تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی فرقان


جمهور مفسرین بر این باورند که مکی است و ۷۷ آیه می‌باشد.

آیه‌ی ۱-۲:

﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِیَکُونَ لِلۡعَٰلَمِینَ نَذِیرًا١[الفرقان: ۱]. «خجسته است خداوندی که فرقان (=جدا سازندۀ حق از باطل) را بر بنده خود (محمد ص) نازل کرد تا برای جهانیان هشدار دهنده باشد».

﴿ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَمۡ یَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ شَرِیکٞ فِی ٱلۡمُلۡکِ وَخَلَقَ کُلَّ شَیۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِیرٗا٢[الفرقان: ۲]. «ذاتی که فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، و هیچ فرزندی برنگرفته، و در فرمانروایی شریکی ندارد، و همه چیز را آفریده و آنها را به اندازه مقرّر کرده است».

در این آیه عظمت خدا و این‌که او یگانۀ یکتا بوده و کلیۀ خوبی‌ها و نیکی‌ها در او منحصر است، بیان شده است. پس فرمود: ﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَبا شکوه و والا مقام است خدایی که «فرقان» را نازل کرده است. و صفات او کامل‌اند و خوبیهایش فراوان است. از بزرگ‌ترین خیرات و نعمت‌هایش این است که قرآن را نازل فرموده است که حلال و حرام را از هم جدا می‌نماید، و هدایت را از گمراهی، و سعادتمندان را از اهل شقاوت جدا می‌کند. ﴿عَلَىٰ عَبۡدِهِ(این قرآن را) بر بنده‌اش محمد صنازل فرموده است که مراتب عبودیت و بندگی را به حد کمال رسانده و از همۀ پیامبران پیشی گرفته است. ﴿لِیَکُونَ لِلۡعَٰلَمِینَ نَذِیرًاتا این نازل کردن فرقان بر بنده‌اش هشداری برای جهانیان باشد و آنها را از عذاب خداوند بیم دهد، و موارد خشنودی الهی را از موارد خشم وی مشخص کند. و هرکس این هشدار را بپذیرد و به آن عمل نماید از زمرۀ‌نجات یافتگان در دنیا و آخرت خواهد بود، کسانی که به سعادت جاودانی دست یازیده و مالکیت ابدی را دریافته‌اند. آیا بالاتر از این نعمت و فضل و احسان چیزی وجود دارد؟ پس خجسته و والا مقام است ذاتی که او آنچه ذکر شد گوشه‌ای از احسان و برکات اوست.

﴿ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِذاتی که فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست. یعنی تنها او در آسمان‌ها و زمین تصرف می‌نماید، و همۀ آنچه که در آسمان‌ها و زمین هستند در مالکیت او قرار دارند، و بندۀ او هستند، و در برابر عظمت او سر تسلیم فرود آورده، و رد برابر ربوبیتش فروتن بوده و به رحمت او نیازمندند. ﴿وَلَمۡ یَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ شَرِیکٞ فِی ٱلۡمُلۡکِو هیچ فرزندی بر نگرفته و در فرمانروایی شریکی ندارد. چگونه ممکن است فرزند یا شریکی داشته باشد در حالی که او مالک است و غیر او همه مملوک، و در اختیار اویند. و او چیره و غالب و دیگران همه مغلوب هستند، و ذات او از همه چیز بی‌نیاز است، و آفریده‌ها از همه جهت به او نیازمندند؟!.

و چگونه ممکن است در فرمانروایی و مالکیت شریکی داشته باشد حال آنکه بندگان همه در اختیار او هستند ؟! پس جز با اجازۀ او حرکت و سکونی از آنها سر نمی‌زند، و جز با اجازۀ او کاری انجام نمی‌دهند. پس بسی پاک است خداوند از این‌که شریک یا فرزندی داشته باشد، و هر کس دربارۀ او چنین چیزی بگوید قدر و منزلت الهی را درک نکرده است. بنابر این فرمود: ﴿وَخَلَقَ کُلَّ شَیۡءٍٖهمه چیز را آفریده است. این شامل جهان بالا و پایین، اعم از حیوانات و نباتات و جمادات آن است. ﴿فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِیرٗابه هر مخلوقی آفرینش شایسته و مناسبش را بخشیده است. و آن‌گونه آن را آفریده است که حکمتش آن را اقتضا نموده است، به نحوی که هر مخلوقی طوری آفریده شده است که عقل صحیح خلاف شکل و صورتی که به آن داده شده است، تصور نمی‌کند، بلکه عقل سالم حتی خلاف شکلی که به یکی از اعضای مخلوقی بخشیده شده است، تصور نمی‌کند، زیرا خداوند هر عضوی را در جایی قرار داده است که چنانچه در جایی دیگر گذاشته شود با آن تناسب نخواهد داشت. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى١ ٱلَّذِی خَلَقَ فَسَوَّىٰ٢ وَٱلَّذِی قَدَّرَ فَهَدَىٰ٣[الأعلى: ۱-۳]. و خداوند متعال فرموده است: ﴿رَبُّنَا ٱلَّذِیٓ أَعۡطَىٰ کُلَّ شَیۡءٍ خَلۡقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ[طه: ۵۰]. و پس از آنکه کمال و عظمت و فراوانی احسان و نیکی‌های خود را بیان کرد- و این امر مقتضی آن است که او به تنهایی محبوب، فریادرس، تعظیم شده باشد و همه‌ی کارها و عبادات خالصانه برای وی انجام گیرد و کسی را شریک وی نسازند- مناسبت پیدا کرد که تصریح نماید که عبادت غیر او باطل است. پس فرمود:

آیه‌ی ۳:

﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗ لَّا یَخۡلُقُونَ شَیۡ‍ٔٗا وَهُمۡ یُخۡلَقُونَ وَلَا یَمۡلِکُونَ لِأَنفُسِهِمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗا وَلَا یَمۡلِکُونَ مَوۡتٗا وَلَا حَیَوٰةٗ وَلَا نُشُورٗا٣[الفرقان: ۳]. «و آنان غیر از خداوند معبودانی را برای خود برگزیده، (معبودانی) که چیزی را نمی‌آفرینند، بلکه خودشان مخلوقند، و نه مالک زیان و سود خویش هستند، و نه مالک مرگ و حیات و رستاخیز (خویش)‌اند».

شگفت‌انگیزترین چیز، واولین دلیل بر نادانی و بی‌خردی و ستم‌ورزی و جسارت آنها نسبت به پروردگار این است که معبودانی چنین ناتوان را به خدایی برگرفته‌اند، معبودان ناتوانی که توانایی آفریدن چیزی را ندارند، بلکه خودشان آفریده شده‌اند، برخی از معبودانشان را با دست‌های خود درست کرده‌اند ﴿وَلَا یَمۡلِکُونَ لِأَنفُسِهِمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗاو مالک کوچکترین سود و زیانی برای خود نبوده، ﴿وَلَا یَمۡلِکُونَ مَوۡتٗا وَلَا حَیَوٰةٗ وَلَا نُشُورٗاو اختیار مرگ و زندگی و برانگیختن را ندارند. یعنی آنها توانایی زنده کردن پس از مرگ را ندارند، پس مهمترین داوری عقل در مورد این معبودان عبارت از بطلان خدایی آنان است، چرا که عقل به فاسدبودن آن (بت‌ها) و فاسد بودن عقل کسی که آنها را به خدایی گرفته و در آفرینش مخلوقات شریک آفریننده قرار داده است قضاوت می‌نماید، زیرا خداوند آنها را در آفرینش مخلوقات شریک خود قرار نداده است، خداوندی که سود و زیان و منع وعطا در دست اوست. و اوست که زنده می‌کند و می‌میراند و مردگان را بر می‌انگیزد و در روز رستاخیز آنان را گرد می‌آورد. و خداوند برایشان دو سرا قرار داده است: سرای شقاوت و خواری، و سرای موفقیت و سعادت و نعمت پایدار و همیشگی را برای کسی در نظر گرفته است که معبود را تنها خدا بداند.

آیه‌ی ۴-۶:

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ إِفۡکٌ ٱفۡتَرَىٰهُ وَأَعَانَهُۥ عَلَیۡهِ قَوۡمٌ ءَاخَرُونَۖ فَقَدۡ جَآءُو ظُلۡمٗا وَزُورٗا٤[الفرقان: ۴]. «و کافران گفتند: این (قرآن) دروغی بیش نیست که (محمد) خود آن را به هم بافته است، و گروهی دیگر او را بر آن یاری داده‌اند. به درستی که ستم و دروغ به میان آورده‌اند».

﴿وَقَالُوٓاْ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ ٱکۡتَتَبَهَا فَهِیَ تُمۡلَىٰ عَلَیۡهِ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلٗا٥[الفرقان: ۵]. «و گفتند: افسانه‌های پیشینیان است که آن را باز نوشته است، و چنین افسانه‌هایی سحرگاهان و شامگاهان بر او خوانده می‌شود».

﴿قُلۡ أَنزَلَهُ ٱلَّذِی یَعۡلَمُ ٱلسِّرَّ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ کَانَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٦[الفرقان: ۶]. «بگو: آن را ذاتی فرو فرستاده است که هر راز نهانی را که در آسمان‌ها و زمین است می‌داند. بی‌گمان او آمرزگار و مهربان است».

وقتی صحت توحید و بطلان شرک را با دلیل قاطع و روشن ثابت نمود، درستی و صحت رسالت و باطل بودن گفتۀ کسی که با آن مخالفت ورزیده و بر آن اعتراض کرده است را نیز اثبات نموده و فرمود: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ إِفۡکٌ ٱفۡتَرَىٰهُ وَأَعَانَهُۥ عَلَیۡهِ قَوۡمٌ ءَاخَرُونَۖ فَقَدۡ جَآءُو ظُلۡمٗا وَزُورٗا٤کفر کافران باعث شد تا در مورد قرآن و پیامبر بگویند:‌این قرآن دروغی است که محمد آن را ساخته و پرداخته کرده است و به خدا نسبت داده و گروهی دیگر او را بر این کار یاری کرده‌اند.

خداوند سخن آنها را رد نمود و بیان کرد که این تکبر و لجاجت و عین ستمگری و دروغگویی آنان است، و چنین چیزی در عقل کسی نمی‌گنجد، چرا که آنها پیامبر صرا بیشتر از همۀ مردم می‌شناسند، و کمال صداقت و امانتداری و نیکوکاری او را می‌دانند. و امکان ندارد که پیامبر و هیچ مخلوق دیگری از طرف خود چیزی مانند این قرآن را که بزرگ‌ترین و بالاترین سخن است بیاورد، و پیامبر صنزد هیچ کسی نرفته است تا او را در ساختن قرآن یاری نماید، بلکه کافران این سخن را از روی ستمگری و دروغگویی می‌گویند.

و از جمله گفته‌های کافران در مورد قرآن این است که گفتند: آنچه محمد صآورده است، ﴿أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَافسانه‌های پیشینیان است که مردم از دهان یکدیگر فرا می‌گیرند، و هر یک آن را نقل می‌نماید، و محمد از کسی خواسته است تا این افسانه‌ها را برایش بنویسد، ﴿فَهِیَ تُمۡلَىٰ عَلَیۡهِ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلٗاو چنین افسانه‌هایی سحرگاهان و شامگاهان بر او خوانده می‌شود. کافران در این سخن خود مرتکب چند گناه بزرگ شدند که عبارتند از:

۱- آنها پیامبر صرا که نیکوترین و راستگوترین مردم بود به دروغگویی و جسارت متهم کردند.

۲- در مورد قرآن که راست‌ترین و بزرگ‌ترین سخن است گفتند: دروغ و افترا است.

۳- نیز گفتند آنها می‌توانند همانند این قرآن را بیاورند، و مخلوق ناقص می‌تواند با خالقی که از هر جهت کامل است در یکی از صفاتش که کلام است برابری کند و مانند آن را بیاورد.

۴- در حالی که پیامبر صرا می‌شناختند و بیشتر و بهتر از همۀ مردم می‌دانستند که او نوشتن بلد نیست و به نزد کسی که نوشتن بلد است نمی‌رود اما باز هم چنین خیالی را در سر می‌پروراندند.

بنابر این خداوند سخن آنها را رد نمود و فرمود: ﴿قُلۡ أَنزَلَهُ ٱلَّذِی یَعۡلَمُ ٱلسِّرَّ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِبگو: ذاتی این قرآن را نازل کرده است که علم و آگاهی او همۀ چیزهای پنهان و پیدایی را که در آسمان‌ها و زمین است فراگرفته است. همانگونه که فرموده است: ﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِیلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِینُ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِکَ لِتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِینَ١٩٤[الشعراء: ۱۹۲-۱۹۴]. «و بی‌گمان آن را پروردگار جهانیان نازل کرده، و روح‌الامین (=جبرئیل) آن را در قلب تو نازل نموده است تا از بیم‌دهندگان باشی».

خداوند حجت را بر مشرکین اقامه نموده است، زیرا ذاتی که قرآن را نازل نموده علم آگاهی‌اش همه چیز را احاطه کرده است، پس محال است مخلوقی به دروغ این قرآن را ساخته باشد و به خدا نسبت داده و بگوید: این از جانب خدا است! در حالی که از طرف خدا نیست، و ریختن خون مخالفان خود و گرفتن اموالشان را حلال بداند، و ادعا نماید که خداوند این را به او گفته است، درحالیکه خداوند همه چیز را می‌داند، با و جود این او را یاری و کمک نماید، و بر دشمنانش پیروز گرداند و بر جان و سرزمین آنها مسلط گرداند. و بر جان و سرزمین آنها مسلط گرداند. پس هیچ‌کس نمی‌تواند این قرآن را انکار کند، مگر این‌که نخست علم الهی را انکار کند، سپس قرآن را انکار نماید. و هیچ گروهی از انسان‌ها بر این باور نیستند، جز فلاسفۀ دهری که خدا را قبول ندارند.

و ذکر علم همه جانبه و فراگیر الهی آنها را بر اندیشیدن در قرآن تحریک می‌نماید، و اگر آنها در قرآن بیاندیشند از علم و احکام الهی چیزهایی را می‌بینند که قاطعانه دلالت می‌نماید قرآن از سوی دانای پنهان و پیدا نازل شده است. و با این‌که کافران توحید و رسالت را انکار کردند اما لطف خداوندی آنها را رها نکرد و بر آنان ستم ننمود، بلکه آنان را به توبه و بازگشت به‌سوی خود فرا حواند و به آنان نوید داد که اگر توبه کنند و به‌سوی خدا بازگردند و آمرزش و رحمت الهی آنها را در بر خواهد گرفت.

﴿إِنَّهُۥ کَانَ غَفُورٗابی‌گمان خداوند آمرزنده است. یعنی مرتکبان جنایت و گناهان را می‌آمرزد، به شرطی که اسباب آمرزش را فراهم آورند. و اسباب آمرزش دست کشیدن و باز آمدن از گناهان و توبه کردن است. ﴿رَّحِیمٗاو با آنان مهربان است، چرا که فوراً آنان‌را عذاب نمی‌دهد، در حالی‌که آنها موجبات عذاب را فراهم آورده‌اند. و با آنها مهربان است، چون توبۀ آنان را پس از آن که مرتکب گناه شدند، می‌پذیرند، و گناهان گذشته آنان را از بین برده و نیکی‌هایشان را می‌پذیرد. و کسی را که از نزد او گریخته، چون باز آید او را در نزد خود می‌پذیرد، و حسناتش را قبول می‌کند و به وی روی می‌آورد و به جایگاه مطیعان و منیبان می‌رساند.

آیه‌ی ۷-۱۴:

﴿وَقَالُواْ مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِ یَأۡکُلُ ٱلطَّعَامَ وَیَمۡشِی فِی ٱلۡأَسۡوَاقِ لَوۡلَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مَلَکٞ فَیَکُونَ مَعَهُۥ نَذِیرًا٧[الفرقان: ۷]. «و گفتند: این پیامبر را چه شده است که غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟! چرا فرشته‌ای به‌سوی او فرستاده نشده است تا به او هشدار دهنده باشد؟!».

﴿أَوۡ یُلۡقَىٰٓ إِلَیۡهِ کَنزٌ أَوۡ تَکُونُ لَهُۥ جَنَّةٞ یَأۡکُلُ مِنۡهَاۚ وَقَالَ ٱلظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا٨[الفرقان: ۸]. «یا چرا گنجی (از آسمان) به‌سوی او انداخته نشده است، یا چرا باغی ندارد که از (میوه‌های) آن بخورند؟! و ستمگران گفتند: شما جز از یک انسان جادوزده پیروی نمی‌کنید؟!».

﴿ٱنظُرۡ کَیۡفَ ضَرَبُواْ لَکَ ٱلۡأَمۡثَٰلَ فَضَلُّواْ فَلَا یَسۡتَطِیعُونَ سَبِیلٗا٩[الفرقان: ۹]. «بنگر چگونه برای تو مثل‌ها زدند، و گمراه شدند، و هیچ راهی نمی‌یابند».

﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِیٓ إِن شَآءَ جَعَلَ لَکَ خَیۡرٗا مِّن ذَٰلِکَ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَیَجۡعَل لَّکَ قُصُورَۢا١٠[الفرقان: ۱۰]. «بزرگوار است خداوندی که اگر بخواهد برایت بهتر از این می‌سازد، باغ‌هایی که در آنها جویبارها و رودها روان است، و برای تو کاخها قرار دهد».

﴿بَلۡ کَذَّبُواْ بِٱلسَّاعَةِۖ وَأَعۡتَدۡنَا لِمَن کَذَّبَ بِٱلسَّاعَةِ سَعِیرًا١١[الفرقان: ۱۱]. «بلکه قیامت را دروغ انگاشتند، و ما برای کسی که قیامت را دروغ انگارد دوزخ را فراهم دیده‌ایم».

﴿إِذَا رَأَتۡهُم مِّن مَّکَانِۢ بَعِیدٖ سَمِعُواْ لَهَا تَغَیُّظٗا وَزَفِیرٗا١٢[الفرقان: ۱۲]. «هنگامی که (جهنم) آنان را از دور می‌بیند خشم و خروشی از آن می‌شنوند».

﴿وَإِذَآ أُلۡقُواْ مِنۡهَا مَکَانٗا ضَیِّقٗا مُّقَرَّنِینَ دَعَوۡاْ هُنَالِکَ ثُبُورٗا١٣[الفرقان: ۱۳]. «و چون در آنجا دست و پا بسته به جای تنگی از آتش دوزخ افکنده شوند در آنجا مرگ و نابودی را به فریاد می‌خوانند».

﴿لَّا تَدۡعُواْ ٱلۡیَوۡمَ ثُبُورٗا وَٰحِدٗا وَٱدۡعُواْ ثُبُورٗا کَثِیرٗا١٤[الفرقان: ۱۴]. «امروز یک بار نابودی مخواهید (بلکه برای خود) ‌بارها نابودی بطلبید».

این از گفته‌های کسانی است که پیامبر را تکذیب کرده و رسالت او را مورد طعن قرار داده و معترضانه می‌گفتند: چرا فرشته‌ی بر او نازل نشده، و چرا پادشاه نیست، و چرا فرشته‌ای او را در امر رسالت یاری نمی‌کند؟! پس گفتند: ﴿مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِاین پیامبر را چه شده است؟! یعنی از روی تمسخر می‌گفتند: این شخص که ادعای رسالت می‌کند، چرا ﴿یَأۡکُلُ ٱلطَّعَامَغذا می‌خورد، غذا خوردن که از ویژگیهای انسان است، چرا فرشته‌ی به عنوان پیامبر فرستاده نشده است که غذا نخورد و به آنچه انسان‌ها نیاز دارند نیاز نداشته باشد؟! ﴿وَیَمۡشِی فِی ٱلۡأَسۡوَاقِو چرا در بازارها برای خرید و فروش راه می‌رود؟ زیرا این چیزها - به گمان آنان - شایستۀ کسی نیست که پیامبر باشد. با این‌که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَکَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ إِلَّآ إِنَّهُمۡ لَیَأۡکُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَیَمۡشُونَ فِی ٱلۡأَسۡوَاقِ[الفرقان: ۲۰]. «و ما پیش از تو پیامبرانی را نفرستاده‌ایم مگر این‌که آنها غذا خورده و در بازارها راه می‌رفتند». ﴿لَوۡلَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مَلَکٞچرا همراه او فرشته‌ی نازل نشده که وی را معاونت و یاری نماید؟! ﴿فَیَکُونَ مَعَهُۥ نَذِیرًاو همراه او مردم را بیم دهد؟ آنها گمان می‌بردند که او. برای انجام رسالت کافی نیست، و توانایی انجام دادن آن را ندارد.

﴿أَوۡ یُلۡقَىٰٓ إِلَیۡهِ کَنزٌیا این‌که گنجی از آسمان به‌سوی او انداخته شود، گنجی بی‌رنج. ﴿أَوۡ تَکُونُ لَهُۥ جَنَّةٞ یَأۡکُلُ مِنۡهَایا این‌که باغی داشته باشد که از میوه‌های آن بخورد تا به وسیلۀ آن باغ برای طلب روزی از رفتن به بازارها بی‌نیاز گردد. ﴿وَقَالَ ٱلظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًاو ستمگران گفتند: - و ستم‌شان آنها را به گفتن چنین سخنی واداشت، نه از روی اشتباه - شما جز از مرد جادوزده‌ای پیروی نمی‌کنید. این را گفتند در حالی که کمال عقل و گفتار نیک و سالم بودن پیامبر را از همۀ عیب‌ها می‌دانستند. و از آنجا که سخنان کافران بسیار عجیب بود، خداوند متعال فرمود: ﴿ٱنظُرۡ کَیۡفَ ضَرَبُواْ لَکَ ٱلۡأَمۡثَٰلَبنگر چگونه برای تو مثل‌ها زدند. و آن مثل‌ها این بود که می‌گفتند: چرا پیامبر فرشته نیست و ویژگیهای انسانی دارد؟ و چرا فرشته‌ی همراه او فرستاده نشده است؟! زیرا بر انجام آنچه می‌گوید توانایی ندارد. و چرا گنجی از آسمان به‌سوی او فرود نمی‌آید؟ و یا باغی ندارد؟ که او را از رفتن به بازارها بی‌نیاز کند؟ و یا این‌که می‌گفتند: او دیوانه و جادوزده است.

﴿فَضَلُّواْ فَلَا یَسۡتَطِیعُونَ سَبِیلٗاآنها گفته‌های متضادی بر زبان آوردند که سراسر جهالت و گمراهی و بی‌خردی بود، و هیچ هدایتی در آن وجود نداشت. و هیچ یک از این گفته‌ها نمی‌تواند کوچک‌ترین شبهه‌ای در رسالت او ایجاد کند، و انسان عاقل با کمترین تأملی در گفته‌های آنان به پوچ و باطل بودن آن یقین حاصل کرده و دیگر نیازی به رد آن ندارد. بنابر این خداوند آدمی را به اندیشیدن فرمان داده است، تا در گفته‌های آنها بیاندیشد و بنگرد که آیا سخنان آنان می‌تواند انسان را از یقین کردن به رسالت و صداقت پیامبر باز دارد؟

بنابراین خداوند خبر داد که او می‌تواند خیر فراوانی در دنیا به پیامبر بدهد، پس فرمود: ﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِیٓ إِن شَآءَ جَعَلَ لَکَ خَیۡرٗا مِّن ذَٰلِکَبزرگوار و خجسته است ذاتی که اگر بخواهد بهتر از آنچه که آنها می‌گفتند برایت مهیا سازد. سپس آن را توضیح داد و فرمود: ﴿جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَیَجۡعَل لَّکَ قُصُورَۢاباغ‌هایی که رودها در زیر آن روان است، و برای تو کاخ‌های مجلل و بلند قرار دهد. پس او از انجام چنین کاری ناتوان نیست، اما چون دنیا نزد خداوند در نهایت پستی و حقارت قرار دارد، به دوستان و پیامبرانش اندازه‌ای را داده که حکمت او اقتضا نموده است، و این پیشنهاد دشمنان که می‌گویند چرا رزق بسیار فراوان به آنان داده نشده است، ستم و جسارت است.

و از آنجا که این گفته‌ها بی‌محتوا و فاسد بود، خداوند خبر داد که سخنان آنها در راستای طلب حق و پیروی از دلیل نیست، بلکه این حرفها را از روی لجاجت و ستمگری و دروغ انگاشتن حق بر زبان جاری می‌کنند، و چون دل‌هایشان سرشار از مخالفت و ستمگری و نپذیرفتن حق است چنین کلماتی از زبانشان بیرون می‌آید.

﴿بَلۡ کَذَّبُواْ بِٱلسَّاعَةِبلکه همۀ این‌ها بهانه بوده و حقیقت قضیه این است که آنها قیامت را دروغ انگاشتند. و راهی برای هدایت تکذیب کنندۀ لجوج که از حق پیروی نمی‌کند، نیست، و مجادله کردن با او مفید واقع نخواهد شد بلکه باید عذاب بر او نازل شود. بنابر این فرمود: ﴿وَأَعۡتَدۡنَا لِمَن کَذَّبَ بِٱلسَّاعَةِ سَعِیرًاو برای کسی که قیامت را دروغ انگارد دوزخ را فراهم دیده‌ایم. یعنی آتشی بزرگ که به شدت سوزان است و بر اهل آن خشمگین و صدای شعله‌های آن شدید است.

﴿إِذَا رَأَتۡهُم مِّن مَّکَانِۢ بَعِیدٖهر گاه جهنم از راه دور آنان را نظاره کند، و قبل از رسیدن آنها به آتش جهنم و قبل از این‌که آتش به آنها برسد، ﴿سَمِعُواْ لَهَا تَغَیُّظٗا وَزَفِیرٗاصدای خشم آلوده آتش را می‌شنوند که دل‌ها را تکان می‌دهد و از جای بر می‌کند و نزدیک است از ترس آن بیمرند. آتش جهنم بر آنها خشمگین می‌شود، چون پروردگارش بر آنها خشم گرفته است، و به خاطر فزونی کفر و بدی آنها شعله‌هایش هر دم بیشتر می‌شود.

﴿وَإِذَآ أُلۡقُواْ مِنۡهَا مَکَانٗا ضَیِّقٗا مُّقَرَّنِینَبه هنگام عذاب‌شان که در وسط آتش جهنم هستند، به جای تنگی از آن افکنده شوند که افراد روی هم انباشته شده و با زنجیر دست‌ها و پاهایشان بسته شده است، و در بدترین مکان زندانی شوند، ﴿دَعَوۡاْ هُنَالِکَ ثُبُورٗادر آنجا مرگ و نابودی را به فریاد می‌خوانند، و برای نابودی و خواری و رسوایی خود دعا می‌کنند، چرا که می‌دانند ستمگر و متجاوزند، و خداوند آفریننده در مورد آنها به عدالت و دادگری رفتار کرده و آنها را به سبب اعمال‌شان در این جایگاه قرار داده است. و این دعا و کمک خواستن برایشان سودی ندارد، و آنها را از عذاب خداوند نجات نمی‌دهد.

یعنی به انها گفته می‌شود که ﴿لَّا تَدۡعُواْ ٱلۡیَوۡمَ ثُبُورٗا وَٰحِدٗا وَٱدۡعُواْ ثُبُورٗا کَثِیرٗا١٤امروز یک بار نه، بلکه بارها و بارها برای خود نابودی بخواهید. یعنی اگر گفته و طلبتان چندین برابر شود جز غم و اندوه و ناراحتی به شما نمی‌افزاید.

آیه‌ی ۱۵-۱۶:

﴿قُلۡ أَذَٰلِکَ خَیۡرٌ أَمۡ جَنَّةُ ٱلۡخُلۡدِ ٱلَّتِی وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَۚ کَانَتۡ لَهُمۡ جَزَآءٗ وَمَصِیرٗا١٥[الفرقان: ۱۵]. «بگو: آیا این بهتر است یا بهشت جاویدانی که به پرهیزگاران وعده داده شده است که پاداش وقرارگاه ایشان است؟».

﴿لَّهُمۡ فِیهَا مَا یَشَآءُونَ خَٰلِدِینَۚ کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ وَعۡدٗا مَّسۡ‍ُٔولٗا١٦[الفرقان: ۱۶]. «هرچه بخواهند در آنجا دارند، و برای همیشه در آنجا خواهند ماند، (این) وعده‌ایست که تحقق آن بر عهدۀ خداوند است».

وقتی سزای ستمگران را بیان کرد، پاداش پرهیزگاران را نیز بیان نمود و فرمود: ﴿قُلۡبی‌خردی آنها را بیان کن و این‌که مضر را بر مفید برگزیده‌اند و به آنها بگو: ﴿أَذَٰلِکَآیا آن عذابی که بر شما مقرر شده است، ﴿خَیۡرٌ أَمۡ جَنَّةُ ٱلۡخُلۡدِ ٱلَّتِی وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَبهتر می‌باشد یا بهشت جاویدانی که به پرهیزگاران وعده داده شده است؟ بهشتی که توشۀ آن تقوا است؟ پس هر کس تقوا داشته باشد خداوند این بهشت را به او وعده داده‌است، ﴿کَانَتۡ لَهُمۡ جَزَآءٗکه پاداش پرهیزگاری و تقوای آنها است ﴿وَمَصِیرٗاو بازگشتگاه آنها است و به‌سوی آن باز می‌گردند، و در آن مستقر می‌شوند، و برای همیشه در آن می‌مانند.

﴿لَّهُمۡ فِیهَا مَا یَشَآءُونَهر چه که بخواهند و میل و آرزوی‌شان باشد برایشان فراهم شده است، از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های لذیذ و لباس‌های با ارزش و زن‌های زیبا و کاخهای بلند و باغهای دلکش و میوه‌هایی که به خاطر زیبایی و تنوع آن هر کس آنها را ببیند یا بخورد شادمان می‌شود، و رودهایی که در پایین دست باغهای بهشت روانند، هر کجا که بخواهند آن را می‌برند، و چشمه‌هایی از آب زلال می‌جوشانند، و جویبارهای شراب که برای نوشندگان لذت بخش است، و جویبارهای عسل پاک و صاف، و بوهای خوش، و مسکن‌های مجلل، و صداها و ترنم‌های دل‌انگیز و دل ربا، و دیدار با برادران، و بهره‌مند شدن از دیدار دوستان برای‌شان فراهم است، و هر چه بخواهند به آنان می‌رسد. و بالاتر از همۀ این‌ها نگاه‌کردن به چهرۀ پروردگار مهربان، و شنیدن سخن او، و بهره‌مند شدن از قرب او، و به دست آوردن رضای او، و ایمن شدن از خشم و ناخشنودی اوست. و این نعمت همواره و همیشه خواهد بود و در گذر زمان بر آن افزوده می‌شود. ﴿کَانَوارد شدن و رسیدن به این بهشت، ﴿عَلَىٰ رَبِّکَ وَعۡدٗا مَّسۡ‍ُٔولٗاوعدۀ خدا است که بندگان پرهیزگارش با زبان قال و با زبان حال تحققش را از او خواسته‌اند. پس کدامیک از این دو سرا بهتر است و باید ترجیح داده شود؟

و کدام دسته از افراد بهتر و عاقل‌تراند، آنهایی که برای سرای شقاوت و بدبختی کار می‌کنند، یا آن‌هایی که برای سرای سعادت عمل می‌نمایند؟ شما بگویید ای خردمندان؟! حق و راه روشن شده است، و کسی که کوتاهی ورزد عذری ندارد.

ای خداوند بزرگوار که برای گروهی شقاوت و برای گروهی سعادت را مقدر نموده‌ای! امیدواریم که ما را از زمرۀ کسانی بگردانی که برای‌شان خوبی، و افزون بر آن نوشته‌ای. بار خدایا! از سرنوشت اهل شقاوت به تو پناه برده و از تو می‌خواهیم که ما را به این سرنوشت دچار نگردانی.

آیه‌ی ۱۷-۲۰:

﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَقُولُ ءَأَنتُمۡ أَضۡلَلۡتُمۡ عِبَادِی هَٰٓؤُلَآءِ أَمۡ هُمۡ ضَلُّواْ ٱلسَّبِیلَ١٧[الفرقان: ۱۷]. «روزی که خداوند آنان‌را و آنچه بجز خدا می‌پرستیدند گرد می‌آورد، و (به معبودان) می‌گوید: آیا شما این بندگان مرا گمراه کرده‌اید، یا این‌که خود راه را گم کرده‌اند؟».

﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ مَا کَانَ یَنۢبَغِی لَنَآ أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنۡ أَوۡلِیَآءَ وَلَٰکِن مَّتَّعۡتَهُمۡ وَءَابَآءَهُمۡ حَتَّىٰ نَسُواْ ٱلذِّکۡرَ وَکَانُواْ قَوۡمَۢا بُورٗا١٨[الفرقان: ۱۸]. «آنان (در پاسخ) می‌گویند: تو منزّه و پاکی، ما را نسزد که به غیر از تو دوستانی برگیریم، بلکه آنان و پدران‌شان را بهره‌مند ساختی تا آنجا که یاد تو را فراموش کردند، ومردمانی هلاک شده بودند».

﴿فَقَدۡ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسۡتَطِیعُونَ صَرۡفٗا وَلَا نَصۡرٗاۚ وَمَن یَظۡلِم مِّنکُمۡ نُذِقۡهُ عَذَابٗا کَبِیرٗا١٩[الفرقان: ۱۹]. «ایشان سخنان شما را تکذیب کردند، پس بازگرداندن (عذاب الهی) و یاری دادن (خود) توان ندارید، و هرکس از شما ستم کند عذاب بزرگی را بدو می‌چشانیم».

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَکَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ إِلَّآ إِنَّهُمۡ لَیَأۡکُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَیَمۡشُونَ فِی ٱلۡأَسۡوَاقِۗ وَجَعَلۡنَا بَعۡضَکُمۡ لِبَعۡضٖ فِتۡنَةً أَتَصۡبِرُونَۗ وَکَانَ رَبُّکَ بَصِیرٗا٢٠[الفرقان: ۲۰]. «و ما پیش از تو پیامبرانی را نفرستاده‌ایم مگر این‌که غذا می‌خوردند و در بازارها راه می‌رفتند و ما برخی از شما را وسیلۀ امتحان برخی دیگر قرار داده‌ایم. آیا شکیبایی می‌ورزید؟ پروردگارت همواره بیناست».

خداوند متعال از حالت مشرکان و معبودانی که انباز خدا می‌کردند در روز قیامت خبر می‌دهد، و از بیزاری جستن آنها از کسانی که آنها را پرستش می‌کردند و باطل بودن تلاش پرستش کنندگان سخن می‌گوید. پس می‌فرماید: ﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡو روزی که خداوند تکذیب کنندگان مشرک را حشر می‌کند، ﴿وَمَا یَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَقُولُو آنچه را که به جای خدا می‌پرستیدند گرد می‌آورد، و کسانی را که معبودان باطل را پرستش می‌کردند سرزنش کرده و می‌گوید: ﴿ءَأَنتُمۡ أَضۡلَلۡتُمۡ عِبَادِی هَٰٓؤُلَآءِ أَمۡ هُمۡ ضَلُّواْ ٱلسَّبِیلَآیا شما این بندگانم را فرمان دادید تا شما را عبادت کنند، و این کار را برایشان آراستید، یا آنها خودشان به پرستش و عبادت شما پرداختند؟!.

﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَپس خداوند را از چیزهائی که مشرکین شریک او ساخته بودند منزه و بدور دانسته و گفتند ما از این کار بیزاریم ﴿مَا کَانَ یَنۢبَغِی لَنَآشایستۀ ما نیست، و برای ما زیبنده نیست که دوستان و سرپرستانی جز تو برای خود برگزینیم، وآنها را پرستش کنیم و به فریاد بخوانیم. چرا که به عبادت تونیازمندیم و از عبادت غیر تو بیزاریم، پس چگونه کسی را فرمان می‌دهیم که ما را عبادت کند؟ چنین چیزی امکان ندارد.

یا می‌توان گفت معنی چنین است ﴿سُبۡحَٰنَکَتو پام منزه هستی ﴿مَا کَانَ یَنۢبَغِی لَنَآ أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنۡ أَوۡلِیَآءَبرای هیچ کسی شایسته نیست که ما را ولی و سرپرست خود و شریک تو بگرداند و به جز تو ما را پرستش نماید. از این که جز تو سرپرستان و یاورانی برای خود برگزینیم و این مانند گفتۀ عیسی بن مریم ÷است:

﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ یَٰعِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَٰهَیۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالَ سُبۡحَٰنَکَ مَا یَکُونُ لِیٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَیۡسَ لِی بِحَقٍّۚ إِن کُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِی نَفۡسِی وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِی نَفۡسِکَۚ إِنَّکَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُیُوبِ١١٦ مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِی بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمۡ[المائدۀ: ۱۱۶-۱۱۷]. «و آنگاه که خداوند می‌فرماید: ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به جای الله به عنوان دو معبود برگیرید؟. عیسی گوید: پاک و منزه هستی! مرا نسزد که چیزی بگویم که حق من نیست. اگر من آن را گفته‌ام تو آن را می‌دانی، تو می‌دانی آنچه در نفس من است، و من آنچه را در نفس تو است نمی‌دانم. بی‌گمان تو دانای پنهانی‌ها هستی من به آنان جز آنچه مرا به آن فرمان داده‌ای، نگفته‌ام، و آن این‌که خدا را پرستش کنید که پروردگار من و شماست».

و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ جَمِیعٗا ثُمَّ یَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِیَّاکُمۡ کَانُواْ یَعۡبُدُونَ٤٠ قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ کَانُواْ یَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَکۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ٤١[سبأ: ۴۰-۴۱]. «و روزی که همۀ آنان را گرد می‌آورد، سپس به ملائکه می‌گوید: آیا این‌ها شما را پرستش کرده‌اند؟ گویند: پاک هستی! تو به جای آنها یاور ما هستی، بلکه جن‌ها را پرستش می‌کردند، و بیشترشان به آنها ایمان داشتند».

﴿وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ کَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَکَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ کَٰفِرِینَ٦[الأحقاف: ۶]. «و هنگامی که مردم گرده آورده شوند آنان دشمن ایشان خواهند شد و به عبادت آنها کفر می‌ورزند».

پس وقتی خودشان را تبرئه کردند و اعلام نمودند که مردم را برای پرستش غیرخداوند فرا نخوانده و آنها را گمراه نکرده‌اند، عامل گمراهی مشرکین را بیان می‌نمایند، پس گویند: ﴿وَلَٰکِن مَّتَّعۡتَهُمۡ وَءَابَآءَهُمۡبلکه آنان و پدرانشان را از لذت‌ها و شهوات دنیا و خواسته‌های نفسانی بهره‌مند ساختی، ﴿حَتَّىٰ نَسُواْ ٱلذِّکۡرَتا این‌که به لذت‌های دنیا مشغول شدند، و به شهوت‌های روی آوردند و به دنیا چسبیدند و دینشان را از دست دادند، و یاد خدا را فراموش کردند ﴿وَکَانُواْ قَوۡمَۢا بُورٗاو آنها گروهی بودند که خیری در آنها نبود و شایستۀ کار درستی نبودند. پس مانعی را که آنان‌را از پیروی نمودن از هدایت بازداشت، بیان کردند، و آن را برخورداری از دنیا- دنیایی که آنان را از هدایت باز داشت- و نبودن مقتضی هدایت بود، و نبودن مقتضی هدایت یعنی آنان سزاوار هدایت نیستند، و وقتی که مقتضی هدایت در کار نباشد و مانع آن وجود داشته باشد هر شر و هلاکتی در آنان یافت می‌شود.

وقتی معبودانشان از آنها بیزاری جستند خداوند با نکوهش و سرزنش به پرستش کنندگان مشرک فرمود: ﴿فَقَدۡ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَشما که می‌گفتید اینان ما را منحرف کرده و به عبادت خود فرا خواندند، و به ما قول دادند که در نزد خدا بر ایمان شفاعت کنند، اینک شما را تکذیب کرده و به بزرگ‌ترین دشمنان شما تبدیل شده‌اند! پس عذاب بر شما ثابت و محقق است. ﴿فَمَا تَسۡتَطِیعُونَ صَرۡفٗاپس شما نمی‌توانید عذاب را از خود بازگردانید، و نمی‌توانید فدیه و بلاگردانی بپردازید.

﴿وَلَا نَصۡرٗاو نمی‌توانید خود را یاری کنید، چون ناتوان هستید و یاری کننده‌ای ندارید. این حکم گمراهان جاهلی است که تقلید می‌کنند که حکم بسیار بدی است، و سرنوشت زشتی نیز در انتظار آنان است. ولی کسی از آنها که حق را دانسته اما از آن روی برتافته است، خداوند در حق او می‌فرماید: ﴿وَمَن یَظۡلِم مِّنکُمۡو هر کس از شما از روی ستم و عناد حق را ترک گفته و ستمگری نماید، ﴿نُذِقۡهُ عَذَابٗا کَبِیرٗاعذاب بزرگی بدو می‌چشانیم که اندازۀ آن را نمی‌توان دریافت.

سپس خداوند متعال در پاسخ تکذیب کنندگان که می‌گفتند: ﴿مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِ یَأۡکُلُ ٱلطَّعَامَ وَیَمۡشِی فِی ٱلۡأَسۡوَاقِ[الفرقان: ۷]. «این پیامبر چرا غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود»، فرمود ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَکَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ إِلَّآ إِنَّهُمۡ لَیَأۡکُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَیَمۡشُونَ فِی ٱلۡأَسۡوَاقِما پیامبران را جسم‌هایی نیافریده‌ایم که غذا نخورند، و نیز آنان را فرشته نگردانده‌ایم، پس آنان الگوی تو هستند، و اما فقر و توانگری آزمایش و حکمتی است از جانب خدا همانطور که فرموده است: ﴿وَجَعَلۡنَا بَعۡضَکُمۡ لِبَعۡضٖ فِتۡنَةًو برخی از شما را وسیله امتحان و آزمایش برخی دیگر قرار داده‌ایم.

پس پیامبر آزمایشی است برای کسانی که به‌سوی انها فرستاده شده تا فرمانبرداران از نافرمانان جدا شوند. و پیامبران را با فراخواندن مردم مورد آزمایش قرار دادیم. و توانگری آزمایشی است برای فقیر، و فقر آزمایشی است برای ثروتمند و اینگونه تمام آفریده‌ها در این جهان آزموده می‌شوند، و این دنیا سرای آزمایش و امتحان و گرفتار شدن به مصیبت است، و هدف از این آزمایش این است ﴿أَتَصۡبِرُونَ(تا معلوم شود) که آیا شکیبایی می‌ورزید؟ و وظیفۀ خود را انجام می‌دهید؟ پس خداوند شما را پاداش می‌دهد. یا این‌که شکیبایی نمی‌کنید و سزاوار مجازات می‌شوید. ﴿وَکَانَ رَبُّکَ بَصِیرٗاو پروردگارت بیناست و به احوال شما آگاه می‌باشد. و هر کس را که شایستۀ رسالت خود بداند برمی‌گزیند، و فضایل خود را به او اختصاص می‌دهد. و کارهایتان را می‌داند و شما را بر آن سزا و جزا می‌دهد، اگر کارهایتان خوب باشد به شما پاداش نیک، و اگر بد باشد به شما سزای بد می‌دهد.

آیه‌ی ۲۱-۲۳:

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَرۡجُونَ لِقَآءَنَا لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ أَوۡ نَرَىٰ رَبَّنَاۗ لَقَدِ ٱسۡتَکۡبَرُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ وَعَتَوۡ عُتُوّٗا کَبِیرٗا٢١[الفرقان: ۲۱]. «و کسانی که به لقای ما امید ندارند، می‌گویند: چرا فرشتگان پیش ما نمی‌آیند؟ یا چرا پروردگار خود را نمی‌بینیم؟. به راستی آنان خویشتن را بزرگ پنداشتند و سخت سرکشی کردند».

﴿یَوۡمَ یَرَوۡنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ لَا بُشۡرَىٰ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُجۡرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا٢٢[الفرقان: ۲۲]. «روزی که فرشتگان را می‌بینند، آن روز گناهکاران هیچ مژده‌ای ندارند و می‌گویند: نصیبی جز حرمان ندارید».

﴿وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖ فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًا٢٣[الفرقان: ۲۳]. «و ما به سراغ تمام اعمالی که آنان انجام داده‌اند، می‌رویم سپس آن را چون غبار بر باد رفته می‌گردانیم».

کسانی که پیامبر و وعده و وعید خدا را تکذیب کردند. و آنها که در دلشان هراسی از هشدار خدا و تهدید او، و امیدی به ملاقات پروردگار نداشتند، گفتند: ﴿لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ أَوۡ نَرَىٰ رَبَّنَاچرا فرشتگان بر ما فرود نمی‌آیند که بر صحت رسالت تو گواهی دهند، و تو ار تایید نماید؟ و یا به صورت پیامبر فرستاده نشده‌اند؟ و چرا ما پروردگار خود را نمی‌بینیم که با ما گفتگو کند و به ما بگوید این پیامبر من است و از او پیروی کنید؟ این مخالفت با پیامبر به وسیلۀ چیزی است که نمی‌تواند ابزاری برای مخالفت باشد، زیرا آنها از روی تکبر و خود بزرگ‌بینی چنین می‌گفتند.

﴿لَقَدِ ٱسۡتَکۡبَرُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡهمانا آنها خود را بزرگ پنداشتند که چنین پیشنهاد نمودند و چنین جرأتی به خود دادند. مگر شما ای نیازمندان بیچاره! کی هستید که می‌خواهید خداوند را ببینید، و گمان می‌برید اثبات رسالت و نبوت منوط به آن است؟! و چه تکبری بزرگتر از این است؟! ﴿وَعَتَوۡ عُتُوّٗا کَبِیرٗاو سخت سرکشی کردند. و در برابر حق به شدت مقاومت و سنگدلی نمودند، پس دل‌های آنان از سنگ سخت‌تر و از آهن سفت‌تر شد و در برابر پذیرش حق نرم نگردید، و به سخن اندرزگویان و خیرخواهان گوش ندادند. بنابر این آنگاه که بیم دهنده به نزد آنها آمد موعظه و پند دادن در آنها کارساز نگردید و آنان از حق پیروی نکردند، بلکه در مقابل راستگوترین مردمان و خیرخواه‌ترین آنها و در برابر آیات روشن الهی به روی گردانی و تکذیب روی آوردند. پس فراتر از این تکبر و گردنکشی چیست؟! بنابر این، اعمال آنها باطل شد و از بین رفت و به شدت زیانمند شدند. ﴿یَوۡمَ یَرَوۡنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ لَا بُشۡرَىٰ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُجۡرِمِینَروزی که فرشتگان را می‌بینند و آن روز گناهکاران هیچ مژده‌ای ندارند. زیرا آنان زمانی فرشتگان را می‌بینند که عذاب را بر آنها فرود آوردند. پس اولین مرحلۀ دیدن فرشتگان به هنگام مرگ است، وقتی فرشتگان پیش آنها می‌آیند: ﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِی غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ بَاسِطُوٓاْ أَیۡدِیهِمۡ أَخۡرِجُوٓاْ أَنفُسَکُمُۖ ٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا کُنتُمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ غَیۡرَ ٱلۡحَقِّ وَکُنتُمۡ عَنۡ ءَایَٰتِهِۦ تَسۡتَکۡبِرُونَ[الأنعام: ۹۳]. «و ای کاش ستمگران را در گردابهای مرگ می‌دیدی که فرشتگان دست‌هایشان را (به سوی آنان) گشوده و (فریاد بر می‌آورند:) جانهایتان را بیرون آورید، امروز به (سزای) آنچه به ناحق بر خدا دروغ می‌بستید و در برابر آیات او تکبر می‌کردید، به عذاب خوار کننده کیفر می‌یابد».

سپس در قبر فرشتگان را می‌بینید وقتی که نکیر و منکر به سراغ آنها می‌آیند و از آنان دربارۀ پروردگار و پیامبرش و دینشان می‌پرسند، و پاسخی ندارند که بتواند آنان را نجات بدهد. و فرشتگان آنان را عذاب می‌دهند و نسبت به آنها هیچ مهربانی نشان نمی‌دهند و نسبت به آنها هیچ مهربانی نشان نمی‌دهند. سپس روز قیامت فرشتگان را می‌بینند، وقتی که آنها را به‌سوی جهنم می‌برند، سپس آنان را به نگهبانان جهنم تحویل می‌دهند، نگهبانانی که مسئول عذاب دادن‌شان هستند، و به شکنجه و عذابشان می‌پردازند. پس این چیزی است که آنها پیشنهاد کرده و خواسته‌اند. و اگر به گناه و جنایت خود ادامه دهند حتماً آن را خواهند دید، و آن وقت از فرشتگان می‌گریزند، اما راه گریزی ندارند.

﴿وَیَقُولُونَ حِجۡرٗا مَّحۡجُورٗاو فرشتگان به آنها می‌گویند: «شما بهره و نصیبی جز محرومیت (از رحمت خدا) ندارید».

﴿یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ إِنِ ٱسۡتَطَعۡتُمۡ أَن تَنفُذُواْ مِنۡ أَقۡطَارِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ فَٱنفُذُواْۚ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلۡطَٰنٖ٣٣[الرحمن: ۳۳]. «ای گروه جن و انس! اگر می‌توانید، از کناره‌های آسمان‌ها و زمین بگذرید! (اما بدانید که) جز با نیرویی (شگرف) نمی‌توانید (از آنها) بگذرید».

﴿وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖو ما به سراغ تمام کارهایی می‌رویم که آنها انجام داده، و امیدوار بودند باعث خیر و خوشی آنها می‌شود و با انجام آن خسته شدند، ﴿فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًاسپس آنرا چون غبار بر باد رفته می‌گردانیم. یعنی آن را باطل می‌کنیم و آن را از دست می‌دهند و از پاداش آن محروم می‌شوند، و بر آن مجازات می‌گردند، چون آنها این اعمال را انجام می‌دادند بدون این‌که ایمان داشته باشند. و این کارها به وسیلۀ افرادی انجام یافت که خدا و پیامبرش را تکذیب می‌کردند. بنابر این خداوند عملی را می‌پذیرد که مؤمن آن را انجام داده باشد، مؤمن مخلصی که پیامبران را تصدیق می‌نماید و در آنجام آن از آنها پیروی می‌کند.

آیه‌ی ۲۴:

﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ یَوۡمَئِذٍ خَیۡرٞ مُّسۡتَقَرّٗا وَأَحۡسَنُ مَقِیلٗا٢٤[الفرقان: ۲۴]. «بهشتیان در آن روز جایگاه و استراحتگاه‌شان بهتر و نیکوتر است».

در آن روز هولناک و فاجعه‌بار ﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِبهشتیان که به خدا ایمان آورده و کار شایسته انجام داده و از پروردگار خود ترسیده‌اند، ﴿خَیۡرٞ مُّسۡتَقَرّٗا وَأَحۡسَنُ مَقِیلٗاجایگاه و استراحتگاه بهتری از جایگاه اهل جهنم دارند. یعنی جایگاهشان در بهشت است که جایگاهی دلکش است، و استراحت آنها که خواب نیمروز است استراحتی کامل می‌باشد، چون در بهشت هر نعمتی وجود دارد و هیچ چیزی صفای آن را مکدر نمی‌نماید. به خلاف اهل جهنم که جایگاهشان جهنم است، و آن بد جایگاه و استراحتگاهی است. و در اینجا صیغۀ تفضیل در جایی بکار گرفته شده که یک طرف به کلی فاقد آن چیز است، چون هیچ نیکی و خیری در جایگاه و استراحت گاه اهل جهنم وجود ندارد. مانند این‌که خداوند فرموده است: ﴿ءَآللَّهُ خَیۡرٌ أَمَّا یُشۡرِکُونَ[النمل: ۵۹]. «آیا خدا بهتر است یا آنچه آنها انباز می‌کنند؟!».

آیه‌ی ۲۵ -۲۹:

﴿وَیَوۡمَ تَشَقَّقُ ٱلسَّمَآءُ بِٱلۡغَمَٰمِ وَنُزِّلَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ تَنزِیلًا٢٥[الفرقان: ۲۵]. «و (به یاد آور) روزی که آسمان به وسیلۀ ابر پاره پاره گردد و فرشتگان به وفور فرو فرستاده شوند».

﴿ٱلۡمُلۡکُ یَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّ لِلرَّحۡمَٰنِۚ وَکَانَ یَوۡمًا عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ عَسِیرٗا٢٦[الفرقان: ۲۶]. «آن روز فرمانروایی راستین از آن خداوند مهربان است و آن روز برای کافران روز دشواری خواهد بود».

﴿وَیَوۡمَ یَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ یَدَیۡهِ یَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِیلٗا٢٧[الفرقان: ۲۷]. «و روزی که ستمکار هردو دست خویش را به دندان می‌گزد و می‌گوید: ای کاش با رسول خدا راهی (راست در پیش) می‌گرفتم!».

﴿یَٰوَیۡلَتَىٰ لَیۡتَنِی لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِیلٗا٢٨[الفرقان: ۲۸]. «وای بر من! ای کاش فلانی را به دوستی نمی‌گرفتم!».

﴿لَّقَدۡ أَضَلَّنِی عَنِ ٱلذِّکۡرِ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَنِیۗ وَکَانَ ٱلشَّیۡطَٰنُ لِلۡإِنسَٰنِ خَذُولٗا٢٩[الفرقان: ۲۹]. «به راستی مرا از قرآن پس از آنکه (قرآن) به‌سوی من آمد گمراه ساخت و شیطان انسان را خوار می‌دارد».

خداوند متعال از عظمت روز قیامت و شداید و گرفتاری‌ها و محنت‌هایی که در آن روز دامنگیر آدمی می‌شود، سخن به میان آورده و می‌فرماید: ﴿وَیَوۡمَ تَشَقَّقُ ٱلسَّمَآءُ بِٱلۡغَمَٰمِو به یادآور روزی که آسمان به وسیله‌ی ابر پاره پاره گردد، و آن ابری است که خداوند از طریق آن و از بالای آسمان‌ها فرود می‌آید، و آسمان‌ها شکافته می‌شوند و فرشتگان هر آسمانی فرود می‌آیند، و به صف می‌ایستند، یا همه در یک صف در پیرامون مردم قرار می‌گیرند، و یا ابتدا فرشتگان یک آسمان صف می‌بندند سپس فرشتگان دیگر آسمان‌ها به صف می‌ایستند. منظور این است که فرشتگان به وفور و با قدرت پایین می‌آیند و مردم را احاطه می‌کنند و در برابر دستور پروردگارشان سخن نمی‌گویند. پس در مورد انسان ضعیف و ناتوان چه گمان می‌کنی! به خصوص انسانی که با گناهان بزرگ به مبارزه خداوند برخاسته و اقدام به ناخشنود کردن او نموده و با گناهانی که از آن توبه نکرده به نزد او آمده است؟! پس پادشاه آفریننده در مورد آنها حکم می‌نماید، حکمی که در آن هیچ ستمی نیست، و به اندازۀ ذره‌ای بر کسی ستم نمی‌کند. بنابر این فرمود: ﴿وَکَانَ یَوۡمًا عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ عَسِیرٗاو آن روز برای کافران بسیار سخت خواهد بود، به خلاف مؤمن که آن روز برای او آسان می‌گذرد.

﴿یَوۡمَ نَحۡشُرُ ٱلۡمُتَّقِینَ إِلَى ٱلرَّحۡمَٰنِ وَفۡدٗا٨٥ وَنَسُوقُ ٱلۡمُجۡرِمِینَ إِلَىٰ جَهَنَّمَ وِرۡدٗا٨٦[مریم: ۸۵-۸۶]. «در آن روز پرهیزگاران را به صورت گروهی در نزد خداوند گرد می‌آوریم، و گناه‌کاران را با زبانی تشنه به جهنم می‌بریم».

﴿ٱلۡمُلۡکُ یَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّ لِلرَّحۡمَٰنِفرمانروایی وحکومت حقیقی در روز قیامت از آن خداوند مهربان است، و برای هیچ انسانی حکومت و نمادی از پادشاهی باقی نمی‌ماند و آن‌گونه که در دنیا بوده‌اند نخواهند بود، بلکه پادشاهان و رعیت‌ها و آزادگان و بردگان و اشراف و غیره همگی برابرند. و آنچه باعث آرامش و اطمینان خاطر می‌شود این است که او پادشاهی و فرمانروایی روز قیامت را به اسم [رحمان] خود نسبت داده است، چرا که رحمت او همه چیز را فرا گرفته و هر موجود زنده‌ای را تحت پوشش قرار داده، و جهان هستی را پر کرده، و دنیا و آخرت از رحمت و مهربانی او آباد گشته است. و هر کم و کاستی به وسیلۀ رحمت او از بین می‌رود. و آن دسته از نام‌های‌ الهی که بر رحمت و مهربانی او دلالت می‌نمایند بر نامهایی که بر خشم و غضبش دلالت می‌کنند غلبه کردند. و رحمت او بر خشمش پیشی گرفته و بر آن غالب است. و انسان ضعیف را آفریده و به آن شرافت داده تا نعمتش را بر او کامل گرداند و او را به رحمت خویش بپوشاند.

و در روز قیامت انسان‌ها خوار و فروتن نزد او حاضر می‌گردند و منتظر حکم و قضاوت او هستند و منتظرند تا ببینند که با آنها چه می‌کند، در حالیکه خداوند از خود آنان و پدر و مادرشان نسبت به آنان مهربان‌تر است. پس به گمان تو چه معامله‌ای با آنان خواهد کرد؟! بنابر این جز کسی که خود هلاک را هلاک کرده است کسی به نزد او هلاک نمی‌شود، و از رحمت و مهربانی او کسی بیرون نمی‌رود مگر آن که شقاوت و بدبختی بر وی چیره شده و عذاب بر او محقق گشته است. ﴿وَیَوۡمَ یَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ یَدَیۡهِو در آن روز کسی‌که با شرک و کفر ورزیدن و تکذیب پیامبران بر خود ستم کرده است از شدت تأسف و حسرت و اندوه هر دو دستش را به دندان می‌گزد، ﴿یَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِیلٗاو می‌گوید: «ای کاش به همراه پیامبر راهی برای ایمان آوردن به او و تصدیق و پیروی کردنش بر می‌گرفتم!».

﴿یَٰوَیۡلَتَىٰ لَیۡتَنِی لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِیلٗا٢٨ای کاش فلان دوست که عبارت از شیطان انسی یا جنی است را به عنوان دوست خود برنمی‌گزیدم! و با خیرخواه‌ترین مردم و نیکوترین ومهربانترینشان دشمنی نمی‌کردم، و با سرسخت‌ترین دشمن خود دوستی نمی‌کردم، چرا که دوستی من با او چیزی جز بدبختی و زیان و رسوایی و هلاکت برای من به با نیاورد.

﴿لَّقَدۡ أَضَلَّنِی عَنِ ٱلذِّکۡرِ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَنِیبه درستی بعد از آن که قرآن به دستم رسید (آن شیطان) مرا گمراه نمود، و گمراهی‌ام را برایم آراسته کرد و من را فریب داد. ﴿وَکَانَ ٱلشَّیۡطَٰنُ لِلۡإِنسَٰنِ خَذُولٗاو شیطان انسان را خوار می‌کند، باطل را برای او می‌آراید و حق را در نظر او زشت جلوه می‌دهد،‌و وعده‌هایی به او می‌دهد، سپس او را تنها می‌گذارد و از وی بیزاری می‌جوید. همانطور که شیطان به همۀ پیروانش در روز قیامت، آنگاه که کار تمام می‌شود و خداوند حساب خلایق را تمام می‌کند، می‌گوید: ﴿ٱلشَّیۡطَٰنُ لَمَّا قُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ إِنَّ ٱللَّهَ وَعَدَکُمۡ وَعۡدَ ٱلۡحَقِّ وَوَعَدتُّکُمۡ فَأَخۡلَفۡتُکُمۡۖ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیۡکُم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوۡتُکُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِیۖ فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوٓاْ أَنفُسَکُمۖ مَّآ أَنَا۠ بِمُصۡرِخِکُمۡ وَمَآ أَنتُم بِمُصۡرِخِیَّ إِنِّی کَفَرۡتُ بِمَآ أَشۡرَکۡتُمُونِ مِن قَبۡلُ[إبراهیم: ۲۲]. «خداوند به شما وعدۀ راستین داد، و من (نیز) به شما وعدۀ دادم، و خلاف آن را کردم. و من بر شما سلطه‌ای نداشتم مگر این‌که شما را فرا خواندم و شما (هم) اجابت کردید، پس مرا ملامت نکنید، و خودتان را ملامت نمایید. من امروز نمی‌توانم به فریاد شما برسم، و شما هم فریادرس من نیستید، من به آنچه شما قبلاً شرک می‌ورزیدید کفر می‌ورزم (و آن را قبول ندارم)».

پس بنده باید فرصت را غنیمت بداند و آنچه را که برایش ممکن است دریابد، قبل از آنکه ناممکن شود، و با کسی دوستی نماید که دوستی او مایۀ خوشبختی‌اش می‌شود، و با کسی دشمنی ورزد که دشمنی کردن با وی به نفعش می‌باشد، و دوستی کردن با او برایش زیان‌آور است.

آیه‌ی ۳۰-۳۱:

﴿وَقَالَ ٱلرَّسُولُ یَٰرَبِّ إِنَّ قَوۡمِی ٱتَّخَذُواْ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ مَهۡجُورٗا٣٠[الفرقان: ۳۰]. «و پیامبر می‌گوید: پروردگارا! قوم من این قرآن را رها نموده و از آن دوری کرده‌اند».

﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّٗا مِّنَ ٱلۡمُجۡرِمِینَۗ وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ هَادِیٗا وَنَصِیرٗا٣١[الفرقان: ۳۱]. «و این‌گونه برای هر پیامبری دشمنانی از گناهکاران قرار دادیم، و همین بس که خدای تو راهنما و یاور باشد».

﴿وَقَالَ ٱلرَّسُولُو پیامبر پروردگارش را صدا می‌زند و از روی گردانی قومش از آنچه که به نزد آنها آورده است شکایت نموده، و تأسف می‌خورد و می‌گوید: ﴿یَٰرَبِّ إِنَّ قَوۡمِی ٱتَّخَذُواْ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ مَهۡجُورٗاپروردگارا! قومی که مرا به‌سوی آنها فرستاده‌ای تا هدایتشان کنم و پیام شما را به گوش آنان برسانم این قرآن را رها کرده‌اند. یعنی از آن روی برتافته و دوری کرده و آن را ترک نموده‌اند، با این‌که بر آنها لازم بود که فرمان قرآن را اطاعت نمایند و به احکام آن روی آورند و به دنبال آن حرکت کنند.

خداوند پیامبر را دلجویی داده و او را خبر می‌دهد که این مردم پیشینیانی داشتند که کارهای این‌ها را می‌کردند، و فرمود: ﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّٗا مِّنَ ٱلۡمُجۡرِمِینَو این‌گونه برای هر پیامبری گروهی از گناهکاران را که صلاحیت برخورداری از هیچ خبری را نداشتند و پاکیزه وپاکدل نبودند، دشمن ساخته‌ایم که با آنها مخالفت می‌ورزند، و سخن آنها را رد می‌کنند، و به وسیلۀ‌باطل با آنان مجادله می‌نمایند، اما سرانجام حق بر باطل فایق می‌آید و حق و روشن می‌گردد و مخالفت باطل با حق باعث می‌شود تا حق بیشتر واضح و روشن شود، و بیشتر راهنما گردد. و پاداشی که خداوند به اهل حق عطا می‌کند، و سزایی که به اهل باطل می‌دهد روشن می‌شود. پس بر آنها غم مخور و خود را در حسرت آنان از بین نبر.

﴿وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ هَادِیٗا وَنَصِیرٗاو همین بس که خدای تو یاور و راهنما باشد، تو را راهنمایی کند، و منافع دین و دنیای خود را به دست‌آوری، و تو را بر دشمنانت یاری دهد و هر امر ناپسند و ناگواری را در امر دین و دنیا از تور دور نماید. پس به این بسنده کن و بر خدا توکل نما.

