تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی بقره


مدنی و ۲۸۶ آیه است.

آیه ۵-۱:

﴿الٓمٓ١ ذَٰلِکَ ٱلۡکِتَٰبُ لَا رَیۡبَۛ فِیهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِینَ٢«الف. لام. میم. این کتابی است که هیچ شکی در آن نیست و راهنمای پرهیزگاران است».

﴿ٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَیۡبِ وَیُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ٣«آن کسانی که به جهان پنهان باور دارند و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنها روزی داده‌ایم می‌بخشند».

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَ وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَ٤«و آن کسانی که به آنچه برتو فرو فرستاده شده ‌است و به آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده‌است باور داشته و به روز قیامت یقین دارند».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٥«این چنین کسانی از جانب پروردگارشان از هدایتی (عظیم) برخوردارند و آنها رستگارانند».

پیش‌تر درباره «بسم الله الرحمن الرحیم» سخن گفته‌ شد. ﴿الٓمٓ١جزو حروف مقطعه است. اما در مورد حروف مقطّعه که در آغاز برخی از سوره‌ها آمده‌اند، بهتر است سکوت کنیم و ( بدون در دست داشتن سند و مدرک شرع پسند) به بیان معانی آن نپردازیم، ضمن این‌که باید یقین داشت که خداوند این حروف را بیهوده نازل نکرده است، بلکه حکمت فراوانی در آن نهفته است ولی ما آن را نمی‌دانیم.

﴿ذَٰلِکَ ٱلۡکِتَٰبُیعنی این کتاب بزرگ کتابی حقیقی است و مشتمل بر دانشی گسترده و حقیقتی روشن می‌باشد که کتاب‌های گذشتگان و آیندگان از آن بی‌بهره بوده‌اند. پس ﴿لَا رَیۡبَۛ فِیهِۛیعنی هیچ شکی در آن نیست، و نفی شک مستلزم ضد آن است و ضد شک، و نفی شک پس این کتاب مشتمل بر علم یقینی است که شک و گمان را از بین می‌برد. و این یک قاعده است که «هرگاه نفی به قصد مدح و ستایش بکار رفت باید متضم ضد خویش که همان کمال است، باشد. زیرا نفی به مثابه عدم است، و عدم محض هیچ مدحی در آن نمی‌باشد».

از آنجا که قرآن مشتمل بر یقین است و هدایت نیز جز با یقین حاصل نمی‌گردد، فرمود: ﴿هُدٗى لِّلۡمُتَّقِینَهدایت به معنی بینش و بصیرتی است که در پرتو آن گمراهی و سردرگمی را تشخیص دهیم (و از آن دوری جوییم) و راه‌های پرخیر و منفعت را در پیش بگیریم. و فرمود: ﴿هُدٗىو معمول را حذف کرد، زیرا هدف از آن عموم است و این‌که قرآن هدایتی است برای دنیا و آخرت. پس این کتاب بندگان را در اصول و فروع راهنمایی کرده و حق را از باطل جدا می‌کند و صحیح را از خطا تمییز می‌دهد و چگونگی در پیش گرفتن راه‌هایی که آنان را در دنیا و آخرت به سر منزل مقصود می‌رساند بیان می‌کند.

و در جایی دیگر فرموده است: ﴿هُدٗى لِّلنَّاسِو به‌طور کلی و عام فرموده است قرآن عموم مردم را به‌سوی خیر راهنمایی می‌کند. اما در اینجا و جاهای دیگری فرموده است: ﴿هُدٗى لِّلۡمُتَّقِینَیعنی راهنمای پرهیزگاران است.

زیرا ذات قرآن برای همه مردم مایه هدایت است اما بدبختان به آن توجه نکرده و رهنموده الهی را نمی‌پذیرند. این کتاب حجت را بر آنها اقامه کرده است اما آنها به سبب شقاوت خود از آن بهره نمی‌گیرند. ولی پرهیزگاران، همان کسانی که بزرگ‌ترین سبب هدایت را که تقوا و پرهیزگاری است بدست آورده‌اند از آن بهره می‌گیرند. حقیقت تقوا و پرهیزگاری عبارت است از پیروی کردن از دستورات الهی و پرهیز از منهیات و محرمات، و در پیش گرفتن راه و شیوه‌ای که انسان را از ناخشنودی و عذاب به وسیله قرآن هدایت شده و از آن نهایت بهره را می‌برند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّکُمۡ فُرۡقَانٗا[الأنفال: ۲٩]. «ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از خدا پروا دارید برای شما (قدرت) تشخیص (حق از باطل) قرار می‌دهد». پس این پرهیزگاران هستند که از آیات قرآنی و آیات آفرینش بهره می‌برند.

و از آنجا که هدایت بر دو نوع است: هدایت بیان و هدایت توفیق، پرهیزگاران از هر دو نوع هدایت برخوردار می‌شوند، اما دیگران از هدایت توفیق محروم می‌شوند، اما دیگران از هدایت توفیق محروم می‌مانند، و مسلّم است که هدایت بیان و روشن شدن راه بدون برخورداری از هدایت توفیق، هدایتی حقیقی و کامل نیست.

سپس به بیان اوصاف پرهیزگاران و عقاید و اعمال باطنی و ظاهری آنان پرداخت، زیرا پرهیزگاری متضمن تمامی این ویژگی‌هاست. بنابر این فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَیۡبِآن‌هایی که به جهان غیب باور دارند. ایمان یعنی تصدیق کامل آنچه پیامبران از آن خبر داده‌اند، تصدیقی که متضمن انقیاد اعضا و جوارح است. باور به محسوسات و مشهودات زیاد مهم نیست، زیرا با آن مسلمان از کافر جدا نمی‌گردد، بلکه آنچه مهم است باور به دنیای پنهان است که ما آن را ندیده و مشاهده نکرده‌ایم اما به دلیل خبر دادن خدا و پیامبرش به آن ایمان داریم. پس چنین ایمانی است که مسلما را از کافر جدا می‌نماید، زیرا تصدیق محض خدا و پیامبرانش است. بنابر این فرد مومن به تمام آنچه که خدا و رسولش از آن خبر داده‌اند ایمان می‌آورد خواه آن را مشاهده کرده و یا آن را مشاهده نکرده باشد، خواه آن را فهمیده و عقلش آن را درک کرده و یا آن را نفهمیده و عقلش به آن راه نیافته باشد. به خلاف زندیق‌ها و کسانی که امور غیبی را تکذیب می‌کنند، زیرا عقل قاصر آنان به آن ایمان نمی‌آورد. بنابر این آنچه را که بدان علم ندارند تکذیب کرده در نتیجه عقل‌شان تباه شده است، اما عقل مومنانی که (حقیقت را) تصدیق می‌نمایند و به رهنمود الهی راه یافته‌اند همیشه پویا و پاکیزه است.

ایمان به غیب شامل ایمان به تمام غیبیات و ناشناخته‌های گذشته و آینده، و احوال قیامت و حقائق اوصاف خداوند و کیفیت آن، و آنچه پیامبران در این مورد از آن خبر داده‌اند، می‌شود.

بنابراین، مومنان به صفات خداوند به صورت قطع و یقین باور دارند گرچه کیفیت آن را درک نکنند.

سپس فرمود: ﴿وَیُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَنگفت: نماز را انجام می‌دهند، یا آن را به جا می‌آورند، زیرا خواندن نماز به صورت ظاهری کافی نیست، پس برپا داشتن نماز یعنی کامل گرداندن ارکان و واجبات و شرایط آن. و اقامه نماز به معنی حضور قلب در نماز است. اقامه نماز یعنی این‌که نمازگزار در آنچه می‌گوید و انجام می‌دهد تامل کند. و این نمازی است که خداوند در مورد آن فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ[العنکبوت: ۴۵]. «همانا نماز (آدمی را) از زشتی‌ها و منکرات باز می‌دارد». و چنین نمازی است که ثواب و پاداش بر آن مترتب است. پس بنده فقط ثواب آن بخش از نماز را که فهمیده و با حضور قلب انجام داده است بدست می‌آورد.

و واژه «صلاۀ» که در اینجا به آن اشاره شده است شامل نمازهای فرض و نافله می‌باشد.

سپس فرمود: ﴿وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَو از آنچه که به آنها روزی داده‌ایم می‌بخشند. این بخش از آیه متضمن نفقه‌های واجب مانند زکات، تامین نفقه همسران، خویشاوندان، بردگان و امثال آنها، و نیز شامل نفقه‌های مستحب و دیگر موارد خیر و احسان است.

اما کسانی را که باید بر آنها انفاق شود نام نبرده است، زیرا راه‌های خیر و نیکی و کسانی که باید با آنها نیکی شود فراوانند. و نفقه دادن عبادتی است که انسان از این طریق خود را به خدا نزدیک می‌نماید. و واژه (مِن) را که بر تبعیض دلالت می‌نماید، آورد تا آنها را آگاه کند که خداوند به جز قسمت اندکی از اموال‌شان را نخواسته است، و انفاق این بخش از مال و ثروت زیانی به آنها نمی‌رساند و بر آنها سنگینی نمی‌کند بلکه آنها با انفاق آن قسمت از اموال خود در روز قیامت بهره می‌برند و برادران‌شان در دنیا از آن بهره‌مند می‌شوند.

و ﴿رَزَقۡنَٰهُمبیان‌گر آن است مال‌هایی که در دست شما است با قدرت و توانایی شما بدست نیامده است بلکه روزی خداوند است که به شما ارزانی داشته است، پس همان‌طور که خداوند نعمات زیادی را به شما داده و شما را بر بسیاری از بندگانش برتری داده‌است، شما نیز باید با انفاق قسمتی از نعمت‌هایی که از آن برخوردار هستید شکر او را بجا آورید و با برادران فقیر و محتاج خود همدردی کنید.

خداوند بارها در قرآن نماز و زکات را در کنار هم آورده است، علت این امر این است که نماز متضمن اخلاص برای خداوند است و زکات و انفاق متضمن احسان ونیکی با بندگانش است.

و نشانه سعادت و خوشبختی بنده اخلاص برای معبود و تلاش برای بهره‌مند کردن خلق است، همان‌گونه که نشان شقاوت بنده، عدم برخورداری او از اخلاص و نیکوکاری است.

سپس فرمود: ﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَو آن کسانی‌که به آنچه بر تو نازل شده است ایمان دارند و آن قرآن و سنت است، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ[النساء: ۱۱۳]. «و ای پیامبر! خداوند برتو کتاب و حکمت را نازل فرموده است».

پس پرهیزگاران به تمام آنچه پیامبر صآورده است ایمان می‌آورند و بین آنچه بر او نازل شده است فرق نمی‌گذارند، به گونه‌ای که به بعضی ایمان بیاورند و بعضی را انکار یا برخلاف منظور خدا و پیامبرش تاویل نمایند، همانطور که بعضی از اهل بدعت چنین می‌کنند و نصوصی را که باب طبع آنها نباشد تاویل می‌کنند، که حاصل آن تصدیق نکردن معانی آن نصوص است، هر چند که ظاهر آن را تصدیق می‌کنند. بنابر این به آن ایمان و باور حقیقی ندارند. ﴿وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَو به آنچه پیش از تو نازل شده است ایمان دارند. این بخش از آیه متضمن ایمان به همه کتاب‌های گذشته است و ایمان به کتاب‌های گذشته متضمن ایمان به پیامبران و محتویات آن کتاب‌ها می‌باشد، به ویژه تورات و انجیل و زبور. و این ویژگی مومنین است که به همه پیامبران ایمان دارندو بین هیچ یک از آنها فرقی قایل نیستند.

سپس فرمود: ﴿وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَو به روز قیامت یقین دارند. آخرت یعنی دنیای پس از مرگ. و علت این‌که روز آخرت را بطور خاص بعد از واژه «غیب» که عام است و همه امور غیبی را در بر می‌گیرد، ذکر نمود این است که ایمان به روز آخرت یکی از ارکان ایمان، و بزرگ‌ترین عامل برای رغبت در امور خیر و ایجاد هول و هراس در آدمی است. «یقین» یعنی شناختی که هیچ شکی به آن راه نمی‌یابد و موجب عمل می‌گردد.

﴿أُوْلَٰٓئِکَیعنی آن‌هایی که به این صفات پسندیده موصوف هستند، ﴿عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖاز جانب پروردگارشان بر هدایتی هستند. یعنی بر هدایتی بزرگ، چون نکره برای تعظیم است. و چه هدایتی بزرگ‌تر از متصف بودن به صفت‌های مذکور می‌باشد که متضمن داشتن عقیده صحیح و اعمال درست است؟! و آیا جز هدایتی که آنان از آن برخوردارند هدایت حقیقی دیگری وجود دارد؟! بطور مسلّم می‌توان گفت: نه، و هر چه غیر از این باشد گمراهی است.

و کلمه «عَلَی» در اینجا بر استعلا و بلندی دلالت می‌نماید. و برای بیان گمراهی از کلمه «فی» استفاده کرده است: ﴿وَإِنَّآ أَوۡ إِیَّاکُمۡ لَعَلَىٰ هُدًى أَوۡ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ[سبأ: ۲۴]. «یکی از ما بر هدایت است و دیگری در گمراهی آشکاری به سر می‌برد». زیرا صاحب هدایت در مرتبه‌‌ای والا قرار می‌گیرد و صاحب گمراهی در گمراهی فرورفته و ذلیل می‌شود.

سپس فرمود: ﴿وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَفلاح یعنی دستیابی به مطلوب و نجات یافتن از آنچه که سبب ترس و هراس می‌گردد. خداوند متعال منحصرا این گروه را اهل فلاح و رستگاری نامیده است، زیرا برای رسیدن به رستگاری، راهی به‌جز در پیش گرفتن راه آنان وجود ندارد و دیگر راه‌ها به بدختی و هلاکت و زیان منتهی می‌گردد، به همین جهت پس از آن‌که اوصاف مومنان حقیقی را بیان کرد، صفات کافرانی را که کفر خود را آشکار می‌سازند با پیامبر مخالفت می‌ورزند بیان داشت و فرمود:

آیه ٧-۶:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَآءٌ عَلَیۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ٦[البقرة: ۶]. «همانا کسانی که کفر ورزیده‌اند برای‌شان یکسان است، چه آنها را بترسانی و چه آنها را بیم ندهی، ایمان نمی‌آورند».

﴿خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡۖ وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ٧خداوند بر دل‌ها و گوش‌هایشان مهر زده‌است، و بر چشم‌هایشان پرده‌ای است و برای آنها عذابی بزرگ است».

خداوند متعال خبر می‌دهد کسانی که کفر ورزیده و به کفر متصف شده و رنگ کفر به خود گرفته و کفر تبدیل به صفت آنها شده است، هیچ مانعی آنها را از کفر باز نمی‌دارد و هیچ بنده‌‌ای برای آنها مفید نخواهد بود و آنها به کفر خود ادامه می‌دهند. پس برای آنها یکسان است آنها را بیم دهی یا بیم ندهی، چرا که ایمان نمی‌آورند. کفر یعنی انکار تمام آنچه پیامبر صآورده است و یا انکار بعضی از آن، پس دعوت و فراخوانی به‌سوی دین برای کافران سودی ندارد، جز آن‌که برآنان اتمام حجّت شود. این آیه طمع و امید پیامبر صرا به ایمان آوردن‌شان قطع می‌کند و به ایشان یادآور می‌شود که به حال آنها تاسف نخورد و در حسرت ایمان نیاوردن آنها خود را به رنج و مشقّت نیاندازد.

سپس موانعی را ذکر کرده است که آنها را از ایمان آوردن باز می‌دارد و می‌فرماید: ﴿خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡیعنی خداوند طوری بر دل‌هایشان مهر زده که ایمان به آن راه نمی‌یابد، بنابر این آنچه را که به آنها سود می‌رساند درک نمی‌کنند و آنچه را که برای‌شان مفید است نمی‌شنوند.

﴿وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞیعنی پرده و پوششی بر چشم‌هایشان قرار دارد که آنها را از مشاهده آنچه که بر آنان فایده می‌رساند منع می‌کنند. و راه‌های شناخت و خوبی به روی آنها بسته می‌شود، پس طمع و امیدی به هدایت آنها نیست و امید خیری از آنان نمی‌رود و به سبب کفر و انکار و کینه ‌توزی و مخالفت‌شان - پس از آن‌که حق برای‌شان آشکار گشت - دروازه‌های ایمان به روی آنها بسته شده است، همانطور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ[الأنعام: ۱۱۰]. «و دل‌ها و چشم‌هایشان را بر می‌گردانیم چنان‌که نخستین بار به آن ایمان نیاورند». و این سزای این دنیا است.

سپس سزای آن دنیا را بیان کرده و می‌فرماید:﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞو برای آنان عذاب جهنم و ناخشنودی خداوند جبار است که همواره و همیشه بر آنها خواهد بود.

سپس در تعریف منافقانی که ظاهرا مسلمان و در باطن کافرند، می‌فرماید:

آیه ۱۰-۸:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِینَ٨«و از میان مردم هستند کسانی که می‌گویند: ما به خدا و روز قیامت ایمان آورده‌ایم اما آنها مومن نیستند».

﴿یُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَمَا یَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا یَشۡعُرُونَ٩«اینان خدا و کسانی را که ایمان آورده‌اند فریب می‌دهند و در حقیقت آنها فریب نمی‌دهند مگر خودشان را ولی نمی‌فهمند».

﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمُۢ بِمَا کَانُواْ یَکۡذِبُونَ١٠«در دل‌هایشان بیماری است و خداوند بیماری آنان را افزون می‌گرداند و برای آنها به سبب روغی که می‌گفتند عذابی دردناک است».

بدان که نفاق یعنی ظهار نمودن خیر و پنهان داشتن شر و بدی در درون، و این تعریف شامل نفاق عقیدتی و نفاق عملی می‌شود. نفاق عملی آن است که پیامبر صبیان داشته است: «آیَةُ الْـمُنَافِقِ ثَلَاثٌ: إذَا حَدَّثَ کَذَبَ، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ، وَإِذَا ائْتُمِنَ خَانَ» و فَی رِوَایةٍ: «وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ». یعنی: «نشان منافق سه چیز است، وقتی سخن گوید دروغ گوید، و هرگاه وعده دهد، خلاف وعده کند، و چون امانتی بدو سپرده شود در آن خیانت کند».

و در روایتی دیگر آمده است: «و هرگاه مخاصمه و مشاجره کند فحاشی و اسزاگویی کند». و اما نفاق عقیدتی که انسان را از دایره اسلام خارج می‌کند نفاقی است که خداوند منافقان را در این سوره و در جاهای دیگر بدان توصیف نموده است. نفاق قبل از هجرت پیامبر صاز مکه به مدینه وجود نداشت، اما پس از هجرت که جنگ بدر به وقوع پیوست و خداوند مومنان را پیروز گرداند و به آنها قدرت داد، کسانی که در مدینه مسلمان نشده بودند ذلیل گشتند. بنابر این بعضی از آنها از ترس و به خاطر فریب کاری و برای حفظ جان و اموال خود تظاهر به اسلام کردند. بنابر این آنها در میان مسلمین بودند و این‌گونه نشان می‌دادند که گویا مسلمان هستند اما در حقیقت مسلمان نبودند. و یکی از الطاف خداوند بر مومنان این بود که حالات منافقان را برای‌شان روشن کرد و ویژگی‌های آنها را برشمرد تا مومنان فریب آنها را نخورند و نیز از بسیاری از فسادهایشان دوری گزیده و خود را کنار بکشند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿یَحۡذَرُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیۡهِمۡ سُورَةٞ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمۡ[التوبة: ۶۴]. «منافقان می‌ترسند که سوره‌ای درباره آنها نازل شود و آنها را از آنچه در دل‌شان هست خبر دهد». پس خداوند آنان را به نفاق توصیف کرد و فرمود: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِینَ٨پس آنان با زبان، چیزهایی می‌گویند که در دل‌هایشان نیست. بنابراین، خداوند آنها را تکذیب نمود و فرمود: ﴿وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِینَزیرا ایمان حقیقی آن است که بر زبان و قلب جاری شود و این کار آنان فریب دادن خدا و بندگان مومنش است. فریب دادن یعنی این‌که شخص چیزی را اظهار کند و خلاف آن را در درونش پنهان نماید تا به هدف ش برسد. منافقان این شیوه را با خدا و بندگانش بازگشت و این چیز عجیبی است، زیرا فریب کار یا به هدفش دست می‌یابد و یا این‌که فریبش سود یا ضرری به وی نمی‌رساند، اما منافقان فریبشان به خودشان بازگشت و انگار مکر و فریبی که آنها انجام دادند برای هلاک کردن و متضرر نمودن خویشتن طراحی کرده بودند، زیرا خداوند از فریب کاری آنها زیانی نمی‌بیند و مکر و دسیسه آنها ضرری به بندگان مومن خداوند نمی‌رساند.

بنابراین اگر منافقان به ایمان تظاهر کنند و جان و اموال آنها با این کار در امان بماند، مومنان زیانی نمی‌بینند، زیرا در نهایت مکر آنها به خودشان باز می‌گردد و بر اثر این کار در دنیا خوار و رسوا می‌گردند و به خاطر قدرت و پیروزی مسلمین به اندوهی جانکاه و دایمی مبتلا می‌شوند، سپس در آخرت عذاب دردناک و شدیدی به سبب دروغ و کفر و فسادشان در انتظار آنان خواهد بود، اما از بس که نادان و احمقند این را نمی‌فهمند.

در آیۀ ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞمنظور از «مرض»، بیماری شک و شبهه و نفاق است، زیرا دو بیماری بر قلب عارض می‌شود و آن را از سلامت و اعتدال خارج می‌کند، یکی بیماری شبهات و دیگری بیماری شهوات است. پس کفر و نفاق و شک و بدعت مصادیقی از بیماری شبهات هستند، و زنا و دوست داشتن زشتی‌ها و گناهان و انجام آن زیر مجموعه‌‌ای از بیماری شهوات می‌باشند. همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَیَطۡمَعَ ٱلَّذِی فِی قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ[الأحزاب: ۳۲]. پس آن کس که در دلش بیماری است طمع می‌نماید و آن شهوت زنا است، و نجات یافته کسی است که از این دو بیماری جان سالم به در بَرَد و یقین و ایمان حاصل کند و نفس خود را به گناه نیالاید و در لباس عا فیت و سلامت بیاساید.

خداوند متعال در مورد منافقان می‌فرماید: ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗااین آیه بیان‌گر گناهکاران است و این‌که خداوند به سبب گناهانی که در گذشته مرتکب شده‌اند آنها را مرتکب گناهان دیگری می‌گرداند که عذاب اخروی را درپی دارد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ[الأنعام: ۱۱۰]. «و دل‌ها و چشم‌هایشان را دگرگون می‌کنیم آن‌گونه که در ابتدا به آن ایمان نیاوردند».

و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ[الصف: ۵]. «و چون منحرف شدند خداوند دل‌هایشان را منحرف نمود». و می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَتۡهُمۡ رِجۡسًا إِلَىٰ رِجۡسِهِمۡ[التوبة: ۱۲۵]. «و آن کسانی که در دل‌هایشان پلیدی است خداوند بر پلیدیشان می‌افزاید». پس سزای معصیت آن است که بدنبال آن آدمی مرتکب گناه دیگری شود، همان‌طور که یکی از پاداش‌های نیکی، نیکی کردن پس از آن است. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَیَزِیدُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ٱهۡتَدَوۡاْ هُدٗى[مریم: ٧۶]. «و خداوند کسانی را که راه یافته‌اند بیشتر راهنمایی می‌نماید».

آیه ۱۲-۱۱:

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ لَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ قَالُوٓاْ إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَ١١«و هنگامی که به آنها گفته شود در زمین فساد نکنید، گویند: همانا ما اصلاح‌گر هستیم».

﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡمُفۡسِدُونَ وَلَٰکِن لَّا یَشۡعُرُونَ١٢«هر آینه آنان فساد کنندگانند ولی نمی‌فهمند».

یعنی هرگاه منافقان از فساد‌انگیزی در زمین که همان کفر و گناه و آشکار کردن راز مومنان برایش دشمنان‌شان و دوستی کردن با کفار است، نهی شوند، می‌گویند: ﴿إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَما اصلاح‌گر هستیم، پس آنها در زمین فساد می‌کنند و اعلام می‌دارند که کارشان فساد‌انگیزی نیست بلکه اصلاح است، آنان به این طریق حقایق را وارونه می‌نمایند و به باطل می‌گرایند و آن را حق می‌پندارند. مسلما گناه آنان بسیار بزرگ‌تر از گناه کسی است که مرتکب جنایتی می‌شود و به جنایت بودن کارش اعتراف می‌کند، زیرا کسی که مرتکب گناهی می‌شود و به حرمت آن باور دارد، به عافیت نزدیک‌تر است و امید می‌رود که برگردد. اما منافقان که می‌گویند: ﴿إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَمنحصرا خود را اصلاحگر می‌دانند و به صورت تلویحی ﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡمُفۡسِدُونَمی‌گویند: مومنان اصلاح‌گر نیستند، بهمین جهت خداوند ادعای آنها را رد کرده و می‌فرماید: ﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡمُفۡسِدُونَزیرا هیچ فسادی بزرگ‌تر از آن نیست که کسی به آیات الهی کفر ورزد و مردم را از راه خدا باز دارد و خدا و دوستانش را فریب دهد و با دشمنان خدا و پیامبرش دوستی کند، با وجود این گمان برد که اصلاحگر است. آیا فسادی بزرگ‌تر از این وجود دارد؟! اما آنها علمی ندارند که به آنان سود برساند، گر چه شناخت و دانش آنان به حدی رسیده است که حجت الهی بر آنها اقامه شده است، اما این دانش و شناخت به آنها هیچ سودی نمی‌رساند.

علت این‌که گناه سبب فساد زمین محسوب شده این است که گناه و معصیت حتی دانه‌ها و میوه‌ها و درختان و گیاهان را نیز دچار تباهی می‌گرداند.

«اصلاح زمین» این است که به وسیله طاعت خداوند و ایمان به او، آن را آباد ساخت. خداوند متعال به خاطر هدفی بس والا مخلوقات را آفریده و در زمین اسکان داده‌است، روزی‌های فراوان را به آنها ارزانی نموده است تا به طاعت و عبادت خداوند بپردازند، پس هرگاه در زمین عملی خلاف آنچه ذکر شد صورت پذیرد، فساد، تخریب و فاصله گرفتن از آن هدف تلقی خواهد شد.

آیه‌ی ۱۳:

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ کَمَآ ءَامَنَ ٱلنَّاسُ قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ کَمَآ ءَامَنَ ٱلسُّفَهَآءُۗ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلسُّفَهَآءُ وَلَٰکِن لَّا یَعۡلَمُونَ١٣«و هنگامی‌که به آنها گفته شود: ایمان بیاورید همان‌گونه که مردم ایمان آورده‌اند، گویند: آیا ایمان آوریم همان‌گونه که بی‌خردان ایمان آورده‌اند؟! هان، ایشان بی‌خردانند ولی نمی‌دانند».

یعنی هرگاه به منافقان گفته شود: ایمان بیاورید، همان‌گونه که توده مردم ایمان آورده‌اند، یعنی مانند اصحاب شایمان بیاورید، و آن ایمان آوردن با قلب و زبان است، منافقان به گمان باطل خود می‌گویند: آیا مانند بی‌خردان ایمان بیاوریم؟ هدف‌شان اصحاب شبود. زیرا آنها ادعا می‌کردند که بی‌خردی اصحاب آنها را وادار کرده است تا ایمان بیاورند و خانه و کاشانه خود را ترک گویند و با کفار دشمنی ورزند، و عقل نزد منافقان خلاق این را اقتضا می‌نماید، بنابراین، آنها را به بی‌خردی متهم کردند، و به صورت ضمنی می‌خواستند به این نکته اشاره کنند که آنها عاقلان و صاحبان درک و فهم هستند.

خداوند سخن آنها را رد نمود و خبر داد که در حقیقت خودشان بی‌خردانند زیرا بر خردی حقیقی آن است که انسان منافع خود را نشناسد و در پی چیزی باشد که به وی ضرر و آسیب برساند. و این ویژگی بر آنان صدق می‌کند و کاملا بر آنها منطبق می‌باشد. همان‌گونه که عقل و درایت آن است که انسان منافع خود را بشناسد، برای دستیابی به آن تلاش نماید و برای دفع آنچه که به او ضرر می‌رساند کوشش کند. و این صفت در اصحاب رسول خدا و مومنان موجود می‌باشد، پس آنچه که اعتبار دارد برخورداری از اوصاف و ویژگی‌های خوب، و در دست داشتن دلایل و برهان است نه ادعاهای صرف و سخنان گزاف.

آیه‌ی ۱۵-۱۴:

﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَیَٰطِینِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَکُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ١٤«و هرگاه با کسانی که ایمان آورده‌اند روبرو شوند، می‌گویند: ما ایمان آورده‌ایم، و چون با شیطان‌های خود خلوت گزینند، می‌گویند: ما با شما هستیم، بی‌گمان ما مسخره‌کنندگان هستیم».

﴿ٱللَّهُ یَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ وَیَمُدُّهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١٥خداوند آنان را مسخره می‌نماید و سرکشی آنها را افزوده و آنها را رها می‌کند تا در فسق و فجور سرگردان بمانند».

این از جمله سخنانی است که آنها به زبان می‌آوردند و در دل به آن ایمان نداشتند، زیرا وقتی آنها با مومنان جمع می‌شدند اظهار می‌کردند که بر راه آنها قرار دارند و با آنها هستند، و هنگامی که با شیطان‌ها یعنی بزرگان و سران شرور خود به خلوت نشستند، می‌گفتند: ما در حقیقت با شما هستیم اما با گفته‌های خود مومنان را مسخره می‌کنیم. این است حالت باطنی و ظاهری آنان، و مکر بد جز دامن صاحبش را نگیرد.

خداوند متعال میفرماید: ﴿ٱللَّهُ یَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ وَیَمُدُّهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١٥و این جزای آنها است به خاطر مسخره کردن بندگان خدا. از جمله مسخره‌هایی که خداوند در حق آنان روا می‌دارد این است، شقاوت و احوال زشتی را که در آن قرار دارند برای آنها زیبا جلوه می‌دهد تا جایی که گمان می‌برند با مومنان هستند. این وضعیت مربوط به دورانی است که خداوند مومنان را بر آنها مسلط نکرده است و اما مسخره شدن آنها در روز قیامت از سوی خدا این است که خداوند همراه با مومنان نوری به آنها می‌دهد، وقتی مومنین با نورشان بروند، نور منافقان خاموش می‌شود و در تاریکی و ظلمت باقی می‌مانند، ودچار یاس و ناامیدی شدیدی می‌گردند.

﴿یُنَادُونَهُمۡ أَلَمۡ نَکُن مَّعَکُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰکِنَّکُمۡ فَتَنتُمۡ أَنفُسَکُمۡ وَتَرَبَّصۡتُمۡ وَٱرۡتَبۡتُمۡ[الحدید: ۱۴]. «مومنان را صدا زده و می‌گویند: مگر ما با شما نبودیم؟ گویند: آری! ولی شما به فتنه مبتلا شدید و انتظار کشیدید و شک کردید».

﴿وَیَمُدُّهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَو آنان را در گمراهی و کفرشان فرو می‌گذارد تا حیران و سرگردان شوند. و این یکی دیگر از مصادیق تمسخر خداوند نسبت به آنان است.

آیه‌ی ۱۶:

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ فَمَا رَبِحَت تِّجَٰرَتُهُمۡ وَمَا کَانُواْ مُهۡتَدِینَ١٦«آنان کسانی‌اند که هدایت را به گمراهی فروخته‌اند پس تجارت آنها سودی ندارد و هدایت یافتگان نیستند».

سپس خداوند از حقیقت احوال آنها پرده برداشته و می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ فَمَا رَبِحَت تِّجَٰرَتُهُمۡ وَمَا کَانُواْ مُهۡتَدِینَ١٦منافقان، ﴿ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰکسانی هستند که هدایت را به گمراهی فروخته‌اند. یعنی به گمراهی متمایل شده‌اند، همان‌طور که مشتری و خریدار به کالای مورد نظرش علاقه‌مند است و اموال با ارزش خود را برای بدست آوردن آن خرج می‌کند. این مثال، بهترین مثال است، زیرا گمراهی را به کالا، و هدایت را به پول و بها تشبیه نموده است، پس آنها هدایت را خرج کرده و در برابر آن گمراهی را بدست آورده‌اند. این است بازرگانی و تجارت شوم که بسیار تجارت بدی است، زیرا اگر کسی دیناری را در مقابل درهمی بدهد ضرر می‌کند، پس چگونه است کسی که گوهری را در مق ابل درهمی بفروشد؟ و چگونه خواهد بود کسی که هدایت را خرج کرده و گمراهی را خریداری کند، و شقاوت را بر سعادت برگزیده و به کارهای فرومایه علاقمند شود، و کارهای خوب و عالی را ترک نماید؟! مسلما تجارت و بازرگانی چنین کس سودی نخواهد داشت، بلکه در این کار بزرگ‌ترین ضرر را متحمل خواهد شد، ﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِیهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ أَلَا ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِینُ[الزمر: ۱۵]. بگو: «همانا خسارتمندان (حقیقی) کسانی هستند که جان و اهل‌شان را در قیامت از دست داده اند». هان! این است زیان و خسارت آشکار.

این بخش از آیه ﴿وَمَا کَانُواْ مُهۡتَدِینَاثبات گمراهی منافقان است، و این‌که انها چیزی از هدایت بدست نیاورده‌اند، پس این است صفت‌های زشت آنها.

سپس خداوند مَثل آنها را بیان کرده و می‌فرماید:

آیه‌ی ۲۰-۱٧:

﴿مَثَلُهُمۡ کَمَثَلِ ٱلَّذِی ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ وَتَرَکَهُمۡ فِی ظُلُمَٰتٖ لَّا یُبۡصِرُونَ١٧«مثال آنها مانند مثال کسانی است که آتشی برافروختند و وقتی اطراف آنان را روشن کرد خداوند روشنایی آنها را ببرد و آنان را در انبوهی از تاریکی رها نمود، به گونه‌‌ای که نبینند».

﴿صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَرۡجِعُونَ١٨«کرانند و لالانند و کورانند پس آنها باز نمی‌گردند».

﴿أَوۡ کَصَیِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فِیهِ ظُلُمَٰتٞ وَرَعۡدٞ وَبَرۡقٞ یَجۡعَلُونَ أَصَٰبِعَهُمۡ فِیٓ ءَاذَانِهِم مِّنَ ٱلصَّوَٰعِقِ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِۚ وَٱللَّهُ مُحِیطُۢ بِٱلۡکَٰفِرِینَ١٩«و یا همچون کسانی‌اند که به باران تندی گرفتار آمده باشند که از آسمان فرو ریزد و در آن، تاریکی‌ها و رعد و برق باشد و از ترس صدای صاعقه‌ها و مرگ انگشتان خود را در گوش‌هایشان نهند و خداوند کافران را احاطه نموده است».

﴿یَکَادُ ٱلۡبَرۡقُ یَخۡطَفُ أَبۡصَٰرَهُمۡۖ کُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُم مَّشَوۡاْ فِیهِ وَإِذَآ أَظۡلَمَ عَلَیۡهِمۡ قَامُواْۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمۡعِهِمۡ وَأَبۡصَٰرِهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٠«چنان است که گویی برق آسمان می‌خواهد چشمان‌شان را برباید. هر وقت که روشن می‌دارد به پیش می‌روند و چون تاریک می‌شود، می‌ایستند و اگر خدا می‌خواست گوش‌ها و چشم‌هایشان را از بین می‌برد. همانا خداوند بر هر چیز توانا است».

مثالی که با حال آنها مطابق است مثال کسی است که آتشی بیافروزد. یعنی در تاریکی شدیدی بوده و نیاز مبرمی به آتش دارد و آن را با کمک کس دیگری می‌افرزود، چرا که او ساز و برگ لازم را در اختیار ندارد، و هنگامی که آتش اطراف او را روشن گرداند و جایی را که در آن قرار گرفته است مشاهده کرد و اماکن امن و خطرهایی که او را تهدید می‌کند ملاحظه نمود، و از آن آتش بهره برد و چشمانش روشن گردید و گمان برد که آتش در اختیار اوست، در آن حالت خداوند نور و روشنایی‌اش را از میان ببرد و خوشحالی‌اش از بین برود و در تاریکی شدید و آتش سوزان باقی بماند، نورافشانی آتش از بین برود و حرارت آن باقی بماند. او در انبوهی از تاریکی‌ها قرار دارد، تاریکی شب و تاریکی ابرها و تاریکی باران و تاریکی حاصل از خاموش شدن آتش، پس حال چنین فردی چگونه خواهد بود؟ منافقان نیز چنین حالتی دارند، نور ایمان را از مومنان برگرفتند و خود دارای صفت ایمان نبودند. بنابر این به طور موقت از نور آنان استفاده کردند و بدین وسیله جان و مال‌شان در امان ماند و به نوعی امنیت در دنیا دست یازیدند. در چنین حالتی ناگهان مرگ بر آنها یورش برده و استفاده از این نور را از آنان سلب نموده‌اند و اندوه و غم و عذاب فراوانی آنها را فرا می‌گرد، و تاریکی قبر و تاریکی کفر و تاریکی نفاق و تاریکی گناهان بر آنها چیره می‌شود، و به دنبال این همه تاریکی، آتش جهنم که بد جایگاهی است آنها را در فرا خواهد گرفت.

بنابراین خداوند متعال در مورد آنها می‌فرماید: ﴿صُمُّۢکر هستند و خوبی‌ها را نمی‌شنود، ﴿بُکۡمٌلالند و نمی‌توانند سخن نیک بر زبان آورند ﴿عُمۡیٞو در مقابل حق کور هستند.

﴿فَهُمۡ لَا یَرۡجِعُونَپس آنها باز نمی‌گردند، چون پس از این‌که حق را شناختند آن را رها کردند، و به‌سوی آن بر نمی‌گردند. به خلاف کسی که حق را از روی نادانی و گمراهی رها کرده است زیرا او از روی ناآگاهی چنین کرده است و بازگشت او به حق نزدیک‌تر است.

سپس خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أَوۡ کَصَیِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِیا مثل او مانند کسی است که گرفتار باران تندی شده است، ﴿فِیهِ ظُلُمَٰتٞکه در آن انبوهی از تاریکی‌ها وجود دارد، تاریکی شب و تاریکی ابرها و تاریکی باران.

﴿وَرَعۡدٞکه صدایی است از ابر به گوش می‌رسد. ﴿وَبَرۡقٞبرق نور درخشنده‌‌ای است که از (اصطکاک) ابر (ها بر می‌خیرد) و مشاهده می‌شود. ﴿کُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُمهر وقت که برق در میان این تاریکی‌ها راه آنها را روشن گرداند، ﴿مَّشَوۡاْ فِیهِبه پیش می‌روند، ﴿وَإِذَآ أَظۡلَمَ عَلَیۡهِمۡ قَامُواْۚو چون تاریک شود می‌ایستند.

پس حالت منافقین چنین است، هنگامی که قرآن و اوامر و نواهی و وعد و وعید آن را می‌شنوند انگشتان خود را در گوش‌هایشان فرو می‌برند و از امر و نهی قران و وعد و وعید آن روی بر می‌تابند، زیرا هشدارهای قرآن آنها را می‌ترساند و وعده‌هایش آنها را پریشان می‌نماید. پس آنها تا آنجا که ممکن باشد از آن روی گردانی می‌کنند و همان‌گونه فردی که در زیر رگبار باران گرفتار آمده و از صدای رعد و برق ناراحت می‌شود و آن را دوست ندارد و از بیم مرگ انگشتانش را در گوش‌هایش فرو می‌برد، منافقان نیز صدای قرآن و وعده‌ها و هشدارهای آن را دوست ندارند.

البته ممکن است فردی که گرفتار رگبار باران و صاعقه و رعد و برق شده است نجات یابد، اما منافقان نجات پیدا نمی‌کنند، چرا که خداوند از هر سو آنها را احاطه نموده است. پس آنها نمی‌توانند از دست خدا فرار کنند و او را ناتوان و درمانده سازند بلکه خداوند اعمال آنها را ثبت کرده و آنان را به سزای اعمال‌شان خواهد رساند. و از آنجا که به کری و لالی و کوری معنوی مبتلا هستند و راه‌های ایمان به روی آنها بسته شده است خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمۡعِهِمۡ وَأَبۡصَٰرِهِمۡو اگر خدا می‌خواست، چشم‌ها و گوش‌های آنان را از میان می‌برد. در این آیه خداوند آنان را به وسیله‌ی برخی از عقوبت‌های دنیوی مورد تهدید قرار می‌دهد تا برحذر باشند و از برخی از شرارت‌ها و نفاق خویش دست بردارند. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞهمانا خداوند بر هر چیزی توانا است. پس هیچ چیزی او را ناتوان نمی‌کند. و قدرت الهی چنین است که هرگاه چیزی را بخواهد بدون این‌که کسی بتواند جلوی او را بگیرد یا او مخالفت کند آن را انجام می‌دهد این آیه و امثال آن نظرات «قدریه» را رد می‌کند که معتقدند کارهایشان در گستره قدرت الهی داخل نیست. زیرا کارهایشان در چارچوب این آیه قرار می‌گیرد که می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞهمان خداوند بر هرچیزی توانا است.

آیه‌ی ۲۲-۲۱:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ وَٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ٢١«ای مردم! پروردگارتان را پرستش کنید که شما و کسانی را که پیش از شما بوده‌اند آفریده است، باشد که پرهیزگار شوید».

﴿ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّکُمۡۖ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٢. «پروردگارتان ذاتی است که زمین را برایتان گستراند و آسمان را سقفی قرار داد واز آسمان آبی فرو فرستاد و با آن انواع میوه‌ها را بوجود آورد تا روزیتان باشد، پس برای خداوند همتایانی قرار ندهید در حالی که شما می‌دانید».

این دستوری عام و کلی برای همه مردم است و آن عبادت و پرستش خدا است که شامل انجام دادن دستورات او و پرهیز از منهیات وی و تصدیق آنچه که از آن خبر داده‌است، می‌باشد. بنابراین، خداوند آنها را به انجام کاری مامور نموده که آنان را برای آن آفریده است. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ٥٦[الذاریات: ۵۶]. «و من جن و انسان را نیافریدم مگر برای این‌که مرا عبادت کنند».

سپس بر واجب بودن پرستش محض خویش استدلال نموده و می‌فرماید: پروردگارتان شما را از انواع نعمت‌ها برخوردار نمود و شما را هستی بخشید، و همو کسانی را که پیش از شما بوده‌اند آفریده و نعمت‌های ظاهری و باطنی را به شما ارزانی داشته و زمین را برایتان گسترانده است تا بر آن استقرار یابید و با ساختن خانه، کشاورزی و شخم زدن، رفتن از جایی به جایی و با دیگر اشکال از آن بهره‌مند شوید. و آسمان را برای شما سقفی قرار داد و در آن منافعی مانند خورشید و ماه و ستارگان به ودیعه نهاد که بدان نیازمندید.

﴿وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ«سماء» یعنی هر آنچه که بالای سر شما باشد، بنابر این مفسران گفته‌اند: منظور از آسمان در اینجا ابرها هستند و خداوند از ابرها آب فرو فرستاده است. ﴿فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِو با آن انواع ثمرات مانند دانه‌ها و میوه خرما و دیگر میوه‌ها و کشتزارها و غیره را بیرون آورده است. ﴿رِزۡقٗا لَّکُمۡتا روزیتان باشد و زندگی به سر کنید و تفریح نمایید ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗاپس، از میان آفریدگان همانند و همتایانی برای خداوند قرار ندهید به گونه‌‌ای که آنها را مانند خدا پرستش کنید و همان‌گونه که خداوند را دوست دارید آنها را دوست بدارید، در صورتی که آنها نیز مانند شما آفریدگانی هستند که به آنها روزی داده‌شده و کارهایشان از سوی خدا اداره می‌شود و به اندازه ذره‌‌ای در زمین و آسمان اختیاری ندارند، و فایده و ضرری به شما نمی‌رسانند. ﴿وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَو شما می‌دانید که خداوند شریک و همانندی ندارد، نه در آفریدن و نه در روزی دادن و تدبیر امور، و نه در الوهیت و ربوبیت. پس با این‌که شما این را می‌دانید چگونه همراه با خداوند معبودهای دیگری را پرستش می‌کنید؟ این چیزی عجیب و بدترین نوع بی‌خردی است.

این آیه از عبادت غیر خدا نهی بعمل می‌آورد وبر وجوب عبادت و پرستش خدا و باطل بودن عبادت غیر او دلیل ارائه داده و به بیان توحید ربوبیت می‌پردازد که متضمن یگانگی او در آفریدن و روزی دادن و تدبیر امور است، پس چون همه اقرار می‌کنند که خداوند در این امور شریکی ندارد نیز باید اقرار کنند که خداوند در عبادت هم شریکی ندارد. و این روشن‌ترین دلیل عقلی بر وحدانیت و یگانگی باری تعالی و باطل بودن شرک است.

﴿لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَاحتمال دارد به این معنی باشد که اگر شما تنها خداوند را پرستش کنید از عذاب و ناخشنودی او نجات خواهید یافت، زیرا شما اسباب دفع عذاب و ناخشنودی خداوند را فراهم کرده‌اید. و احتمال دارد معنی آیه چنین باشد: اگر خداوند را عبادت کنید از پرهیزگارانی خواهید شد که به پرهیزگاری موصوفند و هردو معنی درست است و هردو لازم و م لزوم یکدیگرند، زیرا هرکس که عبادت را به طور کامل انجام دهد از پرهیزگاران می‌شود وهرکس که از پرهیزگاران باشد از عذاب و ناخشنودی خداوند نجات خواهد یافت.

آیه‌ی ۲۴-۲۳:

﴿وَإِن کُنتُمۡ فِی رَیۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٢٣. «و اگر در آنچه بر بندۀ خود نازل کرده‌ایم شک دارید پس سوره‌‌ای همانند آن بیاورید و گواهانتان را فرا بخوانید غیر از خدا اگر راستگو هستید».

﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِی وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ٢٤«و اگر چنین نکردید و هرگز نخواهید توانست چنین کنید پس بپرهیزید از آتشی افروزینۀ آن مردم و سنگ هستند و برای کافران آماده شده است».

این دلیلی عقلی است بر راستگو بودن پیامبر صودرست بودن آنچه که آورده است. ﴿وَإِن کُنتُمۡو شما ای مخالفان پیامبر که دعوت او را رد می‌کنید و گمان می‌برید او دروغ می‌گوید! اگر در مورد آنچه ما بر بنده خود نازل کرده‌ایم دچار شک و تردید هستید که حق است یا نه؟ بدانید که او نیز مانند شما انسان است و در میان شما بزرگ شده و از همان دوران کودکی او را می‌شناسید، او نه می‌تواند بنویسد و نه خواندن و نوشتن بلد است اکنون کتابی برای شما آورده و می‌گوید از جانب خدا است، اما شما می‌گویید این کتاب ساخته و پرداخته خود او است. پس اگر مانند آن بسازید و از کسانی که دستتان به آنها می‌رسد کمک بگیرید. این برای شما کار آسانی است به ویژه که اهل فصاحت و بیان هستید و دشمنی‌تان با پیامبر بس بزرگ است. پس اگر سوره‌‌ای مانند آن آوردید، آن کتاب همان‌طور است که شما گمان می‌برید، و اگر سوره‌‌ای مانند آن نیاوردید و از انجام این کار در ماندید پس این دلیل روشن و آشکاری بر راستگو بودن او و راست بودن آنچه که آورده است، می‌باشد. و شما باید از او پیروی کنید و از آتشی که افروزینه آن انسان و سنگ است خود را دور بدارید.

این آتش مانند آتش دنیا نیست که با هیزم افروخته شود، این آتش برای کافران و منکران خدا و پیامبرانش آماده شده است. پس، از کفر ورزیدن به پیامبر که روشن شده است او پیامبر خدا است بپرهیزید. این آیه و امثال آن را آیه «تحدی» و «به مبارزه طلبیدن» می‌نامند، یعنی ناتوان کردن مخلوق از این‌که همانندی برای قرآن بیاورد و با آن مخالفت و مبارزه کند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن یَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا یَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ کَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِیرٗا٨٨[الإسراء: ۸۸]. «ای پیامبر! بگو: اگر انسان‌ها و جن جمع شوند که مانند این قرآن را بسازند، نمی‌توانند همانند آن را بسازند گرچه بعضی پشیبان بعقضی دیگر باشند».

چگونه سخن مخلوق خاکی مانند سخن پروردگار جهانیان است؟ و چگونه موجود نیازمندی که از هر نظر ناقص است و کمبود دارد می‌تواند سخن بیاورد که مانند سخن ذات مقدس خدا کامل باشد، خدایی که دارای کمال مطلق است و از هر جهت بی‌نیاز است؟ این نه ممکن است و نه در توان انسان می‌باشد، و هرکس که کمترین شناختی نسبت به انواع کلام و گفتارها داشته باشد و این قرآن را با گفتار بلیغان و فصیحان بسنجد، تفاوت آشکار آن و دیگر سخن‌ها را به وضوح مشاهده خواهد کرد.

آیۀ: ﴿وَإِن کُنتُمۡ فِی رَیۡبٖبیان‌گر آن است کسی که در شک و حیرت بسر می‌برد و هنوز حق را از گمراهی تشخیص نداده است، به شرطی که صادقانه در پی حق باشد و حق برایش روشن شود امید هدایتش می‌رود. اما انسان مخالف و کینه ‌توزی که حق را می‌شناسد و آن را رها می‌کند راه بازگشتی ندارد، زیرا او حق را از روی عناد و لجاجت رها کرده است، نه به سبب جهل و نادانی، پس هیچ راه بازگشتی برای وی وجود ندارد.

و همچنین فردی که دچار شک و تردید است اما صادقانه در پی کشف حقایق نیست بلکه از حق روی‌گردان است و برای رسیدن به آن تلاش نمی‌کند، غالبا چنین کسی موفق به یافتن حق نمی‌شود.

نیز در این آیات، پروردگار أصفت عبودیت را برای رسول گرامی اسلام ذکر می‌کند، و این بیان‌گر آن است که بزرگ‌ترین صفت او انجام بندگی است، صفتی که هیچ فردی از گذشتگان و آیندگان در این امر به پای او نمی‌رسند. در مقام «اسراء» نیز خداوند او را به عبودیت توصیف نموده و می‌فرماید: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِیٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَیۡلٗا[الإسراء: ۱]. «پاک و منزه است خداوندی که شب هنگام بنده‌اش را برد». و در مقام نازل کردن قرآن بر او می‌فرماید: ﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ[الفرقان: ۱]. «بزرگوار و والا مقام است ذاتی که فرقانی را بر بنده‌اش نازل کرد». آیۀ: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَو آیات دیگری که در این باب موجود هستند، بیان‌گر صحت مذهب اهل سنت و جماعت می‌باشند که معتقدند بهشت و جهنم در حال حاضر موجود می‌باشند. برخلاف معتزله. نیز این آیات بیان‌گر آنند که یکتاپرستان برای همیشه در جهنم باقی نخواهند ماند گرچه مرتکب بعضی از گناهان کبیره شده باشند، زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَبرای کافران آماده شده است، پس اگر گناهکاران یکتاپرست برای همیشه در آن باقی می‌ماندند جهنم تنها برای کافران آماده نمی‌شد، برخلاف خوارج و معتزله که خلاف این مطلب را باور دارند. نیز این آیات بیان‌گر آنند که انسان به وسیله فراهم نمودن اسباب عذاب مستحق آن می‌گردد، و اسباب عذاب، کفر وعصیان است.

آیه‌ی ۲۵:

﴿وَبَشِّرِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنۡهَا مِن ثَمَرَةٖ رِّزۡقٗا قَالُواْ هَٰذَا ٱلَّذِی رُزِقۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَأُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهٗاۖ وَلَهُمۡ فِیهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞۖ وَهُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٥«و مژده بده کسانی را که ایمان آوردند و اعمال نیکو انجام دادند که برای آنها باغ‌هایی است که از زیر آن رودهایی روانند، هرگاه به آنها میوه‌‌ای داده شود، گویند: این همان است که پیش‌تر به ما داده شد، و همانند آن برای آنها آورده شود، و برای آنها در بهشت زنانی پاکیزه است و آنها در آن برای همیشه خواهند ماند».

وقتی سزای کافران را بیان کرد به بیان پاداش مومنان و کسانی پرداخت که اعمال و کردار شایسته انجام می‌دهند، زیرا شیوه الهی در کتابش چنین است، و در کنار تشویق، بیم می‌دهد تا بنده در حالت خوف و رجا بسر ببرد. بنابر این می‌فرماید: ﴿وَبَشِّرِای پیامبر! و ای کسی که در جای پیامبر قرار داری! مژده بده ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْکسانی را که از صمیم قلب ایمان آورده‌اند، ﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِو با اعضا و جوارح خود کردار نیکو انجام داده و صداقت ایمان‌شان را با اعمال نیک خود به اثبات رسانده‌اند.

اعمال و کردار از آن جهت به «صالح» توصیف نموده که با آن احوال بنده و امور دین و دنیایش اصلاح می‌شود و به وسیله اعمال صالح، فساد وتباهی از او دور شده و در زمره صالحان قرار می‌گیرد، صالحانی که برای همنشینی با خداوند در بهشت صلاحیت و شایستگی دارند پس ای پیامبر! آنها را مژده بده ﴿أَنَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖباغ‌هایی برای آنان است که درختان عجیب و میوه‌های دلپذیر و سایه‌های طولانی و شاخه و بوته‌های متنوعی را در بر دارد، بهشتی که هرکس به آن وارد شود به راحتی در آن بسر می‌برد و متنعم می‌گردد.

﴿تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُرودهای آب و شیر و عسل و شراب در زیر درختان آن روان است و اهل بهشت آن را هرگونه که بخواهند به هر سو که بخواهند جاری می‌گردانند، و وسیله آن درختان و باغ‌های بهشتی آبیاری شده و میوه‌های گوناگونی می‌دهند. ﴿کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنۡهَا مِن ثَمَرَةٖ رِّزۡقٗا قَالُواْ هَٰذَا ٱلَّذِی رُزِقۡنَا مِن قَبۡلُمیوه‌های بهشتی همه در زیبایی و طعم همسانند و در میان آن میوه مخصوصی وجود ندارد، و اهل بهشت همواره در ناز و نعمت بسر می‌برند. پس آنها همواره با خوردن آن میوه‌ها لذت می‌برند. ﴿وَأُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهٗاعده‌‌ای می‌گویند میوه‌های بهشت تشابه اسمی دارند اما در مزّه با یکدیگر فرق می‌کنند. گروهی نیز می‌گویند در رنگ با یکدیگر متشابه هستند اما در اسم فرق می‌کنند. برخی نیز در این باورندکه در زیبایی و لذت تشابه دارند شاید این بهترین قول باشد.

به دنیال ذکر مسکن و غذا و نوشیدنی و میوه‌های اهل بهشت، از همسران آنها نیز سخن به میان آورد، و آنها را در یک تعریف مختصر و کامل چنین توصیف نمود: ﴿وَلَهُمۡ فِیهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞنگفت از فلان عیب پاکند، تا شامل انواع پاکی‌ها گردد. پس آنان در اخلاق و اندام وزبان هیچ عیبی ندارند، چشمهایشان پاک است و اخلاق‌شان نیکو است، آنها دوشیزه گانی هستند که با اخلاق زیبا و همسرداری زیبا و ادب در کردار و گفتار، و پاک بودن از حیض و نفاس و منی و ادرار و مدفوع و آب بینی و بوی دهان و بوی بد، برای همسرانشان دوست داشتنی می‌باشند و نیز در اندام و جسم خود کمال زیبایی را دارند و در آنها عیبی وجود ندارد و اخلاق‌شان نیز بسیار نیکو است. آنها همسرانی خوب و زیبا هستند، خوش زبان و خوش سخن‌اند و چشم‌ها و نگاه‌شان فقط بر شوهران‌شان دوخته شده است، و زبان‌شان را از هر سخن زشتی منع می‌نمایند.

پس در این آیه کریمه از مژده دهنده و مژده داده شونده و چیزی که بدان مژده داده شده و نیز از اسباب و عوامل رسیدن به این خبر و نیکی سخن به میان آمده است. مژده دهنده همانا پیامبر صو جانشینان و وارثان آن حضرت هستند. مژده داده شدگان نیز مومنانی هستند که کردار نیکو انجام می‌دهند، و آنچه بدان مژده داده شده‌اند باغ‌هایی است که توصیف آن گذشت، و سببی که انسان را به این فلاح و نجاح می‌رساند ایمان و عمل صالح است. پس برای رسیدن به این مژده جز متصف بودن به «ایمان» و «عمل صالح» راهی وجود ندارد، و این بزرگ‌ترین مژده‌‌ای است که برترین انسان و مخلوق آن را داده‌است، مژده‌ی بزرگی که با فراهم آورده شدن اسباب و مقدمات (از سوی انسان) شامل حال او می‌شود.

نیز در این آیه اشاره شده است که تشویق کردن مومنان برای انجام دادن اعمال صالح و بیان پاداش و ثمرات آن مستحب است، زیرا انجام اعمال با این تشویق‌ها آسان‌تر می‌شود. و بزرگ‌ترین مژده برای انسان توفیق یافتن او برای ایمان آوردن و انجام عمل صالح است. پس این نخستین مژده و اساس هر مژده‌‌ای است. دومین مژده نیز مژده‌‌ای است که مومنان به هنگام مرگ دریافت می‌دارند و به دنبال آن به نعمت پایدار و جاودان خواهند رسید. از خداوند متعال می‌طلبیم که ما را نیز با آنان محشور بگرداند.

آیه‌ی ۲٧-۲۶:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَسۡتَحۡیِۦٓ أَن یَضۡرِبَ مَثَلٗا مَّا بَعُوضَةٗ فَمَا فَوۡقَهَاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۖ وَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗاۘ یُضِلُّ بِهِۦ کَثِیرٗا وَیَهۡدِی بِهِۦ کَثِیرٗاۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِینَ٢٦«همانا خداوند شرم ندارد از این‌که به پشه‌‌ای یا کوچک‌تر از آن مثال بزند، کسانی که ایمان آورده‌اند می‌دانند که آن حق است و از جانب پروردگارشان است. و اما کسانی که کفر ورزیده‌اند می‌گویند: خداوند از این مثال چه قصدی داشته است؟، (خدا) با آن بسیاری را گمراه کرده و با آن بسیاری را هدایت می‌نماید و جز فاسقان را با آن گمراه نمی‌کند».

﴿ٱلَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِیثَٰقِهِۦ وَیَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ وَیُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٢٧«آن کسانی که عهد خداوند را بعد از بستن آن می‌شکنند و آنچه را خداوند دستور به وصل کردن آن داده است قطع کرده و در زمین فساد می‌کنند، این‌ها زیان کارانند».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَسۡتَحۡیِۦٓ أَن یَضۡرِبَ مَثَلٗاهمانا خداوند از آوردن هر مثالی که باشد شرم نمی‌کند. ﴿بَعُوضَةٗ فَمَا فَوۡقَهَاپشه‌‌ای یا کوچک‌تر از آن، چون مثال‌ها مشتمل بر حکمت بوده و روشنی بخش حق هستند و خداوند از تبیین حق شرم ندارد. انگار این، پاسخ به کسی است که مثال زدن به چیزهایی حقیر را زشت می‌داند و به خاطر این کار بر خداوند اعتراض می‌کند. اما این جای اعتراض نیست، بلکه خداوند این‌گونه بندگانش را می‌آموزد و آنها را مشمول رحمت و عنایت خود قرار می‌دهد، پس لازم است اوامرش پذیرفته شده و شکر او به جا آورده شود. بنابر این می‌فرماید: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۖپس کسانی که ایمان آورده‌اند، آن را درک کرد و با دیده تامل و اندیشه بدان می‌نگرند، بنابر این اگر محتوای آن‌را به‌طور مشروح و مفصل بدانند علم و ایمان‌شان افزوده می‌گردد. و اگر از آن نیز سر در نیاورند، می‌دانند که آن حق است و مضمون و محتوایش نیز حق می‌باشد، هرچند که حق برای آنان در آن مثال پوشیده باشد، چون آنها می‌دانند که خداوند بیهوده آن مثال را نزده است بلکه به خاطر حکمت بالغ خویش آن را ذکر کرده است.

﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗاو اما کسانی که کفر ورزیده‌اند اعتراض نموده و حیران می‌شوند، بنابر این بر کفر خود می‌افزایند، همان‌طور که ایمان مومنان افزوده می‌گردد. بنابراین، فرمود: ﴿یُضِلُّ بِهِۦ کَثِیرٗا وَیَهۡدِی بِهِۦ کَثِیرٗاۚپس این است حال مومنان و کافران به هنگام نازل شدن آیات قرآن، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذَا مَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ فَمِنۡهُم مَّن یَقُولُ أَیُّکُمۡ زَادَتۡهُ هَٰذِهِۦٓ إِیمَٰنٗاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَزَادَتۡهُمۡ إِیمَٰنٗا وَهُمۡ یَسۡتَبۡشِرُونَ١٢٤ وَأَمَّا ٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَتۡهُمۡ رِجۡسًا إِلَىٰ رِجۡسِهِمۡ وَمَاتُواْ وَهُمۡ کَٰفِرُونَ١٢٥[التوبة: ۱۲۴-۱۲۵]. «و هنگامی که سوره‌‌ای نازل شود دسته‌‌ای از آنها می‌گویند: این سوره ایمان کدام یک از شما را افزوده است؟ اما کسانی که ایمان آورده‌اند ایمان‌شان افزوده می‌گردد و آنها خوشحال می‌شوند، و اما کسانی که در دل‌هایشان بیماری هست، پلیدی به پلیدی گذشته‌شان افزوده می‌شود و می‌میرند در حالی که کافرند. پس هیچ نعمتی بزرگ‌تر از نزول آیات قرآن نیست. اما با این وجود، آیات قرآن برای گروهی سبب سختی و حیرت و گمراهی و افزایش بدی‌هایشان می‌شود و برای گروهی سبب بخشش و رحمت و افزوده شدن خوبی‌های آنان می‌گردد. پس پاک است خداوندی که بندگانش را گوناگون آفریده و تنها او است که هدایت می‌کند و گمراه می‌سازد».

سپس خداوند حکمت و عدل خویش را در گمراه کردن کسانی که گمراه می‌شوند بیان کرده و می‌فرماید: ﴿وَمَا یُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِینَو جز فاسقان با آن گمراه نمی‌شود، یعنی کسانی که از طاعت خداوندی بیرون رفته و با پیامبران خدا عناد و مخالفت می‌ورزند و «فسق» تبدیل به صفت آنها گردیده، و نمی‌خواهند آن را عوض کنند. پس حکمت الهی اقتضا می‌نماید تا آنها را گمراه سازد، زیرا شایسته هدایت نیستند، همانطور که فضل و حکمت او اقتضا نموده است تا کسانی را که به ایمان متصف هستند و با کردارهای نیکو خود را آراسته‌اند هدایت نماید.

فسق بر دو نوع است: یک نوع انسان را از دین و دایره ایمان خارج می‌کند، مانند فسقی که در این آیه و امثال آن ذکر شده است. نوع دوم فسقی است که انسان را از ایمان بیرون نمی‌کند همان‌طور که در فرموده الهی آمده است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَکُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَیَّنُوٓاْ[الحجرات: ۶]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر فاسقی پیش شما خبری آورد تحقیق نمایید».

سپس فاسقان را توصیف کرده و می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِیثَٰقِهِو این آیه شامل پیمان‌هایی است که بین آنان و خدا، و نیز پیمانی است که بین آنها و مردم منعقد شده است، پیمان‌های است که بین آنها و مردم منعقد شده است، پیمان‌های مستحکم و موکدی منعقد شده است، پیمان‌های مستحکم و موکدی که با خدا خلق خدا منعقد می‌نمایند اما بی‌مبالات از کنار آنها می‌گذرند، آنها را نقض نموده و دستورات خداوند را ترک کرده و منهیاتش را مرتکب شده و پیمان‌هایی را که با مردم بسته‌اند نقض می‌کنند.

﴿وَیَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَو آنچه را خداوند دستور داده است از هم گسیخته نشود، می‌گسلند. و این شامل چیزهایی زیادی می‌شود. خداوند به ما دستور داده است که به وسیله ایمان و بندگی رابطه خود را با او مستحکم سازیم، و تکریم وی و انجام دستورات و فرامیشن، رابطه خویش را با ایشان نیز مستحکم نماییم. و خداوند به ما دستور داده است با بجا آوردن حقوق پدر و مادر و خویشاوندان و یاران و سایر مردم پیونده خود را با آنان محکم نگه داریم.

مومنان این وظایف را عملی نموده و آنرا به طور کمل انجام می‌دهند، و اما فاسقان آن را از هم گسیخته و پست سر انداختند و به فسق و فجور روی آورده و و روابط خویشاوندی را قطع نموده و مرتکب گناه می‌شوند. و این از مصادیق فساد و تباهی در زمین است.

پس ﴿أُوْلَٰٓئِکَکسانی که این طور باشند، ﴿هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَدر دنیا و آخرت زیان دیدگانند. منحصرا آنها را زیانمند معرفی کرده است چون زیان آنها در هر حال عام و کلّی است، و آنها هیچ نوعی سودی نمی‌برند، زیرا شرط پذیرفته شدن هر عمل صالحی داشتن ایمان است. پس هرکس ایمان نداشته باشد عملش پذیرفته شدن هر عمل صالحی داشتن ایمان است. پس هرکس ایمان نداشته باشد عملش پذیرفته نمی‌شود، و انگار عملی ندارد. و این زیان، زیان کفر است. و اما زیانی که گاهی اوقات در قالب کافر شدن، و گاهی اوقات در قالب دچار گناه و معصیت گشتن، و گاهی اوقات به صورت کوتاهی نمودن در انجام یک امر مستحب نمود پیدا می‌کند و در فرموده الهی بیان شده است: ﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِی خُسۡرٍ٢[العصر: ۲]. چنین خسران و زیانی عام است و شامل هر مخلوقی می‌باشد، به جز کسی که ایمان داشته و عمل صالح انجام دهد و دیگران را به حق و صبر و شکیبایی توصیه نماید. و زیان حقیقی همانا از دست دادن عمل صالحی است که بنده حقیقی درصدد بدست آوردن آن است.

آیه‌ی ۲۸:

﴿کَیۡفَ تَکۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَکُنتُمۡ أَمۡوَٰتٗا فَأَحۡیَٰکُمۡۖ ثُمَّ یُمِیتُکُمۡ ثُمَّ یُحۡیِیکُمۡ ثُمَّ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٨[البقرة: ۲۸].«چگونه به خداوند کفر می‌ورزید در حالی که شما مرده بودید و شما را زنده گرداند، سپس شما را می‌میراند (و) باز شما را زنده می‌کند و سپس به‌سوی او برگردانده می‌شوید»؟!.

این استفهام به معنی تعجب و توبیخ و انکار است. یعنی چگونه شما به خداوند کفر می‌ورزید، خداوندی که شما را از عدم آفرید و از انواع نعمت‌ها برخوردارتان کرد، سپس به هنگام پایان یافتن اجلتان شما را می‌میراند و در قبر مجازات‌تان می‌کند، آنگاه در روز رستاخیز و حشر شما را زنده می‌گرداند سپس به‌سوی او بازگردانده می‌شوید و جزای کامل را به شما می‌دهد؟! بنابر این شما در حیطه تصرف و تدبیر و احسان و اوامر او قرار دارید و سپس شما را به مجازات اعمال‌تان خواهد رساند. پس آیا شایسته است که به او کفر ورزید؟! و آیا این جز جهل و بی‌خردی چیز دیگری است؟ بلکه شایسته است از او بترسید و شکر او را به جا آورید و به او ایمان داشته باشید و از عذابش بترسید و به پاداشش امیدوار باشید.

آیه‌ی ۲٩:

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَسَوَّىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖۚ وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٢٩[البقرة: ۲٩]. «او خداوند ذاتی است که تمامی آنچه در زمین وجود دارد برایتان آفرید، سپس قصد آفرینش آسمان‌ها را نمود و آن را هفت آسمان آفرید و او به هر چیزی دانا است».

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗااز آنجا که خدا نسبت به شما مهربان است همه آنچه را که در زمین است برایتان آفرید تا از آن بهره‌مند شوید و از آن پند بگیرید. و این دلیلی است بر این که اصل در اشیاء مباح و پاک بودن آنها است، چون در این آیه به عنوان سنت و احسان خدا از آنها نام برده شده است. و نیز چیزهایی ناپاک خارج می‌شوند زیرا حرمت آنها از مفهوم آیه و بیان مقصد آن فهمیده می‌شود. نیز از این آیه می‌فهمیم که خداوند تمامی اشیاء را بخاطر استفاده ما آفریده است، پس هر چیزی که ضرر داشته باشد از این اصل کلی خارج است. و از کمال نعمت خداوند این است که به خاطر پاک بودن ما، ما را از چیزهای زشت و بدباز داشته است. ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَسَوَّىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖۚ وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ﴿ٱسۡتَوَىٰٓدر قرآن به سه معنی بکار رفته است، گاهی متعدی است اما نه به وسیله حرف جر، پس آنگاه به معنی کمال خواهد بود، همان‌گونه که در قول خداوند در مورد موسی آمده است: ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَٱسۡتَوَىٰٓ[القصص: ۱۴]. «و هنگامی که به حالت رشد و کمال خویش رسید»، و گاهی به معنی بلندی و ارتفاع است و آن زمانی است که به وسیله «علی» متعدی شود، مانند: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥[طه: ۵]. «خداوند بر عرش بلند و مرتفع گردید»، ﴿لِتَسۡتَوُۥاْ عَلَىٰ ظُهُورِهِ[الزخرف: ۱۳]. «تا بر پشت آن مرتفع شوید». و گاهی به معنی «قصد» می‌آید و آن زمانی است که به وسیله «الی» متعدی شود. همان‌گونه که در آیه: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِآمده است. یعنی خداوند وقتی زمین را آفرید قصد آفرینش آسمان‌ها را نمود و آن را هفت آسمان آفرید و محکم گرداند ﴿وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞو او به هر چیزی دانا است. ﴿یَعۡلَمُ مَا یَلِجُ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا یَخۡرُجُ مِنۡهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا یَعۡرُجُ فِیهَا[الحدید: ۴]. «پس او به آنچه در زمین فرو می‌رود و به آنچه که از زمین بیرون می‌آید و به آنچه که از آسمان پایین می‌آید و یا به آن بالا می‌رود، دانا می‌باشد».

﴿یَعۡلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعۡلِنُونَ[النحل: ۱٩]. «می‌داند آنچه را پنهان می‌کنید و آنچه را که آشکار می‌نمایید، و به اسرار و نهان‌ها آگاه است». خداوند در بسیاری جاها بین آفرینش مخلوقات و اثبات علم خود مقارنه ایجاد می‌کند، همان‌گونه که در این آیه آمده است:

﴿أَلَا یَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِیفُ ٱلۡخَبِیرُ١٤[الملک: ۱۴]. «آیا کسی که آفریده است نمی‌داند در حالی که او باریک بین آگاه است؟». زیرا آفرینش مخلوقات از جانب خدا روشن‌ترین دلیل بر عدم و حکمت و قدرت او می‌باشد.

آیه‌ی ۳۴-۳۰:

﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٞ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَا وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَۖ قَالَ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٠[البقرة: ۳۰].«و به یادآر آنگاه که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمین جانشینی می‌گمارم، (فرشتگان) گفتند: آیا در آن کسی را می‌گماری که در آن فساد می‌کند و خون‌ها را می‌ریزد، در حالی که ما ستایش و پاکی تو را بیان می‌داریم؟! گفت: من چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید».

