تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ ممتحنه

سوره‌ ممتحنه

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (13) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: نامگذاری‌ این‌ سوره‌ به‌ «ممتحنه‌» به‌ کسر حاء، به‌ سبب‌ اضافت ‌مجازی‌ فعل‌ امتحان‌ به‌سوی‌ زن‌ مهاجری‌ است‌ که‌ بیان‌ حال‌ وی‌ در آیه‌ (10) خواهد آمد. یا «ممتحنه‌» به‌ کسرحاء وصف‌ سوره‌ است‌ چنان‌که‌ در وصف‌ سوره‌برائه‌، «فاضحه‌» یعنی‌ سوره «رسواگر» آمده‌ است‌. و «ممتحنه‌» به‌ فتح‌ حاء نیز خوانده‌ شده‌ است‌ که‌ بنابراین‌ قرائت‌، فعل‌ امتحان‌ به‌سوی‌ آن‌ زنی‌ اضافت‌ حقیقی‌ یافته‌ که‌ آیه‌ (10) درباره‌ وی‌ نازل‌ شده‌ است‌ و او ام‌ کلثوم‌ دختر عقبه ‌بن ‌ابی ‌معیط زن‌ عبدالرحمن ‌بن‌ عوف‌ رضی الله عنه  بود.

صاحب‌ «فی‌ظلال‌ القرآن‌» می‌گوید: «این‌ سوره‌ حلقه‌ای‌ در سلسله‌ تربیت ‌ایمانی‌ و تنظیم‌ اجتماعی‌ جامعه‌ مدنی‌ است‌».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمۡ أَوۡلِیَآءَ تُلۡقُونَ إِلَیۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَقَدۡ کَفَرُواْ بِمَا جَآءَکُم مِّنَ ٱلۡحَقِّ یُخۡرِجُونَ ٱلرَّسُولَ وَإِیَّاکُمۡ أَن تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ رَبِّکُمۡ إِن کُنتُمۡ خَرَجۡتُمۡ جِهَٰدٗا فِی سَبِیلِی وَٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِیۚ تُسِرُّونَ إِلَیۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَأَنَا۠ أَعۡلَمُ بِمَآ أَخۡفَیۡتُمۡ وَمَآ أَعۡلَنتُمۡۚ وَمَن یَفۡعَلۡهُ مِنکُمۡ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ١

«ای‌ مؤمنان‌! دشمنان‌ من‌ و دشمنان‌ خود را دوست‌ نگیرید» دشمن‌ خدا عزوجل  کسی ‌است‌ که‌ به‌ او کفر یا شرک‌ ورزیده‌ و به‌ آنچه‌ که‌ در کتاب‌های او آمده‌ است‌، ایمان ‌نیاورده‌ باشد و دشمن‌ مؤمنان‌ کسی‌ است‌ که‌ به‌ ایشان‌ خیانت‌ کرده‌، یا با ایشان‌ جنگیده‌، یا دیگران‌ را در جنگ‌ علیه‌ ایشان‌ یاری‌ داده‌ است‌، مانند کفار مکه‌ در گذشته‌ و کفار ملحد مادی‌ در عصر ما. عدو: بر مفرد و جمع‌ هردو اطلاق‌ می‌شود.

بخاری‌، مسلم‌ و بقیه‌ ائمه‌ حدیث‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیات‌ از علی‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  من‌، زبیر و مقدادبن‌اسود را مأموریت‌ داده‌ و فرمودند: «بروید تا به‌ باغ‌ خاخ[1] برسید پس‌ در آن‌ باغ‌ زنی‌ را می‌یابید که‌ سوار هودج‌ است‌ و با او نامه‌ای‌ است‌، آن‌ نامه‌ را از وی‌ گرفته‌ و نزد من‌ آورید». ما به ‌راه‌ افتادیم‌ تا به‌ آن‌ باغ‌ رسیدیم‌، بناگاه‌ دیدیم‌ که‌ همان‌ زن‌ در آنجاست‌ پس‌ به‌ اوگفتیم: نامه‌ را بیرون‌ آور. گفت: با من‌ نامه‌ای‌ نیست‌. گفتیم: یا نامه‌ را بیرون ‌می‌آوری‌، یا لباست‌ را از تنت‌ بیرون‌ کرده‌ و بازرسی‌ات‌ می‌کنیم‌. پس‌ نامه‌ را از میان‌ بافته‌ موی‌ خویش‌ بیرون‌ آورد. پس‌ نامه‌ را گرفتیم‌ و نزد رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آوردیم‌. بناگاه‌ دیدیم‌ که‌ آن‌ نامه‌ از حاطب‌بن‌ابی‌بلتعه‌ رضی الله عنه  است‌ که‌ به‌سوی‌ گروهی ‌از مشرکان‌ مکه‌ فرستاده‌ تا آنان‌ را از برخی‌ اسرار رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آگاه‌ کند. رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  حاطب‌ را احضار کرده‌ و به‌ او فرمودند: «ای‌ حاطب‌! این ‌چیست‌؟». حاطب‌ گفت: یا رسول‌الله! در داوری‌ علیه‌ من‌ شتاب‌ نکنید؛ حقیقت ‌این‌ است‌ که‌ من‌ مردی‌ بودم‌ نه‌ از خود قریش‌ بلکه‌ پیوست ‌شده‌ به‌ آن‌؛ ولی‌ کسانی ‌از مهاجران‌ که‌ با شما هستند، در مکه‌ قرابت‌هایی‌ دارند که‌ خانواده‌ها و اموال ‌خویش‌ را به‌ وسیله‌ آن‌ها حمایت‌ می‌کنند لذا من‌ نیز در این‌ اندیشه‌ افتادم‌ که‌ اگر با قریش‌ قرابت‌ نسبی‌ای‌ ندارم‌، حداقل‌ برای‌ آن‌ها خیری‌ رسانده‌ و خدمتی‌ کرده‌ باشم ‌تا به‌ وسیله‌ آن‌ از نزدیکانم‌ حمایت‌ کنند پس‌ من‌ این‌ کار را به‌ سبب‌ کفر و ارتداد از دین‌ خویش‌ انجام‌ نداده‌ام‌ و نه‌ از روی‌ این‌ امر که‌ به‌ کفر راضی‌ باشم‌! رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «حاطب‌ راست‌ گفت‌». آن‌ گاه‌ این‌ آیه‌ درباره‌ وی‌ نازل ‌شد. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ چون‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در سال‌ هشتم‌ هجری‌ برای‌ فتح ‌مکه‌ آمادگی‌ گرفتند، حاطب‌ خواست‌ تا این‌ خبر را به‌ قریش‌ برساند پس ‌جبرئیل‌ علیه السلام  فرود آمد و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را از این‌ ماجرا آگاه‌ کرد.

«به‌سوی‌ آنان‌ پیغام‌ دوستی‌ را می‌افگنید» یعنی: به‌ کفار خیرخواهی‌ کرده‌ و به ‌سبب‌ دوستی‌ای‌ که‌ میان‌ شما و آنان‌ هست‌، اخبار رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را به‌ آنان‌ می‌رسانید و به‌ آنان‌ نامه‌ می‌نویسید؛ «و حال‌ آن‌که‌ آنان‌ به‌ حقی‌ که‌ برای‌ شما آمده‌ است‌، کفر ورزیده‌اند» یعنی: آن‌ها به‌ خدا و رسولش‌ و آنچه‌ که‌ به‌ شما از قرآن‌ و هدایت‌ الهی‌ آمده‌ است‌، کفر ورزیده‌اند و از مظاهر کفرشان‌ این‌ است‌ که: «پیامبر و شما را نیز بیرون‌ می‌کنند» یعنی: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و شما را از مکه‌ آواره‌ کرده‌اند، به‌سبب‌ کفر و انکارشان‌ از حقی‌ که‌ برایتان‌ آمده‌ است‌ پس‌ چگونه‌ با آنان‌ دوستی‌ و مهربانی‌ می‌کنید؟ «برای‌ آن‌که‌ ایمان‌ آوردید به‌ الله پروردگار خویش» یعنی: شما را به‌ خاطر ایمانتان‌، یا به‌ خاطر نفرت‌ و کراهت‌ از ایمان‌ آوردنتان‌، بیرون‌ رانده‌اند «اگر برای‌ جهاد در راه‌ من‌ و طلب‌ خشنودی‌ من‌ از وطن‌ خود بیرون‌ آمده‌اید» یعنی: اگر شما چنین‌ هستید پس‌ چرا دشمن‌ من‌ و دشمن‌ خودتان‌ را به‌ دوستی‌ می‌گیرید؟ «پنهانی‌ به‌سوی‌ آنان‌ دوستی‌ می‌ورزید» یعنی: اخبار مسلمانان‌ را پنهانی‌ به‌ کفار می‌فرستید، به‌ سبب‌ دوستی‌ با آنان‌ «و من‌ به‌ آنچه‌ پنهان‌ می‌کنید و آنچه‌ آشکار می‌کنید داناترم» یعنی: من‌ از هرکس‌ دیگر به‌ کارهای‌ پنهان‌ و آشکار شما داناترم‌ «و هرکس‌ از شما که‌ این‌ کار را بکند پس‌ به‌ راستی‌ که‌ راه‌ راست‌ را گم‌ کرده‌ است» یعنی: او از راه‌ حق‌ و صواب‌ به‌ بی‌راهه‌ رفته‌ و راه‌ میانه‌ و هموار را گم‌ کرده‌ است‌.

