تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ احقاف

سوره‌ احقاف

مکی‌ است‌ و دارای‌ (35) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ مبارکه‌ بدان‌ جهت‌ «احقاف‌» نامیده‌ شد که‌ در آن‌ از احقاف‌ ـ که‌ منازل‌ قوم‌ عاد در یمن‌ بود ـ سخن‌ رفته‌ است‌.

محور سوره‌ «احقاف‌»، بیان‌ ناروا بودن‌ پرستش‌ معبودات‌ باطل‌ می‌باشد.

﴿حمٓ١ تَنزِیلُ ٱلۡکِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ٢

چنین‌ خوانده‌ می‌شود: «حاء، میم‌» و این‌ دو حرف‌، از حروف‌ مقطعه‌ است‌. «فرو فرستادن‌ این‌ کتاب‌ از جانب‌ الله عزیز حکیم‌ است‌» یعنی: قرآن‌ به‌حق‌ و راستی‌از نزد خداوند غالب‌ و دانا فرو فرستاده‌ شده‌ و کذب‌ و افترایی‌ در حق‌ وی‌ نیست‌. عزیز: یعنی‌ حق‌ تعالی‌ غالب‌، قاهر و برتر از آن‌ است‌ که‌ کسی‌ بر وی‌ دروغی ‌بربندد. حکیم: صاحب‌ حکمت‌ است‌ در همه‌ امور.

﴿مَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَأَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ عَمَّآ أُنذِرُواْ مُعۡرِضُونَ٣

«ما آسمان‌ها و زمین‌ و آنچه‌ را که‌ میان‌ آن‌ دو است‌» از همه‌ مخلوقات‌ «جز به‌ حق ‌نیافریدیم‌» یعنی: آن‌ها را به‌ آفرینشی‌ همراه‌ با حق‌ که‌ مشیت‌ ما آن‌ را اقتضا نموده‌، آفریدیم‌ و بدانید که‌ آفرینش‌ آن‌ها بیهوده‌ و باطل‌ نیست‌ «و» نیافریدیم‌ آن‌ها را جز «به‌ میعادی‌ معین‌» که‌ همانا روز قیامت‌ است‌ زیرا در روز قیامت‌، عمر آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ که‌ در میان‌ آن‌هاست‌، به‌ پایان‌ می‌رسد و زمین‌ به‌ زمینی‌ دیگر و آسمآن‌ها نیز به‌ آسمآن‌های‌ دیگری‌ تبدیل‌ می‌شوند چنان‌ که‌ در آیه‌ (48) از سوره‌ «انبیاء» گذشت‌. «و کسانی‌که‌ کافر شده‌اند، از آنچه‌ انذار داده‌ شده‌اند» یعنی: از آنچه‌ که‌ در قرآن‌ به‌ وسیله‌ آن‌ بیم‌ داده‌ شده‌اند ـ مانند زنده ‌شدن‌ بعد از مرگ‌ وحساب‌ و جزا؛ «رویگردانند» پس‌ نه‌ در آن‌ می‌اندیشند، و نه‌ برای‌ آن‌ آماده‌اند.

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ لَهُمۡ شِرۡکٞ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِۖ ٱئۡتُونِی بِکِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ هَٰذَآ أَوۡ أَثَٰرَةٖ مِّنۡ عِلۡمٍ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٤

«بگو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ این‌ کافران‌ رویگردان‌ از حق‌ «آیا دیدید» یعنی: به‌ من ‌خبر دهید که‌؛ «آنچه‌ را بجز الله عزوجل  می‌پرستید» از بتان‌، مردگان‌ و طاغوت‌ها؛ «به‌ من ‌نشان‌ دهید که‌ چه‌ چیز از زمین‌ را آفریده‌اند» یعنی: اگر آن‌ها به‌ راستی‌ خدا هستند پس ‌به‌ من‌ نشان‌ دهید که‌ چه‌ چیز از زمین‌ را آفریده‌اند؟ «یا مگر آنان‌ را در کار آسمآن‌ها مشارکتی‌ است‌» یعنی: یا مگر آن‌ معبودهای‌ باطل‌ مالک‌ بخشی‌ از آسمان‌ها هستند، یا در آفرینش‌ آسمآن‌ها مشارکتی‌ داشته‌اند؟! پس‌ هرگاه‌ نه‌ این‌ است‌ و نه ‌آن‌، دیگر چگونه‌ آنان‌ را شریک‌ خداوند سبحان‌ می‌پندارید؟ «اگر راست ‌می‌گویید، کتابی‌ پیش‌ از این‌ قرآن‌ نزد من‌ بیاورید» زیرا قرآن‌ هم‌ بر بطلان‌ شرک‌، هم ‌بر این‌ امر که‌ خدای‌  عزوجل ‌ یگانه‌ و لاشریک‌ است‌ و هم‌ بر این‌ امر که‌ قیامت‌ حق ‌است‌ و در آن‌ شکی‌ نیست‌؛ تصریح‌ کرده‌ است‌ پس‌ آیا مشرکان‌ کتابی‌ دارند که‌ با این‌ کتاب‌ مخالفت‌ کند، یا حجتی‌ دارند که‌ با این‌ حجت‌ منافات‌ داشته‌ باشد؟ اگر دارند، بیاورند «یا بازمانده‌ای‌ از علم‌» نزد من‌ بیاورید. یعنی: آیا کمترین‌ چیزی‌ از علم‌ که‌ آن‌ را از پیامبری‌ قبل‌ از من‌ نقل‌ کرده‌ باشید، در دست‌ دارید که‌ بر وجود آفریننده‌ای‌ همراه‌ با الله عزوجل  گواهی‌ دهد تا پرستش‌ دیگران‌ نیز کار درستی‌ باشد؟ اگر چنین‌ است‌ پس‌ آن‌ را بیاورید. ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: أثاره: خط است‌، یعنی ‌در این‌ باره‌ چیز مکتوب‌ و نقل‌ شده‌ای‌ بیاورید.

﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن یَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا یَسۡتَجِیبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ٥

«و کیست‌ گمراه‌تر از آن‌ کس‌ که‌ به‌جای‌ خدا کسی‌ را به‌ دعا می‌خواند که‌ تا روز قیامت ‌او را پاسخ‌ نمی‌دهد» یعنی: هرگز گمراه‌تر و جاهل‌تر از چنین‌ کسی‌ پیدا نمی‌شود زیرا او چیزی‌ را به‌ دعا خوانده‌ است‌ که‌ خود نمی‌شنود، چه‌ رسد به‌ این‌که‌ به‌خواننده‌ خویش‌ سودی‌ را جلب‌ یا ضرری‌ را از وی‌ دفع‌ نماید پس‌ آن‌ خواننده‌، چگونه‌ به‌ اجابت‌ دعای‌ خود از سوی‌ وی‌ طمع‌ می‌بندد؟! «و» هرچند آن ‌معبودان‌ باطل‌ را بخوانند؛ «آن‌ها از دعای‌شان‌ بی‌خبرند» یعنی: معبودان‌ باطلی‌ که ‌مشرکان‌ آن‌ها را به‌ یاری‌ می‌خوانند، نه‌ فقط آنان‌ را اجابت‌ نمی‌گویند بلکه‌ حتی‌ از دعایشان‌ نیز بی‌خبرند؛ پس‌ نه‌ آن‌ را می‌شنوند و نه‌ در می‌یابند، از آن‌ رو که‌ جماداتی‌ بیش‌ نیستند.

 

 

﴿وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ کَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَکَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ کَٰفِرِینَ٦

«و چون‌ مردم‌ گردآورده‌ شوند، آن‌ معبودان‌ باطل‌ دشمنانشان‌ باشند» یعنی: چون ‌مردمی‌ که‌ بتان‌ را می‌پرستند، در روز قیامت‌ گردآورده‌ شوند و محشور گردند؛ آن ‌بتان‌ برای‌شان‌ دشمن‌اند، از آنان‌ بیزاری‌ می‌جویند و بر آنان‌ لعنت‌ و نفرین‌ می‌گویند. نقل‌ است‌ که: خدای‌  عزوجل ‌ روز قیامت‌ در بتان‌ حیات‌ می‌آفریند و آن‌ها پرستشگران‌ خود را تکذیب‌ می‌کنند. همچنین‌ فرشتگان‌، مسیح‌، عزیر و شیاطین‌ ـ که‌ حیات‌ دارند ـ نیز از پرستشگران‌ خود در روز قیامت‌ اعلام‌ برائت‌ می‌کنند «و به‌ عبادتشان‌ انکار می‌ورزند» یعنی: معبودان‌ در روز قیامت‌، عبادت ‌خویش‌ از سوی‌ مشرکان‌ را با انکار تلقی‌ کرده‌ و محکوم‌ می‌کنند، منکر وتکذیب‌کننده‌ آنان‌ هستند و می‌گویند: ما هرگز شما را به‌ پرستش‌ خویش ‌فرانخوانده‌ بودیم‌.

﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُنَا بَیِّنَٰتٖ قَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لِلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمۡ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِینٌ٧

«و چون‌ بر آنان‌» یعنی: بر اهل‌ مکه‌ «آیات‌ بینات‌ ما» یعنی: آیات‌ روشن‌ و آشکار ما «خوانده‌ شود، کسانی‌ که‌ چون‌ حق‌ به‌سویشان‌ آمد، منکر آن‌ شدند» از روی‌ کبر و عناد، درباره‌ آیات‌ قرآن‌ «گفتند» و می‌گویند، بی‌آن‌که‌ در این‌ آیات ‌اندیشه‌ و تأمل‌ کنند: «این‌» آیات‌ بی‌هیچ‌ شک‌ و شبهه‌ای‌ «سحری‌ آشکار است‌».

﴿أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ إِنِ ٱفۡتَرَیۡتُهُۥ فَلَا تَمۡلِکُونَ لِی مِنَ ٱللَّهِ شَیۡ‍ًٔاۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِۚ کَفَىٰ بِهِۦ شَهِیدَۢا بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡۖ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ٨

«یا می‌گویند: این‌ را بربافته‌ است‌» یعنی: محمد صلی الله علیه و آله و سلم  قرآن‌ را از پیش‌ خود اختراع‌ کرده‌ و آن‌ را بر خداوند افترا می‌بندد و از آنجا که‌ این‌ شبهه‌، شبهه‌ای‌ است ‌که‌ هر کافری‌ بر آن‌ تکیه‌ می‌کند پس‌ پاسخ‌ الهی‌ در این‌ باره‌ به‌ طور مفصل‌ مطرح ‌می‌گردد و در خلال‌ این‌ پاسخ‌، سه‌ بار کلمه «قل: بگو» تکرار می‌شود: «بگو: اگر» بر سبیل‌ فرض‌ و تقدیر ـ چنان‌که‌ شما ادعا می‌کنید؛ «آن‌ را بربافته‌ باشم‌، در برابر خدا مالک‌ چیزی‌ به‌ سود من‌ نیستید» یعنی: در آن‌ صورت‌ شما نمی‌توانید عذاب‌ الهی‌ را از من‌ برگردانید پس‌ چگونه‌ به‌ خاطر شما بر خدای‌  عزوجل ‌ دروغ‌ می‌بندم‌ در حالی‌که‌ شما بر دفع‌ عذاب‌ وی‌ از من‌ قادر نیستید؟ «الله داناتر است‌ به ‌آنچه‌ با طعنه‌ در آن‌ فرو می‌روید» یعنی: خدای‌  عزوجل ‌ به‌ تکذیب‌تان‌ و این سخن‌ که‌ قرآن‌ جادو و فال‌ بینی‌ است‌ و همچنین‌ به‌ دیگر سخنان‌ ناروایی‌ که‌ درباره‌ قرآن‌ و رسالت‌ می‌گویید و می‌پردازید، داناتر است‌؛ «گواه‌ بودن‌ او میان‌ من‌ و شما بس ‌است‌» زیرا او در این‌ مورد که‌ قرآن‌ از نزد اوست‌ و من‌ پیام‌ وی‌ را به‌ شما رسانده‌ام‌، به‌ نفع‌ من‌ گواهی‌ می‌دهد و علیه‌ شما نیز بر این‌ که‌ تکذیب‌ و انکار پیشه‌ کرده‌اید، گواهی‌ می‌دهد «و اوست‌ آمرزگار مهربان‌» بر کسی‌ که‌ توبه‌ کند، ایمان ‌آورد، قرآن‌ را تصدیق‌ کند و به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌ عمل‌ نماید. آری‌! این ‌وعده‌ای‌ است‌ به‌ آمرزش‌ و رحمت‌ برای‌ تائبان‌ مؤمن‌ و اشعاری‌ است‌ بر حلم‌ و بردباری‌ حق‌ تعالی‌ زیرا گویای‌ آن‌ است‌ که‌ او منکران‌ را به‌ شتاب‌ عذاب‌ نمی‌کند.

