تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سورۀ جمعه

سورۀ جمعه

مدنی است؛ ترتیب آن 62؛ شمار آیات آن 11

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡمَلِکِ ٱلۡقُدُّوسِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ ١.

همه موجوداتی که در آسمان‌ها و زمین اند خداوند متعال را از هر عیبی منزّه می‌دانند و از هر نقص و هر امری که سزاوار او نیست مقدّس می‌شمارند. او خداوندی است که هر چیزی را مالک است، در همه امور تصرّف دارد و تدبیر همه امور به دست اوست. هیچ‌کس در پادشاهی‌اش دخالت نمی‌کند و اوتعالی از همه عیب‌ها و نقایص منزّه است. او پروردگاری است که عزیز و غالب است،‌ بلند مرتبه و صاحب قهر است و در صُنع و تقدیر و در حکم و تدبیرش با‌حکمت است.

﴿هُوَ ٱلَّذِی بَعَثَ فِی ٱلۡأُمِّیِّ‍ۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِهِۦ وَیُزَکِّیهِمۡ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ ٢.

الله تعالی خداوند یگانه‌ای است که در میان عربان که خواننده نبودند و کتاب و رسالتی را پیشتر نمی‌شناختند محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را که از نسب و سرزمین خودشان بود فرستاد. پیامبری را که آیات الهی را برای آنان می‌خواند، با قرآن و حکمت تزکیۀشان می‌کند،‌ آنان را از هر ناپاکی و عصیانگری پاک می‌سازد و آیات واضح کتاب و احادیث بابرکتش را برای‌شان آموزش می‌دهد. این در حالی است که قبل از بعثت وی، از هدایت انحراف داشتند و در گمراهی فرو رفته بودند.

﴿وَءَاخَرِینَ مِنۡهُمۡ لَمَّا یَلۡحَقُواْ بِهِمۡۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ٣.

همچنان خداوند عزوجل محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به سوی مردم دیگری فرستاده که هنوز نیامده‌اند و به زودی در قبایل عرب و سایر قبایل تولّد می‌شوند. او پروردگار یگانه‌ای است که در پادشاهی‌اش غالب و کسی بر او غلبه نمی‌یابد، با قهرش بر همگان سیطره دارد و در گفتار، کردار، شریعت و صُنع خویش با‌حکمت است.

﴿ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ ٤.

این بعثت با کرامت و بزرگی محمّدی، منّت و احسان خداوندی بر مخلوقات است. خداوند عزوجل احسان رسالت و فضل هدایتش را به هر که از بندگانش که بخواهد عنایت می‌کند. او صاحب احسان عظیم و خیر عمیم است، فضل او رد کرده نمی‌شود، جودش قابل شمارش نیست و عطایش غیر محدود است.

﴿مَثَلُ ٱلَّذِینَ حُمِّلُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ ثُمَّ لَمۡ یَحۡمِلُوهَا کَمَثَلِ ٱلۡحِمَارِ یَحۡمِلُ أَسۡفَارَۢاۚ بِئۡسَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٥.

حق‌تعالی یهودیان را که تورات را آموزش گرفتند و بعد از آن بدان عمل نکردند به خری تشبیه کرده که بر پشتش کتاب‌هایی بار شده باشد؛ طوری که نه از آن‌ها چیزی را بداند و نه بدان فایده‌مند شود. سوگند به الله عزوجل که تشبیه بسیار زشتی برای تکذیب کنندگان آیات الهی و مخالفان رسولش وارد آمده است. خداوند عزوجل ستمگران را به راه صواب توفیق نمی‌بخشد و به سوی هدایت رهنمایی نمی‌کند؛ زیرا سر‌کشی و گمراهی را اختیار کرده‌اند.

﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ هَادُوٓاْ إِن زَعَمۡتُمۡ أَنَّکُمۡ أَوۡلِیَآءُ لِلَّهِ مِن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ٦.

ای پیامبر! برای یهودیان بگو: اگر شما در دعوای خود راست می‌گویید که دوستان خدا می‌باشید؛ پس لقای خداوند عزوجل را از طریق مرگ آرزو برید؛ زیرا هر دوست به لقای دوست خویش اشتیاق دارد و هر که کسی را دوست داشته باشد عذابش نمی‌کند.

﴿وَلَا یَتَمَنَّوۡنَهُۥٓ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ ٧.

اما یهودیان به خاطر محبّت دنیا و شهوات آن به خاطر ترس از عذاب خداوند عزوجل در برابر اعمال بد و گناهانی که انجام داده‌اند هر‌گز مرگ را آرزو نمی‌برند. حق‌تعالی به احوال ستمگران که از حدود الهی تجاوز کرده‌اند داناست، هیچ‌یک از اعمال آنان بر او پوشیده نیست و به زودی از آنان حساب می‌گیرد.

﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡمَوۡتَ ٱلَّذِی تَفِرُّونَ مِنۡهُ فَإِنَّهُۥ مُلَٰقِیکُمۡۖ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٨.

برای یهودیان بگو: مرگی که شما از آن می‌گریزید آنگاه که وقتش فرا رسید خواهی نخواهی به شما رسیدنی است پس آیا فرار از مرگ ممکن است؟ بعد از مرگ به سوی خداوند عزوجل برمی‌گردید؛ به سوی خدایی که به امور پوشیده و آشکار و سرّی و علنی داناست. هیچ امر غایبی از او پنهان نمی‌ماند و از علمش هیچ چیزی فراموش نمی‌شود. بنابراین شما را به اعمال‌تان خبر داده مطابقش جزا می‌دهد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَوٰةِ مِن یَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَیۡعَۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٩.

ای مؤمنان! آنگاه که برای نماز جمعه اذان گفته می‌شود به منظور شنیدن خطبه و ادای نماز حاضر شوید،‌ از خرید و فروش دست کشید و اموری را که از نماز بازمی‌دارد ترک نمایید. این فرمان الهی است که شما را بدان مأمور داشته و به خیر شماست؛ زیرا پاداشی بزرگ دارد و موجب آمرزش گناهان شماست. اگر منافع‌تان را بدانید کارهایی را انجام می‌دهید که به صلاح شماست؛ مثل نماز جمعه که بر شما واجب است.

﴿فَإِذَا قُضِیَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَثِیرٗا لَّعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٠.

بعد از اینکه خطبه را شنیدید و نماز را ادا نمودید،‌ در روی زمین به طلب روزی و معیشت بروید،‌ امّا ذکر خداوند عزوجل را در هر زمان و مکانی بسیار گویید؛ زیرا فوز و فلاح،‌ و کامیابی و رستگاری دنیا و آخرت با یاد و ذکر خداوند عزوجل میسّر است.

﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَیۡهَا وَتَرَکُوکَ قَآئِمٗاۚ قُلۡ مَا عِندَ ٱللَّهِ خَیۡرٞ مِّنَ ٱللَّهۡوِ وَمِنَ ٱلتِّجَٰرَةِۚ وَٱللَّهُ خَیۡرُ ٱلرَّٰزِقِینَ ١١.

ای پیامبر! آنگاه که بعضی از مردم تجارت یا لهوی را ببینند پراکنده می‌شوند، تو را در حال خطبه تنها می‌گذارند و اموری فانی را بر آنچه ماندگار است ترجیح می‌دهند. برای‌شان خبر ده که آنچه در نزد خداوند عزوجل از پاداش بزرگ و نعمت‌های جاودان وجود دارد از همه زیب و زینت دنیا و تجارت و مزخرفاتش بهتر است. حق سبحانه و تعالی بهترین بخشاینده و عطا کننده و نیکو‌ترین احسان کننده است.


تفسیر سوره‌ جمعه

سوره‌ جمعه

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (11) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدین‌ سبب‌ که‌ دربرگیرنده‌ فرمان‌ اجابت‌ ندا برای‌ نماز جمعه‌ است‌، «جمعه‌» نامیده‌ شد.

ابن‌ عباس‌ و ابوهریره‌ رضی الله عنهما  در بیان‌ فضیلت‌ این‌ سوره‌ روایت‌ کرده‌اند که: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در نماز جمعه‌ دو سوره «جمعه‌» و «منافقین‌» را می‌خواندند.

﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡمَلِکِ ٱلۡقُدُّوسِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ١

«آنچه‌ در آسمان‌ها و آنچه‌ در زمین‌ است‌ خداوند را تسبیح‌ می‌گوید» اعم‌ از ناطق‌ یا جامد آن‌ها، به‌ زبان‌ حال‌ یا به‌ زبان‌ قال‌. تفسیر تسبیح‌ گفتن‌ آن‌ها در اول‌ سوره‌ «حدید» گذشت‌ «ملک‌ قدوس‌ عزیز حکیم‌ است» ملک: یعنی‌ فرمانروا. قدوس: یعنی‌ ذاتی‌ که‌ از هر گونه‌ نقصی‌ پاک‌ و منزه‌ و به‌ صفات‌ کمال‌ موصوف‌ است‌. عزیز: یعنی‌ غالب‌ و حکیم: یعنی‌ فرزانه‌ و با حکمت‌.

﴿هُوَ ٱلَّذِی بَعَثَ فِی ٱلۡأُمِّیِّ‍ۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِهِۦ وَیُزَکِّیهِمۡ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٢

«اوست» یعنی: این‌ خدای‌ بزرگ‌ موصوف‌ به‌ صفات‌ مالکیت‌، قدوسیت‌، عزت‌ و حکمت‌؛ یعنی‌ این‌ خدای‌ پادشاه‌ پاک‌ ارجمند فرزانه‌ است «که‌ در میان ‌امیین‌ پیامبری‌ از خودشان‌ برانگیخت» مراد از امیین‌ (ناخوانان): قوم‌ عرب‌اند، اعم‌ از کسانی‌ که‌ نوشتن‌ بلد بودند یا کسانی‌ که‌ بلد نبودند زیرا آنان‌ دارای‌ کتاب ‌آسمانی‌ نبودند. امی: در اصل‌ کسی‌ است‌ که‌ به‌ نوشتن‌ و خواندن‌ آشنایی‌ ندارد؛ که‌ غالب‌ اعراب‌ این‌چنین‌ بودند. «منهم»: یعنی‌ از خود آنان‌ و از جنس‌شان‌. البته‌ فرستادن‌ پیامبر از میان‌ خود یک‌ قوم‌ و از جنس‌ آنان‌ نزدیک‌تر و سزاوارتر به‌ آن‌ است‌ که‌ او را اجابت‌ گویند و با او در دعوتش‌ موافقت‌ و همراهی‌ نمایند زیرا جنس‌، به‌ جنس‌ خود نزدیک‌تر و متمایل‌تر است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «مخصوص ‌ساختن‌ امیین‌ به‌ یادآوری‌ به‌ معنی‌ نفی‌ ماعدای‌شان‌ نیست‌ ولی‌ با بعثت‌ نبی ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از امیین‌، منت‌ و احسان‌ الهی‌ بر ایشان‌ بیشتر و بلیغ‌تر است‌».

«آیات‌ او را بر آنان‌ می‌خواند» یعنی: با آن‌ که‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  خود نیز امی‌ است‌ و نه‌ می‌خواند، نه‌ می‌نویسد و نه‌ خواندن‌ و نوشتن‌ را از کسی‌ فراگرفته‌ است‌، با این‌ وجود بر اثر وحی‌ الهی‌، بر آنان‌ به‌ اعجاز قرآن‌ می‌خواند «و آنان‌ را پاک ‌می‌گرداند» از پلیدی‌ کفر و شرک‌ و از گناهان‌ و اخلاق‌ ناپسند. به‌ قولی‌ معنی‌ این ‌است: آنان‌ را به‌ وسیله‌ ایمان‌ پاکدل‌ می‌گرداند «و به‌ آنان‌ کتاب‌ و حکمت ‌می‌آموزد» مراد از کتاب: قرآن‌ و مراد از حکمت: سنت‌ است‌. مالک‌ بن‌ انس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «مراد از کتاب‌، نوشتن‌ به‌ قلم‌ و مراد از حکمت‌، دانش‌ و فهم‌ در دین ‌است‌». «و هرآینه‌ آنان‌ پیش‌ از این‌ در گمراهی‌ آشکاری‌ بودند» یعنی: پیش‌ از بعثت‌ نبی ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  امیین‌ در شرک‌ و جهالت‌ و گمراهی‌ای‌ بس‌ بزرگی‌ قرار داشتند که‌ بزرگ‌تر از آن‌ گمراهی‌ای‌ وجود ندارد.

﴿وَءَاخَرِینَ مِنۡهُمۡ لَمَّا یَلۡحَقُواْ بِهِمۡۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٣

«و نیز بر جماعت‌های‌ دیگری‌ از ایشان‌ که‌ هنوز به‌ آن‌ها نپیوسته‌اند» یعنی: همچنین‌ این‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، گروه‌های‌ دیگری‌ از فرزندان‌ آدم‌ را که‌ در وقت‌ بعثتش‌ به‌ مسلمانان ‌نپیوسته‌اند و به‌ زودی‌ در آینده‌ به‌ ایشان‌ خواهند پیوست‌، تزکیه‌ و پاکسازی‌ می‌کند و ایشان‌ کسانی‌ از مسلمانان‌ عرب‌اند که‌ بعد از صحابه رضی الله عنهم  تا روز قیامت‌ به‌ عرصه‌ وجود می‌آیند. به ‌قولی: مراد از ایشان‌ کسانی‌ از غیر اعراب‌اند که‌ مسلمان‌ می‌شوند زیرا ایشان‌ هرچند در قوم‌ خود از اعراب‌ نیستند اما آن‌ها با اسلام‌ به‌ یک‌ هویت‌ و یک‌ امت‌ واحد تبدیل‌ شده‌اند هرچند که‌ اقوام‌ و نژادهایشان‌ مختلف‌ باشد. به‌تأیید این‌ معنی‌ احادیثی‌ نیز روایت‌ شده‌ است‌. از آن‌ جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  است‌ که‌ فرمود: آن‌ گاه‌ که‌ سوره‌ جمعه‌ بر رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نازل‌ شد، ما نزد ایشان‌ نشسته‌ بودیم‌ پس‌ آن‌ را تلاوت‌ کردند وچون‌ به‌ آیه:  ﴿وَءَاخَرِینَ مِنۡهُمۡ لَمَّا یَلۡحَقُواْ بِهِمۡۚ [الجمعة: 3] رسیدند، مردی‌ از ایشان‌ پرسید: یارسول‌ الله! این‌ دیگرانی‌ که‌ هنوز به‌ ما نپیوسته‌اند، کیستند؟ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  دست ‌خود را بر شانه‌ سلمان‌ فارسی‌ رضی الله عنه  نهادند و فرمودند: «والذی‌ نفسی‌ بیده‌ لو کان ‌الإیمان‌ بالثریا لناله‌ رجال‌ من‌ هؤلاء». «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در قبضه‌ اوست‌، اگر ایمان‌ در ستاره‌ ثریا باشد، قطعا مردانی‌ از این‌ گروه‌ آن‌ را در می‌یابند». پس‌ این ‌حدیث‌ شریف‌ و غیر آن‌ از احادیث‌ و آیات‌، دلیل‌ بر عام ‌بودن‌ بعثت‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به سوی‌ تمام‌ مردم‌ است‌ چنان‌که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده‌ حق‌ تعالی ‌﴿وَءَاخَرِینَ مِنۡهُمۡ را به‌ قوم‌ فارس‌ تفسیر نمودند و از این‌ جهت‌ به‌ فارسیان‌، رومیان‌ وغیر آنان‌ از ملت‌ها نامه‌ نوشته‌ و آن‌ها را به‌سوی‌ دین‌ حق‌ دعوت‌ کردند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ سهل‌ بن ‌سعد ساعدی‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «بی‌گمان‌ در صلب‌های‌ صلب‌های‌ صلب‌های‌ مردان‌ و زنانی‌ از امت‌ من‌ کسانی‌ هستند که‌ بی‌حساب‌ به‌ بهشت‌ وارد می‌شوند». سپس‌ این‌ آیه‌ را تلاوت ‌نمودند:

﴿وَءَاخَرِینَ مِنۡهُمۡ لَمَّا یَلۡحَقُواْ بِهِمۡۚ [الجمعة: 3]. «و اوست‌ عزیز حکیم» یعنی: حق‌ تعالی ‌دارای‌ عزت‌ و حکمت‌ بالغه‌ است‌ در این‌ امر که‌ مردی‌ امی‌ را به‌ این‌ کار عظیم ‌برانگیخت‌ و او را از میان‌ همه‌ افراد بشر به‌ رسالت‌ خویش‌ برگزید.