آیه‌ کریمه‌ بر نهی‌ قطعی‌ و همه‌جانبه‌ از موالات‌ و دوستی‌ با کفار دلالت‌ می‌کند.

﴿إِن یَثۡقَفُوکُمۡ یَکُونُواْ لَکُمۡ أَعۡدَآءٗ وَیَبۡسُطُوٓاْ إِلَیۡکُمۡ أَیۡدِیَهُمۡ وَأَلۡسِنَتَهُم بِٱلسُّوٓءِ وَوَدُّواْ لَوۡ تَکۡفُرُونَ٢.

«اگر شما را بیابند، برایتان‌ دشمن‌ باشند» یعنی: اگر کفار با شما روبرو گردند، آنچه‌ را که‌ در دل‌های خود از دشمنی‌ نسبت‌ به‌ شما نهان‌ می‌دارند، آشکار می‌کنند «و دستها و زبان‌های‌ خود را به‌ بدی‌ به‌سوی‌ شما بگشایند» با لت‌وکوب‌، قتل‌ و دست‌درازی‌ و با دشنام‌ و مانند آن‌ «و دوست‌ دارند که‌ کافر شوید» در این‌ آرزو به‌سر می‌برند که‌ مرتد شوید و به‌سوی‌ کفر باز گردید. پس‌ مادام‌ که‌ کار چنین ‌است‌، قطعا دوستی‌ با امثال‌ آنان‌ اشتباهی‌ است‌ بزرگ‌.

﴿لَن تَنفَعَکُمۡ أَرۡحَامُکُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُکُمۡۚ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَفۡصِلُ بَیۡنَکُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ٣

«هرگز خویشاوندان‌ و فرزندان‌ شما به‌ شما سود نمی‌رسانند» یعنی: بی‌گمان‌ فرزندان‌ و نزدیکان‌ شما در روز قیامت‌ به‌ شما سودی‌ نمی‌رسانند تا شما به‌ خاطر آنان‌ با کفار دوستی‌ و مهربانی‌ ورزید ـ چنان‌که‌ حاطب ‌بن ‌ابی ‌بلتعه‌ چنین‌ کرد بلکه ‌آنچه‌ که‌ به‌ شما سود می‌رساند، امتثال‌ اوامر الهی‌ است‌؛ که‌ از آن‌ جمله‌ است دشمنی‌ با کفار و فروگذاشتن‌ دوستی‌ و موالات‌ با آنان‌ «روز قیامت‌ خدا در میان ‌شما فیصله‌ می‌کند» یعنی: در میان‌ شما جدایی‌ می‌افگند پس‌ اهل‌ طاعت‌ خود را به‌بهشت‌ و اهل‌ معصیت‌ خود را به‌ دوزخ‌ داخل‌ می‌کند «و خداوند به‌ آنچه‌ می‌کنید بیناست» بنابراین‌، شما را در برابر اعمالتان‌ جزا می‌دهد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌انس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است: «مردی‌ از رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پرسید: یا رسول‌ الله! پدرم‌ در کجاست‌؟ فرمودند: در دوزخ‌. پس‌ چون‌ پشت‌ گردانید، آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  او را فراخواندند و فرمودند: «إن‌ أبی‌ وأباک‌ فی‌النار». «پدر من‌ و پدر تو هردو در دوزخ‌اند».

علما به‌ مناسبت‌ داستان‌ حاطب‌، به‌ بیان‌ حکم‌ جاسوسی‌ برای‌ کفار پرداخته‌اند:

مالکی‌ها بر آنند که‌ جاسوس‌ مسلمان‌ کشته‌ می‌شود اما جمهور فقها برآنند که‌ او کشته‌ نمی‌شود بلکه‌ امام‌ او را بر حسب‌ آنچه‌ که‌ مصلحت‌ بداند، تعزیر کند؛ از قبیل‌ زدن‌، به‌ زندان‌ افگندن‌ و مانند این‌. و هردو گروه‌ به‌ داستان‌ حاطب‌ استدلال ‌کرده‌اند زیرا مالکی‌ها گفته‌اند: اگر حاطب‌ از اهل‌ بدر نبود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  او را می‌کشت‌. گروه‌ دوم‌ می‌گویند: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  حاطب‌ را به‌ این‌ دلیل‌ نکشتند که‌ او مسلمان‌ بود. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ علی‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: شخصی‌ به‌نام‌ فرات‌بن‌حیان‌ را که‌ برای‌ مشرکان‌ جاسوسی‌ کرده‌ بود، نزد رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آوردند ایشان‌ دستور دادند که‌ او کشته‌ شود. پس‌ فریاد کشید: ای ‌گروه‌ انصار! آیا من‌ کشته‌ می‌شوم‌ در حالی‌که‌ گواهی‌ می‌دهم‌ به‌ این‌که‌ خدایی‌ جز معبود یگانه‌ نیست‌ و این‌که‌ محمد رسول‌ خداست‌؟ آن‌ گاه‌ دستور دادند که‌ آزادش‌ کنند، سپس‌ فرمودند: «إن‌ منکم‌ من‌ أوکله‌ إلی‌ إیمانه‌، منهم‌ فرات‌ بن‌حیان: همانا از شما کسانی‌ هستند که‌ من‌ آنان‌ را به‌ ایمان‌شان‌ وامی‌گذارم‌، که‌ از آن‌ جمله‌ است‌ فرات‌ بن‌ حیان‌».

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ در آیه‌ کریمه‌ برای‌ تحریم‌ موالات‌ با کفار پنج‌ سبب‌ ذکر شده‌ است:

1-  کفرشان‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ و رسول‌ وی‌.

2-  بیرون‌ راندن‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و مؤمنان‌ از دیار و اموال‌شان‌ در مکه‌.

3-  دشمنی‌ و ستیز آن‌ها با مؤمنان‌.

4-  کشتن‌ مؤمنان‌ و زدن‌ و دشنام‌ دادن‌ آن‌ها.

5-  حرص‌ آنان‌ بر کفر به‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم .

