تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سورۀ حجرات

سورۀ حجرات

مدنی است؛ ترتیب آن 49؛ شمار آیات آن 18

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ


﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ ١.

ای کسانی که به خداوند عزوجل و رسولش ایمان دارید! هیچ امری از امور دنیا و آخرت را جز به فرمان خدا و رسولش انجام ندهید؛ یعنی امور خویش را موافق شریعت الهی برابر سازید، پیروی نمایید و بدعت‌گذاری نکنید. در هیچ چیزی جز به حکم خدا و رسولش حکم ننمایید و با انجام اوامر و ترک نواهی پروردگار سبحان را مراقب اعمال خویش بدانید؛ زیرا الله تعالی به هر سخنی شنوا، به هر عملی دانا و به هر رازی آگاه است.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَکُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِیِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ کَجَهۡرِ بَعۡضِکُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُکُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ٢.

ای مؤمنان! در مخاطبه با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ادب را مراعات کنید، آوازهای‌تان را از آواز آن حضرت بلندتر نسازید و مانند صحبت با رفیقان خویش در نزد آنحضرت بلند آوازی ننمایید، بلکه با احترام و بزرگداشت وی در حفظ و ادب بکوشید؛ زیرا خداوند عزوجل وی را به نبوّت و رسالت، کرامت و شرف بخشیده و با گزینش خویش بر سایر مردم امتیاز داده است. او خاتم پیامبران، بزرگوارترین مخلوق در نزد پروردگار، پیشوای اولین و آخرین و سردار همه مردم روی زمین می‌باشد. حفظ ادب با آن حضرت بر شما واجب است تا چنان نشود که به اثر بی‌ادبی شما حق‌تعالی بدون اینکه آگاهی داشته باشید پاداش اعمال‌تان را باطل سازد و مزد شما را ضایع گرداند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصۡوَٰتَهُمۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱمۡتَحَنَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ لِلتَّقۡوَىٰۚ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٌ عَظِیمٌ ٣.

یقیناً آنان‌که با فروتر ساختن آواز‌شان در هنگام سخن‌زدن با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ادب را مراعات می‌کنند، کسانی‌اند که خداوند دل‌های‌شان را مورد امتحان و آزمایش قرار داده و برای طاعتش برگزیده است. گناهان چنین کسانی از جانب خداوند عزوجل مورد آمرزش قرار می‌گیرد، خطاهای‌شان بخشیده می‌شوند و پاداش بزرگ و مزد کاملی در برابر طاعت پروردگار برای‌شان داده می‌شوند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَآءِ ٱلۡحُجُرَٰتِ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ ٤.

ای پیامبر! هر آینه کسانی که تو را از پشت حجره‌ها یعنی خانه‌هایت با آواز بلند صدا می‌زنند و می‌گویند: ای محمد به سوی ما بیرون شو! بیشتر آنان ادب با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را نمی‌فهمند، به حقوقی که بر امّت دارد دانا نیستند و به وجوب تعظیمش بر هر مسلمان آگاهی ندارند.

﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ صَبَرُواْ حَتَّىٰ تَخۡرُجَ إِلَیۡهِمۡ لَکَانَ خَیۡرٗا لَّهُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٥.

ای پیامبر! اگر کسانی که تو را از عقب خانه‌ها با بلند آوازی صدا می‌زنند صبر نمایند تا به سوی‌شان بیرون آیی، این کار در نزد پروردگار برای‌شان بهتر است؛ زیرا اوتعالی مراعات ادب با تو را بر آنان واجب ساخته است. الله متعال بی‌ادبی را که از آنان سر‌زده می‌آمرزد؛ چون به وجوب حفظ ادب نادان بودند، به آنان مهربان است چنان‌که ایشان را به خاطر انجام اخلال ادب بطور عاجل عذاب نمی‌کند.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَکُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَیَّنُوٓاْ أَن تُصِیبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِینَ ٦.

ای کسانی که به خدا و رسولش ایمان دارید، هرگاه شخصی فاسقی آمد و خبری را به شما آورد، درستی آن را به خود ثابت سازید و تا هنگامی که درستی و راستی‌اش را مؤکد نساختید به تصدیقش نپردازید؛ از آن‌رو که مبادا بر مبنای خبر فاسق به کسی که از آن خبر برائت دارد آزار و اذیتی برسانید و بعد از آن از شتابزدگی در تصمیم‌گیری پشیمان شوید.

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ فِیکُمۡ رَسُولَ ٱللَّهِۚ لَوۡ یُطِیعُکُمۡ فِی کَثِیرٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِ لَعَنِتُّمۡ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡإِیمَٰنَ وَزَیَّنَهُۥ فِی قُلُوبِکُمۡ وَکَرَّهَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡکُفۡرَ وَٱلۡفُسُوقَ وَٱلۡعِصۡیَانَۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلرَّٰشِدُونَ ٧.

بدانید که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در میان شما زندگی می‌کند، با تعظیم وی حقّش را بشناسید؛ زیرا آن حضرت در اموری می‌کوشد که به نفع شماست، شما با نادانی به انجام کار‌هایی اقدام می‌کنید که به ضرر شماست، امّا وی شما را از آن بازمی‌دارد. اگر در بیشتری اموری که انجام آن را اراده دارید با شما موافقه کند به مشقّت گرفتار می‌آیید، امّا خداوند عزوجل ایمان را محبوب‌تان ساخت؛ اطاعت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر شما آسان شد، آن را در دل‌های شما نیکو جلوه داد؛ فرمان حق‌تعالی را به کار بستید، کفر به پروردگار را در نظر‌تان ناخوشایند ساخت؛ به اوتعالی ایمان آورید، فسق را بد‌جلوه داد؛ معاصی را ترک نمودید، عصیانگری را مکروه نشان داد؛ گناهان را بد شمردید و از آن توبه کردید. کسانی که بدین صفات موصوف‌اند ره یافته و هدایت شده‌اند و از سیه‌چال گمراهی نجات حاصل کردند؛ زیرا راه حق را بازشناخته‌اند.

﴿فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَنِعۡمَةٗۚ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ٨.

توفیق الله تعالی به ایمان و ترک معاصی، فضل و احسان الهی است که برای‌تان ارزانی داشته و نعمت اوتعالی برای شماست. خداوند منّان به کسانی که به نعمت‌ها شکر‌گزاری و از نعمت‌دهنده اطاعت نمایند داناست و در تدبیر امور مخلوقاتش که به نیکوترین وجهی صورت می‌پذیرد باحکمت است.

﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِی تَبۡغِی حَتَّىٰ تَفِیٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ٩.

ای مؤمنان! اگر میان دو گروه از مؤمنان اختلاف پدید آمد و با همدیگر جنگیدند، شما در میان‌شان موافق به احکام کتاب خداوند عزوجل و سنّت رسولش صلح به وجود آورید، امّا اگر یکی از آن دو جماعت حکم شریعت را نپذیرفت و به جنگ ادامه داد، با آن بجنگید تا به قبول حکم خدا و رسولش راضی شود و چون بازگشت و پذیرفت، با مراعات انصاف موافق شریعت الهی میان‌شان حکم کنید. بر شما لازم است عدالت در حکم را مراعات نمایید و از ظلم بپرهیزید. همانا خداوند عزوجل حاکمان عادل را دوست می‌دارد؛ یعنی کسانی را که میان مردم به عدالت و انصاف حکم می‌نمایند و از جور و فساد دوری می‌گزینند.

این آیه صفت محبّت برای الله عزوجل را به گونه‌ای که سزاوار شأن اوتعالی است به اثبات می‌رساند.

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَ أَخَوَیۡکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ ١٠.

مؤمنان با توجه به اشتراک در دین خدا برادران همدیگر‌اند؛ یعنی در دوستی و یاری یکدیگر همه مانند فرزندان یک شخص و اعضای یک خانواده می‌باشند. پس آنگاه که میان‌شان اختلافی پدید آید بر سایر مؤمنان واجب است با مراعات تقوا که انجام اوامر و اجتناب از نواهی الهی است بین‌شان صلح به وجود آورند. خداوند عزوجل با آمرزش گناهان و رساندن به مطلوب، مزد عظیم و نعمت‌های ماندگاری را برای تقوا‌پیشه‌گان مصلح عنایت کرده ایشان را مشمول رحمتش می‌سازد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُونُواْ خَیۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُنَّ خَیۡرٗا مِّنۡهُنَّۖ وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِیمَٰنِۚ وَمَن لَّمۡ یَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ١١.

ای مؤمنان! هیچ شخص مؤمن، مؤمن دیگری را مسخره نکند؛ گاهی کسی که مورد استهزا قرار می‌گیرد از مسخره‌کننده بهتر و نیکوتر است. همچنان هیچ زنی زن دیگر را مورد استهزا قرار ندهد؛ شاید بعضی اوقات زنی که مورد تمسخر واقع شده از زن مسخره‌کننده بهتر و نیکوتر باشد. نباید بعضی از شما دیگران را دشنام دهند و عیب‌جویی کنند و یا به القاب نادرستی که عیب و ناپسند است صدا زنند. فسق و بد‌کاری در نامگذاری و توصیف دیگران بسیار بد است؛ زیرا عملی زشت است؛ بویژه بعد از ایمان به خداوند عزوجل نام و وصفی بسیار ناپسند است. کسانی که از این اوصاف بد و اخلاق ناپسند به سوی خداوند عزوجل باز نگردند، با انجام این گناهان و ارتکاب اعمال بد بر خویشتن ستم روا داشته‌اند.

اعمالی چون استهزای مسلمانان، سخن‌چینی، عیب‌جویی و نام‌گرفتن به القاب زشت در مقولۀ فسوق شامل است.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَلَا یَغۡتَب بَّعۡضُکُم بَعۡضًاۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمۡ أَن یَأۡکُلَ لَحۡمَ أَخِیهِ مَیۡتٗا فَکَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِیمٞ١٢.

ای کسانی که به خداوند عزوجل و رسولش ایمان دارید! بسیاری از گمان‌های بد را دربارۀ بندگان صالح خداوند عزوجل ترک نمایید؛‌ زیرا اصل در مؤمن خیر و شایستگی است و بعضی از گمان‌های بد گناه‌اند، از آن‌رو که بر مبنای شکّ و احتمال به وجود آمده‌اند. به جستجوی عیب‌ها و نواقص مردم نپردازید و به افشای راز‌های مسلمانان اقدام نکنید. هیچ مسلمانی سخن ناخوشایندی را در غیاب برادر مسلمانش نگوید، آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مسلمانش را در حالی که مرده باشد بخورد؟ تا آنگاه که از این کار بد می‌بری از غیبت نیز پرهیز کنید؛ زیرا آبروی شخص مانند گوشت اوست. از خداوند عزوجل با انجام اوامر و اجتناب از نواهی‌اش بترسید. یقیناً حق‌تعالی توبۀ هر بنده‌ای را که توبه کند و به او باز گردد می‌پذیرد و بر بندگان مطیع و فرمانبردارش رحمت می‌کند.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٞ ١٣.

ای مردم! به راستی که الله عزوجل شما را از یک پدر و مادر، یعنی آدم و حواء آفرید. وقتی اصل شما یک چیز است به چه دلیلی بعضی شما بر دیگران در نسب برتری می‌جویید؟ حق‌تعالی شما را با انتشار ذرّیۀ آدم شاخه‌ها و قبایل متعدّد ساخت؛ برای اینکه همدیگرتان را بشناسید. هر آینه بزرگ‌ترین شما در نزد خداوند عزوجل پرهیزگارترین شماست. بنابراین برتری میان مردم بر مبنای ترس از الله متعال است. حق‌تعالی پرهیزگاران را می‌داند و از احوال پرهیزگارترین افراد نیز باخبر است.

﴿۞قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰکِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا وَلَمَّا یَدۡخُلِ ٱلۡإِیمَٰنُ فِی قُلُوبِکُمۡۖ وَإِن تُطِیعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَا یَلِتۡکُم مِّنۡ أَعۡمَٰلِکُمۡ شَیۡ‍ًٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ ١٤.

اعراب، یعنی اهل صحرا و بیابان‌ها گفتند: ما به الله عزوجل و پیامبرش به طور کامل ایمان آوردیم. ای پیامبر! برای‌شان بگو: شما به طور کامل مسلمان مؤمن نیستید، بلکه بگویید: ما تسلیم شده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌های‌تان داخل نشده است؛ زیرا آنگاه که ایمان در دل رسوخ یابد ایمان صاحبش کمال می‌پذیرد. اگر از خداوند متعال و پیامبرش اطاعت کنید از پاداش اعمال‌تان چیزی نمی‌کاهد. همانا حق‌تعالی به توبه‌گاران آمرزنده است و به کسانی که بر فرمانش استقامت داشته باشند مهربان می‌باشد.

این آیه به اعمال دل‌ها عنایت و توجه دارد و نیز به زیادت ایمان و وجوب موافقت ظاهر و باطن دلالت می‌کند.

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ لَمۡ یَرۡتَابُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ١٥.

یقیناً مؤمنان راستگار کسانی‌اند که در ایمان به پروردگار، متابعت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و عمل به طاعات الهی صداقت‌پیشه باشند، بعد از آن در ایمان‌شان شک نورزند، بلکه اعتقاد جازم و یقینی داشته باشند و تصدیق در ایمان‌شان را با جهاد به نفس و مال در راه حق‌تعالی و بلند‌بردن دینش به اثبات رسانند. این گروه کسانی‌اند که در ایمان خویش راستگوی‌اند و خوشنودی خداوند رحمن را خواستار شدند.

﴿قُلۡ أَتُعَلِّمُونَ ٱللَّهَ بِدِینِکُمۡ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ ١٦.

ای پیامبر! برای اعراب بگو: آیا از اعتقاد و امور پوشیدۀ خویش به خداوند عزوجل خبر می‌دهید در حالی که اوتعالی امور پوشیده و مخفی را می‌داند و به موجودات آسمان‌ها و زمین داناست؟ آری! پروردگار سبحان هر چیزی را می‌داند، هیچ امر پنهانی بر او پوشیده نیست و هیچ کار مخفی از او غایب نمی‌ماند. پس او به مؤمن و کافر، به فاسق و منافق و به نیکو‌کار و بد‌‌کار داناست.

﴿یَمُنُّونَ عَلَیۡکَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَیَّ إِسۡلَٰمَکُمۖ بَلِ ٱللَّهُ یَمُنُّ عَلَیۡکُمۡ أَنۡ هَدَىٰکُمۡ لِلۡإِیمَٰنِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ١٧.

ای پیامبر! گروه بیابان‌نشین به خاطر مسلمان‌شدن، طاعت الهی و تصدیق نبوّتت بر تو منّت می‌گذارند؛ گویا اینکه بر خداوند عزوجل احسان کرده‌اند. برای آنان بگو: منّت برای خداست نه برای شما، از این‌رو با گردن‌نهادن به اسلام بر خدای بزرگ منّت نگذارید؛ زیرا مصلحت مسلمانی شما به خودتان برمی‌گردد، چنان‌چه طاعت مطیعان به خدا فایده‌ای نمی‌رساند، معصیت عصیانگران ضرری را متوجه اوتعالی نمی‌سازد و او از همه چیزی بی‌نیاز است. خداوند عزوجل بر شما احسان کرده که شما را به ایمان توفیق بخشیده و به راه مستقیم هدایت نموده است، پس اگر در ایمان‌تان راستگوی هستید بر خدا و رسولش منّت نگذارید.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١٨.

به راستی که حق‌تعالی امور پوشیدۀ آسمان‌ها و زمین را می‌داند، هیچ چیز پنهان و غایبی از او پوشیده و مخفی نیست. خداوند پاک به گفتار، کردار و احوال شما بیناست و قطعاً از شما حساب می‌گیرد؛ یعنی نیکو‌کاران را پاداش نیکو می‌دهد و بد‌‌کاران را مجازات می‌کند.


سوره حجرات

سوره حجرات

Ayah: 1

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ

ای مؤمنان، در برابر الله و پیامبرش [در هیچ کارى‌] پیشى نگیرید؛ و از الله پروا کنید که الله شنواى داناست.

 

Ayah: 2

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَکُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِیِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ کَجَهۡرِ بَعۡضِکُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُکُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ

ای مؤمنان، صدایتان را از صداى پیامبر بلندتر نکنید؛ و همچنان که برخى از شما با برخى دیگر بلند سخن مى‌گویید، با او به صداى بلند سخن نگویید. مبادا بى‌آنکه بدانید، اعمالتان تباه گردد.

 

Ayah: 3

إِنَّ ٱلَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصۡوَٰتَهُمۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ أُوْلَـٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱمۡتَحَنَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ لِلتَّقۡوَىٰۚ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٌ عَظِیمٌ

کسانی که صدای خود را نزد رسول الله پایین می‌آورند، الله دل‌هایشان را برای پرهیزگاری آزموده [و خالص گردانده] است. آمرزش و پاداش بزرگی برایشان [در پیش] است.

 

Ayah: 4

إِنَّ ٱلَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَآءِ ٱلۡحُجُرَٰتِ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ

[ولى] کسانی که از پشت اطاق‌ها[ی همسرانت] تو را صدا مى‌زنند، بیشتر آنان بى‌خردند.

 


Ayah: 5

وَلَوۡ أَنَّهُمۡ صَبَرُواْ حَتَّىٰ تَخۡرُجَ إِلَیۡهِمۡ لَکَانَ خَیۡرٗا لَّهُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ

و اگر صبر مى‌کردند تا خود براى ملاقاتشان خارج شوى، برایشان بهتر بود؛ و الله آمرزگار مهربان است.

 

Ayah: 6

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَکُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَیَّنُوٓاْ أَن تُصِیبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِینَ

ای مؤمنان، اگر شخص منحرفى خبرى برایتان آورد، تحقیق کنید تا مبادا ندانسته به گروهى [بی‌گناه] آسیب برسانید و از کردۀ خود پشیمان شوید.

 

Ayah: 7

وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ فِیکُمۡ رَسُولَ ٱللَّهِۚ لَوۡ یُطِیعُکُمۡ فِی کَثِیرٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِ لَعَنِتُّمۡ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡإِیمَٰنَ وَزَیَّنَهُۥ فِی قُلُوبِکُمۡ وَکَرَّهَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡکُفۡرَ وَٱلۡفُسُوقَ وَٱلۡعِصۡیَانَۚ أُوْلَـٰٓئِکَ هُمُ ٱلرَّـٰشِدُونَ

بدانید که رسول الله میان شماست [و صلاحتان را بهتر می‌داند]؛ اگر در بسیارى از امور از [میل و نظرِ] شما پیروی کند، قطعاً دچار رنج و زحمت می‌شوید؛ ولى الله ایمان را محبوب شما نمود و آن را در دل‌هایتان بیاراست [تا اسلام بیاورید] و کفر و نافرمانى و سرکشی را در نظرتان ناخوشایند گرداند. آنان [که آراسته به این اوصافند] پویندگانِ راه هدایت و کمالند.

 

Ayah: 8

فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَنِعۡمَةٗۚ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ

[این عنایات،] به عنوان فضیلت و نعمتى از جانب الله [مقرر شده است]؛ و الله دانای حکیم است.

 

Ayah: 9

وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِی تَبۡغِی حَتَّىٰ تَفِیٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ

اگر دو گروه از مؤمنان با هم درگیر شدند، میانشان آشتى برقرار کنید؛ و اگر یک گروه بر دیگرى تجاوز کرد، با گروه متجاوز بجنگید تا به فرمان الله بازآید؛ اگر بازگشت، صلحى عادلانه در میان آنان برقرار کنید و به عدالت رفتار نمایید که الله عادلان را دوست دارد.

 

Ayah: 10

إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَ أَخَوَیۡکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ

بی‌تردید مؤمنان برادر یکدیگرند؛ پس میان برادران خویش آشتى برقرار کنید و از الله پروا کنید؛ باشد که مورد رحمت قرار گیرید.

 

Ayah: 11

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُونُواْ خَیۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُنَّ خَیۡرٗا مِّنۡهُنَّۖ وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِیمَٰنِۚ وَمَن لَّمۡ یَتُبۡ فَأُوْلَـٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّـٰلِمُونَ

هرگز نباید گروهى [از شما] گروهی دیگر را مسخره کند؛ چه بسا اینان از آنان بهتر باشند؛ و زنان نیز نباید زنان دیگر را مسخره نمایند؛ چه بسا اینان از آنان برتر باشند؛ و از یکدیگر عیبجویى نکنید؛ و یکدیگر را با لقب‌های [زشت] خطاب نکنید [که این کار، مصداقِ نافرمانی از اوامر الهی است]؛ و بدترین ویژگی [برای یک مسلمان] این است که پس از ایمان‌آوردن، [فِسق و] نافرمانی کند؛ و کسانی که توبه نکنند، [نسبت به نفس خویش] ستمکارند.

 


Ayah: 12

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ وَلَا تَجَسَّسُواْ وَلَا یَغۡتَب بَّعۡضُکُم بَعۡضًاۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمۡ أَن یَأۡکُلَ لَحۡمَ أَخِیهِ مَیۡتٗا فَکَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِیمٞ

ای مؤمنان، از بسیارى از گمان‌ها بپرهیزید؛ چرا که برخى از گمان‌ها گناه است؛ و دربارۀ یکدیگر تجسس و غیبت نکنید؛ آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادرِ مرده‌اش را بخورد؟ [حتماً] از آن نفرت دارید، [غیبت نیز به همین زشتى است]؛ از الله پروا کنید که الله توبه‌پذیرِ مهربان است.

 

Ayah: 13

یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٞ

ای مردم، ما شما را از [آمیزش] مرد و زنى آفریدیم و به تیره‌ها و قبیله‌های مختلف تقسیم کردیم تا یکدیگر را بازشناسید. بی‌تردید، بزرگوارترین شما نزد الله پرهیزگار‌ترینِ شماست؛ و الله [به آنچه می‌کنید] دانا و آگاه است.

 

Ayah: 14

۞قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰکِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا وَلَمَّا یَدۡخُلِ ٱلۡإِیمَٰنُ فِی قُلُوبِکُمۡۖ وَإِن تُطِیعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَا یَلِتۡکُم مِّنۡ أَعۡمَٰلِکُمۡ شَیۡـًٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ

اعراب [بادیه‌نشین، در حضور پیامبر] گفتند: «ایمان آورده‌ایم» [ای پیامبر، به آنان] بگو: «شما ایمان نیاورده‌اید؛ ولى بگویید: "اسلام آورده‌ایم"؛ و هنوز ایمان در قلب‌هایتان نفوذ نکرده است. اگر از الله و پیامبرش اطاعت کنید، از [پاداش] اعمال شما ذره‌ای نخواهد کاست. به راستی که الله آمرزگارى مهربان است».

 

Ayah: 15

إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ لَمۡ یَرۡتَابُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۚ أُوْلَـٰٓئِکَ هُمُ ٱلصَّـٰدِقُونَ

مؤمنان [حقیقی] کسانى هستند که به الله و پیامبرش ایمان آورده‌اند و [لحظه‌ای در ایمانشان] تردید نکردند و با مال و جانشان در راه الله به مبارزه برخاستند؛ اینانند که [در اعتقاد و عمل] صداقت دارند.

 

Ayah: 16

قُلۡ أَتُعَلِّمُونَ ٱللَّهَ بِدِینِکُمۡ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ

[ای پیامبر، به بادیه‌نشینان] بگو: «آیا می‌خواهید الله را از دین خویش آگاه کنید [که از عمق قلب ایمان آورده‌اید؟!] در حالى که الله هر چه را که در آسمان‌ها و زمین است مى‌داند؛ و الله به هر چیزى آگاه است».