﴿ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ٤

«این» اسلام‌ و وحی‌ و نبوت «فضل‌ الهی‌ است‌ که‌ آن‌ را به‌ هرکس‌ بخواهد ارزانی‌ می‌دارد» چنان‌که‌ به‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  ارزانی‌ کرد «و خداوند دارای‌ فضل‌ عظیم‌ است» چنان‌ فضل‌ و بخشایشی‌ که‌ هیچ‌ فضل‌ و بخشایشی‌ نه‌ با آن‌ برابر است‌ و نه‌ حتی‌ نزدیک‌ و قابل‌ مقایسه‌.

﴿مَثَلُ ٱلَّذِینَ حُمِّلُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ ثُمَّ لَمۡ یَحۡمِلُوهَا کَمَثَلِ ٱلۡحِمَارِ یَحۡمِلُ أَسۡفَارَۢاۚ بِئۡسَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ٥

آن‌ گاه‌ خدای‌ متعال‌ برای‌ یهودیانی‌ که‌ عمل‌ به‌ تورات‌ را ترک‌ کرده‌اند مثلی ‌زده‌ و می‌فرماید: «مثل‌ کسانی‌ که‌ تورات‌ بر آنان‌ بار شد» حملوا: از حماله‌، به‌ معنی‌ عهده ‌داری‌ و کفالت‌ است‌. یعنی: مثل‌ کسانی‌ که‌ به‌ بر پا داشتن‌ تورات‌ و عمل‌ به‌آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌، مکلف‌ شدند «سپس‌ آن‌ را بر نداشتند» یعنی: سپس‌ به ‌موجب‌ آن‌ عمل‌ نکردند و از آنچه‌ که‌ در تورات‌ به‌ آن‌ مأمور شده‌ بودند اطاعت‌نکردند؛ آری‌! مثل‌ آنان «همانند مثل‌ الاغی‌ است‌ که‌ اسفاری‌ را بر پشت ‌می‌کشد» اسفار: جمع‌ سفر عبارت‌ از کتاب‌ بزرگی‌ است‌ که‌ چون‌ خوانده‌ شود معنای‌ خود را آشکار می‌کند از این‌ جهت‌ آن‌ را «سفر» نامیدند. بلی‌! داستان‌شان ‌مانند داستان‌ خری‌ است‌ که‌ کتابی‌ چند را بر او بار کنند زیرا خر نمی‌داند که‌ بر پشت ‌وی‌ کتاب‌ است‌ یا زباله‌ «چه‌ بد است‌ داستان‌ قومی‌ که‌ آیات‌ الله را دروغ ‌شمردند» یعنی: این‌ مشبه‌ به‌ که‌ خر است‌ ـ و حقا هم‌ که‌ یهودیان‌ به‌ آن‌ شباهت ‌دارند ـ زشت‌ترین‌ مثلی‌ است‌ که‌ برای‌ تکذیب‌کنندگان‌ زده‌ می‌شود پس‌ ای ‌مسلمانان‌! شما مانند آنان‌ نباشید.

خاطر نشان‌ می‌شود که‌ خدای‌ متعال‌ این‌ مثل‌ را به‌ منظور هشدار دادن‌ به‌ کسانی‌ بیان‌ کرد که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را ایستاده‌ بر منبر در حال‌ سخنرانی‌ باقی‌ گذاشته‌ و خود به‌سوی‌ کاروان‌ تجارتی‌ شتافتند. و هر کسی‌ که‌ در حال‌ شنیدن‌ خطبه‌ و سخنرانی‌ از آن‌ روی‌ برگرداند، این‌ مثل‌ بر او مصداق‌ دارد چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ تکلم‌ یوم‌ الجمعة‌ والإمام‌ یخطب‌ فمثله‌ کمثل‌ الحمار یحمل‌ اسفارا، والذی‌ یقول‌ له أنصت‌، لیس‌ له‌ جمعة». «هر کس‌ در روز جمعه‌ ـ در حالی‌که‌ امام‌ خطبه ‌می‌خواند سخن‌ بگوید، داستان‌ او مانند داستان‌ خری‌ است‌ که‌ کتابی‌ چند را برمی‌دارد و برای‌ او کسی‌ که‌ به‌ او می‌گوید: گوش‌ فراده‌ و ساکت‌ باش‌! نیز جمعه‌ای ‌نیست‌». «و خداوند قوم‌ ستمگر را» به‌طور عام «هدایت‌ نمی‌کند» از آن‌ رو که‌ ستم‌ را اختیار کرده‌اند. و در قدم‌ اول‌ یهودیان‌ در زمره‌ آنان‌ قرار دارند.

﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ هَادُوٓاْ إِن زَعَمۡتُمۡ أَنَّکُمۡ أَوۡلِیَآءُ لِلَّهِ مِن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٦

یهودیان‌ بر سایر مردم‌ ادعای‌ فضیلت‌ و برتری‌ داشتند و می‌پنداشتند که‌ فقط ایشانند که‌ از میان‌ همه‌ مردم‌ دوستان‌ خدا عزوجل  و فرزندان‌ و عزیزان‌ وی‌ می‌باشند پس‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ پیامبرش‌ دستور داد که‌ چون‌ این‌ ادعای‌ باطل‌ را مطرح‌ کردندبه‌ آنان: «بگو: ای‌ کسانی‌ که‌ یهودی‌ شده‌اید، اگر می‌پندارید که‌ شما دوستان‌ خدایید نه‌ مردم‌ دیگر پس‌ آرزوی‌ مرگ‌ کنید» تا به‌ زعم‌ خود به‌ جایگاه‌ گرامی‌ و برتر خویش ‌دست‌ یابید «اگر راستگو هستید» در این‌ پندار که‌ دوستان‌ خداأ می‌باشید زیرا کسی‌ که‌ به‌ بهشتی‌ بودن‌ خود یقین‌ داشته‌ باشد، قطعا دوست‌ دارد تا از این‌ سرای‌ پرمحنت‌ رهایی‌ یابد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  آمد است‌ که‌ فرمود: ابوجهل‌ لعین‌ گفت‌؛ اگر محمد صلی الله علیه و آله و سلم  را در کعبه‌ ببینم‌، او را زیر پایم‌ لگدمال‌ کرده‌ و پایم‌ را بر گردنش‌ می‌فشارم‌ (و خفه‌اش‌ می‌کنم). پس‌ خبر به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رسید و فرمودند: «اگر چنین‌ کند، فرشتگان‌ آشکارا او را می‌گیرند و اگر یهودیان ‌آرزوی‌ مرگ‌ کنند، همگی‌ می‌میرند و جایگاه‌های‌ خود را در دوزخ‌ می‌بینند و اگر کسانی‌ که‌ با رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  قصد مباهله‌ را دارند (یعنی‌ نصاری) از مباهله ‌«ملاعنه»[1] باز گردند، نه‌ برای‌ خود خانواده‌ای‌ می‌یابند و نه‌ مالی‌».

این‌ آیه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ میزان‌ و معیار شناخت‌ دوستی‌ انسان‌ نسبت‌ به‌ خداوند عزوجل  ، آمادگی‌ وی‌ برای‌ ملاقات‌ با اوست‌.

﴿وَلَا یَتَمَنَّوۡنَهُۥٓ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ٧

«و هرگز آن‌ را آرزو نمی‌کنند به‌ سبب‌ آنچه‌ که‌ از پیش‌ به‌ دست‌های‌ خویش ‌کرده‌اند» یعنی: یهودیان‌ هرگز به‌ سبب‌ آنچه‌ که‌ از کفر، معاصی‌ و تحریف‌ و تبدیل‌ کتاب‌ خداوند عزوجل  کرده‌اند، مرگ‌ را آرزو نمی‌کنند چرا که‌ از فرجام‌ شوم‌ اعمال‌ خود بیمناکند. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ این‌ آیه‌ معجزه‌ای‌ از معجزات‌ قرآن‌ است ‌زیرا از امری‌ خبر می‌دهد که‌ به‌ موضع‌ یک‌ ملت‌ در امری‌ که‌ به‌ آینده‌ مربوط است‌، بستگی‌ دارد سپس‌ یکی‌ از افراد آن‌ ملت‌ هم‌ نمی‌آید تا خلاف‌ این‌ خبر را ثابت‌ کند «و خداوند به‌ ستمگران‌ داناست» پس‌ آنان‌ را در برابر اعمال‌شان‌ مجازات ‌می‌کند.

﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡمَوۡتَ ٱلَّذِی تَفِرُّونَ مِنۡهُ فَإِنَّهُۥ مُلَٰقِیکُمۡۖ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٨

«بگو» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «آن‌ مرگی‌ که‌ از آن‌ می‌گریزید، قطعا به‌ سر وقت‌ شما می‌آید» یعنی: آن‌ مرگ‌ از همان‌ جهتی‌ که‌ به‌سوی‌ آن‌ گریزانید، به‌ شما می‌رسد و به‌زودی‌ با شما رو دررو خواهد شد «آن‌گاه‌ به‌سوی‌ دانای‌ پنهان‌ و آشکار بازگردانیده ‌خواهید شد» در روز قیامت «و به‌ آنچه‌ می‌کردید» از اعمال‌ زشت‌ «آگاهتان‌ خواهد کرد» و شما را در برابر آن‌ مجازات‌ خواهد نمود.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَوٰةِ مِن یَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَیۡعَۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩

«ای‌ مؤمنان‌! چون‌ برای‌ نماز روز جمعه‌ ندا در داده‌ شد» مراد از آن: اذان‌ دوم ‌است‌؛ آن‌ گاه‌ که‌ امام‌ بر منبر می‌نشیند زیرا در زمان‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  جز این‌، اذان ‌دیگری‌ در روز جمعه‌ نبود ولی‌ آن‌ گاه‌ که‌ مدینه‌ فراخ‌ شد و توسعه‌ یافت‌، حضرت ‌عثمان‌ رضی الله عنه  در حضور و موافقت‌ صحابه رضی الله عنهم  اذان‌ اول‌ را در نماز جمعه‌ افزود و امر کرد تا بر پشت‌ بام‌ بلندترین‌ منزل‌ مدینه‌ در نزدیک‌ مسجد که‌ نام‌ آن‌ «زوراء» بود، اذان‌ اول‌ را در دهند تا همه‌ مردم‌ در دور دست‌های‌ مدینه‌ آن‌ را بشنوند. آری‌! چون ‌برای‌ نماز روز جمعه‌ بانگ‌ اذان‌ در داده‌ شد «پس‌ به‌سوی‌ ذکر خداوند سعی‌ کنید» یعنی: به‌سوی‌ ذکر و یاد خداوند عزوجل  ـ که‌ نزد جمهور فقها مراد از آن ‌استماع‌ خطبه‌ در مساجد جامع‌ است‌ ـ بشتابید و به‌ آماده‌ کردن‌ اسباب‌ نماز جمعه‌؛ مانند غسل‌، وضوء و روی‌ آوردن‌ به‌سوی‌ مسجد مشغول‌ شوید. ﴿فَٱسۡعَوۡا یعنی‌بروید. از رفتن‌ به‌سوی‌ نماز جمعه‌ به «سعی‌» یعنی «شتافتن‌» تعبیر شد زیرا مطلوب‌ است‌ که‌ انسان‌ مسلمان‌ با همت‌ و نشاط و جدیت‌ و عزم‌ برای‌ ادای‌ نماز جمعه‌ برخیزد زیرا لفظ سعی‌ مفید جدیت‌ و عزم‌ است‌. البته‌ مراد از «سعی‌» این ‌نیست‌ که‌ انسان‌ تند و سریع‌ به‌سوی‌ نماز جمعه‌ برود بلکه‌ مراد توجه‌ و عنایت‌ به‌ نماز جمعه‌ است‌ چرا که‌ از تند رفتن‌ به‌سوی‌ نماز نهی‌ به‌ عمل‌ آمده‌ است‌ چنان‌که ‌در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «چون‌ اقامت‌ را شنیدید، به‌سوی‌ نماز به‌ راه‌ افتید و باید با وقار و آرامش‌ راه‌ بروید و شتاب‌ نکنید پس‌ آنچه‌ را دریافتید بخوانید وآنچه‌ که‌ از شما فوت‌ شد، آن‌ را به‌اتمام‌ رسانید». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوقتاده‌ آمده‌ است‌ که‌ فرمود: در اثنایی‌ که‌ ما با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نماز می‌خواندیم‌، بناگاه‌ صدای‌ همهمه‌ مردانی‌ شنیده‌ شد. پس‌ چون‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نماز را تمام‌ کردند، خطاب‌ به‌ آن‌ مردان‌ فرمودند: «شما را چه‌ شده‌ است‌؟ گفتند: هیچ‌! فقط با شتاب‌ به‌سوی‌ نماز حرکت‌ می‌کردیم‌. فرمودند: دیگر چنین ‌نکنید و هنگامی‌ که‌ به‌ نماز می‌روید، باید به‌گونه‌ای‌ راه‌ بروید که‌ وقار و آرامش‌ بر شما حاکم‌ باشد پس‌ آنچه‌ را دریافتید بخوانید و آنچه‌ که‌ از شما فوت‌ شد، آن‌ را به‌ اتمام‌ رسانید».

شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ روز را به‌ سبب‌ اجتماع‌ مردم‌ در آن‌ برای‌ نماز، «جمعه‌» نامیدند و قبل‌ از آن‌ اعراب‌ این‌ روز را «عروبه‌» یعنی‌ رحمت‌ می‌نامیدند. نقل‌ است‌ که‌ اولین‌ کسی‌ که‌ آن‌ را جمعه‌ نامید، کعب ‌بن‌ لؤی‌ بود، از آن‌ رو که‌ مردم‌ در آن‌ روز نزد او اجتماع‌ کرده‌ بودند. شایان‌ ذکر است‌ که‌؛ اولین‌ جمعه‌ای‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  برگزار کردند در قباء بود آن‌ گاه‌ که‌ به‌ مدینه‌ هجرت‌ کرده‌ و نماز جمعه‌ را در سرای‌ بنی‌ سالم‌بن‌عوف‌ اقامه‌ نمودند و اولین‌ کسی‌ که‌ قبل‌ از هجرت ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مدینه‌، نماز جمعه‌ را در آن‌ اقامه‌ کرد اسعد بن ‌زراره‌ بود که‌ آن‌ را در قریه‌ای‌ واقع‌ در یک‌ مایلی‌ مدینه‌ اقامه‌ کرد. ابن‌ حجر عسقلانی‌ می‌گوید: «نماز جمعه‌ در مکه‌ فرض‌ شد اما در آن‌ اقامه‌ نگردید، چرا که‌ تعداد مسلمانان‌ در مکه‌ اندک‌ بود. یا بدان‌ علت‌ که‌ شعار نماز جمعه‌ اعلان‌ است‌ و رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در مکه‌ به‌ طور پنهانی‌ کار دعوت‌ را پیش‌ می‌بردند و این‌ شعار در آنجا زمینه‌ ظهور نداشت‌».

«و خرید و فروش‌ را رها کنید» یعنی: در هنگام‌ شنیدن‌ اذان‌ جمعه‌، معامله‌ خرید و فروش‌ را ترک‌ کنید. البته‌ سایر معاملات‌ نیز به‌ معامله‌ خرید و فروش‌ ملحق‌ می‌شود پس‌ ذکر اختصاصی‌ «خرید و فروش‌» برای‌ آن‌ است‌ که‌ این‌ معامله‌ از مهمترین‌ اعمال‌ مربوط به‌ اسباب‌ کسب‌ معیشت‌ است‌ که‌ شخص‌ در روز به‌ آن ‌مشغول‌ می‌شود لذا این‌ معنی‌ مفید ترک‌ تمام‌ انواع‌ تجارت‌ و معاملات‌ دیگر نیز می‌باشد. بنابراین‌، چون‌ در روز جمعه‌ مؤذن‌ برای‌ نماز اذان‌ گفت‌، هیچ‌ نوع‌ خریدو فروش‌ و معامله‌ای‌ روا نیست‌. با این‌ وجود، احناف‌ و شافعی‌ها برآنند که‌ هرچند معامله‌ در این‌ وقت‌ شرعا حرام‌ است‌ اما چنانچه‌ معامله‌ای‌ انجام‌ گرفت‌، آن‌ معامله‌ صحیح‌ است‌ و منعقد می‌شود زیرا نهی‌ و حرمت‌ متوجه‌ نفس‌ معامله‌ نیست‌ بلکه ‌نهی‌ به‌ خاطر غفلت‌ از فرض‌ الهی‌ می‌باشد. اما در نزد حنبلی‌ها و مالکی‌ها آن ‌معامله‌ صحیح‌ نیست‌ و فسخ‌ است‌. «این» شتافتن‌ به‌سوی‌ ذکر خدا عزوجل  و فروگذاشتن‌ خرید و فروش «برایتان‌ بهتر است» یعنی: بهتر از انجام ‌دادن‌ معامله‌ و فروگذاشتن‌ سعی‌ به‌سوی‌ نماز است‌ زیرا بر امتثال‌ فرمان‌ خداأ اجر و جزای ‌بزرگی‌ مترتب‌ می‌باشد؛ «اگر می‌دانید» یعنی: اگر از اهل‌ علم‌ و دانایی‌ هستید، مسلما این‌ حقیقت‌ بر شما پنهان‌ نمی‌ماند که‌ شتافتن‌ به‌سوی‌ نماز برای‌ شما بهتر از معامله‌ و داد و ستد است‌.

