مکی و ۶۰ آیه است.
آیهی ۷-۱:
﴿الٓمٓ١﴾[الروم: ۱]. «الف، لام، میم».
﴿غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢﴾[الروم: ۲]. «رومیان شکست خوردند».
﴿فِیٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَیَغۡلِبُونَ٣﴾[الروم: ۳]. «در نزدیکترین سرزمین. و آنان پس از شکستشان پیروز خواهند شد».
﴿فِی بِضۡعِ سِنِینَۗ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ وَیَوۡمَئِذٖ یَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ٤﴾[الروم: ۴]. «در مدت چند سالی. پیش از این و پس از این فرمان از آن خداست، و آن روز مؤمنان شادمان میشوند».
﴿بِنَصۡرِ ٱللَّهِۚ یَنصُرُ مَن یَشَآءُۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ٥﴾[الروم: ۵]. «به یاری خدا. هرکس را که بخواهد یاری میکند و او توانای مهربان است».
﴿وَعۡدَ ٱللَّهِۖ لَا یُخۡلِفُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٦﴾[الروم: ۶]. «(این) وعدۀ خداست، خداوند وعدهاش را خلاف نمیکند ولی بیشتر مردم نمیدانند».
﴿یَعۡلَمُونَ ظَٰهِرٗا مِّنَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَهُمۡ عَنِ ٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ غَٰفِلُونَ٧﴾[الروم: ۷]. «از زندگانی دنیا تنها ظاهر را میدانند و از آخرت بیخبرند».
فارس و روم در آن زمان قدرتمندترین دولتهای روی زمین بودند و چون رقیب یکدیگر بودند و جنگهایی میان آنها در میگرفت. فارسها مشرک و آتش پرست و رومیها اهل کتاب بودند و به تورات و انجیل نسبت داده میشدند، و آنها از فارسها به مسلمانان نزدیکتر بودند. بنابراین، مسلمنان دوست داشتند که آنها بر فارسها پیروز شوند، و مشرکین از آنجا که در شرک با فارسها اشتراک داشتند دوست داشتند فارسها رومیان را شکست دهند و بر آنها پیروز شوند. پس فارسها بر رومیها پیروز گردیدند اما همهی سلطنت آنان را نتوانستند تصرف کنند، بلکه آن بخشط از سرزمین آنها را تصرف کردند که به سرزمین فارسها نزدیکتر بود. بنابراین، مشرکین مکه خوشحال شدند و مسلمانان اندوهگین گشتند. پس خداوند به آنها خبر داد و آنان را وعده داد که به زودی رومیان فارسها را شکست خواهند داد و بر آنان پیروز خواهند شد.
﴿فِی بِضۡعِ سِنِینَ﴾در مدئت چند سالی. منظور نه، هشت، هفت، و... است. «بضع» عددی است که از ده بیشتر نیست و از سه کمتر نمیباشد. و پیروزی فارس بر روم و سپس پیروزی روم بر فارس به خواست خداوند بود. از این رو فرمود: ﴿لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُ﴾همه چیز در دست خدا و به فرمان اوست چه قبل از این که رومیان شکست خوردند و چه بعداز این که پیروز شدند.
پس پیروزی و چیره شدن فقط به خاطر اسباب نیست، بلکه باید در کنار اسباب قضا و تقدیر الهی نیز بر آن رفته باشد. ﴿وَیَوۡمَئِذٖ یَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ٤ بِنَصۡرِ ٱللَّهِۚ یَنصُرُ مَن یَشَآءُ﴾و روزی که رومیان بر فارسها پیروز میشوند و آنها را شکست میدهند مؤمنان به یاری خداوند شادمان میشوند و خداوند هر کس را که بخواهد یاری میدهد. یعنی از اینکه رومیها بر فارسها پیروز میشوند خوشحال میگردند گر چه هر دو گروه کافرند ولی برخی شرها از برخی دیگر سبکتر و خفیفتر است. و در آن روز مشرکین اندوهگین خواهند شد. ﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ﴾و او تواناست و بر همۀ آفریدهها چیره میباشد: ﴿تُؤۡتِی ٱلۡمُلۡکَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡکَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُ﴾[آل عمران: ۲۶]. «فرمانروایی را به هرکس که بخواهی میدهی، و فرمانروایی را از هرکس که بخواهی میگیری». و هرکس را که بخواهی عزت میدهی و هرکس را که بخواهی خوار مینمایی. ﴿ٱلرَّحِیمُ﴾و نسبت به بندگان مؤمن خود مهربان است، چون برای آنها اسباب بیشماری فراهم آورده که آنان را سعادتمند و یاری مینماید.
﴿وَعۡدَ ٱللَّهِۖ لَا یُخۡلِفُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُ﴾این وعدهای است که خداوند داده است و خدا وعدهاش را خلاف نمیکند. پس یقین کنید و بدانید که باید این وعده تحقیق یابد.
وقتی این آیات نازل شدند کمه در آن این وعده داده شده بود، مسلمانان آنرا تصدیق کردند و مشرکین به آن کفر ورزیدند تا جایی که بعضی مسلمانها با بعضی از کافران در این باره برای مدت چند سالی مشخص شرط گذاشتند. سرانجام زمانی فرا رسید که خداوند مقرر کرده بود و رومیها بر فارسها پیروز شدند و فارسها را از شهرهایی که تصرف کرده بودند بیرون راندند و وعدۀ خدا تحقق یافت. و این از امور غیبی است که خداوند قبل از اتفاق افتادنش از آن خبر داده بود و در زمان مسلمانها و مشرکانی که خداوند آنها را از این ماجرا خبر داده بود اتفاق افتاد. ﴿وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ﴾ولی بیشتر مردم نمیدانند که آنچه خداوند وعده دادهاست حق میباشد. بنابراین، گروهی از آنها یافت میشوند که وعده و آیات او را تکذیب میکنند و اینها کسانی هستند که از اسرار و سرانجام کارها خبر ندارند.
﴿یَعۡلَمُونَ ظَٰهِرٗا مِّنَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا﴾آنها فقط ظاهر زندگی دنیا را میدانند و به اسباب مینگرند و به وقوع کاری که به نظر آنان سبب رخ دادنش فراهم شده است یقین پیدا میکنند و کاری را که اسباب به وجود آورندهاش مشهود نیست باور ندارند. پس آنها اسباب را مینگرند و به آفرینندۀ اسباب که در آن تصرف مینماید نگاه نمیکنند.
﴿وَهُمۡ عَنِ ٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ غَٰفِلُونَ﴾و آنان از آخرت بیخبرند و دلها و خواستهها و ارادههایشان به سوی دنیا و شهوتها و کالاهای آن است، از این رو بر ای آن تلاش مینمایند و به آن روی میآورند و از آخرت بیخبرند و به آن پشت میکنند. پس نه به بهشت علاقهمند هستند و نه از جهنم میترسند و نه از ایستادن و قرار گرفتن در پیشگاه خدا و دیدار با او ترسی دارند. و این نشانۀ شقاوت و علامت غفلت از آخرت است.
عجیب اینجاست که بسیاری از این مردم در امور دنیا چنان هوشیار و زرنگ هستند که عقلها و خردها را به تحیر وا میدارند. پیشرفتهای شگفتی که در زمینۀ مسایل هستهای و الکترونیکی و ساختن کشتیها و انواع ماشینها و هواپیماها حاصل شده بسیار جای تعجب و اندیشه است، چرا که در این میدان پیشرفت چشمگیری داشتهاند و به خرد و عقل خود میبالند و دیگران را از آنچه که خداوند به آنها ارزانی داشته است ناتوان میبینند و با نگاه تحقیرآمیز به آنان مینگرند.
درحالیکه آنها در امر دین از ابلهترین مردمان بوده و بیش از همه از آخرت بیخبر هستند و از سرانجام بد خویش آگاهی ندارند و شناخت آنها نسبت به سرانجام کارشان بسیار کم است.
و صاحبان بینش آنان را میبینند که در جهالت خود سرگشته و در گمراهیشان حیراناند و در باطل خود پیش میروند. خدا را فراموش کردند پس خداوند نیز آنها را از (حال) خودشان فراموش گردانید و ایشان فاسقانند.
سپس اگر به افکار و اندیشههای ظریف و دقیقی که خداوند در امور دنیا و ظاهر آن به آنها بخشیده است نگاه کنند، و محرومیت خود از عقل متعالی را بنگرند خواهند دانست که همهچیز بندگان در دست خداست، و کسی که هدایت شده است به توفیق او بوده و اوست که مردم را خوار مینماید. (و اگر کمی اندیشه میکردند) از پروردگارشان میترسیدند و از او میخواستند تا به آنها نور عقل و ایمان عطا کند تا به او برسند و در راه او گام بردارند و خداوند هم آنان را به خواستههایشان میرساند. و اگر این چیزها با ایمان همراه باشد و این پیشرفتهای ظاهری بر ایمان مبتنی گردد نتیجۀ آن پیشرفت عالی و زندگی پاکیزه خواهد بود. اما از آنجا که بسیاری از مهارتهای فکری بر اساس بیدینی است نتیجهای جز انحطاط اخلاقی و اسباب هلاکت و نابودی دربر ندارد.
آیهی ۱۰-۸:
﴿أَوَ لَمۡ یَتَفَکَّرُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۗ مَّا خَلَقَ ٱللَّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَأَجَلٖ مُّسَمّٗىۗ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ بِلِقَآیِٕ رَبِّهِمۡ لَکَٰفِرُونَ٨﴾[الروم: ۸]. «آیا به ضمیر خود نمیاندیشند که خداوند آسمانها و زمین و آنچه را که درمیان آنهاست جز به حق و برای مدت زمان معینی نیافریده است؟! و به راستی بسیاری از مردم به ملاقات پروردگارشان باور ندارند».
﴿أَوَ لَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ کَانُوٓاْ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ وَأَثَارُواْ ٱلۡأَرۡضَ وَعَمَرُوهَآ أَکۡثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِۖ فَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیَظۡلِمَهُمۡ وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ٩﴾[الروم: ۹]. «آیا در زمین به گشت و گذار نپرداختهاند تا بنگرند سرانجام کسانی که پیش از ایشان بودهاند چگونه بوده است؟! آنان از ایشان توانمندتر بودند و زمین را بهتر کاویدند و زیرو رو کردند و آن را بیشتر از آنچه (ایشان) آباد کردهاند آباد نمودند. و پیامبرانشان با معجزهها بهسوی آنان آمدند پس خداوند بر آن نبود که بر آنان ستم کند ولی خودشان به خویشتن ستم میکردند».
﴿ثُمَّ کَانَ عَٰقِبَةَ ٱلَّذِینَ أَسَٰٓـُٔواْ ٱلسُّوٓأَىٰٓ أَن کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَکَانُواْ بِهَا یَسۡتَهۡزِءُونَ١٠﴾[الروم: ۱۰]. «سپس عاقبت کسانی که مرتکب کارهای بسیار زشت میشدند چنان شد که آیات خدا را دروغ انگاشتند و آنرا به باد تمسخر میگرفتند».
آیا کسانی که پیامبران خدا و لقای او را تکذیب میکنند در وجود خود نیندیشیندهاند؟! زیرا در وجود آنها نشانههایی است که به سبب آن میدانند کسی که آنان را از نیستی به وجود آورده است بعداز مردن نیز آنها را دوباره زنده خواهد کرد، و کسی که آفرینش آنها را در مراحل مختلفی قرار داده و از نطفه به خون بسته و از خون بسته به تکه گوشتی، و از تکه گوشتی آنها را به انسانی تبدیل نموده و روح را در آن دمیده و به دوران کودکی رسانده سپس او را به سن جوانی و از جوانی به پیری و از پیری به فرسودگی میرساند، شایسته نیست آنها را بیهدف رها کند و به آنها امر و نهی نکند و پاداش و کیفر ندهد؟!.
﴿مَّا خَلَقَ ٱللَّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ﴾خداوند آسمانها و زمین و آنچه را که میان آنهاست جز به حق نیافریده است. یعنی آسمانها و زمین را آفریده تا شما را بیازماید که کدامیک از شما عمل بهتری انجام میدهد.
﴿وَأَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾و بقای آسمانها و زمین تا مدت معینی است که با تمام شدن آن دنیا به پایان میرسد و قیامت برپا میشود، و زمین به زمینی دیگر و آسمانها به آسمانهایی دیگر تبدیل میگردند. ﴿وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ بِلِقَآیِٕ رَبِّهِمۡ لَکَٰفِرُونَ﴾و بسیاری از مردم به لقای پروردگارشان باور ندارند. بنابراین، برای لقا و دیدار او آمادگی ندارند و پیامبرانی را که از آن خبر دادهاند تصدیق نکردهاند، و این کفری است که دلیلی برای آن وجود ندارد. بلکه دلایل قاطعی بر رستاخیز و جزا و سزا دلالت مینمایند.
بنابراین، خداوند به آنها گوشزد کرد که در زمین به گشت و گذار بپردازند و در سرانجام کسانی که پیامبرانشان را تکذیب کردند و با فرمان آنها مخالفت نمودند بنگرند، کسانی که از اینها قدرت بیشتری داشتند و زمین را بیشتر کاویدند و زیر و رو کردند و در آن کاخها و کارخانهها ساختند و درختانی کاشتند و کشتزارهایی ایجاد نمودند و نهرهایی جاری کردند. اما وقتی پیامبرانشان با معجزههای روشنی که بر حق و صحت آنچه که با خود داشتند دلالت میکرد به نزدشان آمدند تکذیبشان کردند، پس توانمندی و قدرتشان بر ایشان کارساز نبود و کاویدنشان به آنها سودی نبخشید.
پس به آثار ایشان مینگرند و جز ملتی نابود شده و مسکنهای وحشتانگیز چیزی نمییابند و مردم همواره آنها را نکوهش و مذمت مینمایند و این سزای زود هنگام آنها در این دنیاست که مقدمهای برای کیفر و سزای آن جهان است. و ملتهایی که هلاک و نابود شدهاند خداوند بر آنها ستم نکرده است بلکه آنها خود بر خویشتن ستم نمودند و سبب هلاکت و نابودی خویش را فراهم کردند.
﴿ثُمَّ کَانَ عَٰقِبَةَ ٱلَّذِینَ أَسَٰٓـُٔواْ ٱلسُّوٓأَىٰٓ﴾و سرانجام کار کسانی که مرتکب کارهای بسیار زشت میشدند بدانجا کشید و ارتکاب این کارها آنان را بدانجا رساند که ﴿أَن کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَکَانُواْ بِهَا یَسۡتَهۡزِءُونَ﴾آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به باد تمسخر گرفتند. و این کیفر کارهای بد و گناهانشان بود. و این مسخره کردن و تکذیب موجب بزرگترین کیفرها و مشکل ترین عذابها برای آنان است.
آیهی ۱۶-۱۱:
﴿ٱللَّهُ یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ ثُمَّ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ١١﴾[الروم: ۱۱]. «خداوند آفرینش را آغاز میکند سپس آنرا دوباره برمیگرداند آنگاه به سوی او بازگردانده میشوید».
﴿وَیَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ یُبۡلِسُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ١٢﴾[الروم: ۱۲]. «و روزیکه قیامت برپا میشود گناهکاران ناامید و سرگردان میگردند».
﴿وَلَمۡ یَکُن لَّهُم مِّن شُرَکَآئِهِمۡ شُفَعَٰٓؤُاْ وَکَانُواْ بِشُرَکَآئِهِمۡ کَٰفِرِینَ١٣﴾[الروم: ۱۳]. «وآنان از شریکانشان هیچ شفاعت کنندهای نخواهند داشت و به شریکانشان کافر خواهند بود».
﴿وَیَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ یَوۡمَئِذٖ یَتَفَرَّقُونَ١٤﴾[الروم: ۱۴]. «و روزیکه قیامت برپا میشود در آن روز پراکنده میگردند».
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَهُمۡ فِی رَوۡضَةٖ یُحۡبَرُونَ١٥﴾[الروم: ۱۵]. «اما کسانیکه ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند در باغ(های) بهشت مالامال از شادی و سرور میگردند».
﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَلِقَآیِٕ ٱلۡأٓخِرَةِ فَأُوْلَٰٓئِکَ فِی ٱلۡعَذَابِ مُحۡضَرُونَ١٦﴾[الروم: ۱۶]. «و اما آنان که کفر ورزیدند و آیات ما و لقای آخرت را تکذیب کردند آنان در عذاب احضار خواهند شد».
خداوند متعال خبر میدهد که او به تنهایی آفرینش مخلوقات را آغاز میکند سپس آنها را زنده میگرداند سپس به سوی او باز گردانده میشوند تا آنها را به سبب کارهایشان جزا و سزا بدهد. بنابراین، جزای اهل شر را بیان کرد سپس جزای اهل خیر را ذکر نمود و فرمود: ﴿وَیَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ﴾و روزی که قیامت برپا میشود و مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان حاضر میگردند و قیامت را آشکارا مشاهده میکنند، در آن روز، ﴿یُبۡلِسُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ﴾بزهکاران و گناهکاران از هر خیری ناامید میگردند چون آنها برای این روز جز کیفر و شرک و گناه پیش نفرستادهاند و آن را با چیزی از اسباب پاداش نیامیختهاند پس ناامید و درمانده میشوند. و دروغی که میبافتند و میگفتند شریکان و معبودانمان به ما فایده خواهند داد و برایمان شفاعت خواهند کرد از آنها ناپدید میگردد.
بنابراین، فرمود: ﴿وَلَمۡ یَکُن لَّهُم مِّن شُرَکَآئِهِمۡ شُفَعَٰٓؤُاْ وَکَانُواْ بِشُرَکَآئِهِمۡ کَٰفِرِینَ١٣﴾و از شریکان و انبازهایی که برای خدا قرار میدادند و آنها را همراه خدا پرستش میکردند شفاعت کنندهای نخواهند داشت و از آنها بیزاری میجویند و منکر الوهیت و شراکت آنها خواهند شد. و مشرکان از کسانی که شریک خدا قرار میدادند بیزاری میجویند و عبادت شوندگان نیز بیزاری جسته و میگویند: [القصص: ۶۳]. ﴿تَبَرَّأۡنَآ إِلَیۡکَۖ مَا کَانُوٓاْ إِیَّانَا یَعۡبُدُونَ﴾[القصص: ۶۳]. «از اینها بیزار هستیم! اینان ما را پرستش نمیکردند»، و همدیگر را نفرین میکنند و از یکدیگر دوری میجویند و در این روز نیکوکاران و بدکاران از هم جدا خواهند شد همانگونه که در دنیا کارهایشان از هم جدا بود.
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾اما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، یعنی با دلهای خود ایمان آورده و با انجام کارهای شایسته صداقت ایمان خود را نشان داداند، ﴿فَهُمۡ فِی رَوۡضَةٖ﴾آنان در باغی هستند که در آن انواع گیاهان و اقسام چیزهای شادی آور وجود دارد. ﴿یُحۡبَرُونَ﴾شادمان و خوشحال میشوند و از خوردنیهای لذیذ و نوشیدنیهای گوارا و حورهای زیبا و خدمتگزاران و صداهای دلانگیز و شادی آور و منظرههای زیبا و بوهای خوش مسرورند و شادی و لذت و خوشحالی آنها به اندازهای است که قابل توصیف نیست.
﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا﴾و اما کسانی که کفر ورزیدند و نعمتهای خدا را انکار کرده و در مقابل آن ناسپاسی نمودند و آیات ما را که پیامبرانمان آورده بودند تکذیب کردند، ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ فِی ٱلۡعَذَابِ مُحۡضَرُونَ﴾ایشان به عذاب گرفتار میآیند و جهنم از همه سو آنها را احاطه مینماید و عذاب دردناک بر دلهایشان فرو میرود، و آتش چهرههایشان را کباب میکند و رودههایشان را قطع مینماید. پس این گروه کجا و آن گروه کجا! نعمت دادهشدگان کجا و عذاب شوندگان کجا؟!.
آیهی ۱۹- ۱۷:
﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ حِینَ تُمۡسُونَ وَحِینَ تُصۡبِحُونَ١٧﴾[الروم: ۱۷]. «پس در شامگاهان و صبحگاهان خدا را به پاکی یاد کنید».
﴿وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَعَشِیّٗا وَحِینَ تُظۡهِرُونَ١٨﴾[الروم: ۱۸]. «و در آسمانها و زمین و به هنگام عصر و زمانی که به دم ظهر رسیدهاید خدای را ستایش نمایید».
﴿یُخۡرِجُ ٱلۡحَیَّ مِنَ ٱلۡمَیِّتِ وَیُخۡرِجُ ٱلۡمَیِّتَ مِنَ ٱلۡحَیِّ وَیُحۡیِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ وَکَذَٰلِکَ تُخۡرَجُونَ١٩﴾[الروم: ۱۹]. «زنده را از مرده و مرده را از زنده برمیآورد و زمین را پس از پژمرده شدنش زنده میسازد، و بدینسان (در روز قیامت از قبرها) بیرون آورده میشوید».
در اینجا خداوند از پاک و منزه بودن خویش از هر نوع نقص و بدی خبر داده و میفرماید او منزه و پاک است از این که یکی از مخلوقات همانند او باشد، و بندگان را فرمان میدهد تا او را به هنگام غروب و صبح و شامگاهان و به هنگام ظهر به پاکی یاد کنند. و این اوقات پنجگانه که اوقات نمازهای پنجگانه است خداوند بندگانش را فرمان داده که در این اوقات پاکی و ستایش او را بگویند. و این فرمان، هم شامل تسبیح و ستایش واجب - از قبیل نمازهای پنجگانه که مشتمل بر این تسبیح و ستایش است - و هم شامل تسبیح و ستایش مستحب است مانند اذکار صبح و شام و ذکرهایی که بعداز نمازهای واجب خوانده میشود، و نمازهاس سنتی که به مناسبت نمازهای واجب خوانده میشوند و مشتمل بر تسبیح و ستایش میباشند. چون این وقتها که خداوند برای انجام نمازهای فرض تعیین نموده بهترین اوقات هستند، پس تسبیح و ستایش خدا و عبادت او در این وقتها از دیگر اوقات بهتر است. و عبادت گرچه شامل گفتن «سبحان الله» در آن هم نشود اما چنانچه با اخلاص انجام گیرد عملاً خداوند از اینکه شریکی در عبادت داشته باشد پاک قرار داده میشود، و منزه میگردد از اینکه کسی درمیان مخلوقاتش شایستگی آنرا داشته باشد که اخلاص و انابتی برای او انجام شود.
﴿یُخۡرِجُ ٱلۡحَیَّ مِنَ ٱلۡمَیِّتِ﴾زنده را از مرده بیرون میآورد، همانطور که گیاهان را از زمین مرده بیرون میآورد و خوشه را از دانه، و درخت را از هسته، و جوجه را از تخم و مؤمن را از کافر بیرون میآورد.
﴿وَیُخۡرِجُ ٱلۡمَیِّتَ مِنَ ٱلۡحَیِّ﴾و برعکس، مرده را از زنده بیرون میآورد. ﴿وَیُحۡیِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا﴾و زمین را پس از پژمرده شدنش زنده و خرم میسازد و بر آن باران فرو میفرستد در حالی که مرده و خشک است، پس وقتی که آب بر آن نازل شد تکان میخورد و گیاهان زیبایی میرویاند، ﴿وَکَذَٰلِکَ تُخۡرَجُونَ﴾و اینگونه شما از قبرهایتان بیرون آورده میشوید.
پس این دلیل قاطع و روشنی است بر اینکه خداوندی که زمین را پس از مرده بودنش زنده مینماید، مردگان را نیز این چنین زنده میکند. و از نظر عقلی این دو کار تفاوتی باهم ندارند و با مشاهده نمودن یکی، دیگری هم ممکن به نظر میرسد.
آیهی ۲۱-۲۰:
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ إِذَآ أَنتُم بَشَرٞ تَنتَشِرُونَ٢٠﴾[الروم: ۲۰]. «و از نشانههای خدا این است که شما را از خاک آفرید سپس شما مردمانی هستید که در زمین پراکنده میشوید».
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَکُم مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ أَزۡوَٰجٗا لِّتَسۡکُنُوٓاْ إِلَیۡهَا وَجَعَلَ بَیۡنَکُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةًۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ٢١﴾[الروم: ۲۱]. «و از نشانههایش آن است که از جنس خودتان همسرانی آفرید تا در کنار آنان بیارامید و درمیانتان دوستی و مهربانی مقرر داشت، بیگمان در این نشانههایی است برای گروهی که میاندیشند».
در اینجا خداوند به بر شمردن نشانههایش میپردازد که بر یگانگی در عبادت او و کمال عظمت و نفوذ مشیت، و قوت اقتدارش، و آفرینش زیبا و گستردگی رحمت و احسانش دلالت مینمایند. پس فرمود: ﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٖ﴾یکی از نشانههای خدا این است که شما را از خاک آفرید، چرا که آدم پدر بشر را از خاک آفرید.
﴿ثُمَّ إِذَآ أَنتُم بَشَرٞ تَنتَشِرُونَ﴾سپس شما مردمانی هستید که در زمین پراکنده میشوید. پس کسی که شما را از خاک آفرید و شما را در گوشههای زمین پراکنده ساخت پروردگاری است که باید عبادت شود و فرمانروایی است ستودنی و مهربان که شما را پس از مرگ زنده میگرداند.
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِ﴾و از جمله نشانههای خدا که بر حکمت بزرگ و علم فراگیر و رحمت و عنایت و افرهاش نسبت به بندگانش دلالت مینماید این است که، ﴿أَنۡ خَلَقَ لَکُم مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ أَزۡوَٰجٗا﴾برای شما از جنس خودتان همسرانی متناسب با شما آفرید که همسان و همگون شما میباشند.
﴿لِّتَسۡکُنُوٓاْ إِلَیۡهَا وَجَعَلَ بَیۡنَکُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةً﴾تا در کنار آنان بیارامید، و درمیان شما محبت و دوستی انداخت و در ازدواج و پیوندتان عواملی را مقرر نمود که محبت و و دوستی شما را فراهم میآورد.
پس زن و مرد در قالب ازدواج از همدیگر لذت میبرند و با برخورداری از فرزندان و تربیت آنها بهرهمند میشوند و شوهر در کنار زن آرام میگیرد. پس دوستی و مودتی که در بین زن و شوهر است در میان هیچ گروه دیگری یافت نمیشود. ﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ﴾بدون شک در این برای گروهی که میاندیشند و در آیات خدا تدبر مینمایند و از چیزی به چیزی دیگر راهیاب میشوند نشانه و پندهایی است.
آیهی ۲۲:
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفُ أَلۡسِنَتِکُمۡ وَأَلۡوَٰنِکُمۡۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّلۡعَٰلِمِینَ٢٢﴾[الروم: ۲۲]. «و از نشانههای خدا آفرینش آسمانها و زمین و مختلف بودن زبانها و رنگهای شماست، و بیگمان در این برای دانشوران نشانههایی (عبرتانگیز) است».
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾و از زمرۀ نشانههای خدا آفرینش آسمانها و زمین و آفریدههایی است که درمیان آسمان و زمین قرار دارند و این بر عظمت فرمانروایی خدا و کمال اقتدار او دلالت مینماید، خداوندی که این مخلوقات بزرگ را به وجود آورده و اتقان صنعت زیبایش بر کمال حکمت او دلالت مینماید. و نشانۀ گستردگی دانش اوست، چون آفریننده باید به آنچه که آفریده است آگاه باشد. ﴿أَلَا یَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ﴾[الملک: ۱۴]. آیا کسی که همه چیز را آفریده است احوالات آنان را نمیداند؟! نیز بر رحمت و فضل فراگیر او دلالت مینماید، چون در اینها منافع بزرگی است. و بر این دلالت میکند که او هرچیزی را اراده کند انجام میدهد و هرچیزی را که بخواهد برمیگزیند، چون این آفریدهها ویژگیها و مزایای فراوانی دارند. و او یکتا و یگانه و سزاوار این است که به تنهایی مورد پرستش قرار گیرد چون او به تنهایی آفرینش را انجام داده است، پس نباید هیچکسی در عبادت شریک او قرار داده شود. خداوند عقلها را به این دلایل رهنمون ساخته و به اندیشیدن در آن و پند گرفتن از آن فرمان دادهاست.
﴿وَٱخۡتِلَٰفُ أَلۡسِنَتِکُمۡ وَأَلۡوَٰنِکُمۡ﴾و نیز مختلف بودن زبانها و رنگهای شما از نشانههایی است که بر قدرت و عظمت او دلالت میکند، زیرا این همه انسان هرکدام رنگی دارد، و با اینکه همه انسان میباشید و مخارج حروف شما یکی است اما زبانهایتان با هم فرق میکند و دو صدا که همانند هم باشند یا دو چهره که از هر جهت شبیه یکدیگر باشند یافت نمیشود. ﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّلۡعَٰلِمِینَ﴾و در این نشانههایی است برای دانشوران و اهل علم، آنهایی که پند میپذیرند و در نشانهها تدبر میکنند. و این نشانهها بر کمال قدرت خدا و نفوذ مشیّت او دلالت مینمایند. و از جمله عنات خدا به بندگانش این است که این فرق و تفاوت را درمیان مخلوفات به وجود آورده تا مشابهتی نداشته باشند که باعث اضطراب و آشفتگی گردد و بسیاری از خواستهها و اهداف از دست رود.
آیهی ۲۳:
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦ مَنَامُکُم بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱبۡتِغَآؤُکُم مِّن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَسۡمَعُونَ٢٣﴾[الروم: ۲۳]. «و از نشانههای خدا خواب شما در شب و روز است و تلاش و کوششتان برای بهرهمندی از فضل خدا. بیگمان در این (امر) برای گروهی که گوش شنوا دارند عبرتها و نشانههایی است».
﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَسۡمَعُونَ﴾به درستی در این امر برای کسانی که گوش شنوا دارند و با تدبر و تعقل در آیات خدا میاندیشند عبرتها و نشانههایی است. همچنین دلیلی است بر رحمت خداوند متعال. همانگونه که میفرماید: ﴿وَمِن رَّحۡمَتِهِۦ جَعَلَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ لِتَسۡکُنُواْ فِیهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٧٣﴾[القصص: ۷۳]. «و از رحمت او این است که شب و روز را برای شما بیافرید تا در آن آرام گیرید و فضل او را بجویید و تا سپاس گزارید». و این بر کمال حکمت خداوند دلالت مینماید چون حکمت او اقتضاء نموده تا آفریدهها در یک وقت آرامگیرند و استراحت کنند. و حکمت او اقتضا کرده است تا در یک وقت برای تحصیل منافع دینی و دنیوی خود پراکنده شوند و این جز با گردش شب و روز تحقق نمییابد. و کسی که به تنهایی چنین نظامی را پدید آورده، شایسته است که به تنهایی پرستش شود.
آیهی ۲۴:
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦ یُرِیکُمُ ٱلۡبَرۡقَ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَیُنَزِّلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَیُحۡیِۦ بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ٢٤﴾[الروم: ۲۴]. «و از نشانههای اوست که برق را که هم باعث ترس و مایۀ امید است به شما مینمایاند، و از آسمان آبی نازل میکند آنگاه زمین را پس از پژمرده شدنش زنده میگرداند. بیگمان در این (امر) برای گروهی که خرد میورزند نشانهها (و مایههای عبرت) است».
از جملۀ نشانههای خدا این است که باران را بر شما فرو میفرستد که به وسیلۀ آن سرزمینها آباد میشوند و بندگان حیات مییابند و قبل از نزول باران، مقدماتش را از قبیل رعد و برق که مردم از آن میترسند و نیز مایۀ امید است، به شما نشان میدهد.
﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ﴾بدون شک در این نشانههایی است که بر فراگیر بودن احسان او و گستردگی دانش و کمال اتقان و حمکت بزرگش دلالت مینماید.
نیز دال بر این است که خداوند مردگان را زنده مینماید همانگونه که زمین را پس از مردنش زنده میکند. ﴿لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ﴾برای گروهی که عقل خود را به کار میگیرند و در آنچه که میشنوند و میبینند تدبر کرده و آن را به خاطر میسپارند و از آن بر وجود آفرینندهاش استدلال میکنند.
آیهی ۲۷-۲۵:
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَن تَقُومَ ٱلسَّمَآءُ وَٱلۡأَرۡضُ بِأَمۡرِهِۦۚ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمۡ دَعۡوَةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ إِذَآ أَنتُمۡ تَخۡرُجُونَ٢٥﴾[الروم: ۲۵]. «و از نشانههای اوست که آسمان و زمین به فرمان او برپاست. سپس وقتی شما را از زمین با ندایی فرا میخواند ناگهان شما برانگیخته میشوید».
﴿وَلَهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ کُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ٢٦﴾[الروم: ۲۶]. «و هرآنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست و جملگی فرمانبردار او هستند».
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَیۡهِۚ وَلَهُ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٢٧﴾[الروم: ۲۷]. «و اوست که آفرینش را آغاز میکند سپس آنرا باز میگرداند، و آن برایش آسانتر است، و بالاترین مثل در آسمانها و زمین از آن اوست و او توانای باحکمت است».
از نشانههای بزرگ خدا یکی این است که آسمان و زمین به فرمان او برقرار و پابرجا هستند و تکان نمیخورند و آسمان بر زمین نمیافتد. پس قدرت او آن قدر گسترده است که آسمانها و زمین را نگاه داشته و نمیگذارد که از مدار خود خارج شوند. و با همان قدرت بیکرانش مردم را با صدایی از زمین فرا میخواند که ناگهان بیرون میآیند. ﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَکۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ﴾[غافر: ۵۷]. «بدون شک آفرینش آسمانها و زمین از آفریدن مردم بزرگتر است».
