشنی بخش را جز پروردگار آسمان‌ها و زمین نفرستاده است، و من تو را ای فرعون! نابود شدنی می‌پندارم».

﴿فَأَرَادَ أَن یَسۡتَفِزَّهُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ فَأَغۡرَقۡنَٰهُ وَمَن مَّعَهُۥ جَمِیعٗا١٠٣[الإسراء: ۱۰۳]. «پس (فرعون) خواست که آنان را از سرزمین (مصر) بیرون براند، و ما او و کسانی را که با وی بودند همگی غرق نمودیم».

﴿وَقُلۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ لِبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱسۡکُنُواْ ٱلۡأَرۡضَ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ جِئۡنَا بِکُمۡ لَفِیفٗا١٠٤[الإسراء: ۱۰۴]. «و پس از او به بنی‌اسرائیل گفتیم: در آن سرزمین سکونت جویید، آنگاه چون وعدۀ آخرت فرا رسد همۀ شما را با همدیگر خواهیم آورد».

ای پیامبری که با معجزات و نشانه‌های(ی قرآن) مورد تایید قرار گرفته ای! تو اولین پیامبری نیستی که مردم وی را تکذیب کرده‌اند. بلکه پیش از تو موسی کلیم را به‌سوی فرعون و قومش فرستادیم و به او ﴿تِسۡعَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖنه معجزه روشن و آشکار دادیم که یکی از آن معجزات برای کسی که هدفش پیروی از حق باشد، کافی بود، مانند معجزۀ اژدها و عصا و طوفان و ملخ و شپش و قورباغه و خون و دست درخشان، و شکافته شدن دریا. و اگر چیزی از این‌ها تردید دارید از بنی‌اسرائیل بپرس، ﴿إِذۡ جَآءَهُمۡ فَقَالَ لَهُۥ فِرۡعَوۡنُوقتی که موسی به سویشان آمد و با وجود این همه مجعزات فرعون به او گفت: ﴿إِنِّی لَأَظُنُّکَ یَٰمُوسَىٰ مَسۡحُورٗاای موسی ! من تو را جادو زده می‌بینم.

﴿قَالَ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَآ أَنزَلَ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ بَصَآئِرَموسی به فرعون گفت: تو که خوب می‌دانی این معجزه‌های روشنی بخش را جز پروردگار آسمان‌ها و زمین نفرستاده است، پس آنچه را که می‌گویی دور از حقیقت است، و به خاطر فریب دادن قومت و توهین به آنها چنین می‌گویی، ﴿وَإِنِّی لَأَظُنُّکَ یَٰفِرۡعَوۡنُ مَثۡبُورٗاو من تو را ای فرعون! نابود شدنی می‌پندارم، به عذاب گرفتار خواهی شد و هلاک می‌شوی و هلاکت و مذمت و نفرین بدرقۀ راه توست.

﴿فَأَرَادَ أَن یَسۡتَفِزَّهُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ فَأَغۡرَقۡنَٰهُ وَمَن مَّعَهُۥ جَمِیعٗا١٠٣پس فرعون خواست که موسی و پیروانش را از سرزمین مصر بیرون نماید، و آواره‌شان کند، پس او و همگی کسانی را که همراهش بودند غرق نمودیم، و بنی‌اسرائیل را وارث سرزمین و دیارشان کردیم.

بنابراین فرمود: ﴿وَقُلۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ لِبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱسۡکُنُواْ ٱلۡأَرۡضَ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ جِئۡنَا بِکُمۡ لَفِیفٗا١٠٤پس از آنکه فرعون را غرق کردیم به بنی اسرائیل گفتیم: در سرزمین مقدسی که به شما وعده داده شده است سکوت گزینید و هنگامی‌که وعده آخرت فرا رسد همۀ شما را در پای حساب و کتاب حاضر می‌گردانیم تا به هرکس طبق عملش سزا و جزا بدهیم.

آیه‌ی ۱۰۵:

﴿وَبِٱلۡحَقِّ أَنزَلۡنَٰهُ وَبِٱلۡحَقِّ نَزَلَۗ وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا مُبَشِّرٗا وَنَذِیرٗا١٠٥[الإسراء: ۱۰۵]. «و آن (= قرآن) را به حق فرو فرستادیم و به حق فرود آمده است، و تو را جز نویدرسان و بیم‌دهنده نفرستاده‌ایم».

ما قرآن را به حق نازل کردیم تا بندگان را امر و نهی نماید. و پاداش و سزایشان را بیان کند، ﴿وَبِٱلۡحَقِّ أَنزَلۡنَٰهُو به راستی، و در حالی که از هر شیطان رانده شده‌ای محفوظ مانده، نازل شده است. ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا مُبَشِّرٗا وَنَذِیرٗاو تو را جز نوید دهنده و ترساننده نفرستاده‌ایم، تا هرکس را که از خداوند پیروی می‌نماید به پاداش دنیا و آخرت نوید دهی، و هرکس را که از خداوند سرپیچی می‌کند، از عذاب دنیا و آخرت بر حذر داری. و از این مطلب، بیان چیزی لازم می‌آید که به وسیلۀ آن مژده و بیم داده می‌شود.

آیه‌ی ۱۰۹- ۱۰۶:

﴿وَقُرۡءَانٗا فَرَقۡنَٰهُ لِتَقۡرَأَهُۥ عَلَى ٱلنَّاسِ عَلَىٰ مُکۡثٖ وَنَزَّلۡنَٰهُ تَنزِیلٗا١٠٦[الإسراء: ۱۰۶]. «و قرآن را جزء جزء فرو فرستادیم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی، و آن‌را کم کم و بهره بهره فرستاده‌ایم».

﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ یَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ١٠٧[الإسراء: ۱۰۷]. «بگو: به قرآن ایمان بیاورید، یا ایمان نیاورید (باکی نیست)، همانا کسانی که پیش از نازل شدن قرآن دانش و آگاهی بدیشان داده شده است هنگامی‌که قرآن بر آنان خوانده می‌شود سجده‌کنان بر چهره می‌افتند».

﴿وَیَقُولُونَ سُبۡحَٰنَ رَبِّنَآ إِن کَانَ وَعۡدُ رَبِّنَا لَمَفۡعُولٗا١٠٨[الإسراء: ۱۰۸]. «و می‌گویند: پروردگارمان پاکی و منزه است! به راستی وعدۀ پروردگارمان انجام شدنی است».

﴿وَیَخِرُّونَ لِلۡأَذۡقَانِ یَبۡکُونَ وَیَزِیدُهُمۡ خُشُوعٗا۩١٠٩[الإسراء: ۱۰۹]. «و بر چهره‌ها فرو می‌افتند، و می‌گریند، و بر تواضع آنان می‌افزاید».

این قرآن را بخش بخش فرستادیم تا حق و باطل و هدایت و گمراهی را از یکدیگر جدا نماید، ﴿لِتَقۡرَأَهُۥ عَلَى ٱلنَّاسِ عَلَىٰ مُکۡثٖتا با درنگ آن را بر مردم بخوانی و در آن بیاندیشند و در معانی آن تأمل کنند و علوم و دانش‌های آن‌را استخراج نمایند.

﴿وَنَزَّلۡنَٰهُ تَنزِیلٗاو آن را کم کم و به تدریج و در مدت بیست و سه سال نازل نمودیم. [الفرقان: ۳۳]. ﴿وَلَا یَأۡتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِیرًا٣٣[الفرقان: ۳۳]. «و برای تو ای محمد صحجت و شبهه‌ای نمی‌آورند مگر این‌که جواب آنرا به حق برایت آورده و تفسیر بهتری (از آن) ارائه می‌دهیم». و هرگاه روشن شد که قرآن حق است و هیچ شک و تردیدی در آن نیست، پس ﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚبه کسانی‌که قرآن را تکذیب نموده و از آن روی می‌گردانند، بگو: به قرآن ایمان بیاورید، یا ایمان نیاورید خداوند به شما نیازی نداردف و اگر ایمان نیاورید هیچ زیانی به خداوند نمی‌رسانید، بلکه زیان آن به خودتان بر می‌گردد، زیرا خداوند بندگانی دیگر غیر از شما را دارد که او را می‌پرستند، و آنها کسانی هستند که خداوند دانش مفید را به آنها داده است. ﴿إِذَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ یَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤهنگامی‌که قرآن بر آنان خوانده شود سجده کنان بر چهره می‌افتند. یعنی بیش از حد از قرآن متأثر می‌شوند و در برابر خدا کرنش می‌کنند.

﴿وَیَقُولُونَ سُبۡحَٰنَ رَبِّنَآو می‌گویند: پاک و منزه است پروردگارمان از چیزهایی که مشرکان به او نسبت می‌دهند، و از چیزهایی که شایستۀ شکوه او نیست. ﴿إِن کَانَ وَعۡدُ رَبِّنَا لَمَفۡعُولٗابه راستی که وعدۀ پروردگارمان در خصوص تحقق روز رستاخیز و جزای اعمال، انجام شدنی است و خلاف آن نخواهد شد، و تردیدی در وقوع آنچه او وعده داده است وجود ندارد.

﴿وَیَخِرُّونَ لِلۡأَذۡقَانِ یَبۡکُونَ وَیَزِیدُهُمۡ خُشُوعٗا۩١٠٩و بر چهره‌هایشان به سجده می‌افتند، و می‌گویند، و قرآن بر تواضع آنان می‌افزاید. مانند کسانی از اهل کتاب که ایمان آوردند، همچون عبدالله بن سلام و دیگر کسانی که در زمان پیامبر یا بعد از او ایمان آوردند.

آیه‌ی ۱۱۱-۱۱۰:

﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖ أَیّٗا مَّا تَدۡعُواْ فَلَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَلَا تَجۡهَرۡ بِصَلَاتِکَ وَلَا تُخَافِتۡ بِهَا وَٱبۡتَغِ بَیۡنَ ذَٰلِکَ سَبِیلٗا١١٠[الإسراء: ۱۱۰]. «بگو: خداوند را بخوانید یا رحمن را بخوانید، خدا را به هر کدام از نامهایش بخوانید او دارای نام‌های‌ زیباست، و نمازت را (با صدای) بلند مخوان و آن را آهسته نیز مخوان، بلکه میان آن دو راهی پیش‌گیر».

﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی لَمۡ یَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ شَرِیکٞ فِی ٱلۡمُلۡکِ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ وَلِیّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَکَبِّرۡهُ تَکۡبِیرَۢا١١١[الإسراء: ۱۱۱]. «و بگو: ستایش خداوندی را سزاست که فرزندی بر نگرفته، و در فرمانروایی او را هیچ شریکی نیست، و یاوری از سرِ ناتوانی نداشته است، بنابر این او را چنان که سزاوار است به بزرگی یاد کن».

خداوند متعال به بندگانش می‌فرماید: ﴿ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖخدا را بخوانید یا رحمن را، فرقی نمی‌کند. ﴿أَیّٗا مَّا تَدۡعُواْ فَلَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰخدا را به هر کدام از اسمای حسنی بخوانید مانعی ندارد. یعنی همۀ نام‌های‌ او نیکوست، بنابر این از فراخواندن به هیچ یک از نام‌هایش نهی نکرده است، و با هر اسمی از اسمهایش او را بخوانید هدف برآورده می‌شود و آنچه شایسته است این است که در هر خواسته‌ای با اسمی خوانده شود که با آن خواسته مناسبت دارد.

﴿وَلَا تَجۡهَرۡ بِصَلَاتِکَ وَلَا تُخَافِتۡ بِهَاو در نماز، قرائت را بلند مخوان و آن را نیز آ]سته مخوان. چون اگر با صدای بلند خوانده شود، مشرکانی که آن را تکذیب می‌نمایند، وقتی آن را بشنوند به آن ناسزا می‌گویند، و کسی را که آنرا آورده است نیز دشمنامی می‌دهند، و اگر آهسته نیز خوانده شود کسی‌که می‌خواند به آن گوش کند نمی‌تواند خوب گوش فرا دهد.

﴿وَٱبۡتَغِ بَیۡنَ ذَٰلِکَ سَبِیلٗابلکه راهی میان قرائت بلند و آهسته در پیش بگیر، واعتدال و میانه روی را رعایت کن.

﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِو بگو: ستایش خداوندی را سزاست که از هر لحاظ دارای کمال و مجد و ستایش است و از هر آفت و نقصی پاک است. ﴿ٱلَّذِی لَمۡ یَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ شَرِیکٞ فِی ٱلۡمُلۡکِخدایی که فرزندی بر نگرفته، و در فرمانروایی او را هیچ شریکی نیست، بلکه تمام پادشاهی و فرمانروایی از آن خداوند یکتا و قهار است، پس جهان بالا و پایین همه در اختیار اوست، و هیچ‌کس دارای کوچکترین بهره‌ای از فرمانروایی نمی‌باشد.

﴿وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ وَلِیّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّو هیچ‌کدام از آفریده‌هایش را به دوستی نمی‌گیرد تا او را کمک و یاری نماید. بلکه او بی‌نیاز و پسندیده است. او خدایی است که به هیچ یک از مخلوقات نیاز ندارد، نه در زمین و نه در آسمان، ولی از سر احسان و منت مومنان را دوست می‌دارد و آنها را از تاریکی‌ها به‌سوی روشنایی بیرون می‌آورد:

﴿ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ[البقرة: ۲۵۷].

﴿وَکَبِّرۡهُ تَکۡبِیرَۢابنابراین، با بیان صفت‌های بزرگش و ورد زبان دادن نام‌های زیبایش و ستودن او به خاطر کارهای حکیمانه‌اش و تعظیم و پرستش وی و شریک قرار ندادن برای او اخلاص در عبادت، او را به بزرگی یاد کن.

پایان تفسیر سوره‌ی إسراء

تفسیر سوره‌ی اسراء آیه‌ی 21-1

 

فی ظلال القرآن

جزء پانزدهم

سوره  اسراء  و  سوره  کهف  تا  آیه  ٧٨

 

سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 21-1

 

سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّه هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (١) وَآتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلا (٢) ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کَانَ عَبْدًا شَکُورًا (٣) وَقَضَیْنَا إِلَى بَنِی إسْرائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا (٤) فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلالَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَفْعُولا (٥) ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا (٦) إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لأنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا (٧) عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا (٨) إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا (٩) وَأَنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا (١٠) وَیَدْعُ الإنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الإنْسَانُ عَجُولا (١١) وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّکُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلا (١٢) وَکُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنْشُورًا (١٣) اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا (١٤) مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا (١٥) وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا (١٦) وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَکَفَى بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا (١٧) مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا (١٨) وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا (١٩) کُلا نُمِدُّ هَؤُلاءِ وَهَؤُلاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا (٢٠) انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلا (٢١)

 

این  سوره  - ‌یعنی  سوره  اسراء  - ‌مکی  است‌.  با  تسبیح  و  تقدیس  خدا  می‌آغازد،  و  با  حمد  و  ثنای  او  پایان  می‌پذیرد.  این  سوره  موضوعهای  گوناگونی  را  دربر  داردکه  بیشتر  آنها  درباره  عقیده  است‌.  برخی  از  آنها  نیز  راجع  به  ارکان  و  اصول  رفتار  فردی  وگروهی  و  آداب  و  رسوم  استوار  بر  عقیده  است‌.  داستانهانی  هم  درباره  بنی‏اسرائیل  در  آن  آمده  است‌که  بخشی  از  آن  درباره  مسجدالاقصی  یا  بیت‏المقدس  است‌،  مکانی  که  اسراء‌،  یعنی  سفر  زمینی  معراج  تا  آنجا  صورت‌گرفته  است‌.  گوشه‌ای  از  داستان  آدم  و  ابلیس  و  بزرگداشت  یزدان  در  حق  انسان  نیز  در  این  سوره  ذکرگردیده  است‌.

ولیکن  عنصر  جسته  در  پیکره  سوره‌،  و  محور  موضوعهای  اصلی  آ‌ن‌،  شخص  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  و  موضعگیری  مردمان  مکه  در  قبال  او  است‌.  از  قران  سخن  می‌رود،  قرانی‌که  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  آن  را  با  خود  به  ارمغان  آورده  است‌.  سرشت  این  قرآن  به  میان  می‌آید.  از  چیزی  سخن  می‌رودکه  قرآن  مردمان  را  به  سوی  آن  رهنمود  می‌گرداند.  از  نحوه  رفتار  مردمان  مکه  در  برابر  قران  صحبت  می‌شود،  و  بدین  مناسبت  جرّ  مقال  به  سرشت  رسالت  و  پیغمبر‌ان  سر  می‌کشد،  و  از  امتیاز  رسالت  محمّدیه  و  از  قالب  ان  سخن  می‌رود،  قالبی‌که  متکی  بر  معجزات  مادی  و  خوارق  محسوس  نیست‌که  اگر  دیگران  آن  را  نپذیرفتند  و  به  تکذیب  ان  پرداختند  هلاک  شوند.  سخن  می‌رود  از  این‌که  مسوولیت  در  هدایت  و  ضلالت  اعتقادی  فردی  است‌،  و  مسوولیت  گروهی  در  شیوه  رفتار  در  محیط  اجتماعی  است  ...  همه  اینها  پس  از  ان  است‌که  یزدان  سبحان  عذری  برای  مردمان  جای  نمی‌گذارد  و  پیغمبران  را  به  سوی  ایشان  می‌فرستد  تا  مژده  بدهند  و  برحذر  دارند  و  تبیین‌کنند  و  توضیح  و  تفضیل  دهند:

« وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلا »  .

و  ما  هر  چیزی  را  دقیقاً  (‌برای  هدف  و  کاری‌،  معیّن  و)  مشخص  ساخته‌ایم  (‌و  جهان  را  از  روی  نقشه  و  حساب  و  کتاب  آفریده  و  به‌کار  انداخته‌ایم‌)‌. (‌اسراء‌/١٢.)

در  روند  سوره‌،  تسبیح  و  تقدیس  و  حمد  و  ثنای  خدا  و  شکر  و  سپاس  از  نعمتهای  او  تکرار  می‌گردد.  در  دیباچه  سوره  و  آمده است‌:

«  سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأقْصَى...  »  .

تسبیح  و  تقدیس  خدائی  را  سزا  است  که  بنده  خود  (‌محمّد  پسر  عبدالله‌)  را  در  شبی  از  مسجدالحرام  (‌مکه‌)  به  مسجدالاقصی  (‌بیت‌المقدس‌)  برد  ...٠

درباره فرمان  یگانه‌پرستی  یزدان  به  بنی‌اسرائیل‌،  به  یاد  ایشان  می‌آوردکه  آنان  از  نوادگان  مومنانی  هستندکه  با  نوح  بوده‌اند.

«  إِنَّهُ کَانَ عَبْدًا شَکُورًا »  ٠

نوح  بنده  بسیار  سپاسگزاری  بود  (‌و  شما  نیز  همچون  گذشتگان  او را قدوه خود کنید  و بدو تأسی جوئید)‌.  (‌اسراء‌/3)

هنگام  ذکر  ادعاهای  مشرکان  درباره  خداگونه‌ها،  همچون  پیروی  می‌زند:

(  سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیرًا تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ)‌.

خداوند  از  آنچه  آنان  (‌درباره  خدا  به  هم  می‌بافتند  و  از  ناروا  و  نقائصی  که  در  حق  او)  می‏گویند،  بسیار  به  دور  و  (‌از  اندیشه  ایشان‌)  خیلی  والاتر  و  بالاتر  است‌.  آسمانهای  هفت‏گانه  و  زمین  و  کسانی  که  در  آنها  هستند  همگی،  تسبیح  خدا  می‏گویند  و  (‌با  تنزیه  و  تقدیسش‌،  رضای  او  می‌جویند.  اصلا  نه ‌تنها  آسمانهای  هفت‏گانه  و  زمین‌)  بلکه  هیچ موجودی  نیست  مگر  این  که  (‌به  زبان  حال  یا  قال‌)  حمد  و  ثنای  وی  می‏گویند،  ولی  شما  تسبیح  آنها  را  نمی‌فهمید  (‌چرا  که  زبانشان  را  نمی‌دانید  و  از  ساختار  اسرارآمیز  عالم  هستی  و  نظام  پیچیده  جهان  آفرینش  چندان  مطلع  نیستید.  پس  هماهنگ  با  سراسر  جهان  هستی  به  یکتاپرستی  بپردازید  و  از  راستای  جملگی  کنار  نروید  و  دور  نشوید.  درهای  توبه  و  برگشت  به  سوی  یزدان  جهان  به  روی  همگان  باز است).   (‌اسراء‌٤٣/٤٤)

عقاب  خدا،  و  یادآورکردنشان  به  نعمتی‌که  یزدان  بدیشان  عطاء  فرموده  است  بدان‌گاه  که  انسان  را  کرامت  و  حرمت  بخشیده  است‌.  از  چیزی  هم  سخن  می‌رودکه  در  انتظار  فرمانبرداران  و  نافرمایان  است  در  آن  روزی  که  خدا  همه  انسانها  را  همر‌اه  با  نامه‌های  اعمالشان  فرامی‌خواند:

(یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلا یُظْلَمُونَ فَتِیلا وَمَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلا ؟)  .

روزی  همه  انسانها  را  همراه  با  نامه  اعمالشان  فرامی‌خوانیم‌.  آنگاه  هرکس  نامه  اعمالش  به  دست  راستش  داده  شود  (‌جزو  سعادتمندان  است‌)  و  آنان  نامه  اعمالشان  را  (‌شادان  و  خندان‌)  می‌خوانند  و  کمترین  ستمی  بدیشان  نخواهد  شد.  و  هرکس  در  این  (‌جهان‌)  کور  (‌دل  و  گمراه‌)  باشد،  در  آخرت  کورتر  و  گمراه‌تر  خواهد  بود.  (‌چرا  که  وجود  اخروی  انسان‌،  درخت  روئیده  از  دانه  زندگی  دنیوی  او  است‌)‌. (‌اسراء‌٧١ و  ٧2)

آخرین  مرحله‌،  مکر  وکید  مشرکان  در  حق  پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را  بیان  می‌دارد،  و  ذکر  می‌کندکه  چگونه  مشرکان  تلاش  می‌کردند  او  را  وادارند  از  برخی  از  چیزهائی  دست  بکشد  که  بر  او  نازل‌گردیده  است‌،  و  چگونه  می‌کوشیدند  او  را  ا‌ز  مکه  بیرون‌کنند.  اگر  هم  مشرکان  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  را  با  زور  از  مکه  بیرون  می‌راندند  -  و  او  به  فرمان  یزدان  به  عنوان  مهاجر  بیرون  نمی‌رفت  -  نابودی  و  هلاکی‌گریبانگیر  مشرکان  میشد  که  پیش  از  ایشان  دامنگر  اهالی  شهرهائی  گردیده  است  که  پیغمبران  خود  را  بیرون  رانده‌اند  یا  آنان  راکشته‌اند.  خدا  به  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  دستور  می‌دهدکه  به  راه  خود  ادامه  دهد:  قرآن  خود  را  تلاوت‌کند  و  نماز  خود  را  بخواند،  و  خدا  را  به‌کمک  بطلبد  و  به  فریاد  داردکه  او  را  صادقانه  به  هرکاری  وارد  کند،  و  صادقانه  از  آن  بیرون  آورد.  و  بدو  دستور  می‌دهدکه  آمدن  حق  و  میدان  کر‌دن  باطل  را  اعلان  دارد،  و  به  دنبال  آن  بگویدکه  این  قرآ‌نی‌که  خواسته‌اند  او  را  به  ترک  برخی  از  مو‌ارد  آن  رادارند،  در  آن  شفاء  و  بهبودی  و  هدایت و رهنمون  مومنان  است‌.  و  بگویدکه  انسان  دارای  دانش  و  آگاهی  اندک  است‌:

« وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِیلا »  .

جز  دانش  اندکی  به  شما  داده  نشده  است‌. (‌اسر‌اء/85)

روند  سوره  به  سخن  ادامه  می‌دهد  و  از  قرآن  و  اعجاز  آن  صحبت  می‌کند.  مشرکان  نیز  معجزات  و  خوارق  عادات  مادی  را  می‌خواهند.  درخواست  می‌کنند  فرشتگان  پائین  بیایند.  به  پیغمبر  (ص)‌پیشنهاد  می‌کنند  که  خانه‌ای  از  طلا  و  نقره  و  زینت‌الات  داشته  باشد،  و  یا  باغی  از  درختان  خرما  و  انگور  داشته  باشد،  و  در  لابلای  آن  بام  خرما  و  انگور  رودبارها  را  روان‌کند!  و  یا  این‌که  چشمه‌ای  برای  ایشان  از  زمین  بر‌جوشاند،  و  یا  این‌که  از  اسمان  بالا  برود  و  یک‌کتاب  مادی  را  با  خود  برای  ایشان  بیاورد  تا  آنان  آن  را  بخوانند  ...  و  چیزهای  دیگری  از  این  دست  را  ییشنهاد  می‌کنند،  چیزهائی‌که  به  زحمت  انداختن  و  تکبر  ورزیدن  بدیشان  دیکته  می‌کرد،  نه  این‌که  منظورشان  درخواست  هدایت  و  رهنمود،  و  قانع  شدن  و  روشن‌گردیدن  باشد.  خدا  پاسخ  همه  اینها  را  می‌دهد  و  می‌فرماید  که  اینها  بیرون  از  دائره  وظیفه  رسول  و  سرشت  رسالت  است‌،  وکار  انها  به  خدا  واگذار  است‌.  یزدان  سبحان  همچون  مشرکانی  را  ریشخند  می‌کند  که  چنین  پیشنهادهائی  می‌دهند.  درباره  ایشان  می‌فرماید:  اگرگنجینه‌های  رحمت  خدا  -  با  وجود  همه  فراخی  و  پایان‌ناپذیری  ان  -  متعلق  بدیشان  بود،  دست  نگاه  می‌داشتند  و  بذل  و  بخشش  نمی‌کردند  از  ترس  این‌که  فقیر  و  تنگدست  شوند!  برای  انان  بس  بود  که  بدانند  جهان  و  هرچه  در  ان  است  سرگرم  تسبیح  و  تقدیس  یزدان  است‌،  و  قبلا  معجزات  و  خوارق  عاداتی  که  بر  دست  موسی  صورت‌گرفته  است‌،  منتهی  به  ایمان  اوردن  کسانی  نشده  است‌که  زحمت  خود  می‌دارند  و  رنج  دیگران  را  می‌خواهند،  ان  اشخاصی  که  می‌خواستند  موسی  را  ا‌ز  سرزمین  مصر  بردارند  و  ا‌و  را  یکباره  ریشه‌کن‌کنند.  امّا  خدا  انان  را  به  عذاب  و  عقاب  رسانید  و  ا‌یشا‌ن  ر  کیفر  و  گوشمالی  دا‌د.

ایی  سوره  با  سخن  گفتن  از قرآن  و  صحبت  کردن  از  حق  ا‌صیل  موجود  در  ان  به  پا‌یان  میآ‌ید،  قرآنی  که  بخش‌بخش  و  بندبند  نازل  گردیده  است  تا  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  ان  را  بر  مردمان  در  زمان  طولانی  برابر  منا‌سبات  و  مقتضیات  بخواند،  و  مردمان  متاثر  از  ان  شوند  و  استفاده  برند  و  آن  را  بفهمند  و  بدان  پاسخ  گویند،  پاسخگویی  زنده  و  واقعی  و  عملی‌.  کسانی  که  قرآ‌ن  را دریافت میدارند  و  می‌پذیرند کسانیند  که  پیش  از  قران  دانش  و  بینش  بدیشان  عطاء  گردیده  ا‌ست‌.  همچون  کسانی  با  خشوع  و  خضوع  قران  را  می‌پذیرند  و  تا  انجا  از  ان  متاثر  میگردند  که  به  گریه  و  سجده  می‌افتند.  خداوند  این  سوره  را  با  حمد  و  ثنای  خدائی  پایان  می‌دهد  که  فر‌زندی  را  برای  خود  برنگزیده  است‌، و  انبازی  در  ملک  و  مملکت  خود  نداشته  است‌،  و  به  سبب  خواری  و  ناتوانی  سرپرستی  برای  خویش  انتخاب  ننموده  است  ...  همانگونه  که  این  سوره  را با  تسبیح  و  تقدیس  خود  آغاز کرده بود .

*

داستان  اسرا‌ء  یا  سفر  زمینی‌،  و  همراه  با آن  داستان  معراج  یا  سفر آسمانی، هردوتا  در یک شب صورت پذیرفته  است‌.  اسر‌اء  از  مسجدالحر‌ام  در  مکه  با  مسجدالاقصی  ،  در  بیت‌المقدس  بوده  است‌.  معراج  از  بیت‏المقدس  تا  آسمانهای  بالا  و  سدرة‌المنتهی‌،  آن  جهان  غیبی  و  مجهو‌ل  برای  ما،  صورت  گرفته  است  ...  درباره  داستان  معراج  روایتهای  گوناگونی  نقل  شده  ا‌ست‌،  و  پیرامون  آن  مجادله‌های  زیادی  درگرفته  است  و  تا  به  امروز  نیز  ادامه  پیدا  کرده  است‌.

درباره  مکانی  که  معراج  از  آنجا  آغاز  گردیده  است‌،  اختلاف  است‌.گفته‌اند  از  خود  مسجدالحرام  آغاز  شده  است  -‌ظاهر  هم  همین  است  -  از  پیغمبر(ص)روایت گردیده  است که  فرموده است‌:

(‌بینما  أنا  فی  المسجد  فی  الحجر  عند  البیت  بین  النائم  والیقظان‌ إذا تانی  جبرئیل  علیه السلام‌ بالبراق‌)‌.

بدان  هنگام  که  من  در  مسجدالحرام  در  حجر  نزدیک  بیت  بودم  و  حالی  و  وضعی  داشتم  میان  خفته  و  بیدار،  ناگهان  جبرئیل‌ علیه السلام  براق  را  برای  من  آورد.

وگفته  شده  است‌که  معراج  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  از  منزل  امّ  هانی  دختر  ابوطالب  آغازگردیده  است‌.  مراد  از  مسجدالحرام  هم  حرم  است‌.  چرا  که  حرم  مسجدالحرام  را  نیز  دربر  دارد  و  محیط  بر  آن  است‌.  از  ابن‌عباس  روایت  شده  است‌که‌گفته  است‌:  حرم  سراسر  آن‌،  مسجد  است‌.

روایت  شده  است‌که  پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  در  منزل  ام  هانی  پس  از  نماز  عشاء  خفته  بود  از  همان‌جا  او  را  به  معراج  بردند  و  در  همان  شب  برگشت.  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  داستان  را  برای  امّ  هانی  روایت‌کرد  و  فرمود:

(‌مثل  لی  النبیون  فصلّیت  بهم‌)‌.

پیغمبران  برایم  مجسم  شدند  و  برای  ایشان  (‌امام  شدم  و)  نماز  خواندم‌.

سپس  بلند  شد  تا  به  مسجد  برود.  ام  هانی  جامه  او  را  گرفت‌.  پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود:

(‌مالک‌‌)‌.  تو  را  چه  خبر  است‌؟‌.

گفت‌:  اگر  به  قوم  خود  خبر  دهی  می‌ترسم  تو  را  تکذیب  کنند  و  دروغگو  بنامند.

فرمود:

(‌و  ان کذ‌بونی‌)‌.  اگر  هم  مرا  تکذیب  کنند  (‌واقعه  را  باید  گفت‌)‌.

پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  بیرون  رفت‌.  ابوجهل  درکنار  او  نشست‌.  پیغمبر  خدا ( ص)  واقعه  معراج  را  بدو  خبر  داد.  ابوجهل  گفت‌:  ای‌گروه  بنی‌کعب  پسر  لوی  بشتابید  و  بیائید.  واقعه معراج  را  برایشان  نقل‌کرد.  بعضیها  شروع  به‌کف  زدن‌کردند!  برخیها  دست  بر  سر  نهادند!  تا  بدین  وسیله  شگفت  خود  را  اظهارکنند  و  انکار  خود  را  نشان  دهند.  از  میان  کسانی‌که  ایمان  آورده  بودند  بعضیها  مرتد  شدند  و  از  دین برگشتند.  مردانی  با  عجله  خود  را  به  ابوبکر(رض)  رساندند.  او  بدیشان  گفت‌:  آیا  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  این  را  فرموده  است‌؟‌گفتند:  بلی‌.گفت‌:  من‌گواهی  می‌دهم  اگر  او  این  راگفته  باشد  راست  فرموده  است‌.گفتند:  او  را  تصدیق  می‌کنی  در  این‌که  در  یک  شب  به  شام  برود  و  پیش  از  بامداد  به  مکه  برگردد؟  گفت‌:  بلی‌.  من  او  را  در  چیزی  شگفت‌انگیزتر  از  این  تصدیق  می‌کنم‌.  من  او  را  تصدیق  می‌کنم  در  این‌که  از  آسمان  خبر  می‌آورد!  از  آن  زمان  به  بعد  لقب  صدیق  را  به  ابوبکر  دادند.  در  میان  مردمان  کسانی  بودند  که  به  بیت‏المقدس  مسافرت  کرده  بودند.  از  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  درخواست  کردندکه  مسجدالاقصی  را  برایشان  توصیف  کند.  مسجدالاقصی  در  جلو  دیدگانش  مجسم‌گردید.  بدان  می‌نگریست  و  آن  را  برایشان  توصیف  می‌کرد.  گفتند:  در  توصیف  راست  گفتی‌.  درباره ‌کاروان  ما  برای  ما  چیزی بگوی.  بدیشان  از  تعداد  شتران  و  اوضاع  و  احوال‌کاروان  آنچه  می‌بایست  فرمود.  آن‌گاه‌گفت‌:  فلان  روزکاروان  به  هنگام  طلوع  آفتاب  برمی‏گردد.  شتر  خاکستری  رنگ  در  پیشاپیش‌کاروان  است‌.  مردمان  با  عجله  به  سوی‌گردنه  ثنّیه  رفتند،  تا  آمدن  کاروان  را  بپایند.  یکی  از  آنان  گفت‌:  به  خدا  سوگند  خورشید  دارد  طللوع  می‌کند! فرد  دیگری  فریاد  زد:  به  خدا  سوگند  این  کاروان  است‌که  دارد  درمی‌رسد  و  در  پیشاپیش‌کاروان  شتر  خاکستری  رنگی  است‌،  همان‌گونه‌که  محمّدگفته  است  ...  امّا  با  این  وجود  ایمان  نیاوردند!..  در  همان  شب  اسراء‌،  معراج  نیز  از  بیت‏المقدس  به  سوی  آسمان  صورت  گرفته  است‌.[1]

درباره  این‌که  معراج  در  بیداری  یا  در  خواب  بوده  است‌،  اختلاف  است‌.  از  عائشه  -  (رض)- ‌روایت  شده  است‌که‌گفته  است‌:  به  خدا  سوگند  پیکر  پیغمبر  خدا  (ص)‌گم  نگردیده  است‌،  ولی  روح  او  را  به  آسمانها  برده‌اند.  از  حسن  بصری  روایت  گردیده  است  که‌گفته  است‌:  معراج خوابی  بوده  است‌که  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  آن  را  دیده  است‌.  در  روایتهای  دیگری  هم  آمده  است  که  معراج  با  جسم  وروح  صورت  پذیرفته  است‌،  و  هنوز  رختخواب  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم سرد  نگردیده  است‌که  آن  حضرت  از  معراج  برگشته  است‌.

از  مجموعه  روایات  چنین  می‌توان  برداشت  کرد  که  پیغمبر  خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  رختخواب  خود  را  در  خانه  امّ  هانی  رها  فرموده  است‌،  و  به  مسجدالحرام  رفته  است‌.  وقتی  که  در  حجر  بوده  است‌که  درکنار  مسجدالحرام  است‌،  و  حالتی  میان  خفته  و  بیدار  را  داشته  است  او  را  به  اسراء  و  معراج  برده‌اند.  سپس  به  رختخواب  خود  برگشته  است  پیش  از  این‌که  سرد  شرد.

ما  محلی  برای  این  جدال  دور  و  دراز  نمی‌بینیم‌،  جدال  دور  و  درازی‌که  در  قدیم  و جد‌ید  سخنانی  را  پیرامون  این  واقعه موکّد  در  زندگی  پیغمبر  (ص)و  پیرامون  مدت  زمان  اسراء  و  معراجی‌که  با  روح  یا  با  جسم  انجام  پذیرفته  است‌،  و پیرامون  خوابی‌که  در  حال  بیداری  و  یا  در  حال  خواب  صورت‌گرفته  است‌،  برانگیخته  است  و  پدید  آورده  است  ...  فاصله  همه  این  حالات  از  یکدیگر  دور  نیست،  و  چیزی  از  سرشت  این  واقعه  را  تغییر  نمی‌دهند،  و  در  این‌که  این  قضیه‌،‌کشف  و  شهودی  از  مکانهای  دوردست  و  از  جهانهای  بعید  باشد  و  در  یک  لحظه  کوتاه  گذرا  برای  پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  انجام  پذیرفته  باشد،  اشکالی  تولید  نمی‌کند  ...

کسانی‌که  چیزی  از  سرشت  قدرت  الهی  و  از  سرشت  نبوت  می‌دانند،  چیزی  از  این  واقعه  برایشان  شگفت  و  شگرف  نخواهد  بود.  چه  همه  کارهائی  که  از  دیدگاه  انسان‌،  و  با  قیاس  به  قدرت  انسان‌،  و  با  معیار  اندیشه  انسان‌،  از  لحاظ  سادگی  و  دشواری  برابر  آنچه  انسان  بدان  عادت ‌گرفته  است  و  دیده  است  دارای  درجات  و  مراتب  مختلف  هستند،  در  برابر  قدرت  الهی  یکسان  می‏باشند.  آنچه  در  جهان  انسانها  متداول  و  متعارف  است  نمی‌تواند  ملاک  سنجش  امور  با  قیاس  به  قدرت  خدا  گر‌دد.  نبوت  هم  ارتباط  با  جهان  والای  فرشتگان  است‌،  و  سرشتی  جدای  از  سرشت  ارتباطات  عادی  سائر  انسانها  با  یکدیگر  دارد.  جلوه‌گری  مکان  دوری‌،  یا  جهان  بعیدی‌،  و  رسیدن  بدانجا  به  وسیله  معلومی  یا  مجهولی‌،  شگفت‌انگیزتر  از  تماس  با  جهان  والای  فرشتگان  و  دریافت  پیام  از  آن  نیست‌.  ابوبکر  (رض)  راست‌گفته  است‌،  بدان‌گاه‌که  مساله  شگفت‌انگیز  هراسناک  برای  قوم  را  به  سادگی  و  به  سرشت  آسان  خودش  برگردانده  است  وگفته  است‌٠  من  او  را  در  مساله دور  از  ذهن‌تر  از  این تصدیق  می‌کنم‌.  من  او  را  در  خبری  که  از  آسمان  می‌آورد  تصدیق  می‌نمایم‌!

آنچه  قابل  ملاحظه  است  -  به  مناسبت  این  واقعه  و  روشنگری  آن  برای  مردمان  با  دلیل  مادی‌ای‌که  آن  روز  راجع  به‌کاروان  و  چگونگی  آن  درخواست‌کردند  -  این  است‌که  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  به  بیم  و  هراس  ام  هانی  -  رض  -‌گوش  فرانداد،  بیم  و  هراسی‌که  ام  هانی  از  تکذیب  مردمان  به  سبب  غرابت  و  شگفتی  واقعه  داشت‌.  چه  یقین  پیغمبر(ص)به  حقی‌که  با  خود  آورده  بود،  و  حقی‌که  برای  او  روی  داد،  او  را  برآن  داشت‌که  آشکارا  مساله  را  با  مردم  در  میان  نهد  و  آنچه  دیده  بود  بدیشان  بگوید،  رای  نظر ایشان  در  این  باره هر چه  می‌خواهد  باشد.  بعضیها  عملا  از  دین  برگشتند،  و  بعضی  هم  این  واقعه  را  مورد  تمسخر  قرار  دادند،  و  انگیزه  شک  درباره  این  آئین‌کردند.  امّا  همه  اینها  پیغمر  صلی الله علیه و آله و سلم  را  از  آشکارا  زبان  به  حقی  گشودن  که  بدان  ایمان  داشت‌،  بازنداشت  و  برنگرداند  ...  در  این  ا‌مر  نمونه‌ای  برای  یاران  دعوت  و  دعوتگران  بدین  آئین  است  که  آشکارا  حق  را  بگویند،  و  از  این‌که  چه  تاثیری  در  نفس  مردمان  دارد  باک  نداشته  باشند،  و  در  بیان  واضح  حق  با  مردمان  چاپلوسی  نکنند  و  سخن  را  پیچ  ندهند،  و  در  جستجوی  خشنودی  دیگران  و  خوشایند  ایشان  نباشند،  زمانی  که  خشنودی  و  خوشایند  آنان  با  سخن  حقی  تعارض  پیدا  کندکه  بایدگفته  شود.

همچنین  باید  دقت‌کرد  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  این  واقعه  را  معجزه‌ای  برای  تصدیق  رسالت  خود  نکرد،  هرچندکه  قوم  او  با  اصرار  و  الحاح  درخواست  معجزات  و  خوارق  عادات  را  داشتند.  دست‌کم  معر‌اج  با  دلیل  و  برهان  برای  آنان  ثابت‌گردیده  بود  و  میبایستی  به  اسلام  بگروند.  این  دعوت  بر  معجزات  و  خوارق  عادات  تکیه  نمی‌کند،  بلکه  این  دعوت  بر  سرشت  خود  این  دعوت  و  برنامه  آن  تکیه  میکندکه  از  فطرت  سالم  استمداد  می‏طلبد  و  با  درک  و  شعور  راهیاب  و  راسترو،  متفق  و  سازگار  است‌.  پیغمبر(ص)  واقعه  معراج  را  آشکارا  بیان  می‌دارد  نه  بدان  خاطرکه  در  رسالت  خود  بر  آن  تکیه  می‌کند.  بلکه  بدان  جهت  آشکارا  زبان  به  بیان  آن  می‌گشاید  که  خود  این  واقعه  حق  است  و  حق  نبایدگفت  الا  آشکار.

هم  اینک  مفصلاً  به  درس  اول  می‌پردازیم‌:

*

«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّه هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ »‌.

تسبیح  و  تقدیس  خدائی  را  سزا  است  که  بنده  خود  (‌محمّد  پسر  عبدالله‌)  را  در  شبی  از  مسجدالحرام  (‌مکه‌)  به  مسجدالاقصی  (‌بیت‌المقدس‌)  برد،  آنجا  که  دور  و  بر  آن  را  پربرکت  (‌از  اقوات  مادی  و  معنوی‌)  ساخته‌ایم‌.  تا  (‌در  این  کوچ  یک  شبه  زمینی  و  آسمانی‌)  برخی  از  نشانه‌های  (‌عظمت  و  قدرت  خداوندی‌)  خود  را  بدو  بنمایانیم  (‌و  با  نشان  دادن  فراخی  گستره  جهان  و  بخشی  از  شگفتیهای  آن‌،  او  را  از  بند  دردها  و  رنجهای  زمینیان  برهانیم  و  با  دل  و  جرات  بیشتر  به  میدان  مبارزه حق  و  باطل  روانه  گردانیم‌)‌.  بی‏گمان  خداوند  بس  شنوا  و  بینا  است‌.  (‌نه  سخنی  از  او  پنهان  و  نه  کاری  از  او  نهان  می‌ماند)‌.

این  سوره  با  تسبیح  و  تقدیس  خدا  می‌آغازدکه  سزاوارترین  جنبش  روحانی  سازگار  با  فضای  زیبا  و  دلگشای  معراج  است‌،  و  سزاوارترین  پیوند  بنده  و  خداوندگار  در  آن  افق  تابان  و  درخشان  است‌.

این  سوره  صفت  بندگی  را  یادآور  می‌شود:

«أَسْرَى بِعَبْدِهِ »  .

بنده  خود  را  در  شب  برد.

یادآوری  صفت  بندگی  با  بیان  استوار  وتاکید  هرچه  بیشتر  در  مقام  معراج  و  بالا  رفتن  به  درجاتی‌که  انسانی  بدانجا  نرسیده  است‌،  برای  این  است‌که  همچون  صفتی  فراموش  نگردد،  و  مقام  عبودیت  با  مقام  الوهیت  نیامیزد،  همان‌گونه‌که  در  عقائد  مسیحی  پس  از  عیسی علیه السلام به  هم  آمیخته  است  به  سبب  چیزهائی‌که  با  تولد  و  وفات  او  همراه  بوده  است‌،  و  به  علت  معجزات  و  خوارق  عاداتی  که  بدو  عطاء  گردیده  است‌.  حتی  بعضی  از  مسیحیان  به  سبب  همچون  رخدادها و  معجزه‌هائی  مقام  عبودیت  را  با  مقام  الوهیت  نیز  آمیزه  یکدیگرکرده‌اند  ...  امّا  در  اسلام  عقیده  اسلامی  سادگی  و  روشنی  خود  را  حفظ  می‌کند،  و  ذات  الهی  از  هر  شبهه  شرک  و  مشابهت‌کوچک  یا  بزرگی  منزه  و  پاک  می‌ماند.

اسراء  از  سری  است  به  معنی  سیر  و  سفر  شبانه.  واژه  «‌اسری‌:  در  شب  برد»  معنی  زمان  وقوع  سیر  و  سفر  را  نیز  با  خود  حمل  می‌کند،  و  نیازی  به  ذکر  زمان  وقوع  نیست‌.  ولیکن  روند  قرآنی  شب  را  نیزذکر  می‌کند:

«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلا »  ٠

تسبیح  و  تقدیس  خدائی  را  سزا  است  که  بنده خود  (‌محمّد  پسر  عبدالله‌)  را  در  شبی  برد.

ذکر  شب  گذشته  از  تاکید،  برای  به  تصویرکشیدن  و  سایه  انداختن  است‌،  همان‌گونه‌که  شیوه  قرآن  مجید  است‌.  روند  قرآنی  سایه  شب  آرام  را  می‌افکند،  و  فضای  آرام  شب  بر  نفس  انسان  خیمه  می‌زند،  در  آن  حال‌که  حرکت  خوشایند  معراج  را  ورانداز  و  دنبال  می‌کند.

کوچ  از  مسجدالحرام  تا  مسجدالاقصی  کوچک  است‌که  پروردگار  لطیف  و  خبیر  آن  را  برگزیده  است‌.  این‌کوچ  میان  عقائد  بزرگ  توحیدی  و  یگانه‌پرستی  از  زمان  ابراهیم  و  اسماعیل  -  علیهماالسلام‌-  تا  به  روزگار  محمّد  خاتم‌انبیاء  صلی الله علیه و آله و سلم  را  به  یکدیگر  پیوند  می‌دهد.  همچنین  اماکن  مقدسه  همه  ادیان  توحیدی  را  به  یکدیگر  ارتباط  می‌دهد.  انگار  مراد  از  این‌کوچ  شگفت  اعلان  به  ارث  بردن  واپسین  پیغمبر  است‌.  واپسین  پیغمبر  مقدسات  پیغمبران  پیش  از  خود  را  به  ارث  می‌برد،  و  رسالت  او  همه  این  مقدسات  را  دربر  می‌گیرد،  و  رسالت  او  با  همه  این  مقدسات  ارتباط  دارد.  این‌کوچ  کوچک  است‌که  به  فراتر  از  حدود  زمان  و  مکان  اشاره  می‌نماید،  و  فاصله‌ها  و  افقهای  فراخ‌تر  از  زمان  و  مکان  را  دربر  می‌گیرد،  و  متضمّن  معنیهای  بزرگتر  از  معنیهای  عادی  و  پیدائی  است‌که  با  یک  نگاه  روشن  و  هویدا  و  متبادر  به  ذهن  می‌گردد.

توصیف  مسجدالاقصی  با  صفت‌:

«  الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ »  ٠

آنجائی  که  دور  و  بر  آن  را  پربرکت  (‌از  اقوات  مادی  و  معنوی‌)  ساخته‌ایم‌.

برکتی  را  به  تصویر  می‌کشدکه  مسجدالاقصی  را  پر  و  احاطه  کرده  است  و  از  آن  سرریزگردیده  است  ...  این  سایه  روشنی  است‌که  تعبیر  دیگری  از  قبیل‌:

«‌بارکناهُ:  آن  را  پرکت‌کرده‌ایم‌«  یا  «‌بارکنا  فیه‌:  در  آن  برکت  پدیدارکردهایم‌«‌.  همچون  سایه  روشنی  نمی‌افکند.  این  نیز  از  ریزه‌کاریهای  تعبیر  شگفت  قرآنی  است‌.

معراج  تنها  آیه  و  نشانه‌ای  است‌که  آیه‌ها  و  نشانه‌هائی  همراه  آن‌گردیده  است‌:

(لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا  )  ٠

تا  (‌در  این  کوچ  یک  شبه  زمینی  و  آسمانی‌)  برخی  از  نشانه‌های  (‌عظمت  و  قدرت  خداوندی‌)  خود  را  بدو  بنمایانیم‌.

کوچ  شگفتی‌که  میان  مسجدالحرام  و  مسجدالاقصی  در  برهه  کوتاهی  از  زمان  انجام  می‌پذیرد،  بدانگونه  که  رختخواب  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم هنوز  سرد  نمی‌گردد  این‌کوچ  شگفت‌انگیز  پایان  می‌پذیرد،  هرچه  و  هرگونه  صورت  گرفته  باشد،  نشانه‌ای  از  نشانه‌های  شگرف  خداشناسی  است‌.  همچون  کوچک  دریچه  دل  را  روبروی  افقهای  عجیبی  در  این  جهان  می‌گشاید،  و  پرده  از  نیروهای  نهان  در  سرشت  این  آفریده  انسان  نام  برمی‏دارد،  و  استعدادهای  خدادادی  فراوانی  را  می‌نماید  که  انسانهای  گزیده  این  جنس  در  پرتو  آن  استعدادها  می‌توانند  پذیره  فیضان  قدرت‌گردند  و  پیامهای  آسمانی  را  دریافت  دارند،  این  جنسی‌که  خدا  آن  را  مکرّم  و  معزّز  داشته  است  و  بر  بسیاری  از  آفریده‌های  خود  برتری  بخشیده  است‌،  و  در  او  این  اسرار  و  رموز  لطیف  و  دقیق  را  به  ودیعت  نهاده  است‌.

« إِنَّه هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ »  ٠

بی‏گمان  خداوند  بس  شنوا  و  بینا  است‌.  (‌نه  سخنی  ازاو  پنهان  و  نه  کاری  از  او  نهان  می‌ماند)‌.

