تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سورۀ تغابن

سورۀ تغابن

مدنی است؛ ترتیب آن 64؛ شمار آیات آن 18

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ لَهُ ٱلۡمُلۡکُ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ ١.

همه موجودات آسمان‌ها و زمین خداوند عزوجل را از اموری که سزاوار او نیست مقدّس می‌دانند و از معایب و نقایص منّزه می‌شمارند. آفرینش و تدبیر و تصرّف و تقدیر همه موجودات مخصوص اوتعالی است،‌ حمد و ستایش ستوده و والا که متضمن بیان عظمت و بزرگی است سزاوار او می‌باشد. او پروردگاری است که هیچ کسی او را از انجام امور ناتوان ساخته نمی‌تواند، انجام هیچ کاری در نزدش بزرگ نیست؛‌ چون قدرتش نافذ و مشیّتش جاری است.

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ فَمِنکُمۡ کَافِرٞ وَمِنکُم مُّؤۡمِنٞۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ ٢.

الله تعالی خداوندی یگانه‌ای است که شما را از عدم به وجود آورد،‌ بعد از آن گروهی از شما به الوهیتش کافر شدید و گروهی دیگر به اوتعالی و پیامبرش ایمان آوردید. حق‌تعالی به اعمال‌تان آگاه و به راز‌های‌تان داناست،‌ هیچ امر مخفی از وی پنهان نیست و از عملکرد‌های شما حساب می‌گیرد.

﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّ وَصَوَّرَکُمۡ فَأَحۡسَنَ صُوَرَکُمۡۖ وَإِلَیۡهِ ٱلۡمَصِیرُ ٣.

اوتعالی آسمان‌ها و زمین را پدید آورد و با‌حکمت والا و استحکام زیبایی برابر ساخت. ای مردم! شما را نیز آفرید، صورت‌های نیکو بخشید و آفرینش‌تان را بدیع ساخت. در نهایت به سویش برمی‌گردید و هر کس را بر مبنای عدل خویش مطابق عملش جزا می‌دهد.

﴿یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَیَعۡلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعۡلِنُونَۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ٤.

هیچ موجودی در آسمان‌ها و زمین بر الله عزوجل پنهان نیست و به اعمال پوشیده و آشکار بندگان داناست. اوتعالی به آنچه در ضمایر خود مخفی می‌داریم علم دارد و به نیت‌ها و راز‌های دل‌های شما آگاه است.

﴿أَلَمۡ یَأۡتِکُمۡ نَبَؤُاْ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَبۡلُ فَذَاقُواْ وَبَالَ أَمۡرِهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ ٥.

آیا خبر‌های کافران در گذار زمان برای‌تان نرسیده که حق‌تعالی عاقبت اعمال و نهایت کفر آنان به پیامبران را برای آنان در دنیا چشانید،‌ امّا در آخرت نیز عذاب دوزخ و قرارگاه بدی در انتظار آنان است.

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُۥ کَانَت تَّأۡتِیهِمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَقَالُوٓاْ أَبَشَرٞ یَهۡدُونَنَا فَکَفَرُواْ وَتَوَلَّواْۖ وَّٱسۡتَغۡنَى ٱللَّهُۚ وَٱللَّهُ غَنِیٌّ حَمِیدٞ ٦.

عذابی که خداوند عزوجل آنان را در دنیا و آخرت بدان گرفتار می‌سازد بدان سبب است که پیامبران را بعد از آوردن آیات آشکار و معجزه‌های روشن تکذیب نمودند،‌ از آیات الهی انکار کردند و گفتند: چگونه همچو مردمی که همانند ما هستند نصیحت مان می‌کند؟ از این‌رو با کفر و تکذیب به پروردگار از هدایت رو گشتاندند و حق را نپذیرفتند،‌ بلکه مردم را از حق باز داشتند. خداوند سبحان هم از آنان بی‌نیازی جست و به مسلمانی آنان نیازی ندارد؛ زیرا اوتعالی به طور عام و فراگیر به هیچ کسی نیازی ندارد و در ذات، صفات، افعال و اقوالش ستوده است. او به رو گردانندگان نیازی ندارد و عمل مؤمنان را می‌ستاید؛ کافران را سزا می‌دهد و شکر‌گزاران را پاداش عطا می‌نماید.

﴿زَعَمَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَن لَّن یُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّی لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ ٧.

کافران ادّعا می‌کنند که بعد از مردن هر‌گز زنده نمی‌شوند، ای پیامبر! برای آنان بگو: چنین نیست،‌ به الله تعالی سوگند کسی که شما را آفریده دوباره نیز می‌‌تواند زنده کند و کسی که شما را بمیراند زندگی نیز می‌بخشد، ‌آنگاه از شما حساب می‌گیرد،‌ به اعمال‌تان خبر می‌دهد و جزا مقرّر می‌دارد. آری! این کار بر او بسیار آسان است؛ زیرا او بر هر چیزی تواناست، اوست که شما را بار نخست به وجود آورد و تواناست شما را به زندگی دوباره باز گرداند،‌ چون باز‌گشتاندن به زندگی دوباره از آفریدن نخست آسانتر است؛ هر‌چند همه در نزد او آسان است.

﴿فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلنُّورِ ٱلَّذِیٓ أَنزَلۡنَاۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ ٨.

پس به آنچه خداوند عزوجل نازل کرده ایمان آورید،‌ به پیامبر تصدیق نمایید و هدایت قرآنی را که بر محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نازل فرموده پیروی نمایید؛ زیرا حق‌تعالی به اعمال‌تان آگاه است،‌ هیچ امری از احوال‌تان بر او پوشیده نمی‌باشد و به طور قطعی از کار‌هایی که انجام دادید از شما حساب می‌گیرد.

﴿یَوۡمَ یَجۡمَعُکُمۡ لِیَوۡمِ ٱلۡجَمۡعِۖ ذَٰلِکَ یَوۡمُ ٱلتَّغَابُنِۗ وَمَن یُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ وَیَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا یُکَفِّرۡ عَنۡهُ سَیِّ‍َٔاتِهِۦ وَیُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ ٩.

از روزی فصل و جدایی میان حق و باطل یاد آور،‌ روزی که خداوند بزرگ نخستین و واپسین مردم را حاضر می‌آورد. آن روز،‌ پشیمانی انسان،‌ تأسّف اهل طغیان و زیانمندی عصیانگران است. امّا هر که به پروردگارش ایمان آورد و به طاعت مولایش عمل نماید،‌ بازگشت او به سوی بهشتی است که از زیر درخت‌های آن جوی‌ها جاری است،‌ روشنی همه کاخ‌های آن را فرا گرفته و شادمانی همه خانه‌هایش را پوشانیده است. ایشان در نعمت‌ها جاودان و ماندگار اند. این است رستگاری ابدی و بهرۀ سرمدی.

﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ خَٰلِدِینَ فِیهَاۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ ١٠.

کسانی که از آیات ما انکار ورزیدند و به رسالت پیامبران تکذیب نمودند اهل آتش دوزخ اند و تا ادامۀ شب و روز سزاوار خشم خداوند جبّار اند و سوگند به پروردگار که دار قرار آنان بد جایگاهی است.

﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَمَن یُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ یَهۡدِ قَلۡبَهُۥۚ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ ١١.

همه ضرر‌هایی که به انسان‌ها می‌رسد بر مبنای قضا و قدرت است. هر که به قضای پروردگارش تصدیق نماید، بر دلش آرامشی فرود می‌آید. حق‌تعالی به کسانی که به فرمان محکم و قضای مبرم پروردگار‌شان تصدیق و باور دارند داناست.

﴿وَأَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَۚ فَإِن تَوَلَّیۡتُمۡ فَإِنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ ١٢.

ای بندگان! با انجام اوامر هدایت‌بخش و اجتناب از گناه و فساد، فرمان‌پذیر خداوند عزوجل باشید و با متابعت از سنّت، پیروی از سیرت و یاری شریعت پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم از وی اطاعت نمایید. اگر از هدایت رو گشتاندید و سرکشی را اختیار نمودید، از کفر ورزیدن‌تا به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ضرری نمی‌رسد؛ زیرا او شما را هم بیم داده و رهنمایی کرده، هم برحذر داشته و هم مژده داده است و جز تبلیغ واضح و توضیح راه برای روندگان مسؤولیت دیگری بر ذمّۀ‌اش نیست.

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١٣.

تنها الله عزوجل مستحقّ عبادت است؛ خداوندی که الوهیت جز برای او درست و سزاوار نیست بنابراین لازم است هر مؤمنی به او اعتماد کند، هر مسلمانی به او توکّل نماید و هر موحّدی به او روی آورد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ مِنۡ أَزۡوَٰجِکُمۡ وَأَوۡلَٰدِکُمۡ عَدُوّٗا لَّکُمۡ فَٱحۡذَرُوهُمۡۚ وَإِن تَعۡفُواْ وَتَصۡفَحُواْ وَتَغۡفِرُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ ١٤.

ای مؤمنان! یقیناً بعضی از همسران و فرزندان‌تان دشمنان شما هستند و شما را از طاعات الهی باز می‌دارند، به انجام مُحرّمات وامی‌دارند و از عمل به واجبات مانع می‌شوند. از آنان برحذر باشید و فرمان خداوند عزوجل را بر مراد آنان مُقدّم دارید. امّا اگر از بدی‌های آنان بگذارید، از مؤاخذۀ آنان صرف نظر کنید، پرده‌شوی‌شان نمایید و آبروی آنان را نگهدارید حق‌تعالی جزای همانندی برای شما عطا می‌نماید؛ یعنی گناهان شما را می‌آمرزد، عیب‌های‌تان را می‌پوشاند، خطا‌های شما را محو می‌کند و کمبود‌های‌تان را کامل می‌سازد.

﴿إِنَّمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَأَوۡلَٰدُکُمۡ فِتۡنَةٞۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِیمٞ ١٥.

دارایی‌ها و فرزندان‌تان در حقیقت چیزی جز ابتلا و امتحانی برای شما نیستند. امتحان و آزمایشی اند که شکر‌گزاری و کفران، نا آرامی و صبر، و طاعت و معصیت شما را آشکار می‌سازد. امّا برای کسانی که شکر‌گزار باشند، به حکم الله عزوجل صبر پیشه کنند، از فرمانش اطاعت نمایند و هیچ‌کس را بر دین وی مُقدّم نشمارند، پاداش و نعمت‌هایی که در نزد خداوند منّان وجود دارد بزرگتر و بهتر است.

﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ وَٱسۡمَعُواْ وَأَطِیعُواْ وَأَنفِقُواْ خَیۡرٗا لِّأَنفُسِکُمۡۗ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٦.

به اندازۀ توان در طاعت بکوشید، وحی الهی را با سمع قبول بشنوید، با انجام اوامر و پرهیز از نواهی از الله عزوجل و رسولش اطاعت نمایید و از آنچه برای‌تان عطا کرده به منظور خوشنودی وی صدقه کنید. در نتیجه خیر و پاداش اعمال‌تان که زیادت نعمت، پاکیزگی از گناه و تحصیل ثواب است به خودتان بر‌می‌گردد. هر که از بخل سالم ماند و از مالش صدقه کرد، عطای با ارزشی را سزاوار شده، به مطلوب بزرگی دست یافته و به همه آرزو‌هایش رسیده است.

﴿إِن تُقۡرِضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا یُضَٰعِفۡهُ لَکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡۚ وَٱللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ ١٧.

اگر دارایی‌های خویش را به جهت رضای خداوند بزرگ، با اخلاص و از کسب حلال، به مصرف رسانید حق‌تعالی پاداش نفقۀتان را چند برابر می‌‌سازد، صدقۀتان را بزرگ می‌نماید، گناهان شما را می‌آمزد، عیب‌های‌تان را با بخشندگی خویش می‌پوشاند. خداوند منّان، شکور است و برای صدقه‌کنندگان پاداش نیکو می‌دهد. حلیم است که جزای عصیانگران را به تأخیر می‌اندازد.

﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١٨.

تنها الله عزوجل به هر چیز غایب و حاضر، و به هر امر پوشیده و آشکاری داناست. او پروردگار عزیزی است که مغلوب نمی‌شود، حکم می‌نماید، قهر می‌کند و گفتار و کردارش به طور مطلق همه حکمت است.


تفسیر سوره‌ی ‌تغابن مدنی و هیجده آیه است

 

سوره‌ی  تغابن

 

سوره‌ی  تغابن  مدنی  و  هیجده  آیه  است 

بسم  الله  الرحمن  الرحیم 

(یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (١) هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کَافِرٌ وَمِنْکُمْ مُؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (٢) خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ (٣) یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَیَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (٤) أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَبَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (٥) ذَلِکَ بِأَنَّهُ کَانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا فَکَفَرُوا وَتَوَلَّوْا وَاسْتَغْنَى اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (٦) زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا قُلْ بَلَى وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (٧) فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (٨) یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحًا یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (٩) وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِینَ فِیهَا وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (١٠) مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (١١) وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (١٢) اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (١٣) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (١٤) إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (١٥) فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِیعُوا وَأَنْفِقُوا خَیْرًا لأنْفُسِکُمْ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (١٦) إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ (١٧) عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (١٨)

 

این  سوره  از  همه  چیز  بیشتر  به  سورههای  مکّی  میماند،  در  موضوع  و  روند  و  سایهروشنها  و  پیامهائی  که  دارد،  به  ویژه  بندهای  نخستین  آن.  به  گونهای  که  بای  مدنی  آن،  حز  در  بخشهای  واپسین  آن،  نزدیک  است  تشخیص  داده  نشود.

بخشهای  پیشین  آن  تا  آغاز  این  نداء‌:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ...).

ای  مؤمنان! ...

هدف  آنـها  ساختن  پایههای  عقیده،  و  پدید  آوردن  جهانبینی  اسلامی  در  دلها  است،  با  شیوهای  که  سورههای  مکّی  دارند.  سورههای  مکّی  نخست  با  کفار  مشرک  رویاروی  میشدند،  و  با  این  جهانبینی  بسان  سخن  گفتن  با  مبتدی  به  هنگام  رویاروی  شدن  با  او،  با  ایشان  سخن  می‏گفتند.  سپس  این  بخشها  از  یک  سو  انگیزههای  جهانی  و  نفسانی  را  به  کار  میگیرد.  و  از  دیگر  سو  فرجامها  و  سرنوشتهای  گذشتگان  تکذیب کنندۀ  ییش  از  ایشان،  و  صحنههای  قیامت  را  برای  اثبات  رستاخیز،  بدانان  نشان  میدهد.  اثبات  رستاخیز  را  با  تأکید  سختی  مؤکّد  میدارد.  خود  این  تأکید  و  تأیید  میرساند  که  مخاطبان  آن  از  جملۀ  منکران  ملحد  بودهاند.

امّا  بخشهای  واپسین،  با  کسانی  سخن  میگوید  که  مؤمن  هستند  با  همان  چیزی  که  در  سورههای  مدنی  آنان  را  بدان  مخاطب  قرار  میدهد.  بدین  وسیله  ایشان  را  به  بذل  و  بخشش  تشویق  میکند،  و  آنان  را  از  آزمون  اموال  و  اولاد  میترساند.  این  دعوتی  است  که  نظائر  آن  در  دوران  مدنی  به  سبب  مقتضیات  زندگی  اسلامی  نوخاسته  و  نوپای  آنجا  تکرار گردیده  است.  همچنین  در  این  بخشهای  واپسین  چیزی  است  که  مؤمنان  را  در  برابر  گرفتاریها  و  سختیهائی  دلداری  میدهد  که  متوجّه  ایشان  گردیده  است،  و  در  آن  کار  را  به  قضا  و  قدر  خدا  واگذار  نموده  است،  و  در  تثبیت  این  جهان بینی  کوشیده  است  ...  این  هم  چیزی  است  که  در  سورههای  مدنی  مکرّر  می‏گردد،  به  ویژه  بعد  از  دستور  دادن  به  جهاد  و  فداکاریهائی  که  جهاد  می‏طلبد  و  قربانیهائی  که  جهاد  به  دنبال  دارد.

روایتهانی  بیانگر  هستند  که  این  سوره  مکّی  است،  و  روایتهای  دیگری  این  سوره  را  مدنی  میدانند  و  مدنی  بودن  را  ترجیح  میدهند.  نزدیک  بود  به  مکّی  بودن  این  سوره  بگرایم،  با  متأثّر  شدن  از  شیوۀ  بخشهای  پیشین  این  شوره  و  فضائی  که  بر  آن  حاکم  است.  ولی  من  با  مدنی  بودنش  ماندم،  و  با  رأی  راجح  دربارۀ  آن  همراه  شدم.  زیرا  هیچ  مانعی  نیست  که  بخشهای  پیشین  خطاب  به  کفّار  بعد  از  هجرت  باشد،  چه  کفار  مکّه،  و  چه  کفّار  نزدیک  مدینه.  همچنین  هیح  مانـعی  نیست  که  قرآن  مدنی  در  برخی  از  اوقات  به  روشن  گرداندن  و  جلوهگر  ساختن  ارکان  و  اصول  عقیده،  و  به  روشنگری  جهان بینی  اسلامی  بپردازد،  با  همان  شیوۀ  چیره  بر  شیوۀ  قرآن  مگی ... خدا  هم  بهتر  میداند.

*

بند  نخستین  این  سوره  به  سـاختن  جهان بینی  ایمانی  جهانی،  و  به  عرضۀ  حقیقت  ارتباط  موجود  میان  آفریدگار  سبحان  و  میان  جهانی  که  آن  را  آفریده  است  میپردازد.  حقیقت  برخی  از  صفات  خدا  و  اسماء  حسنای  او  را  بیان  میدارد،  و  از  تاثیر.  اسماء  حسنی  در  هستی  و در  زندگی  بشری  سخن میگوید:

(یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (١) هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کَافِرٌ وَمِنْکُمْ مُؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (٢) خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ (٣) یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَیَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) (٤)

آنچه  در  آسمانها  و  آنچه  در  زمین  است،  به  تسبیح  و  تقدیس  خدا  مشغول  است. حاکمیّت  و  مالکیّت  از  آن  او  است،  و  سپاس  و  ستایش  خاصّ  او  است.  او  بر  هر  چیزی  توانا  است.  او  کسی  است  که  شما  را  آفریده  است  (و  به  شما  آزادی  و  اختیار  داده  است). گروهی  از  شما  کافر  و  گروهی  از  شما  مؤمن  میگردید.  خدا  میبیند ... هر  چه  را  که  میکنید.  خداوند،  آسمانها  و  زمین  را  به  حقّ  آفریده  است  (نه  به  باطل.  در  آفرینش  آن،  نظام  دقیق  و  راستینی  به  کار  رفته  است،  و  دارای  هدفی  حکیمانه  و  مسیری  درست  است)  و  شما  را  شکل  بخشیده  است  و  شکلهای  شما  را  خوب  و  زیبا  کرده  است.  سرانجام  بازگشت  به  سوی  او  است.  او  میداند  که  در  آسمانها  و  زمین  چه  چیزهائی  است،  و  از  آنچه  شما  پنهان  یا  آشکار  میدارید  باخبر  است،  و  خدا  بس  آگاه  از  عقائد  و  نیّاتی  است  که  در  درون  سینهها  است‌.

این  جهان بینی  جهانی  ایمانی،  دقیقترین  و  فراخترین  جهان بینیای  است  که  مؤمنان  در  تاریخ  عقیده  آن  را  شناختهاند.  همۀ  رسالتهای  الهی  وحدانیّت  و  یگانگی  خدا  را  به  ارمغان  آوردهاند،  و  از  آفرینش  این  هستی  و  همۀ  آفریدهها  توسط  خدا  سخن  گفتهاند،  و  بیان  داشتهاند  خدا  است  که  هر  پدیدهای  را  در  هستی  میپاید ... ما  در  این  باره  شکّ  و  تردیدی  نداریم،  زیرا  قرآن  این  موضوع  را  از  زبان  پیغمبران  و  به  نقل  از  همۀ  رسالتها  روایت  میدارد.  آنچه  را  که  در  کتابهای  دروغین  و  تحریف  شده  مییابیم،  یا  در کتابهائی  مـیبنیم  که  دربارۀ  مقایسۀ  ادیان  نزدیک  به  همدیگر  توسّط  نویسندگانی  نوشته  میشوند  که  به  همۀ  قرآن  یا  به  برخی  از  آن  ایمان  ندارند،  فاقد  ارزش  و  اعتبار  است.  کناره گیری  از  عقیدۀ  ایمانی  ناشی  از عملکرد  پیروان  عقیده  است.  وقتی  که  دیدیم  آئینی  توحید  خالص  را  به  ارمغان  نمیآورد  و  به  بشریّت  تقدیم  نمیدارد،  و  به  محافظت  و  مراقبت  و سلطه  و  قدرت  یزدان  بر  همه  چیز  جهان  ایمان  ندارد،  این  تحریف  و  انحراف  است،  و  از  پیروان  آن  آئین  پدید  آمده  است  و  عارض  گردیده  است،  نه  این که  در  اصل  آئین  آسمانی  چنین  چیزی  بوده  است  و  به  همین  صورت  از  سوی  خدا  نازل  گردیده  است.  چه  آئین  خدا  از  نخستین  رسالتها  تا  واپسین  رسالتها  آئین  یگانهای  است.  غیرممکن  است  خدا  آئینی  را  نازل  بفرماید  که  با  این  قواعد  و  قوانین  مخالفت  داشته  باشد،  آنگونه  که  کسانی  گمان  می‏برند  با  استناد  به  چیزی  که  در  کتابهای  به  هم  بافته  یا  تحریف  شدهای که  هم  اینک  وجود  دارند  و  کتابهای  دین  الهی  نامیده  شدهاند!

ولی  بیان  این  حقیقت،  شامل  جهان بینی  اسلامی  دربارۀ  ذات  خدا،  و  صفات  والای  الهی،  و  آثار  این  صفات  در  هـستی  و  در  زندگی  بشریّت  نمیگردد ... چرا  که  جهان بینی  اسلامی  فراختر  و  دقیقتر  و  کاملتر  از  همۀ  جهان بینیهائی  است  که  در  دیانتهای  پیشین  الهی  بوده  است  ...  فراخی  و دقّت  و  کمالی  که  در  جهان بینی  اسلامی  است  هماهنگ  با  سرشت  رسالت  الهـی  و  با  وظیفۀ  واپسین  آن  است،  و  همآوا  و  همساز  با  رشد  و  تکامل  بشری  است،  رشد  و  تکاملی که  این  رسالت  آمده  است  تا  با  آن  سخن  بگوید  و  آن  را  رهنمود  و  رهنمون  کند،  و  این  جهان بینی  شامل  و کامل  را  با  تمام   مقتضیات  و  فروع  و  آثاری  که  دارد  در  چنان  رشد  و  تکاملی  پدید  آورد  و  نمودار  گرداند.

