تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سورۀ مجادله

سورۀ مجادله

مدنی است؛ ترتیب آن 58؛ شمار آیات آن 22

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ


﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِی تُجَٰدِلُکَ فِی زَوۡجِهَا وَتَشۡتَکِیٓ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ یَسۡمَعُ تَحَاوُرَکُمَآۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٌ ١.

ای پیامبر! به یقین که خداوند عزوجل سخن (خوله بنت ثعلبه) را که دربارۀ شوهرش (اوس بن صامت) به تو مراجعه کرده بود شنید، آنگاه که شوهرش با سخن: تو بر من در حرمت نکاح مانند کمر مادرم هستی، از وی ظهار کرده بود و آن زن از پروردگارش می‌خواست مشکلش را مرفوع سازد. ای پیامبر! حق‌تعالی گفتگوی شما را میشنود، یقیناً او شنوا و بیناست و گفتگوی آن دو را از فوق هفت آسمان شنید.

﴿ٱلَّذِینَ یُظَٰهِرُونَ مِنکُم مِّن نِّسَآئِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَٰتِهِمۡۖ إِنۡ أُمَّهَٰتُهُمۡ إِلَّا ٱلَّٰٓـِٔی وَلَدۡنَهُمۡۚ وَإِنَّهُمۡ لَیَقُولُونَ مُنکَرٗا مِّنَ ٱلۡقَوۡلِ وَزُورٗاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٞ ٢.

مسلمانانی که از همسران خویش ظهار می‌کنند؛ یعنی مرد برای همسرش می‌گوید: تو در حرمت بر من مانند کمر مادرم هستی، درست این است که همسران‌شان مادران آنان نمی‌باشند،‌ بلکه زنان‌شان هستند و مادران آنان زنانی اند که تولّدشان کرده‌اند. بنابراین ظهار‌کنندگان،‌ دروغ بزرگ و بهتان ناپسندی را بر زبان می‌آورند. با آن هم خداوند عزوجل از کسی که خطاکاری کند و سپس باز گردد عفو می‌کند و به کسی که حرامی را مرتکب شود و باز توبه نماید میآمرزد؛ از آن‌رو که آمرزشی فراگیر دارد.

﴿وَٱلَّذِینَ یُظَٰهِرُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُواْ فَتَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مِّن قَبۡلِ أَن یَتَمَآسَّاۚ ذَٰلِکُمۡ تُوعَظُونَ بِهِۦۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ ٣.

کسانی که ظهار می‌کنند و همسران خود را به این طریق بر خویشتن حرام می‌سازد، باز از سخن‌شان برمی‌گردد و جماع با همسران خود را قصد دارند، لازم است کفّاره بدهند. کفّاره این است که یک برده یا کنیز مؤمنی را پیش از جماع با همسرش آزاد کنند و این حکم از جانب خداوند حکیم و خبیر برای کسی است که از همسرش ظهار کند. آری!‌ حق‌تعالی شما را با این بیان نصیحت و رهنمایی می‌کند و این کفّاره برای کسی است که ظهار از وی صدور یافته باشد. هیچ چیزی بر خداوند بزرگ پنهان نیست، هیچ امری از او غایب نمی‌ماند و همه را مطابق اعمال‌شان جزا می‌دهد.

﴿فَمَن لَّمۡ یَجِدۡ فَصِیَامُ شَهۡرَیۡنِ مُتَتَابِعَیۡنِ مِن قَبۡلِ أَن یَتَمَآسَّاۖ فَمَن لَّمۡ یَسۡتَطِعۡ فَإِطۡعَامُ سِتِّینَ مِسۡکِینٗاۚ ذَٰلِکَ لِتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ وَتِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِۗ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ ٤.

امّا چون پولی نداشت که با آن برده‌ای را آزاد کند، لازم است پیش از اینکه با همسرش جماع کند دو ماه پیا‌پی روزه بگیرد و چون از روزه‌گرفتن به عذر شرعی ناتوان بود شصت مسکین را طعام دهد؛ طوری که سیر شوند. بیان این احکام برای آن است که با انجام اوامر و اجتناب از نواهی الهی به او تعالی، و با متابعت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آن حضرت ایمان آوردید. این‌ها حدود خداوندی است که روا نیست از آن تجاوز شود. هر که از حدود الهی تجاوز کند مرتکب جرم بزرگی شده و کسی که از آن‌ها انکار ورزد به عذاب دردآور و جاودان آتش دوزخ گرفتار می‌شوند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ کُبِتُواْ کَمَا کُبِتَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ وَقَدۡ أَنزَلۡنَآ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖۚ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٞ مُّهِینٞ ٥.

کسانی که با خداوند عزوجل و پیامبرش به جنگ میپردازند،‌ با شریعت الهی مخالفت می‌نمایند و از آیین الهی جلو‌گیری می‌کنند به شکست مواجه گردند و خوار ساخته می‌شوند؛ چنان‌چه مردمی که قبلاً با خداوند عزوجل و رسولش محاربه کردند خوار شدند. حق‌تعالی آیات مُحکم، حجّتهای واضح و دلایل آشکاری را نازل کرده که در آن صلاح بندگان و شهرها وجود دارد. امّا کسی که انکار ورزد و آیات الهی را رد نماید به عذاب خوار کننده‌ای در آتش دوزخ گرفتار می‌شوند.

﴿یَوۡمَ یَبۡعَثُهُمُ ٱللَّهُ جَمِیعٗا فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوٓاْۚ أَحۡصَىٰهُ ٱللَّهُ وَنَسُوهُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ ٦.

از آن وقت یاد کن که خداوند متعال امّت‌های نخستین و واپسین را برای روز قیامت جمع می‌آورند و ایشان را به اعمال خوب و بدی که انجام داده‌اند و خداوند عزوجل آن اعمال را در نامه‌های‌شان نوشته آگاهی می‌سازد. مردم از هولناکی بزرگ آن روز اعمالی را که انجام دادند فراموش کرده‌اند. امّا حق‌تعالی به هر‌چیز آگاه است، هیچ امری بر او پنهان نیست، رازها را می‌داند و به آنچه در ضمایر وجود دارد علماً احاطه دارد.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ مَا یَکُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ وَلَآ أَدۡنَىٰ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمۡ أَیۡنَ مَا کَانُواْۖ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٌ ٧.

آیا ندانستی که خداوند عزوجل به همه موجودات آسمان‌ها و زمین داناست. هیچ سه نفری از مردم به امر پنهانی راز نمی‌گویند مگر اینکه اوتعالی چهارم‌شان است، راز‌شان را می‌داند و چیزی را که گفته‌اند بر او پوشیده نیست. هیچ پنج نفری به سخنی نجوا نمی‌کنند مگر اینکه اوتعالی علماً ششم‌شان است و هیچ کدام از سخنان پوشیده و آشکار‌شان بر او پوشیده نیست. به همین‌گونه اگر تعداد‌شان کمتر یا زیادتر از این باشد، بازهم اوتعالی علماً با ایشان است؛ با وجود اینکه بر عرش استوا دارد و از مخلوقاتش جداست. حق‌تعالی همه مردم را در روز قیامت به اعمال خوب و بدی که انجام دادند خبر می‌دهد؛ زیرا او به هر چیز آگاه و به هر رازی داناست.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ نُهُواْ عَنِ ٱلنَّجۡوَىٰ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَیَتَنَٰجَوۡنَ بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَمَعۡصِیَتِ ٱلرَّسُولِۖ وَإِذَا جَآءُوکَ حَیَّوۡکَ بِمَا لَمۡ یُحَیِّکَ بِهِ ٱللَّهُ وَیَقُولُونَ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ لَوۡلَا یُعَذِّبُنَا ٱللَّهُ بِمَا نَقُولُۚ حَسۡبُهُمۡ جَهَنَّمُ یَصۡلَوۡنَهَاۖ فَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ ٨.

ای پیامبر! آیا یهودیان را ندیدی که خداوند عزوجل آنان را از راز گفتن به سخنانی که نسبت به مسلمانان شک برانگیز و اشتباه‌آور است نهی کرد، اما آنان به انجام نهی الهی باز گشتند؛ یعنی به سخنان بد راز گفتند،‌ ستمگری کردند و از حد تجاوز نمودند؟ همچنان آنگاه که یهودیان به نزدت - ای پیامبر- می‌آیند به غیر روشی که خداوند عزوجل تحیه را مشروع ساخته با مقولۀ «السّام علیک»؛‌یعنی مرگ بر تو باد، بر تو تحیه تقدیم می‌دارند. بعد از آن می‌گویند: اگر محمّد صلی الله علیه و آله و سلم رسول حق‌تعالی است، پس چرا خداوند عزوجل ما را با این سخن عذاب و مجازات نمی‌کند؟ خداوند سبحان خبر داد که عذاب آنان را به آتش دوزخ به تأخیر انداخته که بسیار سوزنده و بد‌جایگاهی است و قرارگاه بدی برای کافران است.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَنَٰجَیۡتُمۡ فَلَا تَتَنَٰجَوۡاْ بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَمَعۡصِیَتِ ٱلرَّسُولِ وَتَنَٰجَوۡاْ بِٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِیٓ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ ٩.

ای مؤمنان! آنگاه که به طور راز و پوشیده سخن گفتید از سخنانی که خداوند عزوجل حرام ساخته بپرهیزید، برابر است که به ذات خود بد باشد یا سخنی باشد که ستم بر مردم و مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به همراه داشته باشد. به اموری سخن زنید که در آن خیر و صلاح و نفعی نهفته باشد. با متابعت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم انجام اوامر و اجتناب از نواهی از الله تعالی بترسید؛ چون بازگشت‌تان به سوی اوست و شما را مطابق اعمال‌تان جزا می‌دهید.

«برّ» عملی است که انجامش طاعت باشد و «تقوا» ترک معصیت است.

﴿إِنَّمَا ٱلنَّجۡوَىٰ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ لِیَحۡزُنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَیۡسَ بِضَآرِّهِمۡ شَیۡ‍ًٔا إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١٠.

سخن‌زدن به گناه و تجاوز از وسوسه‌های شیطان و معصیت خداوند رحمان است تا غم و اندوه را برای اهل ایمان به بار آورد، امّا این امور جز به ارادۀ خداوند عزوجل به مؤمنان آزاری نمی‌رساند. مؤمنان باید تنها به پروردگار سبحان اعتماد کنند،‌ هر مسلمانی امورش را به اوتعالی بسپارد و او در تصرّف به امور کافی است.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قِیلَ لَکُمۡ تَفَسَّحُواْ فِی ٱلۡمَجَٰلِسِ فَٱفۡسَحُواْ یَفۡسَحِ ٱللَّهُ لَکُمۡۖ وَإِذَا قِیلَ ٱنشُزُواْ فَٱنشُزُواْ یَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ ١١.

ای مؤمنان! آنگاه که در مجالس به فراخ سازد جای برای دیگران امر شدید به این کار اقدام کنید و برای برادر مسلمان خویش جایی را فرخ سازید. خداوند عزوجل روزی و پاداش را بر شما مزید می‌گرداند و آنگاه که به کدام منظوری از شما خواسته شد که از مجلس بر‌خیزد اجابت کنید،‌ حق‌تعالی جایگاه مؤمنان را بر حسب ایمان‌شان بالا می‌برد و برای اهل علم، به خاطر فضیلت علم درجات زیادی از بزرگی و پاداش می‌بخشد. پروردگار بزرگ به هر چیز داناست و هیچ امر پوشیده‌ای از او پنهان نمی‌باشد، هیچ کاری را فراموش نمی‌کند و به زودی از اعمال همگان حساب می‌گیرد.

در این آیه ذکر علم بعد از آداب مجالس آمده است؛ زیرا اهل علم در آداب و اخلاق دانشمند‌تر‌اند.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَٰجَیۡتُمُ ٱلرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیۡ نَجۡوَىٰکُمۡ صَدَقَةٗۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ لَّکُمۡ وَأَطۡهَرُۚ فَإِن لَّمۡ تَجِدُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ ١٢.

ای کسانی که به خداوند و پیامبرش ایمان آوردید! راز‌گفتن با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را اراده داشتید پیش از آن صدقه دهید. این امر در زیادت حسنات به خیر شماست و شما را با کفّارۀ خطاها از گناه پاک می‌سازد. امّا اگر توان ادای صدقه را نداشتید بر شما گناهی نیست؛ زیرا خداوند عزوجل از شما عفو نموده است، چون او آمرزش فراگیر دارد، به سبب آمرزش خود ملامت نمی‌کند و به سبب رحمتش مجازات نمی‌نماید.

﴿ءَأَشۡفَقۡتُمۡ أَن تُقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیۡ نَجۡوَىٰکُمۡ صَدَقَٰتٖۚ فَإِذۡ لَمۡ تَفۡعَلُواْ وَتَابَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمۡ فَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۚ وَٱللَّهُ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١٣.

آیا اگر قبل از راز‌گفتن با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم صدقه دهید از فقر و تنگدستی می‌ترسید؟ اگر صدقه نکردید -و حق‌تعالی در این امر با شما آسانگیری کرد- بر نماز‌های فرض مداومت کنید،‌ زکات فرض را ادا نمایید و در طاعت خداوند عزوجل و پیامبرش بکوشید. الله تعالی بر همه اعمال شما آگاه است و از شما به طور قطع حساب می‌گیرد،‌ پس او را مراقب خویش بدانید.

﴿۞أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ تَوَلَّوۡاْ قَوۡمًا غَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مَّا هُم مِّنکُمۡ وَلَا مِنۡهُمۡ وَیَحۡلِفُونَ عَلَى ٱلۡکَذِبِ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ ١٤.

آیا از عملکرد منافقان در تعجّب نمی‌شوی که خداوند عزوجل و رسولش را رها کرده یهودیان را به دوستی می‌گیرند؟ این در حالی است که منافقان نه از مسلمانان اند و نه از یهودیان می‌باشند، امّا سوگند یاد می‌کنند که از جملۀ یهودیان اند. آنان دروغگوی اند و خود می‌دانند که در سخن و سوگند خویش دروغ می‌گویند.

﴿أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُمۡ عَذَابٗا شَدِیدًاۖ إِنَّهُمۡ سَآءَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٥.

خداوند عزوجل برای این گروه از منافقان عذاب درد‌آور و سختی در آتش دوزخ مهیّا کرده است؛ زیرا عمل بد و فعل زشتی را انجام داده‌اند بنابراین در پایین‌ترین طبقۀ دوزخ قرار دارند.

﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَیۡمَٰنَهُمۡ جُنَّةٗ فَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ فَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِینٞ ١٦.

منافقان با سوگند‌های خود خویشتن را از قتل نجات دادند؛ بدین‌گونه که در ظاهر حال سوگند خوردند که مؤمن اند، هرچند در نفس الامر کافر اند و دیگران را از اسلام باز داشتند. از همین است که عذاب خوار‌کننده‌ای در آتش دوزخ برای آنان آماده شده و در دنیا و آخرت زیانمند شدند.

﴿لَّن تُغۡنِیَ عَنۡهُمۡ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُهُم مِّنَ ٱللَّهِ شَیۡ‍ًٔاۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ١٧.

دارایی و فرزندان در روز قیامت هرگز از منافقان دفاع کرده نمی‌تواند و آنان را از عذاب بازنمی‌دارد، بلکه در آتش دوزخ و در جایگاه بدی ماندگار هستند و به عذاب، خواری و ذلّت گرفتار می‌باشند.

﴿یَوۡمَ یَبۡعَثُهُمُ ٱللَّهُ جَمِیعٗا فَیَحۡلِفُونَ لَهُۥ کَمَا یَحۡلِفُونَ لَکُمۡ وَیَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ عَلَىٰ شَیۡءٍۚ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡکَٰذِبُونَ ١٨.

آنگاه که خداوند عزوجل در روز قیامت منافقان را از قبر‌ها زنده می‌سازد، همچنان که در دنیا برای‌تان سوگند می‌خورند، اکنون هم سوگند یاد می‌کنند که مؤمن هستند و باور دارند که این قرار و سوگند برای آنان فایده دارد. امّا این اندیشۀ آنان گمانی بیش نیست، به خداوند منّان افترا می‌کنند و در ایمان خویش در نزد پروردگار مهربان درزغ گفته‌اند.

﴿ٱسۡتَحۡوَذَ عَلَیۡهِمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ فَأَنسَىٰهُمۡ ذِکۡرَ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِکَ حِزۡبُ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱلشَّیۡطَٰنِ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ١٩.

شیطان بر آنان غلبه کرده به طوری که طاعت خداوند رحمان را ترک کرده‌اند و از ایمان و قرآن اعراض نموده‌اند. بنابراین از پیروان شیطان گردیدند و هر که از شیطان اطاعت نماید زیانمند شده، به لعنت و عذاب و به مجازات و خشم الهی رو‌برو خواهد شد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِکَ فِی ٱلۡأَذَلِّینَ ٢٠.

کسانی که خداوند عزوجل و پیامبرش را نافرمانی کردند و با دین الهی به جنگ پرداختند،‌ در دنیا با اهل ذلّت و خواری و با بد اعمالان و اشرار همراه‌اند و در آخرت به آتش دوزخ گرفتار می‌شوند.

﴿کَتَبَ ٱللَّهُ لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِیٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞ ٢١.

خداوند عزوجل مقدّر کرده و حکم نموده است که پیروزی از آن او و رسولش می‌باشد؛ زیرا اوتعالی نیرومند است، چنان‌که هیچ چیزی او را ناتوان کرده نمی‌تواند،‌ کسی با او توان مقابله را ندارد و بر او پیروز نمی‌شود. او ذات عزیزی است که همه تحت قهر او هستند و هر که با او بجنگد خوارش می‌سازد.

﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ یُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ کَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِیرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِیمَٰنَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُۖ وَیُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ رَضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ أُوْلَٰٓئِکَ حِزۡبُ ٱللَّهِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٢٢.

قومی را سراغ نخواهی داشت که به خداوند عزوجل ایمان داشته باشند، و او را به شایستگی عبادت کنند،‌ به لقایش در روز قیامت باورمند باشند و محبت خویش را برای اوتعالی خالص ساخته باشند،‌ امّا با آنهم با کسانی که با خداوند عزوجل و رسولش می‌ستیزند دوستی بر قرار سازند. نباید با کافران که با الله عزوجل و رسولش می‌ستیزند دوستی و محبت داشته باشند، اگر‌‌چه پدران، فرزندان،‌ برادران و خویشاوندان‌شان باشند،‌ زیرا پیوند دینی از پیوند خویشاندانی ارزشمندتر است و دوستی و موالات باید به خاطر خدا و رسولش باشد، نه بر مبنای روابط نسبی و خویشاوندی. کسانی که دوستی و دشمنی‌شان به خاطر خداوند عزوجل است حق‌تعالی ایمان را در دل‌های‌شان رقم زده و در ضمیر‌شان محکم و راسخ ساخته است،‌ آنان را به نصرت خویش نیرو بخشیده،‌ با رعایت خویش حمایت نموده،‌ به ولایتش مخصوص ساخته و به بهشت‌های پر از نعمت در نیکو‌ترین جایگاه و زیبا‌ترین قرار‌گاه داخل می‌سازد؛ در بهشت‌هایی که جوی‌های بسیار، درختان نیکو و میوه‌های پاکیزه دارد و در آنجا همیشه ماندگار‌اند. خداوند عزوجل از ایشان خوشنود است، ‌در درازنای زمان بر ایشان خشم نمی‌کند و ایشان هم از حق‌تعالی خوشنود‌اند؛ زیرا پاداش نیکو و جایگاه باکرامتی را با بزرگ‌ترین مزد و بهترین نعمت‌ها دریافته‌اند. این مؤمنان سر‌افراز و کامگار،‌ بندگان مُخلص و حزب کامیاب الله عزوجل هستند؛ کسانی که کامیابی بزرگ و جایگاه راستینی را در بهشت جاودان در نزد پادشاه با اقتدار و منّان به دست آورده‌اند.