می‌شنود  و  می‏بیند  هر  آن  چیزی  راکه  هرچند  هم  ریز  و  خرد  باشد،  و  برگوشها  و  چشمها  مخفی  بماند،  از  لطائف  و  ظرائف  و  اسرار  و  رموزی‌که  در  جهان  است‌.

روند  قرآنی  در  آیه  سرآغاز  سوره  از  ساختار  تسبیح  و  تقدیس  یزدان  می‌پردازد:

« سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلا...  »‌.

تسبیح  و  تقدیس  خدائی  را  سزا  است  که  بنده  خود  (‌محمّد  پسر  عبدالله‌)  را  در  شبی  برد  ...٠

و  به  ساختار  تقریر  و  بیان  ایزد  سبحان  می‌گراید:

(لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا  )  ٠

تا  (‌در  این  کوچ  یک  شبه زمینی  و  آسمانی‌)  برخی  از  نشانه‌های  (‌عظمت  و  قدرت  خداوندی‌)  خود  را  بدو  بنمائیم‌.

و  آن‌گاه  به  ساختار  وصف  آفریدگار  جهان  می‌پردازد:

« إِنَّه هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ »  ٠

بی‏گمان  خداوند  بس  شنوا  و  بینا  است‌.  (‌نه  ستی  از  او  پنهان  و  نه  کاری  از  او  نهان  می‌ماند)‌.

این  دگرگونی  در  ساختارها  همخوان  و  هماوا  با  معانی  و  مفاهیم  تعبیر  است  و  با  تر‌ازوی  آرایه‌های  دقیق  و  حساس  سخن  قابل  سنجش  و  ارزیابی  است‌.  تسبیح  و  تقدیس  اوج  می‌گیرد  و  به  ذات  خداوند  سبحان  رو  می‌کند،  و  بیان  هدف  از  معراج  با  نصّ  از  سوی  خدای  بزرگوار  نازل  می‌گردد،  و  توصیف  با  شنیدن  و  دیدن  به  صورت  خبر  از  جانب  ایزد  دادار  درمی‌رسد،  و  این  ساختارهای  مختلف  در  یک  آیه  گرد  می‌آید  تا  با  دقت  هرچه  بیشتر  معانی  و  مفاهیم  خود  را  برسانند.

*

معراج  نشانه‌ای  از  نشانه‌های  عظمت  و  قدرت  یزدان  است‌.  معراج  کوچ  شگفتی  برابر  مقیاس  و  معیار  عادی  و  معمولی  انسانها  است‌.  مسجدالاقصی  پایانه  سفر  زمینی  است‌.  مسجدالاقصی  مرکز  سرزمین  مقدسی  است‌که  یزدان  بنی‏اسرائیل  را  در  آنجا  جایگزین  کرده  است‌،  و  سپس  آنان  را  از  آنجا  بیرون  رانده  است‌.  شیوه  زندگی  موسی  و  بنی‏اسرائیل  در  اینجا  در  جای  مناسب  روند  سوره  آمده  است  و  با  آیات  زیر  بیان‌گردیده  است‌:

(وَآتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلا (٢)

ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کَانَ عَبْدًا شَکُورًا (٣)

وَقَضَیْنَا إِلَى بَنِی إسْرائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا (٤)

فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلالَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَفْعُولا (٥)

ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا (٦)

إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لأنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا (٧)

عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا (٨)

ما  به  موسی  کتاب  (‌تورات‌)  دادیم  و  آن  را  رهنمود  بنی‌اسرائیل  کردیم  (‌تا  در  پرتو  آن  از  تاریکی  جهل  و  کفر  به  سوی  نور  علم  و  ایمان  راهیاب  شوند.  و  بدیشان  دستور  دادیم‌)  این  که  غیر  ما  را  تکیه‌گاه  و  پشتیبان  خود  مسازید  (‌و  امور  خویش  را  جز  به  ما  مسپارید)‌.  ای  فرزندان  کسانی  که  با  نوح  (‌بر  کشتی‌)  سوار  کردیم‌!  (‌ما  پدران  شما  را  از  غرقاب  رهانیدیم‌.  پس  به  شکرانه  این  که  زادگان  آن  مومنانید  و  خویشتن  را  پیروان  نوح  می‌دانید،  از  خدا  سپاسگزاری  کنید؛  چرا  که‌)  نوح  بنده بسیار  سپاسگزاری  بود  (‌و  شما  نیز  همچون  گذشتگانتان  او  را  قدوه  خود  کنید  و  بدو  تاسی  جوئید)‌.  در  کتاب  (‌تورات‌)  به  بنی‌اسرائیل  اعلام  کردیم  که  دوبار  در  سرزمین  (‌فلسطین  و  دور  و  بر  آن‌)  تباهی  می‌ورزید  و  برتری‌جوئی  بزرگی  می‌کنید  و  طغیان  و  عدوان  را  به  غایت‌،  و  ظلم  و  جور  را  به  نهایت  می‌رسانید.  هنگامی  که  وعده  نخستین  آن  دو  فرارسد،  بندگان  پیکارجو  و  توانای  خود  را  بر  شما  (‌میگماریم  و)  برانگیخته  می‌داریم  که  (‌شما  را  سخت  درهم  می‏کوبند  و  برای  به  دست  آوردنتان‌)  خانه‌ها  را  تفتیش  و  جاها  را  جستجو  می‌کنند.  این  وعده  (‌غلبه  و  انتقام‌،  حتمی  و  قطعی  و)  انجام  پذیرفتنی  است‌.  سپس  (‌شما  راه  صلاح  درپیش  می‏گیرید  و  از  فساد  دست  می‌کشید  و  آنگاه‌)  شما  را  بر  آنان  چیره  می‌گردانیم‌،  و  با  اموال  و  فرزندان  مدد  و  یاریتان  می‌دهیم  و  تعداد  نفراتتان  را  بیشتر  (‌از  دشمن‌)  می‌نمائیم‌.  (‌آنگاه  بدیشان  گفتیم‌:  ای  بنی‌اسرائیل‌)  اگر  نیکی  کنید  (‌و  از  خدا  اطاعت  نمائید)  به  خودتان  نیکی  می‌کنید  (‌و  سود  آن  در  دنیا  و  آخرت  به  خودتان  برمی‌گردد)  و  اگر  بدی  کنید  (‌و  از  فرمان  خدا  سرکشی  نمائید)  به  خودتان  بدی  می‌کنید.  و  هنگامی  که  وعده  دوم  (‌مجازات  و  عقاب  فسادتان‌)  فرامی‌رسد  (‌دشمنانتان  را  نیرو  بخشیده  و  بر  شما  مسلط  می‌گردانیم‌)  تا  شما  را  بدحال  (‌و  پریشان  روزگار)  سازند  (‌و  گرد  غم  و  اندوه  بر  چهره‌هایتان  بپاشند)  و  داخل  مسجد  (‌الاقصی‌)  گردند،  همانگونه  که  در  دفعةه  اول  بدان  داخل  شدند  (‌و  بار  دیگر  به  تخریب  بیت‌المقدس  دست  یازند)  و  بر  هرکه  و  هرچه  دست  یابند  بکشند  و  درهم  کوبند.  امید  است  پروردگارتان  (‌بعد  از  بار  دوم  نیز  اگر  توبه  کردید  و  از  تباهکاریها  و  ستمکریها  برگشتید)  به  شما  رحم  کند  (‌و  شما  را  ببخشاید)‌،  و  اگر  هم  (‌به  زشتیها  و  پلشتیها)  برگردید،  ما  هم  (‌به  مجازات  و  کیفرتان  در  همین  جهان‌)  برمیگردیم‌،  و  دوزخ  را  (‌هم  در  آن  جهان‌)  زندان  تنگ  کافران  (‌چون  شما)  می‌کنیم‌.

این  حلقه  از  زنجیره  تاریخ  زندگی  بنی‌اسرائیل  در  قرآن  جز  در  این  سوره  ذکر  نمی‌گردد.  این  حلقه  بیانگر  پایان کار  بنی‌اسرائیل  است‌که  بدینجا  کشیده  است  و  چنین  گردیده  است‌،  و  شکوه  ایشان  بدین  شکل  درآمده  است‌.  این  حلقه  پرده  از  رابطه  مستقیم  نابودی  ملتها  و  ظهور  فساد  در  میانشان  برمی‏دارد،  و  هماهنگی  با  سنت  خدا  را  می‌رساندکه  پس  اندکی  در  همین  سوره  از  آن  جنت  خواهد  شد.  این  هم  چنین  است‌که  هرگاه  خداوند  مقدر  فرمرد  اهالی  شهری  را  نابو‌د  کند،  تباهی  و  فساد  افراد  خوشگذران  آنجا  را  سبب  نابودی  آنان  می‌گرداند.

سخن  در  این  حلقه  از  زنجیره  داستان  با  یادی  ازکتاب  موسی  -  تورات  -  و  با  بیم  دادن  بنی‌اسرائیل‌،  و  ایشان  را  به  یاد  نیای  پیشینشان  نوح  آن  بنده  بس  سپاسگزار  خداوند  غفور،  و  به  یاد  سائر  آباء  و  اجداد  دیگرشان‌،  آن  کسانی‌که  با  نوح  درکشتی  بوده‌اند  آغاز  می‌گردد.  معلوم  است  درکشتی  هم  جز  مومنان  با  نوح  نبوده‌اند:

(وَآتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلا ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کَانَ عَبْدًا شَکُورًا ).

ما  به  موسی  کتاب  (‌تورات‌)  دادیم  و  آن  را  رهنمود  بنی‌اسرائیل  کردیم  (‌تا  در  پرتو  آن  از  تاریکی  جهل  و  کفر  به  سوی  نور  علم  و  ایمان  راهیاب  شوند.  و  بدیشان  دستور  دادیم‌)  این  که  غیر  ما  را  تکیه‌گاه  و  پشتیبان  خود  مسازید  (‌و  امور  خویش  را  جز  به  ما  مسپارید)‌.  ای  فرزندان  کسانی  که  با  نوح  (‌بر  کشتی‌)  سوار  کردیم‌!  (‌ما  پدران  شما  را  از  غرقاب  رهانیدیم‌.  پس  به  شکرانه  این  که  زادگان  آن  مومنانید  و  خویشتن  را  پیروان  نوح  می‌دانید،  از  خدا  سپاسگزاری  کنید؛  چرا  که‌)  نوح  بنده  بسیار  سپاسگزاری  بود  (‌و  شما  نیز  همچون  گذشتگانتان  او  را  قدوه  خود  کنید  و  بدو  تاسی  جوئید)‌.

آن  بیم  دادن  و  این  یادآوری  کردن  مصداق  وعده‌ای  است‌که  روند  سوره  پس  از  اندکی  آن  را  دربر  می‌گرد.  و  آن  این‌که  خداوند  قومی  را  عذاب  نمی‌رساند  تا  وقتی  که  پیغمبری  را  به  سویشان  نفرستد  و  بدیشان  تذکر  ندهد.

هدف  نخستین  از  دادن‌کتاب  به  موسی  آشکارا  بیان  می‌شود:

(  هُدًى لِبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلا)  .

آن  را  رهنمود  بنی‌اسرائیل  کردیم  (‌تا  در  پرتو آن  از  تاریکی  جهل  و  کفر  به  سوی  نور  علم  و  ایمان  راهیاب  شوند.  و  بدیشان  دستور  دادیم‌)  این  که  غیر  ما  را  تکیه‌گاه  و  پشتیبان  خود  مسازید!.

نباید  بر  غیر  خدای  یگانه  تکیه‌کنند،  و  نبایدکه  به  سوی  چیزی  وکسی  جز  خدای  یگانه  روکنند.  هدایت  این  است‌،  و  ایمان  این  است‌.  شخصی‌که  غیر  از  خداکسی  را  تکیه‌گاه  خود  سازد  نه  ایمان  آورده  است  و  نه  راهیاب  گردیده  است‌.

خداوند  ایشان  را  به  نام  پدرانشان  مخاطب  قرار  می‌دهد،  آن  پدرانی‌که  خدا  ایشان  را  همراه  با  نوح  سوار  کشتی‌کرده  است‌،  و  آنان  چکیده  بشریت  در  زمین  در  روزگاران  پیغمبر  نخستین  بوده‌اند.  ایشان  را  با  این  حسب  و  نسب  مخاطب  قرار  می‌دهد  تا  به  یاد  آنان  بیاوردکه  خدا  بو‌ده  است‌که  پدران  پیشین  شما  را  همراه  با  نوح  نجات  ورهائی  بخشیده  است‌،  نوحی که  بنده  بس  سپاسگزار  الهی  بوده  است‌.  همچنین  ایشان  را  بدین  حسب  و  نسب‌ کهن  و  با  ایمان  برگرداند.

نوح  را  با  صفت  عبودیت  می‌ستاید  به  خاطراین  معنی  و  معنی  دیگری‌که  هماهنگ  و  هماواکردن  صف  پیغمبران  برگزیده  و  اظهار  و  ابر‌از  آن  است‌،  به‌گونه‌ای‌که  شیوه  هماهنگی  قرآنی  در  فضا  و  روند  این  سوره  است‌.

یزدان  جهان  در  آن‌کتابی‌که  به  موسی  عطاء‌کرده  است  تا  راهنما  و  رهنمود  بنی‌اسرائیل‌گردد،  به  بنی‏اسرائیل  خبر  داده  است  آنچه  راکه  بر  ایشان  نوشته  است‌که  هلاک  و  نابود  کردن  ایشان  به  سبب  تباهی  و  فسادشان  است‌.  تکرار  این  هلاک  و  نابودی  در  دو  بار  به  سبب  تکرار  اسباب  و  علل  هلاک  و  نابودی  است‌،  اسباب  و  عللی  که  همان  اعمال  و  افعال  ایشان  است‌.  خداوند  بنی‏اسرائیل  را  تهدید  می‌کندکه  هر  بارکه  آنان  به  تباهی  و  فساد  در  زمین  برگردند،  همچون  هلاک  و  نابودی  را  دیگر  باره  می‏یابند،  این  هم  برای  تصدیق  سنت  و  قانون  یزدان  است‌که  جاری  و  ساری  می‌شود  و  تخلف‌ناپذیر  است.

(  وَقَضَیْنَا إِلَى بَنِی إسْرائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا)  .

در  کتاب  (‌تورات‌)  به  بنی‌اسرائیل  اعلام  کردیم  که  دوبار  در  سرزمین  (‌فلسطین  و  دور و  برآن‌)  تباهی  می‌ورزید  و  برتری‌جوئی  بزرگی  می‌کنید  وطغیان  و  عدوان  را  به  غایب،  وظلم  وجور  را  به  نهایت  می‌رسانید.

این  قضاوت  به  معنی  خبر  دادن  از  جانب  خدا  بدیشان  است‌،  خبر  دادن  از  چیزی‌که  از  ایشان  سر  می‌زند،  برابر  سرانجامی‌که  در  علم  خدا  پیدا  است‌،  نه  این‌که  قضاوت  قهری  و  جبری  راجع  بدیشان  باشد  و  اعمال  و  افعالشان  برابر  چنین  قهری  و  جبری  سر  برزند.  چه  خدا  تباهی  و  فساد  را  بر‌کسی  واجب  و  قطعی  نمی‌کند:

«  قل  إن ‌الله‌ لا یأمربالفحشاء  »  .

بگو(‌ای  پیغمبر!)  خداوند  به  کارزشت  دستورنمی‌دهد.  (اعراف/28)

بلکه  خدا  میداند  آنچه  راکه  خواهد  شد،  بدان‌گو‌نه‌که  می‌داند  چه  چیزی  هم‌اینک  هست‌.  چیزی‌که  وجود  پیدا  خواهدکرد  -‌ با  قیاس  به  علم  یزدان  -‌انگار  هم  اکنون  وجود  دارد‌،  هرچند  همچو‌ن  چیزی  -‌ با  قیاس  به  علم  انسان  -‌هنوز  معلوم  نیست  و  روی  نداده  است  و  پرده  از  آن  برداشته  نشده  است‌.

خداوند  درکتابی‌که  به  موسی  داده  است‌،  درباره  بنی‌اسرائیل  خبر  داده  است‌که  آنان  در  زمین  دو  بار  فساد  وتباهی  می‌ورزند،  و  برسرزمین  مقدس  چیره  می‌شوند  و  سیطره  پیدا  می‌کنند.  هربارکه‌قدرت  را  درآ‌نجا  به  دست  می‌گیرند  قدرت  راوسیله  فساد  و تباهی  می‌سازند،  و  خداوند  بندگانی  از  بندگان  خود  را  بر  ایشان  مسلط  می‌فرماید،  بندگانی  که  بر  بنی‏اسرائیل  چیره  می‌گرد‌ند  و  به  مقدسات  آنان  تعدی  و  تجاوز  می‌نمایند  و  ایشان  را  سخت  درهم  می‌کوبند  و  دمار  از  روزگارشان  برمی‌آور‌ند:

«فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلالَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَفْعُولا».

هنگامی  که  وعده  نخستین  آن  دو  فرارسد،  بندگان  پیکارجو  و  توانای  خود  را  بر  شما  (‌می‌گماریم  و)  برانگیخته  می‌داریم  که  (‌شما  را  سخت  درهم  می‏کوبند  و  برای  به  دست  آوردنتان‌)  خانه‌ها  را  تفتیش  و  جاها  را  جستجو می‌کنند.  این  وعده  (‌غلبه  و  انتقام‌،  حتمی  و  قطعی  و)  انجام  پذیرفتنی  است‌.

این  وعده  نخستین  است‌:  در  سرزمین  مقدس  چیره  می‌شوند،  و  قدرت  و  شوکت  و  سلطه  و  قوت  پیدا  می‌کنند،  و  بدین  خاطر  در  آنجا  فساد  و  تباهی  می‌ورزند.  خداوند  بندگانی  از  میان  بندگان  خود  را  برمی‌انگیزدکه  دارای  جرات  و  شهامت  زیاد  و  قوت و  قدرت  فراوانند،  و  سخت  می‌تازند  و  یورش  می‏برند  و  شهرها  و  نواحی  را  آزاد  می‌سازند،  و  بامدادان  و  شامگاهان  به  بیشرمی  و  پرده‌دری  می‌پردازند،  و  هرکه  و  هرچه  در  آنجاها  باشد  آن  را  لگدکوب  و  پایمال  می‌گردانند،  بدون  این‌که  هول  و  هراسی  داشته  باشند:

(  وَکَانَ وَعْدًا مَفْعُولا).

این  وعده  (‌غلبه  و  انتقام‌،  حتمی  و  قطعی  و)  انجام  پذیرفتنی  است‌.

این  وعده  تخلف ‌ناپذیر  است  و  دروغ  نیست‌.

این  وضع  ادامه  پیدا  می‌کند  تا  آن  زمان‌که  از  یک  سو  بنی‏اسرائیل  از  مصائب  و  بلاهای  مغلوب  بودن  و  مقهور  شدن  و  خواری  بردن  به  ناله  و  افغان  درمی‌آیند  و  به  سوی  پروردگار  خود  برمی‌گردند  و  توبه  می‌کنند،  و  به  اصلاح  حال  و  احوال  خود  می‌پردازند  و  از  این  مصائب  و  بلاها  درس  عبرت  می‌گیرند،  و  از  دیگر  سو  فاتحان  تکبر  می‌ورزند  و  خودبزرگ ‌بینی  می‌کنند،  و  قدرت  و  شوکتشان  ایشان  را  مغرور  می‌کند  وگول  می‌زند،  و  آنان  نیز  علم  طغیان  برمی‌افرازند  و  بر  دیگران  گردن  می‌افرازند  و  در  زمین  به  فساد  و  تباهی  می‌پردازند.  بدین  هنگام  خدا  چرخه  زمان  را  میگرداند  و  مغلربان  را  بر  غالبان  چیره  می‌گرداند‌،  و  مستضعفان  را  بر  مستکران  پیروز  می‌سازد:

(ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا )‌.

سپس  (‌شما  راه  صلاح  درپیش  می‏گیرید  و  از  فساد  دست  می‌کشید  و  آن‌گاه‌)  شما  را  بر  آنان  چیره  می‌گردانیم‌،  و  با  اموال  و  فرزندان  مدد  و  یاریتان  می‌دهیم  و  تعداد  نفراتتان  را  بیشتر  (‌از  دشمن‌)  می‌نمائیم‌.

سپس  داستان  از  نو  تکرار  میگردد!

پیش  از  این‌که  روند  قرآنی  بقیه  پیشگوئی  راستین  و  وعده  انجام  پذیرفتنی  را  به  پایان  ببرد،  قانون  کار  و  پاداش  را  مقرر  می‌دارد:

(إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لأنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا )‌.

(‌آن‌گاه  بدیشان  گفتیم‌:  ای  بنی‌اسرائیل‌!)  اگر  نیکی  کنید  (‌و  از  خدا  اطاعت  نمائید)  به  خودتان  نیکی  می‌کنید  (‌و  سود  آن  در  دنیا  و  آخرت  به  خودتان  برمی‌گردد)  و  اگر  بدی  کنید  (‌و  از  فرمان  خدا  سرکشی  نمائید)  به  خودتان  بدی  می‏کنید.

این  قانونی  است‌که  در  دنیا  و  آخرت  تغییرپذیر  نیست‌.  قانونی  است‌که  همه  اعمال  انسان  را  به  خود  او  میدهد‌د  و  به  حساب  خود  او  می‌گیرد،  و  همه  ثمرات  و  نتائج  افعال  را  به  خود  انسان  برمی‌گرداند  و  به  خود  او  می‌رساند.  پاداش  و  پادافره  را  ثمره  و  نتیجه  طبیعی  عمل  می‌گرداند.  ثمره  و  نتیجه  از  عمل  حاصل  می‌گردد  و  در  پرتو  عمل‌کیفیت  پیدا  می‌کند  ودگرگون  می‌شود،  و  انسان  را  مسوول  خویشتن  می‌سازد.  انسان  اگر  خواست  به  خویشتن  خوبی  میکند،  واگر  خواست  به  خویشتن  بدی  می‌کند.  پس  انسان نبایدکسی  جز  خود  را  سرزنش  نماید  وقتی‌که  سزا  و  جزائی  بدو  می‌رسدکه  خودش  سزاوار  آن  است‌.

وقتی‌که  این  قانون  مقرر  می‌گردد،  روند  قرآنی  به  پیش  می‌رود  و  پیشگوئی  راستین  را  تکمیل  می‌کند:

(فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا)

و  هنگامی  که  وعده  دوم  (‌مجازات  و  عقاب  فسادتان‌)  فرامی‌رسد  (‌دشمنانتان  را  نیرو  بخشیده  و  بر  شما  مسلط  می‌گردانیم‌)  تا  شما  را  بدحال  (‌و  پریشان  روزگار)  سازند  (‌و  گرد  غم  و  اندوه  بر  چهره‌هایتان  بپاشند)  و  داخل  مسجد  (‌الاقصی‌)  گردند،  همانگونه  که  در  دفعه  اول  بدان  داخل  شدند  (‌و  بار  دیگر  به  تخریب  بیت‌المقدس  دست  یازند)  و  بر  هرکه  و  هرچه  دست  یابند  بکشند  و  درهم  کوبند.

روند  قرآنی  فسادها  و  تباهیهائی  را  حذف  می‌کندکه  بنی‏اسرائیل  پس  از  پیروزی  و  دستیابی  مجدّد  بدانها  دست  می‌یازند،  و  به  ذکر  پیشین  آنها  بسنده  می‌کند:

« لَتُفْسِدُنَّ فِی الأرْضِ مَرَّتَیْنِ »‌.

دوبار  در  سرزمین  (‌فلسطین  و  دور  و  بر  آن‌)  تباهی  می‌ورزید.

ولی  چیزی  را  ثبت  و  ضبط  می‌کندکه  درمرتبه  دوم  آن  را  بر  ایشان  چیره  و  مسلط  می‌گرداند:

(  فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ)  ٠

و  هنگامی  که  وعده  دوم  (‌مجازات  و  عقاب  فسادتان‌)  فرامی‌رسد  (‌دشمنانتان  را  نیرو  بخشیده  و  بر  شما  مسلط  می‌گردانیم‌)  تا  شما  را  بدحال  (‌و  پریشان  روزگار)  سازند  (‌و  گرد  غم  و  اندوه  بر  چهره‌هایتان  بپاشند)‌.

این  عذاب  و  عقاب  به  سبب  عذاب  و  عقابی  است‌که  اینان  در  حق  آنان  روا  داشته‌اند.  عذاب  و  عقابی  بر  سر  آنان  آورده‌اندکه  درونشان  را  به  طورکلی  از  خشم  و  غضب  لبریزکرده  است‌،  تا  بدانجاکه  از  درونشان  به  بیرونشان  سرریز  نموده  است  و  بر  رخساره‌هایشان  دویده  است‌.  یا  این‌که  این  عقاب  و  عذاب  بدان  خاطر  است  که  اینان  به  چهره‌های  آنان  بدیها  و  خواریها  رسانیده‌اند  و  هم  اینک  همان  بدیها  و  خواریا  را  به  چهره‌هایشان  می‌رسانند  و  رسوایشان  می‌دارند.  به  مقدسات  توهین  روا  می‌دارند  و  با  آبرویشان  بازی  می‌کنند:

« وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ  »  ٠

و  داخل  مسجد  (‌الاقصی‌)  گردند،  همانگونه  که  در  دفعه  اول  بدان  داخل  شدند  (‌و  بار  دیگر  به  تخریب  بیت‌المقدس  دست  یازند)‌.

بر  هرچه  چیره  شوند  آن  را  نابودکنند.  اموال  و  دارائیها  را  و  خانه‌ها  وکاشانه‌ها  را  ویران  سازند:

(وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا )  ٠

و  بر  هرکه  و  هرچه  دست  یابند  بکشند  و  درهم  کوبند.  این  هم  شکلی  از  ویرانگری  فراگیرکاملی  است‌که  بر  هر  چیز سرکشی  می‌کند،  و  چیزی  را  برجای  باقی  نمی‌گذارد.

این  پیشگوئی  راست  درآمد  و  این  وعده  وقوع  پیداکرد.  خدا  مردمانی  را  بر  بنی‏اسرائیل  چیره  و  مسلط  فرمودکه  نخستین  باز  بنی‏اسرائیل  ایشان  را  مغلوب‌کرده  و  درهم  شکسته  بودند.  بعدا کسانی  را  بر  ایشان  پیروزگردانید  که  آنان  را  در  زمین  پراکنده  و  آواره‌ کردند،  و  ملک  و  مملکت  ایشان  را  در  آنجا  درهم‌کوبیدند  و  ویران‌کردند.  قرآن  نژادکسانی  را  روشن  نفرموده  است‌که  خدا  آنان  را  بر  بنی‏اسرائیل  مسلط  و  چیره  نموده  است‌.  چون  تصریح  به  نژادشان  چیزی  بر  عبرت  نمی‌افزاید،  و  در  اینجا  هم  عبرت  مورد نظر  است‌،  و  هدف  بیان  پیاده  شدن  قانون  و  سنت  خدا  درباره  مردمان  است‌.

روند  قرآنی  بر  پیشگوئی  راستین  و  وعده انجام  پذیرفتنی  پیرو  می‌زند  و  می‌فرمایدکه  این  ویرانی  و  خرابی  و  هلاک  و  نابودی  چه‌بسا  راهی  به  سوی  رحمت  و  مهربانی  باشد:

(عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ) ٠

امید  است  پروردگارتان  (‌بعد  از  بار  دوم  نیز  اگر  توبه  کردید  و  از  تباهکاریها  و  ستمگریها  برگشتید)  به  شما  رحم  کند  (‌و  شما  را  ببخشاید)‌.

اگر  از  این  ویرانی  و  خرا‌بی  و  هلاک  و  نابودی  درس  عبرت‌گرفته  باشید.

امّا  اگر  بنی‌اسرائیل  به  تباهکاری  در  زمین  برگردند،‌کیفر  و  سزایشان  آماده  است  و  قانون  و  سنت  الهی  هم  پیاده  و

اجراء  می‌گردد:

« وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا »  .

و  اگرهم  (‌به  زشتیها  و  پلشتیها)  برگردید،  ما  هم  (‌به  مجازات  وکیفرتان‌درهمین  جهان‌)  برمی‌گردیم‌.

بنی‌اسرائیل  به  تباهکاری  برگشتند،  خدا  هم  مسلمانان  را  بر  ایشان  مسلط‌ کرد.  مسلمانان  آنان  را  از  سراسر  جزیرة‌العرب  بیرون  راند‌ند.  سپس  دگر  باره  به  تباهکاری  پرداختند،  و  خدا  هم  بندگان  دیگری  را  بر  ایشان  پیروز  و  چیره‌گرداند،  تا  زمان  معاصر  فرارسید  و  خدا  «‌هیتلر»  را  بر  آنان  مسلط  و  چیره‌کرد  ...  امروزه  نیز  بنی‏اسرائیل  به  تباهکاری  برگشته‌اند‌،  و  تحت  عنو‌ان  «‌اسرائیل‌«  به  فساد  پرداخته‌اند  و  به  عربهاکه  صاحبان  زمینند  واویلاها  و  بلاها  رسانده‌اند.  قطعاً  یزدان  جهان  بر  آنان‌کسانی  را  چیره  می‌گرداندکه  بدیشان  بدترین  عذاب  ر  عقابه  را  می‌رسانند،  تا  وعدة  حتمی و  قطعی  خدا  صدق  پیداکند،  و  موافق  با  قانون  وسنتی  شودکه  تخلف‌ناپذیر  است  ...  فردا  برای  بینندگانش  نزدیک  است‌!

روند  قرآنی  آیه  را  پایان  می‌دهد  با  ذکر  فرجام  و  سرنوشت‌کافران  درآخرت‌،  چراکه  میان  سرنوشت  تبا‌هکاران  و  سرنوشت‌کافران  همشکلی  و  همگونی  است‌:

(وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا ).

و  دوزخ  را(‌هم  درآن  جهان‌)  زندان‌تنگ  کافران  (‌چون  شما)  می‌کنیم‌.

دوزخ  ایشان  را  محاصره  می‌کند  وکسی  از  آنان  نمی‌تواند  بگریزد،  وکسی  نمی‌تواند  ازآن  خارج  شود  و  برود.

روند  قرآنی  ازاین  حلقه  تاریخ  زندگانی  بنی‏اسرائیل،  و  سخن‌گفتن  ازکتابی‌که  خدا  به  موسی  داده  است  تا  بنی‏اسرائیل  در  سایه  آن  راهیاب  شوند،  ولی  از  آن  سود  نبردند  و  راهیاب  نگشتند،  و  بلکه‌گمراه  شدند  و  هلاک  گردیدند،  صحبت  را  به  پایان  می‏برد  و  به  قر‌آن  می‏پردازد،  قرآنی‌که  به  راهی  رهنمود  می‌کندکه  درست‌تر  و  استوارتر  است‌:

(إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا

وَأَنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا ).

این  قرآن  (‌مردمان  را)  به  راهی‌رهنمود  می‌کند  که  مستقیم‌ترین  راه‌ها  (‌برای  رسیدن  به  سعادت‌دنیا  و  آخرت‌)  است‌،  و  به  مومنانی  که  (‌برابر  دستورهای  آن‌)  کارهای‌ شایسته‌ و پسندیده  می‌کنند،  مژده‌می‌دهد  که  برای  آنان  (‌در  سرای  دیگر)  پاداش  بزرگی  (‌به  نام  بهشت‌)  است‌.

«إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ »  .

این قرآن  (‌مردمان‌را)‌به  راهی ‌رهنمود  می‌کندکه  مستقیم‌ترین  راه‌ها  (‌برای  رسیدن  به  سعادت  دنیا  و  آخرت‌)‌است‌.

بدین‌گونه  مطلق  درباره‌کسانی‌که  ایشان  را  راهیاب  می‏گرداند،  و  درباره  چیزی‌که  ایشان  را  به  سوی  آن  رهنمود  می‌نماید  و  فرامیخو‌اند.  بدین  خاطر  هدایت قو‌مها  و  نسلهائی  را  فرامی‌گیردکه  رها  از  بند  حدود  و  ثغور  زمان  و  مکانند،  وآنچه  ایشان  را  به  سوی  آن  رهنمود  و  فرامی‌خواند  مشتمل  بزهر  برنامه‌ای  و  هر  راهی‌،  و  هر  خیر  و  صلاح  است‌که  انسانها  در  هر  زمانی  و  در  هر  مکانی  بدان  راهیان  می‌گردند.

این  قرآن  مردمان  را  به  راهی  رهنمود  می‌کندکه  مستقم‌ترین  و  استوارترین  راه  در  سر  و  سامان‌دهی  و  هماوائی  میان  پیدا  و  ناپیدا  و  بیرون  و  درون  انسان‌،  و  میان  حواس  و  شر  و  رفتار  و  سلوک  او،  و  میان  عقیده  وعمل‌او  است‌.  همه ‌این  چیزها  هم  به‌دستاویز  محکمی  قرآن  نام  بسته  شده  است‌که‌گسیخته  نمی‌گردد،  آن  دستاویز  محکمی‌که‌گرچه  مستقر  در  زمین  و  جهان  فرودین  است‌،  ولی  متوجّه  اعلی‌علّیّین  و  جهان  برین  است‌.کار  عبادت  است‌،  هرگاه  انسان‌کار  خود  را  برای  یزدان  انجام  دهد،  هرچندکه  این  کار  برای  بهره‏مندی  و  لذت  از  زندگی  باشد.

این  قر‌آن  مردمان  را  به  راهی  رهنمود  می‌کندکه  مستقیم‌ترین  و  استوارتریق  راه  در  جهان  عبادت  است‌.  چراکه  این  قرآن  میان  وظائف  و  تکالیف  و  میان  تاب  و  توان‌،  موازنه  و  مطابقه  برفراز  می‌کند.  وطائف  و  تکالیفی  برای  انسان  تعیین  و  بر  او  تحمیل  نمی‌کندکه  وی  را  خسته  و  درمانده‌کنند  و  ناامید  از  انجام  آنها  شود.  بدانگونه  هم  سهل  و  ساده  نمی‌گیردکه  سهل‌انگاری  و  بیشرمی  پخش  و  پراکنده‌گردد.  بلکه  از  میانه‌روی  و  اعتدال‌،  و  از  حدود  و  ثغور  تحمّل  و  اقتدار  درنمی‌گذرد.

این  قرآن  مردمان  را  به  راهی  رهنمود  می‌کندکه  مستقیم‌ترین  و  استوارترین  راه  روابط  آدمیزادگان  و  تماس  یک  با  دیگری  در  میان  خودشان‌،  به  صورت‌:  افراد  و  اشخاص‌،‌گروه‌ها  و  دسته‌ها،  حکو‌متها  و  ملتها،  و  دولتها  و  نژادها  است‌.  این  روابط  و  تماسها  را  نیز  -  پایه‌های  استوار  و  پایداری  بنیاد  می‌نهدکه  متاثر  از  رای  و  نظر  و  هوا  و  هوس  نمی‌گردد،  و  همراه  با  دوستی  و  دشمنی  بد‌ین  سو  و  بدان  سو  نمی‌چرخد  وکج  و  راست  نمی‌شود،  و  مصالح  و  اهداف  در  آن  دخل  و  تصرف نمی‌کند.  پایه‌هائی  است‌که  خداوند  بس  دانا  و  بس  آگاه  از  احوال  و  اوضاع  بندگانش  آنها  را  استوار  و  پایدار  برآورده  است  و  برجای  داشته  است‌،  آن  خداوندگاری  که  از  هرکسی  داناتر  و  آگاه‌تر  از  سرشت  آفریدگان  خود  است‌،  و  بهتر  می‌داندکه  در  هر  سرزمینی‌،  و  در  میان  هر  نسل  و  نژادی‌،  چه  چیزی  سزاوار  بندگان  و  سازگار  با  هستی  ایشان  است‌.  قرآن  مردمان  را  به  راهی  رهنمود  میکندکه  مستقم‌ترین  و  استوارترین  راه  در  نظام  و  سیستم  حکو‌متی‌،  در  نظام  و  سیستم  اقتصاد‌ی‌،  در  نظام  و  سیستم  اجتمائی‌،  و  در  نظام  و  سیستم  ارتباطات  و  معاملات  جوامع  بین‌المللی  است‌،  نظام  و  سیستمی‌که  درخور  شان  و  مقام  انسان  است‌.

این  قرآن  مردمان  را  به  راهی  رهنمود  می‌کندکه  مستقیم‌ترین  و  استوارترین  راه  در  پذیرش  و  سازش  همه  آئینهای  آسمانی‌،  و  در پیوند  و  ارتباط  همه آنها  با  یکدیگر،  و  در  تیم  و  احترام  پیروان  ادیان  الهی  برای  مقدسات  همدیگر  است‌.  در  این  هنگام  است‌که  همه  انسانها  با  همه  آئینهای  آسمانی‌ای‌که  دارند  در  صلح  و  صفا  و وفاق  ووفا بسرخواهند  برد.

«إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ »  .

این  قرآن  (‌مردمان  را)  به  راهی‌رهنمود  می‌کند  که  مستقیم‌ترین  راه‌ها(‌برای  رسیدن‌به  سعادت‌دنیا  و  آخرت‌)  است‌.

« وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا وَأَنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا»

و  به  مومنانی  که  (‌برابر  دستورهای  آن‌)  کارهای  شایسته  و  پسندیده  می‏کنند،  مژده  می‌دهد  که  برای  آنان  (‌درسرای  دیگر)  پاداش  بزرگی  (‌به  نام  بهشت‌)  است‌.  و  (‌به  مومنان  مژده  می‌دهد  به‌)  این  که  برای  کسانی  که  به  قیامت  ایمان  نمی‌آورند،  عذاب  دردناکی  آماده  کرده‌ایم‌.

این  قانون  اصیل  و  پایداری  درکار  و  پاداش  است‌.  قرآن  بر  ایمان  وکر  نیک  بنیان  خود  را  بنیاد  می‌نهد.  هیچ‌گونه  ایمانی  بدون‌کار  وجود  ندارد،  و  هیچگو‌نه‌کاری  بدون  ایمان  در  میان  نیست‌.  چون  اولی‌،  یعنی  ایمان  بدون‌کار،  قطع  شده  و  دنباله  بریده  است  و  به  تمام  وکمال  خود  نرسیده  است‌.  و  دوم،  یعنی‌کار  بدون  ایمان‌،‌گسیخته  و  بریده  است  وتکیه‌گاه  و  پشتوانه‌ای  ندارد.  با  هردو  تای  ایمان  وکار  است‌که  زندگی  در  راهی  حرکت  می‌کندکه  مستقم‌ترین  و  استوارترین  راه‌ها  است  ...  و  در  پرتو  هر  دو  تای  ایمان  وکار  است‌که  رهنمون  و  رهنمود  با  این  قرآن‌حاصل  می‌گردد.

کسانی‌که  با  رهنمون  و  رهنمود  این  قرآن  راهیاب  نی‌شوند،  آنان  به  هوا  و  هوس  انسان  واگذار  می‌گردند.  انسان  شتابگری‌که  نمی‌داند  چه  چیز  بدو  سود  می‌رساند  و  چه  چیز  بدو  زیان  می‌رساند،  و  انسانی‌که  نمی‌تواند  جلو  احساسات  و  انفعالات  خود  را  بگیرد  هرچندکه  آن  احساسات  و  انفعالات  شرّ  و  بلای  او  را  به  دنبال  داشه  باشد:

وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّکُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلا (١٢)

وَکُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنْشُورًا (١٣)

اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا (١٤)

مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا (١٥)

وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا (١٦)

وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَکَفَى بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا (١٧)

مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا (١٨)

وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا (١٩)

کُلا نُمِدُّ هَؤُلاءِ وَهَؤُلاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا (٢٠)

انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلا (٢١)

ما  شب  و  روز  را  دو  نشان  (‌دال بر  بودن  یزدان  و  قدرت  فراوان  گردانده  جهان‌)  قرار  داده‌ایم‌.  نشان  شب  را  محو  (‌تاریکی‌)  گردانده‌ایم  (‌تا  در  آن  بیاسائید)  و  نشان  روز  را  تابان  کرده‌ایم  تا  (‌در  آن  به  تلاش  و  کوشش  بپردازید  و)  از  فضل  پروردگارتان  بهره‌مند  گردید  (‌و  در  پرتو  پیاپی  آمدن  شبها  و  روزها)  شماره  سالها  و  حساب  (‌امور  زندگی  خود)  را  بدانید.  و  ما  هر  چیزی  را  دقیقاً  (‌برای  هدف  و  کاری‌،  معین  و)  مشخص  ساخته‌ایم  (‌و  جهان  را  از  روی  نقشه  و  حساب  و  کتاب  آفریده  و  به  کار  انداخته‌ایم‌)‌.  ما  اعمال  هر  کسی  را  (‌همچون  گردن‌بند)  به  گردنش  آویخته‌ایم  (‌و  او  را  گروگان  کردار  و  عهده‌دار  رفتارش  ساخته‌ایم‌)  و  در  روز  قیامت  کتابی  را  (‌که  کارنامه  اعمال  او  است‌)  برای  وی  بیرون  می‌آوریم  که  گشوده  به  (‌دست‌)  او  می‌رسد.  (‌در  آن  روز  بدو  گفته  می‌شود:‌)  کتاب  (‌اعمال‌)  خود  را  بخوان  (‌و  سعادت  یا  شقاوت  خویش  را  بدان‌)‌.  کافی  است  که  خودت  امروز  حسابگر  خویشتن  باشی‌.  (‌چه  مسائل  روشن  است  و نیازی  به  شاهد  و  حسابرس  دیگری  نیست‌)‌.  هرکس  (‌به  راه  حق‌)  هدایت  یابد،  راهیابیش  به  سود  خودش  است‌،  و  هرکس  (‌از  راه  حق‌)  گمراه  شود،  گمراهیش  به  زیان  خودش  است‌.  و  هیچ  کسی  بار  گناه  دیگری  را  بر  دوش  نمی‌کشد  (‌و  به  جرم  دیگری  کیفر  داده  نمی‌شود)‌.  و  ما  (‌هیچ  شخص  و  قومی  را)  مجازات  نخواهیم  کرد،  مگر  این  که  پیغمبری  (‌برای  آنان  مبعوث  و)  روان  سازیم‌.  هرگاه بخواهیم  شهر  و  دیاری  را  نابود  گردانیم،  افراد  دارا  و  خوشگذران  و  شهوتران  آنجا  را  سردار  و  چیره  می‌گردانیم‌،  و  آنان  در  آن  شهر  و  دیار  به  فسق  و  فجور  می‌پردازند  (‌و  به  مخالفت  با  دستورهای  الهی  برمی‌خیزند)‌،  پس  فرمان  (‌وقوع  عذاب‌)  بر  آنجا  واجب  و  قطعی  می‏گردد  و  آنگاه  آن  مکان  را  سخت  درهم  می‏کوبیم  (‌و  ساکنانش  را  هلاک  می‌گردانیم‌)‌.  و  چه  بسیارند  مردمانی  که  در  قرون  و  اعصار  بعد  از  نوح  می‌زیسته‌اند  و  ما  آنان  را  (‌طبق  همین  سنت‌،  به  سبب  تمرد  و  سرکشیشان‌)  نابود گردانده‌ایم‌.  (‌مثل‌:  خود  قوم  نوح‌،  قوم  عاد،  قوم  ثمود،  قوم  فرعون‌.)  همین  کافی  است  که  پروردگارت  از  گناهان  بندگانش  آگاه  و  نسبت  بدانها  بینا  است  (‌و  لذا  هیچگونه  کاری  از  دید  او  مخفی‌،  و  بی‌سزا  و  جزا  نمی‌ماند)‌.  هرکس  که  دنیای  زودگذر  (‌این  جهان‌)  را  بخواهد  (‌و  تنها  برای  زندگی  آن  کار  کند)‌،  آن  اندازه  که  خود  می‌خواهیم  و  به  هرکس  که  صلاح  می‌دانیم‌،  هرچه  زودتر  در  دنیا  بدو  عطاء  خواهیم  کرد.  به  دنبال  آن‌،  دوزخ  را  بهره  او  می‌کنیم  که  به  آتش  آن  می‌سوزد،  در  حالی  که  (‌به  سبب  کارهائی  که  در  دنیا  کرده  است‌)  مورد  سرزنش  است  و  (‌از  رحمت  خدا)  رانده  و  مانده  است‌.  و  هرکس  که  (‌دنیای  جاودانه‌)  آخرت  را  بخواهد  و  برای  (‌فراچنگ  آوردن‌)  آن‌،  تلاش  سزاوار  آن  را  از  خود  نشان  دهد،  در  حالی  که  مومن  باشد،  این  چنین  کسانی‌،  تلاششان  بی‌سپاس  (‌و  بی‌اجر)  نمی‌ماند.  و  ما  هریک  از  اینان  (‌که  آخرت  طلبانتد)  و  از  آنان  (‌که  دنیاپرستانند،  در  این  جهان‌)  از  بخشایش  پروردگارت  (‌بهره‌مند  میگردانیم  و)  کمک  می‌رسانیم  و  (‌کافر  و  مومن  را  بر  این  خوان  یغما  می‌نشانیم‌.  چرا  که  در  صورت  رعایت  اسباب  و  علل‌،‌)  بخشایش  پروردگارت  هرگز  (‌از  کسی  بازداشته  نشده  است  و  از  او)  ممنوع  نگشته  است‌.  ببین  چگونه  برخی  (‌از  مردمان‌)  را  بر  برخی  دیگر  (‌در  همین  دنیای  ناچیز،  به  سبب  تفاوت  کوشش  و  تلاششان‌)  برتری  داده‌ایم  و  (‌یکی  را  شاه‌،  دارا،  دانا،  ...  و  یکی  را  نوکر،  نادار،  نادان  ...  کرده‌ایم‌.  و  امّا  بدان  که  در  دنیای  مهم  و  ارزشمند)  آخرت‌،  درجات  بزرگتر  و  برتریها  سترگ‌تر  است  (‌و  تقاوتها  و  فاصله‌ها  بیشتر  است‌؛  چرا  که  آنجا  سرای  جاویدان  است  و  بهشت  و  درجات  عظیم  آن  در  میان  است‌.  پس  ای  انسان‌!  برای  آن  به  مسابقه  بپرداز  و  شبانه‌روز  بکوش‌)‌.

آن  قانون  جهانی‌ای‌که  بر  شب  و  روزحاکم  است‌،  تلاش  وکوشش  مردمان  برای‌کسب  وکار،  آگاهی  و  اطلاع  از  سالها  و  حساب  وکتاب‌  کارها،  خیر  و  شری‌که  انسان  به  دست  می‌آورد  و  سزا  و  جزائی‌که  به  خیرو  شر  او  تعلق  می‏گیرد،  عواقب  هدایت  و  ضلالت‌،  مسوولیت  فردی  و  شخصی  بودن  بدان  علت‌که  هیچ‌کسی  بارگناه  دیگری  را  بردوش  نمی‌کشد،  وعده  خدا  مبنی  بر  این‌که  عذاب  و  عقابی  به  قومی  نمی‌رساند  تا  پیغمبری  را  به  میانشان  گسیل  می‌دارد،  قانون  و  سنت  خدا  در  این‌که  اهالی  شهرها  را  وقتی  نابود  می‌کند که  افراد  دارا  و  خو‌شگذران  وشهوتران  آنجاها  به  فسق  و  فجور  بپردازند،  فرجام  و  سرنوشت‌کسانی‌که  جویا  و  خواهان  دنیای  زودگذرند،  فرجام  و  سرنوشت‌کسانی‌که  عاشق  و  طالب  آخرت  هستند،  چیزی‌که  خدا  بدینان  و  بدانان  دردنیا  وآخرت  می‌بخشد  و  می‌رساند  ...  همه  اینها  بدان  قانون  جهانی  حاکم  بر  شب  و  روز  ارتباط  و  پیوند  دارند،  و  همه  اینها  برابر  آن  قانون  ثابت  و  استوار،  و  همگام  با  آن  سنتهائی  که  تغییر  و  تبدیل  نمی‌پذیرند،  و  هماهنگ  و  هماوا  با  نظم  و  نظامی‌که  خلل  نمی‌پذیرد  ودگرگون  نمی‌شود،  راه  می‌سپرند.  چه‌هیچ  چیزی  ازاینها  ناسنجیده  نیست‌وبه  گزاف  سر  از  عدم  برنیاورده  است‌.

(وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّکُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلا)

ما  شب  و  روز  را  دونشان  (‌دال  بر  بودن  یزدان  و  قدرت  فراوان  گرداننده  جهان‌)  قرار  داده‌ایم‌.  نشان  شب  را  محو  (‌تاریکی‌)  گردانده‌ایم  (‌تا  در  آن  از  فضل  پروردگارتان  بهره‌مند  گردید  (‌ودر  پرتو  پیای  آمدن  شبها  و  روزها)  شماره  سالها  و  حساب  (‌امور  زندگی  خود)  را  بدانید.  و  ما  هر  چیزی  را  دقیقاً  (‌برای  هدف  و  کاری‌،  معین  و)  مشخص  ساخته‌ایم  (‌و  جهان  را  از  روی  نقشه  و  حساب  و  کتاب  آفریده  و  به  کار  انداخته‌ایم‌)‌.  شب  و  روز  دو  نشان  بزرگ  دال  بر  وجود  یزدان  و  قدرت  فراوان‌گرداننده  جهان  هستند  و  اشاره  دارند  به  دقت  قانونی‌که  یک  بار  هم  خلل  بدان  رو  نمی‌کند  و  رخنه‌ای  در  آن  نمی‌افتد،  و  یک  بار  هم  ازکار  بازنمی‌ایستد  و تعطیل  نمیگردد،  و  شب  و  روزگار  می‌کند  و  سستی  نمی‌شناسد.  پس  مقصود  از  محو  مذکور  در  اینجا  باید  چه  باشد،  در  جائیکه  نشان  شب  پیوسته  باقی  است  بدان‌گو‌نه‌که  نشان  روز همیشه  درمیان  است‌!  چنین  به  نظر  می‌رسد  - ‌خدا  هم  بهتر  می‌داند  -‌ مقصود  از  این  محوکردن  تاریکی  شب  است‌که  همه  چیز  در  آن  پنهان  ونهان  می‌شود  وهمه‌حرکتهاوشبحها  درآن  سکو‌ن‌و  سکوت  می‌پذیرد  ...  وقتی‌که  شب  با  روشنائی  روز  و  با  حرکت  زنده‌ها  و  چیزها  مقایسه  می‌گردد،  انگار  محو  گردیده  است‌.  و  انگار  روز  نیز  خودش  تابان  با  نوری  است‌که  همه  چیز  را  در  روز  برای  دید‌گان  روشن  و  آشکار  می‌نماید.