از  جملۀ  چیزهائی  که  این  جهان بینی  به  همراه  دارد  این  است  که  در  پرتو  آن،  عقل  بشری  - بدان  اندازه  که  در  توان  دارد  -  حقیقت  الوهیّت  و  عظمت  آن  را  درک  و  فهم  کند،  و  به  قدرت  الهی  پی  ببرد،  و  قدرت  الهی  را  در  آثار  دیدنی  هستی  مشاهده  کند،  و  قدرت  الهی  را  در  وجود  انسانها  احساس  نماید  در  پرتو  آثاری  که  در  وجود  آنان  دیده  مـیشود  و  درک  می‏گردد.  و  در  جولانگاه  این  قدرت  و  در  میان  آثار  آن  زندگی  کند،  آثاری  که  از  دید  احساس  و  عقل  و  الهام  نهان  نمی‏گردد  و  پنهان  نمیشود.  و  قدرت  خدا  را  محیط  بر  همه  چیز  ببیند،  و  آن  را  محاظ  و  مراقب  همه  چیز  بداند،  و  معتقد  باشد  که  چیزی  از  دائرۀ  قدرت  خدا  بیرون  نیست  و  کنار  نـمیافتد،  چه  چیزی  که  بزرگ  و  سترگ  باشد،  و  چه  چیزی  که  کوچک  و  اندک  باشد.

همچنین  از  جملۀ  چیزهائی  که  این  جهان بینی  به  همراه  دارد  این  است  که  در  پرتو  آن،  دل  انسان  در  حساسیّت  تیز،  و  در  آمادگی  همیشگی،و  در  ترس  و  هراس  از  خدا،  و  در  امید  بدو  و  درخواست  از  او  بسر  میبرد،  و  خدا  را  مراقب  و  مواظب  خود  می‏بیند.  زندگی  را  سپری  میکند  به  گونهای که  در  هر  حرکتی  و  در  هر  اندیشهای  آویخته  و  آویزۀ  خدا  است،  و  قدرت  و  قوّت،  حفاظت  و  مراقبت،  علـم  و  اطّلاع،  جبروت  و  عظمت،  رحمت  و  فضیلت،  و  قربت  و  نزدیکی  خدا  به  خود  را  در  هر  حالی  و  وضعی  احساس  میکند.

خلاصه  از  جملۀ  چیزهائی  که  این  جهان بینی  به  همراه  دارد  این  است  که  در  پرتو  آن،  انسان  احساس  مـیکند  سراسر  حهان  هستی  رو  به  آفریدگار  خود  دارد،  لذا  او  هم  رو  به  پروردگار  خود  میکند.  انسان  احساس  میکند  سراسر  جهان  هستی  به  حمد  و  ثنای  آفریدگار  خود  مشغول  است،  لذا  او  هم  به  حمد  و  ثنای  آفریدگار  خود  مشغول  میشود  و  با  کلّ  جهان  در  تسبیح  و  تقدیس  مشارکت  مینباید  و  همگام  و  همـراه  میگردد.  انسان  همۀ  جهان  را  می‏بیند  که  فرمان  یزدان  میگردد  و  میچرخد  و  اداره  میشود،  پس  او  هم  سر  بر  ـ  فرمان  شریعت  و  قانون  یزدان  مینهد  و  برابر  آن  مـیآید  و  میرود  ... بدین  خاطر  جهان بینی  اسلامی،  جهان بینی  ایمانی  جهانی،  با  این  معنی،  و  با  معانی  بسیار  دیگری  است  که  در  موارد  بیشماری  از  قرآن  جلوهگر  است،  مواردی  که  عرضۀ  گورشههائی  از  این  جهان بینی  ایمانی  و  شامل  و  کامل  و  محیط  و  دقیق  را  بر  عهده  دارند.  نزدیکترین  مثال  این  موارد،  در  پایان  سورۀ  حشر،  و  در  همین  جزء  از  قرآن  آمده  است.[1]

*

(یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ).

آنـچه  در  آسمانها  و  آنچه  در  زمین  است،  به  تسبیح  و  تقدیس  خدا  مشغول  است.  حاکمیّت  و  مالکیّت  از  آن  او  است.

هر  چیزی  که  در  آسمانها  و  زمین  است  رو  به  پروردگار  خود  دارد،  و  به  تسبیح  و  تـقدیس  و  حمد  و  ثنای  او  مشغول  است.  دل  این  هستی  مؤمن  است.  روح  هر  چیزی  در  این  هستی  مؤمن  است.  خدا  مالک  همه  چیز  است.  هر  چیزی  هم  این  حقیقت  را  احساس  میکند  و  میداند.  خدا  خود  به  خود  ستوده  است،  و  از  سوی  همۀ  آفریدهها  به  مـجد  و  عظمت  ستوده  می‏گردد  و  ستایش  میشود.  اگر  انسان  در  دریای  این  هستی  بزرگ،  با  دل کافری  و  با  روح  جامدی  بایستد،  سرکش  و  نافرمان  باشد،  به  تسبیح  و  تقدیس  خدا  نپردازد،  و  به  سرور  خود  رو  نکند،  او  تنهای  تنها  میماند  و  منحصر  و  منفرد  می‏گردد،  و  دورافتاده  و  پرت  از  همۀ  چیزهائی  میشود  که  در  گسترۀ  هستی  وجود  دارند.

(وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (١)

او  بر  هر  چیزی  توانا  است‌.

خدا  دارای  قدرت  مطلقی  است  که  مقیّد  به  قید  و  قیودی  نیست.  این  حقیقتی  است  که  قرآن  آن  را  در  دل  با  ایمان  مینگارد  و  نقش  مینماید،  و  دل  با  ایمان  با  این  حقیقت  آشنا  می‏گردد  و  از  مدلول  و  مفهوم  آن  متأثر  می شود،  و  میداند  و  آگاه  میشود  که  او  وقتی  که  بر  پروردگار  خود  تکیه  بکند  بر  قدرتی  تکیه  میزند  که  هر  آنچه  را  بخواهد  میکند،  و  هر  آنچه  را  اراده  نماید  محقّق  میسازد  و  پیاده  می کند،  بدون  این  که  حدود  و  ثغور  و  قید  و  قیودی  در  میان  باشد  و  به  میان  بیاید.

این  جهان بینی  دربارۀ  قدرت  خدا،  و  تسبیح  و  تقدیس  او  از  سوی  همه  چیز  جهان،  و  رو کردن  همه  چیز  جهان  با  حمد  و  سپاس  به  سوی  یزدان، گوشهای  از  آن  جهان بینی  ایمانی  بزرگ  است‌.

پسودۀ  دوم  در  ژرفای  دل  آدمی  است،  آدمی  که  در  گسترۀ  دریای  هستی  در  کناری  میایستد،  هستیای  که  به  خدا  ایمان  دارد  و  سرگرم  حمد  و  ثنای  خدا  است.  این  آدمی  است  که  کافی  مؤمن  و  گاهی  کافر  است.  و  تنها  او  است  که  این  چنین  موقعیّت  منحصری  دارد.

(هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کَافِرٌ وَمِنْکُمْ مُؤْمِنٌ).

او  کسی  است  که  شما  را  آفریده  است  (و  به  شما  آزادی  و  اختیار  داده  است).  گروهی  از  شما  کافر  و  گروهی  از  شما  مؤمن  میگردید.

اراده  و  قدرت  یزدان  انسان  را  آفریده  است.  در  سرشت  انسان  توان  روی کردن  به  کفر  و  توان  گرائیدن  به  ایمان  به  ودیعت  نهاده  شده  است.  انسان  با  این  استعداد  مزدوج  و  آمادگی  دوگانه  در  میان  همۀ  آفریدههای  خدا  مستقل  و  منحصر  گردیده  است،  و  به  حکم  این  استعداد  و  آمادگی  امانت  ایمان  بدو  سپرده  شده  است،  امانتی  که  بس  بزرگ  و  سترگ  و  هولناک  و  خوفناک  است. و لیکن  خدا  این  آفریده  را  کرامت  و  عظمت  بخشیده  است.  چه  در  وجودش  قدرت  تشخیص  و  تمییز  و  قدرت  اختیار  و  انتخاب  به  ودیعت  نهاده  است،  و  افزون  بر  این  با  ترازوئی  بدو  کمک  فرموده  است  که  مـیتواند  با  آن  اعـمال  و  افعال  خود  را  برکشد  و  بسنجد،  و  با  آن  رویکرد  و  جهت  خود  را  برآورد  کند.  این  ترازو  آئینی  است  که  به  همراه  پیغمبران  خود  آن  را  فرو فرستاده  است.  یزدان  انسان  را  با  همۀ  این  چیزها  برای  حمل  این  امانت  کمک  و  یاری  کرده  است،  و  بدو  اصلاً  ظلم  ننموده  است

(وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ) (٢)

خدا  میبیند  هر  چه  را  که  میکنید.

یزدان  مراقب  این  انسان  است  در  هر  کاری  که  میکند.

حقیقت  نیّت  انسان  و  رویکرد  او  را  می‏بیند.  پس  در  این  صورت  انسان  باید کار  بکند  و  خود  را  از  خشم  و  عذاب  این  مراقب  بینا  بپاید  و  حذر  نماید ..   .

این  جهان بینی  در بارۀ  حقیقت  انسان  و  جایگاه  او،  گوشهای  از  جهان بینی  اسلامی  روشن  و  آشکار  و  راست  و  درست  است  در بارۀ  موقعیّت  انسان  در  این  جهان،  و  در بارۀ  استعدادها  و  آمادگیهائی  که  دارد،  و  در بارۀ  مسؤولیتهائی  که  انسان  در  پیشگاه  آفریدگار  جهان  دارد.

پسودۀ  سوم  به  حقّ  اصیلی  اشاره  میکند  که  در  سرشت  هستی  نهفته  است،  حقّ  اصیلی  که  آسمانها  و  زمین  با  آن  برقرار  و  پایدار  میمانند.  همچنین  این  پسوده  به  ساختار  زیبای  یزدان  در  ود  انسان  اشاره  مینماید،  و  بیان  میدارد  که  برگشت  همگان  در  پایان  این  گشت  و  گذار  به  سوی  یزدان  است‌:

(خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ) (٣)

خداوند  آسمانها  و  زمین  را  به  حقّ  آفریده  است  (نه  به  باطل.  در  آفرینش  آن،  نظام  دقیق  و  راستینی  به  کار  رفته  است،  و  دارای  هدفی  حکیمانه  و  مسیری  درست  است)  و  شما  را  شکل  بخشیده  است  و  شکلهای  شما  را  خوب  و  زیبا  کرده  است.  سرانجام  بازگشت  به  سوی  او  است

سرآغاز  این  نصّ  چنین  است‌:

(خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بِالْحَقِّ).

خداوند  آسمانها  و  زمین  را  به  حقّ  آفریده  است  (نه  به  باطل)‌.

این  سرآغاز  به  فهم  و  شعور  مؤمن  جای  میدهد  که  حقّ  در  هستی  این  جهان  اصل  است،  نه  عارضی  و  نه  غیر  لازم.  چه  ساختار  بنیاد  هستی  بر  این  پایه  و  اساس  استوار  و  پایدار  است.  آن کسی  که  چنین  حقیقتی  را  بیان  میفرماید  خدائی  است  که  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است.  خدائی  است  که  میداند  آسمانها  و  زمین  بر  چه  چیزی  استوار  و  پایدارند.  استقرار  این  حقیقت  در  حسّ  و  شعور  مؤمن  بدو  اطمینان  و  اعتماد  به  حقّ  و  حقیقتی  میدهد  که  آئین  او  بر  آن  استوار  است،  و  جهان  هستی  پیرامون  او  بر  آن  پایدار  و  برقرار  است.  حقّ  و  حقیقت  باید  که  پیدا  باشد،  و  باید   که  باقی  باشد،  و  باید  که  در  آخر  بعد  از  زوال  کف  و  خس  و  خاشاک  باطل،  استقرار  بپذیرد  و  جای  بگیرد.

حقیقت  دوم  این  است‌:

(صُوَرَکُمْ وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ) (٣)

و  شما  را  شکل  بخشیده  است  و  شکلهای  شما  را  خوب  و  زیبا  کرده  است‌.

