تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ یونس

سوره‌ یونس

مکی‌ است‌ و دارای‌ (109) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌سبب‌ ذکر داستان‌ یونس‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در آن‌؛ «یونس‌» نامیده‌ شد.

موضوع‌ آن‌ همانند موضوعات‌ سوره‌های‌ مکی‌ دیگر، بر محور اثبات‌ توحید، ویران‌سازی‌ مبانی‌ شرک‌، اثبات‌ نبوت‌ و معاد، دفع‌ شبهات‌ گمراهان‌ و پایدار ساختن‌ روح‌ تقوی‌ در ضمیر مؤمنان‌ می‌چرخد.

 ﴿الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ١ [یونس: 1].

«الف‌، لام‌، راء» سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه‌ اوایل‌ سوره‌ها، در آغاز سوره‌ «بقره‌» گذشت‌ «این‌» آیاتی‌ که‌ سوره‌ یونس‌ متضمن‌ آن‌ است‌ «آیات ‌کتاب‌» یعنی‌ قرآن‌ «حکیم‌ است‌» یعنی: کتابی‌ که‌ با بیان‌ حلال‌ و حرام‌ و حدود و احکام‌؛ محکم‌ و استوار ساخته‌ شده‌. اما به‌ قولی: (حکیم‌) در اینجا به‌ معنی‌ حکمت‌ آموز است‌ زیرا قرآن‌ کریم‌ مشتمل‌ بر حکمت‌هاست‌. به‌ قولی‌ دیگر: (حکیم‌) در اینجا به‌ معنی‌ حاکم‌ است‌ چنان‌که‌ این‌ آیه‌ شاهد مدعا است:

﴿وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ فِیمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِۚ [البقرة: 213]‌: (و با پیامبران‌، کتاب‌ را به‌راستی‌ فرود آورد تا آن‌ کتاب‌، میان‌ مردم‌ در آنچه‌ پیرامون‌ آن‌ اختلاف‌ کرده‌اند، حکم‌ کند...).

 ﴿أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنَا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَالَ الْکَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُبِینٌ٢ [یونس: 2].

در این‌ آیه‌، خداوند متعال‌ تعجب‌ و شگفتی‌ در امر رسالت‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را مورد انکار و معترضان‌ به‌ قرآن‌ را مورد محکومیت‌ و سرزنش‌ قرار می‌دهد: «آیا برای ‌مردمان‌ شگفت‌آور است‌» یعنی: چگونه‌ برای‌ آنان‌ مایه‌ شگفتی‌ است‌ «که‌ به‌سوی ‌مردی‌ از خودشان‌ وحی‌ فرستادیم‌ که‌ مردم‌ را بیم‌ ده‌؟» یعنی: پیامهای‌ حق‌ را که‌ در قرآن‌ و در این‌ سوره‌ می‌آید، به‌طور هشدار آمیز به‌ آنان‌ برسان‌؟ در حالی‌که‌ در وحی ‌فرستادن‌ به‌سوی‌ مردی‌ از اهل‌ جنس‌ خودشان‌، چیزی‌ که‌ مایه‌ تعجب‌ باشد وجود ندارد زیرا با اهل‌ یک‌ جنس‌ و نژاد، فقط اهل‌ همان‌ جنس‌ می‌تواند آمیزش ‌و معاشرت‌ داشته‌ باشد و بنابراین‌، فقط چنین‌ کسی‌ می‌تواند پیامها، اخبار و ارشادات‌ الهی‌ را به‌ آنان‌ منتقل‌ کند پس‌ اگر پیامبر از جنس‌ فرشتگان‌، یا از جنس‌ جنیان‌ می‌بود، برآوردن‌ این‌ هدف‌، متعذر و دشوار می‌گردید چرا که‌ انسانها به‌ او انس‌ نمی‌گرفتند.

این‌ در صورتی‌ است‌ که‌ تعجب‌ و شگفتی‌شان‌ از این‌ باشد که‌ آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  پیامبری‌ از جنس‌ و نژاد خودشان‌ است‌، اما اگر سبب‌ تعجب‌شان‌ یتیم‌ بودن‌، یا فقر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  باشد، باید گفت‌؛ این‌ امر که‌ یک‌ یتیم‌ یا یک‌ فقیر، جامع ‌خصلت‌های‌ خوب‌، برخوردار از کمال‌ و شرف‌ و دیگر اوصافی‌ باشد که‌ او را شایسته‌ امانت‌داری‌ وحی‌ و رسالت‌ الهی‌ گرداند، نیز به‌ هیچ ‌وجه‌ شگفت‌آور نیست‌.

واقعیتی‌ مسلم‌ است‌ که‌ حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  قبل‌ از آن‌که‌ از سوی‌ خدای‌ متعال‌ به‌رسالت‌ برگزیده‌ شوند، چنان‌ در نزد قریش‌ و در دل‌ و دیده‌ آن‌ به‌ اوصاف‌ وخصلتهای‌ کمال‌ و برتری‌ شناخته‌ شده‌ بودند که‌ این‌ حقیقت‌ نزدشان‌ از انوار خورشید نیز درخشان‌تر بود تا بدانجا که‌ آنها حضرتش‌ را «امین‌» می‌نامیدند. «و مؤمنان‌ را به‌ این‌ که‌ ایشان‌ را نزد پروردگارشان‌ قدم‌ صدقی ‌است‌ بشارت‌ ده‌» قدم‌صدق: یعنی‌ مقام‌ و منزلت‌ راستین‌ و درجه‌ و مرتبه‌ای‌ عالی‌ و رفیع‌. به‌ قولی: «قدم‌» به‌ معنی‌ «متقدم‌» است‌. یعنی‌ برای‌شان‌ در صدق‌ و راستی‌ سابقه‌ شرف ‌است‌. به‌ قولی‌ دیگر: مراد از «قدم‌»، خیر و نیکی‌ای‌ است‌ که‌ پیش‌ گذشته‌ است‌. بنابراین‌، معنی‌ چنین‌ می‌شود: برای‌ آنان‌ اعمال‌ شایسته‌ای‌ است‌ که‌ آن‌ را پیشاپیش ‌خویش‌ برای‌ روز معاد فرستاده‌اند «کافران‌ گفتند: همانا این‌ مرد» یعنی‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «جادوگری‌ آشکار است‌» پس‌ ای‌ پیامبر! بر این‌ سخنان‌شان‌ شکیبا باش‌ و به‌ راه‌ دعوتت‌ پایدارانه‌ ادامه‌ بده‌.

﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ٣ [یونس: 3].

«همانا پروردگار شما آن‌ خدایی‌ است‌ که‌ آسمانها و زمین‌ را در شش‌ روز آفرید» یعنی: از روزهای‌ دنیا. که‌ قول‌ صواب‌ در نزد جمهور همین‌ است‌. اما به‌ قولی‌ دیگر: مراد از این‌ شش‌ روز، روزهایی‌ است‌ که‌ هر روز آن‌، برابر با هزار سال‌ در مقیاس‌ دنیاست‌ چنان‌که‌ در آیه‌کریمه‌ (47) از سوره‌ «حج‌» آمده‌ است: (و بی‌گمان‌ یک‌ روز نزد پروردگارت‌، مانند هزار سال‌ است‌ از آنچه‌ که ‌می‌شمرید). «سپس‌ بر عرش‌ مستقر شد» واین‌ ترجمه‌ شاه‌ ولی‌الله دهلوی‌ است‌. در برخی‌ از ترجمه‌های‌ دیگر آمده‌ است: (سپس‌ بر عرش‌ استیلا یافت‌). عرش: بزرگترین‌ مخلوقات‌ خدای‌ متعال‌ و سقف‌ همه‌ آنهاست‌ و چنان‌که‌ در تفسیر ابن‌کثیر آمده‌، عرش‌ یاقوتی‌ است‌ سرخ‌فام‌[1] «امر را تدبیر می‌کند» یعنی: حق‌ تعالی‌، کار فرمانروایی‌ آسمانها و زمین‌ و عرش‌ و سایر مخلوقات‌ را به‌ مقتضای‌ حکمت‌ خویش‌، به‌ یگانگی‌ سامان‌ می‌دهد «هیچ‌ شفاعتگری‌ مگر بعد از اذن‌ او نیست‌» یعنی: به‌ کسی‌ این‌ امکان‌ داده‌ نمی‌شود که‌ نزد خداوند متعال‌ در امری‌ از امور ـ جز بعد از اذن‌ و دستور خود وی‌ ـ شفاعت‌ کند زیرا حق‌ تعالی‌ به‌ جایگاه‌ حکمت‌ و صواب‌ داناتر است‌. البته‌ این‌ معنی‌، بیانگر انفراد و انحصار پروردگار متعال‌ در تدبیر همه‌ امور در همه‌ چیزهاست‌ «این‌ است‌ خدا پروردگار شما» با این‌صنع‌ بدیع‌ و اقتدار عظیمش‌ «پس‌ او را بپرستید» به‌ یگانگی‌؛ زیرا فقط او سزاوار پرستش‌ است‌ نه‌ غیر او «آیا پند نمی‌گیرید؟» زیرا کسی‌که‌ کمترین‌ استعدادی‌ برای ‌پندآموزی‌ و پایین‌ترین‌ توانی‌ برای‌ عبرت‌گیری‌ داشته‌ باشد، این‌ حقیقت‌ بر وی ‌مخفی‌ نمی‌ماند که‌ کسی‌ جز حق‌ تعالی‌ سزاوار پرستش‌ نیست‌ و مگر برای‌ شناخت ‌این‌ حقیقت‌، جز وحی‌ و رسالت‌ راه‌ دیگری‌ وجود دارد؟.

حاصل‌ سخن‌ این‌ است: چگونه‌ فرستادن‌ رسولی‌ به‌سوی‌ مردم‌ از جنس‌ خودشان‌ بر خداوندی‌ که‌ همچو اقتدار عظیمی‌ دارد، محل‌ تعجب‌ خواهد بود؟!

 ﴿إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ٤ [یونس: 4].

«بازگشت‌ همه‌ شما یکجا به‌سوی‌ اوست‌» پس‌ با ره‌توشه‌ای‌ از پیروی‌ وحی‌ حق‌ تعالی‌ برای‌ ملاقات‌ وی‌ آماده‌ شوید. این‌ از جنس‌ همان‌ هشداری‌ است‌ که‌ درآغاز سوره‌ به‌ اجمال‌ مطرح‌ گردید و بعد از آن‌ به‌ مؤمنان‌ بشارت‌ داده‌ شد.[2] «وعده‌ خدا حق‌ است‌» یعنی: بازگرداندن‌ همگی‌تان‌ به‌سوی‌ او، وعده‌ای‌ حق‌ و راستین‌ از سوی‌ وی‌ است‌ که‌ آن‌ را هرگز خلاف‌ نمی‌کند «بی‌گمان‌ هموست‌ که ‌آفرینش‌ را آغاز می‌کند» از خاک‌ پس‌ همو که‌ آغازگر و ایجادگر است‌، به‌ طریق‌ اولی‌ امکان‌ بازآفرینی‌ نیز در حوزه‌ قدرت‌ مطلقه‌ وی‌ می‌باشد «سپس‌ آن‌ را بازمی‌گرداند» به‌سوی‌ حیات‌ اخروی‌ بعد از مرگ‌ آن‌ «تا کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌اند و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند، به‌ قسط» یعنی: به‌ عدالتی‌ که‌ در آن‌ هیچ‌ ستمی‌ نیست ‌«پاداش‌ دهد و کسانی‌ که‌ کافر شدند، برای‌ آنها آشامیدنی‌ای‌ از حمیم‌ است‌» حمیم: آب‌ نهایت‌ داغ‌ و جوشان‌ است‌ «و» آن‌ کافران‌ «به‌ سزای‌ کفرشان‌ عذابی‌ دردناک ‌در پیش‌ دارند».

 ﴿هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِکَ إِلَّا بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ٥ [یونس: 5].

«او کسی‌ است‌ که‌ آفتاب‌ را ضیاء و ماه‌ را نور ساخت‌» ضیاء: روشنی‌ و درخششی ‌است‌ که‌ از ذات‌ یک‌ چیز پدید آمده‌ باشد، مانند روشنی‌ آتش‌ و چراغ‌، اما نور: روشنی‌ای‌ است‌ که‌ از چیز دیگری‌ که‌ خارج‌ از ذات‌ یک‌ چیز است‌ به‌وسیله ‌پرتوافگنی‌ و انعکاس‌ نور به‌ وجود می‌آید، مانند انعکاس‌ نور از آیینه‌. و از آنجاکه‌ نور ماه‌ از نور خورشید پدید می‌آید پس‌ آیه‌ کریمه‌، با دقتی‌ معجزانه‌ این‌ معنی‌ را به‌دست‌ داده‌ و یکی‌ از معجزات‌ علمی‌ قرآن‌ کریم‌ را به‌ تجلی‌ گذاشته‌ است‌. «و» هموست‌ که‌ «برای‌ ماه‌ منزلهایی‌ معین‌ کرد» یعنی: مسیر ماه‌ را در منزلهایی‌، مقدر و معین‌ کرد. منزل‌ ماه: مسافتی‌ است‌ که‌ ماه‌ آن‌ را با حرکت‌ مخصوص‌ به‌خود در یک‌ شبانه‌روز طی‌ می‌کند و منازل‌ آن‌ جمعا بیست‌ و هشت‌ منزل‌ است‌ که‌ ماه‌ هر شب‌ در یکی‌ از آنها فرود آمده‌ و از آن‌ تجاوز نمی‌کند به‌طوری‌ که‌ در اولین‌ منزل‌ خود بسیار کوچک‌ نمایان‌ گشته‌ و سپس‌ کم‌کم‌ بزرگ‌ و بزرگتر پدیدار می‌شود تا که‌ به‌ کمال‌ خود رسیده‌ و به‌ شکل‌ ماهی‌ تمام‌ می‌درخشد و چون‌ به‌سوی ‌آخرین‌ منازل‌ خود حرکت‌ کند، باز در یک‌ سیر نزولی‌، باریک‌ و مقوس‌ وضعیف‌ و ضعیف‌تر نمایان‌ می‌شود تا بدانجا که‌ در آخر ماه‌، دو یا یک‌ شب‌ از انظار پنهان‌ می‌گردد. آری‌! حق‌ تعالی‌ برای‌ ماه‌ منزلهایی‌ معین‌ کرد «تا شمار سالها و حساب‌ را بدانید» و اگر این‌ برنامه‌ معین‌ و مقدر الهی‌ برای‌ سیر ماه‌ و خورشید نبود، مردم‌ شمار سالها و حساب‌ امور خویش‌ را نمی‌شناختند و باالطبع‌، بسیاری‌ از مصالح‌ و منافع‌شان‌ را که‌ به‌ شمار حساب‌ سال‌ و ماه‌ مربوط است‌، نمی‌دانستند. این‌ آیه‌ به‌ آموختن‌ علم‌ نجوم‌ و حساب‌ تقویم‌ و شناسه‌های‌ زمانی‌ دعوت‌ می‌کند «خداوند اینها را جز به‌ حق‌ نیافریده‌ است‌» یعنی: خداوند متعال‌ آسمانها و زمین‌ را نیافریده‌ و در آنها نیکوترین‌ برنامه‌ها و نظامها را برنامه‌ریزی‌ نکرده‌، مگر برای‌ آن‌که‌ عظمت‌ و قدرت‌ و حکمت‌ و حقانیت‌ او دانسته‌ شود و لذا مورد پرستش‌ قراربگیرد. «نشانه‌های‌ خود را» یعنی: دقایق‌ و باریکی‌های‌ نظام‌ هستی‌ را «برای‌گروهی‌ که‌ می‌دانند، به‌ روشنی‌ بیان‌ می‌کند» پس‌ هرگاه‌ خدای‌  عزوجل از بیان‌ چنین ‌اموری‌ غفلت‌ نمی‌کند، دیگر چگونه‌ امری‌ به‌ عظمت‌ وحی‌ و رسالت‌ را فرومی‌گذارد؟ لذا شگفتی‌ شکاکان‌ از فرود آوردن‌ وحی‌، کاملا بی‌مورد است‌.

 ﴿إِنَّ فِی اخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ٦ [یونس: 6]

«به‌ راستی‌ در آمدورفت‌ شب‌ و روز و آنچه‌ خدا در آسمانها و زمین‌ آفریده‌، برای ‌گروهی‌ که‌ پرهیزگاری‌ می‌کنند» از حق‌ تعالی‌ با اجتناب‌ از عذاب‌ و خشم‌ وی‌ «نشانه‌هاست‌» بنابراین‌، تقواپیشه‌گان‌ از ترس‌ این‌که‌ مبادا در ورطه‌ای‌ درافتند که ‌با رضای‌ خداوند عزوجل مخالف‌ باشد، در مخلوقات‌ وی‌ به‌ امعان‌ و دقت‌ نظر می‌اندیشند. البته‌ این‌ تفکر و اندیشه‌ ایشان‌ بدان‌ جهت‌ نیز هست‌ که‌ ایشان‌، فرجام‌ و عاقبت‌ کار و آنچه‌ را که‌ در معاد به‌ صلاح‌شان‌ است‌، مورد توجه‌ قرار می‌دهند. تفسیر در پی‌ یک‌ دیگر آمدن‌ و آمدورفت‌ شب‌ و روز، در سوره ‌«بقره/‌164» گذشت‌.

 ﴿إِنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ٧ أُولَئِکَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ٨ [یونس: 7-8].

«همانا کسانی‌که‌ به‌ لقای‌ ما امید ندارند» نه‌ از آن‌ ترس‌ و بیمی‌ دارند و نه‌ طمع‌ وامیدی‌ به‌ آن‌ بسته‌اند «و به‌ زندگی‌ دنیا خشنود شده‌اند» به‌جای‌ آخرت‌، با برگزیدن ‌اندک‌ فانی‌ بر بسیار باقی‌ «و بدان‌ اطمینان‌ یافته‌اند» یعنی: به‌ زندگانی‌ دنیا دل‌سپرده‌اند و نفسهایشان‌ بدان‌ آرام‌ گرفته‌ و خوش‌ و خرم‌ شده‌ است‌ به‌طوری‌ که ‌اندک‌ اضطراب‌ و پریشانی‌ای‌ از اندیشه‌ آخرت‌ در نهادشان‌ باقی‌ نمانده‌ است‌ «وهم‌ کسانی‌که‌ از آیات‌ ما» یعنی: از دلایل‌ و نشانه‌های‌ وحدانیت‌ ما «غافل‌اند» و در آنها تفکر و تأمل‌ نمی‌کنند؛ «اینان‌ جایگاه‌شان‌» محل‌ اقامت‌شان‌ «آتش‌ است‌، به‌ سبب‌ آنچه‌ می‌کردند» از کفر به‌ کتاب‌ و رسالت‌ و تکذیب‌ معاد.

 ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ٩ [یونس: 9].

«کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند» یعنی: میان‌ ایمان‌ و عمل‌ صالح‌ جمع‌ کرده‌اند «پروردگارشان‌ به‌ ایمانشان‌ آنان‌ را هدایت‌ می‌کند» یعنی: آنان‌را به‌ سبب‌ ایمان‌شان‌ به‌سوی‌ عمل‌ صالح‌ و شاهراه‌ هدایت‌ رهنمون‌ می‌شود پس ‌بدین‌وسیله‌ «به‌ باغ‌های‌ پر ناز و نعمت‌» واصل‌ می‌شوند در بهشت‌ برین‌ «که‌ جویباران‌ از فرودست‌ آنان‌ جاری‌ است‌» یعنی: از فرودست‌ باغ‌های‌ بهشتیان‌، یا از پیش ‌روی‌ آنان‌ جویباران‌ جاری‌ است‌ زیرا ایشان‌ بر تخت‌های‌ برافراشته‌ای‌ قراردارند.

 ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ١٠ [یونس: 10].

«دعوایشان‌ در آنجا» یعنی: دعا و ندا و نیایش‌ بهشتیان‌ در بهشت‌ این‌ سخن ‌است: «سبحانک‌ اللهم‌: خداوندا! پاکی‌ تو راست‌» پس‌ دعایی‌ که‌ بهشتیان‌ آن‌ را زمزمه‌ می‌کنند، تسبیح‌ و تقدیس‌ خدای‌ سبحان‌ است‌ «و تحیت‌شان‌ در آنجا سلام ‌است‌» یعنی: درود و دعای‌شان‌ در میان‌شان‌، یا تحیت‌ و درود خداوند عزوجل یا فرشتگان‌ برای‌شان‌، سلام‌ گفتن‌ است‌ «و پایان‌ دعای‌شان‌ این‌ است‌ که: الحمد رب ‌العالمین‌» یعنی: پایان ‌بخش‌ دعای‌شان‌ که‌ تسبیح‌ الهی‌ است‌، این‌ است‌ که‌ می‌گویند: همه‌ ستایش‌ها از آن‌ خداوند، پروردگار عالمیان‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «براهل‌ بهشت‌ تسبیح‌ و تحمید همان‌گونه‌ الهام‌ می‌شود که‌ نفس‌کشیدن‌ به‌ آنان‌ الهام‌ می‌شود». یعنی‌ بهشتیان‌ از گفتن‌ حمد و تسبیح‌ خدای‌  عزوجل ‌، هیچ‌ نوع‌ دشواری‌ای‌ احساس‌ نمی‌کنند بلکه‌ یاد خدا عزوجل آرام‌بخش‌ جانها و روان‌هایشان‌ است‌.

 ﴿وَلَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ١١ [یونس: 11].

«و اگر خداوند به‌ همان‌ شتابی‌ که‌ مردم‌ خیر را می‌طلبند، شر را به‌ آنها به‌ شتاب‌ می‌رسانید» یعنی: اگر خداوند عزوجل عذاب‌ را برای‌ مردم‌ به‌ شتاب‌ می‌رسانید، همان‌گونه‌ که‌ آنها به‌سوی‌ خیر و پاداش‌ شتاب‌ می‌ورزند؛ «قطعا اجل‌شان‌ فرامی‌رسید» یعنی: قطعا نابود ساخته‌ می‌شدند ولی‌ حق‌ تعالی‌ به‌ آنان‌ مهلت‌ می‌دهد. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: اگر خداوند عزوجل دعای‌ بد مردم‌ را در حق‌ جانها و مالها و نزدیکان‌شان‌، همانند دعاهای‌ خیرشان‌ زود اجابت‌ می‌کرد، قطعا هلاکشان‌ می‌ساخت‌ زیرا بسیاری‌ از مردم‌ در حق‌ خود یا دیگران‌ به‌ مرگ‌ و هلاکت‌ نفرین ‌می‌کنند و برآورده‌ شدن‌ این‌ نفرین‌ها را به‌ شتاب‌ می‌طلبند، اما حق‌ تعالی‌ شر و بدی ‌را شتابان‌ به‌ آنان‌ نمی‌رساند بلکه‌ مهلتشان‌ می‌دهد و اجابت‌ دعاهای‌ بدشان‌ را به ‌تأخیر می‌اندازد و این‌ به‌ خاطر حلم‌ و رحمت‌ بالغه‌ او به‌ بندگان‌ است‌. از همین‌رو در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «لا تدعوا على أنفسکم، لا تدعوا على أولادکم، لاتدعوا على أموالکم، لا توافقوا من الله ساعة فیها إجابة فیستجیب لکم‌». «در حق‌ جانهایتان ‌دعای‌ بد نکنید، در حق‌ فرزندانتان‌ دعای‌ بد نکنید، در حق‌ اموالتان‌ دعای‌ بد نکنید، با (قضای‌) خدا عزوجل در ساعتی‌ که‌ ساعت‌ اجابت‌ است‌ و دعای‌ بدتان‌ هم‌ در آن‌ مستجاب‌ می‌شود، موافق‌ نیفتید». چنان‌که‌ مشرکان‌ مکه‌ دعا می‌کردند: «خدایا! اگر این‌ دین‌، دین‌ حقی‌ است‌ که‌ از نزد تو آمده‌ است‌ پس‌ بر ما از آسمان‌ سنگ‌ بباران‌، یا بر ما عذابی‌ دردناک‌ بفرست‌» «انفال/‌32». ولی‌ خدای‌ متعال ‌دعایشان‌ را اجابت‌ نکرد، به‌ خاطر این‌ حکم‌ حکیمانه‌ خویش‌ که‌ برای‌ بسیاری‌ از آنان‌، ایمان‌ را مقدر کرده‌ بود.

«پس‌ کسانی‌ را که‌ به‌ دیدار ما امیدی‌ ندارند، در بیراهی‌شان‌ سرگردان‌ وامی‌گذاریم‌» یعنی: نامؤمنان‌ را در گردن‌کشی‌ و تکبر و حق‌ ناباوری‌ و حق ‌ستیزی‌شان‌، متحیر و سردرگم‌ فرو می‌گذاریم‌؛ زیرا آنان‌ خواهند گفت‌ که‌ ما از خداوند عزوجل خواستیم‌ تا بر ما سنگ‌ بباراند پس‌ اگر قرآن‌ حق‌ می‌بود، او این‌ کار را می‌کرد و چون‌ این‌ کار را نکرد، دیگر مسلم‌ شد که‌ قرآن‌ بر حق‌ نیست‌! بگذار که ‌در این‌ خیال‌ سرگردان‌ باشند.

 ﴿وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ١٢ [یونس: 12].

«و چون‌ به‌ انسان‌» کافر «رنجی‌ برسد، ما را» برای‌ دورساختن‌ آن‌ رنج‌ «به‌ پهلو یا نشسته‌ یا ایستاده‌ می‌خواند» گویی‌ فرمود: به‌ بارگاه‌ ما در تمام‌ حالات‌ یاد شده‌ و غیر آن‌ از حالات‌ دعا می‌کند و به‌ هیچ‌ حال‌ از دعا دست‌ بر نمی‌دارد «وچون‌ گرفتاریش‌ را برطرف‌ کنیم‌، به‌ راه‌ خود می‌رود، گویی‌ ما را برای‌ دفع‌ کردن‌ رنجی‌ که ‌به‌ او رسیده‌، نخوانده‌ بود» یعنی: چون‌ گرفتاریش‌ را برطرف‌ کنیم‌، همان‌ راه‌ وروش‌ کفرآلود و ناسپاسانه‌ای‌ را در پیش‌ می‌گیرد که‌ قبل‌ از رسیدن‌ رنج‌ و آسیب‌ بر آن‌ روان‌ بود و حالت‌ سختی‌ و بلا و محل‌ دعا و تضرع‌ را فراموش‌ می‌کند و به‌ آن‌ باز نمی‌گردد، گویی‌ اصلا با آن‌ حال‌، هیچ‌ سابقه‌ و آشنایی‌ای‌ نداشته‌ است‌.

