تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ لقمان

سوره‌ لقمان

مکی‌ است‌ و دارای‌ (34) آیه‌ است‌.

 

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ آن‌که‌ دربرگیرنده‌ داستان‌ لقمان‌ حکیم‌ است، به‌نام‌ «لقمان‌» نامیده‌ شد، لقمانی‌ که‌ با شناخت‌ وحدانیت‌ خداوند عزوجل ، با عبادت‌ وی، امر به‌ فضایل‌ و نهی‌ از منکرات‌ و رذایل، جوهر حکمت‌ را دریافت‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است: قریش‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در مورد داستان ‌لقمان‌ با فرزندش‌ سؤال‌ کردند پس‌ این‌ سوره‌ نازل‌ شد.

﴿الٓمٓ١.

خوانده‌ می‌شود: «الف، لام، میم‌» به‌ قولی: افتتاح‌ کردن‌ پاره‌ای‌ از سوره‌ها با حروف‌ هجاء، برای‌ توجه‌ دادن‌ به‌ اعجاز قرآن‌ کریم‌ است‌. یعنی: بدانید که‌ این ‌قرآن‌ مرکب‌ از همان‌ حروفی‌ است‌ که‌ اعراب‌ بدان‌ تکلم‌ می‌کنند پس‌ آیا می‌توانند آیاتی‌ مانند آیات‌ آن‌ را بیاورند؟.

﴿تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡحَکِیمِ٢.

«این‌ آیات‌ کتاب‌ حکیم‌ است‌» یعنی: آیات‌ ذکر شده‌ در این‌ سوره، آیات‌ قرآن‌ کتاب‌ حکمت‌ آموز است‌ و چگونه‌ قرآن‌ از حکمت‌ برخوردار نباشد در حالی‌که ‌کتاب‌ خداوند حکیم‌ است‌. پس‌ قرآن‌ حکیم‌ است‌ در احکام‌ خود، حکیم‌ است‌ در راه‌حل‌هایی‌ که‌ برای‌ درمان‌ بیماریهای‌ فردی‌ و اجتماعی‌ جامعه‌ انسانی‌ ارائه‌ می‌کند، حکیم‌ است‌ در ترتیب‌ آیات‌ و سوره‌های‌ خود و حکیم‌ است‌ در الفاظ و معانی‌ خود. حکمت: نهادن‌ یک‌ چیز در جایگاه‌ مناسب‌ آن‌ است‌.

﴿هُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّلۡمُحۡسِنِینَ٣.

«هدایت‌ و رحمتی‌ برای‌ محسنان‌ است‌» محسن: عمل‌کننده‌ به‌ نیکی‌ها، یا کسی ‌است‌ که‌ خدا عزوجل  را چنان‌ عبادت‌ می‌کند که‌ گویی‌ او را می‌بیند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: جبرئیل‌  علیه السلام  از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید که‌ «احسان‌ چیست‌؟» فرمودند: «احسان‌ آن‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ را چنان‌ عبادت‌ کنی‌ که ‌گویی‌ او را می‌بینی‌ زیرا اگر تو او را نمی‌بینی، قطعا او تو را می‌بیند». زیرا هر کس ‌خداوند متعال‌ را حاضر و ناظر دانست‌ و به‌ این‌ امر یقین‌ داشت‌ که‌ حق‌ تعالی‌ بر او در حین‌ عملش‌ آگاه‌ است، چنین‌ کسی‌ خدا عزوجل  را نیکو عبادت‌ می‌کند و اعمال ‌شایسته‌ را در بهترین‌ اوقات‌ آن‌ و در بهترین‌ کیفیتی‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  او را بدان‌ رهنمون‌ شده‌اند، انجام‌ می‌دهد پس‌ احسان‌ و نیکو عمل‌ کردنش، سبب‌ فزونی ‌هدایت‌ وی‌ و فزونی‌ هدایت‌ سبب‌ پی‌درپی ‌آمدن‌ رحمتهای‌ حق‌ تعالی‌ بر وی ‌می‌باشد.

سپس‌ خداوند عزوجل  محسنان‌ را چنین‌ معرفی‌ می‌کند:

﴿ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَ٤.

«همان‌ کسانی‌ که‌ نماز برپا می‌دارند و زکات‌ می‌پردازند و هم‌ ایشانند که‌ به‌ آخرت ‌یقین‌ دارند» حق‌ تعالی‌ سه‌ اصل‌ نماز، زکات‌ و یقین‌ به‌ آخرت‌ را مخصوصا یادآوری‌ کرد زیرا این‌ سه‌ اصل، تکیه‌گاه‌ و استوانه‌ اساسی‌ عبادات‌اند و یقین‌ به‌ آخرت‌ را به‌ نماز و زکات‌ ضمیمه‌ کرد زیرا ایمان‌ به‌ آخرت‌ است‌ که‌ صاحب ‌خویش‌ را به‌ تقوای‌ الهی‌ و پیروی‌ از هدایتش‌ وامی‌دارد.

از این‌ آیه‌ برمی‌آید که‌ بدون‌ نماز و زکات‌ و یقین‌ به‌ آخرت، احسانی‌ در کار نیست‌.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٥.

«اینانند که‌ از جانب‌ پروردگارشان‌ بر هدایتی‌ هستند و اینانند که‌ رستگارانند» در دنیا و آخرت‌. تفسیر نظیر این‌ آیه، در اول‌ سوره‌ «بقره‌» گذشت‌.

به‌ همین‌ مناسبت، شیخ‌ سعید حوی  رحمه الله  در تفسیر «الأساس‌» می‌گوید: «محور سوره‌ لقمان، آیات‌ اول‌ سوره‌ بقره‌ است‌ و شما می‌توانید میان‌ مقدمه‌ سوره‌ لقمان ‌و مقدمه‌ سوره‌ بقره، پیوند کاملی‌ را ببینید».

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشۡتَرِی لَهۡوَ ٱلۡحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ بِغَیۡرِ عِلۡمٖ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًاۚ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِینٞ٦.

«و از مردمان‌ کسانی‌ هستند که‌ خریدار سخنان‌ لهوند» لهوالحدیث: هر چیزی‌ است ‌که‌ مردم‌ خود را به‌ آن‌ سرگرم‌ می‌کنند؛ مانند آوازخوانی، موسیقی، افسانه‌گویی‌ و داستان‌ سرایی‌ «تا مردم‌ را از راه‌ خدا گمراه‌ سازند» یعنی: این‌ سرگرمی‌های‌ بیهوده ‌را با این‌ هدف‌ پیروی‌ می‌کنند تا دیگران‌ را از راه‌ هدایت‌ و برنامه‌ و روش‌ حق ‌گمراه‌ سازند «بی ‌هیچ‌ علمی‌» یعنی: اینان‌ خریدار سخنان‌ لهوند، حال‌ آن‌که‌ به ‌آنچه‌ که‌ می‌خرند دانا نیستند، یا به‌ تجارتی‌ که‌ سودآور یا زیان‌آور است، دانا نیستند بدین‌ جهت‌ است‌ که‌ خیر را به‌ شر محض‌ بدل‌ خواسته‌اند لذا مردم‌ را به‌سوی ‌این‌ سرگرمی‌ها می‌خوانند تا آنان‌ قرآن‌ را نشنوند و در آن‌ تدبر نکنند پس‌ بی‌گمان ‌کسانی‌ که‌ با این‌ هدف‌ خریدار سخنان‌ سرگرم‌کننده‌ باشند، سزاوار نکوهش‌اند «وآن‌ را به‌ ریشخند گیرند» یعنی: خریدار سخنان‌ لهو می‌شوند تا مردم‌ را از راه‌ خدا عزوجل  گمراه‌ کرده‌ و کتاب‌ خدا عزوجل  را مسخره‌ کنند و به‌ ریشخند گیرند «این‌ گروه ‌برای‌ آنان‌ عذابی‌ مهین‌ است‌» عذاب‌ مهین: عذاب‌ سختی‌ است‌ که‌ هرکس‌ به‌ آن ‌درافتد، خوار و ذلیل‌ می‌شود. آری‌! چنان‌که‌ در دنیا به‌ راه‌ خداوند عزوجل  و آیات ‌وی‌ اهانت‌ کردند، در آخرت‌ با عذاب‌ همیشگی‌ مورد اهانت‌ قرار می‌گیرند.

ابن‌جریر طبری‌ از ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌است‌ که‌ فرمود: این‌ آیه‌ درباره‌ مردی‌ از قریش‌ به ‌نام‌ نضر بن ‌حارث‌ نازل‌ شد که‌ کنیزکی‌ آوازخوان ‌را خریداری‌ کرده‌ بود و به ‌مجرد این‌ که‌ می‌شنید کسی‌ قصد ورود به‌ اسلام‌ را دارد، آن‌ کنیزک‌ آواز خوان‌ را نزد او می‌برد و به‌ وی‌ می‌گفت: برای‌ او غذا و آب‌ بده‌ و برایش‌ آواز بخوان‌. و به‌ آن‌ مرد می‌گفت: این‌ بهتر از آن‌ چیزی‌ است ‌که‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  تو را به‌سوی‌ آن‌ ـ از نماز و روزه‌ و جهاد ـ فرامی‌خواند.