﴿قُلۡ مَا کُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ وَمَآ أَدۡرِی مَا یُفۡعَلُ بِی وَلَا بِکُمۡۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّ وَمَآ أَنَا۠ إِلَّا نَذِیرٞ مُّبِینٞ٩

پاسخ‌ دوم‌ به‌ شبهه‌ مشرکان‌ در امر رسالت این‌ است: «بگو: من‌ از میان‌ پیامبران ‌پدیده‌ای‌ نوظهور نبودم‌» یعنی: من‌ نخستین‌ پیامبر نیستم‌ بلکه‌ خداوند عزوجل  قبل‌ از من ‌نیز پیامبران‌ بسیاری‌ را فرستاده‌ است‌ پس‌ دعوت‌ به‌ سوی‌ توحید، انکار پرستش ‌بتان‌ و عدم‌ آگاهی‌ از غیب‌، فقط محدود به‌ من‌ نیست‌ بلکه‌ این‌ دعوت‌، دعوتی ‌است‌ قدیمی‌ و کهن‌ که‌ تمام پیامبران  علیهم السلام  به‌ آن‌ فراخوانده‌اند «و نمی‌دانم‌ با من‌ و با شما چه‌ معامله‌ای‌ خواهد شد» در زمانی‌ که‌ پیش‌ رو است‌؟ نمی‌دانم‌ که‌ آیا من‌ در مکه‌ باقی‌ می‌مانم‌، یا از آن‌ اخرا‌ج می‌شوم‌؟ آیا می‌میرم‌، یا کشته‌ می‌شوم‌؟ آیا عذاب‌ به ‌شتاب‌ و به ‌طور عاجل‌ بر شما فرستاده‌ می‌شود، یا که‌ مهلت‌ داده ‌می‌شوید؟ «جز آنچه‌ را که‌ به‌ من‌ وحی‌ می‌شود پیروی‌ نمی‌کنم‌» یعنی: من‌ فقط از قرآن‌ و وحی‌ پیروی‌ کرده‌ و از نزد خود چیز نوی‌ را به‌ میان‌ نیاورده‌ام‌ «و من‌ جز بیم‌دهنده‌ای‌ آشکار نیستم‌» پس‌ شما را از عذاب‌ خداوند عزوجل  به‌ شیوه‌ای‌ روشن‌ وآشکار بیم‌ و هشدار می‌دهم‌ به‌ طوری‌ که‌ هر اندیشمند باخردی‌، هشدارهایم‌ را درک‌ می‌کند.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از این‌ امر که‌ کار ایشان‌ و مشرکان ‌در دنیا به‌ کجا خواهد انجامید، آگاهی‌ نداشتند اما به‌یقین‌ می‌دانستند که ‌خداوند عزوجل  با ایشان‌ در آخرت‌ چه‌ می‌کند، می‌دانستند که‌ مقام‌ والای‌ بهشت‌ در انتظارشان‌ است‌.

این‌ آیه‌ منسوخ‌ نیست‌ زیرا نقل‌ است‌ که‌ چون‌ فشار و آزار مشرکان‌ بر اصحاب ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در مکه‌ سخت‌ شد، آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در خواب‌ دیدند که‌ به‌سرزمینی‌ که‌ خرما و درخت‌ و آب‌ دارد هجرت‌ می‌کنند. پس‌ این‌ خواب‌ را به ‌اصحاب‌ خویش‌ نقل‌ کردند، ایشان‌ از این‌ خواب‌ شادمان‌ شده‌ و از آن‌ بشارت‌ به‌گشایش‌ و رهایی‌ از آزار مشرکان‌ را دریافتند، سپس‌ چون‌ برهه‌ای‌ از زمان‌ درنگ ‌کردند و تحقق‌ عینی‌ این‌ خواب‌ را ندیدند، گفتند: یا رسول‌ الله! چه‌ وقت‌ به‌ سوی ‌سرزمینی‌ که‌ در خواب‌ دیده‌اید، هجرت‌ می‌کنیم‌؟ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  سکوت ‌کردند، همان‌ بود که‌ خدای‌  عزوجل ‌ نازل‌ فرمود: ﴿وَمَآ أَدۡرِی مَا یُفۡعَلُ بِی وَلَا بِکُمۡۖ [الأحقاف: 9]. «و من‌ نمی‌دانم‌ که‌ با من‌ و شما چه‌ خواهد شد؟» یعنی: نمی‌دانم‌ که‌ آیا به‌ همانجایی‌ که‌ در خواب‌ دیده‌ام‌، برده‌ می‌شوم‌ یا خیر؟ سپس‌ فرمودند: «آنچه‌ دیدم‌ در خواب‌ بود اما جز از آنچه‌ که‌ به‌ من‌ وحی‌ می‌شود، پیروی‌ نمی‌کنم‌». یعنی: مصداق‌ عینی‌ خواب‌ من‌ هنوز به‌ من‌ وحی‌ نشده‌ است‌.

همچنین‌ از این‌ آیه‌ دانسته‌ می‌شود که‌ ادعای‌ علم‌ غیب‌ برای‌ بعضی‌ از اولیا، امری ‌بی‌اساس‌ و دروغی‌ آشکار است‌.

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِن کَانَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَکَفَرۡتُم بِهِۦ وَشَهِدَ شَاهِدٞ مِّنۢ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ عَلَىٰ مِثۡلِهِۦ فَ‍َٔامَنَ وَٱسۡتَکۡبَرۡتُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ١٠

پاسخ‌ سوم‌ به‌ شبهه‌ مشرکان‌ در امر رسالت‌، این‌ است: «بگو: آیا دیدید» یعنی: به‌ من‌ خبر دهید؛ «اگر» این‌ قرآن‌ در حقیقت‌ «از نزد الله باشد و» حال‌ آن‌که‌ «شما بدان‌ کافر شده‌ باشید و گواهی‌ از بنی‌اسرائیل‌» که‌ بر آنچه‌ خدای‌  عزوجل ‌ درتورات‌ نازل‌ نموده‌، دانا است‌ «بر مانند آن‌» یعنی: بر مانند اخبار قرآن‌ چون ‌اثبات‌ توحید، معاد و غیر این‌ها از اموری‌ که‌ در تورات‌ موجود است‌ و با قرآن ‌مطابقت‌ دارد؛ «گواهی‌ داده‌ آن‌گاه‌» آن‌ گواه‌ اسرائیلی‌؛ «ایمان‌ آورده‌ باشد» به ‌قرآن‌ زیرا این‌ حقیقت‌ برایش‌ روشن‌ گردیده‌ که‌ قرآن‌ کلام‌ خدای‌  عزوجل ‌ و از جنس‌ وحیی‌ است‌ که‌ او بر پیامبرانش‌ نازل‌ می‌کند؛ «و شما» با وجود گواهی‌ آن‌ گواه‌ «استکبار ورزیده‌ باشید» از ایمان ‌آوردن‌ به‌ قرآن‌، آیا باز هم‌ ستمگر نیستید؟ یقینا که‌ هستید و «البته‌ خدا قوم‌ ستمگر را هدایت‌ نمی‌کند» این‌ جمله‌ بر جواب‌ محذوف‌ شرط دلالت‌ می‌کند پس‌ تقدیر سخن‌ چنین‌ می‌شود: اگر قرآن‌ از نزد خدا عزوجل  باشد، آیا شما که‌ به‌ آن‌ کفر ورزیده‌اید، ستمگر نیستید؟ قطعا ستمگرید. یادآور می‌شویم‌ که‌ آن‌ شاهد از بنی‌اسرائیل‌، عبدالله بن‌ سلام‌ بود که‌ بعد از هجرت ‌مسلمان‌ شد. البته‌ این‌ مضمون‌ شامل‌ غیر وی‌ نیز می‌شود زیرا «شاهد» اسم‌ جنس ‌است‌.

طبرانی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ با سندی‌ صحیح‌ از عوف‌ بن‌ مالک ‌اشجعی‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در روز عید یهودیان‌ به‌ کنیسه‌ آنان‌ رفتند و من‌ نیز با ایشان‌ همراه‌ بودم‌. ولی‌ آنان‌ از ورود ما ناخوش‌ شدند و حالشان‌ دگرگون‌ شد. سپس‌ خطاب‌ به‌ آنان‌ فرمودند: ای‌ گروه‌ یهود! دوازده ‌تن ‌از میان‌ خود را که‌ به‌ توحید خداوند عزوجل  و رسالت‌ محمد گواهی‌ دهند، به‌ من ‌معرفی‌ کنید زیرا در این‌ صورت‌ خدای‌  عزوجل ‌ از هر یهودی‌ای‌ که‌ در زیر سقف ‌آسمان‌ است‌، خشم‌ خود را بر می‌دارد. یهودیان‌ سکوت‌ کردند و کسی‌ از آنان‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پاسخی‌ نداد. سپس‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  برگشتند. بناگاه‌ دیدم‌ که‌ مردی‌ از پشت‌ سر ایشان‌ آمد و گفت: ای‌ محمد! بایست‌. سپس‌ به‌ سوی‌ یهودیان ‌روی‌ نمود و گفت: ای‌ گروه‌ یهود! نظر شما در مورد شخص‌ من‌ چیست‌؟ گفتند: به‌ خدا سوگند که‌ در میان‌ خویش‌ مردی‌ دانشمندتر و داناتر به‌ کتاب‌ خدا مانند تو و قبل‌ از تو مانند پدرت‌ و قبل‌ از پدرت‌ مانند جدت‌ سراغ‌ نداریم‌! گفت: پس‌ اینک ‌من‌ گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ این‌ شخص‌ همان‌ پیامبری‌ است‌ که‌ بشارت‌ و اوصاف‌ وی‌ را در تورات‌ می‌یابید! گفتند: دروغ‌ گفتی‌! و سخنش‌ را رد کرده‌ و نسبت‌های ‌ناروایی‌ به‌ وی‌ دادند. همان‌ بود که‌ خدای‌  عزوجل ‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ نمود». بنابراین ‌روایت‌، این‌ آیه‌ مدنی‌ است‌، چون‌ در آن‌ تلویحا از عبدالله بن‌سلام‌ یاد شده‌ است ‌و او بعد از هجرت‌ مسلمان‌ شد.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَوۡ کَانَ خَیۡرٗا مَّا سَبَقُونَآ إِلَیۡهِۚ وَإِذۡ لَمۡ یَهۡتَدُواْ بِهِۦ فَسَیَقُولُونَ هَٰذَآ إِفۡکٞ قَدِیمٞ١١

ابن‌ منذر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌ است: «عمر بن ‌خطاب ‌کنیزی‌ به‌ نام‌ زنیره‌ داشت‌ که‌ قبل‌ از وی‌ مسلمان‌ شده‌ بود، عمر او را به‌ خاطر مسلمان‌ شدنش‌ می‌زد و کفار قریش‌ می‌گفتند: اگر این‌ دین‌، کار خیر و با‌ارزشی ‌می‌بود، زنیره‌ از ما برآن‌ سبقت‌ نمی‌جست‌. همان‌ بود که‌ خدای‌  عزوجل ‌ این‌ آیه‌ را در شأن‌ زنیره‌ نازل‌ کرد». بنا به‌ روایتی‌ دیگر: کافران‌ یهود در حق ‌مؤمنان‌شان‌ ـ مانند عبدالله بن‌ سلام‌ و یارانش‌ ـ گفتند: اگر دین‌ محمد حق‌ بود، آنان‌ از ما به‌ سوی‌ آن‌ سبقت‌ نمی‌جستند.

