تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ عنکبوت

سوره‌ عنکبوت

مکی‌ است‌ و دارای‌ (69) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «عنکبوت‌» نامیده‌ شد که‌ خداوند عزوجل  بت‌ پرستان‌ را در آن‌ به‌ عنکبوتی‌ تشبیه‌ کرده‌ است‌ که‌ برای‌ خود خانه‌ سست‌ و بی‌بنیاد بنا می‌کنند.

محور اساسی‌ سوره‌ عنکبوت، بیان‌ تکالیف‌ ایمان‌ راستین‌ است‌ و داستآن‌های ‌نوح، ابراهیم، لوط و شعیب  علیهم السلام  نیز در همین‌ سیاق‌ مطرح‌ می‌شود. و همان‌طوری‌ که‌ سوره‌ بقره‌ با «الم‌» آغاز شده‌ است‌ و در مقدمه‌ آن‌ از متقیان، کافران‌ و منافقان‌ بحث‌ می‌شود، سوره‌ عنکبوت‌ نیز با «الم‌» آغاز شده‌ و از مؤمنان، کافران‌ و منافقان‌ سخن‌ می‌گوید؛ گویی‌ این‌ سوره‌ تفصیل‌ مقدمه‌ سوره‌ «بقره‌» است‌.

﴿الٓمٓ١.

خوانده‌ می‌شود: «الف، لام، میم‌» و سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه، در آغاز سوره‌ «بقره‌» گذشت‌.

﴿أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن یُتۡرَکُوٓاْ أَن یَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا یُفۡتَنُونَ٢.

«آیا مردم‌ پنداشته‌اند که‌ تا گفتند ایمان‌ آوردیم، رها می‌شوند و مورد آزمایش‌ قرار نمی‌گیرند» در اموال‌ و جآن‌هایشان‌؟ نه‌! قضیه‌ چنان‌که‌ آنان‌ پنداشته‌اند نیست‌ بلکه ‌لابد آنان‌ را به‌ وسیله‌ جهاد، یا فقر، یا آفت‌ و زیان‌ جانی، یا غیر این‌ از انواع ‌مصایب‌ می‌آزماییم‌ تا انسان‌ وارسته‌ و مخلص‌ از انسان‌ منافق‌ و انسان‌ صادق‌ از انسان‌ کاذب‌ متمایز گردد بنابراین، ایمان‌ فقط کلمه‌ای‌ نیست‌ که‌ به‌ زبان‌ گفته‌ شود بلکه‌ حقیقتی‌ است‌ دارای‌ تکالیف، امانتی‌ است‌ همراه‌ با دشواری‌ها و مسئولیت‌ها و جهادی‌ است‌ که‌ به‌ صبر و تحمل‌ فراوان‌ نیاز دارد و برای‌ کسی‌ سزاوار نیست‌ که ‌خلاف‌ این‌ بپندارد. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «سخت‌ترین‌ مردم‌ در ابتلا انبیا هستند، سپس‌ صالحان‌ و سپس‌ بهترین‌ها به‌ حسب‌ مراتب‌شان‌ لذا انسان‌ بر حسب ‌دین‌ خویش‌ مورد آزمایش‌ قرار می‌گیرد پس‌ اگر در دینش‌ صلابتی‌ بود، در ابتلایش‌ افزوده‌ می‌شود».

ابن‌کثیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ از ابن‌ابی‌حاتم‌ نقل‌ می‌کند: این‌ آیه‌ درباره‌ جمعی ‌نازل‌ شد که‌ در مکه‌ بودند و اسلام‌ آورده‌ بودند اما یاران‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  در مدینه‌ به‌ آنان‌ نوشتند که‌ اسلامشان‌ پذیرفته‌ نمی‌شود تا هجرت‌ نکنند پس‌ ایشان‌ راه‌ هجرت ‌به‌سوی‌ مدینه‌ را در پیش‌ گرفتند ولی‌ مشرکان‌ ایشان‌ را از راه‌ بازگردانیدند.

اما ابن‌سعد روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ این‌ آیه‌ درباره‌ عمار بن ‌یاسر رضی الله عنه  نازل‌ شد زیرا او در راه‌ خدا عزوجل  مورد شکنجه‌ قرار می‌گرفت‌.

﴿وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْ وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡکَٰذِبِینَ٣.

«و به ‌یقین، کسانی‌ را که‌ پیش‌ از اینان‌ بودند» نیز «آزمودیم‌» یعنی: این‌ سنت‌ ما در میان‌ بندگان‌ ماست‌ لذا ما مؤمنان‌ این‌ امت‌ را نیز می‌آزماییم‌ چنان‌که‌ امتهای ‌پیش‌ از آنان‌ را مورد آزمایش‌ قرار دادیم‌ و از آنان‌ کسانی‌ بودند که‌ اره‌ بر فرق ‌سرشان‌ نهاده‌ می‌شد و از میان‌ دو نیم‌ می‌شدند اما از دین‌ خویش‌ بر نمی‌گشتند چنان‌که‌ قرآن‌ کریم‌ در داستآن‌های‌ انبیا  علیهم السلام  و آزمایشهایی‌ که‌ ایشان‌ و پیروان‌شان ‌شدند، این‌ حقیقت‌ را بیان‌ کرده‌ است‌ «البته‌ خداوند آنان‌ را که‌ راست‌ گفته‌اند» در این‌ سخن‌شان‌ که: ایمان‌ آورده‌ایم‌ «معلوم‌ می‌دارد و دروغگویان‌» مدعی‌ ایمان‌ را «نیز معلوم‌ می‌دارد» و به‌ وسیله‌ امتحان‌ میان‌ آن‌ها تمییز ایجاد می‌کند.

مراد از (ألا لنعلم‌) یعنی‌ «معلوم‌ داشتن‌» از سوی‌ حق‌ تعالی، متمایز کردن ‌راستگویان‌ و دروغگویان‌ در عرصه‌ عینیت‌ است، نه‌ به‌دست‌ آوردن‌ معلومات ‌جدید چرا که‌ خداوند عزوجل  آنچه‌ را که‌ در گذشته‌ بوده‌ و آنچه‌ را که‌ در آینده ‌خواهد بود و آنچه‌ را که‌ وجود ندارد و اگر قرار باشد که‌ به‌ عرصه‌ وجود آید چگونه‌ به‌ وجود خواهد آمد، همه‌ را می‌داند. و این‌ امری‌ اجماعی‌ است‌ که‌ در میان‌ ائمه‌ اهل‌ سنت‌ مورد اتفاق‌ است‌.

بنابراین، حق‌ تعالی‌ می‌خواهد تا به‌ وسیله‌ آزمایش، آنچه‌ را که‌ در علم‌ وی ‌آشکار و از علم‌ بشر غایب‌ است، در عالم‌ واقع‌ نیز نمایان‌ سازد تا مردم‌ را در برابر عمل‌شانـ و نه‌ فقط به‌ مجرد علم‌ خویش‌ ـ مورد محاسبه‌ قرار دهد و این‌ آزمایش ‌اگر از یک‌ جهت‌ فضلی‌ از جانب‌ حق‌ تعالی‌ است، از جهتی‌ دیگر نمایانگر عدل ‌اوست‌ و از جهت‌ سوم، تربیت‌ و ویرایشی‌ برای‌ نهاد آنان‌ است‌. از این‌ روی ‌ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  و غیر وی‌ از مفسران‌ سلف، در تفسیر این‌ فرموده‌ خداوند متعال: (الالنعلم‌) و نظایر آن‌ گفته‌اند: این‌ جمله‌ و نظایر آن‌ در قرآن‌ کریم‌ به‌ این‌ معنی‌ است: (مگر برای‌ این‌ که‌ ببینیم‌). زیرا رؤیت‌ به‌ موجود تعلق‌ می‌گیرد در حالی‌ که‌ علم‌ از رؤیت‌ عام‌تر بوده‌ به‌ موجود و معدوم‌ هردو تعلق‌ می‌گیرد.

﴿أَمۡ حَسِبَ ٱلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ أَن یَسۡبِقُونَاۚ سَآءَ مَا یَحۡکُمُونَ٤.

«آیا کسانی‌ که‌ مرتکب‌ بدیها می‌شوند» و از ارتکاب‌ معصیت‌ و نافرمانی‌ خداوند عزوجل  باکی‌ ندارند؛ «می‌پندارند که‌ بر ما پیشی‌ می‌گیرند» یعنی: از نزد ما می‌گریزند و ما را ـ قبل‌ از آن‌که‌ آنان‌ را در برابر اعمالشان‌ مورد مؤاخذه‌ قرار دهیم‌ ـ عاجز می‌گردانند؟ «چه‌ بد داوری‌ می‌کنند» یعنی: چه‌ بد است‌ این‌ اندیشه‌ و پندار آن‌ها که‌ از حیطه‌ قدرت‌ ما می‌توانند بیرون‌ روند! نه، هرگز! مجازات‌ ما خواه‌ ناخواه‌ به‌سراغ‌ آنان‌ می‌آید.

ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: مراد الهی‌ از مرتکبان‌ بدی‌ها در این ‌آیه‌؛ ولید بن‌ مغیره، ابوجهل، أسود، عاصی‌بن‌هشام، شیبه، عقبه، ولیدبن‌عقبه، عقبه‌ بن‌ ابی‌ معیط، حنظله‌ بن‌ وائل‌ و همانندانشان‌ از سردمداران‌ قریش‌اند ولی‌ آیه‌ کریمه‌ عام‌ است‌ و هر کسی‌ را که‌ به‌ این‌ وصف‌ باشد ـ اعم‌ از مسلمان‌ و کافر ـ دربر می‌گیرد.

﴿مَن کَانَ یَرۡجُواْ لِقَآءَ ٱللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ ٱللَّهِ لَأٓتٖۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ٥.

«کسی‌ که‌ به‌ لقای‌ خدا امید دارد» باید بداند که‌ «اجل‌ مقرر الهی‌ فرارسنده‌ است‌» یعنی: میعاد معین‌ برای‌ روز رستاخیز و پاداش‌ و جزا خواه‌ناخواه‌ آمدنی ‌است‌ پس‌ باید برای‌ این‌ روز عمل‌ کند تا با عمل‌ صالح‌ به‌ ملاقات‌ حق‌ تعالی ‌شرفیاب‌ شود «و او شنواست‌» سخنان‌ بندگانش‌ را «داناست‌» به‌ آنچه‌ که‌ پنهان‌ و آشکار می‌کنند لذا هرگز چیزی‌ از اعمال‌ شایسته‌ آنان‌ را ضایع‌ نمی‌گرداند.

﴿وَمَن جَٰهَدَ فَإِنَّمَا یُجَٰهِدُ لِنَفۡسِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦.

«و هرکس‌ جهاد کند، جز این‌ نیست‌ که‌ فقط برای‌ خودش‌ جهاد می‌کند» یعنی: کسی‌ که‌ با کفار جهاد کند، یا با نفس‌ خود جهاد کند؛ از راه‌ صبر و پایداری‌ بر طاعات‌ و علیه‌ شیطان‌ جهاد کند؛ با دفع‌کردن‌ وسوسه‌های‌ وی‌ پس‌ بی‌گمان‌ به‌سود خودش‌ جهاد کرده‌ است، یعنی‌ پاداش‌ جهاد وی‌ به‌ خودش‌ تعلق‌ می‌گیرد نه‌ به‌دیگران‌ و چیزی‌ از منافع‌ جهاد وی‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ برنمی‌گردد «بی‌گمان‌ خداوند از عالمیان‌ بی‌نیاز است‌» پس‌ به‌ طاعات‌ و عباداتشان‌ هیچ‌ نیازی‌ ندارد، همان‌طوری‌ که‌ گناهان‌ و نافرمانی‌هایشان‌ نیز هیچ‌ زیانی‌ به‌ او وارد نمی‌سازد. از این‌روی‌، نفع‌ و ضرر طاعات‌ و معاصی، به‌ خود انسان‌ برمی‌گردد و برنامه‌ خدا عزوجل  چیزی‌ جز رشد و کمال‌ این‌ انسان‌ نیست‌.

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ وَلَنَجۡزِیَنَّهُمۡ أَحۡسَنَ ٱلَّذِی کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٧.

«و کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ انجام‌ داده‌اند، قطعا گناهانشان‌ را از آنان‌ می‌زداییم‌» لنکفرن: به ‌سبب‌ آن‌ کارهای‌ شایسته‌ای‌ که‌ انجام‌ داده‌اند، گناهان‌ را از آنان‌ با مغفرت‌ می‌پوشانیم‌ و از آنان‌ آثار متعلق‌ به‌ گناه‌؛ مانند خشم‌ و عذاب‌ را دور می‌کنیم‌ «و به‌ آنان‌ نیکوترین‌ آنچه‌ را که‌ می‌کردند، پاداش‌ می‌دهیم‌» یعنی: پاداش‌شان‌ را به‌ حسب‌ نیکوترین‌ اعمال‌شان‌ در اسلام‌ مقرر می‌داریم‌. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: به‌ آنان‌ بیشتر و بهتر از آنچه‌ که‌ عمل‌ کرده‌اند پاداش‌ می‌دهیم‌ چنان‌که‌ می‌فرماید: (هر کس‌ نیکی‌ای‌ پیش‌ آورد، برای‌ او ده‌ برابر همانند آن‌ پاداش‌است‌) «انعام/160».

﴿وَوَصَّیۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَیۡهِ حُسۡنٗاۖ وَإِن جَٰهَدَاکَ لِتُشۡرِکَ بِی مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَآۚ إِلَیَّ مَرۡجِعُکُمۡ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٨.

«و به‌ انسان‌ سفارش‌ کردیم‌ که‌ نسبت‌ به‌ پدر و مادرش‌ نیکی‌ کند» و با آنان ‌رفتاری‌ نیکو که‌ آن‌ را می‌پسندند و دل‌ها و خاطرهایشان‌ به‌ آن‌ خوش‌ می‌شود، در پیش‌ گیرد و این‌ میسر نیست‌ جز با نیکی ‌کردن‌ به‌ آن‌ها و رعایت‌ عواطف‌ آن‌ها زیرا پدر و مادر سبب‌ وجود انسانند و نهایت‌ نیکی‌ را به‌ فرزندان‌شان کرده‌اند پس‌ شایسته‌ چنین‌ رفتاری‌ هستند. «وصیت: سفارش‌» در آیه‌ کریمه‌ به‌ معنی‌ «امر» است، یعنی: به‌ انسان‌ امر کردیم‌ که‌ نسبت‌ به‌ پدر و مادرش‌ نیکی‌ کند. «و اگر آن‌ها با تو درکوشند تا چیزی‌ را که‌ بدان‌ علم‌ نداری، با من‌ شریک‌ گردانی‌ پس، از آن‌ دو اطاعت‌ نکن‌» یعنی: اگر پدر و مادرت‌ از تو خواستند و الزامت‌ کردند بر این‌ که‌ با من معبودی‌ را شریک‌ گردانی‌ که‌ به‌ خدا بودن‌ آن‌ علمی‌ نداری‌ پس‌ از این‌ خواسته ‌آنان‌ اطاعت‌ نکن‌ زیرا هیچ‌ طاعتی‌ از مخلوق‌ در نافرمانی‌ خالق‌ پذیرفته‌ نیست‌. فرمان‌دادن‌ آن‌ها به‌ سایر معاصی‌ و نافرمانی‌های‌ خدای‌ سبحان‌ نیز، به‌ درخواست ‌شرک‌ از سوی‌ آن‌ها ملحق‌ می‌شود. بنابراین، نباید پدر و مادر در معصیت‌ خدای‌ سبحان‌ مورد هیچ‌ اطاعتی‌ قرار بگیرند لذا اگر پدر و مادر تو را به‌ آنچه‌ که‌ حرام ‌است‌ فرمان‌ می‌دهند، از آن‌ها فرمان‌ نبر بلکه‌ فقط از خدا عزوجل  فرمان‌ ببر اما این‌ فرمان ‌دادن‌ آن‌ها به‌ معصیت، نباید تو را از نیک‌رفتاری‌ با آن‌ها بازدارد. چنان‌که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  چنین‌ توصیه‌ کرده‌اند. «بازگشت‌ شما به‌سوی‌ من‌ است‌ آن‌گاه‌ به ‌حقیقت‌ آنچه‌ می‌کردید، آگاهتان‌ می‌سازم‌» یعنی: شما را از اعمال‌ شایسته‌ و ناشایست ‌تان‌ آگاه‌ می‌کنم‌ و هر یک‌ را به‌ آنچه‌ که‌ سزاوار آن‌ است، جزا می‌دهم‌.