این‌ حالت‌ برای‌ بسیاری‌ از مسلمانان‌ نیز اتفاق‌ می‌افتد زیرا زبان‌هایشان‌ در هنگام ‌نزول‌ مصایب‌ و رنج‌ها و آفت‌ها، به‌ دعا و نیایش‌ و زاری‌ نرم‌ می‌شود، اما چون‌ خدای‌ متعال‌ آن‌ رنج‌ و آفت‌ را از ایشان‌ برطرف‌ کرد، دیگر غافل‌ می‌شوند و واجب‌ شکر نعمت‌ در برابر اجابت‌ دعا و برطرف ‌ساختن‌ رنج‌ و آسیب‌ و بدی‌ از خود را از یاد می‌برند در حالی‌که‌ این‌کار لایق‌ شأن‌ مؤمنان‌ نیست‌. در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است: «تعرف إلی الله فی الرخاء، یعرفک فی الشده». «خداوند عزوجل را در راحتی ‌بشناس‌؛ تو را در سختی‌ می‌شناسد». پس‌ بار خدایا! ما را بر شکر نعمت‌هایت‌ برانگیز و آن‌ حالاتی‌ را که‌ با اجابت‌ دعاهایمان‌ در آنها، بر ما منت‌ گذاشتی‌، همیشه‌ در خاطرهایمان‌ حاضر و زنده‌ نگه‌ بدار تا شکرت‌ را بسیار بجا آوریم‌ زیرا هرچند تو از شکر و سپاس‌ ما بی‌نیازی‌، اما ما سخت‌ به‌ آن‌ نیازمندیم‌. «این‌گونه‌ برای ‌اسرافکاران‌ آنچه‌ انجام‌ می‌دادند زینت‌ داده‌ شده‌ است‌» یعنی: اعراض‌ و رویگردانی ‌از دعا، غفلت‌ از شکر و سرگرمی‌ و اشتغال‌ به‌ شهوات‌، در نظر اسرافکاران‌ آراسته ‌ساخته‌ شده‌ است‌.

 ﴿وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ١٣ [یونس: 13].

«و هرآینه‌ قرن‌های‌ پیش‌ از شما را» یعنی: امت‌های‌ پیشین‌ را «هلاک‌ کردیم‌، آن‌گاه ‌که‌ ستم‌ کردند» با تکذیب‌ و جرأت‌ و جسارت‌ علیه‌ پیامبران‌ ما و تطاول‌ و دراز دستی‌شان‌ در گناهان‌ و نافرمانی‌ها «و پیامبرانشان‌» که‌ ما به‌سویشان ‌برانگیخته‌ بودیم‌ «با نشانه‌های‌ روشن‌» و معجزاتی‌ که‌ بر صدق‌ و راستگویی‌ آن ‌پیامبران‌ دلالتی‌ آشکار و روشن‌ داشت‌ «به‌سوی‌ آنان‌ آمدند ولی‌ هرگز مستعد آن ‌نبودند که‌ ایمان‌ بیاورند» راه‌ ایمان‌ به‌روی‌ آنان‌ بدان‌ جهت‌ هموار نشد که‌ برای‌ آن‌ آمادگی‌ نداشتند و نیز الطاف‌ الهی‌ از آنان‌ سلب‌ شده‌ بود «این‌گونه‌ مردم ‌مجرم‌» یعنی‌ کافر «را جزا می‌دهیم‌» و این‌ هشداری‌ است‌ سخت‌ برای‌ کفار مکه‌ و دیگر تکذیب‌کنندگان‌ رسالت‌ پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم .

﴿ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلَائِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ١٤ [یونس: 14].

«آن‌گاه‌ شمارا» ای‌ کسانی‌ که‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  به‌سویتان‌ به‌ رسالت‌ مبعوث‌ شده‌ است ‌«بعد از آنان‌ در زمین‌ خلیفه‌ ساختیم‌» یعنی: بعد از آن‌ امتهایی‌ که‌ اخبارشان‌ را می‌شنوید و آثارشان‌ را می‌نگرید، شما را در زمین‌ جانشین‌ ساختیم‌ «تا بنگریم ‌چگونه‌ رفتار می‌کنید» آیا اعمال‌ خیر انجام‌ می‌دهید، یا اعمال‌ شر؟ و بدانید که‌ با شما بر حسب‌ عملتان‌ رفتار می‌کنیم‌ و بدانید که‌ شما زیر نظر ما قرار دارید پس ‌می‌نگریم‌ که‌ آیا عمل‌ شما به‌گونه‌ای‌ است‌ که‌ از پیشینیانتان‌ عبرت ‌گرفته‌اید، یا این‌که‌ به ‌ناز و نعمت‌ و آسایشی‌ که‌ در آن‌ قرار دارید، فریفته‌ می‌باشید؟ درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «بی‌گمان‌ دنیا شیرین‌ و سبز است‌ و همانا خداوند عزوجل جانشین‌ کننده‌ شما در آن‌ می‌باشد پس‌ می‌نگرد که‌ چگونه‌ عمل‌ می‌کنید لذا از دنیا بپرهیزید و از زنان‌ بپرهیزید زیرا اولین‌ فتنه‌ بنی‌اسرائیل‌ از زنان ‌بود».

 ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ١٥ [یونس: 15].

«و چون‌ آیات‌ بینات‌ ما بر آنان‌ خوانده‌ شود» مراد آیاتی‌ در کتاب‌ مجید الهی ‌است‌ که‌ بر اثبات‌ توحید و ابطال‌ شرک‌ دلالت‌ می‌کند «کسانی‌که‌ به‌ دیدار ما امید ندارند» یعنی‌ منکران‌ معاد «می‌گویند: قرآن‌ دیگری‌ جز این‌ بیاور» که‌ در آن‌پرستش‌ بتان‌ مورد نکوهش‌ قرار نگرفته‌ باشد «یا آن‌ را عوض‌ کن‌» با منسوخ ‌ساختن‌ و از میان‌ برداشتن‌ بخشی‌ از آیات‌ یا کل‌ آیات‌ آن‌ و نهادن‌ آیاتی‌ دیگر به‌جای ‌آن ‌که‌ با اهداف‌ ما سازگار باشد «بگو: مرا نرسد که‌ آن‌ را از پیش‌ خود تغییر دهم‌» بلکه‌ این‌ در حوزه‌ فرمان‌ خدای‌ متعال‌ است‌ که‌ اگر بخواهد، به‌ تغییر قرآن ‌فرمان‌ می‌دهد پس‌ این‌ کار هرگز در توان‌ و امکان‌ من‌ نیست‌ «جز آنچه‌ را که‌ به‌ من‌ وحی‌ می‌شود» از نزد خدای‌ سبحان‌ «پیروی‌ نمی‌کنم‌» بی‌ هیچ‌گونه‌ تغییر و تبدیل‌ وتحریفی‌ «در حقیقت‌ اگر من‌ پروردگارم را نافرمانی‌ کنم‌» بر فرض‌ و تقدیر ـ با انجام‌ دادن‌ آنچه‌ که‌ شما از من‌ می‌طلبید «از عذاب‌ روزی‌ بزرگ‌ می‌ترسم‌» که‌ همانا روز قیامت‌ است‌.

 ﴿قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلَا أَدْرَاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ١٦ [یونس: 16].

«بگو: اگر خدا می‌خواست‌، آن‌ را بر شما نمی‌خواندم‌» یعنی: اگرخدا عزوجل می‌خواست‌ که‌ قرآن‌ را بر شما نخوانم‌ و آن‌ را به‌ شما ابلاغ‌ نکنم‌، قطعا آن‌را بر شما نمی‌خواندم‌ زیرا خواندن‌ کتابی‌ اعجازگر از سوی‌ شخص‌ امی‌ای‌ چون‌ من‌، کاری‌ فراتر از مرز عادت‌ است‌ «و» اگر خدا عزوجل می‌خواست‌ «خود او هم‌ شما را بدان‌ آگاه‌ نمی‌گردانید» یعنی: شما را از قرآن‌ به‌ زبان‌ من‌ آگاه‌ نمی‌گردانید «قطعا پیش‌ از آن‌» یعنی‌ پیش‌ از نزول‌ قرآن‌ «عمری‌ در میان‌ شما به‌سر برده‌ام‌» یعنی:زمان‌ درازی‌ به‌ مدت‌ چهل‌ سال‌ را، که‌ در همه‌ آن‌ مدت‌ مرا به‌ راستگویی‌ وامانتداری‌ می‌شناختید و می‌دانستید که‌ از کسانی‌ نبودم‌ که‌ خواندن‌ و نوشتن ‌می‌دانند بنابر این‌، کتاب‌های نازل‌شده‌ بر پیامبران  علیهم السلام  را نخوانده‌ام‌ و علومی‌ را که ‌نزد دانشمندان‌ است‌، نیاموخته‌ام‌ و دنبال‌ چیزی‌ از این‌ باب‌ نرفته‌ام‌ و نه‌ مشتاق‌ آن ‌بوده‌ام‌، آن‌گاه‌ در چنین‌ اوضاع‌ و احوالی‌، به‌ رسالت‌ مبعوث‌ شدم‌ و کتابی‌ را به‌شما آوردم‌ که‌ از آوردن‌ سوره‌ای‌ همانند آن‌ عاجز و از معارضه‌ با آن‌ درمانده‌اید در حالی‌که‌ شما قوم‌ عرب‌، در فصاحت‌ و بلاغت‌ شهرتی‌ عالمگیر دارید «آیا تعقل ‌نمی‌کنید؟» تا این‌ حقیقت‌ را بدانید که‌ صدور همچو قرآنی‌ از شخصی‌ مانند من‌ با آن‌ پیشینه‌، ممتنع‌ است‌؟

 ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ١٧ [یونس: 17].

«پس‌ کیست‌ ستمکارتر از آن‌ کس‌ که‌ دروغی‌ بر خدا بربندد، یا آیات‌ او را تکذیب ‌کند؟» چون‌ مشرکان‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خواستند تا قرآنی‌ غیر از این‌ قرآن‌ را به‌ آنها بیاورد، یا آن‌ را تبدیل‌ کند، آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌شان‌ روشن‌ ساخت‌ که‌ اگر چنین‌ کند، بر خدای‌  عزوجل دروغ‌ بسته ‌است‌ و ستمی‌ بزرگتر از این‌ وجود ندارد «به‌راستی‌ مجرمان‌ رستگار نمی‌شوند» یعنی: به‌ مطلوبی‌ دست‌ نیافته‌ و به‌ مرادی‌ نمی‌رسند.

خدای‌  عزوجل با این‌ سه‌ آیه‌، بر این‌ حقیقت‌ که‌ قرآن‌ از سوی‌ وی‌ است‌، حجت‌ اقامه‌ کرد.

عبدالله بن ‌سلام‌ رضی الله عنه  می‌گوید: چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مدینه‌ تشریف‌ آوردند، یهودیان‌ از آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  رمیده‌ و از پذیرش‌ دین‌ حق‌ گریزان‌ شدند و من‌ هم‌ از کسانی‌ بودم‌ که‌ از ایشان‌ رمیده‌ بودند ولی‌ چون‌ ایشان‌ را دیدم‌، دانستم‌ که‌ چهره ‌ایشان‌، چهره‌ مردی‌ کذاب‌ نیست‌... و اولین‌ سخنی‌ که‌ از ایشان‌ شنیدم‌ این‌حدیث‌ شریف‌ بود: «ای‌ مردم‌! سلام‌ گفتن‌ را در میان‌ خود انتشار دهید، محتاجان‌ را اطعام‌ کنید، صله‌ ارحام‌ را برقرار کنید و در شب‌ ـ هنگامی‌ که‌ مردم‌ در خوابند ـ نماز بگزارید، در این‌ صورت‌، به‌ سلامتی‌ به‌ بهشت‌ وارد می‌شوید».

 ﴿وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ١٨ [یونس: 18] .

«و» در حالی‌ که‌ مشرکان‌ پرستش‌ خداوند عزوجل را به‌طور کلی‌ ترک‌ هم ‌نمی‌کنند، اما «به‌جای‌ خدا چیزهایی‌ را می‌پرستند که‌ نه‌ به‌ آنان‌ زیان‌ می‌رساند» اگر آنها را نپرستند «و نه‌ به‌ آنان‌ سود می‌رساند» درصورتی‌که‌ آنها را بپرستند. درحالی‌که‌ معبود راستین‌ کسی‌ است‌ که‌ هرگاه‌ بخواهد، سود و زیان‌ برساند و اگر چنین‌ نباشد پس‌ فایده‌ پرستش‌ وی‌ چیست‌؟ «و می‌گویند: اینها نزد خدا شفاعتگران‌ ما هستند» مشرکان‌ می‌پندارند که‌ بتان‌ برای‌ آنها نزد خداوند عزوجل شفاعت‌ می‌کنند و او بر اثر این‌ شفاعت‌، آنان‌ را در برابر گناهانشان‌ عذاب‌ نمی‌کند، همچنان ‌می‌پندارند که‌ خدایان‌شان‌ نزد الله عزوجل در اصلاح‌ احوال‌ دنیایشان‌ نیز برای‌شان‌ واسطه ‌می‌شوند! این‌ است‌ منطق‌ سخیف‌ و ابلهانه‌ شرک‌ «بگو: آیا خداوند را از چیزی‌ که‌ در آسمان‌ها و زمین‌ نمی‌داند، آگاه‌ می‌کنید؟» یعنی: خدای‌ سبحان‌ برای‌ خود از تمام ‌مخلوقاتش‌ که‌ در آسمان‌ها و زمین‌ وی‌ به‌سر می‌برند، هیچ‌ شریک‌ و شفیعی‌ را سراغ‌ ندارد پس‌ شما این‌ شریکان‌ را از کجا برای‌ وی‌ یافته‌اید؟! «پاک‌ و برتر است ‌از آنچه‌ شریک‌ وی‌ قرار می‌دهند».

 ﴿وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ١٩ [یونس: 19].

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ از این‌ واقعیت‌ خبر می‌دهد که‌ پدیده‌ شرک‌ در میان‌ مردم ‌امری‌ نوپیداست‌ و بشریت‌ در اصل‌ همگی‌ بر یک‌ دین‌ بوده‌اند: «و مردم‌، جز امتی‌ واحد نبودند» امتی‌ موحد و یکتاپرست‌ برای‌ خدای‌ سبحان‌ و مؤمن‌ به‌ وی‌. این ‌یگانگی‌ دینی‌، یا در عهد آدم‌  علیه السلام  و قرنهای‌ ده‌گانه‌ بعد از وی‌ بوده‌ است‌، یا بعد از طوفان‌ نوح  علیه السلام  که‌ بر روی‌ زمین‌ هیچ‌ کافری‌ باقی‌ نگذاشت‌ «پس‌ اختلاف‌ پیدا کردند» بعد از آن‌، یعنی‌ بعضی‌ کافر شدند و بعضی‌ دیگر همچنان‌ مؤمن‌ باقی‌ ماندند و در نتیجه‌، بعضی‌ با بعضی‌ دیگر در دین‌ اختلاف‌ پیدا کردند «و اگر کلمه‌ای ‌که‌ سابقا از سوی‌ پروردگارت‌ صادر شده‌ است‌ نبود» آن‌ کلمه‌ این‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ در مورد این‌ اختلاف‌، جز در روز قیامت‌ میان‌شان‌ داوری‌ نخواهد کرد.آری‌! اگر این‌ کلمه‌ نبود: «قطعا فیصله‌ می‌کرد» خدای‌ سبحان‌ «میان‌ آنان‌» دردنیا «در آنچه‌ که‌ در آن‌ اختلاف‌ دارند» و در نتیجه‌، محق‌ را از مبطل‌ جدا می‌ساخت ‌ولی‌ پروردگار متعال‌، نظر به‌ آن‌ کلمه‌ای‌ که‌ هرگز برگشت‌پذیر نیست‌، از این‌ کار امتناع‌ کرد.

نسفی‌ می‌گوید: «حکمت‌ در این‌ فیصله‌ الهی‌ این‌ بود که‌ سرای‌ دنیا، سرای ‌تکلیف‌ است‌ و سرای‌ آخرت‌، سرای‌ جزا و پاداش‌». به‌ قولی: آن‌ کلمه‌ این‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ کسی‌ را جز به‌ حجت‌ مؤاخذه‌ نمی‌کند، این‌ حجت‌ عبارت‌ است ‌از: فرستادن‌ پیامبران  علیهم السلام  چنان‌که‌ می‌فرماید: ﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا: (وما تا پیامبری‌ نفرستیم‌، عذاب‌ کننده‌ نیستیم‌) «اسراء/15».

نتیجه‌ سخن‌ این‌ است‌ که: برانگیختن‌ پیامبران  علیهم السلام  و فرودآوردن‌ وحی‌؛ در واقع ‌برای‌ بازگرداندن‌ مردم‌ به‌ اصل‌ توحیدی‌شان‌ می‌باشد پس‌ چرا مردم‌ از آن‌ در شگفت ‌می‌شوند؟

 ﴿وَیَقُولُونَ لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ٢٠ [یونس: 20].

«و می‌گویند: چرا معجزه‌ای‌ از سوی‌ پروردگارش‌ بر او فروفرستاده‌ نشده‌ است‌؟» گوینده‌ این‌ سخن‌ مردم‌ مکه‌ بودند، گویی‌ آنان‌ به‌ نشانه‌های‌ آشکار و معجزات‌ بزرگ‌ و استواری‌ که‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نازل‌ شده‌ بود، هیچ‌ اهمیتی‌ نداده ‌و از آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  خواستار معجزه‌ جدیدی‌ چون‌ زنده ‌ساختن‌ مردگان‌، تبدیل‌نمودن‌ کوهها به‌ طلا و امثال‌ آن‌ شدند «بگو: جز این‌ نیست‌ که‌ غیب‌ فقط مخصوص‌ خداوند است‌» یعنی: فروفرستادن‌ معجزه‌، امری‌ غیبی‌ است‌ و علم‌ آن‌ به‌ خود خداوند عزوجل اختصاص‌ دارد بنابراین‌، نه‌ مرا به‌ آن‌ علمی‌ است‌، نه‌ شما و نه‌ سائر مخلوقات‌ را «پس‌ انتظار بکشید» فرود آمدن‌ آنچه‌ را که‌ پیشنهاد کرده‌اید «که‌ من‌ هم‌ با شما از منتظرانم‌» حکم‌ خدا عزوجل را درباره‌ خود و درباره‌ شما.

ابن‌کثیر می‌گوید: «اگر خداوند عزوجل می‌دانست‌ که‌ آنها به‌ خاطر کسب‌ یقین‌ و هدایت‌، طالب‌ معجزه‌ جدیدی‌ هستند، قطعا اجابت‌شان‌ می‌کرد ولی‌ دانست‌ که‌ فقط از روی‌ عناد و مکابره‌ و لجاجت‌، این‌ درخواست‌ را پیش‌ افگنده‌اند پس‌ آنان‌ را در عناد و لجاجت‌شان‌ واگذاشته‌ و با این‌ آیات‌، بر حقانیت‌ قرآن‌ و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و بطلان‌ عقاید مشرکان‌ و خواسته‌های‌ نابجای‌ آنان‌ حجت‌ بر پا کرد و شبهات‌ بی‌بنیاد آنان‌ پیرامون‌ رسالت‌ را ویران‌ کرد».

امام‌ ابو محمد بن‌ حزم‌ اندلسی‌، بخشی‌ از معجزات‌ رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  را که‌ به‌تواتر نقل‌ شده‌ است‌، چنین‌ بر می‌شمرد:

1-  قرآن‌ کریم‌.

2-  شق‌ القمر که‌ به‌ درخواست‌ قریش‌ در مکه‌ روی‌ داد.

3-  اطعام‌ گروهی‌ بسیار با غذایی‌ اندک‌ در منزل‌ جابر رضی الله عنه  و در منزل‌ أبوطلحه‌ رضی الله عنه  در روز جنگ‌ خندق‌ و اطعام‌ سپاهی‌ که‌ تعدادشان‌ نهصد تن‌ بود از خرمایی‌ چند که ‌از بس‌ اندک‌ بود، دختر بشیربن‌ سعد آن‌ را به‌ دست‌ خود آورد و همه‌ از آن‌ خوردند تا سیر شدند و هنوز هم‌ از آن‌ خرما چیزی‌ باقی‌ ماند.

4-  فواره‌ زدن‌ آب‌ از میان‌ انگشتان‌ آن‌ حضرت‌ و نوشیدن‌ و سیراب‌ شدن‌ تمام‌ یک‌ لشکر از آن‌. همچنان‌، ریختن‌ از آب‌ وضوی‌ آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  در چشمه ‌خشک‌ تبوک‌ و جوشیدن‌ آب‌ از آن‌ و نوشیدن‌ تمام‌ لشکر تبوک‌ که‌ هزاران‌ تن ‌بودند از آن‌ چشمه‌ و سیراب‌ شدن‌ آنها و آب‌ دار شدن‌ این‌ چشمه‌ تا روز قیامت‌. همین‌ طور از آب‌ وضوی‌ ایشان‌ در چاه‌ حدیبیه‌ ریخت‌ و در حالی‌ که‌ آن‌ چاه‌ قبلا خشک‌ بود و آب‌ نداشت‌، آب‌ از آن‌ جوشیدن‌ گرفت‌ به‌طوری‌ که‌ هزاروچهارصد تن‌ از آن‌ نوشیدند و همه‌ سیراب‌ شدند.

5-  زدن‌ سپاه‌ مشرکان‌ در بدر با مشتی‌ خاک‌ و رسیدن‌ آن‌ خاک‌ به‌ چشم‌ همه‌ آنها و تارومار شدن‌شان‌ که‌ آیه‌ (17) سوره‌ «انفال‌» مبین‌ آن‌ است‌.

6-  ناله‌ ستونی‌ در مسجدالنبی‌ که‌ رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  در پای‌ آن‌ خطبه‌ می‌خواندند بعد از ساختن‌ منبر و شنیدن‌ تمام‌ حاضران‌ صدای‌ ناله‌ آن‌ را که‌ چون‌ آواز شتر می‌نالید و مویه‌ می‌کرد ـ که‌ بعد از آن‌، رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  او را در بغل‌ گرفتند و آرام‌ شد.

7-  دعوت‌ ایشان‌ از یهودیان‌ که‌ اگر بهشت‌ مخصوص‌ آنهاست‌ و در این‌ ادعاراستگو هستند، آرزوی‌ مرگ‌ کنند و عجز یهودیان‌ از این‌ امر ـ که‌ قرآن‌ این‌ماجرا را حکایت‌ کرده‌ است‌.

8-  خبر دادن‌ ایشان‌ از غیب‌، از جمله‌ در موارد آتی:

·        خبر دادن‌ ایشان‌ از این ‌که‌ عمار رضی الله عنه  را گروهی‌ باغی‌ به‌ شهادت‌ می‌رسانند ـ و چنین‌ شد.

·       خبر دادن‌ ایشان‌ از این‌که‌ به‌ عثمان‌ رضی الله عنه  بلوایی‌ می‌رسد و در قبال‌ آن‌ بهشت‌ ازآن‌ وی‌ است‌ ـ و چنین‌ شد.

·       خبر دادن‌ ایشان‌ از این‌که‌ حسن‌ بن‌ علی‌ رضی‌ا عنهما سید و سالاری‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل به‌ وسیله‌ او میان‌ دو گروه‌ عظیم‌ از مسلمانان‌ صلح‌ پدید می‌آورد ـ و چنین‌ شد.

·       خبر دادن‌ ایشان‌ در مورد دوزخی‌ بودن‌ مردی‌ که‌ در جهاد حاضر بود و بعدا آن‌ مرد خودکشی‌ کرد ـ و چنان‌ شد که‌ خبر داده‌ بودند.

9-  سراقه ‌بن ‌مالک‌ بن ‌جعثم‌ در راه‌ هجرت‌ ایشان‌ به‌ مدینه‌، ایشان‌ را دنبال‌ کرد تا با دستگیر نمودن‌شان‌، جایزه‌ مشرکان‌ مکه‌ را از آن‌ خود کند ولی‌ پاهای‌ اسب‌ وی‌ در زمین‌ فرورفت‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ دودی‌ او را دنبال‌ کرد و التماس‌ سراقه‌ در این‌ حال‌ از آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  و دعای‌ ایشان‌ و به‌ راه‌ افتادن‌ مجدد اسب‌ وی‌.

10- خبر دادن‌ ایشان‌ از این‌ که‌ دستبندهای‌ کسری‌ شاه‌ فارس‌، در دستان‌ سراقه ‌گذاشته‌ می‌شود ـ و چنین‌ شد.

11- خبر دادن‌ ایشان‌ از کشته‌ شدن‌ اسود عنسی‌ که‌ به‌ دروغ‌ ادعای‌ نبوت‌ کرده ‌بود، در شب‌ قتل‌ وی‌ در حالی‌که‌ او در صنعاء یمن‌ بود و نیز خبر دادن‌ ایشان‌ در همان‌ شب‌ از این‌ که‌ چه‌ کسی‌ او را به‌ قتل‌ رسانده‌ است‌ ـ و چنان‌ بود که‌ خبر دادند.

12- اعلام‌ مرگ‌ نجاشی‌ از سوی‌ ایشان‌ در حالی‌که‌ میان‌ او و ایشان‌ چندین‌ روز راه‌ فاصله‌ بود و بیرون‌ شدن‌ ایشان‌ و تمام‌ اصحاب‌شان‌ به‌ گورستان‌ بقیع‌ و نماز جنازه ‌خواندن‌ بر او و صحت‌ یافتن‌ این‌ خبر که‌ او در همان‌ روز وفات‌ کرده‌ بود.

13- بیرون‌ شدن‌ ایشان‌ از خانه‌ خود در مکه‌ از حلقه‌ محاصره‌ دوازده‌ تن‌ از افراد قریش‌ که‌ منتظر ایشان‌ بودند تا ایشان‌ را به‌ زعم‌ خود بکشند و پاشیدن‌ خاک‌ بر سرآنان‌ و در نتیجه‌ ندیدن‌ آنها ایشان‌ را.

14- شکایت‌ شتر نزد ایشان‌ و تواضع‌ آن‌ در برابر ایشان‌ در حالی‌که‌ اصحاب‌شان‌ نیز حاضر بودند.

15- دعوت‌ ایشان‌ از دو درخت‌ که‌ نزد ایشان‌ بیایند و آمدن‌ هر دو درخت‌ و یکجا شدن‌ آنها، سپس‌ دستوردادن‌ ایشان‌ به‌ رفتن‌ آن‌ دو درخت‌ و رفتن‌ آنها.

16- آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  بیشتر میانه‌ بالا بودند ولی‌ چون‌ با قد بلندان‌ راه‌ می‌رفتند، از آنها بلندتر دیده‌ می‌شدند.

17- آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  نصاری‌ را دعوت‌ به‌ مباهله‌ کردند و خبردادند که‌ اگر آنان‌ مباهله‌ کنند، همگی‌ نابود می‌شوند و نصاری‌ با اطمینان‌ از صحت‌ سخن‌ آن ‌حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ، حاضر به‌ مباهله‌ نشدند ـ که‌ قرآن‌ کریم‌ نیز شاهد این‌ خبر است‌.

18- خبر دادن‌ ایشان‌ از این‌که‌ خود کشنده‌ ابی‌بن‌خلف‌جمحی‌ خواهند بود ـ و چنان‌ شد زیرا آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  در روز احد اندک‌ خدشه‌ای‌ بر او وارد کردند ـ که ‌بر اثر آن‌ هلاک‌ گشت‌.

19- سخن‌ گفتن‌ بازوی‌ مسموم‌ گوسفند با ایشان‌ ـ که‌ من‌ را به‌ سم‌ آلوده‌ اند و از من‌ تناول‌ نکنید.

20- آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  در روز بدر به‌ اصحاب‌شان‌ خبر دادند که‌ قتلگاه‌ رهبران‌ قریش ‌در کجا و کجا از میدان‌ بدر خواهد بود و چنان‌ شد که‌ فرموده‌ بوند.

21- آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  خبردادند که‌ گروه‌هایی‌ از امت‌ ایشان‌ در دریا به‌ جنگ ‌دشمن‌ خواهند رفت‌ و به‌ ام‌ حرام‌ بنت‌ ملحان‌ گفتند: تو نیز از آنان‌ هستی‌ و او نیز از ایشان‌ گردید.