﴿وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ فَقَالَ أَنۢبِ‍ُٔونِی بِأَسۡمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٣١[البقرة: ۳۱].«و همه اشیاء را به آدم آموخت سپس آن‌ را بر فرشتگان عرضه داشت و فرمود: مرا از نام‌های این چیزها خبر دهید اگر راستگو هستید».

﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ٣٢[البقرة: ۳۲]. «فرشتگان گفتند: منزهی تو، ما نمی‌دانیم جز آنچه به ما آموخته‌ای، همانا تو دانا و حکیمی».

﴿قَالَ یَٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡۖ فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونَ٣٣[البقرة: ۳۳].«خداوند فرمود: ای آدم! آنها را از نام‌های این چیزها خبر ده. و چون آن نام‌های اشیاء را برای آنان برشمرد، خداوند فرمود: آیا به شما نگفتم که من غیب آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و آنچه را آشکار می‌سازید و آنچه را پنهان می‌دارید، می‌دانم؟».

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٣٤[البقرة: ۳۴]. «و به یادآر آنگاه که به فرشتگاه گفتیم: برای آدم سجده کنید، پس همه فرشتگان سجده کردند به جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد».

﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٞ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَةٗاین بیان فضیلت و بزرگواری آدم ÷«ابوالبشر» است. خداوند متعال وقتی که خواست او را بیافریند، ملائکه را از این کار آگاه کرد و به آنان گفت: می‌خواهم او را از زمین جانشین قرار دهم. فرشتگان گفتند: ﴿أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَاآیا در زمین کسی را قرار می‌دهی که با ارتکاب گناه و معاصی زمین را به تباهی می‌کشد و در آن فساد می‌کند؟! ﴿وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَآءَو خون‌ها را می‌ریزد. این ذکر خاص بعد از عام است، و منظور بیان شدت فساد قتل است. آنها گمان می‌کردند کسی که در زمین به عنوان جانشین قرار داده می‌شود به زودی این کارها از او سر می‌زند، پس خداوند را از این کارها پاک دانستند و او را تعظیم نموده و به او خبر دادند که آنها عبادت وی را به دور از هرگونه فساد انجام می‌دهند. بنابر این فرمودند: ﴿وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِکَحال آن‌که ما آن‌ چنان‌که شایسته مقام کبریای شماست، تسبیح و تنزیه شما را به جای می‌آوریم و شما را از آنجه که شایسته‌ات نیست مبرّا می‌دانیم.

﴿وَنُقَدِّسُ لَکَاحتمال دارد که معنی‌اش این‌گونه باشد: ما تورا پاک می‌دانیم و پاکیت را بیان می‌کنیم. در این صورت «لام» مفید تخصیص و اخلاص است. و احتمال دارد معنی‌اش این‌گونه باشد: ما وجود خود را برایت پاکیزه می‌داریم. یعنی آن را با اخلاق زیبا از قبیل محبت و ترس و تعظیم پاکیزه می‌کنیم و از اخلاق زشت پاک می‌داریم.

خداوند متعال به فرشتگان گفت: ﴿إِنِّیٓ أَعۡلَمُمن در مورد این جانشین حقایقی را می‌دانم، ﴿مَا لَا تَعۡلَمُونَکه شما نمی‌دانید. زیرا سخنتان بر مبنای گمان است، و من امور ظاهر و باطن را می‌دانم، و می‌دانم که خیر و خوبی حاصل از آفرینش این جانشین به مراتب از بدی و شری که در آن است، بیشتر می‌باشد.

علاوه بر این خداوند خواسته است تا از نسل این انسان پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان را برگزیند و نشانه‌های خود را برای خلق اظهار نماید، و بندگی و عبودیت وی از قبیل جهاد و غیره انجام شود، که بدون آفریدن چنین جانشینی این عبودیت انجام نمی‌گیرد. نیز تا غریزه‌های خوب و بدی که در نهاد مکلفان قرار داده شده است به وسیله‌ی امتحان نمود نشان روشن شود، و دشمن و دوست خدا، و حزب او از مخالفانش مشخص گردد. و تا بدیی که در نهاد ابلیس نهفته است هویدا شود.

آنچه که ذکر گردید حکمت‌های بزرگی است که در آفرینش این جانشین مدّنظر قرار گرفته است، حکمت‌هایی که تنها برخی از آنها برای بهانه قرار گرفتن «خلقت خلیقه» کافی است.

و چون سخن فرشتگان بیان‌گر آن بود آنها از جانشینی که خداوند زمین قرار می‌دهد، بهتراند، خداوند خواسته برتری آدم را برای آنها بیان کند تا فضیلت را و کمال حکمت و علم الهی را بدانند. بنابر این فرمود: ﴿وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَاو نام همه اشیاء را به آدم آموخت. پس خداوند اسم و مسمّی، و کلمات و معانی آنها را به او آموخت، حتی به او آموخت که کاسه کوچک و بزرگ چه نامیده می‌شود. ﴿ثُمَّ عَرَضَهُمۡسپس این چیزها را عرضه داشت، ﴿عَلَى ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِبر ملائکه، تا آنها را امتحان کند که آیا آن را می‌دانند یا نه؟ ﴿فَقَالَ أَنۢبِ‍ُٔونِی بِأَسۡمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَپس وقتی شما گمان می‌برید که از این جانشین برتر هستید، مرا از نام‌های این چیزها خبر دهید اگر راستگو هستید.

﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَگفتند: پاکی خدایا، و تو را پاک می‌دانیم و اعتراضی نداریم و با دستور تو مخالفت نمی‌ورزیم، ﴿لَا عِلۡمَ لَنَآهیچ چیزی نمی‌دانیم،﴿إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآجز انچه از فضل خویش به ما آموخته‌ای، ﴿إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُهمانا تو دانا و حکیمی. «علیم» کسی است که عملش همه چیز را فرا گرفته است، بنابر این به اندازه ذره‌‌ای در آسمان‌ها و زمین و نه کوچک‌تر از آن و نه بزرگ‌تر از آن از او پنهان نمی‌شود. «حکیم» کسی است که دارای حکمت کامل است و هیچ مخلوق و ماموری از دایره حکمت او بیرون نیست، پس خدا هیچ چیزی را بدون حکمت نیافریده است، و به هیچ چیزی وجود دارد. «حکمت» یعنی گذاشتن هر چیز در محل مناسب آن. پس فرشتگان به علم و حکمت خداوند و به قصور خود اقرار و اعتراف کردند و به فضل خداوند، و این‌که به آنها چیزهایی آموخته است که نمی‌دانند اعتراف نمودند.

در این هنگام خداوند فرمود: ﴿یَٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡای آدم! فرشتگان را از نام چیزهایی خبر ده که بر آنان عرضه داشتم و نتوانستند نام آنها را بگویند.

﴿فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡپس وقتی آنها را از نام اشیاء آگاه کرد، فضیلت آدم بر آنها و حکمت خداوند و علم الهی در جانشین قرار دادن وی برای آنان روشن گردید، ﴿قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِخداوند فرمود: آیا به شما نگفتم که من غیب آسمان‌ها و زمین را می‌دانم. غیب چیزی است که از ما پوشیده، و ما آن را مشاهده نکرده‌ایم. پس وقتی خداوند عالم به غیب است و غیب را می‌داند، مشهود و حاضر را به طریق اولی می‌داند. ﴿وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَو آنچه را آشکار می‌کنید، می‌دانم، ﴿وَمَا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونو نیز آنچه را که پنهان می‌کردید.

سپس خداوند متعال فرشتگان را دستور داد تا به منظور احترام و بزرگداشت آدم و انجام همه فرشتگان دستور خداوند را اجرا کردند و بلافاصله همه به سجده رفتند، ﴿إِلَّآ إِبۡلِیسَبه جز شیطان که از سجده کردن امتناع ورزید و خود را از آدم و از دستور الهی بزرگ‌تر و برتر دانست و تکبر ورزید و گفت: ﴿ءَأَسۡجُدُ لِمَنۡ خَلَقۡتَ طِینٗا[الإسراء: ۶۱]. «آیا برای کسی سجده ببرم که او را از گل و خاک آفریده‌ای»؟! تکبر او نتیجه کفری بود که در وجودش قرار داشت، پس در این هنگام دشمنی او با خدا و آدم، و کفر و تکبر ورزیدنش روشن گردید.

نکته جالبی که از این آیات مستفاد می‌گردد ثابت شدن کلام برای خداوند است، و این‌که او همواره و همیشه متکلم بوده و هر چه بخواهد می‌گوید، و این‌که او دانا و با حکمت است.

نیز از این آیات در می‌یابیم مستفاد می‌گردد ثابت شدن کلام برای خداوند است، و این‌که او همواره و همیشه متکلم بوده و هرچه بخواهد می‌گوید، و این‌که او دانا و با حکمت است.

نیز از این آیات در می‌یابیم که هرچند بنده حکمت خداوند را در مورد بعضی از مخلوقات و در مورد بعضی از دستورات درک نکند، بر او لازم است که بپذیرد و سر تسلیم فرود آورد، و عقل خود را زیر سوال ببرد، و به حکمت خداوندی اقرار نماید. در این آیات عنایت خداوند به فرشتگان و یاد دادن چیزهایی که نمی‌دانستند، و آگاه کردن‌شان از اموری که آن را نمی‌دانستند، ثابت می‌شود.

نیز در این آیاتی از چند جهت فضیلت علم ثابت می‌گردد:

۱- خداوند در مقابل پرستش‌هایی که فرشتگان مطرح کردند، خویشتن را به علم و دانش ستود.

۲- خداوند برتری آدم بر فرشتگان را در علم وی دانست و بیان نمود که علم بهترین صفت و ویژگی بنده است.

۳- خداوند به فرشتگان دستور داد تا به منظور تکریم آدم سجده کنند، چرا که فضل و علم او روشن و نمایان بود.

۴- چنانچه آدمی کسی را با طرح پرسش‌هایی مورد امتحان قرار دهد، و سوالاتی را از روی بعمل آورد و او از پاسخ دادن به آن عاجز و ناتوان بماند، سپس سوال‌کننده از سرفضل و بزرگواری جواب آن سوالات را به او بگوید، این بهتر و کامل‌تر است از این‌که همان ابتدا پاسخ سوالات را به او امر بگوید.

۵- عبرت گرفتن از حال و وضع پدر انس و جن و بیان فضیلت آدم و برتری او بر جن و دشمنی ابلیس با او، و دیگر پند و آموختنی‌هایی که از این آیه فهمیده می‌شود.

آیه‌ی ۳۶-۳۵:

﴿وَقُلۡنَا یَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡکُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُکَ ٱلۡجَنَّةَ وَکُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَیۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٣٥[البقرة: ۳۵].«و به آدم گفتیم: تو و همسرت در بهشت سکونت گیر(ید)، واز نعمت‌های فراوان آن هر طور که می‌خواهید بخورید، اما به این درخت نزدیک نشوید، چه از ستمگران خواهید شد».

﴿فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّیۡطَٰنُ عَنۡهَا فَأَخۡرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِۖ وَقُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِینٖ٣٦[البقرة: ۳۶].«پس شیطان موجب لغزش آنها گردید و از آنچه در آن بودند آنها را بیرون کرد، و ما به آنها گفتیم: فرود آیید، بعضی از شما دشمن بعضی دیگر خواهید برد، و برای مدتی برایتان در زمین مسکن و قرارگاه و کالایی خواهد بود که از آن بهره‌مند می‌شوید».

وقتی خداوند آدم را آفرید و او را برتری داد، نعمت خود را به طور کامل به وی عطا کرد و همسرش را نیز از وی آفرید تا در کنارش آرامش یابد و به او انس بگیرد، و آنها را دستور داد تا در بهشت سک ونت گزینند. ﴿رَغَدًا حَیۡثُ شِئۡتُمَایعنی از انواع میوه‌ها و خوش و فراوان در آن بخورید و خداوند متعال به ایشان فرمود: ﴿إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعۡرَىٰ١١٨ وَأَنَّکَ لَا تَظۡمَؤُاْ فِیهَا وَلَا تَضۡحَىٰ١١٩[طه: ۱۱۸-۱۱٩]. «و برای توست که در بهشت گرسنه و برهنه نباشی و همانا تو تشنگی و گرما نچشی».

﴿وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَو نزدیک این درخت نشوید. درخت مذکور نوعی از درختان بهشت است که خداوند آن را بهتر می‌داند. و به منظور امتحان و آزمایش و یا به خاطر حکمتی که برای ما مشخص نیست، آنها را از نزدیک شدن به آن درخت و خوردن از آن نهی کرد. ﴿فَتَکُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَاین بخش از آیه بیان‌گر آن است که نهی برای تحریم است، زیرا به دنبال آن ظلم ذکر شده است.

آری! شیطان در دل آنها وسوسه انداخت و خوردن از آن درخت را برای‌شان آراست تا این‌که موجب لغزش آنها گردید: ﴿وَقَاسَمَهُمَآ«و برای آنها به خداوند قسم خورد» که ﴿إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِینَ٢١[الأعراف: ۲۱]. «همانا من خیرخواه شما هستم». پس آدم و همسرش فریب او را خوردند و از او اطاعت کردند. بنابر این شیطان آنها را از آسودگی و نعمتی که در آن بودند بیرون کرد و به سرای خستگی و رنج و کار و تلاش درافتادند.

﴿بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞآدم و فرزندانش دشمنان ابلیس و فرزندانش خواهند بود. و مشخص است که دشمن برای زیان رساندن به طرف مقابل خود و محروم کردن او از خیر و نیکی به هر راهی متوسّل می‌شود. پس در این آیه بصورت ضمنی فرزندان آدم از شیطان برحذر داشته شده‌اند.

همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لَکُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّاۚ إِنَّمَا یَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِیَکُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ٦[فاطر: ۶]. «همانا شیطان دشمن شما است پس آن را دشمن خود قرار دهید، همانا او گروهش را فرا می‌خواند تا از اهل آتش جهنم شوند». ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّیَّتَهُۥٓ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِی وَهُمۡ لَکُمۡ عَدُوُّۢۚ بِئۡسَ لِلظَّٰلِمِینَ بَدَلٗا[الکهف: ۵۰] «آیا مرا رها کرده و او و پیروانش را به دوستی می‌گیرد حال آن‌که آنها دشمن شما هستند؟! ستمگران چه ولّی و سرپرست بدی دارند».

سپس به هبوط آدم و حوا به‌سوی زمین اشاره کرده و می‌فرماید: ﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞو برای شما تا مدتی در زمین مسکن و قرارگاهی است، ﴿وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِینٖتا وقت معین. یعنی تا پایان اجل‌هایتان از دنیا بهره‌مند می‌شوید، سپس به سرا و جهانی منتقل می‌شوید که برای آن آفریده شده اید و آن نیز برای شما آفریده شده است. در این آیه به این مطلب اشاره شده است که زندگی دنیا موقت و عارضی است و دنیا مسکن حقیقی نمی‌باشد، بلکه راه عبوری است برای رسیدن به جهان و سرای آخرت.

آیه‌ی ۳٧:

﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَیۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ٣٧[البقرة: ۳٧].«سپس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت نمود، و (خداوند) توبه او را پذیرفت، همانا خداوند بسیار توبه‌پذیر و مهربان است».

﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُآدم دریافت کرد، و خداوند به او الهام نمود، ﴿مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖاز جانب پروردگارش کلماتی را، و آن کلمات ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا[الأعراف: ۲۳]. است، که آدم به گناهش اعتراف نمود و از خداوند خواست او را بیامرزد، ﴿فَتَابَ عَلَیۡهِپس خداوند توبه او را پذیرفت و بر او رحم نمود، ﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُهمانا خداوند توبه‌پذیر است.

و هر کس که به‌سوی او بازگردد و توبه کند، توبه‌اش را می‌پذیرد. توبه پذیری خداوند بر دو نوع است: نخست این‌که به انسان توفیق توبه کردن می‌دهد، دوم این‌که چنانچه توبه واجد شرایط باشد آن را می‌پذیرد ﴿ٱلرَّحِیمُنسبت به بندگانش مهربان است. یکی از مظاهر مهربانی خداوند این است که به بندگان توفیق توبه داده و از گناهانشان در گذشته و آنها را می‌بخشد.

آیه‌ی ۳٩-۳۸:

﴿قُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ مِنۡهَا جَمِیعٗاۖ فَإِمَّا یَأۡتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدٗى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٣٨[البقرة: ۳۸].«گفتیم: همگی از آن (بهشت) پایین روید و چنانچه هدایتی از جانب من پیش شما آمد، کسانی که از راهنمایی من پیروی کنند نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه غمگین می‌گردند».

﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٣٩[البقرة: ۳٩].«و کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما را تکذیب کردند اینها اهل دوزخند و آنها برای همیشه در آن خواهند بود».

«اهباط» را تکرار نمود تا مطلب بعدی بر آن مترتب گردد: ﴿فَإِمَّا یَأۡتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدٗىیعنی ای انسان و جن! زمانی که از جانب من به‌سوی شما رهنمودی آمد. یعنی پیامبر همراه با کتاب آمد و شما را به‌سوی من و خشنودی من دعوت نمود، ﴿فَمَن تَبِعَ هُدَایَپس هر کس از شما که از رهنمود من پیروی کند و به پیامبران و کتاب‌هایم ایمان بیاورد و اخبار پیرامون و کتاب‌هایشان را تصدیق نماید، و دستور خد را بپذیرد و از آنچه نهی کرده است بپرهیزد، ﴿فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَپس نه بر آنها ترسی هست ونه اندوهگین می‌شوند. در آیه‌‌ای دیگر می‌فرماید: ﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشۡقَىٰ[طه: ۱۲۳]. «و هر کس از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌شود و نه بدبخت می‌گردد». پس چهار چیز براساس پیروی از هدایت خداوند مترتب می‌گردد: ترس و اندوه از آدمی رخت بر می‌بندد. فرق ترس با اندوه این است که اگر امر ناپسندی در گذشته انجام شده باشد غم و اندوه بر جای می‌گذارد و اگر آدمی در انتظار امر ناگواری باشد در او ترس ایجاد می‌شود. خداوند ترس و اندوه را از کسی که از هدایت او پیروی نماید نفی کرده است و هرگاه این دو امر منتفی باشند ضد آن دو ثابت می‌گردد و آن امنیت و آسایش کامل است. همچنین خداوند گمراهی و بدبختی را از کسی که از هدایت او پیروی نماید، نفی کرده است، و هرگاه این دو امر منتفی باشند ضد آن دو ثابت می‌گردد و آن هدایت و سعادت است. بنابر این هرکس که از هدایت الهی پیروی نماید امنیت و هدایت و سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت بدست می‌آورد و هر امر ناگواری از قبیل ترس و اندوه و گمراهی و بدبختی از او دور می‌شود پس به اهداف دلخواه خود می‌رسد و ناگواری‌ها از او دور می‌شود.

اما کسی که از هدایت خدا پیروی نکند و به آن کفر ورزد و آیات او را تکذیب نماید، ﴿أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِاین‌ها یاران و همدمان جهنم هستند و همواره در آن و با آن خواهند بود، همان‌گونه که دوست همواره همراه دوستش است، و همان‌طور که طلبکار به دنبال بدهکار می‌باشد ﴿هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَانان برای همیشه در آن خواهند بود، از آن بیرون نمی‌روند و عذاب آنها کم و کاستی نمی‌یابد و هیچ‌کس به کمک آنها نمی‌شتابد. در این آیات و آیات مشابه، مخلوقات از قبیل انسان و جن به دو گروه تقسیم شده‌اند، اهل سعادت و اهل شقاوت، و در این آیات صفات هر دو گروه و اعمالی که موجب سعادت یا شقاوت می‌شود بیان شده است. نیز بیان شده است که جن در استحقاق برخورداری از پاداش یا عذاب مانند انسان هستند، همانطور که در امر و نهی نیز مانند او می‌باشند.

سپس خداوند متعال نعمات و برکاتی را که به بنی‌اسرائیل ارزانی داشته است، به آنها یاداور شد و می‌فرماید:

آیه‌ی ۴۳-۴۰:

﴿یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِیٓ أُوفِ بِعَهۡدِکُمۡ وَإِیَّٰیَ فَٱرۡهَبُونِ٤٠[البقرة: ۴۰].«ای بنی‌اسراییل! به یاد آورید نعمت من را که بر شما ارزانی داشتم، و به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم، و فقط از من بترسید».

﴿وَءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَکُمۡ وَلَا تَکُونُوٓاْ أَوَّلَ کَافِرِۢ بِهِۦۖ وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِی ثَمَنٗا قَلِیلٗا وَإِیَّٰیَ فَٱتَّقُونِ٤١[البقرة: ۴۱].«و به آنچه که من نازل کرده‌ام و تصدیق کنندۀ چیزی است که با شما است، ایمان بیاورید، و نخستین کافر به آن نباشید، و آیات مرا به بهای اندکی نفروشید، و فقط از من بترسید».

﴿وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَکۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٤٢[البقرة: ۴۲].«و حق را با باطل نیامیزید و حق را کتمان نکنید در حالی که شما می‌دانید».

﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَٱرۡکَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَ٤٣[البقرة: ۴۳].«و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید و با نمازگذاران نماز بخوانید».

﴿یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَمنظور از اسراییل، یعقوب ÷است. در اینجا گروه‌هایی از بنی اسرائیل که در مدینه و اطراف آن سکونت داشتند مورد خطاب خداوند می‌باشند، و کسانی که پس از آنها می‌آیند نیز شامل این خطاب می‌شوند. بنابر این خداوند به همه آنها یک دستور کلی و فراگیر داده و می‌فرماید: ﴿ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡبه یاد آورید نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتم. نعمتی که ذکر شده است شامل دیگر نعمت‌هایی نیز می‌شود که بعضی از آنها در این سوره ذکر می‌گرند. و به منظور از به یاد آوردن این است که قلبا آن را به خاطر بیاورند و به آن اعتراف نمایندو با زبان آن را سپاسگزار باشند و آن چنان‌که پروردگار دوست دارد و می‌پسندد آنرا به کار گیرند.

﴿وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِیٓو به پیمان خداوند که از شما عهد گرفته بود مبنی بر این‌که به او و پیامبرانش ایمان بیاورید و شریعت و قانون وی را اجرا نمایید، وفا کنید. ﴿أُوفِ بِعَهۡدِکُمۡخداوند می‌فرماید من نیز به عهد خویش وفا خواهم کرد، و به شما پاداش خواهم داد. پیمانی را که خداوند از بنی اسرائیل گرفته بود در این آیه بیان شده است:

﴿وَلَقَدۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِیثَٰقَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ وَبَعَثۡنَا مِنۡهُمُ ٱثۡنَیۡ عَشَرَ نَقِیبٗاۖ وَقَالَ ٱللَّهُ إِنِّی مَعَکُمۡۖ لَئِنۡ أَقَمۡتُمُ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَیۡتُمُ ٱلزَّکَوٰةَ وَءَامَنتُم بِرُسُلِی وَعَزَّرۡتُمُوهُمۡ وَأَقۡرَضۡتُمُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا لَّأُکَفِّرَنَّ عَنکُمۡ سَیِّ‍َٔاتِکُمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّکُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ فَمَن کَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ مِنکُمۡ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ١٢[المائدة: ۱۲]. «و بی‌گمان خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و دوازده سردار برای آنان تعیین کرد، اگر نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید، و به پیامبران من ایمان بیاورید و آنان را یاری کنید و به خداوند قرض نیکو دهید، از گناهانتان در می‌گذرم و شما را وارد باغ‌هایی (در بهشت) می‌کنم که رودها از زیر آن روان است، پس هرکس از شما بعد از این کفر بورزد به راست که راه راست را گم کرده است».

سپس خداوند آنها را امر کرد که اسباب وفای به عهد را فراهم کنند و ترس از خداوند یگانه است، زیرا ترس الهی باعث می‌شود که آدمی دستورات پروردگار را اطاعت کند و از نواهی او بپرهیزد.

سپس آنها را به چیزی امر نمود که ایمان‌شان جز با آن کامل نمی‌گردد، بنابر این فرمود: ﴿وَءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُو به آنچه فرو فرستاده‌ام ایمان بیاورید. و آن قرآنی است که خداوند بر بنده و پیامبرش محمد صنازل کرده است. پس خداوند به آنها فرمان داد تا به فرمان ایمان بیاورند و از آن پیروی کنند و ایمان آوردن به قرآن مستلزم ایمان آوردن به کسی است که قرآن بر او نازل شده است.

سپس به ذکر مطلبی پرداخت که آنها را به‌سوی ایمان فرا می‌خواند: ﴿مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَکُمۡیعنی (این قرآن) موافق است با آنچه نزد شما است، و با کتاب شما مخالف و متضاد نیست، پس وقتی با کتاب‌های شما موافق است و با آن مخالف نیست مانعی بر سر راه ایمان آوردنتان وجود ندارد، زیرا این پیامبر همان چیزی را آورده است که دیگر پیامبران آورده‌اند، پس شما باید به طریق اولی به او ایمان بیاورید و او را تایید و تصدیق کنید، زیرا شما اهل کتاب و علم و دانش هستید.

و نیز گفته خداوند ﴿مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَکُمۡاشاره به این است که اگر شما به آن ایمان نیاورید به ضرر خودتان خواهد بود، زیرا ایمان نیاوردنتان به معنی تکذیب کتابی است که نزد شما است، چون آنچه محمد صآورده است همان چیزی است که موسی و عیسی و دیگر پیامبران آورده‌اند، پس هرگاه شما قرآن را تکذیب کنید انگار کتابی را تکذیب کرده اید که نزد شما می‌باشد.

و نیز در کتاب‌هایی که در دست شما است صفت این پیامبر که قرآن را آورده بیان شده است و به آمدن او در کتاب‌های شما مژده داده شده است. پس اگر به او ایمان نیاورید قسمتی از آنچه را که به‌سوی شما فرو فرستاده شده است تکذیب کرده اید، و هرکس که قسمتی از آنچه بر آنها نازل کرده است تکذیب کند همه آن را تکذیب کرده است. همان‌طور اگر کسی به پیامبری کفر ورزد به همه پیامبران کفر ورزیده است. پس چون آنها را به ایمان آوردن به قرآن امر کرد، آنان را از کفر ورزیدن به آن نهی نموده و فرمود: ﴿وَلَا تَکُونُوٓاْ أَوَّلَ کَافِرِۢ بِهِو اولین کافر به پیامبر و قرآن نباشید.

و ﴿أَوَّلَ کَافِرِۢ بِهِاز «لا تکفروا به» رساتر و بلیغ‌تر است، زیرا وقتی نخستین کافر به آن باشند، به‌سوی کفر شتافته‌اند، و این شایسته آنها نیست و از آنان انتظار نمی‌رود که چنین کاری را مرتکب شوند، زیرا گناه کسانی که پس از آنها نیز می‌آیند و از آنان پیروی می‌کنند به گردنشان خواهد بود.

سپس مانعی که آنها را از ایمان باز می‌دارد، بیان کرد و آن انتخاب کالا و متاع فرومایه دنیا و ترجیح دادن آن بر سعادت جاودان و همیشگی است. بنابر این می‌فرماید: ﴿وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِی ثَمَنٗا قَلِیلٗاو آیات مرا به بهای اندکی نفروشید. بهایی که آنها در عوض آیات الهی به دست می‌آوردند پُست و مقام و برخورداری از امکانات رفاهی بود. آنها گمان می‌بردند که اگر به خدا و پیامبرش ایمان بیاورند آن را از دست خواهند داد. بنابر این آیات الهی را به آن فروخته و آن را بر ایمان ترجیح دادند. ﴿وَإِیَّٰیَو فقط از من، نه از کسی دیگر، ﴿فَٱتَّقُونِبترسید. زیرا وقتی فقط از خدا بترسید، ترس خداوند باعث می‌شود ایمان را بر بها و متاع اندک دنیا ترجیح بدهید، و چنانچه کالا و بهای اندک را انتخاب کنید تقوا و ترس الهی از دل‌هایتان رخت بر می‌بندد.

سپس می‌فرماید: ﴿وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَکۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّخداوند آنها را از دو چیز نهی کرده است، اول در آمیختن حق با باطل، و دوم کتمان و پنهان کردن حق، زیرا آنچه از اهل کتاب و دانش انتظار می‌رود این است که حق را مشخص و جدا نمایند و آن را اظهار و آشکار کنند تا جویندگان حق به آن راه یافته و هدایت شوند و گمراهان به‌سوی آن بازگردند، و حجت بر مخالفان اقامه شود، زیرا خداوند آیات خود را توضیح داده و دلایل خویش را واضح گردانده است تا حق از باطل مشخص شود و راه مجرم ان روشن گردد. پس هرکس از اهل علم به این موضوع عمل کند، جانشین پیامبران و هدایت‌کننده امت‌ها خواهد بود، و هرکس حق را با باطل درآمیزد، و آن را بشناسد اما آن را انکار یا کتمان نماید، پس او از دعوتگران به‌سوی جهنم است، زیرا مردم در امر دین خود جز از علمای خود پیروی نمی‌کنند. پس برای خود یکی از این دو راه و حالت را برگزینید.

سپس فرمود: ﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَو به صورت ظاهری و باطنی نماز را برپا دارید، ﴿وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَو زکات اموال خود را به مستحقین بپردازید، ﴿وَٱرۡکَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَو همراه نمازگذاران نماز بخوانید، که اگر به پیامبران و آیات خداوند ایمان بیاورید و این کارها را نیز انجام دهید به درستی که اعمال ظاهری و باطنی را با هم انجام داده اید و برای معبود خویش اخلاص داشته و به بندگانش نیکی نموده اید و عبادت‌های قلبی و بدنی و مالی را همزمان انجام داده اید. ﴿وَٱرۡکَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَو همراه با نمازگزاران نماز بخوانید. در این آیه به خواندن نماز جماعت و واج بودن جماعت امر شده است، نیز این آیه نشانگر آن است که رکوع رکنی از ارکان نماز است، زیرا نماز را به رکوع تعبیر کرده است و تعبیر از عبادت به نام قسمتی از آن بر این دلالت می‌نماید که آن قسمت در عبادت فرض است.

آیه‌ی ۴۴:

﴿أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَکُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٤٤[البقرة: ۴۴].«آیا مردم را به نیکوکاری امر کرده و خودتان را فراموش می‌کنید حال آن‌که شما کتاب را می‌خوانید؟! آیا نمی‌اندیشید»؟!.

﴿أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّآیا مردم را به نیکوکاری، یعنی به کارهای خوب و ایمن فرمن می‌دهید، ﴿وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَکُمۡو خودتان را فراموش می‌کنید؟! یعنی خودتان این کارها را انجام نمی‌دهید، ﴿وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَدر حالی که شما کتاب را می‌خوانید، آیا نمی‌اندیشید؟! تفکر و اندیشه، عقل نامیده شده است، چرا که به وسیله عقل نیکی‌ها و فواید آن ادراک می‌گردد، و آنچه به آدمی زیان می‌رساند تشخیص داده می‌شود، چون عقل، صاحب خود را تحریک می‌کند قبل از دیگران کاری را انجام دهد که آنان را به انجام دادن آن امر می‌کند، و قبل از دیگران کاری را ترک کند که آنان را از انجام آن باز می‌دارد.

پس هرکس دیگری را به کار خوب فرمان دهد و خود آن کار را انجام ندهد، و یا کسی را از کار زشت باز دارد و خود آن کار را ترک نکند این عمل مبین بی‌عقلی و نادانی وی می‌باشد،به خصوص وقتی که به این امر آگاه باشد، پس حجت بر او تمام می‌شود این آیه گرچه در خصوص بنی اسرائیل نازل شده است اما هرکس را شامل می‌شود که دارای چنین ویژگی باشد، زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٢ کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٣[الصف: ۲-۳]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چرا چیزی می‌گویید که خود انجام نمی‌دهید؟ نزد خداوند گناه بسیار بزرگی است که شما چیزی بگویید و آن را انجام ندهید».

اما در این آیه به این مطلب اشاره نشده است چنانچه انسان کاری را انجام ندهد که دیگران را به انجام دادن آن امر می‌نماید، باید امر به معروف و نهی از منکر را ترک کند. زیرا آیه بر توبیخ ک سانی دلالت می‌کند که چنین رویه‌‌ای را در پیش می‌گیرند، یکی این‌که دیگران را به کار خوب امر کند و آنها را از زشتی باز دارد، دوم این‌که خودش یکی از این دو وظیفه مجوّزی برای ترک بخش دیگر وظیفه نمی‌شود، بلکه کمال واقعی این است که انسان هر دو وظیفه را انجام دهد و نقض واقعی نیز این است که انسان هر دو را ترک کند. و اما اگر کسی یکی از این دو مهم را انجام دهد و دیگری را ترک کند، در رتبه اول قرار نمی‌گیرد، اما رتبه او از فردی که هر دو وظیفه را ترک گفته، بالاتر است. و سرشت انسان چنان بنا نهاده شده از کسی که گفتار و کردارش مخالف یکدیگر است پیروی نکند، پس آدمی بیشتر از کردار پیروی می‌کند نه از گفتار.

آیه‌ی ۴۸-۴۵:

﴿وَٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِینَ٤٥[البقرة: ۴۵].«و از صبر و نماز یاری بجویید و به راستی که آن گران و دشوار آید جز بر فروتنان».

﴿ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَأَنَّهُمۡ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ٤٦[البقرة: ۴۶]. «آن کسانی که یقین دارند پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد و یقین دارند به‌سوی او باز می‌گردند».

﴿یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَنِّی فَضَّلۡتُکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٧[البقرة: ۴٧]. «ای بنی‌اسرائیل! بیاد آورید نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتم و نیز این‌که شماره را بر جهانیان برتری دادم».

﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا یُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ٤٨[البقرة: ۴۸].«و بترسید از روزی که کسی نمی‌تواند برای کسی کاری را انجام دهد، و از کسی شفاعتی پذیرفته نمی‌شود، و نه به جای او جایگزینی پذیرفته می‌شود، و نه یاری می‌شوند».

خداوند به آنها دستور داده است که در همه کارهایشان از تمامی انواع شکیبایی و صبر یاری بجویند، و آن صبر بر انجام دادن طاعت و عبادت خداست، به گونه‌‌ای که آن را ادا نمایند، و این‌که در برابر سختی پرهیز از گناه و معصیت خدا صبر نمایند و آن را ترک کنند، و در برابر امور دردناکی که خداوند برای انسان مقدر نموده است صبر نمایند و ابراز نارضایتی نکنند، پس با صبر و خویشتنداری بر آنچه خداوند مقدر کرده است در همه کارها موفقیت زندگی حاصل می‌شود. و هر کس که از خداوند بطلبد که او را بر کسب صبر و شکیبایی توفیق دهد، خداوند صبوری و شکیبایی را بر او سهل و آسان می‌گرداند.

و همچنین در هر کاری باید از نماز که ترازوی ایمان است وانسان را از زشتی و منکر باز می‌دارد کمک گرفته شود.

﴿وَإِنَّهَاو همانا نماز،﴿لَکَبِیرَةٌقطعا دشوار است ﴿إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِینَمگر بر فروتنان، که نماز خواندن برای آنها آسان است، زیرا فروتنی و ترس از خداوند و امید به نعمت‌هایی که نزد اوست باعث می‌شود بنده نماز را انجام دهد و خاطرش اطمینان یابد، چون او به پاداش خداوند چشم دوخته و از عذاب وی بیم دارد. به خلاف کسی که چنین نیست، زیرا انگیزه‌‌ای ندارد که او را به نماز فرا بخواند، و هرگاه نماز بخواند، سنگین‌ترین چیز بر او خواهد بود. خشوع یعنی خضوع، آرامش، فروتنی و آرام گرفتن دل با یاد خدا. خشوع یعنی تضرع و زاری به پیشگاه خداوند، و ابراز نیازمندی در بارگاه اقدسش، و ایمان داشتن به او و لقای او.

بنابراین فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَآنا ن که یقین دارند، ﴿أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡبه لقای پروردگارشان خواهند رفت و خداوند آنها را طبق اعمال‌شان پاداش خواهد داد، ﴿وَأَنَّهُمۡ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَو این‌که به‌سوی او باز می‌گردند.

پس چنین ایده و تفکری عبادت را برای آنان آسان نموده و باعث شده تا در برابر ناگواری‌ها استقامت ورزند، و همین تفکر و اندیشه است که مشکلات و سختی‌ها را از آنها دور کرده و آنها را از انجام دادن کارهای ناشایست باز داشته است. پس نعمت جاودان در خانه‌ها و منازل رفیع بهشتی برای آنان است، و هرکس که به لقای پروردگارش ایمان نداشته باشد نماز و دیگر عبادات را دشوارترین امر خواهد یافت.

سپس بار دیگر بنی اسراییل را به نعمت‌های خود یادآور می‌شود تا پند بپذیرند و از کارهای بد باز آیند و بر ایمان آوردن و انجام کارهای خیر تشویق شوند. و آنها را از روز قیامت ترسانده است که ﴿لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌدر روز قیامت از هیچ کسی برای دیگری کاری ساخته نیست گر چه آن کس، افراد بزرگواری مانند پیامبران و صالحان باشد. ﴿عَن نَّفۡسٖبرای هیچ ‌کس، گر چه از خویشاوندانِ نزدیک باشد. ﴿شَیۡ‍ٔٗاهیچ چیزی ساخت نیست، بلکه فقط اعمالی که انسان از پیش فرستاده است به او فایده می‌رساند. ﴿وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَاو هیچ شفاعت و سفارشی بدون اذن و اجازه خدا از او پذیرفته نمی‌شود. و خداوند هیچ عملی را نمی‌پسندد مگر این‌که هدف از آن جلب رضای پروردگار بوده و طبق روش و سنت پیامبر صانجام شده باشد. ﴿وَلَا یُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞو هیچ بدل و جایگزینی از وی گرفته نمی‌شود: ﴿وَلَوۡ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا وَمِثۡلَهُۥ مَعَهُۥ لَٱفۡتَدَوۡاْ بِهِۦ مِن سُوٓءِ ٱلۡعَذَابِ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ[الزمر: ۴٧]. «و اگر کسانی که ستم کرده‌اند همه آنچه که در زمین است و مانند آن را با آن داشته باشند، آن را برای نجات از عذاب سخت خدا خواهند داد اما از آنها پذیرفته نمی‌شود».

﴿وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَو آنها یاری نمی‌شوند. یعنی هیچ امر ناگواری از آنها دور نمی‌شود. پس هرگونه ک مک و یاری رسانی را از طرف خلق تلقی کرده است. منظور از ﴿لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗابدست آوردن منافع است، و مراد از ﴿وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَدفع ضرر می‌باشد. پس هیچ‌ کس به غیر از خدا نمی‌تواند به طور مستقل ضرر و یا نفعی را برساند ﴿وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا یُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞو نه از او شفاعتی پذیرفته می‌شود و نه به جای وی بدلی گرفته می‌شود. این نفی شامل نفعی است که آدمی در برابر انجام کاری آن را از کسی طلب می‌کند که مالک آن نفع است، و یا به طریق شفاعت و بدون این‌که کار نیکی انجام داده باشد آن را طلب می‌کند. پس این بر بنده واجب می‌گرداند که قلب خود را از وابستگی به غیر خدا پاک نماید، زیرا هیچ احدی نمی‌تواند در پیشگاه احدیث نفعی به وی برساند و ضرری را از او دفع کند، بلکه آدمی باید به خدایی دل ببندد که هر خیر و منفعتی را برای او جلب می‌کند و هر شر و ضرری را از او دور می‌گرداند. پس باید فقط چنین خدایی پرستش کند که هیچ شریکی ندارد، و بر انجام عبادت و پرستش از وی یاری بطلبد.

آیه‌ی ۵٧-۴٩:

﴿وَإِذۡ نَجَّیۡنَٰکُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ یَسُومُونَکُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَکُمۡ وَیَسۡتَحۡیُونَ نِسَآءَکُمۡۚ وَفِی ذَٰلِکُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَظِیمٞ٤٩[البقرة: ۴٩].«و به یاد آورید هنگامی را که شما را از آل فرعون نجات دادیم که می‌چشاندند به شما عذابی سخت را، پسرانتان را می‌کشتند و زنانتان را زنده نگاه می‌داشتند و در این آزمایشی بزرگ از جانب پروردگارتان بود».

﴿وَإِذۡ فَرَقۡنَا بِکُمُ ٱلۡبَحۡرَ فَأَنجَیۡنَٰکُمۡ وَأَغۡرَقۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ٥٠[البقرة: ۵۰].«و به یاد آورید هنگامی که دریا را برایتان شکافتیم و آل فرعون را غرق کردیم و شما نگاه می‌کردید».

﴿وَإِذۡ وَٰعَدۡنَا مُوسَىٰٓ أَرۡبَعِینَ لَیۡلَةٗ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ٥١[البقرة: ۵۱].«و به یاد آورید هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاشتیم سپس بعد از او گوساله را به عبادت گرفتید در حالی‌که شما ستمکار بودید».

﴿ثُمَّ عَفَوۡنَا عَنکُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٥٢[البقرة: ۵۲].«سپس از شما درگذشتیم تا شکرگذار باشید».

﴿وَإِذۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡفُرۡقَانَ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ٥٣[البقرة: ۵۳].«و به یاد آورید که موسی را کتاب آسمانی و فرقان دادیم تا هدایت شوید».

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ یَٰقَوۡمِ إِنَّکُمۡ ظَلَمۡتُمۡ أَنفُسَکُم بِٱتِّخَاذِکُمُ ٱلۡعِجۡلَ فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِکُمۡ فَٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ عِندَ بَارِئِکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ٥٤[البقرة: ۵۴].«و هنگامی که موسی به قومش گفت: ای قوم من! شما با پرستش گوساله بر خود ستم کرده‌اید، بنابر این به درگاه آفریدگارتان توبه کنید، پس خودتان را بکشید، این نزد آفریدگارتان برایتان بهتر است، همانا او توبه‌پذیر و مهربان است».

﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡکُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ٥٥[البقرة: ۵۵].«و هنگامی که شما گفتید: ای موسی! تا خداوند را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، پس صاعقه شما را فرا گرفت در حالی‌که شما نگاه می‌کردید».

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَٰکُم مِّنۢ بَعۡدِ مَوۡتِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٥٦[البقرة: ۵۶]. «سپس بعد از مرگتان شما را برانگیختیم تا سپاسگزار باشید».

﴿وَظَلَّلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡغَمَامَ وَأَنزَلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰۖ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡۚ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ٥٧[البقرة: ۵٧].«و ابر را بر شما سایه گستر کردیم و برایتان «مَنّ» و «سلوا» فرو فرستادیم، از خوراکی‌های پاکیزه‌‌ای که به شما روزی داده‌ایم، بخورید، و بر ما ستم نکردند بلکه آنها بر خود ستم می‌کردند».

خداوند شروع به برشمردن نعمت‌هایش بر بنی اسرائیل نموده و می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ نَجَّیۡنَٰکُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَو به یاد آورید هنگامی که شما را از گزند فرعون لشکریانش نجات دادیم و آنها قبل از این ﴿یَسُومُونَکُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِبر شما حکومت می‌کردند و شما را بکار می‌گرفتند و سخت‌ترین عذاب را به شما می‌چشاندند به گونه‌‌ای که ﴿یُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَکُمۡپسرانتان را از ترس این‌که مبادا جمعیت شما رشد کند سر می‌بریدند. ﴿وَیَسۡتَحۡیُونَ نِسَآءَکُمۡو زنانتان را زنده نگاه می‌داشتند. یعنی آنها را نمی‌کشتند. پس شما یا کشته می‌شدید یا به وسیله انجام دادن کارهای سخت، ذلیل و خوار می‌گشتید، بر شما منت می‌نهادند و بر شما حکومت می‌کردند و این نهایت ذلت است. پس خداوند بر آنها منت گذاشت و آنان را به طور کامل نجات داد و دشمن‌شان را غرق نمود، و آنها این صحنه را نظاره می‌کردند تا چشمانشان روشن گردد. ﴿وَفِی ذَٰلِکُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَظِیمٞو در این نجات دادن احسان و نیکی بزرگی از جانب پروردگارتان برای شما مقرر است. و بر شما واجب می‌گرداند که نعمات وی را شاکر باشید و عبادت او را به جای آورید.

سپس خداوند احسان خود را به آنها یادآور می‌شود، آنگاه که به موسی وعده داد چهل شب باوی ملاقات کند و تورات را بر آنها نازل نماید که نعمت‌ها و مصالح بزرگی را برای آنها در برداشت، اما آنها صبر نکردند تا مدت و میعاد کامل گردد، و به گوساله پرستی روی آوردند. ﴿وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَحال آن‌که شما ستمکاری و برستم خود واقفید، چرا که حجت بر شما اقامه شده است، پس گناهی که شما مرتکب شده‌اید بزرگ‌ترین جنایت و زشت‌ترین گناه است.

سپس خداوند از طریق پیامبرش موسی شما را فرمان داد که توبه کنید و یکدیگر را بکشید، تا خداوند از شما درگذرد، ﴿لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَتا سپاسگزار خداوند باشید. ﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗو به یاد آورید هنگامی که گفتید: ای موسی! هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر این‌که خداوند را آشکارا ببینیم. و این نهایت جسارت و گستاخی در برابر خدا و پیامبرش است. ﴿فَأَخَذَتۡکُمُ ٱلصَّٰعِقَةُپس صاعقه، یعنی مرگ یا بیهوشی شما را فرا گرفت. ﴿وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَدر حالی‌که به هنگام وقوع این امر هر یک از شما به همراهش نگاه می‌کرد.

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَٰکُم مِّنۢ بَعۡدِ مَوۡتِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٥٦سپس بعد از مرگتان شما را برانگیختیم تا سپاسگزار باشید.

سپس خداوند نعمتش را که در بیابان و دشت و برهوت به آنها ارزانی داشت یادآور شده و می‌فرماید: ﴿وَظَلَّلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡغَمَامَ وَأَنزَلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَنَّو ابر را بر شما سایه گرداندیم و «مَنّ» را بر شما فرو فرستادیم. هر رزقی که بدون زحمت و خستگی بدست آید، «منّ» نامیده می‌شود، و زنجبیل و قارچ و نان از این نوع است. ﴿وَٱلسَّلۡوَىٰ«سلوی» پرنده کوچکی است که در زبان عربی به آن «سُمَانَى»نیز گفته می‌شود و در فارسی آن را «بلدرچین» می‌گویند که دارای گوشتی خوش مزه است. پس «مَنّ و سلوی» به اندازه‌‌ای که آنها را کفایت می‌کرد فرو فرستاده شد. ﴿کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡاز خوراکی‌های پاکیزه‌‌ای بخورید که روزی شما گردانده‌ایم، روزیی که اهالی شهرهای مرفّه نیز از آن برخوردار نبودند. اما آنها شکر این نعمت را بجا آوردند و همچنان به سنگدلی و ارتکاب گناه ادامه دادند، ﴿وَمَا ظَلَمُونَاو بر ما ستم نکردند. یعنی با مخالفت با اوامر ما به ما ستم نکردند، چون معصیت گناهکاران زیانی به خداوند نمی‌رساند. همان‌طور که پرستش پرستشگران به او فایده‌‌ای نمی‌رساند، ﴿وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَو لکن آنها بر خود ستم می‌کردند، پس ضرر کارهایشان به خودشان بر می‌گردد.

آیه‌ی ۵٩-۵۸:

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا ٱدۡخُلُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةَ فَکُلُواْ مِنۡهَا حَیۡثُ شِئۡتُمۡ رَغَدٗا وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ نَّغۡفِرۡ لَکُمۡ خَطَٰیَٰکُمۡۚ وَسَنَزِیدُ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٥٨[البقرة: ۵۸]. «و به یاد آورید هنگامی را که گفتیم: وارد این شهر شوید و از هرکجای آن خواستید به خوشی و فراوانی بخورید و از دروازۀ آن با فروتنی وارد شوید و بگویید: خدایا گناهان ما را بیامرز، تا گناهان شما را بیامرزم و پاداش نیکوکاران را خواهیم افزود».

﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوۡلًا غَیۡرَ ٱلَّذِی قِیلَ لَهُمۡ فَأَنزَلۡنَا عَلَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ٥٩[البقرة: ۵٩].«پس ستمگران آن سخن را به سخن دیگری غیر از آنچه به آنان گفته شده بود تبدیل کردند. پس بر کسانی که ستم نمودند به سبب سرپیچی‌شان عذابی از آسمان فرو فرستادیم».

این نیز بیان نعمت‌هایی است که خداوند بعد از این‌که بنی اسرائیل از فرمان او سرپیچی کردند بر آنها ارزانی داشت، پس آنها را فرمان داد وارد شهری شوند و در آن موطن و مسکن گزینند و دعوت و افتخار و روزی فراوان بدست آورند. و دستور داد که ﴿سُجَّدٗافروتنانه از دروازه‌ی شهر داخل شوند، و بگویند: ﴿حِطَّةٞپروردگارا! از شما می‌طلبیم که گناهانمان را عفو نمایی و از اشتباهاتمان چشم پوشی کنی. ﴿نَّغۡفِرۡ لَکُمۡ خَطَٰیَٰکُمۡو چنانچه طلب مغفرت کنید ما گناهانتان را می‌بخشیم. ﴿وَسَنَزِیدُ ٱلۡمُحۡسِنِینَو پاداش نیکوکاران را اکنون و در آینده خواهیم افزود. ﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْپس ستمگران‌شان آن سخن را به سخن دیگری غیر از آنچه به آنها گفته شده بود تبدیل کردند. نگفت: «فَبَذَّلوا» چون همه آنان سخن را تغییر ندادند. ﴿قَوۡلًا غَیۡرَ ٱلَّذِی قِیلَ لَهُمۡیعنی سخن خدا را به سخنی غیر از آنچه که به آنها گفته شده بود، عوض کردند. پس به منظور اهانت به دستور خدا و به تمسخر گرفتن آن، به جای «حطّه» یعنی گناهان ما را بیامرز، گفتند: «حّبة فی حنطة»دانه گندم، پس وقتی که آنها سخن را تغییر بدهند عمل را به طریق اولی تغییر خواهند داد. بنابر این در حالی که به پشت می‌خزیدند، داخل شدند. و از آنجا که این سرکشی بزرگ‌ترین سبب گرفتار شدن آنها به عذاب خداوند بود، فرمود: ﴿فَأَنزَلۡنَا عَلَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْپس فرو فرستادیم بر کسانی که ستم کردند، ﴿رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَعذابی از آسمان به سبب تعدی و تباهی و فسادی که می‌کردند.

آیه‌ی ۶۰:

﴿وَإِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ فَقُلۡنَا ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡحَجَرَۖ فَٱنفَجَرَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَیۡنٗاۖ قَدۡ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡۖ کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ مِن رِّزۡقِ ٱللَّهِ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ٦٠[البقرة: ۶۰].«و یاد کنید هنگامی را که موسی برای قومش آب خواست، پس ما گفتیم: با عصایت به آن سنگ بزن، آنگاه از آن دوازده چشمه روان شد به گونه‌‌ای که هر قبیله‌‌ای آبشخور خود را می‌دانست. بخورید و بیاشامید از روزی خدا، و همچون تباهکاران در زمین فساد و تباهی نکنید».

﴿وَإِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِو به یادآور زمانی را که موسی برای آنها آبی خواست که از آن بنوشند، ﴿فَقُلۡنَا ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡحَجَرَپس ما گفتیم: با عصایت آن سنگ را بزن. مراد از «حجر» یا جنس مخصوصی است و یا جنس سنگ. ﴿فَٱنفَجَرَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَیۡنٗاپس، از آن دوازده، چشمه بجوشید. بنی اسرائیل نیز دوازده قبیله بودند. ﴿قَدۡ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡو هر قبیله‌‌ای محل آبشخور خود را می‌دانست. بنابر این مزاحم یکدیگر نمی‌شدند، بلکه به راحتی و آسودگی آب می‌نوشیدند. به همین جهت فرمود: ﴿کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ مِن رِّزۡقِ ٱللَّهِاز روزی خداوند که بدون تلاش و خستگی به شما ارزنی داشته است بخورید و بیا شامید، ﴿وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَدر زمین فساد و تباهی نکنید.

آیه ۶۱:

﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نَّصۡبِرَ عَلَىٰ طَعَامٖ وَٰحِدٖ فَٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُخۡرِجۡ لَنَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۢ بَقۡلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَاۖ قَالَ أَتَسۡتَبۡدِلُونَ ٱلَّذِی هُوَ أَدۡنَىٰ بِٱلَّذِی هُوَ خَیۡرٌۚ ٱهۡبِطُواْ مِصۡرٗا فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلۡتُمۡۗ وَضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَٱلۡمَسۡکَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِۗ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَانُواْ یَکۡفُرُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَیَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّۗ ذَٰلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعۡتَدُونَ٦١[البقرة: ۶۱]. «و یاد کنید هنگامی را که گفتید: ای موسی! هرگز ما بر یک غذا و خوراک تاب نیاوریم، پس، از پروردگارت بخواه تا از آنچه زمین می‌رویاند از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز بر ایمان بیرون بیاورد. گفت: آیا چیزی را که پست‌تر است جانشین چیزی می‌کنید که بهتر است؟! به شهری فرود آیید که آنچه می‌خواهید در آنجا برایتان فراهم است. و مُهرخواری و فقر بر آنها زده شد و سزاوار خشم خداوند گردیدند. این بدان علت بود که آنها به آیات خداوند کفر می‌ورزیدند، و پیامبران را به ناحق می‌کشتند، این بدان خاطر بود که آنها سرپیچی می‌کردند، و دست به تجاوز و تعدی می‌زدند».

﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰو یاد کنید هنگامی را که به منظور تحقیر نعمت‌های خداوند به موسی گفتید ﴿لَن نَّصۡبِرَ عَلَىٰ طَعَامٖ وَٰحِدٖهرگز تاب و تحمل یک نوع غذا را نداریم، البته هم چنان‌که گذشت، هرچند که غذای آنان چند نوع یعنی «منّ» و «سلوی» بود، اما قابل تغییر نبود و از این نظر جذابیتی برای آنان نداشت. ﴿فَٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُخۡرِجۡ لَنَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۢ بَقۡلِهَابنابر این از خدایت بخواه از سبزی که زمین می‌رویاند، ﴿وَقِثَّآئِهَاو خیار ﴿وَفُومِهَاو سیر ﴿وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَاو عدس و پیاز، برای ما برویاند.

موسی به آنها گفت: ﴿أَتَسۡتَبۡدِلُونَ ٱلَّذِی هُوَ أَدۡنَىٰآیا غذاهای مذکور را ﴿بِٱلَّذِی هُوَ خَیۡرٌبه جای «منّ» و «سلوی» که بهترین مواد غذایی هستند قرار می‌دهید؟! شایسته نیست که این‌گونه عمل کنید، زیرا خوارکی‌هایی را که طلب کرده اید به هر شهری فرود بیایید خواهید یافت اما خوراکی‌ای که خداوند به شما ارزانی داشته است از بهترین خوراکی‌ها و شریف‌ترین آنها است، پس چگونه می‌خواهید آن را تغییر دهید و چون آنچه از آنها سر زد بزرگ‌ترین دلیل بر ناشکیبایی آنان و تحقیر دستورات خداوند و نعمت‌هایش بود به پاس عمل‌شان پروردگار آنها را مجازات کرد. پس فرمود: ﴿وَضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلذِّلَّةُو مُهر ذلّت بر آنها زده شد به گونه‌‌ای که بر ظاهر بدن آنها مشاهده می‌شد، ﴿وَٱلۡمَسۡکَنَةُو نیازمندی و خ واری بر دل‌هایشان قرار گرفت، به گونه‌‌ای که عزت و شرافت و همت خود را از دست داده و تبدیل به مردمانی ضعیف و سست عنصر شدند. ﴿وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِبنابر این دستاورد و غنیمتی را که بدست آوردند چیزی جز خشم و غضب الهی نبود، پس چه بد است غنیمتی که آنان بدست آوردند، و چه زشت و بد است حالتی که آنان در آن افتادند! و مستحق غضب و ناخشنودی خداوند شدند و به سرنوشت بسیار بدی دچار گشتند. ﴿ذَٰلِکَعلت ِ این‌که آنها مستحق خشم خداوند گردیدند این بود که ﴿بِأَنَّهُمۡ کَانُواْ یَکۡفُرُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِآیات الهی را که مردمان را به‌سوی حق راهنمایی می‌نمود و حق را روشن می‌کرد انکار می‌کردند، پس وقتی به آن کفر ورزیدند خداوند با خشم خود آنها را مجازت کرد. و نیز آنان ﴿وَیَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّپیامبران را به ناحق می‌کشتند. ﴿بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّۗبیان‌گر اوج زشتی کار آنها است، زیرا مشخص است که کشتن پیامبران به حق نخواهد بود، اما به خاطر این‌که گمان برده نشود آنها جاهل و ناآگاه بودند، فرمود: به ناحق آنها را می‌کشتند. ﴿ذَٰلِکَ بِمَا عَصَواْاین از آن روی بود که با ارتکاب معصیت و نافرمانی خداوند سرکشی می‌نمودند. ﴿وَّکَانُواْ یَعۡتَدُونَو بر بندگان خدا تجاوز می‌کردند. زیرا هر گناهی که انسان مرتکب می‌شود او را به‌سوی ارتکاب گناه دیگری سوق می‌دهد. مثلا از غفلت، گناه کوچکی پدید می‌آید، سپس از آن گناه کوچک گناهی بزرگ پدید می‌آید، سپس از آن گناه بزرگ بدعت‌ها و کفر و دیگر گناهان کبیره پدید می‌آید. از خداوند می‌خواهیم که ما را از هر آفتی مصون بدارد.

و بدان که خطاب در این آیات متوجه آن دسته از بنی اسرائیل است که در زمان نازل شدن قرآن می‌زیستند، و کارهایی که به آنان نسبت داده شده است که گذشتگان‌شان انجام داده بودند، اما بنا به دلایل متعددی به آنها نسبت داده شده است، از جمله فواید این کار این است که آنها خود را ستایش می‌کردند و ادّعا می‌کردند از محمد صو کسانی که به او ایمان آورده‌اند برتر هستند، بنابر این خداوند حالات گذشتگان آنها را بیان کرد تا برای آنان روشن شود که اهل صبر و فضایل اخلاقی و کارهای درست نیستند، پس وقتی که حالت گذشتگان آنها چنین است- با این‌که گمان می‌رود احوال و اوضاع گذشتگانشان خوب‌تر بوده باشد، کسانی که مخاطب قرآن بودند و در عصر نزول آن می‌زیستند چه حال و وضعیتی داشته‌اند؟!.

و از جمله فواید نسبت دادن کارهای گذشتگان به یهودیانی که در عصر پیامبر صمی‌زیستند این است نعمتی را که خداوند بر پدران آنان ارزانی داشت به مثاّه متنعّم شدن فرزندان می‌باشد، پس آنها مورد خطاب قرار گرفتند چون این نعمات و برکات همه آنها را در بر گرفت.

و از جمله فواید نسبت دادن کارهای گذشتگان به آنان این است که همه آنان بر یک آیین بودند و برای مصالح و منافع مشترکی تلاش می‌کردند، انگار گذشتگان آنها و متاخرین در یک زمان زیسته و آنچه از بعضی از آنها سر زده از همه آنها سرزده است، زیرا منفعت کار خوبی که بعضی از آنها انجام می‌دهند به همه بر می‌گردد، و ضرر کار بدی که برخی انجام می‌دهند متوجه همه می‌گردد. و از جمله فواید نسبت دادن کارهای گذشتگان به آنان این است که بیشتر کارهای گذشتگان را مورد اعتراض قرار نمی‌دادند، و کسی که به گناه راضی باشد شریک گناهکار است. و حکمت‌های دیگری نیز در این امر نهفته است که کسی جز خداوند آن را نمی‌داند.

سپس خداوند میان فرقه‌های اهل کتاب حکم کرده و می‌فرماید:

آیه‌ی ۶۲:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَادُواْ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلصَّٰبِ‍ِٔینَ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٦٢[البقرة: ۶۲].«بی‌گمان کسانی که ایمان آورده‌اند «مسلمین» و کسانی که یهودی و صابئی و نصرانی بوده‌اند هر کس که به خدا و روز قیامت ایمان داشته و کردار شایسته انجام داده اجرشان نزد پروردگارشان است، نه ترسی بر آنها است و نه غمگین می‌گردند».

این حکم فقط برای اهل کتاب است، زیرا سخن درست این است که صابئین از جمله فرقه‌های نصارا هستند، پس خداوند خبر داده است که مومنانِ امت اسلام، و یهود نصارا و صابئین، هر کس از آنان که به خدا و روز قیامت ایمان داشته و پیامبران را تصدیق نموده، برای آنها پاداش بزرگی است، نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می‌شوند. و اما کسانی از آنها که به خدا و پیامبران وروز قیامت کفر ورزیده‌اند ترس و غم بر آنها مستولی می‌گردد.

و صحیح آن است که بگوییم این حکم مختص فِرَق و گروه‌های اهل کتاب است و ربطی به موضوع ایمان آوردن به حضرت محمد صندارد، زیرا این آیه از حالت آنها قبل از بعثت حضرت محمد صخبر می‌دهد، و این روش قرآن است که هرگاه در لابلای آیات ابهامی پدید آید حتما چیزی را مطرح می‌کند که این شک و ابهام را از بین ببرد، زیرا قرآن از طرف ذاتی نازل شده است که هر چیزی را قبل از پدید آمدن آن می‌داند، و رحمت او همه چیز را فرا گرفته است. خداوند که از بنی اسرائیل سخن به میان آورد و گناهان و زشتی‌های آنان را بیان داشت، ممکن است در دل بعضی از مردم این تصور ایجاد شود که مذمت و نکوهش، همه بنی اسرائیل را فرا می‌گیرد. پس خداوند خواست آن‌هایی را که مذمومن نیستند جدا کند و نیز از آنجا که به طور خاص بنی اسرائیل ذکر شد گمان می‌رود که این امور به آنها اختصاص دارد. بنابر این خداوند حکم عامی را بیان فرمود که همه گروه‌ها را در برگیرد و نیز حق روشن شود و توهم و ابهام از بین برود. پس پاک است خداوندی که در کتابش چیزهایی را قرار داده است که عقل جهانیان را حیرت می‌اندازد.

آیه‌ی ۶۴-۶۳:

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ٦٣[البقرة: ۶۳].«و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر فرازتان برافراشتیم، آنچه را که به شما داده‌ایم یا جهد و جدیت بگیرید و به یاد آورید آنچه را که در آن است تا پرهیزگار شوید».

﴿ثُمَّ تَوَلَّیۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَۖ فَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَکُنتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٦٤[البقرة: ۶۴].«سپس از آن روی گرداندید، و اگر فضل و رحمت خدا نبود از زیانکاران بودید».

سپس خداوند بنی‌اسرائیل را به سبب کار گذشتگانشان سرزنش نمود و می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡو به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم. و میثاقی که خداوند از آنها گرفت با برافراشتن کوه طور بر بالای سر آنها و ایجاد رعب و وحشت در دل‌شان موکد گردید.

و به آنها گفته شد: ﴿خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖو آنچه از تورات که به شما داده‌ایم با جهد و تلاش، و صبر و شکیبایی بر انجام دستورات خداوند، بگیرید. ﴿وَٱذۡکُرُواْ مَا فِیهِو آنچه را که در کتابتان هست یاد کنید، آن را تلاوت نموده و مطالبش را درک کنید. ﴿لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَشاید از عذاب خدا و ناخشنودی او رهایی یابید و یا پرهیزگار شوید.

﴿ثُمَّو پس از این تاکید بلیغ و رسا، ﴿تَوَلَّیۡتُمشما روی گرداندید، و همین امر کافی بود که بزرگ‌ترین عذاب بر شما فرود آید، ﴿فَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَکُنتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَو اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود از زیان کاران می‌شدید.

آیه‌ی ۶۶-۶۵:

﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلَّذِینَ ٱعۡتَدَوۡاْ مِنکُمۡ فِی ٱلسَّبۡتِ فَقُلۡنَا لَهُمۡ کُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔینَ٦٥[البقرة: ۶۵].«و البته کسانی را از خودتان که روز شنبه تجاوز کردند خوب شناختید، پس ما به آنها گفتیم: بوزینگان خوار باشید».

﴿فَجَعَلۡنَٰهَا نَکَٰلٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهَا وَمَا خَلۡفَهَا وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِینَ٦٦[البقرة: ۶۶].«پس آن‌را عبرتی برای حاضران و آیندگان و پندی برای پرهیزگاران قرار دادیم».

﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلَّذِینَ ٱعۡتَدَوۡاْ مِنکُمۡ فِی ٱلسَّبۡتِو کسانی از شما را که در روز شنبه تجاوز کردند خوب می‌شناسید. آنها کسانی هستند که خداوند داستان‌شان را در سوره اعراف به طور مفصل بیان کرده و می‌فرماید: ﴿وَسۡ‍َٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡیَةِ ٱلَّتِی کَانَتۡ حَاضِرَةَ ٱلۡبَحۡرِ إِذۡ یَعۡدُونَ فِی ٱلسَّبۡتِ[الأعراف: ۱۶۳]. «و بپرس آنها را از شهری که نزدیک دریا بود، هنگامی که آنها در روز شنبه تجاوز می‌کردند». پس این گناه بزرگ باعث شد تا خداوند بر آنها خشم گیرد و آنها را ﴿قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔینَبوزینگانی خوار و ذلیل قرار دهد.

خداوند این عقوبت را مایه عبرت کسانی قرار داد که در آن عصر زندگی می‌کردند: ﴿نَکَٰلٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهَایعنی امت‌هایی که حاضر بودند و کسانی که در زمان آنها بسر می‌بردند و خبر آنها به ایشان رسید. ﴿وَمَا خَلۡفَهَاو کسانی‌که بعد از آنان آمدند، پس بر بندگان خداوند حجت اقامه گردید تا از نافرمانی باز آیند، اما جز پرهیزگاران از آیات خدا بهره نمی‌برند.

آیه‌ی ٧۴-۶٧:

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوٗاۖ قَالَ أَعُوذُ بِٱللَّهِ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ٦٧[البقرة: ۶٧].«و به یاد آورید هنگامی که موسی به قومش گفت: همانا خداوند به شما دستور می‌دهد تا گاوی را سر ببرید، گفتند: آیا ما را مسخره می‌کنی؟ گفت: پناه می‌برم به خدا از این‌که از نادانان باشم».

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا فَارِضٞ وَلَا بِکۡرٌ عَوَانُۢ بَیۡنَ ذَٰلِکَۖ فَٱفۡعَلُواْ مَا تُؤۡمَرُونَ٦٨[البقرة: ۶۸].«گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما روشن کند آن چگونه است؟، گفت: او می‌گوید آن گاوی است نه پیر و نه جوان بلک میان آن دو است. پس آنچه به شما فرمان داده می‌شود، انجام دهید».

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوۡنُهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ صَفۡرَآءُ فَاقِعٞ لَّوۡنُهَا تَسُرُّ ٱلنَّٰظِرِینَ٦٩[البقرة: ۶٩].«گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما روشن کند رنگ آن چگونه است؟، گفت:او می‌فرماید: آن گاوی است زرد رنگ که نگاه کنندگان را شاد می‌کند».

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ ٱلۡبَقَرَ تَشَٰبَهَ عَلَیۡنَا وَإِنَّآ إِن شَآءَ ٱللَّهُ لَمُهۡتَدُونَ٧٠[البقرة: ٧۰].«گفتند: پروردگارت را برای ما فراخوان تا برای ما بیان کند که آن چگونه است، همانا گاو بر ما مشتبه شده است و ما اگر خدا بخواهد راه خواهیم برد».

﴿قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا ذَلُولٞ تُثِیرُ ٱلۡأَرۡضَ وَلَا تَسۡقِی ٱلۡحَرۡثَ مُسَلَّمَةٞ لَّا شِیَةَ فِیهَاۚ قَالُواْ ٱلۡـَٰٔنَ جِئۡتَ بِٱلۡحَقِّۚ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُواْ یَفۡعَلُونَ٧١[البقرة: ٧۱].«گفت: او می‌فرماید: آن گاوی است که نه رام است زمین را شخم بزند، و نه آبیاری کند کشتزار را، بی‌نقص و یک رنگ است. گفتند: اکنون حقیقت را بیان داشتی، پس آن را سر بریدند و نزدیک بود این کار را نکنند».

﴿وَإِذۡ قَتَلۡتُمۡ نَفۡسٗا فَٱدَّٰرَٰٔتُمۡ فِیهَاۖ وَٱللَّهُ مُخۡرِجٞ مَّا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونَ٧٢[البقرة: ٧۲].«و به یاد آورید هنگامی که کسی را کشتید و در آن اختلاف کردید و خداوند بیرون آورنده است آنچه را پنهان می‌کردید».

﴿فَقُلۡنَا ٱضۡرِبُوهُ بِبَعۡضِهَاۚ کَذَٰلِکَ یُحۡیِ ٱللَّهُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَیُرِیکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٧٣[البقرة: ٧۳].«پس گفتیم: پاره‌‌ای از آن (ماده گاو) را به آن (کشته) بزنید. خداوند این چنین مردگان را زنده می‌گرداند و نشانه‌های روشن (دالّ بر قدرت) خویش را به شما می‌نمایاند، باشد که تعقل ورزید».

﴿ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُکُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ فَهِیَ کَٱلۡحِجَارَةِ أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗۚ وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡیَةِ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٧٤[البقرة: ٧۴].«پس از آن، دل‌های شما سخت شد، همچون سنگ یا سخت‌تر (از سنگ). و پاره‌‌ای از سنگ‌هاست که از آن نهرها می‌جوشد، و پاره‌ای از آنها است که می‌شکافد و آب از آن بیرون می‌آید، و پاره‌‌ای از آنها است که از ترس خدا فرو می‌ریزد، و خدا از آنچه می‌کنید غافل نیست».

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِو به یاد آورید آنچه که برای شما با موسی پیش آمد، آنگاه که فردی را کشتید و در مورد قاتل آن با یکدیگر اختلاف و کشمکش وریدید تا این‌که مسئله در بین شما بزرگ شد، و اگر خداوند آن را برایتان روشن نمی‌کرد شر بزرگی پدید می‌آمد، پس موسی به منظور مشخص کردن قاتل به شما گفت: گاوی را سر ببرید. و می‌بایست بی‌درنگ فرمان او اطاعت شود و اعتراضی صورت نگیرد اما آنها اعتراض کردند و گفتند: ﴿أَتَتَّخِذُنَا هُزُوٗاآیا ما را مسخره می‌کنی؟ آنگاه موسی گفت: ﴿أَعُوذُ بِٱللَّهِ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَبه خدا پناه می‌برم از این‌که از جاهلان باشم، زیرا جاهل و نادان کسی است که سخن بی‌فایده می‌گوید و مردم را مسخره می‌کند. و اما عاقل می‌داند که بزرگ‌ترین عیب دین و عقل، مسخره کردن همنوع است، گرچه او بر آن برتری داشته باشد، زیرا برتری بر دیگران مستلزم آن است که شکر پروردگار را به جا آورد و با بندگانش مهربان بود. پس وقتی موسی این را گفت، دانستند که این راست است و گفتند: ﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَاز پروردگارت بخواه تا برای ما بیان کند که آن گاو چقدر سن دارد؟ ﴿قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا فَارِضٞگفت: خداوند می‌فرماید: آن ساده گاوی است نه بزرگ، ﴿وَلَا بِکۡرٌو نه کوچک، ﴿عَوَانُۢ بَیۡنَ ذَٰلِکَبلکه میانسالی است بین این دو. ﴿فَٱفۡعَلُواْ مَا تُؤۡمَرُونَپس آنچه را به آن فرمان داده می‌شوید بدون تکلف و سخت‌گیری انجام دهید.