ابن‌کثیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از سعد بن ‌ابی ‌وقاص‌ رضی الله عنه  روایت‌ می‌کند که ‌فرمود: «مادرم‌ به‌ من‌ گفت: مگر نه‌ این‌ است‌ که‌ خدا تو را به‌ نیکی‌ با والدین ‌فرمان‌ داده‌است‌؟ به‌خدا سوگند که‌ نه‌ غذایی‌ می‌خورم‌ و نه‌ نوشابه‌ای‌ می‌نوشم‌ تا بمیرم‌ یا کافر شوی‌! سپس‌ یک‌ شبانه‌روز هیچ‌ چیز نخورد و نیاشامید و نه‌ از آفتاب ‌به‌ سایه‌ رفت‌ آن‌گاه‌ در شب‌ و روز بعد نیز چنین‌ کرد تا بدانجا که‌ از حال‌ رفت‌ و سخت‌ بی‌رمق‌ شد. در این‌ هنگام، سعد به‌نزد وی‌ آمد و گفت: مادر جان‌! اگر تو صد جان‌ داشته ‌باشی‌ و آن‌ جآن‌ها یکایک‌ از تنت‌ بیرون‌ روند، من‌ کسی‌ نیستم‌ که‌ دینم‌ را فروگذارم، حال‌ اگر می‌خواهی‌ بخور و اگر می‌خواهی‌ نخور. پس‌ چون ‌مادر سعد از کفر وی‌ مأیوس‌ شد، اعتصاب‌ غذای‌ خویش‌ را شکست‌ و خورد و نوش‌ را از سر گرفت‌. سعد می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ من نازل‌ شد».

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَنُدۡخِلَنَّهُمۡ فِی ٱلصَّٰلِحِینَ٩.

«و کسانی‌که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ صالح‌ کرده‌اند، البته‌ آنان‌ را در زمره‌ صالحان ‌درمی‌آوریم‌» یعنی: در زمره‌ کسانی‌ که‌ در صلاح‌ و شایستگی‌ راسخ‌قدم‌ گردیده‌اند.

باید دانست‌ که‌ صلاح‌ از برازنده‌ترین‌ صفات‌ مؤمنان‌ است‌ و محل‌ آرزوی ‌پیامبران  علیهم السلام  بوده‌ است‌.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ فَإِذَآ أُوذِیَ فِی ٱللَّهِ جَعَلَ فِتۡنَةَ ٱلنَّاسِ کَعَذَابِ ٱللَّهِۖ وَلَئِن جَآءَ نَصۡرٞ مِّن رَّبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمۡۚ أَوَ لَیۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٠.

«و از میان‌ مردم‌ کسانی‌ هستند که‌ می‌گویند: به‌ خدا ایمان‌ آورده‌ایم‌ پس‌ چون‌ در خداوند آزار بینند» یعنی: چون‌ در راه‌ خداوند عزوجل  و به ‌خاطر دین‌ وی‌ آزار بینند چنان‌که‌ اهل‌ کفر با اهل‌ ایمان‌ و اهل‌ معاصی‌ با اهل‌ طاعات‌ چنین‌ روشی‌ در پیش ‌گرفته‌ و به ‌خاطر ایمان‌ به‌ خدا عزوجل  و عمل‌ به‌ اوامرش، مؤمنان‌ و مطیعان‌ را مورد آزار و اذیت‌ قرار می‌دهند. آری‌! چون‌ در راه‌ خداوند عزوجل  آزار ببینند، در این ‌هنگام‌ «فتنه‌ مردم‌ را» یعنی: آزار و اذیتی‌ را که‌ مردم‌ بر آنان‌ وارد می‌سازند تا آن‌ها را از دینشان‌ برگردانند «مانند عذاب‌ خدا قرار می‌دهند» یعنی: از دیدن‌ آزار و اذیت‌ از سوی‌ آنان‌ بیقراری‌ کرده، بر آن‌ شکیبایی‌ نمی‌ورزند و آن‌ را در بزرگی‌ و شدت‌ خود مانند عذاب‌ الهی‌ می‌پندارند و از آزار دهندگان‌ چنان‌ اطاعت‌ می‌کنند که‌ از خدا عزوجل  اطاعت‌ می‌کنند. به‌ قولی: مراد از اینان، منافقانند که‌ چون‌ در راه ‌خدا عزوجل  مورد آزار قرار بگیرند، از دین‌ حق‌ بازگشته‌ و کافر می‌شوند. پس‌ شایسته‌شأن‌ مؤمن‌ این‌ است‌ که‌ بر آزار و اذیت‌ در راه‌ خدا عزوجل  صبر و پایداری‌ نموده‌ و به‌ خاطر این‌ آزار و اذیت‌ها از حق‌ برنگشته‌ و در نیمه‌ راه‌ سقوط نکند بلکه‌ رویاروی ‌این‌ موانع‌ بایستد و آن‌ها را پشت ‌سر بگذارد. البته‌ اگر تحت‌ فشار کفار قرار داشت، این‌ پایداری‌ و ثبات‌ وی‌ مانع‌ از آن‌ نیست‌ که‌ ظاهرا بر سبیل‌ تقیه، با کفار موافقت ‌نماید در حالی‌ که‌ قلبش‌ بر ایمان‌ مطمئن‌ است‌.

«و اگر از جانب‌ پروردگارت‌ پیروزی‌ای‌ رسد» به‌ مؤمنان‌ و غلبه‌ و غنیمتی‌ یابند؛ «می‌گویند» آن‌ سقوط کنندگان‌ در نیمه‌ راه‌ «ما با شما بودیم‌» یعنی: در دین‌ شما بوده‌ و با شما علیه‌ دشمنان‌ یار و همکار بودیم‌. پس‌ خدای‌  عزوجل ‌ آنان‌ را تکذیب‌ کرده‌ و می‌فرماید: «آیا خدا به‌ آنچه‌ در دل‌های جهانیان‌ است‌» از خیر و شر «داناتر نیست‌؟» پس‌ چگونه‌ این‌ ادعای‌ دروغین‌ را به‌ میان‌ می‌آورند؟

این‌ آیه‌ ناظر بر گروهی‌ است‌ که‌ در ایمان‌شان‌ ضعف‌ بود، به‌طوری‌که‌ چون‌ از کفار آزار می‌دیدند، با آنان‌ همراهی‌ و موافقت‌ می‌کردند و چون‌ قوت‌ اسلام ‌نمایان‌ می‌شد و خدای‌  عزوجل ‌ مؤمنان‌ را در موضعی‌ از مواضع‌ و در سنگری‌ از سنگرها نصرت‌ می‌داد، می‌گفتند: ما با شما همراه‌ بودیم‌.

﴿وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ١١.

«و قطعا خدا مؤمنان‌ را معلوم‌ می‌دارد و یقینا منافقان‌ را نیز معلوم‌ می‌دارد» یعنی: خداوند عزوجل  دو گروه‌ مؤمن‌ و منافق‌ را به‌ وسیله‌ آزمایش‌ در سختی‌ها از یک‌دیگر جدا و متمایز گردانیده‌ و اخلاص‌ مخلصان‌ و نفاق‌ منافقان‌ را آشکار می‌گرداند پس‌مخلص‌ کسی‌ است‌ که‌ از آزارهایی‌ که‌ می‌بیند، متزلزل‌ نمی‌شود و در راه‌ خدا چنان‌که‌ باید صبر و ثبات‌ می‌ورزد و منافق‌ کسی‌ است‌ که‌ به‌ چپ‌ و راست‌ متمایل‌ می‌شود پس‌ اگر به‌ او از جانب‌ کافران‌ آزاری‌ رسید، با آنان‌ موافقت‌ و همراهی‌ و تبعیت‌ کرده‌ و به‌ خدای‌  عزوجل ‌ کافر می‌شود و اگر پرچم‌ اسلام‌ و قوت‌ آن‌ برفراز شده‌ خورشید پیروزی‌ آن‌ بدرخشد و نشانه‌های‌ فتح‌ و نصرت‌ نمایان‌ گردد، به‌سوی‌ اسلام‌ بازمی‌گردد و می‌پندارد که‌ از مسلمانان‌ است‌.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّبِعُواْ سَبِیلَنَا وَلۡنَحۡمِلۡ خَطَٰیَٰکُمۡ وَمَا هُم بِحَٰمِلِینَ مِنۡ خَطَٰیَٰهُم مِّن شَیۡءٍۖ إِنَّهُمۡ لَکَٰذِبُونَ١٢.

«و کافران‌ به‌ مؤمنان‌ گفتند: از راه‌ ما پیروی‌ کنید» رهرو راه‌ و روش‌ ما باشید، به‌ دین‌ ما درآیید و از دین‌ خویش‌ باز گردید «و ما گناهانتان‌ را به‌ گردن ‌می‌گیریم‌» یعنی: اگر پیروی‌ از راه‌ ما گناهی‌ باشد که‌ شما به‌سبب‌ آن‌ در هنگامه ‌رستاخیز ـ چنان‌که‌ می‌گویید ـ مورد مؤاخذه‌ قرار می‌گیرید پس‌ ما گناهانتان‌ را به‌ گردن‌ می‌گیریم‌ تا این‌ ما باشیم‌ که‌ به‌ آن‌ مورد مؤاخذه‌ و بازپرسی‌ قرار می‌گیریم‌ نه ‌شما.

با تأسف‌ که‌ جمله: «تو این‌ کار را بکن‌ و گناهت‌ به‌ گردن‌ من‌!» مخصوصا میان ‌عوام‌ مردم‌ در جوامع‌ اسلامی‌ بسیار رواج‌ و رونق‌ یافته‌ است‌.

پس‌ خدای‌  عزوجل ‌ در تکذیب‌ آنان‌ می‌فرماید: «و چیزی‌ از گناهان‌شان‌ را بردارنده ‌نیستند» یعنی: آن‌ها هیچ‌ چیز از گناهانی‌ را که‌ به‌ برداشتن‌ آن‌ متعهد شده‌اند، بردارنده‌ نیستند «قطعا آنان‌ دروغگویند» در این‌ سخن‌ خویش‌ که: «ما گناهانتان‌ رابه‌ گردن‌ می‌گیریم‌» زیرا هیچ‌کس‌ گناه‌ دیگری‌ را به‌گردن‌ نمی‌گیرد.

مجاهد در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ کفار قریش‌ نازل‌ شد.

﴿وَلَیَحۡمِلُنَّ أَثۡقَالَهُمۡ وَأَثۡقَالٗا مَّعَ أَثۡقَالِهِمۡۖ وَلَیُسۡ‍َٔلُنَّ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ عَمَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ١٣.

«و قطعا برمی‌دارند» این‌ گروه‌ دعوت‌گر به‌ سوی‌ کفر «بارهای‌ سنگین‌ خود را» یعنی: گناهانی‌ را که‌ خود مرتکب‌ شده‌اند «و بارهای‌ دیگری‌ را با بارهای‌ خود» یعنی: بی‌ آن‌که‌ از گناهان‌ خود مرتکبان‌ گناه‌ چیزی‌ کم‌ شود، گناهان ‌دیگری‌ را با گناهان‌ خود نیز برمی‌دارند. و آن، گناهان‌ کسانی‌ است‌ که‌ آن‌ها را گمراه‌ کرده‌ و از هدایت‌ به‌سوی‌ ضلالت‌ به‌ در برده‌اند «و به‌راستی‌ روز قیامت‌ از آنچه‌ افترا می‌بستند» یعنی: از دروغهایی‌ که‌ در دنیا به ‌میان‌ می‌آوردند؛ «مورد پرسش‌ قرار می‌گیرند» همراه‌ با سرکوب‌ و سرزنش‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر کس‌ به‌سوی‌ هدایت‌ فراخواند، برایش‌ از مزد و پاداش‌ همانند مزدهای‌ کسانی ‌است‌ که‌ از وی‌ تا روز قیامت‌ پیروی‌ کرده‌اند، بی‌ آن‌که‌ از پاداش‌های‌ خودشان ‌چیزی‌ کاسته‌ شود. و هرکس‌ به‌ سوی‌ گمراهی‌ای‌ فراخواند، بر او از گناه‌ همانند گناهان‌ کسانی‌ است‌ که‌ از وی‌ تا روز قیامت‌ پیروی‌ کرده‌اند، بی‌ آن‌که‌ چیزی‌ از گناهان‌ خود آنان‌ کاسته‌ شود».

اینک‌ مثالی‌ عینی‌ از رویارویی‌ کفر و ایمان‌ ارائه‌ می‌شود:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَلَبِثَ فِیهِمۡ أَلۡفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمۡسِینَ عَامٗا فَأَخَذَهُمُ ٱلطُّوفَانُ وَهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٤.

«و به‌راستی‌ نوح‌ را به‌سوی‌ قومش‌ فرستادیم‌ پس‌ در میان‌ آن‌ها هزار سال‌ منهای ‌پنجاه‌ سال‌ درنگ‌ کرد» ابن ‌عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «نوح‌ چهل‌ سال‌ داشت‌ که‌ به‌رسالت‌ مبعوث‌ شد، نهصد و پنجاه‌ سال‌ هم‌ به‌ دعوت‌ الی ‌الله در میان‌ قومش ‌مصروف‌ بود و بعد از طوفان‌ نیز شصت‌ سال‌ زندگی‌ کرد تا نسل‌ بشر بار دیگر رو به‌فزونی‌ نهاد». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «اولین‌ نبیی‌ که‌ فرستاده‌ شد، نوح‌  علیه السلام  بود».

صاحب‌ تفسیر «فی‌ظلال‌القرآن‌» می‌گوید: «هم‌اکنون‌ داشتن‌ چنین‌ عمر طولانی‌ای‌ غیرطبیعی‌ به‌ نظر می‌رسد ولی‌ ما این‌ خبر را از صادق‌ترین‌ منبع‌ در عرصه‌ هستی‌ دریافت‌ می‌کنیم، که‌ این‌ خود برهان‌ روشن‌ درستی‌ آن‌ است‌ اما اگر بخواهیم‌ آن‌ را تفسیر کنیم، نیز می‌توانیم‌ بگوییم: در آن‌ زمان‌ تعداد بشر اندک‌ و محدود بوده‌اند پس‌ بعید نیست‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ به‌جای‌ کثرت‌ تعداد، به‌ این ‌نسل‌ها طول‌ عمر بیشتری‌ عنایت‌ کرده‌ باشد؛ برای‌ این‌ که‌ زمین‌ آبادان‌ شود و حیات ‌امتداد پیدا کند و چون‌ نسل‌ بشر روبه‌ فزونی‌ نهاد و زمین‌ آبادان‌ شد، دیگر سببی ‌برای‌ طولانی ‌ساختن‌ عمرها باقی‌ نماند. این‌ سنت‌ که‌ گفتیم‌؛ در عمر بسیاری‌ دیگر از جانداران‌ نیز قابل‌ ملاحظه‌ است‌ و به‌ هر مقدار که‌ تعداد کم‌ شود، عمر طولانی ‌می‌شود چنان‌که‌ می‌بینیم‌ کرکس‌ها بعضا تا صدها سال‌ عمر می‌کنند در حالی‌ که ‌یک‌ مگس‌ بیش‌ از دو هفته‌ عمر نمی‌کند».

این‌ آیه‌ پایدار سازنده‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در راه‌ دعوت‌ است، گویی‌ خطاب‌ به‌ ایشان ‌گفته‌ می‌شود: نوح‌  علیه السلام  نهصد و پنجاه‌ سال‌ قومش‌ را به‌سوی‌ حق‌ فراخواند و از آنان ‌جز تعدادی‌ اندک‌ ایمان‌ نیاوردند پس‌ ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! تو سزاوارتر به‌ آن‌ هستی‌ که ‌بر این‌ راه‌ صبر و ثبات‌ ورزی‌ زیرا اندک‌ مدتی‌ است‌ که‌ در میان‌ قوم‌ خویش‌ مانده‌ای‌ و در همین‌ اندک‌ زمان، شمار امت‌ و پیروانت‌ بسیار بیشتر از شمار پیروان ‌نوح‌  علیه السلام  است‌.