تفسیر نور: سوره مجادله

تفسیر نور:
سوره مجادلة آیه 1
‏متن آیه : ‏
‏ قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَتَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند گفتار آن زنی را می‌پذیرد که درباره شوهرش با تو بحث و مجادله می‌کند و به خدا شکایت می‌برد . خدا قطعاً گفتگوی شما دو نفر را می‌شنود ، چرا که خدا شنوا و بینا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَدْ سَمِعَ » : قطعاً شنید . شنیدن در اینجا به معنی پذیرفتن است . همان گونه که واژه ( سَمِعَ ) در حالت اعتدال نماز ، در جمله سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ به همین معنی است . آیه‌های نخستین این سوره درباره زنی به نام خَوْلَه است که از طرف شوهرش اوس بن صامت مورد بی‌مهری قرار می‌گیرد و او را ظهار می‌کند که نوعی طلاق غیرقابل بازگشت در زمان جاهلیت بوده است . خَوله به پیش پیغمبر می‌آید و قضیه را مطرح می‌کند و تقاضای رجوع به پیش شوهر پشیمان خود را می‌کند . لیکن رسول خدا بدو می‌فرمایند : تو بر او حرام شده‌ای . در اینجا است که حکم مسأله ظهار به پیغمبر وحی می‌گردد و مشکل خوله برطرف می‌شود . « تَشْتَکِی‌ » : شکایت می‌برد و تقاضای حل مشکل می‌کند . « تَحَاوُرَ » : گفتگو .‏

سوره مجادلة آیه 2
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنکُم مِّن نِّسَائِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنکَراً مِّنَ الْقَوْلِ وَزُوراً وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که زنان خود را ظهار می‌کنند ( و بدیشان می‌گویند : شما برای ما همسان مادرانمان هستید ) ، آنان مادرانشان نمی‌گردند ، و بلکه مادرانشان تنها زنانی هستند که ایشان را زائیده‌اند . چنین کسانی سخن ناهنجار و دروغی را می‌گویند ( چرا که مادر و فرزند بودن ، چیزی نیست که با سخن درست شود ) . خداوند بسیار باگذشت و آمرزگار است ( و اگر مسلمانی پیش از نزول این آیات ، مرتکب این عمل شده باشد ، خداوند او را می‌بخشد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُظَاهِرُونَ » : ظهار می‌کنند . ظهار عبارت از این است که شوهر به همسر خود بگوید : أَنتِ عَلَیَّ کَظَهْرِ أُمِّی‌ ؛ تو برای من مادری . یعنی همان گونه که ازدواج با مادر خودم برایم حرام است ، تو نیز تا ابد بر من حرام هستی . این جمله به منزله صیغه طلاق بود . البته ظهار تنها بدین شکل انجام نمی‌گیرد . بلکه تشبیه همسر - به قصد تحریم ، نه به قصد تکریم - به یکی از زنانی که برای مرد ازدواج با ایشان حرام باشد ، ظهار بشمار است . این تحریم چه از راه نسب باشد و چه از راه شیرخوارگی و یا دامادی . همچنین تشبیه اندام همسر به اندام چنین زنانی چه سراپای او باشد و چه پشت و چه اعضاء دیگر ( نگا : المراغی ) . « زُوراً » : دروغ .‏

سوره مجادلة آیه 3
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِن نِّسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِّن قَبْلِ أَن یَتَمَاسَّا ذَلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که زنان خود را ظهار می‌کنند ، سپس از آنچه گفته‌اند پشیمان می‌شوند ، باید بنده‌ای را آزاد کنند ، پیش از آنکه با یکدیگر نزدیکی و آمیزش انجام دهند . این درس و پندی است که به شما داده می‌شود ، و خدا آگاه از آن چیزی است که می‌کنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَعُودُونَ لِمَا قالُوا » : از گفته خود پشیمان می‌شوند . می‌خواهند جبران سخنی کنند که گفته‌اند . قصد بازگشت به زنان خود را دارند ( نگا : التفسیر القرآنی للقرآن ) . « تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ » : ( نگا : نساء / 92 ، مائده‌ / 89 ) . « یَتَمَآسَّا » : مراد از تماس ، نزدیکی و آمیزش جنسی ، و هرگونه عملی است که منتهی بدان شود . از قبیل : بوسیدن ، لمس کردن ، در آغوش گرفتن .‏

سوره مجادلة آیه 4
‏متن آیه : ‏
‏ فَمَن لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ مِن قَبْلِ أَن یَتَمَاسَّا فَمَن لَّمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً ذَلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر هم کسی بنده‌ای را نیابد و توانائی آزاد کردن او را نداشته باشد ، باید دو ماه پیاپی و بدون فاصله روزه بگیرد ، پیش از آنکه شوهر و همسر با همدیگر نزدیکی و آمیزش کنند . اگر هم نتوانست ، باید شصت نفر فقیر را خوراک دهد . این ( قانونگذاری ) بدان خاطر است که بگونه لازم به خدا و پیغمبرش ایمان بیاورید ( و برابر دستور اسلام ، نه جاهلیت ، زندگی را بسر برید ) . اینها قوانین و مقررات خدا است ( و آنها را مراعات دارید . هر که آنها را مراعات نکند و ناچیز انگارد ، به سوی کفر رهسپار است ) و کافران عذاب دردناکی دارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُتَتَابِعَیْنِ » : پیاپی . مراد این است که دو ماه روزه باید بدون فاصله باشد . حتی اگر روزی روزه گرفته نشود ، روزهای ماقبل هدر می‌رود و باید دو ماه را تکمیل کند . « ذلِکَ » : این قانونگذاری . این بیان و تعلیم احکام . یادآوری : کفاره ظهار به ترتیب : آزاد کردن بنده ، دو ماه روزه گرفتن ، و یا شصت نفر فقیر را طعام دادن است . رعایت ترتیب واجب است ( نگا : التفسیر القرآنی للقرآن ، المراغی ) .‏

سوره مجادلة آیه 5
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ کُبِتُوا کَمَا کُبِتَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَقَدْ أَنزَلْنَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُّهِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که با خدا و پیغمبرش دشمنی می‌کنند ، خوار و ذلیل می‌شوند ، همان گونه که پیش از ایشان پیشینیان خوار و ذلیل شدند . ما آیات روشن و دلائل متقنی را فرو فرستاده‌ایم ( که دالّ بر حق و حقیقت ، و واقعیت و حقانیت اسلام هستند . کسانی که بدانها ایمان نیاورند کافرند ) و کافران عذاب خوارکننده‌ای دارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُحَآدُّونَ » : دشمنی می‌کنند ( نگا : توبه‌ / 63 ) . « کُبِتُوا » : خوار و ذلیل گردانده شدند ( نگا : آل‌عمران‌ / 127 ) . « مُهِینٌ » : ( نگا : بقره‌ / 90 ، آل‌عمران‌ / 178 ) .‏

سوره مجادلة آیه 6
‏متن آیه : ‏
‏ یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏روزی خدا همگان را زنده می‌گرداند و آنان را از کارهائی که کرده‌اند آگاه می‌سازد . کارهائی که ایشان آنها را فراموش کرده‌اند ، ولی خداوند آنها را شمارش کرده است ( و به حساب آنان گرفته است ) . خدا حاضر و ناظر بر هر چیزی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَبْعَثُهُمْ » : ایشان را زنده می‌گرداند . « أَحْصَاهُ » : آن را شمارش کرده است . مراد دستور به فرشتگان برای ثبت و ضبط اعمال بندگان است ( نگا : کهف‌ / 49 ، یس‌ / 12 ، زخرف‌ / 80 ) . « شَهِیدٌ » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 98 ، انعام‌ / 19 ، حج‌ / 17 ) .‏

سوره مجادلة آیه 7
‏متن آیه : ‏
‏ أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَا یَکُونُ مِن نَّجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِن ذَلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر ندیده‌ای که خداوند می‌داند چیزی را که در آسمانها و چیزی را که در زمین است‌ ؟ هیچ سه نفری نیست که با همدیگر رازگوئی کنند ، مگر این که خدا چهارمین ایشان است ، و نه پنج نفری مگر این که او ششمین ایشان است ، و نه کمتر از این و نه بیشتر از این ، مگر این که خدا با ایشان است در هر کجا که باشند ( و رازشان را می‌داند ) . بعداً خدا در روز قیامت آنان را از چیزهائی که کرده‌اند آگاه می‌سازد . چرا که خدا از هر چیزی باخبر و آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَجْوی‌ » : رازگوئی . درگوشی و نهانی صحبت کردن . « خَمْسَةٍ » : عطف بر ( ثَلاثةٍ ) است . « أَدْنی‌ » : کمتر ( نگا : نجم‌ / 9 ) .‏

سوره مجادلة آیه 8
‏متن آیه : ‏
‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَى ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَیَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَتِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاؤُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ وَیَقُولُونَ فِی أَنفُسِهِمْ لَوْلَا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِیرُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا ندیده‌ای کسانی را که از نجوا نهی شده‌اند ، ولی آنان به سوی چیزی برمی‌گردند که از آن نهی گشته‌اند ، و برای انجام گناه و دشمنانگی و نافرمانی از پیغمبر ، با همدیگر به نجوا می‌پردازند ، و هنگامی که به پیش تو می‌آیند بگونه‌ای تو را سلام می‌گویند که خدا تو را بدانگونه سلام نگفته است . در دل به خود می‌گویند : ( اگر اعمال ما بد است و خدا می‌داند ) پس چرا ما را به خاطر گفته‌هایمان کیفر نمی‌دهد ؟ ! دوزخ بسنده ایشان است ( و نیازی به مجازات دیگر نیست ) . داخل آن خواهند شد و با آتش آن خواهند سوخت ، و چه بد سرانجامی و چه بد جایگاهی است !‏

‏توضیحات : ‏
‏« الَّذِینَ نُهُوا . . . » : گروهی از یهودیان و منافقان بودند . « حَیَّوْکَ » : تو را درود می‌گویند . بر تو سلام می‌کنند . « بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللهُ » : با واژه‌هائی به تو سلام می‌کنند که خداوند تو را بدان سلام نگفته است . یهودیان بجای ( أَلسَّلامُ عَلَیْکَ ) می‌گفتند ( أَلسَّامُ عَلَیْکَ ) : مرگ بر تو ! ملامت و خستگی بهره‌ات ! « یَقُولُونَ فِی أَنفُسِهِمْ » : در دل به خود می‌گفتند . استهزاءکنان به همدیگر می‌گفتند . « یَصْلَوْنَهَا » : ( نگا : ابراهیم‌ / 29 ، ص‌ / 56 ) .‏

سوره مجادلة آیه 9
‏متن آیه : ‏
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَیْتُمْ فَلَا تَتَنَاجَوْا بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَتِ الرَّسُولِ وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مؤمنان ! هنگامی که به نجوا پرداختید ، برای انجام گناه و دشمنانگی و نافرمانی از پیغمبر به نجوا نپردازید ، و بلکه درباره نیکی و پرهیزگاری نجوا کنید ، و از خدائی بترسید که در پیشگاه او گردآورده می‌شوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْبِرِّ » : خوبی و نیکی . هرچه در آن خیر و صلاح باشد . « التَّقْوی‌ » : مراد ترک معصیت است .‏

سوره مجادلة آیه 10
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏نجوا تنها از ناحیه اهریمن است و می‌خواهد مؤمنان را غمگین و اندوهناک سازد ! اما هیچ زیانی نمی‌تواند بدیشان برساند مگر این که اجازه خدا در میان باشد . پس مؤمنان باید به خدا توکل کنند و بس .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِیَحْزُنَ » : تا غمگین سازد . باب اوّل است و متعدی . « لَیْسَ بِضَآرِّهِمْ » : شیطان نمی‌تواند بدیشان زیان و ضرری برساند .‏

سوره مجادلة آیه 11
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَإِذَا قِیلَ انشُزُوا فَانشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مؤمنان ! هنگامی که به شما گفته شد : در مجالس جای باز کنید ، جای باز کنید تا خدا در کار شما گشایش دهد ، و هنگامی که به شما گفته شد : برخیزید ! برخیزید . اگر چنین کنید خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و بهره از علم دارند ، درجات بزرگی می‌بخشد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَرْفَعِ اللهُ الَّذِینَ ءَامَنُوا مِنکُمْ ، وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ » : عطف ( الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ) بر ( الَّذِینَ ءَامَنُوا ) از قبیل عطف خاص بر عام است . « تَفَسَّحُوا » : جای باز کنید . جمع و جور بنشینید و برای دیگران جا باز کنید . « أُنشُزُوا » : برخیزید . بلند شوید . مراد برخاستن از مجالس است تا جا برای دیگران پیدا شود .‏

سوره مجادلة آیه 12
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً ذَلِکَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مؤمنان ! هرگاه خواستید با پیغمبر نجوا و رازگوئی کنید ، پیش از نجوای خود ، صدقه‌ای بدهید . این کار برای شما بهتر و پاکیزه‌تر ( برای زدودن حب مال از دلها ) است . اگر هم چیزی را نیافتید ( که با آن صدقه را انجام دهید ) خداوند آمرزگار و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَیْنَ یَدَیْ . . . » : قبل از . پیشاپیش . « صَدَقَةً » : احسانی . بخششی . علت دادن صدقه پیش از گفتگوی نهانی با پیغمبر این بود که بسیاری از اعراب برای کسب افتخار همدمی ، و تظاهر به تقرب بدان حضرت ، بدون نیاز تقاضای نجوا و رازگوئی می‌کردند . به وسیله چنین صدقه‌ای ، این کار تقلیل پذیرفت و پروردگار مهربان ، آن را از میان برداشت ( نگا : المصحف المیسر ، روح المعانی ) . پرداخت چنین صدقه‌ای چه بسا آزمون موقتی برای گروه ویژه‌ای در آن مقطع تاریخی بوده است .‏

سوره مجادلة آیه 13
‏متن آیه : ‏
‏ أَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا می‌ترسید که پیشاپیش نجوای خود صدقه‌هائی را بدهید ( و مخارجی برای خود تولید کنید ؟ ! ) . حال که چنین کاری را نکرده‌اید و خداوند هم شما را بخشیده است ( و این رنج را از دوش شما برداشته است و اجازه داده است بدون دادن صدقه با پیغمبر به نجوا بپردازید ) پس نماز را چنانکه باید بخوانید و زکات مال بدر کنید و از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری نمائید . ایزد آگاه از همه کارهائی است که می‌کنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَشْفَقْتُمْ » : ترسیدید .‏

سوره مجادلة آیه 14
‏متن آیه : ‏
‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم مَّا هُم مِّنکُمْ وَلَا مِنْهُمْ وَیَحْلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا آگاهی از کسانی که گروهی را به دوستی می‌گیرند که خدا بر آنان خشمگین است . اینان ( منافقانی بیش نبوده و ) نه از شمایند و نه از آنانند . چنین کسانی بگونه آگاهانه سوگند دروغ یاد می‌کنند !‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَوَلَّوْا » : به دوستی گرفتند . مراد منافقان است ( نگا : حشر / 11 ) . « هُمْ » : ایشان که منافقانند ( نگا : نساء / 143 ) . « وَ هُمْ یَعْلَمُونَ » : در حالی که می‌دانند که دروغ می‌گویند .‏

سوره مجادلة آیه 15
‏متن آیه : ‏
‏ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَاباً شَدِیداً إِنَّهُمْ سَاء مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند عذاب سختی را برای ایشان آماده کرده و تهیه دیده است . آنان چه کار بدی می‌کنند !‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَعَدَّ » : آماده کرده است . تهیه دیده است . « مَا » : چیزهائی که . مراد نفاق و دروغ است .‏

سوره مجادلة آیه 16
‏متن آیه : ‏
‏ اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان سوگندهایشان را سپری ( برای حفظ جان و مال خود ) ساخته‌اند و بدین وسیله مردمان را از راه یزدان بازداشته‌اند ، و لذا عذاب خوارکننده‌ای دارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جُنَّةً » : سپر .‏

سوره مجادلة آیه 17
‏متن آیه : ‏
‏ لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُم مِّنَ اللَّهِ شَیْئاً أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اموالشان و اولادشان ، به هیچ وجه ایشان را از دست خدا مصون و محفوظ نمی‌دارد . اینان دوزخیانند و در دوزخ جاودانه می‌مانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَن تُغْنِیَ . . . » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 10 و 116 ) .‏

سوره مجادلة آیه 18
‏متن آیه : ‏
‏ یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَى شَیْءٍ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْکَاذِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏روزی خداوند همه آنان را زنده می‌گرداند . آن روز برای خدا ( به دروغ ) سوگند می‌خورند همان گونه که ( امروز به دروغ ) برای شما سوگند می‌خورند ، و گمان می‌برند که ایشان دارای چیزی ( از هوش و زرنگی ) هستند ! ( و با این سوگندهای دروغ ، خویشتن را می‌رهانند و به جائی می‌رسانند ) . هان ! ایشان دروغگویانند ( و گرفتار خشم و عذاب یزدانند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَحْلِفُونَ لَهُ » : برای خدا سوگند یاد می‌کنند که منافق نبوده‌اند ( نگا : انعام‌ / 23 ، نحل‌ / 28 ) .‏

سوره مجادلة آیه 19
‏متن آیه : ‏
‏ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اهریمن بر آنان چیره گشته است ( و با وسوسه‌های خود ایشان را از راستای راه بدر کرده است ) و یاد خدا را از خاطرشان برده است . اینان حزب اهریمن هستند . هان ! قطعاً حزب اهریمن زیانکار و زیانبارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِسْتَحْوَذَ » : چیره گشته است . مسلط شده و غلبه یافته است . « حِزْبُ » : ( نگا : مائده‌ / 56 ، مؤمنون‌ / 53 ، روم‌ / 32 ) .‏

سوره مجادلة آیه 20
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِکَ فِی الأَذَلِّینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مسلّماً کسانی که با خدا و پیغمبرش دشمنی می‌کنند ، از زمره پست‌ترین و خوارترین ( مردمان ) خواهند بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُحَآدُّونَ » : ( نگا : مجادله‌ / 5 ) . « الأذَلِّینَ » : ذلیل‌ترین و خوارترین و رسواترین انسانها .‏

سوره مجادلة آیه 21
‏متن آیه : ‏
‏ کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند چنین مقدر کرده است که من و پیغمبرانم قطعاً پیروز می‌گردیم . بی‌گمان خداوند نیرومند چیره است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَتَبَ » : مقدر کرده است . قضا و قدرش در لوح محفوظ چنین افتاده است ( نگا : رعد / 39 ) .‏

سوره مجادلة آیه 22
‏متن آیه : ‏
‏ لَا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مردمانی را نخواهی یافت که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند ، ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با خدا و پیغمبرش دشمنی ورزیده باشند ، هرچند که آنان پدران ، یا پسران ، یا برادران ، و یا قوم و قبیله ایشان باشند . چرا که مؤمنان ، خدا بر دلهایشان رقم ایمان زده است ، و با نفخه ربانی خود یاریشان داده است و تقویتشان کرده است ، و ایشان را به باغهای بهشتی داخل می‌گرداند که از زیر ( کاخها و درختان ) آنها رودبارها روان است ، و جاودانه در آنجا می‌مانند . خدا از آنان خوشنود ، و ایشان هم از خدا خوشنودند . اینان حزب یزدانند . هان ! حزب یزدان ، قطعاً پیروز و رستگار است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَتَبَ » : نگاشته است و رقم زده است . مراد مستقر کردن و جایگزین نمودن است . « أَیَّدَ » : یاری داد . تقویت کرد ( نگا : بقره‌ / 87 و 253 ، مائده‌ / 110 ، انفال‌ / 26 و 62 ) . « رُوحٍ » : نفخه . نیروی معنوی الهی ، از قبیل : آرامش درون ، نور بصیرت ( نگا : فتح‌ / 4 ) .‏

 

تفسیر سوره مجادله مدنی و بیست‌ودو آیه است

 

سورهی مجادله آیهی 22-1

 

فی  ظلال  القرآن

جزء  بیست  و  هشتم

 

سوره  مجادله  مدنی  و  بیستودو  آیه  است 

بسم  الله  الرحمن  الرحیم

قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَتَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (١)الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلا اللائِی وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (٢)وَالَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا ذَلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (٣)فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْکِینًا ذَلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ (٤)إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ کُبِتُوا کَمَا کُبِتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَقَدْ أَنْزَلْنَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ (٥)یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (٦)أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلاثَةٍ إِلا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلا خَمْسَةٍ إِلا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلا أَدْنَى مِنْ ذَلِکَ وَلا أَکْثَرَ إِلا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (٧)أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَى ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَیَتَنَاجَوْنَ بِالإثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاءُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ وَیَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْلا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِیرُ (٨)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَیْتُمْ فَلا تَتَنَاجَوْا بِالإثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (٩)إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئًا إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (١٠)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَإِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (١١)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً ذَلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (١٢)أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (١٣)أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا هُمْ مِنْکُمْ وَلا مِنْهُمْ وَیَحْلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَهُمْ یَعْلَمُونَ (١٤)أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (١٥)اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ (١٦)لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (١٧)یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَى شَیْءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْکَاذِبُونَ (١٨)اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ (١٩)إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِکَ فِی الأذَلِّینَ (٢٠)کَتَبَ اللَّهُ لأغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ (٢١)لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (٢٢)

ما  در  این  سوره  -و  تقریبا  در  سراسر  این  جزء  -همراه  با  رخدادهای  سیره  وگذشت  پیغمبر  اکرم  (ص)در  جامعه  مدینه  هستیم.  با  آنگروه  نوپای  مسلمانان  بسر  می‏بریم  که  دارند  پرورش  می‏یابند  و  میبالند  و  استوار  و  پایدار  میگردند،  و  برای  اجرای  نقش  جهانی  خود  آماده  میشوند،  و  بلکه  برای  اجرای  نقش  خود  در  سراسر  هستی  آماده  میشوند،  نقشیکه  یزدان  برای  ایشان  در  گشت  وگذار  این  جهان  و  در  مقدرات  این  جهان  مقدر  کرده  است.  این نقش،  نقش  بزرگی  است  و  از  پیدایش  جهانبینی  تازه کاملی  سرچشمه  میگیردکه  این  زندگی  را  فرامیگیرد.  این  جهانبینی  در  دل  و  درون  همینگروه  پدید  میآید،  و  بر  استوارکردن  زندگی  واقعی  بر  اساس  این  جهانبینی  برقرار  میشود.  سپس  اینگروه  همچون  جهانبینیای  را  به  سراسر  جهان  می‏برد  تا  برای  بشریت  یک  زندگی  انسانی  را  بسازدکه  آن  هم  بر  این  جهانبینی  برقرار  و  استوار  بشود  ...   در  این  صورت  این  نقش،  نقش  بزرگی  است  و  آمادهکردنکاملی  را  می‏طلبد.

