تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سورۀ صف

سورۀ صف

مکی است؛ ترتیب آن 61؛ شمار آیات آن 14

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ١.

همه مخلوقاتی که در آسمان‌ها و زمین اند الله عزوجل را از عیب‌ها مقدّس می‌شمارند، از نقایص منزّه می‌دانند و به انواع ثنا و ستایش تمجید می‌کنند. او خداوند عزیزی است که دیگران تحت قهر او قرار دارند، هیچ‌کس بر او غالب نمی‌شود و در آفرینش و فرمان، و احکام و شریعتش با‌حکمت است.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٢.

ای مؤمنان! چرا سخنانی را می‌‌گویید که اعمال‌تان تصدیقش نمی‌کند؛ مانند اینکه به وعده وفا نمی‌کند،‌ سخن‌های راستین نمی‌گویید و مسؤولیت‌ها را ادا نمی‌نمایید.

﴿کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٣.

اینکه به زبان‌های خود چیزی را بگویید که بدان عمل نکنید؛ یعنی کردار‌تان مغایر با گفتار‌تان باشد،‌ باعث خشم عظیم و غضب بزرگ پروردگار می‌شود.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلَّذِینَ یُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِهِۦ صَفّٗا کَأَنَّهُم بُنۡیَٰنٞ مَّرۡصُوصٞ ٤.

هر آینه خداوند عزوجل مؤمنانی را که برای بلند‌بردن دینش در صفی پیوسته، مستحکم و یک‌پارچه می‌جنگند دوست می‌دارد؛ با صف یک‌پارچه‌ای که دشمن در آن نفوذ کرده نمی‌تواند و بر قوّت و همکاری‌شان دلالت می‌نماید. ایشان افرادی دلیر اند و منظّم به جنگ می‌پردازند؛ نه اینکه ترسو و پارچه پارچه باشند.

این آیه محبت خداوند عزوجل را ثابت ساخته بر فضیلت جهاد در راه خدا دلالت می‌نماید.

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ یَٰقَوۡمِ لِمَ تُؤۡذُونَنِی وَقَد تَّعۡلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُمۡۖ فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡۚ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِینَ ٥.

از روزی یاد آور که موسی علیه السلام برای قوم خود گفت: به چه دلیل مرا با دشنام دادنم، مخالفت با اوامرم و نافرمانی پروردگارم اذیت می‌کنید؟ هرچند می‌دانید که مرا خداوند عزوجل فرستاده است. امّا آنگاه که هدایت را بعد از درک آن ترک کردند و به گمراهی و سر‌کشی ادامه دادند،‌ خداوند بزرگ دل‌های آنان را از هدایت بر‌گردانید، از راهیابی به بیراهه برد و به راه حق توفیق نداد. آری! حق‌تعالی کسی را که از محدودۀ طاعت بیرون شود، از جماعت جدایی جوید،‌ روش حق را ترک نماید و از هدایت رو گرداند به حق استوار و ثابت‌قدم نمی‌دارد.

﴿وَإِذۡ قَالَ عِیسَى ٱبۡنُ مَرۡیَمَ یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُم مُّصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ یَأۡتِی مِنۢ بَعۡدِی ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِینٞ ٦.

از آنگاه یاد کن عیسی بن مریم علیه السلام برای قومش گفت: مرا به سوی شما فرستاده است در حالی که من تورات را که بر موسی علیه السلام نازل شده تصدیق می‌کنم و به درستی و راستی پیامبری که بعد از من می‌آید و نامش (احمد) و همان محمّد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است گواهی می‌دهم و به ایمان به وی فرا می‌خوانم. اما وقتی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم با آیات واضح و معجزه‌های آشکاری بر مشرکان مبعوث شد گفتند: آنچه را آورده‌ای جادوی آشکار،‌ سخن دروغ و ناحق است.

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ وَهُوَ یُدۡعَىٰٓ إِلَى ٱلۡإِسۡلَٰمِۚ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٧.

هیچ‌کس از شخصی که بر خداوند عزوجل دروغ برمی‌بندد ستمگار‌تر نیست؛ یعنی از کسی که به حق‌تعالی شریک‌، همسر و فرزندانی را نسبت دهد،‌ حال آنکه اوتعالی از چنین اوصافی بلند‌تر است. این افترا‌کننده به پیروی و انقیاد از اسلام فراخوانده می‌شود،‌ امّا از آن ابا می‌آورد. خداوند سبحان کسی را که با کفر ورزیدن بر خویشتن ستم کند،‌ به هدایت توفیق نمی‌دهد و او را به سوی صواب رهنمایی نمی‌کند؛ زیرا او در کفر و بازداشتن از راه حق از حد گذشته است.

﴿یُرِیدُونَ لِیُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَ ٨.

این کافران اراده دارند هدایتی را که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدان فرستاده شده با سخنان گنهکارانه و اوصاف دروغین خود باطل سازند؛ مثل اینکه قرآن را جادو،‌ شعر و کهانت می‌گفتند. امّا خداوند بزرگ دینش را پیروی می‌بخشد و بر خلاف خواسته‌های آنان متعالی می‌سازد؛ اگرچه برای دشمنان منکرش ناخوشایند باشد.

﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِینِ ٱلۡحَقِّ لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡمُشۡرِکُونَ ٩.

الله تعالی خداوندی است که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را با علم نافع و عمل صالح یعنی دین اسلام فرستاده تا آن را بر هر دین دیگر تعالی برتری بخشد؛ اگر‌‌چه رفعت و بلندی دین اسلام برای مشرکان ناخوشایند باشد. آری! فرمان خداوند عزوجل خواهی نخواهی واقع شدنی است.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ هَلۡ أَدُلُّکُمۡ عَلَىٰ تِجَٰرَةٖ تُنجِیکُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِیمٖ ١٠.

ای مؤمنان! آیا شما را به تجارت بزرگ و فایده‌ای آشکاری رهنمایی کنم که با آن از عذاب دردآور و دشواری نجات یابید؟ گویا که مؤمنان گفتند: بلی ما آن را خواستاریم.

﴿تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِکُمۡ وَأَنفُسِکُمۡۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١١.

جواب این است که بر ایمان به خداوند عزوجل و رسولش ثابت باشید و در راه خدا و برای بلندی دین خدا با مال و نفس جهاد کنید. اگر شما میان منافع و ضرر‌ها و میان مصالح و مفاسد فرق کرده بتوانید،‌ هریک از انواع جهاد،‌ از تجارت فناپذیر دنیا برای‌تان بهتر است.

﴿یَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡ وَیُدۡخِلۡکُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَمَسَٰکِنَ طَیِّبَةٗ فِی جَنَّٰتِ عَدۡنٖۚ ذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ ١٢.

آنگاه که شما به این امر قیام کردید خداوند عزوجل گناهان شما را می‌آمرزد، خطاهای‌تان را کم می‌سازد و شما را به بهشت‌هایی که از زیر درختان آن جوی‌ها جاری است و به سرا‌ها و کاخ‌هایی راحت بخش و با امنیت،‌ با طهارت و پاکیزه‌گی و با نعمت‌های همیشگی به طور جاودانه جایگزین می‌سازد. این والاترین پیروزی،‌ بلند‌ترین رستگاری و بهترین کامیابی است.

﴿وَأُخۡرَىٰ تُحِبُّونَهَاۖ نَصۡرٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَتۡحٞ قَرِیبٞۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ١٣.

و امنیت دوست داشتنی دیگری نیز برای‌تان میسّر خواهد شد که عبارت از پیروزی و کامیابی عاجل شما بر کافران است. ای پیامبر!‌ کسانی را که به تو ایمان آوردند به همه خوبی‌‌های دنیا و آخرت چون پیروزی،‌ سر‌بلندی، سیادت،‌ زندگی پسندیده، سر‌انجام نیکو و در نهایت،‌ دخول به بهشت مژده بده.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُونُوٓاْ أَنصَارَ ٱللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَى ٱبۡنُ مَرۡیَمَ لِلۡحَوَارِیِّ‍ۧنَ مَنۡ أَنصَارِیٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِیُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِۖ فَ‍َٔامَنَت طَّآئِفَةٞ مِّنۢ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ وَکَفَرَت طَّآئِفَةٞۖ فَأَیَّدۡنَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ عَلَىٰ عَدُوِّهِمۡ فَأَصۡبَحُواْ ظَٰهِرِینَ١٤.

ای مؤمنان! یاوران دین خداوند عزوجل باشید،‌ همچنان که برگزیدگان عیسی علیه السلام یاوران دین الله تعالی بودند. آنگاه که عیسی علیه السلام از آنان پرسید: چه کسی یاور و مددگار من خواهد بود که مرا به خداوند نزدیک سازد؟ ایشان گفتند: ما یاوران توییم. بعد از آن جماعتی از بین اسرائیل بر طریقۀ حق‌تعالی استقامت ورزیدند، امّا جماعت دیگری انحراف کردند. در نتیجه خداوند عزوجل اشخاص با استقامت را بر دشمنان‌شان از فرقه‌های نصاری پیروزی بخشید که بر همه غالب آمدند و برتری حاصل کردند.


تفسیر نور: سوره صف

تفسیر نور:
سوره صف آیه 1
‏متن آیه : ‏
‏ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است به تسبیح و تقدیس خدا مشغول است ، و او چیره کار بجا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَبَّحَ ِللهِ مَا . . . » : ( نگا : حدید / 1 ، حشر / 1 ) .‏

سوره صف آیه 2
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مؤمنان ! چرا سخنی ( به دیگران ) می‌گوئید که خودتان برابر آن عمل نمی‌کنید ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِمَ » : چرا ؟ مرکب از ( ل ) جرّ و ( ما ) استفهامیه است که الف آن برای تخفیف حذف شده است .‏

سوره صف آیه 3
‏متن آیه : ‏
‏ کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر سخنی را بگوئید و خودتان برابر آن عمل نکنید ، موجب کینه و خشم عظیم خدا می‌گردد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَقْتاً » : کینه . خشم . کینه‌توزی . تمییز است .‏

سوره صف آیه 4
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند کسانی را دوست می‌دارد که در راه او متحد و یکپارچه در خط و صف واحدی می‌رزمند ، انگار دیوار سربی بزرگی هستند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صَفّاً » : صف‌زده . ردیف . مراد متحد و یکپارچه است . مصدر است و به معنی اسم فاعل ، یعنی ( صَآفِّینَ ) و یا اسم‌مفعول ، یعنی ( مَصْفُوفِینَ ) است . حال ضمیر ( و ) است . « بُنْیَانٌ » : ساختمان . دیوار ( نگا : روح‌البیان ) . « مَرْصُوصٌ » : سربی . در فارسی گفته می‌شود : دیوار آهنین و سدّی فولادین .‏

سوره صف آیه 5
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَد تَّعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خاطرنشان ساز زمانی را که موسی به قوم خود گفت : ای قوم من ! چرا مرا می‌رنجانید و آزار می‌رسانید با این که می‌دانید که من قطعاً فرستاده خدا به سوی شما هستم‌ ؟ ! آنان چون از حق منحرف شدند ، خداوند دلهایشان را بیشتر از حق دور داشت . یزدان مردمان نافرمان ( و بیرون رونده از دائره احکام آسمان ) را هدایت نمی‌دهد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِمَ تُؤْذُونَنِی‌ » : ( نگا : احزاب‌ / 69 ) . « زَاغُوا » : منحرف شدند از حق و حقیقتی که موسی ( ع ) آورده بود . « أَزَاغَ اللهُ قُلُوبَهُمْ » : خدا دلهایشان را از پذیرش حق و حقیقت و گرایش به راستی و درستی کج و منحرف کرد . خداوند انحراف ظاهری آنان را به انحراف باطنی ایشان سرایت داد .‏

سوره صف آیه 6
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُم مُّصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و خاطرنشان ساز زمانی را که عیسی پسر مریم گفت : ای بنی‌اسرائیل ! من فرستاده خدا به سوی شما بوده و توراتی را که پیش از من آمده است تصدیق می‌کنم ، و به پیغمبری که بعد از من می‌آید و نام او احمد است ، مژده می‌دهم . اما هنگامی که آن پیغمبر ( احمدنام ) همراه با معجزات روشن و دلائل متقن ، به پیش ایشان آمد ، گفتند : این جادوی آشکاری است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُصَدِّقاً » : ( نگا : اعراف‌ / 157 ) . « بَیْنَ یَدَیَّ » : پیش از من . « أَحْمَدُ » : محمد مراد است . احمد یکی از نامهای پیغمبر اسلام است که در انجیلها به شکل فارقلیط ، و پارقلیطا ، و پیرکلتوس آمده است ( نگا : تفسیر نمونه ) . « جَآءَهُمْ » : به پیش ایشان آمد . بعضی گفته‌اند فاعل عیسی و برخی گفته‌اند محمد است . ولی به قرینه آیات بعد ، باید محمد باشد . « هذا » : این چیزهائی که با خود آورده است . وجود خودش .‏

سوره صف آیه 7
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُوَ یُدْعَى إِلَى الْإِسْلَامِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چه کسی ستمکارتر از کسی است که بر خدا دروغ می‌بندد ، در حالی که او به اسلام فراخوانده می‌شود ؟ ! خدا مردمان ستمگر را رهنمود نمی‌گرداند ( و به حق نمی‌رساند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْکَذِبَ » : مراد همان ( سِحْر ) آیه پیشین است . یعنی کلام آسمانی یا پیغمبر الهی را سحر و ساحر نامیدن ، افتراء و دروغ عظیم است .‏

سوره صف آیه 8
‏متن آیه : ‏
‏ یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏می‌خواهند نور ( آئین ) خدا را با دهانهایشان خاموش گردانند ، ولی خدا نور ( آئین ) خود را کامل می‌گرداند ، هرچند که کافران دوست نداشته باشند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نُورَ » : مراد نور کفرستیز اسلام و شریعت غراء محمدی است . « مُتِمّ » : کامل‌کننده . « اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ » : خدا خورشید اسلام را در همه جا پرتوافکن می‌کند و چنین آئینی را جهانگستر می‌سازد . « یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللهِ . . . » : ( نگا : توبه‌ / 32 ) . حرف ( لِ ) به معنی ( أَنْ ) می‌باشد ( نگا : المصحف المیسر ) .‏

سوره صف آیه 9
‏متن آیه : ‏
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا است که پیغمبر خود را همراه با هدایت و رهنمود ( آسمانی ) و آئین راستین ( اسلام ) فرستاده است تا این آئین را بر همه آئینهای دیگر چیره گرداند ، هرچند مشرکان دوست نداشته باشند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْهُدی‌ » : مراد قرآن است که انگار سراپا هدایت است ( نگا : بقره‌ / 185 ) . « رَسُولَهُ » : پیغمبر خود ، محمد را . « لِیُظْهِرَهُ » : تا آن دین را که اسلام نام دارد ، چیره گرداند و غلبه دهد . مراد از اظهار یا غلبه اسلام بر آئینهای دیگر ، این نیست که در جهان ، دین دیگری نماند و بلکه همه از اسلام پیروی کنند ؛ بلکه مراد چیره شدن اسلام بر سایر ادیان و غلبه مسلمین بر دیگران با حجت و برهان و قدرت مادی و معنوی تا آخر زمان است ( نگا : صفوه التفاسیر ) .‏

سوره صف آیه 10
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مؤمنان ! آیا شما را به بازرگانی و معامله‌ای رهنمود سازم که شما را از عذاب بسیار دردناک دوزخ رها سازد ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« تِجَارَةٍ » : مقابله و معاوضه چیزی با چیزی . بازرگانی . پول و کالای این معامله را در ( توبه‌ / 111 ) ببینید .‏

سوره صف آیه 11
‏متن آیه : ‏
‏ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( و آن این است که ) به خدا و پیغمبرش ایمان می‌آورید ، و در راه خدا با مال و جان تلاش و جهاد می‌کنید . اگر بدانید این برای شما ( از هر چیز دیگری ) بهتر است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ . . . » : خبر مبتدای محذوف ( هِیَ ) است .‏