«پس‌ طوفان‌ آنان‌ را فرو گرفت‌» بعد از تمام‌ شدن‌ مدت‌ مذکور. طوفان: چیزی ‌است‌ که‌ با کثرت‌ و غلبه‌ بر چیز دیگری‌ احاطه‌ کند، اعم‌ از سیل‌ تاریکی، یا تندباد. اما در اینجا مراد از آن، سیل‌ فراگیری‌ است‌ که‌ هم‌ از آسمان‌ بر آنان‌ نازل‌ شد و هم‌ از زمین‌ برجوشید تا همگی‌ را غرق‌ کرد «در حالی‌که‌ ستمکار بودند» یعنی: با کفر خویش‌ ادامه‌دهنده‌ ستم‌ بودند و اندرزهای‌ نوح‌  علیه السلام  در آنان‌ هیچ‌ سود و اثری ‌نبخشید، با آن‌که‌ نوح‌  علیه السلام  در تمام‌ طول‌ این‌ مدت‌ آنان‌ را پندواندرز و هشدار می‌داد.

﴿فَأَنجَیۡنَٰهُ وَأَصۡحَٰبَ ٱلسَّفِینَةِ وَجَعَلۡنَٰهَآ ءَایَةٗ لِّلۡعَٰلَمِینَ١٥.

«پس‌ او و کشتی‌نشینان‌ را نجات‌ دادیم‌» یعنی: نوح‌ و همراهانش‌ در کشتی‌ را که‌ شامل‌ فرزندان‌ و پیروانش‌ بودند، نجات‌ دادیم‌. درباره‌ شمار ایشان‌ ـ بر چند قول‌ ـ اختلاف‌ نظر وجود دارد «و آن‌ را» یعنی: کشتی‌ را «آیتی‌ برای‌ عالمیان‌ گردانیدیم‌» یعنی: عبرتی‌ بزرگ‌ برای‌ آنان‌ گردانیدیم‌ زیرا این‌ کشتی‌ مدتی‌ مدید برکوه‌ «جودی‌» باقی‌ بود. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: آن‌ واقعه‌ بلا را، یا آن‌ نجات‌ را، یا مجازات‌ غرق‌شدن‌ را، مایه‌ عبرتی‌ برای‌ جهانیان‌ گردانیدیم‌.

شایان‌ ذکر است‌؛ بسیاری‌ از نشانه‌ها در عصر ما حاکی‌ از آن‌ است‌ که‌ کشتی ‌نوح‌ تاکنون‌ نیز در منطقه‌ای‌ از کوه‌های‌ «آرارات‌» باقی‌ است‌ و ماهواره‌ها توانسته‌اند از محل‌ آن‌ عکس‌ برداری‌ کنند. قبل‌ از آن‌ نیز برخی‌ از ساکنان‌ ارمنستان ‌توانستند به‌ خود کشتی‌ برسند. چنان‌که‌ شیخ‌ سعید حوی‌ در تفسیر «الأساس‌» می‌گوید: «من‌ در زندان‌ بودم‌ که‌ این‌ خبر را از رادیوی‌ اسرائیل‌ شنیدم‌ و شرایط برایم‌ فراهم‌ نبود که‌ تاریخ‌ شنیدن‌ این‌ خبر را ثبت‌ کنم‌».

﴿وَإِبۡرَٰهِیمَ إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱتَّقُوهُۖ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٦.

«و ابراهیم‌ را» یعنی: یاد کن‌ ابراهیم‌  علیه السلام  را «آن‌گاه‌ که‌ به‌ قومش‌ گفت: خدا را بپرستید و از او پروا کنید» یعنی: خداوند عزوجل  را به‌ پرستش‌ یگانه‌ و مخصوص ‌قرار دهید و از این‌ که‌ چیزی‌ را با او شریک‌ گردانید، پروا دارید «این‌ برای‌ شما بهتر است‌» یعنی: پرستش‌ خدا عزوجل  و پروا داشتن‌ از وی‌ برای‌ شما از شرک‌ بهتر است‌. و هرچند در شرک‌ هیچ‌ خیری‌ نیست‌ ولی‌ حق‌ تعالی‌ آنان‌ را برحسب ‌اعتقادشان‌ مورد خطاب‌ قرار داد و فرمود: «این‌ برای‌ شما بهتر است‌» «اگر می‌دانید» چیزی‌ از علم‌ را. یا می‌دانید به‌ چنان‌ دانستنی‌ که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ میان‌ خیر وشر تمییز دهید.

﴿إِنَّمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا وَتَخۡلُقُونَ إِفۡکًاۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا یَمۡلِکُونَ لَکُمۡ رِزۡقٗا فَٱبۡتَغُواْ عِندَ ٱللَّهِ ٱلرِّزۡقَ وَٱعۡبُدُوهُ وَٱشۡکُرُواْ لَهُۥٓۖ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ١٧.

ابراهیم‌  علیه السلام  خطاب‌ به‌ قومش‌ افزود: «جز این‌ نیست‌ که‌ شما به‌جای‌ خداوند اوثانی‌ را می‌پرستید» که‌ نه‌ سودی‌ می‌بخشند و نه‌ زیانی‌ می‌رسانند، نه‌ می‌شنوند و نه ‌می‌بینند. اوثان: عبارت‌ از بتان‌ است‌. به ‌قولی: صنم، بتی‌ است‌ که‌ از طلا یا نقره‌ یا سرب‌ ساخته‌ می‌شود و وثن: بتی‌ است‌ که‌ از گچ‌ یا سنگ‌ ساخته‌ می‌شود «و بهتانی‌ برمی‌سازید» یعنی: جز این‌ نیست‌ که‌ شما بتانی‌ را می‌پرستید که‌ آن‌ها را خود برمی‌سازید پس‌ در این‌ سخن‌ خویش‌ که‌ این‌ها خدایانی‌ قابل ‌پرستش‌ هستند، دروغ ‌گویید «بی‌گمان‌ کسانی‌ را که‌ به‌جای‌ خداوند می‌پرستید، برای‌ شما مالک‌ روزی‌ای ‌نیستند» یعنی: قادر نیستند بر این‌ که‌ چیزی‌ از روزی‌ را به‌ شما ببخشند «پس‌ روزی ‌را نزد خداوند بجویید» یعنی: طلب‌ و تمایل‌ خویش‌ در ارزاق‌ را فقط نزد خدای‌  عزوجل ‌ مطرح‌ کنید زیرا فقط اوست‌ که‌ رزق‌ همه‌ نزد او می‌باشد پس، ازفضلش‌ از او درخواست‌ کنید و فقط او را به‌ یگانگی‌ بخوانید «و او را بپرستید» به‌یگانگی‌ «و او را شکر گزارید» بر آنچه‌ که‌ به‌ شما انعام‌ نموده‌ است‌ «که‌ به‌ سوی‌ او بازگردانیده‌ می‌شوید» در روز قیامت‌ لذا شما را در برابر اعمالتان‌ جزا می‌دهد.

﴿وَإِن تُکَذِّبُواْ فَقَدۡ کَذَّبَ أُمَمٞ مِّن قَبۡلِکُمۡۖ وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ١٨.

«و اگر دروغ‌ می‌انگارید» رسالت‌ من‌ را «قطعا امت‌های‌ پیش‌ از شما هم‌ تکذیب ‌کردند» پیامبرانی‌ مانند نوح‌ و ادریس‌ (علیهماالسلام) را. به‌ قولی: این‌ از سخن‌ ابراهیم‌  علیه السلام  وبه‌ قولی‌ دیگر: از کلام‌ خدای‌ سبحان‌ است‌ که‌ در این‌ صورت‌ معنی‌ چنین‌ می‌شود: اگر محمد صلی الله علیه و آله و سلم  را تکذیب‌ کنید، عجیب‌ نیست‌ زیرا شیوه‌ کفار با پیامبران‌ پیشین‌ نیز این‌چنین‌ بوده‌ است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «از سیاق‌ آیات‌ چنین‌ پیداست‌ که‌ همه‌ این‌ها حکایت‌ سخنان‌ ابراهیم‌  علیه السلام  است‌ که‌ با بیان‌ آن‌ها برای‌ قومش، بر اثبات‌ معاد حجت ‌اقامه‌ کرد زیرا خداوند عزوجل  بعد از همه‌ این‌ آیات‌ در (آیه‌ 24) می‌فرماید: ﴿فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ [العنکبوت: 24]. «پس‌ نبود جواب‌ قوم‌ وی‌...». «و بر عهده‌ پیامبر جز ابلاغ‌ آشکار وظیفه‌ای‌ نیست‌» یعنی: مأموریت‌ پیامبر فقط این‌ است‌ که‌ مردم‌ را به‌سوی‌ حق‌ دعوت‌ کند پس‌ هدایت‌ آنان‌ بر عهده او نیست‌ زیرا این‌ کار در گستره‌ توان‌ او نمی‌باشد لذا بدانید که‌ با این‌ تکذیب‌ هیچ‌ زیانی‌ به‌ او نمی‌رسانید بلکه‌ به‌ خودتان ‌زیان‌ می‌رسانید.

﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ کَیۡفَ یُبۡدِئُ ٱللَّهُ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥٓۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ١٩.

«آیا ندیده‌اند که‌ خداوند چگونه‌ آفرینش‌ را آغاز می‌کند سپس‌ آن‌ را اعاده ‌می‌کند؟» یعنی: آیا نیندیشیده‌ و ندانسته‌اند که‌ چگونه‌ خداوند عزوجل  آنان‌ را ابتدائا به‌شکل‌ نطفه‌ای‌ می‌آفریند، سپس‌ از رحم‌ مادر به‌سوی‌ دنیا بیرون‌شان‌ می‌آورد آن‌گاه‌ بعد از این‌ آنان‌ را می‌میراند. همچنین‌ آیا ندیده‌اند که‌ سایر حیوانات‌ و سایر نباتات، در آفرینش‌ و مرگ‌ خود چرخه‌ معینی‌ از عملیه‌ پیچیده‌ و نهایت‌ دقیقی‌ را طی‌ می‌کنند؟ پس‌ چون‌ قدرت‌ خدای‌ سبحان‌ را بر آغازگری‌ و ایجاد دیدند و دانستند، باید بدانند که‌ او بر تکرار و اعاده‌ خلقت‌ آن‌ها نیز قادر است‌ و هردو امر در پیشگاه‌ قدرت‌ وی‌ یکسان‌ می‌باشد. «یرو: ندیده‌اند» در اینجا به‌ معنی ‌«یعلموا: ندانسته‌‌اند» است، یعنی: «آیا ندانسته‌اند؟». همزه‌ استفهام‌ برای‌ انکار و نفی‌ است‌ و چون‌ نفی‌ برآمده‌ از «لم‌» به‌ آن‌ پیوست‌ شود، مفید اثبات‌ می‌گردد، یعنی: قطعا آنان‌ دانسته‌اند. و مانند آن‌ است: (الم نشرح: آیا سینه‌ات‌ را باز و منشرح‌ نکردیم‌؟) «1/94» یعنی: کردیم‌. «بی‌گمان‌ این‌» اعاده‌ خلقت‌ «بر خداوند آسان‌ است‌» زیرا او چون‌ امری‌ را اراده‌ کند، به‌ او می‌گوید: «کن‌ : موجود شو». پس‌ بی‌درنگ‌ موجود می‌شود.

﴿قُلۡ سِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ کَیۡفَ بَدَأَ ٱلۡخَلۡقَۚ ثُمَّ ٱللَّهُ یُنشِئُ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأٓخِرَةَۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٠.

«بگو» ای‌ پیامبر به‌ تکذیب‌ کنندگان‌ رسالت‌. ولی‌ اگر این‌ آیه‌ نیز در سیاق ‌حکایت‌ از سخنان‌ ابراهیم‌  علیه السلام  باشد، معنی‌ این‌ است: و به‌ ابراهیم‌  علیه السلام  وحی‌ کردیم ‌که‌ به‌ قومت‌ بگو: «در زمین‌ سفر کنید و بنگرید: خداوند چگونه‌ آفرینش‌» پیشینیان ‌شما را «آغاز کرده‌ است‌» با وجود کثرت‌ و اختلاف‌ رنگ‌ها، طبایع‌ و زبآن‌های‌ آن‌ها؟ و آثار پیشینیان‌ بر وجود آن‌ها دلالت‌ می‌کند پس‌ از مطالعه‌ در این‌ آثار به‌ قدرت‌ پرگستره‌ و بی‌نهایت‌ الله عزوجل  پی‌ می‌برید.

شیخ‌ سعید حوی‌ در تفسیر «الأساس‌» می‌گوید: «این‌ فرموده‌ خداوند متعال ‌معجزه‌ای‌ از معجزات‌ قرآن‌ کریم‌ می‌باشد و دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ این‌ قرآن‌ همه ‌زمآن‌ها و مکآن‌ها را می‌گنجد. چنان‌که‌ دستور سیر و سفر در زمین‌ و نگرش‌ در کیفیت‌ آغاز آفرینش، به‌ ضرورت‌ پژوهش‌ در علم‌ زیست‌ شناسی‌ و کاوش‌ در طبقات‌ زمین‌ و علم‌ باستان‌شناسی‌ اشاره‌ دارد و خود این‌ مستلزم‌ ایجاد موزه‌هایی‌ در این‌ رابطه‌ است‌ تا کسی‌ که‌ در زمین‌ به‌ قصد عبرت‌ گرفتن‌ گردش‌ می‌کند، از دیدن‌ آن‌ها درس‌ و اندرز بگیرد».

«سپس‌ خداوند آن‌ نشأت‌ آخرت‌ را پدید می‌آورد» برای‌ بار دوم‌ در هنگام ‌رستاخیز. نشأت‌ آخرت: زنده ‌کردن‌ خلق‌ در روز قیامت‌ است‌. این‌ تعبیر، دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ آغاز و اعاده‌ آفرینش، دو نشأت‌ است‌ و هر یک‌ از آن‌ها ایجاد و اختراعی‌ نو و بیرون ‌آوردن‌ از عدم‌ به‌ سوی‌ وجود می‌باشد، تفاوتی‌ که‌ هست، در این‌ است‌ که‌ آخرت‌ ایجادی‌ است‌ بعد از ایجادی‌ که‌ مانند دارد در حالی‌ که‌ ایجاد اولیه‌ در دنیا چنین‌ نیست‌. «بی‌گمان‌ خداوند بر هرکاری‌ تواناست‌» و هیچ‌ کاری‌ ـ از جمله‌ آغاز و تکرار آفرینش‌ ـ او را عاجز نمی‌گرداند.

﴿یُعَذِّبُ مَن یَشَآءُ وَیَرۡحَمُ مَن یَشَآءُۖ وَإِلَیۡهِ تُقۡلَبُونَ٢١.

«هر که‌ را بخواهد عذاب‌ می‌کند» و آنان‌ کفار و عاصیانند «و به‌ هرکه بخواهد رحمت‌ می‌آورد» با هدایت‌ نمودن‌ وی‌. که‌ آنان‌ مؤمنان‌ به‌ پروردگار بزرگ، عمل‌ کنندگان‌ به‌ او امر و نواهی‌ وی‌ و تصدیق‌ کنندگان‌ پیامبران  علیهم السلام  می‌باشند «و به‌سوی‌ او باز گردانده‌ می‌شوید» بعد از مرگ‌ خویش، نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌.

﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِۖ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٖ٢٢.

«و شما» ای‌ دروغ‌ انگاران‌ رسالت‌های‌ الهی‌ «عاجزکننده‌ نیستید» پروردگار خویش‌ را و نمی‌توانید از حکم‌ و قضای‌ وی‌ بگریزید «نه‌ در زمین‌ و نه‌ در آسمان‌» پس‌ نه‌ اهل‌ زمین‌ خدای‌ سبحان‌ را در زمین‌ عاجز می‌توانند کرد و نه‌ اهل‌ آسمان‌ در آسمان‌ ـ اگر او را نافرمانی‌ کنند. قطرب‌ می‌گوید: «معنای‌ آیه‌ این ‌است: شما دروغ‌انگاران‌ رسالتهای‌ الهی، در آسمان‌ نیز عاجزکننده‌ خدا نیستید، چنانچه‌ در آن‌ باشید». ذکر آسمان‌ در آیه‌ کریمه، معجزه‌ قرآنی‌ بزرگی‌ است‌ زیرانشان‌ از آن‌ دارد که‌ انسان‌ به‌ زودی‌ راهی‌ سفر آسمان‌ خواهد شد. «و جز خدا برای ‌شما ولیی‌ نیست‌» که‌ با شما دوستی‌ و همیاری‌ نموده‌ و متولی‌ امور شما گردد و شما را از درگرفت‌ خداوند عزوجل  بازدارد «و نه‌ شما را نصرت‌دهنده‌ای‌ است‌» که ‌یاریتان‌ داده‌ و عذاب‌ خداوند عزوجل  را از شما دفع‌ کند.

﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَلِقَآئِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ یَئِسُواْ مِن رَّحۡمَتِی وَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٢٣.

«و کسانی‌ که‌ به‌ آیات‌» تنزیلی‌ یا تکوینی‌ «خداوند» یا هر دوی‌ آن‌ها «و به‌ لقای ‌او» در آخرت‌ «کفر ورزیدند» یعنی: منکر برانگیخته ‌شدن‌ پس‌ از مرگ‌ و مابعد آن ‌شدند و به‌ آنچه‌ که‌ پیامبران  علیهم السلام  به‌ آنان‌ خبر داده‌اند عمل‌ نکردند؛ «آن‌ گروه‌ از رحمت‌ من‌ نومید شده‌اند» در دنیا زیرا نه‌ کتاب‌های من‌ در آنان‌ تأثیر گذاشت‌ و نه ‌آنچه‌ که‌ پیامبران‌ من‌ از آن‌ خبر داده‌اند و در روز قیامت‌ نیز از رحمت‌ من‌ ـ که‌ بهشت‌ است‌ ـ مأیوس‌ می‌شوند «و آن‌ گروه‌ را عذابی‌ دردناک‌ است‌» در دنیا و آخرت‌.

﴿فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُواْ ٱقۡتُلُوهُ أَوۡ حَرِّقُوهُ فَأَنجَىٰهُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلنَّارِۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٢٤.

«پس‌ جواب‌ قومش‌» یعنی: جواب‌ قوم‌ ابراهیم‌  علیه السلام  بعد از آن‌که‌ او آنان‌ را به‌سوی‌ یگانگی‌ خدا عزوجل  فراخواند و این‌ همه‌ به‌ آنان‌ پند و اندرز گفت‌ «جز این ‌نبود که‌ گفتند» بعضی‌ به‌ بعضی‌ دیگر «او را بکشید یا بسوزانید» بعد از آن‌که‌ در میدان‌ حجت‌ از پا درآمدند، نهایتا بر سوزاندن‌ وی‌ همداستان‌ شدند. این‌ آیه‌ ـ بعد از بیان‌ چند آیه‌ معترضه‌ در خطاب‌ با محمد صلی الله علیه و آله و سلم  ـ بازگشتی‌ به‌ داستان ‌ابراهیم‌  علیه السلام  است‌. یا کل‌ آیات‌ فوق‌ چنان‌که‌ ابن‌کثیر می‌گوید، حکایت‌ از سخنان‌ ابراهیم‌  علیه السلام  و در سیاق‌ آن‌ است‌. «پس‌ خداوند او را از آتش‌ نجات‌ داد» و آتش‌ را بر ابراهیم‌  علیه السلام  سرد و سلامتی‌بخش‌ گردانید «بی‌ شک‌ در این‌» نجات‌ دادن‌ ابراهیم‌  علیه السلام  «برای‌ قومی‌ که‌ ایمان‌ می‌آورند، نشانه‌هایی‌ است‌» قاطع‌ بر وجود و یگانگی‌ خداوند عزوجل ، از آنجا که‌ آن‌ها این‌ آتش‌ عظیم‌ را برافروختند و ابراهیم‌  علیه السلام  را در آن ‌افگندند اما آن‌ آتش‌ بر او هیچ‌ تأثیر سوئی‌ نکرد. دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ مؤمنان‌ را به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ گردانید این‌ است‌ که‌ فقط آنان‌ از این‌ نشانه‌ها سود می‌برند، نه‌ کافران‌.

ابن‌کثیر می‌گوید: «ابراهیم‌  علیه السلام  روحش‌ را برای‌ خدای‌ رحمان‌ و جسمش‌ را برای‌ آتش‌ سوزان‌ بذل‌ کرد و از این‌‌روی‌ است‌ که‌ همه‌ اهل‌ ادیان‌ بر محبت‌ وی‌ اجتماع ‌کرده‌اند».

﴿وَقَالَ إِنَّمَا ٱتَّخَذۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا مَّوَدَّةَ بَیۡنِکُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ ثُمَّ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَکۡفُرُ بَعۡضُکُم بِبَعۡضٖ وَیَلۡعَنُ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا وَمَأۡوَىٰکُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَکُم مِّن نَّٰصِرِینَ٢٥.

«و گفت‌» ابراهیم‌  علیه السلام  به‌ قومش‌ «جز این‌ نیست‌ که‌ به‌جای‌ خدا بتانی‌ را به‌ پرستش‌ گرفته‌اید که‌ آن‌ هم‌ برای‌ دوستی‌ میان‌ شما در زندگی‌ دنیاست‌» یعنی: شما برای‌ الفت ‌و محبت‌ و همبستگی‌ میان‌ خود، به‌ پرستش‌ بتان‌ روآورده‌اید زیرا حول‌ پرستش ‌آن‌ها گردهم‌ می‌آیید و از آن‌ بیم‌ دارید که‌ اگر پرستش‌ آن‌ها را ترک‌ کنید، دوستی‌ ومودت‌ میان‌ شما از بین‌ برود پس‌ حفظ دوستی‌ فیمابین‌ عاملی‌ است‌ که‌ شما را بر پرستش‌ بتان‌ جمع‌ گردانیده‌ و گردهم‌ آورده‌ است‌ «سپس‌ روز قیامت‌ بعضی‌ از شمابه‌ بعضی دیگر کفر می‌ورزید» و همدیگر را رد و تخطئه‌ می‌کنید. یعنی‌ در آخرت‌ وضع‌ کاملا بر عکس‌ می‌شود و این‌ دوستی‌ و مودتی‌ که‌ بر بنیاد باطل‌ اساس ‌گذاری ‌شده، به‌ پایان‌ می‌آید. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: در آخرت‌ پرستشگران‌ بتان‌ از آن‌ها و بتان‌ از پرستش گران‌ خویش‌ بیزاری‌ می‌جویند «و برخی‌ از شما به‌ برخی‌دیگر لعنت ‌می‌فرستد» یعنی: هر گروهی‌ دیگری‌ را مورد لعن‌ و طعن‌ و نفرین‌ قرار می‌دهد «و جایگاهتان‌ آتش‌ دوزخ‌ است‌» یعنی: جایگاه‌ پرستشگر و پرستش‌ شده‌ و پیرو و فرمانده‌ همه‌ در آنجاست‌ «و برای‌ شما یاورانی‌ نیست‌» که‌ با نصرت‌ و یاری‌ خویش‌ شما را از عذاب‌ دوزخ‌ برهانند.

﴿فَ‍َٔامَنَ لَهُۥ لُوطٞۘ وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّیٓۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٢٦.

«پس‌ لوط به‌ او ایمان‌ آورد» یعنی: لوط به‌ ابراهیم‌  علیه السلام  ایمان‌ آورد و او را در تمام‌ آنچه‌ که‌ با خود از پیام‌های‌ حق‌ آورده‌ بود، تصدیق‌ کرد. لوط  علیه السلام  برادر زاده ‌ابراهیم‌  علیه السلام  بود که‌ بعدا در حیات‌ ابراهیم‌  علیه السلام  به‌سوی‌ اهالی‌ شهر سدوم‌ به‌ نبوت‌ مبعوث‌ شد «و گفت‌» ابراهیم‌  علیه السلام  «من‌ به‌سوی‌ پروردگار خود هجرت‌ می‌کنم‌» یعنی: من‌ از دیار قومم‌ به‌ جایی‌ هجرت‌ می‌کنم‌ که‌ بتوانم‌ در آن‌ پروردگارم‌ را پرستش ‌کنم‌. همان‌ بود که‌ از «کوثی‌» که‌ قریه‌ای‌ در سواد کوفه‌ در عراق‌ است‌ به‌سوی‌ «حران‌» و سپس‌ از آنجا به‌ شام‌ هجرت‌ کرد در حالی‌ که‌ برادرزاده‌اش‌ لوط و همسرش‌ ساره‌ نیز با وی‌ همراه‌ بودند «بی‌گمان‌ حق‌ تعالی‌ عزیز حکیم‌ است‌» یعنی: او غالب‌ و نیرومندی‌ است‌ که‌ مرا از دشمنانم‌ باز می‌دارد، حکیمی‌ است‌ که‌ کارهای‌ وی‌ همه‌ به‌ مقتضای‌ حکمت‌ است‌ بنابراین، مرا جز به‌ خیر فرمان ‌نمی‌دهد.

﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَجَعَلۡنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡکِتَٰبَ وَءَاتَیۡنَٰهُ أَجۡرَهُۥ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ٢٧.

«و اسحاق‌ و یعقوب‌ را به‌ او بخشیدیم‌ و در ذریه‌اش‌ نبوت‌ و کتاب‌ قرار دادیم‌» خداوند متعال‌ با بخشیدن‌ فرزندان، بر ابراهیم‌  علیه السلام  منت‌ گذاشت‌ پس‌ اولین ‌فرزند وی‌ اسماعیل‌  علیه السلام  بود و حق‌ تعالی‌ بعد از او اسحاق‌ و یعقوب‌ فرزند اسحاق‌ را که‌ در حیات‌ جدش‌ ابراهیم  علیه السلام  متولد شد به‌ او بخشید و در نسل‌ وی‌ پیامبری‌ وکتاب‌ را قرار داد زیرا بعد از ابراهیم‌  علیه السلام  هیچ‌ پیامبری‌ را نفرستاد جز از پشت‌ وی‌. مراد از کتاب: جنس‌ کتاب‌ است‌ که‌ شامل‌ تورات‌ و انجیل‌ و زبور و قرآن‌ همه‌ می‌شود. «و در دنیا پاداشش‌ را به‌ او دادیم‌» با بخشیدن‌ فرزندان‌ و به‌ او خبر دادیم ‌که‌ نبوت‌ در ایشان‌ استمرار می‌یابد و پیروان‌ همه‌ آیین‌ها را دوستدار وی ‌گردانیدیم، به‌طوری‌ که‌ همه‌ ادعا می‌کنند که‌ ابراهیم‌  علیه السلام  از آن‌ ماست‌. همچنین‌ در دنیا به‌ او عمل‌ شایسته‌ و عاقبت‌ نیکو عطا کردیم‌ به‌ طوری‌که‌ تا قیامت‌ مؤمنان‌ بر وی‌ درود می‌فرستند و با غیر این‌ از نعمتها و موهبت‌ها در دنیا به‌ او پاداش‌ دادیم ‌«و قطعا او در آخرت‌ از صالحان‌ است‌» یعنی: از کاملان‌ در صلاح‌ و شایستگی‌ و از مستحقان‌ پاداش‌ و عطای‌ فراوان‌ از سوی‌ پروردگار سبحان‌ است‌.

﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّکُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢٨.

«و لوط را نیز» به‌ رسالت‌ فرستادیم‌ «آن‌گاه‌ که‌ به‌ قومش‌ گفت: شما مرتکب ‌فاحشه‌ می‌شوید» فاحشه: خصلتی‌ است‌ در نهایت‌ زشتی، که‌ در اینجا عبارت‌ از فعل‌ لواط می‌باشد «که‌ هیچ‌ یک‌ از جهانیان‌ در آن‌ بر شما پیشی‌ نگرفته‌ است‌» یعنی: لواط از آن‌ روی‌ عملی‌ به‌ غایت‌ زشت‌ است‌ که‌ قبل‌ از شما احدی‌ از مردم‌ از هیچ ‌گروه‌ و نژادی، در ارتکاب‌ آن‌ پیشی‌ نگرفته‌ است‌.

﴿أَئِنَّکُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ وَتَقۡطَعُونَ ٱلسَّبِیلَ وَتَأۡتُونَ فِی نَادِیکُمُ ٱلۡمُنکَرَۖ فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُواْ ٱئۡتِنَا بِعَذَابِ ٱللَّهِ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ٢٩.

«آیا شما با مردها درمی‌آمیزید» یعنی: با آنان‌ مرتکب‌ عمل‌ لواط می‌شوید «و راه‌ را قطع‌ می‌کنید» به‌ قولی: آنان‌ با مسافرانی‌ که‌ از شهرشان‌ می‌گذشتند، عمل ‌لواط را انجام‌ می‌دادند و به‌ این‌ سبب‌ راه‌ را قطع‌ می‌کردند. به‌قولی ‌دیگر: آنان‌ بر رهگذران‌ راه‌ را بسته‌ و به‌ کشتار و چپاول‌ آنان‌ می‌پرداختند. به ‌قولی‌ دیگر: مراد قطع‌ کردن‌ راه‌ توالد و تناسل‌ است‌. «و در محافل‌ خود مرتکب‌ منکر می‌شوید» به‌قولی: آنان‌ مردم‌ را با سنگریزه‌ زده‌ و به‌ غریبه‌ها بی ‌احترامی‌ کرده‌ و در مجالس ‌خویش‌ باد شکم‌ خالی‌ می‌کردند و در برابر دیدگان‌ یک‌ دیگر با مردان‌ عمل‌ لواط را انجام‌ می‌دادند و اعمالی‌ دیگر جز این‌ها نیز نقل‌ شده‌ است‌.

«پس‌ نبود پاسخ‌ قومش‌ جز این‌ که‌ گفتند: اگر از راستگویانی، عذاب‌ خدا را برای‌ ما بیاور» و جز این‌ پاسخی‌ دیگر ندادند، که‌ این‌ پاسخ، نشانه‌ استمرارشان‌ بر تکذیب ‌و لجاجت‌ و عناد بود بدین‌ جهت، لوط پیامبر خدا  علیه السلام  از خدای‌  عزوجل ‌ علیه‌ آنان‌ چنین‌ یاری‌ خواست:

﴿قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِی عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُفۡسِدِینَ٣٠.

«گفت‌» لوط  علیه السلام  «پروردگارا! مرا بر قوم‌ فسادکار نصرت‌ بخش‌» با فرود آوردن ‌عذاب‌ بر آنان‌. پس‌ خدای‌  عزوجل ‌ فرشتگانش‌ را برای‌ تعذیب‌ آنان‌ فرستاد و به ‌ایشان‌ فرمان‌ داد که‌ قبل‌ از نازل‌ کردن‌ عذاب‌ بر قوم‌ لوط  علیه السلام ، نزد ابراهیم‌  علیه السلام  بروند و او را به‌ تولد فرزندی‌ برایش‌ مژده‌ دهند بدین‌ جهت‌ فرمود:

﴿وَلَمَّا جَآءَتۡ رُسُلُنَآ إِبۡرَٰهِیمَ بِٱلۡبُشۡرَىٰ قَالُوٓاْ إِنَّا مُهۡلِکُوٓاْ أَهۡلِ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةِۖ إِنَّ أَهۡلَهَا کَانُواْ ظَٰلِمِینَ٣١.

«و چون‌ فرستادگان‌ ما برای‌ ابراهیم‌ مژده‌ آوردند» یعنی: مژده‌ به‌ دنیا آمدن‌ فرزند وی‌ اسحاق‌  علیه السلام  و فرزند فرزند وی‌ یعقوب‌  علیه السلام  را «گفتند: ما اهل‌ این‌ قریه‌ را هلاک‌کننده‌ هستیم‌» یعنی: این‌ سخن‌ را به‌ ابراهیم‌  علیه السلام  گفتند. مراد از قریه: شهر سدوم‌ است‌ که‌ قوم‌ لوط در آن‌ زندگی‌ می‌کردند «زیرا اهل‌ آن‌ ستمگر بودند» به‌ سبب ‌کفر و ارتکاب‌ انواع‌ معاصی‌. یادآور می‌شویم‌ که‌ این‌ داستان‌ به‌طور مفصل‌ در سوره‌های‌ «هود» و «حجر» گذشت‌.

﴿قَالَ إِنَّ فِیهَا لُوطٗاۚ قَالُواْ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَن فِیهَاۖ لَنُنَجِّیَنَّهُۥ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ کَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِینَ٣٢.