«و کافران‌ به‌ مؤمنان‌» یعنی: در باره‌ مؤمنان‌ «گفتند: اگر» آنچه‌ که‌ محمد از قرآن‌ و نبوت‌ آورده‌ است‌؛ «خیر بود، آنان‌ بر ما بدان‌» یعنی: به‌ سوی‌ ایمان‌ به‌ رسالت‌ و قرآن‌ «پیشی‌ نمی‌گرفتند» پس‌ گمان‌ کافران‌ در باره‌ خودشان‌ چنین‌ بودکه‌ مستحق‌ پیشتازی‌ و سبقت‌ گرفتن‌ به‌ سوی‌ هر کار نیک‌ و با ارزشی‌ هستند! ولی‌ غافل‌ از آن‌ بودند که‌ خدای‌ سبحان‌ هرکس‌ را که‌ بخواهد، به‌ رحمت‌ خویش‌ مخصوص‌ گردانیده‌ و برای‌ دین‌ خویش‌ بر می‌گزیند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ پندار کفار نسبت‌ به‌ خود، همان‌ کبری‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ ذیل ‌درباره‌ آن‌ فرموده‌اند: «الکبر بطر الحق‌ وغمط الناس». «کبر؛ رد نمودن‌ حق‌ و حقیر شمردن‌ مردم‌ است‌».

«و چون‌ به‌ آن‌» یعنی: به‌ قرآن‌ «هدایت‌ نیافته‌اند، به‌ زودی‌ خواهند گفت: این‌ دروغی ‌کهنه‌ است‌» چنان‌که‌ قبل‌ از آن‌ گفتند: این‌ قرآن‌ افسانه‌های‌ پیشینیان‌ است‌.

﴿وَمِن قَبۡلِهِۦ کِتَٰبُ مُوسَىٰٓ إِمَامٗا وَرَحۡمَةٗۚ وَهَٰذَا کِتَٰبٞ مُّصَدِّقٞ لِّسَانًا عَرَبِیّٗا لِّیُنذِرَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُحۡسِنِینَ١٢

«و پیش‌ از آن‌» یعنی: پیش‌ از قرآن‌ «کتاب‌ موسی‌» که‌ تورات‌ است‌ و قرآن‌ در اصول‌ شرایع‌ و قوانین‌ حق‌، با آن‌ توافق‌ دارد «راهبر و مایه‌ رحمتی‌ بود» از جانب ‌خدای‌ سبحان‌ برای‌ کسانی‌ که‌ به‌ آن‌ ایمان‌ آورده‌ بودند. لذا پیش‌ از قرآن‌ در امر دین‌ به‌ تورات‌ اقتدا می‌شد «و» این‌ خود بر حقانیت‌ قرآن‌ دلالت‌ دارد زیرا «این ‌کتابی‌ است‌ تصدیق‌ کننده‌» یعنی: قرآن‌ در اصول‌ دین‌ با تورات‌ کتاب‌ موسی‌  علیه السلام  وغیر آن‌ از کتاب‌های خداوند عزوجل  موافق‌ و همخوان‌ و به‌ علاوه‌ مصدق‌ آن‌هاست‌ «به‌ زبان‌ عربی‌» یعنی: در حالی‌ که‌ قرآن‌ به‌ زبان‌ عربی‌ است‌ و یهودیان‌ مدینه‌ آن‌ رامی‌فهمند «تا ستمکاران‌ را بیم‌ دهد» از عذاب‌ خداوند عزوجل  و بنابراین‌، برای‌ آنان‌ عذری‌ باقی‌ نماند «و برای‌ نیکوکاران‌ بشارتی‌ باشد» به‌ این‌که‌ سرانجام‌ به‌ پاداش ‌نیکوکاریشان‌، به‌ پیروزی‌ دنیا و بهشت‌ آخرت‌ نایل‌ می‌شوند پس‌ چنان‌ نیست‌ که ‌شما کافران‌ می‌گویید: این‌ قرآن‌ دروغی‌ است‌ قدیم‌!

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ١٣

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ گفتند: پرودگار ما الله است‌، سپس‌ پایداری‌ ورزیدند» یعنی: در میان‌ توحید و استقامت‌ بر شریعت‌ جمع‌ کردند؛ «نه‌ بیمی‌ بر آنان‌ است‌ و نه‌ اندوهگین‌ می‌شوند» یعنی: آن‌ها از این امر که‌ در گرفتاری‌، سختی‌ و ناخوشی‌ای‌ درافتند، بیمناک‌ نگشته‌ و از این‌که‌ چیز محبوب‌ و دوست‌ داشتنی‌ای‌ را از دست ‌بدهند، نیز اندوهگین‌ نمی‌شوند و این‌ خصلت‌ و موهبت‌؛ هم‌ در دنیا، هم‌ به‌ هنگام ‌مرگ‌ و هم‌ در آخرت‌، برای‌ ایشان‌ پایدار و همیشگی‌ است‌.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ خَٰلِدِینَ فِیهَا جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٤

«ایشان‌ اهل‌ بهشتند که‌ به‌ پاداش‌ آنچه‌ انجام‌ می‌دادند» در دنیا از اعمال‌ شایسته «جاودانه‌ در آن‌ می‌مانند».

﴿وَوَصَّیۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَیۡهِ إِحۡسَٰنًاۖ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ کُرۡهٗا وَوَضَعَتۡهُ کُرۡهٗاۖ وَحَمۡلُهُۥ وَفِصَٰلُهُۥ ثَلَٰثُونَ شَهۡرًاۚ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَبَلَغَ أَرۡبَعِینَ سَنَةٗ قَالَ رَبِّ أَوۡزِعۡنِیٓ أَنۡ أَشۡکُرَ نِعۡمَتَکَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَیَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَصۡلِحۡ لِی فِی ذُرِّیَّتِیٓۖ إِنِّی تُبۡتُ إِلَیۡکَ وَإِنِّی مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ١٥

«و به‌ انسان‌ وصیت‌ کردیم‌» وصیت: از توصیه‌ است‌ و آن‌ دستوری‌ است‌ که‌ به ‌ضرورت‌ عنایت‌ و اهتمام‌ به‌ آن‌ پیوسته‌ باشد. آری‌! او را وصیت‌ و سفارش ‌کردیم: «به‌ نیکی‌ در حق‌ پدر و مادرش‌» که‌ با آن‌ها به‌ نیکی‌ تمام‌ رفتار کند و در این ‌راه‌ سعی‌ بلیغ‌ نماید «مادرش‌ به‌ دشواری‌ او را در شکم‌ برداشته‌ و به‌ دشواری‌ او را به‌دنیا آورده‌ است‌» یعنی: مادرش‌ در دوران‌ حاملگی‌ و در هنگام‌ به‌ دنیا آوردنش‌، دشواریهای‌ زیادی‌ را تحمل‌ کرده‌ است‌ «و دوران‌ بار برداشتن‌ و از شیر گرفتن‌ او سی‌ماه‌ است‌» یعنی: مجموعه‌ هردو مدت‌ ـ از هنگام‌ ابتدای‌ بارداری‌ وی‌ تا آن‌گاه‌که‌ طفلش‌ را از شیر باز می‌گیرد ـ سی‌ماه‌ است‌. خاطرن‌شان‌ می‌شود که‌ حد اقل ‌مدت‌ بارداری‌ شش‌ ماه‌ است‌ و بقیه‌ این‌ مدت‌، حد اکثر مدت‌ شیر خوارگی ‌می‌باشد. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «اگر مادر در نه ‌ماهگی‌ وضع‌ حمل‌ نمود، بیست‌ویک‌ ماه‌ شیرخوارگی‌ برای‌ طفلش‌ کافی‌ است‌، اگر در هفت‌ ماهگی‌ وضع ‌حمل‌ نمود، بیست‌ و سه‌ ماه‌ شیرخوارگی‌ برای‌ طفلش‌ کافی‌ است‌ و اگر در شش ‌ماهگی‌ وضع‌ حمل‌ نمود، طفل‌ باید دو سال‌ تمام‌ شیر بخورد، به‌ دلیل‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ که‌ مدت ‌بارداری‌ تا بازگرفتن‌ طفل‌ از شیر را، سی‌ماه‌ معرفی‌ کرده‌ است‌».

آیه‌ کریمه‌ به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد که‌ حق‌ مادر بر عهده‌ فرزند از حق‌ پدر مؤکدتر می‌باشد زیرا مادر او را به‌ دشواری‌ بارگرفته‌ و به‌ دشواری‌ نهاده ‌است‌ و بعد از آن‌ هم‌ او را از مایه‌ وجود خویش‌ شیر داده‌ و در آغوش‌ خویش‌ پرورانده‌ است ‌و در همه‌ این‌ مدت‌ با تحمل‌ رنجها، زحمات‌ و سختی‌ها، به‌ بهترین‌ وجه‌ به‌ امور وی‌ پرداخته‌ است‌ درحالی‌که‌ پدر در چیزی‌ از این‌ امور با وی‌ مشارکتی‌ نداشته ‌است‌، هرچند که‌ او هم‌ در راه‌ کسب‌ درآمد و تأمین‌ هزینه‌های‌ زندگی‌ رنج‌ کشیده‌ اما این‌ رنج‌ وی‌ با رنجهای‌ مادر همانند و برابر نیست‌.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ احادیث‌ نبوی‌ بسیاری‌ در توضیح‌ این‌ آداب‌ بزرگ‌ قرآنی ‌نقل‌ شده‌ و نیکی‌ به‌ والدین‌ را از بهترین‌ اعمال‌ و نافرمانی‌ آن‌ها را از گناهان‌ کبیره ‌معرفی‌ کرده‌ است‌ از آن‌ جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ است: «گناهان‌ کبیره‌ عبارتند از: شرک‌ آوردن‌ به‌ خدا، نافرمانی‌ والدین‌، قتل‌ نفس‌ و سوگند غموس‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ أبی‌أسید رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «ما در محضر رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بودیم‌ که‌ مردی‌ از بنی‌سلمه‌ نزد ایشان‌ آمد و گفت: یا رسول‌الله! آیا بعد از مرگ‌ والدینم‌ چیزی‌ از نیکی‌ به‌ آن‌ها بر ذمه‌ام‌ باقی‌ مانده‌ است‌؟ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: بلی‌! «این‌ها بر ذمه‌ات‌ باقی‌ مانده‌ است» دعا نمودن ‌برای‌ آن‌ها، آمرزش‌ خواستن‌ برای‌ آن‌ها، به‌ اجرا گذاشتن‌ عهد آن‌ها، صله‌ رحمی‌ که‌ جز به‌ سبب‌ آن‌ها پیوسته‌ نمی‌شود و گرامی‌ داشتن‌ دوست‌ آن‌ها».

«تا آن‌گاه‌ که‌ چون‌ به‌ کمال‌ رشد خود رسید» أشده: یعنی: تا آن‌گاه‌ که‌ نیرو و عقل ‌طفل‌ به‌ استحکام‌ خود رسید. کمترین‌ مدت‌ برای‌ رسیدن‌ او به‌ این‌ مرحله‌، رسیدنش‌ به‌ سن‌ سی‌ یا سی‌وسه‌ سالگی‌ است‌. «و به‌ چهل‌ سالگی‌ رسید» این‌ قید مفید آن‌ است‌ که‌ رسیدن‌ به‌ چهل‌ سالگی‌، چیزی‌ فراتر از رسیدن‌ به‌ کمال‌ قوت‌ و رشد است‌، از این‌ جهت‌ گفته‌ شده‌ که: انبیا  علیهم السلام  بعد از سن‌ چهل‌ سالگی‌ به‌ نبوت ‌برانگیخته‌ شده‌اند. ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ بیان‌، برای‌ کسی‌ که‌ به‌ سن‌ چهل‌ سالگی ‌می‌رسد متضمن‌ این‌ ارشاد است‌ که‌ باید توبه‌ و انابت‌ به‌ سوی‌ خدای‌  عزوجل ‌ را تجدید نموده‌ و بر آن‌ عزمی‌ استوار ببندد». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «چون ‌بنده‌ مسلمان‌ به‌ چهل‌ سالگی‌ رسید، خداوند عزوجل  حساب‌ او را سبک‌ می‌گرداند و چون‌ به‌ شصت‌ سالگی‌ رسید، خداوند عزوجل  توبه‌ و انابت‌ به‌ سوی‌ خویش‌ را روزی ‌وی‌ می‌کند و چون‌ به‌ هفتاد سالگی‌ رسید، اهل‌ آسمان‌ او را دوست‌ می‌دارند و چون‌ به‌ هشتاد سالگی‌ رسید، خداوند عزوجل  حسناتش‌ را تثبیت‌ و گناهانش‌ را محو می‌کند و چون‌ به‌ نود سالگی‌ رسید، خداوند عزوجل  همه‌ گناهان‌ گذشته‌ و آینده‌ وی‌ را می‌آمرزد و وی‌ را در حق‌ اهل‌ بیتش‌ شفیع‌ می‌گرداند و در مورد وی‌ در آسمان ‌چنین‌ نوشته‌ می‌شود: او اسیر خداست‌ در زمین‌ وی‌».