22- زمین‌ برای‌ آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  درهم‌ پیچانده‌ شد به‌ طوری‌ که‌ مشارق‌ و مغارب ‌آن‌ را دیدند و خبردادند که‌ فرمانروایی‌ امت‌شان‌ به‌ آن‌ محدوده‌ها که‌ دیده‌ بودند، خواهد رسید ـ و چنان‌ شد زیرا فرمانروایی‌ امت‌ ایشان‌ از اول‌ مشرق‌ تا بلاد سند وترک‌ و تا آخر مغرب‌ به‌ اقیانوس‌ اطلس‌ و سرزمین‌ بربر رسید، اما فرمانروایی‌ آنها در جنوب‌ و شمال‌ به‌ مانند مشرق‌ و مغرب‌، گسترده‌ نشد.

23- به‌ فاطمه‌ دختر خود رضی الله عنها  خبر دادند که‌ او اولین‌ فرد از اعضای‌ خانواده‌ ایشان‌ خواهد بود که‌ بعد از در گذشت‌شان‌ به‌ ایشان‌ ملحق‌ خواهد شد ـ و چنان‌ شد.

24- به‌ همسران‌ خویش‌ خبردادند که‌ آن‌ کسی‌ که‌ در انفاق‌ از دیگران‌ دراز دست‌تر است‌، زودتر به‌ ایشان‌ ملحق‌ خواهد شد و زینب‌ بنت‌ جحش‌ که‌ در صدقه‌ دادن ‌دستی‌ درازتر داشت‌، اولین‌ همسر ایشان‌ بود که‌ بعد از درگذشت‌ ایشان‌ به‌ ایشان ‌پیوست‌.

25- پستان‌ گوسفندی‌ را مسح‌ کردند و بر اثر آن‌، پستان‌ خشکیده‌ آن‌ لبریز از شیر شد، که‌ همین‌ معجزه‌ سبب‌ اسلام‌ عبدالله بن‌ مسعود رضی الله عنه  گردید. بار دیگر در خیمه‌ ام‌ معبد خزاعی‌ چنین‌ معجزه‌ای‌ از ایشان‌ روی‌ داد.

26- در روز خیبر بر چشمان‌ علی‌ رضی الله عنه  که‌ ناراحتی‌ داشت‌، از آب‌ دهان‌ خود مالیدند و چشمان‌ وی‌ در دم‌ شفا یافت‌ و بعد از آن‌ دیگر هرگز او به‌ چشم‌ درد مبتلا نشد و پرچم‌ را به‌ او دادند و فرمودند: جز فاتحانه‌ برنمی‌ گردد ـ و چنان‌ شد.

27- اصحاب‌ رضی الله عنه ، تسبیح‌ گفتن‌ غذا را در میان‌ دستان‌ آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  می‌شنیدند.

28- حکم‌بن‌ابی‌العاص‌، از روی‌ استهزا راه‌ رفتن‌ رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  را تقلید کرد، فرمودند: همچنان‌ باش‌! و تا مرد، بدنش‌ مرتعش‌ بود».

 ﴿وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیَاتِنَا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْرًا إِنَّ رُسُلَنَا یَکْتُبُونَ مَا تَمْکُرُونَ٢١ [یونس: 21].

«و چون‌ به‌ مردم‌ پس‌ از سختی‌ای‌ که‌ به‌ آنان‌ رسیده‌ است‌، رحمتی‌ بچشانیم‌، بناگاه‌ آنان‌ را در آیات‌ ما نیرنگی‌ است‌» یعنی: چون‌ خداوند متعال‌ بر مردم‌ با فرودآوردن ‌باران‌ و به‌عمل‌آوردن‌ میوه‌ها و محصولات‌، نعمت‌ ارزانی‌ داشته‌ و بر آنان‌ در معیشت‌ و ارزاق‌، وسعت‌ و گشایش‌ پدید آورد ـ بعد از آن‌که‌ بر اثر خشکسالی‌ وتنگی‌ معیشت‌، رنج‌ها به‌ آنان‌ رسیده‌ است‌ ـ آنها نعمت‌هایش‌ را شکر نگزارده‌ وچنان‌که‌ باید، قدر آن‌ را نمی‌شناسند بلکه‌ مشرکان‌ این‌ نعمت‌ها را به‌ بتان‌ بی‌جان ‌ناتوان‌ و غیر قادر بر رساندن‌ سود و زیان‌ نسبت‌ داده‌ و در آیات‌ خدا عزوجل طعن‌ زدند و در جهت‌ دفع‌ این‌ آیات‌، به‌ هر حیله‌ و نیرنگی‌ متوسل‌ گشتند «بگو: خداوند در مکر سریع‌تر است‌» یعنی: در مجازات‌ کردن‌ شتابان‌تر است‌ «در حقیقت‌، فرستادگان‌ ما آنچه‌ را نیرنگ‌ می‌کنید، می‌نویسند» مراد از فرستادگان: فرشتگان ‌(کرام الکاتبین) هستند که‌ نیرنگهای‌ کفار را نوشته‌ و آن‌ را بر دانای‌ آشکار و نهان ‌عرضه‌ می‌کنند لذا وقتی‌ این‌ امر بر فرشتگان‌ نگهبان‌ مخفی‌ نباشد، چگونه‌ بر خداوند قدیر علیم‌ و خبیر، مخفی‌ تواند بود؟

 ﴿هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ٢٢ [یونس: 22].

«او کسی‌ است‌ که‌ شما را در خشکی‌ و دریا می‌گرداند» یعنی: شما در خشکی‌ به‌وسیله‌ پاهایی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ برای‌ بهره‌گیری‌تان‌ آفریده‌ است‌ و به‌ وسیله‌ چهارپایان‌ و دیگر وسایل‌ نقلیه‌ای‌ که‌ برای‌ سواریتان‌ خلق‌ کرده‌ است‌، راه‌ می‌پیمایید و به‌ شما فن‌ ساختن‌ کشتی‌هایی‌ را که‌ عرض‌ و طول‌ دریاها و اقیانوسها را بر آنها می‌پیمایید، نیز الهام‌ کرد «تا وقتی‌که‌ در کشتی‌ها نشینید و آنها با بادی‌ خوش» که ‌کشتی‌ها را به‌ جلو می‌راند و توفانی‌ و ناپایدار نیست‌ که‌ کشتی‌ها را بشوراند «آنان‌را ببرند و آنان‌ بدان‌ باد موافق‌ شاد شوند، بناگاه‌ بر آنان‌ بادی‌ تند وزد» عصوف: شدت‌ وزش‌ باد است‌ «و موج‌ از هر طرف‌» یعنی: از تمام‌ جهات‌ و از همه‌ اطراف‌ «بر آنان ‌تازد و یقین‌ کنند که‌ از هر سو گرفتار شده‌اند» و در محاصره‌ امواج‌ سرکش‌ افتاده‌ اند، یعنی‌ هلاکت‌ و نابودی‌ بر گمان‌هایشان‌ غلبه‌ کند «در آن‌ حال‌ به‌ جناب‌ الله دعا کنند» و خالصانه‌ به‌سوی‌ او متوجه‌ شوند، از آن‌رو که‌ می‌دانند: فقط او بر نجات ‌دادنشان‌ تواناست‌ «در حالی‌که‌ دین‌ خود را برایش‌ پاک‌ و خالص‌ کرده‌اند» یعنی: در این‌ حال‌، دعای‌شان‌ را به‌ هیچ‌ شائبه‌ای‌ نمی‌آلایند چنان‌که‌ عادت‌شان‌ در غیر چنین‌ تنگنایی‌ برآن‌ بود که‌ بتان‌شان‌ را در دعا شریک‌ می‌ساختند. و با تأکید و سوگند می‌گویند: «که‌ اگر ما را از این‌ بلا برهانی‌، قطعا از شکرگزاران‌ خواهیم‌ شد».

البته‌ برگشت‌ به‌ آستان‌ الله عزوجل در هنگام‌ سختی‌ها، خود دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ نهاد خلق‌، بر بازگشت‌ به‌سوی‌ خدای‌ متعال‌ سرشته‌ شده‌ و بشر فطرتا خداپرست‌ و خداشناس‌ است‌. همچنین‌ این‌ آیه‌ نشان‌ دهنده‌ آن‌ است‌ که‌ دعای‌ فرد مضطر وبیچاره‌ مستجاب‌ می‌شود، هر چند کافر باشد.

﴿فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ مَتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَیْنَا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ٢٣ [یونس: 23].

«پس‌ چون‌ نجاتشان‌ داد» خداوند عزوجل از این‌ محنت‌ و دعای‌شان‌ را اجابت‌ کرد «ناگهان‌ در زمین‌ به‌ ناحق‌ سرکشی‌ می‌کنند» و بی‌آن‌که‌ شبهه‌ای‌ داشته‌ باشند، فقط از روی‌ تمرد و عناد، در زمین‌ فساد ورزیده‌ و به‌ بیراهه‌ می‌روند و آن‌ دعاها و سوگندها و پیمان‌ها و عهدهایی‌ را که‌ با خداوند عزوجل بسته‌ بودند، فراموش‌ می‌کنند «ای‌ مردم‌! جز این‌ نیست‌ که‌ سرکشی‌ شما فقط به‌ زیان‌ خود شماست‌» پس‌ سرکشی‌ و تجاوز انسان‌ به‌ دیگران‌، در واقع‌ تجاوز و سرکشی‌ بر خود وی‌ است‌، به‌ اعتبار این‌که‌ فرجام‌ و پیامد آن‌ تجاوز ـ که‌ چیزی‌ جز مجازات‌ و انتقام‌ نیست‌ ـ به‌ خود وی‌ برمی‌گردد چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هیچ‌ گناهی‌ چون‌ تجاوز و قطع‌ پیوند رحم‌ سزاوارتر به‌ آن‌ نیست‌ که‌ خداوند عقوبت‌ آن‌ را در دنیا زود برساند، به‌ همراه‌ آنچه‌ که‌ برای‌ صاحبش‌ در آخرت‌ از عذاب‌ ذخیره‌ می‌کند». «بهره‌ زندگانی‌ دنیاست‌» یعنی: بهره‌مندی‌ شما از سرکشی‌، فقط محدود به‌ زمان ‌تنگ‌ زندگانی‌ دنیاست‌ «سپس‌ بازگشتتان‌ به‌سوی‌ ماست‌» بعد از این‌ زندگی‌ گذرا و بهره‌مندی‌ چند روزه‌ دنیا «آن‌گاه‌ شما را از آنچه‌ می‌کردید» در دنیا از خیر و شر «باخبر خواهیم‌ کرد» و شما را در برابر آن‌ جزا خواهیم‌ داد بنابراین‌، هرکس خیری ‌می‌بیند؛ باید خدا عزوجل را سپاس‌ گوید و هرکس شری‌ می‌بیند؛ باید جز خودش‌ کسی ‌دیگر را سرزنش‌ نکند.

مکحول‌ با استناد به‌ حدیث‌ شریف‌ می‌گوید: «سه‌ خصلت‌ است‌ که‌ هرکس آنها را داشته‌ باشد، آن‌ سه‌ خصلت‌ علیه‌ خود وی‌اند: نیرنگ‌، تجاوز و پیمان‌شکنی‌».

 ﴿إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ٢٤ [یونس: 24].

بعد از آن‌که‌ خدای‌ متعال‌ از بهره‌ دنیا یاد کرد، اکنون‌ جمله‌ مستأنفه‌ و مستقلی‌ را می‌آورد که‌ متضمن‌ بیان‌ حال‌ دنیا و سرعت‌ انقضای‌ آن‌ است: «جز این‌ نیست‌ که ‌مثل‌ زندگانی‌ دنیا مانند آبی‌ است‌ که‌ آن‌ را از آسمان‌ فرو ریختیم‌» یعنی: مثل‌ زندگانی ‌دنیا در سرعت‌ زوال‌ خود، همانند وصف‌ گیاهان‌ روی‌ زمین‌ در سرعت‌ زوال ‌بهجت‌ و شادابی‌ و خرمی‌ آن‌ است‌ «پس‌ با آن‌» آب‌ «رستنی‌های‌ زمین‌ درهم ‌آمیخت‌» و براثر آن‌، رستنی‌ها به‌ حد کمال‌ خود رسید «از آنچه‌ مردم‌ و چهارپایان ‌می‌خورند» از دانه‌ها و میوه‌ها و علوفه‌ «تا آن‌گاه‌ که‌ چون‌ زمین‌ پیرایه‌ خود را بر گرفت ‌و آراسته‌ گردید» یعنی: چون‌ زمین‌ با انواع‌ رستنی‌ها و گلها و گیاهان‌ رنگارنگ‌، طناز و زیبا و نگارینه‌ شد و جلوه‌ها و آراستگی‌های‌ خود را به‌ تمام‌ و کمال‌ به ‌نمایش‌ گذاشت‌، رستنی‌هایی‌ که بعضی‌ از آنها مشابه‌ رنگ‌ طلا، بعضی‌ مشابه ‌رنگ‌ نقره‌، بعضی‌ مشابه‌ رنگ‌ یاقوت‌، بعضی‌ مشابه‌ رنگ‌ زمرد و... است‌.

خدای‌ متعال‌ در این‌ آیه‌، زمین‌ را به‌ زنی‌ تشبیه‌ کرده‌ که‌ جامه‌های‌ زیبا و رنگارنگ‌ و زیوراتی‌ گونه‌ گون‌ بر خود می‌پوشد و خود را به‌ انواع‌ آرایش‌ها می‌آراید تا انظار را به‌ خود جلب‌ نماید. «و ساکنان‌ آن‌ پنداشتند که‌ بر آن‌» یعنی: برچیدن‌ محصولات‌ آن‌ و بهره‌گیری‌ از آن‌ «توانا هستند، بناگاه‌ فرمان‌ ما» یعنی‌عذاب‌ ما «شبی‌ یا روزی‌ به‌ زمین‌ آمد پس‌ آن‌ را مانند زراعت‌ از بن‌ بریده‌ گردانیدیم‌» یعنی: کشت‌ آن‌ را شبیه‌ محصول‌ از بن‌ درویده‌ و تباه‌ شده‌ای ‌گردانیدیم‌ «که‌ گویی‌ دیروز» به‌صورت‌ سبز و تازه‌ و شاداب‌ «وجود نداشته‌ است‌، این‌گونه‌» یعنی: به‌ مانند این‌ تفصیل‌ بدیع‌ و این‌ بیان‌ رفیع‌ «آیات‌» یعنی: حجت‌ها و ادله‌ قرآنی‌ «را» که‌ از جمله‌ آنها یکی ‌هم‌ این‌ آیه‌ است‌ «برای‌ مردمی‌ که‌ اندیشه ‌می‌کنند» و از این‌ مثل‌ها به‌ زوال‌ دنیا و سرعت‌ نابودی‌ و تباهی‌ آن‌ پی‌ می‌برند و درس‌ عبرت‌ می‌گیرند، «به‌ روشنی‌ بیان‌ می‌کنیم‌».

﴿وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ٢٥ [یونس: 25].

آن‌گاه‌ که‌ خدای‌ متعال‌ ارزش‌ ناپایدار زندگی‌ دنیا و سرعت‌ دگرگونی‌ و زوال‌ آن‌ را برای‌ بندگانش‌ بیان‌ کرد، در اینجا آنان‌ را به‌ سرای‌ آخرت‌ ترغیب‌ می‌کند: «و خدا شما را به‌سوی‌ سرای‌ سلامتی‌ فرا می‌خواند» یعنی: سرای‌ بهشت‌ که‌ سرای ‌سلامتی‌ از آفات‌ است‌ «و هرکه‌ را خواهد، به‌سوی‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ می‌کند» یعنی: توفیق‌ می‌دهد. آری‌! خداوند عزوجل همه‌ بندگان‌ را به‌سوی‌ سرای‌ سلامتی‌ فرا می‌خواند، اما جز هدایت‌یافتگان‌ به‌ آن‌ وارد نمی‌شوند. در حدیث‌ شریف‌ به‌روایت‌ جابر رضی الله عنه  از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «در خواب‌ دیدم‌ که‌ جبرئیل‌ بالای‌ سر من‌ و میکائیل‌ پایین‌ پای‌ من‌ است‌ و یکی‌ از آنها به‌ دیگری ‌می‌گوید: برای‌ او (پیامبر) مثلی‌ بزن‌. در این‌ هنگام‌ یکی‌ از آنها خطاب‌ به‌ من ‌می‌گوید: جز این‌ نیست‌ که‌ مثل‌ تو و مثل‌ امتت‌ همانند مثل‌ پادشاهی‌ است‌ که‌ برای‌ خود سرایی‌ برگرفته‌، سپس‌ در آن‌ سرا خانه‌ای‌ بنا کرده‌ و باز در آن‌ خانه‌، سفره‌ای ‌گسترده‌، آن‌گاه‌ فرستاده‌ای‌ برانگیخته‌ تا مردم‌ را به‌سوی‌ غذایش‌ دعوت‌ کند ولی‌ برخی‌ از آنها آن‌ فرستاده‌ را اجابت‌ گفته‌ و برخی‌ هم‌ به‌ آن‌ دعوت‌ اعتنایی ‌نمی‌کنند پس‌ آن‌ پادشاه‌، خداوند عزوجل است‌، آن‌ سرا، اسلام‌ است‌ و آن‌ خانه ‌بهشت‌ و تو ای‌ محمد! آن‌ فرستاده‌ هستی‌ پس‌ هرکس تو را اجابت‌ گفت‌، به‌ اسلام ‌در آمد و هرکس به‌ اسلام‌ در آمد، به‌ بهشت‌ در آمد و هرکس به‌ بهشت‌ درآمد، از نعمت‌ها بهره‌مند شد».

 

﴿لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى وَزِیَادَةٌ وَلَا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلَا ذِلَّةٌ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ٢٦ [یونس: 26].

«برای‌ کسانی‌ که‌ کار نیکو کرده‌اند، نیکویی‌ای‌ است‌» یعنی: برای‌ کسانی‌ که‌ به‌ تکالیف‌ و واجبات‌ الهی‌ بر ذمه‌ خود، به‌ نیکویی‌ قیام‌ کرده‌ و آنها را به‌ درستی ‌انجام‌ داده‌اند و از نواهی‌ او خود را بازداشته‌اند، پاداش‌ نیکویی‌ است‌ که‌ همانا بهشت‌ است‌ «و زیادتی‌ بر آن‌ است‌» آن‌ زیادت‌؛ فضل‌ و عنایت‌ الهی‌ بر ایشان‌ با دادن‌ این‌ امکان‌ است‌ که: بر روی‌ حضرتش‌ در بهشت‌ بنگرند. تفسیر (زیاده‌) به‌نظر کردن‌ الی‌ وجه‌ الله؛ قول‌ جمهور علما از سلف‌ و خلف‌ می‌باشد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ امام‌ احمد و امام‌ مسلم‌ از صهیب‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند، آن‌گاه‌ فرمودند: «چون‌ اهل‌ بهشت‌ به ‌بهشت‌ و اهل‌ دوزخ‌ به‌ دوزخ‌ در آیند، منادی‌ای‌ چنین‌ ندا می‌کند: ای‌ اهل‌ بهشت‌! همانا شما نزد خداوند عزوجل وعده‌ای‌ دارید که‌ می‌خواهد به‌ آن‌ وعده‌ برای‌ شما وفا کند. می‌گویند: آن‌ وعده‌ چیست‌؟ مگر میزان‌ اعمال‌ نیک‌ ما را سنگین‌ نساخت‌، مگر روسپیدمان‌ نگردانید، مگر ما را به‌ بهشت‌ وارد نکرد و از دوزخ‌ دورمان ‌نساخت‌؟ در این‌ هنگام‌ حق‌ تعالی‌ حجاب‌ را از برابر آنان‌ کنار می‌زند و ایشان ‌به‌سوی‌ او می‌نگرند. سوگند به‌ خدای‌  عزوجل که‌ او چیزی‌ را دوست‌ داشتنی‌تر و آرام‌بخش‌تر برای‌ آنان‌، از نظرکردن‌ به‌سوی‌ خویش‌ نبخشیده‌ است‌». «وچهره‌هایشان‌ را هیچ‌ غبار و ذلتی‌ نمی‌پوشاند» نه‌ روی‌ آنان‌ را سیاهی‌ای‌ می‌پوشاند ونه‌ دود و دخان‌ دوزخ‌، گرد خواری‌ و حسرت‌ و ندامت‌ و افسردگی‌ را بر چهره‌هایشان‌ می‌نشاند «اینان‌ اهل‌ بهشتند و در آن‌ جاودانه‌ خواهند بود».

 ﴿وَالَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئَاتِ جَزَاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ کَأَنَّمَا أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِمًا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ٢٧ [یونس: 27].

«و کسانی‌ که‌ مرتکب‌ بدی‌ها شده‌اند، بدانند که‌ جزای‌ بدی‌ مانند آن‌ است‌» یعنی: خداوند متعال‌ جزای‌ یک‌ بدی‌ را با یک‌ بدی‌ می‌دهد و بر آن‌ نمی‌افزاید پس‌ جزای ‌بدی‌ در کوچکی‌ و بزرگی‌ خود، همانند بدی‌ است‌ نه‌ بیش‌ از آن‌ «و بر آنان‌ غبار خواری‌ نشیند» از اثر گناهانشان‌ و ترس‌ و دلهره‌ای‌ که‌ از آن‌ دارند «برای‌ آنان‌ در برابر خداوند هیچ‌ پشت‌ و پناهی‌ نیست‌» یعنی: هیچ‌ کس‌ آنها را از خشم‌ و عذاب‌ خدای‌ قهار پناه‌ نمی‌دهد «گویی‌ چهره‌هایشان‌ با پاره‌هایی‌ از شب‌ تار پوشیده‌ شده‌است‌» از بس‌ که‌ دود و دخان‌ آتش‌ و سیاهی‌ آن‌، چهره‌هایشان‌ را فرو پوشانیده‌است‌ «آنان‌ اصحاب‌ آتش‌اند که‌» هیچ‌ جدایی‌ای‌ از آن‌ ندارند و «جاودانه‌ درآنند».

 ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکَانَکُمْ أَنْتُمْ وَشُرَکَاؤُکُمْ فَزَیَّلْنَا بَیْنَهُمْ وَقَالَ شُرَکَاؤُهُمْ مَا کُنْتُمْ إِیَّانَا تَعْبُدُونَ٢٨ [یونس: 28].

«و روزی‌ که‌ همگی‌ آنان‌ را حشر کنیم‌» یعنی: تمام‌ اهل‌ زمین‌؛ اعم‌ از انس‌ و جن‌، نیکوکار و بدکار، موحدان‌ و پرستشگران‌ معبودان‌ باطل‌ را برای‌ بازپرسی‌ گردآوریم‌ «آن‌گاه‌ به‌ کسانی‌ که‌ شرک‌ ورزیده‌اند، می‌گوییم‌» به‌ منظور سرکوب‌ و سرزنش‌ آنها در حضور اهل‌ محشر و در حضور معبودان‌شان: «شما وشریکانتان‌» که‌ آنها را همراه‌ با خدای‌ لاشریک‌ به‌ پرستش‌ گرفته‌ بودید «بر جای‌ خود باشید» یعنی: در جای‌ معین‌ خود، جدا از مقام‌ و موضع‌ مؤمنان‌ بایستید «پس ‌میان‌ آنها جدایی‌ می‌افگنیم‌» یعنی: معبودان‌ را از عبادت‌ کنندگان‌شان‌ جدا می‌کنیم‌، یا مشرکان‌ و مؤمنان‌ را از یک ‌دیگر جدا می‌کنیم‌ و هرگونه‌ پیوندی‌ را که‌ در دنیا میان‌ آنان‌ بوده‌ است‌، می‌گسلانیم‌ «و شریکان‌شان‌» به‌ آنان‌ «می‌گویند: شما ما را نمی‌پرستیدید» یعنی: ما شما را به‌ پرستش‌ خویش‌ دستور نداده‌ و فرا نخوانده ‌بودیم‌ بلکه‌ شما هوس‌ و گمراهی‌ خود و نیز شیاطینتان‌ را که‌ گمراهتان‌ کرده‌ بودند، می‌پرستیدید زیرا آنان‌ بودند که‌ شما را به‌ پرستش‌ ما فرمان‌ دادند و شما هم‌ از آنان ‌اطاعت‌ کردید. بنابراین‌، معنی‌ انکار پرستش‌ عابدان‌ از سوی‌ معبودان‌، انکار این‌ امر است‌ که‌ به‌ آنان‌ چنین‌ دستوری‌ داده‌ باشند.

 ﴿فَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبَادَتِکُمْ لَغَافِلِینَ٢٩ [یونس: 29].

«پس‌ خدا به‌ عنوان‌ گواه‌ میان‌ ما و میان‌ شما بس‌ است‌» یعنی: خدای‌ سبحان ‌گواه‌ است‌ بر این‌که: ما شما را به‌ عبادت‌ خویش‌ دستور نداده‌ایم‌، یا گواه‌ است‌ بر این‌که: ما به‌ این‌ کار شما راضی‌ و خشنود نبوده‌ایم‌ «همانا ما از پرستش‌ شما بی‌خبر بودیم‌» ما آگاه‌ نبودیم‌ که‌ شما ما را می‌پرستید و نه‌ هم‌ این‌ کار را از شما خواسته ‌بودیم‌ چرا که‌ عقل‌ و شعوری‌ نداشتیم‌.

این‌ سرزنشی‌ است‌ بزرگ‌ برای‌ مشرکان‌ که‌ خدایان‌ ناشنوا، نابینا و بی‌شعوری‌ را به‌ پرستش‌ گرفته‌اند.

 ﴿هُنَالِکَ تَبْلُو کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَرُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ٣٠ [یونس: 30].

«آنجاست‌» یعنی: در آن‌ مکان‌ یا در آن‌ زمان‌ است‌ «که‌ هر کسی‌ آنچه‌ را پیش ‌فرستاده‌ بود، در می‌یابد» یعنی: هرکس جزای‌ عملی‌ را که‌ پیش‌ فرستاده‌ بود، می‌چشد و می‌آزماید؛ که‌ آیا عملش‌ زشت‌ بوده‌ یا زیبا، سودمند بوده‌ یا زیانبار، مورد قبول‌ بوده‌ یا مردود؟ «و به‌سوی‌ خدا، مولای‌ حقیقی‌ خود باز گردانیده‌ می‌شوند» یعنی: آنان‌که‌ شرک‌ ورزیده‌اند، به‌سوی‌ پروردگار بر حق‌ خویش‌ که ‌ربوبیتش‌ حق‌ است‌ بازگردانیده‌ می‌شوند، نه‌ به‌سوی‌ معبودات‌ باطلی‌ که‌ برگرفته‌ اند «و آنچه‌ افترا می‌کردند از آنان‌ گم‌ شد» خدایان‌ باطل‌شان‌ در آخرت‌ ناپدید شده‌ وهیچ‌ سودی‌ به‌ آنها نمی‌رسانند و نه‌ می‌توانند برای‌ آنان‌ میانجی‌گری‌ و شفاعتی‌ بکنند پس‌ قبل‌ از آن‌که‌ چنین‌ روزی‌ در رسد، باید از پرستش‌ این‌ معبودهای‌ باطل ‌دست‌ بردارند.

 ﴿قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ٣١ [یونس: 31].