این  حقیقت  به  انسان  میفهماند  که  چه  اندازه  در  پیشگاه  یزدان  گرامی  است،  و  چه  اندازه  یزدان  مهربان  در  خوب  و  زیبا  گرداندن  انسان  به  انسان  فضل  و  لطف  فرموده  است.  صورت  زیبای  سرشتی  و  صورت  زیبای  فهم  و  شعور  را  به  انسان  بخشیده  است.  انسان  کاملترین  زندگان  در  زمین  از  لحاظ  خلقت  جسمانی  است.  هچنین  انسان  مترقّیترین  زندگان  از  لحاظ  خلقت  درک  و  فهم  و  از  لحاظ  استعدادهای  روحـی  است.  استعدادهای  روحی  انسان  دارای  رازها  و  رمزهای  شگفتی  است.  بدین  خاطر  به  انسان  خلافت  زمین  داده  شده  است،  و  در  این  ملک  و  مملکت  فراخ  نسبت  بدو،  مقیم  گردانده  شده  است!

نگاهی  پژوهشگرانه  به  هندسۀ  عمومی  ترکیب بند  انسان،  یا  به  هر  دستگاهی  از  دستگاههای  بدن  انسان،  این  حقیقت  را  ثابت  میکند  و  پیش  چشم  مجسّم  میدارد:

(وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ).

و  شما  را  شکل  بخشیده  است  و  شکلهای  شما  را  خوب  و  زیبا  کرده  است‌.

هندسهای  است  که  در  آن  جمال  به  کمال  مـیپیوندد  و  جمال  با  کمال  همراه  میافتد.  میان  شکلی  و  شکلی  جمال  متفاوت  است، و لیکن  نقشه  زیبا  و  طرح  دلربا  است،  و  ساختار  کامل  است،  و  وافی  برای  انجام  وظائف،  و کافی  در  داشتن  خـائص  است،  خصائصی  که  انسان  با  داشتن  آنها  در  زمین  بر  سائر  حانداران  برتری  می‏یابد  و  والائی  مییابد.

(وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ) (٣)

سرانجام  بازگشت  به  سوی  او  است‌.

بازگشت  هر  چیزی  و  هر  کاری  و  هر  آفریدهای  به  سوی  خدا  است  .... بازگشت  این  جهان  و  بازگشت  این  انسان  به  سوی  او  است.  انسان  از  اراده  و  خواست  خدا  برجوشیده  است  و  بردمیده  است،  و  به  سوی  یزدان  سبحان  برمی‏گردد.  پیدایش  از  او  و  بازگشت  بدو  است.  او  اوّل  و  او  آخر  است.  او  محیط  بر  هر  چیز  از  دو  سوی  آن  است:  از  سرآغازش  و  از  سرانجامش.  یزدان  سبحان  غیر محدود  است!

پسوده  چهارم  در  این  بند  به  تصویر  کشیدن  علم  الهی  محیط  بر  هر  چیز  و  مطّلع  از  راز  نهان  و  کار  آشکار  انسان  است.  بلکه  آگاه  از  چیزی  است  که  از  راز  نهانتر  و  پوشیدهتر  است.  آن  رازهائی  که  هرگز  از  سینهها  دور  نمیافتند  و  پیوسته  در  میان  سینههایند:

(یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَیَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) (٤)

او  میداند  که  در  آسمانها  و  زمین  چه  چیزهائی  است،  و  از  آنچه  شما  پنهان  یا  آشکار  میدارید  باخبر  است،  و  خدا  بس  آگاه  از  عقائد  و  نیّاتی  است  که  در  درون  سینهها  است. 

استقرار  این  حقیقت  در  دل  با  ایمان  معرفت  و  شناخت  خدا  را  بدو  میدهد،  و  خدا  را  آن گونه  که  باید  میشناساند.  همچنین  دل  با  ایمان  را  با  گوشهای  از  جهان بینی  ایمانی  جهانی  آشنا  میسازد،  و  در  احساسها  و  ادراکها  و  جهتگیریها  و  رویکردهایش  تأثیر  میگذارد.  در  نتیجه  بسان  کسی  شرم  و  حیا  میکند  که  میداند  سراپا  لخت  و  عریان  در  برابر  دیدگان  یزدان  است،  و  سر  و  رازی  از  او  بر  خدا  نهان  و  پنهان  نمیماند،  و  نیّتی  در  ژرفاهای  دل  و  درونش  وجود  ندارد  که  پروردگارش  آن  را  نشد،  چرا  که  پروردگارش  از  عقائد  و  نیّاتی  آگاه  است  که  در  درون  سینهها  است‌.

سه  آیه  بسان  این  آیهها  به  تنهائی  بسنده  است  که  انسان  در  پرتوها  آنها  زندگی  کند،  و  در  هر  حرکتی  و  در  هر  رویکردی،  حقیقت  وجود  خود  را،  و  حقیقت  همۀ  جهان  را،  و  پیوند  خود  با  خدا  را،  و  ادب  خود  با  پروردگارش  را،  و  ترس  و  هراس  و  تقوا  و  پرهیز  از  عذاب  و  خشم  خدای  خود  را،  درک  و  فهم  کند  ...

*

بند  دوم  این  سوره،  سرنوشت  گذشتگانی  را  تفکّر  میدهد  که  پیغمبران  و  دلائل  روشن  و  آشکار  کتابهای  آسمانی  را  تکذیب  میکردهاند،  و  بر  انسان  بودن  پیغمبران  اعتراض  میگرفتهاند،  همان گونه  که  مشرکان  بر  انسان  بودن  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   اعتراض  میکردند،  و  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  و  دلائل  روشن  حقانیّت  چیزی  را  تکذیب  میداشتند  که  برایشان  به  ارمغان  آورده  بود: 

(أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَبَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (٥) ذَلِکَ بِأَنَّهُ کَانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا فَکَفَرُوا وَتَوَلَّوْا وَاسْتَغْنَى اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِیٌّ حَمِید)ٌ (٦)

آیا  خبر  کافرانی  که  در  روزگاران  پیشین  میزیستهاند  به  شما  نرسیده  است؟  آنان  عقوبت  ناگوار  کارهای  خود  را  (در  دنیا)  چشیدند،  و  عذاب  دردناکی  (هم  در  آخرت)  دارند.  این  (سوء  عاقبت  و  عذاب  آخرت)  بدان  خاطر  است  که  پیغمبرانشان  به  پیش  ایشان  میآمدند  و  معجزات  روشن  و  دلائل  متقن  برای  آنان  میآوردند  و  ایشان  میگفتند:  آیا  آدمیان،  ما  را  هدایت  میکنند؟  (مگر  میشود  انسانهائی  همچون  خودمان  پیغمبران  خدا  شوند؟!  پیغمبران  باید  فرشته  باشند  بدین  وسیله  به  مخالفت  برمیخاستند  و)  کافر  میگشتند  و  سر  برمیتافتند  و  رویگردان  میشدند،  و  خدا  هم  بینیاز  (از  ایمان  و  اطاعت  ایشان)  بود  و  (همیشه  هم)  بینیاز  است  و  سزاوار  ستایش  و  سپاس‌.

در  اینجا  بیشتر  خطاب  به  مشرکان  است.  بدیشان  فرجام  تکذیب کنندگان  را  تذکّر  میدهد،  و  ایشان  را  از  همچون  فرجامی  برحذر  میدارد.  پرسشی  که  در  اینجا  است  چه  بسا  برای  زشت  شمردن  حال  و  احوالشان  باشد،  حال  و  احوالی  که  پیدا  میکنند  پس  از  آن که  خبر  کسانی  بدیشان  میرسد  که  در  گذشته  به  دنبال  کفر  رفتهاند  و  کیفر  الحاد  خود  را  چشیدهاند.  چه  بسا  هم  این  پرسش  برای  متوجّه  کردن  ایشان  بدین  خبری  باشد  که  برای  آنان  روایت  میشود.  آنان  اخبار  بری  از  هلاک شدگان  و  نابود گشتکان  پیشینیان  را  میدانستند  و  اخبارشان  را  برای  یکدیگر  روایت  میکردند،  هلاک شدگان  و  نابود گشتگانی  بسان  عاد  و  ثمود  و  اهالی  شـهرها  و  آبادیهای  لوط.  مشرکان  در  شبه  جزیرة  عربی  عربستان  درکچها  و  مسافرتهای  مود  به  شمال  و  جنوب  از  میان  سرزمینهای  عاد  و  ثمود  و  لوط  می‏گذشتند  و  آثار  جای  ماندۀ  ایشان  را  میدیدند.

قرآن  به  فرجام  مشهور  و  معلوم  دنیای  ایشان، کیفری  را  میافزاید  که  در  آخرت  در  انتظارشان  است‌:

(وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) (٥)

و  عذاب  دردناکی  (هم  در  آخرت)  دارند.

آنگاه  قرآن  پرده  از  سببی  برمیدارد  که  به  علّت  آن  سزاوار  چیزی  شدهاند  که  در  دنیا  گریبانگیرشان  شده  است،  و  در  آخرت  در  انتظارشان  نشسته  است‌:

(ذَلِکَ بِأَنَّهُ کَانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا).

این  (سوء  عاقبت  و  عذاب  آخرت)  بدان  خاطر  است  که  پیغمبرانشان  به  پیش  ایشان  میآمدند  و  معجزات  روشن  و  دلائل  متقن  برای  آنان  میآوردند  و  ایشان  میگفتند:  آیا  آدمیان،  ما  را  هدایت  می‏کنند؟  (مگر  میشود  انسانهائی  همچون  خودمان  پیغمبران  خدا  شوند؟!  پیغمبران  باید  فرشته  باشند).

این  همان  اعتراضی  است  که  مشرکان  از  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  می‏گرفتند.  این  اعتراض  نامعقول  از  عدم  آگاهی  از  سرشت  رسالت  نشأت میگیرد،  و از  عدم  اطّلاع  مردمان  از  این  امر  ناشی  میگردد  که  نمیدانند  رسالت  یک  برنامۀ  الهی  برای  انسانها  است.  پس  باید  رسالت  در  انسانی  مجسّم  گردد  و  شکل  بگیرد،  انسانی  که  با  آن  زندگی  بکند  و  با  آن  بزید،  و  ذات  او  مترجم  آن  در  واقعیّت  زندگی  باشد،  و  دیگران  خودشان  را  همچون  او  بسازند،  به  اندازۀ  تاب  و  توانی  که  دارند.  او  در  جنس  خود  از  ایشان  خدا  نباشد.  اگر  او  در  جنس  خود  از  ایشان  خدا  باشد  برایشان  دشوار  می گردد  که  یک  شکل  واقعی  برای  رسالت  پیدا  بکنند  و  کوشش  بنمایند  آن  را  در  وجود  خویشتن،  و  در  زندگی  و  زندگانی  خویشتن،  پیاده  بکنند  و  تحقّق  بخشند.  همچنین  همچون  دیدگاهی  ناشی  از  ناآگاهی  از  سرشت  خود  انسان  و  رفعت  و  والائی  حیقیت  انسان  است،  انسانی  که  رسالت  آسمان  را  دریافت  میدارد  و  آن  را  به  دیگران  میرساند،  بدون  این که  نیازی  بدین  باشد  که  فرشتهای  آن  را  بردارد  و  به  سوی  مردم  بیاورد،  همان گونه  که  آنان  پیشنهاد  میکردند.  آن  نفخهای  که  یزدان  از  روح  متعلّق  به  خود  در  انسان  دمیده  است،  انسان  را  برای  دریافت  رسالت  از  خدا  آمادگی  می‏بخشد،  و  او  را  آماده  میسازد  به  تمام  و  کمال  رسالت  الـهی  را  انجام  بدهد،  بدان گونه    آن  را  از  جهان  والای  فرشتگان  دریافت  میدارد  و  تحویل  می‏گیرد.  این  هم  خودش  کرامت  و  شرافتی  برای  همۀ  انسانها  است.  کسـی  این  کرامت  و  شرافت  را  انکار  نمیکند  مگر  شـن  جاهلی  که  مکانت  و  منزلت  انسان  را  در  پیش  یزدان  نـمیداند،  مکانت  و  منزلت  آن  کسی  که  حقیقت  این  نفخۀ  روح  متعلّق  به  یزدان  در  خود  را  پیاده  میکند  و  محقّق  میسازد.  همچنین  انکار  این  مکانت  و  منزلت،  در  نهایت  از  سوی  کسی  صورت  میپذیرد  که  کارش  رخنه گرفتن  و  خودبزرگ بینی  دروغین  در  برابر  پیروی  کردن  از  پیغبری  از  انسانها  باشد.  انگار  اگر  همجون  نادانان  خود بزرگ بین  از  پیغمبری  از  پیغمبران  پیروی  کنند  از  ارزش  و  مقام  خودشان  کاسته  میشود. لذا  در  عرف  آنان  جائز  است  از  پیغمبری  از  جنس  دیگری  جز  انسان  پیروی  کنند،  زیرا  در  این  صورت  از  ارزش  و  مقامشان  کاسته  نـمیشود.  امّا  اگر  از  پیغمبری  از  پیـغمبران  بشری  پیروی  کنند، از  نظر  ایشان  این کار  کاهش  ارج  و  ارزش  ایشان  را  در بر  دارد  و  از  درجۀ  و  پلّۀ  آنان  میکاهد!