این  محو  شب‌،  و  ظهور  روز  بدان  خاطر  است‌:

(لِتَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّکُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ )‌.

تا  از  فضل  پروردگارتان  بهره‌مند  گردید  (‌و  در  پرتو  پیاپی  آمدن  شبها  و  روزها)  شماره سالها  و  حساب  (‌امور  زندگی  خود)  را  بدانید.

شب  برای  استراحت  و  آسایش  و  آرامش  است‌،  و  روز  برای  تلاس  وکوشش  وکسب  وکار  و  انجام  امور  و  وظاف  است‌.  از  روی  جداگانگی  شب  و  روزهم  مردمان  شماره  سالها،  و  حساب  وکتاب  وعده‌ها  و  فصلها  و  معامله‌ها  را  می‌دانند.

(وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلا)  .

و  ما  هر  چیزی  را  دقیقاً  (‌برای  هدف  و  کاری‌،  معین  و)  مشخص  ساخته‌ایم  (‌و  جهان  را  از  روی  نقشه  و  حساب  و  کتاب  آفریده  و  به  کار  انداخته‌ایم‌)‌.

هیچ  چیزی  و  هیچ‌کاری  درگستره این  هستی  به  تصادف  و  به‌گزاف  حواله  نشده  است  و  واگذار  نگردیده  است‌.  دقت  قانونی‌که  شب  و  روز  را  می‌گرداندگویای  دقت  تدبیر  و  تفصیل  است‌،  و  این  دقت  بر  آن  قانون‌گواه  و  رهنمون  است‌.

در  پرتو  همین  قانون  دقیق  جهانی  است‌که‌کار  و  پاداش  ارتباط  پیدا  می‌کند  و  پیوند  می‏یابد.

« وَکُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنْشُورًا اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا »‌.

ما  اعمال  هر  کسی  را  (‌همچون  گردن‌بند)  به  گردنش  آویخته‌ایم  (‌و  او  را  گروگان  کردار  و  عهده‌دار  رفتارش  ساخته‌ایم‌)  و  در  روز  قیامت  کتابی  را  (‌که  کارنامه اعمال  او  است‌)  برای  وی  بیرون  می‌آوریم  که  گشوده  به  (‌دست‌)  او  می‌رسد.  (‌در  آن  روز  بدو  گفته  می‌شود:‌)  کتاب  (‌اعمال‌)  خود  را  بخوان  (‌و  سعادت  یا  شقاوت  خویش  را  بدان‌)‌.  کافی  است  که  خودت  امروز  حسابگر  خویشتن  باشی‌.  (‌چه  مسائل  روشن  است  و  نیازی  به  شاهد  و  حسابرس  دیگری  نیست‌)‌.

طائر  و  پرنده  هر  انسانی  اعمالی  است‌که  برای  او  به  طیران  و  پرواز  درمی‌آید.  یعنی  اعمالی  است‌که  قسمت  او  می‌گردد.  این  نیزکنایه  از  چیزی  است‌که  می‌کند.  ملازم  و  همراه  انسان  ساختن  اعمال و  به‌گردن  انداختن  افعال‌،  به  تصریرکشیدن  ملازمت  و  همراهی  اعمال  با  انسان‌،  و  جدا  نشدن و  دوری  نگزیدن  افعال  از  او  است‌.  این  هم  شیوه‌کار  قرآن  در  امر  مجسم‌کردن  معانی  و  اظهار  مفاهیم  به  صورت  محسوس  است‌.  عمل  انسان  از  انسان  جدا  نمی‌گردد  و  عقب  نمی‌افتد،  و  انسان  نمی‌تواند  از  آن  شانه  خالی‌کند  و  طفره  برود  و  بگریزد.  همچنین  است  تعبیر  از  بیرون  آوردن‌کتاب  اعمال  و  کارنامه  افعال  انسان  به  صورت  باز  وگشوده  در  روز  قیامت‌.  بد‌ان  عمل  انسان  را  باز  وگشوده  و  پیدا  و  آشکار  به  تصویر  می‌زند،  به  گونه‌ای  که  انسان  نمی‌تواند  آن  را  نهان  و  پنهان  سازد،  یا  خود  را  از  آن  به  تجاهل بزند  یا  در  آن  مغالطه‌ کند.  این  معنی  به  صورت  کتاب  باز  وگشوده‌ای  مجسم  می‌گردد.  این  کار  تاثیر  ژرف‌تری  در  نفس وتاثیربیشتری  در  حس  و  شور  دارد.  مرغ  خیال به  پرواز  درمی‌آید  و  خود  را  بدان  پرنده‌ای‌که  اعمال  است  می‌رساند  و  همچون‌کتابی  را  به  شکل  پرنده‌ای  می‌یابدکه  از  شدّت  و  حدّت  روز  سخت  قیامت  به  هو‌ل  و  هراس  افتاده  است‌،  روز  سختی‌که  در  آن  نهانیها  آشکار  می‌گردد  و  پرده  از  رازها  برمی‌افتد،  و  نیازی  به گواه  یا  حسابرس  نیست‌:

(اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا )‌.

(‌در  آن  روز  بدو  گفته  می‌شود:‌)  کتاب  (‌اعمال‌)  خود  را  بخوان  (‌و  سعادت  یا  شقاوت  خویش  را  بدان‌)‌.  کافی  است  که  خودت  امروز  حسابگر  خویشتن  باشی‌،  (‌چه  مسائل  روشن  است  و  نیازی  به  شاهد  و  حسابرس  دیگری  نیست‌)‌.

قانون‌کار  و  پاداش‌،  بدان  سنت  دقیق جهانی  ارتباط  و  پیوند پیدامی‌کند:

« مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى».

هرکس  (‌به  راه  حق‌)  هدایت  یابد،  راهیابیش  به  سود  خودش  است‌،  و  هرکس  (‌از  راه  حق‌)  گمراه  شود،  گمراهیش  به  زیان  خودش  است‌.وهیچ  کسی  بارگناه  دیگری  را  بر  دوش  نمی‌کشد  (‌و  به  جرم  دیگری  کیفر  داده  نمی‌شود)‌.

مسوولیت‌،  مسوولیت  فردی  و  شخص  است‌.  مسوولیتی  است‌که  هرکسی  را  به  نفس  خودش  مرتبط  می‌سازد؛  اگر  راهیاب  شود  به  سود  خود  راهیاب  می‌شود،  و  اگرگمراه‌گردد  به  زیان  خودگمراه  می‌گردد.  هچ‌کسی  بارگناه  دیگری  را  بر  دوش  نمی‌کشد،  و  هیچ  کسی  بارگناه  دیگری  را  کم  و  سبک  نمی‌سازد.  از  هر  کسی  تنها  از  اعمال  خودش  پرسیده  می‌شود،  و  هرکسی  در  برابرکار  خودش  پاداش  داده  می‌شود،  و  هیچ  دوست  صمیمی‌ای  از  دوست  صمیمی  خود  نمی‌پرسد.

مرحمت  خدا  خواسته  است‌که  انسان  را  در  برابرآیه‌ها  و  نشانه‌های  جهانی  پراکنده  در  صفحات ‌کتاب  هستی  مواخذه  نفرماید،  و  انسان  را  در  برابر  عهد  و  پیمان  سرشتی‌ای  مواخذه  نکند،  عهد  و  پیمانی‌که  از  آدمیزادگان‌گرفته  است‌،  بدان‌گاه‌که  فرزندان  آدم  را  از  پشت  آدمیزادگان  (‌در  طول  قرون  و  اعصار)  پدیدارکرده  است‌.[2]

خداوند  پیغمبران  را  به  سوی  آدمیزادگان  ارسال  می‌فرماید  تا  بیم‌دهنده  و  مژده‌رسان  باشند:

« وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا »‌.

و  ما  (‌هیچ  شخص  و  قومی  را)  مجازات  نخواهیم  کرد،  مگر  این  که  پیغمبری  (‌برای  آنان  مبعوث  و)  روان  سازیم‌.

این  هم  مرحمت  خدا  است  در  حق  بندگان‌که  ایشان  را  عذاب  و  عقاب  نرساند  مگر  این‌که  قبلا  عذرایشان  را  با  فرستادن  پیغمبری  به  میان  ایشان  بخواهد،  و  آنان  را  با  آئین  آسمانی  آشنا  سازد.

این  چنین  قانون  خدا  در  نابودکردن  شهرها  وگرفتار  ‌کردن  اهالی  آنجاها  به  مصائب  و  بلاها  پیاده  می‌شود،  و  این  قانون  با  قانون  جهانی  هماوا  و  هماهنگ  می‌شود،

قانونی‌که  شب  و  روز  را  می‌گرداند  و  می‌چرخاند:

« وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا».

هرگاه  بخواهیم  شهر  و  دیاری  را  نابود  گردانیم،  افراد  دارا  و  خوشگذران  و  شهوتران  آنجا  را  سردار  و  چیره  می‌گردانیم‌،  و  آنان  در  آن  شهر  و  دیار  به  فسق  و  فجور  می‌پردازند  (‌و  به  مخالفت  با  دستورهای  الهی  برمی‌خیزند)‌،  پس  فرمان  (‌وقوع  عذاب‌)  بر  آنجا  واجب  و  قطعی  می‏گردد  و  آن‌گاه  آن  مکان  را  سخت  درهم  می‏کوبیم  (‌و  ساکنانش  را  هلاک  می‌گردانیم‌)‌.

مترفین  درمیان  هرملّتی‌،  چین  وطبقه  بزرگان  متنعمی  هستندکه  دارای  اموال  و  چاکران  و  آسایش  می‏باشند.  به  خوشگذرانی  و  تن‌آسائی  و  ریاست  می‌پردازند،  تا  آنجا  که  پیکرهایشان  می‌آماسد  وگندیده  می‌شود.  در  فسق  و  فجور  و  بیشرمی  و  بی‌حیائی  می‌چرند،  و  ارزشها  و  مقدسات  و  بزرگواریها  را  به  تمسخر  و  بازی  می‌گیرند،  و  با  دهانهای  سگ‌گون  خود  ناموسها  و  حرمتها  را  می‌آلایند.  در  این  وقت  اگرکسانی  یافته  نشودکه  جلوی  ایشان  را  بگیرند  و  بر  چانه‌هایشان  بزنند،  در  زمین  به  فساد  و  تباهی  می‌پردازند،  و  بزهکاریها  و  پلشتیها  را  در  میان  مردمان  پخش  و  پراکنده  می‌نمایند،  و  ارزشهای  والائی  را  بی‌ارج  و  بها  می‌کنندکه  ملتها  جز  با  بودن  آنها  نمی‌توانند  زندگی‌کنند  و  زنده  بمانند،  و  نباید  جز  برای  آن  ارزشهای  والا  زندگی‌کنند  و  زنده  بمانند.  بدین  جهت  ملتها  از  هم  می‌پاشند  و  سست  و  ضعیف  می‌گردند،  و  شادابی  و  سرزندگی  خود  را،  و  عناصر  نیرو  و  توان  خویش  را،  و  اسباب  و  وسائل  ماندگاری  خویشتن  را  از  دست  می‌دهند.  درنتیجه  نابود  می‌گردند  و  طومار  حیات  ایشان  از  صفحه  وجود  درهم  پیچیده میشود .

این  آیه‌،  هین  سنت  و  قانون  خدا  را  بیان  می‌دارد.  هر  زمان‌که  خدا  مقدر  فرمایدکه  شهری  و  دیاری  نابود  شود،  به  علت  این‌که  متوسل  به  اسباب  و  علل  نابودی  گردیده  است‌،  مثلاً  اشخاص  متنعم  و  خوشگذران  و  ثروتمند  غر‌ق  در  شهوات  در  آنجاها  فر‌اوان گریده‌اند،  و  اهالی  آن  شهر  و  دیار  ایشان  را  از  میان  خود  نرانده‌اند  و  به  مبارزه  با  ایشان  نپرداخته‌اند  و  جلوی  دستهایشان  را  نگرفته‌اند،  خدا  همین  اشخاصی  را  بر  آنان  مسلّط  می‌گرداند  و  در  آنجاها  به  فسق  و  فجور  می‌پردازند،  و  مردمان  آنجاها  نیز  بی‌بند  و  بار  می‌شوند  وگندیده  و  تباه  می‌گردند،  درنتیجه  سنت  و  قانون  خدا  واجب  می‌شود  درباره  ایشان  پیاده‌گردد  و  تحقق  پذیرد،  و  نابودی  و  هلاک ‌گریبانگیرشان  شود.  لذا  خود  مردمان  مسوول  چیزی  هستندکه  بر  سرشان  می‌آید،  زیرا  جلوی  دست  همچون  اشخاص  متنعم  و  خوشگذران  و  ثروتمند  غرق  در  شهوات  را  نگرفته‌اند  و  بر  دست  ایشان  نزده‌اند،  و  نظام  و  سیستمی  را  اصلاح  نکرده‌اندکه  به  چنین  لاشخورهائی  اجازه  بودن  و  قدعلم  کردن  می‌دهد.  چه  خود  بودن  و  قد  علم‌کردن  همچون‌کسانی  سبب‌گردیده  است‌که  خدا  آنان  را  بر  همچون  شهر  و  دیاری  چیره  گرد‌اند.  آنان  هم  در  آنجاها  فسق  و  فجور  و  تباهی  و  فسادکرده‌اند  و  آنجاها  را  به‌گندنا  کشانده‌اند.  اگر  اهالی  آن  شهر  و  دیار  راه  همچون  کسانی  را  می‌گرفتند،  و  بدیشان  اجازه  ظهور  و  خودنمائی  در  آنجاها  را  نمی‌دادند،  سزاوار  نابودی  و  هلاک  نمی‌گردیدند،  و  خدا  کسانی  را  بر  آن  شهرو  دیار  چیره  نمی‌کرد  تا  فسق  و  فجو‌ر  د‌ر  آنجاها  راه  بیندازند  و  به  تباهی  و  فساد  بپردازند  وساکنان  آنجاها  را  به  نابودی  و  هلاک  بکشانند  و  دمار  از  روزگارشان  برآورند.

اراده  خدا  در  اینجا  آن  اراده‌ای  نیست  که  به‌گونه  جبری  و  قهری  سبب  را  پدید  می‌آورد.  بلکه  نتیجه  بر  سبب  مترتب  می‌شود.  آن‌کاری‌که‌گریزی  از  آن  نیست‌،  زیرا  قانون  و  سنت  خدا  بر  آن  رفته  است  و  ساری  و  جاری  گردیده  است‌.  نه  این‌که  خدا  ایشان  را  به  فسق  و  فجور  بکشاند!  بلکه  خدا  نتیجه  طبیعی  مترتب  بر  وجود  اشخاص  متنعم  و  خوشگذران  و  ثروتمند  غرق  در  شهوات  را  پدیدار  می‌گرداندکه  فسق  و  فجور  است‌.  در  اینجا  مسوولیت  اجتماعی  نیز  هویدا  و  پدیدار  می‌آید.  مسوولیتی‌که  همگان  دارند  وقتی‌که  می‌گذارند  نظامها  و  سیستمهای  فاسد  و  تباه  تاثیرات  خود  را  ببخشند  و  آثار  پلشت  وزشتی  را  پدید  آورندکه  گریزی  از  آنها  نیست‌،  و  زمانی‌که  جلوی  دست  اشخاص  متنعم  و  خوشگذران  و  ثروتند  غرق  در  شهوات  را  میگیرند  تا  نتوانند  در  شهر  و  دیارشان  به  فسق  و  فجور  بپردازند،  و  درنتیجه  فرمان  یزدان  برای  تخریب  شهر  و  دیارشان  واجب  و  صادر  شود  و  آنجاها  را  درهم  کوبد  و  ویران  و  متلاشی  سازد  وکارشان  را  بسازد.

این  سنت  و  قانون  درباره پیشینیان  پس  از  نوح  ساری  و  جاری‌گردیده  است‌،  و  قرنها  به  دنبال  قرنها  پیاده‌گردیده  و  تحقق  پیداکرده  است‌.  هر  زمان‌که  در  میان  ملتی  بزه‌ها  وگناه‌ها  شائع  و  فراگیرگردیده  است‌،‌کارشان  به  همچون  سرنوشتی  کشیده  است  و  دمار  از  روزگارشان  برآمده  است‌.  خدا  از  بزه‌ها  وگناه‌های  بندگان  خود  آگاه  است  و  کارهایشان  را  می‏بیند  و  بینا  است‌:

« وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَکَفَى بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا».

و  چه  بسیارند  مردمانی  که  در  قرون  و  اعصار  بعد  از  نوح  می‌زیسته‌اند  و  ما  آنان  را  (‌طبق  همین  سنت‌،  به  سبب  تمرد  و  سرکشیشان‌)  نابود  گردانده‌ایم‌.  (‌مثل‌:  خود  قوم  نوح‌،  قوم  عاد،  قوم  ثمود،  قوم  لوط‌،  قوم  فرعون‌.)  همین  کافی  است  که  پروردگارت  از  گناهان  بندگانش  آگاه  و  نسبت  بدانها  بینا  است  (‌و  لذا  هیچ‌گونه  کاری  از  دید  او  مخفی‌،  و  بی‌سزا  و  جزا  نمی‌ماند)‌.

*

باید  دانست  کسانی‌که  می‌خواهند  تنها  برای  این  دنیا  زندگی‌کنند،  و  به  بالاتر  از  این  زمینی‌که  روی  آن  زندگی  می‌کند  چشم  نمی‌دوزند،  خدا  بهره  ایشان  را  هروقت  بخواهد  در  این  جهان  زودگذر  می‌رساند.  سپس  در  آخرت  دوزخ  در  انتظار  ایشان  است‌،  چون  سزاوار  آنان  است‌.کسانی  به  چیز  دورتری  از  این  زمین  نمی‌نگرند،  خویشتن  را  به  لجن  وگل  و  لای  آن  می‌آلایند،  و  درکثافات  و  پلشتیهای  آن  میالالند،  و  در  آن  همچون  چهارپایان  به  لذت  بردن  و  بهره‌مند  شدن  می‌پردازند،  و  خود  را  در  آن  به  شهوات  و  خواستها  و  کششهای  دل  می‌سپارند،  و  در  راه  به  دست  آوردن  لذتهای  زمینی  مرتکب‌کارهائی  می‌گردندکه  ایشان  را  به  دوزخ  می‌کشاند:

(مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا)  .

هرکس  که  دنیای  زودگذر  (‌این  جهان‌)  را  بخواهد  (‌و  تنها  برای  زندگی  آن  کار  کند)‌،  آن  اندازه  که  خود  می‌خواهیم  و  به  هرکس  که  صلاح  می‌دانیم‌،  هرچه  زودتر  در  دنیا  بدو  عطاء  خواهیم  کرد.  به  دنبال  آن‌،  دوزخ  را  بهره  او  می‌کنیم  که  به  آتش  آن  می‌سوزد،  در  حالی  که  (‌به  سبب  کارهائی  که  در  دنیا  کرده  است‌)  مورد  سرزنش  است  و  (‌از  رحمت  خدا)  رانده  و  مانده  است‌.

مذموم‌،  یعنی  سرزنش  شده  «‌ومبغوض  خدا  وفرشتگان  و  مردمان‌)  است‌،  به  سبب‌کارهائی‌که  مرتکب‌گردیده  است‌.  مدحور،  یعنی  رانده  شده  (‌و  مطرود  ازالطاف  و  به  دور  از  مراحم  خدا)  است‌،  چون  به  عذاب  و  عقاب گرفتار  آمده‌است‌.

(‌ وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا ).

و  هرکس  که  (‌دنیای  جاودانه‌)  آخرت  را  بخواهد  و  برای  (‌فراچنگ  آوردن‌)  آن‌،  تلاش  سزاوار  آن  را  از  خود  نشان  دهد،  در  حالی  که  مومن  باشد،  این  چنین  کسانی‌،  تلاششان  بی‌سپاس  (‌و  بی‌اجر)  نمی‌ماند.

کسی‌که  آخرت  را  می‌خواهد بایدکه  برای  فراچنگ آوردن  آن‌،  تلاش  سزاوار آن  را  از  خود  نشان  دهد،  و  وظائف  مربوط  بدان  را  انجام  دهد،  و  رنجها  و  دردها  و  مسوولیتها  و  پیامدهای  فراراه  آن  را  به  جان  بپذیرد،  و  سعی  وکوشش  برای  رسیدن  بدان  را  بر  ایمان  استوار  و  پایدارکند.  اینان  هم  با  تمنا  وکاشکی  نیست‌.  بلکه  ایمان  آن  چیزی  است‌که  در  دل  جایگزین  شود  و  عمل  آن  را  تصدیق‌کند.  سعی  وکو‌شش  برای  آخرت  نیز  شخص  را  ازلذائذ  خوش‌دنیا  محروم‌و  بی‌بهره  نمی‌سازد،  بلکه  چشم  را  به  آفاق  والاتری  می‌دوزد  و  خیره  می‌کند،  و  لذائذ  و  بهره‌مندیهای  این  زمین  یگانه  هدف  و  مقصود  نمی‌گردد.  وقتی‌که  هدف  اصلی  آخرت  شد،  آن‌گاه  چه  مانعی  است‌که  انسان  از  لذائذ  و  بهره‌های  پاک  استفاده‌کند  و  زمام  نفس  خود  را  به  دست‌گیرد  و  خویشتن  را  بپاید  و  بنده  لذائذ  و  شهوات  و  اموال  و  اولاد  ننماید.کسی‌که  جهان  زودگذر  را  می‌خواهد،  سرزنس  شده  و  رانده‌،  کارش  به  دوزخ  می‌کشد،  وکسی‌که  آخرت  را  می‌خواهد  و  برای  رسیدن  بدان  سعی  لازم  و  سزاوار  آن  را  انجام  می‌دهد  به  آخرت  دسترسی  پیدا  می‌کند  در  حالی‌که  مورد  سپاس  و  بزرگداشت  قرارمی‌گیرد  و  در  جهان  والای  فرشتگان  حرمت  وکرامت  خواهد  داشت‌،  به  پاداش  تلاش  بزرگوارانه‌ای‌که  برای  رسیدن  به  هدف  بزرگی  انجام  داده  است‌،  وبه  پاداش  چشم‌دوختن  به  افق  دوردست  تابانی  که داشته  است‌.

زندگی‌کردن  برای  همین  جهان،  زندگی  سزاوارکرمها  و  خزنده‌ها  و  حشره‌ها  و  پشه‌ها  و  مگسها  و  جانوران  و  چهارپایان  است‌.  ولی  زندگی‌کردن  برای  آخرت‌،  زندگی  سزاوار  انسانی  است‌که  در  پیشگاه  خدا  دارای  ارزش  و  احترام  است‌،  خدائی‌که  او  را  آفریده  است  و  سروسامان  بخشیده  است‌،  وجان  متعلّق  به  خود  را  در  او  به  ودیعت  نهاده  است‌،  جان  آن  رازی‌ که  او  را  به  آسمان  منتسب  میکند  و  برمی‌کشد،  هرچندکه  پاهای  او  بر  زمین  استقرار  پذیرفته  است‌.

البته  هم  اینان  و  هم  آنان  به  عطاء  و  داده  یزدان  می‌رسند،  چه  آن‌کسانی‌که  دنیا  را  می‌خواهند  و  بد‌انان  داده  می‌شود،  و  چه‌کسانی‌که  آخرت  را  میخواهند  و  بدان  می‌رسند.  عطاء  و  داده  خدا  راکسی  نمی‌تواند  ممنوع  و  قدغن‌کند  و  جلو  آن  را  بگیرد.  عطاء  و  داده  خدا  مطلق  و  بدون  قید  وبند  است‌،  و  مشیّت  خدا  آن  را  متوجه  هر

سوئی‌که  بخواهد  می‌کند:

(کُلا نُمِدُّ هَؤُلاءِ وَهَؤُلاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا)  .

و  ما  هریک  از  اینان  (‌که  اخرت  طلبانند)  و  از  آنان  (‌که  دنیاپرستانند،  در  این  جهان‌)  از  بخشایش  پروردگارت  (‌بهره‌مند  می‌گردانیم  و)  کمک  می‌رسانیم  و  (‌کافر  و  مومن  را  بر  این  خوان‌‌یغمامی‌نشانیم‌.  چرا  که  در  صورت  رعایت  اسباب  و  علل‌،‌)  بخشایش  پروردگارت  هرگز  (‌از  کسی  بازداشته  نشده  است  و  از  او)  ممنوع  نگشته  است‌.

در  همین  جهان  تفاوت  مردمان  در  بهره‏مندی  از  نعمتهای  آن  برحسب  وسائل  و  اسباب  و  رویکردها  و  عملکردهای  آنان‌،  ملحوظ  و  محسوس  است‌،  هرچندکه  جولانگاه  این  جهان  تنگ  است  وگستره زمین  آن  محدود  است‌.  پس  در  جولانگاه  فراخ  و  در  درازنای  دور  و  دراز  زمان‌،  مردمان  باید  تفاوت  درجات  ایشان  چگونه  باشد؟  راستی  در  آخرت‌که  سراسر  این  جهان  بال  پشه‌ای  نمی‌ارزد  باید  تفاوت  درجات  مردمان  چه  اندازه  و  چگونه  باشد؟

(انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَلآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلا )‌.

ببین  چگونه  برخی  (‌از  مردمان‌)  را  بر  برخی  دیگر  (‌در  همین  دنیای  ناچیز،  به  سبب  تفاوت  کوشش  و  تلاششان‌)  برتری  داده‌ایم  و  (‌یکی  را  شاه‌،  دارا،  دانا،...  و  یکی  را  نوکر،  نادار،  نادان  .‌..  کرده‌ایم‌.  و  امّا  بدان  که  در  دنیای  مهم  و  ارزشمند)  آخرت‌،  درجات  بزرگتر  و  برتریها  سترگ‌تر  است  (‌و  تفاوتها  و  فاصله‌ها  بیشتر  است‌؛  چرا  که  آنجا  سرای  جاویدان  است  و  بهشت  و  درجات  عظیم‌آن  در  میان  است‌.  پس  ای  انسان‌!  برای‌آن  به  مسابقه  بپرداز  و  شبانه‌روز  بکوش‌)‌.

کسی‌که  تفاوت  راستین  را  میخواهد،  وکسی‌که  برتری  بزرگی  را  می‏طلبد،  در  آخرت  است‌.  درگستره  مکانی  فراخ‌،  و  در  درازنای  زمان  فراوانی  است‌که  کسی  حدود  و  ثغورآن  را  جر  خدا  نمی‌د‌اند.  پس  باید  مسابقه‌دهندگان  در  راه  آن  مسابقه  دهند  و  بر  یکدیگر  سبقت‌گیرند  نه  در  راه‌کالاها  و  لذائذ  ناچیز  و  زوال‌پذیر  این  جهان‌.


 

[1] در  میان  عربها  شب‌روی  پیغمبر  از  مکه  تا  بیت‌المـقدس  را  «‌اسـراء‌«،  و  شب‌روی  آن  بزرگوار  از  بیت‌المقدس  به ‌کرانه‌هائی  از  جهان  بالا  را  «‌معراج‌«  می‏گویند.  اسراء‌  و  معراج  هر  دو  در  یک  شب  صورت‌ گرفته  است...  در  میان  ما  ایرانیان  اسراء  و  معراج  را  «‌معراج‌«  می‌نامند.  (‌مترجم‌)

 

[2] مراجعه  شود  به  جزء  اول  (‌بقره/٢٧)  و  جزء  نهم  (‌اعراف/‌1٧٢)  فی  ظلال  القرآن‌.

 

تفسیر سوره‌ی اسراء آیه‌ی 57-40

 

سوره‌ی اسراء آیه‌ی 57-40

 

أَفَأَصْفَاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِنَاثًا إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلا عَظِیمًا (٤٠) وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَمَا یَزِیدُهُمْ إِلا نُفُورًا (٤١) قُلْ لَوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ إِذًا لابْتَغَوْا إِلَى ذِی الْعَرْشِ سَبِیلا (٤٢) سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیرًا (٤٣) تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا (٤٤) وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا (٤٥) وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا (٤٦) نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلا رَجُلا مَسْحُورًا (٤٧) انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الأمْثَالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلا (٤٨) وَقَالُوا أَئِذَا کُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا (٤٩) قُلْ کُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِیدًا (٥٠) أَوْ خَلْقًا مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنَا قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُءُوسَهُمْ وَیَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَنْ یَکُونَ قَرِیبًا (٥١) یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا قَلِیلا (٥٢) وَقُلْ لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلإنْسَانِ عَدُوًّا مُبِینًا (٥٣) رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلا (٥٤) وَرَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَى بَعْضٍ وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُورًا (٥٥) قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَلا تَحْوِیلا (٥٦) أُولَئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُورًا (٥٧)

 

درس  دوم  با  توحید  و  یگانگی  خدا  و  نهی  از  شرک  می‌آغازد  و  به  پایان  می‌آید.  در  میان  آغاز  و  انجام  تکالیف  و  وظائف  و  اوامر  و  نواهی  و  آداب  و  رسومی  را  دربر  می‌گیردکه  همگی  بر  قاعده  استوار  توحید  و  یکتاپرستی  قرار  دارد  ...  این  درس  می‌آغازد  و  به پایان  می‌آید  با  زشت  شمردن  و  ناپسند  دانستن  اندیشه  فرزند  و  انباز  برای  خدا،  و  بیان  پریشان‌گو‌ئی  و  سبکسری  موجود  در  همچون  اندیشه‌ای‌،  و  بیان  رویکرد  جهان  هستی  به  آفریدگار  یکتا:

« وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ »  .

هیچ  موجودی  نیست  مگر  این  که  (‌به  زبان  حال  یا  قال‌)  حمد  وثنای  اومی‌گوید. (اسراء/44)

و  ذکر  یگانگی  سرانجام  و  بازگشت  به  سوی  خدا  در  آخرت‌،  و  بیان  یگانگی  دانش  و  آگاهی  فراگیر  یزدا‌ن  بر  همه کسانی‌که  در  آسمانها  و  درزمین  هستند،  و  یگانگی  تصرف  وگرداندن‌کارهای  آفریدگان  بدون  هیچ‌گونه  پیگرد  و  پیجوئی  ازطرف  این  و  آن‌:

« إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ »  .

اگر  بخواهد  (‌به  شما  توفیق  ایمان  عطاء  می‌کند)  و  شما  را  مشمول  رحمت  خود  قرار  می‌دهد،  و  اگر  بخواهد  (‌با  کفر  و  عصیان  شما  را  می‌میراند  و)  دچار  عذابتان  می‏گرداند.  (‌اسراء‌/54)

ازلابلای  روند  قرآنی  عقائد  شرک  سقوط  می‌کند  و  فرومی‌افتد،  و  تنها  ذات  پاک  خدا  برای  پرستش‌کردن  و  روبرو  نمودن  و  قدرت داشتن  و  چرخاندن  امور  و  فرمانروائی  در  این  جهان  اعم  از  پیدا  و  نهان  آن‌،  یا  دنیا  وآخرت  آن‌،  می‌ماند  و  بس.  سراسر  جهان  هستی  با  تسبیح  و  تقدیس  طولانی  و  همیشگی  وکامل  و  شامل  خود،  اعم  از  زنده‌ها  و  چیزهای  دیگر،  رو  به  آفریدگار  خویش  می‌کنند.

*

(أَفَأَصْفَاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِنَاثًا إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلا عَظِیمًا )  ٠

(‌ای  کسانی  که  می‌گوئید:  فرشتگان  دختران  خدایند!)  آیا  پروردگارتان  (‌شما  را  بر  خود  ترجیح  داده  و)  پسران  را  ویژه شما  کرده  است  (‌که  به  گمان  شما  نسل  اعلی  بشمارند)  و  از  فرشتگان  دخترانی  را  خاص  خود  کرده  است  (‌که  به  عقیده پوچ  شما  بی‌ارج  و  از  نسل  ادنی  محسوبند؟‌)‌.  واقعاً  شما  سخن  بسیار  (‌بزرگ  کفرآمیزی  و  بهتان‌)  عظیمی  بیان  می‌دارید.

پرسشی  است‌که‌جنبه  زشت  شمردن  وریشخندکردن  را  دارد.  زشت  می‌شمارد  این  راکه  میگو‌یند  فرشتگان  دختران  خدایند.  خدا  والاتر  و  بالاتر  از  آن  است‌که  فرزند  و  همسرو  همگون  وانبازداشته  باشد.  ریشخند  می‌کند  در  این‌که  دختران  را  به  خدا  نسبت  می‌دهند،  و  حال  این‌که  دختران  را  از  پسران‌کمتر  می‌دانند  و  دختران  را  زنده  به‌گورمی‌گردانند  ازترس  فقروفاقه  یا  ننگ  و  عار.  با  وجود  این  فرشتگان  را  دختر  قلمداد  می‌کنند،  و  این  دختران  را  به  خدا  نسبت  می‌دهند!  وقتی‌که  بخشنده  پسران  و  دختران  خدا  است‌،  آیا  سزا  است‌که  پسران  را  به  شما  بدهد ‌که  برترند،  ودختران  را  برای  خود  برگزیند  که  به  عقیده  شما  پست‌ترند؟‌!

این  سخنان  همه  برای  همگامی  و  همراهی  با  ایشان  است  در  ادعاهائی‌که  داشتند،  تا  بدین  وسیله  سستی  و  ناروائی  و  پریشان‌گوئی  و  نابجائی  سخنانشان  پدید  آید.  و الا  مساله  از  اساس  زشت  و  ناپسند  است‌:

« إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلا عَظِیمًا »‌.

واقعاً  شما  سخن  بسیار  (‌بزرگ  کفرآمیزی  و  بهتان‌)  عظیمی  بیان  می‌دارید.

سخنی  را  می‌گوئیدکه  در  زشتی  و  پلشتی  بزرگ  است‌.  در  جسارت  بدان  و  بیشرمانه‌گفتن  آن  بزرگ  است‌.  در  افتراء  و  تهمتی‌که  دارد  بزرگ  است‌.  در  این‌که  فراتر  از  تصورکردن  و  باور  نمودن  است  بزرگ  است‌.

(وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَمَا یَزِیدُهُمْ إِلا نُفُورًا)

ما  در  این  قرآن  (‌اثبات  توحید  و  نفی  شرک  را)  به  صورتهای  گوناگون  بیان  داشته‌ایم  (‌و  با  استدلالهای  منطقی  و  فطری‌،  و  در  شکل  تهدید  و  تشویق‌،  آن  را  متذکر  شده‌ایم‌)  تا  این  که  پند  گیرند،  (‌و  دست  از  این  یاوه‌سرائیها  بردارند)  ولی  جز  بر  نفرت  و  گریزشان  (‌از  حق‌)‌نمی‌افزایند.

قرآن  تو‌حید  ویگانه‌پرستی  را  با  خود  به  ارمغان  آورده  است‌،  و  برای  بیان  این  عقیده  و  روشنگری  آن  راه‌های  گوناگونی  را  درپیش‌گرفته  است‌،  و  شیوه‌های  جو‌راجوری  را  به‌کار  برده  است‌،  و  از  وسائل  و  ابزارهای  متنوع  و  متعددی  استفاده‌کرده  است

«‌ لِیَذَّکَّرُوا:  تا  یادآور  شوند»  و  پندگیرند.  چه  توحید  ویگانه‌پرستی  به  بیش  از  یادآوری  و  برگشت  به  فطرت  و  منطق  آن‌،  و  نگریستن  به  نشانه‌های  هستی  و  دقت  درکارکرد  و  نقش  آنها،  نیازی  ند‌ارد.  ولی  آنان  فقط  برگریز  خود  می‌افزایند  هرگاه‌که  این  قرآن  را  می‌شنوند.  برگریز  از  عقیده‌ای  میافزایندکه  این  قر‌آن  آن  را  با  ضد  به  ارمغان  آورده  است‌.  برگریز  از  قرآن  می‌افزایند  از  ترس  این‌که  نکند  بر  عقائد  باطل  و  پوچشان‌غلبه‌کند،  عقائد  باطل  و  پوچی‌که  برآنندو  مستمسک  بدانند  وعقائد  شرک  و  وهم  و  ترهات  است‌.

قرآن  همان‌گونه  که  با  ایشان  در  امر  ادعاهایشان  در  افسانه  دختران  و  نسبت  آنان  به  یزدان  همگامی  نموده  است  تا  پرده  از  پوچی  و  بی‌بنیادی  آن  بردارد  و  بر  آن  قلم  بطلان‌کشد،  هم  اینک  نیز  با  ایشان  همگام  می‌شود  در  افسانه  خدایان  ادعائی‌،  تا  بیان  دارد  این  خدایان  اگر  میبودند  همه  آنها  تلاش  می‌کردندکه  به  یزدان  جهان  نزدیک‌گردند،  و  وسیله  و  راهی  را  به  سوی  او  بیابند:

« قُلْ لَوْ کَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمَا یَقُولُونَ إِذًا لابْتَغَوْا إِلَى ذِی الْعَرْشِ سَبِیلا »‌.

(‌ای  پیغمبر!  به  مشرکان‌)  بگو:  اگر  با  خداوند  (‌جهان‌)  آن  چنان  که  می‌پندارید،  خدایانی  (‌در  گستره  هستی‌)  بودند،  در  این  صورت  قطعاً  درصدد  برمی‌آمدند  که  بر  (‌یزدان   سبحان‌)  صاحب  تخت  (‌جهان‌)  چیره  شوند،  (‌و  اختلاف  و  تنازع  خدایان  گوناگون،  نظم  و  نظام  دنیا  را  مختل  می‌کرد)‌.

«‌لو»  حرف  امتناع  است  همان‌گو‌نه‌که  نحویان  می‌گویند،  و  برای  امتناع  به‌کار  می‌رود.  مساله  به  طورکلی  منت  است‌.  هیچ‌گونه  الهه  و  خدایانی  با  خداوند  جهان  وجود  ندارد  -  همان‌گونه  که  می‌گویند  -  الهه  و  خدایانی‌که  ادعاء  می‌کنند  اگر  به  فرض  وجود  داشته  باشند  جز  آفریدگان  خداوند  نیستند،  چه  آنها  ستارگان  و  سیارگان‌،  چه  انسان  یا  حیوان‌،  چه  نبات  وگیاه‌،  و  چه  جماد  باشند.  همه  اینها  طبق  قانون  فطری  جهانی  به  خدا  رو  می‌کنند،  و  در  برابر  اراده  و  مشییتی‌که  برآنها  فرمانروائی  می‌کند  و  در  آنها  تصرف  می‌نماید  کرنش  می‏برند،  و  از  راه  کرنش  بردن  در  برابر  قانون  خدا  و  لبیک‌گفتن  به  اراده  و  مشیت  خدا،  راه  خود  را  به  سوی  خدا  پیدا  می‌کند:

« إِذًا لابْتَغَوْا إِلَى ذِی الْعَرْشِ سَبِیلا »‌.

در  این  صورت  (‌خدایان  پنداری  شما)  تلاش  می‌کردند  راهی  برای  تقرب  به  خدا  جستجوکنند.

بیان  عرش‌،  یعنی  سریر  فرمانروائی‌،  اشاره  دارد  به  والائی  و  برتری  بر  این  آفریده‌هائی‌که  ادعا  می‌کنندکه  «‌مع‌:  همراه  با»  خدا  آنها  نیز  خدا  هستند!  آنها  پایین  عرش  و  تخت  فرمانروائی  خدا  هستند  و  با  او  نیستند  ...  بر  این  مساله  پیروی  می‌زند  با  تنزیه  و  تقدس  خدا  در  والائی  و  عظمتی‌که  دارد:

(سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیرًا).

خداوند  ازآنچه‌آنان  (‌درباره  خدا  به  هم  می‌بافتند  واز  ناروا  و  نقائصی  که  در  حق  او)  می‌گویید،  بسیار  به  دور  و  (‌از  اندیشه  ایشان‌)  خیلی  والاتر  و  بالاتر  است‌.

سپس  روند  قر‌آنی  صحنه  شگفت  و  شگرفی  از  جهان  را  با  همه  چیزها  و  با  همه‌کسانی‌که  در  آن  هستند،  ترسیم  می‌کند،  صحنه‌ای‌که  زیر  سریر  یزدان  است‌،  و  همه  چیز  و  همه‌کس  موجود  در  آن  رو  به  خدا  می‌دارند،  و  به  تسبیح  و  تقدیس  او  می‌پردازند،  و  در  اندیشه  پیداکردن  وسیله‌ای  برای  تقرب  بدو  هستند:

(تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا).

آسمانهای  هفت‏گانه  و  زمین  وکسانی  که  درآنها  هستند  همگی،  تسبیح  خدا  می‏گویند  و  (‌با  تنزیه  و  تقدیسش‌،  رضای  او  می‌جویند  اصلا  نه‌تنها  آسمانهای  هفت‏گانه  و  زمین‌)  بلکه  هیچ  موجودی  نیست  مگر  این  که  (‌به  زبان  حال  یا  قال‌)  حمد  و  ثنای  وی  می‏گویند،  ولی  شما  تسبیح  آنها  را  نمی‌فهمید  (‌چرا  که  زبانشان  را  نمی‌دانید  و  از  ساختار  اسرارآمیز  عالم  هستی  ونظام  پیچیده جهان  آفرینش  چندان  مطلع  نیستید.  پس  هماهنگ  با  سراسر  جهان  هستی  به  یکتاپرستی  بپردازید  و  از  راستای  جملگی  کنار  نروید  و  دور  نشوید.  درهای  توبه  و  برگشت  به  سوی  یزدان  جهان  به  روی  همگان  باز  است‌)‌.  بی‏گمان  یزدان  بس  شکیبا  و  بخشنده  است  (‌و  در  کیفر  رساندن  شتاب  نمی‌ورزد  و  فرصت  آشنائی  با  توحید  ورها  کردن  شرک  را  به  مردمان  می‌دهد،  ودر  برابر  بیداری  از  خواب  غفلتشان مغفرت  خود  را  شاملشان‌می‌سازد)‌.

این  تعبیری  است‌که  هر  ذره‌ای  در  این  جهان  بزرگ  آن  را  زمزمه  می‌کند،  وروح  زنده‌ای  می‌شودکه  زبان  به

تسبیح  و  تقدیس  یزدان  می‏گشاید.  سراسر  جهان  هستی  حرکت  و  حیات  می‏گردد،  و  یکپارچه  تسبیح  و  تقدیس  دل‌انگیز  و  دلپسندی  می‌شود  و  سرود  عظمت  آفریدگار  یگانه  شکوهمند  بزرگو‌ار  را  طنین‌انداز  می‌کند.

این  یک  صحنه شگفت  و  شگرف  جهان  هستی  است‌.  وقتی‌که  دل  تصور  می‌کند:  هر  سنگی  و  هر  سنگ‌ریزه‌ای‌،  هر  دانه  و  هر  برگی‌،  هرگل  و  هر  میوه‌ای‌،  هرگیاهی  و  هر  درختی‌،  هر  حشره  و  هر  خزنده‌ای‌،  هر  حیوانی  و  هر  انسانی‌،  هر  جنبنده  و  هر  رونده‌ای  بر  سطح  زمین‌،  و  هر  شناوری  در  آبها  و  هر  پروازکننده‌ای  در  هوا،  و  همراه  با  آنها  همه  ساکنان  آسمانها،  همه  و  همه  تسبیح  و  تقدیس  خدا  می‌کنند،  و  به  سوی  خداوند  بزرگ  و  والامقام  رو  می‌کنند.

وجدان  به  لرزش  و  تکان  می‌افتد،  وقتی‌که  احساس  می‌کند  حیات  به  پیکر  هر  چیزی  می‌دمدکه  در  پیرامون  او  است‌،  چه  آنچه  راکه  می‏بیند  و  چه  آنچه  راکه  نمی‌بیند،  و  هر  زمان  دست  او  بخواهد  چیزی  را  لمس  کند،  و  هر  زمان‌که  پای  او  بخو‌اهد  بر  چیزی  بیفتد،  می‌شنودکه  آن  چیز  تسبیح  و  تقدیس  یزدان  را  می‌گوید،  و  از  زندگی  موج  می‌زند.

« وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ »  .

هیچ  موجودی  نیست  مگر  این  که  (‌به  زبان  حال  یا  قال‌)  حمد  و  ثنای  وی  می‏گویند.

به  تسبیح  خدا  به  شیوه  و  به  زبان  خود  می‌پردازد.

(وَلَکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ).

ولی‌شما  تسبیح  و  تقدیس‌آنها  رانمی‌فهمید.

شا  تسبیح  و  تقدیس  آنها  را  نمی‌فهید،  چون  شما  به  سبب  بافت  ضخیم  خاک  در  پرده  هستید،  و  شما  با  گو‌شهای  دلهایتان  گوش  فرانداده‌اید،  و  دلهایتان  را  متوجه  اسرار  نهان  هستی  نکرده‌اید،  و  به  قوانینی  دل  نداده‌اید  که  هر  ذره‌ای  در  این  جهان  بزرگ  جذب  آن  قوانین  می‌گردد،  و  به  سبب  آن  به  آفریدگار  آن  قوانین‌،  و  به‌گرداننده  و  چرخاننده  این  جهان  بزرگ  رو  می‌کند.  هنگامی‌که  روح  شفاف  شود  و  صاف  و  پاک‌گردد،  و  به  هر  جنبنده‌ای  و  به  هر  ساکنی‌گوش  فرا دهد  و  یکایک  آنها  را  دارای  جان‌،  و  به  تسبیح  و  تقدیس  سرگرم  ببیند،  آماده  تماس  با  ساکنان  جهان  بالا  می‌شود،  و  از  اسرار  این  جهان  چیزی  را  می‌فهمدکه  اشخاص  غافل  آن  را  درک  و  فهم  نمی‌کنند،  اشخاص  غافلی‌که  بافت  ضخیم  خاک  میان  دلهایشان و میان  حیات  نهان  جاری  در  درون  این  جهان  حائل‌گردیده  است‌،  حیاتی‌که  د‌ر  هر  جنبنده  و  در  هرساکنی  و  در  هر  چیزی  از  این  جهان  در  تکان  و  تکاپو  است‌.

« إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا»  .

بی‏گمان  یزدان  بس  شکیبا  و  بخشنده  است‌.

ذکر  شکیبائی  و  بخشندگی  د‌ر  اینجا  بدان  مناسبت  است  که  در  این‌کاروان  جهانی  مشغو‌ل  به  حمد  و  ثنای  خدا  تنها  انسان  است‌که  خطا  و  قصور  خواهد  داشت‌،  و  به‌کفر  و  انکار  می‌نشیند،  و  در  میان  انسانها  کسانی  یافته  می‌شوندکه  شرک  می‌ورزند  و  برای  خدا  انباز  قرار  می‌دهند،  وکسانی  هم  هستندکه  به  خدا  دخترانی  را  نسبت  می‌دهند،  و  اشخاصی  نیز  هستندکه  از  حمد  و  ثنا  و  تسبیح  و  تقدیس  خدا  غافل  می‌شوند.  انسانها  از  هر  چیزدیگری‌که  در  این  جهان  است  بیشتر  سزاوارندکه  به  حمد  وثنا  وتسبیح  وتقدیس  خدا  بپردازند  و  بهتر  با  خدا  آشنا  شوند  و  یکتاپرستی‌کنند.  اگرشکیبائی  و  بخشندگی  خدا  نبود،  خدا  انسانها  را  پایمال  اقتدار  و  تو‌ان  به گناهانشان  میگرفت  و  ایشان  را  مهلت  نمی‌داد.  ولیکن  خدا  انسانها  را  فرصت  می‌دهد  و  پند  و  اندرزشان  می‌دهد  و  آنان  را  فریاد  می‌داردکه  هان  ای  مردمان‌!  خویشتن  را بپائید  تاگرفتارنیائید‌.

« إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا»  ٠

بی‏گمان  یزدان  بس  شکیبا  و  بخشنده  است‌.

*

بزرگان  قریش  به  قرآن‌گوش  فرامیدادند،  ولیکن  آنان  با  دلهای  خود  به  پیکار  می‌پرداختندکه  نرم  نشوند،  و  نمی‌گذاشتند  فطرتشان  از  قرآن  متاثرگردد.  این  بودکه  خدا  میان  ایشان  و میان  پیغمبر(ص) پرده‌ای‌کشید،

پرده  نهان  ازدیدگان‌.  آن  پرده  را  همچون  پوششی  -  دلهایشان  افکند  تا  دلهایشان  قرآن  را  فهم  نکند.  در  گو‌شهایشان  نیز  چیزی  بسان‌ کری  پدید  آورد  تا  رهنمودها  ورهنمونهای  قرآن  را  درک  و  فهم  نکنند:

(وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلا رَجُلا مَسْحُورًا انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الأمْثَالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلا)‌.

(‌ای  پیغمبر!)  هنگامی  که  قرآن  (‌ناطق  به  دلائل  حق‌)  را  می‌خوانی‌،  میان  تو  و  آنان  که  به  قیامت  باور  ندارند  (‌و  پیوسته‌دشمن  حق‌وازحقیقت  گریزانند)  حجاب  ناپیدائی  قرارمی‌دهیم  (‌تا نورقرآن  به  دل‌ایشان  پرتو  نیندازد  و  به  آنان  سودی  نرساند)‌.  و  (‌چون  در  ستیزه‌جوئی  با  حق  پافشاری  می‌کنند)  بر  دلهایشان  پوششهائی  قرار  می‌دهیم  تا  قرآن  را  نفهمند،  و  در  گوشهایشان  سنگینی  ایجاد  می‌کنیم  (‌تا  ندای  هدایت  قرآن  را  چنان  که  باید  نشنوندوازآن  سودنبرند،  ولذا)  هنگامی  که  پروردگارت  را  در  قرآن  به  یگانگی  یاد  می‌کنی  (‌و  خدایان  پنداری  ایشان  را  همراه  با  اونام  نمی‌بری‌)  پشت  کرده  ومی‌گریزند  (‌تا  صدای  توحید  را  نشنوند)‌.  ما  (‌ازهر  کس  دیگری‌)  بهتر  می‌دانیم  که  آنان  به  چه  منظوری‌به  سخنان  توگوش‌فرامی‌دهند‌،‌هنگامی  که  پای  سخنانت  می‌نشییند،  وآن  زمان  که  باهم  در  گوشی  صبت  می‌کنند.  آن  زمان  که  ستمکاران  (‌کفرپیشه‌،  نهانی  به  یکدیگر)  می‌گویند  (‌اگر  شما  دوستان  هم‌عقیده ما  ازاو  پیروی  کنید)  جزازمرد  جادوشده‌ای  پیروی  نمی‌کنید  (‌که  جادوگران  در  عقل  و  هوش  اورخنه  کرده  وآن‌را  مختل  ساخته‌اند)‌.بنگر  چگونه  برای  تو  مثلها  می‌زنند  و  (‌گاه  کاهن‌،  گاه  مجنون،  وقتی  شاعر،  و  زمانی  ساحرت  می‌گویند.)  از  این‌رو  آنان  گمراه  گشته  ونمی‌توانند  راهی‌(‌به  سوی  حق‌)  پیدا  کنند.