«بگو: کیست‌ که‌ به‌ شما از آسمان‌ روزی‌ می‌بخشد» با فرستادن‌ باران‌ و بخشیدن‌ نتایج‌ و ثمرات‌ آن‌ «و» کیست‌ که‌ به‌ شما از «زمین‌» روزی‌ می‌بخشد؛ با رویاندن ‌نباتات‌ و پدید آوردن‌ معادن‌؟ پس‌ لابد اعتراف‌ می‌کنید که‌ خداوند عزوجل ، بخشنده‌ و آفریننده‌ اینهاست‌ «یا کیست‌ که‌ مالک‌ گوش‌ها و دیدگان‌ است‌» چه‌ کسی‌ آنها را براین‌ اوصاف‌ عجیب‌ و بر این‌ خلقت‌ شگفت‌ انگیز آفریده‌ است‌، بدان‌ گونه‌ که‌ از آنها به‌ چنین‌ بهره‌مندی‌ عظیمی‌ برخوردار می‌شوید؟ «و کیست‌ که‌ زنده‌ را از مرده ‌بیرون‌ می‌آورد» یعنی: چه‌ کسی‌ انسان‌ را از نطفه‌، جوجه‌ را از تخم‌، سبزی‌ را از دانه‌، عالم‌ را از جاهل‌ و مؤمن‌ را از کافر بیرون‌ می‌آورد؟ «و مرده‌ را از زنده‌ بیرون ‌می‌آورد» یعنی: چه‌ کسی‌ نطفه‌ را از انسان‌، جاهل‌ را از عالم‌ و کافر را از مؤمن ‌بیرون‌ می‌آورد؟ «و کیست‌ که‌ کار جهان‌ را تدبیر می‌کند» یعنی: آن‌ را به‌ نظم‌ و نظامی‌ بی‌مانند، اداره‌ می‌کند و سامان‌ می‌بخشد؟ «خواهند گفت: خدا» یعنی: اگر انصاف‌ دهند و بر اساس‌ ایجابات‌ فکر صحیح‌ و عقل‌ سلیم‌ قضاوت‌ کنند، به‌ زودی ‌به‌ این‌ سؤالت‌ چنین‌ پاسخ‌ خواهند داد که: فاعل‌ این‌ امور، همانا خداوند عزوجل است‌ چنان‌که‌ مشرکان‌ به‌ این‌ حقیقت‌ اعتراف‌ داشتند «بگو: پس‌ چرا پروا نمی‌کنید» یعنی: با آن‌که‌ این‌ حقیقت‌ را می‌دانید، چرا از خدایی‌ که‌ این‌ پدیده‌ها را نظم‌ و سامان‌ می‌بخشد، پروا نمی‌کنید تا او را به‌ یگانگی‌ پرستش‌ کنید.

 ﴿فَذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ٣٢ [یونس: 32].

«این‌ است‌ خدا، پروردگار حقیقی‌ شما» نه‌ آنچه‌ را که‌ با وی‌ شریک‌ قرار داده‌اید و بر چیزی‌ توانا نیستند «و بعد از حق‌ جز گمراهی‌ چیست‌؟» پس‌، ربوبیت‌ حق‌ تعالی ‌به‌ اقرار خودتان‌ حق‌ است‌ لذا غیر آن‌ باطل‌ می‌باشد «پس‌ چگونه‌ بازگردانیده‌ می‌شوید؟» یعنی: چگونه‌ از حق‌ آشکار عدول‌ کرده‌ به‌ بیراهه‌ می‌روید و غیرباری‌ تعالی‌ را به‌ پروردگاری‌ می‌گیرید؟!.

 ﴿کَذَلِکَ حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ٣٣ [یونس: 33].

«این‌گونه‌» یعنی: به‌ مانند این‌ حقیقت‌، یا به‌ مانند برگشتن‌ این‌ گروه‌ از حق ‌«کلمه‌ پروردگارت‌» یعنی‌ حکم‌ و فیصله‌ وی‌ «بر کسانی‌ که‌ فسق‌ ورزیدند» یعنی: ازحق‌ به‌سوی‌ باطل‌ خارج‌ شده‌ و از روی‌ عناد و مکابره‌، در کفر خویش‌ تمرد کردند «به‌ حقیقت‌ پیوست‌ که: آنان‌ ایمان‌ نمی‌آورند» آری‌! این‌ است‌ آن‌ حکم‌ ازلی ‌خداوند عزوجل که: کافر معاند و فاسق‌، اهلیت‌ و شایستگی‌ هدایت‌ را ندارد و خدای‌  عزوجل او را هدایت‌ نمی‌کند.

﴿قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ قُلِ اللَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ٣٤ [یونس: 34].

بعد از آن‌که‌ خداوند متعال‌ بر ربوبیت‌ خویش‌ حجت‌ برپا داشت‌، اینک‌ با بیان‌ عجز معبودان‌ باطل‌، بر نفی‌ شرک‌ و محکومیت‌ مشرکان‌، حجت‌ برپا می‌دارد: «بگو؛ آیا از شریکان‌ شما کسی‌ هست‌ که‌ آفرینش‌ را آغاز کند و باز آن‌ را برگرداند» باآفریدن‌ انسان‌ و سپس‌ برانگیختنش‌ بعد از مرگ‌ و بازگردانیدن‌ شب‌ بعد از روز و غیره‌؟ «بگو: فقط خداست‌ که‌ آفرینش‌ را آغاز می‌کند و باز آن‌ را بر می‌گرداند» یعنی: شما جز این‌ دیگر پاسخی‌ ندارید و هرگز نمی‌توانید برای‌ شریکان‌ پنداری‌تان‌، چنین‌ توانایی‌ای‌ را ادعا کنید «پس‌ چگونه‌ بازگردانیده‌ می‌شوید» از حق‌ به‌سوی ‌باطل‌؟.

 ﴿قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ٣٥ [یونس: 35].

«بگو: آیا از شریکان‌ شما کسی‌ هست‌ که‌ به‌سوی‌ دین‌ حق‌ راه‌ نماید؟» یعنی: به‌سوی‌ دین‌ اسلام‌ ارشاد کرده‌ و مردم‌ را به‌سوی‌ حق‌ دعوت‌ نماید؟ طبعا پاسخ‌ آنان‌ منفی‌ است‌ پس‌ چون‌ گفتند: نه‌! «بگو: خداست‌ که‌ به‌سوی‌ دین‌ حق‌ راه‌ می‌نماید» به‌ وسیله‌ فرستادن‌ پیامبران  علیهم السلام  و نازل‌ کردن‌ کتابهایش‌ و به‌ وسیله ‌نشانه‌هایی‌ که‌ در مخلوقات‌ خویش‌ آفریده‌ و آنها را جلو چشم‌ و عقل‌ بشر قرار داده‌ تا با تأمل‌ و نگرش‌ در آنها از طریق‌ به‌کارگیری‌ خرد و فهم‌ خویش‌، به‌ حق‌ رهنمون‌ شوند «پس‌، آیا کسی‌ که‌ به‌سوی‌ حق‌ هدایت‌ می‌کند، سزاوارتر است‌ که‌ مورد پیروی‌ قرار گیرد، یا کسی‌ که‌ راه‌ نمی‌نماید مگر آن‌که‌ خود، هدایت‌ شود؟» یعنی: آیاکسی‌ که‌ مردم‌ را به‌سوی‌ حق‌ هدایت‌ می‌کند ـ که‌ خدای‌ سبحان‌ است‌ ـ سزاوارتر به‌ پیروی‌ و اقتدا می‌باشد، یا کسی‌ که‌ حتی‌ خودش‌ به‌ نیروی‌ خود هدایت‌ نمی‌شود، مگر این‌که‌ دیگری‌ او را هدایت‌ نماید، چه‌ رسد به‌ این‌که‌ غیر خویش‌ را هدایت‌ کند؟ «شما را چه‌ شده‌، چگونه‌ داوری‌ می‌کنید؟» این‌ چه‌ حکمی‌ است‌ که‌ با شریک‌ گرفتن‌ این‌ گروه‌ برای‌ خدای‌ سبحان‌، بدان‌ حکم‌ می‌کنید؟ آخر چگونه ‌میان‌ خدا عزوجل و خلقش‌ تساوی‌ قایل‌ می‌شوید؟ مگر عقلهایتان‌ پاک‌ از بین‌ رفته‌ و خردهایتان‌ تباه‌ شده‌ است‌؟

﴿وَمَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ٣٦ [یونس: 36].

«و بیشترشان‌ جز از گمان‌ پیروی‌ نمی‌کنند» یعنی: این‌ شیوه‌ پندار و عمل‌شان‌، نه ‌از روی‌ خرد و بصیرت‌ بلکه‌ حاصل‌ پندار و گمانی‌ است‌ که‌ بر خاسته‌ از گمان‌ پیشینیان‌شان‌ است‌، همانان‌ که‌ می‌پنداشتند: این‌ خدایان‌ دروغین‌، آنها را به‌ خدای ‌بزرگ‌ نزدیک‌ می‌سازند و نزد وی‌ برای‌شان‌ شفاعت‌ می‌کنند. آری‌! این‌ گمان‌شان ‌هرگز بر حجت‌ و سند و تکیه‌گاهی‌ از خرد و بینش‌ متکی‌ نبوده‌ بلکه‌ صرفا پندار و خیالی‌ باطل‌ و بی‌اساس‌ است‌ «و گمان‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ از معرفت‌ حق‌ بی‌نیاز نمی‌گرداند» زیرا کار دین‌ بر علم‌ و یقین‌ مبتنی‌ است‌، نه‌ بر خیال‌ و پندار و با علم‌ است‌ که‌ حق‌ از باطل‌ متمایز می‌شود نه‌ با گمان‌ و تکهن‌ «همانا خدا به‌ آنچه‌می‌کنند» از پیروی‌ گمان‌ و فروگذاشتن‌ حق‌ «داناست‌» پس‌ این‌ کارهایشان‌ بی‌کیفر نمی‌ماند.

 ﴿وَمَا کَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ الْکِتَابِ لَا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ٣٧ [یونس: 37].

«و چنان‌ نیست‌ که‌ این‌ قرآن‌ از سوی‌ کسی‌ غیر از خداوند به‌ دروغ‌ ساخته‌ شده ‌باشد» یعنی: با منطق‌ و عقل‌ برابر نیست‌ که‌ چنین‌ قرآنی‌ با این‌ شأن‌ والا و این ‌معجزات‌ عظیم‌، ساخته‌ و پرداخته‌ دیگران‌، اما منسوب‌ به‌ خداوند عزوجل باشد زیرا جز خدای‌  عزوجل ‌، هیچ‌ کسی‌ بر آوردن‌ نظیر آن‌ توانا نیست‌ «بلکه‌» خدای‌ سبحان ‌این‌ قرآن‌ را نازل‌ کرده‌ در حالی‌که‌ «تصدیق‌کننده‌ آنچه‌ پیش‌ از آن‌ است‌، می‌باشد» از کتاب‌های منزل‌ بر انبیا  علیهم السلام  و آن‌ کتاب‌ها قبل‌ از نزول‌ قرآن‌ به‌ آن‌ بشارت ‌داده‌اند پس‌ قرآن‌ آمده‌ است‌ تا آنها را تصدیق‌ کند «و» احکام‌ و قوانین‌ بیان‌ شده‌ در قرآن‌ «تفصیل‌ کتاب‌ است‌» یعنی: بیانگر همه‌ چیز است‌، اعم‌ از حلال‌ و حرام‌ و غیر آن‌ از احکامی‌ که‌ بر مردم‌ مقرر گردیده‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «در قرآن‌ خبر پیشینیان‌ و پسینیان‌ شماست‌ و حکم‌ آنچه‌ در میان‌ شماست‌». «درآن‌ هیچ‌ شبهه‌ای‌ نیست‌، از جانب‌ پروردگار عالمیان‌ است‌» بنابراین‌، تعجب‌ شما از فرود آوردن‌ آن‌ بر رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  کاملا بی‌مورد است‌.

﴿أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ٣٨ [یونس: 38].

«یا می‌گویند» کفار مکه‌ «آن‌ را به‌ دروغ‌ ساخته‌ است‌» پیامبر از نزد خود «بگو: پس‌ سوره‌ای‌ مانند آن‌ بیاورید» در بلاغت‌، حسن‌ صنعت‌ ادبی‌ و ساختار معجز بیانی ‌زیرا شما نیز در شناخت‌ زبان‌ عرب‌ و بلاغت‌ کلام‌ آن‌، مانند من‌ هستید «و فراخوانید هر که‌ را می‌توانید» فراخوانید و به‌ وی‌ استعانت‌ جویید از همیاران‌ و پشتیبانان‌ خود ـ اعم‌ از قبایل‌ عرب‌ و خدایان‌ باطلی‌ که‌ آنها را شرکای‌ خدای‌ سبحان‌ می‌پندارید «اگر راستگو هستید» در این‌ ادعای‌ خود که ‌قرآن‌ به‌ دروغ‌ بر ساخته‌ شده‌! پس‌ اگر چنین‌ کردید، آن‌ وقت‌ در اتهامی‌ که‌ به‌ من ‌نسبت‌ می‌دهید، راستگو هستید. اما مشرکان‌ و معاندان‌ به‌ هنگام‌ شنیدن‌ این‌ سخن ‌منصفانه‌ و این‌ تسلیم‌ جدلی‌، حتی‌ کلمه‌ای‌ مانند قرآن‌ را هم‌ به‌ میدان‌ آورده ‌نتوانستند بلکه‌ فقط به‌ دامن‌ عنادهای‌ بی‌پایه‌ و لجبازی‌های‌ بی‌پشتوانه‌شان ‌چسبیدند.

ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ سومین‌ مورد از اعلام‌ هماوردطلبی‌ (تحدی‌) قرآن‌ با مشرکان‌ است‌ و در هر سه‌ جا هم‌، عجزشان‌ آشکار شد».

 

﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ٣٩ [یونس: 39].

«بلکه‌ چیزی‌ را دروغ‌ شمردند که‌ به‌ علم‌ آن‌ احاطه‌ نداشتند» یعنی: به‌ تکذیب‌ قرآن‌ قبل‌ از آن‌ شتاب‌ ورزیدند که‌ آن‌ را مورد تدبر قرار داده‌ و معانی‌ آن‌ را بفهمند و بر آنچه‌ که‌ دربرگیرنده‌ آن‌ است‌، احاطه‌ علمی‌ داشته‌ باشند و هرکس ‌چیزی‌ را قبل‌ از آن‌که‌ به‌ آن‌ احاطه‌ علمی‌ داشته‌ باشد، تکذیب‌ نماید بی‌گمان‌ در این‌ تکذیب‌ خویش‌، جز به‌ جهل‌ و بی‌دانشی‌ به‌ هیچ‌ اصل‌ و تکیه‌گاه‌ دیگری ‌متمسک‌ نشده‌ و بنابراین‌، با این‌ تکذیب‌ به‌ بلندترین‌ صدا، منادی‌ جهل‌ و بی‌خردی ‌و اثبات‌کننده‌ کوته‌بینی‌ و کوته‌ اندیشی‌ خویش‌ از دریافت‌ حجتها و برهانها شده ‌است‌ «و هنوز تأویل‌ آن‌ برای‌شان‌ نیامده‌ است‌» یعنی: سرانجام‌ اخبار غیبی‌ای‌ که‌ در قرآن‌ وعده‌ داده‌ شده‌، هنوز برآنان‌ روی‌ نداده‌ تا بدانند که‌ آیا این‌ اخبار راست ‌است‌ یا دروغ‌؟ پس‌ چرا گزاف‌ می‌گویند و سفسطه‌ می‌بافند؟!

حاصل‌ معنی‌ این‌که: قرآن‌ از دو جهت‌ کتاب‌ اعجازگری‌ است‌؛ یکی‌ از جهت ‌اعجاز لفظی‌ و دیگری‌ از جهت‌ اخبار غیبی‌ خود، اما مشرکان‌ قبل‌ از آن‌که‌ در اعجاز لفظی‌ آن‌ نگریسته‌ و اخبار غیبی‌ آن‌ را در محک‌ آزمون‌ قرار دهند، به‌ تکذیب‌ آن‌ مبادرت‌ کردند «کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند» از امتها نیز «همین‌گونه‌» بی‌پشتوانه‌ دلیل‌ و برهان‌ «تکذیب‌ کردند» پیامبران‌شان‌ را و هنگامی‌که ‌پیامبران‌شان‌ حجت‌ها و برهان‌های‌ خداوند عزوجل را برای‌شان‌ آوردند، قبل‌ از آن‌که‌ به‌ علم‌ آن‌ احاطه‌ داشته‌ و به‌ تأویل‌ اخبار آن‌ برسند، آنها را تکذیب‌ کردند «پس‌ بنگر که‌ عاقبت‌ ستمگران‌» از امت‌های‌ پیشین‌ «چگونه‌ بوده‌ است‌» و آنها با چه‌ فرجام‌ بدی‌ روبرو شدند! چنان‌که‌ قرآن‌ داستان‌هایشان‌ را بیان‌ کرده‌. پس‌ ای‌ تکذیب‌کنندگان‌! از سرنوشتی‌ همچون‌ سرنوشت‌ آنان‌ حذر کنید، که‌ مبادا گریبان‌گیر شما نیز بشود.

﴿وَمِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ لَا یُؤْمِنُ بِهِ وَرَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ٤٠ [یونس: 40].

«و از آنان‌ کسی‌ است‌ که‌ بدان‌ ایمان‌ می‌آورد» یعنی: از آنان‌ کسی‌ است‌ که‌ در نهان‌ و ژرفنای‌ وجود خود به‌ قرآن‌ ایمان‌ آورده‌ و می‌داند که‌ قرآن‌ راست‌ و بر حق ‌است‌ ولی‌ صرفا به‌ انگیزه‌ مکابره‌ و عناد، آن‌ را تکذیب‌ می‌کند «و از آنان‌ کسی‌ است‌ که‌ بدان‌ ایمان‌ نمی‌آورد» و در نهان‌ وجود خود نیز، قرآن‌ را تصدیق‌ نمی‌کند بلکه‌ به‌ انگیزه‌ جهل‌، آن‌ را تکذیب‌ می‌نماید «و پروردگار تو به‌ حال‌ مفسدان‌ داناتراست‌» پس‌ آنان‌ را در برابر اعمال‌شان‌ جزا می‌دهد. مراد از مفسدان: کسانی‌اند که‌ بر عناد خویش‌ اصرار می‌ورزند. ابن‌کثیر در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «حق‌ تعالی‌ به‌ کسانی‌ که‌ مستحق‌ هدایتند، داناتر است‌؛ پس‌ هدایت‌شان‌ می‌کند و به‌ کسانی‌که‌ مستحق‌ گمراهی‌اند نیز داناتر است‌؛ پس‌ گمراه‌شان‌ می‌گرداند لذا حق‌ تعالی‌ عادلی ‌است‌ که‌ هرگز ستم‌ نمی‌کند».

 ﴿وَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ٤١ [یونس: 41].

«و اگر تو را تکذیب‌ کردند» یعنی: اگر بر تکذیب‌ خویش‌ استمرار ورزیدند و از این‌که‌ دعوتت‌ را اجابت‌ کنند، نا امید شدی‌ «بگو: عمل‌ من‌ به‌ من‌ اختصاص‌ دارد وعمل‌ شما به‌ شما اختصاص‌ دارد» یعنی: از آنان‌ و از عمل‌شان‌ بیزاری‌ بجوی‌ و بگو: جزای‌ عمل‌ من‌ به‌ خود من‌ و جزای‌ عمل‌ شما به‌ خود شما اختصاص‌ دارد زیرا من ‌پیام‌ حق‌ را به‌ شما ابلاغ‌ کرده‌ام‌ و جز این‌، بر عهده‌ من‌ هیچ‌ تکلیف‌ دیگری‌ نیست ‌«شما از آنچه‌ من‌ می‌کنم‌ بری‌ و برکنارید و من‌ از آنچه‌ شما می‌کنید بری‌ وبرکنارم‌» یعنی: شما به‌ عمل‌ من‌ مؤاخذه‌ نمی‌شوید و من‌ به‌ عمل‌ شما مورد مؤاخذه‌ قرار نمی‌گیرم‌.

﴿وَمِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ کَانُوا لَا یَعْقِلُونَ٤٢ [یونس: 42].

«و» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «از آنان‌ کسانی‌ هستند که‌ به‌سوی‌ تو گوش ‌فرا می‌دهند» آن‌گاه‌ که‌ قرآن‌ می‌خوانی‌ و احکام‌ و برنامه‌های‌ اسلام‌ را تعلیم‌ می‌دهی‌، اما چه‌ سود که‌ به‌ گوش‌ هوش‌ نمی‌شنوند «آیا تو می‌توانی‌ به‌ ناشنوایان‌ بشنوانی‌» یعنی: به‌ کسانی‌ که‌ فراروی‌ شنوایی‌شان‌ مانعی‌ وجود دارد و این‌ مانع‌، همان‌ بغض‌ و نفرتی‌ است‌ که‌ آنان‌ را از پذیرفتن‌ حق‌ باز می‌دارد؟ پس‌ هرکس ‌ناشنوا و لایعقل‌ باشد، یقینا چیزی‌ را نمی‌فهمد و سخنی‌ را که‌ به‌ وی‌ گفته‌ شود، نمی‌شنود «هرچند که‌ تعقل‌ نکنند؟» یعنی: آیا تو اصرار داری‌ که‌ به‌ ناشنوایان ‌بشنوانی‌، هرچند با وجود ناشنوایی‌، از عقل‌ هم‌ بی‌بهره‌ باشند؟ زیرا ناشنوای ‌عاقل‌، چه‌بسا با فراست‌ چیزی‌ را دریابد، اما اگر نبود عقل‌ و شنوایی‌ هر دو با هم ‌یکجا شد، دیگر فهم‌ چیزی‌ ناممکن‌ است‌.

 ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ أَفَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَلَوْ کَانُوا لَا یُبْصِرُونَ٤٣ [یونس: 43].

«و از آنان‌ کسی‌ است‌ که‌ به‌سوی‌ تو» به‌ چشم‌ حقارت‌ «می‌نگرد، آیا تو نابینایان‌را ـ هرچند نبینند ـ هدایت‌ توانی‌ کرد؟» و هرکس که‌ کوری‌ ظاهر و باطن‌ در او جمع‌ شود، یقینا از دریافت‌ حق‌ ناتوان‌ است‌.

هدف‌ این‌ آیه‌، تسلیت‌ و دلجویی‌ از رسول‌اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  است‌. آری‌! طبیب‌ اگر بیماری‌ را ببیند که‌ اصلا علاج‌پذیر نیست‌، از وی‌ رو بر می‌گرداند و از مشغول‌ شدن‌به‌ وی‌ صرف‌نظر می‌کند پس‌ رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  نیز که‌ طبیب‌ دلهایند، باید از این ‌کوردلان‌ بی‌بصیرت‌ روی‌ برگردانند.

 ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئًا وَلَکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ٤٤ [یونس: 44].

«در حقیقت‌، خداوند به‌ هیچ‌ وجه‌ به‌ مردم‌ ستم‌ نمی‌کند» با سلب‌ حواس‌ و خرد از آنان‌ «بلکه‌ مردم‌ خود بر خویشتن‌ ستم‌ می‌کنند» به‌ سبب‌ تعصب‌ و لجبازی‌ در برابر حق‌ که‌ در طبیعت‌هایشان‌ نهفته‌ است‌ و در نتیجه‌، تباه‌ ساختن‌ حواس‌ و خرد خویش‌ پس‌ این‌ خود آنان‌ هستند که‌ با این‌ تعصب‌ و عناد، بر خویشتن‌ ستم‌ کرده‌اند و خدای‌  عزوجل به‌ هیچ‌وجه‌ بر آنان‌ ستم‌ نکرده‌ بلکه‌ آنان‌ را آفریده‌ و برای‌شان‌ مشاعر و ادراکاتی‌ قرارداده‌ که‌ بوسیله‌ آن‌ بتوانند حقایق‌ را به‌ کامل‌ترین‌ شکل ‌دریابند و حواسی‌ را در آنها خلق‌ کرده‌ که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ به‌ خواسته‌های‌ خود رسیده‌ و مصالح‌ و منافع‌ دنیوی‌شان‌ را برآورده‌ سازند، همچنان‌ او راه‌ را میان‌ آنان‌ و مصالح‌ دینی‌شان‌ باز گذاشته‌ تا غبار دیده‌ و دل‌ را بشویند و به‌ جاده‌ حق‌ روان ‌گردند، اما اسفا که‌ هوس‌های‌ رنگارنگ‌، همچون‌ پرنده‌ براقش‌ بر نفس‌هایشان‌ برنشسته‌ و دمادم‌ لحظه‌های‌ غفلت‌شان‌ را شکار می‌کند.

 ﴿وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ یَتَعَارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ٤٥ [یونس: 45].

«و روزی‌ که‌ آنان‌ را حشر می‌کند، گویی‌ جز به‌ اندازه‌ ساعتی‌ از روز درنگ نکرده‌اند» در دنیا، یا در گورهایشان‌. این‌ مدت‌ دراز را بدان‌ جهت‌ بسیار کم‌می‌پندارند که‌ عمرهای‌ خود را در دنیا ضایع‌ کرده‌ بودند، یا لذت‌های‌ دنیا را به‌ سبب ‌طول‌ درنگ‌ و توقف‌ در محشر فراموش‌ می‌کنند، گویی‌ این‌ لذت‌ها اصلا وجود واقعی‌ نداشته‌ است‌ «با هم‌ اظهار آشنایی‌ می‌کنند» یعنی: احساس‌ می‌کنند که‌ در دنیا جز زمانی‌ اندک‌ که‌ بعضی‌ با بعضی‌ دیگر در آن‌ آشنا شده‌ و سپس‌ از هم‌ جدا گشته‌اند، به‌سر نبرده‌اند و این‌ اظهار آشنایی‌ هم‌، در هنگام‌ برخاستن‌ ازگورهاست‌، سپس‌ همین‌ آشنایی‌ اندک‌ نیز در صحنه‌ هولناک‌ محشر از بین‌ می‌رود، از این‌رو آنها در محشر هیچ‌ منفعتی‌ را از یک‌دیگر امیدوار نیستند «قطعا کسانی‌ که‌ دیدار خدا را دروغ‌ شمردند زیان‌کار شدند» و کدام‌ زیان‌ از باختن‌ خود و کسان‌ و نزدیکان‌ خویش‌، بزرگتر است‌ «و راه‌یافته‌ نبودند» در راه‌ و روشی‌ که‌ در پیش‌ گرفته‌ بودند زیرا پایان‌ این‌ راه‌، به‌ دوزخ‌ انجامید و چون‌ برای‌ جزا و حساب‌ محشور شوند، به‌ این‌ حقیقت‌ پی‌ می‌برند.

 ﴿وَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ٤٦ [یونس: 46].