﴿قَدۡ کَانَتۡ لَکُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنکُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ کَفَرۡنَا بِکُمۡ وَبَدَا بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَکَ وَمَآ أَمۡلِکُ لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖۖ رَّبَّنَا عَلَیۡکَ تَوَکَّلۡنَا وَإِلَیۡکَ أَنَبۡنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ٤

«هر آینه‌ برای‌ شما در ابراهیم‌ و کسانی‌ که‌ همراه‌ او بودند، اسوه‌ حسنه‌ای‌ است» یعنی: خصلتی‌ ستوده‌ و سرمشق‌ نیکویی‌ است‌ پس‌ به‌ ایشان‌ اقتدا کنید. گویی ‌می‌فرماید: ای‌ حاطب‌! آیا به‌ ابراهیم‌ اقتدا و تأسی‌ نکردی‌ تا از فامیل‌ و خانواده‌ات ‌بیزاری‌ بجویی‌ چنان‌که‌ ابراهیم ‌ علیه السلام  و پیروانش‌ از پدران‌ و قومشان‌ برائت‌ جستند؛ «آن‌ گاه‌ که‌ به‌ قوم‌شان‌ گفتند: هرآینه‌ ما از شما بری‌ و برکناریم» نه‌ ما از شماییم‌ و نه‌ شما از ما؛ به‌ سبب‌ کفرتان‌ به‌ خداوند متعال «و» نیز بیزاریم «از آنچه‌ که‌ بجز خداوند می‌پرستید» که‌ بتانند «به‌ شما کافر شدیم» یعنی: ما به‌ بتانی‌ که‌ شما به ‌آن‌ها ایمان‌ آورده‌اید، یا به‌ دین‌ شما، یا به‌ افعالتان‌ کافر و منکر شدیم «و میان‌ ما و میان‌ شما به‌ طور همیشه‌ دشمنی‌ و کینه‌ پدید آمد» یعنی: این‌ شیوه‌ و روش‌ ما با شما است‌؛ «تا وقتی‌ که‌ فقط به‌ خداوند ایمان‌ آورید» و شرک‌ را ترک‌ کنید پس‌ وقتی ‌چنین‌ کردید، این‌ دشمنی‌ به‌ دوستی‌ و این‌ کینه‌ به‌ محبت‌ تبدیل‌ می‌شود «مگر در این‌ سخن‌ ابراهیم‌ به‌ پدرش‌ که‌ حتما برای‌ تو آمرزش‌ خواهم‌ خواست» یعنی: برای ‌شما در همه‌ سخنان‌ ابراهیم‌  علیه السلام  الگو و سرمشق‌ نیکویی‌ است‌ مگر در این‌ سخن‌ وی ‌به‌ پدرش‌ لذا به‌ این‌ سخن‌ وی‌ اقتدا و تأسی‌ نکنید که‌ برای‌ مشرکان‌ آمرزش ‌بخواهید زیرا آمرزش‌خواهی‌ ابراهیم ‌ علیه السلام  برای‌ پدرش‌، بنا بر وعده‌ای‌ بود که‌ او به ‌پدرش‌ داده‌ بود؛ (اما چون‌ برای‌ ابراهیم‌ روشن‌ شد که‌ پدرش‌ دشمن‌ خداوند است‌، از وی‌ بیزاری‌ جست) «توبه‌ / 114».

آن‌ گاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ سخن‌ ابراهیم ‌ علیه السلام  برای‌ پدرش‌ را به ‌اتمام‌ رسانده‌ و می‌فرماید: «و برای‌ تو در برابر خداوند صاحب‌ اختیار چیزی‌ نیستم» یعنی: ابراهیم ‌ علیه السلام  به‌ پدرش‌ گفت: برای‌ تو آمرزش‌ می‌خواهم‌ ولی‌ چیزی‌ از عذاب ‌خداوند عزوجل  را از تو دفع‌ نمی‌توانم‌ کرد «پروردگارا! بر تو توکل‌ کرده‌ایم‌ و به‌ تو روی‌ آورده‌ایم‌ و به‌سوی‌ توست‌ بازگشت» این‌ از دعای‌ ابراهیم ‌ علیه السلام  و یارانش‌ و از چیزهایی ‌است‌ که‌ در آن‌ سرمشقی‌ نیکو است‌ که‌ باید در آن‌ به‌ ابراهیم‌  علیه السلام  اقتدا شود، همچنان‌ این‌ ادعای‌ وی:

﴿رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ وَٱغۡفِرۡ لَنَا رَبَّنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٥

«پروردگارا! ما را فتنه‌ای‌ برای‌ کافران‌ نگردان» مجاهد در معنی‌ آن‌ می‌گوید: ما را به‌ دست‌ آنان‌ یا به‌ عذابی‌ از نزد خویش‌ عذاب‌ نکن‌ تا آن‌ها بگویند که: اگر اینان ‌بر حق‌ می‌بودند، این‌ ذلت‌ و خواری‌ به‌ آنان‌ نمی‌رسید «و ای‌ پروردگار ما! برای‌ ما بیامرز هر آینه‌ تویی‌ عزیز» یعنی: تو غالبی‌ هستی‌ که‌ هرگز مغلوب‌ نمی‌شوی‌ و تویی ‌«حکیم» یعنی: تو صاحب‌ حکمت‌ بالغه‌ هستی‌ .

﴿لَقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِیهِمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَۚ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ٦

آن‌ گاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ مؤمنان‌ را تکرارا بر اقتدا به‌ ابراهیم ‌ علیه السلام  برانگیخته‌ و می‌فرماید: «هرآینه‌ برای‌ شما در ایشان» یعنی: در ابراهیم ‌ علیه السلام  و کسانی‌ که‌ با او بودند؛ «سرمشقی‌ نیکو است‌ برای‌ کسی‌ که‌ به‌ خداوند و روز آخرت‌ امید دارد» یعنی: این‌ الگو گرفتن‌ و اقتدا به‌ ابراهیم ‌ علیه السلام  فقط برای‌ کسانی‌ است‌ که‌ در دنیا و آخرت‌ به‌ خیر و رحمت‌ خداوند عزوجل  طمع‌ می‌بندند «و هرکس‌ روی‌ برتابد» یعنی: هرکس‌ از اقتدا و تأسی‌ به‌ ابراهیم‌  علیه السلام  روی‌ برتافته‌ و این‌ نصیحت‌ را نادیده‌ بگیرد و با کفار رابطه‌ دوستانه‌ برقرار نماید «پس‌ هر آینه‌ الله بی‌نیاز است» از خلقش‌ «ستوده» است‌ بر افعال‌ خود؛ در نزد دوستان‌ و اهل‌ طاعتش‌.

﴿عَسَى ٱللَّهُ أَن یَجۡعَلَ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَ ٱلَّذِینَ عَادَیۡتُم مِّنۡهُم مَّوَدَّةٗۚ وَٱللَّهُ قَدِیرٞۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٧

«چه‌ بسا خداوند در میان‌ شما و در میان‌ کسانی‌ که‌ با آن‌ها دشمنی‌ داشتید، دوستی ‌پدید آورد» این‌ بدان‌ جهت‌ خواهد بود که‌ آنان‌ مسلمان‌ می‌شوند و از اهل‌ دینتان ‌می‌گردند چنان‌که‌ گروهی‌ از آنان‌ بعد از فتح‌ مکه‌ مسلمان‌ شدند و اسلامشان‌ نیز نیکو و استوار گشت‌ و میان‌ آن‌ها و کسانی‌ که‌ از ایشان‌ در اسلام‌ تقدم‌ داشتند مودت‌ و محبت‌ پدید آمد و آن‌ها نیز جهاد کردند و کارهایی‌ را که‌ سبب‌ قرب‌ الهی‌ می‌شود انجام‌ دادند، که‌ ابوسفیان‌ رضی الله عنه  از آن‌ جمله‌ بود و قبل‌ از آن‌ که‌ او مسلمان‌ شود، رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  با ام‌ حبیبه‌ دخترش‌ ازدواج‌ کردند. البته‌ ام‌ حبیبه‌ و شوهرش‌ عبدالله بن‌ جحش‌ رضی الله عنه  از مسلمانان‌ اولین‌ و از کسانی‌ بودند که‌ به‌ سرزمین‌ حبشه‌ هجرت‌ کرده‌ بودند اما شوهرش‌ در حبشه‌ نصرانی‌ شد و بر نصرانیت‌ مرد ولی‌ او بر دین‌ خویش‌ باقی‌ ماند و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ نجاشی‌ پیغام‌ فرستاده‌ و او را برای‌ خود خواستگاری‌ کردند و نجاشی‌ از جای‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وی‌ چهارصد درهم‌ از مال‌ خود مهریه‌ داد ولی‌ با همه‌ این‌ها دوستی‌ با ابوسفیان‌ جز با اسلام‌ وی‌ در روز فتح‌ مکه‌ و ما بعد آن‌ پدید نیامد و بعد از فتح‌ مکه‌ بود که‌ ابوسفیان‌ دشمنی‌ با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را ترک‌ کرد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «أحبب‌ حبیبک‌ هونا ما، عسی‌ أن‌ یکون‌ بغیضک‌ یوما ما، وأبغض‌ بغیضک‌ هونا ما، عسی‌ أن‌ یکون‌ حبیبک‌ یوما ما». «دوستت‌ را در حدی‌ متعادل‌ دوست‌ بدار و در دوستی‌ وی‌ افراط نکن‌، چه‌ بسا که‌ او روزی‌ بدخواه‌ و منفور تو گردد و با دشمنت‌ نیز در دشمنی‌ زیاده‌روی‌ نکن ‌زیرا چه‌ بسا که‌ او روزی‌ دوستت‌ گردد». «و خداوند قدیر است» یعنی: دارای‌ قدرت‌ بالغه‌ است‌ پس‌ او بر این‌ امر که‌ دل‌های معاندان‌ را به‌سوی‌ حق‌ برگرداند تا ایشان‌ را در مغفرت‌ و رحمت‌ خویش‌ داخل‌ گرداند، تواناست‌ «و خداوند آمرزگار است» بر آنچه‌ که‌ از شما در موالات‌ با کفار سر زده‌ است‌؛ از نقل ‌دادن‌ اخبار و غیر آن‌ «مهربان» است‌ به‌ شما چرا که‌ شما را به‌ شتاب‌ مجازات‌ نمی‌کند.

