تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سوره احزاب

سوره احزاب

Ayah: 1

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا

ای پیامبر، تقوای الهی پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت نکن. بی‌تردید، الله همواره دانای حکیم است.

 

Ayah: 2

وَٱتَّبِعۡ مَا یُوحَىٰٓ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٗا

و از آنچه از جانب پروردگارت بر تو وحی می‌شود پیروی کن. بی‌تردید، الله همواره به آنچه می‌کنید آگاه است.

 

Ayah: 3

وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَکِیلٗا

و بر الله توکل کن و همین بس که الله کارسازِ [تو] باشد.

 

Ayah: 4

مَّا جَعَلَ ٱللَّهُ لِرَجُلٖ مِّن قَلۡبَیۡنِ فِی جَوۡفِهِۦۚ وَمَا جَعَلَ أَزۡوَٰجَکُمُ ٱلَّـٰٓـِٔی تُظَٰهِرُونَ مِنۡهُنَّ أُمَّهَٰتِکُمۡۚ وَمَا جَعَلَ أَدۡعِیَآءَکُمۡ أَبۡنَآءَکُمۡۚ ذَٰلِکُمۡ قَوۡلُکُم بِأَفۡوَٰهِکُمۡۖ وَٱللَّهُ یَقُولُ ٱلۡحَقَّ وَهُوَ یَهۡدِی ٱلسَّبِیلَ

الله درون هیچ ‌مردی دو قلب برایش ننهاده است و [به همین صورت،] هرگز همسرانتان را که مورد ظِهار [و تحریم جنسی] قرار می‌دهید، [همچون] مادرانتان نگردانده است؛ و [همچنین] پسرخوانده‌هایتان را پسران [حقیقی] شما قرار نداده است. این سخنی [نادرست] است که بر زبان می‌آورید و الله حق را می‌گوید و اوست که به راه راست هدایت می‌کند.

 

Ayah: 5

ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ هُوَ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِۚ فَإِن لَّمۡ تَعۡلَمُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ فَإِخۡوَٰنُکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَمَوَٰلِیکُمۡۚ وَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٞ فِیمَآ أَخۡطَأۡتُم بِهِۦ وَلَٰکِن مَّا تَعَمَّدَتۡ قُلُوبُکُمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمًا

آنان [= پسرخوانده‌ها] را به پدرانشان نسبت دهید [که] نزد الله عادلانه‌تر است. اگر پدرانشان را نمی‌شناسید، برادران دینی و بردگان آزادشده [و در حکمِ دوستان] شما هستند. در مورد آنچه [قبلاً] اشتباه کرده‌اید، گناهی بر شما نیست؛ ولی [در مورد] آنچه دل‌هایتان قصد آن را دارد [و عمداً بر زبان می‌آورید، مسؤول هستید و گناهکار می‌شوید؛ پس اگر توبه کنید،] همواره الله آمرزندۀ مهربان است.

 

Ayah: 6

ٱلنَّبِیُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُهَٰجِرِینَ إِلَّآ أَن تَفۡعَلُوٓاْ إِلَىٰٓ أَوۡلِیَآئِکُم مَّعۡرُوفٗاۚ کَانَ ذَٰلِکَ فِی ٱلۡکِتَٰبِ مَسۡطُورٗا

پیامبر [در تمام امور] نسبت به مؤمنان، از خودشان سزاوار‌تر است [و نظر و خواستش اولویت دارد] و همسران او [از لحاظ حرمت ازدواج و رعایت احترام، در حکمِ] مادرانشان هستند؛ و در کتاب الله، خویشاوندان [در ارث بردن از یکدیگر،] نسبت به مؤمنان و مهاجران اولویت دارند [و مِلاک ارث، خویشاوندی است نه ایمان و هجرت]؛ مگر اینکه [بخواهید] به دوستانتان نیکی کنید [و بخشی از اموالتان را به آنان بدهید]. این [حکم،] در آن کتاب [= لوح محفوظ] نوشته شده است.

 


Ayah: 7

وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِنَ ٱلنَّبِیِّـۧنَ مِیثَٰقَهُمۡ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٖ وَإِبۡرَٰهِیمَ وَمُوسَىٰ وَعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَۖ وَأَخَذۡنَا مِنۡهُم مِّیثَٰقًا غَلِیظٗا

و [ای پیامبر، یاد کن از] هنگامی که از پیامبران پیمان [عبادت الله به یگانگی و نبوت] گرفتیم و [به ویژه] از تو و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی ـ پسر مریم؛ و از [همۀ] آنان پیمان محکمی [دربارۀ تبلیغ دین] گرفتیم.

 

Ayah: 8

لِّیَسۡـَٔلَ ٱلصَّـٰدِقِینَ عَن صِدۡقِهِمۡۚ وَأَعَدَّ لِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابًا أَلِیمٗا

[الله این پیمان را از رسولان گرفت] تا [با کافران اتمام حجت کرده باشد و] از راستگویان [= پیامبران] دربارۀ راستی‌شان بپرسد و برای کافران عذابی دردناک مهیّا کرده است.

 

Ayah: 9

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ جَآءَتۡکُمۡ جُنُودٞ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا وَجُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرًا

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، نعمت الله را بر خود به یاد آورید؛ آنگاه که سپاهیانی [از قبایل عرب] به سویتان آمدند. آنگاه ما تندبادی [سخت] و لشکری [از فرشتگان] که آنها را نمی‌دیدید، بر آنان فرستادیم [و به سختی شکستشان دادیم]؛ و همواره الله به آنچه می‌کنید بیناست.

 

Ayah: 10

إِذۡ جَآءُوکُم مِّن فَوۡقِکُمۡ وَمِنۡ أَسۡفَلَ مِنکُمۡ وَإِذۡ زَاغَتِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَبَلَغَتِ ٱلۡقُلُوبُ ٱلۡحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِٱللَّهِ ٱلظُّنُونَا۠

وقتی [در غزوۀ خندق] دشمنان از بالا و پایین [و از شرق و غربِ شهر] به سویتان آمدند [و مدینه را محاصره کردند]؛ آنگاه که چشم‌ها [به فراوانیِ دشمن] خیره گشته و جان‌ها [از شدت وحشت] به گلوگاه رسیده بود و شما گمان‌هایی [نابجا] به الله می‌بردید.

 

Ayah: 11

هُنَالِکَ ٱبۡتُلِیَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَزُلۡزِلُواْ زِلۡزَالٗا شَدِیدٗا

آنجا بود که مؤمنان آزمایش شدند و شدیداً به وحشت و اضطراب افتادند.

 

Ayah: 12

وَإِذۡ یَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ مَّا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ إِلَّا غُرُورٗا

و [نیز به یاد آورید] هنگامی که منافقان و کسانی که در دل‌هایشان بیماری [شک و دورویی] بود می‌گفتند: «آنچه الله و پیامبرش [دربارۀ پیروزى بر کافران] وعده داده‌اند، جز فریبى بیش نیست».

 

Ayah: 13

وَإِذۡ قَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ یَـٰٓأَهۡلَ یَثۡرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمۡ فَٱرۡجِعُواْۚ وَیَسۡتَـٔۡذِنُ فَرِیقٞ مِّنۡهُمُ ٱلنَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوۡرَةٞ وَمَا هِیَ بِعَوۡرَةٍۖ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارٗا

و [نیز] هنگامی که گروهی از آنان گفتند: «ای اهل یثرب، اینجا جای ماندن شما نیست؛ پس [به خانه‌هایتان] بازگردید»؛ و برخی از آنان از پیامبر اجازۀ [بازگشت] می‌خواستند و می‌گفتند: «خانه‌های ما بی‌حفاظ است»؛ در حالی که بی‌حفاظ نبود. آنان چیزی جز فرار [از جهاد] نمی‌خواستند.

 

Ayah: 14

وَلَوۡ دُخِلَتۡ عَلَیۡهِم مِّنۡ أَقۡطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُواْ ٱلۡفِتۡنَةَ لَأٓتَوۡهَا وَمَا تَلَبَّثُواْ بِهَآ إِلَّا یَسِیرٗا

اگر [لشکر دشمنان] از اطراف آن [= مدینه] بر آنان وارد می‌شدند [و خانه‌هایشان را محاصره می‌کردند] و از آنان خواسته می‌شد به کفر و شرک بازگردند، قطعاً چنین [تعهدی به دشمن] می‌دادند و جز تعدادی اندک [در برابر این درخواست] مقاومت نمی‌کردند.

 

Ayah: 15

وَلَقَدۡ کَانُواْ عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ مِن قَبۡلُ لَا یُوَلُّونَ ٱلۡأَدۡبَٰرَۚ وَکَانَ عَهۡدُ ٱللَّهِ مَسۡـُٔولٗا

و پیش از این [وقتی همین منافقان در جنگ احد از مقابل کافران گریختند] با الله پیمان بستند که [هرگز به دشمن] پشت نکنند [و از میدان نگریزند]؛ و همواره پیمان الهی بازخواست دارد.

 


Ayah: 16

قُل لَّن یَنفَعَکُمُ ٱلۡفِرَارُ إِن فَرَرۡتُم مِّنَ ٱلۡمَوۡتِ أَوِ ٱلۡقَتۡلِ وَإِذٗا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلٗا

[ای پیامبر، به منافقان] بگو: «اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید، هرگز سودی به حالتان ندارد؛ و در آن صورت نیز [از زندگی دنیا] جز اندکی بهره‌مند نمی‌شوید».

 

Ayah: 17

قُلۡ مَن ذَا ٱلَّذِی یَعۡصِمُکُم مِّنَ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَ بِکُمۡ سُوٓءًا أَوۡ أَرَادَ بِکُمۡ رَحۡمَةٗۚ وَلَا یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا

بگو: «اگر الله مصیبت یا رحمتی برایتان خواسته باشد، کیست که شما را در برابرِ [اجرای فرمان] او حفظ ‌کند؟» و آنان هیچ کارساز و یاریگری برای خویش جز الله نمی‌یابند.

 

Ayah: 18

۞قَدۡ یَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلۡمُعَوِّقِینَ مِنکُمۡ وَٱلۡقَآئِلِینَ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ هَلُمَّ إِلَیۡنَاۖ وَلَا یَأۡتُونَ ٱلۡبَأۡسَ إِلَّا قَلِیلًا

الله کسانی از شما را که بازدارنده[ی مردم از جهاد] هستند و به برادرانشان می‌گویند: «به ما بپیوندید» به خوبی می‌شناسد. [آنان سست‌باورند] و جز اندکی به میدان جنگ نمی‌آیند.

 

Ayah: 19

أَشِحَّةً عَلَیۡکُمۡۖ فَإِذَا جَآءَ ٱلۡخَوۡفُ رَأَیۡتَهُمۡ یَنظُرُونَ إِلَیۡکَ تَدُورُ أَعۡیُنُهُمۡ کَٱلَّذِی یُغۡشَىٰ عَلَیۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِۖ فَإِذَا ذَهَبَ ٱلۡخَوۡفُ سَلَقُوکُم بِأَلۡسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى ٱلۡخَیۡرِۚ أُوْلَـٰٓئِکَ لَمۡ یُؤۡمِنُواْ فَأَحۡبَطَ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡۚ وَکَانَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٗا

[منافقان در همه چیز] بر شما بخل می‌ورزند؛ و هنگامی که بیم [جنگ پیش] می‌آید، در حالی که چشم‌هایشان [از وحشت در حدقه] می‌چرخد، همچون کسی که از [سختیِ] مرگ بیهوش شده باشد تو را نگاه می‌کنند؛ و چون [بحران و] ترس برطرف شد، به خاطر حرص و طمعی که به غنایم دارند، با زبان‌های تند و نیشدار شما را می‌رنجانند. آنان [هرگز] ایمان نیاورده‌اند؛ پس الله اعمالشان را تباه می‌گردانَد و این [کار] همواره بر الله آسان است.

 

Ayah: 20

یَحۡسَبُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ لَمۡ یَذۡهَبُواْۖ وَإِن یَأۡتِ ٱلۡأَحۡزَابُ یَوَدُّواْ لَوۡ أَنَّهُم بَادُونَ فِی ٱلۡأَعۡرَابِ یَسۡـَٔلُونَ عَنۡ أَنۢبَآئِکُمۡۖ وَلَوۡ کَانُواْ فِیکُم مَّا قَٰتَلُوٓاْ إِلَّا قَلِیلٗا

[منافقان] مى‌پندارند [که لشکریان] احزاب [هنوز از اطراف مدینه] نرفته‌اند؛ و اگر احزاب بازگردند، [این سست‌باوران] آرزو می‌کنند که میان بادیه‌نشینان [پنهان] باشند [و از همانجا] اخبارِ [درگیرىِ] شما را جویا شوند؛ و [حتی] اگر بین [سپاه] شما بودند، جز اندکی نمی‌جنگیدند.

 

Ayah: 21

لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَکَرَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا

بی‌تردید، در [رفتار و گفتار] رسول الله، سرمشق نیکویی برایتان است؛ برای هر کس که به الله و روز آخرت امید دارد و الله را بسیار یاد می‌کند.

 

Ayah: 22

وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِیمَٰنٗا وَتَسۡلِیمٗا

و چون مؤمنان [لشکر] احزاب را دیدند، گفتند: «این [امتحان الهی و پیروزی نهایی‌اش] همان چیزی است که الله و پیامبرش به ما وعده داده‌اند و [حقا که] الله و پیامبرش راست گفتند» و [مشاهدۀ انبوه دشمن] جز بر ایمان و تسلیمشان [در مقابل پروردگار] نیفزود.

 


Ayah: 23

مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلٗا

در میان مؤمنان، مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با الله بسته بودند [صادقانه] وفا کردند؛ برخی از آنان تا آخر بر عهد و پیمان خود ایستادند [و در این راه درگذشتند یا شهید شدند] و برخی دیگر هنوز چشم‌انتظار [شهادت] هستند و هرگز [پیمان خود را] دگرگون نساخته‌اند.

 

Ayah: 24

لِّیَجۡزِیَ ٱللَّهُ ٱلصَّـٰدِقِینَ بِصِدۡقِهِمۡ وَیُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ إِن شَآءَ أَوۡ یَتُوبَ عَلَیۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا

[این رویدادها پیش می‌آید] تا الله راستگویان را به [پاسِ پایمردی و] راستگویی‌شان پاداش دهد و منافقان را ـ اگر بخواهد ـ عذاب کند یا توبه‌شان را بپذیرد. بی‌تردید، الله آمرزندۀ مهربان است.

 

Ayah: 25

وَرَدَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِغَیۡظِهِمۡ لَمۡ یَنَالُواْ خَیۡرٗاۚ وَکَفَى ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلۡقِتَالَۚ وَکَانَ ٱللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزٗا

و الله [سپاه] کسانی را که کفر ورزیده‌اند، بى‌آنکه به غنیمی دست یابند، با [تمام حسرت و] خشمشان [از اطراف مدینه] برگرداند و الله مؤمنان را از جنگ بی‌نیاز ساخت؛ و الله همواره توانای شکست‌ناپذیر است.

 

Ayah: 26

وَأَنزَلَ ٱلَّذِینَ ظَٰهَرُوهُم مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ مِن صَیَاصِیهِمۡ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَ فَرِیقٗا تَقۡتُلُونَ وَتَأۡسِرُونَ فَرِیقٗا

[الله] گروهی از اهل کتاب [= یهود بنی‌قُریظه] را که از آنان [= مشرکان] پشتیبانی کرده بودند، از قلعه‌هایشان پایین کشید و در دل‌هایشان وحشت انداخت؛ [چنان که شما] گروهی [از آنان] را می‌کشتید و گروهی را به اسارت می‌گرفتید.

 

Ayah: 27

وَأَوۡرَثَکُمۡ أَرۡضَهُمۡ وَدِیَٰرَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُمۡ وَأَرۡضٗا لَّمۡ تَطَـُٔوهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٗا

و زمین‌های کشاورزی و خانه‌ها و اموالشان و [همچنین] سرزمینی را که هرگز به آنجا پا نگذاشته بودید [= خیبر] در اختیار شما نهاد؛ و الله بر هر چیزی تواناست.

 

Ayah: 28

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیۡنَ أُمَتِّعۡکُنَّ وَأُسَرِّحۡکُنَّ سَرَاحٗا جَمِیلٗا

ای پیامبر، به همسرانت [که نفقۀ بیشتری می‌خواهند] بگو: «اگر زندگی دنیا و زینت‌هایش را می‌خواهید، بیایید تا شما را [با هدیه‌ای مناسب] بهره‌مند سازم و [بدون هیچ آزاری] به نیکویی رهایتان کنم.

 

Ayah: 29

وَإِن کُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنکُنَّ أَجۡرًا عَظِیمٗا

و اگر مشتاق الله و پیامبرش و سرای آخرت هستید، [بدانید که] بی‌تردید، الله پاداش بزرگی برای نیکوکارانتان فراهم کرده است».

 

Ayah: 30

یَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِیِّ مَن یَأۡتِ مِنکُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَیِّنَةٖ یُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ ضِعۡفَیۡنِۚ وَکَانَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٗا

ای زنان پیامبر، هر یک از شما که [گناه] ناشایستِ آشکاری مرتکب شود، عذابش دو چندان می‌گردد؛ و این [کار] همواره برای الله آسان است.

 


Ayah: 31

۞وَمَن یَقۡنُتۡ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا نُّؤۡتِهَآ أَجۡرَهَا مَرَّتَیۡنِ وَأَعۡتَدۡنَا لَهَا رِزۡقٗا کَرِیمٗا

و هر‌یک از شما که پیوسته فرمانبردارِ الله و پیامبرش باشد و کاری شایسته کند، پاداش او را دو برابر می‌دهیم و [در بهشت] روزی ارزشمندی برایش فراهم آورده‌ایم.

 

Ayah: 32

یَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِیِّ لَسۡتُنَّ کَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَیۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَیَطۡمَعَ ٱلَّذِی فِی قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا

ای زنان پیامبر، اگر پرهیزگاری کنید، [در برتری و شرافت] مانند هیچ یک از زنان [دیگر] نخواهید بود؛ پس در هنگام سخن گفتن [با مردان]، ناز و نرمش به کار نبرید تا [مبادا] کسی که در دلش بیماری است [در شما] طمع کند و به شیوه‌ای شایسته سخن بگویید.

 

Ayah: 33

وَقَرۡنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِینَ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیُذۡهِبَ عَنکُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَیۡتِ وَیُطَهِّرَکُمۡ تَطۡهِیرٗا

و در خانه‌هایتان بمانید و همچون جلوه‌گری [زنان در دوران] جاهلیت پیشین، جلوه‌گری [و خودنمایی] نکنید و نماز برپا دارید و زکات بپردازید و از الله و پیامبرش اطاعت کنید. ای اهل خانه[ی پیامبر]، جز این نیست الله می‌خواهد پلیدی [و آزارِ بیگانگان] را از شما دور نماید و شما را کاملاً پاک گردانَد.

 

Ayah: 34

وَٱذۡکُرۡنَ مَا یُتۡلَىٰ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِکۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا

و هر آنچه را که از آیات الهی و سنت پیامبر در خانه‌هایتان خوانده می‌شود، به یاد داشته باشید. بی‌تردید، الله همواره باریک‌بین آگاه است.

 

Ayah: 35

إِنَّ ٱلۡمُسۡلِمِینَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ وَٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ وَٱلۡقَٰنِتِینَ وَٱلۡقَٰنِتَٰتِ وَٱلصَّـٰدِقِینَ وَٱلصَّـٰدِقَٰتِ وَٱلصَّـٰبِرِینَ وَٱلصَّـٰبِرَٰتِ وَٱلۡخَٰشِعِینَ وَٱلۡخَٰشِعَٰتِ وَٱلۡمُتَصَدِّقِینَ وَٱلۡمُتَصَدِّقَٰتِ وَٱلصَّـٰٓئِمِینَ وَٱلصَّـٰٓئِمَٰتِ وَٱلۡحَٰفِظِینَ فُرُوجَهُمۡ وَٱلۡحَٰفِظَٰتِ وَٱلذَّـٰکِرِینَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا وَٱلذَّـٰکِرَٰتِ أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِیمٗا

الله براى مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان فرمانبردار و زنان فرمانبردار و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان شکیبا و زنان شکیبا و مردان فروتن و زنان فروتن و مردان انفاقگر و زنان انفاقگر و مردان روزه‌دار و زنان روزه‌دار و مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که الله را بسیار یاد می‌کنند، برای [همگی] آنان آمرزش و پاداشی بزرگ فراهم نموده است.

 


Ayah: 36

وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِینٗا

براى هیچ مرد و زن مؤمنى شایسته نیست که وقتى الله و رسولش به کارى فرمان می‌دهند، [در اجرای آن فرمان،] اختیارى داشته باشد؛ و هر کس از الله و رسولش نافرمانى کند، حقا که در گمراهىِ آشکارى گرفتار شده است.

 

Ayah: 37

وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِیٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَأَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِ أَمۡسِکۡ عَلَیۡکَ زَوۡجَکَ وَٱتَّقِ ٱللَّهَ وَتُخۡفِی فِی نَفۡسِکَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِیهِ وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَیۡدٞ مِّنۡهَا وَطَرٗا زَوَّجۡنَٰکَهَا لِکَیۡ لَا یَکُونَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ حَرَجٞ فِیٓ أَزۡوَٰجِ أَدۡعِیَآئِهِمۡ إِذَا قَضَوۡاْ مِنۡهُنَّ وَطَرٗاۚ وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولٗا

[به یاد آور] وقتی به [زید بن‌حارثه] ـ کسى که الله به او نعمت [اسلام] داده بود و تو نعمت [آزادى] به او بخشیده بودى‌ـ [به نصیحت] مى‌گفتى: «همسرت را نزد خویش نگه دار و از الله پروا کن» و در دل خویش چیزی را [در مورد ازدواج با زینب پس از طلاقش] پنهان می‌داشتی که الله آشکارکنندۀ آن بود و [چون این ازدواج، با سنت‌های جاهلى مغایر بود] از [سرزنشِ] مردم می‌ترسیدی؛ حال آنکه الله سزاوارتر است که از او بترسی. پس هنگامی که زید نیازش را از وی به پایان بُرد [و طلاقش داد]، او را به ازدواج تو درآوردیم تا براى مؤمنان در مورد ازدواج با همسرانِ پسرخوانده‌هایشان که از آنان کام گرفته‌اند [و طلاقشان داده‌اند]، هیچ گناهى نباشد؛ و فرمان الله همواره انجام‌پذیر است.

 

Ayah: 38

مَّا کَانَ عَلَى ٱلنَّبِیِّ مِنۡ حَرَجٖ فِیمَا فَرَضَ ٱللَّهُ لَهُۥۖ سُنَّةَ ٱللَّهِ فِی ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۚ وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا

بر پیامبر، در مورد آنچه الله برایش مقرر [و حلال] داشته است، هیچ گونه گناهی وجود ندارد. [این کار،] سنت الهی است [و] دربارۀ کسانی ‌[= پیامبرانی] که پیش از این بوده‌اند [نیز صدق می‌کند]؛ و فرمان الله همواره دقیق و حساب‌شده است.

 

Ayah: 39

ٱلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَیَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا یَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِیبٗا

[همان] کسانی که پیام‌های الله را [به مردم] می‌رسانند و تنها از او می‌ترسند و از هیچ کس جز الله ترسی ندارند؛ و الله برای حسابرسی [کارهای بندگانش] کافی است.

 

Ayah: 40

مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِکُمۡ وَلَٰکِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِیِّـۧنَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٗا

محمد هرگز پدر هیچ‌یک از مردان شما [از جمله زید] نیست؛ بلکه رسول الله و خاتم پیامبران است؛ و الله همواره به همه چیز داناست.

 

Ayah: 41

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ ذِکۡرٗا کَثِیرٗا

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، الله را بسیار یاد کنید

 

Ayah: 42

وَسَبِّحُوهُ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلًا

و بامداد و شامگاه او را به پاکی بستایید.

 

Ayah: 43

هُوَ ٱلَّذِی یُصَلِّی عَلَیۡکُمۡ وَمَلَـٰٓئِکَتُهُۥ لِیُخۡرِجَکُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَکَانَ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَحِیمٗا

اوست که بر شما درود [و رحمت] می‌فرستد و فرشتگانش [نیز دعایتان می‌کنند] تا شما را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون آورد و [الله] همواره نسبت به مؤمنان مهربان است.

 


Ayah: 44

تَحِیَّتُهُمۡ یَوۡمَ یَلۡقَوۡنَهُۥ سَلَٰمٞۚ وَأَعَدَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا کَرِیمٗا

روزی ‌که با او دیدار می‌کنند، درودشان «سلام» است و [الله] پاداشی ارجمند برایشان فراهم ساخته است.

 

Ayah: 45

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِیرٗا

ای پیامبر، ما تو را گواه و بشارت‌بخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم

 

Ayah: 46

وَدَاعِیًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِیرٗا

و [تو را] دعوتگری به سوی الله به فرمان او و چراغی روشنی‌بخش [قرار دادیم].

 

Ayah: 47

وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ فَضۡلٗا کَبِیرٗا

و به مؤمنان بشارت بده که از جانب الله بخششی بزرگی برایشان [در پیش] است.

 

Ayah: 48

وَلَا تُطِعِ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَدَعۡ أَذَىٰهُمۡ وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَکِیلٗا

و از کافران و منافقان اطاعت نکن و به آزار‌شان بی‌توجه باش و بر الله توکل کن؛ و همین بس که الله [یاور و] کارگزار تو باشد.

 

Ayah: 49

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَکَحۡتُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمۡ عَلَیۡهِنَّ مِنۡ عِدَّةٖ تَعۡتَدُّونَهَاۖ فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحٗا جَمِیلٗا

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هرگاه با زنان مؤمن ازدواج کردید، سپس پیش از اینکه با آنان همبستر شوید طلاقشان دادید، از جانب شما هیچ‌‌ عدّه‌اى بر عهدۀ آنان نیست که حسابش را نگاه دارید؛ آنان را [با هدیه‌ای مناسب] بهره‌مند سازید و به نیکوترین وجه رهایشان سازید.

 

Ayah: 50

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِنَّآ أَحۡلَلۡنَا لَکَ أَزۡوَٰجَکَ ٱلَّـٰتِیٓ ءَاتَیۡتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَکَتۡ یَمِینُکَ مِمَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَیۡکَ وَبَنَاتِ عَمِّکَ وَبَنَاتِ عَمَّـٰتِکَ وَبَنَاتِ خَالِکَ وَبَنَاتِ خَٰلَٰتِکَ ٱلَّـٰتِی هَاجَرۡنَ مَعَکَ وَٱمۡرَأَةٗ مُّؤۡمِنَةً إِن وَهَبَتۡ نَفۡسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنۡ أَرَادَ ٱلنَّبِیُّ أَن یَسۡتَنکِحَهَا خَالِصَةٗ لَّکَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۗ قَدۡ عَلِمۡنَا مَا فَرَضۡنَا عَلَیۡهِمۡ فِیٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ لِکَیۡلَا یَکُونَ عَلَیۡکَ حَرَجٞۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا

ای پیامبر، ما همسرانت که مهر‌شان را پرداخته‌ای و [نیز] کنیزانی را که الله [از بهرۀ جنگ] به تو ارزانی داشته است برایت حلال کرده‌ایم و [نیز ازدواج با] دخترعموهایت و دخترعمه‌هایت و دختردایی‌هایت و دخترخاله‌هایت که با تو هجرت کرده‌اند و [همچنین] اگر زن مؤمنی خود را [بدون مهریه] به پیامبر ببخشد، چنانچه پیامبر بخواهد [می‌تواند] با وی ازدواج کند. [این حکم،] ویژۀ توست، نه دیگر مؤمنان. بی‌تردید، ما می‌دانیم در مورد همسران و کنیزانشان چه حکمی برای آنان تعیین کرده‌ایم. [این حکمِ ویژه را برقرار کردیم] تا هیچ تنگنایی [در راه انجام وظیفه] بر تو نباشد؛ و الله همواره آمرزندۀ مهربان است.

 


Ayah: 51

۞تُرۡجِی مَن تَشَآءُ مِنۡهُنَّ وَتُـٔۡوِیٓ إِلَیۡکَ مَن تَشَآءُۖ وَمَنِ ٱبۡتَغَیۡتَ مِمَّنۡ عَزَلۡتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکَۚ ذَٰلِکَ أَدۡنَىٰٓ أَن تَقَرَّ أَعۡیُنُهُنَّ وَلَا یَحۡزَنَّ وَیَرۡضَیۡنَ بِمَآ ءَاتَیۡتَهُنَّ کُلُّهُنَّۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا فِی قُلُوبِکُمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَلِیمٗا

[نوبت] هر یک از آنان [= همسرانت] را که بخواهی [می‌توانی] به تأخیر اندازی و هر کدام را بخواهی، [می‌توانی] نزد خویش جای دهی؛ و اگر هر یک از آنان را که از او کناره گرفته‌ای [و نوبتش به تأخیر افتاده است، دوباره] طلب کنی، [در هر حال] هیچ گناهی بر تو نیست. این [اختیار در انتخاب،] نزدیک‌تر است به اینکه چشمشان روشن شود و ‌اندوهگین نباشند و همگی‌شان از آنچه به آنان بخشیده‌ای راضی گردند؛ و الله می‌داند که شما [مردان دربارۀ محبتِ بیشتر به برخی زنانتان] چه در دل دارید؛ و الله همواره دانای بردبار است.

 

Ayah: 52

لَّا یَحِلُّ لَکَ ٱلنِّسَآءُ مِنۢ بَعۡدُ وَلَآ أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنۡ أَزۡوَٰجٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَکَ حُسۡنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَکَتۡ یَمِینُکَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ رَّقِیبٗا

از این پس، [دیگر ازدواج با] هیچ زنی برایت حلال نیست و نباید [برخی از همسرانت را طلاق دهی تا] همسرانی را جانشین آنان کنی؛ حتی اگر زیباییِ آنان [= زنان جدید] تو را به شگفت آورَد؛ مگر آن که [به صورت کنیز] در اختیارت باشد؛ و الله همواره بر هر چیزى نگهبان است.

 

Ayah: 53

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتَ ٱلنَّبِیِّ إِلَّآ أَن یُؤۡذَنَ لَکُمۡ إِلَىٰ طَعَامٍ غَیۡرَ نَٰظِرِینَ إِنَىٰهُ وَلَٰکِنۡ إِذَا دُعِیتُمۡ فَٱدۡخُلُواْ فَإِذَا طَعِمۡتُمۡ فَٱنتَشِرُواْ وَلَا مُسۡتَـٔۡنِسِینَ لِحَدِیثٍۚ إِنَّ ذَٰلِکُمۡ کَانَ یُؤۡذِی ٱلنَّبِیَّ فَیَسۡتَحۡیِۦ مِنکُمۡۖ وَٱللَّهُ لَا یَسۡتَحۡیِۦ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ وَإِذَا سَأَلۡتُمُوهُنَّ مَتَٰعٗا فَسۡـَٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖۚ ذَٰلِکُمۡ أَطۡهَرُ لِقُلُوبِکُمۡ وَقُلُوبِهِنَّۚ وَمَا کَانَ لَکُمۡ أَن تُؤۡذُواْ رَسُولَ ٱللَّهِ وَلَآ أَن تَنکِحُوٓاْ أَزۡوَٰجَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦٓ أَبَدًاۚ إِنَّ ذَٰلِکُمۡ کَانَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِیمًا

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، به خانه‌های پیامبر داخل نشوید؛ مگر آنکه برای [صرف] غذایی به شما اجازه داده شود؛ [آن هم] بى‌آنکه [زودتر از وقت غذا بروید و] منتظر آماده شدنش باشید؛ ولی هنگامى که شما را فراخواندند وارد شوید و چون غذا خوردید پراکنده گردید و سرگرم [بحث و] گفتگو نشوید. این [رفتارتان] پیامبر را مى‌آزارد و او از [ابراز این موضوع در برابر] شما شرم دارد؛ و[لى] الله از [بیان] حق شرم ندارد. و هنگامى که از آنان [= همسران پیامبر] چیزی از وسایل زندگی را [به عاریت] خواستید، [نیازتان را] از پشت پرده‌ از آنان بخواهید [چرا که] این [کار] برای دل‌های شما و آنان پاک‌تر است؛ و [همچنین] برایتان سزاوار نیست که رسول الله را بیازارید و هرگز شایستۀ شما نیست که پس از [وفات] او با همسرانش ازدواج کنید. به راستی که این [کار] نزد الله [گناهی] بزرگ است.

 

Ayah: 54

إِن تُبۡدُواْ شَیۡـًٔا أَوۡ تُخۡفُوهُ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٗا

اگر چیزی را آشکار کنید یا پنهان دارید، [بدانید که] بی‌تردید، الله از همه چیز آگاه است.

 


Ayah: 55

لَّا جُنَاحَ عَلَیۡهِنَّ فِیٓ ءَابَآئِهِنَّ وَلَآ أَبۡنَآئِهِنَّ وَلَآ إِخۡوَٰنِهِنَّ وَلَآ أَبۡنَآءِ إِخۡوَٰنِهِنَّ وَلَآ أَبۡنَآءِ أَخَوَٰتِهِنَّ وَلَا نِسَآئِهِنَّ وَلَا مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُنَّۗ وَٱتَّقِینَ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدًا

بر آنان [= زنان مسلمان] گناهی نیست [در نداشتن حجاب] نزد پدرانشان و پسرانشان و برادرانشان و پسران برادرانشان و پسران خواهرانشان و زنان [هم‌دین]شان و بردگانشان؛ و [ای زنان مسلمان،] از الله پروا کنید. بی‌تردید، الله بر همه چیز گواه است.

 

Ayah: 56

إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَـٰٓئِکَتَهُۥ یُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِیِّۚ یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَیۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِیمًا

به راستی، الله و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند؛ [پس] ای کسانی که ایمان آورده‌اید، [شما نیز] بر او درود فرستید و به شایستگی سلام گویید.

 

Ayah: 57

إِنَّ ٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمۡ عَذَابٗا مُّهِینٗا

کسانی که الله و پیامبرش را می‌آزارند، الله در دنیا و آخرت آنان را از رحمت خویش دور می‌کند و عذاب خفت‌باری برایشان آماده کرده است.

 

Ayah: 58

وَٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗا

و کسانی که مردان و زنان مؤمن را بدون اینکه مرتکب [عمل زشتى‌] شده باشند [با اتهامات ناروا] می‌آزارند، بارِ دروغ و گناهی آشکار را به دوش می‌کشند.

 

Ayah: 59

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ یُدۡنِینَ عَلَیۡهِنَّ مِن جَلَٰبِیبِهِنَّۚ ذَٰلِکَ أَدۡنَىٰٓ أَن یُعۡرَفۡنَ فَلَا یُؤۡذَیۡنَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا

ای پیامبر، به همسران و دخترانت و سایر زنان مؤمن بگو که چادر‌هایشان را به شایستگی بر [سر و صورت و سینۀ] خویش بیفکنند. این [گونه پوشش] مناسب‌تر است به اینکه [در جامعه به متانت و وقار] شناخته ‌شوند و [در نتیجه،] مورد آزار [افراد هرزه] قرار نگیرند؛ و الله آمرزندۀ مهربان است.

 

Ayah: 60

۞لَّئِن لَّمۡ یَنتَهِ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡمُرۡجِفُونَ فِی ٱلۡمَدِینَةِ لَنُغۡرِیَنَّکَ بِهِمۡ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَآ إِلَّا قَلِیلٗا

اگر منافقان و کسانی که بیماری [نفاق] در دل‌هایشان است و شایعه‌پراکنان در مدینه، [از دروغگویی و شایعه‌سازی] دست برندارند، یقیناً تو را بر آنان مسلط می‌گردانیم. در این صورت، جز مدت کوتاهی نمی‌توانند در این شهر و در کنار تو بمانند.

 

Ayah: 61

مَّلۡعُونِینَۖ أَیۡنَمَا ثُقِفُوٓاْ أُخِذُواْ وَقُتِّلُواْ تَقۡتِیلٗا

لعنت‌شدگانند و هر جا که یافت شوند، باید بی‌محابا دستگیر و کشته شوند.

 

Ayah: 62

سُنَّةَ ٱللَّهِ فِی ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِیلٗا

[این] سنت الله، در مورد افرادی [از منافقان] که پیشتر بوده‌اند نیز جاری گشته است؛ و هرگز در سنت الله دگرگونی [و تغییری] نمی‌یابی.

 


Ayah: 63

یَسۡـَٔلُکَ ٱلنَّاسُ عَنِ ٱلسَّاعَةِۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِۚ وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیبًا

[ای پیامبر،] مردم دربارۀ [زمان وقوعِ] قیامت از تو می‌پرسند؛ بگو: «دانش آن تنها نزد الله است»؛ و تو چه می‌دانی؟ شاید‌ قیامت نزدیک باشد.

 

Ayah: 64

إِنَّ ٱللَّهَ لَعَنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمۡ سَعِیرًا

بی‌تردید، الله کافران را از رحمت خویش دور کرده و آتشی افروخته و سوزان برایشان مهیّا نموده است.