«و اگر بعضی‌ از آنچه‌ را که‌ به‌ آنان‌ وعده‌ می‌دهیم‌، به‌ تو بنمایانیم‌» در زندگی‌ات‌، چون‌ پیروزساختن‌ دینت‌ با قتل‌ و اسارت‌ آنان‌ «یا تو را بمیرانیم‌» قبل‌ از آن‌که‌ این ‌وعده‌ها محقق‌ گردد «به ‌هرحال‌؛ بازگشتشان‌ به‌سوی‌ ماست‌» و آنان‌ را در آخرت ‌عذاب‌ می‌کنیم‌، آن‌گاه‌ در آنجا عذاب‌شان‌ را به ‌تو می‌نمایانیم‌ پس‌ اگر به‌طور زودهنگام‌ و عاجل‌ از آنان‌ انتقام‌ نگیریم‌، قطعا بدان‌ که‌ در آخرت‌ از آنان‌ انتقام‌ می‌گیریم‌ «سپس‌ خدا بر آنچه‌ می‌کنند گواه‌ است‌» یعنی: سپس‌ خداوند عزوجل در روزقیامت‌ علیه‌ آنان‌ به‌ آنچه‌ که‌ بعد از تو کرده‌اند، گواهی‌ می‌دهد. نظیر آن‌ این‌ نقل ‌قول‌ قرآن‌ از عیسی‌  علیه السلام  است: ﴿وَکُنتُ عَلَیۡهِمۡ شَهِیدٗا مَّا دُمۡتُ فِیهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّیۡتَنِی کُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِیبَ عَلَیۡهِمۡۚ: (من‌ تا آن‌گاه‌ که‌ در میان‌شان‌ بودم‌، بر آنان‌ گواه‌ بودم‌، اما چون‌ مرا به‌سوی‌ خود فراخواندی‌، تو خود بر آنان‌ ناظر و گواه‌ بوده‌ای‌) «مائده/‌117».

 ﴿وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ٤٧ [یونس: 47].

«و برای‌ هر امتی‌» از امتهای‌ گذشته‌ «پیامبری‌ است‌» که‌ خدای‌ متعال‌ او را به‌سوی‌ آنان‌ فرستاد و آن‌ پیامبر احکام‌ مشروعه‌ وی‌ را به‌ آنان‌ بیان‌ نمود «پس ‌چون‌ پیامبرشان‌ آمد» و پیامی‌ را که‌ خداوند عزوجل او را برای‌ ابلاغ‌ آن‌ فرستاده‌ بود، به ‌آنان‌ ابلاغ‌ کرد، آنها همگی‌ تکذیبش‌ کردند «میان‌شان‌ به‌ قسط» یعنی‌ به‌ عدل ‌«داوری‌ می‌شود» یعنی: میان‌ آن‌ امت‌ و پیامبرش‌ در دنیا داوری‌ می‌شود پس‌ پیامبر نجات‌ می‌یابد و تکذیب‌کنندگان‌ هلاک‌ می‌گردند «و بر آنان‌ ستم‌ نمی‌رود» با این‌ عذاب‌ زیرا آنها مجرمند و در برابر جرم‌ خویش‌ کیفر یافته‌اند.

بعضی‌ از مفسران‌ برآنند که‌ این‌ رخداد در آخرت‌ است‌. یعنی‌ میان‌ هر امتی‌ و پیامبرش‌ در روز قیامت‌ داوری‌ می‌شود... تا به‌ آخر.

 ﴿وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ٤٨ [یونس: 48].

«و می‌گویند» بعد از آن‌که‌ به‌ آنان‌ اعلام‌ شد که‌ عذاب‌ در انتظارشان‌ است‌ «اگر راست‌ می‌گویید» که‌ وعده‌ عذاب‌ حق‌ است‌ پس‌ «این‌ وعده‌ چه‌ وقت‌ است‌؟» این‌ سؤال‌ را از سر شتاب‌زدگی‌ و استبعاد مطرح‌ می‌کنند.

پس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  مأمور شدند تا این‌گونه‌ به‌ آنان‌ پاسخ‌ دهند:

 ﴿قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَلَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا یَسْتَقْدِمُونَ٤٩ [یونس: 49].

«بگو: برای‌ خود زیان‌ و سودی‌ در اختیار ندارم‌» پس‌ چگونه‌ می‌توانم‌ چنین ‌اختیاری‌ را برای‌ دیگران‌ داشته‌ باشم‌؟ «مگر آنچه‌ خدا خواسته‌ است‌» لیکن‌ آنچه ‌که‌ خدا عزوجل از این‌ سود و زیان‌ در حق‌ من‌ خواسته‌ است‌، تحقق‌ می‌یابد زیرا من‌ هم ‌بنده‌ای‌ از بندگان‌ خداوند عزوجل هستم‌ و فرمان‌ و مشیت‌ وی‌ بر من‌ جاری‌ است‌.

امام‌ شوکانی‌ در تفسیر «فتح ‌القدیر» می‌گوید: «در این‌ آیه‌، درسی‌ بس‌ بزرگ ‌و هشداری‌ بس‌ بلیغ‌ برای‌ کسانی‌ است‌ که‌ خوی‌ و عادت‌شان‌ بر آن‌ قرار گرفته‌ که‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را پیوسته‌ به‌ فریادرسی‌ بخوانند و در هنگام‌ نزول‌ حوادث‌ و مصایبی‌ که‌ جز خدای‌ سبحان‌ هیچ‌ کس‌ دیگری‌ بر دفع‌ آن‌ قادر نیست‌، به‌ آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  استغاثه‌ بجویند. همچنین‌ در این‌ آیه‌، درسی‌ بس‌ بزرگ‌ و هشداری ‌بس‌ بلیغ‌ برای‌ کسانی‌ است‌ که‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  چیزهایی‌ را می‌طلبند که‌ جز خدای‌ سبحان‌، کس‌ دیگری‌ به‌ برآوردن‌ آن‌ قادر نیست‌ زیرا مقام‌ حاجت‌خواهی‌، مقام‌ رب‌العالمین‌ است‌. اینان‌ طلب‌ حاجت‌ از خدای‌ پرورنده‌ آفریننده‌ دهنده‌ بازدارنده ‌روزی‌ رسان‌ را فروگذاشته‌ و به‌جای‌ آن‌ یا به‌ جناب‌ رسول‌ الله صلی الله علیه و آله و سلم  یا به‌ دیگر اموات‌ متوسل‌ می‌گردند و تحقق‌ مراد خویش‌ را از آنان‌ می‌طلبند. چگونه‌ است‌ که ‌اینان‌ از مخالفتی‌ که‌ با معنی‌ لاالهالاالله در آنان‌ حلول‌ کرده‌، دست‌ بر نداشته‌ گاهی ‌این‌ اموات‌ را رأسا و بالاستقلال‌ به‌ فریاد می‌طلبند و گاهی‌ همراه‌ با ذات‌ ذوالجلال‌ و شکی‌ نیست‌ که‌ شیطان‌ با این‌ وسیله‌، به‌ «گمراه‌ ساختن‌» بسیاری‌ از این‌ امت‌ متوسل‌ گردیده‌ است ﴿وَهُمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ یُحۡسِنُونَ صُنۡعًا: (آنان‌ می‌پندارند که‌ این ‌کار نیکی‌ است‌ که‌ انجامش‌ می‌دهند) «کهف/104». پس‌ بر این‌ مصیبت‌ عظمی‌ إنا لله و إنا إلیه راجعون می‌گوییم‌».

«برای‌ هر امتی‌ اجلی‌ است‌» که‌ آنچه‌ را خدای‌ سبحان‌ در باره‌ آن‌ امت‌ ـ از عذاب‌ یا غیر آن‌ ـ اراده‌ کرده‌ است‌، در آن‌ میعاد معین‌ بر آن‌ امت‌ فرود می‌آورد «و چون‌ اجلشان‌ فرا رسد، نه‌ ساعتی‌ پس‌ افتند» از این‌ اجل‌ و میعاد معین‌ «و نه‌» ساعتی‌ از آن‌ «پیش‌ افتند» پس‌ ای‌ تکذیب‌ کنندگان‌! به‌ نزول‌ عذاب‌ شتاب ‌نکنید.

 ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُهُ بَیَاتًا أَوْ نَهَارًا مَاذَا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ٥٠ [یونس: 50].

«بگو: به‌ من‌ خبر دهید؛ اگر عذاب‌ او شب‌ یا روز به‌ شما در رسد، به‌ هر حال‌، مجرمان‌ چه‌ چیزی‌ از آن‌ عذاب‌ به‌ شتاب‌ می‌خواهند؟» زیرا عذاب‌ امری‌ منفور است‌ که‌ دلها از آن‌ نفرت‌ داشته‌ و طبایع‌ از آن‌ می‌پرهیزد پس‌ موجب‌ شتاب‌شان‌ در طلب‌ عذاب ‌چیست‌؟ و در حالی‌که‌ سزاوار شأن‌ مجرم‌ این‌ است‌ که‌ به‌ سبب‌ جرم‌ خویش‌ از عذاب‌ بترسد، آنها چگونه‌ عذاب‌ را به‌ شتاب‌ می‌طلبند؟!.

 ﴿أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلْآنَ وَقَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ٥١ [یونس: 51].

«سپس‌ آیا هنگامی‌ که‌ واقع‌ شد، اکنون‌ به‌ آن‌ ایمان‌ می‌آورید؟» آیا بعد از آن‌که ‌عذاب‌الهی‌ بر شما فرود آمد و خشم‌ و انتقام‌ وی‌ بر شما وارد شد، به‌ او ایمان‌ می‌آورید در حالی‌که‌ این‌ ایمان‌ به‌حال‌ شما هیچ‌ سودی‌ نداشته‌ و هیچ‌ زیانی‌ را از شما دفع‌ نمی‌کند؟ آری‌! «آیا اکنون‌» به‌ آن‌ ایمان‌ آورده‌اید «در حالی‌که‌ پیش‌ از این‌ آن‌ را» یعنی‌ عذاب‌ را «به‌ شتاب‌ می‌طلبیدید» از روی‌ تکذیب‌ و استهزا؟!.

 ﴿ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِمَا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ٥٢ [یونس: 52].

«سپس‌ به‌ کسانی‌ که‌ ستم‌ کرده‌اند» با کفر و تکذیب‌ و شک‌ و انکار «گفته ‌می‌شود: عذاب‌ جاوید را» که‌ هیچ‌ گسست‌ و انقطاعی‌ ندارد «بچشید، آیا جز به‌ کیفر آنچه‌ می‌کردید» در زندگی‌تان‌ از کفر و تکذیب‌ و استهزا و نافرمانی‌ «جزا داده ‌می‌شوید؟» هرگز!.

 ﴿وَیَسْتَنْبِئُونَکَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِی وَرَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ٥٣ [یونس: 53].

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ سؤال‌ دیگری‌ از سوی‌ مشرکان‌ را مطرح‌ می‌کند: «و از تو خبر می‌گیرند که‌ آیا آن‌ حق‌ است‌؟» یعنی: آیا آنچه‌ را که‌ به‌ ما از عذاب‌ و معاد و قیامت‌ وعده‌ می‌دهی‌، راست‌ است‌؟ «بگو: آری‌، سوگند به‌ پروردگارم‌ که‌ آن‌ قطعا حق‌ است ‌و شما عاجز کننده‌ نیستید» یعنی: شما نمی‌توانید خدای‌ سبحان‌ را درمانده‌ کرده‌ و از چنگ‌ عذاب‌ بگریزید پس‌ حتما گرفتار آن‌ می‌شوید.

ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ یکی‌ از سه‌ موردی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ در آن‌، بر وقوع‌ روز آخرت‌ سوگند یاد کرده‌ است‌».

 ﴿وَلَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِی الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ٥٤ [یونس: 54].

«و اگر برای‌ هر کسی‌ که‌ ستم‌ کرده‌ است‌، آنچه‌ در زمین‌ است‌ می‌بود، قطعا آن‌را فدیه ‌خود می‌داد» یعنی: اگر تمام‌ آنچه‌ در روی‌ زمین‌ از اشیا و اموال‌ نفیس‌ و ذخایر گران‌بها وجود دارد، در روز قیامت‌ از آن‌ هر کافری‌ می‌بود، قطعا دوست‌ داشت ‌تا آن‌ را برای‌ رهایی‌ از عذاب‌، فدیه‌ و بلا گردان‌ خویش‌ کند «و چون‌ عذاب‌ را ببینند، پشیمانی‌ خود را پنهان‌ دارند» یعنی: چون‌ عذاب‌ آخرت‌ را که‌ هیبت‌ و وحشت‌ آن‌، عقل‌هایشان‌ را ربوده‌ است‌، ببینند، پشیمانی‌ خود را پنهان‌ می‌دارند تا از شماتت‌ و سرزنش‌ مؤمنان‌ در امان‌ بمانند و این‌ پنهان‌ ساختن‌ ندامت‌، در هنگام ‌دیدن‌ عذاب‌ است‌، اما بعد از ورود در عذاب‌ می‌گویند: ﴿یَٰحَسۡرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطۡنَا فِیهَا [الأنعام: 31]. «ای‌ دریغ‌ بر ما، بر آنچه‌ درباره‌ آن‌ کوتاهی‌ کردیم‌» و بدین‌گونه‌،آنچه‌ را که‌ پنهان‌ کرده‌ بودند، آشکار می‌کنند «و میان‌ آنها» یعنی: میان‌ مؤمنان‌ و کافران‌، یا میان‌ رؤسا و پیروان‌شان‌ «به‌ قسط» یعنی‌ به‌ عدل‌ «فیصله‌ می‌شود و برآنان‌ ستم‌ نمی‌رود».

﴿أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَلَا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ٥٥ [یونس: 55].

«آگاه‌ باشید که‌ آنچه‌ در آسمان‌ها و زمین‌ است‌، از آن‌ خداوند است‌» پس‌ او برآوردن‌ آنچه‌ که‌ به‌ آنان‌ وعده‌ می‌دهد، تواناست‌ «آگاه‌ باشید که‌ در حقیقت‌ وعده‌ خدا حق‌ است‌» یعنی: وعده‌ او خواه‌ناخواه‌ شدنی‌ و تحقق‌یافتنی‌ است‌ «ولی‌ بیشتر آنان‌» یعنی‌ بیشتر کفار «نمی‌دانند» که‌ صلاح‌ و فسادشان‌ در چیست‌ تا خود را برای‌ دیدار الهی‌ آماده‌ کنند.

 ﴿هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ٥٦ [یونس: 56].

«او زنده‌ می‌کند و می‌میراند» پس‌ انتظار بکشید که‌ با شما چه‌ انجام‌ می‌دهد «و به‌سوی‌ او باز گردانیده‌ می‌شوید» و قطعا شما را در برابر عقاید و اعمالتان‌ جزا می‌دهد.

 ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ٥٧ [یونس: 57].

«ای‌ مردم‌! به‌ یقین‌ که‌ برای‌ شما از جانب‌ پروردگارتان‌ اندرزی‌ آمده‌ است‌» یعنی: برای‌ شما کتابی‌ آمده‌ است‌ که‌ مشتمل‌ بر پند و اندرز به‌ شیوه‌ بیم‌ و امید دهی‌ است ‌و این‌ یکی‌ از ویژگی‌های‌ قرآن‌ است‌ که‌ همه‌ معانی‌ را به‌ شیوه‌ وعظ و اندرز مطرح ‌می‌کند «و شفایی‌ است‌ برای‌ آنچه‌ در سینه‌هاست‌» یعنی: قرآن‌ شکوک‌ و شبهاتی ‌را که‌ بر شکاکان‌ چیره‌ می‌شود، درمان‌ کرده‌ و پوچی‌ و ناروایی‌ عقاید باطل‌ را اثبات‌ می‌کند. که‌ این‌ ویژگی‌ دیگری‌ از ویژگی‌های‌ قرآن‌ است‌ «وهدایتی ‌است‌» یعنی: ارشاد و رهنمودی‌ است‌ برای‌ کسانی‌ که‌ از آن‌ پیروی‌ کرده‌ و در آن‌ می‌اندیشند و راهنمای‌ آنها به‌سوی‌ راهی‌ است‌ که‌ به‌ بهشت‌ می‌انجامد «و رحمتی‌ است‌ برای‌ مؤمنان‌» پس‌ قرآن‌ برای‌ مؤمنان‌ سراسر هدایت‌ و رحمت‌ است‌. این‌ نیز یکی‌ از ویژگی‌های‌ قرآن‌ است‌ که‌ انسان‌ به‌ اندازه‌ ایمان‌ و استعدادش‌ از آن ‌بهره‌ می‌گیرد، اما کافران‌ و منافقان‌ را در آن‌ بهره‌ای‌ نیست‌.

﴿قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ٥٨ [یونس: 58].

«بگو: به‌ فضل‌ و رحمت‌ خداست‌ که‌ باید شادمان‌ شوند» یعنی: باید مؤمنان‌ به ‌فضل‌ و رحمتی‌ که‌ خدا عزوجل در قرآن‌ برای‌شان‌ داده‌ و ایشان‌ را از اهل‌ قرآن‌ گردانیده ‌است‌ و نیز به‌ غیر آن‌ از فضل‌های‌ بیکران‌ و رحمت‌های‌ بی‌پایان‌ الهی‌ شادمان‌ شوند «این‌ از هر چه‌ گرد می‌آورند» از بهره‌های‌ فانی‌ دنیا «بهتر است‌» از ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «فضل‌ خدا، قرآن‌ و رحمت‌ وی‌ اسلام‌ است‌».

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ رضی الله عنه  از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «خدای‌  عزوجل بر پیشانی‌ کسی‌که‌ او را به‌ اسلام‌ هدایت‌ کرده‌ و به‌ او قرآن‌ را آموخته‌ ولی‌ او از فقر و فاقه‌ شکایت‌ می‌کند ـ تا روزی‌ که‌ او را ملاقات‌ کند ـ فقر را می‌نویسد. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ را تلاوت‌ کردند: ﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ هُوَ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ٥٨ [یونس: 58]».

﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَامًا وَحَلَالًا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ٥٩ [یونس: 59].

«بگو: به‌ من‌ خبر دهید، آنچه‌ از روزی‌ که‌ خدا برای‌ شما فرود آورده‌، چرا بخشی‌ از آن‌ را حرام‌ و بخشی‌ از آن‌ را حلال‌ گردانیده‌اید» درحالی‌که‌ حرام‌ ساختن‌ وحلال ‌ساختن‌، فقط حق‌ ویژه‌ خداوند عزوجل است‌؟ یادآور می‌شویم‌ که‌ مشرکان‌ این ‌حلال‌ و حرام‌ ساختن‌ را در گوشت‌ چهارپایان‌ اعمال‌ می‌کردند و بعضی‌ از حیوانات‌ را بر مردان‌ حلال‌ و بر زنان‌ حرام‌ می‌گردانیدند[3] «بگو: آیا خدا به‌ شما اجازه‌ داده‌، یا بر خدا دروغ‌ می‌بندید؟» اگر این‌ حلال‌ و حرام‌ ساختن‌ به‌ صرف‌ هوی‌ و هوسهای‌ شما باشد، این‌ کار به‌ اتفاق‌ عقلا مردود است‌ ولی‌ اگر با این‌ اعتقاد باشد که‌ اینها حکم‌ خداوند عزوجل است‌، حکم‌ خداوند عزوجل فقط از جانب‌ پیامبرانش‌ شناخته‌ می‌شود، درحالی‌که‌ هیچ‌ حجت‌ و برهانی‌ بر این‌ امر ندارید که‌ پیامبران  علیهم السلام  آنچه ‌را که‌ شما حرام‌ ساخته‌اید، حرام‌ کرده‌ باشند بنابراین‌، شما در این‌ حلال‌ و حرام ‌سازی‌ فقط بر خدای‌  عزوجل افترا می‌بندید.

امام‌ شوکانی‌ در تفسیر «فتح‌القدیر» می‌گوید: «در این‌ آیه‌ شریفه‌، هشداری ‌سخت‌ به‌ شتاب‌ کنندگان‌ در عرصه‌ فتوی‌ است‌، آنان‌ که‌ به‌ شتاب‌ در مورد تحلیل ‌یا تحریم‌، یا جواز و عدم‌ آن‌، برای‌ بندگان‌ خدا عزوجل در شریعتش‌ فتوی‌ صادر می‌کنند. آری‌! این‌ آیه‌ زنگ‌ خطر را در بیخ‌ گوش‌ آنان‌ به‌ صدا درآورده‌ و آنان ‌را متوجه‌ این‌ حقیقت‌ می‌گرداند که‌ باید در حجت‌های‌ خدا عزوجل ژرف‌ اندیشانه ‌فروروند و آنها را چنان‌که‌ باید از کتاب‌ و سنت‌ بفهمند و به‌ این‌ امر اکتفا نکنند که ‌مستند نهایی‌ و تکیه‌گاه‌ قطعی‌شان‌ از علم‌، فقط نقل‌ و حکایت‌ قول‌ قائلی‌ از این ‌امت‌ باشد که‌ از او در امر دین‌ خویش‌ تقلید کرده‌ و به‌ آنچه‌ او از کتاب‌ و سنت ‌عمل‌ کرده‌، عمل‌ کرده‌اند و آنچه‌ را که‌ به‌ آن‌ شخص‌ مجتهد نرسیده‌، یا رسیده ‌ولی‌ او چنان‌که‌ باید آن‌ را نفهمیده‌، یا این‌که‌ فهمیده ولی‌ در اجتهاد و ترجیح ‌خویش‌ در مورد آن‌ به‌ خطا رفته‌ است‌، منسوخ‌ تلقی‌ کرده‌ و حکم‌ آن‌ را از بندگان ‌خدا عزوجل مرفوع‌ پنداشته‌اند.

آنها باید به‌ این‌ امر توجه‌ داشته‌ باشند که‌ آن‌ امام‌ مجتهد مرجع‌ تقلید، خود نیز مکلف‌ و متعبد به‌ این‌ شریعت‌ است‌، همان‌گونه‌ که‌ آنان‌ مکلف‌ و متعبدند و چنان ‌نیست‌ که‌ او در مسند تقنین‌ احکام‌ و اصدار تکالیف‌ و اوامر قرار داشته‌ باشد ودیگران‌ در جایگاه‌ عمل‌ و تقلید بلکه‌ او اجتهادش‌ را کرده‌ و رأیش‌ را ابراز داشته‌ و در واقع‌ آنچه‌ را که‌ بر عهده‌ وی‌ بوده‌ انجام‌ داده‌ و در صورت‌ رسیدن‌ به‌ حق‌، به ‌دو پاداش‌ و در غیر آن‌ به‌ یک‌ پاداش‌ دست‌ یافته‌ است‌ لذا بر غیر وی‌ از اهل‌ علم ‌که‌ بر نگرش‌ در دلایل‌ کتاب‌ و سنت‌ قادرند، پیروی‌ از وی‌ بدون‌ شناخت‌ دلیل‌ و اندیشیدن‌ در حجتش‌ شایسته‌ نیست‌».

 ﴿وَمَا ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَشْکُرُونَ٦٠ [یونس: 60].

«و کسانی‌که‌ بر خدا دروغ‌ می‌بندند، روز قیامت‌ چه‌ گمان‌ دارند؟» یعنی: می‌پندارند که‌ در آن‌ روز با آنان‌ چه‌ خواهد شد؟ آیا در برابر جرم‌ عظیم‌ افترا بر خدای‌ سبحان‌، همین‌ طور بدون‌ مجازات‌ رها خواهند گشت‌؟ «همانا خدا بر مردم ‌صاحب‌ فضل‌ است‌» زیرا به‌ آنان‌ عقل‌ و خرد بخشیده‌ و در کنار آن‌، پیامبران  علیهم السلام  را به‌سویشان‌ فرستاده‌ و حلال‌ و حرام‌ را برای‌شان‌ تبیین‌ کرده‌ «ولی‌» با همه‌ این‌ فضل‌ واحسان‌ها «بیشترشان‌ سپاسگزاری‌ نمی‌کنند» و کفران‌ نعمت‌ کرده‌ با دین‌ خدا عزوجل می‌ستیزند و شریعت‌ وی‌ را به‌ بازی‌ می‌گیرند.

 ﴿وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَمَا یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِنْ ذَلِکَ وَلَا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ٦١ [یونس: 61].

«و نمی‌باشی‌» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «در هیچ‌ شغلی‌» یعنی: در هیچ‌ کاری‌ از کارهایی ‌که‌ برایت‌ پیش‌ می‌آید، «و نمی‌خوانی‌ هیچ‌ آیه‌ای‌ از قرآن‌ را که‌ از سوی‌ باری‌ تعالی ‌آمده‌» یعنی: در این‌ حال‌، آیات‌ قرآن‌ را برای‌ اعلام‌ چگونگی‌ حکم‌ آن‌ کار، به ‌امتت‌ نمی‌خوانی‌ تا حکم‌ آنها با خواندنت‌ دانسته‌ شود «و شما هیچ‌ عملی‌نمی‌کنید» خطاب‌ برای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و امت‌ ایشان‌ است‌ «مگر این‌که‌ ما بر شما گواهیم‌» شما را می‌بینیم‌ و از شما می‌شنویم‌ «آن‌گاه‌ که‌ بدان‌ مبادرت‌ می‌ورزید» به‌گفتار و کردار «و هم‌وزن‌ ذره‌ای‌، نه‌ در زمین‌ و نه‌ در آسمان‌ از پروردگار تو پنهان‌ نیست‌» ذره: موریانه‌ سرخ‌ رنگ‌، یا کوچک‌ترین‌ جزء از اجزای‌ ماده‌ است‌ «و نه‌ کوچک‌تر از آن‌» یعنی: کوچکتر از ذره‌، همچون‌ اجزای‌ اتم‌ (الکترون‌، پروتون‌ ونوترون‌) «و نه‌ بزرگ‌تر» از آن‌ «چیزی‌ نیست‌، مگر این‌که‌» آن‌ چیز نزد خدا عزوجل «در کتابی‌ روشن‌» که‌ لوح‌ محفوظ است‌ «نوشته‌ شده‌ است‌» پس‌ چگونه‌ از او پنهان ‌می‌ماند؟!.

هدف‌ از اعلام‌ این‌ حقایق‌، اولا: رد بر کسانی‌ است‌ که‌ می‌پندارند؛ خدای‌ متعال‌ به‌ جزئیات‌ دانا نیست‌، ثانیا: رساندن‌ اهل‌ خرد به‌ این‌ نتیجه‌ منطقی‌ است‌ که‌ فقط دارنده‌ چنین‌ اوصافی‌ شایسته‌ آن‌ است‌ که‌ حلال‌ و حرام‌ وضع‌ کند و به‌ یگانگی‌ مورد پرستش‌ قرار گیرد.

 ﴿أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ٦٢ [یونس: 62].

«آگاه‌ باشید که‌ قطعا بر اولیای‌ الله نه‌ بیمی‌ است‌» (اولیاء الله: دوستان‌ خدا): نخبگان‌ و برگزیدگان‌ از مؤمنانند که‌ گویی‌ با طاعت‌ خدای‌ سبحان‌ و پرهیز از معصیت‌ وی‌، به‌ او نزدیک‌ شده‌اند پس‌ بر این‌ گروه‌ نه‌ در هنگامه‌ رستاخیز و حشر و نشر و عرصات‌ قیامت‌، بیمی‌ است‌ چرا که‌ خدای‌ متعال‌ ضمانت‌ کرده‌ است‌ که ‌ایشان‌ از هول‌ و هراس‌ آن‌ روز ایمن‌ باشند «و نه‌ آنان‌ اندوهگین‌ می‌شوند» بر آنچه‌ که‌ از دنیا از دست‌ داده‌ و پشت‌ سرگذاشته‌اند چنان‌که‌ دوست‌داران‌ دنیا بر از دست‌ دادن‌ آن‌ اندوهگین‌ می‌شوند.

﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ٦٣ [یونس: 63].