 

Ayah: 17

یَمُنُّونَ عَلَیۡکَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَیَّ إِسۡلَٰمَکُمۖ بَلِ ٱللَّهُ یَمُنُّ عَلَیۡکُمۡ أَنۡ هَدَىٰکُمۡ لِلۡإِیمَٰنِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ

آنان بر تو منت مى‌نهند که اسلام آورده‌اند؛ بگو: «منتِ اسلامِ خویش را بر من نگذارید؛ بلکه اگر [در ابراز ایمان] صداقت دارید، این الله است که بر شما منت دارد که شما را به سوى ایمان هدایت نموده است».

 

Ayah: 18

إِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ

بی‌تردید، الله اسرار آسمان‌ها و زمین را مى‌داند و به آنچه مى‌کنید بیناست.

 


 


Al-Hujurāt

 

سورة الحجرات

سورة الحجرات - سورة 49 - عدد آیاتها 18

بسم الله الرحمن الرحیم

  1. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

  2. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لا تَشْعُرُونَ

  3. إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ

  4. إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ

  5. وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ

  6. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ

  7. وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِّنَ الأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُوْلَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ

  8. فَضْلا مِّنَ اللَّهِ وَنِعْمَةً وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ

  9. وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ

  10. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ

  11. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ وَلا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْرًا مِّنْهُنَّ وَلا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلا تَنَابَزُوا بِالأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ

  12. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلا تَجَسَّسُوا وَلا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ

  13. یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ

  14. قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ

  15. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ

  16. قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

  17. یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلإِیمَانِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ

  18. إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ



سورة حجرات

 

به نام الله بخشندة مهربان

 

ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! بر الله و رسولش پیشدستی نکنید، و از الله بترسید، بی‌گمان الله شنوای داناست. ﴿1﴾ ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! صدای‌تان را فراتر از صدای پیامبر نکنید، و با او با آواز بلند سخن نگویید، همان گونه که با یکدیگر بلند سخن می‌گویید، که مبادا در حالی‌که نمی‌دانید اعمال شما نابود گردد. ﴿2﴾ بی‌گمان کسانی‌که صدای خود را نزد رسول الله پایین می‌آورند، آن‌ها کسانی هستند که الله دل‌های شان  را برای تقوا آزموده (و خالص گردانیده) است، برای آن‌ها آمرزش و پاداش عظیمی است. ﴿3﴾ بی‌گمان کسانی‌که از پشت حجرهها صدایت می‌زنند، بیشترشان بی‌خردانند. ﴿4﴾واگر آن‌ها صبر می‌کردند تا که (خود) به سوی آنان بیرون آیی برای آن‌ها بهتر بود، و الله آمرزندۀ مهربان است. ﴿5﴾ ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! اگر (شخص) فاسقی خبری برای شما آورد، پس (در بارۀ آن) بررسی (و تحقیق) کنید، تا آنکه (مبادا) به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید، آنگاه بر آنچه انجام داده‌اید پشیمان شوید. ﴿6﴾ و بدانید که همانا رسول الله در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما اطاعت کند، یقیناً به مشقّت خواهید افتاد، و لیکن الله ایمان را محبوب شما ساخت و آن را در دل‌های تان زینت بخشید، و کفر و فسق و نافرمانی را برایتان (منفور و) ناپسند گرداند، اینانند که هدایت یافتگانند. ﴿7﴾ (و این (خیر)  فضل و نعمتی از سوی الله است، و الله دانای حکیم است. ﴿8﴾ و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر به جنگ بر خاستند، میان‌شان آشتی بر قرار کنید، پس اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کرد، با گروه متجاوز بجنگید تا به فرمان الله باز گردد، پس اگر بازگشت، میان آن‌ها به عدالت صلح بر قرار کنید، و عدالت پیشه کنید، بی‌گمان الله عادلان را دوست می‌دارد. ﴿9﴾ یقیناً مؤمنان برادرند، پس میان برادران‌تان صلح (و آشتی) بر قرار کنید، و از الله بترسید، باشد که به شما رحم کرده شود. ﴿10﴾ ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! گروهی (از مردان) گروه دیگر را مسخره نکند، شاید آنان (= مسخره شدگان) از این‌ها  بهتر باشند، و نه زنانی، زنان دیگر را، شاید آنان (= مسخره شدگان) از این‌ها  بهتر باشند، و از یکدیگر عیبجوئی نکنید، و یکدیگر را با القاب زشت نخوانید، که پس از ایمان (آوردن) نام فسق بسیار (زشت و) بد است و هر که توبه نکرد، پس آنانند که ستمکارند. ﴿11﴾ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از بسیاری از گمان (های بد) بپرهیزید، بی‌شک بعضی از گمان (ها) گناه است، و (در امور دیگران) تجسس (و کنجکاوی) نکنید، و بعضی از شما بعضی دیگر را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادرش را در حالی‌که مرده است، بخورد؟! پس (البته) آن را ناپسند دارید ([1])، و از الله بترسید، بی‌گمان الله توبه‌پذیر مهربان است. ﴿12﴾ ای مردم! بی‌شک ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامی‌ترین شما نزد الله پرهیزگارترین شماست([2])، بی‌گمان الله دانای آگاه است. ﴿13﴾ اعراب (بادیه‌نشین) گفتند: «ایمان آورده‌ایم» (ای پیامبر!) بگو: «شما ایمان نیاورده‌اید، لیکن بگوئید: اسلام آورده‌ایم، و هنوز ایمان در دل‌های تان وارد نشده است. و اگر الله و پیامبرش را اطاعت کنید چیزی از (پاداش) اعمال‌تان کاسته نمی‌شود، همانا الله آمرزندۀ مهربان است». ﴿14﴾ مؤمنان (حقیقی) تنها کسانی اند که به الله و پیامبرش ایمان آورده‌اند، سپس (در این باره) شک (و تردید) نکرده‌اند، و با اموال خود و جان های خود در راه الله جهاد کرده‌اند، اینانند که راستگویانند. ﴿15﴾ (ای پیامبر!) بگو: «آیا الله را به دین خود با خبر می‌سازید؟! در حالی‌که الله آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است می‌داند، و الله به همه چیز آگاه است». ﴿16﴾ آن‌ها بر تو (ای پیامبر) منتّ می‌گذارند که اسلام آورده‌اند، بگو: «اسلام آوردن‌تان را بر من منّت نگذارید، بلکه اگر راستگویید الله بر شما منّت می‌نهد که شما را به (سوی) ایمان هدایت کرده است». ﴿17﴾ همانا الله غیب آسمان‌ها و زمین را می‌داند، و الله به آنچه انجام می‌دهید بیناست. ﴿18﴾



([1])- در این آیات الله مسلمانان را از بعضی رذائل اخلاقی نهی فرموده، و در احادیث نبوی نیز بر همین مطلب تاکید شده است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «از گمان بد، اجتناب کنید، زیرا دروغ‌ترین سخن است، و دنبال عیوب مردم نباشید، و تجسس نکنید، قیمت کالا را بدون قصد خرید بالا نبرید، و به یکدیگر حسادت نورزید و با یکدیگر دشمنی و کینه توزی نکنید، و به یکدیگر پشت ننمایید، بندگان الله، برادران همدیگر باشید». (صحیح بخاری 6066) و در حدیث دیگر می‌فرماید: «سخن‌چین، وارد بهشت نمی‌شود». (صحیح بخاری 6056).

([2])- رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: «الله متعال به چهره‌هایتان و اموال‌تان نگاه نمی‌کند، بلکه به دل‌هایتان و کردارتان نگاه می‌کند». (صحیح مسلم 1987).

تفسیر نور: سوره حجرات

تفسیر نور:
سوره حجرات آیه 1
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! بر خدا و پیغمبرش پیشی مگیرید و پیشدستی مکنید ، و از خدا بترسید و پروا داشته باشید ، چرا که خدا شنوای ( گفتارتان ، و ) آگاه ( از کردارتان ) می‌باشد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تُقَدِّمُوا » : پیشی مگیرید . پیشدستی مکنید . بعضی این فعل را لازم و برخی آن را متعدی و مفعولش را محذوف دانسته‌اند ، و مراد این است که هیچ حکمی را بر حکم خدا و پیغمبرش مقدم ندارید . پیش از فهم و دریافت سخن و دستور خدا و رسول درباره حکم چیزی ، سخنی نگوئید . پیش از اخذ فرمان از خدا و پیغمبرش ، عملی را انجام ندهید . در جائی که خدا و پیغمبرش حکمی‌دارند ، شما حکم نکنید ، یعنی حکمی نکنید مگر به حکم خدا و رسول او ، و باید که همواره این ویژگی در شما باشد که پیرو و گوش بفرمان خدا و رسول باشید . « بَیْنَ یَدَیْ » : جلو . حضور . منظور مقام حکمرانی است که مختص به خدا و به رسول خدا - برابر رهنمود و با اجازه خدا - دارد ( نگا : نساء / 64 ) .‏

سوره حجرات آیه 2
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! صدای خود را از صدای پیغمبر بلندتر مکنید ، و همچنان که با یکدیگر سخن می‌گوئید ، با او به آواز بلند سخن مگوئید ، تا نادانسته اعمالتان بی‌اجر و ضایع نشود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ » : صدای خود را فراتر از صدای پیغمبر نبرید . صدای خویش را بلندتر از صدای پیغمبر نکنید . مراد بلند سخن گفتن در محضر پیغمبر در حال حیات ، و بعد از وفات آن حضرت ، در کنار مرقد مبارک او ، و بویژه بهنگام خواندن احادیث نبوی است ( نگا : روح‌المعانی ) . « لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ . . . » : این بخش ناظر بدین امر است که طبق معمول با داد و فریاد با آن جناب صحبت نشود ، بلکه متین و آرام و محترمانه او را مخاطب قرار دهند .‏

سوره حجرات آیه 3
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان که صدای خود را نزد پیغمبر خدا پائین نموده و آهسته برمی‌آورند ، کسانیند که خداوند دلهایشان را برای پرهیزگاری پاکیزه و ناب داشته است . ایشان آمرزش سترگ و پاداش بزرگی دارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَغُضُّونَ » : پائین می‌آورند . آهسته برمی‌آورند . « إِمْتَحَنَ » : در بوته آزمایش آزموده است و پیراسته و پاکیزه کرده است . امتحان خدا نسبت به دل بنده ، آن است که دلش را نشانه انواع محنتها و تکلیفها گردانیده تا صدق ایمانش به واسطه فرمانبرداری و صبر معلوم شود ، و تقوای آن ظاهر گردد ، و از کوره آزمایش ، پاک و بیغش بیرون آید .‏

سوره حجرات آیه 4
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بی‌گمان کسانی که تو را از بیرون اطاقها فریاد می‌زنند ، اغلب ایشان نمی‌فهمند ( که تو چه مقام والائی در پیش خدا داری و باید با تو محترمانه رفتار کنند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْحُجُرَاتِ » : جمع حُجْرَة ، اطاقها . مراد اطاقهای همسران پاک پیغمبر است که در کنار مسجد پیغمبر تهیه دیده شده بود . افرادی از بیرون پیغمبر را صدا می‌زدند که بیرون بیا .‏

سوره حجرات آیه 5
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکَانَ خَیْراً لَّهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر آنان تأمّل کنند تا تو بیرون بیائی و به پیش ایشان روی ، برای آنان بهتر خواهد بود . خداوند آمرزگار و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَاللهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » : این بخش به مرتکبان چنین اعمالی نوید می‌دهد که اگر توبه کنند مشمول مرحمت و مغفرت خدا واقع می‌شوند .‏

سوره حجرات آیه 6
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! اگر شخص فاسقی خبری را به شما رسانید درباره آن تحقیق کنید ، مبادا به گروهی - بدون آگاهی ( از حال و احوالشان و شناخت راستین ایشان‌ - ) آسیب برسانید ، و از کرده خود پشیمان شوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَاسِقٌ » : کافر ( نگا : نور / 55 ) . منافق ( نگا : توبه‌ / 67 ) . کسی که متجاوز از حدود شریعت بوده و برابر قرآن عمل نکند ( نگا : مائده‌ / 47 ) . در اینجا مراد کسی است که مجهول‌العداله بوده و صداقت او محرز نباشد . « بِجَهَالَةٍ » : از روی نادانی . به خاطر بی‌خبری و عدم آگاهی .‏

سوره حجرات آیه 7
‏متن آیه : ‏
‏ وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُوْلَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بدانید که پیغمبر خدا در میان شما است ( قدر او را بدانید و بدو احترام بگذارید ) . هرگاه در بسیاری از کارها از شما اطاعت کند ، به مشقت خواهید افتاد . اما خداوند ایمان را در نظرتان گرامی داشته است و آن را در دلهایتان آراسته است ، و کفر و نافرمانی و گناه را در نظرتان زشت و ناپسند جلوه داده است ، فقط آنان ( که دارای این صفات هستند ، یعنی ایمان در نظرشان محبوب و مزیّن ، و کفر و فسق و عصیان در نظرشان منفور و مطرود است ) راهیابند و بس .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَعَنِتُّمْ » : قطعاً به مشقت می‌افتید . هلاک و نابود می‌گردید ( نگا : آل‌عمران‌ / 118 ، توبه‌ / 128 ) . « حَبَّبَ » : گرامی و دوست‌داشتنی کرده است . « کَرَّهَ » : زشت و ناپسند کرده است . « الْفُسُوقَ » : نافرمانی . خروج از حدود شریعت خدا . « الْعِصْیَانَ » : سرکشی . مخالفت با اوامر خدا . « أُولئِکَ » : آنان که مجمع این صفات و فضائلند . یعنی عاشقان ایمان و دوستداران فرمان یزدان ، و بیزاران از کفر و فسق و عصیان .‏

سوره حجرات آیه 8
‏متن آیه : ‏
‏ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَنِعْمَةً وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این ، لطف و نعمتی از سوی خدا است ( که بدانان ارزانی داشته است ) و خداوند دارای آگاهی فراوان و فرزانگی بیشمار است ( و می‌داند چه کسی شایسته هدایت ، و بایسته مرحمت و نعمت است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَضْلاً » : مفعول مطلق برای فعل مقدری ، یا مفعول له است .‏

سوره حجرات آیه 9
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند ، در میان آنان صلح برقرار سازید . اگر یکی از آنان در حق دیگری ستم کند و تعدی ورزد ( و صلح را پذیرا نشود ) ، با آن دسته‌ای که ستم می‌کند و تعدی می‌ورزد بجنگید تا زمانی که به سوی اطاعت از فرمان خدا برمی‌گردد و حکم او را پذیرا می‌شود . هرگاه بازگشت و فرمان خدا را پذیرا شد ، در میان ایشان دادگرانه صلح برقرار سازید و ( در اجرای مواد و انجام شرائط آن ) عدالت بکار برید ، چرا که خدا عادلان را دوست دارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِقْتَتَلُوا . . . بَیْنَهُمَا » : ذکر فعل به صورت جمع با توجه به معنی ( طَآئِفَتَانِ ) و ذکر ضمیر به صورت مثنی با توجه به لفظ آن است . « بَغَتْ » : در طغیان از حدّ گذشت ( نگا : المصحف المیسر ) . تعدی و تجاوز کرد . برتری‌جوئی کرد . ستمگری نمود . « تَفی‌ءَ » : برمی‌گردد . بازگشت می‌کند ( نگا : بقره‌ / 226 ) . « أَقْسِطُوا » : دادگری کنید . مراد دادگری در پیاده کردن شرائط و مواد صلح در همه احوال و اعمال است .‏

سوره حجرات آیه 10
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فقط مؤمنان برادران همدیگرند ، پس میان برادران خود صلح و صفا برقرار کنید ، و از خدا ترس و پروا داشته باشید ، تا به شما رحم شود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ » : فقط مؤمنان برادران یکدیگرند .‏

سوره حجرات آیه 11
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْراً مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْراً مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگری را استهزاء کنند ، شاید آنان بهتر از اینان باشند ، و نباید زنانی زنان دیگری را استهزاء کنند ، زیرا چه‌بسا آنان از اینان خوبتر باشند ، و همدیگر را طعنه نزنید و مورد عیبجوئی قرار ندهید ، و یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند مخوانید و منامید . ( برای مسلمان ) چه بد است ، بعد از ایمان آوردن ، سخنان ناگوار و گناه‌آلود ( دالّ بر تمسخر ، و طعنه زدن و عیبجوئی کردن ، و به القاب بد خواندن ) گفتن و بر زبان راندن ! کسانی که ( از چنین اعمالی و اقوالی ) دست برندارند و توبه نکنند ، ایشان ستمگرند ( و با سخنان نیشدار ، و با خرده‌گیریها ، و ملقب گرداندن مردم به القاب زشت و توهین‌آمیز ، به دیگران ظلم می‌کنند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا یَسْخَرْ » : مسخره نکند . مورد استهزاء قرار ندهد . « لا تَلْمِزُوا » : طعنه نزنید . عیبجوئی نکنید ( نگا : توبه‌ / 58 و 79 ) . « لا تَنَابَزُوا » : ملقب به القاب قبیح و ناپسند مکنید . ذکر ( القاب ) بعد از چنین فعلی ، برای تأکید است‌ ؛ همان گونه که واژه ( جَناحَیْهِ ) در ( انعام‌ / 38 ) چنین است . « الاِسْمُ » : نام . یاد کردن ( نگا : قاسمی ) . صفت ( نگا : المصحف المیسر ) . « الْفُسُوقُ » : ( نگا : بقره‌ / 197 و 282 ، حجرات‌ / 7 ) . « بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الإِیمَانِ » : چه بد است کسی را فاسق یا کافر نامید و او مؤمن باشد . برای مسلمانان چه بد است ، بعد از ایمان آوردن ، از یکدیگر به بدی یاد کنند ، و بجای ذکر خیر ، ذکر شر کنند .‏

سوره حجرات آیه 12
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! از بسیاری از گمانها بپرهیزید ، که برخی از گمانها گناه است ، و جاسوسی و پرده‌دری نکنید ، و یکی از دیگری غیبت ننماید ؛ آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد ؟ به یقین همه شما از مرده‌خواری بدتان می‌آید ( و از آن بیزارید ، غیبت نیز چنین است و از آن بپرهیزید و ) از خدا پروا کنید ، بی‌گمان خداوند بس توبه‌پذیر و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَثِیراً » : مفعول‌به است . « مِنَ الظَّنِّ » : صفت ( کَثیراً ) است . « لا تَجَسَّسُوا » : عیبجوئی نکنید . در پی کشف اسرار و معایب مردم نباشید . « مَیْتاً » : حال ( لَحْم ) یا ( أَخ ) است . « لا یَغْتَبْ . . . مَیْتاً » : غیبت پرده‌دری است و مرده‌خواری و لاشه‌دری . « فَکَرِهْتُمُوهُ » : جواب شرط ( إِنْ ) شرطیه است که هم خودش و هم ( قَدْ ) و هم فعل آن محذوف است . تقدیر چنین است : إِنْ عَرَضَ ذلِکَ فَقَدْ کَرِهْتُمُوهُ .‏

سوره حجرات آیه 13
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مردمان ! ما شما را از مرد و زنی ( به نام آدم و حواء ) آفریده‌ایم ، و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نموده‌ایم تا همدیگر را بشناسید ( و هر کسی با تفاوت و ویژگی خاص درونی و بیرونی از دیگری مشخص شود ، و در پیکره جامعه انسانی نقشی جداگانه داشته باشد ) . بی‌گمان گرامی‌ترین شما در نزد خدا متقی‌ترین شما است . خداوند مسلّماً آگاه و باخبر ( از پندار و کردار و گفتار شما ، و از حال همه‌کس و همه چیز ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذَکَرٍ وَ أُنثَی‌ » : یک نر و یک ماده . مراد آدم و حواء است . « شُعُوباً » : جمع شَعْب ، تیره‌ها و ملتها . جمع عظیمی از مردم که دارای اصل واحدی بوده و قبیله‌ها از آن منشعب می‌گردد . « لِتَعَارَفُوا » : تا یکدیگر را بشناسید و از هم جدا کنید . اشاره به این است که تفاوتهای بیرونی و درونی انسانها سبب شناسائی آنان است و اگر همه یکسان و شبیه همدیگر باشند ، زندگی اجتماعی مردمان مختل و ناممکن می‌گردد .‏

سوره حجرات آیه 14
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏عربهای بادیه‌نشین می‌گویند : ایمان آورده‌ایم . بگو : شما ایمان نیاورده‌اید ، بلکه بگوئید : تسلیم ( ظاهری رسالت تو ) شده‌ایم . چرا که ایمان هنوز به دلهایتان راه نیافته است ( و نور ایمان سراچه قلوبتان را روشن نکرده است ) . اگر از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کنید ، خدا از ( پاداش ) کارهایتان چیزی نمی‌کاهد . بی‌گمان خداوند آمرزگار و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الأعْرَابُ » : عربهای بادیه‌نشین ( نگا : توبه‌ / 90 ) . « أَسْلَمْنَا » : مسلمان شده‌ایم . ظاهراً منقاد و تسلیم رسالت تو شده‌ایم . « لا یَلِتْکُمْ » : از شما نمی‌کاهیم . کم به شما نمی‌دهیم . از ( لاتَ ، یَلیتُ ) است . مهموزالفاء این فعل نیز به همین معنی است ( نگا : طور / 21 ) .‏

سوره حجرات آیه 15
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مؤمنان ( واقعی ) تنها کسانیند که به خدا و پیغمبرش ایمان آورده‌اند ، سپس هرگز شکّ و تردیدی به خود راه نداده‌اند ، و با مال و جان خویش در راه خدا به تلاش ایستاده‌اند و به جهاد برخاسته‌اند . آنان ( بلی آنان ، در ایمان خود ) درست و راستگویند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَمْ یَرْتَابُوا » : شک و تردید ننموده‌اند . گمان و دودلی به دل راه نداده‌اند .‏

سوره حجرات آیه 16
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : آیا شما خدا را از ایمان خود باخبر می‌سازید ، در حالی که خدا از تمام چیزهائی که در آسمانها و زمین است باخبر است‌ ؟ ! و خدا از همه‌چیز دقیقاً آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَتُعَلِّمُونَ » : آیا یاد می‌دهید ؟ « وَاللهُ یَعْلَمُ » : حرف واو حالیه است .‏

سوره حجرات آیه 17
‏متن آیه : ‏
‏ یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان بر تو منت می‌گذارند که اسلام آورده‌اند ! بگو : با اسلام خود بر من منت مگذارید ، بلکه خدا بر شما منت می‌گذارد که شما را به سوی ایمان آوردن رهنمود کرده است ، اگر ( در ادعای ایمان ) راست و درست هستید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَنْ أَسْلَمُوا » : از این که اسلام آورده‌اند . « إِسْلامَکُمْ » : اسلام مفعول به ( لا تَمُنُّوا ) و یا منصوب به نزع خافض است و اصل آن چنین است : بِإِسْلامِکُمْ . « إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ » : جواب شرط محذوف است و ماقبل آن ، دالّ بر آن است .‏

سوره حجرات آیه 18
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند رازها و نهانیهای آسمانها و زمین را می‌داند ، و او می‌بیند آنچه را که انجام می‌دهید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« غَیْبَ » : ( نگا : انعام‌ / 50 ، اعراف‌ / 188 ، هود / 31 ، نمل‌ / 65 ) .‏

 

تفسیر سوره‌حجرات مدنی و ١٨ آیه است


 

سوره‌ی حجرات آیه‌ی 18-1

 

سوره‌حجرات مدنی و ١٨ آیه است

بسم الله الرحمن الرحیم

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (1) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ (2) إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ (3) إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ (4) وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکَانَ خَیْراً لَّهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (5) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ (6) وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُوْلَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (7) فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَنِعْمَةً وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (8) وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (9) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (10) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْراً مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْراً مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (11) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ (12) یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (13) قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (14) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ (15) قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (16) یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (17) إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (18)

 

این سوره‌که آیات آن از هیجده آیه درنمی‌گذرد، سوره گرانقدر وگران‌سنگ و بزرگ و سترگی است‌، و حقائق مهمّی از حقائق عقیده و شریعت‌، و حقائق مهمّی از حقائق هستی و انسانی را دربر دارد. حقائقی را دربر دارد که افقهای بلندی و فاصله‌های دوردستی را برای دل و خرد باز میکند و به دل و خرد می‌نمایاند، و در درون و ذهن خاطره‌های ژرف و معنیهای بزرگی را برمی‌انگیزد. برنامه‌هائی برای هستی و نظم و نظام‌، و اصول و ارکانی برای آموزش و پرورش و پاکی و پاکیزگی‌، و قواعد و دستوراتی برای قانونگذاری و راهنمائی دربر دارد که از حجم این سوره و شماره آیات آن صدها برابر بیشتر و فراتر است‌.