آری‌! چون‌ به‌ سن‌ چهل‌ سالگی‌ رسید: «گفت: پروردگارا! بر من‌ الهام‌ کن‌ تا نعمتی‌ را که‌ به‌ من‌ و به‌ پدر و مادرم‌ ارزانی‌ داشته‌ای‌، شکر گزارم‌» یعنی: پروردگارا! شکر و سپاس‌ آنچه‌ را که‌ بر من‌ از هدایت‌ و بر پدر و مادرم‌ از شفقت‌ و مهر آن‌ها نسبت‌ به‌ من‌ در دوران‌ کودکی‌ام‌ انعام‌ نموده‌ای‌، به‌ من‌ الهام‌ کن‌ «و کار نیکی‌ انجام‌ دهم‌ که‌ آن‌ را بپسندی‌» یعنی: همچنان‌ به‌ من‌ الهام‌ کن‌ تا در آینده‌ نیز عمل‌ شایسته‌ای‌ انجام‌ دهم‌ که‌ آن‌ را از من‌ بپسندی «و فرزندانم‌ را برایم‌ به‌ صلاح‌ آور» یعنی: فرزندان‌ و نسل‌ و تبارم‌ را در صلاح‌ ثابت ‌قدم‌ و استوار گردان‌ «هرآینه‌ من‌ به‌ درگاه‌ تو توبه‌ آورده‌ام‌» از گناهان‌ خویش‌ «و من‌ از مسلمانانم‌» یعنی: از تسلیم‌ شدگان‌ برای‌ تو و از منقادان‌ مخلص‌ برای‌ توحید و یکتایی‌ تو هستم‌. درحدیث‌ شریف به‌ روایت‌ ابن ‌مسعود رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ اصحاب ‌خویش‌ تعلیم‌ می‌دادند تا در تشهد چنین‌ بخوانند: «اللهم‌ ألف‌ بین‌ قلوبنا، وأصلح‌ ذات ‌بیننا، واهدنا سبل‌ السلام‌، ونجنا من‌ الظلمات‌ إلی‌ النور، وجنبنا الفواحش‌ ما ظهر منها وما بطن‌، وبارک‌ لنا فی‌ أسماعنا وأبصارنا وقلوبنا وأزواجنا وذریاتنا، وتب‌ علینا إنک‌ أنت ‌التواب‌ الرحیم‌، واجعلنا شاکرین‌ لنعمتک‌، مثنین‌ بها علیک‌ قابلیها وأتمها علینا». «بارالها! در میان‌ دلهای‌ ما الفت‌ بینداز، در روابط ذات‌البینی‌ ما اصلاح‌ رونما کن‌، ما را به‌ راه‌های‌ سلامتی‌ هدایت‌ کن‌، ما را از تاریکی‌ها به‌ سوی‌ نور نجات‌ ده‌، ما را از زشتی‌های‌ آشکار و پنهان‌ بر کنار دار، برای‌ ما در شنوایی‌ها و بینایی‌ها و دلها و همسران‌ و فرزندانمان‌ برکت‌ نه‌، بر ما توبه‌ پذیر شو زیرا تو توبه‌پذیر مهربان‌ هستی‌ وما را از شکرگزاران‌ نعمتت‌ قرار ده‌، ثناگویان‌ به‌ آن‌ برای‌ تو و پذیرنده‌ آن‌ و آن‌ را بر ما به‌ تمام‌ و کمال‌ رسان‌».

واحدی‌ از ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: این‌ آیه‌ درباره‌ ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  نازل‌ شد زیرا او هژده‌ سال‌ سن‌ و رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بیست‌ سال‌ سن‌ داشتند که‌ باهم‌ در کاروان‌ تجارتی‌ای‌ که‌ عازم‌ شام‌ بود همراه‌ شدند پس‌در جایی‌ به‌ پای‌ درخت‌ سدری‌ منزل‌ زدند. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  در سایه‌ آن‌ درخت ‌نشستند و ابوبکر رضی الله عنه  نزد راهبی‌ که‌ در آنجا بود رفت‌ تا از او درباره‌ دین‌ حق‌ سؤال ‌کند. راهب‌ از وی‌ پرسید: آن‌ مردی‌ که‌ در سایه‌ درخت‌ سدر نشسته‌ است‌ کیست‌؟ ابوبکر گفت: او محمد فرزند عبدالله فرزند عبدالمطلب‌ است‌. راهب‌ گفت: به‌ خدا سوگند که‌ او پیامبر است‌ و کسی‌ بعد از عیسی ‌بن‌ مریم‌  علیه السلام  جز محمد نبی‌ خدا به‌سایه‌ آن‌ درخت‌ پناه‌ نگرفته‌ است‌. پس‌، از آن‌ هنگام‌ در قلب‌ ابوبکر تصدیق‌ و یقین‌ افتاد و او بعد از آن‌ هیچ‌گاه‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  جدا نمی‌شد، نه‌ در سفرهای ‌ایشان‌ و نه‌ در مکه‌ و چون‌ ابوبکر رضی الله عنه  به‌ سن‌ چهل‌ سالگی‌ رسید، گفت: ﴿رَبِّ أَوۡزِعۡنِیٓ أَنۡ أَشۡکُرَ نِعۡمَتَکَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَیَّ [النمل: 19]. ولی‌ حسن‌ بصری‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ عام ‌است‌ و سبب‌ نزول‌ خاصی‌ ندارد. به‌ هرحال‌؛ قاعده‌ کلی‌ در مورد آیات‌ قرآن‌ این ‌است‌ که‌ اعتبار به‌ عام‌ بودن‌ لفظ آن‌هاست‌ نه‌ به‌ خاص‌ بودن‌ سبب‌ آن‌ها.

ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  درباره‌ این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَصۡلِحۡ لِی فِی ذُرِّیَّتِیٓۖ [الأحقاف: 15]. می‌گوید: «خداوند عزوجل  دعای‌ ابوبکر رضی الله عنه  را اجابت‌ کرد و او نه‌ تن‌ از بردگان‌ مؤمنی‌ را که‌ در راه‌ خدا عزوجل  مورد شکنجه‌ مشرکان‌ قرار می‌گرفتند، از قید بردگی‌ آزاد کرد ـ که‌ بلال‌ و عامر بن ‌فهیره‌ از آن‌ جمله‌ بودند ـ ابوبکر رضی الله عنه  هیچ‌ خیری‌ را ترک‌ نکرد و نیز همه‌ اعضای‌ خانواده‌ وی‌ ـ اعم‌ از فرزند و پدر و مادرش ‌ـ به‌ اسلام‌ مشرف‌ شدند در حالی‌که‌ جز او، هیچ‌ یک‌ از اصحاب‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نبودند که‌ پدر، مادر و فرزندان‌ پسر و دخترش‌ همه‌ مسلمان‌ شده‌ باشند و این‌ خود دلیل‌ اجابت‌ دعای‌ ابوبکر رضی الله عنه  است‌». علی‌ رضی الله عنه  نیز می‌گوید که‌ این‌ آیات: ﴿رَبِّ أَوۡزِعۡنِیٓ در شأن‌ ابوبکر رضی الله عنه  نازل‌ شد. همچنین‌ از فضایل‌ ابوبکر رضی الله عنه  حدیث‌ شریف ‌ذیل‌ به‌ روایت‌ ابوهریره رضی الله عنه  است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خطاب‌ به‌ یاران‌شان‌ فرمودند: «امروز چه‌ کسی‌ از شما روزه‌دار است‌؟ ابوبکر گفت: من‌! باز فرمودند: امروز چه‌ کسی‌ از شما جنازه‌ای‌ را تشییع‌ نموده‌ است‌؟ ابوبکر گفت: من‌! باز فرمودند: امروز چه‌ کسی‌ از شما مسکینی‌ را اطعام‌ نموده‌ است‌؟ ابوبکر گفت: من‌! باز فرمودند: امروز چه‌ کسی‌ از شما بیماری‌ را عیادت‌ نموده‌ است‌؟ ابوبکر گفت: من‌! آن‌گاه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «ما اجتمعن‌ فی‌ امرئ إلا دخل‌ الجنة». «این ‌اوصاف‌ در هیچ‌ شخصی‌ جمع‌ نمی‌شوند، مگر این‌که‌ او به‌ بهشت‌ داخل ‌می‌شود».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنۡهُمۡ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ وَنَتَجَاوَزُ عَن سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ فِیٓ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَنَّةِۖ وَعۡدَ ٱلصِّدۡقِ ٱلَّذِی کَانُواْ یُوعَدُونَ١٦

«این‌ گروه‌» یعنی: کسانی‌که‌ روش‌ آن‌ها این‌ گونه‌ باشد؛ «کسانی‌ هستند که‌ از آنان‌ نیکوترین‌ آنچه‌ را که‌ انجام‌ داده‌اند» از اعمال‌ خیر در دنیا «می‌پذیریم‌ و از بدی‌هایشان‌ درمی‌گذریم‌» یعنی: برآنان‌ می‌آمرزیم‌ و آنان‌ را در برابر بدی‌هایشان ‌مجازات‌ نمی‌کنیم‌ «در عداد اهل‌ بهشت‌» یعنی: در سلک‌ و شمار بهشتیان‌ «همان ‌وعده‌ راستینی‌ است‌ که‌ بدان‌ وعده‌ داده‌ می‌شدند» بر زبان‌ پیامبران‌ ما  علیهم السلام  در دنیا.

﴿وَٱلَّذِی قَالَ لِوَٰلِدَیۡهِ أُفّٖ لَّکُمَآ أَتَعِدَانِنِیٓ أَنۡ أُخۡرَجَ وَقَدۡ خَلَتِ ٱلۡقُرُونُ مِن قَبۡلِی وَهُمَا یَسۡتَغِیثَانِ ٱللَّهَ وَیۡلَکَ ءَامِنۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ فَیَقُولُ مَا هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ١٧

ولی‌ در مقابل‌ آن‌ گروه‌ نیکبخت‌، گروه‌ ستمگری‌ قراردارد که‌ خداوند متعال ‌در بیان‌ حال‌ آن‌ می‌گوید: «و آن‌ کس‌ که‌ به‌ پدر و مادر خود گفت: اف‌ بر شما» أف: کلمه‌ای‌ است‌ که‌ از شخص‌ گوینده‌ در هنگامی‌ صادر می‌شود که‌ از آنچه‌ بر وی ‌روی‌ داده‌، دلتنگ‌ شده‌ باشد «آیا به‌ من‌ وعده‌ می‌دهید که‌ زنده‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شوم‌؟» یعنی: آیا به‌ من‌ خبر می‌دهید که‌ بعد از مرگ‌ در موعد مقرر از سوی‌خداوند برانگیخته‌ و از قبرم‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شوم‌ در حالی‌که‌ این‌ کاری‌ است‌ بعید و سخت‌ از باور به‌ دور؟ آیا بعد از مرگ‌ هم‌ زندگی‌ای‌ است‌؟ «و حال‌ آن‌که‌ پیش‌ از من‌ نسلهای‌ بسیاری‌ گذشته‌اند» و از آنان‌ احدی‌ برانگیخته‌ نشده ‌است‌؟ «و آن‌ دو به‌ درگاه‌ خدا استغاثه‌ می‌کنند» یعنی: پدر و مادرش‌ با فریاد و زاری‌ از خداوند عزوجل  می‌خواهند که‌ او را به‌ ایمان‌ توفیق‌ دهد. یا معنی‌ این‌ است: آن‌ها از این‌ سخن ‌ناروای‌ وی‌ به‌ درگاه‌ خداوند عزوجل  فریاد بر می‌آورند و به‌ فرزندشان‌ می‌گویند: «وای ‌بر تو، ایمان‌ بیاور» به‌ زندگی‌ پس‌ از مرگ‌ «بی‌گمان‌ وعده‌ الهی‌ راست‌ است‌» و هیچ‌ خلافی‌ در آن‌ نیست‌ «ولی‌ او» در تکذیب‌ سخن‌شان‌ «پاسخ‌ می‌دهد: این‌ها جز افسانه‌های‌ پیشینیان‌ نیست‌» یعنی: آنچه‌ که‌ شما درباره‌ زنده‌ شدن‌ پس‌ از مرگ ‌می‌گویید، جز افسانه‌ها و دروغبافی‌هایی‌ که‌ پیشینیان‌ در کتاب‌های خود به‌ هم‌ بافته‌اند، نیست‌ و زنده ‌شدن‌ بعد از مرگ‌، در حقیقت‌ سخن‌ باطلی‌ است‌ که‌ عقل ‌آن‌ را نمی‌پذیرد.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ حَقَّ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ فِیٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ إِنَّهُمۡ کَانُواْ خَٰسِرِینَ١٨