﴿فَإِذَا قُضِیَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَثِیرٗا لَّعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ١٠

«و چون‌ نماز گزارده‌ شد» یعنی: چون‌ نماز را تمام‌ کردید و از ادای‌ آن‌ فارغ‌ شدید «در زمین‌ پراکنده‌ شوید» برای‌ تجارت‌ و معامله‌ و کاروباری‌ که‌ بدان‌ در امر گذران‌ زندگی‌تان‌ نیاز دارید. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ امر در اینجا مفید اباحت‌ است ‌نه‌ وجوب‌ و حجتی‌ است‌ برای‌ کسانی‌ که‌ هر امری‌ را بعد از نهی‌ برای‌ اباحت‌ می‌دانند. «و از فضل‌ الله طلب‌ کنید» یعنی: از رزق‌ وی‌ که‌ بدان‌ بر بندگانش‌ تفضل‌و انعام‌ کرده‌ است‌ و از فواید و منافع‌ معاملات‌ و کسب‌ و کار طلب‌ کنید «و خداوند را بسیار یاد کنید» در اثنای‌ خرید و فروش‌ و معامله‌ پس‌ خدا عزوجل  را فراموش‌ نکرده‌ و او را با شکرگزاری‌ و سپاس‌ در قبال‌ خیر دنیوی‌ و اخروی‌ای‌ که‌ به‌سوی‌ آن ‌هدایتتان‌ کرده‌ است‌، بسیار یاد کنید و نیز او را یاد کنید، به‌ وسیله‌ اذکاری‌ که‌ شما را به‌ وی‌ نزدیک‌ می‌کند؛ چون‌ گفتن‌ حمد، تسبیح‌، تکبیر، استغفار و مانند این‌ها «تا رستگار شوید» به‌ خیر دنیا و آخرت‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ دخل ‌سوقاً من‌ الأسواق‌ فقال: لاإله‌ إلاالله‌ وحده‌ لاشریک‌ له‌ له‌ الملک‌ وله‌ الحمد وهو علی‌ کل ‌شی‌ قدیر، کتب‌ الله‌ له‌ ألف‌ ألف‌ حسنة ومحا عنه‌ ألف‌ ألف‌ سیئة». «هر کس‌ به‌ بازاری‌ از بازارها درآید و بگوید: لااله‌الاالله‌ وحده‌ لاشریک‌ له‌ له‌ الملک‌ وله‌ الحمد، وهو علی‌ کل ‌شی‌ قدیر، خداوند برای‌ او هزارهزار حسنه‌ می‌نویسد و از او هزار هزار گناه‌ را محو می‌کند».

و به‌ مناسبت‌ اهمیت‌ نماز جمعه‌ بعضی‌ از احکام‌ و امور مربوط به�%

تفسیر سوره‌ی جمعه


مدنی و ۱۱ آیه است.

آیه‌ی ۱:

﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡمَلِکِ ٱلۡقُدُّوسِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ١[الجمعة: ۱]. «آن‌چه در آسمان‌ها و آن‌چه در زمین است، خداوند، فرمانروای پاک و پیروزمند و فرزانه را به پاکی یاد می‌کنند».

همه آنچه که در آسمان‌ها و زمین است خداوند را به پاکی یاد می‌کنند و مطیع فرمان او هستند و او را پرستش می‌نمایند چون کامل و فرمانرواست، و فرمانروایی و پادشاهی جهان بالا و پائین از آن اوست، پس همه تحت تدبیر او هستند.

﴿ٱلۡقُدُّوسِمعظّم و پاک از هر عیب و نقصی است، ﴿ٱلۡعَزِیزِو بر همه چیزها چیره می‌باشد. ﴿ٱلۡحَکِیمِو در آفرینش و فرمان خود حکیم است. پس این صفت‌های بزرگ آدمی را به پرستش خداوند یگانه و بی‌شریک فرا می‌خوانند.

آیه‌ی ۴-۲:

﴿هُوَ ٱلَّذِی بَعَثَ فِی ٱلۡأُمِّیِّ‍ۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِهِۦ وَیُزَکِّیهِمۡ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٢[الجمعة: ۲]. «اوست کسی‌که درمیان درس ناخواندگان پیغمبری از خود آنان برانگیخت که آیاتش را بر آنان می‌خوانند و آنان‌را پاک می‌دارد و به آنان کتاب و حکمت می‌آموزد، هرچند که پیش از این در گمراهی آشکار بودند».

﴿وَءَاخَرِینَ مِنۡهُمۡ لَمَّا یَلۡحَقُواْ بِهِمۡۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٣[الجمعة: ۳]. «و دیگرانی از آنان که هنوز به ایشان نپیوسته‌اند و او پیروزمند فرزانه است».

﴿ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ٤[الجمعة: ۴]. «این فضل خداست، آن‌را به هرکس که بخواهد می‌دهد و خداوند دارای فضل بزرگ است».

﴿هُوَ ٱلَّذِی بَعَثَ فِی ٱلۡأُمِّیِّ‍ۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡاوست کسی‌که در میان بی‌سوادان پیامبری از خودشان مبعوث کرد. منظور از «امیین» کسانی است که کتاب و رسالتی نداشتند. این‌ها عرب‌ها و دیگر کسانی بودند که از اهل کتاب نبودند.

پس خداوند با دادن این نعمت بزرگ بر آن‌ها منّت نهاد چون آن‌ها فاقد دانش و خبر بودند و قبل از این در گمراهی آشکاری به سر می‌بردند و بت‌ها و درختان و سنگ‌ها را پرستش می‌کردند و خوی و رفتار حیوانات درنده را دارا بودند، نیرومندشان ناتوان را می‌خورد و آن‌ها نسبت به علوم و دانش‌های پیامبران کاملا ناآگاه بودند.

پس خداوند پیغمبری از خودشان را درمیان آن‌ها مبعوث کرد که آن‌ها نسب و اوصاف زیبای او و صداقتش را می‌دانستند. و خداوند کتابش را بر این پیغمبر نازل فرمود: ﴿یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِهِو آیات قاطع او را که موجب ایمان و یقین می‌گردند بر آن‌ها می‌خواند. ﴿وَیُزَکِّیهِمۡو آنان را پاک می‌دارد و اخلاق فاضله را برای آن‌ها به صورت‌های گوناگون بیان می‌کند و آن‌ها را بر آن تشویق می‌نماید و آنان‌را از اخلاق و رفتارهای زشت باز می‌دارد.

﴿وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَو علم کتاب و سنت را به آن‌ها می‌آموزد که علوم گذشتگان و آیندگان را در بر دارد. آن‌ها بعد از این تعلیم و تزکیه از دانشمندترین افراد جهان شدند بلکه آن‌ها پیشوایان اهل علم و دین قرار گرفتند و دارای کامل‌ترین اخلاق و بهترین رهنمود و رفتار شدند.

خودشان هدایت شدند و دیگران را هدایت کردند. پیشوایان هدایت یافته و رهبران پرهیزگار گشتند. پس خداوند با فرستادن این پیامبرصبزرگترین هدیه و کاملترین نعمت را به آن‌ها عطا کرد.

﴿وَءَاخَرِینَ مِنۡهُمۡ لَمَّا یَلۡحَقُواْو بر کسانی دیگر غیر از این امّی‌ها (=بی‌سوادان) نیز منت نهاد که عبارتند از کسانی که بعد از این‌ها می‌آیند، همچنین اهل کتاب ﴿لَمَّا یَلۡحَقُواْ بِهِمۡاحتمال دارد به این معنی باشد که خداوند بزرگ بر کسانی دیگر غیر از این امی‌ها نیز منت نهاد که هنوز نیامده‌اند و در عصر کسانی نیستند که دعوت پیامبر را به صورت مستقیم دریافته‌اند.

و احتمال دارد معنی آیه این باشد که خداوند بر کسانی دیگر غیر از این امّی‌ها نیز منّت نهاد که در فضل و برتری به ایشان نرسیده‌اند. احتمال دارد منظور این باشد که آن‌ها در فضل و برتری به ایشان نرسیده‌اند. یا شاید منظور این باشد که در زمان آن‌ها نیستند و بعد از آن‌ها خواهند آمد، و هر دو معنی درست است. چون کسانی که خداوند پیغمبرش را درمیان آن‌ها مبعوث کرد و او را مشاهده کردند و به صورت مستقیم دعوتش را دریافتند، به ویژگی‌ها و برتری‌هایی دست یافته‌اند که هیچ‌کس نمی‌تواند به آن‌ها برسد، و این از توانمندی و حکمت خداوند است که بندگانش را بیهوده رها نکرده است بلکه در میان آن‌ها پیامبران را مبعوث نموده و آن‌ها را امر و نهی کرده است. و این فضل بزرگ خداوند است که آن‌را به هرکس از بندگانش بخواهد می‌دهد. و این از نعمت تندرستی و فراوانی روزی و دیگر نعمت‌های دنیوی که خداوند به بندگانش عطا کرده است بهتر و برتر است. پس هیچ نعمتی از نعمت دین که اساس کامیابی و سعادت همیشگی است بزرگ‌تر نیست.

آیه‌ی ۸-۵:

﴿مَثَلُ ٱلَّذِینَ حُمِّلُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ ثُمَّ لَمۡ یَحۡمِلُوهَا کَمَثَلِ ٱلۡحِمَارِ یَحۡمِلُ أَسۡفَارَۢاۚ بِئۡسَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ٥[الجمعة: ۵]. «داستان آنان که (حکم) تورات بر آنان تکلیف شد سپس (چنانکه باید) رعایش نکردند مانند داستان درازگوشی است که کتاب‌هایی بر دوش می‌کشد. چه بد است داستان گروهی که آیات خدا را دروغ انگاشتند! و خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی‌کند».

﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ هَادُوٓاْ إِن زَعَمۡتُمۡ أَنَّکُمۡ أَوۡلِیَآءُ لِلَّهِ مِن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٦[الجمعة: ۶]. «بگو: ای یهودیان! اگر می‌پندارید که شما دوستان خدا هستید نه دیگر مردمان پس اگر راستگوئید آرزوی مرگ کنید».

﴿وَلَا یَتَمَنَّوۡنَهُۥٓ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ٧[الجمعة: ۷]. «و به‌خاطر آنچه از پیش فرستاده‌اند هرگز آن‌را آرزو نخواهند کرد و خداوند به (حال) ستمکاران داناست».

﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡمَوۡتَ ٱلَّذِی تَفِرُّونَ مِنۡهُ فَإِنَّهُۥ مُلَٰقِیکُمۡۖ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٨[الجمعة: ۸]. «بگو: آن مرگی که از آن می‌گریزید (بدانید) که آن به شما خواهد رسید سپس به (نزد) دانای نهان و آشکار بازگردانده می‌شوید آن‌گاه شما را به (حقیقت) آن‌چه می‌کرده‌اید آگاه می‌سازد».

خداوند منّت و احسان خویش را بر این امّت بیان داشت، امّتی که پیامبر درس نخوانده در میان آن‌ها مبعوث شد. و مزایا و مناقب خاص آنان را ذکر نمود که هیچ کسی در این زمینه به آن‌ها نمی‌رسد. این امّت درس نخوانده از پیشینیان و پسینیان حتی از اهل کتاب که ادعا می‌کردند علمای ربانی و دانشمندان پیشرفته هستند پیشی گرفتند.

سپس خداوند بیان کرد یهودیان و نصارایی که خداوند تورات را بر دوش آن‌ها گذاشت و به آنان فرمان داد که آن‌را بیاموزند و به آن عمل نمایند امّا آن‌را چنانکه باید رعایت نکردند و وظیفه خود را انجام ندادند هیچ فضیلت و برتری ندارند و مثال آن‌ها همانند خری است که کتاب‌هایی چند بر آن بار شده باشد. پس آیا خر از کتاب‌هایی که بر پشت دارد استفاده می‌کند؟!.

و آیا به خاطر این که بارش کتاب است دارای فضیلت است؟ یا این که بهره‌اش از این کتاب‌ها فقط این است که آن‌ها را حمل می‌کند؟ پس این مثال علمای یهود است که به آنچه در تورات است عمل نکردند که بزرگترین حکم آن پیروی کردن از محمّدصو قرآنی است که محمّد آورده است. پس آیا کسیکه چنین است بهره‌ای جز ناکامی و زیان و اقامه‌ی حجّت از توران دارد؟ به همین جهت این مثال با حالات آن‌ها مطابقت دارد.

﴿بِئۡسَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِچه بد است مثال گروهی که آیات خدا را دروغ انگاشتند، آیاتی که بر صداقت پیامبر ما و صحّت آنچه آورده است دلالت می‌کند.

﴿وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَو خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی‌کند. یعنی تا وقتی‌که ستمگری و عناد صفت آن‌هاست خداوند آن‌ها را به‌سوی منافعشان هدایت نمی‌کند.

و از جمله ستمگری و عناد یهود این است که آنها می‌دانند بر باطل هستند و ادعا می‌کنند که خودشان بر حقّ و دوستان خدا هستند، نه دیگر مردمان. بنابراین، خداوند پیغمبرش را فرمان داد تا به آنها بگوید: اگر راست می‌گویید که حقیقتا دوستان خدا هستید ﴿فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَآرزوی مرگ کنید، و این امر ساده است چون آن‌ها اگر می‌دانستند که بر حق هستند از مبارزه طلبی باز نمی‌ماندند و به مبارزه طلبی‌ای که خداوند آن را دلیل راستگویی اشان قرار داد روی می‌آوردند. و اگر مرگ را آرزو نکنند پس این نشانه آن است که دروغ می‌گویند.

وقتی آن‌ها آرزوی مرگ نکردند معلوم شد که به باطل بودن آنچه بر آن هستند آگاه می‌باشند. بنابراین فرمود: ﴿وَلَا یَتَمَنَّوۡنَهُۥٓ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡو به خاطر گناهانی که م رتکب شده‌اند هرگز مرگ را آرزو نخواهند کرد، گناهانی که به خاطر آن از مرگ وحشت دارند. ﴿وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَو خداوند به ستمکاران آگاه است. پس امکان ندارد چیزی از ستمکاری‌هایشان بر او پوشیده بماند.

آن‌ها گرچه به خاطر کارهایی که کرده‌اند آرزوی مرگ نخواهند کرد بلکه به شدت از مرگ می‌گریزند، امّا این آنها را نجات نمی‌دهد، بلکه حتما باید مرگ به سراغشان بیاید، مرگی که خداوند آمدن آن را بر بندگان قطعی کرده است. سپس بعد از مردن و کامل شدن اجل‌ها همه خلایق در روز قیامت به‌سوی خداوند دانای پیدا و پنهان بازگردانده می‌شوند آنگاه خداوند آنها را از خیر و شری که کرده‌اند با خبر می‌کند.

آیه‌ی ۱۱-۹:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَوٰةِ مِن یَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَیۡعَۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩[الجمعة: ۹]. «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! چون در روز جمعه برای نماز ندا داده شد به یاد خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید اگر بدانید این برایتان بهتر است».

﴿فَإِذَا قُضِیَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَثِیرٗا لَّعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ١٠[الجمعة: ۱۰]. «آن‌گاه چون نماز گزارده شد، در زمین پراکنده شوید و از فضل خدا بجوئید و خداوند را بسیار یاد کنید تا شما رستگار شوید».

﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَیۡهَا وَتَرَکُوکَ قَآئِمٗاۚ قُلۡ مَا عِندَ ٱللَّهِ خَیۡرٞ مِّنَ ٱللَّهۡوِ وَمِنَ ٱلتِّجَٰرَةِۚ وَٱللَّهُ خَیۡرُ ٱلرَّٰزِقِینَ١١[الجمعة: ۱۱]. «و چون تجارت و سرگرمی ببینند به‌سوی آن پراکنده شده و تو را ایستاده رها می‌کنند. بگو: آن‌چه نزد خداوند است از سرگرمی و تجارت بهتر ست و خداوند بهترین روزی‌دهندگان است».