سوره صف آیه 12
‏متن آیه : ‏
‏ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اگر این تجارت را انجام دهید ، خدا ) گناهانتان را می‌بخشاید ، و شما را به باغهای بهشتی داخل می‌گرداند که از زیر ( کاخها و درختان ) آن جویبارها روان است ، و شما را در منازل و خانه‌های خوبی جای می‌دهد که در باغهای بهشت جاویدان ماندگار ، واقع شده‌اند . پیروزی و رستگاری بزرگ همین است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَسَاکِنَ طَیِّبَةً » : خانه‌های خوب . مراد قصرهای مجلل و کاخهای زیبا و دلربا است ( نگا : زمر / 20 ) . « جَنَّاتِ عَدْنٍ » : باغهای بهشتی که محل اقامت همیشگی هستند . مراد محل خلود و جاودانگی است .‏

سوره صف آیه 13
‏متن آیه : ‏
‏ وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( گذشته از این نعمتها ) نعمت دیگری دارید که پیروزی خدادادی و فتح نزدیکی است ( که در پرتو آن مکه به دست شما می‌افتد ) و به مؤمنان مژده بده ( به چیزهائی که قابل توصیف و بیان نیست ، و فراتر از آن است که با الفبای انسانها به انسانها شناساند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُخْری‌ » : مثوبه و نعمت دیگری . مبتدا است . « نَصْرٌ » : بدل از ( أُخْری ) است . « فَتْحٌ » : مراد فتح مکه مکرمه است . « بَشِّرْ » : مژده بده ! مورد مژده ، پیروزی در دنیا و بهشت در آخرت است . یا آن چیزی که مافوق بیان است .‏

سوره صف آیه 14
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا کُونوا أَنصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآَمَنَت طَّائِفَةٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَت طَّائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آَمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مؤمنان ! یاران ( دین ) خدا باشید ، همان گونه که عیسی پسر مریم به حواریون گفت : چه کسانی یاران من برای ( یاوری دین ) خدا خواهند بود ؟ حواریون گفتند : ما جملگی یاران ( دین ) خدا خواهیم بود . سپس گروهی از بنی‌اسرائیل ایمان آوردند ، و گروهی کافر گشتند . ما کسانی را که ایمان را پذیرفتند ، علیه دشمنانشان مدد کردیم ، و آنان پیروز شدند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَنْ أَنصَارِی‌ » : چه کسانی یاران و مددکاران من می‌شوند . یعنی سربازان جان فدای من برای خدمت به دین خدا . « إِلی‌ » : به معنی معیّت است ( نگا : مغنی لبیب ) . « عَدُوِّهِمْ » : دشمنان ایشان . مراد طائفه و گروهی است که ایمان نیاوردند . واژه ( عَدُوّ ) برای مفرد و جمع بکار می‌رود ( نگا : نساء / 101 ، انعام‌ / 112 ، فرقان‌ / 31 ) . « أَیَّدْنَا » : مدد رساندیم . حمایت و پشتیبانی کردیم .‏

 

تفسیر سوره صف مدنی و چهارده آیه است

 

سوره  صف  مدنی  و  چهارده  آیه  است 

بسم  الله  الرحمن  الرحیم 

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (١)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ (٢)کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لا تَفْعَلُونَ (٣)إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ (٤)وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ (٥)وَإِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِینٌ (٦)وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُوَ یُدْعَى إِلَى الإسْلامِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (٧)یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ (٨)هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (٩)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ (١٠)تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (١١)یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (١٢)وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ (١٣)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ (١٤)

 

این  سوره  دو کار  اساسی  روشنی  را  دنبال  میکند  و  پی  می‏گیرد،  دوکاری کهکاملاً  در  روند  این  سوره  روشن  هستند.گذشته  از  آن  دوکار  اساسی،  اشارهها  و  نگاههائی  هم  در  میان  استکه  فرعی  هستند  و  میتوان  آنها  را  بدان  دوکار  اساسی  برگرداند:

نخستینکار  این  استکه  به  دل  مسلمان  میاندازدکه  آئین  او  برنامه  الهی  برای  انسانها  در  شکل  واپسین  خود  است.  پیش  از  این  آئین  هم  شکلهای  دیگری  از  آئین  الهی  آمدهاندکه  مناسب  با  اموال  و  اوضاع  و  مدارج  و  مراتب  معینی  در  تاریخ  بشریت  بودهاند.  بر  این  آئین  تجربهها  در  زندگانی  انبیاء  و  در  زندگانیگروهها  و  دستهها  سبقتگرفته  است.  همه  آنها  راه  را  برای  این  شکل  واپسین  آئین  یگانه  الهی  آمادهکردهاند  و  دیباچه  آن  بشمار  آمدهاند.  خدا  خـواسته  است  این  شکل  واپسین  آئین  یگانه  الهی،  پـایانبخش  رسالتها  و  آخرین  آنها  باشد،  و  آن  را  بر  همهآئینهای  روی  زمین  غالب  و  چیره  گرداند.

بدین  خاطر  رسالت  موسی  را  ذکر  میکند  تا  بگویدکه  قوم  موسیکه  موسی  به  سوی  آنان  روانه  شده  بود،  او  را  آزردند  و  اذیت  و  آزارش  رساندند،  و  از  رسالت  او  منحرف  گردیدند  وگمراه  شدند.  این  بودکه  دیگر  آنان  امین  دین  خدا  در  زمین  نماندند:

 (وإذ قال موسى لقومه:یا قوم لم تؤذوننی وقد تعلمون أنی رسول الله إلیکم . فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم , والله لا یهدی القوم الفاسقین).

خاطرنشان  ساز  زمانی  را  که  موسی  به  قوم  خود  گفت:  ای  قوم  من! چرا  مرا  میرنجانید  وآزار  میرسانید  با  این  که  میدانید  که من  قطعاً  فرستاده  خدا  به  سوی  شما  هستم؟! آنان  چـون  از  حق  منحرف  شدند،  خداوند  دلهایشان  را  بیشتر  از  حق  دور  داشت.  یزدان  مردمان  نافرمان  (و  بـیرونرونده  از  دائره  احکام  آسمان)  را  هدایت  نمیدهد.   (صـف/٥) 

دراین  صورت  سرپرستی  و  نظارت  قوم  موسی  بردین  خدا  به  پایان  آمده  بود،  و  امینان  دین  خدا  نمانده  ودند،  از  آن  زمانکه  از  حق  منحرفگشته  بودند  و  خدا  هم  دلهایشان  را  بیشتر  از  حق  دور  داشته  بود،  و  از  آن  زمان  کهگمراه  شده  بودند  و  خدا  هم  بر گمراهیشان  افزوده  بود،  و  خدا  مردمانی  را  هدایت  نـمیدهدکه  از  راستای  راه  بیرون  افتاده  باشند  و  از  آئین  او  دستکشیده  باشند.  رسالت  عیسی  را  ذکر  میکند  تا  بگویدکه  او  برای  ادامه  رسالت  موسی  آمده  بود.  آمده  بود  تا  توراتی  را  تصدیق  کندکه  پیش  از  او  نازل گردیده  بود.  آمده  بود  هـمـچنین  تا  راه  را  برای  رسالت  واپسین  آمادهکند،  و  زمینهساز  فرا رسیدن  آن  شود،  و  به  آمدن  پیغمبر  واپسین  رسالت  مژده  بدهد،  و  پیونددهنده  دین کتابی  پیشین،  و  دین  کتابی  واپسین  باشد:

(وَإِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ).

و  خاطرنشـانساز  زمانی  را  که  عیسی  پسرمریم  گفت:  ای  بنیاسرائیل! من  فرستاده  خدا  به  سوی  شما  بوده  و  توراتی  را  که  پپش  از  من  آمده  است  تصدیق  مـیکنم،  و  به  پپغمبری  که  بعد  از  من  میآید  و  نام  او  احمد  است،  مژده میدهم.    (صف/٦) 

در  این  صورت،  عیسی  پسر  مریم  آمده  است  دینی  راکه  پس  از  موسی  حملکرده  است  به  پیغمبری  تسلیمکند  و  واگذاردکه  به  آمدن  او  مژده  میدهد.

در  علم  خدا  مقرر،  و  در  تقدیر  و  تدبیر  او  مشخص  گردیده  استکه  این گامها  به  جایگاه  ثابت  دائـمی  برسند  و  در  آنجا  مستقر  شوند،  و  دین  خدا  در  زمین  به  شکل  واپسین  خودش  با  دستهای  پیغمبر  واپسین  خدا  جایگزین  شود  و  ماندگار گردد:

(هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ) .

خدا  است  که  پیغمبر  خود  را  همراه  با  هدایت  و  رهنمود  (آسمانی)  و  آئین  راستین  (اسلام)  فرستاده  است  تا  این  آئین  را  برهمه  آئینهای  دیگر  چیره  گرداند،  هر چند  مشرکان  دوست  نداشته  باشنذ.     (صف/٩) 

براین هدف اول  و روشن  سوره،  حذف  دوم  استوار  می گردد.  زیرا  وقتیکه  مسلمان  این  حقیقت  را  درک  و  فهم  میکند،  و به  داستان  عقیده پی  می‏برد،  ونصیب  خـود  را  از  امانت  عقیده  در  زمین  پیش  چشم  میدارد،  عقل  و  شعورش  تکالیف  و  وظائف  این  امانت  را  دنبال  کند  و  او  را  به  صدق  نیت  در  جهاد  وامیدارد،  جهادیکه  برای  چیره  شدن  آئینش  بر  همه  آئینهای  دیگر  ضروری  است  - هـمـانگونهکه  خدا  خـواسته  است  - و  نباید  میان گفتار  و کردار  فاصله  و  دوگانگی  باشد  و  انسان  مسلمان  دچار  شک  و گمان گـردد.  بسی  زشت  استکه  مومن  عشق  و  علاقه  به  جهاد  را  اعلامکند،  ولی  از جهاد  سرباز  زند  و  عقبنشینی  نماید.  همانگونه  که  چنین  پیدا  است  برابر  روایتهائی  همچون کاری  از  گروهی  ازمسلمانان  سر زده  است  ...   بدین  جهت  در  سرآغاز  این  سوره،  پس  از  اعلان  تسبیح  و  تقدیس  جهان  و آنچه  درآن  است  برای  یزدان  سبحان،  این  چنین میآید:

)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ ؟کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لا تَفْعَلُونَ .إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ )‌.

ای  مومنان! چرا  سخنی  (به  دیگران)  میگوئید  که  خودتان  برابر آن  عمل نمیکنید؟  اگرسخنی  را  بگوئید  و  خودتان برابر آن عمل  نکنید،  موجب  کینهو خشم عظیم  خدا میگردد.  خداوند  کسانیرا  دوست  میدارد  که  در  راه  او متحد  و یکپارحه  در  خط  وصف  واحدی  میرزمند،انگار دیوار سربی بزرگیهستند.     (صف/2- 4 )

 سپس  در وسط  این  سوره  مـومنان  را  به  پرسودترین  بازرگانی  دنیا  و  آخرت  دعوت  میکند:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ؟تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ . یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ . وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ.(

ای  مومنان! آیا  شما  را  به  بازرگانی  و  معاملهای  رهنمود  سازم  که  شما  را  از  عذاب  بسیار  دردناک  دوزخ  رها  سازد؟  (و  آن  این  است  که)  به  خدا  و  پیغمبرش  ایمان  میآورید  و  در  راه  خدا  با  مال  و  جان  تلاش  و  جهاد  میکنید.  اگر  بدانید  این  برای  شما  (از  هر  میز  دیگری)  بهتر  است.  (اگر  این  تجارت  را  انجام  دهید،  خدا)  گناهانتان  را  میبخشاید،  و  شما  را  به  باغهای  بهشتی  داخل  می‏گرداند  که  از  زیر  (کاخها  و  درختان)  آن  جویبارها  روان  است،  و  شما  را  در  منازل  و  خانههای  خوبی  جای  میدهد  که  در  باغهای  بهشت  جاویدان  ماندگار،  واقع  شدهاند.  پیروزی  و  رستگاری  بزرگ  همین  است.  (گذشته  از  این  نعمتها)  نعمت  دیگری  دارید  که  پیروزی  خدادادی  و  فتح  نزدیکی  است  (که  در  پرتو  آن  مکه  به  دست  شما  میافتد)  و  به  مومنان  مژده  بده  (به  چیزهائی  که  قابل  توصیف  و  بیان  نیست،  و  فراتر  از  آن  است  که  با  الفبای  انسانها  به  انسانها  شناساند).   (صـف/  10-١٣)

آنگاه  این  سوره  را  با  ندای  واپسینی  پایان  میدهد،  ندائیکه  مومنان  را  فریاد  میدارد  یاران  خدا  باشند،  بدانگونهکه  حواریون  و  پیروان  عیسی  یاران  خدا  بودند  و  در  راه  خدا  میرزمیدند،  هرچندکه  بنی‏اسرائیل  عیسی  را  دروغگو  نامیدند  و  تکذیبشکردند  و  با  خدا  دشمنی  نمودند:

(  یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ).

ای  مومنان! یاران  (دین)  خدا  باشید،  همان گونه که  عیسی  پسر  مریم  به  حواریون  گفت:  چه  کسانی  یاران  من  برای  (یاوری  دین)  خدا  خواهند  بود؟  حواریون  گفتند:  ما  جملگی  یاران  (دین)  خدا  خواهیم  بود.  سپس  گروهی  از  بنیاسرائیل  ایمان  آوردند،  و گروهی  کافر  گشتند.  ما  کسانی  را  که  ایمان  را  پذیرفتند،  علیه  دشمنانشان مدد کردیم،و آنان پیروز شدند. (صف/14)

 این  دو  خط سیر  در  این  سورهکاملا  آشکارند.  تقریباً  تمام  آیههای  آن  را  به  خود  اختصاص  میدهند.  چیزیکه  میماند  تهدیدکردنکسانی  استکه  رسالت  واپسین  را  تکذیب  کردهاند.  میتوانگفت  داستان  این  سوره  و  هدف  این  سوره  هم  همین  است.  این  تهدیدکردن  همیشه  دراین  سوره  به دو خط  سیر اساسی  آن  متصل  و پیوسته  است.  از  جمله،  این  فرموده  خدای  بزرگوار  در  باره  پیغـمـبر  خدا  (ص)استکه  بعد  از  مژده عیسی(ع)  به  آمدن  او  ذکر  میگردد:

( فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا: هَذَا سِحْرٌ مُبِینٌ .وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُوَ یُدْعَى إِلَى الإسْلامِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ .یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ)  .

هنگامی  که  آن  پیغمبر  (احمد  نام)  همراه  با  معجزات  روشن  و  دلائل  متقن،  به  پیش  ایشان  آمد،  گفتند:  این  جادوی  آشکاری  است.  چه  کسی  ستمکارتر  از  کسـی  است  که  بر  خدا  دروغ  میبندد،  در  حالی  که  او  به  اسلام  فراخوانده  میشود؟! خدا  مردمان  ستمگر  را  رهنمود  نمیگرداند  (و  به  حق  نمیرساند).  میخواهند  نور  (آئین)  خدا  را  با  دهانهایشان  خاموش  گردانند،  ولی  خدا  نور  (آئین)  خود  را  کامل  می‏گرداند،  هرچند که کافران دوست نداشته باشند.    (صف/6-8) 

در  پرتو  این  فرموده،  برای  دل  مومن  روشن  میگرددکه  آئین  او،  آئین  خدا  در  شکل  واپسین  خود،  برای  ساکنان  کره  زمین  است،  و  امانت  عقیده  در  میان  همه  انسانها  بدو  سپرده  شده  است.  میداندکه  او  منور  و  موظف  است  در  راه  خدا  به  جهاد  بپردازد  و  به  تلاش  بایستد،  آن  گونهکه  خدا  دوست  میدارد.  راه  او  روشن  است،  و  در  اندیشه  و  جهانبینی  او  تاریکی  و  تیرگی  وجود  ندارد،  و  در  طول  زندگانیش  نق  نق  زدن  و  منگ  منگکردن  در  باره  این  مساله،  و  شک  و  تردید  ورزیدن  و  از  هدف  معلوم  و  از  نصیب  مقسوم  درعلم  ازلی  خدا  و  در قضـا  و  قدر  دیرین  او،  رویگردان  شدن،  جایگاهی  و  پایگاهی  ندارد.