﴿وَلَهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾و همۀ آنچه که در آسمانها و زمین است آفریده و مملوک اویند و در آنها تصرف مینماید بدون اینکه رقیب و مخالفی داشته باشد، و بدون اینکه یاور و مددکاری داشته باشد. و جملگی در برابر شکوه و کمال او فروتن و فرمانبردار هستند.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَیۡهِ﴾و اوست که آفرینش را آغاز میکند و سپس آن را باز میگرداند و باز گرداندن و زنده نمودن مردم پس از مرگشان برای او از آفرینش آغازین آنها آسانتر است. و این صرفاً برای پذیرش و فهم اذهان و عقلهای ما است، (چرا که برای خدا آسان و آسانتری متصور نیست). پس، از آنجا که آفرینش نخستین از آن خدا میباشد و شما به این حقیقت اعتراف میکنید، آفرین دوباره را که آسانتر است به طریق اولی انجام میدهد.
پس از آنکه خداوند متعال نشانههای بزرگی را بیان کرد که مایۀ عبرت پند آموزان است و مؤمنان از آن پند میگیرند و راه یافتگان با آن راهیاب میشوند، یک مطلب مهم را متذکر شد و فرمود: ﴿وَلَهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾بالاترین وصف در آسمانها و زمین از آن خداست و آن برخوردار از تمام صفات کمال و انابت کامل و محبتی است که در دلهای بندگان مخلص است، بندگانی که او را یاد میکنند و به عبادتش میپردازند. و مثل اعلی، وصف والای او و هر آنچه که بر آن مترتب گردد، میباشد. بنابراین اهل علم در مورد خداوند قیاس اولی را به کار میگیرند و میگویند هر صفت کمالی که در میان مخلوقات وجود دارد خالق نیز به اتصاف به آن سزاوارتر است. به گونهای که کسی با او در آن مشارکت ندارد. و هر نقص و کمبودی که مخلوق از آن پاک قرار داده شود آفریننده به طریق اولی از آن منزّهتر است. ﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ﴾و او دارای توانایی کامل و حکمت گسترده است. پس او با تواناییاش آفریدهها را به وجود آورده است و با حکمت خویش آفرینش هر چیزی را نیک و محکم نموده و بهترین نظم را در آن مقرر داشته است.
آیهی ۲۹-۲۸:
﴿ضَرَبَ لَکُم مَّثَلٗا مِّنۡ أَنفُسِکُمۡۖ هَل لَّکُم مِّن مَّا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُم مِّن شُرَکَآءَ فِی مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ فَأَنتُمۡ فِیهِ سَوَآءٞ تَخَافُونَهُمۡ کَخِیفَتِکُمۡ أَنفُسَکُمۡۚ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ٢٨﴾[الروم: ۲۸]. «خداوند برایتان از حال خودتان مثلی میزند، آیا بردگانتان در آنچه روزی شما نمودهایم شریکتان میباشند بدانگونه که شما و ایشان هردو در آن یکسان و برابر باشید و همچنان که شما (آزادگان) از یکدیگر میترسید از بندگان هم بیمناک باشید؟! اینگونه نشانهها را برای گروهی که خرد میورزند به روشنی بیان میکنیم».
﴿بَلِ ٱتَّبَعَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ أَهۡوَآءَهُم بِغَیۡرِ عِلۡمٖۖ فَمَن یَهۡدِی مَنۡ أَضَلَّ ٱللَّهُۖ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِینَ٢٩﴾[الروم: ۲۹]. «بلکه ستمکاران بیهیچ دانشی از خواستههای خود پیروی کردند، پس کسی را که خداوند گمراه کرده است چه کسی هدایت میکند؟ و ایشان یاورانی ندارند».
این مثالی است که خداوند برای بیان زشتی شرک زده است، مثالی که از اوضاع و احوال خود شما برگرفته شده است، و نیازی ندارد که به جایی دیگر برویم و از آنجا مثالی نقل کنیم. ﴿هَل لَّکُم مِّن مَّا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُم مِّن شُرَکَآءَ فِی مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ﴾آیا بردگانتان در آنچه روزی شما نمودهایم شریک شما میباشند؟! یعنی آیا یکی از بردگان و کنیزانتان در روزیتان شریک شماست و با شما در آن برابر است؟! ﴿تَخَافُونَهُمۡ کَخِیفَتِکُمۡ أَنفُسَکُمۡ﴾و آنچنان که از آزادگانی که شریکتان هستند و ترس آن را دارید که سهم شما را مورد دستبرد قرار دهند از بندگان هم بیمناک میباشید و آنان را نیز همانگونه قرار میدهید؟!.
چنین نیست، زیرا هیچیک از بردگان شما در آنچه خداوند به شما روزی داده است شریک شما نمیباشند، این در حالی است که شما آنها را نیافریدهاید و به آنان روزی نمیدهید، و آنها نیز مانند شما تحت تصرف و اختیار خداوند میباشند. پس چگونه شما میپسندید که برای خداوند کسی از آفریدههایش را شریک و آنرا به منزلۀ او قرار دهید و همانند خدا او را پرستش کنید درحالیکه شما نمیپسندید بردگانتان با شما برابر باشند؟ و این از شگفت انگیزترین چیزهاست و بیش از همه چیز بر بیخردی کسی که برای خداوند شریکی قرار دادهاست دلالت مینماید. نیز نشانۀ آن است که آنچه او با خدا شریک قرار داده باطل و نابود شدنی است و با خداوند برابر نمیباشد و سزاوار کوچکترین عبادتی نیست. ﴿کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ﴾اینگونه با توضیح نشانهها و زدن مثالها آن را به روشنی بیان میکنیم، ﴿لِقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ﴾برای گروهی که حقایق را میفهمند و میشناسند. و اما کسی که نمیفهمد هرچند که نشانهها برای او به روشنی بیان شود (متأسفانه) فاقد عقلی است که به وسیلۀ آَن آنچه را که بیان شده است درک نماید، و خردی نخواهد داشت که آنچه توضیح داده شده است بفهمد. پس طرف سخن، خردمندان و ارباب اندیشه هستند و با آنها سخن گفته میشود.
از این مثال دانسته شد که هرکس چیزی را شریک خداوند قرار دهد و آن را عبادت کند و در کارهایش بر او توکل نماید بر حق نیست، پس چه چیزی باعث شده است که اینها به انجام کار باطل اقدام نمایند، کاری که باطل بودنش روشن و دلیل بطلان آن آشکار است؟
بنابراین، آنچه اینها را به این کار واداشته است پیروی از هوی و هوس است. از این رو فرمود: ﴿بَلِ ٱتَّبَعَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ أَهۡوَآءَهُم بِغَیۡرِ عِلۡمٖ﴾بلکه ستمکاران بیهیچ دانشی از خواستههای خود و هواهای ناقص نفسانیشان که دست به دامان شدن معبودهای باطل را بدون هیچ دلیلی برای آنان آراسته بود تبعیت کردند، در حالی که فساد و باطل بودن آن امری یقینی است و عقل و فطرت آن را نمیپذیرد. ﴿فَمَن یَهۡدِی مَنۡ أَضَلَّ ٱللَّهُ﴾بنابراین، از هدایت نشدن آنها تعجب نکنید، زیرا خداوند آنها را به سبب ظلم و ستمشان گمراه کرده است، و کسی را که خداوند گمراه نماید راهی برای هدایت و راهیاب شدنش نیست، چون هیچکس توان مخالفت با خداوند را ندارد و کسی نمیتواند در پادشاهی او با وی به نزاع بپردازد. ﴿وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِینَ﴾و آنها هیچ یاورانی ندارند که وقتی عذاب آنها را فراگرفت آنانرا یاری نمایند.
آیهی ۳۲-۳۰:
﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَیۡهَاۚ لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٣٠﴾[الروم: ۳۰]. «روی خود را با حقگرایی تمام به سوی دین بگردان، با همان سرشتی که خداوند مردمان را بر آن سرشته است. آفرینش خداوند دگرگونی نمیپذیرد. این است دین و آیین محکم و استوار ولی بیشتر مردم نمیدانند».
﴿مُنِیبِینَ إِلَیۡهِ وَٱتَّقُوهُ وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَلَا تَکُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٣١﴾[الروم: ۳۱]. «به سوی خدا برگردید و از او پروا بدارید و نماز را برپا دارید و از زمرۀ مشرکان نباشید».
﴿مِنَ ٱلَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمۡ وَکَانُواْ شِیَعٗاۖ کُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَیۡهِمۡ فَرِحُونَ٣٢﴾[الروم: ۳۲]. «از کسانی که دینشان را بخش بخش کرده و به دستهها و گروههای گوناگونی تقسیم شدند. هر گروهی به آنچه که نزد خود دارند خرسندند».
خداوند دستور میدهد که همۀ کارها مخلصانه برای او انجام گیرد و دینش برپا داشته شود. پس میفرماید: ﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَکَ لِلدِّینِ﴾و روی خود را خالصانه متوجه دین حقیقی خدا که همان اسلام و ایمان و احسان است، بکَن، و با قلب و اراده و بدنت برای برپا داشتن آیینهای ظاهری دین مانند نماز و زکات و روزه و حج و امثال آن بپاخیز و به بر پا داشتن آن روی بیاور. همچنین با قلب و اراده و بدن خود آیینهای باطنی دین مانند محبت و بیم و امید و انابت را انجام بده. و احسان در آیینهای ظاهری و باطنی این است که خدا را چنان بپرستی که انگار او را میبینی و اگر تو او را نمیبینی وی تو را میبیند.
و خداوند به صورت ویژه گرداندن روی را بیان نمود چون متوجه شدن روی به دنبال متوجه شدن قلب است و تلاش بدنی نتیجۀ این دو امر است. بنابراین، فرمود: ﴿حَنِیفٗا﴾یعنی درحالیکه به خدای روی آورده و از غیر او روی برتافتهای. و امری که ما تو را به آن فرمان دادهایم، ﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَیۡهَا﴾سرشت الهی است که مردمان را بر آن سرشته است و خوبی این امر را در عقل آنها نهاده و زشتی غیر آنرا در خرد و سرشت آنها گنجانده است. گرایش و میل داشتن به همۀ آیینهای ظاهری و باطنی خداوند چیزی است که خداوند آنرا در دلهای مردم قرار داده، و این حقیقت فطرت است. و هرکسی که از این اصل بیرون رود به خاطر عارضهای است که بر فطرت او عارض گشته و آنرا فاسد کرده است. همانگونه که پیامبرصفرموده است: «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ وَیُنَصِّرَانِهِ وَیُمَجِّسَانِهِ». «هر فرزندی بر فطرت (دین اسلام) به دنیا میآید، پس پدر و مادرش او را یهودی میکنند یا او را نصرانی میگردانند یا او را مجوسی مینمایند».
﴿لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِ﴾هیچکس نمیتواند آفرینش خداوند را تغییر داده و آنرا برخلاف صورتگری خداوند بگرداند. ﴿ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ﴾آنچه تو را به آن فرمان دادیم راه راستی است که انسان را به خدا و به بهشت میرسا ند، پس هرکس با حقگرایی تمام و مخلصانهروی به دین خدا نماید راه راست را به سوی تمام آیینها و احکام دین در پیش گرفته است. ﴿وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ﴾ولی بیشتر مردم دین استوار و محکم را نمیشناسند و اگر هم بشناسند آنرا در پیش نمیگیرند.
﴿مُنِیبِینَ إِلَیۡهِ﴾این است تفسیر «رو نمودنِ خالصانه به آیین خدا»، زیرا انابت حقیقی انابت قلب و فراهم آمدن انگیزههای تحصیل خشنودی خداست. و این مستلزم آن است که بدن به مقتضای آنچه در قلب هست عمل نماید.
و این شامل عبادتهای ظاهری و باطنی است. و این جز با ترک گناهان ظاهری و باطنی به اتمام نمیرسد. بنابراین فرمود: ﴿وَٱتَّقُوهُ﴾و از او پروا بدارید، که شامل انجام دادن چیزی است که بدان امر شده است. همچنانکه شامل ترک کردن چیزی است که از آن نهی به عمل آمده است. و از میان چیزهایی که بدان فرمان داده شده است نماز را به طور ویژه بیان کرد و فرمود: ﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾و نماز را بر پا دارید، چون بر پا داشتن نماز آدمی را به توبه و تقوا فرا میخواند، همانگونه که خداوند متعال در سورۀ عنکبوت میفرماید: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ﴾[العنکبوت: ۴۵]. «و نماز را برپایدار، بیگمان نماز (آدمی را) از زشتیها و کارهای ناشایست باز میدارد». و اینگونه نماز انسان را در مسیر پرهیزگاری کمک میکند. سپس فرمود: ﴿وَلَذِکۡرُ ٱللَّهِ أَکۡبَرُ﴾«و ذکر خداوند بزرگتر است». در اینجا بر انابت تشویق شده است.
و از میان منهیات مهمترین و اساس آنرا بیان کرد که در صورت ارتکاب آن هیچ عملی پذیرفته نمیشود و آن شرک است. پس فرمود:
﴿وَلَا تَکُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ﴾و از زمرۀ مشرکان مباشید، چون شریک قرار دادن برای خدا با انابت و توبه که روح آن اخلاص کامل است متضاد میباشد.
سپس حالت مشرکین را بیان کرد و آن را تقبیح نمود و فرمود: ﴿مِنَ ٱلَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمۡ﴾کسانی که دین خود را پراکنده و بخش بخش کردند با اینکه دین یک مجموعۀ غیر قابل تفکیک است.
و دین یعنی اینکه عبادت خالصانه برای خداوند یگانه انجام شود، اما اینها آن را بخش بخش کردند، برخی خورشید و ماه را پرستش کردند و برخی اولیاء و صالحان را پرستیدند، و برخی یهودی و برخی نصرانی شدند.
بنابراین، فرمود: ﴿وَکَانُواْ شِیَعٗا﴾و هر فرقهای به گروه و حزبی تبدیل شد که برای یاری کردن باطل خود تعصب میورزید و دیگران را طرد مینمود و با آنها مبارزه میکرد. ﴿کُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَیۡهِمۡ فَرِحُونَ﴾هرگروهی به سبب اینکه دانشی مخالف با دانشهای پیامبران دارند شادمان هستند، و پیش خود چنین حکم میکنند که آنها بر حق بوده و دیگران بر باطل میباشند.
ضمناً در اینجا مسلمانها از تفرقه و گروه گروه شدن برحذر داشته شدهاند، زیرا یکی از آثار نامطلوب تفرّق این است که هر گروهی برای باطلی که بر آن قرار دارد متعصّب میشود. که در این صورت آنها در متفرق شدن با مشرکین مشابه خواهند بود، زیرا دین یکی است و پیامبر یکی است و خدا یکی است و در بیشتر امور دینی علما و ائمه با هم اجماع و اتفاق دارند. و خداوند برادری ایمانی را بسیار محکم و کاملاً برقرار داشته است. پس چرا همۀ اینها لغو شود و مسلمانان به خاطر مسایل فرعی که در آن اختلاف دارند دسته دسته شوند و یکدیگر را به خاطر آن گمراه قلمداد کنند و به خاطر این مسائل خود را از یکدیگر جدا و متمایز سازند؟! این بزرگترین دستبرد شیطان و بزرگترین هدف او است که مسلمانها به آن نزدیک شدهاند! و آیا تلاش برای متحد کردن و وحدت کلمۀ مسلمین و دور کردن تفرقهای که بر اساس این اصل باطل پدید آمده برترین جهاد در راه خدا و برترین کاری نیست که انسان را به خدا نزدیک مینماید؟!.
آیهی ۳۵-۳۳:
﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلنَّاسَ ضُرّٞ دَعَوۡاْ رَبَّهُم مُّنِیبِینَ إِلَیۡهِ ثُمَّ إِذَآ أَذَاقَهُم مِّنۡهُ رَحۡمَةً إِذَا فَرِیقٞ مِّنۡهُم بِرَبِّهِمۡ یُشۡرِکُونَ٣٣﴾[الروم: ۳۳]. «و هر زمان به مردم زیان و بلایی برسد پروردگارشان را انابتکنان بخوانند سپس چون از سوی خود رحمتی به آنان بچشاند آنگاه گروهی از آنان به پروردگارشان شرک میآورند».
﴿لِیَکۡفُرُواْ بِمَآ ءَاتَیۡنَٰهُمۡۚ فَتَمَتَّعُواْ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٣٤﴾[الروم: ۳۴]. «تا سرانجام دربارۀ آنچه که به آنان بخشیدیم ناسپاسی کنند. پس بهرهمند شوید اما خواهید دانست».
﴿أَمۡ أَنزَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ سُلۡطَٰنٗا فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُواْ بِهِۦ یُشۡرِکُونَ٣٥﴾[الروم: ۳۵]. «آیا بر آنان دلیلی نازل کردهایم پس آن (دلیل) به (صحت) آنچه به او شرک میآورند سخن میگوید»؟
وقتی خداوند دستور داد تا به سوی او انابت و رجوع شود - انابتی که بدان امر شده انابتی اختیاری است که انسان در حالت سختی و رفاه و فراخی و تنگدستی به خدا روی میآورد - انابت اضطراری را نیز بیان کرد که انسان به هنگام گرفتار شدن به سختیها و مشکلات به ناچار به خداوند روی میآورد، و چون سختی و بلا از او دور شود پناه آوردن به خدا را پشت سر میاندازد، که چنین انابتی فایدهای ندارد. پس فرمود: ﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلنَّاسَ ضُرّٞ﴾و هرگاه به مردم بیماری برسد، یا بترسند که هلاک خواهند شد، ﴿دَعَوۡاْ رَبَّهُم مُّنِیبِینَ إِلَیۡهِ﴾پروردگارشان را به فریاد میخوانند و بدو پناهنده میگردند و در آن حالت آنچه را که شریک خدا قرار میدادند فراموش میکنند، چون میدانند کسی جز خداوند زیان و بلا را دور نمیکند. ﴿ثُمَّ إِذَآ أَذَاقَهُم مِّنۡهُ رَحۡمَةً﴾سپس چون خداوند از جانب خود رحمتی به آنان بچشاند و بیماریشان را شفا بخشد و ترس آنها را به امنیت تبدیل نماید، ﴿إِذَا فَرِیقٞ مِّنۡهُم﴾آنگاه گروهی از آنان این حریم را میشکنند و چیزهایی را شریک خداوند میسازند که نه آنها را سعادتمند مینمایند و نه آنها را بدبخت میگردانند، و نه فقیرشان میکنند و نه میتوانند آ نها را ثروتمند نمایند. و همۀ اینها کفر ورزیدن به نعمتهایی است که خداوند به آنان بخشیده است که خداوند آنها را نجات داد و از سختی رهانید و مشقت را از آنان دور نمود. پس میبایست در برابر این نعمت بزرگ شکر خدا را به جای آورند و همواره و در همۀ حالات مخلصانه او را پرستش نمایند.
﴿أَمۡ أَنزَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ سُلۡطَٰنٗا فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُواْ بِهِۦ یُشۡرِکُونَ٣٥﴾آیا ما دلیل روشن و آشکاری برای آنان نازل کردهایم که آن دلیل به صحت آنچه به او شرک میآورند سخن میگوید و آنان را توصیه مینماید که بر شرک ورزیدن خود باقی بمانید و به شک و تردید خود ادامه دهید، چون آنچه شما بر آن هستید حق، و آنچه پیامبران آنها را به سوی آن فرا میخوانند باطل میباشد؟!.
پس آیا چنین دلیلی دارند که باعث شود تا آنها به شدت به شرک خویش تمسک بجویند؟ (نه این چنین نیست) بلکه دلایل عقلی و کتابهای آسمانی و پیامبران بزرگوار و سروران انسانیت به شدت از شرک نهی کردهاند و آدمی را از راههایی که او را به شرک میرساند برحذر داشتهاند و به فاسد بودن دین و عقل کسی که مرتکب شرک میشود حکم نمودهاند.
پس شرک ورزیدن اینها بدون حجت و دلیل است، بلکه شرک ورزیشان بر اثر تبعیت هوای نفس و تحریکات شیطانی میباشد.
آیهی ۳۷-۳۶:
﴿وَإِذَآ أَذَقۡنَا ٱلنَّاسَ رَحۡمَةٗ فَرِحُواْ بِهَاۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَیِّئَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡ إِذَا هُمۡ یَقۡنَطُونَ٣٦﴾[الروم: ۳۶]. «و هرگاه به مردم رحمتی بچشانیم به آن شادمان میشوند و اگر رنج و بلایی به خاطر کارهایی که کردهاند به آنان برسد ناگاه آنان مأیوس و ناامید میگردند».
﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ وَیَقۡدِرُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٣٧﴾[الروم: ۳۷]. «آیا ندیدهاند که خداوند روزی را برای هرکس که بخواهد گسترده و فراخ، و برای هرکس که بخواهد تنگ و کم میگرداند؟ بیگمان در این نشانههایی است برای کسانی که باور میدارند».
خداوند متعال خبر میدهد که طبیعت بیشتر مردم در حالت راحتی و سختی اینگونه است که اگر خداوند به آنان مرحمتی عنایت فرماید و به آنها سلامتی و توانگری و پیروزی و امثال آن ببخشد شادمان و سرمست و مغرور میشوند، و شادمانی آنها از روی شکر ورزی و افتخار نمودن به نعمت خدا نیست بلکه از روی غرور و غفلت است. ﴿وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَیِّئَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡ﴾و اگر به خاطر گناهانی که کردهاند حالتی به آنان دست دهد که آنها را رنجور و ناراحت سازد، ﴿إِذَا هُمۡ یَقۡنَطُونَ﴾فوراً به خاطر گرفتار شدن به فقر و بیماری و امثال آن ناامید میشوند، و این به خاطر نادانی و عدم شناخت آنهاست.
﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ وَیَقۡدِرُ﴾پس چنانچه انسان بداند که خیر و شر از جانب خداست و اوست که روزی را زیاد و کم میگرداند ناامیدی او بیدلیل و بیهوده است. پس ای فرد عاقل! فقط به اسباب نگاه نکن بلکه نگاهت به سوی کسی باشد که آفریندۀ اسباب است. بنابراین فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ﴾بیگمان در این برای اهل ایمان نشانههاست. بنابراین مؤمنان از اینکه خداوند روزی بعضی را گسترده و فراوان، و روزی برخی دیگر را کم و اندک میگرداند عبرت و پند میآموزد، و از این راه به حکمت و رحمت و بخشش خداوند پی میبرند و روزی را از او میخواهند.
آیهی ۳۹- ۳۸:
﴿فََٔاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡکِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٣٨﴾[الروم: ۳۸]. «پس حق خویشاوندان و حق مستمندان و در راه ماندگان راه بده، این برای کسانی که خشنودی خدا را میجویند بهتر است، و آنان رستگارند».
﴿وَمَآ ءَاتَیۡتُم مِّن رِّبٗا لِّیَرۡبُوَاْ فِیٓ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ فَلَا یَرۡبُواْ عِندَ ٱللَّهِۖ وَمَآ ءَاتَیۡتُم مِّن زَکَوٰةٖ تُرِیدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُضۡعِفُونَ٣٩﴾[الروم: ۳۹]. «و آنچه به عنوان ربا میدهید تا (بهرۀ شما) در اموال مردم افزونتر گردد نزد خدا فزونی نخواهد یافت، و زکاتی را که در طلب خشنودی خداوند پرداخت میکنید اینگونه افراد دارای پاداش مضاعف خواهند بود».
پس به خویشاوندان خود بر حسب خویشاوندی و نیازشان، حق آنان را که خداوند بر تو واجب یا (مؤمنان را) بر آن تشویق نموده است بده، که نفقۀ واجب و صدقه و دادن هدیه و نیکویی نمودن و سلام کردن و بخشیدن اشتباه و چشمپوشی از لغزش جزو حقوقی است که خداوند آنها را واجب کرده یا (مؤمنان را) بر آن تشویق نموده است. همچنین به مستمندی که فقر و نیاز او را از حرکت باز داشته است آن قدر بده که نیازهای ضروری او را بر طرف نماید، و آن عبارت است از خوراک و پوشاک. ﴿وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِ﴾و کسی را کمک کن که خارج از شهر و دیار خود در راه مانده و به شدت نیازمند است و مالی به همراه ندارد و درآمدی نیز ندارد که خرج سفر خود نماید. به خلاف کسی که در شهر خودش میباشد، زیرا چنین فردی حتی اگر مالی نداشته باشد غالباً شغل و کاری دارد که نیازش را برآورده نماید. بنابراین خداوند سهمیۀ بینوا و در راه مانده را در زکات مقرّر کرده است.
﴿ذَٰلِکَ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِ﴾کمک کردن به خویشاوند و مستمند و مسافر در راه ماند برای کسانی که منظورشان خشنودی خداوند است بهتر میباشد، و آنان پاداشی بزرگی دارند، چون از بهترین اعمال صالحی است که به موقع و خالصانه انجام میشود و فایدهاش به دیگران میرسد.
اگر فردی که کمک میکند هدفش رضای خدا نباشد این برای او خیر و برکتی دربر ندارد، گر چه برای فردی که کمک میشود مایۀ خیر و فایده است. همانطور که خداوند متعال میفرماید: ﴿لَّا خَیۡرَ فِی کَثِیرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ﴾[النساء: ۱۱۴]. «در بسیاری از رازگوییهایی آنان خیری نیست مگر کسی که به صدقه یا کار خوب یا اصلاح آوردن میان مردم فرمان دهد».
مفهوم آیه این است که این کارها خیر هستند چون فایدۀ آن به دیگران میرسد، اما هر کس این کارها را برای جلب خشنودی خدا بکند به او پاداش بزرگی خواهیم داد. ﴿وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾و کسانی که این کارها را برای خشنودی خداوند انجام میدهند ایشان رستگارند و به پاداش الهی دست یافته و از کیفر او نجات مییابند.
وقتی عملی را بیان نمود که منظور از آن رضای خداست نیز عملی را بیان کرد که هدف از آن مقصد دنیوی باشد. بنابراین فرمود: ﴿وَمَآ ءَاتَیۡتُم مِّن رِّبٗا لِّیَرۡبُوَاْ فِیٓ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ﴾و آنچه از اموال مازاد بر نیازتان که به قصد ربا میدهید تا اموالتان را افزونتر بگرداند به این صورت که آنها را میدهید تا مردم در عوض بیشتر از آن به شما بدهند، پس پاداش چنین کاری نزد خدا افزون و مضاعف نخواهد بود، چون شرط اخلاص در آن وجود ندارد. همچنین کاری که منظور از آن این باشد که مقام و جایگاه شما را در میان مردم بیشتر بالاتر ببرد و هدف از آن ریا باشد، همۀ اینها نزد خداوند افزون نمیگردد. ﴿وَمَآ ءَاتَیۡتُم مِّن زَکَوٰةٖ تُرِیدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُضۡعِفُونَ﴾و مالی را که به عنوان زکات میدهید و شما را از اخلاق زشت پاکیزه میگرداند و اموالتان را از بخل ورزی دور میدارد و نیاز فردی که به او داده میشود برطرف مینماید، و منظورتان از آن کسب خشنودی خداست پاداش مضاعف در بر دارد. و آنچه انفاق میکنید نزد خداوند رشد و فزونی مییابد و خداوند آن را برایتان پرورش میدهد تا زیاد شود.
و فرمودهی خداوند: ﴿وَمَآ ءَاتَیۡتُم مِّن زَکَوٰةٖ﴾دلیل است بر اینکه آنچه صدقه دهنده میدهد - چنانچه نیازمندانی موجود بودند که به او تعلق داشتند و نیاز آنان را بر طرف ننماید، یا قرضی بر عهدهی او باشد و آن را نپردازد - به عنوان زکات برای او محسوب نمیشود و خدا پاداش او را نخواهد داد. و از نظر شرع مقدم داشتن صدقه بر این دو کار مردود است. همچنانکه خداوند در رابطه با کسی که مدحش میکند میفرماید: ﴿ٱلَّذِی یُؤۡتِی مَالَهُۥ یَتَزَکَّىٰ١٨﴾[اللیل: ۱۸]. «آنکس که مالش را به نیت زکات میبخشد و تا خویشتن را از گناه پاک نماید». پس صرف دادن مال، امری خیر به حساب نمیآید مگر اینکه به قصد پاک شدن از گناهان باشد.
آیهی۴۰:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ ثُمَّ رَزَقَکُمۡ ثُمَّ یُمِیتُکُمۡ ثُمَّ یُحۡیِیکُمۡۖ هَلۡ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَفۡعَلُ مِن ذَٰلِکُم مِّن شَیۡءٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ٤٠﴾[الروم: ۴۰]. «خداوند ذاتی است که شمارا آفرید آنگاه به شما روزی داد. سپس شمارا میمیراند سپس دوباره زندهتان میکند. آیا در میان انبازهایتان کسی هست که چیزی از این (کارها) را انجام دهد؟! خدا پاک و منزّه میباشد و از آنچه شریک او میسازید بسی بالاتر است».
خداوند متعال خبر میدهد که تنها اوست شما را میآفریند و به شما روزی میدهد و شما را میمیراند و زندهتان میگرداند و هیچیک از انبازهایی که مشرکان شریک او میسازند در هیچ چیزی از این کارها با خداوند مشارکتی ندارد. پس چگونه آنها کسی را که هیچ دخل و تصرفی در این کارها ندارد شریک خداوند قرار میدهند، خدایی که به تنهایی این امور را انجام میدهد؟! پاک است و بسی والاتر و برتر از آنچه که آنها شریک او میسازند، و شرک ورزیدن آنها زیانی به خداوند نمیرساند بلکه وبال و زیان آن به خودشان برمیگردد.
آیهی ۴۱:
﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا کَسَبَتۡ أَیۡدِی ٱلنَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِی عَمِلُواْ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٤١﴾[الروم: ۴۱]. «فساد و تباهی به خاطر کارهایی که مردم انجام دادهاند پدیدار گشته است تا (خداوند) سزای برخی از آنچه را که کردهاند به آنان بچشاند، شاید آنان باز گردند».
تباهی و فرود آمدن آفتها در زندگی مردم و گرفتار شدنشان به بیماریها و غیره به خاطر کارهای فاسد و گناهانی است که انجام دادهاند، ﴿لِیُذِیقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِی عَمِلُواْ﴾تا بدانند که خداوند به خاطر اعمال و کارهایشان مجازاتشان مینماید، از این رو نمونهای از سزای اعمالشان را در دنیا به آنها نشان میدهد، ﴿لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ﴾تا آنان از کارهایشان برگردند و احوال آنان بهبود یابد و کارشان سامان بگیرد. پس پاک است خداوندی که آزمایش او نعمتی است و کیفر او از روی فضل است و اگر خداوند کیفر همۀ کارهایی را که کردهاند در دنیا میداد هیچ موجودی روی زمین باقی نمیماند.
آیهی ۴۲:
﴿قُلۡ سِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلُۚ کَانَ أَکۡثَرُهُم مُّشۡرِکِینَ٤٢﴾[الروم: ۴۲]. «بگو: در زمین بگردید، آنگاه بنگرید که سرانجام کار پیشینیان به کجا کشیده است، بیشتر آنان مشرک بودهاند».
منظور از سیر و گردش در زمین سیاحت و تأمل و اندیشیدن قلبی در مورد سرانجام گذشتگان است. ﴿کَانَ أَکۡثَرُهُم مُّشۡرِکِینَ﴾بیشتر آنان مشرک بودند، و شما میبینید که سرانجامشان بدترین سرانجام بوده است.
چرا که عذابی سخت آنان را ریشه کن کرد، و سرانجام آنها مذمت و لعنت خلق خدا و رسوایی پی در پی و مداوم است. پس بپرهیزید از این که کارهای آنان را انجام دهید، تا با شما نیز آنگونه رفتار نشود، زیرا عدالت و حکمت الهی در هر زمان و مکانی قابل تحقق است.
آیهی ۴۵-۴۳:
﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَکَ لِلدِّینِ ٱلۡقَیِّمِ مِن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا مَرَدَّ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۖ یَوۡمَئِذٖ یَصَّدَّعُونَ٤٣﴾[الروم: ۴۳]. «پس روی خود را بهسوی دین درست و استوار بگردان پیش از آنکه روزی فرا رسد که برایش بازگشتی از (سوی) خداوند نیست. در آن روز (مردم) تقسیم میگردند».
﴿مَن کَفَرَ فَعَلَیۡهِ کُفۡرُهُۥۖ وَمَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِأَنفُسِهِمۡ یَمۡهَدُونَ٤٤﴾[الروم: ۴۴]. «هرکس کفرورزد کفرش به زیان خودش است و هرکس کارهای نیکو انجام دهد پس (از اکنون زمینۀ عاقبت به خیری را) برای خود مهیا میسازند».
﴿لِیَجۡزِیَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡکَٰفِرِینَ٤٥﴾[الروم: ۴۵]. «تا به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند از فضل خود پاداش دهد، بیگمان او کافران را دوست نمیدارد».
یعنی قلباً به برپا داشتن دین درست و راست روی بیاور، و با بدن و جسم خویش برای برپا داشتن آن بکوش. پس اوامر و نواهی آن را با جدیت و کوشش اجرا کن و وظایف ظاهری و باطنی آنرا انجام بده و زمان و زندگی و جوانیات را غنیمت بشمار، ﴿مِن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا مَرَدَّ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ﴾قبل از آن که روزی فرا رسد که برگرداندن آن روز امکان ندارد، و هیچکس امیدی ندارد که گذشتهاش را جبران نماید بلکه وقت عمل کردن تمام شده و چیزی جز سزا و جزای اعمال باقی نمانده است، و آن روز، روز قیامت است. ﴿یَوۡمَئِذٖ یَصَّدَّعُونَ﴾در آن روز مردم پراکنده میشوند تا اعمالشان را ببینند.