 

Ayah: 65

خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۖ لَّا یَجِدُونَ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا

[آتشی] که جاودانه در آن خواهند ماند [و برای دفاع از خود،] هیچ کارساز و یاریگری نمی‌یابند.

 

Ayah: 66

یَوۡمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمۡ فِی ٱلنَّارِ یَقُولُونَ یَٰلَیۡتَنَآ أَطَعۡنَا ٱللَّهَ وَأَطَعۡنَا ٱلرَّسُولَا۠

روزى که چهره‌هایشان در آتش دوزخ دگرگون مى‌شود، [با پشیمانی] می‌گویند: «ای کاش از الله و پیامبر اطاعت کرده بودیم

 

Ayah: 67

وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِیلَا۠

[آنان بهانه می‌آورند و] می‌گویند: «پروردگارا، ما از رهبران و بزرگان خود اطاعت [و تقلید] کردیم و آنان [بودند که] ما را گمراه کردند.

 

Ayah: 68

رَبَّنَآ ءَاتِهِمۡ ضِعۡفَیۡنِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ وَٱلۡعَنۡهُمۡ لَعۡنٗا کَبِیرٗا

پروردگارا، عذابشان را دو چندان کن و به لعنتی بزرگ [و سخت] لعنت فرما».

 

Ayah: 69

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ ءَاذَوۡاْ مُوسَىٰ فَبَرَّأَهُ ٱللَّهُ مِمَّا قَالُواْۚ وَکَانَ عِندَ ٱللَّهِ وَجِیهٗا

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، [پیامبر را نیازارید و] مانند کسانی نباشید که موسی را [با تهمت‌های ناروا] آزردند، سپس الله او را [از آنچه در حقش می‌گفتند] تبرئه نمود؛ و [موسی] همواره نزد الله آبرومند است.

 

Ayah: 70

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِیدٗا

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از الله پروا کنید و سخنی راست و درست بگویید.

 

Ayah: 71

یُصۡلِحۡ لَکُمۡ أَعۡمَٰلَکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡۗ وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِیمًا

[پرهیزگار و راستگو باشید] تا الله کارهایتا‌ن را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد و [بدانید] هر کس از الله و پیامبرش اطاعت کند، یقیناً به کامیابی بزرگی دست یافته است.

 

Ayah: 72

إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَیۡنَ أَن یَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ إِنَّهُۥ کَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا

ما امانت [انجام تکالیف شرعی] را بر آسمان‌ها و زمین و کوهساران عرضه داشتیم و آنها از تحمل آن سر باز زدند و از [احتمال خیانت در] آن ترسیدند و[لی] انسان آن را پذیرفت. حقا که او [در حق خویش] همواره ستمکار و نادان است.

 

Ayah: 73

لِّیُعَذِّبَ ٱللَّهُ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡمُشۡرِکِینَ وَٱلۡمُشۡرِکَٰتِ وَیَتُوبَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمَۢا

[انسان چنین کرد] تا الله مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را عذاب کند و توبۀ مردان و زنان مؤمن را [که امانتدارانِ شایسته‌ای بوده‌اند] بپذیرد؛ و الله همواره آمرزندۀ مهربان است.

 


 


Al-Ahzāb

 

سورة الأحزاب

سورة الأحزاب - سورة 33 - عدد آیاتها 73

بسم الله الرحمن الرحیم

  1. یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا

  2. وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا

  3. وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلا

  4. مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ الَّلائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ ذَلِکُمْ قَوْلُکُم بِأَفْوَاهِکُمْ وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ

  5. ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَمَوَالِیکُمْ وَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَکِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا

  6. النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلاَّ أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفًا کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا

  7. وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا

  8. لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا أَلِیمًا

  9. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا

  10. إِذْ جَاؤُوکُم مِّن فَوْقِکُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَإِذْ زَاغَتْ الأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا

  11. هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالا شَدِیدًا

  12. وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورًا

  13. وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقَامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَیَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِن یُرِیدُونَ إِلاَّ فِرَارًا

  14. وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلاَّ یَسِیرًا

  15. وَلَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الأَدْبَارَ وَکَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولا

  16. قُل لَّن یَنفَعَکُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لّا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِیلا

  17. قُلْ مَن ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِکُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِکُمْ رَحْمَةً وَلا یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَلا نَصِیرًا

  18. قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنکُمْ وَالْقَائِلِینَ لإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنَا وَلا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِیلا

  19. أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشَى عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَیْرِ أُوْلَئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَکَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرًا

  20. یَحْسَبُونَ الأَحْزَابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَإِن یَأْتِ الأَحْزَابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِی الأَعْرَابِ یَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِکُمْ وَلَوْ کَانُوا فِیکُم مَّا قَاتَلُوا إِلاَّ قَلِیلا

  21. لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا

  22. وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلاَّ إِیمَانًا وَتَسْلِیمًا

  23. مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا

  24. لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِن شَاء أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا

  25. وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنَالُوا خَیْرًا وَکَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ وَکَانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزًا

  26. وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن صَیَاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقًا

  27. وَأَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَدِیَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرًا

  28. یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحًا جَمِیلا

  29. وَإِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنکُنَّ أَجْرًا عَظِیمًا

  30. یَا نِسَاء النَّبِیِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَکَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرًا

  31. وَمَن یَقْنُتْ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا کَرِیمًا

  32. یَا نِسَاء النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَّعْرُوفًا

  33. وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا

  34. وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا

  35. إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا

  36. وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُّبِینًا

  37. وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا

  38. مَّا کَانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا

  39. الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا

  40. مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا

  41. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا

  42. وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلا

  43. هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا

  44. تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا کَرِیمًا

  45. یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا

  46. وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِیرًا

  47. وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ اللَّهِ فَضْلا کَبِیرًا

  48. وَلا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلا

  49. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِیلا

  50. یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ الَّلاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَیْکَ وَبَنَاتِ عَمِّکَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِکَ وَبَنَاتِ خَالِکَ وَبَنَاتِ خَالاتِکَ الَّلاتِی هَاجَرْنَ مَعَکَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنکِحَهَا خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا

  51. تُرْجِی مَن تَشَاء مِنْهُنَّ وَتُؤْوِی إِلَیْکَ مَن تَشَاء وَمَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُنَاحَ عَلَیْکَ ذَلِکَ أَدْنَى أَن تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَلا یَحْزَنَّ وَیَرْضَیْنَ بِمَا آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَلِیمًا

  52. لا یَحِلُّ لَکَ النِّسَاء مِن بَعْدُ وَلا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ مَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ رَّقِیبًا

  53. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلَى طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَلَکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنکُمْ وَاللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمًا

  54. إِن تُبْدُوا شَیْئًا أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا

  55. لّا جُنَاحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبَائِهِنَّ وَلا أَبْنَائِهِنَّ وَلا إِخْوَانِهِنَّ وَلا أَبْنَاء إِخْوَانِهِنَّ وَلا أَبْنَاء أَخَوَاتِهِنَّ وَلا نِسَائِهِنَّ وَلا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ وَاتَّقِینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدًا

  56. إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا

  57. إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا

  58. وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِینًا

  59. یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا

  60. لَئِن لَّمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلاَّ قَلِیلا

  61. مَلْعُونِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلا

  62. سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلا

  63. یَسْأَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیبًا

  64. إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَافِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِیرًا

  65. خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا لّا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَلا نَصِیرًا

  66. یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولا

  67. وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلا

  68. رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا کَبِیرًا

  69. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَکَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا

  70. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلا سَدِیدًا

  71. یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَمَن یُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا

  72. إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولا

  73. لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا





سورة احزاب

 

به نام الله بخشندة مهربان

 

ای پیامبر! از الله بترس، و از کافران و منافقان اطاعت نکن، بی‌گمان الله دانای حکیم است. ﴿1﴾ و از آنچه از سوی پروردگارت به تو وحی می‌شود؛ پیروی کن، یقیناً الله به آنچه انجام می‌دهید؛ آگاه است. ﴿2﴾ و بر الله توکل کن، و الله (به عنوان) کارساز (و مدافع) بسنده است. ﴿3﴾ الله برای هیچ‌کس دو قلب در درونش قرار نداده است، و هرگز همسران‌تان را که مورد ظهار قرار می‌دهید([1])؛  مادران شما قرار نداده است، و (نیز) فرزند خوانده‌های شما را فرزند (حقیقی) شما قرار نداده است، این سخن (باطل) شماست که به دهان خود می‌گویید، و الله سخن حق را می‌گوید، و او به راه راست هدایت می‌کند. ﴿4﴾ آن‌ها (= فرزند خوانده‌ها) را به نام پدران‌شان بخوانید که این (کار) نزد الله منصفانه‌تر است، پس اگر پدران‌شان را نمی‌شناسید، برادران دینی شما، و موالی شما هستند. و در آنچه که (قبلاً) اشتباه کرده‌اید؛ گناهی بر شما نیست، و لیکن آنچه را که دل‌های  شما از روی عمد می‌خواهد (و می‌گویید، گناه است) و الله آمرزندة مهربان است. ﴿5﴾ پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوار‌تر است، و همسران او مادران آن‌ها هستند، و در کتاب الله خویشاوندان برخی از آنان به برخی (دیگر) از (سایر) مؤمنان و مهاجران سزاوارترند([2])، مگر این‌که به دوستان‌تان نیکی کنید (و سهمی از اموال خود را به آنان بدهید) این (حکم) در کتاب (لوح محفوظ) نوشته شده است. ﴿6﴾و (ای پیامبر گرامی! به یاد آور) هنگامی را که از پیامبران پیمان شان را گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم، و از همة آنان پیمان محکمی گرفتیم. ﴿7﴾ تا (الله) راستگویان را از صدق‌شان بپرسد، و برای کافران عذابی دردناک آماده کرده است. ﴿8﴾ ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! نعمت الله را بر خود به یاد آورید، هنگامی‌که لشکر‌هایی به سوی شما آمدند، پس ما تند باد (سختی) بر آن‌ها فرستادیم، و لشکر‌هایی (از فرشتگان) که آن‌ها را نمی‌دیدید، (و آن‌ها را درهم کوبیدیم) و الله به آنچه انجام می‌دهید؛ بیناست. ﴿9﴾ هنگامی‌که آن‌ها (= دشمنان در غزوة احزاب) از (سمت) بالای (شهر) شما و از (سمت) پایین (شهر) تان به سوی شما آمدند (و شما را محاصره کردند) و زمانی را که چشم‌ها (از شدت و حشت) خیره شد، و دل‌ها به حنجره‌ها رسید، و گمان های گوناگونی به الله می‌بردید. ﴿10﴾ آنجا بود که مؤمنان آزمایش شدند و به سختی تکان خوردند. ﴿11﴾ و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که منافقان و کسانی‌که در دل‌های شان  بیماری است، می‌گفتند: «الله و پیامبرش جز فریب به ما و عدة نداده است». ﴿12﴾ و (نیز) هنگامی‌که گروهی از آنان گفتند: «ای اهل یثرب! اینجا جای ماندن شما نیست، پس (به خانه‌های خود) برگردید» و گروهی از آنان از پیامبر اجازة (بازگشت) می‌خواستند، می‌گفتند: «بی‌شک خانه‌های ما بی حفاظ است» در حالی‌که بی حفاظ نبود، آن‌ها فقط  می‌خواستند (از جهاد) فرار کنند. ﴿13﴾ و اگر (لشکر دشمنان) از اطراف مدینه بر آنان وارد می‌شدند (و خانه‌هایشان را محاصره می‌کردند) سپس پیشنهاد بازگشت به کفر و شرک (به آن‌ها) می‌کردند، قطعاً می‌پذیرفتند، و جز اندکی برای (انتخاب) آن درنگ نمی‌کردند. ﴿14﴾ و به راستی که آنان پیش از این با الله عهد کرده بودند که پشت (به دشمن) نکنند، و عهد (و پیمان) الله باز خواست دارد. ﴿15﴾ (ای پیامبر!) بگو:«اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید، هرگز فرار سودی به حال شما نخواهد داشت، و آنگاه جز اندکی (از زندگی دنیا) بهره‌مند نخواهید شد». ﴿16﴾ (ای پیامبر!) بگو:«چه کسی است که شما را از (ارادة) الله حفظ می‌کند، اگر (او) برای شما بدی اراده کرده باشد، یا رحمتی برای شما اراده کرده باشد؟!» و آن‌ها برای خود جز الله هیچ دوست و یاوری نخواهند یافت. ﴿17﴾ قطعاً الله باز دارندگان را (از جهاد) از شما، و آنان را که به برادران‌شان گفتند: «به سوی ما بیایید» و جز اندکی به کارزار نمی‌آیند؛ می‌شناسد. ﴿18﴾ (در حالی‌که) آن‌ها بر شما بخل می‌ورزند، پس هنگامی‌که (زمان) ترس (پیش) آید، می‌بینی که به تو نگاه می‌کنند، در حالی‌که چشم‌هایشان (در حدقه) می‌چرخد، مانند کسی‌که از (سکرات) مرگ بی هوش شده باشد، پس چون ترس (و وحشت) بر طرف شد، شما را با زبآن‌ها ی تیز (و تند خود) می‌رنجانند، در حالی‌که بر مال (غنایم) سخت حریص و آزمندند،  اینان (هرگز) ایمان نیاورده‌اند، لذا الله اعمال‌شان را تباه (و نابود) کرد، و این (کار) بر الله آسان است. ﴿19﴾ آن‌ها گمان می‌کنند که (لشکریان) احزاب (هنوز) نرفته‌اند، و اگر (لشکریان) احزاب (بار دیگر) بر گردند، آرزو می‌کنند، ای کاش! آنان در میان اعراب بادیه‌نشین بودند، که از اخبار شما جویا می‌شدند، و اگر در میان شما باشند؛ جز اندکی پیکار نکنند. ﴿20﴾ یقیناً برای شما در زندگی رسول الله سرمشق نیکویی است، برای آنان که به الله و روز آخرت امید دارند، و الله را بسیار یاد می‌کنند. ﴿21﴾ و چون مؤمنان (لشکر) احزاب را دیدند، گفتند: «این همان چیزی است که الله و پیامبرش به ما وعده داده، و الله و پیامبرش راست گفته‌اند» و (این امر) جز بر ایمان و تسلیم‌شان  نیفزود. ﴿22﴾ از مؤمنان مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با الله بسته بودند (صادقانه) وفا کردند، پس کسی از آنان هست که پیمان خود را به آخر رساند (و شهید شد) و از آنان کسی هست که در انتظار (و چشم براه) است، و هرگز تغییر و تبدیلی (در پیمان خود) نیاورده‌اند. ﴿23﴾ تا الله راستگویان را به (خاطر) صدق‌شان پاداش دهد، و منافقان را اگر بخواهد عذاب کند، یا توبة آن‌ها را بپذیرد، بی‌تردید الله آمرزندة مهربان است. ﴿24﴾ و (در غزوة احزاب) الله کافران را با خشم شان (از مدینه) باز گرداند، (در حالی‌که) هیچ خیر و منفعتی نیافتند، و الله مؤمنان را از جنگ بی‌نیاز کرد، (و پیروزی نصیب‌شان ساخت) و الله توانای پیروزمند است. ﴿25﴾ و (الله) کسانی از اهل کتاب (= یهود بنی قریظه) را که از آن‌ها (= مشرکان) حمایت کرده بودند؛ از قلعه‌هایشان فرود آورد، و در دل‌های شان  و حشت انداخت، (و شما) گروهی را می‌کشتید و گروهی را اسیر می‌گرفتید. ﴿26﴾ و (الله) زمین آنان و خانه‌هایشان و اموال‌شان را به شما وا گذاشت و (همچنین) زمینی را که در آن گام ننهاده بودید، و الله بر هر چیز تواناست. ﴿27﴾ ای پیامبر! به همسرانت  بگو: «اگر شما زندگی دنیا و زینت آن می‌خواهید، پس بیایید تا (با هدیة مناسب) شما را بهرمند سازم، و شما را به طرز نیکوئی رها کنم. ﴿28﴾ و اگر شما الله و پیامبرش و سرای آخرت را می‌خواهید، پس (بدانید که) الله برای نیکوکارانتان پاداش عظیمی آماده کرده است». ﴿29﴾ ای زنان پیامبر! هر کس از شما که (گناه) نا شایست آشکاری مرتکب شود، عذاب او دو چندان افزوده می‌شود، و این بر الله آسان است. ﴿30﴾ و هر کس از شما برای الله و پیامبرش خضوع (و فرمانبرداری) کند، و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دوبار به او خواهیم داد، و روزی ارزشمندی برای او آماده کرده‌ایم. ﴿31﴾ ای زنان پیامبر! شما مانند هیچ یک از زنان (عادی دیگر) نیستید، اگر پرهیزگاری کنید؛ پس در سخن گفتن نرمی نکنید که آنگاه کسی‌که در دلش بیماری است؛ طمع کند، و سخن شایسته بگویید. ﴿32﴾ و در خانه‌های خود بمانید، و به شیو‌ة جاهلیت نخستین زینت‌های خود را آشکار نکنید([3])، و نماز را بر پا دارید، و زکات را بدهید، و الله و پیامبرش را اطاعت کنید، الله قطعاً می‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و چنانکه باید شما را پاک سازد. ﴿33﴾ و آنچه را در خانه‌هایتان از آیات الله و حکمت (= سنت پیامبر) خوانده  می‌شود یاد کنید؛ بی‌گمان الله باریک‌بین آگاه است. ﴿34﴾ همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان مؤمن و زنان مؤمن، مردان فرمانبردار و زنان فرمانبردار، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و زنان صابر، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردانی‌که شرمگاه خود را حفظ می‌کنند، و زنانی‌که شرمگاه خود را حفظ می‌کنند، و مردانی‌که الله را بسیار یاد می‌کنند، و زنانی‌که الله را بسیار یاد می‌کنند، الله برای (همة) آنان آمرزش و پاداش عظیمی آماده کرده است. ﴿35﴾ و هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنی را نسزد؛ هنگامی‌که الله و پیامبرش کاری را حکم کند، آنکه آن‌ها در کارشان اختیاری باشد، و هرکس الله و پیامبرش را نافرمانی کند، به راستی‌که در گمراهی آشکاری گرفتار شده است. ﴿36﴾ و (به یاد بیاور) زمانی را که به آن کس‌که الله به او نعمت داده بود، و تو (نیز) به او نعمت داده بودی، می‌گفتی: «همسرت را نگاه دار و از الله بترس» و در دل خود چیزی را پنهان می‌داشتی‌که الله آن را آشکار می‌کند، و از مردم می‌ترسیدی؛ در حالی‌که الله سزاوارتر است‌که از او بترسی، پس چون زید (بن حارثه -رضی الله عنه-) از او حاجت خویش بگزارد، (و طلاقش داد) او را به ازدواج تو در آوردیم؛ تا بر مؤمنان در (بارة ازدواج با) زنان پسر خواندگان‌شان هیچ حرجی نباشد؛ هنگامی‌که حاجت خویش از او بگزارده (و طلاق‌شان داده) باشند، و فرمان الله انجام شدنی است. ﴿37﴾ بر پیامبر در آنچه الله برای او حلال (و مقرر) کرده است؛ هیچ حرجی نیست، این سنت الله است در (بارة) کسانی‌که پیش از این بوده‌اند، و فرمان الله حساب شده و دقیق است. ﴿38﴾ (همان) کسانی‌که پیام‌های الله را می‌رسانند و از او می‌ترسند و از هیچ کس جز او نمی‌ترسند، و الله برای حساب‌گری (اعمال‌شان) کافی است. ﴿39﴾ محمد (r) پدر هیچ‌یک از مردان شما نیست، و لیکن رسول الله و خاتم پیامبران است، و الله به هر چیز آگاه است. ﴿40﴾ ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! الله را بسیار یاد کنید. ﴿41﴾ و صبح و شام او را تسبیح گویید. ﴿42﴾ او کسی است که بر شما درود می‌فرستد، و فرشتگانش (نیز بر شما درود می‌فرستند) تا شما را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون برد، و (الله) نسبت به مؤمنان مهربان است. ﴿43﴾  تحیت آنان در روزی‌که با او دیدار می‌کنند «سلام» است، و برای آن‌ها پاداش ارزشمندی آماده کرده است. ﴿44﴾ ای پیامبر! ما تو را گواه، و بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده فرستادیم. ﴿45﴾ و دعوت کننده به سوی الله به فرمان او، و چراغی روشنی بخش قرار دادیم([4]). ﴿46﴾ و مؤمنان را بشارت ده که برای آن‌ها از سوی الله فضل بزرگی است. ﴿47﴾ و از کافران و منافقان اطاعت مکن، و آزار‌شان را و اگذار (و به آنان اعتنای نکن) و بر الله توکل کن، و الله (به عنوان) کارساز (و مدافع) بسنده است. ﴿48﴾ ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! هنگامی‌که با زنان با ایمان ازدواج کردید، آنگاه پیش از آن‌که با آن‌ها همبستری کنید، طلاق‌شان دادید، پس عدة برای شما بر آن‌ها نیست که شما آن را بشمارید، لذا آن‌ها را (با هدیة مناسب) بهره‌مند سازید و به نیکوترین وجه رهای‌شان کنید. ﴿49﴾ ای پیامبر! ما همسرانت را که مهر‌شان را پرداخته‌ای برای تو حلال کردیم، و (نیز) کنیزانی را که (از طریق غنایم جنگی) الله به تو ارزانی داشته است، و دختران عمویت، و دختران عمه‌هایت و دختران دایی‌ات، و دختران خاله‌هایت که با تو هجرت کرده‌اند، (ازدواج با آن‌ها برای تو حلال کرده‌ایم) و (نیز) زن مؤمنی را که اگر خود را به پیامبر ببخشد، اگر پیامبر بخواهد او را به زنی گیرد، (این حکم) ویژة توست؛ نه دیگر مؤمنان، به راستی که ما می‌دانیم آنچه را که بر آن‌ها در (بارة) همسران‌شان و کنیزان‌شان واجب کرده‌ایم، تا بر تو هیچ حرجی نباشد، و الله آمرزندة مهربان است. ﴿50﴾(نوبت) هر یک از همسرانت را که بخواهی (می‌توانی) به تأخیر اندازی، و هرکدام را بخواهی نزد خود جای دهی، و اگر (بعضی) از آن‌ها که بر کنار ساختة بخواهی نزد  خود جای دهی، هیچ گناهی بر تو نیست، این (گزینش) نزدیکتر است برای آن‌که چشم آنان روشن گردد و این‌که غمگین نباشند، و همگی‌شان به آنچه به آنان می‌دهی خشنود گردند، و الله آنچه را که در دل‌های  شماست می‌داند، و الله دانای بردبار است. ﴿51﴾ بعد از این، (دیگر) هیچ زنی برای تو حلال نیست، و نه (حلال است) آن‌که همسران دیگری جایگزین آن‌ها کنی، هر چند زیبایی آن‌ها تو را به شگفت آورد، مگر آنچه‌که (بصورت کنیز) دست تو مالک شد، و الله بر همه چیز نگهبان است. ﴿52﴾ ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! به خانه‌های پیامبر داخل نشوید؛ مگر آنکه برای (صرف) غذا به شما اجازه داده شود، بی‌آنکه منتظر پخته شدنش باشید، ولی چون دعوت شدید، داخل شوید، پس هنگامی‌که غذا خوردید؛ پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) برای بحث و گفتگو ننشینید، بی‌گمان این (عمل) پیامبر را آزار می‌دهد، پس (او) از شما شرم می‌کند (و چیزی نمی‌گوید) و الله از (بیان) حق شرم نمی‌کند، و هنگامی‌که چیزی (از وسایل زندگی به عاریت) خواستید، پس از آنان (= زنان پیامبر) از پشت پرده بخواهید، این (کار) برای دل‌های  شما و دل‌های  آنان پاکیزه‌تر است، و شما را نسزد که پیامبر الله را بیازارید، و نه آن‌که همسرانش را بعد از او هرگز به همسری گیرید، بی‌تردید این (کار) نزد الله (گناهی) بزرگ است. ﴿53﴾ اگر چیزی را آشکار کنید یا آن را پنهان دارید، پس بی‌گمان الله به هر چیز آگاه است. ﴿54﴾بر آنان (= زنان) گناهی نیست (که) در (حضور) پدران‌شان و پسران‌شان و برادران‌شان و پسران برادران‌شان و پسران خواهران‌شان و زنان (هم دین) شان و بردگان‌شان (بدون حجاب باشند) و (ای زنان!) از الله بترسید، قطعاً الله بر همه چیز گواه است. ﴿55﴾ بی‌گمان الله و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند؛ ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! بر او درود فرستید، و سلام بگویید، سلامی نیکو. ﴿56﴾ همانا کسانی‌که الله و پیامبرش را آزار می‌دهند، الله آن‌ها را در دنیا و آخرت لعنت کرده، و برای آن‌ها عذاب خوار کنندة آماده کرده است. ﴿57﴾ و کسانی‌که مردان مؤمن و زنان مؤمن را بی هیچ گناهی‌که مرتکب شده باشند؛ آزار می‌دهند، به راستی (بار) بهتان و گناه آشکاری را به دوش کشیده‌اند. ﴿58﴾ ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: «چادر‌های  خود را بر خویش فرو افکنند، (و با آن سر و صورت و سینه‌هایشان را بپوشانند) این مناسب‌تر است تا شناخته شوند؛ پس مورد آزار قرار نگیرند، و الله آمرزندة مهربان است. ﴿59﴾ اگر منافقان و کسانی‌که در دل‌های شان  بیماری است، و شایعه پراکنان در مدینه (از کار خود) باز نایستند، یقیناً تو را بر (ضد) آن‌ها می‌شورانیم (و بر آن‌ها مسلط می‌گردانیم) سپس جز اندکی در کنار تو در آن (شهر مدینه) نباشند. ﴿60﴾ طرد شدگانند، هر کجا یافت شوند، گرفته خواهند شد، و به سختی کشته خواهند شد. ﴿61﴾ (این)سنت الله است در (بارة) کسانی‌که پیش از این گذشتند، و هرگز برای سنت الله دگرگونی نخواهی یافت. ﴿62﴾(ای پیامبر!) مردم تو را از (زمان قیام) قیامت می‌پرسند، بگو: «علم آن تنها نزد الله است» و تو چه می‌دانی شاید‌که قیامت نزدیک باشد. ﴿63﴾ بی‌تردید الله کافران را لعنت کرده، و برای آن‌ها آتش سوزان آماده کرده است. ﴿64﴾ که جاودانه در آن خوهند ماند، هیچ دوست و یاوری نخواهند یافت. ﴿65﴾ روزی‌که صورت‌هایشان در آتش (جهنم) گردانیده شود (پشیمان می‌شوند و) می‌گویند: «ای کاش الله را اطاعت کرده بودیم، و رسول (الله) را اطاعت کرده بودیم» ﴿66﴾ و گفتند: «پروردگارا! ما از سروران و بزرگان خود اطاعت کردیم، پس ما  را از راه به در بردند (و گمراه کردند) ﴿67﴾ پروردگارا! آن‌ها را از عذاب دو چندان ده، و آن‌ها را به لعنتی بزرگ (و سخت) لعنت فرما» ﴿68﴾ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! مانند کسانی نباشید که موسی را آزار دادند، آنگاه الله او را از آنچه (در حق او) گفته بودند؛ مبّرا ساخت، و (او) نزد الله آبرومند (و صاحب منزلت) بود. ﴿69﴾ ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از الله بترسید، و سخن درست (و حق) بگویید. ﴿70﴾ تا (الله) کارهای‌تا‌ن را برایتان اصلاح کند، و گناهان‌تان را بیامرزد، و هرکس‌که از الله و پیامبرش اطاعت کند؛ یقیناً به کامیابی عظیمی نائل شده است. ﴿71﴾ همانا ما امانت (خویش) را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم، پس آن‌ها از تحمل آن سر باز زدند و از آن ترسیدند، و انسان آن را بر دوش گرفت که او بسیار ستمکار نادان است. ﴿72﴾ تا (سرانجام) الله مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرک و زنان مشرک را عذاب کند، و الله توبة مردان مؤمن و زنان مؤمن را بپذیرد (و از گناهان‌شان در گذرد) و الله آمرزندة مهربان است. ﴿73﴾



[1]- به سورۀ مجادله آیه 2 و 3 رجوع شود.

[2]- یعنی باید مؤمنان پیامبر گرامی  صلی الله علیه و آله و سلم را از جان خود بیشتر دوست داشته باشند.

[3]- مقاتل بن حیان می‌گوید: شیوۀ جاهلیت این است که زن چادر خود را محکم نبندد و گردن و گردن‌بند و گوشواره‌هایش نمودار گردد. (الدرالمنثور: 6/ 202)

[4]- یعنی همانگونه که با وجود چراغ، تاریکی دور می‌گردد بدینگونه به دریغۀ شما نیز تاریکی‌های کفر و شرک دور می‌گردد.

سوره احزاب

سُورَةُ الأَحۡزَابِ

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا ١ وَٱتَّبِعۡ مَا یُوحَىٰٓ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٗا ٢ وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَکِیلٗا ٣ مَّا جَعَلَ ٱللَّهُ لِرَجُلٖ مِّن قَلۡبَیۡنِ فِی جَوۡفِهِۦۚ وَمَا جَعَلَ أَزۡوَٰجَکُمُ ٱلَّٰٓـِٔی تُظَٰهِرُونَ مِنۡهُنَّ أُمَّهَٰتِکُمۡۚ وَمَا جَعَلَ أَدۡعِیَآءَکُمۡ أَبۡنَآءَکُمۡۚ ذَٰلِکُمۡ قَوۡلُکُم بِأَفۡوَٰهِکُمۡۖ وَٱللَّهُ یَقُولُ ٱلۡحَقَّ وَهُوَ یَهۡدِی ٱلسَّبِیلَ ٤ ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ هُوَ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِۚ فَإِن لَّمۡ تَعۡلَمُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ فَإِخۡوَٰنُکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَمَوَٰلِیکُمۡۚ وَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٞ فِیمَآ أَخۡطَأۡتُم بِهِۦ وَلَٰکِن مَّا تَعَمَّدَتۡ قُلُوبُکُمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمًا ٥ ٱلنَّبِیُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُهَٰجِرِینَ إِلَّآ أَن تَفۡعَلُوٓاْ إِلَىٰٓ أَوۡلِیَآئِکُم مَّعۡرُوفٗاۚ کَانَ ذَٰلِکَ فِی ٱلۡکِتَٰبِ مَسۡطُورٗا ٦

به نام خداوند بخشندۀ مهربان

اى پیغامبر! بترس از خدا و فرمانبردارى مکن کافران را و منافقان را، هرآیینه خدا هست دانای با حکمت. ﴿1و پیروى کن چیزى را که وحى فرستاده می‌شود به سوى تو از جانب پروردگار تو، هرآیینه خدا هست به آنچه می‌کنید خبردار. ﴿2و توکل کن بر خدا و خدا و کیل بس‏ است. ﴿3نیافریده است خداى تعالى براى هیچ مردمى دو دل در داخل بدن او [914]، و نگردانیده است آن زنانِ شما را که ظهار می‌کنید با ایشان مادران شما و نساخته است پسر خواندگان شما را پسران شما، این سخن شما است که می‌گویید به دهان خویش و خدا می‌گوید سخن راست و او دلالت می‌کند بر راه. ﴿4نسبت کنید پسران خواندگان را به پدران ایشان، این راست‏تر است نزدیک خدا. پس اگر ندانید پدران ایشان را، پس برادران شمایند در دین و آزاد کردگان شمایند [915]و نیست بر شما گناهى در لفظى که خطا کرده باشید به تکلّم آن و لیکن گناه آن است که قصد کرد دل‌های شما و هست خدا آمرزندۀ مهربان. ﴿5پیغامبر سزاوارتر است به تصرف در امور مسلمین از ذات‌هاى ایشان و زنان پیغامبر، مادران ایشانند [916]، و خداوندان قرابت، بعض ایشان نزدیکترند به بعض در حکم خدا از سایر مسلمانان و هجرت کنندگان، لیکن آنکه بکنید سوى دوستان خود رعایتى، جایز بود، این حکم هست در لوح محفوظ نوشته شده [917]. ﴿6

﴿ وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ مِیثَٰقَهُمۡ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٖ وَإِبۡرَٰهِیمَ وَمُوسَىٰ وَعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَۖ وَأَخَذۡنَا مِنۡهُم مِّیثَٰقًا غَلِیظٗا ٧ لِّیَسۡ‍َٔلَ ٱلصَّٰدِقِینَ عَن صِدۡقِهِمۡۚ وَأَعَدَّ لِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابًا أَلِیمٗا ٨ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ جَآءَتۡکُمۡ جُنُودٞ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا وَجُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرًا ٩ إِذۡ جَآءُوکُم مِّن فَوۡقِکُمۡ وَمِنۡ أَسۡفَلَ مِنکُمۡ وَإِذۡ زَاغَتِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَبَلَغَتِ ٱلۡقُلُوبُ ٱلۡحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِٱللَّهِ ٱلظُّنُونَا۠ ١٠ هُنَالِکَ ٱبۡتُلِیَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَزُلۡزِلُواْ زِلۡزَالٗا شَدِیدٗا ١١ وَإِذۡ یَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ مَّا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ إِلَّا غُرُورٗا ١٢ وَإِذۡ قَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ یَٰٓأَهۡلَ یَثۡرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمۡ فَٱرۡجِعُواْۚ وَیَسۡتَ‍ٔۡذِنُ فَرِیقٞ مِّنۡهُمُ ٱلنَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوۡرَةٞ وَمَا هِیَ بِعَوۡرَةٍۖ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارٗا ١٣ وَلَوۡ دُخِلَتۡ عَلَیۡهِم مِّنۡ أَقۡطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُواْ ٱلۡفِتۡنَةَ لَأٓتَوۡهَا وَمَا تَلَبَّثُواْ بِهَآ إِلَّا یَسِیرٗا ١٤ وَلَقَدۡ کَانُواْ عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ مِن قَبۡلُ لَا یُوَلُّونَ ٱلۡأَدۡبَٰرَۚ وَکَانَ عَهۡدُ ٱللَّهِ مَسۡ‍ُٔولٗا ١٥

و یاد کن چون گرفتیم از پیغامبران عهد ایشان را و از تو بگرفتیم و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى، پسر مریم و گرفتیم از ایشان عهد محکم. ﴿7تا خداى تعالى بپرسد آن راستگویان را از راستى ایشان و مهیا کرده است براى کافران عذاب درد دهنده [918]. ﴿8اى مسلمانان! یاد کنید نعمت خدا را بر خویش وقتى که آمد بر شما لشکرها، پس فرستادیم بر ایشان باد را و لشکرهاکه ندیدید آن را و هست خدا به آنچه مى‏کنید بینا. ﴿9چون آمدند بر شما از جانب بالاى شما و از جانب پایین شما و چون خیره ماندند دیده‌ها و برسید دل‌ها به چنبر گردن و گمان می‌کردید به نسبت خدا گمان‌هاى مختلف. ﴿10آنجا امتحان کرده شد مسلمانان را و جنبانیده شد ایشان را جنبانیدن سخت. ﴿11و چون مى‏گفتند منافقان و آنان‌که در دل ایشان بیماری است: وعده نداد ما را خدا و رسول او مگر به طریق فریب دادن. ﴿12و چون گفتند طایفه از ایشان: اى اهل مدینه! سراى ماندن نیست شما را پس بازگردید. و دستورى مى‏طلبد گروهى از ایشان از جانب پیغمبر، می‌گویند: هرآیینه خانه‌هاى ما نامضبوط است و نیستند آن خانه‌هاى نامضبوط، نمى‏خواهند مگر گریختن. ﴿13و اگر درآمده می‌شد بر سر ایشان از نواحى آن، پس طلب کرده می‌شد از ایشان خانه جنگى، البته می‌دادند آن را و توقف نمى‏کردند در دادن فتنه مگر اندکى [919]. ﴿14و هرآیینه عهد بسته بودند با خدا پیش از این که برنگردانند پشت را و هست عهد خدا پرسیده شده. ﴿15