در  همان  حالکه  مسلمان  را  بدین  هدف  روشن  رهنـمود  مینماید،  به  اخلاق  مسلمان  و  به  سرشت  نهاد  او  رو  میکند.  بدو  تذکر  میدهدکه  چیزی  را  ندیدکه  خودش  آن  را  انجام  نمیدهد،  وگفتار  وکردارش  مخالف  نیفتد،  و  ظاهر  و  باطنش  ضد  و  نقیض  نشود،  و  درون  و  بیرونش  ناهماهنگ  نگردد.  در  همه  حال  خودش  باشد،  و  خالص  و  مخلص  برای  خدا  بوده  و  دربست  در  اختیار  دین  خدا،  و  درگفتارش  و  درکردارش  رک  و  راست  و  بدون  غل  و  غش  باشد.  در  راه  خود  ثابتقدم  بوده،  و  با  دوستانش  همکار  و  همدرد  و  همپشت  بسان  دیوار آهنین  و  سد  فولادین گردد  ...

*

(سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ).

آنچـه  درآسمانها  ودر  زمین  است  به  تسبیح  و  تقدیس  خدا  مشغول  است  و  او  چیره  کاربجا  است‌.

این  تسبیح  و  تقدیسکه  از  سوی  همه  جهان  هستی  در  برابر  خدای  با  عزت  و  چیره  وکاربجا  انجام  میپـذیرد،  در  سرآغاز  این  سوره  میآید،  سورهایکه  به  مسلمانان  اعلام  میکند  آئینشان  آخرین  حلقه  زنجیره  دین  خدا  است،  و  آنان  امینان  این  آئین  هستند،  آئینیکه  خدا  را  به  یگانگی  میستاید،  و  برکافران  و  مشـرکان  کفرشان  و  سرکشان  را  زشت  میشمارد،  و  مسلمانان  را  به  جهاد  برای  ییروزی  آئینشان  فرامیخواند،  و  اعلام  میدارد  خدا  مقدر  و  مقرر  فرموده  است  این  آئین  بر  همه  آئینها  پیروز  می‏گردد  هرچندکه  مشرکان  بدشان  بیاید  و  دوست  نداشته  باشند.  این  سرآغاز  اشاره  دارد  به  اینکه  امانتی  که  مسلـمـانان  عهدهدار  و  نگاهدار  و  نگاهبان  آن  هستند  امانت  هستی  به  طورکلی  است،  و  عقیدهایکه  از  ایشان  جهاد  را  می‏طلبد  عقیده  همه  چیزهائی  استکه  در  آسمانها  و  در  زمین  است،  و  پیروز  شدن  و  چیرهگردیدن  این  دین  بر  همه  ادیان  دیگر،  پدیده  جهانی  است  و  با  جهت  و رویکرد کل  هستی  هماهنگ  و  همآوا  است،  و  کل هستی  هم  رو  به  سوی  خدای  با  عـزت  و  چیره  و  کاربجا  دارد.

*

سپس  خداوند  مومنان  را  سخت  سرزنش  میکند  در  برابرکاریکه  از  دستهای  از  ایشان  سر  زده  است،کاری  که  خداوند  سخت  آن  را  زشت  میشمارد،  و  بسیار  برآن  خشمگین  است،  و  به  ویژه  آن  را  از  مومنان  نـاپسند  مـیشمارد  و  ناروا  میداند:

)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ ؟کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لا تَفْعَلُونَ .إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ )‌.

ای  مومنان! چرا  سخنی  (به  دیگران)  میگوئید  که  خودتان  برابر آن  عمل نمیکنید؟  اگرسخنی  را  بگوئید  و  خودتان برابر آن عمل  نکنید،  موجب  کینهو خشم عظیم  خدا میگردد.  خداوند  کسانیرا  دوست  میدارد  که  در  راه  او متحد  و یکپارحه  در  خط  وصف  واحدی  میرزمند،انگار دیوار سربی بزرگیهستند.     

علی  پسر  طلحه  از  ابن  عباس  روایتکرده  استکهگفته  است:  مردمانی  از  مومنان  پیش  از  اینکه  جهاد  واجب  گردد  میگفتند:  دوست  داریم  خدا  ما  را  به  عزیزترین  و  گرامیترینکار  رهنمود  میفرمود  تا  آن  را  انجام  میدادیم.  خداوند  به  پیغمبرش  خبر  میدهدکه  عزیزترین  وگرامیترینکار  ایمان  به  خدا  است،  و  شکی  در  این  باره  نیست.  و  جهاد  با  بزهکارانی  استکه  با  ایمان  مخالفت  ورزیدهاند  و  بدان  اعتراف  ننمودهاند  و  گردن  ننهادهاند.  هنگامیکه  حکم  جـهاد  نازلگردید،  اشخاصی  از  مومنان  از  آن  بدشان  آمد،  و کار  جهاد  بر  ایشان  دشوار  آمد.  این  بودکه  یزدان  سبحانگفت‌:

)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ ؟کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لا تَفْعَلُونَ  )‌.

ای  مومنان! چرا  سخنی  (به  دیگران)  میگوئید  که  خودتان  برابر آن  عمل نمیکنید؟  اگرسخنی  را  بگوئید  و  خودتان برابر آن عمل  نکنید،  موجب  کینهو خشم عظیم  خدا میگردد. 

ابن  جریر  در  تفسیر  خود  اینگفته  را  برگزیده  است‌.

ابنکثیر  در  تفسیر  خودگفته  است:  جمهور  میگویند  این  آیه  وقتی  نازلگردیده  استکه  مسلمانان  آرزو کردند  که کاش  جهاد  بر  ایشان  واجب  میگردید.  هنگامی  که  جهاد  واجبگردید،  برخی  از  آن  سرپیـچیکردند  و  سرباز  زدند.  همانگونهکه  این  فرموده  یزدان  بزرگوار  بدان  اشاره  دارد:

(ألم تر إلى الذین قیل لهم:کفوا أیدیکم وأقیموا الصلاة وآتوا الزکاة , فلما کتب علیهم القتال إذا فریق منهم یخشون الناس کخشیة الله أو أشد خشیة . وقالوا:ربنا لم کتبت علینا القتال ؟ لولا أخرتنا إلى أجل قریب ! قل:متاع الدنیا قلیل والآخرة خیر لمن اتقى ولا تظلمون فتیلا . أینما تکونوا یدرککم الموت . ولو کنتم فی بروج مشیدة).

آیا  نمیبینی  (ای  محمّد  و  تعجب نمیکنی  از)کسانی  که  (پیش  از  آن  که  اجازه  جنگ  صادر  شود،  نسبت  به  جنگ  علاقه  نشان  میدادند  و  هرچند)  بدیشان  گفته  میشد:  (وقت  جهاد  فرا نرسیده  است)  دست  از  جنگ  بدارید  و  نماز  را  برپا  دارید  و  زکات  مال  بدر  کنید  (در  ظاهر  شتاب  میکردند  و  گـوششان  به  کسی  بدهکار  نبود).  امّا  وقتی  که  جنگ  بر  آنان  واجب  گردید  (و  فرمان  جهاد  داده  شد)  بدین  هنگام  دستهای  از  ایشان  از  مردم  همانگونه  ترسیدند  و  هراس  برداشتند  که  از  خدا  ترس  و  هراس  داشتند! و  بلکه  بیشتر  هم  دچار  خوف  و  وحشت  شدند! و  گفتند:  پروردگارا! چـرا  (بدین  زودی)  جنگ  را  بر  ما  واجب  کردی؟  چه  میشد  اگر  به  ما  فرصت  بیشتری  میدادی  (تا  از  لذائذ  دنیا  بهره  میگرفتیم؟).  بگو:  کالای  دنیا  اندک  است  و  آخرت  برای  کسی  که  پرهیزگار  باشد  بهتر  است  (و  جزای  شما  داده  میشود)  و  کمترین  ستمی  به  شما  نشود.  هر  کجا  باشید،  مرگ  شما  را  درمییابد،  اگرچه  در  برجهای  محکم  و  استوار  جایگزین  باشید.  (نـساء/77-  ٨٧) 

قتاده  و  ضحاکگفتهاند:  این  آیه  نازلگردید  برای  توبیخ  گروهـیکه  میگفتند:کشتیم.  زدیم.  نیزه  فرو  بردیم.  و  کردیم  ...   ولی  اینها  را  نکرده  بودند!

سخن  خوبیکه  از روند  آیهها  و  از ذکر جنگ  برمیآید،  این  استکه  مناسبت  نزول  همان  استکه  جمهور  گفتهاند  و  ابنجریر  آن  را  برگزیده  است.  ولیکن  نصوص  قرآنی  همیشه  دارای  ابعاد  فـراتری  از  رخدادهای  مشخص  وجداگانهای  هستندکه  آیهها  به  خاطر  رویاروئی  با  آنها  نازلگردیدهاند،  و  حالتهای  زیادی  را  دربر  میگیرندکه  جدای  از  حالتی  هستندکه  آیهها  به  سبب  آنها  نازلگردیدهاند.  بدین  خاطر  ما  با  این  نصوص  به  سوی  مدلولها  و  معنیهای  همگانی  آنها  به  پیش  میرویم،  و  حادثهای  را  هم  پیش  چشم  میداریمکه  روایتهای  راجع  به  نزول،  آن  را  ذکر کردهاند.

این  آیه  میآغازد  با  عیب جوئی  از  حادثه  یا  حادثههائیکه  روی  داده  است‌:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ ؟)  .

 ای  مومنان! چرا  سخنی  (به  دیگران)  میگوئید  که  خودتان  برابر  آن  عمل  نمیکنید؟‌.

دوباره  میپردازد  به  زشت  شمردن  اینکار  و  این  خوی  با  شیوه  و  ساختاریکه  این  زشت  شمردن  را  بزرگتر  نشان  میدهد:

(کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لا تَفْعَلُونَ  )‌.

اگر  سـخنی  را  بگوئید  و  خودتان  برابر  آن  عمل  نکنید،  موجب  کینه  و  خشم  عظیم  خدا  می‏گردد.

کینه  و  خشمیکه  خدا  آن  را  بزرگ  به  حساب بیاورد،  بزرگترینکینه  و  خشم،  و  سختترین کینهتوزی  و  دشمنانگی،  و  بدترین  زشت  و  پلشت  خواهد  بود  ...   این  نوع  رسواکردن  و  زشت  و  پلشت  شمردنکاری،  بدترین  نوع  رسواکردن  و  زشت  وپلشت  شمردن  است.  به  ویژه  در  دل  ودرون  مومنیکه  با  صفت  ایمان  فریاد  زده  میشود،  و  مومنی پروردگارش  او  رافریاد  میدارد،  پروردگاریکه  مومن  بدو  ایمان  آورده  است‌.

آیه  سوم  اشاره  میکند  به  موضوعیکه  بلافاصله  در  باره  آن  سخنی گفتهاندکه  بدان  عمل  نکردهاند  ...   و  آن  جهاد  است  ...   این  آیه  چیزی  را  بیان  میداردکه  خدا  در  بارهکار  جهاد  آن  را  دوست  میدارد  و  بدان  خشنود  است‌:

(إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ )‌.

خداوندکسانی  را  دوست  میداردکه  در راه  او متحد  و  یکپارمه  در  خط  و صف  واحدی  میرزمند،  انگار دیوار  سربی بزرگی  هستند.

این  جنگ،  تنها  جنگ  نیست  و  بس.  بلکه  جنگ  در راه  خدا  است! جنگ  مسلمانان  به گونه  اتحاد  و  اتفاق  موجود  در  صف  آنان.  جنگ  با  ایستادگی  و  پایداری:

 (صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ )‌.

در  خط  و صف  واحدی  میرزمند،  انکار  دیوار سربی  بزرگی  هستند.

*

قرآن  -  همانگونهکه  در  مناسبت‏های  متعددی  در  همین  جزءگفتهایم  ملتـی  را  میساخت.  ملتی  را  میساخت  تا  بر  امانت  دین  خـودش  در  زمین،  و  بر  برنامه  خودش  در  زندگی،  و  بر  نظام  و  سیستم  خـودش  درمیان  مردمان،  نظارت  و  قیمومت  داشته  باشد.  برای  اینکار  چارهای  جز  این  نبودکه  نهادهای  یکایک  آنان  و گروه  ایشان  را  با  عمل  و  درجهان  واقعیت  بسازد  ...   فردی  و گروهی  و  عملی  را  جمـلگی  در  یک  زمان  و  یک  اوان  به  انجام  برساند  و  رو  به  راه  بگرداند  ...   چه  مسلمان،  فردی  و  جداگانه  ازگروه  ساخته  نمیشود.  اسلام  پـدیدار  نمیآید  مگر در محیط گروه  منظم  و مرتبط  و متحد  با  یکدیگر،  و  دارای  نظام  و  سیستمی،  و دارای  هدف  جمعی،  ودر  عین  حال  هرفردی  خویشتن  را  مسوول  و کار را  به  خود  مربوط  بداند.  اسلام  پابرجا  داشتن  بـرنامه  الهی  در  نیت  درون  و  در  عمل  بیرون  و  درکره  زمین  است.  اسلام  در  کره  زمین  پابرجا  نگردد  مگر در  جامعهای که  زندگی  بکند  و  بهکار  بپردازد  و  تولید  بکند  مطابق  قوانین  برنامه  الهی‌.

اسلام  هرچندکه  به  درون  ونهاد  فردی،  و  به  مسوولیت  فردی،  سخت  توجه  دارد،  ولی  اسلام  آئین  افراد  گوشهگیر  و  دیرنشین  نیست،  افرادیکه  دور  از  همدیگر  هرکسی  در  صومعه  و دیر خـود  خدا  را  پرستـشکند  و  به  عبادت  او  بپردازد  ...   اینکار  اسلام  را  در درون  و نهاد  خود فرد  پیاده  نمیکند  و  تحقق  نمیبخشد،  و  اسـلام  را  روشن  است  در  زندگی  فرد  هم  پیاده  نـمیکند  و  تحقق  نـمیبخشد.  اسلام  نیامده  است  تا  این  چنین گوشهگیری  و  عزلتنشیـنیای  را  در  پیش  بگیرد.  بلکه  آمده  است  تا  بر  زندگی  انسانها  حکومت  بکند  وفرمان  براند  و  زندگی  انسانها  را  بگرداند  و  بچرخاند،  و  هرگونه  تلاش  فردی  و  تلاشگروهی  را  در  همه  جهتها  و رویکردها  بپاید  و  پاسداری  نماید.  انسانها  هم  تکتک  و  فرد  فرد  زندگی  نمیکنند،  بلکهگروهگروه  و  ملت  ملت  زندگی  میکنند.  اسلام  آمده  است  بر  انسانها  حکومتکند  و  فرمان  براند،  در  حالیکه  انسانها  بدینگونه  زندگی  میکندکهگفتیم.  اسلام  بر  این  پایه  و  اساس  آمده  است،  پـایه  و  اساسیکه  انسانها  بدینگونه  زندگیکنند  و  باشند.  بدین  خاطر  آداب  و  مقررات  و  قواعد  و  قانین  اسلام  جملگی  بر  این  پایه  و  اساس  ساخته  و پرداخته  گردیده  است.  وقتیکه  اسلام  به  نهاد  و درون  فرد  توجه  میکند،  این  نهاد  و  درون  را  بر  این  پایه  و  اساس  میسازدکه  او  در میان گروه  زندگی  میکند.  فرد  و  گروهی که  درمیان  آنان  زندگی  میکند،  رو به  خدا  مـیدارند.  فرد  - درمیان  جمع  - بر  امانت  دین  خـود  در  زمین  نظارت  مینماید  و  آن  را  باید،  و  برابر برنامه  آئین  خود  زندگی  را  سپری  مینماید،  و  نظام  وسیستم  آئین  خود  را  پاس  میدارد  و  بر  آن  پایدار و  استوار  میماند.

از  همان  روز  نخست  دعوت  اسلامیه  جامعه  اسلامـی  -  یاگروه  مسلمان  - پدید  آمد،  دارای  رهبری  ویژه  خود  گردید،  رهبریایکه  از  آن  اطاعت  و  فرمانبرداری  میشد،  و  آن  رهبری  پیغـمـبر  خدا  (ص)بود.  جامعه  اسلامی  یاگروه  مسلمان،  تعهداتگروهی  در  میان  افراد  خودش  داشت،  و  دارای  وجود  مستقل  خودش  بود،  وجود  مستقلیکه  آن  را  از  سائرگروههای  پیرامونش  جدا  و  ممتاز  میکرد،  و  دارای  آداب  و  مراسمی  بودکه  به  نهاد  و  درون  انسان  تعلق  داشت  و  در  عین  حال  زندگی گروه  اسلامی  در  آن  مراعات  شده  بود  ...   همه  اینها  پیش  از  تشکیل  دولت  اسلامی  در  مدینه  بود.  بلکه  پیدایش گروه  اسلامی،  وسیله  تشکیل  دولت  اسلامی  در  مدینهگردید  ...