﴿مَن کَفَرَ فَعَلَیۡهِ کُفۡرُهُ﴾کسانی که کفرشان به زیان خودشان است و آنها کیفر مییابند و بار گناه هیچکسی بر دوش کسی دیگر گذاشته نمیشود. ﴿وَمَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا﴾و هرکس کار شایستهای انجام دهد و حقوق واجب و مستحب خدا و بندگان خدا را ادا نماید، ﴿فَلِأَنفُسِهِمۡ﴾(زمینۀ خوشبختی را) برای خودشان آماده میسازند، و برای خودشان آخرت خویش را آباد میکنند و خود را برای دست یافتن به منازل و اتاقهای بهشت آماده میکنند. با وجود این، پاداش آنها به اندازۀ کارهایشان نیست بلکه خداوند بیش از آنچه کردهاند از فضل و کرم بینهایت خویش آنان را پاداش میدهد. چون خداوند آنها را دوست دارد و هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد احسان فراوانی در حق او مینماید و به او بخشش زیاد عطا میکند و نعمتهای ظاهری و باطنی بدو مید هد.
و این برخلاف کافران است، و از آنجا که خداوند بر آنان خشم گرفته است و آنها را دوست ندارد آنان را کیفر و عذاب میدهد. بنابراین، فرمود: ﴿إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡکَٰفِرِینَ﴾همانا خداوند کافران را دوست نمیدارد.
آیهی ۴۶:
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَن یُرۡسِلَ ٱلرِّیَاحَ مُبَشِّرَٰتٖ وَلِیُذِیقَکُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَلِتَجۡرِیَ ٱلۡفُلۡکُ بِأَمۡرِهِۦ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٤٦﴾[الروم: ۴۶]. «و از نشانههای او آن است که بادها را به عنوان مژدهرسان میفرستد تا از رحمت خود به شما بچشاند و کشتیها هم با اجازه و ارادۀ او به حرکت درآیند و تا از فضل او بجویید و سپاسگزار باشید».
از جمله نشانههایی که بر رحمت او دلالت مینماید و نشانگر آن است که مردگان را زنده میکند و او خداوند معبود و پادشاه ستوده میباشد، این است که ﴿أَن یُرۡسِلَ ٱلرِّیَاحَ مُبَشِّرَٰتٖ﴾بادها را پیش از آمدن باران به عنوان مژدهرسان میفرستد و این بادها با حرکت دادن ابرها و سپس جمع نمودن آن مژدۀ باران را میدهند و مردم قبل از آمدن باران با دیدن این حالت شادمان میشوند. ﴿وَلِیُذِیقَکُم مِّن رَّحۡمَتِهِ﴾تا از رحمت خود به شما بچشاند، پس بر شما بارانی فرو میفرستد که به وسیلۀ آن شهرها و مردم زنده میگردند و با برخوردار شدن از رحمت او میدانید که بندگان را نجات میدهد و روزیهایشان را فراهم میآورد. و آنگاه شما بیشتر به انجام دادن کارهای شایسته علاقهمند میشوید، کارهایی که دروازۀ خزانه و گنجینههای رحمت خدا را به روی شما میگشاید. ﴿وَلِتَجۡرِیَ ٱلۡفُلۡکُ بِأَمۡرِهِۦ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِ﴾و تا کشتیها به فرمان تقدیری او در دریا روان شوند و شما با پرداختن به امور زندگی و مصالحتان فضل او را بجویید. ﴿وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ﴾و تا برای کسی که اسباب را مسخّر شما نموده و کارها را برایتان میسر کرده است سپاس گزارید. پس منظور از نعمتها همین است که در مقابل آن شکر خداوند بهجا آورده شود تا خداوند نعمت را برایتان بیشتر نماید، و نعمت شما را باقی بگذارد. اما چنانچه در مقابل نعمتها ناسپاسی و گناه انجام شود مانند کسی که در برابر نعمت الهی کفر و ناسپاسی پیشه کند و بخشش الهی را به رنج و محنت تبدیل نماید، نعمت خدا را در معرض زوال و دور شدن قرار دادهاست، و از او دور میشوند و به نزد کسی دیگر میروند.
آیهی ۴۷:
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ فَجَآءُوهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَٱنتَقَمۡنَا مِنَ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْۖ وَکَانَ حَقًّا عَلَیۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٤٧﴾[الروم: ۴۷]. «و بهراستی پیش از تو پیامبرانی را بهسوی اقوامشان فرستادهایم و آنان دلایل واضح و آشکاری برای این اقوام آوردند، پس از کسانی که گناه کردند انتقام گرفتیم، و یاری دادن مؤمنان بر عهدۀ ما بود».
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ﴾و پیش از تو پیامبرانی را به سوی اقوامشان فرستادیم و این اقوام وقتی که توحید الهی را انکار کردند و حق را تکذیب نمودند پیامبرانشان آنها را به توحید و اخلاص و تصدیق نمودن حق، و باطل بودن کفر و گمراهی که بر آن بودند دعوت نمودند. و برایشان نشانهها و دلایل آشکار آوردند اما آنها ایمان نیاوردند و از گمراهی خود دست نکشیدند. ﴿فَٱنتَقَمۡنَا مِنَ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْ﴾پس ما از گناهکاران انتقام گرفتیم و مؤمنان را که پیروان پیامبران بودند یاری کردیم.
﴿وَکَانَ حَقًّا عَلَیۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ﴾و ما یاری کردن مؤمنان را بر خود واجب نمودیم و آن را از جملۀ حقوق معین قرار دادیم و به آن وعده دادیم، پس حتماً (این امر همچون گذشته در آینده هم) اتّفاق میافتد. بنابراین، شما ای کسانیکه محمد صرا تکذیب میکنید! اگر بر تکذیب خود باقی بمانید عذاب ما شما را فرا خواهد گرفت. ما محمد را یاری میکنیم و او را بر شما پیروز میگردانیم».
آیهی ۵۰-۴۸:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی یُرۡسِلُ ٱلرِّیَٰحَ فَتُثِیرُ سَحَابٗا فَیَبۡسُطُهُۥ فِی ٱلسَّمَآءِ کَیۡفَ یَشَآءُ وَیَجۡعَلُهُۥ کِسَفٗا فَتَرَى ٱلۡوَدۡقَ یَخۡرُجُ مِنۡ خِلَٰلِهِۦۖ فَإِذَآ أَصَابَ بِهِۦ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦٓ إِذَا هُمۡ یَسۡتَبۡشِرُونَ٤٨﴾[الروم: ۴۸]. «خداوند ذاتی است که بادها را میفرستد که ابرها را بر میانگیزند سپس خدا آنگونه که بخواهد ابرها را میگستراند و آنها را به صورت تودههایی (که بر) بالای یکدیگر انباشته و متراکماند درمیآورد، و میبینی که از لابلای آنها قطرههای باران بیرون میآیند. و هنگامیکه آنرا به آن دسته از بندگانش که میخواهد، رسانید، آنان شادمان میشوند».
﴿وَإِن کَانُواْ مِن قَبۡلِ أَن یُنَزَّلَ عَلَیۡهِم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمُبۡلِسِینَ٤٩﴾[الروم: ۴۹]. «هرچند که پیش از نزول باران ناامید و سرگردان بودند».
﴿فَٱنظُرۡ إِلَىٰٓ ءَاثَٰرِ رَحۡمَتِ ٱللَّهِ کَیۡفَ یُحۡیِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآۚ إِنَّ ذَٰلِکَ لَمُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٥٠﴾[الروم: ۵۰]. «پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از پژمرده شدنش زنده میگرداند؟! بیگمان این (خدا) زنده کنندۀ مردگان است و او بر هر کاری تواناست».
خداوند از کمال قدرت و کمال نعمت خویش خبر میدهد که او ﴿یُرۡسِلُ ٱلرِّیَٰحَ فَتُثِیرُ سَحَابٗا فَیَبۡسُطُهُۥ فِی ٱلسَّمَآءِ کَیۡفَ یَشَآءُ وَیَجۡعَلُهُۥ کِسَفٗا﴾بادها را بر زمین میفرستد که ابرها را بر میانگیزند سپس خداوند به هر صورتی که میخواهد ابرها را میگستراند و آنها را تبدیل به تودههایی میکند که بر بالای یکدیگر انباشته و متراکماند. ﴿فَتَرَى ٱلۡوَدۡقَ یَخۡرُجُ مِنۡ خِلَٰلِهِ﴾پس قطرههای باران را میبینی که از لابلای ابرها بیرون میآیند و آب یک دفعه فرو نمیریزد که اگر این طور بود هر جا که میریخت خرابی به بار میآورد. ﴿فَإِذَآ أَصَابَ بِهِۦ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦٓ إِذَا هُمۡ یَسۡتَبۡشِرُونَ﴾چون باران را بر آن دسته از بندگانش که میخواهد، برساند آنان شادمان میشوند و یکدیگر را به آمدن باران مژده میدهند چون به شدت به آن نیاز دارند. بنابراین فرمود: ﴿وَإِن کَانُواْ مِن قَبۡلِ أَن یُنَزَّلَ عَلَیۡهِم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمُبۡلِسِینَ٤٩﴾آنها از آمدن باران ناامید بودند، چون وقت آمدن باران گذشته بود، سپس نزول باران در آن فصل و زمان که جایگاه و ارزش بزرگی نزد آنها دارد مایۀ شادی آنان میگردد.
﴿فَٱنظُرۡ إِلَىٰٓ ءَاثَٰرِ رَحۡمَتِ ٱللَّهِ کَیۡفَ یُحۡیِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآ﴾پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از پژمرده شدنش زنده میگرداند؟! بنابراین، زمین سرسبز و خرم میشود و انواع گیاهان را میرویاند. ﴿إِنَّ ذَٰلِکَ﴾بیگمان کسی که زمین را پس از مردنش زنده میگرداند، ﴿لَمُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ﴾زنده کنندۀ مردگان نیز میباشد و او بر هر کاری تواناست. پس هیچچیزی برای قدرت خداوند ناممکن نیست و هیچ چیزی توان سرپیچی از فرمان او را ندارد، گرچه فهم این موضوع در توان مخلوق نباشد و عقلهای آنان را در این راستا حیران بماند.
آیهی ۵۳-۵۱:
﴿وَلَئِنۡ أَرۡسَلۡنَا رِیحٗا فَرَأَوۡهُ مُصۡفَرّٗا لَّظَلُّواْ مِنۢ بَعۡدِهِۦ یَکۡفُرُونَ٥١﴾[الروم: ۵۱]. «و اگر بادی بفرستیم و بر اثر آن (کشتزار) را زرد شده ببینند پس از آن ناسپاسی میشوند».
﴿فَإِنَّکَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِینَ٥٢﴾[الروم: ۵۲]. «همانا تو نمیتوانی به مردگان بشنوانی، و نمیتوانی کران را بشنوانی هنگامی که روی بر میگردانند و میروند».
﴿وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِ ٱلۡعُمۡیِ عَن ضَلَٰلَتِهِمۡۖ إِن تُسۡمِعُ إِلَّا مَن یُؤۡمِنُ بَِٔایَٰتِنَا فَهُم مُّسۡلِمُونَ٥٣﴾[الروم: ۵۳]. «و تو هدایتگر نابینایان از گمراهیشان نیستی، تو تنها میتوانی کسانی را بشنوانی که آیات ما را باور میدارند پس آنان فرمانبردارند».
خداوند متعال از حالت مردم خبر میدهد که آنها علی رغم برخورداری از این نعمت که خداوند زمین را پس از پژمرده شدنش برایشان زنده و آباد میگرداند، چنانچه خدا بر این گیاهان که به سبب باران روییدهاند، و بر کشتزارهایشان بادی مضر بفرستد که کشتزار و گیاهان را تلف یا متضرر گرداند، ﴿فَرَأَوۡهُ مُصۡفَرّٗا﴾و آنرا زرد و پژمرده ببینند، ﴿لَّظَلُّواْ مِنۢ بَعۡدِهِۦ یَکۡفُرُونَ﴾پس از آن ناسپاس میشوند و نعمتهای گذشته را فراموش میکنند و شتابان به ناسپاسی روی میآورند.
پس موعظه و نهی کردن در مورد اینها فایدهای ندارد، ﴿فَإِنَّکَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ﴾و تو نمیتوانی به مردگان سخنی بشنوانی و نیز نمیتوانی به کران آواز بشنوانی، به ویژه وقتی که ﴿إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِینَ﴾پشتکنان روی بگردانند، چون موانعی که آدمی را از تسلیم شدن و شنیدن مفید باز میدارد به مقدار زیادی نزد آنان فراهم است، و این موانع آنان را از شنیدن باز میدارد.
﴿وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِ ٱلۡعُمۡیِ عَن ضَلَٰلَتِهِمۡ﴾و تو نمیتوانی نابینایان را از گمراهیشان نجات دهی و آنان را راهنمایی کنی چون آنها از آنجا که کور هستند راهنمایی را نمیپذیرند و شایستگی و صلاحیت راهیاب شدن را ندارند. ﴿إِن تُسۡمِعُ إِلَّا مَن یُؤۡمِنُ بَِٔایَٰتِنَا فَهُم مُّسۡلِمُونَ﴾تو تنها میتوانی کسانی را بشنوانی که آیات ما را باور میدارند، پس آنان فرمانبردارند. و شنواندن و رساندن هدایت به حال آنها مفید واقع خواهد شد، کسانی که با دلهایشان آیات ما را باور دارند و تسلیم فرمان ما هستند، زیرا در آنها انگیزۀ قوی برای پذیرش اندرز و موعظهها وجود دارد، چرا که آنها برای ایمان آوردن به آیات خدا و اجرای فرامین او آمادگی کامل دارند.
آیهی ۵۴:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعۡفٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ ضَعۡفٖ قُوَّةٗ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٖ ضَعۡفٗا وَشَیۡبَةٗۚ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡقَدِیرُ٥٤﴾[الروم: ۵۴]. «خداوند ذاتی است که شما را ابتدا ناتوان آفرید، و بعد از این ناتوانی قوت و قدرت بخشید، و پس از توانایی (برای شما) ناتوانی و پیری قرار دارد، هرآنچه بخواهد میآفریند و او دانای تواناست».
خداوند متعال از گستردگی آگاهی و فراوانی توانایی و کمال حکمت خویش خبر میدهد که او انسانها را ابتدا ناتوان آفرید و آفرینش آنها را از ناتوانی آغاز کرد و آن مراحل آفرینش انسان است که ابتدا نطفه و بعد به خونی بسته و پس از آن به تکهای گوشت تبدیل میگردد تا اینکه در رحم زنده میشود و بعداز آن به دنیا میآید و دوران کودکی را پشت سر میگذراند که در این مراحل او بسیار ناتوان و ضعیف است و قدرت و ارادهای ندارد. سپس همچنان خداوند به تواناییاش میافزاید تا اینکه به دوران جوانی میرسد و قدرت میگیرد و تواناییهایی ظاهری و باطنی او تکمیل میشود، سپس از این مرحله به مرحلۀ پیری منتقل میشود و ناتوان و پیر و فرسوده میگردد. ﴿یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُ﴾خداوند برحسب حکمت خویش هر چه بخواهد میآفریند. و از جمله حکمت او این است که بنده بداند قدرت و ناتوانی او در میان دو ناتوانی و ضعف قرار دارد (ضعف کودکی و ضعف پیری)، و سراسر ضعف و کمبود و ناتوانی است. و اگر خداوند او را قوی نمیگرداند به قدرت و توانایی نمیرسید، و اگر قدرت او همچنان بیشتر میشد و فزونی مییافت سرکشی و تجاوز را پیشه میکرد.
و تا بندگان همواره قدرت خدا را نظاره کنند، قدرتی که با آن همه چیز را میآفریند و به تدبیر امور میپردازد، و بدانند که به هیچ وجه ضعف و خستگی و کمبود به او راه ندارد.
آیهی ۵۵-۵۷:
﴿وَیَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ یُقۡسِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ مَا لَبِثُواْ غَیۡرَ سَاعَةٖۚ کَذَٰلِکَ کَانُواْ یُؤۡفَکُونَ٥٥﴾[الروم: ۵۵]. «و روزی که قیامت برپا میشود گناهکاران سوگند یاد میکنند که جز یک لحظه ماندگار نبودهاند. این چنین برگردانده میشوند».
﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَٱلۡإِیمَٰنَ لَقَدۡ لَبِثۡتُمۡ فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡبَعۡثِۖ فَهَٰذَا یَوۡمُ ٱلۡبَعۡثِ وَلَٰکِنَّکُمۡ کُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٥٦﴾[الروم: ۵۶]. «و کسانی که بدیشان علم و ایمان عطا شده است، میگویند: «قطعاً به موجب حکم کتاب الهی تا روز رستاخیز ماندهاید، این روز رستاخیز است ولی شما نمیدانستید».
﴿فَیَوۡمَئِذٖ لَّا یَنفَعُ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مَعۡذِرَتُهُمۡ وَلَا هُمۡ یُسۡتَعۡتَبُونَ٥٧﴾[الروم: ۵۷]. «پس در آن روز عذرخواهی ستمکاران سودی به حالشان ندارد و رضایت (خدا) بر ایشان جلب نمیشود».
خداوند متعال از روز قیامت و سرعت آمدن آن خبر داده و میفرماید وقتی که قیامت برپا میشود، ﴿یُقۡسِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ﴾گناهکاران به خدا سوگند یاد میکنند که، ﴿مَا لَبِثُواْ غَیۡرَ سَاعَةٖ﴾جز یک لحظه در دنیا ماندگار نبودهاند. و آنها اینگونه عذر آورده و میگویند دوران زندگانی دنیا بسیار کوتاه بوده است. اما عذر آوردنشان برای آنها سودی ندارد.
و از آنجا که گفتۀ آنان دروغ است و حقیقتی ندارد خداوند متعال میفرماید: ﴿کَذَٰلِکَ کَانُواْ یُؤۡفَکُونَ﴾آنان همواره از درک حقیقت و پیمودن راه درست بازداشته میشدند، و دروغ به هم میبافتند. پس آنها حقی را که پیامبران آورده بودند در دنیا تکذیب کردند، و در آخرت نیز امری محسوس را که عبارت از ماندگار بودن مدت زیادی در دنیاست انکار نمودند. پس این است اخلاق زشت آنها، و آدمی بر هر حالتی بمیرد بر همان حالت زنده میگردد.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَٱلۡإِیمَٰنَ﴾و کسانی که خداوند به آنان علم و ایمان عطا نمود و دانستن حق ور برخورداری از ایمان که مستلزم ترجیح دادن حق است تبدیل به صفت آنها شد. پس چون حق را میدانند و آن را برمیگزینند باید سخنشان مطابق با واقعیت و مناسب با حالات آنها باشد. بنابراین، سخن حق را گفته و میگویند:
﴿لَقَدۡ لَبِثۡتُمۡ فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾شما بدان اندازه که خداوند در قضا و تقدیر خویش و در حکم خود برایتان مقدر نموده بود تا روز رستاخیز ماندگار شدید. یعنی خداوند به شما عمری داد که هرکس بخواهد پند پذیرد در آن پند میگیرد، تا اینکه رستاخیز آمد و شما در این وضعیت قرار گرفتید.
﴿فَهَٰذَا یَوۡمُ ٱلۡبَعۡثِ وَلَٰکِنَّکُمۡ کُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾و این روز رستاخیز است ولی شما نمیدانستید، بنابراین در این دنیا آخرت را انکار کردید و اکنون منکر این واقعیت هستید که به اندازهای در دنیا ماندهاید که بتوانید در آن مدت توبه کنید و به سوی خدا بر گردید. پس جهالت همواره شعارتان بود و آثار جهالت که عبارت از تکذیب و زیانمندی است پوشش و لباستان میباشد.
﴿فَیَوۡمَئِذٖ لَّا یَنفَعُ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مَعۡذِرَتُهُمۡ﴾پس اگر دروغ بگویند و اظهار دارند که حجت بر آنها اتمام نشده است یا نتوانستهاند ایمان بیاورند، با گواهی دادن اهل علم و ایمان، و گواهی دادن پوست و دست و پاهایشان دروغ آنها آشکار میگردد. و اگر عذر بخواهند و بگویند ما را به دنیا باز گردانید تا گناهان گذشته را جبران کنیم، درخواستشان اجابت نمیشود، چون وقت عذرخواهی تمام شده است. پس عذر خواهی آنان پذیرفته نمیشود. ﴿وَلَا هُمۡ یُسۡتَعۡتَبُونَ﴾و نه برای آنها جلب رضایت میشوتد و آنان همواره مورد سرزنش هستند.
آیهی ۶۰-۵۸:
﴿وَلَقَدۡ ضَرَبۡنَا لِلنَّاسِ فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ مِن کُلِّ مَثَلٖۚ وَلَئِن جِئۡتَهُم بَِٔایَةٖ لَّیَقُولَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا مُبۡطِلُونَ٥٨﴾[الروم: ۵۸]. «و بیگمان در این قرآن برای مردم از هر مثلی بیان کردهایم، و اگر برای آنان نشانهای بیاوری کافران میگویند: شما بر باطل هستید».
﴿کَذَٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ٥٩﴾[الروم: ۵۹]. «اینگونه خداوند بر دلهای آنان که نمیدانند مهر مینهد».
﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ وَلَا یَسۡتَخِفَّنَّکَ ٱلَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ٦٠﴾[الروم: ۶۰]. «پس شکیبایی داشته باش، به راستی که وعدۀ خداوند حق است و کسانی که ایمان ندارند تو را به سبکسری واندازند».
﴿وَلَقَدۡ ضَرَبۡنَا لِلنَّاسِ فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ مِن کُلِّ مَثَلٖ﴾و از آنجا که به مردم لطف و مرحمت و توجه داشتهایم هرگونه مثالی را در قرآن برای آنها بیان کردهایم، مثالهایی که حقایق را روشن میکنند و به وسیلۀ آن امور شناخته میشود و حجت اتمام میگردد. این حقیقت در مورد همۀ مثالهایی که خداوند برای نزدیک کردن امور معقول با امور محسوس، و خبر دادن از آنچه اتفاق خواهد افتاد، و روشن کردن حقیقت آن، صدق پیدا میکند. از آن جمله اینکه خداوند در اینجا روز قیامت و حالت گناهکاران و شدت حسرت خوردنشان و اینکه عذری از آنها پذیرفته نمیشود به تصویر کشیده است.
اما کافران ستمکار جز مخالفت با حق روشن راهی بر نگزیدند. بنابراین، فرمود: ﴿وَلَئِن جِئۡتَهُم بَِٔایَةٖ﴾و اگر بر ایشان نشانهای بیاوری که بر صحت و درستی آنچه آوردهای دلالت نماید، ﴿لَّیَقُولَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا مُبۡطِلُونَ﴾کافران میگویند شما بر باطل هستید. یعنی آنها حق را باطل به حساب میآورند.
نپذیرفتن حق از کفرورزی و جسارت آنها سرچشمه میگیرد، و چون خداوند بر دلهایشان مهر زده و بیش از حد نادان هستند حق را انکار کرده و میگویند باطل است. از اینرو فرمود: ﴿کَذَٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ٥٩﴾اینگونه خداوند بر دلهای کسانی که نمیدانند مهر مینهد، پس هیچ خیری وارد دلهایشان نمیشود و حقیقت اشیا را درک نمیکند بلکه حق را باطل و باطل را حق میبینند.
﴿فَٱصۡبِرۡ﴾پس بر آنچه که بدان فرمان یافتهای و بر دعوت دادن آنها به سوی خدا شکیبایی داشته باش، و اگر با روی گردانی آنها مواجه شدی نباید روی گردانی آنها تو را از کارت باز بدارد، ﴿إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ﴾همانا وعدۀ خدا حق است و هیچ شکی در آن نیست. یقین داشتن به اینکه وعدۀ خدا حق است انسان را بر صبر کردن و شکیبایی ورزیدن یاری مینماید، زیرا بنده هرگاه بداند که عملش ضایع نخواهد شد بلکه آن را به طور کامل خواهد یافت، تحمل سختیهایی که میبیند برایش آسان خواهد شد و تحمل دشواریها برایش آسان میگردد و هرچقدر تلاش نماید آن را کم میپندارد. ﴿وَلَا یَسۡتَخِفَّنَّکَ ٱلَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ﴾و بپرهیز از اینکه کسانی که یقین ندارند و ایمانشان ضعیف و یقینشان کم است تو را به خشم و ناراحتی و سبکسری وادارند، زیرا اگر از آنها پرهیز نکنی تو را به خشم و ناراحتی وا میدارند و باعث میشوند تا بر اوامر و نواهی پایدار نباشی. و خواستههای نفس آنها را بر این کار کمک میکند و در صدد آن بر خواهند آمد که همانند آنها باشی. این بیانگر آن است هر مؤمنی که یقین و عقل درستی داشته باشد صبر و شکیبایی ورزیدن برایش آسان خواهد بود. و هرکس که یقین او ضعیف باشد خردش اندک خواهد بود. پس اولی مانند مغز، و دوّمی مانند پوست است.
پایان تفسیر سورهی روم
سورهی روم آیهی 32-1
سورۀ روم مکّی و شامل شصت آیه است.
بسم الله الرحمن الرحیم
(الم (١)غُلِبَتِ الرُّومُ (٢)فِی أَدْنَى الأرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (٣)فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الأمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَیَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (٤)بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (٥)وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (٦)یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ (٧)أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ (٨)أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الأرْضَ وَعَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (٩)ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ (١٠)اللَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (١١)وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (١٢)وَلَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکَائِهِمْ شُفَعَاءُ وَکَانُوا بِشُرَکَائِهِمْ کَافِرِینَ (١٣)وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ (١٤)فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ (١٥)وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَلِقَاءِ الآخِرَةِ فَأُولَئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ (١٦)فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ (١٧)وَلَهُ الْحَمْدُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَعَشِیًّا وَحِینَ تُظْهِرُونَ (١٨)یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَکَذَلِکَ تُخْرَجُونَ (١٩)وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ (٢٠)وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (٢١)وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ (٢٢)وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (٢٣)وَمِنْ آیَاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَیُحْیِی بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (٢٤)وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّمَاءُ وَالأرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الأرْضِ إِذَا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (٢٥)وَلَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ (٢٦)وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الأعْلَى فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٢٧)ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلا مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ مِنْ شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنْتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (٢٨)بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ (٢٩)فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (٣٠)مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَلا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (٣١)مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ) (٣٢)
آیات نخستین این سوره بـه مناسبت ویـژهای نـازل گردیده است. وقتی بوده است که ایران بر روم چیره شده است و بر مستعمرههای جزیرة العرب روم دستیابی پـیدا کـرده است. این قـضیّه در گـیراگیر مجادل و مباحثهای بوده است که پیرامون عقیده، میان مسلمانان صدر اسلام در مکّه پیش از هجرت، و میان مشـرکان درگرفته است. از آنجا که رومیان در آن وقت اهل کتاب و مسیحی بودند، و ایرانیان یکتاپرست نبودهاند و آئین زردشتی داشتهاند، مشرکان ساکن مکّـه در روی دادن این حادثه فرصتی پیدا کردهاند که بگویند عقیدۀ شرک بر عقیدۀ یگانه پرستی غلبه پیدا کرده است، و آن را به فال نیک بگیرند و بگویند ملّـت کفر بر ملّت ایمان چیره گردیده است.
این است که آیات نخستین این سوره نازل میگردد و مژده میدهد به این که اهل کتاب رومی در چند سـال بعدی غلبه پیدا میکنند و مایه شادی و سرور مؤمنان میگردند، مؤمنانی که دوست میدارند ملّت ایـمان از هر آئینی که باشند پیروز گردند و نصرت پیدا کنند.
امّا قرآن مسلمانان را و دشمنان ایشان را در حدّ و مرز این وعده و این رخداد نگاه نمیدارد. بلکه این واقعه را مناسبتی میگردانـد تـا در پـرتو آن مسـلمانان را به افقهای فراختری و به فـاصلههای وسـیعتری از ایـن حادثۀ موقّت ببرد و بگرداند، و ایشان را به سـراسـر گسترۀ جهان بکشاند، و میان قانون و سنّت یـزدان در کمک کردن و پیروز نمودن عقیدۀ آسمانی، و میان حقّ سترگی که آسمانها و زمین و آنچه در آنها است بر آن استوار است، ارتباط برقرار سازد، و گذشتۀ انسانها و زمان حاضر آنان و زمان آیندۀ ایشان را به یکـدیگر پیوند دهد. آن گاه انسانها را به جهان دیگری میرساند که پس از این جهان روی میدهد، و ایشان را به دنیای دیگری میبرد که پس از این دنیای زمینی محدود برپا میگردد. بعد از آن ایشان را در صحنههای هستی بـه گشت و گذار میبرد، و آنان را در ژرفاهای نفس یعنی در جـهان درون بـه سیر و سیاحت مـیکشاند، و در اوضاع و احوال انسانها و در میان شگفتیهای فطرتها به چرخش و گردش میاندازد . . . ناگهان مردمان خود را در میان آن اقیانوس بزرگ فراخ هراسانگیز مییابند، و شناخت و آگاهی فراوان را پیدا میکنند، آن انـدازه فراوان که جهان ایشان را بالا و والا میگرداند، و آن را آزاد و رها میسازد، و افقها و هدفهای زنـدگی را وسـعت مـیبخشد، و ایشـان را از ایـن گوشۀ تـنگ کــنارهگیری و عزلت بیرون مـیآورد. آنـان را از کناره گیری و عزلت مکان و زمـان و حـوادث بـیرون میکشد، و ایشان را به سراسـر گسترۀ جـهان هسـتی میبرد: به گذشته و حال و آیـندۀ جهان، و بـه مـیان قوانین و سنن و روابط آن.
بدین جهت جهانبینی مردمان دربارۀ حقیقت ارتباطات و حقیقت روابط در جهان بزرگ اوج و برتری میگیرد، و سترگی قوانین و سننی را احساس میکنند که بر این جهان هستی و بر فطرت انسانها فرمانروائی مینمایند، و به دقّت قوانین و سننی پی میبرند که زندگی مردمان را میگردانند و حوادث زندگی را پدید میآورند و رخدادهـای آن را مـیچرخـانند، و مـوارد پـیروزی و موارد شکست را معیّن و مقرّر مـیدارنـد. همچنین مردمان به عدالت و دادگری معیارها و مقیاسهای پـی میبرند که اعمال آفریدگان بدانها سنجیده میگردد، و کوششها و تلاشهائی که در این دنیا دارند بدانها برآورد و ارزیابی میشود، کوششها و تلاشهائی که بر اساس آنها در دنیا و آخرت به سزا و جزای خود میرسند.
در ســایۀ ایـن جهانبینی والا و فراخ و فراگیر، جهان شمولی این دعوت و پیوند آن با اوضاع سراسـر دنیای پیرامونش روشن میگردد - ایـن هـم در وقـتی است که هنوز این دعوت نوپا در میان درّهها و کوههای مکّه محصور است - جولانگاه این دعوت وسعت پیدا میکند و تنها به این سرزمین مربوط نمیگردد. بلکه به فطرت این جهان و قوانین و سنن بزرگ آن، و به فطرت نفس انسانها و به اوضاع و احوال آنان، و به گذشته و آیندۀ ایشان نیز ارتباط دارد. حتّی نه تنها بدین زمین مربوط است، بلکه به جهان دیگر هم مربوط است و با آن جهان ارتباط محکم و تنگاتنگی دارد.
همچنین دل مسلمان با آن افقها و فاصلهها ارتباط پیدا میکند، و در پرتو نور آنها، احساس او و جهانبینی او دربارۀ زندگی و ارزشها دگرگون میشود، و به آسمان و آخرت چشم میدوزد، و بر عجائب و غرائب و اسرار و رموز پیرامون خود آگاهی و بینش پیدا میکند، و از رخدادها و فرجـام آنـها مطّلع و باخبر میشود، و موقعیّت خود و موقعیّت ملّت خـود را در آن دریـای موّاج هراسانگیز درک و فهم مینماید، و ارزش خود را و ارزش عقیدۀ خود را در پـیشگاه مردمان و در پیشگاه یزدان میشناسد. در ایـن وقت نقش خود را آگاهانه اداء میکند، و با یقین و اطمینان و توجّه هر چه بیشتر به انجام وظائف و تکالیف خویشتن میپردازد.
روند سوره به عرضه کردن این ارتباطات، و به پـیاده کردن معانی آنها در نـظام هسـتی، و اسـتوار داشتن مفاهیم آنها در دلها ادامه میدهد و به پیش میرود . . . روند سوره در دو مرحلۀ مرتبط به یکـدیگر جـلو میرود:
در مرحلۀ اوّل میان پیروزی مؤمنان و مـیان پیروزی حقّی که آسمانها و زمین و آنچه در میان آنها است بر آن استوار است، ارتباط برقرار میسازد، و کار دنیا و آخرت را بدان پیروزی مربوط مـیگردانـد، و دلهـای مؤمنان را به قانون و سنّت خدا دربارۀ پیشینیان رهنمود میکند، پیشینیان قرون و اعصاری کـه پـیش از آنـان بودهاند. مسألۀ رستاخیز و برگشت به زندگی دوباره را بر آن قیاس میکند. بدین جهت صحنهای از صحنههای قیامت را و آنچه در آن برای مـؤمنان و کـافران روی میدهد بدیشان عرضه مینماید. سپس برمیگردد به چرخش و گردشی در میان صحنههای جهان هسـتی و نشانههای شناخت یزدان که در لابلاها و زوایای دنـیا پخش و پراکندهاند، و از رهـنمودهای آن صـحنهها و پیامهائی که به دلها دارند سخن میگوید. آگاه از خودشان و از کنیزانشان برایشان مثالی را ذکر میکند کـه پـرده از کـوتاه فکری انـباز و کمخردی شـرک برمیدارد، و روشن میگرداند که اندیشۀ شرک و انباز بر هواها و هوسهائی استوار است که به حقّ و حقیقتی یا به علم و دانشی متّکی نیست . . . این مرحله را به پایان میبرد با رهنمون کردن پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به طی کردن راه حقّ یگانۀ ثابت و روشنی که راه فطرت است و خدا مردمان را بـر آن سـرشته است. فطرتی که دگرگون نمیشود و با هوا و هوس نمیچرخد و نـمیآید و نمیرود، و پیروان از آن دسـته دسته و گـروه گـروه نمیشوند و متفرّق نمیگردند بسان کسانی که از هوا و هوس پیروی کردهاند و فرقه فرقه و طائفه طـائفه گردیدهاند.