این سوره‌، دوکار بزرگ را برای تدبر و تفکر، به جلو دیده‌ها می‌کشد و به دیده‌ها نشان می‌دهد.

نخستین چیزی‌که هنگام مطالعه این سوره برای دیدگان جلوه‌گر می‌آید، این است‌که نزدیک است خود این سوره به تنهائی نشانه‌های کاملی را برای جهان والا و بزرگوار و پاک و سالمی وضع‌کند و بگذارد. نشانه‌های کاملی از ارکان و اصول و مقررات و برنامه‌هائی را دربر داشته باشدکه همچون جهانی بر آن استوار و برقرارگردد. نشانه‌های کاملی که بیش از هر چیز برپائی چنین جهانی را عهده‌دارگردد، و آن‌گاه خودش آن جهان را بپاید و مصون و محفوظش نماید ... همچون جهانی‌، جهانی است‌که ساخته خدا است‌، و به سوی خدا رو می‌کند، و سزاوار آن است‌که به خدا نسبت داده شود ... جهانی است دل و درون پاک‌، دارای احساسها و اندیشه‌های پاک‌، زبان پاک‌، و پیش از هر چیز رازها و رمزهای پاک است ... جهانی است با خدا ادب دارد. با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) ادب دارد. با خودش ادب دارد. با دیگران نیز ادب دارد. سراپا ادب است در اندیشه‌ها و خاطره‌هائی که بر دل و درونش می‌گذرد، و در حرکات و سکنات اندامهائی‌که دارد. در عین حال دارای قوانین و مقررات منظم برای اوضاع و احوال خود است‌. دارای قوانین و قواعدی است که آن را می‌پایند و نگاهداری می‌نمایند. این قوانین و قواعد و نظم و نظام نیز بر آن ادب استوار و برقرار می‌:‌بوند، و از همان ادب برمی‌جوشند، و با خود آن ادب هماهنگ می‌گردند، و درون این جهان و بیرون آن به تمام و کمال همآوا می‌شود، و قوانین و احساسات آن با یکدیگر مرتبط می‌گردد و با همدیگر پیوند می‌خورد، و انگیزه‌ها و بازدارنده‌های آن هماهنگ می‌شود، و اندیشه‌ها وگامهای آن متحد و متفق می‌گردد، و رو به خدا می‌کند و رو به خدا می‌رود ... بدین سبب برپانی این جهان والا و بزرگوار و پاکیزه و سالم‌، و حفاظت و نگاهداری آن‌، تنها به ادب درون‌، پاکی احساس‌، و همچنین تنها به قانونگذاری و تعیین مقررات‌، واگذار نمی‌گردد و حواله داده نمی‌شود. بلکه هر دوی این و آن با همآوائی وهمنوائی دست به دست یکدیگرمی‌دهند و به همدیگر می‌رسند. همچنین این جهان به احساس تنها و تلاش تنهای فرد، و همچنین به مقررات و قوانین دولت واگذار نمی‌گردد و حواله داده نمی‌شود. بلکه در آن افراد با دولت‌، و دولت با افراد، دست به دست همدیگر می‌دهند، و وظائف و تکالیف و فعالیتها و تلاشهای هر دوی افراد و دولت درکنار همدیگر و با یکدیگر به همکاری و همبازی و همنوائی و همآوائی می‌پردازند.

این جهان‌، جهانی است با خدا ادب دارد، و با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) ادب دارد. این ادب جلوه‌گر می‌آید در درک و فهمی‌که بنده از حدود و وظائف خود در برابر خداوندگار و در برابر پیغمبری دارد که پیامهای یزدان را بدو می‌رساند:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بر خدا و پپغمبرش پیشی مگیرید و پپشدستی مکنید، و از خدا بترسید و پروا داشته باشید، چرا که خدا شنوای (‌گفتارتان‌، و) آگاه (‌از کردارتان‌) می‌باشد.

لذا بنده مومن درکار امر و نهی بر خدای خود پیشی نمی‌گیرد و پیشدستی نمی‌کند، و چیزی را درکار داوری و فرمانروائی به خدا پیشنهاد نمی‌دهد و پیشنهاد نمی‌کند، و از آنچه از آن نهی می‌گردد و بازداشته می‌شود، و از آنچه دستور انجام آن بدو داده می‌شود، تخطی و تجاوز نمی‌کند، و برای خود با آفریدگارش هیچ‌گونه اراده و نظری قائل نمی‌شود، و آنچه استاد ازل‌گفت بگو و بکن‌، می‌گوید و می‌کند ... چون از خدا می‌ترسد و می‌هراسد، و از خدا شرم می‌کند و با خدا ادب دارد ... نسبت به خطایی‌که به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) شده است‌، ادب ویژه و احترام خاصی دارد:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ . إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ . إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ . وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکَانَ خَیْراً لَّهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! صدای خود را از صدای پیغمبر بلندتر مکنید، و همچنان که با یکدیگر سخن میگوئید، با او به آواز بلند سخن مگوئید، تا نادانسته اعمالتان بی‌اجر و ضائع نشود. آنان که صدای خود را نزد پیغمبر خدا پائین نموده و آهسته برمی‌آورند، کسانیند که خداوند دلهایشان را برای پرهیزگاری پاکیزه و ناب داشته است‌. ایشان آمرزش سترگ و پاداش بزرگی دارند. بی‏گمان کسانی که تو را از بیرون اطاقها فریاد می‌زنند، اغلب ایشان نمی‌فهمند (‌که تو چه مقام والائی در پیش خدا داری و باید با تو محترمانه رفتار کنند)‌. اگر آنان تامّل کنند تا تو بیرون بیائی و به پیش ایشان روی‌، برای آنان بهتر خواهد بود. خداوند آمرزگار و مهربان است‌.

این جهان دنیائی است‌که برنامه ویژه خود را در اثبات اقوال و افعال‌، و در اطمینان از سرچشمه اقوال و افعال دارد. باید پیش از صدور حکم‌، از ثبوت اقوال و افعال اطمینان پیدا کرد، و از منبع آنها اطلاع‌کامل داشت‌. این برنامه مستند به ترس و هراس از خدا، و ارجاع امور به پیغمبر خدا است‌. در آن هیچ حکمی بر حکم پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) مقدم داشته نمی‌شود، و چیزی به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) پیشنهاد نمی‌گردد، چیزی‌که آن را نخواسته باشد، و به انجام آن دستور نداده باشد:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ . وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُوْلَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ . فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَنِعْمَةً وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر شخص فاسقی خبری را به شما رسانید در باره آن تحقیق کنید. مبادا به گروهی -‌بدون آگاهی (‌از حال و احوالشان و شناخت راستین ایشان) - آسیب برسانید، و از کرده خود پشیمان شوید. بدانید که پیغمبر خدا در میان شما است (‌قدر او را بدانید و بدو احترام بگذارید)‌. هرگاه در بسیاری از کارها از شما اطاعت کند، به مشقت خواهید افتاد. امّا خداوند ایمان را در نظرتان گرامی داشته است و آن را در دلهایتان آراسته است و کفر و نافرمانی و گناه را در نظرتان زشت وناپسند جلوه داده است‌. فقط آنان (‌که دارای این صفات هستند، یعنی ایمان در نظرشان محبوب و مزین‌، و کفر و فسق و عصیان در نظرشان منفور و مطرود است‌) راهیابند و بس‌. این لطف و نعمتی از سوی خدا است (‌که بدانان ارزانی داشته است‌) و خداوند دارای آگاهی فراوان و فرزانگی بیشمار است (‌و می‌داند چه کسی شایسته هدایت، و بایسته مرحمت و نعمت است).

این جهان دنیائی است‌که دارای نظم و نظام و قوانین و مقررات علمی خود در رویاروئی با چیزهائی است‌که در آن از اختلافات و فتنه‌ها و آزمونها و پریشانیها و نابسامانیها و پرشها و جهشها روی می‌دهد، چیزهائی که اگر به حال خود رها شوند و چاره‌جوئی نشوند، چنین دنیائی را متزلزل و نابود می‌کند. این دنیا با همچون چیزهائی با عملیات عملی و برجوشیده از قاعده برادری میان مؤمنان‌، و برآمده از حقیقت عدالت و اصلاح‌، و نشات‌گرفته از ترس و هراس از خدا و امید به رحمت و رضایت او، رویاروی می‌شود و می‌رزمد:

(وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).

هرگاه دو گروه از مؤمنان باهم به جنگ پرداختند، در میان آنان صلح برقرار سازید. اگر یکی از آنان در حق دیگری ستم کند و تعدی ورزد (‌و صلح را پذیرا نشود)‌، با آن دسته‌ای که ستم می‌کند و تعدی می‌ورزد بجنگید تا زمانی که به سوی اطاعت از فرمان خدا برمی‌گردد و حکم او را پذیرا می‌شود. هرگاه بازگشت و فر‌مان خدا را پذیرا شد، در میان ایشان دادگرانه صلح‌) برقرار سازید و (‌در اجرای مواد و انجام شرائط آن‌) عدالت بکار ببرید، چرا که خدا عادلان را دوست دارد. فقط مؤمنان برادران همدیگرند، پس میان برادران خود صلح و صفا برقرار کنید، و از خدا ترس و پروا داشته باشید، تا به شما رحم شود.

این جهان دنیائی است که آداب و رسوم روحی و روانی خود را دارد در احساسها و اندیشه‌هائی که فردی و جمعی در آن مقابل فردی و جمعی دیگر روا می‌دارد. این جهان دنیائی است‌که دارای آداب و رسوم ویژه خود است در شیوه رفتار و نحوه‌کردار در معاملاتی‌که برخی از مردمانش با بعضی دیگر دارند:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْراً مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْراً مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگری را استهزاء کنند، شاید آنان بهتر از اینان باشند، و نباید زنانی زنان دیگری را استهزاء کنند، زیرا چه‌بسا آنان از اینان خوبتر باشند، و همدیگر را طعنه نزنید و مورد عیبجوئی قرار ندهید، و یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند مخوانید و منامید. برای ‌مسلمان چه بد است‌، بعد از ایمان آوردن‌، سخنان ناکوار و گناه‌آلود (‌دال بر تمسخر، و طعنه زدن و عیبجوئی کردن‌، و به القاب بد خواندن‌) گفتن و بر زبان راندن‌! کسانی که (‌از چنین اعمار و اقوار) دست برندارند و توبه نکنند، ایشان ستمگرند (‌و با سخنان نیشدار، و با خرده‌گیریها، و ملقب گرداندن مردم به القاب زشت و توهین‌آمیز، به دیگران ظلم می‌کنند).

این جهان دنیائی است با احساسها و اندیشه‌های پاک‌. در آن حفظ مقدسات و احترامات تضمین می‌گردد. زمان حضور و زمان غیر حضور مصون از بدی و بدگوئی می‌ماند. کسی در آن از روی گمان‌گرفته نمی‌شود وگرفتار نمی‌آید. عیبها و ننگها دنبال نمی‌گردد و عیبجوئی و رخنه‌گیری آزاد نمی‌باشد. به امنیت مردمان وکرامت و حرمت و حریت ایشان به بهانه‌کم‌ترین ظن وگمان‌، تعرض نمی‌گردد:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، که برخی گمانها گناه است‌، و جاسوسی و پرده‌دری نکنید، و یکی از دیگری غیبت ننماید؛ آیا هیج یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ به یقین همه شما از مرده‌خواری بدتان می‌آید (‌و از آن بیزارید، غیبت نیز چنین است و از آن بپرهیزید و) از خدا پروا کنید، بی‏گمان خداوند بس توبه‌پذیر و مهربان است‌.

این جهان دنیائی است که دارای اندیشه کاملی در باره یگانگی بشریت است‌. همه مردمان را با نژادها و قبیله‌ها و ملتهای‌گوناگونی که دارند یکسان می‌داند و می‌شمارد. این جهان دنیائی است که ترازوی یگانه‌ای دارد و همگان را با آن برمی‌کشد و می‌سنجد. این ترازو ترازوی خدا است‌، ترازوئی که با هواها و هوسها بالا و پائین نمی‌افتد و لرزان و نابسامان نمی‌گردد:

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ).

ای مردمان‌! ما شما را از مرد و زنی (‌به نام‌آدم و حواء‌) آفریده‌ایم‌، و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نموده‌ایم تا همدیگر را بشناسید (‌و هر کسی با تفاوت و ویژگی خاص درونی و بیرونی از دیگری مشخص شود، و در پیکره جامعه انسانی نقشی جداگانه داشته باشد)‌. بی‏گمان گرامی‌ترین شما در نزد خدا متقی‌ترین شما است‌. خداوند مسلما آگاه و باخبر (‌از پندار و کردار و گفتار شما و از حال همه کس و هم چیز) است‌.

این سوره بعد از بیان این حقائق بزرگ و سترگی‌که انگار به تنهائی نشانه‌های آن جهان والا و ارزشمند و پاک و سالم را ترسیم می‌کند، و نشانه‌های ایمان را معین و مقرر می‌دارد، ایمانی که به نام آن مؤمنان دعوت گردیده‌اند به برقراری و پابرجائی آن جهان‌، و به نام آن فریاد زده شده‌اندکه دعوت خدا را لبیک بگویند، خدائی‌که مؤمنان را به انجام وظائف و تکالیف با همچون صفت زیبا و دلربائی فریاد می‌دارد، صفتی‌که ایشان را به فرمانبرداری و اطاعت برمی‌انگیزد:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ...).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید ... .

این دعوت‌، ندای دوست داشتنی و دلربائی است که کسی‌که بدان از سوی یزدان فریاد زده شود، خجالت می‌کشد و شرمنده می‌شود آن را نشنود و پاسخ مثبت بدان ندهد. ندای دل‌انگیزی است که هرگونه وظیفه و تکلیفی را آسان می‌سازد، و هرگونه رنج و زحمتی را می‌زداید و ناچیز جلوه‌گر می‌نماید، و هر دلی را ترغیب و تشویق می‌کندکه بشنود و بپذیرد و فرمان ببرد:

(قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ . إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ . قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).

عربهای بادیه‌نشین می‌کویید: ایمان آورده‌ایم‌. بگو: شما ایمان نیاورده‌اید، بلکه بگوئید: تسلیم (‌ظاهری رسالت تو) شده‌ایم‌. چرا که ایمان هنوز به دلهایتان راه نیافته است (‌و نور ایمان سراچه قلوبتان را روشن نکرده است‌)‌. اگر از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کنید، خدا از (‌پاداش‌) کارهایتان چیزی نمی‌کاهد. بی‏گمان خداوند آمرزگار و مهربان است‌. مؤمنان (‌واقعی‌) تنها کسانیند که به خدا و پیغمبرش ایمان آورده‌اند، سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده‌اند، و با مال و جان خویش در راه خدا به تلاش ایستاده‌اند و به جهاد برخاسته‌اند. آنان (‌بلی آنان‌، در ایمان خود) درست و راستگویند. بگو: آیا شما خدا را از ایمان خود باخبر می‌سازید، در حالی که خدا از تمام چیزهائی که در آسمانها و زمین است باخبر است‌؟‌! و خدا از همه چیز دقیقا آگاه است‌.

این سوره در پایان خود پرده از بزرگی عطاء و بخشش الهی برمی‏دارد، عطاء و بخششی که یزدان به مؤمنان مبذول می‌فرماید، و آن ایمانی است که بدان منت می‌نهد بر هرکس که خود بخواهد، مطابق استحقاقی‌که در او سراغ دارد:

(یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ).

آنان بر تو منت می‌گذارند که اسلام آورده‌اند! بگو: با اسلام خود بر من منت مگذارید، بلکه خدا بر شما منت می‌گذارد که شما را به سوی ایمان آوردن رهنمود کرده است‌، اگر (‌در ادعای ایمان‌) راست و درست هستید. خداوند رازها و نهانیهای آسمانها و زمین را می‌داند، و او می‌بیند آنچه را که انجام می‌دهید.

دومین چیزی‌که به چشم می‌خورد و از لابلای این سوره جلوه‌گر می‌آید، و از مراجعه به مناسبت‏های انجام پذیرفته‌ای حاصل می‌گردد که همزمان با نزول آیات این سوره روی داده‌اند، آن تلاش فراوان و پیاپی و مستمری است‌که رهنمودها و رهنمونهای قرآن مجید، و تربیت حکیمانه نبوی، برای پدید آوردن و تربیت کردن آن‌گروه مطیع و مسلمان‌، آن را به تصویر می‌کشند. آن‌گروه مطیع و مسلمانی‌که چنان جهان ارجمند و پاکیزه و سالمی را ایجاد می‌کنند، جهانی که حقیقت آن روزی و روزگاری روی این زمین پدید آمده است و وجود واقعی داشته است‌، نه این که یک اندیشه نمونه ماندگار از آن روزگار، یا خواب بلند پروازانه‌ای باشد و در رویای شیرین بوده باشد و بس. این‌گروه نمونه‌،‌گروهی‌که حقیقتی را مجسم می‌دارند که در دوره‌ای از ادوار تاریخ بوده است‌، ناگهانی سر برنیاورده‌اند و از دل زمین بیرون نیامده‌اند و تصادفی پیدا نشده‌اند، و در مدت یک شبانه‌روز هم آفریده نگردیده‌اند. همچنین این‌گروه نمونه بر اثر یک جهش ناگهانی‌ای‌که سرشت همه چیز را در یک لحظه و چشم به هم زدنی یا بر اثر درخشش آذرخشی‌، تغییر می‌دهد و دگرگون می‌کند، پدید نیامده‌اند. بلکه به شکل طبیعی رشد کندی داشته‌اند، هم بدانگونه که درخت بزرگ و گشن و تنومندی‌که ریشه در ژرفاهای خاک دارد سبز می‌گردد و می‌روید و مراحل رشد را پشت سر می‌گذارد، و زمان لازمی برای رشد خود دارد، و فعالیت پیوسته و مستمری برای رشد آن لازم و ضروری است‌. به نگاهداری و مواظبت و عنایت شبانه‌روزی احتیاج دارد، و شکیبائی بی‌امانی را می‌طلبد، و تلاش آگاهانه‌ای برای آراستن و پیراستن‌، و سمپاشی و دفع آفات‌، وکود دادن و تقویت کردن لازم دارد. نیاز دارد به بکارگیری تجربه‌ها و آزمونها ... در همه اینها نیز این‌گروه نمونه تحت نظر الطاف الهی بوده‌اند و از رعایت و عنایت یزدانی برخوردار گردیده‌اند تا آگاهانه بتوانند این امانت بزرگ را بردارند، و اراده و مشیت خدا را در زمین پیاده گردانند و تحقق بخشند. گذشته از این‌، این گروه گزیده فضائلی و استعدادهائی در درونشان داشته‌اند و در پرورش آنها کوشیده‌اند و آنها را به مرحله ظهور رسانده‌اند. شرائط و ظروف نیز برای برکت به حرکت این نسل بزرگوار آماده بوده است و لطف آفریدگار جهان آنان را دربر گرفته است ... با همه اینها و در پرتو همه اینها نور رخشان شگفت و شگرف‌، در تاریخ بشریت درخشیده است‌، و این حقیقتی که از دور دیده می‌شود پدیدار گردیده است‌، حقیقتی که انگار خواب شیرینی در دل است‌، و یا مرغ رویائی است‌که در جهان خیال در پرواز است‌!

*

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ. إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ. إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ . وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکَانَ خَیْراً لَّهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بر خدا و پپغمبرش پیشی مگیرید و پیشدستی مکنید، و از خدا بترسید و پروا داشته باشید، چرا که خدا شنوای (‌گفتارتان‌، و) آگاه (از کردارتان‌) می‌باشد. ای کسانی که ایمان آورده‌اید! صدای خود را از صدای پیغمبر بلندتر مکنید، و همچنان که با یکدیگر سخن میگوئید، با او به آواز بلند سخن مگوئید، تا نادانسته اعمالتان بی‌اجر و ضائع نشود. آنان که صدای خود را نزد پیغمبر خدا پائین نموده و آهسته برمی‌آورند، کسانیند که خداوند دلهایشان را برای پرهیزگاری پاکیزه و ناب داشته است‌. ایشان آمرزش سترگ و پاداش بزرگی دارند. بی‏گمان کسانی که تو را از بیرون اطاقها فریاد می‌زنند، اغلب ایشان نمی‌فهمند (‌که تو چه مقام والائی در پیش خدا داری و باید با تو محترمانه رفتار کنند)‌. اگر آنان تامّل کنند تا تو بیرون بیائی و به پیش ایشان روی‌، برای آنان بهتر خواهد بود. خداوند آمرزگار و مهربان است‌.

این سوره با نخستین ندای دوست داشتنی‌، و با نخستین به جوش و خروش افکندن دلها می‌آغازد:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ...).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! . ..

از سوی خدا کسانی فریاد زده می‌شوند که نادیده به خدا ایمان آورده‌اند. دلهایشان با صفتی به جوش و خروش انداخته می‌شودکه ایشان را به خدا پیوند می‌دهد، و بدانان می‌فهماندکه ایشان متعلق به خدایند، و مدال و نشان او را بالای دوش خود برمی‏دارند، و در این ستاره آنان بندگان و سپاهیان یزدانند، و ایشان در اینجا برای‌کاری هستندکه خدا مقدر و مقرر فرموده است و خواهان انجام آن است‌. خدا است که ایمان را در دلهایشان آراسته و پیراسته و دوست‌داشتنی و گرامی‌کرده است تا ایشان را برگزیند و نسبت بدانان بزرگواری فرماید. پس سزاوار است آنان در آنجائی بایستند و بمانندکه برایشان خواسته است‌که بایستند و بمانند.گوش به فرمان یزدان بایستند و بمانند، بسان آن کسی‌که در پیشگاه او ایستاده است و مانده است و چشم به راه قضا و قدر و رهنمود و رهنمون یزدان در باره خود و دیگران است‌. انجام می‌دهد آنچه راکه بدو دستور داده شود، و راضی بدان چیزی است‌که بهره او می‏گردد، و اطاعت می‌کند و تسلیم دستور می‌شود:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بر خدا و پیغمبرش پیشی مگیرید و پیشدستی مکنید، و از خدا بترسید و پروا داشته باشید، چرا که خدا شنوای (‌گفتارتان‌، و) آگاه (‌از کردارتان‌) می‌باشد.

ای مؤمنان‌، هیچ‌گونه پیشنهادی به خدا و پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) نکنید، نه در باره‌کارهای ویژه مربوط به خودتان‌، و نه در باره‌کارهای مربوط به زندگی پیرامونتان‌. در باره کاری سخن نگوئید پیش از این‌که راجع بدان فرموده یزدان را از زبان پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) بشنوید. در باره‌کاری هم حکم صادر نکنید پیش از این که به سخن خدا و به سخن‌پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) مراجعه ننمائید و دستورشان را ندانید.

