تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ شمس

سوره‌ شمس

مکی‌ است‌ و دارای‌ (15) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت «شمس‌» نامیده‌ شد که‌ با سوگند الهی‌ به ‌خورشید جهان افروز (شمس) افتتاح‌ شده‌ است‌.

﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا١

«سوگند به‌ خورشید و ضحای‌ آن» ضحی: وقت‌ بالا آمدن‌ خورشید بعد از طلوع ‌آن‌ است‌ آن‌گاه‌ که‌ تابش‌ و روشنی‌ آن‌ به‌ کمال‌ می‌رسد. یا معنی‌ این‌ است: خورشید همیشه‌ درحال‌ روشنی‌ و درخشش‌ قرار دارد. که‌ این‌ معنی‌، حامل ‌معجزه‌ای‌ از معجزات‌ این‌ قرآن‌ عظیم‌ است‌.

﴿وَٱلۡقَمَرِ إِذَا تَلَىٰهَا٢

«و سوگند به‌ ماه‌، چون‌ از پی‌ آفتاب‌ آید» یعنی: آن‌ گاه‌ که‌ ماه‌ بی‌درنگ‌ از آفتاب‌ پیروی‌ کند. پیروی‌ ماه‌ از خورشید، در شب‌های‌ بیض‌؛ یعنی‌ شب‌های ‌چهارده‌، پانزده‌ و شانزده‌ ماه ‌است‌ که‌ ماه‌ در آن‌ بلافاصله‌ بعد از غروب‌ خورشید با حجمی‌ تمام‌ طلوع‌ می‌کند.

﴿وَٱلنَّهَارِ إِذَا جَلَّىٰهَا٣

«و سوگند به‌ روز، چون‌ خورشید را نمایان‌ کند» زیرا در هنگام‌ گسترده‌ شدن‌ روز، خورشید با تمام‌ وسعت‌ درخشش‌ خود بر بینندگان‌ نمایان‌ می‌شود.

در این‌ آیه‌ معجزه‌ کونی‌ دیگری‌ نهفته‌ است‌ زیرا ظاهرا چنین‌ پنداشته‌ می‌شود که ‌خورشید روز را نمایان‌ و آشکار می‌گرداند در حالی‌ که‌ این‌ پنداشت‌ زمانی‌ درست ‌است‌ که‌ زمین‌ ثابت‌ باشد اما اکنون‌ که‌ ثابت‌ شده ‌است‌ زمین‌ بر مدار خود می‌چرخد پس‌ این‌ روز است‌ که‌ خورشید را آشکار و نمایان‌ می‌کند نه‌ عکس‌ آن‌، که‌ آیه ‌مبارکه‌ این‌ معنی‌ را در کمال‌ اعجاز درخشش‌ بخشیده ‌است‌.

﴿وَٱلَّیۡلِ إِذَا یَغۡشَىٰهَا٤

«و سوگند به‌ شب‌، چون‌ خورشید را بپوشاند» و نور آن‌ را از نظرها غایب‌ گرداند به‌طوری‌ که‌ تاریکی‌ آن‌ همه‌ آفاق‌ را فروپوشاند. این‌ آیه‌ نیز دربرگیرنده‌ همان ‌معنی‌ و همان‌ معجزه ‌است‌.

﴿وَٱلسَّمَآءِ وَمَا بَنَىٰهَا٥

«و سوگند به‌ آسمان‌ و بناکردن‌ الله آن‌ را» یا سوگند به‌ آسمان‌ و کسی‌ که‌ آن‌ را بنا کرد و هر ستاره‌ای‌ از آن‌ را به ‌منزله‌ خشتی‌ از بنای‌ یک‌ سقف‌ قرار داد.

﴿وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا طَحَىٰهَا٦

«و سوگند به‌ زمین‌ و آن‌ کس‌ که‌ آن‌ را گسترد» از هر جانبی‌. یا سوگند به‌ زمین‌ و گستردن‌ خداوند عزوجل  آن‌ را.

﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا٧

«و سوگند به‌ نفس‌ و آن‌ کس‌ که‌ آن‌ را درست‌ کرد» یعنی: آن‌ را پدید آورد، اعضا و اندام‌هایش‌ را برابر ساخت‌، روح‌ را سوار تنش‌ کرد و در او نیروهای‌ روانی‌ و معنوی‌ عظیم‌ و ادراکات‌ عجیبی‌ قرار داد و او را برمبنای‌ فطرت‌ استوار گردانید. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «کل‌ مولود یولد علی‌ الفطرة‌، فأبواه‌ یهودانه‌ أو ینصرانه». «هر نوزادی‌ بر فطرت‌ متولد می‌شود، سپس‌ پدر و مادرش‌ هستند که‌ او را یهودی‌ یا نصرانی‌ می‌گردانند». حرف «ما» در هرسه آیه‌ فوق‌، یا مصدری ‌می‌باشد و یا موصوله‌ به‌ معنی «الذی‌»، که‌ معنی‌ آن‌ بنا بر هردو صورت‌ بیان‌ شد.