خداوند متعال بندگان مؤمن خود را به حضور در نماز جمعه و شتافتن به‌سوی آن از هنگامی‌که برای نماز جمعه ندا داده می‌شود فرمان می‌دهد. منظور از «سعی» در اینجا اقدام فوری و اهمیت دادن به آن است، و این که آن را از مهمترین کارها قرار دارد، نه آن دویدنی که از آن به هنگام رفتن به‌سوی نماز نهی شده است ﴿وَذَرُواْ ٱلۡبَیۡعَو هنگامی‌که برای نماز جمعه اذان گفته شد خرید و فروش را ترک کنید و به‌سوی نماز بروید.

چون ﴿ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡاین برایتان از مشغول شدن به خرید و فروش و از سپری شدن وقت نماز فرض که موکدترین فریض می‌باشد بهتر است. ﴿إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَاگر بدانید آنچه نزد خداوند است بهتر و پایدارتر است، و هرکس دنیا را بر دین ترجیح دهد به راستی که دچار زیان حقیقی گشته است، امّا او گمان می‌برد که سود می‌برد. این امر به رها کردن خرید و فروش است تا وقتی که نماز تمام شود.

﴿فَإِذَا قُضِیَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِسپس وقتی نماز گزارده شد در پی کسب و تجارت در زمین پراکنده شوید. و از آن جا که مشغول شدن به تجارت ممکن است انسان را از یاد خدا غافل گرداند خداوند فرمان داد که او را بسیار یاد کنید تا این‌گونه جبران شود. پس فرمود: ﴿وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَثِیرٗاو خداوند را بسیار یاد کنید. یعنی در حالت نشستن و ایستادن و خوابیدن و بر پهلو و درهمه حالات خدا را یاد کنید. ﴿لَّعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَتا رستگار شوید، چون بسیار یاد کردن خدا از بزرگترین اسباب رستگاری و موفقیت است.

﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَیۡهَاو چون تجارت و سرگرمی‌ای ببینند به‌سوی آن پراکنده می‌شوند. یعنی به هوای آن سرگرمی و تجارت از مسجد بیرون شده و خیر را رها می‌کنند. ﴿وَتَرَکُوکَ قَآئِمٗاو تو را ایستاده رها می‌کنند درحالیکه برای مردم خطبه ایراد می‌کنی. این در روز جمعه بود، در حالی که پیامبر خطبه می‌خواند ناگهان کاروانی وارد مدینه شد.

خبر ورود این کاروان به گوش مردم رسید و آن‌ها در مسجد بودند سپس از مسجد بیرون آمدند و پیامبر را درحالیکه ایستاده بود و خطبه می‌خواهند رها کردند. آن‌ها برای کاری شتاب ورزیدند که نمی‌بایست برای آن شتاب می‌کردند و نیز ادب را رعایت نکردند.

﴿قُلۡ مَا عِندَ ٱللَّهِ خَیۡرٞ مِّنَ ٱللَّهۡوِ وَمِنَ ٱلتِّجَٰرَةِبگو: پاداشی که نزد خداوند است برای کسی که خود را به انجام امر خیر ملزم می‌داند و بر عبادت خدا مداومت می‌کند از سرگرمی و تجارت بهتر است، گرچه به وسیله آن برخی اهداف مادی به دست آیند، امّا این مقاصد اندک و از بین رفتنی هستند و خیر آخرت را از دست انسان می‌گیرد، امّا صبر کردن بر طاعت خدا روزی را از دست آدمی نخواهد گرفت.

﴿وَٱللَّهُ خَیۡرُ ٱلرَّٰزِقِینَو خداوند بهترین روزی‌دهندگان است، پس هرکس از خدا بترسد از جایی به او روزی می‌رسد که گمانش را نمی‌برد. این آیات فوائدی را در بردارند که عبارتند از:

۱- نماز جمعه فریضه ایست بر مؤمنان و بر آن‌ها واجب است به‌سوی آن بشتابند.

۲- دو خطبه روز جمعه فریضه‌ای هست که گوش فرا دادن به آن واجب است، چون ذکر در اینجا به دو خطبه تفسیر شده است. پس خداوند دستور داده که باید به‌سوی محل ایراد دو خطبه شتافت.

۳- مشروعیت اذان جمعه و امر کردن به آن.

۴- نهی از خرید و فروش بعد از اذان جمعه و حرام بودن آن. و این به خاطر آن است که باعث می‌شود تا واجب از دست برود، و این دلالت می‌نماید که هرکاری گرچه در اصل جایز باشد اگر باعث از دست رفتن واجبی شود انجام دادن آن در آن وقت جایز نیست.

۵- به حضور در خطبه‌های نماز جمعه دستور داده شده است، و کسی که در آن حضور نداشته باشد مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است. و از لازمه حضور رعایت سکوت است.

۶- برای بنده‌ای که به عبادت خداوند روی آورده شایسته است که به هنگام تمایل نفس به‌سوی سرگرمی و تجارت و شهوت‌ها، فضایل و پاداشی را که نزد خداوند است به یاد آورد که این امر باعث می‌شود تا خشنودی خداوند را بر خواسته و هوای نفس ترجیح دهد.

پایان تفسیر سوره‌ی جمعه

تفسیر سوره‌ی جمعه مدنی و یازده آیه است

 

سوره‌ی  جمعه

 

سوره‌ی  جمعه  مدنی  و  یازده  آیه  است 

بسم  الله  الرحمن  الرحیم 

(یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (١) هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِّیِّینَ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (٢) وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٣) ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (٤) مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (٥) قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (٦) وَلا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (٧ قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (٨) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٩) فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الأرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (١٠) وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ) (١١)

 

این  سوره  بعد  از  سورۀ  صف  پیشین  نازل‌  گردیده  است‌،  و  به  همان  موضوعی  می‌پردازد  که  سورۀ  صف  بدان  پرداخته  است‌،  ولی  از  زاویۀ  دیگری‌،  و  با  شیوۀ  دیگری‌،  و  با  انگیزه‌های  تازه‌ای‌.

این  سوره  می‌خواهد  به  دلهای  ‌گروه  مسلمانان  در  مدینه  بیندازد  و  در  دلهایشان  مستقرّ  سازد  که  آنان  آخرین  برگزیدگان  برای  حمل  امانت  عقیدۀ ایمانی  هستند.  این  هم  فضل  و  لطف  خدا  در  حقّ  آنان  است‌.  بدیشان  هـم  تفهیم  می‌کند  که  مبعوث  شدن  آخرین  پیغمبر  در  میان  امّیها  و  بیسوادان  -‌  یعنی  عربها  - ‌فضل  و  لطف  بزرگی  است  و  سزاوار  توجّه  و  تشکّر  و  شکر  و  سپاس  است‌،  و  تکالیف  و  وظائفی  را  می‌طلبد  که  باید  مجموعه‌ای  که  فرمان  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  پذیرفته‌اند،  و  امانت  الهی  را  بر  عهده‌  گرفته‌اند،  بدانها  برخیزند  و  در  راه  انجام  آنـها  بکوشند.  این  تکالیف  و  وظائف  در  طول  زمان‌،  موجود  و  متصّل  است‌،  و  قطع  نمی‌گردد  و  نمی‌گسلد.  یزدان  سبحان  مقدّر  و  مقرّر  فرموده  است‌  که  این  دانه  بر‌وید  و  سبز  گردد  و  بلند  شود  و  بالا  رود.  بعد  از  آن  ‌که  بنی‏اسرائیل  از  حمل  این  امانت  شانه  خالی  کردند  و  سرباز  زدند،  و  پیوندشان  با  امانت  آسمان‌  گسیخت‌،  و  تورات  را  برداشتند  بسان  الاغی  که  کتابهائی  را  برمی‌دارد،  و  هیچ  وظیفه  و  تکلیفی  در  درک  و  فهم  آن  کتابها،  و  هیچ  شرکتی  و  مشارکتی  در  کار  آنها  ندارد!

این  حقیقت  اصلی  است‌،  حقیقتی‌  که  این  سوره  می‌خواهد  آن  را  در  دلهای  مسلمانان‌،  جایگزین  و  مستقرّ  بدارد،  مخصوصاً  مسلمانانی  ‌که  آن  روز  در  مدینه  بودند،  همان  کسانی  که  خدا  پیاده  کردن  و  تحقّق  بخشیدن  برنامۀ  اسلامی  به  شکل  عملی  و  در  واقعیّت  زندگی  را  بدیشان  واگذار  فرموده  بود.  و  سائر  مسلمانانی‌  که  بعد  از  آنان  می‌آیند  و  پای  به  جهان  می‌گذارند،  همان  کسانی‌  که  این  سوره  بدانان  اشاره  کرده  است‌،  و  در  زنجیرۀ  دراز  زمان  ایشان  را  قرار  داده  است  و  به  حساب  آورده  است‌.

در  همان  وقت  این  سوره  به  چاره‌جوئی  و  چاره‌سازی  خی  از  حالتهائی  می‌پردازد  که  ‌گریبانگیر  آن  گروه  پیشین  شده  است‌،  در  اثنای‌  کار  ساخت  و  ساز  روانی  ‌که  کار  دشوار  و  طولانی  و  دقیقی  است‌.  این  سوره  در  صدد  بود  آن‌  گروه  برگزیده  را  از  جاذبه‌ها  و  کششهای  بازدارنده  حرص  و  آز،  و  رغبتها  و  علاقه‌های  زودگذر  نفع  و  سود،  و  ترکه‌های  محیط  و  عرف  و  عادت‌،  و  به  ویژه  از  عشق  به  دارائی  و  اموال  و  اسباب  و  وسائلی  ‌که  آنان  را  از  امانت  بزرگ  الهی  غافل  می‌کرد،  و  از  آمادگیهائی  ‌که  درون  نسبت  بدانها  به  طور  طبی  دارد،  نجات  دهد  و  خلاص  ‌کند.  این  سوره  به  واقعۀ  معیّنی  اشاره  می‌کند.  و  آن  این‌  که  پیغمبر  خدا  برای  مسمانان  مشغول  خطبۀ  جمعه  بود. کاروانی  از  کاروانهای  تجاری  و  بازرگانی  ایشان  برگشت.  همین‌  که  کاروان  آمد  و  حـضور  خود  را  اعلان‌  کرد،‌  گوش  فرادهندگان  خطبۀ  جمعه  پراکنده  شدند  و  به  سوی  تجارت  و  بازرگانی،  و  لهو  و  لغتی  رفتند  که  بنا  به  رسم  و  عادت  جاهلیّت  به  همراه  داشت‌.  از  قبیل‌:  دف‌زدنها،  و  آواز  خواندن  ساربانها،  و  هلهله‌ها  و  عربده‌ها  ...  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم   را  ایستاده  رها  کردند.  تنها  دوازده  نـفر  از  ثابت‌ قدمان  و  فرزانگان  نرفتند،  از  جمله  ابوبکر  و  عمر،  ماندند  و  گوش  فرادادند!  همان‌  گونه  ‌که  روایتها  بیان  می‌دارند‌،  روایتهائی  که  در  بیان  شمارۀ  اشخاص  باقیمانده  چه ‌بسا  دقیق  نباشند،  ولی  حادثه‌ای  را  که  بیان  داشته‌اند  روی  داده  است  و  راست  و  درست  است‌.  این  که  تعدادی  از  حاضران  چنین  حرکتی  از  ایشان  سر  زده  است‌،  و  می طلبیده  است‌  که  در  قرآن  مجید  بیدار باش  و  هو‌شیار  باشی  بدان  بشود  و  اشاره‌ای  بدان  برود.

این  حادثه  همچنین  پرده  از  اندازۀ  تلاش  و  کو‌شش  و  جدّ  و  جهدی  برمی‌دارد  که  برای  تربیت  این‌  گروه  پیشین  و  نخستین  مبذول  گردیده  است  تا  بدانجا  رسیده‌اند  که  رسیده‌اند،  و  نمونۀ  منحصر  به  فرد  و  الگوی  سرآمد‌ی  در  تاریخ  اسلام  و  در  تاریخ  بشریّت  به  طور کلّی  گردیده‌اند.  این  حادثه  به  ما  الهام  می‌کند  و  پیام  می‌دهد  که  باید  بر  سختیها  و  دشواریهای  ساختن  انسانها  در  میان  هر  نسلی  از  نسلها  صبر  و  شکیبائی‌  کرد،  تا  بتوان‌  گروه  مسلمانی  را  ساخت‌  که  به  حمل  امانت  این  عقیده  برخیزند،  و  بکوشند  و تلاش  بکنند  این  عقیده  را  در  جهان  واقعیّت  تحقّق  بخشند  همان‌ گو‌نه‌ که ‌گروه  نخستین  مسمانان  این  عقیده  را  در  جهان  واقعیّت  تحقّق  بخشیدند.

در  این  سوره  مباهلۀ  با  یهودیان  وجود  دارد.  بدین  شکل  که  آنان  دعا  و  درخواست  ‌کنن  که  باطلگرایان  و  نادرستان‌  گروهی  از  دو  گروه  بمیرند  و  نابود  گردند. این  هم  مردود  و  نامقبول  بودن  ادّعای  آنان  را  می‌رساند،  در  این‌  که  می‌گفتند:  آنان  دوستان  و  عزیزان  خدایند  و  هیچ  کس  دیگری‌!  و  آنان  ملّت  برگزیده  خدایند  و  بس!  و  پیغمبری  در  میان  غیر  ایشان  برانگیخته  نمی‌شود  و  مح‌ث  نمی‌کرددا  همان ‌گو‌نه‌  که  ادّعاء  می‌کردند.  قرآن  قاطعانه  می‌گو‌ید  یهو‌دیان  این  مباهله  را  نپذیرفتند،  مباهله‌ای  که  بدان  دعوت  می‌گردیدند  و  فراخوانده  می‌شدند.  ایشان  از  این  مباهله  سرباز  زدند  چون  می‌دانستند  ادّعای  آنان  پوچ  و  نادرست  است‌.  این  سوره  بر  این  امر  پیرو  می‌زند،  بدین  مضمون‌  که  مرگی  ‌که  از  آن  می‌گریزند  حقیقت  دارد  و  فرامی‌رسد،  و  مرگ  گریبانگیرشان  می‌شود  هرچند  بگریزند  و  راه  فرار  در  پیش  بگیرند،  و  آنان  را  به  سوی  خداوند  آگاه  از  جهان  نادیدنی  و  دیدنی  برمی‌گردانند،  و  او  ایشان  را  مطّلع  از  کارهائی  می‌کند  که  آنان  می‌کرده‌اند ...  این  هم  حقیقتی  است  و  این  بیان  تنها  به  یهودیان  اختصاص  ندارد.  بلکه  قرآن  همچون  سخنی  را  می گو‌ید  و  آن  را  وامی‌گذارد  تا  در  دلها  و  درونهای  جملگی  مؤمنان  نیز  تأثیر  خود  را  ببخشد  و  بگذارد.  این  حقیقت  لازم  است  در  دلها  و  درونهای  حاملان  امانت  خدا  در  زمین  استقرار  پذیرد،  تا  به  وظائف  و  تکالیف  این  امانت  برخیزند،  در  حالی‌  که  راه  را  بلد  باشند  و  مسیرشان  را  بشناسند!

این‌،  جهت  و  رویکرد  این  سوره  است‌.  چنین  جهت  و  رویکردی  به  جهت  و رویکرد  سورۀ  صف  پیش  از  خود  نزدیک  است‌،  با  وجود  این‌ که  هر  یک  از  این  دو  سوره  در  ناحیه‌ای  ‌که  در  پیش  می‌گیرند  جدای  از  یکدیگرند،  و  در  شیوه‌ای‌  که  دارند  و  دلها  را  با  آن  فراچنگ  می‌آرند  متفاوت  هستند،  و  در  سایه‌ روشنهائی  که  دارند  و  این  سوره  و  آن  سوره  آنها  را  در  جهت  یگانه  و  رویکرد  یگانۀ  همگانی  می‌اندازند،  جدایند  و  با  یکدیگر  فاصله  دارند.  حال  بنگریم  شیوۀ  قرآنی  این  جهت  و  این  رویکرد  را  چکونه  در  پیش  می‌گیرد  و  می‌سپرد.

*

(یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ) (١)

آنچه  در  آسمانها  و  آنچه  در  زمین  ست‌،  به  تسبیح  و  تقدیس  خدا  مشغول  است‌،  خدائی  که  مالک  و  حاکم  (‌کلّ  جهان‌)  است‌.  از  هر  نقص  و  عیبی  مبرا  و  منزه  است‌،  و  چیرۀ  کاربجا  است‌.