«این‌ گروه‌» یعنی: گویندگان‌ این‌ سخنان‌ ناروا «کسانی‌اند که‌ قول‌ بر آنان‌ ثابت ‌شد» یعنی: عذاب‌ بر آنان‌ واجب‌ شد. شاید مراد از «قول‌» در اینجا؛ این‌ سخن‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ ابلیس‌ باشد: ﴿لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنۡهُمۡ أَجۡمَعِینَ٨٥ [ص: 85]. «یقینا جهنم‌ را از تو و کسانی‌ از آنان‌ که‌ از تو پیروی‌ کرده‌اند، همگی‌ پر می‌سازم‌ »که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌. «در جمله‌ امت‌هایی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ از جن‌ و انس‌ گذشته‌اند» یعنی: عذاب‌ بر آنان‌ واجب‌ شده‌ است‌ پس‌ آنان‌ در این‌ امر به‌ امت‌های ‌کافر پیشین‌ ضمیمه‌ می‌شوند «هرآینه‌ آنان‌ زیانکار بوده‌اند».

ابن ‌کثیر می‌گوید: «کسی‌ که‌ پنداشته‌ است‌ این‌ آیه‌ درباره‌ عبدالرحمن‌ فرزند ابوبکر رضی الله عنه  نازل‌ شده‌، قولش‌ ضعیف‌ است‌ زیرا عبدالرحمن‌ بعدا مسلمان‌ شد، اسلامش‌ نیک‌ استوار و از بهترین‌ اهل‌ زمانش‌ گردید». حافظ ابن ‌حجر هم‌ می‌گوید: «عائشه‌ رضی الله عنها  نزول‌ این‌ آیه‌ درباره‌ عبدالرحمن‌ را نفی‌ نموده‌ و نفی‌ وی‌ از نظر اسناد، نسبت‌ به‌ روایت‌ مؤید آن‌، صحیح‌تر و به‌ پذیرفتن‌ سزاوارتر است‌». قرطبی‌ می‌گوید: «صحیح‌ این‌ است‌ که‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ شخص‌ کافری ‌که‌ عاق‌ پدر و مادرش‌ بود، نازل‌ شد».

﴿وَلِکُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۖ وَلِیُوَفِّیَهُمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ١٩

«و برای‌ هریک‌ بر حسب‌ آنچه‌ که‌ انجام‌ داده‌اند، درجاتی‌ است‌» یعنی: برای‌ هر یک‌ از دو گروه‌ مؤمن‌ و کافر جن‌ و انس‌، نزد خداوند عزوجل  در روز قیامت‌ مراتبی ‌است‌ «و تا اعمال‌شان‌ را» یعنی: جزای‌ اعمال‌شان‌ را «به‌ تمام‌ و کمال‌ دهد و آنان‌ مورد ستم‌ قرار نمی‌گیرند» پس‌ نه‌ از پاداش‌ مؤمنان‌ کاسته‌ می‌شود و نه‌ بر عذاب‌ کفار افزوده‌ می‌شود.

﴿وَیَوۡمَ یُعۡرَضُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ عَلَى ٱلنَّارِ أَذۡهَبۡتُمۡ طَیِّبَٰتِکُمۡ فِی حَیَاتِکُمُ ٱلدُّنۡیَا وَٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهَا فَٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا کُنتُمۡ تَسۡتَکۡبِرُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَبِمَا کُنتُمۡ تَفۡسُقُونَ٢٠

«و آن‌ روز که‌ کافران‌ بر آتش‌ عرضه‌ می‌شوند» یعنی: روزی‌ که‌ پرده‌ها کنار زده ‌می‌شود و کافران‌ به‌سوی‌ آتش‌ دوزخ‌ می‌نگرند و به‌ آن‌ نزدیک‌ ساخته‌ می‌شوند. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: روزی‌ که‌ آتش‌ بر آنان‌ پیش‌ کرده‌ شود. آری‌! در آن‌ روز به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: «نعمت‌های‌ پاکیزه‌ خود را در زندگی‌ دنیایتان‌ ضایع‌ کردید و از آن‌ها برخوردار شدید» یعنی: در نافرمانی‌ خدای‌ سبحان‌ از شهوات‌ و لذات‌ پیروی ‌کردید و به‌ سبب‌ دروغ‌ انگاشتن‌ آنچه‌ که‌ پیامبران  علیهم السلام  از وعده‌ حساب‌، عقاب‌ و ثواب‌ آورده‌ بودند، از ارتکاب‌ گناه‌ پروا نداشتید و خرمی‌ و جوانی‌ و نیرومندی‌تان‌ را در شهوات‌ زندگی‌ دنیایتان‌ تباه‌ کردید.

آیه‌ کریمه‌ فرجام‌ ننگین‌ کفار را بیان‌ داشته‌ و این‌ حقیقت‌ را روشن‌ می‌سازد که‌ بهره‌برداری‌ آنان‌ از نعمت‌های دنیا به ‌خاطر آن‌ است‌ تا در آخرت‌ از آن‌ محروم ‌گردند و این‌ اقتضای‌ عدل‌ الهی‌ است‌. پس‌ آیه‌ کریمه‌ بدین‌ معنی‌ نیست‌ که‌ هر کس ‌از نعمت‌های پاکیزه‌ و مباح‌ دنیا برخوردار شد، او در آخرت‌ از آن‌ها بهره‌ای‌ ندارد زیرا مؤمن‌ شکر منعم‌ را با ایمان‌ خویش‌ بجا می‌آورد لذا او در بهره‌گیری‌ از نعمت‌های دنیا مورد سرزنش‌ نیست‌ چنان‌که‌ در آیه‌ (87) از سوره‌ «مائده‌» گذشت: ﴿لَا تُحَرِّمُواْ طَیِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکُمۡ [المائدة: 87]. «پاکیزگی‌های‌ آنچه‌ را که‌ خدا بر شما حلال‌ نموده‌، بر خود حرام‌ نگردانید» و در آیه‌ (22) از سوره‌ «اعراف‌» گذشت: ﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ [الأعراف: 32]. «بگو: چه‌ کسی‌ زینت‌ خداوند را حرام‌ کرده‌ است‌» لیکن‌ باید گفت‌ که‌ بریدن‌ از لذت‌های‌ دنیا، اکتفا به‌ ضروریات‌ و ترک ‌تکلف‌، از شیوه‌ سلف‌ شایسته‌ ما است‌ زیرا اگر انسان‌ مؤمن‌ از امور مهم‌ به‌ امور غیرمهم‌ مشغول‌ شود چه‌ بسا این‌ گرفتاری‌ او را از خدای‌  عزوجل ‌ دور گرداند.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: روزی‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نزد اصحاب‌ صفه‌ رفتند در حالی‌که‌ آن‌ها مشغول‌ پینه ‌زدن‌ جامه‌های‌ خود با پوست‌ حیوانات‌ بودند چرا که‌ پینه‌ای‌ از جنس‌ پارچه‌ نمی‌یافتند. پس‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خطاب‌ به‌ آنان‌ فرمودند: «آیا این‌ حال‌ و وضع‌ شما بهتر است‌، یا حال‌ و وضع‌ روزی‌ که‌ یکی‌ از شما صبح ‌در جامه‌ زربافتی‌ بگذراند و عصر در جامه‌ زربافت‌ دیگری‌، نهار بر او قابلمه‌ غذای ‌مرفهی‌ آورده‌ شود و شام‌ قابلمه‌ دیگری‌ و خآن‌هاش‌ چنان‌ پوشانده‌ باشد که‌ کعبه ‌پوشانیده‌ می‌شود؟» گفتند: در آن‌ روز حال‌ و وضع‌ بهتری‌ خواهیم‌ داشت‌! رسول مبارک‌ فرمودند: «نه‌! بلکه‌ شما امروز حال‌ و وضع‌ بهتری‌ دارید».

همچنین‌ روزی‌ که‌ کافران‌ بر آتش‌ عرضه‌ شوند، به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: «پس ‌امروز به‌ عذاب‌ خفت‌ آور کیفر می‌یابید» یعنی: به‌ عذابی‌ که‌ سراسر برایتان‌ خواری‌ و رسوایی‌ است‌ «به‌ سزای‌ آن‌که‌ در روی‌ زمین‌ به‌ ناحق‌ تکبر می‌ورزیدید» از ایمان‌ آوردن‌ به‌ خداوند متعال‌ و یکتا پرستی‌اش‌ «و به‌ سبب‌ آن‌که‌ فسق‌ می‌کردید» یعنی: از طاعت‌ خداوند عزوجل  خارج‌ شده‌ و مرتکب‌ معاصی‌ و نافرمانی‌های‌ وی‌ می‌گردیدید. شایان‌ ذکر است‌ که‌ تکبر از پذیرش‌ حق‌، گناه‌ دل‌ است‌ و فسق‌، کار اعضا و اندام‌های‌ دیگر.

﴿وَٱذۡکُرۡ أَخَا عَادٍ إِذۡ أَنذَرَ قَوۡمَهُۥ بِٱلۡأَحۡقَافِ وَقَدۡ خَلَتِ ٱلنُّذُرُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦٓ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَ إِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٖ٢١

«و به‌ یاد آور» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ قومت‌ تا پند گیرند و بیمناک‌ شوند. یا مراد این‌ است: یاد کن‌ در خلوت‌ خویش «برادر قوم‌ عاد را» یعنی: داستان‌ هود  علیه السلام  و شکیبایی‌ وی‌ بر آزار قومش‌ را تا به‌ وی‌ اقتدا کنی‌ و در نتیجه‌، آنچه‌ را که‌ از تکذیب‌ قومت‌ می‌بینی‌، بر تو آسان‌ شود. یادآور می‌شویم‌ که‌ خداوند متعال ‌هود  علیه السلام  را به‌ سوی‌ قوم‌ «عاد اول‌» فرستاده‌ بود و «عاد» قبیله‌ عربی‌ از قوم‌ «ارم‌» است‌. تعبیر: (برادر قوم‌ عاد) بدین‌ معنی‌ است‌ که‌ هود  علیه السلام  در نسب‌ برادر آنان‌ بود نه‌ در دین‌. «آن‌گاه‌ که‌ قوم‌ خویش‌ را در أحقاف‌ بیم‌ داد» أحقاف: سرزمین‌ عاد، شنزارهای‌ سرزمین‌ شحر در حضرموت‌ یمن‌ یعنی‌ جنوب‌ عربستان‌ است‌. حقف: عبارت‌ است‌ از توده‌ شن‌ بزرگ‌ مستطیل‌ و منحنی‌ای‌. «و هر آینه‌ پیش‌ از او و پس‌ از او هشدار دهندگان‌ گذشته‌ بودند» یعنی: هود  علیه السلام  به‌ آنان‌ آگاهانید که‌ پیامبران‌ پیش‌ از وی‌ و پیامبرانی‌ که‌ بعد از وی‌ در زمانش‌ مبعوث‌ شده‌اند، همه‌ مانند وی‌ مردم ‌سرزمین‌هایشان‌ را بیم‌ و هشدار داده‌اند.