آن  مسلمانانیکه  قضا  و  قدر  ایشان  را  برای  ادای  این  نقش  آماده  میکرد،  مردمانی  از  آدمیزادگان  بودند.  در  میان  آنان  پیشتازان  پیشگام  مهاجران  و  انصاری  بودند  که  ایمانشان  پخته  شده  بود،  و  جهانبینیشان  در  باره  عقیده  جدید  کاملگردیده  بود،  و  دل  و  درونشان  مخلصـانه  آن  را  پذیرفته  بود،  و  رسیده  بودند  ...   رسیده  بودند  به  حقیقت  وجودشان  و  به  حقیقت  این  جهان  بزرگ،  و  حقیقت  وجـودشان  با  حقیقت  جهان  آمیخته  بود،  و  بدین  وسیلهگوشهای  از  قضا  و  قدر  خدا  در  این  جهان  شده  بودند.  در  درون  خودکنارهگیری  از  هستی  را  نمییافتند،  و  در  گامهایشان  کمترین  تخلـفی  از  گامهای  این  جهان  نمیدیدند،  و  در  دلهایشان  چیزی  جز  رضای  خدا  را  سراغ  نداشتند  ...   آنان  آنگونه  بودندکه  در  این  سوره  در  باره  ایشان  آمده  است‌:

(  لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ).

مردمانی  را  نخواهی  یافت  که  به  خدا  و  روز  قیامت  ایمان  داشته  باشند،  ولی  کسانی  را  به  دوستی  بگیرند  که  با  خدا  و  پیغمبرش  دشمنی  ورزیده  باشند،  هرچند  که  آنان  پدران،  یا  پسران،  یا  برادران،  و  یا  قوم  و  قبیله  ایشان  باشند.  چرا  که  مومنان،  خدا بر دلهایشان رقم ایمان زده  است  و  با  نفخه  ربانی  خود  یاریشان  داده  است  و  تقویتشان  کرده  است،  و  ایشان  را به  باغهای  بهشتی  داخل  می‏گرداند  که  از  زیر  (کاخها  و  درختان)  آنها  رودبارها  روان  است، و  جاودانه  درآنجا  میمانند.  خدا  از  آنان  خشنود،  و  ایشان  هم  از  خدا  خشنودند.  اینان  حزب  یزدانند.  هان! حزب  یزدان،  قطعاً  پیروز  و  رستگار  است.      (مجادله/22) 

امّا  پیشتازان  پیشگام  نسبت  به  مسلمانانیکه  پیوسته  افزون  وافزونتر میشدند،  اندک  بودند.  مخصوصاً  بعد  از  آنکه  اسلام  نیروئی گردید که  به  حساب  میآمد  و  از  آن  ترس  و  هراسی  میشد  حتی  پیش  از فتح  مکه  - و  بدانکسانی  داخل  شدندکه  از  تربیت  اسلامی  بهره  کافی  نبرده  بودند،  و  در  فضای  اسلامی  زمان  طولانی  تنفس  نکرده  بودند.  از  دیگر  ـ  منافقانی  برای  مصلحت  شخصی  یا  حفظ  خـود  اسلام  را  پذیرفته  بودند،  در  حالی  که  دشمنانگیها  وکینهتوزیهائی  در  باره  اسلام  به  دلهایشانگرفته  بودند،  و  در  انـتظار  فرصتها  نشسته  بودند،  و  درکمین  بودندکه  میان  اردوگاه  اسلامی  و  اردوگاههای  دیگر  آشوب  به  پا کنند،  پایگاههائیکه  در  آن  زمان  نیرومند  و  دشمن  اسلام  بودند،  از  قبیل  پایگاههای  مشرکان  یا  یهودیان‌!

تربیت  جانها  و  آماده  ساختن  درونها  برای  اجراء  نقش  جهانی  بزرگیکه  بر  عهده  ایشان  در  زمین  واگذار  گردیده  بود،  تلاشها  وکوششهای  فراوانی  و  صبر  و  شکیبائی  زیادی،  و  چارهجوئی  آهسته  و کندی  را  در  کارهایکوچک  و  بزرگ  میطلبید  ...   جنبشی که  اسلام  برای  ساختار  بنیادین  خود  بدان  دست  یازیده  بود،  و  پیغمبر  (ص)آن  را  رهبری  میکرد،  جنبش  شکوهمند  و  بزرگی  بود.  جنبشیکه  دلها  و  درونهای  مردمان  را  میساخت،  مردمانیکه  جامعه  اسلامی  و  دولت  اسلامی  را  میساختند،  و  مواظبت  از  برنامه  خدا  را  به  عهده  می‏گرفتند.  آن  را  درک  و  فهم  میکردند،  و  آن  را  تحقق  میبخشیدند  و  پیاده  میکردند،  و  آن  را  نه  درکتابها  و  گفتارها،  بلکه  به  صورت  زنده  پویائی،  به  اطراف  و  اکناف  زمین  میرساندند.

ما  در  این  سوره  - و  در  سراسر  این  جزء  -  بخشی  از  آن  تلاشها  وکوششهای  بزرگ،  و  همچنین گوشهای  از  آن  شیوه  سترگ  قرآنی  درکار  ساخت  و  ساز  آن  دلها  و  درونها،  و  در  امر  چارهسازی  رخدادها  و  عادتها  و  کششها  و  کـوششها،  مشاهده  مینمائیم.  همچنین  بخشی  از  مبارزه  طولانی  موجود  در  میان  اسلام  و  میان  دشمنان  گوناگون  آن  از  قبیل  مشرکان  و  یهودیان  و  منافقان  را  مشاهده  میکنیم‌.

در  این  سوره  بهگونه  ویژهای  تصویر  الهامگرانهای  از  عنایت  و  رعایت  خدا  را  می‏بینیم،  عنایت  و  رعایتیکه  خدا  به  این  جماعت  نوخاسته  و  نوپا  مینماید،  بدانگاه  که  ایشان  را  با  دیدبانی  و  پاسداری  خود  مـیسازد،  و  با  برنامه  خود  آنان  را  تربیت  میکند  و  میپروراند،  و  عنایت  و  رعایت  خویش  را  بدیشان  اعلام  و  اعلان  مینماید،  و  در  درونشان  اطلاع  زندهای  در  باره  شناخت  یزدان  سبحان  پیریزی  میکند  و  سامان  میدهد،  و  به  دلهایشان  میافکندکه  در  ویژهترین کارشان،  و  در  کوچکترین  امورشان،  و  در  نهانیترین  رازهایشان،  خدا  با  ایشان  است  و  حاضر  و  ناظر  بر  آنان  است.  ایشان  را  از  مکر  وکید  و  نیرنگ  پیدا  و  ناپیدای  دشمنانشان  میپـاید  و  حراست  و  پاسداری  مینماید.  آنان  را  در  کنف  حمایت  و  حفاظت  خود  می‏گیرد،  و  ایشان  را  در زیر  پرچم  خود  و  سایه  لطفشگرد  میآورد.  بدیشان  اشعار  میداردکه  اخلاق  و  آداب  و  عاداب  ایشان  را  تربیت  میکند،  تربیتیکه  لائق  و  سزاوار  جماعت  وگروهی  استکه  خود  را  بهکنف  حمایت  و  تحت  عنایت  خدا  میکشاند،  و  خویشتن  را  به  خدا  نسبت  میدهد،  و  حزب  او  را  تشکیل  میدهد،  و  پرچم  او  را  بلند  میکند  و  برمیافرازد  تا  در  سراسر  زمین  با  به  اهتزاز  در آوردن  آن  شناخته  شود.

بدین  خاطر  این  سوره  با  تصویر  شگفتی  از  تصویرهای  این  دوره  بی‏نظیر  و  شگفت  در  تاریخ  بشریت،  آغاز  می‏گردد.  دوره  پیوند  آسمان  با  زمین  به  شکل  مستقیم و  محسوسی که  آسمان  در  زندگی  روزانه گروهی از  مردمان  شرکت  میکند،  شرکتی  پدیدار  و  آشکار:

( قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَتَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).

خداوند  گفتار آن  زنی  را  میپذیرد  که  در  باره  شوهرش  با  تو  بحث  و  مجادله  میکند  و  به  خدا  شکایت  میبردخدا قطعاً گفتگوی شما دونفر را میشنود چرا که خدا شنوا و بینا  است.(مجادله/1)

 میبینیمکه  آسمان  درکار  و  بار  روزانه  خانواده  فقیر  و  کوچک  و  به گرداب  غم  درافتادهای  دخالت  مـیکند  تا  داوری  خدا  را  در  باره  قضیه  آنان  بیان  دارد.  یزدان  سبحانگفتار  زنی  را  شنیده  استکه  با  پیغمبر  خدا  در  باره  آن  قضیهگـفتگو  میکرده  است، در حالی که  عائشه  که  بدان  زن  نزدیک  بوده  استکـمی  مانده  است که  آن  را  نشود!..  این  تصویری  است  که  دل  را  از  حضـور  خدا  و  نزدیکی  و  عنایت  و  رعایت  او  لبریز  میکند.

به  دنبال  این  تصویر،  در  روند  این  سوره  تاکید  اکیدی  میآید  و  اعلان  میداردکسانیکه  با  خدا  و  پیغمبرش  میرزمند  -  همان  کسانی  که  دشمنان  گروه  مسلمانانی  هستند که  درکنف  حمایت  و  رعایت  خدا  می‏باشند  -  سرکوبی و  شکست  در زمین،  و عذاب  و عقاب  خوارکننده  و رسواکننده  درآخرت،  بر  ایشان  نوشته  شده  است  و  مقـرر گردیده  است.  آنانگرفتار  می گردند  در  برابرکارهائیکه  کردهاند،کارهائیکه  خدا  آنـها  را  به  حساب  آورده  است  و  بر  آنان  نوشته  است،  درحالکه  خـودشان  انکارها  را  فراموش‌‌کردهاند،کارهائیکه  خـودشان  انجام  دادهاند!

(وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ).

خدا  حاضر  وناظر  بر  هر  چیزی  است.    (مجـادله/6)

 آنگاه  تاییدی  و  تذکری  در  باره  سور  یزدان  سبحان  در وقت  هر رازونیازی  و پچ پچ  و  نجوائی  درهر  خلوتکدهای  و  جائی  درمیرسد.کسانیکه  بدان  راز  و  نیاز  و  پـچ پچ  و  نجوا  میپردازند گمان  می بـرند  تنها  خـودشان  از  چیزهائیکه  به  یکدیگر  مـیگویند آگاهند  و 

بس.  ولی  خدا  با  ایشان  است  هرکجاکه  باشند:

ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ )‌.

بعداً  خدا  در  روز  قیامت  آنان  را  از چیزهائی  که  کردهاند  آگاه  میسازد.  چرا  که  خدا  از  هر  چیزی  باخبر  و  آگاه  است.     (مجادله/7)

 این  هم  تـصویری  استکه  دل  را  از  وجـود  و  حضور  خدا  در  همه  جا،  و  از  نظارت  و  اطلاع  او  از  همه کارها،  لبریز  می‏گرداند.

این  تاکید،  دیباچه  تهدیدکردن  و  بیم  دادنکسانی  است  که  در  نهانگاهها  و  خلوتکدههای  خود  به  راز  و  نیاز  و  پچپچ  و  نجوا  میپردازند  و  میاندیشندکه  چگونه  به  نیرنگ  بپردازند  و  مسلمانان  را  ریشهکنکنند  وکارشان  را  یکسره  سازند.  چگونه  دلهای  مسلمانان  را  از  غم  و  اندوه  و  دغدغه  برگردانند.  تهدید  میگردند  و  بیم  داده  میشوندکهکار  و  بارشان  پیدا  و  هویدا  است،  و  چشم  خدا  ایشان  را  میپاید،  و  راز  و  نیاز  و  پچ پچ  و  نجوای  گناهآلود  وکینهتوزانه  و  نافرمانی  ایشان  از  پیغمبر  نوشته  میشود  و  ضبط  و  ثبت  میگردد،  و  خدا  ایشان  را  در  برابر  آنها  مواخذه  میکند  وگرفتارشان  مـیسازد  و  عذابشان  میدهد.  همچنین  به  مسلمانان  دستور  میفرماید  که  از  پچ پچ  کردن  و  درگوشی  صحبت  کردن  ناروا  بپرهیزند  و جز برای  نیکی  و  خوبی و تقوا  و  پـرهیزکاری،  پچپچ  و  درگوشی  صحبت  نکنند.  در  این  زمینه  خودشان  را  تربیت  وپروردهکنند،  وخویشتن  را  در  این  خصوص  آراسته  و  پیراسته گردانند.

سپس قرآن  به  تربیت  این  افراد  مومن  ادامـه  میدهد.  ایشان  را  به  بزرگواری  و  فرمانبرداری  در  مجلس  پیغمبر  خدا  (ص) و  در  مجالس  علم  و ذکردعوت میکند.  همچنین  ایشان  را  به  ادب  داشتن  در  پـرسش  و  سخن  با  پیغـمـبر (ص) فرامیخواند،  و  از  آنان  میخواهد  در  این  کار  جدی  باشند  و  وقار  و  احترام  را  مراعات  نمایند.  بعد  از  این،  بقیه  این  سوره  به  سخن  ازکسانی  میپردازد  که  یهودیان  را  بـه  دوستی  می‏گیرند،  و  همراه  ایشان  به  نیرنگبازی  و  توطئه  میپردازند،  ونیرنگبازی  و  توطئه  خـود  را  با  دروغگوئی  و  سوگند  خوردن  برای  پیغـمبر  و  مومنان پنهان  میسازند.  ایشان  را  درآخرت  بهتصویر  میکشدکه  دارند  درآنجا  نیزسوگند  میخورند  و  دروغ  می‏گویند.  میخواهد  با  سوگند  خوردن  و  دروغگفتن  خویشتن  را  از رویاروئی  با  عذاب  خدا  به  دور  بدارند،  همانگونهکه  در  دنیا  با  این  دو وسیله  خود  را  از  رویاروئی  با  خشم  پیغمبر  خدا  و  خشـم  مومنان  به  دور  میداشتند! تاکید  میشود کسانیکه  با  خدا  و  پیغمبرش  مبارزه  میکنند  و  میرزمند،  اعلام  مـیگرددکه  از  زمره  خواران  و  زیانباران  هستند.  همچنین  اعلام  میشودکه  خدا  و  پیغمبرانش  چیره  میگردند.  این  کار  برای  خوار  داشتن  و  ناچیز  انگاشتن  کارشان  است،  کاری  که  برخی  از  منتسبان  به  اسلام،  و  برخی  از  مسلمانان  آن  را  بزرگ  و  سترگ  میشمردند.  بدین  خاطر  با  ایشان  مودت  و  دوستی  خـود  را  حفظ  میکردند.  نمیدانستندکه  باید  صف  اسلامی  از  صفهای  دیگرجدا  شـود،  و زیر  پرچم  خدای  یگانه  رفت  و  بس،  و  با  داشتن  رعایت  و  عنایت  یزدان  باید  خود  را  بزرگ دید  و  چیره  شمرد،  و  اطمینان  داشتکه  خدا  چنین  گروهـی  را  شبانهروز  میپاید  و  از  ایشان  مراقبت  مینماید  و  آنان  را  تحت  نظارت و  حفاظت  خود  میگیرد  و  میپاید،  و  ایشان  را  برای  ادای  نقش  جهانی  و  معین  و  مقررشان  آماده  میسازد.

در  پایان  این  سوره  تصویر  درخشانی  از  حزب  الله  جلوه گر  می آید،  تصویریکه  همان  پیشتازان  پـیشگام  مهاجران  و  انصار  آن  را  عملا  نشان  میدادند،  و  این  آیه  بزرگوار  نیز  بدان  اشارت  دارد  تا  اینکه  آنانکه  هنوز  در  راه  هستند  خود  را  درآن  تصویر  قرار دهند  وآن  را  مشتـمل  بر  خودگردانند!

(لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ).

مردمانی  را  نخواهی  یافت  که  به  خدا  و  روز  قیامت  ایمان  داشته  باشند،  ولی  کسانی  را  به  دوستی  بگیرند  که  با  خدا  وپیغمبرش  دشمنی  ورزیده  باشند  ...  ...

تا  آخرآیه  ...   همانکونهکه  در  سرآغاز  این  مقذمه  آمده  است‌.

  (قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَتَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ .الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلا اللائِی وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ .وَالَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا ذَلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ .فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْکِینًا ذَلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ).

خداوند  گفتار  آن  زنی  را  میپذیرد  که  در  باره  شوهرش  با  تو بحث  و مجادله میکند و به  خدا شکایت میبرد.  خدا  قطعاً  گفتگوی شما  دو نفر را  میشنود.  چرا  که  خدا  شنوا  و  بینا  است.  کسانی  که  زنان  خود را  ظهار میکنند  (و  بدیشان  میگویند:  شما  برای  ما  همسان  مادرانمان  هستید).  آنان  مادرانشان  نمیگردند،  و  بلکه  مادرانشان  تنها  زنانی  هستند  که  ایشان را  زائیدهاند.  چـنین  کسانی  سخن  ناهنجار و  دروغی  را  میگویند  (چرا  که  مادر و  فرزند  بودن،  چیزی  نیستکه  با  سخن  درست  شود).  خداوند  بسیار  با  گذشت  و آمرزگار است  (و اگـر  مسلمانی  پیش  از نزول  اینآیات،  مرتکب  این  عمل  شده  باشد،  خداوند  او  را  مـیبخشد).  کسانی  که  زنان  خود  را  ظهارمیکنند،  سپس  ازآنچـه  گفتهاند  پشیمان  میشوند،  باید  بندهای راآزاد کنند،  پیش  ازآن  کهبا  یکدیگر  نزدیکی  وآمیزش  انجام  دهند.  این  درس  و  پندی  است  که  بهشما  داده  میشود،  وخدا  آگاه  ازآن  چیزی  است  که  میکنید.  اگر  هم  کسی  بندهای  را  نیابد  و  توانائی  آزاد  کردن  او  را  نداشته  باشد،  بـاید  دوماه  پـیاپی  و  بدون  فاصله  روزه  بگیـرد،  پیش  ازآن  که  شوهر  و  همسر  با  همدیگر نزدیکی و آمیزشکنند.  اگرهم  نتوانست  باید  شصت  نفر فقیر را  خوراک دهد. این  (قانونگذاری)  بدان  خاطراست  که  به  گونه  لازم  به  خدا  و پـیغمبرش  ایمان  بیاورید  (و  برابر  دستور اسلام،  نه  جاهلیت،  زندگی  را  بسر  برید).  اینها  قوانین  و  مقررات  خدا  است  (وآنها  را  مراعات  دارید.  هرکه  آنها  را  مراعات  نکند  و  ناچیز  انگارد،  به  سوی  کفر  رهسپار  است)  و  کافران  عذاب  دردناکی  دارند.