مقاتل‌ می‌گوید: «این‌ آیه‌ درباره‌ نضربن‌ حارث‌ نازل‌ شد که‌ به‌ منظور تجارت ‌به‌ سرزمین‌ فارس‌ می‌رفت‌ پس‌، از آنجا کتاب‌های اعجمیان‌ را می‌خرید و آن‌ها را برای‌ قریش‌ روایت‌ می‌کرد و می‌گفت: محمد شما را به‌ شنیدن‌ داستآن‌های‌ عاد و ثمود فرامی‌خواند و من‌ شما را به‌ شنیدن‌ داستآن‌های‌ رستم‌ و اسفندیار و اخبار امپراتوران‌ فارس‌. پس‌ مشرکان‌ داستآن‌های‌ او را گرم‌ و نمکین‌ دانسته‌ و گوش ‌دادن ‌به‌ قرآن‌ را فرو می‌گذاشتند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «دو آواز نفرین‌ شده‌ و از حق‌ دورند و من‌ از آن‌ها نهی‌ می‌کنم: صدای‌ نی‌ و صدای ‌شیطانی‌ (آوازخوانی‌) که‌ به‌ هنگام‌ نغمه‌ و شادی‌ آواز می‌خواند و صدایی‌ که‌ در هنگام‌ نزول‌ مصیبت‌ و بر سر و صورت‌ زدن‌ و گریبان‌ چاک ‌کردن‌ است‌».

باید دانست‌ که‌ نزد فقها، آوازخوانی‌ (غنا) حرام، همانا غنایی‌ است‌ که‌ نفس‌ها را بر حرام‌ بجنباند و آن‌ها را بر هوی‌ و هوس‌ برانگیزد. خواندن‌ غزلیات‌ و تشبیب‌هایی‌ که‌ سخنان‌ بیهوده‌ و شرم‌آور، ذکر اوصاف‌ زنان‌ و ذکر شراب‌ و محرمات‌ دیگر در آن‌ باشد، نیز به‌ اتفاق‌ فقها حرام‌ است‌ و گرفتن‌ مزد هم‌ در قبال ‌آن‌ جایز نیست‌. اما غنای‌ مباح، غنایی‌ است‌ که‌ از آنچه‌ ذکر شد سالم‌ باشد بنابراین، مقدار اندک‌ آن‌ در اوقات‌ شادی‌ ـ مانند عروسی‌ و عید ـ و نیز به‌ قصد ایجاد نشاط و انگیزه‌ بر انجام‌ دادن‌ اعمال‌ دشوار، جایز است‌ چنان‌که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ ایجاد نشاط در هنگام‌ حفر خندق‌ پیرامون‌ مدینه، آن‌ را تجویز کردند. اما بدعت‌هایی‌ که‌ امروزه‌ صوفی‌ نمایان‌ پدیدآورده‌اند ـ مانند سماع‌ با آلات‌ موسیقی‌ ـ حرام‌ است‌.

البته‌ زدن‌ طبل‌ در جنگ‌ حرام‌ نیست‌ زیرا روحیه‌ سپاهیان‌ را به‌ هیجان‌ می‌آورد و دشمن‌ را مرعوب‌ می‌سازد چنان‌که‌ در روز تشریف‌آوری‌ رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به ‌مدینه، استقبال‌ کنندگان‌ در جلوی‌ روی‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  طبل‌ زدند و ابوبکر رضی الله عنه  خواست‌ تا از آن‌ جلوگیری‌ کند اما آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «ای‌ ابابکر! بگذار طبل‌ بزنند تا یهودیان‌ بدانند که‌ دین‌ ما فراخ‌ و آسان‌ است‌»[1].

گفتنی‌ است‌ که‌ از ابوحنیفه، شافعی‌ و احمد بن‌ حنبل‌  رحمه الله  قول‌ به‌ مکروه‌ بودن‌ غنا (آوازخوانی‌) نقل‌ شده‌ است‌. ولی‌ از زدن‌ دف‌ (دایره‌) در مجالس‌ نکاح‌ وعروسی‌ باکی‌ نیست‌.

﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِ ءَایَٰتُنَا وَلَّىٰ مُسۡتَکۡبِرٗا کَأَن لَّمۡ یَسۡمَعۡهَا کَأَنَّ فِیٓ أُذُنَیۡهِ وَقۡرٗاۖ فَبَشِّرۡهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ٧.

«و چون‌ بر او آیات‌ ما خوانده‌ شود» یعنی: چون‌ آیات‌ قرآن‌ بر این‌ شخص ‌استهزاکننده‌ و خریدار لهو خوانده‌ شود؛ «مستکبرانه‌ روی‌ بر می‌گرداند» یعنی: از آیات‌ قرآن‌ اعراض‌ می‌کند درحالی‌که‌ سخت‌ غرق‌ تکبر است‌ و خود را برتر از آن ‌می‌پندارد که‌ به‌ آیات‌ آن‌ گوش‌ فرادهد «چنان‌که‌ گویی‌ آن‌ را نشنیده ‌است‌» با آن‌که ‌آن‌ را شنیده‌ است‌ «گویی‌ در دو گوش‌ وی‌ وقری‌ است‌» وقر: سنگینی‌ یا ناشنوایی‌ است‌ «پس‌ او را به‌ عذابی‌ دردناک‌ مژده‌ بده‌» یعنی: به‌ او خبر بده‌ که‌ در روز قیامت ‌عذابی‌ سخت‌ دردناک‌ در پیش‌ دارد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلنَّعِیمِ٨.

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند» به‌ خدا عزوجل  و پیامبرانش‌ و روز آخرت‌ «و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند» همان‌ کارهایی‌ که‌ بدان‌ مأمور شده‌اند «برای‌ آنان‌ باغهای ‌پر ناز و نعمت‌ است‌» در آخرت، که‌ در آن‌ها از انواع‌ لذت‌های‌ شادی‌ بخش‌؛ اعم‌ از خوردنی‌ها، آشامیدنی‌ها، پوشیدنی‌ها، مسکن‌ها، وسایل‌ سواری‌ و غیره ‌نعمتهایی‌ که‌ هرگز در اذهانشان‌ هم‌ خطور نکرده ‌است، بهره‌مند و متنعم‌ می‌شوند.

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَاۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٗاۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٩.

«که‌ در آن‌ جاودآن‌هاند» نه‌ هرگز در آن‌ فنا می‌گردند و نه‌ هرگز از آن‌ بیرون ‌آورده‌ می‌شوند «وعده‌ خداوند حق‌ است‌» یعنی: خداوند عزوجل  این‌ وعده‌ را داده ‌است‌ و وعده‌ او حق‌ و راست‌ است‌ و هیچ‌ خلافی‌ در آن‌ نیست‌ «و اوست ‌عزیز» که‌ هیچ‌ غالب‌ شونده‌ای‌ بر وی‌ غلبه‌ نمی‌کند «حکیم‌» و فرزانه‌ است‌ در تمام‌ کارها و سخنانش‌.

﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَیۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ وَأَلۡقَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمۡ وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٖۚ وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَنۢبَتۡنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوۡجٖ کَرِیمٍ١٠.

«آسمآن‌ها را بدون‌ ستون‌هایی‌ که‌ ببینید، آفرید» از این‌ تعبیر می‌توان‌ چنین‌ برداشت ‌کرد که‌ آسمآن‌ها دارای‌ ستونهایی‌ هستند اما ما این‌ ستونها را نمی‌بینیم‌ و برای‌ ما قابل‌ رؤیت‌ نیست‌. همچنین‌ جایز است‌ که‌ معنی‌ چنین‌ باشد: آسمآن‌ها دارای ‌ستونی‌ نیست‌؛ نه‌ مرئی‌ و نه‌ غیر مرئی‌. بنا بر تفسیر اول‌ که‌ تفسیر ابن‌ عباس، مجاهد و عکرمه‌ است، اشاره‌ به‌ ستون‌های‌ غیرمرئی، همان‌ اشاره‌ به‌ قانون‌ جاذبه‌ است‌ که‌ در عصر جدید مظاهر آن‌ شناخته‌ شده‌ است‌. «و در زمین‌ کوه‌های‌ استوار بیفگند» رواسی: کوههای‌ راسخ‌ و استوار است‌ «تا شما را نجنباند» یعنی: حق‌ تعالی‌ با کوههایی‌ که‌ بر زمین‌ پی‌افگند و آن‌ها را بر پشت‌ زمین‌ استوار گردانید، زمین‌ را مستقر و ثابت‌ گردانید تا حرکت‌ آن‌ به‌گونه‌ای‌ با جنبش‌ و تکان‌ همراه‌ نباشد که‌ آرامش‌ و استقرار را از شما سلب‌ کند. این‌ حقیقتی‌ است‌ که‌ پیشرفتهای‌ علمی ‌در عصر ما، معنای‌ گسترده‌ آن‌ را روشن‌ کرده‌ است‌ «و در آن‌ از هرگونه‌ جنبنده‌ای ‌پراکند» یعنی: از هر نوعی‌ از انواع‌ جنبندگان‌ و جانوران‌ در زمین‌ آفرید به ‌طوری‌که‌ اشکال‌ و الوان‌ بی‌شمار آن‌ها را جز آفریننده‌ توانای‌ آن‌ها نمی‌داند «و ازآسمان‌ آبی‌ نازل‌ کردیم‌ آن‌گاه‌ در آن‌ از هر زوج‌ کریمی‌» یعنی: از هرگونه‌ نوع‌ و صنفی ‌«رویانیدیم‌» حق‌ تعالی‌ گیاهان‌ و درختان‌ متنوع‌ را به‌سبب‌ زیبایی‌ رنگ‌ و بسیاری‌ منافع‌ آن‌ها که‌ مظهری‌ از مظاهر حکمت‌ آن‌هاست، به‌ صفت‌ «کریم‌» وصف‌ کرد.

﴿هَٰذَا خَلۡقُ ٱللَّهِ فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ ٱلَّذِینَ مِن دُونِهِۦۚ بَلِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ١١.