در مرحلۀ دوم پرده از چیزی برمیدارد که در سرشت انسان است، و آن دگرگونی و زیر و رو شدن است و سزاوار نیست که زندگی بر آن بـرپا و اسـتوار گـردد، مادام که مردمان مرتبط به معیار ثابتی و مقیاس درستی نشوند که با هواها و هوسها نچرخد و نگردد، و حال و احوالشان را در وقت برخورداری از نـعمت یـا دچـار آمدن به زیان و ضرر، و در زمان فزونی رزق و روزی با کم شدن و تنگ گردیدن آن به تصویر بکشد. بدین مناسبت قرآن وسائل خرج کردن و صرف نـمودن ایـن رزق و روزی، و اسباب رشد و نموّ آن را پیاپی ذکـر مـیکند و پـی میگیرد. به مسألۀ انباز و انـبازها برمیگردد، و آن را از این زاویه دنبال مـینماید، و میگوید که انبازها نه رزق و روزی را میرسانند و نه میمیرانند و نه زنده میگردانند. میان پیدایش فساد و تباهی در خشکی و دریا، و میان عمل و کارکرد مردمان ارتباط برقرار میسازد، و آنها را به همدیگر مـربوط میشمارد، و مردمان را به سـیر و سفر در زمـین میخواند، و ایشان را دعوت به نگریستن به عـواقب مشرکانی میکند که در گذشتهها بودهانـد و سـر خود گرفتهاند. بدین خاطر قرآن پیغمبر یزدان صلّی الله علیه وآله وسلّم را بـه استقامت و ماندگاری بر دین فطرت رهنمود میگرداند و از او میخواهد که بر آئین فطرت استوار و پایدار بماند، پیش از این که روزی فرا رسد که در آن همگان برابر کارهائی که کردهاند سزا و جزا داده میشوند. بعد از آن قرآن مردمان را به سوی نشانههای شناخت خدا که در صحنههای جهان هستند برمیگرداند، همان گونه که در مرحلۀ نخست ایشـان را به سوی نشـانههای شناخت یزدان در صحنههای جهان گردانده بود. آن گاه بر آن صحنهها پیرو میزند و در آن ذکر میکند که هدایت تنها هدایت خدا است، و پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم کاری جز این نمیتواند بکند که پیام آسمانی را ابلاغ کند، و به مردمان فرمان ایزد سبحان را برساند. او که نمیتوانـد کور را هدایت و رهنمود کند، و کر را شـنوا گردانـد. آن گاه قرآن مردمان را به چرخش و گـردش تـازهای میبرد، چرخش و گردش نوینی دربارۀ خودشان، و بدیشان مراتب و اوضاع پیدایش آنان از آغاز تا پایان را تذکّر میدهد، از زمان کودکی سست و ضعیف تـا مرگ و رسـتاخیز و قیامت، و بدیشان صحنهای از صحنههای قیامت را مینمایاند. بعد از آن این مرحله نیز پایان میگیرد و سوره نیز با پایان گرفتن آن به پایان میآید و در اواخر آن، پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم رهنمود میشود به صبر و شکیبائی بـر دعوت خود، و اسـتقامت و پایداری در برابر آنچه از سوی مردمان در راه دعوت بدو میرسد. بدو اطمینان میدهد که وعدۀ خدا حقّ است و قطعاً فرا مـیرسد. پس نـباید کسـانی او را پریشان حال و هراسان بسازند و او را سبک بدارند و بازیچۀ دست خود بکنند که یقین و ایمان ندارند.
*
فضای سوره و روند آن هر دو با هم همیاری دارند در به تصویر کشیدن موضوع اصلی و بنیادین سوره که پردهبرداری از ارتباطات محکمی است که میان احوال مردمان، رخدادهای زندگی، گذشته و حال و آیـندۀ انسانها، و قوانین و سنن جهان هستی، موجود است. در سایۀ این ارتباطات جلوهگر میآید کـه هر جنبش و صدائی، هر رخداد و هر حالت و وضعی، هر پیدایش و رویش و هر فرجام و نتیجهای، و بالأخره هر پیروزی و هر شکستی، همۀ اینها با رشتۀ مـحکمی به یکـدیگر مرتبط شدهاند و گره خوردهاند و مطیع و فرمانبردار قانون دقیقی هستند، و همۀ ایـنها در دست خدا و به فرمان او است:
(لِلَّهِ الأمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ ).
همه چیز در دست خدا و به فرمان او است، چه قبل (که رومیان شکست خوردهاند) و چه بعد (که آنـان پـیروز میگردند). (روم/4)
این نخستین حقیقتی است که سراسر قرآن آن را تأکید میکند، و آن را حقیقت واقعی در این عقیده میشمارد، حقیقتی که دیگران را به سوی آن میخواند، و هـمۀ جهانبینیها و احساسها و ارزشها و سنجشها برخاسته از آن و مربوط بدان است، و بدون آن اندیشه و بینشی راست و درست درنمیآید و راست و درست بشمار نمیآید.
*
هم اینک به بررسی مشروح سوره میپردازیم:
(الم (١)غُلِبَتِ الرُّومُ (٢)فِی أَدْنَى الأرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (٣)فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الأمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَیَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (٤)بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (٥)وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (٦)یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ) (٧)
الف. لام. میم. رومیان (از ایرانیان) شکست خوردهاند. (این شکست) در نزدیکترین سـرزمین (بـه سـرزمین عرب که نواحی شام است، رخ داده است) و ایشان پس از شکستشان پیروز خواهند شد در مدّت چند سـالی. همه چیز در دست خدا و به فرمان او است، چه قبل (که رومیان شکست خوردهاند) و چه بعد (که آنـان پـیروز میگردند. ضعف و قدرت و شکست و پیروزی و غیره آزمون خداوندی است). در آن روز (که رومیان پیرور میگردند) مؤمنان شادمان میشوند. (آری! خوشحال میشوند) از یاری خدا. خدا هـر کسی را که بخـواهد یـاری مـیدهد، و او بس چیره (بـر دشـمنان خود) و بسیار مـهربان (در حقّ دوسـتان خویش) است، ایـن وعدهای است که خدا داده است، و خداوند هرگز در وعدهاش خلاف نخواهد کرد، و لیکن بیشتر مـردم (کـه کافران و مشرکان و مـنافقانند، ایـن را نـمیدانـند. ایـن اکثریّت کوتاه بین) تنها ظاهر و نمادی از زندگی دنیا را میدانند، و ایشان از آخرت کاملاً بیخبرند.
این سوره با حـروف مـقطعۀ الف و لام و میم آغاز گردیده است. در تفسیر حروف مقطّعه هـم گـفتیم کـه ارجح اقوال این است که خدا مردمان را توجّه میدهد به این که این قرآن - از جمله این سوره آن - از همچون حروفی فراهم آمده است، حروفی کـه عـربها آنـها را میشناسند، و با وجود این، قرآن معجزهای برای ایشان است، و آنان نمیتوانند بسان قرآن را بسازند، در حالی که این حروف در دسترس آنان است و زبان ایشان از آنها ساخته و پرداخته گردیده است.
آن گاه خبر صادقانۀ ویژهای دربارۀ جیره شدن رومیان در چند سال بعدی در میرسد. ابنجریر - با اسنادی که دارد - از عبدالله ابن مسعود رضی الله عنه روایت کرده است که گفته است: ایرانیان بر رومـیان پـیروز شده بودند. مشرکان دوست میداشتند که ایرانیان بر رومیان پیروز گردند. مسلمانان هم دوست میداشتند که رومیان بر ایرانیان پیروز گردند، چرا که رومیان اهل کتاب بودند و به آئین مسلمانان نزدیک بشمار میآمدند. وقتی کـه نازل شد:
(الم (١)غُلِبَتِ الرُّومُ (٢)فِی أَدْنَى الأرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (٣)فِی بِضْعِ سِنِینَ ).
الف. لام. میمه رومیان (از ایرانیان) شکست خوردهانـد. (این شکست) در نزدیکترین سـرزمین (بـه سـرزمین عرب که نواحی شام است، رخ داده است) و ایشان پس از شکستشان پیروز خواهند شد در مدّت چند سالی. مشرکان گفتند: ای ابوبکر، دوست تو میگوید: رومیان بر ایرانیان در چند سال بعدی پیروز میشوند. ابوبکر گفت: راست فرموده است. گفتند: آیا با تو شرط و قرار ببندیم؟ با ابوبکر بر سر چهار شتر شرط و قرار بستند که در مدّت هفت سال باید از پیروزی روی بدهد و الّا باخته است[1] هفت سال گذشت و چیزی روی نداد. مشرکان از این امر شادمان شدند، و کار بر مسـلمانان ســخت و دشــوار گـــردید. ابوبکر ایـن کـار را به پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم عرض کرد. فرمود:
(ما بِضْعِ سِنِینَ عندَکُمْ؟).
چند سال را شما چقدر حساب میکنید؟.
گفتند: کمتر از ده سال. فرمود:
(اذهب فزایدهم وازدد سنتین فی الأجل).
برو بر تعداد شـتران بیفزا، و دو سـال مـدّت پـیمان را اضافه کن.
ابوبکر گفته است: دو سال به پایان نرسید که مسافران برگشتند و خبر پیروزی رومیان بر ایرانیان را آوردند. مؤمنان از این کار شادمان و مسرور گردیدند.
روایتهای زیادی دربارۀ این رخداد آمده است. مـا از میان آنها روایت امام ابنجریر را برگزیدهایم. پیش از این که از این رخداد بگذریم و در سوره به رهنمودهای بعد از آن بپردازیم، دوست میداریم مقابل بـرخـی از پیامهای نیرومند این حادثه بایستیم.
نخستین پیام از میان این پیامها، پیوندی است که میان شرک و کفر در هر مکانی و در هر زمـانی در بـرابـر دعوت توحید و ایمان وجود دارد. با وجود این که در قدیم دولتها ارتباط سریع و پیوند محکمی با یکدیگر نداشتند بدان گـونه کـه در روزگـار کـنونی مـا است، مشرکان در مکّه احساس میکردند که پیروزی مشرکان در هر مکانی بر اهل کتاب پیروزی خـودشان بشـمار است، و مسلمانان نیز احساس میکردند که میان ایشان و میان اهل کتاب پیوندی است. لذا بدحال و نـاراحت میشدند که مشرکان پیروز شوند در هـر مکـانی کـه باشد. و میدانستند که دعوت آنـان و مسأله ایشـان کنار از چیزهائی نیست که در گوشه و کـنار جهان پیرامونشان میگذرد. بلکه آنچه در گوشه و کنار جهان پیرامون ایشان میگذرد در مسأله کفر و در قضیّۀ ایمان تأثیر دارد.
از این حقیقت برجسته بسیاری از اهل زمان ما غافلند، و متوجّه این حقیقت نیستند بدان گونه که مسـلمانان و مشرکان در روزگار پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم چهارده قرن پیش از این متوجّه آن شده بودند. بدین جهت این گونه افراد در داخل مرزهای جغرافیائی یا نژادی بسر میبرند و مجبورند، و نمیدانند که مسأله در اصل خود مسألۀ کفر و ایمان است، و پیکار در حقیقت پیکار حزب و دار و دستۀ خدا با حزب و دار و دستۀ اهریمن است.
مسلمانان امروزه در تمام نقاط جهان بسی نیازمند این هستند که سرشت پیکار را و حقیقت قـضیّه را درک و فهم کنند، و نامهای دروغین احزاب شرک و کفر، ایشان را گول نزند، و پـرچـمهای نـادرستی کـه برافراشته میدارند و خویشتن را در زیر آنها پنهان می کنند، آنان را غافل نگرداند. چه احزاب شرک و کفر با مسـلمانان نمیجنگند مگر به خاطر عقیدهای که مسلمانان دارند، هر اندازه علل و اسباب جنگ جوراجور و گـوناگون جلوه داده شود.
پیام دیگر، یقین و اعتماد کامل باید به وعدۀ خدا داشت. این یقین و اعتماد در سخن ابوبکر رضی الله عنه پیدا و هویدا است. او بدون هر گونه لکنت و تردیدی پیمان را بست و وعده داد. مشرکان میخواهند او را از سخن دوستش به شگفت بیندازند. ولی او بر سخن خود جـز ایـن را نمیافزاید که بگوید: راست فرموده است. بعد از آن با او شرط و پیمان میبندند، و او با ایشان شرط و پیمان میبندد و مطمئنّ است که برنده میشود. بعدها وعدۀ خدا تحقّق پیدا میکند در مدّت زمانی که آن را تعیین فرموده است:
(فِی بِضْعِ سِنِینَ ).
در مدّت چند سالی.
این یقین و اطمینان مطلق و بدین شیوه خوشایند است کـه به دلهـای مسـلمانان نـیرو و یـقین و ثـبات در رویاروئی با گردنهها و دشواریهای سر راه و دردها و رنجها میداد، تا بدانجا که فرمان خدا اجراء و وعدۀ خدا تحقّق پیدا کرد و پیاده شد. این هـم توشۀ هر صـاحب عقیدهای در جهاد سخت طولانی است.
پیام سوم در جملۀ معترضهای است که در لابلای ذکر خبر قرار گرفته است، و آن این فرمودۀ یزدان سـبحان است:
(لِلَّهِ الأمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ ).
همه چیز در دست خدا و به فرمان او است، چه قبل (که رومیان شکست خوردهاند) و چه بعد (که آنـان پیروز میگردند).
همچنین پیام سوم در شتاب برگشت همه چیز به خدا و به فرمان خدا در این حادثه و در حوادث و امور غیر از آن است. بیان این حقیقت کلّی بدان خاطر است که این حقیقت معیار این موقع و مقیاس هر موقعیّتی بشود. چه پیروزی و شکست، و چیره شدن دولتها و افزایش دارائیهای آنها، و ضعف و قـوّت دولتـها، بسـان هـمۀ حوادث و احوالی که در این جهان هستی روی میدهد، همه و همه به خدا بـرمیگردد و بـدو واگـذار است و هر گونه که بخواهد در آنها دخل و تصرّف میکند، برابر حکمت و موافق با ارادهای که دارد. رخدادها و احوال جز آثار این ارادۀ مطلق نیست، ارادۀ مطلقی که کسی بر آن سلطه و قدرت نـدارد، و کسـی نـمیدانـد کـه در فراسوی آن چه حکمتی نهفته است، و محلّ صـدور و محلّ ورود آن را کسی جـز خـدا نـمیداند. در ایـن صورت نهایت چیزی که از انسان ساخته است و بشر میتواند در مقابل احوال و حوادثی که خدا آنها را بر طبق قضا و قدر معیّن میگرداند و میچرخاند، تسلیم شدن و فرمان بردن است.
(الم (١)غُلِبَتِ الرُّومُ (٢)فِی أَدْنَى الأرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (٣)فِی بِضْعِ سِنِینَ ).
الف. لام. میم. رومیان (از ایرانیان) شکست خوردهاند.
(این شکست) در نزدیکترین سـرزمین (بـه سـرزمین عرب که نواحی شام است، رخ داده است) و ایشان پس از شکستشان پیروز خواهند شد در مدّت چند سالی.
(لِلَّهِ الأمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ ).
همه چیز در دست خدا و به فرمان او است، چه قبل (که رومیان شکست خوردهاند) و چه بعد (که آنـان پـیروز میگردند. ضعف و قدرت و شکست و پیروزی و غیره آزمون خداوندی است(.
(وَیَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (٤)بِنَصْرِ اللَّهِ ).
در آن روز (کــه رومـیان پـیروز مـیگردند) مؤمنان شادمان میشوند از یاری خدا.
وعدۀ خدا تحقّق پیدا کرد، و مؤمنان از یاری و مدد خدا شادمان گردیدند.
(یَنْصُرُ مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ) (٥)
خدا هر کسـی را کــه بخواهد یـاری مـیدهد، و او بس چیره (بـر دشمنان خود) و بسـیار مهربان (در حقّ دوستان خویش) است.
در قبل و در بعد، فرمان از آن خدا، و کار واگذار بدو است. او یاری میدهد و پیروز میگرداند هر که را که بخواهد. هیچ کسی و هیچ چیزی نمیتواند مشیّت و ارادۀ یزدان سبحان را مقیّد و محدود سازد. مشیّت و ارادهای که میخواهد نتیجه حاصل بشود، خود همان مشیّت و ارادهای است که اسباب و وسـائل را میسّر میگرداند. پس هیچ گونه تعارضی میان پیروزی را به مشیّت و اراده حواله کردن، و وجود اسباب را به مشیّت و اراده ارجاع دادن نیست. قوانـینی که سراسـر ایـن هستی را اداره میکنند و راه میبرند از مشیّت و اراده آزاد و رها از بند قیدها سرچشـمه مـیگیرند. هـمین مشیّت و اراده مطلقه است که خواسته است قوانین و سننی باشد که تخلّفناپذیرند، و همو خواسته است که مقرّرات و نظم و نظامهائی باشند و پـایدار و اسـتوار بمانند. پیروزی و شکست احوالی است که از انگیزهها برمیدمند طبق قوانین و سننی که آن مشـیّت و ارادۀ مطلقه اقتضاء میکند.
عقیدۀ اسلامی در این جولانگاه روشن و منطقی است. عقیدۀ اسلامی همۀ کارها را به خدا بـرمیگردانـد و وامیگذارد، و لیکن انسان را از استفاده و بهرهگیری از اسباب و وسائل سرشتی و طبیعی معاف نمیدارد، اسباب و وسائلی که به طور عادی باید که نتائج خود را بدهند و خاصیّت خویش را در جهان دیدنی و در دنیای واقعیّت ظاهر و جلوهگر سازند. امّا عملاً نتائج و خواص آنها پیاده شود یا پیاده نشود داخل در دائرۀ تکالیف و وظائف انسان نیست، زیرا برگشت این امر در نهایت به تدبیر و تقدیر خدا واگذار است. عربی شتر مادۀ خود را بر در مسـجد الرسول صلّی الله علیه وآله وسلّم آزاد رهـا کرد، و وارد مسجد شد تا نماز بخواند. گفت: «توکّل بر خدا». پیغمبر
خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم بـدو فرمود:
(اعْقِلْها وَ تَوَکَّلْ ). [2]
آن را بیند و توکّل کن.
توکّل در عقیدۀ اسلامی، مقیّد به چنگ زدن به اسباب و وسائل است. انسان باید اسباب و وسـائل را مـورد استفاده قرار دهد، آن گاه کار را به خدا واگذار کند و حواله دهد.
(یَنْصُرُ مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ) (٥)
خدا هر کسـی را کـه بـخواهـد یـاری مـیدهد، و او بس چیره (بـر دشمنان خود) و بسـیار مـهربان (در حقّ دوستان خویش) است.
این پیروزی محتاج عنایات و الطاف قدرت تـوانائی است که آن را پدید آورد و در دنیای واقـعیّت ظاهر گرداند. محتاج سایههای رحمت و محبّتی است که با آن پیروزی مصالح مردمان را پیاده کند و تحقّق بخشد، و آن پیروزی را رحمتی برای پیروزمندان و هم برای شکستخوردگان سازد.
(ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض).
و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیلۀ برخی دیگر دفع نکند، فساد زمین را فرامیگیرد.(بقره/251)
اصلاح زمین در نهایت رحمت برای پـیروز شدگان و شکست خوردگان است.
(وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (٦)یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ) (٧)
این وعدهای است که خدا داده است، و خداوند هرگز در وعدهاش خلاف نخواهد کرد، و لیکن بیشتر مـردم (کـه کافران و مشرکان و منافقانند، این را) نـمیدانند. (ایـن اکثریّت کوتاه بین) تنها ظاهر و نمادی از زندگی دنیا را میدانند، و ایشان از آخرت کاملاً بیخبرند.
این پیروزی، وعدۀ خـدا است. وعـدۀ خدا قطعاً در واقعیّت زندگی تحقّق پیدا میکند و پیاده میشود:
(لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ ).
خدا هرگز در وعدهاش خلاف نخواهد کرد.
وعدۀ خدا از ارادۀ آزاد او بـرمیجوشد، و از حکـمت ژرف او سر برمیزند. خدا برای تحقّق بخشیدن و پیاده نمودن آن توانـا است، و هیچ کسی و هیچ چیزی نمیتواند جلو مشیّت و خواست او را گیرد، و هیچ کسی و هیچ چیزی نمیتواند حکم و فرمان او را تعقیب و پیگرد کند، و حکم و فرمان او را به تأخیر بیندازد، و در جهان جز آن چیزی نخواهد بود و نخواهد شد که خدا آن را بخواهد.
تحقّق یافتن و پیاده شدن این وعده، بخشی از قانون بزرگی است که دگرگون نمیشود.
(وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ) (٦)
و لیکن بیشتر مردم (که کافران و مشرکان و منافقانند، این را) نمیدانند.
هر چند هم در ظاهر، آنان فرزانگان و عـلماء باشند، و بسیار بدانند و بسی آگاه باشند. این بدان خاطر است که علم و دانش آنان سطحی است و مربوط به ظواهر زندگی است، و دربارۀ قوانین و سنن ثابت زندگی، و قوانین و سنن اصلی زندگی، ژرف و عمیق نیست، و به قوانین و سنن بزرگ زندگی، و به پیوندها و رابطههای محکم و استوار زندگی پی نمیبرد:
(یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ).
(این اکثریّت کوتاه بین) تنـها ظاهر و نمادی از زندگی دنیا را میدانند.
آن گاه از این ظاهر و نماد فراتر نمیروند، و با بینش خود فراسوی آن ظاهر و نماد را نمیبینند.
ظاهر و نماد زندگی دنیا محدود و محصور و کوچک و اندک است، هر اندازه که برای مردمان فراخ و فراگیر جلوهگر و پدیدار آید، و گوشهای از آن همۀ تلاشها و کوششهایشان را دربر گیرد و صرف خود کند، و نتوانند در زندگی محدود خود همین گوشه از جـهان را نـیز بشناسند و آن گونه که باید با آن آشنا شوند.
اصلاً همۀ زندگیبخش نـاچیزی و گوشۀ کوچکی از هستی هراس انگیزی است که قوانین و سنن مستقرّ و نهان در پیکره و ساختار جهان بر آن حکومت میکند و فرمان می راند.
کسی که دلش با نهان جهان هستی پیوند نداشته باشد، و احساس و شعورش با قوانین و سننی مرتبط نباشد که جهان هستی را میگردانـند و آن را اداره میکنند، او مینگرد ولی انگار کـه نمی بیند، و شکـل ظاهری و حرکت مستـمرّ را میبیند ولی حکمت و فلسفۀ جهان را درک و فهم نمیکند، و با حکمت و فلسفۀ آن نمیزید و با آن همگام و همراه نمیشود. اکثر مردمان این چنین هستند، زیرا این تنها ایمان حقّ و باور راستین است که ظاهر زندگی را با اسرار وجود پیوند میدهد، و به علم و دانش روح و جانی میبخشد که اسرار وجـود را درک میکند. مؤمنانی که این چنین ایمانی دارنـد در میان مجموعۀ انسانها کم و اندکند. بدین جهت است که اکثریّت مردمان از شناخت حقیقی در پس پردهاند و به درون پرده راه نمیبرند.
(وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ) (٧)
و ایشان از آخرت کاملاً بیخبرند.
آخرت حلقهای از زنجیرۀ پیدایش جهان، و صفحهای از صفات بیشمار هستی است. کسانی که فلسفۀ پیدایش جهان را درک و فهم نـمیکنند، و قانون هسـتی را نمیشناسند و با آن آشنائی پیدا نمینمایند، از آخرت غافل میمانند، و آن را ارزیابی نمیکنند و ارزش آن را تشخیص نمیدهند، و حساب آن را نمیکنند و آن را به حساب نمیآورند، و نمیدانند که آخرت نقطهای در خطّ سیر وجود است، و این نقطه هرگز تخلّف نمیپذیرد و کنار نمیافتد و نادیده گرفته نمیشود.
غفلت از آخرت همۀ مقیاسها و معیارهای غـافلان را مـختلّ مـیکند، و شـاهین تـرازوی ارزشـها را در دستهایشان بالا و پائین میاندازد، و بدین خاطر آنـان نمیتوانند جهانبینی درستی و اندیشۀ صحیحی دربارۀ زندگی و رخدادها و ارزشهای آن داشته باشند، و دانش و بینش آنان دربارۀ جهان هستی، ظاهری و سطحی و ناقص خواهد بود. زیرا حساب آخرت در درون انسان دیدگاه او را دربارۀ هر چیزی که در ایـن زمین روی میدهد دگرگون میکند. زندگی انسـان بر روی ایـن زمین جز مرحلۀ کوتاهی از کـوچ دور و دراز او در جهان هستی نیست. و بهرۀ انسان در ایـن زمین جز مقدار اندکی از بهرۀ سترگی که او در گسترۀ هستی دارد بشمار نمیآید. رخدادها و اوضاع و احوالی که در این زمین صورت میپذیرد و شکل میگیرد، جز فصل کوتاهی از روایت بزرگی نیست. شایان انسان نیست که فرمانروائی خود را به مرحلۀ کوتاهی از کـوچ دور و درازی اختصاص دهد، و به مقدار نـاچبزی از بهرهۀ سترگ بسنده کند، و به فصل کوچکی از روایت بزرگ اکتفاء نماید.
بدین خاطر انسانی که به آخرت ایمان دارد و برای آن حساب ویژۀ خود را باز میکند، هرگز با کسی به هـم نمیرسد و سازگار نمیگردد که تنها برای ایـن دنـیا زندگی میکند، و چشم به راه فراسوی آن نـمیباشد، این فرد مؤمن و آن فرد کافر هرگز در ارزیابی کاری از کارهای این دنیا به هم نـمیرسند و سر سازگاری ندارند، و در ارزشی از ارزشهای بیشمار این جهان با یکدیگر نمیسازند، و در حکمی از احکام دنیا راجع به حادثهای، یا حالت و وضعی، و یا کاری از کارها متّفق و متّحد نمیشوند. چه هـر یک از آن دو نفر تـرازوئـی دارند، و هر یک از آن دو نفر زاویهای برای نگریستن دارند، و هر یـک از آن دو نفر نوری دارند که در پرتو آن چیزها و رخدادها و ارزشها و احوال و اوضـاع را مینگرند و میبینند . . . این یک ظاهری و نمادی از زندگی دنیا را میبیند، و آن یکی روابط و قوانینی را میبیند که در فراسوی ظاهر و نماد است، و قوانـین و سننی را درک و فهم میکند که ظاهر و باطن، دیدنی و نادیدنی، دنیا و آخرت، مرگ و زندگی، گذشته و حال و آینده، و بالأخره جهان انسانها و جهان بزرگتری را فرا می گیرد که زنده و غیر زندهها را مشتمل میگردد . . . این افق والا و فراخی است که اسـلام انسـانها را بـه سوی آن کوچ میدهد، و آنان را در آنجا به منزلت و مکانت ارزشمندی میرساند که شایستۀ انسـان است، انسانی که در زمین خلیفه است به حکم روحی که در هستی او قرار دارد، روحی که متعلّق به یزدان است.
*
روند قرآن برای ارتباط پیاده شدن وعدۀ خدا بـا حـقّ بزرگ که این هستی بر آن پـایدار و استوار است، و همچنین برای ارتباط کار آخرت با ایـن حقّ بزرگ، مردمان را به سیر و سفر دیگری در فراخنای این جهان هستی میبرد. این سیر و سفر در آسمانها و در زمین و در میان آن دو تا صورت می پذیرد. آن گاه ایشان را به جهان درون خودشان برمیگردانـد تـا به ژرفاهای درونشان بنگرند و بیندیشند، تا آن حقّ بزرگ را بشناسند، حقّ بزرگی که از آن غافل میشوند زمانی که از آخرت غافل میگردند، و از دعوتی غافل میشوند که آنان را به سوی دیدار آن حقّ رهبری میکند و به اندیشیدن دربارۀ آن میکشاند:
(أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ) (٨)
آیا با خود نمیاندیشند که خداوند آسمانها و زمـین و چیزهائی را که در میان آن دو است، جز به حقّ و برای مدّت زمان معیّنی نیافریده است؟ (بلی! آفرینش کائنات برای حکمت عالیه است و پایان مشخّصی دارد، و هـر کسی آن درود عاقبت کار که کشت). بسیاری از مردم به ملاقات با خدا (در روز قیامت، برای حساب و کتاب و سزا و جزا) باور ندارند.
سرشت ساختار وجود خودشان، و سرشت سراسر ایـن جهان هستی که پیرامون ایشان است، پـیام میدهد و اشاره میکند به این که این جهان هستی بر حقّ استوار است و بر قانون پایدار است. نه نابسامان و پـریشان میشود، و نه راههای گوناگون و جوراجور آن را پخش و پراکنده کند، و نه چرخش و گردش آن تخلّف میپذیرد و پیش و پس میافتد، و نه بخشی از آن با بخش دیگر آن برخورد میکند، و نه برابر تصادف کور، و نه برابر هوا و هوس دگرگون شونده، سیر و حرکت مینماید. بلکه با نظم و نظام دقیق و محکم و مقدّر و کاملاً سنجیده و معیّن خود به پیش میرود. این حقّی که جهان هستی بر آن استوار و پایدار است مقتضی ایـن است که آخرتی در میان باشد، آخرتی که در آن پاداش عمل به تمام و کمال داده شود، و خوبی و بدی و خیر و شرّ به فرجام کامل و نتیحۀ شامل خود برسند. قطعاً برابر حکمت مدبّرانهای که در میان است هر چیزی تـا وقت مشخّص و سررسید معیّن خود برجای و ماندگار است، و هر چیزی در وقت خود پدید میآید، و لحظهای جلو و لحظهای عقب نمیافتد. اگر انسانها ندانند چه زمانی قیامت فرا میرسد، این امر بدین معنی نیست که قیامت فراز نمیآید و نمیشود! و لیکن به تأخیر افتادن آن تا وقّت معیّن خود کسانی را میفریبد و گول میزند که جز ظاهری و نمادی از زندگی دنیا را نمیدانند:
(وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ) (٨)
بسیاری از مردم به ملاقات با خدا (در روز قیامت، برای حساب و کتاب و سزا و جزا) باور ندارند.
*
از این چرخش و گردش در نهانگاه آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است که چرخش و گردش بسیار دور و درازی در فـاصلهها و افـقهای پـیکرۀ جـهان هراسانگیز، و در میان محتویات گوناکونی که زندهها و چیزها، افلاک و اجـرام، نـجوم و کواکب، بزرگ و کوچک، ناپیدا و پـیدا، و معلوم و مجهول را دربر میگیرد، برمیگردد و مردمان را به چرخش و گـردش دیگری در نهانگاه زمان، و در فاصلههای دور و دراز تاریخ میبرد. آنان در آن دورنماهای زمانی بخشی از قانون و سنّت جاری و ساری خدا را مشاهده میکنند، قانون و سنّتی که یک بار هم تخلّف نـمینماید و از هدف این سو و آن سو نمیرود و نمیافتد:
أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الأرْضَ وَعَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (٩)ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ (١٠)
آیا در زمین به گشت و گذار نپرداختهاند تا بنگرند کـه سرانجام کار مردمان پیش از ایشــان بـه کـجا کشـیده است؟ آن کســانی کــه از ایشــان نـیروی بـیشتری داشتهاند، و زمین را بهتر کاویده و زیر و رو کردهانـد (تا آب و مواد معدنی را استخراج، و درختان و گیاهان را در آن کشت و زرع کنند،) و زمین را بـیش از ایشـان آبــاد کـــردهانـد و در عـمران آن کـوشیدهانـد، و پیغمبرانشـان مـعجزهها بـدیشان نـمودهانـد (و دلائـل روشنی را بر صحّت رســالت خود ارائـه دادهانـد، امّـا بجای تسلـم فرمان خدا شـدن، علم طـغیان و کـفران برافراشتهاند و راه کشتن پیغمبران در پیش گرفتهاند و عاقبت به مجازات دردناک خود گرفتار آمدهاند) و خدا بدیشان سـتم نکرده است، و لیکن خودشان (بـا انـجام کفر و معاصی) به خویشتن ستم نمودهاند. سپس عاقبت کار کسـانی کـه مـرتکب کـارهای بســار زشت میشدند، بـدانـجا کشـید که آیـات خدا را هـم تکـذیب میکردند و آنها را به باد تمسخر میگرفتند.
این هم دعوت به اندیشیدن دربارۀ فرجام کارهای گذشتگان است. آنان انسانهائی از زمـرۀ مردمان، و آفریدههائی از جمله آفریدگان خدا بودهاند. فرجـام گذشتۀ آنان پرده از فرجام آیـندۀ جانشینان ایشـان برمیدارد. چه قانون و سنّت خدا، قانون و سنّت خدا دربارۀ همگان است. قانون و سنّت خدا ثابت و ماندگار است و جهان هستی بر آن استوار است. قانون و سنّت خدا از هیچ نسلی از مردمان جانبداری نمینماید و با ایشان سازش نـمیکند، و هوا و هوسی و تمایل و گرایشی در میان نیست تا فرجام کارها با آن دگرگون و زیر و رو شود و همگام با آن بیاید و برود. حاشا که خداوند جهانیان چنین کند!