قتاده‌گفته است‌: برایمان روایت شده است که مردمانی می‌گفته‌اند: کاش در باره این چیز و آن چیز آیاتی نازل می‌شد. اگر آن چیز صحیح می‏بود ... خداوند بزرگوار چنین‌کاری را زشت شمرد. عوفی‌گفته است‌: مسلمانان نهی شدند از این‌که در حضور پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) سخن بگویند. مجاهدگفته است‌: برای پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) به هیچ وجه حکمی را صادر نکنید و چیزی را مقرر ندارید، تا زمانی‌که خدای بزرگوار فرمان خود را در باره آن صادر می‌فرماید و بر زبان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) جاری می‌نماید. ضحاک‌گفته است‌: حکمی از احکام دین خود را تا فرمان خدا و پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) بر آن نباشد اجراء نکنید. علی پسر طلحه به نقل از ابن عباس - رضی‌الله‌عنهما -‌گفته است‌: چیزی برخلاف‌کتاب و سنت نگوئید:

این یک ادب روانی با خدا و پیغمبر او (صلی الله علیه و سلم) است‌. این یک برنامه دریافت فرمان و اجرای آن است‌. این یک اصل از اصول قانونگذاری و همچنین عمل به آن است ... همچون چیزی از ترس و هراس از یزدان برمی‌جوشد و به تقوا و پرهیزگاری برمی‏گردد. این ترس و هراس و تقوا و پرهیزگاری هم سرچشمه می‌گیرد از درک و فهم این‌که خدا شنوا وآگاه است ... همه این چیزها در یک آیه‌کوتاهی بیان می‌شود، آیه کوتاهی‌که دلها را می‌پساید، و همه این حقائق اصیل و بزرگ را به تصویر می‌کشد.

مسلمانان این چنین نسبت به پروردگارشان و نسبت به پیغمبرشان (صلی الله علیه و سلم) تربیت یافتند. دیگر مسلمانی از مسلمانان به خدا و پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) هیچ‌گونه پیشنهادی نداد و نکرد، و فردی از ایشان رای و نظری اظهار نکرد تا وقتی‌که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) از او رای و نظر نمی‌خواست‌، و شخصی از آنان رای و نظر خود را در باره‌کاری یا حکمی اظهار نمی‌داشت‌، مگر این‌که پیش از آن به‌گفتار خدا و به‌گفتار پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) مراجعه‌کند.

احمد، ابوداوود، ترمذی‌، ابن ماجه - با اسنادی‌که داشت - از معاذ (رضی الله عنه) روایت کرده‌اند که پیغمبر بدو فرمود وقتی‌که او را به یمن فرستاد:

(بم تحکم؟). «برابر چه چیز قضاوت می‌کنی‌؟».

گفت‌: برابرکتاب خداوند بزرگوار. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(فإن لم تجد ؟‌)‌. «‌اگر (‌حکم آن را درکتاب خدا) نیافتی‌؟».

گفت‌: برابر سنت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) قضاوت میکنم‌. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(فإن لم تجد؟). «‌اگر (‌حکم آن را در سنت پیغمبر) نیافتی؟».

معاذ (رضی الله عنه) گفت‌: برابر رای و نظر خودم اجتهاد می‌کنم‌. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به سینه‌اش زد و فرمود:

(الحمد لله الذی وفق رسول رسول الله (صلی الله علیه و سلم) لما یرضی رسول الله).

‌حمد و سپاس خدائی را سزا است‌که فرستاده یغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) را موفق به انجام چیزی‌گردانده است که پیغمبر خدا را راضی می‌کند).

تربیت اصحاب تا بدانجا بودکه اگر پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) از ایشان می‌پرسید: امروز چه روزی است‌؟ شما در کجا هستید؟ هرچند آنان دقیق می‌دانستند، از پاسخ دادن خودداری می‌کردند، مگر این‌که همراه با پاسخ بگویند:

(الله ورسوله أعلم).

«خدا و پیغمبرش بهتر می‌دانند و آگاه‌ترند».

این هم از ترس آن بودکه نکند سخنشان پیشی‌گرفتن و پیشدستی‌کردن بر خدا و پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) شمار آید!

در حدیث روایت شده از ابوبکره نفیع پسر حارث ثقفی (رضی الله عنه) آمده است‌که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) در حجه‌الوداع پرسید:

(أی شهر هذا). «‌این ماه‌، چه ماهی است‌؟‌». گفتیم‌: خدا و پیغمبرش بهتر می‌دانند و آگاه‌ترند. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ساکت شد، تا بدانجاکه گمان بردیم نام ماه را عوضی خواهدگفت‌: سپس فرمود:

(ألیس ذا الحجة). «‌مگر ذوالحجه نیست‌؟‌».

گفتیم‌: بلی‌. فرمود:

(أی بلد هذا). «‌این چه شهری است‌؟‌».

گفتیم‌: خدا و پیغمرش بهتر می‌دانند و آگاه‌ترند. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) سکوت‌کرد تا بدانجاکه‌گفتیم نام آن را عوضی خواهدگفت‌. سپس فرمود:

(ألیس البلدة الحرام). «‌مگر شهر حرام نیست‌؟‌». گفتیم‌: بلی‌. فرمود:

(فأی یوم هذا). «‌امروز چه روزی است‌؟».

گفتیم‌: خدا و پیغمبرش بهتر می‌دانند و آگاه‌ترند. سکوت‌کرد تا بدانجاکه‌گفتیم نام آن را عوضی خواهد گفت‌. فرمود:

(ألیس یوم النحر). «‌آیا روز قربانی کردن نیست‌؟‌». گفتیم‌: بلی! .. تا آخر ...

این تصویری از ادب و دوری ازگناه‌، و تصویری از پرهیزگاری است‌، پرهیزگاری‌ای که مسلمانان پس از شنیدن آن ندای ملکوتی و آن رهنمود الهی و اشاره بدان پرهیزگاری و ترس و هراس از یزدان شنوا و آگاه‌، بدان دسترسی یافتند.

تصویر دوم‌، ادبی است‌که مسلمانان درگفت و شنود با پیغمبرشان پیدا کردند و متوجه شدند چگونه پیغمبرشان را مخاطب قرار دهند، و در دلهایشان تعظیم و تکریم او را داشته باشند، تعظیم و تکریمی‌که بر آهنگها و صداهای زبان و کلامشان تاثیر بگذارد، و شخص پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را در میانشان و در مجلسشان ممتاز و جداگرداند. خدا ایشان را به چنین‌کاری با آن ندای دوست داشتنی فرامی‌خواند، و آنان را از مخالفت با آن بیم و هراس هولناک برحذر می‌دارد.

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! صدای خود را از صدای پیغمبر بلندتر مکنید، و همچنان که با یکدیگر سخن میگوئید، با او به آواز بلند سخن مگوئید، تا نادانسته اعمالتان بی‌اجر و ضائع نشود.

ای مؤمنان‌! بایدکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را تعظیم و تکریم کنید، پیغمبری‌که شما را به سوی ایمان دعوت‌کرده است‌، تا نادانسته اعمالتان بی‌اجر و ضائع نشود ... باید شما از این لغزشگاهی‌که شما را به جائی می‌کشاندکه اعمالتان بی‌اجر و ضائع می‌شود بپرهیزید، لغزشگاهی که بدان پی نمی‌برید و از آن آگاه نمی‌گردید تا خودتان را از آن دور نگاه دارید.

این ندای دوست داشتن‌، و این برحذر داشتن هراسناک‌، کار خود را کاملا در ژرفاهای درونشان کرد: بخاری‌گفته است‌: بسره پسر صفوان لخمی‌، و نافع پسر عمر، برایمان از پسر ابوملیکه روایت کرده‌اندکه گفته است‌: دو نفر خوب نزدیک بود هلاک شوند: ابوبکر و عمر -‌رضی‌الله عنهما -‌... آن دو نفر صدای خود را نزد پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بلند کردند، وقتی که کاروان بنی‌تمیم در سال نهم هجری به خدمتش رسیدند. یکی از آن دو به اقرع پسر حابس (رضی الله عنه) همپیمان بنی‌مجاشع اشاره‌کرد تا او را امیرشان فرماید. و دیگری به مرد دیگری برای این‌کار اشاره‌کرد. نافع‌گفته است‌: اسم آن مرد را از یاد برده‌ام ... در روایت دیگری آمده است‌که نام او قعقاع پسر معبد بوده است ... ابوبکر به عمر -‌رضی‌الله‌عنهما -‌گفت‌: تو جز مخالفت با من منظور دیگری نداشته‌ای‌. عمرگفت‌: نخواسته‌ام با تو مخالفت داشته باشم. صدای آن دو نفر در این باره بلندگردید، و خداوند بزرگوار نازل فرمود:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! صدای خود را از صدای پیغمبر بلندتر مکنید، و همچنان که با یکدیگر سخن می‌گویید، با او به آواز بلند سخن مگوئید، تا نادانسته اعمالتان بی‌اجر و ضائع نشود.

ابن زبیر (رضی الله عنه) گفته است‌: عمر (رضی الله عنه) پس از نزول این آیه چیزی به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) نمی‌گفت‌، مگر وقتی‌که از او درخواست توضیح و تبیین چیزی می‌فرمود!.. از ابوبکر که روایت شده است‌که پس از نزول این آیه گفته است‌: به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) عرض‌کردم‌، ای فرستاده خدا به خدا سوگند با تو سخن نمی‌گویم مگر بسان درگوشی‌!

امام احمدگفته است‌: هاشم‌، و سلیمان پسر مغیره برایمان از انس پسر مالک (رضی الله عنه) روایت کرده‌اندکه‌گفته است‌: وقتی که این آیه نازل گردید:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ ... تا: وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! صدای خود را از صدای پیغمبر بلندتر مکنید ... تا: شما ندانید و متوجه نشوید.

ثابت پسر قیس پسر شمّاس صدای بلند داشت‌. به خود گفت‌: من بوده‌ام‌که در پیش پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) صدای خویش را بلندکرده‌ام‌. من از دوزخیانم‌. اعمال من هدر رفته است و ضائع‌گردیده است‌! در میان اهل و عیال خود غمگین نشست‌. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) از حال و احوال او پرسید یکی از مردمان به سوی او رفت و بدوگفت‌: پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) تو را می‌جوید، تو را چه شده است‌؟ گفت‌: من بوده‌ام که صدای خود را بالاتر از صدای پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) برده‌ام و با صدای بلند با او سخن‌گفته‌ام‌. اعمالم هدر رفته است و ضائع گردیده است‌! من از دوزخیانم! مردمان به خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) آمدند و او را از آنچه ثابت پسر قیس پسر شمّاس‌گفته بود باخبر کردند. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(لا . بل هو من أهل الجنة).

«نه‌. بلکه او از زمره بهشتیان است».

انس (رضی الله عنه) گفته است‌: ثابت پسر قیس پسر شماس در میان ما می‌رفت و می‌آمد و ما او را از زمره بهشتیان می‌دانستیم‌.

بدین سان دلهای ایشان بر اثر تاثیر چنین ندای دوست داشتنی‌، و تاثیر آن برحذرباش هولناک‌، به خود لرزید و هراسید. و این چنین در خدمت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) مودبانه آرام می‌گرفتند، از ترس این که نکند نادانسته اعمالشان هدر رود و ضائع شود. اگر آنان می‌دانستند که اعمالشان هدر می‌رود و ضائع می‌شود، به خود می‌رسیدند و کارشان را جبران می‌کردند! ولیکن این لغزشگاه نهان و پنهان بر ایشان‌، برای آنان ترس و خوف بیشتری داشت‌. این بودکه از همچون لغزشگاهی می‌هراسیدند و خویشتن را از آن به دور می‌داشتند. خداوند سبحان با تعبیر شگفتی از این ترس و هراس و تقوا و پرهیزگاری ایشان‌، و صدا را پائین آوردن آنان‌، سخن می‌گوید:

(إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ).

آنان که صدای خود را نزد پیغمبر خدا پائین نموده و آهسته برمی‌آورند، کسانیند که خداوند دلهایشان را برای پرهیزگاری پاکیزه و ناب داشته است. ایشان آمرزش سترگ و پاداش بزرگی دارند.

تقوا و پرهیزگاری عطاء بزرگی است‌. خداوند برای تقوا و پرهیزگاری دلهائی را برمی‏گزیند، پس از آن‌که آنها را امتحان می‌کند و می‌آزماید، و پس از آن‌که آنها را می‌پالاید و پاکیزه می‌نماید. خداوند تقوا و پرهیزگاری را به دلی وارد نمی‌گرداند مگر این‌که آن دل برای پذیرش تقوا و پرهیزگاری آمادگی پیدا کرده باشد، و ثابت شده باشد که آن دل سزاوار تقوا و پرهیزگاری است‌.کسانی‌که صدای خود را نزد پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) پائین آورده‌اند و آهسته برآورده‌اند، خدا دلهایشان را امتحان‌کرده است و آزموده است و آن دلها را برای دریافت آن عطاء آماده نموده است‌، عطای تقوا و پرهیزگاری. خداوند همراه با این عطاء‌، مغفرت و پاداش بزرگی را برایشان مقرر فرموده است‌، و لازم گردانده است‌.

تشویق ژرفی به دنبال ترساندن هولناکی است‌،‌. بدین وسیله یزدان جهان دلهای بندگان برگزیده خود را تربیت می‌کند، و آن دلها را برای‌کار بزرگی آماده می‌سازد، کار بزرگی که مسلمانان صدر اسلام در پرتو هدایت این تربیت و نور بدان برخاستند.

از امیرالمومنین عمر پسر خطاب (رضی الله عنه) روایت شده است که صدای دو مرد را در مسجدالنبی (صلی الله علیه و سلم) شنید. دید که صداهایشان بلندگردیده است و اوج‌گرفته است‌. به پیش ایشان رفت و گفت‌: آیا میدانید کجا هستید! سپس فرمود: اهل‌کجائید؟ گفتند: اهل طائف هستیم‌. فرمود: اگر از اهالی مدینه بودید با کتک زدن به دردتان می‌آوردم!

علماء این امّت از چنین کاری اطلاع داشته‌اند و آگاهانه گفته‌اند: بلند کردن صدا نزد گور پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) مکروه است‌، بدان سان‌که در زمان حیات پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بلند کردن صدا در خدمتش مکروه بوده است‌. این هم برای احترام پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) در هر حال و احوالی است‌.

آن‌گاه قرآن به واقعه‌ای اشاره می‌فرماید که ازگروه اعزامی بنی‌تمیم سر زده است‌، در آن زمان‌که به خدمت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) آمدند، در سال نهم هجری‌که عام‌الوفود، یعنی سال گروه‌های اعزامی‌، نامیده شده است ... چراکه‌گروه‌های اعزامی عربها به دنبال فتح مکه سرازیر شدند و مردمان دسته دسته به اسلام گرویدند. گروه اعزامی بنی‌تمیم عربهای خشنی بودند. از پشت درهای منازل همسران پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) که مشرف بر مسجد نبوی شریف بودند، فریاد می‌زدند: محمّد، بیرون بیا نزد ما! پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) از این تندی کردن و آشفته نمودن ناراحت شد. این بود این فرموده خداوند بزرگوار نازل گردید:

(إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ . وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکَانَ خَیْراً لَّهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ).

بی‏گمان کسانی که تو را از بیرون اطاقها فریاد می‌زنند، اغلب ایشان نمی‌فهمند (‌که تو چه مقام والائی در پیش خدا داری و باید با تو محترمانه رفتار کنند)‌. اگر آنان تامّل کنند تا تو بیرون بیائی و به پیش ایشان روی‌، برای آنان بهتر خواهد بود. خداوند آمرزگار و مهربان است‌.

یزدان سبحان ایشان را چنین معرفی می‌کند و می‌گوید: بیشتر آنان نمی‌فهمند و شعور ندارند. همچون صدا زدنی را از ایشان نمی‌پسندد، این صدا زدنی‌که منافی ادب و احترام شایان شخص پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) است‌، و با حرمت و ارج پیغمبر خدا و پیشوا و مربی انسانها نمی‌خواند. برایشان روشن می‌داردکه بهتر و شایسته‌تر این است‌که صبرکنند و انتظار بکشتند تا پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بیرون بیاید و به نزدشان درآید. توبه و پشیمانی را در نظرشان گرامی می‌دارد، و ایشان را علاقه‌مند به مغفرت و رحمت می‌نماید.

مسلمانان این ادب والا را آموختند و به خاطر سپردند، وگذشته از شخص پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هر استادی و آموزگاری را مورد احترام قرار دادند و آهسته و مودبانه با او صحبت‌کردند. مسلمانان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را پریشان و هراسان نمی‌نمودند، و تا صدایشان نمی‌زد به خانه وکاشانه‌اش وارد نمی‌گردیدند ... از ابوعبیدکه مرد فرزانه و پارسا و روایت‌کننده مورد اطمینانی بود، روایت گردیده است‌که‌گفته است‌: «هرگز در عالمی را نزده‌ام‌. بلکه انتظار کشیده‌ام تا وقت بیرون آمدن خودش بیرون بیاید».

*

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ. وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُوْلَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ . فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَنِعْمَةً وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر شخص فاسقی خبری را به شما رسانید در باره آن تحقیق کنید. مبادا به گروهی -‌بدون آگاهی (‌از حال و احوالشان و شناخت راستین ایشان -‌) آسیب برسانید، و از کرده خود پشیمان شوید. بدانید که پیغمبر خدا در میان شما است (‌قدر او را بدانید و بدو احترام بگذارید)‌. هرگاه در بسیاری از کارها از شما اطاعت کند، به مشقت خواهید افتاد. امّا خداوند ایمان را در نظرتان گرامی داشته است و آن را در دلهایتان آراسته است و کفر و نافرمانی و گناه را در نظرتان زشت و ناپسند جلوه داده است‌. فقط آنان (‌که دارای این صفات هستند، یعنی ایمان در نظرشان محبوب و مزین‌، و کفر و فسق و عصیان در نظرشان منفور و مطرود است‌) راهیابند و بس‌. این لطف و نعمتی از سوی خدا است (‌که بدانان ارزانی داشته است‌) و خداوند دارای آگاهی فراوان و فرزانگی بیشمار است (‌و می‌داند چه کسی شایسته هدایت‌، و بایسته مرحمت و نعمت است).

ندای نخستین برای بیان رهبری و منبع دریافت است‌. ندای دوم برای بیان ادب با رهبری و احترام آن است‌. هم این و هم آن‌، اساس جملگی رهنمودها و قانونگذاریها در این سوره است‌. لازم است منبعی‌که مؤمنان از آنجا قوانین و مقررات دریافت می‌دارند کاملا روشن باشد، و جایگاه رهبری معین‌گردد، و مکانت و منزلت آن بیان شود، تا آن‌گاه رهنمودها و رهنمونها ارزش و بهای خود را داشته باشند و از آنها اطاعت گردد. بدین خاطر ندای سوم فرارسیده است و برای مؤمنان روشن می‌داردکه چگونه اخبار را دریافت دارند و چگونه آنها را به کار بندند. همچنین بیان می‌داردکه باید منبع اخبار راکاملا شناخت و از راستی و درستی اخبار اطمینان پیدا کرد و شک و گمانی باقی نماند:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر شخص فاسقی خبری را به شما رسانید در باره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی -‌بدون آگاهی (‌از حال و احوالشان و شناخت راستین ایشان)- آسیب برسانید، و از کرده خود پشیمان شوید.

فاسق را به طور خاص ذکر می‌کند چون بدو گمان دروغگوئی می‌رود. هم بدان خاطرکه شک و تردید در میان‌گروه مسلمانان شائع نگردد و پخش نشود راجع به اخباری که مسلمانان بیان می‌دارند و به همدیگر می‌رسانند. زیرا اگر چنین شود در آگاهی از اخبار نقص و خلل پیش می‌آید وکارها آشفته و نابسامان می‌شود. اصل و اساس در میان گروه مؤمنان این است‌که همه افراد این‌گروه مورد اطمینان و محل وثوق هستند، و خبرهائی‌که می‌دهند جای باور است و برابر آنها عمل می‌شود. ولی شخص فاسق‌، مورد شک وگمان است‌، و تا خبری‌که می‌دهد آزموده نگردد و راست درنیاید، بدان نباید عمل کرد. بدین وسیله کار و بارگروه مسلمانان معتدل می‌گردد، و میان پذیرفتن و نپذیرفتن اخباری که بدیشان می‌رسد قرار می‌گیرند. گروه مسلمانان در عمل به خبری‌که فاسقی می‌دهد شتاب نمی‌ورزند، تا نکند به‌گروهی نادانسته و شتابزده ظلم و ستم بکنند، و بر ارتکاب چیزی‌که خدا را خشمگین می‌سازد پشیمان‌گردند و شرمندگی برند، و از حق و عدل به خاطر برجهیدن و شتاب ورزیدن دورگردند. بسیاری از مفسران روایت کرده‌اندکه این آیه در باره ولید پسر عقبه پسر ابومعیط نازل‌گردیده است‌. وقتی از اوقات پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) ولید را به سوی قبیله بنی مصطلق برای دریافت زکات از ایشان فرستاد. ابن کثیر گفته است‌: مجاهد و قتاده بیان داشته‌اند که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) ولید پسرعقبه را به سوی بنی مصطلق فرستاد تا از ایشان زکات بگیرد. آنان زکات خود را بدو دادند. ولید پسر عقبه برگشت وگفت‌: بنی مصطلق زکات نداده‌اند و جنگجویانی را برای جنگیدن با تو گرد آورده‌اند. (‌در روایت قتاده این جمله نیز هست‌: و ایشان مرتد شده‌اند و به ترک اسلام‌گفته‌اند)‌. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) خالد پسر ولید (رضی الله عنه) را به سوی بنی مصطلق فرستاد و بدو دستور فرمود کاملا مسأله را روشن سازد و شتاب نورزد. خالد پسر ولید به سوی بنی مصطلق رفت و در شب بدانجا رسید. جاسوسان خود را فرستاد. وقتی جاسوسان برگشتند به خالد (رضی الله عنه) خبر دادندکه بنی مصطلق متمسک به اسلام هستند، و اذان و نماز ایشان را شنیده‌اند و دیده‌اند. بامدادان خالد (رضی الله عنه) به سوی بنی مصطلق رفت‌. چیزی را دیدکه مایه شگفت و خوشحالی او بود. به سوی پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) برگشت، و او را از واقعیت امر خبر داد. خداوند بزرگوار نیز همچون آیه مهم‌و ارزشمندی را نازل فرمود. قتاده‌گفته است‌: پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) می‌گفت‌:

(التثبت من الله والعجلة من الشیطان).[1]

«تحقیق و اطلاع از واقعیت‌، الهی و خدائی است‌، و شتاب‌کردن از جانب اهریمن است».

نه یکی از سلف‌، بلکه بسیاری از آنان‌، از جمله‌: پسر ابولیلی‌، یزید پسر رومان‌، ضحاک‌، مقاتل پسر حبان، و جز آنان‌، در باره این آیه‌گفته‌اند: این آیه در باره ولید پسر عقبه نازل گردیده است‌. خدا هم داناتر و آگاه‌تر است ... (‌سخن ابن‌کثیر در تفسیر، در اینجا به پایان می‌آید).