﴿ قُل لَّن یَنفَعَکُمُ ٱلۡفِرَارُ إِن فَرَرۡتُم مِّنَ ٱلۡمَوۡتِ أَوِ ٱلۡقَتۡلِ وَإِذٗا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلٗا ١٦ قُلۡ مَن ذَا ٱلَّذِی یَعۡصِمُکُم مِّنَ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَ بِکُمۡ سُوٓءًا أَوۡ أَرَادَ بِکُمۡ رَحۡمَةٗۚ وَلَا یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا ١٧ ۞قَدۡ یَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلۡمُعَوِّقِینَ مِنکُمۡ وَٱلۡقَآئِلِینَ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ هَلُمَّ إِلَیۡنَاۖ وَلَا یَأۡتُونَ ٱلۡبَأۡسَ إِلَّا قَلِیلًا ١٨ أَشِحَّةً عَلَیۡکُمۡۖ فَإِذَا جَآءَ ٱلۡخَوۡفُ رَأَیۡتَهُمۡ یَنظُرُونَ إِلَیۡکَ تَدُورُ أَعۡیُنُهُمۡ کَٱلَّذِی یُغۡشَىٰ عَلَیۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِۖ فَإِذَا ذَهَبَ ٱلۡخَوۡفُ سَلَقُوکُم بِأَلۡسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى ٱلۡخَیۡرِۚ أُوْلَٰٓئِکَ لَمۡ یُؤۡمِنُواْ فَأَحۡبَطَ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡۚ وَکَانَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٗا ١٩ یَحۡسَبُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ لَمۡ یَذۡهَبُواْۖ وَإِن یَأۡتِ ٱلۡأَحۡزَابُ یَوَدُّواْ لَوۡ أَنَّهُم بَادُونَ فِی ٱلۡأَعۡرَابِ یَسۡ‍َٔلُونَ عَنۡ أَنۢبَآئِکُمۡۖ وَلَوۡ کَانُواْ فِیکُم مَّا قَٰتَلُوٓاْ إِلَّا قَلِیلٗا ٢٠ لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَکَرَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا ٢١ وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِیمَٰنٗا وَتَسۡلِیمٗا ٢٢

بگو: سود ندهد شما را گریختن، اگر بگریزید از مرگ یا از کشته شدن و آن هنگام بهره‏مند ساخته نشوید مگر اندکى. ﴿16بگو: کیست آن که نگاه دارد شما را از تصرف خدا اگر بخواهد در حق شما سختی یا بخواهد در حق شما نعمتى؟ و نیابند براى خویش بجز خدا دوستى و نه یارى دهنده. ﴿17هرآیینه خدا می‌داند بازدارندگان را از شما و گویندگان را به برادران خویش که بیایید به سوى ما و حاضر نمى‏شوند به کارزار، مگر اندکى. ﴿18بخل کنان به نسبت شما [920]. پس چون بیاید ترس، ببینى که ایشان در مى‏نگرند به سوى تو، می‌گردد چشمهاى ایشان مانند کسی که بیهوش کرده شود از سختى موت. پس چون برود ترس، زبان درازى کنند بر شما به زبان‌هاى تیز بخل کنان بر مال. این جماعت ایمان نیاوردند، پس خدا نابود ساخت کردارهاى ایشان را و هست این کار بر خدا آسان. ﴿19مى‏پندارند که لشکرهاى کفّار نرفته‏اند و اگر بیایند لشکرها، تمنا کنند: کاش ایشان صحرانشین بودندى در میان اعراب، سؤال مى‏کردند از اخبار شما [921]و اگر باشند در میان شما، کارزار نکنند مگر اندکى. ﴿20هرآیینه هست شما را به پیغامبر خدا پیروى نیک، کسى را که توقع می‌داشت ثواب خدا و توقع می‌داشت روز آخر و یاد کرد خدا را بسیارى. ﴿21و چون دیدند مسلمانان لشکرها را، گفتند این است آنچه وعده داده بود ما را خدا و پیغامبر او و راست گفت خدا و رسول او و این ماجرا نیفزود در حق ایشان، مگر باور داشتن و گردن نهادن. ﴿22

﴿ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلٗا ٢٣ لِّیَجۡزِیَ ٱللَّهُ ٱلصَّٰدِقِینَ بِصِدۡقِهِمۡ وَیُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ إِن شَآءَ أَوۡ یَتُوبَ عَلَیۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا ٢٤ وَرَدَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِغَیۡظِهِمۡ لَمۡ یَنَالُواْ خَیۡرٗاۚ وَکَفَى ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلۡقِتَالَۚ وَکَانَ ٱللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزٗا ٢٥ وَأَنزَلَ ٱلَّذِینَ ظَٰهَرُوهُم مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ مِن صَیَاصِیهِمۡ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَ فَرِیقٗا تَقۡتُلُونَ وَتَأۡسِرُونَ فَرِیقٗا ٢٦ وَأَوۡرَثَکُمۡ أَرۡضَهُمۡ وَدِیَٰرَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُمۡ وَأَرۡضٗا لَّمۡ تَطَ‍ُٔوهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٗا ٢٧ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیۡنَ أُمَتِّعۡکُنَّ وَأُسَرِّحۡکُنَّ سَرَاحٗا جَمِیلٗا ٢٨ وَإِن کُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنکُنَّ أَجۡرًا عَظِیمٗا ٢٩ یَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِیِّ مَن یَأۡتِ مِنکُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَیِّنَةٖ یُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ ضِعۡفَیۡنِۚ وَکَانَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٗا ٣٠

از مسلمانان مردانند که راست کردند آنچه عهد بسته بودند با خدا بر آن، پس از ایشان کسى هست که به انجام رسانید قرارداد خود را [922]و از ایشان کسى هست که انتظار می‌کند و بدل نکردند هیچ وجه بدل کردنى. ﴿23تا جزا دهد خدا راستگویان را در مقابلۀ راستى ایشان و عذاب کند منافقان را اگر خواهد یا به رحمت بازگردد بر ایشان، هرآیینه خدا هست آمرزندۀ مهربان. ﴿24و بازگردانید خدا کافران را با خشم ایشان، نیافتند هیچ منفعتى و کفایت کرد خدا از طرف مسلمانان در مقدمۀ جنگ و هست خدا توانای غالب. ﴿25و فرود آورد آنان را که مددگارى این لشکرها کرده بودند از اهل کتاب [923]از قلعه‌هاى ایشان و افکند در دل ایشان خوف. طایفه را مى‏کشتید و اسیرى می‌گرفتید طایفه را. ﴿26و عاقبت کار به شما داد زمین ایشان را و خانه‌هاى ایشان را و مال‌هاى ایشان را و نیز عاقبت کار به شما داد زمینى را که نفرسوده‏اید آن را [924]و هست خدا بر همه چیز توانا. ﴿27اى [925]پیغامبر! بگو: به زنان خود: اگر خواسته باشید زندگانى دنیا و آرایش آن، پس بیایید تا جامه دهم شما را و رها کنم شما را رهاکردن نیک. ﴿28و اگر می‌خواهید خدا و پیغامبر او را و سراى آخرت را، پس هرآیینه خدا آماده ساخت براى زنان نیکوکارى کننده از شما مزد بزرگ. ﴿29اى زنان پیغامبر! هر که به عمل مى‏آرد از شما بدکارى ظاهر [926]، دو چند کرده شود وی را عذاب دو چندان و هست این مقدمه بر خدا آسان. ﴿30

﴿ ۞وَمَن یَقۡنُتۡ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا نُّؤۡتِهَآ أَجۡرَهَا مَرَّتَیۡنِ وَأَعۡتَدۡنَا لَهَا رِزۡقٗا کَرِیمٗا ٣١ یَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِیِّ لَسۡتُنَّ کَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَیۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَیَطۡمَعَ ٱلَّذِی فِی قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا ٣٢ وَقَرۡنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِینَ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیُذۡهِبَ عَنکُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَیۡتِ وَیُطَهِّرَکُمۡ تَطۡهِیرٗا ٣٣ وَٱذۡکُرۡنَ مَا یُتۡلَىٰ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِکۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا ٣٤ إِنَّ ٱلۡمُسۡلِمِینَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ وَٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ وَٱلۡقَٰنِتِینَ وَٱلۡقَٰنِتَٰتِ وَٱلصَّٰدِقِینَ وَٱلصَّٰدِقَٰتِ وَٱلصَّٰبِرِینَ وَٱلصَّٰبِرَٰتِ وَٱلۡخَٰشِعِینَ وَٱلۡخَٰشِعَٰتِ وَٱلۡمُتَصَدِّقِینَ وَٱلۡمُتَصَدِّقَٰتِ وَٱلصَّٰٓئِمِینَ وَٱلصَّٰٓئِمَٰتِ وَٱلۡحَٰفِظِینَ فُرُوجَهُمۡ وَٱلۡحَٰفِظَٰتِ وَٱلذَّٰکِرِینَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا وَٱلذَّٰکِرَٰتِ أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِیمٗا ٣٥

و هر که فرمانبردارى کند از شما خدا را و پیغامبر او را و بکند کار نیک، بدهیم او را مزد او دوبار و مهیا کردیم براى او روزى نیک. ﴿31اى زنان پیغامبر! نیستید شما مانند هر کدام از سایر زنان. اگر پرهیزگارى دارید، پس ملایمت مکنید در سخن گفتن که آنگاه طمع کند کسی که در دل او بیمارى است و بگویید سخن نیکو. ﴿32و و بمانید در خانه‌هاى خویش و اظهار تجمل مکنید مانند اظهار تجمّل که در جاهلیت پیشین بود و برپا دارید نماز را و بدهید زکات را و فرمانبردارى خدا و رسول او کنید. جز این نیست که می‌خواهد خدا تا دور کند از شما پلیدى را اى اهل بیت و تا پاک کند شما را پاک کردنى. ﴿33و یاد کنید آنچه خوانده می‌شود در خانه‌هاى شما از آیت‌هاى خدا و از حکمت، هرآیینه خدا هست لطف کنندۀ خبردار. ﴿34هرآیینه مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان باور دارنده و زنان باور دارنده و مردان اطاعت کننده و زنان اطاعت کننده و مردان راست گوینده و زنان راست گوینده و مردان شکیبایى کننده و زنان شکیبایى کننده و مردان فروتنى نماینده و زنان فروتنى نماینده و مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده و مردان روزه دارنده و زنان روزه دارنده و مردان حفاظت کننده شرمگاهِ خود را و زنان محافظت کننده و مردان یاد کننده خدا را بسیارى و زنان یاد کننده، مهیا کرده است خداى تعالى براى ایشان آمرزش و مزد بزرگ. ﴿35

﴿ وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِینٗا ٣٦ وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِیٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَأَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِ أَمۡسِکۡ عَلَیۡکَ زَوۡجَکَ وَٱتَّقِ ٱللَّهَ وَتُخۡفِی فِی نَفۡسِکَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِیهِ وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَیۡدٞ مِّنۡهَا وَطَرٗا زَوَّجۡنَٰکَهَا لِکَیۡ لَا یَکُونَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ حَرَجٞ فِیٓ أَزۡوَٰجِ أَدۡعِیَآئِهِمۡ إِذَا قَضَوۡاْ مِنۡهُنَّ وَطَرٗاۚ وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولٗا ٣٧ مَّا کَانَ عَلَى ٱلنَّبِیِّ مِنۡ حَرَجٖ فِیمَا فَرَضَ ٱللَّهُ لَهُۥۖ سُنَّةَ ٱللَّهِ فِی ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۚ وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا ٣٨ ٱلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَیَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا یَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِیبٗا ٣٩ مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِکُمۡ وَلَٰکِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٗا ٤٠ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ ذِکۡرٗا کَثِیرٗا ٤١ وَسَبِّحُوهُ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلًا ٤٢ هُوَ ٱلَّذِی یُصَلِّی عَلَیۡکُمۡ وَمَلَٰٓئِکَتُهُۥ لِیُخۡرِجَکُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَکَانَ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَحِیمٗا ٤٣

و نیست هیچ مؤمن و هیچ مؤمنه را چون مقرر کند خدا و رسول او کاری، آنکه باشد ایشان را اختیار در آن کار خویش و هر که نافرمانى کند خدا و رسول او را، پس هرآیینه گمراه شد گمراهى ظاهر [927]. ﴿36و یاد کن چون می‌گفتى با شخصى که انعام کرده است خدا بر وى و نیز انعام کرده‌ای تو بر وى که: نگاه ‏دار بر خود زن خود را و بترس از خدا، و پنهان مى‏کردى در ضمیر خویش آنچه خدا پدید آرندۀ اوست و مى‏ترسیدى از مردمان و خدا سزاوارتر است به آنکه بترسى از وى. پس وقتى که به انجام رسانید زید [از زینب] حاجت را (یعنى طلاق داد)، به زنى دادیم تو را [زینب] تا نباشد بر مسلمانان هیچ تنگى در نکاح کردن زنان پسر خواندگان خویش، چون به آخر رسانند از ایشان حاجت را و هست امر خدا البته کردنى [928]. ﴿37نیست بر پیغامبر هیچ تنگى در آنچه حلال ساخته است خدا براى او. مانند آیین خدا در حق آنان‌که گذشتند پیش از این و هست کار خدا را اندازۀ مقرر کرده شده پیش از وجود. ﴿38[مانند آیین خدا در حق] آنان‌که می‌رسانند پیغام‌هاى خدا را و مى‏ترسند از وى و نمى‏ترسند از هیچ‌کس مگر خدا و بس است خدا حساب کننده. ﴿39نیست محمد پدر هیچ‌کس از مردان شما و لیکن پیغامبر خداست [929]و مهر پیغامبران است و هست خدا به هر چیز دانا. ﴿40اى مسلمانان! یاد کنید خدا را یاد کردن بسیار. ﴿41و به پاکى بخوانید او را صبح و شام. ﴿42اوست آن که رحمت مى‏فرستد بر شما و دعاى رحمت می‌کنند بر شما فرشتگان او تا برآرد شما را از تاریکی‌ها به سوى روشنى و هست خدا به مسلمانان، مهربان. ﴿43

﴿ تَحِیَّتُهُمۡ یَوۡمَ یَلۡقَوۡنَهُۥ سَلَٰمٞۚ وَأَعَدَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا کَرِیمٗا ٤٤ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِیرٗا ٤٥ وَدَاعِیًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِیرٗا ٤٦ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ فَضۡلٗا کَبِیرٗا ٤٧ وَلَا تُطِعِ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَدَعۡ أَذَىٰهُمۡ وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَکِیلٗا ٤٨ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَکَحۡتُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمۡ عَلَیۡهِنَّ مِنۡ عِدَّةٖ تَعۡتَدُّونَهَاۖ فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحٗا جَمِیلٗا ٤٩ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِنَّآ أَحۡلَلۡنَا لَکَ أَزۡوَٰجَکَ ٱلَّٰتِیٓ ءَاتَیۡتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَکَتۡ یَمِینُکَ مِمَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَیۡکَ وَبَنَاتِ عَمِّکَ وَبَنَاتِ عَمَّٰتِکَ وَبَنَاتِ خَالِکَ وَبَنَاتِ خَٰلَٰتِکَ ٱلَّٰتِی هَاجَرۡنَ مَعَکَ وَٱمۡرَأَةٗ مُّؤۡمِنَةً إِن وَهَبَتۡ نَفۡسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنۡ أَرَادَ ٱلنَّبِیُّ أَن یَسۡتَنکِحَهَا خَالِصَةٗ لَّکَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۗ قَدۡ عَلِمۡنَا مَا فَرَضۡنَا عَلَیۡهِمۡ فِیٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ لِکَیۡلَا یَکُونَ عَلَیۡکَ حَرَجٞۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا ٥٠

دعاى خیر ایشان [930]روزی که ملاقات کنند با خدا اسلام است و آماده کرده است براى ایشان مزد نیک. ﴿44اى پیغامبر! هرآیینه ما فرستادیم تو را گواهى دهنده و مژده رساننده و ترساننده. ﴿45و خواننده به سوى خدا به حکم او و چراغ روشن. ﴿46و بشارت ده مسلمانان را به آنکه ایشان را باشد از جانب خدا بخشایش بزرگ. ﴿47و فرمان مبر کافران را و منافقان را و از نظر اعتبار، بگذار رنجانیدن ایشانرا و توکل کن بر خدا و بس‏ است خدا کارساز. ﴿48اى مسلمانان! چون نکاح کنید زنان مؤمنه [931]را، باز طلاق دهید ایشان را پیش از آنکه دست رسانید به ایشان، پس نیست شما را بر این زنان هیچ عدّتى که بشمارید آن را، پس متعه دهید این مطلّقات را و بگذارید اینها را گذاشتن نیک. ﴿49اى پیغامبر! هرآیینه ما حلال کردیم براى تو زنان تو که داده‌ای مهر ایشان و کنیزکانى که مالک ایشان شده است دست تو از آنچه خدا عاید ساخته است بر تو [932]و حلال کردیم دختران عم تو را و دختران عمّه‏هایى تو را و دختران تغای تو را و دختران خالۀ‏ تو را، آنان‌که هجرت کرده‏اند با تو و حلال کردیم زن مسلمان، اگر ببخشد خود را براى پیغامبر [933]، اگر خواهد پیغامبر که به زنى گیرد آن را، خاص براى تو بجز مسلمانان. هرآیینه دانستیم آنچه فرض ساخته‏ایم بر ایشان در حقّ زنان ایشان و در حق کنیزکانى که مالک آن است دست ایشان. سهل کردیم تا نباشد بر تو هیچ تنگى و هست خدا آمرزندۀ مهربان [934]. ﴿50

﴿ ۞تُرۡجِی مَن تَشَآءُ مِنۡهُنَّ وَتُ‍ٔۡوِیٓ إِلَیۡکَ مَن تَشَآءُۖ وَمَنِ ٱبۡتَغَیۡتَ مِمَّنۡ عَزَلۡتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکَۚ ذَٰلِکَ أَدۡنَىٰٓ أَن تَقَرَّ أَعۡیُنُهُنَّ وَلَا یَحۡزَنَّ وَیَرۡضَیۡنَ بِمَآ ءَاتَیۡتَهُنَّ کُلُّهُنَّۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا فِی قُلُوبِکُمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَلِیمٗا ٥١ لَّا یَحِلُّ لَکَ ٱلنِّسَآءُ مِنۢ بَعۡدُ وَلَآ أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنۡ أَزۡوَٰجٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَکَ حُسۡنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَکَتۡ یَمِینُکَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ رَّقِیبٗا ٥٢ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتَ ٱلنَّبِیِّ إِلَّآ أَن یُؤۡذَنَ لَکُمۡ إِلَىٰ طَعَامٍ غَیۡرَ نَٰظِرِینَ إِنَىٰهُ وَلَٰکِنۡ إِذَا دُعِیتُمۡ فَٱدۡخُلُواْ فَإِذَا طَعِمۡتُمۡ فَٱنتَشِرُواْ وَلَا مُسۡتَ‍ٔۡنِسِینَ لِحَدِیثٍۚ إِنَّ ذَٰلِکُمۡ کَانَ یُؤۡذِی ٱلنَّبِیَّ فَیَسۡتَحۡیِۦ مِنکُمۡۖ وَٱللَّهُ لَا یَسۡتَحۡیِۦ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ وَإِذَا سَأَلۡتُمُوهُنَّ مَتَٰعٗا فَسۡ‍َٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖۚ ذَٰلِکُمۡ أَطۡهَرُ لِقُلُوبِکُمۡ وَقُلُوبِهِنَّۚ وَمَا کَانَ لَکُمۡ أَن تُؤۡذُواْ رَسُولَ ٱللَّهِ وَلَآ أَن تَنکِحُوٓاْ أَزۡوَٰجَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦٓ أَبَدًاۚ إِنَّ ذَٰلِکُمۡ کَانَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِیمًا ٥٣ إِن تُبۡدُواْ شَیۡ‍ًٔا أَوۡ تُخۡفُوهُ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٗا ٥٤

موقوف دارى هر که را خواهى از ایشان و جاى دهى نزدیک خویش هر که را خواهى و اگر خواهش کنى زنى را از آن جمله که یکسو کرده‌ای آنها را، پس نیست هیچ گناهى بر تو. این رخصت دادن قریب‏تر است از آنکه خنک شود چشم ایشان و اندوه نخورند و خشنود شوند به آنچه بدهى ایشان را، همۀ ایشان و خدا می‌داند آنچه در دل‌هاى شماست و هست خدا دانای بردبار. ﴿51حلال نیستند تو را زنان بعد از این [935]و نه حلال‏ است آنکه بدل کنى به جاى ایشان زنان دیگر را، اگرچه به شگفت آرد تو را حسن ایشان، مگر آنچه مالک شد دست تو و هست خدا بر همه چیز نگهبان [936]. ﴿52اى مسلمانان! در نیایید به خانه‌های پیغامبر مگر وقتى که دستورى داده شود شما را براى طعامى، نه انتظارکنان پخته شدن طعام را و لیکن چون خوانده شود شما را درآیید، پس چون طعام خوردید، پراکنده شوید و نه آرام گیران برای سخنى. هرآیینه این کار می‌رنجاند پیغامبر را، پس شرم می‌داشت از شما و خدا شرم نمی‌دارد از سخن راست و چون طلب کنید از زنان پیغامبر رختى، پس طلب کنید آن را از ایشان از پس پرده، این خصلت پاکتر است براى دل شما و دل ایشان و سزاوار نیست شما را که برنجانید پیغامبر خدا را و نه آنکه نکاح کنید زنان او را پس از وى هرگز، هرآیینه این کار هست نزدیک خدا گناه بزرگ. ﴿53اگر آشکارا کنید چیزی را یا پنهان دارید آن را، پس هرآیینه خدا هست به هر چیز دانا. ﴿54

﴿لَّا جُنَاحَ عَلَیۡهِنَّ فِیٓ ءَابَآئِهِنَّ وَلَآ أَبۡنَآئِهِنَّ وَلَآ إِخۡوَٰنِهِنَّ وَلَآ أَبۡنَآءِ إِخۡوَٰنِهِنَّ وَلَآ أَبۡنَآءِ أَخَوَٰتِهِنَّ وَلَا نِسَآئِهِنَّ وَلَا مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُنَّۗ وَٱتَّقِینَ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدًا ٥٥ إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِکَتَهُۥ یُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِیِّۚ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَیۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِیمًا ٥٦ إِنَّ ٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمۡ عَذَابٗا مُّهِینٗا ٥٧ وَٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗا ٥٨ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ یُدۡنِینَ عَلَیۡهِنَّ مِن جَلَٰبِیبِهِنَّۚ ذَٰلِکَ أَدۡنَىٰٓ أَن یُعۡرَفۡنَ فَلَا یُؤۡذَیۡنَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا ٥٩ ۞لَّئِن لَّمۡ یَنتَهِ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡمُرۡجِفُونَ فِی ٱلۡمَدِینَةِ لَنُغۡرِیَنَّکَ بِهِمۡ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَآ إِلَّا قَلِیلٗا ٦٠ مَّلۡعُونِینَۖ أَیۡنَمَا ثُقِفُوٓاْ أُخِذُواْ وَقُتِّلُواْ تَقۡتِیلٗا ٦١ سُنَّةَ ٱللَّهِ فِی ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِیلٗا ٦٢

نیست هیچ بزه بر زنان در پرده نپوشیدن پیش پدرانِ خویش و نه پیش پسرانِ خویش و نه برادران خویش و نه پسرانِ برادرانِ خویش و نه پسران خواهران خویش و نه زنان همجنس خویش [937]و نه آنچه مالک آن شد دست ایشان و بترسید اى زنان! از خدا. هرآیینه خدا هست بر همه چیز گواه. ﴿55هرآیینه خدا و فرشتگان او درود می‌فرستند بر پیغامبر. اى مسلمانان! درود فرستید بر وى و سلام گویید سلام گفتنى. ﴿56هرآیینه آنان‌که مى‏رنجانند خدا و پیغامبر او را، لعنت کرد خدا ایشان را در دنیا و آخرت و مهیا ساخت براى ایشان عذاب خوار کننده. ﴿57و آنان‌که می‌رنجانند مردان مسلمان و زنانِ مسلمان را به غیر گناهى که به عمل آورده باشند، هرآیینه برداشتند بار بهتان را و گناه ظاهر را. ﴿58اى پیغامبر! بگو به زنان خود و دختران خود و به زنان مسلمانان که فروگذارند بر خود چادرهای خود را. این نزدیک‏تر است به آنکه شناخته شوند، پس ایشان را ایذا داده نشود و هست خدا آمرزندۀ مهربان [938]. ﴿59و اگر باز نمانند منافقان و آنان‌که در دل ایشان بیماری است و خبر بد فاش کنندگان در مدینه، البته برگماریم تو را بر ایشان، باز همسایه نباشند با تو در مدینه [939]، مگر بزمانى اندک [940]. ﴿60لعنت کرده شدگان، هرجاکه یافته شوند، اسیر گرفته شود ایشان را و کشته شود ایشان را کشتن بسیار. ﴿61مانند روش خدا در آنان‌که بگذشتند پیش از این و هرگز نیابى روش خدا را تغیر. ﴿62

﴿ یَسۡ‍َٔلُکَ ٱلنَّاسُ عَنِ ٱلسَّاعَةِۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِۚ وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیبًا ٦٣ إِنَّ ٱللَّهَ لَعَنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمۡ سَعِیرًا ٦٤ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۖ لَّا یَجِدُونَ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا ٦٥ یَوۡمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمۡ فِی ٱلنَّارِ یَقُولُونَ یَٰلَیۡتَنَآ أَطَعۡنَا ٱللَّهَ وَأَطَعۡنَا ٱلرَّسُولَا۠ ٦٦ وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِیلَا۠ ٦٧ رَبَّنَآ ءَاتِهِمۡ ضِعۡفَیۡنِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ وَٱلۡعَنۡهُمۡ لَعۡنٗا کَبِیرٗا ٦٨ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ ءَاذَوۡاْ مُوسَىٰ فَبَرَّأَهُ ٱللَّهُ مِمَّا قَالُواْۚ وَکَانَ عِندَ ٱللَّهِ وَجِیهٗا ٦٩ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِیدٗا ٧٠ یُصۡلِحۡ لَکُمۡ أَعۡمَٰلَکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡۗ وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِیمًا ٧١ إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَیۡنَ أَن یَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ إِنَّهُۥ کَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا ٧٢ لِّیُعَذِّبَ ٱللَّهُ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡمُشۡرِکِینَ وَٱلۡمُشۡرِکَٰتِ وَیَتُوبَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمَۢا ٧٣

سؤال مى‏کنند تو را مردمان از قیامت. بگو: جز این نیست که معرفت آن نزدیک خدا است و چه چیز خبر داد تو را شاید که قیامت موجود شود در زمان نزدیک. ﴿63هرآیینه خدا لعنت کرده است کافران را و آماده ساخته است براى ایشان آتش. ﴿64جاودان آنجا همیشه نیابند هیچ دوستى و نه یارى دهنده. ﴿65روزى که گردانیده شود روى ایشان در آتش گویند: اى کاش ما فرمان مى‏بردیم خدا را و فرمان مى‏بردیم پیغامبر را. ﴿66و گویند: اى پروردگار ما! هرآیینه ما فرمان مى‏بردیم مهتران خود را و بزرگان خود را، پس گمراه ساختند ما را از راه. ﴿67اى پروردگار ما! بده ایشان را دو چند از عذاب و لعنت کن ایشان را لعنتى سخت. ﴿68اى مسلمانان! مباشید مانند آنان‌که رنجانیدند موسى را، پس پاک ساخت خداى تعالى او را از آنچه گفته بودند و بود [موسى] نزدیک خدا با آبرو [941]. ﴿69اى مسلمانان! بترسید از خدا و بگویید سخن استوار. ﴿70تا به صلاح آرد کردارهاى شما را و بیامرزد براى شما گناهان شما را و هر که فرمان برد خداى و رسول او را، پس هرآیینه مطلب‏یاب شد به فیروزى بزرگ. ﴿71هرآیینه ما پیش آوردیم امانت را [942]بر آسمان‌ها و بر زمین و بر کوه‌ها، پس قبول نکردند که بردارند آن را و بترسیدند از آن و برداشت آن را آدمى، هرآیینه وى هست ستمکار نادان [943]. ﴿72تا شود آخر کار آنکه عذاب کند خداى تعالى مردان منافق و زنان منافق را و مردان مشرک و زنان مشرک را و به رحمت رجوع کند بر مردانِ مسلمان و زنان مسلمان و هست خدا آمرزندۀ مهربان. ﴿73

[914] مترجم گوید که: درین آیات ردّ است بر قول کافری که مرا دو دل داده‌اند و بر آنچه اهل جاهلیت مقرر کرده بودند که مظاهره مثل مادر، حرام مؤبدی شود و تعریض است به جواب طعن کافران و منافقان به نسبت حضرتجچون زینب را تزوج فرمود که زن پسر خوانده را به زنی گرفت. [915] یعنی پس به این لقب بخوانید. [916] یعنی در حرمت نکاح. [917] یعنی صله ارحام، واجب است و توارث هجرت و اسلام منسوخ شد به توارث به قرابت و ارحام. [918] مترجم گوید: کفار در غزوۀ احزاب بر مدینه هجوم کردند و آن حضرتجبه خندق متحصن شدند و از منافقان سخنانِ نفاق سر زده شد و مخلصان استقامت ورزیدند و آخر فتح اسلام واقع شد خدای تعالی در ذَمِّ آنان ومدحِ آنان و منت نهادن برایشان نازل ساخت. [919] مترجم گوید: حاصل کلام آن است که در جهاد توقف می‌کنند و اگر جنگ در مقدمه نفسانی می‌شد، توقف نمی‌کردند. [920] یعنی در سوار شما. [921] یعنی از هر آینده و رونده. [922] یعنی شهید شد. [923] یعنی بنی قریظه را فرود آورد. [924] یعنی خیبر. [925] مترجم گوید: ازواج آن حضرت چیزی که نزد آن حضرت نبود از زینتِ دنیا، طلب می‌کردند، خدای تعالی ایشان را پند داد و زجر فرمود و احکام معاشرت با ایشان نازل ساخت و زینب، رضی الله تعالی عنها، در عقدِ زید بود. در میان ایشان ناسازگاری پدید آمد و رفته رفته به طلاق منجر شد و بعد انقضای عدت، خدای تعالی او را داخل ازواج طاهرات گردانید. منافقان زبان طعن گشادند که زنِ پسر خود را به زنی گرفت. خدای تعالی در میان آنکه پسر خوانده حکم پسر ندارد نازل ساخت. [926] مترجم گوید: مراد این جا ایذای پیغامبر است به زبان درازی. [927] مترجم گوید: درین آیت تعریض است به آن قصه که آن حضرتجنخست زینب را برای زید خطبه فرمود و آن را زینب و برادرش مکروه داشتند و این معنی مناسب حال ایشان نبود، والله اعلم. [928] مترجم گوید: درین آیت تعریض است به آن قصه که در خاطر مبارک آن حضرتجمی‌گذشت که اگر در میان زید و زینب مفارقت واقع شود، آن را در سلکِ ازواج صاهرات داخل نمایند، لیکن برای رعایت مراسم نیکو خواهی به حسن معاشرت دلالت می‌فرمود. [929] یعنی بعد از وی هیچ پیغمبر نباشد. [930] یعنی از جانب خدا وفرشتگان. [931] در متن اصلی، مؤمنان آمده است. [932] یعنی از کفار به تو رسانیده است. [933] یعنی به غیر مهر در نکاح آید. [934] یعنی در باب نکاح، چیزهاست که بر امت قرض شد و نه بر آن حضرت. [935] یعنی بعد از این دو صنف قرشیه مهاجره مهیره یا واهبه نفس غیر مهیره. [936] مترجم گوید: که این آیت، ناسخ آیت سابقه است. [937] یعنی غیر قواده. [938] یعنی عفت ایشان ظاهر شود و فاسقی تعرض ایشان نکند، والله اعلم. [939] یعنی از کردارهای خود. [940] یعنی جلا وطن کرده شوند. [941] مترجم گوید: یعنی موسی وقت غسل، ستر می‌کرد جهال بنی اسرائیل گفتند که او آدرست. روزی به حسب اتفاق بر کنارۀ آب غسل می‌کرد و جامه‌های خود بر سنگ نهاده بود به فرمان خدای تعالی آن سنگ روان شد. موسی عقب سنگ دوید تا آنکه جماعتی از بنی اسرائیل عریان دیدند و گفتند: ادرت ندارد و ادرت، انتفاخِ خصیه را گویند، والله اعلم. [942] یعنی استعداد و تکلیف به اوامر و نواهی، والله اعلم. [943] یعنی بالفعل عدالت و علم ندارد و قابلیت آنها دارد، والله اعلم.