این آیات دعوتی است به سوی درک حقیقت این زندگی و روابطی که این زندگی در طول زمان دارد، و دعوتی است به سوی درک حقیقت آدمیزادگان که منشأ و سرنوشت ایشان در قرون و اعصار مختلف یکی بوده است. این دعوت بدان خاطر است که نسلی از مردمان خویش را و زنـدگی خود را و ارزشـها و معیارها و جهانبینیهای خویشتن را کنار نکشد و بر کنار ندارد، و از پیوند استواری غافل نماند که میان همۀ نسـلهای انسانها است، و بیخبر نگردد از وحدت قانون و سنّتی که بر جملگی این نسلها فرمانروائـی دارد، و وحدت ارزشهای ماندگار و معیارهای پابرجا در زندگی همۀ نسلها را پیش چشم جلوهگر کند و فراچشم سر و بینش درون دارد.
اینان اقوامی هستند که قبل از نسـل مشـرکان مکّه زندگی کردهاند و:
(کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً ).
کسانی بودهاند که از ایشان نیروی بیشتری داشتهاند. زمین را شخم زدهاند، و درون آن را شکافتهاند، و ذخائر و معادن آن را کنف کردهاند:
(وَعَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا ).
و زمین را بیش از ایشان آباد کردهاند و در عمران آن کوشیدهاند.
آنان از تمدّن بیشتر و بالاتری از تمدّن عربها برخوردار بودهاند، و در عنان و آبادی زمین تواناتر از ایشـان بودهاند . . . با این وجود آنان از ظاهر و نماد زنـدگی دنیا تجاوز نکردهاند و به فراتر از آن گام ننهادهاند:
(وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ).
و پیغمبرانشان معجزهها بـدیشان نمودهانـد (و دلائـل روشنی را بر صحّت رسـالت خود ارائـه دادهانـد، امّـا بجای تسلیم فرمان خدا شـدن، علم طغیان و کـفران برافراشتهاند و راه کشتن پیغمبران درپیش گرفتهاند و عاقبت به مجازات دردناک خود گرفتار آمدهاند).
بینشهای ایشان باز نشده است و این معجزهها را نادیده گرفتهاند و این دلائل روشـن را نـدیدهاند، و ایـمان نیاوردهاند تا دلهایشان با نوری منوّر شود که راه را با آن مشاهده کنند. این است که قانون و سنّت خدا دربارۀ تکـذیبکنندگان اجـراء گـردیده است، و قدرت و نیرویشان بدیشان سودی نرسانیده است، و علم و دانش و تمدّنشان بدانان فائدهای نبخشیده است، و جزا و سزای دادگرانهای را دیدهاند که مستحقّ آن بودند:
(فَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ) (٩)
و خدا بدیشان ستم نکرده است، و لیکـن خودشان (بـا انجام کفر و معاصی) به خویشتن ستـم نمودهاند.
(ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَى ).
سپس عاقبت کار کسانی که اعمال بد انـجام مــیدادنـد بدترین سرنوشت شد.
بدی عاقبتی شد که بدکاران بدان رسیدند، و ایـن هم سزا و جزای مطابق اعمال ایشان بود، و بدین خاطر بدان گرفتار آمدند که:
(أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ) (١٠)
این هم بدان علّت بود که آیات خدا را تکـذیب و آنـها را تمسخر میکردند.
قرآن مجید تکذیب کنندگان تمسخرکنندۀ آیات الهی را دعوت به سیر و سیاحت در زمین میکند و از ایشان میخواهد که همچون حلزون در جای خود گوشهگیری نکنند. بروند و بسند و دربارۀ فرجام کسانی بیندیشند که تکذیبکنندگان حقّ و حقیقت بودهاند و آیات الهی را به تمسخر گرفتهاند. اینان هم که چنین کنند انـتظار سرنوشتی همچون ایشان را داشته باشند، و بدانند کـه قانون و سنّت خدا یکی و یکسان است و با کسی سازشکاری نمیکند و از کسی جانبداری نـمینماید. بروند و ببینند و افقهای اندیشۀ خود را وسعت و فراخی بخشند تا وحدت بشریّت، و وحدت دعوت، و وحدت سرنوشت را دربارۀ همۀ انسانها، درک و فهم کنند. این جهانبینیای است که اسلام بر آن حرص و جوش دارد و میخواهد دل مؤمن و خرد او را بر آن سرشته و قالبریزی کند. قرآن مجید نیز نواها و آواهای زیادی را پیرامون این مسأله زمزمه و تکرار مینماید .
روند قرآنی مردمان را از ایـن چرخش و گردش در ژرفناهای جهان و در دورنماهای تاریخ آن برمیگردد و آنان را متوجّه حقیقتی میکند که غـافلان از آن غـافل میگردند، حقیقت رستاخیز و بازگشت همگان به سوی یزدان جهان در سرای جاویدان. این حقیقت گوشهای از حقّ بزرگی است که هسـتی بر آن پـایدار و استوار میگردد:
(اللَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ) (١١)
خـداونـد آفرینش (انســان) را مـی آغازد، سـپس او را (میمیرانـد و وی را بـه حیات) دوبـاره بـرمیگردانـد. آنگاه به سوی خدا بازگردانده میشوید.
این هم حقیقت سادۀ روشنی است. پیوند و هماهنگی میان دو جزء یا دو حلقۀ آن هم هویدا و پیدا است. چه برگرداندن بسان سو دادن هیچ شگفتی ندارد. برگرداندن و سر دادن، دو حلقه از زنجیرۀ پیدایش هستند، هیچ دو حلقهای که به یکدیگر مـتّصل میباشند و هیچگونه فاصلهای در میان آن دو وجود ندارد. سرانجام برگشت به سوی پـروردگار جهانیان است، پـروردگاری کـه نخستین پیدایش را سر داده است و دومین پیدایش را پدید آورده است، تا بندگانش را تربیت کند و بپاید و سرانجام ایشان را در برابر کارهائی که کردهاند پاداش و پادافره عطاء فرماید.
وقتی که روند قرآنی به رستاخیز و برگشت همگان به سوی یزدان میرسد، صحنهای از صحنههای قیامت را عرضه مینماید، و سرنوشت مؤمنان و سرنوشت تکذیبکنندگان را در زمانی ترسیم میکند که همگان به سوی یزدان برگردانده می شوند، و از بیهودگی گزیـنش انبازها و پوچی عقیدۀ مشرکان پرده برمیدارد:
(وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (١٢)وَلَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکَائِهِمْ شُفَعَاءُ وَکَانُوا بِشُرَکَائِهِمْ کَافِرِینَ (١٣)وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ (١٤)فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ (١٥)وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَلِقَاءِ الآخِرَةِ فَأُولَئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ) (١٦)
آن روز که قیامت برپا میشود، بـزهکاران بـهتزده و ناامید و سرگردان میگردند، و از انـبازهائی که بـرای خدای خود گـمان مـیبردند، مـیانـجیگرانـی نـخواهـند داشت، انبازهائی که (در دنیا) به سـبب اعـتقاد بـدانـها کافر شده بودند. روزی که قیامت برپا میشود، مـردم از همدیگر جدا میگردند (و هـر گروهی سـرنوشت جداگانهای برای خود در جهان ابدی خواهـد داشت و حال و وضع کافران، جدای از حـال و وضـع مـؤمنان خواهد بـود). گروهی کـه ایـمان آوردهانـد و کـارهای شایسته کردهاند، آنان در باغ بهشت مالامال از شادی و سرور میگردند (و آثار شادمانی در سراپای ایشان هویدا و پیدا است). و امّا کسانی که کافر بودهاند و آیات ما را تکذیب کـردهانـد و بـه فرا رسـیدن قیامت ایـمان نداشتهاند، آنان به عذاب دوزخ گرفتار میگردند.
هـان! ایـن قـیامتی است که غافلان از آن غافل میگردیدند، و تکذیبکنندگان آن را دروغ میدانستند. هان! این قیامت است که فرا میرسد. هان! این قیامت است که برپا میشود! این بزهکارانند که سرگردان و ناامیدند. هیچ گونه امیدی به رهائی ایشان نیست. و هیچگونه امیدی برای نـجات آنان نیست. از سوی انبازهایشان امیدی به میانجیگری نیست، انبازهائی که در دنیا ایشان را گمراه و گول خورده کردهاند! بزهکاران سـرگردان و نـاامـیدند و هیچ رهائیبخشی و هیچ شـفاعتکنندهای ندارنـد. گذشته از ایـن، بزهکاران انبازهائی را که در دنیا پرستش کردهاند و آنها را شرکاء خدای جهانیان میدانستهاند، هم اینک قبول ندارنـد و آنها را انکار میکنند.
از این گذشته، این دو راهۀ جدائـی مؤمنان و کافران است که در رسیده است و فراز آمده است:
(فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ) (١٥)
گروهی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند، آنان در باغ بهشت مالامال از شادی و سرور میگردند (و آثار شادمانی در سراپای ایشان هویدا و پیدا است). در باغ بهشت به چیزهائی دسـترسی و دستیابی پـیدا میکنند که دل را شادمان و خاطر را مسرور و درون را خوشبخت میسازد.
(وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَلِقَاءِ الآخِرَةِ فَأُولَئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ) (١٦)
و امّا کسـانی که کـافر بـودهانـد و آیـات ما را تکذیب کردهاند و به فرا رسیدن قیامت ایمان نداشتهانـد، آنـان به عذاب دوزخ گرفتار میگردند.
این پایان گشت و گذار است، و عـاقبت نـیکوکاران و بدکاران است.
*
روند قرآنی مردمان را از ایـن چـرخش و گـردش در صحنههای قـیامت در جـهان آخـرت، به ایـن جـهان برمیگرداند، و ایشان را به دیدن صحنههای هسـتی و زندگی میکشاند، و به دیـدار شگـفتیهای آفرینش و اسرار و رموز نفس انسان میبرد، و سپس آنان را بـه تماشای خـوارق عـادات حوادث و رخـدادهـا، و بـه تماشای معجزههای جهان هستی وامیدارد. این چرخش و گردش را میآغازد با تسبیح و تقدیس خدا به هنگام جایگزین همدیگر شـدن شب و روز، و با تسـبیح و تقدیس خدا در جهان فراخ و گسترده در شامگاهان و هنگام ظهرها و نیمروزها:
(فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ (١٧)وَلَهُ الْحَمْدُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَعَشِیًّا وَحِینَ تُظْهِرُونَ (١٨)یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَکَذَلِکَ تُخْرَجُونَ (١٩)وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ (٢٠)وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (٢١)وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ (٢٢)وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (٢٣)وَمِنْ آیَاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَیُحْیِی بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (٢٤)وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّمَاءُ وَالأرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الأرْضِ إِذَا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (٢٥)وَلَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ (٢٦)وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الأعْلَى فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (٢٧)
پس به تنزیه خدا (از هر عیب و نقصی و چیزهائی کـه لائق جلال و کمال او نیست) سحرگاهان و شـامگاهان (و همۀ اوقات و اوان) بپردازید. در آسمانها و زمین (و در همۀ اوقات بویژه) عصرگاهان و زمانی که بـه دم ظهر رسیدهاید، خدای را حمد و ستایش کنید. خداونـد همواره زنده را از مرده، و مرده را از زنده میآفریند، و زمین موات را حیات میبخشد، و همین گونه (سـهل و ساده، به سادگی آفرینش مکـرّر و همیشگی حیات از ممات، شما آفرینش دوباره مییابید و از کورها) بیرون آورده میشوید (و رسـتاخیز برپا مـیگردد). یکـی از نشانههای (دالّ بر عظمت و قدرت) خـدا ایـن است کـه (نیای) شما را از خاک آفرید و سپس شما انسـانها (بـه مرور زمان زیاد شدید و در روی زمین برای تلاش در پی معاش) پراکنده گشتید. و یکی از نشانههای (دالّ بر قدرت و عظمت) خدا این است کـه از جنس خودتان همسرانی را برای شما آفرید تا در کنار آنان (در پـرتو جاذبه و کشش قلبی) بیارامید، و در میان شما و ایشان مـهر و مـحبّت انـداخت (و هـر یک را شـیفته و دلبـاختۀ دیگری ساخت، تا با آرامش و آسایش، مایۀ شکوفائی و پـرورش شـخصیّت همدیگر شوید، و پیوند زندگی انسـانها و تعادل جسـمانی و روحـانی آنها بـرقرار و محفوظ باشد). مسلّماً در این (امور) نشانهها و دلائـلی (بر عظمت و قدرت خدا) است برای افرادی که (دربارۀ پدیدههای جهان و آفریدههای یزدان) میاندیشند. و از زمرۀ نشـانههای (دالّ بر قدرت و عظمت) خدا آفرینش آسمانها و مـختلف بودن زبـانها و رنگهای شما است. بیگمان در این (آفرینش کواکب فراوان جهان که با نظم و نظام شگفتآور گردانند، و در این تنوّع خلقت) دلائلی است بـرای فرزانگان و دانشـوران. و از نشـانههای (قدرت و عظمت) خدا، خواب شما در شب و روز است، و تلاش و کوششتـان برای (کسب و کار و) بـهرهمندی از فضل خدا. قطعاً در این (امور، یعنی مسألۀ خواب، و تلاش در پی معاش) دلائلی است برای کسانی که گوش شنوا داشته بـاشند (و حـقیـت را بـپذیرند). و از زمرۀ نشانههای (دالّ بر قدرت و عظمت) خدا، یکی ایـن است که خدا برق را که هم باعث ترس است و هم مایۀ امید، به شما مینمایاند، و از آسمان آب مـهمّی را مـیبـارانـد، و زمین را بعد از مرگش، (یعنی خشک و سوزان بودن) به وسیلۀ آن آب زنده (و سرسبز) میگرداند. بیگمان در این (درخشش آذرخش آسمان و نزول بارآن و آبیاری زمین و سرسبز شدن آن) دلائلی است برای فهمیدگان و خردمندان و از جمله دلائل و نشانههای (کمال قدرت و نهایت عظمت) خدا، یکی هـم این است کـه آسـمان و زمین (بدین ساختـار استوار و صورت زیبا) سـاخته و پرداختۀ او و به فرمان وی برپا است. بعدها وقتی (که بخواهـد مـردمان را مـیمیرانـد، و این نـظم و نـظام را خراب میگرداند، و برای زنده شدن) شما را از زمین با ندائی فرا میخواند و شما فوراً (مطیعانه و شـتابان از زمین) بیرون مـیآئید. هـر که و هـر چـه در آسـمانها و زمـین است از آن خدا است، و جملگی فرمانبردار او هستند. او است که آفرینش را آغاز کرده است و سپس آن را بازمیگرداند، و این برای او آسانتر است. (زیـرا کسی که بتواند کاری را در آغاز انجام دهد، قدرت بـر اعادۀ آن را نیز دارد). بالاترین وصـف، در آسـمانها و زمین متعلّق به خدا است، و او بسیار با عزّت و اقتدار، و سنجیده و کاربجا است. (لذا در عین قدرت نـامحدود، کاری بیحساب انجام نمیدهد، و بلکه همۀ کارهایش از روی حکمت است(.
چرخش و گردش بزرگ و هراسانگیز و لطیف و عمیقی است، و دارای فاصلههای دور و درازی است. چرخش و گـردشی است که دل انسـان را در شامگاهان و بامدادان، و در آسمانها و زمین، و در دم غروبها و در دم ظهرها، به گشت و گذار میاندازد. دل انسان را باز میکند تا دربارۀ زندگی و مرگ، و دربارۀ عـملیّات پیوسته و پیاپی پیدایش و فرسایش و حیات و مـمات بیندیشد. دل را به نخستین پیدایش انسان برمیگرداند، و انسان را به گرایش و کششها، و نیروها و توانهائی که در او سرشته شده است، و به علائق و روابطی که برابر آن گرایشها و کششها و این نیروها و توانـها مـیان دو جنس مرد و زن پدید میآید، برگشت میدهد. انسان را متوجّه نشانههای شناخت خدا میکند کـه در آفـرینش آسمانها و زمین و در اختلاف زبانها و رنگهای سیماها است و متأثّر از اختلاف محیط و مکان است. انسان را به اندیشیدن دربـارۀ خواب و بـیداری و آسـایش و رنجی میگـرداند که گریبانگیر آدمیزاد میشود. همچنین انسان را متوجّه چیزهائی میگرداند که در جهان هستی روی میدهد، از قبیل: پدیدههای آذرخش و بـاران. اشاره می نماید که این پدیدهها چه ترس و هراسی در درون انسانها برمیانگـیزد، و در سـاختار زمـین چه زندگی و شکـوفائی شگفتی پـدیدار مـیسازد. این چرخش و گردش شگرف در پایان دل انسان را متوجّه برپائی و برجائی آسمانها و زمین میسازد که همه و همه به فرمان خدا پدیدار گردیدهاند و استوار ماندهاند. و دل انسان را توجّه میدهد به این که هر که و هر چه در آسمانها و زمین است همه متعلّق به خدا است. آن گاه این چرخش و گردش با بیان حقیقتی پایان میپذیرد که روشن و آسان و ساده جلوهگر میآید، و آن این که خدا است انسانها را آفریده است و هم او است که آنان را زنده میکند و به زندگی نوین برمیگرداند، و معلوم است که زندگی نوین بخشیدن و زندگی را دوباره پدید آوردن برای خـدا آسانتر از عدم زندگی را برای نخستین بار پدید آوردن است. بالاترین وصف، در آسمانها و زمین متعلّق به خدا است، و او بسیار با عزّت و کاربجا است:
(فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ (١٧)وَلَهُ الْحَمْدُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَعَشِیًّا وَحِینَ تُظْهِرُونَ) (١٨)
پس در تنزیه خدا (از هر عیب و نقصی و چیزهائی که لائق جلال و کمال او نیست) سحرگاهان و شامگاهان (و همۀ اوقات و اوان) بپردازید. در آسمانها و زمین (و در همۀ اوقات بویژه) عصرگاهان و زمـانی کـه بـه دم ظهر رسیدهاید، خدای را حمد و ستایش کنید.
این تسبیح و تقدیس و این حمد و ثنا به میان میآید به عنوان پیروی بر صحنۀ قیامت در بند پیشین، و دستیابی مؤمنان به باغ بهشتی که در آنجا شاد و مسرور میگردند، و منتهی شدن کار کافران تکذیبکننده به دیدن عذاب. همچنین جنبۀ دیـباچهای دارد برای ایـن چرخش و گردشی که در ملکوت آسمانها و زمین، و در ژرفاهای نفس و در میان عجائب آفرینش، صورت میپذیرد. در نتیجه این تسبیح و تقدیس، و این دیباچه، کاملاً هماهنگ میشوند با پیروی که بر صـحنه و بر دیباچۀ چرخش و گردش میآید.
نصّ قرآنی، تسبیح و تقدیس و حمد و ثنا را از یک سو با اوقات شـامگاهان و صبحگاهان و سر شبها و دم ظهرها پیوند میدهد، و از دیگر سو با آفاق آسمانها و زمین مرتبط میکند. در نتیجه با این دو جنبه ارتباط، زمان و مکان را به نهایت میرساند، و دل انسان را به یزدان در هر جائی و در هر لحظه و آنی پیوند میدهد، و این رابطه با آفریدگار و با پـیکرۀ جـهان هستی، و گردش افلاک، و پدیدههای شب و روز و سر شبهـا و دم ظهرها را پیوسته به دل پیام میدهد و دل را هوشیار و بیدار نگاه می دارد . . . بدین خاطر همچون دلی باز و بیدار و حسّاس میماند، و همۀ صحنهها و پـدیدههای پیرامون او، و همۀ اوقات و ایّـام، و همۀ احوال و اوضاعی که به سوی او میآیند و میروند، او را به یاد تسبیح و تقدیس و حمد و ثنای خدا میاندازند، و او را با آفریدگارش و با آفـریدگار صحنهها و پـدیدهها و زمانها و احوال و اوضاع مرتبط میسازد.
(یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَکَذَلِکَ تُخْرَجُونَ) (١٩)
خداوند همواره زنـده را از مـرده، و مـرده را از زنده مــیآفریند، و زمـین مـوات را حـیات مـیبخشد، و همین گونه (سهل و ساده، به سادگی آفرینش مکـرّر و همیشگی حیات از ممات، شما آفرینش دوباره مییابید و از گورها) بیرون آورده میشوید (و رستاخیز بـرپا میگردد).
(یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ).
خداوند هـمواره زنـده را از مـرده، و مـرده را از زنـده میآفریند، و زمین موات را حیات میبخشد.
این یک کار همیشگی و پیوستهای است که یک لحظه از لحظات شب و روز در هیچ مکانی بر روی زمین، و در لابلاهای فضا و در ژرفاهای دریاها، باز نمیایستد و سست نمیگردد . . . چه در هر لحظهای این تبدّل و تحوّل انجام میگیرد. بلکه ایـن معجزۀ خارقالعاده صورت میپذیرد و ما به سبب طـول الفت و تکرار
متوجّه آن نمیشویم. در هر لحظهای زنده از مـرده، و مرده از زنده بیرون آورده مـیشود. در هر لحظهای جوانۀ ساکن در داخل دانهای یا هسته ای میجنبد و دانه یا هسته را میشکافد و سر بر می زند و به سطح زندگی گام مینهد. در هر لحظهای شاخهای یا درختی و گیاهی خشک میگردد و به سررسید عـمر خود میرسد و خشک و پرپر میشود و تـخته و چوبی میشود. از لابلای آن گیاه خشک و پرپر شده و آن شاخه و چوب خشکیده، دانۀ تازۀ آرمیده، آمادۀ پا نهادن به زندگی و سبز شدن و بالیدن است. گازی یافته میشود که در هوا پخش و پراکنده میشود یا خاکی از آن تغذیه میکند و آمادۀ حاصلخیزی میشود. در هر لحظهای زندگی به پیکر جنین می خزد، جنین انسانی یـا حیوانـی و یا پرندهای. آن لاشهای که به گوشهای از زمـین پـرت میگردد و با خاک میآمیزد و خاک را از گازها باردار میسازد، مادۀ تازهای برای زندگی و خوراک تازهای برای گیاه و از آن پس برای حیوان و انسان مـیشود! همچون کاری در ژرفاهای دریاها و در لابلاهای هوا یکسان صورت میپذیرد.
این چرخۀ شگفت و هولناک دائم و همیشگی است، و کسی آن را می داند که دربارۀ آن با احساس آگاه و با خرد بیدار و با دل بینا بدان بیندیشد و آن را وارسی و ورانداز کند، و در سایۀ هدایت قرآن و در پرتو نور آن که از نور خدا مدد میگیرد بدان بنگرد.
(وَکَذَلِکَ تُخْرَجُونَ) .
و همین گونه (سهل و ساده، به سادگی آفرینش مکرّر و همیشگی حیات از ممات، شما آفرینش دوباره مییابید و از گورها) بیرون آورده میشوید (و رستاخیز برپا میگردد).
کار بسیار عادی و واقعی است. جای شگفت نیست، و چیز نوظهور و نوینی نیست در بین چیزهائی که جهان هستی در هر لحظهای از لحظات شب و روز و در هر مکانی آن را به خود میبیند!
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ) (٢٠)
و یکی از نشانههای (دالّ بر عظمت و قدرت) خدا ایـن است که (نـیای) شما را از خاک آفـرید و سـپس شما انسانها (به مرور زمـان زیـاد شـدید و در روی زمین برای تلاش در پی معاش) پراکنده گشتید.
خاک، مرده و بیحرکت است. از خاک، انسان پدید آمده است و سر بر زده است. در جای دیگری از قرآن آمده است:
(ولقد خلقنا الإنسان من سلالة من طین ).[3]
ما انسان را از عصارهای از گِل آفریدهایم.(مؤمنون/12)
گل اصل دوری برای انسان است. و لیکن در اینجا این اصل ذکر میشود و به دنبال آن مستقیماً خلقت انسانها از آن آورده میشود، انسانهائی که پخش میشوند و حرکت میکنند. این امر برای مقابله در صحنه، و برای مقابله معنی موجود میان خاک مردۀ آرمیده، و انسان زندۀ پویا است. این هم به دنبال همچون سخنی آمده است:
(یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ ).
خداوند هـمواره زنـده را از مـرده، و مرده را از زنـده میآفریند.
تا همان گونه که شیوۀ قرآن است هماهنگ در عرضۀ مطالب شکل گیرد و صورت پذیرد.
این معجزۀ خارقالعاده، نشانهای از نشانههای قدرت است، و اشاره هم دارد به پـیوند استواری که میان انسانها و زمینی در میان است که بر روی آن زندگی می کنند، و در اصل آفرینش خود بدان مـیرسند، و قوانین و سنن مشترکی بر زمین و بر انسانها در گسترۀ هستی فرمانروائی میکند.
کوچ بزرگ دور و درازی که از شکل خاک ساکن ناچیز میآغازد و به شکل انسان پویای والامقام منتهی میشود، کوچک است که مـایۀ تفکّر و تدبّر دربارۀ آفریدههای خدا میگردد، و درون انسانها را به حمد و ثنا و تسبیح و تقدیس خـدا وامـیدارد، و دل را برای تمجید آفریدگار بزرگوار و بخشایشگر به جنبش و خروش میاندازد.
آن گاه روند قرآنی از جولانگاه آفرینش اوّلیّۀ انسـانها میپردازد، و منتقل میشود به ذکر جـولانگاه زنـدگی مشترکی که میان دو جنس انسانها است:
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ) (٢١)
و یکی از نشانههای (دالّ بر قدرت و عظمت) خدا ایـن است که از جنس خودتان همسرانی را برای شما آفرید تا در کنار آنان (در پرتو جاذبه و کشش قلبی) بیارامید، و در میان شما و ایشان مهر و محبّت انداخت (و هر یک را شـیفته و دلبـاختۀ دیگری سـاخت، تـا بـا آرامش و آسایش، مایۀ شکوفائی و پرورش شـخصیّت همدیگر شـوید، و پـیوند زندگی انســانها و تـعادل جسمانی و روحانی آنها برقرار و محفوظ بـاشد). مسـلّماً در ایـن (امور) نشانهها و دلائلی (بر عظمت و قدرت خدا) است برای افرادی که (دربارۀ پدیدههای جهان و آفریدههای یزدان) میاندیشند.
مردمان احساسات خـود را در برابر جـنس مـخالف میدانند. پیوند موجود میان دو جنس مخالف اعصاب و احساسات ایشان را به خود مشغول میدارد، و ایـن احساسات و عواطفی که به گـونههای گـوناگـون و از رویکردهای جوراجور در میان مـرد و زن خودنمائی میکند، گامهایشان را به سوی یکـدیگر بـرمیدارد، و فعّالیّت و پویش ایشان را به حرکت و جنبش میاندازد. و لیکن مردمان کمتر یادآور میشوند که این قدرت خدا است که از نوع خودشان همسرانی برای آنان آفـریده است، و این عـواطـف و احسـاسات را در وجـودشان سرشته است و به ودیعت گذاشته است، و در این پیوند آرامش جان و اعصاب را قرار داده است، و آن را مایۀ آسایش جسم و دل کرده است، و زندگی و زندگانی را بدان استقرار و استمرار بخشیده است، و بالأخره آن را باعث انس و الفت روحـها و درونـها، و آرامش و آسایش هم مردان و هم زنان کرده است.
تعبیر ظریف و لطیف قرآنی این پـیوند را بـه شکـل الهامبخشی به تصویر میکشد. انگـار آن شکـل را از ژرفاهای دل و از لابلاهای حسّ و شعور میکشد و به تصویر میزند:
(لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا ).
تا در کنار آنان (در پرتو جاذبه و کشش قلبی) بیارامید.
(وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ).
و در میان شما و ایشان مهر و محبّت انداخته است (و هر یک را شیفته و دلباختۀ دیگری سـاخته است، تـا بـا آرامش و آسایش، مایۀ شکوفائی و پرورش شخصیّت همدیگر شــوید، و پـیوند زندگی انسـانها و تـعادل جسمانی و روحانی آنها برقرار و محفوظ باشد).
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ) (٢١)
مسلّماً در این (امور) نشـانهها و دلائلی (بـر عظمت و قدرت خدا) است برای افـرادی کـه (دربـارۀ پـدیدههای جهان و آفریدههای یزدان) میاندیشند.
چون میاندیشند حکمت آفریدگار در آفرینش هر یک از دو جنس مخالف را درک و فهم میکنند، به گونهای که این یکـی را مـوافـق و هماهنگ با آن دیگـری مییابند، و هر یک از آن دو را پاسخگوی نیاز سرشتی روحی و عقلی و جسمی همدیگر میبینند، به گونهای که این یکی در کنار آن دیگری به آسایش و آرامش و استقرار و ماندگاری خود میرسد، و هر دو تای آنـان در همایش خودشان مـیآرامـند و زنــدگی را بـسنده میدانند، و مـودّت و محبّت پـیدا مـیکنند. زیـرا در ترکیببند ساختاری روحی و عصبی و عضوی، علائق هر یک از آن دو به یکدیگر در نظر گرفته شده است و مورد نظر بوده است، و انس گرفتن آن دو با یکدیگر و آمیزش ایشان، در نهایت برای پیدایش زندگی جدیدی است که در نسل جدیدی جلوهگو میآید . . .
(وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ) (٢٢)
و از زمـرۀ نشـانههای (دالّ بـر قدرت و عظمت) خدا آفـرینش آسمانها و زمین و مختلف بودن زبـانها و رنگهای شـما است. بیگمان در ایــن (آفرینش کواکب فراوان جهان که با نظم و نظام شگفتآور گردانند، و در ایـن تـنوّع خـلقت) دلائــلی است بـرای فرزانگان و دانشوران.
به نشانههای آفـرینش آسمانها و زمین، در موارد بسیاری از قرآن بدانها اشاره میگردد، و اغلب مـا از کنار این نشانهها تند و سریع میگذریم، بدون این که بسیار در برابر آنها بایستیم و بیندیشیم . . . ولی واقعاً سزاوار ایسـتادن بسـیار و انـدیشیدن ژرف و نگـرش عمیق هستند.
معنی آفرینش آسمانها و زمین، پدید آوردن این جهان هراسانگیز و بزرگ و سترگ و دقیقی است کـه از آن جز اندک ناچیزی نمیدانـیم. ایـن مـجموعۀ کرات و مدارات و ستارگان و سیّارات و سحابیها و کهکشانها جهان بشمار است، جهانی که زمین کوچک ما در برابر آن بیش از ذرّۀ سرگشتهای در میان آن نیست، ذرّهای که هیچ گونه وزن و شبحی ندارد! جهانی بدین عظمت و هولناکی هماهنگی شگفتی در میان افلاک و کـرات و گردشها و چرخشهای آن است. میان افلاک و کرات و مـدارات فـاصلهها و مسـافتهائی است کـه آنـها را از برخورد و تخلّف و نابسامانی محفوظ میدارد، و هـر چیزی از اشیاء جهان به اندازۀ لازم و مقدار معیّن است. اینها از لحاظ شکل همگانی و نظام ظاهری بود، و امّا اسرار و رموز این پدیدههای شگرف و هراسانگـیز و سرشتهائی که بر آن هستند و چیزهائی که در آنها نهان میگردند یا بر آنها نهان میگردند یا بر آنـها پـدیدار میآیند، و قوانین و سنن عظیمی که آنها را میپایند و مصون و محفوظ مینمایند، و بر آنـها فـرمانروائی میکنند و آنها را اداره میکنند و میدانـند، ایـنها چیزهائی است که فراتر و بزرگتر از آن هستند کـه انسانها بدانها بپردازند، و جز انـدکی از آنـها شـناخته نشده است. حتّی این ستارۀ کوچک ناچیزی که بر سطح آن زندگی میکنیم، تا به امروز جز بررسی اندکی راجع بدان صورت نپذیرفته است!
این نگاه گذرائی دربارۀ نشانههای آفرینش آسمانها و زمین بود، نگاه گذرائی که تند و سریع میانـدازیـم و میرویم. در صورتی که بسیار سخن میگوئیم، واقعاً بسیار سخن میگوئیم دربارۀ دستگاه کـوچکی که انسانهای دانشمند و فرزانه آن را میسازند و اجزاء و ابزارهای آن را به یکدیگر متّصل میکنند، و در ساختار آن هماهنگی لازم را میان اجزاء گوناگونش مراعات میدارند تا پیکرۀ آن دستگاه به کار بیفتد و منظّم و مرتّب به حرکت درآید و هیچ گونه برخوردی و نـقصی در وقتی از اوقات نداشته باشد. ایـن هـمه تـلاش و کوشش و دقت برای یک دستگاه کوچـک لازم است. با وجود این برخی از سرگشـگان کجاندیش و کجرو میآیند و ادّعـاء مـیکنند که این جـهان بزرگ و هولانگیز و منظّم و مرتّب و دقیق و عجیب خود به خود پدید آمده است و سازندۀ اندیشمندی نداشـته است! فرزانگانی را هم مییابند که سخن ایشان را بشنوند و بدین سر و صدا گوش فرا دهند!
در میان نشانههای شناخت خدا در آسـمانها و زمـین، پدیدۀ شگفت و شگرف اختلاف زبانها و رنگهای موجود در میان مردمان مطرح گردیده است. حتماً این امر رابطه و پیوندی با آفرینش آسمانها و زمین دارد. اختلاف جوها و فضاهای زمین، و اختلاف محیطها از سرشت وضعیّت نجومی زمین نـاشی مـیگردد، و بـا اختلاف زبانها و رنگها ارتباط دارد و زبانها و رنگهای ایشان را به گونههای مختلف درمیآورد، هـر چند کـه اصل و اساس و سرچشمۀ آغازین پیدایش آدمیزادگان یکی است.