مدلول و معنی آیه همگانی است‌. بیانگر اصل بررسی و وارسی و تحقیق و پژوهش خبری است که فاسق می‌دهد. ولی فرد صالح وقتی‌که خبری را می‌دهد باید آن را معتبر شمرد و برابر آن عمل کرد. زیرا بنیاد کار در میان گروه مؤمنان بر این استوار و پایدار است‌، و خبری‌که شخص فاسق می‌دهد از این حکم مستثنی است‌. رفتار به خبر شخص صالح جزو برنامه محقق دانستن و بدان اطمینان داشتن است‌. زیرا خبر شخص صالح یکی از مصادر و منابع برنامه بررسی و وارسی و تحقیق و پژوهش است‌. ولی شک‌کردن و تردید ورزیدن در باره همه مصادر و منابع، و راجع به همه خبرها وگزارشها، مخالف با اصل و اساس اطمینان و اعتماد واجب در میان‌گروه مؤمنان است‌. افزون بر این‌، باعث جلوگیری از خط سیر زندگی و تنظیم آن در میان جماعت مؤمنان می‌گردد. اسلام زندگی را آزاد و رها می‌سازد تا مجرای طبیعی خود را در پیش بگیرد و بسپرد، و تضمینها و مانعهایی‌که ایجاد می‌کند تنها برای محافظت و مراقبت از سلامت زندگی است نه پیش از هر چیز برای تعطیل‌کردن و ازکار انداختن زندگی است‌. آنچه گذشت نمونه‌ای از اطلاق و استثناء در مصادر و منابع اخبار است‌. اصل بر باورکردن و راست انگاشتن است‌، و مستثنی کردن در موارد خاص خود است‌.

چنین پیدا است‌که برخی از مسلمانان همین‌که خبر را از زبان ولید پسر عقبه شنیده‌اند و متوجه اشاره او به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) برای شتاب در تنبیه بنی‌مصطلق شده‌اند، برجسته‌اند و آمادگی خود را اعلام داشته‌اند. این هم بدان خاطر بوده است‌که این دسته از یک سو خواسته‌اند آئین خدا را پاس بدارند، و از دیگر سو از ندادن زکات بر سر خشم آمده‌اند و تافته گردیده‌اند و برتابیده‌اند. این است آیه زیر آمده است و ایشان را به حقیقت سترگی و نعمت بزرگی تذکر داده است‌، حقیقت سترگ و نعمت بزرگی‌که بهره ایشان‌گردیده است و باید ارزش آن را بدانند و پیوسته متوجه وجود آن در میان خود باشند:

(وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ).

بدانید که پیغمبر خدا در میان شما است (‌قدر او را بدانید و بدو احترام بگذارید).

این حقیقتی است‌که ساده و آسان می‌توان آن را تصور کرد و پیش چشم داشت‌، زیراکه روی داده است و بوده است‌. ولیکن وقتی که انسان می‌اندیشد و می‌نگرد می‌بیندکه کار بسیار بزرگ و هراس‌انگیزی است و نمی‌توان آن را تصورکرد و پیش چشم داشت‌! آیا ساده و آسان است‌که انسان تصور بکند و پیش چشم بدارد این راکه آسمان با زمین همیشه پیوند زنده و دیدنی داشته باشد؟ آسمان با زمین سخن بگوید؟ به ساکنان زمین از حال و احوال بیرونشان و از پیدا و ناپیدای درونشان خبر بدهد؟ همین که گامهایشان بلغزد راستشان‌کند؟ در باره خودشان و کار و بارشان بدیشان اشاره کند و رهنمودشان گرداند؟ یکی از آنان کاری بکند، و سخنی را بگوید، و رازی به دلش بگذرد، ناگهان آسمان مطلع شود؟ ناگهان خداوند بزرگوار پیغمبر خود (صلی الله علیه و سلم) را از آن باخبر فرماید، و او را رهنمون‌گرداندکه چه بکند و چه بگوید در باره این چیزی‌که رخ داده است‌؟ .. این‌کار شگفتی است‌! این خبر بزرگی است‌! این حقیقت هراس‌انگیزی است! چه بسا کسی‌که همچون چیزی در حضور او صورت‌گرفته است بزرگی و سترگی آن را احساس ننماید و آن را نپساید. بدین جهت است که همچون بیدارباش و هوشیارباشی درمی‌رسد، و با این شیوه از وجود آن خبر داده می‌شود:

(وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ).

بدانید که پیغمبر خدا در میان شما است (‌قدر او را بدانید و بدو احترام بگذارید).

این را بدانید و چنان‌که باید قدر و منزلت آن را مراعات دارید. چه این کار مهم و بزرگی است‌.

از مقتضیات آگاهی از این‌کار مهم و بزرگ این است که بر خدا و پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) پیشی نگیرند (‌و هیچ حکمی را بر حکم خدا و پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) مقدم ندارند، و پیش از فهم و دریافت سخن و دستور خدا و رسول در باره حکم چیزی‌، سخنی نگویند، و عملی را انجام ندهند، و در جائی‌که خدا و پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) حکمی دارند، آنان حکم نکنند...!. آگاهی از این کارگذشته از این امر، مایه روشنگری بیشتر و توان افزون‌تر می‌گردد، بدانگاه که به مؤمنان خبر می‌دهد که تدبیر پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) برایشان‌، و اداره امورشان توسط آن حضرت‌، در پرتو وحی خدا یا الهام خدا است‌، و در آن خیر و صلاح و رحمت و آسایش ایشان است‌. اگر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) در چیزی‌که برایشان پدیدار و نمودار می‌گردد و به نظرشان خیر و صلاح می‌آید پیروی بفرماید، مؤمنان دچار رنج و زحمت می‌شوند، و کارشان دشوار می‌گردد. چه خدا از ایشان بهتر می‌داند چه چیزبرایشان خیرو خوب است‌، وپیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) برایشان رحمت است درکاری که برای آنان می‌کند و برمی‌گزیند:

(لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ).

هرگاه در بسیاری از کارها از شما اطاعت کند، به مشقت خواهید افتاد.

در این بخش بدیشان پیام و الهام می‌گردد که کارشان را به خدا و پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) واگذارند، و جملگی به صلح و صفا درآیند، و همگی تسلیم قضا و قدر و تدبیر و تقدیر خدا شوند. از خدا فرمان دریافت دارند، و چیزی را بدو پیشنهاد ننمایند.

آن‌گاه خدا ایشان را به نعمت ایمان رهنمود و رهنمون می‌گرداند، ایمانی‌که ایشان را به سوی آن راهنمائی و هدایت کرده است‌، و دلهایشان را برای محبت و عشق بدان به تکان و جنبش درآورده است‌، و از زیبائی و برتری آن برایشان پرده برداشته است‌، و جانهایشان را آویزه آن‌کرده است‌، وکفر و بزهکاری و نافرمانی را در جلو دیدگانشان زشت و پلشت نموده است‌، و دلهایشان را از آنها بیزار فرموده است‌. خوب اینها هم همه از رحمت و برکت و عطاء و لطف خدا است‌:

(وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُوْلَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ. فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَنِعْمَةً وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).

اما خداوند ایمان را در نظرتان گرامی داشته است و آن را در دلهایتان آراسته است‌، و کفر و نافرمانی و گناه را در نظرتان زشت و ناپسند جلوه داده است‌. فقط آنان (که دارای این صفات هستند، یعنی ایمان در نظرشان محبوب و مزین‌، و کفر و فسق و عصیان در نظرشان منقور و مطرود است‌) راهیابند و بس‌. این‌، لطف و نعمتی از سوی خدا است (‌که بدانان ارزانی داشته است‌) و خداوند دارای آگاهی فراوان و فرزانگی بیشمار است (‌و می‌داند چه کسی شایسته هدایت، و بایسته مرحمت و نعمت است‌).

این‌که یزدان جهان دسته‌ای از بندگان خود را برگزیند تا سینه‌هایشان را برای پذیرش ایمان بگشاید و فراخ نماید، و دلهایشان را برای پذیرش ایمان به تکان درآورد، و ایمان را برایشان بیاراید تا جانهایشان به سوی آن عاشقانه بال و پر بگشاید و پرواز نماید، و به جمال و خیری برسدکه در ایمان است‌، همچون‌گزینشی فضل و لطف و نعمت خدا است‌، فضل و لطف و نعمتی که هرگونه فضل و لطف و نعمتی پائین‌تر از آن است‌. حتی فضل‌ولطف و نعمت حیات هم به پای آن نمی‌رسد، و در حقیقت‌کم‌تر از فضل و لطف و نعمت ایمان است! این فرموده یزدان بزرگوار خواهد آمد:

(بل الله یمن علیکم أن هداکم للإیمان).

بلکه خدا بر شما منت می‌گذارد که شما را به سوی ایمان آوردن رهنمود کرده است‌.        (‌حجرات/‌١٧)

ان شاء‌الله در جای خود در باره این منت نهادن و بزرگواری فرمودن‌، به تفصیل سخن خواهیم‌گفت‌.

چیزی‌که در اینجا دیدگان را به سوی خود خیره می‌کند تذکر دادن به مؤمنان بدین امر است که خدا است خواسته است این خیر و خوبی را بهره ایشان گرداند. خدا است‌که دلهایشان را از آن شرها، یعنی ازکفر و فسوق و عصیان‌، نجات داده است‌. خدا است‌که آنان را در پرتو فضل و لطف و نعمت خود راهیاب‌کرده است‌. همه اینها هم در سایه دانش وکاربجائی خدا صورت گرفته‌اند و پدیدار آمده‌اند. در ذکر این حقیقت بدیشان اشاره می‌شود و بدانان پیام می‌گرددکه تسلیم رهنمود و رهنمون و تدبیر و تقدیر خدا شوند، و اطمینان داشته باشندکه در فراسوی آن خیر و خوبی و نعمت و برکت ایشان است‌. همچنین در ذکر این حقیقت بدیشان اشاره و پیام می‌گرددکه به ترک پیشنهاد و شتاب و جهش و پرش بگویند درکارهائی‌که‌گمان می‏برند خیر و صلاح ایشان در آن است‌. بلکه منتظر باشند خدا کارها و راهکارها را برایشان برگزیند. چه خدا خیر و خوبی را برای آنان برمی‌گزیند، و پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) در میان ایشان است و دستشان را می‌گیرد و به سوی خیر و صلاحشان می‏برد. در پیرو این آیه چنین رهنمود و رهنمونی است‌.

انسان شتاب می‌ورزد. در حالی که نمی‌داند آن سوی گام او چیست و چه می‌شود. انسان برای خود و برای دیگران پیشنهاد می‌دهد، در حالی‌که نمی‌داند خیر و خوبی و شر و بدی در پیشنهاد او چیست‌:

(ویدع الإنسان بالشر دعاءه بالخیر وکان الإنسان عجولا).

انسان (‌چه بسا در وقت خشم یا بلایا، دست دعا به سوی خدا برمی‌دارد و علیه خود و خویشاوندان و دوستان‌) دعای شر می‌کند، همانگونه که (‌به هنگام شادی یا عادی‌) دعای خیر می‌کند. اصلا انسان همیشه شتابگر بوده است (‌و خوبی و بدی را آزمندانه و عجولانه از خدا خواسته است‌، و سود و زیان خود را چنان که باید ندانسته است‌).

اگر انسان تسلیم فرمان شود، و سراپا به صلح و صفا درآید، و بدانچه خدا برای او برمی‏گزیند خشنود شود، و اطمینان داشته باشدکه‌گزینش خدا برای او بهتر از گزینش او است‌، و خدا برای او مهربانتر است و خیر بیشتری بهره او می‌سازد، می‌آساید و می‌آرامد، و این کوچ‌کوتاه را بر سطح این‌کره با آرامش و آسایش و رضا و خشنودی بسر می‏برد ... ولیکن این هم بسان آن‌، فضل و لطف وکرامت و نعمتی است و خدا آن را به هرکس‌که خود بخواهد عطاء می‌فرماید.

*

(وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).

هرگاه دو گروه از مؤمنان باهم به جنگ پرداختند، در میان آنان صلح برقرار سازید. اگر یکی از آنان در حق دیگری ستم کند و تعدی ورزد (‌و صلح را پذیرا نشود)‌، با آن دسته‌ای که ستم می‌کند و تعدی می‌ورزد بجنگید تا زمانی که به سوی اطاعت از فرمان خدا برمی‏گردد و حکم او را پذیرا می‌شود. هرگاه بازگشت و فرمان خدا را پذیرا شد، در میان ایشان دادگرانه صلح برقرار سازید و (‌در اجرای مواد و انجام شرائط آن‌) عدالت بکار برید، چرا که خدا عادلان را دوست دارد. فقط مؤمنان برادران همدیگرند، پس میان برادران خود صلح و صفا برقرار کنید، و از خدا ترس و پروا داشته باشید، تا به شما رحم شود.

این یک قاعده شرعی و عملی برای حفظ جامعه اسلامی از دشمنان و فروپاشی است، دشمنانگی و فروپاشی‌ای‌که براثرکششها و سرکشیها و جهشها و پرشها پدید می‌آید. این قاعده به عنوان پیروی بر روشن ساختن و تحقیق‌کردن در باره خبری ذکر می‌شودکه فاسقی آن را به اطلاع می‌رساند، و از مسلمانان خواسته می‌شود پیش از روشن شدن و یقین پیدا کردن از صحت و سقم خبر شتاب نورزند، و غیرت و شجاعت ایشان را به جهش و پرش و تاخت و تاز نکشاند.

چه نزول این آیه به سبب واقعه معینی باشد -‌همان‌گونه که روایتها بیان داشته‌اند - و خواه قانونگذاری برای حل مشکل چنین حالتی باشد، این آیه بیانگر قاعده استوار و ماندگاری برای حفظ جامعه اسلامی از فروپاشی و پراکندگی و تفرقه و دودستگی و چند دستگی است‌.گذشته از آن بیانگر حق و عدل و خیر و صلاح است‌. در همه اینها هم باید بر تقوا و ترس از خدا تکیه داشت‌، و مهر و رحم خدا را جست‌، با استقرار عدل و عدالت و صلح و صفا در میان بندگان خدا.

قرآن رویاروی شده است - یا این‌که قرآن فرض‌کرده است -‌اگر جنگ و ستیز میان دوگروه از مؤمنان در بگیرد چه بایدکرد. قرآن به هر دوگروه همچون مؤمنانی صفت ایمان داده است‌، هرچند هم با یکدیگر جنگیده‌اند یا بجنگند، و هرچند هم احتمال داشته باشد گروهی از آنان برگروه دیگری سرکشی‌کرده است و سرکشی بکند به ناحق جنگیده است و بجنگد. بلکه چه بسا احتمال این هم باشد هر دوگروه بر یکدیگر سرکشی کرده‌اند و سرکشی می‌کنند و جنگیده‌اند و می‌جنگند.

قرآن مؤمنان را - طبعا مؤمنان جدای از دوگروه درگیر جنگ با همدیگر - مکلف می‌سازدکه میان جنگندگان به اصلاح بپردازند و صلح و صفا برقرار سازند. اگر یکی از آن دوگروه سرکشی‌کرد، و برگشت به سوی حق و حقیقت را نپذیرفت‌، یا این‌که هیچ کدام حق و حقیقت را نپذیرفتند و صلح و صفا را قبول ننمودند، و یا در مسائل مورد نزاع وکشمکش میان خود به حکم خدا گردن ننهادند، در این صورت بر مؤمنان دیگر واجب است با سرکشان و نافرمایان بجنگند، و جنگ را با ایشان ادامه دهند تا آن زمان‌که جنگندگان به ترک جنگ می‌گویند و فرمان یزدان را می‌پذیرند. فرمان یزدان هم رها کردن جنگ و جدال و دشمنانگی و پیکار مؤمنان با یکدیگر، و پذیرش حکم خدا در مسأله یا مسائلی است که در آن یا در آنها اختلاف پیدا کرده‌اند، و اختلاف سر به دشمنانگی و جنگ کشانده است و منتهی به پیکار با یکدیگرگردیده است‌. هرگاه سرکشان فرمان یزدان را پذیرفتند، مؤمنان باید به اصلاح بپردازند و صلح و صفا میانشان برقرار سازند، اصلاح و صلح و صفائی‌که بر دادگری دقیق استوار بوده، و در آن اطاعت از خدا و کسب رضای او منظور و مراد باشد و بس.

(إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ).

قطعا خدا عادلان را دوست می‌دارد.

قرآن بر این دعوت و فراخوانی‌، و بر این حکم و فرمان پیرو می‌زند با به جوش و خروش انداختن دلهای کسانی که ایمان آورده‌اند، و با زنده گرداندن پیوند استواری‌که در میانشان است‌، پیوندی که آنان را پس از پراکندگی و تفرقه‌گرد هم آورده است و متحدشان کرده است‌، و بعد از دشمنی و ستیزه‌گری بدیشان انس و الفت بخشیده است‌. آنان را به تقوا و ترس از خدا تذکر می‌دهد، و به حرمت یزدان اشاره می‌کند، رحمتی که با تقوا و پرهیزگاری و ترس و هراس از او می‌توان بدان رسید:

(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).

فقط مؤمنان برادران همدیگرند، پس میان برادران خود صلح و صفا برقرار کنید، و از خدا ترس و پروا داشته باشید، تا به شما رحم شود.

چیزهائی‌که بر این برادری مترتب می‌گردد، این است که محبت و مودت و صلح و صفا وتعاون و همکاری و اتحاد و اتفاق‌، اصل‌کار در میان‌گروه مسلمانان است‌، و مخالفت و منازعت یا جنگ و جدال مستثنی است و باید همین‌که روی داد آن را به اصل خودکه محبت و مودت و صلح و صفا و تعاون و همکاری و اتحاد و اتفاق است برگرداند. باید برای استوار داشتن همچون اصل و اساسی سائر مردمان دیگر به جنگ مؤمنانی برخیزندکه سرکشی و نافرمانی می‌ورزند و جنگ‌طلبند، تا ایشان را بر سر جایشان بنشانند و به صف متحد مؤمنان برگردانند، و این قیام و شورش بر ضد اصل و قاعده خدائی و عطیه الهی را برطرف سازند. این اصل و قاعده را باید قاطعانه و دوراندیشانه به مرحله اجراء درآورند، و برای تحقق بخشیدن و پیاده‌کردن آن جنگ را حلال و آزاد بدانند. از مقتضیات این اصل و قاعده است‌که زخمیان همچون پیکاری‌کشته نشوند، و اسیران را نکشند، و فرارکنندگان از همچون جنگی و بر زمین‌گذارندگان اسلحه‌، تعقیب و پیجوئی نشوند، و اموال و دارائی سرکشان و جنگ‌طلبان غنیمت بشمار نیاید. زیرا هدف از جنگ با مسلمانان سرکش و جنگ‌طلب‌، ریشه‌کن کردن و نابود نمودن ایشان نیست‌. بلکه مراد این است که آنان را به صف مسلمانان برگردانند، و ایشان را در زیر پرچم برادری اسلامی‌گرد آورند.

اصل و اساس در نظام و سیستم ملت اسلامی این است که مسلمانان در تمام مناطق و نواحی کره زمین دارای رهبری یگانه‌ای باشند، و وقتی‌که با پیشوائی بیعت گردید، واجب است پیشوای دوم‌کشته شود، و او و بیعت‌کنندگان با اوگروه سرکش و جنگ‌طلب بشمار آیند، و سائر مؤمنان در رکاب پیشوای خود با ایشان جنگ نمایند. بر همین اصل و اساس بودکه حضرت علی (رضی الله عنه) با سرکشان وجنگ‌طلبان واقعه جمل و واقعه صفین جنگید، و بزرگان اصحاب - رضی‌الله‌عنهم - در این جنگها در رکابش رزمیدند و جنگیدند. بعضیها هم از شرکت در پیکار سرباز زدند، از قبیل‌: سعد، محمد پسر مسلمه‌، اسامه پسر زید، و ابن عمر -‌رضی‌الله‌عنهم - بدان خاطر یا حق و حقیقت در این موقعیت برایشان روشن نشده بود، و آن را فتنه و بلا به حساب آورده بودند، و یا این که بدان خاطر بودکه امام جصاس می‌گوید: «چه بسا همچون‌کسانی حضرت علی (کرم الله وجهه) و اشخاصی راکه در خدمتش بودند برای جنگ بسنده میدیدند وگمان می‏بردند بدین سبب می‌توانند همراه آن جناب نباشند و در جای خود بنشینند» ... احتمال نخست ارجح و پسندیده‌تر است‌، و اقوالی که در این زمینه وارد شده است بر آن دلالت دارد. همچنین آنچه که از ابن عمر (رضی الله عنه) روایت شده است بر این امر دلالت دارد.گویا بعدها ابن عمر (رضی الله عنه) پشیمان شده است از این که در خدمت امام نجنگیده است‌.

با بودن این اصل و اساس می‌توان این نص قرآنی را در همه حالات - از جمله در حالات استثنانی که پیش می‌آید و دو رهبر یا بیشتر در مناطق و نواحی گوناگون و دور از همدیگرکشورهای اسلامی بر سرکار خواهند بود - می‌توان پیاده و بدان عمل‌کرد. بر مسلمانان لازم است‌که با سرکشان و مخالفان یگانه رهبر بجنگند، اگر بر ضد او بشورند و قیام‌کنند. یا اگر طائفه‌ای بر ضد طائفه‌ای در زمان رهبری او سرکشی‌کنند، هرچند هم بر رهبری او نشورند. بر مسلمانان واجب است‌که با سرکشان و شورشیانی بجنگندکه بر ضد یکی از رهبران اسلامی در حالات استثنائی قیام می‌کنند. بدین معنی‌که اگر رهبران متعدد اسلامی وجود داشته باشند و کسانی بر ضد یکی از آنان سرکشی و شورش‌کنند، مسلمانان دیگر باید بر ضد سرکشان و شورشیان متحد شوند و آنان را بر سر جای خود بنشانند و به پذیرش فرمان خدا برگردانند. بدین منوال و بر این روال این نص قرآنی در تمام شرائط و ظروف و در همه احوال و اوضاع پیاده می‌گردد و اجراء می‌شود.

روشن است این سیستم و نظام‌، سیستم و نظام فرمانروائی و جنگ باگروه شورشیان و سرکشان تا به فرمان یزدان برمی‌گردند وگردن می‌نهند، از لحاظ زمانی بر همه فعالیتها و تلاشهای بشری در این راستا سبقت دارد، و دارای کمال و پاکی از عیب و نقصی است‌که به وضوح در همه فعالیتها و تلاشهای بشری دیده می‌شود، فعالیتها و تلاشهای مایوسانه و کوتاه‌بینانه‌ای که در آزمونهای ویرانگر خود نشان داده‌اند! گذشته از این و از آن‌، صفت پاکی و امانت و عدالت مطلق در این اصل و اساس حکومتی اسلامی پدیدار و نمودار است‌. زیرا داوری و حاکمیت در آن به فرمان یزدان جهان واگذار می‌گردد، فرمانی‌که غرض و مرضی و هوا و هوسی آن را نمی‌آلاید، و نقص و قصوری بدان راه ندارد ... ولیکن بشریت بیچاره گاهی سر برمی‌زند و اوج می‌گیرد، وگاهی سکندری می‌خورد و می‌افتد، در حالی‌که این راه روشن و آماده و راست و درست جلو دیدگان او است‌.

*

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْراً مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْراً مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگری را استهزاء کنند، شاید آنان بهتر از اینان باشند، و نباید زنانی زنان دیگری را استهزاء کنند، زیرا چه‌بسا آنان از اینان خوبتر باشند، و همدیگر را طعنه نزنید و مورد عیبجوئی قرار ندهید، و یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند مخوانید و منامید، برای مسلمان چه بد است‌، بعد از ایمان آوردن‌، سخنان ناگوار و گناه‌آلود (‌دال بر تمسخر، و طعنه زدن و عیبجوئی کردن‌، و به القاب بد خواندن‌) گفتن و بر زبان راندن‌! کسانی که (‌از چنین اعمالی و اقوالی‌) دست برندارند و توبه نکنند، ایشان ستمگرند (‌و با سخنان نیشدار، و با خرده‌گیریها، و ملقب گرداندن مردم به القاب زشت و توهین‌آمیز، به دیگران ظلم می‌کنند).