«گفت‌» ابراهیم‌  علیه السلام  «آخر لوط نیز در آنجاست‌» پس‌ با وجود آن‌ بی‌گناه، چگونه ‌آن‌ شهر را نابود می‌کنید؟ «گفتند: ما به‌ کسانی‌ که‌ در آنجا هستند» از خوبان‌ و بدان‌ «داناتریم‌» نسبت‌ به‌ تو پس‌ می‌دانیم‌ که‌ لوط هم‌ در آنجاست‌ «بی‌گمان‌ او و خانواده‌اش‌ را نجات‌ می‌دهیم‌» از عذاب‌ «جز زنش‌ را که‌ از باقی‌ماندگان‌ است‌» در عذاب‌ پس‌ با عذاب‌ شوندگان‌ باقی‌ می‌ماند و جزء نجات ‌یافتگان‌ نیست‌.

دلیل‌ این‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ باقی ‌ماندن‌ زن‌ لوط در عذاب‌ حکم‌ کرد، این‌ بود که‌ او قومش‌ را بر ستمگری‌ و گمراهی‌ و گناه‌ یاری‌ می‌کرد لذا سزاوار جزایی‌ همچون‌ جزای‌ آنان‌ شد.

﴿وَلَمَّآ أَن جَآءَتۡ رُسُلُنَا لُوطٗا سِیٓءَ بِهِمۡ وَضَاقَ بِهِمۡ ذَرۡعٗاۖ وَقَالُواْ لَا تَخَفۡ وَلَا تَحۡزَنۡ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهۡلَکَ إِلَّا ٱمۡرَأَتَکَ کَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِینَ٣٣.

«و هنگامی‌ که‌ فرستادگان‌ ما» یعنی: فرشتگان‌ ما «به‌نزد لوط آمدند، به‌ علت ‌حضور ایشان‌ ناراحت‌ شد» لوط  علیه السلام  چون‌ آنان‌ را دید، از دیدنشان‌ نگران‌ و پریشان ‌شد؛ زیرا ایشان‌ را از بشر پنداشت‌ و از آنجا که‌ آن‌ها به‌ صورت‌ پسرانی‌ زیباروی‌ و نیک‌صورت‌ آمده‌ بودند، از تعرض‌ قوم‌ بدکارش‌ بر ایشان‌ ترسید «و برای‌ آنان‌ دلتنگ‌ شد» یعنی: از کمک‌ به‌ آنان‌ و حمایت‌شان‌ احساس‌ ناتوانی‌ کرد، از این‌روی ‌محزون‌ و دلتنگ‌ شد «گفتند: نترس‌ و اندوهگین‌ نباش‌» یعنی: بر ما از آزار قومت ‌نترس‌ و نگران‌ و پریشان‌ نباش‌ زیرا آنان‌ نمی‌توانند بر ما دست‌ یابند «ما نجات ‌دهنده ‌تو و خانواده‌ات‌ هستیم‌» از عذابی‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ ما را به‌ فرود آوردن‌ آن‌ بر آنان ‌فرمان‌ داده ‌است‌ «جز زنت‌ که‌ از باقی‌ماندگان‌ است‌» در آتش‌ عذاب‌. چنین‌ بود که‌ فرشتگان‌ به‌ لوط  علیه السلام  خبر دادند که‌ آنان‌ پیک‌ هلاک‌ قومش‌ و نجات‌ وی‌ و خانواده‌اش‌ ـ بجز زنش‌ ـ هستند چنان‌که‌ به‌ ابراهیم‌  علیه السلام  نیز این‌ خبر را دادند.

﴿إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَىٰٓ أَهۡلِ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةِ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ٣٤.

فرشتگان‌ افزودند: «ما بر اهل‌ این‌ شهر رجزی‌ را» یعنی: عذاب‌ سختی‌ را «از آسمان‌ فرود آورنده‌ هستیم‌» و آن‌ سنگ‌باران‌ کردن‌شان‌ است‌. به‌قولی: مراد سوزاندنشان‌ با آتشی‌ است‌ که‌ از آسمان‌ فرود می‌آید. به‌ قولی ‌دیگر: زلزله‌ و سنگ‌باران‌ است‌؛ چنان‌که‌ در غیر این‌ آیه، آمده‌است‌ «به ‌سبب‌ آن‌که‌ فسق ‌می‌کردند» یعنی: به ‌سبب‌ فسق‌ و نافرمانی‌شان‌.

﴿وَلَقَد تَّرَکۡنَا مِنۡهَآ ءَایَةَۢ بَیِّنَةٗ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ٣٥.

«و به ‌راستی‌ از آن‌ نشآن‌های‌ روشن‌ باقی‌ گذاشتیم‌» یعنی: از شهر لوط بعد از هلاک‌ کردن‌ مردم‌ آن، نشانه‌ و دلالتی‌ روشن‌ و مایه‌ پند و عبرتی‌ باقی‌ گذاشتیم ‌«برای‌ گروهی‌ که‌ خرد می‌ورزند» پس‌ خرد ورزان‌ روشنفکر و با بصیرت، از دیدن ‌آن‌ نشانه‌ عبرت‌ گرفته‌ و در آن‌ سخت‌ تأمل‌ و اندیشه‌ می‌کنند. این‌ نشانه‌ عبارت‌ است‌ از: آثار عذابی‌ که‌ در آن‌ شهر باقی‌مانده‌ است، مانند سنگ‌هایی‌ که‌ مردم‌ شهر با آن‌ها سنگباران‌ شدند و مانند ویرانی‌ دیار و زیرورو شدن‌ زمین‌ آن‌ شهر بر آنان‌ وتبدیل‌ شدن‌ آن‌ محل‌ به‌ دریاچه‌ای‌ بدبو و متعفن‌.

﴿وَإِلَىٰ مَدۡیَنَ أَخَاهُمۡ شُعَیۡبٗا فَقَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱرۡجُواْ ٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ٣٦.

«و» فرستادیم‌ «به‌سوی‌ مدین‌ برادرشان‌» در نسب‌ و قومیت‌ «شعیب‌ را. گفت: ای‌ قوم‌ من‌! خدا را بپرستید» یعنی: فقط او را به‌ پرستش‌ مخصوص‌ گردانید «و به‌ روز بازپسین‌ امید داشته‌ باشید» یعنی: توقع‌ و انتظار روز بازپسین‌ را داشته‌ باشید و امروز در دنیا اعمالی‌ را انجام‌ دهید که‌ در فردای‌ آخرت‌ عذاب‌ حق‌ تعالی‌ را از شما بازدارد «و در زمین‌ فساد برنیفروزید» عثو و عثی: سخت‌ترین‌ فساد است‌. زیرا آنان‌ علاوه‌ بر این‌ که‌ به‌ خدا عزوجل  و پیامبرش‌ کافر بودند، در معاملات‌ از وزن‌ و پیمانه‌ می‌کاستند و راه‌ را بر مردم‌ می‌زدند.

﴿فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِی دَارِهِمۡ جَٰثِمِینَ٣٧.

«پس‌ او را تکذیب‌ کردند و زلزله‌ آنان‌ را فرو گرفت‌» رجفه: زمین‌ لرزه‌ سخت ‌است‌. همچنان‌ بانگ‌ مرگبار جبرئیل‌  علیه السلام  بر آنان‌ فرود آمد که‌ دل‌هایشان‌ را از جا برکند «پس‌ در دیارشان‌» یعنی: در شهر و خانه‌هایشان‌ «از پا درآمدند» جاثم: بر زانوها مرده‌ بر زمین‌ افتادند.

یادآور می‌شویم‌ که‌ داستان‌ اهل‌ مدین‌ در سوره‌های‌ «اعراف، هود و شعراء» به‌ تفصیل‌ گذشت‌.

﴿وَعَادٗا وَثَمُودَاْ وَقَد تَّبَیَّنَ لَکُم مِّن مَّسَٰکِنِهِمۡۖ وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَصَدَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِیلِ وَکَانُواْ مُسۡتَبۡصِرِینَ٣٨.

«و عاد و ثمود را» تقدیر سخن‌ چنین‌ می‌شود: و دو قبیله‌ عاد و ثمود را نیز هلاک‌ ساختیم‌ «و به‌راستی‌ برایتان‌ روشن‌ شده‌ است‌» فرجام‌ ننگین ‌هلاک‌ ساختنشان‌ «از مسکن‌ هایشان‌» آن‌گاه‌ که‌ از برابر آن‌ها عبور می‌کنید. یعنی: شما اعراب‌ از برابر منطقه‌ «حجر» که‌ نزدیک‌ وادی‌ القری‌ است، بسیار عبور و مرور می‌کنید و مسکن‌های‌ ویرانشان‌ را خوب‌ می‌شناسید همین‌ طور از برابر «احقاف‌» که‌ قریه‌ای‌ از حضرموت‌ در سرزمین‌ یمن‌ است، بسیار عبور و مرور می‌کنید لذا نشانه‌های‌ روشنی‌ را می‌بینید که‌ می‌توانید از آن‌ها درس‌ عبرت‌ گرفته‌ و در آن‌ها تدبر و تأمل‌ کنید «و شیطان‌ کارهایشان‌ را بر آنان‌ آراست‌» مانند کفر و نافرمانی‌ خداوند عزوجل  را درنتیجه، کار و کردارشان‌ را زیبا می‌دیدند «پس‌ آنان‌ را باز داشت‌» با این‌ جلوه ‌دادن‌ها و آراستن‌ها «از» پیمودن‌ «راه‌» مستقیم‌ و روشنی‌که‌ انسان‌ را به‌ حق‌ و حقیقت‌ می‌رساند «با آن‌که‌ صاحب‌ بینش‌ بودند» و با این‌ بینایی ‌و خرد می‌توانستند حق‌ را با استدلال‌ بشناسند ولی‌ با وجود آن‌که‌ دارای‌ بینش ‌بودند و نیروی‌ اندیشه‌ و دراکه‌ خوبی‌ داشتند اما این‌ بصیرت‌شان‌ هم‌ به‌ حال‌شان ‌سودی‌ نبخشید زیرا آنان‌ بینش‌ها و اندیشه‌های‌ خود را فقط صرف‌ ظواهر و مظاهر دنیا کرده‌ و آن‌ را از روی‌ تکبر و عناد، در کار تمییز دادن‌ حق‌ از باطل‌ مصرف ‌نکردند.

﴿وَقَٰرُونَ وَفِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا کَانُواْ سَٰبِقِینَ٣٩.

«و قارون‌ و فرعون‌ و هامان‌ را» نیز نابود کردیم‌. قارون‌ ثروتمند متکبر، فرعون ‌طاغوت‌ خودکامه‌ مستبد و هامان‌ وزیر وی‌ و یاریگرش‌ بر ظلم‌ بود «و به‌راستی ‌موسی‌ با نشانه‌های‌ روشن‌ نزد آنان‌ آمد پس‌ در زمین‌ استکبار ورزیدند» و از عبادت ‌خداوند عزوجل  سرپیچیدند «و سبقت‌ گیرنده‌ نبودند» یعنی: با این‌ استکبار وگردنکشی، از عذاب‌ ما گریزنده‌ نبودند.

﴿فَکُلًّا أَخَذۡنَا بِذَنۢبِهِۦۖ فَمِنۡهُم مَّنۡ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِ حَاصِبٗا وَمِنۡهُم مَّنۡ أَخَذَتۡهُ ٱلصَّیۡحَةُ وَمِنۡهُم مَّنۡ خَسَفۡنَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ وَمِنۡهُم مَّنۡ أَغۡرَقۡنَاۚ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیَظۡلِمَهُمۡ وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ٤٠.

«پس‌ هر یک‌» یا هر گروه‌ «از آنان‌ را به‌ گناهش‌ گرفتار کردیم‌» یعنی: او را به‌سبب‌ کفر و تکذیبش، مورد مجازات‌ قرار دادیم‌. این‌ تعبیر دلیل‌ بر آن‌ است‌ که ‌خدای‌  عزوجل ‌ انسان‌ را جز به‌ سبب‌ گناه‌ فرونمی‌گیرد.

«پس‌ بعضی‌ از آنان‌ بودند که‌ بر آنان‌ شنبادی‌ فرستادیم‌» یعنی: بادی‌ را که‌ با خود شن‌ و سنگریزه‌ می‌آورد. و آنان‌ قوم‌ لوط بودند.

«و بعضی‌ از آنان‌ بودند که‌ بانگ‌ مرگبار آن‌ها را فرو گرفت‌» آنان‌ ثمود و مردم‌ مدین ‌بودند.

«و بعضی‌ از آنان‌ بودند که‌ آن‌ها را به‌ زمین‌ فرو بردیم‌» که‌ آنان‌ قارون‌ و یارانش ‌بودند.

«و بعضی‌ از آنان‌ را غرق‌ کردیم‌» که‌ آنان‌ قوم‌ نوح‌  علیه السلام  و فرعون‌ و هامان‌ و قومشان ‌بودند.

«و این‌ خدا نبود که‌ بر آنان‌ ستم‌ کند» با آنچه‌ که‌ بر سرشان‌ از عذاب‌ فرود آورد زیرا او قبل‌ از آن‌که‌ عذاب‌شان‌ کند، پیامبران‌ خود را به‌سویشان‌ فرستاد و کتاب‌های خویش‌ را برآنان‌ نازل‌ کرد «بلکه‌ خود آنان‌ بودند که‌ بر خود ستم‌ می‌کردند» با استمرار بر کفر و تکذیب‌ پیامبران  علیهم السلام  و عمل‌ به‌ نافرمانی‌ها و منهیات‌ خداوند عزوجل .

﴿مَثَلُ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡلِیَآءَ کَمَثَلِ ٱلۡعَنکَبُوتِ ٱتَّخَذَتۡ بَیۡتٗاۖ وَإِنَّ أَوۡهَنَ ٱلۡبُیُوتِ لَبَیۡتُ ٱلۡعَنکَبُوتِۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ٤١.

«مثل‌ کسانی‌ که‌ به‌جای‌ خدا سرورانی‌ گرفتند» که‌ با آنان‌ دوستی‌ و محبت‌ ورزیده‌ و در جهت‌ برآوردن‌ نیازهای‌ خود به ‌جای‌ خداوند عزوجل  برآنان‌ تکیه‌ می‌کنند، چه‌ این‌ سروران‌ دروغین‌ از جمادات‌ باشند؛ مانند بتان‌ سنگی‌ و چوبی، چه‌ از حیوانات‌ باشند، چه‌ از فرشتگان، چه‌ از زندگان‌ باشند و چه‌ از مردگان‌. آری‌! وصف‌ و مثل‌ اینان‌ «چون‌ وصف‌ عنکبوت‌ است‌ که‌» با آب‌ دهان‌ خود «خآن‌های‌ برای ‌خود ساخت‌» مسلم‌ است‌ که‌ این‌ خانه‌ عنکبوتی‌ هیچ‌ نیازی‌ را برای‌ وی‌ برنمی‌آورد، نه‌ در گرما، نه‌ در سرما، نه‌ در موقع‌ بارش‌ باران‌ و نه‌ هم‌ این‌ خانه‌ او را از گزند دشمنان‌ حفظ می‌کند. پس‌ همچنین‌اند بتانی‌ که‌ از خدا برگشت‌گان‌ به ‌جای‌ خداوند عزوجل  به‌ دوستی‌ و سروری‌ گرفته‌اند زیرا این‌ بتان‌ برای‌ آنان‌ به‌ هیچ‌ وجهی‌ از وجوه‌ ـ نه‌ در دنیا و نه‌ در آخرت‌ ـ نفعی‌ نمی‌رسانند و از آنان‌ شر و بلایی‌ را دفع‌ نمی‌کنند «و بی‌گمان‌ سست‌ترین‌ خانه‌ها خانه‌ عنکبوت‌ است‌» که‌ هیچ‌ خآن‌های‌ از خانه‌هایی‌ که‌ حشرات‌ برای‌ خود می‌سازند، از آن‌ سست‌ بنیادتر نیست‌ «اگر می‌دانستند» که‌ این‌ معبودان‌ و سروران‌شان‌ در حکم‌ خانه‌ عنکبوت‌اند، هرگز آن‌ها را پرستش‌ نمی‌کردند اما ندانستند.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مِن شَیۡءٖۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٤٢.

«همانا خدا می‌داند که‌ آنچه‌ را غیراز وی‌ می‌پرستند چیزی‌ نیست‌» یعنی: ای ‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! به‌ کافران‌ بگو: بی‌گمان‌ خداوند عزوجل  می‌داند که‌ کفار چیزی‌ را بجز وی ‌نمی‌پرستند که‌ نفع‌ یا زیانی‌ بتوانند برسانند پس‌ در حقیقت‌ این‌ معبودان‌ باطل‌ چیزی‌ نیستند «و اوست‌ عزیز حکیم‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ ذات‌ غالب‌ و پیروزمندی‌ است‌ که ‌کارهای‌ وی‌ در نهایت‌ محکمی‌ و فرزانگی‌ است‌.