*

به  این  آیههای  سهگانه  نگاه  میاندازیم.  می‏بینیم  اخلاق  فردی  با  نیازمندی گروهی،  در  سایه  عقیده  دینی،  آمیخته  است.  سرشت  عقیده  دینی  هم  می‏طلبد  در  زندگی  انسانها  پیاده  شود،  به  صورت  نظام  و  سیستمیکه  بر  آن  ماندگار  و  استوار  بماندکسیکه  آن نظام  و  سیستم  را  پاسداری  مینماید  و  بدان  متعهد  می‏گردد  و  آن  را  میپاید.

دو  آیه  اول  از  عقاب  و  عذاب  یزدان  سبحان،  و  از  زشت  و  پلشت  بودنکار  مومنانی  صحبت  مـیکنندکه  میگویند  چیزی  راکه  خودشان  بدان  عمل  نمیکنند  و  برابر  سخن  خود  نمیآیند  و  نمیروند  ...   این  دو آیه  بدین  وسیله  جانب  اصیلی  از  شخصیت  مسلمان  را  ترسیم  میکنند که  صدق  و  صداقت  و  راستی  و  درستی  است.  و  اینکه  باطن  مسلمان  بسان  ظاهر  او  بوده،  و  کردارش  باگفتارش  مطابق  و  متفق  باشد  ...   در  همه  جا  و  همه  چیز  این  چنین  باشد  ...   تنها  به  جنگ  محدود  نشود.  بلکهکار  مسلمان  در  این  راستا  باید  درگستره  فراختر  از  موضوع  خنکی  باشدکه  در  آیi  سوم  میآید.  قرآن  براین  نشان شخصیت  مسلمان  بسیار تکیه  میکند  و  انگشت  میفشارد.  حدیث  نبوی  نیز  بارها  این  نشانه  را  دنبال  میکند  و  آن  را  موید  میدارد.  یزدان  بزرگوار 

یهودیان  را  تهدید  بکند  و  میفرماید:

 (أتأمرون الناس بالبر وتنسون أنفسکم وأنتم تتلون الکتاب . أفلا تعقلون ؟).

  آیا  مردم  را  به  نیکوکاری  فرمان  میدهید  (و  از  ایشان  میخواهید  که  بیشتر  به  طاعت  و  نیکیها  بپردازنـد  و  از  گناهان  دست  بردارند)و  خود  را  فراموش  میکنید  (و  به  آنچه  به  دیگران  میگوئید،  خودتان  عمل  نمیکنید؟)  در  حالی  که  شما  کتاب  میخوانید  (و  تورات  را  در  اختیار  دارید  و  درآن  تهدید  خدا  را  در  باره  آن  که  کردارش  مخالف  گفتار  است،  مطالعه  میکنید؟).  آیا  نمیفهمید  (و  عقل  ندارید  تا  شما  را  از  این  کردار  زشت  بازدارد؟ (بقره/44)

وقتی  هم  منافقان  را  تهدید  میکند  میفرماید:

(ویقولون:طاعة . فإذا برزوا من عندک بیت طائفة منهم غیر الذی تقول).

 (این  گروه  متردد)  میگویند:  (از  اوامـر  و  نواهی  تو  فرمانبرداری و) اطاعت (میشود). ولی  هنگامی  که  از  بین  تو  برخاستند  و  رفتند،  دستهای  از  آنان  در  خفاء  چیزی  را  تدارک  میبییند که مخالف آن (اوامر و نواهی و) چیزهائی است که تو می‏گوئی (و ایشان را بدانها گوشزد مینمائی!).    (نـساء/81)

 باز  هم در  باره  منافق  می فرماید:

(ومن الناس من یعجبک قوله فی الحیاة الدنیا ویشهد الله على ما فی قلبه وهو ألد الخصام , وإذا تولى سعى فی الأرض لیفسد فیها ویهلک الحرث والنسل والله لا یحب الفساد ).

در  میان  مردم  کسی  یافته  میشود  که  سخن  او  در  (باره امور  و  اسباب  معاش)  زندگی  دنیا،  تو  را  به  شگفت  میاندازد  (و  فصاحت  و  حلاوت  کلام  او،  مایه  اعجاب  تو  میشود)  و  خدا  را  بر  آنچه  در  دل  خود  دارد  گواه  می‏گیرد  (و  ادعاء  دارد  که  آنچـه  می‏گوید،  موافق  با  چیزی  است  که  در  درون  پنهان  میدارد،  و گفتار و  کردارش  یکی  است).  و  حال  آن  که  او  سرسختترین  دشمنان  است.  و  هنگامی  که  پشت  میکند  و  میرود  (و  یا  به  ریاست  و  حکومتی  میرسد)،  در  زمین  بـه  تلاش  میافتد  تا  درآن  فساد  و  تباهی  ورزد  وزرع  ونسل  (انسانها  و  حیوانات)  را  نابود  کند  (و  با  فساد  و  تباهی  خود  اقوات  و اموال  و  ارواح  را  از  میان  ببرد)  و  خداوند  فساد  و  تباهی  را  دوست  نمیدارد. (بقره/204و205)

  پیغمبر  خدا  (ص)  میفرماید:

(آیة المنافق ثلاث:إذا حدث کذب , وإذا وعد أخلف , وإذا أؤتمن خان ).

(نشانه منافق  سه  چیز  است:  وقتیکه  سخن  بگوید  دروغ  می‏گوید،  و  وقتیکه  وعده  بدهد  خلاف  وعده  میکند،  و  زمانیکه  امین  شناخته  شود  خیانت  میکند).[1]

احادیث  در  این  باره  زیاد  است.  چه  بسا حدیثی که  در  اینجا  نقل  میکنیم  از  دقیقترین  و  لطیفترین  رهنمودهای  ارزشمند  نبوی  در  این  زمینه  باشد  ...   امام  احمد  و  ابو داوود  از  عبدالله  پسر  عامر  پسر  ربیعه  روایت  کردهاندکهگفته  است:  پـیغمبر  خدا (ص)  به  پیش  ما  آمد.  در  آن  وقت  منکودکی  بودم.  رفتمکه  بیرون  بروم  و  بازیکنم.  مادرمگفت:  ای  عبدالله  بیا  تا  به  تو  بدهم  ...  پیغمبر  خدا به  مادرم  فرمود:

«وما أردت أن تعطیه؟»

«میخواستی  بدو  چه  چیز  بدهی؟«‌.

مادرم گفت:  خرما  را.  پیغمبر  (ص)  فرمود:

(أما إنک لو لم تفعلی کتبت علیک کذبة ( .

(اگر  تو  چنین  نـمیکردی  دروغی  بر  تو  نوشته  میشد)

چه  بسا  با  توجه  به  همـین منبع  و برگرفتن  از همین  چشمه  پاک  و  زلال  نبوی  باشد  امام  احمد  پسرحنبل  (رض)  نخواست  از  روایت  مردی  استفاده  بکند  و  یادداشت  برداردکه  از  فاصلههای  دور  به  پیش  او  رفت  تا  حدیثی  را  از  او  بشود  و  از  آن  بهرهمند  شود.  وقتیکه  امام  احمد  دید  آن  مرد  دامن  خود  را  جمع  میکند  و  قاطر  خود  را  فرامیخواند  و  آن  را  بهگمان  میاندازدکه  در  دامنش  خوراک  است،  در  حالیکه  چیزی  در  آن  نبود.  امام  احمد  (رض) چون چنین  دید  نخواست  از  او  حدیث  را  روایتکند،  بدان  دلیلکه  او  با  قاطرش  دروغ  می‏گفت!

این  ساختار  اخلاقی  دقیق  و  نظیف  نهاد  و  درون  مسلم  و  شخـصیت  او است،  شـخصیتی که  سزاوارکسی  استکه  پـاسدار  امین  برنامه  خدا  در  زمین  است.  برنامهایکه  این  سـوره  آن  را  بیان  میدارد،  و  این  حلقه  از  حلقههای  زنجیره تربیتی گروه  مسلمانی  استکه  خدا  آنان  را  آماده  میسازد  تا  این  امر  را  نپایند  و  آن  را  پاسداری  نمایند.

چـون  به  موضوعی  رسیدهایمکه  ایـن  آیهها  در  وقت  نزول  مستقیماً  بدان  پرداختهاند،  و  آن  موضوع  جهاد  است،  ما  جلو  موضوعهای گوناگونی  میایستیم،  تا  از  آنها  سخن  بگوئیم  و  ملاحظههائی  داشته  باشیم  و  درسهای  عبرتی  بیاموزیم.

پیش  از  هر  چیز  جلو  نفس  بشری  میایستیم.  لحظههای  ضعفی گریبانگیر  این  نفس  میگردد.  در  آن  لحظهها  جز  یاریوکمـک  ذات  باری  آن  را  محفوظ  و مصون  نمیدارد،  و  چیزی  جز تذکر  هـمیشگی،  و  رهنمود  دائـمی،  و  تربیت  دائمـی،  به  فریادش  نمیرسد

اینان گروهی  از  مسلمانانندکه  در  بعضی  از  روایتهاگفته  شده  است  آنان  از  زمره  مهاجرانی  بودندکه  آرزو  میکردند  خدا  بدیشان  اجازه  جنگ  بدهد،  بدان  هنگامکه  هنوز  در  مکه  بودند.  این  آرزو  به  خاطر  شدت  شور و  غوغائی  و  جوش  و  خروشی  بودکه  در  سر  داشتند  و  ایشان  را  به  جنگ  ترغیب  میکرد  و  بـرمـیانگیخت.  بدانان  دستور  داده  میشدکه  دست  نگاه  دارند  و  نماز بخوانند  و  زکات  بدهند.

(فلما کتب علیهم القتال)

امّا  هنگامی  که  دستور  پیکار  به  آنان  داده  شد    ...  .  (نساء/77)

هنـگامیکه  درمدینه  بدیشان  دستور  جنگ  داده  شد  در  وقت  مناسبیکه  خدا  مقرر  و  مقدر  فرموده  بود  ..  ..

(إذا فریق منهم یخشون الناس کخشیة الله أو أشد خشیة , وقالوا:ربنا لم کتبت علینا القتال ? لولا أخرتنا إلى أجل قریب !).

بدین  هنگام  دستهای  از  ایشان  از  مردم  همانگونه  ترسیدند  و  هراس  برداشتند  که  از  خدا  ترس  و  هراس  داشتند! و  بلکه  بیشتر  هم  دچار  خوف  و  وحشت  شدند! و  گفتند:  پروردگارا! چرا  (بدین  زودی)  جنگ  را  بر  ما  واجب  کردی؟  چه  میشد  اگر  به  ما  فـرصت  بیشتری  میدادی  (تا  از  لذائذ  دنیا  بهره  میگرفتیم؟).     (نساء/77)

 یا  همچونکسانی گروهی  از  مسلـمانان  در  مدینه  بودند.  ازگرامیترینکارها  در  پیشگاه  خدا  میپرسیدند  تا  آن  را  انجام  بدهند.  هنگامیکه  آنان  را  به  جـهاد  دستور  دادند  آن  را  زشت  شمردند  و  نپسندیدند!

این  ایستادن  و  نگریستنکافی  است  چشمان  ما  را  باز  کنند  و  بر  ضرورتکمک  و  یاری  نفس  بشریت  با  تقویت  و  ثابت  نگاه  داشتن  و  رهنـمـودکردن  آگاه  بشویم،  یاری  و  تقویت  و  ثابت  نگاه  داشتن  و  رهنمودکردن  در  آن  حال  و  احوالیکه  نفس  بشری  با  تکالیف  و  وظائف  سخت  و  دشوار  رویاروی  میگردد.  تا  بدین  وسیله  نفس  بشری  در  راستای  راه  خود  استوار  بماند،  و  بر  لحظههای  ضعف  خود  پیروز و چیره  بشود،  و پیوسته  به  افقدور  بنگرد.  همچنین  این  ایستادن  و  نگریستن  به  ما  الهام  میکند  و  پیام  میدهدکه  در  جستجوی  تکالیف  و  وظائف،  متواضع  و  فروتن  باشیم،  در  آن  حالکه  سالم  هستیم  و  از  آن  تکالیف  و  وظائف  معاف  میباشیم! زیرا  چه  بسا  ما  نتوانیم  درکاریکه  به  خدا  پیشنهاد  میدهیم  و  آن  را  از  او  درخواست  میکنیم  توفیق  حاصل  نمائیم  و  از  عهده  آن  برآئیم،  وقتیکه  خدا  آنکار  را  به  ما  حواله  میفرماید  و  وادارمان  به  انجام  آن  مینماید! اینان  گروهی  از  مسلمانان  پیشین  و  پیشقراول  هستند،  چیزی  را  میگویندکه  آن  را  انجام  نمیدهند،  تا  بدانجاکه  خدا  با  این  سرزنش  سخت،  آنان  را  سرزنش  میفرماید،  و  با  این  نکوهش  هراسانگیز  در  قبال  اینکار  ایشان  را  نکوهش  مینماید!

بار  دوم  در  برابر  مودت  و  محبت  خدا  در  حقکسانی  مـیایستیمکه  در  راه  او  در  یک  صف  میجنگد  و  مـیرزمند،  انگار  دیوار آهنین  و روئین  هستند  ...   در  جلو  این  تشویق  و ترغیب  نیرومند  و  ژرف  به  جنگ  در  راه  خدا  میایستیم  ...   نخستین  چیزیکه  در  اینجا  نوشته  میشود  و  ثبت  و  ضبط  می‏گردد  در  باره  رویاروئی  ازکار  بازنشستن  و  عقبگرد کردن  و  جنگ  را  دوست  نداشتن  است.ولیکناین  سبب  شگفت و شگرف  در  رخداد  محدودی  این  را  نفی  نــمیکندکه  تشویق  و  ترغیب  عام  و  همگانی  است،  ودر  فراسوی  آن  حکمـت  دائم  و  همیشگی  است‌.

اسلام  جنگ  را  دوست  نمیدارد،  و  جنگ  را  به  خاطر  عشق  به  جنگ  نمیخواهد.  ولی  اسلام  جنگ  را  واجب  میکند،  چون  واقعیت،  جنگ  را  حتمی  و  قطعی  میداند،  و  هدفیکه  در  فراسوی  جنگ  است  بزرگ  و  سترگ  است.  اسلام  برنامه  الـهی  را  در  شکل  واپسین  و  ثابت  خود  به  انسانها  عرضه  میدارد.  این  برنامه  هرچندکه  به  فطرت  سالم  پاسخ  مثبت  میدهد،  امّا  مردمان  را  به  تلاش  وکوشش  و  رنج  و  زحمت  هم  میاندازد،  تا  به  سطح  اسلام  اوجگیرند  و  برسند،  و  در  این  سطح  بالا  و  والا  ماندگار گردند.  نیروهای  زیادی  در  این  زمین  است  که  دوست  نـمیدارند  این  برنامه  مستقر  شود.  زیرا  این  برنامه  بسیاری  از  امتیازات  را  از  ایشان  میگیرد،  امتیازاتیکه  بر  ارزشهای  پوچ  و  ناروا  تکیه  میزنند،  و  این  برنامه  با  آنها  میرزمد  و  آنها  را  از  میان  می‏برد  زمانیکه  در  زندگی  انسانها  استقرار  بپذیرد  و  جای  بگیرد.  این  نیروهای  پوچگرا  از  ضعف  انسانها  استفاده  میکنند،  ضعفیکه  بر  ماندگاری  در  سطح  ایمان  و  در  انجام  تکالیف  و  وظائف  آن  دارند.  از  دیگر  سو  از  نادانی  خردها،  و  از  ترکههای  نسلها  استفاده  میکنند،  چون  با  این  برنامه  تعارض  و  دوگانگی  دارند  و  بر  سر  راه  این  برنامه  سد  و  مانع  ایجاد  میکنند.  شر  و  بدی  آزاردهنده  و  اذیترساننده  است.  باطل  خودستا  است.  شیطان  پست  و  پلشت  است.  لذا  بر  حاملان  ایمان  و  پاسداران  برنامه  آن  واجب  و  لازم  می‏گردد  نیرومند  باشند  تا  بر  مزدوران  شر  و  بدی  و  بر  همدستان  و  یاران  شیطان  چیره  و  پیروز  شوند.  نیرومند  باشند  هم  در  اخلاقشان،  و  نیرومند  باشند  هم  در  جنگ  با  دشمنانشان.  بر  ایشان  واجب  و  لازم  می‏گردد  بجنگند  وقتی  جنگ  یگانه  وسیله  تـضمین  آزادی  دعوت  برنامه  جدید،  و  آزادی  اعتقاد  به  آن،  و  آزادیکارکردن  برابر  نظم  و  نظام  مرسوم  و  معلوم  آن  می‏گردد.