آیه‌ی ۳۲-۳۳:

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَیۡهِ ٱلۡقُرۡءَانُ جُمۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ کَذَٰلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِۦ فُؤَادَکَۖ وَرَتَّلۡنَٰهُ تَرۡتِیلٗا٣٢[الفرقان: ۳۲]. «و کافران گفتند: چرا قرآن یکباره بر او فرستاده نشد؟ این‌گونه (آن را قسمت قسمت نازل کردیم) تا دل تو را پابرجا و استوار داریم، و آن را آرام آرام فرو می‌خوانیم».

﴿وَلَا یَأۡتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِیرًا٣٣[الفرقان: ۳۳]. «و (این کافران) در حق تو مثلی نمی‌آورند مگر این‌که ما برایت (پاسخی) راستین و نیک‌تر می‌آوریم».

این از جمله پیشنهادات کفار است که نفس شوم‌شان به آنان القا می‌کرد. بنابر این گفتند:

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَیۡهِ ٱلۡقُرۡءَانُ جُمۡلَةٗ وَٰحِدَةٗچرا قرآن یکجا بر او فرستاده نشد؟ چه مانعی وجود دارد که قرآن این‌گونه نازل شود؟ بلکه نازل شدن آن به این صورت بهتر و کاملتر است! بنابر این خداوند فرمود: ﴿کَذَٰلِکَاین‌گونه ما قرآن را به صورت متفرق و جدا جدا نازل کردیم ﴿لِنُثَبِّتَ بِهِۦ فُؤَادَکَتا دل تو را با آن استوار بداریم، چون هر گاه قسمتی از قرآن بر او نازل می‌شد بر اطمینان و آرامش او می‌افزود، به خصوص هنگامی که دچار پریشانی می‌شد، زیرا نزول قرآن به هنگام روی آوردن غم و اندوه‌ها تاثیر بزرگی دارد، و تثبیت و پابرجایی زیادی را به بار می‌آورد. بسیار بهتر و رساتر است از این‌که قبل از وقوع اتفاقی نازل شود سپس به هنگام رخ دادن اتفاق آن را به یادآوری و بخوانی. ﴿وَرَتَّلۡنَٰهُ تَرۡتِیلٗاو آن را به تدریج و قسمت قسمت بر تو فرو می‌خوانیم. این‌ها بیانگر توجه خداوند به قرآن و اهتمام او به پیامبرش محمد صمی‌باشد، چرا که فرو فرستادن کتابش را طبق احوال پیامبر و مصالح دینی او قرار داده‌است.

بنابر این فرمود: ﴿وَلَا یَأۡتُونَکَ بِمَثَلٍو این کافران هیچ مثالی نمی‌آورند که به وسیلۀ‌آن با حق مخالفت نمایند و رسالت تو را با آن مورد اعتراض قرار دهند ﴿إِلَّا جِئۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِیرًامگر این‌که ما پاسخ راست و درست را به بهترین وجه و زیباترین تفسیر به تو می‌نمایانیم. یعنی قرآن را بر تو نازل می‌کنیم که مفاهیم آن در برگیرندۀ حق است و کلمات آن واضح و روشن است. پس همۀ معانی آن حق و راست است، و هیچ باطل و شبهه‌ای در آن نیست و کلمات و تعاریف آن روشن‌ترین کلمات و بهترین تفسیر می‌باشد به گونه‌ای که معانی را کاملاً بیان می‌دارد.

و این آیه دلیلی است بر این‌که کسی که از علم سخن می‌گوید خواه سخنگو باشد یا معلم یا واعظ، باید به پروردگارش اقتدا نماید، و همان‌گونه که خداوند متعال حالت پیامبرش را تحت نظر و بررسی قرارداد عالم نیز باید در امور و حالت مردم بیاندیشد، و هر گاه اتفاقی پیش آمد از آیات قرآنی و احادیث پیامبر صهمان را بگوید که با زمان و موقعیت مناسب است، و موعظه‌هایی ایراد نماید که موافق با آن باشد.

و این ردی است بر سخت‌گیران و تکلف کنندگان از قبیل «جهمیه» و امثال آنان که بر این باورند بسیاری از نصوص قرآن بر معنی ظاهری آن حمل نمی‌شوند، و غیر از این معانی، معانی دیگری دارند. پس طبق گفتۀ آنها قرآن نمی‌تواند بهترین تفسیر باشد، بلکه بهترین تفسیر- به گمان باطل‌شان- تفسیر آنهاست، تفسیری که طی آن معانی قرآن را تحریف می‌کنند!.

آیه‌ی۳۴:

﴿ٱلَّذِینَ یُحۡشَرُونَ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ إِلَىٰ جَهَنَّمَ أُوْلَٰٓئِکَ شَرّٞ مَّکَانٗا وَأَضَلُّ سَبِیلٗا٣٤[الفرقان: ۳۴]. «کسانی که بر چهره‌هایشان به‌سوی دوزخ برده شده و در آن گرد آورده می‌شوند آنان بدترین جایگاه و گمراهترین راه را دارند».

خداوند متعال از حالت و سرانجام مشرکانی که خداوند و پیامبرش را تکذیب کرده‌اند خبر داده، و می‌فرماید: ﴿یُحۡشَرُونَ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ إِلَىٰ جَهَنَّمَآنان در بدترین صورت و زشت‌ترین هیئت حشر می‌شوند، و فرشتگان عذاب آنها را بر چهره‌هایشان می‌کشند و به جهنم می‌برند، جهنمی که هر نوع عذاب و سزا در آن وجود دارد، ﴿أُوْلَٰٓئِکَ شَرّٞ مَّکَانٗااینان که چنین وضعیتی دارند، در مقایسه با کسانی که به خدا ایمان آورده و پیامبرانش را تصدیق کرده‌اند بدترین جایگاه را دارند، ﴿وَأَضَلُّ سَبِیلٗاوگمراه‌ترین راه را دارند. و این از باب «استعمال صیغۀ تفضیل» در موردی است که یک طرف به کلی فاقد آن چیز است، چرا که مؤمنان جایگاه خوبی دارند و در دنیا آنها به راه راست هدایت شده، و در آخرت نیز به باغهایی بهشت رهنمود گشته‌اند.

آیه‌ی ۳۵-۴۰:

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَجَعَلۡنَا مَعَهُۥٓ أَخَاهُ هَٰرُونَ وَزِیرٗا٣٥[الفرقان: ۳۵]. «و به راستی که به موسی کتاب (تورات) دادیم، و برادرش هارون را همراه و مددکار او ساختیم».

﴿فَقُلۡنَا ٱذۡهَبَآ إِلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا فَدَمَّرۡنَٰهُمۡ تَدۡمِیرٗا٣٦[الفرقان: ۳۶]. «آنگاه گفتیم: به‌سوی قومی بروید که آیات ما را دروغ انگاشته‌اند پس ما ایشان را به شدت هلاک و نابود کردیم».

﴿وَقَوۡمَ نُوحٖ لَّمَّا کَذَّبُواْ ٱلرُّسُلَ أَغۡرَقۡنَٰهُمۡ وَجَعَلۡنَٰهُمۡ لِلنَّاسِ ءَایَةٗۖ وَأَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِینَ عَذَابًا أَلِیمٗا٣٧[الفرقان: ۳۷]. «و قوم نوح را چون پیامبران را تکذیب کردند غرق نمودیم و ایشان را عبرت مردمان ساختیم، و برای ستمگران عذابی دردناک فراهم دیده‌ایم».

﴿وَعَادٗا وَثَمُودَاْ وَأَصۡحَٰبَ ٱلرَّسِّ وَقُرُونَۢا بَیۡنَ ذَٰلِکَ کَثِیرٗا٣٨[الفرقان: ۳۸]. «و عاد و ثمود و اصحاب الرس و ملت‌ها و نسل‌های بسیاری را که در این میان بودند (هلاک ساختیم)».

﴿وَکُلّٗا ضَرَبۡنَا لَهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَۖ وَکُلّٗا تَبَّرۡنَا تَتۡبِیرٗا٣٩[الفرقان: ۳۹]. «و برای هر کدام مثل‌ها زدیم و ما جملگی ایشان را به سختی نابود کردیم».

﴿وَلَقَدۡ أَتَوۡاْ عَلَى ٱلۡقَرۡیَةِ ٱلَّتِیٓ أُمۡطِرَتۡ مَطَرَ ٱلسَّوۡءِۚ أَفَلَمۡ یَکُونُواْ یَرَوۡنَهَاۚ بَلۡ کَانُواْ لَا یَرۡجُونَ نُشُورٗا٤٠[الفرقان: ۴۰]. «و به راستی (کافران) از کنار شهری که باران شر و بدبختی بر سر اهالی آنجا فرود آمده بود. گذشته‌اند، آیا آن را نمی‌دیدند؟ (چرا) بلکه امیدی به زنده شدن نداشتند».

خداوند در اینجا به این داستان‌ها اشاره کرده و آن را به صورت مفصل در آیاتی دیگر بیان نموده است تا مخاطبان را از ادامه دادن دادن به تکذیب پیامبرشان بر حذر دارد، که اگر باز نیایند به عذابی گرفتار خواهند شد که این ملت‌ها بدان گرفتار شدند، ملت‌هایی که از آنها نزدیک بوده و داستان‌هایشان را می‌دانند. و برخی از این کافران آثار ملت‌های هلاک شده را آشکارا می‌بینند مانند قوم صالح در حجر، و مانند قریه‌ای که باران بلا بر آن بارانده شد و با سنگهایی از جنس گل سنگباران شدند. و این کافران صبحگاهان و شامگاههاهان و در سفرهایشان از آنجا عبور می‌کنند. به درستی که این ملت‌ها از آنها بدتر نبوده و پیامبرانشان از پیامبر این‌ها نبوده است، ﴿أَکُفَّارُکُمۡ خَیۡرٞ مِّنۡ أُوْلَٰٓئِکُمۡ أَمۡ لَکُم بَرَآءَةٞ فِی ٱلزُّبُرِ٤٣[القمر: ۴۳]. «آیا کافرانتان از ایشان بهترند یا در کتابهای نازل شده برائت شما نوشته شده است؟!».

آنچه که این‌ها را از ایمان آوردن - با وجود آیاتی که مشاهده کردند - بازداشت این بود که آنها به معاد و زنده شدن پس از مرگ باور و امیدی نداشتند. بنابر این امید به لقای پروردگارشان را ندارند و از عذاب او نمی‌ترسند. پس به عناد و مخالفت خود ادامه دادند، و گرنه نشانه‌های و آیاتی به نزد آنها آمده بود که هیچ شک و شبهه‌ای را باقی نمی‌گذاشت.

آیه‌ی ۴۱-۴۴:

﴿وَإِذَا رَأَوۡکَ إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُوًا أَهَٰذَا ٱلَّذِی بَعَثَ ٱللَّهُ رَسُولًا٤١[الفرقان: ۴۱]. «و هنگامی که تو را می‌بینند فقط به استهزا و تمسخرت می‌گیرند (و می‌گویند:) آیا این است کسی که خداوند او را به عنوان پیامبر فرستاده است؟!».

﴿إِن کَادَ لَیُضِلُّنَا عَنۡ ءَالِهَتِنَا لَوۡلَآ أَن صَبَرۡنَا عَلَیۡهَاۚ وَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَ حِینَ یَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ مَنۡ أَضَلُّ سَبِیلًا٤٢[الفرقان: ۴۲]. «به راستی نزدیک بود که ما را از (پرستش) معبودانمان - اگر بر آن شکیبایی نمی‌ورزیدیم- گمراه کند، و چون عذاب را ببینند خواهند دانست که چه کسی گمراه‌تر است».

﴿أَرَءَیۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیۡهِ وَکِیلًا٤٣[الفرقان: ۴۳]. «آیا دیده‌ای کسی را که هوی و هوس خود را معبود خود گرفته است؟ آیا تو وکیل او خواهی بود؟!».

﴿أَمۡ تَحۡسَبُ أَنَّ أَکۡثَرَهُمۡ یَسۡمَعُونَ أَوۡ یَعۡقِلُونَۚ إِنۡ هُمۡ إِلَّا کَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ سَبِیلًا٤٤[الفرقان: ۴۴]. «یا گمان می‌بری که بیشترشان می‌شنوند یا می‌فهمند؟ آنان مانند چهارپایان هستند، بلکه اینان گمراه‌ترند».

﴿وَإِذَا رَأَوۡکَو کسانی که تو را تکذیب می‌کنند و با آیات خدا مخالفت و در زمین تکبر می‌ورزند هنگامی که ای محمد صتو را می‌بینند شما را مسخره نموده و به شما توهین می‌کنند، و به صورت تحقیر و توهین می‌گویند: ﴿أَهَٰذَا ٱلَّذِی بَعَثَ ٱللَّهُ رَسُولًاآیا این است که خداوند او را به عنوان پیامبر فرستاده است! یعنی شایسته نیست که خداوند چنین شخصیتی را به عنوان پیامبر بفرستد. و این شدت ستمگری و عناد و وارونه کردن حقیقت از سوی آنان را نشان می‌دهد، زیرا از این سخن چنان فهمیده می‌شود که پیامبر-نعوذبالله- در نهایت حقارت و پستی قرار دارد و چنانچه کسی دیگر پیامبر بود مناسبت‌تر بود. ﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡیَتَیۡنِ عَظِیمٍ٣١[الزخرف: ۳۱]. «و گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگی از این دو قریه نازل نشده است؟!». چنین سخنی جز از نادان‌ترین و گمراه‌ترین مردم سرنمی‌زند، و کسی که این سخن را می‌گوید کینه‌توزی و لجاجت شدیدی داشته، و خودش را به نادانی می‌زند، وهدفش این است که با طعنه زدن به حق و عیب‌جویی از آن، و کسی که آن را آورده است، باطل خود را ترویج دهد. و گرنه هر کس در حالات محمد بن عبدالله صبیاندیشد او را مرد برجسته و عاقل می‌داند و این که از نظر خرد و علم و هوشیاری وداشتن عادتهای نیکو و پاکدامنی و شجاعت و. . . بر آنان مقدم است، و کسی که او را تحقیر می‌کند و ناسزا می‌گوید دارای چنان بی‌خردی و جهالت و گمراهی و تناقض وستم و تجاوزی است که در کسی دیگر وجود ندارد و برای جهالت و گمراهی‌اش همین قدر کافی است که پیامبر بزرگوار و رادمرد و سخاوتمند را مورد عیب‌جویی قرار دهد.

هدف مشرکان از توهین و استهزا به پیامبر این بود که بر باطل خود پافشاری کنند و انسان‌های ضعیف العقل را فریب دهند. بنابر این گفتند: ﴿إِن کَادَ لَیُضِلُّنَا عَنۡ ءَالِهَتِنَابه راستی نزدیک بود ما را از پرستش معبودانمان گمراه کند، و به جای همۀ معبودانمان یک معبود بپرستیم. ﴿لَوۡلَآ أَن صَبَرۡنَا عَلَیۡهَاو اگر ما شکیبایی نمی‌ورزیدیم ما را گمراه می‌نمود. و آنها ادعا می‌کردند که توحید و یگانه پرستی گمراهی است، و شرکی که آنها بر آن هستند هدایت است. بنابر این یکدیگر را به شکیبایی و بردباری سفارش می‌کردند: ﴿وَٱنطَلَقَ ٱلۡمَلَأُ مِنۡهُمۡ أَنِ ٱمۡشُواْ وَٱصۡبِرُواْ عَلَىٰٓ ءَالِهَتِکُمۡ[ص: ۶]. «و سران و اشراف آنها به راه افتاده و گفتند: بروید و بر (پرستش) خدایان خود شکیبایی ورزید».

و در اینجا گفتند: ﴿لَوۡلَآ أَن صَبَرۡنَا عَلَیۡهَاو اگر ما شکیبایی نمی‌ورزیدیم. صبر و شکیبایی در همه جا قابل ستایش است به جز در چنین جایی، زیرا چنین صبری اسباب و عوامل خشم الهی را فراهم می‌نماید، و هیزم و سوخت جهن را بیشتر می‌کند. اما مؤمنان همانطور که خدا در مورد آنها فرموده است: ﴿وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ[العصر: ۳]. «یکدیگر را به حق و بردباری سفارش می‌کنند». و از انجا که آنها با این سخنان حکم می‌کردند که هدایت یافته‌اند و پیامبر گمراه است و روشن و ثابت است که چاره‌ای برای به راه آمدن آنها نیست، خداوند آنان‌را به آمدن عذاب تهدید کرد و خبر داد که آنها ﴿حِینَ یَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَدر آن وقت که عذاب را می‌بینند به صورت حقیقی و واقعی خواهند دانست که ﴿مَنۡ أَضَلُّ سَبِیلًاچه کسی گمراه‌تر است. ﴿وَیَوۡمَ یَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ یَدَیۡهِ یَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِیلٗا٢٧[الفرقان: ۲۷]. «و روزی (خواهد آمد) که ستمکار دست‌هایش را گاز می‌گیرد و می‌گوید: ای کاش! با پیامبر راهی بر می‌گرفتم».

و آیا گمراهی و ضلالتی بیشتر از این وجود دارد که کسی هوای نفس و خواسته‌های نفسانی خود را معبود خویش قرار دهد، و هر چه نفسش بخواهد انجام دهد؟! بنابر این فرمود: ﴿أَرَءَیۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُآیا از حالت کسی تعجب نمی‌کنی که هوای نفس خویش ار معبود خود قرار داده؟! و نمی‌نگری که در چه گمراهی شدیدی قرار دارد؟! حال آن که خودش را در جایگاه والایی می‌بیند! ﴿أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیۡهِ وَکِیلًاآیا تو وکیل او خواهی بود؟ یعنی تو بر او مسلط و چیره نیستی، بلکه فقط بیم دهنده هستی، و تو وظیفه‌ات را انجام داده‌ای، و حساب آنان با خداست.

سپس خداوند متعال بر گمراهی بزرگ آنها تاکید نمود و فرمود: آنها عقل و گوش ندارند. و آنها را در گمراه بودن به چهارپایان تشبیه کرد که جز صدا چیزی نمی‌شنوند. کر و لال و کور هستند و باز نمی‌گردند. بلکه آنها از چهارپایان گمراه‌ترند، زیرا چهارپایان را چوپانشان هدایت می‌نماید، و چهارپایان راه را می‌یابند، و راه هلاکت و نابودی خود را می‌دانند، و از آن پرهیز می‌نمایند، و سرانجام سالم‌تر و نیکوتری از این‌ها خواهند داشت.

پس روشن شد کسی که پیامبر صرا به گمراهی متهم نماید خودش بیشتر سزاوار این صفت است، و هر حیوان زبان بسته‌ای از او راهیاب‌تر است.

آیه‌ی ۴۵-۴۶:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَىٰ رَبِّکَ کَیۡفَ مَدَّ ٱلظِّلَّ وَلَوۡ شَآءَ لَجَعَلَهُۥ سَاکِنٗا ثُمَّ جَعَلۡنَا ٱلشَّمۡسَ عَلَیۡهِ دَلِیلٗا٤٥[الفرقان: ۴۵]. «آیا در (کار) پروردگارت ننگریسته‌ای که چگونه سایه را گسترانیده است؟ و اگر می‌خواست آن را ساکن می‌کرد، سپس خورشید را دلیل (گسترش) آن قرار دادیم».

﴿ثُمَّ قَبَضۡنَٰهُ إِلَیۡنَا قَبۡضٗا یَسِیرٗا٤٦[الفرقان: ۴۶]. «سپس آن ‌را آهسته به‌سوی خود باز می‌گیریم».

آیا با چشم و بینش و بصیرت خود کمال قدرت پروردگارت و گستردگی رحمت او را مشاهده نکرده‌ای که چگونه سایه را بر بندگان گسترانده است؟ و این قبل از طلوع خورشید است، ﴿ثُمَّ جَعَلۡنَا ٱلشَّمۡسَ عَلَیۡهِ دَلِیلٗاسپس خورشید را دلیل گسترش سایه قرار دادیم. پس اگر خورشید نبود، سیاه شناخته نمی‌شد، زیرا هر چیزی با ضدش شناخته می‌شود.

﴿ثُمَّ قَبَضۡنَٰهُ إِلَیۡنَا قَبۡضٗا یَسِیرٗا٤٦سپس هر اندازه خورشید بلند شود اندک اندک از سایه کاسته گردد، تا این‌که کاملاً از بین می‌رود. بنابر این به دنبال هم‌آمدن سایه و خورشید به گونه‌ای که مردم آن را به صورت آشکار مشاهده می‌کنند، و آنچه که به این امر مترتب می‌شود از قبیل دگرگونی شب و روز و در پی یکدیگر آمدن آنها، و پشت سر هم آمدن فصل‌ها و به دست آمدن مصالح فراوانی در این رهگذر، دال بر کمال قدرت و عظمت خداوند متعال و کمال رحمت او و توجه وی به بندگانش می‌باشد. و دلیلی است بر این‌که تنها او معبود مورد ستایش و محبوب بزرگوار و دارای شکوه و عظمت می‌باشد.

آیه‌ی ۴۷:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ لِبَاسٗا وَٱلنَّوۡمَ سُبَاتٗا وَجَعَلَ ٱلنَّهَارَ نُشُورٗا٤٧[الفرقان: ۴۷]. «و اوست ذاتی که شب را برایتان پوشش، و خواب را مایۀ آسایش گرداند، و روز را (هنگام) برخاستن قرار داد».

از جمله رحمت و لطف خداوند نسبت به شما این است که شب را همچون پوششی برایتان قرار داده که شما را می‌پوشاند، تا در آن آرام گیرید و به خواب فرو رفته و بیاساید، و به هنگام خواب از حرکت باز ایستید. پس اگر شب نبود بندگان آرام نمی‌گرفتند، و به کارشان ادامه می‌دادند و این برای‌شان بسیار زیان‌آور بود. نیز اگر تاریکی ادامه می‌یافت زندگی و مصالح آنها تعطیل می‌شد، اما خداوند روز را زمان بیداری و برخاستن و جنبش قرارداد تا مردم در آن به تجارت و سفر در کارهایشان بپردازند و با این کار منافع و مصالح‌شان تحقق یابد.

آیه‌ی ۴۸-۵۰:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ ٱلرِّیَٰحَ بُشۡرَۢا بَیۡنَ یَدَیۡ رَحۡمَتِهِۦۚ وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ طَهُورٗا٤٨[الفرقان: ۴۸]. «و اوست ذاتی که پیش از رحمتش (=باران) بادها را مژده‌آور فرستاد، و از آسمانی آبی پاک نازل کردیم».

﴿لِّنُحۡـِۧیَ بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّیۡتٗا وَنُسۡقِیَهُۥ مِمَّا خَلَقۡنَآ أَنۡعَٰمٗا وَأَنَاسِیَّ کَثِیرٗا٤٩[الفرقان: ۴۹]. «تا با آن (آب) سرزمین مرده‌ای را زنده گردانیم، و چهارپایان و مردمان بسیاری را که آفریده‌ایم بنوشانیم».

﴿وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَٰهُ بَیۡنَهُمۡ لِیَذَّکَّرُواْ فَأَبَىٰٓ أَکۡثَرُ ٱلنَّاسِ إِلَّا کُفُورٗا٥٠[الفرقان: ۵۰]. «و به‌راستی آن (باران) را در میان‌شان گوناگون نازل کردیم تا پند گیرند، و بیشترِ مردمان جز سرِ ناسپاسی نداشتند».

تنها اوست ذاتی که بر بندگانش رحم نموده و روزی خویش را فراوان به‌سوی آنها گسیل داشته است، و بادها را پیش از باران رحمتش به عنوان مژده رسانهای پیش قراول می‌فرستد. و ابرها به وسیلۀ این بادها حرکت می‌کنند و به هم می‌پیوندند و به قطعه‌ها تبدیل می‌شوند، و بادها آن را بارور می‌کنند، و به حکم پروردگار باران می‌بارد تا بندگان قبل از باریدنش خوشحال شوند و برای آن آمادگی پیدا کنند قبل از این‌که ناگهان آنها را غافل‌گیر کند.

﴿وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ طَهُورٗاو از آسمان آبی پاک نازل کردیم، که از آلودگی و نجاست پاک بوده و دارای برکت است. از برکت آن این است که خداوند به وسیلۀ آن، سرزمین مرده و خشکی را آباد و زنده می‌نماید و آنگاه انواع درختان و گیاهان گوناگون که مردم و چهارپایان از آن می‌خورند در آن می‌روید. ﴿وَنُسۡقِیَهُۥ مِمَّا خَلَقۡنَآ أَنۡعَٰمٗا وَأَنَاسِیَّ کَثِیرٗاو آن را برای نوشیدن در اختیار شما و چهارپایانتان قرار داده‌ایم. آیا کسی که بادها را مژده‌رسانی رحمت خویش فرستاده، و کارهای متفاوتی را به آنها واگذار نموده، و از آسمان آبی پاک و مبارک فرو فرستاده تا با آن روزی بندگان و چهارپایانشان فراهم شود شایسته نیست که فقط او پرستش شود و کسی را با او شریک قرار نداد؟!.

خداوند آیات و نشانه‌هایی آشکار را که با چشم مشاهده می‌شوند بیان کرد، و آن را به صورتهای گوناگون برای بندگان ابراز داشت تا آن را بفهمند و سپاس آن را به جای آورند، و یاد کنند و از آن پند پذیرند، با وجود این، ﴿فَأَبَىٰٓ أَکۡثَرُ ٱلنَّاسِ إِلَّا کُفُورٗابیشتر مردمان به خاطر فساد اخلاق و سرشت ناپاکشان در برابر آن جز کفر و ناسپاسی از خود نشان نمی‌دهند.

آیه‌ی ۵۱-۵۲:

﴿وَلَوۡ شِئۡنَا لَبَعَثۡنَا فِی کُلِّ قَرۡیَةٖ نَّذِیرٗا٥١[الفرقان: ۵۱]. «و اگر می‌خواستیم در هر شهر و آبادی بیم دهنده‌ای می‌فرستادیم».

﴿فَلَا تُطِعِ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَجَٰهِدۡهُم بِهِۦ جِهَادٗا کَبِیرٗا٥٢[الفرقان: ۵۲]. «پس، از کافران فرمان مبر، و با قرآن با آنان به جهادی بزرگ بپرداز».

خداوند متعال از نفوذ مشیت و خواست خود خبر می‌دهد و این‌که اگر او می‌خواست، در هر شهر و آبادی بیم دهنده و پیامبری را می‌فرستاد تا اهالی آنجا را بیم دهد. خدا از انجام چنین چیزی ناتوان نیست اما ای محمد! حکمت و رحمت او نسبت به تو و به بندگان اقتضا نمود تا تو را به عنوان پیامبر به‌سوی سیاه و سرخ، عرب و عجم و انسان و جن بفرستد.

﴿فَلَا تُطِعِ ٱلۡکَٰفِرِینَو برای ترک کردن چیزی که بدان فرستاده شده‌ای از کافران اطاعت مکن، بلکه تمام تلاش خود را برای رساندن آن پیام مبذول دار، ﴿وَجَٰهِدۡهُم بِهِۦ جِهَادٗا کَبِیرٗاو با قرآن با آنان به جهادی بزرگ بپرداز. یعنی در یاری کردن حق و نابود کردن باطل از هیچ کوششی دریغ نورز، و تمامی توانایی و کوشش خود را برای یاری کردن حق مبذول بدار. اگر تکذیب و گستاخی از آنها سرزد، پس تو تلاش خود را بکن و آنچه را در توان داری انجام بده، و از هدایت شدن آنها ناامید مشو، و به خاطر خواسته‌ها و امیال آنان از تبلیغ رسالت خدا را ترک مکن.

آیه‌ی ۵۳:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ هَٰذَا عَذۡبٞ فُرَاتٞ وَهَٰذَا مِلۡحٌ أُجَاجٞ وَجَعَلَ بَیۡنَهُمَا بَرۡزَخٗا وَحِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا٥٣[الفرقان: ۵۳]. «و او ذاتی است که دو دریا را در کنار هم روان ساخت، یکی شیرین و گوارا، و دیگری شور و تلخ است. و در میان آن دو حاجز و مانع استواری قرار داد».

اوست که دو دریا در کنار هم روان ساخت بدون این‌که با هم برخورد کنند. یکی شیرین و گوارا است، و آن رودهایی است که روی زمین روان‌اند، و دیگری دریای شور است. و خداوند هر دو را به نفع و مصلحت بندگان قرار داده است ﴿وَجَعَلَ بَیۡنَهُمَا بَرۡزَخٗاو در میان آن دو جایز و مانعی قرار داده که از مخلوط شدن یکی با دیگری جلوگیری می‌نماید، چون اگر مخلوط شوند فایده‌ای که مورد نظر است از بین خواهد رفت. ﴿وَحِجۡرٗا مَّحۡجُورٗاو مانعی محکم و استوار (میان آن دو قرار داده‌است).

آیه‌ی ۵۴:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ مِنَ ٱلۡمَآءِ بَشَرٗا فَجَعَلَهُۥ نَسَبٗا وَصِهۡرٗاۗ وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیرٗا٥٤[الفرقان: ۵۴]. «و او ذاتی است که از آب انسانی را آفرید، آنگاه آنرا برای پیوند نسبی و سببی قرارداد، و پروردگارت تواناست».

او خدای یگانه‌ای است که شریکی ندارد، ذاتی که انسان را از آبی بی‌ارزش آفرید. سپس از او نسل زیادی را منتشر کرد، و آنها را خویشاوند و فامیل قرار داد، و مادۀ همه از این آب پست است. پس این بر کمال قدرت و توانایی خداوند دلالت می‌نماید. ﴿وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیرٗاو پروردگارت تواناست. و پرستش او حق است و عبادت غیر او باطل می‌باشد.

آیه‌ی ۵۵:

﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُهُمۡ وَلَا یَضُرُّهُمۡۗ وَکَانَ ٱلۡکَافِرُ عَلَىٰ رَبِّهِۦ ظَهِیرٗا٥٥[الفرقان: ۵۵]. «و به غیر از خداوند چیزی را می‌پرستند که به آنان سودی نمی‌بخشد، و زیانی به آنان نمی‌رساند و کافر پیوسته در راه سرکشی از پروردگارش (دیگران را) پشتیبانی می‌کند».

﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُهُمۡ وَلَا یَضُرُّهُمۡو آنها بت‌ها و مردگانی را عبادت می‌نمایند که سود و زیانی به آنان نمی‌رسانند، و این بت‌ها و مرده‌ها را همتای خداوندی قرار می‌دهند که صاحب سود و زیان و منع و عطا است. و با این‌که می‌بایست از رهنمودهای پروردگارشان اطاعت کنند و از دین او دفاع نمایند اما آنها عکس قضیه را انجام دادند.

﴿وَکَانَ ٱلۡکَافِرُ عَلَىٰ رَبِّهِۦ ظَهِیرٗاپس باطل که بت‌ها و انبازها هستند دشمن خدا می‌باشند، و کافر که به کمک و پشتیبانی آنها می‌شتابد خودش نیز دشمن خدا قرار می‌گیرد، و به دشمنی و جنگ با او بر می‌خیزد. این در صورتی است که خداوند او را افریده و روزی داده و نعمت‌های ظاهری و باطنی را بدو بخشیده است، و نمی‌تواند از قلمرو فرمانروایی و قدرت او بیرون رود. با این وصف خداوند احسان و نیکی خویش را از او قطع ننموده است، اما او - به سبب نادانی‌اش- به این دشمنی و مبارزه ادامه می‌دهد.

آیه‌ی ۵۶-۶۰:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا مُبَشِّرٗا وَنَذِیرٗا٥٦[الفرقان: ۵۶]. «و تو را جز مژده‌رسان و بیم دهنده نفرستاده‌ایم».

﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن یَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِیلٗا٥٧[الفرقان: ۵۷]. «بگو: من در برابر (ابلاغ) این (قرآن) هیچ مزدی از شما نمی‌طلبم، ولی (پاداش من این است که) هرکس بخواهد به‌سوی پروردگارش راهی را درپیش گیرد».

﴿وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱلۡحَیِّ ٱلَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِهِۦۚ وَکَفَىٰ بِهِۦ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِیرًا٥٨[الفرقان: ۵۸]. «و بر خداوندی توکل کن که همیشه زنده است و هرگز نمی‌میرد، و با ستایش او را (به پاکی) یاد کن. و همین که او به گناهان بندگانش آگاه می‌باشد بس است».

﴿ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ ٱلرَّحۡمَٰنُ فَسۡ‍َٔلۡ بِهِۦ خَبِیرٗا٥٩[الفرقان: ۵۹]. «ذاتی که آسمان‌ها و زمین و آنچه را در میان آنهاست در شش روز آفریده، سپس بر عرش بلند و مرتفع گردید. او دارای رحمت فراوان است، پس از فرد آگاهی بپرس».

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱسۡجُدُواْۤ لِلرَّحۡمَٰنِ قَالُواْ وَمَا ٱلرَّحۡمَٰنُ أَنَسۡجُدُ لِمَا تَأۡمُرُنَا وَزَادَهُمۡ نُفُورٗا۩٦٠[الفرقان: ۶۰]. «و هنگامی‌که به کافران گفته شود: برای خداوند رحمان سجده کنیم» می‌گویند: رحمان کسیت؟ ایا ما برای چیزی سجده کنیم که تو به ما دستور می‌دهی؟ و این امر بر گریز آنان افزود».

خداوند متعال خبر می‌دهد که او پیامبرش محمد صرا نفرستاده است تا بر مردمان چیره و مسلط باشد، و او را فرشته‌ای قرار نداده است، و خزانه و گنجینه‌ها در دست او نیست، بلکه او را فرستاده تا به مردم مژده دهد، و کسانی را که از خداوند فرمان می‌برند به پاداش هر دو جهان بیم دهد، ﴿وَنَذِیرٗاو او را فرستاده است تا بیم دهنده باشد، و هر کس را که از خدا نافرمانی کند به عذاب هر دو جهان بیم بدهد. و این مستلزم آن است که اوامر و نواهی خدا به طور روشن بیان شوند. و تو ای محمد ص! در مقابل رساندن قرآن و هدایت به آنها پاداشی از آنان نخواه، تا این چیز آنها را از پیروی کردن از تو باز ندارد و در دادن آن دچار سختی نشوند.

﴿إِلَّا مَن شَآءَ أَن یَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِیلٗامگر کسی‌که خواست در راه خشنودی پروردگارش نفقه‌ای ببخشد، پس اگر چه من شما را به آن تشویق می‌کنم، اما شما را بر آن مجبور نمی‌سازم. و نیز پاداش من بر شما نیست، بلکه آنچه انفاق می‌کنید به مصلحت خودتان بوده و راهی است که برای رسیدن به پروردگارتان در پیش می‌گیرید.

سپس پیامبر را دستور داد تا بر او توکل نماید و از وی کمک بگیرد. پس فرمود: ﴿وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱلۡحَیِّ ٱلَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِهِو بر خداوند زنده‌ای که دارای حیات کامل و مطلق است و هرگز نمی‌میرد توکل کن، و با ستایش او را به پاکی یاد کن. یعنی او را بپرست و در همۀ کارهایت بر او توکل نما.

﴿وَکَفَىٰ بِهِۦ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِیرًاو همین کافی است که خداوند از گناهان بندگانش آگاه است، و آن را می‌داند، و آنان را بر آن مجازات می‌نماید. پس بر تو واجب نیست که آنها را هدایت نمایی، و نیز ثبت و ضبط کارهایشان بر عهده تو نمی‌باشد.

بلکه همۀ این‌ها به دست خداوند است. ﴿ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِخداوندی که آسمان‌ها و زمین و آنچه را در میان آنهاست در شش روز آفرید، سپس بر بالای عرش خود استوا یافت، عرشی که سقف همۀ مخلوقات بوده و از همۀ آفریده‌های الهی بلندتر و بزرگتر و زیباتر است. ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُخداوند مهربان بر عرش خود بلند و مرتفع گردید، عرشی که آسمان‌ها و زمین را در بر گرفته است. و رحمت خداوند هر چیزی را در بر گرفته است. پس او با داشتن گسترده‌ترین صفات بر بزرگ‌ترین مخلوقات بلند و مرتفع گردید.

و با این آیه ثابت می‌شود که او مخلوقات را آفریده و از درون و برون آنها آگاهی دارد. نیز مرتفع نمودن او بر عرش و متفاوت بودن او از مخلوقاتش و متصل نبودنش به آنان ثابت می‌گردد. ﴿فَسۡ‍َٔلۡ بِهِۦ خَبِیرٗاپس در این باره از خداوند بپرس. چون اوست که اوصاف و عظمت و شکوه خویش را می‌داند، و شما را به آن خبر داده است، و از عظمت خویش چیزهایی به شما نشان داده که شناخت او را برایتان آسانتر می‌سازد. پس عارفان او را شناخته او را برایتان آسانتر می‌سازد. پس عارفان او را شناخته و در برابر عظمتش سر فرود آورده‌اند.

و کافران از عبادت او سرباز زدند و امتناع ورزیدند. بنابر این فرمود: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱسۡجُدُواْۤ لِلرَّحۡمَٰنِو هنگامی که به آنها گفته شود تنها برای خداوند رحمان سجده کنید، خداوندی که هر نعمتی را به شما ارزانی داشته و همه بدبختی‌ها را از شما دور کرده است، ﴿قَالُواْ وَمَا ٱلرَّحۡمَٰنُاز روی انکار و کفر می‌گویند: ما خداوند رحمان را نمی‌شناسیم. و از جمله طعنه‌هایی که به پیامبر می‌زدند این بود که می‌گفتند: او ما را از گرفتن معبودانی دیگربه همراه خدا باز می‌دارد، در حالی که خودش خدایی دیگر به همراه خدا به فریاد می‌خواند، و می‌گوید «یا رحمان» و امثال این. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖ أَیّٗا مَّا تَدۡعُواْ فَلَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ[الإسراء: ۱۱۰]. «بگو: «الله» را بخوانید یا رحمان را بخوانید، به هر نامی او را بخوانید فرق نمی‌کند چرا که او دارای نام‌های‌ نیکوست»، پس نام‌های‌ خداوند زیادند، چون صفت‌های او زیادند، و کمال او متعدد است. پس هر یک از نام‌های‌ او بر صفت کمالی دلالت می‌نماید.

﴿أَنَسۡجُدُ لِمَا تَأۡمُرُنَاآیا به فرمان تو برای کسی غیر از معبودان خود سجده کنیم! و این سخن آنها مبتنی بر تکذیب پیامبر و سرباز زدنشان از طاعت او بود. و ﴿وَزَادَهُمۡ نُفُورٗاو دعوت آنها به سجده و شتافتن به‌سوی باطل، و بر کفر و بدبختی‌اشان می‌افزود.

آیه‌ی ۶۱-۶۲:

﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِی جَعَلَ فِی ٱلسَّمَآءِ بُرُوجٗا وَجَعَلَ فِیهَا سِرَٰجٗا وَقَمَرٗا مُّنِیرٗا٦١[الفرقان: ۶۱]. «خجسته است ذاتی که در آسمان برج‌هایی آفرید و در آن چراغ فروزان (خورشید) و ماه تابان را به وجود آورد».

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ خِلۡفَةٗ لِّمَنۡ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوۡ أَرَادَ شُکُورٗا٦٢[الفرقان: ۶۲]. «و اوست ذاتی که شب و روز را پیاپی مقرر داشت تا هر که خواهد پند گیرد یا سپاس‌گذاری کند».

خداوند متعال در این سورۀ‌کریمه واژه ﴿تَبَارَکَرا سه بار تکرار کرده است، چون معنی‌اش همانطور که گذشت بر عظمت خداوند باری و کثرت اوصاف و خوبی‌ها و احسان او دلالت می‌نماید.

و در این سوره چیزهایی بیان شده است که بیانگر عظمت خداوند و گستردگی قدرت و فرمانروایی و نفوذ خواست او و فراگیر بودن دانایی و توانایی و احاطۀ پادشاهی او در صدور احکام دستوری و جزایی و کمال اوست. و در این سوره چیزهایی بیان شده است که بر گستردگی رحمت و بخشش، و کثرت خیرات و خوبیهای دینی و دنیوی خداوند دلالت می‌نماید و مقتضی تکرار این صفت نیک می‌باشد. بنابر این فرمود: ﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِی جَعَلَ فِی ٱلسَّمَآءِ بُرُوجٗاخجسته است خداوندی که در آسمان‌ها برجها آفریده، و آن‌ها ستاره‌ها هستند و یا منازل خورشید و ماه می‌باشند که در آن قرار می‌گیرند و همانند برج و باروی شهرها باعث محافظت آن می‌شود. ستارگان نیز به منزلۀ برجهایی هستند که برای پاسداری و نگهبانی ساخته شده‌اند، زیرا ستاره‌ها سنگ‌هایی هستند که به‌سوی شیاطین انداخته می‌شوند.

﴿وَجَعَلَ فِیهَا سِرَٰجٗاو در آسمان چراغ فروزان خورشید را که دارای نور و گرماست قرارداد، ﴿وَقَمَرٗا مُّنِیرٗاو ماه تابان را به وجود آورد که دارای نور است اما حرارت و گرما ندارد. و این از نشانه‌های عظمت خداوند و کثرت احسان او می‌باشد و آفرینش آن و تدبیر سامان یافته، و زیبایی و جمال شگفت‌آور ماه و خورشید بر عظمت و بزرگی آفرینندۀ آن‌ها دلالت نموده و بیانگر آن است که آفرینندۀ آن‌ها دلالت نموده و بیانگر آن است که آفریننده‌شان در همۀ صفت‌هایش عظیم و بزرگ است، و منافع و مصالحی که ماه و خورشید برای مردم دارند دلیلی بر کثرت خوبی‌ها و خیرات اوست.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ خِلۡفَةٗو خداوند ذاتی است که شب و روز را جایگزین یکدیگر می‌سازد. یعنی یکی را می‌برد و دیگری را جایگزین آن می‌کند، و این روند همیشگی است تا از یکنواخت بودن شب و روز جلوگیری شود.

﴿لِّمَنۡ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوۡ أَرَادَ شُکُورٗابرای کسی که بخواهد از شب و روز پند و عبرت بگیرد، و از آن گستردگی قدرت الهی استدلال نماید، و خداوند را بر آن سپاس گوید. و برای کسی که خداوند را یاد می‌کند و شکر او را به جای می‌آورد در طول شب و روز او وردی هست که می‌تواند آنها را بر زبان جاری کند، پس اگر در شب نتوانست، در روز انجام دهد، و اگر در روز نتوانست، در شب انجام دهد. نیز دل‌ها در لحظات شب و روز دگرگون می‌شوند، گاهی با نشاط و سرحال بوده و گاهی تنبل می‌گردند، و گاهی با یاد الهی بوده و گاهی با غفلت لحظات را سپری می‌کنند. گاهی با اقبال و گاهی با اعراض زمان را پشت سر می‌گذارند. دل‌ها گاهی بسته و گاهی باز هستند. بنابر این خداوند شب و روز را چنان نمود که یکی پس از دیگری بر بندگان آیند و تکرار شوند و باعث فعالیت آنها گردند و به ذکر و شکر الهی در وقتی از اوقات روی آورند. و چون اوقات عبادت‌ها با تکرار شب و روز تکرار می‌شود پس هر دم برای بنده همتی پدید می‌آید که غیر از همت او در وقت گذشته است، وقتی که در آن تنبلی به او دست داده بود، و بنده در این اوقات بر پندگرفتن و یاد خدا و به جا آوردن شکر الهی می‌افزاید. پس عبادت‌هایی که آدمی انجام می‌دهد به منزلۀ آبیاری مزرعۀ ایمان است و ایمان را پرورش می‌دهد. و اگر طاعت‌ها و عبادت‌ها نبود نهال ایمان خشک و پژمرده می‌شد. پس زیباترین و کامل‌ترین ستایش‌ها سزاوار خداوند است.

سپس منت و احسان خود را بر بندگان صالحش یادآور شده، و این‌که آنها را به انجام کارهای شایسته توفیق داده است، کارهایی که به سبب آن جایگاه بلندی در اتاق‌های بهشت به دست می‌آورند. پس فرمود:

آیه‌ی ۶۳-۷۷:

﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا٦٣[الفرقان: ۶۳]. «و بندگان (خداوند) رحمان آنانند که روی زمین فروتنانه راه می‌روند، و هنگامی که نادانان ایشان را مخاطب قرار دهند گویند: سلام بر شما».

﴿وَٱلَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمۡ سُجَّدٗا وَقِیَٰمٗا٦٤[الفرقان: ۶۴]. «و کسانی که شب را با سجده و قیام برای پروردگارشان می‌گذرانند».

﴿وَٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱصۡرِفۡ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَۖ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا٦٥[الفرقان: ۶۵]. «و کسانی که می‌گویند: پروردگارا! عذاب جهنم را از ما دور بدار، بی‌گمان عذابش پایدار است».

﴿إِنَّهَا سَآءَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا٦٦[الفرقان: ۶۶]. «بی‌گمان دوزخ بدترین قرارگاه و جایگاه است».

﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ یُسۡرِفُواْ وَلَمۡ یَقۡتُرُواْ وَکَانَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ قَوَامٗا٦٧[الفرقان: ۶۷]. «و کسانی که به هنگام خرج کردن زیاده‌روی نمی‌کنند، و بخل نمی‌ورزند، و بین این، (دو راه) اعتدال پیش گیرند».

﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا یَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا یَزۡنُونَۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ یَلۡقَ أَثَامٗا٦٨[الفرقان: ۶۸]. «و کسانی که همراه با الله معبود دیگری را به فریاد نمی‌خوانند، و جانی را که خداوند (خونش را) حرام کرده است جز به حق نمی‌کشند، و زنا نمی‌کنند و هر کس چنین کند کیفر آن را می‌بیند».

﴿یُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَیَخۡلُدۡ فِیهِۦ مُهَانًا٦٩[الفرقان: ۶۹]. «عذاب او در قیامت دو چندان می‌گردد و خوار و ذلیل جاودانه در عذاب می‌ماند».

﴿إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٧٠[الفرقان: ۷۰]. «مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پس اینانند که خداوند بدی‌هایشان را به نیکی‌ها تبدیل می‌کند و خداوند آمرزندۀ مهربان است».

﴿وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَإِنَّهُۥ یَتُوبُ إِلَى ٱللَّهِ مَتَابٗا٧١[الفرقان: ۷۱]. «و هرکس توبه کند و کار شایسته انجام دهد همانا که او به‌سوی خدا باز می‌گردد».

﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَ وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ کِرَامٗا٧٢[الفرقان: ۷۲]. «و کسانی که بر باطل گواهی نمی‌دهند، و چون بر (کار و سخن) بیهوده بگذرند، بزرگوارانه می‌گذرند».

﴿وَٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُواْ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ لَمۡ یَخِرُّواْ عَلَیۡهَا صُمّٗا وَعُمۡیَانٗا٧٣[الفرقان: ۷۳]. «و کسانی که چون به آیات پروردگارشان پند داده شوند همسان کران و نابینایان بر آن فرو نمی‌افتند».

﴿وَٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّیَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡیُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِینَ إِمَامًا٧٤[الفرقان: ۷۴]. «و کسانی‌که می‌گویند: پروردگارا! از همسران و فرزندانمان آن به ما عنایت کن که مایۀ روشنی چشم باشد، و ما را پیشوای پرهیزگاران بگردان».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ یُجۡزَوۡنَ ٱلۡغُرۡفَةَ بِمَا صَبَرُواْ وَیُلَقَّوۡنَ فِیهَا تَحِیَّةٗ وَسَلَٰمًا٧٥[الفرقان: ۷۵]. «اینان به پاس آنکه بردباری کردند، به مقامی بلند دست می‌یابند، و در آنجا سلام و درود دریافت می‌کنند».

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ حَسُنَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا٧٦[الفرقان: ۷۶]. «در آنجا جاودانه می‌مانند، قرارگاهی خوب و مقامی نیکو است».

﴿قُلۡ مَا یَعۡبَؤُاْ بِکُمۡ رَبِّی لَوۡلَا دُعَآؤُکُمۡۖ فَقَدۡ کَذَّبۡتُمۡ فَسَوۡفَ یَکُونُ لِزَامَۢا٧٧[الفرقان: ۷۷]. «بگو: اگر عبادت و دعایتان نباشد، پروردگار من به شما اعتنایی ندارد، بی‌گمان تکذیب کردید و (نتیجۀ بد) آن ملازم شما خواهد بود».

عبودیت و بندگی خداوند بر دو نوع است، عبودیت برای ربوبیت خداوند، که مسلمانان و کافر، نیکوکار و بدکار در این امر مشترک هستند، چون آنها همه بندگان خدایند و آنها را پرورش می‌دهد و تحت تدبیر اویند: ﴿إِن کُلُّ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِی ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا٩٣[مریم: ۹۳]. «همۀ آنچه در آسمان‌ها و زمین است در حال بندگی به نزد خدا می‌آیند».

و نوع دوم، بندگی و عبودیت برای الوهیت خداوند و پرستش و رحمت اوست، و آن بندگی پیامبران و اولیای الهی است که خداوند را می‌پرستند. و در اینجا منظور همین نوع از عبودیت است. بنابر این بندگی را به نام خودش «الرحمان» نسبت داد که اشاره به این است آنها به سبب این عبودیت به رحمت الهی می‌رسند. پس بیان نمود که صفاتشان کامل‌ترین صفت‌هاست، و برترین ویژگیها را دارند. بنابر این آنها را چنین توصیف نمود: ﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗاروی زمین با فروتنی و آرام راه می‌روند و در مقابل خدا و مردم فروتن می‌باشند. خداوند در اینجا آنها را به وقار و آرامش و فروتنی برای خدا و بندگانش توصیف نمود. ﴿خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗاو هنگامی که نادانان سخنی جاهلانه به آنان بگویند، ﴿قَالُواْ سَلَٰمٗاسخنی به آنها می‌گویند که در آن از گناه و جهالت در امان می‌مانند.

و در اینجا آنها ستوده شده‌اند که دارای بردباری زیادند، و در مقابل فردی که با آنان بدی می‌کند، نیکی می‌نمایند، و از جاهل در می‌گذرند، و دارای عقل و خرد و هوشیاری می‌باشند. و خرد است که آنها را به اینجا رسانیده است.

﴿وَٱلَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمۡ سُجَّدٗا وَقِیَٰمٗا٦٤و نماز شب زیاد می‌خوانند و آن را خالصانه برای پروردگارشان و با فروتنی انجام می‌دهند: همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ١٦ فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٧[السجدة: ۱۶-۱۷]. «پهلوهایشان از بسترها جدا می‌شود و با ترس و امید پروردگارشان را به فریاد می‌خوانند، و از آنچه بدیشان روزی داده‌ایم انفاق می‌کنند. پس هیچ کس نمی‌داند چه چیزهای مسرت بخشی در بهشت برایشان مهیا شده است، و ای پاداش کارهایی است که می‌کنند».

﴿وَٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱصۡرِفۡ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَو کسانی‌که می‌گویند: پروردگارا! با مصون داشتنمان از اسباب عذاب و آمرزش خطاهایی که از ما سر زده وباعث عذاب می‌گردد، عذاب دوزخ را از ما دو بدار، ﴿إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًابی‌گمان عذاب دوزخ گریبانگیر هر کس گردد ملازم وی خواهد بود همانگونه که طلبکار ملازم بدهکار می‌باشند.

﴿إِنَّهَا سَآءَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا٦٦بی‌گمان دوزخ بدترین قرارگاه وجایگاه است.

این سخن را به حالت شیون و زاری به درگاه پروردگارشان ابراز داشته، و شدت نیازمندی خویش را بیان می‌دارد و می‌گویند: توانایی تحمل این عذاب را نداریم. پس باید منت و احسا الهی را به یاد بیاورند، زیرا دورکردن عذاب به اندازۀ سختی و شدت آن دشوار است، و دور شدن آن بسی مایۀ شادی است.

﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ یُسۡرِفُواْ وَلَمۡ یَقۡتُرُواْو کسانی که به هنگام پرداخت نفقات واجب یا مستحب از حد نمی‌گذرند، نه ولخرجی می‌کنند و نه بخل می‌ورزند، ﴿وَکَانَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ قَوَامٗاو انفاق و خرج‌کردن آنها در میان اسراف و بخل قرار دارد، و میانه‌روی و اعتدال را رعایت می‌کنند.

نفقات واجب از قبیل زکات و کفاره‌ها را می‌پردازند، و در جای مناسب و به صورت مناسب خرج می‌کنند بدون این‌که به خود یا دیگران زیانی برسانند، و این حاکی از اعتدال و میانه‌روی آنهاست. ﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَو کسانی که همراه با الله معبود دیگری را به فریاد نمی‌خوانند، و پرستش نمی‌کنند، بلکه فقط او را می‌پرستند، و دین و عبادت را تنه و خالصانه برای او انجام می‌دهند، و فقط به او روی آورده و از غیر او روی گردانند.

﴿وَلَا یَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُو انسانی را که خداوند خونش را حرام کرده است نمی‌کشند. و آن انسان مسلمان یا کافری است که با مسلمان‌ها پیمان دارد ﴿إِلَّا بِٱلۡحَقِّجز به حق نمی‌کشند، مانند کشتن یک انسان به خاطر این‌که انسانی دیگر را کشته، و کشتن فرد متأهلی که زنا کرده، و کشتن کافری که قتل او جایز و حلال است.

﴿وَلَا یَزۡنُونَو زنا نمی‌کنند، بلکه شرمگاه‌هایشان را حفاظت می‌نمایند، ﴿إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ[المؤمنون: ۶]. «مگر بر همسران‌شان و یا کنیزانی که در ملک یمین آنها هستند». ﴿وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ یَلۡقَ أَثَامٗاو هر کس یکی از این کارها یعنی شرک ورزیدن به خدا، یا کشتن انسانی که خداوند کشتن او را حرام نموده، یا زنا را انجام دهد به کیفر دشواری گرفتار خواهد شد.

سپس کیفر را چنین تفسیر نمود: ﴿یُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَیَخۡلُدۡ فِیهِۦ مُهَانًا٦٩پس هر کس که همۀ این کارها را انجام دهد شکی در آن نیست که برای همیشه در جهنم جاودانه می‌ماند و نیز هر کس برای خداوند شریک قرار دهد برای همیشه در عذاب می‌ماند. و همچنین کسی که یکی از این کارها را انجام دهد به عذاب سختی تهدید شده است، چون او یا مرتکب شرک گشته و یا این‌که یکی از بزرگ‌ترین گناهان را انجام داده‌ است.

اما جاودانه بودن قاتل و زناکار در عذاب به این معنی نیست که به طور ابدی در عذاب می‌ماند، چون نصوص قرآنی و سنت نبوی بر این دلالت می‌نمایند که همۀ مومنان از جهنم بیرون خواهند آمد و هیچ مؤمنی برای همیشه در آن باقی نخواهد ماند، هر چند مرتکب هر گناهی شده باشد. و خداوند این سه گناه را به صراحت نام برد چون این‌ها بزرگ‌ترین گناهان هستند، شرک باعث فساد ادیان است و قتل باعث تباهی انسان‌هاست، و زنا آبرو و ناموس را به تباهی می‌کشد.

﴿إِلَّا مَن تَابَمگر کسی که از این گناهان و دیگر گناه‌ها توبه نماید، به این صورت که فوراً از آن‌ها دست بکشد و به خاطر گناهانی که در گذشته انجام داده است پشیمان شود، و تصمیم قاطع بگیرد که دوباره آن‌ها را انجام ندهد، ﴿وَءَامَنَو به خداوند ایمانی درست داشته باشد، ایمانی که ترک گناهان و انجام اطاعت را اقتضا می‌نماید.

﴿وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗاو عمل صالح انجام دهد، و کارهایی بکند که شارع به آن‌ها فرمان داده است، به شرطی که هدفش از انجام این اعمال رضایت خداوند باشد.

﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖاین گروه، کارها و اقوال آنانکه آمادگی آن را داشت تبدیل عمل زشت شود، به عمل نیک مبدل می‌گردد، بنابراین، شرک آنان به ایمان و معصیتشان به طاعت تبدیل می‌گردد. همچنین عین گناه و بدیهایی که کرده‌اند و از آن توبه نموده و به‌سوی خدا بازگشته‌اند، به نیکی تبدیل می‌شود. همانطور که از ظاهر آیه چنین بر می‌آید.

و در این مورد حدیثی وارد شده است مبنی بر این‌که خداوند مردی را به خاطر برخی از گناهانش بازخواست نمود، و گناهانش را برشمرد، سپس به جای هر بدی به او یک نیکی داد. پس آن مرد گفت: «پروردگارا! من بدیهایی دارم که اینجا آنها را نمی‌بینم». والله أعلم.

﴿وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗاو خدا برای هر کس که توبه نماید آمرزنده است، و گناهان بزرگ را می‌آمرزد، و به بندگانش مهربان است، زیرا خداوند پس از آنکه با ارتکاب گناهان بزرگ به مبارزه بر او برخاستند آنان را به توبه فرا خوانده، و آنها را برای توبه توفیق داده و آنگاه توبه‌اشان را می‌پذیرد.

﴿وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَإِنَّهُۥ یَتُوبُ إِلَى ٱللَّهِ مَتَابٗا٧١و هرکس توبه کند و کار شایسته انجام دهد همانا که او به‌سوی خدا باز می‌گردد. یعنی باید بداند که توبه‌اش در نهایت کمال است، چون توبه به معنی بازگشت به راهی است که انسان را به خدا می‌رساند، و رسیدن به خدا عین سعادت و بندگی و رستگاری است. و باید خالصانه توبه نماید و آن را از شائبه‌ها و اهداف فاسد دور نگاه دارد. پس مقصود از این تشویق، تکمیل کردن توبه است، و باید به بهترین شیوه راه توبه را بپوید تا به خدایی برسد که همه به‌سوی او باز می‌گردند و آنگاه بر اساس میزان تکامل توبه‌اش مزدش را می‌دهد.

﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَو کسانی که بر دروغ و باطل حاضر نمی‌شوند، و در مجالس دروغگویی و معاصی شرکت نمی‌کنند. «زور» یعنی گفتار و کردار ناجایز و حرام، پس این‌ها از تمامی مجالسی که مشتمل بر گفتار یا کردار حرام است پرهیز می‌کنند، مانند مسخره کردن آیات خدا، جدال به وسیلۀ باطل، غیبت، سخن چینی، دشنام دادن، تهمت زدن، مسخره کردن، اواز حرام، نوشیدن شراب، و استفاده از فرش ابریشمی، عکس‌ها و امثال این‌ها پس چون در مجالس دروغگویی و گناه شرکت نمی‌کنند، خودشان به طریق اولی دروغ نمی‌گویند. و گواهی دروغین در «قول زور» داخل است. ﴿وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِلغو سختی است که هیچ فایدۀ دینی و دنیوی ندارد، مانند سخن سبکسران و بی‌خردان. بندگان خاص خدا چون از کنار کار و سخن بیهوده بگذرند ﴿مَرُّواْ کِرَامٗابزرگوارانه می‌گذرند. یعنی خودشان را از آن دور می‌دارند، و در آن فرو نمی‌روند، و به آن نمی‌پردازند. البته چنانچه پرداختن به آن گناه نیز نباشد، نشانۀ بی‌خردی و خلاف شأن مروت است. پس آنها خودشان را از آن دور می‌دارند.

و گفته الهی ﴿وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِاشاره به این است که آنها قصد حضور در محافل و اماکنی را ندارند که در آنجا سخن بیهوده گفته می‌شود، و نمی‌خواهند آن را بشنوند. اما اگر به صورت تصادفی و بدون قصد گذرشان بر چنین جایی بیافتد خود را از آن پاک داشته، و با دوری جستن از آن خویشتن را گرامی می‌دارند.

﴿وَٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُواْ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِمۡو بندگان خداوند رحمان کسانی‌اند که هنگامی آیات پروردگارشان که آنها را به شنیدن و گوش فرادادن ورهنمود شدن به آن فرمان داده است، به آنان یادآوری شود ﴿لَمۡ یَخِرُّواْ عَلَیۡهَا صُمّٗا وَعُمۡیَانٗادر مقابل آن روی گردانی نمی‌کنند و آن را ناشنیده نمی‌گیرند، و دلها و چشمهای خود را از آن آیات بر نمی‌گیرند، و دلها و چشمهای خود را از آن آیات بر نمی‌گردانند، آن‌گونه که افراد بی‌ایمان عمل می‌نمایند و آن را تصدیق نمی‌کنند.

بلکه حالت بندگان خداوند رحمان در مورد آیات، و به هنگام شنیدن آن چنان است که خداوند فرموده است: ﴿إِنَّمَا یُؤۡمِنُ بِ‍َٔایَٰتِنَا ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُواْ بِهَا خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَسَبَّحُواْ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَهُمۡ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ۩١٥[السجدة: ۱۵]. «همانا کسانی به آیات ما ایمان می‌آورند که چون به آن پند داده شوند سجده کنان به زمین می‌افتند، وپروردگارشان را با ستایش و به پاکی یاد می‌کنند و تکبر نمی‌ورزند». و آن را می‌پذیرند، و خود را نیازمند آن می‌دانند، و در برابرش منقاد و تسلیم می‌شوند.

مؤمنان گوش‌هایی شنوا و دل‌هایی آگاه و مدرک دارند، پس ایمان‌شان با شنیدن آیات الهی بیشتر می‌گردد، و با آن یقین‌شان کامل می‌شود، و آنها را نشاط و طراوت می‌بخشد.

﴿وَٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّیَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡیُنٖو کسانی که می‌گویند: پروردگارا! دوستان و همسران و فرزندانمان را مایۀ روشنی چشم وشادی دلمان بگردان.

چنانچه حالت و صفات آنان را بررسی کنیم، از همت والا و مرتبه‌ی بلندشان در می‌یابیم که آنان چشم‌شان روشن نخواهد شد مگر این‌که همسران‌شان و فرزندان‌شان و دوستان‌شان را مطیع و فرمانبردار خدا و عالم و عامل ببیند. این هم چنان‌که دعاست برای شایسته بودن همسران و فرزندان‌شان، دعا برای خودشان نیز می‌باشد، چرا که نفع و فایده‌ی آن به خودشان بر می‌گردد. بنابر این آن را برای خود بخششی قرارداده و گفتند هب لنا و به ما عطا کن بلکه دعای آنها به نفع تمام مسلمین است، چون صالح بودن افراد مذکور سبب صالح شدن بسیاری از متعلقین آنها می‌گردد، و از آنها فایده می‌برند.

﴿وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِینَ إِمَامًاو پروردگارا! ما را به این مقام بلند برسان، مقام صدیقان، و مقام افراد کامل و بندگان صالح، و آن مقام امامت و پیشوایی در دین است. و ما را الگو و پیشوای پرهیزگاران قرار ده، به گونه‌ای که به گفتار و کردار ما تأسی کنند و اهل خیر به دنبال ما حرکت نمایند. پس هدایت می‌کنند و خود نیز هدایت می‌یابند. و بدیهی است که دعا کردن برای رسیدن به چیزی، دعا کردن برای مقتضیات آن چیز است. و این مقام -مقام امامت وپیشوایی در دین- جز با صبر و یقین به دست نمی‌آید. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَکَانُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا یُوقِنُونَ٢٤[السجدة: ۲۴]. «و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما راهنمایی می‌کردند، آنگاه که بردباری ورزیدند، و به آیات ما یقین حاصل نمودند». پس این دعا مستلزم اموری است - از قبیل اعمال و بردباری بر طاعت الهی و بازداشتن نفس از معصیت و نافرمانی خدا و صبر در برابر مقدرات دردناک او، و علم کاملی که صاحب خود را به درجه‌ی یقین می‌رساند- (اموری) که دارای خیر فراوان و بخشش زیادی است، و صاحبش را در بالاترین مقام‌ها بعد از پیامبران قرار می‌دهد.