تفسیر نور: سوره أحزاب

تفسیر نور:
سوره أحزاب آیه 1
‏متن آیه : ‏
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیماً حَکِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای پیغمبر ! بترس از ( عذاب و خشم ) خدا ، و از کافران و منافقان اطاعت مکن . بی‌گمان خداوند آگاه ( از هر چیزی ، و ) دارای حکمت ( در افعال و اقوال خود ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِتَّقِ اللهَ » : مراد مداومت بر تقوا و ترس از خدا است . « لا تُطِعْ » : مراد پذیرش سخنان کافران و منافقان ، و قبول پیشنهادهای سازشکارانه‌ای است که از طرف ایشان مطرح می‌گردد .‏

سوره أحزاب آیه 2
‏متن آیه : ‏
وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏از چیزی پیروی کن که از سوی پروردگارت به تو وحی می‌شود . بی‌گمان خداوند از کارهائی که انجام می‌دهید بس آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِتَّبِعْ » : پیروی کن .‏

سوره أحزاب آیه 3
‏متن آیه : ‏
‏ وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بر خدا توکّل کن ( و کارهای خود را بدو بسپار ) . همین بس که خداحافظ ( و مدافع انسان ) باشد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَکیلاً » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 173 ، نساء / 81 ) .‏

سوره أحزاب آیه 4
‏متن آیه : ‏
مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءکُمْ أَبْنَاءکُمْ ذَلِکُمْ قَوْلُکُم بِأَفْوَاهِکُمْ وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند دو دل را در درون کسی قرار نداده است ( همان گونه که کسی دو پدر و یا مادر ندارد ) . خداوند هرگز همسرانتان را با اظهار « ظِهار » مادران شما نمی‌سازد ، و فرزندخواندگانتان را فرزندان حقیقی شما نمی‌نماید . این سخنی است که شما به زبان می‌گوئید ( چرا که رابطه پدری و فرزندی یک رابطه طبیعی است و با الفاظ و قراردادها و شعارها هرگز حاصل نمی‌شود ) . خداوند حق می‌گوید و به راه راست راهنمائی می‌کند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَلْبَیْنِ » : دو دل . « مَا جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ . . . » : مراد این است که همان گونه که خداوند برای کسی دو پدر ، و یا دو مادر قرار نداده است ، به کسی هم دو دل نداده است . « جَوْف‌ » : درون . داخل . « تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ » : بدانان می‌گوئید که پشت شما همچون پشت مادرم است . این کار را « ظِهار » می‌گویند . در جاهلیّت با گفتن ( أَنتِ عَلَیَّ کَظَهْرِ أُمّی ) ، همسر برای ابد برای مرد حرام ، و با این گفته همسر به منزله مادر او پنداشته می‌شد و آن را طلاق بدون رجعت بشمار می‌آوردند . حکم ظِهار در اسلام در سوره مجادله ، آیات 2 - 4 خواهد آمد . « أَدْعِیَآءَ » : جمع دَعِیّ ، فرزندخوانده‌ها .‏

سوره أحزاب آیه 5
‏متن آیه : ‏
‏ ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَمَوَالِیکُمْ وَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَکِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان را به نام پدرانشان بخوانید که این کار در پیش خدا عادلانه‌تر بشمار است . اگر هم پدران ایشان را نشناختید ، آنان برادران دینی و یاران شما هستند . هر گاه در این مورد اشتباه کردید ( و مثلاً بر اثر عادت گذشته ، یا سبق لسان ، به لغزش افتادید و به خطا رفتید ) گناهی بر شما نیست . ولی آنچه را که دلتان می‌خواهد ( یعنی از روی عمد و اختیار می‌گوئید ، گناه است و کیفر دارد ) . به هر حال ، پیوسته خدا آمرزگار و مهربان بوده و هست ( و قلم عفو بر اشتباهات و لغزشها می‌کشد و شما را می‌بخشد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُدْعُوهُمْ » : صدایشان بزنید . ایشان را بخوانید و بنامید . « أَقْسَطُ » : دادگرانه‌تر . استعمال اسم تفضیل عادلانه‌تر بدان معنی نیست که اگر آنان را به نام پدرخوانده‌ها صدا بزنند عادلانه است و به نام پدران واقعی عادلانه‌تر ، بلکه مقایسه عادلانه و ناعادلانه ، یا به عبارت دیگر خوب و بد است . وقتی که می‌گوئیم : انسان اگر خود را به کام اژدها نیندازد بهتر است . مفهوم سخن این نیست که اگر خود را به کام اژدها بیندازد بِهْ و خوب است . « مَوَالی‌ » : جمع مَوْلی ، یاران . « جُنَاحٌ » : گناه و مجازات . « تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ » : مراد چیزی است که قصد آن کرده باشید و عمداً آن را گفته باشید .‏

سوره أحزاب آیه 6
‏متن آیه : ‏
‏ النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفاً کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پیغمبر از خود مؤمنان نسبت بدانان اولویّت بیشتری دارد ( و اراده و خواست او در مسائل فردی و اجتماعی مؤمنان ، مقدم بر اراده و خواست ایشان است ) و همسران پیغمبر ، مادران مؤمنان محسوبند ( و باید احترام مادری آنان را از نظر به دور نداشت ، و یکایک ایشان را بزرگ و ارجمند شمرد ) ، و خویشاوندان نسبت به همدیگر ( از نظر ارث بردن بعضی از بعضی ) از مؤمنان و مهاجران ، در کتاب یزدان ( قرآن ) از اولویّت بیشتری برخوردارند ، ( و پیمان مؤاخات و برادری موجب ارث نمی‌باشد ) ، مگر این که بخواهید در حق دوستان خود کار نیکی انجام دهید ( و از طریق وصیّت ، مقداری برای آنان به ارث بگذارید و بدیشان خوبی کنید ، که این عمل مانعی ندارد ) . این ( حکم توارث خویشاوندان ) در کتاب ( قرآن ) مکتوب و مقرّر است ( و تغییر و تبدیلی نمی‌شناسد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلنَّبِیُّ أَوْلی . . . » : مراد این است که پیغمبر اسلام در جان و مال امّت محمّدی ، حق تصرّف بیشتری از خود تصرّف مؤمنان در جان و مال خود دارد ، و پیغمبر همیشه باید عزیزتر از جان و مال مؤمن در نزد مؤمن باشد ، و فرمان و فرموده او مقدم بر اراده و خواست خود انسان ( نگا : نساء / 65 ) . « أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ » : همسران پیغمبر مادران امت محمّدی هستند ، و لذا مؤمنان باید برابر فرمان آسمانی حرمت مقام مادری ایشان را رعایت کنند و یکایک مادران آسمانی را گرامی‌دارند ( نگا : احزاب‌ / 53 ) . « أُولُوا الأرْحَامِ ، بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعضٍ . . . » : این قسمت از آیه ، بیانگر این واقعیّت است که مؤاخات و برادری موجود میان مهاجرین و انصار مدینه در صدر اسلام ، و مؤاخات و برادری منعقد در هر زمانی ، موجب ارث بردن نمی‌باشد . « کِتَابِ اللهِ » : مراد لوح محفوظ یا قضا و قدر الهی است و یا مراد قرآن کلام آفریدگار است که قوانین ارث در آن مقرّر است ( نگا : بقره‌ / 233 ، نساء / 11 و 12 و 19 و 176 ) . « إِلاّ أَن تَفْعَلُوا . . . » : اشاره بدین نکته است که اگر انسان در حق دوستان نیکی کرد و از 13 دارائی به جای مانده ، قسمتی را برابر وصیّت ، به آنان دهد ، بلامانع است . « الْکِتَابِ » : مثل بالا . « مَسْطُوراً » : مکتوب . نوشته شده .‏

سوره أحزاب آیه 7
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقاً غَلِیظاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( یادآور شو ) هنگامی را که از پیغمبران پیمان گرفتیم و همچنین از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم . ( آری ) ! از آنان پیمان محکم و استواری گرفتیم ( که در ادای مسؤولیّت تبلیغ رسالت ، و دعوت مردم به خداشناسی و یکتاپرستی کوتاهی نکنند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِیثَاقاً غَلِیظاً » : پیمان سخت و عهد استوار ( نگا : نساء / 21 ) .‏

سوره أحزاب آیه 8
‏متن آیه : ‏
‏ لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هدف این است که خداوند از راستکاری و راستگوئی افراد راستکار و راستگو پرسش کند ( و پاداش نیک آنان را بدهد ) ، و خداوند عذاب دردناکی برای کافران آماده ساخته است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِیَسْأَلَ » : تا سؤال کند . مراد این است که پیغمبران باید پیام خدا را به مردم ابلاغ کنند ، و علماء نیز تا آنجا که در توان دارند باید در تبیین آئین الهی بکوشند و از کتمان بپرهیزند تا با در دست داشتن حجّت ، خدا از مردم بازخواست فرماید . « الصَّادِقِینَ » : راستکاران و راستگویان . مراد انبیاء خدا است ( نگا : مائده‌ / 109 ) یا مراد مؤمنین است که در مقابل کافرین قرار گرفته‌اند ( نگا : احزاب‌ / 23 ، حجرات‌ / 15 ، حشر / 8 ) .‏

سوره أحزاب آیه 9
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مؤمنان ! به یاد آورید نعمت خدای را در حق خودتان ، بدان گاه که لشکرها به سراغ شما آمدند ( تا کار اسلام را برای همیشه یکسره کنند . یعنی پیغمبر را بکشند و مسلمانان را در هم بکوبند و مدینه را غارت کنند ، و بالاخره چراغ اسلام را خاموش سازند ) . ولی ما تندباد ( سخت سردی ) را بر آنان گماشتیم و لشکرهائی ( از فرشتگان ) را به سویشان روانه کردیم که شما آنان را نمی‌دیدید . ( فرشتگان رعب و هراس را به دلهایشان انداختند و طوفان باد خیمه و خرگاه ایشان را بازیچه قرار داد و بدین وسیله آنان را در هم کوبیدیم ) . خداوند می‌دید کارهائی را که می‌کردید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِذْ جَآءَتْکُمْ جُنُودٌ . . . » : اشاره به جنگ احزاب است . جنگ احزاب ، نام مبارزه همه جانبه‌ای است که از ناحیه عموم دشمنان اسلام و گروههای مختلفی همچون یهودیان بنی نضیر و طایفه قریش ، و قبائل غطفان و بنی‌اسد و بنی سلیم در سال پنجم هجری به راه انداخته شده بود . « رِیحاً » : مراد طوفان باد سخت و سردی است که خیمه و خرگاه لشکریان کفر را به بازیچه گرفت . « جُنُودٌ لَّمْ تَرَوْنَهَا » : مراد فرشتگانی است که خوف و هراس را به دل سپاهیان دشمن انداختند . چه بسا مراد چیزهای دیگری هم باشد که جز خدا کسی از آنها آگاه نیست .‏

سوره أحزاب آیه 10
‏متن آیه : ‏
إِذْ جَاؤُوکُم مِّن فَوْقِکُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَإِذْ زَاغَتْ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به خاطر بیاورید ) زمانی را که دشمنان از طرف بالا و پائین ( شهر ) شما ، به سوی شما آمدند ( و مدینه را محاصره کردند ) ، و زمانی را که چشمها ( از شدّت وحشت ) خیره شده بود ، و جانها به لب رسیده بود ، و گمانهای گوناگونی درباره ( وعده ) خدا داشتید ( قوی‌الایمان به وعده الهی مطمئن ، و ضعیف‌الایمان نامطمئن بود ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِن فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ » : کنایه از محاصره از هر سو است . « زَاغَتِ الأبْصَارُ » : مراد اختلال پیدا کردن چشمها از شدّت خوف و هراس است . « بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ » : دلها به گلوگاهها رسیده بود . در فارسی معادل این مفهوم چنین است : جانها به لبها رسیده بود . مراد اضطراب دلها است . « تَظُنُّونَ بِاللهِ الظُّنُونَ » : درباره وعده خدا گمانها می‌بردید . مراد این است که برخیها که قوی‌الایمان بودند به وعده خدا اطمینان کامل داشتند ، و برخیها که ضعیف‌الایمان بودند ، چندان امیدی به وعده پیروزی الهی نداشتند . در رسم‌الخطّ قرآنی الف زائدی در آخر ( الظُّنُونَ ) قرار دارد .‏

سوره أحزاب آیه 11
‏متن آیه : ‏
‏ هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در این وقت مؤمنان ( در کوره داغ حوادث جنگ و مبارزه و هلاک و هراس ) آزمایش شدند و سخت به اضطراب افتادند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هُنالِکَ » : آنجا . در اینجا مراد « آن وقت‌ » است . « ابْتُلِیَ » : آزمایش شدند . کلام از باب تمثیل است و مراد این است که خداوند ایشان را بیازمود تا مخلص از منافق ، و ثابت قدم از متزلزل ، در این محاصره همه جانبه و تهدید به نابودی جدا و ممتاز شود . « زُلْزِلُوا . . . » : مضطرب و پریشان شدند و سخت تکان خوردند .‏

سوره أحزاب آیه 12
‏متن آیه : ‏
وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) زمانی را که منافقان و آنان که در دلهایشان بیماری ( نفاق ) بود می‌گفتند : خدا و پیغمبرش جز وعده‌های دروغین به ما نداده‌اند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ » : مراد همان منافقان است ، و عطف صفت بر موصوف است . « غُرُوراً » : گول زدن ، در اینجا مراد باطل و دروغ است .‏

سوره أحزاب آیه 13
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَیَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَاراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) زمانی را که گروهی از آنان ( که منافق و ضعیف‌الایمان بودند ) گفتند : ای اهل یثرب ! اینجا ( کنار خندق ) جای ماندگاری شما نیست ( و ایستادگی در کارزار ، همگان را زیانبار می‌سازد ) ، لذا ( به منازل خود ) برگردید . دسته‌ای از ایشان هم از پیغمبر اجازه ( بازگشت به خانه‌های خود ) خواستند و گفتند : واقعاً خانه‌های ما بدون حفاظ و نااستوار است ( و باید برای نگهبانی از آنها برگردیم . ) در حالی که بدون حفاظ و نااستوار نبود و مرادشان جز فرار ( از جنگ ) نبود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَثْرِبَ » : نام شهر « مدینه‌ » در دوره جاهلیّت بود . « مُقَامَ » : جای اقامت . اقامت . مراد ماندن در دور و بر خندق برای دفاع از خود است . « عَوْرَةٍ » : شکاف و درز دیوار و جز آن . در اینجا مراد « ذَاتُ عَوْرَةٍ » : یعنی صاحب شکاف و محلّ رخنه است که دزدان و امثال ایشان می‌توانند از آنجا وارد منزل گردند . « إِنْ » : حرف نفی است .‏

سوره أحزاب آیه 14
‏متن آیه : ‏
وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا یَسِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آنان آن اندازه سست اراده و ایمانند که نه آماده پیکار با دشمن و نه پذیرای شهادتند ) و اگر احزاب از جوانب مدینه وارد آن شوند ( و شهر را اشغال کنند ) و بدیشان پیشنهاد نمایند که از دین برگردید ( و بت‌پرستی و شرک را بپذیرید ) به سرعت می‌پذیرند و جز مدّت کمی برای انتخاب این پیشنهاد درنگ نخواهند کرد !‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ » : مراد این است که اگر سپاهیان احزاب وارد شهر و منازل ایشان شوند . « أَقْطَارِهَا » : نواحی و جوانب شهر . « سُئِلُوا » : از ایشان درخواست گردد . کفّار بدانان پیشنهاد کنند . « الْفِتْنَةَ » : برگشت از دین ( نگا : بقره‌ / 193 ) . برخی گفته‌اند مراد جنگ علیه مسلمین است . یعنی منافقان و افراد ضعیف‌الایمان نه تنها دین اسلام را ترک می‌گویند ، بلکه حاضرند با اسلام و مسلمین وارد کارزار شوند . « مَا تَلَبَّثُوا » : درنگ نمی‌کنند . « بِهَا » : در پذیرش ردّه و برگشت از دین . یا در منازل و شهر . یعنی هر چه زودتر به کفر و شرک برمی‌گردند ، یا هر چه زودتر از خانه و کاشانه خود به در می‌آیند و همراه کفّار بی‌درنگ با مسلمانان می‌جنگند .‏

سوره أحزاب آیه 15
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لَا یُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَکَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان قبلاً با خدا عهد و پیمان بسته بودند که پشت به دشمن نکنند و نگریزند ( و در دفاع از اسلام و مسلمین بایستند ) . عهد و پیمان خدا پرسش دارد ( و از وفای بدان بازخواست می‌شود ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا یُوَلُّونَ الأدْبَارَ » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 111 ، انفال‌ / 15 ) . « مَسْؤُولاً » : پرسیده . مورد پرسش و باز خواست قرار گیرنده .‏

سوره أحزاب آیه 16
‏متن آیه : ‏
‏ قُل لَّن یَنفَعَکُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذاً لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید ، این فرار سودی به حال شما نخواهد داشت ، و اگر ( هم به فرض ) سودی داشته باشد ، خدا بیش از چند روزی ( از زندگی دنیا ) بهره‌مندتان نمی‌گرداند ، ( و روزگار زندگی هر چند طولانی هم باشد کم و ناچیز است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تُمَتَّعُونَ » : به شما داده نخواهد شد و برخوردارتان نمی‌گردانند .‏

سوره أحزاب آیه 17
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ مَن ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرَادَ بِکُمْ رَحْمَةً وَلَا یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِیّاً وَلَا نَصِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : چه کسی می‌تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند ، اگر او مصیبت یا رحمتی را برای شما بخواهد ؟ آنان غیر از خدا هیچ سرپرست و یاوری برای خود نخواهند یافت .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَعْصِمُکُمْ » : شما را حفظ می‌کند . در امانتان می‌دارد . « مِن دُونِ اللهِ » : بجز خدا .‏

سوره أحزاب آیه 18
‏متن آیه : ‏
‏ قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنکُمْ وَالْقَائِلِینَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنَا وَلَا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند کسانی را به خوبی می‌شناسد که مردم را از جنگ باز می‌داشتند ، و کسانی را که به برادران خود می‌گفتند : به سوی ما بیائید و ( به ما بپیوندید و خود را از معرکه بیرون بکشید ) ، و جز مقدار کمی ( آن هم از روی اکراه یا ریا ) دست به جنگ نمی‌یازیدند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَدْ یَعْلَمُ » : خدا قطعاً می‌داند . « الْمُعَوِّقِینَ » : منصرف کنندگان . بازدارندگان . « هَلُمَّ » : بیائید ! این واژه برای مفرد و مثنّی و جمع به کار می‌رود ( نگا : انعام‌ / 150 ) . « الْبَأْسَ » : جنگ . شدّت جنگ ( نگا : بقره‌ / 177 ) . « لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ » : دست به جنگ نمی‌یازند .‏

سوره أحزاب آیه 19
‏متن آیه : ‏
‏ أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ فَإِذَا جَاء الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشَى عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَیْرِ أُوْلَئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَکَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان نسبت به شما بخیلند ( و برای تهیّه ادوات و ابزار جنگی کمترین کمکی نمی‌کنند ) و هنگامی که لحظات بیم و هراس فرا می‌رسد ( و جنگجویان به سوی یکدیگر می‌روند و چکاچاک اسلحه همدیگر را می‌شنوند ، آن چنان ترسو هستند که ) می‌بینی به تو نگاه می‌کنند در حالی که چشمانشان بی‌اختیار در حدقه به گردش درآمده است همسان کسی که دچار سکرات موت بوده و می‌خواهد قالب تهی کند . امّا هنگامی که خوف و هراس نماند ( و جنگ به پایان رسید و زمان امن و امان فرا رسید ) زبانهای تند و تیز خود را بی‌ادبانه بر شما می‌گشایند ( و مقامات شجاعت و یاری خویشتن را می‌ستایند ، و پررویانه سهم هر چه بیشتر غنائم را ادّعاء می‌نمایند ! ) و برای گرفتن غنائم سخت حریص و آزمندند . آنان هرگز ایمان نیاورده‌اند ، و لذا خدا اعمال ایشان را باطل و بی‌مزد می‌کند و این کار برای خدا آسان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَشِحَّةً » : جمع شَحیح ، بخلاء . آزمندان . « أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ » : مراد این است که اهل ایثار و فداکاری از نظر جان و مال نبوده و برای تهیّه توشه و ادوات جنگی حاضر به همکاری نیستند . برخی از مفسّران فرموده‌اند : مراد این است که قبل از جنگ خویشتن را دوستان و دوستداران گرم شما نشان می‌دهند . « یُغْشی عَلَیْهِ » : بیهوش می‌گردد . « سَلَقُوکُمْ » : شما را با سخنان درشت و ناهمگون می‌آزارند . شما را زخم زبان می‌زنند و می‌رنجانند . « حِدَادٍ » : جمع حَدید ، تیز و تند . مراد تیز و بُرّان برای اذیّت و آزار دیگران است . « أَشِحَّةً عَلَی‌الْخَیْرِ » : آزمندان بر غنائم . بخل ورزندگان بر خیر و نعمت .‏

سوره أحزاب آیه 20
‏متن آیه : ‏
‏ یَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَإِن یَأْتِ الْأَحْزَابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِی الْأَعْرَابِ یَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِکُمْ وَلَوْ کَانُوا فِیکُم مَّا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان ( از شدّت خوف و هراس هنوز ) گمان می‌کنند لشکریان احزاب نرفته‌اند ، و اگر احزاب بار دیگر برگردند ، ایشان دوست می‌دارند در میان اعراب بادیه‌نشین ، صحرانشین شوند ( تا اذیّت و آزاری بدیشان نرسد ، و بدین اکتفاء می‌کنند که از شما خبر بگیرند ) و اخبار شما را جویا شوند . اگر آنان ( قبلاً فرار نمی‌کردند و به مدینه برنمی‌گشتند و ) در میان شما می‌ماندند ، جز مقدار کم و ناچیزی نمی‌جنگیدند ( و آن هم برای ریا و خودنمائی ) و . . .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَادُونَ » : جمع بادی ، بادیه‌نشینان ، صحرانشینان ( نگا : حجّ‌ / 2 ) . « الأعْرَابِ » : ساکنان بادیه ( نگا : توبه‌ / 90 ) .‏

سوره أحزاب آیه 21
‏متن آیه : ‏
‏ لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏سرمشق و الگوی زیبائی در ( شیوه پندار و گفتار و کردار ) پیغمبر خدا برای شما است . برای کسانی که ( دارای سه ویژگی باشند : ) امید به خدا داشته ، و جویای قیامت باشند ، و خدای را بسیار یاد کنند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُسْوَةٌ » : قدوه و پیشوا . الگو و سرمشق . « یَرْجُو » : امیدوار باشد . بخواهد . الف زائدی در رسم‌الخطّ قرآنی در آخر دارد .‏

سوره أحزاب آیه 22
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَاناً وَتَسْلِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که مؤمنان احزاب را دیدند ، گفتند : این همان چیزی است که خدا و پیغمبرش به ما وعده فرموده بودند . ( خدا و رسول او به ما وعده داده بودند که نخست سختیها و رنجها ، و به دنبال آن خوشیها و گنجها است ) و خدا و پیغمبرش راست فرموده‌اند . این سختیها جز بر ایمان ( به خدا ) و تسلیم ( قضا و قدر شدن ) ایشان نمی‌افزاید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هذا » : این محنت و گرفتاری ، و پیروزی و رهائی .‏

سوره أحزاب آیه 23
‏متن آیه : ‏
‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در میان مؤمنان مردانی هستند که با خدا راست بوده‌اند در پیمانی که با او بسته‌اند . برخی پیمان خود را بسر برده‌اند ( و شربت شهادت سرکشیده‌اند ) و برخی نیز در انتظارند ( تا کی توفیق رفیق می‌گردد و جان را به جان آفرین تسلیم خواهند کرد ) . آنان هیچ گونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود نداده‌اند ( و کمترین انحراف و تزلزلی در کار خود پیدا نکرده‌اند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَضی نَحْبَهُ » : به نذر خود وفا کرد . مراد از نذر ، موت است . یعنی جان خود را فدا کرده است و شربت شهادت را نوشیده است .‏

سوره أحزاب آیه 24
‏متن آیه : ‏
‏ لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِن شَاء أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هدف این است که خداوند صادقان را به خاطر صدقشان پاداش بدهد ، و منافقان را هر گاه بخواهد عذاب کند ، و یا ( اگر توبه کنند ) ببخشد و توبه ایشان را بپذیرد . چرا که خداوند آمرزگار و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِصِدْقِهِمْ » : به سبب صدق و راستیشان .‏

سوره أحزاب آیه 25
‏متن آیه : ‏
‏ وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنَالُوا خَیْراً وَکَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ وَکَانَ اللَّهُ قَوِیّاً عَزِیزاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند کافران را با دلی لبریز از خشم و غم بازگرداند ، در حالی که به هیچ یک از نتائجی که در نظر داشتند نرسیده بودند . خداوند ( در این میدان ) مؤمنان را ( با طوفان باد و ارسال فرشتگان ) از جنگ بی‌نیاز ساخت ، و خداوند نیرومند و چیره است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَدَّ » : برگرداند . « بِغَیْظِهِمْ » : همراه با خشم و غم . یعنی غمگین و خشمگین برگشتند . « خَیْراً » : مراد پیروزی و غنیمت و هدفهای دیگری که داشتند می‌باشد .‏

سوره أحزاب آیه 26
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن صَیَاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند کسانی از اهل کتاب ( بنی‌قریظه ) را که احزاب را پشتیبانی کرده بودند از دژهایشان پائین کشید ، و به دلهایشان ترس و هراس انداخت ( و کارشان به جائی رسید که ) گروهی را کشتید و گروهی را اسیر کردید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ظَاهَرُوهُمْ » : ایشان را پشتیبانی کرده بودند . « صَیَاصِی‌ » : جمع صیصَة ، آنچه بدان پناهنده شوند . در اینجا مراد قلعه‌ها و دژهای محکم است . « تَأْسِرُونَ » : اسیر می‌کردید .‏

سوره أحزاب آیه 27
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَدِیَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضاً لَّمْ تَطَؤُوهَا وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و زمینها و خانه‌هایشان و دارائی آنان ، و همچنین زمینی را که هرگز بدان گام ننهاده بودید ، به چنگ شما انداخت . بی‌گمان خداوند بر هر چیزی توانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَرْضاً لَّمْ تَطَؤُوهَا » : زمینی که بدان پای ننهاده بودید . مراد باغها و اراضی بنی‌قُرَیظه ، یا سرزمین خیبر است که به فاصله نه چندان زیادی در اختیار مسلمانان قرار گرفت .‏

سوره أحزاب آیه 28
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای پیغمبر ! به همسران خود بگو : اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می‌خواهید ، بیائید تا به شما هدیّه‌ای مناسب بدهم و شما را به طرز نیکوئی رها سازم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُمَتِّعْکُنَّ » : تا به شما مُتعه طلاق بدهم . مراد از مُتعه ، هدیّه‌ای است که با شأن زن متناسب باشد ( نگا : بقره‌ / 236 و 241 ) . « أُسَرِّحْکُنَّ » : شما را رها سازم . مراد طلاق است ( نگا : بقره‌ / 229 ) . « سَرَاحاً جَمِیلاً » : رها و آزاد کردنِ نیکوئی . مراد طلاقی است که زیان و ضرری و جنگ و دعوائی به همراه نداشته باشد .‏

سوره أحزاب آیه 29
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنکُنَّ أَجْراً عَظِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا اگر شما خدا و پیغمبرش و سرای آخرت را می‌خواهید ( و به زندگی ساده از نظر مادی ، و احیاناً محرومیّتها قانع هستید ) خداوند برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی را آماده ساخته است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِن کُنتُنَّ . . . » : مخاطب زنان پیغمبر ، ولی محتوای آیات همگان را شامل می‌شود .‏

سوره أحزاب آیه 30
‏متن آیه : ‏
‏ یَا نِسَاء النَّبِیِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَکَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای همسران پیغمبر ! هر کدام از شما مرتکب گناه آشکاری شود ( از آنجا که مفاسد گناهان شما در محیط تأثیر سوئی دارد و به شخص پیغمبر هم لطمه می‌زند ) کیفر او دو برابر ( دیگران ) خواهد بود ، و این برای خدا آسان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ » : گناه آشکارا . « ضِعْفَیْنِ » : دو برابر . دو چندان .‏

سوره أحزاب آیه 31
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَن یَقْنُتْ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحاً نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقاً کَرِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هر کس از شما در برابر خدا و پیغمبرش خضوع و اطاعت کند و کار شایسته انجام دهد ، پاداش او را دو چندان خواهیم داد ، و برای او ( در قیامت ) رزق و نعمت ارزشمندی فراهم ساخته‌ایم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَقْنُتْ » : خشوع و خضوع کند . از ماده ( قنوت ) که به معنی اطاعت توأم با خضوع و ادب است . « رِزْقاً کَرِیماً » : روزی گرانقدر و ارزشمند . مراد بهشت است که کانون همه موهبتها و نعمتها است .‏

سوره أحزاب آیه 32
‏متن آیه : ‏
‏ یَا نِسَاء النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَّعْرُوفاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای همسران پیغمبر ! شما ( در فضل و شرف ) مثل هیچ یک از زنان ( عادی مردم ) نیستید . اگر می‌خواهید پرهیزگار باشید ( به گونه هوس‌انگیز ) صدا را نرم و نازک نکنید ( و با اداء و اطواری بیان ننمائید ) که بیمار دلان چشم طمع به شما بدوزند . و بلکه به صورت شایسته و برازنده سخن بگوئید . ( بدان گونه که مورد رضای خدا و پیغمبر او است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِنِ اتَّقَیْتُنَّ » : برخی این شرط را قید جمله ماقبل دانسته و گفته‌اند : شما مثل هیچ یک از زنان عادی مردم نیستید اگر پرهیزگار باشید . بعضی هم به ما بعد مربوط دانسته‌اند که معنی آن در بالا گذشت . « لا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ » : سخن را نازک نکنید و به گونه هوس‌انگیز و با ادا و اطوار صحبت منمائید و بلکه به طور معمولی و شایسته حرف بزنید .‏

سوره أحزاب آیه 33
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در خانه‌های خود بمانید ( و جز برای کارهائی که خدا بیرون رفتن برای انجام آنها را اجازه داده است ، از خانه‌ها بیرون نروید ) و همچون جاهلیّت پیشین در میان مردم ظاهر نشوید و خودنمائی نکنید ( و اندام و وسائل زینت خود را در معرض تماشای دیگران قرار ندهید ) و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و از خدا و پیغمبرش اطاعت نمائید . خداوند قطعاً می‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت ( پیغمبر ) دور کند و شما را کاملاً پاک سازد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَرْنَ » : قرار بگیرید . بمانید . اصل آن ( إقْرَرْنَ ) است و برای تخفیف راء اوّل را حذف و فتحه آن را به قاف منتقل کرده‌اند . مراد نهی از خروج زیاد بی‌هدف است . « لا تَبَرَّجْنَ » : ( نگا : نور / 60 ) . « الرِّجْسَ » : ( نگا : مائده‌ / 90 ، انعام‌ / 125 ) . « أَهْلَ الْبَیْتِ » : زنان خانواده پیغمبر . واژه ( أَهْلَ ) منصوب به اختصاص ، و یا این که منادا است . « عَنکُمْ . . . یُطَهِّرَکُمْ » : تبدیل ضمیرهای جمع مؤنّث به جمع مذکّر به خاطر لفظ ( أَهْلَ ) است ( نگا : هود / 73 ، طه‌ / 10 ، قصص‌ / 29 ) .‏

سوره أحزاب آیه 34
‏متن آیه : ‏
‏ وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفاً خَبِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آیات خدا و سخنان حکمت‌انگیز ( پیغمبر ) را که در منازل شما خوانده می‌شود ( بیاموزید و برای دیگران ) یاد کنید . بی‌گمان خداوند دقیق و آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُذْکُرْنَ » : یاد کنید و بیان دارید . « الْحِکْمَةِ » : مراد سنّت نبوی است . « لَطِیفاً » : آگاه از دقائق امور . صاحب لطف .‏

سوره أحزاب آیه 35
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏مردان مسلمان و زنان مسلمان ، مردان باایمان و زنان باایمان ، مردان فرمانبردار فرمان خدا و زنان فرمانبردار فرمان خدا ، مردان راستگو و زنان راستگو ، مردان شکیبا و زنان شکیبا ، مردان فروتن و زنان فروتن ، مردان بخشایشگر و زنان بخشایشگر ، مردان روزه‌دار و زنان روزه‌دار ، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن ، و مردانی که بسیار خدا را یاد می‌کنند و زنانی که بسیار خدا را یاد می‌کنند ، خداوند برای همه آنان آمرزش و پاداش بزرگی را فراهم ساخته است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ » : مردان و زنان مسلمان و منقاد فرمان خدا . « الْقَانِتِینَ وَ الْقَانِتَاتِ » : مردان و زنان مطیع اراده و معترف به الوهیّت خدا ( نگا : بقره‌ / 238 ، نساء / 34 ) . « الذَّاکِرِینَ . . . » : همیشه یاد کنندگان خدا با طاعت و دعا . این آیه بیانگر این واقعیّت است که اسلام از نظر جنبه‌های انسانی دنیوی و مقامات معنوی اخروی زن و مرد را در کنار هم قرار می‌دهد و برای هر دو پاداشی یکسان قائل است ( نگا : نحل‌ / 97 ) .‏

سوره أحزاب آیه 36
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُّبِیناً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هیچ مرد و زن مؤمنی ، در کاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده باشند ( و آن را مقرّر نموده باشند ) اختیاری از خود در آن ندارند ( و اراده ایشان باید تابع اراده خدا و رسول باشد ) . هر کس هم از دستور خدا و پیغمبرش سرپیچی کند ، گرفتار گمراهی کاملاً آشکاری می‌گردد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَضی‌ » : داوری کرد . حکم صادر کرد . سخن را به پایان برد . « الْخِیَرَةُ » : اختیار . حق انتخاب ( نگا : قصص‌ / 68 ) .‏

سوره أحزاب آیه 37
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لَا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( یادآور شو ) زمانی را که به کسی ( زیدبن‌حارثه نام ) که خداوند ( با هدایت دادن وی به اسلام ) بدو نعمت داده بود ، و تو نیز ( با تربیت کردن و آزاد نمودن وی ) بدو لطف کرده بودی ، می‌گفتی : همسرت ( زینب بنت جحش ) را نگاهدار و از خدا بترس . ( ای پیغمبر ! ) تو چیزی را در دل پنهان می‌داشتی که خداوند آن را آشکار می‌سازد ، و از مردم می‌ترسیدی ، در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی . هنگامی که زید نیاز خود را بدو به پایان برد ( و بر اثر سنگدلی و ناسازگاری زینب ، مجبور به طلاق شد و وی را رها کرد ) ما او را به همسری تو درآوردیم . تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخواندگان خود نباشد ، بدان گاه که نیاز خود را بدانان به پایان ببرند ( و طلاقشان دهند ) . فرمان خدا باید انجام بشود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الَّذِی . . . » : کسی که . مراد زید پسر حارثه است که پسرخوانده پیغمبر بود . « أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِ » : مراد نعمت هدایت و توفیق شرفیابی به دین اسلام است . « أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ » : مراد نعمت آزاد کردن زید از بردگی و حسن تربیت او است . « مَا » : چیزی که . مراد پیام وحی است . یعنی خدا به پیغمبر خبر داده بود که زید پسر حارثه ، برده آزاد شده تو ، زینب دختر جحش ، عمّه‌زاده تو را طلاق خواهد داد ، و تو باید - بر خلاف میل خود و علیرغم سنّت جامعه جاهلیّت‌ - او را به همسری بپذیری . تا دو سنّت غلط جاهلی شکسته شود : یکم حرام بودن ازدواج با همسر مطلّقه پسرخوانده برابر عرف محیط ، دوم کسر شأن بودن ازدواج با همسر مطلّقه یک غلام و برده آزاد شده . « وَطَراً » : نیاز و حاجت . « قَضی زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَراً » : زید از زینب کام دل گرفت و نیاز خود را برآورده کرد . کنایه از پایان گرفتن زندگی با زینب و طلاق دادن او است .‏

سوره أحزاب آیه 38
‏متن آیه : ‏
‏ مَّا کَانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَّقْدُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هیچ گونه گناه و تقصیری بر پیغمبر نیست در انجام چیزی که خدا برای او واجب و لازم کرده باشد . این سنّت الهی ، در مورد پیغمبران ( ملّتهای ) پیشین نیز جاری بوده است ، و فرمان خدا همواره روی حساب و برنامه دقیقی است و باید به مرحله اجرا درآید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَرَجٍ » : گناه . تقصیر . « فِیمَا فَرَضَ اللهُ لَهُ » : در چیزی و کاری که خدا آن را برای او معیّن و واجب کرده است ( نگا : تحریم / 2 ) . « سُنَّةَ اللهِ » : طریقه و شیوه‌کار خدا . واژه ( سُنَّة ) مفعول مطلق و در اصل چنین بوده است : سَنَّ اللهُ ذلِکَ سُنَّةً . « الَّذِینَ » : مراد انبیاء خدا است ( نگا : اسراء / 77 ) . « قَدَراً مَّقْدُوراً » : این بخش اشاره به حتمی‌بودن فرمان الهی ، و چه بسا ناظر به رعایت حکمت و مصلحت در آن است . یعنی فرمان خدا هم از روی حساب است و هم بی‌چون و چرا باید اجرا شود . واژه ( قَدَر ) یا به معنی همان قضا و قدر است . یعنی کار خدا از قضا و قدر سرچشمه می‌گیرد . یا به معنی ذُوقَدَر و یا این که اندازه و مقدار معیّن است . توصیف ( قَدَراً ) به ( مَقْدُوراً ) برای تأکید است . مثل : ظِلٌّ ظَلِیلٌ . لَیْلٌ أَلْیَلُ .‏

سوره أحزاب آیه 39
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پیغمبران پیشین ، یعنی آن ) کسانی که ( برنامه‌ها و ) رسالتهای خدا را ( به مردم ) می‌رساندند ، و از او می‌ترسیدند و از کسی جز خدا نمی‌ترسیدند ، و همین بس که خدا حسابگر ( زحمات و پاداش دهنده اعمال آنان ) باشد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الَّذِینَ » : مراد همان انبیاء خدا در آیه قبلی است . « حَسِیباً » : حسابگر . حسابرس . مراد محاسبه‌کننده اعمال و ناظر بر افعال است .‏

سوره أحزاب آیه 40
‏متن آیه : ‏
‏ مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏محمّد پدر ( نسبی ) هیچ یک از مردان شما ( نه زید و نه دیگری ) نبوده ( تا ازدواج با زینب برای او حرام باشد ) و بلکه فرستاده خدا و آخرین پیغمبران است ( و رابطه او با شما رابطه نبوّت و رهبری است ) . و خدا از همه چیز آگاه بوده و هست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ . . . » : این بخش ، بیانگر نتیجه ( مَا جَعَلَ أَدْعِیَآءَکُمْ أَبْنَآءَکُمْ . . . ) در آیه چهارم همین سوره است . « خَاتَمَ النَّبِییّنَ » : آخرین پیغمبران . واژه ( خاتَم ) اسم آلت است . یعنی ابزاری که بدان ختم و مهر می‌گردد . در اینجا مراد آخرین فرد پیغمبران است و این که آئین او آئین مردمان در طول زمان و سراسر جهان است ( نگا : اعراف‌ / 158 ، سبأ / 28 ، فرقان‌ / 1 ) .‏

سوره أحزاب آیه 41
‏متن آیه : ‏
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مؤمنان ! بسیار خدای را یاد کنید ( و هرگز او را فراموش ننمائید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُذْکُرُوا اللهَ . . . » : مراد این است که بنده در همه حال به یاد خدا باشد ، و پرستش و ستایش یزدان صحنه‌های زندگی او را نورباران کند .‏

سوره أحزاب آیه 42
‏متن آیه : ‏
‏ وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بامدادان و شامگاهان ( و در همه وقت و آن ) به تسبیح و تقدیس او بپردازید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بُکْرَةً » : بامدادان . اوّل روز . « أَصِیلاً » : شامگاهان . آخر روز .‏

سوره أحزاب آیه 43
‏متن آیه : ‏
‏ هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏او کسی است که به شما عنایت و مرحمت می‌کند ، و فرشتگانش برای شما تقاضای بخشش و آمرزش می‌نمایند ، تا یزدان ( جهان در پرتو الطاف خود و دعای فرشتگان ) شما را از تاریکیهای ( کفر و ضلالت ) بیرون آورد و به نور ( ایمان و هدایت ) برساند . چرا که او پیوسته نسبت به مؤمنان مهربان بوده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُصَلِّی‌ » : این فعل از ماده ( صَلاة ) است که به معنی توجّه و عنایت و مهربانی و عطوفت است . در اینجا مراد از ( صَلاة ) خدا رحمت ، و از ( صَلاة ) فرشتگان طلب مغفرت و مرحمت است ( نگا : غافر / 7 - 9 ) .‏

سوره أحزاب آیه 44
‏متن آیه : ‏
‏ تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلَامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏درودشان ( از جانب خدا ) در روزی که او را ملاقات و دیدار می‌کنند ، امن و امانتان باد است ، و خدا برای آنان پاداش گرانبها و ارزشمندی را فراهم ساخته است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَحِیَّتُهُمْ » : درود ایشان . می‌تواند مراد درود مؤمنان به یکدیگر ( نگا : یونس‌ / 10 ، ابراهیم‌ / 23 ) یا درود خدا بدیشان ( نگا : یس / 58 ) و یا درود فرشتگان به آنان باشد ( نگا : رعد / 23 و 24 ) . « یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ » : روزی که خدا را دیدار می‌کنند . مراد روز قیامت است ( نگا : کهف‌ / 110 ، توبه‌ / 77 ) . « کَرِیماً » : گرانبها . ارزشمند .‏