«این، آفرینش‌ خداوند است‌ پس‌ به‌ من‌ نشان‌ دهید، کسانی‌ که‌ غیر از اویند» از خدایان‌ و معبودانی‌ که‌ شما پرستش‌ می‌کنید «چه‌ آفریده‌اند؟» آری‌! به‌ من‌ نشان ‌دهید که‌ این‌ معبودان‌ ادعایی‌ شما چه‌ چیزی‌ آفریده‌اند که‌ با آفرینش‌ خدا عزوجل  همطرازی‌ کند، یا حداقل‌ به‌ آن‌ نزدیک‌ باشد، که‌ به‌ سبب‌ آن‌ نزد شما سزاوار پرستش‌ گشتند؟ «بلکه‌ ستمکاران‌» یعنی: مشرکان‌ «در گمراهی‌ آشکارند» پس‌ خداوند متعال‌ اولا ستمگری‌ آنان‌ را تثبیت‌ کرد و ثانیا گمراهی‌شان‌ را.

اینک‌ بعد از آن‌که‌ خدای‌  عزوجل ‌ اعلام‌ کرد که‌ قرآن‌ حکیم‌ از بارگاه‌ ذات‌ باحکمتی‌ است، داستان‌ لقمان‌ آغاز می‌شود. آری‌! این‌ داستان‌ می‌آید تا ادب ‌فراگیری‌ حکمت‌ از خداوند عزوجل  را به‌ ما بیاموزد:

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا لُقۡمَٰنَ ٱلۡحِکۡمَةَ أَنِ ٱشۡکُرۡ لِلَّهِۚ وَمَن یَشۡکُرۡ فَإِنَّمَا یَشۡکُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٞ١٢.

«و به‌ راستی‌ ما به‌ لقمان‌ حکمت‌ بخشیدیم‌» بیضاوی‌ می‌گوید: «لقمان‌ فرزند باعورا، خواهرزاده‌ ایوب‌  علیه السلام  یا پسرخاله‌ وی، از سیاهان‌ نوبه‌ مصر بود که‌ مدتی ‌طولانی‌ زندگی‌ کرد تا بدانجا که‌ داوود  علیه السلام  را دریافت‌ و از وی‌ علم‌ آموخت‌ و اکثر اهل‌ علم‌ بر آنند که‌ او پیامبر نیست‌. و حکمتی‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌ او بخشیده ‌بود، عبارت‌ بود از: دانش، خرد، درست‌گویی‌ و سخنان‌ صواب‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «لقمان‌ برده‌ حبشی‌ نجاری‌ بود، روزی‌ مولایش‌ به‌ وی‌ گفت: این‌ گوسفند را برای ‌ما ذبح‌ کن‌. و چون‌ لقمان‌ آن‌ را ذبح‌ کرد، مولایش‌ گفت: اینک‌ پاکترین‌ دو پاره‌ گوشتش‌ را از تنش‌ بیرون‌ آور! لقمان‌ زبان‌ و قلب‌ آن‌ را بیرون‌ آورد. مدتی‌ گذشت‌ و باز مولایش‌ به‌ وی‌ امر کرد تا گوسفندی‌ را برایش‌ ذبح‌ کند و چون‌ آن‌ را ذبح‌ کرد، به‌ وی‌ گفت: اکنون‌ پلیدترین‌ دو پاره‌ گوشت‌ را از آن‌ بیرون‌ آور! لقمان‌ باز هم‌ زبان‌ و دل‌ آن‌ را بیرون‌ آورد. مولایش‌ به‌ وی‌ گفت: وقتی‌ به‌ تو دستور دادم‌ که‌ پاکترین‌ دو پاره‌ گوشت‌ را از آن‌ بیرون‌ آور، تو دل‌ و زبان‌ آن‌ را بیرون‌ آوردی‌ و اکنون‌ هم‌ که‌ تو را به‌ بیرون ‌آوردن‌ پلیدترین‌ دو پاره‌ گوشت‌ از بدن‌ آن‌ دستور دادم، باز هم‌ دل‌ و زبان‌ آن‌ را بیرون‌ آوردی، دلیل‌ این‌ کار چیست‌؟ لقمان‌ گفت: زیرا اگر این‌ دو پاک‌ باشند، چیزی‌ از آن‌ها پاکتر نیست‌ و اگر پلید گشتند، چیزی‌ از آن‌ها پلیدتر هم‌ نیست‌». البته‌ لقمان‌ به‌سبب‌ شکرگزاری‌ خویش، از حکمت‌ برخوردار شد.

«و هرکس‌ شکر گزارد، همانا به‌سود خویش‌ شکر گزارده ‌است‌» زیرا فایده‌ و حاصل‌ این‌ شکرگزاری‌ به‌ خود وی‌ برمی‌گردد، چه‌ با شکر است‌ که‌ انسان‌ هم ‌نعمت‌ را پاس‌ می‌دارد و حفظ می‌کند و هم‌ به‌ سبب‌ شکر است‌ که‌ بنده‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ نعمت‌های افزون‌تری‌ را به‌سوی‌ خویش‌ جلب‌ می‌کند «و هرکس‌ کفران‌ ورزد» یعنی: هرکس‌ کفران‌ و ناسپاسی‌ نعمتها و انکار فضل‌ و منت‌ بزرگ ‌خدای‌ سبحان‌ در بخشیدن‌ آن‌ها را، جانشین‌ شکر گرداند؛ «در حقیقت‌ خداوند بی‌نیاز است‌» از شکرگزاری‌ وی‌ «و حمید» است، یعنی‌ سزاوار حمد و ستایش‌ از سوی ‌خلق‌ خویش‌ است، هرچند کسی‌ او را سپاس‌ و ستایش‌ نگوید.

﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ یَعِظُهُۥ یَٰبُنَیَّ لَا تُشۡرِکۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ١٣.

«و» یاد کن‌ «هنگامی‌ را که‌ لقمان‌ به‌ پسر خویش‌ ـ درحالی‌که‌ او را پند می‌داد ـ گفت‌» یعنی: در حالی‌ که‌ لقمان‌ فرزندش‌ را با نصایح‌ و اندرزهایی‌ مورد خطاب ‌قرار می‌داد که‌ او را به‌ پایداری‌ بر توحید، ترغیب‌ و از شرک‌ باز دارد، به‌ او گفت: «ای‌ فرزندم‌! به‌ خداوند شرک‌ نیاور چرا که‌ شرک‌ ستمی‌ است‌ بزرگ‌» بلکه‌ شرک ‌بزرگترین‌ ستمهاست‌ زیرا حقیقت‌ ستم، برگرداندن‌ حق‌ از اهل‌ آن‌ است‌ و حق‌ در امر عبادت‌ این‌ است‌ که‌ عبادت‌ تنها برای‌ خدای‌ یگانه‌ قرار داده‌ شود زیرا غیر حق‌ تعالی‌ سزاوار پرستش‌ نیست‌ چرا که‌ خلق‌ همه‌ آفریده‌ اویند و امر نیز امر اوست‌ پس‌ برگشت‌ از پرستش‌ خداوند عزوجل  به‌سوی‌ غیر وی، نهادن‌ حق‌ در غیر جایگاه‌ آن‌ است‌ و این‌ بزرگترین‌ ستم‌ است‌. هرچند که‌ خداوند متعال‌ به‌ عبادت‌ کسی‌ نیاز ندارد بلکه‌ او بی‌نیاز و ستوده‌ می‌باشد.

﴿وَوَصَّیۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَیۡهِ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِی عَامَیۡنِ أَنِ ٱشۡکُرۡ لِی وَلِوَٰلِدَیۡکَ إِلَیَّ ٱلۡمَصِیرُ١٤.

«و به‌ انسان‌ در باره‌ پدر و مادرش‌ سفارش‌ کردیم‌» این‌ حقیقت‌ که‌ خداوند عزوجل  سفارش‌ به‌ نیکی‌ و شکرگزاری‌ از پدر و مادر را با سفارش‌ به‌ شکرگزاری‌ از خود مقرون‌ و همراه‌ گردانید، دلالت‌ بر آن‌ دارد که‌ حق‌ پدر و مادر از بزرگترین‌ حقوق ‌بر عهده‌ فرزند است‌ و از نظر وجوب‌ نیز، این‌ حق‌ از بزرگترین‌ و محکمترین‌ حقوق ‌می‌باشد «مادرش‌ به‌ او باردار شد با ضعفی‌ بر بالای‌ ضعفی‌» یعنی: مادرش‌ او را در شکمش‌ آبستن‌ شد در حالی‌ که‌ به‌خاطر حمل‌ او با ضعف‌ روزافزون‌ روبه‌رو گشت‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: زن‌ خلقتا ضعیف‌ است‌ و باز این‌ بارداری، او را با ضعفی ‌دیگر بر بالای‌ آن‌ ضعف‌ روبه‌رو می‌کند. «و از شیر بازگرفتنش‌ در دو سال ‌است‌» فصال: باز گرفتن‌ طفل‌ از شیر است‌.

علما از دو آیه‌ «بقره/233» و «احقاف‌/15» چنین‌ استنباط کرده‌اند که‌حداقل‌ مدت‌ بارداری، شش‌ ماه‌ است‌. رأی‌ امام‌ ابوحنیفه  رحمه الله  این‌ است‌ که‌ مدت ‌شیرخوارگی‌ حرام‌کننده‌ (حرمت‌ رضاعی‌) سی‌ ماه‌ می‌باشد اما سایر فقها آن‌ را دو سال‌ می‌دانند.