ابن‌ مردویه‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که ‌فرمود: اولین‌ کسی‌ که‌ با مرتدان‌ در راه‌ اقامه‌ و بر پاداشت‌ دین‌ خدا عزوجل  جنگید، ابوسفیان ‌بن ‌حرب‌ بود و این‌ آیه‌ درباره‌ وی‌ نازل‌ شد.

﴿لَّا یَنۡهَىٰکُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِینَ لَمۡ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَلَمۡ یُخۡرِجُوکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَیۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ٨

«خداوند شما را از کسانی‌ که‌ با شما در دین‌ نجنگیده‌ و شما را از دیارتان‌ بیرون‌ نکرده‌اند، باز نمی‌ دارد که‌ با آنان‌ نیکی‌ کنید» یعنی: خداوند عزوجل  شما را از این‌ امر نهی‌ نمی‌کند که‌ با کفار هم‌ پیمانی‌ که‌ بر ترک‌ جنگ‌ و یاری‌ نکردن‌ کفار دیگر علیه ‌شما با شما پیمان‌ بسته‌اند، به‌ مقتضای‌ احسان‌ و نیکی‌ رفتار کنید؛ مانند رعایت‌ صله‌رحم‌ با خویشاوندان‌ غیر مسلمان‌، نفع‌ رساندن‌ به‌ همسایه‌ مشرک‌ و مهمان ‌کردن ‌آنان‌ «و با آنان‌ به‌ انصاف‌ رفتار کنید» یعنی: در تعاملاتی‌ که‌ میان‌ شما و آنان‌ صورت‌ می‌گیرد، با آنان‌ دادگرانه‌ و به‌ عدالت‌ رفتار و معامله‌ کنید؛ با پرداختن‌ حق‌شان‌، مانند وفا به‌ وعده‌، پرداخت‌ امانت‌ و پرداخت‌ بی‌کم‌ و کاست‌ بهای‌ آنچه‌ که‌ از آنان‌ خریداری‌ می‌کنید. چنان‌که‌ قبیله‌ خزاعه‌ با رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چنین‌ عهدی ‌بستند و آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در حق‌ آنان‌ به‌ نیکی‌ و وفا دستور دادند «بی‌گمان‌ خداوند دادگران‌ را دوست‌ دارد» پس‌ رهرو راه‌ عدل‌ و داد باشید.

قتاده‌ بر آن‌ است‌ که‌ این‌ حکم‌ در اول‌ اسلام‌ بود، سپس‌ آیه: ﴿فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ حَیۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ وَخُذُوهُمۡ [التوبة: 5] آن‌ را منسوخ‌ کرد. اما اکثر اهل‌ تأویل‌ برآنند که‌ این‌ آیه‌ منسوخ‌ نیست‌، به‌ دلیل‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آن‌ از اسماء دختر ابوبکر رضی الله عنهما  که‌ فرمود: «مادرم‌ درحالی‌که‌ مشرک‌ بود، در دوران‌ پیمان ‌قریش‌ (صلح‌ حدیبیه) به‌ دیدارم‌ آمد پس‌ به‌ محضر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رفتم‌ و گفتم: یا رسول‌الله! مادرم‌ درحالی‌که‌ به‌ من‌ راغب‌ است‌ نزد من‌ آمده‌ است‌، آیا با وی ‌صله‌ رحم‌ را به‌ جای‌ آورم‌؟ فرمودند: آری‌! با مادرت‌ صله‌ رحم‌ را به‌ جای ‌آور». سپس‌ خداوند متعال‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿إِنَّمَا یَنۡهَىٰکُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِینَ قَٰتَلُوکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَأَخۡرَجُوکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ وَظَٰهَرُواْ عَلَىٰٓ إِخۡرَاجِکُمۡ أَن تَوَلَّوۡهُمۡۚ وَمَن یَتَوَلَّهُمۡ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٩

«جز این‌ نیست‌ که‌ خداوند شما را از» نیک‌ رفتاری‌ با «کسانی‌ نهی‌ می‌کند که‌ با شما در دین‌ جنگیده‌اند و شما را از خانه‌ و کاشانه‌تان‌ آواره‌ کرده‌اند» که‌ آنان‌ سردمداران‌ و رهبران‌ کفر از قبیله‌ قریش‌ و امثال‌شان‌ از کسانی‌ اند که‌ علیه‌ مسلمانان ‌سرسخت‌ و ستیزه‌جو بودند «و بر راندنتان‌ با دیگران‌ همدستی‌ کردند» یعنی: حق‌ تعالی‌ شما را از نیکرفتاری‌ با کسانی‌ نیز نهی‌ می‌کند که‌ دشمن‌ را علیه‌ شما یاری ‌و پشتیبانی‌ کرده‌اند. یعنی: کسانی‌ را یاری‌ و پشتیبانی‌ کرده‌اند که‌ با شما جنگیده‌اند و شما را به‌ خاطر دینتان‌ از خانه‌ و کاشانه‌تان‌ بیرون‌ رانده‌اند و آنان‌ سایر اهل‌ مکه ‌و کسان‌ دیگری‌ هستند که‌ با آن‌ها همپیمان‌ شده‌ بودند. آری‌! نهی‌ می‌کند شما را «از این‌که‌ با آنان‌ تولی‌ کنید» یعنی: آنان‌ را به‌ دوستی‌ و یاری‌ بگیرید «و هر کس ‌دوست‌شان‌ بدارد پس‌ آن‌ گروه‌ آنانند ستمگران» زیرا آنان‌ دوستی‌ را در غیر جایگاهش‌ نهاده‌ و کسانی‌ را به‌ دوستی‌ گرفته‌اند که‌ سزاوار دشمنی‌ می‌باشند، چراکه‌ دشمن‌ خدا عزوجل  و پیامبر و کتاب‌ وی‌ می‌باشند. دلیل‌ این‌ که‌ خدای‌ متعال‌ از جایز بودن‌ دادگری‌ و نیکوکاری‌ با گروه‌ اول‌ از کفار بی‌آزار سخن‌ گفت‌، نه‌ از جواز ولایت‌ و دوستی‌ با آنان‌، این‌ است‌ که: ولایت‌ و دوستی‌ با کفار به‌ هیچ‌ حال‌ جایز نیست‌ و ولایت‌ جز با مؤمنان‌ حرام‌ قطعی‌ می‌باشد پس‌ اگر در یک‌ کشور غیر مسلمانانی‌ وجود داشته‌ باشند که‌ با مسلمانان‌ وارد کشمکش‌ نشوند، نیکوکاری‌ و عدالت‌ با آنان‌ جایز است‌ اما ولایت‌ با آنان‌ هرگز جواز ندارد. خاطر نشان ‌می‌شود که‌ از بزرگ‌ترین‌ مظاهر ولایت‌ با کفار در عصر ما، داخل‌ شدن‌ در احزاب ‌آنان‌ است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا جَآءَکُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ مُهَٰجِرَٰتٖ فَٱمۡتَحِنُوهُنَّۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِیمَٰنِهِنَّۖ فَإِنۡ عَلِمۡتُمُوهُنَّ مُؤۡمِنَٰتٖ فَلَا تَرۡجِعُوهُنَّ إِلَى ٱلۡکُفَّارِۖ لَا هُنَّ حِلّٞ لَّهُمۡ وَلَا هُمۡ یَحِلُّونَ لَهُنَّۖ وَءَاتُوهُم مَّآ أَنفَقُواْۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ أَن تَنکِحُوهُنَّ إِذَآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّۚ وَلَا تُمۡسِکُواْ بِعِصَمِ ٱلۡکَوَافِرِ وَسۡ‍َٔلُواْ مَآ أَنفَقۡتُمۡ وَلۡیَسۡ‍َٔلُواْ مَآ أَنفَقُواْۚ ذَٰلِکُمۡ حُکۡمُ ٱللَّهِ یَحۡکُمُ بَیۡنَکُمۡۖ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ١٠