ابواسحاق  درکتاب  سیره  از  محمد  پسر  مسلم  پسر  شهاب،  و  او  از  زهری  روایت‌کرده  است‌که  ابوسفیان  پسر  حکم‌،  و  ابوجهل  پسر  هشام‌،  و  اخنس  پسر  شریق  پسرعمرو  پسروهب  ثقفی  همپیمان  بنی  زهره‌،  شبی  بیرون  رفتند  تا  به  پیغمبر  خدا  (ص)گوش  فرادهند،  بدان  هنگام‌که  در  دل  شب  در  خانه  خود  نماز  میخواند.  هریک  از  اینان  جائی  را  پیداکردند  و  درآن  نشستند  و  به‌گوش  فرادادن  پرداختند.  هیچ‌یک  از  آنان  مطلع  از  مکان  دیگری  نبود.  از  سرشب  تا  بامدادان  به  پیغمبر (ص)گو‌ش  فرادادند.  وقتی‌که  طلوع  فجر  شد  و  صبح  دمید  پراکنده  شدند.  در  را‌ه  به  هم  رسیدند  وبه  سرزنش  یکدیگر  پرداختند.  به  همدیگرگفتند:  به  چنین  کاری  برنگردید،  اگر  یکی  ازکم‌خردان  شما،  شما  را  ببیند  به  دل  او  دغدغه‌ای  می‌اندازید.  آنگاه  پراکنده  شدند  و  به  خانه‌هایشان  برگشتند.  شب  دوم  نیزهریک  ازآنان  به  جای  خو‌د  برگشتند،  وتا  بامداد  به  پیغمبر  (ص)گوش  فرادادند.  چون  بامداد  شد  بلند  شدند  و  رفتند.  دوباره  در  راه  به  یکدیگر  برخوردکردند  و  به  سرزنش  همدیگر  پرداختند  و  سخنان  شب‌گذشته  را  تکرارکردند  و  به  خانه‌هایشان  برگشتند.  شب  سوم  نیز  همین  مساله  روی  داد.  یکی  به  دیگریگفت‌:  از  جای  تکان  نمی‌خوریم  تا عهد  و  پیمان  نبندیم‌که  دیگر  برنگردیم.  با  یکدیگر  عهد  و  پیمان  بستند  و  از  همدیگر  جدا  شدند.  وقتی‌که  روز  شد،  اخنس  پسر  شریق  عصای  خود  را  برگرفت  وبیرون  رفت  و  به  خانه  ابوسفیان  پسر  حرب  رفت  و  بدوگفت‌:  ای  ابوحنظله  درباره  چیزی‌که  از  محمّد  شنیده‌ای  نظر  خود  را  به  من  بگو  ابوسفیان‌گفت‌:  ای  ابوثعلبه  به  خدا  سوگند  چیزهائی  را  شنیدم‌که  آنها  را  می‌دانم‌،  و  از  مراد  آنها  اطللاع  دارم‌.  و  چیزهانی  را  شنیدم‌که  معانی  آنها  نمی‌دانم  و  متوجه  مقصود  آنها  نیستم‌.  اخنس‌گفت‌:  بدان  کس‌که  سوگند  خوردی  سوگند  میخورم‌که  من  نیز  مثل  تو  هستم‌.  سپس  از  پیش  او  بیرون  رفت  و  به  خانه  ابوجهل  رفت  و  بدوگفت‌:  ای  ابوالحکم  رای  تو  درباره  آنچه  از  محمّد  شنیدی  چیست‌؟‌گفت‌:  چه  چیز  شنیدم‌؟  ما  با  بنو  عبد  مناف  در  بزرگواریها  وافتخارات  به‌کشمکش  و  نزاع  نشستیم‌.  انان  طعام  دادند  ما  نیز  طعام  دادیم‌.  انان  دیگران  را  بر  پشت  شتران  برداشتند  ما  نیز  مردمان  را  سوار  شتران‌کردیم‌.  انان  به  بذل  و  بخشش  پرداختند،  ما  هم  به  بذل  و  بخشش  پرداختیم‌.  تاکار  بدانجاکشیدکه  بر  زانونشستیم‌،  و  همچون  دو  اسب  مسابقه  با  یکدیگربه  مسابقه  و  رقابت  پرداختیم.  بنو  عبد  مناف  گفتند:  ما  پیغمبری  داریم‌که  از  اسبان  برای  او  وحی  و  پیام  می‌اید.  ما  کی  بدین  پایه  و  مایه  می‌رسیم‌؟  به  خدا  سوگند  هرگز  بدو  ایمان  نمی‌اوریم  و  باورش  نمی‌داریم‌!  زهری‌گفته  است‌:  انگاه  اخنس  بلند  شد ورفت  و  او  را  به  خود  رها  کرد.

قریشیان  این گونه  فطرتشان  از  قرآن  متاثر  می‌گردید،  ولی  انان  فطرتشان  را  از  قران  بازمیداشتند.  دلهایشان  ایشان  را  به  سوی  قرآن  می‌کشاند،  امّا  انان  دلهایشان  را  از  قران  دور  نگاه  می‌داشتند.  این  بودکه  یزدان  میان  ایشان  و  میان  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  حجاب  پنهانی  را  قرار  می‌دهد،  حجابی‌که  برای  دیده‌ها  نهان  است‌،  ولی  دلها  ان  را  احساس  می‌کند.  این  است‌که  همچون  دلهائی  از  قران  بهره‌مند  نمی‌شوند،  و  در  پرتو  قرانی  راهیاب  نمی‌گردندکه  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  ان  را  می‌خواند.

اینگو‌نه  درباره  چیزی  که  قران  در  حق  دلهایشان‌کرده  است  با  یکدیگر  به  راز  و  نیاز  می‌نشستند  و  تآثیر  ان  را  به  گوش  یکدیگر  می‌خواندند.  سپس  برای‌گوش  ندادن  به  قران  ترفند  و  دسیسه‌بازی  می‌کردند.  امّا  دیگرباره  تحت  تاثیرقرآن  قرار  می‌گرفتند  و  برمیگشتند،  و  باز  هم  به  راز  و  نیاز  و  پچ پچ  می‌نشستند،  تا  ان  زمان‌که  برای  بازنگشتن  پیمان  می‌بندند  تا  خویشتن  را  از  این  قرآن  دور  نگاه  دارند،  قرآنی‌که  جذاب  است  و  دلها  و  خردها  را  به  سوی  خود  می‌کشد  ...  از  انجاکه  عقیده  توحیدی  و  یگانه‌پرستی‌ای‌که  این  قران  بر  ان  دور  می‌زد،  مکانت  و  منزلت  ایشان  را  و  امتیازات  و  افتخارات  آنان  را  تهدید  می‌کرد،  از  قرآن  می‌گریختند:

« وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا ؟»  .

هنگامی  که  پروردگارت  را  در  قرآن  به  یگانگی  یاد  می‌کنی  (‌و  خدایان  پنداری  ایمان  را  همراه  با  او  نام  نمی‌بری‌)  پشت  کرده  و  می‌گریزند  (‌تا  صدای  توحید  را  نشنوند)‌.

از  سخن  توحید  و  یگانه‌پرستی  می‌گریزند،  سخنی‌که  موقعیت  اجتماعی  ایشان  را  تهدید  میکر‌د،  موقعیتی‌که  بر  اوهام  و  انگاره‌های  بت‌پرستی  و  بر  آداب  و  رسوم  جاهلیت  استوار  بود.  آخر  بزرگان  قریش  زرنگ‌تر  از  این  بودندکه  پوچی  و  یاوگی  عقائدشان  بر  ایشان  مخفی  بماند،  و  درستی  و  استواری  اسلام  را  نشناسند.  آنان  داناتر  و  آگاه‌تر  از  این  بودندکه‌گفتار  استوار  قرآن  را  تشخیص  ندهند  و  والائی  و  ارج  و  امتیاز  قرآن  از  دیدگانشان  پنهان‌گردد.  آنان  همان‌کسانیندکه  نمی‌توانستند  خویشتن  را  ازگوش  فرادادن  به  قرآن  و  متاثر شدن  از  آن  بازدارند،  هر‌چندکه  با  شدت  و  حدت  جلو  دلهایشان  را  می‌گرفتند  و  با  دلهایشان  به  پیکار  برمی‌خاستند!

(إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلا رَجُلا مَسْحُورًا).

آن  زمان  که  ستمکاران  (‌کفرپیشه‌،  نهانی  به  یکدیگر)  می‏گویند  (‌اگر  شما  دوستان  هم‌عقیده  ما  از  او  پیروی  کنید)  جز  از  مرد  جادوشده‌ای  پیروی  نمی‌کنید  (‌که  جادوگران  در  عقل  و  هوش  او  رخنه  کرده  و  آن  را  مختل  ساخته‌اند)‌.

این  سخن  خودش  در  لابلای  خویش  دلیل  متاثر  شدنشان  از  قرآن  را  دارد.  آنان  در  دل  خود  قرآن  را  فراتر  از  این  می‌دیدندکه  سخن  انسان  باشد.  چراکه  آنان  چیزی  را  در  آن  احساس  می‌کردندکه  غیر  بشری  بود،  و  فرولغزیدن  آهسته  و  آرام  آن  را  به  اذهان  و  حواس  خود  احساس  می‌کردند،  وگوینده  قرآن  را  به  سحر  و  جادو  نسبت  می‌دادند،  و  این  شگفتیهای‌گفتارش  را  و  این  امتیازگفته‌اش  را،  و  این  تفوق  و  برتری  نظم  و  نظام  سخنش  را  به  سحر  و  جادو  برمی‌گرداندند.  معتقد  بودند  که  محمّد  (ص)‌از  خود  چیزی  نمی‌گوید،  و  بلکه  از  روی  سحرو  جادو  سخنی  می‌گویدکه  با  نیروی  سحر  و  جادو  توانی به‌گفته  خود  می‌دهدکه  جدای  از  توان‌گفتار  انسانها  است‌!  اگر  انصافی  داشتند  می‌گفتند: قرآن  از  سوی  یزدان  آمده  است‌،  و  ممکن  نیست  این  را  انسانی  از  پیش  خود  بگوید،  و  ممکن  نیست  آفریده  دیگری  از  آفریدگان  یزدان  آن  را  ازپیش  خو‌د  بگو‌ید.   .

(انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الأمْثَالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلا).

بنگر  چگونه  برای  تو  مثلها  می‌زنند  و  (گاه  کاهن‌،  گاه  مجنون‌،  وقتی  شاعر،  و  زمانی  ساحر  میگویند.)  از  این‌رو  آنان  گمراه  گشته  و  نمی‌توانند  راهی  (‌به  سوی  حق‌)  پیدا  کنند.

تو  را  بسان  جادوگران  قلمداد  می‌کنند،  ولی  تو  جادوگر  نیستی‌.  بلکه  تو  فقط  پیغمبر  هستی‌.  ایشان‌گمراه  گردیده‌اند  و  راهیاب نشده‌اند،  و  سرگشته  گردیده‌اند  و  راه  درستی  را  پیدا  نکرده‌اند  تا  آن  را  طی‌کنند،  راهی‌که  به  سوی  هدایت  رود،  و  موضعگیری‌ گمان‌برانگیز  ایشان  را  توجیه ‌کند.

**

این  است  سخن  آنان  درباره  قرآن‌،  و  درباره  پیغمبر  (ص)‌که  قرآن  را  بر  ایشان  می‌خواند.  همچنین  ایشان  رستاخیز  را  دروغ  و  نادرست  می‌شمارند،  و  به  آخرت  نیز  ایمان  ندارند:

(وَقَالُوا: أَئِذَا کُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا قُلْ کُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِیدًا أَوْ خَلْقًا مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنَا قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُءُوسَهُمْ وَیَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَنْ یَکُونَ قَرِیبًا یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا قَلِیلا)

و  (‌اینان  و  منکران  دیگر  رستاخیز)  می‌گویند:  آیا  هنگامی  که  ما  استخوانی  (‌پوسیده‌)  و  تکه‌هائی  خشکیده  (‌و  از  هم  پاشیده‌)  شدیم‌،  مگر  دیگرباره  آفرینش  تازه‌ای  خواهیم  یافت  (‌و  زندگی  دوباره‌ای  پیدا  خواهیم  کرد؟‌!)‌.  بگو:  شما  سنگ  باشید  (‌که  به  هیچوجه  قابلیت  پذیرش  حیات  را  ندارد)  و  یا  آهن  باشید  (‌که  از  سنگ  محکم‌تر  است‌)‌،  یا  این  که  (‌جز  آن  دو)  چیز  دیگری  باشید  که  در  نظرتان  (‌از  اینها  هم‌)  سخت‌تر  است  (‌و  از  قابلیت  پذیرش  حیات  دورتر،  باز  خدا  می‌تواند  به  پیکرتان  جان  بدمد  و  به  زندگی  مجدد  بازگرداند.  آنان  شگفت‌زده‌)  خواهند  گفت  چه  کسی  ما  را  بازمی‌گرداند؟  بگو:  آن  خدائی  که  نخستین  بار  شما  را  آفرید.  پس  از  آن‌،  سرهایشان  را  به  سویت  (‌به  عنوان  استهزاء  تکان  می‌دهند  و  می‌گویند:  چه  زمانی  این  (‌معاد)  خواهد  بود؟  بگو:  شاید  که  نزدیک  باشد.  (‌این  بازگشت  به  حیات  مجدد)  روزی  خواهد  بود  که  خدا  شما  را  از  گورهایتان  (‌برای  گردهمائی  در  محشر)  فرامی‌خواند  و  شما  (‌فرمان  او  را)  با  حمد  و  سپاس  پاسخ  میگوئید  و  گمان  می‌برید  که  (‌در  دنیا)  جز  مدت  اندکی  ماندگار  نبوده‌اید.

مساله  رستاخیز،  مورد  جد‌ال  طولانی  میان  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم و مشرکان  بوده  است‌.  قرآن  مجید  بسیاری  از  این‌گونه  جدالها  را  دربرگرفته  است‌.  هرچند  که  این  مساله  ساده  و  روشن  است  برای‌کسانی‌که  سرشت  حیات  و  ممات  را  پیش  چشم  می‌دارند،  و  سرشت  رستاخیز  و  همایش  همگان  را  درنظر  می‌گیرند.  قرآن  مجید  این  مساله  را  در  این  پرتو  بارها  عرضه‌کرده  است‌.  امّا  مردمان  آن  را  با  این  وضوح  و  با  این  سادگی  تصور  نمی‌کردند.  تصور  رستاخیز  و  زندگی  دوباره  به  دنبال  فرسودگی  و  فوت  و  فنائی‌که  بر  پیکرها  و  لاشه‌ها  چیره  می‌گردد،  بسی  مشکل  می‌نمود:

« وَقَالُوا: أَئِذَا کُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا ؟»  .

و  (‌اینان  و  منکر‌ان  دیگر  رستاخیز)  می‌گویند:  آیا  هنگامی  که  ما  استخوانی  (‌پوسیده‌)  و  تکه‌هائی  خشکیده  (‌و  از  هم  پاشیده‌)  شدیم‌،  مگر  دیگرباره  آفرینش  تازه‌ای  خواهیم  یافت  (‌و  زندگی  دوباره‌ای  پیدا  خواهیم  کرد؟‌!)‌.

این  هم  بدان  علت  بودکه  آنان  نمی‌اندیشیدندکه  ایشان  اصلا  زنده  نبوده‌اند  و  بعد  زندگی  پیداکرده‌اند  وحیات  یافته‌اند.  پیدایش  واپسین  آخرت  مشکل‌تر  و  دشوارتر  از  پیدایش  نخستین  دنیا که  نیست‌.گذشته  از  این‌،  برای  قدرت خدا  چیزی  مشکل‌ترودشوارترازچیزی  وجود  ندارد،  و  ابزارآفرینش  در  هر  چیزی  یکی  است‌،  و  آن  این  است‌:

«‌کن  فیکو‌ن  »‌.

باش!  پس  می‌شو‌د..  (‌بقره/117،  آل ‌عمران‌/‌47 و  ٥٩،  انعام‌/ ‌73‌...).

پس  در  این  صورت برای  یزدان  یکسان  است  چیزی‌که  ساده  یا  مشکل  برای  مردمان  است‌.  وقتی‌که  اراده  الهی  بخواهد  چیزی  پدیدارگردد،  آن  چیزبه  محض  خواست  خدا  پدید  می‌آید.

پاسخ  شگفت  مردمان  ازاین‌ کار یزدان  این  چنین  است‌:

« قُلْ : کُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِیدًا أَوْ خَلْقًا مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ»

بگو:‌شما  سنگ  باشید  (‌که‌به  هیچ‌وجه  قابلیت  پذیرش  حیات  را  ندارد)  و  یاآهن  باشید (‌که  از سنگ  محکم‌تر  است‌)‌،  یا  این  که  (‌جزآن  دو)  چیزدیگری  باشیدکه  در  نظرتان  (‌از  اینها  هم‌)  سخت‌تر  است  (‌و  از  قابلیت  پذیرش  حیات  دورتر،  بازخدا  می‌تواند  به  پپکرتان  جان  بدمد  و  به  زندگی  مجدد  بازگرداند.  آنان  شگفت‌زده‌)  خواهند  گفت  چه  کسی  ما  را  بازمی‌گرداند؟‌.

در  استخوانهای  سالم  و  استخو‌انهای  فرسوده  و  خشکیده  بوی  انسان  بودن  به  مشام  می‌رسد  و  یادی  از  حیات  می‌رود.  ولی  آهن  وسنگ  دورتر  از  حیات  می‌نماید.  این  است‌که  بدیشان‌گفته  می‌شود:  سنگ  باشید  و  یا  آهن  یا  موجود  ومخلوق‌دیگری‌که  به  نظرتان  مشکل  و  دشوار  می‌آید،  و  از  سنگ  و  آهن  دورتر  از  دمیدن  حیات  در  آن  می‏بیند  و  هرگز  تصور  نمی‌کنیدکه  جان  بگیرد  و  حیات  پیداکند  ...  این  چنین  خدائی  شما  را  دوباره  زنده  خواهدکرد.

مردمان‌که  نمی‌توانند  سنگ  یا  آهن  شوند،  ویا  موجود  دیگری‌گردند.  این  سخن  جنبه  مبارزه‌طلبی  و  چالش  را  دارد  و  نوعی  از  تهدید  وتنبیه  را  نیز  می‌رساند.  چه  سنگ  و  آهن  جماد  هستندونه  احساسی  دارند  ونه  متاثر  می‌گردند.  امّا  با  ذکر  آنها  اشاره  ضعیفی  به  جمود  و  تحجّر  اندیشه  ایشان  است‌.

« فَسَیَقُولُونَ :مَنْ یُعِیدُنَا ؟  »‌.

خواهند  گفت‌:  چه  کسی‌ما  را  بازمی‌گرداند؟‌.

چه‌کسی  ما  را  پس  ازاستخوان  شد‌ن  و  فرسوده  گردیدن‌،  یا  اگر  بالاتر  از  آن  موجود  دیگری  باشیم‌که  از  مرگ  و  خاموشی  بیشتری  برخوردار  باشد،  به  زندگی  برمی‌گرداند  و  جان  به پیکرمان  می‌دماند!

(قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ)‌.

بگو:  آن  خدائی  که  نخستین  بارشما  را  آفرید.

این  پاسخی  است‌که  مشکل  را  ساده  و  آسان  به  پیش  همگان  می‌دارد.  به‌گو‌نه‌ای  روشن  است‌که  دل  بد‌ان  می‌آساید.  چه‌کسی‌که  مردمان  را  ازنیستی  به  هستی  آورده  است  می‌تواند  دیگرباره  بدیشان  وجود  و  حیات  بخشد  و  آنان  را  زنده‌کند.  ولی  باز  هم  این  قوم  از  این  سخن  خود  نمی‌برند  و  قانع  نمی‌گردند:

(  فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُءُوسَهُمْ )  .

پس  از  آن‌،  سرهایشان  را  به  سویت  (‌به  عنوان  استهزاء‌)  تکان  می‌دهند.

سرهایشان  را  بالا  یا  پائین  می‌اندازند.  یعنی  این‌که  نمی‌پذیرند  و  به  استهزاء  می‌پردازند.

« وَیَقُولُونَ :مَتَى هُوَ ؟ »‌.

و  می‌گویند:  چه  زمانی  این  (‌معاد)  خواهد  بود؟‌.

این  سخن  را  برای  این  می‏گویند  تا  نشان  دهند  همچو‌ن  رخدادی  بعید  ونامقبول  است  و  ما  نمی‌پذیریم‌.

« قُلْ عَسَى أَنْ یَکُونَ قَرِیبًا »‌.

بگو:  شاید  که  نزدیک  باشد.

پیغمبر  (ص)‌دقیقاً  نمی‌داندکی  خواهد  بود  و  موعد  آن  چه  وقت  است‌.  شاید  نزدیک‌تر  از  آن  چیزی  باشدکه  گمان  می‏برند  بسی  سزاوار  است‌که  از  وقوع  آن  بترسند،  و  هنگامی  روی  دهدکه  آنان  در  غفلت  و  بیخبری  بسر  می‏برند  و  به  تکذیب  و  استهزاء  سرگرم  می‌باشند!

آنگاه  روند  قرآنی  صحنه ‌گذرائی  از  آن  زمان  ترسیم  می‌کند:

(یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا قَلِیلا).

(‌این  بازگشت  به  حیات  مجدد)  روزی  خواهد  بود  که  خدا  شما  را  از  گورهایتان  (‌برای  گردهمائی  در  محشر)  فرامی‌خواند  و  شما  (‌فرمان  او  را)  با  حمد  و  سپاس  پاسخ  میگوئید  و  گمان  می‌برید  که  (‌در  دنیا)  جز  مدت  اندکی  ماندگار  نبوده‌اید.

این  هم  صحنه‌ای‌که‌کسانی  را  به  تصویر  می‌کشدکه  رستاخیز  را  نپذیرفته‌اند  و  آن  را  دروغ  نامیده‌اند.  هم  اینک  برخاسته‌اند  و  دعوت‌کننده  را  پاسخ‌گفته‌اند  و  آماده  شده‌اند، و  زبانهایشان  را  به  حمد  و  ثنای  یزدان  گشوده‌اند.  جز  این  سخن  حمد  وثنا،‌گفتار  یا  پاسخی  ندارند!

این  پاسخ،  پاسخ  شگفتی  است‌که  از  سوی‌کسانی  داده  می‌شودکه  منکر  روز  قیامت  بوده‌اند  و  خدا  را قبول  نداشته‌اند.  هم  اینک  پاسخی  جز  این  ندارندکه  بگو‌یند:  حمد  و  سپاس  خدا  را  سزا  است‌.  حمد  و  سپاس  خدا  را  سزا  ا‌ست  ...

روزی  زندگی  دنیا  درهم  پیچیده  و  درهم  نوردیده  می‌گردد  همان‌گونه‌که  سایه  درهم  پیچیده  و  درهم

نوردیده  می‌شود:

« وَتَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا قَلِیلا »‌.

و  گمان  می‌برید  که  (‌در  دنیا)  جز  مدت  اندکی  ماندگار  نبوده‌اید.

به  تصویرکشید‌ن  دنیا  بدین‌گونه  ارج  و  ارزش  دنیا  را  در  دلهای  مخاطبان  ناچیز  می‌گرداند،  و  ناگهان  متوجه  می‌شوندکه  دنیا  بسیارکوتاه  است‌.  سایه‌های  دنیا  و  شکلهای  آن  در  حس  و  شعور  برجای  نمی‌ماند،  مگر  بدان  اندازه  که  انگار  لحظه‌ای  است  که  هرچه  زودتر  می‌گذرد،  و  زمان  اندکی  است  و  هرچه  زودتر  سپری  می‌شود،  و  سایه‌ای  است‌که  به  سرعت  جمع  می‌گردد  و  اثری  از  آن  نمی‌ماند.

*

آن‌گاه  روند  قرآنی  از  اینان  روی  برمی‌گرداندکه  رستاخیز  و  همایش  محشر  را  دروغ  می‌دانستند،  و  وعده  وپیمان  یزدان  را  به  تمسخرمی‌گرفتند،  وفرموده  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  را  مورد  بازیچه  قرار  می‌دادند،  و  ریشخندکنان  سرهای  خو‌د  را  تکان  می‌دادند  و  بر  اسلام  و  مسلمانان  می‌تاختند  ...  و  به  کسانی  رو  می‌کندکه  واقعاً  بندگان  مومن  خدا  بوده‌اند.  بدیشان  رو  می‌کند  تا  پیغمبر  (ص)آنان  را  رهنمود  و  رهنمون  سازد  بدین‌که  سخنان  پاک  وزیبا  بگویند  وپیوسته  نیک  و  خوب  صحبت‌کنند.

«وَقُلْ لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلإنْسَانِ عَدُوًّا مُبِینًا »‌.

(‌ای  پپغمبر!)  به  بندگانم  بگو:  سخنی  (‌در  گفتار  و  نوشتار  خود)  بگویند  که  زیباترین  (‌و  نیکوترین  سخنها)  باشد.  چرا  که  اهریمن  (‌به  وسیله  سخنهای  زشت  و  ناشیرین‌)  در  میان  ایشان  فساد  و  تباهی  به  راه  می‌اندازد،  و  بیگمان  اهریمن  (‌از  دیرباز)  دشمن  آشکار  انسان  بوده  است  (‌و  پیوسته  درصدد  برآمده  تاآتش  جنگ  رابا  افروزینه  وسوسه  شعله‌ور  سازد)‌.

«وَقُلْ لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ »‌.

(‌ای  پیغمبر!)‌به  بندگانم  بگو:  سخنی  (‌در  گفتارونوشتار  خود)  بگویید  که  زیباترین  (‌و  نیکوترین  سخنها)  باشد.

در  همه‌جا  و  در  همه  چیز،  زیباترین  و  بهترین  سخنها  را  بگو‌یند.  خوبترین‌گفتار  را  برگزینند  و  بدان  دم  بزنند.  بدین  وسیله  می‌توانند  خویشتن  را  از  اهریمن  بپایند  و  نگذارند  او  میان  ایشان  محبّت  و  موّدت  را  تباه  نماید  و  بزداید.  چه  اهریمن  میان  برادران  فساد  و  تباهی  می‌اندازد  با  سوء  استفاده  از  سخنان  درشتی  که  بر  زبان  می‌دود  و  بر  آن  می‌رود،  و  با  سوء  استفاده  از  پاسخ  بدی  که  بدان  سخن  بد  داده  می‌شود.  ناگهان  ازگفتن  سخن  خشن  و  پاسخ  ناجور،  فضای  مودت  و  محبت  و  اتحاد،  آلوده  به  اختلاف  وکشمکش  می‌گردد.  سپس  درشتی  و  زشتی  پیش  می‌آید.  بعد  از  آن  ستیزه‌گری  و  دشمنانگی  درمی‌گیرد.  امّا  سخن  خوب  زخمهای  دلها  را  مرهم  می‌نهد  و  مداوا  می‌کند،  و  درشتی  و  خشونت  را  به  نرمش  و  مهربانی  تبدیل  می‌سازد،  و  دلها  را  بر  لطف  و  عطوفت  ارزشمندی‌گرد  می‌آورد.

« إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلإنْسَانِ عَدُوًّا مُبِینًا »‌.

بی‏گمان  اهریمن  (‌از  دیرباز)  دشمن  آشکار  انسان  بوده  است  (‌و  پیوسته  در  صدد  برآمده  تا  آتش  جنگ  را  با  افروزینه  وسوسه  شعله‌ور  سازد)‌.

اهریمن  لغزشهای  زبان  و  پرشهای  دهان  را  می‌جوید  و  پیجوئی  می‌کند.  با  لغزشها  و  پرشها  آتش  دشمنانگی  و  کینه‌توزی  را  میان  این  مومن  و  برادر  مومن  خود  تیزترو  شعله‌ورتر  می‌سازد.  ولی  سخنان  خوب  راه  نفوذ  را  بر  اهریمن  می‌بندد  و  او  را  خلع  سلاح  می‌کند،  و  حرم  قدس  برادری  را  در  امن  و  امان  از  دمیدنها  و  وسوسه‌ها  و  تحریکهای  اهریمن  می‌گرداند.

*

پس  از  این  نگرش‌،  روند  قرآنی  به  سرنوشت  مردمان  برمی‏گردد،  سرنوشتی‌که  در  آن  روزی  پیدا  می‌کنندکه  یزدان  ایشان  را  فرامی‌خواند  و  آنان  هم  با  حمد  و  ثنا  پاسخ  می‌گویند،  و  همایش  همگان  در  پیشگاه  یزدان  فراهم  می‌آید،  و  به  ناگاه  معلوم  می‌شودکه  سرنوشت  به  طورکلی  در  دست  یزدان  یگانه جهان  است  و  بس‌؛  اگر  بخواهد  رحم  می‌کند،  و  اگر  خواست  عذاب  می‌دهد.  همگی  مردمان  به  قضاوت  و  داوری  ایزد  سبحان  واگذارند  و  اسیر  فرمان  خداوند  دادارند،  و  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  حافظ  و  نگاهبان  ایشان  نیست‌.  او  تنها  پیامبر  است  و  بس‌:

« رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلا وَرَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ »‌.

پروردگارتان  از  حال  شما  آگاه‌تر  (‌از  هر  کسی‌)  است‌.  اگر  بخواهد  (‌به  شما  توفیق  ایمان  عطاء  می‌کند)  و  شما  را  مشمول  رحمت  خود  قرارمی‌دهد،  واگر  بخواهد  (‌با  کفر  و  عصیان  شما  را  می‌میراند  و)  دچار  عذابتان  می‏گرداند.  (‌ای  محمد!)  ما  تو  را  به  عنوان  وکیل  (‌ایمان  آوردن‌)  ایشان  (‌و  مراقب  احوال  آنان‌)  نفرستاده‌ایم‌،  (‌تا  ملزم  باشی  حتماً آنان  ایمان  بیاورند.  بلکه  بر  رسولان  پیام  باشد  و  بس‌)‌.  پروردگارت  از  (‌احوال  همه‌)  مردمان  و  چیزهائی  که  در  آسمانها  و  زمینند  آگاه‌تر  (‌از  هر  کسی‌)  است‌.

علم  وآگاهی  مطلق  ازآن  یزدان  است  و  بس.  او  با  علم  و  آگاهی‌کاملی‌که  درباره  مردمان  دارد،  رحمت  خود  را  شامل  آنان  می‌سازد  یا  عذاب  خود  راگریبانگیر  ایشان  می‌گرداند.  همین‌که  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  پیام  آسمانی  را  به  انسانها  رساند،  وظیفه  او  پایان  می‌پذیرد.  علم  و  آگاهی  خدا  شامل  همه ‌کسانی  می‌گرددکه  در  آسمانها  و  زمین  هستند،  از  قبیل‌:  فرشتگان‌،  پیغمبران‌،  انسانها،  جنها  و  پریها،  و  پدیده  و  آفریده‌های  دیگری‌کسی  جز  خدا  از  آنها  آگاه  نیست  و  نمی‌داند  چه  هستند؟  چه  اندازه  هستند! پله  و  درجه  آنها  کدام  است‌؟

در  پرتو  همین  علم  و  آگاهی  مطلق  از  حقائق  آفریدگان  است‌که  برخی  از  پیغمبران  را  بر  برخی  دیگر  برتری  داده  است‌:

« وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَى بَعْضٍ »‌.

ما  برخی  از  پیغمبران  را  بر  برخی  دیگر  برتری  داده‌ایم‌.  این  برتری  چیزی  است‌که  یزدان  ازاسباب  و  علل  آن  مطلع  وآگاه  است‌.  چون  نمادهای  ظاهری  این  برتری  در  جزء  سوم  همین‌کتاب  فی‌ظلال  القرآن  از  آنها  سخن  گفتیم،  بدان‌گاه‌که  این  آیه  تفسیرگردید:

«‌تلک‌الرسل  فضلنا  بعضهم‌علی  بعض »‌.

این  پیغمبران  (‌که  نام  برخی  از  آنان  گذشت‌)  بعضی  از  ایشان  را  بر  بعضی  دیگر  برتری  دادیم‌. (‌بقره/253)

برای  اطلاع  از  نمادهای  ظاهری  این  برتری،  بدانجا  مراجعه  گردد:

«  وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُورًا »  .

و  (‌از  جمله‌)  به  داوود  زبور  عطاء  نموده‌ایم  (‌و  او  را  بدان  افتخار  بخشیده  و  بالاتر  از  بعضی  انبیاء  قرار  داده‌ایم‌،  به  تو  نیز  قرآن  ارمغان  کرده‌ایم  و  خاتم  و  سرآمد  همه پیغمبرانت  ساخته‌ایم‌)‌.

این  نمونه‌ای  از  عطاء  خدا  به  یکی  از  انبیاء  است‌،  و  همچنین  نمونه‌ای  از  نمادهای  ظاهری  برتری  است‌.  چه  کتابها  پای‌برجای‌تر  و  ماندگارتر  از  معجزات  و  خوارق  عاداتی  است‌که  بعضی  از  مردمان  آنها  را  در  شراط  و  ظروف  معینی  از  زمان  می‏بینند.

*

این  درس که  با  نفی  اندیشه  فرزندان  و  انبازان  از  یزدان  سبحان  شروع  گردیده  است‌،  و  ادامه  پیدا  کرده  است  با  انحصار  یزدان  برای  روکردن  و  به  کمک  طلبیدن‌،  و  این  که  تنها  خدا  است‌که  از  سرنوشت  بندگان  آگاه  است‌،  و  فقط  او  است  که  کار  و  بار  مردمان  را  اداره  می‌کند  و  می‌گرداند  ...  این  درس  به  پایان  می‌آید.  در  این  پایانه  همچنین  کسانی  به  مبارزه  خواسته  می‌شوندکه  گمان  می‏برند  خدا  دارای  انبازهائی  است‌.  در  این  چالش  از  همچون‌کسانی  خواسته  می‌شودکه  خدایان  ادعائی  خود  را  به  کمک  بطلبند  و  از  ایشان  درخواست‌کنند  زیان  و  ضرری  را  از  سر  ایشان  بردارندکه  خدا  می‌خواهد  بدیشان  برسد  و  بدین  وسیله  عذاب  و  عقابشان  دهد.  یا  از  آنها  بخواهند  عذاب  و  عقاب  خدا  را  از  ایشان برگردانند  و  دامنگیر  دیگرانش‌گردانند:

« قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَلا تَحْوِیلا»‌.

(‌ای  پیغمبر!  به  مشرکان‌)  بگو:  کسانی  را  که  بجز  خدا  (‌شایسته  پرستش‌)  می‌پندارید  (‌به  هنگام  بلا،  به  کمک‌)  بخوانید،  امّا  (‌خواهید  دید  که‌)  نه  توانائی  دقع  زیان  و  رفع  بلا  از  شما  را  دارند،  و  نه  می‌توانند  آن  را  دگرگون  سازند  (‌و  ناخوشیها  را  به  خوشیها  تبدیل  کنند  و  یا  این  که  از  اندوه  دردها  بکاهند)‌.

هیچ  کسی  جز  خدای  یگانه  نمی‌تواند  زیان  و  ضرر  را  برطرف‌کند  یا  آن  را  دگرگون  سازد،  خدای  یگانه‌ای‌که  در  قضا  و  قدر  بندگان  خود  دخالت  می‌کند،  و  متصرف  در  اوضاع  و  احوال  ایشان  است‌.

یزدان  برای  مردمان  بیان  می‌دارد  کسانی  را  که  از  فرشتگان  یا  پریها  و  یا  انسانها  الهه  می‌دانند  و  خداگونه  می‌خوانند،  آنها  جز  آفریده‌هائی  از  آفریده‌های  یزدان  نیستند،  و  تلاش  می‌کنند  راهی  برای  تقرب  به  خدا  پیدا  کنند،  و  با  یکدیگر  درکسب  رضای  خدا  مسابقه  می‌دهند،  و  از  عذاب  و  عقابی  می‌ترسندکه  کسانی  از  آن  عذاب  و  عقاب  می‌ترسند  و  می‌هراسندکه  از  حقیقت  آن  مطلع  هستند:

(أُولَئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُورًا).

آن  کسانی  را  که  به  فریاد  می‌خوانند  (‌و  خداگونه‌هایشان  می‌دانند)  آنان  که  از  همه  مقرب‌ترند  (‌به  درگاه  یزدان‌،  همچون  عیسی  و  عزیر  و  فرشتگان‌)  برای  تقرب  به  پروردگارشان  وسیله  می‌جویید  (‌که  طاعات  و  عبادات  است‌)  و  به  رحمت  خدا  امیدوار  و  از  عذاب  او  هراسناکند.  چرا  که  عذاب  پروردگارت  (‌چنان  شدید  است  که‌)  باید  خویشتن  را  از  آن  دور  و  برحذر  داشت‌.

برخی  از  آنان  عزیر  را  پسر  خدا  می‌خواندند  و  او  را  می‌برستیدند.  برخی  از  ایشان  هم  عیسی  را  پسر  خدا  می‌خواندند  و  او  را  می‌پرستیدند.  بعضی  از  آنان  هم  فرشتگان  را  دختران  خدا  می‌نامیدند  و  آنها  را  پرستش  می‌کردند.  و  بالاخره  بعضیها  نیز  چیزهای  دیگری  جز  اینان  را  به  فریاد  می‌خواندند  و  پرستش  می‌کردند  ...  این  است‌که  یزدان  به  همه  آنان  می‌فرماید:  این‌کسانی  راکه  به  فریاد  می‌خوانید،  مقرب‌ترین  آنان  به  خدا  به  دنبال  وسیله  است  و  می‌خواهد  با  آن  خویشش  را  به  خدا  نزدیک‌کند،  و  با  عبادات  و  طاعات  به  خدا  تقرب میجوید و مرحمت و لطف او را میجوید و از عذاب و عقاب وی میترسد و می‌هراسد - عذاب و عقاب خدا هم سخت و شدید است وباید از ان برحذر شد وبیمناک گردید - پس بسی شایسته وبایسته شما است که به خدا رو کنید همانگونه که کسانی را که خدا گونه مینامید و با خدا میپرستید هرچند که بندگان خدایند - آنان به خدا رو میکنند و رضایت او را میجویند.

بدین منوال و برای روال، این درس می‌آغازد و خاتمه می‌پذیرد با بیان هیچ و پوچ بودن عقائد شرک در هر شکلی که هست و به هر صورتی که هست. و با بیان این که یزدان سبحان منحصر به الوهیت و پرستش عبادت و رو کردن و یاری طلبیدن است و بس.

تفسیر سوره‌ی اسراء آیه‌ی 39-22

 

سوره‌ی اسراء آیه‌ی 39-22

 

لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولا (٢٢) وَقَضَى رَبُّکَ أَلا تَعْبُدُوا إِلا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاهُمَا فَلا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلا کَرِیمًا (٢٣) وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا (٢٤) رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلأوَّابِینَ غَفُورًا (٢٥) وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا (٢٦) إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا (٢٧) وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوهَا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلا مَیْسُورًا (٢٨) وَلا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَلا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا (٢٩) إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا (٣٠) وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْئًا کَبِیرًا (٣١) وَلا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلا (٣٢) وَلا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا (٣٣) وَلا تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولا (٣٤) وَأَوْفُوا الْکَیْلَ إِذَا کِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا (٣٥) وَلا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولا (٣٦) وَلا تَمْشِ فِی الأرْضِ مَرَحًا إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الأرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولا (٣٧) کُلُّ ذَلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا (٣٨) ذَلِکَ مِمَّا أَوْحَى إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ وَلا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَى فِی جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا (٣٩)

 

در  درس‌گذشته‌،  قواعد  و  مقررات‌کار  و  پاداش‌،  و  هدایت  و  ضلالت‌،  و  به  دست  آوردن  و  محاسبه‌کردن‌،  به  قانون  جهانی‌ای  ربط  داده  شدکه  شب  و  روز  را  می‌گرداند.  در  این  درس  از  یک‌سو  قواعد  و  مقررات  رفتار  وکردار  و  آداب  و  رسوم  و  تکالیف  و  وظائف  فردی  و  اجتماعی  با  عقیده  به  یگانگی  خدا  ربط  داده  می‌شود،  و  از  دیگر  سو  فلکی  روابط  و  همگی  خویشاوندیهای  خانوادگی  وپیوستگیهای  اجتماعی  و  نزدیکیهای  زندگی،  به  این  دستاویز  محکم  قرآن  نام  پیوند  داده  میشود.

در  درس‌گذشته  آمده  است‌:

(إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ).

این  قرآن  (‌مردمان  را)  به  راهی  رهنمود  می‌کند  که  مستقیم‌ترین  راه‌ها  (‌برای  رسیدن  به  سعادت  دنیا  و  آخرت‌)  است‌. (‌اسراء‌/٩)

و  آمده  است‌:

«  وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلا »  ٠

و  ما  هر  چیزی  را  دقیقاً  (‌برای  هدف  و  کاری‌،  معین  و)  مشخص  ساخته‌ایم  (‌و  جهان  را  از  روی  نقشه  و  حساب  و  کتاب  آفریده  و  به‌کار  انداخته‌ایم‌)‌. (اسراء/12)

در  این  درس  مقداری  از  اوامر  و  نواهی  این  قرآن،  یعنی  مقداری  از  چیزهائی  عرضه  می‌شودکه  انسانها  را  به  مستقیم‌ترین  و  استوارترین  راه‌ها  رهنمود  و  رهنمون  می‌کنند،  وچیزهائی  شرح  و  بسط  می‌گرددکه  مشتمل  بر  قواعد  و  مقررات  رفتار  وکردار  در  واقعیت  زندگی  است.

این  درس  با  نهی  از  شرک‌،  و  با  اعلان  فرمان  یزدان  مبنی  بر  دستور  به  پرستش  ایزد  یگانه  سبحان  نه‌کس  و  چیز  دیگری  در  سراسر  جهان‌،  شروع  می‌شود.  بدین  خاطر  اوامر و  نواهی  می‌آغازد  درباره:  خوبی ‌و  نیکی  به  پدران  و  مادران‌،  دادن  حق  خویشاوندان  به  خو‌یشاوندان‌،  دادن  حق  مسکینان  و  واماندگان  در  راه  بد‌ون  هرگونه  زیاده‌روی  و  ریخت  و  پاشی‌،  تحریم  کشتن  اولاد،  تحریم  زنا،   حریم  قتل‌،  نگاهداری  و  حفاظت  اموال  یتیمان‌،  وفای  به  عهد،  پیمانه  و  ترازو  را  به  تمام  وکمال  دادن  و برکشیدن‌،  بر  حق  ماندگار  ماندن‌،  و  نهی  از  تکبر  و  خودبزرگ‌بینی  ...  این  درس  با  حذر  داشتن  از  شرک  به  پایان  می‌رسد.  ناگهان  متوجه  می‌شویم‌که  اوامر  و  نواهی  و  تکالیف  و  وظائف  میان  آغاز  و  انجام  درس  قرارگرفته  است  وگنجانده  شده  است‌،  و  به  عقیده  یگانه‌پرستی‌ای  مرتبط ‌گردیده  ا‌ست  که  بنیاد  زندگی  بر  آن  استوار  و  ماندگار  می‌ماند.

*

(لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولا ).

(‌ای  انسان‌!)  با  یزدان‌،  خدای  دیگری  قرار  مده  (‌و  معبود  خود  مدان  و  به  فریاد  مخوان‌)  که  نکوهیده  و  زبون  شوی‌.

نهی  از  شرک  و  حذر  داشت  از  فرجام  آن‌،  عام  و  همگانی  است‌.  ولی  چنین  فرمانی  به  یک  فرد  داده  شده  است‌.  به  عبارت  دیگر  مخاطب  مفرد  آمده  است‌.  این  بدان  خاطر  است‌که  هرکسی  احساس‌کندکه  این  فرمان  خاص  او  است‌،  و  برای  شخص  او  صادرگردیده  است‌.  چه  اعتقاد  یک  مساله  شخصی  است  و  هر  فردی  خودش  مسوول  آن  و  بازخواست‌شونده  از  آن  است‌،  و  این  فرجام  منتظر  هرکسی  است‌که  از  یگانه‌پرستی  کناره  می‌رود  و  «‌نکوهیده  می‌شود»  در  برابر  عمل  ناپسندی  که  بدان  دست  یازیده  است  و  اقدام‌کرده  است‌،  و  «‌خوار  و  زبون  می‌گردد»  و  هیچ  یاوری  و  مددکاری  برای  خود  پیدا  نمی‌کند،  وکسی  را  نمی‌یابدکه  بدوکمک‌کند  و  یاری  رساند.  درنتیجه  خوار  و  زبون  می‌گردد  هرچندکه  مددکاران  و  یاوران  او  در  جهان  زیاد  بوده  باشند.  واژه  «‌ فَتَقْعُدَ:  خو‌اهی  نشست‌»‌‌[1]  وضع  و حالت  شخص  نکوهیده  و  زبون  را  به  تصویر  می‌کشد،  بدان  هنگام‌که  خواری  او  را  احاطه‌کرده  است  و  برجای  نشسته  است‌.  این  حالت  سایه  ضف  وناتوانی  خود  را  دارد.  چه  قعو‌د  یعنی  نشستن‌،  ضعیف‌ترین  و  درمانده‌ترین  وضع  و  حالت  انسان  است‌،  و  بیانگر  زبونی  و  ناتوانی  انسان  بیش  از  هر  وضع  و  حالت  دیگری  است‌.گذشته  از  اینها  نشستن  دوام  و  استمرار  وضع  و  حالت  دور  انداختن  و  خوار  داشتن  را  می‌رساند.  چراکه  نشستن  بیانگر  حرکت  و  جنبش  وتغییروضع  و  حالت  نیست‌.  لذا  واژه  نشستن  در  اینجا  مورد  نظر  و  بجا  است‌.

« وَقَضَى رَبُّکَ أَلا تَعْبُدُوا إِلا إِیَّاهُ »  .

(‌ای  انسان‌!)  پروردگارت  فرمان  داده  است  که  جز  او  را  نپرستید.

این  هم  امر  به  یگانه‌پرستی  است‌که  پس  از  نهی  از  شرک  می‌آید.  فرمان  است  و  به  صورت  قضاوت  ذکر

شده  است‌.  این  فرمان  قطعی  است  و  همچون  قضاوت  حتمی  است‌.  واژه  «قضی:  داوری  کرده  است  ...  مقرر  داشته  است‌»  معنی  تاکید  را  بر  فرمان  می‌افزاید،  و  همراه  با  حصر  و  انحصاری‌که  نفی  واستثناء  بر  ان  دلالت  دارند  شدت  تاکید  را  بیشتر  می‌نماید:

« أَلا تَعْبُدُوا إِلا إِیَّاهُ »  .

این  که  جز  او  را  نپرستید.

در  فضای  همگانی  تعبیر،  سایه‌های  تاکید  و  سختگیری  ،  جلوه  گر  می‌آید.

هر  زمان‌که  پایه  گذاشته  شود،  و  بنیاد  استوار  و  پایدار  گردد،  تکالیف  و  وظائف  و  اجتماعی  فر‌امی‌رسد،  و  در  ژرفای  درون  عقیده  یگانه‌پرستی  متمرکز  می‌گردد،  و  همچون  عقیده‌ای  انگیزه‌ها  و  هدفهای  تکالیف  و  وظائف  و اعمال  و  افعال  را  متحد و متفق  می‌سازد.

نخستین  رابطه  پس  از  رابطه  عقیده‌،  رابطه  خانواده  است‌.  بدین  لحاظ  روند  قرانی  خوبی  و  نیکی  در  حق  پدر  و  مادر  را  به  عبادت  خدا  پیوند  می‌دهد،  تا  ارزشی  راکه  این  خوبی  و  نیکی  در  پیشگاه  خدا  دارد  اعلان  دارد:

«وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاهُمَا فَلا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلا کَرِیمًا وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا »‌.

و  به  پدر  و  مادر  نیکی  کنید  (‌و  با  آنان  نیکو  رفتار  نمائید)‌.  هرگاه  یکی  از  آن  دو،  و  یا  هردوی  ایشان  نزد  تو  به  سن  پیری  برسند،  (‌کمترین  اهانتی  بدیشان  مکن  و  حتی  سبک‌ترین  تعبیر  نامودبانه  همچون‌)  اف  به  آنان  مگو!  و  بر  سر  ایشان  فریاد  مزن  (‌و  آنان  را  از  پیش  خود  مران‌)  و  با  سخنان  محترمانه  با  آن  دو  سخن  بگو،  و  بال  تواضع  مهربانی  را  برایشان  فرود  آور  (‌و  در  برابرشان  کاملا  فروتن  باش‌،  و  برای  آنان  دست  دعا  به  درگاه  خدا  بردار)  و  بگو:  پروردگارا!  (‌اینک  که  ضعیف  و  جز  تو  پناهی  ندارند)  بدیشان  مرحمت  فرما،  همانگونه  که  آنان  در  کوچکی  (‌به  ضعف  و  کودکی  من  رحم  کردند  و)  مرا  تربیت  و  بزرگ  نمودند.

با  این  عبارت‌های  دل‌انگیز،  و  با  این  تصویرهای  الهامگرانه‌،  قرآن  مجید  وجدان  خوبی  و  مهربانی  را  در  دلهای  فرزندان  به  جوش  و  خروش  درمی‌آورد.  این  بدان  خاطر  است  زندگی‌که  در  راه  خو‌د  همراه  با  زنده‌ها  به  پیش  می‌تازد،  توجه  توانمندی  و  قوی  زندگان  را  به  جلو  معطوف  می‌دارد:  به  فرزندان‌،  و  به  نوباوگان‌،  و  به  نسل  آینده  ...  کمتر  توجه  ایشان  به  گذشته  معطوف  می‌شو‌د:  به  پدران  و  مادران‌، و  به  زندگی‌گذشته‌،  و  به  نسل‌گذشته  و  به  درود  حیات‌گفته  ...  بدین  خاطر  لازم  است  وجدان  فرزندان  با  توان  هرچه  بیشتر  به  جوش  و  خروش  انداخته  شود  تا  به  پشت  سر  بنگرند  ...  ،  و  به  پدران  و  مادران  توجه  و  التفات  داشته  باشند.