در زمان  جاهلیت،  مرد  چهبسا  به  سببکاری  بر  زنش  خشمگین  میگردید  و  میگفت:  تو  برای  من  مثل  پشت  مادرم  هستی!..  بدین  وسیله  هـمـسرش  بر  او  حـرام  مـیگردید.  ولی  آن  زن  طلاق  داده  نـمـیشد  و آزاد  نمیگردید،  و  به  همین  صورت  میماند.  او  نه  برای  شوهر  حلال  بود  تا  روابط  زناشوئی  میانشان  برقرار  گردد،ونه مطلقه  بشمار  میآمد تا زن  بتوانـد راه  دیگری  برای  خود  بیابد.  اینگوشهای  از  درد  و  رنجی بودکه  زن  در  دوره  جاهلی  با  آن  رویاروی  میگردید.  هنگامی‏که  اسلام  بر  سرکار  آمد،  حادثهای  روی  دادکه  این  آیات  بدان  اشاره  میکند.  هنوز  حکم  ظهار  مقرر  نشده  بود.  امام  احمد  فرموده  است:  سعد  پسر  ابـراهیم  و  یعقوب  برایمان  روایتکردهاند  وگفتهاند:  ابی،  محمـد  پـسر  اسحاق،  معـمـر  پسر  عبدالله  پسرحنـظله،  از  یوسف  پسر  عبدالله  پسر  سلام،  و  او  از  خویله  [1] دختر  ثعلبه،  برایمان  نقل  نموده  استکهگفته  است:  به  خدا  سوگند  در  باره  من  و  اوس  پسر  صامت  یزدان  سبحان  سرآغاز  سوره  مجادله  را  نازل  فرموده  است.  اوگفته  است:  من  همسر  اوس  پسر  صامت  بودم.  پیرمردکهنسالی  بود.  اخلاق  او  بد  شده  بود.  روزی  به  پیش  من  آمد.  در  باره  چیزی  با  او  بهگفتگو  پرداختم.  او  خشمگین  شد  وگفت:  تو  برای  من  مثل  پشت  مادرم  هستی.  سپس  بیرون  رفت.  مدتی  در  مجلس  قوم  خود  نشست،  و  آنگاه  باز  آمد.  ناگهان  دیدم  که  میخواست  از  من  کام  بگیرد  و  به  من  دسترسی  پیدا  بکند.گفتم:  هرگزا  هرگز! به  من  دست  نخواهی  یافت  به  خدائی  سوگندکه  جان  خـویله  در  دست  او  است،  در  حالیکه  توگفتی  آنچهکهگفتی.  تا  خدا  و  فرستادهاش  در  باره  من  و  تو  داوری  نکنند.  شوهرم  به  سوی  من  پرید.  من  سرباز  زدم  و  بر  او  چیره  شدم،  بدان  شیوهایکه  زنی  میتواند  بر  پیرمرد  ضعیفی  چیرهگردد.  او  را  از  خود  دور  انداختم.  سپس  از  خانه  بیرون  آمدم،  و  از  یکی  از  دوستانم  جامههائی  را به امانت گرفتم.  بیرون  رفتم  و  به  سوی  پیغمبر  خدا  (ص) حرکتکردم.  به  خدمتشان  رسیدم،  و  در  حضـورشان  نشستم،  و  برایشان  آنچه  بر  سرم  آمده  بود  بیان  داشتم.  از  بدرفتاری  و  اخلاق  زشت  شوهرم  به  شکوه  پرداختم.  پیغمبر  خدا  (ص)  فرمود٠

(یا خویلة ابن عمک شیخ کبیر فاتقی الله فیه ).

«ای  خویله،  پسر  عمویت  پیرمرد کهنسالی  است.  در  باره  او  از  خدا  بترس«

خویله گفته  است:  به  خدا  هنوز  از  جای  خود  برنخاسته  بودم  و  حرکت  ننموده  بودمکه  قرآن  درباره  من  نازل  گردید.  حالتی  پیغمبر  خدا  را  فراگرفتکه  به  هنگام  آمدن  وحی  او  را  دربر  میگرفت.  از  آن  حال  و  احوال  بیرون آمد  و  به  من  فرمود:

( یا خویلة قد أنزل الله فیک وفی صاحبک قرآنا ).

 «ای  خویله،  خداوند  درباره تو  و  در  باره  همدم  تو  (آیاتی  از)  قرآن  را  نازل  فرموده  است«

سپس  برایم  خواند:

(قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَتَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).

 خداوند  گفتار  آن  زنی  را  میپذیرد  که  در  باره  شوهرش  با  تو  بحث  و  مجادله  میکند،  و  به  خدا  شکایت  مـیبرد.  خدا  قطعاً  گفتگوی  شما  دو  نفر  را  میشنود،  چرا  که  خدا  شنوا  و  بینا  است‌.

تا  این  فرموده  خداوند  بزرگوار:

(  وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ).

و  کافران  عذاب  دردناکی  دارند.

خویلهگفته  است:  پیغمبر  خدا  (ص) به  من  فرمود:

 (مریه فلیعتق رقبة).

«بدو  دستور  بده  برده ای  را  آزاد  نماید».

 خویلهگفته  است:  بدو  عرض  کردم،  او  توانائی  آزاد  کردن  برده ای  را  ندارد.

فرمود:

(فلیصم شهرین متتابعین)‌.

«پس  دو  ماه  پشت  سر  هم  روزه  بگیرد«‌.

خویله گفته  است:گفتم  به  خدا  سوگند  او  پیرمردی  است  که  توانائی  روزه گرفتن  را  ندارد.  فرمود:

(فلیطعم ستین مسکینا وسقا من تمر)

«پس  وسقی  از  خرما  را  به  شصت  نفر  فقیر  بدهد». [2] 

خـویلهگفته  است:گفتم  به  خدا  سوگند  ای  پیغمبر  خدا  این  مقدار  را  ندارد.  پس  پیغمبر  خدا  (ص)  فرمود: 

(فإنا سنعینه بعرق من تمر)[3]

«ما  با  زنبیلی  از  خرما  بدوکمک  خواهیمکرد».

 خـویله گفته  است:  پسگفتم،  ای  فرستاده  خدا  من  هم  با  زنبیل  دیگری  از  خرما  بدو کمک  خـواهمکرد.  فرمود: 

 (قد أصبت وأحسنت فاذهبی فتصدقی به عنه , ثم استوصی بابن عمک خیرا )

« به  حق  رسیدی  و  نیکوگفتی.  برو  خرماها  را  از  جانب  او  ببخش.گذشته  از  این  راجع  به  پسرعمویت  به  خیر  و  خوبی  سفارش  کن‌»‌.

خویله  گفته  است:  من  چنین  کردم.  [4]

این  شان  و  حالی  بودکه  یزدان  سبحان  در  آنگفتگوئی  را  شنیدکه  میان  پیغمبرخدا  (ص)و  زنی درگرفته  بود  که  به  خدمت  او  آمده  بود  و  به  جدال  وستیز  راجع  به  شوهرش  پرداخته  بود.  در  باره این  شان  و  حال  ایزد  ذو الجلال  از  فراز  هفت  آسمان  حکم  خود  را  نازل  فرموده  است،  تا  بدین  زن  حق  خود  را  بدهد،  و  دل  او  را  و  دل  شوهرش  را  آسوده  بسازد،  و  برای  مسلمانان  در  مثل  همچون  مشکل  روزانه خانوادگی  راهی  را  ترسیمکند  و  پیش  پایشان  بگذارد!

این  شان  و  حالی  استکه  سورهای  از  سورههای  قرآن  با  آن  میآغازد:  کتاب  جاویدان  یزدان،  کتابی  که  هر  کلمهای  ازکلمات  آن  با  جنبهای  از  جنبههای  هستی  هماهنگ  و  همآوا  میگردد،کلماتیکه  از  جهان  والا  و  بالای  فرشتگان  نازل  میشود.  این  سوره  با  همچون  اعلان  و  اعلامی  میآغازد:

(قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا ).

  خداوند  گفتار  آن  زنی  را  میپذیرد  که  در  باره  شوهرش  با  تو  بحث  و  مجادله  میکند....

ناگهان  یزدان  سبحان  بر  این  شان  و  حال  خصوصی  زنی  از  عامّه  مسلمانان  حضـور  پیدا  مـیکند،  و  اداره  کردن  ملکوت  آسمانها  و  زمین  او  را  از  شنیدن  سخن  این  شان  و  حال  غافل  نمیگرداند،  وکاری  ازکارهای  آسمان  و  زمین  او  را  از  صدور  فرمان  در  باره  آن  به  خود  مشغول  نمیدارد!

اینکار  شگفتی  است  ...   اینکار  شگفتی  استکه  همچون  واقعه  شگفتی  رخ  دهد،  و گروهی  از  مردمان  احساسکنند  و  بدانندکه  خدا  این  چنین  با  ایشان  است،  و  بر کارهایشان  حاضر  و  ناظر  است،کارهای  کوچک  و  بزرگشان.  به  مشکلات  روزانه  آنان  توجه  میکند،  و  به  بحرانهای  عادی  و  مشکلات  معمولی  ایشان  پاسخ  میگوید  ...   در  حالیکه  او  خدا  است  ...   بزرگ  و  سترگ  است  ...   چیره  والامقامی  استکه  ملک  و  مملکت  آسمانها  و  زمین  از  آن  او  است،  و  او  بی‏نیاز  و  ستوده  است‌.

عائشه  -رضیاللهعنها  -میگوید:  حمد  و  سپاس  خداوندی  را  سزا  استکهگوش  او  همه  صداها  را  میشنود.  خوله  ستیزهگر  به  پیش  پیغمبر  (ص)  آمد.  در  گوشهای  از  همین  خانه  بود.  نمیشنیدم  چه  میگوید.  خداوند  بزرگوار  نازل  فرمود:

(قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَتَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ...)‌.

خداوند  گفتار  آن  زنی  را  میپذیرد  که  در  باره  شوهرش  با  تو  بحث  و  مجادله  میکند  و  به  خدا  شکایت  میبرد  ...  .  در روایت  خوله  - یا  خـویله  با  صیغه  مصغّر،  و  به  معنی  راهنما  و  رهنمون  - در  باره  این  حادثه،  و  عملکرد  خوله  در  آن،  و  رفتن  او  به  پیش  پیغمبر  (ص) و  مجادله  او  با  پیغمبر،  و  نزول  حکم  در  قرآن  ...   در  همه  اینها  تصویری  از  زندگی  این  جماعت  بی‏نظیر  در  این  برهه  شگفت  از  زمان  است.  این  جماعت  همچون  ارتباط  مستقیم  و  بدون  واسطهای  را  احساس  میکند.  چشم  به  راه  رهنمود  و  رهنمون  آسمان  در  باره  هرکاری  از  کارهای  خودشان  میگردد.  امیدوار  است  آسمان  این  انتظار  را  بپذیرد،  انتظاری  که  همه  آنان  را  اهل  و  عیال  خدا  میسازد،  اهل  و  عیالیکه  خدا  ایشان  را  میپاید  و  آنان  هم  بسانکودککوچکیکه  به  پدر  و  نگاهدار  خود  چشم  انتظار  میدوزد،  و  مواظبت  پدر  و  نگاهدارش  را  می‏طلبد  به  خدا  چشم  انتظار  میدوزند  و  مواظبت  او  را  می‏طلبند  و  میپایند.

ما  به  روایت  این  حادثه  مذکور  در  نص  قرآن  مینگریم.  عناصر  تاثیر  و  الهام  و  پرورش  و  رهنمود  و  رهنمون  را  مییابیمکه  پهلو  به  پهلو و دوش  به  دوش  حکم  حرکت  میکند،  و  در  لابلای  این  حکم  قرار  میگیرد،  و  به  دنبال  آن  راه  میافتد  و  پیرو آن  میگردد،  هم  بدانگونهکه  شیوه  این  قرآن  یگانه  و  بی‏نظیر  است‌:

(قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَتَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ ).

خداوند  گفتار آنزنی  رامیپذیرد  که  درباره  شوهرش  با  تو  بحث  و  مجادله  میکند  و  به  خدا  شکایت  مـیبرد.  خدا  قطعاً  گفتگوی  شما  دو  نفر  را  میشنود.  چرا  که  خدا  شنوا  و  بینا  است‌.

این  سرآغازی  استکه  دارایآهنگ  شگفتی  است  ...   شما  فقط  دو  نفر  نبودهاید  و  بس.  بلکه  خدا  با  شما  بوده  است.  به  شماگوش  فرامیداشته  است  و  سخنانتان  را  میشنیده  است.  سخن  زنی  را  میشنیده  استکه  با  تو  در  باره  شوهرش  به  بحث  وگفتگو  میپرداختهاست  و  به  خدا  شکایت  میبرده  است.  خدا  از  همه  داستان  آگاه  بوده  است.گفتگویتان  را  میشنیده  است  و  از  همه  چیز  موجـود  در  آن  باخبر  بوده  است.  زیرا  خدا  شنوا  و  بینا  است.  میشنود  و  می‏بیند.  اینکار  خدا  و  این  تصویری  ازکار  خدا  است  در  حادثهایکه  خدا  سومین  نفر  شما  بودهاست‌...

همه  اینها  آهنگها  و  پسودههائی  استکه  دلها  را  به  تکان  میاندازند.  ..

آنگاه  روند  قرآنی  اصل  قضیه،  و  حقیقت  وضع  و  حال  موجود  درآن  را  بیان  میدارد:

(الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلا اللائِی وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ)  .

کسانی  که  زنان  خود  را  ظهار  میکنند  (و  بدیشان  میگویند:  شما  برای  ما  همسان  مادرانمان  هستید)،  آنان  مادرانشان  نمیگردند،  و  بلکه  مادرانشان  تنها  زنانی  هستند  که  ایشان  را  زائیدهاند.  چنین  کسانی  سخن  ناهنجار  و  دروغی  را  میگویند.  (چرا  که  مادر  و  فرزند  بودن،  چیزی  نیست  که  با  سخن  درست  شود).  خداوند  بسیار  با گذشت  وآمرزگار  است  (و  اگر  مسلمانی  پیش  از  نزول  این  آیات،  مرتکب  این  عمل  شده  باشد،  خداوند  او  را  میبخشد).

این  سخن  مساله  را از  بنیاد  چاره جوئی  میکند.  این  ظهار  بر  اصل  و  اساسی  استوار  نیست.  همسر،  مادر  نیست  تا  بسان  مادر حرام  بشود.  مادر شوهرکسی  است  که  او  را  زائیده  باشد.  غیر ممکن  استکه  همسر با  سخنیکه گفته  میشود  مادر گردد.  این  سخن،گفته  زشتی  است  و  واقعیت  آن  را  ناپسند  و  نادرست  میداند.  سخندروغیـنی  استکه  حق  و  حقیقت  آن  را  زشت  و  پلشت  و  ناروا  و  نادرست  میشمارد.کارها  در  زندگی  باید  روشن  و  آشکار  و  مشخص  و  معین  بر  پایه  حقیقت  و  واقعیت  استوار  و  پایدار  شوند،  و  این  چنین  به  هم  نیامیزند  وآمیخته همدیگر  نگردند،  و  پریشان  و  نابسامان  نباشند  ...

(  وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ).

خداوند  بسیار  با گذشت  و آمرزگار  است‌.

از  چیزی که  از  اینکارها  تا  به  حال  شده  است  وگذشته  است،گذشت  و  صرف  نظر  میفرماید.

بعدازبیاناصل  قضـیه  بدینشکل  وشیوه  مشخص  و  معین  و  روشن  و  آشکار،  در  باره  این  موضوع،  حکم  قضـائی  و  راهکار دادگسترانه،  صادر میگردد:

(وَالَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا ذَلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ)  ٠

کسانیکه  زنان  خود را  ظهارمیکنند،  سپـس  ازآنچه  گفتهاند  پشیمان  میشوند،  باید  بندهای  را  آزاد  کنند،  پیش  ازآن  که  با  یکدیگر نزدیکی  و  آمیزش  انجام  دهند.  این  درس  و  پندی  است  که  به  شما  داده  میشود،  و  خدا  آگاه  از  آن  چیزی  است  که  میکنید.

خداوند  آزادکردن  برده  را کفاره ‌‌کارهایگوناگونیکرده  است.  آزاد  کردن  برده  وسیلهای  از  وسائل  آزادکردن  بردگان  است،  بردگانیکه  قانون  و  نظام  جنگها  بردگی  آنان  را  پدید  آورده  است.  بردگی  با  وسائل  مختلف  و  از  راههایگوناگون  به  پایان  میآید.  این  هم  وسیلهای  از  وسائل  و  راهی  از  راههای  پایان  دادن  آن  است.  اقوال  زیادی  در  باره  مفهوم  این  بخش  از  آیه  وجود  دارد:

 ( ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا) ٠

سپس از آنـچه گفتهاند پشیمان میشوند.

ما  ازمیان  آنها  این  سخن  را  برمیگزینیمکه  می گوید:  آنان  به  نزدیکی  زناشوئی  و  آمیزشی  برمیگردندکه  آن  را  با  ظهار  بر  خود  حرامکرده  بودند.  این  برداشت  با  روند  قرآنی  سازش  بیشتری  دارد.  لازم  است  پیبثن  از  آنکه  نزدیکی  زنـاشوئی  و  آمیزش  صورت  بگیرد،  برده ای  آزاد  بشود  ...   آنگاه  این  پیرو  درمیرسد: 

(ذَلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ ).

این  درس  و  پندی  است  که  به  شما  داده  میشود.

کفاره  ظهار،  تذکردهنده  و  پند  دهنده  است.  تذکر  میدهد  و  رهنمود  میکندکه  نباید  دیگر  باره  به  ظهار  برگشت،  ظهاریکه  بر  حق  و  حقیقت  استوار  و  پایدار  نیست،  و  در  راه  خوب  و  پسندیدهای  به  پیش  نمیرود.

(  وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ)  ٠

و  خدا  آگاه  ازآن  چیزی  است  که  میکنید.

خدا  از  حقیقت  ظهار  آگاه  است،  و  از  وقوع  آن  باخبر  است،  و  میداند  نیت  و  قصد  شما  درآن  چیست  و  چگونه  است‌.

این  پیرو  پیش  از  بیانکامل  حکم  ظهار  ذکر  مـیشود  برای  بیدار  ساختن  دلها،  و  پرورش  درونها،  و  توجه  دادن  به  اینکه  خدا  حاضر و  ناظر بر  انجام کاراست،  و از  ظاهر  و  باطن  و  پیدا  و  ناپیدای کار  علم  و  آگاهی  دارد  ...  آنگاه  توضیح  حکم  ظهار  را  پی  میگیرد:       (فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ  فَإِطْعَامُ  سِتِّینَ  مِسْکِینًا   ).

 اگر  هم  بندهای  را  نیابد  و  توانائی  آزاد  کردن  او  را  نداشته  باشد،  باید  دو ماه  پیاپی  روزه  بگیرد،  پیش  ازآن  که  شوهر  و  همسر  با  همدیگر  نزدیکی  و  آمیزش  کنند.  اگر  هم  نتوانست  باید  شصت  نفر  فقیر  را  خوراک  دهد.

 سپس  این  پیرو  برای  بازگوئی  و  راهنمائی  میآید:

 (ذَلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ )‌.

این  (قانونگذاری)  بدان  خاطر  است  که  به  گونه  لازم  به  خدا  و  پیغمبرش  ایمان  بیاورید  (و  برابر  دستور  اسلام،  نه  جاهلیت،  زندگی  را  بسر  برید(.

آنانکه  به  خدا  و  پیغمــبرش  ایمان  داشتند  ...   ولیکن  این  بیان،  و  این کفـارهها  و  آنچه  درکفارهها  نهان  استکه  پیوند  احوال  و اوضاعشان  با  فرمان  یزدان  و  قضا  و  قدر  او  است،  برای  ایـن  استکه  ایمان  واقعی  را  تحقق  بخشد،  و  زندگی  را  با  ایمان  پیوند  دهد،  و  ایمان  را  با  زندگی  مرتبط  سازد،  و  برای  ایمان  سلطه  آشکار  و  نـموداری  در  واقعیت  زندگی  پدیدار گرداند.

(وَتِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ )‌.

و  اینها  قوانین  و  مقررات  خدا  است  (و  آنها  را  مراعات  دارید)

اینها  قوانین  و  مقررات  خدا  است،  آنها  را  پدیدار  و  نمودار  و  برقرار  و  استوار کردهاست  تا  مردمان  درکنار  آنها  بایستند  و  آنها  را  مراعات  نمایند،  و  از  حدود  و  ثغور آنها تجاوزننمایند  ...   خدا  برکسی  خشم  می‏گیرد  که  آنها  را  مراعات  ندارد،  و  درکنار  آنها  نایستد،  و  در  پـاسداری  از  آنها  نکوشد:  .

( وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ )

(هرکه  آنها  را  مراعاتنکند  وناچیز انگارد،  به  سوی  کفر  رهسپار  است)  و  کافران  عذاب  دردناکی  دارند.

کافران  عذاب  دردناکی  دارند.چون  از  حدود  قوانین  خدا  درمیگذرند،  و  با  قوانین  خدا  مبارزه  میکنند،  و  بسان  مومنان  قوانین  خدا  را  پاس  نمیدارند  و  بدانها  عمل  نمیکنند.  ..

*

این  عبارت  واپسین  .

( وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ )

وکافران  عذاب  دردناکیدارند.

با  پایان  آیه  پیشین  مناسبت  دارد.  در  عین  حال  میان  آیه  پیش  از  خود  و  میان  ایه  بعد  از  خود  پل  ارتباطی  است،  و  ازکسانی  سخن  میگویدکه  با  خدا  و  پیغمبرش  دشمنی  میورزند.  این  هم  شیوه  قرآن  استکه  از  سخنی  به  سخن  دیگری  میرود  و  در  زنجیره شگفتی  از  سخن  شاخ  به  شاخ  میشود:

(  إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ کُبِتُوا کَمَا کُبِتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَقَدْ أَنْزَلْنَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ . یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ).

کسانی  که  با  خدا  و  پیغمبرش  دشمنی  میکنند،  خوار  و  ذلیل  میشوند،  همانگونه  که  پیش  از  ایشان  پیشینیان  خوار  و  ذلیل  شدند.  ما  آیات  روشن  و  دلائل  متقنی  را  فرو فرستادیم  (که  دال  بر  حق  و  حقیقت،  و  واقعیت  و  حقانیت  اسلام  هستثد.  کسانی  که  بدانها  ایمان  نیاورند  کافرند)  و  کافران  عذاب  خوارکنندهای  دارند.  روزی  خدا  همگان  را  زنده  می‏گرداند  و  آنان  را  از  کارهائی  که  کردهاند  آگاه  میسازد.  کارهائی  که  ایشان  آنها  را  فراموش  کردهاند،  ولی  خداوند  آنها  را  شمارش  کرده  است  (و  به  حساب  آنان  گرفته  است).  خدا  حاضر  و  ناظر  بر  هر  چیزی  است‌.

بند  نخستین  این  سوره  تصویری  از  تصویرهای  رعایت  و  عنایت  یزدان  در  حق  گروه  مسلمانان  بود.  این  دومین  بند  تصویری  از  تصویرهای  جنگ  یزدان  با گروه  دیگری  و  تاخت  بردن  بر  ایشان  است.  آنگروهیکه  با  خدا  و  پیغمبرش  دشمنی  میورزند  و  مبارزه  میکنند.  یعنی  آن  گروهیکه  در  سوی  دیگری  در رویاروئی  با  خدا  و  پیغمبرش  موضعگیری  مینمایند  و  به  عداوت  مینشینند! بیان  «یحادون»  یعنی  دشمنی  میکنند،  به  مناسبت  ذکر  «حدود  الله»  یعنی  قوانین  و  مقررات  خدا،  پیش  از  این  آیه  است.  زیرا  اینان  در  حد  و  مرزی  نمیایستندکه  حد  و  مرز  خدا  و  پیغمبرش  است.  بلکه  در  حد  و  مرز  دیگری  میایستندکه  مقابل  حد  و  مرز  خدا  و  پیغمبرش  است! این  هم  تمثیلی  از  دو  دسته  دشمن  یکدیگر  و  مشغول  پیکار  با  همدیگر  است.  این  تمثیل  برای  رسواکردن کارکافران  و  مشرکان  و  زشت  نشان  دادن  موضعگیریشان  است.  چه  بد  است  موضعگیری  آفریدگانیکه  در  آن  آفریدگار  و  روزدهنده  خود  را  به  مبارزه  می‏طلبند،  و  در  سوئی  میایستندکه  رویاروی  سوی  آفریدگار  و  روزیدهنده  ایشان  است!

(کُبِتُوا کَمَا کُبِتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ).

خوار  و  ذلیل  میشوند،  همانگونه  که  پیش  از  ایشان  پیشینیان  خوار  و  ذلیل  شدند.

ارجح  اقوال  این  استکه  این  بخش  از  آیه  دعا  است،  و  نفرین  ایشان  را  در  بر  دارد.  دعا  و  نفرینیکه  از  سوی  خداوند  سبحان  باشد  حکم  است  و  اجراء  میشود.  چه  خدا  اراده  میکند  و  میخـواهد،  و  آنچه  اراده  بکند  و  بخواهد  جدی  و  قطعـی  انجام  میدهد.«کبت»  شکست  و  خواری  است.  مراد  ازکسانیکه  پیش  از  ایشان  بودهاند  اشخاصی  استکه  درگذشتهها  بودهاند،  و  یا  اقوامی  استکه  با  دست  مسلمانان  سرکوب  گردیدهاند  و  شکست  داده  شدهاند  در  برخی  از  پیکارهائیکه  پیش  از  نزول  این  آیه  درگرفته  است،  همانگونهکه  برای  مثال  در  جنگ  بدر  اتفاق  افتاده  است‌.

(  وَقَدْ أَنْزَلْنَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ)  .

ما  آیات  روشن  و  دلائل  متقنی  را  فرو  فرستادیم  (که  دال  بر  حق  و  حقیقت،  و  واقعیت  و  حقانیت  اسلام  هستند)

این  عبارت  قرارگرفته  است  در  میان  سرنوشتیکه  دشمنان  خدا  و  پیغمبرش  در  دنیا  دارند،  و  میان  سرنوشتیکه  آنان  درآخرت  خواهند  داشت  ...   تا  بیان  شودکه  این  سرنوشت  و  آن  سرنوشت  با  همین  آیههای  روشن  و  روشنگر  تعیین  وتبعین  میگردد،  و  همین  آیات  عهدهدار  بیان  آنها  میشود.

آنگاه  سرنوشت  آخرت  ایشان  را  بیان  میدارد  همراه  با  پیرو  الهامگرانه  بیدارکنندهایکه  دلها  و  درونها  را  پرورش  میدهد:

(وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ .یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ).

کافران  عذاب  خوارکنندهای  دارند.  روزی  خدا  همگان  را  زنده  می‏گرداند  و  آنان  را  از  کارهائی  که  کردهاند  آگاه  میسازد.  کارهائی  که  ایشان  آنها  را  فراموش  کردهاند،  ولی  خداوند  آنها  را  شمارش  کرده  است  (و  به  حساب  آنان  گرفته  است).  خدا  حاضر  و  ناظر  بر  هر  چیزی  است‌.

خوار  داشتن  و  زبونکردن  سزا  و  جزای  خودستائی  و  خودبزرگبینی  است.  خوار  داشتن  و  زبـونکردن  در  روزیکه  یزدان  جهان  همگان  را  زنده  میگرداند.  خوار  داشتن  و  زبونکردن  در  حضور  همه گروهها  و  دستهها  است.  این  هم  عذابی  است  که  بر  اساس  حق  انجام  میپذیرد  و  بیانگرکارهائی  است  که  کردهاند.  اگر  آنان  کارهای  خود  را  فراموش  کردهاند  خداوند  آنها  را  برشمرده  است  و  سرشماریکرده  است  با  علم  و  دانشی  که  چیزی  از  آن  بیرون  نمیافتد  و  به  در  نمیرود،  و  پنهان  و  نهانی  از  آن  پوشیده  و  نهفته  نمیگردد:

(وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ).

خدا  حاضر  و  ناظر  بر  هر  چیزی  است‌.

تصویر  رعایت  و  عنایت،  با  تصویر  جنگ  و  سرکوبی،  در  علم  و  دانش  و  اطلاع  و  آگاهی  خدا،  و  در  حاضر  و  ناظر بودن  خدا،  به  هم  میرسد.  خدا  برایکـمـک  نبودن  و  محافظت کردن  حاضر  است،  و  خدا  در جنگیدن  و  شکست  دادن  و  سرکوب  نمودن  شرکت  دارد.  از  این  رو  مومنان  باید  به  سبب  حضـور  وشرکت  خدا  اطمینان  خاطر  و  آرامش  درون  داشته  باشند،  وکافران  باید  به  سبب  حضـور  و  شرکت  خدا  بترسند  و  بهراسند!

*

روند  قرآنی  از  دنبالکردن  این  حقیقت  بس  میکند: 

(وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ  )  .

خدا  حاضر  و  ناظر  بر  هر  چیزی  است‌.

و  به  ترسیم  تصویر  زندهای  از  این  حضور  و  شرکت  میپردازد،  تصویر  زندهایکه  تارهای  دلها  را  میپساید  و  لمس  مینماید:

( أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلاثَةٍ إِلا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلا خَمْسَةٍ إِلا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلا أَدْنَى مِنْ ذَلِکَ وَلا أَکْثَرَ إِلا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).

 مگر  ندیدهای  که  خداوند  میداند  چیزی  را  که  در  آسمانها  و  چیزی  را  که  در  زمین  است؟  هیچ  سه  نفری  نیست  که  با  همدیگر  رازگوئی  کنند،  مگر  این  که  خدا  چهارمین  ایشان  است،  و  نه  پنج  نفری  مگر  این  که  او  ششمین  ایشان  است،  و  نه  کمتر  از  این  و  نه  بیشتر  از  این،  مگر  این  که  خدا  با  ایشان  است  در  هر  کجا  که  باشند  (و  رازشان  را  میداند).  بعداً  خدا  در  روز  قیامت  آنان  را  از  چیزهائی  که  کردهاند  آگاه  میسازد.  چـرا  که  خدا از هر چیزی باخبر و آگاه  است‌.

این  آیه  میآغازد  با  بیان  علم  و  دانش  خدا،  علم  و  دانشیکه  به  طور  مطلق  فراگیرنده هر  آن  چیزی  استکه  در  آسمانها  و  در  زمین  است.  این  آیه دل  را  رها  و  آزاد  میسازد  تا  با  علم  و  دانش  خداکه  محیط  بر  هر  چیزی  استکه  درگستره  فراخ  وگشاد  جهان  هستی  است،  کوچکیا  بزرگ،وپنهان  یاآشکار،ومعلوم  یا  مجهول  باشد،  درکرانههای  آسمانها  و  در  نواحی  زمین  بگردد  و  به  چرخش  وگردش  بپردازد  ...

سپس  از  اینکرانه  و  از  آن  نواحی،  اندک  اندک  پائین  میآید،  وسینهخیز  میرود  و  نزدیک  و  نزدیک  میشود  تا  خود  مخاطبان  را  میپساید  و  دلهایشان  را  لمس  مینماید،  با  تصویری  از  آن  علم  و  دانش  خدایانهایکه  دلها  را  به  تکان  و  لرزه  میاندازد:

(مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلاثَةٍ إِلا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلا خَمْسَةٍ إِلا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلا أَدْنَى مِنْ ذَلِکَ وَلا أَکْثَرَ إِلا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ).

هیچ  سه  نفری  نیست  که  با  همدیگر  رازگوئی  کنند،  مگر  این  که  خدا  چهارمین  ایشان  است،  و  نه  پنج  نفری  مگر  این  که  او  ششمین  ایشان  است،  و  نه  کمتر  از  این  و  نه  بیشتر  از  این،  مگر  این  که  خدا  با  ایشان  است  در  هر  کجا  که  باشند.

هرچند  خود  این  امر  حقیقت  دارد،  ولی  در  تصویر  واژگانی  سخت  موثری  جلوهگر  میآید»  تصـویریکه  دلها  را  لرزان  و  هراسان  میگرداند.  دلها  را  بر  آن  میداردکهگاهی  بلرزند  و  بهراسند،  وکاخ  انس  و  الفت  گیرند،  بدان  خاطرکه  در  محضر  خـداوند  بزرگواری  هستندکه  میتوان  با  او  انسگرفت  و  در  حضورش  آرمید.  در  هرکجاکه  سه  نـفر  با  یکدیگر  خلوت کنند،  توجه  دارند  و  میدانندکه  خدا  چهارمین  ایشان  است.  و  هرکجا  پنج  نـفر  با  یکدیگر  خلوت کنند،  توجه  دارند  ومیدانندکه  خدا  ششمینآنان  است،  و  هرکجا  دو  نفر  با  همدیگر  به  خلوت  بنشینند  و  با  یکدیگر  به  راز  و  نیاز  بپردازند،  خدا  آنجا  است! و  هرکجا  بیشتر  از  این  هم  باشند  خدا  آنجا  حاضر  و  ناظر  است‌!

این  حالتی  استکه  هیچ دلی  در  برابرش  تاب  مقاومت  ندارد،  و  نـمیتواند  با  این  حالت  روبرو گردد  مگر  اینکه  به  لرزه  درمیآیدوبه  تپشوتکان  درمیافتد  ...   بلی  که  این  محضر،  محضر انسو  الفت  است  ...   ولیکن  آخر  بزرگ  و  خوفناک  نیز  هست.  مگر  نه  این  استکه  محضر  خدا  است‌!

)هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ).

خدا  با  ایشان  است  در  هر  کجا  که  باشند.

(ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ )‌.

بعداً  خدا  در  روز  قیامت  آنان  را  از  چیزهائی  که  کردهاند  آگاه  میسازد.

این  هم  پسوده  دیگری  است،  پسودهایکه  به  لرزه  میاندازد  و  به  تکان  درمیآورد  ...   خود حضـورخدا  و  شنیدن  او،  امر  شگفتی  و  شگرفی  است.  وقتیکه  این  حضور  و  شنیدن  به  دنبالش  حساب  وکتاب  و  عذاب  و  عقاب  باشد،  چه  اندازه  شگفت  و  شگرف  خـواهد  بود؟  گذشته  از  این،  آنچه  راکه  راز  و  نیازگویان  پنهانی  به  یکدیگر  می‏گویند  و  آن  را  در  خلوت  دور  از  دیگران  می‏گویند  تا  نهانش  بدارند،  روز  قیامت  در  پیشگاه  همگان  برملا  میشود  و  آشکار  میگردد،  و  خدا  همگان  را  در  جهان  فرشتگان  در  آن  روزیکه  روز  همایش  مردماناست  ازآنباخبرمیسازد،  همچون  چیزیچه  اندازه  شگفت  و  شگرف است؟)

(  إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)  ٠

قطعاً  خدا  از  هر  چیزی  باخبر  و آگاه  است‌.

بدین  منوال  و  براین  روال  حقیقت  علم  و  دانش  الهی  در  دلها  استقـرار  میپذیرد،  و  با  شیوههایگوناگون  عرضه  کردن  آن  هم  در یک آیه  بردلها  مـینشیند،  شیوههائیکه  این  حقیقت  را  در  دل  آدمیزاد  ژرفا  می‏بخشد،  در  آن  حالکه  از  راههای  مـختلف  و  به  شیوههای گوناگون  به  دلها  میخزد  و  بدانها  فرو مـیرود!

*

این  بیان  ژرف  حقیقت  شور  داشتن  و  ناظر  بودن  خدا،  بدین  شکل  موثر  و  هراسانگیز،  تهدیدکردن  منافقان  و  بیم  دادن  ایشان  را  زمینهسازی  میکند،  آنکسانیکه  با  همدیگر  به  خلوت  مـینشستند  و  راز  و  نیاز  میکردند  و  بر  ضد  پیغمبر  (ص) بر  ضد  مسلمانانیکه  در  مدینه  بودند،  توطئهها  مـیچیدند  و  نقشهها  میکشیدند.گذشته  از  این  زمینهسازی،  از  موضعگیری  شکبرانگیز  ایشان  شگفتمیشود:

(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَى ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَیَتَنَاجَوْنَ بِالإثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاءُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ وَیَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْلا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِیرُ ).

آیا  ندیدهای  کسانی  را  که  از  نجوا  نهی  شدهاند،  ولی  آنان  به  سوی  چیزی  برمیگردند  که  ازآننهی  گشتهاند،  و  برای  انجام  گناه  ودشمنانگی  ونافرمانی  از  پیغمبر،  با  همدیگر  به  نجوا  می‏پردازند،  و  هنگامی  که  به  پیش  تو  میآیند  به  گونهایتورا  سلام  میگویند  که  خدا  تورا  بدان  گونه  سلام  نگفته  است.  دردل  به  خود  میگویند:  (اگر  اعمال  ما  بد  است  و  خدا  میداند)  پس  چرا  ما  را  بـه  خاطر  گفتههایمان  کیفر  نمیدهد؟! دوزخ  بسنده  ایشان  است  (و  نیازی  به  مجازات  دیگر  نیست).  داخل  آن  خواهند  شد  وبا  آتشآن  خواهند  سوخت،  و  چه  بد  سرانجامی  و  چه  بد  جایگاهی  است‌!.

این  آیه  الهامبخش  این  واقعیت  استکه  طرح  پیغمبر  خدا (ص)  با  منافقان  در  اولکار،  عبارت  بود  از  پند  و  اندرز  دادنشان،  و  دعوت  آنان به  راستی  و  درستی  و  اخلاص  و  یکرنگی،  و  نهیکردن  و  بازداشتن  ایشان  از  دسیسهبازیها  و  توطئهچینیهائیکه  به  اتفاق  یهودیان  و  با  الهام  از  آنان  در  مدینه  میکردند  و  به  راه  میانداختند.  منافقانگذشته  از  آن  خودشان  به  اجرای  طرح  و  نقشه  پلید  خود  میپرداختند  و  به  نیرنگبازیها  و  دسیسهسازیهای  نهانی  خود  فرومیرفتند،  و  به  رایزنی  زشتی  و  برنامهریزی  پلشتی  برای  نابودیگروه  مسلمـانان  میپرداختند،  و  راههائی  در  پیش  می‏گرفتند  و  از  وسیلههائی  سود  میجستندکه  در  آنها  و  با  آنـها  از  اوامر  پیغـمـبر  (ص)  نافرمانیکنند،  و کار  را  بر  او  و  بر  مسلمانان  مخلص  تباه  گردانند.

همچنین  این  آیه  بیانگر  این  واقعیت  استکه  برخی  از  آنان  ساختار  سلامکردن  و  درود گفتن  را  پیچ  میدادند  و  آن  را  دارای  معنی  زشت  نهانی  میکردند:

(وَإِذَا جَاءُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ).

 وهنگامیکه  به  پیش  تو میآیند  به  گونهای  تو را  سلام  میگویند  که  خدا  تو  را  بدان  گونه  سلام  نگفته  است.

 مثلاً  میگفتند:  آلسامعلیکم.  آنان  چنین  وانمود  میکردندکه  میگویند:  آلسلامعلیکم.  معنی  آن  چنین  بود:  مرگتان  باد! یا  معنی  آن  این  چنین  بود:  در  دینتان  ظلم  و  زور  ببینید! و  یا  واژگان  دیگریکه  ظاهر  پاکی  و  خوشنمائی  داشت،  ولی  باطن  زشتی  و  پلشتی! آنان  به  خود  میگفتند:  اگر  او  واقعاً  پیغمبر  بود،  خدا  ما  را  در  برابر  اینگونه  سخنانمان  عذاب  و  عقابمان  مـیداد.  یعنی  در  برابر  چنین  سلام  و درودی،  یا  در  مجالس  و  نشستهائیکـه  داشتند  و  در  آنها  بـه  رازو  نیاز  میپرداختند  و  دسیسهها  و  دوز  وکلکها  سر  هم  میکردند  و  طرحها  و  نقشهها  میکشیدند.

از  روند  این  سوره،  از  سرآغازش  پیدا  استکه  یزدان  به  پیغمبر  (ص) از  آنچه  به  خود  گفتهاند،  و  یا  در  مجالس  و  توطئههایشان  میگفتهاند،  اطلاع  داده  است.  در  این  سوره گذشتکه  یزدان  سبحان  اعلان  و  اعلام  فرمود که  سخن  زن  مجادله کننده  را  شنیده  است،  و  این  کههیچ سه  نفری  با  یکـدیگر بـه  نجوا  ورازونیاز  نـیپـردازند  مگر  اینکه  خدا  چهارمین  ایشان  است  ...   تا  آخر  ...   این  میرساندکه  یزدان  جهان  پیغمبرش  را  باخبر کرده  است  از  توطئههای  آن  چنان  منافقانی،  و  خودش  در  مجالسشان  حاضر  و  ناظر  بوده  است،  و  همچنین  ازآنچه  به  همدیگرمیگفتهاند  وبه  دل  خـود  راه  میدادهاند  آگاهی  داشته  است‌.