سوره أحزاب آیه 45
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای پیغمبر ! ما تو را به عنوان گواه و مژده‌رسان و بیم‌دهنده فرستادیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« شَاهِداً » : گواهی دهنده به حق . یعنی وجود مبارک پیغمبر ، با اوصاف و اخلاق زیبایش ، و ارائه برنامه‌های سازنده مکتوب در قرآن و منظور در افعال و اقوالش ، گواه بر حقّانیّت مکتب آسمانی اسلام است . گواه بر احوال و اعمال امت اسلامی است ، همان گونه که هر پیغمبری شاهد و گواه بر امت خویش است ، و جملگی پیغمبران چنین گواهی و شهادتی را در روز قیامت اداء خواهند فرمود ( نگا : نساء / 41 ) . « مُبَشِّراً » : مژده دهنده مؤمنان به بهشت و سعادت سرمدی . « نَذِیراً » : بیم دهنده کافران به دوزخ و عذاب ابدی .‏

سوره أحزاب آیه 46
‏متن آیه : ‏
‏ وَدَاعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و به عنوان دعوت کننده به سوی خدا طبق فرمان الله ، و به عنوان چراغ تابان .‏

‏توضیحات : ‏
‏« دَاعِیاً » : دعوت کننده . « بِإِذْنِهِ » : برابر فرمان خدا و طبق برنامه الله . با توفیق خدا و در پرتو راهگشائی او . « سِرَاجاً » : چراغ . « مُنِیراً » : نورانی . نوربخش . « سِرَاجاً مُنِیراً » : مراد از چراغ روشن ، خورشید تابان است ( نگا : نوح‌ / 16 ) . یعنی وجود خورشید گونه پیغمبر ، تاریکیهای جهل و شرک و کفر را از افق آسمان روح انسانها می‌زداید ، و راه منتهی به سعادت را برای همگان روشن می‌نماید .‏

سوره أحزاب آیه 47
‏متن آیه : ‏
‏ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ اللَّهِ فَضْلاً کَبِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! ) به مؤمنان مژده بده که ایشان از سوی خدا نعمت فراوانی ( و برتری عظیمی ، در دنیا و آخرت ) دارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَضْلاً کَبِیراً » : خیر و نعمت فراوان . یعنی خداوند آن قدر از فضل خود به مؤمنان می‌بخشد که موازنه میان عمل و پاداش را به کلّی به هم می‌زند ( نگا : بقره‌ / 261 ، انعام‌ / 160 ، سجده‌ / 17 ) . برتری بزرگ بر سائر ملّتها .‏

سوره أحزاب آیه 48
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از کافران و منافقان فرمانبرداری مکن ، و اعتنائی به اذیّت و آزارشان نداشته باش ، و بر خدا تکیه کن ، و همین بس که خدا حامی و مدافع باشد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تُطِعْ . . . » : مخاطب پیغمبر و مراد پیروان او است . « دَعْ » : رها کن . مراد از رهائی در اینجا بی‌اعتنائی و ناچیز شمردن است . « وَکِیلاً » : ( نگا : نساء / 81 ) .‏

سوره أحزاب آیه 49
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مؤمنان ! هنگامی که با زنان مؤمنه ازدواج کردید و پیش از همبستری با ایشان ، آنان را طلاق دادید ، برای شما عدّه‌ای بر آنان نیست تا حساب آن را نگاه دارید . ایشان را از هدیّه مناسبی بهره‌مند سازید و به گونه محترمانه و زیبائی آنان را آزاد و رها سازید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَکَحْتُمْ » : به ازدواج درآوردید . مراد از نکاح در اینجا ، عقد ازدواج است . « الْمُؤْمِنَاتِ » : زنان مؤمنه . این تعبیر زنان کتابیه را خارج نمی‌سازد و تنها بیانگر اغلبیّت است . « أَن تَمَسُّوهُنَّ » : مراد از مسّ ، جماع یعنی نزدیکی زناشوئی است . « تَعْتَدُّونَهَا » : از مصدر اعتداد ، به معنی حساب نگاه داشتن ، مراد این است که اگر طلاق قبل از دخول واقع شود ، نگاه داشتن عدّه لازم نیست . از این حکم ، زنِ شوهرمرده مستثنی است و باید چهار ماه و ده روز عدّه نگاه دارد ( نگا : تفسیر قاسمی ) . « فَمَتِّعُوهُنَّ » : مراد این است که اگر مهریّه‌ای تعیین شده ، نصف آن پرداخت می‌شود ( نگا : بقره‌ / 237 ) و اگر مهریّه‌ای معیّن نشده است ، حق متاع و هدیّه مناسب داده می‌شود ( نگا : بقره‌ / 236 ) . « سَرَاحاً جَمِیلاً » : ( نگا : احزاب‌ / 28 ) .‏

سوره أحزاب آیه 50
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَیْکَ وَبَنَاتِ عَمِّکَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِکَ وَبَنَاتِ خَالِکَ وَبَنَاتِ خَالَاتِکَ اللَّاتِی هَاجَرْنَ مَعَکَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنکِحَهَا خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ لِکَیْلَا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای پیغمبر ! ما برای تو ( جهت توفیق در کار تبلیغ دعوت و چیزهای دیگر ) حلال کرده‌ایم همسرانت را که مهرشان را پرداخته‌ای ، و همچنین کنیزانی را که خدا در جنگ بهره تو ساخته است ، و عموزادگان ، و عمّه‌زادگان ، و دائی‌زادگان و خاله‌زادگانی که با تو مهاجرت کرده‌اند ، و زن باایمانی که خویشتن را به پیغمبر ببخشد و پیغمبر بخواهد او را به ازدواج خود درآورد ، که ( این یکی ) خاصّ تو است و برای سائر مؤمنان جایز نیست ( بدون مهریّه و از راه هبه ، زنی را به ازدواج خود درآورند ) . ما خودمان می‌دانیم برای مؤمنان در مورد همسرانشان و کنیزانشان چه احکامی ( همچون نفقه و مهریّه و شاهدان عقد و عدم تجاوز از چهار زن ) مقرّر می‌داریم . ( اشاره‌ای به علم خود ، یعنی سرچشمه احکام گذشته به خاطر آن است ) تا این که ( از احکامی که خاصّ تو است دلتنگ نبوده و ) رنجی گریبانگیر تو نشود . خداوند آمرزنده و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَحْلَلْنَا » : حلال کرده‌ایم . جائز نموده‌ایم . « أُجُورَهُنَّ » : مهریّه‌های ایشان ( نگا : نساء / 24 و 25 ، مائده‌ / 5 ، ممتحنه‌ / 10 ) . « أَفَآءَ اللهُ عَلَیْکَ » : غنیمت تو کرده و بهره جنگی تو ساخته است . « إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ » : اگر خود را هبه‌ی پیغمبر کرد و مهریّه‌ای را نخواست . « خَالِصَةً لَکَ » : ویژه تو است . واژه ( خَالِصَةً ) حال ( إِمْرَأَةً ) است ، و صفت مصدر محذوف است و تقدیر چنین است : هِبَةً خَالِصَةً . « لِکَیْلا » : تا این که . مقصود این است ، احکامی که اختصاص به تو دارد ، و احکامی که به سایر مؤمنان مربوط است ، از علم و حکمت صادر می‌شود و هیچ یک از این احکام و مقرّرات بی‌حساب نیست .‏

سوره أحزاب آیه 51
‏متن آیه : ‏
‏ تُرْجِی مَن تَشَاء مِنْهُنَّ وَتُؤْوِی إِلَیْکَ مَن تَشَاء وَمَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکَ ذَلِکَ أَدْنَى أَن تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَلَا یَحْزَنَّ وَیَرْضَیْنَ بِمَا آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به خاطر شرائط خاصّ زندگی ) می‌توانی موعد همخوابگی هر یک از زنان را به تأخیر اندازی ( و به وقت دیگری موکول کنی ) و هر کدام را بخواهی می‌توانی در کنار خود جای دهی ، و هرگاه یکی ازآنان را که کنار گذاشته‌ای خواستی او را نزد خود جای دهی ، گناهی بر تو نیست . این ( حکم تفویض اختیار ) بهترین وسیله‌ای است که باعث می‌گردد ایشان مسرور شوند و غمگین نشوند ، و جملگی آنان بدانچه بدیشان می‌دهی خوشنود گردند . ( چرا که می‌دانند این فرمان خدا است و تو در پرتو آن می‌توانی بهتر فکر خود را متوجّه مسؤولیّتهای بزرگ و سنگین رسالت و مصالح مهمّ امت اسلامی کنی ) ، و خدا می‌داند چه چیزهائی ( از عشق و نفرت ) در دلهای شما است ، و خدا بس آگاه ( از ظاهر و باطن شما بوده ، و در کیفر دادن شتاب ندارد ) و شکیبا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تُرْجِی‌ » : به تأخیر می‌اندازی ، از مصدر ( إرجَاء ) و از ماده ( رجأ ) یا ( رجو ) ( نگا : اعراف‌ / 111 ، شعراء / 36 ) . « تُئْوِی‌ » : جا می‌دهی . از مصدر إیواء ، به معنی کسی را نزدیک خود جا و مأوی دادن . « إِبْتَغَیْتَ » : خواستی . « عَزَلْتَ » : به دور داشته‌ای . « أَدْنی‌ » : نزدیکتر ( نگا : بقره‌ / 282 ، مائده‌ / 108 ، روم‌ / 3 ) . « ذلِکَ » : این تفویض اختیار ، و تخییر ابتدائی و استمراری . « کُلُّهُنَّ » : همه آنان . تأکید ضمیر ( ن ) در ( یَرْضَیْنَ ) است .‏

سوره أحزاب آیه 52
‏متن آیه : ‏
‏ لَا یَحِلُّ لَکَ النِّسَاء مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ رَّقِیباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بعد از این ، دیگر زنی بر تو حلال نیست ، و نمی‌توانی همسرانت را به همسران دیگری تبدیل کنی ( و مثلاً برخی از اینان را طلاق دهی و به جای وی همسران تازه‌ای را خواستگاری نمائی ) هر چند جمال آنان تو را به شگفت درآورد ، مگر کنیزان . خداوند ناظر و مراقب بر هر چیزی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَ لا أَن تَبَدَّلَ . . . » : مراد طلاق دادن همسری و ازدواج با زن دیگری است . یعنی نباید نه بر همسران حاضر بیفزائی ، و نه به جای یکی از اینان با کس دیگری ازدواج نمائی . « رَقِیباً » : مراقب و مطّلع . حافظ و ناظر .‏

سوره أحزاب آیه 53
‏متن آیه : ‏
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلَى طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَلَکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنکُمْ وَاللَّهُ لَا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مؤمنان ! به خانه‌های پیغمبر بدون این که به شما اجازه داده شود داخل نشوید ( و سر زده به منازل مردم وارد نگردید ) ، وقتی داخل شوید که برای صرف غذا به شما اجازه داده شود ، آن هم مشروط به این که به موقع وارد شوید ؛ نه این که از مدّتی قبل بیائید و در انتظار پخت غذا بنشینید . ولی هنگامی که دعوت شدید وارد شوید و زمانی که غذارا خوردید پراکنده گردید ، و ( پس از صرف غذا هم ) به گفتگو ننشینید ( و در خانه مردم مجلس انس تشکیل ندهید ) . این کار شما ، پیغمبر را آزار می‌داد ، امّا او شرم می‌کرد ( چون میزبان بود آن را به شما تذکّر دهد ) ، ولی خدا از بیان حق شرم نمی‌کند ( و اباء ندارد ) . هنگامی که از زنان پیغمبر چیزی از وسائل منزل به امانت خواستید ، از پس پرده از ایشان بخواهید ، این کار برای پاکی دلهای شما و آنان بهتر است . شما حق ندارید پیغمبر خدا را آزار دهید ، و هرگز حق ندارید که بعد از مرگ او همسرانش را به همسری خویش درآورید . این کار در نزد خدا ( گناهی نابخشودنی و ) بزرگ است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُؤْذَنَ » : در اینجا اذن علاوه از معنی اجازه ، متضمّن معنی دعوت نیز هست . « إِلی طَعَامٍ » : ( إِلی ) متعلّق به ( یُؤْذَنَ ) است ، و بیانگر این واقعیّت است که اگر اجازه هم باشد ، بدون دعوت نباید به منازل مردم رفت و طفیلیگری حرام است ( نگا : تفسیر قاسمی ) . « إِنیا‌ » : پخت و پز غذا . زمان آماده شدن غذا برای تناول نمودن . « غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ » : مراد این است که نباید زودتر از وقت خود به خانه مردم رفت و منتظر پختن غذا و چیدن سفره نشست و مزاحم میزبان شد . واژه ( غَیْرَ ) حال ضمیر ( و ) در ( تَدْخُلُوا ) است . واژه ( نَاظِرِین ) هم به معنی ( مُنتَظِرِینَ ) است . « لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ » : مراد این است که بعد از صرف غذا جا خوش نکنید و منزل میزبان را محلّ انس و نقّالی نسازید و مجلس را طول ندهید . « مَتَاعاً » : کالا و وسائل امانتی منزل ، از قبیل ظروف و بیل و کلنگ و جارو و غیره . « حِجَاب » : پرده . حائل و مانع ( نگا : اسراء 45 ، ص‌ / 32 ، شوری‌ / 51 ) . « مَا کَانَ لَکُمْ » : شما را نرسد . شما حق ندارید . این آیه هر چند درباره خانه پیغمبر است ، ولی روی سخن به مؤمنان است و آموزنده برخی از آداب معاشرت و مهمانی است .‏

سوره أحزاب آیه 54
‏متن آیه : ‏
‏ إِن تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر چیزی را آشکار کنید ، و یا آن را پنهان دارید ، خداوند از همه چیز آگاه است ( و با هر کسی متناسب با نیّت و عملکردش رفتار می‌کند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِن تُبْدُوا . . . » : ( نگا : بقره‌ / 284 ) .‏

سوره أحزاب آیه 55
‏متن آیه : ‏
‏ لَّا جُنَاحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبَائِهِنَّ وَلَا أَبْنَائِهِنَّ وَلَا إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاء إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاء أَخَوَاتِهِنَّ وَلَا نِسَائِهِنَّ وَلَا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ وَاتَّقِینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بر آنان ( یعنی همسران پیغمبر ) گناهی نیست که با پدران ، فرزندان ، برادران ، فرزندان برادران ، فرزندان خواهران خود ، و زنان مسلمان ، و بردگان خود ( بدون حجاب تماس بگیرند ) . از خدا بترسید ، قطعاً خدا بر هر چیزی حاضر و ناظر است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا جُنَاحَ عَلَیْهِنَّ . . . » : گناهی بر زنان پیغمبر نیست که بدون حجاب با اشخاص مذکور صحبت کنند . « ءَابَآئِهِنَّ » : پدران نسبی یا رضاعی . « أَبْنَآئِهِنَّ » : فرزندان نسبی یا رضاعی . « أَبْنَآءِ إِخْوَانِهِنَّ » : فرزندان برادر . عموها را نیز شامل می‌شود . « أَبْنَآءِ أَخَوَاتِهِنَّ » : فرزندان خواهران . دائیها را هم شامل می‌گردد . « نِسَآئِهِنَّ وَ لا مَا مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ » : ( نگا : نور / 31 ) . « إِتَّقِینَ » : تقوا پیشه کنید . بترسید . بپرهیزید . « شَهِیداً » : عالم و مطّلع ( نگا : نساء / 33 و 79 و 166 ، یونس‌ / 29 ، رعد / 43 ، اسراء / 96 ، عنکبوت‌ / 52 ) . حاضر و ناظر ( نگا : نساء / 72 ) .‏

سوره أحزاب آیه 56
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند و فرشتگانش بر پیغمبر درود می‌فرستند ، ای مؤمنان ! شما هم بر او درود بفرستید و چنان که باید سلام بگوئید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُصَلُّونَ » : درود خدا بر محمّد عبارت است از نزول رحمت . درود فرشتگان دعا و طلب آمرزش برای او است . « صَلُّوا عَلَیْهِ » : درود مؤمنان بر او ، صلوات فرستادن است . ( سَلِّمُوا تَسْلِیماً ) : سلام بگوئید سلام کردن ( نگا : نور / 27 و 61 ) علّت تأکید ( سَلِّمُوا ) با ( تَسْلِیماً ) این است که در بخش صلوات ، خدا و فرشتگان شرکت دارند و به منزله تأکید است و لذا تنها این قسمت به تأکید نیاز داشت . معنی دیگر ( سَلِّمُوا تَسْلِیماً ) تسلیم فرمان و منقاد اوامر پیغمبر گشتن است ( نگا : نساء / 65 ، احزاب‌ / 22 ) .‏

سوره أحزاب آیه 57
‏متن آیه : ‏
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِیناً ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که خدا و پیغمبرش را ( با کفر و الحاد و سخنان ناروا ) آزار می‌رسانند ، خداوند آنان را در دنیا و آخرت نفرین می‌کند ( و از رحمت خود بی‌نصیب می‌گرداند ) و عذاب خوارکننده‌ای برای ایشان تهیّه می‌بیند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُؤْذُونَ اللهَ » : مراد از آزار رساندن به خدا ، بر سر خشم آوردن خدا به سبب کفر و الحاد است . یا این که اذیّت و آزار رساندن به پیغمبر و مؤمنان مراد است و ذکر خدا برای نشان دادن اهمّیّت و تأکید مطلب است . « لَعَنَهُمْ . . . » : ( نگا : بقره‌ / 88 و 159 ، نساء / 46 و 52 ) .‏

سوره أحزاب آیه 58
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِیناً ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که مردان و زنان مؤمن را - بدون این که کاری کرده باشند و گناهی داشته باشند - آزار می‌رسانند ، مرتکب دروغ زشتی و گناه آشکاری شده‌اند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا » : بدون این که کاری کرده باشند و یا این که گناهی مرتکب شده باشند . « بُهْتَان » : دروغ زشت و کردار و گفتار ناروا ( نگا : نساء / 112 و 156 ، نور / 16 ، ممتحنه‌ / 12 ) . « إِثْماً مُّبِیناً » : گناه آشکار و روشن .‏

سوره أحزاب آیه 59
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای پیغمبر ! به همسران و دختران خود و به زنان مؤمنان بگو که رداهای خود را جمع‌وجور بر خویش فرو افکنند . تا این که ( از زنان بی‌بندوبار و آلوده ) دست کم باز شناخته شوند و در نتیجه مورد اذیّت و آزار ( اوباش ) قرار نگیرند . خداوند ( پیوسته ) آمرزنده و مهربان بوده و هست ( و اگر تا کنون در رعایت کامل حجاب سست بوده‌اید و کوتاهی کرده‌اید ، توبه کنید و از این کار دوری کنید ، تا خدا با مهر خود شما را ببخشد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُدْنِینَ » : نزدیک کنند . مراد جمع و جور کردن لباس و بر خود افکندن است . « جَلابِیب‌ » : جمع جِلْباب ، رداء ، مِقنعه و روسری بلند ، روپوش . مراد جامه‌ای است که حجاب اسلامی با آن رعایت گردد . حجاب اسلامی هم با لباسی مراعات می‌گردد که : 1 - عورت را بپوشاند 2 - به گونه‌ای چسب بدن نباشد که برجستگیهای بدن را نشان دهد 3 - زنان لباس مردان ، و مردان لباس زنان را نپوشند .‏

سوره أحزاب آیه 60
‏متن آیه : ‏
‏ لَئِن لَّمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر منافقان و بیمار دلان و کسانی که در مدینه ( شایعات بی‌اساس و اخبار دروغین پخش می‌کنند و ) باعث اضطراب ( مؤمنان و تزلزل دین ایشان ) می‌گردند ، از کار خود دست نکشند ، تو را بر ضدّ ایشان می‌شورانیم و بر آنان مسلّط می‌گردانیم ، آن گاه جز مدّت اندکی در جوار تو در شهر مدینه ، نمی‌مانند ( و بلکه در پرتو شوکت اسلام از آنجا رانده می‌شوند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَرَضٌ » : مراد هوسبازی و شهوترانی و فسق و فجور ( نگا : احزاب‌ / 32 ) یا نفاق ( نگا : بقره‌ / 10 ) و یا این که ضعف ایمان ( نگا : تفسیرهای : المراغی و قاسمی ) است . « الْمُرْجِفُونَ » : کسانی که خبرهای ناگوار و نادرست در میان مردم می‌پراکنند تا ایشان را دچار اضطراب و تزلزل افکار گردانند . پراکندگان خبرهای ناروا و وحشت‌انگیز . مراد یهودیان مدینه است . « لَنُغْرِیَنَّکَ » : تو را برمی‌شورانیم و تشویق و تحریک می‌نمائیم . مراد وعده سلطه و غلبه بر آنان است .‏

سوره أحزاب آیه 61
‏متن آیه : ‏
‏ مَلْعُونِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آن وقت ایشان ) نفرین شدگان و ( از رحمت خدا محروم و ) رانده شدگانند . هر کجا یافته شوند ، گرفته خواهند شد و پیاپی به قتل خواهند رسید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَلْعُونِینَ » : نفرین شدگان . رانده شدگان از رحمت خدا . حال ضمیر ( و ) در فعل ( لایُجَاوِرُونَکَ ) یا مفعول فعل محذوف ( أَذمّ ) است . « ثُقِفُوا » : یافته شوند ( نگا : آل‌عمران‌ / 112 ) . بر آنان دست یافته شود ( نگا : انفال‌ / 57 ، ممتحنه‌ / 2 ) . « قُتِّلُوا تَقْتِیلاً » : بدون هیچ گونه رحم و شفقتی زار زار کشته شوند . پیاپی کشته شوند . ذکر قتل در باب تفعیل ، برای مبالغه یا تکرار است .‏

سوره أحزاب آیه 62
‏متن آیه : ‏
‏ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏این سنّت الهی ، در مورد پیشینیان ( و گذشتگانی هم که با انبیاء خود چنین رفتار ناهنجاری داشته‌اند ) جاری بوده است و در سنّت خدا دگرگونی نخواهی دید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سُنَّةِ اللهِ » : ( نگا : اسراء / 77 ، کهف‌ / 55 ، احزاب‌ / 38 ) .‏

سوره أحزاب آیه 63
‏متن آیه : ‏
‏ یَسْأَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! ) مردم از تو درباره فرا رسیدن قیامت می‌پرسند ، بگو : آگاهیِ از آن ، اختصاص به خدا دارد و بس . ( و کسی جز او از این موضوع مطّلع نیست ) . تو چه می‌دانی ، شاید هم فرا رسیدن قیامت نزدیک باشد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« السَّاعَةَ » : قیامت ( نگا : انعام‌ / 31 و 40 ، اعراف‌ / 187 ، یوسف‌ / 107 ) . « مَا یُدْرِیکَ » : تو چه می‌دانی‌ ؟ در اصل معنی آن چنین است : چه چیز و چه کسی تو را آگاهانیده است‌ ؟ ( یُدْری ) از مصدر ( إدْراء ) به معنی اعلام و باخبر کردن است . « یَسْأَلُونَکَ » : پرسش از طرف کفّار بوده است ( نگا : شوری‌ / 17 و 18 ) .‏

سوره أحزاب آیه 64
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَافِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند قطعاً کافران را نفرین و از رحمت خود محروم ساخته است و برای ایشان آتش سوزانی فراهم کرده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَعِیراً » : ( نگا : نساء / 10 و 55 ، فرقان‌ / 11 ) .‏

سوره أحزاب آیه 65
‏متن آیه : ‏
‏ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً لَّا یَجِدُونَ وَلِیّاً وَلَا نَصِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان جاودانه در آن خواهند ماند و سرپرست و یاوری نخواهند یافت ( تا از ایشان حمایت و دفاع کنند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَلِیّاً » : ( نگا : بقره‌ / 107 ) .‏

سوره أحزاب آیه 66
‏متن آیه : ‏
‏ یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا ‏

‏ترجمه : ‏
‏روزی ( را خاطر نشان ساز که در آن ) چهره‌های ایشان در آتش زیر و رو و دگرگون می‌گردد ( و فریادهای حسرت بارشان بلند می‌شود و ) می‌گویند : ای کاش ! ما از خدا و پیغمبر فرمان می‌بردیم ( تا چنین سرنوشت دردناکی نمی‌داشتیم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تُقَلَّبُ » : زیر و رو می‌شود . یعنی گاه این سمت صورت و گاه آن سمت بر آتش نهاده می‌شود و همچون سیخ کباب غلط داده می‌شود . دگرگون و حال به حال می‌گردد . یعنی رنگهای مختلفی به خود می‌گیرد . گاه زرد و گاه سرخ و گاه کبود و گاه سیاه می‌گردد . ( پناه بر خدا ! ) . « الرَّسُولَ » : در رسم‌الخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد که الف اطلاق نامیده می‌شود .‏

سوره أحزاب آیه 67
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا ‏

‏ترجمه : ‏
‏و می‌گویند : پروردگارا ! ما از سران و بزرگان خود پیروی کرده‌ایم و آنان ما را از راه به در برده‌اند و گمراه کرده‌اند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَادَة » : جمع سیّد ، سران . رؤسا . مراد ملوک و امراء است . « کُبَرَآءَ » : جمع کَبیر ، بزرگان . مراد راهنمایان مکتبی و مذهبی است . « السَّبِیلَ » : راه . در رسم‌الخطّ قرآنی الف اطلاق در آخردارد .‏

سوره أحزاب آیه 68
‏متن آیه : ‏
‏ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارا ! آنان را دو چندان عذاب کن ، و ایشان را کاملاً از رحمت خود به دور دار ( و کمترین ترحّمی بدیشان منما ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ضِعْفَیْنِ » : دو چندان . چرا که گمراه بوده‌اند و گمراه کرده‌اند .‏

سوره أحزاب آیه 69
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَکَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مؤمنان ! همانند کسانی نباشید که ( با گفتن سخنان ناروا ) موسی را آزار رساندند ( و رنجیده و آزرده کردند ) و خدا او را از آنچه می‌گفتند تبرئه کرد ، و او در پیشگاه خدا گرانقدر و صاحب منزلت بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَاذَوْا » : آزار رساندند و رنجاندند ، با سخنانی همچون دیوانه ( نگا : شعراء / 27 ) و دروغگو ( نگا : غافر / 24 ) و حقیر و ناچیز ( نگا : زخرف‌ / 52 ) . « وَجِیهاً » : صاحب جاه و منزلت ( نگا : آل‌عمران‌ / 45 ) .‏

سوره أحزاب آیه 70
‏متن آیه : ‏
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مؤمنان ! از خدا بترسید ( و خویشتن را با انجام خوبیها و دوری از بدیها از عذاب او در امان دارید ) و سخن حق و درست بگوئید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَدِیداً » : راست و درست ( نگا : نساء / 9 ) .‏

سوره أحزاب آیه 71
‏متن آیه : ‏
‏ یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَمَن یُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در نتیجه خدا ( توفیق خیرتان می‌دهد و ) اعمالتان را بایسته می‌کند و گناهانتان را می‌بخشاید . اصلاً هر که از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کند ، قطعاً به پیروزی و کامیابی بزرگی دست می‌یابد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَوْزاً » : پیروزی و کامیابی . نجات و رستگاری . برای مصداقهای عظیم فوز ( نگا : نساء / 13 ، مائده‌ / 119 ، انعام‌ / 16 ، توبه‌ / 72 ، غافر / 9 ، دخان‌ / 57 ، جاثیه‌ / 30 ) .‏

سوره أحزاب آیه 72
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما امانت ( اختیار و اراده ) را بر آسمانها و زمین و کوهها ( و همه جهان خلقت ) عرضه داشتیم ( و انجام وظیفه اختیاری همراه با مسؤولیّت ، و انجام وظیفه اجباری بدون مسؤولیّت را بدیشان پیشنهاد کردیم . جملگی آنها اجبار را بر اختیار برتری دادند ) و از پذیرش امانت خودداری کردند و از آن ترسیدند ، و حال این که انسان ( این اعجوبه جهان ) زیر بار آن رفت ( و دارای موقعیّت بسیار ممتازی شد . امّا برخی از ) آنان ( پی به ارزش وجودی خود نمی‌برند و قدر این مقام رفیع را نمی‌دانند و ) واقعاً ستمگر و نادانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الأَمَانَةَ » : مراد از امانت ، اختیار و اراده است که مدار تکالیف شرعیّه و در نتیجه تعهّد و مسؤولیّت است . پذیرش این امانت ، بزرگترین افتخار و امتیاز انسان است ، و با رعایت آن خوشبخت و با ترک آن بدبخت خواهد بود . بیان این نکته ضروری است که همه موجودات عالم در برابر فرمان خدا خاضع و ساجدند و به صورت اجبار ، نه اختیار به انجام وظیفه مشغولند و مسیر واحدی را برابر قوانین طبیعی و تکوینی می‌پیمایند ، بجز انسان که با اراده و اختیار به انجام وظیفه می‌پردازد و اگر تکالیف شرعیّه را به جای آورد ، سیر صعودی و سرانجام سعادت سرمدی دارد ، و اگر غفلت نمود و طاعات و عبادات را رها کرد ، سیر نزولی و سرانجام شقاوت ابدی دارد . البتّه جنّیان نیز در حمل امانت برابر آیات قرآن همچون انسانند ( نگا : انعام‌ / 130 ، اعراف‌ / 179 ، ذاریات‌ / 56 ) . لذا در اینجا مراد از « انسان‌ » دو گروه انس و جنّ است . امّا چون آیه مورد نظر ، موضوع آن انسان است ، تنها از انسان سخن رفته است ( نگا : المصحف المیسّر ) . « أَبَیْنَ » : خودداری کردند . سر باز زدند . مراد اِباءِ عجز و قصور است‌ ؛ نه عصیان و فجور . یعنی خویشتن را مستعدّ این کار عظیم ندیدند و اظهار ناتوانی کردند ؛ نه این که سرکشی کنند و مخالفت ورزند . « ظَلُوماً » : ( نگا : ابراهیم‌ / 34 ) . « جَهُول‌ » : بسیار نادان . صیغه مبالغه جاهل است . « إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً » : این قید متوجّه ( حَمَلَهَا الإِنسَانُ ) نیست ، بلکه مربوط به جمله محذوفی است و تقدیر چنین است : ( حَمَلَهَا الإِنسَانُ فَلَمْ یُحْسِنْ حَمْلَها ، وَ لَمْ یُؤَدِّهَا عَلی وَجْهِها ) . به عبارت دیگر ، این وصف درباره جنس انسان نیست و بلکه متوجّه برخی از انسانها بوده و مراد کسانی است که مقام بزرگ و ارزشهای والای انسانی را فراموش کنند و خود را اسیر و بنده این خاکدان نمایند . روی هم رفته این آیه بیانگر عظمت و سعادت و برتری انسانهای انسان ، بر سایر موجودات جهان ، و حقارت و شقاوت و فروتری انسانهای ناانسان ، از همه مخلوقات یزدان است .‏

سوره أحزاب آیه 73
‏متن آیه : ‏
‏ لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خداوند این امانت را به انسانها داد ، تا ایشان را در بوته آزمایش قرار دهد ) و سرانجام خداوند مردان و زنان منافق ، و مردان و زنان مشرک را کیفر دهد ، و بر مردان و زنان مؤمن ببخشاید و ( بدیشان رحمت نماید ) . خداوند همواره بس بخشاینده و مهربان بوده و هست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِیُعَذِّبَ . . . » : واژه ( لِ ) برای عاقبت و نتیجه ماقبل است . اگر لام عاقبت باشد ، معنی چنین است : سرانجام حمل این امانت این باشد که . اگر هم لام غایت باشد ، معنی چنین است : هدف از عرض امانت این بوده که .‏

 

تفسیر سوره‌ی احزاب آیه‌ی 8-1


 

سورهی احزاب آیهی 8-1 

 

سورۀ احزاب  مدنی  و  شامل  73  آیه  میباشد

 

بسم  الله  الرحمن  الرحیم 

(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیماً حَکِیماً (1) وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً (2) وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلاً (3) مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءکُمْ أَبْنَاءکُمْ ذَلِکُمْ قَوْلُکُم بِأَفْوَاهِکُمْ وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ (4) ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَمَوَالِیکُمْ وَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَکِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً (5) النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفاً کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً (6)‏ وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقاً غَلِیظاً (7) لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً) (8)

 

این  سوره  بخشهای  راستینی  از  زندگانی گروه  مسلمانان  را  دربر  میگیرد،  زندگانی  آن  دورانی که  از  جنگ  بدر  کبری  آغاز  و  تا  پیش  از  صلح  حدیبیّه  را  شامل  میشود.  این  دوران  زندگانی  مسلمانان  را  در  مدینه  به  تصویر  میکشد،  تصویری که  واقعی  و  مستقیم  و  بدون  فاصله  است،  و  پر  از  رخدادهائی  است که  این  سوره  در  لابلای  این  دوران  بدان  اشـاره  مینماید،  و  از  تشکیلات  و  تنظیماتی  سخن  مـیگوید که  ایـن  سوره  در  جامعۀ  اسلامی  نوپا  به  وجود  آورده  است  یا  بر  آن  مهر  قـبول  زده  است  و  آن  را  پسندیده  است  و  برجای  داشته  است.  رهنمودها  و  پـیروهائی  که  دربـارۀ  ایـن  رخدادها  و  تشکیلات  و  تـنظیمات  آمدهانـد  و  زده  شدهانـد،  تـا  اندازهای  کم  هستند،  و  از  پیکرۀ  سوره  جـز گسترۀ  اندکی  را  فرا  نمیگیرند.  آنـها  هم  رخدادها  و  تشکیلات  و  تنظیمات  را  با  اصل  بزرگی  پـیوند  میدهند که  اصـل  عقیدۀ  به  خدا  و  تسلیم  قضا  و  قدر  او  شدن  است.  این  امر  نیز  دیباچۀ  سوره  بشمار  است  و  بس‌:

(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیماً حَکِیماً (1) وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً (2) وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلاً (3) مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ... ).

ای  پیغمبر!  بترس  از  (عذاب  و  خشم)  خدا،  و  از  کافران  و  منافقان  اطاعت  مکن.  بی‏گمان  خداوند  آگاه  (از  هر  چیزی،  و)  دارای  حکمت  (در  افعال  و  اقوال  خود)  است.  از  چیزی  پـیروی  کـن  که  از  سوی  پروردگارت  بـه  تـو  وحـی  میشود.  بی‏گمان  خداوند  از  کارهائی  که  انجام  مـیدهید  بس  آگاه  است.  و  بر  خدا  توکّل  کن  (و  کـارهای  خود  را  بدو  بسپار).  همین  بس  که  خدا  حافظ  (و  مدافـع  انسـان)  باشد.  خداوند  دو  دل  را  در  درون  کسی  قرار  نداده  است  (همان گونه  که  کسـی  دو  پدر  و  یا  دو  مادر  ندارد)  .  .  .  بسـان  پـیروی  بر  برخی  از  تشکـیلات  و  تـنظیمات  اجتماعی،  در  اوّل  سوره  چنین  آمده  است‌:

(کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً (6)‏ وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقاً غَلِیظاً (7) لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً) (8)

این  (حکـم  توارث  خویشاوندان)  در  کتاب  (قرآن)  مکتوب  و  مقرّر  است  (و  تغییر  و  تبدیلی  نمیشناسد.  یادآور  شو)  هنگامی  را  که  از پیغمبران  پیمان  گرفتیم  و  همچنین  از  تو  و  از  نوح  و  ابراهیم  و موسی  و  عیسی  پسر  مریم،  (آری!)  از  آنان  پیمان  مـحکم  و  اسـتواری  گرفتیم  (کـه  در  ادای  مسؤولیّت  تبلیغ  رسالت،  و  دعوت  مردم  به  خداشناسی  و  یکتاپرستی  کوتاهی  نکنند).  هدف  این  است  که  خداوند  از  راسـتکاری  و  راستگوئی  افراد  راسـتکار  و  راستگو  پرسش  کند  (و  پاداش  نیک  آنـان  را  بـدهد).  و  خداوند  عذاب  دردناکی  برای  کافران  آماده  ساخته  است . (احزاب/6-٨) 

بر  موضعگیری  کسانی که  در  «جنگ  احزاب»  خبرهای  ناگوار  و  نادرست  در  میان  مردم  میپراکندند  تا  ایشان  را  دچار  اضطراب  و  تزلزل  افکار گردانند،  و  این  سوره  به  نام  آنان  نامگذاری  شده  است،  چنین  پیروی  آمده  است:

(قُل لَّن یَنفَعَکُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذاً لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلاً (16) قُلْ مَن ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرَادَ بِکُمْ رَحْمَةً وَلَا یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِیّاً وَلَا نَصِیراً) (17)

بگو:  اگر  از  مرگ  یا  کشـته  شـدن  فرار  کـنید،  این  فرار  سودی  به  حال  شما  نخواهد  داشت،  و  اگر  (هم  به  فرض)  سودی  داشته  باشد،  خدا  بیش  از  چند  روزی  (از  زندگی  دنیا)  بهرهمندتان  نمیگرداند،  (و  روزگار  زندگی  هر چند  طولانی  هـم  بـاشد  کـم  و  نـاچیز  است).  بگـو:  چـه  کسـی  میتواند  شما  را  در  برابر  ارادۀ  خدا  حـفظ  کند،  اگر  او  مصیبت  یا  رحمتی  را  برای  شما  بخواهد؟ آنــان  غیر از  خدا  هیچ  سرپرست  و  یاوری  برای  خود  نخواهند  یافت‌.  (احزاب/16و17)

وقتی که  در  صدد  یکی  از تشکیلات  و  تنظیمات  جدید  اجتماعی  برمیآید که  با  عـرف  و  عـادت  مـردمان  در  جاهلیّت  مخالفت  دارد،  سخنی  بدین  سان  به  مـیان  میآید:

(وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ).