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ آمده‌ است: چون‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیبیه‌ با قریش‌ بر این‌ شرط صلح‌ نمودند که‌ هرکس‌ از مسلمانان‌ مکه‌ نزدشان‌ آمد، او را واپس‌ به‌ مکه‌ برگردانند، در این‌ اثنا زنان‌ مسلمانی‌ از مکه‌ به‌سوی‌ ایشان‌ هجرت ‌کردند. پس‌ خدای‌ متعال‌ نپذیرفت‌ که‌ آن‌ها به‌سوی‌ مشرکان‌ برگردانده‌ شوند و نازل ‌فرمود: «ای‌ مؤمنان‌! چون‌ زنان‌ مؤمن‌ مهاجر» از میان‌ کفار «نزد شما بیایند پس ‌آنان‌ را امتحان‌ کنید» یعنی: آنان‌ را بیازمایید تا میزان‌ رغبت‌ و گرایش‌ آنان‌ به‌ اسلام‌ را دریابید. ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «امتحان‌شان‌ این‌ بود که‌ به‌ خدا سوگند خورند که‌ نه‌ به‌ سبب‌ ناسازگاری‌ و نفرت‌ از شوهران‌شان‌ از مکه‌ بیرون‌ شده‌اند، نه‌ به‌ انگیزه ‌تمایل‌ به‌ رفتن‌ از سرزمینی‌ به‌ سرزمینی‌ دیگر، نه‌ به‌ طلب‌ دنیا و نه‌ به‌ عشق‌ مردی‌ از مسلمانان‌ بلکه‌ فقط به‌ انگیزه‌ دوستی‌ خداوند عزوجل  و پیامبرش‌ و رغبت‌ در دینش ‌هجرت‌ کرده‌اند پس‌ چون‌ بر این‌ مضمون‌ قسم‌ می‌خوردند، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  مهری ‌را که‌ شوهرانشان‌ به‌ آنان‌ داده‌ بودند و خرجی‌ را که‌ بر آنان‌ کرده‌ بودند، می‌پرداختند ولی‌ خود آن‌ زنان‌ مؤمن‌ مهاجر را بر نمی‌گرداندند». «خداوند به‌ ایمان‌ ایشان‌ داناتر است» این‌ قید برای‌ بیان‌ این‌ امر است‌ که‌ جز خدای‌ سبحان‌ هیچ ‌کس‌ دیگر حقیقت‌ حالشان‌ را نمی‌داند پس‌ او شما را به‌ کشف‌ حقیقت‌ مأمور نکرده‌ است‌ بلکه‌ مأموریت‌ شما امتحان‌ و آزمایش‌ آن‌هاست‌ تا صدق‌ ادعایشان‌ در رغبت‌ و گرایش‌ به‌ اسلام‌ بر شما روشن‌ شود «پس‌ اگر آنان‌ را مؤمن‌ دانستید» به‌حسب‌ ظاهر، بعد از گرفتن‌ امتحانی‌ که‌ به‌ آن‌ مأمور شده‌اید «آنان‌ را به‌سوی‌ کفار باز نگردانید» یعنی: به‌سوی‌ شوهران‌ کافرشان‌ «نه‌ آن‌ زنان‌ بر آنان‌ حلال‌اند و نه‌ آن‌ مردان‌ بر این‌ زنان‌ حلال» زیرا زن‌ مؤمن‌ بر هیچ‌ مرد کافری‌ حلال‌ نیست‌ و مسلمان ‌شدنش‌ موجب‌ جدایی‌ وی‌ از شوهر کافرش‌ می‌گردد نه‌ صرف‌ هجرتش‌.خاطر نشان‌ می‌شود که‌ این‌ آیه‌ زنان‌ مسلمان‌ را بر مردان‌ مشرک‌ حرام‌ گردانید و در آغاز اسلام‌ جایز بود که‌ مرد مشرک‌ با زن‌ مؤمن‌ ازدواج‌ کند، از این‌ جهت‌ چون ‌ابوالعاص‌ بن‌ ربیع‌ شوهر زینب‌ دختر رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  که‌ مشرک‌ بود، در روز بدر به‌دست‌ مسلمانان‌ اسیر شد، زنش‌ زینب‌ گردنبندی‌ را که‌ از مادرش‌ خدیجه‌  رضی الله عنها به‌ وی‌ رسیده‌ بود، برای‌ آزادی‌ (فدیه) وی‌ از مکه‌ فرستاد پس‌ چون ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ این‌ حال‌ و وضع‌ دخترشان‌ فکر کردند، سخت‌ بر او دل‌ سوختانده‌ و به‌ مسلمانان‌ گفتند: «اگر صلاح‌ می‌دیدید که‌ اسیر وی‌ را برایش‌ رها کنید پس‌ چنین‌ کنید». آن‌ گاه‌ ابوالعاص‌ را بر این‌ شرط آزاد کردند که‌ دخترشان‌ را نزدشان‌ بفرستد و او به‌ این‌ شرط وفا کرده‌ زینب‌  رضی الله عنها را با زید بن‌ حارثه‌ رضی الله عنه  به‌ مدینه‌ فرستاد و زینب‌ بعد از غزوه‌ بدر دو سال‌ در مدینه‌ اقامت‌ گزید تا این‌که‌ در سال‌ هشتم‌ هجری‌ شوهرش‌ ابوالعاص‌ مسلمان‌ شد و رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  زینب‌ را با همان‌ نکاح‌ اول‌ به‌ وی‌ برگردانده‌ و مهر جدیدی‌ را بر او وضع‌ نکردند چنان‌که‌ ابن‌ کثیر نقل‌ کرده‌ است‌.