﴿وَتِلۡکَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِۖ وَمَا یَعۡقِلُهَآ إِلَّا ٱلۡعَٰلِمُونَ٤٣.

«و این‌ مثل‌ها را برای‌ مردم‌ می‌زنیم‌» یعنی: این‌ مثل‌ و غیرآن‌ از مثل‌هایی‌ را که‌ در قرآن‌ است، برای‌ مردم‌ می‌زنیم‌ تا بیدار شوند و در نتیجه، آنچه‌ که‌ از فهم‌هایشان ‌دور شده‌ است، به‌ اذهان‌شان‌ نزدیک‌ گردد «ولی‌ جز دانشوران‌» و دانایان‌ به‌ وجود خداوند عزوجل  و به‌ اسما و صفات‌ وی‌ و جز استوارگامان‌ ژرفنگر در عرصه‌ علم ‌«آن‌ها را درنمی‌یابند» یعنی: مثل‌ های‌ ما را نمی‌فهمند و در آن‌ها اندیشه‌ نمی‌کنند. پس‌ فقط دانایانند که‌ در آنچه‌ برایشان‌ خوانده‌ می‌شود و در آنچه‌ که‌ مشاهده ‌می‌کنند، تدبر و تفکر می‌کنند.

این‌ آیه‌ بر فضیلت‌ علم‌ بر عقل‌ دلالت‌ می‌کند. امام‌ احمد  رحمه الله  به‌ این‌ مناسبت‌ از عمرو بن‌ عاص رضی الله عنه  روایت‌ می‌کند که‌ گفت: «از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  هزار مثل‌ را فراگرفتم‌». که‌ این‌ خود درسی‌ است‌ بلیغ‌؛ زیرا نشان‌دهنده‌ آن‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ نزدیک‌ کردن‌ معانی‌ به‌ اذهان‌ مردم، از روش‌ زدن‌ مثل‌ بسیار استفاده‌ می‌کردند.

﴿خَلَقَ ٱللَّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ٤٤.

آن‌گاه‌ خداوند عزوجل  در تبیین‌ قدرت‌ عظیم‌ خویش‌ می‌فرماید: «خدا آسمآن‌ها و زمین‌ را به‌ حق‌ آفرید» یعنی: به‌ عدل‌ و قسط آفرید در حالی‌ که‌ او در آفرینش‌ آن‌ها مصالح‌ بندگانش‌ را مدنظر داشت‌ پس‌ در این‌ آفرینش‌ هیچ ‌کس‌ او را کمک‌ و یاری ‌نکرده‌ است‌ «قطعا در این‌» آفرینش‌ «برای‌ مؤمنان‌ نشآن‌های‌ است‌» یعنی: دلالتی ‌است‌ روشن‌ بر این‌ که‌ حق‌ تعالی‌ در خلق‌ و امر و الوهیت‌ یگانه‌ است‌.

﴿ٱتۡلُ مَآ أُوحِیَ إِلَیۡکَ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِۗ وَلَذِکۡرُ ٱللَّهِ أَکۡبَرُۗ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا تَصۡنَعُونَ٤٥.

«بخوان‌» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «آنچه‌ از کتاب‌ که‌ به‌ سوی‌ تو وحی‌ شده‌ است‌» یعنی: قرآن‌ را همراه‌ با تدبر در آیات‌ و تفکر در معانی‌ آن‌ بخوان‌ «و نماز» فریضه‌ «را برپا دار» در اوقات‌ آن‌ و بر آن‌ مواظبت‌ کن‌ «بی‌گمان‌ نماز از فحشا و منکر بازمی‌دارد» فحشا: عبارت‌ است‌ از اعمال‌ زشت‌ و ناپسندی‌ مانند زنا. منکر: عبارت‌ است‌ از آنچه‌ که‌ در شریعت‌ شناخته‌ شده‌ نیست‌ و شرع‌ و عقل‌ آن‌ را ناپسند می‌شناسد.

البته‌ معنای‌ این‌ که‌ نماز از فحشا و منکر بازمی‌دارد این‌ است‌ که: مواظبت‌ بر نماز، سبب‌ خودداری‌ از ارتکاب‌ گناه‌ می‌شود، به‌جهت‌ آن‌که‌ انسان‌ در نماز، خود را در محضر خدا عزوجل  می‌بیند، او را مراقب‌ خود می‌داند، با او راز و نیاز می‌کند و در آیات‌ او تدبر می‌نماید.

از ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا عزوجل  در حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «من‌ لم‌ تنهه‌ صلاته‌ عن‌ الفحشاء والمنکر لم‌ یزدد بها من‌ الله‌ إلا بعدا». «هر کس‌ نماز وی‌ او را از فحشا و منکر باز نداشت، با آن‌ نماز جز دوری‌ از خداوند عزوجل  چیز دیگری ‌نیفزوده‌ است‌». انس‌ رضی الله عنه  حکایت‌ می‌کند که: جوانی‌ از انصار با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نماز جماعت‌ می‌گزارد اما درعین ‌حال‌ دزدی‌ و هیچ‌ چیز از کارهای‌ ناپسند را فرونمی‌گذاشت‌، اصحاب‌ چگونگی‌ حال‌ او را به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خبر دادند و ایشان‌ در حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «یقینا نمازش‌ به‌زودی‌ او را باز خواهد داشت‌». پس ‌دیرزمانی‌ نگذشت‌ که‌ آن‌ جوان‌ توبه‌ کرد و حالش‌ به‌صلاح‌ آمد آن‌گاه ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آیا به‌ شما نگفتم‌ که‌ نمازش‌ او را به‌ صلاح‌ خواهد آورد؟».

«و قطعا ذکر خدا بزرگتر است‌» یعنی: ذکر خدا عزوجل  از همه‌ عبادت‌ها بزرگ‌تر است ‌زیرا این‌ ذکر خدا عزوجل  است‌ که‌ از فحشا و منکر بازمی‌دارد چراکه‌ ترک‌ فحشا و منکر جز از کسی‌ که‌ ذاکر خدا عزوجل  و حاضر و ناظر داننده‌ وی‌ باشد، تحقق‌ پیدا نمی‌کند و بی‌شک‌ آنچه‌ از این‌ ذکر و یادآوری‌ که‌ در نماز است، رکن‌ و پایه‌ برتری‌ آن‌ بر سایر عبادتهاست‌.

ظاهر نص‌ گویای‌ این‌ معنی‌ است‌ که‌ ذکر دائم‌ الله عزوجل  دارای‌ اثر بزرگتری‌ در بازداشتن‌ از فحشا و منکر نسبت‌ به‌ ذکر وی‌ فقط در نماز است‌. اما ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در معنای: ﴿وَلَذِکۡرُ ٱللَّهِ أَکۡبَرُۗ [العنکبوت: 45] می‌گوید: ذکر و یادآوری‌ خداوند عزوجل  از شما ـ چون‌ او را بخوانید و به‌یاد آورید ـ بزرگ‌تر از ذکر و یادآوری‌ شما او راست‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ ذکرنی‌ فی‌ نفسه‌ ذکرته‌ فی‌ نفسی، و من‌ ذکرنی‌ فی‌ ملا ذکرته ‌فی‌ ملا خیر منه: خدای‌  عزوجل ‌ فرمود: هرکس‌ مرا پیش‌ خود یاد کند، او را پیش‌ خود یاد می‌کنم‌ و هرکس‌ مرا در محضر جماعتی‌ یاد نماید، او را در محضر جماعتی‌ بهتر از آن‌ یاد می‌کنم‌».

«و خدا می‌داند چه‌ می‌کنید» پس‌ در برابر خیر، به‌ شما جزای‌ خیر و در قبال‌ شر و بدی، به‌ شما جزای‌ بد می‌دهد.

﴿وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ إِلَّا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡۖ وَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱلَّذِیٓ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَأُنزِلَ إِلَیۡکُمۡ وَإِلَٰهُنَا وَإِلَٰهُکُمۡ وَٰحِدٞ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ٤٦.

«و مجادله‌ نکنید» ای‌ مؤمنان‌! «با اهل‌ کتاب‌» یعنی: با یهود و نصارا «جز به ‌شیوه‌ای‌ که‌ بهتر است‌» یعنی: جز با خصلتی‌ که‌ به‌ اعتبار پاداش‌ نیکوتر است‌ و آن ‌عبارت‌ است‌ از مقابله‌ خشونت‌ با نرمی‌ و مقابله‌ خشم‌ با تحمل‌ زیرا مقابله‌ جدال‌ وگفت‌وگو با این‌ شیوه، یهود و نصارا را به‌ حجت‌ها و برهآن‌های‌ خداوند عزوجل  متوجه‌ گردانیده‌ و این‌ بستر و این‌ امید را پدید می‌آورد که‌ شما را در امر پذیرش‌ اسلام ‌اجابت‌ گویند، در حالی‌ که‌ جدال‌ به‌ شیوه‌ خشونت، چنین‌ اثر و ثمری‌ ندارد. «مگر با کسانی‌ از آنان‌» یعنی: با کسانی‌ از یهود و نصارا «که‌ ستم‌ کرده‌اند» یعنی: با افراط در مجادله، از جاده‌ رعایت‌ ادب‌ با مسلمانان‌ به‌ انحراف‌ رفته‌اند و نرمی‌ و ملایمت‌ در آنان‌ سودی‌ نبخشید پس‌ از مغالطه‌ و خشونت‌ در جدال‌ با آنان‌ باکی ‌نیست‌ و با آنان‌ مجادله‌ خشونت‌ آمیز کنید «و بگویید: به‌ آنچه‌ بر ما فرو فرستاده ‌شده‌» از قرآن‌ «و آنچه‌ بر شما فرو فرستاده‌ شده‌» از تورات‌ و انجیل‌ «ایمان ‌آوردیم‌» که‌ همه‌ از نزد خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ نازل‌ شده‌اند و این‌ دو کتاب‌ تا هنگام ‌بعثت‌ محمدی صلی الله علیه و آله و سلم  و نزول‌ شریعت‌ اسلامی، شریعت‌ ثابت‌ الهی‌ بوده‌اند. البته‌ تحریفات‌ و تبدیلات‌ آن‌ها، در این‌ تصدیق‌ ما داخل‌ نمی‌شود «و خدای‌ ما و خدای ‌شما یکی‌ است‌» نه‌ برای‌ او شریکی‌ است، نه‌ ضدی‌ و نه‌ همتایی‌ «و ما فرمانبردار اوییم‌» یعنی: مخصوصا ما امت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  فرمانبردار و مطیع‌ پروردگار هستیم‌.

این‌ آیه، تعلیم‌ و آموزشی‌ است‌ برای‌ ما که‌ نوع‌ و نحوه‌ سخنی‌ را که‌ باید در اثنای‌ گفت‌وگوی‌ انتقادی‌ با اهل‌ کتاب‌ به‌کار گیریم، مشخص‌ می‌کند.

بخاری‌ و نسائی‌ از ابی‌هریره‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: اهل‌ کتاب‌ تورات‌ را به‌ زبان‌ عبرانی‌ خوانده‌ و آن‌ را برای‌ اهل‌ اسلام‌ به‌زبان‌ عربی‌ تفسیر می‌کردند پس ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «اهل‌ کتاب‌ را نه‌ تصدیق‌ کنید و نه ‌تکذیب‌ بلکه‌ بگویید: به‌ آنچه‌ بر ما و بر شما نازل‌ شده‌ ایمان‌ آوردیم‌ و خدای‌ ما و خدای‌ شما یکی‌ است‌ و ما فرمانبردار او هستیم‌». همچنین‌ بیهقی‌ در کتاب ‌«شعب‌» از جابر بن‌ عبدالله رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف ‌فرمودند: «از اهل‌ کتاب‌ چیزی‌ نپرسید زیرا آنان‌ هرگز شما را هدایت‌ نمی‌کنند ـ درحالی‌که‌ خود گمراه‌ شده‌اند ـ پس‌ اگر از آنان‌ سؤال‌ کنید؛ یا باطلی‌ را تصدیق‌ کرده‌اید و یا حقی‌ را تکذیب‌ نموده‌اید، به‌ خدا سوگند که‌ اگر موسی‌  علیه السلام  زنده‌ و در میان‌ شما بود، برای‌ او روا نبود جز این‌ که‌ از من‌ پیروی‌ کند».

صحیح‌ این‌ است‌ که‌ این‌ آیه‌ «محکم‌» است‌ و به‌ آیه‌ «سیف‌» منسوخ‌ نشده ‌است‌.

﴿وَکَذَٰلِکَ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَۚ فَٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یُؤۡمِنُونَ بِهِۦۖ وَمِنۡ هَٰٓؤُلَآءِ مَن یُؤۡمِنُ بِهِۦۚ وَمَا یَجۡحَدُ بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِلَّا ٱلۡکَٰفِرُونَ٤٧.

«و همچنین‌ ما بر تو کتاب‌ را نازل‌ کردیم‌» یعنی: مانند نازل ‌کردن‌ تورات‌ و انجیل ‌و غیر آن‌ها بر پیامبران‌ دیگر  علیهم السلام ، ما قرآن‌ را نیز بر تو نازل‌ کردیم‌ «پس‌ کسانی‌ که‌ به ‌آنان‌ کتاب‌ داده‌ایم، بدان‌ ایمان‌ می‌آورند» یعنی: کسانی‌ که‌ کتاب‌های پیشین‌ را به‌ حق ‌خوانده‌ و فرا گرفته‌اند، به‌ قرآن‌ نیز ایمان‌ می‌آورند؛ مانند عبدالله بن‌ سلام، سلمان ‌فارسی‌ و همراهان‌شان‌ «و از این‌ گروه‌» اشاره‌ به‌سوی‌ مردم‌ مکه‌ است‌. به‌قولی: اشاره‌ به‌سوی‌ تمام‌ اعراب‌ است‌ «کسانی‌ هستند که‌ به‌ آن‌ ایمان‌ می‌آورند» یعنی: به ‌قرآن‌ «و آیات‌ ما را» یعنی: آیات‌ قرآن‌ را با وجود آشکار بودن‌ و دور بودن‌ شبهه ‌از آن‌ها «جز کافران‌ انکار نمی‌کنند» کافرانی‌ که‌ بر کفر خود مصمم‌اند؛ از مشرکان‌ و اهل‌ کتاب‌. جحود: انکار چیزی‌ به‌ زبان‌ است‌ که‌ در قلب‌ ثابت‌ می‌باشد.

﴿وَمَا کُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن کِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِیَمِینِکَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٤٨.

«و نبودی‌ که‌ قبل‌ از آن‌ هیچ‌ کتابی‌ را بخوانی‌» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! تو پیش‌ از قرآن‌ هیچ‌ کتابی‌ را نمی‌خواندی‌ و بر خواندن‌ آن‌ توانا نبودی‌ زیرا تو شخص‌ امی‌ و ناخوانی‌ هستی‌ که‌ نمی‌توانی‌ بخوانی‌ «و نه‌ آن‌ را با دست‌ خود می‌نوشتی‌» زیرا تو بر نوشتن‌ نیز توانا نیستی‌ «وگرنه‌ باطل ‌اندیشان‌ قطعا به‌ شک‌ می‌افتادند» یعنی: اگر تو از کسانی‌ می‌بودی‌ که‌ بر خواندن‌ و نوشتن‌ قادرند، قطعا باطل‌ اندیشان‌ بداندیش ‌می‌گفتند: شاید آنچه‌ را که‌ او بر ما می‌خواند، از کتاب‌های پیشین‌ الهی‌ یا از کتاب‌هایی ‌یافته‌ است‌ که‌ در باره‌ اخبار و تواریخ‌ امت‌ها تدوین‌ شده‌اند. اما از آنجا که‌ تو امی ‌هستی‌ و خواندن‌ و نوشتن‌ را نمی‌دانی، دیگر هرگز هیچ‌ محلی‌ برای‌ شک‌ و شبهه ‌در آن‌ها باقی‌ نمی‌ماند.