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوۡنُهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ صَفۡرَآءُ فَاقِعٞ لَّوۡنُهَاگفتند: از پروردگارت بخواه که رنگ آن چگونه است؟ گفت همانا او پروردگارم می‌فرماید: آن گاو زرد پررنگ است، ﴿تَسُرُّ ٱلنَّٰظِرِینَو رنگش آن قدر زیباست که نگاه کنندگان را شادمان می‌نماید. ﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ ٱلۡبَقَرَ تَشَٰبَهَ عَلَیۡنَاگفتند: پروردگارت را فرا خوان تا برای ما بیان دارد که چگونه است، زیرا ماده گاو بر ما مشتبه شده است و ما به آنچه می‌خواهیم راه نبرده‌ایم. ﴿وَإِنَّآ إِن شَآءَ ٱللَّهُ لَمُهۡتَدُونَو ما اگر خدا بخواهد هدایت خواهیم شد. ﴿قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا ذَلُولٞگفت: او می‌فرماید: آن ماده گاوی رام نشده است، ﴿تُثِیرُ ٱلۡأَرۡضَکه زمین را شخم بزند ﴿وَلَا تَسۡقِی ٱلۡحَرۡثَو کشتزار را آبیاری نمی‌کند. ﴿مُسَلَّمَةٞمراد از این واژه دو چیز می‌تواند باشد، یا این‌که از عیب و عار سالم است، و یا این‌که کار نمی‌کند. ﴿لَّا شِیَةَ فِیهَاو در آن هیچ لکه‌‌ای غیر از رنگ خودش که قبلا از آن سخن به میان آمد و میان گاو را بدان متصف ساختیم وجود ندارد. ﴿قَالُواْ ٱلۡـَٰٔنَ جِئۡتَ بِٱلۡحَقِّگفتند: اکنون حقیقت را آوردی. یعنی بطور روشن و واضح حقیقت را گفتی. و این از نادانی آنان بود، و اگر آنها اعتراض نمی‌کردند که چه گاوی است، مقصود حاصل می‌شد، اما آنها با سوال‌های زیاد سخت‌گیری کردند. بنابراین، خداوند بر آنها سخت گرفت. و اگر نمی‌گفتند: «إِن شَاء اللَّه» هدایت نمی‌شدند و راه نمی‌بردند. ﴿فَذَبَحُوهَاپس گاوی را با آن ویژگی‌ها سر بریدند، ﴿وَمَا کَادُواْ یَفۡعَلُونَو به سبب سخت‌گیری که از آنها سر زده نزدیک بود این کار را نکنند.

و هنگامی که گاو را سر بریدند به آنها گفتیم: بعضی از اعضای گاو را به بدن شخص مُرده بزنید. به عضو مشخصی یا به هر عضوی از آن، چرا که در تعیین آن فایده‌‌ای نیست، پس آنها بعضی از اعضای گاو را به بدن مرده زدند و خداوند فردی را که کشته شده بود زنده کرد و آنچه را آنها پنهان می‌کردند آشکار نمود. و فرد کشته شده خبر دادکه قاتل او کیست. و زنده کردن او دال بر آن است که خداوند مردگان را زنده می‌نماید تا شما بیاندیشید و از آنچه به ضررتان است باز آیید.

﴿ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُکُمسپس دل‌هایتان سخت شد، بنابر این موعظه در آن اثر نکرد، ﴿مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَپس از این‌که خداوند نعمت‌های بزرگی را به شما ارزانی داشت و معجزه‌ها و آیات را به شما ارزانی داشت و معجزه‌ها و آیات را به شما نشان داد، و شایسته نبود که دل‌هایتان سخت شود، زیرا آنچه شما مشاهده کرده اید باعث نرم شدن دل و انقیاد آن می‌گردد.

سپس سختی آن را چنین توصیف می‌نماید: ﴿کَٱلۡحِجَارَةِدل‌هایتان مانند سنگی است که از آهن سخت‌تر است، زیرا آهن و سرب وقتی در آتش انداخته شوند ذوب می‌گردند، به خلاف سنگ که در آتش ذوب نمی‌شود.

﴿أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗیا سفت و سختی دل‌هایشان چه بسا از سختی سنگ بیشتر است. ﴿أَوۡبه معنی: بلکه نیست.

سپس فضیلت و برتری سنگ‌ها را بر دل‌های آنان بیان کرده و می‌فرماید: ﴿وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡیَةِ ٱللَّهِو پاره‌‌ای از سنگ‌ها، رودها از آن بیرون می‌آید، و پاره‌‌ای از آنها می‌شکافند و آب از آن بیرون می‌زند و بعضی از ترس خداوند فرو می‌ریزند، پس سنگ‌ها از دل‌هایتان بهتر هستند.

سپس خداوند شدیدا آنها را مورد تهدید قرار داده و می‌فرماید: ﴿وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَو خداوند از آنچه می‌کنید بی‌خبر نیست، بلکه آن را می‌داند و کوچک و بزرگِ اعمال‌تان را زیر نظر دارد و شما را بر آن مجازات خواهد کرد.

بدان که بسیاری از مفسران – رحمهم الله- تفسیرهای خود را از داستان‌های بنی اسرائیل انباشته‌اند و این داستان‌ها و سخنان دروغ را مبنای آیات قرآنی قرار داده و کتاب خدا را با آن تفسیر می‌کنند و به فرموده پیامبر صاستدلال می‌کنند که می‌فرماید: «حَدِّثُوا عَنْ بَنِى إِسْرَائِیلَ وَلاَ حَرَجَ». «از بنی اسراییل نقل قول کنید و اشکالی ندارد».

اما به نظر من- گر چه نقل کردن سخنان آنها جایز است – ولی باید اخبار آنها را جدا نقل کرد و نباید آن را مبنای کتاب خدا قرار داد، زیرا قطعا جایز نیست که قرآن با اخبار بنی اسرائیل تفسیر شود مادامی که در این زمینه چیزی از پیامبر صثابت نشده باشد، چون جایگاه سخنان بنی اسراییل همان است که پیامبر بیان نموده است: «نه اهل کتاب را تصدیق کنید و نه آنها را تکذیب نمایید». پس چون سخنان آنان مشکوک و مظنون است و ایمان آوردن به قرآن و کلمات و معانی آن واجب است، جایز نیست این داستان‌ها که با روایات مجهول نقل شده‌اند و غالبا دروغ هستند مفّسر و مبّین کتاب خدا قرار داده شوند. غفلت از این امر مشاکلی را به وجود آورده است.

آیه‌ی ٧۸-٧۵:

﴿أَفَتَطۡمَعُونَ أَن یُؤۡمِنُواْ لَکُمۡ وَقَدۡ کَانَ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۡ یَسۡمَعُونَ کَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ٧٥[البقرة: ٧۵]. «پس آیا طمع دارید که یهودیان به شما ایمان آورند حال آن‌که گروهی از ایشان کلام خدا را می‌شنوند. سپس آن را پس از فهمیدن، آگاهانه دگرگون می‌کنند؟!».

﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ قَالُوٓاْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمۡ لِیُحَآجُّوکُم بِهِۦ عِندَ رَبِّکُمۡۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٧٦[البقرة: ٧۶].«وهرگاه با مؤمنان روبرو شوند، گویند: ایمان آورده‌ایم و چون با همدیگر تنها شوند، گویند: آیا آنچه را خدا برایتان آشکار کرده است با آنان در میان می‌گذارید تا در پیشگاه خداوند با آن بر شما حجت آورند، آیا نمی‌اندیشید؟!».

﴿أَوَ لَا یَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَ٧٧[البقرة: ٧٧].«آیا نمی‌دانند که خداوند می‌داند آنچه را پنهان می‌کنند و آنچه را آشکار می‌کنند؟».

﴿وَمِنۡهُمۡ أُمِّیُّونَ لَا یَعۡلَمُونَ ٱلۡکِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِیَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا یَظُنُّونَ٧٨[البقرة: ٧۸].«و دسته‌‌ای از آنان افراد بی‌سوادی هستند که از کتاب جز تلاوت (آن) نمی‌دانند و تنها به پندارشان دل بسته‌اند».

﴿أَفَتَطۡمَعُونَآیا طمع دارید؟ در اینجا خداوند می‌خواهد مومنان را از ایمان آوردن اهل کتاب ناامید کند. یعنی در ایمان آوردن آنها طمع نکنید، و نباید از آنها انتظار داشت که ایمان بیاورند. زیرا آنها کلام خدا را از روی شناخت و آگاهی دگرگون و تحریف می‌کنند و به دلخواه خود آنرا تعبیر و تفسیر می‌نمایند، تا مردم را دچار این توّهم کنند که این سخنان از جانب خداوند است، در صورتی که آن از جانب خدا نیست، پس وقتی که آنها با کتاب خودشان که آن را عین شرف و دین خود می‌دانند چنین رفتار کنند و مردم را از راه خدا باز دارند. چگونه امید می‌رود به شما ایمان بیاورند؟! این خیلی بعید است.

سپس حالت منافقان اهل کتاب را بیان کرده و می‌فرماید: ﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّاو چون با مومنان روبرو شوند، گویند: ایمان آورده‌ایم، و با زبان ایمان را اظهار می‌کنند ولی در دل‌هایشان ایمانی وجود ندارد. ﴿وَإِذَا خَلَا بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ قَالُوٓاو هنگامی که با یکدیگر تنها شوند و کسی جز هم کیشان‌شان آنجا نباشد، به همدیگر می‌گویند: ﴿أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمۡ لِیُحَآجُّوکُم بِهِۦ عِندَ رَبِّکُمۡآیا برای‌شان ایمان آشکار می‌کنید و به آنها خبر می‌دهید که شما نیز مانند آنها هستید؟! پس این به مثابه قرار حجت بر شما خواهد بود. می‌گویند: آنها اقرار می‌کنند که آنچه ما بر آن هستیم حق است و دینی که آنها بر آن قرار دارند باطل است، پس بدین وسیله نزد پروردگارشان احتجاج می‌کنند. ﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَآیا عقل ندارید و آنچه را که بر شما حجت است ترک می‌کنید؟ این چیزی است که به همدیگر می‌گویند.

﴿أَوَ لَا یَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَ٧٧شما که اعتقادات قلبی خود را مخفی می‌نمایید و گمان می‌کنید با این کتمان، بر شما حجّت اقامه نمی‌شود، دچار جهل و اشتباه بزرگی شده اید، چرا که خداوند سر و آشکار شما را می‌داند و ماهّیت شما را برای بندگانش آشکار می‌کند.

﴿وَمِنۡهُمۡو عده‌‌ای از اهل کتاب، ﴿أُمِّیُّونَعوام و بیسواد هستند. ﴿لَا یَعۡلَمُونَ ٱلۡکِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِیَّو از کتاب خدا جز تلاوت آن بهره‌‌ای ندارند، و از علمی که نزد گذشتگانشان بود هیچ اطلاعی ندارند، آنان فقط دنباله روان کر و کور هستند.

در این آیات از علماء عوام، منافقان و غیر منافقان اهل کتاب سخن رفته است. عالمان آنان در گمراهی آشکار بسر می‌برند، عوام نیز مقلد آنانند. پس نباید به هدایت این دو گروه چشم طمع دوخت.

آیه‌ی ٧٩:

﴿فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ یَکۡتُبُونَ ٱلۡکِتَٰبَ بِأَیۡدِیهِمۡ ثُمَّ یَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِیَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلٗاۖ فَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتۡ أَیۡدِیهِمۡ وَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا یَکۡسِبُونَ٧٩[البقرة: ٧٩].«پس وای بر کسانی که کتاب را با دست‌های خود می‌نویسند سپس می‌گویند: این از جانب خداست، تا آن را به بهای اندکی بفروشند، پس وای برآنها چه چیزهایی را با دست‌های خود نوشته و وای بر آنان چه چیزی را بدست می‌آورند».

﴿فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَخداوند کسانی را که کتابش را تحریف می‌کنند مورد تهدید قرار می‌دهد، آن‌هایی که در خصوص عمل زشت خود می‌گویند: ﴿هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِاین از جانب خدا است. و این کار اظهار باطل و کتمان حق است، و آنها از روی شناخت و بصیرت چنین کردند ﴿ٱللَّهِ لِیَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلٗاتا آن را به بهای اندکی بفروشند. و دنیا از اول تا آخر بهای اندکی است. پس آنها باطل خود را دامی برای شکار دارایی‌های مردم قرار دارند و از دو جهت به مردم ستم کردند: یکی از جهت مشتبه کردن دین بر آنها و دیگر از جهت گرفتن اموال‌شان به ناحق، آنها به باطل‌ترین وسیله اموال مردم را می‌گرفتند، و گناه این کار از گناه کسی که مال مردم را به صورت غصب و دزدی چپاول می‌کند، برگتر است. بزرگ‌ترین خداوند دو بار آنها را مورد تهدید قرار داده و می‌فرماید: ﴿فَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتۡ أَیۡدِیهِمۡپس وای بر آنها به سبب تحریف و باطلی که می‌نویسند، ﴿وَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا یَکۡسِبُونَو وای بر آنها به سبب اموالی که جمع می‌کنند. ـویل» یعنی عذاب شدید و حسرت جانگاه، برای تهدید شدید به کار می‌رود. و ابوالعباس پس از آن‌که آیات ﴿أَفَتَطۡمَعُونَرا تا ﴿یَکۡسِبُونَذکر کرد، فرمود: خداوند کسانی را مورد مذمت قرار داده است که کلام او را تحریف نموده و غلط تفسیر می‌کنند. این مذمت همچنین شامل حال کسانی می‌شود که «کتاب» و «سنت» را براساس بدعت‌های باطل تفسیر می‌کنند.

خداوند کسانی را که از کتاب او (تورات) جز تلاوت نمی‌دانند، مذمت کرده است و این مذمت شامل کسی نیز می‌شودکه اندیشیدن و تدبر در قرآن را ترک نموده و جز خواندن کلماتش چیزی از آن نمی‌داند. نیز این مذمت شامل کسی می‌شود که با دستان خود چیزی می‌نویسد که با کتاب خدا م خالف است، تا به وسیله آن منافع دنیایی را به دست آورد، و ادعا کند این از جانب خدا است، مانند این‌که بگوید: چیزی که در این کتاب است عین شریعت و دین است، و این مفهوم کتاب و سنت است، و نزد سلف و ائمه معقول، و یکی از اصول دین است که اعتقاد به آن هم واجب عینی و هم کفائی است.

این آیات همچنین مذمت کسی را در بردارد که کتاب و سنت را پنهان می‌سازد تا مخالفِش با استفاده از آنچه که او می‌داند علیه وی استدلال نکند. و این خرافات و بدعت گذاری در میان هواپرستان بسیار زیاد به چشم می‌خورد و بسیاری از منتسبین به فقها نیز از چنین رویه‌‌ای پیروی می‌کنند.

آیه‌ی ۸۲-۸۰:

﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَیَّامٗا مَّعۡدُودَةٗۚ قُلۡ أَتَّخَذۡتُمۡ عِندَ ٱللَّهِ عَهۡدٗا فَلَن یُخۡلِفَ ٱللَّهُ عَهۡدَهُۥٓۖ أَمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٨٠[البقرة: ۸۰].«و گویند: آتش جهنم جز چند روزی به ما نمی‌رسد. بگو: آیا از خدا پیمانی گرفته‌اید که خدا خلاف وعده نخواهد کرد یا این‌که بر خداوند چیزهایی می‌گویید که نمی‌دانید؟».

﴿بَلَىٰۚ مَن کَسَبَ سَیِّئَةٗ وَأَحَٰطَتۡ بِهِۦ خَطِیٓ‍َٔتُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٨١[البقرة: ۸۱].«آری! هر کس کار بدی انجام دهد و گناهش او را احاطه کند پس اینها باران دوزخند و آنان در آن جاودانه خواهند بود».

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٨٢[البقرة: ۸۲].«و کسانی که ایمان آوردند و کار شایسته انجام دادند ایشان یاران بهشت‌اند و در آن برای همیشه خواهند بود».

خداوند کارهای زشت آنان را بیان کرد و سپس بیان داشت که آنها خود را پاک می‌شمارند و گواهی می‌دهند که از عذاب خدا نجات یافته و به پاداش او دست می‌یابند، و می‌گویند: به جز چند روزی آتش جهنم به ما نمی‌رسد. یعنی: چند روز اندک و انگشت شمار. پس آنها هم کار بد انجام می‌دهند و هم احساس خطر نمی‌کنند. و از آنجا که این فقط یک ادعا بود، خداوند ادعایشان را رد کرد و فرمود: ﴿قُلۡای پیامبر! به آنها بگو: ﴿أَتَّخَذۡتُمۡ عِندَ ٱللَّهِ عَهۡدٗاآیا از خدا پیمانی گرفته‌اید؟ یعنی آیا به خدا و پیامبران ایمان آورده و از دستورات خدا و رسولان اطاعت کرده‌اید؟! چرا که فقط این وعده باعث می‌شود آدمی از عذاب خدا رهایی یابد، و این وعده هرگز تغییر نمی‌یابد. ﴿أَمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَیا چیزی را به خداوند نسبت می‌دهید که نمی‌دانید. خداوند متعال خبر داده است که راست بودنادعای آنها بر یکی از این دو چیز استوار است: پیمان گرفتن از خدا، و دروغ بستن بر او. آنها یا از خدا پیمانی گرفته‌اند، پس آنگاه ادعایشان درست خواهد بود، و یا این‌که به دروغ خواهد بود و بیشتر مایه رسوایی و عذاب‌شان خواهد بود. و از حال آنان پیدا است که از خداوند پیمانی نگرفته‌اند، زیرا بسیاری از پیامبران را کشتند و از طاعت خداوند سر باز زدند و پیمان‌ها را شکستند. پس مشخص است که آنها دروغگو هستند و از خود می‌سازند و می‌بافند و چیزهایی به خداوند نسبت می‌دهند که نمی‌دانند. و نستب دادن چیزی به خداوند، از بزرگ‌ترین امور حرام و از زشت‌ترین زشتی‌ها است.

سپس خداوند حکم عامی را بیان کرد که شامل بنی‌اسرائیل و دیگران می‌شود، و فقط آن حکم ارزش و اعتبار دارد، نه ادعاها و خیال پردازی‌های بنی اسرائیل در مورد صفات نجات یافتگان و اهل هلاکت. و آن حکم چنین است: ﴿بَلَىٰیعنی آن‌گونه نیست که شما گفتید، و سخن شما حقیقت ندارد. بلکه ﴿مَن کَسَبَ سَیِّئَةٗهرکس کار بدی را انجام دهد.

نکره در سیاق شرط آمده است، بنابر این شرک و گناهانِ پایین‌تر از آن را نیز در بر می‌گیرد، و در اینجا منظور از «سیئة» شرک است، به دلیل ا ینکه می‌فرماید: ﴿وَأَحَٰطَتۡ بِهِۦ خَطِیٓ‍َٔتُهُو گناهان او را احاطه کند. یعنی گناهی انجام دهد که او را احاطه نماید و راهیب رای وی باقی نگذارد، و این جز شرک چیزی دیگر نیست، زیرا کسی که ایمان داشته باشد گناهش او را از هر سو احاطه نمی‌کند.

﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَپس این‌ها یاران دوزخند و جاودانه در آن هستند. خوارج با استفاده از این آیه بر کافر بودن گناهکار استدلال کرده‌اند، در حالی که این آیه حجتی علیه آنها است، زیرا این آیه در مورد شرک است. اما اهل باطل همیشه برای اثبات سخن پوچ و بی‌محتوای خود به آیات و احادیث استدلال می‌کنند، غافل از این‌که همان آیهو یا حدیث بر ضد آنان بکار می‌رود. ﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْو کسانی که به خدا و ملائکه و کتاب‌های آسمانی و پیامبران و روز قیامت ایمان آوردند. ﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِو کار شایسته انجام دادند. عمل انسان زمانی صالح و شایست محسوب می‌شود که دو شرط داشته باشد: یکی این‌که خالص برای خدا انجام شود، و دوم این‌که در انجام آن از سنت و شیوه پیامبر صپیروی گردد.

آنچه که از این دو آیه استنباط می‌شود این است که کسانی رستگار می‌شوند که ایمان داشته باشند و عمل شایسته انجام دهند، و کفار و مشرکین به هلاکت می‌رسند و به آتش دوزخ نایل می‌گردند.

آیه‌ی ۸۳:

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ لَا تَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَانٗا وَذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ ثُمَّ تَوَلَّیۡتُمۡ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنکُمۡ وَأَنتُم مُّعۡرِضُونَ٨٣[البقرة: ۸۳]. «و به یاد آورید هنگامی را که از بنی‌اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا کسی را نپرستید و با پدر و مادر خود و خویشاوندان و یتیمان و بیچارگان به نیکی رفتار کنید و به مردم نیک بگویید و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید، سپس جز تعداد اندکی از شما همه روی گرداندید و سرپیچی کردید».

این توصیه‌ها، از ارکان مهم دین بوده و خداوند در هر شریعتی به آن فرمان داده‌است، زیرا برای هر زمان و مکانی مفید و ضروری هستند، پس منسوخ نمی‌شوند، همانطور که یکی از اصول دین منسوخ نمی‌گردد. بنابر این خداوند ما را فرمان داده است که: ﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡ‍ٔٗا[النساء: ۳۶]. «خداوند را پرستش کنید و برای او انبازی نگیرید».

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَو هنگامی که از بنی اسراییل پیمان گرفتیم. این بیان‌گر سنگدلی آنها است، زیرا به هر امری که فرمان داده می‌شوند، سرپیچی می‌کردند، و آن را جز با قسم موکد و پیمان‌هایی محکم نمی‌پذیرفتند. ﴿لَا تَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَکه جز خدا کسی را نپرستید. در این آیه پروردگار دستور می‌دهد تنها او را پرستش گردد و هیچ شریک و انبازی برای وی قرار داده نشود. این اصل دین است، و اگر اساس همه اعمال توحید نباشد، پذیرفته نمی‌شوند. پس این حق خداوند بر بندگانش است. سپس فرمود ﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَانٗاو با پدر و مادرتان نیکی کنید. و این شامل هر نوع نیکی می‌شود، نیکی با زبان و نیکی با کردار. و نیز از بدرفتاری با پدر و مادر و نیکی نکردن و بدرفتاری ننمودن با آنان نهی شده است، زیرا نیکی کردن واجب است، و امر کردن به چیزی در واقع نهی کردن از ضد آن است. و نیکوکاری به دو صورت نقض می‌گردد، یکی با بدی کردن که بزرگ‌ترین جنایت است، و دیگری با نیکی نکردن و بدی نکردن که این حرام است، ولی به اندازه اولی زشت نیست. و همچنین در مورد خویشاوندان و یتیمان و بینوایان نیز توصیه شده است. البته نیکی‌ها را نمی‌توان برشمرد،بلکه فقط می‌توان یک تعریف کلی برای آن ارائه داد.

سپس دستور داد تا با تمام مردم نیکی شود، پس فرمود: ﴿وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗاو به مردم نیک بگویید، و از جمله سخن نیک با مردم، امر کردن آنها به معروف و نهی کردن‌شان از منکر و آموختن علم به آنها و سلام کردن و خنده رویی و... است.

و از آنجا که انسان نمی‌تواند با همه مردم به وسیله مال خود نیکی نماید، خداوند روشی به ما یاد داده است که با اجرای آن می‌تواند با هر مخلوقی نیکی کرد، و آن نیکی کردن با گفتار است. پس این توصیه، مومنین را از گفتار زشت حتی در برابر کافران باز می‌دارد. بنابر این خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ[العنکبوت: ۴۶]. «و با اهل کتاب جز به نحو احسن مجادله نکنید». و از جمله آدابی که خداوند بندگانش را بدان امر نموده این است که انسان گفتار و کردارش خوب باشد، زشتگو و دشنام دهنده و جر و بحث‌کننده و مجادله‌گر نباشد، بلکه خوش اخلاق و بردبار باشد و حقوق دیگران را رعایت کند، و در برابر اذیتی که مردم به او می‌رسانند صابر بوده، دستور الهی را امتثال نموده و به پاداش او امیدوار باشد.

سپس آنها را به برپاداشتن نماز و پرداختن زکات فرمان داد، زیرا نماز اخلاق برای معبود را در بردارد و زکات در بردارنده نیکی با بندگان است. ﴿ثُمَّپس از این که شما را به کارهای نیک فرمان داد، کارهای نیکی که چنانچه شخص عاقل در آن بنگرد در می‌یابد یکی از مظاهر رحمت خدا نسبت به بندگان همین اوامر و نواهی است. ﴿تَوَلَّیۡتُمۡروی برتافتید و پشت کردید. زیرا گاهی کسی روی می‌گرداند و نیت بازگشتن را دارد، اما این‌ها به این اوامر علاقه نداشتند و رفتند و بازنگشتند. ﴿إِلَّا قَلِیلٗا مِّنکُمۡبه جز عده کمی از شما. این استثناء است تا گمان برده نشود که همه آنها روی برتافتند. بنابر این خبر داد که تعداد اندکی از آنها را خداوند مصون داشت و آنها را ثابت قدم کرد.

آیه‌ی ۸۶-۸۴:

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ لَا تَسۡفِکُونَ دِمَآءَکُمۡ وَلَا تُخۡرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ ثُمَّ أَقۡرَرۡتُمۡ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ٨٤[البقرة: ۸۴].«و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و یکدیگر را از سر زمینتان بیرون نکنید سپس اقرار کردید، و خود گواهید».

﴿ثُمَّ أَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تَقۡتُلُونَ أَنفُسَکُمۡ وَتُخۡرِجُونَ فَرِیقٗا مِّنکُم مِّن دِیَٰرِهِمۡ تَظَٰهَرُونَ عَلَیۡهِم بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَإِن یَأۡتُوکُمۡ أُسَٰرَىٰ تُفَٰدُوهُمۡ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیۡکُمۡ إِخۡرَاجُهُمۡۚ أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡکِتَٰبِ وَتَکۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن یَفۡعَلُ ذَٰلِکَ مِنکُمۡ إِلَّا خِزۡیٞ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٨٥[البقرة: ۸۵].«سپس این شما هستید که یکدیگر را می‌کشید و گروهی از خودتان را از سرزمین و خانه‌هایشان بیرون می‌کنید و علیه آنها به گناه و دشمنی همدست می‌شوید. و اگر به اسارت پیش شما بیایند فدیه می‌دهید و آنان را آزاد می‌کنید حال آن‌که بیرون کردن آنها بر شما حرام است. آیا به قسمتی از کتاب ایمان می‌آورید و به قسمتی کفر می‌ورزید؟ برای کسی از شما که در دنیا چنین کند جز خواری و رسوایی نیست و روز قیامت به سخت‌ترین شکنجه و عذاب برگردانده می‌شوند، و خداوند از آنچه انجام می‌دهید غافل نیست».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا بِٱلۡأٓخِرَةِۖ فَلَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ٨٦[البقرة: ۸۶].«اینان همان کسانی هستند که زندگی دنیا را به بهای آخرت خریدند پس عذاب آنان تخفیف نمی‌یابد و یاری نخواهند شد».

کاری که در این آیه از آن سخن به میان آمده است کار کسانی بود که در زمان پیامبر در مدینه می‌زیستند. قبایل اوس و خزرج «أنصار» قبل از بعثت پیامبر صمشرک بودند. سه گروه یهودی به نام‌های بنو قریظه، بنو نضیر و بنو قینقاع بر آنها وارد شدند و هر گروهی از آنان با گروهی از اهل مدینه پیمان بستند، و هرگاه طرف‌های مدینه با یکدیگر می‌جنگیدند گروهی از یهودیان، هم پیمانان خود را در برابر دشمنانش که آنها را گروهی دیگر از یهودیان حمایت و کمک می‌کردند، یاری می‌نمودند و یهودی، یهودی را می‌کشت. و اگر کار به آواره شدن می‌انجامید و غارتی پیش می‌آمد، یهودی، یهودی را از خانه و کاشانه‌اش بیرون می‌راند. سپس چون جنگ فروکش می‌کرد و هر دو گروه اسیرانی را می‌گرفتند، برای آزادی یکدیگر فدیه می‌دادند. در این راستا سه عمل بر آنها فرض بود، خون یکدیگر را نریزند، و یکدیگر را از سرزمین‌شان بیرون نرانند، و هرگاه اسیری از خود بیابند برای آزاد کردنش، فدیه بدهند.

اما آنها فقط به امر آخر عمل کردند و دو مورد قبلی را رها ساختند. خداوند بر این کارشان اعتراض نمود و فرمود: ﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡکِتَٰبِآیا به بخشی از کتاب ایمان دارید که عبارت از «فدیه دادن برای آزاد کردن اسیر» است، ﴿وَتَکۡفُرُونَ بِبَعۡضٖو به بخشی دیگر از کتاب کفر می‌ورزیدند که کشتن و بیرون راندن است؟! این آیه بیان‌گر آن است که ایمان، مقتضی انجام اوامر و دوری از نواهی است، و این‌که اطاعت از اوامر (خدا و رسولش) جزو ایمان است، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَمَا جَزَآءُ مَن یَفۡعَلُ ذَٰلِکَ مِنکُمۡ إِلَّا خِزۡیٞ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاسزای هر آن کس از شما که چنین می‌کند جز خواری و رسوایی در دنیا چیست؟ البته چنین خلاف و انحرافی از آنان سر زد، پس خداوند آنان را رسوا نمود، و پیامبرش را بر آنان مسلط گردانید، پس برخی از آنان را به قتل رساند و تعدادی را به اسارت درآورد و گروهی را نیز از خانه و کاشانه‌شان بیرون راند. ﴿وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَو خداوند از آنچه می‌کنید غافل نیست.

سپس خداوند عواملی را که باعث شد آنها به بخشی از کتاب کفر ورزند و به بخشی از آن ایمان بیاورند مطرح نموده و می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا بِٱلۡأٓخِرَةِاین‌ها کسانی هستند که زندگی دنیا را به بهای آخرت خریدند و گمان بردند که چنانچه هم پیمانان خود را کمک نکنند ننگ بزرگی بر جبین آنان نقش می‌بندد، بنابر این آتش جهنم را بر عار و عیب دنیا ترجیح داده و آن را انتخاب کردند. پس فرمود: ﴿فَلَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُعذاب آنها تخفیف داده نمی‌شود، بلکه به همان سختی و شدت خود باقی خواهد ماند، و در هیچ زمانی آسوده خاطر نمی‌شوند. ﴿وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَو آنان یاری نخواهند شد. یعنی مصایب از آنها دور نخواهد شد.

آیه‌ی ۸٧:

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَقَفَّیۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ بِٱلرُّسُلِۖ وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ أَفَکُلَّمَا جَآءَکُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُکُمُ ٱسۡتَکۡبَرۡتُمۡ فَفَرِیقٗا کَذَّبۡتُمۡ وَفَرِیقٗا تَقۡتُلُونَ٨٧[البقرة: ۸٧]. «و به موسی کتاب دادیم و در پی او پیامبرانی را فرستادیم، و به عیسی پسر مریم معجزات و دلایل روشنی دادیم و او را به وسیلۀ روح القدس نیرو بخشیدیم، آیا هرگاه پیامبری پیش شما (احکامی) به خلاف میل و آرزویتان آورد سرکشی کردید، آنگاه گروهی را تکذیب و دروغگو قرار دادید و گروهی را کشتید؟».

خداوند بر بنی‌اسرائیل منت می‌نهد که موسی را برای آنها فرستاد و تورات را به او داد، سپس بعد از او پیامبرانی دیگر را فرستاد که به تورات حکم کردند، تا این‌که با آمدن عیسی ÷سلسله پیامبران را در آن زمان که با مشاهده چنان معجزاتی، انسان ایمان می‌آورد.

﴿وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِو او را با روح القدس نیرو بخشیدیم. بیشتر مفسرین گفته‌اند که روح القدس جبرئیل ÷است. و گفته شده، روح القدس نیروی ایمان است که خداوند به وسیله آن بندگانش را تقویت می‌نماید.

سپس همراه با این نعمت‌ها که با مقیاس مادی اندازه‌گیری نمی‌شوند، پیامبرانی پیش شما آمدند، ﴿بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُکُمُ ٱسۡتَکۡبَرۡتُمۡو احکامی را پیش شما آوردند که برخلاف میل شما بود، و شما از ایمان آوردن سرباز زدید. ﴿فَفَرِیقٗاو گروهی از پیامبران را ﴿کَذَّبۡتُمۡ وَفَرِیقٗا تَقۡتُلُونَدروغگو نامیدید وگروهی را کشتید.

پس شما هوای نفس را بر هدایت مقدم داشتید، و دنیا را بر آخرت ترجیح دادید. در این کلمات توبیخ و سرزنش گزنده‌‌ای نهفته است که بر هیچ عاقلی پوشیده نیست.

آیه‌ی ۸۸:

﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَل لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِکُفۡرِهِمۡ فَقَلِیلٗا مَّا یُؤۡمِنُونَ٨٨[البقرة: ۸۸].«و گفتند: دل‌های ما در پرده است. بلکه خداوند آنها را به سبب کفرشان لعنت کرده است، پس بسیار کم ایمان می‌آورند».

﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُو گفتند: دل‌های ما در پوشش است. یعنی وقتی که آنها را به‌سوی ایمان فرابخوانی، عذرخواهی نموده و می‌گویند: دل‌هایمان در پوشش است. یعنی بر دل‌هایشان پوشش و پرده‌هایی قرار دارد. پس دل‌هایشان آنچه را تو می‌گویی نمی‌فهمد، و به گمانشان این عذر از آنها پذیرفته شده و جاهل و نادان و غیرمکلف قلمداد می‌شوند، در حالی‌که آنان دروغ می‌گفتند.

بنابراین خداوند متعال فرمود ﴿بَل لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِکُفۡرِهِمۡبلکه خداوند به سبب کفرشان آنها را لعنت کرده است. یعنی آنها به سبب کفرشان ملعون و رانده شده هستند، پس تعداد کمی از آها ایمان می‌آورند. یا می‌توان گفت معنی آیه چنین است: ایمان‌شان کم است و کفرشان زیاد.

آیه‌ی ٩۰-۸٩:

﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ کِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَکَانُواْ مِن قَبۡلُ یَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٨٩[البقرة: ۸٩].«و آنگاه که کتابی از جانب خدا پیش آنها آمد که تصدیق کنندۀ کتابی بود که با خود داشتند و حال آن‌که پیش از آن بر کافران یاری می‌جستند، پس وقتی پیش آنها آمد، آنچه را که از قبل شناخته بودند انکار کردند، پس لعنت خدا بر کافران باد».

﴿بِئۡسَمَا ٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡ أَن یَکۡفُرُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بَغۡیًا أَن یُنَزِّلَ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ فَبَآءُو بِغَضَبٍ عَلَىٰ غَضَبٖۚ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٞ مُّهِینٞ٩٠[البقرة: ٩۰].«خود را به بد چیزی فروختند، و آنچه را خداوند فرو فرستاده بود از روی حسد انکار کردند، (و این بدان خاطر بود که می‌گفتند:) چرا خداوند فضل خود را بر هرکس که بخواهد فرو می‌فرستد؟ پس خشم خدا یکی پس از دیگری آنها را فرا گرفت و برای کافران عذاب خوارکننده‌‌ای است».

وقتی که توسط برترین مخلوق و خاتم پیامبران، از جانب خدا کتابی نزد آنان آورده شد که تورات را تصدیق می‌کرد و آنها به حقیقت این موضوع واقف بودند- چون هرگاه میان آنها و مشرکین در زمان جاهلیت جنگی در می‌گرفت، می‌گفتند: اگر این پیامبر بیاید ما پیروز می‌شویم، و آنها را به سبب آمدن این پیامبر تهدید کرده و می‌گفتند: همراه با او با مشرکین می‌جنگیم- پس وقتی این پیامبر با این کتاب ظهور کرد از روی کینه، سرکشی و حسادت ورزی بر این‌که چرا خداوند فضل خود را بر هرکس که بخواهد فرو می‌فرستد، به آن کفر ورزیدند.

پس خداوند آنها را لعنت کرد و پی در پی بر آنها خشم گرفت، چون زیاد کفر می‌ورزیدند و به شرک و تردید خود ادامه می‌دادند. و برای آنها در آخرت عذابی خوارکننده و دردناک است، و آن وارد شدن به جهنم و از دست دادن نعمت همیشگی بهشت است. پس بد چیزی است آنچه که آنها به جای ایمان به خدا و پیامبران و کتاب‌های آسمانی بدان چنگ زده‌اند، زیرا آنان از روی شناخت، به خدا و کتاب‌ها و پیامبرانش کفر ورزیده‌اند، پس عذاب‌شان بزرگ‌تر خواهد بود.

آیه‌ی ٩۳-٩۱:

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ نُؤۡمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا وَیَکۡفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُۥ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَهُمۡۗ قُلۡ فَلِمَ تَقۡتُلُونَ أَنۢبِیَآءَ ٱللَّهِ مِن قَبۡلُ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٩١[البقرة: ٩۱].«و هنگامی که به آنها گفته شد: به آنچه خدا فرو فرستاده است ایمان بیاورید، گفتند: به آنچه بر ما فرو فرستاده شده است ایمان می‌آوریم، و به غیر آن کفر می‌ورزند، حال آن‌که آن (چه خداوند بر پیامبر اسلام نازل کرده است) حق، و تصدیق کنندۀ چیزی است که با خود دارند. بگو: پس چرا پیش از این پیامبران خدا را می‌کشتید، اگر مومن هستید؟!».

﴿وَلَقَدۡ جَآءَکُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ٩٢[البقرة: ٩۲].«و همانا موسی با معجزات روشن پیش شما آمد، سپس بعد از او گوساله را پرستیدید، در حالی که ستمکار بودید».

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱسۡمَعُواْۖ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَعَصَیۡنَا وَأُشۡرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡعِجۡلَ بِکُفۡرِهِمۡۚ قُلۡ بِئۡسَمَا یَأۡمُرُکُم بِهِۦٓ إِیمَٰنُکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٩٣[البقرة: ٩۳].«و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر بالای سرتان نگاه داشتیم. آنچه را به شما داده‌ایم محکم بگیرید و گوش فرا دهید. گفتند: شنیدیم و نافرمانی کردیم و به سبب کفرشان دل‌هایشان با محبت گوساله آبیاری شده بود. بگو: ایمانتان شما را به بد چیزی دستور می‌دهد اگر مومن هستید».

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُوقتی یهودیان فرا خوانده شوند تا به قرآنی که خداوند بر پیامبرش فرو فرستاده است، ایمان بیاورند، سرکشی کرده و سرباز می‌زنند، و ﴿قَالُواْ نُؤۡمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا وَیَکۡفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُو گویند: به آنچه بر ما نازل کرده است ایمان می‌آوریم، و به غیر خدا از آن کفر می‌ورزند، با این‌که واجب بود به همه آنچه خداوند نازل کرده است ایمان بیاورند خواه آن را بر آنها فرو فرستاده باشد یا بر دیگران. و ایمان آوردن به آنچه خداوند بر پیامبرانش نازل کرده، ایمانی است نافع و به صاحبش سود فراوان می‌رساند. و فرق گذاشتن میان پیامبران و کتاب‌ها و ایمان آوردن به برخی از آنها و تکذیب برخی دیگر، ایمان نامیده نمی‌شود بلکه عین کفر است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَیۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَیَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَکۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَیۡنَ ذَٰلِکَ سَبِیلًا١٥٠ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ حَقّٗا...[النساء: ۱۵۰-۱۵۱]. «همانا کسانی که به خدا و پیامبرانش کفر می‌ورزند و می‌خواهند بین خدا و پیامبرانش فرق بگذارند و می‌گویند: به بعضی ایمان می‌آوریم و به بعضی کفر می‌ورزیم، و می‌خواهند راهی میان این برگیرنده اینها کافران حقیقی‌اند».

بنابراین خداوند تبارک و تعالی منطق آنان را رد نموده و هیچ راه فراری را برای‌شان باقی نگذاشته است. پس خداوند کفر ورزیدن آنها به قرآن را به دو دلیل رد کرده و می‌فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلۡحَقُّحال آن‌که قرآن حق است، پس وقتی تمام اخبار و اوامر و نواهی قرآن حق است و از جانب پروردگارشان است کفر ورزیدن به آن، کفر ورزیدن به خدا و کفر ورزیدن به حقی است که او نازل کرده است.

سپس فرمود: ﴿مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَهُمۡو قرآن تصدیق‌کننده چیزی است که با خود دارند. پس چرا به آنچه بر شما نازل شده ایمان می‌آورید به مانند آن کفر می‌ورزید؟! آیا این جز تعصب و پیروی از هوای نفس چیز دیگری است؟ قرآن کتابی است که تصدیق‌کننده کتاب‌های آنها می‌باشد و این امر حجتی است بر راست بودن کتاب‌هایی که در دست آنها است، و آنها نمی‌توانند راست بودن کتاب‌هایشان را ثابت کنند مگر از طریق قرآن، پس وقتی به آن کفر بورزند و آن را انکار نمایند، مانند کسی خواهند بود که برای اثبات ادعای خود فقط یک دلیل داشته باشد، و ادعای او کامل نمی‌شود مگر در صورت سالم بودن دلیلش، سپس دلیلش را نقد کرده و آن را تکذیب کند. آیا این حماقت و دیوانگی نیست؟ پس کفر ورزیدن آنها به قرآن کفر ورزیدن به کتابی است که در دست آنها است.

سپس خداوند ادعای آنها را مبنی بر این‌که فقط به آنچه بر آنان نازل کرده است ایمان دارند، تقبیح نموده و می‌فرماید: ﴿قُلۡبه آنها بگو: ﴿فَلِمَ تَقۡتُلُونَ أَنۢبِیَآءَ ٱللَّهِ مِن قَبۡلُ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَپس چرا پیامبران خدا را پیش از این می‌کشتید اگر شما مومن هستید؟ ﴿وَلَقَدۡ جَآءَکُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِو موسی با دلایل روشنی که حق را بیان می‌داشت پیش شما آمد. ﴿ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِسپس بعد از آمدن او گوساله را پرستش نمودید. ﴿وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونو شما ستمارید و در این مورد عذری ندارید.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱسۡمَعُواْو هنگامی که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر فرازتان برافراشتیم، آنچه را به شما داده‌ایم محکم بگیرید و گوش فرا دهید و بپذیرد و اطاعت کنید.

﴿قَالُواْ سَمِعۡنَا وَعَصَیۡنَاگفتند: شنیدیم و سرپیچی کردیم. یعنی آنان چنین حالتی داشتند: «حق را شنیدند و بدان عمل ننمودند و سرپیچی کردند». ﴿وَأُشۡرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡعِجۡلَو محبت گوساله و عبادت آن در دل‌هایشان با محبت گوساله پرستی آبیاری شد. ﴿قُلۡ بِئۡسَمَا یَأۡمُرُکُم بِهِۦٓ إِیمَٰنُکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَبگو: بد چیزی است آنچه ایمانتان شما را به آن فرمان می‌دهد اگر مومن هستید. یعنی شما ادعای ایمان می‌کنید و به دین حق افتخار می‌ورزید در حالی که پیامبران خدا را کشتید و گوساله را به خدایی گرفتید آنگاه که موسی به منظور ملاقات با خدا از پیش شما رفت، و دستورات و نواهی او را نپذیرفتید مگر بعد از تهدید و برافراشته شدن کوه طور بالای سرتان، آنگاه به زبان آن را پذیرفتید ولی در عمل آن را نقض نمودید.

پس این چه دین و ایمانی است که ادعای آنرا دارید؟! اگر به گمانتان این ایمان است، بدانید ایمانی که صاحبش را به کفر ورزیدن به پیامبر خدا و کثرت گناه وادار کند بد ایمانی است، زیرا ایمان واقعی صاحب خود را به نیکی امر می‌کند و او را از بدی باز می‌دارد، پس با این موضعگیری دروغ و تناقض و دوگانگی آنها مشخص شد.

آیه‌ی ٩۶-٩۴:

﴿قُلۡ إِن کَانَتۡ لَکُمُ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ ٱللَّهِ خَالِصَةٗ مِّن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٩٤[البقرة: ٩۴].«بگو: اگر سرای آخرت (بهشت) نزد خداوند فقط مخصوص شما است نه دیگر مردمان، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می‌گویید».

﴿وَلَن یَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ٩٥[البقرة: ٩۵].«ولی آنان به سبب آنچه پیش از خود فرستاده‌اند هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد، و خداوند به حال ستمکاران دانا است».

﴿وَلَتَجِدَنَّهُمۡ أَحۡرَصَ ٱلنَّاسِ عَلَىٰ حَیَوٰةٖ وَمِنَ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْۚ یَوَدُّ أَحَدُهُمۡ لَوۡ یُعَمَّرُ أَلۡفَ سَنَةٖ وَمَا هُوَ بِمُزَحۡزِحِهِۦ مِنَ ٱلۡعَذَابِ أَن یُعَمَّرَۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِمَا یَعۡمَلُونَ٩٦[البقرة: ٩۶].«و آنها را حریص‌ترین مردم بر زندگی دنیا خواهی یافت، حتی حریص‌تر از مشرکین، هر یک از آنان دوست دارد که هزار سال عمر کند، با این‌که اگر چنین عمری به وی داده شود او را از عذاب نجات نمی‌دهد و خداوند به آنچه می‌کنند بینا است».

﴿قُلۡبه آنها بگو: اگر راست می‌گویید و ادعایتان صحیح است ﴿إِن کَانَتۡ لَکُمُ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ عِندَو بهشت نزد خدا مخصوص شما است، ﴿خَالِصَةٗ مِّن دُونِ ٱلنَّاسِو دیگر مردمان آن‌گونه که گمان می‌برید وارد آن نخواهند شد، و فقط یهودی و نصرانی از آن بهره‌مند می‌گردد، و اگر راست می‌گویید که آتش جهنم به جز چند روز اندکی به شما نمی‌رسد، ﴿فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَپس آرزوی مرگ کنید. و این نوعی مباهله بین آنها و پیامبر صاست و آنها بعد از این اجبار و در تنگنا قرار گرفتن، پس از آن‌که روی به عناد و سرکشی نهادند، فقط دو راه پیش رو داشتند: یا این‌که به خدا و پیامبرش ایمان بیاورند و یا این‌که مباهله کنند، و آن آرزوی مرگ است، مرگی که آنها را به سرایی می‌رساند که می‌گویند مخصوص آنها است، اما آنها سرباز زدند.

پس هریک از آنها به وضوح دریافت که در اوج مخالفت و کینه توزی با خدا و پیامبرش قرار دارد. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَن یَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡو آنها به سبب کفر و گناهانی که دارند، هرگز آرزوی مرگ نمی‌کنند، چون می‌دانند که مردن، راهی به‌سوی مجازات‌شان است. پس مردن ناپسندترین چیز برای آنان است و آنها از تمام مردم بر زندگی حریص‌تر هستند، حتی از مشرکین، که به هیچ یک از پیامبران و به هیچ یک از کتاب‌ها ایمان ندارند.

سپس شدت دلبستگی آنان را به دنیا بیان کرده و می‌فرماید: ﴿یَوَدُّ أَحَدُهُمۡ لَوۡ یُعَمَّرُ أَلۡفَ سَنَةٖهر یک از آنان دوست دارد که هزار سال عمر کند، و این نهایت حرص است، چرا که آنها چیزی را آرزو می‌کنند که ممکن نیست. از سویی، چنانچه آنان این مقدار عمر کنند کاری از پیش نمی‌برند و عذاب خدا را از خود دور نخواهند کرد.

﴿وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِمَا یَعۡمَلُونَو خداوند به آنچه می‌کنند بینا است. این بخش از آیه متضمن تهدید می‌باشد، مبنی بر این که به سبب کارهایشان مجازات خواهند شد.

آیه‌ی ٩۸-٩٧:

﴿قُلۡ مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّـجِبۡرِیلَ فَإِنَّهُۥ نَزَّلَهُۥ عَلَىٰ قَلۡبِکَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَهُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ٩٧[البقرة: ٩٧]. «بگو: هرکس که دشمن جبرییل باشد، همانا او قرآن را به اذن خداوند بر قلب تو نازل کرده است، قرآنی که کتاب‌هایش پیش از آن را تصدیق می‌نماید و برای مؤمنان هدایت و بشارت است».

﴿مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِیلَ وَمِیکَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡکَٰفِرِینَ٩٨[البقرة: ٩۸].«هر کس که دشمن خدا و فرشتگان و پیامبران و جبرییل و میکاییل باشد پس همانا خداوند دشمن کافران است».

﴿قُلۡ مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّـجِبۡرِیلَیهودیان ادعا می‌کنند آنچه آنها را از ایمان آوردن به تو باز داشته دوستت جبرئیل است، و اگر فرد دیگری از فرشتگان خدا نزد تو می‌آمد به تو ایمان می‌آوردند و تو را تصدیق می‌کردند. پس به آنان بگو: این ادعای شما تناقض و یاوه گویی و سرکشی در برابر خدا است، زیرا جبرییل ÷کسی است که قرآن را از جانب خدا بر قلب تو نازل کرده و پیش از تو پیام خدا را بر پیامبران فرود می‌آورده است، و خداوند او را به این کار فرمان داده‌است. پس او یک فرستاده است. از سوی دیگر کتابی که جبرییل آورده است کتاب‌های پیشین را تصدیق می‌نماید و با آنها مخالف و متضاد نیست، ضمن این‌که در این کتاب رهنمودهایی است که با تمسّک به آن آدمی از انواع گمراهی نجات می‌یابد، و در آن مومنان به برخورداری از نعمات دنیا و آخرت مژده داده شده‌اند. پس دشمنی با جبرییل، کفر ورزیدن به خدا و آیات او و دشمنی با خدا و پیامبران و فرشتگانش است، زیرا اهل کتاب با جبرییل دشمن نبودند، بلکه با حقی که جبرییل از جانب خدا بر پیامبران نازل می‌کرد دشمن بودند. پس دشمنی با جبرئیل متضمن کفر ورزیدن به خدایی است که آن را نازل فرموده است، هم چنان‌که متضمن دشمنی با کسی است که آن را از جانب خدا آورده است. و همچنین متضمن دشمنی با کسی است که جبرئیل به‌سوی او فرستاده شده است. این است علت دشمنی آنها با جبرئیل.

آیه‌ی ٩٩:

﴿وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖۖ وَمَا یَکۡفُرُ بِهَآ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقُونَ٩٩[البقرة: ٩٩].«و به راستی آیات روشنی را به‌سوی تو فرو فرستادیم که جز فاسقان کسی به آن کفر نمی‌ورزد».

خداوند به پیامبرش صمی‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖو به راستی آیات روشنی بر تو نازل کردیم، که هرکس بخواهد هدایت شود، به وسیله آن هدایت می‌گردد. نیز این قرآن بر مخالفان خود حجت اقامه می‌کند. و آیاتش آنقدر روشن و واضح هستند که جز کسی که از دستور خدا سرپیچی کند، و از طاعت او بیرون رود و نهایت گردنکشی و تکبر ورزد از پذیرفتن آن امتناع نمی‌کند.

آیه‌ی ۱۰۰:

﴿أَوَ کُلَّمَا عَٰهَدُواْ عَهۡدٗا نَّبَذَهُۥ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ١٠٠[البقرة: ۱۰۰].«مگر نه این بود که هرگاه پیمانی بستند گروهی از آنان را دور انداختند؟ بلکه بیشتر آنها ایمان ندارند».

در این آیه پروردگارمی‌خواهد به خاطر پیمان‌های زیادی که آنان با خدا می‌بستند اما بدان عمل نمی‌کردند، ما را به تعجب وادارد. ﴿کُلَّمَامفید تکرار است. یعنی هرگاه پیمانی را می‌بستند آنرا نقض می‌کردند. چرا؟ چون بیشتر آنها ایمان نمی‌آورند، پس ایمان نیاوردن آنها باعث می‌شود تا پیمان‌ها را بشکنند. و اگر آنها صادقانه ایمان می‌آوردند مانند کسانی می‌شدند که خداوند در موردشان گفته است: ﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِ[الأحزاب: ۲۳]. «از مومنان مردانی هستند که در پیمانی که با خدا بستند راست گفتند».

آیه‌ی ۱۰۳-۱۰۱:

﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ نَبَذَ فَرِیقٞ مِّنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ کِتَٰبَ ٱللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ کَأَنَّهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ١٠١[البقرة: ۱۰۱].«و زمانی که پیامبری از جانب خداوند نزد آنها آمد که تصدیق‌ کنندۀ چیزی بود که با خود داشتند، گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سرشان انداختند گویی (از آن هیچ) نمی‌دانند».

﴿وَٱتَّبَعُواْ مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّیَٰطِینُ عَلَىٰ مُلۡکِ سُلَیۡمَٰنَۖ وَمَا کَفَرَ سُلَیۡمَٰنُ وَلَٰکِنَّ ٱلشَّیَٰطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَکَیۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ یَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَکۡفُرۡۖ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ١٠٢[البقرة: ۱۰۲].«و پیروی کردند از آنچه شیاطین درباره‌ی فرمانروایی سلیمان ساخته و پرداخته می‌کردند، و سلیمان کفر نورزید، (و سحر و جادو نیاموخت) بلکه شیاطین کفر ورزیدند که به مردم جادو می‌آموختند و (نیز از) آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل نازل شده بود پیروی می‌کردند. و این دو هیچ کسی را چیزی نمی‌آموختند مگر آن‌که می‌گفتند: ما وسیلۀ آزمایش شما هستیم، پس کافر نشو. و مردم از آنان چیزی می‌آموختند که با آن بین مرد و همسرش جدایی می‌افکندند و آنان به کسی زیانی نمی‌رساندند مگر به اذن خداوند و چیزی را می‌آموختند که به آنها زیان می‌رساند و به آنها سودی نمی‌بخشید. و به خوبی می‌دانستند که هر کس خریدار آن باشد در آخرت بهره‌‌ای ندارد، و بد چیزی را به جان خریده‌اند اگر می‌دانستند».

﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَمَثُوبَةٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ خَیۡرٞۚ لَّوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ١٠٣[البقرة: ۱۰۳].«و اگر آنان ایمان می‌آوردند و پرهیزگاری می‌کردند پاداش خداوند بهتر است اگر می‌دانستند».

وقتی که پیامبری از جانب خداوند نزد آنها آمد و تصدیق‌کننده چیزی بود که با خود داشتند، گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سرشان انداختند گویی از آن هیچ نمی‌دانند. ﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡو هنگامی که پیامبر بزرگوار کتابی بزرگ با خود آورد که با آنچه نزدشان بود موافقت داشت و آن را تصدیق می‌کرد آنها گمان بردند که به کتابشان چنگ زده‌اند. پس وقتی آنان به این پیامبر و آنچه آورده است کفر ورزیدند، ﴿نَبَذَ فَرِیقٞ مِّنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ کِتَٰبَ ٱللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡگروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را برای آنها فرستاده شده بود پشت سر انداختند، زیرا به آن علاقه نداشتند. عبارت ﴿وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡبیان‌گر شدت رویگردانی آنها است، و انگار آنان این کار را از سرنادانی انجام می‌دهند، حال آن‌که آنها راستگو بودن پیامبر و حقیقت آنچه را که آورده بود به وضوح می‌دانستند.

اکنون روشن شد که هیچ دلیلی برای این گروه از اهل کتاب باقی نمانده است، و چون به این پیامبر ایمان نیاوردند پس کفر ورزیدن آنها به مثابه کفر ورزیدن به کتابشان است، اما خود نیز از این حقیقت تلخ بی‌خبرند.

یکی از سنت‌های جاری خداوند در جهان هستی این است که چنانچه آدمی چیزی را رها کند که به او فایده می‌رساند، و از آن استفاده نکند، حتما او را به چیزی مشغول می‌گرداند که وی را زیان رساند، پس هرکس پرستش خداوند را ترک گوید به پرستش بت مبتلا می‌شود، و هر کس محبت خدا و ترس از او و امید به وی را ترک کند به محبت غیر خدا و ترس از غیر خدا و امید به غیر او مبتلا می‌گردد. و هرکس که مالش را در راه خدا خرج نکند، آن را در راه شیطان خرج خواهد کرد، و هرکس که در برابر پروردگارش کزنش نبرد به ذلت و کرنش در برابر بندگان مبتلا خواهد شد. و هرکس که حق را ترک گوید به باطل گرفتار می‌شود.

همچنین یهودیان کتاب خدا را دور انداختند و از جادویی که شیاطین درباره‌ی فرمانروایی سلیمان ساخته و پرداخته می‌کردند، پیروی نمودند، شیاطین سحر را ترویج دادند و ا دعا کردند که سلیمان از جادو بهره گرفته و به وسیله جادو سلطنت و پادشاهی بزرگ را بدست آورده است، حال آن‌که آنها در این مورد دروغ می‌گفتند وسلیمان از جادو بهره نگرفته بود. خداوند او را تبرئه نموده و می‌فرماید: ﴿وَمَا کَفَرَ سُلَیۡمَٰنُو سلیمان با آموختن سحر، کفر نورزید و آن را نیاموخت. ﴿وَلَٰکِنَّ ٱلشَّیَٰطِینَ کَفَرُواْبلکه شیاطین با آموختن سحر کفر ورزیدند، ﴿یُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَو به مردم سحر می‌آموختند تا آنها را گمراه کنند و بر این امر حریص بودند.

﴿وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَکَیۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَهمچنین یهودیان از جادویی که بر دو فرشته در سرزمین عراق نازل شده بود، پیروی کردند. علت این‌که در سرزمین بابل بر آن دو فرشته سحر فرو فرستاده شد، این بود که خداوند بندگانش را آزمایش نماید، بنابر این آنها به مردم جادو می‌آموختند، ﴿وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ یَقُولَآو آنها زمانی که جادو را به کسی می‌آموختند او را نصیحت کرده و می‌گفتند: ﴿إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَکۡفُرۡهمانا ما وسیله آزمایش شما هستیم، پس کافر نشو. یعنی جادو را نیاموز، زیرا کفر است، پس آن دو فرشته او را از جادو نهی می‌کردند و وی را از جایگاه آن خبر می‌دادند. پس شیطان‌ها جادو را به خاطر فریب دادن و گمراه کردن به مردم می‌آموختند، و برای توجیه عمل زشت خود می‌گفتند: سلیمان نیز از راه سحر و جادو به سلطنت و پادشاهی دست یافته است، در حالی که او از این عمل کاملا پاک و مبرّا بود.

هدف آن دو فرشته از آموزش دادن سحر امتحان نمودن مردم بود. با این وجود قبل از این‌که به تعلیم سحر بپردازند مخاطب خود را کامل ا اندرز می‌دادند و او را راهنمایی می‌کردند که سحر را نیاموزد. هدف آنان از توجیه نمودن و نصیحت کردن مخاطب این بود تا در روز قیامت هیچ عذر و بهانه‌‌ای نداشته باشند، و نگویند: ما نمی‌دانستیم که یاد گرفتن سحر کفر است.

پس این یهودیان از جادویی پیروی نمودند که شیطان‌ها و آن دو فرشته می‌آموختند، و علم پیامبران را ترک گفتند، و به علم شیاطین روی آوردند.

سپس مفاسد جادو را بیان کرده و می‌فرماید: ﴿فَیَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِپس آنها از آن دو فرشته چیزهایی می‌آموختند که به وسیله آن بین مرد و زنش جدایی می‌افکندند، هرچند که محبت زن و شوهر با محبت دیگران قابل مقایسه نیست، چون خداوند در مورد زن و شوهر فرموده است: ﴿وَجَعَلَ بَیۡنَکُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةً[الروم: ۲۱]. و (خداوند در) میان شما دوستی و مهربانی قرار داده‌است، و این بیان‌گر آن است که جادو حقیقت دارد و به اذن خدا و اراده او زیان می‌رساند. اذن خدا بر دو نوع است: اذن قَدری و آن وابسته به خواست و مشیت خداوند است، همان‌طور که در این آیه بیان شد. و اذن شرعی همان‌گونه که در آیه قبلی آمده است: ﴿فَإِنَّهُۥ نَزَّلَهُۥ عَلَىٰ قَلۡبِکَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِپس همانا او آن را به اذن خدا بر قلب تو نازل کرده است. این آیه و امثال آن بیان‌گر آن هستند که اسباب هرچند تاثیرگذار باشند ولی تابع و پیرو قضا و قدر بوده و مستقل از تقدیر الهی تاثیری ندارند. در این خصوص جز فرقه «قدریه» که یکی از گروه‌های اسلامی می‌باشد با این مساله مخالفت نکرده است، آنان گمان می‌برند که کارهای بندگان مستقل است و تابع خواست خداوند نیست. پس آنها کارهای بندگان را خارج از دایره قدرت خداوند قرار داده و با کتاب خدا و سنت پیامبر و اجماع اصحاب و تابعین مخالفت می‌کنند.

سپس خداوند متعال بیان کرد که علم جادو تماما ضرر و زیان است و در آن هیچ سود دینی و دنیوی وجود ندارد، هرچند که بعضی از گناهان، منافع قلیل دنیوی دارند. خداوند متعال در مورد شراب و قمار می‌فرماید: ﴿قُلۡ فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَکۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَا[البقرة: ۲۱٩]. «بگو: در آن دو گناه بزرگی است، و فایده‌هایی هم برای مردم دارند، ولی گناه‌شان از فایده‌شان بزرگ‌تر است».

اما جادو ضرر محض است و هیچ بهانه‌‌ای برای انجام دادن آن وجود ندارد. بنابر این همه محرمات یا ضرر محض‌اند و یا این‌که شر آنها از خیرشان بیشتر است.

همان‌طور چیزهایی که بندگان به آن امر شده‌اند یا مصلحت و منفعت محض هستند و یا خوبی آنها از بدی‌شان بیشتر است. ﴿وَلَقَدۡ عَلِمُواْو یهودیان دانستند که ﴿لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُهر کس به سحر علاقمند شود آن‌گونه که مشتری به کالا علاقمند می‌گردد، ﴿مَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖدر آخرت بهره‌ای از خیر و منفعت ندارد، زیرا سحر موجب سزا و مجازات الهی است. پس پرداختن یهودیان به فراگیری جادو از روی نادانی نبود بلکه آنها زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند ﴿وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَو بد چیزی است آنچه که به جان خریدند، اگر می‌دانستند و برحسب دانش خود عمل می‌کردند. یعنی اگر می‌دانستند و به دانش خود عمل می‌کردند جادو نمی‌آموختند.

آیه‌ی ۱۰۵-۱۰۴:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَٰعِنَا وَقُولُواْ ٱنظُرۡنَا وَٱسۡمَعُواْۗ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٠٤[البقرة: ۱۰۴]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! مگویید؟ «رَعِنَا» و بگویید: «انظُرنَا» و گوش فرا دهید، و برای کافران عذاب دردناکی است».

﴿مَّا یَوَدُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ وَلَا ٱلۡمُشۡرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ خَیۡرٖ مِّن رَّبِّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ١٠٥[البقرة: ۱۰۵].«کافرانِ اهل کتاب و مشرکین دوست ندارند که خیری از جانب پروردگارتان بر شما نازل شود، و خداوند هر کسی را که بخواهد به رحمت خویش اختصاص می‌دهد و خداوند دارای فضل بزرگ است».

مسلمانان به هنگام فرا گرفتن امور دینی خود خطاب به پیامبر صمی‌گفتند: ﴿رَٰعِنَایعنی رعایت حال ما را بکن، و معنای درست و صحیحی را از این کلمه مد نظر داشتند. اما یهودیان از آن معنی فاسدی را اراده می‌کردند، بنابر این فرصت را غنیمت شمرده و پیامبر را با این کلمه خطاب می‌کردند و معنی نادرستی از آن مد نظر داشتند. از این روی خداوند مومنان را از بکار بردن این کلمه نهی نمود تا این راه بسته شود. در اینجا از یک امر جایزی که وسیله‌ای برای کار حرام باشد نهی شده است. نیز در این آیه مسلمانان به رعایت ادب و احترام سفارش شده‌اند و این‌که از کلماتی استفاده کنند که جز معنی درست و نیکو در بر نداشته باشند، و کلمات زشت و رکیک را بکار نبرند، یا کلماتی را که موجب تجریح و تخریب روان و شخصیت دیگران شده و مفهوم زشت و قبیحی را در بر دارند و یا در بر گیرنده‌ی مسایلی غیر جایز می‌باشند، و استفاده نکنند. بنابراین، خداوند آنها را به بکارگیری کلمات و جملاتی دستور داد که جز معنای نیکو از آن برداشت نمی‌شود و فرمود:

﴿وَقُولُواْ ٱنظُرۡنَاو بگویید: مارا ملاحظه کن و بر ما شتاب مکن. و با این کلمه مقصود حاصل می‌شود، بدون این‌که آدمی مرتکب امر ممنوعی شود. ﴿وَٱسۡمَعُواْۗو گوش فرا دهید. نگفت چه چیزی گوش فرا دهید، تا همه آنچه را به گوش فرا دادنش دستور داده شده است دربرگیرد. پس در آن به گوش فرار دادن به قرآن و سنت امر شده است، سنتی که لفظا و معنا دارای حکمت می‌باشد. این بخش از آیه متضمن ادب و فرمانبرداری است.

سپس کافران را به عذاب دردناک تهدید نموده و از دشمنی یهودیان و مشرکین با مومنان خبر داده‌است، زیرا آنها دوست ﴿أَن یُنَزَّلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ خَیۡرٖکه هیچ خیری بر شما نازل شود، ﴿مِّن رَّبِّکُمۡاز جانب پروردگارتان، چون آنان نسبت به شما حسادت می‌ورزند، و از این‌که خداوند فضل و بخشش خود را به شما اختصاص داده‌است، کینه و بخشش خود را به شما اختصاص داده‌است، کینه و بغض شما را در دل دارند، غافل از این‌که ﴿وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِخداوند دارای فضل و بخشش بزرگ است.

و از جمله فضل خداوند بر شما این است که کتاب را بر پیامبرتان فرو فرستاد تا شما را تزکیه نماید و کتاب و حکمت و آنچه را که نمی‌دانستید به شما بیامرزد. پس سپاس و ستایش سزاوار پروردگار است.

آیه‌ی ۱۰٧-۱۰۶:

﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَایَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَیۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ١٠٦[البقرة: ۱۰۶]. «هر آیه‌ای را که نسخ کنیم یا آن را فراموش گردانیم بهتر از آن یا همسان آن را می‌آوریم، آیا نمی‌دانی که خداوند بر هر چیزی توانا است؟!».

﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ١٠٧[البقرة: ۱۰٧].«آیا نمی‌دانی که پادشاهی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و شما جز او سرور و یاوری ندارید؟!».

﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَایَةٍنسخ یعنی نقل کردن. و حقیقت نسخ عبارت است از تغییر دادن یک حکم شرعی به حکمی دیگر، یا ساقط کردن آن حکم. یهودیان نسخ را انکار کرده و گمان می‌بردند که این عمل جایز نیست در حالی که این قضیه در تورات آنها موجود است. پس انکار نسخ از سوی آنها کفر و هواپرستی محض است، به همین جهت خداوند حکمت خویش را در نسخ آیات و احکام بیان کرده و می‌فرماید: ﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَایَةٍ أَوۡ نُنسِهَاهر آیه‌ای را که نسخ کنیم یا آن را فراموش بگردانیم و آن را از دل بندگان و خاطر آنان بیرون کنیم، ﴿نَأۡتِ بِخَیۡرٖ مِّنۡهَآآیه بهتر و مفیدتری می‌آوریم، ﴿أَوۡ مِثۡلِهَآیا مانند آن را می‌آوریم. پس این آیه بیان‌گر آن است که فایده نسخ، از حکم اول کمتر نیست. چون فضل خداوند همواره افزون می‌شود، به ویژه بر این امت که پروردگار دین خود را برای آنان بسیار آسان کرده است.

خداوند خبر می‌دهد هرکس در موضوع «نسخ» اعتراض ورزد از پادشاهی و قدرت خداوند عیب جویی می‌کند. بنابر این فرمود: ﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌآیا نمی‌دانی که خداوند بر هر چیزی توانا است؟! ﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِآیا نمی‌دانی که پادشاهی آسمان‌ها و زمین از آن خدا است؟! پس وقتی خدا مالک شما است و در امورتان چون صاحبی نیکو و مهربان تصرف می‌نماید، شما را به انجام کارهایی امر می‌کند و از ارتکاب چیزهایی باز می‌دارد. و از آنجا که خداوند می‌تواند هر آنچه را که بخواهد بر بندگانش مقدر نماید و هیچ چیزی نمی‌تواند او را از این کار باز دارد، نیز هیچ‌ کس نمی‌تواند او را به خاطر احکامی که بر بندگانش واجب می‌گرداند مورد اعتراض قرار دهد. بنابر این بنده تحت تدبیر و اوامر و دستورهای دینی تقدیری خداوند است. پس بنده نباید اعتراض کند، چرا که او سرور و کارساز و یاور بندگانش است و آنها را در بدست آوردن منافع‌شان و دور کردن چیزهایی که به آنان زیان می‌رساند کمک می‌نماید. از جمله یاوری خداوند نسبت به بندگان وضع احکامی است که سراسر حکمت و رحمت و مهربانی است.

و هرکس در نسخ‌هایی که در قرآن و سنت صورت پذیرفته است بیاندیشد، حکمت خداوند و مهربانی او نسبت به بندگانش را در می‌یابد و متوجه خواهد شد و این‌که خداوند به روشی بسیار ظریف و لطیف آنان را به‌سوی مصالح و منافع‌شان رهنمون می‌سازد.

آیه‌ی ۱۱۰-۱۰۸:

﴿أَمۡ تُرِیدُونَ أَن تَسۡ‍َٔلُواْ رَسُولَکُمۡ کَمَا سُئِلَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۗ وَمَن یَتَبَدَّلِ ٱلۡکُفۡرَ بِٱلۡإِیمَٰنِ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ١٠٨[البقرة: ۱۰۸].«آیا می‌خواهید از پیامبرتان همان را بخواهید که پیش از او از موسی درخواست شد؟ و هرکسی کفر را جانشین ایمان گرداند به راستی که از راه راست گمراه شده است».

﴿وَدَّ کَثِیرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَوۡ یَرُدُّونَکُم مِّنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِکُمۡ کُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ یَأۡتِیَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٠٩[البقرة: ۱۰٩]. «بسیاری از اهل کتاب پس از این‌که حق برای‌شان روشن گردید به خاطر حسدی که در دل دارند، دوست دارند که شما پس از ایمان آوردنتان کافر شوید، پس گذشت و چشم پوشی کنید تا خداوند فرمان خود را به میان آورد. همانا خداوند بر هر چیزی توانا است».

﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ١١٠[البقرة: ۱۱۰].«و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید، و آنچه شما از خوبی و خیر برای خودتان پیش می‌فرستید آن را نزد خداوند خواهید یافت. همانا خداوند به آنچه می‌کنید بینا است».

خداوند مومنان یا یهودیان را نهی می‌کند از این‌که از پیامبرشان سوال‌هایی بپرسند، ﴿کَمَا سُئِلَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُآن طور که قبلا از موسی سوال‌هایی شد. منظور سوال‌هایی است که از روی لجاجت و خیره سری مطرح می‌شوند. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿یَسۡ‍َٔلُکَ أَهۡلُ ٱلۡکِتَٰبِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیۡهِمۡ کِتَٰبٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِۚ فَقَدۡ سَأَلُواْ مُوسَىٰٓ أَکۡبَرَ مِن ذَٰلِکَ فَقَالُوٓاْ أَرِنَا ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ[النساء: ۱۵۳]. «اهل کتاب از تو می‌خواهند که کتابی از آسمان بر آنها فرو بیاوری، آنها از موسی بزرگ‌تر از این را درخواست کردند و گفتند: خداوند را آشکارا به ما نشان بده».