این  سرآغاز،  حقیقت  تسبیح  و  تقدیس  مستمرّ  و  دائمی  همۀ  چیزهای  هستی  برای  خدا  را  مقرّر  می‌دارد،  و  خدا  را  با  صفاتی  توصیف  و  موصوف  می‌کند  که  پیوند  لطیف  و  ظریفی  با  موضوع  این  سوره  دارند.  سوره‌ای  که  نام  آن  «‌جمعه‌»  است‌،  و  در  آن  درسی  از  نماز  جمعه  آموزش  داده  می‌شود.  یادآوری  می‌گردد  که  باید  در  وقت  نماز  جمعه  به  ذکر  و  یاد  خدا  پرداخت‌،  و  لهو  و  لعب  و  تـارت  و  بازرگانی  را  رها  کرد،  و  چیزی  را  جست‌ که  در  پیشگاه  خدا  است‌،  و  آن  چیز  بهتر  از  لهو  و  لعب  و  تجارت  و  بازرگانی  است‌.  بدین  خاطر  این  سوره  به  مناسبت  تجارت  و  بازرگانی‌ای  که  به  سویش  شتاب  می‌گرند  و  می‌روند  به  امید  به  دست  آوردن  چیزی‌،  «‌ملک‌»  یعنی  مالک  و  حاکم  را  ذکر  می‌کند ...  آن‌  کسی  که  مالک  و  دارندۀ  همه  چیز  است‌.  و  به  مناسب  لهو  و  لعبی ‌که  به  سوی  آن  می‌روند  و  از  یاد  خدا  غافل  می‌شوند.  «‌قدوس‌»  یعنی  پاک  و  منزه  را  ذکر  می‌کند،  آن  که  تسبیح  و  تقدیس  می‌گردد،  و  پاک  و  منزه  و  بی‏عیب  و  نقص  داشته  می‌شود،  و  با  تقدیس  و  تنزیه‌،  هر  چه  در  آسمانها  و  هر  چه  در  زمین  است  بدو  رو  می‌کند.  و  به  مناسبت  مباهله‌ای  ‌که  یهودیان  بدان  فراخوانده  می‌شوند،  و  مرگی‌  که  قطعاً‌  گریبانگیر  همۀ  مردمان  می‌گردد،  و  همگان  به  سوی  یزدان  برگردانده  می‌شوند،  و  حساب  و  کتاب  به  میان  می‌آید،  «‌عزیز»  یعنی  چیره  و  شکوهمند،  ذکر  می‌شود.  به  مناسبت  انتخاب  امّیها  و  بیسوادان  برای  ارسال  پیغمبری  در  میان  ایشان‌،  پیغمبری  که  بر  آنان  آیات  خدا  را  تلاوت  و  قرائت  می‌کند،  و  بدیشان‌  کتاب  و  شریعت  می‌آموزد،  «‌حکیم‌»‌  یعنی  کاربجا  ذکر  می‌شود  ...  همۀ  اینها  مناسباتی  است  ‌که  دارای  روزنۀ  لطیف  و  پیوند  دقیق  هستند.

*

آن  گاه  به  موضوع  اصلی  سوره  می‌پردازد:

(هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِّیِّینَ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (٢) وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (٣)

خدا  کسی  است  که  از  میان  بیسوادان  پیغمبری  را  برانگیخته  است  و  به  سویشان  گسیل  داشته  است‌.  تا  آیات  خدا  را  برای  ایشان  بخواند،  و  آنان  را  پاک  بگرداند.  او  بـدیشان  کتاب  (‌قرآن‌)  و  شریعت  (‌یزدان‌)  را  می‌آموزد.  آنان  پیش  از  آن  تاریخ  واقعاً  در  گمراهی  آشکاری  بودند.

گویند  عربها  را  امّیین  نامیده‌اند  چون  آنان  نمی‌خواندند  و  نمی‌نوشتند،  بیشتر  ایشان  و  اغلب  آنان‌.  از  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  روایت  شده  است‌ که  فرموده  است‌:  ماه  این  چنین  و  آن  چنان  و  آن‌  گونه  بود ...  با  انگشتانش  اشاره  فرمود،‌ و  گفت‌:

(إنا نحن أمة أمیة لا نحسب ولا نکتب)[1].

ما  یک  ملّت  امّی  و  بیسواد  هستیم‌.  نه  حساب‌،  و  نـه  نوشتن  می‌دانیم‌.

گفته‌اند:  به  کسی‌  که  نوشتن  نمی‌داند  امّی  ‌گفته  شده  است  چون  به  حال  تولدش  از  «‌ام‌»  یعنی  مادر  نسبت  داده  شده  است‌.  زیرا  نوشتن  را  با  استفاده‌  کردن  و  آموزش  دیدن  می‌توان  آمو‌خت‌

چه  بسا  عربها  را  امّیین  نامیده‌اند  بدان  خاطر  که  یهودیان  ملّتهای  دیگر  و  جدای  از  خود  را  به  زبان  عبری  «‌جوییم‌»  یعنی  اُ‌ممیها  می‌نامند،  ‌که  اسم  منسوب  به  اُ‌مم  است‌.  آخر  یهودیان  خود  را  ملّت  برگزیده  خدا  می‌دانند،  و  جز  خود  را  اُ‌مم‌،  یعنی  ملّتهای  دیگر  می‏گویند.  در  زبان  عربی  هم  مفرد  را  نسبت  می‌دهند  که  «‌امّه‌»  است  و  جمع  آن  امّیون  و  امّیین  می‌شود.  چه  بسا  این  سخن  نسبت  به  موضوع  این  سوره‌،  به  صحّت  نزدیک‌تر  باشد.

یهودیان  در  انتظار  بعثت  پیغمبر  واپسین  از  میان  خود  بودند.  انتظار  داشتند  او  بیاید  و  گردشان  آورد  و  از  پراکندگی  نجاتشان  دهد،  و  بعد  از  شکست  پیروزشان  گرداند،  و  بعد  از  خواری  عزتشان  بشد.  آنان  می‏گفتند  با  آمدن  پیغمبر  خاتم  بر  عربها  پـیروز  می‌شوند  و  در  سایۀ  او  فتح  و  ظفر  را  به  دست  می‌آورند.

ولی  حکمت  خدا  مقتضی  این  بود  که  این  پیغمبر  از  میان  عربها  مبعوث  ‌گردد،  و  از  میان  امّیّین  غیر  یهود  باشد.  خدا  می‌دانسته  است‌  که  یهودیان  شایستگیهای  رهبری  تازه  و  کامل  بشریّت  را  از  دست  داده‌اند  -  همان  که  در  بند  بعدی  این  سوره  می‌آید  -‌ و  یـهودیان  منحرف  و  گمراه  ‌گردیده‌اند،  همان‌ گونه  ‌که  در  سورۀ  صف  آمده  است‌.  دیگر  آنان  شایان  حمل  امانت  الهی  را  ندارند،  هر  چند  در  تاریخ  دور  و  درازشان  این  امانت  بدیشان  واگذار  بوده  است‌!

دعای  ابراهیم  علیه السّلام  دوست  خدای  مهربان،  در  میان  است‌،  آن  دعائی‌ که  او  و  اسماعیل  علیه السّلام  در  سایۀ  کعبه  آن  را  سر  داده‌اند:

 (وإذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت وإسماعیل . . ربنا تقبل منا إنک أنت السمیع العلیم , ربنا واجعلنا مسلمین لک ومن ذریتنا أمة مسلمة لک وأرنا مناسکنا وتب علینا إنک أنت التواب الرحیم . ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلو علیهم آیاتک , ویعلمهم الکتاب والحکمة ویزکیهم . إنک أنت العزیز الحکیم).

و  (‌به  یاد  آورید)  آن  گاه  را  که  ابراهیم  و  اسماعیل  پایه‌های  خانۀ  (‌کعبه‌)  را  بالا  می‌بردند  (‌و  در  اثنای  آن  دست  دعا  به  سوی  خدا  برداشته  و  مـی‌گفتند:‌)  ای  پروردگار  ما!  (‌این  عمل  را)  از  ما  بپذیر،  بی‏گمان  تو  شنوا  و  دانا  (‌به  گفتار  و  نـیّات  ما)  هستی‌.  ای  پروردگار  ما!  چنان  کن  که  ما  دو  نفر  مخلص  و  منقاد  (‌فرمان‌)  تو  باشیم‌،  و  از  فرزندان  ما  ملّت  و  جماعتی  پدید  آور  که  تسلیم  (‌فرمان‌)  تو  باشند،  و  طرز  عبادات  خویش  را  (‌در  کعبه  و اطراف  آن‌)  به  مانشان  بده  و  (‌اگر  نسـیان  و  لغزشی  از  ما  سر زد) ‌بر ما  ببخشای  (‌و  در  توبه  ‌را  بر  رویمان  باز  گذار)‌،  بی‏گمان  تو  بس  توبه‌پذیر  و مهربانی‌.  ای  پروردگار  ما!  در  میان  آنان  (‌که  از  دودمان  ما  و  منقاد  فرمان  تویند)  پیغمبری  از  خودشان  برانگیز  تا  آیات  تو  را  بر  ایشان  فروخواند  و کتاب  (‌قرآن‌)  و  حکمت  (‌اسرار  شریعت  و  مقاصد  آن‌)  را  بدیشان  بیاموزد  و  آنان  را  (‌از  شرک  و  اخلاق  ناپسند)  پاکیزه  نماید،  بی‏گمان  تو  عزیزی  و  حکیمی  (‌و  بر  هر  چیزی  توانا  و  پیروزی‌،  و  هر  کاری  را  که  می‌کنی  بنا  بر  مصلحتی  و  برابر  حکمتی  است‌)‌. (بقره/127-129 )

این  دعا  در  پس  پردۀ  غیب‌،  و  در  فراسوی  قرنها،  در  ییشگاه  خدا  محفوظ  می‌ماند  و  ضائع  نمی‌شود  و  هدر  نمی‌رود،  تا  موعد  آن  ‌که  در  علم  خدا  مقدّر  و  مقرّر  است  فرا  می‌رسد،  و  برابر  حکمت  خدا  روی  می‌دهد،  و  در  وقت  مناسب  در  قضا  و  قدرش‌  و  هماهنگ  با  قبا  و  قدرش  محقّق  می‌گردد  و  سر  می‌رسد  و  پیاده  می‌شود.  تا  نقش  خود  را  در  جهان  هستی  برحسب  تدبیر  و  تقدیر  الهی  ایفاء  و  اجراء‌  کند،  تدبیر  و  تقدیری‌  که  چیزی  از  موعد  مقرّر  آن  جلو  نـمی‌افتد،  و  چیزی  از  موعد  مقرّر  آن  عقب  نمی‌افتد.

این  دعا  -‌ برابر  قضا  و  قدر  و  تدبیر  و  تقدیر  یزدان  -‌ پیاده  شد  و  محقّق ‌گردید،  با  مفهوم  همان  نصیّ  ‌که  این  سوره  در  اینجا  آن  را  تکرار  می‌کند،  و  واژگان  ابراهیم  را  ذکر  و  نقل  می‌نماید:

(رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ).

از  میان  ایشان  پیغمبری  را  برانگیخته  است  و  به  سویشان  گسیل  داشته  است‌،  تا  آیات  خدا  را  برای  ایشان  بخواند،  و  آنان  را  پاک  بگرداند،  و  کتاب  (‌قرآن‌)  و  شریعت  (‌یزدان‌)  را  بدیشان  بیاموزد.

همان گونه  ‌که  ابراهیم  ‌گفته  بود  و  خواسته  بود!  حتّی  همان  صفت  خدا  که  در  دعای  ابراهیم  بوده  است‌،  آنجا  که‌  گفته  است‌:

(إنک أنت العزیز الحکیم).

بی‏گمان  تو  عزیزی  و  حکیمی  (‌و  بر  هر  چیزی  توانا  و  پیروزی‌،  و  هر  کاری  را  که  می‌کنی  بنا  بر  مصلحتی  و  برابر  حکمتی  است‌)‌. (بقره/129)                                      در  اینجا  پیروی  می‌شود  بر  تذکّر  لطف  و  فضل  خدا: 

(وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (٣)

 

و  او  چیرۀ  کاربجا  است‌.

از  پیغمبر  خـدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  دربارۀ  خودش  پرسیده  شد.  فرمود:‌            

(دعوة أبی إبراهیم . وبشرى عیسى . ورأت أمی حین حملت بی کأنه خرج منها نور أضاءت له قصور بصرى من أرض الشام ).[2]

«من  حاصل  دعای  پدرم  ابراهیم،  و  مورد  مژدۀ  عیسی  هستم‌.  مادرم  وقتی ‌که  به  من  حامله  بود  در  خواب  دید  که  نوری  از  بدن  او  خارج  شد،  و کاخهای  شهر  بصری  در  سرزمین  شام  در  پرتو  آن‌،  روشن‌  گردید».

(هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِّیِّینَ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ) (٢)

خدا  کسی  است  که  از  میان  بیسوادان  پیغمبری  را  برانگیخته  است  و  به  سویشان  گسیل  داشته  است‌،  تا  آیات  خدا  را  برای  ایشان  بخواند،  و  آنان  را  پاک  بگرداند.  او  بـدیشان  کتاب  (‌قرآن‌)  و  شریعت  (‌یزدان‌)  را  می‌آموزد.  آنان  پیش  از  آن  تاریخ  واقـعاً  در  گمراهی  آشکاری  بودند.

فضل  خدا  پیدا  و  هویدا  است  در  این ‌که  یزدان  سبحان  امّیان  را  برگزیده  است  تا  آنان  را  دارای‌  کتاب  روشن  و  روشنگر  قرآن  بسازد،  و  پیغمبری  را  از  خودشان  به  میانشان  روانه  نماید،  و  با  گزینش  او  از  ایشان  به  مقام  و  منزلت  بالا  و  والائی  برسند،  و  این  پیغمبر  آنان  را  از  امّی  بودن  و  بیسواد  بودن  یا  از  اُ‌ممی  بودن  و  ملّتهای  دیگر  بودن‌،  با  تلاوت  و  قرائت  آیات  خدا  برایشان،  و  با  تغییر  دادن  آنچه  در  آنند  و  بدان‌  گرفتارند،  و  با  ممتاز  گرداندنشان  بر  جهانیان‌،  بیرون  بیاورد  ...

(وَیُزَکِّیهِمْ)  آنان  را  از  معاصی  و  اخلاق  نکوهیده  پاک  می‌دارد.

این  پاکسازی  واقعاً  پاکسازی  است‌.  پاکسازی  با  آن  چیزی  ‌که  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  ایشان  را  با  آن  تربیت  می‌کرد.  پاکسازی  دل  و  درون‌،  رفتار  و  کردار،  زندگی  زناشوئی‌،  و  زندی  اجتماعی  است‌.  پاکسازی‌ای  است‌ که  دلها  و  درونها  در  پرتو  آن  از  عقائد  شرک  اوج  می‌گیرند  و  به  عقیدة  توحید  و  یگانه ‌پرستی  می‌گرایند،  و  از  جهان‌بینیهای  باطل  و  اندیشه‌های  پوچ  به  در  می‌آیند  و  به  اعتقاد  صحیح  و  درست  درمی‌آیند،  و  از  افسانه‌های  مبهم  و  گنگ  نجات  پیدا  می‌کنند  و  به  یقین  واضح  می‌رسند،  و  از  کثافت  هرج  و  مرج  اخلاقی  می‌رهند  و  به  پاکی  خلق  و  خوی  ایمانی  اوج  می‌گیرند،  و  از  زشت  و  پلشتی  ربا  و  حرام  دوری  می‌گزینند  و  به  پاکی‌ کسب  و  کار  حلال  دست  می‌یازند ...  این  تزکیه‌،  تزکیۀ  فراگیری  است ‌که  فرد  و  گروه‌،  و  زندگی  جهان  نهان  درون‌،  و  زندگی  پیدای  واقعیّت  بیرون  را  دربر  می‌گیرد.  تزکیه‌ای  است‌  که  انسان  را  و  اندیشه‌های  انسان  را  از  همۀ  زندگی‌،  و  از  خود  انسان‌،  و  از  پیدایش  انسان‌،  بالاتر  می‌گرداند  و  فراتر  می‌برد،  و  او  را  به  افقهای  نور  می‌رساند،  افقهائی  که  در  آنجاها  با  پروردگارش  تماس  می‌گیرد  و  ارتباط  پیدا  می‌کند،  و  با  جهان  بالا  و  والای  فرشتگان  همساز  و  همراه  می‌گردد  و  بده  و  بستان  خواهد  داشت‌،  و  در  افکار  و  احساسات  و  رفتار  و  کردار  خود،  حساب  آن  جهان  بالا  و  والای  فرشتگان  بزرگوار  را  در  مدّ  نظر  می‌دارد.[3]

(وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ).