هیچ  مرد  و  زن  مؤمنی،  در  کاری  که  خدا  و  پیغمبرش  داوری  کـرده  بـاشند  (و  آن  را  مــقرّر  نموده  بـاشند)  اختیاری  از  خود  در  آن  ندارند  (و  ارادۀ  ایشان  باید  تابع  ارادۀ  خدا  و  رسول  باشد). (احزاب/36) 

در  پایان،  این  چنین  آهنگ  هراسناک  ژرفی  به  گوش  میرسد:

(إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً) (72)

ما  امانت  (اختیار  و  اراده)  را  بر  آسمانها  و زمین  و  کوهها  (و  همۀ  جهان  خلقت)  عرضه  داشـتیم  (و  انجام  وظـیفۀ  اختیاری  همراه  با  مسؤولیّت،  و  انـجام  وظیفۀ  اجباری  بدون  مسؤولیّت  را  بـدیشان  پیشنهاد  کردیم.  جملگی  آنها  اجبار  را  بر  اختیار  برتری  دادند)  و  از  پذیرش  امانت  خودداری  کردند  و  از  آن  ترسیدند،  و  حال  این  که  انسان  (این  اعجوبۀ  جهان)  زیر  بار  آن  رفت  (و  دارای  موقعیّت  بسیار  ممتازی  شد.  امّا  برخی  از)  آنـان  (پـی  بـه  ارزش  وجودی  خود  نمیبرند  و قدر  این  مقام  رفیع  را  نمیدانند  و)  واقعاً  ستمگر  و  نادانند.(احزاب/72) 

دورهای که  این  سوره  در آن  به  زندگانی گروه  مسلمانان  میپردازد،  دارای  نشـانۀ  ویـژهای  است.  در  ایـن  دوره  سیماهای  شـخصیّت  مسلمان  در  زندگانی  مـردمان  و  در  زندگانی  دولت  پدیدار  میگردد،  دولتی که  هنوز  استقرار  نـپذیرفته  است  و  ســیطرۀ  کامل  پیدا  نکرده  است.  استقراری  پیدا  ننموده  است که  دولت  اسلامی  پس  از  فتح  مکّه  و  دخول  مردمان  دسته  دسته  و گروه گروه  بـه  آئـین  یـزدان،  و  قوّتگرفتن  و  شکوه  یافتن  دولت  اسلامی،  و  سر  و  سامان  حاصل کردن  سیستم  اسلامی،  بدان  دسترسی  پیدا  کرده  است‌.

ایـن  سـوره گوشهای  از  سر  و  سـامان  دادن گروه  مسلمانان،  و  از  پدید  آوردن  و  برجسته  جلوهگر کردن  آن  سیماها،  و  از  استوار  داشتن  آنها  در  زندگی  خانواده  و  در  میان  عامّۀ  مردمان  صحبت  میدارد،  و  اصول  عقیده  و  ارکان  شریعت  را  ذکر  میکند.  این  از  یک  سو،  و  از  دیگر  سو  اوضاع  و  احوال  و  عادات  و  اخلاق  را  یــا  تـعدیل  میکند  یا  باطل  مینماید  و  پوچ  اعلام  مینماید،  و  اوضاع  و  احوال  و  عادات  و  اخلاق  را  در  همۀ  امور  به  اطـاعت  از  جهانبینی  تازۀ  اسلامی  فرامیخواند  و  مطیع  میگرداند.

در  لابلای  سخن  از  آن  اوضاع  و  احـوال  و  قـوانین  و  نظام،  از  جنگ  احزاب،  و  از  جنگ  بنیقریظه  سخن  مـیرود،  و  از  مـوضعگیریهای  کافران  و  منافقان  و  یهودیان،  و  از  دسیسهبازیها  و  توطئههای  ایشان  در  میان  گروه  مسلمانان،  و  از  تزلزل  و  آشفتگی  و  اذیّت  و  آزاری  که  به  سبب  ایـن  دسیسهبازیها  و  آن  موضعگیریها،  پدیدار  آمده  است  و  دامنگیر  مسلمانان  گردیده  است،  صحبت  میشود.  همچنین  بعد  از  اینها  از  دسیسهبازیها  و  نیرنگهائی  سخن  به  میان  میآید که  بعدها  دربارۀ  اخلاق  و  آداب  و  خانوادهها  و  زنان  مسلمانان  انجام  دادهاند.  نقطۀ  اتّصال  در  روند  سوره  میان  آن  اوضاع  و  احوال  و  تشکیلات  و  دستگاهها،  و  میان  این  دو  جنگ  و  حوادثی  که  در  لابلای  آنها  درگرفته  است  و  به  وقوع  پـیوسته  است،  ارتباطی  است که  این  امور  و  آن  امـور  با  موضعگیریهای  کافران  و  منافقان  و  یـهودیان،  و  با  کوشش  و  تـلاشی که  ایـن گروهها  و  دستهها  برای  پریشانی  و  پراکندگی  جماعت  مسلمانان  میورزیدند،  چه  از  راه  یورش  جنگی  و  ایـجاد  تزلزل  در  صفوف  مؤمنان  و  دعوت  ایشان  به گریز،  و  چه  از  راه  نابسامان  کردن  و  آشفته  نمودن  اوضاع  و  احوال  اجتماعی  و  آداب  و  رسوم  اخلاقی  .  .  .گذشته  از ایـنها  در  ایـن  سـوره  صحبت  میشود  از  آثاری که  از  جنگها  و  غنیمتها  در  زندگانی گروه  مسلمانان  به  دنبال  داشته  است  و  با  خود  آورده  است  و  مقتضی  تعدیل  برخی  از  اوضاع  و  احوال  اجتماعی  و  اندیشهها  و  بینشهای  ذهنی  و  درونی گردیده  است،  و  پابرجا  داشـتن  اوضاع  و  احـوال  اجتماعی  و  اندیشهها  و  بینشهای  ذهنی  و  درونی  گردیده  است،  و  پابرجا  داشتن  اوضاع  و  احوال  اجتماعی  بر  پایۀ  ثابت  و  استواری  و  رو  به  راه  نمودن  انـدیشهها  و  بینشها  بر اساس  محکم  و  متقنی که  می طلبیده  است  و  با  آن  آثار  مناسبت  داشته  است،  آثاری که  جنگها  و  غنیمتها  در  واقعیّت  زندگی گروه  مسلمانان  پدید  آورده  و  برجای  نهاده  است‌.

از  این  سو  و  از  آن  سو  وحدت  و  یگانگی  سوره،  و  هماهنگی  و  همآوائی  موضوعات گوناگون  آن  جلوهگر  میآید.  هم  این  و  هم  آن  در کنار  یگانگی  و  وحدت  زمان  پیدا  و  هویدا  است،  یگانگی  و  وحدتی کـه  مـیان  حوادث  و  رخدادها  و  میان  دستگاهها  و  تشکـیلاتی کـه  سـوره  بـدانـها  میپردازد،  ارتباط  و  پیوند  برقرار  میسازد.

*

مرحلۀ  اوّل  سوره  با  همچون  سرآغازی  شروع  میگردد،  و  با  رهنمود کردن  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  به  تـرس  از  خدا  و  اطاعت  نکردن  از کافران  و  منافقان،  و  توکّل کردن  به  خدا  و تکیه  نمودن  بر  او،  و  پیروی  از  چیزی که  پروردگارش  بدو  وحی  میکند،  می آغازد.  این  هم  سرآغازی  است که  همۀ  چیزهائی  را که  از  تشکیلات  و  تنظیمات  و  حوادث  و  رخدادها  در  این  سوره  آمده  است،  به  اصـل  بزرگی  پـیوند  میدهد که  مقرّرات  و  قـوانـین،  رهنمونها  و  رهنمودها،  تشکیلات  و  تنظیمات،  اوضـاع  و  احوال،  و  آداب  و  اخلاق  این  آئین  بر  آن  پابرجا  و  پایدار  میگردند  .  .  .  این  اصل  این  است که  دل  جلال  و  عظمت  خدا  را  احساس کند،  و  تسلیم  مطلق  اراده  و  مشیّت  او گردد،  و  پیروی کند  از  برنامهای که  خدا  آن  را  انتخاب کرده  است  و  برگزیده  است،  و تنها  بر  خدا  توکّل کند  و  بدو  پشت  ببندد،  و  اطمینان  و  یـقین  داشته  باشد  به  حمایت  و  نگاهداری  و  جانبداری  و کمک  و  یاری  او  و  بس.

بعد  از  این،  روند  سوره  سخن  داورانۀ  قاطعۀ  راستینی  را  دربارۀ  برخی  از  آداب  و  رسوم  و  اوضـاع  و  احوال  اجتماعی  بیان  میدارد.  این  سخن  با  آهنگ  قاطعانهای  بیان  میکند که  حقیقت  واقعی  را  مقرّر  و  مشـخّص  مینماید:

(مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ ).

خـداونـد  دو  دل  را  در  درون  کســی  قرار  نـداده  است  (همان گونه  که  کسی  دو  پدر  و  یا  دو  مادر  ندارد).

بدین  وسـیله  اشـارۀ  زمـانی  به  ایـن  دارد  کـه  انسـان  نمیتواند  به  بیش  از  یک  افق  رو  بکند،  و  از  یک  برنامه  بیشتر  پیروی  نماید.  اگر  جز  این کند،  نفاق  مـیورزد  و  دوروئی  میکند  و گامهایش  لرزان  و  نابهنجار  برداشته  میشود.  مادام که  او  نمیتواند  جز  یک  دل  داشته  باشد،  بناچار  باید  به  یک  معبود  رو  بکند  و  به  یک  برنامه  بگراید  و  از  آن  پیروی  نماید،  و  به  ترک  عادات  و  آداب  و  رسوم  و  اوضاع  و  احوال  برنامههای  دیگری  بگوید.  بدین  خاطر  به  ابطال  عادت  ظِهار  میپردازد.  ظهار  این  است که  مرد  سوگند  بخورد که  زنش  بر  او  همسان  پشت  مادرش  است.  در  این  صورت  زن  بر  او  بسان  مادرش  حرام  میگردید:

(وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ ).

خداوند  هرگز  همسرانتان  را  با  اظهار  «ظـهار»  مـادران  شما  نمیسازد(احزاب/4)

مقرّر  میدارد که  این  سخن  سرسری  و  زبانی  است  و  حقیقتی  را  پدید  نمیآورد.  بلکه  همسر،  همسر  میماند  و  با  همچون  سخنی  مادر  نـمیگردد[1].  .  .  به  دنبال  آن  عادت  فرزندخواندگی  و  آثـار  مترتّب  بر  آن  را  ذکر  میکند:

(وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءکُمْ أَبْنَاءکُمْ ).

و  فرزندخواندگانتان  را  فرزندان  حقیقی  شما  نمینماید(احزاب/4)

فرزندخواندگانتان  را  فرزندان  حقیقی  شما  نمینماید،  به  گونهای که  نتوانند  از  این  به  بعد  ارث  ببرند.  آثار  دیگر  فرزندخواندگی  هم  بر  آن  مترتّب  نمیشود  - آثاری که  بعداً  از  آنها  به  طور  مفصّل  سخن  خواهیم گفت  - ایـن  آثار  برجای  میماند  یا  به  عبارت  دیگر  ولایت  عامه  را  برای  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  پدید  میآورد،  ولایتی که  بر  همۀ  مؤمنان  خواهد  داشت.  ایـن  ولایت  بر  ولایت  خودشان  نیز  مقدّم  میگردد.  همچنین  پـیوند  مـادری  روانی  مـیان  همسران  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  هـمۀ  مؤمنان  برقرار  میدارد:

(النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ).

پیغمبر  از  خود  مؤمنان  نسبت  بدانـان  اولویّت  بـیشتری  دارد  (و  اراده  و  خواست  او  در  مسائل  فردی  و  اجتماعی  مـؤمنان،  مـقدّم  بـر  اراده  و  خواست  ایشـان  است).  و  هـمسران  پـیغمبر،  مـادران  مـؤمنان  محسوبند  (و  بـاید  احترام  مادری  آنان  را  از  نظر  به  دور  نداشت،  و  یکـایک  ایشان  را  بزرگ  و  ارجمند  شمرد). (احزاب/6) 

آن گـاه  برادری  را  باطل  مـیکند،  بـرادریای  کـه  در  سـرآغـاز  هـجرت  پـدید  آمده  بود.  و کار  را  به  خویشاوندی  سرشتی  در  ارث  و  دیه  و  چیزهای  دیگری  چون  اینها  برمیگرداند:

(وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ).

و  خویشاوندان  نسبت  به  همدیگر  (از  نـظر  ارث  بـردن  بــعضی  از  بـعضی)  از  مـؤمنان  و  مـهاجران،  در  کـتاب  یزدان  (قرآن)  از  اولویّت  بیشتری  برخوردارند).(احزاب/6)

بدین  ترتیب  تنظیمات  و  تشکیلات گروه  مسلمانان  را  بر  پایههای  سرشتی  خود  استوار  میدارد  و  به  اصل  خود  برگرداند،  و  تنظیمات  و  تشکیلات  موقّت  جز  آنها  را  باطل  میگرداند:

بر  این  تنظیمات  و  تشکیلات  جدیدی که  از  برنامۀ  اسلام  و  از  حکم  یزدان  سرچشمه  میگیرند  پیرو  می زند  با  اشاره  به  این که  همچون  چیزی  در کتاب  قدیم  خدا  نوشته  شده  است،  و  با  اشاره  به  پیمانی که  از  پیغمبران  گرفته  شده  است،  به  ویژه  از  پیغمبران  اولوالعزم  آنان.  این  هم  شیوۀ قرآن  در  پیرو  زدن  بر  مقرّرات  و  قوانین،  و  در  ارکان  و  اصول،  و  در  رهنمونها  و  رهنمودها  است،  تا  بهتر  و  بیشتر  به  دلها  و  درونها  فرو  رونـد  و  جـایگزین  شوند

این  چکیدۀ  مرحلۀ  نخستین  در  سوره  است‌. 

بعد  از  این،  حکم  اختیار  دادن  به  همسران  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  در  میرسد،  همسرانـی که  از  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم   هزینۀ  بیشتری  خواسته  بودند.  بدیشان  اختیار  داده  میشود  که  یا کالاها  و  زر  و  زیورها  و  بهرهمندیهای  این  جـهان  را  انتخاب کنند،  و  یا  خدا  و  پیغمبـرش  و  سرای  آخـرت  را  برگزینند.  آنـان  خـدا  و  پـیغمبرش  و  سـرای  آخـرت  را  برگزیدند،  و  بدین  مرتبت  و  منزلت  بزرگوار  در  پیشگاه  کردگار،  و  نزد  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  خداوند  دادار  خشنود  شدند  و  تن  دردادند،  و  این  مکانت  را  بر کالاهای  این  جـهان  ترجیح  دادند  و  برتر  نهادند.  بدین  خاطر  بدیشان  اعلام  گردید  که  اگر  پرهیزگاری کنند  پـاداش  چندین  برابر  میگیرند،  و  اگر  مرتکب گناه  بزرگ  و  مـعلوم گـردند،  عذاب  چندین  برابر  خواهند  داشت.  علّت  این  پـاداش  مضاف  و  عذاب  چندین  برابر  به  خاطر  مقام  بزرگی  است که  دارند،  و  به  خاطر  پیوندی  است  که  با  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  دارند.  همچنین  قـرآن  در  خـانههای  ایشـان  نازل  میگردد  و  تلاوت  مـیشود.  هـمچنین  بـه  سـبب  سـخنان  حکـمتآمیزی  است کـه  از  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  میشنوند.  بعد  از  آن،  روند  سوره  بیان  سزا  و  جزای  جملگی  مؤمنان  زن  و  مرد  را  ادامه  میدهد.

این  هم  مرحلۀ  سوم  است‌.

مرحلۀ  چهارم  هم  به  موضوع  ازدواج  زینب  دختر  جحش  قریشی  هاشمی  دختر  خالۀ  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  با  زیـد  پسر  حارثه،  خادم  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  اشارۀ  نهانی  دارد.  بیان  میدارد که  پیش  از  هر  چیز  مؤمنان  باید  از  آنچه  دربارۀ  زید  پسر  حارثه  بدانند  این  است که کار  مؤمنان  زن  و  مرد  جملگی  به  خدا  واگذار  است،  و  آنـان کـمترین  اختیاری  در  این  راستا  ندارند،  و  اصلاً  اختیاری  از  خود  ندارند،  و  بلکه  این  اراده  و  مشیّت  و  قضا  و  قدر  خدا  است که  هر  چیزی  را  میگرداند  و  راه  می‏برد،  و  مؤمن  واقعی  باید که کامل  و  صریح  تسلیم  فرمان  یزدان  باشد:

(وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُّبِیناً) (36)

هیچ  مرد  و  زن  مؤمنی،  در  کاری  کـه  خدا  و  پیغمبرش  داوری  کـرده  بــاشند  (و  آن  را  مـقرّر  نـموده  بـاشند)  اختیاری  از  خود  در  آن  ندارند  (و  ارادۀ  ایشان  باید  تابع  ارادۀ  خدا  و  رسول  باشد).  هر  کسی  هم  از  دستور  خدا و  پیغمبرش  سرپیچی  کند،  گرفتار  گمراهی  کاملاً  آشکاری  می‏گردد.(احزاب/36)

 آن گاه  به  دنبال  رخداد  ازدواج  حادثۀ  طلاق  را  میآورد.  سپس  آثار  و  پیامدهای  فرزندخواندگی  را  ذکر  میکند،  فرزندخواندگیای  که  در  سرآغاز  سوره  از  آن  سـخن  رفت.  ابطال  آن  با  سابقۀ  عملی  انجام  میپذیرد،  و  برای  این کار  خود  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم برگزیده  میشود،  چرا که  این  خلق  و  خوی  در  محیط  عربی  ریشۀ  عمیقی  داشت،  و  بیرون  رفتن  از  زیر  بار  همچون  چیزی  مشکل  بود.  آزمون  آن  از  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  آغاز  میشود،  تا  رنج  آن  را  افزون  بر  رنجهای  دیگری که  دعوت  دارد  تحمّل  کند،  و  اصول  و  ارکان  دعوت  را  در  واقعیّت  جامعه  بیان  دارد،  بعد  از  آن که  آن  اصول  و  ارکان  را  در  ژرفاهای  درون  جایگزین  داشته  است‌:

(فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لَا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً) (37)

هنگامی  که  زید  نیاز  خود  را  بدو  به  پایان  برد  (و  بـر اثـر  سنگدلی  و  ناسازگاری  زینب،  مجبور  به  طلاق  شد  و  وی  را  رها  کرد)  ما  او  را  به  همسری  تو  درآوردیم،  تا  مشکلی  برای  مـؤمنان  در  ازدواج  با  هـمسران  پسـرخوانـدگان  خود  نباشد،  بدانگاه  که  نیاز  خود  را  بـه  پـایان  بـبرند  (و  طلاقشان  دهند).  فرمان  خدا  باید  انجام  بشود.(احزاب/37)

بدین  مناسبت  حقیقت  پیوند  میان  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  جملگی  مؤمنان  را  توضیح  میدهد  و  روشن  میسازد: 

(مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ ).

محمّد  پدر  (نسبی)  هیچ  یک  از  مردان  شما  (نه  زیـد  و  نـه  دیگری)  نبوده  (تا  ازدواج  با  زینب  برای  او  حرام  باشد)  و  بلکه  فرستادۀ  خدا  و  آخرین  پیغمبران  است  (و  رابطۀ  او  با  شما  رابطۀ  نبوّت  و  رهبری  است).(احزاب/40) 

این  مرحله  با  رهنمون  و  رهنمود پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و مؤمنان  همراه  او  خاتمه  میپذیرد:

(وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلاً) (48)

و  از  کافران  و  منافقان  فرمانبرداری  مکن،  و  اعتنائی  بـه  اذیّت  و  آزارشان  نداشته  بـاش،  و  بـر  خدا  تکیه  کـن،  و  همین  بس  که  خدا  حامی  و  مدافع  باشد.(احزاب/48)

  *

مرحلۀ  پنجم  آغاز  میشود  با  بیان  حکم  زنانی که  پیش  از  نزدیکی  زناشوئی  طلاق  داده  میشوند.  آن گاه  به  نظم  و  نـظام  و  سـر  و  سـامان  دادن  به  زندگی  زنـاشوئی  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  میپردازد،  و  روشن  میسازد  چه  کسانی  از  خانمهای  مؤمن  برای  او  حلال  و  چه  خانمهائی  بر  او  حرام  هستند.  سخن  را  ادامه  میدهد  و  به  نظم  و  نظام  و  سر  و  سامان  دادن  پیوند  مسلمانان  با  خانهها  و  همسران  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  در  زمـان  حـیات  او  و  بعد  از  وفـات  او  میپردازد.  بیان  میدارد  که  همسران  او  حجاب  را  مراعات  کنند  مگـر  در  نـزد  پـدرانشـان،  پسرانشان،  برادرانشان،  پسران  برادرانشان،  پسران  خواهرانشان،  زنان  مسلمان،  و  بردگان  خود.  سپس کیفر کسانی  را  ذکر  مینماید که  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  را  در  مسألۀ  همسرانش  و  خانههایش  و  درک  و  شعورش  میآزارند.  ایشـان  را  در  دنیا  و  آخرت  نفرین  میکند.  این  هم  میرساند که  منافقان  همچون  کارهائی  را  بسیار  انجام  میدادند.

به  دنبال  این کار،  به  همسران  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  دختران  او  و  جملگی  زنان  مؤمنان  دستور  میدهد که  رداهای  خود  را  جمع  و  جور  بر خویشتن  فرو  اندازند:

(ذَلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ ).

تــا  ایـن  کـه  (از  زنـان  بـیبند  و  بـار  و  خـانمهای  آلوده)  بـــازشناخته  شـوند  و  در نـتـجه  مـورد  اذیّت  و  آزار  (اوباش)  قرار  نگیرند. (احـزاب/59) 

ادامۀ  سخن  دربارۀ  تهدید  کردن  و  بیم  دادن  مـنافقان  و  کسانی  است که  در  دلهـایشان  بیماری  (هوسبازی  و  شهوترانی  و  فسق  و  فجور،  یا  نفاق،  و  یا  ضعف  ایمان)  است،  و  از کسانی  سخن  میگوید که  در  مدینه  خبرهای  ناگوار  و  نادرست  در  میان  مردم  میپراکندند  تا  ایشان  را  دچار  اضطراب  و  تزلزل  افکار گردانند.  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  را  تشویق  و  ترغیب  میکند که  همچون کسانی  را  از  مدینه  بیرون کند  تا  همچون  بنی  قینقاع  و  بنینضیر کـه  قبلاً  بیرون  شدهاند  بیرون گردند،  یا  ایشان  همچون  بنیقریظه  که  به  تازگی  تار  و  مار  شدهاند،  تار  و  مار گردند.  همۀ  اینها  بیانگر  شـدّت  اذیّت  و  آزاری  است کـه  در  حـقّ  مجموعۀ  جامعۀ  اسلامی  در  مدینه  روا  میداشتند  و  با  وسائل گوناگون  و  از  راه های  مختلف  شرارت  و  خباثت،  زشتی  و  پلشتی  میکردند.

مرحلۀ  ششم که  واپسین  مرحلۀ  سوره  است  دربرگیرندۀ  پرسش  مردم  از  قیامت  است.  پاسخ  ایـن  پرسش  داده  میشود  بدین گونه  که  آگاهی  و  اطّلاع  از  وقوع  قیامت  تنها  مربوط  به  خدا  و  منحصر  بدو  است.  اشاره  میشود  که  چه  بسا  فرارسیدن  قیامت  نزدیک  باشد.  به  دنبال  این  پرسش  صحنهای  از  صحنههای  قیامت  درمیرسد: 

(یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَ) (66)

روزی  (را  خاطر نشان  ساز  که  در  آن)  چهرههای  ایشان  در  آتش  زیر  و  رو  و  دگرگون  می‏گردد  (و  فریادهای  حسرتبارشان  بلند  میشود  و)  میگویند:  ای  کاش!  مـا  از  خدا  و  پیغمبر  فرمان  میبردیم  (تـا  چنین  سـرنوشت  دردناکی  نمیداشتیم). (احزاب/66)                                  

آنان  سخت  خشمگین  هستند  بر  رؤساء  و کبراء  و  بزرگان  خود،  آن  سروران  و  آقایانی  که  آنان  از  ایشان  اطاعت  کردهاند  و  گمراهشان  نمودهاند:

(رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا (67) رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً) (68)

پروردگارا!  ما  از  سران  و  بزرگان  خود  پیروی  کردهایم  و  آنان  مـا  را  از  راه  به  در  بـردهانـد  و  گمراه  کـردهانـد.  پروردگارا!  آنـان  را  دو  چندان  عذاب  کـن،  و  ایشـان  را  کاملاً  از  رحمت  خود  بـه  دور  دار  (و  کمترین  ترحّمی  بدیشان  منما). (احزاب/67و68)                                         

این  سوره  با  آهنگ  وحشتناک  و  ژرف  و  پـرمحتوا  و  بسیار  مؤثّر  خاتمه  مییابد:

(إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72) لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً) (73)

ما  امانت  (اختیار  و  اراده)  را  بر  آسمانها  و  زمین  و  کوهها  (و  همۀ  جهان  خلقت)  عرضه  داشـتیم  (و  انـجام  وظیفۀ  اختیاری  همراه  با  مسؤولیّت،  و  انـجام  وظیفۀ  اجباری  بدون  مسؤولیّت  را  بـدیشان  پیشنهاد  کردیم.  جملگی  آنها  اجبار  را  بر  اختیار  برتری  دادند)  و  از  پذیرش  امانت  خودداری  کردند  و  از  آن  ترسیدند،  و  حال  این  که  انسان  (این  اعجوبۀ  جهان)  زیر  بار  آن  رفت  (و  دارای  موقعیّت  بسیار  ممتازی  شد.  امّا  برخـی  از)  آنـان  (پـی  بـه  ارزش  وجودی  خود  نمیبرند  و  قدر  این  مقام  رفیع  را  نمیدانند  و)  واقعاً  ستمگر  و  نادانـند.  (خداونـد  ایـن  امـانت  را  بـه  انسانها  داده  تا  ایشان  را  در  بوتۀ  آزمایش  قرار  دهـد)  و  سرانجام  خداوند  مردان  و  زنان  منافق،  و  مردان  و  زنان  مشرک  را  کیفر  دهد،  و  بر  مردان  و  زنان  مؤمن  ببخشاید  و  (بـدیشان  رحـمت  نـماید).  خـداونـد  هـمواره  بس  بخشاینده  و  مهربان  بوده  و  هست‌. 

این  آهنگی  است که  پرده  برمی‏دارد  از  عظمت  رنـج  و  زحمتی که  بر  دوش  انسانها  نهاده  شده  است  و  بدیشان  واگذار گردیده  است،  و  بهویژه  بر  دوش گروه  مسلمانان  نهاده  شده  است  و  بدیشان  واگذار گردیده  است.  تنها  و  تنها  مسلمانانند که  بار  سنگین  این  امانت  بزرگ  را  بر  دوش  میکشند  و  به  وظیفۀ  خیر آن  عمل  میکنند.  ایـن  امانت،  امانت  عقیده  و  اسـتقامت  و  مـاندگاری  بر  آن  است.  امانت  دعوت  و  شکیبائی  بر  تکالیف  و  مشکلات  آن  است.  امانت  شریعت  و  برپای  ایسـتادن  و  از  پـای  نــنشستن  بسرای  اجـراء  آن  در  مـیان  خودشان  و  در  سرزمینهای  پیرامون  خودشان  و  در  همۀ  جهان  است.  این  هم  چیزی  است که  با  موضوع  سوره،  و  با  فضای  آن،  و  با  سـرشت  برنامۀ  الهی  سـازگار  و  همگام  است،  آن  برنامهای که  این  سوره  عهدهدار  نظم  و  نظام  بخشیدن  و  سر  و  سامان  دادن  جامعۀ  اسلامی  بر اساس  آن  است.  هم  اینک  پس  از  این  چکیدۀ گذرا،  به  طور  مـبسوط  و  مشروح  به  بیان  معانی  آیات  سوره  میپردازیم‌.

*

(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیماً حَکِیماً (1) وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً (2) وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلاً) (3)

ای  پیغمبر!  بترس  از  (عذاب  و  خشم)  خدا،  و  از  کافران  و  منافقان  اطاعت  مکن.  بی‏گمان  خداوند  آگاه  (از  هر  چیزی،  و)  دارای  حکمت  (در  افعال  و  اقوال  خود)  است.  از  چیزی  پـیروی  کـن  کـه  از  سـوی  پروردگارت  بـه  تـو  وحـی  میشود.  بی‏گمان  خداوند  از  کارهائی  که  انجام  مـیدهید  بس  آگاه  است.  و  بر  خدا  توکّل  کن  (و  کارهای  خود  را  بدو  بسپار).  همین  بس  که  خدا  حافظ  (و  مدافـع  انسـان) باشد.

این  سرآغاز  سوره ای  است که  سر  و  سامان  بخشیدن  و  نظم  و  ترتیب  دادن گوشههائی  از  زنـدگی  اجتماعی  و  اخلاقی  جامعۀ  اسلامی  نوپا  را  برعهده  میگیرد.  ایـن  سوره  پیش  از  هر چیز  سرشت  نظام  و  سیستم  اسلامی  را  روشن  میکند،  و  قواعد  و  اصولی  را  بـیان  میدارد  و  آشکار  مینماید  که  نظام  و  سیستم  اسلامی  در  جهان  بیرون  و  در  جهان  درون  بر  آنـها  اسـتوار  و  پـایدار  میگردد.

اسلام  تنها  مجموعهای  از  راهنمائیها  و  اندرزها  نیست.  اسلام  فـقط  مجموعهای  از  آداب  و  رسـوم  و  اخـلاق  نیست.  اسلام  فقط  قوانین  و  مقرّرات،  و  مجموعهای  از  اوضاع  و  عادات  نیست  و  بس  .  .  .  بلکه  اسلام  همۀ  اینها  است،  و لیکن  همۀ  اینها  اسلام  بشمار  نمیآید  .  .  .  اسلام  تسلیم  فرمان  خدا  شدن،  و  در  برابر  اراده  و  مشیّت  و  قضا  و  قدر  خدا کرنش  بردن،  و  پیش  از  هر  چیز  آمادۀ  اطاعت  از  اوامر  و  نواهی  یزدان گردیدن،  و  آمادۀ  پیروی کردن  از  برنامهای  است  که  خدا  مقرّر  و  معیّن  می دارد،  بدون  این که  به  رهنمود  و  رهـنمون  برنامۀ  دیگری  و  به  رویکرد  و  جهت  دیگری،  و  همچنین  بدون  این که  بر  کسی  جز  خدا  توکّل  و  اعتماد  شود.  این  هم  پیش  از  هر  چیز  احساس  و  آگاهی  بدین  است که  انسانها  در  ایـن  جهان  تابع  و  فرمانبردار  قانون  الهی  یگانهای  هستند  که  کار  و  بار  ایشان  و کار  و  بار  زمین  را  میگردانـد  و  میچرخاند،  بدانگونه  که  کار  و  بار  ستارگان  و  افلاک  آسمان  را  میگرداند  و  میچرخاند،  و  امور  پیدا  و  ناپیدا  و  دیدنی  و  نادیدنی  جهان  هستی  را،  و  هر  آنچه  را که  فهم  و  عقل  مردمان  بدان  آشنا  و  یا  ناآشنا  است،  و  آن  را  درک  میکند  و  یا  درک  نمیکند،  اداره  میفرماید  و  رو  به  راه  مینماید.  یقین  و  ایمان  باید  داشت که  مردمان  چیزی  از  دستشان  ساخته  نیست  مگر  پـیروی کردن  و  فرمان  بردن  از  آنچه  خدا  آن  را  بدیشان  دستور  میدهد،  و  مگر  دست  بازداشتن  و  دوری گزیدن  از  آنچه  خدا  ایشان  را  از  آن  بازمیدارد  و  نهی  میفرماید،  و  مگر  چنگ  زدن  به  اسباب  و  عللی که  با  آنها  را  برایشان  میسّر  و  مهیّا  ساخته  است  و  در  اختیارشان  قرار  داده  است،  و  مگر  چشم  به  راه  نتائجی  بودن که  خدا  آنها  را  مقدّر  و  مقرّر  فرموده  است  و  معیّن  و  مشخّص  داشته  است  .  .  .  اصل  و  اساس کار  این  است  و  بس.  قوانین  و  مقرّرات،  و  آداب  و  عادات،  و  اوضاع  و  احوال،  و  اخلاق  و  رسوم،  همه  و  همه  بر  ایـن  اصل  و  اساس  اسـتوار  میگردند،  و جملگی  و  همگی  مترجم  عملی  و بیانگر  واقعی  مـیان  و  واجبات  عقیدهای  هستند که  در  دل  و  درون  نهفته  است،  و  آثار  حقیقی  تسلیم  نفس  در  برابر  یزدان،  و  حرکت  برابر  برنامه  و  خطّ  سیر  خدای  سبحان،  در  زندگی  این  جهان  است  .  .  .  مطیع  بودن  و  تسـلیم  گردیدن،  عقیده  است.  از  عقیده  هم  شریعت  برمیجوشد.  و  بر  این  شریعت  نظام  و  سیستم  اسـتوار  و  پـایدار  میگردد.  این  سه  چیز  یکجا  و  در  ارتباط  و  در کنش  با  همدیگر،  اسلام  را  تشکیل  میدهند.

بدین  خاطر  است که  نخستین  رهنمود  سورهای که  تنظیم  زندگی  اجتماعی  مسلمانان  را  با  قوانـین  و  مقرّرات  و  اوضاع  و  احوال  تـازهای  برعهده  دارد  و  آن  را  سر  و  سامان  میدهد،  رهنمود  به  تقوا  و  ترس  از  خدا  است.  روی  سخن  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  است که  مسؤول  و  مراقب  چنین  قوانین  و  مقرّرات  و  تشکیلات  و  تنظیماتی  است

(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ ).

ای  پپغمبر!  بترس  از  (عذاب  و  خشم)  خدا.

چه  تقوا  و  ترس  از  خدا،  و  احساس  دیدبانی  و  مراقبت  او،  و  احساس  جلالت  و  عظمت  یزدان  سبحان،  پایه  و  اساس  نخستین  است،  و  پاسبان  ایستاده  در  ژرفـاهای  درون  و  مراقب  اجرای  قوانین  شریعت  و  پـیاده کردن  مقرّرات  آسمانی  است.  تقوا  و  ترس  از  خدا  است که  هر  تکلیفی  و  هر  وظیفهای  و  هر  رهنمودی  و  هر  رهنمونی  در  اسلام  بـا  آن گره  مـیخورد  و  با  آن  پـیوند  داده می شود.

رهنمود  و  رهنمون  دوم،  نهی  از  اطـاعت  از کافران  و  منافقان،  و  از  پیـروی کردن  از  راهنمائی  یـا  از پیشنهاد  ایشان،  و  از گوش  فرا  دادن  و  پذیرفتن  رأی  و  نظر  یـا  تشویق  و  ترغیب  آنان  است‌:

(وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ ).

و  از  کافران  و  منافقان  اطاعت  مکن‌.

جلو  انداختن  این  نهی  به  امر  به  پیروی  از  وحی  خـدا،  اشاره  دارد  به  این که  فشار کافران  و  منافقان  در  مدینه  و  پیرامون  آن  در  آن  زمان،  سخت  و  دردآور  بوده  است،  و  مقتضی  ایـن  بـوده که  نـهی  از  پـیروی  از  آراء  و  رهـنمودهایشان،  و  از  سـر  فـرود  آوردن  در  برابر  برانگیختن  و  فشارشان،  مقدّم گردد.  ایـن  کار  در  هر  محیطی  و  در  هر  زمانی  برجا  و  ماندگار  میماند.  مؤمنان  را  برحذر  از  آن  میدارد که  آراء  و  نظرات  کافران  و  منافقان  را  بپذیرند.  به  هیچ  وجه  نباید  مؤمنان  به  ویژه  در  کار  عقیده  و  در کار  قانونگذاری  و  در کار  نظم  و  نظام  دادن  و  سر  و  سامان  بخشیدن  امور  اجتماعی،  از کافران  و  منافقان  پیروی کنند،  تا  برنامۀ  مؤمنان  خالصانه  برای  خدا  باقی  بماند،  و  با  رهنمودها  و  رهنمونهای  دیگران  آمیخته  و  آلوده  نشود.