﴿فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا٨

«سپس‌ فجور و پرهیزکاری‌اش‌ را به‌ آن‌ الهام‌ کرد» یعنی: حق‌ تعالی‌ حال‌ تقوی‌ و بی‌تقوایی‌ و طاعت‌ و معصیت‌ نفس‌ آدمی‌ را به‌ او شناساند و به‌ او فهماند که‌ فجور زشت‌ و تقوی‌ زیباست‌. و این‌ خود دلیل‌ بر اصل‌ مختار بودن‌ انسان‌ است‌. فجور: فسق‌، شر و هر چیزی‌ است‌ که‌ به‌ زیان‌ و هلاکت‌ می‌انجامد. تقوی: پایبندی‌ به‌ جاده‌ استقامت‌ و انجام ‌دادن‌ اموری‌ است‌ که‌ انسان‌ را از بدفرجامی‌ حفظ می‌کند.

﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَکَّىٰهَا٩

جواب‌ سوگندهای‌ یادشده‌ این‌ است: «هر کس‌ آن‌ را پاک‌ گردانید، قطعا رستگار شد» یعنی: هرکس‌ نفس‌ خود را پاک‌ گردانید و آن‌ را به‌ وسیله‌ تقوی‌ رشد و ارتقا و اعتلا داد، یقینا به‌ هر مطلوبی‌ دست‌ یافت‌ و به‌ هر امر محبوبی‌ نایل‌ گردید. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ رضی الله عنها  آمده ‌است‌ که‌ فرمود: شبی ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را در خوابگاه‌شان‌ نیافتم‌ پس‌ در تاریکی‌ شروع‌ به‌ پاییدن‌ ایشان‌ با دست‌ خود کردم‌، بناگاه‌ به‌ ایشان‌ درحالی‌ برخوردم‌ که‌ به‌ سجده‌ رفته ‌بودند ومی‌گفتند: «رب‌ أعط نفسی‌ تقواها وزکها أنت‌ خیر من‌ زکاها أنت‌ ولیها ومولاها». «پروردگارا! به‌ نفسم‌ تقوای‌ آن‌ را بده‌ و آن‌ را پاک‌ گردان‌ زیرا تو بهترین‌ پاک‌کننده‌ آن‌ هستی‌، تو کارساز و مولای‌ آن‌ هستی‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است‌ که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در دعای‌ خویش‌ می‌گفتند: «اللهم‌ إنی‌ أعوذ بک‌ من ‌قلب‌ لا یخشع‌ ومن‌ نفس‌ لا تشبع‌ ومن‌ علم‌ لا ینفع‌ ومن‌ دعوة‌ لا یستجاب‌ لها». «بارخدایا! من‌ به‌ تو پناه‌ می‌برم‌ از قلبی‌ بی‌خشوع‌ و از نفسی‌ سیری ‌ناپذیر و ازعلمی‌ بی‌سود و از دعایی‌ که‌ اجابت‌ نشود».

﴿وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا١٠

«و هرکس‌ آن‌ را آلوده‌ داشت‌، قطعا زیانکار شد» یعنی: هرکس‌ نفس‌ خود را گمراه‌ و پست‌ و فرومایه‌ داشت‌ و آن‌ را به‌ طاعت‌ و عمل‌ صالح‌ عادت‌ نداد و به ‌شهرت‌ نرسانید، قطعا زیانکار شد و درباخت‌.

﴿کَذَّبَتۡ ثَمُودُ بِطَغۡوَىٰهَآ١١

بعد از سوگندهای‌ یاد شده‌ الهی‌ بر رستگاری‌ کسی‌ که‌ نفسش‌ را تزکیه‌ و تهذیب ‌می‌کند و بر خسران‌ کسی‌ که‌ آن‌ را به‌ آلودگی‌ می‌کشاند، اینک‌ خداوند عزوجل  اعراب ‌را به‌ داستان‌ ثمود که‌ به‌ دیارشان‌ نزدیک‌ بودند، اندرز می‌دهد تا از این‌ اندرز عبرت‌ بگیرند و دست‌ از ستیز با پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بردارند. پس‌ می‌فرماید: «قوم‌ ثمود به‌ سبب‌ طغیان‌ خود به‌ تکذیب‌ پرداختند» و انکار پیشه‌ کردند زیرا این‌ طغیان‌ بود که آنان‌ را به‌ تکذیب‌ وا داشت‌. طغیان: گذشتن‌ از حد در ارتکاب‌ گناهان‌ است‌.