«به‌ او سفارش‌ کردیم‌ که‌ برای‌ من‌ و پدر و مادرت‌ شکر گزار باش‌» این‌ مضمون ‌سفارش‌ خداوند عزوجل  در حق‌ پدر و مادر است‌ که‌ در آغاز آیه‌ آن‌ را ذکر کرد. حق‌ تعالی‌ با ذکر مشقت‌هایی‌ که‌ مادر برای‌ فرزندش‌ می‌کشد، در میان‌ مضمون ‌سفارش‌ فاصله‌ قرار داد تا حق‌ بزرگ‌ ویژه‌ مادر را به‌ یاد فرزندان‌ آورد و نیز شکرگذاری‌ از پدر و مادر را با شکر گزاری‌ از خودش‌ مقرون‌ ساخت‌ تا به‌ حق‌ والای ‌آن‌ها توجه‌ دهد «و بازگشت‌ به‌سوی‌ من‌ است‌» نه‌ به‌سوی‌ غیر من‌ پس‌ بنگر که‌ آیا به‌راستی‌ سفارشم‌ را به‌جا آورده‌ای‌ یا خیر؟

و از آنجا که‌ مادر در معرض‌ سه‌ مرحله‌ پیاپی‌ از مشقت‌ و سختی، یعنی‌ دوران‌ بارداری، دوران‌ شیردهی‌ و وضع‌ حمل‌ قرار دارد لذا سه‌چهارم‌ نیکی‌ فرزند برای ‌وی‌ و یک‌چهارم‌ باقی‌مانده‌ برای‌ پدر قرار داده‌ شده ‌است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مردی‌ که‌پرسید: چه‌کسی‌ به‌ نیکی‌ بر من‌ ذی‌حق‌تر است‌؟ فرمودند: «مادرت‌». بار دیگر آن‌ مرد پرسید: بعد از وی‌ چه‌کسی ‌ذی‌حق‌تر است‌؟ فرمودند: «مادرت‌». همین‌گونه‌ آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  تا بار چهارم ‌این‌ جمله‌ را در پاسخ‌ وی‌ تکرار کردند و باز پرسید: بعد از وی‌ چه‌کسی‌؟ این‌بار فرمودند: «پدرت‌».

﴿وَإِن جَٰهَدَاکَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِکَ بِی مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَاۖ وَصَاحِبۡهُمَا فِی ٱلدُّنۡیَا مَعۡرُوفٗاۖ وَٱتَّبِعۡ سَبِیلَ مَنۡ أَنَابَ إِلَیَّۚ ثُمَّ إِلَیَّ مَرۡجِعُکُمۡ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٥.

«و اگر کوشش‌ کردند» پدر و مادرت‌ با تمام‌ تلاش‌ و توان‌ خود «که‌ تو را وادارند به‌ این‌ که‌ چیزی‌ را شریک‌ من‌ گردانی‌ که‌ بدان‌ علم‌ نداری‌» یعنی: علم‌ نداری‌ به‌ این‌ که ‌آن‌ چیز به‌حق‌ شریک‌ من‌ است‌ «پس، از آنان‌ اطاعت‌ نکن‌» در این‌ امر و این ‌کوشش‌ آنان‌ را ناکام‌ گردان‌ ولی‌ باز هم‌ این‌کار، تو را از نیکی‌ به‌ آن‌ها در دنیا بازندارد به‌ همین‌ جهت‌ فرمود: «و با آنان‌ در دنیا به‌ نیکی‌ مصاحبت‌ کن‌» با در پیش ‌گرفتن‌ شیوه‌ احسان‌ به‌ آنان‌؛ هرچند بکوشند تا تو را به‌ شرک‌ وادارند «و از راه‌ کسی‌ پیروی‌ کن‌ که‌ به‌سوی‌ من‌» با توبه‌ و اخلاص‌ «بازگشته‌ است‌» از بندگان‌ صالح‌ و شایسته‌ من‌. یعنی‌ از راه‌ مؤمنان‌ پیروی‌ کن، نه‌ از راه‌ باطل‌ پدر و مادرت‌ «سپس ‌بازگشت‌ شما به‌سوی‌ من‌ است‌» نه‌ به‌سوی‌ غیر من‌ «پس‌ شما را آگاه‌ می‌سازم‌» یعنی: به‌ شما در هنگام‌ بازگشتتان‌ به‌سوی‌ من‌ خبر می‌دهم‌ «از آنچه ‌می‌کردید» از خیر و شر پس‌ هر عمل‌کننده‌ای‌ را در برابر عملش‌ جزا می‌دهم‌.

قول‌ مختار در نزد مفسران‌ این‌ است‌ که: این‌ دو آیه‌ از کلام‌ خدای‌ سبحان ‌می‌باشد که‌ به‌عنوان‌ سخن‌ معترضه‌ای‌ در میان‌ سفارشهای‌ لقمان‌ به‌ پسرش ‌آمده ‌است‌.

سپس‌ خداوند متعال‌ به‌ بقیه‌ سخنان‌ لقمان‌ برای‌ فرزندش‌ در پند دادن‌ به‌ وی‌ پرداخته‌ و می‌فرماید:

﴿یَٰبُنَیَّ إِنَّهَآ إِن تَکُ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٖ فَتَکُن فِی صَخۡرَةٍ أَوۡ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَوۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَأۡتِ بِهَا ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٞ١٦.

«ای‌ فرزندم‌! بدان‌ که‌ اگر آن‌» یعنی: اگر گناه‌ یا عمل‌ تو «همسنگ‌ دانه‌ خردلی ‌باشد» که‌ ریزترین‌ دانه‌هاست‌ به‌ طوری‌که‌ سنگینی‌ آن‌ با حس‌ دریافته‌ نمی‌شود و ترازویی‌ را به‌ تکان‌ وا نمی‌دارد «آن‌گاه‌ در دل‌ تخته ‌سنگی‌ باشد» یعنی: عملت‌ در پنهان‌ترین‌ و محفوظترین‌ مکانی‌ قرار گرفته‌ باشد «یا در آسمآن‌ها یا در زمین ‌باشد» یعنی: یا در هرجایی‌ از اماکن‌ آسمآن‌ها و زمین‌ قرار داشته‌ باشد «خداوند آن‌را می‌آورد» یعنی: آن‌ را حاضر می‌گرداند و انجام‌دهنده‌ آن‌ را برابر آن‌ مورد محاسبه‌ قرار می‌دهد «بی‌گمان‌ خداوند لطیف‌ است‌» و باریک‌بین‌ پس‌ هیچ‌ کار نهانی‌ای‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند بلکه‌ علم‌ وی‌ به‌ هر امر نهانی‌ای‌ می‌رسد «و خبیر» است‌ به‌ هرچیز لذا هیچ‌ چیز از معرض‌ آگاهی‌ وی‌ ناپدید نمی‌شود.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «اگر یکی‌ از شما در دل‌ صخره‌ سنگی‌ سخت‌ که‌ نه‌ آن‌ را دری‌ است‌ و نه‌ روزنه‌ای، عملی‌ انجام‌ دهد، بی‌گمان‌ عمل‌ وی‌ ـ هر چه‌ باشد ـ برای‌ مردم‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شود».

﴿یَٰبُنَیَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَکَۖ إِنَّ ذَٰلِکَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٧.

«ای‌ فرزندم‌! نماز را برپا دار و به‌ معروف‌ امر و از منکر نهی‌ کن‌ و بر آنچه‌ که‌ به‌ تو رسد» از آزار و اذیت‌ در برابر امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر، یا دیگر محنت‌ها «صبر کن‌» دلیل‌ مخصوص‌ ساختن‌ این‌ طاعت‌ها این‌ است‌ که‌ این‌ها اساس‌ عبادات‌ و تکیه‌گاههای‌ خیر می‌باشند «بی‌گمان‌ این‌» طاعات‌ ذکر شده‌ «از امور عزم‌ شده‌ است‌» یعنی: از اموری‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ آن‌ها را بر بندگانش‌ عزیمت‌ و واجب‌ قرار داده‌ است‌. یا محتمل‌ است‌ مراد این‌ باشد: این‌ خصلت‌ها از اعمال‌ سترگ‌ و برتر اهل‌ اخلاق‌ و کارهای‌ محوری‌ بندگان‌ استوارقدمی‌ است‌ که‌ مصممانه‌ راه‌ نجات‌ را می‌پیمایند.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ امت‌های‌ دیگر نیز به‌ این‌ طاعت‌ها مأمور بوده‌اند.

﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ١٨.