و خداوند متعال فرموده است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَسۡ‍َٔلُواْ عَنۡ أَشۡیَآءَ إِن تُبۡدَ لَکُمۡ تَسُؤۡکُمۡ[المائدة: ۱۰۱]. «ای کسانی که ایمان آوردید! از چیزهایی نپرسید که اگر برایتان آشکار شود شما را اندوهناک کند». پس از این سوال‌ها و امثال آن نهی شده است. اما پرسشی که برای طلب راهنمایی و آموختن و یاد گرفتن باشد، سوال پسندیده است و خداوند به آن فرمان داده‌است. همان‌گونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَسۡ‍َٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّکۡرِ إِن کُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ[النحل: ۴۳]. «از آگاهان بپرسید اگر نمی‌دانید». و خداوند این نوع سوال‌ها را تایید نموده و می‌فرماید: ﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِ[البقرة: ۲۱٩]. «تو را در مورد شراب و قمار می‌پرسند». و ﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡیَتَٰمَىٰ[البقرة: ۲۲۰]. «و از تو در مورد یتیمان و مسایل دیگر می‌پرسند».

سوال‌هایی که از آن نهی شده است مذموم، و گاهی سوال‌کننده را به کفر می‌رسانند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَن یَتَبَدَّلِ ٱلۡکُفۡرَ بِٱلۡإِیمَٰنِ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِو هر کس که کفر را جانشین ایمان نماید به راستی که از راه راست گمراه شده است.

سپس از حسد و کینه بسیاری از اهل کتاب خبر می‌دهد و این‌که انها به جایی رسیده‌اند که دوست دارند ﴿لَوۡ یَرُدُّونَکُم مِّنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِکُمۡ کُفَّارًاشما را پس از ایمان آوردنتان کافر کنند، و در این راه تلاش کرده و حیله‌ها سر هم می‌کنند، اما مکر و دسیسه آنها به خودشان باز می‌گردد. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است:

﴿وَقَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ ءَامِنُواْ بِٱلَّذِیٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِ وَٱکۡفُرُوٓاْ ءَاخِرَهُۥ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٧٢[آل عمران: ٧۲]. «و گروهی از اهل کتاب گفتند: به آنچه به مؤمنان نازل شده است اولِ روز ایمان بیاورید و در پایان روز به آن کافر شوید تا شاید آنها از دین‌شان برگردند».

این به سبب حسادت و کینه‌ای است که در نهاد آنان ریشه دوانده است. پس خداوند به آنان دستور می‌دهد که با بد کرداران مقابله به مثل نکنند و از آنها درگذرند و به خدا محولشان کنند تا درباره آنان هر طور که می‌خواهد حکم کند. سپس فرمان خدا آمد و دستور داد با آنها جهاد کنند و خداوند خیال مومنان را از آنها راحت کرد، و مومنان بعضی را کشتند و بعضی را به بردگی گرفتند و بعضی را آواره کردند. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞهمانا خداوند بر هر چیزی توانا است.

سپس خداوند آنها را به بر پا داشتن نماز و پرداختن زکات و انجام امور خیر دستور داد و به آنها وعده نموده است که هر کار خیری انجام دهند نزد خداوند ضایع نخواهد شد، و آن را نزد خداوند به طور کامل خواهند یافت. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞهمانا خداوند به آنچه می‌کنید بینا است.

آیه‌ی ۱۱۲-۱۱۱:

﴿وَقَالُواْ لَن یَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن کَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡکَ أَمَانِیُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١١١[البقرة: ۱۱۱]. «و گفتند: هرگز وارد بهشت نمی‌شود مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد. این آرزوی آنهاست. بگو: اگر راست می‌گویید دلیل‌تان را بیاورید».

﴿بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ١١٢[البقرة: ۱۱۲].«آری! هر کس که مخلصانه روی به خدا کند و نیکوکار باشد پاداش او نزد پروردگارش است، و نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می‌گردند».

یهودیان گفتند: هرگز وارد بهشت نخواهد شد مگر کسی که یهودی باشد. و نصارا گفتند: به بهشت وارد می‌شود مگر کسی که نصرانی باشد. بنابر این برای خود حکم صادر کردند که تنها آنها بهشتی هستند، و این آرزوی باطلی است که جز با دلیل و برهان پذیرفته نمی‌شود پس اگر راستگو هستید دلیل‌تان را بیاورید. و هرکس ادعایی بکند باید برای صحت آن دلیل بیاورد، وگرنه ادعایش مورد پذیرش قرار نگیرد، و کسی بدون دلیل عکس ادعای او را مطرح کند، هیچ تفاوتی میان آن دو وجود نخواهد داشت. پس این برهان و دلیل است که این ادعا را تصدیق یا آن را تکذیب می‌نماید و از آنجا که انان برای اثبات ادعای خود دلیلی نداشتند معلوم شد که دروغگو هستند.

سپس خداوند دلیل روشن و کلی را بیان داشته و می‌فرماید: ﴿بَلَىٰیعنی طبق آرزو و ادعاهایتان نیست، بلکه ﴿مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِهرکس اعمال خود را برای خدا خالص گرداند، ﴿وَهُوَو او در ضن مخلص بودنش ﴿مُحۡسِنٞدر عبادت پروردگارش نیکوکار باشد، به گونه‌ای که خدا را طبق شریعت او عبادت نماید، پس این‌ها اهل بهشت هستند. ﴿فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِو پاداش او نزد پروردگارش است، و پاداش آنها بهشت و نعمت‌های آن می‌باشد، ﴿وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَو نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می‌گردند. پس به هر خیر و نیکی دست یافته و از هر امر ناگواری نجات می‌یابند. و از این آیه فهمیده می‌شود که هرکس چنین نباشد اهل جهنم و از هلاک کنندگان است. پس جز کسانی که مخلص بوده و از پیامبر صپیروی کرده‌اند هیچ احدی نجات نمی‌یابد.

آیه‌ی ۱۱۳:

﴿وَقَالَتِ ٱلۡیَهُودُ لَیۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَیۡسَتِ ٱلۡیَهُودُ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَهُمۡ یَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۗ کَذَٰلِکَ قَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡۚ فَٱللَّهُ یَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ١١٣[البقرة: ۱۱۳]. «و یهودیان گفتند: نصارا بر حق نیستند، و نصارا گفتند: یهودیان بر حق نیستند، در حالی‌که آنها کتاب را می‌خوانند، همچنین کسانی که نمی‌دانند سخنی مانند سخن آنها گفتند، پس خداوند روز قیامت میان آنها در آنچه اختلاف می‌کردند داوری می‌کند».

هوا پرستی و حسد و کینه، اهل کتاب را به جایی رساند که برخی، برخی دیگر را گمراه بپندارند و یکدیگر را کافر قلمداد کنند. همان‌طور که بی‌سوادانی از مشرکان عرب و غیره چنین بودند و همدیگر را گمراه به حساب می‌آوردند و خداوند در روز قیامت میان آنان عادلانه حکم می‌نماید. پس تنها کسانی راه می‌یابند که تمام پیامبران را تصدیق نمایند، و از دستورات پروردگار اطاعت کنند و از منهیات او بپرهیزند، و به جز این دسته همگی هلاک شوندگانند.

آیه‌ی ۱۱۴:

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ أَن یُذۡکَرَ فِیهَا ٱسۡمُهُۥ وَسَعَىٰ فِی خَرَابِهَآۚ أُوْلَٰٓئِکَ مَا کَانَ لَهُمۡ أَن یَدۡخُلُوهَآ إِلَّا خَآئِفِینَۚ لَهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا خِزۡیٞ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٞ١١٤[البقرة: ۱۱۴]. «و کیست ستمگرتر از کسی که نگذارد در مسجد خدا نام او برده شود و در ویرانی آن بکوشد؟ آنان را نسزد که وارد آن شوند مگر این‌که ترسان باشند، خواری و رسوایی در دنیا برای آنها است و در آخرت عذاب بزرگی در پیش دارند».

هیچ کس ستمکارتر نیست و جنایتش سخت‌تر از کسی نیست که نگذارد و در مساجد از خداوند یاد شود و نگذارد در آن نماز و دیگر عبادات انجام گیرد. ﴿وَسَعَىٰو تلاش نماید ﴿فِی خَرَابِهَآکه آن را به صورت ظاهری یا معنوی ویران کند. ویرانی ظاهری یعنی منهدم کردن و تخریب و آلوده نمودن آن به نجاسات، و ویرانی معنوی عبارت از جلوگیری از کسانی است که خدا را در مساجد یاد می‌کنند. و این در مورد هر کسی که این‌گونه باشد صادق است، پس این حکم شامل اصحاب فیل، و نیز قریش است که پیامبر صرا در سال حدیبیه از وارد شدن به مسجدالحرام جلوگیری کردند، و شامل نصارا نیز می‌شود که بیت المقدس را ویران کردند، و دیگر ستمکارانی که از سر مخالفت و مبارزه با خدا مساجد را ویران می‌کنند. پس خداوند آنها را مجازات می‌کند و شرعا و تقدیرا به آنان اجازه نداده است که جز لرزان و ترسان وارد آن شوند. پس چون آنان بندگان خدا را ترساندند، خداوند نیز آنان را تهدید می‌کند. بنابر این وقتی که مشرکان، پیامبر را از وارد شدن به مسجد الحرام باز داشتند، مدتی نگذشت که خداوند فتح مکه را نصیب او نمود و مشرکان را از وارد شدن آن منع کرد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِکُونَ نَجَسٞ فَلَا یَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَٰذَا[التوبة: ۲۸]. «ای مومنان! بی‌گمان مشرکان پلید هستند، پس، بعد از این سال نزدیک مسجد الحرام نشوند». و خداوند ماجرای اصحاب فیل را بیان کرده است، و مومنان را بر نصارا پیروز گرداند به گونه‌ای که آنها را از سرزمین‌شان بیرون راندند. و هر کس که مانند این‌ها باشد عذاب خدا او را فرا می‌گیرد و این از آیات بزرگی است که خداوند قبل از وقوعشان از آن خبر داده‌است. و علمای کرام با استفاده از این آیه استدلال کرده‌اند که جایز نیست به کافران اجازه داده شود وارد مساجد گردند. ﴿لَهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا خِزۡیٞذلت و رسوایی در دنیا برای آنها است. ﴿وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٞو در آخرت نیز عذابی بزرگ پیش روی دارند.

هیچ کس ستمکارتر از فردی نیست که نگذارد که در مساجد نام خدا برده شود، پس ایمان هیچ کسی بزرگ‌تر از ایمان فردی نیست که در آبادانی ظاهری و معنوی مساجد تلاش نماید. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّمَا یَعۡمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ[التوبة: ۱۸]. «همانا مساجد خدا را فقط کسی آباد می‌کند که به خدا و روز آخرت ایمان دارد».

بلکه خداوند دستور داده است که خانه‌هایش مورد تعظیم و تکریم واقع شوند: ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَیُذۡکَرَ فِیهَا ٱسۡمُهُ[النور: ۳۶]. «در خانه‌هایی که خداوند اجازه داده است رفعت یابند و نام خدا در آنها برده شود». مساجد احکام زیادی دارند که این آیه اساس آن را تشکیل می‌دهد.

آیه‌ی ۱۱۵:

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَیۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ١١٥[البقرة: ۱۱۵]. «مشرق و مغرب از آن خدا است، پس به هر طرف که رو کنید روی خدا آنجا است، همانا خداوند گشایش‌گر و دانا است».

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُو مشرق و مغرب از آن خدا است. خداوند به طور خاص این دو جهت را نام برده است چون این دو مکان، محّلی برای تجّلی نشانه‌های بزرگ خداوندند که عبارت از طلوع و غروب خورشیدمی باشد، و هرکس که صاحب این دو جهت باشد مالک تمام اطراف و جهات است.

﴿فَأَیۡنَمَا تُوَلُّواْپس به هر جهتی که رو کنید مادامی که روکردنتان به آن سو به فرمان خدا باشد، یا از سر ناچاری و داشتن عذر باشد، مانند آن‌که به شما دستور داد که به کعبه رو کنید پس از آن‌که به شما دستور داده بود که در نمازهایتان رو به‌سوی بیت المقدس بایستید، یا اگر در سفر بودید و خواستید بر پشت مرکب نماز سنت بخوانید، به شما امر شده است [۱].

بر سر همان مرکب نماز بخوانید و قبله‌ی شما همان جهتی است که مرکب شما رو به‌سوی آن دارد. و یا این‌که چنانچه در جایی قرار گرفتید و ندانستید که جهت قبله کدام است، به شما دستور داده است که اجتهاد کنید و جهتی را انتخاب نمایید و بر این اساس که این همان جهت کعبه است، بدان رو کنید. و اگر بعدا مشخص شد که تشخیص شما اشتباه بوده است ایرادی ندارد.

و یا چنانچه به دلیل مریضی یا هر مانع دیگری نتوانستید رو به‌سوی کعبه بایستید، در تمام این حالت‌ها، که یا معذور هستید یا مامور به هر جهتی رو کنید، آن جهت از گستره‌ی فرمانروایی خدا خارج نیست. ﴿فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِیمٞپس روی آنجا است، همانا خدا گشایش‌گر و دانا است.

در این آیه چهره برای خدا ثابت شده است، چهره‌ای که شایسته او است، و خداوند چهره‌ای دارد که هیچ چهره‌ای به آن نمی‌ماند. و خداوند دارای فضل و صفاتی گسترده و عظیم است و به رازها و نیت‌ها دانا است. پس به سبب گشایشگری و دانایی‌اش مسئله‌ی روکردنتان را به‌سوی کعبه برایتان وسیع گرداند و آنچه را که به شما دستور داده است انجام دهید از شما می‌پذیرد.

آیه‌ی ۱۱٧-۱۱۶:

﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ بَل لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ کُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ١١٦[البقرة: ۱۱۶]. «و گفتند: خداوند فرزندی را برگزیده است، پاک است او بلکه آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست، و همه فرمانبردار او هستند».

﴿بَدِیعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ١١٧[البقرة: ۱۱٧].«پدید آورندۀ آسمان‌ها و زمین است، و هرگاه فرمان چیزی را صادر کند به آن می‌گوید: «باش»، پس می‌شود».

﴿وَقَالُواْو یهود و نصارا و مشرکان گفتند: ﴿ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاخداوند فرزندی را برگزیده است. و آنها با این سخن چیزی را به خدا نسبت دادند که سزاوار بزرگی و عظمت او نیست، و آنها کار بی‌نهایت بدی را مرتکب شدند و برخود ستم ورزیدند و خداوند، بر این کارشان شکیبا است و بر آنها بردبار است، و از آنها گذشت می‌کند و به آنان روزی می‌دهد با این‌که آنها در حق او کوتاهی کردند. ﴿سُبۡحَٰنَهُمنزه و پاک است از هر آنچه مشرکان و ستمکاران او را بدان متصف می‌کنند و شایسته عظمت او نیست، پس پاک است خداوند که از همه وجود کامل است و نقصی در او راه نمی‌یابد.

خداوند ضمن این‌که سخنان‌شان را رد نمود، بر پاک و منزه بودن خویش از آنچه که وی را بدان متصف می‌کردند حجت و برهان اقامه کرده و می‌فرماید: ﴿بَل لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِبلکه آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن او است. یعنی همه ملک و بنده او هستند و همانند مالک در زیر دستان خود تصرف می‌نماید، و آنها در برابر او فرمانبردار و رام هستند. و مادامی که همه بندگان به او نیازمندند و او از آنها بی‌نیاز است چگونه یکی از آنها می‌تواند فرزند او باشد؟ زیرا فرزند باید از جنس پدر باشد، چون او بخشی از آن است. و خداوند پادشاه غالب و پیروزمند است و شما زیردستان مغلوب، واو بی‌نیاز و شما نیازمند هستید. پس چگونه با این وصف خداوند فرزند دارد؟ و این باطل‌ترین و یاوه‌ترین سخن است.

فرمانبرداری بر دو نوع است: فرمانبرداری عام، و آن فرمانبرداری همه مخلوقات و مطیع بودن همه آنها و پذیرش تدبیر آفریننده است. و اطاعت و فرمانبرداری خاص، و آن انجام دادن عبادت است. پس نوع اول در این آیه آمده است، و نوع دوم در این فرموده الهی: ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ[البقرة: ۲۳۸]. «و خاضعانه برای خدا به اطاعت بایستید».

سپس فرمود: ﴿بَدِیعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِپدیدآورنده آسمان‌ها و زمین است، و آنها را محکم و زیبا آفریده است بدون این‌که از قبل مانند و نمونه داشته باشند. ﴿وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُو هرگاه به امری فرمان دهد، به آن می‌گوید: بشو، پس می‌شود و هیچ امری برای او سخت و ممتنع نیست و فرمان او ابا نمی‌ورزد.

آیه‌ی ۱۱٩-۱۱۸:

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ لَوۡلَا یُکَلِّمُنَا ٱللَّهُ أَوۡ تَأۡتِینَآ ءَایَةٞۗ کَذَٰلِکَ قَالَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِم مِّثۡلَ قَوۡلِهِمۡۘ تَشَٰبَهَتۡ قُلُوبُهُمۡۗ قَدۡ بَیَّنَّا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یُوقِنُونَ١١٨[البقرة: ۱۱۸].«و کسانی که نمی‌دانند، گفتند: چرا خداوند با ما سخن نمی‌گوید یا آیۀ روشنی برای ما نمی‌فرستد؟، کسانی که پیش از آنها بودند مانند سخن آنها گفتند، دل و درون‌شان همسان است. به راستی که آیات را برای قومی روشن ساخته‌ایم که یقین دارند».

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ بَشِیرٗا وَنَذِیرٗاۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُ عَنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَحِیمِ١١٩[البقرة: ۱۱٩]. «همانا تو را به حق مژده دهنده و بیم دهنده فرستاده‌ایم، و دربارۀ یاران جهنم از تو پرسشی نخواهد شد».

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَو نادانان اهل کتاب و دیگران گفتند: چرا خداوند با ما سخن نمی‌گوید آن‌گونه که با پیامبران سخن گفته است؟ ﴿أَوۡ تَأۡتِینَآ ءَایَةٞیا چرا معجزه و نشانه‌ای برای ما نمی‌آید؟! آنان با عقل فاسد و آرای ناقص خود و با این پیشنهادات بر آفریننده جرات کردند و در مق ابل پیامبران خداوند سرکشی نمودند. یکی از درخواستهای نامقعول آنان این بود که گفتند: ﴿لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ[البقرة: ۵۵]. «هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که خدا را آشکارا ببینیم»، ﴿یَسۡ‍َٔلُکَ أَهۡلُ ٱلۡکِتَٰبِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیۡهِمۡ کِتَٰبٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِۚ فَقَدۡ سَأَلُواْ مُوسَىٰٓ أَکۡبَرَ مِن ذَٰلِکَ[النساء: ۱۵۳]. «اهل کتاب از تو می‌خواهند تا بر آنها کتابی از آسمان نازل کنی، به راستی که از موسی درخواست بزرگ‌تری کردند»، ﴿وَقَالُواْ مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِ یَأۡکُلُ ٱلطَّعَامَ وَیَمۡشِی فِی ٱلۡأَسۡوَاقِ لَوۡلَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مَلَکٞ فَیَکُونَ مَعَهُۥ نَذِیرًا٧ أَوۡ یُلۡقَىٰٓ إِلَیۡهِ کَنزٌ أَوۡ تَکُونُ لَهُۥ جَنَّةٞ یَأۡکُلُ مِنۡهَا...[الفرقان: ٧-۸]. «و گفتند: این چه پیامبری است که غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟! چرا فرشته‌ای به‌سوی او فرستاده نشده است که همراه او بیم دهنده باشد، یا خزانه‌ای به‌سوی او انداخته نشده است یا باغی ندارد که از آن بخورد»،

﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ یَنۢبُوعًا٩٠[الإسراء: ٩۰]. «و گفتند: هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که از زمین برای ما چشمه‌ای بجوشانی».

پس آنها با پیامبر این‌گونه برخورد کرده و از سر عناد و لجاجت نشانه‌ها و معجزات عجیب و غریبی می‌طلبیدند، نه نشانه‌ها و معجزاتی که با آن راه یابند. و هدف آنها روشن شدن حق نبود زیرا پیامبران به اندازه‌ای که برای ایمان آوردن انسان کافی باشد، معجزات آوردند. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿قَدۡ بَیَّنَّا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یُوقِنُونَبه راستی این نشانه‌ها را روشن گردانده‌ایم برای قومی که یقین دارند.

پس اهل یقین با نشانه‌های روشن و دلیل‌های آشکار خداوند که به وسیله آن یقین حاصل می‌شود و شک و تردید دفع می‌گردد آشنا هستند.

سپس خداوند متعال یک نشانه را که تمامی معجزات و نشانه‌های دال بر راستگویی پیامبر صو راست بودن آنچه او آورده است در بر می‌گیرد، بیان کرده و می‌فرماید: ﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ بَشِیرٗا وَنَذِیرٗاهمانا تو را به حق مژده دهنده و بیم دهنده فرستاده‌ایم. پس این آیه مشتمل بر معجزاتی است که پیامبر آورده است. و آن در سه چیز خلاصه می‌گردد:

نخست در مبعوث شدن و فرستاده شدن او. دوم در سیره و رهنمودهای پیامبر سوم در شناخت و معرفت آنچه از قرآن و سنت بر جای گذاشته است. مورد اول و دوم از ﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَاستنباط می‌شود، و مورد سوم از ﴿بِٱلۡحَقِّ. مورد اول که مبعوث شدن پیامبر می‌باشد این‌گونه است که مردم قبل از فرستاده شدن پیامبر صدر بت پرستی و آتش پرستی و شقاوت و سنگدلی بسر می‌بردند و ادیان را تحریف می‌کردند، و در تاریکی کفر دست و پا می‌زدند و جز تعداد اندکی از اهل کتاب که قبل از بعثت منقرض شده بودند از این آفت در امان نماندند.

از سویی نیز خداوند مخلوق خود را بیهوده نیافریده و آنها را بدون حساب و کتاب رها نکرده است، چون او حکیم و دانا، و توانا و مهربان است. از جمله حکمت و مهربانی او نسبت به بندگانش این است که این پیامبر بزرگ را به‌سوی آنها فرستاده است که این پیامبر بزرگ را به‌سوی آنها فرستاده است تا آنها را به پرستش خداوند یکتا که شریکی ندارد امر نماید. پس خداوند یکتا که شریکی ندارد امر نماید. پس به محض رسالت یافتن پیامبر فرد عاقل می‌داند که او راستگو می‌باشد و این نشانه‌ای است بزرگ مبنی بر این‌که او پیامبر خدا می‌باشد.

و اما در رابطه با مورد دوم که عبارت از سیره و هدایت پیامبر است، هرکس پیامبر صرا به طور کامل بشناسد و سیره او را قبل از بعثت، و پرورش یافتنش بر کامل‌ترین خصلت‌ها و خوبی‌ها و اخلاق بزرگ و کریمانه بداند و حالت او را بررسی کند، خواهد دانست که اخلاق هیچ کسی جز اخلاق پیامبران – که انسان‌هایی کامل هستند – چنین نیست، چون خداوند صفات و ویژگی‌ها را بزرگ‌ترین دلیل بر شناخت دارندگان آن و راستگویی و دروغگویی‌شان قرار داده‌است.

و اما مورد سوم که عبارت از شناخت شریعت بزرگ، و قرآن کریم است، مشتمل بر خبرهای راست و دستورهای نیکو و نهی از هر زشتی و دربرگیرنده معجزات روشن و آشکار است. پس همه معجزات در این سه مورد داخل می‌شوند. ﴿بَشِیرٗامژده دهنده برای کسی که به منظور رسیدن به سعادت دنیا و آخرت از تو پیروی نماید. ﴿وَنَذِیرٗاو بیم دهنده برای کسی که از تو سرپیچی کرده و شقاوت و هلاکت را در دنیا و آخرت انتخاب کرده است. ﴿وَلَا تُسۡ‍َٔلُ عَنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَحِیمِو درباره اهل جهنم از تو سوال نمی‌شود. یعنی تو مسائل آنها نیستی، بلکه فقط رساندن پیام بر تو لازم است و حساب گرفتن با ماست.

آیه‌ی ۱۲۰:

﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنکَ ٱلۡیَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِی جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ١٢٠[البقرة: ۱۲۰].«و یهودیان و نصارا هرگز از تو خشنود نخواهند شد مگر این‌که از دین‌شان پیروی کنی. بگو: همانا هدایت خداوند هدایت حقیقی است. و اگر از خواست‌ها و آرزوهایشان پیروی کنی پس از این‌که علم و آگاهی یافته‌ای، هیچ سرپرست و یاوری از جانب خدا برایت نخواهد بود».

خداوند خبر می‌دهد که یهودیان و نصارا از پیامبر راضی نمی‌شوند مگر این‌که از دین‌شان پیروی نماید، چون آنها مردم را به دینی که دارند دعوت می‌کنند و گمان می‌برند که آن دین هدایت است، پس به آنها بگو: ﴿هُدَى ٱللَّهِتنها هدایت خداوند که با خود دارم ﴿هُوَ ٱلۡهُدَىٰهدایت حقیقی است. و اما آنچه شما بر آن هستید اموال و آرزویی باطل است. ﴿وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِی جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍو اگر بعد از علمی که تو را حاصل شده است از خواسته‌هایشان پیروی کنی. از جانب خدا هیچ کارساز و یاوری نخواهی داشت. در این آیه از پیروی از خواست‌های یهودیان و نصارا و تشابه و همانند سازی با آنها در چیزی که مخصوص دین آنان است به شدت نهی شده است. گر چه پیامبر صدر این زمینه مورد خطاب قرار گرفته است اما امتش را نیز شامل می‌شود، زیرا در نصوص شرع قاعده بر این می‌باشد که کلی بودن مفهوم و معنی مد نظر است نه یک مخاطب مخصوص همان‌طور که عمومیت لفظ مدّ نظر است نه خصوصیت سبب.

آیه‌ی ۱۲۳-۱۲۱:

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ یُؤۡمِنُونَ بِهِۦۗ وَمَن یَکۡفُرۡ بِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٢١[البقرة: ۱۲۱].«از کسانی که کتاب را به آنها داده‌ایم آن‌گونه که حق خواندنش است آن را می‌خوانند، ایشان به آن ایمان می‌آورند و هرکس به آن کفر ورزد آنان زیانکارانند».

﴿یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَنِّی فَضَّلۡتُکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ١٢٢[البقرة: ۱۲۲].«ای بنی‌اسراییل! یاد کنید نعمت مرا که به شما ارزانی داشتم و این‌که شما را بر جهانیان برتری دادم».

﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا تَنفَعُهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ١٢٣[البقرة: ۱۲۳].«و بترسید از روزی که از دست کسی برای کسی کاری ساخته نیست و بدلی از آن پذیرفته نمی‌شود و شفاعت به او سودی نمی‌رساند، و نه آنها یاری خواهند شد».

خداوند متعال خبر می‌دهد کسانی که به آنها کتاب داده و به آنها احساس نموده است، آنان ﴿یَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِآن‌گونه که شایسته است از آن پیروی می‌کنند. تلاوت یعنی پیروی کردن. پس آنان حلال قرآن را حلال می‌دانند و آنچه را قرآن حرام قرار داده است حرام می‌دانند، و به «محکم» قرآن عمل می‌کنند و به «متشابه» آن ایمان دارند و این‌ها رستگاران اهل کتاب هستند، کسانی که نعمت خداوند را شناخته و سپاس آن را به جا آورده و به همه پیامبران ایمان آورده و بین هیچ یک از آنان فرق نگذاشته‌اند، پس ایشان مومنان حقیقی هستند، نه آن دسه که می‌گویند: ﴿نُؤۡمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا وَیَکۡفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُ[البقرة: ٩۱]. «به آنچه بر ما نازل شده است ایمان می‌آوریم و به غیر از آن کفر می‌ورزیم».

بنابر این خداوند آنها را تهدید نموده و فرموده است: ﴿وَمَن یَکۡفُرۡ بِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَو هر کس که به آن کفر ورزد پس ایشان زیانکارانند. و تفسیر آیه بعدی پیش ذکر شد.

آیه‌ی ۱۲۵-۱۲۴:

﴿وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ رَبُّهُۥ بِکَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِیۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهۡدِی ٱلظَّٰلِمِینَ١٢٤[البقرة: ۱۲۴].«و هنگامی که ابراهیم را پروردگارش با کلماتی چند بیاموزد و آن را به طور کامل انجام داد. خداوند فرمود: تو را پیشوای مردم قرار می‌دهم، گفت: و از دودمان من؟، فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد».

﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَیۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡعَٰکِفِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ١٢٥[البقرة: ۱۲۵].«و باز یاد آورید وقتی که خانه کعبه را بازگشت‌گاه و مأوای امنی برای مردم قرار دادیم. و از مقام ابراهیم نماز گاهی برگیرید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم تا خانۀ مرا برای طواف‌کنندگان و معتکفین و رکوع‌کنندگان و سجده‌کنندگان پاکیزه گردانید».

﴿وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓخداوند از بنده و خلیلش ابراهیم ÷که بر پیشوا بودن و بزرگی او اتفاق نظر است و هر گروهی از اهل کتاب ادعای ابراهیمی بودن را می‌کنند و حتی مشرکان نیز ادعا می‌کنند که پیرو او هستند، خبر می‌دهد که او را سخنانی چند بیاموزد و امتحانش کرد. یعنی او را به وسیله نواهی و دستورهایی آزمایش نمود، زیرا عادت خداوند در آزمایش کردن بندگانش چنین است که آنها را به اوامر و نواهی می‌آزماید تا دروغگو که به هنگام امتحان و آزمایش نمی‌تواند ثابت قدم واستوار باشد، مشخص گردد، واز راستگو که مقامش همواره بالا می‌رود و ارزش او افزوده می‌شود و عملش پاکیزه می‌گردد، جدا شود. و بزرگ‌ترین راستگویان در این مقام ابراهیم خلیل ÷بود، و آنچه را خداوند او را بدان آزمایش کرد به صورت کامل و زیبا انجام داد. خداوند به پاس این کار وی را ستایش کرد و فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاهمانا تو را پیشوای مردم می‌گردانم، به گونه‌ای که از تو پیروی کرده و به دنبال تو به‌سوی سعادت جاودانه اشان حرکت می‌کنند. و همواره ستایش خواهی شد، و برای شما پاداش بزرگ و فراوانی است، و همه با دیده احترام به تو می‌نگرند. و سوگند به خدا این بزرگ‌ترین مقامی است که در آن رقابت کنندگان به رقابت می‌پردازند، و بالاترین مقامی است که فعالیت کنندگان آستین را برای رسیدن به آن بالا می‌زنند، و کامل‌ترین حالتی است که پیامبران اولوالعزم و پیروان راستگوی آنها که مردم را به‌سوی خدا دعوت می‌کنند، به آن دست یافته‌اند.

پس وقتی که ابراهیم به این مقام رفیع چشم طمع دوخت و آن را دریافت، از خداوند خواست آن را به دودمانش هم بدهد، تا مقام دودمانش نیز رفیع باشد. و این نیز از امامت و خیرخواهی و محبت او برای بندگان خدا است که دوست داشت در میان فرزندان او مرشدان و راهنمایان زیاد شوند. آفرین بر این همت بلند ابراهیم و مبارکش باد این مقامات عالی!.

سپس خداوند مهربان به او جواب داد و وی را از آنچه که از رسیدن به این مقام منع می‌کند، آگاه ساخت و فرمود: ﴿لَا یَنَالُ عَهۡدِی ٱلظَّٰلِمِینَامامت در دین به ستمکاران نمی‌رسد، کسی که بر خود ستم کرده و آن را زیان رسانده و ارزش آن را کاسته است. زیرا ستم با این مقام متضاد است، و فقط با صبر و یقین می‌توان به این مقام دست یافت، در نتیجه دارنده این مقام باید دارای ایمان و اعمال شایسته زیاد و اخلاقی زیبا و عادت‌های درست و محبت کامل و ترس و توبه باشد. پس ستم کجا و این مقام کجا؟ و مفهوم آیه بیان‌گر آن است که هرکس ستمکار نباشد، می‌تواند این پیشوایی را کسب کند به شرطی که اسباب آن را فراهم نماید.

سپس خداوند نمونه‌ای جاودان که بر امامت ابراهیم دلالت می‌نماید ذکر نمود، و آن بیت الحرام است که خداوند زیارت آن را رکنی از ارکان اسلام گردانیده و گناهان را با آن محو می‌نماید. در بیت الحرام آثاری از ابراهیم خلیل و دودمانش برجای مانده است که با آن امامت او دانسته می‌شود، و یاد و خاطره آنان همیشه در یادها باقی می‌ماند. خداوند متعال در این زمینه می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَیۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِو چون خانه کعبه را بازگشت گاهی برای مردم قرار دادیم. یعنی محلی که مردم به‌سوی آن باز می‌گردند تا منافع دینی و دنیوی خود را حاصل کنند، به‌سوی آن رفت و آمد می‌کنند و از آن سیر نمی‌شوند. و خداوند آن را ﴿أَمۡنٗاامن گردانده است به گونه‌ای که هر انسانی، حتی حیوانات وحشی و جمادات و نباتات از قبیل درختان، در کنار آن احساس امنیت و آرامش می‌کنند.

به همین جهت در دوران جاهلیت، مشرکان آن را به شدت احترام می‌کردند به گونه‌ای که اگر یکی از آنها قاتل پدرش را در حرم می‌دید به او کاری نداشت. وقتی که اسلام آمد به احترام و تعظیم کعبه افزوده شد.

﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىاحتمال دارد که منظور از این مقام همان مقام معروف ابراهیم باشد که اکنون در مقابل دروازه کعبه قرار دارد. و احتمال دارد منظور از «مصلی قرار دادن آن» دو رکعت نماز طواف باشد که مستحب است پشت مقام ابراهیم خوانده شود. و جمهور مفسرین بر همین باورند. و احتمال دارد که مقام، مفرد و مضاف باشد. پس آن وقت همه مقامات ابراهیم را در حج شامل می‌شود و آن تمام مشاعر است از قبیل طواف و سعی و وقوف در عرفه و مزدلفه و رمی جمرات و قربانی و دیگر افعال حج. پس در این صورت‌ ﴿مُصَلّٗىیعنی عبادتگاهی. یعنی در شعائر حج به ابراهیم اقتدا کنید، و شاید این معی بهتر باشد، چون معنی اول را نیز در بردارد و لفظ کلمه نیز چنین احتمال را جایز می‌داند.

﴿وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیۡتِیَو به ابراهیم و اسماعیل وحی نمودیم که خانه خدا را شرک، کفر، معاصی و سایر پلیدی‌ها و آلودگی‌ها پاک بدارند، ﴿لِلطَّآئِفِینَتا برای طواف‌کنندگان ﴿وَٱلۡعَٰکِفِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِو معتکفین و نمازگذاران پاک شود. طواف را مقام نمود چون به مسجدالحرام اختصاص دارد، سپس اعتکاف را ذکر کرد چون یکی از شروط اعتکاف آن است که در مسجد صورت پذیرد، سپس نماز را ذکر کرد با این‌که نماز بهتر و برتر است.

و خداوند متعال خانه کعبه را به خود نسبت داد چون در این فوایدی هست، از جمله این‌که نسبت دادن خانه به خدا اقتضا می‌نماید ابراهیم و اسماعیل به پاک کردن آن بیشتر توجه نمایند، چون خانه خدا است، پس آنها نهایت تلاش و توان خود را برای پاک کردنش مبذول داشتند.

دیگر این‌که نسبت دادن خانه به خدا موجب احترام و بزرگداشت آن می‌باشد، پس به صورت ضمنی بندگانش را به بزرگداشت واحترام کعبه دستور می‌دهد. یکی دیگر از فواید این است که نسبت دادن خانه به خدا باعث می‌شود قلوب بندگان به‌سوی آن جلب شود.

آیه‌ی ۱۲۶:

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُم بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ قَالَ وَمَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُۥ قَلِیلٗا ثُمَّ أَضۡطَرُّهُۥٓ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ١٢٦[البقرة: ۱۲۶]. «و چون ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را شهر امن بگردان و از اهلش هر آن کس که به خدا و روز آخرت ایمان آورد از میوه‌ها به او روزی ببخش. خداوند فرمود: و هر کس که کفر ورزد او را مدت اندکی بهره‌مند می‌گردانم سپس او را به عذاب آتش ناچار می‌سازم که بد سرانجامی است».

و هنگامی که ابراهیم برای این خانه دعا کرد که خداوند آن را شهر امنی بگرداند و به ساکنان مومن آن از میوه‌ها روزی ببخشید. سپس او ÷این دعا را به مومنان مقید نمود، ﴿مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُمتا در برابر خداوند ادب را رعایت کرده باشد، زیرا درخواست اول به صورت مطلق بود و جواب آن مقید به غیر از ستمکار شد. پس وقتی برای روزی آنها دعا کرد و آن را مقید به مومن نمود در حالی‌که روزی خدا شامل مومن و کافر و گناهکار و مطیع می‌شود، خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَن کَفَربه همه روزی می‌دهم، مسلمان و کافر، اما مسلمان از روی خدا برای انجام دادن عبادت او کمک می‌گیرد، سپس به نعمت‌های بهشت منتقل می‌گردد، اما کافر مدت کمی از دنیا بهره‌مند می‌شود، ﴿ثُمَّ أَضۡطَرُّهُۥٓسپس او را با اکراه به‌سوی آتش جهنم می‌برم ﴿إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُبه‌سویعذاب آتش که بد سرانجامی است.

آیه‌ی ۱۲٩-۱۲٧:

﴿وَإِذۡ یَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَیۡتِ وَإِسۡمَٰعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٢٧[البقرة: ۱۲٧].«و به یاد آور هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانۀ کعبه را بالا بردند و (گفتند:) پروردگارا! از ما بپذیر، همانا تو شنوا و دانایی».

﴿رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَیۡنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٢٨[البقرة: ۱۲۸].«پروردگارا! چنان کن که ما دو نفر فرمانبردار تو باشیم و از فرزندان ما ملتی فرمانبردار پدید آور و به ما طرز عبادتمان را نشان بده و توبۀ ما را بپذیر، همانا تو توبه‌پذیر و مهربانی».

﴿رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُزَکِّیهِمۡۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١٢٩[البقرة: ۱۲٩].«پروردگارا! در میان آنها پیامبری مبعوث فرما که آیات تو را برای آنان تلاوت کند و کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد و آنان را پاکیزه نماید، بی‌گمان تو عزیز و حکیمی».

و به یاد آور ابراهیم و اسماعیل را در حالی‌که پایه‌های خانه کعبه را بالا برده و این کار بزرگ را انجام می‌دادند و آنان در حالتی از ترس و امید به سر می‌برند و از خداوند می‌خواستند که عمل‌شان را بپذیرد تا فایده‌ای فراوان به انان برسد.

و برای خود و فرزندان‌شان دعای مسلمان شدن و اسلام آوردن کردند که حقیقت اسلام فروتنی دل و انقیاد و فرمانبردار شدن برای پروردگار است، زیرا فرمانبری قلب، فرمانبرداری اعضا را در بردارد. ﴿وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَاو مناسکمان را به صورت عملی به ما بیاموز تا بهتر آن را اجرا نماییم. احتمال دارد منظور از مناسک همه اعمال حج باشد، همانطور که سیاق و مقام بر این امر دلالت می‌نماید.

و احتمال دارد منظور از آن فراتر از این و تمام دین و همه عبادت‌ها باشد، همانطور که عموم لفظ بر این امر دلالت می‌نماید. زیرا «نُسک» به معنی عبادت و پرستش خدا می‌باشد، اما در اینجا بیشتر رنگ و بوی اعمالی را به خود گرفته است که در حج انجام داده می‌شوند. پس حاصل دعاوی آنها توفیق یافتن برای فراگیری علم مفید و عمل شایسته می‌باشد. و از آنجا که بنده هر که باشد به ناچار کوتاهی‌هایی دارد و باید توبه کند، گفتند: ﴿وَتُبۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُو توبه ما را بپذیر، بی‌گمان شما توبه‌پذیر و مهربان هستی.

﴿رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِیهِمۡپروردگارا! در میانِ فرزندان ما مبعوث بدار، ﴿رَسُولٗا مِّنۡهُمۡپیامبری از خودشان را تا مقام‌شان بالا رود و فرمانبردار آن پیامبر باشند و او را به خوبی بشناسند. ﴿یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِکَآیات شما را بر آنان بخواند و به آنان یاد دهد. ﴿وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَو معانی کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد. ﴿وَیُزَکِّیهِمۡو با تربیت کردن آنها بر کارهای شایسته و دور کردن‌شان از اعمال ناشایست که جز با آن نفس تزکیه نمی‌شود، آنها را پاکیزه بگرداند. ﴿إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُبی‌گمان تو بر هر چیزی غالب هستی. «عزیز» یعنی توانا و غالب و نیرومند بر هر چیزی. عزیز یعنی کسی که بر هر چیزی غلبه و سیطره پیدا می‌کند، و هیچ چیزی نمی‌تواند در برابر قدرت و چیره گی او مانعی ایجاد کند. ﴿ٱلۡحَکِیمُکسی که هر چیز را در جای حقیقی‌اش قرار می‌دهد. پس بر مبنای عزت و حکمت خویش در میان آنها پیامبری را مبعوث فرما.

خداوند دعای آن دو را پذیرفت و این پیامبر بزرگوار را در میان آنان مبعوث گرداند و او را مایه برخورداری فرزندان آن دو و سایر مخلوقات از رحمت و برکات الهی قرار داد.

به همین خاطر پیامبر صفرمود: «أنا دعوة أبی إبراهیم». «من نتیجه دعای پدرم ابراهیم هستم».

و از آنجا که خداوند ابراهیم را تا این اندازه مورد تکریم قرار داد و از صفات کامل او خبر داد، فرمود:

آیه‌ی ۱۳۴-۱۳۰:

﴿وَمَن یَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَیۡنَٰهُ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٣٠[البقرة: ۱۳۰].«و چه کسی از آیین ابراهیم روی بر می‌تابد، مگر آن کس که خویشتن را خوار دانسته و نشناسد؟! و به راستی او را در دنیا برگزیدیم و او در آخرت از شایستگان است».

﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٣١[البقرة: ۱۳۱].«آنگاه که پروردگارش به او فرمود: فرمانبر باشد، گفت: فرمانبرِ پروردگار جهانیانم».

﴿وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ بَنِیهِ وَیَعۡقُوبُ یَٰبَنِیَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَکُمُ ٱلدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٣٢[البقرة: ۱۳۲].«و ابراهیم و یعقوب فرزندان‌شان را بدان سفارش کردند که ای فرزندان! خداوند دین را برایتان برگزیده است پس شما نباید بمیرید مگر در حال مسلمانی».

﴿أَمۡ کُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ یَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِیۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَکَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِکَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٣[البقرة: ۱۳۳].«آیا شما حاضر بودید وقتی که مرگ یعقوب فرا رسید آنگاه که به فرزندانش گفت: پس از من چه چیزی را می‌پرستید؟، گفتند: معبودت را، و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می‌پرستیم که معبودی یگانه است و ما فرمانبردار او هستیم».

﴿تِلۡکَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٣٤[البقرة: ۱۳۴].«آن جماعت را روزگار به سرآمد، برای آنان است آنچه کرده‌اند و برای شما است آنچه کرده‌اید، و شما از آنچه آنان می‌کرده‌اند باز خواست می‌شوید».

روی برنمی تابد ﴿عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَاز آیین ابراهیم پس از آن‌که فضل و بزرگواری ابراهیم یا آیین وی را شناخت ﴿إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُمگر کسی که خویشتن را نشناسد و خود را خوار و کوچک بشمارد و به بهایی اندک بفروشد.

همان‌طور که راه یافته‌تر و کامل‌تر از کسی که به آیین ابراهیم علاقه‌مند است وجود ندارد. سپس از حالت او در دنیا و آخرت خبر داد و فرمود: ﴿وَلَقَدِ ٱصۡطَفَیۡنَٰهُ فِی ٱلدُّنۡیَاو او را برگزیدیم و به وی توفیق انجام کارهایی را دادیم که با انجام آن از برگزیدگان گردید. ﴿وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَو او در آخرت از شایستگان است، کسانی که مقام‌شان بسیار والا و رفیع است. ﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡآنگاه که پروردگارش به وی گفت: فرمانبر باش، او در جواب درخواست پروردگار ﴿قَالَگفت: ﴿أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَبا نهایت اخلاص پروردگار جهانیان را می‌پرستم و به‌سوی او باز می‌گردم و تنها محبت وی را در دل جای می‌دهم. ابراهیم ÷به گونه‌ای در توحید و یکتاپرستی غور کرده بود که یکتاپرستی به عنوان بزرگ‌ترین ویژگی در زندگی او جلوه می‌کرد. سپس یکتاپرستی را در میان فرزندانش بر جای گذاشت و آنها را بدان سفارش نمود و آن را سخنی ماندگار پس از خود باقی گذاشت، به گونه‌ای که فرزندانش توحید را از یکدیگر به ارث بردند تا به یعقوب رسید و او فرزندانش را به آن سفارش کرد. پس ای فرزندان یعقوب! پدرتان شما را به صورت ویژه بدان سفارش کرد، پس لازم است که به طور کامل فرمان برید و از خاتم پیامبران پیروی کنید، و گفت: ﴿یَٰبَنِیَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَکُمُ ٱلدِّینَای فرزندانم! خداوند از آنجا که نسبت به شما مهربان است دین را برایتان برگزیده است، پس آن را بر پا دارید و شرایع و دستوراتش را اجرا کنیدو خویشتن را بدان متصف نمایید، و خود را به اخلاق دینی بیارایید و این را تا دم مرگ ادامه دهید، چون هرکس که بر حالتی زندگی کند بر همان حالت خواهد مرد، و هر کس که بر حالتی بمیرد بر همان حالت برانگیخته خواهد شد.

و از آنجا که یهودیان و نصارا ادعا می‌کردند بر دین ابراهیمو یعقوب هستند، خداوند ادعای آنان را منکر شد و فرمود: ﴿أَمۡ کُنتُمۡ شُهَدَآءَشما حاضر بودید ﴿إِذۡ حَضَرَ یَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُآنگاه که مقدمات و اسباب مرگ یعقوب فرا رسید؟! او به طور آزمایش و برای این‌که اطمینان یابد که آنچه فرزندانش را بدان وصیت کرده است از آن اطاعت می‌کنند، به فرزندانش گفت: ﴿مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِیپس از من چه چیزی را می‌پرستید؟ آنها پاسخی به او دادند که مایه چشم روشنی وی گردید، و گفتند: ﴿نَعۡبُدُ إِلَٰهَکَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِکَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗامعبود تو را و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می‌پرستیم که معبودی یگانه است، و چیزی را شریک و همسان او قرار نمی‌دهیم. ﴿وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَو ما فرمانبردار او هستیم. پس آنها توحید و عمل را با هم جمع کردند.

معلوم است که آنها در هنگام مردن یعقوب حاضر نبودند، چون در آن زمان هنوز به دنیا نیامده بودند، بنابر این آنان حضور داشتند. و خداوند از یعقوب خبر داده است که او فرزندش را به یکتاپرستی سفارش نمود، نه به یهودیت. سپس خداوند متعال فرمود: ﴿تِلۡکَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡاین جماعت روزگارشان به سرآمد، ﴿لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡآنچه به دست آوردند متعلق به خودشان است و آنچه شما به دست می‌آورید برای شما است، یعنی هر کس براساس کاری که انجام داده است مجازات خواهد شد، و هیچ کسی به خاطر گناه کسی دیگر مواخذه نمی‌شود، و جز ایمان و پرهیزگاری هیچ چیزی به آدمی سود نمی‌رساند. پس مشغول شدنتان به آنان و ادعایتان که بر آیین آنها هستید، و اهل سخن بودن، یک کار پوچ و بی‌ارزش است. بلکه بر شما واجب است به حالتی که بر آن قرار دارید، بنگرید که آیا با آن نجات می‌یابید یا نه؟

آیه‌ی ۱۳۵:

﴿وَقَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ تَهۡتَدُواْۗ قُلۡ بَلۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ حَنِیفٗاۖ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٣٥[البقرة: ۱۳۵].«و (اهل کتاب) گفتند: یهودی یا نصرانی باشید تا هدایت یابید، بگو: بلکه آیین ابراهیم (را انتخاب می‌کنم) که موحد و یکتاپرست بود و از مشرکان نبود».

هریک از یهودیان و نصارا شما را فرا می‌خوانند تا به دین‌شان داخل شوید، و گمان می‌برند که آنها راه یافته و هدایت شده‌اند و دیگران گمراه هستند. ﴿قُلۡجوابی قانع‌کننده و صریح به او بده و بگو: ﴿بَلۡبلکه پیروی می‌کنیم ﴿بَلۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ حَنِیفٗااز آیین ابراهیم که روی به خدا آورده بود واز غیر خدا روی برگردانده و توحید و یکتاپرستی را بر پاداشته و شریک و همتا قرار دادن برای خدا را ترک کرده بود. پس پیروی کردن از او به هدایت می‌انجامد و روی گردانی از آیین او کفر و گمراهی است.

آیه‌ی ۱۳۶:

﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَآ أُوتِیَ ٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٦[البقرة: ۱۳۶].«بگویید: ایمان آوردیم به خدا و به آنچه برای ما فرستاده شده و آنچه برای ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان یعقوب نازل گشته، و آنچه به موسی و عیسی داده شده، و به آنچه پیامبران از جانب پروردگارشان دریافت کرده‌اند، و میان هیچ یک از آنان فرق نمی‌گذاریم و ما فرمانبردار او هستیم».

این آیه کریمه در برگیرنده تمام چیزهایی است که ایمان آوردن به آن واجب است. و ایمان عبارت است از این‌که از صمیم قلب این اصول و کلیات را تصدیق نمود و به آن باور داشت. و اعتقاد به ا ین اصول و کلیات متضمن برخورداری از اعمال قلوب از قبیل خوف، رجا، تعظیم و... است. هم چنان‌که در عمل و رفتار نیز باید به خلاف آن ایمان و اعتقاد عمل ننمود. و ایمان به این اعتبار، اسلام و همه اعمال صالح را در بر می‌گیرد. بنابر این همه اعمال شایسته بخشی از ایمان و اثری از آثار آن هستند، پس هرجا ایمان اطلاق شود همه آنچه بیان شد در آن داخل است، و هرگاه اسلام اطلاق شود ایمان در آن داخل می‌باشد، و وقتی بین ایمان و اسلام مقارنه‌ای صورت گیرد، ایمان به اقرار و تصدیق قلبی گفته می‌شود و اسلام به اعمال ظاهری. نیز هرگاه میان ایمان و اعمال شایسته مقارنه‌ای صورت پذیرد، قضیه به همان منوال است.

﴿قُولُوٓاْبا زبان‌هایتان بگویید، و قلب و زبانتان باید مطابق هم باشد چرا که پاداش و جزا بر گفتار همراه با عمل مترتب می‌شود.

پس همان‌طور که گفتار بدون اعتقاد قلبی نفاق و کفر است، سخن خالی از عمل نیز تاثیری ندارد و فایده‌اش ناچیز است، گرچه بنده به خاطر آن پاداش می‌یابد، چنانچه سخن خیر باشد و از ایمان نشات گرفته باشد، اما میان سخن خالی و گفتاری که از قلب سرچشمه گرفته باشد تفاوت زیادی وجود دارد.

و ﴿قُولُوٓاْمبّین آن است که عقیده باید آشکارا بیان شود و دیگران را به‌سوی آن دعوت نمود، چون عقیده اصل دین و پایه آن است. و در ﴿ءَامَنَّاو موارد مشابه آن که صادر شدن فعل به تمام امت نسبت داده شده است به این نکته اشاره شده است که بر همه امت واجب است به ریسمان الهی چنگ بزنند و متحد و یکپارچه باشند و از وحدت رویه و وحدت عمل برخوردار شوند. ضمنا در این آیه از تفرقه و دو دستگی نهی و اشاره شده است که مومنین مانند جسدی واحد هستند.

و ﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّابر این مطلب دلالت می‌نماید که جایز است انسان ایمان را به صورت مقید به خودش نسبت دهد، بلکه این امر، واجب است. یعنی واجب است که ایمان را به مشیت خدا مقّید نماید، آنگاه آن را به خود نسبت دهد. به خلاف این‌که بگوید «أنا مومن»و یا کلماتی دیگر از این قبیل را بر زبان بیاورد، زیرا این کلمه را نباید بگوید مگر این‌که آن را به مشیت الهی مقید نماید و بگوید: «من - اگر خدا بخواهد - مومن هستم»، زیرا در این کلمه ادعای پاک قرار دادن نفس و تزکیه آن وجود دارد. ﴿ءَامَنَّا بِٱللَّهِیعنی ایمان آورده‌ایم به خداوندِ یکتا و یگانه که به هر صفت کمالی متصف است و از هر عیب و نقصی پاک و منزه بوده و شایسته آن است که همه عبادت‌ها تنها برای او انجام گیرد و در هیچ عبادتی به هیچ وجهی برای او شریکی گرفته نشود.

﴿وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَاشامل قرآن و سنت است، زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ[النساء: ۱۱۳]. «و خداوند کتاب و حکمت (سنّت) را بر تو نازل فرموده است». پس در آن ایمان آوردن به همه آنچه کتاب خدا و سنت پیامبرش متضمن آن است از قبیل صفات خداوند و پیامبران و روز قیامت و امور پنهان گذشته و آینده، واجب است. نیز ایمان به احکام دستوری و احکام جزا که در قرآن و سنت وجود دارند واجب است. ﴿وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ...این آیه بیان‌گر آن است که باید به همه‌ی کتاب‌های نازل شده بر پیامبران ایمان داشت. و ایمان داشتن به همه‌ی پیامبران به طور عام، و ایمان داشتن به پیامبرانی که به صورت ویژه در این آیه از آنها نام برده شده است به خاطر شرافت آنان است، و این‌که شرایع بزرگی را آورده‌اند.

و باید به همه پیامبران و کتاب‌ها به صورت عموم ایمان داشته باشیم، و آنچه به طور مشروح از آنها به ما رسیده است باید به صورت مفصل و مشروح به آن ایمان داشت. ﴿لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡمیان هیچ‌کدام از آنان فرق و جدایی قایل نمی‌شویم بلکه به همه ایمان می‌آوریم. در میان تمام پیروان ادیان آسمانی این ویژگی مختص مسلمانان است، زیرا یهودیان و نصارا و صابئی‌ها و دیگران - گرچه ادعا می‌کنند به پیامبران و کتاب‌هایشان ایمان دارند - اما آنها به دیگر پیامبران و کتاب‌ها کفر می‌ورزند و میان پیامبران و کتاب‌ها فرق می‌گذارند، به بعضی ایمان می‌آورند و به بعضی دیگر کفر می‌ورزند، و تکذیب آنها، تصدیق‌شان را نقض می‌کند، زیرا پیامبری که آنها گمان می‌برند به او ایمان دارند تمام پیامبران را تصدیق کرده است به خصوص محمد صرا، پس اگر محمد را تکذیب کنند بی‌گمان پیامبرشان را تکذیب کرده‌اند. پس این به معنی کفر ورزیدن به پیامبرشان است. ﴿وَمَآ أُوتِیَ ٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡبیان‌گرآن است که نعمت دین، سعادت دنیوی و اخروی را به همراه دارد. خداوند ما را فرمان نداده است تا به ملک و مالی که به پیامبران داده شده است ایمان بیاوریم، بلکه ما را دستور داده تا به کتاب‌ها و شریعت‌هایی که به پیامبران داده شده است ایمان بیاوریم، و این آیه بیان‌گر آن است که پیامبر سفیران خدا و واسطه‌هایی بین او و بندگانش هستند که دین را تبلیغ می‌کنند و اختیاری از خود ندارند.

﴿مِن رَّبِّهِمۡدر پرتو این آیه در می‌یابیم که بهترین جلوه ربوبیت خداوند برای بندگانش این است که بر آنها کتاب نازل نموده و پیامبران را به‌سوی آنها فرستاده است. پس ربوبیت خداوند مقتضی آن است که بندگانش را بیهوده و بی‌کار رها نکند. و چون آنچه به پیامبران داده شده است از جانب پروردگارشان است پس میان پیامبران و میان کسانی که ادعای پیامبری می‌کنند تفاوت زیادی است، و به محض شناختن آنچه که مردم را به سویان دعوت می‌کنند تفاوت آنها مشخص می‌شود، پس پیامبران جز به‌سوی خوبی و نیکی دعوت نکرده، و جز از بدی و زشتی نهی نمی‌کنند و همدیگر را تصدیق می‌نمایند و برای یکدیگر به حق گواهی می‌دهند، بدون این‌که میان آنان تضاد و اختلافی وجود داشته باشد، چون همه از جانب پروردگارشان آمده‌اند. ﴿وَلَوۡ کَانَ مِنۡ عِندِ غَیۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ ٱخۡتِلَٰفٗا کَثِیرٗا[النساء: ۸۲]. «و اگر قرآن از جانب خدا نبود اختلاف زیادی در آن می‌یافتند». و این برخلاف کسانی است که ادعای پیامبری می‌کنند، زیرا به ناچار آنها در اخبار و دستورها و نواهی خود دچار تناقض گویی می‌شوند، همان‌طور که این امر از بررسی حالات و محتوای پیام تمامی افرادی که هر چند که گفته و قول، آدمی را از عمل و کردار بی‌نیاز نمی‌گرداند به دروغ ادعای پیامبری کرده‌اند معلوم می‌شود.

پس از این‌که خداوند همه آنچه را که باید به آن ایمان آورد به طور عام و خاص بیان کرد، فرمود: ﴿وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَو ما در برابر عظمت خداوند فروتن بوده و در باطن و ظاهر فرمانبردار او هستیم، و عبادت را خالصانه برای او انجام می‌دهیم. به دلیل این‌که معمول ﴿لَهُۥبر عاملش که ﴿مُسۡلِمُونَاست مقدم شده است.

و این آیه با این‌که مختصر و موجز است اما هر سه قسم از اقسام توحید را در بر گرفته است، توحید ربوبیت، توحید الوهیت، و توحید اسماء و صفات. و نیز در برگیرنده ایمان به همه پیامبران و همه کتاب‌های آسمانی است. نیز بعد از آن‌که به طور عام از پیامبران سخن به میان آورد، به طور خاص نیز از حضرت ابراهیم و پیامبران دیگر ذکر به میان آورد، که ذکر خاص بعد از عام بیان‌گر فضل و بزرگواری آنان می‌باشد. و نیز تصدیق به قلب و زبان و جوارح، و اخلاص برای خدا را در بر گرفته است، و نیز فرق میان پیامبران راستین و مدعیان دروغین نبوت را بیان می‌کند. نیز در این آیه خداوند متعال بندگانش را آموخته است که چه و چگونه بگویند و نیز رحمت و احسان خداوند بر بندگان به ویژه به نعمت‌های دینی که به سعادت دنیا و آخرت آنان منتهی می‌شود اشاره شده است. پس پاک است خداوندی که در کتابش هر چیزی را تبیین نموده و آن را مایه هدایت و رحمت قومی گردانده است که ایمان می‌آورند.

آیه‌ی ۱۳٧:

﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِی شِقَاقٖۖ فَسَیَکۡفِیکَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٣٧[البقرة: ۱۳٧].«پس اگر به آنچه شما بدان ایمان آورده‌اید ایمان آوردند بی‌گمان هدایت شده‌اند و اگر روی برتافتند پس همانا آنان در ستیزند و خدا تو را بسنده است و او شنوا و دانا است».

اگر اهل کتاب مانند شما مومنان به تمام پیامبران که برتر از همه آنان محمد صاست، و به تمام کتاب‌های آسمانی که برتر از همه آنها قرآن است ایمان بیاورند و فرمانبردار خداوند یکتا شدند و میان هیچ یک از پیامبران فرق نگذاشتند، ﴿فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖبه راستی آنگاه به راه راست که انسان را به بهشت می‌رساند هدایت شده‌اند. پس آنها راهی برای هدایت ندارند جز این‌که چنین ایمانی داشته باشند، نه آن‌گونه که گمان برده و گفتند: ﴿کُونُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ تَهۡتَدُواْ[البقرة: ۱۳۵]. «یهودی یا نصرانی باشید تا هدایت شوید». آنها گمان بردند که هدایت تنها در سایه چیزی حاصل می‌شود که آنها بر آن هستند، در حالی‌که هدایت عبارت است از شناخت حق و عمل کردن به آن، و ضد آن که گمراهی است عبارت است از جهل و عمل نکردن به اقتضای شناخت و علمی که حاصل شده است. و این همان ستیزی است که آنها در آن بودند بعد از این‌که روی برتافتند. «مُشاق» کسی است که خدا و یا پیامبرش جبهه‌گیری کند. شقاق مستلزم عداوت و دشمنی شدید است، و آنان چنین بودند زیرا در راستای اذیت و آزار پیامبر صاز هیچ چیزی دریغ نکردند. بنابر این خداوند به پیامبرش وعده داد که او را بسنده است و از وی حمایت خواهد کرد، زیرا خداوند همه صداها را می‌شنود و پنهان و آشکار و ظاهر و باطن را می‌داند پس وقتی خداوند چنین است تو را از شر آنها محافظت خواهد کرد.

و خداوند وعده‌ای را که به پیامبرش داده بود محقق نمود و او را بر آنها مسلط کرد به گونه‌ای که پیامبر بعضی از آنها را کشت و بعضی را اسیر کرد، و بعضی را از سرزمین‌شان آواره نموده و این معجزه‌ای از معجزات قرآن است که از چیزی قبل از وقوع آن خبر می‌دهد و دقیقا همان‌گونه که از آن خبر داده است محقق شد.

آیه‌ی ۱۳۸:

﴿صِبۡغَةَ ٱللَّهِ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗۖ وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَ١٣٨[البقرة: ۱۳۸].«رنگ خدایی، و چه کسی از خدا زیباتر بیاراید؟ و ما پرستندگان او هستیم».

رنگ خدایی را بگیرید و آن دین خدا است، و در ظاهر و باطن کاملا آنرا برپا دارید و بااعتقاد کامل و در همه اوقات به آن پایبند باید تا تبدیل به رنگ شما شده و صفتی از صفات شما گردد. پس هرگاه دین در زندگی روزانه شما سریان پیدا کرد با رضایت و اختیار و محبت از دستورات آن پیروی می‌کنید، و دین تبدی ل به طبیعت و خوی شما می‌گردد و از شما جدا نمی‌شود، آن‌ چنان‌که رنگ پارچه یکی از صفات آن است و از آن جدا نمی‌شود، آنگاه سعادت دنیوی و اخروی را بدست می‌آورید، زیرا دین، انسان را بر متصف شدن به اخلاق نیک و انجام دادن کارهای خوب و عالی تحریک می‌نماید. بنابر این به منظور به تعجب واداشتن عقل‌های پاکیزه فرمود: ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗو هیچ رنگی زیباتر از رنگ خدا نیست.

و اگر می‌خواهی فرق بین رنگ خدا و دیگر رنگ‌ها را بدانی، هر چیزی را با ضد آن مقایسه کن. پس چه فکر می‌کنی در مورد بنده‌ای که به طور درست به پروردگارش ایمان آورده و فروتنی قلب و فرمانبرداری جوارح داشته و به تمامی صفات نیکو و اخلاق کامل خود را آراسته و هر صفت زشت و اخلاق پستی را از خود می‌زداید؟! پس او که این‌گونه است، در گفتار و کردارش صادق و شکیبا و بردبار و پاکدامن و شجاع است، و در سخن و عمل نیکوکار است، از خدا می‌ترسد و به وی امیدوار است و او را از سر اخلاق عبادت می‌کند و با بندگانش نیکوکار میباشد.

چنین کسی را با بنده‌ای مقایسه کن که به پروردگارش کفر ورزیده و از او گریخته و به کسی دیگر از مخلوقات وی روی آورده و به کفر و شرک و دروغ و خیانت و فریب و مکر و ارتکاب اعمال منافی عفت و بدرفتاری با مردم در سخن و کردار متصف است، پس نه برای خدا مخلص است و نه نسبت به بندگانش احسان می‌نماید.

اینجاست که فرق بزرگ این دو برایت روشن می‌گردد و در می‌یابی که هیچ رنگی بهتر و زیباتر از رنگ خدا نیست، و هیچ رنگی زشت از رنگ کسی نیست که خود را به غیر از رنگ خدا آراسته است.

﴿وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَاین بخش از آیه بیان‌گر رنگ خدا است و آن انجام این دو اصل است، اول اخلاص، و دوم پیروی کردن، زیرا عبادت عبارت از اقوال و افعال ظاهری و باطنی است که خداوند آن را دوست دارد و آن را می‌پسندد، و هیچ چیزی مورد رضایت خدا قرار نمی‌گیرد مگر این‌که آن را بر زبان پیامبرش مشروع کرده باشد. و اخلاص یعنی این که قصد بنده از انجام این اعمال فقط رضای خدا باشد. و مقدم کردن معمول ﴿لَهُۥبر عامل که ﴿عَٰبِدُونَاست، مفید حصر می‌باشد. ﴿وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَو آنان را با اسم فاعل (عابدون) متصف ساخت که بر ثبوت و پایداری دلالت می‌نماید، و بیان‌گر ان است که عبادت صفت آن‌هاست و آنها همواره بر آن ثابت قدم و استوارند.

آیه‌ی ۱۳٩:

﴿قُلۡ أَتُحَآجُّونَنَا فِی ٱللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّکُمۡ وَلَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَکُمۡ أَعۡمَٰلُکُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُخۡلِصُونَ١٣٩[البقرة: ۱۳٩].«بگو: آیا دربارۀ خدا با ما به مجادله می‌پردازید حال آن‌که او پروردگار ما و پروردگار شما بوده و کردار ما از آن ما است و کردار شما از آن شما است؟ و ما برای او اخلاص می‌ورزیم؟!».

«محاجه» به معنی مجادله بین دو یا چند نفر است. و مجادله بر سر مسائل اخلاقی صورت می‌گیرد، طوری که هریک از دو طرف می‌خواهد سخن خودش را تایید و تقویت نمایدو سخن مقابلش را باطل کند، پس هریک در ارائه و اقامه دلیل کوشش می‌کند. و مجادله باید به بهترین شیوه انجام شود و از نزدیک‌ترین راه که بتوان گمراه را به حق بازگرداند و حجت را بر وی اقامه کرد و حق را روشن و باطل را بیان داشت، وارد شد. پس اگر مجادله از این حدود بیرون رفت آنگاه تبدیل به خصومت خواهد شد که خیری در آن نیست و فته وشری فراوان از آن ناشی خواهد شد. پس اهل کتاب ادعا می‌کردند که آنها پیش خداوند از مسلمین بهتر و به او نزدیک‌ترند، و این فقط یک ادعا است که برای اثبات آن باید دلیل و برهان ارائه کرد. پس وقتی که پروردگارِ همه یکی است و او تنها پروردگار شما نیست بلکه پروردگار ما هم هست و هریک از ما عمل خودش را انجام می‌دهد، ما و شما در این قضیه یکسان هستیم و این باعث نمی‌شود که یکی از دو گروه از دیگری به خدا نزدیک‌تر باشد، زیرا تفاوت و قایل شدن در امری که هر دو گروه در آن اشتراک دارند، بدون این‌که تفاوت چندان موثر و محسوسی در میان باشد، ادعایی باطل، و تفاوت قایل شدن میان دو امر کاملا مشابه است، و یک نوع خود بزرگ بینی آشکار به حساب می‌آید. بلکه برتری با اخلاص برای خدا و انجام اعمال صالح حاصل می‌شود و آن فقط صفت مومنان است. پس مشخص شد که مومنان از دیگران به خدا نزدیکترند زیرا اخلاص راه رهایی و نجات است. و فرق اولیاء خدا و اولیاء شیطان به صفت‌های حقیقی است که دوستان خدا از آن برخوردارند و اهل خرد و اندیشه آن را مشاهده کرده، و جز انسانی که خود بزرگ بین و نادان است در آن اختلاف و نزاع نمی‌کنند. پس در این آیه بسیار زیاد به روش مجادله اشاره شده است و این‌که باید میان دو چیز همسان، تلفیق و تقریب به وجود آورد و بین دو امر مختلف باید فرق گذاشت.

آیه‌ی ۱۴۰:

﴿أَمۡ تَقُولُونَ إِنَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطَ کَانُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٠[البقرة: ۱۴۰].«آیا می‌گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و سباط (نوادگان یعقوب) یهودی و یا نصارا بوده‌اند؟ بگو: شما داناترید یا خدا؟، و کیست ستمگرتر از کسی که شهادتی را که از جانب خدا نزد او است کتمان کند؟، و خداوند از آنچه می‌کنید غافل نیست».

و این ادعایی دیگر از ادعاهای آنها، و مجادله آنان در مورد پیامبران خدا است. یهودیان ادعا می‌کردند که ایشان به پیامبران مذکور از مسلمین نزدیکترند، خداوند ادعای آنها را رد کرد و فرمود: ﴿ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُآیا شما داناترید یا خدا؟ پس خداوند می‌فرماید: ﴿مَا کَانَ إِبۡرَٰهِیمُ یَهُودِیّٗا وَلَا نَصۡرَانِیّٗا وَلَٰکِن کَانَ حَنِیفٗا مُّسۡلِمٗا وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٦٧[آل عمران: ۶٧]. «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه فردی روی گردان از شرک بود و او از مشرکان نبود». اما آنها می‌گویند: بلکه او یهودی ونصرانی بوده است. پس یا آنها راستگو و دانا هستند یا خداوند، و به ناچار یکی از این دو چیز درست است. اما پاسخ ﴿قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُمبهم است در حالی که قضیه در نهایت روشنی و وضوح قرار دارد، به گونه‌ای که نیاز نبود خداوند بگوید: «بلکه خداوند داناتر و راستگوتر است»، چون این پاسخ برای هرکسی روشن است. مانند این‌که گفته شود: شب روشن‌تر است یا روز؟ آتش داغ‌تر است یا آب؟ و شرک بهتر است یا توحید؟ و امثال آن، و این را هرکسی که عقل کمی داشته باشد می‌داند، حتی آنها خودشان می‌دانند که ابراهیم و دیگر پیامبران یهودی و نصرانی نبوده‌اند، اما آنها این دانش و این گواهی دادن را پنهان کردند. بنابر این ستم آنها بزرگ‌ترین ستم و ظلم است. به همین جهت خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِو چه کسی ستمکارتر از کسی است که شهادتی از خدا نزد خود دشته باشد و آن را کتمان نماید؟ و این شهادتی است که از سوی خدا به آنها سپرده شده است نه از جانب مردم، پس لازم است به این امر اهتمام داده شود، اما آنها آن را کتمان کردند و خلاف آن را اظهار نمودند حق را کتمان کرده و باطل را ترویج نموده و مردم را به‌سوی آری! خداوند در آینده به شدیدترین وجه آنها را سزا می‌دهد. به همین جهت فرمود: ﴿وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَخداوند از آنچه می‌کنند بی‌خبر نیست، بلکه خداوند کارهایشان را برشمرده و در آینده سزای‌شان را خواهد داد. پس سزای آنها بد سزایی است و آتش جهنم بد جایگاهی برای ستمگران است.