این‌ گروه‌ دوستان‌ خدا عزوجل «همانان‌» اند «که‌ ایمان‌ آورده‌اند» به‌ آنچه‌ که‌ باید بدان‌ ایمان‌ می‌آوردند «و تقوی‌ ورزیده‌اند» یعنی: از خدای‌ سبحان‌ پروا داشته‌اند؛ با پایبندی‌ به‌ امر و نهی‌ وی‌. آری‌! اینان‌ هرگز به‌ مانند دیگران‌ بیم‌ و هراسی‌ ندارند زیرا به‌ تکالیفی‌ که‌ خداوند عزوجل بر ایشان‌ وضع‌ کرده‌، عمل‌ نموده‌اند و خود را از معاصی‌ و نواهی‌ وی‌ بازداشته‌اند پس‌ ایشان‌ ضمن‌ این‌که‌ از اعتماد به‌ نفس ‌برخوردار بوده‌اند، به‌ پروردگار خویش‌ نیز گمان‌ نیک‌ داشته‌اند. همچنین‌ آنان‌، بر از دست‌ دادن‌ خواسته‌ای‌ از خواسته‌ها و مقصدی‌ از مقاصد دنیا اندوهگین ‌نمی‌شوند زیرا می‌دانند که‌ این‌ هم‌ به‌ قضا و قدر الهی‌ است‌ پس‌ سینه‌هایشان‌ برای ‌هرگونه‌ رخدادی‌، باز و گشاده‌، جسم‌ و جان‌شان‌ پرنشاط و دل‌هایشان‌ شادمان‌ ومسرور است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ سعیدبن‌ جبیر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدند: «اولیای‌ خدا عزوجل کیستند؟» فرمودند: «کسانی‌ اند که‌ دیدن‌شان‌ خدا عزوجل را به‌ یاد انسان‌ می‌آورد».

 ﴿لَهُمُ الْبُشْرَى فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ٦٤ [یونس: 64].

«برای‌ ایشان‌» یعنی: برای‌ اولیاءالله از جانب‌ خداوند عزوجل «در زندگی‌ دنیا و در آخرت‌ بشارت‌ است‌».

مفسران‌ در تفسیر این‌ بشارت‌، چهار وجه‌ را ذکر کرده‌اند:

1-  این‌ بشارت‌، از طریق‌ وحی‌ الهی‌ بر انبیایش  علیهم السلام  در مورد حالشان‌ در آخرت ‌است‌ که‌ ایشان‌ را به‌ بهشت‌ خویش‌ در می‌آورد و از ایشان‌ خشنود می‌شود.

2-  این‌ بشارت‌، با خواب‌های‌ نیکویی‌ است‌ که‌ به‌ آنان‌ در زندگی‌ دنیا، مژده‌ نیک‌ می‌دهد چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ مرفوع‌ آمده‌ است: «بعد از من‌، از وحی‌ جز مبشرات‌، یعنی‌ رؤیای‌ صالحه‌ای‌ که‌ مؤمن‌ آن‌ را می‌بیند، یا دیگران‌ در حق‌ وی ‌می‌بینند، باقی‌ نمانده‌ است‌».

3-  این‌ بشارت‌، فضل‌ خداوند عزوجل بر مؤمنان‌ با اجابت‌ دعاهایشان‌ در دنیاست‌.

4-   این‌ بشارت‌، مژده‌ دادن‌ فرشتگان‌ به‌ مؤمنان‌ در هنگام‌ احتضارشان‌ است‌ و مضمون‌ این‌ مژده‌ این‌ است: ﴿أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ [فصلت: 30]. «بیم‌ نداشته‌ باشید و اندوهگین‌ نباشید و مژده‌ باد شما را به‌ بهشتی‌ که‌ به‌ شما وعده‌ داده‌ می‌شد».

اما بشارت‌ برای‌ اولیاءالله در آخرت‌، عبارت‌ است‌ از: ملاقات‌ فرشتگان‌ با ایشان‌ و دادن‌ پیغام‌ کامیابی‌ ایشان‌ به‌ نعمت‌های‌ بهشت‌ و به ‌سلامت‌ماندنشان‌ از عذاب ‌دوزخ‌. «کلمات‌ خدا را تبدیلی‌ نیست‌» سخنان‌ خدا عزوجل را عموما تغییر و تبدیلی ‌نیست‌ و از جمله‌، وعده‌های‌ او برای‌ بندگان‌ نیکوکارش‌ را. یعنی‌ این‌ وعده‌ها خواه‌ناخواه‌ تحقق‌ یافتنی‌ است‌ «این‌» پاداش‌ وافر در زندگی‌ دنیا و آخرت‌ «همان‌ کامیابی‌ بزرگ‌ است‌».

 ﴿وَلَا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ٦٥ [یونس: 65].

«و سخن‌ آنان‌ تو را غمگین‌ نکند» سخنی‌ که‌ متضمن‌ طعن‌ و تکذیب‌ و عیب‌جویی‌ تو و دین‌ توست‌ زیرا «عزت‌ به‌ تمامی‌ از آن‌ خداست‌» یعنی: غلبه‌ و قهر در گستره‌ ملک‌ و فرمانروایی‌ باری‌ تعالی‌، فقط مخصوص‌ اوست‌ پس‌ چگونه‌ آنان ‌را بر تو دستی‌ است‌ تا از سخنان‌شان‌ اندوهگین‌ شوی‌؟ «او شنوای‌ داناست‌» سخنان‌ بندگانش‌ را می‌شنود و به‌ احوال‌شان‌ داناست‌ پس‌ آنان‌ را در برابر آن‌ جزا می‌دهد.

 ﴿أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَتَّبِعُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکَاءَ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ٦٦ [یونس: 66].

«آگاه‌ باش‌ که‌ هر که‌» و هر چه‌ «در آسمان‌ها و هر که‌» و هر چه‌ «در زمین‌ است‌،از آن‌ خداست‌» در عبودیت‌ و در خلق‌ و امر پس‌ همه‌ ـ از جمله‌ این‌ گروه‌ مشرک‌ ـ ملک‌ حق‌ تعالی‌ هستند و او در آنان‌ آن‌گونه‌ که‌ بخواهد تصرف‌ می‌کند بنابراین‌، چگونه‌ می‌توانند برخلاف‌ اذن‌ وی‌ به‌ پیامبرش‌ آزاری‌ برسانند؟ آیه‌کریمه‌ متضمن‌ هشدار نابودی‌ کسانی‌ است‌ که‌ بشر و فرشتگان‌ و جمادات‌ را به‌پرستش‌ می‌گیرند زیرا آنها مملوک‌ را پرستیده‌ و مالک‌ را فرو گذاشته‌اند «و کسانی‌که‌ جز خدا شریکانی‌ را می‌خوانند، از آنها پیروی‌ نمی‌کنند، اینان‌ در حقیقت‌ جز از گمان‌ پیروی‌ نمی‌کنند» یعنی: مشرکان‌ هر چند معبودات‌ باطل‌ خود را شرکای ‌خداوند عزوجل می‌نامند، لیکن‌ این‌ معبودات‌ نیز مملوک‌ خدای‌ سبحان‌ هستند پس‌ در حقیقت‌ امر، آنها شرکای‌ وی‌ نه‌ بلکه‌ نام‌های‌ بی‌مسمایی‌ هستند که صلاحیت ‌مشارکت‌ با آفریننده‌ خویش‌ را ندارند لذا مشرکان‌ نه‌ از این‌ معبودات‌ باطل‌ بلکه ‌قطعا از این‌ گمان‌ خویش‌ که‌ بتان‌ خدایانی‌ سزاوار پرستش‌ هستند، پیروی‌ می‌کنند و گمان‌ هم‌ که‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ انسان‌ را از حق‌ بی‌نیاز نمی‌کند «و آنان‌ جز دروغگو نیستند» یعنی: آنان‌ به‌ حدس‌ و گمان‌، معبودات‌ باطل‌ را شرکای‌ خدای‌ سبحان ‌فرض‌ می‌کنند، در حالی‌که‌ این‌ حدس‌ و گمان‌، فرضیه‌ای‌ باطل‌ و دروغی‌ محض ‌است‌.

 ﴿هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ٦٧ [یونس: 67].

«اوست‌ آن‌که‌ شب‌ را برای‌ شما آفرید تا در آن‌ بیارامید» یعنی: در آن‌ از حرکت‌ و خستگی‌ به‌ سکون‌ و آرامش‌ پیوسته‌ و خود را از رنج‌ کار و مشغله‌ روزگار، فارغ‌بال‌ و راحت‌ گردانید «و روز را روشن‌» و روشنگر «گردانید» که‌ در آن ‌دیدنی‌ها، آشکار و قابل‌ رؤیت‌ می‌شوند و در نتیجه‌، انسان‌ها در این‌ عرصه‌گاه ‌روشن‌، به‌ کار و تلاش‌ منفعت‌ بار پرداخته‌ اسباب‌ و اوضاع‌ زندگی‌ و معیشت‌ خویش‌ را سامان‌ می‌بخشند «بی‌گمان‌ در این‌ امر، برای‌ گروهی‌ که‌ می‌شنوند» آنچه‌ راکه‌ بر آنان‌ از آیات‌ تنزیلی‌ خوانده‌ می‌شود و در آن‌ اندیشه‌ و تأمل‌ کرده‌ و به‌ دیده ‌عبرت‌ می‌نگرند؛ «نشانه‌هایی‌ است‌» زیرا این‌ اندیشه‌ و تأمل‌، خود از بزرگترین ‌اسباب‌ ایمان‌ می‌باشد.

﴿قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ بِهَذَا أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ٦٨ [یونس: 68].

آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ نمونه‌هایی‌ از سخنان‌ فاسد این‌ مشرکان‌ را بیان‌ کرده‌ و می‌فرماید: «کافران‌ گفتند: خدا فرزندی‌ برای‌ خود اختیار کرده‌ است‌، او منزه‌ است‌، او بی‌نیاز است‌» بدین‌گونه‌، خدای‌ سبحان‌ از این‌ باطل‌ آشکار تنزیه‌ جسته‌ و این ‌حقیقت‌ را که‌ از چنین‌ تعلقی‌ بی‌نیاز است‌، روشن‌ می‌سازد زیرا فرزند فقط از روی ‌نیازمندی‌ خواسته‌ می‌شود در حالی‌که‌ بی‌نیاز مطلق‌، هیچ‌ حاجتی‌ ندارد که‌ فرزندآن‌ را برایش‌ برآورده‌ گرداند. همچنین‌، کسی‌ محتاج‌ فرزند است‌ که‌ خود در معرض‌ انقراض‌ بوده‌ و خواستار فرزندی‌ است‌ که‌ جانشین‌ وی‌ گردد در حالی‌که ‌خدای‌  عزوجل زنده‌ پاینده‌ای‌ است‌ که‌ بر او مرگ‌ یا فنایی‌ عارض‌ نمی‌شود از این‌رو، او به‌ این‌ تعلق‌ و تعلقاتی‌ مانند آن‌ هیچ‌ نیازی‌ ندارد «آنچه‌ در آسمان‌ها و آنچه‌ در زمین‌ است‌ از آن‌ اوست‌» پس‌ درست‌ نیست‌ که‌ چیزی‌ از آنها فرزند وی‌ باشد زیرا میان‌ مالکیت‌ و پدری‌ و فرزندی‌، منافات‌ وجود دارد «شما را بر این‌ ادعا» که‌ خداوند عزوجل دارای‌ فرزند است‌ «هیچ‌ حجتی‌ نیست‌» و هیچ‌ دلیل‌ و برهانی‌ بر این ‌ادعا ندارید «آیا چیزی‌ را که‌ نمی‌دانید» بی‌پشتوانه‌ علم‌ و حجت‌ و برهان‌ «به‌ دروغ‌ بر خدا می‌بندید؟» این‌، تهدید و توبیخی‌ سخت‌ برای‌ آنان‌ است‌.

 ﴿قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ٦٩ [یونس: 69].

«بگو: در حقیقت‌ کسانی‌ که‌ بر خدا دروغ‌ می‌بندند» با نسبت ‌دادن‌ فرزند و شریک ‌برای‌ وی‌ «رستگار نمی‌شوند» به‌ بهشت‌ و نجات‌ یافتن‌ از عذاب‌ دوزخ‌.

﴿مَتَاعٌ فِی الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذَابَ الشَّدِیدَ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ٧٠ [یونس: 70].

«متاعی‌ است‌» فانی‌ «در دنیا» یعنی: اگر هم‌ صاحب‌ این‌ افترا به‌ چیزی‌ از خواسته‌های‌ گذرای‌ خود نایل‌ شود، قطعا آن‌ بهره‌مندیی‌ اندکی‌ در دنیاست ‌«سپس‌ بازگشت‌شان‌ به‌سوی‌ ماست‌» با مرگ‌ «آن‌گاه‌ به‌ سزای‌ آن‌که‌ کفر می‌ورزیدند، به‌ آنان‌ عذاب‌ سخت‌ می‌چشانیم‌» یعنی: افتراکنندگان‌ را به‌ سبب‌ کفرشان‌ که‌ عللی ‌چون‌ دروغ ‌بستن‌ بر خدای‌ سبحان‌ در پشت ‌سر آن‌ قرار دارد، به‌ عذابی‌ ابدی‌ معذب ‌می‌کنیم‌.

﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقَامِی وَتَذْکِیرِی بِآیَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَلَا تُنْظِرُونِ٧١ [یونس: 71].

«و خبر نوح‌ را بر آنان‌ بخوان‌» یعنی: داستان‌ وی‌ را با قومش‌ که‌ به‌پیام‌ حق‌ وی‌ کفر ورزیدند چنان‌که‌ کفار قریش‌ با تو چنین‌ کردند، بر آنان‌ بخوان‌ «آن‌گاه‌ که‌ به‌قوم‌ خود گفت: ای‌ قوم‌ من‌، اگر اقامت‌ من‌» در میان‌ شما «و اندرز دادن‌ من‌ به‌ آیات ‌خدا» یعنی‌ آیات‌ تکوینی‌ و تنزیلی‌ وی‌ «بر شما گران‌ آمده‌ است‌» و تاب‌ تحمل‌ آن‌را ندارید «پس‌» بدانید که‌ من‌ «بر خدا توکل‌ کرده‌ام‌» بنابراین‌، روش‌ شما را جز با توکل‌ بر خدای‌  عزوجل ‌، به‌ شیوه‌ دیگری‌ پاسخ‌ نداده‌ و بی‌باک‌ از عملکرد شما، به‌راه‌ دعوت‌ خویش‌ ادامه‌ می‌دهم‌ «پس‌ عزمتان‌ را جزم‌ کنید» و تصمیمتان‌ را استوار گردانید «همراه‌ شریکان‌ خویش‌» یعنی: آنها را در تصمیم ‌گیری‌تان‌ علیه‌ من‌، یا یاری‌ دادنتان‌ علیه‌ من‌، به‌ همراهی‌ فراخوانید «باز کارتان‌ بر شما پوشیده ‌نباشد» یعنی: در توطئه‌ علیه‌ من‌، هیچ‌ پرده‌ پوشی‌ نکرده‌ و هر تصمیمی‌ که‌ علیه ‌من‌ می‌گیرید، به‌طور آشکار و عریان‌ بگیرید «سپس‌ برسانید به‌ من‌» یعنی: آن‌کاری‌ را که‌ در حق‌ من‌ اراده‌ کرده‌ و آن‌ تصمیمی‌ را که‌ در باره‌ من‌ گرفته‌اید، به ‌معرض‌ اجرا بگذارید «و مهلتم‌ ندهید» بلکه‌ در کارتان‌ تعجیل‌ کنید و آنچه ‌می‌خواهید با من‌ انجام‌ دهید زیرا من‌ از شما هیچ‌ پروایی‌ ندارم‌ و می‌دانم‌ که‌ شما هیچ‌کاره‌اید.

این‌ سخن‌ نوح‌ ÷، از روی‌ اعتماد و اطمینان‌ کامل‌ وی‌ به‌ نصرت‌ پروردگارش ‌و اهمیت‌ ندادن‌ و بی‌پروایی‌ وی‌ به‌ تهدیدهای‌ قومش‌ بود.

﴿فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَمَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ٧٢ [یونس: 72].

«پس‌ اگر روی‌ گردانیدید» از پندها و موعظه‌های‌ من‌ و از پروای‌ خدا عزوجل و پیروی‌ از من‌ «بدانید که‌ من‌ از شما هیچ‌ مزدی‌ را نخواسته‌ام‌» یعنی: من‌ در برابر پند و اندرز خویش‌، از شما هیچ‌ مزد و پاداشی‌ را نخواسته‌ام‌ تا مرا در دعوتم‌، به‌ چشمداشت‌های‌ مادی‌ متهم‌ سازید «پاداش‌ من‌ جز بر عهده‌ خدا نیست‌» و فقط اوست‌ که‌ اجر و ثواب‌ مرا عنایت‌ می‌نماید، چه‌ شما ایمان‌ آورید و چه‌ روی‌ گردانید «و دستور یافته‌ام‌ که‌ از مسلمانان‌ باشم‌» یعنی: از اهل‌ تسلیم‌ و از اهل‌ اسلام ‌باشم‌، اسلامی‌ که‌ دین‌ همه‌ انبیای‌ عظام  علیهم السلام  است‌، هرچند شریعت‌هایشان‌ متنوع‌ و متعدد باشد.

﴿فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلَائِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ٧٣ [یونس: 73].

«پس‌ او را تکذیب‌ کردند» یعنی: قوم‌ نوح  علیه السلام  به‌ تکذیب‌ خود استمرار و برمخالفت‌ و عناد خویش‌ اصرار ورزیدند «آن‌گاه‌ او و کسانی‌ را که‌ با او بودند» از مؤمنانی‌ که‌ ـ به‌رغم‌ عناد و ایذای‌ قوم‌شان‌ ـ از او در دین‌ پیروی‌ کرده‌ و در راه‌ حق‌ پایداری‌ ورزیدند «نجات‌ دادیم‌ در کشتی‌» ای‌ که‌ نوح  علیه السلام  را مأمور ساختن‌ آن ‌کردیم‌ «و آنان‌ را جانشینان‌ گردانیدیم‌» در زمین‌، زمینی‌ که‌ قبلا از آن‌ نابود شدگان‌ در توفان‌ بود «و کسانی‌ را که‌ آیات‌ ما را تکذیب‌ کردند» از کفار معاند با نوح  علیه السلام  «غرق‌ کردیم‌» به‌ وسیله‌ توفان‌ «پس‌ بنگر» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  و ای‌ مخاطب‌ که: «فرجام‌ کار بیم‌ داده ‌شدگان‌ چگونه‌ بود» یعنی: پایان‌ کارشان‌ چه‌ عبرت‌انگیز بود؟ وما با دروغ ‌انگاران‌ حضرات‌ پیامبران‌، این‌ چنین‌ می‌کنیم‌. این‌ تسلیت‌ و دلجویی‌ای‌ برای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و تهدیدی‌ برای‌ مشرکان ‌است‌.

داستان‌ نوح  علیه السلام  قبلا در سوره‌ «اعراف‌» نیز گذشت‌ و این‌ داستان‌ و امثال‌ آن‌ از داستان‌های‌ قرآنی‌، در برخی‌ از سوره‌های‌ دیگر هم‌ تکرار می‌شود پس‌ راز و حکمت‌ این‌ تکرار در چیست‌؟

شیخ ‌سعید حوی‌ در تفسیر «الاساس‌» برای‌ این‌ تکرار، دو عامل‌ را ذکر می‌کند:

اول‌ این‌که: داستانی‌ که‌ در یک‌ سوره‌ مطرح‌ می‌شود، به‌ سیاق‌ آن‌ سوره‌ و جایگاه‌ آن‌ در ترتیب‌ قرآنی‌ کمک‌ می‌کند. یعنی‌ آن‌ داستان‌، به‌ عنوان‌ بخشی‌ از مضمون ‌تبیین‌کننده‌ آن‌ سوره‌، به‌ معانی‌ مورد نظر آن‌، پیوند می‌خورد.

دوم‌ این‌که: داستان‌های‌ قرآنی‌ در چهارچوب‌ اندرزهای‌ مطرح‌ شده‌ در آن‌، نقش ‌ویژه‌ خود را در هر سوره‌ ایفا می‌کنند و این‌ داستان‌ها بر اساس‌ طول‌، توسط یا کوتاه ‌بودن‌ یک‌ سوره‌، هماهنگ‌ با آن‌ عمل‌ می‌نمایند». بنابر این‌، طرح‌ داستان‌ نوح ÷، به‌ سیاق‌ و موضوع‌ عام‌ سوره‌ «یونس‌» کمک‌ می‌کند و آن‌ عبارت‌ از نفی‌ تعجب‌ و شگفتی‌ آنان‌ از فرستادن‌ پیامبر هشداردهنده‌ای‌ است‌. چنان‌که‌ طرح‌ این‌ داستان‌، به‌ شفای‌ قلب‌ بیماردلان‌ از بیماری‌ شک‌ نیز کمک‌ کرده‌ و مؤمن‌ را بر در پیش‌ گرفتن‌ موضعی‌ درست‌ و محکم‌ در برابر کفار تربیت‌ می‌کند.

 ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ کَذَلِکَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ٧٤ [یونس: 74].

«آن‌گاه‌ پس‌ از نوح‌ پیامبرانی‌ را به‌سوی‌ قوم‌شان‌ فرستادیم‌» چون‌ هود و صالح‌ و ابراهیم‌ و لوط و شعیب  علیهم السلام  را «پس‌ برای‌ آنان‌» یعنی: برای‌ قوم‌شان‌ «بینات‌ را آوردند» یعنی: معجزات‌، ادله‌، برهان‌ها و احکام‌ دین‌ را «ولی‌ آنان‌ هرگز مستعد آن‌ نبودند که‌ به‌ چیزی‌ که‌ قبلا آن‌ را دروغ‌ شمرده‌ بودند، ایمان‌ بیاورند» یعنی: ایمان ‌نیاوردند بلکه‌ بر کفر خویش‌ اصرار و استمرار ورزیده‌ و به‌ سبب‌ اصرار پیشین‌شان‌ بر تکذیب‌ پیامبران‌، توفیق‌ ایمان‌ نیافتند. یا معنی‌ این‌ است: اقوام‌ این‌ گروه‌ پیامبرانی‌ که‌ بعد از نوح‌  علیه السلام  مبعوث‌ شدند، بر آن‌ نبودند تا به‌ آنچه‌ که‌ قوم‌ نوح‌  علیه السلام  قبلا آن‌ را تکذیب‌ کرده‌ بود، ایمان‌ بیاورند «این‌گونه‌ ما بر دل‌های‌ تجاوزکاران‌» ازحد در کفر و فساد «مهر می‌نهیم‌» و در نتیجه‌، دل‌هایشان‌ پذیرای‌ ایمان‌ نمی‌شود. بنابر این‌، مهرنهادن‌، به‌ سبب‌ تجاوز خود آنهاست‌.

 ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى وَهَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآیَاتِنَا فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِینَ٧٥ [یونس: 75].

«سپس‌ بعد از آنان‌» یعنی: بعد از پیامبرانی‌ که‌ ذکرشان‌ رفت‌ و بعد از امتهایشان ‌«موسی‌ و هارون‌ را با آیات‌ خویش‌ به‌سوی‌ فرعون‌ و سران‌ قوم‌ وی‌ فرستادیم‌» آیات: شامل‌ معجزات‌ و نشانه‌های‌ نه‌گانه‌ای‌ است‌ که‌ در سوره‌های‌ قبل‌ ذکر شد «ولی‌ آنان‌ گردنکشی‌ کردند» یعنی: از پذیرفتن‌ آیات‌، تکبر ورزیده‌ و در برابر آن‌ تسلیم‌ نشدند و به‌ آنچه‌ که‌ این‌ آیات‌ دربرگیرنده‌ آن‌ بود، اذعان‌ ننمودند «و قومی‌ مجرم‌ بودند» به‌ سبب‌ استکبار و گردنکشی‌ از پیروی‌ آنچه‌ که‌ موسی‌ و هارون‌ (علیهما السلام) با خود آورده‌ بودند، به‌ همین‌ جهت‌، موضعی‌ هماهنگ‌ با طبیعت‌ تبه‌کارانه‌ و مجرمانه‌ خود در پیش‌ گرفتند.

 ﴿فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِینٌ٧٦ [یونس: 76].

«پس‌ چون‌ حق‌ از جانب‌ ما به‌سویشان‌ آمد، گفتند» از روی‌ مکابره‌ و عناد «بی‌گمان‌ این‌ سحری‌ آشکار است‌» فرعونیان‌ حق‌ را با تأکید هر چه‌ تمامتر، سحر و جادو خواندند، در حالی‌که‌ می‌دانستند این‌ سخنشان‌ دروغی‌ بیش‌ نیست‌.

﴿قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَکُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلَا یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ٧٧ [یونس: 77].

«موسی‌ گفت‌» اعتراض‌کنان‌ برآنان‌ «آیا وقتی‌ حق‌ به‌سوی‌ شما آمد، می‌گویید این ‌سحر است‌؟ آیا این‌ سحر است‌؟» در حالی‌که‌ همین‌ معجزه‌ حق‌ بود که‌ سحر ساحران‌ را تماما بی‌اثر کرد پس‌ این‌، دورترین‌ چیز از سحر می‌باشد «و حال‌ آن‌که ‌ساحران‌ رستگار نمی‌شوند» یعنی: به‌ مطلوبی‌ دست‌ نیافته‌ و به‌ خیری‌ نمی‌رسند و از شر و بلایی‌ نجات‌ نمی‌یابند پس‌ چگونه‌ کسی‌ که‌ فرستاده‌ الله عزوجل و از اهل‌ نجات‌ و رستگاری‌ است‌، به‌ این‌ وادی‌ سراسر زیان‌ در می‌افتد؟

﴿قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا وَتَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیَاءُ فِی الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَکُمَا بِمُؤْمِنِینَ٧٨ [یونس: 78].

«گفتند» فرعونیان‌ «آیا به‌سوی‌ ما آمده‌ای‌ تا ما را از دینی‌ که‌ پدرانمان‌ را بر آن ‌یافته‌ایم‌» یعنی‌ از پرستش‌ بتان‌ «بازداری‌ و تا کبریا در زمین‌ برای‌ شما باشد» ای‌ موسی‌ و هارون‌؟ مراد از کبریا: ریاست‌ و پادشاهی‌ است‌. پس‌ فرعون‌ و فرعونیان‌، علت‌ عدم‌ پذیرش‌ دعوت‌ موسی‌  علیه السلام  را به‌ دو امر مربوط ساختند: یکی‌ تمسک‌ به ‌تقلید از پدرانشان‌ و دیگری‌ حرص‌ بر ریاست‌، چه‌ اگر آنان‌ دعوت‌ موسی‌  علیه السلام  را اجابت‌ گفته‌ و او را تصدیق‌ می‌کردند، در این‌ صورت‌، کلیدهای‌ امر امت‌ وی‌ در اختیارش‌ قرار می‌گرفت‌ و برای‌ فرعون‌، ریاست‌ تام‌ و کاملی‌ باقی‌ نمی‌ماند، چرا که‌ تدبیر و اداره‌ شئون‌ مردم‌ به‌ وسیله‌ دین‌، اداره‌ فرعون‌ را با سیاست‌ها و روش‌ها و منش‌های‌ وی‌، ملغی‌ و بی‌اعتبار می‌گردانید. «و ما به‌ شما دوتن‌ ایمان ‌نمی‌آوریم‌» این‌ همان‌ قرار نهایی‌ و فیصله‌ آخرینی‌ بود که‌ آن‌ را اعلان‌ کردند.

 ﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِی بِکُلِّ سَاحِرٍ عَلِیمٍ٧٩ [یونس: 79].