حاملان  ایمان  و  پاسداران  آن  در  راه  یزدان  می‏جنگند  ...  نه  در  راه  وجود  خودشان  یا  در  راه  نژادشان  از  هر  جنس  و  رنگیکه  باشند.  برای  جانبداری  از  نژاد،  جانبداری  از  سرزمین،  جانبداری  از  قوم  وقبیله  و  طائفه  و  عشیره،  و  برای  جانبداری  از  خانه  و  خاندان  نمیجنگند.  بلکه  تنها  و  تنها  در  راه  خدای  یگانه  میجنگند  و  مـیرزمند،  تا  فرمان  یزدان  بالا  و  والا  باشد  و  بماند.  پیغمبر  (ص)  میفرماید:

(من قاتل لتکون کلمة الله هی العلیا فهو فی سبیل الله ) .[2]

)‌کسیکه  بجنگد  تا  فرمان  یزدان  بالا  و  والا  باشد  و  بماند،  اودر  راه  خدا  میجنگد  و  جنگ  او  در  راه  خدا  است)‌.

«کلمةالله»  بیانگر  اراده  و  خواست  خدا  است.  اراده  و  خواستیکه  خدا  دارد  و  برای  ما  آدمیزادگان  ظاهر  و  پدیدار  است  همان  اراده  و  خواستی  استکه  با  قانونی  همآوا  و همساز  استکه  تمام جهان  هستی  برآن  استوار  و  در  سیر  و  حرکت  است،  جهـان  هستیایکه  با  حمد  و  سپاس  پروردگارش  در  تسبیح  و  تقدیس  است.  بـرنامه  خدا  در  شکل  واپسینیکه  اسلام  آن  را  به  ارمغان  آورده  است،  برنامهای  استکه  با  آن  قانون،  همنوا  و  همآوا و  همراه  و  همسفر  است،  و  تمـام  جـهان  هستی  را  -و  مردمان  راکه  در  ضمن  آن  هستند  -بر  آن میداردکه  برابر  شریعت  خدا  فرمانروائی  و  داوریکنند،  نه  برابر  شریعتیکه  جز  خدا  آن  را  وضع  میکنند  و  آن  را  پدید  میآورند.

بناچار  افرادی  با  این  برنامه  میجنگند.  طبقهها  و  چینهائی،  و  ملتها  و دولتهائی  با  این  برنامه  میجنگند.  چاره ای  هم  نیست  اسلام  باید  با  این  جنگ  رو در رو شـود  و  به  پیش  رود.  چارهای  هم  نیست  باید  جهاد  بر  مسلمانان  واجب  شود،  برای  پیروز  شدن  این  برنامه،  و  برای  تحقق  پیداکردن  اراده  خدا  در  زمین  و  بالا  و  والا  شدن  و  ماندن  فرمان  یزدان  در  زمین  ...   بدین  خاطر  استکه  یزدان  سبحانکسانی  را  دوست  میداردکه  در  راه  او در  یک  صف  متحد  و  متفق  می‏جنگند  و  میرزمند،  انگار  دیوار  آهنین  و  سد  فولادین  هستند.  [3]برای  بار  سوم  میایستیم  در  برابر  حالتیکه  خدا  دوست  میدارد  مجاهدان  بجنگند  و آن  را  داشته  باشند:

(صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ )‌.

در  خط  و صف  واحدی  میرزمند،  انکار  دیوار سربی  بزرگی  هستند.

این  امر  در  ذات  خود  یک  وظیفه  فردی  است،  ولیکن  فردی  است  امّا  به  صورتگروهی،  و  در  میانگروهی  دارای  نظم  و  نظام  انجام  میپـذیرد.  زیرا  آنانکه  با  اسـلام  رویاروی  میشـوند  ومـیجنگند  با  نیروهای  گروهـی  و  حتی  با  اسلام رویاروی  میشوند  و  میجنگند،  ودستهها  وگروههای  انبوهـی  را  برضد  اسلام  برمیشورانندو  برمیانگیزانند.  پس  چارهای  جز  این  نیستکه  لشگریان  و  سربازان  اسـلام  با  دشمنان  اسلام  در  خط  و  صف  واحدی  رویاروی  شـوند  و  بجنگند،  خط  وصف  واحدیکه  منظم  و  مرتب  و  استوار  و  پایدار  باشد. گذشته  از  این  سرشت  این  دین  چنین  است،  وقتیکه  پیروز  میشود  و  محافظت  و  پاسداری  را  بر  عهدهمیگیرد،  بر  حتمی  وگروهی  محافظت  و  پاسداری  را  انجام  مـیدهد،  و  جامعه  متحد  و  متفق  و  یکپارچه  و  یکدست  و  هماهنگ  را  ایجاد  میکند  و  پدید  میآورد  ...   چه  شکل  فردگوشهگیریکه  تنها  به  پرستش  بپردازد،  وتنها  جهاد  بکند،  و تنها  زندگی  را  بسر ببرد،  شکلی  است  دور از  سرشت  این آئین،  و دور  از مقتضیات  این  آئین  در  حالت  جهاد،  و گذشته  از  آن  در  حالت  محافظت  و  پاسداری  از  زندگی.

شکلی  راکه  یزدان  برای  مومناندوست  میدارد  و  میخواهد،  سرشت  آئینشان  را  برایشان  ترسیم  میکند،  و  نشانههای  راه  را  برایشان  روشن  و  آشکار  میسازد،  و  برایشان  برده  از  سرشت  ضمانت  اجتماعی  محکم  و  استواری  برمیداردکه  تعبیر نوآور  قرآنی  آن  را  به  تصویر  میزند:

(صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ )‌.

در  خط  و صف  واحدی  میرزمند،  انکار  دیوار سربی  بزرگی  هستند.

دیواری  استکه  آجرهای  آن  همدیگر  راکـمک  بکنند  و  به  یکدیگر  متصل  میشوند  و  میپیوندند،  و  هر  آجری  نقش  خود  را  اجراء  میکند،  و  سوراخ  خود  را  میگیرد،  زیرا  سراسر  دیوار  فرو  میریزد  اگر  آجری  از  آن  از  مکان  خود  بلغزد  و  بیفتد.  فرق  نمـیکند  جلو برود  یا  عقب  برود،  این  سو  و  آن  ـ  و پس  و پیش  بشود  یا  بالاو  یا  پـائینبرود،  ویرانی  به  بار  مـیآورد  ...   این  تعبیر،  تعبیری  استکه  حقیقت  را  به  تصویرمـیکشد،  نه  فقط  برای  تشبیه  همگانی  باشد  و  بس.  تعبیری  استکه  سرشتگروه  را،  و  سرشت  ارتباطهای  افراد  در  میان  گروه  را  به  تصویر  میزند.  ارتباطهائیکه  روحی  و  فکری،  و  یا  ارتباطهای  حرکتی  و  جنبشی  است،  و  در  داخل  نظام  وسیستم  شخصی  و  معینی  انجام  مـیپذیرد،  و رو به  سوی هدف  مشخـصی  و معینی دارد و میرود

*

بعد  ازآن،  داستان  این  برنامه  الهی  و  مراحل  آن  را  در  رسالتهای  پیش  از  اسلام  بیان  میدارد.

(وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ )  .

خاطرنشان  ساز  زمانی  را  که  موسی  به  قوم  خود  گفت:  ایقوم  من! چرا مرا  میرنجانید  و آزار  میرسانید  با  این  که  میدانید  که  من  قطعاً  فرستاده  خدا  به  سوی  شما  هستم؟! آنان  چون  از  حق  منحرف  شدند،  خداوند  دلهایشان  را  بیشتر  از  حق  دور  داشت.  یزدان  مردمان  نافرمان  (و  بیرونرونده  از  دائره  احکام  آسمان)  را  هدایتنمیدهد.

(وَإِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ).

و  خاطرنشان ساز زمانی  را که  عیسی  پسرمریم  گفت:  ای  بنی  اسرائیل! من  فرستاده  خدا  به  سوی  شما  بوده  و  توراتی  را  که  پیش  ازمن آمده  است  تصدیق  مـیکنم،  و  به  پپغمبری  که  بعد  ازمن  میآید  و  نام  او  احمد  است،  مژده  میدهم‌.

اذیت  و  آزاریکه  بنی‏اسرائیل  به موسی  میرساندند  -  موسائیکه  نجاتدهنده  ایشان  از  دست  ظلم  و  جور  فرعون  و  فرعونیان،  و  پیغمبرش  و  رهبرشان  و  آموزگارشان  بود،  اذیت  و  آزار  طولانی  و  دارای  انواع  و  اشکال گوناگون  بود.  جهادیکه  موسی  در  راه  راست  و  درستگرداندنشان  آغازید  جهادکشنده  و  طاقتفرسا  و  سختی  بود.  قرآن  در  داستانهای  بنی‏اسرائیل  شکلهـای  مختلف  و  جوراجوری  را  از  آن  اذیت  و  آزار،  و  از  این  رنج  وخستگی  را ذکر میکند.

بر  موسـی  خشم  می‏گرفتند،  در  آن  حالکه  موسی  با  فرعون  برای  نجاتشان  در پیکار  بود  و  میکوشید  ایشان  را  نجات  دهد،  وخود  را  درمعرض  تاخت  و تاز و  زورگوئی  و  قلدری  فرعون  قرارمیداد،  و  آنان  با  خواری  و  مذلتیکه  در  برابر  فرعون  نشان  میدادند،  ایمن  و  بی‏درد  سر  بسر  میبردند! بیزاری  خود  را  از  موسیاعلام  میداشتند،  وسرزنشکنان  بدو  میگفتند:

(أوذینا من قبل أن تأتینا ومن بعد ما جئتنا).

پیش ازآن  که  به  پیش ما بیائی  (گرفتارشکنجه  فرعون  بودهایم)  و  پس  از  آمدنت  (هم  از  سوی  او)  اذیت  و  ازار  شدهایم!. (اعراف/١٢٩)

 انگار  آنان  در  رسالت  موسی  خیر  و  خوبی  نمی‏بینند،  یا  انگار  مسوولیت  این  اذیت  و  آزار  واپسین  را  متوجه  او  میکنند!

هنوز  ایشان  را  از  خواری  و  پستی  فرعون  نجات  نداده  بود،  و  فرعون  را  در  جلو  دیدگانشان  غرق  نکرده  بود،  به  سوی  پرستش  فرعون  و  فرعـونیان  تمایل  پیداکردند  ...   (فأتوا على قوم یعکفون على أصنام لهم قالوا:یا موسى اجعل لنا إلها کما لهم آلهة).

(در  مسیر  خود)  به  گروهی  رسیدند  که  بتهائی  داشتند  و  مشغول  پرستش  آنها  بودند.  (در  این  هنگام  بنیاسرائیل  به  موسی)  گفتند:  ای  موسی! برای  ما  معبودی  بساز  (تا  به  پرستش  آن  بپردازیم)  همان  گونه  که  آنان  دارای  معبودهائی  هستند  (و  به  پرستش آنها  مشغول  میباشند!).     (اعراف/38ا)

  هنوز  موسی  به  میعادگاه  پروردگارش  بالایکوه  نرسیده  بود  تا  لوحها  را  دریافت  بدارد،  سامری  ایشان  را گمراه  کرد:

 (فأخرج لهم عجلا جسدا له خوار فقالوا:هذا إلهکم وإله موسى فنسی !).

سپس  مجسمه  گوسالهای  را  برای  مردم  (از  میان  آتش)  بیرون  آورد  (که  به  علت  تعبیه  سوراخهائی  در  آن،  به  هنگام  وزش  باد،  صدائی  همـچـون)  صدای  گوساله  داشت.  (سامری  و  پیروانش)  گفتند:  این  معبود  شما  و  معبود  موسی  است  و  او  (چنین  چیزی  را)  فراموش  کرده  است  (ودر  طلب  آن  به  کوه  طور  رفته  است‌.(  (طه/88) 

آنگاه  در  بیابان  از  خوراک  خـود  ترنجبین  و  بلدرچین  ایراد  می‏گیرند  و  از  آن  خشمگین  میگردند  و  مـیگویند:

(یا موسى لن نصبر على طعام واحد فادع لنا ربک یخرج لنا مما تنبت الأرض من بقلها وقثائها وفومها وعدسها وبصلها).

ای  موسی! ما  بر  یک  خوراک  (ترنجبین  وبلدرچین)  شکیبائی  نداریم.  ازخدای  خود  بخواه  که  برای  ما  انچـه  را  زمین  ازسبزی  و خیار و گندم  و سیر و  عدس  و پیاز  میرویاند،  بیرون  آورد. (بقره/61) 

در  حادثهگاویکه  مکلف  و  مجبور  بودند  آن  را  سر  ببرند  و  قربانیکنند،  شروعکردند  به  جدال  و  سـتیز  و  تندخوئی،  و  بهانهگیری  میکردند  و  با  پیغمبرشان  و  با  پروردگارشان  بیادبی  میکردند  و  میگفتند:

(ادع لنا ربک یبین لنا ما هی). .  

از  خدای  خود  بخواه  که  برایمان  روشن  کند  چـه  گاوی  (مورد نظر است)       (بقره/68)

(ادع لنا ربک یبین لنا ما لونها )

 از  خدای  خود  بخواه  که  برایـمان  بیان  دارد،  رنگ  آن  چگونه  است. (بقره/69)

)ادع لنا ربک یبین لنا ما هی إن البقر تشابه علینا). .   

خدایت  را  برای  ما  فراخوان  تا  برای  ما  روشن  کند  چگونه  گاوی  است.  به  راستی  این  گاو بر ما  مشتبه  است  (و  ناشناخته  مانده  است).      (بقره/70)

(فذبحوها وما کادوا یفعلون)!

پس  گاو را سر  بریدند،  گرچـه  نزدیک  بود  که  چنین نکنند)  . ‌بقره/71)

آنگاه  یک  روز  تعطیلی  مقدس  را  خواستار  شدند.  وقتیکه  شنبه  برای  ایشان  واجبگردید،  در  آن  به  تعدی  و  سرکشی  پـرداختند  و  از  فرمان  خدا  سرپیـچی  کردند.

جلو  سرزمین  مقدسیکه  خدا  بدیشان  مژده ورود  بدانجا  را  داده  بود  خوار و  رسوا  ایستادند،  و  در همان  حال  از  موسی  رویگردان  شدند  و  از  فرمانش  سرپیچیکردند:

 (قالوا یا موسى إن فیها قوما جبارین , وإنا لن ندخلها حتى یخرجوا منها فإن یخرجوا منها فإنا داخلون).

گفتند:  ای  موسی! درآنجا قوم  زورمند  وقلدری  زندگی  میکنند،  وما  هرگز  بدانجا  واردنمیشویم  مادام  که  آنان  ازآنجا  بیرون  نروند.  در  صورتیکه  آنان از آن  سرزمین  بیرون  رفتند،  ما  بدانجا  خواهیم  رفت.  (مائده/٢٢) 

وقتیکه  موسی  تشویق  و ترغیب  و دل  دادن  و  جرات  بخشیدن  را  بارها  تکرارکرد،  خودبزرگبینیکردند  و  کافرگردیدند:

(قالوا یا موسى إنا لن ندخلها أبدا ما داموا فیها فاذهب أنت وربک فقاتلا إنا هاهنا قاعدون).

گفتند:  ای  موسی! ما  هرگز  بدان  سرزمین  مقدس  پـای  نمینهیم  مادام که آنان  درآنجا  بسر برند.  پس(دست  از  سرما  بـردار  و)  تو  و  پروردگارت  بـروید  و  (با  آن  زورمندان  قوی  هیکل)  بجنگید؛  ما  در  اینجا  نشستهایم  (و  منتظر  پیروزی  شما  هستیم).     (مائده/24) 

گذشته  از  اینها  موسی  را  خسته  و  درمانده کردند  با  پرسشها  و  پیشنهادها  و  نافرمانیها  و  سرکشیهائیکه  ورزیدند،  و  با  تهمت  ناروائیکه  بدو  زدهاند،  همانگونه  که  در  بسی  از  روایتها  آمده  است‌.