در قرآن همیشه به دنبال آیاتی که متضمن اعمالی هستند که (آدمی) بر آنها سزا داده می‌شود آیاتی ذکر می‌گردند که بیان‌گر علم و قدرت خداوند می‌باشند. پس این دسته از آیات که متضمن برخی از صفات و نام‌های نیکوی خدا هستند، هم مفید وعد و وعید، و ترغیب و ترهیب بوده و هم بیان‌گر آنند که اومر دینی و جزائی بخی از آثار نام‌های نیکوی خدا می‌باشند و این نامها چنین اوامری را اقتضا می‌نمایند.

آیه‌ی ۱۴۱:

﴿تِلۡکَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٤١[البقرة: ۱۴۱]. «قومی بودند که روزگار را سپری کردند و برای آنان است آنچه که انجام داده‌اند، و برای شما است آنچه که کرده‌اید و دربارۀ آنچه آنها می‌کرده‌اند باز خواست نمی‌شوید».

تفسیر آیه گذشت، و خداوند آن را تکرار نموده است تا وابستگی آدمی به مخلوقات قطع شود. و باید دانست که مهم عملی است که انسان انجام می‌دهد، نه عمل گذشتگان و پدران، پس فایده حقیقی به اعمال است نه به انتساب مجرد به مردان.

آیه‌ی ۱۴۳-۱۴۲:

﴿سَیَقُولُ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَ ٱلنَّاسِ مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِی کَانُواْ عَلَیۡهَاۚ قُل لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ١٤٢[البقرة: ۱۴۲].«مردمان بی‌خرد می‌گویند: چه چیز ایشان را از قبله‌اشان که بر آن بودند برگرداند؟، بگو: مشرق و مغرب برای خدا است، هرکسی را که بخواهد به راه راست هدایت می‌نماید».

﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَیَکُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَیۡکُمۡ شَهِیدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِی کُنتَ عَلَیۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن یَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِۚ وَإِن کَانَتۡ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَٰنَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ١٤٣[البقرة: ۱۴۳].«و این‌گونه شما را امتی میانه و معتدل گردانیدیم تا گواهان ِ بر مردم باشید و پیامبر (نیز) بر شما گواه باشد. و ما قبله‌ای را که بر آن بودی قبله قرار ندادیم مگر برای این‌که بدانیم چه کسی از پیامبر پیروی می‌کند و چه کسی به عقب بر می‌گردد، وگرچه آن بسی دشوار است مگر بر کسانی که خداوند آنان را هدایت نموده، و خداوند ایمانتان را ضایع نمی‌گرداند، همانا خداوند نسبت به مردم رئوف و مهربان است».

آیۀ اول مشتمل بر معجزه، دلجویی، ایجاد اطمینان خاطر برای مومنان، اعتراض و پاسخ آن، ذکر ویژگی‌های معترض، و نیز ذکر صفات کسی که فرمانبردار حکم خدا است، می‌باشد.

پس خداوند خبر داد که به زودی مردمان بی‌خرد نسبت به این عمل شما (رویگردانی از بیت المقدس) اعتراض خواهند کرد، و آنها کسانی هستند که منافع خود را تشخیص نداده و آن را ضایع کرده و به کم‌ترین بها می‌فروشند. آنها عبارتند از یهودیان و نصرانیان و دیگر اعتراض کنندگان بر احکام و شریعت و قوانین خدا. مسلمین زمانی که در مکه مقیم بودند دستور داده شده بودند به هنگام نماز رو به‌سوی بیت المقدس کنند. یک سال و نیم پس از هجرت به مدینه و به خاطر حکمت‌هایی که خداوند به بعضی از آنها اشاره می‌نماید، به آنان دستور داد که رو به کعبه نمایند. پس به آنها خبر داد که حتما مردمان بی‌خرد می‌گویند: ﴿مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِی کَانُواْ عَلَیۡهَاچه چیزی آنها را از قبله‌ای که بر آن بودند برگرداند؟ یعنی چه چیزی آنها را از روی کردن به بیت المقدس منصرف کرد؟ و این اعتراض به حکم خدا و شریعت و فضل و احسان او است. بنابر این خداوند از مسلمانان دلجویی به عمل آورد و به آنها خبر داد که چنین اعتراضی، از جانب کسانی صورت پذیرفته است که بی‌خرد و بی‌دین هستند، پس شما به آنها توجه نکنید، زیرا فرد عاقل نباید به اعتراض انسان بی‌خرد و سفیه توجه نماید و ذهن خود را بدان مشغول کند. و آیه بیان‌گر آن است که جز فرد بی‌خرد و جاهل و کینه‌توز بر احکام خدا اعتراض نمی‌کند، و اما فرد فهمیده و مومن و عاقل احکام را پذیرفته و از آن اطاعت می‌کند. همانطور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ[الأحزاب: ۳۶]. «وقتی خدا و پیامبرش به چیزی فرمان دادند برای هیچ مرد و زن مومنی شایسته نیست که از خود اعتراض و اختیاری داشته باشند». ﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ[النساء: ۶۵]. «سوگند به پروردگارت آنها مؤمن نخواهند بود مگر این‌که تو را در اختلافی که میان آنها بروز کرده است حَکَم قرار دهند». ﴿إِنَّمَا کَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَهُمۡ أَن یَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا[النور: ۵۱]. «و سخن مؤمنان وقتی که به‌سوی خدا و پیامبرش فرا خوانده شوند تا میان آنها داوری کند، فقط این است که بگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم».

و خداوند آنها را بی‌خرد نامید: ﴿ٱلسُّفَهَآءُکه برای رد سخن‌شان و توجه نکردن به آن همین مقدار کافی است. با این وجود خداوند متعال به شبهه مذکور اشاره می‌کند، سپس به آن پاسخ داده و آن را دفع کرده و می‌فرماید: ﴿قُلدر جواب آنها بگو:﴿لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖمشرق و مغرب ملک خدا است، پس هیچ جهتی از جهت‌ها خارج از گستره فرمانروایی او نیست و خداوند کسی را که بخواهد به راه راست هدایت می‌کند. از جمله خداوند شما را به‌سوی این قبله هدایت کرد که از آیین پدرتان ابراهیم است، پس چرا به رو کردن شما به قبله‌ای که در حیطه فرمانروایی خدا است اعتراض کنند؟! شما که به جهتی رو نکرده اید که از گستره فرمانروایی خدا بیرون باشد؟ پس به محض فهمیدن این مطلب باید تسلیم فرمان خدا شد، چرا که خداوند متعال از سرِ فضل و هدایت و احسان خویش شما را بدان هدایت کرده است، و هرکس نسبت به فضلی که خداوند به شما داده ‌است اعتراض کند، از روی کینه وحسد و ستم اعتراض می‌نماید.

و از آنجا که ﴿یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖمطلق است، و مطلق بر مقید حمل می‌شود، هدایت و گمراهی اسبابی دارد که حکمت و ع دل الهی آن را ایجاب می‌نماید. خداوند در چندین جا از کتابش اسباب هدایت را بیان کرده است: ﴿یَهۡدِی بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ[المائدة: ۱۶]. «خداوند به وسیلۀ آن (کتاب) کسی را که راه خشنودی او را در پیش گیرد به راه‌های سلامتی هدایت می‌نماید». در این آیه سببی را که موجب هدایت امت می‌شود به طور مطلق و همراه با همه انواع هدایت بیان کرده است. هم چنان‌که این آیه یکی از آیاتی است که خداوند در آن بر بندگان خود منت می‌گذارد. به همین سبب فرمود: ﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗاو همچنین شما را امتی برگزیده و میانه رو قرار داده‌ایم. پس آن‌هایی که از حد ا عتدال و میانه روی خارج شوند خود را به هلاکت می‌اندازند. خداوند این امت را در همه امور دین میانه و معتدل قرار داده ‌است. موضع امت اسلامی در قبال پیامبران یک موضع معتدل و میانه است، زیرا هستند کسانی که در اظهار محبت نسبت به پیامبران زیاده روی و مبالغه کرده‌اند مانند نصارا، هم چنان‌که کسانی نیز هستند که بر پیامبران ستم روا داشته‌اند مانند یهود، اما این امت در مورد پیامبران میانه رو است، زیرا به همه پیامبران به صورت شایسته ایمان آورده است. و در التزام به شریعت نیز میانه و معتدل است. پس نه مانند سخت‌گیری یهودیان ونه مانند بی‌بندوباری و تساهل نصاری عمل می‌کند. و در باب پاکیزگی و خوراکی‌ها نیز این امت میانه رو و معتدل است، پس نه مانند یهودیان است که نمازشان جز در عبادتگاه‌هایشان درست نباشد، و آب، آنها را از آلودگی‌ها پاک نمی‌کند، و خداوند چیزهای پاکیزه را به خاطر عقوبت و سزای‌شان بر آنها حرام کرده است، و نه مانند نصاری است، که هیچ چیزی را نجس و حرام ندانسته و و هرچیزی را مباح می‌دانند. اما پاکی مسلمین کامل‌ترین طهارت و پاکیزگی است، و خداوند خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های پاکیزه و لباس‌ها و زن‌های پاکیزه را برای آنان حلال نموده و خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های آلوده را بر آنها حرام گردانیده است. پس دین این امت و برترین اعمال را به این امت داده و به آنها مبلغی از علم و بردباری و عدل و نیکوکاری بخشیده که به دیگر امت‌ها نداده است.

بنابر این آنها امت وسط و معتدل و کال هستند ﴿شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِتا به سبب انصاف و حکمت منصفانه خود بر مردم گواه باشند و بر سایر ادیان منصفانه خود بر مردم گواه باشند و بر سایر ادیان حکم کنند و کسی بر آنها حکم ننماید. پس این امت هر آنچه را بپذیرد پذیرفتنی است و هرچیز که نپذیرد مردود است. اگر گفته شود چگونه داوری این امت بر دیگران پذیرفته می‌شود در داوری این امت بر دیگران پذیرفته می‌شود. در صورتی که سخن هریک از طرف‌های مخالف علیه دیگری پذیرفته نمی‌شود؟ در جواب باید گفت که سخن هر یک از دو طرف علیه دیگری به خاطر وجود «تهمت» پذیرفته نمی‌شود، اما وقتی که تهمت منتفی باشد و عدالت کامل حاصل شود آن‌گونه که حالت این امت چنین است، ایرادی وارد نمی‌شود، زیرا منظور داوری کردن به انصاف و حق است، و شرط آن علم عدالت است، و این دو شرط در میان این امت وجود دارد، پس سخن آنان پذیرفته می‌شود.

و اگر کسی در برتری و فضیلت این امت شک کند و در پی دلیلی باشد که این موضوع تایید نماید، آن دلیل، کامل‌ترین مخلوق یعنی پیامبر این امت صاست. بنابر این خداوند متعال فرموده است: ﴿وَیَکُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَیۡکُمۡ شَهِیدٗاو از جمله گواهی دادن این امت بر دیگران این است که در روز قیامت، انگاه که خداوند در خصوص تبلیغ و رساندن دستوراتش از پیامبران سوال می‌کند و از امت‌هایی که پیامبران را تکذیب کرده‌اند نیز در خصوص ابلاغ پیام خدا از سوی پیامبران سوال می‌کند و آن امت‌ها انکار می‌کنند که پیامبران دستور خدا را به آنها رسانده باشند، پیامبران‌شان این امت را گواه می‌گیرند، و سخن این امت را پیامبرش حضرت محمد صتایید می‌کند. این آیه بیان‌گر آن است که اجماع این امت حجت قطعی است و آنها از اشتباه در امانند، چون خداوند فرموده است: ﴿وَسَطٗاپس اگر فرض شود که این امت بر امر نادرست اتفاق نظر و اجماع کنند، میانه و معتدل نخواهند بود مگر در برخی از کارها. نیز خداوند متعال فرموده است : ﴿لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِکه این آیه بیان‌گر آن است که آنان هرگاه بر حکمی شهادت دهند (و بگویند:) خداوند آن را حلال گردانده، یا حرام کرده و یا آن را واجب نموده است، همانا آنان در این شهادت و گواهی خود معصوم هستند و از خطا و اشتباه در امانند. همچنین از این آیه استنباط می‌شود که برای صدور حکم بایستی از عدالت و شهادت و فتوا و دیگر شروط لازم برخوردار بود.

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِی کُنتَ عَلَیۡهَآو ما قبله‌ای را که بر آن بودی و آن بیت المقدس بود، قبله قرار ندادیم، ﴿إِلَّا لِنَعۡلَمَمگر این‌که بدانیم، دانستنی که ثواب و عقاب بر آن مترتب می‌گردد، وگرنه خداوند همه امور را قبل از پیدایش آن می‌داند.

اما پاداش و عقابی بر این علم و دانستن مترتب نمی‌شود، زیرا خداوند کاملا عادل است و حجت را بر بندگانش اقامه می‌کند. بلکه زمانی کارهایشان را انجام دهند پاداش و سزا بر آن مرتب می‌شود. یعنی رو کردن به این قبله را مشروع نمودیم تا بدانیم و بیازماییم ﴿مَن یَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَچه کسی از پیامبر پیروی می‌نماید و به او ایمان می‌آورد، و در هر شرایطی از او تبعیت می‌کند، چون او بنده‌ای است مامور و امورش از سوی خدا تدبیر می‌شود، و چون کتاب‌های پیشین خبر داده‌اند که این پیامبر رو به خانه کعبه می‌نماید پس فرد با انصافی که منظورش یافتن حق است، تغییر قبله سبب افزایش ایمانش شده و بیشتر از گذشته از پیامبر اطاعت می‌کند. اما کسی که به عقب برگردد، و از حق روی بگرداند و از هوای نفس پیروی کند، کفرش افزون می‌گردد و به حیرتش افزوده می‌شود و حجت باطلی را که بر پایه شک و شبهه قرار داشته و هیچ حقیقتی ندارد، دستاویز خویش قرار می‌دهد. ﴿وَإِن کَانَتۡگرچه روی گرداندن تو از آن قبله ﴿لَکَبِیرَةًبس دشوار است، ﴿إِلَّا عَلَى ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُمگر بر کسانی که خداوند آنها را هدایت نموده است. پس آنها این موضوع را هدایت الهی و نعمت خداوند دانسته و شکر او را به جا آورده و به احسانش اقرار نموده و روی آوردن به‌سوی این خانه بزرگ را یکی از عطایا و الطاف الهی تلقی کردند، خانه‌ای که خداوند آن را بر تمام مناطق زمین برتری بخشیده و رفتن به‌سوی آن را رکنی از ارکان اسلام قرار داده که گناهان را محو می‌کند. به همین جهت این کار برای آنها آسان، و برای دیگران سخت بود. سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَٰنَکُمۡبرای خداوند شایسته نیست و سزاوار‌شان او تعالی نمی‌باشد که ایمانتان را ضایع کند، بلکه چنین کاری برای خداوند محال است. و در این مژده بزرگی است برای کسی که خداوند با دادن اسلام و ایمان بر او منت گذارده است، چرا که خداوند ایمان‌شان راحفظ خواهد کرد و آن را ضایع نمی‌گرداند. و حفظ کردن به دو نوع است: حفظ کردن از ضایع شدن و باطل گشتن، که خداوند آنها را از هر چیزی که ایمان را فاسد کند و از بین ببرد و در آن کم و کاستی ایجاد کند از قبیل آفت‌های اضطراب آور و هوی و هوس‌های بازدارنده، در امان قرار می‌دهد. و نوع دیگر آن است که ایمان‌شان را پرورش می‌دهد و آنها را به انجام کارهایی توفیق می‌دهد که بر ایمان‌شان می‌افزاید و یقین‌شان را کامل می‌گرداند، پس همان‌گونه که در آغاز شما را به‌سوی ایمان رهنمود فرمود، آن را نیز برایتان حفظ خواهند نمود و با پرورش دادن ایمان و رشد مزد و پاداش آن، و حفظ ایمان از هر آلاینده و چیزی که صفای آن را مکدر و تیره نماید، نعمت خویش را بر شما کامل می‌گرداند. و هرگاه به منظور مشخص کردن مومن راستگو از مومن دروغین مصایب و فتنه‌هایی پیش آید، چنین مشکلاتی مومنان را پالایش و تصفیه نموده و راستی آنان را آشکار می‌نماید.

و عده‌ای می‌گویند: آیه: ﴿وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِی کُنتَ عَلَیۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن یَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِسبب می‌شود که بعضی از مومنان ایمان‌شان را رها کنند، اما خداوند این توهم را دور نمود و فرمود: ﴿وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَٰنَکُمۡو خداوند با این آزمون ایمانان را ضایع نمی‌کند. و کسانی از مومنان که قبل از تحویل قبله مرده‌اند مشمول این حکم هستند، بنابر این خداوند ایمان آنها را ضایع نمی‌کند چون آنها در آن وقت دستور خدا را اطاعت کرده و از پیامبر اطاعت نموده‌اند. و طاعت خدا این است که در هر وقت و زمانی برحسب شرایط آن زمان و مکان از دستور او اطاعت شود.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞهمانا خداوند نسبت به مردم بسیار رئوف و مهربان است. از جمله مهربانی خداوند بر آنها این است نعمتی را که در ابتدا به آنها ارزانی داشت کامل گرداند و صف کس انی را که فقط با زبان ایمان آورده بودند، از صف آنان جدا نماید. و از جمله مهربانی خداوند نسبت به آنان این است که آنها را به آزمایشی آزمود که به وسیله آن ایمان‌شان افزوده شد، و مقام‌شان بالا رفت، و ارجمندترین خانه را قبله آنان نمود.

آیه‌ی ۱۴۴:

﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِکَ فِی ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥۗ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ لَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا یَعۡمَلُونَ١٤٤[البقرة: ۱۴۴].«ما روی‌گرداندن تو را به‌سوی آسمان می‌بینیم، پس تو را به‌سوی قبله‌ای متوجه می‌سازیم که از آن خوشنود خواهی شد، پس به‌سوی مسجدالحرام روی بگردان و هرکجا که بودید روی خود را بدان سو بگردانید و همانا کسانی که کتاب را داده شده‌اند، می‌دانند که آن حق و از جانب پروردگارشان است و خداوند از آنچه می‌کنند بی‌خبر نیست».

خداوند به پیامبرش می‌فرماید: ﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِکَ فِی ٱلسَّمَآءِما چشم دوختن و نگاه کردن تو را به تمام جهت‌های آسمان می‌بینیم، که همواره در انتظار آن هستی وحی نازل شود و تو را به روی کردن به سمت کعبه دستور دهد. ﴿وَجۡهِکَچهره‌ات. و نگفت: نگاهت را، زیرا پیامبر به این امر بسیار اهمیت می‌داد، و گرداندن چهره مستلزم گرداندن چشم است. ﴿فَلَنُوَلِّیَنَّکَپس چون سرپرست و مولایت هستیم، رویت را می‌گردانیم، ﴿قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَابه‌سوی قبله‌ای که آن را دوست داری، و آن کعبه است. و این بیان فضیلت و شرافت پیامبر صاست، زیرا خداوند به امری مبادرت می‌ورزد که خشنودی پیامبر را در بر دارد. سپس به صراحت بیان می‌دارد که باید رو به کعبه کند: ﴿فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِپس به‌سوی مسجدالحرام روی بیاور، ﴿وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡو هر کجا که باشید، در دریا و خشکی و شرق و غرب و جنوب و شمال، و هرجا که هستید، ﴿فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُروی به‌سوی آن کنید. این آیه بیان‌گر آن است که استقبال و روکردن به کعبه در همه نمازهای فرض و نمازهای نفل شرط است، اگر ممکن باشد رو به خود کعبه نماید و اگر ممکن نباشد به سمت و جهت آن رو کند. و گرداندن بدن از جهت قبله نماز را باطل می‌کند چون امر کردن به چیزی در واقع به مثابه نهی کردن از ضد آن است.

در آیات قبلی خداوند متعال به اعتراض عده‌ای از اهل کتاب و غیره نسبت به تغییر جهت قبله از سوی پیامبر و مسلمانان اشاره کرد، و اعتراض آنان را نیز مردود اعلام نمود، در اینجا بیان می‌نماید که اهل کتاب و علمای آنها می‌دانند در این قضیه تو بر حق و حقیقتی روشن قرار داری، چون در کتاب‌های خودشان این حقیقت را با چشم سر می‌بینند اما از روی عناد و ستم اعتراض می‌کنند، پس وقتی آنها به اشتباه خود واقف هستند به اعتراض‌شان توجه نکنید، زیرا اعتراض کسی انسان را اندوهگین می‌گرداند که ممکن باشد حرف وی درست از آب درآید، اما این قضیه بسیار روشن و مبرهن است و هیچ شک و تردیدی در آن نیست.

اما وقتی یقین حاصل شد که حق با فردی است که بر او اعتراض می‌شود و به یقین دانسته شد که معترض، مخالف و کینه توز است در چنین صورتی نباید به آن توجه کرد، بلکه باید منتظر بود تا اعتراض‌کننده به سزای دنیوی و اخروی خود برسد. به همین جهت خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا یَعۡمَلُونَو خداوند از آنچه می‌کنند بی‌خبر نیست، بلکه اعمال آنها را ثبت می‌کند و آنها را بر آن اعمال مجازات خواهد کرد. و این تهدیدی است برای معترضین و تسلیت و دلجویی است برای مومنان.

آیه‌ی ۱۴۵:

﴿وَلَئِنۡ أَتَیۡتَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ بِکُلِّ ءَایَةٖ مَّا تَبِعُواْ قِبۡلَتَکَۚ وَمَآ أَنتَ بِتَابِعٖ قِبۡلَتَهُمۡۚ وَمَا بَعۡضُهُم بِتَابِعٖ قِبۡلَةَ بَعۡضٖۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ إِنَّکَ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ١٤٥[البقرة: ۱۴۵].«واگر برای کسانی‌که کتاب به ایشان داده شده است هر دلیل و برهانی بیاوری از قبلۀ تو پیروی نمی‌کنند، و نه تو از قبلۀ آنها پیروی خواهی کرد و نه برخی از قبلۀ برخی پیروی می‌نمایند، و اگر پس از آگاهی و علمی که تو را حاصل آمده است از خواسته‌هایشان پیروی کنی همانا آن وقت از ستمکاران خواهی بود».

پیامبر صبر هدایت شدن مردم بسیار حریص بود، به همین جهت نهایت نصیحت و خیرخواهی خود را صرف می‌کرد و از هدایت شدن آنها شاد می‌شد. و وقتی که مردم تسلیم امر خدا نمی‌شدند غمگین می‌گشت. بعضی از کافران از فرمان خدا سرپیچی کرده و سرکشی می‌کردند و بر پیامبران خدا می‌شوریدند و هدایت را به عمد و از روی دشمنی ترک می‌کردند. آنان همان یهودیان و نصرانیها بودند که از روی علم و یقین به محمد صکفر ورزیدند. بنابراین، خداوند متعال خبر داد که ﴿وَلَئِنۡ أَتَیۡتَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ بِکُلِّ ءَایَةٖاگر تو هر برهان و دلیلی بیاوری که سخنت را روشن کندو پیام و رسالتت را تبیین گرداند، ﴿مَّا تَبِعُواْ قِبۡلَتَکَآنها از تو پیروی نمی‌کنند، زیرا پیروی کردن از قبله دلیل بر پیروی کردن از پیامبر است.

و آنها معاند بودند و حق را از روی شناخت ترک کردند، چون معجزه و دلیل به کسی سود می‌رساند که جویای حق بوده و حق بر او مشتبه شده باشد، پس دلایل روشن، حق را برای او واضح می‌گرداند. اما کسی که تصمیم قطعی گرفته است از حق تبعیت نکند، راه چاره‌ای ندارد.

و نیز آنها با یکدیگر اختلاف دارند و برخی، از قبله برخی پیروی نمی‌کنند، پس ای محمد ص! عجیب نیست که آنها از قبله تو پیروی نکنند در صورتی که آنان دشمنان کینه تور و واقعی تو هستند. ﴿وَمَآ أَنتَ بِتَابِعٖ قِبۡلَتَهُمۡاین بخش از آیه بلیغ‌تر از آن است که بگوید: «ولا تتبع» و پیروی نکن، چون این بیان‌گر آن است که پیامبر صنیز به مخالفت کردن با آنان عادت کرده و این امر تبدیل به یکی از ویژگی‌های وی گشته است، بنابر این امکان ندارد که به قبله آنان روکند. و نگفت: «ولو أتوا بکل آیة» و چنانچه هر آیه‌ای را نیز بیاورند، چون آنها دلیلی بر صحت ادعای خود ندارند.

و هرگاه حق با دلایل یقینی روشن شد، لازم نیست شبهاتی که بر آن وارد می‌شود پاسخ داده شود چرا که پایانی برای آن شبهات متصور نیست، زیرا باطل بودن آن آشکار است، و هر چیزی که با حق مخالف کند، باطل است. ﴿وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُمو اگر از خواست‌هایشان پیروی کنی. فرمود: ﴿أَهۡوَآءَهُمو نگفت «دینهم» چون آنچه بر آن هستند فقط هوی و هوس است، حتی آنها در دل‌شان می‌دانند که آنچه بر آن هستند دین نیست، زیرا هرکس دین را ترک کند از خواست و هوای نفس پیروی خواهد کرد. خداوند متعال فرموده است: ﴿أَفَرَءَیۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ[الجاثیة: ۲۳]. «آیا دیده‌ای کسی را که هوای نفس خود را معبود خویش قرار داده‌است؟!».

﴿مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِبعد از علمی که تو را حاصل شده است مبنی بر این‌که تو بر حق هستی و آنها بر باطل. ﴿إِنَّکَ إِذٗایعنی اگر تو از آنها پیروی کنی. این احتراز است، تا این جمله از جمله قبل جدا نشود. ﴿لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِینَدر زمرۀ ستمگران خواهی بود. و چه ستمی بزرگ‌تر از ستم کسی است که حق و باطل را بشناسد سپس باطل را بر حق ترجیح دهد؟! اگر چه مخاطب این سخن پیامبر صاست، اما امت وی نیز در آن داخل است، پس اگر پیامبر صچنین کند - که از او بعید است- با وجود مقام بلند و نیکوکاری‌های زیادش، ستمکار خواهد بود، پس دیگران به طریق اولی چنین خواهند بود. سپس خداوند متعال فرمود:

آیه‌ی ۱۴٧- ۱۴۶:

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَعۡرِفُونَهُۥ کَمَا یَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ وَإِنَّ فَرِیقٗا مِّنۡهُمۡ لَیَکۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ١٤٦[البقرة: ۱۴۶]. «آن کسانی‌که کتاب را به ایشان داده‌ایم، او (محمد) را می‌شناسند همان‌گونه که فرزندان‌شان را می‌شناسند، و همانا گروهی از آنان حق را پنهان می‌کنند در حالی که می‌دانند».

﴿ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَ١٤٧[البقرة: ۱۴٧].«حق (تنها) از سوی پروردگارت می‌باشد پس از شک کنندگان مباش».

اما گروهی از آنان - بیشتر آنها - به محمد کفر می‌ورزند با این‌که به خوبی می‌دانند این گواهی را پنهان می‌کنند. ﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ[البقرة: ۱۴۰]. «و کیست ستمگرتر از کسی گواهی از جانب خدا را که پیش اوست پنهان کند». در ضمن این نوعی دلجویی از پیامبر و مومنان، و برحذر داشتن پیامبر از شر و شبهات اهل کتاب است. همه اهل کتاب حق را پنهان نکرده‌اند. پس بعضی به آن کفر ورزیدند. پس بر عالم لازم است که حق را آشکار نماید و آن‌را با هر عبارت و دلیل و برهانی که در توان دارد بیان کندو بیاراید و بر عالم لازم است که باطل را ابطال کند و آن را از حق جدا نماید و برای مردم زشت جلوه دهد. اما این‌ها که حق را پنهان کردند برعکس عمل نمودند چرا که خودشان نیز انسان‌های عوضی بودند.

﴿ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَاین قرآن که حق است از جانب پروردگارت می‌باشد و از هر چیزی سزاوارتر است که حق نامیده شود، چون شامل مطالب عالی و دستورهای نیکو است، و مشتمل بر پاکیزه گرداندن دل و جان، و تشویق نمودن انسان به تحصیل منافع و دفع مفاسد می‌باشد، زیرا از جانب پروردگارت نازل شده است. از جمله مصادیق تربیت او برای تو این است که این قرآن را بر تو نازل نموده که عقل‌ها و جان‌ها را می‌نوازد و همه منافع و مصالح دینی و دنیایی را در بردارد.

﴿فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَبنابر این کوچک‌ترین شک و تردیدی در آن نداشته باش، بلکه در آن بیاندیش تا به یقین برسی، چون اندیشیدن در آن به‌ طور قطع شک را دور می‌زداید و انسان را به یقین می‌رساند.

آیه‌ی ۱۴۸:

﴿وَلِکُلّٖ وِجۡهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَاۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ أَیۡنَ مَا تَکُونُواْ یَأۡتِ بِکُمُ ٱللَّهُ جَمِیعًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٤٨[البقرة: ۱۴۸].«و برای هر یک جهتی است که بدان روی می‌کند، پس برای انجام خوبی‌ها بشتابید. هرکجا که باشید خداوند همۀ شما را می‌آورد، همانا خداوند بر هر چیزی توانا است».

پیروان هر دین و ملتی دارای جهتی هستند که به هنگام عبادت خود به آن رو می‌کنند، و مهم رو به قبله کردن نیست، زیرا رو به قبله نمودن از قوانینی است که در زمان‌ها و حالات مختلف تغییر می‌کند، و از جهتی به جهتی دیگر منتقل می‌شود. اما آنچه بسیار مهم است فرمان بردن از خدا و تقرب به او است، و این است نشان سعادت و منشور ولایت، که هرگاه انسان بدان متصف نباشد به زیان دنیا و آخرت دچار خواهد شد، اما هرگاه به آن متصف گردد سودمند حقیقی است.

و این امری است که درهمه آیین‌ها و شریعت‌ها بر آن اتفاق شده، و خداوند جهان هستی را به خاطر آن آفریده و همه را به آن دستور داده‌است. دستور دادن به عبادت وسبقت گرفتن در خوبی‌ها بالاتر از دستور به انجام آن است، زیرا شتافتن به‌سوی کارهای خیر، کامل کردن وانجام دادن آن به بهترین نحو را در بردارد، و هرکس که در دنیا پیش از همه به‌سوی خوبی‌ها بشتابد، در قیامت نیز پیشرو به‌سوی بهشت است.

پس «سابقین» و پیشروان، مقام‌شان از همه خلق برتر است. «خیرات»، و همه فرائض و نوافل از قبیل نماز و روزه و زکات و حج و عمره و جهاد و فایده رساندن به دیگران و به خود را شامل می‌شود.

و قوی‌ترین چیزی که انسان را برای شتافتن به‌سوی خیر و خوبی برانگیخته و او را در این زمینه سرزنده و با نشاط می‌کند پاداشی است که خداوند بر انجام کارهای خیر مترتب نموده است.

﴿أَیۡنَ مَا تَکُونُواْ یَأۡتِ بِکُمُ ٱللَّهُ جَمِیعًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞهر کجا که باشید خداوند همه شما را می‌آورد، همانا خداوند بر هر چیزی توانا است. پس شما را در روز قیامت با قدرت خود جمع می‌کند و هر عمل‌کننده‌ای را طبق عملش سزا و جزا می‌دهد: ﴿لِیَجۡزِیَ ٱلَّذِینَ أَسَٰٓـُٔواْ بِمَا عَمِلُواْ وَیَجۡزِیَ ٱلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ بِٱلۡحُسۡنَى[النجم: ۳۱]. «تا کسانی را که بد کرده‌اند به سزای اعمال‌شان برساند و به کسانی که نیکی کرده‌اند پاداش نیک دهد». از این آیه کریمه ﴿فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِبر می‌آید هر عملی که دارای فضیلتی باشد باید آن را انجام داد، مانند خواندن نماز در اول وقت، و عجله کردن در گرفتن روزه، انجام دادن حج و عمره، و پرداختن زکات و انجام دادن عبادات مسنون و آداب آن. به درستی که این آیه مطالب زیبا و مفید زیادی را در خود جمع نموده است!.

آیه‌ی ۱۵۰-۱۴٩:

﴿وَمِنۡ حَیۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٩[البقرة: ۱۴٩].«و از هر جا که بیرون شدی رو به‌سوی مسجدالحرام کن و همانا آن حق است و از جانب پروردگار تو است و خدا از آنچه می‌کنید بی‌خبر نیست».

﴿وَمِنۡ حَیۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیۡکُمۡ حُجَّةٌ إِلَّا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِی وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِی عَلَیۡکُمۡ وَلَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٠[البقرة: ۱۵۰].«و از هرجا که بیرون آمدی رو به‌سوی مسجدالحرام کن و هرجا که بودید رو به‌سوی آن کنید تا مردم بر شما حجتی نداشته باشند. مگر ستمگران که از آنان نترسید و از من بترسید تا نعمتم را بر شما کامل گردانم، و تا هدایت شوید».

یعنی در سفرهایت و هر کجا که بیرون شدی. (و این برای عموم است) ﴿فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِبه‌سوی مسجدالحرام رو کن. سپس به طور عموم امت را خطاب نمود و فرمود: ﴿وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُو هرجا که بودید رو به‌سوی بیت الحرام کنید.

و فرمود: ﴿وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَبا «إنّ» و «لام» آن را تاکید نمود تا کوچک‌ترین شبهه‌ای در آن نباشد و گمان برده نشود رو کردن به کعبه یک امر دلخواه است، بلکه یک امر و دستور است و باید امتثال نمود. ﴿وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَو خداوند از آنچه می‌کنید بی‌خبر نیست، بلکه نسبت به همه حالت‌های شما اطلاع دارد، پس ادب را رعایت کنید و با اطاعت از دستورها و پرهیز از نواهی‌اش همواره وی را مراقب بدانید، زیرا خداوند از کارهایتان بی‌خبر نیست، بلکه شما را به طور کامل مجازات خواهد کرد، اگر عمل‌تان خیر باشد پاداش شما خیر است و اگر عمل‌تان بد باشد پاداش شما خیر است و اگر عمل‌تان بد باشد جزای بد خواهید یافت. ﴿وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَرو کردن به کعبه مشرّفه را برایتان مشروع نمودیم تا زبان اهل کتاب و مشرکین را نسبت به شما کوتاه کنیم. چون اگر پیامبر همچنان به بیت المقدس رو می‌کرد حجت علیه او اقامه می‌شد، زیرا اهل کتاب در کتاب‌هایشان می‌یابند که قبله همیشگی و پایدار پیامبر بیت الحرام است، و مشرکین نیز آنرا می‌دانند، و اگر محمد صبه این قبله رو نکند بهانه‌های آنان شروع شده و می‌گویند: چگونه پیامبر صادعا می‌کند که بر دین ابراهیم و از فرزندان اوست، در صورتی که قبله او را ترک کرده است؟ پس با رو کردن به قبله حجت بر اهل کتاب و مشرکین اقامه شد وحجت و بهانه آنها بر پیامبر قطع گردید. ﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡبه جز کسانی از آنها که غیر منصفانه و ظالمانه استدلال کرده و برای اثبات ادعای خویش جز پیروی از خواست‌ها و آرزوهای نفسانی خود، هیچ سندی ندارند. پس راهی برای قانع کردن چنین افرادی نیست. همچنین شبهه‌ای که آنان مطرح می‌کنند از وجاهت و جایگاهی برخوردار نیست و نباید به آن بها داد، بنابر این خداوند فرمود: ﴿فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡپس، از آنها نترسید چون حجت‌هایشان باطل است و باطل خوار و بی‌ارزش است، و اهل باطل نیز بی‌ارزش و خوارند، به خلاف صاحب حق، زیرا حق، قدرت و عزتی دارد که موجب پیدایش خوف و خشیت در دل اهل آن می‌گردد. به همین جهت خداوند دستور داده است که مومنان از او بترسند، ترس از خدا اساس هر خیر و برکتی است، پس هر کس از خدا نترسد از سرپیچی و معصیت دست بر نمی‌دارد و از دستورات او اطاعت نمی‌کند.

در جریان تغییر قبله از بیت المقدس به‌سوی کعبه از طرف مسلمانان، فتنه و آشوب بزرگی روی داد، و اهل کتاب، منافقان و مشرکان به آن دامن زدند و در آن سخن‌ها گفتند و شبهات فراوانی پیرامون آن مطرح کردند، بنابر این خداوند آن را به کامل‌ترین صورت بیان کرد و با بکار بردن تاکیدات فراوانی در این آیات، بر این موضوع تاکید کرد.

۱- از جملۀ این تاکیدها این است که خداوند سه بار فرمان داد رو به‌سوی کعبه کنند با این‌که یک بار کافی بود.

۲- دستور و فرمان خدا یا برای پیامبر است و امت در آن داخل می‌باشد، و یا دستور به عموم امت است. اما در این آیه پیامبر را به صورت ویژه امر نمود و فرمود: ﴿فَوَلِّ وَجۡهَکَرو به آن کن. و در ﴿فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡتمام امت را به استقبال کعبه امر نمود.

۳- خداوند همه بهانه‌ها و دلایل باطلی را که اهل کینه و عناد ایراد کردند، رد نمود. و تمام شبهات مطرح شده را باطل کرد، همان‌طور که پیش‌تر توضیح آن گذشت.

۴- او اهل کتاب را مایوس کرد از این‌که پیامبر به قبله آنان رو کند.

۵- فرمود: ﴿وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَبا این‌که فقط خبر دادنِ پیامبر راستگو و بزرگوار کافی بود.

۶- خداوند خبر داد -و او به امور پنهان آگاه است- که صحت و درست بودن این کار برای اهل کتاب ثابت است، اما آنها از روی علم و آگاهی این گواهی دادن را پنهان می‌کنند.

و از آنجا که تغییر جهت قبله به‌سوی کعبه برای ما نعمتی بزرگ بود و لطف و مهربانی خداوند نسبت به این امت همواره رو به افزونی است و تمام احکام و قوانینی را که برای آنها مشروع کرده در راستای برخورداری امت اسلامی از الطاف و برکات خداوند منان است، فرمود: ﴿وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِی عَلَیۡکُمۡو تا نعمت خودم را بر شما کامل گردانم. نعمت اصلی عبارت است از هدایت به‌سوی دین خدا از طریق فرستادن پیامبر و فرو فرستادن کتابش، سپس نعمت‌های فراوان دیگرش که غیر قابل شمارشند این اصل را کامل می‌گردانند. زمانی‌که خداوند پیامبرش را مبعوث کرد تا هنگامی که رحلتش از دنیا نزدیک شد حالات و نعمت‌های فراوانی را به او ارزانی داشت و به امت او نعمتی داد که با آن، نعمت خویش را بر امت او نعمتی داد و کامل گردانید، و خداوند این آیه را بر او نازل فرمود: ﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗا[المائدة: ۳]. «امروز دین‌تان را برایتان کامل نمودن و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین برایتان پسندیدم». پس خداوند را بر فضل و بزرگواری‌اش سپاس و ستایش می‌کنیم، فضلی که نمی‌توان آن‌را به حساب و شماره درآورد تا چه رسد به این‌که بتوانیم شکر آن ‌را به‌جای آوریم.

﴿وَلَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَباشد که حق را بشناسید و به آن عمل کنید. پس خداوند متعال از سر مهربانی و لطفی که نسبت به بندگانش دارد اسباب هدایت را برای آنها بسیار سهل و آسان کرده، و آنها را به در پیش گرفتن راه‌های هدایت آگاه نموده و اسباب هدایت را برای آنان به طور کامل بیان فرموده است، به گونه‌ای که خداوند مخالفان حق را بر می‌انگیزد تا در آن به مجادله بپردازند، و از این طریق حق روشن می‌شود و نشانه‌ها و معجزات الهی نمایان می‌گردد، و باطل بودن باطل واضح گشته، و معلوم می‌شود که باطل حقیقتی ندارد. و اگر باطل به مقابله با حق بر نمی‌خواست چه بسا که برای بسیاری مردم بطلان باطل مشخص نمی‌گردید. زیرا از قدیم گفته شده است که هرچیز با مخالف و ضدش شناخته می‌شود. پس اگر شب نبود برتری روز دانست نمی‌شد، و اگر زتشی وجود نداشت ارزش «خوبی» درک نمی‌شد، و اگر تاریکی نبود فایده نور دانسته نمی‌شد، و اگر باطل نبود حق به صورت ظاهر، آشکار نمی‌گشت. پس خداوند را بر این نعمت بزرگ سپاس می‌گوییم».

آیه‌ی ۱۵۲-۱۵۱:

﴿کَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِیکُمۡ رَسُولٗا مِّنکُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِنَا وَیُزَکِّیکُمۡ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ١٥١[البقرة: ۱۵۱].«همان‌گونه که پیامبری از خودتان به میانتان فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاکیزه گرداند. و به شما کتاب و حکمت می‌آموزد و آنچه که نمی‌دانستید آن را به شما می‌آموزد».

﴿فَٱذۡکُرُونِیٓ أَذۡکُرۡکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِی وَلَا تَکۡفُرُونِ١٥٢[البقرة: ۱۵۲].«پس مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم و شکر مرا به جا آورید و ناسپاسی نکنید».

خداوند متعال می‌فرماید : نعمت‌هایی را که با رو کردن به کعبه به شما ارزانی نمودیم و با شرایع و اعطای دیگر نعمت‌ها آن را کامل گرداندیم، چیز نوظهوری نبود که سابقه نداشته باشد، بلکه ما اصل و اساس همه نعمت‌ها را به شما دادیم سپس آن را با ارزانی داشتن نعمت‌های دیگر کامل نمودیم. پس بهترین نعمت‌ها این است که این پیامبر بزرگوار را که از خود شما است برایتان فرستادیم، پیامبری که نسب و راستگویی و امانت داری و کمال و خیرخواهی او را می‌دانید. ﴿یَتۡلُواْ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِنَاو آیات ما را بر شما تلاوت می‌کند و این، آیه‌های قرآنی و غیر از آن را در بر می‌گیرد. پس پیامبر آیه‌هایی که حق را از باطل، و هدایت را از گمراهی مشخص می‌کنند بر شما می‌خواند، آیه‌هایی که ابتدا شما را به توحید و یگانه دانستن خداوند و کمال او راهنمایی کرد، سپس شما را بر راستگویی پیامبر خدا و وجوب ایمان به او و به همه آنچه پیامبر در رابطه با معاد و امور غیبی بیان کرد راهنمایی نمود، تا هدایت کامل و علم یقینی را بدست آورید. ﴿وَیُزَکِّیکُمۡو اخلاقتان را پاک می‌گرداند، و روح و روان شما را با بارآوردن آن بر اخلاق زیبا، و پالایش آن از اخلاق زشت، تزکیه و پاکسازی می‌کند. هم چنان‌که شما را از شرک به توحید، و از ریا به اخلاص، و از دروغ به راستگویی، و از خیانت به امانت داری، و از تکبر به تواضع، و از بد اخلاقی به خوش رفتاری، و از قطع رابطه و کینه توزی به دوستی با یکدیگر و ایجاد صله رحم و دیگر موارد تزکیه منتقل نمود. ﴿وَیُعَلِّمُکُمُ ٱلۡکِتَٰبَو کلمات و معانی قرآن را به شما می‌آموزد.

﴿وَٱلۡحِکۡمَةَگفته شده که حکمت به معنی سنت است. و عده‌ای نیز می‌گویند: حکمت یعنی شناخت اسرار شریعت و آگاهی یافتن از آن، و قرار دادن هر چیزی در جایگاه مناسبش. بنابر این آموختن سنت در تعلیم کتاب داخل است، زیرا سنت، مبین و مفسّر قرآن است.

﴿وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَو به شما چیزهایی را می‌آموزد که نمی‌دانستید. چون آنها قبل از بعثت پیامبر صدر گمراهی و آشکاری به سر می‌بردند، نه علمی داشتند و نه عملی. پس هر علم و عملی که این امت بدان دست یافته است در سایه برکت وجود پیامبر صبدست آورده است. بنابراین، این نعمت‌ها و بزرگ‌ترین نعماتی هستند که خداوند به بندگانش ارزانی می‌دارد.

پس وظیفه بندگان به جا آوردن شکر خدا بر آن است. بنابراین، خداوند متعال فرمود: ﴿فَٱذۡکُرُونِیٓ أَذۡکُرۡکُمۡخداوند تعالی دستور داده است که از او یاد کنیم و وعده داده که بهترین پاداش را در برابر یاد کردن او به ما بدهد، و آن این است که هرکس خداوند را یاد کند، خداوند نیز او را یاد می‌کند. همان‌گونه که خداوند بر زبان پیامبرش گفته است: «مَنْ ذَکَرَنِى فِى نَفْسِهِ ذَکَرْتُهُ فِى نَفْسِى وَمَنْ ذَکرَنِى فِى مَلإٍ ذَکَرْتُهُ فِى مَلإٍ خَیرٍ مِنْهُمْ». «هر کس مرا در نفس خود (دلش) یاد کند او را در نفس خود یاد می‌کنم، و هر کس مرا در جمعی یاد کند او را در جمعی بهتر از آن یاد می‌کنم»، و ذکر خداوند بهترین چیزی است که قلب و زبان به آن مشغول شود، و نتیجه و ثمره ذکر خدا محبت و شناخت او و پاداش فراوان است. ذکر، اوج شکرگذاری است، بنابر این به طور ویژه به آن فرمان داده ‌است، سپس بعد از آن به طور عموم به شکر دستور داده و می‌فرماید: ﴿وَٱشۡکُرُواْ لِیو به پاس نعمت‌هایی که به شما داده‌ام و انواع رنج‌هایی که از شما دور ساخته‌ام شکر مرا به جا آورید.

شکر خدا به سه طریق انجام می‌شود: قلب، زبان و اعضا. شکر قلبی عبارت از آن است که به نعمت‌های خدا اعتراف نماید. شکر زبانی آن است که سپاس و ستایش خداوند را بر زبان جاری سازد. و شکر از طریق اعضا و جوارح آن است که منقاد فرامین خداوند باشد و از آنچه که از آنها نهی فرموده است پرهیز نماید. پس شکر باعث می‌شود تا نعمتی که وجود دارد باقی بماند و نعمتی که نیست افزوده شود. خداوند متعال فرموده است: ﴿لَئِن شَکَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّکُمۡ[إبراهیم: ٧]. اگر شکر کنید نعمت خود را برای شما بیشتر می‌کنم. علت این‌که پس از ذکر نعمت‌های دینی از قبیل علم، تزکیه اخلاق، و توفیق انجام اعمال شایسته، به شکر کردن دستور داده شده آن است که نعمت‌های دینی بزرگتری نعمت هستند، زیرا احتمال دارد دیگر نعمت‌ها از بین بروند اما نعمت‌های دینی از بین نمی‌روند و شایسته است کسانی که به فرا گرفتن علم با انجام دادن عملی توفیق یافته‌اند خداوند را شکر بگویند تا از فضل خود بر این نعمت‌ها بیافزاید. آنان باید از خودپسندی بپرهیزند و مردم به شکرگذاری مشغول شوند.

و از آنجا که کفر ضد شکر است، خداوند از آن نهی نمود و فرمود: ﴿وَلَا تَکۡفُرُونِدر اینجا منظوراز کفر، ناسپاسی نعمت‌ها و انکار آنها و انجام ندادن مسئولیت‌هایی است که برخورداری از این نعمات آن را بر آدمی واجب می‌دارد. و احتمال دارد که معنی آن عام باشد، پس در این صورت کفر دارای انواع زیادی است که بزرگ‌ترین آن کفر ورزیدن به خدا است، سپس انواع گناهان اعم از شرک و گناهان پایین‌تر را در بر می‌گیرد.

آیه‌ی ۱۵۳:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ١٥٣[البقرة: ۱۵۳]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از شکیبایی و نماز یاری بجویید که خداوند با صبر کنندگان است».

خداوند مؤمنان را فرمان داده است تا در کارهای دینی و دنیوی خود از صبر و نماز یاری بجویند: ﴿بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِصبر یعنی بازداشتن نفس و منع کردن آن از انجام اموری است که آن را نمی‌پسندد، و صبر سه نوع است: صبر طاعت خدا تا آن را به جا آورد، و صبر از ارتکاب گناه تا آن را ترک کند، و صبر بر تقدیرهای دردناک خداوند، به گونه‌ای که او را خشمگین و ناراضی نگردانند. پس برای انجام دادن هرکاری باید از صبر کمک گرفت، و کسی‌که صابر و شکیبا نباشد به آمال و آرزوهایش نمی‌رسد، به ویژه نمی‌تواند طاعات و عباداتی را که مشقّات و زحمات زیادی در پی دارند در طول سال‌های متمادی انجام دهد، زیرا انجام چنین عباداتی مستلّزم صبر و تحّمل فراوان و استقامت در برابر سختی‌ها و شداید است. پس هرگاه آدمی بر انجام عبادات صبر کرد و برآن مواظبت نمود موفق و کامیاب می‌شود، در غیر این صورت سودی نمی‌یابد و محروم می‌شود و همچنین ترک گناه و معصیت که نفس آدمی نسبت به انجام آن انگیزه و گرایش زیادی دارد، جز در سایه صبر فراوان، و کنترل کشمکش‌های قلبی در راستای جلب رضایت خدا ممکن نیست. ضمن این‌که باید از خداوند خواست تا آدمی را از شرّ نفس در امان دارد. به درستی که بدان دچار می‌شود. همچنین بلا و مصیبت‌های سخت و طاقت فرسا که بر آدمی وارد می‌شوند اگر ادامه یابند، نیروهای جسمی و روحی را ضعیف می‌گردانند و به مقتضای ضعف روح و جسم، انسان فریاد نارضایتی از تقدیر الهی را سر می‌دهد. اما چنانچه آدمی صبر نماید و به خدا پناه ببرد و از وی کمک بطلبد، کلیه‌ی آفات بر طرف می‌شوند.

پس معلوم شد که بنده به صبر نیاز دارد و در هیچ حالتی از آن مستغنی نیست. به همین جهت خداوند به صبر دستور داده و خبر داده است که او ﴿مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَبا کسانی است که به واسطه‌ی کمک و توفیق خداوند صبر تبدیل به منش و اخلاق و سرشت آنها شده است. پس با صبر، و هرکار بزرگی سهل می‌شود وهر مشکلی از میان می‌رود. و «همراهی خداوند» همراهی خاصی است که مقتضی محبت و یاری کردن و نزدیکی او به بنده‌اش می‌باشد. و این فضیلت بزرگی برای صابران است. پس اگر برای صبرکنندگان فضیلتی جز همراهی خداوند نباشد همین فضیلت و شرافت آنها را بس است. و اما همراهی عام، همراهی علم و قدرت است. همان‌طور که خداوند فرموده است: ﴿وَهُوَ مَعَکُمۡ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡ[الحدید: ۴]. «و او با شما است هر کجا که باشید». یعنی علم و قدرت او همراه شما است و این برای همه مردم است.

و خداوند دستور داده است که مومنین از نماز یاری بجویند، چون نماز ست ون دین و نور مومنان و پل ارتباط بین بنده و پروردگار است. پس هرگاه نماز به صورت کامل ادا شود و مسنونات آن رعایت گردد و از حضور قلب که مغز نماز است برخوردار باشد، چنین نمازی نزد خداوند پذیرفته خواهد شد، و هرگاه بنده وارد آن شود احساس می‌کند وارد بارگاه پروردگارش شده است، و در مقابل پروردگارش چون بنده‌ای خادم و مودب می‌ایستد و همه آنچه را می‌گوید و انجام می‌دهد با حضور ذهن می‌گوید و انجام می‌دهد، و غرق در نیایش و مناجات پروردگارش می‌شود. بدون شک چنین نمازی بزرگ‌ترین یاور و معین و همه امور است، زیرا نماز، آدمی را از زشتی و منکرات باز می‌دارد. همچنین حضور قلب در نماز باعث می‌شود تا انگیزه‌ی در بنده بوجود بیاید که او را به اطاعت از دستورات پروردگار و پرهیز از آنچه نهی کرده است فرا بخواند. این همان نمازی است که خداوند به ما دستور داده که در انجام هرکاری از آن یاری بجوییم.

آیه‌ی ۱۵۴:

﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَن یُقۡتَلُ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتُۢۚ بَلۡ أَحۡیَآءٞ وَلَٰکِن لَّا تَشۡعُرُونَ١٥٤[البقرة: ۱۵۴].«و کسانی را که در راه خدا کشته می‌شوند مرده نخوانید. بلکه آنان زنده‌اند ولی شما نمی‌دانید».

بعد از آن‌که خداوند یاری جستن از صبر را در همه حالات بیان کرد، نمونه‌ای را ذکر نمود که باید در انجام آن از صبر یاری طلبید و آن جهاد در راه خداست. جهاد بهترین عبادت بدنی و دشوارترین آن است، چون جهاد کار دشواری است، و بسیاری اوقات منجر به کشته شدن او دست رفتن زندگی می‌شود، امری که دنیاگرایان و دوستداران آن فقط به خاطر زنده ماندن و برخورداری از لذایذ آن بدان علاقمندند. به همین خاطر تمام سعی و تلاش آنان بر این است که از این اصل «زنده ماندن» پاسداری کنند و هرآنچه را که به آن ضرر وارد نماید، دور گردانند.

و معلوم است که فرد عاقل چیز دوست داشتنی را جز به خاطر محبوبی والاتر و بزرگوارتر ترک نمی‌کند، بنابر این خداوند خبر داده است هر کس در راه او بجنگد و کشته شود تا حکم ا و اجرا شود و دین او پیروز گردد، نه به خاطر اهدافی دیگر، چنین کسی اگر کشته شود، زندگی زیبا و دوست داشتنی را از دست نداده است بلکه به زندگی بزرگ‌تر و کاملتری از آنچه شما گمان می‌برید دست یافته است. پس شهیدان، ﴿...بَلۡ أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ١٦٩ فَرِحِینَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَیَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِینَ لَمۡ یَلۡحَقُواْ بِهِم مِّنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ١٧٠ یَسۡتَبۡشِرُونَ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٧١[آل عمران: ۱۶٩-۱٧۱]. «آنان پیش پروردگارشان زنده هستند و روزی داده می‌شوند و به آنچه خداوند از فضل خویش به آنها داده ‌است شادمان هستند. به کسانی که هنوز به آنها نپیوسته‌اند مژده می‌دهند که هیچ ترسی بر آنها نیست و اندوهگین نمی‌شوند. به نعمت و فضل خداوند مژده می‌دهند و بی‌گمان خداوند پاداش مومنان را ضایع نمی‌کند».

پس آیا هیچ زندگی بزرگ‌تر از این وجود دارد که نزدیکی خدای متعال و بهره‌مندی از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های لذیذ را به همراه دارد؟! و این روزی جسمی آنهاست، و روزی روحی آنها خوشحالی و شادمانی، و از بین رفتن هر نوع ترس و اندوه است. آیا زندگی بالاتر این وجود دارد؟ و این زندگی برزخ است که از زندگی دنیا کامل‌تر است. پیامبر صخبر داده است که ارواح شهیدان در شکم پرندگان سبزی هستند که وارد نهرهای بهشت می‌شوند و میوه‌های بهشت می‌خورند و به‌سوی چراغهایی که به عرض آویزان شده‌اند، پر می‌کشند این آیه بزرگ‌ترین مشوّق و محرّک برای جهاد در راه خدا و صبر کردن بر آن است.

پس اگر بندگان پاداش کشته شدن در راه خدا را می‌دانستند، از جهاد باز نمی‌ماندند اما نداشتن علمِ یقین به این حقایق اراده‌ها را سست نموده و انسان خوابیده را بیشتر در خواب غفلت فرو برده و پاداش‌های بزرگ و غنیمت‌ها را از دست آدمی می‌گیرد.

چرا چنین نباشد حال آن‌که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَۚ یُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ فَیَقۡتُلُونَ وَیُقۡتَلُونَ[التوبة: ۱۱۱]. «خداوند از مؤمنان جان و مال‌شان را خریده است و در مقابل به آنان بهشت می‌دهد. همان کسانی که در راه خدا می‌جنگند پس می‌کشند و کشته می‌شوند».

سوگند به خدا اگر انسان هزار جان داشته باشد و یکی را پس از دیگری در راه خدا بدهد در مقابل این پاداش بزرگ، اندک است. بنابر این شهیدان پس از مشاهده پاداش خداوند و جزای خوب او چیزی آروز نمی‌کنند جز این‌که به دنیا برگردانده شوند تا دوباره در راه او کشته شوند.

این آیه دلیلی است بر وجود نعمت و عذاب در عالم برزخ، همان‌طور که در این مورد نصوص زیادی وارد شده است.

آیه‌ی ۱۵٧-۱۵۵:

﴿وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِینَ١٥٥[البقرة: ۱۵۵].«و البته شما را با چیزهایی از قبیل ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی و کمبود میوه‌ها می‌آزماییم و مژده بده صابران را».

﴿ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦[البقرة: ۱۵۶].«آن کسانی که چون مصیبتی به آنها برسد گویند: ما از آن خدا هستیم و به‌سوی او باز می‌گردیم».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧[البقرة: ۱۵٧].«آنان درود و رحمت خدا شامل حالشان است و ایشان‌اند هدایت شوندگان».

خداوند متعال خبر داده است که حتما بندگانش را به مشکلاتی گرفتار می‌نماید و با مصایبی می‌آزماید تا راستگو از دروغگو، و ناشکیبا از شکیبا جدا شود. این سنت خداوند متعال در رابطه با بندگانش است، زیرا اگر خوشی و راحتی برای اهل ایمان ادامه یابد و مشکلی برای آنان پیش نیاید نیکی و بدی از هم تشخیص داده نخواهد شد و فساد و تباهی به وجود خواهد آمد. و حکمت الهی اقتضا می‌نماید تا اهل خیر از اهل شر جدا گردند. این است فایده مشکلات، نه این‌که ایمان مومنان را از بین ببرد و آنها را از دین‌شان باز دارد، زیرا پروردگار ایمان مومنان را ضایع نمی‌گرداند. پس خداوند در این آیه خبر داده است که به زودی بندگانش را آزمایش خواهد کرد، ﴿بِشَیۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِبه چیزی از قبیل ترس از دشمنان ﴿وَٱلۡجُوعِو اندکی از گرسنگی، زیرا اگر انها را به ترس یا گرسنگی کامل مبتلا نماید هلاک می‌شوند. مشکلات و بلایا انسان را تصفیه و پالایش کرده اما او را هلاک نمی‌کند. ﴿وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِاین بخش از آیه شامل تمام ضررهایی است که متوجه اموال می‌شود از قبیل آفت‌های آسمانی، غرق شدن، ضایع شدن، و اموالی که پادشاهان ستم‌گر و راهزنان با زور و فشار می‌ستانند. ﴿وَٱلۡأَنفُسِو از دست دادنِ دوستان و فرزندان و خویشاوند و یاران، و انواع بیماری‌هایی که آدمی یا دوستانش به ان مبتلا می‌شوند. ﴿وَٱلثَّمَرَٰتِو دانه‌ها، خرما و همه درختان، و از بین رفتن سبزی‌ها و گیاهان به علت سرما یا آتش سوزی یا به سبب آفتی آسمانی از قبیل ملخ و غیره. این چیزها باید به وقوع بپیوندد، چون خداوند دانا و آگاه از آن خبر داده‌است، و همان‌طور که او خبر داده، به وقوع پیوسته است. به هنگام بروز این مشکلات مردم به دو گروه تقسیم می‌شوند: گروهی داد و فریاد سر داده و بی‌صبری می‌نمایند، و گروهی صبر پیشه می‌کنند. کسی که بی‌صبری می‌کند به دو مصیبت گرفتار شده است، یکی از دست رفتن چیز دوست داشتنی و محبوب، و دیگری از دست دادن چیزی بزرگتر، و آن پاداشی ا ست که با صبر به دست می‌آید، که صبر اطاعت از دستور خداست. پس چنین فردی خسارتمند و محروم است، زیرا ایمانی را که با خود داشت، ناقص یافته وصبر، شکر و رضا به قضا را از دست داده و نارضایتی سراسر وجودش را در بر گرفته است، واین بر شدت کمبود و نقص ایمانش دلالت می‌نماید.

و اما کسی که به هنگام پیش آمدن چنین مشکلاتی خداوند به او توفیقِ صبر دهد و از نارضایتی و عصبانیت در سخن و رفتار بپرهیزد و به پاداش خداوندی چشم امید ببندد، و بداند پاداشی که به خاطر صبر بر مصیبت به او می‌رسد از مصیبتی که برای او پیش آمده، بزرگ‌تر است، مصیبت در حق او نعمتی بس بزرگ است، مصیبت در حق او نعمتی بس بزرگ است، چرا که از این طریق به چیزی که برای او مفیدتر است دست یافته است. زیرا او از دستور خداوند اطاعت نموده و پاداش وی را به دست آورده است. بنابراین، خداوند متعال فرموده است: ﴿وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِینَو مژده بده صبر کنندگان را. یعنی به آنها مژده بده که مزدشان بدون حساب و کتاب و به طور کامل داده می‌شود. پس صبر کنندگان کسانی هستند که مژده و بخشش بزرگ را دریافته‌اند.

سپس خداوند آنها را توصیف نموده و می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُمکسانی که هرگاه مصیبتی به آنان برسد. مصیبت بر آن چیزی است که قلب، جسم یا هر دو را به درد آورد، و آن همان چیزهایی هستند که پیش‌تر ذکر شدند.

﴿قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِمی‌گویند: ما ملک خدائیم، تحت امر و فرم ان او هستیم و جان و مالی که داریم از آن وی می‌باشد. پس هرگاه خداوند ما را در جان و مالمان بیازماید، صابر و راضی خواهیم بود، چرا که او «أرحم الراحمین» است و از سر لطف و محبت در ملک خویش تصّرف می‌کند. و نشانه کمال بندگی آن است که بنده اعتقاد داشته باشد خداوند حکیم و مهربان وی را به مصایب و بلایا می‌آزماید، پس باید به قضای او راضی و شاکر بود. چرا که او خیر و منفعت بنده‌اش را می‌خواهد، هرچند که بنده آن را درک ننماید.

و ما که بنده و مملوک خدا هستیم در روز قیامت در حضور ایشان رسیده و ما را بر اعمالمان پاداش خواهد داد. پس اگر صبر پیشه کنیم و به پاداش اخروی چشم بدوزیم، بدون شک اجر و پاداش وافر را خواهیم یافت. و اگر ناسپاسی کنیم، جز خسران و ندامت چیزی بدست نخواهیم آورد. بنابر این باید به هنگام مصایب خود را به خدا بسپاریم و صبر و استقامت داشته باشیم تا حداقل از اجر و ثواب اخروی محروم نمانیم.

﴿أُوْلَٰٓئِکَآن‌هایی که دارای صفت «صبر» هستند، ﴿عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡاز سوی خدا پاداش و درود، ﴿وَرَحۡمَةٞو رحمتی عظیم خواهند یافت. از جمله رحمت خداوند بر آنها این است که به آنان توفیق صبر داد و با صبر، پاداش کامل را دریافتند. ﴿وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَو این‌ها راه یافتگانند، چرا که حق را شناختند و به یقین دانستند که از آنِ خدا هستند و به‌سوی او بر می‌گردند، و به این دانش عمل نمودند و صبر پیشه کردند.

این آیه دلالت می‌نماید که هرکس صبر نکند از پاداش «صابران» محروم می‌ماند. بنابر این ناشکیبا از جانب خداوند مذمت شده و به سزا و گمراهی و زیان گرفتار می‌شود. پس چقدر زیان است تفاوت بین این دو گروه! و چقدر ناچیز است رنج و خستگی صابران! و چقدر فراوان است رنج و زحمت ناشکیبایان!.

این دو آیه انسان‌ها را برای رویارویی با مشکلات آماده می‌سازد، تا به هنگام بروز ناملایمات، تحمل آن آسان باشد. و در این آیه‌ها از اسلحه‌ای سخن به میان آمده است که باید با آن به جنگ مصایب رفت، و آن صبر است. و در این آیه آنچه انسان را بر صبر کردن کمک می‌نماید، بیان پاداش «صابران» است. این آزمایش و امتحان، سنت خداوند است که در گذشته نیز وجود داشته و برای سنت خداوند تغییری نخواهند بود. کما این‌که در این آیه‌ها انواع مشکلات بیان شده است.

آیه‌ی ۱۵۸:

﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَیۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ وَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ١٥٨[البقرة: ۱۵۸].

«بی‌گمان صفا و مروه از نشانه‌های خدا هستند، پس هرکس که حج یا عمره بگذارد بر او گناهی نخواهد بود که آن دو را طواف کند، و هر کس که طاعتی را به دلخواه و مخلصانه انجام دهد پس همانا خداوند سپاس‌گذار و آگاه است».

خداوند متعال خبر می‌دهد صفا و مروه که دو کوه معروف هستند. ﴿مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِاز نشانه‌های آشکار دین خدا می‌باشند که بندگان با حضور در این اماکن، خدا را می‌پرستند. این دو محل، اماکن پرستش خدا هستند، و خدا دستور داده است که شعایر وی گرامی داشته شود: ﴿وَمَن یُعَظِّمۡ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقۡوَى ٱلۡقُلُوبِ[الحج: ۳۲]. «و هر کس نشانه‌های خدا را تعظیم کند همانا آن از پرهیزگاری دل‌هاست».

پس مجموع هر دو نص دلالت می‌نمایند که صفا و مروه از نشانه‌های خدا هستند و تعظیم و بزرگداشت نشانه‌های خداوند از پرهیزگاری دلهاست. و تقوا و پرهیزگاری بر هر مکلفی واجب است. و این دلالت می‌نماید که سعی بین صفا و مروه در حج و عمره فرض است، همانطور که جمهور بر این باورند و احادیث نبوی و عملکرد پیامبر صبر آن دلالت می‌نماید. پیامبر فرموده است: «خُذُوا عَنِّی مَنَاسِککُمْ». «مناسک خود را از من فرا گیرید».

﴿فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَیۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَااین دفع توهمی است که بعضی از مسلمین دچار آن شدند و از سعی بین صفا و مروه خودداری کردند، چون در دوران جاهلیت در صفا و مروه بت‌ها پرستش می‌شدند، خداوند به خاطر این‌که این توهم را دفع نماید، فرمود: سعی بین صفا و مروه اشکالی ندارد.

و مقید کردن «گناه نبودن» برای کسی که به حج و عمره می‌پردازد در این دلالت می‌کند که تنها «سعی» عبادت نیست، مگر این‌که با حج یا عمره همراه باشد. به خلاف طواف کردن خانه کعبه که با حج و عمره مشروع است، و بدون حج و عمره هم عبادت است. اما «سعی» و «وقوف در عرفه و مزدلفه» و «رمی جمرات» از مناسک حج است. و اگر در انجام این کارها از ارکان و اعمال حج تبعیت نشود، بدعت محسوب می‌گردند. چون بدعت در دین دو نوع است: نوعی که بنده، خداوند را با عبادتی پرستش نماید که خداوند آن عبادت را اصلا مشروع نکرده است، و نوعی دیگر آن است که خداوند عبادتی را با ویژگی‌های خاصی مشروع نموده است و بنده آن را برخلاف آن صفت و حالت انجام دهد. و وقوف در عرفه و مزدلفه و رمی و.... در غیر ایام حج، از این نوع است.

﴿وَمَن تَطَوَّعَو هر کس که عبادتی را مخلصانه برای خدا انجام دهد. ﴿خَیۡرٗااز قبیل حج و عمره و طواف نماز و روزه و دیگر عبادات، ﴿فَهُوَ خَیۡرٞ لَّهُاین دلالت می‌نماید که هر اندازه بنده طاعت خدا را بیشتر انجام دهد خیر و کمالش بیشتر خواهد بود و مقامش نزد خداوند به خاطر زیاد شدن ایمانش بالاتر خواهد رفت.

و مقید نمودنِ انجام دادن عبادت به «خیر» بیان‌گر آن است که هرکس بدعت‌هایی را که خدا و پیامبرش مشروع نکرده است، انجام دهد، چیزی جز خستگی به دست نمی‌آورد و هیچ خیری برای وی در پی نخواهد داشت، بلکه اگر بداند که چنین کاری مشروع نیست و به عمد آن را انجام دهد، برای او شر خواهد بود.

﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌهمانا خداوند شکرگذار و داناست. «شاکر» و «شکور» از نام‌های خداوند متعال هستند، خداوندی که کوچک‌ترین عمل را از بندگانش می‌پذیرد و در برابر آن به آنها پاداش بزرگ می‌دهد.

خداوندی که هرگاه بنده دستورات او را اجرا نموده و بر این کار ستایش و تمجید می‌کند، قلبش ایجاد می‌کند و به جسمش نیرو و نشاط می‌بخشد و در هه حالاتش برکت و فزونی عطا می‌کند و به او در کارهایش بیشتر توفیق می‌دهد، سپس در آینده پاداش خود را به طور کامل می‌یابد و این چیزها از پاداش او نمی‌کاهند.

و از جمله شکر و سپاسگذاری خداوند از بنده این است که هر کس چیزی را به خاطر خدا ترک کند، خداوند در عوض به او چیزی بهتری می‌دهد، و هر کس یک وجب به خدا نزدیک شود خداوند یک ذراع به او نزدیک می‌شود. و هر کس به اندازه یک ذراع به او نزدیک شود خداوند به اندازه دو ذراع به او نزدیک می‌شود. و هرکس به‌سوی خدا با حالت عادی راه برود، او به سویش دوان دوان می‌آید. و هرکس با او معامله کند خداوند به او چندین برابر سود می‌دهد. و با این‌که خداوند شاکر و سپاسگذار است، می‌داند چه کسی براساس نیت و ایمان و پرهیزگاری‌اش مستحق پاداش کامل است، و او به کارهای بندگان دانا است، پس اعمال آنها را ضایع نمی‌کند، بلکه اعمال‌شان را برحسب نیات‌شان و کامل‌تر از آنچه که انجام داده‌اند، پاداش می‌دهد.

آیه‌ی ۱۶۲-۱۵٩:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَیَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِی ٱلۡکِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِکَ یَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَیَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ١٥٩[البقرة: ۱۵٩].«بی‌گمان کسانی که دلایل روشن، و هدایتی را که ما فرو فرستاده‌ایم پنهان می‌کنند، بعد از آن که آن‌را در کتاب برای مردم بیان نموده‌ایم، خداوند و نفرین کنندگان ایشان را نفرین می‌کنند».

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَیَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَتُوبُ عَلَیۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٦٠[البقرة: ۱۶۰].«مگر کسانی که توبه کنند و به اصلاح (خویشتن) بپردازند و (حقیقت را) بیان کنند، پس توبۀ ایشان را می‌پذیرم و من بسیار توبه ‌پذیر و مهربان هستم».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمۡ کُفَّارٌ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ لَعۡنَةُ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَ١٦١[البقرة: ۱۶۱].«بی‌گمان کسانی که کفر ورزیدند و در حال کفر مردند، لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم برای‌شان باد».

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَ١٦٢[البقرة: ۱۶۲].«در آن نفرین جاودانه باقی می‌مانند، نه عذابِ آنها سبک می‌گردد و نه به آنان مهلتی داده می‌شود».

این آیات گرچه در مورد اهل کتاب و این‌که آنان شان و منزلت پیامبر صو صفات او را که در کتاب‌شان آمده بود پنهان کردند، نازل شده است، اما حکم آن شامل هر کسی می‌شود که آنچه را خداوند نازل نموده است، کتمان نماید، زیرا خداوند آیات را برای مردم بیان می‌دارد، اما چنین کسی تلاش می‌کند که آیات او را از بین ببرد و آن را پنهان کند، پس این وعید و تهدید سختی است برای کسی که چنین کند.

﴿مِنَ ٱلۡبَیِّنَٰتِیعنی نشانه‌های واضح و آشکار خدا را که بیان‌گر حق و حقیقت‌اند، کتمان نماید.