ابن‌کثیر می‌گوید: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  تا آخر حیات‌شان‌ نه‌ می‌توانستند بخوانند و نه ‌می‌توانستند بنویسند و نه‌ حتی‌ یک‌ حرف‌ یا یک‌ سطر را به‌ دست‌ خود نوشته‌اند بلکه‌ نویسندگانی‌ داشتند که‌ جلوی‌ رویشان‌ وحی‌ و نامه‌هایشان‌ را که‌ به‌سوی ‌سرزمین‌های‌ مختلف‌ می‌فرستادند، می‌نوشتند. گفتنی‌ است‌؛ حدیثی‌ را که‌ بعضا در مورد این‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  قبل‌ از رحلت‌ خود نوشتن‌ را آموختند، روایت‌ کرده‌اند، حدیثی‌ است‌ ضعیف‌ که‌ هیچ‌ اصلی‌ ندارد».

﴿بَلۡ هُوَ ءَایَٰتُۢ بَیِّنَٰتٞ فِی صُدُورِ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَۚ وَمَا یَجۡحَدُ بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِلَّا ٱلظَّٰلِمُونَ٤٩.

«بلکه‌ آن‌» یعنی: قرآن‌ «آیاتی‌ روشن‌ در سینه‌های‌ کسانی‌ است‌ که‌ دانش‌ داده‌ شده‌اند» یعنی: مؤمنانی‌ که‌ قرآن‌ را در عهد رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  حفظ کردند و نیز مؤمنانی‌ که‌ بعد از آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  قرآن‌ را حفظ کرده‌ و می‌نمایند، به‌ آن‌ دانایند. این‌ دو ویژگی‌ قرآن‌ است‌ که‌ اولا: آیات‌ آن‌ دارای‌ اعجاز روشنی‌ است‌ و ثانیا: آیات‌ آن‌ در سینه‌ها محفوظ است‌. ابن‌کثیر در تفسیر آن‌ می‌گوید: «قرآن‌ را علما حفظ می‌کنند و خدای‌  عزوجل ‌ حفظ و تلاوت‌ و تفسیر آن‌ را برایشان‌ آسان‌ می‌گرداند». «و جز ستمگران‌ آیات‌ ما را انکار نمی‌کنند» یعنی: کسانی‌ که‌ در ظلم‌ وستم‌ از حد درگذشته‌اند، همانان‌ که‌ حق‌ را می‌دانند اما از آن‌ روی‌ برمی‌تابند؛ آیات‌ ما را انکار می‌کنند.

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡهِ ءَایَٰتٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡأٓیَٰتُ عِندَ ٱللَّهِ وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِیرٞ مُّبِینٌ٥٠.

«و گفتند» کفار مکه‌ «چرا بر او از جانب‌ پروردگارش‌ معجزاتی‌ نازل ‌نشده‌ است‌» مانند معجزات‌ موسی‌  علیه السلام ، شتر صالح‌  علیه السلام  و معجزات‌ مسیح‌  علیه السلام  «بگو» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در پاسخ‌شان‌ «معجزات‌ فقط نزد خداوند است‌» و او آن‌ها را برهر کس‌ از بندگانش‌ که‌ بخواهد و از هر گونه‌ که‌ بخواهد نازل‌ می‌کند و کسی‌ جز او بر این‌ کار توانا نیست‌ لذا حق‌ تعالی‌ اگر بداند که‌ شما با معجزات‌ هدایت‌ می‌شوید، قطعا درخواست‌ شما را اجابت‌ می‌کند زیرا فرودآوردن‌ معجزات‌ بر او سهل‌ و آسان‌ است‌ ولی‌ او می‌داند که‌ شما از این‌ درخواست‌ خویش، جز عناد و گردنکشی‌ و آزمودن‌ قصد دیگری‌ ندارید، از این‌ روی‌ خواسته‌ شما را اجابت‌ نمی‌کند «و من‌ فقط هشداردهنده‌ای‌ آشکارم‌» که‌ طبق‌ مأموریت‌ خویش، شما را بیم‌ و هشدار داده‌ و آنچنان‌ که‌ باید و شاید، حقایق‌ را برای‌ شما بیان‌ می‌کنم‌ و جز این‌ هیچ‌ چیز دیگر در قدرت‌ و اختیار من‌ نیست‌.

﴿أَوَ لَمۡ یَکۡفِهِمۡ أَنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَرَحۡمَةٗ وَذِکۡرَىٰ لِقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٥١.

«آیا برای‌ آنان‌ بس‌ نیست‌ که‌ ما این‌ کتاب‌ را که‌ برآنان‌ خوانده‌ می‌شود بر تو نازل‌ کرده‌ایم‌» یعنی: ای‌ پیامبر! اگر آنان‌ سرعناد ندارند و طالب‌ حق‌ و حقیقت‌ هستند، آیا این‌ کتاب‌ به‌ عنوان‌ معجزه‌ برایشان‌ کافی‌ نیست، کتابی‌ که‌ تو آنان‌ را در مورد آن‌ به‌ مبارزه‌ فراخوانده‌ای‌ که‌ مانند آن‌ یا حداقل‌ سوره‌ای‌ مانند آن‌ را بیاورند اما از آوردن‌ آن‌ عاجز شدند؟ پس‌ اگر تو معجزات‌ موسی‌ و معجزات‌ غیر وی‌ از انبیا  علیهم السلام  را هم‌ برای‌ آنان‌ می‌آوردی، هرگز ایمان‌ نمی‌آوردند چنان‌که‌ با قرآن‌ ایمان ‌نیاوردند «بی‌گمان‌ در این‌» کتاب‌ اعجازگر که‌ معجزه‌ای‌ مستمر در همه‌ زمآن‌ها و مکآن‌هاست‌ «برای‌ قومی‌ که‌ ایمان‌ می‌آورند» به‌ آنچه‌ که‌ تو از نزد پروردگار خویش‌آورده‌ای‌ «رحمتی‌ است‌» عظیم‌ در دنیا و آخرت‌ «و پندی‌ است‌» در دنیا؛ که‌ حقایق‌ را با آن‌ به‌یاد آورده‌ و به‌سوی‌ حق‌ راه‌ می‌یابند.

روایتی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ بیانگر آن‌ است‌ که‌ افرادی‌ از مسلمین‌ نوشته‌هایی‌ با خود آوردند که‌ بعضی‌ از شنیده‌هایشان‌ از یهود در آن‌ نقل‌ شده‌ بود پس‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد.

﴿قُلۡ کَفَىٰ بِٱللَّهِ بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡ شَهِیدٗاۖ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ وَکَفَرُواْ بِٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٥٢.

«بگو» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «کافی‌ است‌ خدا میان‌ من‌ و شما گواه‌ باشد» به‌ آنچه‌ که‌ میان‌ من‌ و شما روی‌ داده‌ است‌ و کافی‌ است‌ که‌ او بر صدق‌ و حقانیت‌ رسالتم‌ گواه ‌باشد «آنچه‌ را که‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌ می‌داند» بنابراین، به‌ کار من‌ و کار شما و حق‌ من‌ و حق‌ شما آگاه‌ است‌ و هیچ ‌چیز از این‌ امور بر او پنهان‌ نیست‌ «و کسانی‌ که ‌به‌ باطل‌» یعنی: به‌ معبودان‌ باطل‌ «ایمان‌ آورده‌اند و به‌ خدا کفر ورزیده‌اند، آن‌ گروه، همان‌ زیانکارانند» در معامله‌ خود، از آنجا که‌ کفر را به‌ بهای‌ ایمان‌ خریده‌اند و حتما جزای‌ این‌ کار خود را در خواهند یافت‌.

﴿وَیَسۡتَعۡجِلُونَکَ بِٱلۡعَذَابِ وَلَوۡلَآ أَجَلٞ مُّسَمّٗى لَّجَآءَهُمُ ٱلۡعَذَابُۚ وَلَیَأۡتِیَنَّهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ٥٣.

«و» مشرکان‌ «از تو عذاب‌ را به‌ شتاب‌ می‌طلبند» از روی‌ استهزا و تکذیب، گویی‌ سخن‌ گفتن‌ از عذاب، بحثی‌ مسخره‌ است‌ «و اگر میعادی‌ معین‌ در کار نبود» که‌ خداوند عزوجل  آن‌ را برای‌ عذاب‌شان‌ معین‌ کرده‌است‌ و آن‌ میعاد؛ روز قیامت ‌یا وقت‌ مرگ‌ آنان‌ است‌ «قطعا عذاب‌ بر آنان‌ نازل‌ می‌شد» به‌ طور عاجل، عذابی‌که‌ به‌ سبب‌ گناهان‌ خویش‌ سزاوار آن‌ هستند «و البته‌ بی‌ آن‌که‌ خبردار شوند غافلگیرشان‌ می‌کرد» یعنی: آن‌ عذاب‌ درحالی‌ به‌سویشان‌ در میعاد مقرر روی‌ می‌آورد که‌ از آمدن‌ آن‌ غافلند.

﴿یَسۡتَعۡجِلُونَکَ بِٱلۡعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةُۢ بِٱلۡکَٰفِرِینَ٥٤.

«از تو» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «به‌ شتاب‌ عذاب‌» دنیوی‌ «را می‌طلبند و حال‌ آن‌که‌ جهنم ‌قطعا بر کافران‌ احاطه‌ دارد» یعنی‌ به‌ آنان‌ بگو: عذاب‌ اخروی‌ خواه ‌ناخواه‌ آمدنی ‌است‌ و شما را از آن‌ گریزی‌ نیست‌ پس‌ به ‌زودی‌ شما را در زمانی‌ نزدیک ‌فرامی‌گیرد زیرا هرآنچه‌ که‌ آمدنی‌ باشد نزدیک‌ است‌.

﴿یَوۡمَ یَغۡشَىٰهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِن فَوۡقِهِمۡ وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِمۡ وَیَقُولُ ذُوقُواْ مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٥٥.

«آن‌ روز که‌ عذاب‌ از بالای‌ سر آن‌ها و از زیر پاهایشان‌» یعنی: از تمام‌ جهات‌ و جوانب‌شان‌ «آن‌ها را فرو می‌گیرد» پس‌ چون‌ عذاب‌ بر این‌ وصف‌ آنان‌ را فروگیرد، بی‌گمان‌ جهنم‌ به‌ آنان‌ احاطه‌ کرده ‌است‌ «و می‌فرماید» خدای‌ سبحان‌ یا بعضی‌ از فرشتگان‌ وی‌ از روی‌ تهدید و توبیخ‌ «آنچه‌ را می‌کردید بچشید» یعنی: بچشید جزای‌ آنچه‌ را که‌ از کفر و معاصی‌ می‌کردید و بدانید که‌ از عذاب‌ ما گریزی ‌ندارید.

﴿یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ أَرۡضِی وَٰسِعَةٞ فَإِیَّٰیَ فَٱعۡبُدُونِ٥٦.

«ای‌ بندگان‌ من‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! همانا زمین‌ من‌ فراخ‌ است‌ پس‌ تنها مرا بندگی ‌کنید» یعنی: اگر در مکه‌ از نمایان ‌کردن‌ ایمان‌ خود و از عمل‌ آشکار به‌ برنامه‌ها واحکام‌ اسلام‌ در تنگنا قرار دارید پس‌ به‌ جایی‌ هجرت‌ کنید که‌ بتوانید دین‌ خدا عزوجل  را در آن‌ بر پا دارید و اگر مجبورید که‌ به‌خاطر پرهیز از آزار مشرکان‌ دینتان‌ را پنهان‌ دارید، بدانید که‌ سرزمینهای‌ خداوند عزوجل  گسترده‌ و فراخ‌ است‌ پس‌ به‌ آن‌ سرزمین‌ها بروید و از تنگی‌ و فشار بیرون‌ آیید تا عبادت‌ من‌ بر شما سهل‌ و آسان ‌شود و بتوانید شعایر و شرایع‌ دین‌ خود را به‌طور علنی‌ و آشکار انجام‌ دهید.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ زبیر بن‌ عوام‌ رضی الله عنه  آمده ‌است: «البلاد بلاد الله، والعباد عباد الله، فحیثما أصبت‌ خیراً فأقم». «سرزمین‌ها، سرزمین‌های‌ خداوند است‌ و بندگان ‌هم‌ بندگان‌ خدایند پس‌ در هرجایی‌ که‌ به‌ خیری‌ رسیدی، در آنجا اقامت‌ گزین‌».

﴿کُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۖ ثُمَّ إِلَیۡنَا تُرۡجَعُونَ٥٧.

«هر نفسی‌» یعنی: هر موجود و آفریده‌ جانداری‌ «چشنده‌ مرگ‌ است، سپس ‌به‌سوی‌ ما بازگردانده‌ می‌شوید» یعنی: هر نفسی‌ از نفوس، به‌زودی‌ در روزی‌ از روزها طعم‌ تلخ‌ مرگ‌ را خواه ‌ناخواه‌ خواهد چشید، چه‌ در موطن‌ و مقام‌ خود باشد و چه‌ در غربت‌ و هجرت‌ پس‌ ترک‌ اوطان‌ و جدایی‌ دوستان‌ و اخوان‌ بر شما دشوار نباشد زیرا بازگشت‌ همه‌ شما به‌سوی‌ خداوند عزوجل  است‌ و هر موجود زنده‌ای‌ ـ هرچند مدت‌ درنگ‌ آن‌ در این‌ سرای‌ دنیا طولانی‌ شود ـ در راه‌ سفر به‌سوی ‌دارالقرار، قرار دارد.

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ غُرَفٗا تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ نِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِینَ٥٨.

«و کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند» به‌ خدا متعال و پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  «و کارهای‌ شایسته ‌کرده‌اند» کارهایی‌ که‌ شرعا به‌ انجام‌ آن‌ مأمور بوده‌اند «قطعا آنان‌ را در غرفه‌هایی ‌از بهشت‌ جای‌ می‌دهیم‌» و فرود می‌آوریم‌ «که‌ از فرودست‌ آن‌ها جویباران‌ روان ‌است‌» یعنی: آن‌ غرفه‌ها در جایگاه‌های‌ بلند بهشت‌ قرار دارد به‌ طوری‌که‌ از فرودست‌ آن‌ها جویباران‌ جاری‌ است‌ «در آنجا جاودانند» یعنی: در غرفه‌ها، یا در بهشت‌ جاودانند و هرگز نمی‌میرند «چه‌ نیکو است‌ پاداش‌ عمل‌کنندگان‌» به‌ اعمال ‌صالح‌ و نیک‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «همانا در بهشت‌ غرفه‌هایی‌ است‌ که ‌بیرون‌ آن‌ها از درون‌ آن‌ها و درون‌ آن‌ها از بیرون‌ آن‌ها دیده‌ می‌شود، خداوند عزوجل  آن‌ها را برای‌ کسانی‌ آماده‌ کرده‌ است‌ که‌ اطعام‌ طعام‌ کنند و کلام‌ را پاک‌ و زیبا گردانند و بر نماز و روزه‌ پایبند باشند و به‌ شب‌ ـ در حالی‌که‌ مردم‌ در خوابند ـ قیام‌ کنند».

این‌ آیه‌ ترغیب‌ کننده‌ و برانگیزاننده‌ مؤمنان‌ به‌سوی‌ هجرت‌ بوده‌ و پیام‌ آن‌ به‌مؤمنان‌ زیر فشار کفار این‌ است‌ که: گریزتان‌ با دینتان‌ در راه‌ خدا عزوجل ، باید بر شما بسی‌ گوارا باشد زیرا برای‌ شما نزد پروردگارتان‌ چنان‌ عوض‌ و پاداش‌ بزرگی ‌آماده‌ شده‌ است‌.

﴿ٱلَّذِینَ صَبَرُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ٥٩.

آری‌! «همان‌ کسانی‌» را در غرفه‌هایی‌ از بهشت‌ که‌ از فرودست‌ آن‌ جویباران‌ روان‌ است، جای‌ می‌دهیم‌ «که‌ صبر کردند» و بر دشواری‌های‌ تکلیف، بر آزار مشرکان، بر هجرت‌ به‌ منظور انجام‌ دادن‌ آشکار مراسم‌ و واجبات‌ دینی‌ خویش‌ وبر غیر این‌ از بلایا و محنت‌ها شکیبایی‌ ورزیدند «و به‌ پروردگارشان‌ توکل ‌می‌کنند» یعنی: امور خویش‌ را در هر اقدام‌ و در هر امتناعی‌ و در کلیه‌ احوال‌ خود ـ اعم‌ از امور دین‌ و دنیا ـ به‌ حق‌ تعالی‌ تفویض‌ می‌کنند.