﴿إِذِ ٱنۢبَعَثَ أَشۡقَىٰهَا١٢

«آن‌گاه‌ که‌ شقی‌ترینشان‌ برپا خاست» یا معنی‌ این‌ است: شقاوت ‌پیشه‌ترین‌ خلق ‌که‌ شخصی‌ از قوم‌ ثمود به ‌نام‌ قداربن‌سالف‌ بود، برپا خاست‌ و شتر صالح‌  علیه السلام  را پی‌کرد. انبعث: یعنی‌ او داوطلب‌ این‌ کار شد و برای‌ اجرای‌ آن‌ به‌پا خاست‌.

﴿فَقَالَ لَهُمۡ رَسُولُ ٱللَّهِ نَاقَةَ ٱللَّهِ وَسُقۡیَٰهَا١٣

«پس‌ پیامبر خدا» یعنی: صالح‌  علیه السلام  «به‌ آنان‌ گفت: زنهار؛ شتر خداوند» یعنی: زنهار؛ شتر خداوند عزوجل  را فرو گذارید. به‌ این‌ ترتیب‌، آنان‌ را از متعرض ‌شدن‌ به ‌شتر هشدار داد «و» فروگذارید «بهره‌ آبش‌ را» یعنی: متعرض‌ بهره‌ آب‌ آن‌ از چشمه‌ در روز نوبتش‌ نیز نشوید.

﴿فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمۡدَمَ عَلَیۡهِمۡ رَبُّهُم بِذَنۢبِهِمۡ فَسَوَّىٰهَا١٤

«ولی‌ دروغزنش‌ خواندند» در این‌ هشدارش «و آن‌ را پی‌ کردند» یعنی: همان ‌شقی‌ترین‌ کس‌، شتر را پی‌ کرد و تمام‌ قوم‌ به‌ کار وی‌ راضی‌ و در این‌ امر مشوقش ‌بودند «پس‌ پروردگارشان‌ به‌سبب‌ گناهشان‌ بر سرشان‌ عقوبت‌ فرود آورد» یعنی: نابودشان‌ ساخت‌ و بر همه‌ آنان‌ عذاب‌ را نازل‌ کرد «پس‌ عقوبت‌ را بر سر آنان‌ هموار کرد» یعنی: عذاب‌ را بر سرشان‌ یکسان‌ فرود آورد و آن‌ را فراگیر همه‌ آنان‌ گردانید به‌ طوری‌که‌ کوچک‌ و بزرگ‌شان‌ از آن‌ جان‌ به‌ سلامت‌ نبردند. یا معنی‌ این ‌است: زمین‌ را بر سر آنان‌ هموار کرد و آنان‌ را با خاک‌ یکسان‌ گردانید.

﴿وَلَا یَخَافُ عُقۡبَٰهَا١٥

«و از عاقبت‌ آن‌ نمی‌ترسد» یعنی: خداوند عزوجل  این‌ عذاب‌ را بر آنان‌ نازل‌ کرد، بی‌آن‌که‌ از عاقبت‌ کار خویش‌ یا از پیامدی‌ بترسد زیرا او در حکم‌ خویش‌ عادل ‌است‌. ابن‌کثیر این‌ قول‌ را اولی‌ می‌داند. ولی‌ به‌قولی‌ دیگر: ضمیر «ها» به‌ پی‌کننده‌ شتر بر می‌گردد. یعنی: پی‌کننده‌ شتر از فرجام‌ عمل‌ خود نترسید. زمخشری‌ به‌ تأیید معنی‌ اول‌ می‌گوید: «خداوند عزوجل  از فرجام‌ کار خود نمی‌ترسد چنان‌ که‌ شاهان‌ چون‌ مجازات‌ می‌کنند، از بیم‌ پیامدهای‌ آن‌ تدابیری‌ می‌اندیشند، یا به‌ جهت‌ ترس‌ از پیامدهای‌ آن‌، آن‌ گونه‌ که‌ در نظر دارند، مجازات‌ را اجرا نمی‌کنند».