﴿وَٱلۡهُدَىٰهدایت یعنی علم و شناختی که به وسیله آن می‌توان «صراط المستقیم» را پیدا کرد، و در پرتو آن راه بهشتیان را از راه دوزخیان تشخیص داد. همانا خداوند از اهل علم پیمان گرفته که آنچه را به آنان آموخته است به مردم یاد بدهند و برای آنان تبیین نمایند، کتاب خدا را برای مردم تشریح کرده و آن را کتمان نکنند.

پس هرکس این پیمان را نقض کند و به دو آفت «کتمان ما انزل الله» و «فریفتن بندگان خدا» مبتلا شود، ﴿یَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُخداوند آنان را از ساحتِ مقدس خویش طرد نموده و از رحمت خود محروم می‌نماید. ﴿وَیَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَو تمام لعنت کنندگان آنها را نفرین می‌کنند. یعنی تمام خلایق، پس همه مخلوقات آنان را لعنت می‌کنند، چرا که آنان مکّار و حیله‌گر بودند و دین خدا را به فساد و تباهی کشاندند و در آن تغییر و تبدیل به وجود آوردند. به همین خاطر سزای آنان از جنس کردارشان بود، و چون آنان مردم را از رحمت خدا دور ساختند خدا هم آنها را از رحمت خود دور ساخت. از سوی دیگر، کسی که خیر و نیکی را به مردم یاد بدهد، خداوند و فرشتگان و حتی ماهیهای اقیانوس‌ها و دریاها بر وی درود می‌فرستند، چرا که وی در مسیر مصلحت و منفعت مردم و اصلاح دین آنان گام برداشته و مردمان را به خدا نزدیک کرده است. اما کسی که آیات خدا را کتمان کند، در واقع با امر و فرمان خدا عناد و تضاد دارد، زیرا خداوند آیات خود را برای مردم بیان می‌کند، اما او آن را مخفی و مستور می‌دارد. پس چنین کسی بسیار به جا است که این چنین مورد تهدید قرار گیرد.

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْبه جز کسانی که از گناهانی که انجام داده‌اند پشیمان شده و از آن دست کشیده و بازگشته و تصمیم گرفته‌اند که دوباره آن را تکرار کنند. ﴿وَأَصۡلَحُواْو اعمال فاسد خود را اصلاح کرده‌اند. پس تنها ترک کردن کار زشت کافی نیست مادامی که عمل نیکو انجام نشود.

و نیز برای کسی که آیات خدا را پنهان کرده است تنها دست کشیدن از پنهان کاری کافی نیست بلکه باید آنچه را که پنهان کرده است بیان دارد، و خداوند توبه چنین فردی را می‌پذیرد، زیرا باب توبه همیشه باز است و هرکس که اسباب توبه را فراهم کند خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد. ﴿أَتُوبُیعنی توبه پذیر. پس چنانچه بندگانش توبه کنند، گناهان آنان‌را عفو می‌کند. و خداوند همراه با احسان و نعمت‌هایش بسوی بنده باز می‌گردد. پس چنانچه بنده به‌سوی او باز گردد، خداوند متعال دوباره نعمت‌هایش را به وی ارزانی خواهد داشت.

﴿ٱلرَّحِیمُیعنی کسی‌که مهربانی و رحمت فراوان دارد. رحمت خدا همه چیز را فرا گرفته است. از جمله رحمت او این است که بندگان را به توبه و بازگشتن توفیق داده و آنها توبه کرده و باز می‌گردند، سپس بر آنها رحم نموده و با لطف و احسان خویش توبه آنها را می‌پذیرد. این است حکم توبه‌کننده از گناه.

اما کسی که کفر ورزیده و تا زمان مرگ به کفرش ادامه داده و به‌سوی خدایش بازنگشته و توبه نکرده است، ﴿عَلَیۡهِمۡ لَعۡنَةُ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَلعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر آنان خواهد بود، چون از آنجا که کفر تبدیل به صفت و حالت ثابت آنها گشته است ملعون واقع شدن نیز تبدیل به صفت ثابت آنها می‌گردد و از آنان دور نمی‌شود، چون حکم همراه و ملازم علت خویش است و هرگاه علت وجود داشته باشد حکم نیز خواهد بود، وهرگاه علت وجود نداشته باشد حکم نیز وجود نخواهد داشت.

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَادر لعنت یا عذابی که لازم و ملزوم یکدیگرند برای همیشه خواهند بود. ﴿لَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُبلکه عذاب آنها همیشگی و به صورت شدید ادامه خواهد داشت. ﴿وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَو بدی‌شان مهلت داده نمی‌شود، چون وقت مهلت دادن که دنیاست، گذشته است، پس عذری برای آنان باقی نمانده است که به آن اعتذار جویند.

آیه‌ی ۱۶۳:

﴿وَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ١٦٣[البقرة: ۱۶۳].«و معبود شما معبودی یگانه ا ست، معبود به حقی جز او وجود ندارد، بخشنده و مهربان است».

خداوند متعال خبر می‌دهد - و او راستگوترین گویندگان است - که خداوند ﴿إِلَٰهٞ وَٰحِدٞدر ذات و اسماء و صفات و کارهایش یکتا و یگانه است، پس او شریک و همتا و مثیل و نظیری نداشته، و جز او آفریننده و مدبری وجود ندارد. پس وقتی خداوند چنین است سزاوار است که معبود قرار داده شده و با انواع عبادت‌ها پرستش شود و هیچ چیزی از آفریده‌هایش با او شریک گرفته نشود. چون او ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُدارای آنچنان رحمت فراوان است که مهربانی هیچ کسی به اندازه مهربانی او نیست و رحمت او همه چیز را فرا گرفته و هر موجود زنده‌ای از آن برخوردار است.

پس خداوند با رحمت خویش همه آفریده‌ها را به وجود آورده است و آنها را از انواع کمالات برخوردار نموده، و هر رنج و کاستی را از آنها دور کرده است. و نیز رحمت خداوند باعث شده است که پروردگار صفات و نعمت‌هایش به بندگانش بشناساند و همه منافع دینی و دنیوی آنها را که به آن نیاز دارند بوسیله فرستادن پیامبران و نازل کردن کتاب برای آنها بیان نماید. پس وقتی معلوم شد هر نعمتی که بندگان دارند از جانب خداست، و هیچ یک از آفریده‌ها به دیگری فایده‌ای نمی‌رساند، در می‌یابد که فقط خداوند سزاوار هر نوع عبادت و پرستشی است، و تنها او باید مورد محبت قرار گیرد، و تنها باید از او ترسید، و فقط باید به او امیدوار بود و بر او توکل نمود، و دیگر عبادات را فقط برای او انجام داد.

و بزرگ‌ترین ستم و زشت‌ترین زشتی آن است که بنده از عبادت و پرستش خدا روی گرداند و پرستش بندگان روی آورد و آفریده‌های خاکی را با پروردگار جهانیان شریک قرار دهد، و یا مخلوقی را که امورش از سوی خداوند تدبیر می‌شود و از همه جهات ناتوان است، همراه با آفریننده توانا و قوی که بر همه چیز غالب است و هر چیزی در برابر او سرخم کرده است پرستش کند.

پس این آیه بیان‌گر یگانگی خداوند متعال و معبود بودن او و تاکید بر یگانگی و الوهیتوی و نفی الوهیت از دیگر مخلوقات است. و این‌که وجود همه نعمت‌ها و دور شدن همه رنج‌ها و کاستی‌ها از آثار رحمت او می‌باشد. پس این آیه دلیلی اجمالی است بر یگانگی او. سپس دلایل تفصیلی و مشروح را بیان کرده و می‌فرماید:

آیه‌ی ۱۶۴:

﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡکِ ٱلَّتِی تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ بِمَا یَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِیفِ ٱلرِّیَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَیۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ١٦٤[البقرة: ۱۶۴].«همانا در آفرینش آسمان‌ها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز و کشتیهایی که در دریا برای بهره‌وری مردم در حرکت‌اند، و آبی که خداوند از آسمان فرو می‌فرستد و با آن زمین را پس از مرگش زند گردانده، و در زمین هر جنبده‌ای را پخش نموده، و در گردش بادها و ابر مسخّر بین آسمان و زمین نشانه‌هایی است برای قومی که می‌اندیشند».

﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِخداوند متعال خبر می‌دهد که در این آفریده‌های بزرگ نشانه‌های فراوانی است. یعنی نشانه‌هایی دال بر یگانگی خداوند و الوهیت و فرمانروایی و رحمت و سایر صفاتش. اما این نشانه‌ها ﴿لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَبرای کسانی هستند که عقل دارند و از عقل خود برای تفکر در آفریده‌ها استفاده می‌نمایند.

پس آدمی برحسب اندیشه و عقلی که خداوند بر او ارزانی داشته است باید از آیه‌ها و نشانه‌هایش بهره‌مند شود و آن را با فکر و عقل و تدبیرش حلاّجی کند. پس در ﴿خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِآفرینش آسمان‌ها و بلندی و گستردگی خورشید و ماه و استواری آنها، ودر آفرینش خورشید و ماه و ستارگانی که خداوند برای منافع بندگان در آسمان قرار داده.

و آفرینش ﴿ٱلۡأَرۡضَزمین نیز که آن را برای مردم گهواره قرار داده تا بر آن بیاسایند و از آنچه که در آن وجود دارد بهره برند و از آیات و نشانه‌هایش عبرت بگیرند، بیان‌گر آن است که خداوند در «خلق» و «تدبیر» منفرد بوده و از قدرت و توانایی فراوانی برخوردار است. نیز بیان‌گر حکمت خداوند است، حکمتی که بر اساس آن این نشانه‌ها را محکم و زیبا آفریده و آنها را نظم داده‌است. نیز بیان‌گر علم خداوند و رحمت اوست، و این‌که با این نشانه‌ها منافع و نیازهای آفریده‌ها را برطرف می‌نماید.

و این آیات بزرگ‌ترین دلیل بر کمال خداوند است و این‌که او سزاوار هر نوع پرستشی می‌باشد، زیرا در آفریدن، و تدبیر و انجام امور بندگان یگانه و تنهاست.

﴿وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِدر پی یکدیگر آمدن شب و روز به صورت همیشگی، به گونه‌ای که هرگاه یکی برود دیگری جای آنرا می‌گیرد، و گرمی و سردی و میانه و کوتاه و طولانی بودن، و فصل‌هایی که پدید می‌آیند و منافع انسان‌ها و حیوانات و همه آنچه امور با نظم و تدبیری انجام می‌شود که عقل‌ها از آن حیرانند و فرزانگان از درک آن عاجزند. این تغییرات بر قدرت و علم و حکمت و رحمت گسترده و لطف فراگیر گرداننده آن، و بر کارسازی و تدبیر و عظمت و فرمانروایی او دلالت می‌کند. همه این موارد ایجاب می‌کند که تنها او پرستش شود و تنها او مورد محبت و تعظیم قرار گیرد و تنها از او بیم داشت و به او امیدوار بود، و در راستای خشنودی او تلاش نمود.

﴿وَٱلۡفُلۡکِ ٱلَّتِی تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِو در کشتی‌هایی که در دریا روان هستند. خداوند ساختن این کشتی‌ها را به بندگانش الهام نموده و ابزار و اسباب لازم جهت ساختن آن را در اختیار آنان قرار داده‌است. سپس دریای بیکران و بادهایی را برای شما مسخر نموده است که با آن کشتی‌های مملو از مسافر و کالای تجاری که آدم‌ها مصالح و منافع زندگی‌اشان را با آن تامین می‌کنند به حرکت در می‌آورد. پس چه کسی ساختن این کشتی را به آنها الهام نمود؟ و چه کسی به آنها توانایی داد تا آن را بسازند؟ و چه کسی ابزار و اسباب ساختن کشتی را در اختیار آنان قرار داد؟ چه کسی دریا را برای آنها رام گرداند؟ و چه کسی برای ماشین‌های آبی و خشکی، سوختنی را آفریده است که بوسیله آن انسان‌ها و کالاها را حمل نمایند؟

آیا این چیزها به طور اتفاقی درست شده‌اند، یا این مخلوق ضعیف و ناتوان که به هنگام تولد نه دانشی است و نه توانایی و قدرتی، به تنهایی آن‌را ساخته و به راه انداخته است؟! مخلوقی که بدون علم و قدرت به دنیا آمده، سپس خداوند به او توانایی بخشیده، و آنچه را که می‌خواست به او یاد داده‌است. آیا او رام‌کننده این چیزهاست یا پروردگار واحدی که حکیم و داناست و هیچ چیزی وی را ناتوان و ضعیف نمی‌کند و انجام هیچ کاری برای او غیر ممکن نیست؟ آری! همه چیز در بر ابر ربوبیت و عظمت او سر تعظیم فرود می‌آورد، و بنده ضعیف فقط جزئی از اجزای اسباب و عواملی است که خداوند بوسیله آن عوامل، این امور را به وجود آورده است. پس این بیان‌گر رحمت خداوند و عنایت او به آفریده‌هایش است، و ایجاب می‌کند که محبت و ترس و امید و عبادات و کرنش و تعظیم برای او انجام شود.

﴿وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖو آن بارانی است که از ابرها فرود می‌آید. ﴿فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاو در نتیجه انواع حبوبات و گیاهان را می‌رویاند که مورد نیاز خلائق است و بدون آن نمی‌توانند زندگی کنند.

آیا این بیان‌گر قدرت و توانایی خدایی نیست که آن را فرو فرستاده و بوسیله آن چیزهای زیادی را از زمین بیرون آورده است؟! و آیا بیان‌گر رحمت و لطف او نسبت به بندگان و تهیه منافع آنها و شدت نیازمندی بندگان به خدا نیست؟!.

آری! همین امر ایجاب می‌کند که خداوند معبود و خدای آنها باشد، و مردگان را زنده کند و آنها را بر اعمال‌شان پاداش یا کیفر دهد. ﴿وَبَثَّ فِیهَاو در مناطق مختلف زمین گسترانده است ﴿مِن کُلِّ دَآبَّةٖجنبندگان گوناگونی را، که بر قدرت و عظمت و یگانگی و فرمانروایی بزرگ او دلیل می‌باشند. خداوند همه این جنبدگانِ روی زمین را برای انسان مسخّر و رام نموده است تا از آن استفاده کنند.

انسان‌ها از گوشت بعضی از جنبدگان روی زمین استفاده می‌کنند و از شیر آن می‌نوشند، و بر بعضی از آنها سوار می‌شوند، و از بعضی از آنها برای تهیه منافع و محافظت از خویشت ن بهره می‌برند. و بعضی هستند که از آن عبرت و پند گرفته می‌شود. خداوند هر نوع جنبنده‌ای را در زمین پخش نموده و کفیل روزیشان است. پس هیچ جنبنده‌ای در روی زمین نیست مگر این‌که روزی آن بر عهده خداست و او قرارگاه و محل رفت و آمدش را می‌داند.

﴿وَتَصۡرِیفِ ٱلرِّیَٰحِو در گردش بادها و سرد و گرم شدن، و وزیدن آن به‌سوی جنوب و شمال و شرق و دیگر جهات، و این‌که خداوند گاهی به وسیله آن، ابرها را به حرکت در می‌آورد و گاهی بوسیله آن ابرها را به هم در می‌آمیزد، و گاهی بادها را ابزار تلقیح گیاهان و گاهی آن را سبب بارش باران قرار می‌دهد، و گاهی از شدت و زیان آن می‌کاهد، و گاهی بادها موجب رحمت شده و گاهی بشارت دهنده عذاب خواهند بود.

پس چه کسی این کارها را می‌کند، و چه کسی در این بادها منافعی برای بندگان به ودیعه نهاده است؟! و چه کسی باد را مسخر نموده تا همه حیوانات با آن زنده بمانند و جسم‌ها و درختان و دانه‌ها و گیاهان را رشد دهد؟ آری! خداوند عزیز و حکیم و مهربان که نسبت به بندگانش لطف دارد، این بادها را مسخر نموده است. خداوندی که شایسته و سزاوار هر نوع کرنش و فروتنی و محبت و پرستش است و همه به‌سوی او باز خواهند گشت. خداوند ابرها را که آب زیاد با خود دارند میان آسمان و زمین مسخّر می‌سازد و به هرجا که بخواهد می‌برد و بوسیله آن شهرها و بندگان را زنده می‌گرداند و تپه‌ها و دره‌ها را سیر آب می‌کند. و به هنگام نیاز آب آنرا بر بندگان فرو می‌فرستد، و هرگاه آب باران به آنها زیان برساند، خداوند آن را نگاه می‌دارد، پس آن را از سر رحمت و لطف فرو می‌فرستد و نیز از سر مهربانی و عنایت باز می‌دارد. پس چقدر بزرگ است فرمانروایی و قدرت او! و چقدر احسان او فراوان و منت او مهربانانه است!.

و چقدر زشت است که بندگان از روزی وی بهره برند و با احسان او زندگی کنند، سپس این روزی و احسان را در راه عصیان و سرپیچی از اوامر خداوند صرف نمایند؟ آیا این دلیلی بر بردباری و عفو و گذشت و لطف عظیم او نیست؟ پس در همه حال سپاس از آن خداست.

خلاصه مطلب این‌که هرگاه انسان عاقل در جهان هستی و در امور شگفت‌انگیز آفریده‌ها بیاندیشد و در صنعت و دقت و الطاف و حکمتی که در آن به ودیعه نهاده شده است فکر نماید به این نتیجه می‌رسد که جهان و پدیده‌های آن به حق و برای حق آفریده شده‌اند، و خواهد دانست که این مخلوقات، نشانه‌ها و کتاب‌های هدایتی هستند که انسان را به‌سوی حق و یگانگی خدا راهنمایی می‌کنند. و می‌داند که این پدیده‌ها انسان را به آنچه پیامبران از روز آخرت خبر داده‌اند راهنمایی می‌کنند. و می‌داند که این آفریده‌ها تسلیم فرمان خدا هستند و از خود تدبیری ندارند و نمی‌توانند از مدبر خود سرپیچی کنند.

پس معلوم شد که همه جهان هستی نیازمند و محتاج اوست و او از همه آفریده‌ها بی‌نیاز است. پس هیچ معبود و پروردگار به حقّی جز او نیست.

آیه‌ی ۱۶٧-۱۶۵:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا یُحِبُّونَهُمۡ کَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ وَلَوۡ یَرَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ إِذۡ یَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعَذَابِ١٦٥[البقرة: ۱۶۵].«و دسته‌ای از مردم هستند که همتایانی برای خدا می‌گیرند و آنها را مانند خدا دوست می‌دارند، و آنانکه ایمان دارند خداوند را بیشتر و سخت‌تر دوست دارند. و اگر کسانی که ستم کرده‌اند عذاب را ببینند، دریابند که همه قدرت از آن خداست و خداوند سخت کیفر است».

﴿إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِینَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ١٦٦[البقرة: ۱۶۶].«کسانی که پیروی شده‌اند از کسانی که پیروی کرده‌اند بیزاری جویند و عذاب را مشاهده کنند و پیوند میان‌شان گسسته شود».

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُواْ لَوۡ أَنَّ لَنَا کَرَّةٗ فَنَتَبَرَّأَ مِنۡهُمۡ کَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّاۗ کَذَٰلِکَ یُرِیهِمُ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡ حَسَرَٰتٍ عَلَیۡهِمۡۖ وَمَا هُم بِخَٰرِجِینَ مِنَ ٱلنَّارِ١٦٧[البقرة: ۱۶٧].«و کسانی که پیروی کرده‌اند، می‌گویند: اگر برای ما بازگشتی بود از آنها بیزای می‌جستیم، همان‌گونه که از ما بیزازی جستند این چنین خداوند کردارهایشان را به گونه‌ای حسرت زا به ایشان نشان می‌دهد و آنان بیرون روندگانِ از آتش نیستند».

این آیه ارتباط بسیار زیبایی با آیه پیش دارد، زیرا خداوند متعال در آیه قبل یگانگی خود و دلایل قاطع و روشن آن را که آدمی را به علم یقین می‌رساند بیان داشت. و در اینجا ذکر نمود: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِو دسته‌ای مردم هستند که با وجود این بیان کامل، ﴿مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗابرای خداوند همتایان و همگونانی بر می‌گیرند و در عبادت و محبت و طاعت و تعظیم، آنها را با خدا برابر قرار می‌دهند. و هرکس بعد از اقامه حجت و بیان توحید این‌گونه باشد بداند که مخالف خداست و با او مبارزه می‌کند و از اندیشیدن در آیات او و تامل در آفریده‌هایش روی گردان است. پس او کوچک‌ترین عذری در این مورد ندارد و کیفر و عذاب شدید برای اوست. این‌ها کسانی هستند که برای خدا همتایانی قرار می‌دهند و آنها را در آفریدن و روزی دادن و تدبیر امور و در عبادت با خداوند برابر قرار می‌دهند، و آنها را عبادت می‌کنند تا آنان را به خود نزدیک نمایند.

و ﴿مَن یَتَّخِذُدلیلی است بر این‌که خداوند هیچ همتایی ندارد، بلکه مشرکان بعضی از مخلوقات را همتایان او قرار می‌دهند، همتایانی دروغین، و اسمهایی بدون مسمّی و محتوا. همان‌گونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَکَآءَ قُلۡ سَمُّوهُمۡۚ أَمۡ تُنَبِّ‍ُٔونَهُۥ بِمَا لَا یَعۡلَمُ فِی ٱلۡأَرۡضِ أَم بِظَٰهِرٖ مِّنَ ٱلۡقَوۡلِ[الرعد: ۳۳]. «و برای خداوند انبازانی قرار دادند، بگو:آنها را نام ببرید. آیا خداوند را از چیزی آگاه می‌کنید که در زمین است و او نمی‌داند؟ یا سخنی سطحی (پوچ) می‌گویید»؟!. ﴿إِنۡ هِیَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّیۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ[النجم: ۲۳]. «این بت‌ها نام‌هایی بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذاری کرده‌اید و خداوند دلیلی بر حقّانیت آنها نازل نفرموده است. آنان پیروی نمی‌کنند مگر از گمان». پس مخلوق، همتای خداوند نیست چون خداوند آفریننده است و غیر از او مخلوق و آفریده، پروردگار روزی دهنده است و غیر او روزی داده می‌شوند.

خداوند بی‌نیاز است و بندگان از هر نظر ناقص. خداوند نفع دهنده و ضرر دهنده است و مخلوق نمی‌تواند سود یا زیانی برساند، و هیچ چیزی در اختیار او نیست. پس، باطل بودن سخن کسی که معبود و همتایانی برای خدا قرار می‌دهد، معلوم شد، و فرق نمی‌کند که آن معبود و همتا چه چیز و چه کسی باشد، خواه فرشته یا پیامبری باشد و یا فردی صالح و شایسته یا بتی، و یا هرچیز دیگری. و به یقین دانسته شد که خداوند سزاوار محبت کامل و کرنش کامل است.

بنابراین خداوند مومنان را ستایش نموده و می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِیعنی محبت مومنان برای خدا بیشتر از دوست داشتن کسانی است که با خداوند همتایانی قرار می‌دهند و آنان را دوست می‌دارند، چون مومنان دوستی خود را خالص برای خداوند قرار داده‌اند اما آنها در دوستی خود شریک گرفته‌اند. مومنان کسی را دوست دارند که به حقیقت شایسته محبت است، کسی که محبت او عین صلاح بنده و سعادت و رستگاری اوست. اما مشرکان کسی را به دوستی گرفته‌اند که سزاوار هیچ محبتی نیست و محبت آن عین بدبختی و فساد و از هم پاشیدن امور می‌باشد.

بنابراین خداوند مشرکان را تهدید نموده و می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ یَرَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْو اگر کسانی که با قرار دادن همتا برای خدا و فرود آمدن سر تسلیم در برابر غیر او به خود ستم کرده، و از طریق بازداشتن مردم از راه خدا و تلاش برای زیان رساندن به مردم، به آنان ستم کرده‌اند، ﴿إِذۡ یَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَآنگاه که روز قیامت عذاب را با چشمهایشان مشاهده می‌کنند، ﴿أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعَذَابِبه یقین خواهند دانست که تمام قدرت و توانایی‌ها از آن خداست، و همتایانی که آنها برای خدا گرفته‌اند هیچ قدرتی ندارند. پس در آن روز ناتوانی و عجز چیزهایی که با خدا شریک گرفته‌اند برای آنها روشن می‌شود، نه آن‌گونه که در دنیا بر آنان مشتبه شده بود و گمان می‌بردند که این‌ها اختیاری دارند و آنان را به خدا نزدیک می‌کنند. اما گمانشان نادرست از آب در آمد باعث ناکامی آنها شد، و تلاش آنان باطل گردید و کیفر شدید بر آنان قرار دارند نه تنها چیزی را از آنها دور نکرده و به اندازه ذره‌ای به آنها سودی نرساندند، بلکه آنها را متضرر ساختند.

و پیروی شدگان از پیروی کنندگان بیزاری جویند و پیوندِ میان آنها قطع گردد، چون پیوند و ارتباط آنها به خاطرغیر خدا و برخلاف دستورات او، و پیوندی باطل بود. بنابر این اعمال‌شان که امید آن را داشتند نفع و نتیجه‌ای برای آنان در بر داشته باشد نابود گشته و احوال‌شان از هم پاشیده شده و در می‌یابند که دروغگو بوده‌اند. و کارهایی که انجام می‌دادند مایه حسرت و پشیمانی آنان شده و برای همیشه در جهنم خواهند ماند و هرگز از آن بیرون ماند و هرگز از آن بیرون نمی‌آیند.آیا زیانی بزرگ‌تر از این وجود دارد؟!.

این بدان سبب است که آنها از باطل پیروی کردند و به چیزی امید بستند که امیدی در آن نیست، و به جایی چنگ زدند که متمسک خوبی نبود، پس اعمال آنها باطل گردید. و چون اعمال‌شان باطل گردید انگشت حسرت به دهان گرفتند و بسیار متضرر شدند. به خلاف کسانی که به خداوند، پادشاه حق و آشکار دل بستند و اعمال خود را خالصانه برای او انجام دادند و به نفع و سود او امید بستند، پس به راستی چنین کسانی حق را در جای خود قرار دادند. بنابر این اعمال آنان حق و صحیح و استوار است و نتیجه اعمال خود را کسب نموده و پاداش خویش را نزد پروردگارشان بدون هیچ کم و کاستی دریافت می‌دارند.

خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ أَضَلَّ أَعۡمَٰلَهُمۡ١ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَءَامَنُواْ بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٖ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡ کَفَّرَ عَنۡهُمۡ سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ وَأَصۡلَحَ بَالَهُمۡ٢ ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱتَّبَعُواْ ٱلۡبَٰطِلَ وَأَنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّبَعُواْ ٱلۡحَقَّ مِن رَّبِّهِمۡۚ کَذَٰلِکَ یَضۡرِبُ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ أَمۡثَٰلَهُمۡ٣[محمد: ۱-۳]. «آن کسانی که کفر ورزیدند و مردم را از راه خدا باز داشتند، خدا اعمال آنها را نابود خواهد کرد. و آنان به که ایمان آوردند و کردار شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد فرو فرستاده شده ایمان آورند، که آن حق و از جانب پروردگارشان می‌باشد، خداوند گناهانشان را محو می‌سازد و حال‌شان اصلاح می‌نماید. این بدان جهت است کسانی که کفر ورزیدند از باطل پیروی کردند و کسانی که ایمان آوردند از همان حق که از جانب پروردگارشان است پیروی کردند. این چنین خداوند برای مردم مثال‌هایشان را بیان می‌دارد».

و در این هنگام پیروان آروز می‌کنند به دنیا بازگردانده شوند، تا به خدا شریک نورزند و خالصانه خدا را بپرستند و از پیروی شدگان بیزاری بجویند. اما این بسیار بعید است، چرا که فرصت از دست رفته است و اکنون مهلت و فرصتی وجود ندارد. اما با این وجود آنها دروغ می‌گویند، و اگر به دنیا باز گردانده شوند دوباره به آنچه از آن نهی شده‌اند روی می‌آورند: ﴿کَلَّآۚ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا[المؤمنون: ۱۰۰]. «نه، چنین نیست، بلکه این سخنی است که آنها گوینده آن هستند». و آرزویی است که از روی خشم و نفرت از پیروی شدگان که از آنان و گناه‌شان بیزاری جسته‌اند آرزو می‌کنند. و شیطان که در راس پیروی شدگان است وقتی کار به پایان می‌رسد، می‌گوید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَعَدَکُمۡ وَعۡدَ ٱلۡحَقِّ وَوَعَدتُّکُمۡ فَأَخۡلَفۡتُکُمۡۖ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیۡکُم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوۡتُکُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِیۖ فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوٓاْ أَنفُسَکُم[إبراهیم: ۲۲]. «همانا خداوند به شما وعده راستین و حق داد و من هم به شما وعده دادم اما خلاف وعده کردم، و من قدرتی بر شما نداشتم جز این‌که شما را فرا خواندم و شما اجابت کردید. پس من را سرزنش نکنید بلکه خودتان را سرزنش کنید».

آیه‌ی ۱٧۰-۱۶۸:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ کُلُواْ مِمَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ حَلَٰلٗا طَیِّبٗا وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٌ١٦٨[البقرة: ۱۶۸].«ای مردم! از آنچه در زمین حلال و پاکیزه است بخورید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید همانا او دشمن آشکار شماست».

﴿إِنَّمَا یَأۡمُرُکُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ١٦٩[البقرة: ۱۶٩].«همانا شیطان شما را به بدی و زشتی فرمان می‌دهد و این‌که آنچه را که نمی‌دانید به خدا نسبت دهید».

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَیۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ کَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ شَیۡ‍ٔٗا وَلَایَهۡتَدُونَ١٧٠[البقرة: ۱٧۰].«و هنگامی که به آنان گفته شود: از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید، گویند: بلکه از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم، آیا چنان چه پدران‌شان چیزی را درک نکرده و به راه صواب نرفته باشند، (باز هم شایسته پیروی هستند؟!)».

این خطاب متوجه همه مردم اعم از مومن و کافر است. پس خداوند بر آنها منت گذاشته که آنها را فرمان داده تا از تمام آنچه در زمین است، از دانه‌ها و میوه‌ها و حیوانات بخورند، به شرطی که ﴿حَلَٰلٗااستفاده از آن برایتان حلال باشد و آن چیز به زور گرفته نشود و مال دزدی نباشد و بوسیله معامله‌ای حرام یا به صورت نامشروع به دست نیامده باشد.

﴿طَیِّبٗایعنی پاکیزه باشد و ناپاک و آلوده نباشد، مانند مردار و خون، و گوشت خوک و چیزهای نجس و ناپاک. این آیه بیان‌گر آن است که ا صل در هرچیزی مباح بودن آن است و این‌که خوردن و بهره بردن از آن جایز است. نیز از این آیه استنباط می‌شود که حرام بر دو نوع است: یا آن چیز ذاتا حرام بر دو نوع است: یا آن چیز ذاتا حرام است، و آن آلوده و ناپاک است، و یا به سبب چیزی که بر آن عارض گردیده حرام است، و آن حرامی است که به خاطر تعلق گرفتن حق خدا یا حق بندگان به آن حرام شده است.

این آیه نیز بیان‌گر آن است که خوردن به اندازه‌ای که جسم انسان را تقویت کند واجب است و ترک‌کننده آن گناهکار محسوب می‌شود، چرا که فرمان خدا را سرپیچی کرده است.

خداوند آنها را دستور داد تا از آنچه آنان را بدان مامور کرده و صلاح و نیکی آنها را در بردارد، پیروی کنند، و از پیروی کردن از گام‌های شیطان پرهیز نمایند: ﴿خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِیعنی راه‌هایی که شیطان به در پیش گرفتن آن امر می‌کند، و آن راه گناهان و کفر و فسق و ستم می‌باشد. این آیه مطرح شده است «سوائب» [۲]و «حام» [۳]و دیگر خوردنی‌های حرام را در بر می‌گیرد.

﴿إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٌهمانان او دشمن آشکار شماست. یعنی دشمنی‌اش آشکار است و از فرمان دادن شما هدفی جز فریب دادنتان و این‌که اهل جهنم باشید، ندارد، و پروردگار أفقط به این بسنده نکرد که ما را از پیروی نمودن از گام‌های شیطان نهی کند، بلکه ما را از دشمنی او مطلع نمود تا از وی بپرهیزیم. سپس به این اکتفا نکرد و ما را به صورت مشروح از آنچه شیطان به آن فرمان می‌دهد مطلع نمود و بیان داشت که آنچه شیطان بدان فرمان می‌دهد زشت‌ترین و بزرگ‌ترین فساد را در پی دارد. به همین جهت فرمود: ﴿إِنَّمَا یَأۡمُرُکُم بِٱلسُّوٓءِهمانا شیطان شما را به بدی فرمان می‌دهد و انجام دهنده آن را دچار شر و بدی می‌کند. و همه گناهان در این داخل‌اند.﴿وَٱلۡفَحۡشَآءِاز باب عطف خاص بر عام است، زیرا «فحشاء» یعنی گناهانی که زشتی آنها به نهایت رسیده است. مانند زنا و نوشیدن شراب و قتل و تهمت و بخل و سایر موارد، که هرکس عقل داشته باشد آنها را زشت می‌داند.

﴿وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَو این‌که آنچه را نمی‌دانید به خدا نسبت دهید. نسبت دادن امورات شرعی و تقدیری به خداوند بدون علم و آگاهی، در این مورد داخل است. پس هر کس خداوند را به غیر از آنچه او خود را به آن متصف نموده است توصیف کند، و یا به غیر از آنچه پیامبرش او را بدان متصف نموده است، متصف نماید، و یا چیزی را از خداوند نفی کند که آن را برای خود ثابت کرده است، و یا چیزی را برای خداوند ثابت نماید که آن را از خویشتن نفی کرده است، به راستی که بدون علم به خداوند چیزهایی نسبت داده و در مورد او بدون شناخت و آگاهی سخن گفته است.

و هر کس ادّعا کند که خداوند همتایی دارد و تصور کند که با پرستش بت‌ها به خدا نزدیک می‌شود، بی‌گمان بدون علم در مورد خداوند سخن گفته است. و هرکس بگوید خداوند فلان چیز را حلال نموده و فلان چیز را حرام کرده است، یا به فلان چیز دستور داده و از فلان چیز نهی کرده است و بدون آگاهی این چیزها را بگوید، همانا او بدون علم بر خداوند سخن بسته است.

و هرکس بگوید خداوند این نوع را مخلوقات را به خاطر فلان علت آفریده است، و برای اثبت سخن خود دلیلی نداشته باشد، به راستی که بدون علم چیزهایی را به خداوند نسبت داده‌است. و بزرگ‌ترین دروغی که به خداوند نسبت داده می‌شود این است که کلام خدا و پیامبر طبق مفاهیمی را مصطلح کرده‌اند، سپس گفته شود: منظور خدا از کلامش همین بوده است. پس نسبت دادن سخن به خدا بدون علم او از بزرگ‌ترین امور حرام و منحرف‌ترین راه شیطان است. این است راه‌های شیطان که او و لشکریانش مردم را به‌سوی آن فرا می‌خوانند. آری! آنان برای گمراه کردن خلق آنچه از مکر و فریب که در توان دارند، مبذول می‌دارند. اما خداوند متعال به عدل، نیکوکاری، و بخشش به خویشاوندان فرمان می‌دهد و از زشتی و منکر و تجاوز نهی می‌کند. پس انسان باید فکر کند و تجاوز نهی می‌کند. پس انسان باید فکر کند و بنگرد که با کدام یک از این دو دعوتگر همراه است؟ آیا از دعوت خداوند پیروی می‌کند که خیر و سعادت دنیا و آخرت او را می‌خواهد؟ خداوندی که رستگاری کامل در اطاعت اوست و موفقیت آن است که آدمی در خدمت او باشد و همه سودها در معامله کردن با خداوندی است که نعمت‌هایش ظاهری و باطنی را به انسان ارزانی داشته است، خداوندی که جز به خیر و خوبی فرمان نمی‌دهد و جز از شر و بدی نهی نمی‌کند.

یا این‌که از شیطان که دشمن انسان است و او را به بدی فرا می‌خواند و برای هلاک کردن او در دنیا و آخرت تلاش می‌کند، پیروی می‌نماید؟! شیطانی که شر مطلق در اطاعت از اوست، و زیان کامل در ولایت و دوستی او. شیطانی که جز به بدی فرمان نمی‌دهد و جز از خوبی نهی نمی‌کند.

سپس خداوند از حالت مشرکان خبر داده‌است، همان‌هایی که هر وقت به پیروی کردن از آنچه خداوند بر پیامبرش نازل کرده است امر شوند، روی بر تافته و می‌گویند: ﴿بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَیۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآپس آنان به تقلید از پدران‌شان اکتفا کرده و نسبت به ایمان آوردن به پیامبران تمایلی از خودشان نمی‌دهند. در صورتی که پدران‌شان جاهل‌ترین و گمراهترین مردم بوده‌اند. و این مستمسکی است ضعیف برای رد کردن حق و روی گردانی از حقیقت و اظهار بی‌علاقگی نسبت به آن، و دلیلی بر عدم انصاف آنهاست. پس اگر آنها راه هدایت را در پیش می‌گرفتند و نیت پاکی داشتند، می‌بایست از حق پیروی کنند. و هرکس که حق را هدف خویش قرار دهد و آن را باطل مقایسه کند قطعا حقیقت برای او روشن می‌شود، و اگر انصاف داشته باشد از آن پیروی می‌نماید.

آیه‌ی ۱٧۱:

﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ ٱلَّذِی یَنۡعِقُ بِمَا لَا یَسۡمَعُ إِلَّا دُعَآءٗ وَنِدَآءٗۚ صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ١٧١[البقرة: ۱٧۱].«و مثال کسانی که کفر ورزیده‌اند مانند کسی است که گوسفندانی را صدا می‌زند که جز سر و صدا چیزی را نمی‌شنوند، لالند، کورند و آنها نمی‌اندیشند».

بعد از آن‌که خداوند متعال پیروی نکردن آنها از پیامبران و پیام‌هایشان را بیان کرد و این‌که آنها تقلید از پدران‌شان را بر تبعیت از کتاب‌های نازل شده بر پیامبران را ترجیح دادند، بیان داشت که آنها به حق روی نمی‌آورند و هرگز از کینه و مخالفت خود دست بر نمی‌دارند. سپس خبر داد که آنها به هنگام فراخوانی دعوتگر راه ایمان، مانند حیوان‌هایی هستند که چوپانشان آنها را صدا می‌زند و آنان نمی‌دانند که چوپان‌شان چه می‌گوید. پس حیوانات فقط صدایی را می‌شنوند، اما آن صدا را طوری که به آنها فایده برساند، نمی‌فهمند. بنابراین، آنان کر هستند و حق را به منظور فهمیدن و پذیرفتن نمی‌شنوند، و کور هستند و به دیده عبرت به آن نگاه نمی‌کنند، و لالند و چیزی را که به سود آنها باشد بر زبان نمی‌آورند.

و سبب این همه عناد و لجاجت آن است که آنها عقلی درست ندارند، بلکه بی‌خردترین بی‌خردان و نادان‌ترین نادان‌ها هستند. پس اگر کسی به‌سوی نیکی و هدایت فراخوانده شده و از فساد دور گردانده شود، و از فرو رفتن وی در عذاب ممانعت به عمل آید و به چیزهایی دستور داده شود که صلاح و رستگاری و موفقیت و دستیابی به نعمت‌ها را در پی داشته باشد، اما او از فرمان خیرخواه سرپیچی کند و از دستور و حق را دور بیاندازد، شکی نیست که چنین فردی بهره‌ای از عقل ندارد. و چنین فردی گرچه دارای مکر و فریب و خدعه باشد اما در حقیقت بی‌خردترینِ بی‌خردان است.

آیه‌ی ۱٧۳-۱٧۲:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِلَّهِ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ١٧٢[البقرة: ۱٧۲].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از پاکیزه‌هایی که به شما روزی داده‌ایم بخورید و شکر خدا را به جا آورید اگر شما فقط او را می‌پرستید».

﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةَ وَٱلدَّمَ وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِیرِ وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَیۡرِ ٱللَّهِۖ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَیۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ١٧٣[البقرة: ۱٧۳].«بی‌گمان خداوند مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که (هنگام سربریدن) نام غیر خدا بر آن برده شده باشد بر شما حرام کرده است، و هرکس که مجبور به خوردن آن شود بی‌آنکه علاقه‌مند و تجاوزکار باشد، پس گناهی بر او نیست. همانا خداوند بخشنده و مهربان است».

بعد از آن‌که خداوند به صورت عمومی فرمانی را صادر کرد، در این آیه به طور خاص مومنان را فرمان می‌دهد، زیرا در حقیقت مومنان از اوامر و نواهی خدا بهره‌مند می‌شوند. پس آنها ایمان دارند، پس خداوند متعال به آنان دستور داده است که از روزی حلال بخورند و خدا را بر این نعمت‌ها سپاس گویند، و شکر خدا بر این نعمت‌ها یعنی این‌که از این نعمت‌ها در راستای اطاعت از خدا استفاده شود، و از آنها بهره گرفت و انرژی کسب کرد، تا آدمی قدرت و نیرو بگیرد و بتواند کارهایی را انجام دهد که مایه‌ی رسیدن به خداوند متعال هستند.

پس خداوند مومنان را به چیزی دستور داد که پیامبران را به آن دستور داده است و فرمود: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلرُّسُلُ کُلُواْ مِنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًا[المؤمنون: ۵۱]. «ای پیامبران! از چیزهایی پاک بخورید و کردار شایسته انجام دهید».

شکر در این آیه به معنی عمل صالح است. و نفرمود از چیزهای حلال بخورید، چون خداوند روزی‌های پاکیزه و خالص دیگر را نیز برای مومن مباح نموده است، روزیهایی که با ناپاکیها و حرام آلوده نشده‌اند، و چون ایمانش او را از خوردن آنچه که مال او نیست باز می‌دارد. ﴿إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَشکر او را به جا آوردید اگر او را می‌پرستید. این بیان‌گر آن است که هرکس شکر و سپاس خدا را به جا نیاورد خداوند را به یگانگی نپرستیده است، و کسی که شکر خدا را به جا آورد او را پرستش نموده و به آنچه دستور داده عمل کرده است. نیز بیان‌گر آن است که خوردن روزی پاک موجب عمل صالح و سبب پذیرفته شدن آن می‌گردد. و پس از بیان نعمت‌ها به شکر کردن فرمان داده شده است، چون شکر، نعمت‌های موجود را حفظ می‌نماید و نعمت‌هایی را که در دست نیست نعمت‌هایی را که در دست نیست دورتر می‌کند و نعمت‌های موجود را از بین می‌برد.

بعد از آن که خداوند متعال مباح بودند پاکی‌ها را بیان داشت، حرام بودن چیزهای ناپاک را هم بیان کرد و فرمود: ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةَو بر شما مردار را حرام کرده است، و آن چیزی است که مرده باشد و به صورت شرعی ذبح نشده باشد، زیرا مرده ناپاک و مضر است، چون ذاتا آلوده است، و چون اغلب مردارها به سبب بیماری می‌میرند. پس خوردن آن، بیماری را از افزودن می‌کند. و شارع از این قاعده کلی، مردارِ ملخ و ماهی را استثنا کرده و آن را حلال و پاک معرفی نموده است. ﴿وَٱلدَّمَیعنی خون جاری. همان‌طور که در آیه‌ای دیگر به خون جاری مقید شده است.

﴿وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَیۡرِ ٱللَّهِمانند حیوانی که برای بت‌ها و سنگ‌ها و قبور و امثال آن سربریده می‌شود. آنچه که ذکر شد شامل تمامی انواع محرمات نیست، بلکه بیان چند نوع ناپاکی است که از مفهوم ﴿طَیِّبَٰتمستفاد می‌گردد. پس عموم چیزهایی حرام از آیه گذشت که ﴿حَلَٰلٗا طَیِّبٗابود استنباط می‌شود و علت این‌که خداوند متعال چیزهای ناپاک و امثال آن را بر ما حرام کرده این است که نسبت به ما مهربان است، و تا از هر چیز زیان آوری دور باشیم. با وجود این ﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّاگر کسی به سبب گرسنگی و یا نداشتن خوراک حلال یا به سبب اجبار و اکراه مجبور به خوردن حلال یا به سبب اجبار و اکراه مجبور به خوردن حرام شد، ﴿غَیۡرَ بَاغٖبه آن شرط زمانی که به حلال دسترسی دارد، طالب و جوینده حرام نباشد، و یا این‌که اصلا گرسنه نباشد. ﴿وَلَا عَادٖو در خوردن آنچه برای او به صورت اضطراری حلال قرار داده شده است، تجاوز نکند. ﴿فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِهیچ گناهی بر او نیست.

و چون گناه مرتفع شد مسئله به حالت قبلی باز می‌گردد و انسان در این حالت به خوردن مامور است و نباید خود را به هلاکت بیاندازد و خودکشی کند. پس در این هنگام خوردن به او واجب است، و اگر در اثر نخوردنِ مواردی که به عنوان حرام از آنها یاد شد، بمیرد، گناهکار محسوب می‌شود، و او در واقع خودکشی کرده است. و این تساهل و تسامح در رابطه با خوردن محرمات مذکور، ناشی از مهربانی و رحمت خداوند نسبت به بندگانش می‌باشد. سپس خداوند متعال آیه را با دو اسم بزرگواراز اسماء زیبای خود که با این حال و مقام بسیار تناسب دارند، پایان داد و فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌهمانا خداوند بخشنده و مهربان است.

و از آنجا که حلال بودن محرمات مشروط به این دو شرط بود، و احتمالا انسان در رابطه با محقق شدن این شرایط دقت عمل به خرج ندهد، به همین جهت خداوند متعال خبر داد که او بخشنده است، و چنانچه در این زمینه اشتباهی از بنده سرزند آن را می‌آمرزد، به ویژه که ضرورت و نیاز بر بنده غالب آمده و سختی شرایط، حواس او را پرت کرده باشد.

این آیه معرّف آن قاعده معروف است که می‌فرماید: «ضرورت‌ها، محرمات را مباح می‌گردانند». و هرکار ممنوعی که انسان مجبور به انجام آن شده باشد، خداوند مهربان آنرا جایز قرار داده‌است. پس خداوند را در هر حال و در همه جا سپاسگزاریم.

آیه‌ی ۱٧۶-۱٧۴:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَیَشۡتَرُونَ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلًا أُوْلَٰٓئِکَ مَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ إِلَّا ٱلنَّارَ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ١٧٤[البقرة: ۱٧۴].«همانا کسانی که آنچه را خدا از کتاب نازل کرده، پنهان می‌دارند و آن را به بهای اندکی می‌فروشند، در شکم‌هایشان جز آتش چیزی را فرو نمی‌برند و خداوند در روز قیامت با آنها سخن نمی‌گوید و آنها را پاکیزه نمی‌گرداند و برای آنها عذابی دردناک است».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡعَذَابَ بِٱلۡمَغۡفِرَةِۚ فَمَآ أَصۡبَرَهُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ١٧٥[البقرة: ۱٧۵].«ایشان همان کسانی هستند که گمراهی را به هدایت و عذاب را به (ازای) آمرزش خریدند، پس چقدر در برابر آتش بردبارند!».

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ نَزَّلَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّۗ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ ٱخۡتَلَفُواْ فِی ٱلۡکِتَٰبِ لَفِی شِقَاقِۢ بَعِیدٖ١٧٦[البقرة: ۱٧۶].«این بدان سبب است که خداوند کتاب را به حق نازل کرده است و کسانی که در کتاب اختلاف کردند در ستیزی بسیار دور قرار دارند».

این تهدید سختی است برای کسی که آنچه را خداوند بر پیامبرانش فرو فرستاده است پنهان می‌کند، از قبیل علمی که خداوند از صاحبان آن پیمان گرفت تا آن را پنهان ندارند، پس کسانی که آن را با بهره و کالایی از دنیا عوض کنند و دستور خداوند را دور اندازند، ﴿مَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ إِلَّا ٱلنَّارَجز آتش در شکم خود فرو نمی‌برند، چون قیمتی که آنان به دست آورده‌اند با زشت‌ترین معامله و بزرگ‌ترین حرام به دست آورده‌اند. پس سزای آنها از نوع کردارشان است. ﴿وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِو خداوند روز قیامت با آنها سخن نمی‌گوید، بلکه از آنها خشمناک گشته و از آنان روی بر می‌گرداند، و این از عذاب جهنم برای آنان سخت‌تر است. ﴿وَلَا یُزَکِّیهِمۡو آنها را از اخلاق زشت پاکیزه نمی‌گرداند، و آنها کرداری نخواهند داشت که قابل ستایش و خشنودی خداوند باشد، و بر آن پاداش داده شوند. و خداوند آنها را تزکیه نمی‌کند، چون آنان اسباب عدم تزکیه را اختیار کردند، وبزرگترین سب تزکیه، عمل به کتاب خدا و پیروی کردن از آن و فرا خواندن مردم به‌سوی آن است.

اما آنان کتاب خدا را دور انداختند و از آن روی برتافتند و گمراهی را بر هدایت و عذاب را بر آمرزش برگزیدند. بنابر این چیزی جز آتش آنان را نشاید. پس چگونه بر آن صبر می‌کنند و چگونه آن را تحمل می‌نمایند؟

﴿ذَٰلِکَآنچه که ذکر شد از مجازات عادلانه خدا، و منع کردن اسباب هدایت از کسی که هدایت را انکار کرده و ضلالت را پذیرفته است،﴿بِأَنَّ ٱللَّهَ نَزَّلَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّبیان‌گر آن است که خداوند کتاب را برای هدایت آفریدگانش و روشن شدن حق از باطل، و هدایت از گمراهی نازل فرموده است. پس هرکس آن را از مقصود و مرام حقیقی‌اش به سویی دیگر برگرداند سزاوار آن است که به شدیدترین عقوبت و سزا مجازات گردد. ﴿وَإِنَّ ٱلَّذِینَ ٱخۡتَلَفُواْ فِی ٱلۡکِتَٰبِو همانا کسانی که در کتاب خدا اختلاف کردند و به بخشی از آن ایمان آورده و به بخشی از آن کفر ورزیدند، و یا کسانی که کتاب را تحریف کردند و آن را طبق خواست خویش برگرداندند.﴿لَفِی شِقَاقِۢ بَعِیدٖاینان در مخالفت و دشمنانگی دور و دراز قرار دارند، چون آنها با کتابی که حق را به همراه آورده بود و اتفاق و اتحاد آنان را در پی داشت، مخالفت کردند. پس دچار دو دستگی شدیدی شدند و اختلاف و تفرق سختی در میان آنان به وجود آمد. اما کسانی از اهل کتاب به آن ایمان آوردند و در هر چیزی به حکم آن عمل کردند و با یکدیگر متحد و متفق شده و با محبت و مهربانی با یکدیگر معاشرت نمودند.

این آیات متضمن تهدید کسانی است که آنچه را خداوند نازل فرموده است پنهان می‌دارند، و کالای دنیا را بر آن ترجیح می‌دهند. خداوند آنان را مورد تهدید قرار داده است که نه آنان را پاکیزه می‌گرداند و نه آنان را می‌آمرزد. و سبب این امر را بیان کرده و فرموده است: آنها گمراهی را بر هدایت ترجیح دادند، در نتیجه عذاب خدا را به بهای مغفرت او خریدند.

سپس، از شدت بردباری آنها بر شدت جهنم ابراز تعجب نموده و با این کار بیشتر آنان را متالم می‌گرداند چون آنها کارهایی را انجام می‌دهند که آنان را به آتش جهنم می‌رساند. و نیز فرمود: کتاب (ما) مشتمل بر حق است و اتفاق و اتحاد مومنان را در پی دارد، و هرکس با آن مخالفت ورزد از حق دور شده و با آن در ستیز است.

آیه‌ی ۱٧٧:

﴿لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلۡکِتَٰبِ وَٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِ وَٱلسَّآئِلِینَ وَفِی ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّکَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِینَ فِی ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِینَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ١٧٧[البقرة: ۱٧٧]. «نیکی آن نیست که روی خود را به‌سوی مشرق و مغرب بگردانید، بلکه نیکوکار کسی است که به خدا و روز آخرت و ملائکه و کتاب‌ها و پیامبران ایمان داشته باشد، و مال (خود را) علی رغم دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه و نیازمندان و برای آزادی بردگان ببخشد، و نماز را برپا دارد، و زکات را بپردازد، و وفا کنندگان به پیمان‌شان آنگاه که پیمان بستند، و صبر کنندگان در هنگام فقر و بیماری و هنگام جنگ، ایشان راستگویانند و ایشان پرهیزگاران هستند».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِیعنی نیکی آن نیست که روی به‌سوی مشرق و مغرب کنید. پس بحث و مجادله زیاد در این مورد جز خستگی و اختلاف و دو دستگی در بر ندارد. این مانند سخن پیامبر صاست که می‌فرماید: «لَیْسَ الشَّدِیدُ بِالصُّرَعَةِ إِنَّمَا الشَّدِیدُ الَّذِى یَمْلِکُ نَفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ». «قوی آن کس نیست که هنگام کشتی گرفتن طرف را خاک کند، بلکه قوی کسی است که هنگام خشم، خود را کنترل نماید».

﴿وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِبلکه نیکوکار کسی است که به خدا ایمان داشته باشد، و این‌که او معبودی به حق و یگانه است، معبود به حقی که به هر صفت کمالی متصف است، و از هر نقص و کمبودی مبرا است. ﴿وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِو به روز آخرت ایمان بیاورد، و پیامبر از آن خبر داده‌اند که پس از مرگ اتفاق می‌افتد. ﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِو به فرشتگان ایمان داشته باشد، موجودات فرمانبری که خداوند در کتابش و پیامبر صدر احادیث خود برای ما توصیف نموده‌اند. ﴿وَٱلۡکِتَٰبو کتابهایی که خداوند بر پیامبرانش نازل کرده است، که بزرگ‌ترین آن قرآن است. پس به اخبار و احکامی که قرآن در بردارد ایمان داشته باشد. ﴿وَٱلنَّبِیِّ‍ۧنَو به پیامبران به طور عموم، و به ویژه به آخرین و بهترین آنها که محمد صاست ایمان داشته باشد. ﴿وَءَاتَى ٱلۡمَالَو این شامل هر چیزی است که انسان می‌اندوزد، کم باشد یا زیاد. یعنی مال را ببخشد، ﴿عَلَىٰ حُبِّهِبا این‌که آن را دوست می‌دارد. این بیان‌گر آن است که مردم مال را دوست دارند، و بخشش آن دشوار است. پس هرکس مالش را به منظور نزدیکی جستن به خدا ببخشاید نشانه ایمان است.

یکی از مصادیق ﴿ءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِآن است که صدقه بدهد در حالی که آزمند است، امید ثروتمند شدن را دارد و از فقر و تنگدستی می‌ترسد. و اگر صدقه از مال قلیل باشد بهتر است، چون او در این حالت نگاه داشتن مال را دوست دارد، زیرا همواره فقر و تنگدستی خیال او را آواز می‌دهد. و همچنین بخشیدن مال گرانبها و ارزشمند و مالی که آن را دوست دارد، بسیار مهم است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ[آل عمران: ٩۲]. «هرگز به نیکی نخواهید رسید مگر این‌که از آنچه دوست دارید انفاق کنید».

پس نیکی حقیقی از آن کسانی است که مال دوست داشتنی را می‌بخشند. سپس خداوند از کسانی نام برد که باید صدقه را به آنان داد، همان‌هایی که از همه مردم به نیکوکاری و احسان شایسته‌ترند، از قبیل ﴿ذَوِی ٱلۡقُرۡبَىٰخویشاوندان، آن‌هایی که به خاطر مشکلات و گرفتاریهایشان دردمند و ناراحت می‌شوی، و به خاطر شادی آنها شادمان می‌گردی، و به هنگام بروز حوادث به یاری شما می‌آیند و حتی در این مواقع بخشی از هزینه‌های مالی شما را تقبل می‌کنند. پس بهترین نیکی، کمک کردن به خویشاوندان است برحسب نزدیکی و نیازشان.

﴿وَٱلۡیَتَٰمَىٰو یتیمان، آن‌هایی که کسی را ندارند برای‌شان کار کند و پول در بیاورد، و سرمایه‌ای ندارند که به وسیله آن از دیگران بی‌نیاز شوند.

و این بیان‌گر رحمت خداوند نسبت به بندگانش می‌باشد، و این‌که او نسبت به آنها از پدر به فرزندش مهربان‌تر است. خداوند بندگان را توصیه نموده و بر آنها فرض گردانید، به کسانی که پدران‌شان را از دست داده‌اند نیکی کنند، تا همواره سایه پدران خود را بر سر یتیمی مهربانی کند، یتیم او مورد مهربانی قرار خواهد گرفت.

﴿وَٱلۡمَسَٰکِینَو بینوایان. آنان کسانی هستند که فقر و نیازمندی آنها را زمین گیر و خانه نشین کرده است. بنابراین، آنها بر ثروتمندان حق دارند به اندازه‌ای که بینوایی آنها را برطرف کند یا آن را تقلیل نماید، به آنها کمک نمایند. ﴿وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِو مسافری که دور از شهر و دیار خود در راه مانده است. خداوند بندگانش را تشویق نموده است تا به چنین کسی کمک کنند، به گونه‌ای که بتواند به خانه و کاشانه خود برسد. چون او در این حالت نیازمند است. پس کسی که خداوند به او در وطنش نعمت ارزانی نموده است، بر اوست که با برادر مسافرش مهربانی کند، و به اندازه توانش او را کمک نماید، برای او توشه تهیه کند، یا وسیله سفر به او بدهد، یا ستم‌هایی که بر او می‌رود، از وی دور کند.

﴿وَٱلسَّآئِلِینَو کسانی که نیازی برای آنها پیش آمده و موجب شده است گدائی کنند. مانند کسی که باید دیه بپردازد، یا از طرف حکام جریمه شده است. و یا مانند کسی که به منظور تعمیر و بازسازی اماکن عمومی از قبیل مساجد و مدارس و پل و امثال آن از مردم کمک می‌طلبد. پس چنین فردی بر ثروتمندان حق دارد گرچه ثروتمند نیز باشد.

﴿وَفِی ٱلرِّقَابِو در راستای آزاد شدن بردگان. این بخش از آیه شامل آزاد کردن برده، یاری دادن او، و دادن مال به «مُکاتب» و فدیه دادن برای آزادی اسیرانی که در دست کفار هستند. ﴿وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّکَوٰةَقبل از این نیز چندین بار خداوند متعال نماز و زکات را در کنار یکدیگر ذکر نموده است، چون هر دو از بهترین عبادت‌ها و کامل‌ترین آن هستند. نماز و روزه عبادات قلبی، بدنی و مالی هستند، و ایمان و یقین با این دو وزن می‌شوند. ﴿وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖعهد یعنی پایبندی به آنچه خداوند، یابنده بر خود لازم گردانده است. پس این تمامی حقوق خداوند را شامل می‌شود، چون خداوند بندگانش را به اجرای آن ملزم گردانده و بندگان نیز این پیمان را پذیرفته‌اند. و ادای حقوق بندگان را نیز شامل می‌شود، چرا که خداوند آن را بر آنها واجب کرده است، و نیز حقوقی را شامل می‌شود که بنده به گردن گرفته است، مانند کفاره قسم‌ها، و نذرها و امثال آن. ﴿وَٱلصَّٰبِرِینَ فِی ٱلۡبَأۡسَآءِو صبر کنندگان در حالت فقر، چون فقیر از چند جهت نیاز به صبر و شکیبایی دارد، زیرا بر اثر فقر همواره دچار دردهای قلبی و جسمی می‌شود، اما ثروتمند این ناراحتی‌ها را ندارد، زیرا هنگامی‌که می‌بیند ثروتمندان در ناز و تنعم زندگی می‌کنند، و چنین معیشتی برای او مقدور نیست این موضوع اورا ناراحت می‌کند. و اگر گرسنه شود یا فرزندانش گرسنه شوند ناراحت و دردمند می‌گردد. و اگر بر اثر فقر عذابی برخلاف میل و خواسته‌اش بخورد، ناراحت و دردمند می‌شود. و اگر پوشاک مناسبی نداشته باشد دردمند می‌شود، و اگر دچار سرمایی گردد که توان دفع آن را نداشت باشد دردمند می‌گردد. پس در همه این حالات باید صبر کند و به پاداش و ثواب الهی چشم بدوزد. ﴿وَٱلضَّرَّآءِو بیماریهای مختلف، از قبیل تب و زخم، نفخ و درد عضو، حتی درد دندان و انگشت و امثال آن. باید بر این بیماری‌ها صبر نمود، چون جسم ضعیف می‌گردد و متالم می‌شود. و این بسیار بر انسان دشوار است، به خصوص وقتی که بیماری به درازا بکشد، پس فرد مبتلا شده به صبر توصیه می‌شود تا از پاداش خداوند بهره‌مند گردد. ﴿وَحِینَ ٱلۡبَأۡسِو هنگام جنگ و کارزار با دشمنانی که به جنگ و مبارزه‌ی با آنان دستور داده شده است، چون جهاد بی‌نهایت بر انسان دشوار است، و آدمی از کشته یا زخمی شدن، یا به اسارت در آمدن متنفر است. پس در این مورد به صبر نیاز دارد تا خداوند به او پاداش دهد، زیرا پیروزی و کمکی که خداوند به صبرکنندگان وعده داده است و از صبر به دست می‌آید. ﴿أُوْلَٰٓئِکَآن‌هایی که به چنین عقایدی نیکو و کردارهایی که نشانه ایمان هستند، و اخلاقی که مایه زیبایی انسان و بیان‌گر حقیقت انسانیت است، متصف هستند، ﴿ٱلَّذِینَ صَدَقُواْۖکسانی‌اند که در ایمان‌شان صادق هستند، چون اعمال‌شان ایمان آنها را تصدیق می‌نماید. ﴿وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَو این‌ها پرهیزگاران هستند، چون آنها آنچه را از آن منع شده بودند ترک نموده، و آنچه را به انجام آن مامور شده بودند انجام دادند. این اوامر و نواهی مشتمل بر تمام خصلت‌ها و عادات خوب می‌باشند، زیرا وفای به عهد همه دین را در بر می‌گیرد، و عباداتی که در این آیه به آنها اشاره شده است بزرگ‌ترین عبادت هستند، و هرکس این عبادت‌ها را انجام دهد دیگر عبادت‌ها را بهتر انجام داد. پس این‌ها نیکان و راستگویان و پرهیزگارانند. و شما می‌دانید که خداوند چه پاداش‌هایی را در دنیا و آخرت بر این سه کار مترتب نموده است، در پاداش‌هایی که اینجا نمی‌توان آن را به تفصیل بیان کرد.

آیه‌ی ۱٧٩-۱٧۸:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٧٨[البقرة: ۱٧۸]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! در مورد کشته شدگان قصاص بر شما مقرر شده است، آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس هر کسی که از جانب برادرش برای او چیزی بخشوده شد، به خوبی پیروی کند و به نیکی دیه را به او بپردازد. این تخفیف و رحمتی از جانب پروردگارتان برای شماست، پس هرکس بعد از این تجاوز کرد برای او عذابی دردناک است».

﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٧٩[البقرة: ۱٧٩].«و برایتان در قصاص زندگانی است ای خردمندان تا پرهیزگار باشید».

خداوند بر بندگان مومن خویش منت می‌نهد که ﴿ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىبرابری در قصاص را بر آنها فرض گردانیده است و این که قاتل به همان صورتی کشته شود که مقتول کشته شده است. این عمل در واقع اقامه عدل و انصاف بین بندگان است. و مخاطب قرار دادن عموم مومنان دلیل بر این است که بر همه آنها، حتی بر وارثان قاتل و برخود قاتل واجب است تا به ولی مقتول کمک کنند، به نحوی که اگر خواست قصاص نماید باید قاتل واجب است تا به ولی مقتول کمک کنند، به نحوی که اگر خواست قصاص نماید باید قاتل را در دسترس او قرار دهند، و برای آنها جایز نیست که از اجرای این حسد جلوگیری کنند، و ولّی را از قصاص گرفتن باز دارند، آن‌گونه که رسم جاهلیت و کسانی که مانند آنها بودند، بر آن جاری بود.

سپس خداوند متعال به صورت مفصل به بیان «قصاص» پرداخت و فرمود: ﴿ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّآزاد در برابر آزاد. «منطوق» آیه بیان‌گر آن است که باید مرد در برابر مرد کشته شود. ﴿وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰو زن در برابر زن، و نیز قصاص زن در برابر مرد، و مرد در برابر زن از مفهوم آیه برداشت می‌شود.

پس منطوق آیه مقدم است بر مفهوم آن. و در سنت هم آمده است که مرد به خاطر کشتن زن کشته می‌شود. اما پدر و مادر هر اندازه مرتبه‌ی آنان بالا رود، (مانند: پدر بزرگ و پدرِ پدر بزرگ، و مادر بزرگ و مادرِ مادر بزرگ و....). از این حکم خارج هستند، پس آنها به سبب کشتن فرزندشان قصاص نمی‌شوند، چون در حدیث چنین آمده است. و فرموده خداوند ﴿ٱلۡقِصَاصُبیان‌گر آن است که عادلانه نیست پدر به سبب کشتن فرزندش کشته شود چون در قلب پدر چنان مهربانی و شفقتی وجود دارد که او را از کشتن فرزندش منع می‌کند. مگر این‌که در عقلش اختلال به وجود آمده باشد، و یا این‌که فرزندش او را به شدت اذیت کند. همچنین در سنت وارد شده است که مسلمان به خاطر کشتن کافر وارد شده است که مسلمان به خاطر کشتن کافر کشته نمی‌شود، پس این نیز از عموم آیه خارج می‌باشد. ضمن این‌که آیه فقط خطاب به مومنان است. ضمن این‌که آیا فقط خطاب به مومنان است. و نیز عادلانه نیست که دوست خدا به سبب کشتن دشمن خدا کشته شود. ﴿وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِو برده در برابر برده کشته می‌شود چه مرد باشد چه زن، قیمت‌شان برابر باشد یا متفاوت.

و مفهوم آیه بیان‌گر آن است که آزاد در برابر برده کشته نمیشود، چون آزاد با برده برابر نیست. برخی از علما با استناد به مفهوم ﴿وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰگفته‌اند: کشتن مرد در برابر زن جایز نیست. و قبلا گفتیم که در سنت وارد شده است که مرد به سبب کشتن زن کشته می‌شود.

این آیه بیان‌گر آن است که اصل، واجب بودن قصاص قاتل است، و دیه بدل قتل است. بنابر این فرمود:﴿فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞچنانچه ولی مقتول از کشتن قاتل گذشت نمود وبه دیه روی آورد، یا این‌که بعضی از اولیای مقتول از کشتن قاتل صرف نظر کردند، قصاص ساقط می‌گردد یا دیه گرفتن اختیار و انتخاب با ولّی مقتول است. پس وقتی ولی مقتول از قاتل گذشت نمود، بر او واجب می‌گردد که قضیه را ﴿بِٱلۡمَعۡرُوفِبه خوبی دنبال نماید بدون این‌که بر قاتل سخت بگیرد، و نباید او را به چیزی وادار نماید که در توانش نیست، بلکه باید به خوبی از او دیه بگیرد و او را در تنگنا قرار ندهد. و بر قاتل لازم است ﴿وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖکه بدون تاخیر، و بدون کم و کاست، و با ادب و متانت کامل دیه را بپردازد.

پس آیا جزای کار نیکی که ولّی مقتول با او کرده و وی را بخشوده است جز پرداخت دیه به نحو احسن چیز دیگری است؟ و در رابطه با ادای همه حقوقی که بر ذمه آدمی تعلق می‌گیرد، به نیک رفتاری دستور داده شده است، به صاحب حق دستور داده شده است که به خوبی حقش را پیگیری نماید، و به کسی که حق بر گردن اوست دستور داده شده است به نیکی آن را ادا نماید. و خداوند متعال در این بخش از آیه: ﴿فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِمسلمانان را به صرف نظر کردن از کشتن قاتل و گرفتن دیه تشویق کرده است، و بهتر آن است که قاتل را بدون گرفتن دیه آزاد کرد. و سخن خداوند که می‌فرماید: ﴿أَخِیهِبیان‌گر آن است که قاتل، کافر نیست، چون منظور از برادر در اینجا برادر ایمانی است، پس او با ارتکاب قتل از دایره ایمان بیرون نمی‌رود، و به طریق اولی کسی که مرتکب گناهانی می‌شود که از کفر پایین‌ترند کافر نمی‌شود، بلکه به سبب ارتکاب گناه، ایمانش دچار نقص و کمبود می‌گردد. و هرگاه اولیای مقتول گذشت کردند یا بعضی از آنها گذشت نمودند، خون قاتل مصون خواهد بود. پس ﴿فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَهرکس بعد از گذشت کردن، تجاوز کرد. ﴿فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞدر آخرت برای او عذابی دردناک است. و اما حکم کشته شدن متجاوز از آیه‌های گذشته فهم می‌شود، چون او یک نفر همانند خود را کشته است، پس بدین سبب کشتن او واجب می‌شود. و عده‌ای «عذاب دردناک» را به «قتل» تفسیر نموده و گفتنه‌اند: آیه بیان‌گر آن است که کشتن او تعیین می‌گردد و جایز نیست او را عفو نمود. و بعضی از علما نیز چنین گفته‌اند. صحیح قول اول است، چون جنایت او از جنایت دیگران بزرگ‌تر و فراتر نیست.

سپس خداوند حکمت والای خویش را در مشروعیت قصاص بیان کرده و می‌فرماید: ﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞو خون شما با قصاص مصون می‌ماند و جنایتکاران از ارتکاب قتل باز می‌آیند، چون وقتی کسی بداند اگر کسی را بکشد کشته می‌شود، به ندرت مبادرت به قتل می‌کند. و هرگاه یقین حاصل شود که قاتل کشته می‌شود، دیگران می‌ترسند و از قتل دوری می‌گزینند.

پس اگر عقوبت و سزای قاتل غیر از کشته شدن باشد، مردم آن‌گونه که به سبب قصاص قاتل از شرارت باز می‌آیند، به سبب دیگر مجازات‌ها از شرارت باز نمی‌آیند. نیز سایر مجازات‌های شرعی باعث عبرت آمیزی و بازآمدن از جنایت است، و این بیان‌گر حکمت خداوند حکیم و بخشنده است. و ﴿حَیَوٰةٞرا به صورت «نکره» ذکر کرد، تا مفید تعظیم و تکثیر باشد.

و از آنجا که حقیقت این حکم را جز کسانی که دارای عقل کامل و درک عمیق هستند، نمی‌دانند، فقط آنها را مورد خطاب قرار داده‌است. و این دلالت می‌نماید که خداوند دوست دارد بندگانش از افکار و عقل‌هایشان بهره بگیرند و در حکمت‌های احکام الهی و مصالحی که بر کمال خداوند و کمال حکمت و عدل و رحمت گسترده‌اش دلالت می‌نمایند، بیندیشند. و از این آیه استنباط می‌شود که هرکس در راستای فهم حکمت و تدبیر خدا در جهان هستی از عقل و خرد خویش بهره بگیرد سزاوار ستایش است و از خردمندانی است که خطاب الهی متوجه فضیلت و شرافت برای قومی که می‌اندیشند کافی است. ﴿لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَباشد که تقوی پیشه کنید. چون هرکس که پروردگارش را بشناسد، اسرار بزرگ و حکمت‌های شگفت‌انگیز و نشانه‌های والایی را که در دین و شریعت الهی است می‌شناسد، و این باعث می‌شود تا تسلیم فرمان خدا شود و گناهانش را بزرگ بپندارد و آنها را ترک نماید. پس با داشتن چنین اوصافی سزاوار است که از پرهیزگاران باشد.