سپس  خداوند  بزرگوار  پاسخ  ایشان  را  با  این  فـرموده  میدهد:

(حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِیرُ).

دوزخ  بسنده  ایشان  است  (و  نیازی  به  مجازات  دیگر  نیست).  داخل  آن  خواهند  شد  و  با  آتش  آن  خواهند  سوخت،  و  چه  بد  سرانجامی  و  چه  بد  جایگاهی  است!. 

پرده  برداشتن  ازتوطئههای  نهانی،  و  افشای  نجوا  و  راز  ونیازشان،  و  رسواکردن  آنچه  به  خـود  می‏گفتند  و  به  همدیگر  پیام  میدادند:

(لَوْلا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ)  .

(اگر  اعمال  ما  بد  است  و  خدا  مـیداند)  پس  چرا  ما  را  به  خاطر  گفتههایمان  کیفر  نمیدهد؟‌.

اینها  را  میکردند  و  میگفتند،  بعد  از  آنکه  از کردن  و  گفتن  آنها  نهی  شده  بودند  ...   اینها  همه  این  حقیقت  را  تصدیق  وتطبیق  میکندکه  علم  و  دانش  خدا  همه  چیزهائی  را  فراگرفته  است  و  احاطهکرده  استکه  در  آسمانها  و  زمین  است،  واو  درکنارهرگونه  نجوا  و  راز  و  نیازی  حاضر  و  ناظر  است،  و  در  میان  هر  جماعت  و  گروهـی  حضـور  دارد.گذشته  از  این  به  دلها  و  درونهای  منافقان  مـیافکندکه  کار  و  بارشان  رسواگرانه  است.  همچـنین  به  دلها  و  درونهای  مومنان  اطمینان  و  اعتماد  و  یقین  می‏بخشد.

*

در اینجا  به  مومنان  رو  میکند  و  با  این  ندا  با  ایشان  سخن  میگوید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا.( ‌

ای مومنان!

تا  ایشان  را  از  نجواکردن  و  راز  و  نیازگفتنی  بازداردکه  منافقان  میگفتند،  نجواکردن  و  راز  و  نیازگفتنیکهگناه  و  تجاوز  و  نافرمانی  از  پیغمبر  را  در  بر  داشت.  بدانان  تذکر  میدهدکه  از  خدا  بترسند  و  تقوا  داشته  باشند.  برایشان  روشن  میکند  نجواکردن  و  راز  و  نیاز گفتنی  که  بدینگونه  باشد،  الهام  و  پیام  اهریمن  است  و  میخواهد  مسلمانان  را  غمگین  سازد.  پس چنین  چیزی  و  چنینکاری  سزاوار  و  شایان  مومنان  نیست‌:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَیْتُمْ فَلا تَتَنَاجَوْا بِالإثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ . إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئًا إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ). 

ای  مومنان! هنگامی  که  به  نجوا  پرداختید،  برای  انجام  گناه  و  دشمنانگی  و  نافرمانی  از  پیغمبر  به  نجوا  نپردازید،  و  بلکه  در  باره  نیکی  و  پرهیزکاری  نجوا  کنید،  و  از  خدائـی  بترسید  که  در  پیشگاه  او  گرد  آورده  میشوید.  نجوا  تنها  از  ناحیه  اهریمن  است  و  میخواهد  مومنان  را  غمگین  و  اندوهناک  سازد! امّا  هیچ  زیانی  نمیتواند  بدیشان  برساند  مگر  این  که  اجازه  خـدا  در  میان  باشد.  پس  مومنان  باید  به  خدا  توکل  کنند  و  بس

چنین  به  نظر  میرسد  برخی  از  مسلمانانیکه  دلها  و  درونهایشان  هنوز  با  نظم  و  نظام  اسلامی  قالب  نگرفته  بود  و  آشنا  نشده  بود،  وقتیکهکارها  سخت  و  مشکل  میگردید،  بدون  حضـور  مقام  رهبریگرد  میآمدند  و  به  نجوا  و  راز  و  نیاز  میپرداختند  و  به  رایزنی  مینشستند.  این  همکاری  استکه  سرشت  جماعت  اسلامی،  و  روح  سیستم  اجتماعی  اسلامی،  آن  را  نمیپسندد.  سرشت  جامعه  اسلامی  میطلبدکه  هر  راًی  و  هر  اندیشه  و  هر  پیشنهادی  پیش  از  هر  چیز  با  مقام  رهبری  در  میان  نهاده  شود،  و  همایشهای  جانبی  در  میانگروه  مسلمانان  انجام  نپذیرد.  از  دیگر  سو  چنین  به  نظر  میرسدکه  در  برخی  از  این  همایشها  چیزی  مطرح  میگردید  و  عنوان  میشد  که  چه  بسا  به  آشفتگی  و  ناآرامی  سرمیکشید،  وگاهی  چیزی  در  میانشانگفته  میشد  و  به  چرخـش  وگردش  درمیآمدکهگروه  مسلــمانان  را  میآزرد  و  مایه  رنجش  خاطر  حاضران  مـیگردید  -هرچند  هم  قصد  اذیت  و  آزار  در  دلها  و  درونهای  نجواکنندگان  و  راز  و  نیازگویان  نمی‏بود  -ولیکن  خـود  مطرحکردن  و  عنوان  نمودن  مسائل  جاری  و  اظهار  آراء  در  باره  آنها  بدون  اطلاع  و  آگاهیکافی  و  احاطه کامل  بر  موضوعات،گاهی  به  اذیت  و  آزار  منتهی  میشد،  و  به  عـدم  اطاعت  سر  میکشید  و  باعث  نافرمانی  میشد.

در  اینجا  استکه  یزدان  سبحان  مومنان  را  با  صفت  خودشان  ندا  درمیدهد،  صفتیکه  ایشان  را  به  خودش  پیوند  و  ارتباط  میدهد،  و  باعث  میگردد  این  ندا  تاثیر  خود  را  ببخشد  و  آوا  و  نوای  ویژه  خـود  را  داشته  باشد:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا.( ‌

ای مومنان!

تا  در  سایه  این  ندا  ایشان  را  از  نجواکردن  و  پچپچ  و  در  گوشی  سخنگفتن  -اگر  چنینکردند  -در  بارهگناه  و  تعدی  و  تجاوز  و  نافرمانی  از  پیغمبر  (ص)  بازدارد.  برای  آنان  روشن  میسازدکه  چه  چیزهائی  سزاوار  مومنان  است  در  میانشان  مطرحگردد  و  موضوع  نجوا  کردن  و  راز  و  نیازگفتن  آنان  شود:

(  وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى).

در  باره نیکی  و  پرهیزکاری  نجوا  کنید.

در  باره  نیکی  و  پرهیزکاری  به  راز  و  نیاز  بنشینید  تا  وسائل  آنها  را  فراهم  آورید  و  مفاهیم  آنها  را  پیادهکنید  و  تحقق  بخشید.  «البر»:  هرگونه  خیر  و  خوبی.  «التقوی»:  بیداری  و  پاسداری  برای  خداوند  بزرگوار.  آگاهانه  خدا  را  در  نظر  داشتن  و  او  را  مواظب  و  مراقب  خود  دیدن  ...  همچونکاری  هم  جز  به  خیر  و  خوبی  پیام  نمیدهد  و  رهنمون  و  رهنمود  نمیکند.  آنگاه  یزدان  سبحان  مومنان  را  تذکر  میدهد  از  خدائی  بترسیدکه  در  پیشگاه  او گرد  آورده  میشوند،  و  او  از  ایشان  در  آن  زمان  حساب  میکشد،  و  از کارهائی که  کردهاند  و  از  آنچه  فراچنگ  آوردهاند  بازجوئی  و  بازخواست  میکند.  هرچندکه  خدا  حاضر  و  ناظر  برکارهائی  بوده  استکه  پنهانش  کردهاند  و  نهانش  داشتهاند  و  پوشیده  و  مخفی  بدانها  دست  یازیدهاند،  و  کارهایشان  را  برشمرده  است  و  به  حساب  گرفته  است‌.

امام  احمدگفته  است:  بهز  و  عفان  برایمان  روایت  کردهاند  وگفتهاند:  همام  از  قتاده،  و  او  از  صفوان  پسر  محرز  نقلکرده  استکهگفته  است:  دست  ابن  عمر  را  گرفته  بودم.  ناگهان  مردی  به  پیش  آمد  وگفت:  چه  چیز  از  پیغمبر  خدا  (ص)  شنیدهای  راجع  بهکیفر  نجوا  در  روز  قیامت؟گفت:  از  پیغمبر  خدا  (ص)  شنیدمکه  فرمود:

) إن الله یدنی المؤمن , فیضع علیه کنفه , ویستره من الناس , ویقرره بذنوبه , ویقول له:أتعرف ذنب کذا ؟ أتعرف ذنب کذا ؟ أتعرف ذنب کذا ؟حتى إذا قرره بذنوبه , ورأى فی نفسه أنه قد هلک قال:فإنی قد سترتها علیک فی الدنیا وأنا أغفرها لک الیوم . ثم یعطى کتاب حسناته . وأما الکفار والمنافقون فیقول الأشهاد هؤلاء الذین کذبوا على ربهم , ألا لعنة الله على الظالمین ( . [5]

«خدا  مومن  را  نزدیک  میکند،  و  او  را  درکنف  عنایت  و  لطف  خود  می‏گیرد،  و  او  را  از  مردمان  پنهان  میدارد،  و  او  را  معترف  به گناهانش  میسازد،  و  بدو  میفرماید:  آیا  فلان گناه  را  به  یاد  داری؟  آیا  با  فلانگناه  آشنائی  داری؟  آیا  فلانگناه  را  به  خاطر  داری؟  تا  بدانجا که  او  را  به  یکایکگناهانش  معترف  میکند،  و  او  در  دل  خود  چنان  میپندارد که  دیگر  هلاک  میگردد.  در  این  وقت  خدا  میفرماید:  منگناهانت  را  در  دنیا  پوشیده  داشتم،  و  امروز  هم  آنها  را  میبخشم.  سپس  نامه  خوبیهایش  بدو  داده  میشود.  و  امّا  کافران  و  منافقان،  گواهان  میگویند:  اینانکسانیندکه  به  پروردگار  خود  باور  نداشتهاند.  هان  نفرین  خدا  بر  ستمگران  باد!»‌.

آنگاه  یزدان  سبحان  مومنان  را  از  نجواکردن  و  نهانی  و  درگوشی  صحبتکـردن  و  پنهانی  در  باره گروه  مسلمانان  سخنگفتن  بازمیدارد  و  به  دور  میخواند،  گروه  مسلمانانیکه  خودشان  از  زمره  آنانند،  و  مصلحت  خودشان  در  مصلحت  ایشان  است،  و  لازم  استکه  خود  را  از  ایشان  در  هیچکاری  ازکارها  جدا  نکنند  و  جدا  ندانند.  بدیشان  میفرماید:  وقتی  که  مسلمانان  ببینندکه  افرادی  درکناری  به  پچپچکردن  و  درگوشی  سخنگفتن  و  اشاره  نمودن  و  این  سو  و  آن  سو  نگریستن  مشغـولند،  اندوه  و  نگرانی  به  دلهایشان  راه  پیدا  میکند،  و  فضائی  از  عدم  اطمینان  و  عدم  اعتماد  به  وجود  میآید،  و  اهریمن  نجوا کنندگان  را  ترغیب  و  تشویق  میکندکه  دلها  و  درونهای  برادرانشان  را  غمگین  گردانند،  و  دغدغهها  و  غمها  به  دلها  و  درونها  وارد  شود.  خدا  مومنان  را  مطمئن  میسازد که  اهریمن  نمیتواند  در  باره  ایشان  به  هرچه  میخواهد  برسد:

)إنما النجوى من الشیطان لیحزن الذین آمنوا , ولیس بضارهم شیئا - إلا بإذن الله - وعلى الله فلیتوکل المؤمنون).

نجوا  تنها  از  ناحیه  اهریمن  است  و  میخواهد  مومنان  را  غمگین  و  اندوهناک  سازد! امّا  هیچ  زیانی  نمیتواند  بدیشان  برساند  مگر  این  که  اجازه  خدا  در  میان  باشد.  پس  مومنان  باید  به  خدا  توکل  کنند  و  بس‌.

مومنان  جز  بر  خدا  توکل  نمیکنند.  جز توکل  بر  خدا  توکلی  در  میان  نیست.  جز  خدا کسی  در  میان  نیستکه  مومنان  براو  توکل کنند.

احادیث  نبوی  ارزشمندی  در  صحیح  مسلم  و  بخاری  در  باره  نهی  از  نجواکردن  و  در گوشی  صحبت  نمودن  ذکر  گردیده  است،  نجواکردن  و  درگوشی  صحبت  نمودنی  که  در  برخی  از  احوال  انجام می پذیرد  و  موجب  شک  و  تردید  میشود  و  اعتماد  را  سست  میکند  و  دغدغه  را  برمیانگیزد:

در  صجح  مسلم  و  بخاری  به  نقل  از  اعمش  - با  اسنادی  که  دارد  - ازعبدالله  پسر مسعود  (رض) روایت  شده  است  کهگفته  است:  پیغمبر خدا  (ص) فرموده  است‌:

(إذا کنتم ثلاثة فلا یتناجى اثنان دون صاحبهما فإن ذلک یحزنه ).

«هرگاه  شما  سه  نفر  بودید،  نباید  دو  نفر  به  نجوا  بپردازند  و  دوست  دیگرشان  را  شرکت  ندهند.  چه  اینکار  او  را  غمگین  میسازد».

این  خو  و  روش  والائی  است.گذشته  از  آن  خودداری  حکمتآمیزی  برای  از  میان  بردن  هرگونه  شک  و  تردیدی  است.  امّا  اگر  در  وقتی  از  اوقات  مصـلحت  در  نهان  داشتن  راز  یا  پنهانکردن  عیب  و  عاری  باشد،  چه  درکار  شخصی  و  چه  درکار  عمومی،  مانعـی  از  مشورت  و  رایزنی  نهانی  وکتمان  و  پنهانکردن  راز  و  نیاز  نیست.  این  عادت  رهبرانی  است که  بار  مسوولیت گروه  را  مومنان  بر  دوش  دارند.  درست  نیستکه  همــایشی  صورت  بگیردکه  دور  از  علم  و  اطلاع  جماعت  مسلمانان  باشد  و  یکسو گرائی  و  یکهتازی  بشود  این  همان  چیزی  استکه  قرآن  از  آن  نهیکرده  است  و  پیغمبر  (ص) آن  را  قدغن  فرموده  است.  اینکاری  استکهگروه  مسلمانان  را  پراکنده  میدارد  و  از  هم  میپاشد،  یا  درصفوف  آنان  شک  وتردید  و  عدم  اطمینان  و  اعتماد  ایجاد  میکند.  این  چیزی  استکه  اهریمن  آن  را  به  راه  میاندازد  تا  بدین  وسیله  مـومنان  را  غمگین  و  غمناکگرداند.  خدا  هـم  وعده  قاطعانهای  داده  استکه  اهریمن  با  این  وسیله  هرگز  بدان  چیزی  نمیرسدکه  برایگروه  مومنان  میخواهد  و  در  نظر  دارد.  زیرا  خدا  پاسدار  و  نگاهدار گروه  مومنان  است،  و  او  حاضر  و  ناظر  در  هر  راز  و  نیاز  و  نجواکردن  و  در گوشی  سخنگفتنی  است،  و  میداند  در  آن  چه  می‏گذرد  و  چه  نیرنگ  و  دسیسه  و  توطئهای  صورت  میپذیرد  و  دور  میزند.  و  هرگز  اهریمن  نمیتواند  به  مومنان  زیان  برساند   ...

(  إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ).

مگر  این  که  اجازه  خدا  در  میان  باشد.

این  یکاستثناء  حفـاظتی  است  و  بیانگر  آزادی  اراده  و  مشیت  الهی  درهر مکان  و موردی از امکنه  و موارد  وعده  وتصمیم  است،  تا  بدینوسیله  اراده  و  مشیت  الهی  در  فراسوی  وعده  و تصمیم،  آزاد  و  رها  باند  و  هیچ  چیزیآن  را  مقیّد و مـحدود  نسازد  ...

(  وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ)  .

مومنان  باید  به  خدا  توکل  کنند  و بس‌.

خدا  پاسدار  و  نگاهدار  است.  او  توانا  و  چیره  است.  او  دانا  و  آگاه  است.  او  حاضر  و  ناظری  استکه  غیبت  نمیکند.  چیزی  درجهان  صورت  نمیگیرد  و  انجام  نمیپذیرد  مگر  آنچه  او  بخواهد  و  اراده  فرماید.  خدا  وعده  داده  استکه  مومنان  را  بپاید  و  پاسداری  و  نگاهداری  نمــاید.  دیگرکدامین  اطمینانی  فراتر  از  این  است  وکدامین  یقین  بالاتر  از  این؟

*

سپس  شیوه  و  رسم  دیگری  ازشیوهها  و  رسمهای گروه  مومنان  را  به  مومنان  میآموزد:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَإِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ )٠

ای  مومنان! هنگامی  که  به  شما  گفته  شد:  در  مجالس  جای  باز  کنید،  جای  باز  کنید  تا  خدا  در  کار  شما  گشایش  دهد.  وهنگامی  که  به  شما  گفته  شد:  برخیزید! برخیزید. اگر چنین کنید  خداوند  به  کسانی  از  شما  که  ایمان  آوردهانـد  و  بهره  از  علم  دارند،  درجات  بزرگی  میبخشد.  و  خدا  آگاه  از  هر  آن  چیزی  است  که  میکنید.

 از  برخی  از روایتهائی که  سبب  نزول  این  آیه  را  بازگو  میکنند،  چنین  بـرمیآیدکه  این  آیه  ارتباط  واقعی  با  منافقان  دارد،  ارتباطیکه  میان  این  آیه  و  میان  آیات  پیش  از  آن  را  در  روند  قرآنی  بیش  از  یک  ارتباط  میگرداند.

قتادهگفته  است:  این  آیه  در  باره  مجالس  ذکر  نازل  گردیده  است.  مسلمانان  زمانی که  میدیدند  کسی  از  خـودشان  دارد  میآید،  بخل  میورزیدندکه  جایگاههای  خود  را  در  خدمت  پیغمبر  (ص) تـرککنند،  و  جای  خویش  را  بدان  فرد  بدهند.  این  بودکه  خداوند  بزرگوار  بدیشان  دستور  میدهد  بعضی  از  آنان  برای  برخی  از  خودشان  جای  باز  بکنند  و  جای  بدهند.

مقاتل  پسر  حیان گفته  است:  این  آیه  روز  جمعه  نازل  گردید.  در  آن  وقت  پیغمبر خدا  (ص) در صفه  بود.  جای  نشستن  تنگ  بود.  پیغمبر  مهاجران  و  انصاری  را گرامی  میداشت که  در  جنگ  بدر  شرکتکرده  بودند.  مردمانی  از  شرکتکنندگان  در  بدر  آمدند.  کسانی  پیش  از  ایشان  آمده  بودند  و  در  صفه  نشسته  بودند.  بدربان  هنگام  ورود  پیغمبر  (ص)  در  برابرش  برپای  ایستادند  و  گفتند:  ای  پیغمبر  سلام  و  رحمت  و  برکات  خدا  برتو  باد.  پیغمـبر  (ص)  سلام  ایشان  را  پاسخ  داد.  سپس  بدربان  به  سائر  مردمان  سلام  کردند.  مردمان  سلام  آنان  را  پاسخ  گفتند.  بدربان  بر پای  ایستادند  و  منتظر  ماندند  که  بدیشان  جای  داده  شود.  پیغمبر  (ص)  متوجه  شد که  آنان  چرا  سر  پا  ایستادهاند.  دانستکه  اهل  مجلس  برایشان  جای  باز  نکردهاند.  این  امر  بر  پیغمبر  (ص)   گران  آمد.  به  مهاجران  وانصار  پیرامون  خودکه  در  جنگ  بدر  شرکت  نکرده  بودند  فرمود:  پاشو  ای  فلانی.  و  تو  ای  فلانی  برخیز.  پیاپی  جای  آنان  را  به  مهاجران  و  انصار  شرکتکنـنده  در  بدر  میداد،  و  بدربان  را  بر  جای  دیگران  مینشاند.  این  امر  برای  کسانی گران  آمدکه  بر  کسانیکه  ایشان  را  از  جایشان  بلندکرده  بود،  و  جای  آنان  را  به  دیگران  داده  بود.  پیغمبر  (ص)  این  ناراحتی  را  از  چهره ایشان  دریافت.  منافقانگفتند:  آیا  شما گمان  نمیبریدکه  این  دوست  شما  در  میان  مردمان  دادگری  میکند؟  به  خدا  قسم  ما  ندیدیمکه  او  با  این  مردمان  عادلانه  رفتارکرده  باشد! مردمانی  جای  خود  را  گرفتهاند  و  نشستهاند  و  دوست  داشتهاندکـه  نزدیک  پیغمـبرشان  بنشینند  و  درکنار  او  بمانند.  امّا  او  ایشان  را  بلندکرده  است،  وکسانی  را  بر  جای  ایشان  نشانده  است  که  دیر  آمدهاند  وکندی کردهاند  ...   مقاتل گفته  است:  به  ما  چنین  خبر  رسیده  استکه  پیغمبر  (ص) فرمود:

(رحم الله رجلا یفسح لأخیه ).