اکثر علما برآنند که‌ این‌ حکم‌ ناسخ‌ بخشی‌ از پیمان‌ صلح‌ حدیبیه‌ است‌ که‌ مفاد آن‌ به‌ برگرداندن‌ مسلمانان‌ به‌ مشرکان‌ ارتباط می‌گیرد اما احناف‌ برآنند که‌ این ‌حکم‌ تماما ـ هم‌ درباره‌ زنان‌ و هم‌ درباره‌ مردان‌ ـ منسوخ‌ است‌ زیرا اقامت ‌مسلمانان‌ در سرزمین‌ شرک‌ جواز ندارد. احناف‌ به‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ نیز استدلال ‌کرده‌اند: «أنا بریء‌ من‌ کل‌ مسلم‌ أقام‌ مع‌ مشرک‌ فی‌ دارالحرب‌ لاتراءی‌ ناراهما». «من ‌از هر مسلمانی‌ که‌ با مشرکی‌ در دار حرب‌ اقامت‌ گزیند به‌ طوری‌ که‌ آتش‌ آن‌ دو دیده‌ شود، بیزارم‌». «و به‌ آنان‌ آنچه‌ خرج‌ کرده‌اند بدهید» یعنی: به‌ شوهران‌ این‌گروهی‌ که‌ هجرت‌ کرده‌ و اسلام‌ آورده‌اند، قیمت‌ آنچه‌ را که‌ بر آنان‌ از مهر خرج‌ کرده‌اند بدهید «و بر شما گناهی‌ نیست‌ که‌ با ایشان‌ ازدواج‌ کنید» زیرا آن‌ زنان‌ مؤمن‌ مهاجر، از اهل‌ دین شما شده‌اند «چون‌ به‌ ایشان‌ مهرهای‌ ایشان‌ را بدهید» بعد از سپری‌ شدن‌ عده‌ ایشان‌. این‌ شرط بدین‌ معنی‌ است‌ که‌ آنچه‌ را از تعویض‌ به‌ شوهران‌ سابق‌شان‌ پرداخته‌اید، جای‌ مهر ایشان‌ را نمی‌گیرد پس‌ پرداخت‌ مهر برای ‌زن‌ در هنگام‌ ازدواج‌ وی‌ با هر مردی‌، به‌ منظور تکریم‌ و گرامیداشت‌ وی‌ واجب ‌است‌ «و عصمت‌های‌ زنان‌ کافر را نگاه‌ ندارید» یعنی: هرکس‌ زن‌ کافری‌ داشت‌، بداند که‌ او در واقع‌ برایش‌ زنی‌ نیست‌ زیرا با اختلاف‌ دین‌، عصمت‌ آن‌ زن‌ با وی ‌قطع‌ شده‌ است‌. مراد از «عصمت‌» عقد نکاح‌ است‌. نقل‌ است‌ که‌ چون‌ این‌ آیه ‌نازل‌ شد، عمر بن‌ خطاب‌ رضی الله عنه  در آن‌ روز دو زن‌ را طلاق‌ داد، که‌ یکی‌ از آنان‌ را معاویه ‌بن ‌ابی ‌سفیان‌ و دیگری‌ را صفوان‌ بن‌ امیه‌ به‌ نکاح‌ گرفتند. از ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «اختلاف‌ دارین‌ سبب‌ قطع‌ عقد نکاح‌ می‌شود». ومذهب‌ ابوحنیفه‌  رحمه الله  نیز همین‌ است‌ بنابراین‌، اگر زن‌ حربی‌ای‌ مسلمان‌ شد و از دارحرب‌ بیرون‌ آمد و در دار حرب‌ شوهر کافری‌ داشت‌، در میان‌ آن‌ دو جدایی‌ واقع ‌شده‌ است‌ و در رأی‌ امام‌ ابوحنیفه‌ عده‌ای‌ هم‌ بر آن‌ زن‌ نیست‌ اما امام‌ محمد و امام‌ابویوسف‌ می‌گویند: سپری‌ کردن‌ عده‌ بر وی‌ لازم‌ است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ حکم‌ انقطاع‌ نکاح‌ با اختلاف‌ دین‌، مخصوص‌ به‌ زنان‌ کافر مشرک‌ است‌ نه‌ به‌ زنان‌ کافر کتابی‌. احناف‌ می‌گویند: چون‌ زن‌ مسلمان‌ شد، اسلام‌ بر شوهرش‌ عرضه ‌می‌شود؛ پس‌ اگر مسلمان‌ شد خوب‌ و الا در میان‌ آن‌ها تفریق‌ می‌شود. و چنان‌که ‌گفتیم‌، در صدر اسلام‌ مردان‌ کافر زنان‌ مسلمان‌ و مردان‌ مسلمان‌ زنان‌ کافر را به‌ نکاح‌ می‌گرفتند که‌ این‌ کار با این‌ آیه‌ منسوخ‌ شد.

«و آنچه‌ را خرج‌ کرده‌اید طلب‌ کنید» یعنی: مهرهای‌ زنانتان‌ را که‌ مرتد شده‌ و به ‌کفار پیوسته‌اند، از آنان‌ طلب‌ کنید «و مشرکان‌ هم‌ باید آنچه‌ را که‌ خرج‌ کرده‌اند» از مهرهای‌ زنان‌ مهاجر خود که‌ بعد از هجرت‌ با مسلمانان‌ ازدواج‌ کرده‌اند «طلب‌کنند». مفسران‌ می‌گویند: بعد از نزول‌ این‌ آیه‌، اگر زنی‌ از مسلمانان‌ به‌ سبب ‌ارتداد به‌ کفار معاهد می‌پیوست‌، به‌ کفار گفته‌ می‌شد: مهر وی‌ را بیاورید و اگر زنی‌ از کفار مسلمان‌ می‌شد و به‌ مسلمانان‌ می‌پیوست‌، نیز مهرش‌ را به‌ شوهر کافرش‌ باز می‌گردانیدند «این‌ حکم‌ الهی‌ است‌ که‌ در میان‌ شما حکم‌ می‌کند» یعنی: آنچه‌ از بازگرداندن‌ مهرها از هردو جهت‌ ذکر شد، حکم‌ الهی‌ در مورد مشرکان ‌بعد از صلح‌ حدیبیه‌ است‌، نه‌ در مورد مشرکانی‌ که‌ عهد و پیمانی‌ با مسلمانان ‌ندارند. به‌ قولی: این‌ حکم‌ منسوخ‌ شده‌ است‌. ابن‌عربی‌ می‌گوید: «این‌ حکم‌ به ‌اجماع‌ امت‌ مخصوص‌ به‌ همان‌ زمان‌ و در خصوص‌ صلح‌ حدیبیه‌ بود». «و الله دانای‌ با حکمت‌ است» یعنی: حق‌ تعالی‌ از هر جهت‌ به‌ مصالح‌ بندگان‌ خود دانا است‌ لذا هیچ‌ امر نهانی‌ای‌ بر وی‌ پنهان‌ نمی‌ماند و او در سخنان‌ و کارهای‌ خود دارای‌ حکمت‌ بالغه‌ است‌. قرطبی‌ می‌گوید: «حکم‌ برگرداندن‌ مهرها مخصوص‌ به‌زمان‌ صلح‌ حدیبیه‌ و در مورد همان‌ واقعه‌ بود». اما حکم‌ تفریق‌ میان‌ زن‌ و شوهر در صورتی‌ که‌ یکی‌ از آن‌ها به‌ اسلام‌ مشرف‌ شد و دیگری‌ بر کفر باقی‌ ماند، همچنان‌ به‌ حال‌ خود باقی‌ است‌.

﴿وَإِن فَاتَکُمۡ شَیۡءٞ مِّنۡ أَزۡوَٰجِکُمۡ إِلَى ٱلۡکُفَّارِ فَعَاقَبۡتُمۡ فَ‍َٔاتُواْ ٱلَّذِینَ ذَهَبَتۡ أَزۡوَٰجُهُم مِّثۡلَ مَآ أَنفَقُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِیٓ أَنتُم بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ١١

«و در صورتی‌ که‌ کسی‌ از زنان‌ شما به‌سوی‌ کفار رفت» یعنی: اگر زنی‌ از مسلمانان‌ مرتد شد و به‌ دار کفر ـ هرچند به‌ اهل‌ کتاب‌ ـ پیوست‌ و آن‌ها مهر مورد مطالبه‌ شما را ندادند؛ «پس‌ کافران‌ را عقوبت‌ رساندید» یعنی: سپس‌ با کفار پیکار کرده‌ و از آنان‌ بعد از پیروزی‌ غنیمت‌ گرفتید؛ «پس‌ به‌ کسانی‌ که‌ زنان‌شان‌ رفته‌اند، معادل‌ آنچه‌ خرج‌ کرده‌اند بدهید» یعنی: به‌ مسلمانانی‌ که‌ زنان‌شان‌ به‌ کفار پیوسته‌اند، معادل‌ آنچه‌ را که‌ به‌ آنان‌ از مهر داده‌اند، از اموال‌ فی‌ء و غنیمت‌ بدهید چنانچه‌ مشرکان‌ مهر زنانشان‌ را به‌ ایشان‌ باز نگردانیدند. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «یعنی‌ اگر زنی‌ از مهاجران‌ به‌ کفار پیوست‌، مسلمانان‌ مأمورند که‌ معادل‌ خرجی‌ را که ‌شوهرش‌ بر وی‌ کرده‌ است‌ به‌ او از اموال‌ غنیمت‌ قبل‌ از تقسیم‌ آن‌ها بپردازند». لذا فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿فَعَاقَبۡتُم به‌ این‌ معنی‌ است: سپس‌ اگر غنیمت‌ گرفتید، یا بر کفار پیروز شدید، به‌ مسلمانانی‌ که‌ زنان‌شان‌ به‌ کفار پیوسته‌اند، معادل‌ آنچه‌ را که ‌به‌ آنان‌ از مهر داده‌اند، بدهید. به‌قولی: این‌ حکم‌ نیز منسوخ‌ است‌ «و از خداوندی ‌که‌ به‌ او ایمان‌ دارید، پروا کنید» یعنی: از دست‌ آلودن‌ به‌ چیزی‌ که‌ موجب ‌مجازات‌ شماست‌، حذر کنید و از خداوند عزوجل  پروا دارید؛ با به‌ اجرا گذاشتن‌ حکم‌ و شریعت‌ وی‌. بنابراین‌، کسی‌ که‌ پرداخت‌ اموال‌ خرج‌ کرده‌ شوهران‌ مسلمان‌ بر زنان ‌مرتدشان‌ از وی‌ مطالبه‌ می‌شود، امام‌ (حاکم) مسلمانان‌ است‌ که‌ باید آن‌ را از بیت‌المال‌ بپردازد.