دانشمندان این زمان، تفاوت زبانها و دگـرگونی رنگهای انسانها را میبینند، ولی از کنار آنها میگذرند بـدون این که دست خدا را در این تفاوت و دگرگونی مشاهده کنند. چه بسا این پدیده را موضوع پژوهش خود قرار میدهند و به بررسی آن میپردازند، و لیکن نمیایستند و درنگ نمیکنند تـا آفریدگار مدبّر ایـن نمادهای بیرونی و رازهای درونی را بستایند، چون اکثر مردمان نمیدانند و نمیفهمند:
(یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ).
تنها ظاهر و نمادی از زندگی دنیا را میدانند. (روم/٧)
نشانۀ شناخت خدا را که در آفرینش آسمانها و زمین و در تفاوت زبانها و در دگرگونی رنگهای انسانها است جز کسانی نمیبینند که دانایند:
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ ).
بیگمان در این (آفرینش کواکب فراوان جهان که با نظم و نظام شگفتآور گردانند، و در این تنوع خلقت) دلائلی است برای فرزانگان و دانشوران.
(وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ) (٢٣)
و از نشانههای (قدرت و عظمت) خدا، خواب شـما در شب و روز است، و تلاش و کوششتان برای (کسب و کار و) بهرهمندی از فضل خدا، قطعاً در این (امور، یعنی مسألۀ خواب، و تلاش در پی معاش) دلائلی است برای کســانی که گـوش شنوا داشـته بـاشند (و حقیقت را بپذیرند).
این هم آیهای است که میان پدیدههای جهانی، و میان چیزهائی که احوال و اوضاع انسـانها بدانـها مربوط میگردد، ارتباط برقرار میسازد، و این را بدان پیوند میدهد، و در اصل این جهان بزرگ میانشان هماهنگی برقرار میکند . . . دو پدیدۀ شب و روز را با خواب انسانها و تلاش آنـان برای به دست آوردن رزق و روزی خدا پیوند میدهد، رزق و روزیای که آن را به بندگان عطاء میفرماید بعد از آن کـه تـلاش خود را نشان دهند و رنج بکشند و به جستجو بپردازند. خدا مردمان را هماهنگ با جهانی آفریده است که در آن زندگی میکنند. نیاز ایشان به کار و تلاش را نور و روز برآورده میکند، و نیاز آنان به خواب و آسایش را شب و تاریکی پاسخ میگوید. داستان مردمان همسان داستان همۀ زندههائی است که بر پشت ایـن سـتاره هستند و هر یک به نسبتهای مـتفاوت و به درجات مختلف از آن بهرهمندند. همۀ آنها در نظام همگانی جهان چیزی را مییابند که به سرشت آنـها پاسخ میگوید و بدان اجازۀ زندگی میدهد.
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ ).
قطعاً در این (امور، یعنی مسألۀ خواب، و تلاش در پـی معاش) دلائلی است برای کسانی که گوش شنوا داشته باشند (و حقیقت را بپذیرند).
خواب و تلاش، آرمیدن و جنبیدن هستند، و با گوش فرا دادن درک و فهم میشوند. بدین خاطر این پیرو در آیۀ قرآنی با آیهای که از نشانههای جهانی به شیوۀ قرآن مجید سخن میگوید هماهنگ میگردد.
(وَمِنْ آیَاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَیُحْیِی بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ) (٢٤)
و از زمرۀ نشانههای (دالّ بر قدرت و عظمت) خدا، یکی این است که خدا برق را که هم باعث تـرس است و هـم مایۀ امید، به شما مینمایاند، و از آسـمان آب مـهمّی را میباراند، و زمین را بـعد از مرگش، (یـعنی خشک و سـوزان بودن) به وسـیلۀ آن آب زنـده (و سـرسبز) میگرداند. بیگمان در این (درخشش آذرخش آسمان و نزول باران و آبیاری زمین و سرسبز شدن آن) دلائلی است برای فهمیدگان و خردمندان.
پدیدۀ برق آسمان پدیدهای است که از نظم و نـظام جهان برمیخیزد. برخی از مردمان آن را ناشی از یک جرقّۀ الکتریکی میان دو ابری میدانند کـه دارای بار الکتریکی هستند، یا از یک ابر و یک جسم زمینی از قبیل قلّۀ کوه پدید میآید. بر اثر آن تخلیهای در هوا به وجود میآید که در رعدی مجسّم میشود که به دنبال آذرخش صورت میپذیرد. در اغلب اوقات از ایـن برخورد ریزش باران درمیگیرد. سبب هر چه باشد، برق یک پدیده است و این پدیده از نظم و نظام این جهان پدید میآید بدان گونه که خدا آن را آفریده است و در آن تقدیر و اندازه گیری را مراعات داشته است.
قرآن مجید برابر برنامهای که دارد زیاد دربارۀ سرشت و ماهیّت پدیدههای جهان و علل و اسباب آن سخن نمیگوید. بلکه از پدیدههای جهان و علل و اسباب آن ابزاری میسازد برای پیوند دادن دل انسان به هستی و به آفریدگار آن. بدین خاطر در اینجا مقرّر میدارد که این نشانهای از نشانههای خدا است که برق را بدیشان نشان می دهد:
(خَوْفًا وَطَمَعًا ).
هم باعث بیم و هم مایۀ امید است. (بیم از آتش سوزیها و بارانهای نابهنگام و جریان سیلابها و جزغاله شـدن برکات فراوانی که باعث آن میگردد. از قبیل: آبـیاری زمینها، سمپاشی با آب اکسیژنۀ حاصل از آن، و تغذیۀ گیاهان توسّط کود حاصل از برخورد برق با هوای آسمان و غیره).
بیم و امید دو احساسی هستند که به نفس انسان در برابر همچون پدیده ای دست می دهند. احساس بیم از صاعقههائی که فگهی هنگام رعد و برق انسانها و چیزها را میسوزانند. یا ترس پنهانی که از مشاهدۀ آذرخش و احساسی که به انسان دست میدهد مبنی بر این که نیروئی بر پیکرۀ این جهان حوفناک سلطه و قدرت دارد و در آن دخل و تصرّف می کند. احساس امید به خیر و برکتی که به دنبال برق پدیدار می آید، از قبیل بارانی که در اغلب اوقات همراه با رعد و برق می بارد و زمینها را آبیاری میکند. قرآن بدین چیز که به دنبال رعد و برق در میرسد اشاره کرده است و گفته است:
(وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَیُحْیِی بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ).
و از آسمانها آب مهمّی را می باراند، و زمین را بعد از مرگش، (یعنی خشک و سوزان بودن) به وسیلۀ آن آب زنده (و سرسبز) می گرداند.
تعبیر با واژهای مرگ و زندگی دربارۀ زمین تعبیری است که چنین به ذهن القاء میکند که زمـین موجود زندهای است و حیات و ممات دارد. بلی زمـین در حقیقت خود چنین است بدان گونه که قرآن مجید آن حقیقت را به تصویر میکشد. چه ایـن جـهان آفریدۀ زندهای است که دارای عاطفه است و پاسخ میگوید و فرمانبردار پروردگار خود است و در برابر دسـتور او کرنش میبرد و فروتنانه اطاعت میکند. فرمان خدا را پاسخ میگوید، و تسبیحگو و پرستشگر است. انسانی که بر روی ایـن سـتارۀ زمـینی است یکی از ایـن پدیدههای خدا است. انسان با این پدیدهها در کاروان یگانهای رو به خداوند جهانیان حرکت میکند.
گذشته از همۀ اینها، آب وقتی که با زمین تماس پـیدا میکند در زمین سرسبزی و خرّمی میآفریند. کشت و زرع زنده و بالنده را میرویاند، و سـطح زمـین را از زندگی موجود در گیاهان به موج میانـدازد. آن گاه زندگی را در حیوان و انسان با استفادۀ از گیاهان به جنبش و تکان درمیآورد. آب پیامآور زندگی است. هر کجا که آب باشد زندگی خواهد بود.
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ) (٢٤)
بیگمان در ایــن (درخشش آذرخش آسمان و نـزول باران و آبیاری زمین و سرسبز شدن آن) دلائلی است برای فهمیدگان و خردمندان.
در اینجا برای اندیشیدن و برآورد کردن جولانگاهی است. بجا است که انسان بیندیشد و پژوهش کند.
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّمَاءُ وَالأرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الأرْضِ إِذَا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (٢٥)وَلَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ) (٢٦)
و از جملۀ دلائل و نشـانههای (کـمال قدرت و نـهایت عظمت) خدا، یکی هم این است که آسمان و زمین (بدین ساختار استوار و صورت زیبا) ساخته و پرداختۀ او و بـه فرمـان وی برپا است. بـعدها وقتی (کـه بـخواهـد مـردمان را مـیمیرانـد، و ایـن نـظم و نـظام را خراب میگرداند، و برای زنده شدن) شما را از زمین با ندائی فرا میخواند و شما فوراً (مطیعانه و شتابان از زمـین) بیرون میآئید. هر که و هر چه در آسمانها و زمین است از آن خدا است، و جملگی فرمانبردار او هستند.
برپائی آسمان و زمین، آن هـم با ایـن نظم و نـظام شگفت، و بدون هر گونه نقص و عیبی، و با حرکات سنجیده و موزون و همآوا و همنوائی، جز با قدرت و تدبیر خدا صورت نمیپذیرد و ممکن نمیگردد. هـیچ آفریدهای نمیتواند ادّعاء کند که او یا دیگری همچون کاری را کرده است و آسمان و زمین را برپا داشـته است. هیچ عاقلی نمیتواند بگوید: همۀ ایـنها بدون تدبیر و تقدیر صورت میپذیرد و ناسنجیده و سرسری انجام میگیرد. در این صورت آفرینش آسمانها و زمین و دستگاه بزرگ و شگفت کیهان نشانهای از نشانههای شناخت یزدان است، و آسـمانها و زمین به فرمان خداوند سبحان پدید آمده است و پابرجا گردیده است. آسمانها و زمین فرمان او را بردهاند، و فرمانبردارانه به حرکت درآمدهاند و از دسـتور او اطـاعت نـمودهانـد. تشکیلات عظیم آسمانها و زمین بدون کمترین انحراف و درنگ و نابسامانی سر بر به فرمان مینهند و به کار خود میپردازند.
(ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الأرْضِ إِذَا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ) (٢٥)
بعدها وقتی (که بخواهد مردمان را میمیراند، و این نظم و نظام را خراب میگرداند، و برای زنده شدن) شـما را از زمین با ندائی فرا میخواند، و شما فوراً (مـطیعانه و شتابان از زمین) بیرون میآئید.
کسی که این تقدیر و تدبیر را در نظام جهان ببیند، و این سلطه و قدرت بر امور و شؤون کیهان را ملاحظه کند، هیچ شکّ و تردیدی نمیورزد در این که هر گاه خداونـد توانـای بزرگوار فرمان بیرون آمدن از گورستانها و دعوت خروج از گورها را صادر فرماید، انسانهای ضعیف اطاعت میکنند و سر بر خطّ فرمان مینهند.
آن گاه واپسین آهنگ در میرسد و این کلام و بیان را خاتمه میبخشد. ناگهان همۀ کسانی که در آسمانها و زمین هستند مطیع فرمان خدا میگردند و کـرنشکنان دستور را لبیّک میگویند.
(وَلَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ) (٢٦)
هـر که و هر چـه در آسـمانها و زمـین است، از آن خدا است، و جملگی فرمانبردار او هستند.
ما میبینیم که بسیاری از مردمان در برابر خدا کرنش نمیکنند و فرمان نمیبرند و او را پـرستش نـمیکنند. ولی این بیان قرآنی جملگی را فرمانبردار خدا قـلمداد میکند! مراد این است که هر که و هر چه در آسمانها و زمین است فرمان اراده و مشیّت او را میبرد، اراده و مشیّتی که کار و بارشان را طبق قانون و سنّت معیّن و مشخّصی میگرداند که تخلّفناپذیر است و پس و پیش نمیشود و از هدف این سو و آن سو نمیرود و آنچه بخواهد همان میشود. انسانها نیز محکوم این قانون و فرمانبردار این سنّت میباشند هر چند هم سرکش و کافر بــاشند. تـنها خـردهایشان سـرکشی مـیکند، و فـقط دلهایشان کفر میورزد، و لیکن با وجود ایـن محکوم قـانون همگانی و مطیع سـنّت الهی میباشند، و آفریدگارشان هر گونه که بخواهد با آنان رفتار میکند، و هر چه بخواهد بسان سائر بندگان بر سرشان میآورد و در حقّ آنان روا میدارد، و ایشان جز کرنش بردن و سر بر خطّ فرمان نهادن کاری نمیتوانند بکنند و راهی نمیتوانند بروند.
پس از آن، روند قرآنی این چرخش و گردش بزرگ و هراسناک و لطیف و عمیق را به پایان میبرد با سخن گفتن از رستاخیز و قیامتی که غافلان از آن غافلند:
(وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الأعْلَى فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (٢٧)
او است که آفرییش را آغاز کـرده است و سـپس آن را باز میگرداند، و این برای او آسانتر است. (زیرا کسی که بتواند کاری را در آغاز انجام دهد، قدرت بـر اعـادۀ آن را نیز دارد). بالاترین وصف، در آسمانها و زمـین متعلّق بـه خدا است، و او بسـیار بـا عزّت و اقتدار، و سنجیده و کاربجا است. (لذا در عین قدرت نـامحدود، کاری بیحساب انجام نمیدهد، و بلکه همۀ کارهایش از روی حکمت است).
قبلاً در این سوره از آغازیدن و برگرداندن سخن رفت. ولی در اینجا به دنبال چنین چرخش و گـردش دور و درازی دوباره آغازیدن و برگرداندن تکرار میگردد، و بر آن چیز تازهای افزوده میشود که عبارت است از:
(وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ ).
و این برای او آسانتر است.
اصلاً چیزی برای خدا آسانتر و مشکلتر نیست؛ زیرا:
(إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له:کن . فیکون).
هر گاه خدا چیزی را بخواهد که بشود، کار او تنها این است که خطاب بدان بگوید: بشو! و آن هم میشود. (یس/82)
امّا قرآن مردمان را طبق درک و فهم ایشـان مخاطب قرار میدهد. در عرف مردمان و برابر عادت آنان، سر دادن و آغازیدن مخلوقات سختتر از برگشت دادن و برگرداندن دوباره به زندگی است. ولی دلیل چیست که مردمان برگشت دادن و برگرداندن دوباره به زندگی را برای خدا نیز سخت و دشوار گمان ببرند، در صورتی که به طور طبیعی برگشت دادن و برگرداندن آسانتر و سادهتر است؟!
(وَلَهُ الْمَثَلُ الأعْلَى فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ ).
بالاترین وصف، در آسـمانها و زمـین مـتعلّق بـه خدا است.
خداوند سبحان در آسـمانها و در زمین مـنحصر به صفاتی است که کسی در آنها با او شرکت ندارد، و هیچ کسی بسان و همگون او نیست، بلکه یگانه و تکیهگاه است.
(وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (٢٧)
و او بسیار با عزّت و اقتدار، و سنحیده و کاربحا است. با عزّت و چیرهای است که هر چه بخواهد انجام میدهد. کار بجائی است که درست و سنجیده و استوار کار و بار مردمان را میچرخاند و امـور و شؤون آفریدگان را اداره میگرداند.
*
هنگامی که این چرخش و گردش به پـایان میآید، چرخش و گردشی که دل انسان آفاق جهان و فواصل آن را گردیده است، و ژرفاها و فراخناها را دور زده است، و سیماها و نماها را دیده است، و احوال و اوضـاع را بررسی کرده است، روند قرآنی دل را با آهنگ و نوای تازهای آشنا و روبرو میگردند:
(ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلا مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ مِنْ شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنْتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ) (٢٨)
خداوند برای شما (انسانهای مشرک) مثلی میآورد که از (اوضاع و احوال) خود شما برگرفته شـده است، (و آن مثل این است کـه اگر بـردگانی داشـته بـاشید) آیـا بردگانتان در چیزهائی که بهرۀ شما ساختهایم شریک شما میباشند، بدانگونه که شما و ایشان هر دو در آن یکسان و برابر باشید، و همچنان که شـما آزادگان از یکدیگر میترسید، از بردگان هم بیمناک باشید (و بدون اجازۀ ایشان دست به کـاری نـبرید و نـزنید و دخل و تصرّفی در اموال خود نکنید؟ نـه! ابـداً چنین چیزی تصوّر نمیرود. پس چطور جائز میدانید که بعضی از آفریدگان خدا، همچون فرشتگان و پریان و پیغمبرانی چون عیسی و عزیر، و بتها و صنمها، شـریک خدا در ملک و مملکت و سلطه و قدرت او باشند؟!). ما این سـان (روشن و گویا) آیات را برای مردمانی بیان مـیداریـم که میفهمند (و معانی ضربالمثلها را درک میکنند). این مثل برای کسانی زده شده است که آفـریدگانی از آفریدههای خدا را انباز خدا میکردند. کسانی از میان جنّیان و فرشتگان، و چیزهائی اعم از بتها و درختها را شریک خدا مینمودند. در حالی که آنان نمیپسندیدند که بردگان خودشان در اموالی که داشتند شریک ایشان شوند، و بندگان خود را با خویشتن در چیزی از اعتبارات برابر نمیدانستند و نمینهادند. کارشان جای تعجّب و مایۀ شگفت بود. برای خدا از میان بندگان خدا انبازهائی قرار میدادند، خدائی که تنها او آفریدگار و روزیده و روزیرسان است. ولی نمیپذیرفتند که از میان بندگانشان شریکانی در اموالشان داشته باشند، در صورتی که اموالشان ساختۀ خودشان نیست و بلکه اموالشان رزق و روزی خدا است. این هـم تـناقض عجیبی در جهانبینی و ارزیابی است.
(ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلا مِنْ أَنْفُسِکُمْ ).
خداوند برای شما (انسانهای مشرک) مثلی میآورد که از (اوضاع و احوال) خود شما برگرفته شده است.
این مثل دور از ذهن شما و خارج از محیط شما نیست. نیازی به سیر و سفر و کوچی نـیست تـا بروید در دوردستها ان را ببینید و دربارهاش بیندیشید.
(هَلْ لَکُمْ مِنْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ مِنْ شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنْتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ ).
آیا بردگانتان در چیزهائی که بـهرۀ شـما سـاختهایـم شریک شما میباشند، بدانگونه که شما و ایشان هر دو در آن یکسان و برابر باشید.
آنان راضی نیستند در هیچ چیزی که دارند بردگانشان در آن شریک آنان گردند، چه رسد به این که در تمام اموال و چیزهائی که دارند بردگانشان شریک ایشـان شوند.
(تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ ؟).
همچنان که شما آزادگان از یکدیگر مـیترسـد، آیـا از بردگان هم بیمناک میباشید؟.
آیا حساب ایشان را با خودتان بسان حساب شریکانی میانگارید و میگیرید که آزادند؟ و آیا میترسید که بردگانتان بر شما جور و ظلم کنند؟ و آیا میپرهیزید از این که بر بردگان جور و ظلم کنید، بدان سبب که آنان همتا و انباز شمایند؟ آیا چیزی از این چیزها در محیط نزدیک به خودتان و در کار و بار ویژۀ خودتان روی میدهد؟ اگر چیزی از این چیزها روی نمیدهد پس چگونه دربارۀ خدا میپذیرید که روی بدهد، خدائی که وصف اتمّ و اکمل، و اعلی درجۀ صفات حمیده را دارد؟ این مثل، بسیار روشن و ساده و قاطعانه است، و در آن جائی برای مباحثه و مجادله باقی نمانده است. این مثل مبتنی بر منطق ساده و بدون پیرایه، و متّکی بر عـقل سالم است:
(کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ) .
ما این سان (روشن و گویا) آیات را برای مردمانی بیان میداریم که میفهمند (و مـعانی ضـربالمثلها را درک می کنند).
در این حدّ و حدود عـرضۀ تـناقضات ایشـان دربارۀ ادّعای بیاساس و بیارزش آنان، روند قرآنی پرده از علّت اصلی همچون دوگـانگی و تـناقضی برمیدارد، تناقضی که شکّبرانگیز و تردیدآمیز است: این تناقض از هوا و هوسی برمیخیزد که بر عقل و اندیشه تکیه ندارد:
(بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ) (٢٩)
(مشرکان ستمگر برای شرکورزی خود دلیلی ندارنـد و) بلکه ستمگران از هوا و هوس خود بدون علم و آگهی (از عاقبت بد شرک) پیروی میکنند. چه کسی میتواند کسانی را که خدا آنان را گمراه کرده باشد هدایت کند؟ اصلاً برای ایشان هیچ یار و یـاوری نخواهـد بود (تـا برای آنان میانجیگری کند و ایشان را از عذاب برهاند). هوا و هوس هیچ گونه ضابطه و قـاعدهای و مـقیاس و معیاری ندارد. هوا و هوس، شـهوت و لذّت دگـرگون شوندۀ نفس، و جهش و پرش پریشان و لرزان نفس، و خواستها و هراسهای نفس، و ارزوها و چشم داشـتهای آن است، آرزوها و چشم داشتهائی که به حقّ و حقیقتی تکیه ندارد، و در حدّ و حدودی نمیایستد، و با ترازو و معیاری سنجیده نمیشود. این هم ضلالتی است که هدایتی با آن امید نمیرود، و گریختنی است که با آن برگشتنی چشم داشته نمیشود:
(فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ ).
چه کسی میتواند کسانی را که خدا آنان را گمراه کرده باشد هدایت کند؟.
کسانی را کـه خـدا به سبب پـیروی از هواها و هوسهایشان گمراه ساخته است.
(لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ) .
اصلاً برای ایشان هیچ یار و یـاوری نـخواهـد بـود (تـا برای آنان میانجیگری کند و ایشان را از عذاب برهاند).
یاران و یاورانی ندارند تا ایشان را از سرنوشت بدشان برهانند.
*
در این حدّ و مرز، روند قرآنی از کار آن کسـانی میپردازد که از هواها و هوسهای زیر و رو شونده و لرزنده و پریشان و نابسامان پیروی میکنند، و خطاب به پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم میگوید بر آئین یزدان راست بایستد و در راستای آن به پیش برود، آئینی که ثابت و استوار است، و مستند به فطرت خدا است، آن فطرتی کـه مردمان را بر آن سرشته است. دین خدا عقیدۀ یگانۀ ثابتی است که راهها با وجود آن پراکـنده نمیگردد، همان گونه که مشرکان به سبب هواها و هوسها و کششها و جهشها دسته دسته و گروه گروه شدهاند!
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (٣٠)مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَلا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (٣١)مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ) (٣٢)
روی خود را خالصانه متوجّه آئین (حقیقی خدا، اسلام) کن. این سرشتی است کــه خداوند مـردمان را بـر آن سرشته است. نباید سرشت خدا را تغییر داد (و آن را از خداگرائی به کفرگرائی، و از دینداری بـه بـیدینی، و از راستروی به کجروی کشـاند). ایـن است دیـن و آئین محکم و استوار، و لیکـن اکثر مـردم (چنین چیزی را) نمیدانند. (ای مردم! رو به خدا کنید و با توبه و اخلاص در عمل) به سوی خدا برگشته، و از (خشم و عذاب) او بپرهیزید، و نماز را چنان که باید بگزاریـد، و از زمـرۀ مشرکان نگردید، از آن کسانی که آئین خود را پراکنده و بـخش بـخش کردهاند و به دستهها و گروههای گوناگونی تقسیم شدهاند. هـر گروهی هـم از روش و آئینی کـه دارد خرسند و خـوشحال است (و مـکتب و مذهب ساختۀ هوا و هوس خود را حقّ میپندارد).
این رهنمود به رو کردن به آئـین راست و درست در موعد و در جای مـناسب خود میآید به دنبال آن چرخشها و گردشهائی که در لابلای جهان هستی و در صحنههای آن، و در ژرفاهای نفس و در زوایای فطرت آن، صورت گرفته است . . . ایـن رهنمود در وقت مناسب خود میآید بدان هنگام که دلهائی کـه دارای فطرت سالم هستند آمادگی پذیره رفتن و پذیرش آن را پیدا کردهاند، همان گونه که دلهای مـنحرف هر گونه حجّتی و هر گونه دلیلی را از دست دادهانـد، و بدون هر گونه توشهای و بدون هر گونه اسلحهای که داشته باشند متوقّف ماندهاند و برجای ایسـتادهاند . . . ایـن دلیل نیرومندی است که قـرآن آن را آشکـارا بیان میدارد، دلیل نیرومندی که دلهـا در برابرش توان ایستادن ندارند، و درونها نمیتوانند آن را نپذیرند.
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ).
روی خود را خالصانه متوجّه آئین(حقیقی خدا، اسلام) کن.
راست و درست رو به آئین خدا کن. چه این آئین است که جلوگیری میکند از هواها و هوسهای گوناگون و پراکندهای که بر حقّ و حقیقت تکیه ندارند، و از علم و دانش مدد و یـاری نمیگیرند، و بلکه از شهوتها و لذّتها، و از کششها و جهشها، بدون هر گونه ضابطه و قاعدهای، و بدون هر گونه دلیـلی و حجّتی، پـیروی میکنند . . . به آئین خدا خالصانه رو کن، و از هر آئینی جدای از این آئین روی بگردان، و به اوامر و نواهی این آئین گوش فرا بده نه به چیز دیگری:
(فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ).
این سرشتی است که خداوند مردمان را بر آن سرشته است. نباید سرشت خدا را تعییر داد.
روند قرآنی بدین وسیله میان فطرت نـفس بشری و سرشت این دین ارتباط برقرار میسازد. هر دوی آنها ساختار خدایند، و هر دوی آنها با قانون هستی موافق و همآوایند، و هر دوی آنـها در سرشت و در رویکرد هماهنگ با یکدیگرند. خدائی که دل بشری را آفریده است، هم او است که این آئین را فرو فرستاده است تا بر دل فرمان براند و دل را بگرداند و بیماری آن را دوا بکند و آن را از انحراف بازدارد و بر راه راست بدارد.خدا آگاهتر از هر کسی دربارۀ بندگان خود است، و خدا دقیق و بس آگاه است. فطرت ثابت و استوار است، و دین هم ثابت و استوار است:
(لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ).
نباید سر شت خدا را تغییر داد.
هنگامی که درونها از فطرت منحرف میشوند جز این دین هماهنگ با فطرت، آنها را به سوی فطرت برنمی گرداند، فطرت انسان و فطرت جهان.
(ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ) (٣٠)
این است دین و آئین محکم و استوار، و لیکن اکثر مردم (چنین چیزی را) نمی دانند.
این است که از هواها و هوسهایشان بدون دانش و آگاهی پیروی می کنند، و از راه راست و درستی که به خدا می رسد منحرف می شوند و گمراه می گردند. رهنمود به رو کردن به آئین راست و درست و محکم و استوار، هر چند روی سخن با پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم است، ولـی مقصود از آن جملگی مؤمنان است. بدین جهت روند قرآن رهنمود ایشان را ادامه میدهد و پی مـیگیرد، و معنی رو کردن به دین و آئین را برایشان توضیح و شرح و بسط می دهد:
(مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَلا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (٣١)مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ) (٣٢)
(ای مردم! رو به خدا کنید و با توبه و اخلاص در عمل) به سوی خدا برگشته، و از (خشم و عذاب) او بپرهیزید، و نماز را چنان که باید بگزاریـد، و از زمـرۀ مشـرکان نگردید، از آن کسانی که آئین خود را پراکنده و بـخش بخش کرده اند و به دسته ها و گروه های گوناگونی تقسیم شـده اند. هر گروهی هم از روش و آئینی که دارد خرسند و خوشحال است(و مکتب و مذهب ساختۀ هوا و هوس خود را حقّ می پندارد.)
رو کردن به خدا، برگشتن به سوی خدا و عودت در هر کاری بدو است. این هم تقوا و پرهیزگاری ، حسّاسیّت درون، در نظر داشتن خدا و حاضر و ناظر دیدن او در پنهان و آشکار، و او را در کنار هر حرکتی و هر سکونی آماده دیدن است. رو کردن به خدا، اقامۀ نـماز برای پـرستش خـالصانۀ خـدا است. رو کردن به خدا، یکتاپرستی خالصانهای است که مؤمنان را از مشـرکان جدا میسازد.
روند قرآنی مشرکان را بدین گونه میشناساند:
(الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا ).
آن کسانی کــه آئـین خود را پراکنده و بـخش بـخش کردهاند و به دستهها و گروههای گـوناگونی تقسیم شده اند.
شرک دارای انواع و اقسـام و روشـها و شـیوههای بسیاری است. برخی از آنـان جـنّیان را شریک خـدا میگردانند، و برخی دیگـر فرشتگان را انباز خدا مینمایند، و بعضی از ایشان پدران و نیاکان را انباز او میگردانند. برخی از آنان هم شاهان و امیران را شریک خدا میکنند، و بعضی از آنان غـیبگویان و راهبان را شریک خدا میسازند. کسانی از ایشان هم درخـتان و سنگها را شریک میسازند، و بعضی از آنان ستارگان و سیّارگان را انباز میکنند. برخی از آنان هـم آتش را شریک میسازند، و کسانی از ایشان هم شب و روز را شریک میکنند. و بعضی از ایشان ارزشهای نادرست و علائق و آزها و طمعها را شریک میگردانند. گونهها و شیوهها و سیماهای شرک به پایان نمیآید . . . و:
(کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ) (٣٢)
هر گـروهی هـم از روش و آئـینی کـه دارد خرسند و خوشحال است (و مکتب و مذهب ساختۀ هوا و هـوس خود را حقّ میپندارد).
در صورتی که دین اسـتوار و پابرجا و راست و درست یکی است و تغییر و تـحوّل نـمیشناسد و پراکنده و تکّه تکّه نمیشود، و پیروان خود را جز به سـوی خـدای یگـانه رهـنمون نـمیگردانـد و نمیراند، خدای یگانهای که آسمانها و زمـین بـه فرمان او پابرجا و استوارند، و هر که و هـر چـه در آسمانها و زمین است متعلّق بدو است، و همه در برابر او کرنش میبرند و فرمانبرداری میکنند.
[1] مراد شرط و قرار بر سر مبلغی یا چیزی است. در خـبر دیگــری آمـده است که شرط و قرار بر سر مبلغی یا چیزی پیش از تحریم همچون شرط و قراری بوده است که نوعی قمار است.
[2] ترمذی از قول انس پسر مالک آن را استخراج کرده است.
[3] سورۀ مؤمنون آیۀ 12. برای تفسیر آن به جزء هـیجدهم، صفحۀ 301-310 مراجعه شود.
سورهی روم آیهی 60-33
(وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (٣٣)لِیَکْفُرُوا بِمَا آتَیْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (٣٤)أَمْ أَنْزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَانًا فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (٣٥)وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ (٣٦)أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (٣٧)فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ذَلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (٣٨)وَمَا آتَیْتُمْ مِنْ رِبًا لِیَرْبُوَ فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُو عِنْدَ اللَّهِ وَمَا آتَیْتُمْ مِنْ زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (٣٩)اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذَلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ (٤٠)ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (٤١)قُلْ سِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ (٤٢)فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (٤٣)مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلأنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (٤٤)لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ (٤٥)وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَلِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (٤٦)وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ (٤٧)اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَیَبْسُطُهُ فِی السَّمَاءِ کَیْفَ یَشَاءُ وَیَجْعَلُهُ کِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (٤٨)وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ (٤٩)فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٥٠)وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِیحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ (٥١)فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (٥٢)وَمَا أَنْتَ بِهَادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (٥٣)اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَیْبَةً یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ (٥٤)وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ (٥٥)وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالإیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلَکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (٥٦)فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (٥٧)وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَلَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلا مُبْطِلُونَ (٥٨)کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (٥٩)فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ) (٦٠)
این مرحله از سوره در حولانگاه اصیل خود به پـیش میرود، جولانگاه همگانی و عامی کـه قضا و قدر مردمان و قضا و قدرت رخدادها بدان وابسته است. جولانگاهی است که قوانین و سنن زندگی، و قوانین و سنن دین راست و درست و اسـتوار و پـابرجـا در آن هماهنگ و همآوا می گردد، بدون هر گونه تعارضی و بدون هر گونه برخوردی که پیش بیاید.