کسی  نباید گول  علم  و  تجربه  و  اطّلاعی  را  بخورد که  کافران  و  منافقان  از  آنـها  به  ظاهر  برخوردارنـد  -  همان گونه که  برخی  از  مسـلمانان  برای  خود  خوش  میدانند  و  میپسندند که  در  دورههای  ضعف  و  انحراف  گول  چیزی  را  بخورند که کافران  و  مـنافقان  به  ظاهر  دارند  - چه  خدا  بس  آگاه  و  بس کاربجا  است،  و  او  است  که  برای  مؤمنان  برنامهشان  را  برابر  علـم  و  حکمت  خود  انتخاب  کرده  است  و  برگزیده  است‌:

(إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیماً حَکِیماً) (1)

بی‏گمان  خداوند  آگاه  (از  هر  چیزی،  و)  دارای  حکمت  (در  افعال  و  اقوال  خود)  است‌.

آنچه  مردمان  از  علم  و  حکمت  دارنـد  جز  پوستهها  نیست،  و  چیزی  جز  اندکی  نمی‏باشد.

رهنمود  و  رهنمون  سوم  و  بلاواسطه  و  مستقیم،  ایـن  چنین  است‌:

(وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ ).

از  چیزی  پیروی  کن  که  از  سوی  پروردگارت  بـه  تـو  وحی  میشود

این  است  جهتی که  از  آن  سو  رهنمودها  و  رهنمونها  در  میرسد.  این  است  منبع  راستینی که  باید  از  آن  دریافت  داشت  و  پـیروی کرد.  نـصّ  ایـن  آیه  پسـودههای  الهامگرانهای  دربر  دارد.  این  پسودههای  الهامگرانه  در  ساختار  تعبیر  نـفتهاند:

(وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ ).

از  چیزی  پیروی  کن  کـه  از  سـوی  پروردگارت  بـه  تـو  وحی  میشود:

 وحی می شود: «الَیْکَ:  به  تو»  با  ایـن  تـخصیص.  سرچشمۀ  وحی :  «مِنْ  ربّکَ:  از  سوی  پروردگارت»  بـا  این  اضافه.  دیگر  پیروی کردن  در  اینجا  به  حکم  ایـن  پیامهای  حسّاس  معیّن  است،  گذشته  از  آن که  پـیروی  کردن  معیّن  است  با  همان  فرمانی که  صادر  میگردد  از  جانب  خدائی که  صاحب  امر  و  اطاعت  شونده  است  .  .  .  پیرو  آیه  این  چنین  است‌:

(إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً) (2)

بی‏گمان  خداوند  از  کارهائی  که  انجام  میدهید  بس  آگاه  است.

خدا  از  روی  آگاهی  از  شما  و  اطـّلاع  از  آنـچه  انـجام  میدهید  وحی  میکند.  خدا  حقیقت  چیزی  را  میداند که  شما  انجام  میدهید،  و  مطّلع  از  انگیزههای  درونی  شما  برای  انجام کارهائی  است که  میکنید.

واپسین  رهنمود  این  است‌:

(وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلاً) (3)

و  بر  خدا  توکّل  کن  (و کارهای  خود  را  بدو  بسپار).  همین  بس  که  خدا  حافظ  (و  مدافع  انسان)  باشد.

اهمّیّت  مده  چه  آنان  با  تو  باشند  یا  بر  ضدّ  تو  باشند.  به  مکر  و  نیرنگشان  اهمّیّت  مده.  همۀ کارهایت  را  به  خدا  حواله  دار.  خدا کارهایت  را  با  علم  و  حکمت  و  آگاهی  خود  رو  به  راه  میسازد  .  .  .  در نهایت  تنها کارها  را  به  خدا  حواله  داشتن  و  بر  او  توکّل کـردن  و  پشت  بسـتن،  قاعدۀ  ثابت  و  مطمئنّی  است که  دل  بدان  بـرمیگردد  و  بدان  می آرامد،  و  حـدود  و  ثغور  خـود  را  در  نـزد  آن  می‏یابد  و  بدان  حدود  و  ثغور  بس  میکند،  و  فراسوی  آن  حدود  و  ثغور  را  با  یقین  و  اعتماد  و  اطمینان  به  یـزدان  جهان  وامیگذارد  که  صاحب  امـر  و  ادارهکنندۀ  گیتی است‌.

این  عنصرهای  سهگانه:  تقوا  و  ترس  از  خدا،  و  پیروی  از  وحی  خدا،  و  توکّل کردن  بر  او  - با  وجود  مخالفت کافران  و  منافقان  - عنصرهائی  هستند که  دعوتکنندۀ  به  سوی  خدا  را  با  ذخیره  و  اندوخته  و  پشتوانه  مجهّز  و  مـهیّا  میگردانند،  و  دعوت  را  بر  راسـتای  برنامۀ  روشن  و  خالصانۀ  آن  استوار  و  پایدار  مینمایند.  آن  وقت  چنین  میشود:  دستور  زندگی  از  خدا  دریافت  میشود،  و  راه  زندگی  به  سوی  خدا  میرود  و  هم  بدو  منتهی  میشود،  و  در  انجام  امور  زندگی  بر  خدا  تکیه  و  توکّل  میگردد. 

(وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلاً) .

همین  بس  که  خدا  حافظ  (و  مدافع  انسان)  باشد.

این  رهنمودها  و  رهنمونها  با  آهنگ  قـاطعانهای  ختم  میگردد که  از  مشـاهدۀ  محسوسی  کمک  و  یـاری می گیرد:

(مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ ).

خداوند  دو  دل  را  در  درون  کسی  قرار  نداده  است‌.

در  یک  بدن  یک  دل  است  و  بس.  پس  باید  یک  دل  یک  برنامه  داشته  باشد  و  در  خطّ  سـیر  آن  حرکت کند  و  رهسپار  شود.  و  باید  یک  دل  یک  جهانبینی کلّی  برای  زندگی  و  برای  هستی  داشته  بـاشد  و  از  آن کمک  و  یاری  بجوید  و  بر  آن  بیاید  و  برود  و  باید  یک  دل  یک  ترازو  داشته  باشد  و  تنها  با  آن  معیارها  و  ارزشـها  را  بسنجد  و  ارزیابی کند،  و  با  آن  رخدادها  و  چیزها  را  سبک  سنگین کند  .  .  .  اگر  چنین  نکند  از  هم  میپاشد  و  پراکنده  دل  و  پریشان  خاطر  میشود  و  نفاق  و  دوروئی  میورزد  و  به  کژراهه  میرود  و  منحرف  میشود،  و  بر  یک  خطّ  سیر  و  رویکرد،  استوار  نمیماند.

انسان  نمیتواند  آداب  و  رسوم  و  اخلاق  و  عادات  خود  را  از  سرچشمهای  برگیرد،  و  قوانین  و  مقرّرات  خویش  را  از  سرچشمۀ  دیگری  فرادست  آورد،  و  اوضاع  و  احوال  اجتماعی  یا  اقتصادی  خویشتن  را  از  سرچشمۀ  سومی  به  دست  آورد،  و  هـنرها  و  جـهانبینیها  و  انــدیشهها  و  بینشهای  خود  را  ازسرچشمۀ  چهار میبرگیرد  .  .  .  چه  همچون  آمیزهای  انسانی  را  تشکیل  نمیدهد که  دارای  یک  دل  باشد.  بلکه  این  آمیزه،  تکّهپارهها  و  قطعههائی  خواهد  بود که  دوام  نخواهد  آورد  و  پایدار  نخواهد  ماند.  صاحب  عـده  نمیتواند  واقعاً  دارای  عقیدهای  باشد،  آن گاه  از  مقتضیات  و  معیارها  و  ارزشـهای  ویـژۀ  آن  عقیده  در  موقعی  از  موقعیّتهای  سراسر  زندگیش،  چه  کوچک  باشد  و  چه  بزرگ،  سرباز  بزند  و  دست  بردارد.  او  نمیتواند  سخنی  را  بگوید،  یا  حرکتی  را  انجام  دهد،  یا  نیّتی  را  به  دل گیرد،  و  یا  اندیشهای  را  بیندیشد،  در  عین  حال  در  همۀ  اینها  از  عقیدهاش  فرمانبرداری  نکند  -  البتّه  اگر  این  عقیده  یک  عقیدۀ  حقیقی  و  واقعی  در وجود  او  باشد  -  زیرا  خداوند  بـرای  او  جـز  دلی  را  نـیافریده  است  و  بدو  نداده  است،  دلی که  از  یزدان  یگانهای  فرمان  می‏برد،  و  از  جهانبینی  یگانهای  کـمک  و  یـاری  میجوید،  و  با  ترازوی  یگانهای  میسنجد  و  ارزیابی  میکند.

صاحب  عقیده  نمیتواند  دربارۀ  کاری که  کرده  است  بگوید:  چنین کاری  را کردهام  با  صفت  شخصیّت  خودم،  و  چنان کاری  را  کردهام  با  صفت  اسلامی  خودم!  همان گونه  که  سیاستمداران  یـا  صاحبان  شـرکتها  و  تجارتخانهها،  یـا  سـردمداران  جمعیِتها  و  تشکیلات  اجتماعی  یا  علمی  و  چیزهای  دیگـری  از  این  قبیل،  امروزها  میگویند!  انسـان  شخص  یگانهای  است  و  دارای  دل  یگانهای  است،  و  دل  او  را  عقیدۀ  یگانهای  آباد  میگرداند.  او  دارای  جهانبینی  یگانهای  برای  زندگی  است،  و  ترازوی  یگانهای  برای  معیارها  و  ارزشها  دارد.  جهانبینی  او که  از  عقیدهاش  سرچشمه  میگیرد  آمیخته  با  همۀ  چیزهائی  است که  از  او  روی  میدهد  و  صادر  میگردد،  در  هر  حالتی  از  حالاتی که  دارد  بدون کمترین  فرق  و  جدائیای که  میان  آنها  باشد.

با  این  دل  یگانه  است که  با  خویشتن  میزید،  و  در  میان  خانواده  زندگی  میکند،  و  در  میان  مردمان  زندگانی  را  سپری  مینماید،  و  در  میان  دولت  زیست  میکند،  و  در  جهان  زندگی  مینماید،  و  پنهان  و  آشکار  میزید،  و  کارگر  زندگی  میکند  و کارفرما  بسر  می‏برد.  فرمانروا  زندگی  را  سپری  میسازد  و  فرمانبردار  زندگی  را  به  سر  میبرد.  در  شادی  و  رفاه  زندگی  مـیکند  و  در  غـم  و  اندوه  و  زیان  و  ضرر  بسر  می‏برد  .  .  .  در  همۀ  ایـنها  معیارها  و  مقیاسهایش  دگرگون  نـمیشود،  و  شاهین  ارزشهایش  بالا  و  پائین  نمیافتد،  و  اندیشههایش  تعبیر  و  تبدیل  حاصل  نمیکند.

(مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ ).

خداوند  دو  دل  را  در  درون  کسی  قرار  نداده  است‌.

بدین  خاطر  برنامۀ  یگانه،  و  راه  یگانه،  و  وحی  یگانه،  و  رویکرد  و  جهت  یگانهای  در  میان  است  و  بس.  و  آن  هم  کوتاه  و  مختصر  تسلیم  خدای  یگانه  شدن  است  و  بس.  چه  یک  دل  دو  خدا  را  نمیپرستد،  و  دو  آقا  و  سرور  را  خدمت  نمیکند،  و  دو  برنامه  را  درپیش  نمیگیرد،  و  دو  رویکرد  و  جهت  را  نمیسپرد.  اگر کـاری  از  اینها  را  بکند،  پراکنده  حال  و  پریشان  خاطر  میشود  و  به  تکّه  پارهها  و  قطعهها  و  تودهها  تبدیل  میشود!

*

روند  سوره  پس  از  این  آهنگ  قاطعانه  در  تعیین  برنامه  و  راه،  به  ابطال  عادت  ظهار  و  رسم  فرزندخوانـدگی  میپردازد،  تا  جامعه  را  بر  بنیاد  روشن  و  سالم  و  راست  و  درست  خانواده  پابرجا  و  استوار  دارد:

(وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءکُمْ أَبْنَاءکُمْ ذَلِکُمْ قَوْلُکُم بِأَفْوَاهِکُمْ وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ (4) ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَمَوَالِیکُمْ وَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَکِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً) (5)

خداوند  هرگز  همسرانتان  را  با  اظـهار  «ظـهار،»  مــادران  شما  نمیسازد،  و  فرزندخواندگانتان  را  فرزندان  حقیقی  شـما  نـمینماید.  ایـن  سـخنی  است  کـه  شما  بـه  زبـان  میگوئید  (چرا  کـه  رابطۀ  پـدری  و  فرزندی  یک  رابـطۀ  طبیعی  است  و  با  الفاظ  و  قراردادهـا  و  شـعارها  هرگز  حاصل  نمیشود).  خداوند  حقّ  می‏گوید  و  به  راه  راست  راهنمائی  میکند.  آنان  را  به  نام  پدرانشان  بـخوانـید  که  این  کار  در  پیش  خدا  عادلانهتر  بشـمار  است.  اگر  هـم  پدران  ایشان  را  نشناختید،  آنان  برادران  دینی  و  یـاران  شما  هستند.  هر گاه  در  این  مورد  اشتباه  کردید  (و  مـثلاً  بر  اثر  عادت  گذشته،  یا  سبق  لسان،  به  لغزش  افتادید  و  به  خطا  رفتید)  گناهی  بر شـما  نـیست.  ولی  آنچه  را  که  دلتان  میخواهد  (یعنی  از  روی  عمد  و  اختیار  میگوئید،  گناه  است  و  کـیفر  دارد).  بـه  هـر  حـال،  پـیوسته  خدا  آمرزگار  و  مــهربان  بـوده  و  هست  (و  قـلم  عفو  بـر  اشتباهات  و  لغزشها  میکشد  و  شما  را  میبخشد).

در  جاهلیّت  شوهر  به  همسر  خود  میگفت:  تو  برای  من  بسان  پشت  مادرم  هستی.  یعنی که  به  طور کلّی  بـرای  من  حرام  میباشی  همان گونه که  مادرم  برای  من  حرام  است.  از  همان  لحظه  مسألۀ  نـزدیکی  زنـاشوئی  بر  او  قدغن  و  حرام  میگردید.  آن گاه  همسر  پـا  در  هوا  میماند.  نه  طلاق  داده  شده  بشمار  میرفت  تا  با  شخص  دیگری  ازدواج کند،  و  نه  همسر  بشمار  میآمد  تا  برای  شــوهرش  حـلال  باشد.  در  ایـن  امر  سنگین دلی  و  سختگیری  پیدا  است  و  نیازی  به  توضیح  ندارد.  این  هم  یکی  از  راههای  بدرفتاری  با  زن  و  خودرأیی  و  استبداد  با  او،  و  تحمیل  هر گونه  رنج  و  مشـقّتی  بـدو،  در  دورۀ  جاهلیّت  بود.

هنگامی که  اسلام  از  نو  به  سر  و  ساماندهی  و  نظم  و  نظام  بخشیدن  ارتباطها  و  پیوندهای  اجتماعی  در  محیط  خانواده  میپردازد،  و  خانواده  را  واحد  نخسـین  اجتماعی  بشمار  میآورد،  و  خانواده  را  مورد  عنایت  و  رعایت  قرار  میدهد،  عنایت  و  رعایتی  که  سزاوار  پرورشگاهی  است که  نسلها  در  آن  رشد  و  نموّ میکنند،  همچون  ظلم  و  ستمی  را  از  زن  برمی‏دارد،  و  ارتـباطها  و  پـیوندهای  خانوادگی  را  با  دادگری  و  آسانگیری  اداره  میکند  و  رو  به  راه  مینماید.  از  جملۀ  مقرّراتی که  اسلام  وضع کرد  این  قاعده  بود:

(وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ ).

خداوند  هرگز  همسرانتان  را  با  اظـهار  «ظـهار»  مـادران  شما  نمیسازد.

چه  سخنی که  بر  زبان  میدود  و  بر  آن  میرود،  حقیقت  واقعی  را  تغییر  نمیدهد  و  دگرگون  نمیسازد.  و  آن  این  که  مادر،  مادر  است،  و  همسر،  همسر  است،  و  سـرشت  ارتباط  و  پیوند  با  سختی  تبدیل  و  تغییر  نمییابد.  بدین  خاطر  ظهار  تحریم  ابدی  نمیماند  بسان  تحریم  مـادر،  بدان گونه که  در  دورۀ  جاهلیّت  چنین  بود.

روایت  شده  است که  رسم  ظهار  وقتی  مقرّر گردیده  است  که  در  «سورۀ  مجادله«  آیاتی  نـازل  شده  است،  بدان  هنگام که  اوس  پسر  صامت  همسر  خود  خوله  دختر  ثعلبه  را  ظهار کرد.  خوله  دختر ثعلبه  به  خدمت  پـیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  آمد  و  زبان  به  شکایت گشود  و گفت:  ای  پیغمبر  خدا!  او  ثـروت  و  دارائی  مرا  خورده  است،  و  جوانی  مرا  به  باد  فنا  داده  است،  و  آنچه  در  شکم  داشتم  زیر  پایش  ریختم،  تا  بدانجا که  سن  و  سالم  بالا  رفت  و  پیر  شدم  و  دیگر  فرزندی  نزائیدم.  در  این  وقت  او  مـرا  ظهار کرد.  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  فرمود:

(ما أراک إلا قد حرمت علیه).

جز  این  نظری  ندارم  که  تو  بر  او  حرام  شدهای‌.

خوله  دختر  ثعلبه  بارها  سخن  خود  را  تکرار کرد.  خـدا  چنین  نازل  فرمود:

(قد سمع الله قول التی تجادلک فی زوجها وتشتکی إلى الله , والله یسمع تحاورکما , إن الله سمیع بصیر . الذین یظاهرون منکم من نسائهم ما هن أمهاتهم , إن أمهاتهم إلا اللائی ولدنهم , وإنهم لیقولون منکرا من القول وزورا . وإن الله لعفو غفور . والذین یظاهرون من نسائهم ثم یعودون لما قالوا فتحریر رقبة - من قبل أن یتماسا - ذلکم توعظون به . والله بما تعملون خبیر . فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین من قبل أن یتماسا ; فمن لم یستطع فإطعام ستین مسکینا . ذلک لتؤمنوا بالله ورسوله . وتلک حدود الله وللکافرین عذاب ألیم ).

خداوند  گفتار  زنی  را  میپذیرد  که  دربارۀ  شوهرش  بـا  تو  بحث  و  مجادله  می‏کند  و  به  خدا  شکایت  میبرد.  خدا  قطعاً  گفتگوی  شما  دو  نفر  را  میشنود،  چرا  که  خدا  شنوا  و  بینا  است.  کسانی  که  زنان  خود  را  ظـهار  مـیکنند  (و  بدیشان  میگویند:  شما  بـرای  ما  هـمسان  مـادرانـمان  هستید)  آنان  مادرانشان  نمیکردند،  و  بلکه  مادرانشـان  تنها  زنانی  هستند  که  ایشان  را  زائیدهاند.  چنین  کسـانی  سـخن  ناهنجار  و  دروغی  را  می‏گویند  (چرا  که  مـادر  و  فرزند  بودن،  چیزی  نیست  که  با  سـخن  درست  شـود).  خـداونـد  بسـیار  بـا  گذشت  و  آمرزگار  است  (و  اگر  مسلمانی  پیش  از  نزول  این  آیات،  مرتکب  این  عمل  شده  باشد،  خداوند  او  را  میبخشد).  کسانی  که  زنان  خود  را  ظـهار  مـیکنند،  سپس  از  آنـچه  گفتهاند،  پشـیمان  میشوند،  باید  بـندهای  را  آزاد  کنند،  پیش  از  آن  که  با  یکدیگر  نزدیکی  و  آمیزش  انجام  دهند.  این  درس  و  پندی  است  که  به  شما  داده  میشود،  و  خدا  آگاه  از  آن  چیزی  است  که  میکنید.  اگر  هم  کسی  بندهای  را  نیابد  و  توانائی  آزاد  کردن  او  را  نداشته  باشد،  باید  دو  ماه  پیاپی  و  بدون  فاصله  روزه  بگیرد،  پیش  از آن  که  شوهر  و  هـمسر  با  همدیگر  نزدیکی  و  آمیزش  کـند.  اگر  هم  نتوانست،  بـاید  شصت  نفر  فقیر  را  خوراک  دهد.  این  (قانونگذاری)  بدان  خاطر  است  که  به  گونۀ  لازم  به  خدا  و  پـیغمبرش  ایـمان  بیاورید  (و  برابر  دستور  اسلام،  نه  جـاهلیّت  زندگی  را  بسر  برید).  اینها  قوانین  و  مقرّرات  خدا  است  (و  آنـها  را  مراعـات  داریـد.  هـر که  آنها  را  مـراعـات  نکند  و  نـاچیز  انگارد،  به  سوی  کـفر  رهسـپار  است)  و  کـافران  عذاب  دردناکی  دارند. (مجادله/1-4) 

خداوند  ظهار  را  تحریم  موقّت  نزدیک  زناشوئی کرد  -  نه  این که  ظهار  وسیلۀ  تحربم  ابدی  باشد  یا  مایۀ  طلاق  شود  - کفّارۀ  ظهار  آزاد کردن  بنده ای،  یا  دو  ماه  پـیاپی  روزه گرفتن،  و  یا  خوراک  دادن  به  شصت  نفر فقیر  است.  آن گاه  همسر  دیگر باره  حـلال  میگردد،  و  زندگانی  زوجیّت  به  حال  سابق  خود  برمی‏گردد.  و  حکم  ثابت  و  مستقیم،  بر  حقیقت  واقعی  استقرار  میپذیرد:

(وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ ).

خداوند  هرگز  همسرانتان  را  با  اظـهار  «ظـهار»  مـادران  شما  نمیسازد.

دیگر  بـه  وسـیلۀ  آن  رسـم  جاهلیّت،  خانواده  از  هم  نمیباشد،  رسمی که  بیانگر گوشهای  از  ظلم  و  ستم  و  رنـج  و  زحمـتی  است کـه  به  زن  مـیرساندند  و  می چشاندند،  و  بیانگر  نابسامانی  و  پـریشانی  روابط  خانوادگی،  و  پیچیدگی  و  هرج  و  مرج  خانه  و  خانواده  است که  به  سبب  سرکشیها  و گردنافرازیهای  مردان  و  خودبزرگبینی  و  تکبّر  ایشـان  در  جامعۀ  جاهلی  خودنمائی  میکرد  و  جلوهگر  میآمد.

ایـن  مسألۀ  ظـهار  بود که  گذشت.  و  امّا  مسألۀ  فرزندخواندگی،  و  صدا  زدن  پسران  به  نام  غیر  پـدران،  این  هم  از  لرزان  و  نابسامان  بودن  سـاختار  خانواده،  و  ساختار  جامعه  به  طور کلّی  سـرچشـمه  میگرفت  و   پدیدار  می آمد.

هر چند که  مشهور  است  در  جامعۀ  عربی  چه  اندازه  به  عفّت  و  پاکدامنی  افتخار  میکردند،  و  چـه  انـدازه  به  حسب  و  نسب  مینازیدند،  امّا  در کنار  این  افتخار کردن  و  به  خود  نازیدن  پدیدههای  دیگری  وجود  داشت که  برعکس  رسم  و  رسوم  جامعه  بود،  مگر در میان  خانوادهها  و  خاندانهای  اندکی که  دارای  حسب  و  نسب  معروف  و  سرشناسی  بودند.

در  جامعه  پسرانی  یافته  میشدند که  پدرانشان  شناخته  نمیشدند!  گاهی  مردی  از  یکی  از  این  پسران  خوشش  مــیآمد  و  او  را  مـیپسندید،  وی  را  به  پسـری  میپذیرفت  و  او  را  فرزند  خود  صدا  میزد،  و  به  حسب  و  نسب  خویش  ملحق  مینمود.  از  آن  لحظه  بـه  بعد  هـمچون  پسـری  و  هـمچون  پـدری  از  یکـدیگر  ارث  می‏بردند  بسان  ارث  بردنی که  در  میان  حسب  و  نسب  موجود  و  معلوم  بود.

همچنین  در  جامعۀ  جاهلی  پسرانی  یافته  میشدند  که  پدرانشان  مشخّص  بودند،  و لیکن  مردی  از  یکی  از  آن  پسران  خوشش  مـیآمد  و  او  را  برمیگرفت  و  به  فرزندی  میپذیرفت  و  به  حسب  و  نسب  خویش  ملحق  مینمود.  دیگر  از  آن  به  بعد  در  میان  مردمان  همچون  پسری  به  نام  مردی  معروف  و  شناخته  میشد که  او  را  به  فرزندی  قبول کرده  است،  و  او  جزو  خانوادۀ  آن  مرد  بشمار  می آمد  و  در  میان  خانوادهاش  زندگی  میکرد  و  بسر  می‏برد.  این  قسمت  بیشتر  در  میان  اسیران  صورت  میگرفت.  زمانی که کودکان  و  جوانـان  در  جـنگها  و  یــورشها  و  ایـلغارها گرفتار  میآمدند،  هر کس  که  میخواست کسی  را  از  اینان  به  حسب  و  نسب  خویشتن  منسوب کند،  او  را  پسر  خود  صدا  میزد  و  پسـر  خود  مینامید،  و  نام  خویشتن  را  بر  او  میگذاشت،  دیگر  از  همان  لحظه  آن کودک  یا  جوان  به  نام  آن  شخص  شناخته  و  معروف  میشد،  و  حقوق  و  تکالیف  و  وظائف  فرزندی  برای  وی  حاصل  میآمد  و  واجب  میگردید.

از  جملۀ  همچون  پسرانی،  زید  پسر  حارثۀ  کلبی  است.  او  از  یک  قبیلۀ  عربی  بود.  در کوچ  در  ایـلغاری  از  ایلغارهای  روزگاران  جاهلیّت  اسیر گردید.  حکیم  پسر  حزام  او  را  برای  خالهاش  خدیجه  - رضی  الله  عنها  -  خریداری کرد.  وقتی که  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  با  خدیجه  ازدواج  فرمود،  خدیجه  زید  را  بدو  بخشید.  بعدها  پـدر  زید  و  عموی  او،  زیـد  را  درخواست کردند.  پـیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  به  زید  اختیار  داد  تا  هر گونه که  بخواهد  عمل  بکند.  یعنی  بـه  پـیش  پدرش  برگردد  یـا  در  خدمت  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  بماند.  زید  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  را  برگزید.  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  او  را  آزاد کرد  و  وی  را  پسرخوانـدۀ  خویش  نمود.  به  زید  میگفتند:  زید  پسر  محمّد.  زید  نخستین  بندهای  از  بندگانی  بود که  ایمان  آوردند.

هنگامی که  اسلام  به  نظم  و  نظام  و  سر  و  سامان  دادن  روابط  خانوادگی  و  پیوندهای  خانه  و  خانواده  بر  بنیاد  سرشتی  خود  پـرداخت،  و  روابط  و  پـیوندهای  آن  را  محکم  و  استوار  داشت،  و  آن  را  روشن  و  آشکار  و  سره  و  خالص کرد،  و  آن  را  از  هر گونه  آمیزه  و  آلودگی  پالود  و  صاف  نمود،  رسم  فرزندخواندگی  این  چنانی  را  باطل  اعلام کرد،  و  روابط  و  پیوندهای  حسب  و  نسب  را  به  اسباب  و  علل  حقیقی  خود  برگرداند  .  .  .  یعنی  روابط  و  پیوندهای  خونی  و  پدری  و  پسری  و  فرزندی  واقعی،  نه  چیز  دیگری  ملاک  گردید.  در  این  باره  فرمود:

(وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءکُمْ أَبْنَاءکُمْ ).

و  فرزندخواندگانتان  را  فرزندان  حقیقی  شما  نمینماید. 

(ذَلِکُمْ قَوْلُکُم بِأَفْوَاهِکُمْ ).

این  سخنی  است  که  شما  بـه  زبـان  میگوئید  (چـرا  کـه  رابطۀ  پدری  و  فرزندی  یک  رابطۀ  طبیعی  است  و  با  الفاظ  و  قراردادها  و  شعارها  هرگز  حاصل  نمیشود)‌.

سخن  واقعیّتی  را  تغییر  نـمیدهد،  و  چیزی  ارتـباط  و  پیوند  را  پدیدار  و  نمودار  نمیگرداند  مگر  ارتباط  و  پـیوند  خونی،  و  ارتباط  و  پـیوند  وراثـتی که  نطفه  ویژگیهای  آن  را  با  خود  حمل  میکند،  و  ارتباط  و  پیوند  احساسات  و  ادراکات  سرشتی  ناشی  از  وجود  فرزند که  تکّه  گوشت  زندهای  از  پیکر  زنده  پدر  خودش  است

(وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ) (4)

خداوند  حقّ  می‏گوید  و  به  راه  راست  راهنمائی  می‏کند.  خدا  حقّ  مطلقی  را  مـیگوید،  حـقّی که  باطلی  بدان  نـمیآمیزد.  از  جملۀ  حقّ،  برقرار  و  اسـتوار  داشتن  ارتباطها  و  پیوندها  است  بر آن  ارتباط  و  پیوند  حقّی که  از گوشت  و  خون کمک  و  یاری  میجوید،  و  بر گوشت  و  خون  تکیه  دارد،  نه  این که  بر  سخنی  تکیه کند که  بر زبان  میدود  و  بر  آن  میرود.

(وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ) .

و  او  به  راه  راست  راهنمائی  میکند.

خدا  به  راه  راست  رهنمود  و  رهنمون  میکند که  متّصل  به  قانون  اصیل  فطرت  است،  قانون  اصیلی که  هیچ  راه  و  روش  دیگری که  سـاختار  انسـان  است  جـای  آن  را  نمیگیرد،  راه  و  روشی که  مردمان  آن  را  با گفتارها  و  گفتههایشان  میسازند،  و  با  واژهها  و  جملههای  بدون  مدلول  و  مفهوم  بدان  میپردازند.  سخن  حقّ  و  سخن  فطرت که  خدا  آن  را  مـیگوید  و  در  پـرتو  آن  به  راه  راست  رهنمود  و  رهنمون  میفرماید،  بر  تمام گفتارها  و  گفتههایشان  غلبه  میکند  و چیره  میشود.

(ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ ).

آنان  را  به  نام  پدرانشان  بخوانید  که  ایـن  کـار  در  پـیش  خدا  عادلانهتر  بشمار  است‌.

این  عدالت  و  دادگری  است که  پسر  به  نـام  پـدرش  خوانده  شود.  عدالت  و  دادگری  است  با  پدری که  ایـن  پسر  از  تکّه گوشت  زندهای  از  پیکر  او  پـدیدار  آمـده  است  و  رشد  و  نموّ گرفته  است.  عدالت  و  دادگری  است  با  پسری که  نام  پدرش  را  با  خود  حمل  میکند،  و  از  پدرش  ارث  می‏برد  و  برای  پدرش  به  ارث  میگذارد،  و  با  پدرش  همیاری  و  کاری  میکند  و  ادامـۀ  زندگی  پدرش  بشمار  است  در  پرتو  وراثتهائی که  در  وجود  او  نهفته  و  نهان  هستند،  و  پسر  بیانگر  ویژگیهای  پدرش  و  ویژگیهای  پدربزرگان  و  نیاکان  خود  می‏باشد.  عدالت  و  دادگری  در  ذات  خود  است،  عدالت  و  دادگریای که  هر  چیزی  را  در  جایگاه  خود  قرار  میدهد  و  میگذارد،  و  هر گونه  ارتباط  و  پیوندی  را  بر  اصل  سرشتی  خود  استوار  و  برقرار  میسازد،  و  هیچ گونه  مزیّتی  را  از  پدر  یا  پسر  سلب  نمیکند  و  هدر  نمیدهد.  همان گونه  هم  بر  پدر غیرحقیقی  رنـج  و  زحمت  فرزندی  را  تـحمیل  نمینماید،  و  به  پدر  غیرحقیقی  مزایـای  فـرزندی  را  نمیدهد،  و  بر  غیر  فرزند  حقیقی  هم  رنـج  و  زحمت  فرزندی  را  تحمیل  نمیکند  و  خیرات  فرزندی  را  نیز  بدو  نمیدهد.

اسلام  نظام  و  سـیستـی  است که  مسؤولیّتها  را  در  خانواده  همسنگ  و  همطراز  میکند  و  توازن  می‏بخشد،  و  خانواده  را  بر  پـایه  و  اساس  ثابت  و  دقیقی که  از  واقـعیّت  یـاری  و کمک  میگیرد  اسـتوار  و  برفراز  میگرداند.  اسلام  در  عین  حال  بنای  جامعه  را  بر  قاعدۀ  حقیقی  محکمی  استوار  و  برقرار  میگرداند  چون  در  آن  قاعده  حقّ  وجود  دارد،  و  آن  قاعده  با  واقعیّت  فطری  ژرفی  مطابقت  مینماید  .  .  .  هر  سیستم  و  نظامی که  حقیقت  سرشت  خانواده  را  بشناسد  و  نـادیده  بگیرد،  سیستم  و  نظام  ناموفّق  و  ضعیفی  خواهد  بود،  و  پایههای آن نابجا و نامیزان، و ارکان و اصول  آن نادرست و دروغین است، و ممکن نیست که برجای بماند و به زندگی ادامه دهد.[2]

با توجّه به هرج و مرج موجود در روابط و پیوندهای خانواده در دورۀ جاهلیبت ، و همچنین با توجّه به هرج و مرج  جنسی در آن که سبب گردیده بود حسبها و نسبها  آمیزه  یکدیگر  شود،  و  در  برخی  مواقع  پدران  ناشناخته  بمانند، اسلام سهل و ساده مسأله را حلّ و رو به راه کرده  است  -  بدان  هنگام  که  در  صدد  برگرداندن  نظم  و  نظام  به  کانون  خانواده  است،  و  میخواهد  نظام  و  سیستم  اجتماعی  بر اساس  و  پایۀ  اصلی  خود  اسـتوار  و  بـرقرار  گردد  - وقتی  که  پدران  حقیقی  شـناخته  نـمیشوند  و هیچ گونه راهی برای شناسائی آنان در میان نیست، اسلام  برای  فرزندخواندگان  مکانت  و  منزلتی  در  مـیان گروه مسلمانان مقرّر و مشخّص می دارد، مکانت و  آئینی  برجا  و  برپا  میگردد:

(فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَمَوَالِیکُمْ ).

اگر  هم  پدران  ایشان  را  نشناختید،  آنان  برادران  دینی  و  یاران شما هستند.

این ارتباط و پیوند، ارتباط و پیوند اخلاقی و احساسی است، و تعهّدات مشخّصی بر آن مترتّب نمر گردد، بسان تعهّدات ارث گذاری و ارث بری و ضمانت اجتماعی در کار پرداخت دیه ها – این تعهّدات هم تعهّدات حسب و نسب در پرداخت خونبها بود، همان گونه  که  این  تعهّدات  با  فرزندخواندگی  نیز  پـدید  میآمد  و  لازم  میگردید  -  این  برادری  دینی  و  دوستی  آئینی  بدان  خاطر  است که  این گونه  فرزند خواندگان  پس  از  لغو  ارتباط  و  پیوند  فرزندخواندگی،  بدون  ارتباط  و پیوند ، در میان گروه مسلمان به خود رها نشوند.

این نصّ قرآنی که می فرماید:

(فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءهُمْ ...).

اگر  هم  پدران  ایشان  را  نشناختید  .  .  ..

حقیقت  تزلزل  را  در  جامعۀ  جاهلی،  و  حقیقت  هرج  و  مرج  در  روابط  و  تماسهای  جنسی  را  به  تصویر  میکشد.  اسلام  به  چـارهجوئی  این  هرج و  مـرج  و  آن  تـزلزل  پرداخته  است  با  پابرجا  داشتن  نظام  و  سـیستم  خانواده  بر اساس  فرزندی،  و  پابرجا  داشتن  نظام  و  سیـستم  جامعه  بر اساس  خانوادۀ  سالم‌.

بعد  از  تلاش  و کوشش  در  شناسائی  حسبها  و  نسبها  و  برگرداندن  آنها  به  حـقائق  خودشان،  در  حالتهائی  که  مسلمانان  نمیتوانند  به  حسب  و  نسب  صحیح  دستیابی  پیدا کنند  و  حسب  و  نسب  واقعی  را  بشناسند،  بر  آنـان  گناهی  نیست‌:

(وَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَکِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ ).

هر گاه  در  این  مورد  اشتباه  کردید  (و  مثلاً  بر  اثر  عـادت  گذشته،  یا  سبق  لسان،  به  لغزش  افتادید  و  به  خطا  رفتید)  گناهی  بر  شما  نیست.  ولی  آنچه  را  که  دلتان  میخواهـد  (یعنی  از  روی  عمد  و  اختیار  میگوئید،  گناه  است  و  کیفر  دارد)‌.

این  بزرگواری  و  گذشت  برمیگردد  به  این که  یـزدان  سبحان  متّصف  به  رحمت  و  غفران  است.  چون  رحـیم  و  غفور  است  مردمان  را  با  چیزی  دچار  مشکل  و  مشـقّت  نمیکند که  از  عهدۀ  آن  برنمیآیند  و  نمیتوانند  آن  را  انجام  بدهند:

(وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً) (5)

پیوسته  خدا  آمرزگار  و  مـهربان  بـوده  و  هست  (و  قلم  عـفو  بـر  اشـتباهات  و  لغـزشها  مــیکشد  و  شـما  را  میبخشد)‌. 