و از آنجا که همتها و خواسته‌هایشان بلند است، پاداش آنها نیز از نوع عملشان می‌باشد. پس خداوند منازل و جایگاه‌های والا را به آنها پاداش داد: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ یُجۡزَوۡنَ ٱلۡغُرۡفَةَ بِمَا صَبَرُواْبه پاداش این‌که صبر نمودند منزل‌های بلند و مسکن‌های زیبا به آنان داده می‌شود که همۀ آنچه دل انسان در پی آن است و چشم از دیدن آن لذت می‌برد به وفور در آن یافت می‌شود. آنها آنچه را به دست آورده‌اند به خاطر بردباری و صبرشان می‌باشد، همانگونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿. . . وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یَدۡخُلُونَ عَلَیۡهِم مِّن کُلِّ بَابٖ٢٣ سَلَٰمٌ عَلَیۡکُم بِمَا صَبَرۡتُمۡۚ فَنِعۡمَ عُقۡبَى ٱلدَّارِ٢٤[الرعد: ۲۳-۲۴]. «و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد می‌شوند و می‌گویند: درود بر شما! به خاطر آنچه بردباری نمودید. چه خوب است پاداش سرای آخرت». بنابر این در آنجا فرمود: ﴿وَیُلَقَّوۡنَ فِیهَا تَحِیَّةٗ وَسَلَٰمًاو در اینجا از دعای خیر و سلام برخوردارند، از سوی پروردگار و فرشتگانش بر آنها سلام می‌شود، و خودشان یکدیگر را سلام می‌کنند، و از همۀ ناگواری‌ها و ناخوشی‌ها سالم و در امان خواهند بود.

خلاصۀ مطلب این‌که خداوند بندگان خود را چنین توصیف نموده که آنها دارای وقار و آرامش هستند، و در برابر خدا و بندگان‌شان فروتن می‌باشند، و مؤدب و بردبار بوده و اخلاق خوب دارند، و از جاهلان صرف نظر می‌کنند، و از آنها روی بر می‌تابند، و در مقابل بدی آنها نیکی می‌نمایند، و شب‌ها را با عبادت به سر می‌کنند، و عبادت را مخلصانه برای خدا انجام می‌دهند، و از جهنم می‌ترسند و به درگاه پروردگارشان تضرع و زاری می‌نمایند تا آنها را از جهنم نجات بدهد، و نفقه‌های واجب و مستحبی را که برآنهاست می‌پردازند، و در خرج کردن میانه روی می‌نمایند و وقتی که آنها را در خرج کردن میانه‌روی ورزند- که معمولا مردم زیاده‌روی می‌کنند- پس آنها در دیگر کارها به طریق اولی میانه‌روی و اعتدال را رعایت می‌کنند، و دور بودن از گناهان کبیره و اخلاص داشتن در عبادت و پرهیز از خون‌ریزی و هتک حرمت و آبروی دیگران، و توبه کردن - در صورت سر زدن یکی از گناهان - نیز از خصوصیات‌های آنان است. نیز آنها در مجالسی که لهو و لعب و گفتار و کردار حرام انجام می‌گیرد حاضر نمی‌شوند، و خود نیز آن را انجام نمی‌دهند، و خود را از یاوه‌گویی و انجام کارهای بیهوده و زشت که فایده‌ای ندارند دور می‌دارند. و این مستلزم مروت و کمال آنهاست. آنها خود را از هر سخن و کردار زشت و بی‌ارزش دور می‌دارند، و آیات الهی را می‌پذیرند، و معانی آن را می‌فهمند، و برای فهمیدن آن می‌کوشند، و به آن عمل می‌کنند. و برای اجرای احکام آن تلاش می‌نمایند. و آنها خداوند را به کامل‌ترین صورت فرا می‌خوانند، که خود و بستگانشان و مسلمین از آن بهره‌مند می‌شوند. آنها صلاحیت همسران و فرزندانشان را از خداوند می‌طلبند. از لوازم این دعا این است که آنها در تعلیم و موعظه کردن و اندرز گفتن زنان و فرزندان خود می‌کوشند، چون هر کس به چیزی علاقه‌مند باشد وآن را از خدا بخواهد باید در فراهم نمودن اسباب آن بکوشد. آنان از خداوند می‌خواهند که آنها را به بالاترین مقام‌هایی برساند که رسیدن به آن برایشان ممکن است، و آن مقام امامت و صدیق بودن است.

به راستی که این صفت‌ها بسیار والا، و این همت‌ها بسی بلند و این خواسته‌ها بسیار ارزشمندند! و چقدر این نفس‌ها پاکیزه و این دل‌ها و صاحبانش پاک‌اند! وچقدر این سرداران پرهیزگارند! و فضل و نعمت و رحمت خداوند بر آن‌هاست که آنان را بزرگوار نموده است، و لطف اوست که آنها را به این منازل رسانده است.

و خداوند بر بندگانش منت می‌نهد و صفت‌هایشان را برای آنان توصیف می‌نماید و از همت‌های عالیشان سخن به میان می‌آورد و پاداشهایشان را برایشان توضیح می‌دهد تا دیگران را تشویق نماید که خود را به صفات آنان متصف گردانند و از خداوندی که بر آنها منت نهاده و آنها را اکرام نموده است بخواهند تا آنان را هدایت نماید، و همانطور که آنان را هدایت کرده است با تربیت ویژه خویش آنها را نیز سرپرستی نماید.

بار خدایا! ستایش سزاوار توست، و به پیشگاه تو روی می‌آوریم. تو یاور ما هستی، و از تو یاری می‌جوییم. و هیچ توان و قدرتی برای انجام کارها جز از سوی تو نیست. مالک هیچ سود و زیانی نیستیم و توانایی جلب ذره‌ای خیر و خوبی نداریم مادامی که آن را برای ما میسر نگردانی، زیرا ما ناتوان هستیم و از هر جهت ضعیف و درمانده می‌باشیم.

و گواهی می‌دهیم که اگر به اندازه یک چشم به هم زدن ما را به خودمان بسپاری دچار ناتوانی و ضعف و اشتباه می‌شویم پس ما جز به رحمت تو که آفرینش ما را با آن عجین کرده‌ای، و روزی و نعمت‌های فراوان ظاهری و باطنی به ما داده‌ای و رنج‌ها را از ما دور ساخته‌ای، به چیزی دیگر اعتماد نمی‌کنیم و بر ما رحمی بفرما که ما را با آن از مهر و رحمت غیر تو بی‌نیاز گرداند. چرا که هر کس که از تو بخواهد و به تو امید بندد ناکام نخواهد شد.

و از آنجا که خداوند بندگانش را به خاطر فضیلت و شرافتی که داشتند به رحمت خویش نسبت داد، و آنها را به عبودیت خود اختصاص داد، شاید کسی گمان برد که دیگران نیز در بندگی داخل هستند؟

پس خداوند خبر داد که او به غیر از این‌ها توجه و اعتنایی نمی‌کند و اگر دعایتان نبود و او را به فریاد نمی‌خواندید و او را پرستش نمی‌کردید، به شما ارجی نمی‌نهاد، و شما را دوست نمی‌داشت. پس فرمود: ﴿قُلۡ مَا یَعۡبَؤُاْ بِکُمۡ رَبِّی لَوۡلَا دُعَآؤُکُمۡۖ فَقَدۡ کَذَّبۡتُمۡ فَسَوۡفَ یَکُونُ لِزَامَۢا٧٧بگو: «اگر عبادت و دعایتان نبود پروردگار من به شما اعتنایی نمی‌کرد». و شما چون رسالت آسمانی و پیامبران را تکذیب می‌کنید نتیجۀ بد این کار ملازم شما خواهد بود. یعنی به عذابی گرفتار می‌شوید که شما را ترک نخواهد کرد، و همانگونه که طلبکار بدهکار را رها نمی‌کند عذاب خدا نیز شما را رها نخواهد کرد، و خداوند میان شما وبندگانش داوری خواهد کرد.

پایان سوره‌ی فرقان


تفسیر سوره‌ی فرقان آیه‌ی 20-1

 

فی  ظلال  القرآن

جزء  نوزدهم

سورۀ  فرقان،  سورۀ  شعرا  و  سورۀ  نمل  تا  آیۀ  ٥٨

 

سورهی فرقان آیهی 20-1

 

بسم  الله  الرحمن  الرحیم 

سورۀ فرقان  مکی  و  77  آیه  است 

تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً (1) الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً (2)‏ وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلَا یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلَا نَفْعاً وَلَا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلَا حَیَاةً وَلَا نُشُوراً (3) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً (4) وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً (5) قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً (6) وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً (7) أَوْ یُلْقَى إِلَیْهِ کَنزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً (8) انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً (9) تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاء جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِّن ذَلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَیَجْعَل لَّکَ قُصُوراً (10) بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیراً (11)‏ إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً (12) وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَکَاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنَالِکَ ثُبُوراً (13) لَا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً (14) قُلْ أَذَلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کَانَتْ لَهُمْ جَزَاء وَمَصِیراً (15) لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاؤُونَ خَالِدِینَ کَانَ عَلَى رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُولاً (16) وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَقُولُ أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هَؤُلَاء أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ (17) قَالُوا سُبْحَانَکَ مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَاء وَلَکِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْماً بُوراً (18) فَقَدْ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَلَا نَصْراً وَمَن یَظْلِم مِّنکُمْ نُذِقْهُ عَذَاباً کَبِیراً (19) وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَکَانَ رَبُّکَ بَصِیراً (20)‏

 

این  سورۀ  مکّی،  سراسر  آن  به  گونهای  جلوهگر  میآید  که  انگـار  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم   را  ناز  میکند  و  از  او  غمزدائی  مـینماید،  و  او  را  اطمینان  میدهد و  نیرو  می‏بخشد،  در  آن  حال که  با  مشرکان  قریش  رویاروی  گردیده  است،  و  با دشمنانگی،  گردنکشی،  اذیّت  و  آزار،  و  ستیزه گری  نادرست  ایشان  روبرو  شده  است،  و دیده  است که  آنان  بر  سر  راه  هدایت  ایستادهاند  و  سد  و  مانع  فرا  راه  هدایت  داشتهاند.

این  سوره  در  نگاه  گذرای  دیگـری  انس  و  الفت  دادن  لطیف  و  ظریفی  را  به  تصویر  میکشد که  خدا  بنده  و  پیغمـرش  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  با  آن  احاطه  میکند.  انگـار  آرام  آرام  بر  دردهایش  مرهم  مینهد،  و  رنجهایش  را  دست  میکشد  و  میزداید،  و  دلـش  را  نوازش  می دهد،  و  بر آن  باران  یقین  و  اطمینان  ریزان،  و  از  نسیمهای  عـنایت  و  رعایت  و  لطف  و  محبت  وزان  میکند.

این  سوره  در  نگاه گذرای  دیگری  پیکار  سختی  را  به  تصویر  می‏کشد ،  پیکار  سختی  با  انسـانهای  گمراه  و  خدانشناس  و  دشمن  خدا  و  پیغمبر.  آن  انسـانهایی که  سخت  به  ستیرهگری  میپردازند،  و  سرکشی  و  چموشی  میآغازند،  و  ستــگرانه  اذیّت  و  آزار  میرسانند،  و  از  هدایت  واضح  و  روشن  و  روشنگر کناره گیری  میکنند  و  میگریزند.

اینان  انـسانهائی  هـستند که  درباره  این  قرآن  بزرگ  میگویند:

 (إن هذا إلا إفک افتراه وأعانه علیه قوم آخرون).

این  (قرآن)  دروغی  بپش  نیست  که  خود  (محمّد)  آن  را  از  پیش  خود  به  هم  بافته  است  و  گروهی  او  را  در  این  کار  یاری  دادهاند. (فرقان/4

 یا  اینکه  می گویند:

(أساطیر الأولین اکتتبها فهی تملى علیه بکرة وأصیلا)

افسانههای  پیشینیان  است  که  (از  دیگران)  خواسته  است  آن  را  بـرایش  بنویسند،  و  چنین  افسـانههایی  سحرگاهان  و  شامگاهان  بر  او  خوانده  میشود  (تا  آنها  را  حفظ  کشد  و  په  خاطر  سپارد). (فرقان/5)

 اینان  انسانهائی  هستند که  درباره  محمّد  پیغـمبر  بزرگوار  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  میگویند:

(إن تتبعون إلا رجلا مسحورا).

شما  جز  از  یک  انسان  دیوانه  پیروی  نمیکنید(فرقان/8)

یا  تمسخرکنان  میگویند:

(أهذا الذی بعث الله رسولا ?!).

این  است  آن  کسی  که  خدا  او  را  به  عنوان  پیغمبر  فرستاده  !ست؟!(فرقان/41)

اینان کسانیند که  بدین  گمراهی  بسنده  نمیکنند.  بلکه  دربارۀ  پروردگار  بزرگوارشان  نیز  پررویی و  بیادبی  و  فسق  و  فجور  میکنند!:

(وإذا قیل لهم:اسجدوا للرحمن قالوا:وما الرحمن ? أنسجد لما تأمرنا ? وزادهم نفورا).

هنگامی  که  به  کافران  گفته  میشود:  برای  خداوند  رحمان  (که  سراسر  وجود  شما  غـرق  رحـمت  او  است،  کرنش  ببرید  و  )  سجده  کنید،  (از  روی  کبر  و  غرور  و  از  سر  استهزاء  و  تمسخـر)  میگویند:  رحمان  چه  چیز  است؟  (ما  که  او  را  نمیشناسیم  تا  برایش  سجده  برده  و  پـرستش  کنیم).  آیا  ما  برای  چیزی  سجده  کنیم  (و  پرستش  نمائیم)  که  تو  به  ما  دستور  میدهی؟  (مگر  مـا  به  سخن  تو  گوش  فرا  میدهیم  و  فرمان  تو  را  میپذیریم؟!  امر  به  سجده  در  آن  بیماردلان  اثر  معکوس  میگذارد)  و  بر  نفرت  و  گریز  ایشان  (از  پذیرش  ایمان)  میافـزاید.(فرقان/60)

یا این که  زحـمت  خود  میدهند  و  بر  رنج  دیگران  میافزایند:

( لولا أنزل علینا الملائکة أو نرى ربنا).

چرا  فرشتگان  به  پیش  ما  نمیآیند  (تابر  صدق  رسالت  تو  گواهی  دهند؟)  یا  چرا  پروردگار  خود  را  نمیبینیم  (تا  خودش  در  برابرمان  ظاهر  و  به  مـا  بگوید  که  او  تو  را  فرستاده  است؟‌.(فرقان/21)

اینان  بسان  همان  کسانیند کـه  از  قدیم  بودهاند  و  از  روزگار  نوح  تا  خاتم  الانبیاء  با  پیغمبر  خود  همچون  موضعگیریای  را  داشتهاند  و  همین  کژراههای  را  در  پیش  گرفتهاند...  هـمچون  مـردمانی  بر  انسان  بودن  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  نیز  اعتراض  داشتهاند  وگفتهاند:

(ما لهذا الرسول یأکل الطعام ویمشی فی الأسواق ? لولا أنزل إلیه ملک فیکون معه نذیرا !).

این  چه  چیزی  است؟!  او  غذا  مـیخورد،  و  در  بازار  راه  میرود،  (نه  شیوۀ  فرشتگان  دارد،  و نه  روش  شاهان.  او  امتیازی  بر  دیگران  ندارد،  چر!  که  همچون  افـراد  عـادی 

نیاز  به  تغذیه  دارد،  در  بازارها  برای  کسب  و  تجارت  و  خرید  نیازمندیهای  خود  رفت  و  آمد  میکند).  چرا  لااقل  فرشتهای  به  سوی  او  فرستاده  نشده  است  تا  (به  عنوان  گواه  صدق  دعوتش)  همراه  او  مردم  را  بیم  بدهد (و  در  امر  تبلیغ  رسالت  او  را  یاری  نماید  و  ما  هـم  ایـمان  بیاوریم؟!. (فرقان/٧) 

بر  اموال  و  دارایی  کم  او  نیز  اعتراض  دارند  و  میگویند:

(أو یلقى إلیه کنز أو تکون له جنة یأکل منها).

 یا  این  که  گنجی  (از  آسمان)  په  سوی  او  انداخته  شود(تا  از  آن  خرج  و  انفاق  کند)  و  یا  این  که  باغی  داشته  باشد  که  آز  (میوههای)  آن  بخورد  (و  امرار معاش  کند). (فرقان/8)

اینها  بر  شیوۀ  نزول  تدریجی  قرآن  نیز  اعتراض  دارند  و  میگویند:

(لولا نزل علیه القرآن جملة واحدة !).

چرا  قرآن  بر  او  یکجا  نازل  نمیشود؟  (و  چرا  آیات  آن  تدریجاً  و  با  فواصل  مختلف  زمانی  نازل  میگردد؟!).                                                                             ‌فرقان/32)

تازه  این  سخنان  نابخودانه،  افزون  بر  دروغ  نامیدن  و  تمسخرکردن  و  جفا  نمودن  و  تهمت  زدن  بزهکارانه است.

پیغمبر  یلّی الله علیه و آله و سلّم  در  مقابل  این  همه گفتارها  و کردارها  ایستادگی  و  شکیبائی کرد،  در  حالی که  هیج  جاه  و  مقام  و  ثروف  و  اموالی  نداشت.  در  برابر پروردگارش  بای  از  گلیم  خود  درازتر  نکرد  و  چیزی  را  بدو  پیشنهاد  ننمود.  جز  این  چیزی  نکرد که  رو  به  خدایند  و  خشنودی  او  را  بخواهد،  و  به  چیزی  جز  این  توجه  ننماید  و  اهمّیّت ندهد: 

 (رب إلا یکن بک علی غضب فلا أبالی . لک العتبى حتى ترضى).

پروردگارا!  اگر  تو  بر  من  خشم  نگیری،  هر  چه  شود  مهمّ  نیست  و  نسبت  بدان  بیمبالات  خواهم  بـود.  شکایت  خویش  را  تنها  بـه  آستانۀ  تو  میآورم  تا  آن  گاه  که  خشنود  خواهی  شد.[1]

در  اینجا  و  درهمین  سوره،  پروردگارش  او  را  در  پناه  خود  میدارد،  و  بر  دردها  و  رنجهایش  مرهم  مینهد  و  او  را  ناز  میکند  و  غمهایش  را  میزداید،  و  سختیها  و  گرفتاریهایی  را  بر  او  سبک  میدارد که  از  سوی  قوم  و  خویشانش  بدو  میرسد  و  از  سوء  ادب  و  ازگرنکشی  ایشان  می‏بیند،  و  مشاهده  میکند که  آنان  بر  آفریدگارشان  و  روزی رسانشان  و  خالق  کـل  جهان  و  اداره  کننده  و  راه  برندۀ  سراسر کیهان  گردنکشی  و  سرکشی  میکنند!..  هر  چیزی  از  اینها  را که  بر  سر  او  بیاورند  هیچ گونه گناهی  متوجّه  او  نبوده  و  وی  مقصّر  نیست‌.

(ویعبدون من دون الله مالا ینفعهم ولا یضرهم وکان الکافر على ربه ظهیرا).

مشرکان  معبودهابی  جز  خدا  را  پرستش  میکنند  که  نه  سودی  به  آنان  میرسانند  و  نه  زیانی.  کافران  پـیوسته  در  راه  سرکشی  از  پروردگارشان  همدیگر  را  پشتیبانی  میکنند.                                                         (فرقان/55) 

(واتخذوا من دونه آلهة لا یخلقون شیئا وهم یخلقون , ولا یملکون لأنفسهم ضرا ولا نفعا ولا یملکون موتا ولا حیاة ولا نشورا).

شرکان)  سوای  خدا،  معبودهایی  را  برگرفتهاند  (و  به  پرستش  اصنام  و  کواکب  و  اشخاصی  پرداختهاند)  که  چیزی  را  نمیآفرییند  و  بلکه  خودشان  آقریدههایی  بیش  نیستند،  و  مالک  سود  و  زیانی  برای  خود  نبوده،  و  بر  مرگ  و  زندگی  و  رستاخیز  اختیار  و  توانائی  ندارند(فرقان/3)

(وإذا قیل لهم:اسجدوا للرحمن قالوا:وما الرحمن ?).

هنگامی  که  به  کافران  گفته  میشود:  بـرای  خداوند  رحمان  (که  سراسر  وجود  شما  غـرق  رحمت  او  است،  کرنش  ببرید  و  )سجده  کنید.  (از  روی  کبر  و  غرور  و  از  سر  استهزاء  و  تمسخر)  میگویند:  رحمان  چه  چیز  است؟  (مـا  که  او  را  نمیشناسیم  تا  برایش  سجده  برده  و  پرستش  کنیم).                                           (فرقان/60

خداوند  پیغمبرش  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  دلداری  میدهد،  و  با  به  تصویرکشیدن  سطح  پائین  و  پستی که  تمسخرکنندگان  در  آن  غلت  میخورند،  از  او  دلنوازی  و  غمزدائی  میکند:

(أرأیت من اتخذ إلهه هواه أفأنت تکون علیه وکیلا ? أم تحسب أن أکثرهم یسمعون أو یعقلون ? إن هم إلا کالأنعام , بل هم أضل سبیلا !).

به  من  بگو،  آیا  کسـی  که  هوا  و  هوس  خود  را  معبود  خویش  میکند  (و  آرزو پرستی  را  جایگزین  خداپرستی  میسازد،  تا  آنجا  که  سنگهای  بیجانی  ر!  بر  می‏گزیند  و  به  دلخواه  میپرستد)  آیا  تو  وکیل  او  خواهـی  بود؟  (و  میتوانی  او  را  از  هواپرستی  به  خداپرستی  برگردانی،  و  از  ضلالت  به  هدایت  بکشانی؟!)  آیا  گمان  میبری  که  بیشتر  آنان  (چنـان  که  باید)  میشنوند  یا  میفهمند؟  (نه!  آنان  تفکّر  و  تعقّل  بدارند)،  ایشـان  همچون  چهارپایان  هستند،  و  بلکه  گمراه تر.(فرقان/43و44).

خدا  به  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  وعدۀ کمک  و  یاری  در  پیکار  و  مجادله  و  مباحثه  میدهد:

(ولا یأتونک بمثل إلا جئناک بالحق وأحسن تفسیرا).

) این کافران)  هیچ  مثالی  را  (به  عنوان  اعتراض  از  قرآن  و  رخنه  از  رسالت  و  دعوت  تو)  به  میان  نمیکشند،  مگر  این  که  ما  پاسخ  راست  و  درست  را،  و  بهترین  وجه  و  زیباترین  تبیین  و  تفسیر  را  به  تو  مینمایانیم  (و  بدین  وسیله  اعتراضات  واهی  ایشان  را  پاسخ  داده  وباطل  میگردانیم).                                                   (فرقان/33) 

در  پایان  پیکار،  کشتارگاهها  و  جایگاههای  نابودی  تکذیبکنندگان  پیشین  را  بدو  نشان  میدهد.از  حفله  به  اقوام  موسی،  نوح،  عاد،  ثمود،  اصحاب  الرّسّ،  و  اقوام  دیگری که  در  قرون  مختلف  در  فاصلۀ  میان  آنان  بودهاند  و  نابود  گردیدهاند  و  به  دیار  نیستی  رفتهاند.

در  پایان  ذکر  این  اقوام،  فرجام  نابهنجار  و  ناگوار  ایشان  را  در  زنجیرهای  از  صحنههای  قیامت  نشان  میدهد: 

(الذین یحشرون على وجوههم إلى جهنم أولئک شر مکانا وأضل سبیلا).

کسانی  که  کشـان کشان  بر  رخسـاره  به  سوی  دوزخ 

برده  میشوند  و  در  آن  گرد  آورده  میشوند،  آنان  بدترین  جایگاه  و  منحرفترین  راه  را  دارند)  .فرقان/34(‌

(بل کذبوا بالساعة وأعتدنا لمن کذب بالساعة سعیرا . إذا رأتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظا وزفیرا . وإذا ألقوا منها مکانا ضیقا مقرنین دعوا هنالک ثبورا . لا تدعوا الیوم ثبورا واحدا ادعوا ثبورا کثیرا).

این  حرفهائی  را  کـه  میزنند  همه  بهانه  است).  واقع  قضیّه  این  است  که  آنان  قیامت  را  دروغ  میدانند،  و  مـا  برای  کسی  که  قیامت  را  دروغ  بداند  آتش  شعلهور  و  سوزانی  را  آماده  کردهایم.  هنگامی  که  (این  آتش  فروزان  دوزخ)  ایشـان  را  از  دور  مـیبیند  (و آنان  چشمشان  بدان  میافتد)  صدای  خشم  آلود  و  جوش  و  خروش  آن  را  میشنوند.  هنگامی  که  ایشان،  با  غل  و  زنجیر،  به  مکان  تنگی  از  آتش  دوزخ  افکنده  میشوند،  در   آنجا  (واویلا  سر میدهند  و  )  مرگ  را  به  فریاد  میخوانند  (و  آرزوی  نابودی  میکنند کنند).  امروز  یک  بارنه،  بلکه  بارها  و  بارها  مرگ  را  به  آرزو  بخواهید  و  فریادش  دارید  (ولی  بدانید  که  دیگر  مرگی  وجود  ندارد،  و  خلاص  از  عذاب  و  نجات  از  عقابی  که  پیوسته  رو  به  افزایش  است،  غیر  ممکن  است ). (فرقان/11-14)   

(ویوم یعض الظالم على یدیه یقول:یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا . یا ویلتا ! لیتنی لم أتخذ فلانا خلیلا).

و  در  آن  روز  ستمکار  (کفر  پیشه)  هر  دو  دست  خویش  را  (از  شدّت  حسرت  و  ندامت)  بـه  دندان  می  گزد  و  میگوید:  ای  کاش!  با  رسـول  خدا  راه  (بهشت  را)  بـرمیگزیدم  (و  با  قافلۀ  انبیاء  به  سوی  خوشبختی  جاویدان  و  رضای  یزدان  سبحان  حرکت  میکردم.  ای  وای  من!  من،  بر  خود  چه  کردم؟)  ای  کاش!  من  فلانی  را  به  دوستی  نمیگرفتم!.                       (فرقان/27و28) 

خداوند  پیغمبر  را  دلداری  میدهد  به  این که  صفت  او  بسان  صفت  همۀ پیغـبران  پیش  از  خود  است‌:

(وما أرسلنا قبلک من المرسلین إلا إنهم لیأکلون الطعام ویمشون فی الأسواق).

ما  هیح  یک  از  پیغمبران  را  پیش  از  تو  نفرستادهایم  مگر  این  که  (همۀ  آنان  از  جنس  بشر  بودهاند  و)  غذا  می خورده اند و در بازارها (برای معامله و تهیّه نیازمندیهای خود )راه می رفته اند. (فرقان/20)

(وکذلک جعلنا لکل نبی عدوا من المجرمین . وکفى بربک هادیا ونصیرا).

این گونه (که تو ای پیغمبر! با موضعگیری و عداوت سرسختانۀ این گروه روبرو شده ای همۀ پیغمبران در چنین شرائطی قرار داشته اند، و )برای هر پیغمبری گروهی از بزهکاران را دشمن ساخته ایم (که با او به مبارزه پرداخته و با مکتب و دعوتش مخالفت ورزیده اند امّا بدان که حقّ همیشه پیروز است، و تو هم تنها و بدون یاور نیستی، و خدا تو را به راه  پیروزی بر آنان راهنمائی می کند و یاریت می دهد ) و همین بس که خدای تو راهنما و یاور باشد.    (فرقان/31

خدا پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را مکلّف و مو ظّف می فرماید که شکیبائی و پایداری کند، و با قرآنی که با خود دارد به جهاد کافران بپردازد، قرآنی که دارای دلائل روشن و براهین نیرومند و مؤثّر در ژرفای وجدان است:

(فلا تطع الکافرین وجاهدهم به جهادا کبیرا).

(در تبلیغ رسالت و دعوت به حقّ، استوار و کوشا باش و ) از کافران  اطاعت مکن (و به دنبال هوسها و خرافات ایشان مرو ) وبا ( اسلحۀ ) قرآن با آنان جهاد بزرگ ( و همه جانبۀ تبلیغاتی )را بیاغاز.(فرقان/52)

خدا پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را تشویق می کند و بر تحمّل سختیهای جهاد بر می انگیزد و از او می خواهد بر سرور خود توکّل داشته باشد:

(وتوکل علی الحی الذی لا یموت وسبح بحمده , وکفى به بذنوب عباده خبیرا ).

و ( در همۀ امور بر خداوندی تکیه کن که همیشه زنده است و هرگز نمی میرد و حمد و ثنای او را به جای بیاور (و بدان تو عهده دار ایمان یا کفر مردمان نیستی و خدا همگان را می پاید ) و  همین کافی است که خداوند از بندگانش آگاه  است (و هیچ گونه گناهی از دید او مخفی نم ماند).(فرقان/58)

بدین  منوال  و  بر  این  روال  این  سوره  به  جلو  میرود:  در  پرتوی  از  آن،  انس  و  الفت  بخشیدن  و  دلداری  و  غمزدائی کردن  است  و  خدا  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   خود  را  در  پناه  خویش  میگیرد.  در  پرتوی  از  آن،  رنجها  و  دردسرهای  مشرکان  به  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  یزدان،  نابود  ساختن  و  عذاب  رساندن  غافلان  از  سوی  یزدان  بزرگوار  سبحان  است.  تا  آن گاه که  سوره  به  پایان  خود  میرسد.  ناگهان  باد  ملایمی  وزان  میگردد  و  خوشی  و  خوشبوئی  و گل  و  ریحان،  و  آرامش  و  آمرزش  ایزد  جهان  در  میرسد...  و  چهرۀ بندگان  خداوند  مهربان  پدیدار  میگردد:

(عباد الرحمن). . (الذین یمشون على الأرض هونا , وإذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما . . .)

بندگان  (خوب  خدای)  رحمان  کسانیند  که  آرام  (و  بدون  غرور  و  تکبّر)  روی  زمین  راه  می  روند  (و  تواضع  در  حرکات  و  سکنات  ایشان  و  حتّی  در  راه رفتن  آنان  آشکار  است)،  و  هنگامی  که  نادانان  ایشان  را  مخاطب  (دشنامها  و  بد  و  بیراههای  خود)  قرار  میدهند،  از  آنان  روی  می‏گرداند  و  به  ترک  ایشان  میگویید...

انگار کار زار  جهاد  چکیدۀ  دسترنج  ایشان  است،  و  نبرد  سخت  ایشان  با  انسانهای  منکر  و گمراه  و  ستیزهگر  و  کینهتوز  است  که  جهاد  را  پدیدار  و  نمودار  میسازد. انگار  آنان  میوۀ  شـیرین  و  خوشمزۀ  خیر  و  خوبی  نهان  در  درخت  پرخار  بشریّت  هستند.

این  سوره  با  به  تصویر کشیدن  حقارت  انسانها  در  پیشگاه  یزدان  پایان  میپذیرد،  مگر  آن  انسانهائی  که  دارای  آن  چنان  دلهای  مؤمنی  هستند،  دلهای  مؤمنی  که به خدا پناه می برند و او را به فریاد می خوانند:

(قل:ما یعبأ بکم ربی لولا دعاؤکم . فقد کذبتم فسوف یکون لزاما).

بگو:  اگر  عبادت  و  دعاهایتان  نباشد،  پروردگار  من  اعتنائی  به  شما  ندارد  (و  برایتان  کوچک  ترین  ارزشی  قائل  نیست.  چرا  که  نعمتهای  والای  بهشت  را  بندگان  خوب  خدا  در  پرتو  پرستش  او  به  دست  خواهند  آورد).  امّا  شما  (کفّار،  رسالت  آسمانی  را)  تکذیب  مـیکنید  و  (نتیجۀ  بد)  آن  ملازم  شما  خواهد  شد  (و  سزای  کفر  و  عصیان  خود  را  خواهید  دید).  (فرقان/77)

*

اینها  سایه روشنهای  سوره  است.  آن  هم  محوری  است  که  سوره  پیرامونش  میچرخد،  و  موضوع  سوره  است،  موضوعی که  سوره  بدان  می‏پردازد.  این  هم  وحدتی  است که  ناگسیختنی  است  و  مشکل  است  بتوان  بخشی  را  از  بخشی  جدا  کرد  و  برید.  ولی  میتوان آان  را  به  چهار  مرحله  در  پرداختن  به  این  موضوع  تقسیم کرد.

مرحلۀ  نخست  از  این  چهار  مرحله  میآغازد  با  تسبیح  و  تقدیس  خدا  و  حمد  و  سپاس  او  در  برابر  فرو فرستادن  این  قرآن  بر  بندهاش  تا  بیم دهندۀ  جهانیان  گردد  و  با  به  یگانگی  پرستیدن  خدایی که  مالک  هر  آن  چیزی  است  که  در  آسمانها  و  زمین  است،  و  جهان  را  با  حکمت  و  تدبیر  خود  اداره  میکند  و کار  و  بار  آن  را  میگرداند،  و  با  نفی  فرزند  و  انباز  از  خدا  ...  آن  گاه  میپردازد  به  این  که  مشرکان  با  وجود  این،  آلهه  و  بتهائی  را  با  خدا  میپرستند،  إلهه  و  بتهائی که  چیزی  را  نمیآفرینند،  و  بلکه  خودشان  آفریده  میشوند  ..  همۀ  اینها  پیش  از  آن  ذکر  میشود که  سخنان  آزار  دهندۀ  ایشان  راجع  به  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ذکر گردد،  از  قبیل  تکذیب  چیزی که  برای  آنان  با  خود  به  ارمغان  آورده  است،  و  ایشان  ادعا  میکردند که  قرآن  را  از  پیش  خود  سـاخته  است  و  به  دروغ  به  خـدا  نسبت  داده  است،  و  قـرآن  افسـانههای  گذشتگان  است  و  از  دیگران  خواسته  است  آن  را  برایش  رونویسی  و  بازنویسی کنند!  همچنین  پیش  از  این که  اعتراضات  آنان  دربارۀ  آدمیزادگی  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  و  نیاز  او  به  خوراک،  و  راه  رفتن  او  در  بازارها گردد،  و  قبل  از  این  که  پیشنهادهایشان  بیان  شود که  میگفتند:  فرشتهای  به  نزدش  فرود آید،  یا  گنجی  بدو  داده  شود،  ویا  باغی  داشته  باشد که  از  آن  امرار  معاش کند،  و  پیش  از  این که  پررویی  و  سنگدلی  ایشان  بدانجا  رسد که  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  مرد  دیـوانهای  و  جادو شدهای  بنامند  ...  انگار  پیشاپیش  یزدان  سخنان  کفر آمیزشان  را  بیان  میفرماید  و  انکار کردن  پروردگارشان  را  ذکر  مینماید  تا  سخنان  نابهنجار  و  ناروایشان  را  دربارۀ  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   و  درباره  رسالت  او  بر  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  سبک  دارد  و  از  درد  نیش  سخنانشان  بر  دل  و  جانش  تا  اندازهای  بکاهد  ...  آن  گاه  گمراهی  ایشان  را  اعلان  شکند  و  بیان  میدارد که  آنان  قیامت  را  دروغ  مینامند.  آنـان  را  از  عذب  دوزخی  میترساند  که  آن  را  برای  ایشان  آماده  کرده  است،  و  با  غل  و  زنجیر  به گوشۀ  تنگی  از  آن  افکنده  میشوند.  در  مقابل  اینان  صفحۀ  دیگری  را  نشان  میدهد که  چهرۀ  مؤمنان  در  آن  پیدا  و  هویدا  میگردد،  مؤمنانی که  به  بهشت  نائل  شدهاند:

(لهم فیها ما یشاءون خالدین).

(همان  بهشتی  که)  هر  چه  بخواهند،  در  آنجا  موجود  و  برای  آنان  فراهم  است،  و  برای  همیشه  در  آنجا  خواهند  ماند. (فرقان/16)

روند  سوره  در  نشان  دادن  صحنۀ  آنان  در  قیامت  بـه  ییش  میرود.  در  این  صحنه  ایشان  را  روبرو  میگرداند  با  کسانی که  بجز  خدا  میپرستیدند.  این  کـسان  هـم  شریک  و  انباز  ساختن  خود  را  تکذیب  میکنند  و  ادّعای  پرستشگران  خویش  را  ناروا  و  نابجا  میشمارند  ...  این  مرحله  با  دلداری  و دلنوازی  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  پایان  میپذیرد.  بدو گفته  میشود  که  جملگی  پیغمبران،  همچون  او  انسان  بودهاند،  و  خوراک  میخوردهاند  و  در  بازارها  راه  میرفتهاند.

مرحلۀ  دوم  آغاز  میگردد  باگردن  افرازی  کسانی  بر  خدا  که  ملاقات با  خدا  را  تکذیب  میکنند  و  میگویند:

(لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلَائِکَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا).

چرا  فرشتگان  به  پیش  ما نمیآیند  (تا  بر  صدق  رسـالت  تو  گواهی  دهند؟)  یا  چرا  پروردگار  را  نـمیبینیم  (تا  خودش  در  برابرمان  ظاهر  و  به  ما  بگوید  که  او  تو  را  فرستاده است؟!)  (فرقان/21)

روند  سوره،  صحنۀ  روزی  را که  در  آن  فرشتگان  را  می‏بینند،  تند  و  سریع  پیش  چشمانشان  میدارد:

(وکان یوما على الکافرین عسیرا ).

آن  روز  برای  کافران  روز  سختی  خواهد  بود.              

(ویوم یعض الظالم على یدیه , یقول:یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا ).

و  در  آن  روز  ستمکار  (کفر  پیشه)  هر  دو  دست  خویش  را  (از  شدّت  حسرت  و  ندامت)  به  دندان  می‏گزد  و  میگوید:  آی  کاش!  با  رسول  خدا  راه  (بهشت  را)  برمیگزیدم  (و  بـا  قافلۀ  انبیاء  به  سوی  خوشبختی  جاویدان  و  رضای  یزدان  سبحان  حرکت  میکردم.  ای  وای  من!  بر  خود  چه  کردم؟). (فرقان/27)

این  کار  بدان  خاطر  است  که  مایۀ  دلداری  و  دلنـوازی  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم شود،  و  از  این که  به  ترک  قرآن  می گویند  ناراحت  نگردد،  و  شکایت  این  ترک  قرآن  را  به  پـیش  خدای  خود  ببرد  و  بس.  آنان  بر  شیوۀ  فرو  فرستادن  تدریجی  قرآن  ایراد  میگیرند  و  میگویند:

(لو لا نزل علیه القرآن جملة واحدة).

چرا  قرآن  بر  او  یکجا  نازل  نمیشود؟!. (فرقان/32) 

بر  این  اعتراض  ایشان  پیرو  میزند  با  صحنهای  از  ایشان  در  روز  قیامت که  بر  رخساره هایشان کشان  کشان  کشیده  میشوند،  روز  قیامتی که  آن  را  دروغ  میگفتند  و  تکذیب  میکردند.  فرجـام  تکذیب کنندگان  پیش  از  ایشان  را  نیز  به  تصویر  میکشد،  از  قبیل:  قوم  موسی،  قوم  نوح،  قوم  عاد،  ثمود،  اصحاب  الرّس  و  نسلهای  زیادی که  در  فاصلۀ  زمانی  میان  آنان  بودهاند.  از کار  و  بارشان  اظهار  شگفت  میشود  که  چرا  بر  ویرانههای  شهر  و  دیار  قوم  لوط  میگذرند  و  درس  عبرت  نمیگیرند!  روند  سوره  بدین  وسیله  از  تأثیر  سرکشی  و  گردن  افرازی  ایشان  بر  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  میکاهد،  بدان گاه  که  میگفتند:

(أهذا الذی بعث الله رسولا ?)

ایـن  است  آن  کسی  که  خدا  او را  به  عنوان  پیغمبر  فرستاده  است؟!. (فرقان/41)                         

(إن هم إلا کالأنعام بل هم أضل سبیلا).

ایشان  جز  همچون  چهارپایان  نیستند،  و  بلکه  گمراه تر  هستند. (فرقان/44)

مرحله  سوم  چرخشی  و  گردشی  در  میان  صحنههای  هستی  است.  این  صحنه  با  صحنۀ  سایه  آغاز  میگردد،  و  با  پیاپی  آمدن  شب  و  روز،  و  بادهای  مژده  دهندۀ  آب  حیات بخش،  و  آفرینش  انسان  از  آب،  ادامه  و  استمرار  پیدا  میکند،  و  بیان  میشود که  آنان  با  وجود  این،  بجز  خدا  چیزهایی  را  میپرستند که  نه  بدیشان  سود  میرسانند  و  نه  بدیشان  زیان  مـیرسانند،  و  آنان  بر  خداوندگار  و  آفریدگار  خود  میشورند،  و  سنگدلانه  و  نامهربانانه  سرکشی  و گردن  افرازی  می  آغازند  وقتی که  به  پرستش  خدای  راستین  دعوت  میگردند:

(وإذا قیل لهم:اسجدوا للرحمن قالوا:وما الرحمن ?).

هنگامی  که  به  کافران  گفته  می شود:  برای  خداوند  رحمان  (که  سراسر  وجود  شما  غرق  رحمت  او  است،  کرنش  ببرید  و)  سجده  کنید،  (از  روی  کبر  و  غرور  و  از  سر  استهزاء  و  تمسخر)  میگویند:  رحمان  چه  چیز  است؟  (ما  که  او  را  نمیشناسیم  تا  برایش  سجده  برده  و  پرستش  کنیم). (فرقان/60)

خداوند  مهربان  آن  کسی  است که‌:

(جعل فی السماء بروجا وجعل فیها سراجا وقمرامنیرا . وهو الذی جعل اللیل والنهار خلفة لمن أراد أن یذکر أو أراد شکورا).

در  آسمان  بر جهائی  را  به  وجود  آورده  است،  و  در  آن،  چراغ  (فروزان  خورشید)  و  ماه  تابان  را  ایجاد  نموده  است.  خدای  رحمان  کسی  است  که  شب  و  روز  را  (به  طور  متناوب)  جایگزین  یکدیگر  میسازد،  برای  (عبرت) انسانی  که  بـخـواهد  به  یاد  خدا  باشد  (و  فطرت  خداشناسی  را  در  خود  بیدار  نگاه  دارد)  یا  بخواهـد  (نعمتهای  بیشمار  آفریدگارش  را)  سپاسگزاری  کند  (و  با  زنده  نگاه  داشتن  روح  شکرگزاری،  بر  الطاف  و  انعام  خدا  در  حق  خود  بیفزاید).                      

ولی  آنان  نه  یاد  آور  میشوند  و  پند  و  اندرز  میگیرند،  و  نه  سپاسگزاری  مـیکنند  و  شکر  نعمت  به  جای  می آ ورند.

سپس  واپسین  مرحله  در  میرسد  و  «عباد  الرحمن»  را  به  تصویر  میکشد.  بندگان  خوب  خدای  رحمان کسانیند  که  برای  خدا  سجده  میبرند  و  او  را  پرستش  میکنند.  آن  گاه  روند  سوره ا رکان  و  اصولی  را  مینگارد که  بندگان  خوب  خدای  رحمان  در  پرتو  آنها  سزاوار  همچون  صفت  والائی  شدهاند.  سپس  درگاه  توبه  را  باز  میگذارد  برای  کسانی که  مشتاق  باشند  راه  و  روش  بندگان  خوب  خدای  رحمان  را  در  پیش گیرند  و  در  خطّ  سیر  ایشان  حرکت کنند.  بعد  جزا  و  سزای  شکیبائی  ایشـان  را  در  برابر  وظائف  و  تکالیف  و  سختیها  و  دشواریهای  ایمان  و  عبادت  به  تـصویر  میکشد:

(أولئک یجزون الغرفة بما صبروا ویلقون فیها تحیة وسلاما).

به اینان  بالاترین  درجات  و  عالی ترین  منزلگاههای  بهشت  داده  میشود  در  برابر  صبر  و  استقامتشان  (بر  انجام  طاعات  و  دوری  از  منکرات)،  و  در  آن  (جایگاه های  والای  بهشت،  از  هر  سو)  بر  آنان  درود  و  سلام  گفته  می  شود  .                                                                           (فرقان /٧٥) 

سپس  سوره  با  بیان  ناچیزی  انسانها  در  پـیشگاه  خدا  پایان  میپذیرد،  مگر  اسانهائی که  دارای  همچون  دلهای  فرمانبردار  و  پاسخگو  و  آشنای  با  خدا  هستند  و  در  میان این گّلۀ گریخته  و گمراه  تکذیب کنندگان  و  خدانشناسان  بسر  می‏برند

این  ناچیزی  و  حقارت،  دردهـا  و  رنجهائی  را  تخفیف  می دهد که  پیغمبر  خـدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  از  تکـذیب کنندگان  و  خدانشناسان  میبیند  و  میچشد.  این  هم هماهنگ  و  سازگار  با  سایه  روشن  این  سوره  و  فضای  آن،  و  با  موضوع  این  سوره  و  اهداف  آن  است،  و  شیوۀ  هماهنگی  هنری  در  قران  است‌.

اکنون  به  طور  مفصّل  به  مرحلۀ  نخستین  میپردازیم

(تبارک الذی نزل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیرا . الذی له ملک السماوات والأرض , ولم یتخذ ولدا , ولم یکن له شریک فی الملک , وخلق کل شیء فقدره تقدیرا . واتخذوا من دونه آلهة لا یخلقون شیئا وهم یخلقون , ولا یملکون لأنفسهم ضرا ولا نفعا , ولا یملکون موتا ولا حیاة ولا نشورا ).  

والامقام  و  جاوید  کسی  است  که  فرقان،  (یعنی  جداسازندۀ  حق  از  باطل)  را  بر  بندۀ  خود  (محمّد)  نازل  کرده  است،  تا  این  که  جهانیان  را  (بدان)  بیم  دهد  (و  آن  را  به  کوش  ایشان  برساند).  آن  کسی  که  حکومت  و  مالکیت  آسمانها  و  زمین  از  آن  او  است،  و  فرزندی  برای  خود  برنگزیده  است،  و  در  حکومت  و  مالکیّت  انبازی  نداشته  است،  و  همه  چیز  را  آفریده  است  و  آن  را  دقیقاً  اندازهگیری  و  کاملا  برآورده  کرده  است.  (مشرکان)  سوای  خدا،  معبودهائی  را  برگرفتهاند  (و  به  پـرستش  اصنام  و  صواکب  و  اشخاصی  پرداختهاند)  که  چیزی  را  نمیآفرینند  و  بلکه  خودشان  آفریدههائی  بیش  نیستند،  و  مالک  سود  و  زیانی  برای  خود  نبوده،  و  بر  مرگ  و  زندگی  و  رستاخیر  اختیار  و  توانی  ندارند.

این  سرآغازی  است که  به  موضوع  اصلی  سوره  اشاره  مینماید:  قرآن  از  جـانب  یزدان  اندک  اندک  نـازل  میگردد.  رسالت  اسلام  برای  جملگی  مردمان  است.  خدا  یگانه  و  یکتا  است.  خدا  فرزند  و  انباز  ندارد.  خدا  مالک  سراسر  این  جهان  هستی  است.  این  جهان  هستی  با  حکمت  و  تدبیر  و  تقدیر  او  اداره  میشود...  با  وجود  همۀ  اینها  مشرکان  شرک  میورزند،  و  افراد  مفتری  افتراء  میزنند،  و  ستیزه  گران  به  ستیزهگری  میپردازند،  و  گردن  افرازان  گردن  میافرازند!

)تبارک الذی نزل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیرا). .

والامقام  و  جاوید  کسی  است  که  فرقان،  (یعنی  جداسازندۀ  حق  از  باطل)  را  بر  بندۀ  خود  (محمّد)  نازل  کرده  است،  تا  این  که  جهانیان  را  (بدان)  بیم  دهد  (و  آن  را  به  گوش  ایشان  برساند

«تبارگ»  از  باب  تفاعل  برکت  است.  بیانگر کثرت  و  زیادت  برکت  و  رفعت  و  والائی  آن  است.  روند  قرآنی  واژۀ  بزرگوار  خدا  را  ذکر  نکرد٥  است،  و بلکه  به  اسـم  موصول  بسنده  نموده  است‌:

(الذی نزل الفرقان).

آن  کسی  که  فرقان  را  نازل  کرده  است‌.

این  کار  برای  اظهار  صله  و  آشکارا  نشـان  دادن  آن  در  این  مقام  است.  زیرا  موضوع  مورد  مجادلۀ  سوره،  صدق  رسالت  و  نزول  قرآن  است‌.

روند  سـوره  قرآن  را  فرقان  نامیده  است،  یعنی  جدا سازندۀ  حق  از  باطل،  زیرا  قرآن  جداسازندۀ  حق  از  باطل،  و  هدایت  از  ضلالت،  و  برنامهای  از  برنامهای  در  زنـدگی،  و  میان  دورهای  از  دورهای  در  روزگاران  بشریّت  است.  قرآن  برنامۀ  روشنی  را  برای  سـراسـر  زندگی  ترسیم  میکند،  بدان  گونه که  در  دل  و  درون  مستقر  است،  و  بدان گونه  که  در  واقعیّت  مجسّم  است.  برنامهای  را  ترسیم  مـیکند  که  با  هیچ  بـرنامهای  از  برنامههای  پیشین  بشریّت  مخلوط  و  ممزوج  نمیگردد،  و  روزگار  تازهای  را  برای  بشریّت  پدید  میآورد که  از  لحاظ  احساسات  و  از  نظر  واقعیّت  برای  بشریّت  تازه  است  و  با  هیچ  روزگاری  از  روزگاران  پیش  از  خود  مخلوط  و  ممزوج  نمیگردد.  قرآن  فرقان  با  این  معنی  فراخ  و  بزرگ  است.  با  فرقان  روزگار کودکی  به  پایان  میآید  و  روزگار  رشد  و  نموّ  میآغازد.  با  آن  روزگار  معجزات  مادی  به  پایان  میآید،  و  دوران  معجزات  عقلی  فرا  سرسد.  با  آن  روزگار  رسالتهای  محلی  و  موقّت  به  آخـر  مـیرسد،  و  دوران  رسالت  همگانی  و  فراگیر  فرا میرسد:

(لیکون للعالمین نذیرا).

تا  این  که  جهانیان  را  (بدان)  بیم  دهد.

در  مقام  تعظیم  و  تکریم  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  این  چنین  او  به  عبودیّت  و  بندگی  توصیف  میکند:

(على عبده).

بر  بندۀ  خود.... 

در  مقام  سفر  زمینی  و آسمانی  معراج  نیز  در  سورۀ  اسراء  چش  او  را  توصیف کرده  است‌:

(سبحان الذی أسرى بعبده لیلا من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى).

تسبیح  و  تقدیس  خدائی  را  سـزا  است  که  بندۀ  خود  (محمّد  پسر  عبدالله)  را  در  شبی  از  مسجد الحرام  (مکّه)  به  مسجد الاقصی  (بیت المقدس)  برد).(اسراء/1) 

در  مقام  دعا  و  مناجاتش  او  را  در  سورۀ  جن’  بـه  همین  صفت  عبودیّت  و  بندگی  میستاید:

(وأنه لما قام عبد الله یدعوه . . .)

ه  من  وحی  شده  است  که  )  چون  بندۀ  خدا  (محمّد)  بر  پای  ایستاد  (و  شروع  به  نـماز  و  خواندن  قرآن  در  آن  کرد)  و  به  پرستش  خداوند  پرداخت  .... (جنّ/١٩) 

همچنین  او  را  در  اینجا  و  در  مقام  فرو  فرستادن  فرقان  بر  او  با  همین  صفت  عبودیّت  و  بندگی  میستاید،  همان  گونه که  او  را  در  همین  مقام  در  سورۀ  کهف  ستوده  است:   

)الحمد لله الذی أنزل على عبده الکتاب ولم یجعل له عوجا . . .).

حمد  و  سپاس  خدائی  را  سزا  است  که  بر  بندۀ  خود  (محمّد)  کتاب  (قرآن)  را  فرو فرستاده  است  و  در  آن  هیچ  گونه  انحراف  و  کژی  قرار  نداده  است  ....  (کهف/١)

  توصیف  با  عبودیّت  و  بندگی  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  در  این  موارد،  دارای  معنی  خاصّ  و  دلالت  ویژۀ  خود  است  و  دالّ  بر  والائی  این  مقام  است.  این  مقام  بالاترین  مقامی  است  که  آدمیزادی  از  آدمیزادگان  میتواند  به  سوی  آن  اوج  بگیرد  و  بـدان  برسد.  همچنین  در  این  وصف  یادآوری  نهانی  بدین  امر  است که  مقام  بشریّت  زمانی  که  به  اوج  خود  میرسد  فراتر  از  این  نمیرود که  به  مقام  عبودیّت  و  بندگی  خدا  برسد.  یا  به  عبارت  دیگر  مقامی  والاتر  برای  انسان  از  مقام  عبودیّت  و  بندگی  یزدان  یافته  نمیشود.  مقام  عبودیّت  والاترین  مقام  انسان  است،  و  مقام  الوهیّت  خاصّ  یزدان  است  و  منحصر  به  ایزد  سبحان  است  و  پاک  و  زدوده  از  هرگونه  شبهۀ  شرک  یا  شبهۀ  مشابهت  است.  نه  انبازی  برای  خدا  است  و  نه  گهمونی  او  را  است.  مقام  سفر  زمینی  و  آسمانی  معراج،  یا  مقام  دعا  و  مناجات،  و  یا  مقام  وس  و  دریافت  ییام  آسمانی،  جایگاه  لغزش  برخی  از  پیروان  پیشین  پیغمبران  بوده  است،  و  افسانههای  فرزند  خدا  بودن،  و  یا  پیوندهای  استوار  بر  غـیر  الوهیّت  و  عبودیّت،  از  هـین  مقام  برخاسته  است  و  در  ذهن  بـعضیها  جایگزین گردیده  است.  بدین  خاطر  است  قرآن  با  حرص  و  آز  فراوان،  در  این  مقام  بر  صفت  عبودیّت  تکیه  و  تأکید  میکند،  و  مقام  عـبودیّت  را  بلندترین  افقی  مـعرّفی  مینماید کـه  برگزیدگان  آدمیزاد  بدان  نائل  میگردند.

روند  قرآنی  هدف  از  نازلکردن  تدریجی  فرقان  بر  بندۀ  یزدان  را  ترسیم  کند:

( لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً).

تا  این  که  جهانیان  را  (بدان)  بیم  دهد  (و  آن  را  به  گـوش  ایشان  برساند).

این  نصّ  قرآنی  مکّی  است،  و  دالّ  بر  اثبات  جهانی  بودن  این  رسالت  از  همان  روزهای  نخسـین  است.  نه  این که  همان  گونه  باشد  که  برخی  از  «مـورّخان»  غیرمسلمان  میگویند،  و  بیان  میدارند که  دعوت  اسلامی  یک  دعوت  محلّی  بوده  است،  سپس  بعد  از  وسعت  ییداکردن  دائرۀ  فتوحات،  چشم  طمع  به  جهانی  شدن  آن  دوخته  است  و  هوس  جهان  شمولی کرد٥  است!..  هدف  دعوت  اسلامی  این  است که  این  بشریّت  را  از  روزگاری  به  روزگاری  کوچ  دهد،  و  از  برنامهای  به  برنامهای  ببرد،  از  راه  این  فرقانی که  خدا  آن  را  بر  بندۀ  خود  نـازلکرده  است  تا  بدان  جهانیان  را  بیم  دهـد  و  آن  را  به گوش  همگان  برساند.

این  دعوت،  یک  دعوت  جـهانی  است  و  برای  همه  جهانیان  است.این  مطلب  وقتی  ابلاغ  و  اعلام  گردیده  است که  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   هنوز  در  مکّه  بـا  تکـذیب  و  مقاومت  و  انکار  روبرو  میگردیده  است‌.

والامقام  و  جاوید  کسی  است که  فرقان  را  بر  بنده  خود  نازل  کرده  است

)الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً).

آن  کسی  که  حکومت  و  مالکیّت  آسمانها  و  زمین  از  آن  او  است .و  فرزندی  (بـرای  خود)  برنگزیده  است،  و  در  حکومت  و  مالکیّت  انبازی  نداشته  است،  و  هـمه  چیز  را  آفریده  است  و  آن  را  دقیقاً   اندازهگیری  و  کاملاً  بـرآورد  کرده  است‌. 

بار  دیگر  روند  سوره  واژۀ  بزرگوار  خدا  را  ذکر  نمیکند.  بلکه  اسم  موصول  را  به کار می‏برد،  تا  ارتباط  و  ییوندی  را  اظهار  دارد که  دالّ  بر  صفاتی  است که  مراد  از  آنها  در  این  مقام،  تأکید  چنان  ارتباط  و  ییوندی  است‌:

(الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ).

آن  کسی  که  حکومت  و  مالکیّت  آسمانها  و  زمین  از  آن  او  است.

خدا  است که  سلطه  و  سیطرۀ  مطلق  بر  آسمانها  و  زمین  دارد،  سلطه  و  سیطرۀ  مالکیّت  و  حکومت،  و  سلطه  و  سیطرۀ  اداره کردن  و گرداندن،  و  سلطه  و  سیطرۀ  تبدیل  و  تغییر.

(وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً).

و  فرزندی  (برای  خود)  برنگزیده  است‌.

آخر  تولید  نسل  قانونی  از  قوانینی  است  که  خدا  آنها  را  برای  ادامۀ  حیات  آفریده  است.  خداونـد  سبحان  که  جاویدان  است  و  بر  باد  فنا  نـمیرود.  او  نادر  مـتعالی  است که  به  چیزی  نیازی  پیدا  نمیکند.

(وَلَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ).

و  در  حکومت  و  مالکیّت  انبازی  نداشته  است.  هر  چیزی که  در  آسمانها  و  زمین  است  گواه  بر  وحدت  طرح  و  نقشه،  و  بر  وحدت  قانون،  و  بر  وحدت  اداره  کردن  و گرداندن  جهان  است‌.

(وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً).

و  همه  چیز  را  آفریده  است  و  آن  را  دقیقاً  اندازهگیری  و  کاملاً  برآورد  کرده  است‌.

اندازهگیری  و  برآورد کرده  است  حجم  و  شکل  و  وظیفه  وعمل  هر  چیزی  را!  اندازهگیری  و  برآورد  کرده  است  زمان  و  مکان  هر  چیزی  را!  هماهنگی  و  همآوائی  هر چیزی  را  با  چیزهای  غیر  خود که  درگسترۀ  این  جهان  بزرگ  است  انداز٥گیری  و  برآورد  کرده  است‌.

ترکیب  بند  این  جهان،  و  ترکیب  بند  هر چیزی  در  آن،  به  گونه  و  به  نحوی  استکه  واقعاً  انسـان  را  به  دهشت  میاندازد  و  حیران  و  ویلان  شکند،  و  اندیشۀ  تصادف  را  قاطعانه  نفی  مینماید  و  بر  آن  قلـم  بطلان  میکشد.  اندازهگیری  و  برآورد  دقیقی  که  انسانها  از  پیگیری  مظاهر  و  نمادهای آن  تنها  در گوشهای  از گوشههای  این  جهان  بزرگ  درمانده  و  ناتوان  میگردد.  هر  زمـان  که  دانش  بشری  پیشرفت  کرده  است  و  پرده  از  برخی  از  گوشههای  هماهنگی  و  همآوائی  شگفتی  برداشـته  است  که  در  قوانین  جهان  و  در  نسبت‏ها  و  در  یکایک  اشیاء  آن  وجود  دارد،  دائرۀ  تصوّر  انسان  درباره  معنی  این  نـصّ  سترگ  قرآنی  وسعت  پیدا کرده  است‌:

(وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً).

و  همه  چیز  را  آفریده  است  و  آن  را  دقیقاً  اندازهگیری  و  کاملاً  برآورد  کرده  است

  «آ.کـریسی  مـوریسون»  رئیس  آکادیمی  علوم  در  نیویورک،  درکتاب  خود  تحت  عنوان  :  «انسان  به  تنهائی  بر  جای  نمیماند»  میگوید:[2]

) از  جملۀ  چیزهائی که  مایۀ  شگفتی  است  تنظیم  طبیعت  بدین  شکـل  است،  تنظیمی  که  دارای  بالاترین  دقّت  ممکن  است.  برای  مثال‌:

اگر  قشر  زمین  چند  قدم  بیشتر  از  ضخامت  فعلی  آن  می‏بود،  دیاکسید  کربن  و  اکسیژن،  مکیده  میگردید،  و  وجود  حیات  گیاهان  ناممکن  میشد.

اگر  ارتفاع  آتمسفر کمتر  از  آنچه  هست  میبود،  میلیونها  شهابی کـه  هـم  اینک  در  سـطح  خارجی  اتمسفر  میسوزند،  به  همۀ  گوشه  و کنار  زمین  میافتادند  و  همۀ  چیزهای  قابل  سوختن  را  شعله  ور  میساختند.  این  شهابها  با  سرعتی  میان  شش  مایل  و  چهل  مایل  در ثانیه  در  حرکت  هستند.  اگر  شهابها  با کندی گـلولۀ  تـفنگی  حـرکت  میکردند،  همۀ  آنها  به  داخل  زمین  فرو  میرفتند و  عاقبت  آن  هولناک  میبود.  اگر شهاب  ناچیزی  که  با  سرعتی  بیش  ار  هفتاد  برابر گلولۀ  تفنگ  حرکت  میکند  به  انسان  برخورد کند،  تنها  بر  اثر  حرارت  عبور  آن  شهاب،  اندامهای  انسان  تکّه  تکّه  میگردد!

آتمسفر  زمین  دقـیقاً  بدان  اندازه  ضخامت  دارد  کـه  اشعههای  مؤثرّ  در  فعل  و  انفعالات  شیمیائی  مورد  نیاز  کشت  و  زرع  بتوانند  از  لابلای  آن  عبور کنند  و  به  زمین  برسند  و  میکروبها  را  بکشند  و ویتامینها  را  تولید کنند!  بدون  این  که  به  انسان  زیان  برسانند!  مگر  این  که  انسان  بیش  از  اندازۀ  لازم  خود  را  در  معرض  آن  اشعهها  قرار دهدبا  وجود  این  که  در  طول  روزگـاران گازها  پیوسته  از  زمین  برمیخیزند  و  بالا  میروند  و  بیبثـتر  آنها  سمّی  و  زهرآگین  میباشند،  آتمسفر  زمین  باقی  و  پایدار  مانده  است  بدون  اینکه  واقعاً  کثیف  و  آلوده  شود!  و  بدون  این که  موازنۀ  نسبت  لازم  آن  برای  انسان،  به  هم  بخورد  و  مختل گردد!  موتور  این  موازنۀ  بزرگ،  انبار  وسیع  آبها  یعنی  اقیانوس  است که  زندگی،  خوراک،  باران،  آب  و  هوای  معتدل  و گیاهان  در  سایۀ  وجود  آن  برقرار  است.  گذشته  از  اینها  خود  انسان  نیز  در  سایه  وجود  اقیانوس  ماندگار  است»

در  فصل  دیگری  از  این کتاب  میگوید:

اگر  اکسیژن  هوا  به  جای  بیست  و  یک  درصد،  ینجاه  درصد  یا  بیشتر  میگردید،  همۀ  مواد  سوختنی  زمین  آتش  می گرفت  و  مشتعل  میشد.  مثلاً  اگر  جرقهای  از  آذرخش  آسمان  به  درختی  اصابت  میکرد،  به  ناچار  سراسر  جنگلها  آتش  میگرفت  و  میسوخت  و  چه  بسا  منفجر  میشد.  اگر  هم  اکسیژن  هوا  ده  درصد  یا کمتر  میگردید،  زندگی  چه  بسا  خود  را  در  طول  روزگاران  با  آن  تطبیق  میداد، و  لیک  در  این  حالت  اندکی  از  عناصر  تمدّنی که  انسان  با  آن  خوی گرفته  است  و  سر  و کار  پیدا کرده  است  وجود  میداشت  و  در  دسترس  او  میبود.  برای  مثال  چه  بسا  انسان  آتش  نمیداشت».