این  آیه  در  اینجاگفتار  سرزنشگرانه  و  مهربانانه  موسی  بدیشان  را  ذکر  میکند     

)یا قوم لم تؤذوننی وقد تعلمون أنی رسول الله إلیکم ؟). .

ای  قوم  من! چرا  مرا  میرنجانید  و آزار  میرسانید  با  این  که  میدانید  کهمن  قطعاً  فرستاده  خدابـه  سـوی  شما  هستم؟

آنان  قطـعاً  این  را مـیدانستند  و  بدان  ایمان  داشتند  ...   این  آیه  شیوه  سرزنش  و  اندرز را  دارد  ...

سرانجام  این  شدکه  آنان  از  حق  و  حقیقت  منحرف  شدند،  بعد  از  آن  همه  تلاش  وکوششیکه  موسی  نمود،  و  همه  اسباب  و وسائل  استقامت  را  بدیشان  نشان  داد.  این  بود که  یزدان  بر  انحراف  وکجروی  آنان  افزود،  و  دلهایشان  را  از  پذیرش  حق  و  حقیقت  و گرایـش  به  راستی  و  درستیکج  ومنحرفکرد،  و  انحراف  ظاهری  آنان  را  به  انحراف  باطنی  ایشان  سرایت  داد.  دیگر  همــچون  دلهائی  شایسته  هدایت  نشدند،  وگمراه  گردیدند،  و  خدا  برای  همیشهگمراهی  را  بر  ایشان  واجب  و  لازمگرداند:

(وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ).

یزدان  مردمان  نافرمان  (و  بیرونرونده  از  دائره  احکام  آسمان)  را  هدایت  نمیدهد.

با  اینکارها  قیمت  و  سرپرستی  ایشان  برآئین  یزدان  به  پایان  آمد  و  به  انتهاء  رسید،  و  دیگر  شایستگی  این  کار  را  پیدا  نکردند،  و  آنان  بر  اینکجی  وکژی  و  گمراهی و ویلانی  ماندند.

سپس  عیسی  پسرمریم  آمد.  آمد  تا  بدیشان  بگوید:

  (  یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ )

ای  بنی  اسراییل!من  فرستاده  خدا  به  سویشما  هستم.  عیسی  پسر  مریم  به  بنی‏اسرائیل  نگفتکه:  من  خدا  هستم  ... و  بدیشان  نگفت:  من  پسرخدا  هستم.  بدیشان  هـم  نگفت:  من  اقنومی  و  شــخصیتی   از اقنومها  و  شخصیتها ی  خدا  هستم‌.

(مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ ).

توراتی  را  که  پیش  ازمن  آمده  است  تصدیق  میکنم،  و  به  پیغمبری  که  بعد  ازمن  میآید  و نام  او  احمد  است،  مژدهمیدهم‌. 

در  این  ترکیببند  و  ساختاریکه  حلقههای  زنجیره  رسالت  مرتبط  را  به  تصویر  میکشد،  حلقهای  را  به  حلقه  دیگری  واگذار  میکند،  در  حالیکه  همه  حلقهها  به  یکدیگر  متصل  و  مرتبط  هستند،  و  همـه  آنها  در  جهت  همدیگرند،  وزنجیره آنها  از  آسمان  به  سوی  زمین  کشیده  شده  است  و  امتداد  یافته  است،  و  حلقهای  به  دنبال  حلقهای  در  این  زنجیره  دراز  متصل  قرارگرفته  است  ...   این  شکل  لائق  و  سزاوار کار یزدان  و  برنامه  او  است.  چه  برنامه  خدا  در  اصل  خـود  برنامه  یگانهای  است،  ولی  در  شکلـهای گوناگونی،  مطابق  با  استعدادها،  نیازمندیها،  توانائیها،  تجربهها،  اندوختهها  و  پشتوانههای  آگاهی  و  دانش  انسانها،  نازلگردیده  است،  تا  انسانها  به  مرحله  رشد  عقلی  و  ذهنی  خود  رسیدهاند.  در  این  وقت  استکه  واپسین  حلقه  زنجیره  رسالت  به  شکل  واپسین  وکامل  و  شامل  نازل  میگردد،  و  در  پرتو  آن  تجربهها  خرد  رشد  یافته  را  مخاطب  قرار  میدهد، و  این  خرد  را  آزاد  میگذارد  در  حدود  و  ثغور  خود کار  بکند،  و  در  داخل  کمربند  برنامۀ  معیّن  برای  انسان  به  طور کلّی،  بیاید  و  برود،  و  به  اندازۀ  توانائیها  و  استعدادهای  انسان،  دست  اندر کار  بشود  و  به  تلاش  و  کوشش  بپردازد.

مژدهای  که  مسیح  به  فرا رسیدن  احمد  میدهد  با  این  نصّ  ثابت  است،  چه  انجیلهائی  که  در  دسترس  هستند  این  مژده  را  در  خود  داشته  باشند  یا  نداشته  باشند.  معلوم  است  راه  و  رسمی که  این  انجیلها  در  آن  نوشته  شدهاند،  و  شـرائط  و  ظـروفی که  انجیلها  را  دربرگرفتهاند،  نمیگذارد  که  انجیلها  در  این  زمینه  و  در  این  باره،  مرجع  و  منبع  گردند.

قرآن  در  جزیرةالعرب  بر  یهودیان  و  مسیحیان  خوانده  شده  است  و  تلاوت گردیده  است.  در  قرآن  هم  همچون  آیه ای  بوده  است‌:

(النبی الأمی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراة والإنجیل).

پپغمبر  امّی  که  (خواندن  و  نوشتن  نمیداند  و  وصف  او  را)  در  تورات  و  انجیل  نگاشته  مییابند. (اعراف /١٥٧)

 برخی  از  فرزانگان  مخلص  ایشان  که  مسلمان  شدهاند  به  چنین  حقیقتی  اعتراف  کردهاند،  حقیقتی  که  اهل  کتاب  همدیگر  را  به  پنهان کردن  و  کتمان  نمودن  آن  سفارش  مینمودهاند!

همچنین  روایتهای  تاریخی  ثابت  میدارند  که  یهودیان  بعثت  پیغمبری  را  انتظار  میکشیدند  که  زمان  آن  به  نظرشان  فرا رسیده  بود.  همچنین  برخی  از  یگانه پرستان  گوشهگیر  پیشوایان  مسیحی  در  جزیرةالعرب  همچون  چیزی  را  انتظار  میکشیدند  و  چشم  به  راه  مبعوث  شدن  پیغمبری  بودند.  و لیکن  یهودیان  میخواستند  چنین  پیغمبری  از  خودشان  باشد.  وقتی  که  خدا  خواست  آن  پیغمبر  از  نژاد  دیگری که  نژاد  ابراهیم  است  ظهور  کند  و  مبعوث گردد، او  را  نپسندیدند  و  با  او  به  جنگ  پرداختند!

به  هر  حال  نصّ  قرآنی  خودش  در  همچون  خبرهائی  قاضی  و  داور  است،  و  آخرین  سخن  را  میزند.

*

چنین  به  نظر  میآید  آیات  زیر  اغلب  دربارۀ  پذیره  رفتن  و  رویاروی  شدن  بنی‏اسرائیل  -  یهودیان  و  مسیحیان  -  با  پیغمبری  است که کتابهایشان  بدو  مژده  و  خبر  داده  بود. از  تهدید  کردن  ایشان  از  همچون  پذیره  رفتنی  و  رویاروی  شدنی  سخن  میرود. از کید  و  نیرنگی  گفتگو  میشود  که  آنان  در  حقّ  دین  جدیدی  روا  میداشتند که  خدا  مقدّر  فرموده  بود  آن  را  بر  همۀ  دینهای  دیگری  چیره  و  پیروز گرداند، و  آن  دین، دین  واپسین  باشد!

(فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِینٌ (٦) وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُوَ یُدْعَى إِلَى الإسْلامِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (٧) یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ (٨) هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ) (٩)

هنگامی  که  آن  پیغمبر  (احمد  نام)  همراه  با  معجزات  روشن  و  دلائل  متقن،  به  پیش  ایشان  آمد، گفتند: این  جادوی  آشکاری  است. چه  کسی  ستمکارتر  از  کسی  است  که  بر  خدا  دروغ  میبندد،  در  حالی  که  او  به  اسلام  فرا خوانده  میشود؟!  خدا  مردمان  ستمگر  را  رهنمود  نمیگرداند  (و  به  حقّ  نمیرساند).  میخواهند  نور  (آئین)  خدا  را  با  دهانهایشان  خاموش  گردانند،  ولی  خدا  نور  (آئین)  خـود  را  کامل  می‏گرداند،  هر  چـند  که  کافران  دوست  نداشته  باشند. خدا  است  که  پیغمبر  خود  را  همراه  با  هدایت  و  رهنمود  (آسمانی)  و  آئین  راستین  (اسلام)  فرستاده  است  تا  این  آئین  را  بر  همۀ  آئینهای  دیگر  چیره  گرداند،  هـرچند  مشرکان  دوست  نداشته  باشند.

بنی‏اسرائیل  در  مقابل  دین  جدید  ایستادند  و  به  دشمنانگی  و  نیرنگ  و  گمراهسازی  پرداختند.  با  این  دین  جدید  با  وسائل  مختلف  و  از  راههای  گوناگون  جنگیدند، جنگ  سخت  و  کورکورانهای که  تا  به  امروز  شعلۀ  آتش  آن  فروکش  نکرده  است.  با  این  دین  جدید  با  تهمت  زدن  و  متّهم  کردن  جنگیدند:

(فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِینٌ) (٦)

هنگامی  که  آن  پیغمبر  (احمد  نـام)  همراه  بـا  معجزات  روشن  و  دلائل  متقن،  به  پیش  ایشان  آمد،  گفتند:  این  جادوی  آشکاری  است‌.

سخن  گفتند  و  به  دسیسه  نشستند  بسان کسانی که  کتابهای  آسمانی  را  نشناسند  و  از  مژدۀ  فرارسیدن  دین  جدید  بی‏خبر  باشند.  با  نیرنگبازی  و  دسیسه بازی  و  بیشرمی  و  دروغ پردازی  در  میان  اردوگاه  اسلامی  به  جنگ  پرداختند،  تا  میان  مـهاجران  و  انصار  در  مدینه  آشوب  برپا  سازند  و  ایشان  را  به  جان  یکدیگر  بیندازند،  و  میان  اوس  و  خزرج  انصار،  جنگ  و  جدال  بر  پا  دارند  و  دعوا  و  مرافعه  به  راه  اندازند.  با  این  دین  جدید  جنگیدند  گا هــی  با  ساخت  و  پاخت  و  توطئه چینی  با  منافقان، و  گاهی  با  مشرکان. با  این  دین  جدید  جنگیدند  با  ملحق  شدن  و  پیوستن  به  اردوگاه‏های  مهاجمان  و  یورش آورندگان،  همان  گونه  که  در  جنگ  احزاب  چنین  کردند  و  چنین  رفتند. با  این  دین  جدید  جنگیدند  با  پخش  سخنان  ناروا  و  مطالب  نابجا،  همانگونه که  در  قضیّۀ  افک  توسّط  عبدالله  پسر  ابی  پسر  سلول  چنین  کردند  و  چنین  رفتند.  و  همانگونه که  در  آشوب  عثمان  توسّط  دشمن  خدا  عبدالله  پسر  سبأ،  بعدها  چنین  کردند  و  چنین  رفتند.  با  این  دین  جدید  جنگیدند  با  دروغها  و  یاوه سرائیها  و  خرافههای  اسرائیلیّاتی  که  در  لابلای  احادیث  گنجاندند،  و  در  شرح  حال  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  در  تفسیر  قرآن  جای  دادند،  زمانی که  از  جعل  و  کذب  در  قرآن  مجید  عاجز  ماندند  و  ناتوان  شدند.

جنگ  آنان  با  دین  اسلام  لحظهای  متوقّف  نشده  است  تا  همین  لحظۀ  حاضر  هم که  در  آن  هستیم.  صهیونیزم  جهانی  و  صلیبی  جهانی  با  این  دین  در  جنگهای  صلیبی  در  شرق  جنگیدند.  با  این  دین  در  اندلس  در  غرب  جنگیدند.  با  این  دین  در  خاورمیانه  با  آخرین  خلافت  جنگیدند،  جنگ  کورکورانهای که  خلافت  را  با  آن  پخش  و  پراکنده  کردند  و  میراث  آن  را  میان  خود  تقسیم  نمودند،  میراثی  که  آن  را  مرده  ریگ  «مرد  بیمار»  مینامیدند ... آنان  مجبور  شدند که  قهرمانان  دروغینی  را  در  سرزمینهای  اسلام  بسازند  تا  برای  اجرای کینهتوزیها  و  نیرنگهایشان  بر  ضدّ  اسلام  کار  بکنند  و  مزدوری  نمایند.  برای  نـمونه  وقتی که  خواستند  «خلافت»  را  درهم  شکنـند  و  آخرین  مظهر  از  مظاهر  فرمانروائی  اسلامی  را  از  میان  بردارند،  در  ترکیه  «قهرمانی»  را  (به  نام  اتاترک)  ساختند!..  در  او  دمیدند  و  بادش  کردند.  لشکرهای  همپیمان  و  متّحدی که  آستانه  را  احاطه کرده  بودند  در  مقابل  او  شکست  خوردند  و  رفتند،  تا  در  برابر  دیدگان  هممیهنانش  از  او  قهرمانی  را  بسازند،  قهرمانی که  میتواند  خلافت  را  باطل  اعلام  کند،  و  زبان  عربی  را  بردارد  و  حذف  نماید،  و  ترکیه  را  از  مسلمانان  جدا  سازد،  و  آن  را  یک  دولت  متمدّن  و  جدای  از  دین،  یعنی  لائیک  اعلان  کند!  صهیونیستها  و  صلیبیها  همیشه  این گونه  قهرمانان  دروغین  را  میسازند  هر  زمان که  بخواهند  به  اسلام  ضربه  بزنند،  و  جنبشهای  اسلامی  را  در  کشوری  از  کشورهای  مسلمانان  سرکوب  کنند،  تا  بجای  اسلام  طرفداری  و  جانبداریای  را  به  وجود  بیاورند  جدای  از  طرفداری  و  جانبداری  از  دین،  و  پرچمی  را  برافراشته  کنند  جدای  از  پرچم  دین‌.

(یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ) (٨)

میخواهند  نور  (آئین)  خدا  را  با  دهانهایشان  خاموش  گردانند،  ولی  خدا  نور (آئین)  خود  را  کامل  می‏گرداند، هر  چند  که  کافران  دوست  نداشته  باشند.

این  نصّ  قرآنی گویای  حقیقتی  است.  در  عین  حال  تصویری  را  ترسیم  میکند  که  به  گریه  و  شیون  و  تمسخر  و  استهزاء  فرامیخواند!  این  حقیقت  این  است  که  آنان  با  زبانهایشان  میگفتند:

(هَذَا سِحْرٌ مُبِینٌ) (٦)

این  جادوی  آشکاری  است‌.

و  نیرنگ  میزدند  و  توطئه  میچیدند  و  میکوشیدند  این  دین  جدید  را  از  میان  بردارند.  این  هم  تصویر  بدی  از  ایشان  است.  آنان  میکوشند  نور  خدا  را  با  فوت  کردن  با  دهانهایشان  خاموش کنند،  آنان که  از  زمرۀ  ضعیفان  و  ناتوانانند!

(وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ) (٨)

ولی  خدا  نور  (آئین)  خود  را  کامل  می‏گرداند، هر  چند  که  کافران  دوست  نداشته  باشند.