روند قرآنی در این مرحله، شکلی از دگرگونی هواها و هوسهای بشری را در برابر ثبات قوانـین و سـنن، و شکلی از عقائد شرک را در مقابل نیروی دین راست و درست و استوار و پابرجا ترسیم میکند. نفس انسانها را هم در شادی و اندوه و در وقت افزایش و کاهش رزق و روزی، به تصویر میزند. مردمان در ارزیابیها و جهانبینیهایشان پریشان و مضطرب میگردند مادام که به ترازوی خدا متوسّل نشوند و تکیه نکنند که هرگز
بالا و پائین نمیافتد و شاهین آن کج و کژ نمیشود، و مادام که مردمان به قضا و قدر خدا برنگردند، خدائی که رزق و روزی را برای هر کس که بخواهد توسعه میدهد و فراوان میکند، و برای هر کس که بخواهد توسعه میدهد و فراوان می کند، و برای هر کس که بخواهد رزق و روزی را تنگ مـیگردانـد و انـدک مینماید. رونـد قرآنی به مناسبت رزق و روزی، انسانها را به راهی رهنمود میدارد کـه دارائی را افزایش میدهد و آن را پاک و پاکیزه میسازد، راهی که سازگار با روش راست و درست و استوار و پابرجا است، و همساز با مشتری است که انسان را به حـقّ و حقیقت میرساند. روند قرآنی انسانها را بدین وسیله به شناخت خـدای روزیرسـانی برمیگرداند که میمیراند و زنده میگرداند. و امّا انبازهائی که آنها را بجز خدا به خدائـی گرفتهانـد و شـریک آفریدگار جهانشان میشمارند، چه کارهائی را انجام مـیدهند؟ روند قرآنی مردمان را متوجّه تباهی و فسادی میسازد که عقیده شرک در هر مکانی به بار میآورد. همانگونه قرآن پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را و مسلمانان را بـه ماندگاری و استواری بر برنامۀ راست و درست و استوار و پایدار خودشان رهنمود مینماید. از ایشان میخواهد که بر این راستا بمانند و بروند پیش از این که روزی فرارسد که در آن هیچ گونه کاری و هیچ گونه کسبی صورت نمیپذیرد. بلکه در آن حساب و کتاب و جزا و سزای کارهائی در میان است که در دنیا میکردهانـد. روند قرآنی در وقت سخن از رزق و روزی خدا، دلهـای مردمان را به انواع و اقسامی از رزق و روزی توجّه میدهد. از آن جمله رزق و روزی مربوط به زندگی مادی آنان را مطرح میسازد، از قبیل آبی که از سوی آسمان نازل میگردد و زمـین را پس از مرگ زنـده می گرداند. کشتیها در آبها با اجازۀ خدا حرکت میکنند. رزق و روزی دیگــری ایــن آیـاتی است کـه بر پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نازل میگردند تا دلهای مرده و جانهای فسرده را زنده گردانند، ولی آنان راهیاب نمیشوند و
رهـنـمودهای آن آیـات را نمیشنوند و برابر آنـها نمیروند. روند قرآنی مردمان را به چرخش و گردش دیگری میبرد که گشت و گذاری در اوضاع و احوال پیدایش خودشان و زندگی و حیات خـودشان است از آغاز تا آن زمان که به پیش آفریدگارشان برمیگردند، و در آن روز معذرتخواهی کسانی سودمند نمیافتد که ستم کردهاند، و برایشان جلب رضایت نـمیشود و خشنودی خدا درخواست نمیگردد . . . این مرحله به پایان میآید با رهنمود پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به استقامت و پایمردی و در پیش گرفتن صبر و شکیبائی تا بدان گاه که وعدۀ راست و درست و مورد اطمینان و اعتماد خدا تحقّق پیدا می کند و در میرسد.
*
(وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (٣٣)لِیَکْفُرُوا بِمَا آتَیْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (٣٤)أَمْ أَنْزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَانًا فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (٣٥)وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ (٣٦)أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) (٣٧)
هر زمان که مصائب و بلایای بزرگی (همچون طوفانها و زلزلههــا و شـدائــد دیگـر) بــه انســانها بـرسد، پــروردگارشان را بـه فـریاد مـیخوانند (و جز او را کاشف مصائب و دافع بلایا نمیدانند) و بـدو پناهنده میگردند. سپس به مجرّد ایـن کـه (حوادث زیـانبار و مصائب برطرف شد و) خداوند مرحمتی از جانب خود در حقّ ایشان روا دید (و نعمتی بـدیشان داد) ناگهان گروهی از آنان بـرای پـروردگارشان شـریک و انباز قرار میدهند (و به خداگونهها و بتها معتقد میشوند و از راسـتای راه بــه در مـیروند. بگذار ایـن افراد کم ظرفیت مشرک) نعمتهائی را که ما بدانان دادهایم کفران کنند و نــاسپاس گذارند. (ای منکران! از نـعمتهای زودگذر چند روزۀ دنیا) بهرهمند شـوید و لذّت بـبرید، امّا بـه زودی نـتیجۀ شـوم و سـرانـجام وخیم اعمال خویش را) خواهید دانست. آیا ما دلیل گویا و روشـنی برای آنان نازل کردهایم کـه شـرک ایشان را موجّه و پسندیده میشمارد؟! هر گاه به مردمان مرحمتی بکنیم و نعمتی برسانیم، از آن سرمست و مغرور میگردند، و اگر رنــج و بـلائی بـه خـاطر کـارهائی کـه کـردهاند گریبانگیرشـان شود، فوراً (از رحمت خدا) مأیوس و ناامید میگردند. آیا آنان نمیدانند که خداوند روزی را برای هر کس که بخواهد گسترده و فراخ و برای هر کس که بخواهد تنگ و کم میگرداند؟ (پس نباید نعمت دنـیا انسان را مغرور، یا فقر و فاقه انسان را مأیوس سازد). قطعاً در این (افزایش و کاهش نـعمتی کـه حکمت خدا مقتضی میداند) نشانههای آشکاری (و دلائل بـارزی است بر این کـه کـارها بـه دست دیگری) است، بـرای کسانی که (حقّ و حقیقت را) باور میدارند.
ایـن تـصویری است از نفس انسـانی کـه از ارزش استواری مدد و یاری نمیگیرد، و برابر روش روشنی حرکت نمیکند. تصویری از همچون نفسی است، نفسی که میان انفعالهای عارضی، و اندیشههای گذرا، و بالا و پائین افتادن با امواج حادثهها و سیلابهای زندگی، حرکت میکند. هنگامی که زیان و ضرر و بلا و مصیبتی دست میدهد مردمان پروردگارشان را یاد میکنند، و به نیروئی پناه میبرند که جز او پناهی نیست، و نجاتی ممکن نیست مگر با برگشت بدو و استمداد از او. ولی زمانی که ابر غم زدود، و شدّت و سختی برطرف شد، و خدا از جانب خود رحمتی بدیشان نمود:
(إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ) (٣٣)
ناگهان گروهی از آنان برای پـروردگارشان شـریک و انباز قـرار مـیدهند (و بـه خداگـونهها و بتها مـعتقد میشوند و از راستای راه به در میروند).
این دسته همان گروهی هستند که به عقیدۀ درستی که ایشان را به سوی برنامۀ راست و استواری رهبری کند تکیه نمیکنند. خوشی و رفاه، ناچاری و اضطراری را از یادشان میبرد که ایشان را به خدا پناهنده مـیکرده است، و سختی و شدّتی را فراموش میکنند که ایشان را به خدا برمیگردانده است. این کار آنان را به کفران نعمت هدایت و رحمتی میکشاند که خدا بدیشان داده است. آنان بجای شکر نعمت هدایت و رحمت، و ماندگاری بر توبه و انابت، ناشکری میکنند و از آئین خدا میگریزند.
در اینجا روند قرآنی این گروه را تهدید میکند، و این تهدید را با مشرکانی میآغازد و با مشرکانی نمودار می سازد که با رسالت محمّدی رویاروی میشدند. خطاب بدیشان سخن میگوید، و آنان را از زمرۀ همچون گروهی قلمداد میکند:
(فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ) (٣٤)
(از نعمتهای زودگذر چند روزۀ دنیا) بهرهمند شوید و لذّت ببرید، امّا (به زودی نتیجۀ شوم و سرانجام وخیم اعمال خویش را) خواهید دانست.
این تهدید ضمنی پیچیدهای است. تهدید وحشتناکـی است. انسان از تهدید حـاکـمی یا رئـیسی هراسان میشود، چه رسد به ایـن که ایـن تـهدید از سوی هستی بخش این جهان عظیم باشد، آن هستی بخش که همۀ جهان را با واژهای پدید آورد:
(کُنْ ! : بشو!).
(فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ) (٣٤)
بهرهمند شوید و لذّت ببرید، امّا خواهید دانست!.
بعد از این تهدید هراسانگیز، روند قرآنی برمیگردد و با یک پرسش انکاری از سند ایشان در این شرکی که نعمت خدا و رحمت او را بدان پاسخ میگویند و پاداش میدهند، و از سند این کفری که بدان منتهی میشوند میپرسد:
(أَمْ أَنْزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَانًا فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ) (٣٥)
آیا ما دلیل گویا و روشنی برای آنان نازل کردهایم که شرک ایشان را موجّه و پسندیده میشمارد؟!
هیچ کسی را نسزد که چیزی از کار و بار عقیدۀ خود را جز از خدا دریافت دارد. آیا ما دلیل و برهان قاطع و نیرومندی را برایشان نازل کردهایم، دلیل و برهانی که دالّ بر این شرک و گواه بر این انبازی باشد که در پیش میگیرند و میورزند؟ این سؤال یک پرسش انکاری ریشخند آمیزی است. پرده از سخافت و نادرستی عقیدۀ شرکی برمیدارد که مستند به هیچ دلیل و برهانی و استوار بر هیچ حجّت مستدلّی نیست. از دیگر سو این سؤال یک پرسش تقریری است و مقرّر میدارد که هیچ چیزی عقیده نمیگردد مگر آن چیزی که از سوی خدا نازل گردد و بیاید، و دلیل و برهانی از جانب خدا دربر داشته باشد. در غیر این صورت هر چیزی که باشد سست است.
گذشته از این، روند قرآنی صفحۀ دیگری از صفحات نفس بشری را نشان میدهد که در وقت فـرا رسـیدن رحمت خدا چگونه برخیها شاد و شنگول میشوند و از خود درمیگذرند و گول میخورند و سر از پـای نمیشناسند. و به هنگام شدّت بلا و گرفتاری یأس و نا امیدی از رحمت خدا بدیشان رو میکند:
(وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ) (٣٦)
هر گاه به مردمان مرحمتی بکنیم و نعمتی برسانیـم، از آن سرمست و مغرور میگردند، و اگر رنج و بلائی به خاطر کارهائی که کردهاند گریبانگیرشان شود، فوراً (از رحمت خدا) مأیوس و ناامید میگردند.
این هم تصویری از نفسی است که با خطّ سـیر ثابتی ارتباط ندارد، خطّ سیری که کارهای خود را در همۀ احوال با آن مقایسه کند و بسنجد، و ترازوی دقیقی در دست ندارد که شاهین آن با دگرگونیهای اوضاع بالا و پائین نیفتد و این سو و آن سو نرود. مراد از «النّـاس: مردمان» در اینجا کسانی است که با آن ـ سیر پیوند ندارند، و با آن ترازو نمیکشند و نمیرسنـد. آنان از رحمت خدا آن اندازه شاد و سرمست میشوند که منبع و سرچشمۀ رحمت، و حکمت و فلسفۀ آن را فراموش میکنند. از این رحمت پر و بال میگیرند و به پـرواز درمیآیند، و در آن غرق میگردند، و شکردهندۀ نعمت را نمیگویند، و متوجّه امتحان و آزمونی نیستند که در نعمت وجود دارد. تـا وقتی که اراده و مشـیّت خدا میخواهد به سبب کاری که کردهاند یقۀ ایشان را بگیرد و حالت «سیّئةٌ: بـدی» را بدیشان بـچشاند. ایـن گونه مردمان همچنین از حکمت و فلسفهای که در امتحان و آزمون شدّت و سختی خدا وجود دارد بیخبر و نابینا میشوند، و همۀ امید خود را از دست مـیدهند، امـید این که یزدان جهان غم و اندوه را از ایشان بزداید و بلا و مصیبت را بـرکنار نـماید. از رحـمت خـدا نـاامـید میشوند و مأیوس از فرا رسیدن گشایش کار میگردند . . . ایـن کـار دلهـائی است کـه از خـدا مـیبرند و میگسلند، و قوانین و سنن او را درک و فهم نمیکنند، و حکمت و فلسفۀ کارهایش را نمیشناسند. این چنین کسانی هستند که ناآگاه و نادان بشمارند، و تنها ظاهر و نمادی از زندگی دنیا را می دانند!
روند قرآنی با یک پرسش انکاری بر این تصویر پیرو میزند، و در آن پیرو از کار و کوتاهبینی و بینش کور ایشان اظهار شگفت میکند. کـارها در وقت شـادی و اندوه و داشتن و نداشتن از قانون ثابتی پیروی میکنند، و به اراده و مشیّت خداوند سبحان برمیگردند. او است که رحمت مرحمت میفرماید، و او است که با سختیها و دشواریها انسان را میآزماید، و رزق و روزی را برابر قوانین و سنن و حکمت و فلسفۀ خود افزایش و کاهش میدهد. این امر هم در هر وقت و زمانی روی میدهد، و لیکن آنان نمیبینند:
(أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ ؟).
آیا آنان نمیدانند که خداوند روزی را برای هر کس که بخواهد گسترده و فراخ و برای هر کس که بخواهد تنگ و کم میگرداند؟ (پس نباید نعمت دنیا انسـان را مغرور، یا فقر و فاقه انسان را مأیوس سازد).
نباید به هنگام نعمت فراوان شاد و شنگول و سرمست و مغرور شد، و به هنگام کمی نعمت و تنگی معیشت مأیوس و ناامید گردید. چون اینها اوضـاع و احـوالی است که برابر حکمت خدا گریبانگیر مردمان میشود و بدیشان دست میدهد. دل با ایمان با آگاهی از ایـن حکمت میداند که همه چیز در دست خدا است و بدو برگشت داده میشود، و همه چیز برابر قـانون و سنّت ویژه، و مطابق با نظم و نظام ثابت، صورت میپذیرد، هر چند که اوضاع و احوال دگـرگون شـود و تبدیل و تحویل به خود بیند:
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) (٣٧)
قطعاً در این (افزایش و کاهش نـعمتی که حکمت خدا مقتضی میداند) نشانههای آشکاری (و دلائل بـارزی است بر این کـه کـارها به دست دیگری) است، بـرای کسانی که (حقّ و حقیقت را) باور میدارند.
*
وقتی که خدا است که روزی را افزایش یا کـاهش میدهد، و او است که برابر اراده و مشیّت خود عـطاء میفرماید یا بازمیدارد، بدین منوال خدا برای مردمان راه را روشن میسازد، راهی که اموالشان در آن زیاد و فراوان میگردد و سودمند میافتد و سود میبرد. پس آن گونه نیست که آنان گمان میبرند، بلکه آن گونه است که خدا ایشان را بدان رهنمود کند:
(فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ذَلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (٣٨)وَمَا آتَیْتُمْ مِنْ رِبًا لِیَرْبُوَ فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُو عِنْدَ اللَّهِ وَمَا آتَیْتُمْ مِنْ زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ) (٣٩)
(چون چنین است) پس حقّ نزدیکان (که نیکوئی و صلۀ رحم است) و حقّ مستمندان و واماندگان در راه (که صدقه و زکات است) بده. این برای کسانی که ذات خدا را میجویند (و راه رضا و جزای الله را مـیپویند) بـهتر (از هر چیز دیگری است) و آنان (که چنین کنند) قطعاً رستگارند. آنچه را که به عنوان ربا میدهید تا از اموال مردم فزونی یابد، نزد خدا فزونی نخواهد یافت (و بلکه خدا از آن میکاهد و نابودش مینماید)، و آنچه را که به عنوان زکات میپردازید و تنـها ذات خدا را منظور نـظر مـیداریـد، اینگونه کسـانی دارای پـاداش مضاعف خواهند بود.
مادام که اموال، اموال خدا است، و خدا آن اموال را به برخی از بندگانش داده است، و صاحب اصلی اموال که خدا است مقرّر فرموده است بخشی از این اموال بـه گروهها و دستههائی از بندگانش داده شود. این بخش را کسانی به آن گروهها و دستهها میدهند که اموال را در تصرّف دارند و از آن بهرهمندند. بدین خاطر است که خدا این بخش از اموال را «حقّ» نامیده است. از زمرۀ همچون گروهها و دستههائی که در اینجا ذکر شدهانـد، عبارتند از:
(ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ).
نزدیکان و مستمندان و واماندگان در راه.
هنوز مقدار زکات تعیین نگردیده است، و مستحقّان آن محدود و مجبور نشدهاند، ولی اصل اساسی زکـات مقرّر گردیده است. این اصل این است که اموال متعلّق به خدا است، چون که خدا دهندۀ اموال است، و گروهها و دستههائی از محتاجان و نیازمندان در آن اموال حقّ و حقوقی دارند، و آن حقّ و حقوق از سوی صاحب حقیقی اموال مقرّر شده است. از راه کسی به دستشان میرسد که آن اموال را در اختیار دارد . . . این اصل بنیادین دیدگاه اسلامی دربارۀ اموال است. همۀ شاخهها و فروع در نظریّۀ اقتصادی اسلام بدین اصل بنیادین برمیگردد. پس مادام که اموال متعلّق به خدا است، در این صورت اموال تابع قوانین و مقرّراتی است که خدا دربارۀ اموال وضع میکند و مشخّص میفرماید. زیرا خدا مالک اصلی اموال است، و باید در راه و روش به دست آوردن اموال، و در راه و روش رشـد و نموّ و افزایش دادن اموال، و یا در راه و روش خرج کردن اموال، تابع قوانین و مقرّرات خدا شد و بر آن رفت که او فرمان میدهد. آن کسی که اموال را در اختیار دارد آزاد نیست هر گونه که خود بخواهد در اموال خود دخل و تصرّف کند و به خرج و هزینۀ آن بپردازد.
این خدا است که در اینجا صاحبان اموال، یعنی کسانی را که به عنوان امناء اموال برگزیده است، به بهترین راهها و روشهای رشد و نـموّ دادن و رسـتگار شدن، راهنمائی میکند. ایـن بهترین راه و روش دادن حقّ خویشاوندان و مستمندان و واماندگان در راه است، و به طور کلّی خرج کردن اموال در راه ذوالجلال است:
(ذَلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (٣٨)
این برای کسانی که ذات خدا را میجویند (و راه رضا و جزای الله را میپویند) بهتر (از هر چیز دیگری است) و آنان (که چنین کنند) قطعاً رستگارند.
برخی از مردمان تلاش میکردند اموال خود را با عطاء کردن هدایائی به اشخاص ثـروتمند افزایش دهند. هدایائی به افراد دارا بدهند تا هدایائی چـندین برابر هدایای خود بدیشان بازگردانده شود! خداوند بزرگوار برایشان روشن فرمود که این راه و روش، راه و روش حقیقی رشد و نموّ دادن و فزونی بخشیدن اموال نیست:
(وَمَا آتَیْتُمْ مِنْ رِبًا لِیَرْبُوَ فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُو عِنْدَ اللَّهِ).
آنچه را که به عنوان ربـا مـیدهید تـا از امـوال مردم فزونی یابد، نزد خدا فزونی نـخواهد یافت (و بلکه خدا از آن میکاهد و نابودش مـینماید).
این چیزی است که روایتها دربارۀ مقصود این آیه بیان میدارند، هر چند که این نصّ به طور عام شامل هـمۀ راهها و روشهائی میشود که مردمان میخواهند در آن راهها و بدان روشها و به هر شکلی از اشکال اموال و دارائی خود را افزایش دهند و فزونی بخشـد[1]. . . در عین حال برای مردمان بیان داشته است که راه و روش حقیقی رشد و نموّ بخشیدن و افزایش دادن کدام است:
(وَمَا آتَیْتُمْ مِنْ زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ) (٣٩)
و آنچه را که به عنوان زکات میپردازید و تنها ذات خدا را منظور نظر میدارید، اینگونه کسانی دارای پـاداش مضاعف خواهند بود.
این وسیلۀ تضمین شده برای چندین برابر کردن دارائی است: دادن امـوال بدون مقابل و بدون انـتطار چشمداشتی بجای آن. بلکه تنها منظور از آن رضای خداوند بزرگوار باشد و بس. مگر خدا نیست که رزق و روزی را افزایش و کاهش میدهد؟ آیا خدا نیست که به مردمان نعمت عطاء می کند یـا نعمت را از ایشـان بازمیگیرد؟ او است چیزی را که بخشندگان به خاطر یزدان میبخشند چندین برابر میگردانـد. او است که اموال رباخواران و ریاکـاران را کـاهش مـیدهد، آن کسانی که اموال خود را برای خودنمائی و روی آوردن مردمان بدیشان هزینه کردهاند و دادهاند . . . این حساب دنیوی است، و حساب اخروی برجای خود باقی است، و در آنجا هم پاداش مؤمنان چون ایشان چندین برابر میشود. پس این معاملهای است که هم در اینجا و هم در آنجا سود میبرد!
*
از زاویۀ رزق و روزی و کسب و کار، به چارهجوئی و چارهسازی مسألۀ شرک میپردازد، و اثرات این مسأله را در زندگانی آنان و در زندگانی افراد پیش از ایشان پیجوئی میکند، و فرجام کار مشرکان پیشین را نشان میدهد، فرجامی که آثار برجای ماندۀ مشرکان بر آن گواه است:
(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذَلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ (٤٠)ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (٤١)قُلْ سِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ) (٤٢)
خدا کسی است که شما را آفریده است، سپس (با عطاء کردن وسـائل مادی و معنوی کسب و تهیّۀ زمینۀ معاش و آمادهسازی محیط زیست) بــه شما روزی رسـانده است. بعد شما را مـیمیراند، سـپس دوبـاره زندهتان میگرداند. آیا در میان انبازهایتان (که برای خدا گمان میبرید) کسی هست که چیزی از این (کارهای آفرینش و روزیرسانی و میراندن و رنده گرداندن) را انجام دهد؟ خدا دورتر و برتر از این است که برای او به انباز معتقد شوند (و او را در کنار بتهای سنگی و معبودهای ساختگی قرار دهند. همیشه چنین بوده است که) تباهی و خرابی در دریا و خشکی به خـاطر کارهائی پـدیدار گشته است که مردمان انجام میدادهاند. بـدین وسـیله خدا سـزای بـرخی از کارهائی را که انسـانها انجام میدهند بدیشان مـیچشاند تا این که آنان (بیدار شوند و از دست یازیدن به معاصی) برگردند. (ای پیغمبر! به مشرکان) بگو: در زمین بگردید و بنگرید سرانجام کار پیشینیان به کجا کشیده است. (خواهید دید که خدا آنان را هلاک، و خانه و کاشانۀ ایشان را ویران کـرده است، زیرا که) بیشتر آنان مشـرک بـودهاند (و شـرک مـایۀ تباهی است).
خدا مشرکان را با واقعیّت کارشان و حقائق حالشان رویاروی میگرداند، حقائقی که نمیتوانند بدین چیز معتقد شوند که تنها خدا آن حقائق را آفریده است و پدیدار گردانده است. یا نـمیتوانـند گمان برند که خدایان ادّعائی ایشان در آفرینش و پیدایش آن حقائق شرکت داشتهاند. خدا مشرکان را رویاروی گردانـد به این که خدا ایشان را آفـریده است، و او است که بدیشان رزق و روزی رسانده است، و خدا است که آنان را میمیرانـد، و او ایشـان را زنـده میدانـد. آفرینش و پیدایش برایشان روشن است و بدان اقرار و اعتراف مینمایند، و امّا رزق و روزی، آنان نمیتوانند گمان برند که خدایان ادّعائی ایشـان، بدیشان رزق و روزی میرسانند. راجع به میراندن هم هیچ گونه دلیلی جز دلائل قرآن دربارۀ آن در دست ندارند، و جز آن چیزهائی که قرآن راجع بدان اظـهار میدارد سخنی نمیتوانند بگویند. زنده گرداندن مانده است که مشرکان دربارۀ آن ستیزه و جدال میکردند. خدا در لابلای این چیزهای مسلّم از زنده گـردانـدن صحبت میدارد تا با این وسیلۀ یگانه و شگفتی که فطرتشان را مـخاطب مـیسازد و از فـراسـوی انحرافی که گریبانگیرشان گردیده است با فطرتشان سخن میگوید. فطرت هم نمیتواند کار زنده شدن دوباره و رستاخیز و برگشت به زندگی مجدّد را انکار نماید. آن گاه از ایشان میپرسد:
(هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذَلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ ؟).
آیا در میان انبازهایتان (که برای خدا گمان مـیبرید) کسـی هست کــه چیزی از ایـن (کـارهای آفرینش و روزیرسانی و مـیرانـدن و زنـده گـردانـدن) را انـجام دهد؟.
منتظر پاسخ ایشان نمیماند. چه این پرسش برای نفی است و به صورت سرکوبی آمده است و نیازمند پاسخ نمیباشد! تنها پیروی، برای تقدیس و تسبیح خدا بر آن زده میشود:
(سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ) (٤٠)
خدا دورتر و برتر از این است که برای او به انباز معتقد شــوند (و او را در کنار بـتهای سنگی و معبودهای ساختگی قرار دهند).
آن گاه برایشان پرده از ارتباط احوال و اوضاع زندگی با اعمال و افعال مردمان و کسب و کارشان برمیدارد. بیان میدارد که تباهی دلها و عقائد و اعمال آنان فساد و تباهی در زمین را پدید میآورد، و خشکی و آبی زمین را از این فساد و تباهی پر مـیسازد، و فساد و تباهی را بر زمین چیره میگرداند:
(ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ).
(همیشه چنین بوده است که) تباهی و خرابی در دریا و خشکی به خاطر کارهائی پدیدار گشته است که مردمان انجام میدادهاند.
پیدایش تباهی و فساد و چیره شدن آن بدین شکل، بیهوده و سـرسری صـورت نمیپذیرد، و از روی تصادف پدیدار و نمودار نمیشود. بلکه برابر تدبیر و تقدیر و قوانین و سنن خدا روی میدهد و سلطه پیدا میکند:
(لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا ).
بدین وسیله خدا سزای برخی از کارهائی را که انسانها انجام میدهند بدیشان میچشاند.
شرّ و فساد کردهاند و به آتش آن باید بسوزند، و باید به سبب شرّ و فسادشان رنج و بلا ببینند:
(لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ) (٤١)
تـا ایـن که آنـان (بـیدار شـوند و از دست یازیدن بـه معاصی) برگردند.
تا این که آنان برگردند و تصمیم بر مبارزۀ با تباهی و فساد را بگیرند، و به سوی خدا و کار خوب و طیّ خطّ سیر راست و درست برگردند.
در پایان ایـن گشت و گـذار، ایشـان را مـیترساند و برحذر میدارد از این کـه همان مصیبتها و بلاهائی بدیشان برسد که به مشرکان پیش از ایشـان رسـیده است، و آنان عاقبت بسیاری از ایشان را میدانـند، و عاقبت ایشان را در آثار برجای ماندهشان میبینند بدان هنگام که در زمین به سیر و سیاحت و کوچ و مسافرت میپردازند و در راه از کنار آثارشان میگذرند:
(قُلْ سِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ) (٤٢)
(ای پیغمبر! به مشرکان) بگو: در زمین بگردید و بنگرید سرانجام کار پیشینیان به کجا کشیده است. (خواهـید دید که خدا آنان را هلاک، و خـانه و کـاشانۀ ایشـان را ویران کرده است، زیرا که) بیشتر آنان مشرک بودهاند (و شرک مایۀ تباهی است).
عاقبت ایشان همان است که میبینند وقتی که در زمین به سیر و سیاحت و کوچ و مسافرت میروند. این هم عاقبتی است که کسی را تشویق و ترغیب نمیکند که این راه را طی کند.
*
هنگامی که بدین مقطع میرسند به راه دیگری اشاره میکند که رونـدگان آن گـمراه نمیشوند، و به افق دیگـری اشـاره میکند که قصدکنندگان آن ناامـید نمیشوند.
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (٤٣) مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلأنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (٤٤)لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ) (٤٥)
روی خود را به سوی آئین استوار و ماندگار (اسلام که سازگار با فطرت انسانی و مبنی بر یکتاپرستی است) متوجّه گردان، پیش از آن که روز عظیمی (قیامت نـام) فرارسد که هیچ کسی نمیتواند آن را از خدا (به هم زند و از وقوع آن) جلوگیری کـند. در آن روز مـردمان بـه دســتهها و گروههای مختلف تـقسیم مـیگردند: (بهشتیان و دوزخیان، و هـر یک بـا درجـات و درکـاتی خـاصّ). کسـانی کـه کـافر شـوند، کفرشان بـه زیـان خــودشان است (و وبــال آن عـاقبت دامـنگیرشان میگردد) و کسانی که (ایمان داشـته و) کارهای نـیکو انجام دهند، (راه بهشت سرمدی و نعیم ابدی را) بـرای خود مهیّا میسازند. (مردمان از هم جدا مـیگردند) تـا خداوند از فضل و لطف خود پاداش کسانی را بدهد که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته و بایسته کردهاند، (چرا که ایشان محبوبان خدایـند) ولی خدا کـافران را دوست نمیدارد (تا ایشان را به حساب آورد و از آنان سخن بگوید).
تصویری را کـه از رویکـرد به دین راست و درست میکشد، تصویر الهامبخشی است که از کمال رویکرد، و از جدّی بودن و استواری آن، تعبیر میکند:
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ ).
روی خود را به سوی آئین استوار و ماندگار (اسـلام که سازگار با فطرت انسانی و مبنی بر یکتاپرستی است) متوجّه گردان.
در این تـصویر اهـتمام ورزیـدن و بـیدار و هوشیار گردیدن و چشم امید دوختن، و نگریستن به جهت والا و افق بالا و رویکرد استوار در میان است.
این رهنمود برای نخستین بار در این سوره آمده است به مناسبت سخن از هواها و هوسهای جوراجـور و از حزبها و دستههای گوناگون. در اینجا هم این رهنمود آمده است به مناسبت انبازها، روزی و چندین برابر شدن آن، فساد و تباهی ناشی از شرک، آنچه مردمان میکشند و میچشند در زمین به سبب ظهور فسـاد و چیره گردیدن تباهی، و سرانجام مشـرکان در زمین. بدین مناسبتها ایـن رهنمود میآید و سزا و جزای اخـروی و بهرۀ مؤمنان و کافران را در آنجا بیان میدارد، و ایشان را میترساند از روزی که هیچ کسی نمیتواند جلو آن را بگیرد و نگـذارد کـه خـدا چـنین روزی را پدیدار گرداند، روزی که مردمان در آن به دو دسته و گروه تقسیم میشوند:
(مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلأنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ) (٤٤)
کسانی که کافر شوند، کفرشان به زیان خودشان است (و وبال آن عاقبت دامنگیرشان میگردد) و کسانی کـه (ایمان داشته و) کارهای نیکو انجام دهند، (راه بـهشت سرمدی و نعیم ابدی را) برای خود مهیّا میسازند. «یَمْهدُونَ» به معنی «یُمَهّدُونَ» است که مراد آمـاده ساختن و مهیّا کردن است. انگار کسـانی کـه کـارهای نیک انجام میدهند، گهوارۀ آسایش خود را تـدارک میبینند، و راه یا جولانگاه خوش و آرامش خویش را مهیّا می کنند. همۀ این مفاهیم، سایههائی است که فراهم میآید و هماهنگ میگردد تا سرشت کارهای نیکو و وظائف و تکالیف پسندیده را به تصویر بکشند. کسانی که کارهای پسندیده میکنند، در اصل برای خود گهوارۀ خوشبختی خودشان را آماده میکنند و تدارک میبینند، و اسباب و وسائل آسایش و آرامش خویشتن را مـهیّا میسازند، در همان لحظهای که به کارهای نیکو و به انجام وظیفه میپردازند، نه بعد از گذشت آن لحظه. این هم سایهای است که تعبیر سخن میافکند. آن تعبیر این است:
(لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ).
تا خداوند پاداش ،کسانی را بدهد که ایـمان آوردهانـد و کارهای شایسته و بایسته کردهاند.
(مِنْ فَضْلِهِ).
از فضل و لطف خود.
چه هیچ کسی از فرزندان آدم با عـمل خود سزاوار بهشت نمیگردد، و هر اندازه کار بید نمیتواند شکر جزئی از فضل و لطف خدا را بجای آورد. خدا فضل و لطف و مرحمت خود را شامل مؤمنان مـیگرداند، و خداوند سبحان از کافران بیزار است و از ایشان بـدش می آید:
(إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ) .
قطعاً خدا کافران را دوست نمیدارد.
*
بعد از آن، روند قرآنی با ایشـان چرخش و گردش دیگری را میآغازد و در آن برخـی از نشـانههای شناخت یزدان را نشان میدهد، و بدانان مینمایاند که در این نشانهها چه فضل و لطف و مهر و مرحمتی از خدا نهفته است، از قبیل روزی و رزقی که بدیشان عطاء میفرماید، و هدایت و رهنمودی که بر ایشـان نازل مینماید، و آنان با برخی از آن الطـاف و انعام آشنا میگردند، و با برخی از آنـها آشنا نـمیشوند. ایشان با وجود ایـن شکرگزاری نمیکنند و راهیاب نمیشوند:
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَلِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (٤٦)وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ (٤٧)اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَیَبْسُطُهُ فِی السَّمَاءِ کَیْفَ یَشَاءُ وَیَجْعَلُهُ کِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (٤٨)وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ (٤٩)فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٥٠)وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِیحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ) (٥١)
از جملۀ نشانههای (دالّ بر قدرت) خدا ایـن است کـه خداوند بـادها را بـه عنوان مژدهرسان (بـه نـعمتهای گوناگون، همچون نزول باران و تلقیح گیاهان و تکـان دادن آبهای فـراوان و تغییر هـوا و غیره) مـیفرستد. کشتیها هم با اراده و اجازۀ او به حرکت درآیند، و شما نیز از لطف و فضل الهی برخـوردار گـردید و (خدا را) سپاسگزار باشید. ما قبل از تو پیغمبرانـی را بـه سـوی اقوامشان فرستادهایم و آنان دلائل واضح و آشکـاری (از معجزات ربّـانی و مـنطق عقلانی) بـرای ایـن اقوام آوردهاند (و مردمان گروهی ایمان آورده و گروهی به مــخالفت بـرخـاستهانـد). پس مـا از بـزهکاران انـتقام گرفتهایم (و مؤمنان را یاری کردهایم) و همواره یـاری مؤمنان بر مـا واجب بوده است. خدا کسـی است کـه بادها را وزان میسـازد و بادها ابرها را بـرمیانگـیزد. سپس خدا آن گونه که بخواهد ابرها را در (پهنۀ) آسمان مـیگسترانـد و آنـها را بـه صورت تودههائی بـالای یکدیگر انباشته و متراکم مـیدارد و (پس از تـلقیح، ای انســان) تـو مـیبینی که از لابلای آنـها بـارانــها فرو مـیبارد، و هنگامی که آن (بـاران حیاتبخش) را بـر کسانی از بندگانش میباراند، آنان خوشحال و مسرور میکردند. هر چند که (لحـظاتی) پـیش از نـزول بـاران، ناامید و سرگردان بوده باشند. بـه آثـار (بـاران یـعنی) رحمت الهی بنگر کـه چگونه زمین را پس از مـردنش زنده میکند. آن کس (که زمین مـرده را این چنین بـا نـزول بـاران زنـده مـیکند) زنـدهکنندۀ مردگان (در رستاخیز) است و او بر همه چیز توانـا است. اگر مـا بادی (داغ و سوزان) را وزان سازیم و بر اثـر آن (افراد ضعیفالایـمان) زراعت و بـاغ خود را زرد و پـژمرده ببینند، راه ناشکری و کفران پیش میگیرند.