در  فصل  دیگری  از  این کتاب  میگوید:

«ضوابط  و  موازناتی که  برقرار  است  و  نمیگذارد  هیچ  حیوانی  -  هر  چند که  درّنده  یا  تنومند  یا  نیرنگباز  باشد  بر  جهان  تسلّط  و  سیطره  پیدا کند  از  عصر  یخبندان  تا کنون،  بسی  شگفت  انگیز  است!  امّا  این  انسان  است که  این  ضوابط  و  موازنات  را  تغییر  و  دگرگون  میسازد  با  بردن گیاهان  و کوچ  دادن  حیوانات  از  منطقهای  به  منطقۀ  دیگری.  هر  چه  زودتر  هم  جزای  سخت  این کار  را  دیده  است،  و  سزای  او  در  آفات  حیوانات  و  حشرات  و  نباتات  نمودار  گردیده  است‌.

واقعۀ  زیر  مثال  برجسته‏ای  بر  اهمّیّت  این  ضـوابـط  و  موازناتی  است که  به  وجود  انسان  مربوط  میگردد:  نوعی  از  بوتههای  خاردار  وجود  دارد که  از  آن  به  عنوان  پرچین  مزارع  استفاده  می شود.  این  بوته  خاردار  را  به  استرالیا  بردند  و  در  آنجا  به  عنوان  پرچین  محافظتی  کاشتند.  مایۀ  بلای  عظیمی  شد.  زیرا  به  صورت  وسیع  و  سر سام آوری  زمینها  را  فرا  گرفت.  مساحتی  را  در  برگرفت  تقریباً  به  اندازۀ  مسـاحت  انگلستان.  باعث  مزاحمت  اهالی  شهرها  و  روستاها  شد،  و  زمـینهای  کشاورزی  آنان  را  تلف کرد،  و  جلو کشت  و  زرع  ایشان  را  گرفت.  اهالی  آنجا  نتوانستند  جـلو  این  فـاجعه  را  بگیرند  و  از  رشد  و  پیشرفت  آن  جلوگیری کنند.  استرالیا  در  خطر  فراگیری  این  لشکر  ساکت  و آرام  قرار  گرفت.  این  سپاه گیاهی  بدون  هـر گونه  سدّ  و  مانعی  پیش  میرفت!

دانشمندان  حشرهشناس  در  نواحـی  جـهان  به  گشت  و  گذار  پرداختند.  سرانجام حشرهای  را  پـیدا  کردند که  زندگی  آن  تنها  بر  روی  این  نوع  خاربن  میسّر  بود  و  بس،  و  جز  از  این  خاربن  تغذیه  نمیکرد.  این  حشره  را  به  استرالیا  بردند.  این  حشره  با  سرعت  زاد  و  ولد  میکرد  و  منتشر  میگردید.  دشمنی  هم  در  استرالیا  نداشت  که  جلو  آن  را  بگیرد.  چنین  حشرهای  دست  اندر کار  شـد  و  از  پای  نایستاد  تا  بر  این  خاربن  چیره گردید.  جالب  این که  چنین  خاربنی  به  صورت  مناسبی  درآمد.  شگفت  آورتر  این که  این  حشره  این  نوع  خاربن  را  ریشه کن  نساخت.  بلکه  خاربن  را  بدان  اندازه که  برای  پرچین  سودمند  باشد  باقی  گذاشت،  و  برای  همیشه  جلو  انتشار  آن  را  گرفت‌.

بدین  صورت  ضوابط  و  موازنات  پدیدار گردیده  است،  و  میان  همه  چیز  تعادل  و  توازن  مراعات  شده  است،  و  همیشه  هم  مفید  و  سودمند  بوده  است‌.

راستی  چرا  پشّۀ  مالاریا  بر  جهان  چیره  نگردیده  است  بدان  اندازه که  نیاکان  ما  مثلاً  به  سبب  آن  مـیمردند  و  منقرض  میشدند؟  یا  این که  انسانها  در  برابر  پشّۀ  مالاریا  مقاوم  میگردیدند  و  مصونیّت  پیدا  میکردند  و  برای  همیشه  ازگزند  آن  در  امان  میماندند؟  همچون  سخنی  را  میتوان  در  بارۀ  پشّۀ  تب  زرد  نیز گفت.  پشّۀ  تب  زرد  در  یکی  از  فصلها  در  ناحیۀ  شمالی  پیشروی  کرد  تا  بدانجا که  به  نیویورک  رسید.

همچنین  پشّههای  دیگر  در  منطقۀ  خشک  فراوانند.  چرا  مگس  «تسهتسه»  تحـوّل  پیدا  ننموده  است.  بدان  انداز٥  که  در  غیر  مناطق گرم  نیز  زندگی کند،  و  نژاد  آدمیزادگان  را  نابود  و  منقرض  سازد؟  برای  مثال  انسان  میتواند  بیماری  وبا  و  انواع  وباها  و  میکروبهای کشندهای  را  ذکر  کند که  تا  چندی  قبل  راه  پیشگیری  و  دفاع  در  برابر  آنها  نبود.  همچنین  میتوان  به  این  مسأله  اشاره  کرد  که  انسانها  دربارۀ  حـفظ  سلامت  و  حصول  مقاومت  و  مصونیّت  در  برابر  بیماریها  و  ییشگیری  و  جلوگیـری  از  انواع  و  اقسام  امراض،  کاملاً  ناآگاه  و  بیخبر  بودند  ...  با  وجود  همۀ  اینها  ماندگاری  نژاد  آدمیزادگـان  در  جهان  واقعاً  جای  شگفت  است!

حشرات  دارای  دو  ریه  نیستند،  همان  گونه  که  انسان  که  دارای  دو  تا  ریه  است.  بلکه  حشرات  از  راه  لولههائی  تنفّس  میکنند.  زمانی که  حشرات  رشد  و  نمو  می‏کشند  و  بزرگ  میشوند،  این  لولهها  با  نسبت  افزایش  حجم  حشرات  نمیتوانند  همگام  و  همساز  شوند.  بدین  خاطر  هرگز  حشرهای  یافته  نشده  است که  از  چند  سانتیمتر  درازتر  باشد.  بالهای  حشرات  هم  چندان  دراز  نمیگردد.  به  سبب  دستگاه  وجودی  حشرات  و  شیوۀ  تنفّس  آبها  حشرات  درشت  و  تنومند  پدید  نیامدهاند.  رشد  و  نمو  این  اندازۀ  حشرات،  باعث  گردیده  است  سرکشی  و  طغیان  آنها  را  سرکوب  و  مهار کند،  و  نگذارد  بر  جهان  غالب  آیند  و  چیره  شوند.  اگر  این  قاعده  و  قانون  سرشتی  نبود،  ماندن  و  دوام  انسان  بر  روی  زمین  ممکن  نمیگردید.  کافی  است  تو  تصوّر کنی  اگر  زنـبوری  به  اندازۀ  شیر  تنومند  میگردید،  یا  عنکوتی  بدین  حجم  و  اندازه  میبود!

جز  مـقدار  انـدکی  از  نـظم  و  نظام  موجود در  زیستشناسی  حیوانات  ذکر  نگردیده  است،  نطم  و  نظامی که  بدون  آن  هیج  جانداری  -  بلکه  هیچ گیاهی ـ  ممکن  نبود  درگسترۀ  زمین  بر جـای  بماند  ..  و  الی  آخر...».

بدین  منوال  و  بر  این  روال  روز  به  روز  چیزی  از  اندازه گیری  و  اندازه  نگاهداری  شگـفت  خـدا  در  آفریدهها  و  ساختارهایش،  و  اداره  کردن  دقیق  و  سر  وسامان  بخشیدن  عجیب  جهان  توسّط  یزدان  برای  دانش  انسان،  پدیدار  و  نمودار  میگردد،  و  آدمیزادگان  چیزی  را  از  مدلولها  و  مفهومهای  فرموده  او  در  فرقان که  آن  را  بر  بندۀ  خود  نازل کرده  است،  درک  و  فهم  میکنند:

(وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً).

و  همه  چیز  را  آفریده  است  و  آن  را  دقیقاً  اندازهگیری  و  کاملاً  برآورد  کرده  است‌.

با  این  وجود،  آن  چنان  مشرکانی  چیزی  از  همۀ  اینها  را  نمیفهمیدند.

وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلَا یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلَا نَفْعاً وَلَا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلَا حَیَاةً وَلَا نُشُوراً (3)

 )مشرکان)  سوای  خدا،  معبودهایی  را  برگرفتهاند  (و  به  پرستش  اصنام  و  کواکب  و  اشخاصی  پرداختهاند)  که  چیزی  را  نمی  آفرینند  و  بلکه  خودشان  آفریدههایی  بیش  نیستند،  و  مالک  سود  و  زیانی  برای  خود  نبوده،  و  بر  مرگ  و  زندگی  و  رستاخیز  اختیار  و  توانی  ندارند. (فرقان/3)

به  همین  منوال  معبودهای  ادّعائی  ایشان  را  از  همۀ  ویژگیهای  الوهیّت  لغت  و  بیبهره  میکند.  چه  معبودهای  آنان‌:

(لَّا یَخْلُقُونَ شَیْئاً).

چیزی  را  نمی آفرینند..

بلکه  خدا  است که  همه  چیز  را  آفریده  است‌.

(وَهُمْ یُخْلَقُونَ).

و  بلکه  خودشان  آفریدههائی  بیـش  نیستند.

پرستش کنندگان  معبودها  خودشان  معبودهایشان  را  میسازند  و  میتراشند،  اگر  معبودهایشان  بتهای  سنگی  یا  چوبی  باشد.  و  خدا  معبودهایشان  را  می  آفریند،  به  معنی  ایجادشان  میکند،  معـودهایشان  چه  فرشتگان  یا  پریان  یا  انسان  یا  درخت  و  یا  سنگ  باشد...

(وَلَا یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ)

و  مالک  (سود  و  زیانی)  برای  خود  نیستند.

چه  رسد  به  این که  برای  پرستشگران  خود  «ضَرّاً وَلَا نَفْعاً :زیانی و سودی » داشته  باشند .کسی که  و  چیزی که  نتواند  به  خود  سودی  برساند،  اغلب  زیان  رسیدن  بدو  سهل  و  ساده  است.  امّا  این  معبودها  نمیتوانند  به  خودشان  هم  زیانی  برسانند.  بدین  خـاطر  این  وصف  در  تعبیر  قرآنی  مقدم  گردیده  است  چون  سهلتر  و  سادهتر  از  اوصاف  دیگری  استکه  پس  از  ان  به  رشتۀ  سخن کشیده  میشود  و  جز  خدا کسی  و  چیزی  بر  آنها  توانانی  ندارد:

 

وَلَایَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلَا حَیَاةً وَلَا نُشُوراً (3)

و  بر  مرگ  و  زندگی  و  رستاخیز  اختیار  و  توانی  ندارند.  نه  میتوانند  زندهای  را  بمیرانند،  و  نه  میتوانند  زندهای  را  پدید  آورند  و  حیات  بخشند،  و  نه  برای  ایشان  مقدور  است  که  جان  به  تن  مردهای  برگردانند.  گذشته  از  اینها  چه  ویژگیهای  الوهیّتی  میماند  که  آنها  داشته  باشند؟  اصلاً  شبهۀ  مشرکان  در  برگرفتن  انبازها  چیست؟!

هان! این  انحراف  مطلق  و کجروی  کـامل  است  که  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  بعد  از  این  به  وصفی  جز  پیامبر  بخوانند  و  بدانند،  و  جای  شگفت  است  چیزی  را که  با  خود  از  سوی  خدا  برایشان  بـه  ارمغان  آورده  است،  دروغ  یا  ساحتار  انسان  لقب  دهند.  بزرگتر  و  زشتتر  از  ادعاهائی  که  دربارۀ  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  دارنـد،  ادعاهائی  است  که  دربارۀ  خدا  دارند.  آیا  زشتتر  از  این  ادعای  انسان  دربارۀ  یزدان  ادّعـایی  یافته  میشود؟  یزدانی  که  آفریدگار  انسان  و  آفریدگار  هر  چیزی  است.  یزدانی  که  گرداننده  و  اداره  کنندۀ  جـهان  و  اندازه  گیرنده  و  برآورده کنندۀ  همه  چیز  آن  است.  آیا  اگر  انسان  بیاید  و  برای  یزدان  انباز  قرار  دهد  بدتر  و  زشتتر  از  این کار  و  از  این  ادّعاء  وجود  دارد؟

از  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  سؤال  شد:  کدام گناه  بزرگترین  گناه  است؟  فرمود:

(أن تجعل لله أندادا وهو خلقک . ..).[3]

این  که  برای  خدا  انپازها  و  همگونهائی  قرار  دهی،  در  حالی  که  او  تو  را  آفریده  است...

*

پس  از  بیان  این  گردن  افـرازی  بر  مقام  آفریدگار  بزرگوار،  روند  سورهگردن  افرازی  ایشان  را  بر  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم عرضه  میدارد،  و  آن گـاه  بـدان  پاسخی  میدهد که  یاوگی  و  دروغ  بودن  آن  را  نشان  میدهد: 

(وقال الذین کفروا:إن هذا إلا إفک افتراه وأعانه علیه قوم آخرون . فقد جاءوا ظلما وزورا . وقالوا:أساطیر الأولین اکتتبها فهی تملى علیه بکرة وأصیلا . قل:أنزله الذی یعلم السر فی السماوات والأرض , إنه کان غفورا رحیما ).

کافران  میگویند:  این  (قرآن)  دروغی  بیش  نـیست  که  خود  (محمّد)  آن  را از  پیش  خود  بـه  هم  بافته  است  و  گروهی  او  را  در  این  کار  یاری  دادهاند.  آنان  واقعاً  (با  بیان  این  سخن)  ستـم  و  بهتان  بزرگی  را  مرتکب  شدهاند.  (دربارۀ  قرآن  نیز)  میگویند:  افسانههای  پیشینیان  است  که  (از  دیگران)  خواسته  است  آن  را  برایش  بنویسند،  و  چنین افسـانههائی  سحرگاهان  و  شامگاهان  بـر  او  خـوانـده  میشود  (تا  آنـها  را  حفظ  کند  و  به  خاطر  بسپارد).  بگو:  قرآن  را  کسی  فرو  فرستاده  است  که  راز  آسمانها  و  زمین  را  میداند  (و  گوشهای  از  این  راز  را  به  عنوان  معجزه  در  قرآن  گنجانده  است  تا  دلیل  بر  وحی  الهی  باشد  و  انسانها  نتوانند  حتّی  سورهای  همحون  سورههای  قرآن  را  بسازند  و  ارائه  دهند)،  بی‏گمان  خدا  آمرزگار  و  مهربان  است(و  سرکشان  و  بزهکارانی  را  میبـخشد  که  برگردند  و  از  دروغگوئیها  و  پلشتیها  دست  بکشند(.

دروغ  آمیزترین  چیز  این  است که  کفّار  قریش  هـمچون  سخنی  را  بگویند،  در  حالی که  در  دل  خود  میدانستند  این  تهمتی  است که  بر  اساس  و  پایهای  استوار  نیست  و  کلام  بیاساسی  است.  غیر  ممکن  است  بزرگان  آنان  همچون  سخنی  را  بدیشان  یاد  بدهند  و  متوجّه  نشوند  ایی  قرآنی که  محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم  برآنـان  تلاوت  و  قرائت  میکند  کلامی  است  جدای  از  کلام  انسانها.ایـشان  این  امر  را  با  ذوقی که  در  سخن شناسی  داشتند  احساس  میکردند،  و  نمیتوانستند  خویشتن  را  از  جاذبۀ  تأثیر  قرآن  برهانند  و  نگذارند  این  سخن  بهگوش  جانشان  فرو  برود  و  ایشان  را  به  سوی  خود  بکشد. گذشته  از  این،  آنان  پیش  از  بعثت،  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  میشناختند  و  میدانستند  که  او  صادق  امینی  است  که  دروغ  نمیگوید  و  خیانت  نمیکند.  وقتی  که  او  بـا  دیگران  دروغ  نمیگوید،  چگونه  ممکن  است  با  یزدان  دروغ  بگوید؟  و  چگونه  ممکن  است  سخنی  را  به  خدای  سبحان  نسبت  دهد که  آن  را  نفرموده  است؟

امّا  همچون  سخنانی  را  مـیگفتند  و  شائعه  پـراکنی  میکردند  چون  بر  مقامات  اجتماعی  خود  مـیترسیدند،  مقاماتی که  از  ریاست  دینی  ایشـان  نشأت  مـیگرفت.  همین  امر  بود  که  ایشان  را  بدین  مانور  رفتنها  و 

نیرنگبازیها  در  میان  عامّۀ  عرب  میکشانید،  آن  مردمان  عربی که  چه  بسا  میان  سخنان  جدائی  نمیانداختند،  و  پلهها  و  مرتبههای  کلام  را  نمیشناختند:

(إن هذا إلا إفک افتراه وأعانه علیه قوم آخرون ).

این  (قرآن)  دروغی  بیش  نیست  که  خود  (محمّد)  آن  را از  پیش  خود  به  هم  بافته  است  و  گروهی  او  را  در  این  کار  یاری  دادهاند.

گویند که  مرادشان  از  این  سخن  سه  بنده  یا  بیشتر  بود که  غیر  عرب  بودند.  این  هـم  سخن  یاوهای  است  و  در  برابر  بحث  و گفتگو  تاب  مقاومت  ندارد.  سخنی  است  واهی،  نمیارزد  به  کاهی! اگر  انسانی  بتواند  همچون  قرآنی  را  با  کمک  دیگران  بسازد،  چرا  ایستادهاند  و  همچون  این  قرآن  را  نمیسازند  و  به  میان  نـمیآورند؟  بگذار  از  دیگران  آنان  هم کمک  بگیرند  و  حجّت  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  پوچ  و  باطل  بکنند!  مگر  نه  این  است که  او  ایشان  را  به  مبارزه  میطلبد که  بسان  این  قرآن  را  بسازند  و  به  میدان  بیاورند،  ولی  آنان  عاجز  و  درماندهاند  و  از  این  کار  سخت  حیران  و  ویلان  ماندهاند؟!

بدین  خاطر  روند  قرآنی  در  اینجا  با  ایشان  دربارۀ  این  سخن  یاوه  به  مجادله  و  مباحثه  نمیپردازد؛  بلکه  ایشان  را  با  صفت  برجسـتۀ  ماندگاری،  سرکوب  میکند و  سرکوفت  میزند:

(فقد جاءوا ظلما وزورا (.

آنان  واقعاً  (با  بیان  این  سخن)  ستم  و  بهتان  بزرگی  را  مرتکب  شدهاند

نسبت  به  حقّ  و  حقیقت  ستم  ورزیدهاند.  به  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم   ظلم کردهاند.  به  خویشش  نیز  ظلم  و  ستم  نمودهاند.  بهتانی  روا  داشتهاند  کاملاً  دروغ  بودن  آن  روشن،  و  پوچ  بودن  آن  پیدای  پیدا  است‌.

آنگاه  روند  سوره  به  پیش  میرود  و  سخنان  ایشان  را  درباره  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   و  قرآن  بیان  میدارد:

(وقالوا:أساطیر الأولین اکتتبها فهی تملى علیه بکرة وأصیلا ).

 (دربارۀ  قرآن  نیز)  میگویند:  افسانههای  پپشینیان  است  که  (از  دیگران)  خواسته  است  آن  را  برایش  بنویسند،  و  چنین  افسانههائی  سحرگاهان  و  شامگاهان  بر  او  خوانده  میشود  (تا  آنها  را  حفظ  کند  و  به  خاطر  از  آنجا  که  داستانهای  پیشینیانی  را  در  قرآن  مییافتند  که  برای  عبرت  و  پند،  و  برای  تربیت  و  راهنمائی  آمدهاند،  دربارۀ  همچون  داستانهای  واقعی  و  درستی  میگفتند:

(أساطیر الأولین).

افسانههای  پپشینان  است‌.

گمان  هم  می‏بردند  که  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   درخواست  کرده  است  آنها  را  برایش  بنویسند  و  رونویسیکنند،  تا  بامدادان  و  شامگاهان  بر  مردم  خوانده  شوند  -  چرا کـه  خودش  امّی  و  بیسواد  بود  و  نمیتوانست  بخواند  و  نمیتوانست  بـویسد  -اینها  ادامۀ  سخنانشان  است،  و  از  زمرۀ  ادّعاهای  واهی  و  بی  اساس  آنان  است،  و  ارزش  بررسی  و  پژوهش  را  نداشته  و  در  برابر  دلیل  و  حجت  تاب  مقاومت  ندارد.  روند  داستانها  در  قران  بدین  شیوه،  هم  از  نظر  عرضه کردن  داستانها،  و  هم  از  لحاظ  هماهنگی  بین  داستانها  و  بین  موضوعهائی که  در  آنـها  مطرح  میشوند،  و  هم  از  دیدگاه  استشهاد  با  داستانها  بر  موضوعها،  آن  هم  با  این  تناسب  موجود  میان  هدفهای  داستانها  و  هدفهای  روند  قرآنی  در  سورۀ  واحدی،  همۀ  اینها گواهی  میدهند  بر  قصد  و  اراده  و  چرخاندن  و  اداره  کردن  دقیق  و  ژرفی که  در  داستانهای  پراکندهای  موجود  نیست کـه  اندیشه  آنها  را گرد نمیآورد،  و  قصد  و ارادهای  آنها  را گرد  نمیآورد،  و  قصد  و  ارادهای  آنها  را  جهت  نمیدهد  و رهنمون  نمیکند،  بلکه  هـمچون  افسانههائی  برای  سرگرمی  و  پـر کردن  خلأ  گـفته  میشود.[4]

در  گفتار  ایشان  که  میگویند  قرآن  افسانههای  پیشینیان  است،  اشاره  به  فاصلههای  طـولانی  و  بعد  زمانی  داستانهای  قرآنی  است.  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم  آنها  را  نمیداند.  بلکه  از  سوی  حافظان  افسانهها  بر  او  دیکته  میشود،  آن  کسانی که  نسلی  پس  از  نسلی  آنها  را  نقل  و  روایت  میکنند.  بدین  سبب  بدیشان  پاسخ  داده  میشود آن  کسی که  چنان  داستانهائی  را  بر  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم  دیکته  میکند  از  هر  فرزانهای  فرزانهتر  است.  آن  کسی  است  که  همۀ  اسرار  و  رموز  را  میداند،  و  خبری  از  پیشینیان  و  پسینیان  بر  او  نهان  نمیماند:

(قل:أنزله الذی یعلم السر فی السماوات والأرض).

بگو:  قرآن  را  کسی  فرو  فرستاده  است  که  راز  آسمانها  و  زمین  را  مـیداند  (و  گوشهای  از  این  راز  را  به  عنوان  معجزه  در  قران  گنجانده  است  تا  دلیل  بر  وحی  الهی  باشد  و  انسانها  نـتوانند  حتّی  سورهای  همچون  سورههای  قرآن   را  بسازند  و  ارائه  دهند(.

دانش  و  آگاهی  حافظان  و  راویان  افسانهها  کجا  و  دانش  و  آگاهی  فراگیر  یزدان کجا؟!  افسانههای  پیشینیان کجا  و  راز  آسمانها  و  زمینکجا؟!  نقطۀ   کوچکی  کجا  و  دریای  مواج  بیساحل  و  بیکران کجا؟!

هان!  بدانید که  آنان  مرتکب گناه  بزرگی  میشوند،  وقتی  که  چنین  ادّعای  بیهوده  و  سراپا  یاوهای  را  دربـارۀ  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  دارند.  مهمّ تر  از  این  برای  خدا  انباز  قرار  میدهند،  خدائی که  ایشان  را  آفریده  است  ....  ولیکن  با  وجود  این،  درگاه  توبه  و  بازگشت  باز  است،  و  دست  برداشتن  از گناه  مـن  و  میسّر  است.  خدائی  که  راز  آسمانها  و  زمین  را  میداند،  و  آگاه  از  دروغ  و  افترائی  است که  میورزند،  و  مطّلع  از  نیرنگی  است که  توطئۀ  آن  را  میچینند،  بسی  بخشنده  و  بسی  مهربان  است

( إنه کان غفورا رحیما)

بیگمان  خدا  آمرزگار  و  مهربان  است(و  سـرکشان  و  بزهکارانی  را  می‏بخشد  که  برگردند  و  از  دروغگوئیها  و  پلشتیها  دست  بکشند(.

*

سپس  روند  قرآنی  در  عرضه کردن  سخنانشان  راجع  به  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  و  راجع  به  اعتراضـهایشان  دربارۀ  انسان  بودن  او،  و  راجع  به  پیشنهادهای  نامعقول  و  رنج  افزایشان  درباره  رسالت،  به  پیش  میرود:

(وقالوا:ما لهذا الرسول یأکل الطعام ویمشی فی الأسواق ? لولا أنزل إلیه ملک فیکون معه نذیرا ! أو یلقى إلیه کنز , أو تکون له جنة یأکل منها . وقال الظالمون:إن تتبعون إلا رجلا مسحورا . انظر کیف ضربوا لک الأمثال فضلوا فلا یستطیعون سبیلا . تبارک الذی إن شاء جعل لک خیرا من ذلک:جنات تجری من تحتها الأنهار , ویجعل لک قصورا(.

)محمّد  را  نیز  مسخره  میکنند)  و  میگویند:  این  چه  پیغمپری  است؟!  او  غذا  میخورد،  و  در  بازارهـا  راه  میرود،  (نه  شیوۀ  فرشتگان  دارد،  و  نه  روش  شاهان.  او  امتیازی  بر  دیگران  ندارد،  چرا  که  همچون  افراد  عادی  نیاز  به  تغذیه  دارد،  و  در  بازارها  برای  کسب  و  تجارت  و  خرید  نیازمندیهای  خود  رفت  و  آمد  میکند).  چرا  لااقلّ  فرشتهای  به  سوی  او  فرستاده  نشده  است  تا  (به  عنوان گواه  صدق  دعوتش)  همراه  او  مردم  را  بیـم  بدهد  (و  در  امر  تبلیغ  رسالت  او  را  یـاری  نماید  و  ما  هـم  ایمان  بیاوریم).  یا  این  که  گنجی  (از  آسـمان)  به  سوی  او  انداخته  شود  (تا  از  آن  خرج  و  انفاق  کند)  و  یا  این  که  باغی  داشته  باشد  که  از  (میوههای)  آن  بخورد  (و  امرار  معاش  کند).  ستمگران  (کفر  پیشه)  میگویند:  شما  جز  از  یک  انسان  دیوانه  پپروی  نمیکنید.  (ای  پـیغمبر!)  ببین  چگونه  برای  تو  مثلها  میزنند  (و  گاهی  تو  را  جادو  شده،  و  گاهی  دیوانه،  و  زمانی  دروغگو،  و  وقتی  تعلیم  دیـدۀ  بیگانگان  غیر  عرب  مینامند،  و  بـدین  وسیله  از  راه  راست  و  طریقۀ  مباحثات  و  محاجات  درست  به  در  میروند)  و  گمراه  میشوند  و  نمیتوانند  (په  سوی  جادۀ  حقیقت  و  بیان  حجّت)  راهی  ییدا  کنند  (و  پر  یک  سخن  ماندگار  بمانند،  و  هر  زمان  قولی  و  هر  لحظه  نقلی  دارند(.

بزرگوار  خداوندی  است  که  اگر  بخواهد  برای  تو  بهتر  از  آن  (چـیزهائی  که  آنـان  پیشنهاد  میکنند)  میسازد،  باغهائی  را  (در  دنیا  برایت  پدیدار  مینماید)  که  در  زیر  (قصر  و  قصور  و  درختان)  آنها  رودبارها  و  جویبارها  روان  باشد،  و  برای  تو  کاخهای  مجلّلی  میسازد  (و  در  اختیارت  قرار  میدهد  کـه  ایشان  در  خواب  هم  ندیده  باشند). 

این  پیغمبر  را  چه  شده  است که  غذا  میخورد  و  در  بازارها  راه  میرود؟  آیا  او  انسانی  است  و  همچون  انسانها  به  امور  و  شـؤون  آدمیزاد  میپردازد؟  این  اعتراضی  است  کـه  در  هر  دورهای  از  ادوار،  مردمان  دربارۀ  همۀ  پیغمبران  آن  را  تکرار  و  بازگو  کردهاند  و  گفتهاند:  چگونه  ممکن  است  فلان  پسر  فلان که  او  را  میشناسیم  و  در  زندگی  خود  با  ما  انس  و  الفت  و  سر  و  کار  داشته  است،  و  بسان  ما  غذا  میخورد  و  همچون  ما  زندگی  میکند،  پیغمبری  از  سوی  خدا  شود  و  بدو  وحی  گردد؟  چگونه  ممکن  است  که  او  با  جهان  دیگری  تماس  بگیرد  و  از  آن  وحی  دریافت کند،  جهانی که  جدای  از  این  کرۀ  زمین  است؟  او که  همچون  ما  دارای  گوشت  و  خون  است،  ولی  به  ما  وحی  نمیشود،  و  بدو  وحـی  میشود.

بدانان  وحی  نمیشود،  و  چیزی  از  آن  جهانی  نمیدانند  که  از  آنجا  به  یکی  از  ایشان  وس  میشود،  آن کسی که  در  چیزی  با  ایشان  فرقی  ندارد.

مسأله  از  این  زاویه،  عجیب  و  دور  از  خـرد  به  نظر  میرسد.  ولیکن  از  زاویۀ  دیگری  سرشتی  و  پذیرفتنی  جلوهگر  میآید...  یزدان  از  روح  متعلّق  به  خود  بدین  انسان  دمیده  است.  با  این  نفخۀ  الهی  از  سائر  موجودات  دیگر  جدا  شده  است  و  انسان گردیده  است  و  در  زمین  به  خلافت  و  جانشینی  نائل  آمده  است.  انسان  دارای  علم  و  دانش  ناقص،  و  تجربهها  و  آزمودههای  محدود،  و  وسایل  و  ابزار  ضعیف  است.  خدا  او  را  بدون کمک  و  یاری  خود  تنها  نمی‏گذارد،  و  وی  را  بدون  هدایت کردن  و  رهنمود  نمودنی که  راه  را  برای  او  روشن  بدارد،  رها  نمیسازد.  یزدان  جهان  در  انسان  استعدادی  برای  پیوند  با  خود  به  ودیعت  نهاده  است  و  آن  را  از  راه  همان  نفخۀ  آسمانی  بدو  بخشیده  است،  نفغهای  کـه  انسـان  را  از  چیزهای  دیگر  جدا  و  ممتاز کرده  است.  پس  جای  تعجّب  نیست که  ایزد  سبحان  یکی  از  این  آدمیان  را  برگزیند،  کسی  که  دارای  استعداد  روحی  جهت  دریافت  وحی  است،  و  بدو  چیزی  را  وحی کند که  دوستان  و  برادرانش  را  بدان  به  راستای  راه  آورد  هر  زمان که  راه  مه  آلود  و  تاریک  شود  و  جاده  را گم  بکنند.  و  چیزی  را  بدو  وحی کندکه  بدان کمک  و  یاری  یزدان  را  بدیشان  برساند،  هر  زمان که  به کمـک  و  یاری  او  نیاز  پیدا  کنند.

این  بزرگداشت  یزدان  در  حقّ  انسان  است.  از  برخی  از  زوایا  شگفتانگیز  به  نظر  میرسد،  و  از  برخی  از  زوایا  طبیعی  و  سرشتی  است.  ولیکن  کسانی که  ارزش  این  آفریده  انسان  نام  را  نمیدانند،  و  به  حقیقت  بزرگداشتی  پی  نمیبرند  که  ایزد  منّان  برای  انسان  اراده  فرموده  است  و  خواسته  است،  منکر  این  میشوند که  انسانی  از  راه  وحی  با  خدا  تماس  پیدایند،  و  منکر  این  میشوندکه  یکی  از  اثسانها  پیامبری  از  سوی  خدا  شود.  فرشتگان  را  از  آدمیان  سزاوارتر  و  شایانتر  برای  نبوّت  و رسالت  میدانند: 

(لولا أنزل إلیه ملک فیکون معه نذیرا).

چرا  لااقلّ  فرشتهای  به  سوی  او  فرستاده  نشده  است  تا  (به  عنوان  گواه  صدق  دعوتش)  همراه  او  مردم  را  بیم  بدهد  (و  در  امر  تبلیغ  رسالت  او  را  یاری  نماید  و  ما  هم  ایمان  بیاوریم‌(.

خدا  فرشتگان  را  در  برابر  انسان   سجده  انداخته  است  به  سبب  ویژگیهای  برجسته  و  والائی که  در  انسان  به  ودیعت  نهاده  است،  ویژگیهائی که  از  نفخۀ  بزرگوار  و  ارجمند  آسمانی  نشأت گرفته  است‌.

این  هم  حکمت  الهی  است که  در  رسالت  فردی  از  انسانها  برای  انسانها  جلوهگر  میآید.  فردی  که  از  جنس  آدمیان  است  و  همچون  ایشان  احساس  میکند،  و  ذائقه  و  جشش  ایشان  را  دارد،  و  رنج  تجربهها  و  آزمونهای  آنان  را  می‏بیند،  و  دردها  و  زحمتها  و  آرزوها  و  خواستهای  آنان  را  درک  و  فهم  میکند،  و  جاذبهها  و  شوقها  و  انگیزهها  وکششهای  ایشان  را  میشناسد،  و  نیازمندیها  و  دشواریهای  آنان  را  می داند...  بدین  خاطر  به  ضعف  و  نقص  ایشان  عطف  توجّه  دارد،  و  به  کمی  و کاستی  آنان  مینگرد،  و  نیرومندی  و  پیشروی  و  ترقّی  و  والائی  ایشان  را  میخواهد،  و گام  به  گام  ایشان  را  به  جلو  حرکت  می دهد،  در  حالی که  انگیزهها  و  متأثّر  شدنها  و  پاسخگوئیهایشان  را  میفهمد  و  اندازۀ  آنها  را  در  نظر  میدارد،  چون  در  نهایت  خودش  یکی  از  آنان  است،  و  آنان  را  با  خود  به  سوی  خدا  رهسپار  میسازد،  و  در  پرتو  وحی  و  یاری  خدا  سختیها  و  دشواریهای  راه  را  پشت  سرمیگذارد!

مردمان  هم  به  نوبۀ  خود  او  را  الگوئی  مییابند که  میتوان  از  او  تقلید کرد  و  روش  و  منش  او  را  در  پیش گرفت،  چون  او  انسانی  از  زمرۀ  خودشان  است.  او  آنان  را  آهسته  و  آرام  بالاتر  و  فراتر  میبرد،  و  با  اخلاق  و  اعمال،  و  با  وظائف  و  تکالیفی که  آنها  را  بدیشان  ابلاغ  میدارد  و  بدانان  میرساند  که  خدا  آنها  را  بر  ایشان  واجب  گردانده  است  و  از  آنان  خواسته  است.  او  هم  وجودش  مترجم  زندهای  از  عقیدهای  خواهد  بود که  با  خود  برایشان  به  ارمغان  آورده  است،  و  زندگی  و  حرکات  و  اعمال  او  صفحۀ  گشودهای  برایشان  خواهد  شد  که  آنان  سـطر  به  سطر  آن  را  مـیخوانند  و  روایت  مینمایند،  و  نفسهایشان  به  تقلید  از  آن  مشتاق  میگـردد،  چون  آن  عقیده  را  در  انسانی  مجسّم  می‏بینند.  اگر  پیغمبر  فرشتهای  میشد،  دربارۀ  کار  او  نمیاندیشیدند،  و  تلاش  نمیکردند از  او  تقلید  کنند.  زیرا  از  همان  آغـاز  کار  میفهمیدند  که  سرشت  فرشته  جدای  از  سرشت  ایشان  است.  پس  به  ناچار  روش  او  جدای  از  روش  آنان  است،  و  امیدی  به  تقلید  از  او  نمیداشتند،  و  شوق  و  علاقهای  به  پـیاده کـردن  و  تحقّق  بخشیدن  شکل  زندگی  او  نمیورزیدند!

این  حکمت  خدا  است،  خدائی  که  همه  چیز  را  آفریده  است  و  هر  چیزی  را  به  اندازۀ  لازم  و  جهت کـاری  به  جهان  گسیل  داشته  است.  حکمت  فراخ  و  همه  جا گستر  یزدان  است که  انسانی  را  پیغمبر کرده  است  تا  نقش  خود  را  در  رهبری  انسانها  اداء  کند.  اعتراض گرفتن  بر  انسان  بودن  پیغمبر،  گذشته  از  ناآگاهی  از  بزرگداشت  یزدان  در  حقّ  انسان،  ناآگاهی  از  این  حکمت  است!  از  جملۀ  اعتراضهای  ساده  لوحانه  و  جاهلانه  ایشان  یکی  هم  این  بود که  میگفتند  این  بیغمبر  برای کسب  روزی  خود  در  بازارها  راه  میرود.  چرا  خدا  نیاز  او  را  برآورده  نکرده  است،  و  ثروت  و  دارائی  فراوانی  را  بدون  رنج  و  زحمت  بدو  عطاء  نکرده  است؟‌:

(أَوْ یُلْقَى إِلَیْهِ کَنزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْهَا).

یا  این  که  گنجی  (از  آسمان)  به  سوی  او  انداخته  شود  (تا  از  آن  خرج  و  انفاق  کند)  و  یا  این  که  باغی  داشته  باشد  که  از  (میوههای)  آن  بخورد  (و  امرار  معاش  کند(.

خدا  اراد٥  نـرموده  است که  پیغمبرش  صلّی الله علیه و آله و سلّم  گنجی  یا  باغی  داشته  باشد.  چه  خدا  خواسته  است که  او  الگوی  کاملی  برای  ملّت  خود گردد.  تکالیف  و  وظایف  بزرگ  و  سنگین  رسالت  خود  را  اداء کند.  در  عین  حال  برای  رزق  و  روزی  خویش  سعی  و کوشش  نماید  همان گونه که  فردی  از  ملّت  او  باید  چنین کند  و  چنین  رود.  هم  وظیفۀ  دینی  خود  را  انجام  دهد،  و  هم  برای  کسب  معاش  به  تـلاش  ایستد.  دیگر کسی  از  مـلّت  او  نگوید  که  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   برای کسب  معاش  به  تلاش  نایستاده  است  و  برای  به  دست  آوردن  رزق  و  روزی  رنج  نکشیده  است.  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم   نیازمندیهایش  برآورده  گردیده  است  و  با  مشکلات  کسب  روزی  رویـاروی  نشده  است  و  دست  و  پنجه  نرم  نکـرده  است.  تـنها  به  تبلیغ  عقیده  و  رسالت  و تکالیف  و  وظائف  خود  پرداخته  است  و  بس،  و  سدّ  و  مانعی  بر  سر  راه  نداشته  است  و  رنجی  را که  من  می برم  او  نبرده  است  و  گرفتاریهای  مرا  نداشته  است  ...  امّا  نه  چنین  است. هان!  ایـن  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم   است که کار  میکند  تا  زندگی  نماید،  و  برای  رسالت  خود  سعی  میورزد  و  رنج  میکشد.  دستکم  هر  فردی  از  ملت  پیغمـر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  بـاید  سهم  اندکی  از  مشکلات  و  مشقّات  این  رسالت  را  بر  دوش کشد  و  به  وظائف  و  تکالیف  آن  عمل کند.  مگر  نه  این  است که الگوی  او  در  جلو  دیدگان  او  است  و  به کار  معاش  و  معاد  مشغول  است  ؟..  بعدها  دارائی  و  اموال به  سوی  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   سرازیر  شد  تا  تجربه  و  آزمون  از  دیگـر  سو  نیز  تکمیل  شود  و  الگو  به  تمام  و کـمال  نـمودار  و  پدیدار گردد،  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  نگذاشت  این  دارائی  و  اموال  او  را  به  خود  مشغول  دارد،  یا  او  را  بیکاره  و  بی  مایه  و  عاطل  و  باطل کند.  او  در  بخشندگی  بسان  باد  وزان  پر  نعمت  بهاران گردید،  و  نسیم  بخشش  او  مشام  جان  بینوایان  را  خوشبو کرد.  این  بدان  جهت  بود که  بر  آزمایش  دارائی  و  آزمون  اموال  فائق  آید،  و  از  ارج  و  ارزش  آن  در  درون  دلها  و جانها  بکاهد،  و هم  بدان  خاطر  که  بعد  از  آن کسی  نگوید:  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم  توانست  به  وظایف  و تکالیف  رسالت  خود  برخیزد  چون  فقیر  بود  و  دارایی  و  اموالی  او  را  به  خود  مشغول  نمیداشت.  امـا  هان!  این  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم  است که  دارائی  و  اموال  به گونۀ  فراوان  به  سویش  سرازیر  میگردد  و  به  دستش  میرسد،  ولیکن  باز  هم  در  تبلیغ  دعـوت  خود  پیش  میرود.  درست  بدان  شکلی  و  بدان  روشی  عمل  میکند که  در  ایام  فقر  و  فاقۀ  خود  عمل  میکرد.  روز  ثروتمندی  همان  است که  روز  مستمندی  بود!

دارائی  و  اموال  چیست؟ گنجها  و  خزینهها  چیست؟  باغها  چیست؟  در  آن  زمان که  انسان  ضعیف  فانی  با  خدای  قوی  باقی  تماس  پیدا  میکند.  این  زمین  و  آنچه  در  این  زمین  است  چیست؟  حتّی  این  جهان  هستی که  سراسر  آن  آفریدۀ  یـزدان  سبحان  است،  پس  از  تماس  با خدای  آفریدگار  هر  چـیزی،  و  بخشنده  زیـاد  و کـم  دنیوی،  چیست؟  ولی  آن  روز  مردمان  این  را  درک  و  فهم  نمیکردند!

(وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً).

ستمگران  (کفرپیشه)  میگویید:  شما  جز  از  یک  انسـان  دیوانه پیروی  نمی کنید. 

این  سخن  ستمگرانۀ  آشکاری  است که  روند  قرآنی  آن  را  در  اینجا  از  ایشان  روایت  کرده  است،  و  در  سـورۀ  اسراء  نیز  آن  را  از  ایشان  نقل  نموده  است،[5]  و  هـم  در  اینجا  و  هم  در  آنجا  پاسخ  یگانهای  بدیشان  داد است

(انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً).

بنگر  چگونه  برای  تو  مثلها  میزنند  و  (گاه  کاهن،  گاه  مجنون،  وقتی  شاعر،  و  زمانی  ساحرت  میگویند)  از  این  رو  آنان  گمراه  کشته  و  نمیتوانند  راهی  (به  سوی  حقّ)  پیدا  کنند.

هر  دو  سوره  موضوع  نزدیک  به  همی  را  چـارهجوئی  میکنند،  و  آن  را  در  فضای همانندی  در  اینجا  و  در  آنجا  وارسی  مینمایند  ...  مرادشان  از  این  گفتار  بیادبی  نسبت  به  خود  پیغمبر  خدا  صلّی الله و آله و سلّم  و  پائین  آوردن  مقام  او  بود  چرا  که  او  را  همسان  و  همگون  کسی  بشمار  میآوردند که  خرد  او  را  جادو  و  جنبل کرده  بـاشند.  در  نتیجه  سخنان  عجیب  و  غریبی  را  بگوید،  سخنان  پریشان  و  نابسامانی  را  بگوید که  مردمان  طبیعی  و  معمولی  و  دارای  عقل  سالم  آنها  را  بر  زبان  نرانند!  گفتار  ناروا  و  نابجای  همچون کافرانی  در  عین  حال که  بیانگر  فـهم  و  شعور  کینه توزانه  و  ستمگرانۀ  ایشان  است،  بیانگر  این  واقعیّت  نیز  هست که  آنچه  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  میفرماید  فراتر  از کلام  انسانها  و  بالاتر  از  سطح گفتـار  مأنوس  و  مألوف  آنان  است  ...  در  ضمن  پاسخ  بدیشان،  اشاره  به  شگفت  از کارشان  میشود:

(انظر کیف ضربوا لک الأمثال).

بنگر  چگونه  برای  تو  مثلها  میزنند؟‌!

گاهی  تو  را  به  جادو  و  جنبل  شدگان  همسان  و  همگون  میکنند! گاهی  هم  تو را  به  تهمت زدن  به  خدا  متّهم  مینمایند!  زمانی  نیز  تو  را  همطراز  و  همردیف  راویان  افسانهها  میسازند!  ..  همۀ  اینها  گمراهی  بوده  و  دوری  از  درک  و  فهم  حقّ  و  حقیقت  است‌:

 (فضلوا).

از  این  رو  آنان  گمراه  گشتهاند.

از  همۀ  راههای  حقّ  گمراه  شدهاند،  و  از  همه  راههـای  هدایت  به  کژراهه  افتادهاند:

(فلا یستطیعون سبیلا).

از  این  رو  آنان  نمیتوانند  راهی  (به  سوی  حقّ  و  هدایت)‌  پیدا  کنند.

این  مجادله  به  پایان  میرسد  با  بیان  حقارت  و  بیارجی  چیزی که  پیشنهاد  میکنند،  و  چیزی  که  از کـالاها  و  متاعهای  زودگذر  زندگی  دنیا  تـصوّر  مـینمایند،  آن  چیزهائی  که  آنها  را  ارزشمند  و گرانبها  میانگـارند،  و  آنها  را  والاتر  و  برتر  از  آن  میشمارند که  خدا  آنها  را  به  پیغمبر  خود  صلّی الله علیه و آله و سلّم  عطاء  فرماید،  هر  چند  هم  واقعاً  او  پیامبر  خدا  باشد،  از  قبیل  :  گنجی  بدو  داده  شـود،  و  یا  باغی  داشته  باشد  که  از  آن  بخورد  و  امرار  معاش  کند؛  البتّه  اگر  خدا  میخواست  بزرگتر  و  سترگ تر  از این  چیزهای  پیسنهادی  را  بدو  عطاء  میکرد:

(تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاء جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِّن ذَلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَیَجْعَل لَّکَ قُصُوراً).

بزرگوار  خداوندی  است  که  اگر  بخواهد  برای  تو  بهتر  از  آن  (چیزهائی  که  آنـان  پیشنهاد  میکنند)  میسازد،  باغهائی  را  (در  دنیا  برایت  پدیدار  مینماید)  که  در  زیر  (قصر  و  قصور  و  درختان)  آنها  رودبارها  و  جویبارها  روان  باشد،  و  برای  تو  کاخهای  مجلّلی  میسازد  (و  در  اختیارت  قرار  میدهد  که  ایشان  در  خواب  هم  ندیده باشند). 

امّا  خدا  خواست  برای  او  بهتر  از  باغها  و کاخها  را  بسازد.  تماس  با  دهندۀ  باغها  و کاخها  را  برای  او  ترتیب  داد.  بدو  احساس  و  شعوری  داد  که  رعایت  و  عنایت  و  محافظت  و  مراقبت  خدا  از  خود  را  بـدان  درک  و  فـهم  بکند،  و  رهنمود  و  رهنمون  و  توفیق  و  هدایت  خدا  را  ببیند  و  لمس  کند...  و  مزۀ  حلاوت  آن  تماس  و  پیوندی  را  بچشد که  هیچ  نعمتی  از  نعمتهای  خدا  با  آن  برابری  نمیکند  و  به  پای  آن  نمیرسد،  و  هیچ  کالا  و  مـتاعی  همگون  و  همردیف  آن  نمیشود،  چه کوچک  باشد  و  چه  بزرگ.  میان  این  نعمتها  و  آن  نعمتها  فاصله  از  زمین  تا  آسمان  اسب،  اگر  آن  را  درککنند  و  بفهمند  یا  بچشند  و  مزمزه  کنند!

پس  از  بیان  این  اندازه  از گفتارهای  ستمگرانه  ایشان  درباره  خدا  و  دربارۀ  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  روند  قرآنـی  پرده  از  انـدازۀ  دیگـری  از  اندازههـای  کـفرشان  و  گمراهیشان  برمیدارد.  آنان  قیامت  را  دروغ  میپندارند،  و  بدین  لحاظ  از  هیچ گونه  ظـلم  و  ستمی  و  افتراء  و  تهمتی  باک  ندارند  و  دوری  نـمیگزینند،  و  از  روزی  نمیترسند که  در  آن  با  آفریدگار  جهان  روبرو  میگردند  و  ایشان  را  در  برابر  ظللم  و  ستمی که کردهاند  و  افتراء  و  تهمتی  که  زدهاند،  محاسبه  و  دادگاهی  میفرماید.  روند  قرآنی  آنان  را  در  صحنهای  از  صحنههای  قـیامت  به  تصویر  میکشد،  صحنهای که  دلهای  سخت  را  به لرزش  و  تکان  میاندازد،  و  احساسات  و  عواطف  خاموش  شدۀ  ایشان  را  به  تپش  و  جنبش  میافکند،  و  آنان  را  بر  هول  و  هراسی  مطّلع  میگرداند که  در  آنجا  چشم  به  راه  ایشان  است،  و  آنان  را  بر  خوبی  و  زیبائی  چیزی  مطّلع  میسازد که  در  هنگامۀ  آن  هول  و  هراس  بزرگ  در  انتظار  مؤمنان  است‌:

)بل کذبوا بالساعة وأعتدنا لمن کذب بالساعة سعیرا , إذا رأتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظا وزفیرا , وإذا ألقوا منها مکانا ضیقا مقرنین دعوا هنالک ثبورا . لا تدعوا الیوم ثبورا واحدا وادعوا ثبورا کثیرا)! قل:أذلک خیر أم جنة الخلد التی وعد المتقون کانت لهم جزاء ومصیرا , لهم فیها ما یشاءون خالدین , کان على ربک وعدا مسؤلا ).

ین  حـرفهائی  را  که  میزنند  هـمه  بهانه  است).  واقـع  قضیّه  این  است  که  آنان  قیامت  را  دروغ  می‏دانند  و  مــا  برای  کسی  که  قیامت  را  دروغ  بداند  آتش  شعلهور  و  سوزانی  را  آمـاده  کردهایم.  هنگامی  که  (این  آتش  فروزان  دوزخ)  ایشـان  را  از  دور  میبیید  (و  آنان  چشمشان  بدان  میافتد)  صدای  خشـم  آلود  و  جوش  و  خروش  آن  رآ  میشنوند. هنگامی  که  ایشان،  بـا  غـل  و  زنجیر،  به  مکان  تنگی  از  آتش  دوزخ  افکنده  میشوند،  در  آنجا  (واویلا  سر  میدهند  و)  مرگ  را  به  فریاد  میخوانند  (و  آرزوی  نابودی  میکنند).  امروز  یک  بار  نه،  بلکه  بارها  و  بارها  مرگ  را  به  آرزو  بـخواهید  و  فریادش  دارید  (ولی  بدانید  که  دیگر  مرگی  وجود  ندارد،  و  خلاص  از  عذاب  و  نجات  از  عقابی  که  پیوسته  رو  به  افزایش  است،  غیر  ممکن  است.  ای  پیغمبر! بدیشان)  بگو:  آیا این سرنوشت  دردناک)  بهتر  است،  یا  بهشت  جاویدانی  که  به  پرهیزکاران  وعده  داده  شده  است؟  (بهشتی  که  برابر  وعدۀ  الهی  توسّط  انبیاء)  هم  پاداش  (اعمال  دنیوی)  آنان  است  و  هم  جایگاه  و قرارگاه (سرمدی)  ایشان.  (همان  بهشتی  که)  هر  چه  بخواهند،  در  آنجا  مـوجود  و  برای  آنان  فراهـم  است،  و  همیشه  در  آنجا  خواهند  ماند.  این  نعمتها  وعدۀ  خدا  بوده  است،  وعدهای  که  (مؤمنان  برابر  رهنمود  یزدان  در  کتابهای  آسمانی)  تحقّق  آن  را  از  خدا خواستهاند.

واقع  قضیّه  این  است  که  آنان  قیامت  را  دروغ  میدانند  ...  بدان  مرزی  از کفر  و  ضلال  رسیدهاند  -  آن  مرزی که  تعبیر  قرآنی  آن  را  دراز  و  فراخ  به  تصویر  میکشد  -که  قرآن  از  همۀ  چیزهای  پـیش  از  آن  روی  میگرداند  تا  این  مرز کفر  و  ضلال  را  برجسته  و  نمودار  مجسّم  و  پدیدار  سازد:

(بل کذبوا بالساعة).

واقع  قضیّه  این  است  که  آنان  قیامت  را  دروغ  میدانند. 

آنگاه  پرده  را  به کنار  میزند  از  روی  هول  و  هراسی  که  منتظر  انجام  دهندگان  این  چنین  کار  زشتی  است.  آنچه  برای  ایشان  تهیّه  و آماده  است  آتش  مشتعل  و  فروزان  دوزخ  است:

(وأعتدنا لمن کذب بالساعة سعیرا).

ما  برای  کسی  که  قیامت  را  دروغ  بداند  آتش  شعلهور  و  سوزانی  را  آماده  کردهایم‌.

مشخّص  و  برجسته  نشان  دادن،  هنری  در  قرآن  است.  قرآن  با  این  هنر  شکلها  و  صحنههائی  را که  نشان  میدهد  تا  مرز  اعجاز  بالا  میبرد  و  اوج  میدهد،  به  گونهای  که  انگار  عنصر  حیات  را  به  پیکر  شکلها  و  صحنهها  و  حالتهای  روانی  میدمد  .  مراد  ما  این  است  که  خلعت  حیات  را  به  تن  اشیاء  معانی  میکند،  اشیاء  و  معانیای که  حیات  مجسّمی  ندارند.[6]

ما  در  اینجا  در  برابر  صحنۀ  آتش  شعله  ور  و  فروزانی  هستیم،  آتشی  که  جان  به  پیکر  آن  دمیده  شده  است!  ناگهان  می‏بینیم  این  آتش  مینگرد  و  آن  کسـانی  را  می‏بیند  که  قیامت  را  دروغ  میدانند.  آنان  را  دورادور  می بیند!  یکهو  بر  سر  خشم  میآید  و  میغرّد.  صدای  غرّش  آن  را  و  فریاد  خشم  آن  را  میشنوند!  برمیافروزد!  از  خشم  بر  سر  ایشان  غرّشها  سر  میدهد  و  تندتر  فریاد  میکشد.  برای  انتقام  گرفتن  از  آنان  از  هم  میترکد  و  اخگرهایش  لت  و  پار  میشود،  بدان  گاه که  ایشان  هنوز  در  راه  رسیدن  و  فرو  افتادن  بدان  هستند!  ..  صحنۀ  هراس  انگیزی  است،  آن  اندازه  هراس  انگیز  است  که  پاها  و  دلها  را  به  لرزه  میاندازد!

آهای!  آنان  دارند  بدان  میرسند.  هیچ  کسی  از  ایشان  از  این  غول  رها  نگردیده  است! همه  به  سویـش  آمدهاند!  با  این  آتش  درگیر  شدهاند!  امّا  بر  ایشان  چیره  مـیآید  و  آنان  را  نقش  زمین  مینماید!  میخواهند  از  دست  این آتش  بگریزند  و کناره گیری کنند!  ولی  مغلوب  و  منکوبشان  میکند!  و  بلکه  همه  بدان  افکنده  میشوند!  آنان  با  غل  و  زنجیر  بدان  افکنده  شدهاند.  دستهایشان  با  زنجیرها  به  پاهایشان  بسته  شده  است.  در  جای  تنگی  از  آن  افکنده  شدهاند.  این  مکان  تنگ  بر  غم  و  دلتنگی  ایشان  می افزاید،  و کاری  میکند که  نتوانند  بگریزند  یا  خویشتن  را  از  این  پهلو  بدان  پهلو  بچرخانند  ...  آن  گاه، 

آهای!  ایشان  ناامید  از  خلاص  و  نجات  گردیدهاند!  و  غمناک  و  اندوهگین  در  آتش  گرفتار  آمدهاند!  شروم  میکنند  به  فریاد  زدن  مرگ!  می خـواهند  مرگ  ایشان  را  دریابد  و  از این  بلا  آنان  را  برهاند!

(وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَکَاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنَالِکَ ثُبُوراً .(

هنگامی  که  ایشان،  با  غل  و  زنجیر،  به  مکان  تنگی  از آتش  دوزخ  افکنده  میشوند،  در  آنجا  (واویلا  سر  میدهند  و)  مرگ  را  به  فریاد  میخوانند  (و  آرزوی  نابودی  میکنند).  امروز  نابود  شدن  آرزوی  ارزومند  است،  و  یگانه  راه  گریز  و  راه  نجات  از  این  غم  و  اندوه  توانفرسا  است...  آن  گاه  آنان  این  پاسخ  را  میشنوند،  پاسخ  ریشخندآمیز  و  تلخ  و  ناگواری  را:

) لَا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَادْعُوا ثُبُوراً کَثِیرا).ً

امروز  یک  بار  نه،  بلکه  بارها  و  بارها  مرگ  را  بـه  آرزو  بخواهید  و  فریادش  دارید  (ولی  بدانید  که  دیگر  مرگی  وجود  ندارد،  و  خلاص  از  عذاب  و  نجات  از  عقابی  که  پیوسته  رو  به  افزایش  است،  غیر  ممکن  است‌(.

یک  بار  هلاک  و  نابود  شدن  هیچ  فایدهای  ندارد  و  هیچ  سودی  نمیبخشد،  و  به  هیچ  وجه  بسنده  نیست‌!

در  این  جایگاه  غم  انگیـز  و  هولناک،  آنچه  به  پرهیزگاران  وعده  داده  شده  است  عرضه  میگردد،  پرهیزگارانی  که  از  پروردگارشان  میترسند،  و  ملاقات  او  را  چشم  میدارند،  و  به  قیامت  ایمان  دارند.  این  بخش  هم  با  اسلوب  تمسخرآمیزی  عرضه  میگردد:

) قُلْ أَذَلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کَانَتْ لَهُمْ جَزَاء وَمَصِیراً (15) لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاؤُونَ خَالِدِینَ کَانَ عَلَى رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُولا).ً

ای  پپغمبر! بدیشان)  بگو:  آیا  این  (سرنوشت  دردناک‌( بهتر  است،  یا  بهشت  جاویدانی  که  به  یرهیزگاران  وعده  داده  شده  است؟  (بهشتی  که  برابر  وعدۀ  الهـی  تـوسّط  انبیاء)  هـم  پاداش  (اعمال  دنیوی)  آنان  است  و  هـم  جایگاه  و  قرارگاه  (سرمدی)  ایشان‌.

آیا  آن  غم  و  اندوه  زشت  و  رسوانه گرانه  بهتر  است؟  یا  بهشت  جاویدانی  که  خدا  آن  را  به  پرهیزگاران  وعده  داده  است،  و  حقّ  درخواست  آنجا  را  بدیشان  واگذار  نموده  است،  و  حقّ  طلب  محقّق  شدن  وعدهای  را  بدانان  داده  است که  تخلّف  ناپذیر  است،  و  بدانان  اجازه  فوموده  است که  در  آنجا  هر  چیزی  را که  میخواهند  درخواست  کنند؟  آیا  این  دو گروه  را  میتوان  با  یکدیگر  سنجید  و  قابل  مقایسه  دید؟  هرگز!  ولیکن  مسخره کردن کسانی  در  مـیان  است  که  بر  پیغمبر  بـزرگوار گردن  افرازی  می کردند.

آن  گاه  روند  قرآنی  به  پیش  میرود  و  به  عرضه  کردن  صحنۀ  دیگری  از  صحنههای  قیامتی  ادامه  میدهد  که  تکذیب  کنندگان  آن  را  دروغ  دانستهاند.  این  صحنه،  صحنۀ  آن  مشرکانی  است که  با  انبازها  و  خدا گونههائی  گرد  آورده  شدهاند  و  از  آنان  سوال  میشود  و  ایشان  پاسخ  میدهند!

)ویوم یحشرهم وما یعبدون من دون الله , فیقول:أأنتم أضللتم عبادی هؤلاء , أم هم ضلوا السبیل ? قالوا:سبحانک ! ما کان ینبغی لنا أن نتخذ من دونک من أولیاء . ولکن متعتهم وآباءهم حتى نسوا الذکر , وکانوا قوما بورا . . فقد کذبوکم بما تقولون , فما تستطیعون صرفا ولا نصرا . ومن یظلم منکم نذقه عذابا کبیرا).

)برای  اندرز  مردمان  یادآور  شو)  روزی  را  که  خداوند  همۀ  مشرکان  را  (برای  حساب  و  کتاب)  به  همراه  همۀ  کسانی  که  (همچون  عیسی  و  عزیر  و  فرشتگان،  در  دنیا)  بـجـز  خدا  مـیپرستیدند،  گرد  میآورد  و  (به  پرستش  شدگان)  میگوید:  آیا  شما  این  بندگان  مـرا  گمراه  کردهاید  (و  بدیشان  دستور  دادهاید  که  شما  را  پرستش  نمایند)  یا  این  که  خودشان  گمراه  گشتـهاند  (و  به  اختیار  خود  شما  را  پرستش  نمودهاند؟)  آنان  (در  پاسخ)  میگویند:  تو  منزّه  و  بدور  (از  آن  چیزهائی)  هستی  (که  مشرکان  به  تو  نسبت  میدهنذ).  ما  (انسانها)  را  نرسد  که  جز  تو  سرپرستانی  برای  خود  برگزینیم  (و  سوای  تو  را  بپرستیم)،  ولیکن  (سبب  کفر  و  انحرافشان  این  است  که)  آنان  و  پدران  و  نیاکانشـان  را  (از  نعمتها  و  لذائذ  دنیا)  برخوردار  نمودهای،  تا  آنجا  که  یاد  (تو  و  سپاس  تو)  را  فراموش  کردهاند  (و  به  جای  شکر  نعمت،  در  شهوات  و  کامجوئیها  فرو  رفته اند)  و  مردمان  تباهی  شدهاند  و  هـلاک  گشتهاند.  به  پرستش کنندگان  مشرک  گفته  میشود:  شما  که  می‏‏گفتید  اینان  شما  را  از  راه  منحرف  و  گمراه  کردهاند  و  به  عبادت  خود  خواندهاند!  هم  اینک)  ایشان  سخنان  شما  را  تکذیب  می‏کنند  و  نادرست  میدانند.  لذا  نه  میتوانید  (عذاب  الهی  را)  از  خود  بـدور  دارید،  و  نه  میتوانید  (خویشتن  را)  یاری  دهید  و  (یا  از دیگران)  یاری  ببینید.  (بندگان  جملگی  باید  بدانند  که)  هر کس  از شما  (با  کفر  و  عصیان،  هـچون  اینان)  ستم  کند،  عذاب  بزرگی  را  بدو  میچشانیم  .

آنچه  را که  بجز  خدا  میپرستید  چه  بسا  بتها  باشند.  و  چه  بسا  فرشتگان  و  پریان  باشند،  و  هر  چیز  دیگری  بجز  خدا  معبود گرفته  شود.  خدا  قطعاً  میداند  چه  چیزهائی  را  پرستیدهاند  و  خدا گونهاش  انگاشتهاند.  ولیکن  درخواست  پاسخ  در گسترۀ  بزرگ  قیامت  بدین  شکـل  انجام  می‏پذیرد.  از  مشرکان  پاسخ  خواسته  میشود  در  آن  حال  و  احوالی  که  جملگی  آنان  در  میعادگاه  محشر  گرد  آورده  شدهاند.  درخواست  همچون  پاسخی  ایشان  را  رسوا  و  تنبیه  میکند،  و  خودش  عذاب  هولناک  و  هراسانگـیزی  است!  پاسخ،  توبه  و  برگشت  از  این  «الهه»  است!  به  درگاه  خدا  مینالند  و  اظهار  پشیمانی  مینمایند  و  با  ناله  و  افغان  رو  به  آستان  یزدان  یگانۀ  سحان  میکنند  و  او  را  به  یگانگی میستایند  و  منزّه  و  پاک  از  این  تهمت  شرک  و  انباز  مینمایند،  و  خویشتن  را  نه  تنها  از  ادّعای گزینش  خدا گونهها  تبرئه  میدارند  و  از  آنها  بیزاری  میجویند،  بلکه  از  این که  بجز  خدا  اولیائی  برای  خویش  برگزیده  باشند  خویشتن  را  تبرئه  میدارند  و  نمیپذیرند  که  چنین  کرده  باشند!..  ننگ  بر  آن  منکران  نادان  باد!:

(قالوا:سبحانک ! ما کان ینبغی لنا أن نتخذ من دونک من أولیاء . ولکن متعتهم وآباءهم حتى نسوا الذکر , وکانوا قوما بورا).