پدران  و  مادران  به‌طور  سرشتی  به  رعایت  اولاد  عنایت  دارند  و  با  شوق  و  علاقه  ایشان  را  می‌پایند.  خود  را  قربان  آنان  می‌کنند  و  هر  چیزی  را  حتی  خود  را  فدای  ایشان  می‌سازند.  بدان‌گونه  گیاهک  سبز  همه  غذاهای  دانه  را  می‌مکد،  تا  آن‌گاه‌که  دانه  پوک  و  پوچ  می‌شود  و  شکسته  و  پرپر  می‌گردد.  جوجه  همه  غذای  موجود  در  تخم‌مرغ  را  می‌مکد  تا  بدانجاکه  تنها  پوسته‌ای  از  آن  برجای  می‌ماند.  همچنین  فرزندان  همه  شیرینیها  و  خوشیها،  و هرگونه  تندرستی  وکوشش  و  تلاش  و  تاب  و  توان  پدر  و  مادر  را  می‌خورند  و  صرف  خود  می‌کنند  و  آن‌گاه  پدر  و  مادر  پیر  و  فرتوت  می‌شوند  -  تازه  اگر  اجل  مهلتشان  دهد  -  امّا  با  این  وجود  پدر  و  مادر  خود  را  خوشبخت  می‏بینند!  (‌چراکه  دست  فرزندان  خویشتن  را  گرفته‌اند،  و  ایشان  را  پا  به  پا  برده‌اند،  و  با  عرق  جبین  و  شیره  جان  پرورده‌اند،  تا  به  امروزکه  بالیده  و  تنومند  گردیده‌اند)‌.

امّا  فرزندان‌،  هرچه  زودتر  همه  اینها  را  فراموش  می‌کنند،  و  به  پیش  می‌جهند  و  نقش  خود  را  درصحنه  زندگی  بازی  می‌کنند.  به  همسران  و  زادگان  خود  سرگرم  می‌شوند  ...  و  بدین  منوال  رودبار  زندگی  با  جوش  و  خروش  به  پیش  می‌تازد  و  امواج  تازه‌ای  می‌آغازد.

بدین  خاطر  است‌که  لازم  نیست  یزدان  جهان  به  پدران  و  مادران  توصیه  فرماید  در  حق  فرزندان  و  پاره‌های  جگر‌شان  چه‌کار  بکند.  بلکه  لازم  است‌که  به  فرزندان  روکند  و  وجدانهایشان  را  سخت  به  تکان  اندازد  و  بدیشان‌گوشزدکندکه  هان  ای  فرزندان  به  یاد  آورید  نسلی  راکه  شیره  حیات  خود  را  به  شما  داده‌اند  (‌وگنج  جوانی  و  توانائی  را  به  پای  شا  ریخته‌اند،  تا  بدانجاکه  هم  اینک  خشکده‌اند  و  خمیده  و  چمیده‌گشته‌اند،  و  به  شما  چشم  دوخته‌اندکه  هان  ای  عزیزان  دلمان  و  عصای  پیریمان  دستهای  لرزانمان  را  بگیرید  و  راهمان  ببرید  ...  ولی  اغلب  صدای  ضعیف  پدران  و  مادران  به گوش  جان  فرزندان  نمی‌رسد  ...)‌.

دراینجا  دستور  به  خوبی  و  نیکی‌کردن  به  پدر  ومادر  صادر  می‌شود،  دستوری‌که  به  شکل  قضاوت  یزدان  بیان  گردیده  است و  از  تاکید  بیشتری  برخوردار  است‌.  این  تاکید  خوبی  و  نیکی  به  پدرومادرهم  پس  ازدستوربه  پرستش  یزدان  ذکر  می‌گردد.

آن‌گاه  روند  قرآنی  با  خوشایندترین  و  زیباترین  سایه‌ها  بر  سراسر  فضای  صحنه  سایه  میاندازد،  و  به  جوش  و  خروش  انداختن  وجدانها  می‌پردازد  و  آنها  را  به  یاد  یادمانهای‌کودک  و  احساسهای  مهر  و  عطوفت  و  عشق

پدران  و  مادران  به  فرزندان  خود  می‌اندازد:

« إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاهُمَا »‌.

هرگاه  یکی  ازآن  دو،  و  یا  هر  دوی  ایشان  نزد  تو  به  سن  پیری  برسند  ....

پیری  شکوه  و  عظمت  خود  را  دارد.  ضعف  پیری  اشاره  و  پیام  خود  را  دارد.  واژه  «‌عندک‌:  نزد  تو»  معنی  پناه  بردن  و  نگاهداری  و  نگاهبانی  خواستن  در  حالت  فرتوتی  و  ناتوانی‌را  به  تصویر  می‌کشد:

(فَلا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُمَا).

(‌کمترین  اهانتی  بدیشان  مکن  و  حتی  سبک‌ترین  تعبیر  نامودبانه  همچون‌)  اُ‌ف  به  آنان  مگو!  و  بر  سر  ایشان  فریاد  مزن  (‌و  آنان  را  از  پیش  خود  مران‌)‌.

از  مراتب  رعایت  و  درجات  ادب  این  است  از  فرزندان  در  حق  پدران  و  مادران  چیزی  سر  نزندکه  دال  بر  دلتنگی  و  بیزاری  باشد،  و  یا  به  اهانت  و  بی‌ادبی  اشاره  داشته‌باشد:

(وَقُلْ لَهُمَا قَوْلا کَرِیمًا)  .

وبا  سخنان  محترمانه  باآن  دوسخن  بگو.

این  هم  مرتبه  بالا  و  درجه  والائی  است‌که  فرزندان  را  برآن  می‌داردکه  مثبت  بوده  و  سخنانشان  با  پدران  و  مادران  خود  توآم  با  اکرام  واحترام  باشد:

« وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ »‌.

و  بال  مهربانی  را  برایشان  فرود  آور  (‌و  در  برابرشان  کاملا  فروتن  باش‌)‌.

د‌ر  اینجا  تعبیر  نازک  و  خوشایند  می‏گردد،  و  به  سویدای  دل  فرومی‌رود،  و  به  پیچ  و  خم  وجدان  سرک  می‌کشد.  آنچه  هست  رحم  و  شفقت  است‌،  رحم  وشفقتی‌که  لطیف  و  ظریف  جلوه‌گر  می‌آید  ودل  و  درون  را  می‌پساید.  آن  اندازه  لطیف  و  ظریف  است‌که  انگار  فروتنی  وکرنشی  است‌که  چشمی  از  آن  برداشته  نمی‌شود،  و  فرمانی  از  جانب  آن  ناپذیرفته  نمی‌ماند،  و  چنین  می‌پنداری‌که  فروتنی  وکرنش  بال  دارد  و  آن  را  به  نشانه  درود  و  تسلیم  می‌گستراند:

(وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا)‌.

و  بگو:  پروردگارا!  (‌اینک  که  ضعیف  و  جز  تو  پناهی  ندارند)  بدیشان  مرحمت  فرما،  همانگونه  که  آنان  در کوچکی  (‌به‌ضعف  و  کودکی  من  رحم  کردند  و)  مرا  تربیت  وبزرگ‌نمودند.

این  هم  یک  یادمان  مهر‌بانانه  و  دلسوزانه‌ای  است‌.  یادی  ازکودکی  است‌.  از  طفو‌لیتی  سخن می‌رودکه  ناتوانی  و  درماندگی  برکو‌دکان  خیمه  می‌زند  و  پدران  و  مادران  نوباوگان  ضعیف  خودرادرآغوش  مهرومحبت  خود  می‌گیرند  و  می‌پرورند.  امروزه  پدران  و  مادران  به  هچون  ناتوانی  و  درماندگی‌گرفتار  آمد‌ه‌اند  و  به  رعایت  و  عنایت  و  مهربانی  و  عطوفت  نیازمند  شده‌اند.  لذا  باید  دست  دعا  به  سوی  خدا  بلندکرد  و  به  آستانه کریمانه‌اش  چشم  دوخت  و  عاجز‌انه  درخواست  نمود که  یزدان  به  پدران  و  مادران  رحم  فرماید.  چه  رحم  خدا  بسیار  فراخ  و  فراگیر  است  و  آستانه  یزد‌ان  بسی  وسیع  است‌.  خداکه  می‌تواند  پاداش  پدران  و  مادران  را  بدهد،  و  سزا  و  جز‌ای  خونشان  و  دلشان  را  عطلاء  فرماید،  خونی  و  دلی‌که  فرزندان  به  هیچ‌وجه  نمی‌توانند  پاداش  و  سزا  و  جزای  آنها  را بدهند  و  از  عهده سپاسگزاری  آنها  به ‌در آیند.

حافظ  ابوبکر  بزار  -  با  اسنادی‌که  داشته  است  -‌از  بریده  روایت‌کرده  است  و  او  نیز  از  پدرش  نقل  نموده  است‌که  مردی  در  طواف  مادر  خود  را  بر  پشت‌گرفته  و  او  را  طواف  می‌داد  و  بر گرد  کعبه  می‌چرخاند.  از  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم پرسید:  آیا  حق  مادرم  را  اداء‌کرده‌ام  و  به  وظیفه  فرزندی  برخاسته‌ام؟  فرمود:

(‌لا. ولا  بُزفرةٍ  واحدةٍ‌)‌.

نه  ...  حتی  حق  ناله  و  فریادی  را  اداء  نکرده‌ای‌.

از  آنجاکه  در  روند  قرآنی  واکنشها  و  جنشبها  به  عقیده  پیوند  خورده‌اند،  روند  قرآنی  پیرو  می‌زند  با  برگشت  دادن  همه ‌کارها  به  خدائی‌که  از  اسر‌ار  و  رموز  درون،  و  ازگفتارها  وکردارهای  بیرون  آگاه  است‌:

«رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلأوَّابِینَ غَفُورًا »‌.

پروردگارتان  (‌از  خودتان‌)  آگاه‌تر  بدان  چیزهائی  است  که  در  درونتان  می‏گذرد  (‌و  لذا  می‌داند  که  اراده  نیکی  و  یا  بدی‌،  نسبت  به  والدین  خود  دارید)‌.  اگر  افراد  شایسته  و  بایسته‌ای  باشید  (‌و  در  راه  خدمت  بدیشان  لغزشی  از  شما  سر  زده  باشد  و  در  اندیشه جبران  آن  بوده  و  از  کرده خود  پشیمان  شوید،  خدا  شما  را  می‌بخشد)  چرا  که  او  در  حق  توبه‌کاران  همیشه  بخشنده  بوده  است‌.

این  نص  پیش  از  این‌که  به  پیش  برود  و  بقیه  تکالیف  و  وظائف  و  واجبات  و  آداب  و  رسوم  را  بیان  دارد،  آمده  است  تا  همه  اقوال  و  افعال  را  به خدا  برگرداند،  و  درگاه  توبه  و  رحمت  را  بگشاید  برای  هرکسی‌که  راه  خطا  می‌پوید  وکوتاهی می‌ورزد  و  سپس  از  خطا  و  قصور  خویش  پشیمان  می‌شود  و  توبه  می‌کند  و  دست  می‌کشد.  مادام  که  دل  شایسته  مانده  باشد،  درگاه  آمرزش  برای  آن  باز  است‌.  اوّابین  یا  توبه‌کاران‌کسانیندکه  هر  زمان  به  خطا  روند  وگناه  ورزند،  آمرزش‌خواهان  به  سوی  پروردگارشان  برمی‌گردند.

*

آن‌گاه  روند  قرآنی  به  پیش  می‌رود  و  پس  از  پدر  و  مادر  به  همگی  خویشارندان  می‌پردازد.  درماندگان  و واماندگان  در  راه  را  نیز  بدیشان  می‌پیوندد.  بعد  از  آن  دامنه  سخن  را  راجع  به  خویشاوندیها  می‌گستراند  تا  بدانجاکه  شامل  روابط  بشریت  در  معنی  بزرگ  خود  می‌گردد:

(  رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلأوَّابِینَ غَفُورًا وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوهَا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلا مَیْسُورًا)  ٠

حق  خویشاوند  را  (‌از  قبیل‌:  صله  رحم  ونیکوئی  و  مودت  و  محبت‌)‌،  و  حق  مستمند  و  وامانده  در  راه  را  (‌از  قبیل‌:  زکات  و  صدقه  و  احسان‌)‌،  بپرداز،  و  به  هیح  وجه  باد دستی  مکن‌.  بی‏گمان  باددستان  دوستان  اهریمنانند  (‌و  گوش  به  وسوسه‌های  ایشان  می‌دارند  و  در  انجام  بدیها  همسان  و  همگامند)  و  اهریمنان  بسیار  ناسپاس  (‌نعمتهای‌)  پروردگار  خود  هستند  (‌و  تمام  توان  خویش  را  در  فساد و  نافرمانی  از  خدا  می‏گذرانند.  باددستی  هم  فساد  و  نافرمانی  است‌،  از  آن  خویشتن  را  برحذر  دارید  تا  همچون  اهریمنان  بشمار  نیائید  و  با  ایشان  در  آخرت  به  دوزخ  نیفتید)‌.  و  اگر  از  آنان  (‌یعنی  از  خویشاوندان  و  بیچارگان  و  واماندگان  در  راه‌،  به  سبب  نبودن  امکانات  و)  به  خاطر  انتظار  رحمت  پروردگارت  که  امید  بدان  داری‌،  روی  برگردانی‌،  با  ایشان  محترمانه  و  مهربانانه  سخن  بگو  (‌و  با  وعده  احسان  در آینده  بدیشان‌،  دلخوش  و  امیدوارشان  گردان‌)‌.

قرآن  مجید  برای  خویشاوندان  و  بیچارگان  و  واماندگان  در  راه‌،  حقی  را  تعیین  میکند  و  آن  را  بردوش  انسانها  می‌اندازد  و  باید  با  اعطاء  آن  به  تمام  وکمال  بدان  وفاء  شود.  این  هم  برتری‌کسی  برکسی  بشمار  نمی‌آید.  بلکه  این  حقی  است‌که  یزدان  جهان  آن  را  واجب‌گرداند‌ه  است‌،  و  آن  را  به  پرستش  و  یگانه‌پرستی  خودش  پیوند  داده  است‌،  حقی‌که  مکلف  آن  را  می‌پردازد  و  ذمه  خویشتن  را  از  آن  آزاد  و  رها  می‌سازد،  و  مودت  و  محبتی‌  را  برقرار  و  بردوام  می‌داردکه  میان  او  و  میان  کسی  است‌که  حق  را  بدو  می‌پردازد.  او  تنها  پرداخت‌کننده  حقی  است‌که  یزدان  بر  وی  واجب  و  لازم  کرده‌است‌.

قرآن  مجید  از  تبذیر  و  ریخت  و  پاش  حذر  می‌دارد.  تبذیر  و  ریخت  و  پاش  را  هم  ابن‌مسود  و  ابن‌عباس  چنین  تفسیر  و  معنی‌کرده‌اند:  هزینه‌کردن  و  بخشیدن  در  غیر  جای  مناسب  خود.  مجاهدگفته  است‌:  اگر  انسانی  همه  اموال  خود  را  در  راه  حق  خرج  و  انفاق‌کند  مبذ ّر،  یعنی  ریخت  و  پاش‌کننده‌،  بشمار  نمی‌آید.  ولی  اگر  مُدّی‌‌[2]  را  در  راه  ناحق  خرج  و  انفاق‌کند  مبذّر،  یعنی  ریخت‌وپاش‌کننده  محسوب  می‌گردد.

مراد  زیادی  وکمی  در  خرج  و  انفاق  نیست‌.  بلکه  مورد  خرج  وانفاق  است‌.  بدین  جهت  مبذ ّران  و  اسراف‌کنندگان  برادران  اهریمنان  هستند.  چه  آنان  در  راه  باطل  خرج  و  انفاق  می‌کنند.  در  راه  شر  و  بدی  هزینه  می‌کنند.  در  راه‌گناه  صرف  می‌کنند.  پس  ایشان  دوستان  ویاران  اهریمنانند.

(  وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا).

و  اهریمنان  بسیار  ناسپاس  (‌نعمتهای‌)  پروردگار  خود  هستند.

اهریمنان  حق  نعمت  را  اداء  نمی‌کنند.  دوستان  و  یاران  باددست  اهریمنان  نیز  حق  نعمت  را  اداء  نمی‌کنند.  حق  نعمت  هم  این  است‌که  از  آن  خرج  و  انفاق‌کنند  در  راه  طاعات  و  حقوق،  بدون  این‌که  از  حدود  و  ثغور  درگذرند  و  بدون  این‌که  زیخت  و  پاش  نمایند.

هرگاه‌کسی  چیزی  را  نیافت‌که  با  آن  حق  خویشاوندان  و  بیچارگان  و  واماندگان  در  راه  را  اداء‌کند،  و  خجالت  بکشد  از  این‌که  با  ایشان  رویاروی  شود،  و  به  خدا  رو  کند  و  از  آستان  او  درخواست  نمایدکه  چیزی  بدو  ببخشد  تا  او  نیز  بدیشان  ببخشد،  آنان  را  به‌گشایش  و  داشتن  وعده  دهد،  و  سخنان  نرم  و  خو‌شایندی  با  ایشان  بزند،  و  از  آنان  دلتنگ  و  آزرده‌خاطر  نشود،  و  خاموشی  نگزیند  و  به  ترک  ایشان  نگوید،  به‌گو‌نه‌ای‌که  آنان  از  سکوت  او  احساس  دلتنگی  و  رنجش‌کنند‌.  چه‌گفتار  نرم  و  خوشایند  جایگزین  بذل  و  بخشش  می‌گردد  و  مایه  امید  است‌،  و  درحقیقت  خوشرفتاری  نیک‌کاری  است‌.

*

به  مناسب  باددستی  و  نه  از  آن‌،  یزدان  سبحان  به  طور  کلی  به  میانه‌روی  در  هزینه‌کردن  و  بخشش  نمودن  دستور  می‌فرماید:

(وَلا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَلا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا )‌.

دست  خود  را  بر  گردن  خویش  بسته  مدار  (‌و  از  کمک  دیگران  خودداری  مکن  و  بخیل  مباش‌،‌)  و  آن  را  فوق‌العاده  گشاده  مساز  (‌و  بذل  و  بخشش  بی‌حساب  مکن  و  اسراف  محوز،  بدان‌گونه‌)  که  سبب  شود  از  کار  بمانی  و  مورد  ملامت  (‌این  و  آن‌)  قرارگیری  و  لخت  و  غمناک  گردی‌.

توازن  و  تعادل‌،  قانون  بزرگی  در  برنامه  اسلامی  است‌.  غلو  و  زیاده‌روی  هم  همچون‌کوتاهی  ورزیدن  و  تنگ چشمی‌کردن  به  توازن  و  تعادل  زیان  می‌رساند.  تعبیر  قرآنی  در  اینجا  روال  و  شیوه  تصویرگری  خود  را  در  پیش  می‏گیرد،  و  بخل  و  تنگچشمی  را  به  صورت  دست  بسته‌ای  برگردن  ترسیم  می‌کند،  و  اسراف  و  باددستی  را  نیز  به  صورت  دست‌کاملا  باز  وگشوده‌ای  که  چیزی  را  نگاه  ندارد  به  تصویر  می‌کشد،  و  فرجام  بخل  و  تنگچشمی  و  فرجام  اسراف  و  باددستی  را  به  شکل‌نشستنی  همچو‌ن‌نشستن  شخص‌سرزنش  شده‌و

بی‌چیزوغمناکی  نشان  می‌دهد.  محسوربه  معنی  حسیر  است‌.  حسیر  در  لغت  به  چهارپائی‌گفته  می‌شودکه  نتواند  راه  برود  و  حرکت‌کند،  و  به  سبب  ضعف  و  عجز  بایستد.  بخیل  و  تنگچشم  نیز  چنین  است‌.  بخل  و  تنگچشمی  او  را  درمانده  و  ناتوان  می‌کند  و  از  حرکت  بازمیدارد.  درنتیجه  برجای  می‌ایستد.  مسرف  و  باددست  نیز  اسراف  و  باددستیش  کار  او  را  به  جائی  میکشاندکه  بسان  شخص  درمانده  و  ناتوان  بایستد  و  از  حرکت  بازماند.  انسان  در  هر  دو  حالت  بخل  و  تنگچشمی‌،  و  اسراف  و  باددستی‌،  سرزنش  می‏گردد.  لذا  بهترین‌کارها  میانه‌روی  است‌.

آن‌گاه  روند  قرآنی  -  فرمان  به  میانه‌روی  پیروی  می‌زند  بد‌ین  مضمون‌که  رازق  و  روزی‌رسان  یزدان  است ‌.  یزدان  است‌که  بر  رزق  و  روزی  می‌افزاید  و  آن  را  فراخ  و  فراوان  می‌نماید،  و  او  است‌که  رزق  و  روزی  راکاهش  می‌دهد  وکاستی  می‌بخشد  و  انسان  را  به  تنگنا  می‌کشاند.  خداکه  دهنده  رزق  و  روزی  است  خودش  به  میانه‌روی  در  بذل  و  بخشش  و  خرج  و  هزینه  دستور  می‌دهد:

«إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا »‌.

بی‏گمان  پروردگارت،  روزی  هرکس  را  که  بخواهد  فراوان  و  گسترده  می‌دارد،  و  روزی  هرکس  را  که  بخواهد  کم  وتنگ  می‏گرداند.  چرا  که  خدا  از(‌سرشت‌)  بندگان  خود  آگاه  (‌و  به  احوال  و  نیازمندیهایشان  آشنا  و)  بینا  است‌.

خدا  از  روی  دانش  و  بینش  رزق  و  روزی  هرکس  راکه  بخواهد  فراوان  می‌کند  وگسترش  می‌دهد،  و  از  روی  دانش  و  بینش  رزق  و  روزی  هرکس  راکه  بخو‌اهدکم  میکند  وکاهش  می‌دهد.  خدا  به  میانه‌روی  و  تعادل  دستور  می‌فرماید،  و  از  بخل  و  تنگچشمی  و  از  اسراف  و  زیاده‌روی  نهی  می‌نماید.  خداکاملا  آگاه  و  مطلع  از  استوارترین  راه  و  بهترین  شیوه  در  همه  اوضاع  و  اموال  است‌.  خدا  این  قرآن  را  نازل‌کرده  است‌.  این  قرآن  مردمان  را  به  مستقیم‌ترین  و  استوارترین  راه  در  همه  اوضاع  و  احوال  رهنمود  و  رهنمون  میکند.

*

برخی  از  مردمان  جاهلیت  دختران  را  از  ترس  فقر  و  فاقه  می‌کشتند.  وقتی‌که  خدا  در  آیه  پیشین  مقرر  فرمودکه  یزدان  رزق  و  روزی  را  فراخ  و  فراوان  می‌کند  برای  هرکس که  بخواهد،  و  یزدان  رزق  و  روزی  راکم  می‌کند  وکاهش  می‌دهد  بر‌ای  هر‌کس  که  بخواهد،  به  دنبال  آن  نهی  ازکشتن  فرزندان  از  ترس  فقر  و  فاقه  را  در  مکان  مناسب  خود  در  روند  قرآنی  ذکر  می‌کند.  چه  وقتی‌که  رزق  و  روزی  در  دست  خدا  است‌،  در  این  صورت  هیچ  معنی  نداردکه  میان  فقر  و  فاقه  و  میان  فزونی  فرزندان  یا  نوع  و  جنس  اولاد،  علاقه  و  ربطی  باشد.کارها  همه  به  خدا  واگذار  است‌.  هروقت  در  اندیشه  مردمان  علاقه  و  ربط  فقر  وفاقه  و  فرزندان  منتفی  شود،  و  عقیده آنان  در  این  زمینه  صحیح  و  درست‌گردد،  انگیزه  همچون  کار  وحشیانه‌ای‌که  با  سرشت  زندگان  و  با  قانون  زندگی  مخالف  است‌،  خودبه‌خود  منتفی  می‌شود:

(وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْئًا کَبِیرًا).

و  (‌از  آنجا  که  روزی  در  دست  خدا  است‌)  فرزندانتان  را  از  ترس  فقر  و  تنگدستی  نکشید.  ما  آنان  و  شما  را  روزی  می‌دهیم  (‌و  ضامن  رزق  همگانیم‌)‌.  بی‏گمان  کشتن  ایشان  گناه  بزرگی  است‌.

انحراف  عقیده  و  فساد  آن  آثاری  را  در  واقعیت  زندگی  اجتماعی  پدید  می‌آورد.  این  انحران  تنها  به  فساد  اعتقاد  وآداب  و  مراسم  آئینی  محدود  نمی‌شود.  درستی  عقیده  نیز  آثاری  را  در  صحت  احساسات  و  سلامت  آن‌،  و  در  سلامت  و  استوار  ماندن  زندگی  اجتماعی  پدید  می‌آورد.  مثال  زنده  به‌گورکردن  دختران  مثال  برجسته‏ای  برای  آثار  عقیده  در  واقعیت  اجتماعی  بشری  است‌.گو‌اهی  است  براین‌که  زندگی  ممکن  نیست  از  عقیده  متاثرنگردد،  و  عقیده  نیزممکن  نیست  در  گوشه‌ای  دور  از  زندگی  برجای  بماند  و  ادامه  حیات  دهد.

آن‌گاه  در  برابر  مثالی  از  ریزه‌کاریهای  شگفت  تعبیر  قرآنی  می‌ایستیم‌.

در  این  مورد  رزق  وروزی  فرزندان  بر  رزق  و  روزی  پدران  مقدم  گردانده  شده  است‌:

(نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ)  .

ما  به  آنان  (‌یعنی  فرزندان‌)  و  به  شما  (‌یعنی  پدران‌)  روزی  می‌دهیم‌.

امّا  در  سوره انعام  رزق  وروزی  پدران   بررزق  و  روزی  فرزندان  مقدم‌گردانده  شده  است‌:

(نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ)  .

ما  به  شما  (‌پدران‌)  و  به  آنان  (‌یعنی  فرزندان‌)  روزی  می‌دهیم. (‌انعام‌/١٥١)

این  به  خاطر  مفهوم  و  مدلول  متفاوتی  در  این  دو  آیه  است‌.  این  آیه  چنین  است‌:

(وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ).

و  (‌از  آنجا  که  روزی  در  دست  خدا  است‌)  فرزندانتان  را  از  ترس  فقر  و  تنگدستی  نکشید.  ما  آنان  و  شما  را  روزی می‌دهیم‌.

و  آیه  دیگر  چنین  است‌:

(وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِن إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ )

و  فرزندانتان  را  از  ترس  فقر  و  تنگدستی  (‌کنونی  یا  آینده‌)  مکشید  (‌چرا  که‌)  ما  به  شما  و  ایشان  روزی میدهیم (‌انعام‌/151)

در  سوره  اسراء‌کشتن  فرزندان  از  ترس  فقر  و  فاقه‌ای  مطرح  است‌که  به  سبب  وجود  فرزندان  حاصل  می‌آید.  این  است‌که  رزق  و  روزی  فرزندان  مقدم  داشته  شده  است‌.  ولی  در  سوره  انعام‌کشتن  پدران  به  سبب  فقر  و  فاقه  حاصل  از  وجودشان  در  میان  است‌،  این  است‌که  رزق  و  روزی  پدران  مقدم‌گردانده  شده  است‌.  لذا  تقدیم  و  تاخیری‌که  در  این  دو  آیه  صورت‌گرفته  است  با  توجه  به  مقتضیات  مقاصد  و  مفاهیم  تعبیر  در  اینجا  و  انجا  بوده  است‌.

روند  قرانی  از  نهی  ازکشتن  فرزندان‌،  به  نهی  از  زنا  می‌پردازد:

« وَلا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلا »  .

و  (‌با  انجام  عوامل  و  انگیزه‌های  زنا)  به  زنا  نزدیک  نشوید  که  زنا  گناه  بسیار  زشت  و  بدترین  راه  و  شیوه  است‌.

میان‌کشتن  اولاد،  و  میان  زنا  پیوند  و  مناسبت  وجود  دارد.  نهی  از  زنا  هم  به  سبب  همین  پیوند  و  مناسبت‌،  میان  نهی  ازکشتن  فرزندان  و  میان  نهی  ازکشتن  انسان‌،  قرارگرفته  است‌.

در  زناکشتن  از  زوایای‌گوناگو‌ن  وجود  دارد.  پیش  از  هر  چیزکشتن  بشمار  است‌،  چون  ماده  حیات  در  غیر  جای  خود  ریخته  می‌شود.  به  دنبال  آن  اغلب  علاقه  به  نجات  از  آثار  و  پیامدهای  آن  قرار  می‌گیردکه  همچون  نجاتی  به  وسیله کشتن  جنین  پیش  ازکامل  شدن  یا  پس  ازکامل  شدن‌،  و  پیش  از  تولد  و  یا  پس  از  تولد  نوزاد،  میسر  میگردد.  اگر  هم  به  ترک  جنین‌گفته  شود  و  بگذارند  بماند،  اغلب  همچون  فرزندی  به  دست  زندگی  بد  و  ناجوری  سپرده  می‌شود،  یا  تحویل  زندگی  خوار  و  پلشتی  می‌گردد،  زندگی‌ای‌که  به  شکلی  از  اشکال‌،  زندگی  هدر  رفته  و  تباهی  است  ...  این‌کار  هم  نوعی  کشتن  است‌.کشتن  دسته  وگروهی  است‌که  زنا  در  میان  آنان  شائع  و  پراکنده  می‌شود.  نسبها  به  هم  می‌آمیزند.  خونها  به  هم  می‌ریزند  وآمیزه  یکدیگر  می‌شوند.  اعتماد  به  ناموس  و  اطمینان  به  فرزند  از  میان  برمی‏خیزد.  دسته‌ها  وگروه‌های  بشری  از  یکدیگر  گسیخته  میشوند  و  روابط  آنان  از  هم  می‌گسلد.کار  به  جائی  می‌کشدکه  انگار  زندگی  دسته‌ها  وگروه‌های  آدمزادکان  بسان  مرگ  است‌.

این  هم  نوعی‌کشش  دسته‌ها  وگروه‌های  بشر‌ی  است‌.  چه  انسان  بتواند  سهل  و  ساده  از  راه  زنا  آتش  شهوت  خود  را  خاموش‌گرداند،  زندگی  زناشوئی  را  چیز  زائدی  می‌سازد  و  ضرورتی  بر‌ای  تشکیل  آن  در  میان  نمی‌ماند.  خانواده  را  نیز  تبدیل  به  دوزخ  رنج  و  زحمتی  می‌گرداند  که  انگیزه‌ای  برای  تشکیل  آن  نمی‌ماند.  خانواده  باید  پرورشگاه  شایسته  و  بایسته‌ای  برای  نوزادان  نورسیده  باشد،  پرورشگاهی  که  سرشت  آنان  سالم  نمی‌ماند  و  تربیت  ایشان  به  نحو  احسن  صورت  نمی‏گیرد  مگر  درکانون‌گرم  و  پرمهر  آن‌.

هیح  ملتی  نیست‌که  زنا  در  آن  پخش  و پراکنده‌گردد  مگر  این‌که  رو  به  انحلال  می‌گذارد  و  از  هم  می‌پاشد.  این‌کار  از  آغاز  تاریخ  تا  عصر  حاضر  چنین  بوده  است  و  چنین  خواهد  بود.  چه‌بسا  برخی‌گول  بخورند  و  بگویند:  اروپا  و  آمریکا  امروزه  زمام  نیروی  مادی  را  در  دست  دارند،  با  وجود  این‌که  زنا  در  آنجاها  پخش  و  پراکنده  است‌.  آثار  همچون‌گسیختگی  و  انحلالی  در  میان  ملتهای  قدیمی‌،  از  جمله  فرانسه  پدیدارگردیده  است  و  شکی  در  آن  نیست‌.  امّا  در  میان  ملتهای  نوپائی  همچون  ایالات  متحدة  آمریکا  هنوزآثار  زنا  به  سبب  نوپائی  این  ملت  ر  فراوانی  درآمد  آنان  پدیدار  و  نمودار  نگردیده  است‌.  درست  بسان جوانی‌که  در  شهوات  اسراف  و  زیاده‌روی  می‌کند  و  تاثیر  اسراف  و  زیاده‌روی  در  شهوات  در  پیکر  و  سیمایش  پیدا  و  هویدا  نمی‌شود  تا  وقتی‌که  جوان  است‌.  ولی  زمانی‌که‌گام  به گام  به  سوی  پیری  می‌رود  به  سرعت  درهم  می‌شکند  و  تاب  و  توان  سن  و  سال  خود  را  نمی‌آورد  آن‌گونه‌که  همسالان  میانه‌رو  او  تاب  و  توان  می‌آورند  و  زورمند  و  قدرتمندند.

قرآن  مجید  حتی  از  نزدیک  شدن  به  زنا  حذر  می‌دارد  و  بیدارباش  می‌دهد.  نزدیک  نشدن  به  زنا  مبالغه  در  دوری‌گزیدن  وکناره‌گیری‌کردن  است‌.  زیرا  زنا کشش  زیادی  دارد  و  شهوت  شدیدی  انسان  را  به  سوی  آن  میکشاند.  دوری‌گزیدن  از  نزدیک  شدن  به  زنا  از  ضمانت  آلوده  نشدن  بیشتری  بدین  پلشتی  برخوردار  ا‌ست‌.  نزدیکی  به  اسباب  و  علل  زنا  ضمانت  پاک  ماندن  و  درامان  ماندن  از  این  پلشتی  را  از  بین  می‏برد.

بدین‌جهت  است  که  اسلام  راه  را  بر  اسباب  و  علل  تحریک‌آمیز  و  شهوت‌انگیز  می‌گیرد  تا  از  ارتکاب زنا  جلوگیری  شود  ...  اسلام  اختلاط  زن  و  مرد  را  بدون  ضرورت  مکروه  و  زشت  می‌شمارد.  خلوت  زن  و  مرد  را  حرام  قلمداد  می‌کند.  از  بی‌ححابی  و  خودنمائی  نهی  می‌نماید.  تشویق  به  ازدواج  می‌کند  کسی  راکه  توان  ازدواج  را  دارد.  به  روزه‌گرفتن  توصیه  می‌نماید کسی  راکه  توان  ازدواج  را  ندارد.  چیزهائی  را  مکروه  می‌شماردکه  مانع  و  رادع  ازدواج  می‌شوند،  از  قبیل‌:  مهریه زیاد.  ترس  و  هراس  از  فقیر  شدن  و  تنگدست  گردیدن  به  علت  داشتن  فرزندان  را  نفی  می‌کند.  تشویق  و  ترغیب  می‌کند  بر  این‌که‌کمک‌کنند  و  یاری  دهند  کسانی  را  که  می‌خواهند  ازدواج‌کنند  تا  پاکدامن  و  پرهیزگار  بمانند  و  خویشتن  را  بپایند  و  به‌گناه  زنا  نیالایند.  اسلام  سخت‌تر‌ین‌کیفر  را  در  برابر  زنا  اعمال  می‌کند  هنگامی‌که  روی  می‌دهد.  تهمت  ناموسی  به  زنان  پاکدامن  بیخبر  زدن  را  بدون  دلیل  و  برهان  به  شدیدترین  وجه ‌گوشمالی  می‌دهد  و  مجازات  می‌کند  ...  و  راه‌ها  و  وسیله‌های  دیگری  را  برای  پیشگیری  و  چاره‌جوئی  به‌کار  می‏برد،  تا  جامعه  اسلامی  را  از  سقوط  و  فروپاشی  حفظ  کند.

*

روند  قرآنی  نهی  ازکشتن  فرزندان  را  و  نهی  از  زنا  را  با  نهی  ازکشتن  انسان  جز  از  راه  حق  به  پایان  می‌برد:

« وَلا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا »  .

و  کسی  را  نکشید  که  خداوند  او  را  -‌ جز  به  حق  - ‌حرام  کرده  است‌.  هرکس  که  مظلومانه  کشته  شود،  به  صاحب  خون  او  (‌که  نزدیکترین  خویشاوند  بدو  است‌،  این‌)  قدرت  را  داده‌ایم  (‌که  با  مراجعه  به  قاضی‌،  قصاص  خود  را  درخواست  و  قاتل  را  به  مجازات  برساند)  ولی  نباید  اوهم  در  کشتن  اسراف  کند  (‌وبه  جای  یک‏نفر،  دونفرو  بیشتر  را  بکشد،  یا  این  که  به  عوض  قاتل،  دیگری  را  هلاک  سازد)‌،  بی‏گمان  صاحب  خون  یاری  شونده  (‌از  سوی خدا)  است  (‌چرا  که  حق‌قصاص  را  بدوداده است‌)‌.

اسلام  دین  زندگی  و  آئین  صلح  و  صفا  است‌.کشتن  انسان  در  اسلام‌گناه‌کبیره‌ای  است‌که  پس  از  شرک  ورزیدن  و  انباز  قرار  دادن  برای  خدا  قرار  دارد.  چه  خدا  است‌که  بخشنده  حیات  است‌،  وکسی  جز  خدا  حق  ندارد  حیات  را  سلب‌کند  و  ازمیان  بردارد  مگر  با  اجازه  خدا  و  برابر  قانون  او  و  در  حدود  و  ثغوری‌که  خدا  آن  را  ترسیم  وتبیین  می‌کند.  هرکسی  حرم  و  قرق  است  ونباید  بدان  دست  زد.  حرام  است  و  نباید  جز  از  راه  حق  بدان  دست  یازید.  حقی‌که‌کشتن  انسان  را  آزاد  می‌کند  معیّن  و  مشخص  است‌ودرآن  پیچیدگی  نیست‌.کشتن  انسان  به  رای  و  نظر  این  و  آن  واگذار  نگردیده  است‌،  و  به  دست هو ا  و  هوس  سپرده  نشده  است‌.  در  صحیح  مسلم  و  بخاری  آمده  است‌که  پیغمبر  خدا(ص)‌فرموده  است‌:

(‌لایحلُّ دَمُ اُمری  مُسلم  یَشهدُ أن  لا الهَ‌الاالله‌ ‌و أن محمّداً رسولُ الله ‌ الا باحدی  ثلاثٍ‌: النفس  بالنفس‌،  و  آلزّانی  المُحصَنُ‌،  و  التارکُ  لدیِنِه  ا‌لمفارِقُ  للجماعة‌ِ)‌.

خون  هیچ  شخص  مسلمانی  که  گواهی  می‌دهد  جز  خدا  خدائی  نیست  و  محمّد  فرستاده  خدا  است  حلال  نیست  مگر  با  یکی  از  سه  چیز:  کسی  که  کسی  را  کشته  باشد،  و  مرد  زناکاری  که  ازدواج  کرده  باشد،  و  کسی  که  از  دین  خود  برمی‏گردد  و  به  ترک  گروه  مسلمانان  می‏گوید.

نخستین  ایشان‌،  یعنی  قاتل‌کشته  می‌شود  وکشتن  او  قصاص  دادگرانه‌ای  است‌.  اگرکسی  قصاص  وکشته  شود  زندگی  افراد  زیادی  تضمین  میگردد:

(’‌و  لکم  فی  القصاص  حیاة  ).

برای  شما  درقصاص‌،  حیات  و  زندگی  است‌.   (‌بقره/179)

حیات  در قصاص  است‌،  حیاتی‌که  با  جلو  دست‌کسانی  گرفتن  حاصل  می‌گرددکه  می‌خواهند  جان  مردمانی  را  بگیرند.  همچون  کسانی  وقتی‌که  می‏بینند  قصاص  در  انتظار  ایشان  است‌،  پیش  از  اقدام  به  کار  پلشت  قتل  از  آن  دست  برمی‏دارند  و  بدان  دست  نمی‌یازند.  قصاص  حیات  است‌،  بدین  معنی‌که  جلو  دست  صاحبان  خون  را  می‌گیرد،  وقتی‌که  درونشان  به  جوش  و  خروش  درمی‌آید  و  نمی‌خواهند تنها  به  قصاص  قاتل  بسنده  کنند.  بلکه  درکار  انتقام  به  پیش  میتازند  و  بجای‌کشتن  خود  قاتل  افراد  بیگناه  و  اشخاص  زیادی  را  هلاک  می‌سازند.  آن  وقت  است‌که  خونها  بر  زمین  ریخته  می‌شود،  و  این  دسته  آن  دسته  را  می‌کشد،  و  آن  دسته  این  دسته  را،  تا  بدانجاکه  سیلاب  خون  جاری  می‌گردد.  قصاص  حیات  است  چون  قصاص  باعث  می‌شودکه  هرکسی  بر  خود  ایمن‌گردد  و  به  عدالت  قصاص  اطمینان  حاصل‌کند.  لذا  هرکسی  در  امن  و  امان  به‌کار  می‌پردازد  و  به  تولید  دست  می‌یازد.  به  ناگاه  ملاحظه می‌شودکه  جملگی  افراد  ملت  از  حیات  برخوردار  می‌گردند  و  به  زندگی  می‌نشیند.

و  امّا  دومین  نفر‌که  زناکار  است‌،  باکشتن  او  فساد  برطرف  میشود،  فسادی‌که  با  انتشار  آن  پیکره  جامعه  می‌پوسد  و  به  تباهی  می‌رود.  زنا  نوعی  ازکشتن  است‌،  همان‌گونه  که‌گفتیم‌.

و  امّا  سومین  نفرکه  مرتد  است‌.کشتن‌کسی‌که  از  دین برمی‌گردد  برای  جلوگیری  از  فساد  روحی  و  معنوی  است‌.  چراکه  برگشتن  ازآئین  اسلام  هرج  و  مرج  را  در  میان  مردمان  پخش  می‌کند،  وامنیت  مسلمانان  و  نظام  و  سیستم  اسلامی  را  تهدید  می‌نماید،  نظام  و  سیستمی‌که  یزدان  آن  را  برای  مردمان  برگزیده  است‌.  برگشتن  از  آئین‌،‌کار  مومنان  را  به  تفرقه  کشنده‌ای  می‌کشاند.  کسی  که  به  ترک  دین  می‌گو‌ید  و  از  میان‌گروه  مسلمانان  بیرون  می‌رود،  نوعی  کشتن  را  انجام  می‌دهد.  زیرا  او  اسلام  را  برگزیده  است  بدون  این‌که  بدان  وادار  و  مجبور  شود،  و  در  میان  پیکره گروه  مسلمانان‌گردیده  است  و  بر  اسرار  و  رموز  ایشان  آشنائی  پیداکرده  است‌،  اگر  از  دین  برگردد،  برگشتن  او  شورش  بر  ضد  دین  بشمار  است  و  جامعه  اسلامی  را  تهدید  می‌کند.  اگر  او  پیش  از  پذیرش  اسلام  به  دائره  اسلام  درنمی‌آمد،  کسی  او  را  وادار  به  پذیرش  اسلام  نمی‌کرد  بلکه  اسلام  حمایت  از  او  و  عنایت  بدو  را  تضمین  و  تامین  می‌کرد  اگر  جزو  اهل‌کتاب  می‏بود،  و  اگر  از  زمره  مشرکان  می‌بو‌د،  او  را  پناه  می‌داد  و  سپس  وی  را  سالم  به  محل  امن  و  امان  خودش  می‌رسانید.  بزرگواری  فراتر  از  این  در  حق  مخالفان  عقیده  و  آئین‌،  یافته  نمی‌شود.

(وَلا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلا بِالْحَقِّ)‌.

کسی  را  نکشید  که  خداوند،  کشتن  او  را  - ‌جز  به  حق  -  حرام  کرده  است‌.

« وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا».

هرکس  مظلومانه  کشته  شود،  به  صاحب  خون  او  (‌که  نزدیک‌ترین  خویشاوند  بدو  است‌،  این‌)  قدرت  را  داده‌ایم  که  با  مراجعه به  قاضی‌،  قصاص  خود  را  درخواست  و  قابل  را  به  مجازات  برساند)  ولی  نباید  او  هم  در  کشتن  اسراف  کند  (‌و  به  جای  یک  نفر،  دو  نفر  و  بیشتر  را  بکشد،  یا  این  که  به  عوض  قابل،  دیگری  را  هلاک  سازد)‌.  بی‏گمان  صاحب  خون  یاری‌شونده  (‌از  سوی  خدا)  است  (‌چرا  که  حق  قصاص  را  بدو  داده  است‌)‌.

این  سه  اسباب  و  علل  بودکه‌کشتن  را  آزاد  می‌کرد.  پس  کسی‌که  مظلومانه  بدون  ارتکاب  هیچ یک  از  این  سه  چیزکشته  شود،  خدا  به  ولی  او  -‌کسی‌که  نزدیک‌ترین  وارث  او  است  -‌سلطه  و  قدرت  داده  است‌که  قاتل  را  کیفر  دهد.  اگر  خواست  او  را  می‌کشد،  و  اگر  خواست  دیه  او  را  می‌گیرد  و  قاتل  را  عفو  میکند.  و  اگر  خواست  قاتل  را  آزاد  می‌کند  و  بدون  دیه  او  را  آزاد  می‌سازد.  خداکار  را  به  ولی  مقتول  واگذار  فرموده  است‌.  او  هرگونه  خواست کار  را  انجام  می‌دهد،  چون  صاحب  خون  مقتول  او  است‌.

اسلام  در  مقابل  این  سلطه  و  قدرت  زیاد  ولی  مقترل  را  از  اسراف  و  زیاده‌روی  درکشتن  نهی  میکند.  تا  صاحب  خون  از  این  سلطه  و  قدرتی‌که  خدا  بدو  داده  است  سوء  استفاده  نکند  و  آن  را  وسیله استثمار  قرار  ندهد.  اسراف  در  قتل  بدین  صورت  انجام  می‌پذیردکه  قاتل  را  رهاکند  و  به  دیگری  بپردازد.  یا  قاتل  را  بکشد  و  دیگران  را  نیز  به  قتل  برساند.  کسی  یاکسانی  را  بکشدکه‌گناهی  نداشته‌اند  و  در  قتل  مقتول  شرکت  نکرده‌اند.  این  نوع  قصاص  در  دوران  جاهلیّت  مرسوم  بوده  است  و  پدران  و  برادران  و  فرزندان  و  نزدیکان  بیگناه  را  به  قتل  رسانده‌اند  به  جرم  این‌که  از  خانواده  و  خاندان  قاتل  بوده‌اند.  همچنین  اسراف  با  مثله  کردن  قاتل  صورت  می‌پذیرد  ولی  مقتول  می‌تواند  قاتل  را  به  سزای  خود  برساند  بدون  این‌که  او  را  مثله‌گرداند.  خدا  مثله‌کردن  را  نمی‌پسندد،  وپیغمبر (ص)‌نیز  از  مثله‌کردن  نهی  می‌فرماید:

«  فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا »‌.

ولی  نباید  او  هم  در  کشتن  اسراف  کند  (‌و  به  جای  یک  نفر،  دو  نفر  و  بیشتر  را  بکشد،  یا  این  که  به  عوض  قاتل،  دیگری  را  هلاک  سازد)‌.  بی‏گمان  صاحب  خون  یاری  شونده  (‌از  سوی  خدا)  است  (‌چرا  که  حق  قصاص  را  بدو  داده  است‌)‌.

صاحب  خون  یاری  می‌گردد،  بدین  صورت‌که  یزدان  به  نفع  او  قضاوت می‌کند،  و  شرع  او  را  پشتیبانی  می‌نماید،  و  حاکم  بد‌وکمک  می‌کند.  پس  بایدکه  صاحب  خون  در  قصاص  خود  دادگر  باشد،  و  درنظر  داشته  باشدکه  همه  نیروها  و  قدرتها  او  را  مدد  و  یاری  می‌دهند  و  حق  او  را  برای  وی  می‌گیرند.

این‌که  صاحب  خون  بر  قصاص‌گرفتن  از  قاتل  حق  به  جانب  است‌،  و  قدرت  شرع  و  قدرت  حاکم  به  یاریش  می‌خیزند،  از  یک  سو  پاسخ  به  سرشت  بشری  است‌،  و  از  دیگر  سو  غلیان  و جوششی  را  فرومی‌نشاندکه  در  درون  ولی‌مقتول‌سربرزده  است  وبه‌غلغل‌افتاده  است‌،  غلیان  و  جوششی‌که  چه‌بسا  سیلاب  آن  او  را  ببرد  و  به  راست  و  چپ  زدن  بیندازد  و  براثر  خشم  و  غضب  سخت  منقلب  شود  و  آن‌گونه  توفنده‌گرددکه  راه  راست  را رها  سازد  و  بر  هرکه  و  بر  هرچه  سر  راه  او  قرارگیرد  بتازد  و  پاک  را  از  ناپاک  نشناسد!  امّا  وقتی  که  ولی  مقتول  احساس  می‌کندکه  یزدان  جهان  او  را  تنها  بر  خون  قاتل‌گماشته  است  و  آزادگذاشته  است‌،  و  حاکم  شرع  آماده  یاری  وکمک  بدو  در  اخذ  قصاص‌گردیده  است‌،  فوران  خشم  او  فروکش  می‌کند  و  درون  او  آرامش  می‏یابد  و  به  قصاص  دادگرانه‌ای  بسنده  می‌کندکه  بدون  رنج  و  دردسر  برای  اوگرفته  می‌شود.

انسان‌،  انسان  است  و  از  او  جز  چیزی  خواسته  نمی‌شود  که  در  فطرت  او  سرشته  شده  است  و  آن  علاقه  شدیدی  است‌که  به  اخذ  قصاص  دارد.  این  علاقه  شدید  از  دید  اسلام  به  دور  نمانده  است‌.  لذا  اسلام  بدین  فطرت  اعتراف  می‌کند،  و  در  حدود  امن  و  امان  بدان  پاسخ  میگوید،  و  فطرت  را  نادیده  نمی‏گیرد  و  عفو  وگذشت  را  بر  انسان  واجب  نمی‌گرداند.  بلکه  اسلام  ولی  مقتول  را  به  عفو  وگذشت  بزرگوارانه  دعوت  می‌کند  و  بس،  و  عفو  وگذشت  را  ترجیح  می‌دهد،  و  به  تشویق  و  ترغیب  آن  می‌پردازد،  و  بر  آن  اجر  و  پاداش  مترتب  می‌سازد.  ولیکن  بعد  از  آن‌که  نخست  به  ولی  مقتول  حق  قصاص  عطاء  می‌کند.  این  صاحب  خون  است‌که  می‌تواند  قصاص  بگیرد  یا  صرف  نظر  داشته  باشد  وگذشت  نماند.  وقتی‌که  صاحب  خون  احساس  می‌کندکه  او  است‌که  می‌تواند  این  را  یا  آن  را  انجام  دهد،  اغلب  به‌گذشت  و  بزرگواری  رو  می‌کند.  امّا  اگر  احساس  می‌کردکه  او  به  گذشت  و  بزرگواری  وادار  و مجبورگردیده  است‌،  درونش  به  تکان  و  جنبش  درمی‌آمد  و  امواج  سیلاب  خشم  او  را  به  غلو  وزیاده‌روی  و  طغیان  و  سرکشی  می‌انداخت‌.