وعدۀ  خدا  راست  بوده  است  و  راست  درآمده  است.  خدا  نور  خود  را  در  زندگانی  پیغمبر صلّی الله علیه وآله و سلّم کامل  گرداند. گروه  اسلامی  یک  تصویر  زندۀ  عملی  از  برنامۀ  برگزیدۀ  الهی  را  بر پا  و  برجا  داشتند، تصویری  که  نشانههای  روشن  و  حدود  و  ثغور  مشخّص  خود  را  داشت.  نسلهائی  این  تصویر  را  ترسیم کردند  نه  فقط  در  داخل  کتابها  و  به  شکل  نوشتهها،  بلکه  به  شکل  حقیقتی  در  جهان  واقع.  یزدان  سبحان  نور  خود  را  کامل  کرد.  چه  برای  مسلمانان  دینشان  را  کامل  گرداند،  و  نعمت  خود  را  بر  ایشان کامل  نمود،  و  برایشان  پسندید که  اسلام  آئینشان  باشد،  آئینی  که  دوستش  میداشتند،  و  در  راهش  جهاد  میکردند.  تا  بدانجا  دوستش  میداشتند  که  هر  یک  از  آنان  دوست  میداشت  به  آتش  انداخته  شود،  ولی  به  کفر  برنگردد. این  بود  که  حقیقت  دین  هم  در  دلها  و  هم  در  زمین کامل  گردید.  همیشه  این  حقیقت  زمان  به  زمان  برانگیخته  میشود  و  برمیجهد،  و  میجنبد  و  تکان  میخورد  و  استوار  و  پایدار  جلوهگر  میآید،  با  وجود  آن  همه  جنگ  و  جدال  و  نیرنگ  و  تبعید  و  تنبیه  و  تاخت  و  تاز  شدیدی  که  بر  اسلام  و  مسلمین  میشود.  زیرا  نور  خدا  ممکن  نیست  دهانها  آن  را  خاموش  گردانند،  و  آتش  و  آهن  نمیتوانند  آن  را  نپهان  و  نابود  نمایند،  آتش  و  آهنی  که  در  دستهای  بندگان  است!  هر  چند  که  طاغیان  و  یاغیان  قلدر،  و  قهرمانان  ساختۀ  صلیبیان  و  یهودیان  گمان  برند  که  آنان  بدین  هدف  دور  خواهند  رسید  و  این  آرزوی  بزرگ  را  خواهند  دید!

قضا  و  قدر  خدا  بر  این  جاری  است که  این  آئین  را  غالب  و  چیره  سازد.  این  هم  قطعی  و  حتمی  است  که  میشود  و  روی  میدهد:

(هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ) (٩)

خدا  است  که  پیغمبر  خود  را  همراه  با  هدایت  و  رهنمود  (آسمانی)  و  آئین  راستین  (اسلام)  فرستاده  است  تا  این  آئین  را  بر  همۀ  آئینهای  دیگر  چیره  گرداند،  هر  چند  مشرکان  دوست  نداشته  باشند.

گواهی  خدا  بر  این  آئین  مبنی  بر  این که  این  آئین‌:

(الْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ).

هدایت  و  رهنمود،  و  آ ئین  راستین  است‌.

گواهی  واقعی  است.  سخن  داورانهای  است  که  با  وجود  آن،  هر  سخنی  زائد  است،  و  جای  سخن  گفتنی  بعد  از  آن  نیست.  اراده  و  خواست  خدا  کامل  گردید  و  این  دین  بر  همۀ  ادیان  پیروز  شد.  به  عنوان  آئینی  پیدا  گردیده  است،  و  هیچ  آئین  دیگری  در  حقیقت  و  سرشت  خود  در  برابر  آن  نمیایستد  و  تاب  ایستادگی  ندارد.  برای  مثال  آئینهای  بتپرستی  در  این  جولانگاه  چیزی  بشمار  نمیآیند.  آئینهای  اهل  کتاب،  این  آئین  واپسین  آئین  آنها  است،  و  شکل  نهائی  و  کامل  و  شامل  آئین  خدائی  است.  این  آئین  با  این  شکل  نهائی  و  والای  خود،  تا  یایان  جهان  شایسته  و  بایسته  و  بسنده  است‌.

این  آئینها  تـحریف  شدهاند،  و  پریشان  و  پراکنده  گردیدهاند.  بر  آنها  افزوده  شده  است  چیزی که  جزو  آنها  نیست.  از گوشه  و کنار  آنها کاسته  شده  است  و  کم  گردیده  است،  و  به  حال  و  احوالی  درآمدهاند که  به  هیچ  وجه  شایستۀ  رهبری  زندگی  را  ندارند.  حتّی  اگر  این  آئینها  بدون  تحریف  و  تغییر  هم  برجـای  میماندند  و  کاهش  و  آمیزشی  در  آنها  صورت  نمیگرفت،  باز  هم  شایسته  و  بـایستۀ  رهبری  و  رهنمونی  زندگی  را  نداشتند،  چرا  که  آنها  نسخۀ  پیشین  و  سابقی  هستند که  اصلاً  همۀ  مطالب  زندگی  تازه  را  دربر  نداشتند  و  جامع  و  کامل  و  شامل  نبودند،  چرا که  آنها  در  تقدیر  و  تدبیر  الهی  برای  مدّت  زمان  محدودی  آمدهاند  و  تعیین  گردیدهاند.

این  پیاده  شدن  و  تحقّق  حاصل کردن  وعدۀ  خدا  از  ناحیۀ  سرشتی  این  دین  و  حقیقت  آن  است.  و  امّا  از  ناحیۀ  واقعیّت  زندگی،  وعدۀ  خدا  یک  بار  ییاده  شده  است  و  تحقّق  پیدا کرده  است.  این  آئین  در  قدرت  و  حقیقت  و  نظام  حکومتی  بر  همۀ دینها  چیره  شده  است و  غلبه  ییدا  کرده  است،  و  بیشتر سر زمینهای  آباد  آن  روز  زمین،  مدّت  یک  قرن  از  زمان،  به  زیر  فرمان  آئین  اسلام  درآمدهاند  و  از  آن  فرمان  بردهاند.  سپس  به  دنبال  آن  به  وسط  آسیا  و  آفریقا  لشکرکشی  مسالمت آمیز  و  سالمی  داشته  است.  تا  بدانجا که  پنج  برابر  کسانی  که  در  اوقات  جنبشهای  جهادی  نـخستین  اسلام  را  پذیرفتهاند  مسلمان  شدهاند، با  دعوت  صرف  به  دائرۀ  اسلام  در آمدهاند  و  مسلمان گردیدهاند ...  هنوز  که  هنوز  است  اسلام  پیوسته  گسترش  می‏یابد  بدون  این که  یک  دولت  هـم  داشته  باشد،  از  آن  زمان که  صهیونیزم  حهانی  و  صلیبی  جهانی  واپسین  خلافت  را  در   ترکیه  با  دستهای  «قهرمانی»  که  او  را  ساخته  بودند،  از  میان  برداشتند!  امّا  با  وجود  هـمۀ  جنگها  و  نیرنگها  و توطئههائی که  در  اطراف  واکناف  زمین  بر  ضدّ  اسلام  به  راه  افتاده  است  و  به  راه  میافتد  و  به  سویش  نشانه  رفتهاند  و  نشانه  میروند،  و  با  وجود  درهم  شکستن  جنبشهای  اسلامی  که  در  هر  مملکتی  از  ممالک  اسلامی  برمیخیزند  و  به  تلاش  میایستند،  و  با  دستهای  پلید  «قهرمانان»  دیگری  از  ساختهها  و  ساختارهای  صهیونیزم  جهانی  و  صلیبی  جهانی  به  طور  یکسان،  درهم  شکسته  میشوند،  اسـلام  گسترش  می‏یابد  و  به  پیش  میرود!

همیشه  این  دین  نقشهائی  در  تاریخ  بشریّت  دارد  و  آنها  را  اداء  و  اجراء  میکند،  و  با  اجازۀ  خدا  بر  همۀ  ادیان  چیره  و پیروز  میگردد،  تا  وعدۀ  خدا  تحقّق  یابد  و  پیاده  گردد،  وعدهای  که  تلاشها  و  کوششهای  بندگان  لاغر  و  ضعیف  نـیتواند  جلو  آن  بایستد  و  راه  آن  را  سدّ  کند،  هر  اندازه  هم  بندگان  لاغر  و  ضعیف  از  قوّت  و  قدرت  و  کید  و  مکر  برخوردار  و  در  گمراهسازی  سرآمد  باشند! 

این  آیهها  مؤمنان  مخاطب  خود  را  بر  حمل  امانتی  برمـیانگیختند که  خدا  آنان  را  برای  حمل  آن  انتخاب  کرده  بود  و  برگزیده  بود،  بعد  از  آن که  یهودیان  و  مسیحیان  آن  امانت  را  مراعات  ننموده  بودند.  این  آیهها  به  دلهای  مؤمنان  مخاطب  خـود  اطمینان  میداد،  در  آن  حال  و  احوالی  که   قضا  و  قدر  خدا  را  در  چیره کردن  و  غالب  نـمودن  دینی  به  مرحلۀ  اجراء  درمیآورند که  یزدان  اراده  فرموده  است  و  خواسته  است  چیره و پیروز  گردد،  و  آنان  هم  جز  ابزار و  آلت  آن  نبودهاند.  هنوز که  هنوز  است  این  آیهها  برانگیزاننده  و  اطمینان دهندۀ  دلهای  مسلمانان  مؤمن  به  وعدۀ  خدا  هستند،  و  پیوسته  این  آیهها  در  نسلهای  آینده  همچون  احساسات  و  افکاری  را  برمیانگیزند  و  به  دلهـایشان  یقین  و  اطمینان  میدهند  تا  وعدۀ  خدا  بار دیگر  در  واقعیّت  زندگی  با  اجازۀ  خدا  تحقّق  پیدا  میکند  و  پیاده  میشود.

*

در  سایۀ  داستان  عقیده،  و  در  جایگاه  بیان  وعدۀ  خدا  در  استقرار  بخشیدن  و  پیروز گرداندن  این  آئین  واپسین،  قرآن  مجید  مؤمنان  را  فریاد  میدارد،  مؤمنانی که  مخاطبان  اوّلیّۀ  این  خطاب  بودهاند،  و  مؤمنانی  که  بعد  از  آنان  تا  روز  قیامت  پای  به  حهان  می‏گذارند،  ایشان  را  فریاد  میدارد که  بیایند  و  تجارتی  را  انجام  دهند  که  پرسودترین  بازرگانی  در دنیا  و  آخرت  است،  تجارت  ایمان  به  خدا  و  جهاد  در  راه  خدا:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ (١٠) تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (١١) یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (١٢) وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ) (١٣)

ای  مومنان!  آیا  شما  را  به  بازرگانی  و  معاملهای  رهنمود  سازم  که  شما  را  از  عذاب  بسیار  دردناک  (دوزخ)  رها  سازد؟  (و  آن  این  است  که)  به  خدا  و  پیغمبرش  ایمان  میآورید،  و  در  راه  خدا  با  مال  و  جان  تـلاش  و  جهاد  میکنید.  اگر  بدانید  این  برای  شما  (از  هر  چیز  دیگـری)  بهتر  است.  (اگر  این  تجارت  را  انجام  دهید،  خدا)  گناهانتان  را  میبخشاید،  و  شما  را  به  بـاغهای  بهشتی  داخل  می‏گرداند  که  از  زیـر  (کـاخها  و  درختان)  آن  جویبارها  روان  است،  و  شما  را  در  منازل  و  خانههای  خوبی  جای  میدهد  که  در  باغهای  بهشت  جاویدان  ماندگار،  واقع  شدهاند.  پیروزی  و  رستگاری  بزرگ  همین  است.  (گذشته  از  این  نعمتها)  نعمت  دیگری  دارید  که  پیروزی  خدادادی  و  فتح  نزدیکی  است  (که  در  پرتو  آن  مکّه  به  دست  شما  میافتد)  و  به  مؤمنان  مژده  بده  (به  چیزهائی  که  قابل  توصیف  و  بیان  نیست،  و  فراتر  از  آن  است  که  با  الفبای  انسانها  به  انسانها  شناساند).

ساختار  تعبیر  و  بیان،  با  فصل  و  وصل،  و  استفهام  و  جواب،  و  تقدیم  و  تأخیری  که  در  آن  است،  ساختاری  است  که  در  آن  قصد  و  هدف  استقرار  این  نداء  در  دلها  با  همۀ  وسائل  و  اسباب  تأثیر  تعبیر  و  بیان،  نمایان  و  پدیدار  است‌:

این  سخن  با  ندا  کردن  و  صدا  زدن  به  نام  ایمان  میآغازد:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا... ).

ای  مؤمنان!...  .

به  دنبال  آن  پرسش  الهامبخشی  مـیآید.  چه  یزدان  سبحان  است  که  از  ایشان  میپرسد  و  آنان  را  مشتاق  پاسخ  می سازد:

(هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ؟)(١٠)

آیا  شما  را  به  بازرگانی  و  معاملهای  رهنمود  سازم  که  شما  را  از  عذاب  بسیار  دردناک  (دوزخ)  رها  سازد؟

کیست  که  مشتاق  نشود  که  خدا  او  را  بدین  تجارت  رهنمود  فرماید؟  در  اینجا  این  آیه  به  پایان  میآید،  و  دو  جمله  برای  تشویق  انتظار  پاسخ  مورد  نظر،  از  یکدیگر  جدا  میافتند.  سپس  پاسخ  درمیرسد،  پاسخی  که  دلها  و  گوشها  چشم  به  راه  آن  بودهاند:

 (تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِه).ِ

(و  ان  این  است  که)  به  خدا  و  پیغمبرش  ایمان  میآورید.

 آنان  به  خدا  و  پیغمبرش  ایمان  دارند،  و  لذا  دلهایشان  هنگام  شنیدن  نصف  پاسخ  چیزی  که  در  ایشان  حاصل  و  موجود  است،  رخشان  و  پرتوافشان  میگردد!

(وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ).

و  در  راه  خدا  با  مال  و  جان  تلاش  و  جهاد  میکنید.

این  موضوع  اصلی  و  بنیادینی  است  که  این  سوره  بدان  میپردازد.  بدین  شیوه  مـیآید،  و  این  گونه  تکرار  میشود،  و  با  این  روند  و  روال  بیان  میگردد.  یزدان  سبحان  میدانسته  است  که  نفس  بشری  به  همچون  تکراری،  و  به  همچون  دگرگونی  و  تنوّعی،  و  به  همچون  الهامهائی  و  پیامهائی،  نیاز  دارد،  تا  بدین  تکلیف  سخت  و  وظیفۀ  دشوار  برخیزد،  تکلیف  و  وظیفهای  که  ضروری  است،  و  برای  برقرار  نمودن  و  استوار  داشتن  این  برنامه،  و  برای  پاسداری  از  آن  در  زمین،  گزیری  و  گریزی  از  آن  نیست...  آن گاه  بر  عرضۀ  این  تجارت  پیرو  میزند،  تجارتی  که  با  تحسین  و  تزیین  و  آراستن  و  پیراستن  آن،  ایشان  را  بدان  راهنمائی  کرده  است‌:

(ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (١١)

اگر  بدانید  این  برای  شما  (از  هر  چیز  دیگری)  بهتر  است.  آگاهی  از  خفیف،  شخص  دانا  را  بدان  خیر  و  خوبی  مؤکّد  سوق  میدهد  و  میکشاند  ...  آن  گاه  این  خیر  و  خوبی  را  در  آیآ  بعدی  مستقلّی،  شرح  و  بسط  میدهد.  زیرا  شرح  و  بسط  مفصّل،  به  دنبال  سخن  مجمل  و  مختصر،  دل  را  مشتاق  آن  میسازد،  و  آن  را  در  حسّ  و  شعور  استقرار  می‏بخشد  و  جایگزین  میکند:

(یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ).

(اگر  این  تجارت  را  انجام  دهید،  خدا)  گناهانتان  را  می بحشاید.

این،  خودش  بس  است!  چه  کسی  است  آن  که  خدا  تضمین  کند  گناه  او  را  ببخشد،  افزون  بر  این  چیز  دیگری  را  چشم  بدارد؟!  یا  چه  کسی  است که  خدا  تضمین  کند  گناه  او  را  ببخشد،  او  دارائی  خود  را  در  راه  فرا چنگ  آوردن  آن  صرف  نکند،  و  چیزی  را  دریغ  بدارد  و  در  پیش  خود  باقی  بگذارد؟!  به  هر  حال  لطف  و  فضل  خدا  بسیار  است  و  حدود  و  ثغور  ندارد:

(وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ).

و  شما  را  به  باغهای  بهشتی  داخل  می‏گرداند  که  از  زیر  (کاخها  و  درختان)  آن  جویبارها  روان  است  و  شما  را  در  منازل  و  خانههای  خوبی  جای  میدهد  که  در  باغهای  بهشت  جاویدان  ماندگار،  واقع  شدهاند.