یزدان سبحان در این آیات میان روان کردن بادها بـه عنوان مژدهرسان، روانه کردن پیغمبران همراه با دلائـل روشن، کمک کردن و پیروز گرداندن مؤمنان تـوسّط پیغمبران، بارانـدن بارانـهای زنـدگی بخش و زندگی آفرین، و زنده گرداندن مـردگان و رسـتاخیز ایشان، گرد میآورد . . . این هم همایشی است که معنی ویژۀ خود را دارد . . . همۀ اینها از مرحمت خدا است، و همۀ اینها از قانون و سنّت خدا پیروی میکنند. مـیان نظم و نظام جهان، و رسالتهای پیغمبران که هدایت را به همراه داشتهاند، و کمک کردن و پیروز گرداندن مؤمنان، پیوند استوار و رابطه محکمی است. همۀ اینها از زمرۀ آیات و نشانههای خدا است، و از جملۀ نعمت و رحمت او است. زندگی مردمان بدانها وابسته است، و همۀ آنها با نظام اصلی جهان تعلّق و ارتباط دارند.
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیَاحَ مُبَشِّرَاتٍ ).
از جملۀ نشانههای (دالّ بر قدرت) خدا ایـن است کـه خداوند بـادها را بـه عنوان مـژدهرسان (بـه نـعمتهای گوناگون، همچون نزول باران و تلقیح گیاهان و تکـان دادن آبهای فراوان و تغییر هوا و غیره) میفرستد.
بادها مژدۀ بارش بارانها را میدهند. آنان هم از روی تجربه و آگاهی خود میدانستند بـادهائی که موجب بارش بارانها میشوند کدامند، و از وزش آنها شـاد و خرّم می شدند.
(وَلِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ ).
تا شما را از رحمت خود بچشاند.
تا شما را از رحمت خود با آثار این مژده که سرسبزی و رشد و نموّ کشتزارها و گیاهان است برخوردار بگرداند و بچشاند.
(وَلِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ ).
و کشتیها هم با اراده و اجازۀ او به حرکت درآیند.
کشتیها به حرکت درمیآیند با نیروی بادها و به پیش راندن آنها، و یا با تشکیل رودبارها و رودخانههائی که از آب بارانها فراهم میآیند، و کشـتیها در آنـها به حرکت درمیآیند. گذشته از ایـنها کشـتیها به فـرمان یزدان و برابر قانون و سنّت او به حـرکت درمـیآیند، قانونی که جهان را بر آن سرشته است. کشتیها در سایۀ اندازهگیری دقیق اشیاء و آفرینش هر چیزی به اندازۀ لازم و با ویژگی خاصّ و انسجام وطـیفۀ ویژه، روان میشوند و به حرکت درمیآیند. در پرتو همین سنجش دقیق و آفرینش لازم و ویژگی خاصّ و انجام وظـیفۀ ویژه است که کشتیها بر سطح آبها روان میگردند و به حرکت درمیآیند و به پیش میتازند، و بادها آنـها را برمیانگیزند و آنها بر پشت امواج سوار میشوند و سینۀ امواج را میشکافند. هر چیزی در پیش خدا دارای اندازۀ ویژه و لازم است . . .
(وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ).
و تا شما نیز از لطف و فضل الهی برخوردار گردید.
تا از فضل و لطف الهی در کوچها و مسـافرتهای بازرگانی، و در کشت و زرع و درو کردن و برداشت محصولات، و در دریافت و پرداخت، بهره ببرید و استفاده بکنید. همۀ اینها از فضل و لطف خدائی است که همه چیز را آفریده است و هر چیزی را به مقدار لازم و با ویژگی خاصّ خود آفریده است و کاملاً همه چیز را سنجیده است و اندازهگیری کرده است.
(وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ) (٤٦)
و تا این که شما (خدا را) سپاسگزاری کنید.
بدان امید که شما نعمتهای خدا را در همۀ ایـن چیزها سپاسگزاری نمائید . . . این سخنان توجّه دادن مردمان به چیزی است که لازم است بندگان با آن با نعمت خداوند منّان رویاروی شوند.
روانه کردن بادها به عنوان مژدهرسانهائی بسان روانه کردن پیغمبران همراه با دلائل روشن و براهین مـتقن است:
(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ ).
مــا قـبل از تـو پـیغمبرانـی را به سوی اقوامشـان فـرستادهایــم و آنــان دلائـل واضـح و آشکـاری (از مــعجزات ربــّانی و مـنطق عقلانی) بـرای ایـن اقوام آوردهاند (و مردمان گروهی ایمان آورده و گروهی به مخالفت برخاستهاند).
ولی مردمان با این رحمت خدا - که بزرگتر و والاتر است - آن گونه رویاروی نشدهاند و پذیره نرفتهاند که با بادهای مـژدهرسان رویـاروی شـدهانـد و پـذیرفته رفتهاند. و از این رحمت - که سودمندتر و مـاندگارتر است - آن گونه سود نبردهاند و منتفع نگردیدهاند که از باران و آب سود بردهاند و منتفع شدهاند! مـردمان در برابر پیـران دو گروه شدهاند: مجرمان و بزهکارانی که ایمان نمیآورند و نمیاندیشند و از آزار رساندن به پـیغمبران و بازداشتن مـردمان از راه یـزدان بازنمیایستند. دستۀ دیگر مؤمنانی هستند که آیات خدا را درک و فـهم مـیکنند، و رحمت او را سـپاس میگویند، و به وعدۀ خدا ایمان و اطمینان دارند، و از مجرمان و بزهکاران تحمّل میکنند آنچه تحمّل میکنند . . . آن گاه فرجامی پیش میآید که با دادگری خدا و با وعدۀ محکم و استوار او متّفق و همآوا است:
(فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ) (٤٧)
ما از بـزهکاران انجام گرفتهایم (و مـؤمنان را یـاری کردهایم) و همواره یـاری مؤمنان بر مـا واجب بوده است.
پاک و منزّه و والامقام خدائی است که بر خود پیروزی مـؤمنان را واجب گـردانـده است، و آن را حقّی بر خویشتن شمرده است. این هم از روی فضل و کرم او است. این حقّ را در این ساختار قاطعانهای که احتمال شکّ و شبههای بدان نـمیرود برای مـردمان مؤکّد فرموده است. مگر نه این است کـه گوینده خداوند نیرومند و چیره و توانا و بزرگوار است، آن خدائی که بر بندگان خود غالب و چیره است، و او فرزانه و آگاه است؟ خداوند این سخن را میفرماید و بدان از اراده و مشیّت خود که ردخور و برگشت ندارد، و از سنّت خود که تخلّفناپذیر است، و از قانونی که بر هستی فرمانروا است، تعبیر میفرماید.
گاهی این پیروزی - برابر سنجش و ارزیابی انسانها - به تأخیر میافتد و کند در می رسد. ایـن بدان جهت است که مـردمان کارها را به گونهای محاسبه میکنند و برآورد مینمایند که جدای از محاسبه و برآورد یزدان است. احوال و اوضاع را به گونهای ارزیابی میکنند و مـیسنجند کـه خـدا بـدان گـونه ارزیابی نـمیکند و نمیسنجد. خدا وعدۀ خود را تحقّق میبخشد و پـیاده میگرداند طبق مشیّت و خواست و قانون و سنّت خود در وقتی که میخواهد و میداند. گاهی حکمت و فلسفۀ تعیین وقت و ارزیابی و سنجش خدا برای مردمان پیدا و روشن میگردد، و گاهی پدیدار و آشکار نمیشود. در هر صورت آنچه خدا میخواهد و خواست او است خوب و پسندیده است، و وقتی که او تعیین و مقرّر میدارد صحیح و درست است. وعدۀ قاطعانۀ یـزدان یقیناً روی میدهد و قطعاً بدان وفا میشود، و شکیبایان آن را چشم میدارند و مـیپایند با اطـمینان و یقین کاملی که بدان دارند.
بعد از آن، روند قرآنی به پیش میرود و مقرّر میدارد که خدا است که بادها را روانه مـیکند، و بارانها را میباراند، و زمین را پس از مرگش زنده میگرداند، و به همین صورت خدا مردگان را زنـده میگرداند و برانگیخته میشوند و به رستاخیز گسیل میگردند . . . این سنّت یگانه، و شیوۀ یگـانه است، و حـلقههائی در زنجیرۀ قانون بزرگ و والایند:
(اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ ).
خدا کسی است که بادها را وزان میسازد.
خدا بادها را روان می سازد برابر قانونی که در هستی این جهان و در سـازماندهی و اداره کـردن آن دارد.
(فَتُثِیرُ سَحَابًا).
بادها ابرها را برمیانگیزند.
بادها بخارهای آبهای زمین را بالا میبرند، بخارهائی که از تودههای آبهای زمین برمیخیزند.
(فَیَبْسُطُهُ فِی السَّمَاءِ ).
سپس خدا ابرها را در (پهنةۀ) آسمان میگستراند.
ابرها را میگستراند و پهن و گسترده میگرداند.
(وَیَجْعَلُهُ کِسَفًا ).
و آنها را به صورت تودههائی بالای یکدیگر انـباشته و متراکم میدارد.
ابرها را گرد میآورد و انـباشته مـیکند و تکّهها و لکّههائی را روی تکّهها و لکّههائی متراکم مینماید. یا بعضیها با بعضیها برخورد میکنند و به یکدیگر می پیوندند، یا جرقّههای برق میان چینهای ابر، یا میان دو قطعه ابر درمیگیرد.
(فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ ).
تو میبینی که از لابلای آنها بارانها فرو میبارد.
«وَدْق» باران است که از لابلای ابرها پائین میریزد.
(فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ) (٤٨)
هنگامی که آن (بـاران حیاتبخش) را بر کسـانی از بندگانش مــیبارانـد، آنـان خـوشحال و مســرور میگردند.
این خوشحالی و سرور را جز کسانی چنانکه باید درک و فهـم نمیکنند که آنان سر و کار مستقیم با باران داشته باشند. عربها از همه کس بهتر با این اشاره آشـنایند. سراسر زنـدگی ایشـان به آب آسـمان بسـتگی دارد. اشعارشان و اخبارشان با گرمی و حرارت و با عشق و علاقه و با احترام و بزرگداشت شگفتی نام باران را در خود گرد آورده است!
(وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ) (٤٩)
هر چند کـه (لحظاتی) پیش از نـزول بـاران، نـاامـید و سرگردان بوده باشند.
این بیان وضع و حال ایشان است کـه پـیش از نزول باران دارند: یأس و ناامیدی و جمود و رکود پیرامـون آنان را گرفته است و بر ایشـان خیمه زده است . . . سپس آنان شادمان و خوشحال میگردند . . .
(فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ ).
به آثار (باران یعنی) رحمت الهی بنگر.
به آثار رحمت خدا در درونهای شاد بنگر، درونهائی که بعد از نا امیدی لبریز از سرور و شادمانی گردیدهاند. به آثار رحمت خدا بنگر که در سرزمین شاد پـدیدار گردیده است پس از جمود و رکودی که داشته است. به آثار رحمت خدا در حیاتی بنگر که به خاک و به دلها می خزد.
(فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ).
به آثار (باران یعنی) رحمت الهی بنگر که چگونه زمـین را پس از مردنش زنده میکند.
این حقیقت، واقعی و دیدنی است. نیازی به بـیش از نگریستن و اندیشیدن ندارد. بدین جهت قرآن آن را دلیل و برهانی بر مسألۀ رستاخیز و زنده گردانـدن در آخرت قرار میدهد، هم بدان شیوه که اسلوب مجادله و مـباحثۀ قـرآنی است، مـجادله و مـباحثهای کـه از صحنههای دیدنی هستی، و از واقعیّت زندگی دیدنی، ماده و برهان خود را برمیگیرد، و از گسترۀ فـراخ هستی، جولانگاه و میدان خود را ترتیب میدهد و تهیّه میبیند:
(إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى ).
آن کس (که زمین مرده را این چنین با نزول باران زنده میکند) زندهکنندۀ مردگان (در رستاخیز) است.
(وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ).
و او بر همه چیز توانا است.
این آثار رحمت خدا در زمین است که صدق این وعده را بیان میدارد و این فرجام تأکید مـیکند.
روند قرآنی بعد از بیان این حقیقت، به پیش میرود در به تصویر کشیدن حال و احوال قومی که از بادهائی که آب را برمیدارند شادمان میگردند، و از آثار رحمت الهی به هنگام نزول آن از آسمان خوشحال میشوند و میآسایند . . . روند قرآنی در به تصویر کشیدن حال و احوالشان به پـیش میرود بدان هنگام که باد را زرد رنگ میبینند به سبب شن و خاکی که با خود حمل میکند نه به سبب آب و ابری که برمیدارد - همچون بادی کشت و زرع را نابود میکند، و پستانها را بدون شیر میگرداند -ی ا بادی که بر اثر وزیـدن آن کشت و زرع زرد میگردد، و به گیاهان خشک و پرپری تبدیل میشود:
(وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِیحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ) (٥١)
اگر ما بادی (داغ و سوزان) را وزان سازیم و بر اثـر آن (افـراد ضــعیفالایـمان) زراعت و بـاغ خود را زرد و پژمرده ببینند، راه ناشکری و کفران پیش میگیرند.
بر اثر خشـم و نـاامـیدی نـاشکری میکنند و کفر میورزند، بجای این که تسلیم قضا و قدر یزدان شوند، و با تضرّع و زاری به آستانۀ یزدان رو کنند تـا بلا و مصیبت را از ایشان بزداید و برطرف نماید. ایـن هـم حال و وضع کسی است که به قضا و قدر خـدا ایـمان ندارد، و با بینش خود به حکمت خدا در کار تـقدیر و تدبیرش پی نمیبرد، و دست خدا را نـمیبیند که در پشت سر حوادث قرار دارد و سراسر ایـن جـهان را هماهنگ میسازد و نظم و نظام میبخشد، و هر کاری و هر حادثهای را برابر آن هماهنگی و نظم و نظام شامل و فراگیر مقرّر و مقدّر مـینماید، هماهنگی و نظم و نظامی که سراسر جهان را دربر میگیرد. آن جهانی که تمام اجزاء و نقشهای آن با یکدیگر پیوند و ارتباط دارد.
*
در همین حدّ و مرز به تصویر کشیدن زیر و رو شدن انسانها برابر هوا و هوسهایشان، و ایمان نیاوردن به نشانههای شناخت یـزدان که در جهان پیرامـونشان مجسّم و برجسته آنها را میبینند، و درک و فهم نکردن حکمت و فلسفهای که یزدان در فراسوی حوادث و وقائعی قرار داده است که آنها را مشاهده میکنند، در همین حدّ و مرز، روند قرآنی خطاب را متوجّه پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم میسازد و او را دلداری میدهد از این که تلاش او در هدایت بسیاری از مردمان شکست خورده است، و این شکست را به سرشت آنان برمیگرداند، سرشتی که او هیچ گونه چارهای در آن ندارد، و همچنین این شکست را به کوری بینش ایشان حواله میدهد و میفرماید:
(فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (٥٢)وَمَا أَنْتَ بِهَادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ) (٥٣)
تو (ای پیغمبر!) نمیتوانـی صدای خود را به گـوش مردگان بـرسانی (و کـافران را مـؤمن گردانـی) و نمیتوانی صدا را به گوش کران بـرسانی، هنگامی که روی برمیگردانند و میروند. همچنین تـو نمیتوانـی نابینایان (کور دلی را که صندوق دل خود را بـر روی حقّ بستهاند) از گمراهیشان (نجات و به راستای جادۀ حقّ) راهنمائی کنی. تو تنها میتوانی (سخنان حقّ خود را) بـه گوش کسـانی بـرسانی کـه آیـات مـا را بـاور میدارند، چرا که آنان تسلیم (حقّ و حقّی) هستند.
روند قرآنی ایشان را به تصویر میکشد به صورت مردگانی که حیاتی در جسم خود ندارند، و کرانی که گوش شنوا ندارند، و کورانی که به راه راست راهیاب نمیشوند . . کسی که احسـاس او از جـهان ببرد و قوانین و سنن جهان را درک و فهم نکـند، مردهای بشمار است که حیاتی در پیکر ندارد. بلکه حیاتی که دارد حیات حیوانی است. بلکه از حیوان هم گمراهتر و کمتر است. چه حیوان به فرمان فطرتی که کمتر بدو خیانت میکند راهیاب میشود! کسی که به آیـاتی از آیات خدا گوش فرا نمیدهد، آیاتی که دارای سلطه و قدرت نافذ در دلها است، کر است هر چند که دارای دو گوش باشد و فرکانس و امواج صداها را بشنود! کسی که نشانههای خداشناسی پراکنده در صفحات جهان را نبیند، کور است هر چند که هـمچون حیوان دو چشـم داشته باشد!
(إِنْ تُسْمِعُ إِلا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ) (٥٣)
تو تنها میتوانی (سخنان حقّ خود را) به گوش کسانی برسانی که آیات مـا را بـاور مـیدارند، چـرا کـه آنـان تسلیم (حقّ و حقیقت) هستند.
این چنین کسانیند که دعوت را میشنوند و میپذیرند، زیرا دلهایشان زنده است، و چشمانشان باز است، و فهم و شعورشان سالم است. بدین خاطر آنان میشنوند و تسلیم میشوند، و دعوت جز ایـن نـمیکند که فطرتشان را بیدار گرداند و فطرتشان پاسخ میگوید و میپذیرد.
*
بعد از آن، روند قرآنی برمیگردد تـا ایشـان را به چـرخش و گـودش تـازهای ببرد، و آنـان را نه در صحنههای جهان پیرامونشان، بلکه در زوایای اندرون خودشان به سیر و سیاحت بکشاند، و حالتهای پیدایش ایشان بر این زمین را بدانان بنمایاند. ایـن چرخش و گردش را تا نهایت خود در زندگی دنیوی طول میدهد، با پیوند استواری که میان دو زندگی ابن جـهان و آن جهان است:
(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَیْبَةً یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ (٥٤)وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ (٥٥)وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالإیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلَکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (٥٦)فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ) (٥٧)
خداوند همان کسی است که شما را از (چیزی سـراپـا) ضعف آفریده است و سپس بعد از این ضعف و ناتوانی قوّت و قدرت بخشیده است، و آنگاه ضعف و پیری را جایگزین این قوّت و قدرت ساخته است. آخر خداونـد هر چه را بخواهد میآفریند (و از هیحچ، چیز میسازد) و او بس آگاه و تـوانا است (و مـیدانـد چگونه شـما را بیافریند و چرخۀ وجود شما را چگونه بگرداند). روزی که قیامت برپا میشود، گناهکاران سوگند یاد مـیکنند که جز ساعتی در (دنیا و جهان برزخ) ماندگار نبودهاند! این چنین آنـان (در دنیا تـوسّط شـیاطین و شـیاطین صــفتان از درک حـقیقت و راه درست) بــازداشـته شدهاند! (و هم اینک گرفتار عذاب ابدی گشتهاند. بدا به حالشان!). کسانی که بدیشان علم و ایمان عطاء شـده است، میگویند: شما بدان اندازه که خدا مقدّر فرموده بود (در دنیا و جهان برزخ) تا روز رستاخیز ماندگار بــودهایــد، ایــــن روز رسـتاخـز است ولی شـما نـمیدانسـتهایـد (کـه چنین روزی حقّ است و فـرا میرسد). در آن روز عذرخواهی ستمگران سودی بـه حالشان ندارد، و برایشان جلب رضایت نمیشود.
این چرخش و گردش طولانی است. اوائل این چرخش و گردش را در زندگانی دیدنی خود مشاهده میکنند، و اواخر آن را به صورت مؤثّری و بـه شکل واضحی میبینند و دید میزنند، بدان گونه که انگار هم اینک جلو آنـان حاضر و آمـاده است. چرخش و گردش الهامگرانه و پیامآوری است برای کسی که دلی داشته باشد، یا این که گوش فرادهد و غافل نباشد.
(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ).
خداوند همان کسی است که شما را از (چیزی سـراپـا( ضعف آفریده است.
نفرموده است: شما را ضعیف آفریده است. یا نفرموده است: شما را در حـالت ضعیفی آفـریده است. بلکه فرموده است:
(خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ).
شما را از ضعف آفرید است.
انگار ضعف مادّه اوّلیـّهای است که وجـودشان از آن ساخته شده است . . . ضعفی که آیه بدان اشاره دارد دارای معانی گوناگون و نمودهای پراکنده در هستی این انسان است.
از جمله ضعف بنیاد بدن است که در نخستین سلول کوچک باریک و نازک مجسّم است و چـنین از آن تشکیل میگردد. آن گاه این ضعف در جنین و احوال و مراتب آن بسیار است کـه او در همۀ آن احـوال و مراتب بسیار سست و ضعیف است. سپس این ضف در نوزاد و کودک تا میرسد به سنّ جوانی، و درشتی اندام پدیدار است.
گذشته از اینها مراد ضعف مادهای است که انسان از آن آفریده شده است که گِل است، گلی که اگر نفخهای از روح متعلّق به خدا در آن دمیده نمیشد همیشه به صورت مادی خود میماند یا به صورت حیوانی خود ماندگار میشد. این هم با مقایسۀ با خلقت بشری ضعیف ضعـف است.
از اینها هم بگذریم ضعف هستی روانی در برابر کششها و انگیزهها، و آرزوها و هواها و هوسها است که اگر نفخۀ آسمانی روح در میان نبود، و اگر ارادههـا و استعدادها در بنیاد آدمی آفریده نمیشد، ایـن پدیده انسان نام از حیوانی که فرمانبردار الهام است ضعیفتر میشد.
(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ).
خداوند همان کسی است که شما را از (چیزی سـراپـا) ضعف آفریده است و سپس بعد از این ضعف و ناتوانی قوّت و قدرت بخشیده است.
قوّت و قدرت بخشیده است در تمام معانی و مراتب ضعفی که از آنها سخن رفت، قوّت و قدرت در وجود جسمانی، و در ساختار انسانی، و در هستی روانی و عقلانی.
(ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ).
آن گاه ضعف و پـیری را جایگزین ایـن قوّت و قدرت ساخته است.
صعف و ناتوانی وجود انسانی به طور کلّی. چه پیری سرازیر شدن به دوران کودکی است با تمام نمادها و سیماهائی که دارد. گاهی سرازیر شدن روانی ناشی از ضعف اراده هم به همراه دارد، تا بدانجا که پیرگاه گاهی لغزشها و سکندریهائی دارد همان گونه که کودک لغزشها و سکندریهائی دارد، و با استمداد از ارادهاش نمیتواند خویشتن را بپاید. همراه پیری سفیدی موها است که بیانگر سیما و نمای پیری است.
این امـوال و مراتبی که کسی از فرزندان فنا و نابودی از دست آنها نمیتواند بگریزد و به در رود، و ایـن احوال و مراتبی که یک بار هم درنمیگذرد از کسی که
مهلت ماندن بدو داده میشود و عمر زیادی را سپری میکند، و یک بار هم کندی روا نمیدارد تا دیرتر از موعد مقرّر بیاید، این احوال و مراتبی که بر سـر ایـن پدیدۀ بشری میآید، گواهی میدهد که همۀ این احوال و مراتب و تحوّلات و دگرگونیها با دست قدرتی انجام میپذیرد که هر چه را بخواهد مـیآفریند، و هـر چـه را بخواهد مقدّر و مقرّر میفرماید، و برای هر آفریدهای اجل و احوال و مراتب حیات او را برابر دانش مورد وثوق و تقدیر و تدبیر دقیق، ترسیم میکند:
(یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ) (٥٤)
خداوند هر چه را بخواهـد مـیآفریند، و او بس آگاه و توانا است.
این پیدایش استوار مقدّر و مقرّر هم بـاید که پایانی داشته باشد که تـرسیم و تـعیین گردیده است. رونـد قرآنی همچون پـایانی را در صحنهای از صحنههای قیامت ترسیم میکند، صحنهای که سرشار از جنبش و گفتگو به شیوۀ قرآن است:
(وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ ).
روزی که قیامت برپا میشود، گناهکاران سوگند یـاد میکنند که جز ساعتی در (دنیا و جهان برزخ) ماندگار نبودهاند.
بدین منوال در نظرشان همه چیزهائی که تا به امــروز پشت سر نهادهاند کم و اندک و ناچیز مینماید. قسـم میخورند: غیر از یک ساعت ماندگار نبودهاند. احتمال دارد سوگند ایشان بر مدّت ماندگاری آنان در گورها باشد، و این احتمال هم دارد سوگند آنان بر مـدّت ماندگاری ایـشان در زمین به صورت زنده و مرده باشد.
(کَذَلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ) (٥٥)
چنین آنان (در دنیا توسّط شیاطین و شیاطینصفتان از درک حقیقت و راه درست) بازداشته شدهاند! (و هم اینک گرفتار عذاب ابدی گشتهاند. بدا به حالشان!).
این گونه از حقّ، و از ارزیابی درست بازداشته میشوند و دور میافتند تا این که دارندگان دانش درست ایشان را به ارزیابی صحیح برمیگردانند:
(وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالإیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلَکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) (٥٦)
کسـانی کـه بـدیشان علم و ایمان عطاء شـده است، میگویـد: شما بدان اندازه که خدا مقدّر فرموده بود (در دنیا و جهان برزخ) تا روز رستاخیز ماندگار بودهایـد. این روز رستاخیز است ولی شما نمیدانستهایـد (که چنین روزی حقّ است و فرا میرسد).
این کسانی که علم و ایمان بدیشان عـطاء شـده است گمان میرود همان مؤمنانی باشند که به قیامت ایمان داشتهاند، و فراسوی نماد زندگی دنـیا را درک و فهم نمودهاند. معلوم است که آنـان دارای عـلم صـحیح و آگاهی درست میباشند و مؤمنان بینا و دانـا بشمار میآیند. هم ایشان هستند که در اینجا کار را به تقدیر و علم خدا حواله میدارند:
(لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ ).
شما بدان اندازه که خدا مقدّر فرموده بـود (در دنـیا و جهان برزخ) تا روز رستاخیز ماندگار بودهاید.
این مدّت مقرّری است که تعیین شده بود، حال ایـن مدّت چه طولانی بوده باشد و چه کوتاه مهمّ نیست. این همان موعد مشخّص است و هم اینک تحقّق پـذیرفته است و واقعیّت پیدا کرده است:
(فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلَکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) (٥٦)
این روز رستاخیز است ولی شما نمیدانسـتهایـد (کـه چنین روزی حقّ است و فرا میرسد).
آن گاه روند قرآنی صحنه را با نتیجۀ کلّی پایان میدهد، به گونۀ چکیده و مختصری که به تصویر میکشد چیزی را که در فراسوی صحنه است و به ستمگرانی دست میدهد که روز سزا و حزا را تکذیب میکردهاند:
(فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ) (٥٧)
در آن روز عذرخواهی ستمگران سـودی بـه حـالشان ندارد، و برایشان جلب رضایت نمیشود.
معذرت ایشان پذیرفته نمیگردد، و کسی ایشان را در برابر کاری که کردهاند سرزنش نمیکند، یـا از ایشـان درخواست نمیگردد معذرت بخواهند. چه امروز روز عقاب و عذاب است نه روز سرزنش و عتاب!
*
از این صحنۀ بد و نـاامـیدکننده ایشـان را به چیزی برمیگرداند که در دنـیا میکردهاند که سرکشی و تکذیب است . . ٠ این هم عاقبت سـرکشی و تکذیب ایشان است:
(وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَلَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلا مُبْطِلُونَ (٥٨)کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ) (٥٩)
مـا در این قرآن برای مردمان هر گونه مـثالی را که (بیدارکننده بوده و به زندگی ایشان مربوط باشد) بیان کردهایم. وقتی که آیهای بـرای آنـان مـیآوری کـافران میگویند: شما بر باطل هستید (و این چیزهائی را که میگوئید بـیاسـاس است). ایـن چـنین (که از اینان میبینی) خداوند بر دلهای کسانی که آگاهی و شـعور ندارند مهر مینهد (تا صدای حقّ و ندای هدایت بدانها نفوذ نکند).
این هم کوچ طولانی و درازآهنگی در زمـان و مکـان است. و لیکن این کوچ دور و دراز در روند قرآنی میآید و انگار که بسی نزدیک است. زمان و مکـان درهم نوردیده میشود، ناگهان آنان بار دیگر رویاروی قرآن هستند. قرآنی که در آن هر گونه مـثلی و مثالی است، و در آن هر شیوهای از شیوههای خطاب است، و در آن از هر وسیلهای برای بـیداری دلها و خردها استفاده میشود، و در آن پسوده های الهامگرانۀ بسیار مؤثّری است. قرآن هر دلی را و هر خـردی را در هر محیطی مخاطب قرار میدهد. قرآن نفس بشری را در هـر حـالتی از حالات، و در هر مرتبهای از مراتب مخاطب میسازد. و لیکن آنان - با وجـود همۀ اینها - هر آیهای را تکذیب میکنند، و به تکذیب کردن هم بسنده کنند، بلکه بر اهل علم صحیح نیز میتازند و گردن میافرازند، و دربارۀ ایشان میگویند: آنان بـر باطل هستند:
(وَلَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلا مُبْطِلُونَ) (٥٨)
وقتی که آیهای برای آنان میآوری کـافران مـیگویند: شما بر باطل هستید (و ایـن چیزهائی را کـه میگوئید بیاساس است).
روند قرآنی بر این کفر و گردنکشی و گردن افرازی پیرو میزند:
(کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ) (٥٩)
این چنین (که از اینان میبینی) خداوند بر دلهای کسانی که آگاهی و شعور ندارند مهر مینهد (تا صدای حقّ و ندای هدایت بدانها نفوذ نکند).
این چنین، و بدین شیوه، و به علّت همچون سببی . . . این کسانی که نمیدانند و نمیفهمند دارای دلهای بسته و مهر شدهاند. بینش ایشان برای درک و فهم آیات خدا بازنمیگردد. آنان گردنکشان و گردنافرازان بر اهل علم و هدایت هستند. بدین خاطر سزاوار این هستند که خدا بینش ایشان را ببندد، و بر دلهایشان مهر نهد، به سبب چیزی که یزدان سبحان از این بینشها و از ایـن دلهـا میداند.
*
آن گاه واپسین آهنگ در این سوره میآید پس از آن چرخشها و گردشهای با مشرکان در جهان و تاریخ و در زوایای نفسهایشان و در احوال و مراتب زندگانیشان. امّا با وجود همۀ اینها هم کفر میورزند و گردنکشی و گردنافرازی میکنند . . . واپسین آهنگ به صورت رهنمود دل پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم دل کسان مؤمنی که با ا وهستند میآید:
(فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ) (٦٠)
پس شکیبائی داشته باش. وعدۀ خدا به طور مسلّم حقّ است. هرگز نباید کسانی که ایمان ندارند، مایۀ خشم و ناراحتی تو کردند (و عدم ایمان ایشان، تاب و تـوان و صبر و شکیبائی را از تو سلب کند).
صبر ابزار مؤمنان در راه دور و دراز پر از خاری است که گاهگاهی چه بسا بدون پایان جلوهگر آید. وسیلههای دیگر اطمینان به وعـدۀ راستین یزدان، و ثـبات و ایســتادگی بدون اضطراب و نگـرانی و تـزلزل و سرگردانی و شکّ و تردید به خود راه دادن است . . . صبر و اطمینان و ثبات پیشه کردن در برابر نابسامانی دیگران، و تکذیب کردن حقّ و حقیقت توسّط کافران، و شکّ و تردید ایشان در وعده یزدان، اسلحه برّنده و توشۀ راه مؤمنان است. باید دانست که همچون کارهائی از سوی کافران بدان خاطر است که آنان از علم و دانش در پس پردهاند، و از اسباب و وسائل یقین و اطمینان محروم و بیبهرهاند. ولی مؤمنانی که به حقّ و حقیقت دست یافتهاند و به ریسمان خدا قرآن چنگ زدهاند، راه ایشان راه صبر و اطمینان و یقین است، هر اندازه هـم این راه به طول بینجامد، و هر اندازه هم پایان و جام آن در پشت مهها و ابرها پنهان و نهان بماند.
*
بدین منوال سورهایکه با وعده دادن خدا به پیروزی رومیان بعدازچندسـالی، وبا وعـدهدادن خدا به ییروزی مومنان آغازگردیده است، با توصیة صبر و شکیبائی به مؤمنان تا وعدۀ خدا فرا میرسد، و همچنین با توصیۀ صبر و شکیبائی بدیشان در برابر تلاشهائی که کافران و ناباوران میورزند تا مؤمنان را سبک از جای بردارند و ایشان را به جزع و فزع اندازند و پـریشان کنند، خاتمه مـیپذیرد. بدین وسـیله آغـاز و انجام هماهنگ میشود. این سوره به پایان میآید، در حالی که در لابلای آن آهنگ اطمینان دادن نیرومندی است به وعــدۀ راسـتینی که دروغ نیست و نادرست درنمیآید، و وعده دادن به یقین و اطمینانی که در آن بیم خیانت نمیرود.
*
[1] جز این که این راه و روش، حرام بودنی بسان حرام بودن ربای معروف همگانی ندارد. امّا این راه و روش، راه و روش افزایش پـاک و محترمانه نیست.