علامه‌ شاه‌ ولی ‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «این‌ سخن‌ که‌ همه‌ این‌ احکام‌ بعد از فتح ‌مکه‌ منسوخ‌ شد، نزد این‌ فقیر ثابت‌ نشده‌ است‌ پس‌ اگر مانند حالتی‌ که‌ در صلح‌ حدبییه‌ اتفاق‌ افتاد، باز هم‌ روی‌ دهد، به‌ تحقیق‌ که‌ باید بر همین‌ احکام‌ عمل‌ شود و الله اعلم‌». صاحب‌ «تفسیر المنیر» نیز می‌گوید: «چنانچه‌ میان‌ مسلمانان‌ و غیر ایشان‌ در مانند چنین‌ حالی‌ که‌ مسلمانان‌ در گذشته‌ بر آن‌ بوده‌اند، معاهداتی‌ امضا شود مانعی‌ از عمل‌ به‌ این‌ معاهدات‌ وجود ندارد. پس‌ اگر مثلا با آنان‌ پیمان‌ بستیم‌ که‌ آنچه‌ را خرج‌ زنانشان‌ کرده‌اند، در صورت‌ مسلمان‌ شدن‌ و پیوستن‌ آن‌ زنان‌ به ‌ما، به‌ آنان‌ بپردازیم‌ باید به‌ این‌ تعهد عمل‌ کنیم‌، با در نظر داشت‌ این‌ امر که‌ حکم‌ یاد شده‌ مخصوص‌ به‌ بازگردانیدن‌ مهرهای‌ زنان‌ اهل‌ عهد است‌ ـ چنان‌که‌ ذکر شد».

حسن‌ و مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گویند: این‌ آیه‌ درباره‌ امحکیم‌ دختر ابوسفیان‌ نازل‌ شد که‌ مرتد گشت‌ و شوهرش‌ عباس‌بن‌تمیم‌ قریشی‌ را ترک ‌کرد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ بجز او هیچ‌ زن‌ دیگری‌ از قریش‌ مرتد نشد، سپس‌ آن‌ زن ‌مرتده‌ نیز مجددا به‌ اسلام‌ بازگشت‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِذَا جَآءَکَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ یُبَایِعۡنَکَ عَلَىٰٓ أَن لَّا یُشۡرِکۡنَ بِٱللَّهِ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یَسۡرِقۡنَ وَلَا یَزۡنِینَ وَلَا یَقۡتُلۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ وَلَا یَأۡتِینَ بِبُهۡتَٰنٖ یَفۡتَرِینَهُۥ بَیۡنَ أَیۡدِیهِنَّ وَأَرۡجُلِهِنَّ وَلَا یَعۡصِینَکَ فِی مَعۡرُوفٖ فَبَایِعۡهُنَّ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُنَّ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٢

«ای‌ پیامبر! چون‌ زنان‌ مؤمن‌ به‌ نزد تو آیند که‌ با تو بیعت‌ کنند» بیعت: عقد و پیمان‌ پایبندی‌ به‌ طاعت‌ است‌. یعنی: چون‌ به‌ قصد بیعت‌ کردن‌ نزد تو آیند؛ «بر این‌که ‌برای‌ خداوند چیزی‌ را» هر چه‌ باشد «شریک‌ مقرر نکنند» یعنی: چون‌ به‌ قصد بیعت‌ کردن‌ بر اسلام‌ نزد تو آیند. این‌ واقعه‌ در روز فتح‌ مکه‌ بود که‌ زنان‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند تا با ایشان‌ بیعت‌ کنند پس‌ خداوند عزوجل  به‌ پیامبرش‌ دستور داد که‌ از ایشان‌ بر این‌ شروط بیعت‌ بگیرد که: شریک‌ نیاورند «و» از آنان‌ بیعت‌ بگیر بر این‌ شرط که: «دزدی‌ نکنند» در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ وقتی ‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از زنان‌ مکه‌ بیعت‌ می‌گرفتند، به‌ این‌ بند از شروط بیعت‌ که ‌رسیدند، هند زن‌ ابوسفیان‌ گفت: ابوسفیان‌ مرد بخیلی‌ است‌ و من‌ از مال‌ وی‌ غذا و خرجمان‌ را بر می‌دارم‌، آیا این‌ کار درست‌ است‌؟ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آری‌! برایت‌ حلال‌ است‌». «و» از آنان‌ بیعت‌ بگیر بر این‌ شرط که: «زنا نکنند» و حرام‌ بودن‌ زنا محدود به‌ زنای‌ فرج‌ نیست‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «بر فرزند آدم‌ بهره‌ وی‌ از زنا نوشته‌ شده‌ است‌ که‌ او این‌ بهره‌ خود را خواه ‌ناخواه‌ درمی‌یابد پس‌ زنای‌ چشمها نگریستن‌ است‌ و زنای‌ گوشها شنیدن‌ و زنای‌ زبان‌ سخن‌ گفتن‌ و دو دست‌ زنا می‌کنند و زنای‌ آن‌ها گرفتن‌ است‌ و دو پا زنا می‌کنند و زنای‌ آن‌ها راه‌ رفتن‌ است‌ (به‌‌سوی‌ فحشاء) و قلب‌ خواهش‌ و تمنا می‌کند، سپس‌ فرج‌ یا این‌ خواهش‌ را تصدیق‌ می‌کند یا تکذیب‌».

«و» از آنان‌ بیعت‌ بگیر بر این‌ شرط که: «اولاد خود را نکشند» رسم‌ زنده‌ به‌گور کردن‌ دختران‌ از ترس‌ فقر، یا ننگ‌ جاهلی‌، رسم‌ نامیمونی‌ بود که‌ در جاهلیت‌ بدان‌ عمل‌ می‌شد ولی‌ این‌ معنی‌ عام‌ است‌ در قتل‌ فرزندان‌ به‌ هر انگیزه‌ای‌ که‌ باشد،چه‌ به‌ انگیزه‌ ترس‌ از فقر، چه‌ به‌ انگیزه‌ رفع‌ اتهام‌ زنا و نیز عام‌ است‌ در قتل‌ جنین‌ و غیر آن‌. اما احناف‌ بر آنند که‌ ساقط کردن‌ جنین‌ به‌ سبب‌ عذری‌ که‌ کارشناس‌ خبره‌ آن‌ را تشخیص‌ دهد، مباح‌ است‌ درصورتی‌که‌ جنین‌ هنوز به‌ مرحله‌ خلقت‌ ـ که‌ عادتا از چهل‌ تا چهل‌وپنج‌ روزه‌گی‌ وی‌ بعد از حمل‌ است‌ ـ نرسیده‌ باشد اما اسقاط جنینی‌ که‌ در مرحله‌ قبل‌ از دمیدن‌ روح‌ یعنی‌ در پایان‌ ماه‌ چهارم‌ قرار دارد، بدون‌ عذر مکروه‌ است‌ و اسقاط آن‌ بعد از این‌ مرحله‌، حرام‌ قطعی‌ است‌. البته‌ در همچو مسایل‌ دشواری‌ باید به‌ اهل‌ تقوی‌ و علم‌ رجوع‌ کرد و خودسرانه‌ تصمیم ‌نگرفت‌.