و چون‌ فرعون‌ معجزه‌ ید بیضا و عصای‌ موسی‌  علیه السلام  را دید، برای‌ این‌که‌ موضع‌ خویش‌ در قبال‌ دعوت‌ موسی‌  علیه السلام  را به‌ مردم‌، موضعی‌ درست‌ و بر حق‌ نمایش ‌دهد، به‌ گردآوردن‌ جادوگران‌ و ترتیب‌ دادن‌ نمایشنامه‌ای‌ بدین‌ مضمون‌ دستور داد: «و فرعون‌ گفت: هرجادوگر دانایی‌ را پیش‌ من‌ آورید» زیرا او بر این‌ باور بود که ‌معجزات‌ موسی‌  علیه السلام  از نوع‌ سحر و جادوست‌ پس‌ بر آن‌ شد تا مردم‌ را تحمیق‌ کند و بفریبد و با سحر و شعبده‌بازی‌ و ایجاد آشوب‌ و هیاهو و غوغا سالاری‌، با پیام‌ موسی‌  علیه السلام  معارضه‌ نماید پس‌ خدای‌ متعال‌ این‌ نیرنگ‌ و توطئه‌ وی‌ را بی‌اثر کرد چنان‌که‌ می‌فرماید:

 ﴿فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالَ لَهُمْ مُوسَى أَلْقُوا مَا أَنْتُمْ مُلْقُونَ٨٠ [یونس: 80].

«و چون‌ جادوگران‌ آمدند، موسی‌ به‌ آنان‌ گفت: آنچه‌ را اندازنده‌ هستید، بیندازید» یعنی: آنچه‌ را که‌ با خود از ریسمان‌ها و عصاها دارید به‌ میدان‌ افگنید.

دلیل‌ این‌که‌ موسی‌  علیه السلام  آنها را به‌ پیشگام‌ شدن‌ در اجرای‌ نمایششان‌ فراخواند این ‌بود که: او می‌دانست‌؛ نمایش‌ آنها خیالاتی‌ بیش‌ نیست‌ و آنها نمی‌توانند عصاها و ریسمان‌های‌ خود را در میدان‌ واقعیت‌ به‌ مارها و اژدهای‌ حقیقی‌ تبدیل‌ کنند و چون ‌آنها این‌ خیال‌افگنی‌هایشان‌ را به‌ میدان‌ افگنند، او با ابطال‌ و در هم‌ چیدن‌ عصاها و ریسمان‌هایشان‌، جادوی‌شان‌ را محو و بی‌اثر می‌گرداند و بدین‌گونه‌، عجز و ناتوانی‌شان‌ برای‌ همه‌ کسانی‌ که‌ در صحنه‌ حاضرند، آشکار می‌شود چرا که‌ او عصایش‌ را می‌افگند و پس‌ از تبدیل‌ آن‌ به‌ اژدها، مجددا آن‌ را به‌ حال‌ اولش‌ برمی‌گرداند و مردم‌ هم‌ آن‌ را در دستش‌ می‌بینند که‌ موجود است‌، اما ریسمان‌ها و عصاهای‌ ساحران‌ نابود می‌شود، از آن‌رو که‌ تخیل‌افگنی‌ای‌ بیش‌ نبوده‌ که‌ بر باد رفته‌ است‌ و اثری‌ واقعی‌ و برجای‌ ماندنی‌ از خود ندارد.

 ﴿فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لَا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ٨١ [یونس: 81].

«پس‌ چون‌ افگندند، موسی‌ گفت: آنچه‌ را شما به‌ میان‌ آوردید سحر است‌» یعنی: باطل‌ قلابی‌ای‌ است‌ که‌ به‌وسیله‌ آن‌ اموری‌ غیر واقعی‌ را که‌ هیچ‌ حقیقتی‌ ندارد، در خیال‌ مردم‌ به‌ صورت‌ اموری‌ واقعی‌ در می‌افگنید، به‌خلاف‌ آورده‌ من‌ که‌ حق ‌و واقعیت‌ است‌ زیرا نشانه‌ و معجزه‌ای‌ از معجزات‌ خداوند عزوجل می‌باشد «به‌ زودی ‌خدا آن‌ را باطل‌ خواهد کرد» یعنی: خداوند متعال‌ به‌ زودی‌ برساخته‌هایتان‌ را محو و بی‌اثر خواهد کرد به‌طوری‌ که‌ مردم‌، بطلان‌ آن‌ را ـ با نشانه‌های‌ اعجاز گری‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ بر دست‌ من‌ آشکار می‌گرداند ـ خواهند دانست‌ و به‌ حقیقت‌ امر آن‌ پی‌ خواهند برد «خدا کار مفسدان‌ را تأیید نمی‌کند» و برنامه‌هایشان‌ را به‌ کرسی‌ حقیقت‌ نمی‌نشاند زیرا این‌ سنتی‌ از سنت‌های‌ خداوند عزوجل است‌ که‌ عمل‌ مفسد، قابلیت‌ اصلاح‌ را ندارد.

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ سنتی‌ دیگر از سنن‌ خویش‌ را که‌ متمم‌ و مکمل‌ این‌ سنت‌ وی ‌است‌، ذکر نموده‌ و می‌فرماید:

 ﴿وَیُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ٨٢ [یونس: 82].

«و خدا حق‌ را ثابت‌ می‌گرداند» یعنی: حق‌ را به‌ عرصه‌ ظهور آورده‌ و آن‌ را به ‌کرسی‌ می‌نشاند و در زمین‌ به‌ آن‌ تمکین‌ می‌دهد. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: حق‌ را تبیین‌ کرده‌ و آن‌ را روشن‌ می‌کند «با کلمات‌ خود» که‌ آنها را در کتاب هایش‌ بر انبیای‌ خویش‌ فرود آورده‌ است‌، کلماتی‌ که‌ در برگیرنده‌ حجت‌ها و برهان‌های‌ او می‌باشند «هر چند مجرمان‌» از کسان‌ فرعون‌ و دیگران‌ «را خوش‌ نیاید» یا مراد از کلمات: فرمانهای‌ تکوینی‌ باری‌ تعالی‌ است‌، چون‌ این‌ فرمان‌ وی‌ به‌ عصا که: به‌ اژدها تبدیل‌ شود و ریسمان‌ها و عصاهایشان‌ را فرو بلعد.

 ﴿فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِی الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ٨٣ [یونس: 83].

«سرانجام‌، کسی‌ به‌ موسی‌ ایمان‌ نیاورد جز ذریه‌ای‌ از قوم‌ وی‌» از زاد و ولد بنی‌اسرائیل‌. به‌ قولی‌ دیگر: مراد از «ذریه‌»، گروهی‌ از جوانان‌ و کسان‌ قوم‌ فرعونند. یعنی‌ جز شماری‌ اندک‌ از نژاد و کسان‌ فرعون‌، کسی‌ دیگر از آنان‌ به ‌موسی‌  علیه السلام  ایمان‌ نیاورد و از آن‌ جمله‌ بود مؤمن‌ آل‌ فرعون‌ که‌ ایمانش‌ را پنهان ‌می‌داشت‌[4] و از آن‌ جمله‌ بودند آسیه‌ زن‌ فرعون‌، ماشطه‌ دخترش‌ و زن‌ خزانه‌ دار وی‌ که: «با وجود خوف‌ از فرعون‌ و ملأ آنها» یعنی: اشراف‌ قومش‌ «که‌ مبادا آنان‌ را در فتنه‌ افگنند» یعنی: آنها را از دین‌ حق‌ با آزار و شکنجه‌ برگردانند؛ به‌ موسی‌  علیه السلام  ایمان‌ آوردند «و همانا فرعون‌ در آن‌ سرزمین‌ گردنکش‌ بود» یعنی: او در سرزمین ‌مصر و بر مردم‌ آن‌ برتری‌جو، سرکش‌، متکبر و مستبد بود «و او از اسرافکاران ‌بود» در کفر و در آنچه‌ که‌ از کشتن‌ و به‌ دار آویختن‌ و انواع‌ گوناگون‌ شکنجه‌ها و عذاب‌ها بر مردم‌ اعمال‌ می‌کرد.

از برخی‌ روایات‌ تاریخی‌ بر می‌آید که‌ فرعون‌ زمان‌ موسی‌ ÷، رعمسیس‌ دوم ‌بود که‌ در مصر منشوری‌ عام‌ صادر کرد و در آن‌ اعلان‌ پروردگاری‌ نمود. و در روشنی‌ این‌ روایات‌ تاریخی‌، به‌ عمق‌ معنی‌ این‌ آیه‌ پی‌می‌بریم‌.

 ﴿وَقَالَ مُوسَى یَا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ٨٤ [یونس: 84].

«و موسی‌ گفت: ای‌ قوم‌ من‌! اگر به‌ خدا ایمان‌ آورده‌اید پس‌ بر وی‌ توکل‌ کنید، اگر اهل‌ تسلیمید» این‌ فرمانی‌ است‌ به‌ بنی‌اسرائیل‌ که‌ آنها را براین‌ امر برمی‌انگیزد که‌ به ‌خدای‌  عزوجل توکل‌ کنند و خود را به‌ او تسلیم‌ کنند؛ یعنی‌ خود را برای‌ وی‌ پاک‌ و خالص‌ گردانند به‌طوری‌ که‌ شیطان‌ را در نفس‌هایشان‌ هیچ‌ بهره‌ای‌ نباشد زیرا توکل‌ جز با اخلاص‌ تحقق‌ پیدا نمی‌کند و بدون‌ توکل‌ هم‌ هیچ‌ امتی‌ نمی‌تواند به‌هدف‌ والای‌ الهی‌ خویش‌ دست‌ یابد.

﴿فَقَالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ٨٥ [یونس: 85].

«پس‌ گفتند» بنی‌اسرائیل: «بر خدا توکل‌ کردیم‌» و این‌ فرمان‌ را پذیرا گشتیم‌. آن‌گاه‌ به‌ بارگاه‌ حق‌ تعالی‌ روآورده‌ و چنین‌ دعا کردند: «پروردگارا! ما را فتنه‌ای ‌برای‌ قوم‌ ستمگر مگردان‌» یعنی: آنان‌ را بر ما مسلط نکن‌ تا ما را با هدف‌ برگرداندن‌ از دینمان‌ شکنجه‌ کنند. یا ما را فتنه‌ای‌ برای‌ آنان‌ نگردان‌ که‌ دیگران‌ را به ‌وسیله‌ ما بفریبند، بدین‌گونه‌ که‌ به‌ آنان‌ بگویند: اگر این‌ گروه‌ بر حق‌ می‌بودند، ما هرگز بر آنان‌ مسلط نمی‌شدیم‌ که‌ این‌گونه‌ در بندشان‌ کشیده‌ و شکنجه‌شان‌ کنیم‌.

 ﴿وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِکَ مِنَ الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ٨٦ [یونس: 86].

«و» نیز بنی‌اسرائیل‌ گفتند: پروردگارا! «ما را به‌ رحمت‌ خویش‌ از گروه‌ کافران ‌نجات‌ ده‌» و این‌چنین‌اند مؤمنان‌ که‌ با خداترسی‌ و امید به‌ فضل‌ حق‌ تعالی‌، از او درخواست‌ عافیت‌ و نجات‌ می‌کنند.

 ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِیهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ٨٧ [یونس: 87].

«و به‌ موسی‌ و برادرش‌ وحی‌ کردیم‌ که‌ شما دوتن‌، برای‌ قوم‌ خود در مصر خانه‌هایی‌ ترتیب‌ دهید» یعنی: برای‌ قوم‌ خود در مصر، مساجدی‌ را به‌ منظور عبادت ‌خدای‌ متعال‌ بنا کنید. به‌ قولی: مراد از مصر در این‌ آیه‌، شهر اسکندریه‌ است‌ وبه‌ قولی‌ دیگر: مراد مصر قدیم‌ است‌ که‌ در جوار قاهره‌ فعلی‌ قرار داشت‌ «وخانه‌های‌ خود را رو به‌ قبله‌ بسازید» یعنی: مساجد خود را رو به‌ قبله‌ بسازید.به‌ قولی: مراد خانه‌های‌ مسکونی‌ آنهاست‌ که‌ مأمور شدند تا آنها را روبه‌رو و نزدیک‌ همدیگر بسازند زیرا در این‌ کار مصالحی‌ وجود دارد که‌ بر کسی‌ پنهان ‌نیست‌. بنابر قول‌ اول: مراد از قبله‌، جهت‌ بیت‌المقدس‌، یا جهت‌ کعبه‌ است‌ «و نماز را برپا دارید» همان‌ نمازی‌ که‌ خدای‌ متعال‌ شما را به‌ اقامه‌ آن‌ فرمان‌ داده ‌است‌ «و مؤمنان‌ را بشارت‌ ده‌» ای‌ موسی‌ به‌ آنچه که‌ خداوند عزوجل از پیروزی‌ و جانشین‌ ساختن‌شان‌ در زمین‌ به‌ آنان‌ وعده‌ داده‌ است‌.

 ﴿وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِینَةً وَأَمْوَالًا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُوا حَتَّى یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ٨٨ [یونس: 88].

«و موسی‌ گفت: پروردگارا! تو به‌ فرعون‌ و اشراف‌ وی‌ زینت‌ و مالهای‌ بسیار در زندگانی‌ دنیا داده‌ای‌» زینت: نام‌ هر چیزی‌ است‌ که‌ ابزار آرایش‌ قرار می‌گیرد؛ از لباس‌، وسیله‌ سواری‌، زیورات‌، فرش‌، سلاح‌ و غیره‌ «پروردگارا! تا گمراه‌ کنند از راه‌ تو» یعنی: فرجام‌ کارشان‌ این‌ بود که‌ نعمت‌هایت‌ را، در برگرداندن‌ مردم‌ از دین‌ حقت‌ مورد بهره‌برداری‌ قراردادند «پروردگارا! اموال‌شان‌ را نابود کن‌» وبی‌برکت‌ و محو گردان‌ «و دل‌هایشان‌ را سخت‌کن‌» یعنی: آنها را سنگدل‌ گردان‌ وبر دل‌هایشان‌ مهر بنه‌ که‌ حق‌ را نپذیرند و به‌ استقبال‌ ایمان‌ نشتابند، به‌گونه‌ای‌ «که‌ ایمان‌ نیاورند تا عذاب‌ دردناک‌ را ببینند» یعنی: ایمان‌ آنها با دیدن‌ عذابت‌ همراه‌ شود، که‌ در این‌ هنگام‌، دیگر ایمان‌ سودی‌ به‌ حالشان‌ ندارد.

این‌ نفرین‌های‌ موسی‌  علیه السلام  علیه‌ آنان‌، حکایتگر خشم‌ وی‌ به‌ خاطر خدا عزوجل و دینش‌، علیه‌ فرعون‌ و سران‌ قوم‌ وی‌، یعنی‌ کسانی‌ بود که‌ برای‌ موسی‌  علیه السلام  روشن‌ شده‌ بود که‌ خیری‌ در آنان‌ نیست‌، به‌همین‌ جهت‌ بود که‌ خدای‌ متعال‌ دعای‌ او را اجابت‌ کرد چنان‌که‌ می‌فرماید:

 ﴿قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ٨٩ [یونس: 89].

«خداوند فرمود: دعای‌ هر دوی‌ شما اجابت‌ شد پس‌ استقامت‌ کنید» استقامت: ثبات‌ و پایداری‌ آنها بر تمسک‌ به‌ دین‌، عدم‌ بیرون‌ رفتن‌ از دایره‌ احکام‌ آن‌ و دعا و التجایشان‌ به‌سوی‌ خدای‌  عزوجل است‌ «و از راه‌ جاهلان‌ پیروی‌ نکنید» یعنی: از شریعت‌ خدا عزوجل منحرف‌ نشوید؛ با پیروی‌ از کسانی‌ که‌ علم‌ و دانشی‌ در دین ‌ندارند. و هرچند که‌ دعاکننده‌ موسی‌  علیه السلام  بود، لیکن‌ چون‌ هارون‌  علیه السلام  نیز به‌ دعای ‌موسی‌  علیه السلام  آمین‌ می‌گفت‌، در اینجا صیغه‌ تثنیه‌ به‌ کار گرفته‌ شد.

علامه‌ ألوسی‌ در تفسیر «روح‌المعانی‌« از شیخ‌ ابومنصور ماتریدی‌ نقل‌ می‌کند که‌ گفت: «رضا به‌ کفر از حیث‌ این‌که‌ کفر است‌، کفر می‌باشد، اما رضا به‌ کفر کافر نه‌ از این‌ حیث‌ بلکه‌ از حیث‌ این‌ که‌ سبب‌ عذاب‌ دردناک‌ برای‌ وی‌ است‌، کفر نیست‌ و دعای‌ موسی‌  علیه السلام  از همین‌ مقوله‌ دوم‌ بود».

﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ٩٠ [یونس: 90].

«و بنی‌اسرائیل‌ را از دریا گذراندیم‌» خداوند متعال‌ دریا را خشک‌ کرد و بنی‌اسرائیل‌ را از آن‌ عبور داد و به‌ ساحل‌ رسانید[5] «پس‌ فرعون‌ و لشکریانش‌ از راه‌ ستم‌ و تجاوز، آنان‌ را دنبال‌ کردند» بغی: ستم‌ و عدو: تجاوز است‌ «تا وقتی‌که‌» فرعون‌ «در شرف‌ غرق ‌شدن‌ قرارگرفت‌» و آب‌ تا دهانش‌ بالا آمد، «گفت: ایمان‌ آوردم‌ که‌ هیچ‌ معبودی‌ بجز آن‌که‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ او ایمان‌ آورده‌اند، نیست‌» زیرا هنگامی‌ که‌ فرعون‌ و کسانش‌ در تعقیب‌ موسی‌  علیه السلام  و قومش‌ به‌ دریا زدند تا از همان ‌راه‌ از دریا بگذرند، آب‌ از هر دو سو به ‌هم‌ آمد و غرق‌شان‌ کرد، در همین‌ کشاکش ‌غرق‌ بود که‌ فرعون‌ این‌ سخن‌ را گفت‌. آن‌ لعین‌ صراحتا نگفت‌ که: به‌خدا عزوجل ایمان‌ آوردم‌ زیرا هنوز در او عرقی‌ از دعوای‌ الوهیت‌ باقی‌ مانده‌ بود «و» گفت‌ «من‌ از مسلمانانم‌» یعنی: از تسلیم‌ شدگان‌ به‌ امر خدا عزوجل و از کسانی ‌هستم‌ که‌ او را به‌ یگانگی‌ خوانده‌ و ماسوایش‌ را نفی‌ می‌کنند. البته‌ آن‌ ایمان‌ درچنان‌ وقتی‌، به‌حال‌ وی‌ سودی‌ نکرد چنان‌که‌ خدای‌ متعال‌ فرمود:

 ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ٩١ [یونس: 91].

«اکنون‌؟» یعنی: آیا اکنون‌ ایمان‌ می‌آوری‌ «درحالی‌که‌ پیش‌ از این‌ نافرمانی ‌می‌کردی‌ و از تبهکاران‌ بودی‌؟» پس‌ بدان‌ که‌ ایمان‌ آوردن‌ در هنگام‌ دیدن‌ مرگ‌، هیچ‌ سودی‌ به‌ حالت‌ ندارد. به‌ قولی: گوینده‌ این‌ سخن‌ به‌ وی‌، جبرئیل‌  علیه السلام  بود.

اجماع‌ امت‌ بر آن‌ است‌ که‌ ایمان‌ فرعون‌ پذیرفته‌ نشد، به‌ سبب‌ این‌ سنت‌ الهی ‌که: ایمان‌ در حال‌ فرود آمدن‌ عذاب‌ پذیرفته‌ نمی‌شود.

 ﴿فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ٩٢ [یونس: 92].

«پس‌ امروز تو را با جسدت‌ می‌رهانیم‌» یعنی: تو را از دریا با جسد بی‌روحت ‌بیرون‌ می‌آوریم‌. آری‌! دریا فرعون‌ را مرده‌ به‌ ساحل‌ افگند به‌طوری‌ که‌ همگان ‌جسد وی‌ را مشاهده‌ کردند «تا برای‌ کسانی‌ که‌ از پی‌ تو می‌آیند، آیتی‌ باشد» از آیات‌ و نشانه‌های‌ ما، که‌ امت‌های‌ آینده‌ وقتی‌ خبر این‌ واقعه‌ عبرت‌انگیز را می‌شنوند، از آن‌ عبرت‌ بگیرند و کذب‌ و بهتان‌ این‌ ناکسی‌ را که‌ مدعی‌ ربوبیت ‌اعلی‌ شد، بدانند و در نتیجه‌ از تکبر و گردنکشی‌ و تمرد علیه‌ خدای‌ سبحان ‌بپرهیزند. آری‌! اینک‌ این‌ جثه‌ بی‌جان‌ وی‌ است‌ که‌ در ساحل‌ دریا در فضایی‌ بازافگنده‌ شده‌ پس‌ بروید و آن‌ را ببینید؛ ببینید که‌ او نه‌ خداست‌ و نه‌ رب‌ اعلی‌ بلکه ‌جسد بی‌جان‌ بی‌نوایی‌ است‌ سپرده‌ شده‌ به‌ ماسه‌های‌ سوزان‌ ساحل‌. بایسته ‌یادآوری‌ است‌ که‌ جسد فرعون‌ تا به‌ امروز هم‌ در موزه‌ آثار باستانی‌ مصر در قاهره‌ موجود است‌ و در معرض‌ بازدید عموم‌ قرار دارد، که‌ همه‌ روزه‌، جهانگردان ‌بسیاری‌ از آن‌ دیدن‌ می‌کنند و اهل‌ اعتبار از آن‌ عبرت‌ می‌گیرند «و بی‌گمان‌، بسیاری‌ از مردم‌ از آیات‌ ما» یعنی: از نشانه‌های‌ ما که‌ موجب‌ عبرت‌گرفتن‌ و اندیشیدن‌ است‌ و انسان‌ را از خواب‌ غفلت‌ بیدار می‌کند «غافلند» و از آنها درس‌عبرت‌ فرا نمی‌گیرند.

 ﴿وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ٩٣ [یونس: 93].

«به‌ راستی‌ ما بنی‌اسرائیل‌ را در جایگاه‌های‌ نیکو منزل‌ دادیم‌» یعنی: آنان‌ را در سرزمین‌ نیک‌ و ستوده‌ای‌ که‌ همانا سرزمین‌ بیت‌المقدس‌ و ما حول‌ آن‌ است‌، اسکان‌ دادیم‌ و فرود آوردیم‌ «و از چیزهای‌ پاکیزه‌» یعنی: از روزی‌ حلال‌ و پاکیزه ‌در پیش‌ طبع‌ و شرع‌ «به‌ آنان‌ روزی‌ بخشیدیم‌ پس‌ اختلاف‌ نکردند» در امر دین‌شان‌ و در آن‌ به‌ شعبه‌های‌ متفرق‌ منشعب‌ نشدند، بعد از آن‌که‌ بر راه‌ و روش‌ واحدی ‌قرار داشتند؛ «مگر پس‌ از آن‌که‌ علم‌ برای‌ آنان‌ حاصل‌ شد» یعنی: مگر بعد از آن‌که‌ تورات‌ را خواندند و به‌ احکام‌ آن‌ دانا شدند. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: اختلاف‌ نکردند مگر بعد از آن‌که‌ علم‌ ـ یعنی‌ قرآن‌ ـ به‌ آنان‌ آمد، آن‌گاه‌ در کار قرآن ‌اختلاف‌ کردند و بر اثر این‌ اختلاف‌ بود که‌ جمعی‌ به‌ آن‌ ایمان‌ آوردند و دیگران‌ به‌ آن‌ کافر شدند «همانا پروردگار تو در روز قیامت‌ میانشان‌ درباره‌ آنچه‌ بر سر آن‌ اختلاف‌ می‌کردند» از امور دین‌ و دنیا «داوری‌ خواهد کرد» پس‌ محق‌ را در برابر عملش ‌به‌حق‌ پاداش‌ داده‌ و مبطل‌ را به‌ آنچه‌ که‌ سزاوار آن‌ است‌، مجازات‌ خواهد کرد.

 ﴿فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ فَاسْأَلِ الَّذِینَ یَقْرَءُونَ الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ جَاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ٩٤ [یونس: 94].

«و اگر از آنچه‌ به‌سوی‌ تو فرو فرستاده‌ایم‌ در تردیدی‌» خطاب‌ برای‌ هر شنونده‌ یابرای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ که‌ مراد از آن‌ امت‌ ایشانند «از کسانی‌ که‌ پیش‌ از تو کتاب‌ می‌خواندند، بپرس‌» یعنی: از اهل‌ کتابی‌ که‌ اسلام‌ آورده‌ و به‌ دعوتت‌ ایمان ‌آورده‌اند ـ همچون‌ عبدالله بن‌ سلام‌ رضی الله عنه  ـ بپرس‌ زیرا ایشان‌ به‌ تو خبر خواهند داد که‌ قرآن‌ کتاب‌ بر حق‌ خدا عزوجل است‌ و تو پیامبر راستین‌ وی‌ هستی‌ چرا که‌ تورات‌ به ‌این‌ حقیقت‌ شاهد و ناطق‌ است‌ «قطعا حق‌ از جانب‌ پروردگارت‌ به‌سوی‌ تو آمده ‌است‌» این‌ بیانی‌ است‌ که‌ هرگونه‌ شکی‌ را قلع‌ و قمع‌ می‌کند زیرا به‌ گواهی‌ خدای ‌سبحان‌ براین‌ حقیقت‌ ناطق‌ است‌ که: آنچه‌ باطل‌پرستان‌ در آن‌ تشکیک‌ می‌کنند، حقی‌ است‌ که‌ هیچ‌ باطلی‌ با آن‌ آمیخته‌ نیست‌ و شائبه‌ هیچ‌ شبهه‌ای‌ در آن‌ وجود ندارد «پس‌ از شک‌آورندگان‌ نباش‌» یعنی: از دودلان‌ متردد و متحیر نباش‌.

از قتاده‌؛ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ گفت: به‌ ما رسیده‌ است‌ که‌ آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  بی‌درنگ‌ پس‌ از نزول‌ این‌ آیه‌ فرمودند: «نه‌ شک‌ می‌کنم‌ و نه‌ «ازاهل‌کتاب‌» سؤال‌ می‌نمایم‌ بلکه‌ گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ قرآن‌ حق‌ است‌». پس‌، تعبیر: (از شک ‌آورندگان‌ نباش‌) که‌ در این‌ آیه‌ خطاب‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌کار گرفته‌ شده‌، به‌ معنای‌ این‌ نیست‌ که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در این‌ مورد شکی‌ داشته‌ اند بلکه‌ این‌ تعبیر در میان‌ اعراب‌ کاربرد دیگری‌ نیز دارد، مثلا یکی‌ از آنان‌ به‌ فرزندش‌ می‌گوید: اگر تو به‌ راستی‌ فرزند منی‌ پس‌ شجاع‌ باش‌! چنان‌که‌ فرض‌ نمودن‌ یک‌ چیز برای ‌نفی‌ احتمال‌ وقوع‌ آن‌ نیز در میان‌ اعراب‌ مألوف‌ است‌.