آنان  (در  پاسخ)  میگویند:  تو  منزّه  و  بدور  (از  آن  چیزهائی)  هستی  (که  مشرکان  به  تو  نسبت  میدهند).  ما  (انسانها)  را  نرسد  که  جز  تو  سرپرستانی  برای  خود  برگزینیم  (و  سوای  تو  را  بپرستیم)،  ولیکن  (سبب  کفر  و  انحرافشان  این  است  که  )  آنان  و  پدران  و  نیاکانشان  را  (از  نعمتها  و  لذائذ  دنیا)  برخوردار  نمودهای،  تا  آنجا  که  یاد  (تو  و  سپاس  تو)  را  فراموش  کردهاند  (و  بـه  جای  شکر  نعمت،  در  شهوات  و  کامجوئیها  فرو  رفتهاند)  و  مردمان  تباهی  شدهاثد  و  هلاک  گشتهاند.

این  برخورداری  دور  و  دراز  ارثی  از  نعمتهای  زندگی،  بدون  این  که  دهندۀ  نعمتها  را  بشناسند  و  روبدو  کنند  و  شکر  او  گویند،  ایشان  را  غافل  و  بیخبر کرده  است  و  یاد  پروردگار  را  از  دلهایشان  زدوده  است،  و  ذکر  بخشایندۀ  نعمتها  را  از  یادشان  برده  است. این  است  که  دلهایسان  بیفائده  و  بیثمر گردیده  است  و  فاسد  و  تباه  شده  است.  بسان  زمین  خشکیده  و  تباهی  که  حیاتی  در  آن  نباشد  و  کشت  و  زرع  و  محصول  و  ثمری  ندهد.  «بوار» که  واژۀ  «بور»  از  آن  است  به  معنی  هلاک  است.  ولی  این  واژه  افزون  بر  این  معنی  به  خشکی  و  بیحاصلی  نیز  اشارت  دارد:  خشکی  دلها،  و  بیحاصلی  زندگی. بـدین  هنگام  روند  قرآنی  بدان  بندگان  نادان  رو  میکند،  و  با  سخنان  خوارکننده  و  رسواگـرانهای  ایشـان  را  مخاطب  قـرار  میدهد:

(فقد کذبوکم بما تقولون , فما تستطیعون صرفا ولا نصرا).

به  پرستش  کنندگان  مشرک  گفته  میشود  شما  که  می‏‏گفتید  اینان  شما  را  از  راه  منحرف  و  گمراه  کردهاند  و  به  عبادت  خود  خواندهاند!  هم  اینک  ایشان  سخنان  شمـا  را  تکذیب  میکنند  و  نادرست  میدانند.  لذا  نه  میتوانید  (عذاب  الهی  را)  از  خود  بـه  دور  دارید  و  نه  میتوانید  (خویشتن  را)  یاری  دهید  و  (یا  از  دیگران)  یاری  ببینید.  نه  میتوانید  عذاب  را  دفع کنید  و  بازگردانید،  و  نه  میتوانید  خویشتن  را  کمک  و  یاری  دهـید،  و  نـه  میتوانید  از  دیگران  کمک  و  یاری  دریافت  نمائید...  در  حالی که  صحنه  در آخرت  و  در  روز  همایش  همگان  است،  روند  قرآنی  ناگهانی  به  سوی  تکذیبکنندگان  برمیگردد،  در  حالی که  هنوز  آنان  در  زمین  هستند: 

(ومن یظلم منکم نذقه عذابا کبیرا).

(بندگان  جملگی  باید  بدانند  که)  هر  کس  از  شما  (با  کفر  و عصیان،  همچون  اینان)  ستم  کند،  عذاب  بزرگی  را  بدو  میچشانیم‌.

این  هم  شیوۀ  قرآن  در  پسودن  دلها  است،  در  آن  لحظهای  که  برای  پاسخگوئی  آماده  میگردند،  و  متاثر  از  همچون  صحنه  هراسناکی  هـستند!

*

هم  اینک که  آنان  و  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم   فرجام  تهمت  زدن  و  تکذیب  کردن  و  تمسخر  نمودن  را  دیدهاند،  و  فرجام  اعتراض کردن  بر  انسان  بودن  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   و  خوراک  خوردن  و  در  بازارها  راه  رفتن  او  را  مشاهده  نمودهاند،  روند  قرآن  به  سوی  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  برمی‏گردد  و  او  را  دلداری  میدهد  و  از  او  غمخواری  میکند.  برای  این  منظور  بدو  میگوید که  او  در  میان  پیغمبران بیسابقه  و  نوظهور  نیست.  همۀ  پیغمبران  به  طور کـلی  راه  رفتهاند  (و  خوراک  خوردهاند  و  سـائر  ویژگیهای  انسانی  را  داشته اند):

(وَ ما أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَکَانَ رَبُّکَ بَصِیراً (20)

 ما  هیچ  یک  از  پیغمبران  را  پپش  از  تو  نفرستادهایم  مگر  ایـن  که  (همۀ  آنان  از  جنس  پشر  بودهاند  و)  غذا  میخوردهانـد  و  در  بـازارها  (برای  معامله  و  تهیّۀ نیازمندیهای  خود)  راه  میرفتهاند.  ما  برخی  از  شما  را  وسیلۀ  امتحان  برخی  دیگر  کردهایم  (و  اغنیاء  را  پا  فقراء،  تندرستان  را  با  بـیماران،  پیغمبران  را  بـا  کافران  و  مشرکان،  و  برعکس  میآزمائیم).  آیا  شکیبائی  میورزید؟  (تا  از  عهدۀ  امتحان  الهی  به در آئید  و  پاداش  بزرگ  او  را  دریـافت  نمائید؟  شکیبائی  کنید،  چرا  کـه  شکیبائی  رکن  اصلی  پیروزی  است).  خدای  تو  بینا است  (‌و  همه  چیز  را  میبیند  و  همگان  را  در  برابر  اعمالشان  پاداش  میدهد(.

اگر  اعتراضی  در  میان  بوده  باشد،  اعتراض  از  شخص  پیغمبر  نبوده  است.  بلکه  اعتراض  از  قانون  و  سنتی  از  قوانین  و  سنن  خدا  است،  قانون  و  سنتّی که  مقدّر  و  مقرّر  گردیده  است  و  دارای  پایان  هدفدار  و  معلوم  است:

(وجعلنا بعضکم لبعض فتنة).

ما  برخی  از  شما  را  وسیلۀ  امتحان  برخی  دیگر  کردهایم (و اغنیاء  با  فقراء،  تندرستان  را  با  بیماران،  پیغمبران  را  با  کافران  و  مشرکان،  و  برعکس  میآزمائیم‌(.

تا  کسانی  که  حکمت  خدا  و  تدبیر  و  تقدیر  او  را  درک  و  فهم  نمیکنند  اعتراض  کنند،  و کسانی که  به  خدا  و  حکمت  و کمک  و  یاری  او  اعـتماد  و اطمینان  دارند  شکیبائی  بکنند،  و  دعوت  برزمد،  و  با  وسائل  آدمی  و  از  راههای  آدمی  چیره  بشود،  و کسانی  ثابت  قدم  بمانند  که  میتوانند  در  برابر  این  آزمایش  و  آزمون  ثابت  قدم  بمانند:

( أتصبرون ?).

آیا  شکیبائی  میورزید؟  (تا  از  عهدۀ  امتحان  الهی  بـه درآئید  و  پاداش  بزرگ  !و  را  دریافت  نمائید؟  شکیبائی  کنید،  چرا  که  شکیبائی  رکن  اصلی  پیروزی  است‌(.

(وکان ربک بصیرا).

خدای  تو  بینا  است  (و  همه  حیز  را  میبیند  و  همگان  را  در  برابر  اعمالشان  پاداش  میدهد(.

خدا  بینای  سرشتها  و  دلها  و  سرنوشتها  و  فرجامها  است.  این  اضافه  در  اینجا:  «ربک:  پروردگارت»  دارای  الهام  و  سایه  روشن،  و  نسیم  دلپذیر  و  خوشبوئی  است که  در  مقام  پیرویکردن  و  دلداری  و  پناه  دادن  و  نزدیک  گرداندن  به  میان  میآید...  خدا  رازها  و  رمزهای  نهفته  در  لابلای  دلها  را  می‏بیند.


 


[1] بخـشی از مناجاتی است که اندکی بعد از اذیت و آزاری که در طائف دیده است سر داده است ... (مؤلف). مراجعه شود به جلد اول فی ظلال القرآن، صفحۀ  ٥٨  .. (مترجم‌(.

[2] ترجمۀ عربی محمود صالح فلکی، به نام : «العلم یدعو الی الایمان».

[3] بخـاری و مسلم آن را ا‌‌ستخراج کردهاند

[4] برای اطّلاع بیبشتر مراجعه شود به کتاب : «التصویر الفنی فی القرآن» فصل : قصه در قرآن‌.

[5] نگا: اسراء /47.(مترجم)

[6] مراجعه شود به کتاب «‌‌التصویر الفـنی فی القرآن» فصل«التخیل الحسی و التجسیم».

 

تفسیر سوره‌ی فرقان آیه‌ی 62-45

 

 

سورهی فرقان آیهی 62-45

 

(أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلا (٤٥)ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضًا یَسِیرًا (٤٦)وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا (٤٧)وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا (٤٨)لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتًا وَنُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَامًا وَأَنَاسِیَّ کَثِیرًا (٤٩)وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلا کُفُورًا (٥٠)وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیرًا (٥١)فَلا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا (٥٢)وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا (٥٣)وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیرًا (٥٤)وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَنْفَعُهُمْ وَلا یَضُرُّهُمْ وَکَانَ الْکَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِیرًا (٥٥)وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلا مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا (٥٦)قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلا مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلا (٥٧)وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَکَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا (٥٨)الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا (٥٩)وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا (٦٠)تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُنِیرًا (٦١)وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُورًا (٦٢))

 

روند  قرآنی  در  این  مرحله  به  ترک  سخنان  مشرکان  و  مجادلۀ  ایشان  با  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  می گوید،  تا  چرخش  و  گردش  و گشت  و  گدار  دیگری  را  در  صحنههای  جهان  و  در  جولانگاههای  آن  بیاغازد،  و  دل  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   را  متوجّه  آنها کند،  و  ذهن  و  هوش  او  را  بدانها  متصّل  و  مرتبط  سازد. این  اتّصال  و  ارتباط  به  تنهائی  کافی  است  که  خاطر  مبارک  او  را  از  تنگناهای کـوچک  مشرکان  برهاند،  و  دریچۀ  دل  او  را  رو  به  آن  افقهای  فراخ  باز  کند،  افقهای  فراخی  که  نیرنگ  نیرنگبازان  و  دشمنانگی  بزهکاران  در  برابر  آنها  بسی  ناچیز  مینماید.

قرآن  دلها  و  خردها  را  همیشه  متوجّه  صحنههای  این  جهان  می نماید،  و  میان  صحنههای  این  جهان  و  میان  خردها  و  دلها  ارتباط  برقرار  میسازد،  و  ذهن  و  شعور  را  برای  پذیره  رفتن  این  صحنهها  با  احساس  تـازۀ  بازی  بیدار  میکند،  احساس  تازۀ  بازی که   صداها  را  میشنود  و  پرتوها  را  دریافت  میدارد،  و  از  آنها  مقلب  و  دگرگون  میشود  و  بدانها  پاسخ  میگوید،  و  در  این  جهان  به  سیر  و  سفر  درمیآید  تا  نشانههای  عظمت  و  شناخت  خدا  را  ببیند  و  بفهمد،  نشانههائی که  در  لابلاها  و گوشه  و  کنارهای  جهان  پخش  و  پراکندهاند،  و  در  صفحات  جهان  به  تماشا  گذاشته  شدهاند.  و  دست  آفریدگار  گرداننده  و اداره کنندۀ  امور  جهان  را  ببیند،  و  آثار  این  دست  را  در  هر  چیزی  مشاهده  کند که  چشـم  بدان  میافتد،  و گوش  آن  را  میشنود.  آن  گاه  همۀ  این  نشانههای  دیدنی  و  شنیدنی  را  مادهای  برای  تدبّر  و  تفکّر  سـازد،  و  از  راه  تماس  با  ساختارهای  دست  خدا  با  خدا  تماس  برقرار  سازد..

زمانی که  انسان  در  این  جهان  با  چشمان  باز،  دل  بیدار،  حسّ  و  روح  هوشیار،  و  اندیشه  و  خاطر  جمع  و  در  ارتباط  با  خالق  دادار،  زندگی  بکند،  قطعاً  زندگی  او  از  شرائط  و ظروف  کوچک  زمین  اوج  میگیرد  و  فراتر  میرود،  و  احساس  و  شعور  او  نسبت  به  زندگی  بالا  و  والا  میگردد،  و  در  عین  حال  چندین  برابـر  میشود.  انسان  در  هر  لحظهای  احساس  میکند  که  کرانههای  هستی  بسیار  فراختر  از  سطح  این  زمین  است،  و  هر  آنچه  را  که  می‏بیند  از  ارادۀ  واحدی  بیرون  میآید،  و  با  قانون  واحدی  در  ارتباط  است،  و  رو  به  آفریدگار  واحدی  می‏کند،  و  خود  انسان  هم  یکی  از  این  پدیدهها  و  آفریدههای  فراوانی  است  که  با  خدا  تماس  و  پیوند  دارند،  و  دست  خدا  در  هر  چیزی  است که  پیرامون  او  است،  و  در  هر  چیزی  است که  چشمان  او  بدو  میخورد،  و  در هر  چیزی  است که  دستهایش  لمس  مینماید  و  می پساید.

احساسی  از  پرهیزگاری،  و  احساسی  از  انس  و  الفت،  و  احساسی  از  یقین  و  اعتماد  در  حسّ  و  شعور  او  به  هم  میآمیزد،  و  بر  روح  و  روانش  می ریزد،  و  دنیای  او  را  آباد  مـیسازد،  و  در  نتیجه  او  را  بـا قالب  ویژهای  از  شفّافّیت  و  مودّت  و  اطمینان  و  آرامش  در کوچی  که  بر  این کره  دارد  قالب  ریزی  و  سرشته  میکند،  تا  آنگاه که  به  سوی  خدا  میرود  و  او  را  ملاقات  میکند.  انسـان  تمام  این کوچ  را  در  جشنی  به  پایان  می‏برد،  جشنی که  خدا  آن  را  تهیّه  دیده  است  و  ترتیب  داده  است،  و  دست  خدای  اداره  کننده  و گردانندۀ  جهان  سفرۀ  آن  را  پهن  کرده  است  و  چیده  است  و  زیبا  و  آراسته  نموده  است.  روند  قرانی  در  این  درس  از  صحنۀ  سایۀ  دلانگیزی که  دست  خدا  آن  را  میگسترد  و  سپس  ساده  و  زیبا  آن  را  جمع  میکند،  به  صحنۀ  شب  و  آنچه  در  شب  از  خواب  و  آرامش  است،  و  بـه  صحنه  روز  و  آنچه  در  روز  از  حرکت  و  جنبش  است،  و  به  صحنۀ  بادها که  مژدهرسان  رحمت  یزدانند  و  به  دنبال  وزیدن  آنها  آب  است که  زنده  کنندۀ  چیزهای  مرده  و  بیجان  است،  و  بـه  صـحنۀ  دریاهای  شیرین  و  تلخی که  میانشان  سدّ  و  مانعی  است  و  آنها  را  از  همدیگر  جدا  میسازد  و  به  یکـدیگر  نمیآمیزند،  و  از  صحنۀ  آب  آسمان  به  صحنۀ  آب  نطفه  که  بعدها  انسانی  میگردد  و  در  زندگی  دخل  و  تصرِّف  میکند،  و  به  صحنۀ  آفرینش  آسمانها  و  زمین  در  شش  دوره،  و  به  صحنه  بروم  و  منازل  موجود  در  آسـمان  و  آنچه  در  آسمان  چراغ  درخشان  و  ماه  تابان  است،  و  به  صحنۀ  شب  و  روز که  در  طول  زمان  پیاپی  میآیند  و  به  دنبال  یکدیگر  فرا  میرسند،  منتقل  میگردد.

روند  قرانی  در  لابلای  این  صحنههای  الهامگرانه،  دل  را  بیدار  و  خرد  را  هوشیار  میسازد،  و  آنگاه  دل  و  خرد  را  به  تدبّر  و  تفکّر  درباره  آفریدهها  و  ساختارهای  خدا  در  آن  صحنهها  وامیدارد،  و  قدرت  و  تدبیر  یزدان  سبحان  را  یادآور  میشود،  و  همراه  با  آن  از  شرک ورزی  مشرکان  اظهار  شگفت  میکند،  و  از  این که  چیزی  را  میپرستند  که  سودی  و  زیانی  بدیشان  نمیرساند،  و  از  ناآگاهی  ایشان  از  یزدان  و  از گردن  افرازی  آنان  بر  او  ،  و  از  تظاهر  ایشان  به کفر  و  منکر  خدا  شدنشان،  تعجّب  مینماید.  راستی  کار  شگفت  و  شکّ  برانگیزی  است که  آنان  با  وجود  قرار  گرفتن  در  میان  این  همه  نشانههای خداشناسی،  و  دیدن  صحنههای  جهانی  که  خدا  آنها  را  آفریده  است،  کفر  بـورزند  و  منکر  آفریدگار  هستی  شود.

بگذار  لحظههائی  در  آن  جشنی  به  سر  بریم که  آفریدگار  هستی  بخش  و  شکل  و  صورت  دهنده  ما  را  در  طول  زندگی  بدان  دعوت  میفرماید.

(أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً (45) ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً) (46)

مگر  نمیبینی  که  پروردگارت  چگونه  سایه  را  گسترانیده  است؟  (و  شامل  همۀ  کرۀ  زمین  به  طور  متناوب  کرده  است،  و  با  نظام  ویژۀ  نور  و  ظلمت،  زندگی  را  برای  انسانها  و  جانداران  و  گیاهان  ممکن  و  آسان  ساخته  است  ؟!)  و  همچنین  خورشید  را  دالّ  بر  این  سایۀ  گسترده  کرده  است؟  اگر  خدا  میخواست  سایه  را  ساکن  میکرد  (و  با  استقرار  دائم  ظلمت،  توازن  حرارت  را  به  هم  میزد،  و  حیات  را  از  گستره  زمین  برمیچید).  سپس  ما  آن  سایه  را  آهسته  جمع  کرده  و  برمیچینیم  (واین  برچیدن  تدریچی  بیشترین  فائده  را  برای  موجودات  دارد(.

صحنۀ  سایۀ  گستردۀ  دل  انگیز،  به  انسـان  خستۀ  رنج  کشیدۀ  درمانده ،  پیام  آسایش  و  آرامش  و  ا من  و  امان  میدهد.  انگار  همچون  سایهای  دست  نوازشگر  مهربانی  است که  بر  جان  و  تن  نسیم  فرح  انگیز  را  وزان  میکند،  و  بر  زخمها  مرهم  مینهد،  و  دردها  را  از  میان  می‏برد،  و  دلهای  خستۀ  رنج  کشیدۀ  درمانده  را  نوازش  میدهد  و  آرامش  میبخشد  ...  آیا  این  چیزی  است  که  یزدان  سبحان  آن  را  میخواهد،  در  آن  حال  و  احوالی که  او  دل  بندۀ  خود  را که  به  تمسخر  و  استهزاء  و  شدّت  و  محنت  گرفتار  آمده  است،  متوجّه  سایه  میکند؟!  آیا  خداوند  مهربان  دل  خستۀ  رنجکشیدۀ  بندۀ  خود  را  در  این  پیکار  سخت  مینوازد  و  دردها  و  محنتهایش  را  دست  میکشد  و  میزداید،  در  حالی که  بندهاش  هنوز  در  مکّه  است  و  با  کفر  و  تکبّر  و  نیرنگ  و  دشمنانگی  و  ستیزه  جوئی  روبرو  است،  و  تعداد  مؤمنان  اندک  است،  و  شماره  مشرکان  فراوان  است،  و  هنوز  هم  بدو  اجازۀ  مقابلۀ  به  مثل  پیکار،  و  دفع  اذیت  و  آزار  و  یورش  و  استهزاء،  بدو  داده  نشده  است؟!  این  قرآن که  بر  دل  پیغمبر  ٢صلّی الله علیه و آله و سلّم  نازل  میگردید،  به  منزلۀ  مرهم  آرام  بخش  ،  و  سایۀ  گستردۀ  فرح  افزا،  و  روح  حیات  بخشی  در گرمای کفر  و  منکر  خدا  بودن  و  عصیان  از  فرمان  یزدان  بود.  سایه  -  به  ویژه  درگرمای  بیابان  سوزان  -  صحنهای  است که  با  روح  سراسر  سوره  و  آنچه  در  آن  از  بارانها  و  سایهها  است  هماهنگی  و  همآوائی  دارد.

تعبیر  قرآنی  صحنۀ  سایه  را  ترسیم  میکند،  در  آن  حال  که  دست  خدا  نهانی  و آهسته  آن  را  میگستراند،  و  آن  را  آرام  و، لطیف  و  ظریف  جمع  میآورد  و  در  هم  میپیچد: 

(أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ ).

مگر  نمیبینی  که  پروردگارت  چگونه  سایه  را  گسترانیده  است؟  (و  شامل  همۀ  کرۀ  زمین  بـه  طور  متناوب  کرده  است،  و  با  نظام  ویژۀ  نور  و  ظلمت،  زندگی  را  برای  انسانها  و  جانداران  و  گیاهان  ممکن  و  آسان  ساخته  است؟!).

(ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً) (46)

سپس  ما  آن  سایه  را  آهسته  جمع  کـرده  و  برمیچینیم  (و ایـن  برچیدن  تدریجی  بیشترین  فائده  را  برای  موجودات  دارد(.

سایه  همان  تاریکی  خفیفی که  اجسام  میافکنند  وقتی که  اشعّۀ  خورشید  در  روز  پشت  افق  ناپدید  میگردد.  سایه  با گردش  زمین  به  دور  خورثبید  حرکت  میکند،  و  وضع  و  درازا  و  شکل  آن  تغییر  میکند.  خورشید  شناسانندۀ  سایه  است  و  با  نور  و  حـرارت  خود  سایه  را  معرّفی  میکند  (چرا که  ضدّ  به  ضدّ  شناخته  میشود)،  و  مساحت  و  امتداد  و  گشتن  آن  را  مشخص  میگرداند.  پیجوئی  گامهای  سایه  در گسترش  و  همایش  و  امتداد  و  انقباضی  که  دارد،  به  دل  و  درون  انسان  شادی  و  آرامش  میبخشد.  همچنین  در  دل  و  درون  انسان  بیداری  زیبای  روشنی  را  برانگیخته  میدارد،  بدان  گاه  که  دل  و  درون  انسان  ساختارهای  آفریدگار  دقیق  و  توانا  را  دنبال  میکند  و  پیجوئی  مینماید  ...  صحنۀ  سایهها  در  حالی  که  خورشید  دارد  غروب  میکند،  و  سایهها  درازتر  و  درازتر  میشوند،  و  امتداد  مییابند و  میگسترند،  آنگاه  در  یک  لحظه،  بلی  فقط  در  یک  لحظه  انسان  نگاه  میکند  و  هیچ  کدام  از آنها  را  نمیبیند.  قرص  خـورشید  پنهان  شده  است،  و  سایهها  با  آن  نهان  گردیده  است‌.  راستی  سایهها  باید  کجا  رفته  باشند؟  دست  نهان  یزدان  که  سایهها  را گسترده  بود،  آنها  را  جمع  گردانده  است.  همه  آنها  درهم  پیچیده  شدهاند  و  در  سایۀ  بسیار  تاریکی  گرد  آورده  شدهاند  و  برچیده  گردیدهاند!

این  دست،  دست  قدرت  توانای  ماهری  است. دستی  است که  انسانها  از  پیجوئی  آثار  آن  در  جهان  پیرامونشان  غافل  میمانند.  این  دست  همیشه  به کار  مشغول  است  و  خستگی  بدان  راه  ندارد.

(وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاکِناً ).

اگر  خدا  میخـواست  سایه  را  ساکن  میکرد  (و  با  استقرار  دائم  ظلمت،  توازن  حرارت  را  به  هم  میزد،  و  حیات  را  از  گسترۀ  زمین  برمیچید(.

ساختار  جهان  دیدنی  با  این  نظم  و  نظام،  و  نظم  و  نظام  منظومۀ  شمسی  بدین  روال،  باعث  میشود که  سایه  این  گونه  لطیف  و  دقیق  حرکت  کند.  اگر  این  نظم  و  نظام  کمترین  اختلافی  پیدا  بکند،  آثار  آن  در  سایهای  که  می‏بینیم  اختلاف  ییدا  میکند.  اگر  زمین  ثابت  میماند  و  حرکت  نمیکرد،  سایه  نیز  بر  سطح  زمین  ثابت  میماند  و  نمیگسترد  و  دامن  فراهم  نمیچید.  اگر  سرعت گردش  زمین کندتر  یا  تندتر  از  آنچه  هست  میشد،  سایه  نیز  در  گسترش  یافتن  و  دامن  فراهم  چیدن کـندتر  یا  تندتر  میگردید.  سازماندهی  جهان  دیدنی  بر  این  قانونی  که  دارد  سبب  می گردد  که  پدیده  سایه  بر  این  روال  باشد،  و  بدان  ویژگیهائی  میبخشد  که  مشاهده  میکنیم‌.

توجّه  دادن  بدین  پدیده ای  که  هر  روز  می‏بینیم،  و  غافل  و  بی  خبر  از  کنار  آن  میگذریم،  گوشهای  ار  برنامۀ  قرآن  در  پیوسته  زنده  نگاه  داشتن  جهان  در  برابر  دیدگان  درونمان  است.  و گوشهای  از  زنده  نگاه  داشتن  حسّ  و  شعور  ما  نسبت  به  جهانی  است که  در  پیرامون  ما  است.  قرآن  کاری  میکند  احسـاسات  خاموش  شدۀ  ما  را  تحریک کند  و  برانگیزد،  احسـاساتی  که  طول  انس  و  الفت،  آهنگ  و  نوای  صحنههای  شگفت  هستی  را  از  گوش  جانشان گرفته  است  و  از  یادشان  تردد  است.  این  گوشهای  از  شیوۀ  قرآن  است  که  خردها  را  و  دلها  را  با  این  جهان  هولناک  عجیب،  پیوند  و  آشتی  دهد

*

روند  قرآنی  از  صحنۀ  سایه  به  صحنۀ  شب  پوشنده،  و  خواب  آرام بخش،  و  روز  و  حرکت  و  جنبشی که  در  آن  است،  منتقل  میگردد:

وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً (47)

این  خدا  است  که  برای  شما  شب  را  (همچون)  پوشش،  و  خواب  را  (مایۀ)  آرامش  و  آسایش،  و  روز  را  (هنگام)  بیداری  (و  جنـش  و  تلاش  و  کوشش)  نموده  است‌.

شب  اشیاء  و  زندهها  را  میپوشاند.  این  جهان  به گونهای  نمایان  میگردد که  انگار  جامۀ  شب  را  به  تن  میکند  و  تاریکی  آن  را کمربند  خود  مینماید.  پس  شب  لباس  است.  در  شب  حرکت  قطع  میگردد  و  آرامش  برقرار  میشود  و  مردمان  و  بسیاری  از  حیوانات  و  پرندگان  و  حشرات  میخوابند.  خواب گسیختن  از  حسّ  و  شعور  و  اطّلاع  و  آگاهی  است.  پس  خواب  تعطیل کار  به  منظور  استراحت  و  تجدید  قوا  است. آن  گاه  صبح  میدمد  و  نفس  میکشد  و  حرکت  و  جنبش  آغاز  میشود،  و  زندگی  در  روز  به  راه  میافتد.  این  هم  زنـده  شدن  دوباره  رستاخیز  از  آن  مرگ  کوچک  خواب  نام  است،  مرگی که  زندگی  روی  زمین  را  بطور  متناوب  فرا  میگیرد،  و  رستاخیز  و  حیات  دوباره  را  پدید  میآورد،  و  در  هـر  گردشی  از  گردشهای  همیشگی  و  بدون  وقفۀ  زمین،  جان  به  پیکر  جهان  میدمد.  این  مرگ  و  زندگی  بر  انسانها  می گذرد  و  آنان  غافل  هستند  از  این  که  این  کار  دالّ  بر  اداره  کردن  جهان  توسط  یزدان  سبحانی  است  که  لحظهای  غافل  نمیشود  و  به  خواب  نمیرود.

*

آن  گاه  از  پدیدۀ  بادهای  مژده  رببان  باران  و گـیاهان  سحن  میرود:

(وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُوراً (48) لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً وَنُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَاماً وَأَنَاسِیَّ کَثِیراً) (49)

خدا  کسی  است  که  بادها  را  به  عنوان  مژده رسانهای پیشقراول  باران  رحمت  خود وزان  می کند...و این ما   هستیم  که  از  آسمان  آب  پاک  و  پاککننده  (محیط  و  چرک  و  کثافت)  را  نازل  میگردانیم،  تا  با  آن  سرزمین  مرده (و خشکیده را با رویاندن  گیاهان ، سرسبز  و )  زنده گرداندیم  ، و آن را برای نوشیدن  در  اختیار  مخلوقاتی  که آفریده ایم ، از جمله  چهارپایان  زیاد و مردمان  فراوان ، قرار دهیم.

زندگی  روی  زمین  به طور  کلّی  با  آب  باران  بر دوام  برقرار  است ، چه  مستقیم ، و چه به وسیلۀ  کانالها  و  مسیرها  و  رودخانه ها  و  جویبارهائی  که  بر  سطح  زمین تشکیل می دهد،  و  چشمهسارها  و  چشمهها  و  چاههای  داخل  زمین  فرو  رفتهاند.  امّا  کسانی  که  مستقیماً  با  باران  سر و کار  دارند آنان  رحمت  خدا  را  کامل  و   صحیح  تشخیص  می دهند.  این گونه  افراد به  باران  چشم  می دوزند،  و  کاملاً    آگاهند  که  زندگیشان  به  تمام  و کمال  بر  باران  استوار  و  با  باران  مرتبط  است.  ایشان  بـادها  را  انتظار  میدآرند،  بادهائی  که  میدانند  ابرها  را  میرانند، و از  آنها  شادمان  می گردند،  و  رحمت  خدا  را  در  آنها  احساس  می کنند، اگر  از  زمرۀ  کسانی  باشند  که  یزدان   سینههایشان  را  برای  ایمان  باز  و  گشوده  باشد.

تعبیر  قرآنی  معنی  پاکی  و پاکسازی  را  آشکارا  بیان  می دارد:

(وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُوراً) (48)

این  ما  هستیم  که  از  آسمان  آب  پاک  و  پاک کننده  (محیط  و  چرک  و  کثافت )  را  نازل  می گردانیم.

این  سخن  وقتی  به  میان  میآید  که  قرآن  در  صدد  ذکر  زندگی  و  حیاتی  است  که  در  آب  وجود  دارد:

(لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً وَنُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَاماً وَأَنَاسِیَّ کَثِیراً) (49)

تا  با  آن  سرزمین  مرده (و خشکیده  را  با  رویاندن  گیاهان ، سرسبز ) زنده  گردانیم ،  و  آن  را  برای  نوشیدن  در  اختیار  مخلوقاتی  که  آفریده ایم ،  از  جمله  چهارپایان  زیاد  و  مردمان  فراوان،  قرار  دهیم‌.

 

تعبیر  قرآنی  سایۀ  ویژهای  بر  زندگی  میاندازد،  سایۀ  پاکی  و  پاکسازی  را.  چه  یزدان  سبحان  اراده  فرموده  است  زندگی  پاک  و  پاکیزه  بماند،  و  او  است  که  سطح  زمین  را  با  آب  پاک  و  تمییزی  شستشو  میدهد،  آب  پاک  و  تمییزی که  زندگی  به  پیکر  زمین خشک  و  مرده  میدمد،  و  مردمان  و  چهارپایان  را  سیراب  میکند.

*

روند  سخن  هنگام  رسیدن  بدین  مقطع  از  عرضه  داشتن  صحنههای  جهانی،  به  سوی  قرآن  نازل  شده  از  آسمان  نگاهی  میاندازد،  قرآنی  که  آن  هـم  از  آسمان  نازل  میگردد  تا  دلها  و  جانها  را  پاک  و  پاکیزه  بدارد.  مردمان  چگونه  از  آب  حیات  بخش  اجسام  شاد  میگردند،  ولی  از  قرآن  حیات  بخش  ارواح  شاد  نمیشوند:

( وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً (50) وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً (51)

فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَاداً کَبِیراً (52)

 

ما  قرآن  را  به  صورتهای  گوناگون  (در  قالب  الفاظ  زیبا  و  جملههای  مؤثّر  و  گیرا  و  شیوههای  دلربـا)  در میان  مردمان  بیان  داشتهایم  تا  آنان  (خدای  خود  را  )  یاد  کنند  و  پند  گیرند،  امّا  بسیاری  از  مردم  جز  کفر  و  ناسپاسی  (در  بـرابر  آن  از  خود)  نشان  نمیدهند.  اگر  مـا  میخواستیم  در  هر  شهر  و  روسـتائی،  (پیغمبر)  بیم  رسانی  را  برمیانگیختیم. (ولی  صلاح  امّتها  و  ملّتها  در  این  نمیباشد.  پس  (در  تبلیغ  رسالت  و  دعـوت  به  حقّ،  استوار  و  کوشا  باش  و)  از  کافران  اطاعت  مکن  (و  به  دنبال  هوسها  و  خرافات  ایشان  مرو)  و  با  (اسلحۀ)  قرآن  با  آنان  جهاد  بزرگ  (و همه  جانبۀ  تبلیغاتی)  را  بیاغاز. 

( وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا).

ما  قرآن  را  به  صورتهای  گوناکون  (در  قالب  الفاظ  زیبا  و  جملههای  مؤثّر  و  گیرا  و  شیوههای  دلربا)  در میان  مردمان  بیان  داشتهایم  تا  آنان  (خدای  خود  را  )  یاد  کنند  و  پپد  گیرند.

قرآن  را  به  صورتهای  مختلف،  و  با  شیوههای  متعدّد  و  با  نگرشهای  متنوّع،  بدیشان  عرضه کردهایم،  و  با  آن  ذهن  و  شعور  و  درک  و  فهم  آنان  را  مخاطب  قرار  دادهایم،  و  از  هر  دری  از  درهای  درونشان  داخل  شدهایم،  و  از  هر  وسیلهای  برای  به  جوش  وخروش  انداختن  دلهایشان  سود  بردهایم‌.

(لِیَذَّکَّرُوا).

تا  آنان  (خدای  خود  را  )  یاد  کنند  و  پند  گیرند.

کار  به  بیش  از  تذکّر  و  یادآوری  نیازی  ندارد.  حقیقتی که  قرآن  میکوشد  ایشان  را  به  سوی  آن  برگرداند،  در  فطرتشان  متمرکز  است  و  جای  دارد.  هوا  و  هوسی که  از  آن  معبودی  را  ساختهاند،  آن  را  از  یادشان  برده  است

(فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً ).

اما  بسیاری  از  مردم  جز  کفر  و  ناسپاسی  (در  برابـر  آن  از  خود)  نشان  نمیدهند.

وظیفۀ  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  در  این  صورت  سنگین  است.  او  با  همۀ  انسانها  رویاروی  میگردد،  و  بیشتر  آنان  را  هوا  و  هوسشان  گمراهشان  ساخته  است،  و  از همه  چیز  جز کفر  سرپیچی  کردهاند،  هر  چند  که  دلائل  ایمان  آوردن  حاضر  و  آماده  بوده  است‌.

) وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً) (51)

اگر  ما  میخواستیم  در  هر  شهر  و  روستائی،  (پیغمبر)  بیم  رسانی  را  برمیانگیختیم.  (ولی  صلاح  امتّها  و  ملّتها  در  این  نمیباشد  .(

برخی از مفسّران ضمیر  «ه» در فعل «صرّفناه» را به آب بـرمیگردانند که نزدیکترین واژۀ مذکور  در عبارت است، و واژۀ قرآن هم در این مقام ذکر نشده است تا ضمیر را بدان برگرداند. ولی ما  ترجیح میدهیم که این ضمیر به قرآن برمی‏گردد، چون شکّی در این نیست که ضمیر«ه‌‌» در این  فرمودۀ خدا: ( وجاهدهم به )  (و  با  آن  با  ابشان  جـهاد  کن). (فرقا ن/52)     به قرآن برمیگـردد. زیرا با آب به جنگ دیگران نمیرود.کسی که ضمیر دوم را به قرآن  برمیگرداند ضمیر اول را نیز به قرآن برمیگردانـد این هم نگرشی از نگرشهای بسیار قرآن  است که به مناسبت چیزی  که در مدّ نظر است ذکر میشود. این مناسبت در اینجا نازل کردن آب پاک  کنندۀ حیات بخش است و ذهن را به نازل کردن قرآن پاک کنندۀ حیات بخش متوجّه میسازد که  سراسر این سوره پیرامون آن میچرخد.

در  این  صورت  زحمت  و  مشقّت  تقسیم  میشد،  و  ادای  وظیفه  تخفیف  پیدا  میکرد.  ولیکن  یزدان  جهان  برای  انجام  این  مهمّ  بندهای  را  برگزیده  است  که  خاتمالانبیاء،  یعنی  واپسین  پیغمبران  است،  و  بیم  دادن  مردمان  همۀ  شهرها  و  روستاها  را  برعهدۀ  او گذاشته  است،  تا  واپسین  رسالت  وحدت  پیدا  کند  و  بر  زبانهای  پیغمبران  فراوان  در  شهرها  و  روستاها  پراکـنده  نگردد.  قرآن  را  بدو  ارمغان  داشته  است  تا  با  آن  به  جهاد  دیگران  برود  و  برزمد:

فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَاداً کَبِیراً (52)

پس  (در  تبلپغ  رسالت  و  دعوت  به  حقّ،  استوار  و  کوشا  باش  و)  از  کافران  اطاعت  مکن  (و  به  دنـبال  هوسها  و  خرافات  ایشـان  مرو)  و  بـا  (اسلحۀ)  قرآن  بـا  آنان  جهاد  بزرگ  (و  همه  جانبۀ  تبلیغاتی)  را  بیاغار.

در  این  قران  قوّت  و  قدرت،  سلطه  و  شوکت،  تأثیر  ژرف،  و کشش  و  جاذبیّتی  است که  با  آن  مـقاوت  و  پایداری  نمیگردد.  این  قرآن  دلهای  مشرکان  را  سخت  تکان  میداد،  و  ارواحشان  را  به  تندی  به  لرزه  میانداخت.  آنان  با  هر  وسیلهای  با  تأثیر  قرآن  پـیکار  میکردند  و  میخواستند  از تأثیر  آن  بکاهند  و  جلوگیری  نمایند،  ولی  راهی  بدین  کار  نمییافتند  و  چـارۀ  آن  راسران  و  بزرگان  قریش  به  تودۀ  مردمان  میگفتند:

(لا تسمعوا لهذا القرآن والغوا فیه لعلکم تغلبون).

گوش  به  این  قرآن  فرا  ندهید،  و  در  (هنکام  تلاوت)  آن  یاوهسرائی  و  جار  و  جنجال  کنید  تا  (مردمان  هم  قرآن  را  نشنوند  و  مجال  اندیشۀ  درباره  مفاهیم  آن  از  ایشان  گرفته  شود  و )  شما  پیروز  گردید. (فصّلت/26)

این  گفتار  میرساند  که  چه  اندازه  از  تأثیر  این  قرآن  درون  سران  و  بزرگان  قریش  و  درون  تودۀ  مردمان  به  زلزله  و  تکان  درآمده  است  و  به  ترس  و  هراس  افتاده  است.  آنان گرویدگان  به  این  قرآن  را  میدیدند که  از  تأثیر  آیهای  یا  دو  آیهای،  و  سورهای  یا  دو  سورهای  که  محمّد  پسر  عبدالله  صلّی الله علیه و آله و سلّم   آنها  را  تلاوت  میفرمود،  در  فاصلۀ  بامدادی  و  شامگاهی  چه  اندازه  تغییر  میکردند  و  دگرگون  میشدند  و  انگار  جـادو  میشدند!  جانها  فرمانبردار  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  میگردید،  و  دلها  به  سویش  میگرائید.

رؤسای  قریش  این  سخن  را  به  پیروان  و  همفکران  خود  نمیگفتند  و  خودشان  از  تأثیر  این  قرآن کنار  بمانند.  اگر  آنان  در  ژرفای  درونشـان  احساس  لرزه  و  تکانی  نمیکردند  که  ایشان  را  به  ترس  و  هراس  اندازد،  چنین  دستوری  نمیدادند،  و  در  میان  قوم  خود  این  برحذر  باش  و  هوشیار  باش  را  پخش  نمیکردند که  از  هر  سخنی  بیشتر  بر  ژرفای  تأثیر  این  قرآن  دلالت  دارد!

«ابن  اسحاق گفته  است:  محمّد  پسر  مسلم  پسر  شهاب  زهری  برایم  روایت  کرده است که  برای  او  نـقل  شده  است:  ابوسفیان  پسر  حرب،  و  ابوجهل  پسر  هشام،  و  اخنس  بسر  شریق  پسر  عمر  پسر  وهب  ثقفی  همپیمان  بنی  زهره،شبی  بیرون  رفتند  تا  سخن  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  بشنوند  بدان  گاه که  او  در  خانهاش  نماز  شب  را  میخواند.  هر  یک  از  آنان  در  جائی  جایگزین  شدند  تا  بشنوند.  هیچ  یک  از  ایشان  از  محلّ  دیگری  خبر  نداشت.  تمام  شب  به  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  گوش  فرا  دادند  تا  سپیدۀ  صبح  دمید.  بامدادان  پراکنده   شدند.  در  راه  به  هم  رسیدند.  یکدیگر  را  سرزنش کردند،  و  یکی  به  دیگری  گفت:  به  همچون  کاری  برنگردید.  چه  اگر  یکی  از  بی‏‏‏خردان  شما  را  ببیند  به  دل  و  درون  او  دغدغه  میاندازید.  سپـس  رفتند  و  برگشتند.  شب  دوم  هر  یک  از  آنان  به  جایگاه  شب  قبلی  خود  برگشت.  تمام  شب  به  ییغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  گوش  فرا  دادند  تا  سپیدۀ  صبح  دمید.  بامدادان  پراکنده  شدند.  در  راه  باز  به  هم  رسیدند.  یکی  به  دیگری  همان  چیزی  را گفت  که  شب  قبلی گفته  بود.  سپس  رفتند  و برگشتند.  شب  سوم  نیز  هر  یک  از آنان  به  جایگاه  پیشین  خود  برگشت. تمام  شب  به  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  گوش  فرا  دادند  تا  سپیدۀ  صبح  دمید.  بامدادان  پراکنده  شدند.  در  راه  دوباره  به  هم  رسیدند.  همدیگر  گفتند

از  اینجا  تکان  نمیخوریم  و  نمیرویم  تا  پیمان  نبندیم که  دیگر  بدینجا  برنگردیم!  بر  این کار  پیمان  بستند  و  سپس  پراکنده  شدند  و  رفتند.

هنگامی که  آفتاب  طلوع  کرد،  اخنس  پسر  شریق  چوگان  خود  را  برداشت  و  بیرون  رفت.  به  نزد  ابوسفیان  در  خانهاش  رفت.  بدو گفت:  ای  ابوحنظله  به  من  بگو  رأی  تو  دربارۀ  چیزی  که  از  محمّد  شنیدهای  چیست؟  گف:  ای  ابو  ثعلبه،  به  خدا  سوگند  چیزهائی  را  شنیدهام  که  از  آنها  آگاهم  و  میدانم  مراد  از  آنها  چیست.  و  چیزهائی  را  هم  شنیدهام  که  معنی  آنها  را  ندانستهام  و  از  مراد  آنها  آگاه  نشدهام.  اخنس گفت:  من  هم  بدان  کسی  سوگند که  تو  بدو  سوگند  خوردی  این  چنین  هستم‌.

سپس  از  پیش  او  برخاست  و  به  نزد  ابوجهل  رفت  و  در  خانهاش  او  را  ملاقات  کرد.  بدو گفت:  ای  ابوالحکم،  نظر  تو  دربارۀ  آنچه  از  محمّد  شنیدهای  چیست؟  گفت  : چه  چیز  شنیدهام؟!  ما  و  بنی  عبد  مناف  بر  سر  بزرگی  و  احترام  کشمکش  و  ستیز  کردیم. آنان  خوراک  دادند،  مـا  نیز  خوراک  دادیم.  آنان  دیگران  را  بر  شتران  خود  سوار  کردند،  ما  نیز  چنینکردیم.  ایشان  بذل  و  بخشش  نمودند،  ما  هم  بذل  و  بخشش  نمودیم.  تا  جائی که  بر  مرکبها  سوار  شدیم،  و  بسان  دو  اسب  مسابقه،  با  یکدیگر  به  پیش  تاختیم!  امّا  وقتی  فرا  رسید که  آنان  گفتند  :  از  میان  ما  پیغمبری  برانگیخته  شده  است که  از  آسمان  بدو  وحی  میشود.  ما  کی  بدین  پایگاه  و  جایگاه  میتوانیم  برسیم؟  به  خدا  سوگند  هرگز  ما  به  پـغمبرشان  ایمان  نمیآوریم  و  او  را  تصدیق  نمیکنیم!!!

اخنس  پسر  شریق  از  پیش  او  هم  برخاست  و  رفت»

بدین  منوال  و  بر  این  روال  با  خویشتن  ورمیرفتند  و  جلو  دل  خود  را  میگرفتند  و  سعی  میکردند  بدین  قرآن  نگرایند  و  بدان گوش  جان  نسپارند  تا  این  قرآن  بر  ایشان  چیره  نشود  و  زمام  اختیار  را  از  دست  آنان  نگیرد.  سران  و  بزرگان  قریش  مواظب  بودند  تودۀ  مردم  از آنان  مطّلع  نشوند.  چرا که  اگر  تودۀ  مردم  میدانستند  که  سران  و  بزرگان  قریش  چگونه  اسیر  بیان  قرآن  شدهاند  و  شبه  جادو شدگان  گردیدهاند،  ریاست  ایشان  مورد  تهدید  قرار  می گرفت.

در  قرآن  حقّ  سرشتی  سادهای  است.  وقتی  کـه  دل  را  مستقیماً  به  چشمۀ  اصلی  متّصل  نمود،  متوقف کردن  این  چشمۀ  جوشان،  و  جلوگـری  از  اموا  خروشان  آن  دشوار  میگردد.  در  قرآن  صحنههائی  از  قیامت،  داستانها،  صحنههائی  از  جهان  گویا،  جایگاههای  هلاک  و  نابودی  گذشتگان،  و  نیروی  برجسته  و  نمایان  و  مجسم  نشان  دادن  است،  به گونهای  که  دلها  را  سخت  به  لرزه  و  تکان  میاندازد،  و  دلها  با  وجود  آن  آرام  نمییابد  و  قرار  نمی گیرد.

در  بعضی  از  موارد،  تنها  یک  سوره  هستی  انسان  را  به  لرزه  و  تکان  میاندازد،  و  همۀ  جوانب  را  بـر  تفنس  میگیرد،  بدان  گونه  که  سپاه  عظیمی  که  دارای  ساز  و  برگ  فراوان  باشد  از  عهدۀ  چنین  کاری  برنمی آید.

در  این  صورت  جای  شگفت  نیست  اگر  خدا  به  ییغمبر  خود  صلّی الله  علیه و آله و سلّم دستور  دهد  کـه  از کافران  فرمانبرداری  نکند،  و  در کار  دعوت  خود  لرزان  و  هراسان  نشود،  و  با  این  قرآن  به  جهاد  و  پیکار  کافران  رود.  چه  او  با  نیروئی  به  جهاد  و  پیکار  ایشان  میرود که  هستی  انسان  در  برابر  آن  توان  ایستادگی  ندارد،  و  نمیتواند  با  آن  بجنگد  و   چارۀ  آن  را  بسازد.

*

روند  قرآنی  بعد  از  این  نگرش،  به  صحنههای  هستی  برمی‏گردد،  و  بر  صحنۀ  بادهای  مژده  رسان  و  آب  پاک  و  پاک کننده  با  صحنۀ  دریاهای  شیرین  و شور  و  حاجز  و  مانعی  که  در  میان  آنها  قرار  دارد،  پیرو  میزند:

وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخاً وَحِجْراً مَّحْجُوراً (53)

خدا  کسـی  است  که  دو  دریا  را  در  کنار  هم  روان  میسازد  (و  بر  اثر  وزن  مخصوص،  بی  تفاوت  درجۀ  غلظت  آب  شور  و  شیرین،  آمیزۀ  یکدیگر  نمیشوند  و  )  این  یکی  شیرین  شیرین  است،  و  آن  دیگر  شور  شور  خداوند  در  میان  آن  دو  حاجز  و  مانعی  ایجاد  کرده  است  که  آنها  را  کاملاً  از  هم  جدا  ساخته  است.

خدا  کسی  است  که  دو  دریا  را  به  حال  خود  رها کرده  است.  این  یکی  شیرین  شیرین  است،  و  آن  دیگری  شور  شور.  جاری  میگردند  و  به  همدیگر  برخورد  میکنند،  ولی  با  یکدیگر  نمیآمیزند  و  مخلوط  نمیشوند.  بلکه  در  میان  آن  دو  حاجز  و  مانع  سرشتی  است که  خدا  آنها  را  بر  آن  سرشته  است.  مسیر  رودبارها  اغلب  بلندتر  از  سطح  دریا  است.  بدین  خاطر  رودبارهای  شیرین  به  دریاهای  شور  میپیوندند،  ولی  بـرعکس  صـورت  نمیگیرد  مگر  به  ندرت.  با  این  اندازه  گیری  دقیق،  دریاها  -  هر  چند  که  بزرگتر  و  پرآبترند  -  بر  رودبارها  طغیان  نمیکنند  و  سرنمیکشند،  رودبارهائی  که  زندگی  انسانها  و  حیوانها  و  گیاهها  در  گرو  آنها  است.  این  اندازهگیری  و  سنجش  کار  تصادف  گذرائی  و  جهش  ناگهـانی  و  نابجائی  نیست.  بلکه  قـانون  مستمرّی  و حساب  دقیقی  در  میان  است  که  با  ارادۀ  آفـریدگاری  صورت  میگیرد که  این  جهان  را  برای  هدفی  و  منظوری  آفریده  استکه  قوانین  خدا  با  دقّت  و  استواری  آن  را  محقّق  میدارند  و  پیاده  میکنند.

در  قوانین  این  هستی  در  نظر گرفته  شده  است  که  آبهای  شور  اقیانوسها  بر  رودخانهها  و  بر  خشکیها  طغیان  نکنند  و  سرنکشند،  حتّی  در  حالتهای  جزر  و  مدّی  که  جاذبه  و  کشش  ماه  آنها  را  ایجاد  میکند.  ماه  آبهای  سطح  زمین  را  به گونهای  به  سوی  خود  میکشد که  آبها  تا  ارتفاع  زیادی  فرا  میروند  و  اوج  میگیرند.

صاحب  کتاب: «انسان  به  تنهائی  برجای  نمیماند»  که  ترجمۀ  عربی  آن  :  «العلم  یدعو  الی  الایمان»  نامیده  شده  است،  میگوید:

«قمر  از  ما  ٢٤٠٠٠٠  مایل  فاصله  دارد.  مدّی که  در  شبانه  روز  دو  بار  رخ  میدهد  یادآوری  ظریف  و  لطیفی  از  وجود  ماه  دارد.  مدّی  که  در  اقیانوس  روی  مـیدهد  گاهی  تا  ارتفاع ٦  60پا[1]  در  بعضی  جاها  بالا  مـیرود.  حتّی  قشر  زمین  دو  بار  در  شبانه  روژ  به  سوی  خارج  در  حدّ  چندین  بوصه[2] به  سبب  جاذبۀ  ماه  منحنی  میگردد  و  قوس  پیدا  میکند.  همه  چیز  هم  به  نظرمان  منظّم  و  دست  نخورده  میرسد،  تا  بدانجا که  ما  به  نیروی  هراس  انگیزی  پی  نمیبریم که  سطح  اقیانوس  را  چند  پا  بالا  میبرد،  و  قشر  زمینی  که  به  نظرمان  تا  اندازهای  سخت  و  سفت  است  منحنی  میگردد  و  قوس  پیدا  میکند.

مرّیخ  دارای  یک  ماه  است ٩  ماه  کوچکی  است.  جز  .0 ٦٠٠  مایل  از  آن  فاصله  ندارد...  اگر  ماه  ما  به  جای  فاصلۀ  زیادی  که  اکنون  با  ما  دارد،  50000  مایل  مثلاً  از  ما  دور  می بود،  مدّ  آبها  بدان  درجهای  بالا  میرفت  که  همۀ  زمینهای  آبی  را  در  شبانهروز  دو  بار  زیر  میگرفت،  با  آب  جوشان  و  خروشانی که  با  نیروی  خود  کوهها  را  از  جا  میکند.  در  این  حالت  چه  بسا  هم  اینک  قارهای  وجود  نمیداشت  که  با  سرعت  ممکن  از  ژرفای  آب  بیرون  بیاید  و  سربرآورد،  و کرۀ  زمین  از  این  پریشانی  و  نابسامانی  درهم  میشکست،  و  مدّی  که  به  هوا  خیز  برمیداشت  هر  روز  طوفانهائی  پدید  میآورد.  اگر  فرض  کینم  که  قارهها  از  میان  میرفتند،  میانگین  عمق  آب  بالای  سراسر  کرۀ  زمین  در  حدود  یک  مایل  و  نیم  میگردید.  در  این  صورت  اگر  هـم  حیاتی  وجود  میداشت  جز  در  ژرفای اقیانوسهای  عمیق  کجا  ممکن  میشد?»

دست  خدائی  که  این  جهان  را  میگرداند  و  اداره  میفرماید،  دو  دریا  را  ساری  و  جاری  کرده  است  و  میان  آن  دو  حاجز  و  مانعی  از  سرشت  خودشان  و  از  سرشت  این  جهان  به  وجود  آورده  است،  این  جهان  هماهنگی  که  مقدارها  و  اندازههای  آن  با  دست  سازندۀ  مدبّر  حکیمی  جریان  مییابد،  جریان  مقدّر  و  مقرّر  و  سنجیده  و  طرحریزی  شدهای که  همه  چیز  آن  دقیقاً  ترسیم  و  تعیین  گردیده  است‌.

*

آن  گاه  روند  قرآنی  از  آب  آسمان  و  آب  دریا و  رودخانه،  به  آب  نطفه  میپردازد،  آبی  که  از  آن  حیات  مستقیـم  انسان  سرچشمه  میگیرد:

(وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیراً) (54)

خدا  است  که  از  آب  (منی)  انسـانها  را  آفریده  است  و  ایشان  را  به  (دو  گروه)  ذکور  و  اناث  تبدیل  کرده  است،  و  پروردگار  تو  همواره  (بر  انجام  هر  چه  بخواهد)  توانا  بوده  و  هست‌.

از  این  آب  جنین  را  میآفریند.  اگر  نر  باشد  نسب  است،  و  اگر  ماده  باشد  صهر  است،  چون  صهر  به  معنی  دامادی  است،  و  ماده  داماد  میآورد.[3]

حیات  شری  حاصل  از  این  آب  منی  نام،  شگفتانگیزتر  و  سترگ تر  از  آن  حیاتی  است که  از  آب  آسمان  پدید  میآید.  چه  از  یک  سلول[4]  از  میان  دهها  میلیون  سلول  نهان  در  یک  قطرۀ  آب  مرد که  با  تخمک  زن  در  درون  رحم  میآمیزد،  آن  آفریدۀ  پیچیدۀ  تـرکیبی  انسان  نام  وجود  میآید،  انسان  که  شگفت انگیزترین  موجودات  به  طور کلی  است‌!

از  سلولهای  همگون  و  از  تخمکهای  همسان  و  نرها  و  مادهها  به  شیوۀ  شگفتی  پدید  میآیند،  شیوهای  که  بشر  راز  آن  را  نمیداند،  و  دانش  بشر  نمیتواند  آن  را  ثبت  و  ضبط  کند  یا  علّتیابی  نماید.  سلولی  در  مـیان  هزاران  سلول  را  نمیتوان  با  صفات  مشخّصهای  شناسائی  کرد  و  گفت:  این  سلول  است که  تولید  نر  یا  مـاده  میکند!  همچنین  تخمکی  را  نمیتوان  با  صفات  مشخّصهای  شنناسائی کرد  و گفت:  این  تخمک  است  که  تولید  نر  یا  ماده  میکند!..با  وجود  این  مشخّصات است  که  در  آخر  این  یکی  تبدیل  به  مـرد  و  این  یکی  تبدیل  به  زن  میگردد!

(وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیراً) (54)

و  پروردگار  تو  همواره  (بر  انجام  هر  چه  بـخواهد)  توانا  بوده  و  هست‌.

آهای! این  قدرت  است  که  گوشهای  از  آن  در  این  شگفت  بس  شگفت  نشان  داده  میشود!

اگر  انسان  برود  و  در  بارۀ  آبی که  انسان  از  آن  پیدا  میگردد  پژوهش  کند،  سرگیجه  میگیرد،  بدان  گاه  که  از  ویژگیهای  انسان  کامل  نهان  دربارۀ  اجسام  بسیار  ریز  و  کوچکی  به  بررسی  میپردازد  که  حامل  عناصر  وراثتی  هر  جنسی،  و  پدر  و  مادر  او،  و  خویشاوندان  نزدیک  او  است.  آن  عناصر  وراثتی  را  برمی‏دارد  تا  آنها  را  به  جنین  نر  و  جنین  ماده  تحویل  دهد،  برحسب  چیزی که  دست  قدرت،  آفرینش  و  رویکرد  او  را  در  مسیر  زندگی  برآن  ترسیم  و  تعیین می کند.

اینها  هم  اشارههائی  از  کتاب:  «انسان  به  تنهائی  برجای  نمیماند»  دربارۀ  ویژگیهای  عناصر  وراثتی  نهان  در  آن  ذرّات  بس  کوچک  است‌:

«هر سلولی  چه  نر  باشد  و  چه  ماده، حامل  کروموزومها[5]،  و  ژنها[6]  یعنی  واحدهای   وراثتی  هستند.  کروموزومها  هسته[7]  را  تشکیل  میدهند  که  تیره  رنگ  بوده  و  حامل  ژنها  میباشند.  ژنها  عامل  اصلی  و  قطعی  چیزی  هستند که  هر  موجود  زندهای  یا  انسانی  بر  آن  استوار  میگردد.  سیتوپلاسم[8]   ترکیبهای  شیمیائی  شگفتی  است که  هر  دوتای کروموزومها  و  ژنها  را  احاطه  میکند.  ژنها  یا  واحـدهای  وراثتی - کـه 

مسؤول  همۀ  پدیدههای  بشری  موجود  بر  سطح  زمین  اعم  از  خصائص  فردی  و  احوال  روانی  و  رنگها  و  جنسهای  آنـها  هستند  -  آن  اندازه  ریز  و  کوچک  می باشند  که  اگر  همۀ  آنها  گردآورده  شوند  و  در  یک  مکان گذاشته  شوند،  حجم  آنها  کمتر  از  حجم  «انگشتانه»  میگردد!

این  ژنهای  بسیار  ریز  و  کوچک  میکروسکپی، کلیدهای  بدون  چون  و  چرای  خواصّ  همۀ  انسانها  و  حیوانـها  و  گیاهها  هستند.  «انگشتانهای»  که  همۀ  صفات  فردی  دو  بیلیون  انسان  را  در  خود  جای  میدهد،  واقعاً  مکان  کم  حجمی  است.  امّا  با  وجود  این  ،  حقیقتی  است که  جای  جدال  و  ستیزی  در  آن  نیست‌.

جنین  با  تمایز  تدریجی  خود  از  سلول  نطفه  به گونۀ  بالغ،  بازگو  کنندۀ  گذشتۀ  حیاتی  و  صفات  ارثی  است  که  با  ترکیب  و  سازمان  مـنظّم  مولکولی  موجود  در  ژنها  و  سیتوپلاسم  از  آن  محافظت  میشود.

مشاهده  کردهایم  که  ژنهای  موجود  در  سلولهای  هـمۀ  موجودات  زنده  در  داشتن  نظامهای  خاصّ  مولکولی  (کد  بندی  ژنـتیکی)  مشترک  هستند.  این  سیستمهای  مولکولی  که  از  مقیاسهای  میکروسکپی  رایج  بسیار  کوچکترند،  نگهدارندۀ  نقشۀ  وراثتی  و  صفات  اجداد  و  وگیهای  هر  موجود  زنده  بوده  و کنترل  همۀ  ویژگیهای  ریشه  و  ساقه  و  برگ  و گل  و  میوه  در گیاهان،  و  نیز  نظارت  بر  شکل  ظاهری  پوست  و  مو  و  اعضاء  در  حیوانات  و  انسان  را  به  عهده  دارد».

بدین  مقدار  از  شگفتیهای  حیات  بسنده  مـیکنیم،  شگفتیهائی  که  قدرت  آفریننده  و  اداره  کننده  و گردانندۀ  جهان  آنها  را  در  حیات  به  ودیعت  نهاده  است‌.

(وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیراً) (54)

و  پروردگار  تو  همواره  (بر  انجام  هر  چه  بخواهد)  توانا  بوده  و  هست‌. 

*

در  مثل  همچون  فضائی،  فضای  آفرینش  و  سنجش،  و  در  جلو  آن  چنان  حیاتی که  از  آب  آسمان  و  از  آب  نطفه  پدیدار  میشود،  نطفهای  که  آن  همه  خـصائص  در  آن  اندوخته  شده  است،  خصائصی  که  از  یک  سلول  پسری  را  با  تمام  ویژگیهایش  و  وراثتهایش  میسازد،  و  از  یک  سلول  نیز  دختری  را  با  تمام  ویژگیهایش  و  وراثتهایش  میسازد...  در  مثل  همچون  فائق،  پرستش  غیر  خدا  چیز  عجیب  و  زشتی  بشمار  میآید.  آن  اندازه  عجیب  و  زشت  که  فطرت  از  آن  بیزاری  میجوید...  روند  قرآنی  در  اینجا  عبادات  ایشان  برای  غیر  خدا  را  نشان  میدهد: 

(ویعبدون من دون الله مالا ینفعهم ولا یضرهم وکان الکافر على ربه ظهیرا).

مشرکان  معبودهائی  جز  خدا  را  پرستش  می‏کنند  که  نه  سودی  به  آنان  میرسانند  و  نه  زیانی،  کافران  پیوسته  در  راه  سرکشی  از  پروردگارشان  همدیگر  را  پشتیبانی  میکنند.

(وکان الکافر على ربه ظهیرا).

کافران  پیوسته  در  راه  سرکشی  از  پروردگارشان  همدیگر  را  پشتیبانی  میکنند.

همۀ  کافران  -  مشرکان  مکّه  هم  در  ضمن  ایشان  هستند  دشمن  پروردگارشان  می‏باشند،  پروردگاری  که  آنان  را  آفریده  است  و  اندامهایشان  را  همآوا  و  همساز  فرموده  است  و  هر  عضوی  از  اعضاء  انسان  را  جهت کاری  و  برای  حکمتی  سامان  داده  است.  آخر  چنین  چیزی  چگونه  باید  باشد؟  کافری که  آن  اندازه  کوچک  و  نـاچیز  است  کی  میتواند  دشمن  و  ضدّ  خدا  باشد؟  کافر  دشمن  دین  خدا  است.  کافر  دشمن  برنامهای  است  که  خدا  آن  را  برای  زندگی  اراده  فرموده  است  و  خواسته  است.  تعبیر  قرآنی  تنها  میخواهد  پرده  از  بزه  کافر  بردارد  و  زشتی  گناه  او  را  برساند،  و  کافر  را  دشمن  پروردگارش  و  سرورش  به  تصویر  بکشد!