*

روند  قرآنی  پس  از  آن‌که  از  حرمت  ناموس  و  از  حرمت  جان  می‌پردازد،  از  حرمت  اموال  و  دارائی  یتیم‌،  و  ازحرمت  عهد  وپیمان  سخن  می‌گوید:

« وَلا تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولا».

و  در  مال  یتیم  تصرف  نکنید  مگر  به  شیوه‌ای  که  (‌در  حفظ  و  بهره‌وری  آن  مفیدتر  و)  بهتر  باشد.  (‌بدین  کار  ادامه  دهید)  تا  این  که  یتیم  به  سن  بلوغ  می‌رسد  (‌و  می‌تواند  در  دارائی  خود  تصرف  کند  و  به  نحو  احسن  آن  را  مورد  بهره‌برداری  قرار  دهد)‌.  و  به  عهد  و  پیمان  (‌خود  که  با  خدا  یا  مردم  بسته‌اید)  وفا  کنید،  چرا  که  از  (‌شما  روز  رستاخیز  درباره)  عهد  و  پیمان  پرسیده  می‌شود.

اسلام  خون  وناموس  ومال  مسلمانان  را  حفاظت  و  حمایت  می‌کند،  برابر  فرموده  پیغمبر  (ص)که‌گفته  است‌:

(کُلُّ  مُسلمِ  علی  المُسلم  حرامُ  دَمُهُ  وعرضه  و  مالهُ‌)[3]

همه  چیز  مسلمان  بر  مسلمان  حرام  است‌:  خون  و  ناموس  و  دارائیش‌.

ولیکن  اسلام  در  دارائی  یتیم  شدت  و  حدت  بیشتری  دارد،  و  از  مجرد  نزدیک  شدن  به  اموال  یتیم  نهی  می‌کند،  مگر  به  شیوه‌ای‌که  در  حفظ  و  بهره‌وری  آن  مفیدتر  و  بهتر  باشد.  این  هم  بدان  خاطر  است‌که  یتیم  ضعیف  است  و  توان  به‌گردش  انداختن  و  اداره‌کردن  دارائی  خود  و  دفاع  از  آن  را  ندارد.گروه  مسلمانان  موظف  هستند  ازیتیم  و  دارانی  او  مراقبت  نمایند  تا  یتیم  به  سن  بلوغ  می‌رسد  و  بزرگ  می‌شود  ومی‌تواند دارائی  خود  را  به‌گردش  و  چرخش  اندازد  و  آن  را  بپاید  و  از  آن  دفاع  نماند.

قابل  ملاحظه  است  در  این  اوامر  و  نواهی‌،  کارهائی  که  هر  فردی  موظف  به  انجام  آنها  است‌،  امر  یا  نهی  درباره  آنها  به  صورت  صیغه  مفرد  ذکرگردیده  است‌.  ولی  کارهائی‌که  مربو‌ط  به  جامعه  مسلمانان  است  وگروهی  باید  انجام  پذیرد،  امر  یا  نهی  راجع  بدانها  به  صورت  صیغه  جمع ‌ذکر  شده  است‌!  مثلا  خوبی و  نیکی  به  پدرو  مادر،  دادن  حق  خویشاوندان  به  خویشاوندان‌،  و  دادن  حق  بیچارگان  و  واماندگان  در  راه  باددستی  و  ریخت‌وپاش  نکردن‌،  میانه‌روی  و  اعتدال  در  خرج‌کردن  و  بذل  و  بخشش  نمودن  و  وسط  میان  بخل  و  اسراف  هزینه‌کردن  و  بخشیدن،  بر  حق  و  حقیقت  ماندگار  ماندن  و  بر  حق  بودن  و  برای  حق زیستن،  و  نهی  از  تکبر  و  خودبزرگ‌بینی  ...  امر  یا  نهی  در  آنها  به  صورت  صیغه  مفرد  آمده  است‌،  چراکه  اینها  جنبه  فردی  دارند  و  یکایک  مردمان  ملزم  به  انجام  آنها  هستند.  در  نهی  از  کشتن  اولاد  و  زنا  وکشتن  انسان‌،  و  در  امر  به  رعایت  و  حفاظت  اموال  یتیم  و  وفای  به عهد،  و  به  تمام  وکمال  پیمودن  و  سنجیدن  و  اندازه‌گرفتن  پیمانه  و  ترازو،  امر  یا  نهی  به  صورت  صیغه  جمع  آمده  است‌،  چون  جنبه  اجتماعی  وگروهی  دارند.

بدین  خاطر  است‌که  نهی  از  نزدیک  شدن  به  اموال  یتیم  مگر  به  شکلی‌که  مفیدتر  و  بهتر  به  حال  یتیم  باشد،  به  صورت  صیغه  جمع  آمده  است‌،  تا  نمایانگر  این  باشدکه  مسلمانان  جملگی  مسوول  یتیم  و  اموال  او  هستند، و  عهد  و  پیمانی  است  با  همگا‌ن‌که  یتیم  را  و  اموال  او  را بپایند  و  نگاهداری  و  نگاهبانی  نمایند.

از  آنجاکه  حفاظلت  و  رعایت  اموال  یتیم  عهد  و  پیمانی  است‌که  با  جامعه  مسلمانان  و  جملگی  ایشان‌،  فرمان  به  وفای  به  عهد  و  پیمان  به  طورکلی‌،  ملحق به حفاظت  و  رعایت  اموال  یتیم  گردیده  است  و  پس  از  آن  آمده

(وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولا)  .

و  به  عهد  و  پیمان  (‌خود  که  با  خدا  یا  مردم  بسته‌اید)  وفا  کنید،  چرا  که  از  (‌شما  روز  رستاخیز  درباره)  عهد  و  پیمان  پرسیده  می‌شود.

خدای  بزرگوار  از  وفای  به  عهد  و  پیمان  سوال  می‌کند،  و  سزا  و  جزای‌کسی  را  خواهد  دادکه  آن  را  نقص  و  نقض  میکند.

اسلام  درباره  وفای  به  عهد  و  پیمان  تاکید  می‌کند  و  شدت  می‌ورزد.  چراکه  وفای  به  عهد  و  پیمان  ملاک  استقامت  و  یقین  و  پاکی  در  درون  فرد  و  در  زندگی  ا‌جتماعی  است‌.  به  صورتهای‌گوناگون  در  قرآن  و  حدیث  از  وفای  به  عهد  و  پیمان  سخن  رفته  است  و  مکررگردیده  است‌،  چه  عهد  و  پیمان  با  خدا  باشد،  و  چه  عهد  و  پیمان  با  مردمان  باشد.  یا  این‌که  عهد  و  پیمان  فردی  یاگروهی  و  یا  دولت  باشد.  عهد  و  پیمان  حاکم  و  فرمانروا  باشد  و  یا  عهد  و  پیمان  محکو‌م  و  فرمانبردار  باشد.  وفای  به  عهد  و پیمان  در  واقعیت  تاریخی  اسلام  به  پله  و  درجه  والائی  رسیده  است‌،  تا  بدانجاکه  بشریت  جز  در  سایه  اسلام  بدین  پله  و  درجه  وفای  به  عهد  نرسیده  است‌.[4]

*

روند  قران  از  وفای  به  عهد  و  پیمان  می‌پردازد،  و  به  تمام  وکمال  پیمودن  و  سنجیدن  و  مترکردن  پیمانه  و  ترازو  را  می آغازد:

(وَأَوْفُوا الْکَیْلَ إِذَا کِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا).

وهنگامی  که  چیزی  را  به  پیمانه  می‌زنید،  ان  را  به  تمام  و  کمال  پیمانه  کنید،  و  با  ترازوی  درست  (‌اشیاء  را)  بکشید  (‌و  در  وزن  و  پیمانه  به  مشتری  کم  ندهید)  که  این  کار  سرانجام  بهتر  و  نیکوتری  (‌در  دنیا  و  اخرت  برای  شما)  دارد.

مناسبت  وفای  به  عهد  و  پیمان،  و  به  تمام  وکمال  پیمودن  و  سنجیدن  و  مترکردن‌،  پیدا  در  لفظ  و  معنی  است‌.  در  روند  قرانی  انتقال  از  موضوعی  به  موضوع  دیگری  دارای  هماهنگی  و  ارتباط  است‌.

به  تمام  وکمال  پیمودن  و  سنجیدن  و  مترکردن‌،  امانتداری  در  معاملات،  و  پاکی  دل‌،  بشمار  است‌،  و  در  سایه امانتداری  و  پاکدلی  معاملات  در  جامعه  رو  به  راه  می‌گردد،  و  یقین  واطمینان  در  نفوس  فزونی  می‌گیرد،  و  مایه  افزایش  برکت  در  زندگی  می‌شود.

«  ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا  »‌.

این  کارسرانجام  بهتر  ونیکوتری  (‌در  دنیا  و  آخرت  برای  شما)  دارد.

دردنیا  بهتر  است‌،  و  در  اخرت  فرجام  بهتری  دارد.

پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  می‌فرماید٠

(‌لا یقدرُ رجُل علی حَرام ثم  یَدعُه‌ُ،  لیس به الا مخافة  الله‌،  الا ابدله  الله‌ به  فی عاجلِ  الدنیا  قبل‌.الاخرة ما هو خیر من  ذلک‌)‌.

هرگاه  کسی  بر  چیز  حرامی  توانائی  پیدا  کند  و  با  این  وجود  آن  چیزحرام  را  رها  کند  تنها  به  خاطر  ترس  از  خدا  نه  کس  دیگری،  قطعاً  خدا  در  همین  جهان  زودگذر  دنیا  پیش  از  آخرت‌،  چیز  بهتری  از  آن  را  جایگزین  می‌سازد  و  نصیب  او می‏گرداند.

حرص  و  آز  در  پیمودن  وسنجیدن  و  مترکردن‌،  ناپاکی  و  حقارت  درون‌،  و  نادرستی  و  خیانت  در  معاملات  است‌،  و  به  سبب  ناپاکی  نیت  درون  و  نادرستی  رفتاربیرون‌،  اطمینان  و  اعتماد  لرزان  و  پریشان  می‏گردد،  و  موجب  کساد  و  رکود  بازار  وکار  می‌شود،  و  به  علت  پلشتی  نیت  و  خیانت  برکت  از  محیط  زندگی  مردمان  رخت  برمی‌بندد،  و  زیان  همچون  پندار  وکرداری  بیشتر  متوجه  خو‌د  اشخاصی  می‌گرددکه  چنین  می‌انگارندکه  با  کاستی  وکژی  در  پیمودن  و  سنجیدن  و  مترکردن  دارائی  می‌اندوزند.  این‌کار  در  ظاهر  امر  چنین  است‌،  ولی  موقت  وگذرا  است‌.  چه  زیان‌کساد  و  رکود  بازار  همگانی  پس  از  مدتی  به  خود  این  افراد  نیزبرمی‌گردد  و  دامنگرشان  می‌شود.

این  حقیقتی  است‌.  آنان‌که  در  تجارت  صاحب‌نظرند  همچون  چیزی  را  دیده‌اند  و  می‌نگرند.  این  افراد  خبره  و  صاحب‌نظر  این  را  نه  از  روی  انگیزه  اخلاقی‌،  یا  انگیزه  دینی  می‌گویند،  بلکه  این  واقعیت  را  در  پرتو  تجربه عملی  در  خود  بازار  درک  و  فهم  کرده‌اند  و  زبان  بدان  گشوده‌اند.

فرق  است  میان‌کسی‌که  در  پیمودن  و  سنجیدن  و  متر  کردن‌،  به  خاطر  تجارت‌،  راستی  و  درستی  درپیش  می‌گیرد،  و  میان‌کسی‌که  در  پیمودن  و  سنجیدن  و  متر  کردن‌،  به  خاطر  اعتقاد،  راستی  و  درستی  درپیش  می‌گیرد  ...  کسی  که  در  همچون  اموری  از  روی  اعتقاد  دینی  راستی  و  درستی  درپیش  می‌گیرد،  اهداف  شخص  راست

و  درست  بی‌اعتقاد  را  تحقق  می‌بخشدکه  هیچ‌،  بر  آن  پاکی  دل  و  امید  به  فرجام  تلاش  وکوشش  خود  را  می‌افزاید،  و  پاداشی  را  چشم  می‌داردکه  درکرانه‌های  بالاتر  از  زمین‌،  و  فراخ‌تر  از  اندیشه  زندگی  و  برتر  از  لذائذ  دنیوی  قرار  دارد.

اسلام‌همیشه‌اهداف‌زندگی  عملی‌راتحقق  می‏بخشد  که  هیچ‌،  به  راه  خود  نیز  ادامه  می‌دهد  در  راستای  جاده‌ای  که  رو  به  سری‌کرانه‌های  درخشان‌،  و  فاصله‌های  والا  وبالای  دوردست‌،  و  جولانگاه‌های  فراخ  دارد.

*

عقیده  اسلامی  عقیده  روشن  و  راست  و آشکار  است‌،  و  چیزی  در  آن  برگمان  یا  خیاپردازی  و  یا  شبهه  استوار  نمی‌گرد‌د:

«  وَلا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولا »  .

از  چیزی  دنباله‌روی  مکن  که  از  آن  ناآگاهی.  بی‏گمان  (‌انسان  در  برابر  کارهائی  که‌)  چشم  و  گوش  و  دل  همه  (‌و  سائر  اعضاء  دیگر  انجام  می‌دهند)  مورد  پرس  و  جوی  از  آن  قرار  می‏گیرد.

این  واژه‌های  اندک  برنامه کاملی  را  برای  دل  و  خرد  بنیان‌گذاری  می‌کند  و  مقرر  می‌دارد،  برنامه‌کاملی‌که  دربرگیرنده  برنامه علمی‌ای  است‌که  انسانها  به  تازگی  با  آن  آشنا  شده‌اند،  و  بر  آن  برنامه  علمی  سلامت  دل  و  مراقبت  خدا  را  میافزاید.  این  هم  امتیاز  اسلام  بر  همه  برنامه‌های  عقلانی  خشک  است‌.

آشنائی‌کامل  از  هر  خبری  و  از  هر  پدیده‌ای  و  از  هر  جنبشی،  پیش  از  صدور  حکم  درباره  آن‌،  دعوت  قرآن  مجید،  و  برنامه  دقیق  اسلام  است‌.  هروقت  دل  و  خرد  بر  این  برنامه  استوار  شوند،  فرصتی  برای‌گمان  و  خرافه  در  جهان  عقیده  برجای  نمی‌ماند.  و  محالی  برای  شک  و  شبهه  در  جهان  حکم‌کردن  و  داوری  نمودن  و  معامله  کردن‌،  باقی  نمی‌گردد.  هچنین  مجالی  برای  صدور  احکام  سطحی  و  طرح  فرضیه‌های  وهمی  در  جهان  پژوهشها  و  بررسی‏ها  وتجربه‌ها  و  آزمونها  و  علوم  و  فنون  باقی  نخواهد  ماند.

امانت  علمی‌که  در  عصر  حاضر  مردمان  آن  را  ورد  زبان  کرده‌اند،  جزگوشه‌ای  از  امانت  عقلی  قلبی‌ای  نیست‌که  قرآن  مسوولیت  بزرگ  و  پیامد  سترگ  آن  را  اعلان  می‌دارد،  و  انسان  را  مسوول‌گوش  و  چشم  و  دل  خودش  در  پیشگاه  بخشنده گو‌ش  و  چشم  و  دل  می‌شمارد.  این  امانت‌،  امانت  اندامها  و  هو‌اس  و  خرد  و  دل  است‌.  امانتی  است‌که  از  امانتدار  درباره  آن  پرسش  می‌شود.  از  جملگی  اندامها  و  حواس  و  خرد  و  دل  نیز  پرسش  می‌شود.  امانتی  است‌که  وجدان  از  دقت  و  ظرافت‌،  و  از  بزرگی  و  سترگی  آن‌،  بر  خود  می‌لرزد،  هر  زمان‌که  زبان  واژه‌ای  را  بگوید،  و  هر  وقت  که  انسان  داستانی  را  روایت‌کند،  و  هرگاه‌که  انسان  حکمی  را  درباره‌کسی  یا  کاری‌،  و  یا  رخدادی  صادرکند.

« وَلا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ »‌.

از  چیزی  دنباله‌روی  مکن  که  از  آن  ناآگاهی.

پیروی  مکن  از  چیزی‌که‌کاملا  از  آن  آگاه  نیستی‌،  و  درستی  آن  را  به  تمام  وکمال  نمی‌دانی‌.  چه  این  چیز  سخنی  باشدکه‌گفته  میشود،  و  چه  روایتی  باشدکه  نقل  می‌گردد.  یا  این  چیز  پدیده ای  باشدکه  تفسیر  می‌شود،  و  چه  رخدادی  باشد  که  علت‌یابی  می‏گردد.  و  چه  یک  حکم  شرعی  و  یا  یک  مساله  اعتقادی  باشد.

(‌ایاکم  و  الظن  فان ‌آلظن  اکذب  الحدیث‌)‌.

بر  شما  باد  که  از  گمان  بردن  دوری  کنید.  چه  گمان  بردن  دروغ‌آمیزترین  سخن  است‌.

در  سنن  ابوداوود  آمده  است‌:

(‌بئس  مطیه ‌الرجل‌:  زعمرا)‌.

بدترین  وسیله  سواری  شخص  عبارت  است  از:  گمان  برده‌اند.

در  حدیث  دیگری  آمده  است‌:

(‌ان‌آفر‌ی  الفر‌ی  آن  یری  آلرجل  عینیه  ما  لم تریا)‌.

دروغ‌آمیزترین  دروغها  این  است  که  شخص  بگوید  در  خواب  چنین  و  چنان  دیده‌ام‌،  ولی  همچون  خوابی  ندیده  باشد.

بدین  منوال  آیات  و  احادیث  فراوانی  پیاپی  می‌گردد  و  همدیگر  را  تقویت  می‌کند  درباره  بیان  آن  برنامه‌کاملی  که  تنها  از  خرد  نمی‌خواهدکه  در  احکام  خود  پاک  و  پرهیزگار  باشد،  و  در  پیجوئیها  و  وارسیهای  خو‌یش  به  یقین  و  اطمینان  برسد.  بلکه  از  دل  نیز  می‌خواهد  در  چیزهائی‌که  بر  دل  می‌گذرد  و  در  اندیشه‌هائی‌که  خواهد  داشت‌،  و  در  احساسات  و  احکام  خود  پاکی  و  پرهیزگاری  داشته  باشد،  و  زبان‌کلمه‌ای  نگوید،  و  روایتی  را  نقل  نکند،  وعقل  حکمی  را  صادرنکند،  و  انسان  تصمیم  بر  انجام‌کاری  نگیرد،  مگر  این‌که  از  جزئیات  مساله  و  از  شرائط  و  ظروف و  ازنتیجه  و  فرجام  آن  اطمینان  و  یقین  داشته  باشد،  و  هیچ  شک  و  گمانی  و  هیچ  شبهه  و  تردیدی  در  صحت  آن  باقی  نماند.

« إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ »  ٠

این  قرآن  (‌مردمان  را)  به  راهی  رهنمود  می‌کند  که  مستقیم‌ترین  راه‌ها  (‌برای  رسیدن  به  سعادت  دنیا  و  آخرت‌)  است‌. (اسراء/9)

مستقیم‌ترین  و  استوارترین  راه  در  حق  و  حقیقت  و  در  راستی  و  درستی  است‌.  این  اوامر  و  نواهی  مرتبط  به  عقیده  توحیدی  و  یگانه‌پرستی  خاتمه  مییابد  با  نهی  از  تکبر  توخالی  و  بی‌مایه،  و  خودبزرگ‌بینی  و  نازش  دروغین  و  بی‌پایه‌:

(وَلا تَمْشِ فِی الأرْضِ مَرَحًا إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الأرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولا )‌.

و  در  روی  زمین  متکبرانه  ومغرورانه  راه  مرو.  چرا  که  تو  (‌با  پای  کوبیدن  قلدرانه  بر  زمین‌)  نمی‌توانی  زمین  را  بشکافی‌،  و  (‌با  گردن  کشیدن  جبارانه‌ات  بر  آسمان‌،  نمی‌توانی‌)  به  بلندای  کوه‌ها  برسی‌.  (‌آخر  ذره ناچیزی  انسان  نام‌،  در  برابر  کره زمین‌،  و  کره  زمین  در  برابر  مجموعه  هستی‌،  چه  چیز  بشمار  است‌؟‌!)‌.

انسان  وقتی‌که  دل  او  از  شناخت  یزدان  خالی  یا  غافل  باشد،  یزدانی‌که  آفریدگار  جهان  و  چیره  بر  بندگان  و  همه  چیزکیهان  است‌،  چه‌بسا  به  سبب  دارائی  و  اموالی  که  بدان  می‌رسد  یا  سلطه  و  قدرتی‌که  به  دست  می‌آورد  و  یا  جمال  وکمالی‌که  پیدا  می‌کند،  تکبر  و  خودبزرگ‌بینی  او  را  فراگیرد.  اگر  انسان  بداند  نعمتی‌که  از  آن  برخوردار  است  امانتی  از  سوی  ایزد  دادار  است‌،  و  او  در  برابر  قدرت  خدا  ضعیف  است‌،  از  عظمت  و  شکوه  خود  می‌کاهد  و  تکبر  و  خودبزرگ‌بینی  خویش  را  تخفیف  می‏بخشد،  و  به  جای  خودبینی ‌کم‌بینی  می‌کند،  و  برروی  زمین  آهسته  وآرام  راه  می‌رود  نه  شاد  و  شنگول  ومست  ومغرور.

قرآن  ضعف  و  عجز  و  ناچیزی  انسان‌گردنکش  متکبر  سرمست‌رابه‌رخش  می‌کشد:

« إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الأرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولا »‌.

تو  (‌با  پای  کوبیدن  قلدرانه  بر  زمین‌)  نمی‌توانی  زمین  را  بشکافی‌،  و  (‌با  گردن  کشیدن  جبارانه‌ات  بر  آسمان‌،  نمی‌توانی‌)  به  بلندای  کوه‌ها  برسی‌.

انسان  از  لحاظ  جسم‌کوچک  و  ناچیز  است‌.  جسم  او  در  برابر  اجسام  ستبر  و  بزرگی‌که  خدا  آفریده  است  هیچ  است‌.  انسان  در  پرتو  قدرت  خدا  قدرتمند  است‌،  و  در  پرتو  عزت  خدا  زورمند  است‌،  ودر  سایه  روحی‌که  خدا  بدو  دمیده  است  بزرگوار  و  ارجمند  است‌.  روح  را  به  پیکر  دمیده  است  تا  در  پرتو  آن  با  یزدان  پیوند  و  تماس  گیرد،  و  او  را  فراموش  نکند  و  حاضر  و  ناظر  بر  خود  بیند.

آن  فروکشی  وکرنشی‌که  قرآن  انسان  را  با  خوار  داشتن  سرمستی  و  خودبزرگ‌بینی  به  سوی  آن  دعوت  می‌کند،  ادب  با  یزدان‌،  ادب  با  مردمان‌،  ادب  شخصی‌،  و  ادب  اجتماعی  بشمار  است‌.  به  ترک  همچون  ادبی  نمیگو‌ید  و  به  سوی  خودبزرگ‌بینی  و  خودپسندی  نمی‌گراید،  مگر  کسی‌که  توخالی  و  بی‌مایه  بوده  و  دارای  دلی‌کوچک  و  تلاشها  و  پویشهای  ناچیز  باشد.  خدا  چنین‌کسی  را  درست  نمی‌دارد  به  سبب  سرمستی  و  غروری‌که  می‌ورزد،  و  به  علت  این‌که  نعمت  او  را  فراموش  می‌کند  مردمان  نیز  چنین‌کسی  را  دوست  نمی‌دارند،  چون  او  به  خود  می‌بالد  و  بر  دیگران  بزرگ  می‌فروشد  و  خویشتن  را  برتر  از  ایشان  می‏گیرد.

درحدیث  آمده‌است‌:

(من تواضع لله رفعه فهو فی نفسه حقیر وعند الناس کبیر . ومن استکبر وضعه الله , فهو فی نفسه کبیر وعند الناس حقیر . حتى لهو أبغض إلیهم من الکلب والخنزیر )[5]

هرکس  به  خاطر  خدا  قروتنی  کند  خدا  او  را  بالا  می‌برد  و  والامی‌گردانده  چنین  کسی  خویشتن  را  کوچک  و  ناچیز  می‌داند،  ولی  مردمان  او  را  بزرگ  و  سترگ  می‌شمارند.  و  هرکس  تکبر  ورزد  و  خودبزرگ‌بینی  کند  خدا  او  را  کوچک‌و  حقیرمی‌گرداند.  او  خویشتن‌را  بزرگ‌و  سترگ‌می‌انگارد،  ولی‌مردمان‌اورا  کوچک  وحقیر  می‌شمارند.  تا  بدانجا  که  مردمان  او  را  از  سگ  و  خوک  نیز  بدترو  پست‌تربه  حساب‌می‌آورند.

*

این  اوامر  و  نواهی  پایان  می‌پذیرند.  اغلب  هم  نهی  از  افعال  و  صفات  زشت  در  میان  است‌.  این  اوامر  و  نواهی  با  اعلان  بد  آمدن  یزدان  از  افعال  وصفات  زشت  و  ناپسند  خاتمه  پیدا  می‌کند:

« کُلُّ ذَلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا »‌.

همه  آن  (‌مامورات  و  منهیات  مذکور  در  آیات  پیشین‌)  بدهایش  (‌که  منهیات  است‌)  نزد  پروردگارت  زشت  بشمار  است  (‌و  از  آن  ناخشنود  است‌)‌.

این  چکیده  و  یادآوری  مرجع  امر  و  نهی  است‌که  بد  آمدن  خدا  از  بد  و  ناپسند  آن  امور  است‌.  قرآن  ازذکر  خوب  و  پسندیده  اوامر  خاموش  می‌ماند،  چراکه  نهی  از  بد  و  ناپسند  در  این  سوره  بیشتر  است‌،  همانگونه‌که  بیان  کردیم‌.

قرآن  اوامر  و  نواهی  را  خاتمه  می‌دهد با  ربط  آنها  به  خدا  و  به  عقیده  توحیدی  و  حذر  داشتن  از  شرک‌،  همان‌گونه‌که  باربط  آنها  به  خدا  و  به  عقیده  توحیدی  و  حذر  داشتن  از  شرک  آغازکرده  بو‌د.  با  بیان  این  نکته

که  این  اوامر  و  نواهی‌گوشه‌ای  از  حکمتی  است‌که  قر‌آن  مردمان  را  بدان  رهنمود  و  رهنمون  می‏گرداند،  قرآنی‌که  خدا  آن  را  به  پیغمبر  (ص)وحی  فرموده  است‌.

(ذَلِکَ مِمَّا أَوْحَى إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ وَلا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَى فِی جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا)

اینها  از  امور  حکمت‌آمیزی  است  که  پروردگارت  به  تو  وحی  کرده  است‌،  و  هرگز  با  خداوند  (‌یگانه  و  آفریدگار  جهان  هستی‌)  معبود  دیگری  را  انباز  مکن‌،  که  (‌اگر  چنین  کنی‌)  به  دوزخ  افکنده  شوی  (‌و  از  سوی  خدا  و  مردم‌)  سرزنش  شده  و  مطرود  (‌از  رحمت  الهی گردی‌)‌.

این  هم  پایانی  است‌که  با  آغاز  همگن  دارد.  لذا  سوره  از  دو  سودرهم  تنیده  می‌شود،  و  با  قاعده  بزرگی  پیوند  پیدا  می‌کندکه  اسلام  بنیاد  زندگی  را  بر  آن  استوار  و  برقرار  می‌دارد،  قاعده  بزرگی‌که  یگانه‌پرستی  خدا  و  تنها  پرستش  او  است  نه  پرستش  چیز  و  نه‌کس  دیگری‌.


 

[1] «‌تقعد»  در  اینجا  ملحق  به  افعال  ناقصه  است  و  به  معنی‌:  خواهـی  شـد.  (‌مترجم‌) 

[2] مد:  پیمانه‌ای  است  تقریباً‌برابربا  پری‌ کف‌ دو دست  :  (‌نکـا:  فرهنگ  مُعین‌)‌. 

[3] مـالک ‌و  بخاری‌ و  مسلم ‌و  ابوداوود  و  ترمذی  آن ‌را  نقل‌ و  روایت  کرده‌اند. 

[4] ‌مراجعه  شود  به‌کتاب‌:  «‌السلام  العـالمی  فی  الاسلام‌»  فصل‌:  «‌سلام  المجتمع‌»‌.  بخش‌:  «‌العنصر الاخلاقی  فی المعاملات». 

[5] ابن‌کثیر آن  را  در  تفسیر  خود  روایت ‌کرده  است. 

 

تفسیر سوره‌ی اسراء آیه‌ی 111-73

 

سوره‌ی اسراء آیه‌ی 111-73

 

وَإِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذًا لاتَّخَذُوکَ خَلِیلا (٧٣) وَلَوْلا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلا (٧٤) إِذًا لأذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا (٧٥) وَإِنْ کَادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الأرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْهَا وَإِذًا لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلا قَلِیلا (٧٦) سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنَا وَلا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلا (٧٧) أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا (٧٨) وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَکَ عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا (٧٩) وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا (٨٠) وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا (٨١) وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلا خَسَارًا (٨٢) وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الإنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوسًا (٨٣) قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِیلا (٨٤) وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِیلا (٨٥) وَلَئِنْ شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنَا وَکِیلا (٨٦) إِلا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیرًا (٨٧) قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا (٨٨) وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلا کُفُورًا (٨٩) وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأرْضِ یَنْبُوعًا (٩٠) أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأنْهَارَ خِلالَهَا تَفْجِیرًا (٩١) أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفًا أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَالْمَلائِکَةِ قَبِیلا (٩٢) أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِی السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلا بَشَرًا رَسُولا (٩٣) وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى إِلا أَنْ قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَسُولا (٩٤) قُلْ لَوْ کَانَ فِی الأرْضِ مَلائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنَا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَکًا رَسُولا (٩٥) قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا (٩٦) وَمَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْیًا وَبُکْمًا وَصُمًّا مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا (٩٧) ذَلِکَ جَزَاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا وَقَالُوا أَئِذَا کُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا (٩٨) أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلا لا رَیْبَ فِیهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلا کُفُورًا (٩٩) قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذًا لأمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الإنْفَاقِ وَکَانَ الإنْسَانُ قَتُورًا (١٠٠) وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لأظُنُّکَ یَا مُوسَى مَسْحُورًا (١٠١) قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنْزَلَ هَؤُلاءِ إِلا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ بَصَائِرَ وَإِنِّی لأظُنُّکَ یَا فِرْعَوْنُ مَثْبُورًا (١٠٢) فَأَرَادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الأرْضِ فَأَغْرَقْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ جَمِیعًا (١٠٣) وَقُلْنَا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ اسْکُنُوا الأرْضَ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِکُمْ لَفِیفًا (١٠٤) وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلا مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا (١٠٥) وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلا (١٠٦) قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلأذْقَانِ سُجَّدًا (١٠٧) وَیَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ کَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولا (١٠٨) وَیَخِرُّونَ لِلأذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعًا (١٠٩) قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَى وَلا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَلا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلا (١١٠) وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَکَبِّرْهُ تَکْبِیرًا (١١١)

 

این  واپسین  درس  سوره  اسراء  است‌.  این  درس  بر  محوراصلی  سوره  می‌چرخد،‌که  خودپیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  موضعگیری  مردمان  در  برابر  او،  و  قرآنی  است‌که  آن  را  با  خود  به  ارمغان  آورده  است‌،  و  این  قرآن  چه  ویژگیهائی  دارد.

این  درس  اشاره  دارد  به  تلاشها  و  پویشهائی‌که  مشرکان  با  پیغمبر (ص)‌داشتند  تا  او  را  از  برخی  از  چیزهائی‌که  خدا  بر  او  نازل  فرموده  بود  برگردانند،  و  وی  را  از  مکه  اخراج‌کنند.  این  درس  اشاره  می‌کند  به  محافظت  خدا  از  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  و  مصون‌کردن  او  از  دست‌کشیدن  از  برخی  از  آنچه  بر  او  نازل‌گردیده  بود،  و  پائیدن  و  نگاهداری  او  از  این‌که  بتوانند  او  را  هلاک  و  نابودکنند  و  از  روی  زمین  برکنند.  زیراکه  خداوند  متعال  مقدر  فرموده  بود  و  می‌دانست‌که  باید  بدیشان  مهلت  و  فرصت  داد  و  ایشان  را  همچون  ملتهای  پیشین  با  عذاب  نابود  و  ریشه‌کن  نساخت‌.  اگر  آنان  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  را  اخراج  می‌کردند،  هلاک  و  نابودی  برابر  سنت  و  قانون  خدا  که  تغییرناپذیر  است  وگریبانگیرکسانی  شده  است  که  پیغمبران  خود  را  از  میان  خویش  اخراج  کرده‌اند،  گریبانگیر  اینان  هم  میگردید  و  دمار  از  روزگارشان  بیرون  می‌اورد.

بدین  خاطر  به  پیغمبر  (ص)‌دستور  داده  می‌شود  به  راه  خود  ادامه  دهد.  نماز  خو‌د  را  بخواند.  قرآن  خود  را  تلاوت‌کند.  با  دعا  و  زاری  از  خدا  درخواست‌کندکه  او  را  صادقانه  به  هرکاری  وارد کند، و  صادقانه  از  آن  بیرون  آورد  و  چنان‌کندکه  خط  اصلی  او  در  آغاز  و  در  انجام  همه  چیز  راستی  و  درستی  باشد،  و  از  جانب  خود  قدرتی  بدو  عطاء  فرمایدکه  در  امر  حکو‌مت  بر  دوستان  و  اظهار  حجت  در  برابر  دشمنان  برایش  یار  و  مددکار  باشد.  همچنین  اعلان  بکندکه  حق  فرارسیده  است  و  باطل  از  میان  رفته  است  و  نابودگشته  است‌.  این  ارتباط  با  خدا  اسلحه  او  است‌،  اسلحه‌ای‌که  او  را  از  فتنه  و  آشوب  و  برگشتن  ازآیات  و  احکامی  مصون  می‌دارد،  و  پیروزی  و  قدرت  و  تسلط  را  برای  او  تضمین  می‌کند.  آن‌گاه  ازوظیفه  قرآن  سخن  می‌رود  و  به  عنوان  شفا  و  رحمت  بر‌ای  معتقدان  بدان، و عذابه  و  بلا برای  تکذیب  آن  معرفی  می‌شود.  تکذیب‌کنندگان  قرآن  در  دنیا  به  سبب  آن‌گرفتار  عذاب  و  ناراحتی  خواهند  بود،  و  در  آخر  به  سبب  آن  به  عقاب‌گرفتار  می‌آیند.

به  مناسبت  رحمت  و  عذاب‌،  روند  قرآنی  چیزی  از  صفت  انسان  را  در  دو  حالت  رحمت  و  عذاب  ذکر  می‌کند.  انسان  وقتی‌که  در  نعمت  غوطه‌ور  است  سرمست  و  مغرورمی‌گرددوازحق‌وحقیقت  سرپیچی  می‌کند  ورویگردان  می‌شود،  ودروقت‌گرفتار  آمدن  به  بلا  و  مصیبت‌،  مایوس  و  ناامید  می‌گردد.  بر  این  مساله  پیروی  می‌زندکه  در  آن  تهدید  نهانی  است‌،  تهدیدی‌که  با  رهاکردن  انسان  و  آزادگذاشتن  او  در  انجام  هرکاری  که  برابر  سرشت  خود  خواهد  بدان  دست  بیازد  و  بدان  بپردازد،  تا  در  اخرت  به  جزا  و  سزای  خود  برسد.

همچنین  مقرر  می‌دارد  که  دانش  انسان  بسی  اندک‌  و  ناچیز  ا‌ست‌.  این  هم  به  مناسبت  پرسش از  روح  گفته  می‌شود.  روح  غیبی  از  غیب‌های  یزدان  است‌،  و  در  توان  انسان  نیست  که  آ‌ن  را  درک  و  فهم  کند  ...  دانش  یقین  آن  چیزی  است  که  خدا  بر  پیغمبرخود  (ص)‌نازل  فرموده  است‌.  این  هم  ا‌ز  لطف  و  فضل  خدا  در  حق  او  است‌.  اگر  خدا  می‌خواست  این  لطف  و  فضل  را  بازمی‌گرفت  و  از  میان  می‏برد  بدون  این  که  کسی  پیگرد  ا‌و  شود.  اما  ا‌ین  لطف  و  فضل  و  مهر  و  مرحمت  خدا  بر  پیغمبر  خود  (ص)ا‌ست‌.

سپس  ذکرگردیده  است  که  این  قران  معجزه  اسلام  است  و  انسان  و  جن  نمی‌توانند  مثل  ان  را بیاورند  و  ارائه  دهند  هرچند  گردهم  ایند  و  متحد  شوند  و  یکدیگر  را پشتیبانی  کنند  و  یاری  دهند.  در  قرا‌ن  یزدان  جهان  دلائل  هدایت  و  انواع  و  اقسامی  از  ان  دلائل  را  در  قران  گنجانده  است  تا  هر  عقلی  و  هردلی  را  مخاطب  قرار  دهند  ...  این قران  برا‌ی  کافران  قریش  سودی  به  همراه  نیاورد  و  برایشان  سودمند  نیفتاد.  انان  از  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  حوارق  عادات  و  معجزات  مادی  سا‌ده  و  طلب  می‌کردند،  از  قبیل‌:  منفجر  کردن  و  برجوشاندن  چشمه‌ها  در  زمین‌،  یا  درخواست  این‌که  خانه‌ای  از  طلا  و  نقره  و  زر  و  زیور  داشته  باشد.  همچنین  زحمت  دا‌دند  و  بر  رنج  خود افزودند  و  چیزهاتی  را  درخوا‌ست  نمودند که  از  ویژگیهای  انسانها  نیست‌.  مثل  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  جلو  چشمان  ایشان  به  سوی  اسمان پرواز  کند  و  بالا  برود  و  یک  کتاب  مادی  را  بر‌ای  ایشان  بیاورد  تا  ان  را  بخوانند.  یا  این  که  تکه‌ها  و  قطعه‌هایی  ا‌ز  اسمان  را  بر  سرشان  فرود  اورد  که  ایشان  را  بکشد.  بر  زحمت  دا‌دن  و  فقر  ورزیدن  خود  افزودند  و  درخواست  کردند  که  خدا  و  فرشتگان  را  رو  در  رو  بیا‌ورد!

در  اینجا  روند  قرانی  صحنه‌ای  از  صحنه‌های  قیامت  را  عرضه  می‌دارد،  و  در  ان  عاقبتی  را  به  تصویر  می‌کشد  که  در  انتظار  ایشان  است  و  سزای  این  اذیت  و  ازار،  تکذیب  آخرت،  منکر  شدن  رستاخیز  و  زندگی  دوباره‌ای  است‌که  آنان  پس  از  تبدیل  به  استخوانهای  پوسیده  و  فرسوده‌،‌خواهند  داشت‌.

روند  قرآنی  پیشنهادهای  رنج‌افزا  و  سرزنشگرانه  ایشان  را  به  تمسخر  می‌گیرد،  و  بدیشان  می‌گویدکه  اگر  آنان  گنجوران  رحمت  خدا  می‌بودند،  باز  هم  بخل  و  تنگچشمی  می‌کردند  و  از  ترس  تمام  شدن  و  به  پایان  آمدن  خزینه‌ها  وگنجینه‌هائی‌که  تمام  ناشدنی  و  پایان‌ناپذیر  است  دست  نگاه  می‌داشتند  و  هزینه  نمی‌کرد‌ند  و  نمی‌بخشیدند!  آنان  با  این  وجود  در  مرز  و  حدی  نمی‌ایستند  در  آنچه  می‌طلبند  و  پیشنهاد  می‌کنند!  به  مناسب  درخواست  خوارق  عادات  و  معجزاتی‌که  دارند،  خوارق  عادات  و  معجزات  موسی  را  به  یادشان  می‌آورد،  خوارق  عادات  و  معجزاتی‌که  موسی  آنها  را  ارائه  داد  و  فرعون  و  قوم  فرعون  آنها  را  تکذیب‌کردند،  و  خداوند  ایشان  را  برابر  سنت  و  قانون  نابودسازی  تکذیب‌کنندگان  نابود  فرمود:

این  قرآن  معجزه  راستین  و  همیشه  ماندگار  است‌.  برحسب  نیاز  ملتی‌ که  آمده  است  آنان  را  تربیت‌ کند  و  آمادگی  بخشد،  به  صورت  پراکنده  و  به  تدریج  نازل  گردیده  است‌.کسانی‌که  دارای  علم  و  دانش  هستند  و  از  مومنان  ملتهای  پیشین  می‏باشند،  می‌دانند  چه  حقی  در  این  قرآن  است  و  بدان  اعتراف  می‌کنند  و  بدان‌گردن  نمی‌نهند  و  خشوع  و  خضوع  درپیش  می‏گیرند  و  مسلمان  میشوند.

سوره  به  پایان  می‌آید  با  رهنمود  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم ‌به  این  که  عبادت  خدای  یگانه  را  انجام  دهد،  و  به  تسبیح  و  تقدیس  و  حمد  و  ثنای  او  بپردازد.  لذا  این  سوره  همان‌گونه‌که  با  تسبیح  و  تنزیه  آغازگردیده  بود،  با  تسبیح  و  تقدیس  پایان  می‌پذیرد.

*

(وَإِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذًا لاتَّخَذُوکَ خَلِیلا وَلَوْلا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلا إِذًا لأذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا وَإِنْ کَادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الأرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْهَا وَإِذًا لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلا قَلِیلا سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنَا وَلا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلا )

نزدیک  بود  کافران  (‌با  نیرنگهای  گوناگون  و  نیروهای  زر  و  زور)  تو  را  از  (‌حکم‌)  آنچه  به  تو  وحی  کرده‌ایم  و  قرآنش  نامیده‌ایم‌،  دور  و  منصرف  گردانند  (‌و  فقراء)  را  از  پیش  تو  برانند)  تا  (‌در  عمل‌،  حکم‌)  جز  قرآن  را  بـه  ما  نسبت  دهی‌،  و  آن‌گاه  تو  را  به  دوستی  گیرند  (و  همدمی  تو  را  بپذیرند)‌.  و  اگر  ما  تو  را  استوار  و  پابرجای  (‌بر  حق‌)  نمی‌داشتیم‌،  دور  نبود  که  اندکی  بدانان  بگرائی‌.  (‌و  اگر  چنین  می‌کردی)  در  این  صورت  عذاب  دنیا  و  عذاب  آخرت  (‌تو)  را  چندین  بـرابر  (‌مـی‌ساختیم و)  به  تو  می‌چشاندیم  (‌چرا  که  گناه  بزرگان  بزرگ  است‌)‌.  سپس  در  برابر  ما  یار  و  یا‌وری  نمی‌یافتی  (‌تا  عذاب  ما)  را  از  تو  به‌ دور  دارد.  کفار  مکه  با  نقشه‌ها  و  توطئه‌های  گوناگون  خواستند  در  تو  نفوذ  کنند)  و  نزدیک  بود  آنان  تو  را  از  سرزمین  (‌مکه‌)  برکنند  (‌و  محیط  آن  را  برایت  غیرقابل  تحمّل  کرده‌)  تا  تو  را  از  آنجا  بیرون  کنند.  (‌اگر  آنان  چنین  می‌کردند)  در  این  صورت  بعد  از  تو  جز  مدت  کوتاهی  نمی‌ماندند.  (‌تنها  در  دفاع  از  تو  چنین  نبوده  است‌.  بلکه  این‌)  شیوه ما  در  (‌دفاع  از  همه‌)  پیغمبرانی  بوده  است  که  پیش  از  تو  فرستاده‌ایم  (‌و  اقوام  ایشان‌،  آنان  را  کشته  یا  از  میان  خود  رانده‌اند  و  بدین  وسیله  در  سعادت  را  بر  روی  خود  بسته‌اند  و  از  رحمت  الهی  محروم  گشته‌اند)  و  تغییر  و  تبدیلی  در  شیوه  ما  نخواهی  دید  (‌و  کسی  را  نخواهی  یافت  که  بتواند  سنت  ما  را  دگرگون  سازد)‌.

روند  قرآنی  تلاشهای  مشرکان  با  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  را  برمی‌شمرد.  نخستین  تلاشی ‌که  داشتند  این  بودکه  او  را  از  چیزهائی  برگردانندکه  یزدان  بدو  وحی  فرموده  بود.  تا  بدین‌وسیله  چیزهای  دیگر  او  را  دروغ  و  تهمت  بشمارند.  در  حالی  که  او  صادق  امین  و  راستگوی  راستین  بود.

این  تلاش  را  به  شکلها  و  شیوه‌های ‌گوناگونی ‌کردند  ...  از  جمله  معامله  و  سازش  ایشان  با  او  بر سر  این  بو‌دکه  آنان  خدای  او  را  بپرستند،  در  برابر  این‌که  او  درباره  خدایان  ایشان  بدی  نگوید  و  نادرستشان  قلمداد  نکند،  خدایانی‌که  ایشان  و  پدرانشان  آنها  را  پرستش  کرده‌اند.  دیگری  این  بودکه  بعضی  از  ایشان  درخواست  می‌کردند  که  زمین  آنان  را  حرام  اعلام‌کند  بسان  خانه خدا کعبه‌ای  که  خدا  آن  را  حرام  اعلام  فر‌موده  است  و  بدان  حرمت  داده  است‌.  معامله  دیگری  که  حاضر  به  انجام  آن  بودند  این  بودکه  بعضی  از  بزرگانشان  درخواست‌کردندکه  پیغمبر(ص)مجلسی  با ایشان‌داشته  باشد که  جدای  از فقرا باشد .

نص  قرآنی  بدین  تلاشها  اشاره  می‌کند  و  آنها  را  شرح  و  بسط  نمی‌دهد،  تا  بدین  وسیله  لطف  و  فضل  خود  را  در  حق  پیغمبر  (ص)‌بیان  دارد،  و  از  محفوظ  داشتن  و  مصون  نمودن  او  از  بر‌گرداندن  از  دین  صحبت  نماید.  اگر  خدا  او  را  به  حا ل  خود  وامی‌گذاشت  و  استوار  و  پایدار  نمی‌داشت  و  محفوظ  و  مصون  نمی‌کرد،  بدیشان  می‌گر‌ائید  و  ایشان  او  را  به  دوستی  می‌گرفتند،  و  او  به  فرجام‌کار  این‌گرایش‌،  به  از  دین  برگرداندن  مشرکان  گرفتار  می‌آمد.  این  فرجام‌کار،  چندین  برابر  شدن  عذاب  در  دنیا  و  آخرت  بود،  و  از  سوی  ایشان  یاری  و  مددکاری  پیدا  نمی‌کردکه  او  را  از  دست  انتقام  خدا  درامان  بدارد.

این  تلاشهائی ‌که  خدا  پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خود  ‌را  از  آنها  محفوظ  و  مصون  فرمود،  تلاشهای  همیشگی  صاحبان  سلطه  و  قدرت  و  زر  و  زور  با  صاحبان  دعوتهای  آسمانی  است‌.  پیوسته  کو‌شیده‌اند  آنان  را  گو‌ل  بزنند  تا  منحرف  شوند،  -‌هرچند  هم  اندک  منحرف‌گردند  از  راستای  دعوت  و  درستی  آن‌،  و  به  میانه کار  درآیند  و  به  وسط  دعوت  آسمانی  و  خواست  ایشان  خشنود گردند،  میانه  و  وسطی ‌که  آنان  را  بدان  تشویق  می‌کردند  وگول  می‌زدند  در  برابر  غنیمتهای  بیشماری  که  پیشنهاد  می‌کردند.گاهی  در  میان  حاملان  دعوتها  کسی  یافته  می‌شودکه  بدین  وسیله  از  دعوت  خود  برمی‏گردد  وگول  ایشان  را  می‌خورد،  چون‌کار  را  ساده  و  آسان  می‏بیند.  چراکه  صاحبان  سلطه  و  قدرت  و  زر  و  زور  از  او  نمی‌خواهندکه  یکپارچه  و  یکباره  به  ترک  جملگی  دعوت  خو‌د  بگوید.  بلکه  از  او  درخو‌است  می‌کنندکه  تعدیلات  اندک  و  ناچیزی  روا  دارد  تا  دو  طرف  معامله  در  نیمه راه  به  همدیگر  برسند.گاهی  اهریمن  از  این  راه  نفوذ  به  سوی  حامل  دعوت  می‌خزد  و  درکار  او  رخنه  می‌کند.  برای  او  به  تصویر  می‌کشدکه  خیر  و  خوبی  دعوت  در  به  دست  آوردن  یاران  سلطه  و  قدرت  و  زر  و  زور،  وکشاندن  آنان  به  سوی  دعوت  است  هرچندکه  این  کار  با  دست  برداشتن  ازگوشه‌ای  و  بخشی  از  دعوت  باشد!