«و رویت‌ را از مردم‌ برمگردان‌» یعنی: از مردم‌ بر سبیل‌ تکبر و گردن‌ فرازی‌ و نخوت‌ رخ‌ برمتاب‌. یا معنی‌ این‌ است: آن‌گاه‌ که‌ نام‌ کسی‌ در نزد تو برده‌ شد، گونه‌ات‌ را به‌ نشانه‌ این‌ که‌ او را حقیر و کوچک‌ می‌شماری، برمگردان‌ و با مردم‌ به‌تواضع‌ و فروتنی‌ رفتار کن‌ و حتی‌ اگر کمترترین‌ کس‌ با تو سخن‌ می‌گوید، به‌ او گوش‌ فراده‌ تا سخنش‌ را به‌ آخر برساند. چنان‌که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چنین‌ می‌کردند. «و در زمین‌ خرامان‌ راه‌ مرو» یعنی: خودبینانه، فخرمآبانه‌ و گردن‌کشانه‌ راه‌ مرو، که‌ این‌ سبب‌ خشم‌ الهی‌ بر تو می‌شود. هدف، نهی‌ از تکبر و گردنکشی‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ صحاح‌ شش‌گانه‌ از ابن‌عمر رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «من‌ جر ثوبه‌ خیلاء لا ینظر الله‌ إلیه‌ یوم‌ القیامة». «هر کس ‌جامه‌اش‌ را از روی‌ خودبینی‌ و تکبر کشال‌ و کشیده‌ ساخت، خداوند عزوجل  در روز قیامت‌ به‌سوی‌ او (به‌ نظر رحمت‌) نگاه‌ نمی‌کند». «بی‌گمان‌ خداوند هیچ‌ مختال‌ فخوری‌ را دوست‌ نمی‌دارد» اختیال: تکبر و خود بر تربینی‌ است‌. فخور: کسی‌ است‌ که‌ بر مردم‌ به‌ مال، یا شرف، یا نیرویی‌ که‌ دارد، فخر می‌فروشد. البته‌ سخن‌ گفتن ‌از نعمت‌های خدای‌  عزوجل ‌ بر خود، از باب‌ فخرفروشی‌ نیست‌ زیرا خداوند متعال‌ می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثۡ١١ [الضحى: 11] «اما از نعمت‌ پروردگارت‌ سخن‌ بگوی‌».

﴿وَٱقۡصِدۡ فِی مَشۡیِکَ وَٱغۡضُضۡ مِن صَوۡتِکَۚ إِنَّ أَنکَرَ ٱلۡأَصۡوَٰتِ لَصَوۡتُ ٱلۡحَمِیرِ١٩.

«و در راه‌ رفتن‌ خود میانه‌روی‌ کن‌» یعنی: در راه‌ رفتن‌ روشی‌ در میان ‌شتاب‌روی‌ و آهسته‌روی‌ اختیار کن‌ لذا نه‌ مانند کسانی‌ که‌ خود را به‌ مردگی ‌می‌زنند، خزنده‌ راه‌ برو و نه‌ مانند شیطان‌ از زمین‌ برجه‌. نقل‌ است‌ که: عمر رضی الله عنه  مردی‌ را دید که‌ مرده‌وار راه‌ می‌رود و به‌ بی‌حالی‌ و بی‌رمقی‌ تظاهر می‌کند، گویی ‌می‌خواهد تا بر تواضع‌ خویش‌ بیفزاید پس‌ به‌ او گفت: «لا تمت علینا دیننا اماتک الله». «دین‌ ما را بر ما نمیران، خدا تو را بمیراند». همچنین‌ نقل‌ است‌ که: عمر رضی الله عنه  مردی‌ را دید که‌ سرش‌ را فروانداخته‌ و خود را بی‌رمق‌ و خاکسار نشان‌ می‌دهد پس ‌به‌ وی‌ گفت: «ارفع‌ رأسک‌ فإن‌ الاسلام‌ لیس‌ بمریض». «سرت‌ را بردار زیرا اسلام ‌بیمار نیست‌». یعنی: بانشاط، نیرومند، سرحال‌ و سرزنده‌ باش‌. در سنت‌ ثابت ‌شده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چون‌ راه‌ می‌رفتند، به‌ شتاب‌ راه‌ می‌رفتند. پس‌ معنای ﴿وَٱقۡصِدۡ فِی مَشۡیِکَ [لقمان: 19] این‌ است: در راه ‌رفتنت‌ خرامان‌ و متکبر مباش‌. عطاء می‌گوید: «یعنی‌ باوقار و سکینه‌ راه‌ برو». «و صدایت‌ را آهسته‌ بدار» آن‌ را فرود آور و باتکلف‌ بلند نکن‌ زیرا بلندکردن‌ صدا به‌ بیشتر از حد نیاز، شنونده‌ را می‌آزارد «همانا انکر آوازها، بانگ‌ درازگوشان‌ است‌» یعنی: ناخوش‌ترین‌ و زشت‌ترین ‌آوازها، آواز خران‌ است‌ زیرا اول‌ آن‌ عرعر و آخر آن‌ بانگی‌ بس‌ انکر و گوش‌خراش‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «چون‌ بانگ‌ خروس‌ را شنیدید، از خداوند فضل‌ وی‌ را بخواهید و چون‌ بانگ‌ خر را شنیدید، به‌ خداوند از شیطان ‌پناه‌ ببرید زیرا او شیطانی‌ را دیده‌ است‌».

﴿أَلَمۡ تَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَأَسۡبَغَ عَلَیۡکُمۡ نِعَمَهُۥ ظَٰهِرَةٗ وَبَاطِنَةٗۗ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُجَٰدِلُ فِی ٱللَّهِ بِغَیۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى وَلَا کِتَٰبٖ مُّنِیرٖ٢٠.

«آیا ندیده‌اید که‌ خدا آنچه‌ را که‌ در آسمآن‌ها و آنچه‌ را که‌ در زمین‌ است، مسخر شما گردانید» مسخر گردانیدن‌ آن‌ها برای‌ آدمیان، عبارت‌ است‌ از: دادن‌ قدرت ‌بهره‌گیری‌ از این‌ پدیده‌ها به‌ آنان‌ و از مخلوقات‌ آسمانی‌ای‌ که‌ در جهت‌ منافع ‌فرزندان‌ آدم‌ مسخر ساخته‌ شده‌اند، عبارتند از: خورشید، ماه، ستارگان‌ و مانند این‌ها و نیز فرشتگان‌ در این‌ قطاراند زیرا ایشان‌ به‌ فرمان‌ خدای‌ سبحان‌ نگهبانان ‌فرزندان‌ آدم‌ هستند. و از مخلوقات‌ زمینی‌ای‌ که‌ برای‌ بشر رام‌ ساخته‌ شده‌ اند، عبارتند از: سنگ، خاک، کشتزارها، میوه‌ها، حیواناتی‌ که‌ انسان‌ از آن‌ها بهره‌برداری‌ می‌کند و غیراینها.... پس‌ مراد از تسخیر و رام‌ کردن‌ آن‌ها برای‌ بشر، قرار دادن‌ پدیده‌ رام‌ ساخته ‌شده‌ در موقعیتی‌ است‌ که‌ انسان‌ از آن‌ بهره‌برداری‌ کند، چه‌ آن‌ پدیده‌ به‌ فرمان‌ انسان‌ و تحت‌ تصرف‌ وی‌ باشد چه‌ نباشد.

«و» آیا ندیده‌ و ندانسته‌اید که‌ خداوند عزوجل  «نعمت‌های‌ آشکار و پنهانش‌ را بر شما تمام‌ کرد» یعنی: آن‌ها را به‌ پایه‌ اتمام‌ و اکمال‌ رسانید. نعمت‌های آشکار عبارت‌اند از: نعمتهایی‌ که‌ به‌ عقل‌ یا حس‌ دریافته‌ می‌شوند و هرکه‌ در پی‌ شناخت‌ آن‌ها باشد، آن‌ها را می‌شناسد؛ مانند سلامتی‌ و کمال‌ در آفرینش، مال، جاه، جمال‌ و انجام ‌دادن‌ طاعات‌ و عبادات‌. نعمت‌های پنهانی‌ عبارتند از: معرفت، عقل‌ و آنچه ‌که‌ شخص‌ در نهاد خویش‌ از علم‌ و یقین‌ به‌ وجود خداوند عزوجل  و ظن‌ نیکو نسبت‌ به‌ او می‌یابد و نیز آن‌ آفاتی‌ که‌ خداوند عزوجل  از بنده‌ دفع‌ می‌کند. به ‌قولی: نعمت ‌آشکار اسلام‌ است‌ و نعمت‌ پنهان، ستر و پرده‌ پوشی‌ پروردگار متعال‌ بر بنده‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در پاسخ‌ سؤال‌ ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  که‌ از ایشان ‌راجع‌ به‌ این‌ آیه‌ پرسید، فرمودند: «نعمت‌های‌ آشکار اسلام‌ است‌ و آنچه‌ از خلقت ‌و آفرینشت‌ که‌ زیباست‌ و نعمت‌های پنهان، چیزهایی‌ است‌ که‌ خداوند از اعمال‌ بدت‌ بر تو پوشانیده‌ است‌».

«و از مردم‌ کسانی‌ هستند که‌ درباره‌ خداوند» یعنی: در توحید و صفات‌ وی‌ «مجادله‌ می‌کنند» از روی‌ مکابره‌ و عناد، بعد از آن‌که‌ حق‌ برایشان‌ آشکار گشته‌ و حجت‌ بر آنان‌ اقامه‌ شده‌ است‌؛ مانند نضربن‌ حارث‌ و امثال‌ وی‌ از سردمداران ‌شرک‌ در مکه‌ و این‌ مجادله‌شان‌ درباره‌ خداوند: «بدون‌ هیچ‌ علمی‌» است‌ از علوم ‌عقلی‌ یا نقلی‌ زیرا عقل‌ و علم‌ تجربی‌ انسان، فریادگر وجود و یگانگی‌ خداوند عزوجل  و تجلی‌گاه‌ این‌ حقیقت‌اند و کتاب‌های آسمانی‌ و رسالت‌های‌ الهی‌ نیز برای‌ روشن ‌کردن‌ بیشتر این‌ حقیقت‌ آمده‌اند. «و» نیز این‌ مجادله‌شان‌ «بدون‌ هیچ‌ هدایتی‌» است‌ که‌انسان‌ بتواند به‌وسیله‌ آن، به‌ راه‌ صواب‌ رهنمون‌ شود «و» نیز این‌ مجادله‌شان ‌«بی‌هیچ‌ کتاب‌ روشنگری‌» است‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ آن‌ را نازل‌ کرده ‌باشد. پس‌ این ‌مجادله‌شان‌ در حق‌ خداوند عزوجل ، صرفا از روی‌ لجاجت‌ و گردنکشی‌ و کاملا بر بنیاد عناد محض‌ می‌باشد و هیچ‌ تکیه‌گاهی‌ از عقل، علم، معرفت، کتاب‌ و هدایت ‌ندارد.