آری‌! هود  علیه السلام  به‌ آنان‌ هشدار داد: «که‌ جز الله را نپرستید» زیرا «من‌ واقعا بر شما از عذاب‌ روزی‌ بزرگ‌» یعنی: روزی‌ هولناک‌ و سهمگین‌ «می‌ترسم‌» به‌ سبب ‌شرک‌ آوردن‌ شما.

﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِتَأۡفِکَنَا عَنۡ ءَالِهَتِنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ٢٢

«گفتند» قوم‌ هود  علیه السلام  «آیا به‌ سراغ‌ ما آمده‌ای‌ تا ما را از خدایانمان‌» یعنی: از پرستش‌ آن‌ها «برگردانی‌ پس‌ اگر از راستگویان‌ هستی‌» در وعده‌ای‌ که‌ به‌ ما می‌دهی‌؛ «آنچه‌ را به‌ ما وعده‌ می‌دهی‌» از عذاب‌ بزرگ‌ «به‌ میان‌ بیاور» و هم‌ اکنون‌ ما را به‌ آن‌ درافگن‌.

﴿قَالَ إِنَّمَا ٱلۡعِلۡمُ عِندَ ٱللَّهِ وَأُبَلِّغُکُم مَّآ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦ وَلَٰکِنِّیٓ أَرَىٰکُمۡ قَوۡمٗا تَجۡهَلُونَ٢٣

«گفت‌» هود  علیه السلام  «جز این‌ نیست‌ که‌ علم‌ فقط نزد خداوند است‌» یعنی: علم‌ وقت ‌آمدن‌ عذاب‌، فقط نزد خداوند عزوجل  است‌ نه‌ نزد من‌ زیرا اوست‌ که‌ عذاب‌ را مقدر نموده‌ است‌ نه‌ من‌ و او به‌ من‌ خبر نداده‌ است‌ که‌ این‌ عذاب‌ را چه‌ وقت‌ فرود می‌آورد «و من‌ آنچه‌ را که‌ بدان‌ فرستاده‌ شده‌ام‌» از جانب‌ پروردگارتان‌ «به‌ شما می‌رسانم‌» پس‌ مأموریت‌ من‌ فقط هشدار دادن‌ و بیم ‌دهی‌ است‌ اما آگاهی‌ از وقت ‌آمدن‌ عذاب‌، چیزی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ را به‌ من‌ وحی‌ نکرده‌ است‌ «ولی‌ من ‌شما را قومی‌ می‌بینم‌ که‌ در جهل‌ اصرار می‌ورزید» از آنجا که‌ بر کفر خویش‌ پای ‌می‌فشارید و به‌ آنچه‌ که‌ برای‌ شما آورده‌ام‌، راه‌ نمی‌یابید بلکه‌ چیزی‌ را از من ‌می‌خواهید که‌ از وظایف‌ پیامبران  علیهم السلام  نیست‌.

﴿فَلَمَّا رَأَوۡهُ عَارِضٗا مُّسۡتَقۡبِلَ أَوۡدِیَتِهِمۡ قَالُواْ هَٰذَا عَارِضٞ مُّمۡطِرُنَاۚ بَلۡ هُوَ مَا ٱسۡتَعۡجَلۡتُم بِهِۦۖ رِیحٞ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٞ٢٤

«پس‌ چون‌ آن‌ را در هیأت‌ ابری‌ دیدند» یعنی: چون‌ قوم‌ هود  علیه السلام  عذاب‌ را در هیأت‌ ابری‌ دیدند «که‌ به‌ دره‌هایشان‌ روی‌ آورده‌» یعنی: در افق‌ نمایان‌ شده‌، پهنای ‌آن‌ را در بر گرفته‌ و به‌ وادی‌هایشان‌ روی‌ آورده‌ است‌. مفسران‌ گفته‌اند: در آن ‌فصل‌، باران‌ از قوم‌ عاد بازداشته‌ شده‌ بود پس‌ خداوند متعال‌ ابر سیاهی‌ را به‌ سوی‌ آنان‌ فرستاد و چون‌ آن‌ را دیدند که‌ به‌ وادی‌هایشان‌ روی‌ نهاده‌ است‌، شادمان‌ شدند و «گفتند: این‌ ابری‌ است‌ که‌ بارش‌ دهنده‌ ماست‌» یعنی: این‌ ابری‌ باران‌ آور است‌.چون‌ این‌ سخن‌ را گفتند، هود  علیه السلام  لب‌ به‌ سخن‌ گشود و گفت: نه‌! «بلکه‌ همان ‌چیزی‌ است‌ که‌ به‌ شتاب‌ خواستارش‌ بودید» یعنی: این‌ همان‌ عذابی‌ است‌ که‌ به‌شتاب‌ خواهان‌ آن‌ بودید؛ آنجا که‌ گفتید: «فائتنا بما تعدنا: آنچه‌ را که‌ به‌ ما وعده‌می‌دهی‌، به‌میان‌ آور». همچنین‌ احتمال‌ دارد که‌ این‌ جمله‌، از سخن‌ خداوند متعال‌ خطاب‌ به‌ آنان‌ باشد. «بادی‌ است‌ که‌ در آن‌ عذابی‌ دردناک‌ نهفته‌ است‌» و از این‌ ابری‌ که‌ می‌بینید، پدید می‌آید. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه رضی الله عنها  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «من‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را به‌ هیأت‌ خنده‌ تمام ‌عیار ندیده‌ام‌ به‌ طوری‌ که‌ انتهای‌ کام‌ دهانشان‌ را ببینم‌ بلکه‌ خنده‌ ایشان‌ فقط تبسم ‌بود و چنان‌ بود که‌ چون‌ ایشان‌ ابر یا بادی‌ را می‌دیدند، آثار نگرانی‌ بر چهره ‌مبارکشان‌ هویدا می‌شد. به‌ ایشان‌ گفتم: یا رسول‌الله! مردم‌ چون‌ ابر را ببینند، شادمان‌ می‌شوند که‌ در آن‌ باران‌ است‌ اما من‌ می‌بینم‌ که‌ شما از دیدن‌ آن‌ ناخوش‌ می‌شوید؟ فرمودند: ای‌ عائشه‌! چه‌ چیز مرا ایمن‌ می‌کند از این‌که‌ در آن‌ عذابی ‌نباشد؟ همانا قومی‌ به‌ وسیله‌ باد عذاب‌ شدند و قومی بودند که‌ چون‌ عذاب‌ را دیدند، گفتند: این‌ ابری‌ است‌ که‌ بر ما باران‌ می‌باراند!».

﴿تُدَمِّرُ کُلَّ شَیۡءِۢ بِأَمۡرِ رَبِّهَا فَأَصۡبَحُواْ لَا یُرَىٰٓ إِلَّا مَسَٰکِنُهُمۡۚ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡمُجۡرِمِینَ٢٥

این‌ باد «همه‌ چیز را» که‌ بر آن‌ بگذرد؛ از جآن‌ها و اموال‌ قوم‌ عاد «به‌ فرمان ‌پروردگار خویش‌» یعنی: به‌ قضا و قدر وی‌ «بنیان‌کن‌ می‌کند. پس‌ چنان‌ شدند که‌ چیزی‌ جز خانه‌هایشان‌ دیده‌ نمی‌شد» یعنی: آن‌ باد آمد و قوم‌ عاد را نابود کرد، در نتیجه‌ آن‌ها چنان‌ نابود شدند که‌ از اموال‌ و ابدان‌شان‌ هیچ‌ چیز دیده‌ نمی‌شد و تنها چیزی‌ که‌ قابل‌ مشاهده‌ بود، منازل‌ و خانه‌های‌ خالی‌ آنان‌ بود. در عصر ما نیز عذابهایی‌ مانند طوفآن‌ها، آتشفشآن‌ها و زلزله‌ها بسیار روی‌ می‌دهد اما مردم‌ از آن‌هابه‌ نام‌ «حوادث‌ طبیعی‌» تعبیر کرده‌ و از برابر آن‌ها بی‌پروا می‌گذرند. «بدین‌گونه‌ مجرمان‌ را جزا می‌دهیم‌» یعنی: این‌ است‌ فیصله‌ ما در مورد کسانی‌ که‌ پیامبران‌ ما را تکذیب‌ و با حکم‌ ما مخالفت‌ می‌کنند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: چون‌ باد به‌ تندی‌ می‌وزید، رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  می‌گفتند: «اللهم‌ إنی‌ أسألک‌ خیرها وخیر ما فیها وخیر ما أرسلت‌ به‌ وأعوذ بک‌ من ‌شرها وشر ما فیها وشر ما أرسلت‌ به». «بار خدایا! من‌ از تو می‌خواهم‌ خیر آن‌ را، خیر آنچه‌ را که‌ در آن‌ است‌ و خیر آنچه‌ که‌ این‌ باد برای‌ آن‌ فرستاده‌ شده‌ است‌ و به‌ تو پناه‌ می‌برم‌ از شر آن‌، شر آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌ و شر آنچه‌ که‌ این‌ باد برای ‌آن‌ فرستاده‌ شده‌ است‌».

﴿وَلَقَدۡ مَکَّنَّٰهُمۡ فِیمَآ إِن مَّکَّنَّٰکُمۡ فِیهِ وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ سَمۡعٗا وَأَبۡصَٰرٗا وَأَفۡ‍ِٔدَةٗ فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُمۡ سَمۡعُهُمۡ وَلَآ أَبۡصَٰرُهُمۡ وَلَآ أَفۡ‍ِٔدَتُهُم مِّن شَیۡءٍ إِذۡ کَانُواْ یَجۡحَدُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ٢٦

«و به‌ راستی‌ در چیزهایی‌ به‌ آنان‌ امکانات‌ داده‌ بودیم‌ که‌ به‌ شما در آن‌ها چنان ‌امکاناتی‌ نداده‌ایم‌» یعنی: به‌ قوم‌ عاد در مال‌، طول‌ عمر، نیرومندی‌ بدنی‌ و بخشیدن‌ فرزندان‌، چنان‌ تمکنی‌ داده ‌بودیم‌ که‌ به‌ شما چنان‌ تمکنی‌ نداده‌ایم‌ پس ‌ای‌ مردم‌ مکه‌! قوم‌ عاد از روی‌ سلطه‌ و قدرت‌، تمکن‌ در زمین‌ و اعمار ساختمان‌های‌ استوار، از شما نیرومندتر بودند «و برایشان‌ گوش‌ها و چشم‌ها و دل‌هایی ‌قرار داده‌ بودیم‌» یعنی: با وجود آن‌که‌ به‌ آنان‌ حواسی‌ را که‌ ادله‌ به‌ وسیله‌ آن ‌شناخته‌ و دریافته‌ می‌شود، عنایت‌ کرده‌ بودیم‌ ولی‌ آنان‌ از قبول‌ حجت‌ اعراض ‌کرده‌ نه‌ پند گرفتند و نه‌ به‌ هوش‌ آمدند «ولی‌ گوش‌ها و چشم‌ها و دل‌هایشان‌ هیچ‌ سودی ‌به‌ حال‌شان‌ نداشت‌» از آنجا که‌ آنان‌ به‌ وسیله‌ این‌ حواس‌ و ادراکات‌، به‌ ایمان ‌توحیدی‌ و باور به‌ صحت‌ وعد و وعید الهی‌ راه‌ نبردند «چرا که‌ آیات‌ الهی‌ را انکار می‌کردند» و این‌ خود دلیل‌ عدم‌ سود دهی‌ حواس‌ و دریافت‌های‌ ادراکی‌ آنان‌ بود «و آنچه‌ به‌ آن‌ استهزا می‌کردند، آنان‌ را فراگرفت‌» یعنی: عذابی‌ که‌ از روی‌ ریشخند و تمسخر آن‌ را به‌ شتاب‌ می‌طلبیدند آنجا که‌ گفتند: ﴿فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ [الأحقاف: 22]. «آنچه‌ را که ‌برایمان‌ از عذاب‌ وعده‌ می‌دهی‌، برای‌ ما بیاور» آری‌! همان‌ عذاب‌ بر آنان‌ احاطه‌ کرد و آنان‌ را فراگرفت‌.