جامعه برتر و بهتری‌که اسلام آن را بنیان می‌گذارد و با هدایت قرآن رهنمون و رهنودش می‌دارد، جامعه‌ای است‌که دارای آداب و رسوم والا و خلق و خوی زیبا است‌. هر فردی در آن کرامت و شخصیتی داردکه نباید آن را لکه‌دار نمود و با زشتی و پلشتی پسود.کرامت و شخصیت هرکسی از جمله‌کرامت و شخصیت مجموعه افراد است‌. عیبجوئی از هر فردی عیبجوئی از خود بشمار می‌آید. زیرا گروه مسلمانان همه وحدتی را تشکیل می‌دهند، وکرامت و شخصیت واحدی را دارند. قران در این ایه مؤمنان را با این ندای دوست داشتنی فریاد می‌دارد:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ...).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! . ..

ایشان را بازمی‌دارد از این که مردمانی مردمانی را، یعنی مردانی مردانی را مورد تمسخر قرار دهند. چه ممکن است آنان خوبتر و بهتر از اینان در پیشگاه یزدان باشند. یا این‌که زنانی زنانی را تمسخر کنند، زیرا ممکن است آنان از اینان برابر معیار و مقیاس یزدان خوبتر و بهتر باشند.

در تعبیر سخن اشاره نهانی بدین امر است‌که ارزشها و معیارهای ظاهری‌که مردان در خود می‏بینند و زنان در خود مشاهده می‌کنند، ارزشها و معیارهای حقیقی بشمار نمی‌آیند، ارزشها و معیارهائی که باید مردمان را بدانها سنجید و برکشید. بلکه ارزشها و معیارهای دیگری در میان است‌، و چه بسا آنها برای مردمان نهان و پنهان باشند، و خدا از آنها مطلع باشد و بس، و خدا بندگان را با آنها بسنجد و برکشد.گاهی مرد ثروتمندی مرد فقیری را، مرد نیرومندی مرد ناتوانی را، مرد سالمی مرد بلازده‌ای را، مرد هوشیار و استادی مرد ساده ناپخته‌ای را، مردی که دارای اولاد و فرزندان است مرد عقیم و بدون اولاد و نرزندانی را، مرد صاحب حسب و نسبی مرد بدون حسب و نسبی را مورد تمسخر قرار دهد ... گاهی ممکن است زن زیبائی زن زشتی را، زن جوانی زن پیری را، زن خوش‌اندام و بالا بلندی زن چروکیده وکوتاه‌قدی را، زن دارائی زن ناداری را مورد تمسخر قرار دهد ... امّا این ارزشها و معیارها، و ارزشها و معیارهای دیگری بسان اینها، ارزشها و مقیاسهای زمین هستند و ارزشها و مقیاسهای واقعی و حقیقی بشمار نمی‌آیند. چه ترازوی خدا با همچون ارزشها و مقیاسهائی کسی را بالا یا پائین نمی‏برد!

قرآن بدین اشاره و الهام نیز بسنده نمی‌کند. بلکه عاطفه برادری ایمانی را به جوش و خروش می‌اندازد، و به‌کسانی‌که ایمان آورده‌اند تذکر می‌دهد و به یادشان می‌آورد که آنان فرد واحدی هستند، هرکس از این فرد واحد عیبجوئی‌کند در اصل از خود عیبجوئی کرده است و خویشتن را به تمسخرگرفته است‌:

(وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ).

از خودتان عیبجوئی نکنید وبه خویشتن طعنه نزنید.

«‌لمز» یعنی عیب‌. ولیکن این واژه طنین و سایه‌روشن خود را دارد. انگار نیشتر مادی و محسوسی است‌، نه این‌که عیب غیرمادی و معنوی باشد. یعنی طعنه است نه رخنه‌!

از جمله تمسخرها و عیبجوئیها مردمان را ملقب به القاب زشت و قبیح کردن است‌، القابی که مردمان از آنها بدشان می‌آید و احساس می‌نمایند ایشان را مورد استهزاء قرار می‌دهند و بدان القاب ننگینشان می‌کنند. ادب مومن هم اقتضاء می‌کندکه برادر خود را با همچون القابی اذیت و آزار نرساند. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) اسمها و لقبهایی را تغییر دادکه در دوره جاهلیت برکسانی گذاشته بودند. با احساس تیزبین و هوش سرشار و دل بزرگوارش درک و فهم فرموده بودکه همچون نامها و لقبهائی دارندگان خود را ننگین می‌دارند و ایشان را می‌آزارند، یا آنان را به صفت نکوهیده و ناپسند متصف می‌سازند.

این آیه پس از اشاره به ارزشها و معیارهای حقیقی در ترازوی خدا، و پس از به جوش و خروش در انداختن احساس و شعور برادری، بلکه احساس و شعور جای گرفتن در پیکره فرد یگانه‌ای‌، معنی ایمان را برمی‌انگیزد، و مؤمنان را از فقدان این وصف بزرگوارانه، و از در رفتن از آن‌، و انحراف از آن‌، به سبب تمسخرکردن و عیبجوئی نمودن و به القاب زشت و پلشت ملقب ساختن‌، می‌ترساند و برحذر می‌دارد:

(بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ).

(برای مسلمان‌) چه بد است‌، بعد از ایمان آوردن‌، سخنان ناگوار و گناه‌آلود (‌دال بر تمسخر، و طعنه زدن و عیبجوئی کردن‌، و به القاب بد خواندن‌) گفتن و بر زبان راندن‌!.

تمسخرکردن و عیبجوئی نمودن و دیگران را به القاب زشت و پلشت خواندن‌، چیزی است‌که به برگشت از ایمان می‌ماند! این آیه تهدید می‌کند که همچون کارهائی ظلم بشمار می‌آید، و ظلم یکی از تعبیرات شرک است‌:

(وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).

کسانی که (‌از چنین اعمالی و اقوالی‌) دست برندارند و توبه نکنند، ایشان ستمگرند (‌و با سخنان نیشدار، و با خرده‌گیریها، و ملقب گرداندن مردم به القاب زشت و توهین‌آمیز، به دیگران ظلم می‌کنند).

بدین وسیله این آیه پایه‌های ادب درونی و خلق و خوی روحانی را برای بنیاد جامعه فاضل و بزرگوار بالا می‏برد و استوار می‌دارد.

*

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، که برخی از گمانها گناه است‌، و جاسوسی و پرده‌دری نکنید، و یکی از دیگری غیبت ننماید! آیا هیح یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ به یقین همه شما از مرده‌خواری بدتان می‌آید (‌و ازآن بیزارید، غیبت نیز چنین است و ازآن بپرهیزید و) از خدا پروا کنید، بی‏گمان خداوند بس توبه‌پذیر و مهربان است‌.

این آیه هم پرچین دیگری را در این جامعه پرفضیلت و کرامت‌، پیرامون حرمتها و بزرگواریها و آزادیهای مردمان پدید می‌آورد. با شیوه متاثر و شگفتی هم به مردمان یاد می‌دهد چگونه احساسها و اندیشه‌ها و دلها و درونهای خود را پاک و تمییز بدارند.

با شیوه معمول این سوره‌، این آیه با آن ندای دوست داشتنی می‌آغازد:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! . ..

آن گاه بدیشان دستور می‌دهد که از بسیاری ازگمانها بپرهیزند، و نگذارند دلها و درونهایشان به تاراج هرگونه‌گمان و شبهه و شکی رودکه در باره دیگران به دلها و درونها می‌خزد و انسانها را وسوسه می‌کند. علت این‌کار را چنین بیان می‌دارد:

(إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ).

قطعا برخی از گمانها گناه است‌.

نهی از بسیاری ازگمانها است‌. این قاعده هم می‌گوید: برخی ازگمانهاگناه است‌. این تعبیر به دلها و درونها پیام می‌دهد باید به طورکلی ازگمان بد دوری کرد، چون انسان نمی‌داند کدام یک ازگمانها گناه محسوب می‌گردد.

بدین وسیله قرآن دلها و درونها را از ژرفا پاک می‌دارد از این‌که باگمان بد آلوده‌گردد و به‌گناه بیفتد. دلها و درونها را بر آن می‌دارد پاک باشند و دور از وسوسه‌ها و شکها و تردیدها بمانند. دلها و درونها باید سفید و درخشان و محفوظ از لکه‌های شک وگمان باشند تا مودت و محبت برادران در آنها جایگزین‌گردد و بدگمانیها آنها را تیره و تار نگرداند و خدشه‌دار ننماید. اصل برائت و پاکی را شکها وگمانها نیالاید و آلوده به پلشتیها و زشتیها نگرداند. آرامش و اطمینانی بر دلها و درونها حاکم باشدکه اضطرابها و انتظارهای نابجا آنها را تیره و تار نکند ... زندگی چه زیبا و خوش خواهد بود در جامعه‌ای‌که ازگمانها دور و برکنار باشد!

کار تربیت دلها و درونها در اسلام درکنار این کرانه آسمانی و بزرگوار و درخشان متوقف نمی‌ماند. این نص قرآنی تنها قاعده و قانونی برای همزیستی وضع می‌کند، و پرچینی را پبرامون حقوق مردمانی می‌کشد که در جامعه پاک اسلامی زندگی می‌کنند. شهروندان مملکت اسلامی به سبب شک وگمانی‌که بدیشان می‌رودگرفتار نمی‌گردند و زندانی نمی‌شوند، و به خاطر شک وگمانی‌که بدیشان می‌رود محاکمه و دادگاهی نمی‌گردند، و ظن وگمان اساس محاکمه ایشان نمی‌شود. بلکه ظن وگمان حتی نباید مبنای تحقیق و بازجوبی از ایشان یا پیرامون ایشان شود. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) می‌فرماید:

(إذا ظننت فلا تحقق).[2]

«هرگاه گمان بردی‌، تحقیق و پیجوئی مکن».

معنی این امر این است‌که مردمان باید همیشه پاک بشمار آیند، و حقوق ایشان محفوظ باشد، و آزادیهایشان و اعتبارهایشان مصون‌گردد، تا زمانی که کاملا روشن خواهد شدکه آنان مرتکب چیزی شده‌اند که باید به سبب آن‌گرفتار آیند. ظن وگمان در حق مردمان دلیل پیجوئی ایشان نمی‌گردد، و ملاک تحقیق در باره روشن شدن ظن وگمان بدیشان نمی‌شود.

این نص قرآنی مرز حفظ‌کرامت و حریت و حق حرمت و شخصیت مردمان را تا به کجا می‌کشاند و می‌رساند؟! بالاترین و والاترین نقطه‌ای‌که تصور می‌شود بهترین کشورهای دموکراسی و پاسدار آزادی و حفظ حقوق انسانها آن را ورانداز می‌کنند و در انتظار رسیدن بدان هستند، آیا جز چیزی است‌که قرآن مجید مؤمنان را بدان فریاد می‌دارد، و جامعه اسلامی عملا بر آن بنیادگردیده است‌، و آن را در واقعیت زندگی تحقق بخشیده است و پیاده‌کرده است‌، بعد از آن‌که آن را در دنیای درون تحقق بخشیده است و پیاده کرده است‌؟‌!

آن‌گاه قرآن مجید به ضمانتهای اجتماعی ادامه می‌دهد و به قاعده دیگری می‌رسدکه مربوط به دوری‌گزیدن از گمانها است‌:

(وَلَا تَجَسَّسُوا). «و جاسوسی و پرده‌دری نکنید».

تجسس‌گاهی حرکتی است‌که به دنبال‌گمان سر می‌زند. گاهی هم حرکتی است که از ابتداء برای‌کشف اسرار و اطلاع از معایب مردمان صورت می‌پذیرد. قرآن مجید با همچون عمل پست اخلاقی می‌رزمد تا دلها را ازکارهائی بسان این رویکرد پلشت و عملکرد زشتی‌که دنبال عیب و عار و پرده‌دری معایب مردمان رفتن است‌، پاکیزه کند، و مردمان را با اهداف آسمانی خود در پاکی اخلاق و دل‌پاکیها همگام و همراه بدارد. ولیکن تاثیر این کار فراتر از این است‌. این امر قاعده‌ای از قواعد اصلی اسلام در سیستم و نظامی اجتماعی‌، و در مقررات قانونگذاری و اجرائی اسلامی است‌.

مردمان دارای آزادیها و احترامها و بزرگواریهای خود هستند، آزادیها و احترامها و بزرگواریهائی که جائز نیست به هیچ وجه و به هیچ شکلی رخنه ببیند، و به حریم آن در هیچ حالی از احوال تعدی بشود.

چه در جامعه والا و بزرگوار اسلامی مردمان در امن و امان زندگی می‌کنند، و بر خود، بر خانه‌های خویش‌، بر رازهای خویشتن‌، و بر عیب و عار و مقدسات خویشتن‌، ایمن هستند و باید ایمن باشند. هیچ‌گونه جواز و دلیلی -‌هرچه باشد -‌برای تعدی به حرمتها و کرامتهای خودشان و خانه‌هایشان و رازها و عیبها و عارها و مقدساتشان‌، وجود ندارد. حتی در اسلام علت تحقیق گناه و پیجوئی بزه نیز نمی‌تواند در سیستم و نظام اسلامی دلیل تجسس از مردمان و پرده‌دری از عیب و عار مردمان‌گردد. زیرا با مردمان از روی ظواهرشان رفتار می‌شود، و کسی حق ندارد بواطن ایشان را دنبال و پیجوئی کند. و کسی حق ندارد مردمان را مواخذه وگرفتار سازد جز در برابر مخالفتها و بزهکاریهائی که آشکارا از ایشان سر می‌زند. کسی حق نداردکه نسبت به مردمان‌گمان بد ببرد یا چشم به راه انجام بدی از ایشان داشته باشد. حتی کسی حق ندارد که بداند مردمان چه بسا نهانی مخالفت می‌ورزند و کار خلاف می‌کنند، و لازم است جاسوسی کرد و حال ایشان را روشن‌کرد و آنان را دستگیر نمود     آنچه لازم است این است و بس‌: مردمان در برابر گناهی‌که از ایشان سر می‌زند و بزهکاری روشنی‌که از آنان دیده می‌شود، باید دستگیر گردند وکیفر ببینند، ولی همه ضمانتهای اجتماعی دیگری‌که نسبت به هر گناه و بزهی، آشکارا بیان شده است و نص صریح بر آن است‌، باید در حق اشخاص دستگیر شده مراعات گردد.

ابو داوودگفته است‌: ابوبکر پسر ابوشیبه برایمان روایت کرد که‌گفته است‌: ابومعاویه از اعمش‌، و او از زید پسر وهب نقل‌کرده است وگفته است‌:‌کسی به پیش ابن مسعود آمد وگفت‌: این فلانی است‌، می از ریشش می‌چکد. بنده خدا ابن مسعودگفت‌: ما از جاسوسی کردن و پرده‌دری نمودن نهی شده‌ایم‌. ولیکن اگر چیزی برای ما روشن و آشکار شود برابر آن عمل می‌کنیم و دست‌اندرکار می‌شویم‌.

از مجاهد روایت گردیده است که‌گفته است‌: جاسوسی و پرده‌دری نکنید. برابر چیزی عمل‌کنید و دست‌اندرکار شوید که برایتان روشن و آشکار می‌گردد. چیزی را رهاکنیدکه خدا آن را پوشانده است و پنهان فرموده است‌.

امام احمد - با سندی‌که دارد - از دجین نویسنده پیمان‌نامه عقبه روایت‌کرده است‌که‌گفته است‌: به عقبه گفتم‌: ما همسایگانی داریم‌که شراب می‌خورند. من پاسبانان را مطلع می‌کنم تا ایشان را دستگیرکنند. عقبه گفت‌: چنین کاری را مکن‌. ولی ایشان را پند و اندرز بده و آنان را بترسان‌. دجین‌گفته است‌: هرکاری‌که‌کرد آنان دست نکشیدند. دجین به پیش عقبه آمد وگفت‌: من ایشان را نهی کردم ولی کار را پایان ندادند. پس من برای ایشان پاسبانانی را فرامی‌خوانم تا آنان را دستگیرکنند. عقبه بدوگفت‌: واویلا به حالت‌! چنین نکن‌. چه من از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) شنیده‌ام‌که فرمود:

(من ستر عورة مؤمن فکأنما استحیا موءودة من قبرها).[3]

«هرکس عیب و عار مومنی را بپوشاند و پنهان دارد، انگار او دختر زنده به گوری را زنده‌کرده است و از گور به در آورده است».

سفیان ثوری از راشد پسر سعد، و او از معاویه پسر ابوسفیان روایت کرده است که‌گفته است‌: از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) شنیدم‌که فرمود:

(إنک إن اتبعت عورات الناس أفسدتهم أو کدت أن تفسدهم).

«اگر تو به دنبال عیب و عار و پرده‌دری مردمان باشی، ایشان را تباه خواهی‌کرد، یا چه‌بسا به تباهی بکشانی‌».

ابودرداء (رضی الله عنه) گفته است‌: این سخنی است که معاویه (رضی الله عنه) آن را از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) شنیده است‌. خداوند بزرگوار در پرتو این حدیث بدو سود برساند و از خوبی آن بهره‌مندش گرداند.[4]

بدین منوال و بر این روال‌، این نص راه خود را در نظام عملی جامعه اسلامی باز کرده است‌، و تنها به پاک داشتن دلها و درونها هم بسنده نکرده است‌، و بلکه پرچینی پیرامون حرمتها و حقوق و آزادیهای مردمان گردیده است‌، حرمتها و حقوق و آزادیهائی که نباید نزدیک یا دور دست زده شوند و پسوده‌گردند، اصلا نباید تحت هرگونه بهانه‌ای و به وسیله هر نوع وسیله‌ای و زیر هر پرده‌ای‌که باشد، بدانها دستبرد و آنها را پسود و لمس نمود.

این نقطه دوردست کجا است‌؟ این کرانه بالا و والاکجا است‌؟ این چیزی که دموکراسی‌ترین و آزادیخواه‌ترین و نگاه‌دارنده‌ترین حقوق انسانها در میان ممالک جهان‌، بعد از هزار و چهارصد سال از آن به شگفت و شگرف می‌افتند، کجا است؟

پس از این‌، نهی از غیبت به‌گونه شگفت و شگرفی درمی‌رسدکه قرآن نوآور و مبتدع آن است‌:

(وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ).

و یکی از دیگری غیبت ننماید! آیا هیح یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ به یقین همه شما از مرده‌خواری بدتان می‌آید (‌و از آن بیزارید، غیبت نیز چنین است و از آن بپرهیزید).

یکی از دیگری غیبت نکند. آن گاه صحنه‌ای را پیش میکشد و عرضه می‌داردکه سنگین‌ترین دلها و سخت‌ترین درونها و کم‌احساس‌ترین جانها را می‌آزارد. صحنه برادری است که گوشت برادر خود را می‌خورد، در حالی‌که مرده است! آن‌گاه قرآن از زبان مردمان اعلام می‌دارد که آنان این عمل نفرت‌انگیز و بیزارکننده را زشت می‌شمارند و دوست نمی‌دارند، و این است‌که ایشان غیبت‌کردن را نیز نمی‌پسندند و دوست نمی‌دارند!

آن‌گاه قرآن مجید بر همه این چیزهائی‌که در این آیه از آنها نهی گردیده است و از مردمان خواسته شده است که از آنها دوری‌کنند، از قبیل‌: گمان بد بردن و غیبت کردن‌، پیرو می‌زند با برانگیختن احساس تقوا و پرهیزگاری‌، و اشاره کردن به کسی‌که چیزی از این چیزها را انجام داده است هرچه زودتر توبه بکند و چشم به رحمت خدا بدوزد:

(وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ).

از خدا بترسید و پروا کنید، بی‏گمان خداوند بس توبه‌پذیر و مهربان است‌.

این نص در زندگی‌گروه مسلمانان به پیش می‌رود و به پرچینی پیرامون‌کرامت مردمان‌، و به ادب ژرفی در دلها و درونها تبدیل می‌شود. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) در باره غیبت سختگیری می‌کند، برای همگامی و همراهی با اسلوب شگفت قرآنی در برانگیختن بیزاری و پدید آوردن ترس و هراس از شبح مبغوض غیبت‌.

در حدیثی‌که ابوداوود آن را روایت کرده است وگفته است‌: قعنبی از عبدالعزیز پسر محمّد، و او از علاء‌، و وی از پدرش‌، و پدرش از ابوهریره، برایمان نقل نموده است‌که‌گفته است‌: از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) پرسیده شد: غیبت چیست‌؟ فرمود:

(ذکرک أخاک بما یکره).

«در باره برادرت بگوئی چیزی راکه دوست نمی‌دارد».

بدو عرض شد: اگر آنچه من می‌گویم در برادرم موجود باشد چه‌؟ فرمود:

(إن کان فیه ما تقول فقد اغتبته , وإن لم یکن فیه ما تقول فقد بهته).

«اگر آنچه را که (‌در باره برادرت‌) می‌گوئی در او موجود باشد او را غیبت‌کرده‌ای‌، و اگر آن چیز که (‌درباره برادرت‌) می‌گوئی در او موجود نباشد، بدو تهمت زده‌ای و مرتکب بهتان شده‌ای».

ترمذی این حدیث را روایت‌کرده است و آن را حدیث صحیح دانسته است‌.

ابوداوودگفته است‌: مسدد برایمان روایت‌کرده است‌که یحیی از سفیان‌، سفیان از علی پسر اقمر، و او از ابوحذیفه‌، و وی از عائشه - رضی‌الله‌عنها - نقل کرده است‌که‌گفته است‌: به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) گفتم‌: از صفیه چنان چیز و چنان چیز تو را بس است‌. (‌مسدد می‌گوید: مراد عایشه کوتاه‌قدی صفیه بوده است‌). پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(لقد قلت کلمة لو مزجت بماء البحر لمزجته).

«سخنی‌گفتی‌که اگر با آب دریا آمیخته شود، با آن می‌آمیزد (‌و دریا را آلوده می‌سازد)».

عائشه‌گفته است‌: در باره انسانی برای پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) صحبت کردم‌. فرمود:

(ما أحب أنی حکیت إنسانا وأن لی کذا وکذا).

«دوست نمی‌دارم‌که من در باره انسانی سخن (‌غیبت‌) بگویم هرچند آن اندازه و آن مقدار (‌دارائی و ثروت‌) به من تعلق‌گیرد».

ابوداوود با سندی‌که دارد از انس پسر مالک روایت کرده است‌که‌گفته است‌: پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(لما عرج بی مررت بقوم لهم أظفار من نحاس یخمشون وجوههم وصدورهم . قلت:من هؤلاء یا جبرائیل ؟ قال:هؤلاء الذین یأکلون لحوم الناس ویقعون فی أعراضهم).

«وقتی‌که خدا مرا به معراج برد، ازکنار مردمانی گذشتم‌که دارای ناخنهائی از مس بودند و چهره‌ها و سینه‌هایشان را می‌خراشیدند. گفتم‌: اینان چه کسانیند ای جبرائیل‌؟ گفت‌: اینان کسانیند که گوشتهای برادرانشان را می‌خوردند و به ناموسهایشان درمی‌افتادند».

هنگامی‌که ماعز به زنا کردن با غامدیه اعتراف‌کرد، و پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) پس از اقرار آن دو و پافشاری آزادانه آن دو بر این که آنان را با سنگسارشان پاک گرداند، و پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ایشان را سنگسارکرد، پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) شنید مردی به مردی می‌گوید: ندیدی این‌کسی راکه خدا عیب و عار او را پوشانده بود، ولی خودش خویشتن را رها نکرد تا همچون سگ سنگسار شد؟‌! آن‌گاه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ازکنار ماعز و غامدیه دور شد و حرکت‌کرد تا رسید به لاشه الاغی‌. فرمود:

(أین فلان وفلان ؟ انزلا فکلا من جیفة هذا الحمار).

«فلانی و فلانی‌کجایند؟ پائین بروید و از لاشه این الاغ بخورید».