این  تجارت،  پرسودترین  تجارت  است،  این  که  مؤمن  در  زندگی  کوتاه  خود  جهاد  بکند  -  حتّی  وقتی  هم  همۀ  این  زندگی  را  از  دست  بدهد  -  سپس  عوض  آن،  چنین  باغهائی  و  چنین  خانههائی  را  در  بهشت  پرنعمت  ماندگار  بدو  بدهند ... واقعاً‌:

(ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ) (١٢)

پیروزی  و  رستگاری  بزرگ  همین  است‌.

انگار  حساب  و  کتاب  تجارت  پرسود  در  اینجا  به  پایان  میآید.  این  سود  فراوان  و  شگفتی  و  شگرفی  است  که  مؤمن  دنیا  را  بدهد  و  آخرت  را  بستاند.  چه  کسی  که  درهمی  را  در  تجارت  خرج  کند  و  ده  درهم  را  با  آن  به  دست  آورد،  موجب  رشک  همۀ  کسانی  خواهد  شد  که  در  بازارند.  پس  حال  کسی  چگونه  خواهد  بود  که  در  روزگاران  اندک  و  قابل  شمارش  این  زمین  به  تجارت  بپردازد،  و  کالاها  و  خوشیهای  محدود  و  معیّن  آن  را  در  این  زندگی  بدهد  و  با  آن  بازرگانی  کند،  و  در  برابرش  جاودانگی  و  سرمدیای  را  به  دست  آورد  که  حز  خدا  کسی  از  چگونگی  و  اندازۀ  آن  اطّلاع  ندارد،  و  به  کالاها  و  خوشیهائی  برسد  که  نه  قطع  میگردد  و  نه  قدغن  میشود؟

بیعت  با  همچون  معاملهای  میان  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  و  میان  عبدالله  پسر  رواحه  رضی الله عنه  در  شب  عقبه  به  پایان  آمد.  عبدالله  پسر  رواحه  به  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  گفت:  «برای  خدای  خود  و  نفس  خویش  آنچه  را  میخواهی  بخواه  و  شرط  نما.  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمود:

(أشترط لربی أن تعبدوه ولا تشرکوا به شیئا , وأشترط لنفسی أن تمنعونی مما تمنعون منه أنفسکم وأموالکم).

« آنچه  را  که  برای  خدای  خود  شرط  مینبایم  و  میخواهم  این  است  که  خدا  را  بپرستید  و  چیزی  را  انباز  او  مگردانید.  و  آنچه  را  که  برای  خود  شرط  کرده  و  میطلبم  این  که  از  آنچه  خودتان  و  اموالتان  را  از  آن  محفوظ  مینمائید  و  به  دور  میدارید،  مرا  نیز  از  آن  حفظ  و  نگهداری  کنید »‌.

عبدالله  پسر  رواحه  گفت:  اگر  چنین  کنیم،  پاداش  ما  چه  خواهد  بود؟  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمود:

(الجنة).  بهشت‌.

گفتند:  معاملۀ  پرسودی  است  و  آن  را  میپذیریم  و  به  انجام  آن  مبادرت  میورزیم  و  آن  را  به  هم  نمیزنیم  و  پشیمان  هم  نخواهیم  شد.

و  امّا  فضل  و  لطف  خدا  گسترده  و  فراوان  است.  خدا  میداند  که  دلهای  انسانها  آویزۀ  چیز  نزدیک  موجود  در  این  کرۀ  زمین  است.  این  است  که  یزدان  بدین  خواست  انسانها  پاسخ  مثبت  میدهد،  و  بدانان  مژدۀ  چیزی  را  میدهد  که  در  علم  نهان  و  پنهان  خود  مقدّر  و  مقرّر  فرموده  است.  و  آن  چیره  و  پیروز  گرداندن  این  دین  در  زمین،  و  پیاده  کردن  و  تحقّق  بخشیدن  برنامۀ  خود  و  پاسداری  از  زندگی  در  میان  آن  نسل  است‌:

(وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ) (١٣)

(گذشته  از  این  نعمتها)  نعمت  دیگری  دارید  که  پیروزی  خدادادی  و  فتح  نزدیکی  است  (که  در  پرتو  آن  مکّه  به  دست  شما  میافتد)  و  به  مؤمنان  مژده  بده  (به  چیزهائی  که  قابل  توصیف  و  بیان  نیست،  و  فراتر  از  آن  است  که  با  الفبای  انسانها  به  انسانها  شناساند‌(.

در  اینجا  معامله  به  اوج  سودی  میرسد  که  جز  خدا  کسی  حاضر  به  پرداخت  آن  نیست.  خدائی  این  سود  را  عطاء  میکند  که  گنجهایش  تمام  شدنی  نیست  و  به  پایان  نمیآید.  خدائی  است  که  کسی  نمیتواند  جلو  رحمت  او  را  بگیرد.  این  رحمت  مغفرت  و  باغهای  بهشت  و  خانههای  خوش  و  پاک  آنجا  و  بهشت  پر نعمت  جاودانۀ  خدا  در  آخرت  است.  بالاتر  از  این  و  افزونتر  بر  این ... بلی  بالاتر  از  این  و  افزونتر  بر  این  بیعت  سودمند  و  معاملۀ  سودآور،  پیروزی  و  فتح  نزدیک  است  ... چه  کسی  است  که  خدا  او  را  بدین  تجارت  رهنمون  و  رهنمود  فرماید،  آن گاه  او  از  آن  تجارت  عقب نشینی  کند  و  دست  بردارد  یا  کناره گیری  و  دوری  کند؟‌!

در  اینجا  در  برابر  این  تشویق  و  ترغیب  و  شیفته  و  شیدا  کردن،  اندیشهای  به  دل  میگذرد ... مؤمنی  که  حقیقت  جهانبینی  ایمانی  را  دربارۀ  جهان  هستی  و  زندگی  درک  و  فهم  میکند،  و  با  دل  در  این  جهان  بینی  بسر  میبرد،  و  از  کرانهها  و  فاصلههای  این  جهانبینی  آگاه  است،  آن  گاه  به  زندگی  بدون  ایمان  مینگرد،  و  آن  را  در  محدودۀ  تنگ  کوچکش  ورانداز  میکند،  و  آن  را  در  سطحهای  فرودین  خوار،  و  با  تلاشها  و  کوششهای  پوچ  و  ناچیز  می‏بیند  ... همچون  دلی  نمیتواند  یک  لحظه  هم  بدون  آن  چنان  ایمانی  زندگی  کند،  و  یک  لحظه  هم  در  کار  جهاد  شکّ  و  تردید  به  خود  راه  نمیدهد  و  برای  پیاده  کردن  آن  جهانبینی  بزرگ  و  فراخ  و  والا  در  جهان  واقعیّت،  به  جهاد  میپردازد  تا  در  جهان  واقعیّت  زندگی  کند،  و  مردمان  پیرامون  خود  را  نیز  ببیند  که  در  آن  زندگی  میکنند  ... همچون  کسی  در  برابر  این  جهاد  خود،  پاداشی  بیرون  از  جهاد  نمیخواهد.  چه  خود  جهاد  پاداش  است.  این  جهاد،  و  آنچه  جهاد  از  خشنودی  و  آسایش  به  دل  میریزد  و  میدهد،  پاداش  مجاهد  است  ...  دیگر  چنین  مجاهدی  نمیتواند  در  جهان  فاقد  ایمان  زندگی  کند.  نمیتواند  بدون  جهاد  بنشیند،  جـهادی  که  جهانی  را  به  وجود  میآورد  که  ایمان  بر  آن  حکومت  میکند.  او  یکپارچه  به  جهاد  پرت  میگردد،  و  به  جهاد  مینشیند،  سرنوشت  او  در  جهاد  هر  چه  میخواهد  بشود،  باک  نیست  ...

امّا  یزدان  سبحان  مـیداند  که  نفس  انسان  ضعیف  میگردد،  و  جهش  و  پرش  سقوط  میکند،  و  جدّ  و  جهد  کاسته  و  خسته  میشود،  و  عشق  به  سلامت  گاهی  همۀ  آن  احساسات  پاک  و  والا  را  پائین  میآورد،  و  آنها  را  به  سوی  خشنود  شدن  به  واقعیّت  دنیای  پست  و  فرودین  میکشاند  ...

بدین  خاطر  قرآن  با  همچون  نفسی  آن  چنان  جـهادی  را  میآغازد،  و  با  آن  چارهجوئی  به  چارهسازیش  میپردازد،  و  با  آنگونه  فریادهای  مکرّر  و  متنوّع،  در  مناسبتهای  گوناگون،  با  الهامها  و  انگیزهها  فریادش  میدارد  و  ندایش  میزند،  و  نفس  آدمی  را  تنها  به  ایمان  وانمیگذارد،  و  فقط  به  یک  صدا  و  ندا  زدنش  به  نام  این  ایمان  بسنده  نمیکند.

هان!  این  قرآن  است  که  این  سوره  را  باصدا  و  ندای  تازهای  پایان  میدهد.  صدا  و  ندائی  که  قالب  جدیدی،  و  تشویق  جدیدی،  و  الهام  و  پیام  جدیدی  دارد  و  میفرماید:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ) (١٤)

ای  مؤمنان!  یاران  (دین)  خدا  باشید،  همان  گونه  که  عیسی  پسر  مریم  به  حواریّون  گفت:  چه  کسانی  یاران  من  برای  (یاوری  دین)  خدا  خواهند  بود؟  حواریّون  گفتند:  ما  جملگی  یاران  (دین)  خدا  خواهیم  بود.  سپس  گروهی  از  بنیاسرائیل  ایمان  آوردند،  و  گروهی  کافر  کشتند.  ما  کسانی  را  که  ایمان  را  پذیرفتند،  علیه  دشمنانشان  مدد  کردیم،  و  آنان  پیروز  شدند.

حواریّون  شاگردان  مسیح  علیه السّلام  بودند.  گفتهاند:  حواریّون  همان  دوازده  نفری  هستند  که  بدو  پناه  میآوردند،  و  برای  یاد  گرفتن  و  دانشاندوزی  کردن  از  او، گوشه گیری  میکردند  و  از  دیگران  میبریدند.  آنان  بعد  از  وفاتش  به  نشر  تعالیم  او  و  محافظت  از  وصایا  و  سفارشهایش  پرداختند.

این  آیه  در  اینجا  موقعیّت  را  به  تصویر  میکشد.  هدفش  تنها  به  تصویر کشیدن  موقعیّت  آنان  است،  نه  شرح  و  بسط  داستانی  از  زندگانیشان.  ما  نیز  با  این  آیه  به  پیش  میرویم  و  در  زیر  سایههای  مراد  و  مقصود  آن  به  سوی  هدف  بیانش  در  این  جایگاه  سوره ،گام  برمیداریم

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ)

ای  مومنان!  یاران  (دین)  خدا  باشید.

یاران  خدا  باشید  در  این  موقعیّت  ارزشمند  و  والائی  که  خدا  شما  را  در  آن  به  سوی خود  میبرد. آیا  مکانی  هست  که  والاتر  از  مکانی  باشد  که  خدا  بنده  را  در  آنجا  یار  و  یاور  پروردگار  بخواند؟!  این  صفت،  ارج  و  ارزشی  را  بیان  میدارد  و  درخود  دارد  که  بزرگ تر  از  بهشت  و  نعمتهای  آن  است ...  یاران  و  یاوران  خدا  باشید،  همان  گونه  که‌:

(کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ).

همان  گونه  که  عیسی  پسر  مریم  به  حواریّون  گفت:  چه  کسانی  یاران  من  برای  (یاوری  دین) خدا  خواهند  بود؟  حواریّون  کفتثد:  ما  جملگی  یاران  (دین)  خدا  خواهیم  بود.

بدین  امر  برخاستند  و  بدین  بزرگی  و  بزرگواری  رسیدند.  عیسی  آمد  تا  به  پیغــبر  جدید  و  دین  واپسین  مژده  دهد  ... بسی  سزاوار  پیروان  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم   است  که  بدین کار  همیشگی  برخیزند،  همان  گونه  که  حواریّون  بدین  کار  موقّت  برخاستند!  این  پسودۀ  روشنی  در  بیان  این  کفتگو  در  همچون  روندی  است‌.

سرانجام  چه  شد؟

(فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ) (١٤)

سپس  گروهی  از  بنیاسرائیل  ایمان  آوردند،  و  گروهی  کافر  گشتند.  ما  کسانی  را  که  ایمان  را  پذیرفتند،  علیه  دشمنانشان  مدد  کردیم،  و  آنان  پیروز  شدند.

تفسیر  این  نصّ  را  میتوان  متوجّه  یکی  از  دو  معنی  کرد:  یا  کسانی  که  ایمان  آوردهاند  به  رسالت  عیسی  علیه السّلام  مسیحیان  هستند، چه  کسانی  که  بر  شاهراه  توحید  ماندهاند،  و  چه  کسانی  که  خرافهها  به  عقیدۀ  ایشان  داخل  گردیده  است  و  منحرف  شدهاند.  خداوند  مسیحیان  را  بر  یهودیانی  پیروز  فرموده  است  که  اصلاً  به  عیـسی  ایمان  نیاوردهاند،  همان گونه  که  در  تاریخ  مذکور  است.  و  یا  این  که  کسانی  که  ایـمان  آوردهاند  همان  کسانیند  که  بر  توحید  ماندهاند  و  بر  یگانه پرستی  پافشاری  کردهاند،  و  با  مسیحیانی  رزمیدهاند  وجنگدهاند  که  عیسی  را  خدا  دانستهاند  و  به  سه  خدا  معتقد  گردیدهاند،  و  سائر  مذاهب  دیگری  که  از  توحید  و  یگانه پرستی  منحرف  شدهاند.  معنی  این که  آنان  پیروز  و  چیره  شدهاند،  یعنی  با  حجّت  و  برهان  برتری  پیدا  کردهاند  و  موفّق  گردیدهاند.  یا  این  که  یگانه  پرستی  و  توحیدی  که  آنان  بر  آن  هستند  همان  چیزی  است  که  خدا  با  آن  این  دین  واپسین  را  پیروز  و  چیره  کرده  است، و  واپسین  چرخش  و  گردش  را  در  زمین  نصیب  آن  نموده  است  و  برتریش  بخشیده  است،  همان  گونه  که  در  تاریخ  آمده  است.  این  معنی  اخیر،  نزدیکتر  و  برتر  در  این  روند  به  نظر  میآید.

درس  عبرتی  که  از  این  اشاره  و  از  این  نداء  میتوان  آموخت،  درس  عبرتی که  بدان  اشاره  کردیم.  و  آن  جنبش  و  خیزش  همّت  مؤمنان  در  پرتو  دین  واپسین  است،  مؤمنانی  که  امینان  برنامه  خدا  در  زمین  و  پاسداران  آن  هستند،  و  وارثان  عقیده  و  رسالت  الهی  می‏باشند،  آنکسانی  که  برای  این  کار  مهمّ  بزرگ  برگزیده  شدهاند  و  انتخاب  گردیدهاند،  جنبش  و  خیزش  همّت  ایشان  برای  کمک  و  یاری  کردن  خدا  و  آئین  او ...

(کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ).

همان  گونه  که  عیسی  پسر  مریم  به  حواریّون  گفت:  چه  کسانی  یاران  من  برای  (یاوری  دین)  خدا  خواهند  بود؟  حواریّون  گفتند:  ما  جملگی  یاران  (دین)  خدا  خواهیم  بود.

پیروزی،  عاقبت  نصیب  یاران  مؤمن  خدا  خواهد  شد.  این،  چرخش  و  گردش  واپسین  در  این  سوره  است،  و  آخرین  پسوده  در  روند  این  سخن  است.  این  پسوده  دارای  رنگی  و  دارای  مزهای  است  که  با  نضای  این  سوره  و روند  آن  مناسبت  دارند.  رنگ  آن  تازه  به  تازه  میشود،  و  مزۀ  آن  تنوّع  دارد  و  گونه  به گونه  میگردد.

*


 


 [1] مسلم و  بخاری و  ترمذی، و نسائی  آن  را  از  ابوهریره  روایتکردهاند. 

[2] هر  پنچ  تا  آن  را  نقل و  روایت کرده اند 

 [3] مراجعه  شودبهکتاب:  «السلام  العالمی و الاسلام».  فصل:  صلح  جهان‌.