«خدا  رحمت کند کسی  راکه  برای  برادرش  جای  باز  کند »

بعد  از  این  همین  مردمان  سریع  برمیخاستند،  و  برای  برادران  خود  جای  باز  میکردند.  این  آیه  روز  جمعه  نازل  گردید.

اگر  این  روایت  صحیح  باشد،  با  احادیث  دیگری  مخالفت  نداردکه  برابر  آنها  نباید کسی  فردی  را  از  جایش  بلند  کند  تا  خودش  بر  جای  او  بنشیند.  همانگونهکه  در  صحیح  مسلم  و  بخاری  آمده  است‌:

) لا یقیم الرجل الرجل من مجلسه فیجلس فیه , ولکن تفسحوا وتوسعوا(

«شخصـی،  شخصی  را  از  جایگاهـش  بلند  نکند  تا  بر  جای  او  بنشیند.  ولیکن  جای  بازکنید  وگشایش  ببخشید».

 همچنین  با  چیزی  هم  مخالفت  نداردکه  میگوید:  لازم  استکسیکه  به  مجلسی  داخل  میشود،  هرکجاکه  جا  باشد  بنشیند.  نباید  او  پای  برگردنها  وگردههای  مردمان  بگذارد  تا  در  بالای  مجلس  جای  بگیرد  و  جای  خوش  کند.

این  آیه  تشویق  میکند  برای  تازهوارد  جای  باز  شود  تا  بتواند  بنشیند.  همچنین  تشویق  میکند  به  اطاعت  و  فرمانبرداری  از  فرمان،  وقتیکه  به  نشستهایگفته  شد  که  برخیزد  باید که  برخیزد  و  جای  بازکند.  این  فرمان  را  کسی  میدهدکه  مسوولیت  نظم  وترتیب گروه  مسلمانان  را  بر  عهده  دارد.  نه  اینکه  شخص  آینده  فرمان  بدهد.

هدف  این  استکهگشایش  در  دل  و  درون  حاصلگردد،  پیش  از  اینکه گشایش  در  جا  و  مکان  پدید  آید.  وقتی  که  در  دل  و  درون گشایش  حاصلگردد،  فراخی  می‏گیرد  و  بزرگواری  می نماید،  و  نشسته  از  برادران  و  خواهران  خود  استقبال  میکند،  و  با  محبت  و  بزرگواری  پذیره  اشخاص  تازه وارد  میشود،  و  با  رضـا  و  رغبت  و  با  آسودگی  خاطر  برایشان  جای  باز  میکند.  ولی  رهبر  وقتیکه  دید  به  نحوی  از  انحاء  ضرورت  دارد  جا  خالی  گردد  و  مکان  را  بهکس  دیگری  داد،  بایدکه  با  رضای  خاطر  و  آرامش  درون  پذیرفت،  و  قواعدکلی  نیز  مراعاتگردد.  از  قبیل:  برگردنها  وگردهها  گام  برداشته  نشود.کسیکسی  را  از  جایش  بلند  نکند  تا  خودش  در  جای  او  بنشیند.  یا کسی  بالای  سرکشی  نایستد  تا  جای  خود  را  بدو  بدهد.  بلکه  باید  بزرگواری  و  احترام  و  نظم  و  نظامی  را  مراعاتکردکه  اسلام  آنها  را  می‏طلبد.  در  هر  حالی  و  در  هر  وصفی،  باید  ادب  و  نزاکت  و  خوشروئی  داشت‌.

براساس  روش  و  شیوه  قرآن  در  برانگیختن  احساس  و  شعور،  در  وقت  درخواست  هرگونه  تـکلیف  و  وظیفهای،  به  افرادیکه  در  مجالس  برای  دیگران  جای  باز  میکنند  و  سبب  آسایش  آنان  میشوند  وعده  میدهدکه  خدا  برای  ایشان  جای  باز  میکند  و  بدیشان  آسایش  میرساند:

(  فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ )  .

جای  باز  کنید  تا  خدا  در  کار  شما  گشایش  دهد.

بهکسانیکه  به  فرمان  خدا  از  جای  برمیخیزند  و  برای  اطاعت  از  پیغمبر  (ص)  مکان  را  خالی  میکنند،  وعده  رفعت  مقام  میدهد:

  ( وَإِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ(.

و  هنگامی  که  به  شما  گفته  شد:  برخیزید! برخیزید.  اگر  چنین  کنید  خداوند  به  کسانی  از  شما  که  ایمان  آوردهاند،  و  بهره  از  علم  دارند،  درجات  بزرگی  میبخشد.

این  پاداش  تواضع  آنان،  و  برخاستن  ایشان  به  محض  دریافت  دستور  پا  شدن  است‌.

مناسبتیکه  در  اینجا  در  میان  است  مناسبت  نزدیک  شدن  به  پیغمبر  (ص)  برای  دریافت  علم  و  اطلاع  در  مجلس  او  است.  این  آیه  به  مسلمانان  یاد  میدهد:  ایمانیکه  به  سعه صدر  و  اطاعت  از  امر  برمیانگیزد،  و  علم  و  اطلاعیکه  دل  را  پاکیزه  میدارد،  و  در  نتیجه  دل  می‏گشاید  و  اطاعت  مینماید،  هر  دو  انسان  را  به  درجات  والائی  در  بیشه  خدا  میرسانند.  بالا  رفتن  درجات  در  بیشه  خدا  و  برخاستن  از  جا  به  خاطر  چیزیکه  رسول  خدا  (ص)  مصلحت  دیده  است،  تقابل  دارد.

(  وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ)  ٠

و خدا آگاه  از هر آن  چیزی  است  که  میکنید.

خدا  از  روی  علم  وآگاهی  از  حقیقت  آنچه  میکنید،  و  از  روی  علم  و آگاهی  از  احساس  و  شعوری که  در  فراسوی کارتان  نهفته  است،  سزا  و  جزای  شما  را  میدهد.

قرآن  اینگونه  تربیت  انسانها  و  پاکیزه  داشتن  ایشان  را  برعهده  می‏گیرد،  و  این  چنین  جای  بازکردن  و  بزرگوارینـمودن  وفرمان  بردنرا  باشیوه  تشویقو  ترغیب  و  برانگیختن  و  به  جوش  و  خروش  انداختن  بدیشان  تعلیم  میدهد.  چه  دین  تنها  با  تکالیف  مجرد  و  وظائف  صرف  حاصل  نـمیگردد،  بلکه  دین  با  دگرگونی  در  احساس  و  شعور،  و  تحول  و  انقلاب  در  دل  و  درون  حاصل  میگردد  ...

*

همچنین  قرآن  بدانان  رفتار  وکردار  دیگری  را  در  ارتباط  ایشان  با  فرستاده  یزدان (ص) میآموزد.  پیدا  استکه  مردمان  زیادی  میخواستند  با  پیغمبر  خدا  (ص)  خلوتکنند،  تا  هر یک  از  آنان  در  باره کار  خاص  خود  با  او  سخن  بگوید،  و  در  راستای  آن،  رهنمود  و  رهنمـون  و  رای  و  نظر او  را  جویا  شود،  و  تنهائی  با  جنابشان  صحبت  بکند.  بدون  ایـنکه  متوجه  باشند  پیغمبر  (ص)کارهای  اجتماعی  مهمّی  دارد  و  باید  بدانها  برسد،  و  بدون  اینکه  ارزش  وقت  او  را  بدانند،  و  از  جدی  بودن  خلوت  با  او  آگاه  باشند  و  بدانندکه  خلوت  با  او  باید  برایکار  مهمّی  باشد  و  بس.  این  بود  خدا  خواست  این  معانی  و  مفاهیم  را  بدیشان  یاد  بدهد  و  برای  اینکار  مالیاتی  به  نفع  جامعه  مسلمانان  تعیینکند.  بدین  معنی  هرکسکه  خواست  با  پیغمبر  خدا  (ص)  خلوت کند  و  وقت  او  را  بگیردکه  متعلق  به  همگان  است  پولی  را  به  عنوان  صدقه  به  جامعه  میدهد،  پیش  از  این  که  درخواست  رازگفتن  و  خلوتگزیدنکند:

(  یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً ذَلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ )  .

ای  مومنان! هرگاه  خواستید  با  پیغمبر  نجوا  و  رازگوئی  کنید،  پیش  از  نجوای  خود،  صدقهای  بدهید.  این  کار  برای  شما  بهتر  و  پاکیزهتر  (برای  زدودن  حب  مال  از  دلها)  است.  اگر  هم  چیزی  را  نیافتید  (که  با  آن  صدقه  را  انجام  دهید)  خداوند  آمرزگار  و  مهربان  است‌.

امام  علی  -کرم اللهوجهه  -  بدین  آیه  عملکرد.  آنگونه  که  روایت  شده  است  او  دیناری  داشت،  آن  را  به  درهم  تبدیلکرد.  هر  زمانکه  میخواست  با  رسول  خدا  (ص)  برای  کاری  خلوت  کند  درهمی  را  صدقه  میداد!..  دادن  صدقه  بر  مسلمانان  دشوار  آمد.  خدا  این  را  از  مسلمانان  دید،  و  خود  صدقه  دادن  همکار  خود  راکرد  و  معنی  خود  را  بخشید.  به  مسلمانان  تفهیمکرد  خلوتی  راکه  می‏طلبند  چه  ارزشی  دارد.  این  بود  که  یزدان  سبحان  برای  مسلمانان  تخفیف  قائل  شد  و  بار  ایشان  را  سلب  کرد،  و  آیه بعدی  نازل گردید  این  تکلیف  و  وظیفه  را  برداشت،  و  ایشان  را  به  عبادات  و  طاعاتی  دعوت  نمود  که  اصلاحکننده دلها  است‌:

( أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ). 

 آیا  میترسید  که  پیشاپیش  نجوای  خود  صدقههائی  را  بدهید  (و  مخارجی برای خود تولید  کنید؟!).  حال  که  چنین  کاری  را  نکردهاید  و  خداوند  هم  شما  را  بخشیده  است  (و  این  رنج  را  از  دوش  شما  برداشته  است  و  اجازه  داده  است  بدون  دادن  صدقه  با  پیغمبر  به  نجوا  بپردازید)  پس  نماز  را  چنان  که  باید  بخوانید  و  زکات  مال  بـه  در  کنید  و  از  خدا  و  پیغمبرش  فرمانبرداری  نمائید.  ایزد  آگاه  از  همه  کارهائی  است  که  میکنید.

در  این  دو  آیه،  و  در  روایتهائیکه  سبب  نزول  این  دو  آیه  را  بیان  میدارند،  نوعی  از  انواع  تلاشها  و  کوششهای  تربیتی  را  مییابیم،  تلاشها  وکوششهائیکه  برای  آمادهسازی  این  گروه  مسلمانان  در  کارهای  کوچک  و بزرگ  بینش  و منش  و روش  ورفتار بهکار 

میرود

سپس  روند  قرآنی  روی  به  سوی  منافقانی  برمیگرداند  که  یهودیان  را  به  دوستی  میگرفتند.  برخی  از  احوال  و  اوضاع  آنان  و  موضعگریهای  ایشان  را  به  تصویر  میزند.  آنان  را  تهدید  میکندکه  کارشان  به  رسوائی  میکشد،  و  فرجام  و  سرنوشتشان  ناجور  و  ناگوار  میگردد،  و  با  وجود  همه  چارهاندیشیها  و  توطئههائیکه  برای  برانداختن  دعوت  اسلامی  و  نابود  کردن  پیروانش  در  پیش می‏گیرند،  دعوت  اسلامی  و  پیروانش  پیروز  میگردند:

(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا هُمْ مِنْکُمْ وَلا مِنْهُمْ وَیَحْلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَهُمْ یَعْلَمُونَ .أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ .اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ .لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ .یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَى شَیْءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْکَاذِبُونَ .اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ).

آیا  آگاهی  از  کسانی  که  گروهی  را  به  دوستی  می‏گیرند  که  خدا  بر  آنان  خشمگین  است.  اینان  (منافقانی  بیش  نبوده  و)  نه  از  شمایید  و  نه  از  آنانند.  چنین  کسانی  بـه  گونه  آگاهانه  سوگند  دروغ  یاد  میکنند! خداوند  عذاب  سختی  را  برای  ایشان  آماده  کرده  و  تهیه  دیده  است.  آنان  چه  کار  بـدی  میکنند! آنان  سوگندهایشان  را  سپری  (برای  حفظ  جان  و  مال  خود)  ساختهاند  و  بدین  وسیله  مردمان  را  از  راه  یزدان  باز  داشتهاند  و  لذا  عذاب  خوارکنندهای دارند. اموالشـان و  اولادشـان،  به  هیچ  وجه  ایشان  را  از  دست  خدا  مصون  و  محفوظ  نمیدارد.  آنان  دوزخیانند  ودر  دوزخ  جاودانه  میمانند.  روزی  خداوند  همه  آنان  را  زنده  می‏گرداند.  آن  روز  برای  خدا  (به دروغ) سوگند  میخورند  همان  گونه  که  (امروز  به  دروغ)  برای  شما  سوگند  میخورند،  وگمان  میبرند  که  ایشان  دارای  چیزی  (از  هوش  و  زرنگی)  هستند! (و  با  این  سوگندهای  دروغ،  خویشتن  را میرهانند و به  جائی  میرسانند).  هان! ایشان  دروغگویانند  (و  گرفتار  خشم  و  عذاب  یزدانند).  اهریمن  برآنان  چیره  گشته  است(و  با  وسوسههای  خود  ایشـان  را  از  راستای  راه  به  در  کرده  است)و  یاد  خدا  را  از  خاطرشان  برده  است.  اینان  حزب  اهریمن  هستند.  هان! قطعاً  حزب  اهریمن  زیانکار  و  زیانبارند.

این  یورش  و  تاخت  نیرومند  بر  منافقانیکهگروهی  را  به  دوستی  میگیرندکه  خدا  بر  آنان  خشمگین  است  -که  یهودیانند  -دال  بر  این  استکه  آنان  برای  نیرنگ  زدن  به  مسلمانان  سخت  به  تلاش  میایستادهاند  و  با  دقت  مساله  نابودی  ایشان  را  پـیگیری  مـیکردهاند،  و  با  سرسختترین  دشمنان  مسلمانان  به  توطئه  میپرداختهاند  و  دسیسهبازی  مینمودهاند.  هـمچنین  میرساندکه  سلطه  اسلامگسترش  پیداکـرده  است  و  قدرت  آن  بزرگ  و  سترگگردیده  است،  بهگونهایکه  منافقان  از  همچون  سلطه  و  قدرتی به  ترس  و  هراس  افتادهاند،  و  ناچار  شدهاند  - وقتیکه  پیغمبر  خدا  (ص)  و  مومنان  ایشان  را  با  ساخت  و  پاختها  و  رایزنیها  و  توطئههایشان  مواجه  و  روبروگردانند،  ساخت  و  باختها  و  رایزنیها  وتوطئههائیکـه  خدا  به  پیغـمبرش  و  به  مومنان  خبر  میداد،  به  دروغ  سوگند  بخورند  و  چیزی  را  انکارکنندکه  از  توطئهها  و  سخنها  بدیشان  نسبت  داده  میشود.  در  حالیکه  آنان  میدانستندکه  در  همچون  سوگندهائی  دروغ  مـیگویند.  آنان  با  سـوگندهایشان  خویشتن  را  میرهانیدند  از  مواخذه  وگرفتاریهائیکه  انتظار  داشتند  به  سببکشـف  دسیسهبازیهایشان  دامنگیرشان  گردد:

(  اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً) ٠

آنان  سوگندهایشان  را  سپری  (برای  حفظ  جان  ومال  خود)ساختهاند.

(جنّة)  سپـر. یعنی  محفوظ  داشتن  ...   بدینوسیله  به  دسیسهبازیهای  خـود  برای  جلوگیری  از  راه  خدا  ادامه  مـیدادند!

خدا  ایشان  را  در  لابلای  این  آیهها  بارها  و  بارها  تهدید  میفرماید:

(أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ) ٠

خداوند  عذاب  سختی  را  برای  ایشان آماده  کرده  و  تهیه  دیده  است.آنان  چه  کار بدی  میکنند!.

) فَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ (

و لذا  عذاب  خوارکـنندهای  دارند.

(لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ).

اموالشان  واولادشان،  به  هیچ  وجه  ایشان  را  از  دست  خدا  مصون و محفوظ نمیدارد.آنان  دوزخیانند  و در  دوزخ  جاودانه میمانند.

صحنه  آنان  را  به  تـصویر میزند،  صحنهایکه  درروز  قیامت  دارند و وضع  بسیار رسواگرانه  و  زبون ساز  است.  آنان  درآخرت  برای  یزدان  سوگند  میخورند،  بدانگونهکه  دردنیا  برای  مردمان  سوگند  میخورند:

(یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یَحْلِفُونَ لَکُمْ ).

آن  روز  برای  خدا  (به  دروغ)  سوگند  میخورند  همان  گونه  که  (امروز  به  دروغ)  برای  شما  سوگند  میخورند.

  این  کار  اشاره  بدین  امر  داردکه  نفاق  در  وجودشان  ریشه  دوانیده  است  و  جزو  هستی شان  شـده  است.  تا  بدانجاکه  تا  روز  قیامت  نیز  با  ایشان  همراه  و  همدوش  میگردد،  و  باکولهبار  نفاق  به  پیشگاه  یزدان  بزرگوار  میرسند،  یزدانی  که  از  نـهانیهای  دلها  و  از  راز  و  رمزهای  موحد  درسینهها آگاه  است‌!

(وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَى شَیْءٍ (‌.

و  گمان  میبرند  که  ایشان  دارای  چیزی  (از  هوش  و  زرنگی)  هستند.

آنان  پا  در  هوایند  و  بر  پایه  و  اساسی  استوار  نبوده،  و  بر  هیچ  چیزی  تکیه  نزدهاند  و  مستقر  نیـستند!

به  سبب  دروغگوئی  ثابت  و  استواریکه  در  نهادشان  است،  بینی  آنان  را  به  خاک  مذلت  میمالد  و  خوار  و  رسوایشان  می‏گرداند.

(أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْکَاذِبُونَ)  .

هان! ایشان  دروغگویانند  (و  گرفتار  خشم  و  عذاب  یزدانند)‌.

دلیکه  یاد  خدا  را  فراموش  میکند،  و  سراپا  شر  و  بدی  می‏گردد،  صاحبان  چنین  دلهائی‌:

(أُولَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ  )  .

آنان  حزب  اهریمن  هستند.

خالـصانه  از  آن  اهریمنی  میگردندکه  در  زیر  پرحم  او  گرد  میآیند  و  میایستند،  و  به  نام  اوکار  میکنند،  و  هدفهای  او  را  اجراء  مینمایند.  همچون  کسانی  شر  و  بدی  مـحض  هستند  و  به  ضرر  و  زیان  محض  میرسند:

 ( أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ).

هان! قطعاً  حزب  اهریمن  زیانکار  و  زیانبارند.

این  تاخت  سخت  و  یورش  تندی  استکه  با  شر  و  بدی  و  اذیت  و  آزار  و  فتنه  و  آشوبی  مناسبت  داردکه  در  حق  مسلـمانان  میاندیشند  و  با  دشمنان  مسلمانان  برای  انجام  آنها  به  رایزنی  مینشینند  و  خوابـهای  بدی  برایشان  می‏بینند.  دلهای  مسلمانان  اطمینان  و  آرامش  می‏یابد،  وقـیکه  متوجه  میگردندکه  یزدان  سبحان  و  بزرگوار  به  جای  ایشان  عهدهدار  تاخت  و  تاز  بر  دشمنان  پنهان  و  نهانشان  می‏گردد  و  به  دفاع  از  ایشان  می‏پردازد.