﴿وَلَقَدۡ أَهۡلَکۡنَا مَا حَوۡلَکُم مِّنَ ٱلۡقُرَىٰ وَصَرَّفۡنَا ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٢٧

«و بی‌گمان‌ همه‌ شهرهای‌ پیرامون‌ شما را نابود کردیم‌» چون‌ شهرهای‌ قوم‌ ثمود، قوم‌ لوط و مانند آن‌ها از شهرهایی‌ را که‌ مجاور بلاد حجاز بودند و اخبارشان‌ به ‌تواتر به‌ مردم‌ مکه‌ می‌رسید و خود نیز در سفرهای‌ خویش‌ بر آن‌ها گذر می‌کردند «و آیات‌ خود را گونه‌گون‌ بیان‌ داشته‌ایم‌، باشد که‌ آنان‌ باز گردند» یعنی: حجت‌ها را به‌انواع‌ مختلف‌ و به‌ طرق‌ گونه‌گون‌ برای‌ مردم‌ آن‌ شهرها بیان‌ کردیم‌ تا آن‌ها از کفر خویش‌ باز گردند اما بازنگشتند.

﴿فَلَوۡلَا نَصَرَهُمُ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ قُرۡبَانًا ءَالِهَةَۢۖ بَلۡ ضَلُّواْ عَنۡهُمۡۚ وَذَٰلِکَ إِفۡکُهُمۡ وَمَا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ٢٨

«پس‌ چرا آن‌ کسانی‌ را که‌ جز الله به‌ منزله‌ معبودانی‌ ـ برای‌ تقرب‌ به‌ خدا ـ اختیار کرده‌ بودند، آنان‌ را یاری‌ نکردند» یعنی: پس‌ چرا خدایان‌ پنداریشان‌ که‌ آن‌ها را وسیله‌ قربت‌ و شفاعت‌ خویش‌ نزد خداوند عزوجل  می‌شناختند، هیچ‌ به‌ یاریشان‌ نیامدند تا از نابودی‌ نجاتشان‌ دهند «بلکه‌ از آنان‌ گم‌ شدند» یعنی: از یاری‌ دادنشان‌ ناپدید شده‌ و در هنگامی‌ که‌ به‌ آن‌ها نیاز داشتند، نزدشان‌ حاضر نشدند «و» قطعا سبب ‌این‌ نابودی‌ عبارت‌ از: «این‌ دروغ‌» و پندار کاذب‌ «آنان‌ بود» که‌ معبودان‌ باطل ‌شریک‌ خدا هستند و آن‌ها را به‌ خداوند عزوجل  نزدیک‌ کرده‌ و برایشان‌ نزد وی‌ شفاعت ‌می‌کنند «و» سبب‌ این‌ گمراهی‌ و نابودی‌ عبارت‌ بود از: «آنچه‌ بر می‌بافتند» از بهتان‌ و افترا، با این‌ سخن‌ خود که‌ این‌ معبودان‌، خدا هستند. پس‌ همین‌ بهتان‌ به ‌نابودیشان‌ کشانید.

﴿وَإِذۡ صَرَفۡنَآ إِلَیۡکَ نَفَرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ یَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوٓاْ أَنصِتُواْۖ فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوۡاْ إِلَىٰ قَوۡمِهِم مُّنذِرِینَ٢٩

«و یاد کن‌» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «آن‌گاه‌ که‌ جمعی‌ از جن‌ را به‌ سوی‌ تو روانه‌ کردیم‌» نفرا: گروهی‌ از جنیان‌ «نصیبین‌» یا جنیان‌ «نینوی‌» را که‌ کمتر از ده‌ تن‌ بودند. آری‌! آنان‌ را به‌ سوی‌ تو روانه‌ کردیم‌ زیرا اراده‌ داشتیم‌ تا قوم‌شان‌ را به‌ وسیله ‌ایشان‌ هدایت‌ کنیم‌ «که‌ به‌ قرآن‌ گوش‌ دهند پس‌ چون‌ برآن‌ حاضر شدند» یعنی: چون‌ در هنگامی‌ که‌ تو قرآن‌ را تلاوت‌ می‌کردی‌، آن‌ها برای‌ استماع‌ آن‌ حضور یافتند؛ «گفتند: گوش‌ فرادهید» یعنی: جنیان‌ همدیگر را به‌ خاموشی‌ فراخواندند تا بتوانند به‌ قرآن‌ گوش‌ فرا دهند «و چون‌» تلاوت‌ قرآن‌ «به‌ اتمام‌ رسید، آنان‌ هشدار دهنده‌ به‌ سوی‌ قوم‌ خود باز گشتند» یعنی: جنیان‌ به‌ مقصد کسانی‌ از قوم‌ خود که‌ آن‌ها را پشت ‌سر گذاشته‌ بودند باز گشتند در حالی‌ که‌ هشداردهنده‌شان‌ از مخالفت‌ با قرآن‌و بیم‌دهنده‌شان‌ از کفر بودند.

این‌ آیه‌ روشن‌ می‌کند که:

1-  رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ سوی‌ جن‌ و انس‌ هردو فرستاده‌ شده‌اند.

2-  گروهی‌ از جنیان‌ به‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ایمان‌ آورده‌اند.

3-  رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از این‌که‌ از حضور جنیان‌ آگاه‌ ساخته‌ شدند، آن‌ گروه‌ را در شب‌ دوم‌ به‌ سوی‌ قوم‌شان‌ فرستادند و اگر چنین‌ نمی‌بود، آن‌ها قوم‌ خویش‌ را بیم‌ نمی‌دادند. پس‌ ملاقات‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  با جنیان‌ در دو شب‌ انجام‌ گرفت‌.

گفتنی‌ است‌؛ روایات‌ و احادیثی‌ نیز داریم‌ که‌ بر ملاقات‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  با جنیان‌ و تبلیغ‌ رسالت‌ و تلاوت‌ قرآن‌ بر آنان‌ دلالت‌ می‌کند از آن‌ جمله‌ حدیث‌ شریف ‌ذیل‌ به‌ روایت‌ علقمه رضی الله عنه  است‌ که‌ گفت: «از عبدالله بن ‌مسعود رضی الله عنه  پرسیدم: آیا در شب‌ ملاقات‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با جن‌ یکی‌ از شما یاران‌ با ایشان‌ همراه‌ بوده‌اید؟ گفت: خیر! هیچ‌ یک‌ از ما با ایشان‌ همراه‌ نبودیم‌ ولی‌ آن‌ شب‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را در مکه‌ گم‌ کردیم‌ [و سخت‌ نگران‌ شدیم]، با خود می‌گفتیم: آیا ایشان‌ ترور شده‌اند؟ آیا ربوده‌ شده‌اند؟ مگر چه‌ اتفاقی‌ افتاده‌ است‌؟ پس‌ ما در آن‌ شب ‌بدترین‌ شبی‌ را سپری‌ کردیم‌ که‌ بر قومی‌ می‌گذرد. حوالی‌ بامداد ـ یا گفت: سحرگاه‌ ـ بود که‌ بناگاه‌ دیدیم‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از سوی‌ «حراء» می‌آیند. به‌ ایشان ‌گفتیم: یا رسول‌ الله! ما سخت‌ نگران‌ شما بودیم‌! و حال‌ خود را به‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بازگو کردیم‌. ایشان‌ فرمودند: «إنه‌ أتانی‌ داعی‌ الجن‌ فأتیتهم‌، فقرأت ‌علیهم‌ القرآن». «صورت‌ واقعه‌ این‌ بود که‌ دعوتگر جن‌ نزد من‌ آمد پس‌ نزد آن‌ها رفته‌ و برای‌ آن‌ها قرآن‌ خواندم‌». آن‌گاه‌ به‌ راه‌ افتادند و نشانه‌های‌ حضور جن‌ و آثار آتش‌هایی‌ را که‌ بر پا کرده‌ بودند، به‌ ما نشان‌ دادند.

ابن‌ابی‌شیبه‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابن ‌مسعود رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که ‌فرمود: نه‌ تن‌ از جنیان‌ درحالی‌ بر رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرود آمدند که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در «بطن ‌نخله‌» قرآن‌ می‌خواندند پس‌ چون‌ قرائت‌ ایشان‌ را شنیدند، با خود گفتند: گوش‌ فرا دهید...! آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿قَالُواْ یَٰقَوۡمَنَآ إِنَّا سَمِعۡنَا کِتَٰبًا أُنزِلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ یَهۡدِیٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ وَإِلَىٰ طَرِیقٖ مُّسۡتَقِیمٖ٣٠

پس‌ آن‌ گروه‌ از جنیان‌ به‌ سوی‌ قوم‌ خود باز گشته‌ و به‌ آنان‌ «گفتند: ای‌ قوم‌ ما! هرآینه‌ ما کتابی‌ را شنیدیم‌ که‌ بعد از موسی‌ نازل‌ شده‌» عطاء می‌گوید: «آن‌ جنیان‌ که ‌مسلمان‌ شدند، یهودی‌ بودند بدین‌ سبب‌ از عیسی  علیه السلام  نامی‌ نبردند، یا از عیسی‌  علیه السلام  بدین‌ سبب‌ نامی‌ نبردند که‌ تورات‌ منبع‌ اصلی‌ قوانین‌ و احکام‌ اهل‌ کتاب‌ و نزدشان ‌مورد اتفاق‌ بوده‌ است‌». سپس‌ آن‌ گروه‌ از جنیان‌ افزودند که: قرآن ‌«تصدیق ‌کننده‌ کتاب‌های پیشاپیش‌ خود است‌ و به‌ سوی‌ حق‌» یعنی: به‌ سوی‌ دین‌ حق‌ «و به‌ سوی‌ راهی‌ راست‌» یعنی: به‌ سوی‌ راه‌ درست‌ و مستقیم‌ خداوند عزوجل  «راهبری ‌می‌کند».

﴿یَٰقَوۡمَنَآ أَجِیبُواْ دَاعِیَ ٱللَّهِ وَءَامِنُواْ بِهِۦ یَغۡفِرۡ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمۡ وَیُجِرۡکُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِیمٖ٣١

آن‌ گروه‌ از جنیان‌ افزودند: «ای‌ قوم‌ ما! دعوتگر الهی‌ را پاسخ‌ مثبت‌ دهید و به‌ او ایمان‌ آورید» مرادشان‌ از دعوتگر الهی‌، حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  یا قرآن‌ بود «تا برخی‌از گناهانتان‌ را بر شما بیامرزد» مخصوصا برخی‌ از گناهان‌ را یاد کردند زیرا برخی ‌دیگر از گناهان‌ با ایمان‌ آمرزیده‌ نمی‌شود؛ مانند مظالم‌ و سلب‌ حقوق‌ مردم‌ «و» به‌ او ایمان‌ آورید تا «شما را از عذابی‌ دردناک‌» که‌ عذاب‌ دوزخ‌ است‌ «پناه‌ دهد» و مؤمنان‌ شما را به‌ بهشت‌ درآورد زیرا خداوند متعال‌ می‌فرماید: ﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ٤٦ [الرحمن: 46]. «و برای‌ کسی‌ که‌ از ایستادن‌ در پیشگاه‌ پروردگارش‌ بیمناک‌ بوده‌ است‌، دو باغ‌ است‌ پس‌ کدامین‌ نعمت‌های ‌پروردگارتان‌ را انکار می‌کنید؟».

﴿وَمَن لَّا یُجِبۡ دَاعِیَ ٱللَّهِ فَلَیۡسَ بِمُعۡجِزٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَیۡسَ لَهُۥ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءُۚ أُوْلَٰٓئِکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍ٣٢

سپس‌ جنیان‌ یاد شده‌ در دعوت‌ قوم‌ خود به‌ سوی‌ ایمان‌ افزودند: «و کسی‌ که‌ دعوتگر الهی‌ را اجابت‌ نکند، در زمین‌ درمانده‌ کننده‌ نیست‌» یعنی: او از خداوند عزوجل  پیشی‌ گرفته‌ نتوانسته‌ و از عذاب‌ وی‌ گریخته‌ نمی‌تواند زیرا او به‌ هر گریزگاهی ‌بگریزد، باز هم‌ در زمین‌ است‌ و راهی‌ به‌ سوی‌ خروج‌ از آن‌ ندارد «و در برابر الله اولیایی‌ ندارد» یعنی: سروران‌ و یاورانی‌ ندارد که‌ او را از عذاب‌ الهی‌ بازدارند «آن ‌گروه‌» یعنی: کسانی‌که‌ دعوتگر الهی‌ را اجابت‌ نکنند «در گمراهی‌ آشکاری‌اند» ابن‌کثیر می‌گوید: «مبلغان‌ جنی‌، در دعوت‌ خویش‌ روش‌ تهدید و ترغیب هردو ـ را در پیش‌ گرفتند پس‌ این‌ شیوه‌ سخت‌ مؤثر افتاد و بعد از آن‌، جنیان‌ گروه‌ گروه‌ نزد رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند». ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «هفتاد تن‌ از قوم‌ آنان‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمده‌ و در بطحاء با ایشان‌ ملاقات‌ کردند و ایشان‌ بر آن‌ها قرآن ‌خوانده‌ و امر و نهی‌شان‌ کردند و آنان‌ دعوت‌ حق‌ را پذیرفتند».