او  بدیشان  کتاب  (‌قرآن‌)  و  شریعت  (‌یزدان‌)  را  می‌آموزد.

او  بدیشان  ‌کتاب  را  می‌آموزد  و  آنان  اهـل‌  کتاب  می‌گردند.  بدیشان  حکمت  و  فرزانگی  را  می‌آموزد،  در  نتیجه  حقائق  امور  را  درک  و  فهم  می‌کنند،  و  خوب  می‌توانند  کارها  را  بسنجند  و  ارزیابی  بکنند،  و  جانهایشان  حکم  درست  و  کار  درست  را  الهام  می‌کند  و  پیام  می‌دهد،  و  این  خودش  خیر  و  خوبی  فراوان  بشمار  است‌.

(وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ) (٢)

آنان  پیش  از  آن  تاریخ  واقعاً  در  گمراهی  آشکاری  بودند.

در  گمراهی  جاهلیّتی  بودند  که  جعفر  پسر  ابوطالب  برای  نجاشی  حبشه  توصیف‌  کرد،  بدان‌ گاه ‌که  قریش  عمر  و  پسر  عاص  و  عبدالله  پسر  ابوربیعه  را به  پیش  نجاشی  فرستادند  تا  اندیشۀ  او  را  در  حقّ  مهاجرین  مسلمان  بد  کنند،  و  موقعیّت  ایشان  را  در  نزدش  تباه  نمایند،  و  در  نتیجه  آنان  را  از  مهمانداری  و  همجو‌اری  خود  محروم  سازد  و  بیرونشان ‌گرداند ... جـر  اظـهار  داشت‌:

«ای  شاه‌! ما  قوم  نادانی  و  اهل  جاهلیّت  بودیم.  بتها  را  می‌پرستیدیم‌.  مردار  را  می‌خوردیم‌.  زشتیها  و  پلشتیها  و  بزه‌ها  و  گناه‌ها  می‌کردیم‌.  وظیفۀ  خویشی  و  خویشاوندی  را  انجام  نمی‌دادیم  و  تماس  قرابت  و  خویشاوندی  را  قطع  می‌کردیم‌.  همجواری  و  همسایگی  را  پشت‌  گوش  می‌انداختیم  و  به  فراموشیش  می‌سپردیم‌.  قوی  ما  حقّ  ضعیف  ما  را  می‌خورد ...  بر  این  روش  و  روال  بودیم  تا  خداوند  پیغمبری  از  خود  ما  را  مبعو‌ث  و  روانه‌  کرد.  پیغمبری‌ که  حسب  و  نسب  و  صدق  و  صداقت  و  امینی  و  امانتداری  و  عفّت  و پاکدامنی  او  را  می‌شناختیم‌.  ما  را  به  سوی  خدا  دعوت ‌کرد  تا  او را  به  یگانگی  بپرستیم  و  یکتایش  بدانیم،  و  او  را  پرستش‌  کنیم‌،  و  آنچه  را  جز  او  از  سنگها  و  بتها  ما  و  پدران  و  نیاکان  ما  می‌پرستیدیم  دیگر  پرستش  نکنیم  و  نپرستیم‌.  به  ما  دستور  داد  صدق  و  صداقت  در  گفتار  داشته  باشیم.  امانتدار  باشیم  و  امانت  را  به  صاحب  امانت  برگردانیم.  صلۀ  رحم  را  مراعات  داریم  و  وظیفۀ  خویشی  و  خویشاوندی  انجام  دهیم‌.  همجواری  و  همسایگی  را  به  ‌گونۀ  زیبا  بجای  آوریم  و  حسن  جوار  داشته  باشیم.  از  حرامها  و  خونریزیها  بپرهیزیم‌.  از  زناکاری  و  تهمت  زدن  و  دروغگوئی  دوری‌  کنیم‌.  از خوردن  اموال‌  یتیم  پرهیز نمائیم‌.  به  زنان  پاکدامن  تهمت  زنا  نزنیم‌.  به  ما  دستور  داد  خدا  را  بپرستیم  و  چیزی  را  انباز  او  نکنیم‌.  به  ما  فرمان  داد  نماز  بخوانیم  و  زکات  را  بپردازیم  و  روزه  بگیریم‌»...

با  وجود  همۀ  ‌گمراهیها  و  ویلانیهائی  ‌که  آنان  در  دورۀ  جاهلیّت  بر  آن  بودند،  خدا  می‌دانست ‌که  ایشان  حاملان  این  دعوت  جدید  می‏باشند  و  بر  آن  امین  هستند.  چرا که  خدا  می‌دانست  در  نـهادشان  آمادگی  پذیرش  خیر  و  صلاح  است‌،  و  پشتوانۀ  اندوخته  شده‌ای  برای  دعوت  جدید  دارند.  ولی  نهاد  یهودیان  از  این  پشتوانۀ  اندوخته  شده  خالی  و  بی‌بهره ‌گردیده  است‌،  نهادی ‌که  خواری  طولانی  و  ذلّت  زیاد  در  مصر آن  را  تباه  ‌کرده  است‌.  لذا  نهادشان  از  عقده‌ها  و  کجیها  و  کژیها  و  انحرافها  پـر  گردیده  است  و  لبریز  شده  است‌.  بدین  سبب  نهادشان  هرگز  بعد  از  آن  راست  و  درست  نگردیده  است‌،  و  راستای  راه  را  در  پیش  نگرفته  است‌،  نه  در  زمان  زندگانی  موسی ‌علیه السّلام  ‌و  نه  بعد  از  او.  تا  بدانجا  که  خداوند  لعنت‌  و  نفرین  ‌و  خشم  ‌و غضب  خود  را  نصیب  آنان  فرمود،  و  تا  روز  قیامت  امانت  پاسداری  از  دین  خود  در  زمین  را  از  دستشان  بیرون  آورد.

خدا  می‌دانست‌  که  جزیرة‌العرب  عربستان  در  آن  وقت  خوبترین  و  بهترین  گهواره  برای  دعوتی  است  که  آمده  است  تا  سراسر  جهان  را  آزاد  کند  از  گمراهی  و  ویلانی  جاهلیّت‌،  و  خوب‏ترین  و  بهترین  جایگاه  برای  رهائی  تمدّن  در  امپراتوریهای  بزرگ  از  فروپاشی  و  انحلال  است‌،  امپراتوریهای  بزرگی‌  که  موریانه‌ها  تا  مغز  آنها  را  خورده  بودند!  این  حالت  را  یک  نویسندۀ  اروپائی  معاصر  توصیف  می‌کند  و  می‌گوید:

«در  دو  قرن  پنجم  و  ششم‌،  جهان  متمدّن  بر  لبۀ  پرتگاه  هرج  و  مرج  قرار  داشت‌.  زیرا  عقائدی‌  که  به  پابرجائی  و  ماندگاری  تمدّن  کمک  می‌کرد  فرو  افتاده  بود  و  سقوط  کرده  بود.  چیز  مورد  توجه  و  مهمّی  هم  در  میان  نبود که  بتواند  جای  آن  عقائد  را  بگیرد  و  پر  کند.  چنین  به  نظر  می‌رسید  در  آن  هنگام  تمدّن  بزرگی  ‌که  ساختن  و  رو  به  راه  کردن  آن  چهار  هزار  سال  طول  کشیده  است  دارد  از  هم  می‌پاشد  و  منحل  می‌گردد،  و  نزدیک  است  بشریّت  هر  آن  دیگر  باره  برگردد  به  سوی  هرج  و  مرجی‌  که  بدان  گرفتار  بوده  است‌.  زیرا  قبیله‌ها  با  یکدیگر  می‌جنگیدند  و  همدیگر  را  می‌کشتند.  نه  قانونی  در  میان  بود  و  نه  نظام  و  سیستمی‌.  مقرّراتی  هم  ‌که  مسیحیان  آنها  را  پدید  آورده  بودند  در  مسیر  تفرقه  و  پراکندگی  بود،  بجای  این  که  اتحاد  و  نظم  و  نظام  بیافریند.  تمدّن  به  درخت‌  گشن  و  بزرگی  می‌ماند  که  شاخه‌های  زیادی  داشته  باشد،  و  سایۀ  آن  سراسر  جهان  را  فرا  گرفته  باشد،  و  قامت  راست  ‌کرده  و  ایستاده  باشد  و  مرگ  به  تنه‌اش  خزیده  و  تا  مغز  آن  فرو  رفته  باشد.  بایستد  و  بنالد  و  در  انتظار  مرگ  بماند  ...  در  میان  نمادهای  این  فساد  فراگیر  و  همه  ‌جا گستر،  مردی  متولّد  شد که  ‌کلّ  جهان  را  متّحد  و  متّفق‌  کرد»‌.[4]  این  سیمای  جامعۀ  آن  روزی  از  دیدگاه  یک  نویسندۀ  اروپائی  است‌.  جامعۀ  آن  روزی  از  دیدگاه  اسلامی  بسیار  تاریک‌تر  و  نابهنجارتر  است‌!

یزدان  سبحان‌،  آن  ملّت  بدوی  و  صحـرانشین  را  در  شبه  جزیرۀ  بیابانی  برای  حمل  این  آئین  برگزید،  چون  در  نهادها  و  درونهایشان  و  در  شرائط  و  ظروفشان  قابلیّت  و  شایستگی  اصلاح  و  اصلاحگری  و  ذخیره  و  اندوختۀ  پشتوانۀ  بذل  و  بخشش  و  داد  و  دهش  را  سراغ  داشت‌.  این  بود  پیغمبری  از  میانشان  برانگیخت  ‌که  بر  آنان  آیات  خدا  را  تلاوت  بکند  و  بدیشان‌  کتاب  و  حکمت  بیاموزد.  آنان  پیشتر  در  گمراهی  آشکاری  بوده‌اند.

(وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (٣)

او  مبعوث  برای  دیگران  نیز  هست‌،  آنانی  که  هنوز  به  اینـان  نپیوسته‌اند  (‌و  بعدها  به  دنیا  می‌آیند)‌.  خدا  چیرۀ  کاربجا  است‌.

دربارۀ  «‌آخرین‌»  یعنی  دیگران‌،  روایتهای  متعدّدی  ذکر  گردیده  است‌.

امام  بخاری  -  رحمه الله تعالی  -‌گفته  است‌:  عبدالعزیز  پسر  عبدالله‌،  و  سلیمان  پسر  بلال‌،  از  ثور،  و  او  از  ابوالغیث‌،  و  او  از  ابوهریره  رضی الله عنه برایمان  روایت  کرده‌اند  که  ابوهریره  ‌گفته  است‌:  «‌ما  نزد  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  نشسته  بودیم.  سورۀ  جمعه  بر  او  نازل‌  گردید.  گفتند:  ای  پیغمبر  خدا  مراد  از «وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ» چه  کسانی  است‌؟  تا  سه  بار  از  او  سوال  نشد  بدیشان  پاسخ  نداد.  سلمان  فارسی  در  میان  ما  بود.  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  دستش  را  روی  سلمان  فارسی  گذاشت‌.  سپس  فرمود: 

(لو کان الإیمان عند الثریا لناله رجال أو رجل من هؤلاء).

«اگر  ایمان  در  ستارۀ  ثریا  باشد،  مردانی  یا  مردی  از  اینان  بدان  می‌رسد»‌.

این  روایت  اشاره  دارد  به  این  ‌که  این  نصّ  شامل  ایرانیان  می‌گردد.  بدین  خاطر  مجاهد  دربارۀ  این  آیه‌  گفته  است‌. «‌آخرین‌»  یعنی  دیگران‌،  ایرانیان‌،  و  هر  کسی  از  غیر  عرب  است‌  که  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  تصدیق  ‌کرده  است  و  باور  داشته  ست‌.

 

ابن  ابی‌حاتم‌  گفته  است‌:  پدرم‌،  ابراهیم  پسر  علاء  زبیدی‌،  ولید  پسر  مسلم‌،  و  ابومحمّد  عیسی  پسر  موسی‌،  برایمان  از  ابوحازم،  و  او  از  سهل  بسر  سعد  ساعدی‌،  روایت  کرده‌اند که‌  گفته  ‌است‌:  ییغـمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرموده  است‌:

(إن فی أصلاب أصلاب أصلاب رجال ونساء من أمتی یدخلون الجنة بغیر حساب).

«در  پشتهای  پشتهای  پشتهای  مردان  و  زنانی  از  امّت  من‌ کسانی  هستند که  بدون  حساب  و  کتاب  (‌چندانی‌)  وارد  بهشت  می‌گردند».

سپس  خواند:

(وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ).

آنانی  که  هنوز  به  اینان  نپپوسته‌اند (‌و  بعدها  به  دنـیا  می‌آیند‌(.

یعنی  بقیۀ  ‌کسانی‌  که  از  امّت  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم  باقی  مانده‌اند  و  بعدها  به  دنیا  می‌آیند.

هر  دو  سخن  جزو  مدل  این  آیه  هستند.  چه  این  آیه  بر  دیگرانی  دلالت  دارد  که  غیر  عرب  هستند.  و  بر  دیگرانی  هم  دلالت  دارد  که  عرب  هستند  و  جدای  از  نسلی  می‌باشند  که  قرآن  در  روزگار  ایشان  نازل  می‌کردیده  است‌.  همچنین  این  آیه  اشاره  دارد  به  این‌ که  زنجیرۀ  این  ملّت  دارای  حلقه‌های  متصّل  و  فراوانی  است‌  که  در  درّه‌های  مکان  و  در  درّه‌های  زمان  لمیده  است  و  به  درازا  کشیده  است‌.  این  نسلهای  مؤمن  در  گسترۀ  مکان  و  در  پهنۀ  زمان‌،  این  امانت  بزرگ  را  برمی‏دارند  و  از  آن  پاسداری  می‌نمایند،  و  بر  آئین  واپسین  یزدان‌،  استوار  و  پایدار  می‌مانند.

(وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (٣)

خدا  چیرۀ  کاربجا  است‌.

خدا  نیرومند  و  توانا  بر  گزینش  است‌. کاربجا  و  آگاه  از  موارد  گزینش  است‌.

گزینش  خدا  در  میان  پیشینیان  و  در  میان  پسینیان‌،  فضل  و  لطف  در  حقّ  مردمان‌،  و  بزرگ  داشتن  و  ارزش  دادن  به  برگزیدگان  است‌:

(ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ) (٤)

این  (‌نعمت  بعثت‌)  فضل  و  کرم  خدا  است‌.  آن  را  به  هر  کس  که  بخواهد  (‌و  لائق  و  شایسته‌اش  بداند)  می‌بخشد،  و  خدا  دارای  فضل  و  کرم  بزرگی  است‌.

برگزیدن  خدا  ملّتی  را  یا  گروهی  را  و  یا  فردی  را  تا  این  امانت  بزرگ  را  حمل  ‌کنند،  و  محلّ  نور  خدا  باشند  و  نور  خدا  در  آنان  پرتوافشان  شود،  و  محلّ  دریافت  فیض  و  فضل  خدا  کردند،  و  جایگاه  نـه  تماس  آسمان  با  زمین  شوند،  همـون  ‌برگزیدگانی  ‌از  سوی  خداقعاً‌  لطف‌  و  کرمی  است‌  که  هیچ  لطف  و  کرمی  به  پای  آن  نمی‌رسد  و  همطراز  آن  نمی‌شود.  لطف  و  کرم  بزرگی  است‌  که  بالاتر  و  فراتر  از  هر  چیزی  است‌  که  فرد  مؤمن  از  جان  و  مال  و  زندگی  خود  بذل  و  فدا  می‌کند.  و  بسی  بیشتر  و  افزونتر  از  رنجها  و  خستگیهای  راه  و  دردهای  مبارزه  و  سختیهای  جهاد  است‌.