آن دو مردگفتند: ای پیغمبر خدا! خدا تو را ببخشایاد مگر این لاشه خورده می‌شود؟ پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(فما نلتما من أخیکما آنفا أشد أکلا منه . والذی نفسی بیده إنه الآن لفی أنهار الجنة ینغمس فیها).[5]

«آنچه همین چندی پیش از برادرتان خوردید، خوردن آن سخت‌تر از خوردن این است‌. به خدای سوگندکه جانم در دست اختیار او است‌، ماعز هم اکنون در میان رودبارهای بهشت است و در آنها غوطه‌ور است».

با چنین چاره‌سازی و چاره‌جوئی مستمری‌، جامعه اسلامی پاک و پاکیزه‌گردید و اوج‌گرفت و والا رفت‌، و بدانجا رسیدکه رسید. می‌توان گفت‌: جامعه اسلامی خواب و خیالی بودکه بر سطح زمین راه می‌رفت‌، و الگو و نمونه‌ای بودکه در واقعیت تاریخ پیاده می‌شد.

*

پس از نداها و فراخواندنهای مکرر و پیاپی‌کسانی‌که ایمان آورده‌اند، و برگرفتن و بردن ایشان بدان کرانه بلند و والا و درخشان آداب و رسوم روحانی و اجتماعی‌، و پابرجاداشتن و استوار کردن آن پرچینهای قوی و تنیده از ضمانتهای اجتماعی پیرامون بزرگواری و آزادی و شخصیت و حرمتهای مسلمانان‌، و تضمین همه اینها با آن حساسیتی‌که در ارواح و جانهایشان با درنظر داشتن صبور خدا و ترس و هراس از او، پس از طی همه این پله‌ها و مرتبه‌ها به آن افق والا و بالا، همه انسانها را فریاد می‌دارد، همه انسانها با همه نژادها و رنگهائی‌که دارند، فریادشان می‌دارد تا ایشان را به سوی یک اصل واحد، و به سوی یک ترازوی واحد برگرداند، آن ترازوئی که چنین جماعت برگزیده فرارونده بدان‌کرانه بلند و والا با آن برمی‌کشند و برجا و ماندگار می‌مانند:

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ).

ای مردمان‌! ما شما را از مرد و زنی (‌به نام آدم و حواء‌) آفریده‌ایم‌، و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نموده‌ایم تا همدیگر را بشناسید (‌و هر کسی با تفاوت و ویژگی خاص درونی و بیرونی از دیگری مشخص شود، و در پیکره جامعه انسانی نقشی جداگانه داشته باشد). بی‏گمان گرامی‌ترین شما در نزد خدا متقی‌ترین شما است‌. خداوند مسلما آگاه و باخبر (‌از پندار و کردار و گفتار شما و از حال همه کس و هم چیز) است‌.

ای مردمان‌! ای کسانی که نژادها و رنگهای گوناگونی دارید، و ای کسانی که تیره‌ها و قبیله‌ها و ملتهای مختلف هستید، شما همه از یک اصل یگانه‌اید. پس اختلاف نورزید و پراکنده نگردید و به پیکار همدیگر برنخیزید و شاخه شاخه و دسته دسته نشوید و تفرقه پیدا نکنید.

ای مردمان! آن کسی‌که شما را با ندا فریاد می‌دارد همان خدائی است‌که شما را آفریده است . شما را از یک مرد و از یک زن آفریده است ... او است‌که شما را باخبر می‌گرداند از این‌که چرا شما را تیره تیره و قبیله قبیله کرده است‌. هدف از این تیره تیره و قبیله قبیله‌کردن این نیست‌که خون همدیگر را بریزید و با یکدیگر دشمنانگی کنید و برزمید. بلکه هدف از آن شناخت همدیگر و اتحاد و انس با یکدیگر است‌. و امّا اختلاف زبانها و رنگها، و دگرگونی سرشتها و خویها، و اختلاف داده‌ها و استعدادها، اختلاف و تنوعی است که مقتضی کشمکش و دشمنانگی نمی‌باشد. بلکه باعث همکاری و همیاری در اقدام به جملگی وظائف‌، و انجام همگی تکالیف‌، و برآوردن تمام نیازمندیها است‌. رنگ‌، نژاد، زبان‌، میهن‌، و سائر این چیزها و مقاصد و معانی‌، در ترازوی خدا حساب وکتاب و ارج و بهائی ندارند. آنچه آنجا بشمار می‌آید ترازوی یگانه‌ای است‌که ارزشها و معیارها با آن یکدست و متحد می‌گردد، و فضل و برتری مردمان با آن شناخته می‌شود:

(إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ).

بی‏گمان گرامی‌ترین شما در نزد خدا متقی‌ترین شما است‌.

گرامی کسی است که واقعا در نزد خدا گرامی باشد. خدا شما را از روی علم و دانش‌، و از روی اطلاع از ارزشها و مقیاسها می‌سنجد:

(إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ).

خداونذ مسلما آگاه و باخبر (‌از پندار و کردار و گفتار شما و از حال همه کس و همه چیز) است‌.

بدین منوال و بر این روال همه امتیازها فرو می‌افتد، و همه ارزشها و معیارها سقوط می‌کند، و معیار یگانه‌ای با ارزش یگانه‌ای بالا می‌رود، و هم بدین معیار یگانه‌، انسانها داوری می‏برند، و هم بدین ارزش‌، اختلاف انسانها در ترازوی الهی رجوع داده می‌شود و حواله می‌گردد.

بدین منوال و بر این روال همه اسباب کشمکشها و دعواها در زمین از میان برمی‏خیزد و از دیده‌ها نهان می‌شود، و همه معیارها و ارزشهایی‌که مردمان بر آنها گرد می‌آیند سبک و ناچیز می‌گردد، و سبب بزرگ روشنی برای همایش و همکاری پدیدار می‌گردد، و آن الوهیت خدا برای همگان‌، و آفرینش انسانها از اصل یگانه‌ای است‌. همچنین پرچم یگانه‌ای بالا می‌رود و جملگی برای ایستادن در زیر آن بر همدیگر سبقت می‌گیرند، و آن‌: پرچم تقوا در ظل توجهات خدا است‌. این پرچم در حقیقت یگانه پرچمی است‌که اسلام آن را برافراشته است تا انسانها را از مانعها و سدهای نژادگرائی‌، زمین‌پرستی‌، قبیله‌گرائی‌، و خانه و کاشانه‌پرستی‌، نجات می‌دهد. همه اینها از جاهلیت برمی‌خیزد و به جاهلیت برمی‏گردد، و در جامه‌های گوناگونی جلوه‌گر می‌آید، و نامهای‌گوناگونی بدان داده می‌شود. همه آنها جاهلیت است و دور از اسلام است‌! اسلام با این تعصب جاهلی در همه شکلها و صورتهائی که به خود می‌گیرد می‌جنگد، تا سیستم و نظام انسانی جهانی خود را در سایه پرچم یگانه‌ای‌که پرچم خدا است برقرار و استوار دارد ... این پرچم‌، پرچم میهن‌پرستی‌، پرچم نژادگرائی‌، پرچم خانه و کاشانه‌پرستی‌، و پرچم قبیله و عشیره نیست‌. چه همه این پرچم‌ها پوچ و نادرست هستندو اسلام آنها را به رسمیت نمی‌شناسد.

پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرموده است‌:

(کلکم بنو آدم , وآدم خلق من تراب . ولینتهین قوم یفخرون بآبائهم , أو لیکونن أهون على الله تعالى من الجعلان).[6]

«همه شما فرزندان آدم هستید، و آدم از خاک آفریده شده است‌. مردمانی که به آباء و اجدادشان افتخار می‌کنند و می‌نازند باید این‌کار را به پایان ببرند و از آن دست بکشند، و الا در پیشگاه یزدان بزرگوار خوارتر و پست‌تر از جعلها خواهند بود».

این اساسی است‌که جامعه اسلامی بر آن برقرار و استوار می‌گردد. جامعه اسلامی همان جامعه انسانی جهانی است که انسانها می‌کوشند در عالم رویاهای بلندپروازانه خود نوعی و شکلی از انواع و اشکال آن را پیاده‌کنند و تحقق بخشند، ولی شکست می‌خورند، چون راه یگانه‌ای را در پیش نمی‌گیرندکه راست و درست است و به خدا می‌رسد ... آن راهی‌که به سوی خدا است ... هم بدان خاطر انسانها شکست می‌خورند چون در زیر پرچم یگانه‌ای‌که همه را در زیر خودگرد می آورد نمی‌ایستند ... و آن پرچم خدا است ...

در پایان سوره‌، مناسبت موجود در میان حقیقت ایمان و میان ارزش آن ذکر می‌شود، بدان گاه‌که به عربهائی پاسخ داده می‌شود که می‌گفتند: «ایمان آورده‌ایم». ولی آنان حقیقت ایمان را نمی‌دانسته‌اند. آنان کسانی بودند که بر پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) منت می‌نهادند چون مسلمان گردیده بودند، ولی قدر بزرگواری و لطف خدا را نمی‌دانستند، بزرگواری و لطفی‌که با توفیق در پذیرش ایمان در حق بندگان خود روا دیده است‌:

(قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ . إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ . قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ . یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ . إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ).

عربهای بادیه‌نشین می‌گویند: ایمان آورده‌ایم‌. بگو: شما ایمان نیاورده‌اید، بلکه بگوئید: تسلیم (‌ظاهری رسالت تو) شده‌ایم‌. چرا که ایمان هنوز به دلهایتان راه نیافته است (‌و نور ایمان سراچه قلوبتان را روشن نکرده است‌). اگر از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کنید، خدا از (‌پاداش‌) کارهایتان چیزی نمی‌کاهد. بی‏گمان خداوند آمرزگار و مهربان است‌. مؤمنان (‌واقعی‌) تنها کسانیند که به خدا و پیغمبرش ایمان آورده‌اند، سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده‌اند، و با مال و جان خویش در راه خدا به تلاش ایستاده‌اند و به جهاد برخاسته‌اند. آنان (‌بلی آنان‌، در ایمان خود) درست و راستگویند. بگو: آیاشما خدا را از ایمان خود باخبر می‌سازید، در حالی که خدا از تمام چیزهائی که در آسمانها و زمین است باخبر است‌؟‌! و خدا از همه چیز دقیقاً آگاه است آنان بر تو منت می‏گذارند که اسلام آورده‌اند! بگو: با اسلام خود بر من منت مگذارید، بلکه خدا بر شما منت می‏گذارد که شما را به سوی ایمان آوردن رهنمود کرده است‌، اگر (‌در ادعای ایمان‌) راست و درست هستید. خداوند رازها و نهانیهای آسمانها و زمین را می‌داند، و او می‌بیند آنچه را که انجام می‌دهید.

گویندکه این آیه‌ها در باره عربهای قبیله بنی‌اسد نازل گردیده است‌. گفتند: ایمان آورده‌ایم‌. این وقتی بود که تازه مسلمان شده بودند. بر پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) منت می‌گذاشتند و می‌گفتند: ای پیغمبر خدا! ما مسلمان شده‌ایم‌. عربها با تو جنگیده‌اند، ولی ما با تو نجنگیده‌ایم ... خداوند خواست حقیقت چیزی را بدیشان بفرمایدکه بدان هنگام‌که این سخن را می‌گفتند در درونهایشان بوده است و در دلهایشان غوغا می‌کرده است‌. آنان تسلیم اسلام شده بودند، ولی هنوز دلهایشان به مرتبه ایمان نرسیده بود. بدین وسیله بدیشان فهماندکه حقیقت ایمان در دلهایشان مستقر و جایگزین نگردیده است‌، و جانهایشان مزه حقیقت ایمان را نچشیده است‌:

(قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ).

بگو: شما ایمان نیاورده‌اید، بلکه بگوئید: تسلیم (‌ظاهری رسالت تو) شده‌ایم‌. چرا که ایمان هنوز به دلهایتان راه نیافته است (‌و نور ایمان سراچه قلوبتان را روشن نکرده است‌).

با وجود این‌، کرامت و عنایت یزدان مقتضی بوده است که در برابر همه اعمال خوبی‌که انجام داده‌اند بدیشان پاداش دهد و چیزی از پاداش ایشان را نکاهد. همین اسلام ظاهری‌که هنوز با دلها نیامیخته است تا ایمان متقن و مطمئنی‌گردد، همین اسلام برای پذیرش اعمال خوبشان بس است‌، و اعمالشان ضائع نمی‌شود و هدر نمی‌رود، آن‌گونه‌که اعمال‌کافران ضائع می‌شود و هدر میرود. از مزد کارهایشان در پیشگاه یزدان چیزی کاسته نمی‌شود، مادام‌که فرمان ببرند و تسلیم باشند:

(وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئاً).

اگر از خدا و پغمبرش فرمانبرداری کنید، خدا از (‌پاداش‌) کارهایتان چیزی نمی‌کاهد.

این بدان خاطر است که خداوند دارای مغفرت و مرحمت فراوانی است‌. این است که نخستین گامی را که بنده برمی‏دارد خدا آن را می‌پذیرد، و از اطاعت و فرمانبرداری او خشنود می‌گردد، تا زمانی‌که دل بنده او مزه ایمان را می‌چشد و به حقیقت ایمان و اطمینان می‌رسد:

(إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ).

بی‏گمان خداوند آمرزگار و مهربان است‌.

آنگاه برایشان حقیقت ایمان را روشن‌کرده است‌:

(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ).

مؤمنان (‌واقعی‌) تنها کسانیند که به خدا و پیغمبرش ایمان آورده‌اند، سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده‌اند، و با مال و جان خویش در راه خدا به تلاش ایستاده‌اند و به جهاد برخاسته‌اند. آنان (‌بلی آنان، در ایمان خود) درست و راستگویند.

ایمان این است‌که دل‌، خدا و پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) را تصدیق بکند و باور داشته باشد، تصدیق و باوری که شک و تردیدی آمیزه آن نگردد، تصدیق و باوری‌که ثابت و مطمئن باشد و لرزان و پریشان نگردد، و وسوسه‌ها بدان راه نیابد، و دل و خرد در باره آن متزلزل و نگران نشود. آن ایمانی‌که جهاد با مال و جان در راه یزدان از آن برجوشد و سرچشمه بگیرد. چه دل وقتی‌که شیرینی این ایمان را بچشد و بدان اطمینان پیدا کند، و بر آن ثابت و ماندگارگردد، قطعا برای پیاده کردن حقیقت ایمان در خارج از دل برمی‌جهد و به تلاش می‌ایستد، و در راه پیاده کردن آن در واقعیت زندگی و در دنیای مردمان‌، از پای نمی‌نشیند همچون دلی می‌خواهد میان حقیقت ایمانی‌که در درون خود احساس می‌کند، و میان جریانات امور و واقعیتهای زندگی‌که در بیرون خود می‏بیند، اتحاد و هماهنگی برقرار سازد. او نمی‌تواند میان صورت ایمانی موجود در آئینه احساس درونش‌، و میان صورت ایمانی موجود در جهان واقعیت بیرونش، جدائی و تفرقه ببیند. زیرا چنین جدائی و تفرقه‌ای او را می‌آزارد و هر لحظه پتک عذاب بر سر او وارد می‌آورد. بدین خاطر با مال و جان در راه یزدان به جهاد می‌پردازد. روان شدن به دنبال جهاد، یک حرکت ذاتی مومن است‌. او می‌خواهد آن جهان‌بینی زیبائی راکه از ایمان در دل دارد آن را در جهان واقعیت نیز نشان بدهد، و آن را در حیات و در دنیای مردمان مجسم بکند و بدان بنگرد. دشمنی موجود در میان مومن و در میان زندگی جاهلی پیرامون او، دشمنی سرشتی و ذاتی است‌. این دشمنی سرچشمه می‌گیرد از این که او نمی‌تواند زندگی دوگانه‌ای میان جهان‌بینی ایمانی خود و میان واقعیت عملی خود مشاهده کند، و همچنین نمی‌تواند از جهان‌بینی ایمانی کامل و زیبا و راست و درستی‌که دارد دست بردارد برای واقعیت عملی ناقص و ننگین و منحرفی‌که پیرامون خود می‏بیند. به ناچار میان او و میان جاهلیت پیرامون او جنگ درمی‌گیرد، تا آن زمان‌که همچون جاهلیتی‌کرنش می‌برد و به جهان‌بینی ایمانی و زندگی ایمانی‌گردن می‌نهد:

(أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ).

آنان (‌بلی آنان‌، در ایمان خود) درست و راستگویند. آنان در عقیده خود راستگویند. ایشان وقتی‌که می‌گویند: مومن هستیم‌، راستگویند. وقتی که این احساس در دل جایگزین نشود، و آثار آن در واقعیت زندگی پیاده نگردد، ایمان محقق نمی‌شود و حاصل نمی‌گردد، و صداقت در عقیده و در ادعای عقیده وجود نخواهد داشت‌.

اندکی در برابر این دیده‌بانی و نگاهبانی معترضه آیه می‌ایستیم‌:

(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا).

مؤمنان (‌واقعی‌) تنها کسانیند که به خدا و پیغمبرش ایمان آورده‌اند - سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده‌اند -

این تنها عبارت‌پردازی نیست‌. بلکه پسودن یک آزمون واقعی احساس و شعور است‌. معالجه و چاره‌جوئی حالتی است‌که در نفس انسان پدیدار می‌آید، حتی پس از ایمان آوردن آن‌:

(ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا).

سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده‌اند.

همگن این حالت‌، دیده‌بانی و نگاهبانی موجود در این فرموده یزدان بزرگوار است‌:

(إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ... ثُمَّ اسْتَقَامُوا ...).

کسانی که می‌گویند: پروردگار ما تنها یزدان است‌، سپس (‌بر این توحید و یکتاپرستی‌) ماندگار می‌مانند... (‌احقاف/١٣،فصلت/٣0)

شک نداشتن و تردید نورزیدن‌، و ماندگاری برگفتار: پروردگار ما تنها یزدان است‌، بدین اشاره داردکه چه بسا تحت تاثیر آزمونهای سخت وگرفتاریهای ناگوار و امتحانهای دشوار، شک و تردید و پریشانی و نابسامانی‌،‌گریبانگیر شخص مومن شود. شخص مومن در زندگی سختیها و دشواریهائی بدو دست می‌دهدکه او را می‌لرزاند، و بلاها و مصیبتهائی بدو رو می‌کندکه او را هراسان و پریشان می‌سازد. آن شخص مومنی‌که ثابت‌قدم می‌ماند و آشفته و پریشان نمی‌شود، و اعتماد و اعتقادی به هم می‌رساند که دچار شک و تردید نمی‌گردد، و راست و درست می‌ماند و راستای راه منتهی به خدا را رها نمی‌کند، شخص مومنی است‌که سزاوار این مرتبه و درجه در نزد یزدان جهان است‌.

تعبیر سخن بدین نحو و بدین شکل‌، دلهای با ایمان را متوجه لغزشگاه‌های راه و خطرهای کوچ می‌سازد، تا عزم خود را جزم‌کند، تصمیم خود را قاطعانه بگیرد، حساب وکتاب این چند روزه حیات را داشته باشد، کارها را محض رضای خدا بکند، راست بایستد و راستای راه را در پیش بگیرد، و دچار شک و تردید و حیرانی و ویلانی نشود، بدان‌گاه‌که‌کرانه‌های آسمان تیره و تار می‌شود، و فضا و هوا تاریک می‌گردد، و بادها وگردبادها از هر سو او را بازیچه دست خود قرار می‌دهند!

آن‌گاه قرآن با عربهای بادیه‌نشین به صحبت می‌نشیند و همگام می‌شود. بدیشان یاد می‌دهدکه یزدان از دلهای ایشان و آنچه در آنها در غوغا و فریاد است از خود ایشان آگاه‌تر است‌. یزدان جهان بدیشان خبر می‌دهد از آنچه بر دلهایشان می‌گذرد. در این باره از آنان‌کسب خبر هم نمیکند:

(قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).

بگو: آیا شما خدا را از ایمان خود باخبر می‌سازید، در حالی که خدا از تمام چیزهائی که در آسمانها و زمین است باخبر است‌؟‌! و خدا از همه چیز دقیقا آگاه است‌. انسان ادعای علم و آگاهی را دارد، در حالی که از وجود خود علم و آگاهی‌کامل ندارد، و دقیقا نمی‌داند در وجودش چه احساسها و اندیشه‌هائی می‌گذرد. انسان حقیقت ذات خود را درک و فهم نمی‌کند، و از حقیقت احساسها و اندیشه‌های خود نیز آگاهی ندارد. عقل خودش نمی‌داند چگونه عمل می‌کند. زیرا عقل در اثنای پرداختن به کار نمی‌تواند خود را بپاید و از خود مراقبت نماید. وقتی هم خود را می‌پاید و از خودش مراقبت می‌نماید، باید از عملکرد طبیعی خود دست بردارد و دست بکشد، و از چیزی نمی‌تواند مراقبت‌کند و چیزی را بپاید! زمانی‌که عقل به‌کار طبیعی خود می‌پردازد نمی‌تواند در همان وقت مواظبت و مراقبت چیزی را انجام دهد! بدین لحاظ عقل از شناخت خودش و از شناخت راه و روش عمل خودش عاجز و ناتوان است! تازه عقل ابزاری است‌که انسان با آن به‌کار می‌پردازد و امور و شؤون زندگی را می‌گرداند و می‌چرخاند!

(وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ).

خدا از تمام چیزهائی که در آسمانها و زمین است با خبر است‌.

خدا آگاهی‌کامل و علم حقیقی از پیدا و ناپیدای همه چیز جهان را دارد، نه این‌که فقط از ظواهر و آثار پدیده‌های جهان مطلع باشد و بس‌. بلکه حقائق آنها را و ماهیتهای آنها را می‌داند. آگاهی و علم خدا فراگیر و محیط است و مقید به حدود و ثغور و امکنه و ازمنه نیست‌.

(وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).

خدا از همه چیز دقیقا آگاه است‌.

این‌گونه چکیده و فراگیر و دربرگیرنده‌، به علم و دانش خدا اشاره می‌شود.

پس از بیان حقیقت ایمان‌، حقیقتی‌که آنان آن را درک و فهم نکرده‌اند و بدان نرسیده‌اند، قرآن به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) رو می‌کند و از منت نهادن ایشان بر او به سبب مسلمان شدنشان سخن می‌گوید. خود این منت نهادن دلیل بر این است که هنوز حقیقت ایمان در آن دلها جایگزین نگردیده است‌، و شیرینی ایمان را هنوز آن ارواح و جانها نچشیده‌اند:

(یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ).

آنان بر تو منت می‌گذارند که اسلام آورده‌اند! بگو: با اسلام خود بر من منت مگذارید، بلکه خدا بر شما منت می‌گذارد که شما را به سوی ایمان آوردن رهنمود کرده است‌، اگر (‌در ادعای ایمان‌) راست و درست هستید.

آنان منت می‌گذارند که اسلام را پذیرفته‌اند، و گمان برده‌اند این پذیرش‌، ایمان بشمار است‌. جواب رد و پاسخ منفی بدیشان داده می‌شود و بدانان‌گفته می‌شود با پذیرش اسلام منت مگذارید. اگر در ادعای ایمان آوردن خود راست می‌گویند خدا بر ایشان منت‌گذاشته است و در حق آنان بزرگواری‌کرده است‌.

ما در برابر این پاسخی‌که حقیقت بزرگی را دربرگرفته است و بسیاری از مردمان از آن غافل و بی‌خبرند، و چه بسا بعضی از مؤمنان نیز از آن غافل و بی‏خبر باشند، اندکی می‌ایستیم‌.

ایمان بزرگ‌ترین نعمتی است‌که خدا آن را به بنده‌ای از بندگانش در زمین ارزانی می‌دارد. ایمان بزرگ‌ترین ارمغانی است‌که بسی بزرگتر از ارمغان وجودی است که خدا پیش از هر چیز آن را به انسان ارزانی می‌فرماید. ایمان بزرگتر از همه نعمتهانی چون رزق و روزی و صحت و تندرستی و زندگی و بهره‌مندی از کالاها است‌.