کافر  وقتی که  با  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  و  با  رسالت  او  میجنگد،  در  اصل  با  خدا  میجنگد.  دیگر  جنگ  با  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   نیست،  بلکه  جنگ  با  خدا  است،  خدائی  که  ضامن  و  روزی  رسان  او  است.  پس  از  آن  بنده  خود  را  مطمئن  میسازد  و  بدو  آرامش  می دهد،  و  سنگینی  را  بر  دوش  او  سبک  میکند،  و  بدو  میفهماند  وقتی کـه  وظیفۀ  خود  را  در  بشارت  دادن  و  بیم  دادن  انجام  میدهد،  و  با  قرآن  به  جهاد  کافران  میپردازد،  دیگر  مسؤولیّتی  در  برابر  دشمنانگی  بزهکاران  و  ستیزه جوئی  کافران  با  خود  ندارد.  خدا  به  جای  او  عهدهدار  پیـکار  با  دشمنانش  میگردد،  دشمنانی  که  با  خدا  دشمنی  میورزند.  پس  باید که  بر  پروردگارش  توکّل  کند  و  پشت  بدو  بندد.  خدا  آگاهتر  از  هرکسی  و  هر  چیزی  است!

(وما أرسلناک إلا مبشرا ونذیرا . قل:ما أسألکم علیه من أجر إلا من شاء أن یتخذ إلى ربه سبیلا . وتوکل على الحی الذی لا یموت وسبح بحمده , وکفى به بذنوب عباده خبیرا)

ما  تو  را  جز  په  عنوان  بشارت  دهنده  (مؤمنان  به  بهشت( و  بیم  دهنده  (کافران  به  دوزخ،  به  سوی  مردم)  نفرستادهایم.  بگو: من  در  برابر  ابلاغ  این  آئین  هیح  گونه  پاداشی  از  شما  مطالبه  نمیکنم.  تنها  پاداش  من  این  است  که  کسی  -  اگر  خواست  -  راه  را  به  سوی  پروردگارش  در  پیش  گیرد  (و  در  مسیری  که  منتهی  به  رضا  و  رحمت  و  پاداش  فراوان  یزدان  است  گام  بردارد)  و  (در  همۀ  امور)  بر  خداوندی  تکیه  کن  که  همیشه  زنده  است  و  هرگز  نمیمیرد.  و  حمد  و  ثنای  او  را  بجای  آور  (و  بدان  تو  عهدهدار  ایمان  یا  کفر  مردمان  نیستی  و  خدا  همگان  را  میپاید)  و  همین  کافی  است  کـه  خداوند  از  گناهان  بندگانش  آگاه  است  (و  هیچ  گونه  گناهی  از  دید  او  مخفی  نمیماند(.

بدین  وسیله  خدا  وظیفۀ  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم را  مشخّص  و  معیّن  میفرماید،  و  آن  مژده  دادن  و  ترساندن  است  بدان  گونه که  بعداً  در  مدینه  بدو  دستور  داده  است.  این  هم  حکمتی  دارد که  خدا  از  آن  آگاه  است.  گمان  می‏بریم  از  جملۀ  این  حکمت  این  است  که  خداوند  سبحان  مردانی  را  در  این  دوره  آماده  میکرده  است  که  این  عقیدۀ  تازه  بر  آنان  تکیه  بکند،  و  این  عقیده  در  دل  و  درونشان  زیست  نماید،  و  در  زندگانیشان  ترجمه  شود،  جامعهای  که  اسلام  بر  آن  حاکم  گردد  و  فرمان  براند  و  مراقب  و  محافظ  آن  شود.  در  این  دوره  آمادگی،  جامعۀ  اسلامی  به  جنگها  و  خونریزیهائی  نپردازد که  قریش  را  از  پذیرش  اسلام،  باز  دارد،  و  دلهایشان  بر  روی  اسلام  بسته  شود.  خدا  چنین  مقدّر  و  مقرّر  فرموده  بود که  بعد  از  هجرت  برخی  از  آنان  وارد  اسلام  کردند،  و  سائر  ایشان  بعد  از  فتح  مکّه  اسلام  را  بپذیرند،  و  از  میان  آنان  هستۀ  سخت  و  توانمندی  برای  عقـدۀ  جاویدان  با  اجازۀ  یزدان  پدید  آید.

باید  دانست که  تب  و  مغز  رسالت،  در  مدینه  باقی  ماند،  همان گونه که  در  مکّه  بود،  و  آن  مژده  دادن  و  ترساندن  است.  جنگیدن  برای  برطرف کردن  و  از  میان  بردن  سدّها  و  مانعهای  مادی  موجود  بر  سر  راه  آزادی  دعوت،  و  برای  حمایت  و  حفاظت  مؤمنان  مقرّر گردیده  است  تا  مؤمنان  بتوانند  آزادانه  به  عبادت  و  پرستش  خود  بپردازند  و کسی  نتواند  ایشان  را  با  زور  از  دین  برگرداند.  این  نصّ  قرآنی  در  مکّه  و  در  مدینه  بطور  یکسان  صادق  است‌:

(وما أرسلناک إلا مبشرا ونذیرا).

ما  تو  را  جز  به  عنوان  بشارت  دهنده  (مؤمنان  به  بهشت‌  و  بیم  دهنده  (کافران  به  دوزخ،  به  سوی  مردم‌ (نفرستادهایم‌.

(قل:ما أسألکم علیه من أجر إلا من شاء أن یتخذ إلى ربه سبیلا).

بگو:  من  در  برابر  ابلاغ  این  آئین  هیچ  گونه  پاداشی  از  شما  مطالبه  نمی‏کنم.  تنها  پاداش  من  این  است  که  کسی  اگر  خواست  -  راه  را  به  سـوی  پروردگارش  در  پیش  گیرد  (و  در  مسیری  که  منتهی  به  رضا  و  رحمت  و  پاداش  فراوان  یزدان  است  گام  بردارد(.

پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  هیج گونه  چشم  داشتی  به  اجر  و  پاداش  کسی  ندارد،  و  به  خاطر  به  دست  آوردن  کالائی  از  کالاهای  دنیوی  به  کار  تبلیغ  نمیپردازد.  چشم  انتظار  دریافت  چیزی  از  کسانی  ندارد  که  راهیاب  به  اسلام  میشوند  و  آن  را  میپذیرند.  جزیه  و  خراج  و  مالیات  و  رشوهای  از کسی  نمیخواهد،  و  نذر  و  قربانی  مسلمانی  را  انتظار  نمیکشد.  کسی که  اسلام  را  میپذیرد  فردی  از  افراد  گروه  مسلمانان  میشود  همین  که  زبان  به  ادای  واژهها  و  جملههائی  میگشاید  و  دل  او  بدانها  اعتقاد  دارد.  این  مشخّصۀ  اسلام  است.  مشخّصۀ  اسلام  این  است که  کاهنی  در  اسلام  نیست  که  حقّ  کهانت  خود  را  تقاضا  کند،  و  واسطهای  در  میان  نیست که  پول  وساطت  و  میانجیگری  خود  را  دریافت  دارد.  در  اسلام  «رسم  دخول»  و  شیوۀ  ورودی  وجود  ندارد.  در  اسلام  پولی  برای  دریافت  راز  یا  برکت  دادن  و  یا  استقبال  و  پذیره  رفتن  در  میان  نیست.  این  سادگی  این  آئین  و  پاکی  آن  از  هر  چیزی  است که  میان  دل  و  میان  ایمان  فاصله  بیندازد،  و  در  اسلام  واسطهها  و کاهنهائی  در  میان  نیست  ...  پاداش  پیغمبر  تنها  یک  چیز  است  و  بس:  راهیابی  راهیاب  به  خدا  و  نزدیکی  او  به  پروردگارش  مطابق  آنچه  می‏بیند  و  تشخیص  میدهد!

(إلا من شاء أن یتخذ إلى ربه سبیلا).

تنها  پاداش  من  این  است  که  کسی - اگر  خواست  - راه  را  به  سوی  پروردگارش  در  پیش  گیرد  (و  در  مسیری  که  منتهی  به  رضا  و  رحمت  و  پاداش فراوان  یزدان  است گام  بردارد).

این  یگانه  پاداش  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  است  ...  دل  پاک  او  خشنود میشود،  و  وجدان  بزرگوار  او  آسوده  میشود،  اگر  بندهای  از  بندگان  یزدان  را  ببیند  که  به  سـوی  پروردگارش  راهیاب  شده  است.  چه  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   رضا  و  خشنودی  خدای  خود  را  میطلبد،  و  راه  او  را  انتخاب  میکند  و  برمیگزیند،  و  به  سوی  مولا  و  سرور  خود  رو  میکند  و  رهسپار  میشود.

(وتوکل على الحی الذی لا یموت وسبح بحمده).

و  (در  همۀ  امور)  بر  خداوندی  تکیه  کن  که  همیشه  زنده  است  و  هرگز  نمیمیرد.  و  حمد  و  ثنای  او  را  بجای  آور  ‌(و  بدان  تو  عهدهدار  ایمان  یا  کفر  مردمان  نیستی  و  خدا  همگان  را  میپاید(.

هر کسی  جز  خدا  میمیرد،  چون  او  به  سـوی  مرگ  میرود.  تنها  زندهای  میماند  که  نمیمیرد.  توکّل  کردن  و  تکیه  زدن  بر کسی  که  روزی  از  روزها  -  هر  چند  هم  عمر  او  طولانی  یا  کوتاه  باشد  -  به  درود  حیات  میگوید،  تکیه  زدن  بر  تکیه گاهی  است  که  در  حال  سقوط  و  فروافتادن  است،  و  پشت  بستن  به  سایهای  است که  برطرف  و  برچیده  میشود.  تنها  باید  توکّل  کرد  و  تکیه  زد  بر  زنده  جاویدی که  برطرف  نمیشود  و  نابود  نمیگردد...

(وسبح بحمده).

و  حمد  و  ثنای  او  را  بجای  آور.

کسی  حمد  و  ثنا  نمیگردد  مگر  دهندۀ  نعمت  و  حیات  بخش  سرمدی  ...  کار  کافران  را  به  کسی  واگذار  که  همیشه  زنده  است  و  هرگز  نمیمیرد.  چه  او  از  گناهها  و بزهکاریهایشان  مطّلع  است،  و  چیزی  از  گناهها  و  بزهکاریهایشان  بر  او  پوشیده  و  پنهان  نمیماند.

(وکفى به بذنوب عباده خبیرا).

 

و  همین  کافی  است  که  خداوند  از  گناهان  بندگانش  آگاه  است  (و  هیج  گونه  گناهی  از  دید  او  مخفی  نمیماند).  به  هنگام  نشان  دادن  آگاهی  مطلق  و  قدرت  بر  سزا  و  جزا،  از  آفرینش  آسمانها  و  زمین  توسّط  یزدان،  و  از  استقرار  او  بر  عرش،  سخن  میرود:

 (الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیراً) (59)

آن  کسی  که  آسمانها  و  زمین  را  و  همۀ  چیزهای  میان  آن  دو  را  در  شش  دوره  آفریده  است،  و  آن  گاه  بر  تـختفرماندهی  و  ادارۀ  امور  جهان)  نشسته  است  (و  کار  و  بار  کائنات  را  با  دست  قدرت  خود  چرخانده  است  و  پیوسته  مراقب  احوال  و  اوضـاع  عالم  بوده  است).  او  دارای  رحمت  فراوان  و  فراگیر  است  (و  رحمت  عام  وی  همۀ  موجودات  را  در  برگرفته  است  و  مطیع  و  عاصی  و  مؤمن  و کافر  بر  این  خوان  یغما  نشسـتهاند  اگر  میخواهی  از  ادوار  آفرینش  هستی  باخبر  کردی)  پس  از  شخص  بسیار  آگاه  و  فرزانه  بپرس‌.

قطعاً  روزهائی  که  خدا  در  آنها  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است  متفاوت  با  روزهای  زمینی  ما  است.  چه  روزهای  ما  حاصل  از  نطم  و  نظام  منظومۀ  شمسی  است،  و  مقیاس  و  معیاری  است که  نتیجۀ  گردش کرات  بوده  و  بعد  از  آفرینش  آسمانها  و  زمین  پدیدار  گردیده  است.  کرۀ  زمین  یک  بار  در  برابر  خورشید  دور  خود  بگردد  شبانه  روزی  بشمار  میآید.  آفریدن  چیزی  جز  این  نیست که  ارادۀ  خدا  بدان  تعلّق  گیرد  و  بگوید:

(کُن).

بشو....  پدید  آی ...

شدن  و  پدید  آمدن  فوراً  صورت  میگیرد:

(  فیکون  ).

پس  میشود ...  فوراً  پدید  میآید...

چه  بسا  مراد  از  این  شش  روز  از  روزهای  خدا  که  مقدار  آنها  را  کسی  جز  خدا  نمیداند،  شش  دوره  از  زمانی  باشد که  در  آنها  تحوّل  و  تبدّل  فراوانی  در  آسمانها  و  زمین  صورت گرفته  است  تا  جهان  به  وضع  فعلی  درآمده  است.  و  اما  استواء  بر  عرش،  به  معنی  کاملاً  چیره  شدن  و  فرماندهی  را  به  دست  گرفتن  است.  واژة  «ثم:  سپس»  دالّ  بر  ترتیب  زمانی  نیست.  بلکه  دالّ   ژرفا  و  فراخنای  مرتبۀ  چیرگی  و  فرماندهی  است‌.

همراه  با  چیرگی  و  فرماندهی،  رحمت  واسعۀ  همیشگی  است:

(الرَّحْمَنُ).

دارای  رحمت  فراگیر  خدائی  که  دارای  رحمت  عظیم  و   لطف  عظیم  است.

همراه  با  رحمت،  اطّلاع  و  آگاهی  است‌:        

(فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیراً) (59).[9]

از  شخص  بسیار  آگاه  و  فرزانه  بپرس  (که  من  هستم  که  خدایم).

از کسی  بپرس  که  آگاهی  مطلق  دارد  و  چیزی  از  دائرۀ  آگاهی  او  بیرون  نیست  و  بر  او  چیزی  پوشیده  و نهان  نمیماند.  هر  گاه  از  خدا  بپرسی،  از  شخص  بسیار  اگاه  سؤال  میکنی.  آن  کسی  که  چیزی  نه  در  زمین  و  نه  در  آسمان  بر  او  پنهان  و  نهان  نمیماند.  

با  این  وجود،  آن  اشخاص  خود  بزرگ  بین  و  گردن  افراز،  دعوت  به  پرستش  خداوند  مهربان  را  سبک  میشمارند  و  زشت  میانگارند:

 وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُوراً (60)

 

هنگامی  که  به  کافران  گفته  مـیشود:  برای  خداونـد  رحمان  (که  سراسر  وجود  شما  غرق  رحمت  او  است،  کرنش  ببرید  و)  سجده  کنـد.  (از  روی  کبر  و  غرور  و  از 

سر  استهزاء  و  تمسخر)  میگویند:  رحمان  چه  چیز  است؟  (ما  که  او  رانمیشناسیم  تا  برایش  سجده  برده  و  پرستش  کنیم).  آیا  ما  بـرای  چیزی  سجده  کنیم  (و  پرستش  نمائیم)  که  تو  به  ما  دستور  میدهی؟  (مگر  ما  به  سخن  تو  گوش  میدهیـم  و  فرمان  تو  را  میپذیریم؟!  امر  به  سجده  در  آن  بیماردلان  اثر  معکوس  میگذارد)  و  بر  نفرت  و  گریز  ایشان  (از  پذیرش  ایمان)  میافزاید.

این  شکل  زشت  و  پلشتی  از  شکلهای  بی شرمی  و  گردن  افرازی  است.  در  اینجا  از  آن  یاد  میشود  تا  نمودار  دست  کم  و  ناچیز گرفتن  گردن  افرازی  ایشان  بر  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  باشد.  آنان  که  برای  پروردگارشان  احترام  قائل  نیستند،  و  با  این  شیوۀ  نابهنجار  از  ذات  والای  کردگار  سخن  میرانند،  آیا  باید  از  ایشان  تعجّب  کرد  که  دربارۀ  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  بگویند  آنچه  راکه  مـیگویند؟  ایشان  که  از  اسـم  خداوند  بزرگوار  مـیرمند  و  میگریزند،  و  گمان  می‏برند  که  آنان  از  نام  «رحمان»  آگاهی  ندارند،  و  از  آن  پرسش  مینمایند،  پرسشی که  بر  بی شرمی  و  پرروئی  ایشان  میافزاید: 

(قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ).

میگویند:  رحمان  چه  چیز  است؟‌. 

گردن  افرازی  و  سبکسری  ایشان  بدان  اندازه  رسیده  است  که  بگویند:  ما  جز  رحمانی  را  نمیشناسیم  که  در  یمامه  است  ...  مرادشان  مسیلمۀ  کذاب  بود!

روند  قرآنی  به  گردن  افرازی  ایشان  با  تمجید  و  بزرگ  داشت  یزدان  سبحان،  و  با  سخن  از  برکت  و  عظمت  ایزد  منان،  و  با  یادی  از  عظمت  آفرینش  و  آفریدههایش،  و  با  بیان  آیات  و  نشانههائی که  بدین  آفرینش  و  آفریدههای  بزرگ  تذکّر  میدهند،  پاسخ  میگوید:

تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاء بُرُوجاً وَجَعَلَ فِیهَا سِرَاجاً وَقَمَراً مُّنِیراً (61) وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُوراً (62)

 

پاینده  و  بزرگوار  خدای  رحمانی  است  که  در  آسمان  برجهائی  را  به  وجود  آورده  است  و  در  آن  ،  چراغ  (فروزان  خورشید)  و  ماه  تابان  را  ایجاد  نموده  است.  خدای  رحمان  کسی  است  کـه  شب  و  روز  را  (بـه  طور  متناوب)  جایگزین  یکدیگر  میسازد،  بـرای  (عبرت)  انسـانی  که  بخواهد  به  یاد  خدا  باشد  (و  فطرت  خداشنـاسی  را  در  خود  بیدار  نگاه  دارد)  یا  بخواهد  (نعمتهای  بیشمار  آفریدگارش  را)  سپاسگزاری  کند  (و  با  زنده  نگاه  داشتن  روح  شکر گزاری،  بر  الطاف  و  انعام  خدا  در  حقّ  خود  بیفزاید).

مراد  از  بروج  -  بنا  به  قول  ارجح - منازل  سیّارات  و  مدارات  نجومی  عظیم  آنها  است.  عظمتی که  در  اینجا  است،  چنین  احساس  میشود که  در  مقابل  سبک  داشتن  و  ناچیز  شمردنی  است  که  در  این گفتار  مشرکان  نهفته  است:

(وَمَا الرَّحْمَنُ).

رحمان  چه  چیز  است؟‌.

این  چیزی  از  آفریدههای  او  است،  چیزی  که  سترگ  و  هراس  انگیز  و  بزرگ  در  حسّ  و  در  حقیقت  است.  از  جمله  این  بروج،  خورشید  ذکر  میشود  و  ان  را  «سراج:  چراغ»  می نامد.  زیرا  خورشید  است که  پرتوهای  خود  را  به  زمین  ما  و  جز  ان  میتاباند.  در  میان  ذکر  بروج  از  ماه  تابانی  سخن  میرود که  انوار  ارام  بخش  و  زیبای  خود  را  ارسال میدارد.

همچنین  صحنۀ  شب  و  روز  را  نشان  میدهد،  و  از  پیاپی  آمدن  آن  دو  سخن  میگوید.  شب  و  روز  دو  نشانۀ  بزرگ  خداشناسی  هستند که  چون  پیوسته  تکرار  و  دنبال  یکدیگر  میآیند  مردمان  آنها  را  فراموش  مینمایند.  در  صورتی  که  اگر  این  دو  پدیده  بررسی  گردند  برای  خداشناسی  بس  است:

(لِّمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُوراً) (62)

برای  (عبرت)  انسانی  که  بخواهد  به  یاد  خدا  باشد  (و  فطرت  خداشناسـی  را  در  خود  بیدار  نگاه  دارد)  یـا  بـخواهد  (نعمتهای  بیشمار  آفریدگارش  را)  سپاسگزاری  کند  (و  با  زنده  نگاه  داشـن  روح  شکرگزاری،  بر  الطاف  و  انعام  خدا  در  حقّ  خود  بیفزاید(.

 

اگر  خداوند  به  نوبه  روز  را  جایگزین  شب،  و  شب  را  جایگزین  روز  نمیکرد،  و  یکی  را  یشت  سر  دیگری  نمیآورد،  زندگی  بر  روی  کرۀ  زمین  برای  انسانی  و  حیوانی  و گیاهی  امکان  نمیداشت.  بلکه  اگر  طول  شب  و  روز  تغییر  پیدا  میکرد  زندگی  نیز  تغییر  پیدا  مینمود.  درکتاب: «انسان  به  تنهائی  برجای  نمیماند»  که  ترجمۀ  عربی  آن:  «لـم  یدعو  (لی  (لایمان»  است،  آمده  است:  «کرۀ  زمین  پیرامون  محور  خـود  در  بیست  و  چهار  ساعت  یکبار  میچرخد،  تقریبا  با  سرعت  هزار  مایل  در  ساعت.  هم  اینک  تو  فرض کن که کرۀ  زمین  تقریباً  با  سرعت  صد  مایل  در  ساعت  بگردد...  چرا  چنین  نشود؟  ...  اگر  چنین  میشد،  شب  ما  و  روز  ما  ده  برابر  مدّت  فعلی  طولانی  میگردیدند.  در  این  حـال  و  احـوال،  خـورشید  سوزان  تـابستان  هر  روز گیاهان  ما  را  میسوزاند،  و  هر  شب  هر گیاهی که  در  زمین  است  یخ  میبست‌!»

پاینده  و  بزرگوار  خدائی  است  که  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است،  و  هر  چیزی  را  به  مقدار  و  اندازۀ  لازم  خلق  نموده  است  و  به  جهان  گسیل  داشته  است.  پاینده  و  بزرگوار  خدائی  است  که  در  آسمان  برجهائی  را  آفریده  است  و  در  آسمان  چراغ  تابان  خورشید،  و  ماه  درخشان  را  پدید  آورده  است‌.

وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُوراً (62)

 

خدای  رحمان  کسـی  است  که  شب  و  روز  را  (به  طور  متناوب)  جایگزین  یکدیگر  میسازد،  برای  (عبرت‌( انسانی  کــه  بخواهد  بـه  یاد  خدا  باشد  (و  فطرت  خداشناسی  را  در  خود  بیدار  نگاه  دارد)  یا  بخواهد  (نعمتهای  بیشمار  آفریدکارش  را)  سپاسگزاری  کند  (و  با  زنده  نگاه  داشتن  روح  شکرگزاری،  بر  الطاف  و  انعام  خدا  در  حق  خود  بیفزاید).


 


[1] پا مقیاس طول‌، برابر با یک قدم متوسّط‌؛ گام‌. قدم‌. قوت (‌foot)‌. )فرهنگ معین)
[2]بوصه=pouce  مقیاس قدیمی است. هر بوصه ٢٧ میلیمتر است (‌نگا: ضمیمۀ لسان العرب. با کوشش آقایان یوسف خیّاط‌، و ندیم مرغشلی‌(.
[3] «‌نسباً‌» : خویشاوندی  حاصل  از  جهت  مردان‌.  «‌صهراً»‌ :  خویشاوندی  حاصل  از  جهت  زنان .  مراد  از  «‌نسباً  و  صهراً»  دو  دستۀ  نر  و  ماده‌،  یعنی  مردان  و زنان  است‌.  (‌مترجم‌(
[4] در بدن انسان در حدود  ١٢/10 تا  ١٣/10  عدد سلول وجود دارد. (‌مترجم‌)
[5] تعدادکروموزوم‌ها در هر سلولی از سلولهای بدن انسان ٤٦ عدد است‌. کروموزوم‌ها  ساختمانهای مسؤول انتقال عـوامل و خـصوصیّات وراثتی هستند. (‌مترجم‌(
[6] ژنها عامل ا‌یجاد کنندۀ صفات و خصوصیّات ارثی هستندکه از والدین به‌کودک منتقل  می‌کردند.بر روی کروموزوم‌های هر سلول از سلولهای انسان حدود یک میلیون ژن وجود دارد! (مترجم)
[7] هسته محلّ ذخیرۀ اطّلاعات وراثتی و فرامین سـنتز ترکیبات سلولی است‌.(‌مترجم‌(
[8] سیتوپلاسـم مادۀ پروتوپلاسمی است‌که پیرامون هسته را فرا گرفته است‌.(‌مترجم‌( 
[9] «‌خبیراً‌»  مفعول  یا  حال  است‌.  معنی  این  بخش  از  آیه  چنین  است‌: از  من‌ که  خدایم  بپرس‌،  چرا که  من  آگاه  و  آشنایم  ...  آگاهانه  از  آفرینش  و  نیاز  جهان  به  آفریدگار  سبحان  پرس  و  جو  و  بحث  و  فحـص‌ کن  و  تحقیق  در  ا‌ین  باره  برایت  مهـمّ  باشد.  (‌مترجم)
 

 

تفسیر سوره‌ی فرقان آیه‌ی 44-21

 

سوره‌ی فرقان آیه‌ی 44-21

 

) وَقَالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا کَبِیرًا (٢١)یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْرَى یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا (٢٢)وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا (٢٣)أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِیلا (٢٤)وَیَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاءُ بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزِیلا (٢٥)الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَکَانَ یَوْمًا عَلَى الْکَافِرِینَ عَسِیرًا (٢٦)وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلا (٢٧)یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلِیلا (٢٨)لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلإنْسَانِ خَذُولا (٢٩)وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (٣٠)وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَى بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا (٣١)وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلا (٣٢)وَلا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرًا (٣٣)الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُولَئِکَ شَرٌّ مَکَانًا وَأَضَلُّ سَبِیلا (٣٤)وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیرًا (٣٥)فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِیرًا (٣٦)وَقَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ عَذَابًا أَلِیمًا (٣٧)وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَیْنَ ذَلِکَ کَثِیرًا (٣٨)وَکُلا ضَرَبْنَا لَهُ الأمْثَالَ وَکُلا تَبَّرْنَا تَتْبِیرًا (٣٩)وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْیَةِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَهَا بَلْ کَانُوا لا یَرْجُونَ نُشُورًا (٤٠)وَإِذَا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولا (٤١)إِنْ کَادَ لَیُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلا أَنْ صَبَرْنَا عَلَیْهَا وَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلا (٤٢)أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلا (٤٣)أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلا کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلا (٤٤)

این  مرحله  از  سوره  با  چیزی  می‌آغازد که  هـمگون  و  همسان  سرآغاز  مرحلۀ  نخستین  است‌.  شیوۀ  مرحلۀ  نخستین  را  در  پیش  مـی‌گیرد،  و  در  ایـن  مسیر  گردن‌افرازی  مشرکان  بر  پروردگارشان  را  و  اعتراضهای  ناروا  و  پیشنهادهای  نابجای  آنان  را  دیباچه‌ای  می‌سازد،  برای  سخن ‌گـفتن  در  مقام  دلداری  ود‌لجوئی  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   از  چیزهائی ‌که  بدانها  بر  او  گردن  افرازی  می ‌کردند  و  عظمت  می‌فروختند.  تنها  فرقی ‌که  هست  روند  قرآنی  در  اینجا  در  عرضۀ  عذاب  و  عقابی ‌که  در  آخرت  منتظر  ایشان  است  شتاب  می‌ورزد،  و  آن  عذاب  و  عقاب  را  در  زنجیره‌ای  از  زنجیره‌های  متّصل  به  همدیگر  صحنه‌های  قیامت  نشان  مـی‌دهد،  بـه  عنوان  پاسخ  به ‌گفتارشان  و  اظهار  بطلان  سخنانشان  :

(لولا أنزل علینا الملائکة أو نرى ربنا ).

چرا  فرشتگان  به  پیش  ما  نمی‌آیند  (‌تابر  صدق  رسالت  تو  گواهی  دهند؟‌)  یا  چرا  پروردگار  خود  را  نمی‌بینیم  (‌تا  خودش  در  برابرمان  ظاهر  و  به  ما  بگوید  که  او  تو  را 

فرستاده  است‌؟‌(.

آن‌گاه  روند  قرآنی  اعتراضهای  ایشان  را  پاسخ  می‌گوید  که  دربارۀ  نزول‌  تدریجی  و  بخش  بخش  قرآن  داشتند.  با  بیان  حکمت  نزول  تدریجی  و  بـخش  بخش  قرآن  پیرو  می‌زند،  و  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم ‌را  به  مدد  و  یاری  خدا  در  مجادلاتی  که  با  او  خواهند  داشت  اطمینان  می‌دهد:

(ولا یأتونک بمثل إلا جئناک بالحق وأحسن تفسیرا).

 (این کافران‌)  هیح  مثالی  را  (‌به  عنوان  اعتراض  از  قرآن  و  رخنه  از  رسالت  و  دعوت  تو)  یه  میان  نمی‌کشند،  مگر  این  که  ما  پاسخ  راست  و  درست  را،  و  بهترین  وجه  و  زیباترین  تبیین  و  تفسیر  را  به  تـو  می‌نمایانیم  (‌و  بدین  وسیله  اعتراضات  واهی  ایشان  را  پـاسخ  داده  و  باطل  می‌گردانیم‌).

په  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  بدیشان  محلّ  نقش  زمین  شدنهای  تکذیب‌کنندگان  پیشین  را  نشان  می‌دهد،  و  نگاه  آنان  را  متوجّه  محلّ  نقش  زمین  شدن  و  نابود گشتن قوم  لوط  می‌سازد.  بدیشان  یادآور  می‌شود که  وقتی که  بر  شهر  و  دیار  درهـم‌  کوبیده  و  ویران  قوم  لوط  می‌گذرند،  چرا  نباید  تماشاگه  آن‌،  دلهایشان  را  نلرزاند  و  منقلبشان  نگرداند؟‌ا..  همة  این  چیزها  دیباچه‌ای  است  برای  بیان  تمسخرها  و  استهزاء‌هائی  ‌که  در  حقّ  خود  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  داشتند  و  گردن  افرازیها  و  سینه  جلو  دادنـهائی  کـه  می‌ورزیدند  و  می‌نمودند.  همش ‌که  این  کارهایشان  را  نشان  می‌دهد،  پیرو  نـیرومندی  بـر  اعمال  نـاپسندشان  می‌زند  و  در  آن  خوار  و  رسوایشان  می‌سازد:

(إن هم إلا کالأنعام بل هم أضل سبیلا).

ایشان  همچون  چهارپایان  هستند،  و  بلکه  گمراه‌تر  (فرقان/44)

(وقال الذین لا یرجون لقاءنا:لولا أنزل علینا الملائکة أو نرى ربنا ! لقد استکبروا فی أنفسهم , وعتوا عتوا کبیرا . یوم یرون الملائکة لا بشرى یومئذ للمجرمین , ویقولون:حجرا محجورا . وقدمنا إلى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا . أصحاب الجنة یومئذ خیر مستقرا وأحسن مقیلا . ویوم تشقق السماء بالغمامونزل الملائکة تنزیلا . الملک یومئذ الحق للرحمن وکان یوما على الکافرین عسیرا . ویوم یعض الظالم على یدیه , یقول:یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا . یا ویلتا ! لیتنی لم أتخذ فلانا خلیلا . لقد أضلنی عن الذکر بعد إذ جاءنی , وکان الشیطان للإنسان خذولا). .

آنان  که  امیدی  به  ملاقات  ما  (‌در  روز  رستاخیز  نداشته  و  قیامت  را  قبول)  ندارند  می‌گویند:  چـرا  فرشتگان  به  پیش  ما  نمی‌آیند  (‌تا  بر  صدق  رسالت  تو  گواهی  دهند؟)یا  چرا  پروردگار  خود  را  نمی‌بینیم  (‌تا  خودش  در  برابرمان  ظاهر  و  بـه  ما  بگوید  که  او  تو  را  فرستاده  است‌؟‌)  واقعاً  آنان  خویشتن  را  بزرگ  پنداشته  اند  (‌و  از  حدّ  خود  بسی  پا  را  فراتر  نهاده‌اند)  و  در  ظلم  و  طغیان  سخت  سرکشی  نموده‌اند.  روزی  فرشتگان  را  می‌بییند  و  در  آن  روز  مژده  و  نوید‌ی  بـرای  بزهکاران  در  میان  نخواهد  بـود  (‌و  بلکه  روزی  است  که  از  ترس  فریاد  برمی‌آورند  و)  می‌گویند:  پناه‌!!  امان!!  ما  به  سراغ  تمام  اعمالی  که  (‌به  ظاهر  نیک  بوده  و  در  دنیا)  آنان  انجام  داده‌اند  می‌رویـم  و  همه  را  چون  ذرّات  غبار  پراکنده  در  هوا  می‌سازیـم  (‌و  ایشان  را  از  اجر  و  پاداش  آن  محروم  می‌کنیم‌.  چرا  که  نداشتن  ایمان‌،  موجب  محو  و  نابودی  احسان‌،  و  بی‌اعتبار  شدن  اعمال  خوب  انسان  می‌گردد)‌.  روزی  را  کـه  آسـمان  (‌کرۀ  زمین  در آن  روز،  بر  اثر  انفجارات  کواکب  و  سیّارات‌)  به  وسیلۀ  ابر  (‌حاصل  از  گرد  و  غبار  غلیظ  کرات‌)  پاره  پاره  (‌و  لکّه  لکّه‌)  می‏گردد،  و  فرشتگان  تند  تند  و  پیاپی  فرو  فرستاده  می‌شوند  (‌تا  نامۀ  اعمال  را  به  دست  مردمان برسانند،  و  به  هنگام  حسابرسی  و  دادگاهی  بر  آنان  گواهی  بدهند)‌.  در  آن  روز  حکومت  واقعی  و  ملک  حقیقی‌،  از  آن  خداوند  مهربان  است  (‌و  مملکت  جهان‌،  به  صورت  ظاهر  و  باطن  و  حقیقی  و  مجازی‌،  در  دست  یـزدان  است‌)‌،  و  آن  روز  برای  کافران  روز  سختی  خواهد  بود.  و  در  آن  روز  ستمکار  (‌کفر  پیشه‌)  هر  دو  دست  خویش  را  (‌از  شدّت  حسرت  و  ندامت‌)  به  دندان  می‏گزد  و  می‌گوید:  ای  کاش‌!  با  رسول  خدا  راه  (‌بهشت  را) برمی‌گزیدم  (‌و  با  قافلۀ  انبیاء  به  سوی  خوشبــتی  جاویدان  و  رضای  یزدان  سبحان  حـرکت  می‌کردم‌.  ای  وای  !  من  برخود  چه  کردم‌؟‌)  ای  کاش‌!  من  فلانی  را  به  دوستی  نمی‌گرفتم‌.  بعد  از  آن  که  قرآن  (‌برای  بیداری  و  آکاهی‌)  به  دستم  رسیده  بود،  مـرا  گمراه  (‌و  از  حقّ  منحرف  و  منصرف‌)  کرد.  (‌آری‌!  این  چنین‌)  شیطان  انسان  را  (‌به  رسوائی  می‌کشد و  )  خوار  خوار  می‌دارد.

مشرکان  امیدی  به  ملاقات  خدا  ندارند.  یعنی  چشم  بـه  راه  همچون  ملاقاتی  نیستند،  و  برای  آن  حسابی  باز  نمی‌کنند،  و  زندگی  خود  را  و  رفتار  و کردار  خود  را  بر  اساس  آن  استوار  و  پایدار  نمی‌نمایند.  بدین  عـلّت  دلهایشان  عظمت  خدا  و  شکوه  و  جلال  او  را  احساس  نمی‌کند،  و  زبانهایشان  واژه‌ها  و  سخنانی  را  می‌گوید  و بیانگر  تصوّرها  و اندیشه‌هائی  می‌گردد که  از  دلی  برنمی‌خیزد که  به  ملاقات  خدا  امید و باور  داشته  باشد. 

(وقال الذین لا یرجون لقاءنا:لولا أنزل علینا الملائکة أو نرى ربنا !).

آنان  که  امیدی  به  ملاقات  ما  (‌در  روز  رستاخیز  نداشته  و  قیامت  را  قبول  )  ندارند  می‌گویند:  چرا  فرشتگان  به  پیش  ما  نمی‌آیند  (‌تا  بر  صدق  رسالت  تو  گواهی  دهند؟‌)  یـا  چرا  پروردگار  خـود  را  نمی‌بینیم  (‌تا  خودش  در  برابرمان  ظـاهر  و  به  ما  بگوید  که  او  تـو  را  فرستاده  است‌؟‌(.

مشرکان  بعید  می‌دیدند که  پیغمبر  انسان  باشد.  برای  این  که  به  عقیده‌ای که  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  ایشان  را  بدان  می‌خوانـد  ایمان  بیاورند،  درخواست  می‌کردند  که  فرشتگان  به  نزد  ایشان  فرود  آیند  و  بر  آن  عقیده ‌گواهی  دهند،  یا  این ‌که  خدا  را  ببیند  و  با دیدن  یزدان  سبحان  آن  عقیده  را  راست  بدانند  و  تصدیق  بکنند...  این  هم  گردن  افرازی  بر  مقام  خداوند  ذوالجلال  است‌،  گردن  افرازی  نادانان  بی‌شرمی که  جلال  و  عظمت  خدا  را  در  درون  خود  احساس  نمی‌کنند،  و  چنان‌ که  باید  قـدر  و  منزلت  خدا  را  نمی‌دانند.  آخر  آنان کیستند  تا  این  چنین‌ گـردن  افرازی کنند  و  سینه  جلو  دهند؟  آنان  در  برابر  خداوند  بزرگوار  و  مقتدر  و  شکوهمند  کیـستند  و  چیستند؟  آنان  کیستند  و  چیستند  وقتی ‌که  آنان  در  ملک  و  مملکت  و  در  میان  آفریده‌های  خدا  بسان  ذرّۀ  ‌کوچک  سرگردانی  هستند؟  آنان  ذرّۀ  سرگردانی  می‌مانند  مگر  ایـن‌  که  خویشتن  را  از  راه  ایمان  با  خدا  مرتبط  ‌کنند  و  از  ذات  او  استمداد  بطلبند  و  ارزش  خود  را  بخواهند  ...  بدین  جهت  در  خود  همین  آیه  پاسخ  ایشان  را  می‌دهد  پیش  از  این  که  آیه  به  پایان  برسد،  و  سرچشمۀ  این‌ گردن  ا‌فرازی  را  روشن  می‌دارد:

(لقد استکبروا فی أنفسهم وعتوا عتوا کبیرا).

واقعاً  آنان  خویشتن  را  بزرگ  پنداشته اند  (‌و  از  حدّ  خود  بسی  پا  را  فراتر  نهاده‌اند)  و  در  ظلم  و  طغیان  ســت  سرکشی  نموده‌اند.

شأن  و  مقام  خود  را  بزرگ  دیده‌اند،  این  است ‌که  تکبّر  ورزیده‌اند  و  سخت  سرکشی  نموده‌اند.  آن  اندازه  خود  را  بزرگ  دیده‌اند  تا  از  ارزیابی  ارزشهای  حقیقی  واپس  مانده‌اند  و  ارزشهای  حقیقی  را  درست  نسـنجیده‌اند.  کارشان  بدانجا  کشیده  است‌ که  جز  خـود  را  احساس  نمی‌کنند،  و  خودشان  برای  خودشان  آن  اندازه  ضخیم  و  عظیم‌  گشته‌اند که  گمان  می‏برند  چیز  بزرگی  در  این  جهان  گردیده‌اند  و  سزاوار  این  شده‌اند  که  خداوند  بزرگوار  برای  ایشان  پدیدار  و  نـمودار  شـود  تا  آنان  ایمان  بیاورند  و  دعوت  اسلام  را  تصدیق  و  باورکنند!  آن  گاه  راست  و  درست  به  تمسخرشان  می‌پردازد.  چرا  که  ایشان  را  بر  هول  و  هراسی  مطّلع  می‌گرداند کـه  در  روز  سخت  و  هراسناکی  که  فرشتگان  را  در  آن  روز  می‏بینند  منتظر  ایشان  است‌.  دیدن  فرشتگان  کمترین  درخواست  گردن‌ا فرازانۀ  ایشان  است‌.  آنان  فرشتگان  را  نمی‏بینند  مگر  در  روز  سخت  هولناکی‌.  در  آن  روز  عذاب  منتظرشان  است‌،  عذابی کـه  تاب  تحمّل  آن  را  ندارند،  و  از  ا‌ست  آن  هم  رهائی  نمی‏یابند.  آن  روز،  روز  حساب  و کتاب  و  عذاب  و  عقاب  است‌:

(یوم یرون الملائکة لا بشرى یومئذ للمجرمین . ویقولون:حجرا محجورا . وقدمنا إلى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا).

روزی  فرشتگان  را  می بیننند  و  در  آن  روز  مژده  و  نویدی  برای  بزهکاران  در  میان  بخواهد  بود  (‌و  بلکه  روزی  است  که  از  ترس  فریاد  برمی‌آورند  و)  میگویند:  پناه‌!!  امان!!  ما  به  سراغ  تمام  اعمالی  که  (‌به  ظاهر  نـیک  بوده  و  در  دنیا)  آنان  انجام  داده‌اند  می‌رویم  و  همه  را  چون  ذرّات  غبار  پراکنده  در  هوا  می‌سازیـم  (‌و  ایشان  را  از  اجر  و  پاداش  آن  محروم  می‌کنیم‌.  چرا  که  نداشتن  ایمان‌،  موجب  محو  و  نابودی  احسان‌،  و  بی‌اعتبار  شدن  اعمال  خوب  انشان  می‌گردد).

روزی  پیشنهادی ‌که  دا‌شتند  تحقّق  پیدا  کند  و  جلوه‌گر  می آید:.

(یوم یرون الملائکة).

روزی  فرشتگان  را  می‌بینند.

در  آن  روز  بزهکاران  مژده  داده  نمی‌شوند،  بلکه  عذاب  مـی‌گردند.  وه ‌که  چه  پاسخی  به  چـیزی  است ‌که  می‌گفته‌اند!  در  آن  روز  می‌گویند:

(حجرا محجورا).

پناه  !!  امان‌!!.

یعنی  حرام  است  حرا‌م‌.  این  جمله  را  برای  پرهیز  از  شرّ  و  بلا،  در  برابر  دشمنان  می‌گفتند.  «‌حخرآ  محجوراً‌»  اصطلاحی  بوده  است  در  میان  عربها.  وقـتی  به  کسی  برخورد  می‌کردند  که  از  او  می ترسیدند»  برای  گرفتن  امان  آن  را  خطاب  به  طــرف  مـی‌گفتند.  در  آن  روز  و  روزگار  طبق  عادتی  که  داشتند  ایـن  جمله  را  در  وقت  ترس  و هراس  ناگهانی  گفتند،  امّا  امـروز  ایشـان  کجایند  و  آنچه  می‌گفته‌اند  کی  و کجا  بوده  است‌؟‌!  دیگر  لابه  و  فریاد  و  امان  و  صد  امان‌،  ایشان  را  مـصون  و  محفوظ  نمی‌دارد:

(وقدمنا إلى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا).

ما  به  سراغ  تمام  اعمالی  که  (‌به  ظاهر  نیک  بـوده  و  در  دنیا)  آنان  انجام  داده  می‌رویـم  و  همه  را  همچون  ذرّات  غبار  پراکنده  در  هوا  می‌سازیم  (‌و  ایشان  را  از  اجر  و  پاداش  آن  محروم  می‌کنیم‌.  چرا  که  نـداشتن  ایمان‌،  موجب  محو  و  نایودی  احسان‌،  و  بی‌اعتبار  شدن  اعمال  خوب  انسـان  می‏گردد  .(

در  یک  لحظه  این  چنین  می‌گـردد.  خیال‌،  حرکت  آمدن  را  دنبال  می‌کند.  انگار  آمدن‌،  شبح  مجسّمی  است‌.  این  هم  شیوۀ  قرآن  در  مجسّم  ‌کردن  و  به  نظر  درآوردن  است‌.[1]  خیال  به  دنبال  برانگیختن  ا‌عمال‌،  و  گرد  و  غبار کردن  افعال  در  هوا،  راه  می‌افتد.  ناگهان  می‌بیند که  هر  آنچه  در  دنیا  از  اعمال  صالح  و  کارهای  پسندیده  کرده‌اند  گرد  و  غبار  می‌شود  و  در  فضا  می‌پراکند.  چرا  کـه  کارهای  شایسته‌ای ‌که  انجام  داده‌اند  بر  ا‌یمان  استوار  نبوده  است‌،  ایمانی  که  دل  را  به  خدا  مـی‌رساند،  و  عـمل  صـالح  را  برنامۀ  ترسیم  شده‌ای  و  اصل  مورد  نظری  مـی‌گرداند.  وقتی که ‌کار  بر  ایمان  استوار  شود،  ناسنجیده  و  بی‌هدف  انجام  نمی‌شود،  و  یک  رخداد  آنی  و  ناگهانی  نمی‌گردد،  و  حرکتی  نمی‌شود که  خیر  و  برکتی  نداشته  باشد  و  بدون  قصد  و  هدف  صورت  بگیرد.  عملی ‌که  تک  و  تنها  بوده  و  به  برنامه‌ای  متّصل  و  مربوط  نباشد  ارزشی  ندارد،  و  حرکتی  که  تک  و  تنها  بوده  و  حلقه‌ای  از  زنجیرۀ  دارای  هدف  معلومی  نباشد  بیهوده  و  بیفائده  است‌.

وجود  انسان  و  زندگی  و کار  او  از  نظر  اسلام‌،  همه  و  همه  با  اصل  این  جهان  پیوند  خورده  است‌،  و  با  قانونی  درهم  تنیده  است ‌که  بر  هستی  فرمانروا  است‌،  و کیهان  را  به  یزدان  پیوند  می‌دهد  .  از  جمله  انسان  و  فـعالیّت  و  تلاش  او  را  به  ایزد  سبحان  متّصل  و  مرتبط  می‌دارد.  هرگاه  ا‌نسان  زندگی  خود  را  از  محور  اصلی  ببرد،  محوری ‌که  او  را  و  جهان  را  به  یزدان  پیوند  می‌دهد،  چیز  دورافکنده  و  هدر رفته‌ای  می‌گردد  و  هـیچ  گونه  بها  و  ارزشی  نخواهد  داشت‌،  و  ارزیابی  و  محاسبه‌ای  برای  عمل  او  نخواهد  بود.  بلکه  همچون  عملی  وجود  نخواهد  داشت  و  ماندگار  نـواهد  ماند.

ایمان  است ‌که  انسان  را  به  یزدان  مرتبط  می‌گرداند،  و  به  عمل  او  بها  و  ارزش  می‌دهد،  و  برای  انسان  در گسترۀ  این  جهان  و  در  ساختار  آن‌،  مکانت  و  منزلتی  در  نظر  می‌گیرد.

بدین  منوال  اعمال  آن  مشرکان  بر  باد  می‌رود  و  نابود  می‌شود.  آن ‌گونه  بر  باد  می‌رود  و  نـابود  می‌شود  کـه  تعبیر  قرآنی  آن  را  بدین  صورت  محسوس  خیال‌انگیز  به  تصویر  می‌کشد:

 (وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورا).ً

ما  به  سراع  تمام  اعمالی  که  (‌به  ظـاهر  نیک  بوده  و  در  دنیا)  آنـان  انـجام  داده‌اند  می‌رویم  و  همه  را  همچون  ذرّات  غبار  پراکنده  در  هوا  می‌سازیم  (‌و  ایشـان  را  از  اجر  و  پاداش  آن  محروم  می‌کنیم‌.  چرا  که  نداشتن  ایمان‌،  موجب  محو  و  نابودی  احسان‌،  و  بی‌اعتبار  شدن  اعمال  خوب  انسان  می‌گردد).

در  اینجا  روند  قرآنی  به  سوی  دیگری  نگاهی  می‌اندازد  و  ناگهان  مؤمنان  را  می‌بیند که  بهشتیانند،  تا  تقابل  را  در  صحنه  تکمیل  کند:

(أصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِیلا).ً

بهشتیان  در  آن  روز،  جایگاه  و  استراحتگاهشان  بهتر  و  نیکوتر  است‌.

مؤمنان  در  بهشت  جایگزین  شده‌اند  و  آرمیده‌اند،  و  خوش  و  آسوده  در  زیر  سایه‌ها  نشسته‌اند.  جایگزین  شدن  و  اسـقرار  پذیرفتن‌،  در  مقابل  سبکی  ‌گرد  و  غبار  پراکنده  در  هوا  قرار  دارد.  و  آرمیدن  و  آرامش  پـیدا  کردن‌،  در  مقابل  جزع  و  فزعی  است که  فریاد  آی  امان  و  آی  پناه  هراس  انگیز  را  برمی‌انگیزد.

کـافران  پیشنهاد  مـی‌کردند که  خدا  و  فرشتگان  در  سایه‌ بانهائی  از  ابر  به  پیش  آنان  فرود  آیند!  چه  بسا  این  اندیشۀ  تباه  از  افسانه‌های  اسرائیلی  سرچشمه  گرفته  باشد.  چرا  که  این‌گـونه  افسانه‌ها  خـدا  را  به  تصویر  می‌کشیدند  بدین  شکل ‌که  او  در  تکّۀ  ابـری  و  یا  در  ستونی  از  آتش  پدیدار  می  آید  و  نمودار  مـی‌گردد.  روند  قرآنی  در  اینجا  برمی‌گردد  تا  صحنۀ  دیگری  در  آن  روز  به  تصویر  بکشد  که  پیشنهادشان  با  نزول  فرشتگان  به  پیش  ایشان‌،  تحقّق  حاصل  می‌کند

(ویوم تشقق السماء بالغمام , ونزل الملائکة تنزیلا . الملک یومئذ الحق للرحمن . وکان یوما على الکافرین عسیرا).

)یاد آورشو)  روزی  را  که  آسمان  (‌کرۀ  زمین  در  آن  روز،  بر  اثر  انفجارات  کواکب  و  سیّارات‌)  به  وسیلۀ  ابـر  (‌حاصل  از  گرد  و  غبار  غلیظ  کرات‌)  پاره  پاره  (‌و  لکّه  لکّه‌)  می‏گردد.  و  فرشتگان  تند  تند  و  پیاپی  فرو  فرستاده  می‌شوند  (‌تا  نامۀ  اعمال  را  به  دست  مردمان  برسانند،  و  به  هنگام  حسابرسی  و  دادگاهی  بر  آنان  گواهی  بدهند)‌.  در  آن  روز  حکومت  واقعی  و  ملک  حقیقی‌،  از  آن  خداوند  مهربان  است  (‌و  مملکت  جهان‌،  به  صورت  ظاهر  و  باطن  و  حقیقی  و  مجازی‌،  در  دست  یزدان  است‌)‌،  و  آن  روز  برای  کافران  روز  سختی  خواهد  بود.

این  آیه  و آیات  بسیار  دیگری  در  قرآن‌،  بیان  می‌دارنـد  که  رخدادهای  نجومی  بزرگی  در  آن  روز  روی  می‌دهد.  همه  این  آیات  بیشمار  اشاره  دارند  به  این‌ که  اختلال  و  از  هم‌ گسیختگی  کاملی  در  نظم  و  نطام  جهان  صورت  می‌پذیرد،  نظم  و  نظامی که  این  جهان  دیدنی  و  سیّارگان  و  ستارگان  و  افلاک  و کواکب  را  به  یکدیگر  ربط  و  پیوند  می‌دهد.  این  آیه‌های  بسیار  اشاره  دارند  به  انقلاب  و  دگرگونی  در  اوضاع  و  اشکال  و  ارتباطات  جهان‌،  و  این  انقلاب  و  دگرگونی  پایان  این  جهان  خواهد  بود.  این  انقلاب  و  دگرگونی  تنها  شامل کرۀ  زمین  نمی‌شود.  بلکه  شامل  همۀ  سیّارگان  و  سـتارگان  و  افـلاک  و کـواکب  می‌گردد...هیچ  مانعی  ندارد  که  ما  نماها  و  نمادهای  این  ا‌نقلاب  و  دگرگونی  را  عرضه  بداریم‌،  بدان  گونه  که  در  سوره‌های  متعدد  و  فراوانی  آمده  است‌:

(إذا الشمس کورت وإذا النجوم انکدرت . وإذا الجبال سیرت . . . . وإذا البحار سجرت).

هنگامی  که  خورشید  در  هم  پیچیده  می‌شود  (‌و  نظام  جهان  درهم  می‌ریزد)‌،  و  هنگامی  که  ستارگان  تیره  و  تار  می‌گردند  و  فرو  می‌افتند،  و  هنگامی  کـه  کوه‌ها  (‌از  جای  برکنده  مـی‌شوند  و  به  این  سو  و  آن  سو)  رانـده  می‌شوند...  و  هنگامی  که  دریاها  سـراسر  برافروخته  می‌گردند  (‌و  گدازه ها  و  گازهای  درون  زمین  طوفانهای  آتشین  و  انفجارهای  هولناکی  پدید  می‌آورند)... (تکویر/1-3و 6...)

 (إذا السماء انفطرت . وإذا الکواکب انتثرت . وإذا البحار فجرت . وإذا القبور بعثرت).

هنگامی  که  آسمان  شکافته  می‏گردد،  و  هنگامی  که  ستارگان  از  هم  می‌پاشند  و  پخش  و  پراکنده  می‌شوند،  و  هنگامی  کـه  دریاها  شکاف  برمی‌دارند  و  به  هـم  می‌پیوندند،  و  هنگامی  که  گورها  زیر  و  رو  می‌گردند  (‌و  مردگان  زنده  می‌شوند  و  بیرون  می‌آیند  و  برای  حساب  آماده  می‌شوند)‌...(انفطار/1-4)

هنگامی  که  آسمان  می‌شکافد،  و  فرمان  پروردگارش  را  می‌برد،  و  چنین  هم  مـی‌سزد  و  حقّ  هم  همین  است‌،  و  هنگامی  که  زمین  گسترده  می‌شود  (‌و  با  زدوده  شدن  فرازهـا  و  نشیبها  و  پستیها  و  بلندیهای  آن‌،  صاف  و  هموار  می‌گردد)  و  آنچه  (‌از  خزینه‌ها  و  مرده‌ها)  در  درون  خود  دارد  بیرون  می‌اندازد،  و  (‌از  آنها)  خـالی  می‏گردد،  و  فرمان  پروردگارش  را  می‌برد،  و  چنین  هم  می‌سزد  و  حقّ  هم  همین  است  .... (انشقاق/1-5)             

(انشقت السماء فکانت وردة کالدهان).

بدان  گاه  کـه  آسمان  شکافته  شود،  و  گلگون  گردد  همچون  روغن  گداخته  (‌حوادث  هولناکی  رخ  می‌دهد  که  به  گفتار  در  نمی‌آید)‌.(‌رحمن‌/37‌)

(إذا رجت الأرض رجا . وبست الجبال بسا . فکانت هباء منبثا).

این  در  هنگامی  است  که  زمین  سخت  به  تکان  و  لرزه  انداخته  مـی‌شود،  و  کوه‌ها  سخت  در  هـم  کوبیده  می‌شوند  و  ریزه  ریزه  می‌گردند،  و  بـه  صورت  غپار  پراکنده  درمی‌آیند.(واقعه/4-6)

(فإذا نفخ فی الصور نفخة واحدة . وحملت الأرض والجبال فدکتا دکة واحدة . فیومئذ وقعت الواقعة وانشقت السماء فهی یومئذ واهیة).

هنگامی  که  یک  دم  در  صور  دمیده  شود،  و  زمـین  و  کوهها  از  جا  پرداشته  شوند  و  یکباره  در  هـم  کوبیده  و  متلاشی  گردند،  بدان  هنگام  که  آن  واقعۀ  (‌بزرگ  قیامت  در  جهان‌)  رخ  می‌دهد  (‌و  رستاخیز  بـرپا  مـی‌شود)‌،  و  آسـمان  از  هـم  می‌شکافد  و  می‌پراکند،  و  در  آن  روز  سست  و  نااسـوار  می‌گردد....(حاقه/13-16)                    

(یوم تکون السماء کالمهل , وتکون الجبال کالعهن).

روزی  آسمان  همسان  فلز  گداخته  می‌شود،  و  کوه‌ها  همسان  پشـم  رنگین  می‌کردد.... 

(معارج/8و9 )

 (إذا زلزلت الأرض زلزالها . وأخرجت الأرض أثقالها).

هنگامی  که  زمین  سخت  به  لرزه  درانداخته  می‌شود،  و  زمین  (‌از  هم  می‌شکافد  و  گدازه‌های  درونی  و  دفینه‌ها  و  مرده‌ها،  و  همۀ‌)  سنگینیها  و  بارهای  خود  را  بیرون  می‌اندازد  (‌و  به  گونۀ  دیگری  درمی  آید)‌.... (زلزله/1و2)    

 (یوم یکون الناس کالفراش المبثوث . وتکون الجبال کالعهن المنفوش).

روزی  است  که  مردمان  همچو  پروانگان  پراکنده  (‌در  اینجا  و  آنجا  حیران  و  سرگردان‌)  می‌گردند،  و  کوه‌ها  همسان  پشم  رنگارنگ  حلّاجی  شده  می‌شوند. (قارعه/4و5)

(فارتقب یوم تأتی السماء بدخان مبین , یغشى الناس هذا عذاب ألیم).

منتظر  روزی  باش  که  آسمان  دود  آشکاری  را  پدیدار  می‏کشد،  دودی  که  تمام  مردم  را  فرا  می‏گیرد.  این  همان  عذاب  دردناک  عظیم  است‌. (‌دخان‌/10و11)   

(یوم ترجف الأرض والجبال وکانت الجبال کثیبا مهیلا).

روزی‌،  زمین  و  کوه‌ها  سخت  به  لرزش  و  جنبش  درمی‌آید  و  (‌چنان  کوه‌ها  در  هم  کوبیده  می‌شوند  که  )  کوه‌ها  به  توده‌های  پراکنده  و  تپّه‌های  ریگ  روان  تبدیل  می‏گردد. (مزمل/14)                                                        

(السماء منفطر به).

در  آن  روز  آسمان  (‌با  همۀ  قوّت  و  عظمتی  که  دارد،  از  خوف  و  هول  قیامت‌)  از  هم  شکافته  می گردد. (مزّمّل/18)                                                          

(إذا دکت الإرض دکاً دکاً).

زمانی  که  زمین  سخت  در هم  کوبیده  می‌شود  وصاف  و  مسطّح  می‏گردد. (فجر/21 )                                        

(فإذا برق البصر , وخسف القمر , وجمع الشمس والقمر).

هنگامی  که  چشمـها  (‌از  شدّت  هول  و  هراس‌)  سراسیمه  و  آشقته  می‌شود،  و  ماه  بی‌نور  و  روشنائی  می‏گردد  و  خورشید  و  ماه  گردآوری  می‌شود  .... (‌قیامت/ ٧-‌٩) 

(فإذا النجوم طمست , وإذا السماء فرجت , وإذا الجبال نسفت).

هنگامی  که  ستارگان  محو  و  تاریک  می‌گردند،  و  هنگامی  که  آسمان  شکافته  می‌شود،  و  هنگامی  که  کوه‌ها  برکنده  و  پراکنده  می‌گردند.... (مرسلات/٨‌-  10)

(ویسألونک عن الجبال فقل:ینسفها ربی نسفا , فیذرها قاعا صفصفا لا ترى فیها عوجا ولا أمتا).

) ای پیغمبر!  حال  که  از  قیامت  صحبت  کرده‌ای‌،  منکران  رستـاخیز)  از  تو  دربارۀ  کوه‌ها  می‌پرسند  (‌و  می‌گویندکوه‌هائی  بدین  عظمت  -  که  به  عقیدۀ  ایشان  قابل  تزلزل  نیست  -  به  هنگام  پایان  گرفتن  جهان  چـه  سـرنوشتی  خواهند  داشت‌؟‌)‌.  بگو:  پروردگارم  آنها  را  آز  جا  می‏کند  و  (‌در  هوا)  پراکنده  می‌دارد  (‌و  بر  باد  می‌دهد)‌.  سپس  زمین  را  به  صورت  فلات  صاف  و  هموار  و  بی آب  و  گیاه  رها  می‌سازد.  در  آن  هیچ  گونه  پستی  و  بلندی  نمی‌بینی  (‌انگار  قبلا  آباد  نبوده  است  و  خانه  و  کاشانه  و  فراز  و  نشیبی  نداشته  است‌)‌.                          (‌طه‌/  105  -  107) 

(وترى الجبال تحسبها جامدة وهی تمر مر السحاب).

کوه‌ها  را  می‌بینی  و  آنها  را  ساکن  و  بـی‌حرکت  می‌پنداری‌،  در  حالی  که  کوه‌ها  مانند ابرها  در  سیر  و  حرکت  هستند. (‌نمل‌/88 )

) ویوم نسیر الجبال وترى الأرض بارزة).

روزی  ما  (‌نظام  جهان  هستی  را  په  عنوان  مقدّمه‌ای  برای  نظام  نوین  درهم  مـی‌ریزیم  و  از  جمله‌)  کوه‌ها  را  به  حرکت  درمی‌آوریم‌،  و  (‌همۀ  موانع  سطح  زمین  را  از  میان  برمی‌داریم‌ ، به  گونه‌ای  که‌)  زمین  را  (‌صاف  و  همه  چیز  را  در  آن‌)  نمایان  می‌بینی‌.                                                                          (کهف/47)

(یوم تبدل الأرض غیر الأرض والسماوات . (

(‌خداوند  از  کافران  و  عـاصیان  انـتقام  می‌گیرد)  در  آ‌ن  روزی  که  این  زمین  به  زمـین  دیگری  و  آسمانها  به  آسمانهای  دیگری  تبدیل  می‌شوند.  (ابراهیم/48)

) یوم نطوی السماء کطی السجل للکتب).

 روزی  ما  آسمان  را  در  هم  می‌پیچیم  به  همان  صورت  که  طومار  نامه‌ها  در  هم  پپچیده  می‌شود.  (انبیاء/104)

این  آیه‌ها  همه  از  این  خبر  می‌دهند که  پایان  جهان  مـا  پایان  هراس  انگیزی  است‌.  در  آن‌،  زمین  به  زلزله  و  تکان  می‌افتد  و  سخت  در  هم  کوبیده  می‌شود.  کوه‌ها  از  جای  کنده  می‌شوند.  دریاها  منفجر  می‌گردند،  با  لبریز  شدن  بر  اثر  درهم  آمیخش  و  آمیزۀ  همدیگر  شدن  آبهای  دریاها  و  اقیانوسها،  و  یا  بر  اثر  انفجار  اتمهای  آبها  و  پرت  شدن  گدازه‌های  آتش‌فشانیها  و  بـه  آتش  تبدیل  شدنها.  همچنین  در  پایان  جهان  ستارگان  تیره  و  تار  و  بی  نور  می‌شوند،  و  آسمان  از  هم  می‌پاشد  و  فرو  می‌ریزد،  و  ستارگان  درهم  می‌شکنند  و  پخش  و  پراکنده  می‌شوند.  فاصله‌ها  از  میان  برمی‌خیزند  و  خورشید  و  ماه  گرد  هم  می‌آیند،  و  آسمان  گاهی  همچون  دود،  و گاهی  مشتعل  و  گلگون  به  نظر  می‌رسد  ...  و سـائر  هول  و  هراسهای  وحشتناک  جهانی  دیگر...

در  این  سوره  -  یعنی  فرقان  -  خدا  مشرکان  را  از  تکّه  و  پاره  شدن  آسمان  با  ابر  می‌ترساند،  و  این  ابر  چه  بسا  ابرهای  متراکم  فراهم  آمده  از  بخارهای  آن  چنان  انفحارهای  هولناک  باشد.  در  آن  زمان  که  پایان  جهان  است  فرشتگان  به  پیش ‌کافران  نازل  میگر‌دند  بدان‌گونه  که  خودشان  پیشنهاد  می‌کردند.  فرشتگان  برای  تصدیق  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  پائین  نمی‌آیند.  بلکه  تا  عهده‌دار  عذاب  و  شکنجۀ  ایشان  به  فرمان پـروردگارشان  بشوند:

(وکان یوما على الکافرین عسیرا).