بدین  خاطر  کافر  میگردند  و  از  پیغمبران  رویگردان  میشوند  و  به  دلائل  آشکار  و  براهین  پدیدار  آنچه  با  خود  به  ارمغان  آوردهاند  پشت  میکنند،  و  این  خودبزرگ بینی  و  آن  نادانی  در  سینههایشان  جایگیر  و  جایگزین  می‏گردد،  و  شرک  و  کفر  را  برای  خود  انتخاب  میکنند  و  برمیگزینند ...

(وَاسْتَغْنَى اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِیٌّ حَمِیدٌ).

و  خدا  هم  بینیاز  (از  ایمان  و  اطاعت  ایشان)  بود  و  (همیشه  هم)  بینیاز  است  و  سزاوار  ستایش  و  سپاس.  این  خبر  کسانی  است که  پیش  از  این کفر  را  برگزیدهاند  و  ملحد  گردیدهاند  و  کیفر  کارشان  را  چشیدهاند  و  دیدهاند.  این  سبب  چیزی  بوده  است  که  چشیدهاند  و  دیدهاند،  و  سبب  چیزی  است که  در  انتظارشان  است.  آخر  چکونه  به  دنبال  این  خبر  تکذیب کنندکان  نوین  به  تکذیب  میپردازند؟  آیا  این کار  را  برای  این  میکنند  تا  به  سرنوشتی  بسان  سرنوشت  پیشینیان  دچار  آیند؟

*

بند  سوم  بقیۀ  بند  دوم  است.  حکایت  میکند  از  تکذیب  کردن  کسانی  که  رستاخیز  و  زندگی  دوباره  را  نـمیپذیرند  و  بدان  ایـمان  ندارند.  روشن  است کسانی  که  کافر  شدهاند  همان  مشرکانی  هستند  که  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  دعوت  را  بدیشان  میرسانیده  است  و  آئین  اسلام  را  بدانان  عرضه  میکرده  است.  در  این  بند  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  رهنـون  و  رهنمود  میشود  که  کار  رستاخیز  و  زندگی  دوباره  را  با  تأکید  محکـی  مؤکّد  بدارد،  و  صحنۀ  قیامت  را   برایشان  به  تـصویر  بکشد،  و  سرنوشت  تکذیب کنندگان  حقّ  و  حقیقت،  و  تصدیق کنندگان  حقّ  و  حقیت  را  در  این  صحنه  پیش  چشم  ایشان  بدارد،  و  آنان  را  به  سوی  ایمان  آوردن  و  اطاعت کردن  و  حواله  دادن  هر  چیزی  که  در  زندگی  برایشان  پیش  میآید  به  خدا،  دعوت  بکند.

(زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا قُلْ بَلَى وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (٧) فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (٨) یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحًا یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (٩) وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِینَ فِیهَا وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (١٠) مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (١١) وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (١٢) اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ( (١٣)

کافران  میپندارند  که  هرگز  زنده  و  برانگیخته  نخواهند  گردید!  بگو:  چنین  نیست  که  میپندارید.  به  پروردگارم  سوگند!  زنده  و  برانگیخته  خواهید  شد،  و  سپس  از  آن  چیزهائی  که  میکردهاید  باخبرتان  خواهند  کرد،  و  این  کار  برای  خدا  ساده  و  آسان  است.  ایمان  بیاورید  به  خدا  و  پیغمبرش  و  نوری  که  (قرآن  نام  دارد  و  آن  را  بـرای  روشن  کردن  راه  سعادت  دنیا  و  آخرت  شما  انسانها)  نازل  کردهایم.  خداوند  کاملاً  آگاه  از  هر  آن  چیزی  است  که  انجام  میدهید.  زمانی،  خداوند  شما  را  در  روز  گردهمائی  (جملگی  پیشینیان  و  پسینیان)  جمع  میآورد.  آن  روز،  روز  زیانمندی  (کافران،  و  سودمندی  مؤمنان)  است.  کسانی  که  به  خدا  ایمان  بیاورند  و  کارهای  شایسته  بکنند،  خداوند  بدیهای  ایشان  را  میزداید،  و  آنان  را  به  باغهای  بهشتی  داخل  می‏گرداند  که  از  زیر  (کاخها  و  درختان)  آن  رودبارها  جاری  است،  و  در  آنجا  برای  همیشه  جـاودانه  میمانند.  این  است  رستگاری  سترگ  و  پیروزی  بزرگ.  و  کسانی  که  کافر  بشوند  و  آیات  ما  را  تکذیب  بکنند،  آنان  دوزخیانند،  جاودانه  در  آنجا  میمانند،  و  چه  سرانجام  و  جایگاه  بدی  (که  دارند!).  هیچ  واقعه  و  حادثهای  جز  به  فرمان  و  اجازۀ  خدا  رخ  نمیدهد،  و  هر کس  که  به  خدا  ایمان  داشته  باشد،  خدا  دل  او  را  (به  ثبات  و  آرامش،  و  خشنودی  به  قضا  و  قدر  الهی  میرساند  و)  رهنمود  می‏گرداند،  و  خداوند  از  هر  چیزی  کاملاً  آگاه  است.  از  خـدا  و  پیغمبر  اطاعت  کنید.  اگر  رویگردان  شوید،  بر  فرستادۀ  ما  جز  رساندن  پیام  روشن  و  آشکار  نیست.  جز  خدا  معبودی  نیست.  پس  مؤمنان  باید  بر  خدا  توکّل  کنند  و  بس‌.

از  همان  سرآغاز،  یزدان  سبحان  سخن  کافران  را  در  بارۀ  نبودن  رستاخیز، گمان  مینامد،  و  این  عدم  اعتقاد  به  زندگی  دوباره  را  در  نخستین  واژگان  نقل  گفتارشان،  دروغ  قلمداد  میفرماید.  سپس  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  را  رهنـود  میکند  که  فرا  رسیدن  رستاخیز  را  با  استوارترین  تأکیدها  مؤکّد  سازد.  بدین گونه  که  در  این  راستا  به  پروردگارش  سوگند  بخورد!  بالاتر  از  سوگند  یاد  کردن  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  به  پروردگارش،  تأکیدی  وجود  ندارد:

(قُلْ: بَلَى وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ).

بگو:  چنین  نیست  که  میپندارید.  به  پروردگارم  سوگند!  زنده  و  برانگیخته  خواهید  شد.

(ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ(.

سپس  از  آن  چیزهائی  که  میکردهاید  باخبرتان  خواهند  کرد.

چیزی  از  کارهائیکه  کردهاید  رها  نمی‏گردد  و  ترک  نـیشود.  خدا  داناتر  و  آگاهتر  از  خودشان  نسبت  به  کارشان  است،  و  خدا  در  روز  قیامت  بدانان  از  اعمال  و  افعالشان  خبر  خواهد  داد!

(وَذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ) (7)

و  این  کار  برای  خدا  ساده  و  آسان  است‌.

زیرا  خدا  آگاه  از  هر  آن  چیزی  است  که  در  آسـانها  و  زمین  است.  خدا  آشکار  و  نهان  را  میداند.  او  آگاه  از  رازها  و  رمزهائی  است  که  در  سینهها  است.  او  بر  هر  چیزی  توانا  است،  همان گونه  که  در  سرآغاز  این  سوره  به  عنوان  دیباچۀ  این  سخن،  آمده  است  و  بیان  گردیده  است‌.

یزدان  سبحان  در  سایۀ  این  تأکید  محکم  و  استوار،  ایشان  را  دعوت  میکند  به  خدا  و  پیغمبرش  و  نوری  که  همراه  پیغمبرش  به  ارمغان  فرستاده  است  ایمان  بیاورند.  این  نور،  این  قرآن  است.  و  قرآن  این  دینی  است که  قرآن  بدان  مژده  میدهد.  قرآن  در  حقیقت  خود  نور  است،  زیرا  از  سوی  خدا  نازل گردیده  است،  و  خدا  نور  آسمانها  و  زمین  است.  قرآن  در  آثار  خودش  نور  است.  زیرا  دل  را  منوّر  میسازد،  و  دل  هم  درخشان  میشود  و  حقیقت  نهفته  در  ذات  خود  را  می‏بیند.

آنگاه  بر  دعوت  ایشان  به  سوی  ایمان،  پیرو  میزند  با  چیزی  که  بدانان  میفهماند  آنان  در  برابر  دیدگان  یزدان،  آشکار  و  بیپرده  قرار  دارند،  و  چیزی  از  کارهایشان  بر  یزدان  پنهان  و  نهان  نمیگردد:

(وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ) (8)

خداوند  کاملاً  آگاه  از  هر  آن  چیزی  است  که  انجام  میدهید.

بعد  از  این  دعوت،  به  سوی  کامل  گرداندن  صحنۀ  رستاخیز  برمی‏گردد،  رستاخیزی  که  با  مؤکّدترین  تأکید  آن  را  برایشان  مؤکّد  کرده  است‌:

(یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ).

زمانی،  خداوند  شما  را  در  روز  گردهمائی  (جملگی  پیشینیان  و  پسینیان)  جمع  میآورد.  آن  روز،  روز  زیانمندی  (کافران،  و  سودمندی  مؤمنان)  است‌.

آن  زمان،  روز  گردهمائی  کـه  شده  است  چون  همۀ  آفریدگان  از  هر  نسلی که  بودهاند  و  در  هر  دورهای که  زیستهاند  در  آن  زنده  میگردند  و  برانگیخته  میشوند،  و  خود  فرشتگان  نیز  در  آن  گرد  میآیند.  تعداد  فرشتگان  را  جز  ذات  یزدان  نمیداند. و لیکن  چیزی  که  در  حدیث  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  ذکر  شده  است  تعداد  آنها  را  تا  اندازهای  به  تصویر  میکشد.  از  ابوذر  رضی الله عنه  روایت  شده  است  که  گفته  است:  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  فرمود:

إنی أرى ما لا ترون , (وأسمع ما لا تسمعون . أطت السماء وحق لها أن تیط , ما فیها موضع أربع أصابع إلا وفیه ملک واضع جبهته لله تعالى ساجدا . والله لو تعلمون ما أعلم لضحکتم قلیلا , ولبکیتم کثیرا , ولما تلذذتم بالنساء على الفرش , ولخرجتم إلى الصعدات تجأرون إلى الله تعالى . لوددت أنی شجرة تعضد).[2] "

« من  می‏بینم  چیزی  را  که  شما  نمی‏بینید،  و  میشنوم  چیزی  را  که  شما  نمیشنوید.  آسمان  به  ناله  درآمده  است،  و  حقّ  دارد  که  به  ناله  درآید.  در  آسمان  جائی  به  اندازۀ  جایگاه  چهار  انگشت  وجود  ندارد  مگر  این  که  در  آنجا  فرشتهای  است  و  پیشانی  خود  را  سجدهکنان  گذاشته  است.  به  خدا  سوگند  اگر  بدانید  آنچه  را  که  من  میدانم  کم  میخندیدید،  و  زیاد  میگریستید،  و  در  رختخواب‏‏ها  با  زنان  لذّت  نمیبردید،  و  بیرون  میرفتید  و  در  راهها  به  بارگاه  خداوند  بزرگوار  شیون  سر  میدادید  و  واویلا  میکردید.  من  دوست  میدارم  درختی  میبودم  که  بریده  میشود».