آیه‌ی ۱۸۲-۱۸۰:

﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَکَ خَیۡرًا ٱلۡوَصِیَّةُ لِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ١٨٠[البقرة: ۱۸۰]. «بر شما فرض شده است که هرگاه مرگِ یکی از شما فرا رسید اگر مالی باقی گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان به نیکی وصیت کند، و این حقی بر پرهیزگاران است».

﴿فَمَنۢ بَدَّلَهُۥ بَعۡدَ مَا سَمِعَهُۥ فَإِنَّمَآ إِثۡمُهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ١٨١[البقرة: ۱۸۱].«و هر کس آن را پس از این‌که شنید تغییر داد، پس همانا گناهش بر کسانی است که آن را دگرگون می‌کنند. بی‌گمان خداوند شنوا و داناست».

﴿فَمَنۡ خَافَ مِن مُّوصٖ جَنَفًا أَوۡ إِثۡمٗا فَأَصۡلَحَ بَیۡنَهُمۡ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٨٢[البقرة: ۱۸۲].«پس هر کس بیم داشته باشد که وصیت‌کننده‌ای (نسبت به ورثه‌اش) مرتکب انحراف یا گناهی شود، پس میان آنها اصلاح نمود، بر او گناهی نیست، بی‌گمان خداوند آمرزگارِ مهربان است».

خداوند بر شما گروه مومنان فرض گردانیده است که ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُهرگاه اسباب مرگ یکی از شما فرا رسید، مانند بیماری و مرضی که انسان را در آستانه مرگ قرار می‌دهد، و یا دیگر اسباب از بین رفتن. ﴿إِن تَرَکَ خَیۡرًااگر مالی را که از نظر عرف زیاد شمرده می‌شود از خود برجای گذاشت، بر اوست که برای پدر و مادر و نزدیک‌ترین مردم به او، به اندازه توانش وصیت کند، بدون این‌که زیاده روی نماید، و بدون این‌که به خویشاوندان دور بسنده نماید و خویشاوندان نزدیک را ترک گوید، بلکه به ترتیب خویشاوندی و نزدیکی و نیازمندی، برای آنها وصیت نماید. و علت این‌که اسم تفضیل «أقربین» را بکار برده است، اشاره به همین مطلب است. و ﴿حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَدلالت بر واجب بودن «وصّیت» می‌نماید، و خداوند آن را از علایم پرهیزگاری قرار داده‌است.

بدان که جمهور مفسرین بر این باورند که این آیه بوسیله آن «مواریث» منسوخ شده است. و بعضی از مفسران گفته‌اند که در حق پدر و مادر، و خویشاوندانی است که ارث نمی‌برند. با این‌که دلیلی بر این تخصیص وجود ندارد و بهتر است که در این مورد گفته شود: وصیتی که در این آیه در رابطه با پدر و مادر و خویشاوندان مطرح شده است مجمل بوده و خداوند آنرا به عرف موجود در میان جوامع ارجاع شده است. سپس خداوند اندازه و مقدار این «وصیت پسندیده» را برای پدر و مادر و دیگر خویشاوندانی که ارث می‌برند در آیه مواریث بیان کرد، چرا که این حکم در اینجا بطور مختصر بیان شده است. و اما حکم این آیه منحصرا مربوط به پدر و مادری است که از ارث محروم‌اند، و نیز دیگر کسانی که به خاطر وجود فردی دیگر یا داشتن حالتی خاص، از ارث محروم می‌مانند. پس آدمی مامور است تا برای این‌ها وصیت نماید و آنان از همه مردم به احسان او سزاوارترند. و تمام امت بر این رای اتفاق نظر دارد، چرا که هر دو قولی را که به آنها اشاره شده در خود جمع می‌نماید، چون گویندگان هریک از دو قول بخشی از موضوع را ملاحظه نموده است. پس بدین ترتیب اتفاق به دست می‌آید و جمع بین آیات حاصل می‌شود. بنابر این جمع بهتر است از این‌که ادعای نسخ شود، در حالی که دلیلی هم برای توجیه آن وجود نداشته باشد.

گاهی وصیت‌کننده از وصیت‌کننده امتناع می‌ورزد، چون گمان می‌برد کسانی که پس از او هستند چه بسا وصیت او را دگرگون کنند.

به همین جهت خداوند متعال فرمود: ﴿فَمَنۢ بَدَّلَهُهرکس وصیتی را که برای افراد مذکور یا دیگران صورت گرفته است دگرگون کند، ﴿بَعۡدَ مَا سَمِعَهُپس از این‌که آن را فهمید و راه‌های اجرای آن را دانست، ﴿فَإِنَّمَآ إِثۡمُهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُگناهش به گردن کسانی است که آن را دگرگون می‌کنند، و وصیت‌کننده از جانب خدا مستحق پاداش می‌باشد، و گناه بر عهده تبدیل‌کننده و تغییر دهنده است. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞهمانا خداوند شنواست و تمام صداها، و گفتار وصیت‌کننده، و وصیت او را می‌شنود. پس شایسته است خدایی را مراقب بداند که سخن او را می‌شنود و او را می‌بیند، و در وصیت خود ستم نکند. ﴿عَلِیمٞو خداوند به نیت و قصد او داناست، و کار و عمل کسی را که برای او وصیت شده است، می‌داند. پس وقتی وصیت‌کننده تلاش خود را کرد و خداوند از نیت او مطلّع شد، به او پاداش می‌دهد، گرچه اشتباه کرده باشد. در این آیه فردی که برای او وصیت صورت گرفته است از تغییر دادن وصیت برحذر داشته شده است، زیرا خداوند بر او و کارش مطلع است، پس باید از خدا بترسد. این است وصیت منصفانه.

کسی که هنگام وصیت در کنار وصیت‌کننده حضور دارد و می‌تواند که در وصیت وی اجحاف، انحراف و گناهی رفته است، باید او را به آنچه که بهتر و منصفانه‌تر است سفارش نماید، و از ستم باز دارد. و «جنف» یعنی انحراف از روی خطا و بدون قصد. «اثم» یعنی انحراف از روی قصد. اگر چنین نکرد باید میان کسانی که برای‌شان وصیت شده است به اصلاح بپردازد و آنها را به توافق و خشنودی برساند، و آنها را سفارش کند که ذمه مژده خود را آزار کنند. او با این عمل کار بسیار خوب و بزرگی را انجام داده‌است، و دیگر گناهی بر او نیست، بلکه گناه متوجه کسانی است که وصیت را تغییر می‌دهند. بنابر این فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞهمانا خداوند همه لغزش‌ها را می‌آموزد و از اشتباهات کسی که توبه کند، می‌گذرد. و خداوند کسی را که از حق خود به نفع برادرش صرف نظر کند، می‌آمرزد، و خداوند مرده آنها را که در وصیت کردنش ستم نموده است، می‌بخشد، به شرطی که آنها خاطر آزاد کردن ذمه مرده خود از یکدیگر چشم‌پوشی کنند. و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است، و راه‌های مهربان بودن و مهر ورزیدن را به آنان یاد داده‌است. پس این آیات، مسلمانان را بر «وصیت نمودن» تحریک و تشویق می‌نمایند و نیز بر ذکر کسانی می‌پردازد که وصیت برای آنهاست. و همچنین کسانی را مورد تهدید قرار می‌دهد که وصیت را تغییر می‌دهند و در آخر مسلمانان را به اصلاحِ وصتیی که انحراف و ستم در آن راه یافته است، تشویق می‌نمایند.

آیه‌ی ۱۸۵-۱۸۳:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣[البقرة: ۱۸۳].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! روزه بر شما فرض شده است همان‌گونه که بر کسانی که پیش از شما بودند فرض شده بود، تا پرهیزگار شوید».

﴿أَیَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۚ وَعَلَى ٱلَّذِینَ یُطِیقُونَهُۥ فِدۡیَةٞ طَعَامُ مِسۡکِینٖۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا فَهُوَ خَیۡرٞ لَّهُۥۚ وَأَن تَصُومُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٤[البقرة: ۱۸۴].«(روزه در) روزهای معدودی (بر شما فرض شده است) پس هر کس از شما بیمار یا در سفر باشد، تعدادی از روزهای دیگر را روزه بگیرد، و بر کسانی که توانایی روزه گرفتن را ندارند، فدیه است که غذا دادن به مستمندی است، و هرکس به دلخواه خودش فدیه را بیشتر کند برای او بهتر است، و روزه گرفتن برایتان بهتر است اگر بدانید».

﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡیَصُمۡهُۖ وَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۗ یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُکۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰکُمۡ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ١٨٥[البقرة: ۱۸۵].«ماه رمضان ماهی است که در آن قرآن نازل شده است، کتابی که هدایتگر مردم است و متضمن نشانه‌های آشکار هدایت و فرقان است. پس هر کس از شما در ماه رمضان حاضر و مقیم باشد، آن را روزه بگیرد، و هرکس که بیمار یا مسافر باشد، پس تعدادی از روزهای دیگر را روزه بگیرد، خداوند برای شما آسانی می‌خواهد، و نمی‌خواهد به شما سختی روا بدارد، تا شمار روزها را کامل کنید و خدا را به پاس آن‌که شما را هدایت کرده است به بزرگی یاد کنید، و باشد که سپاسگزار باشید».

خداوند متعال از احسانی که بر بندگانش روا داشته است خبر داده و می‌گوید: روزه را بر آنها فرض گردانده‌ام همانطور که آنرا بر امت‌های گذشته فرض گردانیده بودم، چون روزه از شرایع و دستوراتی است که همیشه و هر زمان به مصلحت مردم است. نیز در این آیه خداوند امت اسلامی را تشویق نموده که در انجام اعمال صالح از دیگران گوی سبقت ببرند، و به انجام کارهای خوب بشتابند. نیز بیان داشته است که روزه جزو آن دسته از اعمال و عبادت‌های سنگینی نیست که فقط به شما اختصاص داده شده باشد.

سپس خداوند حکمت خویش را در مشروع نمودن روزه بیان کرده و می‌فرماید: ﴿لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَتا پرهیزگار شوید، زیرا روزه از بزرگ‌ترین اسباب پرهیزگاری است، چون روزه مصداق فرمان بردن از دستور خدا و پرهیز از منهیات او می‌باشد.

از جمله درس‌های پرهیزگاری که انسان مسلمان از دانشگاه روزه و رمضان می‌آموزد این است که روزه دار آنچه را که خداوند بر او حرام نموده از قبیل خوردن و آشامیدن و آمیزش جنسی و سایر مواردی که دلش می‌خواهد انجام دهد، ترک می‌کندو با این کار به خداوند نزدیکی می‌جوید، و پاداش وی را می‌طلبد. پس این پرهیزگاری است. و از جمله درس‌های پرهیزگاری که روزه به ما یاد می‌دهد این است که روزه دار در طول ماه رمضان تمرین می‌کند که خداوند مراقب اوست، پس آنچه را که نفسش می‌طلبد، هر چند که بر انجام دادن آن قادر است، ترک می‌کند، چون می‌داند خداوند از او اطلاع دارد. همچنین روزه راه‌های ورود شیطان به نفس آدمی را تنگ کرده و می‌بندد، زیرا شیطان در وجود انسان مانند خون جریان می‌یابد. پس با روزه گرفتن نفوذ شیطان ضعیف می‌شود و گناهان کاهش می‌یابند. و یکی از برکات روزه این است که روزه دار غالبا عبادت زیاد انجام می‌دهد و انجام عبادت از علایم پرهیزگاری است. نیز از برکات روزه این است که ثروتمند، درد گرسنگی را می‌چشد و این کار باعث می‌شود تا با فقرا و مستمندان ابراز همدردی کرده وبه آنان کمک کند. و این از خصلت‌های پرهیزگاری است.

پس از آن‌که بیان داشت که روزه را بر اهل ایمان فرض گردانیده است، خبر داد که ایام روزه معدود و محدود است، یعنی روزگار روزه کم، و انجام این فریضه بسیار آسان است. سپس آن را بیشتر آسان نمود و فرمود : ﴿فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَاز آنجا که غالبا بیماری و سفر موجبات مشقت و دشواری را فراهم می‌کنند، به بیمار و مسافر اجازه داده است که روزه نگیرند. و از آنجا که به دست آوردن منفعت روزه بر هر مومنی لازم است، خداوند به مسافر و مریض دستور داد تا در روزهای دیگر، آنگاه که بیماری از بین رفت و سفر تمام شد روزه بگیرند.

و ﴿فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَبیان‌گر آن است که مریض یا مسافر باید به تعداد روزهای ماه رمضان روزه بگیرد، و این‌که می‌تواند روزه روزهای گرم و طولانی را در روزهای سرد و کوتاه قضا کند. ﴿وَعَلَى ٱلَّذِینَ یُطِیقُونَهُو برکسانی که می‌توانند روزه بگیرند، ﴿فِدۡیَةکفاّره‌ای است، و به عوض هر روزی که روزه نمی‌گیرند باید فدیه بدهند، ﴿طَعَامُ مِسۡکِینٖخوراک یا فقیر.

و این در آغاز فرض شدن روزه بود، آنگاه که هنوز بر روزه گرفتن عادت نکرده بودند، و فرض شدن روزه بر آنها سخت بود، به همین جهت خداوند آسانترین راه را پیش روی آنها قرار داد، به گونه‌ای که هر کس می‌توانست روزه بگیرد، مختار بود روزه بگیرد و آن بهتر است و یا این‌که به جای ان به مستمندان خوراک بدهد. به همین جهت فرمود: ﴿وَأَن تَصُومُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡو روزه گرفتن برایتان بهتر است. سپس روزه را بر کسی که توانایی روزه گرفتن را دارد به طور وجوب و قطعی فرض گردانید. اما کسی که در ماه رمضان نمی‌تواند روزه بگیرد، قضای آن را در روزهای دیگر به جای می‌آورد. و گفته شده: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِینَ یُطِیقُونَهُیعنی کسانی که روزه گرفتن برای آنها دشوار و سخت است و نمی‌توانند روزه بگیرند، مانند پیره مرد و پیره زن که بر آنها لازم است در مقابل هر روز به یک فقیر خوراک بدهند، و این رای صحیح است.

﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُروزه‌ای که بر شما فرض شده است روزه ماه رمضان است، ماه بزرگی که در آن از جانب خدا فضل فراوانی به شما رسیده است، و آن قرآن کریم است که مشتمل بر هدایت و منافع دینی و دنیوی شما است، و حق را به روشن‌ترین صورت بیان می‌دارد، و جداکننده حق از باطل و هدایت از گمراهی و اهل سعادت از اهل شقاوت است.

پس ماهی که چنین فضیلتی دارد، واحسان خدا در آن بر شما نازل می‌شود، شایسته است موسم عبادت باشد و روزه در آن فرض شود. پس از آن‌که خداوند متعال فضیلت این ماه مبارک، و حکمت وجوب روزه این ماه را بیان کرد، فرمود: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡیَصُمۡهُدر این بخش از آیه مقرر شده است فردی که توانایی دارد و تندرست و مقیم است باید روزه بگیرد. و از آنجه که مختار بودن بین روزه گرفتن و فدیه دادن منسوخ شد، رخصت مریض و مسافر در امر روزه نگرفتن را دوباره تکرار کرد، تا این توهم حاصل نشود که رخصت آنان نیز منسوخ شده است. به همین جهت فرمود: ﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُکۡمِلُواْخداوند می‌خواهد راه‌هایی را که به خشنودی او منتهی می‌شوند برایتان بسیار هموار و میسر بگرداند. بنابر این آنچه که خداوند بندگانش را به انجام آن فرمان داده است بسیار ساده و آسان است. و چنانچه وجود شرایط و مسایل خاصی موجب دشواری آن گردد، خداوند آن را به صورتی دیگر آسان می‌نماید، به گونه‌ای که یا آن را ساقط می‌گرداند و یا آن را با روش‌های مختلف تخفیف می‌دهد. این ویژگی به صورت مجمل بیان شده و امکان باز کردن آن وجود ندارد، چرا که تفاصیل آن شامل تمامی احکام شرع می‌گردد و همه‌ی انواع رخصت‌ها و تخفیفاتی که در شرع به آنها پرداخته شده است در این مجمل داخل است. ﴿وَلِتُکۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَو این خداوند بهتر می‌داند بدان سبب است که کسی گمان نبرد با روزه گرفتن قسمتی از ماه رمضان، روزه آن از ذمه او ساقط گشته و مقصود حاصل شده است. خداوند این گمان را با امر به کامل کردن روزه‌های ماه رمضان رد نموده و گفته است: ماه رمضان را باید بطور کامل روزه گرفت، و هنگام اتمام ماه مبارک رمضان باید به خاطر توفیق گرفتن روزه و تسهیل آن بر بندگانش از خدا سپاسگزار بود، و او را به بزرگی یاد نمود. و هنگام رویت هلال ماه شوال تا پایان یافتن خطبه نماز عید «تکبیر» گفت.

آیه‌ی ۱۸۶:

﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ١٨٦[البقرة: ۱۸۶].«و هرگاه بندگانم از تو دربارۀ من سؤال کنند، (بگو) من نزدیک هستم، و دعای دعاکننده را هرگاه مرا بخواند اجابت می‌کنم، پس باید فرمان مرا اجابت کنند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند».

این پاسخ پرسشی است که بعضی از اصحاب پیامبر صاز او پرسیدند وگفتند: ای پیامبر خدا! آیا پروردگار ما نزدیک است تا با او مناجات کرده و با او در گوشی صحبت کنیم، یا دور است و باید او را صدا بزنیم؟ پس این آیه نازل شد: ﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌچون خداوند متعال مراقب و حاضر است، و بر امور پنهان و پوشیده اطلاع دارد، و خیانت چشم‌ها و آنچه سینه‌ها در خود پنهان می‌دارند، را می‌داند. پس او به کسی که وی را می‌خواند نزدیک است، و او را اجابت می‌نماید. به همین جهت فرمود: ﴿أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِدعای دعاکننده را هرگاه که مرا بخواند اجابت می‌کنم.

دعا و فراخوان دو نوع است، دعای عبادت و دعای درخواست کردن. و نزدیکی خداوند دو نوع است: یکی نزدیکی به وسیله علم و شناختی که نسبت به همه مخلوقات دارد، ودیگری نزدیکی خداوند از پرستندگان و خوانندگانش با اجابت و یاری کردن و توفیق دادن آن. پس هر کس که پروردگارش را با قلبی آگاه و حاضر و دعایی مشروع بخواند و مانعی برای پذیرفته شدن دعایش وجود نداشته باشد، مانند خوردن روزی حرام و امثال آن، خداوند وعده داده است که دعایش را اجابت کند، به ویژه وقتی که اسباب اجابت دعا را فراهم نماید، از قبیل استجابت خدا و اطاعت از دستورهای او، و باز آمدن از آنچه که ما را از گفتن آن وانجام دادن آن نهی کرده است. و ایمان به خداوند نیز یکی از اسباب استجابت دعا می‌باشد. به همین جهت فرمود: ﴿فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَپس فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند و رشد را به دست آورند. رشد یعنی راه یافتن به ایمان و اعمال صالح و دور شدن از فساد و اعمالی که منافعی ایمان و عمل صالح است. ایمان به خدا و پذیرفتن واستجابت فرمان او سبب حصول علم است، همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّکُمۡ فُرۡقَانٗا[الأنفال: ۲٩]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از خدا بترسید و پرهیزگار باشید برای شما نیروی تشخیص حق از باطل قرار می‌دهد».

آیه‌ی ۱۸٧:

﴿أُحِلَّ لَکُمۡ لَیۡلَةَ ٱلصِّیَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِکُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٞ لَّکُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّۗ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ کُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡ وَعَفَا عَنکُمۡۖ فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَکُمُ ٱلۡخَیۡطُ ٱلۡأَبۡیَضُ مِنَ ٱلۡخَیۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّیَامَ إِلَى ٱلَّیۡلِۚ وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰکِفُونَ فِی ٱلۡمَسَٰجِدِۗ تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ١٨٧[البقرة: ۱۸٧].«آمیزش با زنانتان در شب روزه برای شما حلال شد، شما لباس آنها هستید و آنها لباس شما هستند، خداوند می‌دانست که شما به خود خیانت می‌کردید، پس آنگاه توبۀ شما را پذیرفت و از شما درگذشت. پس اکنون با آنها آمیزش کنید و آنچه را که خداوند برایتان مقرر نموده طلب نمایید، و بخورید و بیاشامید تا رشتۀ سفید از رشتۀ سیاه برایتان روشن شود، سپس روزه را تا شب کامل کنید، و زمانی که در مساجد به اعتکاف نشسته‌اید با زنان آمیزش نکنید. این حدود خداست، پس به آن نزدیک نشوید. این چنین خداوند آیات خود را برای مردم بیان می‌دارد تا پرهیزگار شوند».

در آغازِ فرض شدن روزه بر مسلمانان، خوردن و نوشیدن و آمیزش جنسی در شب حرام بود، بنابر این بعضی دچار مشقت گردیند، آنگاه خداوند این سختی را برای آنها آسان نمود و در تمام شب‌های رمضان خوردن و نوشیدن و آمیزش را جایز قرار داد، خواه خوابیده باشند یا نخوابیده باشند، چون آنها با ترک کردن بعضی از آنچه بدان دستور داده شده بودند، به خود خیانت می‌کردند. ﴿فَتَابَ عَلَیۡکُمۡخداوند توبه شما را پذیرفت. به گونه‌ای که در این امر برایتان وسعت و فراخی قرار داد، که اگر در این امر در تنگنا قرار داده می‌شدید، مرتکب گناه می‌شدید. ﴿وَعَفَا عَنکُمۡو خیانت‌های گذشته شما را بخشید. ﴿فَٱلۡـَٰٔنَبعد از این رخصت و گشایش از جانب خداوند، اکنون ﴿بَٰشِرُوهُنَّبا زنانتان آمیزش کنید، آنها را ببوسید، و هرطور که خواستید با آنان معاشرت کنید، که برایتان جایز است. ﴿وَٱبۡتَغُواْ مَا کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُمۡو قصد و نیت شما از مباشرت با همسرانتان نزدیکی جستن به خدا باشد و بزرگ‌ترین هدف از آمیزش به وجود آمدن ذریه و نسل، و پاکدامنی شوهر و همسر و حاصل شدن مقاصد نکاح است.

و خداوند شب قدر را در ماه رمضان قرار داده و شایسته نیست با مشغول شدن به لذت محسوس، آن را فراموش کرده و از دست بدهید، زیرا لذت را می‌توان به دست آورد، اما شب قدر چنانچه از دست برود به آسانی نمی‌توان آن را به دست آورد. ﴿وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَکُمُ ٱلۡخَیۡطُ ٱلۡأَبۡیَضُ مِنَ ٱلۡخَیۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِاین، پایان زمان خوردن و نوشیدن و آمیزش است. و بیان‌گر آن است که اگر کسی چیزی را خورد مستحب است، چون به آن امر شده است، ونیز به تاخیر انداختن آن مستحب است، زیرا خداوند دراین زمینه رخصت داده و امور را برای بندگانش آسان کرده است.

و همچنین از این آیه استنباط می‌شود اگر چنانچه کسی پس از طلوع فجر غسل جنابت انجام دهد اشکالی ندارد و روزه او صحیح است، چون اگر آمیزش تا طلوع فجر جایز باشد لازمه‌اش آن است که جنابت تا بعد از طلوع فجر باقی می‌ماند، و معلوم است که لازمه‌ی حق نیز حق است.

﴿ثُمَّسپس، وقتی که فجر طلوع کرد ﴿أَتِمُّواْ ٱلصِّیَامَروزه، یعنی اجتناب از چیزهایی که روزه را باطل می‌کند ﴿إِلَى ٱلَّیۡلِتا شب که خورشید غروب می‌کند، کامل کنید. و از آنجا که جایز بودن آمیزش با همسر در شب‌های رمضان برای همه جایز نیست، چون برای معتکف این کار جایز نمی‌باشد، معتکف را استثنا کرد و فرمود: ﴿وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰکِفُونَ فِی ٱلۡمَسَٰجِدِو در حالی که در مساجد معتکف هستید با زنانتان آمیزش نکنید. این آیه بر مشروعیت اعتکاف دلالت می‌کند. اعتکاف یعنی ماندن در مسجد به قصد عبادت خداوند متعال و گوشه‌گیری و بریدن از هر چیز،و روی آوردن به پروردگار. اعتکاف جز در مسجد درست نیست.

و از معرفه آوردن ﴿ٱلۡمَسَٰجِدِچنین بر می‌آید که آن مساجد عبارت از مساجد معروفی است که در آن نمازهای پنج‌گانه اقامه می‌شود. و این بیان‌گر آن است که آمیزش، اعتکاف را فاسد می‌کند. ﴿تِلۡکَچیزهایی که ذکر شد، اعم از حرام بودن خوردن و نوشیدن و آمیزش و دیگر چیزهایی که روزه را باطل می‌کند، و حرام بودن روزه نگرفتن برای کسی که معذور نیست، و حرام بودن آمیزش جنسی برای فردی که به اعتکاف نشسته است، و دیگر چیزهای حرام، ﴿حُدُودُ ٱللَّهِمرزها و حدود خداوند و خطوط قرمزی است که برای بندگانش قرار داده‌است، و آنها را از نزدیک شدن به آن نهی کرده و فرموده است: ﴿فَلَا تَقۡرَبُوهَابه آن نزدیک نشوید. این کلمه بلیغ‌تر از فلا تفعلوها می‌باشد، زیرا نهی از نزدیک شدن، هم شامل نهی از ذات فعل حرام و هم شامل نهی از اتخاذ اسباب و وسائلی است که انسان را به آن کار می‌رساند. و انسان مسلمان امر شده است که از ارتکاب امور حرام، و اتخاذ هر وسیله و سببی که وی را به‌سوی حرام بکشاند، به شدت بپرهیزد. اما خداوند در مورد دستورات و اوامر فرموده است: ﴿تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَا[البقرة: ۲۲٩]. «پس، از گذشتن از آن مرزها نهی کرده است». ﴿کَذَٰلِکَخداوند این چنین برای بندگانش احکام را به صورت کامل بیان می‌دارد و آن را به روشن‌ترین صورت، تبیین می‌نماید. ﴿یُبَیِّنُ ٱللَّهُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَپس، چون حق برای‌شان روشن گردد، از آن پیروی می‌کنند، و چون باطل برای‌شان روشن شود از آن پرهیز می‌نمایند. زیر انسان گاهی بر اثر نادانی کار حرامی را انجام می‌دهد، و چنانچه حرام بودن آنرا بداند آن را انجام نمی‌دهد، پس خداوند آیاتش را برای مردم بیان کرد و عذر و دلیلی برای آنها باقی نگذاشت، و این به تقوی و پرهیزگاری می‌انجامد.

آیه‌ی ۱۸۸:

﴿وَلَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَکُم بَیۡنَکُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُکَّامِ لِتَأۡکُلُواْ فَرِیقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٨[البقرة: ۱۸۸].«و اموال خود را در میانتان به ناحق نخورید و آن را به حکام تقدیم نکنید تا پاره‌ای از اموال مردم را از روی گناه بخورید، در حالی‌که شما (هم خوب) می‌دانید».

اموال دیگران را نگیرید. اموال دیگران را به آنها نسبت داد و فرمود: مال‌هایتان را، چون مسلمان باید آنچه را برای خود دوست دارد برای برادرش نیز دوست بدارد، و همچنان که مال خود را پاس می‌دارد باید مال برادرش را نیز پاس بدارد، زیرا اگر او مال کسی را بخورد دیگران نیز جرات خوردن مال او را پیدا می‌کنند، و هرگاه قدرت داشته باشند آن را می‌خورند. و از آنجا که خوردن مال به دو صورت است، یک صورت خوردن ِ به حق و دیگری خوردنِ به ناحق، و خوردن آن به ناحق و باطل حرام است، خداوند خوردن مال را به ناحق مقید نمود.

و این آیه شامل خوردن مال به صورت غصب، دزدی، خیانتِ در امانت و امثال آن و معاوضه حرام از قبیل معامله ربا و قمار می‌باشد، و خوردن اموال و بدست آوردن آن از این طرق باطل و ناحق می‌باشد، چون از راه مباحی بدست نیامده است. و گرفتن مال با فریب دادن طرف در خرید و فروش و اجاره و امثال آن، نیز شامل خوردن مال به ناحق است. نیز به کار گرفتن کارگران و خوردن مزدشان، و گرفتن مزد کارگرانی که به کاری گماشته شده‌اند اما آن را به نحو احسان انجام نداده‌اند، از زمره خوردن مال به ناحق است. و گرفتن مُزد و اجرت بر انجام دادن مزد و اجرتی دریافت نمود نیز شامل خوردن مال به باطل است، و چنین عباداتی صحیح و مقبول واقع نخواهند شد مگر این‌که هدف از انجام آن کسب رضای خدا باشد. و گرفتن زکات و صدقات و اوقاف و وصیت از سوی کسی که مستحق نیست، یا مستحق است ولی بیش از حق خود بر می‌دارد، در خوردن مال به ناحق داخل است.

پس همۀ این موارد در دایره خوردن مال به ناحق جای می‌گیرند. بنابراین، خوردن آن به هیچ صورتی حلال نیست، حتی اگر در آن اختلاف شود، و مسئله به حاکم شرع ارجاع داده شده و حاکم شرع به نفع کسی که در صدد خوردن چنین مالی است، حکم صادر کند، زیرا حکم حاکم حرامی را حلال نمی‌کند، چون حاکم طبق آنچه می‌شنود حکم می‌نماید، و حق به قوت خود باقی است. پس کسی که می‌خواهد مال مردم را به ناحق بخورد، نباید با آن اطمینان حاصل کند. پس هرکسی که دلیل باطلی به نفع او حکم نمود، خوردن آن مال برای او حلال نیست، و اگر آن مال را بخورد مال کسی دیگر را به ناحق و گناه خورده است، در حالی که می‌داند و این کار عقوبت او را بیشتر و سزای او را سخت‌تر می‌نماید. بنابر این وکیل اگر بداند که موکّل او در ادعای خود بر باطل است، برای او جایز نیست که از خائن دفاع کند، همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَا تَکُن لِّلۡخَآئِنِینَ خَصِیمٗا[النساء: ۱۰۵]. «و دفاع‌کننده از خیانت کنندگان مباش».

آیه‌ی ۱۸٩:

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ قُلۡ هِیَ مَوَٰقِیتُ لِلنَّاسِ وَٱلۡحَجِّۗ وَلَیۡسَ ٱلۡبِرُّ بِأَن تَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِنۡ أَبۡوَٰبِهَاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ١٨٩[البقرة: ۱۸٩].«دربارۀ هلال‌های ماه از تو می‌پرسند، بگو: آنها وقت نما و «تقویم طبیعی» مردم و حج می‌باشند. و نیکی آن نیست که از پشت به خانه‌ها در آیید بلکه نیکوکار کسی است که تقوا پیشه کند، و از درهای خانه‌ها وارد شوید، و از خدا بترسید تا رستگار شوید».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِدر رابطه با هلال‌ها از تو می‌پرسند که فایده و حکمت آنها چیست؟ یا این‌که در رابطه با خود هلال‌ها از تو می‌پرسند. ﴿قُلۡ هِیَ مَوَٰقِیتُ لِلنَّاسِخداوند به لطف و رحمت خویش هلال را در اول ماه باریک گردانده، سپس تا به نیمه ماه می‌رسد به تدریج اندازه آن بزرگ می‌شود، تا فرض آن کامل گردد سپس به تدریج باریک می‌شود تا مردم بدین طریق اوقات عبادت‌هایشان، از قبیل روزه، زکات، کفاره‌ها، و اوقات حج را بدانند. و از آنجا که فریضه حج در ماه‌های معلوی صورت می‌پذیرد و وقت زیادی را می‌برد، فرمود: ﴿وَٱلۡحَجِّ.

همچنین از طریق هلال ماه‌ها زمان پرداخت وام‌ها و اجاره‌ها، و مدت عده طلاق و حمل، و دیگر چیزهایی که مردم به آنها نیاز دارند، دانسته می‌شود. پس خداوند هلال‌ها را وسیله محاسبات قرار داده، و هرکس اعم از کوچک و بزرگف و عالم و جاهل آن را می‌داند. و اگر محاسبات از طریق سال خورشیدی صورت گیرد جز تعداد کمی از مردم آنرا نمی‌دانند.

﴿وَلَیۡسَ ٱلۡبِرُّ بِأَن تَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَاانصار و دیگر عرب‌ها وقتی که احرام می‌بستند، از دروازه خانه‌ها وارد نمی‌شدند، و این را یک امر عبادی دانسته و گمان می‌بردند که کاری نیک است، بنابراین، خداوند خبر داد که این، نیکوکای نیست، چون خداوند این کار را مشروع نکرده است، و هرکس عبادتی را انجام دهد که خدا و پیامبرش آن را مشروع نکرده باشد، بدعت و نوآوری در دین است. و خداوند آنها را دستور داد تا از درها وارد خانه‌ها شوند، که برای آنها آسان‌تر است و قاعده‌ای از قواعد شریعت است.

و از این آیه فهمیده می‌شود که مناسب است انسان هر کاری را از راهی که آسان و نزدیک است انجام دهد، راهی که برای آن مقرر شده است. پس امر به معروف و ناهی از منکر باید به وضعیت فردی که به او امر می‌کند، بنگرد و با نرمی و سیاست با او رفتار نماید، که با نرمی و سیاست کل هدف یا قسمتی از آن به دست می‌آید. و آموزگار و دانش آموز باید نزدیک‌ترین و آسان‌ترین راه را انخاب نمایند تا به هدف‌شان برسند. و همچنین هرکس که برای انجام کاری تلاش نماید و از راه طبیعی آن وارد شود و بر آن استقامت ورزد حتما به یاری خداوند به هدفش می‌رسد. ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَاین همان نیکوکاری است که خداوند به آن دستور داده‌است. «تقوی» یعنی داشتن ترس همیشگی از خداوند همراه با اطاعت از دستورات او و پرهیز از آنچه از آن نهی کرده است، زیرا «تقوی» سبب رستگاری است. رستگاری و سعادت از اهداف عالیه‌ای است که همگی در پی آنند، و آن عبارت از رسیدن به «مطلوب» و نجات از ترس و اضطراب است، پس هرکس از خداوند نترسد و پرهیزگار نباشد راهی به‌سوی رستگاری ندارد، و هرکس از خداوند بترسد و پرهیزگار باشد به رستگاری و موفقیت دست می‌یابد.

آیه‌ی ۱٩۳-۱٩۰:

﴿وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِینَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ١٩٠[البقرة: ۱٩۰].«و در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند، بجنگید و تجاوز مکنید، همانا خداوند تجاوز کنندگان را دوست ندارد».

﴿وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَیۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡ وَأَخۡرِجُوهُم مِّنۡ حَیۡثُ أَخۡرَجُوکُمۡۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۚ وَلَا تُقَٰتِلُوهُمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ حَتَّىٰ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِیهِۖ فَإِن قَٰتَلُوکُمۡ فَٱقۡتُلُوهُمۡۗ کَذَٰلِکَ جَزَآءُ ٱلۡکَٰفِرِینَ١٩١[البقرة: ۱٩۱].«و هرجا آنان را یافتید آنها را بکشید، و بیرون کنید آنان را از همانجا که شما را بیرون کردند و فتنه (شرک) از کشتن بدتر است، و با آنها در کنار مسجدالحرام پیکار نکنید، مگر این‌که با شما در کنار مسجدالحرام پیکار کنند، پس اگر با شما جنگیدند آنها را بکشید. این چنین است سزای کافران».

﴿فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٩٢[البقرة: ۱٩۲].«پس اگر باز آمدند، بی‌گمان خداوند آمرزگار و مهربان است».

﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتۡنَةٞ وَیَکُونَ ٱلدِّینُ لِلَّهِۖ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ١٩٣[البقرة: ۱٩۳].«و با آنها بجنگید تا فتنه‌ای باقی نماند و دین همه برای خدا باشد، پس اگر باز آمدند تجاوزی نیست مگر بر ستمکاران».

این آیات متضمن دستور به کار زار در راه خدا هستند، و این بعد از هجرت به مدینه بود، آنگاه که مسلمانان قدرت جنگیدن یافتند، پس خداوند به آنها دستور داد که با دشمن بجنگند، در حالی‌که پیش‌تر به آنان دستور داده بود که از جنگیدن پرهیز نموده و خود را کنترل کنند. و جنگیدن را به راه خدا اختصاص داد و فرمود: ﴿فِی سَبِیلِ ٱللَّهِکه با این عمل می‌خواهد مسلمانان را برداشتن اخلاص تشویق، و آنها را از جنگیدن با یکدیگر برحذر دارد. ﴿ٱلَّذِینَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ(بجنگد با) کسانی که با شما می‌جنگند. و آنها مردان مکلف هستند، نه پیره مردانی که نه رای و نظری دارند، و نه با شما می‌جنگند. و نهی از تجاوز شامل انواع تجاوزات است از قبیل کشتن کسی که با مسلمانان نمی‌جنگد، مانند زنان و دیوانگان و کودکان و راهبان، و مُثله کردن کشته شدگان و کشتن حیوانات، و قطع کردن درختان بدون این‌که این‌کار مصلحتی برای مسلمانان در برداشته باشد، ونیز جنگیدن با کسانی که حاضرند جزیه بپردازند.

﴿وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَیۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡاین دستورِ پیکار با محاربان مسلمانان است، هرجا و هر زمان یافت شوند. به جنگ تهاجمی و تدافعی دستور داده شده است. سپس خداوند پیکار با آنها در مسجدالحرام را از این امر کلّی مستثنی کرد و فرمود: ﴿عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِجنگیدن با آنها در کنار مسجدالحرام جایز نیست، مگر این‌که خودشان جنگ را آغاز کنند، پس اگر خود جنگ را آغاز کنند، با آنها بجنگید، و این سزای تجاوزشان است. و این یک حکم فراگیر است و همیشه ادامه دارد، مگر این‌که آنها از کفر خود دست بردارند و مسلمان شوند، آنگاه خداوند توبه آنها را می‌پذیرد هرچند که از آنها در مسجدالحرام کفر و شرکی سر زده باشد. و پیامبر و مومنان را از مسجدالحرام منع کرده باشند، و این رحمت و احسان خداوند نسبت به بندگانش می‌باشد.

و از آنجا که گمان می‌رود جنگ در مسجدالحرام فساد‌انگیزی در این سرزمین است، خداوند خبر داد که فتنه‌ی شرک ورزیدن و بازداشتن مردم از دین خدا، از قتل بزرگ‌تر و سخت‌تر است. پس ای مسلمان‌ها! اشکالی نیست که شما با آنان پیکار کنید. و از این آیه قاعده مشهوری بدست آمده است، و آن این‌که هنگام وجود دو فسا د، آن‌که سبک‌تر است انجام شود تا فساد بزرگ‌تر دفع گردد.

سپس خداوند هدف از جنگ در راه خدا را بیان کرد و فرمود: منظور از آن ریختن خون کافران و گرفتن مال‌هایشان نیست، بلکه منظور از آن این است که ﴿وَیَکُونَ ٱلدِّینُ لِلَّهِدین خالصانه از آن خداوند گردد، و دین خداوند متعال بر همه ادیان چیره و غالب شود، و هر آنچه از قبیل شرک و غیره که با دین الهی در تضاد است، از میان برداشته شود. منظور از «فتنه»، شرک است، پس چنانچه این منظور حاصل شد، نه کشتنی هست ونه پیکاری. ﴿فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْپس اگر آنها از جنگیدن با شما در مسجدالحرام باز آمدند، ﴿فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَشما به آنها تجاوز نکنید، به جز کسانی از آنها که ستم کرده‌اند، و هرکس که ستم کرده باشد به اندازه ستمی که روا داشته است مجازات می‌شود.

آیه‌ی ۱٩۴:

﴿ٱلشَّهۡرُ ٱلۡحَرَامُ بِٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ وَٱلۡحُرُمَٰتُ قِصَاصٞۚ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَیۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِینَ١٩٤[البقرة: ۱٩۴].«ماه حرام در مقابل ماه حرام است، و (شکستن) حرمت (مقدسات) دارای قصاص است، پس هرکس به شما تجاوز کرد به مانند آنچه به شما تجاوز کرده است، به او تجاوز کنید، و از خدا بترسید و بدانید که خداند با پرهیزگاران است».

احتمال دارد منظور از این آیه بیان جلوگیری مشرکین از ورود پیامبر صو اصحابش به مکه در سال «حدیبیه» باشد. مشرکین در این سال از ورود پیامبر و اصحابش به این شهر جلوگیری کردند، و با آنها قرار داد بستند که در سال آینده وارد مکه شوند. این موضوع در ماه ذی القعده که یکی از ماه‌های حرام است، اتفاق افتاد.

پس این عمل در مقابل عمل آنان است، و با این مقابله به مثل دل‌های اصحاب خرسند گردید. و احتمال دارد معنی آن چنین باشد: اگر شما با آنها در ماه حرام بجنگد، اشکالی ندارد، زیار آنها هم با شما در ماه حرام جنگیده‌اند، و آنها تجاوزگران‌اند، و در این مورد گناهی بر شما نیست.

بنابراین، فرموده خداوند: ﴿وَٱلۡحُرُمَٰتُ قِصَاصٞاز باب عطف عام بر خاص است، یعنی هر چیزی که مورد احترام قرار گیرد از قبیل ماه حرام، شهر حرام، بستن احرام، و تمام چیزهایی که شریعت به تکریم آن امر کرده است. پس هرکس به این مقدسات و محرمات اهانت کند، از او قصاص گرفته می‌شود. بنابر این هر کس در ماه حرام بجنگد با او جنگ خواهد شد، و هرکس حرمت شهر حرام را بشکند، مجازات می‌شود و حرمتی نخواهد داشت، و هرکس هم نوع خود را بکشد در عوض کشته می‌شود، واگر آن را زخمی کند یا عضوی از اعضایش را قطع نماید قصاص میشود و هرکس مال کسی را بستاند معادل آن از او گرفته می‌شود. اما کسی که حقی از او ضایع شده است، آیا می‌تواند به اندازه حقی که از وی ضایع کرده‌اند، بگیرد؟

علما در این مورد اختلاف دارند، قول راجح این است که اگر سبب حق ظاهر باشد مانند میهمانی که از او پذیرایی نکنند، و همسر و خویشاوندی که نفقه‌اش بر دیگری واجب است اما بر آنها انفاق نمی‌کنند، اینان می‌توانند از مال او بگیرند. ما اگر سبب پوشیده باشد، مانند کسی که وام کسی دیگری را انکار کند، یا در امانتش خیانت نماید، یا مال دیگری را بدزدد، وی نمی‌تواند از مال او به اندازه مال خود بردارد. آنچه که ذکر شد به خاطر ایجاد توفیق میان ادله است، که در دلیل او گفته شد جایز است و در دومی گفته شد جایز نیست. بنابر این خداوند متعال به منظور تاکید بر آنچه گذشت، می‌فرماید: ﴿فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَیۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡاین بیان صفت قصاص گرفتن است، و این‌که باید با تجاوزگر مقابله به مثل نمود.

و از آنجا که اغلب مردم چنانچه به آنها حق مجازات کردن داده شود، از حد می‌گذرند تا به آرامش برسند، خداوند دستور داد که از او بترسند. ترس از خدا یعنی زیر پا گذاشتن مرزهای الهی. و خداوند خبر داد که او ﴿مَعَ ٱلۡمُتَّقِینَاست. یعنی یاری و کمک و تایید و توفیق خداوند با پرهیزگاران است، و هرکس که خداوند با او باشد، به سعادت جاودانگی دست می‌یابد، و هرکس که پرهیزگار نباشد مولایش او را رها می‌کند، و او را به خودش می‌سپارد، در نتیجه در معرض هلاکت قرار می‌گیرد.

آیه‌ی ۱٩۵:

﴿وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٩٥[البقرة: ۱٩۵].«و در راه خدا انفاق کنید و خود را با دست‌هایتان به هلاکت نیاندازید، و نیکی کنید همانا خداوند نیکوکاران را دوست دارد».

در این آیه خداوند به بندگانش دستور می‌دهد تا در راه او انفاق کنند. انفاق یعنی صرف کردن مال در راه‌هایی که انسان را به خدا می‌رساند، این شامل تمام راه‌های خیر می‌شود از قبیل صدقه دادن به بینوا یا خویشاوند، یا انفاق کردن بر کسی که مخارج او به گردن شماست. و بزرگ‌ترین انفاق، تامین هزینه جهاد در راه خداست، زیرا انفاق در این مورد، جهاد با مال است، و جهاد با مال مانند جهاد با بدن فرض است و مصالح و منافع بسیار بزرگی از قبیل تقویت مسلمانان، و تضعیف شرک و مشرکین، و فراهم کردن زمینه برای اقامه دین خدا، در بردارد، و جهاد در راه خدا جز با انفاق مال استوار نمی‌گردد. پس خرج کردن مال برای تامین هزینه‌های جهاد، روح جهاد محسوب می‌شود وجهاد بدون آن ممکن نیست. و چنانچه اتفاقی در راه خدا صورت نگیرد جهاد تعطیل می‌گردد و دشمنان مسلط می‌شوند و ما را مورد تهاجم خویش قرار می‌دهند. پس خداوند که می‌فرماید: ﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِعلت آن را بیان کرده است. و انسان با دو چیز خودش را به هلاکت می‌اندازد: یکی با ترک کردن انچه که به انجام آن مامور شده است و ترکش باعث هلاکت جسم یا روح می‌گردد، و دیگری با انجام دادن چیزی که سبب تلف شدن روح یا جسم می‌گردد. و کارهای زیادی در این دایره جای می‌گیرند، از جمله ترک جهاد در راه خدا، یا تامین نکردند هزینه‌های جهاد که باعث مسلّط شدن دشمنان می‌شوند. و از جمله مواردی که سبب می‌شود آدمی با دست خود خویشتن را به مهلکه اندازد این است که به جنگ یا سفری خطرناک مبادرت ورزد، یا به محلی که پر از درندگان یا مارهای سمی است پای نهد، یا از درخت و ساختمان خطرناکی بالا رود. این کارها انسان را به هلاکت می‌اندازند.

و از جمله چیزهایی که انسان را به هلاکت می‌اندازد این است که همچنان به گناه ادامه دهد و از توبه ناامید شود. و از جمله مهلکات ترک کردن اموری است که خداوند به آن فرمان داده است و ترک آن باعث هلاکت روح و دین می‌گردد.

و از آنجا که انفاق در راه خدا نوعی احسان و نیکوکاری است، خداوند به طور کلی به احسان فرمان داد و فرمود: ﴿وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَو این، هر نوع نیکوکاری را شامل می‌شود، زیرا آن را به هیچ مقید نکرده است. و همان‌طور که قبلا گذشت، نیکوکاری با استفاده از جاه و مقام و امر به معروف و نهی از منکر، و آموختن علم مفید، برآورده ساختن نیازهای مردم، حل مشکلات آنان، دور کردن سختی‌هایشان، عیادت از بیمارهایشان، شرکت در تشییع جنازه‌هایشان، راهنمایی گمراهان آنها، کمک کردن به کسی که کاری را انجام می‌دهد، و کار کردن برای کسی که کاری را بلد نیست، در دایره این امر کلی قرار می‌گیرند و خداوند به همه این موارد فرمان داده‌است. و همچنین احسان در عبادت را نیز دربر می‌گیرد. احسان در عبادت آن‌گونه که پیامبر صبیان کرده، چنین است: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ ، فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ». «خداوند را طوری عبادت کن که گویا او را می‌بینی، و اگر او را نبینی وی ترا می‌بیند».

پس هر کس دارای این صفات باشد، از کسانی است که خداوند در مورد آنها فرموده است: ﴿لِّلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ[یونس: ۲۶]. «برای کسانی که نیکوکاری کرده‌اند، پاداش نیک بهشت و افزون بر آن هست». و خداوند با اوست، او را ثابت و استوار نگه می‌دارد، رهنمونش می‌گرداند وی را اصلاح نموده، و در همه کارها به یاری‌اش می‌شتابد.

آیه‌ی ۱٩۶:

﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۖ وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَکُمۡ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡیُ مَحِلَّهُۥۚ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ بِهِۦٓ أَذٗى مِّن رَّأۡسِهِۦ فَفِدۡیَةٞ مِّن صِیَامٍ أَوۡ صَدَقَةٍ أَوۡ نُسُکٖۚ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۚ فَمَن لَّمۡ یَجِدۡ فَصِیَامُ ثَلَٰثَةِ أَیَّامٖ فِی ٱلۡحَجِّ وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡۗ تِلۡکَ عَشَرَةٞ کَامِلَةٞۗ ذَٰلِکَ لِمَن لَّمۡ یَکُنۡ أَهۡلُهُۥ حَاضِرِی ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ١٩٦[البقرة: ۱٩۶]. «و حج و عمره را برای خدا به پایان برسانید، و اگر بازداشته شدید، هر آنچه از قربانی میسر است، ذبح کنید و سرهایتان را نتراشید تا وقتی که قربانی به جایگاه خود برسد، و هرکس از شما بیمار باشد یا آزاری در سر داشته باشد، و سر خود را بتراشد بر اوست که فدیه‌ای بدهد، از قبیل روزه یا صدقه یا قربانی، و چون امنیت و آسایش یافتید، پس هرکس پس از عمره قصد حج کند بر اوست که هر آنچه میسّر است قربانی کند و کسی که قربانی نیافت سه روز در حج روزه بگیرد، و هفت روز وقتی که برگشتید روزه بگیرید، این ده روز کاملی است. این (حج تمتع) برای کسی است که خانوادۀ او اهل مسجدالحرام نباشد. (یعنی ساکن مکه باشد). و از خدا بترسید و بدانید که خداوند دارای کیفر سختی است».

وقتی که خداوند از بیان احکام روزه و جهاد فارغ شد، به بیان احکام حج پرداخت و فرمود: ﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِکه چندین موضوع به قرار زیر از آن استنباط می‌شود:

اول: واجب و فرض بودن حج و عمره.

دوم: وجوب به پایان رساندن ارکان و واجبات حج و عمره. که عمل و فرمایش پیامبر صبر آن دلالت می‌نماید، آنجا که فرمود: «خُذُوا عَنِّی مَنَاسِککُمْ». «مناسک و اعمال حجَتان را از من فرار بگیرید».

سوم: آن‌هایی که به واجب بودن «عمره» اعتقاد دارند، به این آیه استدلال می‌کنند.

چهارم: با آغاز حج و عمره، به پایان رساندن آن دو نیز واجب می‌شود، گرچه حج یا عمره‌ای که آغاز شده است، حج یا عمره غیرواجب باشد.

پنجم: علاوه بر انجام دادن واجبات و ارکان حج وعمره باید آنها را به نحو احسن انجام داد.

ششم: باید حج و عمره خالصانه برای خدا انجام شود.

هفتم: کسی که احرام حج یا عمره بسته است. تا وقتی که حج یا عمره را کامل نکرده است از آن خارج نمی‌شود. به جز موردی که خداوند استثناء نموده است. بنابر این فرمود: ﴿فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡیعنی: اگر به سبب بیماری یا گم کردن راه یا به علت وجود دشمن و دیگر موانع برای تکمیل حج یا عمره از رسیدن به کعبه باز داشته شدید، ﴿فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِآنچه از قربانی که برایتان میسر است، ذبح کنید. و آن یک هفتم شتر، یا یک هفتم گاو، و یا گوسفندی است که آن را ذبح می‌کند، و سر خود را می‌تراشد و از احرام بیرون می‌آید. همان‌طور که پیامبر صو اصحابش در سال حدیبیه که مشرکین آنها را از انجام عمره بازداشتند چنین کردند. و اگر قربانی نیافت، به جای آن ده روز روزه بگیرد، همان‌طور که حاجی متمتع چنین می‌کند، سپس از احرام بیرون بیاید.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَکُمۡ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡیُ مَحِلَّهُو تا قربانی به قربانگاه نرسیده است سر خود را متراشید، چرا که این عمل در حال احرام از امور ممنوع است، ومنظور کوتاه کردن یا تراشیدن موی سر یا بدن است، و هدف از این کار ژولیده شدن مو و جلوگیری از آرایش و زیبایی از طریق تراشیدن آن است، و این حکم شامل موی دیگر اعضای بدن نیز می‌باشد.

بسیاری از علما کوتاه کردن ناخن را بر کوتاه کردن و تراشین مو قیاس کرده‌اند، چون هر دو عمل به منظور آسایش و راحتی انجام می‌شود و نباید این کارها را بکند تا وقتی که قربانی در روز قربانی به جایگاهش برسد. و بهتر آن است که تراشیدن سر بعد از ذبح قربانی انجام شود، همان‌طور که آیه بر این نکت دلالت می‌نماید. و از این آیه استنباط می‌شود که حاجی متمتع وقتی قربانی را همراه خود برد، نمی‌تواند پیش از روز قربانی از احرام عمره خارج شود، س وقتی به منظور حج عمره، طواف و سعی نمود، به حج احرام می‌بندد، و او به سبب بردن قربانی نمی‌تواند خود را حلال کند، و خداوند آدمی را از این عمل (خروج از احرام) منع کرده است.

علت چنین منعی این ا ست که این امر ابراز فروتنی و تواضع در برابر خداست، و تواضع عین مصلحتِ بنده است. ضمن این‌که باقی ماندن مُحرِم در حال احرام، ضرری را متوجه او نمی‌کند و چنانچه متضرر شود، به این صورت که وی از یک بیماری پوستی رنج ببرد با تراشیدن سر از آن نارحتی رهایی می‌یابد. یا اگر سرش زخم یا شپش داشته باشد، پس برای او جایز است که سر خود را بتراشد، اما بر او لازم است که فدیه بدهد، و فدیه‌اش سه روز روزه گرفتن یا غذا دادن به شش مسکین، و یا کشتن حیوانی است که برای قربانی جایز است، و او از میان این چیزها یکی را انتخاب می‌نماید. اما قربانی کردن بهتر است، و پس از آن صدقه دادن و پس از آن روزه گرفتن.

و همه آنچه که مشابه مورد فوق باشد از قبیل کوتاه کردن ناخن‌ها، پوشاندن سر، پوشیدن لباس دوخته شده یا استفاده از مواد خوشبوکننده، در صورت نیاز و ضرورت جایز است، و فدیه مذکور را به همراه دارد، چون با همه این چیزها راحتی و آسایش و رفاه بدست می‌آید.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿فَإِذَآ أَمِنتُمۡوقتی که توانستید به خانه کعبه برسید، بدون این‌که مانعی از قبیل دشمن یا چیزی دیگر بر سر راه شما وجود داشته باشد. ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّپس هرکس پس از اعمال عمره به حج پرداخت، ﴿فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِباید آنچه از قربانی (برایش) میسر است، ذبح کند، و آن چیزی است که برای قربانی جایز است، و این قربانی کردن، عبادت است و به پاس این‌که توانسته است در یک سفر دو عبادت را ادا کند، انجام می‌شود، و این‌که خداوند این نعمت را به او ارزانی داشته است که بعد از انجام عمره و قبل از شروع حج، تمتع یابد. و «حج قرآن» هم مانند «حج تمتع» است، زیرا هر دو نوع از عبادت برای وی قابل حصول و دسترسی خواهد بود.

مفهوم این آیه دلالت می‌نماید بر کسی که تنها احرام حج را بسته باشد قربانی لازم نیست، و آیه بر جایز بودن، بلکه رجحان حج تمتع دلالت می‌نماید و این‌که انجام آن در ماه‌های حج جایز است. ﴿فَمَن لَّمۡ یَجِدۡپس اگر کسی قربانی را نیافته یا قیمت آن را نداشت، ﴿فَصِیَامُ ثَلَٰثَةِ أَیَّامٖ فِی ٱلۡحَجِّ(باید) در هنگام حج سه روز روزه (بگیرد). ابتدای آن زمانی است که برای عمره احرام می‌بندد و آخر آن سه روز بعد از قربانی است، یعنی روزهایی که رمی جمرات انجام می‌شود و شب‌هایی که در منا سپری می‌کند، اما بهتر آن است که روز هفتم و هشتم و نهم را روزه بگیرد. ﴿وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡو هفت روز پس از آن‌که برگشتید. یعنی وقتی که از اعمال حج فارغ شدید. پس انجام آن در مکه و در راه و هنگام رسیدن به خانه جایز است. ﴿ذَٰلِکَواجب بودن قربانی بر حاجی متمتع، ﴿لِمَن لَّمۡ یَکُنۡ أَهۡلُهُۥ حَاضِرِی ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِبرای کسی است که ساکن مکه نباشد. یعنی از مسافتی بیاید که در آن نماز قصر خوانده می‌شود، یا بیشتر از آن، و یا عرفا دور باشد. پس قربانی کردن بر چنین کسی واجب است، چون او در یک سفر موفق به انجام دو عبادت شده است. و اما کسی که خانواده‌اش ساکن مکّه باشد، بر او قربانی واجب نیست چون سبب آن وجود ندارد.

﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَو در همه کارهایتان با اطاعت از دستورات خدا و پرهیز از منهیاتش، از خدا بترسید. و اطاعت از دستوراتی که خداوند در این آیه بیان کرده، و پرهیز از آنچه وی در این آیه از آن نهی کرده است، یکی از مصادیق«تقوی» می‌باشد. ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِو بدانید که کیفر خداوند سخت است. یعنی کیفر خداوند برای کسی که از فرمان او سرپیچی کند بسیار سخت است. و این امر آدمی را به رعایت پرهیزگاری وا می‌دارد، زیرا هرکس که از سزا و کیفر خداوند بترسد، از آنچه که باعث کیفرش شود دست بر می‌دارد. نیز کسی که امید به پاداش خداوند داشته باشد کارهایی را انجام می‌دهد که او را به پاداش الهی برساند. و هرکس از کیفر خداوند نترسد، و به پاداش وی امید نداشته باشد، مرتکب کارهای حرامی می‌شود که از خداوند از آنها نهی نموده است. و امور واجبی را که خداوند همه را به انجام آن دستور داده‌است، ترک می‌کند.

آیه‌ی ۱٩٧:

﴿ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞۚ فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ ٱلۡحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی ٱلۡحَجِّۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُونِ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٧[البقرة: ۱٩٧].«حج در ماه‌های معینی انجام می‌شود، پس هر کس در این ماه‌ها (با احرام بستن یا تلبیه) حج را (برخورد) فرض گردانید، (بدانید که) آمیزش جنسی و گناه و نافرمانی و جدال در (اثنای) حج روا نیست، و هرآنچه از خیر انجام دهید خداوند آن را می‌داند. و توشه برگیرید، و بهترین توشه پرهیزگاری است. و ای خردمندان! از من بترسید».

خداوند متعال خبر می‌دهد که حج در ماه‌های معینی صورت می‌گیرد، ﴿أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞکه برای مخاطبان مشخص و معروف هستند، طوری که به تخصیص احتیاج ندارند، آن‌گونه که روزه به تعیین ماه آن نیاز داریم، و آن طور که خداوند اوقات نمازهای پنج‌گانه را بیان کرده است. اما حج (یادگار) آیین ابراهیم است و همواره در میان فرزندان ابراهیم ادامه داشت و برای آنان معروف است. و جمهور علما معتقدند که منظور از ماه‌های معلوم، شوال، ذوالقعده و ده روز از ماه ذی الحجه است که غالبا احرام حج در آنها بسته می‌شود. ﴿فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ ٱلۡحَجَّپس هرکس در این ماه‌های معلوم برای حج احرام بست. چون شروع احرام به حج، آن را فرض می‌گرداند، گر چه نَفَل هم باشد. و شافعی پیروان ا و از این آیه استنباط کرده ا ند که احرام بستن برای حج قبل از ماه‌های حج جایز نیست. من می‌گویم این آیه بر قول جمهور که می‌گویند احرام بستن برای حج قبل از ماه‌های حج جایز است دلالت می‌نماید، و این به حق نزدیک‌تر است. و ﴿فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ ٱلۡحَجَّبیان‌گر آن است که فرض گرداندن حج گاهی اوقات در ماه‌های مذکور انجام می‌پذیرد، و گاهی در این ماه‌ها انجام نمی‌پذیرد، وگرنه آن را به این ماه‌ها مقید نمی‌کرد. ﴿فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی ٱلۡحَجِّیعنی واجب است که احرام به حج را ارج نهید، به خصوص احرامی که در ماه‌های حج بسته می‌شود، و شما باید آن را از هر آنچه که فاسد یا ناقصش می‌نماید، از قبیل آمیزش جنسی و مقدمات عملی و زبانی آن، دور نگه دارید. و «فسوق» یعنی همه گناهان، و از جمله آن اموری است که در حالت احرام انجام دادنش ممنوع است. و «جدال» یعنی جر و بحث و بگو مگو، چون جر و بحث و جدال باعث کینه و دشمنی می‌شود.

و مقصود از «حج» اظهار فروتنی و عجز در برابر خدا و نزدیکی جستن به او با انجام عبادات، و دوری جستن از ارتکاب گناهان و بدی‌ها می‌باشد. حجی که با این نیت صورت پذیرد، حج مبارک و مبرور است، و حج مبرور پاداشی جز بهشت ندارد. این چیزها گرچه در هرجا و در هر وقت ممنوع هستند اما ممنوعیت آن در حج شدیدتر است. و بدان که نزدیکی جستن به خدا فقط با ترک گناهان به دست نمی‌آید بلکه باید اوامر خداوند هم انجام شود.

بنابراین پروردگار متعال فرمود: ﴿وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُواژه ﴿مِنۡبر عموم دلالت می‌نماید، پس هر کار خوب و هر عبادتی را شامل می‌شود. یعنی خداوند آن را می‌داند و این در واقع ایجاد انگیزه برای انجام دادن کار خیر است، به ویژه در آن سرزمین محترم و اماکن مقدس. پس شایسته است هر کار خیری از قبیل نماز، روزه، صدقه، طواف و نیکوکاری با زبان و عمل، در ان سرزمین انجام شود.

سپس خداوند دستور داد که بندگان برای این سفر مبارک توشه برگیرند، زیرا توشه برداشتن به معنی بی‌نیازی از مردم و دست دراز نکردن به‌سوی آنان و چشم ندوختن به اموال‌شان است. و برداشتن توشه بیشتر سبب می‌شود که آدمی به همسفرانش کمک کند و بیشتر به پروردگار که وسیله سواری برای رسیدن به آنجا آماده کند و کالای مورد نیاز را همراه خود ببرد. و اما توشه حقیقی که همواره در دنیا و آخرت به آدمی فایده می‌رساند، توشه تقوا و پرهیزگاری است. این توشه انسان را به کامل‌ترین لذت و بزرگ‌ترین نعمت و سعادت همیشگی می‌رساند، و هرکس این توشه را نداشته باشد از این نعمت محروم می‌ماند، و در معرض هر شری قرار می‌گیرد، و از رسیدن به سرای پرهیزگاران باز می‌ماند. پس این بیان‌گر مکانت و جایگاه رفیع پرهیزگاری است.

سپس خداوند سبحان خردمندان را به آن فرمان داد و فرمود: ﴿وَٱتَّقُونِ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِو ای دارندگان عقل‌های متین! از پروردگارتان بترسید، پروردگاری که عقل‌ها به پرهیزگاری او فرمان می‌دهند. و ترک پرهیزگاری دلیلی بر جهل و نادانی و فساد فکر است.

آیه‌ها ۲۰۲-۱٩۸:

﴿لَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّکُمۡۚ فَإِذَآ أَفَضۡتُم مِّنۡ عَرَفَٰتٖ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ عِندَ ٱلۡمَشۡعَرِ ٱلۡحَرَامِۖ وَٱذۡکُرُوهُ کَمَا هَدَىٰکُمۡ وَإِن کُنتُم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلضَّآلِّینَ١٩٨[البقرة: ۱٩۸].«بر شما گناهی نیست که (در سفر حج) فضل پروردگارتان را بجویید، پس چون از عرفات برگشتید خداوند را در مشعرالحرام یاد کنید، و او را یاد کنید آن‌گونه که شما را راهنمایی کرده است، گرچه قبل از آن از گمراهان بودید».

﴿ثُمَّ أَفِیضُواْ مِنۡ حَیۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٩٩[البقرة: ۱٩٩].«سپس بازگردید از آنجا که مردم باز می‌گردند، و از خداوند طلب آمرزش کنید، بی‌گمان خداوند آمرزگار و مهربان است».

﴿فَإِذَا قَضَیۡتُم مَّنَٰسِکَکُمۡ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَذِکۡرِکُمۡ ءَابَآءَکُمۡ أَوۡ أَشَدَّ ذِکۡرٗاۗ فَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا وَمَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖ٢٠٠[البقرة: ۲۰۰].«و چون اعمال حجتان را به جا آوردید پس یاد کنید خدا را، همان‌گونه که پدرانتان را یاد می‌کنید بیشتر (خدا را به یاد آورید)، و دسته‌ای از مردم می‌گویند: پروردگارا! به ما در همین دنیا عطا کن و در آخرت هیچ بهره‌ای ندارند».

﴿وَمِنۡهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ٢٠١[البقرة: ۲۰۱].«و دسته‌ای هستندکه می‌گویند: پروردگارا! در دنیا به ما نیکی عطا کن، و در آخرت (نیز) به ما نیکی بده، و از عذاب آتش ما را (دور) نگه دار».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ نَصِیبٞ مِّمَّا کَسَبُواْۚ وَٱللَّهُ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ٢٠٢[البقرة: ۲۰۲].«ایشان از آنچه فراچنگ آورده‌اند بهره‌ای دارند و خداوند سریع الحساب است».

پس از آن‌که خداوند متعال به پرهیزگاری دستور داد، بیان کرد که طلب فضل خداوند از طریق تجارت و معامله در موسم حج و دیگر وقت‌ها گناهی ندارد، به شرطی که واجبات حج را به خوبی انجام دهد و آنها را اهمال ننماید و حج را مقصود اصلی به حساب آورد. و کسب حلال به فضل خدا نسبت داده شده است، نه به مهارت بنده. زیرا توجه به سبب و فراموش کردن مسبّب عین گناه است. و ﴿فَإِذَآ أَفَضۡتُم مِّنۡ عَرَفَٰتٖ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ عِندَ ٱلۡمَشۡعَرِ ٱلۡحَرَامِبیان‌گر نکاتی چند است:

اول: وقوف در عرفه، که یکی از ارکان حج است. پس، (افاضه) سرازیر شدن از عرفات باید پس از وقوف در عرفه صورت گیرد.

دوم: دستور به یاد کردن خداوند در مشعرالحرام، و آن مزدلفه است. این نیز یکی از ارکان معروف حج است و حاجی باید شبی را که فردای آن قربانی است در آنجا بگذارند، و بعد از نماز صبح در مزدلفه بایستد، و تا وقتی که هوا روشن می‌شود دعا کند. انجام نمازهای فرض و نفل در مزدلفه، ذکر خدا محسوب می‌شود.

سوم: وقوف در مزدلفه پس از وقوف در عرفه است، زیرا حرف فاء ترتیب بر آن دلالت می‌نماید.

چهارم و پنجم: عرفات و مزدلفه هر دو از مشاعر حج هستند و باید واجبات آنان را انجام داد.

ششم: مزدلفه در محدوده حرم قرار دارد، به همین جهت آن را مقید به «حرام» نموده است.

هفتم: عرفه در محدوده حرم قرار ندارد، و این مطلب از مقید شدن مزدلفه به «حرام» فهمیده میشود.

﴿وَٱذۡکُرُوهُ کَمَا هَدَىٰکُمۡ وَإِن کُنتُم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلضَّآلِّینَو خداوند را یاد کنید، زیرا بر شما منت گذاشت و با وجود این‌که قبلا گمراه بودید، شما را هدایت نمود و به شما چیزهایی آموخت که نمی‌دانستید. این بزرگ‌ترین نعمتی است که به جا آوردن شکرش واجب است و باید در مقابل آن خدا را با قلب و زبان یاد کرد. ﴿ثُمَّ أَفِیضُواْ مِنۡ حَیۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُسپس از مزدلفه، همانجا که مردم از زمان ابراهیم تاکنون از آن باز می‌گرداند، باز گردید. منظور از این (افاضه) برگشتن نزد آنان معروف و شناخت شده بود، و آن عبارت است از رمی جمرات و ذبح قربانی و طواف و سعی و گذراندن شب‌های تشریق در «منی» و کامل کردن دیگر اعمال حج است. و از آنجا که منظور از این «افاضه» بازگشت، این امور مذکور است که آخرین اعمال حج می‌باشد، خداوند متعال دستور داد بعد از انجام دادن این اعمال، مغفرت و آمرزش خداوند را بطلبند و او را بسیار یاد کنند. پس، طلب آمرزش از انجام عبادتش دچار کوتاهی شده باشد. و ذکر خداوند برای این است که نعمت ِ توفیقِ انجام این عبادت بزرگ را به وی ارزانی داشته است و باید شکر او به جا آورده شود.

شایسته است بنده هرگاه از انجام عباداتی فارغ شد، از خداوند آمرزش بطلبد، چرا که احتمال دارد در انجام آن از او کوتاهی سرزده باشد، و باید شکر خدا را به جا آورد زیرا به او توفیق انجام عبادات را داده‌است.

و نباید گمان کند عبادت را به صورت کامل انجام داده‌است، و بر خداوند منت نهد، و تصور کند که عبادتش او را به مقام و جایگاه والایی می‌رساند. چنین فردی سزاوار است که مورد نفرت قرار گیرد، و کارش مردود شود. همان‌طور که اولی سزاوار آن است خداوند عملش را بپذیرد، و به او توفیق دهد تا اعمال دیگری را نیز انجام دهد.

سپس خداوند ما را مطلع می‌نماید که مردم خواسته‌هایشان را می‌جویند و آنچه را که به آنها ضرر می‌رساند از خود دور می‌کنند، اما اهدافشان متفاوت است، بعضی می‌گویند: ﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَایعنی خواسته‌هایش دنیا و شهوات را طلب می‌نمایند و در آخرت بهره‌ای ندارند، چون به آخرت علاقه‌ای نداشته و تلاش و همت خود را مصروف دنیا ساخته‌اند. اما گروهی از مردم مصلحت هر دو دنیا را از خداوند می‌طلبند، و در امور دنیا و آخرت خود دست نیاز به‌سوی او دراز می‌کنند، و هر یک از این دو گروه بهره‌ای از اعمال خود دارند، و خداوند آنها را برحسب اعمال و نیات‌شان یا سزا می‌دهد، پاداش و سزایی که آکنده از عدل و فضل است و خداوند بر آن ستایش می‌شود.

این آیه بیان‌گر آن است که خداوند دعای هر دعاکننده‌ای را می‌پذیرد، خواه مسلمان باشد، یا کافر و فاسق. اما این بدان معنا نیست که خداوند او را دوست دارد، و او به خداوند نزدیک است. به جز کسی که خواسته‌های آخرت و امور دینی را از خداوند می‌طلبد.

خوشبختی و سعادتی که همگی در دنیا به دنبال آن می‌باشند، در داشتن روزی فراوان و حلال، همسر شایسته، فرزندی که باعث روشنایی چشم گردد، رفاه و آسایش، علم مفید و عمل صالح و دیگر خواسته‌ها و مطالبات محبوب و جایز تجلی پیدا می‌کند.

و اما خوشبختی آخرت در سالم ماندن از کیفر و سزای قبر و آتش جهنم، به دست آوردن خشنودی خدا، دست یازیدن به نعمت جاودانگی، و نزدیک شدن به پروردگار مهربان است.

پس این دعا کامل‌ترین و جامع‌ترین و بهترین دعایی است که باید انجام شود، و پیامبر صاین دعا را زیاد می‌خواند و دیگران را بر آن تشویق می‌کرد.