«و» از آنان‌ بیعت‌ بگیر بر این‌ شرط که: «سخن‌ دروغی‌ را پیش‌ نیاورند که‌ آن‌ را در میان‌ دست‌ها و پاهای‌ خویش‌ بر بسته‌ باشند» یعنی: به‌ شوهرانشان‌ فرزندانی‌ را که ‌از آنان‌ نیست‌ منسوب‌ نکنند. فراء می‌گوید: «در جاهلیت‌ رسم‌ چنین‌ بود که‌ زن‌ نوزاد سر راهی‌ای‌ را پیدا می‌کرد و آن‌ گاه‌ به‌ شوهرش‌ می‌گفت: این‌ بچه‌ من‌ از نطفه‌ توست‌». ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «چنان‌ بود که‌ زن‌ دختری‌ می‌زایید اما به‌جای‌ آن‌ پسری‌ را قرار می‌داد». «و» از آنان‌ بیعت‌ بگیر بر این‌ شرط که: «تو را در معروفی‌ نافرمانی‌ نکنند» یعنی: در هر امری‌ که‌ مشمول‌ طاعت‌ و فرمانبرداری‌ از خدا عزوجل  است‌، چون‌ منع‌ از نوحه‌کردن‌، جامه ‌دریدن‌، موی‌ پریشان‌ کردن‌، گریبان ‌چاک‌ کردن‌، بر سر و روی‌ زدن‌، چهره‌ را فگار و خراش ‌کردن‌ و دعا کردن‌ به‌ نابودی‌ خود یا کسانی‌ دیگر در عزاداری‌ها. قید: «عدم‌ نافرمانی‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در معروف‌» ـ با وجود آن‌که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  جز به‌ معروف‌ امر نمی‌کردند ـ برای‌ تنبیه‌ بر این‌ امر است‌ که‌ فرمان‌ بردن‌ از هیچ‌ مخلوقی‌ در نافرمانی‌ خالق‌ جواز ندارد.آری‌! اگر این‌ شروط را پذیرفتند؛ «پس‌ با ایشان‌ بیعت‌ کن‌ و برایشان‌ از خداوند آمرزش‌ بخواه» یعنی: بعد از این‌ بیعتی‌ که‌ با تو کردند، از خداوند عزوجل  برای‌ گناهان‌ گذشته‌شان‌ آمرزش‌ بخواه «همانا خداوند آمرزگار است» با پاک‌ کردن‌ بندگان‌ خود از گناهان‌ گذشته‌ «مهربان» است‌؛ با توفیق‌ طاعت‌ بخشیدن‌ به‌ ایشان‌.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ بندهای‌ بیعت‌ با زنان‌ فقط محدود به‌ ایشان‌ نبود بلکه‌ با مردان‌ نیز بر این‌ شرط‌ها بیعت‌ صورت‌ گرفت‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌عباده‌ بن‌ صامت‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «من‌ در جمله‌ کسانی‌ بودم‌ که‌ در بیعت ‌عقبه‌ نخست‌ حاضر بودند و ما مجموعا دوزاده‌ مرد بودیم‌ پس‌ با رسول‌ خدا بر مفاد همان‌ بیعت‌ زنان‌ بیعت‌ کردیم‌ و این‌ قبل‌ از آن‌ بود که‌ جهاد مسلحانه‌ فرض ‌شود. آری‌! با ایشان‌ بیعت‌ کردیم‌ بر این‌که‌ چیزی‌ را به‌ خدای‌  عزوجل ‌ شریک ‌نیاوریم‌، دزدی‌ نکنیم‌، زنا نکنیم‌، فرزندانمان‌ را نکشیم‌، بهتانی‌ برنبندیم‌ که‌ آن‌ را در میان‌ دستها و پاهای‌ خویش‌ بر بسته‌ باشیم‌ و رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را در هیچ‌ امر معروفی‌ نافرمانی‌ نکنیم‌. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از پایان‌ این‌ بیعت‌ فرمودند: اگر وفا کردید، برای‌ شما بهشت‌ است‌».

 خاطر نشان‌ می‌شود که‌ در آیه‌ کریمه‌ به‌ ارکان ‌نهی‌ در دین‌ که‌ شش‌ رکن‌ است‌ تصریح‌ شده‌ است‌ اما ارکان‌ امر ذکر نشده‌ است‌ که ‌آن‌ها نیز شش‌ رکن‌ ذیل‌ است: ادای‌ کلمه‌ شهادت‌، نماز، زکات‌، روزه‌، حج‌ و غسل ‌نمودن‌ از جنابت‌. دلیل‌ عدم‌ ذکر اوامر این‌ است‌ که‌ نهی‌ در همه‌ زمان‌ها و همه ‌احوال‌ دائم‌ و همیشگی‌ است‌ لذا تنبیه‌ بر امری‌ که‌ دائمی‌ است‌، مؤکدتر و مهمتر است‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ گفته‌اند: این‌ آیه‌ در روز فتح‌ مکه‌ بعد از آن‌ نازل‌ شد که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از بیعت‌ با مردان‌ فارغ‌ شدند. عائشه‌ رضی الله عنها  می‌گوید: «بیعت‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با زنان‌ فقط با سخن‌گفتن‌ بود و به‌ خدای‌  عزوجل  ‌سوگند که‌ دست‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  هرگز دست‌ هیچ‌ زنی‌ را لمس‌ نکرد. و چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با زنان‌ بیعت‌ می‌کردند، می‌فرمودند: با شما به‌ سخن ‌گفتن‌ بیعت‌ کردم‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ امیمه‌ بنت‌ رقیه‌ تمیمی‌ رضی الله عنها  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «... بعد از آن‌که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از ما این‌ شروط را گرفتند، گفتیم: یا رسول‌الله! آیا با ما مصافحه‌ نمی‌کنید؟ فرمودند: من‌ با زنان‌ مصاحفه ‌نمی‌کنم‌ بلکه‌ سخن‌گفتنم‌ با یک‌ زن‌، سخن‌ گفتنم‌ با صد زن‌ است‌».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَوَلَّوۡاْ قَوۡمًا غَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمۡ قَدۡ یَئِسُواْ مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِ کَمَا یَئِسَ ٱلۡکُفَّارُ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡقُبُورِ١٣

«ای‌ مؤمنان‌! قومی‌ را که‌ خداوند بر آنان‌ خشم‌ گرفته‌ است‌، به‌ دوستی‌ نگیرید» مراد از آنان: تمام‌ طوایف‌ کفرند. به‌قولی: مراد از آنان‌ مخصوصا یهودیان ‌می‌باشند زیرا روایتی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ آمده‌ است‌ که‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ برخی‌ از فقرای‌ مسلمانان‌ نازل‌ شد که‌ با یهودیان‌ پیوند دوستی‌ برقرار می‌کردند تا از میوه‌هایشان‌ بهره‌ گیرند. اما ابن ‌کثیر می‌گوید: «آیه‌ کریمه‌ عام‌ است ‌درباره‌ یهود، نصاری‌ و سایر کفاری‌ که‌ خداوند عزوجل  بر آنان‌ خشم‌ گرفته‌، لعنت‌شان‌ نموده‌ و از سوی‌ او سزاوار طردند». «آن‌ گروه‌ از آخرت‌ نا امید شده‌اند» یعنی: البته‌ آنان‌ به‌ سبب‌ کفر خود به‌ آخرت‌ یقین‌ ندارند و از ثواب‌ آخرت‌ و نعمت‌های آن‌ ناامید شده‌اند «چنان‌که‌ کافران‌ از اهل‌ گورها ناامید شده‌اند» یعنی: مأیوس‌ بودنشان‌ از آخرت‌، همانند مأیوس‌ بودنشان‌ از رستاخیز مردگان‌ و بازگشت‌ آن‌ها به ‌سویشان‌ است‌ چرا که‌ به‌ بعث‌ بعد از مرگ‌ نیز هیچ‌ اعتقادی‌ ندارند.




[1] جایی‌ است‌ میان‌ مکه‌ و مدینه‌ در فاصله‌ دوازده‌ مایلی‌ مدینه‌.