﴿وَکَأَیِّن مِّن دَآبَّةٖ لَّا تَحۡمِلُ رِزۡقَهَا ٱللَّهُ یَرۡزُقُهَا وَإِیَّاکُمۡۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ٦٠.

«و چه ‌بسیار جاندارانی‌ که‌ نمی‌توانند متحمل‌ روزی‌ خود شوند، خداست‌ که ‌روزی‌ بخش‌ آن‌ها و شماست‌ و او شنوای‌ داناست‌» یعنی: در دنیا بسیار جاندارانی‌ هستند که‌ به‌سبب‌ ضعف‌ و ناتوانی، یارای‌ برداشت‌ روزی‌ خود و ذخیره ‌کردن‌ آن‌را ندارند بلکه‌ فقط خدای‌  عزوجل ‌ است‌ که‌ آنان‌ و شما را نیز که‌ توان‌ این‌ کار را دارید، از فضل‌ خویش‌ روزی‌ می‌دهد پس‌ با آن‌که‌ شما بر تأمین‌ نفقه‌ زندگی‌تان ‌قدرت‌ دارید، چگونه‌ بر خدای‌  عزوجل ‌ توکل‌ نمی‌کنید، در حالی‌ که‌ این‌ جانداران‌ ناتوان‌ با وجود ضعف‌ و ناتوانی‌شان، از ناحیه‌ تأمین‌ خود هیچ‌ واهمه‌ای ‌ندارند.

این‌ آیه‌ برای‌ تقویت‌ عزم‌ کسانی‌است‌ که‌ قصد هجرت‌ را دارند اما بیم‌ فقر، ایشان‌ را از آن‌ باز می‌دارد.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: آیه‌ کریمه‌ وقتی‌ نازل‌ شد که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از اصحاب‌ خویش‌ در مکه‌ خواستند که‌ به‌ مدینه‌ هجرت‌ کنند اما اصحاب‌ گفتند: نه‌ما در آنجا سرا و زمینی‌ داریم‌ و نه‌ کسی‌ را که‌ به‌ ما نان‌وآبی‌ بدهد. پس‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ ایشان‌ خبر داد که‌ رزق‌ و روزی‌ او به‌ مکانی‌ معین‌ مخصوص ‌نیست‌ بلکه‌ رزق‌ او برای‌ تمام‌ خلقش، در هر جا و در هر مکانی‌ که‌ قرار داشته‌ باشند، عام‌ است‌ و حتی‌ ارزاق‌ مهاجران‌ در دیار هجرت‌ بیشتر و پاکیزه‌تر است‌ چنان‌که‌ مهاجران‌ صدر اسلام‌ بعد از اندک‌زمانی، حکام‌ کشورها و سرزمین‌های‌ سایر بلاد شدند.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «سافروا تربحوا و صوموا تصحوا و اغزوا تغنموا». «سفر کنید؛ سود می‌برید، روزه‌ بگیرید؛ تندرست‌ می‌شوید و جهاد کنید؛ غنیمت‌ می‌یابید».

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ یُؤۡفَکُونَ٦١.

«و اگر از آنان‌ بپرسی‌» یعنی: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! اگر از مشرکان‌ بپرسی‌؛ «چه‌ کسی ‌آسمآن‌ها و زمین‌ را آفریده‌ و خورشید و ماه‌ را رام‌ کرده‌است‌؟ حتما می‌گویند: خداوند» یعنی: به‌ انکار این‌ حقیقت‌ قادر نیستند «پس‌ چگونه‌ بیراهه‌ برده‌ می‌شوند؟» یعنی: چگونه‌ بعد از این‌ اعتراف، از اقرار به‌ یگانگی‌ خداوند عزوجل  و این‌ که‌ او لاشریک‌ است‌، برگردانیده‌ می‌شوند؟.

﴿ٱللَّهُ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَیَقۡدِرُ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٦٢.

«خدا بر هرکس‌ از بندگانش‌ که‌ بخواهد روزی‌ را گشاده‌ می‌گرداند و برای‌ هرکس‌ که ‌بخواهد تنگ‌ می‌گرداند» یعنی: گشاده‌ ساختن‌ رزق‌ و روزی، یا تنگ ‌گردانیدن‌ آن، همانا از سوی‌ خدای‌ گشایشگر و تنگ‌ سازنده‌ روزی‌ است‌ پس‌ آن‌ را بر هر کس ‌که‌ بخواهد گشاده‌ و بر هرکس‌ که‌ بخواهد تنگ‌ می‌گرداند؛ برحسب‌ آنچه‌ که ‌حکمتش‌ اقتضا نماید «بی‌گمان‌ خدا به‌ هر چیزی‌ داناست‌» لذا آنچه‌ را که‌ صلاح‌ یا فساد بندگانش‌ در آن‌ است، می‌داند پس‌ به‌ مقتضای‌ حکمت‌ و مصلحت‌ خویش ‌می‌دهد و بازمی‌دارد بنابراین، باید بندگان‌ حق‌ تعالی‌ بر او توکل‌ کنند و امر او را فرمان‌ برند.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِ مَوۡتِهَا لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ٦٣.

«و اگر از آنان‌ بپرسی‌» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «چه‌ کسی‌ از آسمان‌ آبی‌ فروفرستاده‌ و بدان‌ زمین‌ را پس‌ از پژمردنش‌ زنده‌ گردانید؟ حتما می‌گویند: الله» یعنی: آن‌ها به‌ این‌ حقیقت‌ معترفند پس‌ این‌ اعتراف‌ آن‌ها خود مستلزم‌ و مقتضی‌ بطلان‌ شرک‌ آوردن ‌آن‌ها به‌ خدای‌ سبحان‌ است‌ «بگو: الحمدلله» یعنی: ستایش‌ می‌گویم‌ خداوند عزوجل  را بر این‌ که‌ حق‌ را با من‌ همراه‌، حجتم‌ را بر آنان‌ غالب‌ و آنان‌ را به‌ این‌ حقایق‌ معترف‌ گردانید «بلکه‌ بیشتر آنان‌ تعقل‌ نمی‌کنند» در تناقضی‌ که‌ با شرک‌ خویش ‌دچار آن‌ شده‌اند پس‌ بدین‌ جهت، به‌ مقتضای‌ آنچه‌ که‌ بدان‌ اعتراف‌ کرده‌اند، عمل‌ نمی‌کنند.

﴿وَمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا لَهۡوٞ وَلَعِبٞۚ وَإِنَّ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ لَهِیَ ٱلۡحَیَوَانُۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ٦٤.

«و این‌ زندگی‌ دنیا جز سرگرمی‌ و بازیچه‌ نیست‌» از جنس‌ آنچه‌ که‌ کودکان‌ به‌ آن ‌سرگرم‌ می‌شوند و با آن‌ بازی‌ می‌کنند. یعنی: زندگی‌ دنیا هیچ‌ دوام‌ و بقایی‌ ندارد و به‌ سرعت‌ سپری‌ می‌شود «و البته‌ زندگی‌ حقیقی‌ همانا سرای‌ آخرت‌ است‌» زیرا سرای‌ آخرت، سرای‌ زندگی‌ پاینده‌ و فنا ناپذیری‌ است‌ که‌ هرگز زوال‌ نمی‌پذیرد و مرگ، یا بیماری، یا هم‌ و غمی‌ آن‌ را منغص‌ و تلخ‌ نمی‌گرداند «اگر می‌دانستند» چیزی‌ از حقیقت‌ را ولی‌ نمی‌دانند زیرا اگر می‌دانستند، هرگز دار فانی ‌ناپایدار را بر سرای‌ باقی‌ ترجیح‌ نمی‌دانند ولی‌ کافران‌ جز به‌ ظواهر دنیا علم‌ وآگاهی‌ ندارند.

﴿فَإِذَا رَکِبُواْ فِی ٱلۡفُلۡکِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ یُشۡرِکُونَ٦٥.

«پس‌ چون‌ بر کشتی‌ سوار می‌شوند» یعنی: کفار با وصف‌ شرک‌ و عنادی‌ که‌ دارند، وقتی‌ سوار کشتی‌ می‌شوند «خداوند را ـ درحالی‌که‌ دین‌ را برای‌ او خالص ‌می‌دارند ـ می‌خوانند» چرا که‌ وقتی‌ دریا توفانی‌ شود و امواج‌ بزرگ‌ فراز آید وکفار از غرق‌ شدن‌ بیمناک‌ گردند، در این‌ هنگام‌ امیدشان‌ از اسباب‌ مادی‌ بریده ‌می‌شود پس‌ به‌ فطرت‌ خویش‌ بازگشته‌ و خداوند متعال‌ را بی‌ریا و خالصانه‌ به‌یگانگی‌ می‌خوانند و در آن‌ هنگام، به ‌یاری‌ خواندن‌ بتان‌ را فرو می‌گذارند زیرا می‌دانند که‌ جز خدای‌ سبحان‌ هیچ‌ نیروی‌ دیگری‌ نمی‌تواند این‌ سختی‌ بزرگ ‌فرود آمده‌ بر آنان‌ را برطرف‌ نماید «ولی‌ چون‌ آنان‌ را به‌سوی‌ خشکی‌ رهاند، بناگاه‌ شرک‌ می‌ورزند» یعنی: مجددا به‌ شرک‌ برگشته‌ و غیر خدای‌ سبحان‌ را می‌خوانند.

البته‌ این‌ شیوه‌ کفار برخلاف‌ شیوه‌ مؤمنان‌ با اخلاص‌ است‌ که‌ پس از نجات‌ از مهالک‌ و سختی‌ها نعمت‌ خدای‌  عزوجل ‌ بر خویشتن‌ را شکر گزارده‌ و نعمت‌ها را وسیله‌ای‌ برای‌ افزونی‌ طاعات‌شان‌ می‌گردانند. «اذا» حرفی‌ است‌ که‌ بر تحقق‌ بی‌درنگ‌ ما بعد خود دلالت‌ می‌کند.

 

﴿لِیَکۡفُرُواْ بِمَآ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ وَلِیَتَمَتَّعُواْۚ فَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَ٦٦.

آری‌! مجددا به‌ شرک‌ روی‌ می‌آورند «تا در آنچه‌ به‌ آنان‌ بخشیده‌ایم‌» از نعمت‌ها «کفران‌ پیشه‌ کنند» و ناسپاسی‌ ورزند «و تا برخوردار شوند» از نعمت‌های خداوند عزوجل  به‌گونه‌ای‌ که‌ او نمی‌پسندد «پس‌ به ‌زودی‌ می‌دانند» فرجام‌ این‌ عملکرد خویش‌ و سختی‌ و عذابی‌ را که‌ در پی‌ آن‌ خواهد آمد.

﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّا جَعَلۡنَا حَرَمًا ءَامِنٗا وَیُتَخَطَّفُ ٱلنَّاسُ مِنۡ حَوۡلِهِمۡۚ أَفَبِٱلۡبَٰطِلِ یُؤۡمِنُونَ وَبِنِعۡمَةِ ٱللَّهِ یَکۡفُرُونَ٦٧.

«آیا ندیده‌اند» کفار قریش‌ «که‌ ما» مکه‌ را برای‌ آنان‌ «حرمی‌ امن ‌قرار داده‌ایم‌» که‌ از هجوم‌ و قتل‌ و اسارت‌ و چپاول‌ ایمن‌ می‌باشند «و حال‌ آن‌که ‌مردم‌ از پیرامون‌شان‌ ربوده‌ می‌شوند» یعنی: ساکنان‌ حرم‌ از آفات‌ و بلیات‌ زمینی‌ای‌که‌ دیگر اعراب‌ مبتلای‌ آن‌ هستند، در سلامت‌ و عافیت‌ قرار دارند زیرا اعراب ‌دیگر همه‌وقت‌ در معرض‌ حملات‌ و یورش‌های‌ مهاجمان‌ قرار دارند، اموال‌شان‌ توسط جنگجویان‌ غارت‌ می‌شود، سپاهیان‌ مهاجم‌ خون‌هایشان‌ را بر زمین‌ می‌ریزند و هر زگان‌ و شیطآن‌های‌ عرب، نوامیس‌ و اموال‌ و ارزش‌هایشان‌ را مباح‌ می‌شمارند، با این‌ وجود «آیا به‌ باطل‌ ایمان‌ می‌آورند» یعنی: آیا به‌ شرک‌ می‌گرایند، بعد ازآن‌که‌ حجت‌ خداوند عزوجل  برآنان‌ آشکار شده‌ است‌ «و به‌ نعمت‌ خداوند کفر می‌ورزند» ناسپاسی‌ نعمت‌ را به‌جای‌ شکران‌ آن‌ قرار داده‌ و به‌ پیام‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  کفر می‌ورزند؟!

ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: مشرکان‌ مکه‌ گفتند؛ ای‌ محمد! علت‌ دیگری‌ ما را از پذیرش‌ دین‌ تو باز نمی‌دارد مگر بیم‌ این‌ که‌ اگر ایمان‌ آوریم، مردم ‌عرب‌ ما را از جا برمی‌کنند زیرا ما در اقلیت‌ قرار داریم‌ و اعراب‌ پیرامون‌ ما در اکثریت‌. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا أَوۡ کَذَّبَ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُۥٓۚ أَلَیۡسَ فِی جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡکَٰفِرِینَ٦٨.

«و کیست‌ ستمکارتر از آن‌ کس‌ که‌ بر خدا دروغ‌ بندد» یعنی: کسی‌ ستمکارتر از آن‌ کس‌ نیست‌ که‌ می‌پندارد: خدای‌ سبحان‌ شریکی‌ دارد، یا کسی‌ ستمکارتر از آن‌ کس‌ نیست‌ که‌ بر خدای‌ سبحان‌ دروغ‌ بافته‌ و سخنی‌ را به‌ او نسبت‌ می‌دهد که ‌او آن‌ را نگفته‌ است‌ «یا» کیست‌ ستمکارتر از آن‌ کس‌ که‌ «چون‌ حق‌» یعنی ‌پیامبر و کتاب‌ و توحید «نزد او آید، آن‌ را تکذیب‌ کند؟ آیا جایگاه‌ کافران‌ در دوزخ ‌نیست‌؟» استفهام‌ برای‌ تقریر و تثبیت‌ است‌. یعنی: بی‌شک‌ و شبهه، دوزخ ‌اقامتگاه‌ و جایگاه‌ کافران‌ است‌.

﴿وَٱلَّذِینَ جَٰهَدُواْ فِینَا لَنَهۡدِیَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٦٩.

«و کسانی‌ که‌ در راه‌ ما جهاد کرده‌اند» یعنی: کسانی‌ که‌ علیه‌ نفس‌ و شیطان‌ جهاد کرده‌اند و جآن‌های‌ خود را در دعوت‌ به‌سوی‌ الله عزوجل  و برای‌ طلب‌ خشنودی‌ وی‌ به‌رنج‌ و سختی‌ درافگنده‌اند؛ «البته‌ آنان‌ را به‌ راه‌های‌ خود رهنمون‌ می‌شویم‌» یعنی: به‌ راه‌های‌ خیر که‌ ایشان‌ را به ‌سر منزل‌ خشنودی‌ و رضای‌ ما می‌رساند «و بی‌گمان‌ خدا با نیکوکاران‌ است‌» با نصرت‌ و یاری‌ خویش‌ در دنیا و دادن‌ پاداش‌ نیک‌ در آخرت‌ و هرکس‌ که‌ خدا عزوجل  با او باشد، هرگز خوار و ذلیل‌ نمی‌شود.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ عمل‌ بما علم، ورثه‌ الله‌ علم‌ ما لم‌ یعلم». «هر کس ‌به‌ آنچه‌ که‌ می‌داند عمل‌ کند، خداوند عزوجل  علم‌ آنچه‌ را که‌ نمی‌داند به‌ وی ‌می‌بخشاید». ابو سلیمان‌ دارانی‌ می‌گوید: «مراد از جهاد در آیه‌ کریمه، فقط جنگیدن‌ با کفار نیست‌ بلکه‌ یاری ‌دادن‌ دین‌ خدا عزوجل ، مبارزه‌ با باطل ‌اندیشان، سرکوب‌ ستمگران‌ و در رأس‌ همه، امر به ‌معروف‌ و نهی‌ از منکر و مجاهده‌ با نفس ‌در طاعت‌ حق‌ تعالی‌ است‌».