*

از  آنجاکه  آن  چنان  منافقانی  به  یهودیان  پناه  می‏بردند،  چونگمان  میکردندکه  آنان  نیروئی  هستندکه  مردمان  از  ایشان  میترسند  و  میهراسند  و  بدیشان  چشم  امید  میبندند.  از  یهودیان  درخـواستکمک  و  یاری  و  شور  و  رایزنی  میکردند! خداوند  منافقان  را  از  یهودیان  مایوس  میفرماید،  و  بیان  مینمایدکه  برای  خود  و  برای  پیغمبر  خود  چیره  شدن  و  پیروز گردیدن  را  مقدر  و  مقررفرموده  است.

( إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِکَ فِی الأذَلِّینَ .کَتَبَ اللَّهُ لأغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ)‌.

مسلمّاًکسانی  که  با  خدا  وپیغمبرش  دشمنی  میکنند،  از  زمره  پستترین  و  خوارترین  (مردمان)  خواهند  بود.  خداوند  چنین  مقدر کرده  است  کهمن وپیغمبرانم  قطعاً  پیروز  میگردیم.  بی‏گمان  خداوند  نیرومند  چیره  است.  این  وعده  راستین  خدا  است،  وعده  راستینیکه  انجام  پـذیرفته  است  و  قطعاً  انجام  می‏پذیرد  و  شده  است  و  حتمـاً  میشود،  هرچندکهگاهگاهی  این  وعده  راستین  در  ظاهر  انجام  نمیپذیرد  و  خلاف  قضیه  صورت  می‏گیرد.  آنچه  عملا  روی  داده  است  این  استکه  ایمان  و  توحید  برکفر  و  شرک  پیروزگردیده  است،  و  باور  به  خدا  در  این  زمین  استقرار  پذیرفته  است.  و  بشریت  بدان گردن  نـهاده  است  بعد  از  آن  همهگردنههای  شرک  و  بتپرستیایکه  بر  سر  راهش  ایستاده  است،  و  بعد  از  آن  بـه  درگیریهای  طولانی  و  درازیکه  باکفر  و  شرک  و  بیدیـنی  داشته  است.  اگر  دورههائی  بوده  استکه  بیدینی  یا  شرک  در  برخی  از  سرزمینهایکره  زمین  جلوهگرگردیده  است  - همانگونهکه  هم  اکنون  در  دولتهای  مادی‏گرا  و  بتپرست  روی  میدهد  - امّا  عقیده  به  خدا  به  طور  عمــوم  چیره  و  پیروز  است.گذشته  از  آن،  دورههای  بیدینی  و  بتپرستی  رو  به  زوال  و  نیستی  حتـمـی  است.  زیرا  آن  چنان  دورههائی  شایان  ماندن  نیست،  و  بشریت  در  هر  روزی  بـه  دلائل  تازهای  دسترسی  پیدا  میکندکه  او  را  به  اعتقاد  به  خدا  رهنـمـود  میسازد،  و  عقیده  ایمان  و  یگانهپرستی  را  استوار  میدارد  و  استحکام  می بخشد.

مومن  به  وعده  یزدان  به  عنوان  حقیقتی  مینگردکه  روی  میدهد.  هرگاه  واقعیتکوچکی  در  نسل  محدودی  یا  در  سرزمین  محدودی  با  آن  حقیقت  مخالفگردید،  آن  چنان  واقـعیتی  چیز  باطل  و  زوالپذیری  استکه  در  زمین  به  سبب  حکمت  خاصی  یافته  میشود.  چه  بسا  این  حکمت  خاص  به  جوش  و  خروش  درانداختن  ایمان  برای  محقق  ساختن  و  پیادهکردن  وعده خدا  در  وقت  معین  خود  باشد.

وقتیکه  امروزه  انسان  به  جنگ  هولناکی  نگاه  میکندکه  دشمنان  ایمان  بر  ضد  مومنان  به  شکلهای گوناگونش  به  راه  انداختهاند،  از  قبیل:  تاخت  و  تاز  و  فشار  آوردن  و  نیرنگ  زدن  به  انواع  مختلف  در روزگاران دور  ودراز،  و  در  برخی  ازآنها  تاخت  و  تاز  بر  مومنان  به  جائی  رسیده  استکه  مومنان  راکشتهاند  و  پراکنده  و  تبعیدشان  نمودهاند  و  شکنجه  شدهاند  و  عذاب  دیدهاند  و  ارزاقشان  قطع گردیده  است،  و  همه  انواع  اذیت  و  آزار  را  بدیشان  رساندهاند،  ولی  با  این  وجود،  ایمان  در  دلهای  مومنان  مانده  است  و  ایشـان  را  از  فروپاشی  و  سقوط  بازداشته  است،  و  نگذاشته  است  همه  دستهها  و  گروههای  ایشان  شخصیت  خود  را  از  دست  بدهند  و  هدر  روند  و  در  ملتهای  مهاجم  ذوب  شوند  و  در  برابر  سرکشان  ستمگر  و  یاغیان  یورشگرکرنش  بکنند  و  فرمان  ببرند.  بلکه  چندان  نگذشته  استکه  بر  سرکشان  ستمد  و  یاغیان  یورشگر  فرود  آمدهاند  و  آنان  را  درهم  شکستهاند  ...   وقتیکه  انسان  به  این  واقعیت  دور  و  دراز  تاریخ  نگاهی  میاندازد،  مصداق  فرموده  یزدان  بزرگوار  را  می‏بیند  و  می‏یابد.  مصداق  فرموده  یزدان  بزرگوار  را  در  خود  این  واقعیت  بدون  نیاز  به  انتظار  طولانی  می‏بیند  و  مییابد!

به  هر  حال  شک  و  تردیدی  به  شخص  مومن  دست  نمیدهد  در  اینکه  وعده  خدا  حقیقت  موعد  است  و  باید  در  هستی  پدیدار  و  نمودار گردد  و  بروز  و  ظهور  پیداکند،  وکسانیکه  با  خدا  و  پیغمبرش  میرزمند  و  دشمنی  میورزند،  آنان  خوار  و  رسوا  میگردند،  و  خدا  و  پیغمبرانش  چیره  و  پیروز  میشوند.  این  چیزی  است  که  هست  و  قطعاً  و  حتما  خواهد  بود،  ظاهر  حال  هرچنـد  جز  این  بوده  و  جز  این  باشد.

*

در  پایان،  قاعده  ثابتی  میآید،  قاعدهایکه  مومنان  بر  آن  میایستند،  یا  ترازوی  دقیقیکه  ایمان  درونها  را  با  آن  میسنجند:

(لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(.

مردمانیرا  نخواهی  یافت  که  به  خدا  و  روز  قیامت  ایمان  داشته  باشند،  ولی  کسانی  را به  دوستی  بگیرند  که  با  خدا  و  پیغمبرش  دشمنی  ورزیده  باشند،  هرچند  که  آنان  پدران،  یا  پسران،  یا  برادران،  و  یا  قوم  و  قبیله  ایشـان  باشند.  چرا  که  مومنان،  خدا  بر  دلهایشان  رقم  ایمان  زده  است،  و  با  نفخه ربانی  خود  یاریشان  داده  است  و  تقویتشان  کرده  است،  و  ایشان  را  به  باغهای  بهشتی  داخل  می‏گرداند  که  از  زیر  (کاخها  و  درختان)  آنها  رودبارها  روان  است،  و  جاودانه  در  آنجا  میمانند.  خدا  از  آنان  خشنود،  و  ایشان  هم  از  خدا  خشنودند.  اینان  حزب  یزدانند.  هان! حزب  یزدان،  قطعاً  پیروز  و  رستگار  است‌.

این  جدائی کامل  میان  حزبالله  و  حزب  شیطان،  و  کنارهگیری  نهائی  صف  ممتاز  است.  پالودن  صف  ممتاز  از  هرگونه  عائق و  مانعی  و  از  هرگونه  جاذبه  وکششی،  و  چنگ  زدن  به  دستاویز  یگانه  ریسمان  یگانه  است

(لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ)  .

مردمانی  را  نخواهی  یافت  که  به  خدا  و  روز  قیامت  ایمان  داشته  باشند،  ولی  کسانی  را  به  دوستی  بگیرند  که  با  خدا  و  پیغمبرش  دشمنی  ورزیده  باشند.

چه  خدا  برایکسی  دو  تا  دل  در  درونش  نیافریده  است،  و  هیچ  انسانی  در  یک  دل  دو  مودت  و  محبت  را گرد  نمیآورد:  مودت  و  محبت  خدا  و پیغمبرش،  و  مودت  و  محبت  دشمنان  خدا  و  پیغمبرش! یا  ایمان  است  یا  غیر  ایمان.  امّا  هر  دو  تا  با  یکدیگرگرد  نمیآیند.

( وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ ).

هرچند  که  آنان  پدران،  یا  پسران،  یا  برادران،  و  یا  قوم  و  قبیله  ایشان  باشند.

این  پیوندهای  خون  و  خویشاوندی،  در  مرز  ایمان  گسیخته  می‏گردد.  پیوندها  را  میتوان  مراعات  داشت  اگر  دشمنانگی  و  جنگی  میان  دو  پرچم  نباشد:  پرچم  یزدان  و  پـرچم  شیطان.  نیکی  و  نیکوکاری  در  حق  پدر  و  مادر  دستور  الهی  است  و  باید  مراعات  بشود،  وقتیکه  میان  حزب  یزدان  و  حزب  شیطان  جنگ  نباشد.  ولی  اگر  دشمنانگی  و  مبارزه  و  جنگ  در  میان  باشد،  پیوندهائی  میگسلدکه  به  یک  دستاویز  و  به  یک  ریسمان  متصل  و  پیوسته  نیست.  ابوعبیده  در  جنگ  بدر  پدرش  را کشت.  ابوبکر  صدیق  خواست  پسرش  عبدالرحمن  را  بکشد.  مصعب  پـسر  عـمیر  برادرش  عبید  پسر  عمیر  را کشت.  عمر  و  حمـزه  و  علی  و  عبیده  و  حارث،  خویشاوندان  و  نزدیکان  خود  را کشتند.  اینان  همگی  از  پیوندهای  خون  و  خویشاوندیگسیختند  و  به  پیوندهای  دین  و  عقیده  پیوستند.  این  رساترین  و  والاترین  چیزی  استکه  تصور  پیوندها  و  ارزشـها  در  ترازوی  خدا  بدان  قد 

میکشد  و  بدان  میرسد.

(أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإیمَانَ) .

آنان  یزدان  بر  دلهایشان  رقم  ایمان  زده  است‌.

ایمان  در  دلهایشان  با  دست  یزدان  ثبت  و  ضبطگردیده  است  و  در  سینههایشان  با  دست  قدرت  خدای  مهربان  نگاشته  شده  است.  پس  نه  پاک  میشود  و  نابود  می‏گردد،  و  نهکهنه  و  فرسوده  میشود،  و  نه  محوی  و  نه  پیچیدگی در  آن  است‌.

(وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ

و  با  نفخه  ربانی  خود  یاریشان  داده  است  و  تقویتشان  کرده  است‌.

ممکن  نیست  مومنان  همچون  اراده  استواری  را  پیدا  کنند  مگر  در  پرتو  نفخهای  از  جانب  یزدان  مهربان.  ممکن  نیست  دلهایشان  با  این  نور  درخشان  و  تابان  گردد  مگر  در  پرتو  این  نفخهایکه  بدیشان  قوت  و  قدرت  و  درخشندگی  و  تابش  می‏بخشد  و  نیرومندشان  مینماید،  و  ایشان  را  به  سرچشمه  قوت  و  قدرت  و  نور  و  روشنی  میرساند  و  متصل  میگرداند.

(  وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا).

و  ایشان  را  به  باغهای  بهشتی  داخل  می‏گرداند  که  از  زیر  (کاخها  و  درختان)  آنها  رودبارها  روان  است‌.

این  هم  پاداش  این  استکه  در  زمین  خـود  را  از  هرگونه  رابطه  و  پیوندی  و  خویشی  و  خویشاوندی،  جز  رابطه  و  پیوند  ایمانی،  بریدهاند  وگسیختهاند،  و  هر  هدف  و  کالائی  از  هدفها  وکالاهای  فناپذیر  زمین  را  از  دلهایش  به  دور  انداختهاند.

 

(رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ)  ٠

خدا  از  آنان  خشنود،  و  ایشان  هم  از  خدا  خشنودند.

  این  چهره  درخشان  و  خشنود  و  آرمیدهای  استکه  حالت  این  چنین  مومنانی  را  به  تصویر  میکشد،  مومنانیکه  در  مقام  بالا  و  والایند،  و  در  فضای  رضایتبخش  و  دلربایند  ...  خداوندگارشان  از  ایشان  راضی  است،  و  آنان  هم  از  خداوندگارشان  راضی  هستند.  آنان  از  همه  چیز  و  از  همهکس  بریدهاند  و  گسیختهاند  و  خودشان  را  به  خداوندگارشان  رساندهاند،  و  خداوندگارشان  ایشان  را  پذیرفته  است  و  درکنف  حمایت  خودگرفته  است،  و  در  آستانهاش  برای  ایشان  جای  باز کرده  است،  و  رضایت  خود  را  بدیشان  اعلان  و  اعلام  فرموده  است،  و  آنان  هم  راضی  و  خشنود  گردیدهاند.  دلها  و  درونهایشان  از  این  قرب  و  منزلت  راضی  و  خشنود  شده  است  و  بدان  آرمیده  است  و  انس  و  الفت گرفته  است  و  به  آرامش  و  آسایش  رسیده  است‌...

ُ(ولَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ)‌.

آنان  حزب  یزدانند.

چه  ایشان  دار  و  دسته  یزدان  هستند،  دار  و  دستهایکه  زیر پرچم  اوگرد  آمدهاند،و  با رهبری  او به  حرکت  درآمدهاند،  و  با  رهنمود  و  رهنـمون  او  راهیان  شدهاند،  و  برنامه  او  را  تحقق  بخشیدهاند  و  پیادهکردهاند،  و  در  زمین  برای  پیادهکردن  و  عملی  ساخـتن  چیزی کشیدهاند  و  به  تلاش  ایستادهاندکه  او  مقدر  و  مقرر  فرموده  است  و قضا  و  قدرش  برآن  رفته  است،  و  لذا  آنـان  قضا  و  قدری  از  قضا  و  قدر  یزدان گردیدهاند.

(أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).

هان! حزب  یزدان،  قطعاً  پیروز  و  رستگار  است‌.

اگر  یاران  برگزیده  یزدان،  پیروز و رستگار  نشوند،  چه  کسی  در  این  صورت  پیروز و  رستگار میگردد؟

بدین  منوال  و  بر  این  روال،  انسانها  به  دو  حزب  تقسیم  میشوند:  حزب  یزدان،  و  حزب  شیطان.  و  انسانها  در  زیر  دو  پرچم گرد  میآیند:  پرچم  حق  و  پرچم  باطل.  انسان  یا  از  زمره  حزب  یزدان  است  و  زیر  پرچم  حق  میایستد،  و  یا  اینکه  از  جمله  حزب  اهریمن  است  و  زیر پرچم  باطل  میایستد  ... ایستادگان  زیر پرچم  حق،  و ایستادگان  زیر  پرچم  باطل،  دو  صف  جدای  از  یکدیگرند،  آمیزه  همدیگر  نمیگردند،  و  در  یکدیگر  ذوب  نمیشوند،  و آبشان  به  یک  جوی  نـمیرود.

نه  حسبو  نسبی  ونه  خویشی  وخویشاوندیدرمیان  است.  نه  اهل  و  عیالی  و  نه  قرابت  و  نزدیکی  درکار  است.  نهکشور و میهن  و  نه  نژاد  و فامیـلی  پدیدار و  مفید  فائدهای  است.  نه  عشیرهگری  و  قومیت  سود  و  ارزش  دارد  وسود  وارزش  میرساند  ...   بلکه  آنچه  در  میان  است  و  ارج  و  ارزش  دارد  عقیده  است  و  بس.  تنها  وتنها  عقیده  است  والسلام.  پس  هرکس  به  سوی  حزب  یزدان  گراید  و برود  و  زیر  پرچم  حـق  بایستد،  او  و  همه  ایستادگان  زیر  این  پرچم  برادران  خدائی  یکدیگرند.  رنگهایشان،  میهنها  و  زادگاههایشان،  عشیرهها  و  قبیلههایشان،  و  خاندانها  و  خانوادههایشان،  مختلف  و متفاوت  است،ولیکن  آنان در رابطه  و  پیوندی  به  هم  میرسندکه  حزب  یزدان  راتشکیل  میدهد،  و  آنگاه  همه  جدائیها  و  اختلافها  در  زیر  این  پرچم  یگانهذوب  میگردد  وآب  مـیشود  و  به  دل  زمین  فرو  میرود  و  از  میان  برمیخیزد.کسی  همکه  شیطان  بر  او  چیره  شود  و  در  زیر  پرچم  باطل  بایستد،  رابطه  و  پیوندی  او  را  بهکسی  از  حزب  یزدان  ارتباط  و  پیوند  نمیدهد،  نه  رابطه  و  پیوند سرزمینی،  ونه  نژاد  و  فامیلی،  ونه  میهن  ونه  رنگی،  و  نه  قوم  و قبیلهای،  و  نه  حسب و نسبی و دامادی و خویشاوندیای  ...   پیوند و  ارتباط  نخستین،  یعنی  عقیده  استکه  روئیده  است  و  سبزگردیده  است،  و  همه  این  پیوندها  و  ارتباطها  بر  آن  استوارمیگردند  و از آن میرویند و برمیدمند  ...   

*

این  آیه  پیام  میدهدکه  در  میانگروه  مسلمانانکسانی  بودهاندکه  پیوندها  و  رابطههای  خون  و  خویشاوندی  و  جاذبههای  مصـلحت  و  صداقت،  ایشان  را  به  یکدیگر  محکم  و  استوار  بسته  است  و  مرتبط کرده  است.  این  آیه  به  چارهجوئی  همچون  چیزهائی  میپردازد که  در  دلها  و  درونها  ریشه  دوانده  است.  ترازوی  ایمان  را  با  چنین  قاطعیـتی،  و  با  همچون  جداسازی  قاطعانه  و  جازمانهای،  می گذارد  و  محکم  واستوار میدارد  ...   امّا  در  همان  وقت  تصویر گروهـی  را  ترسیم  میکندکه  در  میان  جماعت  مسلمانان  بودهاند،  آنکسانیکه  از  همه  وابستگیها  بریدهاند  و  مخلص گردیدهاند  و  بدان  مقام  والا  رسیدهاند.

این  تـصویر  مناسبترین  خاتمه  برای  سورهای  استکه  با  تصویر  رعایت  و  عنایت  خدا  آغاز گردیده  است،  رعایت  و  عنایتیکه  یزدان  سبحان  در  حق  این  ملت  مسلمان  در  واقعه  زن  فقیری  داشته  است،  زن  فقیری که  خدا  سخن او  را  شنیده  است  و پذیرفته  است،  درآن  حال  که  با  پیغمبر  خدا (ص) در  باره کار  و  بار  خـود  و  در  باره  کار و  بار شوهرش  به  مجادله پرداخته  استو به  ستیز  نشسته  است‌!

گسیختن  از  دیگران  و  پیوستن  به  یزدان  مهربانیکه  این  گونه  بدین  امّت  عنایت  دارد  وآنان  را  میپاید  ورعایت  و  پاسداری  مینماید،  یک  پاسخ  طبیعی  و  سرشتی  به  فرمان  یزدان  جهان  است.  جدا  شدن  حزب  یزدان  از  حزب  شیطان  چیزی  استکه  جز  آن  سزاوار  ملتی  نیست  که  یزدان  آنان  را  برای  اجراء  نقش  جهانیای  برگزیده  استکه  ماموریت  آن  را  برعهده  ایشانگذاشته  است‌.

*


 


 

 

[1] نام  این  زن  را  خـوله  نـیز  ذکر کرده‌اند.  (‌مترجم‌) 
[2] ‌  «وسـق‌»  شـصت  صاع  است‌.  برابر  ٣٢٠  رطل  حجازی‌،  و ٤٨٠  رطل  بغدادی  ...  رطل  بغدادی  ٨٤مثقال‌،‌،  رطل  حجازی  ٩١  مثقال  است‌.  (‌نگا:  الـنهایة‌،  ،  فرهـنگ  معین‌)‌.  (‌مترجم‌) 
[3] «‌عرق‌»‌:  ٦٠  صاع  است‌. 
[4] ‌ابوداوود  درکتاب  سنن‌ خود،  در  بخش‌طلاق  آن  را  از دو  طریق  از  محمّد  پسر  اسحاق  پسر  یسار  روایت ‌کرده  است‌. 
[5] بخاری‌ و  مسلم  آن  را  استخراج‌ کرده‌اند.