آن  روز  برای  کافران  روز  سختی  خواهد  بود.

چون  در  آن  روز  هول و  هراس‌،  و  عذاب  و  عقاب  است  ...  ایشان  را  چه  شده  است ‌که  نزول  فرشتگان  را  پیشنهاد  می کنند؟فرشتگان  ‌که  جز  در  همچون  روز  سختی  فرود  نمی آیند.

آن گاه  روند  قرآنی  صحنه‌ای  ا‌ز  صحنه‌های  آن  روز  را  نشان  می‌دهد.  در  آ‌ن  پشیمانی  ستمگرا‌ن  کـره  را  به  تصویر  می‌کشد.  آن  صحنه  را  به  درازا  نشـان  مـی‌دهد،  بدان‌ گونه  شنونده  خیال  می‌کند  که  این  صحنه  هرگز  به  پایان  نمی‌آید  و  هرگز  بر  یک  حال  مـاندگار  نمی‌ماند.  صحنۀ  ستمگری  را  به  تصویر  می‌زند که  از  پشیمانی  و  اندوه  و  ناراحتی دستهای  خود  را  گاز  می‌گیرد:

 

ویوم یعض الظالم على یدیه یقول:یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا . یا ویلتا لیتنی لم أتخذ فلانا خلیلا . لقد أضلنی عن الذکر بعد إذ جاءنی وکان الشیطان للإنسان خذولا . .

و  در  آن  روز  ستمکار  (‌کفر  پیشه‌)  هر  دو  دست  خویش  را  (‌از  شـدّت  حسـرت  و  ندامت‌)  به  دندان  می‏گزد  و  می‌گوید:  ای  کاش‌!  با  رسول  خدا  راه  (‌بهشت  را)  برمی‌گزیدم  (‌و  با  قـافلۀ  انبیاء  بـه  سـوی  خوشبختی  جاویدان  و  رضای  یزدان  سبحان  حرکت  می‌کردم‌.  ای  وای  من‌!  بر  خود  چه  کردم‌؟‌)  ای  کاش‌!  من  فلانی  را  بـه  دوستی  نمی‌گرفتم‌.  بعد  از  آن  که  قر‌آن  (‌برای  بیداری  و  آکاهی‌)  به  دستم  رسیده  بود،  مرا  گمراه  (‌و  از  حق  منحرف  و  منصرف‌)  کرد.  (‌آری‌!  این  چنین‌)  شیطان  انسان  را  (‌به  رسوائی  می‌کشد و  )  خوار  خوار  می‌دارد. 

هر  چیزی ‌که  در  پیرامون  او  است  سکوت  می‌گزیند،  و  او  صدای  ناله  و  آه  خود  را  بلندتر  و  بلندتر  می‌گرداند،  و  فریادهای  غم  انگـزش  در  گلویش  می‌شکند...  آهنگها  و  نواهای  موسیقی  واژه‌ها  بر  درازای  موقعیّت  می‌افزاید  و  تأثیر  آن  را  ژرف‌تر  می‌نماید.  تا  بدانجا  که  خونندۀ  این  آ‌یات  و  شـنوندۀ  ا‌ین  آیات  در  پشیمانی  و  ا‌نـدوه  و  نـاراحتی  شرکت  می‌ورزند  و  خود  را  شریک  او  می‌دانند!

 

(ویوم یعض الظالم على یدیه ).

و  در  آن  روز  ستمکار  (‌کفر  پیشه‌)  هر  دو  دست  خویش  را  (‌از  شدّت  حسرت  و  ندامت‌)  به  دندان  می گزد.

تنها  گاز  گرفتن  یک  دست  او  را  بسنده  نیست‌.  بلکه  گاهی  این  دست  و  گاهی  آ‌ن  دست  را  گاز  می‌گیرد،  یا  هر  دو  دست  را  با  همدیگر  گرد  می‌آورد  و گاز  می‌گیرد  از  شدّت  پشیمانی  ‌گزنده  و  نیش  زننده‌ای که  در گاز  گرفتن  هر  دو  دست  جلوه‌گر  است‌.  گاز گرفتن  بر  دست  معلوم  همگان  است  و  روند  قرآنی  با  آن  به  حالت  روانی  اشاره  می‌نماید  و  آن  حالت  درونی  را  مجسّم  پیـش  چشم  می‌دارد:

(یقول:یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا ).

می‌گوید:  ای  کاش‌!  با  رسـول  خدا  راه  (‌بهشت  را)  برمی‌گزیدم  (‌و  با  قافلۀ  انبیاء  بـه  سـوی  خوشبختی  جاویدان  و  رضای  یزد!ن  سبحان  حرکت  می‌کردم‌.  ای  وای‌!  من‌،  بر  خود  چه  کردم‌؟‌)‌

کاش  راه  رسول  خـدا  را  می‌سپردم‌،  و  از  او جدا  نمی‌گردیدم‌،  و گمراه  نمی‌شدم  و  از  راستای  راه  او  به  کژراهه  نمی‌افتادم  ...  رسول  خدا  همان  کسی  است  که  رسالت  او  را  تکذیب ‌کرده  است  و  بعید  دانسته  است ‌که  خدا  پیغمبری  را  مبعوث  و  برانگیخته ‌کند!

(یا و یلتا لیتنی لم أتخذ فلانا خلیلا .).

ای  کاش‌!  من  فلانی  را  به  دوستی  نمی‌گرفتم‌.

«فُلاناً: فلانی » به  صورت  نکره  و  نامعلوم  ذکر  می‌شود  تا  شامل  هر  دوست  بدی  و نابابی ‌گردد  که  انسان  را  از  راه  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  باز  می‌دارد،  و  انسان  را  از  یاد  خدا  و  از  قرآن  گمراه  و  منحرف  می‌گرداند...[2]

 

(لقد أضلنی عن الذکر بعد إذ جاءنی ).

بعد  از  آن  که  قرآن  (‌برای  بیداری  و آگاهی‌)  به  دستم  رسیده  بود،  مرا  گمراه  (‌و  از  حقّ  منحرف  و  منصرف  (کرد.

او  اهریمنی  بود که  گمراه  می‌کرد،  و  یا  او  یاور  اهریمن  بود.

(وکان الشیطان للإنسان خذولا ).

( آری این  چنین‌)  شیطان  انسان  را  (‌به  رسوائی  می‌کشد  و)  خوار  خوار  می‌دارد.

اهریمن  انسان  را  به  جایگاه‌های  خـواری  و  رسوائی  می‌کشاند،  و  به  هنگام  جدّی  بودن  و  به  تلاش  ایستادن‌،  و  در  جایگاه‌های  ترس  و  هراس  و  غم  و  اندوه‌،  او  را  خوار  و  رسوا  می‌گرداند.

قرآن  این  چنین  دلهایشان  را  با  این  صحنه‌های  تکـان  دهنده  به  لرزه  می‌انداخت‌،  صحنه‌های  تکان  دهنده‌ای ‌که  سرنوشت  و  فرجام  هولناک  ایشان  را  مجسّم  می‌کرد،  و  آن  را  واقعی  و  دیدنی  بدیشان  می‌نمود،  در  حـالی  کـه  آنان  هنوز  در کرۀ  زمین  بودند،  و  ملاقات  با  خدا  را  تکذیب  می‌کردند،  و  نامحترمانه  بر  مقام  او  گردن  افرازی  می‌نمودند،  و  پیشنهادهای  بی‌شرمانه‌ای  را  داشتند.  این  است ‌که   هول  و  هراس  وحشتناکی  در  آنجا  در  انتظار  است‌،  و  آن  وقت  پشیمانی  پس  ازگذشت  فرصت  سودی  بدیشان  نمی‌رساند.

*

پس  از  این  گشت  و گذار  در  آن  روز  سخت  و  دشوار،  روند  قرآنی  ایشان  را  به  کرۀ  زمین  بـرمی‌گرداند،  و  موضعگیری  آنان  را  با  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   و  اعتراضهائی  را  نشان  می‌دهد که  بر  شیوۀ  نزول  تدریجی  قرآن  داشتند.  آن  گاه  این  گشت  و گذار  را  نیز  با  صحنه‌ای  به  پایان  می‌برد که  در  روز  همایش  همگانی  قیامت‌،  یعنی  حشر  دارند:

وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30) وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِّنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَى بِرَبِّکَ هَادِیاً وَنَصِیراً (31) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً (32)‏ وَلَا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً (33) الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُوْلَئِکَ شَرٌّ مَّکَاناً وَأَضَلُّ سَبِیلاً (34)

و  پپغمبر  (‌شکوه  کنـان  از  کیفیّت  برخورد  مردمان  با  قرآن‌)  عرض  می‌کند،  پروردگارا!  قوم  من  این  قرآن  را  (‌که  وسیلۀ  سعادت  دو  جهان  بود)  رها  و  از  آن  دوری  کرده‌اند  (‌و  از  ترتیل  و  تدبّر  و  عمل  بدان  غافل  شده‌اند)‌.  این  گونه  (‌که  تو  ای  پیغمبر!  با  موضعگیری  و  عداوت  سرسختانۀ  این  گروه  روبرو  شده‌ای‌،  همۀ  پیغمبران  در  چنین  شرائطی  قرار  داشته‌اند،  و  )  برای  هر  پیغمبری  گروهی  از  بزهکاران  را  دشمن  ساخته‌ایم  (‌که  با  او  به  مبارزه  پرداخته  و  با  مکتب  و  دعوتش  مخالفت  ورزیده‌اند.  امّا  بدان  که  حقّ  همیشه  پیروز  است‌،  و  تو  هم  تنها  و  بدون  یاور  نیستی‌،  و  خدا  تو  را  به  راه  پیروزی  بر  آنان  راهنمائی  می‌کند  و  یاریت  می‌دهد)  و  همین  بس  که  خدای  تو  راهنما  و  یاور  باشد.  کافران  می‌گویند:  چرا  قرآن  بر  او  یکجا  نازل  نمی‌شود؟  (‌و  چرا  آیات  آن  تدریجاً  و  با  فواصل  مختلف  زمانی  نازل  می‌گردد؟‌)‌.  همین  گونه  (‌ما  قرآن  را  بـه  صورت  آیات  جداگانه  و  بخش  بخش  می‌فرستیم‌)  تا  دل  تو  را  (‌با  انس  بـدان  و  حفظ  آن‌)  پابرجا  و  استوار  بداریم‌،  و  آن  را  قسمت  به  قسمت  وآرام  آرام  (‌توسّط  جبرئیل‌،  بر تو)  فرو  می‌خوانیم  (‌تا  آن  را  با  دقّت  بیاموزی  و  کم  کم  به  خاطر  سپاری‌.  (‌این  کافران‌)  هیح  مثالی  را  (‌به  عنوان  اعتراض  از  قرآن  و  رخنه  از  رسالت  و  دعوت  تو)  بـه  میان  نمی‌کشند،  مگر  این  که  ما  پاسخ  راست  و  درست  را،  و  بهترین  وجه  و  زیباترین  تبیین  و  تفسیر  را  بـه  تو  می‌نمایانیم  (‌و  بدین  وسیله  اعتراضات  واهـی  ایشان  را  پاسخ  داده  و  باطل  می‌گردانیم‌)‌.  کسانی  که  کشان  کشان  بر  رخساره  به  سوی  دوزخ  برده  می‌شوند  و  در  آن  گرد  آورده  می‌شوند،  آنان  بدترین  جایگاه  و  منحرف ترین  راه  را  دارند.

آنان  قرآنی  را  رها کرده‌اند  و  به  ترک  آن ‌گفته‌اند  که  خدا  آن  را  بر  بنده‌اش  نازل  فرموده  است  تا  ایشان  را  بـیم  دهد،  و  آنان  را  بینا  کند.  آنان  از  قرآن  دوری  گرفته‌اند  و گوشهایشان  را  به  روی  آن  باز  نکرده‌اند.  چـرا که  می ترسیده ‌اند که  قرآن  ایشان  را  جذب  خود گرداند  و  به  سوی  خویش  بکشاند  و  نتوانند  جلو  دلهایشان  را  بگیرند  و  دلهایشان  را  ا‌ز  پذیرش  قرا‌ن  باز  دارند.  آنان  از  قرآن  گریخته ‌اند  و  درباره‌اش  نیندیشیده‌اند  و  پژوهش  ننموده‌اند  تا  از  لابلای  آن  حقّ  و  حقیقت  را  نبینند  و  نفهمند،  و  در  پرتو  نور  آن  رهنمود  و  رهنمون  را  مشاهده  نکنند  و  راهیاب  نشوند.  به  ترک  قرآن ‌گفته ‌اند  و  آن  را  قانون  زندگی  خود  نساخته‌اند،  در  حالی‌که  قرآن  آمده  است  تا  برنامه  زندگی گردد،  و  زندگی  را  به  درست‌ترین  و  را‌ست‌ترین  راه  بکشاند  و  سوق  دهد:

وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30)

و  پیغمبر  (‌شکوه  کنان  از  کیفیّت  برخورد  مردمان  با  قرآن‌)  عرض  می‌کند،  پروردگارا!  قوم  من  این  قرآن  را  (‌که  وسیلۀ  سعادت  دو  جهان  بـود)  رها  و  از  آن  دوری  کرده‌اند  (‌و  از  ترتیل  و  تدبّر  و  عمل  بدان  غافل  شده‌اند)‌.  خداوندگار  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   قطعاً  می‌داند،  ولی  باز  هم  با  پریشانی  و  پشیمانی  او  را  فریاد  می‌دا‌رد  و  با  دعا  و  زاری  او  را  گواه  می‌گیرد که  از  هیچ  کوششی  بازنایستاده  است‌،  امّا  این  قوم  ا‌و  هستند که  بدین  قـرآن  گوش  نداده‌اند  و  درباره‌اش  نیندیشیده‌اند.

خداوندگارش  او  را  دلداری  می‌دهد  و  از  او  دلنوازی  می‌کند،  و  بدو  می‌فرماید که  این  قانون  و  سنّت  جاری  است ‌ که  در  میان  همۀ  پیغمبران  پیش  از  او  بوده  است‌،  و  جمـلگی  رسالتها  آن  را  به  خود  دیده  است‌.  برای  هـر  پیغمبری  دشمنانی  بوده‌اند که  به  ترک  هدایتی  گفته‌اند که  آ‌ن  پیغمبر  با  خود  برایشان  به ا‌رمغان  آورده  است‌،  و  ا‌ز  راه  خدا  خود  را  و  دیگران  را  باز  داشته‌اند.  ولی  خدا  پیغمبران  خود  را  به  راه  ییروزی  بر  دشمنان  بزهکارش  رهنمون  فرموده  است  و  هدایت  بخشیده  است‌:

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِّنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَى بِرَبِّکَ هَادِیاً وَنَصِیراً (31)

این  گونه  (‌که  تو  ای  پیغمبر!  با  موضع‌گیری  و  عـداوت  سرسختانۀ  این  گروه  روبرو  شده‌ای‌،  همۀ  پپغمبران  در  چنین  شرائطی  قرار  داشته‌اند،  و  )  بـرای  هر  پیغمبری  گروهی  از  بزهکاران  را  دشمن  ساخته‌ایم  (‌کـه  با  او  بـه  مبارره  پرداخته  و  با  مکتب  و  دعوتش  مخالفت  ورزیده‌اند.  امّا  بدان  که  حقّ  همیشه  پیروز  است‌،  و  تو  هـم  تنها  و  بدون  یاور  نیستی‌،  و  خدا  تو  را  به  راه  پیروزی  بر  آنان  راهنمائی  می‏کشد  و  یاریت  می‌دهد)  و  همین  بس  که  خدای  تو  راهنما  و  یاور  باشد.

حکمت  والا  از آن  خدا  است‌.  ظهور  بزهکاران  برای  جنگ  با  پیغمبران  و  مبارزه  با  دعوتهایشان‌،  ا‌نبیاء  را  قوی‌تر  و  استوارتر  می‌سازد،  و  دعوتهایشان  را  با  قالب  جدّی  و  استقامتی  قالب‌ریزی  می‌کند  که  شایان  سرشت  دعوتها  است‌.  مبارزه  صاحبان  دعوتها  با  بزهکارانی  که  بر  سر  راه  دعوتها  می‌ایستند  و  می‌رزمند،  هر  اندازه  هم  برای  صاحبان  دعوتها  یعنی  انبیاء  تولید  مشقّت  و  زحمت  کند،  و  دعوتها  را  به  تأخیر  بیندازد،  این  چنین  مبارزه‌ای  است  که  دعوتهای  حـقّ  را  از  دعوتهای  باطل  جدا  و  ممتاز  می‌سازد،  و کسانی  را  سره  و  خالص  می‌گردا‌ند که  بر  دعوتها  را‌ست  قامت  و  ا‌ستوار  می‌ایستند،  و  کسانی  را  می‌راند  و  مطرود  می‌دارد که  نادرست  و  نابکارند.  در  مبارزه  است که  معلوم  می‌گردد  چه  کسـانی  در کنار  دعوتها  می‌مانند  و  مؤمن  و  قوی  و  مخلص  هستند  و  برای غنیمتهای  دنیوی  نمی‌رزمند،  و  جز  دعوت  خالص  را  نمی‌خواهند،  و  جز  رضای  خداوند  بزرگوار  را  نمی‌طلبند.

اگر  دعوتها  سهل  و  ساده  بود  و  آسان  دست  می‌داد،  و  راه  آماده  و  با  گلها  گل  افشـان  و  آراسته  می‌بود،  و  در  راستای  آن  دشمنان  و  جنگجویانی  قرار  نمی‌گرفتند،  و  تکذیب ‌کنندگان  و  ستیزه‌ گرانی  بر  آن  نـمی‌ایسـتادند  و  نمی‌رزمیدند،  برای  هر  انسانی  ممکن  و  سهل  و  ساده  بود که  صاحب  دعوت  گردد.  آن  وقت  دعوتهای  راه  حقّ  و  ادّعاهای  راه  باطل  به  هـمدیگر  می‌آمیخت  و  آ‌میزۀ  یکدیگر  می‌گردید،  و  فتنه‌ها  و  آشوب‏ها  و  آشفتگیها  ییش  می‌آمد.  امّا  ظهور  دشمنان  و  رزمندگان  با  دعوتها  است  که  مبارزه  را  برای  پیروزی  دعوتها  قطعی  و  حتمی  می‌گرداند،  و  دردها  و  رنجها  و  فداکاریها  و  جان‌نثاریها  را  افروزینۀ  پیروزی  دعوتها  می‌سازد. دردها  و  رنجها  و  فـداکاریها  و  جان‌نثاریها  را  نمی‌کشند  و  بر  عهده  نمی‏گیرند  مگر  یاران  جدّی  و  واقعی  و  مؤمن  دعوت  حق‌ّ.  آن  مؤمنانی ‌که  دعوتشان  را  بر  آسایش  و  استراحت  و  متاع  و  کالا،  و  بر  اموال  و  دارائی ‌گذرای  دنیا  ترجیح می‌دهند.  بلک  دعوتشان  را  بر  خود  زندگی  ترجیح  می‌دهند  و  فراتر  می‌نهند،  اگر  دعوتشان  مـقتضی  این  گردد که  در  راه  آن  شربت  شهادت  سر بکشند  و  جـان  فدای  آن  کنند.  بر  راستای  مبارزۀ  تلخ  جز  ‌کسانی  از  مردمان  پایدار  نمی‌مانند  و  استوار  نمی‌ایستند  که  دارای  استقامت  بیشتر،  و  ایمان  قوی‌تر  بـاشند،  و  بیشتر  از  دیگران  به  چیزی  چشم  امید  بدوزند که  در  نـزد  خدا  است‌،  و  چیزی  را  بسی  خوار  و  حقیر  بدانند که  در  نزد  انسانها  ا‌ست  ...  بدین  هنگام  است ‌که  دعـوت  حقّ  از  ادّعاهای  باطل  جدا  و  متمایز  می‌گردد.  و  بدین  هنگام  است  که  صفهای  نیرومندان  از  صفهای  ضعیفان  مشخّص‌،  و  افراد  مخلص  از  افراد  غیر  مـخلص  خـدا  می‌شود.  و  بدین  هنگام  است ‌که  دعوت  به  راه  خود  در  سایۀ  کسانی  ادامه  می‌دهد  که  بر  آن  اسـتوار  و  پایدار  مانده‌اند،  و از  امتحان  و آزمون  آن  سـرافــراز  بیرون  آمده‌اند،  و  در  بوتۀ  بلاها  و  مصیبتها گداخته  و  سره  گردیده‌اند.  آنان  امنای  دعوت  هستند.  کسانیند  کـه  سختیها  و  دشواریها  و  پـیآمدهای  پـیروزی  را  تـحمّل  کرده‌اند  و  پرچم  آن  را  بر  دوش  کـشیده‌اند.  آنان‌ کسانیند  که  این  پیروزی  را  با  بهای ‌گرانی  به  دست  آورده‌اند،  و  صادقانه  مالیات  آن  را  پرداخته‌اند،  و  این  پیروزی  را  بر  همه  چیز  ترجیح  داده‌اند  و  برتر  نهاده‌انـد.  تجربه‌ها  و  آزمونها  و  رنجها  و  بلاها  بدیشان  آموخته  است  چگونه  دعوتشان  را  از  میان  خـارستانها  و  صخره  سنگها  بگذرانند  و  به  پیش  برانند.  سختی‌ها  و  دشواریها  و  ترسها  و  هراسها  همۀ  نیروها  و  توانهای  ایشان  را  به  جوش  و  خروش  درآورده  است  و  برانگیخته ‌کرده  است‌.  در  نتیجه  نیروی  ذخیرۀ  پشـتوانۀ  ایشان‌،  و  انـدوختۀ  آشنائی  و  آگاهی  آنان‌،  فزونی  پذیرفته  است  و  افزایش  یافته  است‌.  همۀ  این  چیزها  هم  پشتوانۀ  دعوتی  شده  است ‌که  پرچم  آن  را  در  خوشی  و  ناخوشی  و  شـادی  و  غم  برمی‏دارند  و  به  اهتزاز  درمی‌آرند.

آنچه  اغلب  اتفّاق  می‌افتد  این  است‌ که  بیشتر  مردمان  به  تماشای  مبارزه  بزهکاران  و  یاران  دعوتها  می‌ایستند.  به  مبارزۀ  آنان  می‌پردازند  تا  آن  گاه‌ که  پشتوانۀ  فداکاریها  و  جان  نثاریها  و  قربانیها  و  دردهـا  و  رنجها  در  صف  یاران  دعوت  بـه  اوج  مـی‌رسد  و  بزرگ  و  سترگ  می‌گردد.  یاران  دعوت  را  می‏بینند  که  بر  دعوت  خود  ثابت  و  استوار  مانده‌اند  و  در  راه  خود  به  پیش  می‌تازند  و  جان  مـی‌بازند.  در  این  هنگام  و  در  این  هـنگامه‌،  مردمان  فراوانی  که  به  تماشا  ایستاده‌اند  می‌گویند  یـا  احساس  می‌کنند  که  این  یاران  دعوت  بر  دعوتشان  با  وجود  همۀ  این  فداکاریها  و  جان  نثاریها  و  تقدیم  قربانیها  و  دیدن  این  همه  رنجها  و  دردها  نمی‌ایستند  و  پایداری  نمی‌کنند  مگر  این‌ که  در  این  دعوت  چیزی  وجود  دارد  که ‌گرانبهاتر  و  ارزشمندتر  از  چیزی  است‌ که  آن  را  فدا  و  قربان  می‌سازند...  در  این  وقت ‌کثرت  مردمانی  که  به  تماشا  ایستاده‌اند  تا  ببینند  این  عنصر گرانبها  و  ارزشمند  کدام  است ‌که  بر  همۀ  ‌کالاهای  گذرای  زندگی  برتری  می‏یابد  و  رجحان  می‌پذیرد،  و  از  خود  زندگی  نیز  بـه  عقیدۀ  یارا‌ن  دعوت  بالاتر  و  والاتر  است‌،  بلی  در  این  وقت  تماشاگران  دسته  دسته  بدین  عقیده  درمـی‌آیند  و  بعد  از  مدّتها  تماشای  مبارزه‌،  این  عقیده  را  به  جان  می‌پذیرند.

به  خاطر  همۀ  این  چیزها  است ‌که  خدا  برای  هر  بیغمبری  دشمنانی  از  بزهکاران  را  قرار  داده  است‌،  و  بزهکاران  را  رو  در  روی  دعـوت  حـقّ  قرار  داده  ا‌ست‌،  و  حاملان  دعوت  را  بر  آن  داشته  است ‌که  با  بزهکاران  برزمند  و  بجنگند،  و  دردها  و  بلاها  و  مصیبتهائی  بدیشان  برسانند  که  خودشان  می‌بینند،  و  به  را‌ه  خود  ادامه  دهند  و  به  ییش  بروند.  پایان ‌کار  و  نتیجۀ  مبارزه  هم  از  پیش  تعیین  شده  است‌،  و  معروف  و  مشهور  است  و  متّکیان  به  خدا  در  آن  به  اشتباه  نمی‌روند  و  راه  خطا  نمی‌پویند. پایان  و  نتیجۀ  نبرد  این  است  و  جز  این  نیست‌:  هدایت  یافتن  و  راهیاب  شدن  به  حقّ‌،  و  سرانجام  رسیدن  به  پیروزی  است‌:

(وَکَفَى بِرَبِّکَ هَادِیاً وَنَصِیراً ).

و  همین  بس  سه  خدای  تو  راهنما  و  یاور  باشد.

پیدایش  بزهکاران  بر  سر  راه  انـبیاء  یک  چیز  طبیعی  است‌.  چه  دعوت  حقّ  در  زمان  مناسب  خود  می‌آید  برای  چاره‌جوئی  تباهی  و  فسادی  که  در  میان  جـماعتی  از  مردمان  روی  داده  است  یا  دامنگیر  بشریّت  به  طور کلّی  شده  ا‌ست‌،  تباهی  و  فسادی که  دلها  را  فراگرفته  است‌،  و  به  قوانین  و  مقرّرات  مردمان  سرایت  کرده  است‌،  و  اوضاع  و  احوال  را  درنوردیده  است‌.  بزهکاران  هم  خود  را  در  پشت  همچون  تباهی  و  فسادی  پنهان  می‌دارند  و  کمین  می‌کنند،  بزهکارانی ‌که  از  یک  سو  تباهی  و  فساد  را  به  بار  می‌آورند،  و  از  دیگر  سو  از  تباهی  و  فساد  بهره‌برداری  می‌کنند.  آب  بزهکاران  در  جوی  تباهی  و  فساد  روان  می‌شود،  و  تباهی  و  فساد  هماهنگ  با  مکتب  و  مشرب  ایشان  است‌،  و  هواها  و  هوسهایشان  در  قضای  و باخیز  و  طاعون  زده  تنفّس  می‌کند.  بزهکاران  در  فضای  و باخیز  و  طاعون  زده  مستندی  برای  معیارها  و  ارزشهای  پوچ  پیدا  می‌کنند  و  بر  آن  تکیه  مـی‌نمایند،  معیارها  و  ارزشهائی ‌که  وجودشان  بسته  بدا‌نها  است‌،  و  بودن  تباهی  و فساد  مساوی  با  بودن  آنان‌،  و  بودن  آنان  مساوی  با  پبودن  تباهی  و  فسـاد  است  ...  لذا  در  این  صورت  طبیعی  است‌ که  بزهکاران  بر  سر  راه  پیغمبران  و  دعوتهای  ایشان  سبز  شوند  و  پیدا  گردند  تا  از  هستی  خود  دفاع  نمایند،  و  فضائی  را  برجای  دارند  و  ماندگار  نمایند که  می‌توانند  در  آن  تنفّس ‌کنند.  برخی  از  حشرات  با  بوی  خوش‌گلها  خفه  می‌شوند،  و  جز  درگندابها  و  زباله‌دانها  نمی‌توانند  زندگی  کنند.  بعضی  از  کرمها  نیز  در  آبهای  پاک  روان  می‌میرند،  و  جـز  در  مردابهای  گندیده  و  بدبو  نمی‌توانند  زندگی  کنند.  بزهکاران  هم  همین ‌گونه  هستند  ...  پـس  طبیعی  است  که  بزهکاران  دشمنان  دعوت  حقّ  باشند  و  در  مبارزۀ  با  آن  تا  پای  جان  بایستند.  همچنین  طبیعی  است‌ که  دعوت  حقّ  سرانـجام  پیروز  بشود  و  در  نهایت  برد  با  آن  باشد،  زیرا  دعوت  حقّ  با  خطّ  سیر حیات  حرکت  می‌کند،  و  به  افق  والای  درخشانی  رو  می‌کند که  در  آن  با  یزدان  تماس  می‌گیرد  و  پیوند  پیدا  می‌کند.  آن  افقی ‌که  در  آنجا  به ‌کمال  مقدّر  و  مقرّر  خود  می‌رسد،  آن  ‌کمال  مقدّر  و  مقرّری که  یزدان  اراده  فرموده  ا‌ست‌:

(وَکَفَى بِرَبِّکَ هَادِیاً وَنَصِیراً ).

و  همین  بس  که  خدای  تو  راهنما  و  یاور  باشد.

سپس  روند  قرآنی  در  عرضه  کردن  گفتارهای  بزهکارانی  به  پیش  می‌رود که  با  دعوت  قرآن  رویاروی  می‌ایستادند،  و  بدان  گفتارها  پاسخ  می‌گوید:

(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً) (32)

کافران  می‌گویند:  چرا  قرآن  بر  او  یکجا  نازل  نمی‌شود؟  (‌و  چرا  آیات  آن  تدریجاً  و  با  فواصل  مختلف  زمانی  نازل  می‌گردد؟‌)‌.  همین  گونه  (‌مـا  قرآن  را  به  صـورت  آیات  جداگانه  و  بخش  بخش  می‌فرستیم‌)  تا  دل  تو  را  (‌با  انس  بدان  و  حفظ  آن‌)  پابرجـا  و  استوار  بداریم‌،  و  آن  را  قسمت  به  قسمت  و  آرام  آرام  (‌توسّط  جبرئیل‌،  بـر  تو)  فرو  می‌خوانیـم  (‌تا  آن  را  با  دقّت  بیاموزی  و  کم  کم  یه  خاطر  سپاری‌(.

این  قرآن  آمده  است  تا  ملّتی  را  تربیت ‌کند،  و  جامعه‌ای  را  پدید  آورد،  و  سیستم  و نظامی  را  برقرار  سازد.  تربیت  به  زمانی  و  متأثّر  شدنی  و  دگرگون ‌گردیدنی  با  سخن  نیاز  دارد،  و  محتاج  حرکتی  است ‌کـه  متأثّر  شدن  و  دگرگون  گردیدن  را  به  واقعیّت  اجتماعی  تبدیل  کند.  نفس  بشری  در  عرض  شب  و  روزی  با  خواندن ‌کتاب  کامل  و  شامل  برنامۀ  جدید،  به  تمام  و کمال  و  گسترده  و  فراخ  متحوّل  و  دگرگون  نمی‌گردد.  بـلکه  روز  به  روز  متأثّر  از  گوشه‌ای  از  این  برنامه  می‌شود،  و  از  پلّه‌های  آن  آرام  و  آهسته  بالا  می‌رود،  و  به  مشقّات  و  مشکلات  و  تکالیف  و  وظائف  آن  اندک  اندک  عادت  می‌کند،  و  از  آن نمی‌رمد.  ولی  اگر  به  صورت  یکجا  و  ستبر  و  سنگین  و  دشوار  به  نفس  بشری  عرضه ‌گردد،  از  آن  می‌رمد  و  می‌گریزد.  نفس  بشری  هر  روز  با  وعده  غذایی  سیر کننده  و  مفید  رشد  و  نمو  می‌کند،  و  در  روزهای  بعد  آمادگی  بیشتری  برای  سود  بردن  از  وعده‌های  غذائی  بعدی  پیدا  می‌کند،  و  شایستگی  بیشتری  برای  استفادۀ  از  آن  به  هم  می‌رساند،  و  بیشتر  و  بهتر  از  آن  لذّت  می‌برد.

قرآن  برنامۀ  ‌کامل  و  شاملی  را  برای  سراسر  زندگی  با  خود  به  ارمغان  آورده  است‌.  در  عین  حال  قرآن  برنامه‌ای  را  برای  تربیت  به  ارمغان  آورده  است ‌که  با  فطرت  بشری  هماهنگ  و  همساز  است  و  از  دانش ‌کسی  سرچشمه ‌گرفته  است که  آفریدگار  فطرت  بشری  است‌.  این  است‌ که  بخش  بخش  و  تدریجی  برابر  نیازهای  زندۀ  گروه  مسلمانان  فرود  آمده  است‌، ‌گروه  مسلمانانی ‌که  در  راه  رشد  و  نموّ  خود  بوده‌اند.  ایـن  بـرنامه  موافق  با  آمادگی  و  استعدادی  فرود  آمده  است ‌که  روز  به  روز  در  سایۀ  برنامۀ  تربیتی  دقیق  الهی  رشد  و  نموّ  پیدا  می‌کند  و  می‌بالد.  آمده  است  تا  برنامۀ  تربیتی  و  قوانین  و  مقرّرات  زندگی  باشد،  نه  این‌ که  یک ‌کتاب  فرهنگی  شود  و  تنها  برای  لذّت  بردن  یا  فقط  برای  دانش  و  آگاهی  پیدا کردن  باشد.  قرآن  آمده  است  تا  حرف  به  حرف  و کلمه  به‌ کلمه  و  قانون  به  قانون  آن  اجراء  شود.  آمده  است  تا  آیات  آن  «‌دستورکارهای  روزانه‌»  شود،  دستوری  که  مسلمانان  در  آن  روزگار  آن  را  دریافت  مـی‌کردند  و  بـه  محض  دریافت  بدان  عـمل  می‌نمودند  و  به  مـرحلۀ  اجراء  درمی‌آوردند.  درست  بدان  شکلی  که  سربازان  در  پادگانها  و  سرباز خانه‌های  خـود  یا  در  میدان  مشق  «‌دستور  کار  روزانه‌»  را  دریافت  می دارند  و  می‌خواهند  آن  را  بفهمند  و  تمرین ‌کنند  و  با  علاقۀ  زیاد  اجراء  نمایند،  و  خویشتن  را  با  آن  تطبیق  دهـند  و  دگرگون  سازند.

به  خاطر  اینها  است ‌که  قرآن  به  تدریج  نازل  گردیده  است  و  بخش  بخـش  فرود  آمده  است.  نخستین  چیزی که  چنین  شیوه  و  روشی  به  خاطر  آن  در  پیش ‌گرفته  شـده  است  و  اندک  اندک  قرآن  نازل ‌گردیده  است‌،  به  خاطر  دل  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  بوده  است‌.  قرآن  به  تدریج  آمده  است  تا  دل  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  بر  راه  استوار  و  پایدار  بدارد،  و  در  مراحل  و  منازل  راه  اندک  اندک  تلاوت  و  قرائت  شود،  و  جزء  به  جزء  دریافت ‌گردد  و  دل  او  را  ثابت  و  برجای  بدارد:

(کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً ).

همین  گونه  (‌ما  قرآن  را  به  صورت  آیات  جداگانه  و  بخش  بخش  می‌فرستیم‌)  تـا  دل  تو  را  (‌با  انس  بدان  و  حفظ  آن‌)  پاپرجا  و  استوار  بداریـم‌،  و  آن  را  قسمت  به  قسمت  و آرام  آرام  (‌توسّط  جبرئیل،  بر  تـو)  فرو  می‌خوانیـم  (‌تا  آن  را  با  دقت  بیاموزی  و  کم  کم  به  خاطر  سپاری).‌

«ترتیل‌»  در  اینجا  به  معنی  پیاپی  و  پشت  سر  هم  ا‌ست‌  که  سازگار  با  حکمت  آفریدگار  و  همآوا  با  دانش  و  آگاهی  کردگار  از  نیازهای  دلها،  و  از  استعدادهایی  است ‌که  دلها  برای  دریافتن  دارند.

قرآن  با  این  برنامۀ  خـود  معجزه‌ها  در  دگرگونسازی  افرادی ‌کرد که  قرآن  را  جدا  جدا  و کم ‌کم  و  ییاپی  و منظّم  دریافت  می‌داشـتند،  و  روز  به  روز  از  آن  متأثّر  می‌شدند،  و  روایت  به  روایت  با  آن  قالب  می‌گرفتند  و  خویشتن  را می‌ساختند.  ولی  زمانی  که  مسلمانان  از  این  برنامه  غافل  گردیدند، و  قرآن  را  به  عـنوان  کالای  فرهنگی‌،  و کتاب  عبادت  تلاوت  کردند  و  بـس‌،  و  قرآن  را  برنامۀ  تربیت  سرشتها  و  خودسازی  با  آن‌،  و  برنامۀ  زندگی  عملی  و  پیاده‌ کردن  و اجراء  نمودن  ننمودند،  به  هیچ  وجه  از  قرآن  سود  نبردند  و  بهره‌مند  نشدند،  زیرا  از  برنامۀ  قرآن ‌‌کناره ‌گیری کردند،  و  از  خطّ  سیری ‌که  خدا‌وند  علیم  و  خبیر  ترسیم  فرموده  بود  دوری گزیدند.  روند  قرآنی  در  ثـابت  قدم  و  دل  بر جـای  داشتن  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  و  اطمینان  بخشیدن  امید  بر  یاری  و  مدد  خداوندگاری  با  حجت  کامل  و  برهان  شامل‌،  به  پیش  می‌رود،  و  بدو  می‌گوید  هر  وقت  بابی  از  مجادله  و  مباحثه  با  او  باز کنند،  و  هر  زمان  که  ییشنهادی  بدو  پیشنهاد کنند،  یا  اعتراضی  از  او  بگیرند،  خداوند  با  ادلّۀ  قاطعانه  و  با  براهین  مستدّلانه  به  فریاد  او  می‌رسد:

(وَلَا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً) (33)

(این کافران‌)  هیح  مثالی  را  (‌به  عنوان  اعتراض  از  قرآن  و  رخنه  از  رسالت  و  دعوت  تو)  به  میان  نمی‌کشند،  مگر  این  که  ما  پاسخ  راست  و  درست  را،  و  بهترین  وجه  و  زیباترین  تبیین  و  تفسیر  را  به  تو  می‌نمایانیم  (‌و  بدین  وسیله  اعتراضات  واهی  ایشـان  را  پاسخ  داده  و  باطل  می‌گردانیـم).

آنان  به  ناروا  مجادله  سر  می‌دهند،  و  خداونـد  مجادلۀ  باطل  ایشان  را  با  حقّ  پاسخ  می‌گوید  و  مغز  سر  باطل  آنان  را  فرو  می‌پاشد.  حقّ  فی  است ‌که  قرآن  درصدد  بیان  آن  است‌.  آنچه  هست  تنها  پیروزی  بر  باطل‌،  و  چیره  شدن  در  مباحثه  و  مجادله  نیست‌.  بلکه  حق  خودش  قوی  و  روشن  است‌،  آن  اندازه  قوی  و  روشن ‌که  باطل  بدان  نمی آمیزد. 

یزدان  سبحان  به  پیغمبرش  صلّی الله علیه و آله و سلّم   وعدۀ  یاری  و  مددکاری  در  هر  مباحثه  و  مجادله‌ای  را  می‌دهد  که  میان  او  و  میان  قوم  او  درمی‌گیرد.  چه  او  بر  راستای  حقّ  ا‌ست‌،  و  خدا  ا‌و  را  با  حقّی  مدد  و  یاری  می‌دهد که  باطل  را  نیست  و  نابود  می‌کند.  کی  مجادلۀ  ایشان  در  برابر  دلیل  و  برهان  نیرومند  و  رسای  یزدان  تاب  مـقاومت 

می‌آورد؟  و  کی  باطل  ایشان  در  برابر  حقّی  می‌ایستد  که  مغز  سر  باطل  را  از  هم  می‌باشد،  آن  حقی که  از  سوی  خدا  نازل  می‌گردد؟

این  چرخش  و گردش  هم  با  صحنه‌ای  از ایشان  به  پایان  می‌رسد،  صحنه‌ای ‌که  در  آن  روز  قیامت  بر  رخساره‌هایشان  کشیده  می‌شوند  و گردآوری  می‌گردند،  و  این  بر  رخساره ‌کشیدن ‌کیفر  سرباز  زدن  ایشان  از  حقّ‌،  و  تغییر  دادن  معیارها  و  مقیاسهای  خود  و  دگرگون  کردن  سخنها  و گفتارهای  خویش  در  جدال  بی  حاصل  و  بی‌نتیجه  است‌:                               

(الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُوْلَئِکَ شَرٌّ مَّکَاناً وَأَضَلُّ سَبِیلاً) (34)

کسانی  که  کشان  کشان  بر  رخساره  به  سوی  دوزخ  برده  می‌شوند  و  در  آن  گرد  آورده  می‌شوند،  آنان  بدترین  جایگاه  و  منحرف‌ترین  راه  را  دارند.

صحنۀ  همایش  در  محشر  و  بر  روکشاندن  بزهکاران ‌کفر  پیشه‌،  بیانگر  اهانت  و  تحقیر  و  وارونه  شدن  است  ‌که  کیفر  خود  را  بالا  گرفتن  و  بزرگی  فـروختن  و  تکبّر  ورزیدن  و  از  حقّ  روی ‌گرداندن  است‌.  روند  فرآنی  این  صحنه  را  جلو  دیدگان  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  می‌دارد  تا  بـاعث  دلداری  و  دلنـوازی  او  ا‌ز  چیزی  باشد  که  از  دست  بزهکاران  و  مشرکان  می‌بیند.  روند  قرآ‌نی  این  صحنه  را  جلو  دیدگان  بزهکاران  و  مشرکان  نیز  می‌دارد  تا  خویشتن  را  بر  حذر  دارند  از  چیزی ‌که  در  انتظارشان  است‌.  این  هم  صحنه‌ای  است  خود  نشان  دادن  آن  از  عظمت  آنان  می‌کاهد  و  لجاجت  و  عناد  ایشان  را  سست  و  لرزان  می‌نماید،  و  هستی  آنان  را  به  جنبش  و  تکـان  می‌اندازد.  این  تهدیدها  و  بیمها  سخت  آبشان  را  به  لرزه  و  تکان  می‌انداخت‌،  ولیکن  آنان  با  خود کلنجار  می‌رفتند  و  زورکی  تحمّل  مـی‌کردند  و  دشـمن  و  ستیزه‌گر  می ماندند.

*

آن‌گاه  روند  قرآنی  ایشان  را  به ‌گشت  و گذار  و  چرخش  و گردش  دیگری  می‏برد  و  آنان  را  به  جایگاه  نقش  زمین  شدن  و  نابود  گردیدن  تکذیب  کنندگان  ملّتهای  پیشین سوق  می‌دهد:

(وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیراً (35) فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِیراً (36) وَقَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ عَذَاباً أَلِیماً (37) وَعَاداً وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُوناً بَیْنَ ذَلِکَ کَثِیراً (38) وَکُلّاً ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَکُلّاً تَبَّرْنَا تَتْبِیراً (39) وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْیَةِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَهَا بَلْ کَانُوا لَا یَرْجُونَ نُشُوراً) (40)

ما  به  موسی  کتاب  (‌تورات‌)  عطاء  کردیم  (‌و  او  را  موظّف  به  تبلیغ  احکام  آن  نمودیم‌)  و  برادرش  هارون  را  همراه  و  مددکار  او  ساختیم  (‌تا  وی  را  در  کار  مهمّ  رسالت  و  برنامۀ  سنگین  مبارزۀ  با  فرعون  و  فرعونیان  کمک  و  یاری  نماید)‌.  گفتیم‌:  هر  دو  نفر  به  سوی  مردمانی  بروید  که  آیات  ما  را  تکدیپ  کرده‌اند  (‌و  نشانه‌های  خدا  را  که  در  آفاق  وانفس  پخش  است  نادیده  گرفته‌اند  و  تعلیمات  انبیای  پیشین  را  پشت  گوش  انداخته‌انـد.  موسی  و  هارون  به  پپش  فرعون  و  فرعونیان  رفتند  و  آنان ‌آن  دو  را  تکذیب  کردند)  پس  ما  ایشان  را  بـه  شدّت  هلاک  و  نابود  کردیم‌.  (‌قبل  از  موسی  نیز  چنین  کـردیم‌)  و  قوم  نوح  را  غرق  نمودیم  و  ایشان  را  عبرت  مردمان  ساختیم‌،  بدان  گاه  کـه  پیغمبران  را  تکذیب  کردند.  ما  برای  ستمگران  عذاب  دردناکی  فراهم  ساخته‌ایم‌.  و  عاد  و  ثمود  و  اصحاب  الرّسّ  و  ملّتها  و  اقوام  بسـیار  دیگری  را که  در  این  میان  بودند  (‌هلاک  ساختیم‌.  ولی  ما  هرگز  غافلگیرانه  آنان  را  مـجازات  نکردیم  و  بلکه‌)  برای  همۀ  آنان  مثلها  زدیم  (‌و  پندها  و  اندرزها  گفتیم.  امّا  به  خود  نیامدند  و  اندرز  نپذیرفتند)  و  ما  جملگی  ایشان  را  سخت  هلاک  و  نابود  کردیم‌.  (‌قریشیان  در  سفرهای  خود  به  شام‌)  از  کنار  شهری  که  باران  شرّ  و  بدبختی  (‌سنگباران‌)  بر  سر  اهالی  آنجا  درگرفته  بود  گذشته‌اند  (‌و  صحنه‌های  گویا  و  تابلوهای  زندۀ  سرنوشت  دردناک  آلودگان  و  بزهکاران  را  دیده‌اند)‌.  مگر  آنها  را  ندیده‌اند؟‌!  (‌آری‌!  این  صحنه‌ها  را  دیده‌اند،  ولی  درس  عبرت  نگرفته‌اند.  چرا  که  آنان  کافر  بوده  و  اصلا  به  رستاخیز  معتقد  نیستند)  و  به  معاد  دل  نمی‌بندند.

این  موسی  است  که  بدو کتاب  داده ‌می‌شود  و  همراه  او  برادرش  هارون  به  عنوان  یار  و  مددکار  ارسال  می‌گردد.  به  آنان  دستور  داده  می‌شود که  رویاروی  شوند  با  : 

(الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا ).

مردمانی  که  آیات  ما  را  تکذیب  کرده‌اند  (‌و  نشانه‌های  خدا  را  که  در  آفاق  وانفس  پخش  است  نادیده  گرفته‌اند  و  تعلیمات  انبیای  پپشین  را  پشت  گوش  انداخته‌اند)‌.  این  بدان  جهت  بود که  فرعون  و  فرعونیان  آیات  یزدان  را  حتّی  پیش  از  آمدن  موسی  و  هارون  به  سویشان‌،‌ تکذیب  می‌کردند.  چه  آیات  خدا  همـه  بر  جا  و  موجود  بوده  است‌،  و  پیغمبران  تنها  غافلان  را  بدانها  تذکّر  داده‌اند  ...  پیش  از  این  که  آیۀ  دوم  در  روند  سوره  به  پایان  برسد،  سرنوشت  و  فرجام  ایشان  را  با  د‌رشتی  و  اختصار  ترسیم  می‌کند:

(فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِیراً) (36)

پس  ما  ایشان  را  به  شدّت  هلاک  و  نابود  کردیم‌.

اینها  هم  قوم  نوح  هستند:

(لَّمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ ).

بدان  گاه  کـه  پیغمبران  را  تکذیب  کردند،  ایشـان  را  غـرق  نمودیم.

قوم  نوح  تنها  نوح  را  تکذیب ‌کردند،  ولیکن  نوح  عقیدۀ  یگانه‌ای  را  برایشان  آورده  بود که  همۀ  پیغمبران  هم  آن  را  با  خود  آورده  بودند  و  به  همراه  آن  فرستاده  شده  بودند.  وقتی ‌که  قوم  نوح‌،  نوح  را  تکذبب  می‌دارند،  به  منزلۀ  این  است ‌که  جملگی  پیغمبران  را  تکذیب‌ کرده  باشند.

(وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً ).

ما  ایشان  را  عبرت  مردهان  ساختیم‌.

معجزۀ  طوفان  در طول  زمان  فراموش  نمی‌گردد،  و  هـر  که  دربارۀ  آن  بیندیشد  و  با  چشم  خرد  بدان  بنگرد  عبرت  می‌گیرد،اگر  قلبی  داشته  باشد که  به  تدبّر  و  تفکّر  بنشیند.  

(وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ عَذَاباً أَلِیماً) (37)

ما  برای  ستمگران  عذاپ  دردناکی  فراهم  ساخته‌ایم‌.  عذاب  دردناک  آماده  است  و  نیازی  به  فراهـم  سـاختن  ندا‌رد.  واژۀ  «‌ظالمین‌»  به  جای  ضمیر  آمده  آست  تا  این  وصف  را  برای  ایشان  ثابت  دارد،  و  سبب  عذاب  را  بیان  کند  ...  اینها  هم  عاد  و  ثمود  و  اصحاب  الرّسّ‌[3]  و  ملّتها  و  اقوام  فراوانی  در  این  فواصل  زمانی  هستند. همۀ  آنان  به  همین  سرنوشت  دچار  آمده‌اند،  بعد  از  آن‌ که  مثالها  برای  ایشان  زده  شده  است  و  اندرزها  -‌ایشان  گفته  شده  است‌،  ولی  آنان  دربارۀ  سخنان  نیندیشیده‌اند  و گوششان  بدهکار  نبوده  است‌،  و  از  هلاک  و نابودی  نترسیدها‌ند  و  خویشتن  را  حذر  ندا‌شته‌ا‌ند  .  شهری که  باران  بد  عذاب  بر  آن  باریده  اسب  شهر  لوط  است‌.  همۀ  اینها  مسیر  واحدی  را  پیموده‌اند  و  به  پایان  واحدی  می‌رسند: 

(ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ).

ما  هرگز  غافلگیرانه  آنـان  را  مجازات  نکردیم  و  بلکه‌)  برای  همۀ  آنان  مثلها  زدیم  (‌و  پندها  و  اندرزها  گفتیم.  امّا  به  خود  نیامدند  و  اندرز  نپذیرفتند.

برای  آنان  مثلها  زده‌ایم  تا  پند  بپذیرند  و  عبرت  بگیرند. 

(وَکُلّاً تَبَّرْنَا تَتْبِیراً) (39)

و  ما  جملگی  ایشان  را  سخت  هلاک  و  نابود  کردیم‌.

سرانجام  تکذیب  حقّ  و  حقیقت  از  طرف  ایشان  درهم  نوردیدن  و  درهم  شکستن  و  خرد  و  خمیر کردن  و  نابود  نمودن  آنان  بود.  روند  قرآنی  این  مثالها  را  می‌آورد  تا  با  سرعت  و  شتاب  جایگاه  نقش  زمین  شدن  غمناک  آنان  و  نابودی  اسفبار  ایشان  را  پیش  چشم  دارد،  و  آن  را  با  جایگاه  نقش  زمین  شدن  و  هلاک‌ گردیدن  قوم  لوط  به  پایان  ببرد  که  بزهکاران  کفر  پیشه  و  مشرکان‌،  در  سدوم  در کوچ  تابستانی  به  سرزمین  شام  ازکنار  آنجا  می‌گذشتند.  خدا  قوم  لوط  را  با  باران  آتشفشانی  فراهـم  آمده  از گازها  و  سنگها  سخت  هلاک  و  نابود کرد.  در  پایان  بیان  می‌دارد  که  دلهایشان  عبرت  نمی‌گیرد  و  متأثّر  نمی‌شود،  چون  چشم  به  راه  رستاخیز  و  زندگی  دوباره  نیستند،  و  ملاقات  با  خدا  را  باور  نمی‌دارنـد  و  انتظار  نمی‌کشند.  این  سبب  سختی  آن  دلها  و  تباهی  آنها  است‌.  کارهای  ایشان  و  اعتراضهای  آنان  و  تمسخرشان  به  قرآن  و  استهزاء  نمودن  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  از  همین  سرچشمه  برمی‌جوشد.

بعد  از  این  عرضه  نمودن  تند  و  سریع‌،  از  تمسخر  و  استهزائی  سخن  می‌رود که  در  حقّ  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  داشتند!  پیش  از  این  تمسخر  و  استهزاء  هم  از گردن  افرازی  ایشان  بر  یزدان  و  اعتراض  آنان  از  شیوۀ  نزول  قـرآن‌،  سخن  رفته  است‌.  همچنین  قبلاً  صحنه‌های  دردناکی ‌که  ا‌یشان  در  روز  رستاخیز  و  همایش  همگانی  سرای  آخرت  دارند  مورد  بررسی  قرارگرفته  است‌،  و  از  جایگاه  نابودی  و  هلاک  امثال  ایشان  در  این  زمین  سخن  به  میان  آمده  است  ...  همۀ  اینها  برای  دلخوشی  و  فرح  افزائی  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  است‌ که  پیش  از  ذکر  استهزاء  آنان  و  بیشرمی  ایشان  است‌.  سپس  روند  قرآنی  با  تهدید  کردنشان  و  تحقیر  نمودنشان  و  فرود  آوردن  آنان  به  پایه  و  پله‌ای  پست‌تر  و  پائین‌تر  از  پایه  و  پلۀ  حیوان  پیرو  می‌زند:

وَإِذَا رَأَوْکَ إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً أَهَذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41) إِن کَادَ لَیُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلَا أَن صَبَرْنَا عَلَیْهَا وَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلاً (42) أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً (43)‏ أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً (44)

هنگامی  که  تو  را  می‌بینند،  تنها  بـه  استهزاء  و  تمسخرت  می‏گیرند،  (‌و  شوخی  کنان  برخی  به  برخی  می‌گویند:)  این  است  آن  کسی  که  خدا  او  را  به  عنوان  پیغمبر 

فرستاده  است‌؟‌!  (‌تا  ما  عقلاء  و  کبراء  از  او  پیروی  کنیم  و  به  دنبالش  راه  بیفتیم‌؟‌!)  اگر  مـا  استقامت  و  پایداری  بر  (‌پرستش‌)  خدایان  خود  نکنیم‌،  بیم  آن  میرود  که  (‌ایـن  مرد  ما  را  گمراه  سازد،  و  با  حسن  بیان  و  قوّت  حجّت  خویش‌)  ما  را  از  معبودهایمان  منصرف  کند  (‌و  به  سوی  یکتاپرستی  متمایل  نماید،  و  در  نتیجه  منحرفمان  گرداند.  مشرکان  در  روز  قیامت‌)  هنگامی  که  عذاب  (‌خدا)  را  دیدند، ‌خواهند  دانست  که  چه  کسی  گمراه  و  منحرف  است‌.  (‌آیا  تو  بیراهه  می‌روی‌،  یا  این  که  ایشان  کژراهـه  می‌روند)‌.  به  من  بگو  ببینم،  آیا  کسـی  که  هوا  و  هوس  خود  را  معبود  خویش  می‌کند  (‌و  آرزو  پرستی  را  جایگزین  خداپرستی  می‌سازد،  تـا  آنـجا  کـه  سنگهای  بیجانی  را  برمی‏گزیند  و  به  دلخواه  می‌پرستد)  آیا  تو  وکیل  او  خواهی  بود؟  (‌و  می‌توانی  او  را  از  هواپرستی  به  خداپرستی  برگردانی‌،  و  از  ضلالت  به  هدایت  بکشانی‌؟‌!)‌.  آیا  گمان  می‌بری  که  بیشتر  آنان  (‌چنان  کـه  باید)  می‌شنوند  یا  می‌فهمنذ؟‌!  (‌نه! آنان  تفکّر  و  تعقّل  ندارند)‌.  ایشان  همچون  چـهارپایان  هستند،  و  بلکه  گمراه‌تر

محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم  ‌پیش  از  بعثت  در میان  قوم  خود  عزیز  دلها  و  محبوب  همگان  بود.  در  نزد  ایشان  مکانت  و  منزلت  خانوادگی  داشت‌.  او  از  والاترین  خـاندان  بنی‏هاشم،  و  بنی‌هاشم  از  والاترین  قبیلۀ  قریش  بود.  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم  از  لحاظ  اخلاق  نیز  دارای  مکانت  و  منزلت  بود،  و  بدو  لقب  امین  داده  بودند.  دستور  او  را  در  میان  خود  دربارۀ  گذاشتن  حجرالاسود  مدّتها  پیش  از  بعثت  قبول ‌کردند  و  بدان  خشنود  شدند.  آن  روزی ‌که  ایشان  را  بر  بالای کوه  صفا  فراخواند  و  بدیشان  گفت‌:  آیا  او  را  راستگو  می‌دانند  و  بدو  باور  دارند  اگر  بدیشان  خبر  دهد  که  سپاهیان  و  سوارانی  در  دامنه  این  کوه  هستند؟  گفتند:  بلی،  تو  در  نزد  ما  متهم  به  دروغ  نیستی‌.

ولی  پس  از  بعثت  و  بعد  از  آن‌ که  این  قرآن  بزرگ  را  برای  ایشان  آورد،  او  را  مورد  تمسخر  قرار  می‌دادند  و  می‌گفتند:

(أَهَذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً) (41)

این  است  آن  کسی  که  خدا  او  را  به  عنوان  پیغمبر  فرستاده  است‌؟‌!  (‌تا  ما  عقلاء  و  کبراء  از  او  پیروی  کنیم  و  به  دنبالش  راه  بیفتیم‌؟‌!).

این ‌گفتار  تمسخرآمیز  زشتی  است  ...  آیا  این ‌کار  پلشت  ایشان  از  روی  قانع  شدن  و  معتقد  گردیدن  به  این  است  که  شخص  پیغمبر بزرگوار  صلّی الله علیه و آله و سلّم ‌ ‌مستحقّ  این  تمسخر  و  استهزاء  است‌،  و  آن  چیزی  را که  با  خود  آورده  است  سزاوار  این  ریشخند  و  ناروا  است‌؟  ..  هرگز.  بلکه  ایـن  امر  نقشه  و  طرح  ساختار  بزرگان  قریس  بود که  بدین  وسیله  می‌خواستند  از  تأثّیر  شخصیّت  بزرگ  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  و  از  تأثّیر  این  قرآن  بکاهند،  قرآنی  که  نمی‌توان  در  برابر  آن  مقاومت  کرد  و  ایستادگی  نمود.  این  تمسخر  و  استهزاء  وسیله‌ای  از،  وسائل  مبارزه  با  دعوت  جدیدی  بود  که  مقامات  اجتماعی  و  اوضاع  اقتصادی  ایشان  را  تهدید  می‌کرد،  و  آنان  را  از  اوهام  و  خرافات  اعتقادی‌ای که  همچون  اوضاعی  بر  آنها  استوار  می‌گردید  بی‌نصیب  و  بی‌بهره  می‌نمود.

آنان  جلسات  و  همایشهائی  برای  اندیشیدن  دربارۀ  توطئه‌ها  و  ترفندهای  درهم  تنیده  و  سفت  بافته  ترتیب  می‌دادند،  و  در  آن  جلسه‌ها  و  همایشها  تصمیم  بر  همچون  وسیله‌ای  می‌گرفتند  و  بر آن  متّفق  می‌شدند،  در  حالی که  به  دروغ  خود  در  آن  یقین  داشتند:

ابن  اسحاق  روایت  کرده  است  که  ولید  پسر  مغیره‌،  گروهی  از  قریشیان  پیرامون  او  گرد  آمدند.  او  مسنّ  و  به  حج  آمده  بود.  بدیشان  گفت‌:  ای  قریشیان‌،  موسم  حجّ  فرا  رسیده  است‌.  دسته‌ها  و گروه‌های  عرب  در  این  وقت  به  پیش  شما  خواهند  آمد.  دربارۀ  رفیقتان  چیزهائی  شنیده‌اند.  یک  رأی  و  نظر  شوید  و  دربارۀ  او  سخن  یگانه‌ای  بگوئید  و  همسخن  شوید.  سخنان ‌گوناگون  و  مختلفی  نگوئید  تا  یکی  سخن  دیگری  را  تکذیب  نکند  و  تناقض  گوئی  پیش  نیاید.گفتند:  ای  ابوعبد  شمس  تو  بگو که  ما  چه  بگوئیم  تا  همسو  و  همآوا  شـویم‌.  گفت‌:  بلکه  شما  سخن  ببگوئید  و  من  می‌شنوم‌.گفتند:  می‌گوئیم 

کاهن  و  غیبگو  است‌.گفت‌:  نه‌،  به  خدا  قسم  او کاهن  و  غیبگو  نیست‌

ما کاهنان  را  دیده‌ایم‌.  آنچه  او  می‌گوید  زمزمۀ  کاهنان  و  سجع  و  آرایۀ  ایشان  نیست‌.  گفتند:  پس  می‌گوئیم‌:  او  دیوانه  است‌.  گفت‌:  او  دیوانه  نیست‌.  ما  دیوانگی  را  دیده‌ایم  و  با  آن  آشنائی  پیدا  کرده‌ایم‌.  کـارهائی که  او  می‌کند،  خفگی  و  خیال‌پردازی  و  وسوسۀ  دیوانه  نیست‌.  گفتند:  می‌گوئیم  او  شاعر  است‌. گفت‌:  او  شاعر  نیست‌.  ما  شعر  را  می‌شناسیم  و  با  انواع  آن  آشنائیم‌.  رجز  و  هزج  و  قریض  و  مقبوض  و  مبسوط  آن  را  می‌دانیم‌.  آنچه  او  می‌گوید  شعر  و  چکامه  نیست‌. گفتند:  در  این  صورت  خواهیم  گفت‌:  او  جادوگر  است‌.  گفت‌:  او  جادوگر  نیست‌.  ما  جادوگران  و  جادوگری  ایشان  را  دیده‌ایم‌.  سخن  او  به  گره‌ها  دمیدن  و تف‌کردن  و  جادو  و  جنل  نمودن  آنان  نیست‌. گفتند: ا‌ی  ابوعبد شمس  تو  چه  می‌گویی‌؟  گفت‌:  سخن  او  دارای  ملاحت  و  بـهجت  است‌.  تنۀ  سخن  او  بسان  تنۀ  درخت  خرما  (‌ثابت  و  استوار)  است‌،  و  شاخه‌های  سـخن  او  دارای  مـیوه‌های  (‌زیبا  و  شیرین  هسان  خرماهای  نورس‌»  است‌.  هر  چه  از  این‌ گونه  سخنان  بگو‌ئید،  دیگران  می‌فهمند که  باطل  و  پوچ  است‌.  امّا  نزدیک‌ترین  سخن  به  ذهن  در  بارۀ  او  این  است‌ که  بگوئید:  او  جادوگر  است  و  جادوئی  در  سخن  دارد که  با  آن  میان  مرد  و  پدرش‌،  و  میان  مرد  و  همسرش‌،  و  میان  مرد  و  قوم  و  قبیله‌اش  ،  تفرقه  و  جدائی  می‌اندازد  ...  با  اتّفاق  نظر  بر  این  تصمیم  از  پیش  او  پراکنده  شدند  و  رفتند.  بر  سر  راه‌های  مردمان  می‌نشستند،  مردمانی  که  به  حجّ  می‌آمدند.  هـین  که  از  کنار  آنـان  می‌گذشتند  ایشان  را  از  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  برحذر  می‌داشتند  و  بیم  می ‌دادند،  و کار  و  بار  وی  را  بدانان  می‌گفتند.

این  مثالی  از  نیرنگ  و  چاره  جوئی  ایشان  است‌ که  اشاره  به  حیرانی  و  ویلانی  ایشان  و  توطئه‌ها  و  ترفندهایشان  بر  ضدّ  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  ‌دارد،  و  بیانگر  این  نیز  هست  که  آنان  در  عـین  حال  حقیت  و  واقعیّت  او  را  می‌دانسته‌اند  و  حقّانیّت  او  بر  ایشان  روشن  و  مسلّم  بوده  است‌.  امّا  این  که  او  را  مورد  استهزاء  قرار  می‌داده‌اند  و به باد  تمسخر  می‌گرفته‌اند،  و  مسخره‌کنان  می‌گفته‌اند: 

(أَهَذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً) (41)

آیا  این  است  آن  کسی  که  خدا  او  را  به  عنوان  پیغمبر  فرستاده  است‌؟‌!.