خداوند  گروه  مسلـانان  مدینه  را،  و  کسانی  را  که  بعد  از  آن‌  گروه  مسلمان  مدینه  آمده‌اند  و  متصّل  بدانان  بوده‌اند، و  کسانی  را  که  بدانان  متصّل  نبوده‌اند  و  بعدها  آمده‌اند،  تذکّر  می‌فرماید  و  به  یادشان  می‌اند‌ازد  این  فضل  و  لطف  را  که  فضل  و  لطف  برگزیدن  آنان  برای  حمل  این  امانت  از  سوی  یزدان  سبحان  است‌.  به  یادشان  می‌اندازد  که  خدا  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  از  میان  ایشان  و  در  میان  ایشان  مبعوث  ‌کرده  است  و  برانگیـخته  است‌،  ییغمبری‌  که  ‌کتاب  قرآن  را  برایشان  می‌خواند  و  تلاوت  می‌فرماید،  و  ایشان  را  پاک  و  پاکیزه  می‌دارد،  و  بدیشان  کتاب  قرآن  و  حکـمت  و  فرزانگی  را  می‌آموزد.  بدین  دو  آیه  در گشت  و  گذار  زمان‌،  آن  پشتوانۀ  سترگ  و  بزرگ  زاد  و  توشۀ  الهی  را،  و  نـمونه‌های  واقعی  در  زندگی  گروه  نخستین  مسلمانان  را  وامی‌کذارد.  این  فضل  بزرگ  را  به  یاد  مسلمانان  می‌آورد،  فضل  بزرگی‌  که  در  برابر  آن‌،  همۀ  ارزشها،  و  هـمۀ  نعمتها،‌  کوچک  و  اندک  می‌نماید،  همان‌  گونه  هم  در  برابر  آن‌،  همۀ  فداکاریها  و  جان‌نثاریها  و  دردها  و  ناراحتیها  کم  و  ناچیز  می‌نماید ...

*

بعد  از  آن  چیزی  را  بیان  می‌کند  که  می‌رساند  نقش  یهودیان  در  حمل  امانت  خدا  به  پایان  آمده  است‌؛  دیگر  آنان  دلهائی  برایشان  نمانده  است  که  این  امانت  را  بردارند،  امانتی  که  جز  دلهای  زندۀ  فهمیدۀ  درک ‌کنندۀ  هو‌شیار  مخلصی‌  که  عمل  بکنند  بدانچه  برمی‏دارند،  آن  را  برنمی‌دارد:

(مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ) (٥)

کسانی  که  تورات  بدیشان  واگذار  گردید،  ولی  بدان  عمل  نکردند  و  حقّ  آن  را  اداء  ننمودند  به  درازگوشی  می‌مانند  که  کتابهائی  را  برمی‌دارد  (‌ولی  از  محتوای  آنها  خبر  ندارد)‌.  مـردمانی  که  آیات  خدا  را  تکذیب  می‌دارند،  بدترین  مثل  را  دارند.  خداوند  مردمان  ستمکار  را  هدایت  نمی‌دهد  (‌و  به  سعادت  هر دو  سرا  نائل  نمی‌گرداند).

به  بنی‏اسرائیل  تورات  واگذار  گردید،  و  مکلّف  و  موظّف  به  حمل  امانت  عقیده  و  شریعت  شدند  ...

(ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا).

ولی  بدان  عمل  نکردند  و  حقّ  آن  را  اداء  ننمودند.

حمل  تورات  با  درک  و  شعور  و  علم  و  دانش  می‌آغازد،  و  با  کار  و  تلاش  برای  پیاده‌  کردن  و  جای  دادن  معنی  و  مفهوم  آن  در  جهان  درون  و  در  جهان  بیرون  به  پایان  می‌آید.  و لیکن  تاریخ  زندگانی  بنی‏اسرائیل  -‌ همان‌ گونه  که  قرآن  مجید  ذکر  کرده  است‌،  و  همان ‌گونه  ‌که  در  حقیقت‌،  آن  چنان  است  -  بیان  نمی‌دارد  که  آنان  توانسته  باشند  این  امانت  را  بردارند  و  بر  دوش  بکشند،  و  حقیقت  معنی  و  مفهوم  آن  را  درک‌،  و  بدان  عمل  ‌کنند.  بدین  خاطر  آنان  بسان  الاغهائی  شده‌اند  که  کتاب‌های  قطور  و  بزرگی  را  برمی‏دارند  و  بر  پشت  می‌کشند،  ولی  از  معنی  و  مفهوم  آنها  بی‌خبرند  و  فائده‌ای  برای  آنها  ندارند  جز  سنگینی  بار  آنها.  در  این  صورت  آن  الاغها  صاحب  آنها  نیستند،  و  در  هدف  آنها  شریک  نمی‌باشند!  این  تصویر  ننگین  و  بدی  است‌.  ضرب‌المثل  ناجور  و  زشتی  است‌.  ولی  تصویری  است‌ که  بیانگر  حقیقت  درستی  است‌:

(بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ) (٥)

مردمانی  که  آیات  خدا  را  تکذیب  می‌دارند،  بدترین  مثل  را  دارند.  خداوند  مردمان  ستمکار  را  هدایت  نمی‌دهد  (‌و  به  سعادت  هر  دو  سرا  نائل  نمی‌گرداند)‌.

بسان  کسانی‌  که  تورات  بر  دوش  ایشان  گذاشته  شد،  ولی  آن  را  بر  دوش  نکشیدند،  همۀ  اشخاصی  این  چنین  بشمارند  که  امانت  عقیده  بر  دوش  آنان ‌گذاشته  می‌شود  سپس  آن  را  بر  دوش  نمی‌کشند  و  به  وظائف  و  تکالیف  آن  برنمی‌خیزند.  مسلمانانی  که  در  گذشته‌ها  بوده‌اند  و  نسلها  و  نسلها  آمده‌اند  و  بسان  چنین  یهودیانی  شمرده  شده‌اند  بسیارند.  کسانی  که  در  این  زمان  زندگی  می‌کنند،  و  نامهای  مسلمانان  را  بر  خود  می‌نهند  و  یدک  می‌کشند،  و  افعال  و  اعمال  مسلمانان  را  انجام  نمی‌دهند،  و  به  ویژه  آن‌ کسانی‌  که  قرآن  و  کتابهای  دیگر  می‌خوانند،  و  بدانچه  در  قرآن  و  کتابهای  دیگر  است  عمل  نمی‌کنند،  اینان  جملگی  بسان   خرها  و  دراز گوشهائی  بشمارند  که‌  کتابهائی  را  بر  آنها  بار  کرده‌اند  و  با  خود  می‏برند.  اینان  خیلی  فراوان  و  بسی  بسیارند!  قضیه  هم  تنها  قضیۀ  ‌کتابهائی  نیست‌  که  برداشته  می‌شود  و  بررسی  و  مطالعه  می‌گردد.  بلکه  مسأله‌،  مسألۀ  فهمیدن  و  عمل‌  کردن  به  چیزی  است‌  که  در  کتابها  است‌.

یهودیان  گمان  می‏بردند  -  همان‌ گو‌نه  که  تا  به  امروز  گمان  می‏برند -‌ آنان  ملّت  برگزیده  خدایند،  و  تنها  آنان  -  نه  کسان  دیگری  -‌ اولیاء  و  دوستان  خدایند.  بلکه  -  خودشان  «‌جوییم‌»  یعنی  دیگران‌،  یا  اُ‌ممیان  یا  امّیان  هستند.  بدین  خاطر  است  از  یهودیان  خواسته  نمی‌شود 

که  احکام  دینشان  را  با  امّیان  غیر  خود  مراعات  ‌کنند: 

(قالوا لیس علینا فی الأمیین سبیل).

ما  در  برابر  امّیها  (‌یعنی  غیر  یهود)  مسؤول  نبوده  و  بازخواستی  نداریم‌.                             (‌آل عمران/75)

و  دیگر  ادّعاهائی‌  که  داشتند،  ادّعاهائی  ‌که  در  آنها  بر  خدا  دروغ  می‏بستند،  و  بدون  دلیل  سخنانی  را  سرهم  می‌کردند  و  به  خدا  نسبت  می‌دادند! در  اینجا  یهودیان  به  مباهله  دعوت  می‌شوند، مباهله‌ای  ‌که  دعوت  آن  با  ایشان  و  با  مسیحیان  و  با  مشرکان  تکرار  گردیده  است‌: 

(قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (٦) وَلا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (٧) قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (٨)

بگو: ای  یهودیان‌!  اگر  شما  می‌پندارید  که  شما  دوستان  خدا  هستید  نه  مردمان  دیگر،  اگر  راست  میگوئید  خواستار  مرگ  شوید  (‌تا  از  خانۀ  بلا  و  محنت‌،  به  سرای  نعمت  و  جنّت  برسید،  و  دیدار  جانان  برای  شما  عاشقان  میسّر  شود)‌. آنان  به  خاطر  کارهائی  که  مرتکب  شده‌اند  هرگز  مرگ  را  برای  خود  نمی‌خواهند،  و  خدا  از  حال  ستمکاران  به  خوبی‌  آکاه  است  (‌وسرانجام‌،  ایشان  را  به  کیفر  اعمالشان  می‌رساند.)  بگو  قطعاً  مرگی  که  از  آن  می‌گریزند،  سرانجام  با  شما  رویاروی  می‏گردد  و  شما  را  درمـی‌یابد.  بعد  از آن  به  سوی  کسی  برگردانده  می‌شوید  که  ‌از  پپهان  و  آشکار  آگاه  است  و شما  را  از  آنچه  کرده‌اید  باخبر  می‏گرداند.

مباهله  بدین  معنی  است‌  که  دو  گروهی  که  با  یکدیگر  کشمکش  و  نزاع  دارند  رو  در  روی  همدیگر  بایستند، و  هر  دو  گروه  با  یکدیگر  از  خدا  بخواهند که  خدا  گروه  ناحقّ  و  باطل  آن  دو  دسته  را  به  بلائی  گرفتار  سازد  که  درس  عبرتی  برای‌  دیگران  شوند ...  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم همۀ  ‌کسانی  را  که  به  مباهله  دعوت  فرموده  است‌،  ترسیده‌اند،  و  از  مباهله  سرباز  زده‌اند،  و  از  شرکت  در  مبارزه  مباهله  سرباز  زده‌اند.  این  خودداری  از  مباهله  دالّ  بر  این  است  ‌که  هم‌چون‌  کسانی  در  درون  دل  خود،  صدق  و  صداقت  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  ‌‌را  می‌دانسته‌اند،  و  به  راستی  و  درستی  او  پی  برده‌اند،  و  حقانیّت  این  آئین  را  درک  و  فهم ‌کرده‌اند.

امام  احـمد  گفته  است‌:  اسماعیل  پسر  یزید  زرقی‌،  ابوزید،  فرات‌،  برایمان  از  عبدالکریم  پسر  مالک  جزری‌،  و  او  از  عکرمه‌،  و  عکرمه  از  ابن  اسحاق  نقل‌ کرده  است  که  ‌گفته  است‌:  ابوجهل -  ‌نفرین  خدا  بر  او  باد -‌ گفت‌:  اگر  محمّد  را  در  کنار  کعبه  ‌ببینم  به  سویش  می‌روم  و  با  بر  گردنش  می‌نهم‌.  پیغمبر  خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ‌فرمود:

(لو فعل لأخذته الملائکة عیانا . ولو أن الیهود تمنوا الموت لماتوا ورأو مقاعدهم من النار . ولو خرج الذین یباهلون رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم لرجعوا لا یجدون أهلا ولا مالا).[5]

« اگر  ابوجهل  هچون‌ کاری  را  بکند،  فرشتگان  آشکارا  او  را  خواهند  گرفت  و  به  مکافاتـش  می‌رسانند.  و  اگر  یهودیان  آرزوی  مرگ  بکنند  خواهند  مرد  و  جایگاه‌های  خو‌د  را  در  آتـش  دوزخ  خواهند  دید‌. اگر  کسانی‌ که  بیرون  می‌روند  تا  با  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  مباهله  ‌کنند، برمی‌گردند،  در  حالی‌  که  اهل  و  عیال  و  دارائی  و  اموالی  نخو‌اهند  یافت ‌».

چه  بسا  این  مباهله  نباشد،  بلکه  تنها  به  مبارزه  طلبیدن  باشد.  آنان‌  گمان  می‏بردند  تنها  ایشان  و  نه  دیگر  مردمان‌،  اولیاء  و  دوستان  خدایند،  پس  در  این  صورت  چه  چیزی  باید  ایشان  را  از  مرگ  بترساند،  و  آنان  را  ترسوترین  آفریدگان  یزدان‌  گرداند؟  مگر  نه  این  است  ‌که  می‏گویند  وقتی‌  که  بمیرند  بدان  چیزی  می‌رسند  که  در  پیشگاه  خدا  است  و  اولیاء  و  مقرّبان  بدان  می‌رسند  و  بس‌؟‌!

آن گاه  بر  این  مبارزه‌ طلبی  ییرو  می‌زند  بدین  مضمون  و  مفهوم  ‌که  آنان  در  چیزی‌  که  ادّعاء  مـی‌کنند  صادق  و  راستگو  نیستند،  و  آنان  نی‌دانند  که  ایشان  چیزی  را  ییشاییش  خو‌د  بدان  حهان  نفرستاده‌اند  که  از  آن  اطمینان  و  آرامش  پیدا  کنند  و  مایۀ  آسایـش  و  آرامش  ایشان  گردد،  و  در  پرتو  آن  چیز،  به  پاداش  و  تقرّب  امیدوار  باشند. بلکه  آنان  دست  به‌  گناه  یازیده‌اند  و  بزه  و  معصیتی  را  پیشاییش  فرستاده‌اند  که  ایشان  را  از  مرگ  و  از  چیزهائی‌  که  در  فراسوی  مرگ  آماده  است  می‌ترساند.  کسی  که  زاد  و  توشه‌ای  با  خود  برنداشته  باشد،  از  رهسپار  شدن  و  از  گام  به  راه  گذاشش  می‌ترسد: 

(وَلا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ) (٧)

آنان  به  خاطر  کارهائی  که  مرتکب  شده‌اند  هرگز  مرگ  را  برای  خود  نمی‌خواهند،  و  خدا  از  حال  ستمکاران  به  خوبی  آگاه  است  (‌و  سرانجام‌،  ایشان  را  به  کیفر  اعمالشان  می‌رساند)‌.

در  پایان  این  چرخش  و  گردش‌،  حقیقت  مرگ  و  چیزی  را  که  بعد  از  مرگ  است  بیان  می‌دارد،  و  برای  آنان  روشن  می‌سازد  که  ‌گریختن  از  دست  مرگ  بیفائده  است‌.  مرگ  حتمی  و  قطعی  است  و  گریزی  از  آن  ممکن  نیست‌.  بعد  از  مرگ  برگشت  به  سوی  خدا  است‌،  و  حساب  و  کتاب  اعمال  و  افعال  نیز  حتمی  و  قطعی  است  و  هیج‌ گونه  شکّ  و  تردیدی  دربارۀ  آن  نیست‌:

(قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (٨)

بگو:  قطعاً  مرگی  که  از  آن  می‌گریزید،  سرانجام  با  شما  رویاروی  می‏گردد  و  شما  را  درمی‌یابد.  بعد  از  آن  به  سوی  کسی  برگردانده  می‌شوید  که  از  پنهان  و  آشکار  آگاه  است  و  شما  را  از  آنچه  کرده‌اید  باخبر  می‏گرداند.  این  هم  نگرشی  از  جرشهای  الهامگرانۀ  قرآنی  است‌.  نگاهی  به  مخاطبان  نخستین  این  قرآن  و  به  مخاطبان  جدای  از  آنان  انداخته  می‌شود.  حقیقتی  به  دلها  می‌اندازد  و  در  دلها  مستقرّ  می‌دارد که  مردمان  آن  را  فراموش  می‌کنند،  ولی  با  آنان  روبرو  می‌گردد  و  بدیشان  می‌رسد  هر  کجا  که  باشند... این  زندگی  به  پایان  می‌رسد.  دوری  از  خدا  در  این  زندگی‌،  سرانجام  آن  برگشت  به  خدا  است‌.  چه  هیچ  پناهگاهی  و  گریزگاهی  جز  پیشگاه  او  وجود  ندارد.  حساب  و  کتاب  و  سزا  و  جزا،  بعد  از  برگشت  به  سوی  خدا،  وجود  دارد  و  قطعی  و  حتمی  است‌.  هیچ  ‌گزیر  و  گریزی  و  رهائی  و  نجاتی  از  حساب  و  کتاب  و  سزا  و  جزا  در  میان  نمی‏باشد.

طبری  در  فرهنگ  خود  حدیث  مرفوعی  را  از  معاذ  پسر  محمّد  هذلی‌،  و  او  از  یونس‌،  و  او  از  حسن‌،  و  او  از  سمره‌،  روایت  کرده  است‌:

( مثل الذی یفر من الموت کمثل الثعلب , تطلبه الأرض بدین , فجاء یسعى , حتى إذا أعیا وأنهر دخل جحره فقالت له الأرض:یا ثعلب ! دینی . فخرج له حصاص . فلم یزل کذلک حتى تقطعت عنقه فمات ) . .