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَا وَجَدۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ کَانَ ٱلشَّیۡطَٰنُ یَدۡعُوهُمۡ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلسَّعِیرِ٢١.

«و چون‌ به‌ آنان‌» یعنی: به‌ این‌ بت‌پرستان‌ اهل‌ جدال‌ و عناد در امر توحید و یگانگی‌ حق‌ تعالی‌ «گفته‌ شود: از آنچه‌ خدا نازل‌ کرده‌» بر پیامبرش‌ از کتاب‌ «پیروی‌ کنید» آن‌ها به‌ تقلید محض‌ تمسک‌ ورزیده‌ و «می‌گویند: نه‌! بلکه‌ از چیزی‌ که‌ پدرانمان‌ را بر آن‌ یافته‌ایم‌ پیروی‌ می‌کنیم‌» پس‌ بتانی‌ را که‌ آن‌ها می‌پرستیده‌اند، می‌پرستیم‌ و در راهی‌ که‌ آن‌ها بر آن‌ روان‌ بوده‌اند، می‌رویم‌ «حتی‌ اگر هم‌ شیطان ‌آنان‌ را به‌سوی‌ عذاب‌ سوزان‌ فراخواند؟» گویی‌ حق‌ تعالی‌ می‌گوید: آیا از پدران‌شان ‌در شرک‌ پیروی‌ می‌کنند، حتی‌ اگر شیطان‌ عقیده‌ فاسد شرک‌ را برای‌ پدران‌شان ‌آراسته‌ باشد و در نهایت، آنان‌ را به‌ شرک‌ درافگنده‌ و بدین‌گونه‌ وارد جهنم ‌سوزان‌ کرده‌ باشد؟ پس‌ در صورتی‌که‌ حال‌ و وضع‌ این‌چنین‌ باشد، پیروی‌ از پدران‌ چه‌ معنی‌ و چه‌ توجیهی‌ دارد؟ و این‌ منع‌ صریحی‌ از تقلید در اصول‌ عقیده ‌است‌.

﴿۞وَمَن یُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَکَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰۗ وَإِلَى ٱللَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ٢٢.

«و هرکه روی‌ خود را به‌سوی‌ الله متوجه‌ کند» یعنی: هرکس‌ امور خویش‌ را به ‌خداوند عزوجل  سپرده‌ و عبادت‌ خویش‌ را برای‌ او خالص‌ گرداند و با تمام‌ وجود به‌سوی‌ او روی‌ آورد «درحالی‌که‌ محسن‌ باشد» یعنی: در اعمال‌ خویش‌ نیکوکار باشد، چنین‌ کسی‌ «به‌راستی‌ که‌ به‌ دست ‌آویزی‌ محکم‌ چنگ‌ زده ‌است‌» یعنی: به‌ عهدو پیمانی‌ استوار و محکم‌ چنگ‌ زده‌ و خود را به‌ آن‌ آویخته‌ است‌. احسان: چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ تعریف‌ شده، عبارت‌ است‌ از این‌که: «خدا را چنان ‌عبادت‌ کنی‌ که‌ گویی‌ او را می‌بینی‌ زیرا اگر تو او را نمی‌بینی، قطعا او تو را می‌بیند».

این‌ آیه‌ حال‌ کسی‌ که‌ امور خویش‌ را به‌ خداوند عزوجل  می‌سپرد، به‌ حال‌ شخصی ‌تمثیل‌ می‌کند که‌ می‌خواهد به‌ کوهی‌ بلند و سر به ‌فلک‌کشیده‌ای‌ بالا رود پس‌ دراین‌ صعود خویش، به‌ دست‌آویزی‌ محکم‌ و ریسمانی‌ متین‌ که‌ در آن‌ کوه‌ فروآویخته‌ شده‌ است‌ چنگ‌ می‌زند و به‌ مدد آن‌ دست‌آویز، به‌ آن‌ کوه‌ بالا می‌رود تا به‌ قله‌ آن‌ می‌رسد.

«و بازگشت‌ کارها به‌سوی‌ الله است‌» نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌ و پاداش‌هایتان‌ را از او دریافت‌ می‌کنید نه‌ از غیر وی‌ پس‌ با نیروی‌ ایمان‌ و صلابت‌ عمل، به‌ اوجگاه‌ رضای‌ او صعود کنید.

﴿وَمَن کَفَرَ فَلَا یَحۡزُنکَ کُفۡرُهُۥٓۚ إِلَیۡنَا مَرۡجِعُهُمۡ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٢٣.

«و هرکه‌ کافر شد، نباید کفر وی‌ تو را اندوهگین‌ کند» زیرا کفر وی‌ به‌ تو زیانی ‌نمی‌رساند «بازگشت‌شان‌ به‌سوی‌ ماست‌ و آنان‌ را از آنچه‌ کرده‌اند آگاه‌ می‌کنیم‌» یعنی: آنان‌ را از اعمال‌ زشت‌ و ننگین‌شان‌ خبر می‌دهیم‌ و در برابر آن‌ مجازاتشان‌ می‌کنیم‌ «در حقیقت‌ خدا به‌ راز دلها داناست‌» و هیچ‌ چیز از این‌ رازها بر او پنهان‌ نمی‌ماند زیرا رازها در نزد خداوند عزوجل  مانند امور علنی، آشکار است‌ بنابراین، حق‌ تعالی‌ با آنان‌ به‌ حسب‌ علم‌ خویش‌ درباره‌شان‌ رفتار می‌کند.

﴿نُمَتِّعُهُمۡ قَلِیلٗا ثُمَّ نَضۡطَرُّهُمۡ إِلَىٰ عَذَابٍ غَلِیظٖ٢٤.

«آنان‌ را اندکی‌ برخوردار می‌سازیم‌» یعنی: کفار را در دنیا مدت‌ اندکی‌ مجال ‌می‌دهیم‌ تا از آن‌ برخوردار و بهره‌مند شوند پس‌ این‌ بهره‌مندی‌ هرچند بسیار باشد، باز هم‌ اندک‌ است‌ زیرا نعمت‌ زوال‌پذیر با نعمت‌ همیشگی‌ قابل‌ قیاس‌ نیست‌ و کم‌تر از کمترین‌ است‌ «سپس‌ آنان‌ را به‌سوی‌ عذابی‌ سخت‌ ناگزیر می‌سازیم‌» و آنان‌ را با بیچارگی‌ به‌سوی‌ عذاب‌ دوزخ‌ می‌رانیم‌.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٢٥.

«و اگر از آنان‌ بپرسی: چه‌ کسی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ را آفریده ‌است‌؟ قطعا می‌گویند: خداوند» یعنی: اعتراف‌ می‌کنند به‌ این‌ که‌ خداوند عزوجل  آفریننده‌ آن‌هاست‌ و جوابی ‌غیر از این‌ ندارند زیرا دلایلی‌ که‌ آن‌ها را از نسبت ‌دادن‌ آفرینش‌ به‌سوی ‌غیر خداوند عزوجل  باز می‌دارد، به‌ نحوی‌ آشکار و نمایان‌ است‌ که‌ ناگزیر به‌ آن‌ اقرار کرده‌اند «بگو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «الحمدلله» ستایش‌ از آن‌ خداست‌ بر این‌ اعتراف ‌شما پس‌ بعد از این‌ اعتراف، دیگر چگونه‌ غیر او را می‌پرستید و معبودان‌ باطل‌ را برای‌ وی‌ شریک‌ قرار می‌دهید؟ «بلکه‌ اکثرشان‌ نمی‌دانند» یعنی: نمی‌نگرند و تدبر نمی‌کنند تا بدانند که‌ فقط آفریننده‌ این‌ چیزهاست‌ که‌ سزاوار پرستش‌ می‌باشد، نه‌ غیر وی‌.

﴿لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ٢٦.

«آنچه‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌ از آن‌ خداست‌» در ملک‌ و در آفرینش‌ پس ‌غیر وی‌ به ‌هیچ ‌وجه‌ سزاوار پرستش‌ نیست‌ «درحقیقت، خدا همان‌» ذات‌ «بی‌نیاز است‌» از غیر خویش‌ و «حمید» است، یعنی‌ سزاوار حمد و ستایش‌ است‌؛ هرچند هم‌ کسی‌ حمد او را نگوید.

﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ یَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ مَّا نَفِدَتۡ کَلِمَٰتُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٧.