آسمانی  که  جای  چهار  انگشتی  در  آن  نیست  مگر،  این  که  فرشتهای  در  آنجا  است،  این  گسترۀ  فراخی  است  که  انسان  حدود  و  ثغور  آن  را  نـیداند.  آسمان  این  گسترۀ  عظیم  است،گسترهای  که  خورشیدی  مثل  خورشید  ما  در  آن  بسان  ذرّهای  از  گرد  و  غباری  است  که  در  فضـا  شناور  و  در  پرواز  است.  آیا  این  مثال  از  تعداد  فرشتگان  چیزی  به  تصوّر  انسانها  میکشد؟  همۀ  فرشتگان  از  زمرۀ  گرد آمدگانی  هستند  که  در  روز  گردهمآئی  گرد  میآیند  و  در  این  همایش  همگانی  شرکت  میکنند!

در  صحنهای  از  این  گردهمآئی  و  همایش  همگانی،  تغابن،  یعنی:  زیانمند  گشتن  گروهی  و  سودمند  شدن  گروـهی،  وجود  دارد.  تغابن  یک  عمل  دو جانبه  از  مادۀ  غبن  است.  تصویری  است  از  چیزی  که  روی  میدهد.  و  آن  رستگار  شدن  و  به  نعمت  بهشت  نائل  گشتن  مؤمنان،  و  محروم  شدن  کافران  از  همه  چیز  بهشت  و  به  دوزخ  درافتادن  آنان  است.  این  دو  بهره  از  یکدیگر  دور  و  با  یکدیگر  متفاوتند.  انگار  در  دنیا  مسابقهای  برای  رسیدن  به  همه  چیز  بوده  است.  هر  گروهی  از  این  دو  دسته  برنده  بشود،  گروه  دیگر  را  زیانمند  میگرداند!  در  این  مسابقه  مؤمنان  برنده  شدهاند  و  به  هدف  خود  رسیدهاند،  و  در  این  مسابقه  کافران  بازنده  شدهاند  و  شکست  خوردهاند!  تغابن  و  زیانمند  شدن  این  است  که  با  این  معنی  پویا  و  جنبان  به  تصویر  درآمده  است!  چیزی  این  معنی  پویا  و  گویا  را  به  تصویر  میزند  و  تفسیر  میکند  که  بعد  از  آن  قرار  گرفته  است‌:

(وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحًا یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (٩) وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِینَ فِیهَا وَبِئْسَ الْمَصِیرُ) (١٠)

کسانی  که  به  خدا  ایمان  بیاورند  و  کارهای  شایسته  بکنند،  خداوند  بدیهای  ایشان  را  میزداید،  و  آنان  را  به  باغهای  بهشتی  داخل  می‏گرداند  که  از  زیر  (کاخها  و  درختان)  آن  رودبارها  جاری  است،  و  در  آنجا  برای  همیشه  جاودانه  میمانند.  این  است  رستگاری  سترگ  و  پیروزی  بزرگ.  و  کسانی  که  کافر  بشوند  و  آیات  ما  را  تکذیب  بکنند،  آنـان  دوزخیانند،  جاودانه  در  آنجا  میمانند،  و  چه  سرانجام  و  جایگاه  بدی  (که  دارند!).

پیش  از  این  که  فریاد  زدن  ایشان  و  دعوت  به  سوی  ایمان  را  تکمیل  نماید،  قاعدهای  از  قواعد  جهان بینی  ایمانی  در بارۀ  قضا  و  قدر،  و  در بارۀ  تأثیر  ایـمان  به  یزدان  در  رهنمود  و  رهنمون  دل  را  بیان  میکند:

(مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ) (١١)

هیـچ  واقعه  و  حادثهای  جز  به  فرمان  و  اجازۀ  خدا  رخ،  نمیدهد،  و  هر  کس  که  به  خدا  ایمان  داشته  باشد،  خدا  دل  او  را  (به  ثبات  و  آرامش،  و  خشنودی  به  قضا  و  قدر  الهی  میرساند  و)  رهنمود  می‏گرداند،  و  خداوند  از  هر  چیزی  کاملاً  آگاه  است‌.

چه  بسا  مناسبت  ذکر  این  حقیقت  در  اینجا  تنها  بیان  این  حقیقت  باشد  در  وقتی  که  حقیقت  ایمان  مطرح  میشود،  ایمانی  که  در  این  بند  ایشان  را  به  سوی  آن  دعوت  میکند.  این  ایمان،  ایمانی  است  که  هر  چیزی  را  به  خدا  برمیگرداند  و  از  خدا  میداند.  و  معتقد  است  که  هر  چیزی  که  از  خیر  یا  از  شرّ  روی  میدهد  با  اجازۀ  خدا  است  و  بس.  این  هم  حقیقتی  است  که  بدون  آن  ایمانی  در  میان  نیست.  این  حقیقت  پایه  و  اساس  همۀ  بینشهای  ایمانی  در  رویاروئی  زندگی  با  رخدادهای  خیر  یا  شرّ  آن  است.  از  دیگر  سو حائز  است  در  وقت  نزول  این  سوره  مناسبت  دیگری  در  واقعیّت  حال  و  احوال  آن  برهه  از  زمان  وجود  داشته  است.  یا  این  که  این  آیه  از  این  سوره  در  باره  وقائعی  نازل  گردیده  است  که  میان  مؤمنان  و  مشرکان  درمیگرفت‌.

به  هر  حال  این  گوشۀ  مهمّی  از  جهان بینی  ایمانی  است،  جهان بینیای  که  اسلام  آن  را  در  دل  و  درون  مؤمن  پدید  میآورد.  مؤمن  در  پرتوان،  دست  یزدان  را  در  هر  حادثه  و  رخدادی،  و  در  هر  حرکت  و  تکانی،  مشاهده  میکند،  و  دل  او  در  برابر  هر  چه  از   خوشی  و  ناخوشی  و  از  خوبی  و  بدی  روی  دهد،  میآرامد  و  میآساید.  در  برابر  ناخوشی  و  بدی  شکیبائی  میکند  و  صبر  در  پیش  میگیرد،  و  در  برابر  خوشی  و  خوبی  شکر  و  سپاسگزاری  میکند.  گاهی  به  افقهائی  اوج  میگیرد  که  بالاتر  و  فراتر  از  این  است.  در  برابر  خوشی  و  ناخوشی  و  خوبی  و  بدی  شکر  میکند  و  سپاس  میگوید!  زیرا  در  وجود  خوبی  و  بدی،  و  در  وجود  خوشی  و  ناخوشی،  فضل  و  لطف  و  رحمت  و  عطوفت  خدا  را  می‏بیند.  چه  کار  خدا  را  یا  مایۀ  بیدار باش،  یا  باعث  اندیشه،  یا  موحب  بالا  رفتن  شاهین  ترازوی حسنات،و  یا  در  هر  حال  خود  خیر  و  خوبی  میداند.

در  حدیثی  که  مورد  اتّفاق  است،  آمده  است‌:

(عجبا للمؤمن ! لا یقضی الله قضاء إلا کان خیرا له . إن أصابته ضراء صبر فکان خیرا له . وإن أصابته سراء شکر فکان خیرا له . ولیس ذلک لأحد إلا للمؤمن).

« کار  مؤمن  مایۀ  شگفت  است!  خداوند  هر گونه  کاری  را  که  مقدّر  و  مقرّر فرماید  خیر  و  خوبی  مؤمن  را  دربر  دارد.  اگر  زیان  و  ناخوشی  گریبانگیر  مؤمن گردد،  صبر  و  شکیبائی  میکند،  و  کار  به  خیر  و  صلاح  او  تمام  میشود.  اگر  سود  و  خوشی  بدو  برسد،  شکر  میکند  و  سپاس  میگوید،  باز  هم  به  خیر  و  صلاح  او  میانجامد.  این  امر  برای  کسی  جز  شخص  مؤمن  فراهم  نمیآید».

(وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ).

هر  کس  که  به  خدا  ایمان  داشته  باشد،  خدا  دل  او  را  (به  ثبات  و  آرامش،  و  خشنودی  به  قضا  و  قدر  الهی  میرساند  و) رهنمود  میگرداند.

برخی  از  پیشینیان  همچون  هدایتی  را  ایمان  به  قضا  و  قدر  خدا  و  تسلیم  فرمان  یزدان  شدن  در  وقت  بلا  و  مصیبت،  تفسیر  و  معنی  کردهاند.  از  ابن  عبّاس  روایت  شده  است  که  فرموده  است:  مراد  این  است  که  یزدان  دل  مؤمن  را  رهنمود  میکند،  رهنمـود  مطلق.  و  دریچۀ  دل  او  را  برای  دریافت  حقیقت  پنهان  الهی  باز  میکند،  و  دل  او  را  با  اصل  چیزها  و  رخدادها  آشنا  میسازد،  و  در  نتیجه  دل  او  سرچشمۀ  چیزها  و  رخدادها،  هدف  و  فرجام  آنها  را  درک  و  فهم  میکند.  بدین  حهت  دل  او  میآرامد  و  آرامش  پیدا  میکند  و  آسوده  می‏گردد.  آنگاه  شناخت  کلّی  حاصل  میشود،  شناختی  که  متصّل  به  منبع  اصلی  است.  دیگر  از  دیدن  جزئی  بی‏نیاز  بگردد،  دیدنی  که  با  اشتباه  و  خطا  و  با  قصور  و  کوتاهی  احاطه  میشود.  بد  خاطر  همچون پیروی  بر  آن  زده  میشود:

(وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ )(١١)

خداوند  از  هر  چیزی  کاملاً  آگاه  است‌.

این  رهنمود،  رهنمون  به  چیزی  از  علم  خدا  است.  خدا  مقداری  از  علم  خود  را  به  کسـی  میبخشد  که  او  را  هدایت  میدهد، زمانی  که  ایمانش  درست  میگردد  و  سزاوار  کنار  زدن  پردهها  برای  او،  و  مستحق  کشف  اسرار  میشود ... البتّه  بدان  اندازه  و  مقدار  که  آفریدگار  بخواهد . ...

فرا خواندن  ایشان  را  به  سوی  ایمان  دنبال  میکند.  آنان  را  فرامی خواند  به  سوی  اطاعت  از  خدا  و  اطاعت  از  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سّلم میفرماید:

(وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ) (12)

از  خدا  و  پیغمبر  اطاعت  کنید.  اگر  رویگردان  شوید،  بـر  فرستادۀ  ما  جز  رساندن  پیام  روشن  و  آشکار  نیست.  پیش  از  این،  سرنوشت  کسانی  بدیشان  گوشزد  شده  بود  که  پشت  کردهاند  و  نافرمانی  نمودهاند.  در  اینجا  برایشان  بیان  میدارد  که  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  مبلّغ  و  پیام رسان  است  و  بس.  هرگاه  فرمان  یزدان  را  بدیشان  ابلاغ  کند  و  برساند،  ادای  امانت  نموده  است،  و  وظیفۀ  خود  را  انجام  داده  است،  و  اقامۀ  حجّت کرده  است.  آنچه  مانده  است  چیزی  است  که  در  انتظار  ایشان  است که کیفر  نافرمانی  و  پشت  کردن  است،  همان  کیفری  که  اندکی  پیش  بدان  تذکّر  داده  شدهاند.