و  همچون ‌کلامی  را  به  شکل  تعجّب  و  رخـنه  و  چیز  ناممکن  و  ناشدنی  اظهار  می‌داشتند.  این  کارها  جز  گوشه‌ای  از  آن  توطئه‌ها  و  ترفندهای  ترتیب  داده  شده  و  تهیّه‌ گردیده‌ای  نبود که  از  حقیقت  فهم  و  شعور  درونشان  برنمی‌خاست‌.  بلکه  آن  را  وسیله‌ای  برای  کاستن  از  منزلت  او  و  پائین  آوردن  ارزش  او  در  برابر  دیدگان  عامّۀ  مردم  به  کار  می‏بردند،  عامّۀ  مردمانی ‌که  سران  و  بزرگان  قریش  می‌خواستند  آنان  تحت  نفوذ  دینی  و  سیطرۀ  آئینی  ایشان  بمانند،  تا  از  این  راه  مقامات  اجتماعی  و  اوضاع  اقتصادی  ایشان  برجای  بماند،  مقامات  و  اوضاعی ‌که  در  سایۀ  همین  نفوذ  و  سیطرۀ  مورد  بهره‌برداری  و  سود  جـوئی  ایشان  برقرار  و  پایدار  می‌ماند!  کاری ‌که  قریشیان  در  این  باره  می‌کردند،  کاری  است‌ که  دشمنان  همۀ  دعوتها  و  دعوت‌کنندگان‌،  در  همۀ  زمانها  و  مکانها  کرده‌اند.

در  همان  حال ‌که  قریشیان  به  تمسخر  و  استهزاء  می‌پرداختند  و  به  توهین  و  تحقیر  دست  مییازیدند،  خود  سخنانشان  به  چـیزی  اشـاره  دارد که  از  عظمت  شخص  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  حقیقت  حجّت  و  برهان  او،  و  آسمانی  بودن  قرآنی  که  با  خود  به  ارمغان  آورده  است‌،  در  دلها  و  درونـهایشان  بـود‌ه  است‌.  این  است  که 

می‌گفتند:         

(إِن کَادَ لَیُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلَا أَن صَبَرْنَا عَلَیْهَا ).

اگر  ما  استقامت  و  پایداری  بر  (‌پرستش‌)  خدایان  خود  نکنیم‌،  بیم  آن  می‌رود  که  (‌این  مرد  ما  را  گمراه  سازد،  و  با  حسن  بیان  و  قوّت  حجّت  خویش‌)  ما  را  از  معبودهایمان  مصرف  کند  (‌و  به  سوی  یکتاپرستی  متمایل  نماید،  و  در  نتیجه  منحـرفمان  گرداند(.

پس  در  این  صورت  با  اعتراف  خودشان  قرآن  دلهایشان  را  به  لرزه  و  تکان  انداخته  است‌،  تا  آنجا که  نزدیک  بوده  است  خداگونه‌های  خود  را  رها کنند  و  به  ترک  عبادت  ایشان  بگویند  -  هر  چند که  آن  همه  حرص  و  آز  داشتند  آئین  خود  را  پاس  بدارند،  و  در  سایۀ  آن  مقامات  و  منافع  خودشان  مصون  و  محفوظ  شود  -  اگر  آنان  مقاومت  نمی‌کردند  و  در  برابر  متأثّر  شدن  خود  از  قرآن  پایداری  نمی‌نمودند  و  بر  پرستش  خداگونه‌هایشان  شکیبائی  نمی‌ورزیدند  و  پافشاری  نمی‌کردند.  معلوم  است  شکیبائی  و  پافشاری  وقتی  است  که  مقاومت  سختی  در  برابر  جذّابیّت  سختی  انجام  پذیرد.  آنان  هدایت  را  ضلالت  می‌نامیدند،  بدان  خاطر که  حقائق  را  خوب  نمی‌سنجیدند  و  ارزشها  را  خوب  ارزیابی  نمی‌کردند.  ولیکن  با  این  وجود  آنان  نمی‌توانستند  زلزله  و  تکانی  را  پنهان  دارند که  به  دلهایشان  در  برابر  دعوت  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم   و  شخصیّت  او  و  قرآنی ‌که  با  خود  داشت‌،  افتاده  بود.  تا  آنجا که  آنان  به  توهین‌ کردن  و  تحقیر  نمودن  شخص  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  و  دعوت  او  مصرّانه  و  کینه‌توزانه  تظاهر  و  خودنمائی  می‌کردند  و  همدیگر  را  در  این  امر  کمک  می‌نمودند.  از  اینجا  است ‌کـه  روند  قرآنی  با  شتاب  ایشان  را  چکیده‌وار  و  هراس‌انگیز  تهدید  می‌هـد:

(وَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلاً) (42)

هنگامی  که  عذاب  (‌خدا)  را  دیدند، ‌خواهند  دانست  که  چه  کسی  گمراه  و  منحرف  است‌.  (‌آیا  تو  بیراهه  می‌روی‌،  یا  این  که  ایشان  کژراهه  می‌روند(.

خواهند  دانست  آنچه  را  برایشان  آورده  است  هدایت  است  یا  ضلالت،  بدان  هنگام  که  دچار  عذاب  می‌آیند،  چه  این  عذاب  در  دنیا  باشد،  همان‌ گونه ‌که  در  جنگ  بدر  دیدند  و  چشیدند،  و  چه  این  عذاب  در  آخرت  باشد،  همان  گونه ‌که  در  روز  حساب  و کتاب  خواهند  دید  و  خواهند  چشید.

روند  قرانی  رو  به  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  ‌می‌کند  و  او  را  در  برابر  دشمنانگی  و  سرکشی  و  تمسخر  مشرکان‌،  دلداری  و  دلنوازی  می‌کند.  چه  او که  در  تبلیغ  دعوت  خود  کوتاهی  نکرده  است‌،  و  در  ذکر  حجت  قصور  نورزیده  است‌،  و  سزاوار گردن  افرازی  و  تاخت  و  تـازی  نبوده  است‌که  دستخوش  آن ‌گردیده  است‌.  بلکه  علّت  در  خود  ایشان  است‌. آنان  هوا  و  هو‌س  خود  را  معبودی  برای  خود  کرده‌اند  و  آن  را  پرستیده‌اند،  و  به  سوی  دلیل  و  برهانی  نـیامده‌اند،  و  دلیل  و  برهانی  را  گردن  نـنهاده‌اند.  پیغـبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  چه  چیز  می‌تواند  برای کسی  بکند که  هوا  و  هوس  خود  را  معبود  خویش  می‌گرداند؟

أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً (43)

به  من  بگو،  آیا  کسی  که  هوا  و  هوس  خود  را  معبود  خویش  می‏کشد  (‌و  آرزوپرستی  را  جایگزین  خداپرستی  می‌سازد،  تا  آنجا  که  سنگهای  بی‌جانی  را  بر  می‌گزیند  و  به  دلخواه  می‌پرستد)  آیا  تو  وکیل  او  خواهی  بـود؟  (‌و  می‌توانی  او  را  از  هواپرستی  به  خداپرستی  برگردانی‌،  و  از  ضلالت  به  هدایت  بکشانی‌؟‌!).

تعبیر  شگفتی  است‌.  تعبیری  است‌ که  نمونۀ  ژرفی  از  یک  حالت  برجستۀ  روانی  را  ترسیم  می‌کند،  بدان  هنگام  که  انسانی  از  همۀ  معیارها  و  مقیاسهای  معلوم  و میزانها  و  ترازوهای  دقیق  و  مشهور  می‌گریزد،  و  در  برابر  هوا  و  هوس  خودکرنش  می‏برد،  و  شهوات  خود  را  حـاکم  و  فرمانروا  می‌سازد،  و  خود  را  می‌پرستد،  و  تابع  معیار  و  مقیاس  و  میزانی  نمی‌شود،  و  به  تعریفی  اعتراف  نمی‌کند  و  به  منطقی گردن  نمی‌نهد،  وقتی  که  با هوا  و  هوس  سرکش  او  برخورد  پیدا  کند،  هوا  و  هوس  کسی که  آن  را  معبودی  ساخته  است‌ که  پرستش  می‌گردد  و  فرمان  برده  می‌شود.

خداوند  سبحان  بندۀ  خود  را  با  نرمش  و  محبّت  و  الفت‌،  دربارۀ  ‌‌این  نمونه  از  مردمان‌،  مخاطب  قرار  می‌دهد: 

(أَرَأَیْتَ).

مرا  خبر  بده  ....  به  من  بگو.

روند  قرآنی  این  تصویر گویای  بیانگر  را  برای  او  ترسیم  می‌کند،  تصویری  از  آن  نمونه‌ای که  با  او  منطق  فائده‌ای  ندارد،  و  حجّت  چیزی  نمی‌ارزد،  و  حقیقت  بهائی  ندارد؛  تا  خاطرش  از  تلخی  شکست  در  هدایت  او  بیاساید.  چه  او  قـابل  هدایت  نیست‌،  و  شایان  این  نیست  که  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  خود  را  به ‌کار  او  بدارد،  و  بدو  توجّه  داشته  باشد  و  اهمّیّت  بدهد:

(أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً؟).

آیا  تو  وکیل  او  خواهی  بود؟  (‌و  می‌توانی  او  را  از  هواپرستی  به  خداپرستی  برگردانی‌،  و  ار  ضلالت  به  هدایت  بکشانی‌؟‌!).

آن  گاه  روند  قرآنی  گام  دیگری  را  در  تحقیر  این  چنین  کسانی  برمی‌دارد که  هوا  و  هوس  خود  را  می‌پرستند،  و  شهوات  و  آرزوهای  خویش  را  حـاکم  و  فرمانروا  می‌نمایند،  و  حجّت  و  حقیقت  را  دشمن  می‌دارند،  تا  خویشتن  را  و هواها  و  هوسها  و  شهوات  و  آرزوهای  خویشتن  را  بپرستند. گام  دیگری  را  به  جلو  برمی‌دارد  و  همچون  کسانی  را  با  چهارپایانی  برابر  می‌دارد  که  نمی‌شنوند و  عقل  و  شعور  ندارند.  آن‌گاه  واپسین  گام  را  برمی‌دارد  و  همچون  کسانی  را  از  مکانت  و  منزلت  چهارپایان  به  سوی  پلۀ  پائین‌تری  و  پست‌تری  غلت  می‌دهد  و  سرازیر  کند:

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً (44)

آیا  گمان  می‌بری  که  بیشتر  آنان  (‌چنان  که  باید)  می‌شنوند  یا  می  فهمند؟  (‌نه‌!  آنان  تفکّر  و  تعقّل  ندارنـد)‌.  ایشان  همچون  چهارپایان  هستند،  و  بلکه  گمراه‌تر.  در  این  تـیر، ‌خویشتنداری  و  دادگری  است‌.  چه  می‌گوید:  «‌اکثرهم‌:  بیشتر  آنان‌»‌.  زیرا  اندکی  از  آنان  به  هدایت  می‌گرائیدند،  یا  این  که  در کنار  حقیقت  می‌ایستادند  و  دربارۀ  آن  می‌اندیشیدند  و  آن  را  بررسی  می‌کردند.  ولی  اغلب  ایشان  از  هوا  و  هوس‌،  معبودی  می‌ساختند  که  اطاعت  می‌گردید.  بیشتر  آنان  دلائل‌.  را  نمی‌فهمیدند  بدان  گاه  که  به  گوشها  و  خردها  می‌رسید.  ایشان  بسان  چهارپایان  بودند.  چه  انسان  را  از  حیوان  جز  استعداد  تدبر  و  تفکر  و  درک  و  شعور،  و  دگرگون  شدن  برابر  تدبّر  و  تفکّر  و  درک  و  شعوری که  انسان  از  حقائق  در  پرتو  بینش  و  هدف  و قانع  شدن  از  روی  دلیل  دارد،  جدا  نمی‌سازد.  بلکه  انسان  وقتی  که  از  این  ویژگیهای  بشری  بی‌نصیب  و  بی‌بهره  می‌گردد،  از  حیوان  هم  فروتر  و  پست‌تر  می‌شود.  زیرا  حیوان  به  سبب  استعدادی  که  یزدان  در  آن  به  ودیعت  نهاده  است‌،  وظائف  خود  را  کامل  و  صحیح  انجام  می‌دهد  و  اداء  می‌کند.  در  صورتی  که  انسان  ویژگیهائی  را  نادیده  می‌گیرد  که  یزدان  در  او  به  ودیعت  گذاشته  است‌.  آن  ویژگیهائی  که  نه  تنها  آنها  را  نادیده  می‌گیرد،  بلکه  از  آنها  سود  هم  نمی‌برد،  همان  گونه  که  حیوان‌ از  ویژگیهای  خود  سود  می‌برد:

إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً (44)

ایشان  همچون  چهارپایان  هستند،  و  بلکه  گمراه‌تر.  بدین  منوال  روند  قرآنی  بر  تمسخر  و  استهزاء  ‌کردنشان  به  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  ‌آن  چنان  پیروی  می‌زند،  پیروی  که  تمسخر  و  استهزاء‌  کنندگان  را  از  چهار  چوب  آدمیّت  با  درشتی  و  خواری  و  پستی  بیرون  می‌راند.

 

بدین‌گونه  مرحلۀ  دوم  سوره  نیز  به  پایان  می‌آید.


 


[1] مـراجـعه شــود به کتاب : «‌التصویر الفنی فی القـرآن‌» فصل‌: خیال‌پردازی محسوس و مجـسّم  ساختن‌. و کتاب : «‌مشاهد القـیامه فی القران‌».

[2] برخی از روایات دربارۀ سبب نزول این آیات چنین می‌گویند: عقبه پسر ابومعیط‌، زیاد به مجلس  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم رفت‌ و آمد می‌کرد. پیغمبر را برای مهمانی دعو کرد. پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم خودداری ‌کرد از این که از غذای او بخورد مگر زمانی که شهادتین را  بر زبان براند. عقبه چنین‌کرد. ابی‌بن خلف‌ که دوست عقبه بود او را سرزنش ‌کـرد و بدو گفت‌: از  آئین نیاکان مرتدّ شدی‌. گفت‌: نه به خدا سوگند. ولی او نخواست از خوراک من بخورد، در حالی که او در منزل من بود. از او خجالت ‌کشیدم و شهادتین بر زبان راندم‌. ابّی‌بن خلف‌ گفت‌: ا‌ز تو  خشنود نمی‏گردم تا به پیش او نروی و بر پس گردن او پای ننهی و بر چهره‌اش تف نیندازی‌. عقبه بـه خدمت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  آمد. او در دارالنّدوه در حال سجده بود. آنچه ابّی‌بن خلف گفته بود در حقّ رسول ‌کرد. پیغمبر  صلّی الله علیه  و آله و سلّم بدو فرمود:(لا ألقاک خارج مکه الا علوت راسک بالسیف‌)‌.تو را در خارج ا‌ز مکّه ملاقات نمی‌کنم مگر این که سرت را با شمشیر پرت می کنم..عقبه در جنگ بدر  اسیر شد. پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به علی دستور داد او را بکشد، و علی او  را کشت‌. 

[3]رسّ‌: چاهی را می‌گویند که دیواره‌هائی برای آن نچیده و بنا نکرده باشند.گویا صاحبان این نوع  چاه‌ها در روستائی از روستاهای یمامه بوده‌اند و پیغمبر خود را کشته‌اند. ا‌بن جریر آنان را همان  اصحاب الاخدود دانسـته است‌ که مؤمنان را می‌سوزاندند، و در سورۀ بروج از ایشان ذکری رفته  است‌.  

 

تفسیر سوره‌ی فرقان آیه‌ی 77-63

 

سورهی فرقان آیهی 77-63

 

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً (63) وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیَاماً (64) وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاماً (65) إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً (66) وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَاماً (67)‏ وَالَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ وَلَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا یَزْنُونَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَاماً (68) یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَاناً (69) إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً (70) وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَاباً (71) وَالَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً (72) وَالَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهَا صُمّاً وَعُمْیَاناً (73) وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً (74) أُوْلَئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلَاماً (75) خَالِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً (76) قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَاماً (77)

 

این  مرحلۀ  واپسین  در  سوره،  در  آن  صفحات  مشخّصه،  و  ارکان  و  اصول  ویژۀ «بندگان  خداوند  مهربان)  برجسته  نشان  داده  میشود.  انگار  بندگان  خوب  خداوند  مهربان،  چکیدۀ  بشریّت  در  پایان  پیکار  طولانی  میان  هدایت  و  ضلالت  هسـتند.  انکـار  آنان  برجای  ماندۀ  نبردی  میباشند که  میان  انسانهای  منکر  و  دشمن  خدا،  و  میان  پیغمبرانی  درگرفته  است که  هـدایت  را  با  خود  برای  بشریّت  به  ارمغان  آوردهاند. گوئی  بندگان  خوب  خدای  مهربان،  ثمرۀ  پاک  و  تازه  آن  جهاد  سخت  و  دراز،  و  حاصل  دلجوئی  آسایش  بخشی  از  حاملان  هدایت  در  برابر  رنجها  و  دشواریهای  انکار  و  سرسختی  و  رویگردانی  هستند  که  از کافران  و  مشرکان  دیدهاند.  در  درس  پیشین  گذشت که  مشرکان  تجاهل  میکردند  و  نام  «رحمان»  را  انکار  مینمودند.  هـم  اینک  اینان  بندگان  خوب  خدای  رحمان  و  مهربانند.  آن کسانیند  که  خدای  رحمان  و  مهربان  را  میشناسند،  و  سزاوار  این  هستند که  به  خدا  نسبت  داده  شوند  و  بندگان  او  بشمار  آیند.  هان!  هم  اینک  این  ایشانند  که  با  صفات  مشخّصۀ  خود،  و  با  ارکان  و  اصول  اعتقاد  درونی  و  رفتار  بیرونی  و  کردار  زندگانیشان  معرّفی  میشوند.  آهای!  این  آنانند  که  به  عنوان  نمونۀ  زنده  و  واقعی  جماعتی  معرّفی  میگردند که  اسلام  همچون  جماعتی  را  میخواهد،  و  به  عنوان  نمونه  انسانهائی  معرّفی  میشوند که  اسلام  میخواهد  با  تربیت  استوار  خود  آنان  را  پـدید  آورد.  آنان  کسانیند که  سزاوار  این  هستند  که  خدا  در  زمـین  بدیشان  توجّه  فرماید  و  اهمّیّت  بدهد،  و  عنایت  خویش  را  شامل  ایشان  نماید.  چه  انسـانها  همه  کوحکتر  و  ناچیزتر  از  آن  هستند که  خدا  بدیشان  توجّه  فرماید  و  اهمّیّت  بدهد،  اگر  همچون  جماعتی  در  میان  آنان  نباشد،  و  همچون جماعتی  با  تضرّع  و  دعا  رو  به  خدا  نکند.

*

(وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً) (63)

و  بندگان  (خوب  خدای)  رحمان  کسـانیند  که  آرام  (و  بدون  غرور  و  تکبّر)  روی  زمین  راه  میروند  (و  تواضع  در  حرکات  و  سکنات  ایشان  و  حتّی  در  راه  رفتن  آنان  آ شکار  است).  و  هنگامی  که  نادانان  ایشان  را  مخاطب  (دشنامها  و  پد  و  بیراههای  خود)  قرار  میدهند،  از  آنــان  روی  می‏گرداند  و  به  ترک  ایشان  میگویید.

هان!  هم  اینک  این  نخستین  نشانه  از  نشانههای  بندگان  خدای  مهربان  است:  آنان  ساده  و  آسوده  خاطر  روی  زمین  راه  میروند.  در  راه  رفتن  ایشان  تکلّف  و  تصنّع  نیست.  در  راه  رفتن  آنان  تکبّر  و  باد  به  غبغب  انداختن  نیست.  در  راه  رفتن  آنان  رویگردانی  و  نابسامانی  یا  مردگی  و  سست  عنصری  نیست.  راه  رفتن  بسـان  هر  حرکتی  بیانگر  شخصیّت،  و  نمایانندۀ  احساسات  و  عواطف  و  خرد  و  بینشی  است که  در  درونها  جایگزین  و  مستقرّ  است.  کسی که  راست  و  درست  و  جدّی  و  هدفدار  باشد،  صفات  و  خصال  خود  را  در  راه  رفتن  خـویش  نشان  میدهد.  راست  و  درست  و  جـدّی  و  هـدفدار  راه  میرود.  وقار  و آرامش  خویشتن  را  میپاید،  و  جدّی  و  توانائی  خویش  را  مینماید.  معنی  این  بخش:

(یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً).

آرام  (و  بدون  غرور  و  تکبّر)  روی  زمین  راه  میروند  (و  تواضع  در  حرکات  و  سکنات  ایشان  و  حتّی  در  راه  رفتن  آنان  آشکار  است‌(.

این  نیست که  مردنی  و  سر به  زیر  راه  میروند،  و  شل  و  ول  و  سست  و  ضعیف  حرکت  میکنند  و  مـیروند،  آن  گونه که  برخی  از  مردمان  چنین  میفهمند  از  میان  آن  کسانی که  میخواهند  اظهار  پرهیزگاری  و  نیـکوئی  کنند  و  به  تقوا  و  صلاح  تظاهر  نمایند!  این  بیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  است،  وقتی که  راه  میرفت  به  جلو  خم  میشد،  و  در  راه  رفـتن  از  هـمۀ  مردمان  تندتر  و  زیباتر  و  باوقارتر  می رفت.  ابوهریره  میگوید:  چیزی  را  زیباتر  از پیغمبر خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم   ندیدهام.  انگار  خـورشید  در  چهرهاش  میدرخشده  و کسی  را  در  راه  رفتن  تندتر  و  چابکتر  از  پیغمبر خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  ندیدهام.  انگار  زمین  زیـر  پـای  او  درهم  نوردیده  میشود.  ما  خویشن  را  به  هنگام  رفتن  با  او  به  زحمت  میانداختیم،  ولی  او  معمولی  و  بدون  توجّه  راه  خود  را  میپیمود.  علی  پسر  ابوطالب  رضی الله عنه میگوید:  وقتی که  پپیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  راه  میرفت  به  سوی  جلو  خم  میشد،  انگار  سر  در  نشیب  مینهد  و  از  سراشیبی  پائین  میرود.  در  روایت  دیگری  می فرماید:  انگار  از  سربالائی  به  پائین  میرود...  همچون  رفتنی  رفتن  افراد  با  عزم  و  اراده  و  دلیر  است.[1]

بندگان  خوب  خدای  مهربان،  در  جـدّی  بودن  و  وقار  داشتن  و  ارادۀ  کاری کردن،  هم  و  غم  خود  را  متوجّه  کارهای  مهمّ  و  بزرگی  میکنند.  به  نادانی  نادانان  اهمّیّت  نمیدهند  و  گوششان  به  بیخردان  بدهکار  نمیباشد.  دل  خود  را  و  وقت  خود  را  و  جدّ  و  جهد  خود  را  صرف  درگیری  و  ستیز  و  پیکار  با  دیوانگان  و  نادانان  نمیکنند.  خوشتن  را  از  یاوهگویی  و  بدزبانی  و  یاوه  گویان  و  بدزبانان  والاتر  میدانند  و  از  اشخاص  ویلان  و  سرگردان  در  بیابان  گمراهی  دوری  میگزینند:

(وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً) (63)

و  هنگامی  که  نادانان  ایشان  را  مخاطب  (دشنامها  و  بد  و  پیراههای  خود)  قرار  میدهند،  از  آنان  روی  می‏گرداند  و  به  ترک  ایشان  میگویند.

به  ترک  نادانان  به  سبب  ضعف  و  ناتوانی  نمیگویند،  بلکه  خویشتن  را  برتر  و  والاتر  از  ایشان  میشمارند.  از  روی  عجر  و  درماندگی  ایشان  را  ترک  نمیکنند،  بلکه  با  داشتن  قدرت  و  قوّت  به  همچون کاری  دست  مییازند.  آنان  وقت  خود  را  و  جدّ  و  جهد  خود  را  بالاتر  از  این  میگیرند  و  میدانند که  آنها  را  صرف  چیزی  کنند  که  سزاوار  شخص  بزرگواری  نیست که  از  یاوهگوئی  و  بدزبانی  میپرهیزد،  و  خود  را  سرگرم  چیزی  میکنند که  مهمّ تر  و  بزرگتر  و  بالاتر  از  این  چیزها  است‌.

*

روز  ایشان  با  مـردمان  است،  و  امّا شب  ایشان  با  پرهیزگاری  و  خدا  را  در  نظر  داشتن،  و  جلال  و  عظمت  او  را  احساس کردن،  و  ترس  و  هراس  از  عذاب  او  به  دل  داشتن  میگذرد:

وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیَاماً (64) وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاماً (65) إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً (66)

 

و کسانیند  که  (بخش  قابل  ملاحظهای  از  شب،  و  گاهی  تمام)  شب  را  با  سجده  و  قیام  به  رور  میآورند  (و  با  عبادت  و  نماز  سپری  میکنند).  و  کسانیند  که  پیوسته  میگویند:  پروردگارا!  عذاب  دوزخ  را  از  ما  بـدور  دار.  چرا  که  عذاب  آن  (گریبانگیر  هر  کس  که  شد  از  او)  جدا  نمی‏گردد او  تا  ابد  ملازم  وی  میشود).  بی‏گمان  دوزخ  بدترین  قرارگاه  و  جایگاه  است‌.

تعبیر  قرآنی  سجده  و  قیام  نماز  را  برجسته  مینمایاند  تا  حرکت  بندگان  خوب  خدای  مهربان  را  به  تصویر  بکشد  که  چگونه  در  دل  شب  بدانگاه که  مردمان  در  خواب  هستند  آنان  به  نماز  ابستادهاند  و  شب  را  با  سجده  و  قیام  برای  پروردگار  خود  به  سر  میبرند،  و  تنها  رو  به  سوی  پروردگارشان  میدارند،  و  فقط  برای  او  برمیخیزند،  و  فقط  برای  او  سجده  میبرند.  آنان  مردمانی  هستند که  دست  از  خواب  آسایش  بخش  و  خوش  میکشند،  و  به  انجام  چیزی  میپردازند  که  فرح  افزاتر  و  خوشایندتر  از  آن  است.  آنان  رو  به  پروردگار  خود  میدارند،  و  جانها  و  اندامهایشان  را  سرگرم  پرستش  او  میکنند.  مردمان  به  خواب  ناز  فرو  رفتهاند،  ولی  آنان  برای  خدای  خود  برپای  میایستند  و  به  درگاه  بی  نیاز  سجده  مـیبرند.  مردمان  بر  زمین  میافتند  و  دل  به  زمین  می دهند،  امّا  آنان  به  عرش  خداوند  مهربان  چشم  میدوزند،  و  به  آستانۀ  خداوند  بزرگ  و  سترگ  مینالند.

آنان  در  قیام  و  در  سجود  و  در  چشم  دوختن  و  در  دل  دادن  و  جان  آویزۀ  آستان  یزدان کردن،  دلهایشان  لبریز  از  تقـوا  و  پرهیزگاری  و  پر  از  تـرس  و  هـراس  از  عذاب  دوزخ  میگردد.  میگویند:

رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاماً (65) إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً (66)

 

پروردگارا!  عذاب  دوزخ  را  از  ما  بدور  دار.  چرا  که  عذاب  آن  (گریبانگیر  هر  کس  که  شد  از  او)  جدا  نمی‏گردد  (و  تا  ابد  ملازم  وی  میشود).  بی‏گمان  دوزخ  بدترین  قرارگاه  و  جایگاه  است‌.

آنان  که  دوزخ  را  ندیدهاند،  ولیکن  ایشان  به  وجود  آن  ایمان  آوردهاند،  و شکل  آن  را  پیش  خود  مجسّم  داشتهاند  برابر  آنچه  در  قرآن  مجید  آمده  است  و  بر  زبان  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  بزرگوار  خدا  رفته  است.  این  هراس  بزرگوارانه  ثمرۀ  ایمان  عمیق  و  ثمرۀ  تصدیق  است.  آنان  رو  به  درگاه  پرورودگارشان  با  تـضرّع  و  زاری  و  با  خشوع  و  خـضوع  مـیدارنـد  و  عاجزانه  درخواست  مینمایند  که  عذاب  دوزخ  را  از  ایشان  بدور  دارد.  این  که  شب  را  با  سجده  بردن  و  بر  پا  ایستادن  برای  پروردگارشان  بسر  میبرند  بدیشان  اطمینان  نمی‏بخشد  و  مطمئنّشان  نمیسازد.  آنان  عمل  و  عبادتشان  را  جدای  از  تقوائی  میدانند  که  در  دل  و  درونشان  در  غوغا  و  گشت  و گذار  است.  ایشان  در  عبادت  خود  حفظ  از  آتش  و  امان  از  دوزخ  را  نمیبینند،  اگر  فضل  و  لطف  و گذشت  و  بزرگواری  و  رحمت  خدا  ایشان  را  درنیابد،  و  عذاب  دوزخ  را  از  آنان  دور  نگرداند.

تعبیر  قرآنی  میرساند که  انگار  دوزخ  یقۀ  هر کسی  را  می گیرد،  و  بر  سر  راه  هر  انسانی  قرار  دارد.  دهان  خود  را  گشوده  است،  و  میخواهد  که  بقاپد  و  قورت  بدهد.  دستهایش  را  باز  کرده  است  و  میخواهد  که  اشخاص  دور  و  نزدیک  را  بگیرد!  بندگان  خوب  خداوند  مهربان  کسانیند که  شب  را  با  سجده  و  قیام  برای  پروردگارشان  بسر  می‏برند.  از  دوزخ  میترسند  و  به  ترس  و  هراس  مـیافتند.  به  درگاه  پروردگارشان  ناله  و  زاری  سر میدهند  و  تضرّع  کنان  درخواست  مینمایند  که  پروردگارشان  عذاب  دوزخ  را  از  ایشان  برگرداند،  و  آنان  را  از  دست  یازیدن  دوزخ  و  سر  راه  گرفتن  آن  بر  ایشان  بپاید  و  رستگارشان  نماید!

تعبیر  سخنانشان  لرزان  است،  در  آن  حال  کـه  آنان  از  ترس  و  هراس  به  درگاه پروردگارشان  مینالند  و  افغان  می کنند:

(إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاماً) (65)

قطعاً  عذاب  آن  (گریبانگیر  هر  کس  که  شد  از  او  )  جدا  نمی‏گردد  (و  تا  ابد  ملازم  وی  میشود(.

عذاب  دوزخ  ملازم  دوزخیان  میگردد  و  از  ایشان  دور  نمیشود  و  دست  برنمیدارد،  و  به  ترک  آنان  نمیگوید  و  ولکن  نیست.  این  هم  چیزی  است که  عذاب  دوزم  را  هراسانگیز  و  ترسناک  و  زشت  میگرداند.

إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً (66)

 

بی‏گمان  دوزخ  بدترین  قرارگاه  و  جایگاه  است‌.

آیا  بدتر  از  دوزخ  مکانی  یافته  میشود  که  انسان  در  آنجا  جای  بگیرد  و  اقامت  بگزیند؟  آخر  دوزخ  که  آتش  است،  کی  جای  جایگزین  شدن  و  اقامت  گزیدن  است؟  کی  دوزخ  جای  اقامت  است،  دوزخی که  دوزخیان  را  در  آن  بالای  زبانۀ  آتش  شب  و  روز میگردانند؟!

بندگان  خوب  خدای  مهربان  در  زنـدگانی  خود  نمونۀ  قصد  و  هدف  داشتن،  و  اعتدال  و  میانه  روی  نمودن  ،  و  هماهنگی  و  هماوائی  ورزیدن  هستند:  ’

(والذین إذا أنفقوا لم یسرفوا ولم یقتروا , وکان بین ذلک قواما)

و  کسانیند  که  به  هنگام  خرج  کردن  (مال  بـرای  خـود  و  خانواده)  نه  زیادهروی  میکنند  و  نه  سختگیری،  و  بلکه  در  میان  این  دو  (یعنی  اسراف  و  بخل،  حدّ)  میانهروی  و  اعتدال  را  رعایت  میکنند.

این  هم  نشانۀ  اسلام  است،  نشانهای که  اسلام  آن  را  در  زندگانی  افراد  و  گروهها  پیاده  میکند،  و  در  تربیت  کردن  و  قانونگذاری  نمودن  متوجّه  آن  است،  و  ساختار  بنیاد  خود  را  سراسر  بر  هماهنگی  و  همآوائی  و  اعتدال  و  میانه  روی  استوار  و  پایدار  میسازد.

با  وجود  اعتراف  اسلام  به  مالکیّت  مقیّد  فردی،  مسلمان  آزاد  نیست  هر  آن  گونه که  خود  بخواهد  اموال  و  دارائی  خاصّ  خود  را  خرج  و  صرف کند،  بدانگونه که  حال  و  وضع  چنین  است  در  سیستم  سرمایه داری،  و  درمیان  همۀ  ملّتهائی  که  قانون  الهی  در  همۀ  میدانها  و  در  همه  زمینهها  بر  آنان  حاکم  نبوده  و  فرمان  نمیراند. بلکه  سخص  مسلمان،  مقیّد  به  اعتدال  هم  در  زیاده  روی  و  هم  در  سختگری  است.  چرا  که  زیاده روی  در  خرج  و  صرف  اموال  و  دارائی،  جان  و  مال  و  جامعه  را  بـه  تباهی  میکشاند،  و سختگیری  و  تنگچشمی  در  خرج  و  صرف  اموال  و  دارائی  همانند  زیادهروی  از  یک  سو  بیفائده  گذاشتن  اموال  و  دارائی،  و  محروم  کردن  صاحب  آن  از  بهرهوری  و  استفاده  بردن  از  ثروت  شخصی  است،  و  از  دیگر  سو  بازداشتن  جامعه  از  دسترسی  بـدان  اموال  و  دارائی  و  سود  بردن  از  آن  است.  اموال  و  دارائی  ابزار  کار  اجتماعی  برای  پیاده کردن  و  تحقّق  بخشیدن  خدمات  اجتماعی  است.  زیاده  روی  در  خرج  و  صرف  اموال  و  دارائی،  و  بخل  و  تنگچشمی  در  خرج  و  صرف  اموال  و  دارائی،  هر  دو  تا  در  محیط  اجتماعی  و  در  جولانگاه  اقتصادی،  نقص  و  خلل  بوجود  میآورند.  زندانی  کردن  و  استفاده  نکـردن  از  اموال  و  دارائی  بحرانهائی  را  بوجود  میآورد،  و  بسان  آن،  بـدون  حساب  و کتاب  گشاده  دستی کردن  و  ریخت  و  پاش  نمودن  هـم  بحرانهای  نابهنجاری  را  به  دنبال  دارد.  گذشته  از  همچون  بحرانهائی،  فساد  قلوب  و  تباهی  اخلاق  را  ایجاد  میکند.  اسلام که  در  صدد  سرو  سامان  دادن  این گوشه  از  زندگی  است،  از  اصلاح  دل  و  درون  فرد  میآغازد،  و  بدین  منظور  میانه  روی  را  نشانهای  از  نشانههای  ایمان  قرار  میدهد:

(وکان بین ذلک قواما).

در  میان  این  دو  (یعنی  اسراف  و  بخل،  حدّ)  میانهروی  و  اعتدال  را  رعایت  میکنند.

*

نشانۀ  دیگری  از  نشانههای  بندگان  خوب  خدای  مهربان  این  است  که  آنان  برای  خدا  انباز  قرار  نمیدهند،  و  از  کشتن  انسان  دوری  میگزینند،  و  از  زنا  میپرهیزند.  اینها  گناهان  بزرگی  و  زشتی  هستند  که  عذاب  دردناک  را  به  دنبال  دارند:

(والذین لا یدعون مع الله إلها آخر , ولا یقتلون النفس التی حرم الله إلا بالحق , ولا یزنون . ومن یفعل ذلک یلق أثاما . یضاعف له العذاب یوم القیامة , ویخلد فیه مهانا . إلا من تاب وآمن وعمل عملا صالحا , فأولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات , وکان الله غفورا رحیما . ومن تاب وعمل صالحا فإنه یتوب إلى الله متابا).

و  کسانیند  که  با  الله،  معبود  دیگری  را  به  فـریاد  نمیخوانند  و  پـرستش  نمینمایند ،  و  انسانی  را  که  خداوند  خونش  را  حرام  کرده  است،  به  قتل  نمیرسانند  مگر  به  حقّ،  و  زنا  نمیکنند.  چرا  که  هر  کس  (یکی  از)  این  (کارهای  ناشایست  شرک  و  قتل  و  زنـا)  را  انجام  دهد،  کیفر  آن  رامیبیند. (کسی  که  مرتکب  یکی  از  کارهای  زشت  و  پلشت  شرک  و  قتل  و  زنا  شود)  عذاب  او  در  قیامت  مضاعف  می‏گردد،  و  خوار  و  ذلیل  ،  جاودانه  در  عذاب  میماند،  مگر  کسی  که  توبه  کند  و  ایمان  آورد  و  عمل  صالح  انجام  دهد،  که  خداوند  (گناهان  چنین  کسانی  را  میبخـشد)  و  بدیها  و  گناهان  (گذشتۀ)  ایشان  را  به  خوبیها  و  نیکیها  تبدیل  میکند،  و  خداوند  آمرزنده  و  مهربان  است  (و  نه  تنها  که  سیّئات  را  میبخشد،  بلکه  آنها  را  تبدیل  به  حسنات  مینماید.  آخر)  کسی  که  توبه  کند  و  کار  شایسته  انجام  دهد،  کاملاً  به  سوی  خدا  باز  می‏گردد  (و  تبدیل  سیّئات  به  حسنات  تعجّبی  ندارد.  زیرا  کار  خدا  بیمثال،  و  پاداش  خدا  بـیحساب  و  دریای  مهرش  بیکران  است).

یکتاپرستی  و  خدا  را  به  یگانگی  شناختن،  اساس  ایـن  عقیده  است،  و  دوراهۀ  جدائی  آشکار  استوار  و  سهل  و  ساده  میان  این  عقیده،  و  میان  ییچیدگی  و  کجروی  و  گره  خوردگیای  است  که  سیستم  شایسته  و  نظـام  بایستهای  برای  زندگی  بر  آن  برقرار  و  پایدار  نمی گردد.

پرهیز کردن  از  کشتن  انسان  -  مگر  به  حقّ  -  دو  راهۀ  جدائی  میان  زندگی  اجتماعی  ایمن  و  مطمئنّی  است  که  زندگی  بشری  در  آن  مورد  احترام  قرار  میگیرد  و  بدان  ارزش  داده  میشود،  و  میان  زندگی  جنگلها  و  غارهائی  است  که  کسی  در  آن  برجان  خویشتن  ایمن  نیست  و  به  کاری  یا  ساختاری  اطمینان  خاطر  ندارد.

پرهیز  از  زنا  نیز  دو  راهۀ  جدائی  میان  زندگی  پاکی  است  که  انسان  در  آن  احساس  میکند  که  از  احساس  زمخت  حیوانی  اوج  گرفته  است،  و  احساس  میکند که  نزدیکی  با  جنس  مقابل  هدف  والاتری  از  فرونشاندن  آتش  هوس  گوشت  و  خون  دارد،  و  میان  زندی  پست  و  زمختی  است  که  نرها  و  مادهها  در  آن  قصد  و  هدفی  جز  ارضاء  غریزۀ  هوا  و  هوس  ندارند.

به  خاطر  این  که  این  سه  صفت،  دو  راهۀ  جدائی  میان  زندگی  شایستۀ  انسان  بزرگوار  در  پیشگاه  دادار،  و  دو  راهۀ  جدائی  میان  زندگی کم  بها  و  زمخت  و  فرو  افتاده  به  پرتگاه  حیوان  است،  خداوند  آن  سه  صفت  را  در  ردیف  صفتهای  بندگان  خوب  خدای  مهربان  ذکر کرده  است،  بندگان  خوبی که  والاترین  و  بزرگوارترین  انسانها  در  پیشگاه  خدا  هستند.  بر  این  صفات  پیرو  تهدید  آمیز  شدیدی  را  آورده  است‌:

(ومن یفعل ذلک یلق أثاما).

هر  کس  (یکی  از)  این  (کارهای  ناشایست  شرک  و  قتل  و  زنا)  را  انـجام  دهد،  کـفر  آن  رامیبیند.

«اثام»  به  معنی  عقاب  و  عذاب  است.  این  عقاب  و  عذاب  را  با  ما  بعد  خود،  تفسیر  و  تبیین  کرده  است

(یضاعف له العذاب یوم القیامة , ویخلد فیه مهانا) .

)کسی  که  مرتکب  یکی  از  کارهای  زشت  و  پلشت  شرک  و  قتل  و  زنا  شود)  عذاب  او  در  قیامت  مضاعف  می‏گردد،  و  خوار  و  ذلیل  ،  جاودانه  در  عذاب  میماند.

تنها  عذاب  مضاعف  هم  نیست،  بلکه  خواری  و  ذلّت  هم  در  میان  است  که  خود  سختتر  و  دردناکتر  از  عذاب  است.

آنگاه  روند  قرآنی  درگاه  توبه  را  بر  روی کسـی  باز  میکند  که  میخواهد  از  این  سرنوشت  بـد،  با  توبه  و  ایمان  درست  و  با  عمل  صالح  نجات  پیدا   کند  و  رستگار  شود:

(إلا من تاب وآمن وعمل عملا صالحا).

مگر  کسی  که  توبه  کند  و  ایمان  آورد  و  عمل  صالح  انجام  دهد. 

خداوند  به  توبه  کنندگان  مؤمن  و  کارآ  وعـده  میدهد  بدیهائی  را  که  پیش  از  توبه  انجام  دادهاند،  به  نیکیهائی  تبدیل  گرداند  که  بعداً  انجام  میدهند،  و  آن  نیکیها  را  بر  نیکیهای  تازۀ  ایشان  بیفزاید.[2]

 

خداوند  (گناهان  چنین  کسانی  را  میبخشد)  و  بدیها  و  گناهان  (گذشتۀ)  ایشان  را  به  خوبیها  و  نیکیها  تبدیل  میکند.

این  هم  فیض  و  برکتی  از  عطاء  خدا  است  که  در  مقابل  عملی  از  اعمال  بنده  بدو  داده  نمیشود.  بلکه  تنها  بدان  خاطر  بدو  ارمغان  میگردد  که  راهیاب  شده  است  و  از گمراهی  برگشته  است  و  خود  را  در  پناه  قرق  خدا  داشته  است،  و  به  خدا  پناه  آورده  است،  -  از  آن  که  به  گریزپائی  و  گمراهی  افتاده  است‌.

(وکان الله غفورا رحیما) .

و  خداوند  آمرزنذه  و  مهرپان  است  (و  نه  تنها  که  سیّئات  را  میبخشد،  بلکه  آنها  را  تبدیل  به  حسنات  مینماید)

درگاه  توبۀ  خدا  همیشه  باز  است. هر  کس  که  دلش  بیدار  گردد،  و  بخواهد  برگردد،  میتواند  بدان  درگاه  درآید.  هر  کسی  که  قصد  آن  درگاه  کند  جلو  او  گرفته  نمیشود،  و  هر  کس  که  بخواهد  بدان  درگاه  پناهنده  شود  این  درگاه  بر  روی  او  بسته  نمیگردد،  او  هر  کس  که  باشد  و  هر  گناهی  و  بزهی  ازگناهان  و  بزهها  مرتکب  گردیده  باشد.

طبرانی  از  زبان  ابومغیره  روایت  کرده  است  که  او  از  صفوان  پسر  عمر،  و  او  از  عبدالرحمن  پسر  جبیر،  و  وی  هم  از  پدرش  ابوفروه  نقل  نموده  است  که  ابوفروه  به  خدمت  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   آمد،  و  بدو  عرض  کرد:  به  مـن  بگو،  کسی که  همۀ  گناهان  را  انجام  داده  باشد  و  به  ترک  چیزی  از  گناهان  نگفته  باشد،  آیا  او  میتواند  توبه  کند؟  فرمود:

(أسلمت؟).

آیا  مسلمان  شدهای؟‌.

گفت:  بلی  فرمود:

(فافعل الخیرات واترک السیئات , فیجعلها الله لک خیرات کلها).

نیکیها  و  خوبیها  را  انجام  بده،  و  بدیها  و  زشتیها  را  رها  کن.  خدا  همۀ  بدیها  و  زشـتیها  را  بـرایت  به  نیکیها  و  خوبیها  تبدیل  میکند.

ابوفروه  گفت:  همۀ  خیانتها  و  همه  کجرویهایم؟  فرمود: (نعم).  بلی.

ابوفروه  رفت  و  تا  از  دیدهها  نهان  شد  اللهاکبر  میگفت.  روند  قرآنی  قاعدۀ  توبه  و  شرط  توبه  را  مقرّر  و  بنیانگذاری  میکند:

(ومن تاب وعمل صالحا فإنه یتوب إلى الله متابا).

 (آخر کسی  که  توبه  کند  و  کار  شایسته  انجام  دهد،  کاملاً  به  سوی  خدا  باز  می‏گردد  (و  تبدیل  سیّئات  بـه  حسنات  تعجّبی  ندارد.  زیرا  کار  خدا  بیمثال،  و  پاداش  خدا  بیحساب  و  دریای  مهرش  بیکران  است  .(

توبه  با  پشیمانی  و  دست  کشیدن  از  گناه  میآغازد،  و  با  عمل  صالح  و  کار  پسندیدهای  به  پایان  میآید  که  ثابت  میکند  توبه  درست  و  جدّی  بوده  است.  عمل  صـالح  و  کار  پسندیده  در  عین  حال  تعویض  مثبتی  را  در  دل  و  درون  برای  دست  کشیدن  از  گناه  پدید  میآورد.  گـناه،  کار  و  جنبش  است.  لازم  است  خلاً  آن  را  با  کار  و  جنبش  عکس  آن  برگرد،  و  الاّ  دل  و  درون  به  سبب  خلائی  که  پس  از  دست  کشیدن  از  گناه  آن  را  احساس  میکند،  به  سوی  گناه  میگراید.  این  هم  اشارۀ  شگفـتی  در  بـرنامۀ  تربیتی  قرآنی  است  که  بر  آگاهی  ژرفی  از  دل  و  درون  بشری  استوار  و  پایدار  میگردد.  آخر  چه  کسـی  از  آفریدگار  آگاهتر  از  چیزی  است  که  او  آن  را  آفریده  است؟  پاک  و  بزرگوار  خدا  است!

*

روند  قرآنی  پس  از  این  بیان  معترضه،  به  ذکر  نشانههای  «بنگان  خوب  خدا»  برمیگردد:

(والذین لا یشهدون الزور , وإذا مروا باللغو مروا کراما).

و  (بندگان  خدای  رحمان)  کسانیند  که  بر  بـاطل  گواهی  نمیدهند،  و  هنگامی  که  کارهای  یاوه  و  سخنان  پوچی  را  ببینند  و  بشنوند،  بزرگوارانه  (از  شرکت  در  بیهوده  کاری  و  یاوه  سرائی  کنارهگیری  می‏کنند  و  از  آنها)  می‏گذرند.

بر  باطل  گواهی  ندادن،  چه  بسا  معنی  ظاهری  واژگانی  و  قریب  به  ذهن  باشد:  آنان  شهادت  باطل  و  گواهی  دروغ  نمیدهند.  چون  در  این  کار  ضایع  کردن  و  هدر  دادن  حقوق،  و  کمک  به  ظلم  و  ستمگری  است.  و  چه  بسـا  معنی  آن  این  باشد:  آنان  از  شرکت  در  مجلسی  یا  حضور  در  جائی  میگریزند  که  در  آن  مجلس  ویا  در  آن  جـا  باطـل  روی  میدهد،  هر  نوع  باطلی  و  هر  شکل  باطلی.  چه  خود  را  بالاتر  از  آن  میدانند  که  در  همچون  مجالسی  و  جاهائی  حضور  به  هم  رسانند...  این  معنی  رساتر  و  سنگینتر  است.  آنان  هم  خویشتن  را  و  هم  تلاشهایشان  را  از  بیهودهگوئی  و  یاوه  سرائی،  و  از  کارهای  پوچ  و  نادرست  میپایند  و  به  دور  مینمایند:

(الزور , وإذا مروا باللغو مروا کراما).

و  هنگامی  که  کارهای  یاوه  و  سخنان  پوچی  را  ببینند  و   بشنوند،  بزرگوارانه  (از  شرکت  در  بیهوده  کاری  و  یاوه  سرائی  کنارهگیری  می‏کنند  و  از  آنها)  می‏گذرند.

خود  را  به  پوچی  و  هیچی  سرگرم  کنند،  و  گوش  خود  را  به  شنیدن  سخنان  یاوه  بدهکار  نمینمایند.  بلکه  خویشتن  را  بالاتر  از  آن  میدانند  که  خـود  را  بدان  بیالایند  و  سرگرم  دیدن  آن  نمایند،  چه  رسد  به  این که  در  آن  شرکت  کنند.  مؤمن  کاری  والاتر  و  مهمّ تری  دارد  که  او  را  از  پوچی  و  هیچی  و  یاوهگویی  و  یاوه  سرائی  باز  میدارد.  مؤمن  فرصت  پرداختن  به  لغویّات  را  ندارد.  او  به  کار  عقیده  و  دعوت  خود  میپردازد،  و  در  درون  و  در  بیرون  زندگی  خویش  به  انجام  وظائف  و  تکالیف  عقیده  و  دعوتش  خود  را  سرگرم  میسازد.

*

از  جملۀ  نشانههای  بندگان  خوب  خدای  مهربان  این  است  کس  آنان  زود  پند  میآموزند  و  یادآور  میشوند  هرگاه  پندشان  دهند  و  یادآوریشان  کنند.  زود  درس  عبرت  میگیرند  زمانی  که  بدیشان  درس  عبرت  دهند،  و  گوش  دلهایشان  را  بر  روی  آیات  خدا  باز  میگذارند،  و  آیات  خدا  را  با  درک  و  فهم  دریافت  میدارند  و  بدانها  ارج و  بها  میدهند:

(والذین إذا ذکروا بآیات ربهم لم یخروا علیها صما وعمیانا).

و  کسانیند  هنگامی  که  به  وسیلۀ  آیات  پروردگارشان  پند  داده  شدند  همسان  کران  و  نابینایان  بر  آن  فرو  نمیافتند  (و  غافل  وار  بدان  گوش  فرا  نمیدهند.  بلکه  با  گوش  دل  میشنوند  و  با  چشم  عقل  بدان  می‏نگرند،  و  درسها  و  اندرزهای  قرآنی  را  آویزۀ  گوش  جان  می‏کنند  و  نیروی  ایمان  خود  را  بدان  تقویت  میسازند(.

در  تعبیر  قرآنی  گوشه  زدن  به  مشرکانی  نهفته  است  که  همچون  کران  و کوران  بر  خدایان  و  باورها  و  یاوه  های  خود  فرو  میافتند.  نه  حقّ  را  میشنوند  و  نه  حقّ  را  میبینند،  و  به  هدایت  یا  نور  چشم  نمیدوزند.  حرکت  فرو افتادن  بـر  رخسارهها  بدون  شنیدن  و  دیدن  و  اندیشیدن،  حرکتی  است  که  غفلت  و  به  باطل  فرو  رفتن  و  تعصّب  کورکورانه  را  به  تصویر  میکشد.  بندگان  خوب  خدای  مهربان  هوشیارانه  میفهمند  و  درک  مـیکنند  و  میبینند.  نه  تعصّب  کـورکورانهای  دارند،  و  نه  کورکورانه  بر  رخسارههایشان  فرو  میافتند.  هرگاه  از  عقیدۀ  خود  جانبداری  نـمایند،  بسان  شخص  آگاه  و  فهمیده  و  بینا  جانبداری  می‏کنند.

*

در  آخر،  بندگان  خوب  خداوند  مهربان  این  برایشان  بسنده  نـیست  که  شب  را  با  سجده  و  قیام  به  روز  میآورند،  و  این که  آنان  با  آن  صفات  برجسته  و  نشانههای  وارستهای  موصوف  و  نشاندار  هستند  که  همۀ  آنها  بزرگ  و  سترگ  بشمارند،  بلکه  امیدوارند که  فرزندان  و  نوادگانی  به  دنبال  ایشان  بیایند  و  برنامۀ  آنان  را  بپیمایند،  و  همچنین  همسرانی  از  نـوع  خود  داشته  باشند  که  چشمانشان  بدانان  روشن  شود،  و  مایه  شادی  و  شادمانی  ایشان  شوند،  و  دلهایشان  بدانان  بیارامد،  و  وجودشان  بر  تعداد  «بندگان  خوب  خداوند  مهربان»  بیفزاید  و  ایشان  را  چندین  برابر  نماید.  امیدوارند  که  یزدان  از  میان  ایشان  پیشوای  خوبی  برای  کسانی  برگزیند  که  از  خدا  میترسند  و  خویشتن  را  از  خشم  و  عذاب  او  میپایند:

(وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً) (74)

و  کسـانیند  که  میگویید:  پروردگارا!  همسران  و  فرزندانی  به  ما  عطاء  فرما (که  سبب  انجام  طاعات  و  عبادات  و  دیگر  کارهای  پسندیده،  و  مایۀ  سرور  ما  و)  باعث  روشنی  چشمانمان  گردند،  و  ما  را  پیشوای  پـرهیزگاران  گردان  (به  گونهای  که  در  صالحات  و  حسنات  به  ما  اقتداء  و  از  ما  پیروی  نمایند(.

این  احساس  فطری  ایمانی  ژرفی  است.  احساس  عشق  به  چندین  برابر  شدن  رهروان  راه  خدا،  و  در  پیشاپیش  آنان  فرزندان  و  همسران،  چون  ایشان  نزدیکترین  مردمان  در  پـیروی  کردن  هستند،  و  ایشان  نخستین  امانتی  میباشند  که  از  انسان  دربارۀ  آنان  سؤال  میشود.  و  احساس  عشق  به  این که  مؤمن  احساس  کند  که  او  پیشوا  و  راهنمای  به  خیر  و  خوبی  گردد  و  عاشقان  راه  خدا  بدو  اقتداء  نمایند.  البته  در  این  کار  خودستائی  و  خودنمائی  و  خودبزرگ بینی  نیست.  چه  کسـانی  که  در  این  کاروان  و  با  این  کاروان  حرکت  میکنند  همه  و  همه  راه  به  سوی  خدا   دارند  و  در  راه  خدا  گام  برمی‏دارند.

*

و  امّا  پاداش  بندگان  خوب  خداوند  رحمان،  این  گفتار  بدان  خاتمه  میپذیرد:

(أُوْلَئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلَاماً (75) خَالِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً) (76)

به  اینان  بالاترین  درجات  و  عالیترین  منزلگاههای  بهشت  داده  میشود  در  برابر  صبر  و  استقامتشان  (بر  انجام  طاعات  و  دوری  از  منکرات،)  و  در  آن  (جایگاههای  والای  بهشت،  از  هر  سـو)  بدانان  درود  و  سلام  گفته  میشود.  در  آنجاها  جاودانه  میمانند.  چه  قرارگاه  خوب  و  چه  جایگاه  زیبائی‌!!!.

مراد  از  «غرفه»  چه  بسا  بهشت،  و  یا  مکان  ویژهای  در  بهشت  باشد. همان  گونه  که  در  ایـن  جهان  «غرفه:  قسمتهای  فوقانی  منازل  و  طبقات  بالای  خانهها»  ارزشمندتر  از  سالن  است  وقتی  که  مردمان  در  منازل  از  مهمانان  استقبال  و  پذیرائی  میکنند. آن  بزرگوارانی  که  صفات  و  نشانههای  ایشان  گذشت،  در  بهشت  با  درود  و  خوشامد  پذیرۀ  آنان  میروند،  به  پاداش  آن  صفات  و  نشانههایی  که  داشتند  و  سخن  از  آنها  گذشت.  این  هم  تعبیری  با  معنی  و  مفهوم  ویژۀ  خود  است.  این  ارادههای  نستوه  نیاز  به  شکیبائی  در  برابر  هـواهـای  نفسانی،  و  چیزهای  فریبنده  و  فریبای  زندگی،  و  دافعهها  و  جاذبههای  سقوط  دارند.  استقامت  تلاشی  را  میطلبد که  بر  آن  جـز  با  شکیبائی  نمیتوان  مـاندگار  ماند،  شکیبائیای  که  سزاوار  آن  است  که  یزدان  سبحان  آن  را  در  این  فرقان،  یعنی  قرآن  ذکر  بفرماید.

در  مقابل  این که  بندگان  خوب  خداوند  مهربان  به  تضرّع  و  زاری  از  خداوند  باری  درخواست  مینمایند  که  دوزخ  را  از  ایشان  به  دور  دارد،  دوزخی  که  بدترین  قرارگاه  و  جایگاه  است،  آفریدگار  جهان  بهشت  را  بدانان  مرحمت  میفرماید.

(خَالِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً) (76)

در  آنجاها  جاودانه  میمانند.  چه  قرارگاه  خوب  و  چه  جایگاه  زیبائی‌!!.

هیچ  کسی  جز  خدا  نمیتواند  ایشان  را  از  آنجا  بیرون  بکند.  آنان  در  آنجا  بهرین  حال  و  وضع  را  دارند،  و  از  قرارگاه  و  جایگاه  بس  دل  انگیز  و  دلربائی  برخوردارند.

هم  اینک  که  روند  قرآنی  بندگان  خوب  خداوند  مهربان  را  به  تصویر  کشده  است،  آن  کسانی  که  چکیدۀ  پاک  و  پالودۀ  بشریّت  هستند،  سوره  را  با  کوچک  و  ناچیز  جلوه  دادن  بشریّت  در  پیشگاه  خدا  -  اگر  همچون  بندگان  خوب  خداوند  مهربان  به  آسمان  چشم  ندوزند  -  ختم  میکند.  و  امّا  تکذیبکنندگان،  عذاب  و  عقاب  ایشان  حتمی  است  و  ملازمشان  میگردد.

(قل:ما یعبأ بکم ربی لولا دعاؤکم فقد کذبتم فسوف یکون لزاما). .

بگو:  اگر  عبادت  و  دعاییان  نباشد،  پروردگار  من  اعتنائی  به  شما  ندارد  (و  برایتان  کوچک  ترین  ارزشی  قائل  نیست.  چرا  که  نعمتهای  والای  بهشت  را  بندگان  خوب  خدا  در  پرتو  پرستش  او  به  دست  خواهند  آورد).  امّا  شما  (کفّار،  رسالت  آسمانی  را)  تکذیب  میکنید  و  (نتیحۀ  بد)  آن  ملازم  شما  خواهد  شد  (و  سزای  کفر  و  عصیان  خود  را  خواهید  دید(.

این  هم  پایانی  است  که  با  سراسر  موضوع  سوره  همخوانی  و  مـناسبت  دارد.  ذکـر  آن  برای  دلجوئی  و  دلنوازی  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم   و  دلداری  او  در  برابر  دشمنانگی  و  سرکشی  و  انکاری  است  که  از  قوم  خود  دیده  است،  قومی  که  بر  او گردن  افراشتهاند،  هر  چند  که  او  را  شناختهاند،  و  به  مقام  و  منزلت  او  آشنا  بودهاند  و  جایگاه  و  پایگاه  وی  را  در  میان  خود  دانشتهاند،  ولیکن  آنان  به  خاطر  حفظ  مقام  و  ماندگاری  بر  باطل  خود  به  دشمنانگی  و  سرکشی  پرداختهاند....  قوم  او  کیستند؟  همۀ  انسانها  کیستند؟  اگر  آن  گروه  اندکی  در  میان  نباشند  که  خدا  را  میپرستند  و  به  کمک  می طلبند  و  به  تضرّع  و  زاریش  میخوانند،  بدان  گونه  که  بندگان  خوب  خداوند  مهربان  خدا  را  میپرستند  و  به  کمک  میطلبند  و  به  تضرّع  و  زاری  میخوانند.

آنان  کیستند؟  و  کرۀ  زمین  چیست، کرهای  که  همۀ  انسانها  را  در  خود  جای  داده  است؟  همه  انسانها  و  خود  کره  زمین،  جز  ذرّه   کوچکی  در  فضای  هولناک  هستی  نیستند.  انسانها  همه  جز  نوعی  از  انواع  زندههای  فراوان  روی  زمین  نیستند.  انسانها  تنها  ملّتی  از  ملّتهای  بیشمار  روی  زمین  هستند.  نسلی  از  یک  ملّت،  تنها  صفحهای  از  کتاب  قطوری  است  که  تعداد  صفحات  آن  را  خدا  میداند  و  بس.

 انسان  با  وجود  این،  باد  به  غبغب  میاندازد  و  خویشتن  را  میآماسد  و  میآماسد،  و  خود  را  چیزی  به  حساب  میآورد،  و  گردن  میافرازد  و  گردن  میافرازد  تا  بدانجا  که  بر  آفرینندۀ  خویش  نیز  گردن  میافرازد  و  در  برابر  خداوند  سبحان  قد  علم  میکند!  انسان،  کوچک  کوچک  است  و  ضعیف  ضعیف  و  ناتوان  ناتوان.  مگر  وقتی  که  با  خدا  تماس  پیدا  کند  و  از  او  توان  و  نیرو  و  رهنمود  و  رهنـون  بطلبد.  در  این  وقت  است  که  چیزی  در  ترازوی  خدا  میگردد،  و  چه  بسا  از  فرشتگان  خداوند  مهربان  در  این  ترازو  برتری  گیرد  و  بالا  بیفتد،  در  پرتو  فضلی  و  عنایتی  که  خدا  به  انسان  داده  است  و  فرشتـگان  را  در  برابرش  به  سجده  انداخته  است،  تا  خدا  را  بشناسد  و  با  او  تماس  پیدایند  و  وی  را  پرستش  نماید،  و  بدین  وسیله  خصاثص  خود  را  محفوظ  و  مصون  دارد،  خائصی  که  با  بودن  آنها  فرشتگان  در  برابر  انسان  به  سجده  و کرنش  افتادند.  اگر  این  خصائص  از  انسان  سلب  شود،  بچّۀ  سرراهی  هدر  رفتهای  است،  اگر  همۀ  همنوعانش  به  کفۀ  ترازو  انداخته  شوند  کـفۀ  ترازو  سنگین  نمیشود  و  باعث  رجحان  نمیگردد!

(قل:ما یعبأ بکم ربی لولا دعاؤکم).

بگو:  اگر  عبادت  و  دعایتان  نباشد،  پروردگار  من  اعتنائی  به  شما  ندارد  (و  برایتان  کوچک  ترین  ارزشی  قائل  نیست.  چرا  که  نعمتهای  والای  بهشت  را  بندگان  خوب  خدا  در  پرتو  پرستش  او  به  دست  خواهند  آورد(.

در  تعبیر  قرآنی،  سند  بزرگواری  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   و  افتخار  و  احترام  او  است:

(قل:ما یعبأ بکم ربی).

بگو:  اگر  عبادت  و  دعایتان  نباشد،  پروردگار  من  اعتنائی  به  شما  ندارد.

چه  من  در  جوار  و  پناه  او  هستم.  او  خدای  من  است  و  من  بندۀ  او  هستم.  راستی  شما  کیستید  که  بدو  ایمان  نیاورید  و  در  صف  بندگان  او  قرار  نگیرید؟  شما  هیمه  و  آتشگیرۀ  دوزخ هستید.

(فقد کذبتم فسوف یکون لزاما).

شما  (کفّار،  رسـالت  آسمانی  را)  تکذیب  میکنید  و  (نتیجۀ  بد)  آن  مـلازم  شما  خواهد  شد  (و  سزای  کفر  و  عصیان  خود  را  خواهید  دید(.

*

پایان  سوره  فرقان


 


[1] به  روایت  «زادالمعاد  فی  هدی  خیر العباد»  تالیف  شمس الدّین  ابوعبدالله  ابن  قیّم  جوزیه‌. 

[2] معنی  دیگر  تبدیل  سیّئات  به  حسنات  این  است:  خداوند  بدیهای  (یشان  را  به  نیکیها،  و  گناهانشان  را  به  طاعات  و  عباد!ت  تبدیل  مینماید!  ..  (مترجم‌(