پیغمبر خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  در کار ثبوت  حسب  و  نسب  و تکیۀ  مؤکّدانه  بر  آن  بسی  تأکید  میفرمود  و  سختگری  میکرد.  چون  روشنی  حسب  و  نسب  یک  امر جدّی  در  نظم  و  نظام  و  سر  و  ساماندهی  اسلام  است،  اسلامی که  همۀ  آثار  تزلزل  و  نابسامانی  جاهلی  اجتماعی  را  باطل  میگردانـد.  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم کسـانی  را  به  نـنگ کفر  میترساند که  حقیقت  حسب  و  نسب  را کتمان کـنند  و  پنهان  دارند.  ابنجریر گفته  است:  یعقوب  پسر  ابراهیم  برایمان  از  ابنعلیّه،  و  او  از  عینیه  پسر  عبدالرحمن،  روایت  کرده  است  و گفته  است:  ابوبکر  رضی الله عنه گفته  است  خداوند  بزرگوار  فرموده  است‌:

(ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَمَوَالِیکُمْ).

آنان  را  به  نام  پدرانشان  بـخوانید  که  ایـن  کار  در  پـیش  خدا  عادلانهتر  بشـمار  است.  اگر  هــم  پـدران  ایشان  را  نشناختید،  آنان  برادران  دینی  و  یاران  شما  هستند(احزاب/5)

من کسی  هستم که  پدرم  شناخته  نمیشود.  پس  من  از  زمرۀ  برادران  دینی  شما  میباشم  ...  پدرم گفته  است  -  سخن  عیینه  پسر  عبدالرحمن  است  - :  به  خدا  سوگند  گمان  می کنم  اگر  او  میدانست که  پدرش  الاغی  است  خویشتن  را  بدو  نسبت  میداد.  در  حدیث  آمده  است‌:

(من ادعى إلى غیر أبیه - وهو یعلم - إلا کفر ).

هر کس  خویشتن  را  به  غیر  از  پـدرش  نسـبت  دهـد  - در  حالی  که  بداند  که  چنین  نیست  - قطعاً  کافر  می‏گردد.  این گونه  سختگیریها  با  عنایت  اسلام  به  حفظ  خانواده  و  مصون  داشـتن  آن  از  هر گونه  شبههای  و  از  هر گونه  وصلهای،  و  با  احاطۀ  خانواده  با  همۀ  اسباب  و  ابزار  حفاظت  و  سلامت  و  استوار  ماندن  و  توانمند  بودن  و  پایداری  خانواده،  همگامی  و  همخوانی  دارد.  اسلام  بدین  وسیله  می خواهد  بنای  محکم  و  سالم  و  پاک  و  پاکدامن  جامعه  را  بر  پایۀ  خانواده  بنیاد کند  و  استوار  و  ماندگار  بدارد.

اسلام  بعد  از  آن که  سیستم  فرزندخواندگی  را  باطل  اعلام  میکند،  سیستم  برادری  را  مقرّر  میدارد.  سیستم  برادری  یک  رسم  جاهلی  نیست.  بلکه  سیستمی  است که  اسـلام  پس  از  هجرت  آن  را  پـدید  آورد،  به  خاطر  رویاروی  شدن  با  حالت  مهاجرانی که  اموال  و  اهل  و  عیال  خود  را  در  مکّه  رها کرده  بودند.  همچنین  به  خاطر  حالتی که  میان  مسلمانان  در  خود  مدینه  پـدید  آمد،  مسلمانانی  که  میان  ایشان  و  میان  خانوادههایشان  به  سبب  اسلام  آوردنشان گسیخته  بود  و  به  ترک  آنان گفته  شده  بود  .  .  .  همراه  با  قانون  برادری،  امر  سـرپرستی  همگانی  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  مقدّم  داشتن  امر  سرپرستی  او  بر  جملگی  سرپرستیهای  حسب  و  نسب  ذکر  میشود.  بعد  از  آن  مادری  روانی  میان  همسران  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  میان  همگی مؤمنان  بیان  میگردد:‌.

(النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفاً کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً) (6)‏

پیغمبر  از  خود  مؤمنان  نسبت  بدانـان  اولویّت  بـیشتری  دارد  (و  اراده  و  خواست  او  در  مسائل  فردی  و  اجتماعی  مـؤمنان،  مـقدّم  بـر  اراده  و  خواست  ایشـان  است)  و  هـمسران  پیغمبر،  مـادران  مـؤمنان  مـحسوبند  (و  بـاید  احترام  مادری  آنان  را  از  نظر  به  دور  نداشت،  و  یکـایک  ایشــان  را  بزرگ  و  ارجـمند  شمرد).  و  خویشاوندان  نسبت  به  همدیگر  (از  نظر  ارث  بردن  بعضی  از  بعضی)  از  مـؤمنان  و  مــهاجران،  در  کـتاب  یـزدان  (قرآن)  از  اولویّت  بیشتری  برخوردارنـد)،  (و  پـیمان  مؤاخـات  و  برادری  موجب  ارث  نمیباشد).  مگر  این  که  بخواهید  در  حقّ  دوستان  خود  کار  نـیکی  انـجام  دهید  (و  از  طریق  وصیّت،  مقداری  برای  آنان  به  ارث  بگذارید  و  بدیشان  خوبی  کنید،  که  این  عمل  مانعی  ندارد).  این  (حکم  توارث  خویشاوندان)  در  کتاب  (قرآن)  مکتوب  و  مقرّر  است  (و  تغییر  و  تبدیلی  نمیشناسد).

مهاجران  از  مکّه  به  مدینه  هجرت کردند.  همه  چیز  خود  را  پشت  سر  خود  بجای گذاشتند.  آئین  خود  را  به  سوی  خدا گریز  دادند  و  بردند.  عقیدۀ  خویش  را  بر  روابط  و  پیوندهای  خویشاوندی،  اندوختههای  مالی،  اسباب  و  ابزار  زندگی،  خاطرهها  و  یادمانهای  کودکی  و  جوانی،  و  بر  دوستیها  و  محتبّهای  یاران  و  دوستان  ترجیح  و  برتری  دادند.  تنها  و  تنها  عقیدۀ  خود  را  نجات  دادند،  و  از  هـر  چیز  جز  آن  دست  برداشتند  و  دست  کشیدند.  با  انـجام  چنین  هجرتی  و  آن  هم  بدین  شیوه  و  بدین گونه که  از  هر  چیز  قیمتی  و گرانبها  برای  جانها  دست کشـیدن  و  دست  شستن،  از  جمله  از  اهل  و  عیال  و  همسر  و  فرزند  خـود  بریدن  و  به  ترک  ایشان گفتن،  مثال  زندۀ  واقعی  و  عملی  در  زمین  است  برای  پیاده  کردن  عقیده  به  صورت کامل  خود،  و  چیره  و  پیروز کردن  عقیده  بر  دل،  به  شکلی که  در  دل  محلّی  برای  غیر  عقیده  برجای  نماند،  و  مثال  زندۀ  واقعی  و  عملی  است  بر  اتّحاد  شخصیّت  بـشریّت  بـرای  تـصدیق  کردن  و  راست  گـردانـدن  فـرمودۀ  خـداونـد  بزرگوار:

(مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ).

خداوند  دو  دل  را  در  درون  کسی  قرار  نداده  است‌.

همچنین  در  مدینه  چیز  دیگری  شبیه  ایـن،  به گونۀ  دیگری  روی  داد.  افرادی  از  اهل  مدینه  ایمان  آوردند،  و  افرادی  نیز  بر  شرک  ماندگار  شدند.  بدین  سبب  پـیوند  اینان  و  آنان  گسیخت  و  خویشاوندی  برجای  نماند.  به  هر  حال  تفرقه  و  تزلزلی  در  روابط  خانوادگی  به  ظهور  رسید،  و  بالاتر  از  آن  تـفرقه  و  تـزلزلی  در  ارتـباطات  اجتماعی  روی  داد.

جامعۀ  اسلامی  هنوز  نوپا  بود.  دولت  اسلامی  که  تـازه  پدیدار  آمده  بود  به  یک  اندیشۀ  چیره  بر  نفس  نزدیکتر  بود  تا  به  یک  نظام  و  سیستم  حکومتی که  بر اوضاع  و  احوال  مقرّر  و  معیّن  متّکی  است‌.

در  اینجا  موجی  از  جذر  و  مدّ  روانی  عقیدۀ  جدید  بـالا  گرفت،  موجی که  همۀ  عواطف  و  احساسات  را،  و  همۀ  اوضاع  و  احوال  و  آداب  و  رسوم  را،  و  همۀ  پیوندها  و  ارتباطها  را  فراگرفت  و  تحت  جاذبۀ  خود  قرار  داد،  تـا  تنها  عقیده  را  رابطهای  سازد که  دلهـا  را  به  یکدیگر  پیوند  دهد،  و  در  عـین  حـال  افـراد  و  اشخاصی  را  بـه  یکدیگر  مرتبط  و  متّحد  سازد  که  از  تنههای  سـرشتی  خانواده  و  قبیله  بریدهاند،  و  عقیده  برجای  خون  و  نسب  بنشیند،  و  جایگزین  مصلحت  و  دوستی  و  نژاد  و  زبان  گردد،  و  این  افراد  و  اشخاص  داخل  دائرۀ  اسلام  را  آمیختۀ  همدیگر  سازد،  و  از  آنان  یک  مجموعۀ  حقیقی  و  متّحد  و  متّصل  و  سازگار  و  همیار  و  هـمکار  و  ضـامن  امور  اجتماعی  یکدیگر  را  تشکیل  دهد،  نه  با  بندها  و  مادههای  قانونگذاری،  و  نه  با  دستورات  و  اوامر  دولتی،  و لیکن  با  یک  انگیزۀ  داخلی  و  با  یک  جذر  و  مدّ  روانی  و  با  یک  طوفان  بینش  درونی که  بر  همۀ  چیزهائی کـه  مردمان  در  زندگی  خـویش  بـدان  عادت گرفتهانـد  و  خویگر  شدهانـد،  بـرتری گیرد  و  فراتر  رود.  گروه  مسلمانان  بر  این  پایه  و  اساس  برپا  و  برجا  گردیدند،  به  گونهای که  همچون  گروهی  امکان  نداشت که  بر  نظم  و  نظام  بخشیدن  و  سر  و  سامان  دادن  دولت،  و  قدرت  و  قوّت  اوضاع  و  احوال  پدیدار  و  نمودار  شوند  و  پا  به  عرصۀ  وجود  گذارند.

مهاجران  به  نزد  برادران  انصار  خود  آمدند،  انصاری  که  پیش  از  ورود  مهاجران،  خانه  و کاشانه  را  آماده  کرده  و  ایمان  آورده  بودند.  انصار  از  مهاجران  در  خانههایشان  و  بلکه  در  دلهایشان  پذیرائی  کردند،  و  در  اموال  خـود  ایشان  را  شرکت  دادند،  و  در  پناه  دادن  آنان  به  مسابقه  پرداختند،  و  تا  بدانجا  در  پذیرائی  از  ایشـان  و  خدمت  بدیشان  بر  یکدیگر  سبقت گرفتند که  هر  مهاجری که  به  خانۀ  یک  انصاری  میرفت  به  قید  قرعه  میتوانست  بدانجا  برود  و  مهمان  آنجا  بشود!  زیرا  تعداد  مهاجران  کمتر  از  شمارۀ  انصار  مشتاق  پناه  دادن  و  پذیرائی  کردن  بود.  انصار  مهاجران  را  در  همه  چیز  خود  با  رضـایت  درون  و  با  طیب  خاطر  و  با  شادی  و  شادمانی  حقیقی  و  زدوده  از  بخل  فطری،  و  همچنین  پاک  از  لاف  و گزاف  و  تکبّر  و  ریا  و  خودنمائی،  شریک کردند!

پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه واله وسلّم  میان  مردان  مهاجر  و  مـردان  انـصار  برادری  برقرار کرد.  این  برادری  پیوند  شگفت  و کمیابی  در  تاریخ  ضمانت  اجتماعی  در  میان  یاران  و  طرفداران  عقائد  بود.  این  برادری  به  منزلۀ  برادری  خونی  پدیدار  و  پایدار گردید،  و  ارثگذاری  و  ارثبری  و  تـعهّدات  و  وظائف  دیگری  را  شامل  میشد که  تنها  از  پیوند  حسب  و  نسب  مایه  میگرفت  و  پدید  میآمد،  از  قبیل:  دیهها  و  خونبهاها  و  جز  آنها.

جذر  و  مدّ  روانی  در  این  باره  تا  نـوک  قلّۀ  بلند  اوج  گرفت.  مسلمانان  این  ارتباط  و  پـیوند  نـوین  را  بسی  جدّی گرفتند  -  همان گونه که  کارشان  در  هر  چیزی  که  اسلام  برای  آنان  با  خود  به  ارمغان  میآورد  جدّی  بود،  و  ایشان  آن  را  جدّی  میگرفتند  - این  جـذر  و  مدّ  در  پدید  آوردن  و  برپای  داشتن  جامعۀ  اسلامی  و گسترش  آن،  بسـان  دولت  مـقتدر  و  قـانون  مسـتقرّ  و  اوضـاع  مسلّمی،  و  بلکه  بالاتر  و  والاتر  از  آن  هم  بود.  این کار  برای  حفاظت  و  صیانت  ایـن گروه  نوخاسته،  و  برای  اتـّحاد  و  اتـّفاق  آنـان  در  هـمچون  شـرائط  و  ظـروف  استثنائی  درهم  تنیدهای  که  پـدیدار گـردیده  بود،  لازم  مینمود  و  ضرورت  داشت‌.

چنین  جذر  و  مدّ  روانی  برای  پدید  آوردن  هر گروهی که  با  همچون  شرائط  و  ظروفی  رویـاروی  شـوند،  لازم  و  ضروری  است،  تـا  بدان  هنگام که  دولت  مقتدر  و  پابرجـائی  و  قـانون  مستقرّ  و  اوضـاع  مسـلّمی  ایـجاد  میشود  و  میتواند  تضمینهای  اسـتثنائی  برای  ادامۀ  حیات  چنین گروهی،  و  رشد  و  نموّ  همچون  جماعتی،  و  حمایت  و  حـفاظت  از  آن  فراهم  میآید  و  پـدیدار  میگردد.  این کار  تا  بدانجا  ضروری  است که  احـوال  و  اوضاع  طبیعی  نمودار  و  برقرار  میشود.

اسلام  با  وجود  پیدا کردن  با  چنان  جذر  و  مدّ  روانی،  و  بـرجای  داشتن  سرچشـمههای  آن  در  دل،  در  حالت  پیوسته  باز  و  همیشه  جوشان  و  خروشان،  و  دائماً  آمادۀ  بردمیدن  و  فوّاره  زدن،  امّا  با  این  وجود،  اسلام  حریصانه  و  آزمندانه  میخواهد  بنای  خود  را  بر  پایۀ  تاب  و  توان  عادی  و  معمولی  نفس  بشری  برپای  دارد،  نه  بر  پـایۀ  فـوریّتهای  استثنائی  کـه  نـقش  خـود  را  در  دورههـای  استثنائی  بازی  میکنند،  سپس  جای  خود  را  به  حـالت  طبیعی  و  به  نظم  و  نظام  عادی  میسپارند،  هر  زمان که  دورۀ  ضروری  خاصّ  آنها  به  پایان  آمد.

بدین  خاطر  است که  قرآن  مجید  به  مجرّد  این که  احوال  و  اوضاع  در  مـدینه  پس  از  جنگ  بدر  تـا  انـدازهای  استقرار  پذیرفت،  و  اسباب  و  ابزار  معقول  و  بـخردانه  برای  معاش  پدیدار  آمد،  و  به  دنبال  اعـزام  گـروههای  رزمی  پس  از  جنگ  بدر کبری،  و  به ویژه  بعد  از  این که  مسلمانان  بنیقینقاع  را  بیرون  راندند  و  اموال  ایشان  را  به  غنیمت گرفتند،  هزینۀ  زنـدگی  تـا  انـدازهای  تأمین  گردید  .  .  .  قرآن  مجید  به  محض  وفور  این  تضمینهای  اجتماعی،  سیستم  برادری  را  از  لحاظ  تعهّداتـی که  از  ناحیۀ  خون  و  حسب  و  نسب  پدیدار  و  نمودار  نمیگردد  الغاء  و  باطل کرد،  ولی  برادری  را  از  ناحیۀ  عواطـف  و  احساسات  و  افکار  برجای  گذاشت  و  باقی  نگاه  داشت،  تا  دیگر  باره  به کار  بپردازد  و  به کار  آید  هر  وقت که  ضرورت  مقتضی گردد.  سائر کارهای  دیگر  آن  را  به  حالت  عادی  و  وضع  طبیعی  خود  در  میان گروه  اسلامی  برگرداند.  از  جمله  ارث گذاری  و  ارثبری  و  ضمانت  دیه  و  تضمین  خونبها  را  به  خویشاوندی  خون  و  حسب  و  نسب  واگذاشت،  همان گونه  که  این  امر  در کتاب  قدیم  خدا  و  در  قانون  طبیعی  او  اصلی  از  اصول  است‌:

(وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفاً کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً) (6)‏

و  خویشاوندان  نسبت  به  همدیگر  (از  نـظر  ارث  بـردن  بــعضی  از  بـعضی)  از  مـؤمنان  و  مـهاجران،  در  کتاب  یزدان  (قرآن)  از  اولویّت  بـیشتری  خوردارند)  (و  پیمان  مؤاخات  و  برادری  موجب  ارث  نـمیباشد).  مگر  این  که  بخواهید  در  حقّ  دوستان  خود  کار  نیکی  انجام  دهید  (و  از  طریق  وصیّت،  مقداری  بـرای  آنـان  بـه  ارث  بگذارید  و  بـدیشان  خوبی  کـنید،  کـه  این  عمل  مـانعی  ندارد).  این  (حکم  توارث  خویشاوندان)  در  کتاب  (قرآن)  مکتوب  و  مقرّر  است  (و  تغییر  و  تبدیلی  نمیشناسد).  در  همان  زمان  ولایت  عامۀ  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  را  مقرّر  میدارد.  این  ولایت  بر  خویشاوندی  خونی  مقدّمتر  است،  بلکه  از  خویشاوندی  خودی  هم  مهمّ‌‌تر  و  جلوتر است!:

(النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ ).

پیغمبر  از  خود  مؤمنان  نسبت  بدانـان  اولویّت  بـیشتری  دارد  (و  اراده  و  خواست  او  در  مسائل  فردی  و  اجتماعی  مؤمنان،  مقدّم  بر  اراده  و  خواست  ایشان  است)‌.

مـادری  روانـی  همسران  پـیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  را  نـیز  برای  جملگی  مؤمنان  مقرّر  و  معیّن  میدارد:

(وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ).

و  همسران  پیغمبر،  مادران  مـؤمنان  مـحسوبند  (و  بـاید  احترام  مادری  آنان  را  از  نظر  به  دور  نداشت،  و  یکـایک  ایشان  را  بزرگ  و  ارجمند  شمرد)‌.

ولایت  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  ولایت  عامهای  است که  شـامل  خطّ  سیر  برنامۀ  زندگی  به  تمام  و کمال  میگردد. کار  و  بار  مؤمنان  در  زندگی  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  واگذار گردیده  است  و  آنان  حقّ  ندارند  جز  چیزی  برگزینند  و  بخواهند  مگر  آنچه  را که  او  در  پـرتو  وحی  پروردگار  بدو  برمیگزیند  و  میخواهد:

(لا یؤمن أحدکم حتى یکون هواه تبعا لما جئت به ) .

هیچ یک  از  شما  مؤمن  بشمار  نمیآید  تا  خواست  او  پیرو  چیزی  نگردد  که  آن  را  با  خود  آوردهام‌.

این  ولایت  شامل  افکار  و  احساسات  ایشان  نیز  میگردد.  ذات  او  صلّی الله علیه وآله وسلّم  باید  عزیزتر  برای  آنان  از  خودشان  باشد.  نباید  خویشتن  را  بر  او  ترجیح  دهند،  و نباید  به  خویشتن  بیش  از  او  عشق  بورزند.  در  دلهایشان  کسی  یا  چیزی  نباید  مقدّم  بر  ذات  او  شود.  در  حـدیث  صـحیح  آمـده است:

(والذی نفسی بیده لا یؤمن أحدکم حتى أکون أحب إلیه من نفسه وماله وولده والناس أجمعین).

بدان  کسی  سوگند  که  جان  من  در  دست  قدرت  او  است،  هیچ  یک  از  شما  مؤمن  بشمار  نمیآید  تا  من  در  پیش  او  عـزیزتر  و  مــحبوبتر  از  خودش  و  از  دارائـیش  و  از  فرزندش  و  از  جملگی  مردمان  نباشم‌.

باز  هم  در  حدیث  صحیح  آمده  است که  عمر  رضی الله عنه گفت:  ای  پیغمبر  خدا،  به  خدا  سوگند که  تو  برای  من  عزیزتر  و  گـرامـیتر  از  هـمه  چـیز  هسـتی  مگر  از  خودم.  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  فرمود:

(لا یا عمر حتى أکون أحب إلیک من نفسک ).

نه،  ای  عمر،  (تو  مؤمن  بشمار نمیآئی)  تا  من  برای  تو  از  خود  تو  عزیزتر  و  گرامیتر  نباشم‌.

عمر گفت:  ای  پیغمبر  خدا  به  خدا  سوگند  تو  برای  من  از  همه  چیز  حتّی  از  خودم  نیز  عزیزتر  و گرامیتر  میباشی.  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  فرمود:

(الآن یا عمر ).

هم  اینک  (مؤمن  بشمار  میآئی)  ای  عمر.

این  امر  واژهای  نیست که گفته  شود  و  بس.  بلکه  این  امر  مرتبۀ  والائی  است که  دل  بدان  نمیرسد  مگر  با  یک  پسودۀ  خدائی  مستقیمی که  دریچۀ  دل  را  رو  بـه  روی  این  افق  بالای  درخشان  و  رخشان  باز  میکند،  افقی که  در  آنجا  دل  از  جاذبۀ  خویشتن  و  عشق  بدانکه  پیچها  و  زوایای  پیکرش  را  فراگرفته  است  میپیراید  و  خویشتن  را  فراموش  مینماید.  چه  انسان  خود  را  دوست  میدارد  و  هر  چیزی  را  دوست  میدارد که  متعلّق  به  خودش  باشد  بالاتر  از  آنچه  تصوّر  میکند  و  بالاتر  از  آنـچه  درک  و  فهم  مینماید.  همین که  چیزی  شخصیّت  او  را کمترین  خدشهای  برساند  و  به  عظمت  و  عزّت  او  نـاچیزترین  لطمهای  وارد  گرداند،  ناگهانی  برمیجهد  و  به  هیجان  درمیآید،  انگار  مـار  او  را  نیش  زده  است!  احساس  میکند  این  پسوده  نیش  و گزش  دارد  و  در  برابر  آن  نمیتواند  آرام  بگیرد  و  خویشتن  را  نگـاه  دارد.  اصـلاً  حبّ  ذات  و  عشق  به  خویشتن  در  وجود  انسان  ریشه  دوانده  است  و  به  ژرفاهای  پیکرش  خزیده  است!  انسان  خود  را  برای  قربانی  نمودن  و  فدا کردن  زندگی  و  همۀ  وجودش  تمرین  میدهد  و  آماده  میکند،  ولی  برای  او  سخت  و  ناگوار  است که  خود  را  تمرین  بدهد  و  آماده  بکند  برای  پذیرش  چیزی که  به  شخصیّت  او  مربوط  گردد  و  آن  را  برای  خصیّت  خود  حقارت  بداند،  یـا  عیبی  و  ننگی  برای  یکی  از خصوصیّات  آن  بشمارد،  یا  انتقادی  از  سیمائی  و  نشانهای  از  سیماها  و  نشانههای  شخصیّت  خویش  محسوب  نماید،  و یا  چیزی  را  نقص  و  کاستی  برای  صفتی  از  صفات  آن  به  حساب  آورد.  هر چند که  صاحب  آن  شخصیّت  گمان  برد  بدان  چیزها  اهمّیّت  نمیدهد  و  از  آنـها  اصلاً  مـتأثّر  نـمیگردد  و  سوزش  و کنشی  نخواهد  داشت.  غلبه کردن  و  چیره  شدن  بر  این  عشق  عمیق  خودپرستی  تنها  واژهای  نیست که  با  زبان گفته  شود.  بلکه  - همان گونه که گفتیم  - درجۀ  والا  و  افق  بالائی  است  که  دل  نمیتواند  بدان  برسد،  مگر  با  یک  پسودۀ  آسمانی،  یا  تلاش  و کوشش  زیاد  و  تمرین  همیشگی  و  بیداری  مستمرّ  و  رغبت  مخلصانهای که  یاری  خدا  و  مساعدت  او  را  به  دنبال  دارد.  این  هم  جهاد  اکبر  است  همان گونه که  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  فرموده  است  و  آن  را  چنین  نامیده  است.  این  بس که  عمر  - که  عمر  است  -  در  این  پسوده  به  توجّه  دادن  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  نیاز  پیدا  میکند،  و  آن  پسوده  چنین  دل  پاکی  را  بازمیگرداند  و  گشایش  می‏بخشد.

ولایت  عامه  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  تعهّدات  و  وظائف  و  تکالیف  مؤمنان  را  نیز  دربر  می‏گیرد.  در  حدیث  صحیح  آمـده  است:

(ما من مؤمن إلا وأنا أولى الناس به فی الدنیا والآخرة . اقرأوا إن شئتم (النبی أولى بالمؤمنین من أنفسهم)فأیما مؤمن ترک مالا فلیرثه عصبته من کانوا . وإن ترک دینا أو ضیاعا فلیأتنی فأنا مولاه ).

هیچ  مؤمنی  وجود  ندارد  مگر  این  که  من  برای  او  از  همۀ  مـردمان  در  دنـیا  و  آخـرت  اولویّت  بـیشتری  دارم  و  نزدیکتر  بدو  هستم.  اگر  میخواهید  (ایـن  را  در  قرآن)  بخوانید:  «پیغمبر  از  خود  مؤمنان  نسبت  بدانان  اولویّت  بیشتری  دارد».  پس  هر  مـؤمنی  کـه  (بـمیرد  و  از  خود)  دارائـی  و  ثـروتی  بجای  گذارد،  نـزدیکانش  از  او  ارث  میبرند،  هر کس  که  باشند.  و  اگر  قرضی  و  وامی  یا  اهل  و  عیالی  از  خود  بجای  گذارد  (که  فقیر  و  نادار  باشند)  به  پیش  من  بـیایند  (تـا  کمک  و  یـاریشان  نـمایم).  چـه  مـن  سرپرست  او  هستم  (و  ولایت  او  را  دارم).

معنی  آن  این  است که  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  عوض  او  آن  قرض  و  وام  را  پرداخت  میفرماید،  وقتی که  او  مرده  است  و  دارائی  و  ثروتی  از  خود  بجای  نگذاشته  است که  قرض  و  وام  از  آن  پرداخت  شود  و  بسنده  باشد.  همچنین  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  بعد  از  او  عهدهدار  فرزندانش  میگردد  اگر  کوچک  باشند،  و  هزینۀ  اهل  و  عیالش  را  میپردازد.  در  غیر  این  مورد،  زندگی  بر  اصول  و  ارکان  طبیعی  خود  استوار  و  برقرار  میگردد،  و  به  جذر  و  مدّ  عالی  روانی  نیازی  پیدا  نمیکند،  و  به  جوش  و  خروش  احسـاسی  استثنائی  احتیاجی  نخواهد  داشت.  روابط  و  پـیوندهای  مودّت  و  محبّت  در  میان  دوستان  و  خویشان  بعد  از  الغاء  قانون  برادری  و  رسم  اخـوّت،  به  حال  خود  باقی  و  ماندگار  میماند.  ایـن  را  نـیز  باید گفت که  دوسـتی  میتواند  برای  دوست  خود  وصیّت  بکند  پس  از  مرگش  چیزی  بدو  داده  شود،  یا  در  زمان  حیات  خود  چیزی  بدو  عطاء  نماید:

(إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفاً ).

مگر  این  که  بخواهید  در  حقّ  دوسـتان  خود  کـار  نـیکی  انجام  دهید  (و  از  طریق  وصیّت،  مقداری  برای  آنـان  بـه  ارث  بگذارید  و  بدیشان  خوبی  کنید،  که  این  عمل  مانعی  ندارد).

همگی  این  مـقرّرات  را  به  دسـتاویز  نـخستین  محکم  میبندد،  و  مقرّر  میدارد  که  اراده  و  خواست  خدا  است  که  این  را  در کتاب  قدیم  خود  پیشاپیش  ثبت  و  ضبط  فرموده  است‌:

(ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً) (6)‏

این  (حکم  توارث  خویشاوندان)  در  کتاب  (قرآن)  مکتوب  و  مقرّر  است  (و  تغییر  و  تبدیلی  نمیشناسد).

دلها  آرام  میگیرند  و  اطمینان  پیدا  میکنند،  و  به  اصـل  بزرگی  چنگ  میزنند که  هر گونه  قوانین  و  مـقرّرات  و  تنظیمات  و  تشکیلاتی  بدان  برمیگردد  و  با  آن  ارزیابی می شود.

بدین  وسیله  زندگی  بر  اصول  طبیعی  خود  استقرار  میپذیرد،  و  به  آرامی  و  آسانی  و  سازگاری  بـه  پـیش  میرود  و  جریان  می‏یابد.  دیگر  زندگی  بسته  و  آویـزۀ  افقهائی  نمیگردد که  به  طور  عادی  و  معمولی  بدان  نمیرسد  مگر  در  اوقات  اسـتثنائی  مـحدودی  که  در  زندگانی  گروهها  و  افرادی  پیش  میآید.

آن گاه  اسلام  چنان  سرچشـمۀ  جـوشان  و  خـروشانی  را  باقی  میگذارد  تا  هر  زمان که  ضرورتی  پـیش  آمـد  و  ناگهانی  حادثهای  روی  داد  در  زندگانی  گروه  مسلمانان،  آمادۀ  جوشیدن  و  خروشیدن  باشد.

به  مناسبت  چیزی که  در کتاب  خدا  نوشته  شده  است،  و  اراده  و  مشیّت  خدا  بر  آن  رفـته  است  و  پـیشی گرفته  است،  تا  قانون  باقی  و  ماندگاری،  و  برنامۀ  مستمرّ  و  بر  دوامی گردد،  به  پیمان  یزدان  با  پیغمبران  به  طور  عام  و  با  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  انبیاء  اولوالعزم  به  طور  خاصّ  اشاره  میکند.  با  آنان  بر  سر  حمل  امانت  این  برنامه،  استقامت  بر  آن،  تبلیغ  و  رساندن  آن  به  مردمان،  و  پایبندی  بدان  و  اجراء  آن  در  میان  ملّتهائی که  به  سوی  آنها  فرستاده  شدهاند،  پیمان  میبندد،  تا  مردمان  در  برابر  هـدایت  و  ضلالت  و  ایمان  و کفر  خود  مسؤول  بوده  و  مورد  پرسش  قرار گیرند،  بعد  از  آن که  به  وسیلۀ  تبلیغ  پیغمبران  علیهم السّلام  حجّت  و  برهانی  برایشان  نماند:

(وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقاً غَلِیظاً (7) لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً) (8)

(یادآور  شو)  هنگامی  را  که  از  پیغمبران  پیمان  گرفتیم  و  همچنین  از  تو  و  از  نوح  و ابراهیم  و  موسی  و  عیسی  پسر  مریم،  (آری!)  از  آنان  پیمان  محکم  و  اسـتواری  گرفتیم  (که  در  ادای  مسؤولیّت  تبلیغ  رسالت،  و  دعوت  مردم  به  خداشناسی  و  یکـتاپرستی  کـوتاهی  نکـنند).  هـدف  ایـن  است  کــه  خـداونـد  از  راسـتکاری  و  راستگوئی  افراد  راستکار  و  راستگو  پرسش  کند  (و  پاداش  نـیک  آنــان  را بدهد)،  و خداوند عذاب دردناکی برای کافران آماده ساخته است.

این پیمان ، پیمان یگانۀ مستمرّی از زمان نوح علیه السّلام تا زمان  خاتم  پیغمبران  صلّی الله علیه وآله وسلّم  است.  پـیمان  یگانهای،  و  برنامۀ  یگانهای،  و  امانت  یگانهای  است  که  پیغمبری  از  پیغمبر  دیگری  دریافت  میدارد  و  تحویل  میگیرد  و  آن  پیغمبر آن را به پیغمبر بعد از خود تحویل می دهد.

(وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ ).

(یادآور  شو)  هنگامی  را  که  از  پیغمبران  پیمان  گرفتیم.

آن گاه به ارمغان آورندۀ قرآن مجید، و با خود به  ارمعان  آورندۀ  دعوت  همگانی  برای  هـمۀ  جـهانیان  را  تخصیص می دهد‌:

(وَمِنکَ).

و از تو.

سپس به سوی پیغمبران اولوالعزم برمی گردد و می گراید. پیغمبران اولوالعزم کسانیند که بزرگ ترین رسالتها را – پیش از واپسین رسالت – با خود به ارمغان آورده اند:

(وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ).

و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم پیمان گرفتیم.

روند قرآنی پس از ذکر صاحبان پیمان، به توصیف خود پیمان برگشته است:

(وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقاً غَلِیظاً) (7)

از آنان پیمان محکم و استواری گرفتیم.

توصیف پیمان با واژۀ « غَلیظ : سخت و استوار» اشاره به اصل واژگانی لفظ غلیظ در پیمان مراد بوده است. غلیظ به ریسمان تافته و تابیده می گویند ، و برای عهد و پیمان و پیوند و ارتباط به صورت استعاره به کار رفته است. واژۀ غلیظ از دیگر سو برای مجسّم و محسوس نشان دادن چیز معنوی به کار برده شده است، و  از  این  جانب  هم  بر  پیامی  میافزاید که  به  ذهن  و  شعور  دارد  .  .  .  این  پیمان،  پیمان  متین  و  محکمی  است.  پیمانی  است که  میان  خدا  و  برگزیدگان  بندگانش  انبیاء  بسته  شده  است.  مبنی  بر  این که  پیغمبران  باید  وحی  خدا  را  دریافت  دارند،  و  از  جانب  خدا  آن  را  به  مردمان  برسانند،  و  با  امانت  و  استقامت  بر  راستای  آن  پـیمان  ماندگار  و  پایدار  بمانند.

(لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ ).

هدف  این  است  که  خداوند  از  راسـتکاری  و  راستگوئی  افراد  راستکار  و  راستگو  پـرسش  کند  (و  پـاداش  نـیک  آنان  را  بدهد)‌.

صادقین  مؤمنان  هستند.  آنان کسانیند  که  سخنان  راست  گفتهاند،  و  عقیدۀ  راست  را  پذیرفتهاند  و گردن  نهادهاند.  امّا  جز  ایشان  دروغگو  بشمار  میآیند.  زیرا  معتقد  بـه  باطل  هستند  و  سخن  باطل  میگویند.  بدین  سبب  ایـن  توصیف  دلالت  و  معنی  و  اشاره  و  الهام  خود  را  دارد.  از  صادقان  دربارۀ  صـدق  آنـان  پـرسش  کردن  در  روز  قیامت،  بدان  میماند که  آموزگار  از  دانشآموز  خوب  و  پیروز  خود  از  پاسخهائی که  داده  است  و  در  پرتو  آنـها  موفّق گردیده  است  و  برتری  پیدا کرده  است  پرسش کند  در  جلو کسانی  که  به  جشـن  نـتائج  امـتحانات  دعـوت  شدهاند.  همچون  پرسشی  از  یک  سو  برای  بزرگداشت  و  احترام  است،  و  از  دیگر  سو  اعلان  و  اعلام  در  حضور  همگان،  و  بیان  اسـتحقاق،  و  سـتودن  و  تــعریف  کـردن  کسانی  است  که  سزاوار  بزرگداشت  و  احـترام  در  روز  بزرگ  قیامت  گردیدهاند!

و  امّا  غیر  صادقین،  کسانیند  که  عقیدۀ  باطلل  را  گردن  نهادهاند  و  پذیرای  آن  گردیدهاند،  و  سخن  دروغ  دربارۀ  بزرگترین  مسأله گفتهاند،  مسألهای که  در  آن  راست  یا  دروغ گفته  میشود،  و  آن  مسألۀ  عقیده  است.  اینان  سزا  و  جزای  دیگری  دارند که  برایشان  حاضر  و  آماده  است،  و  در  انتظار  آنان  است‌:

(وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً) (8)

و  خداوند  عذاب  دردناکی  بـرای  کـافران  آمـاده  سـاخته است.


 


[1] در وقت شرح و بسـط این آیه، حکم همچون وضع و حالتی را روشن خواهیم کرد.

[2] سیستم کمونسیتی میکوشد که بنیاد خانواده را در ساختار جامعه انکار نماید. بدین منظور  پیوسته دست و پا میزند و به تلاش مذبوحانۀ خود ادامه میدهد. علی رغم ارکان و اصول رژیم  مکتب فلسفی، فطرت در شوروی به مبارزه برخاسته است و کمکـم سلطه پیدا میکند و خـود  را نشـان مـیدهد. (مؤلف) . . .کاش مجاهد نستوه سیّد قطب زنده بود و هم اینک میدید که  شوروی چگونه از هم پاشیده است. (مترجم(