ولیکن  انحراف  ناچیز  در  اول  راه‌،  به  انحراف‌کامل  در  پایان  راه  تبدیل  می‌گردد.  صاحب  دعوتی‌که  در  جزئی  از  دعوت  هرچند  که‌کم  باشد  تسلیم  را  می‌پذیرد،  و  در  بخشی  از  دعوت  هرچندکه  ناچیز  باشد  اغفال  می‌گردد،  نمی‌تواند  بر  سر  همان  چیزی  بایستد  و  ماندگار  شودکه  نخست  پذیرفته  است‌.  چون  آمادگی  او  برای  تسلیم  شدن  افزون  می‌شود  هر بار که‌ گامی  به  عقب  برمی‏دارد!  مسأ‌له‌،  مساله  ایمان  به  جملگی  دعوت  است‌.  کسی‌که  از  جزئی  از  آن  دست  می‌کشد،  هرچندکه‌کوچک  باشد،  و کسی ‌که  ازگوشه‌ای  از  آن  خاموشی  می‌گزیند  هرچند  که  ناچیز  باشد،  همچون‌کسی  ممکن  نیست  مومن  به  دعوت  خود  چنان‌که  باید  باشد.  چه  هر  جانبی  از  جوانب  دعوت  در  نظر  مومن  حق  است  بسان  جانب  دیگر.  در  دعوت‌گوشه‌ای  نیست‌که  برتر  باشد  وگو‌شه‌ای  نیست  که‌کمتر  باشد.  در  دعوت  ضروری  و  مستحب  وجود  ندارد.  در  دعوت  چیزی  وجود  نداردکه  بشود  از  آن  بی‏نیاز  شد.  دعوت  یک  کلی  متکاملی  است‌که  ویژگی  خود  را  از  دست  می‌دهد  اگر  یکی  از  اجزاء  خود  را  از  دست  بدهد.  به  معجون  مرکبی  می‌ماندکه  خواص  خود  را  از  دست  می‌دهد  اگر  یکی  از  عناصر  خویش  را  از  دست  بدهد.

صاحبان  سلطه  و  قدرت  و  زر  و  زورگام  به‌گام  و  آهسته  و  آرام  یاران  دعوت  را  به  سوی  خود  می‌کشند.  هنگامی  که  یاران  دعوت  در  جزئی  تسلیم  شدند  و  به  سوی  صاحبان  سلطه  و  قدرت  و  زر  و  زورگامی  برداشتند،  هیبت  و  وقار  و  حفاظت  و  صیانت  خود  را  از  دست  می‌دهند،  و  قدرتمندان  و  ثروتمندان  می‌دانندکه  استمرار  معامله  و  سازش‌،  و  بر  بها  و  قیمت  افزودن‌،  سر  به  تسلیم و پذیرش  معامله  به‌طورکامل  می‌کشد!

در  بخشی  از  دعوت  سر  فرود  آوردن  و  تسلیم  شدن‌،  هرچندکه‌کوچک  و  ناچیز  هم  باشد،  برای  به  دست  آوردن  و  جذب‌کردن  صاحبان  سلطه  و  قدرت  و  زر  و  زور  به  سوی  دعوت‌،  شکست  روحی  است‌.  شکست  روحی  این  است‌که  مسلمانان  بر  صاحبان  سلطه  و  قدرت  و  زر  و  زور  در  یاری  دادن  و  پیروزگرداندن  دعوت  تکیه  و  اعتماد  کنند.  تنها  خدای  یکتای  جهان  است‌که  ایمانداران  به  دعوت  خود  باید  بر  او  تکیه  و  اعتمادکنند.  هر  وقت  هم  شکست  روانی  به  ژرفاهای  درون  خزید،  هرگز  شکست  به  پیروزی  تبدیل  نمی‌گردد.  بدین  جهت  است‌که  خدا  بر  پیغمبر  خود  (ص)منت  می‌نهد  به  سبب  این‌که  او  را  ثابت‌قدم  داشته  است  بر  چیزهائی‌که  خدا  وحی  فرموده  است‌،  و  او  را  ازگرایش  به  مشرکان  هر چند  هم‌که  اندک  باشد ‌محفوظ  و  مصون  نموده  است‌،  و  از  عاقبت  این‌گرایش‌که  عذاب  دنیا  و  عذاب  مضاعف  آخرت‌،  و  از  دست  دادن  مددکار  و  یاور  است‌،  معاف  و  مورد  مرحمت  قرار  داده  است‌.

هنگامی‌که  مشرکان  ا‌ز  جذب‌کردن‌گام  به‌گام  و  آهسته  و  آرام  پیغمبر  (ص)‌مایوس  شدند  و  نتوانستند  او  را  از  دین  برگردانند،  تلاش‌کردند  او  را  از  سرزمین  مکه  برکنند  و  بردارند.  ولیکن  خدا  بدو  وحی  فرمودکه  به  عنوان  مهاجر  از  مکه  خارج  شود،  چون  در  دانش  خود  مقدرو  مقررفرموده  بودکه  قریش  راریشه‌کن  نکند  و  از  میان  نبرد.  اگر  آنان  پیغمبر  (ص)‌را  با  زورو  درشتی  اخراج  می‌کردند،  هلاک  و  نابودی‌گریبانگیرشان  می‌گردید:

« وَإِذًا لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلا قَلِیلا »‌.

در  این  صورت  بعد  از  تو  جز  مدت  کوتاهی  نمی‌ماندند.  این  سنت  ساری و  جاری  خدا  است‌:

« سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنَا وَلا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلا »‌.

(‌تنها  در  دفاع  از  تو  چنین  نبوده  است‌.  بلکه  این‌)  شیوه  ما  در  (‌دفاع  ازهمه‌)  پیغمبرانی  بوده  است  که  پیش  از  تو  فرستاده‌ایم  (‌و  اقوام  ایشان‌،  آنان  را  کشته  یا  از  میان  خود  رانده‌اند  وبدین  وسیله  درسعادت  را  برروی  خود  بسته‌اند  و  از  رحمت  الهی  محروم  گشته‌اند)  و  تغییر  و  تبدیلی  در  شیوه ما  نخواهی  دید  (‌و  کسی  را  نخواهی  یافت  که  بتواند  سنت  ما  را  دگرگون  سازد)‌.

خداوند  این  را  سنت  و  قانون  ساری  و  جاری  و  تغییرناپذیری  کرد‌ه  است‌.  زیرا  اخراج  پیغمبران‌گناه  بزرگ  است  و  سزاوارادب‌کردن  وتنبیه  نمودن  قاطعا‌نه  است‌.  قانونها  و  سنتهای  مقرر  و  ثابتی  این  جهان  را  می‌گردانند  و  می‌چرخانند،  قانونها  و  سنتهائی‌که  به  خاطرکسی  تغییر  و  تبدیل  نمی‌یابند  و  دگرگون  نمی‌شوند.  از  آنجاکه  یزدان  نخواسته  است‌که  قریش  را  با  عذاب  ریشه‌کن‌کننده‌ای  عقاب  دهد،  بدانگونه‌که  تکذیب‌کنندگان  پیشین  را  ریشه‌کن  فرموده  است‌،  و  در  این‌کار  نیز  یک  مصلحت  و  حکمت  آسمانی  نهفته  است‌،  پیغمبر  (ص)را  همراه  با  خوارق  عادات  و  معجزات  ارسال  نکرده  است‌،  و  مقدر  نفرموده  است‌که  او  را  با  قهر  و  زور  اخراج‌کنند.  بلکه  بدو  وحی  نموده  است‌که  هجرت  نماید.  سنت  و  قانون  یزدان  راه  خود  را  درپیش  گرفته  است  وتغییروتبدیل  در  آن  صورت  نگرفته  است‌.

*

پس  از  آن  یزدان  جهان  پیغمبر (ص)‌خود  را  به  ارتباط  با  خویش‌،  و  استمداد  از  او،  و رفتن  به  راه  او،  و  اعلان  پیروزی  حق  و  میدان  خالی‌کردن  و  نابودگردیدن  باطل،  رهنمود  میفرماید:

(أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَکَ عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلا خَسَارًا)  .

نماز  را  چنان  که  باید  بخوان  به  هنگام  زوال  آفتاب  (‌از  نصف‌النهار،  که  آغاز  نماز  ظهر  است  و  امتداد  آن  وقت  نماز  عصر  را  نیز  دربر  می‌گیرد)  تا  تاریکی  شب  (‌که  آغازنمازمغرب  است  و  امتداد  آن  وقت  نماز  عشاء  را  نیز  دربر  گرفته  و  با طل  فجر  پایان  می‌پذیرد)‌.  و  نماز  صبح  را  (‌در  فاصله  طلوع  فجر  تا  طلوع  آفتاب‌)  بخوان‌.  بی‏گمان  نماز  صبح  (‌توسط  فرشتگان  شب  و  فرشتگان  روز)  بازدید  می‏گردد.  درپاسی  از  شب  از  خواب  برخیز  و  درآن  نماز  تهجد  بخوان‌.  این  یک  فریضه اضافی  (‌و  افزون  برنمازهای  پنجگانه‌)  برای  تواست‌.  باشد  که  (‌در  پرتو  این  عمل‌)  خداوند  تو  را  به  مقام  ستوده‌ای  (‌و  مکان  برجسته‌ای  در  دنیا  و  آخرت  که  موجب  ستایش  همگان  باشد)  برساند  (‌و  مقام  شفاعت  کبری  را  به  تو  ارمغان  دارد)‌.  بگو:  پروردگارا!  مرا  صادقانه  (‌به  هر  کاری‌)  وارد  کن‌،‌و  صادقانه‌(‌ازآن‌)  بیرون‌آور،  وچنان‌کن  که  خط  اصلی  من  درآغاز  و  انجام  همه  چیز،  راستی  و  درستی  باشد)‌،  و  از  جانب  خود  قدرتی  به  من  عطاء  فرما  که  (‌در  امر  حکومت  بر  دوستان  و  اظهار  محبت  در  برابر  دشمنان‌،  برایم‌)  یار  و  مددکار  باشد.  و  (‌مشرکان  را  بترسان  و  بدیشان‌)  بگو٠  حق  فرارسیده  است  (‌که  یکتاپرستی  و  آئین  آسمانی  و  دادگری  است‌)  و  باطل  از  میان  رفته  و  نابود  گشته  است  (‌که  چندتاپرستی  و  آئین  تباه  و  ستمگری  است‌)‌.  اصولا  باطل  همیشه  از  میان  رفتنی  و  نابودشدنی  است  (‌و  سرانجام  پیروزی  ازآن  حق  و  حقیقت  بوده  وهست‌.  حق  چگونه  نیرومند  و  پیروز  نمی‏گردد؟  وقتی  که‌)  ما  آیاتی  از  قرآن  را  فرومی‌فرستیم  که  مایه  بهبودی  (‌دلها  از  بیماریهای  نادانی  و  گمراهی،  و  پاک‌سازی  درونها  از  کثافات  هوا  و  هوس  و  تنگچشمی  و  آزمندی  و  تباهی‌)  و  رحمت  مومنان  (‌به  سبب  دربرداشتن  ایمان  و  رهنمودهای  پرخیر  و  برکت  یزدان‌)  است‌،  ولی  بر  ستمگران  (‌کافر،  به  سبب  ستیز  با  نور  حق  و  داشتن  روح  طغیان‌)  جز  زیان  نمی‌آفزاید.

دلوک  خورشید:‌گرائیدن  خورشید  به  سوی  غرب  است‌.  در  اینجا  دستور  به  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  به‌گونه  ویژه  است‌.  اوقات  نمازهای  واجب  به  وسیله  احادیث  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  و  به  وسیله  سنتهای  عملی  او  روشن  و  مشخص‌گردیده  است‌.  برخیها  دلوک  خورشید  را  به  زوال  آن  از  وسط  آسمان  معنی‌کرده‌اند،  و  غسق  شب  را  اول  شب  دانسته‌اند،  و  قرآن  فجر  را  نماز  صبح  شمرده‌اند،  و  از  این  معنی  اوقات  نمازهای  واجب  ظهر  و  عصر  و  مغرب  و  عشاء  را  در  فاصله  دلوک  خررشید  تا  غسق  شب  برداشت  کرد‌ه‌اند.  سپس  نماز  صبح  است‌.  نماز  تهجد  را  به  پیغمبر  خدا  (ص)‌اختصاص  داده‌اند،  و  او  را  مامور  بدان  شمرده‌اند،  ولی  برای  او  مستحب  بوده  است  ...  ما  راً‌ی  نخستین  را  می‌پسندیم‌،‌که  این  است‌:  هرآنچه  در  این  آیات  ذکرگردیده  است  به  پیغمبر(ص)  اختصاص  داشته  است‌،  و  اوقات  نمازهای  واجب  برابر  سنت قولی  و  عملی  ثابت‌گردیده  است‌.

«أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ »‌.

نماز  را  چنان  که  باید  بخوان  به  هنگام  زوال  آفتاب  (‌از  نصف‌النهار،  که  آغاز  نماز  ظهر  است  و  امتداد  آن  وقت  نما  عصر  را  نیز  دربر  می‌گیرد)  تا  تاریکی  شب  (‌که  آغاز  نماز  مغرب  است  و  امتداد  آن  وقت  نماز  عشاء  را  نیز  دربر  گرفته  وبا  طلوع  فجر  پایان  می‌پذیرد)‌.

نماز  را  چنان‌که  باید  بخوان  میان‌گرایش  خورشید  به  سوی  غرب  وروی  آوردن  شب  وتاریکی  آن  ...  و  نماز  صبح  را  بخوان.

(إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا )  .

بی‏گمان  نماز  صبح  (‌توسط  فرشتگان  شب  و  فرشتگان  روز)  بازدید  می‏گردد.

این  دو  وقت  دارای  ویژگی  خود  هستند:  یکی  پشت  کردن  روزو  روی  اوردن  شب‌،  ودیگری  پشت  کردن روز و روی آوردن شب و دیگری پشت کردن شب و روی آوردن روز... چه آمدن شب و تاخت آوردن تاریکی در هرتای اینها دل به خشوع و خضوع در میاید و هر دوتای این اوقات زمان تفکر درباره قوانین جهان هستی است که یک لحظه  نیز  سستی  نمی‌گیرند،  و  یکبار  هم  که  شده  است  خلل  نمیپدیرند.  قرآن  -  همچون  نماز  - دارای  نوا  و  تاثیر  خود  در  حس  و  شعو‌ر  است  در  آ‌ن  زمان  که  طلوع  فجر  و  خوشایندی  آن  درمی‌رسد،  و  نسیمهای  دل‌انگیزش  وزیدن  می‌گیرد،  و  ارا‌مش  ان  به  زوایای  دل و جان میخزد ونبض ان به جنبش وتپش میافتد و نفسهای   حیات  ان  آغاز  می‌گردد.

« وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَکَ »‌.

در  پاسی  از  شب  از  خواب  برخیز  و  در  ان  نماز  تهجد  بخوان‌.  این  یک  فریضه  اضافی  (‌و  افزون  بر  نمازهای  پنجگانه برای تو است.[1]

«  عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا »‌.

باشد  که  (‌در  پرتو  این  عمل‌)  خداوند  تو  را  به  مقام ستوده ای و مکان برجسته ای در دنیا و آخرت که  موجب  ستایش  همگان  باشد)  برساند  (‌و  مقام  شفاعت  کبری  را  به  تو ارمغان  دارد)‌.

باشدکه  با  این  نثار  و  با  این  قرآن  و  با  تهجد  همراه  تلاوت  قرآن‌،  و  با  این  پیوند  همیشگی  با  یزدان‌،  تو  را  به  منزلت  والا  و  مقام  بالائی  برساندکه  ستایش  همگان  را

بر‌انگیزد.  این  راه  همان  راهی  است‌که  به  مقام  محمود  منتهی  می‌گردد.  وقتی‌که  به  پیغمبر  (ص)‌دستور  داده  می‌شودکه  نماز  را  بخواند،  و  تهجد  شبانه  را  داشته  باشد،  و  قرآن  را  تلاوت‌کند،  تا  پروردگارش  او  را  به  مقام  محمو‌د(‌ا[2])  برساندکه  در  آن  بدو  اجازه  سخن‌گفتن  داده  می‌شود،  آن  هم  چه‌کسی‌؟  آن  کسی‌که  محمّدالمصطفی  صلی الله علیه و آله و سلم  و  برگزیده  یزدان  است!  پس  در  این  صورت  دیگران  باید  چه  اندازه  نیازمند  این  وسیله‌ها  و  چیزها  باشند  تا به  مقام  والائی  و  منزلت  بالائی  برسند  که  یزدان  بدیشان  اجازه  لب  از  لب‌گشودن  را  می‌دهد!

راه  این  است‌،  و  این  هم  توشه  راه  است‌.

(‌وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا)

بگو:  پروردگارا!  مرا  صادقانه  (‌به  هر  کاری‌)  وارد  کن‌،  و  صادقانه  (‌از  آن‌)  بیرون  آور،  و  چنان  کن  که  خط  اصلی  من  در  آغاز  و  انجام  همه  چیز،  راستی  و  درستی  باشد)‌،  و  از  جانب  خود  قدرتی  به  من  عطاء  فرما  که  (‌در  امر  حکومت  بر  دوستان  و  اظهار  محبت  در  برابر  دشمنان‌،  برایم‌)  یار  و  مددکار  باشد.

ابن  دعائی  است‌که  خدا  آن  را  به  پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  خود  میآموزد  تا  با  آن  به  نیایش  پردازد،  و  ملت  او  بیاموزند  که  چگو‌نه  خدا  را  به‌کمک  طلبند  و  به  یاری  بخواهند  و  در  چه  چیز  و  برای  چه  چیز  بدو  روکنند  و  بدو  روی  آورند.  دعائی  برای  آغازیدن  و  پایان  بخشیدن  زیبا  و  صادقانه جملگی  کارهای  دنیوی  و  اخروی  است‌.  دعائی  است ‌کنایه  از  صدق  سراسرکوچ،  اعم  از  آغاز  و  انجام‌،  و  اول  و  آخر،  و  میان  اول  و  آخر  آن‌.  صدق  در  اینجا  دارای  ارزش  ویژه  خود  است  به  مناسبت  تلاشی‌که  مشرکان  می‌ورزیدند  و  سعی  بر  آن  داشتندکه  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  را  از  چیزی  برگردانندکه  یزدان  بر  او  نازل  می‌کرد،  تا  به  خدا  چیز  دیگری  را  نسبت  دهد  و  بر  او  تهمت  ببندد)  صدق  همچنین  دارای  سایه‌روشنهای‌:  ثبات  و  پایداری  و  اطمینان  و  اعتماد  و  پاکی  و  پاکیزگی  و  اخلاص  و  یکرنگی  است‌.

« وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا »‌.

و  از  جانب  خود  قدرتی  به  من  عطاء  فرما  که  (‌در  امر  حکومت  بر  دوستان  و  اظهار  محبت  در  برابر  دشمنان‌،  برایم‌)  یار  و  مددکار  باشد.

قدرت  وهیبتی  به  من  عطاء  فرماکه  با  آن  دو  برسلطه  و  قدرت  زمین  و  بر  قوت  و  شوکت  مشرکین  چیره‌گردم  و  برتر  شوم‌.  واژه  «‌من  لدنک‌:  از  جانب  خود»  نزدیکی  و  پیوند  با  خدا  و  استمداد  مستقم  از  مدد  و  یاریش  و پناه  بردن  به  عنایت  و  حمایت  خداوندگاریش  را  به  تصویر  می‌کشد.

یار  دعوت  ممکن  نیست  سلطه  و  قدرت  از  غیر  خدا  بخواهد.  ممکن  نیست  ازسلطه  و  قدرتی  جزسلطه  و  قدرت  خدا  بهراسد.  ممکن  نیست  از  حاکمی  یا  صاحب  جاه  و  جلال  و  مقامی  پناه  بخواهد  و  خویشتن  را  در  سایه  او  بدارد،  و  او  بیاید  و  یار  دعوت  راکمک  نماید  و  از  بلایا  و  مصائب  او  را  ایمن  سازد،  مگر  این‌که  پیش  از  آن  به  خدا  روی‌کرده  باشد و از  او  مدد  جسته  باشد.  دعوت  گاهی  دلهای  قدرتمندان  و  دولتمردان  را  فتح  می‌کند،  و  آنان  به  سربازان  و  چاکران  دعوت  تبدیل  می‌شوند  و  رستگار  و  پیروز  می‌گردند.  ولی  اگر  دعوت  از  زمره  سربازان  و  خدمتگزاران  سلطه  و  قدرت گردید،  دعوت رستگار  و پیروز  نمی‌گردد.  دعوت  به  فرمان  خدا  و  تحت  فرمان  خدا  است‌،  و  بالاتر  و  والاتر  از  قدرتمندان  و  دولتمردان  است‌.

« وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا »  ٠

و  (‌مشرکان  را  بترسان  و  بدیشان‌)  بگو:  حق  فرارسیده  است  (‌که  یکتاپرستی  و  آئین  آسمانی  و  دادگری  است‌)  و  باطل  از  میان  رفته  و  نابود  گشته  است  (‌که  چندتاپرستی  و  آئین  تباه  و  ستمگری  است‌)‌.  اصولا  باطل  همیشه  از  میان  رفتنی  و  نابودشدنی  است  (‌و  سرانجام  پیروزی  ازآن  حق  و  حقیقت  بوده  و  هست‌)‌.

با  این  سلطه  و  قدرتی‌که  از  خدا  دریافت  می‌شود،  آن  حق  را  با  قوت  و  صدق  و  ثباتی‌که  دارد،  و  از  میان  رفتن  و  دورگردیدن  و  بر  باد  فنا  رفتن  باطل  را  اعلان‌کن‌.  چه  سرشت  صدق  و  صداقت  این  است‌که  زنده  و  ثابت  جای  بماند،  و  سرشت  باطل  این  است‌که  پنهان‌گردد  و  از  میان  رود.

«  إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا ».

قطعاً  باطل  از  میان  رفتنی  و  نابودشدنی  است‌.

این  یک  حقیقت  خدائی  است  و  آن  را  با  تاکید  بیان  و  مقرر  می‌دارد.  باطل  زوال  می‌پذیرد  و  نابود  می‌گردد،  هر‌چندکه  در  نگاه  اول  به  نظر  رسد که  دولت  و  قدرت  و  برو  و  بیائی  دارد.  باطل  می‌آماسد  و  بالا  می‌پرد  و  می‌جهد  و  باد  به  غبغب  می‌اندازد،  و  چون  پوچ  است  بر  حقیقتی  تکیه  و  اعتماد  ندارد.  بدین  خاطر  تلاش  می‌کند  در  جلو  دیدگان  مردمان  خود  را  بیاراید  و  دیگران  را گول  بزند  و  آن‌گونه‌که  هست  ننماید.  بلکه  بزرگ  و  سترگ  و  ستبر  و  پایدارجلوه‌گو  شود.  ولی  خشک  و  پرپر  است  و  هرچه  زودتر  آتس  می‌گیرد،  بسان‌گیاه  خشک  و  پرپری  که  فوراً  آتش  می‏گیرد و  شعله‌ها  به  فضا  خیز  میدارند  و  تنوره  میکشند  و  پس  از  اندکی  فروکش  می‌کنند  وبه  تندی  آتش  خاموش  می‌گردد  و  به  خاکستر  تبدیل  می‌شود.  در  صورتی‌که  اخگرهای  تافته‌گرم  می‌مانند  و  گرم  می‌کنند  و  سود  می‌رسانند  و  جای  می‌مانند.  باطل  خس  و  خاشاک  روی  آب  است‌.  اندکی  بر  سطح  آب  می‌ماند،  ولی  هرچه  زودتر  بیهوده  می‌رود  و  آنچه  می‌ماند  آب  است‌.

« إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا »  ٠

قطعا  باطل  از  میان  رفتنی  و  نابودشدنی  است‌.

باطل  پوچ  است  و  ماندگار  و  پایدار  نمی‌ماند،  چون  عناصر  بقا  در  آن  نیست‌.  حیات  موقت  خود  را  از  عوامل  خارجی  می‌گیرد  و  تکیه‌گاه‌های  غیرطبیعی  دارد.  هروقت  این  عوامل  خارجی  خلل  پذیرفتند،  و  این  تکیه‌گاه‌های  غیرطبیعی  پوسیده  و  سست‌گردیدند،  باطل  فرومی‌افتد  و  پرت  می‌گردد.  امّا  حق  از  ذات  خود  عناصر  وجود  خویش  را  تکیه  و  تامین  میکند.گاهی  هواها  و  هوسها و  ظروف  و  شرئط  وسلطه‌ها  و  قدرتها  بر  ضد  او  می‌ایستند  و  به  پیکارش  برمی‌خیزند  ...  ولیکن  ایستادگی  و  پایداری  و  اطمینان  به  خویشتن  حق‌،  نتیجه  و  فرجام  رزم  و  نبرد  را  بهره  او  می‌سازد  و  بقا  و  ماندگاری  را  بپای  او  تضمین  میکند.  چراکه  حق  از  سوی  خدائی  است‌که  «‌حق‌«  را  جزو  اسبهای  خودکرده  است  و  او  زنده  باقی  پایداری  است‌که  زوال  نمی‌پذیرد.

 «  إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا »  ٠

قطعاً  باطل  از  میان  رفتنی  و  نابودشدنی  است‌.

در  فراسوی  باطل  شیطان  است‌.  در  پشت  سر  باطل  سلطه  و  قدرت  زورمداران  و  قلدران  است‌.  ولیکن  وعده  خدا  راست‌ترین  وعده‌ها  است‌،  و  سلطه  و  قدرت  خدا  نیرومندترین  و  تواناترین  سلطه‌ها  و  قدرتها  است‌.  هیچ  مومنی  نیست‌که  مزه  ایمان  را  چشیده  باشد،  مگر  این‌که  همراه  با  آن  مزه  شیرینی  وعده  خدا  را  چشیده  است‌،  و  صدق  عهد  و  پیمان  خدا  را  دیده  است‌.  آخر  چه  کسی  از  خدا  بهتر  به  عهد  خود  وفا  می‌کند؟  و  آخر  چه  کسی  است‌که  از  خدا  راستگوتر  در  سخن  خود  باشد؟ 

*

(وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ )٠

(‌حق  چگونه  نیرومند  و  پیروز  نمی‏گردد؟  وقتی  که‌)  ما  آیاتی  از  قرآن  را  فرومی‌فرستیم  که  مایه  بهبودی  (‌دلها  از  بیماریهای  نادانی  و  گمراهی،  و  پاک‌سازی  درونها  از  کثافات  هوا  و  هوس  و  تنگچشمی  وآزمندی  و  تباهی‌)  و  رحمت  مومنان  (‌به  سبب  دربرداشتن  ایمان  و  رهنمودهای  پرخیر  و  برکت  یزدان‌)  است‌.

در  قرآن  شفا  و  بهبودی  است‌،  و  در  قرآن  رحمت  و  مهربانی  است‌،  برای  کسانی  که  خوشی  ایمان  آمیزه دلهایشان‌گردیده  باشد،  و  دلهایشان  درخشان  شده  باشد  و  برای  دریافت  آرامش  و  آسایش  و  امن  و  امانی‌که  در  قرآن  است  باز  وگشوده‌گردیده  باشد.

در  قران  شفا  و  نجات  از  وسوسه  و  پریشانی  و  سرگردانی  است‌.  قرآن  دل  را  به  خدا  پیوند  می‌دهد‌.  درنتیجه  آ‌رام  میگردد،  و  اطمینان  میابد،  و  احساس  حمایت  و  عنایت  و  امن  و  امان  می‌کند  و  خشنود  می‌شو‌د،  و  بو‌ی  رضایت  خدا  را  استشمام  می‌کند،  و  از زندگی  راضی  می‌گردد.  پریشانی  بیماری  است‌.  سرگردانی  رنج  و  آزار  است‌.  وسوسه  درد  و  بیماری  است‌.  بدین  خاطر  قران  رحمت  برای  مومنان  است‌.

در  قرآن  شفا  و  بهبودی  از  هوا  و  هوس  و  آز  و  طمع  و  حسادت  و  رشک  بردن  وکشمکشها  و  درگیریهای  اهریمنانه  است  ...  اینها  هم  افات دل  هستند  و  دل  را  به  بیماری  و  ضعف  و  رنج  مبتلا  می‌سازند،  و  ان  را  به  سقوط  و  فرسودگی  و  فروپاشی  می‌کشانند.  بدین  خاطر  قر‌ان  رحمت  برای  مومنان  است‌.

در  قرآن  شفا  و  بهبودی  از  رویکردهای  ننگین  و  مختل  از  لحاظ  احساس  و  شعور  و  تفکر  و  اندیشه  است‌.  قرآن  است‌که  خرد  را  از  پریشی  و  پراکندگی  و  یاوه  و  بیهودگی  می‌رهاند،  و  خرد  را  در  جولانگاه‌های  سود رسانی  و  بهره‌وری  ازاد  می‏گذارد،  و  جلو  فرد  را  میگیرد  از  این‌که  نیرو  و  تو‌ان  ضد  را  در  راه  چیزهای  بیفائده  و  بیهوده  صرف‌کند،  و  خرد  را  به  برنامه  سالم  و  دارای  نظم  و  نظام  و  سر  و  سامان  سرگرم  و  مشول  می‌سازد  تا  تلاش  و  پویش  ان  بهره‌ور  و  مثمرثمر  و  سالم  و  ایمن  باشد.  قران  خرد  را  از  پریشانی  و  پراکندگی  و  از  لغزش  و  اشتباه  محفوظ  و  مصون  می‌دارد.  قران  از  نظر  جسمانی  نیز  خرد  را  رهنمود  می‌کند  و  آن  را  برآن  می‌داردکه  درصرف  نیروها  و  توانهایش  میانه‌روی‌گزیند.  نیروها  و  توانهای  خود  را  نه  سرکوب  نماید  و  نه  در  بیهودگی  و  پراکندگی  صرف‌کند.  بلکه  باید  نیروها  و  توانهای  خو‌یش  را  حفظ  واندوخته  کند  و  سالم  و  دور  از  آفات  نگاه  دارد  و در  راه  تولید  و  تثمیر  به  حرکت  درآرد.  ازاینجا  است‌که  قرآن  رحمت  است.

در  قران  شفا  و  بهبودی  از  بیماریهای  اجتماعی  است‌،  بیماریهایی‌که  ساختارگروه‌ها  و  دسته‌ها  و  ملتها  و  جامعه‌ها  را  سوراخ  سوراخ  و  فرسوده  و  متزلزل  می‌سازد،  و  سلامت  و  امنیت  و  آرامش  ایشان  را  از  میان  می‏برد.  از  اینجا  است‌که  قرآن  رحمت  است‌. 

« وَلا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلا خَسَارًا »‌.

ولی  برستمگران  (‌کافر،  به  سبب  ستیزبا  نور  حق  و  داشتن  روح  طغیان‌)  جز  زیان  نمی‌افزاید.

ستمگران  از  شفا  ورحمتی‌که  در  قرآن  است  بهره‌مند  نمی‌شوند.  آنان  از  این‌که  مومنان  در  سایه  قرآن  بالا  و  والا  می‌روند،  دچار  خشم  وکینه  می‌شوند.  ایشان  در  راه‌های‌گوناگون  ستمگری  و  تباهی،  سرکشانه  و  خودبزرگ‌بینانه‌گام  برمی‏دارند  و  شیوه‌های  مختلف  ظلم  و  فساد  را  با  تفرعن  و  تکبروطغیان  و  عصیان  آزمایش  می‌کنند.  آنان  دردنیا  مغلوب  یاران  این  قرآن  می‌گردند  و  از  دستشان  شکست  می‌خورند،  و  لذا  زیانبار  و  زیانمند  می‌شوند.  و  در  آخرت  با  آتش‌کفرشان  و  لجاجت  و  پافشاری  در  طغیان  و  سرکیشان  عذاب  می‏بینند،  و  لذا  باز  هم  زیانبار  و  زیانمند  میشوند:

 « وَلا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلا خَسَارًا »‌.

ولی  برستمگران  (‌کافر،  به‌سبب  ستیز  با  نور  حق  و  داشتن  روح  طغیان‌)  جز  زیان  نمی‌افزاید.

امّا  انسان  وقتی‏که  بدون  شفا  و  بدون  رحمت‌،  به  حال  خود  رها  می‌شود،  و  زمانی‌که  به‌کششها  و  جهشهای  خود  واگذار  می‌گردد،  او  در  حال  نعمت  سرمست  و  مغرور  می‌شود  و  از  حق  و  حقیقت  روی  می‌گرداند،  و  نه  شکر  خدای  میگوید  و  نه  یادی  از  او  می‌کند.  و  او  در  حال  شدت  و  سختی  مایوس  و  ناامید  از  رحمت  یزدان  می‌شود،  و  راه‌های  زندگی  در  مسیر  حیات  برای  او  تاریک  می‌گردد:   .

« وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الإنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوسًا».

 (‌از  جمله  اخلاق  فرد  بی‌ایمان‌،  یکی  این  است‌)  هنگامی  که  به  انسان  (‌بی‌ایمان‌)  نعمت  می‌بخشیم  (‌و  او  را  از  ثروت  و  قدرت  و  سلامت  و  امنیت  برخوردار  می‌سازیم‌،  مسرور  و  مغرور  می‏گردد  و  از  طاعت  و  عبادت  و  شکر  نعمت‌)  روگردان  می‌شود  (‌و  در  وقت  رسیدن  به  نوا)  خویشتن  را  (‌از  بندگی  ما)  به  دور  می‌دارد  و  تکبر  می‌ورزد.  (‌انگار  ما  را  نمی‌شناسد  و  به  ما  کاری  و  نیازی  ندارد)‌.  و  هنگامی  که  شر  و  بلا  گریبانگیر  او  گردید  (‌و  تنگدستی  و  بیماری  و  ناامنی  وی  را  گرفت‌)  بسیار  مایوس  و  ناامید  می‏گردد  (‌و  می‌پندارد  که  دیگر  درهای  رزق  و  روزی  بر  او  بسته  است  وهرگز  روی  خیر  و  خوشی  نخواهد  دید)‌.

 نعمت  انسان  را  به  طغیان  و  عصیان  می‌کشاند  و  سر‌مست  و  مغرور  می‌دارد،  مادام  که  انسان  عطاء‌کننده  نعمت  را  یاد  نکند  و  حمد  و  سپاس  او  را  نگو‌ید  و  شکر  نعمت  را  بجای  نیاورد.  شدت  و  سختی  هم  انسان  را  مایوس  و  ناامید  میگرداند،  مادام‌که  انسان  با  یزدان  پیوند  و  تماس  پیدا  نکند  و  بدو  امیدوار  و  آرزومند  نشود  و  در  پناه  رحمت  و  فضل  او  نیاساید  و  نغنود،  تا  خیرو  خوبی  را  چشم  بدارد  و  شاد  و  مسرور  بشود.  از  اینجا  ارزش  اینان  پیدا  می‌گردد،  و  روشن  می‌شودکه  چه  رحمتی  هم  در  وقت  داشتن  و  نداشتن‌،  و  هم  در  زمان  شادی  و  شادمانی‌،  هم  در  روزگار  زیان  بدنی  و  مالی  در  ایمان  وجود  دارد.

آن‌گاه  روند  قرآنی  مقرر  می‌داردکه  هر  فردی  و  هر  گروهی  بنابر  شیوه  خود  و  رویکرد  خودکار  می‌کند،  و  حکم  درباره رویکردها  وکارها  به  خدا  واگذ‌ار  است‌: 

«قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِیلا »  .

بگو:  هر  کسی  برابر  روش  خود  کار  می‌کند  (‌و  طریقه  خویش  را  درپیش  میگیرد)  و  پروردگارتان  بهتر  (‌از  همگان‌)  می‌داند  که  چه  کسی  راهش  درست‌تر  (‌از  راه  دیگری  بوده  و  راسترو  کدام  و  گمراه  کدام‌)  است‌.

در  این بیان  یک  تهدید  نهانی  است  درباره  سرانجام‌کار  و  عاقبت‌رویکرد،  تا  هرکسی  خویشتن  را  بپاید  واز  خود  مواظبت  نباید،  و  بکوشد  راه  هدایت  بپوید  و  در  راهی‌که  به  سوی  خدا  داردکوشا  باشد.

*

بعضی  شروع‌کردند  به  پرسیدن  از  روح‌.  از  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  سوال  می‌کردند:  روح  چیست‌؟  برنامه  قرآنی  راست‌ترین  و  استوارترین  برنامه  است‌.  برنامه‌ای  که  قرآن  دارد  این  است‌که  به  مردمان  به  چیزی  پاسخ  دهدکه  بدان  نیازمندند،  و  فهم  و  درک  انسانها  بدان  می‌رسد  و  میتواند  آن  را  بشناسد.  نیروی  عقلانی  ایشان  را  د‌ر  راه  چیزی‌که  تولیدی  ندارد  و  مفید  فائده‌ای  نیست  پخش  و  پراکنده  نمی‌کند،  نیروئی‌که  یزدان  به  انسانها  بخشیده  است‌.  همچنین  این  نیروی  عقلانی  خدادادی  آنان  را  در  جولانگاهی  به‌کار  نمی‌برد  که  همچون  نیروئی  وسائل  آن  را  ندارد  و  بدان  دسترسی  پیدا  نمی‌کند.  هنگامی‌که  از  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم درباره  روح  پرسیدند،  خدا  بدو  دستور  فرمود  بدیشان  پاسخ  دهدکه  روح  واگذار  به  خدا  است  و  تنها  خدا  ازآن  آگاه  است  وبس. 

«وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِیلا»[3]

  از  تو  (‌ای  محمّد!)  درباره روح  می‌پرسند  (‌که  چیست‌)‌.  بگو:  روح  چیزی  است  که  تنها  پروردگارم  از  آن  آگاه  است  (‌و  خلقتی  اسرارآمیز  و  ساختمانی  مغایر  با  ساختمان  ماده  دارد  و  اعجوبه  جهان  آفرینش  است‌.  بنابر  این  جای  شگفت  نیست  اگر  به  حقیقت  روح  پی  نبرید)‌.  چرا  که  جز  دانش  اندکی  به  شما  داده  نشده  است‌،  (‌و  علم  شما  انسانها  با  توجه  به  گستره  کل  جهان  و  علم  لایتناهی  خداوند  سبحان‌،  قطره  به  دریا  هم  نیست‌)‌.

البته  در  این  امر  محدودیتی  برای  عقل  بشری  نیست  در  این ‌که  نتواند  در  همچون  راستائی  به  پویش  و  پژوهش  بپردازد.  ولیک  در  اینجا  عقل  رهنمود  می‌دهدکه  در  حدود  و  ثغو‌ر  خود  و  در  جولانگاه  به  کار  بپردازدکه  درک  وفهم  می‌کند.  دست  وپا  زدن  در  بیابان  برهوت  و  بینشان،  و  صرف  نیرو  در  راه  چیزی‌که  عقل  بدان  نمیرسد چون وسائل درک آن را ندارد هیچگونه فائده‌ای  ندارد.  روح  غیبی  از  غیبهای  خدا  است  و  جز  خدا  کسی  بدان  پی  نمی‏برد،  و  رازی  از  رازهای  مقدس الهی است آن را در وجود این آفریده انسان نام به  ودیعت  نها‌ده  است‌،  و  در  وجود  آ‌فریده‌های  دیگری  به ودیعت نهاده است که حقیقت آن را نمیدانیم. علم انسان  با  مقایسه  با  علم  مطلق  یزدان  محدود  است‌،  و  اسر‌ار  این  هستی  فراخ‌تر  از  ان  است  که  عقل  محدود  بشری  انها  را  ا‌حاطه  کند  و  به  درک  انها  نائل  آید.  انسان  این  جهان  را  اداره  نمی‌کند  و نمیچرخاند،  پس  نیروهای  انسان  شامل  و  فراگیر  نیست‌.  بلکه  از  نیروها  ان  اندازه  بدو  عطاء  شده  است  که  محیط  بران  است‌،  و  ان  اندازه  ازنیروها  بهره‌مند  است‌که  در  سایه  انها  بتواند  خلیفه‌گر‌ی  درزمین  را  انجام  دهد،  و  در  زمین  تحقق  بخشد  آن  چیزهائی  را  که  یزدان  خواسته  است  که  انسان  آن  چیزها  را  در  محدوده  علم  اندک  خویش  تحقق  بخشد  و پیاده کند .

انسان  در  این  کره  به  نوآوریهائی  دست  زده  است  و  نوآوریهائی  را  پدید  آورده  است‌،  ولیکن  در  برابر  این  راز  دقیق  -  یعنی  روح  -  حیران  ایستاده  است  و  درمانده  گردیده  است  و  نمی‌داند  روح  چیست‌،  و  چگونه  آمده  است و  در  بدن  جای ‌گرفته  است‌،  و  چگونه  می‌رود  و  به  ترک  تن  می‌گوید،  و  روح ‌کجا  بوده  است  و کجا  خواهد  بود.  انسان  درباره‌ی  روح  جز  چیزی  را  نمی‌داند  که  خداوند  آگاه  و  مطلع  در  قرآن  بدان  خبر  داده  است‌.  آنچه  در  قرآن  آمده  است  علم  یقینی  و  آگاهی  راستین  است‌،  چون  از  جانب  خداوند  دانای  آگاه  است‌.  اگر  خدا  می‌خواست  انسان  را  از  آن  محروم  می‌کرد،  و  آنچه  را  که  به  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم   خود  وحی  نموده  است  و  پیام ‌کرده  است  از  میان  می‌برد،  و لیکن  این  رحمت  یزدان  به  مردمان‌  و  فضل  و کرم  او  بدیشان  است‌.

«  وَلَئِنْ شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنَا وَکِیلا إِلا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیرًا »  .

اگر  ما  بخواهیم  آنچه  را  که  (‌از  قرآن‌)  به  تو  وحی  کرده‌ایم‌،  از  تو  باز پس  میگیریم  (‌و  از  درون  دلها  و  لابلای  کتاب‌ها  محو  میگردانیم‌)  آنگاه  کسی  را  نخواهی  یافت  که  در  این  رابطه  علیه  ما  از  تو  دفاع  کند  (‌و  در  حفظ  قرآن  یا  برگشت  آن  بکوشد)‌.  ولیکن  به  خاطر  رحمت  پروردگارت  (‌که  شامل  حال  تو  است‌،  آن  را  برجای  می‌داریم  و  این  ارمغان  را  بازپس  نمی‌گیریم‌)‌.  واقعاً  کرم  بزرگی  خدا  در  حق  تو  داشته  است  (‌که  قرآن  را  برای  تو  ارسال  و  تو  را  خاتم‌ الانبیاء  نموده  است‌،  و  با  حفاظت  از  قرآن  آئین  تورا  جاویدان  کرده  است‌)‌.

خدا  بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خود  با  این  لطف  و  فضل  منّت  مینهد  و  افتخارش  می‏بخشد،  لطف  و  فضل  نازل‌کردن  وحی،  و  برجای  داشتن  و  ماندگار  ساختن  آنچه  برای  او  نازل  نموده  است‌.  لطف  و  فضل  یزدان  در  حق  مردمان  بسی  فراوان  است‌.  چه  آنان  نسلها  و  نسلهای  پیاپی  با  این  قرآن  غرطه ور در  رحمت  و  هدایت  و  نعمت  بو‌ده  و  هستند  و  خواهند  بود.

*

همان‌گونه‌که  روح  از  اسرار  و  رموزی  است‌که  خدا  آن  را  به  خود  اختصاص  داده  است‌،  قرآن  نیز  ساختار  خدا  است  و  آفریدگان  نمی‌توانند  از  ساختار  خدا  تقلیدکنند،  و  انسان  و  پری‌ که  نماینده  آفر‌یده‌های  آشکار  و  نهانند  نمی‌توانند  همسان  این  قرآن  را  بیاورند،  هرچند  هم  در  این  تلاش  وکرشش  یکدیگر  را  پشتیبانی‌کنند  و  همدیگر  را  یاری  دهند:

(قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا).

بگو:  اگر  همه  مردمان  و  جملگی  پریان  گرد  آیند  و  متفق  شوند  بر  این  که  همچون  این  قرآن  را  (‌با  این  شیوه‌های  دلربا  ومعانی  زیبا  بسازند  و)  بیاورند،  نمی‌توانند  مانند  آن  را  بیاورند  و  ارائه  دهند،  هرچند  هم  برخی  از  ایشان  پشتیبان  و  مددکار  برخی  دیگر  شوند  (‌چرا  که  قرآن  کلام  یزدان  و  معجزه جاویدان  آفریدگار  است  وهرگز  از  معلومات  محدود  آفریدگان  چنین  چیزی  ساخته  نیست‌)‌.

این  قرآن  فقط  الفاظ  و  عباراتی  نیست‌که  انسانها  و  پریها  تلاش  وکو‌شش‌کنندکه  آن  الفاظ  و  عبارات  را  تقلیدکنند  و  همسان  آنها  را  بسازند  و  ارائه  دهند.  بلکه  قرآن  مانند  همه  چیزهانی  است‌که  یزدان  جهان  آنها  را  از  نیستی  به  هستی  آورده  است  و  آفریدگان  از  ساختن  و  ارائه  دادن  انها  درمانده  و  ناتوانند.  قرآن  همچون  روح  به  خدا  واگذار  است  و  آفریدگان  سر  و  راز  شامل  وکامل  آن  را  درک  و  فهم  نمی‌کنند،  هرچندکه  برخی  از  اوصاف  و  خصائص  و  آثار  آن  را  درک  و  فهم‌ کنند.

قرآن  گذشته  از  این‌،  برنامه  کامل  زندگی  است‌.  برنامه‌ای  است‌که  در  آن  قوانین  فطرت  مورد  نظر  است‌. قوانینی‌که  در  همه  اوضاع  و  احوال  نفس  بشریت  دخل  و  تصرف  می‌کند،  و  در  مجموعه‌های  بشری  در  تمام  شرائط  و  ظروف  و  حالاتی‌که  دارند  دخل  و  تصرف  می‌کند.  از  اینجا  است‌که  قرآن  هم  به  چاره‌سازی‌کار  و  بار  نفس  فرد،  و  هم  به  چاره‌سازی‌کار  و  بار  مجموعه  گروه‌های  پیچیده  انسانها  می‌پردازد  با  قوانینی‌که  سازگار  با  فطرت  است  و  به  ژرفاهای  پیوندها  و  راه‌ها  و  پیچ  و  خمهای  فراوان  فطر‌ت  فرو  می‌خزد  و  دمساز  و  همساز  می‌گردد.  قرآن  به‌کار  و  بار  جامعه  به‌گونه ‌کامل  و  با گامهای  هماهنگ‌،  همزمان  در  همه  جوانب  می‌پردازد،  و  احتمالی  ا‌ز  احتمالات  فراوان‌،  و  شرایط  و  اوضاعی  در  میان  همه  شرائط  و  اوضاع  ضد  و  نقیض  در  زندگی  فرد  و  در  زندگی  جمع،  از  حساب  او  به  در  نمی‌رود  و  نهان  نمی‌شود.  زیرا  قانونگذار  این  قوانین  خدای  بس  آگاه  از  فطرت در  همه  اوضاع  و  احوال  پیچاپیچ  و  درهم  تنیده  است‌.

امّا  قوانین  و  مقررات  انسانها  متاثر  از  قصور  انسان  و  شرائط  و  اوضاع  زندگی  انسان  است‌.  از  اینجا  است‌که  قوانین  و  مقررات  انسانها  نمی‌تواند  در  آن  واحد  محیط  بر  همه  احتمالات  باشد.  اغلب  هم  یک  پدیده  ظاهری  فردی  یا  اجتماعی  را  با  درمانی  مداوا  می‌کندکه  آن  پدیده  منتهی  به  بروز  پدیده دیگری  می‌شودکه  در  جای  خو‌د  نیاز  به  مدارای  تازه‌ای  پیدا  می‌کند.

اعجاز  قرآن  فراتر  از  اعجاز  نظم  و  نظام  و  مفاهیم  و  معانی  آن  است‌.  عاجز  و  ناتوان  ماندن  انسانها  و  پریها  گذشته  از  آوردن  و  ارائه  کردن  همسان  قرآن‌،  عاجز  و  ناتوان  ماندن  ایشان  از  آوردن  و  ارائه‌کردن  برنامه‌ای  بسان  برنامه  قرآن  است‌،  یعنی‌:  برنامه‌ای‌که  دربرگیرنده  چیزهایی  باشد که  قرآن  دربرگیرنده  آن  است‌.

(وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلا کُفُورًا وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأرْضِ یَنْبُوعًا أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأنْهَارَ خِلالَهَا تَفْجِیرًا أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفًا أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَالْمَلائِکَةِ قَبِیلا أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِی السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَابًا نَقْرَؤُهُ  ...  )‌.

ما  در  این  قرآن‌،  هر  نوع  مثلی  را  برای  مردم‌،  به  شیوه‌های  گوناگون  بارها  بیان  داشته‌ایم‌،  ولی  بیشتر  مردم  جز  انکار  (‌حق‌،  و  نادیده  گرفتن  دلائل  چیزی  قبول  نمی‌کنند  و)  نمی‌پذیرند.  و  (‌هنگامی  که  کافران  مکه  در  برابر  اعجاز  قرآن  و  دلائل  روشن  آن  درمانده  و  مبهوت  شدند)  گفتند:  ما  هرگز  به  تو  ایمان  نمی‌آوریم‌،  مگر  این  که  از  زمین  (‌خشک  و  سوزان  مکه‌)  چشمه‌ای  برای  ما  بیرون  جوشانی  (‌که  آب  آن  دائم  و  روان  باشد)‌.  یا  این  که  باغی  از  درختان  خرما  و  انگور  (‌در  مکه‌)  داشته  باشی  ورودبارها  و  جویبارهای  فراوان  درآن  روان  گردانی.  یا  آسمان  را  تکه‌تکه  بر  سر  ما  فرود  آری  همانگونه  که  میپنداری  (‌و  می‏گوئی  که  خدا  ما  را  بیم  داده  است‌)  و  یا  این  که  خدا  و  فرشتگان  را  بیاوری  و  با  ما  رویاروی  گردانی.  یا  این  که  سرای  بزرگ  زرنگاری  داشته  باشی‌،  و  یا  این  که  به  سوی  آسمان  بالا  روی‌؛  و  تنها  به‌بالارفتنت  ازآسمان‌هم  ایمان‌نمی‌آوریم  مگر  این  که  کتابی  همراه  خود  برایمان  بیاوری  که ان  را  بخوانیم  (‌و  ببینیم‌که  از  جانب  خدا  درآن  نوشته  شده  است  که  تو  فرستاده  پروردگار  می‌باشی‌)‌.

بدین  منوال  درک  و  فهم  آنان  از  نگرش  به  آفاق  اعجاز  قرآن  ناتوان  مانده  بود.  ایشان  خوارق  عادات  و  معجزات  مادی  را  می‌طلبیدند،  و  در  پیشنهادهائی‌که  دال  بر  ناپختگی  خرد  ایشان  بود  بیشتر  مرادشان  لجاجت‌کردن  و  اذیت  دادن  بود!  حتی  بی‌ادبانه  و  ناپرهیزکارانه  د‌ر  حق  ذات  الهی  نیز  غرور  و  تکبر  می‌ورزیدند  ...  ذکر  امثال  گو‌ناگون  قرآن  برای  عرضه‌کردن  حقائق  به  شیوه‌های  مختلف‌که  متناسب  با  خردها  وذهنها،  و  با  نسلهای  گوناگون  و  احوال  و  اوضاع  جوراجور  باشد،  بدیشان  سود  نرساند  و  برایشان  سودمند  نیفتاد.

(فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلا کُفُورًا ).

ولی  بیشتر  مردم  جز  انکار  (‌حق‌،  و  نادیده  گرفتن  دلائل  هدایت‌،  و  تکذیب  خدا  و  رسول‌،  چیزی  قبول  نمی‌کنند  و)  نمی‌پذیرند.

ایمان  آوردن  خو‌د  را  به  پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مشروط‌ کردند به  این‌که  از  زمین  چشمه‌ای  را  بر‌ای  ایشان  برجوشاند!  یا  باغی  از  خرما  و  انگو‌ر  داشته  باشد  و  رودبارها  در  آن  جوشند  و  جاری  شوند!  یا  این‌که  ایشان  را  با  عذاب  آسمانی‌گرفتار  سازد  و  آسمان  را  تکه‌تکه  برآنان  فروریزد  همان‌گونه‌که  ایشان  را  بیم  می‌دهدکه  روز  قیامت  هم‌چون  واقعه‌ای  رخ  می‌دهد! یا  خدا  و  فرشتگان  را  بیاورد  و  با  ایشان  رویاروی‌کند  و  خدا  او  راکمک  کند  و  از  او  دفاع  نماید،  بدان‌گونه‌که  آنان  در  میان  قبائل  خود  چنین‌کاری  می‌کنند!  یا  این‌که  خانه‌ای  از  فلزات  گرانبها  داشته  باشد!  یا  به  آسمان  صعو‌دکند!  البته  صعود  کردن  هم  به‌تنهائی  بسنده  نیست‌.  بلکه  بایدگذشته  از  این‌که  آنان  خو‌د  او  را  ببینند،  لازم  است  به  سویشان  برگردد  و  نزول‌کند،  در  حالی‌که‌کتاب  نوشته  شده‌ای  نیز  با  خود  بیاورد  و  آنان  آن  را  بخوانند!

ناپختگی  درک  و  فهم  و  تفکر  و  اندیشه  آنان  جلوه‌گر  و  پیدا  است‌.  لجاجت  و  اذیت  و  آزارشان  نیز  در  این‌گونه  پیشنهادهای  ساده‌لوحانه  آشکار  است‌.  آنان  میان  خانه‌ای  آراسته  و  پیراسته  به  زینت‌آلات  و  فلزات  گرانبها  و  میان  بالا  رفتن  به  آسمان  را  یکسان  می‌انگارند!  یا  میان  برجوشاندن  چشمه‌ای  از  زمین  و  میان  فرود  آمدن  یزدان  سبحان  وفرشتگان  به  پیش  خو‌دشان  را  همسان  می‌دانند!  چیز‌ی‌که  این  پیشنهادها  را  در  اندیشه  ایشان  یکسان  می‏شمارد  خارق‌العاده  و  معجزه  بودن  است‌.  اگرپیغمبر (ص)‌همه ‌اینها  را  برای  ایشان  بیاورد،  آن‌گاه  دقت  می‌کنندکه  بدو  ایمان  بیاورند  و  او  را  تصدیق  بکند  یا  خیر!..

از  معجزه  جاویدان  قرآن  غافل  مانده‌اند.  فراموش  کرده‌اندکه  ایشان  نمی‌توانند  همسان  قرآن  را  از  لحاظ  نظم و  معنی  و  برنامه  بسازند  و  بیاورند.  امّا  آنان  این  اعجاز  را  با  حواس  خود  لمس  نمی‌کنند.  این  است  چیزی  را  می‌طلبندکه  حواس  آن  را  لمس‌کند!

خارق‌العاده  و  معجزه‌که  ساختار  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  نیست‌.  در  شان  او  هم  نیست‌.بلکه  خارق‌العاده  و  معجزه  مربوط  به  یزدان  سبحان  است  وبرابر  تقدیرو  حکمت  او  روی  می‌دهد.  کار  پیغمبر  نیست‌که  خارق‌العاده  و  معجزه  را  درخو‌است‌کند  اگر  خدا  آن  را  بدو  عطاء  نفرماید.  ادب  رسالت  و  درک  حکمت  خدا  در  تدبیر  و  تقدیرش  نمی‌گذارندکه  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم به  خداوند‌گار  خود  پیشنهاد  چیزی  را  بدهدکه  خدا  آشکارا  آن  را  بدوگفته  باشد.

(قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلا بَشَرًا رَسُولا ).

  بگو:  پروردگار  من  منزه  است  (‌از  آن  که  کسی  بدو  فرمان  دهد،  یا  این  که  در  قدرت  او  شریک  گردد)‌.  مگر  من  جز  انسان  فرستاده‌ای  (‌از  سوی  یزدان  برای  رهنمود  مردمان‌)  هستم‌؟  (‌معجزه  در  دست  خدا  است‌؛  نه  من‌)‌. 

پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم ‌انسان  است  و  در  حدود  و  ثغو‌ر  بشریّت  خود  می‌ایستد  و  می‌ماند،  و  برابر  رسالت  خودکار  می‌کند،  و  به  خدا  چیزی  پیشنهاد  نمیکند  و  بر  چیزهائی  که  خدا  آن  را  براو  واجب  و  معین‌کرده  است  چیزی  نمی‌افز‌اید.

*

شبهه ای‌که  بر‌ای  اقو‌ام  پیشین  آمده  است  قبل  از  این‌که  محمد  صلی الله علیه و آله و سلم به سویشان  بیاید،  و  بعد  از  این‌که  از  آسمان  پیام  یز‌دان  توسط  پیغمبران  بدیشان  رسیده  است‌،  شبهه‌ای‌که  ایشان  را  از  ایمان  آوردن  به  پیغمبران‌،  از  ایمان  آوردن  به  هدایتی‌که  با  خود  به  ارمغان  آورده‌اند،  این  بوده  است‌که  آنان  بعید  دانسته‌اند  و  دور  از  عقل  دیده‌اندکه  پیغمبران  انسان  باشند و  فرشته  نباشند:

« وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى إِلا أَنْ قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَسُولا »  .

تنها  چیزی  که  مانع  ایمان  آوردن  مردمان  بعد  از  نزول  هدایت  (‌وحی  آسمانی‌)  برای  ایشان  شد،  این  است  که  میگویید:  آیا  خداوند  انسانی  را  به  عنوان  پیغمبر  فرستاده  است‌؟‌!  (‌فرشتگان  افلاکی  سزاوار  این  مقام  بزرگ  رسالتند؛  نه  انسانهای  خاکی‌)‌.

ابن  گمان  از  ناآگاهی  مردمان  از  ارزش  انسانیت  خو‌دشان‌،  و  از  این  است‌که  نمی‌دانند  چه  حرمت  و  کرامتی  در  پیشگاه  یزدان  دارند.  لذا  آنان  این  را  برای  انسان  بیش  از  مقام  خود  می‌دانندکه  پیامبری  از  سوی  خد‌ا  شود.  همچنین  این‌گمان  پدید  آمده  است  از  این‌که  آنان  سرشت  جهان  هستی  و  سرشت  فرشتگان  را  درک  و  فهم  نمی‌کنند،  و  نمی‌دانندکه  فرشتگان  آمادگی  ماندن  در  زمین  را  به  صورت  فرشتگی  خود  ندارند.  زیرا  وقتی  که  فرشته‌اند  چگونه  انسانها  می‌توانند  ایشان  را  بشناسند  و  یقین  پیداکنندکه  آنان  فرشته‌اند:

(قُلْ لَوْ کَانَ فِی الأرْضِ مَلائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنَا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَکًا رَسُولا ).

  بگو:  اگر  در  زمین  (‌بجای  انسانها)  فرشتگانی  مستقر  و  در  آن  راه  می‌رفتند،  ما  از  آسمان  (‌از  جنس  خودشان‌)  فرشته‌ای  را  به  عنوان  پیغمبر  به  سویشان  می‌فرستادیم  (‌چرا  که  رهبر  باید  از  جنس  پیروان  خود  باشد)‌.

اگر  خدا  مقرّر  و  مقدّر  می‌فرمودکه  فرشتگان  در  زمین  زندگی‌کنند،  آنان  را  به  شکل  آدمی‌زادگان  درمی‌آورد.  زیرا  شکل  آدمیزادگان  شکلی  است‌که  با  قوانیق  آفرینش  و  سرشت  زمین  متفق  و  سازگار  است‌،  همان‌گونه‌که  در  آیه دیگری  فرموده  است‌:

«  ولو‌ جعلناه‌  ملکاً  لجعلناه‌ رجلاً  »‌.  (انعام/9)

اگرهم  فرشته‌ای‌را  (‌موید  پیغمبر)  می‌کردیم‌،  اورا  به  شکل  انسان  درمی‌آوردیم‌.  

 خدا  بر  انجام هرکاری  و  هر  چیزی  توانا  است‌.  ولیکن  خد‌ا  قوانینی  را  پدید  آورده  است  وآفریدگان  خود  را  طبق  این  قوانین  با  قدرت  و  با  اختیار  خود  آفریده  است‌،  و  مقدر  فرموده  است‌که  قوانین‌راه  خود  را  بسپرند  و  تبدیل  وتغییر  پیدا  نکنند،  تا  حکمت  خدا  را  در  پیدایش  وآفرینش  تحقق  بخشند  و  پیاده‌کنند.  امّا  مردمان  این  را  درک  و  فهم  نمی‌نمایند.

مادام‌که  این  قانون  و  سنت  یزدان  درباره  آفریدگان  خودش  است‌،  او  به  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  دستور  می‌دهدکه  جلال  و  ستیز  با  ایشان  را  به  پایان  بیاورد،  وکار  و  بار  خود  و  ایشان  را  به  خدا  واگذارد  و  بدو  حواله  دارد  تا  درباره‌کار  و  بارشان  بر  ضد  آنان‌گواهی  دهد،  و  خودش  نسبت  بدیشان  به‌کار  پردازد  وکار  ایشان  را  بسازد.  او  بسی  آگاه  ازکار  جملگی بند گان  وکاملا  بیننده  حالشان است:

«  قُلْ :کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا »‌. 

بگو:  کافی  است‌که  خدا  میان  من  ومیان‌شما  گواه  باشد.  بیگمان‌اواز(‌حال‌)  بندگانش  بسیارآگاه‌،  (‌ونسبت  به  کارشان‌)  بس  بینا  است  (‌ولذا  می‌داند  که  من  فرمان  اورا  به  شما  رسانده‌ام  و  این‌شما  هستید  که  از  پذیرش  حق  لجوجانه سرباز  می‌زنید.

این  سخنی  است‌که  از  آن  بوی  تهدید  به  مشام  می‌رسد.  و  امّا  سرانجام  این‌کار،  قرآن  آن  را  در  صحنه‌ای  از  صحنه‌های  هراسناک  قیامت  به  تصویر  می‌کشد:

(وَمَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْیًا وَبُکْمًا وَصُمًّا مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا ذَلِکَ جَزَاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا وَقَالُوا أَئِذَا کُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلا لا رَیْبَ فِیهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلا کُفُورًا ).

خدا  هرکس  را  (‌به  سبب  ایمان  به  پروردگار  و  پیغمبرش  و  کتاب  آسمانی  قرآن‌)  رهنمود  کند،  راهیاب  او  است‌،  و  هرکس  را  (‌به  سبب  سوء  اختیار  و  فرو  رفتن  در  گناهان  و  سرکشی  از  قوانین  آفریدگار)  گمراه  سازد،  جز  خدا  دوستان  و  مددکارانی  برای  چنین  کسانی  نخواهی  یافت  (‌تا  دست  آنان  را  بگیرند  و  به  سوی  حق  برگردانند  و  از  کیفر  و  عذاب  آخرت  رستگارشان  گردانند)  و  ما  در  روز  رستاخیز  ایشان  را  بر  روی  رخساره  (‌کشانده  و)  کور  و  لال  و  کر  (‌از  گورها)  جمع  می‌گردانیم  (‌و  به  صحرای  محشر  گسیل  می‌داریم‌.  به  گونه‌ای  که  براثر  پریشانی  حال  چشمانشان  نمی‌بیند  و  گوشهایشان  نمی‌شنود  و  زبانهایشان  قادر  به  تکلم  نمی‌باشد)‌.  جایگاهشان  دوزخ  خواهد  بود.  هر  زمان  که  زبانه  آتش  (‌به  سبب  سوختن  گوشت  و  استخوان  ایشان‌)  فروکش  کند،  (‌با  تجدید  گوشت  و  استخوانشان‌)  بر  زبانه  آتششان  می‌افزائیم‌.  این  (‌عذاب  مضاعف  و  جاویدان‌)  کیفرشان  بدان  خاطر  است  که  آیه‌های  (‌قرآنی  و  ادله  جهانی‌)  ما  را  انکار  می‌نمایند  و  می‌گویند:  آیا  زمانی  که  استخوانهائی  شدیم  و  فرسودیم‌،  مگر  می‌شود  که  (‌دوباره  زنده  گردیم  و)  آفرینش  تازه‌ای  پیدا  کنیم‌؟‌!  آیا  نمی‌نگرند  که  خدائی  که  (‌بدون  نمونه  و  مدل  قبلی‌)  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است‌،  توانا  است  بر  این  که  پس  از  مردن  (‌بار  دیگر)  همچون  ایشان  را  بیافریند  (‌و  به  زندگی  دوباره  عودت  دهد؟  بلی  که  می‌تواند)  ولی  برای  آنان  سرآمدی  تعیین  نموده  است  که  گمانی  در  آن  نیست  و  (‌با  فرارسیدن  آن  زمان  که  قیامت  نام  دارد  و  همگان  را  زنده  می‏گرداند  و  به  صحرای  محشر  گسیل  می‌دارد.  این  سرآمد  قطعی  است‌)  امّا  ستمگران  جز  کفر  و  انکار  را  پذیرا  نمی‌باشند.

 خداوند  بزرگوار  برای  هدایت  و  همچنین  برای  ضلالت  قوانین  و  سنتهائی  را  پدیدارکرده  است‌،  و  مردمان  را  آزادگذاشته  است  که  برابر  این  قوانین  و  سنتها  رهسپار  گردند،  و  با  عواقب  آنها  روبرو  شو‌ند.  از  جمله  این  قوانین  و  سنتها  انسان  آمادگی  هدایت  و  ضلالت  را  دارد،  و  برابر  آنچه  برای  خود  انجام  می‌دهد  می‌تواند  راه  هدایت  یا  راه  ضلالت  را  بسپرد.کسانی‌که  در  پرتو  کو‌شش  و  پویش  ورویکرد  وجهتگیری  خود  سزاوار  هدایت  می‌گردند،  خدا  آنان  را  هدایت  عطاء  می‌کند،  و  ایشان  واقعاً  راهیاب  میشوند،  زیرا  از  هدایت  متابعت  کرده‌اند.  وکسانی‌که  به  سبب  روی‌گردانی  از  دلائل  هدایت  و  آیات  خدا  سزاوار  ضلالت  می‌گردند،  کسی  ایشان  را  از  عذاب  خدا  محفوظ  و  مصون  نمی‌دارد:

  « فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِهِ »‌.

جز  خدا  دوستان  و  مددکارانی  برای  چنین  کسانی  نخواهی  یافت  (‌تا  دست  آنان  را  بگیرند  و  به  سوی  حق  برگردانند  و  از  کیفر  و  عذاب  آخرت  رستگارشان  گر‌دانند)‌. 

خدا  روز  قیامت  ایشان  را  به  شکل  خوارکننده  هولناکی  گرد  می‌آورد:

(  عَلَى وُجُوهِهِمْ).

 بر  روی  رخسارهایشان‌. 

راست  و  چپ  و  این‌سو  و  آن‌سوکج  می‌شوند  و  خم  می‌گردند:

«  عُمْیًا وَبُکْمًا وَصُمًّا »‌.

کور  و  لال  و  کر  (‌ایشان  را  از  گورها  جمع  می‌گردانیم‌)‌.

 کورند  و  از  اندامهائی‌که  باید  در  این  ازدحام  از  آنها  استفاده  بکنند  محروم  هستند.  این  هم  جزا  و سزا برای  این  ا‌ست‌که  در  دنیا  آنان  این  اندامها  را  بیکاره ‌گذاشته  بودند  و  از  درک  و  فهم  دلائل  هدایت  محروم  نموده  بودند.  و  در  نهایت‌کار:

(  مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ)  ٠

جایگاهشان  دوزخ  خواهد  بود.

دوزخی‌که  سرد  نمی‌گردد  و  سستی  نمی‌گیرد:

 (کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا)‌.

هر  زمان  که  زبانه  آتش  (‌به  سبب  سوختن  گوشت  و  استخوان  ایشان‌)  فروکش  کند،  (‌با  تجدید  گوشت  و  استخوانشان‌)  بر  زبانه  آتششان  می‌افزائیم‌. 

این  هم  پایان  هراسناک  و  جزای  خوفناکی  است‌.  امّا  ایشان  به  سبب‌کفر  و  نپذیرفتن  ایات  خدا  سزاوار  ان  شده‌اند:

« ذَلِکَ جَزَاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا »‌.

این  (‌عذاب  مضاعف  و  جاویدان‌)  کیفرشان  بدان  خاطر  است  که  آیه‌های  (‌قرآنی  و  ادله  جهانی‌)  ما  را  انکار  نموده‌اید.

آنان  رستاخیز  را  نپذیرفته‌اند  و  وقوع  زندگی  دوباره  را  بعید  و  ناممکن  دیده‌اند:

«  وَقَالُوا: أَئِذَا کُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا ؟»‌.

و  می‌گویند:  آیا  زمانی  که  استخوانهائی  شدیم  و  فرسودیم‌،  مگر  می‌شود  که  (‌دوباره  زنده  گردیم  و)  آ فرینش  تازه‌ای  پیدا  کنیم‌؟‌!.

روند  قرانی  این  صحنه  را  به‌گونه‌ای  عرضه  می‌کندکه  انگار  هم  اینک  حاضر  و  آماده  است‌،  و  انگار  دنیانی‌که  در  ان  بوده‌اند  درهم  نوردیده  شده  است  و  از  سطح  جهان  زدوده‌گردیده  است  و  به‌ گذشته‌ کهن  و  دوری  تبدیل  شده  است  ...  این  هم  شیوه  قرانی  در  مجسم  نشان  دادن  صحنه‌ها  و  عرضه  داشتن  انها  به  شکل  واقعه  زنده‌ای  است‌که  در  دلها  و  ذهنها  پیش  از،  از  دست  رفتن  فرصت  و  مهلت‌،‌کار  خود  را  می‌کند  و  تاثیر  خود  را میگذارد.

آن‌گاه  روند  قرآنی  برمیگر‌دد  تا  با  ایشان  با  منطق  واقعیت  صحبت‌کند،  واقعیتی‌که  ان  را  می‏بینند  ولی  از  ان  غافل  و  بی‏خبر  می‌گردند.

« أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ ‌؟  »‌.

آیا  نمی‌نگرند  خدائی  که  (‌بدون  نمونه  و  مدل  قبلی‌)  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است‌،  توانا  است  بر  این  که  پس  از  مردن  (‌بار  دیگر)  همچون  ایشان  را  بیافریند؟‌.

 چه  شگفت  و  شگرفی  در  رستاخیز  و  زنده‌گرداندن  است‌؟  خدا  آفریدگار  این  جهان  بزرگ  و  سترگ  می‌تواند  همسان  ایشان  را  بیافریند.  پس  او  می‌تواند  در  این  صورت  آنان  را  زنده  گرداند:

« وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلا لا رَیْبَ فِیهِ »‌.

برای  آنان  سرآمدی  تعیین  نموده  است  که  هیچگونه  گمانی  در  آن  نیست‌.

خداوند  آیشان  را  تا  این  سرآمد  مهلت  و  فرصت  داده  است‌،  و  مدت  زندگانی  آنان  تا  موعد  مقرر  خود  ادامه  پیدا  می‌کند.

 (فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلا کُفُورًا).

امّا  ستمگران  جز  کفر  و  انکار  را  پذیرا  نمی‌باشند. 

 پس  جز‌ای  ایشان  برابر  منطق  دلائل و منطق  مشاهده‌ها،  و  روشنی  آیات‌،  عادلانه  است‌.

*

گذشته  از  این‌،‌کسانی‌که  به  پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  پیشنهادهای  سنگین  و  لجوجانه  می‌دهند،  و  از  او  درخواست  می‌کنند٠  خانه‌های  زرنگار،  و  باغهای  خرما  و  انگور،  داشته  باشد،  و  چشمه‌ها  و  رودبارهائی  برجوشاند  و  روان  گرداند،  تنگچشم  هستند.  تا  بدانجا  تنگچشم  هستندکه  اگر  رحمت  یزدان  بدیشان  واگذارگردد،  وگنجینه‌های  آن  ازآن  ایشان  شود،  باز  هم  دست  نگاه  می‌دارند  و  نمی‌بخشند،  و  از  ترس  تمام  شدن  بخل  و  تنگچشمی  می‌ورزند،  هرچندکه  رحمت  خدا  پایان  نمی‌پذیرد  و  کاستی  نمی‌گیرد:

(قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذًا لأمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الإنْفَاقِ وَکَانَ الإنْسَانُ قَتُورًا)  .

بگو:  اگر  شما  مالک  خزینه‌های  نعمت  پروردگارم  بودید  (‌و  صاحب  همه  جهان  می‌گشتید)  باز  هم  از  ترس  فقر  بخل  می‌ورزیدید،  چرا  که  انسان  طبعآ  موجود  بخیلی  است.

این  تصویری  است‌که  بیانگر  نهایت  بخل  و  سرحد  اعلای  تنگچشمی  است‌.  چه  رحمت  خدا  هر  چیزی  را  فراگرفته  است‌.  نه  ترسی  بر  تمام  شدن  آن  و  نه  خوفی  بر  کاهش  آن  درمیان  است‌.  ولیکن  آنان  آن  اندازه  ثقیل  و  تنگچشم  هستندکه  این  رحمت  را  نیز  بازمی‌دارند  و  از  آن  چیزی  عطاء  نمی‌کنند  و  بدان  بخل  می‌ورزند  اگر  آنان  گنجوران  آن  باشند! 

«قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنْزَلَ هَؤُلاءِ إِلا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ بَصَائِرَ وَإِنِّی لأظُنُّکَ یَا فِرْعَوْنُ مَثْبُورًا فَأَرَادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الأرْضِ فَأَغْرَقْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ جَمِیعًا وَقُلْنَا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ اسْکُنُوا الأرْضَ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِکُمْ لَفِیفًاوَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لأظُنُّکَ یَا مُوسَى مَسْحُورًا »‌.   

(‌اگر  بدین  کافران  معجزه‌های  پیشنهادیشان  نموده  شود،  به  سبب‌ستیزه  با  حق  باعث ایمان‌آنان‌نمی‌گردد.  چرا  که‌)‌ما  به  موسی ‌نه  تا  معجزه  روشن  دادیم‌(‌وبا  وجود  آن  ایمان  نیاوردند)‌.  از  بنی‌اسرائیل  (‌همعصر  خود  که  اسلام  را  پذیرفته‌اند)  بپرس‌،  بدانگاه  که‌موسی  به  سویشان‌آمد  (‌میان  او  و  فرعون  چه  گذشت‌)‌.  فرعون  به  موسی  گفت‌:  ای  موسی‌!  من  معتقدم  که  تو  دیوانه‌ای‌.  (‌موسی  به  فرعون‌)  گفت‌:  تو  که  (‌خوب‌)  می‌دانی  که  این  معجزه‌های  روشنی‌بخش  (‌ودلائل  واضح‌)  را  جز  صاحب  آسمانهاوزمین  نفرستاده  است  (‌وتو  کاملا  آگاهانه  حقائق  را  انکارمی‌کنی‌)  و  من  معتقدم  که  توای  فرعون‌!  (‌از  حق  روگردانی  و  سرانجام  اگرازسرکشی  خود  برنگردی‌)  هلاک  می‌گردی‌.  (‌فرعون  بر  سرکشی  خود  افزود  و)  خواست  که  (‌موسی  و  پیروانش‌)  جملگی  را  از  سرزمین  (‌مصر)  بردارد  (‌و  ایشان  را  ریشه‌کن  سازد)‌.  پس  ما  فرعون  و  همه  فرعونیان  را  غرق  کردیم  (‌و  تیر  نیرنگشان  را  به  سوی  خودشان  برگرداندیم  و  زمین  را  از  لوث  وجودشان  پاک‌کردیم‌)‌.  پس  ازآن  (‌که  فرعون  و  فرعونیان  را  غرق  کردیم‌)  به  بنی‌اسرائیل  گفتیم‌:  در  زمین  (‌شام‌،  در  ارض  مقدسی  که  به  شما  وه  داده  شده  است‌)  سکونت  جوئید.  هنگامی  که  زمان  زندگی  اخروی  فرارسید،  همه  شما  را  با  همدیگر  (‌اعم  از  بزرگ  و  کوچک‌،  فرمانبردار  و  سرکش‌،  نیرومند  و  ناتوان‌،  مومن  و  کافر،  و  پرهیزگار  و  ناپرهیزگار،  در  پای  حساب  و  کتاب‌)  حاضرمی‌گردانیم‌.

این‌مثال  ازداستان  موسی  وبنی‌اسرائیل‌ذکرمیگردد  به  سبب  هماهنگی  آن  با  روند  سوره‌،  وذکر  مسجدالاقصی  و بخشی  از  داستان  بنی‏اسرائیل و موسی  در  سرآغاز  سوره.  همچنین  پیروی  درباره  آخرت  و  حاضرآوردن  فرعون  و  قوم  او  در  آخراین  مثال  زده  می‌شود‌،  ه  مناسبت  صحنه  نزدیک  قیامت  در  روند  سوره‌،  و  سرنوشت  تکذیب کنندکان  رستاخیزی‌که  این  صحنه  آن  را  به  تصویرکشیده  است‌.

خوارق  عادات  و  معجزات  نهگانه‌ای‌که  در  اینجا  بدانها  اشاره  می‌شود،  عبارتند:  ید  بیضاء‌،  عصای  موسی‌،  خشکسالیهائی‌که  خداوندگریبانگیر  فرعون  و  قوم  او  کرده  است‌،‌کم  وکاستی  ثمرات  و  غلات‌،  طوفان،  ملخها،  شپشکها،  غورباغه‌،  و  خون  ...

«  فَاسْأَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ إِذْ جَاءَهُمْ »  ٠

از  بنی‌اسرائیل  (‌همعصر  خود  که  اسلام  را  پذیرفته‌اند)  بپرس‌،  بدانگاه  که  موسی  به  سویشان  آمد  (‌میان  او  و  فرعون‌چه  گذشت‌)‌.

چه  بنی‌اسرائیل‌گواه  بر  چیزهائی  بوده‌اندکه  میان  موسی  و  فرعون‌گذشته  است‌:

«فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لأظُنُّکَ یَا مُوسَى مَسْحُورًا »‌.   

فرعون  به  موسی  گفت‌:  ای  موسی‌!  من  معتقدم  که  تو  دیوانه‌ای‌.

سخن  حق‌،  و  خدا  را  یکی  دانستن  و  به  یگانگی  پرستیدن،  و  دعوت  به  ترک  ظلم  و  طغیان  و  اذیت  و  آزار،  در  عرف  طاغوتها  جز  از  دیوانه‌ای  صادر  نمی‌شود  ر  روی  نمی‌دهدکه  نمی‌داند  چه  میگوید!  طاغوتهای  امثال‌فرعون  نمی‌تواننداین  معانی  ومفاهیم  راتصور  کنند،  وگمان  نمی‌برندکسی‌که  خرد  و  شعو‌ر  داشته  باشد  سر  بلندکند  و  از  این  معا‌نی  و  مفاهیم  دم  بزند!

ولی  موسی‌که  در  پرتو  حقی‌که  همراه  با  آن  فرستاده  شده  است  و  روشن  و  روشنگر  است‌، خود  را  نیرومند  می‏بیند،  و  به‌کمک  خدا  به  خود  امیدوار  است‌،  و  مطمئن است که خدا طاغیان وطاغوتها را به کیفرشان می‌رساند:

« قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنْزَلَ هَؤُلاءِ إِلا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ بَصَائِرَ وَإِنِّی لأظُنُّکَ یَا فِرْعَوْنُ مَثْبُورًا »‌.

(‌موسی  به  فرعون‌)  گفت‌:  توکه  (‌خوب‌)  می‌دانی  که  این  معجزه‌های  روشنی‌بخش  (‌و  دلائل  واضح‌)  را  جز  صاحب  آسمانها  و  زمین  نفرستاده  است  (‌وتوکاملاً  آگاهانه  حقائق  را  انکار  می‌کنی‌)  و  من  معتقدم  که  تو  ای  فرعون‌!  (‌از  حق  روگردانی  وسرانجام  اگر  ازسرکشی  خود  برنگردی‌)  هلاک  می‌گردی‌.

تو  هلاک  می‌شوی  و  درهم  کوبیده  می‌گردی‌.  این  هم  سزا  و  جزای  تکذیب  آیه‌ها  و  معجزه‌های  یزدان  از  سوی  تو  است‌.  تو  آیه‌ها  و  معجزه‌ها  را  تکذیب  می‌کنی  د‌ر  حالی‌که  می‌دانی‌که  کسی  جز  خدا  نمی‌تواند  همچون  آیه‌ها  و  معجزه‌هائی  را  بیاورد  و  بنماید.  اینها  آن  اندازه  برای  بینشها  پیدا  و  روشن  هستند  تا  بدانجاکه  انگار  خودشان  بینش  بوده  و  پرده  از  حقائق برمی‌دارند  و  حقائق  را  جلوه‌گر  می‌نمایند.

بدین  هنگام  فرعون  طاغی  و  یاغی  به  نیروی  مادی  خویش  متوسل  می‌شود،  و  میخواهدکه  موسی  و  پیروان  او  را  از  روی  زمین  بردارد  و  نابودشان  نباید:

(فَأَرَادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الأرْضِ).

(‌فرعون  بر  سرکشی  خود  افزود  و)  خواست  که  (‌موسی  و  پیروانش‌)  جملگی  را  از  سرزمین  (‌مصر)  بردارد  (‌و  ایشان  را  ریشه‌کن  سازد)‌.

طاغیان  و  یاغیان  در  پاسخ  به  سخنان  حق  این  چنین  میاندیشند  و  این  چنین  تصمیم  می‏گیرند.

بدین  هنگام  است‌که  فرمان  یزدان  مبنی  بر  نابو‌دی  فرعون  طاغی  و  یاغی  صادر  می‏گردد  و  سنت  و  قانون  خدا  برای  هلاک  و  ریشه‌کن‌کردن  ستمگران‌،  و  سپردن  حکمت  و  قدرت  به  مستضعفان  شکیبا  جاری  و  ساری  میشود.

«فَأَغْرَقْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ جَمِیعًا وَقُلْنَا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ اسْکُنُوا الأرْضَ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِکُمْ لَفِیفًا »‌

پس  ما  فرعون  وهمه  فرعونیان  را  غرق  کردیم‌(‌و  تیر  نیرنگشان  را  به  سوی  خودشان  برگرداندیم  وزمین  را  ازلوث  وجودشان  پاک‌کردیم‌)‌.  پس  ازآن‌(‌که  فرعون  و  فرعونیان  را  غرق  کردیم‌)  به  بنی‌اسرائیل  گفتیم‌:  در  زمین‌(‌شام‌،  درارض  مقدسی‌که  به  شما  وعده  داده  شده  است‌)  سکونت  جوئید.  هنگامی  که  زمان  زندگی  اخروی  فرارسید،  همه شمارا  با  همدیگر(‌اعم‌ازبزرگ  و  کوچک‌،  فرمانبردار  و  سرکش‌،  نیرومند  و  ناتوان‌،  مومن  و  کافر،  و  پرهیزگار  وناپرهیزگار،  درپای  حساب  و  کتاب‌)  حاضر  می‌گردانیم‌.

سرانجام  تکذیب  آیه‌ها  و  معجزه‌ها  این  چنین  شد.  و  خدا  این‌چنین  زمین  را  میراث ‌کسانی‌کرد  و  به  کسانی  سپرد  که  مستضعف  وناتوانشان  می‌کردند.  هردوگروه  بیدین  و  بادین  در  زمین  به‌کردار  و  رفتارشان  واگذ‌ارگردیدند.  دراول  سوره  دیدیم‌که  سرنوشت  ایشان  چه  شد  و  کارشان  به‌کجا  انجامید.  و  امّا  در  اینجا  خدا  هر  دوگروه  را  به  پاداش  و  پادافره  آخرت  وامیگذارد  و  ایشان  را  به  سرای  دیگر  حو‌اله  می‌دارد:

(فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِکُمْ لَفِیفًا ).

هنگامی  که  زمان  زندگی  اخروی  فرارسید،  همه  شما  را  با  همدیگر  حاضر  می‌گردانیم‌.

*

این  مثالی  از  خوارق  عادات  و  معجزات  است‌،  و  بیان  می‌شدکه  تکذیب‌کنندگان  چگونه  با  آنها  رویاروی  شدند  و  پذیره  آنهاگردیدند،  و  سنت  و  قانون  خدا  چگونه  در  حق  تکذیب‌کنندگان  جاری  و  ساری  شد  ...  امّا  این  قرآن  آمده  است  تا  یک  خارق‌العاده  و  معجزه  جاویدان  بماند.  به  صورت  بخش  بخش  و  به‌گونه  پراکنده  نازل‌گریده  است  تا  در  زمان  طولانی  خو‌انده  شود:

«وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلا مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلا »‌.

ما  قرآن  را  با  (‌ماده  و  محتوای‌)  حق  نازل  کرده‌ایم‌،  و نازل  شده  است  تا  حق  را  (‌در  زمین‌)  پابرجا  کند.  و  تو  را جز  به  عنوان  نویدرسان  و  بیم‌دهنده  نفرستاده‌ایم‌.  قرآنی  است  که  آن  را  (‌در  مدت  بیست‌وسه  سال  به  گونه  آیه‌ها  و  بخشهای‌)  جداگانه  فرستاده‌ایم  تا  آن  را  آرام  بر  مردم  بخوانی  (‌و  بدین  وسیله  جذب  دلها  و  اندیشه‌ها  شود  و  در  عمل  پیاده  گردد)  و  قطعاً  ما  آن  را  کم‌کم  و  بهره‌ بهره  فرستاده‌ایم  (‌نه  یکجا  و  سر  هم‌)‌٠

  

 این  قرآن  آمده  است  تا  ملتی  را  پرورده‌کند،  و  برای  آن  ملت  نظام  و  سیستمی  را  برجا  و  پاجا  دارد،  و  این  ملت  این  نظام  وسیستم  را  با  خود  به خاور  و  باختر  و  همه  جای  زمین  ببرند  و  برسانند،  و  به  انسانها  این  نظام  و  سیستم  را  برابر  برنامه کامل  الهی  بیاموزند.  بدین  خاطر  است ‌که  این  قرآن  جداجدا  و  بهره‌بهره  و  در  زمانهای  مختلف‌، برابر  نیازمندیهای  واقعیت  زندگی  این  ملت‌،  و  مطابق  با  شرائط  و  ظروفی‌که  همراه  و  ه‌مگام  با  این  دوره  نخستین  تر‌بیت  بو‌ده  است‌،  نازل‌گردیده  است‌.  پیدا  است‌که  تربیت  در  زمان  طولانی‌،  و  با  تجربه‌های  عملی  در  زمان  طولانی  حاصل  می‌گردد.  قرآن  آمده  است  تا  برنامه  عملی  باشد  و  بندبند  و  بخش‌بخش  در  مرحله  آمادگی  تحقق  پیداکند  و  پیاده  شود،  نه  این‌که  یک  فقه  و  آگاهی  نظری  و  نه  این‌که  یک  اندیشه  خالی‌،  و  برای  خواندن  و  لذت  ذهنی  باشد  و  بس‌.

این  فلسفه  نزول  جداجدا  و  پراکنده  قرآن  است‌،  و  این  است‌که  قرآن  یکجا  و  سرهم  ازلحظه  نخستین  به  صورت‌کتاب‌کاملی  نازل  نگردیده  است‌.

نسل  اول  مسلمانان  این‌گونه  قرآن  را  دریافت  می‌کردند  و  پذیره  آن  می‌رفتند.  آن  را  به  عنوان  رهنمون  و  راهنمای  زندگی  دریافت  می‌داشتند،  و  هر  زمان‌که  یک  امر  یا  یک  نهی  یا  یک  پند  و  اندرزو  یا  فریضه  و  واجبی  از  قرآن  نازل  می‌گردید  آن  را  در  واقعیت  زندگی  تحقق  می‌بخشیدند  و  پیاده‌اش  می‌کردند.  قرآن  را  برای  یک  لذت  عقلانی  یا  نفسانی  دریافت  نمی‌کردند، بدان‌گو‌نه‌ که  شعر  و  ادبیات  را  دریافت  می‌نمودند،  و  قرآن  را  برای  دلداری  و  سرگرمی  دریافت  نمی‌کردند  بدان  شکل  که  داستانها  و  افسانه‌ها  را  دریافت  می‌نمودند.  آنان  در  زندگی  روزانه  با  قرآن  خود  را  می‌ساختند  و  دگرگون  می‌کردند.  احساسها  و  ادراکها  و  دلها  و  درونهای  خود  را  با  قرآن  تغییر  می‌دادند  و  بازسازی  می‌نمودند،  و  عملکرد  وکوشش  و  پویش  خویش  را،  و  رفتار  وکردار  و  پندار  خویشتن  را،  در  خانه  ودر  زندگی  خود  با  قرآن  بازنگری  و  بازسازی  میکر‌دند.  در  یک‌کلمه  قرآن  برنامه  زندگی  آنان  بود،  و  هر  چیزی  جز  آن  راکه  از  آباء  و  اجدادشان  به  ارث  بر‌ده  بودند،  و  با  آن  آشنا  شده  بودند،  و  آن  را  پیش  از  نزول  قرآن  تجربه  و  آزموده  بودند،  رها  نمودند.

ابن‌مسعود  (رض)‌گفته  است‌:  هرکس  از  ما  ده  آیه  می‌آموخت  از  آن  فراتر  نمی‌رفت  و  درنمی‌گذشت  تا  معانی  آنها  را  نمی‌آموخت  و  بدانها  عمل  می‌کرد.

خداوند  این  قرآن  را  استوار  بر  حق  نازل  فرموده  است‌:

 «  وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ »  ٠

ما  قرآن  را  با  (‌ماده  و  محتوای‌)  حق  نازل  کرده‌ایم‌.

قرآن  نازل  شده  است  تا  حق  را  درزمین  مستقرو  برقرار  دارد:

«  وَبِالْحَقِّ نَزَلَ »  ٠

و  قران  نازل  شده  است  تا  حق  را  (‌در  زمین‌)  برجا  و  پابرجا  کند

ماده  قرآن  حق  است‌،  و  حق  هدف  قرآن  است‌،  و  قوام  آن  حق  است‌،  و  تلاش  و  همّت  آن  بر  حق  است  ...  حق  در  قانون  هستی  اصل  ثابتی  است‌.  آن‌کس‌که  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است  آنها  را  بر  حق  استوارداشته  است‌،  و  همراه  با  حق‌کرده  است‌.  قرآن  مرتبط  با   قا نون  سراسر  هستی  است‌.  قرآن  بدین  قانون  اشاره  می‌کند  و  بر  این  قانون  دلالت  دارد  و  خودش  بخشی  وگوشه‌ای  از  این  حق  است‌.  چه  حق  تار  و  پود  قرآن  است‌،  و  حق  ماده  و  هدف  آن  است‌.  پیغمبر(ص) مژده‌رسان  و  بیم‌دهنده  با  این  حقی  است‌که  با  خود  به  ارمغان  آورده  است‌.

دراینجا  به  پیغمبر(ص)‌ دستور  می‌رسد که  با  این  حق  به  نبرد  و  رزم  مردمان  برود،  و  بگذارد  آزادانه  راه  خود  را  برگزینند.  اگر  خواستند  بدین  قرآن  ایمان  بیاورند  و  اگر خواستند  بدان  ایمان  نیاورند.  ولی  باید  بدانندکه  مسوولیت  و  پیامد  چیزی  راکه  برای  خویشتن  می‌گزینند  بر  عهده  خودشان  است  وگریبانگر  خودشان  می‌گردد.  پیش  چشم  ایشان  بدارد  نمونه‌ای  از  دریافت  کسانی  راکه  پیش  از  او  از  یهودیان  و  مسیحیان  دانا  و  فرزانه  بوده‌اند  و  هم  اینک  هم  بدین  قرآن  ایمان  آورده‌اند.  بدان  امیدکه  اینان  سرمشق  و  پیشوای  ایشان  شوند،  آن‌کسانی‌که  امّی  و  بیسوادند  و  علمی  وکتابی  بدانان  داده  نشده  است‌: .

«قُلْ: آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلأذْقَانِ سُجَّدًا وَیَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ کَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولا وَیَخِرُّونَ لِلأذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعًا»‌.

بگو:  (‌ای  کافران‌!  می‌خواهید)  به  قرآن  ایمان  بیاورید  یا  ایمان  نیاورید،  (‌اختیار  خوشبختی  و  بدبختی  خودتان  را  دارید،  ولی  بدانید  که  اعجاز  و  حقیقت  قرآن  روشن  است‌)  و  کسانی  که  قبل  از  نزول  قرآن‌،  دانش  و  آگهی  بدیشان  داده  شده  است  (‌و  با  تورات  و  انجیل  راستین  سر  و  کار  داشته‌اند)‌،  هنگامی  که  قرآن  بر  آنان  خوانده  می‌شود،  سجده‌کنان  بر  رو  می‌افتند  (‌و  سر  تسلیم  در  برابر  خدا  فرو  می‌آورند  و  او  را  سپاس  می‌گویند  که  ایشان  را  با  نعمت  ایمان  نواخته  است‌)‌.  و  (‌در  حال  این  سجده  عاشقانه‌)  می‌گویند٠  پروردگارمان  پاک  و  منزه  است  (‌از  این  که  در  وعده  نعمت  بهشت  و  وعید  عذاب  دوزخ  خلاف  کند)  مسلمّاً  وعده  پروردگارمان  انجام  شدنی  است‌.  و  (‌بار  دیگر)  بر  چهره‌ها  فرومی‌افتند  و  می‌گریند  و  (‌آشک  شادی  می‌ریزند،  و  مواعظ  قرآن‌)  بر  تواضع  آنان  (‌در  برابر  خدا)  می‌افزاید.

این  صحنه  الهامگرانه‌ای  است  که  وجدان  را  لمس  می‌کند  و  می‌پساید.  صحنه  کسانی  است  که  پیش  از  اسلام  بدیشان  علم  و  آگاهی  ازکتابهای  آسمانی  عطاء  گردیده  است‌.  آنان  وقتی‌که  قرآن  را  می‌شنوند  به  خشوع  و  خضوع  میپردازند  و:

« یَخِرُّونَ لِلأذْقَانِ سُجَّدًا »‌

سجده‌کنان  بر  رو  می‌افتند.

آنان  در  این  وقت  نمی‌توانند  خود  را  نگاه  دارند  و  خویشتنداری‌کنند.  آنان  فقط  سجده  نمی‌برند،  بلکه‌:

« یَخِرُّونَ لِلأذْقَانِ سُجَّدًا »‌

سجده‌کنان  بر  رو  می‌افتند٠

آن‌گاه  در  این  سجده  عاشقانه  زبانهایشان  احساساتی  را  به  رشته‌گفتار  می‌کشدکه  از  عظمت  خدا  و  صدق  وعده‌اش  بدیشان  دست  داده  است  و  بر  دل  و  درونشان  گذشته  است‌:

«  سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ کَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولا »‌.

  پروردگارمان  پاک  و  منزه  است  (‌از  این  که  در  وعده  نعمت  بهشت  و  وعید  عذاب  دوزخ  خلاف  کند)  مسلماً  وعده  پروردگارمان  انجام  شدنی  است‌.

سخت  متاثر  و  منقلب  می‌گردند  و  واژه‌ها  برای  به  تصویرکشیدن  آنچه  در  سینه‌هایشان  به  جوش  و  خروش  درمی‌آیدکافی  و  بسنده  نیست‌.  این  است  زبان  اشک  به  تعبیر  از  این  متاثر  شدن  و  منقلب‌گردیدن  می‌پردازد،  متاثر  شدن  و  منقلب‌گردیدن  همه‌جاگیری  که  واژه‌ها  توان  به  تصویرکشیدن  آن  را  نداشت‌:

« وَیَخِرُّونَ لِلأذْقَانِ یَبْکُونَ »‌.

و(‌باردیگر)  برچهره‌ها  فرومی‌افتند  ومی‌گریند  و  (‌اشک  شادی  می‌ریزند)‌.

  (وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعًا )‌. 

و  (‌مواعظ  قرآن‌)  بر  تواضع  آنان  (‌در  برابر  خدا)  می‌افزاید. 

خشوع  و خضوع  این  بار،  برتر  و  فراتر  از  خشوع  و  خضوعی  است  که  با  آن  از  قرآن  استقبال‌کردند  و  پذیره آن  رفتند.

این  صحنه‌ای  است‌که  یک  حالت  درونی  و  عاطفی  فراگیری  را  به  تصویر  می‌کشد،  وتاثیراین  قرآن  را  در  دلهائی  ترسیم  می‌کندکه  برای  پذیره  رفتن  فیض  و  برکت  قرآن  دریچه‌های  خویش  را  بازکرده اند  وگشوده‌اند،  و  در  پرتو  علمی‌که  پیش  از  این  بدانها  داده  شده  است  از  سرشت  و  ارزش  قرآن  مطلعند.  علمی‌که  دراینجا  مراد  است  آگاهی  ازکتابهانی  است‌که  خدا  پیش  از  قرآن  آنها  رانازل  فرموده  است‌.  چه  علم  حق  وآگاهی  راستین  آن  علم  و  آگاهی  است‌که  از  سوی  خدا  آمده  باشد.

*

این  صحنه  الهامگرانه‌ای  است‌که  روند  قرآنی  پس  از  مختارکر‌دن  مردمان  در  ایمان  آوردن  یا  ایمان  نیاوردن  به  قرآن  آن  را  به  جلودیدگان  می‌دارد،  وپس  ازآن  پیروی  برآن  می‌زند  مبنی  بر  این‌که  خدا  را  با  هر  نامی  از  نامهای  الهی‌که  خواستند  به‌کمک  بخواهند.  مردمان  به  سبب  اوهام  و  انگاره‌های  دوره  جاهلیت  خود  نمی‌خواستند  خدا  را  رحمان  بنامند،  و  این  اسم  را  از  اسماء  خدا  نمی‌شمر‌دند  و  به  عنوان  نامی  از  نامهای  خدا  بعید  می‌دانستند.  نامهای  خدا  همه  نام  خدایند.  به  هر  نامی  از  آن  نامهاکه  میخواهند  خدا  رافریاد  دارند:

 «‌قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَى قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَى »  .

بگو:  (‌خدا  را)  با  «‌الله»  یا  «‌رحمان‌«  به  کمک  بطلبید  (‌فرقی  نمی‌کند،  و  خدا  را  به  نامها  و  صفات  متعدد  به  فریاد  خواندن‌،  مخالف  توحید  نیست‌)  خدا  را  به  هرکدام  (‌از  اسماء  حسنی‌)  بخوانید  (‌مانعی  ندارد  و  تعداد  اسماء  نشانه  تعدد  مسمی  نیست‌)  او  دارای  نامهای  زیبا  است  (‌که  هریک  معرف  کاری  از  کارها  و  بیانگر  زاویه‌ای  از  کمالات  یزدان  جهان  است‌)‌.

این  اوهام  و  انگاره‌ها  جز  بیخردیهای  جاهلیت  و  خیالبافیهای  بت‌پرستانه‌ای  نیست‌که  در  برابر  تحقیق  و  پژوهش  تاب  ایستادن  و  پایداری  را  نمی‌آورد.

همچنین  به  پیغمبر  (ص)‌دستور  داده  می‌شودکه  در  نماز  خود  حد  وسط  میان  صدای  بلند  و  صدای  ضعف  را  درپیش گیرد.  زیرا  مشرکان  نماز  او  را  به  تمسخر  می‌گرفتند  و  به  اذیت  و  آزار  می‌پرداختند،  یا  می‌گریختند  و  بیزاری  می‌جستند.  شاید  چنین  باشد،  چرا  که  حد  وسط  صدای  بلند  و  صدای  ضعف  برای  ایستادن  در  آستانه  یزدان  سزاوارتر  می‌نماید:

(وَلا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَلا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلا ).   

  نمازت  را  بلند  یاآهسته  مخوان‌،  وبلکه  میان‌آن  دوراهی پیش  گیر(‌که  میانه‌روی  و  اعتدال  است‌)‌.

*

سوره  با  حمد  وستایش  خدا  وبیان  وحدانیت  او و  بدون  فرزند  و  انباز  بودن  او،  و  پاک  داشتن  و  زدودن  یزدان  متعال  از  دوست  و یاور،  آغازمی‌گردد  و  با  همین  چیز  خاتمه  می‌پذیرد.  لذا  این  خاتمه،  محور  سوره‌ای  را  خلاصه  می‌کندکه  بر  آن  دور  زده  است  و  چرخیده  است‌،  محوری‌که  سوره  با  آن  آغازگردیده  است  و  سپس  بدان  پایان  پذیرفته  است‌:

«وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَکَبِّرْهُ تَکْبِیرًا»‌.

بگو:  حمد  و  سپاس  خداوندی  را  سزا  است  که  برای  خود  فرزندی  برنگزیده  است  و  در  فرمانروائی  و  مالکیت  (‌جهان‌)  انبازی  انتخاب  ننموده  است  و  یاوری  به  خاطر  ناتوانی  نداشته  است‌.  بنابراین  او  را  منان  که  باید  به  عظمت  بستا  (‌و  زبان  به  بزرگواریش  بگشا)‌.


 

[1] باتوجه  بدین‌تفسیر،  «فتهجدبه‌»  چنین  معنی  می‌شود:  نماز  تهجد  را  با  تلاوت‌قرآن  بجای  آور... (‌مترجم‌)‌. 

[2] ‌در  روایتهائی  آمده  است‌:  مقام  محمود  مقام  شفاعت  در  روز  قیامت است. 

[3] ارجح  این  است‌که  همچون  پرسشی  توسط  اهل‌کـتاب  مطرح  شده  است‌،‌و  این  آیه‌و  هفت  آیه  بعد  ازآن‌مدنی  است‌.