سپس  این  بند  با  بیان  یگانگی  و  وحدانیّتی  ختم  میگردد  که  آن  را  نـمیپذیرفتند  و  تکذیبش  میکردند.  همچنین  از  کسانی  صحبت  میکند  که  به  خدا  ایمان  دارند،  و  بیان  میدارد  آنان  با  یزدان  چه  رفتار  و  عملکردی  دارند: 

(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ) (١٣)

جز  خدا  معبودی  نیست،  پس  مؤمنان  باید  بر  خدا  توکّل  کنند  و  بس‌.

حقیقت  توحید  و  یکتاپرستی،  بنیاد  جهان بینی  ایمانی  به  طور  کلّی  است.  مقتض  همچون  حقیقتی  این  است  که  تنها  بر  خدا  توکّل  شود  و  بس.  این  تأثیر  جهان بینی  ایمانی  در  دلها  است‌.

با  این  آیه،  روند  قرآنی  وارد  مخاطب  قرار  دادن  مؤمنان  می‏گردد.  این  آیه،  پیوند  دهندۀ  آن  چیزی  است  که  از  این  سوره  گذشته  است  با  آن  چیزی  که  از  این  سوره  مانده  و  خواهد  آمد.

*

در  پایان  این  سوره،  روی  سخن  به  مؤمنان  میکند،  و  ایشان  را  از  فتنه  و  بلای  همسران  و  فرزندان  و  اموال  میترساند،  و  آنان  را  به  سـوی  تقوا  و  ترس  از  خدا  دعوت  میکند،  و  از  ایشان  میخواهد  فرمان  یزدان  را  بشنوند  و  بپذیرند  و  اطاعت  و  فرمانبرداری  و  بذل  و  بخشش  بکنند.  همچنین  ایشان  را  از  بخل  درون  برحذر  میدارد،  و  در  برابر  آن  بدیشان  رزق  و  روزی  چندین  برابر،  و  آمرزش  و  رستگاری  را  وعده  میدهد.  در  آخر  بدانان  تذکّر  میدهد که  خدا  آگاه  از  حاضر  و  غائب  است،  و  دارای  قوّت  و  قدرت  است،  و  بر  هر  چیزی  چیره  و  توانا  است،  و  آگاه  و  کاربجا  است‌:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (١٤) إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (١٥) فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِیعُوا وَأَنْفِقُوا خَیْرًا لأنْفُسِکُمْ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (١٦) إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ (١٧) عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (١٨)

ای  مـومنان!  قطعاً  بعضی  از  همسران  و  فرزندانتان  دشمنان  شما  هستند.  (شما  را  از  راه  خدا  بازمیدارند،  و  از  عبادت  و  طاعت  سست  میگردانند)  پس  از  ایشان  خویشتن  را  برحذر  دارید.  اگر  عفو  کنید  و  چشم پوشی  نمائید  و  ببخشید  (خدا  هم  شما  را  مشمول  عفو  و  مرحمت  و  مغفرت  خود  مینماید)  چرا  که  خداونـد  بخشایندۀ  مهربان  است.  قطعاً  اموالتان  و  اولادتان،  وسیلۀ  آزمایش  شمایند،  و  (اگر  در  این  میدان  آزمایش،  از  عهده  برآئید،  برای  شما)  اجر  و  پاداش  بزرگی  در  پیشگاه  خدا  است.  پس  آن  قدر  که  در  توان  دارید  از  خدا  بهراسید  و  پرهیز کاری  کنید،  و  (درسها  و  اندرزهای  آسمانی  را)  بشنوید  و  بپذیرید،  و  (از  قوانین  و  فرمانهای  خدا)  اطاعت  کنید،  و  (در  راه  خدا،  صدقه  و  احسـان  و)  بذل  و  بخشش  کنید.  (انجام  این  کارها)  به  سود  شما  خواهد  بود.  کسانی  که  از  بخل  و  حرص  نفس  خویش،  مصون  داشته  شوند،  آنان  قطعاً  رستگارند.  اگر  به  خدا  قرضالحسنهای  بدهید،  آن  را  برایتان  چندین  برابر  میسازد،  و  شما  را  میآمرزد.  خداوند  سپاسگزار  و  بردبار  است  (و  او  از  بندگانش  به  وسیلۀ  دادن  پاداشهای  عظیم  تشکّر  مـینماید،  و  در  پرتو  بـردباری  خود،  در  عقوبت  بندگان  تعجیل  نمیفرماید،  و  بلکه  گناهانشان  را  میبخشاید).  او  آگاه  از  نهان  و  آشکار،  و  چیرۀ  کاربجا  است‌.

از  ابن  عبّاس  رضی الله عنه  در بارۀ  آیۀ  نخستین  این  روند  قرآنی،  روایت  شده  است،  بدان  گاه  که  مردی  از  او  راجع  بدین  آیه  پرسش  کرد،  گفت:  آنان  مردانی  بودند  که  در  مکّه  مسلمان  شده  بودند،  و  خواستند  به  خدمت  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  بیایند.  ولی  همسرانشان  و  فرزندانشان  ایشان  را  رها  نکردند  و  آنان  را  از  این  کار  منع  کـردند.

زمانی  که  به  خدمت  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  رسیدند  مردمان  را  دیدند  که  در  دین  آگاهی  پیدا  کردهاند.  خواستند  که  همسران  و  فرزندان  خود  را  شکنجه  بدهند.  این  بود  یزدان  سبحان  این  آیه  را  نازل  فرمود:

(وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ) (١٤)

اگر  عفو  کنید  و  چشم پوشی  نمائید  و  ببخشید  (خدا  هم  شما  را  مشمول  عفو  و  مرحمت  و  مغفرت  خود  مینماید)  چرا  که  خداوند  بخشایندۀ  مهربان  است‌.

ترمذی  با  سند  دیگری  آن  را  به  هـمین  شکل،  روایت  کرده  است  و  گفته  است:  سخن  حسن  صحیـحی  است.  عکرمه  بردۀ  آزاد  شدۀ  ابن  عبّاس  هم  این  چنین  گفته  است‌.

امّا  نص  قرآنی  فراگیرتر  از  یک  حادثۀ  حزئی  است  و  از  مرز  زمان  و  مکان  محدودی  می‏گذرد  و  فراتر  میرود.  این  بیدار باش  و  هوشیار باش  در بارۀ  همسران  و  فرزندان  بسان  همان  بیدار باش  و  هوشیار باش  در بارۀ   اموال  و  اولاد  در  آیۀ  بعد  از  آن  است‌:

(إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ).

قطعاً  اموالتان  و  اولادتان،  وسیلۀ  آزمایش  شمایید.  آگاه  کردن  از  این  است  که  در  میان  هسران  و  فرزندان  کسانیند  که  دشمن  هستند .. این  هم  اشاره  دارد  به  حقیقت  ژرفی  که  در  زندگی  بشری  است،  و  پیوندهای  درهم  تنیده  و  دقیق  و  ظریفی  را  میپساید  که  هم  در  ترکیب بند  عاطفی  و  هم  در  شرائط  و  ظروف  زندگی  موعد  است.  همسران  و  فرزندان  چه  بسا  وسیلۀ  غفلت  و  سرگرمی  شوند،  و  انسان  را  از  یاد  خدا  غافل  و  بی‏خبر  بکنند.  همان گونه  هم  گاهی  همسران  و  فرزندان  انگیزهای  برای  کوتاهی  کردن  در  مسؤولیتهای  ایمان  میشوند. کوتاهی  کردن  برای  پرهیز  از  گرفتاریها  و  دشواریها  و  سختیهائی  که  به  هــسران  و  فرزندان  میرسد  اگر  مرد  مؤمن  به  وظیفه  و  تکـلیف  خود  برخیزد،  و  بدو  همان  برسد  که  به  مجاهد  در  راه  خدا  میرسد!  مجاهد  در  راه  خدا  با  زیان  زیادی  رویاروی  میشود،  و  فداکاریها  و  جاننثاریهای  زیادی  را  تحمّل  میکند.  مجاهد  در  راه  خدا،  و  خانوادهاش  رنج  و  دشواریها  می‏بینند.  چه  بسا  مجاهد  در  راه  خدا  رنجها  و  دشواریها  را  برای  خود  بپذیرد،  امّا  تاب  و  توان  پذیرش  رنجها  و  دشواریهای  همسرش  و  فرزندش  را  نداشته  باشد.  در  نتیجه  بخل  بورزد  و  بترسد  تا  برای  آنان  امن  و  امان  و  قرار  و  آرام  یا  کالا  و  مال  فراهم  سازد.  در  این  صورت  همسران  و  فرزندان  دشمن  او  میگردند، زیرا  او  را  از  راه  خیر  و  خوبی  باز  میدارند،  و  مانع  پیاده  کردن  و  تحقّق  بخشیدن  هدف  والای  وجود  انسانیش  میشوند.  همچنین  گاهی  همسران  و  فرزندان  بر  سر  راه  او  میایستند  و  او  را  از  اقدام  به  وظیفه  و  انجام  تـکلیف  خود  بازمیدارند،  تا  خویشتن  را  از  بلا  یا  و  مصائبی  محفوظ  دارند  که  به  خاطر  عملکرد  او  متوجّهشان  میشود.  گاهی  هم  همسران  و  فرزندان  کسی  در  مسیری  هستند  که  جدای  از  مسیر  او  است،  و  او  نتواند  میان  خود  و  میان  ایشان  جدائی  بیندازد  و  دربست  از  آن  خدا  شود  ... همۀ  اینها  شکلها  و   گونههائی  از  دشمنانگی  هستند،  دشمنانگیای  که  دارای  مراتب  و  درجات  مختلف  و متفاوت  است  ... هم  این  و  هم  آن،  در  زندگی  شخص  مسلمان،  در  همه  حال  و  همه  آن،  پیش  میآید.

بدین  جهت،  این  حال  و  وضع  پیچیده  و  درهم  تنیده،  بیدار باش  و هوشیار باش  و  ترس  و  هراس  از  خدا  را  میطلبد،  تا  بدین  وسیله  بیداری  در  دلهای  کسانی  برانگخته  و  بر پا  گردد  که  ایمان  آوردهاند،  و  خود  را  برحذر  دارند  از  این  که  همچون  احساسها  و  اندیشهها  به  خاطر  گذرد،  و  فشار  این  گونه  انگیزهها  انسان  مؤمن  را  از  انجام  وظیفۀ  ایـمانی  باز  دارد.

آنگاه  قرآن  این  تحذیر  و  بیدار باش  و  هوشیار باش  را  در  فتنۀ  اموال  و  اولاد،  تکرار  بکند.  واژةۀ  فتنه  برداشت  دو  معنی  را  دارد:

نخست  این  که  خداوند  شما  را  با  اموال  و  اولاد  میآزماید  و  امتحان  مینماید.  پس  متوجّه  این  باشید،  و  نپائید  و  پیوسته  بیدار  و  هشیار  باشید  تا  پیروزی  و  رستگاری  را  در  این  آزمون  به  دست  آورید،  وخالص  و  مخلص  از  آن  خدا  شوید.  همانگونه  که  زرگر  طلا  را  با  آتش  ذوب  و  امتحان  مینماید  تا  آن  را  از  موادّ  آغشته  بپالاید  و  خالص  و  سره  نماید.

دوم  این  که  این  اموال  و  اولاد  فتنه  و  بلای  شما  است  و  شما  را  به  مخالفت  و  معصیّت  میاندازد  و  مفتون  و  گرفتارتان  می کند.  پس  از  این  فتنه  و  بلا  خود  را  نپائید  و  برحذر  نمائید،  تا  نکند  سیلاب  آن  شما  را  با  خود  ببرد  و  از  خدا  دورتان  گرداند.

هر   دوی  این  معنیها  بسی  با  واژۀ  فتنه  سازگار  است‌.