ایمان نعمتی است‌که به هستی انسان حقیقت ممتازی را می‏بخشد و او را جدای از همه چیز و همگان می‌سازد، و بدو در سیستم و نظام جهان نقش اصلی و بزرگی می‌دهد.

نخستین کاری که ایمان در وجود آدمی انجام می‌دهد، بدان هنگام‌که حقیقت آن در دل انسان مستقر می‌گردد، وسعت‌گرفتن جهان‌بینی او در باره این جهان‌، استحکام ارتباطهای او با جهان‌، نقش فعال او در هستی‌، صحت جهان‌بینی او در باره ارزشها و معیارها و اشیاء و اشخاص و حوادثی که پیرامون او رخ می‌دهد، آرامش و آسایش پیدا کردن درکوچی‌که بر سطح این ستاره زمین‌، به سوی خدا دارد، انس و الفت پیدا کردن با هر آنچه‌که در دنیای پیرامون او است‌، و انس و الفت پیدا کردن با یاد خدائی‌که او را آفریده است و این هستی را خلقت بخشیده است‌،‌کرامت و بزرگواری خود را احساس‌کردن و ارزش خود را دانستن‌، احساس این را کردن‌که او می‌تواند نقش چشمگیری را بازی کند و خدا را از خود راضی‌کند، و خیر و خوبی را به همه هستی و به هرچه و به هرکه در آن است تقدیم و ارمغان دارد.

از جمله فراخی دیدگاه و وسعت جهان‌بینی او این است که ازکمربند وجودش‌که محدود به زمان و مکان است وکوچک و ناتوان است‌، بیرون می‌آید و پای به اقیانوس همه هستی می‌گذارد با همه نیروهائی‌که در آن است‌، و با همه رازهائی‌که نهان بدان است‌. با اقیانوس هستی روان می‌شود، اقیانوسی‌که حدودی و قیودی در پایان گشت وگذار ندارد.

او با مقایسه با همنوعانش فردی از انسانها است‌، و انسانها همه به اصل یگانه‌ای برمی‌گردند. این اصل یگانه هم در آغاز از روح متعلق به خدا انسانیت خود را دریافت داشته است‌، و نفخه آسمانی‌ای جان به پیکر او دمیده است‌که این پدیده خاکی را با نور الهی پیوند و ارتباط داده است‌، آن نور آزادی‌که آسمانی و زمینی و آغازی و پایانی‌، او را محدود و محصور نمی‌سازد. نه حد و مرزی در مکان دارد، و نه حد و مرزی در زمان دارد. این عنصر آزاد است که از آفریده بشری‌، این انسان را ساخته است ...کافی است این جهان‌بینی در دل انسانی جایگزین شود تا دیدگاه او را بالا ببرد و اوج بدهد، و احساس و شعور او را مکرم و معزز بکند، و رخشندگی و آزادگی را احساس بنماید. پاهایش بر سطح زمین راه برود، ولی دلش با بالهای نور به سوی سرچشمه نور نخستینی پروازکندکه این نوع زندگی را بدو بخشیده است‌.

او با مقایسه باگروهی‌که بدانان منتسب است‌، فردی از ملت مومن است‌، ملت یگانه‌ای‌که در دره‌ها و بیابان‏های زمان لمیده است و ریشه دوانده است‌، و با کاروان بزرگواری در حرکت بوده است که قافله‌سالارانش نوح و ابراهیم و عیسی و محمّد و سائر پیغمبران -‌صلوات الله علیهم اجمعین -‌هستند ...کافی است این جهان‌بینی در دل انسانی جایگزین شود تا احساس کند او شاخه‌ای از آن درخت پاک بلندبالای گشنی است که دارای ریشه‌های دویده در ژرفاها، و دارای شاخه‌های دراز و سر به فلک کشیده‌ای که در عمر طولانی خود با آسمان تماس و ارتباط داشته است ...کافی است‌که انسان همچون احساس و شعوری داشته باشد تا مزه دیگری از زندگی پیدا کند، و در باره زندگی احساس تازه‌ای داشته باشد، و به این زندگی‌ای که دارد زندگی بزرگوارانه و ارزشمندی را بیفزاید، زندگی‌ای‌که از این حسب و نسب ریشه‌دار، برگرفته و بردمیده می‌شود.

آن‌گاه جهان‌بینی او فراخ‌تر و فراخ‌تر می‌شود تا بدانجا که از ذات و ملت و نژاد انسانی او درمی‌گذرد، و گستره همه این هستی را می‏بیند، هستی‌ای‌که خدا آن را آفریده است‌، همان خدایی که او را نیز آفریده است‌، و با دمیدن روح متعلق بدو او انسان‌گردیده است‌. ایمان همچون‌کسی او را مطلع می‌کندکه سراسر هستی پدیده زنده‌ای است که از پدیده‌های زنده فراهم آمده است‌. و این‌که هر چیزی در پهنه هستی دارای جانی است‌، و تمام این هستی هم جانی دارد ... جانهای اشیاء‌، و جان این هستی بزرگ، با دعا و تسبیح رو به آفریدگاز والای خود می‌کنند -‌همان‌گونه‌که جان او هم رو بدان آفریدگار والا می‌کند - و به آفریدگار والای خود با حمد و ستایش و اطاعت و عبادت‌، فرمانبرداری خویش را اعلام می‌دارند، و با اعتراف و اقرار و تسلیم‌، سرانجام به سوی او برمی‌گردند و سر بندگی بر آستانه‌اش می‌گذارند. همچون کسی ناگهان خود را در میان هستی این هستی جزئی از کل می‏بیند، جزئی‌که از کل جدا نمی‌گردد و دور نمی‌افتد. او از سوی آفریدگار خود آمده است‌، و با جان به سوی آفریدگار خود رو می‌کند، و سرانجام به سوی او برمی‌گردد. ناگهان او می‌بیندکه بسی بزرگتر از ذات محدود خود است‌، بدان اندازه بزرگ‌ترکه جهان‌بینی او در باره این هستی بزرگ و سترگ بوده است‌. ناگهان خود را با همه جانهای پیرامون خویش مانوس می‌بیند.گذشته از همه اینها خود را با آفریدگار جان می‏بیند، آفریدگاری‌که او را می‏یابد و بدو لطف و عنایت می‌نماید. بدین هنگام است که او احساس می‌کند می‌تواند با تمام این جهان هستی پیوند و اتصال داشته باشد، و در طول و عرض این جهان هستی بیاید و برود و قد و بالا بکشد. او می‌تواند چیزهای زیادی را انجام دهد، و رخدادهای بزرگی را پدید آورد، و در هر چیزی تأثیر بگذارد و از هر چیزی متاثر شود. گذشته از این‌، او می‌تواند از آن نیروی بزرگی‌که او را آفریده است و همه چیز جهان اعم از نیروها و انرژیها را آفریده است‌، بدون واسطه کمک بگیرد و استمداد بجوید، آن نیروی بزرگی که نه سستی می‌پذیرد و نه ضعیف می‌شود و نه غائب می‌گردد.

از این جهان‌بینی فراخ و فراگیر، معیارها و مقیاسهای تازه راستین را در باره اشیاء و اشخاص و رخدادها و ارزشها وکوششها و تلاشها و هدفها درخواست می‌نماید و دریافت می‌دارد، و نقش خود را در این هستی می‏بیند، و وظیفه حقیقی خود را در این حیات می‌داند. چراکه او هم قضا و قدری از قضاها و قدرهای یزدان درگستره این جهان است‌. یزدان او را رهنمود و رهنمون می‌فرماید تا با او و در او تحقق بخشد و پیاده بکند آنچه راکه بخواهد. و او در این‌کوچ خود بر سطح این ستاره‌، باگامهای استوار، و با چشمان باز، و با دل و درون آشنا و مأنوس با جهان‌، حرکت بکند و به پیش برود.

از این آشنائی و آگاهی از جهان پیرامونش‌، و از حقیقت نقش معین و مقررش‌، و از حقیقت تاب و توان آماده او برای اجرای نقشش‌، آرامش و آسایش و اطمینان پیدا می‌کند از هرآنچه پیرامون او می‌گذرد، و بدو دست می‌دهد و بر سر او می‌آید. او می‌داند ازکجا آمده است‌. برای چه چیز آمده است‌. به‌کجا خواهد رفت‌. او در آنجا چه چیزی را خواهد یافت‌. او دانسته است و می‌داند او در اینجا برای کاری است‌، و هرآنچه بدو برسد و بر سر او بیاید مقدر و مقرر برای اتمام این‌کار است‌. او دانسته است و می‌داند دنیا کشتزار آخرت است‌، و او در برابرکارکوچک و بزرگ جزا و سزا داده می‌شود، و او بیهوده آفریده نشده است‌، و هرگز بیهوده رها نمی‌گردد و بیهوده نمی‌رود، و هرگز تک و تنها راه را نمی‌سپرد و به خود رها نمی‌شود.

در پرتو این شناخت و آگاهی‌، احساس نگرانی و پریشانی و شک و تردید و ویلانی و حیرانی ناشی از ناآگاهی از سرآغاز و سرانجام‌، مبدا و معاد، ندیدن راه طی شده‌، و ناباوری به حکمت و فلسفه‌ای‌که در فراسوی آمدن و رفتن او، و در فراسوی کوچ او در راستای آن راه است‌، از میان برمی‏خیزد.

احساس و شعوری بسان احساس و شعور خیام‌که ترجمه اشعارش چنین‌است‌، از میان برمی‌خیزد:

لبست ثوب العمر لم أستشر                  وحرت فیه بین شتى الفکر

وسوف أنضو الثوب عنی ولم                  أدر لماذا جئت أین المقر؟

«جامه عمر به تنم شد بدون این‌که با من مشورت شود. در مدت عمر میان اندیشه‌های جوراجور حیران گشتم‌. بعدها جامه از تنم به در آورده می‌شود. نمی‌دانم چرا آمده‌ام و جایگاه کجا خواهد بود؟».

مومن با دل مطمئن و درون آسوده و روح شادی‌که دارد می‌داندکه جامه عمر را قضا و قدر خدا به تن او کرده است‌، خدائی‌که کار و بار سراسر جهان هستی حکیمانه و آگاهانه می‌گرداند. دستی که جامه را به تن او کرده است از خود او داناتر وکاربجاتر است‌، و نسبت بدو از خود او مهربانتر و دارای مرحمت بیشتر است‌. دیگر نیازی به رایزنی با او نیست‌. چراکه او نمی‌تواند رای و نظری و اشاره‌ای داشته باشد، بدان‌گونه‌که صاحب آگاه و بینای این دست رای و نظر و اشاره دارد. خدا جامه حیات را به تن انسان می‌کند تا نقش مشخصی در این جهان هستی اداء بکند و انجام بدهد. از هر چیزی‌که در جهان هستی است متاثر بشود، و در هر چیزی‌که در جهان است تاثیر بگذارد. این نقش هماهنگ با همه نقشهائی است‌که هر پدیده‌ای از جماد و نبات و جاندار و بی‏جان، از آغاز تا به انجام‌، اداء می‌کند.

انسان مومن در این صورت می‌داند چرا آمده است‌. همچنین می‌داند به کجا می‌رود و جایگاه‌کجا است‌. او میان اندیشه‌های جوراجور حیران و ویلان نمی‌گردد. کوچ خود را ادامه می‌دهد، و نقش خود را اداء می‌کند، با اطمینان و اعتماد و یقین و باوری‌که دارد. گاهی انسان مومن در شناخت و آگاهی ایمانی اوج می‌گیرد و بالا می‌رود، وکوچ زمینی خود را طی می‌کند و نقش ویژه خود را بازی می‌کند، شادان و آزاد و خندان و دست‌افشان‌. زیبائی هبه و بزرگی عطیه را احساس می‌کند. هبه عمر -‌یا جامه حیات -‌را دست بخشایشگر و لطیف و مهربان و رحیمی بدو ارمغان داشته است‌. او نقش ویژه خود را با همه رنجها و دردهائی‌که دارد اداء می‌کند تا آن‌گاه‌که به پایان می‌رسد، و او در عین ادای نقش‌، عاشقانه به پیشگاه پروردگارش برمی‌گردد!

احساسی داشتم‌، به ترک آن‌گفتم و آن را پشت سر گذاشتم‌. بدان گاه که در دوره‌ای از دوره‌های تضییع عمر و پریشانی و نابسامانی برنامه زندگی‌که دانم و دانی‌، پیش می‌آید. دوره‌ای بود جلوتر از زمانی‌که در سایه‌های قرآن بیارامم و زنده بشوم. پیش از آن بودکه خدا دستم را بگیرد و مرا به زیر سایه لطف وکرم بزرگوارانه خود ببرد. احساس نابجا و ناگواری بود که جان خسته‌ام آن را در باره سراسر هستی داشت‌. این احساس نابهنجار را چنین اظهارکرده بودم‌:

وقف الکون حائرا أین یمضی؟                 ولماذا وکیف -لوشاء- یمضی

عبث ضائع وجهد غبین                           و مصیر مقنع لیس یرضی

«‌جهان حیران ایستاده است و نمی‌داند کجا برود وکجا می‌رود! چرا و چگونه اگر بخواهد برود می‌تواند برود؟ همه چیز بازیچه است و هدر می‌رود. سعی و تلاش بیهوده و زیانبار است‌. فرجام نهان و سرنوشت پنهان است‌. چیزی‌که روبند بر چهره دارد انسان را راضی و خشنود نمی‌گرداند».

امروز من می‌دانم - حمد و سپاس خدا راکه می‌دانم - تلاش زیانبار و سعی بیهوده‌ای در میان نیست‌. هر سعی و تلاشی سزا و جزا دارد. هیچ سعی و تلاش هدر رفته و ضایع شده‌ای در میان نیست‌. هرگونه رنجی نتیجه خود را می‌دهد، و هر درختی راکه بکاری میوه خود را به بار می‌آورد. فرجام و سرنوشت‌، رضایت‌بخش است‌. جایگاه فرجام و سرنوشت‌، پیشگاه خدای دادگر مهربان است‌. امروز من می‌دانم - حمد و سپاس خدای را که می‌دانم - جهان هرگز آن ایستادن ناگوار و نابهنجار را ندارد. جان جهان هستی به پروردگار خود ایمان دارد، و به سوی پروردگار خود رو می‌کند و می‌گراید، و به حمد و ثنا و شکر و سپاس او می‌پردازد. جهان هستی مطابق قانون خود حرکت می‌کند و به پیش می‌رود، قانونی‌که خدا برای آن برگزیده است‌. جهان با اطاعت از فرمان یزدان و خشنود از دستور ایزد سبحان و تسلیم امر خدای مهربان، می‌گردد و می‌چرخد و به پیش می‌تازد!

این هم دست‌آورد و اندوخته بزرگ و سترگی در جهان احساس و در دنیای اندیشه است‌. همچنین دست‌آورد و اندوخته بزرگ و سترگی در جهان جسم و تن و اعصاب است‌، گذشته از این‌که دست‌آورد و اندوخته بزرگ و سترگی در جمال و جلال‌کار و تلاش و تاثیرپذیری و تاثیرگذاری است‌.

ایمان -‌گذشته از همه اینها - نیروی محرک و انرژی فشرده‌ای است‌. همین که حقیقت ایمان در دل جایگزین شود به تلاش و تکاپو می‌افتد تا به‌کار بپردازد و خود را در جهان واقعیت نشان دهد و پیاده‌کند، و میان تصویر درونی و تصویر بیرونی خود سازش بدهد و همآوایی برقرار کند. همچنین حقیقت ایمان بر همه مصادر و منابع حرکت موجود در وجود انسان چیره می‌شود و غلبه می‌کند تا حرکت آنها را برانگیزد و در راستای راه زندگی جنبان و روان گرداند.

«این راز سر به مهر نیروی عقیده در وجود آدمی است‌. این راز سر به مهر نیروی حاصل از عقیده در وجود آدمی است‌. راز آن معجزه‌ها و خارق‌العاده‌هائی است که عقیده آنها را در زمین ساخته و پرداخته‌کرده است و آنها را پدید آورده است‌، و همیشه در هر روز آنها را در زمین ساخته و پرداخته می‌کند و آنها را پدید می‌آورد، معجزه‌ها و خارق‌العاده‌هائی که چهره زندگی را روز به روز تغییر می‌دهد و دگرگون می‌سازد، و فرد را وگروه را برمی‌انگیزدکه عمر فانی محدود را در راه زندگی بزرگی فدا سازند و قربان‌کنندکه نیستی نمی‌پذیرد و بر باد فنا نمی‌رود. فرد ناچیز ضعیفی را در برابر نیروهای سلطه و قدرت‌، و در مقابل نیروهای دارایی و اموال‌، و در جلو نیروهای آهن و آتش، نگاه می‌دارد، ناگهان می‌بینیم همه اینها در برابر عقیده پویا و محرک موجود در جان فرد مومن شکست می‌خورند و می‌گریزند. فرد فانی محدودی‌که همه این نیروها را شکست می‌دهد و فراری می‌کند چیست‌؟ بلکه نیروی بزرگ و شگفتی چنین می‌کند و چنان می‌سازدکه جان فرد مومن از او استمداد می‌گیرد و مدد می‌جوید. آن چشمه جوشان و خروشانی چنین می‌کند و چنین می‌سازدکه از جوش و خروش نمی‌افتد و آب آن کم نمی‌گردد و نمی‌خشکد).[7]

«آن معجزه‌ها و خارق‌العاده‌هائی‌که عقیده دینی آنها را در زندگی افراد و در زندگی گروه‌ها پدید می‌آورد، بر خرافات پیچیده استوار نمی‌گردد، و بر آرایه‌های ذهنی و خوابهای شیرین تکیه نمی‌کند. بلکه بر اسباب روشن و علل معین و قواعد محکم و پایه‌های استوار برپا و برجا می‌گردد و تکیه می‌کند. عقیده دینی یک اندیشه کلی است‌که انسان را با نیروهای پیدا و ناپیدای جهان پیوند می‌دهد، و جان انسان را با یقین و اطمینان ثابت و استوار می‌دارد، و به انسان با نیروی یقین و اطمینان به پیروزی‌، و با نیروی اعتقاد و اعتماد به خدا قدرت و توان مقابله با نیروهای زوال‌پذیر و اوضاع و احوال باطل ارمغان می‌دارد. عقیده دینی برای انسان پیوندها و ارتباط‌های فرد با انسانها و رخدادها و چیزهای پیرامونش را تفسیر و تعبیر می‌کند، و برای او توضیح می‌دهد و روشن می‌سازدکه هدفش کدام و رویکردش کدام و راهش کدام است‌، و همه نیروها و انرژیهای فردی راگرد می‌آورد، و همه را به رویکردی می‌اندازد و در جهتی سوق می‌دهد. از اینجا است نیروئی که عقیده دارد، نیروئی که قدرتها و قوتها را پیرامون یک محور جمع می‌نماید، و آنها را در یک جهت هدایت می‌کند. قدرتها و قوتها با هدف روشن‌، و با تاب و توان معین‌، و با یقین و اطمینان‌کامل‌، به سوی آن جهت رهسپار می‌شود».[8]

نیروی عقیده چندین برابر افزوده می‌گردد، وقتی‌که می‏بیند او در خط سیر راست و استواری روان است‌که سراسر هستی‌، پیدا و ناپیدای آن در آن خط سیر روان است‌، و این‌که همه نیروها و انرژیهای نهان و پنهان جهان در جهت ایمانی پیش می‌روند، و فرد مومن در راهی‌که در پیش دارد بدان نیروها و انرژیها می‌رسد و همسو می‌شود، و بدان لشکر عظیم و هراس‌انگیزی می‌پیونددکه برای چیره‌کردن حق بر باطل تجهیز گردیده است‌، هرچند آن باطل در جلو چشمهای مردمان نیروی آشکاری داشته باشد که درخشنده و خیره‌کننده باشد.

خداوند بزرگوار راست فرموده است‌:

(یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ).

آنان بر تو منت می‏گذارند که اسلام آورده‌اند! بگو: با اسلام خود بر من منت مگذارید، بلکه خدا بر شما منت می‌گذارد که شما را به سوی ایمان آوردن رهنمود کرده است‌، اگر (‌در ادعای ایمان‌) راست و درست هستید.

این است فضل و لطف بزرگی‌که‌کسی آن را ندارد و کسی آن را عطاء نمی‌کند و روا نمی‌دارد، مگر خداوند بزرگوار و بخشایشگری‌که آن را دارد و آن را عطاء می‌کند و روا می‌دارد به کسی‌که می‌داند سزاوار این فضل و لطف است‌.

خداوند بزرگوار راست فرموده است‌. کسی که بدان انس و الفت برسدکه با آن حقائق و یافته‌ها، و با آن معنیها و احساسها پیدا کرده است‌، و با آنها زیسته است‌، و با آنها کوچ زمینی خود را بر سطح این ستاره طی‌کرده است‌، چه چیز را از دست داده است‌؟ وکسی که اینها را از دست داده باشد، هرچند هم در میان نعمتها و در لابلاهای‌کالاها بغنود و غلط بخورد، چه چیز را به دست آورده است‌؟ همچون کسی از نعمتها وکالاها می‌خورد و بهره می‏برد، هم بدان سان‌که چهارپایان می‌خورند و بهره می‌برند. تازه چهارپایان راهیاب‌ترند، زیرا در پرتو فطرت خود ایمان را می‌شناسند، و در سایه ایمان با آفریدگار بزرگوار خود آشنا می‌شوند و از او فرمان می‌برند.

(إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ).

خداوند رازها و نهانیهای آسمانها و زمین را می‌داند، و او می‌بیند آنچه را که انجام می‌دهید.

آن کسی‌که رازها و نهانیهای آسمانها و زمین را می‌داند، قطعا رازها و نهانیهای دلها و درونها را هم می‌داند، و از احساسها و اندیشه‌های ذهن و شعور باخبر است‌، و چیزهائی را که مردم انجام می‌دهند مشاهده می‌کند و می‌بیند. او دیگر مردمان را از روی واژه‌هائی نمی‌شناسد که زبانهایشان می‌گوید. بلکه انسانها را از روی احساسها و اندیشه‌هائی می‌شناسد که در دلهایشان به جوش و خروش می‌افتد و غوغا می‌کند، و ایشان را از روی اعمال و افعالی می‌شناسد که تصدیق می‌کنند چیزهایی راکه در دلهایشان به جوش و خروش می‌افتد و غوغا می‌کند.

*

در آخر، این سوره بزرگواری است‌که نزدیک است با آیه‌های هیجده‌گانه خود نشانه‌های راه جهان بزرگ و پاک و والا و محل امن و امانی را تعیین‌کند، در آن هنگام‌که دارد پرده از حقائق بزرگ برمی‏دارد، و اصول و ارکان آنها را در ژرفاهای دل و درون جایگزین می‌سازد.


 

[1] - این حدیث را ابن‌کثیر به همین شیوه در تفسیر خود آورده است‌.

[2] - طبرانی با استناد به سخن حارثه پسر نعمان آن را استخراج‌کرده است‌.

[3] - ‌ابوداوود و نسائی ازقول لیث پسر سعید، آن را روایت کرده‌اند.

[4] - تنها ابوداوود آن را از قول ثوری روایت نموده است‌.

[5] - ابن‌کثیر آن را در تفسیر خود روایت‌کرده است‌وگفته است‌: سند آن صحیح است‌.

[6] - ابوبکر بزاز آن در مسند خود از قول حذیفه نقل‌کرده است‌.

[7] - گلچینهائی از کتاب‌: «السلام العالمی و الاسلام‌‌». فصل‌: «عقیده و حیا ت‌».

[8] - مرجع قبلی‌.