«و اگر همه‌ درختان‌ زمین‌ قلم‌ شوند و دریا مرکب‌ و هفت‌ دریای‌ دیگر به‌ آن‌ مدد برساند، کلمات‌ الهی‌ به‌ پایان‌ نرسد» یعنی: اگر درختانی‌ که‌ در دنیاست‌ همه‌ قلم ‌شوند و آب‌ دریا همگی‌ جوهر و مرکب‌ گردد آن‌گاه‌ کلمات‌ خداوند عزوجل  که‌ چون ‌بخواهد با آن‌ها سخن‌ می‌گوید ـ که‌ این‌ کلمات‌ عبارت‌ از علم‌ خداوند عزوجل  و امر وی‌ هستند ـ با آن‌ قلمها و مرکب‌ها نوشته‌ شود، قطعا آب‌ دریا به ‌پایان‌ می‌رسد درحالی‌ که‌ کلمات‌ خدا عزوجل  به‌پایان‌ نرسیده ‌است، هرچند در پشت‌ سر آن‌ دریا هفت ‌دریایی‌ دیگر باشد که‌ به‌ آن‌ مدد رسانده‌ و به‌ یاری‌ آن‌ دریا آمده‌ باشد. ذکر عدد هفت‌ بر وجه‌ مبالغه‌ است‌ نه‌ بر وجه‌ حصر زیرا در کلام‌ عرب‌ عدد هفت‌ و هفتاد وهفتصد برای‌ تعبیر از کثرت‌ به‌کار می‌روند «بی‌گمان‌ خداوند غالب‌ با حکمت ‌است‌» غالب‌ است‌؛ زیرا چیزی‌ او را عاجز نمی‌تواند کرد، حکیم‌ است‌ در خلق، امر، شرع‌ و تمام‌ امور پس‌ هیچ‌ فردی‌ از مخلوقاتش‌ از دایره‌ حکمت‌ و علمش ‌بیرون‌ نیست‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ آمده‌ است: چون‌ آیه‌ ﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّی وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا٨٥ [الإسراء: 85] درباره‌ یهود نازل‌ شد، آنان‌ گفتند: چگونه‌ به‌ ما اندکی‌ از علم‌ داده‌ شده‌ در حالی‌ که‌ خداوند عزوجل  تورات‌ را که‌ در آن‌ کلام‌ و احکام‌ وی‌ است‌ به‌ ما داده‌ است‌؟ پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿مَّا خَلۡقُکُمۡ وَلَا بَعۡثُکُمۡ إِلَّا کَنَفۡسٖ وَٰحِدَةٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٌ٢٨.

«آفریدن‌ و برانگیختن‌ شما، جز مانند آفریدن‌ و برانگیختن‌ یک‌ تن‌ نیست‌» یعنی: قدرت‌ خداوند عزوجل  بر آفرینش‌ و برانگیختن‌ همه‌ خلق‌ در روز قیامت، همانند قدرت‌ وی‌ بر آفرینش‌ یک‌ تن‌ است‌ پس‌ اندک‌ و بسیار در پیشگاه‌ قدرت‌ وی‌ یکسان‌ می‌باشد، از آن‌ روی‌ که‌ خداوند متعال‌ بر همه‌ چیز قادر و تواناست‌ «بی‌گمان‌ خداوند شنواست‌» برای‌ هر آنچه‌ که‌ شنیدنی‌ است‌ «بیناست‌» به‌ هرآنچه‌ که‌ دیدنی ‌است‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ ابی‌بن‌خلف‌ و جمعی ‌دیگر از مشرکان‌ نازل‌ شد که‌ به‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفتند: خداوند عزوجل  ما را در چندین‌ طور و چندین‌ مرحله‌ آفریده‌ است، ابتدا نطفه‌ بوده‌ایم، سپس‌ خون‌ بسته‌ گشته‌ایم، آن‌گاه ‌گوشت‌ پاره‌ای، سپس‌ بر آن‌ گوشت، استخوان‌ آفریده‌ است، آن‌وقت‌ تو می‌گویی‌ که‌ ما همه‌ در یک‌ ساعت‌ به‌ آفرینش‌ نوینی‌ برانگیخته‌ می‌شویم‌؟ پس، خداوند عزوجل  این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَیُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیۡلِ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ کُلّٞ یَجۡرِیٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى وَأَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٢٩.

«آیا ندیده‌ای‌» ای‌ مخاطب‌! «که‌ خدا شب‌ را در روز درمی‌آورد و روز را نیز در شب ‌درمی‌آورد؟» یعنی: به‌ هریک‌ از شب‌ و روز می‌افزاید؛ با آنچه‌ که‌ از دیگری ‌می‌کاهد «و» آیا ندیده‌ای‌ که‌ خداوند عزوجل  «خورشید و ماه‌ را رام‌ گردانید» یعنی: آن‌ دو را منقاد و فرمان ‌پذیر حکم‌ خویش‌ گردانید که‌ برای‌ اندازه‌گیری‌ اوقات‌ و میعادها و سامان ‌دادن‌ و به‌ انجام‌ رسانیدن‌ منافع، به‌ فرمان‌ وی‌ طلوع‌ و افول‌ می‌کنند «هر یک‌ تا مدتی‌ معین‌ روان‌ است‌» به‌ قولی: این‌ مدت‌ معین‌ روز قیامت‌ است‌ وبه‌قولی ‌دیگر: وقت‌ طلوع‌ و افول‌ آن‌هاست‌ «و آیا ندیدی‌ که‌ خداوند به‌ آنچه‌ می‌کنید آگاه‌ است‌» و هیچ‌ امر پنهانی‌ای‌ بر وی‌ پنهان‌ نمی‌ماند؟ زیرا ذاتی‌ که‌ بر سامان ‌دادن ‌و تدبیر همچون‌ امور بزرگی‌ توانا باشد، به‌ طریق‌ اولی‌ به‌ آگاه‌ شدن‌ از آنچه ‌می‌کنید تواناست‌.

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ٣٠.

«این‌» اوصافی‌ که‌ ذکر شد؛ از وسیع‌ و بی‌کرانه‌ بودن‌ علم‌ الهی، فراگیری ‌قدرت‌ و شگفتی‌های‌ صنع‌ وی‌ «به‌ سبب‌ آن‌ است‌ که‌ الله خود حق‌ است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ همه‌ این‌ پدیده‌ها را آفرید تا بدانید که‌ او حق‌ است‌ «و آنچه‌ به‌جای‌ او می‌پرستند، باطل‌ است‌» این‌ معبودهای‌ باطل‌ شیطان‌ و دیگر معبودانی‌ از بتان‌ یا غیر آن‌هایند که‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ شریک‌ می‌آورند «و خدا همان‌ بلندمرتبه‌» با قدرت‌ و جلال‌ و «بزرگ‌ است‌» که‌ در ربوبیت‌ و سلطه‌ مطلقش، صاحب‌ کبریا و بزرگی ‌می‌باشد.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱلۡفُلۡکَ تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ بِنِعۡمَتِ ٱللَّهِ لِیُرِیَکُم مِّنۡ ءَایَٰتِهِۦٓۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّکُلِّ صَبَّارٖ شَکُورٖ٣١.

«آیا ندیده‌ای‌ که‌ کشتی‌ها به‌ نعمت‌ خداوند» یعنی: به‌ لطف‌ و رحمت‌ و فضل‌ وی ‌بر شما «در دریا روان‌ می‌گردند» و به‌ شما امکان‌ می‌دهند تا در سفرهای‌ دریایی‌تان ‌برای‌ کسب‌ معاش‌ و طلب‌ روزی، به‌ نرمی‌ و راحتی‌ حرکت‌ کنید؟ «تا» ای‌ مخاطبان‌! «برخی‌ از نشانه‌های‌ خود را به‌ شما بنمایاند؟» نشانه‌ها عبارت‌ از آثار قدرت‌ وی‌ هستند که‌ در معرض‌ مشاهده‌ شما قرار دارند و ارزاقی‌ است‌ که‌ به‌ شما از دریا می‌دهد «بی‌گمان‌ در این‌» قدرت‌نمایی‌ «برای‌ هر صبرکننده‌ سپاسگزاری‌ نشانه‌هایی‌ است‌» یعنی: هر کسی‌ که‌ دارای‌ صبر و شکیبایی‌ای‌ بلیغ‌ وسپاسگزاری‌ای‌ بسیار باشد؛ با مشاهده‌ این‌ نشانه‌ها، از گناهان‌ و نافرمانی‌های‌ خداوند عزوجل  صبر می‌کند و نعمت‌های وی‌ را شکر می‌گزارد زیرا ایمان‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ دو نیم‌ است‌؛ نیمی‌ از آن‌ صبر و نیمی ‌دیگر شکر است‌.

﴿وَإِذَا غَشِیَهُم مَّوۡجٞ کَٱلظُّلَلِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ فَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞۚ وَمَا یَجۡحَدُ بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِلَّا کُلُّ خَتَّارٖ کَفُورٖ٣٢.

«و چون‌ موجی‌ آنان‌ را همانند سایه‌بان‌ فراگیرد» خداوند عزوجل  موج‌ را به‌سبب ‌بزرگی‌ آن‌ به‌ چیزی‌ که‌ بر انسان‌ سایه‌ می‌افگند ـ مانند کوه‌ یا ابر یا غیر این‌ها ـ تشبیه‌ کرد. آری‌! چون‌ درگیر هجوم‌ موج‌ شوند «خداوند را می‌خوانند در حالی‌که‌ دین‌ خود را برای‌ او خالص‌ گردانیده‌اند» پس‌ در امر نجات ‌دادن‌ خود از امواج‌ دریا بر غیر خداوند عزوجل  تکیه‌ نمی‌کنند زیرا می‌دانند که‌ هیچ‌ نیروی‌ دیگری‌ جز حق‌ تعالی، نفع‌ و زیانی‌ نمی‌تواند برساند، از این‌روی‌ بتان‌ خویش‌ را نمی‌خوانند بلکه‌ آن‌ها را در این‌ حالت‌ فراموش‌ می‌کنند «پس‌ چون‌ آنان‌ را به‌سوی‌ خشکی‌ برهاند» در آنجاست‌ که‌ به‌ دو گروه‌ تقسیم‌ می‌شوند: «برخی‌ از آنان‌ میانه‌ رو هستند» یعنی: بر راه‌ میانه‌ که‌ همانا راه‌ توحید است‌ پایدارند و به‌ غیر آن‌ انحراف‌ نمی‌کنند لذا به‌ عهدی‌ که‌ در دریا با خدای‌  عزوجل ‌ در مورد خالص ‌ساختن‌ دین‌ برای‌ وی‌ بسته‌اند، وفا می‌کنند اما برخی ‌دیگر کافر و کج‌رواند و آن‌ عهدی‌ را که‌ در دریا به‌ خدا عزوجل  داده‌اند، پشت‌پا می‌افگنند. «و آیات‌ ما را جز هر عهد شکننده‌ ناسپاسی‌ انکار نمی‌کند» ختار: بسیار پیمان‌شکن‌ است‌. ختر: زشت‌ترین‌ انواع‌ غدر و پیمان ‌شکنی ‌و عدم‌ وفا به‌ عهد می‌باشد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمۡ وَٱخۡشَوۡاْ یَوۡمٗا لَّا یَجۡزِی وَالِدٌ عَن وَلَدِهِۦ وَلَا مَوۡلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِۦ شَیۡ‍ًٔاۚ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ٣٣.