امام  احمد  با  سندی  که  دارد  از  عبدالله  پسر  بریده  روایت  کرده  است  که گفته  است:  از  پدرم  بریده  شنیدم  که  میگفت:  پیغمبرخدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  سرگرم  خطبه  بود.  حسن  و  حسین  - رضیاللهعنهما -  آمدند.  هر  دو  پیراهن  قرمز  به  تن  داشتند.  راه  میرفتند  و  میلغزیدند  و  میافتادند.  پیغــبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  از  منبر  پائین  آمد  و  آن  دو  را  برداشت،  و  ایشان  را  در  حضور  خود  گذاشت.  سپس 

فرمود:

(صدق الله ورسوله . إنما أموالکم وأولادکم فتنة . نظرت إلى هذین الصبیین یمشیان ویعثران , فلم أصبر حتى قطعت حدیثی ورفعتهما).

« خدا  و  ییغـبرش  راست  گفتهاند.  قطعاً  اموالتان  و  اولادتان،  وسیلۀ  آزمایش  شمابند.  بدین  دو  کودک  نگاه  کردم.  دیدم  راه  میروند  و  میلغزند  و  میافتند.  نتوانستم  شکیبائی  کنم.  تا  بدانجا  که  سخنم  را  قطع  کردم  و  آن  دو  را  برداشتم».

محدثان  این  را  از  زبان  ابن  واقد  روایت  کردهاند.  این  پیغمبر  صلّی الله علیه و سلّم  است،  و  اینها  پسران  دخترش  هستند  ... در  این  صورت،  کار  مهمّ  است  و  دارای  اهمّیّت  است.  مسأله  بزرگی  است  و  خطر  در  میان  است.  باید  خود  را  برحذر  داشت  و  پائید،  و  در  آن  بیدار  و  هوشیار  بود.  برحذر  و  مواظب  و  بیدار  و  هوشیار  بودن  آن  اندازه  در  این  مسأله  مهمّ  است  که  اندازۀ  اهمّیّت  آن  را  کسی  مقرّر  و  معیّن  میفرماید  که  دلهای  مردمان  را  آفریده  است،  و  این  احساسها  و  اندیشهها  را  در  آنها  به  ودیعت  نهاده  است،  تا  خویشتن  را  از  سرکشی  و  از  زیادهروی  بازدارند،  و  بدانند  که  این  پیوندها  و  رابطهها  و  نزدیکیها  و  خویشاوندیها  گاهی  کاری  میکنند  که  دشمنان  در  حقّ  انسان  میکنند،  و  مردمان  را  به  جائی  و  فرجامی  میکشانند  که  حیلهها  و  نیرنگهای  دشمنان  انسانها  را  بدانجا  و  بدان  فرجام  میکشانند!

بدین  خاطر  بعد  از  برحذر  داشتن  و  بیدار باش  و  هوشیار باش  دادن  در بارۀ  آزمون  و  بلای  اموال  و  اولاد،    وذکر  دشمنانگی  نهان  در  وجود  برخی  از  فرزندان  و  همسران،  به  چیزی  اشاره  مینماید  که  برای  مؤمنان  در  پیشگاه  یزدان  حاضر  و  آماده  است‌:

(وَاللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ) (١٥)

اجر  و  پاداش  بزرگی  در  پیشگاه  خدا  است‌.

مؤمنان  را  فریاد  میدارد  که  در  حدود  تاب  و  توان  از  خدا  بترسند  و  تقوا  و  پرهیزگاری  داشته  باشند،  و  از  خدا  فرمان  ببرند  و  اطاعت  بکنند:

(فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِیعُوا).

پس  آن  قدر  که  در  توان  دارید  از  خذا  بـهراسید  و  پرهیزکاری  کنید،  و  (درسها  و  اندرزهای  آسمانی  را)  بشنوید  و  بپذیرید،  و  (از  قوانین  و  فرمانهای  خدا)  اطاعت  کنید.

در  این  قید: «مَا اسْتَطَعْتُمْ»  آن  قدر  که  در  توان  دارید.  لطف  یزدان  در  حقّ  بندگانش،  و  اطّلاع  او  از  اندازۀ  توانشان  در  پرهیزگاری  و  اطاعت  از  او،  جلوهگر  میشود  و  پدیدار  میآید.  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم    فرموده  است

(إذا أمرتکم بأمر فأتوا منه ما استطعتم وما نهیتکم عنه فاجتنبوه).[3]

« هرگاه  شما  را  بهیاری  دستور  دادم،  بدان  اندازه  که  میتوانید  آن  را  انجام  دهید.  و  هرگاه  شما  را  از  کاری  نهی  کردم  و  بازداشتم،  از  آن  دوری  گزینید  «و  یکسره  به  ترک  آن  بگوئید)».

اطاعت  در  کاری  حدود  و  ثغور  ندارد.  بدین  خاطر  به  اندازۀ  توان  پذیرفته  و  انجام  میگیرد.  ولی  چیزی  که  از  آن  نهی  میشود،  تقسیم  نمیگردد  و  بخش  بخش  نـیشود.  بلکه  به  تمام  و  کمال  و  بدونیم  و  کاست  باید  آن  را  رهاکرد  و  به  ترک  آن  گفت‌.

 

آنگاه  به  مؤمنان  نهیب  میزند  و  فریادشان  میدارد: 

(وَأَنْفِقُوا خَیْرًا لأنْفُسِکُمْ).

و  (در  راه  خدا،  صدقه  و  احسان  و)  بذل  و  بخشش  کنید، 

)‌انجام  این  کارها)  به  سود  شما  خواهد  بود.

چه  آنان  برای  خود  بذل  و  بخشش  میکنند.  خدا  بدیشان  دستور  میدهد  از  اموال  و  دارائی  خود  ببخشند  این  کار  برایشان  خوب  خواـ  بود.  انگار  خرج  و  هـزینهای  که  میکنند  مستقیماً  برای  خودشان  خرج  و هزینه  میکنند،  و  بعد  از  آن  که  نفقه  کردند  و  بذل  و  بخشش  نمودند،  خیر  و  خوبی  آن  به  خودشان  میرسد.

قرآن  بخل  درونشان  را  بلای  دامنگر  خودشان  میشمارد.  خوشبخت  کسی  است  که  از  دست  بخل  نجات  پیدا  کند  و  از  آن  بپرهیزد.  خود  را  از  بخل  دور  کردن  فضل  و  لطفی  از  سوی  خدا  است‌:

(وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (١٦)

کسانی  که  از  بخل  و  حرص  نفس  خویش،  مصون  داشته  شوند،  آنان  قطعاً  رستگارند.

آنگاه  در  تشویق  ایشان  به  بذل  و  بخشش،  و  در  ترغیب  آنان  به  بذل  و  بخشش،  به  پیش  میرود.  بذل  و  بخشش  آنان  را  قرضی  مینامد  که  به  خدا  داده  میشود! آن  چه  کسی  است  که  از  این  فرصت  استفاده  نکند؟  فرصتی  که  درآن  به  سرورش  یزدان  قرض  میدهد!  سروری  که  قرض  را  میگیرد،  و  آن  را  چندین  برابر  مـیکند،  و  قرض  دهنده  را  میآمرزد،  و  از  او  سپاسگزاری  میکند،  و  اگر  هم  در  سپاسگزاری  از  خدا  کوتاهی  کرده  باشد،  خدا  در  حقّ  او  شکیبائی  میکند.  آخر  او  خدا  است

(إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ) (١٧)

اگر  به  خدا  قرضالحسنهای  بدهید،  آن  را  برایتان  چندین  برابر  میسازد،  و شما  را  میآمرزد.  خداوند  سپاسگزار  و  بردبار  است  (و  او  از  بندگانش  به  وسیلۀ  دادن  پاداشهای  عظیم  تشکر  مینماید،  و  در  پرتو  بردباری  خود،  در  عقوبت  بندگان  تعجیل  نمیفرماید،  و  بلکه  گناهانشان  را  میبخشاید).

تبارک  الله!  او  چه  بزرگوار  است!  او  چه  اندازه  بخشاینده  است!  خدا  است که  بنده  را  میآفریند.  سپس  بدو  ززق  و  روزی  میدهد.  آنگاه  اضافۀ  چیزی  را  که  بدو  داده  است  از  او  درخواست  میکند.  از  او  به  عنوان  قرض  آن  مقدار  اضافه  را  درخواست  مینماید!..  و  سپس  آن  قرض  را  برایش  چندین  برابر  میگرداند ... دیگر  چه؟..  آن  گاه  از  بندهاش  سپاسگزاری  میفرماید،  بندهایکه  خودش  او  را  آفریده  است  و  خودش  بدو  نعمت  و  دارائی  داده  است!..  با  بندهاش  با  حوصله  و  شکیبائی  رفتار  میکند،  وقتی  که  بندهاش  در  سپاسگزاری  سرورش  و  در  شکرگزاری  مولایش  قصور  ورزیده  باشد  و کوتاهی  کرده  باشد! .. وای  چه  خدائی  و  چه  مولائی!!!

یزدان  سبحان  - با  صفات  خود  - به  ما  میآموزد  چگونه  بر  کمی  و  کاستی  و  ضعف  و  سستی  خود  چیره  شویم  و  برتری گیریم،  و  پیوسته  به  بالا  بنگریم  تا  یزدان  سبحان  را  ببینیم  و  بشناسیم،  و  بکشیم  از  او  در  حدود  توان  اندک  و  محدودمان  تقلید  و  پیروی کنیم.  یزدان  سبحان  از  روح  متعلّق  به  خود در  انسان  دمیده  است،  و  انسان  را  برای  همیشه  مشتاق  پیاده  کردن  و  تحقّق  بخشیدن  نمونۀ  والا  در  حدود  تاب  و  توان  و  طبیعت  و  سرشتش  کرده  است.  بدین  خاطر  درهای  آفاق  بالا  همیشه  باز  است  تا  این  پدیدۀ  انسان  نام،  به کمال،  چشم  امید  بدوزد،  و کمال  را  در  حدّ  توان  خود  ورانداز  کند،  و  کوشد  پلّه  پلّه  اوج  گیرد  و  بالا  رود،  تا  خدا  را  ملاقات  میکند،  و  خدا  بدو  میدهد  آنچه  را  که  برایش  میپسندد  و  از  آن  راضی  و  خشنود  میشود.

 

این  چرخش  و  گردش  را  به  دنبال  این  آوا  و  نوای  شگفت  پایان  میدهد.  آن  را  خاتمه  می‏بخشد  با  صفت  خدا،  صفتی  که  بیانگر  آگاهی  و  اطّلاع  و  مراقبت  و  مواظبت  از  دلها  است‌:

(عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (١٨)

او  آگاه  ازنهان  و  آشکار،  و  چیرۀ  کاربجا  است‌.

همه  چیز  برای  علم  خدا  عیان  است،  و  در  برابر   سلطه  و  قدرتش  کرنش  می‏برد  و  مطیع  فرمان  است.  با  حکـمت  خود  امور جهان  را  میگرداند. تا انسانها  زندگی  بکنند  و  متوجّه  باشند  که  چشم  خدا  ایشان  را  می‏بیند  و  میپاید.  خدا  بر  آنان  سلطه  و  قدرت  دارد.  حکمتش  همۀ  کارهای  حاضر  و  غائب  را  اداره  میکند ... کافی  است  که  این  جهان بینی  در  دلها  مستقرّ  شود،  تا  از  خدا  بترسد  و  خالص  و  مخلص  او  شود،  و  گوش  به  فرمان  یزدان  جهان  گردد.

*


 


[1]«‌اندیشۀ اسلام دربارۀ جهان‌ و زندگی و انسان‌» پژوهشی است‌ که امیدوارم‌ که  خدا توفیق عطاء فرماید آن‌را بنویسم‌ و ارائه نمایم‌. 
[2]ترمذی آن را اخراج ‌و روایت نموده است.  
[3]‌مسلم ‌و بخاری ‌آن را از ابوهریره روایت ‌کرده‌اند.