ابواللیث‌ سمرقندی‌ در تفسیرش‌ «بحرالعلوم‌» می‌گوید: «خداوند عزوجل خود به ‌این‌ امر داناتر است‌ که‌ نه‌ آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  شک‌ کردند و نه‌ شک‌ می‌کردند ولی‌ او می‌خواست‌ تا ایشان‌ بگویند که: شکی‌ ندارم‌! چنان‌که‌ به‌ عیسی‌  علیه السلام  فرمود: «آیا توبه‌ مردم‌ گفتی‌ که‌ من‌ و مادرم‌ را معبود خویش‌ بگیرید؟» «مائده/‌116» در حالی‌که ‌خود می‌دانست‌ عیسی‌ چنین‌ سخنی‌ نگفته‌ است‌ ولی‌ می‌خواست‌ تا او بگوید: «من‌به‌ مردم‌ چنین‌ سخنی‌ نگفته‌ام‌».

صاحب‌ تفسیر «المنیر» می‌گوید: «فرض ‌نمودن‌ شک‌، گاهی‌ مفید اثبات ‌عکس‌ آن‌ می‌باشد که‌ یقین‌ است‌ و این‌ نظریه‌ای‌ است‌ که‌ فلاسفه‌ای‌ مانند دکارت ‌به‌ آن‌ باور دارند بنابراین‌، از تعبیر فوق‌ این‌ معنی‌ بر نمی‌آید که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در قرآن‌ شکی‌ داشته‌اند».

تأویل‌ دیگر این‌ است‌ که: مخاطب‌، رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  اند ولی‌ مراد شکاکان‌ امت ‌ایشان‌ می‌باشند نه‌ خود ایشان‌ زیرا قرآن‌ به‌ زبان‌ اعراب‌ نازل‌ شده‌ است‌ و در میان ‌آنان‌ این‌ شیوه‌ رایج‌ است‌ که‌ گاهی‌ کسی‌ را به‌ چیزی‌ مخاطب‌ می‌کنند در حالی‌که‌ غیر او را اراده‌ دارند چنان‌که‌ می‌گویند: «ایاک أعنی و اسمعی یا جاریه». «هدفم ‌تویی‌، اما دخترک‌! تو بشنو». در فارسی‌ نیز این‌ شیوه‌ سخن‌ رایج‌ است‌ و این‌ضرب‌ المثلی‌ است‌ که‌ می‌گویند: «در به‌ تو می‌گویم‌، دیوار تو بشنو».

یادآور می‌شویم‌ که‌ شیوه‌ مخاطب‌ ساختن‌ رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  و اراده‌ داشتن‌ غیر ایشان‌، در قرآن‌ نظایر دیگری‌ نیز دارد.

﴿وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخَاسِرِینَ٩٥ [یونس: 95].

«و از زمره‌ کسانی‌ که‌ آیات‌ خدا را دروغ‌ انگاشتند نباش‌، که‌ از زیانکاران ‌می‌شوی‌» این‌ خطاب‌ نیز از باب‌ برانگیختن‌ و پایدار ساختن‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و امتشان‌ بر راه‌ حق‌ و قطع‌ طمع‌های‌ باطل‌پرستان‌ است‌.

 ﴿إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ٩٦ وَلَوْ جَاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّى یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ٩٧ [یونس: 96-97].

«همانا کسانی‌ که‌ حکم‌ پروردگارت‌» به‌ عذاب‌ «بر آنان‌ ثابت‌ شده‌» و قضا و قدر الهی‌ براین‌که‌ آنان‌ بر کفر اصرار می‌ورزند و بر کفر هم‌ می‌میرند، بر آنان‌ لازم ‌گردیده‌ «ایمان‌ نمی‌آورند» پس‌ از اینان‌ به‌ هیچ‌ حالی‌ از احوال‌، ایمان‌ بر نمی‌آید «هر چند هرگونه‌ آیتی‌ برای‌شان‌ بیاید» از آیات‌ تکوینی‌ و تنزیلی‌ خداوند عزوجل زیرا آیات‌ (نشانه‌ها و معجزات‌) هیچ‌ سودی‌ به‌ حال‌ آنان‌ نمی‌کند «تا وقتی‌ که‌ عذاب‌ دردناک‌ را ببینند» پس‌ فقط در هنگام‌ مشاهده‌ عذاب‌ است‌ که‌ ایمان‌ می‌آورند چنان‌که‌ فرعون‌ ایمان‌ آورد ولی‌ این‌ ایمان‌، نه‌ فایده‌ای‌ به‌ حالش‌ داشت‌ و نه ‌نجات‌بخش‌ او بود.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «همانا خدای‌  عزوجل توبه‌ بنده‌ را ـ تا آن‌گاه‌ که‌ او در غرغره‌ جان‌کندن‌ نباشد ـ می‌پذیرد». حالت‌ غرغره‌، حالت‌ مرگ‌ است‌ که ‌انسان‌ در تب‌ و تاب‌ آن‌ دست‌ و پا می‌زند.

 ﴿فَلَوْلَا کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ٩٨ [یونس: 98].

«چرا هیچ‌ شهری‌ نبود که‌ اهل‌ آن‌ ایمان‌ بیاورد» آن‌گاه‌ که‌ عذاب‌ را می‌بیند «و ایمان‌ آن‌ به‌ حالش‌ سود بخشد؟ مگر قوم‌ یونس‌» که‌ ایمانشان‌ ـ به‌ عنوان‌ یک ‌استثنا ـ در حال‌ مشاهده‌ عذاب‌ پذیرفته‌ شد. یا معنی‌ این‌ است: پس‌ چرا مردم‌ حتی ‌یک‌ شهر از این‌ شهرهایی‌ که‌ ما هلاک‌شان‌ ساختیم‌، نبودند که‌ ایمانی‌ به‌هنگام‌ و عبرت‌انگیز بیاورند، چنان‌ ایمانی‌ که‌ برای‌ خدا عزوجل خالص‌ بوده‌ و قبل‌ از مشاهده‌ عذاب‌ وی‌ باشد و آن‌ را به‌ تأخیر نیندازند چنان‌که‌ فرعون‌ به‌ تأخیر انداخت‌؛ مگر قوم‌ یونس‌  علیه السلام  «که‌ وقتی‌» در هنگام‌ مشاهده‌ مقدمات‌ عذاب‌ «ایمان‌ آوردند» به‌ایمانی‌ معتبر و صادقانه‌ «عذاب‌ رسواگر را در زندگی‌ دنیا از آنان‌ برطرف‌ ساختیم‌» این ‌همان‌ عذابی‌ است‌ که‌ یونس‌  علیه السلام  نزولش‌ را به‌ آنان‌ وعده‌ داده‌ بود، اما آنها عین‌ آن‌ را ندیدند بلکه‌ علامات‌ و نشانه‌های‌ آن‌ را که‌ ابری‌ سیاه‌ و دارای‌ دود غلیظی‌ بود، مشاهده‌ کردند «و تا مدتی‌ آنان‌ را بهره‌مند ساختیم‌» بعد از برطرف‌ ساختن‌ عذاب‌ از آنان‌.

داستان‌ قوم‌ یونس‌ ÷، سومین‌ داستان‌ ذکر شده‌ در این‌ سوره‌ پس‌ از داستان ‌نوح‌ و موسی‌ ـ علیهما السلام ـ است‌.

قتاده‌ در تفسیر آیه‌، بنا را بر وجه‌ اولی‌ که‌ در معنی‌ آن‌ ذکر کردیم‌، قرار داده‌ و می‌گوید: «حالتی‌ که‌ برای‌ قوم‌ یونس‌  علیه السلام  روی‌ داد، در امتهای‌ قبل‌ از آن‌ رخ‌ نداده ‌بود. یعنی‌ ایمان‌ مردم‌ هیچ‌ شهری‌ که‌ کافر شده‌ و سپس‌ در هنگام‌ مشاهده‌ عذاب ‌ایمان‌ آورده‌ بودند ـ بجز ایمان‌ قوم‌ یونس‌  علیه السلام  ـ سودمند واقع‌ نگردید بنابراین‌، خدای‌  عزوجل قوم‌ یونس‌  علیه السلام  را از این‌ سنت‌ عام‌ که‌ عدم‌ پذیرش‌ ایمان‌ در هنگام‌ رؤیت‌ عذاب‌ است‌، استثنا کرد. قتاده‌ اضافه‌ می‌کند: به‌ ما نقل‌ شده‌ که‌ قوم ‌یونس‌  علیه السلام  در نینوی‌ از سرزمین‌ موصل‌ می‌زیستند پس‌ چون‌ پیامبرشان‌ را گم‌ کردند ـ زیرا وقتی‌ ایمان‌ نیاوردند، او خشمگین‌ از میانشان‌ بیرون‌ رفت‌، که‌ خود این‌، یکی‌ از نشانه‌های‌ آشکار نزول‌ عذاب‌ بر آنان‌ بود ـ در این‌ هنگام‌، خدای‌  عزوجل گرایش‌ به‌ توبه‌ را در دل‌هایشان‌ افگند پس‌ پوشاک‌های‌ زبر پشمینه‌ای ‌پوشیده‌ به‌ صحرا بیرون‌ رفتند و چهارپایان‌ خود را نیز با خود بردند و میان‌ هر حیوانی‌ با فرزندش‌ جدایی‌ افگندند و چهل‌ بامداد در این‌ حالت‌ به‌سوی‌ خدای‌  عزوجل بانگ‌ ناله‌ سر دادند و فریاد و ضجه‌ حیوانات‌ نیز همراه‌ با آنان‌ زمین‌ را پرکرده‌ بود پس‌ چون‌ خدای‌  عزوجل صدق‌ و راستی‌ را از دل‌هایشان‌ دریافت‌ و توبه‌ وندامت‌ راستین‌شان‌ از اعمال‌ گذشته‌شان‌ را به‌ علم‌ ظهور دانست‌؛ عذاب‌ را از آنان ‌برطرف‌ ساخت‌، بعد از آن‌که‌ عذاب‌ بر آنان‌ فرو آویخته‌ شده‌ و میان‌ آنان‌ و نزول ‌نهایی‌ عذاب‌، جز اندک‌ زمانی‌ باقی‌ نمانده‌ بود. این‌ واقعه‌ در روز جمعه‌، مطابق ‌روز عاشورا اتفاق‌ افتاد».

 ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ٩٩ [یونس: 99].

«و اگر پروردگار تو می‌خواست‌، قطعا هر که‌ در زمین‌ است‌ همه‌ یکجا ایمان ‌می‌آوردند» به‌ طوری‌ که‌ همه‌ برایمان‌ یکدل‌ و یکدست‌ می‌بودند و در آن‌ هیچ ‌پراکندگی‌ و اختلافی‌ نمی‌داشتند ولی‌ پروردگار تو این‌ امر را نخواست‌ زیرا ایمانی ‌این‌چنین‌، مخالف‌ مصلحتی‌ است‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ آن‌ را اراده‌ دارد، این‌مصلحت‌؛ همانا حکمت‌ بالغه‌ پروردگار در این‌ است‌ که‌ قضیه‌ ایمان‌ را به‌ اختیار انسان‌ واگذارد «آیا تو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «مردم‌ را به‌ اکراه‌ وامیداری‌ تا مؤمن ‌شوند؟» بدان‌ که‌ نه‌ این‌ کار در وسع‌ و توان‌ توست‌ و نه‌ جزء تکالیف‌ تو زیرا در امر پذیرفتن‌ دین‌ هیچ‌گونه‌ اجباری‌ نیست‌ و سنت‌ الهی‌ بر آن‌ رفته‌ که‌ فاسقان‌ ستمگر متکبر و گردنکش‌ را هدایت‌ نکند.

 ﴿وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ١٠٠ [یونس: 100].

«و هیچ‌ کس‌ را نرسد که‌ جز به‌ اذن‌ خدا» و خواست‌ وی‌ «ایمان ‌بیاورد» بنابراین‌، آنچه‌ که‌ خدا عزوجل نخواهد هرگز روی‌ نمی‌دهد «و بر کسانی‌ که‌ نمی‌اندیشند، پلیدی‌ را قرار می‌دهد» یعنی: عذاب‌ را، یا خواری‌ و رسوایی‌ای‌ را که ‌همانا سبب‌ عذاب‌ است‌ بر کفاری‌ واقع‌ می‌گرداند که‌ در حجت‌های‌ خدا عزوجل تعقل ‌نمی‌کنند و در آیات‌ و ادله‌ای‌ که‌ باری‌ تعالی‌ برای‌شان‌ بر پا کرده‌، تدبر و اندیشه ‌نمی‌نمایند. چنان‌که‌ از عدم‌ تعقل‌ آنان‌ یکی‌ این‌ است‌ که‌ به‌ این‌ حقیقت‌ که‌ ایمان‌ و هدایت‌ در اختیار باری‌ تعالی‌ است‌ پی ‌نبرده‌اند، به‌ همین‌ جهت‌، به‌ بارگاه‌ وی‌ التجا نکردند تا به‌ راه‌ راست‌ خویش‌ هدایت‌شان‌ کند و نتیجه‌ این‌ شد که‌ در پلیدی‌شان‌ باقی‌ماندند، خواری‌ و رسوایی‌ بر آنان‌ استمرار یافت‌ و سزاوار خشم‌ حق‌ تعالی‌ گشتند.

 ﴿قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا تُغْنِی الْآیَاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لَا یُؤْمِنُونَ١٠١ [یونس: 101].

«بگو: بنگرید که‌ در آسمان‌ها و زمین‌ چیست‌؟» یعنی: در آفریده‌هایی‌ که‌ دال‌ بر وجود، وحدت‌ و کمال‌ قدرت‌ صانع‌ و آفریننده‌ خویش‌اند، تفکر و اندیشه‌ کنید «ولی‌» باید دانست‌ که‌ «نشانه‌های‌ عبرت‌ انگیز و هشدارها» یعنی: معجزات‌، آیات‌و پیامبران  علیهم السلام  «برای‌ گروهی‌ که‌ ایمان‌ نمی‌آورند» و ایمان‌ نیاوردنشان‌ در علم‌ ازلی خدای‌ سبحان‌ رفته‌ است‌ «سود نمی‌بخشد» پس‌ هرکس این‌چنین‌ باشد، مشاهده‌ هیچ‌ نشانه‌ و معجزه‌ای‌ در وی‌ سودبخش‌ نیست‌ و هیچ‌ دافعی‌ هم‌ نمی‌تواند کفر را از وی‌ دفع‌ کند زیرا کسانی‌ که‌ شقاوت‌ آنها به‌ حد نهایی‌ خود رسیده‌ است‌، دیگر تفکر و تدبر در این‌ دلایل‌ نیز، برای‌شان‌ مفید هیچ‌ فایده‌ای‌ نخواهد بود.

 ﴿فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ١٠٢ [یونس: 102].

«پس‌ آیا جز همانند روزهای‌ کسانی‌ را که‌ پیش‌ از آنان‌ درگذشتند، انتظار می‌برند؟» یعنی: این‌ گروه‌ کفار معاصر محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، با تکذیب‌ خود، جز نظیر واقعات‌ خدای‌ سبحان‌ بر کفاری‌ را که‌ پیش‌ از آنان‌ درگذشته‌اند انتظار نمی‌برند زیرا انبیای‌ پیشین  علیهم السلام ، کفار زمان‌شان‌ را از پیش‌ آمد ایامی‌ که‌ در برگیرنده‌ انواع‌ عذاب‌ است‌ هشدار می‌دادند، اما آنان‌، پیامبران‌ خود را تکذیب‌ کرده‌ و بر کفر خویش‌ بیشتر پای‌ می‌فشردند تا سرانجام‌، خدای‌  عزوجل عذاب‌ خویش‌ را بر آنان ‌فرود می‌آورد و انتقام‌ خویش‌ را بر آنان‌ روا می‌داشت‌ «بگو: انتظار بکشید» تحقق ‌هشدار پروردگار خویش‌ را «همانا من‌ نیز با شما از منتظرانم‌» تحقق‌ هشدار پروردگارم‌ را در حقتان‌.

 ﴿ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ١٠٣ [یونس: 103].

«سپس‌، پیامبران‌ خود و مؤمنان‌ را نجات‌ می‌دهیم‌» یعنی: امت‌های‌ تکذیب‌ پیشه‌ را نابود می‌کنیم‌، آن‌گاه‌ پیامبران‌ خود و مؤمنان‌ همراه‌شان‌ را نجات‌ می‌دهیم ‌«بدین‌گونه‌ نجات‌ می‌دهیم‌ مؤمنان‌» به‌ محمد «از قریش‌ و دیگران‌ «را» از عذابی‌که‌ برای‌ کفار آماده‌ کرده‌ایم‌ «وعده‌ داده‌ایم‌؛ وعده‌ حق‌ لازم‌ بر خود» که‌ چنین‌ کنیم‌.

پس‌ کسی‌ که‌ در تاریخ‌ بنگرد و زندگی‌ پیامبران: و اهل‌ ایمان‌ و فرجام‌ کافران‌ را مورد برسی‌ قرار دهد، یقینا این‌ امر، انگیزه‌های‌ نیرومندی‌ برای‌ ایمان‌ او ایجاد می‌کند، مگر این‌که‌ از کوردلان‌ باشد.

 ﴿قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی فَلَا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ١٠٤ [یونس: 104].

«بگو: ای‌ مردم‌! اگر از دین‌ من‌» که‌ عبادت‌ خداوند و احد لاشریک‌ است‌ «در شک‌ هستید» و حقیقت‌ آن‌ را درنیافته‌اید «پس‌ بدانید که‌ من‌ کسانی‌ را که‌ شما بجای‌ خدا می‌پرستید، نمی‌پرستم‌» در هیچ‌ حالی‌ از احوال‌ و از پرستش‌ آنها بیزارم‌ «بلکه‌ خدایی‌ را می‌پرستم‌ که‌ جان‌ شما را می‌گیرد» و شما را به‌ سختی‌ عذاب‌ می‌کند «و دستور یافته‌ام‌ که‌ از مؤمنان‌ باشم‌» و دینم‌ را برای‌ او خالص‌ گردانم‌.

این‌ آیه‌ نشان‌ دهنده‌ آن‌ است‌ که‌ هرگاه‌ مؤمن‌ با موضع‌گیری‌های‌ شک‌ برانگیز در برابر قرآن‌ و دین‌ خویش‌ روبرو شد، باید از شکاکان‌ بیزاری‌ جسته‌ و بیش‌ از گذشته‌ به‌ خدای‌ خویش‌ روی‌ آورد.

 ﴿وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ١٠٥ [یونس: 105].

«و به‌ من‌ دستور داده‌ شده‌ که‌ به‌سوی‌ دین‌ حنیف‌ روی‌ آور» یعنی: من‌ فرمان ‌یافته‌ام‌ که‌ در راه‌ دین‌ حنیف‌، استقامت‌ و پایداری‌ کرده‌ و در آن‌ به‌ هیچ‌ حالی‌ ازاحوال‌ تزلزل‌ و تردیدی‌ به‌ خود راه‌ ندهم‌. وجه: یعنی‌ چهره‌ را به‌ یادآوری‌ خاص ‌گردانید زیرا چهره‌ آدمی‌ شریف‌ترین‌ اعضای‌ اوست‌. حنیف: یعنی‌ مایل‌ از هر دینی ‌به‌سوی‌ دین‌اسلام‌ «و» به‌ من‌ دستور داده‌ شده‌ که‌ «زنهار از مشرکان‌ مباش‌» نه‌ در عقیده‌، نه‌ در عمل‌ و نه‌ در راه‌ و روش‌.

 ﴿وَلَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنْفَعُکَ وَلَا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِینَ١٠٦ [یونس: 106].

«و» به‌ من‌ دستور داده‌ شده‌ که: «به‌جای‌ خدا چیزی‌ را که‌ هیچ‌ سود و زیانی‌ به‌ تو نمی‌رساند، نخوان‌» زیرا پرستش‌ کسی‌که‌ نه‌ سودی‌ را جلب‌ نموده‌ و نه‌ بر دفع‌ زیانی ‌قادر باشد؛ بدون‌ شک‌ کاری‌ بیهوده‌ است‌ که‌ هیچ‌ عاقلی‌ آن‌ را انجام‌ نمی‌دهد «که ‌اگر چنین‌ کنی‌» و آنها را بخوانی‌ و مورد پرستش‌ قراردهی‌ «در آن‌ صورت‌، قطعا از جمله‌ ستمکارانی‌» بر خود زیرا ستمی‌ بزرگتر از شرک‌ نیست‌. پس‌ خواندن‌ اموات‌ و جمادات‌ به‌ قصد جلب‌ منفعت‌ یا دفع‌ ضرر، شرک‌ به‌ خدای‌ متعال‌ است‌ و پرهیز و احتیاط از آن‌ لازم‌ می‌باشد.

آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ به‌ بیان‌ این‌ حقیقت‌ می‌پردازد که‌ مالک‌ نفع‌ و زیان‌ فقط اوست‌ پس‌ نباید بیم‌ یا امید از دیگران‌، انسان‌ را از پرستش‌ او به‌ عبودیت‌ غیرش‌ بکشاند:

 

﴿وَإِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ١٠٧ [یونس: 107].

«و اگر خدا به‌ تو زیانی‌ برساند» یعنی: این‌ فقط خدای‌ سبحان‌ است‌ که ‌زیان‌رسان‌ نفع‌بخش‌ است‌ پس‌ اگر به‌ بنده‌ خود زیانی‌ برساند، یا وی‌ را در جسمش‌ به‌ آفتی‌ مبتلا گرداند «پس‌ برطرف‌ کننده‌ای‌ برای‌ آن‌ جز خود او نیست‌» یعنی: هیچ‌کس‌ ـ هرکس و هر نیرویی‌ که‌ باشد ـ نمی‌تواند آن‌ شر و بلا را از وی‌ دفع‌ کرده‌ و میان‌ او و آن‌ شر و بلا مانع‌ گردد، بجز خود خدای‌ یگانه‌ و لاشریک‌ «و اگر خیری ‌برایت‌ بخواهد» یعنی: اگر خداوند متعال‌ بخواهد تا به‌ تو خیری‌ برساند «پس‌ فضل ‌او را هیچ‌ رد کننده‌ای‌ نیست‌» یعنی: هیچ‌کس‌ نمی‌تواند میان‌ او و آن‌ فضل‌ و بخشش ‌حائل‌ گردد و هر خیری‌ که‌ به‌ انسان‌ می‌رسد، فضل‌ و بخششی‌ از جانب‌ باری‌ تعالی‌است‌ زیرا نعمتهایی‌ که‌ او بر بندگان‌ خود ارزانی‌ می‌دارد، بر اساس‌ استحقاق‌ آنها نیست‌ بلکه‌ او نعمت‌ها را بی‌ هیچ‌ استحقاقی‌ بر آنان‌ می‌فرستد که‌ آفرینش‌شان‌، نیکو ساختن‌ شکل‌ و شمایل‌شان‌، جای‌ دادن‌شان‌ در زمین‌ و هر نعمت‌ دیگری‌ که‌ بر آنان‌ ارزانی‌ می‌دارد، از جمله‌ این‌ نعمت‌هاست‌ و از آن‌ جمله‌ است‌ هدایت ‌نمودن‌شان‌ به‌ راه‌ راست‌ و از آن‌ جمله‌ است‌ نبوتی‌ که‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  را بدان‌ مخصوص‌ گردانیده‌ است‌ پس‌ این‌ نعمت‌ها جملگی‌ از فضل‌ خدای‌  عزوجل است‌ و هیچ‌ کس ‌قادر به‌ بازداشتن‌ آنها نیست‌.

«آن‌ را» یعنی: فضل‌ خود را «به‌ هرکس از بندگانش‌ که‌ بخواهد می‌رساند» به‌ محض‌ اختیار خود «و او آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» و از جمله‌ آنچه‌ که‌ می‌آمرزد، کوتاهی‌ و قصور بندگانش‌ از شکر و سپاس‌ نعمت‌های‌ وی‌ است‌. پس‌ حال‌ که‌ دانستید؛ خیر و شر، نفع‌ و ضرر و رحمت‌ و مغفرت‌ همه‌ در اختیار خداوند عزوجل است‌، دیگر چگونه‌ غیر او را سزاوار پرستش‌ می‌دانید.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ بن‌ مالک‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «اطلبوا الخیر دهرکم کله، وتعرضوا لنفحات ربکم، فإن لله نفحات من رحمته یصیب بها من یشاء من عباده، واسألوه أن یستر عوراتکم ویؤمن عوراتکم»: در تمام ‌عمرتان‌ طالب‌ خیر باشید و خود را برای‌ دهش‌ و بخشش‌های‌ پروردگارتان‌ پیش ‌اندازید زیرا خدای‌ متعال‌ را وزش‌هایی‌ از رحمت‌ است‌ که‌ آن‌ را به‌ هرکس از بندگانش‌ که‌ بخواهد می‌رساند و از او بخواهید تا عیوب‌ شما را بپوشاند و ترس‌ها ونگرانی‌های‌ شما را برطرف‌ گرداند».

 ﴿قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ١٠٨ [یونس: 108].

«بگو: ای‌ مردم‌! حق‌ از جانب‌ پروردگارتان‌ برای‌ شما آمده‌ است‌ پس‌ هر که‌ هدایت ‌یافت‌، جز این‌ نیست‌ که‌ به‌ سود خودش‌ هدایت‌ یافته‌ است‌ و هر که‌ گمراه‌ شد، جز این ‌نیست‌ که‌ به‌ زیان‌ خودش‌ گمراه‌ می‌شود» یعنی: سود راهیابی‌ وی‌ مخصوص‌ به‌خودش‌ هست‌ و زیان‌ کفرش‌ نیز محدود و منحصر به‌ خودش‌ بوده‌ و به‌ دیگری ‌متعدی‌ نمی‌شود و خدا عزوجل را به‌ ایمان‌ و هدایت‌ کسی‌ هیچ‌ نیازی‌ نیست‌ «و من‌ بر شما نگهبان‌ نیستم‌» تا عهده‌دار و وکیل‌ امور شما بوده‌ و شما را به‌ هدایت‌ مجبورکنم‌، جز این‌ نیست‌ که‌ من‌ مژده‌رسان‌ بیم‌دهنده‌ای‌ هستم‌ و بس‌.

 ﴿وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَاصْبِرْ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ١٠٩ [یونس: 109].

«و» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «از آنچه‌ بر تو وحی‌ می‌شود، پیروی‌ کن‌» و اوامر و نواهی‌ ما را بجا آور «و شکیبا باش‌» در برابر آزارهای‌ کفار و مشقت‌های‌ تبلیغ‌ و بر رنج‌هایی‌که‌ از رنگارنگ ‌بودن‌ اخلاق‌ مشرکان‌ و درشتی‌ها و ناکسی‌ها و کجروی‌های‌ آنها می‌بری‌ «تا خداوند فیصله‌ کند» یعنی: میان‌ تو و آنان‌ حکم‌ کند؛ در دنیا با پیروز ساختنت‌ بر آنان‌ و در آخرت‌؛ با عذاب ‌نمودنشان‌ در آتش‌ دوزخ‌ «و او بهترین ‌فیصله ‌کنندگان‌ است‌» لذا برایت‌ سزاوار نیست‌ که‌ در فرارسیدن‌ این‌ داوری‌ نهایی ‌عجله‌ کنی‌ زیرا این‌ داوری‌ حتما روی‌ می‌دهد و هیچ‌ شکی‌ در آن‌ نیست‌.




[1]- تفسیر استوا بر عرش‌، قبلا گذشت‌.

[2]- نگاه‌ کنید به‌ (آیه/‌2).

[3]- نگاه‌ کنید به‌ سوره‌ انعام‌ «آیه/‌139» و ما بعد آن‌.

[4]- نگاه‌ کنید به‌ سوره‌ «غافر/28».

[5]- تفسیر این‌ واقعه‌ در سوره‌ «بقره/‌50» گذشت‌.