این‌ آیه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ جنیان‌ در امر و نهی‌ و ثواب‌ و عقاب‌ همانند انسان‌ها هستند. حسن‌ بصری‌ بر آن‌ است‌ که: «پاداش‌ مؤمنان‌ جن‌ جز نجات ‌یافتنشان‌ از دوزخ‌ چیز دیگری‌ نیست‌ و سپس‌ به‌ ایشان‌ گفته‌ می‌شود: همچون ‌حیوانات‌ به‌ خاک‌ تبدیل‌ شوید». ابو حنیفه‌ نیز به‌ همین‌ نظر است‌. اما مالک‌ و شافعی‌ برآنند که‌ جنیان‌ نیز همانند انسان‌هایند و چنان‌که‌ در قبال‌ گناه‌ مورد مجازات ‌قرار می‌گیرند، در ازای‌ نیکوکاری‌ نیز پاداش‌ داده‌ می‌شوند. نیشاپوری‌ می‌گوید: «صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ جنیان‌ در حکم‌ بنی‌آدم‌اند پس‌ به‌ بهشت‌ وارد می‌شوند، می‌خورند و می‌آشامند». قشیری‌ می‌گوید: «صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ در این‌ مورد به ‌ما علم‌ قطعی‌ نرسیده‌ است‌ و علم‌ این‌ موضوع‌، فقط نزد خداوند عزوجل  است‌».

﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَلَمۡ یَعۡیَ بِخَلۡقِهِنَّ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن یُحۡـِۧیَ ٱلۡمَوۡتَىٰۚ بَلَىٰٓۚ إِنَّهُۥ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٣٣

«آیا ندیده‌اند» یعنی: مگر نیندیشیده‌ و ندانسته‌اند «که‌ آن‌ خدایی‌ که‌ آسمان‌ها و زمین‌ را آفریده‌» در ابتدای‌ خلقت‌ «و در آفرینش‌ آن‌ها در نمانده‌» یعنی: از آفرینش‌آن‌ کهکشآن‌های‌ بزرگ‌ ناتوان‌ نشده‌ و درنمانده‌، همان‌ ذات‌ عظیم‌؛ «می‌تواند مردگان‌ را نیز زنده‌ کند؟ آری‌ چنین‌ است‌» و حق‌ تعالی‌ بر زنده‌ کردن‌ مجدد و بر غیر آن‌ از امور تواناست‌ «هر آینه‌ او بر همه‌ چیز تواناست‌» و هیچ‌ چیز او را ناتوان ‌نمی‌تواند کرد.

﴿وَیَوۡمَ یُعۡرَضُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ عَلَى ٱلنَّارِ أَلَیۡسَ هَٰذَا بِٱلۡحَقِّۖ قَالُواْ بَلَىٰ وَرَبِّنَاۚ قَالَ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا کُنتُمۡ تَکۡفُرُونَ٣٤

«و روزی‌ که‌ کافران‌ بر آتش‌ عرضه‌ می‌شوند» در آن‌ روز از آنان‌ سؤال‌ می‌شود: «آیا این‌ وعده‌» یعنی: این‌ چیزی‌ که‌ ما در دنیا از آن‌ آگاهتان‌ کرده‌ بودیم‌ ولی‌ شما آن‌ را انکار کردید؛ «حق‌ نیست‌؟ می‌گویند: سوگند به‌ پروردگار مان‌ که‌ آری‌!» این ‌وعده‌ حق‌ است‌. لذا هنگامی‌ اعتراف‌ می‌کنند که‌ این‌ اعتراف‌ هیچ‌ سودی‌ به ‌حال‌شان‌ ندارد «می‌فرماید: پس‌ به‌ سبب‌ آن‌که‌ کفر می‌ورزیدید» یعنی: به‌ سبب‌ کفرتان‌ به‌ این‌ وعده‌ در دنیا و انکارتان‌ از آن‌؛ «عذاب‌ را بچشید».

﴿فَٱصۡبِرۡ کَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ٱلۡعَزۡمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ وَلَا تَسۡتَعۡجِل لَّهُمۡۚ کَأَنَّهُمۡ یَوۡمَ یَرَوۡنَ مَا یُوعَدُونَ لَمۡ یَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا سَاعَةٗ مِّن نَّهَارِۢۚ بَلَٰغٞۚ فَهَلۡ یُهۡلَکُ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٣٥

«پس‌» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «صبر کن‌، همان‌گونه‌ که‌ پیامبران‌ اولی‌العزم‌ صبر کردند» یعنی: تو نیز از پیامبران‌ اولی‌ العزم‌ هستی‌ پس‌ همانند آنان‌ پایداری‌ کن‌. اولی‌العزم: صاحبان‌ ثبات‌، استواری‌، همت‌ بلند و عزم‌ نستوه‌ هستند. یادآور می‌شویم‌ که ‌پیامبران‌ اولی‌العزم‌ پنج‌ تن‌اند: نوح‌، ابراهیم‌، موسی‌، عیسی‌ و محمد علیهم ‌الصلاه ‌والسلام‌ و ایشانند که‌ مستقلا صاحب‌ شریعت‌ می‌باشند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌عائشه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  روزه‌دار بودند و [در هنگام‌ افطار و در طول‌ شب‌] چیزی‌ نخوردند و نیاشامیدند، باز در روز بعدی ‌همچنان‌ روزه‌دار بودند و چیزی‌ نخوردند و نیاشامیدند، سپس‌ در روز سوم‌ نیز این‌چنین‌ بودند (یعنی‌ روزه‌ وصال‌ گرفته‌ بودند). آن‌گاه‌ خطاب‌ به‌ من‌ فرمودند: «ای‌ عائشه‌! دنیا نه‌ برای‌ محمد سزاوار است‌ و نه‌ برای‌ آل‌ وی‌، ای‌ عائشه‌! بی‌گمان‌ خدای‌  عزوجل ‌ از پیامبران‌ اولی‌العزم‌ جز پایداری‌ و صبر بر ناخوشی‌ها وشکیبایی‌ از دوست‌ داشتنی‌هایشان‌ را نپسندیده‌ است‌ لذا از من‌ جز این‌ امر را نپسندیده‌ که‌ مرا نیز بر آنچه‌ که‌ ایشان‌ را بدان‌ مکلف‌ کرده‌، مکلف‌ کند و خطاب‌ به‌من‌ فرموده‌ است: ﴿فَٱصۡبِرۡ کَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ٱلۡعَزۡمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ﴾ [الأحقاف: 35]. پس‌ به‌ خدا سوگند که‌ در حد توان‌ و استطاعت‌ خویش‌ صبر خواهم‌ کرد چنان‌که‌ آنان‌ صبر کردند و جز به‌یاری‌ خداوند نیرویی‌ نیست‌». صاحب‌ تفسیر «المنیر» می‌گوید: «این‌ آیه‌ منسوخ ‌نیست‌ بلکه‌ محکم‌ است‌ زیرا صبر بر آزار کفار در صلح‌ و جنگ‌ هردو مطلوب ‌می‌باشد».

«و» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «برایشان‌ به‌ شتاب‌ طلب‌ نکن‌» عذاب‌ را «روزی‌ که‌ آنچه‌ را وعده‌ داده‌ می‌شوند» از عذاب‌ «بنگرند؛ گویی‌ جز ساعتی‌ از یک‌ روز به‌ سر نبرده‌اند» یعنی: روز آخرت‌ که‌ کفار عذاب‌ را مشاهده‌ کنند؛ گویی‌ جز به‌ مقدار یک‌ ساعت‌ از ساعات‌ دنیا در آن‌ درنگ‌ نکرده‌اند، به‌ سبب‌ هول‌ بزرگ‌ و بلای ‌پایداری‌ که‌ در محشر مشاهده‌ می‌کنند «این‌ بلاغی‌ است‌» یعنی: آنچه‌ که‌ بدان ‌اندرزشان‌ داده‌ایم‌؛ پیام‌رسانی‌ و ابلاغ‌ آشکاری‌ است‌ که‌ برج ‌و باروی‌ پندار کافران ‌را در هم‌ می‌ریزد و از بین‌ می‌برد «پس‌ آیا جز قوم‌ فاسق‌ هلاکت‌ خواهند یافت‌؟» یعنی: قطعا جز قوم‌ بیرون‌ رونده‌ از طاعت‌ حق‌ و درافتاده‌ در معاصی‌ ونافرمانی‌های‌ وی‌، به‌ عذابش‌ نابود نخواهند شد.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خداوند متعال‌ پیامبرش‌ و مؤمنان‌ را امر نموده‌ است‌ تا به‌دعا علیه‌ کفار شتاب‌ نورزند زیرا هر چیز ـ بر اساس‌ علم‌ الهی‌ و حکمت‌ وی‌ میعاد معینی‌ دارد و عذاب‌ هرچند به‌ تأخیر افتد اما قطعا به‌ کافران‌ رسیدنی‌ است‌. پس ‌سنت‌ در دعا، درخواست‌ محفوظ ماندن‌ از بدی‌ و آزار کفار می‌باشد. درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ طبرانی‌ از انس  رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چنین‌ دعامی‌کردند: «اللهم‌ إنی‌ أسألک‌ موجبات‌ رحمتک‌ وعزائم‌ مغفرتک‌ والسلامة‌ من‌کل‌ إثم ‌والغنیمة‌ من‌ کل‌ بر والفوز بالجنة‌ والنجاة‌ من‌ النار، اللهم‌ لا تدع‌ لی‌ ذنبا إلا غفرته‌ ولا هما إلا فرجته‌ ولادینا إلا قضیته‌ ولا حاجة‌ من‌ حوائج‌ الدنیا والآخرة إلا قضیتها برحمتک‌ یا أرحم‌ الراحمین». «بارالها! من‌ از تو موجبات‌ رحمت‌ و اسباب‌ مغفرتت‌ را می‌خواهم‌ و نیز سلامتی‌ از هر گناهی‌ را، دستیابی‌ به‌ هر نیکی‌ای‌ را، کامیابی‌ به‌ بهشت‌ و نجات ‌از آتش‌ را. بارالها! برایم‌ هیچ‌ گناهی‌ را نیامرزیده‌، هیچ‌ اندوهی‌ را زایل‌ نشده‌، هیچ‌ بدهی‌ای‌ را پرداخت‌ نشده‌ و هیچ‌ نیازی‌ از نیازهای‌ دنیا و آخرت‌ را بدون ‌برآوردن‌ باقی‌ نگذار، به‌ حق‌ رحمت‌ خویش‌ ای‌ مهربان‌ترین‌ مهربانان‌». ابن ‌عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «چون‌ تولد فرزند بر زنی‌ دشوار شد، دو آیه‌ و دو کلمه‌ ذیل‌ در ورقی‌ نوشته‌ و به‌ آب‌ شسته‌ شود و او از آن‌ آب‌ بخورد: «بسم الله الرحمن الرحیم. لا إله إلا العظیم: ﴿کَأَنَّهُمۡ یَوۡمَ یَرَوۡنَهَا لَمۡ یَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا عَشِیَّةً أَوۡ ضُحَىٰهَا٤٦ [النازعات: 46]»، ﴿کَأَنَّهُمۡ یَوۡمَ یَرَوۡنَ مَا یُوعَدُونَ لَمۡ یَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا سَاعَةٗ مِّن نَّهَارِۢۚ بَلَٰغٞۚ فَهَلۡ یُهۡلَکُ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ [الأحقاف: 35] صدق الله العظیم.