داستان  کسی  که  از  مرگ  می‌گریزد،  بسان  داستان  روباهی  است  که  زمین  از  او  درخواست  بازپرداخت  وامی  کرد.  روباه  به  تلاش  و  کوشش  پرداخت  تا  از  دست  زمین  بگریزد.  سرانجام  خسته  شد  و  درمانده  گردید.  داخل  سوراخ  خود  شد.  زمین  بدو  گفت‌:  ای  روباه‌!  وام  مرا  بده‌.  بیرون  پرید  و  دویدن  گرفت.  دوید  و  دوید  تا  گردنش  شکست  و  مرد.

این  تـصویری  است  متحرّک  و  الهام‌بخش  و  دارای  پیام   ...

*

هم  اینک  واپسین  بند  این  سوره  درمی‌رسد  که  دربارۀ  آموزش  نماز  جمعه  است‌.  به  مناسبت  همان  حادثه‌ای  ذکر  می‌گردد  که  چه  بسا  بیش  از  یک  بار  روی  داده  است‌.  زیرا  ساختار  سخن  بیانگر  تکرار  است‌:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٩) فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الأرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ) (١٠)

ای  مؤمنان‌!  هنگامی  که  روز  آدینه  برای  نماز  جمعه  اذان  گفته  شد،  به  سوی  ذکر  و  عبادت  خدا  بشتابید  و  داد  و  ستد  را  رها  سازید.  این  (‌چیزی  که  بـدان  دستور  داده  می‌شوید)  برای  شما  بهتر  و  سودمندتر  است  اگر  متوجّه  باشید.  آن  گاه  که  نماز  خوانده  شد،  در  زمین  پراکنده  گردید  و  به  دنبال  رزق  و  روزی  خدا  بروید  و  خدای  را  ‌(با  دل  و  زبان‌)  بسیار  یاد  کنید،  تا  این  که  رستگار  شوید. 

(وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ) (١١)

(برخی  از  اصحاب‌،  در  یکی  از  جمعه‌ها)  هنگامی  که  تجارت  و  یا  سرگرمی‌ای  را  دیدند  از  پپرامون  تو  پراکنده  شدند،  و  تو  را  ایستاده (‌بر منبر،  در  حال  خطبه‌)  رها  کردند!  بگو:  آنچه  ‌در  پپش  خدا  (‌از  فضل  و  ثواب‌)  است‌،  بهتر  از  سـرگرمی  و  بازرگانی  است‌،  و  خدا  بهترین  روزی‌رسان  است‌.

نماز  جمعه  همان  نماز  آدینه  است‌  که  جز  به  صورت  جماعت‌،  درست  نیست  خـوانده  شود ...  نماز  جمعه  یک  نماز  هفتگی  است‌.  لازم  است  مسلمانان  برای  خواند‌ن  آن  جمع  شوند  و  به  هـمدیکر  برسند  و  به  خطبه‌ای‌  گوش  فرا بدهند  که  ایشان  را  به  یاد  خدا  می‌اندازد.  نماز  جمعه  یک  عبادت  سازماندهی  به  شیوۀ  اسلام  در  آماده‌سازی  برای  دنیا  و  آخرت  در  کار  سازماندهی  یگانه  و  در  عبادت  یگانه  است‌.  هر  دوی  سازماندهی  و  پرستش،  عبادت  هستند...[6] نثار  جمعه  دلالت  ویژه‌ای  بر  سرشت  عقیدۀ ‌گروهی  اسلامی  دارد  که  از  آن  در  سایه‌روشنهای  سورۀ  صف  سخن‌  گفتیم‌.  احادیث  زیادی  راجع  به  پیلت  این  نماز،  و  دربارۀ  تشویق  بدین  نماز  کردن‌،  و  خود  را  شستن  و  جامه‌های  پاکیزه  پوشیدن  و  خود  را  خوشبو  ‌نـمودن‌،  آمده  است‌.      

در  صحیح  بخاری  و  مسلم  از  ابن  عمر -‌رضی‌الله‌عنهما  -  نقل  شده  است ‌که‌ گفته  است‌:  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرمود:

(إذا جاء أحدکم إلى الجمعة فلیغتسل).

« هرگاه  ‌کسی  از  شـا  برای  نماز  جمعه  آمد، غسل  بکند  و  خو‌د  را  بشوید»‌.

چهار  امام  اهل  سنّت  از  اوس  پسر  اوس  ثقفی  روایت  کرده‌اند که‌  گفته  است‌:  از  ییغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  شنیدم‌  که  فرمود:

(من غسل واغتسل یوم الجمعة , وبکر وابتکر , ومشى ولم یرکب , ودنا من الإمام واستمع ولم یلغ , کان له بکل خطوة أجر سنة صیامها وقیامها).

« هر  کس  روز  جمعه  با  هسر  خود  نزدیکی‌  کند  و  خو‌د  را  بشوید،  و  زود  به  سوی  نمار  جمعه  بیاید  و  به  اول  خطبه  برسد،  و  پیاده  برود  و  سوار  نشود،  و  به  امام  جمعه  نزدیک  ‌گردد  و  بدو  گوش  فرا  دهد  و  سخنان  پوچ  نگوید  و کارهای  بیهوده  نکند،  در  برابر  هر  گامی  مزد  یک  سال  دارد،  یک  سال  همراه  با  روزه  و  شب‌زنده‌داری  آن‌»‌. 

امام  احمد  از  کعب  پسر  مالک‌،  و  او  از  ابو ایّوب  انصاری  روایت  ‌کرده  است‌ که‌  گفته  است‌:  از  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  شنیدم   ‌که  فرمود:

(من اغتسل یوم الجمعة ومس من طیب أهله إن کان عنده , ولبس من أحسن ثیابه , ثم خرج یأتی المسجد , فیرکع إن بدا له , ولم یؤذ أحدا , ثم أنصت إذا خرج إمامه حتى یصلی , کانت کفارة لما بینهما وبین الجمعة الأخرى).

«‌کسی‌  که  روز  جمعه  غسل  بکند  و  خود  را  بشوید، و  از  عطر  اهل  و  عیال  خود  اگر  داشته  باشد  به  خود  بمالد، و  زیباترین  لباس  خو‌د  را  بپوشد،  سپس  بیرون  بیاید  و  به  سوی  مسجد  برود.  وقتی  ‌که  به  مسجد  رسید  اگر  خواست  نماز  بخواند،  و  کسی  را  نیازارد،  و  سپس  به  خطیب‌  گوش  فرا  دهد  وقتی‌  که  خطیب  او  بیرون  آمد  تا  نماز  را  می‌خو‌اند،  این  نمار  جمعه‌ کفّارۀ  گناهان  بگردد  از  این  نمار  خمعه  تا  نماز  جمعۀ  دیگری‌»‌.

آیۀ  نخستین  این  بند،  به  مسلمانان  دستور  می ده‌د  معامله  و  هر گونه  ‌کار  و  کو‌شش  دیگری  را  تـعطیل  و  رها  کنند،  همین  که  اذان  را  شنیدند:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ).

ای  مومنان‌! هنگامی  که  روز  آدینه  برای  نماز جمعه  اذان  گفته‌  شد،  به  ‌سوی  ذکر  و  عبادت  ‌خدا  بشتابید  و  داد  و  ستد  را  رها  سازید.

مؤمنان  را  به  دست‌ کشیدن  از  کار  و  بار  زندی  و  از  تلاش  در  پی  معاش  تشویق  می‌کند،  و  آنان  را  ترغیب  می‌نماید  بروند  و  در  این  وقت  به  ذکر  و  یاد  خدا  بپردازند:

(ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (٩)

این  (‌چیزی  که  بدان  دستور  داده  می‌شوید)  برای  شما  بهتر  و  سودمندتر  است  اگر  متوجّه  باشید.

این  بخش  الهام‌بخش  این  امر  است‌  که  دست  کشیدن  از  کارهای  بازرگانی  و  زندگانی  همچون  تشویق  و  ترغیبی  را  می‌طلبد.  در  عین  حال  این  امر  خودش  یک  نوع  تعلیم  و  تربیت  و  آموزش  و  پرورش  دلها  و  درونهای  مؤمنان  است‌.  باید  در  اوقات  و  احوالی  دل  از  سرگرمیهای  زندگی  و  از  جاذبه‌های  زمینی  ببرد  و  بگسلد،  تا  به  پروردگار  خود  بپردازد،  و  خـالصانه  به  ذکر  و  یادش  بنشیند،  و  این  مزۀ  خاص  بریدن  از  جهان  مردمان  و  پیوستن  به  جهان  فرشتگان  را  بچشد،  و  دلش  و  سینه‌اش  از  آن  هوای  پاک  و  خالص  و  عطرانگیز  برگردد،  و  بوی  خوش  آن  را  استشمام  ‌کند و ببوید.

آن گاه  شخن  مؤمن  به  سرگرمیها  و  مشغلتهای  زندگی  با  یاد  و  ذکر  خدا  برگردد  و  بدانها  بپردازد:

(فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الأرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ) (١٠)

آن گاه  که  نماز  خوانده  شد،  در  زمین  پراکنده  کردید  و  به  دنبال  رزق  و  روزی  خدا  بروید  و  خدای  را  (‌بـا  دل  و  زبان‌)  بسیار  یاد  کنید،  تا  این  که  رستگار  شوید.

این  هماهنگی  و  همآوائی‌ای  است‌  که  برنامۀ  اسلامی  نشاندار  بدان  است‌،  هماهنگی  و  همآوائی  میان  مقتضیات  و  خواستهای  زندگی  در  زمین‌،  از  قبیل‌ کار  کردن  و  رنج  کشیدن  و  تلاش  ورزیدن  و  روزی  به  دست  آوردن‌،  و  میان  بریدن  و  گسیختن  روح  برای  مدّتی  از  این  فضا،  و  بریدن  و  کسیختن  دل  از  این  دنیا،  و  خالص  و  مخلص  پرداختن  به  یاد  و  ذکر  و  طاعت  خدا ... اینها  هم  برای  زندگی  دل  لازم  و  ضروری  است‌،  و  بدون  آنها  پیوند  یافتن  و  تماس‌گرفتن  و  دریافتن  و  برای  انجام  تکالیف  و  وظائف  امانت  بزرگ  برخاستن  و  به  تلاش  در  راه  آن  پرداختن‌،  ممکن  نمی‌گردد  و  نمی‌گنجد.  به  یاد  خدا  بودن  قطعاً  باید  در  لابلای  تلاش  در  پی  معاش  باشد.  خدا  را  در  نظر  داشتن  در  ضمن  کار  و  کوشش  است  که‌  کار  و  کوشش  را  به  عبادت  تبدیل  می‌کند. و لیکن  با  وجود  در  نظر  داشتن  خدا  در  امور  زندگی  و  به  یاد  او  بودن  در  همه  حال  و  در  همه  آن‌،  لازم  است  مدّتی  خالصانه  و  دربست  به  یاد  خدا  بودن،  و  به  طور  کامل  برای  ذکر  او  گسیختن‌،  و  تنها  و  تنها  به  عبادتش  پرداختن‌.  همان‌ گونه‌  که  این  دو  آیه  الهام  و  پیام  می‌دارند.

عراک  پسر  مالک  رضی الله عنه  وقتی‌  که  نماز  جمعه  را  می‌خواند،  می‌رفت  و  دم  در  مسجد  می‌ایستاد  و  می‌گفت‌:  «‌خداوندا!  من  دعوت  تو  را  پذیرفتم‌،  و  نماز  واجب  تو  را  خواندم‌،  و  همان‌ گونه  ‌که  به  من  دستور  فرمودی  پراکنده  و  متفرق  شدم‌.  پس  از  فضل  و  لطف  خود  به  من  عطاء  فرما،  و  رزق  و  روزی  خود  را  نصیب  من  نما.  تو  بهترین  روزی‌ دهندگانی‌»‌.  این  را  ابن  ابی  حاتم  روایت‌  کرده  است  ... این  تصویر  به  ما  نشان  می‌دهد که  ‌کار  چگونه  سهل  و  ساده  جدّی  می‌شد.  این  فرمان‌،  دستوری  است‌  که  باید  به  محض  شنیدن‌،  دقیق  و  بدونیم  و  کاست  آن  را  اجراء‌  کرد  و  حقیقت  آن  را  نیز  تحقّق  بخشید  و  به  عنوان  سرمه  به  چشـم‌  کشید!

چه  بسا  همین  درک  و  فهم  جدّی  و  آشکار  و  پدیدار  و  راست  و  درست  و  سهل  و  ساده  بوده  است  که  آن  مجموعۀ  مخلص  صدر  اسلام  را  بدان  سطح  والا  و  بالائی  رسانده  است‌  که  بدان  رسیده‌اند  و  بر  آن  لمیده‌اند.  با  وجود  این  ‌که  در  میان  ایشان  آن  همه  جاذبه‌های  جاهلیّت  بوده  است‌،  آن  جاذبه‌هائی  کـه  آیۀ  واپسین  این  سوره  ‌گوشه‌ای  از  آنها  را  به  تصویر  کشیده  است‌:

(وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ) (١١)

)‌برخی  از  اصحاب‌،  در  یکی  از  جمعه‌ها)  هنگامی  که  تجارت  و  یا  سرگرمی‌ای  را  دیدند  از  پیرامون  تو  پراکنده  شدند،  و  تو  را  ایستاده  (‌بر  منبر،  در  حال  خطبه‌)  رها  کردند!  بگو:  آنچه  در  پیش  خدا  (‌از  فضل  و  ثواب‌)  است‌،  بهتر  از  سرگرمی  و  بازرگانی  است‌،  و  خدا  بهترین  روزی‌رسان  است‌.

این  رخداد  -‌ همان‌ گونه  ‌که‌  گفتیم  -  پرده  از  اندازۀ  جدّ  و  جهد  و  تلاش  و کوششی  برمی‌دارد  که  برای  تربیت  و  ساخت  و  ساز  دلها  و  درونها  به‌  کار  رفته  است  تا  تربیت  و  ساخت  و  ساز  به  پدید  آوردن  جماعت  و  گروهی  منتهی  شده  است‌  که  در  تاریخ  منحصر  به  فرد  و  تک  و  یگانه‌اند.  این  جدّ  و  جهد  و  تلاش  وکو‌شش  صدر  اسلام  به  ‌کسانی  درس  فعّالیّت  و  پشتکار  می‌آموزد  که  در  هر  زمانی‌  که  هست  مسؤولان  و  عهده‌داران  دعوت  خدا  هستند.  بدیشان  پشتوانه‌ای  از  صبر  و  استقامت  عطاء  می‌کند،  صبر  و  استقامت  در  برابر  ضعف  و  نقص  و  گریز  و  نافرمانی  و  لغزشی  ‌که  در  راه  می‏بینند  و  می‏یابند.  این  خود  انسانها  هستند.  خوب  دارند  و  بد  دارند.  به  هر  حال  انسانها  قابلیّت  این  را  دارند  که  اوج  بگیرند  و  به  مراتب  و  منازل  والای  عقیده  و  پاکی  و  تزکیۀ  بدون  حدود  و  ثغو‌ر  برسند،  در  پرتو  صبر  و شکیبائی  و  درک  و  فهم  و  شعو‌ر  و  ثبات  و  استقامتی‌  که  باید  داشت  و  باید  نشان  د‌اد،  و  هرگز  از  نیمۀ  راه بر‌نگشت  و  از  رنج  و  زحمت  دست  نکشید.  خدا  پشتیبان  و  یاور  مؤمنان  است‌،  و  این  بس‌!

*


 


[1] امام جصّاص مؤلّف احکام القرآن این روایت را بدون سند ذکرکرده است‌. 

[2] از روایت ابن اسحاق است ...ثور از زید، و او از خالد پسر معدان‌، و او از اصحـاب  پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برایم روایت کرده‌اند.ابن کثیرگفته است‌: این اسناد خوبی است‌، و از راه‌های دیگری شواهدی دارد. 

[3] برای اطّلاع بیشتر مراجعه شود به کتاب‌: «‌الانسان بین المـادیه و الاسلام‌»‌.  تألیف‌: محمّد قطب‌. 

[4] ‌کتاب‌: «‌العواطف کأساس للحضارة‌» تالیف‌: ج - ه. دنیسون به نقل از کتاب  «‌الاسلام و النظام العالمی الجدید»‌. تألیف مولای محمّدعلی‌. ترجمۀ استاد احمد  جودة السحار. 

[5] بخاری‌ و ترمذی‌ و نسائی آن‌را از حدیث عبدالرزّاق‌که از معمّر،‌و معمّر از عبدالکریم  روایت‌کرده است‌، نقل نموده‌اند. 

[6] ‌مراجعه شو‌د به‌کتاب:‌«فی النفس‌، المجتمع‌»‌. تالیف‌: محمّد قطب‌. فصل‌: عبادتهای  اسلامی‌.