«ای‌ مردم‌! از پروردگارتان‌ پروا بدارید» با امتثال‌ اوامر و اجتناب‌ از نواهی‌ وی ‌«و بترسید از روزی‌» چون‌ روز قیامت‌ «که‌ هیچ‌ پدری‌ به‌جای‌ پسرش‌ کفایت ‌نکند» یعنی: هیچ‌ پدری‌ به‌ داد فرزندش‌ نمی‌رسد و به‌هیچ‌ وجه‌ به‌ وی‌ نفعی ‌نمی‌رساند، بدان‌ جهت‌ که‌ او تماما به‌ خود مشغول‌ است‌ «و هیچ‌ فرزندی‌ نیز به ‌جای ‌پدر خود کفایت‌کننده‌ چیزی‌ نباشد» پس‌ وقتی‌ پدر به‌ داد فرزند و فرزند به‌ داد پدر نرسد، غیر آن‌ها از نزدیکان، به‌طریق‌ اولی‌ قادر به‌ دادرسی‌ یک‌دیگر نیستند، چه‌رسد به‌ بیگانگان‌. بارخدایا! ما را از کسانی ‌قرار ده‌ که‌ به‌ غیر تو امید نمی‌بندند و بر غیر تو تکیه‌ نمی‌کنند. «بی‌گمان‌ وعده‌ الله حق‌ است‌» و هیچ‌ خلافی‌ در آن‌ نیست ‌پس‌ آنچه‌ از خیر که‌ بدان‌ وعده‌ داده ‌است‌ و آنچه‌ از شر که‌ از آن‌ برحذر داشته ‌است، یقینا آمدنی‌ است‌ و برگشتی‌ ندارد. این‌ آیه، طمع‌ مؤمنان‌ را از این‌ که‌ بتوانند به‌ پدران‌ کافر خود در آخرت‌ نفعی‌ برسانند، قطع‌ می‌کند «پس‌ زندگانی ‌دنیا» و آرایش‌ها و پیرایش‌های‌ آن‌ «شما را نفریبد» زیرا زندگانی‌ دنیا از بین ‌رفتنی‌ وگذراست‌ «و غرور، شما را نسبت‌ به‌ خداوند فریب‌ ندهد» مراد از غرور: در اینجا شیطان‌ است‌ زیرا این‌ شیطان‌ است‌ که‌ خلق‌ را فریب‌ داده‌ و آرزوهای‌ بی‌اساس‌ را در نهادشان‌ می‌پروراند و از آخرت‌ غافلشان‌ می‌گرداند.

سعید بن ‌جبیر رضی الله عنه  می‌گوید: «فریفته ‌شدن‌ به‌ خداوند عزوجل  آن‌ است‌ که‌ شخص‌ در گناه‌ دراز دستی‌ نموده‌ و در عین‌ حال، بر خداوند عزوجل  آرزوی‌ آمرزش‌ را ببندد».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ ٱلۡغَیۡثَ وَیَعۡلَمُ مَا فِی ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِی نَفۡسٞ مَّاذَا تَکۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِی نَفۡسُۢ بِأَیِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرُۢ٣٤.

«بی‌گمان‌ علم‌ قیامت‌ نزد خداوند است‌» یعنی: علم‌ و آگاهی‌ وقت‌ آن‌ فقط نزد اوست‌ و جز او احدی‌ وقت‌ آن‌ را نمی‌داند «و باران‌ را فرومی‌فرستد» در اوقاتی‌که‌ برای‌ فرود آوردن‌ آن‌ معین‌ کرده‌ است‌ «و آنچه‌ را که‌ در رحمهاست‌ می‌داند» از نری‌ و مادگی، صلاح‌ و فساد و غیر این‌ها، بدون‌ وسیله‌ و ابزار و آزمایشی‌ در حالی‌که‌ اگر بشر نری‌ و مادگی‌ را می‌داند، با ابزار و آزمایش‌ و اعمال‌ تجربه‌ است‌ «و نمی‌داند هیچ‌ نفسی‌» از نفوس‌ و حتی‌ فرشتگان‌ و پیامبران‌ و جن‌ و انس‌ «که‌ فردا چه ‌کسب‌ می‌کند» از کسب‌ دین‌ یا کسب‌ دنیا و از به‌دست‌ آوردن‌ خیر یا شر «و هیچ ‌کسی‌ نمی‌داند که‌ در کدامین‌ سرزمین‌ می‌میرد» و حق‌ تعالی‌ در کدامین‌ مکان‌ جانش‌ را می‌ستاند؟

ابن‌جریر و ابن‌ابی‌حاتم‌ از مجاهد در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ گفت: «مردی‌ از صحرانشینان‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: زنم‌ باردار است‌ پس‌ مرا آگاه‌ کن‌ که‌ چه‌ می‌زاید؟ در سرزمین‌ ما خشکسالی‌ است‌ لذا به‌ من ‌خبر بده‌ که‌ چه‌وقت‌ باران‌ فرود می‌آید؟ و از تاریخ‌ تولد خود آگاهم‌ اما تو به‌ من‌خبر بده‌ که‌ چه‌ وقت‌ می‌میرم‌؟ همان‌ بود که‌ خدای‌  عزوجل ‌ نازل‌ فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ [لقمان: 34].

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ عمر رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «مفاتیح‌ الغیب‌ خمس‌ لا یعلمهن‌ الا الله، لا یعلم‌ ما فی‌ غدا الا الله‌ و لا متی ‌تقوم‌ الساعه، الا الله، ولا ما فی‌الارحام، الا الله، و لا متی‌ ینزل‌ الغیث، الا الله». «و ما تدری‌ نفس‌ بای‌ ارض‌ تموت، الا الله: کلیدهای‌ غیب‌ پنج‌ چیز است‌ که‌ آنها را هیچ‌کس‌ جز خداوند نمی‌داند: آنچه‌ را که‌ فردا روی‌ می‌دهد، جز خداوند هیچ ‌کس‌ نمی‌داند، جز خداوند کسی‌ نمی‌داند که‌ قیامت‌ چه‌ وقت‌ برپا می‌شود، جز خداوند کسی‌ نمی‌داند که‌ چه‌ چیزی‌ در رحم‌هاست، جز خداوند کسی‌ نمی‌داند که‌ چه‌وقت‌ باران‌ فرود می‌آید و جز خداوند هیچ ‌کس‌ نمی‌داند که‌ در کدام‌ سرزمین ‌می‌میرد». اما آنچه‌ که‌ امروزه‌ از پیشبینی‌ها و سنجش‌ها در امور هواشناسی‌ و غیر آن‌ می‌بینیم، این‌ها بر وسایل‌ و ابزارهای‌ ویژه‌ای‌ ـ از جمله‌ دستگاه‌های‌ شناخت‌ نسبت‌ رطوبت‌ و سرعت‌ باد ـ متکی‌ است، که‌ هرگز علم‌ غیب‌ شناخته‌ نمی‌شود بلکه‌ تخمین‌ و تجربه‌ و حدسی‌ است‌ که‌ گاهی‌ هم‌ عکس‌ آن‌ روی‌ می‌دهد. «بی‌گمان‌ خداوند داناست‌» به‌ امور غیب‌ «آگاه‌ است‌» به‌ آنچه ‌که‌ بوده‌ و خواهد بود.

 




[1]- شایسته مسلمانان است که هنگام رویارویی با دشمنان با قلوب‌شان رو به درگاه الهی آورند و از او درخواست یاری وپیروزی کنند و شکی نیست که قلب با این کار آرامش و قوت کامل می گیرد، آنچنانکه خداوند در سوره ی انفال می فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِیتُمۡ فِئَةٗ فَٱثۡبُتُواْ وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَثِیرٗا لَّعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٤٥ [الأنفال: 45] در ضمن برپا کردن طبل و موسیقی هنگام نبرد وجنگ سنت مشرکین است وهیچ جایگاهی در اسلام ندارد. وبر مسلمین واجب است که از مشرکین تقلید نکنند وآنها را سرمشق والگوی خود قرار ندهند ، بلکه باید بر اساس دستورات خداوند حکیم و رسولش انجام وظیفه کنند.

ثانیا: مساله ی استقبال اهل مدینه از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  با خواندن شعر طلع البدر علینا از لحاظ اسنادی ثابت نیست. امام بیهقی در کتاب دلائل النبوه با سندی معضل روایت کرده است، با وجود اینکه در این روایت به زدن دف وخواندن اناشید هیچ اشاره ای نشده است. حافظ ابن حجر نیز این حدیث را در فتح الباری تضعیف کرده است. (مصحح)