آیه‌ی ۲۰۳:

﴿وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ فِیٓ أَیَّامٖ مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَوۡمَیۡنِ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۖ لِمَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُمۡ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ٢٠٣[البقرة: ۲۰۳].«و یاد کنید خدا را در روزهای معینی، پس هرکسی شتاب کند (و اعمال را) در دو روز انجام دهد بر او گناهی نیست، و هرکس که تاخیر کند بر او گناهی نیست، این برای کسی است که پرهیزگاری کند و از خدا بترسد، و بدانید که شما در پیشگاه او جمع می‌شوید».

خداوند متعال دستور می‌دهد بندگانش او را در روزهای معینی یاد کنند و آن ایام تشریق یعنی سه روز بعد از عید است، چون این روزها دارای ویژگی و شرافت خاصی بوده و بقیه مناسک در این روزها انجام می‌شود، و مردم در این روزها میهمان خدا هستند. بنابر این روزه گرفتن در این روزها حرام است. پس «ذکر خدا» در این روزها از آنچنان ویژگی برخوردار است که دیگر روزها فاقد آن می‌باشند. بنابر این پیامبر صفرموده است: «أَیَّامُ التَّشْرِیقِ أَیَّامُ أَکْلٍ وَشُرْبٍ، وَذِکْرِ اللَّهِ». «روزهای تشریق، روزهای خوردن و نوشیدن و یاد خداست». یاد کردن خداوند به «رمی جمرات»، ذبح قربانی، و ذکرِ پس از نمازهای فرض در دایره «ذکر ایام تشریق» قرار می‌گیرد. بلکه بعضی از علما گفته‌اند: تکبیر گفتن در آن روزها همانند ده روز «ذی الحجه» مستحب است، و این قول به صحت نزدیک است.

﴿فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَوۡمَیۡنِپس کسی که در روز دوم قبل از غروب خورشید از «منی» بیرون آمد، ﴿فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِ وَمَن تَأَخَّرَبر او گناهی نیست، و هرکس که تاخیر کرد و شب سوم را در منی گذراند، و فردا رمی جمره کرد، ﴿فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِبر او گناهی نیست، و این تخفیفی از جانب خدا بر بندگانش است، چرا که هر دو کار را جایز قرار داده‌است. اما مشخص است که تاخیر بهتر است چون عبادت بیشتری صورت می‌گیرد.

و از آنجا که ممکن است از نفی گناه از امر مذکور، نفی گناه در غیر آن نیز فهمیده شود، در حالی که گناه فقط برکسی نیست که دو روز می‌ماند و یا دیر می‌کند نفی گناه را به ﴿لِمَنِ ٱتَّقَىٰمقید کرد، یعنی بر کسی گناهی نیست که در تمام کارهایش و به ویژه در احوال حج از خدا بترسد، پس هرکس که در تمام کارهایش از خدا بترسد، گناهی بر او نیست، و هر کس که در چیزی از خدا بترسد و در چیزی از وی نترسد، جزایش از نوع عملش خواهد بود.

﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَو با اطاعت از فرمان‌های خدا و پرهیز از نافرمانیاش از وی بترسید. ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُمۡ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَو بدانید که به‌سوی خداوند بر می‌گردید و شما را برحسب اعمال‌تان مجازات می‌نماید، و هر کس که از او بترسد پاداش تقوا را پیش او خواهد یافت، و هرکس که از وی نترسد خداوند او را به شدت سزا می‌دهد. پس دانستن این‌که خداوند سزا و پاداش می‌دهد از بزرگ‌ترین انگیزه‌های پرهیزگاری و ترس از وی می‌باشد، بنابر این خداوند ما را تشویق نموده است که این نکته را به خوبی بدانیم.

آیه‌ی ۲۰۶-۲۰۴:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُعۡجِبُکَ قَوۡلُهُۥ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَیُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِی قَلۡبِهِۦ وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ٢٠٤[البقرة: ۲۰۴].«و از میان مردم کسی هست که سخن او در رابطه با زندگی دنیا ترا به شگفتی می‌اندازد، و خداوند را بر آنچه در دل دارد گواه می‌گیرد، و او سر سخت‌ترین دشمنان است».

﴿وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُفۡسِدَ فِیهَا وَیُهۡلِکَ ٱلۡحَرۡثَ وَٱلنَّسۡلَۚ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَسَادَ٢٠٥[البقرة: ۲۰۵].«و چون قدرت یابد سعی می‌کند که در زمین فساد و تباهی ورزد، و تلاش می‌نماید کشتزار و دام را نابود کند، و خداوند فساد را دوست ندارد».

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُ ٱتَّقِ ٱللَّهَ أَخَذَتۡهُ ٱلۡعِزَّةُ بِٱلۡإِثۡمِۚ فَحَسۡبُهُۥ جَهَنَّمُۖ وَلَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ٢٠٦[البقرة: ۲۰۶].«و چون به او گفته شود: از خدا بترس، غرور و تکبر او را فرا می‌گیرد و به گناه وادارش می‌کند، پس جهنم او را کافی است، و بد آرامگاهی است».

پس از آن‌که خداوند دستور داد بندگانش او را زیاد یاد کنند، و به ویژه در اوقات برتر و دارای فضیلت، از حالت کسی خبر داد که کار و سخنش با هم مخالفند، زیرا سخن یا جایگاه انسان را بالا می‌برد و یا آن را پایین می‌آورد.پس فرمود: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُعۡجِبُکَ قَوۡلُهُۥ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاو سخنان گروهی از مردم تو را به شگفت وا می‌دارد، وقتی سخن می‌گویند، با نرمی و جذابیت صحبت می‌کنند و آدمی گمان می‌برد که سخنان‌شان مفید است. و با گواه گرفتن خدا گفتارشان را تاکید می‌نمایند، ﴿وَیُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِی قَلۡبِهِبه گونه‌ای که بگوید: همانا خداوند می‌داند که آنچه در دارم با آنچه که بر زبان می‌آورم موافق می‌باشد. اما در حقیقت دروغ می‌گویند، چون سخن و کارشان با هم مخالف است. پس اگر آنان راست می‌گفتند، می‌بایست قول و عملشا ن با هم مطابق باشد، مانند مومن که سخن و کردارش با یکدیگر موافق است. بنابر این فرمود: ﴿وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِیعنی هرگاه با آنان مجادله کنی، سختی و تعصب و دیگر صفات زشت را در آنان می‌بینی، و اخلاق آنان مانند اخلاق مومنان نیست که آسان‌گیری و تسلیم شدن در برابر حق و چشم پوشی و گذشت خصلت آنان است.

﴿سَعَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُفۡسِدَ فِیهَاتمام سعی و تلاش خود را بر آن مبذول می‌دارد که گناه و معاصی را انجام دهد، و این همان فساد در زمین است. ﴿وَیُهۡلِکَ ٱلۡحَرۡثَ وَٱلنَّسۡلَو تلاش می‌نماید کشتزار و دام را نابود کند. پس به واسطه‌ی ارتکاب گناه و معاصی کشتزار و میوه‌ها و چهارپایان تلف شده و برکت آن‌ها ناقص و کم می‌شود. ﴿وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَسَادَو چون خداوند فساد را دوست ندارد، از بنده‌ای که در زمین فساد می‌کند بی‌نهایت متنفر است، گرچه آن بنده سخن خوبی را بر زبانش بیاورد. این آیه بیان‌گر آن است سخنانی که بر زبان افراد بیرون می‌آید دلیلی بر راستی، دروغ، نیکی یا فساد آنان نیست، تا زمانی که کرداری انجام دهند که آن سخنان را تصدیق نماید. نیز این آیه بیان‌گر آن است که باید حالات گواهان آزموده شود، و اهل حق و دروغگویان با کارهای نیکشان آزموده شوند، و حالات‌شان سنجیده شود، و نباید با ظاهرسازی و جرب زبانی آنها فریب خورد.

سپس بیان کرد کسی که با انجام گناه و نافرمانی خدا در زمین فساد می‌کند، هرگاه به تقوا دستور داده شود، تکبر می‌ورزد، ﴿أَخَذَتۡهُ ٱلۡعِزَّةُ بِٱلۡإِثۡمِپس هم گناه انجام می‌دهند و هم بر خیر خواهان و نصیحت کنندگان تکبر می‌ورزند. ﴿فَحَسۡبُهُۥ جَهَنَّمُپس جهنم برای او بس است که سرای گناهکاران و متکبران است. ﴿وَلَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُو بد قرارگاه و جایگاهی است، عذاب آن همیشگی است، و اندوهش به پایان نمی‌رسد، و در آن یاس و ناامیدی برای همیشه بر انسان مستولی شده و عذاب آنها تخفیف داده نمی‌شود، و امید پاداش ندارند، و این سزای جنایت آنهاست، و در مقابل اعمال‌شان باید آن را تحمل کنند. پناه به خداوند از حالت آنها.

آیه‌ی ۲۰٧:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشۡرِی نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ٢٠٧[البقرة: ۲۰٧].«و دسته‌ای از مردم هستند که جان خود را در طلب رضای خدا می‌فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است».

گروهی از مردم جان خود را در راه رضای خدا می‌فروشند، و آنان کسانی هستند که توفیق یافته‌اند تا جان خویش را بخاطر رضای خدا و به امید پاداش و ثواب او فدا نمایند. اینان جان را به ذاتی بخشیدند که بسیار غنی و وفاکننده است و با بندگان خود بسیار رئوف و مهربان است. از جمله مهربانی و رحمت او این است که آنها را به انجام این جانبازی و جانفشایی توفیق داده و وعده پاداش را به آنان داده و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَ[التوبة: ۱۱۱]. «خداوند جان و مال مومنین را در برابر بهشت خریداری کرده است». تا آخر آیه. در این آیه نیز خبر داده است که مومنان جان خود را فروخته و در راه او نثار کرده‌اند. همچنین در این آیه از لطف و مرحمتی که موجب می‌شود آنچه را که طلب کردند به دست آورند، و آنچه را بدان رغبت داشتند مبذول نمایند و از دادن آن دریغ نکنند. دیگر مپرس از تکریم و احترامی که در نزد پروردگار بدست می‌آورند!.

آیه‌ی ۲۰٩- ۲۰۸:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِی ٱلسِّلۡمِ کَآفَّةٗ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ٢٠٨[البقرة: ۲۰۸].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به طور کامل در اسلام داخل شوید، و از گام‌های شیطان پیروی نکنید، همانا او برای شما دشمنی آشکار است».

﴿فَإِن زَلَلۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡکُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ٢٠٩[البقرة: ۲۰٩].«پس اگر بعد از آن‌که برای شما نشانه‌های آشکار آمد، دچار لغزش شدید، بدانید که خداوند عزیز و حکیم است».

این دستوری است از جانب پروردگار که در آن از مومنان می‌خواهد ﴿ٱدۡخُلُواْ فِی ٱلسِّلۡمِ کَآفَّةٗکاملا وارد دین اسلام شوند، به گونه‌ای که همه اوامر آن را بجا آورند و هیچ چیزی از آن را ترک ننمایند، و هوی و هوس خویش را پروردگار و معبود قرار ندهند، به این صورت امری که شرع آن را واجب کرده است چنانچه با تمنّیات نفسانی آنان سازگار باشد، آن را امتثال نموده و اگر با آرزوهایشان سازگار نباشد آن را ترک کنند، زیرا واجب است که هواهای نفس تابع و پیرو دستورات دین باشد. و باید به اندازه قدرت و توانایی خویش اعمال خیر را انجام دهند، و آنچه را که در توان ندارند با نیت و قلب بدان بپردازند تا از اجر و پاداش آن بی‌نصیب نمانند.

و از آنجا که داخل شدن کامل و همه جانبه در اسلام جز با مخالفت با شیطان ممکن و قابل تصوب نیست، فرمود: ﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِو با انجام گناه و نافرمانی خدا از گام‌های شیطان پیروی مکنید، ﴿إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞهمانا او دشمن و آشکار شماست. دشمنی‌اش آشکار است و دشمن آشکار جز به بدی و زشتی و آنچه که به ضررتان است، به چیز دیگری فرمان نمی‌دهد.

و چون حتما از بنده اشتباه سر می‌زند و دچار لغزش می‌گردد، فرمود: ﴿فَإِن زَلَلۡتُمو اگر اشتباه کردید و مرتکب گناه شدید، ﴿مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡکُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُپس از آن‌که نشانه‌های آشکار پیش شما آمد و یقین حاصل کردید، ﴿فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌپس بدانید که خداوند عزیز و حکیم است. و این وعید و هشدار سختی است که باعث می‌شود گناه و معاصی ترک شوند، زیرا خداوند عزیز و حکیم، هرگاه گناه کار از فرمانش سرپیچی کند، با قدرت خود بر او چیره می‌شود، و به مقتضای حکمت خویش او را عذاب می‌دهد، چرا که از جمله حکمت او این است که گناهکاران و جنایتکاران را عذاب دهد.

آیه‌ی ۲۱۰:

﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّآ أَن یَأۡتِیَهُمُ ٱللَّهُ فِی ظُلَلٖ مِّنَ ٱلۡغَمَامِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ٢١٠[البقرة: ۲۱۰].«آیا انتظار آنان غیر از این است که خداوند و فرشتگان در سایبان‌هایی از ابر بیایند و کار (قضاوت) یکسره شود؟ و کارها به‌سوی خدا بازگردانده می‌شوند».

این هشدار و تهدید سختی است که دل‌ها را تکان داده و بر می‌کند. خداوند متعال می‌فرماید: آیا کسانی که برای تباهی و فساد در زمین تلاش کرده و از گام‌های شیطان پیروی می‌کنند، و کسانی که دستورات خداوند را دور انداخته‌اند، انتظار روزی را نمی‌کشند که در آن انسان‌ها طبق اعمال‌شان پاداش و سزا داده می‌شوند؟! روزیکه سرشار از وحشت و سختی و هراس‌هایی است که دل‌های ستمکاران را به شدّت مضطرب می‌کند، و در آن روز فساد کنندگان سزای بد اعمال‌شان را می‌یابند. در آن روز، خداوند آسمان و زمین را در هم می‌پیچد، و ستارگان فرو می‌ریزند، و خورشید و ماه به تاریکی می‌گرایند و فرشتگان مکرّم فرود آمده تاریکی می‌گرایند و فرشتگان مکّرم فرود آمده و مخلوقات را احاطه می‌نمایند، و خداوند تبارک و تعالی نازل می‌شود، ﴿فِی ظُلَلٖ مِّنَ ٱلۡغَمَامِدر سایبان‌هایی از ابر تا به عدل و انصاف میان بندگانش داوری نماید. و ترازوها گذاشته شده و پرونده‌ها گشوده می‌شوند، و چهره نیک بختان و اهل سعادت مفید شده، و چهره بدبختان و اهل سعادت سفید شده، و چهره بدبختان سیاه می‌گردد، و اهل خیر از اهل شر جدا شده و هر یک مطابق اعمال‌شان مجازات می‌شوند. پس در اینجاست که ستم‌گر از شدت حسرت و تاسف انگشت خود را گاز می‌گیرد و حقیقت امر را در می‌یابد.

برخلاف «معطلۀ» از قبیل «جهیمه» و «معتزله» و امثال آنها که این صفات را نفی می‌کنند و یا آنها را به نحوی تاویل و تفسیر می‌کنند که خداوند دلیلی بر آن نازل نکرده است، و آنها با این تاویلات عجیب و غریب خود، به خدا و پیامبرش معترض و متعرّض می‌شوند. آنها گمان می‌برند که در این مورد سخن آنها حقیقت دارد و مردمان در سایه آن هدایت می‌گردند. این گروه هیچ دلیلی نقلی بر صحت تاویلات خود ندارند، حتی دلیل عقلی هم ندارند. اما در مورد دلیل نقلی، آنها اعتراف کرده‌اند که ظاهر نصوصِ وارده در کتاب و سنت به صراحت بر صحت مذهب اهل سنت و جماعت دلالت می‌نماید، و اعتراف می‌کنند که این نصوص برای این‌که بر صحت مذهب آنها دلالت نماید باید از ظاهر خود خارج شده، چیزهایی به آنها افزوده گردد یا چیزهایی از آن کاسته شود، آنگاه بر صحت مذهب آنها دلالت خواهد کرد.

و اما در مورد دلیل عقلی باید گفت: عقل به نفی این صفات رای نمی‌دهد، بلکه حکم می‌کند که انجام دهنده کار کامل‌تر است از کسی که نمی‌تواند کاری را انجام دهد، و کارهای خداوند، چه آن‌هایی که به خودش تعلق دارد و چه آن‌هایی که به آفریده‌هایش، نهایت کمال است، و اگر آنها گمان برند که اثبات این صفات برای خداوند موجب تشبیه وی به آفریده‌هایش می‌گردد، به آنها گفته می‌شود: سخن گفتن درباره صفات تابع سخن گفتن از ذات است، پس همان‌طور که خداوند ذاتی دارد و دیگر ذات‌ها مانند آن نیستند، نیز صفاتی دارد که دیگر صفات مشابه آن نمی‌باشند. پس صفات خداوند تابع ذات الهی‌اند، و صفات آفریده‌هایش تابع ذات آنها می‌باشد. پس اثبات صفات برای خداوند به هیچ وجه مقتضی تشبیه او نمی‌باشد.

و به کسی که بعضی از صفات را ثابت می‌نماید و بعضی را نفی می‌کند، یا اسمها را ثابت و صفات را نفی می‌کند، گفته می‌شود: شما یا باید همه را ثابت کنید، همان‌گونه که خداوند همه صفات را برای خویش ثابت گردانیده و پیامبر صنیز این صفات را برای خداوند ثابت نموده است، و یا باید همه را نفی کنید، و منکر پروردگار جهانیان گردید.

اما این‌که بعضی را بپذیرد و بعضی را نفی کنید، این تناقض است، چون میان آنچه که ثابت نموده اید و آنچه که نفی کرده اید، فرق گذاشته اید، در حالی‌که هیچ دلیلی بر این کار وجود ندارد. و اگر بگویید: صفاتی را که برای خداوند ثابت کرده‌ایم، مقتضی تشبیه نیست، اهل سنت در جواب می‌گویند: آنچه نیز که نفی کرده اید متضمن تشبیه نیست. اگر بگویید: با نفی بعضی از صفات، تشبیه را از خداوند نفی کرده‌ایم، آنان که صفات را نفی می‌کنند نیز می‌گویند: ما معتقدیم، هر صفتی را که برای خدا ثابت کنید مقتضی تشبیه است. پس هر جوابی را که به نفی کنندگان صفات بدهید، اهل سنت نیز در برابر آنچه که نفی کرده اید همان جواب را به شما می‌دهند. خلاصه مطلب این‌که هرکس چیزی از آنچه کتاب و سنت اثبات می‌نمایند، نفی کند دچار تناقض گردیده و هیچ دلیل شرعی و عقلی بر صحت ادعای خود ندارد و با معقول و منقول مخالفت ورزیده است.

آیه‌ی ۲۱۱:

﴿سَلۡ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ کَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُم مِّنۡ ءَایَةِۢ بَیِّنَةٖۗ وَمَن یُبَدِّلۡ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٢١١[البقرة: ۲۱۱].«از فرزندان اسرائیل بپرس که چه بسیار نشانه‌های روشن به آنها دادیم. و هر کس که نعمت خدا را - پس از آن‌که پیش او آمد - (به کفران) بدل کند، پس همانا خداوند سخت کیفر است».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿سَلۡ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ کَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُم مِّنۡ ءَایَةِۢ بَیِّنَةٖاز بنی‌اسرائل بپرس که چه نشانه‌های زیادی بر آنان دادیم! نشانه‌هایی که برحق و راستگویی پیامبران دلالت کرده و آن را از نزدیک لمس نموده و با چشم مشاهده کردند، اما شکر این نعمت‌ها را به جا نیاورند، که می‌بایست شکر آن را به جا آورند. آنها بدان کفر ورزیدند و نعمت خدا را ناسپاسی کردند، و خود را در معرض عذاب وی قرار دادند، و خداوند آنها را از پاداش خویش محروم گرداند. خداوند ناسپاسی را تبدیل نعمت نامید، زیرا هر کس که از نعمتی دینی یا دنیوی برخوردار شود و شکر آن را به جا نیاورد و وظیفه خود را در برابر آن انجام ندهد، آن نعمت را از دست داده و به ناسپاسی و گنا مبدل می‌گرداند. پس کفران، جانشین نعمت می‌شود. و اما چنانچه کسی سپاس خداوند را به جا آوَرَد و حقِ نعمت را ادا کند، آن نعمت باقی مانده، و ادامه پیدا می‌کند و خداوند آنرا افزون می‌گرداند.

آیه‌ی ۲۱۲:

﴿زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَیَسۡخَرُونَ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۘ وَٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ فَوۡقَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ وَٱللَّهُ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٖ٢١٢[البقرة: ۲۱۲].«برای آنانی که کفر ورزیده‌اند زندگی دنیا آراسته شده است، و مؤمنان را مسخره می‌کنند. و کسانی که تقوا پیشه کرده‌اند روز قیامت از آنها برترند، و خداوند کسی را که بخواهد بدون حساب روزی می‌دهد».

خداوند متعال خبر می‌دهد کسانی که به خدا و آیات او و پیامبرانش کفر ورزیدند و از شریعت او فرمان نبردند، زندگی دنیا برای آنها آراسته شده و در برابر دیدگان و دل‌شان مزین و زیبا جلوه داده شده است به گونه‌ای که به آن راضی و خشنود می‌گردند، و به آن اطمینان پیدا می‌کنند، و تمام همّ و غمّ آنان برای دنیا خواهد بود.

پس به آن روی آورده و برای بدست آوردنش دست و پا می‌زنند و آن را بزرگ می‌پندارند، و هرکس را نیز که در این امر با آنان مشارکت نماید بزرگوار و ارجمند جلوه می‌دهند.

و مؤمنان را تحقیر نموده و آنها را مسخره کرده، و می‌گویند: آیا اینانند که خداوند از میان ما به آنها احسان کرده است؟ واین ناشی از ضعف عقل و کوری دیدگان آنان می‌باشد، زیرا دنیا سرای آزمایش و بلاست، و در دنیا هم برای کافران و هم برای مومنان گرفتاریهایی پیش می‌آید، اما مومن چنانچه در دنیا به مشکل و امر ناگواری گرفتار آید، صبر می‌کند و امید پاداش خداوند را دارد، و خداوند به سبب ایمان و صبرش مشکل او را آسان می‌نماید، و این فقط برای مومن است. و آنچه مهم است برتری و فضیلتی است که در سرای جاودان و همیشگی آخرت به دست می‌آید. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ فَوۡقَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِپس پرهیزگاران در بالاترین مقام هستند، و از انواع نعمت و شادی‌ها و فضاهای سبز و خرم بهره‌مند می‌شوند. و کافران در پایین‌ترین طبقات جهنم جای می‌گیرند و با انواع عذاب و اهانت و بدبختی بی‌پایان شکنجه می‌شوند. پس این آیه دلجویی است برای مومنان و سرزنش است برای کافران. و از آنجا که رزق و روزی دنیوی و اخروی هرگز بدون تقدیر و خواست خدا حاصل نمی‌شود، خداوند متعال فرمود: ﴿وَٱللَّهُ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٖپس روزی دنیا را هم مؤمن به دست می‌آورد، و هم کافر، و اما روزی دل‌ها از قبیل علم و ایمان، محبت خدا، ترس از خدا و امید به او و امثال آن را خداوند جز به کسانی که آنها را دوست دارد، نمی‌بخشد.

آیه‌ی ۲۱۳:

﴿کَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ فِیمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِیهِ إِلَّا ٱلَّذِینَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ بَغۡیَۢا بَیۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٍ٢١٣[البقرة: ۲۱۳].«مردم (در آغاز) امتی یگانه بودند، پس خداوند پیامبرانِ مژده دهنده و بیم دهنده را فرستاد، و با آنها کتاب خود را (به حق) نازل کرد تا در میان مردم در آنچه اختلاف کردند به حق داوری نماید، و در آن اختلاف نورزیدند جز کسانی که کتاب را داده شده بودند. و به دنبال دریافت نشانه‌های روشن، از روی ستمکاری و کینه توزی در آن اختلاف ورزیدند، پس خداوند به فرمان خویش مؤمنان را در آنچه اختلاف کردند به حق هدایت نمود، وخداوند هرکس را که بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند».

مردم در طول ده قرن بعد از نوح ÷بر هدایت بودند، اما هنگامیکه در دین اختلاف ورزیدند، گروهی از آنها کافر شدند و گروهی بر دین ماندند، و کشمکش بوجود آمد، و خداوند پیامبران را فرستاد تا اختلاف آنها را فیصله دهند و برآنان حجت اقامه نمایند.

و گفته می‌وشدکه مردم در کفر و گمراهی و اختلاف بسر می‌برند. و نور و ایمانی نداشتند، و خداوند با فرستادن پیامبران به‌سوی آنها بر آنان رحم نمود. ﴿مُبَشِّرِینَپیامبرانی که مومنان و مطیعان را به نتیجه طاعات و عبادات‌شان که همانا برخورداری از روزی خدا، داشتن جسم و روح سالم، زندگی پاکیزه، و بالاتر از همه خشنودی خداوند و سکونت در بهشت است مژده می‌دهند. ﴿وَمُنذِرِینَو کسی را که از فرمان خداوند سرپیچی کند از نتیجه گناهش که همانا محروم شدند از رزق طیب و ناتوانی و ذلت، و زندگی دشوار، و سخت‌تر از همه از خشم خداوند و آتش جهنم، برحذر می‌دارند.

﴿وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّو آن خبرهای راستین و دستورات و فرامین عادلانه خداست. پس محتوای کتاب‌های الهی حق است و میان کسانی که در اصول و فروع اختلاف دارند، داوری می‌نمایند. و در هنگام اختلاف و تنازع، واجب است که اختلاف به خدا و پیامبر ارجاع شود. و چنانچه در کتاب و سنت پیامبر صدر این زمینه حکمی وجود نداشت خداوند دستور نمی‌داد که اختلاف را به کتاب و سنت برگردانید.

و چون نعمت بزرگ خود را در قالب فرستادن کتاب بر اهل کتاب بیان کرد، و این اقتضا می‌نماید که شکر این نعمت را بجا آورند و بر آن اتفاق نمایند، خداوند متعال خبر داد که آنها بر یکدیگر تجاوز کردند، و در کتابی که می‌بایست بیش ازهمه بر آن اتفاق نمایند، اختلاف ورزیدند. و این اختلاف پس از آن حاصل شد که صحت کتاب را با نشانه‌های روشن و دلایل قاطع دریافتند و به آن یقین کردند، و آنها با این کار دچار گمراهی دور و درازی شدند.

﴿فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْپس خداوند کسانی را از این امت که ایمان آوردند، هدایت نمود، ﴿لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ ٱلۡحَقِّبه آنچه که اهل کتاب در آن اختلاف کردند و در تشخیص حق از باطل به بیراهه رفتند، اما خداوند این امت را به حق رهنمون شد. ﴿بِإِذۡنِهِخداوند به اذن خویش، و با آسان کردن امور آنان، و از سرِ مهربانی خویش آنان را هدایت کرد.

﴿وَٱللَّهُ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٍو خداوند همه مردم را به راه راست فرا می‌خواند، و این ناشی از عدل وی بوده، و پروردگار می‌خواهد با این روش بر مردم حجت اقامه کند، تا نگویند: ﴿مَا جَآءَنَا مِنۢ بَشِیرٖ وَلَا نَذِیرٖ[المائدة: ۱٩]. هیچ مژده دهنده و بیم دهنده‌ای نزد ما نیامده است. و خداوند به فضل و رحمت خویش هر کس از بندگانش را که بخواهد هدایت می‌نماید و این همان عدل و حکمت خداوند تبارک و تعالی است.

آیه‌ی ۲۱۴:

﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَأۡتِکُم مَّثَلُ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِکُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ یَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ٢١٤[البقرة: ۲۱۴].

«آیا گمان برده‌اید که وارد بهشت شوید حال آن‌که هنوز آنچه بر سر گذشتگان آمد بر سر شما نیامده است؟ آنان دچار سختی و زیان شدند و پریشان گشتند تا آنجا که پیامبر و کسانی که همراه او بودند، گفتند: پس یاری خدا کی خواهد رسید؟ بدانید که نصرت الهی نزدیک است».

خداوند متعال خبر می‌دهد که بندگانش را به خوشی و ناخوشی و مشقت می‌آزماید، همانطور که نسل‌های پیش از آنها را آزموده است. پس این سنت جاری خداوند است وتغییر نمی‌کند، و مجریان دین و شریعت الهی باید مورد آزمایش قرار گیرند. پس اگر بر حکم و فرمان خدا صبر نمایند و به سختی‌هایی که در راه آنان قرار دارد توجه نکنند، راستگویانند و کمال سعادت و سروری را دریافته‌اند. و هرکس فتنه مردم را چون عذاب الهی قرار دهد و سختی‌ها و مشکلات او را از رسیدن به هدفش متوقف نمایند، پس او در ادعای ایمان دروغ می‌گوید، زیرا ایمان به آراستن و آرزو کردن و ادعای تو خالی نیست، بلکه این اعمال است که آنرا تصدیق یا تکذیب می‌کند.

و بر امت‌های پیشین چنین گذشته است: ﴿مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُفقر و بیماری‌های جسمی آنها را فرا گرفت. ﴿وَزُلۡزِلُواْو با انواع ترس، از قبیل تهدید به قتل، تبعید، ضبط شدن اموال‌شان و کشته شدن دوستان‌شان، و انواع زیان مواجه شدند، و متزلزل گشتند. و با این که به نصرت و کمک الهی یقین داشتند، احساس کردند که نصرت خداوند به تاخیر افتاده، و انتظار داشتند خداوند هرچه زودتر به داد آنان برسد. اما به خاطر شدت و دشواری موقعیتی که در آن قرار گرفته بودند، ﴿یَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِپیامبر صو کسانی که همراه او ایمان آورده بودند، می‌گفتند: یاری و نصرت خداوند کی می‌آید؟! و از آنجا که کسانی به دنبال سختی می‌آید، و نیز پایان شب سیه سپید است، خداوند متعال فرمود: ﴿أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِیبٞآگاه باشید که یاری خدا نزدیک است. پس هر کس که طرفدار حق یا مجری آن باشد مورد آزمایش قرار می‌گیرد. و معلوم است که چنین کسانی در سخت‌ترین شرایط بسر می‌برند، اما اگر صبر داشت و برآن استقامت ورزند، رنج و مشکل آنان به بخشش و بهره‌ای الهی تبدیل می‌گردد، و سختی‌هایشان به راحتی تبدیل شده و به دنبال آن بر دشمنان پیروز می‌شوند و تمامی زخم‌ها و دل شکستگی‌هایشان شفا می‌یابد. خداوند متعال در همین رابطه در جایی دیگر از قرآن می‌فرماید: ﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ جَٰهَدُواْ مِنکُمۡ وَیَعۡلَمَ ٱلصَّٰبِرِینَ١٤٢[آل عمران: ۱۴۲]. «آیا گمان برده‌اید که وارد بهشت شوید و هنوز خداوند از میان شما کسانی را که جهاد کرده‌اند و صبر نموده‌اند مشخص نکرده است»؟! و در جایی دیگر می‌فرماید: ﴿الٓمٓ١ أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن یُتۡرَکُوٓاْ أَن یَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا یُفۡتَنُونَ٢ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْ وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡکَٰذِبِینَ٣[العنکبوت: ۱-۳]. «ألف لام میم. آیا مردم گمان برده‌اند که اگر بگویند: ایمان آورده‌ایم، رها می‌شوند، و آنها مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند؟! به راستی کسانی را که پیش از آنها بودند، آزمودیم، پس باید خداوند کسانی را که راست گفته‌اند و کسانی را که دروغ گفته‌اند مشخص کند. پس به هنگام امتحان، فرد یا مورد احترام قرار می‌گیرد و یا ذلیل می‌شود».

آیه‌ی ۲۱۵:

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلۡ مَآ أَنفَقۡتُم مِّنۡ خَیۡرٖ فَلِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ٢١٥[البقرة: ۲۱۵]. «از تو می‌پرسند: چه چیزی را انفاق کنید: (و به چه کسی بدهند)؟ بگو: مالی را که انفاق می‌کنید برای پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است، و هرگونه نیکی که انجام دهید خداوند به آن داناست».

در رابطه با انفاق از تو سوال می‌کنند. و این شامل پرسیدن از نوع انفاق است و کسانی که انفاق به آنها تعلق می‌گیرد. خداوند در پاسخ فرمود: ﴿قُلۡ مَآ أَنفَقۡتُم مِّنۡ خَیۡرٖبگو: مال کم یا زیادی را که انفاق می‌کنید قبل از هرکس باید به کسانی داده شود که حق بیشتری بر گردن شما دارند، و آنها پدر و مادر هستند که نکیی کردن با آنها واجب و نافرمانی آنها حرام است.

و بزرگ‌ترین نیکی با آنان، نفقه دادن به آنها، و بزرگ‌ترین نافرمانی، انفاق نکردن به آنهاست. بنابر این نفقه دادن به پدر و مادر، بر فرزندی که توان‌گر است واجب می‌باشد.

بعد از پدر و مادر، در میان خویشاوندان، آنان که نزدیکترند برحسب نزدیکی و نیازمندیشان باید مورد تفقّد قرار گیرند. پس انفاق بر خویشاوند صدقه و صله رحم است. ﴿وَٱلۡیَتَٰمَىٰو آنها کودکانی هستندکه کسی را ندارند برای آنها کار کند، پس آنها نیازمند و محتاجند، چون خودشان نمی‌توانند کارهایشان را انجام دهند، و کسی را نیز ندارند که برای آنها کار کند. بنابر این خداوند بندگانش را سفارش نموده تا به آنها رسیدگی نمایند، چون خداوند نسبت به یتیمان لطیف و مهربان است. ﴿وَٱلۡمَسَٰکِینِو آنها نیازمندان هستند، کسانی که نیازمندی، آنها را خانه نشین و زمین گیر نموده است. پس باید بر آنها انفاق شود تا نیازشان برطرف گردد. ﴿وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِو مسافریکه در شهر دیگری گیر کرده و به مال و منال و دارایی خود دسترسی ندارد، پس باید به او کمک شود تا به مقصد خود برسد.

بعد از آن‌که خداوند این گروه‌ها را به دلیل شدت نیازشان ذکر نمود و سفارش کرد که باید آنها را مورد تفقد قرار داد، به طور عموم فرمود: ﴿وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖهر کار خیری از قبیل صدقه دادن به این‌ها و به دیگران و یا هر طاعت و عباداتی که انجام دهید، ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞهمانا خداوند به آن داناست، و شما را بر آن پاداش می‌دهد، و آن را برایتان نگاه می‌دارد و هر یک را برحسب نیت و اخلاص خود، و براساس زیاد و کمی نفقه، و شدت نیاز و بزرگی فایده آن پاداش می‌دهد.

آیه ۲۱۶:

﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ کُرۡهٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢١٦[البقرة: ۲۱۶].«پیکار بر شما فرض شده است و آن برایتان ناگوار است، و بسا شما چیزی را نمی‌پسندید در حالی که به نفع شماست، و بسا چیزی را دوست می‌دارید و آن به زیانتان است، و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید».

در این آیه بیان شده است که جنگ در راه خدا فرض می‌باشد. و فرض بودن پیکار پس از آن بیان شده است که مومنان از جنگیدن بر حذر داشته شده بودند، زیرا ضعیف بودند و توانایی آن را نداشتند. وقتی که پیامبر صبه مدین هجرت نمود، و مسلمانان زیاد و قوی گشتند، خداوند متعال به آنها دستور داد که بجنگند، و خبر داد که جنگ برای انسان ناگوار است، چون در آن خستگی و سختی است و انواع وحشت و ترس به انسان دست داده و در معرض تلف شدن قرار می‌گیرد. با وجود این، جنگ در راه خدا خیر محض است، چون پاداش بزرگی دارد و آدمی بوسیله آن از عذاب دردناک نجات یافته و بر دشمنان پیروز شده و به غنیمت دست می‌یابد، و فواید فراوان دیگری را نیز بدست می‌آورد.

﴿وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّکُمۡو چه بسا چیزهایی را دوست داشته باشید از قبیل نشستن و نرفتن به جهاد که آسایش و راحتی را در پی دارد، اما این کار شر و زیان است، چون رسوایی، و تسلط دشمنان بر اسلام و خانواده، و ذلت و حقارت و از دست دادن مزد بزرگ خدا و قرار گرفتن در معرض عذاب را در پی دارد.

این آیه عام بوده و بیان‌گر یک قاعده‌ی کلی است و آن عبارت است از این‌که همه ک ارهای خیری که انسان به خاطر مشقت و زحمتی که به همراه دارند از آنها متنفر است، برای وی خیر و برکت می‌باشد. و کارهای شری که نفس به دلیل آسان بودن و لذتی که دارند، به آنها رغبت می‌ورزد، بدون شک زیان و شر هستند.

اما در رابطه با احوال دنیا و کارهای دنیوی قاعده‌ی مذکور، ساری وجاری نیست، بلکه غالبا اگر بنده‌ی مومن چیزی از امور دنیا را دوست داشت، و خداوند اسبابی را فراهم نمود که وی را از رسیدن به آن باز دارد، بداند که این برایش خیر است. پس بهتر است که شکر خداوند را به جا آورد، و اعتقاد داشته باشد خیر در کاری است که پیش آمده است، چون او می‌داند که خداوند نسبت به بنده از خودش مهربان‌تر است، و از خود بنده بهتر می‌تواند منفعت او را تامین کند، و خداوند نفع بنده و مصلحت او را از خود بنده بهتر می‌داند. همانطور که فرموده است: ﴿وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَو خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید، پس شایسته است با تقدیرات خداوند همگام شوید، خواه تقدیر خداوندی شما را شاد کند، یا ناراحت.

آیه‌ی ۲۱٧:

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ قِتَالٖ فِیهِۖ قُلۡ قِتَالٞ فِیهِ کَبِیرٞۚ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَکُفۡرُۢ بِهِۦ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِۦ مِنۡهُ أَکۡبَرُ عِندَ ٱللَّهِۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَکۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۗ وَلَا یَزَالُونَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمۡ عَن دِینِکُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْۚ وَمَن یَرۡتَدِدۡ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَیَمُتۡ وَهُوَ کَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢١٧[البقرة: ۲۱٧].«ترا از جنگیدن در ماه حرام می‌پرسند، بگو: جنگ در ماه حرام گناه بزرگی است اما بازداشتن از راه خدا و از مسجدالحرام، و بیرون راندن اهل مسجدالحرام از آن، و کفر ورزیدن به خدا، از جنگ در ماه حرام نزد خدا (گناه) بزرگتری است، و فتنه (شرک و شکنجه کردن مسلمانان) از کشتن بدتر و بزرگ‌تر است، و آنان همواره با شما خواهند جنگید تا - اگر نتوانستند - شما را از دین‌تان برگردانند، و هرکس از شما که از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، پس اعمال‌شان در دنیا و آخرت تباه شده و ایشان اهل دوزخ‌اند و در آن برای همیشه خواهند ماند».

«پیکار با دشمنان» که در آیه قبل آمده بود، ماه‌های حرام و دیگر ماه‌ها را در بر می‌گرفت، بنابر این خداوند جنگ را در ماه‌های حرام استثنا نمود، و فرمود: ﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ...جمهور بر این باورند که حرام بودن جنگ در ماه‌های حرام، با دستور به «جنگ کردن با مشرکان هر جاکه یافت شدند» نسخ شده است.

و بعضی از مفسرین گفته‌اند: حرام بودن جنگ در ماه‌های حرام منسوخ نشده است، چون مطلق بر مقید حمل می‌شود، و این آیه مقیدکننده‌ی امر عامی است که بطور مطلق به کشتن و جنگ با مشرکان دستور داده‌است، و این‌که یکی از مزیت‌های ماه‌های حرام، بلکه بزرگ‌ترین مزیت آن تحریم جنگ در آن می‌باشد. و حرمت جنگ در این ماه‌ها در مورد جنگ تهاجمی است، و اما جنگ تدافعی در ماه‌های حرام جایز است، همان‌طور که در سرزمین حرم جایز است. سبب نزول این آیه ماجرایی بود که برای سریه عبدالله بن حجش پیش آمد، آنها عمروبن حضرمی را کشتند، و اموالش را گرفتند.

این واقعه آن طور که گفته شده، در ماه رجب روی داد، به همین خاطر مشرکین به عیب جویی از مسلمین پرداختند و گفتند: آنها در ماه‌های حرام می‌جنگند. و آنها در این عیب جویی ستمکار بودند، چون زشتی‌هایی در وجود آنان بود که از آنچه به سبب آن از مسلمین عیب جویی می‌کردند، بزرگ‌تر بود. خداوند متعال در این رابطه فرمود: ﴿وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِو باز داشتن مشرکین کسی را که می‌خ واهد به خدا و پیامبرش ایمن بیاورد، و شکنجه کردنش، و تلاش مشرکین برای بازگرداندن او از دینش، و کفری که در ماه حرام و سرزمین حرام از آنها سر می‌زند بزرگ‌ترین گناه و زشت‌ترین عمل است. پس مسلم است که این کارهای زشت چنانچه در ماه حرام و سرزمین حرام انجام شوند، زشتی آن چندین برابر خواهد بود.

﴿وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِو اخراج اهل مسجدالحرام، و اهل آن پیامبر صو اصحابش می‌باشند، چون آنها از مشرکین به مسجدالحرام شایسته‌ترند. و در حقیقت آبادکننده آن پیامبر و یارانش هستند، اما مشرکین آنها را ﴿مِنۡهُاز آن بیرون کردند، و به آنها اجازه رسین به مسجدالحرام را ندادند، در صورتی که مقیم مکه و بادیه نشین و کسانی که از راه دور می‌آیند، در رابطه با کعبه از حقوقی مساوی برخوردارند.

پس هریک از این کارها ﴿أَکۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِاز کشتارِ در ماه حرام بزرگ‌تر است. اما آنان همه این کارها را در ماه حرام انجام دادند. پس معلوم شد که آنها در عیب جویی از مسلمین به خطا رفته و فاسق و ستمکارند.

سپس خداوند متعال خبر داد که آنها همواره با مومنان خواهند جنگید و هدف‌شان گرفتن اموال مؤمنان و کشتن آنها نیست، بلکه می‌خواهند مومنان را از دین‌شان بازدارند و آنها را به کفر و کافری برگردانند تا از یاران آتش باشند. پس مشرکین تمام قدرت و توان خود را دراین راه خرج می‌کنند، اما خداوند جز این نمی‌پذیرد که نورش را کامل گرداند، گرچه کافران نپسندد.

و این صفت همه کافران است، آنها همواره با دیگران می‌جنگند تا آنان را از دین‌شان بازگردانند. به ویژه اهل کتاب، از قبیل یهود و نصاری، که جمعیت‌هایی را تاسیس نموده و دعوتگرانی را پخش کرده، و پزشکانی را به این سو و آن سو فرستاده، و مدارسی را ساخته‌اند تا ملت‌ها را به‌سوی آیین خود جذب کنند و آنان را در دین‌شان دچار شک و شبهه کنند. و از خداوندی که اسلام را بر مومنین ارزانی داشته و به عنوان آیینی ارزشمند برگزیده، و برای آنها کامل گردانیده است می‌طلبیم که با استوار نمودن‌شان بر دین اسلام، نعمت را به بهترین صورت بر آنها کامل بگرداند. و از بارگاه اقدسش می‌طلبیم هرکس را که می‌خواهد نور او را خاموش کند ذلیل و خوار کند، و مکر آنها را به خودشان برگرداند، و دینش را نصرت نماید، و کلمه خود را بلند گرداند.

این آیه بر کفار معاصر نیز صدق می‌کند، چنانچه بر کفار گذشته نیز صدق کرده است، که می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ لِیَصُدُّواْ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ فَسَیُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیۡهِمۡ حَسۡرَةٗ ثُمَّ یُغۡلَبُونَۗ وَٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ یُحۡشَرُونَ٣٦[الأنفال: ۳۶]. «بی‌گمان کسانی که کفر ورزیدند، مال‌های خود را برای این‌که مردم را از راه خدا باز دارند، خرج می‌کنند، آنها مال‌های خود را خرج می‌کنند، سپس برای آنها مایه حسرت خواهد بود و پس از آن مغلوب می‌شوند، و کسانی که کفر ورزیدند به‌سوی جهنم حشر می‌شون».

سپس خداوند متعال خبر داد که هرکس از اسلام برگردد و کفر را برگزیند، و در حال کفر بمیرد، ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِایشان اعمال‌شان در دنیا و آخرت تباه می‌شود. چون شرط پذیرفته‌ شدن اعمال که اسلام است، در آنان وجود ندارد. ﴿وَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَمفهوم آیه دلالت می‌نماید ک هرکس مرتد شود سپس به اسلام باز گردد، اعمالی را که قبل از مرتد شدن انجام داده‌است، به او باز گردانده می‌شود. همچنین کسی که از گناه توبه کند، اعمال گذشته‌اش به او باز گردانده می‌شود.

آیه‌ی ۲۱۸:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِکَ یَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢١٨[البقرة: ۲۱۸].«همانا کسانی که ایمان آوردند و آنانی که در راه خدا جهاد کردند وهجرت نمودند ایشان امید رحمت الهی را دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است».

این سه کار رمز سعادت و محور بندگی است، و زیان و فایده انسان با آن مشخص می‌گردد. اما ایمان، از فضیلت آن مپرس! چرا که اهل سعادت را از اهل شقاوت، و اهل بهشت را از اهل جهنم جدا می‌کند! ایمان چیزی است که هرگاه بنده از آن برخوردار باشد اعمال خیرش پذیرفته می‌شود، و اگر آن را از دست بدهد هیچ فدیه و فرض و نفلی از او قبول نخواهد شد.

و اما هجرت، یعنی جدا شدن، و ترک چیز دوست داشتنی و محبوب به خاطر خشنودی و رضای خداوند متعال. پس هجرت‌کننده، وطن و اموال و خانواده و دوستانش را برای نزدیکی جستن به خدا و برای یاری دادن دینش ترک می‌کند.

و اما جهاد، یعنی مبارزه با دشمنان، و یاری کردن دین خدا، و ریشه کن کردن آیین شیطان. جهاد قّلّه اعمال صالح است، و پاداش آن بهترین پاداش. جهاد بزرگ‌ترین عامل برای توسعه دایره اسلام، و رسوایی و سرشکستگی بت پرست‌ها و بزرگ‌ترین سبب برای تامین امنین جانی و مالی مسلمانان است.

بنابراین هرکس این سه کار را انجام دهد، با این‌که سخت و دشوارند، دیگر چیزها را بهتر انجام می‌دهد و به نحو احسن کامل می‌گرداند. پس این‌ها سزاوارند که به رحمت خدا امیدوار باشند، چون آنها اسباب رحمت خدا را فراهم کرده‌اند. و این بیان‌گر آن است که تنها زمانی باید به عفو کرم الهی امید داشته باشیم که اسباب سعادت و خوشبختی را فراهم نماییم. و اما امیدی که با تنبلی و فراهم نکردن اسباب سعادت همراه است، ناتوانی و آرزوی باطل و غرور است و بر ضعف اراده و نقص عقل صاحبش دلالت می‌نماید. مانند کسی که امید داشتن فرزندی را دارد بدون این‌که ازدواج کند. و مانند کسی که امید دارد گندم داشته باشد، بدون این‌که بذری بکارد و مزرعه‌ای را آبیاری کند.

و ﴿أُوْلَٰٓئِکَ یَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِاشاره به این است که بنده هر اندازه اعمال صالح انجام دهد نباید به آن اعتماد کند، بلکه باید به رحمت پروردگارش امید داشته باشد، واین که خداوند اعمال او را بپذیرد، و گناهانش را بیامرزد و عیب‌هایش را بپوشاند. به همین جهت فرمود: ﴿وَٱللَّهُ غَفُورٞو خدا نسبت به کسی که توبه واقعی کند آمرزنده است. ﴿رَّحِیمٞو رحمت او همه چیز را فرا گرفته و بخشش و احسانش هر موجود زنده‌ای را در برگرفته است.

و این بیان‌گر آن است که هر کس این کارها را انجام دهد مغفرت الهی را در می‌یابد، زیرا نیکی‌ها، بدی‌ها را از بین می‌برند، و او رحمت خداوند را بدست می‌آورد. و چون به آمرزش الهی دست یابد، عقوبت‌های دنیا و آخرت که آثار طبیعی گناهان هستند از او دور می‌شوند.

گناهانی که آثار آنها از بین رفته و بخشوده شده‌اند. و چون رحمت الهی شامل حال او شود خیر و برکت دنیا و آخرت را به دست می‌آورد. خداوند اعمال سه گانه «ایمان، هجرت و جهاد» را از سرِ رحمت خویش به آنها نسبت داده‌است، چرا که اگر توفیق خداوندی نبود نمی‌توانستند این اعمال را انجام دهند، واگر احسان الهی نبود این اعمال را کامل نمی‌گرداند، و آن را از آنها نمی‌پذیرفت. پس در همه حال ستایش و برتری از آن اوست، زیرا هم سبب و هم مسَّبب را برای ما فراهم کرده است.

آیه‌ی ۲۱٩:

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِۖ قُلۡ فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَکۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَاۗ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلِ ٱلۡعَفۡوَۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَتَفَکَّرُونَ٢١٩[البقرة: ۲۱٩]. «ترا از شراب و قمار می‌پرسند، بگو: در این دو، گناهی بزرگ است، و برای مردم منافعی هم دارند، و گناه‌شان از نفعشان بیشتر است. و ترا می‌پرسند که چه چیزی را انفاق کنند؟ بگو: افزون بر نیاز را انفاق کنید. این چنین خداوند آیات را برای شما بیان می‌کند تا بیاندیشید».

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِای پیامبر! مؤمنان ترا از احکام شراب و قمار می‌پرسند. شراب و قمار در دوران جاهلیت و در ابتدای اسلام رواج داشت، اما آنها در آن اشکال می‌دیدند به همین دلیل مومنان از حکم شراب و قمار پرسیدند، پس خداوند پیامبرش را دستور داد که منافع و زیان‌های آن را برای‌شان بیان کند تا مقدمه‌ای برای تحریم قطعی آن باشد.

پس خداوند خبر داد که گناهِ شراب و قمار و زیانی که از این کارها ناشی می‌شود از قبیل از دست دادن عقل، دشمنی و کینه، از فایده‌ای که آنها به گمان خود از آن می‌برند از قبیل به دست آوردن مال از راه تجارت شراب، و به دست آوردن مال بوسیله قمار، و لذت بردن به هنگام انجام این دو کار، بیشتر و بزرگ‌تر است. و این آیه آنان را از آن دو بازداشت. زیرا فرد عاقل آنچه را که مصلحت و منفعتش رجحان داشته باشد ترجیح می‌دهد، و از آنچه که زیانش مرجّح باشد پرهیز می‌کند.

ولی از آن جاکه مسلمانان به شراب و قمار انس گرفته بودند، و ترک قطعی آن در مرحله اول مشکل بود، خداوند متعال این آیه را به عنوان مقدمه تحریم بیان کرد، و طی چند مرحله آن را بطور قطعی تحریم کرد و فرمود: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠[المائدة: ٩۰]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بی‌گمان شراب و قمار و بت‌ها و تیرهای قرعه، پلید و از عمل شیطان هستند پس، از آنها بپرهیزید باشد که رستگار شوید». ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَن یُوقِعَ بَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِی ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِ وَیَصُدَّکُمۡ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ٩١[المائدة: ٩۱]. «همانا شیطان می‌خواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند، و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد. پس آیا شما دست بر می‌دارید»؟.

و این ناشی از لطف و مهربانی و حکمت خداوند است. به همین جهت وقتی این آیه نازل شد، حضرت عمر سفرمود: دست برداشتیم، دست برداشتیم. اما شراب هر مست‌کننده‌ای است که عقل را می‌پوشاند، و فرق نمی‌کند از چه نوعی باشد. و اما قمار مسابقه‌ای می‌باشد که طرف بازنده باید عوضی بپردازد، از قبیل نرد و شطرنج و هر نوع مسابقه قولی و فعلی. اما مسابقه اسب سواری و شترسواری و تیراندازی جایز است، چون این کارها انسان را در امر جهاد کمک می‌نماید، بنابر این شریعت اسلام انجام این مسابقات را جایز شمرده است.

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَو این سوالی است در رابطه با مقدار اموالی که باید انفاق کنند، پس خداوند کار را بر آنها آسان نمود، و آنها را دستور داد آنچه از اموال‌شان را که به آن نیازی ندارند انفاق کنند، و این بستگی به میزان توانایی افراد دارد، پس توان‌گر و فقیر و متوسط هریک می‌تواند انچه را که از نیازش افزون‌تر است انفاق کند، گرچه نصف یک دانه خرما باشد.

بنابراین به پیامبرش صدستور داد که اموال مازاد بر مصرف و صدقه‌های مردم را بگیرد و آنها را به انجام آنچه بر آنان دشوار است مکلف ننماید، زیرا خداوند به آنچه ما را به آن دستور می‌دهد نیازی ندارد، و نمی‌خواهد ما را به انجام امور سخت و طاقت فرسا مکلف سازد، بلکه ما را به چیزی دستور داده است که سعادت و خوشبختی ما را در برداشته و انجام آن برای ما آسان است، و برای ما و برادرانمان سودمند است. پس خداوند شاسته کامل‌ترین ستایش است.

پس از آن‌که خداوند این مطلب را به صورت کامل بیان داشت و بندگان را بر اسرار شریعت آگاه نمود، فرمود: ﴿کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِاین چنین خداوند نشانه‌های دال بر حق و حقیقت، و علم مفید، و جداکننده حق از باطل را برای شما بیان می‌کند.

﴿لَعَلَّکُمۡ تَتَفَکَّرُونَ٢١٩ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِباشد که اندیشه‌ها و افکار خود را در اسرار شریعت او به کار بگیرید، و بدانید که منافع دنیا و آخرت در دستورهای اوست. و نیز تا در دنیا و پایان یافتن سریع آن اندیشه کنید و آن را نپذیرید، و در آخرت و بقای آن، و این‌که آخرت خانه سزا و پاداش است و باید آن را آباد کنید، بیاندیشید.

آیه‌ی ۲۲۰:

﴿فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۗ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡیَتَٰمَىٰۖ قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَیۡرٞۖ وَإِن تُخَالِطُوهُمۡ فَإِخۡوَٰنُکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ ٱلۡمُفۡسِدَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَعۡنَتَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٢٠[البقرة: ۲۲۰].«(این چنین) خداوند نشانه‌ها را برای شما بیان می‌کند تا در دنیا و آخرت بیاندیشید و ترا از یتیمان می‌پرسند، بگو: اصلاح برای آنها بهتر است، و اگر با آنان همزیستی کنید پس برادرانتان هستند، و خداوند فساد کار را از اصلاحگر باز می‌شناسد، و اگر خداوند می‌خواست، بر شما سخت می‌گرفت، همانا خداوند عزیز و حکیم است».

هنگامی که آیۀ: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡیَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَسَیَصۡلَوۡنَ سَعِیرٗا١٠[النساء: ۱۰]. «همانا کسانی که از روی ستم اموال یتیمان را می‌خورند آتش جهنم را در شرکم خود فرو می‌برند و به زودی وارد جهنم خواهند شد نازل شد»، این موضوع بر مسلمین دشوار آمد و خ وراک خود را از خوراک یتیمان جدا کردند، از ترس این‌که مبادا غذای آنها را بخورند. هرچند که به این امر عادت کرده بودند و معمولا در آن با ایتام مشارکت می‌نمودند. پس در این رابطه از پیامبر صسوال کردند. خداوند آنها را خبر داد که منظور اصلاح اموال یتیمان و حفظ و صیانت آن، و تجارت کردن با آن است، و جایز است با آنها در غذا خوردن یا چیزی دیگر اختلاط کنید به شرطی که یتیم زیان نبیند، چون آنها برادران شما هستند، و برادر با برادرش همزیستی و مخالطت می‌کند. و اصل در این باره نیت و عمل است، پس هرکسی با نیتی پاک به اصلاح حال یتیم بپردازد و طمعی در خوردن مال او نداشته باشد ایرادی ندارد، و چنانچه با نیت اصلاح با آنان اختلاط نماید و بدون این‌که قصد و تعمدی در کار باشد چیزی از اموال آنان نزد وی بماند و یا آن را بخورد باز هم اشکالی بر او وارد نمی‌شود.

و هرکس قصدش از همزیستی و اختلاط با یتیم دست یابی به مال او باشد مرتکب گناه شده است، چرا که وسایل، حکم اهداف را دارند. و این آیه دلیلی است بر جایز بودن همزیستی و اختلاط در خوردنیها و نوشیدنی‌ها و معامله‌ها و غیره، و این رخصت و اجازه، لطف و احسانی است از جانب خ دای متعال و گشادگی است از جانب خدای متعال و گشادگی است برای مومنان، ﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَعۡنَتَکُمۡو اگر خدا می‌خواست در این کار بر شما سخت بگیرد و به شما اجازه اختلاط و همزیستی را ندهد، شما دچار مشکل می‌شدید و کار بر شما دشوار می‌آمد و گناه کار می‌شدید ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞهمانا خداوند دارای قدرت کافی است و بر هر چیزی غالب است.

اما با وجود این ﴿حَکِیمٞبا حکمت است و هیچ کاری را جز براساس حکمت کامل و عنایت تام انجام نمی‌دهد. پس قدرت خداوند با حکمت او منافی نیست، و نباید گفت او هرچه را بخواهد انجام می‌دهد، چه با حکمت موافق باشد چه مخالف بلکه کارها و احکام او تابع حکمت است، پس او چیزی را بیهوده نمی‌آفریند، بلکه حتما آفرینش آن حکمتی دارد، چه ما آن را حکمت بدانیم یا از آن سر در نیاوریم. همچنین چیزی را بر بندگانش واجب نکرده است که خالی از حکمت باشد پس او فرمان نمی‌دهد مگر به چیزی که صد در صد برای بندگان مصلحت و منفعت است، یا نفع آن از ضررش بیشتر است. و نهی نمی‌کند مگر از چیزی که کاملا فساد است یا فساد آن بیشتر است، چرا که حکمت و رحمت او کامل و بدون عیب و نقص است.

آیه‌ی ۲۲۱:

﴿وَلَا تَنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکَٰتِ حَتَّىٰ یُؤۡمِنَّۚ وَلَأَمَةٞ مُّؤۡمِنَةٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکَةٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡۗ وَلَا تُنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ حَتَّىٰ یُؤۡمِنُواْۚ وَلَعَبۡدٞ مُّؤۡمِنٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَکُمۡۗ أُوْلَٰٓئِکَ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَٱللَّهُ یَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ وَٱلۡمَغۡفِرَةِ بِإِذۡنِهِۦۖ وَیُبَیِّنُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ٢٢١[البقرة: ۲۲۱].«و با زنان مشرک ازدواج نکنید مگر این‌که ایمان بیاورند. قطعاً کنیز مؤمن از زن (آزاد و) مشرک بهتر است گرچه شما را به تعجب آوَرَد و به مردان مشرک زن ندهید مگر این‌که ایمان بیاورند، و قطعا برده مؤمن بهتر از مرد (آزاد و) مشرک است، گرچه شما را به‌سوی تعجب آوَرَد. ایشان به جهنم فرا می‌خوانند، و خداوند (با فرمان خود شما را) به‌سوی بهشت و مغفرت فرا می‌خواند و آیاتش را برای مردم بیان می‌کند تا متذکر شوند».

﴿وَلَا تَنکِحُواْو با زنان مشرک مادامیکه بر شرک خود هستند ازدواج نکنید، ﴿حَتَّىٰ یُؤۡمِنَّچون زن مومن هرچند ناچیز و حقیر باشد، از زن مشرک بهتر است، هرچند که زن مشرک زیبا باشد، و این یک قاعده کلی و عام در مورد همه زنان مشرک است، و این امر کلی را آیه سوره مائده که ازدواج با زنان اهل کتاب را مباح قرار می‌دهد، تخصیص کرده است، آنجا که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ[المائدة: ۵]. «و بر شما حلال است ازدواج با زنان پاکدامن اهل کتاب».

﴿وَلَا تُنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ حَتَّىٰ یُؤۡمِنُواْۚو این یک حکم کلّی است و در آن تخصیص و استثنایی نیست.

سپس خداوند حکمت حرام بودن ازدواج مرد و زن مسلمان را با کسی که در دین با آنها موافق نیست بیان نمود و فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِآنها در گفتار و کردار و حالات خود مردم را به جهنم فرا می‌خوانند، پس همزیستی و مخالطت با آنها خطرناک است، و آن خطر دنیوی نیست بلکه بدبختی و شقاوت همیشگی است. از علت و سببی که آیه برای حرمت ازدواج با مشرک بیان کرده است، فهمیده می‌شود که همزیستی با هر مشرک و بدعت گذاری حرام است، زیرا از آنجا که ازدواج با او جایز نیست با این‌که در ازدواج منافع و مصلحت‌های زیادی وجود دارد همزیستی صرف نیز به طریق اولی جایز نیست، به خصوص همزیستی و اختلاطی که در آن مشرک در رتبه بالاتری قرار گیرد، مانند این که مسلمان برای مشرک خدمتگزاری کند. و ﴿وَلَا تُنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَدلیلی است بر این‌که ولّی و سرپرست، نظرش در نکاح اعتبار دارد. ﴿وَٱللَّهُ یَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ وَٱلۡمَغۡفِرَةِو خداوند بندگانش را برای بدست آوردن بهشت و آمرزش خویش که یکی از آثارش دور شدن عقوبت‌هاست فرا می‌خواند، و آن به این صورت است که خداوند بندگانش را فرا می‌خواند تا اسباب بهشت و مغفرت را از قبیل توبه حقیقی و علم مفید و عمل شایسته کسب کنند. ﴿وَیُبَیِّنُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِاحکامش را برای مردم بیان می‌کند، ﴿لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَزیرا بیان احکام باعث می‌شود تا مردم آنچه را که فراموش کرده‌اند به یاد آورند، و آنچه را که نمی‌دانند، بدانند. و اگر تاکنون از فرمان خدا سرپیچی کرده‌اند، دیگر فرمان ببرند.

آیه‌ی ۲۳۳-۲۲۲:

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡمَحِیضِۖ قُلۡ هُوَ أَذٗى فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِی ٱلۡمَحِیضِ وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یَطۡهُرۡنَۖ فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَیۡثُ أَمَرَکُمُ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِینَ وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَ٢٢٢[البقرة: ۲۲۲].«و ترا از حیض می‌پرسند، بگو: آن زیان است، پس به هنگام حیض از زنان کناره‌گیری کنید و با آنان نزدیکی نکنید تا پاک شوند، پس هرگاه پاک شدند با آنان نزدیکی کنید، از آنجا که خدا شما را دستور داده‌است. همانا خداوند توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد».

﴿نِسَآؤُکُمۡ حَرۡثٞ لَّکُمۡ فَأۡتُواْ حَرۡثَکُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡۖ وَقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُم مُّلَٰقُوهُۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢٢٣[البقرة: ۲۲۳].«زنانتان کشتزار شما هستند، پس هرگونه که می‌خواهید به کشتزارتان در آیید و برای خود (توشه‌ای) از پیش بفرستید و از خدا بترسید. و بدانید که شما او را ملاقات خواهید کرد، و مژده بده مؤمنان را».

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡمَحِیضِو آنها از حیض می‌ترسند، که آیا زن پس از حیض همان حالت قبلی خود را دارد، یا این‌که به طور مطلق باید از وی پرهیز شود، آن‌گونه که یهودیان می‌کنند؟ پس خداوند خبر داد که حیض بیماری و زیان است، و چون بیماری است حکمت آن است که خداوند بندگانش را فقط از همان زیان و بیماری منع کند، بنابر این فرمود: ﴿فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِی ٱلۡمَحِیضِو از محلی که حیض می‌آید دوری کنید، و آن آمیزش با زن است، پس آنچه به اجماع حرام است آمیزش در حالت حیض است، و مختص کردن اعتزال و دوری کردن از زن به حالت حیض بیان‌گر آن است که دست زدن و خوابیدن با زنی که در حالت حیض به سر می‌برد جایز است، به شرطی که با او آمیزش نکنید.

اما سخن خداوند که می‌فرماید: ﴿وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یَطۡهُرۡنَبر این دلالت می‌کند که نزدیکی با آنها در محل‌های نزدیک شرمگاه نیز حرام است، و آن عبارت است از زیر ناف تا زانوها. پس لازم است که در حالت حیض مباشرت در محل مذکور ترک شود، همان‌طور که پیامبر صوقتی که می‌خواست با زنش مباشرت نماید و او در حالت حیض به سر می‌برد، زن را دستور می‌داد تا با پارچه‌ای بلند خود را بپوشاند، سپس با او می‌خوابید.

و این کناره‌گیری تا وقتی است که زنها پاک شوند، ﴿حَتَّىٰ یَطۡهُرۡنَیعنی تا خونشان قطع شود، پس وقتی که خون قطع شد ممنوعیتی که به هنگام جریان خود وجود داشت از بین می‌رود، ممنوعیتی که رفع آن مشروط به دو شرط بود: قطع شدن خون و غسل کردن. پس وقتی که خون قطع شود، شرط اول حاصل می‌گردد، و شرط دوم باقی می‌ماند، بنابر این فرمود:﴿فَإِذَا تَطَهَّرۡنَو هنگامی که غسل کردند، ﴿فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَیۡثُ أَمَرَکُمُ ٱللَّهُبا آنان نزدیکی کنید از آنجا که خداوند شما را دستور داده‌است، یعنی از جلو نه از پشت، چون جلو کشتزار است. و این آیه دلیلی است بر واجب بودن غسل برای حائض، و نیز دلیلی است بر این‌که قطع شدن خون شرط صحت غسل است.

و از آنجا که این ممنوعیت لطفی است از جانب خدا نسبت به بندگانش، و از این طریق آنها را از شر و زیان مصون می‌دارد، فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِینَهمانا خداوند کسانی را که همواره از گناهانشان توبه می‌کنند، دوست دارد، ﴿وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَو کسانی را دوست می‌دارد که خود را از گناهان دور و پاک می‌گردانند. و این، پاکیزگی حسی از قبیل دوری از نجاسات، نداشتن وضو، و جُنب بودن را نیز شامل می‌شود. پس این اشاره ایست به مشروعیت طهارت مطلق، چون خداوند کسی را که پاک است دوست دارد، بنابر این طهارت مطلق برای صحّت نماز و طواف و جایز بودن دست زدن به قرآن یک شرط اساسی است. و شامل پاکیزگی معنوی از قبیل نداشتن اخلاق و صفات و کارهای فرومایه و زشت نیز می‌شود.

﴿نِسَآؤُکُمۡ حَرۡثٞ لَّکُمۡ فَأۡتُواْ حَرۡثَکُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡزنانتان کشتزار شما هستند، پس هر طور که دوست دارید با زنانتان آمیزش کنید، از جلو، و از پشت اما آمیز باید از راه جلو باشد، چون جلو کشتزار است و آن محلی است که از آن فرزند به دنیا می‌آید. و این دلیلی است بر حرام بودن آمیزش از راه پشت، چون خداوند آمیزش با زنان را حلال نکرده، است مگر در جایی که محل کشت است. و احادیث زیادی درباره حرام بودن آمیزش از راه پشت از پیامبر صوارد شده و پیامبر فاعل آن را لعنت کرده است.

﴿وَقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُمۡو با انجام کارهای خوب به خدا تقرب جویید. از جمله این کارها این است که مرد با زنش برای قربت به خدا و با چشمداشت پاداش او، و تکثیر نسل و به وجود آمدن فرزندان صلاحی که مایه خیر و برکت جامعه است آمیزش کند. ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَو در همه حالات از خداوند پروا دارید، و برای برخورداری از علم و آگاهی، از تقوی مدد بطلبید. ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُم مُّلَٰقُوهُو بدانید که حتما شما او خدا را ملاقات خواهید کرد و شما را بر اعمال‌تان مجازات می‌کند. ﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَنوع مژده را بیان نکرد تا بر عموم دلالت نماید، و این‌که آنها در زندگی دنیا و آخرت از خیر و برکت برخوردارند. پس برخورداری از هر خیری، و دور شدن هر زیانی که به برکت ایمان حاصل می‌آید در این مژده داخل است . و در این آیه محبت خدا نسبت به مومنان و محبوب بودن آنچه مومنان را شاد می‌کند به چشم می‌خورد، و این‌که مستحب است مومنان را به وسیله یاد آوری چیزهایی از قبیل پاداش معنوی دنیوی و اخروی که خداوند برای آنها آماده کرده است شادمان کرد.

آیه‌ی ۲۲۴:

﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ ٱللَّهَ عُرۡضَةٗ لِّأَیۡمَٰنِکُمۡ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصۡلِحُواْ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٢٤[البقرة: ۲۲۴].«و خدا را دستاویز سوگندهای خود قرار مدهید، تا (با این بهانه) از نیکوکاری و پرهیزگاری و اصلاح بین مردم (باز ایستید) و خداوند شنوا و داناست».

منظور از سوگند و قسم، بزرگداشت و تعظیم چیز یا کسی است که به آن سوگند یاد می‌شود. فردی که قسم یاد می‌کند می‌خواهد بر مطلبی تاکید نماید. و خداوند متعال به حفظ سوگندها دستور داده‌است، و این اقتضا می‌کند در هر موردی آن را حفظ نمود. اما خداوند یک مورد را استثنا کرده و آن زمانی است که عمل کردن به قسم، ترک چیزی را در برداشته باشد که آن چیز پیش خداوند پسندیده‌تر است، پس خداوند بندگانش را از این‌که سوگندهای خود را مانع نیکوکاری قرار دهند، منع کرده است. یعنی نباید قسم‌های آنان مانعی برای انجام کارهای خوب، و پرهیزاز کار بد و اصلاح بین مردم باشد.

پس هر کس بر ترک واجبی قسم خورد، بر او واجب است که قسم خود را بشکند، و پافشاری بر این نوع قسم حرام است. و هرکس قسم بخورد که کار مستحبی را ترک کند، مستحب است که سوگند خود را بشکند، و هرکس قسم خورد کار حرامی را انجام دهد واجب است که سوگند خود را بشکند، و هرکس سوگند خورد کار مکروهی را انجام دهد، مستحب است که قسم خود را بشکند، اما در امر مباحث و جایز، حفظ سوگند واجب است.

و از این آیۀ قاعده معروفی استنباط شده است که هرگاه چند منفعت و مصلحت در یک جا جمع شوند آنچه که مهم‌تر است، مقدم می‌گردد. در اینجا کامل کردن سوگند یک مصلحت است، و فرمان بردن از دستورهای خدا مصلحت بزرگتری را در بردارد، پس به این خاطر اطاعت از دستورهای خدا مقدم می‌گردد.

سپس خداوند آیه را با دو اسم بزرگوار خود به پایان رسانید: ﴿وَٱللَّهُ سَمِیعٌیعنی همه صداها را می‌شنود ﴿عَلِیمٞو به مقاصد و نیت‌ها داناست . و سخنان سوگند خورندگان را می‌شنود و اهداف آنها را می‌داند، که اهداف آنها خیر است یا شر. و در ضمن مردمان را از مجازات خداوند برحذر داشته و می‌فرماید: خداوند اعمال و نیت‌هایتان را می‌داند.

آیه‌ی ۲۲۵:

﴿لَّا یُؤَاخِذُکُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِیٓ أَیۡمَٰنِکُمۡ وَلَٰکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتۡ قُلُوبُکُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٞ٢٢٥[البقرة: ۲۲۵].«خداوند شما را به سبب سوگندهای بیهوده‌یتان بازخواست نمی‌کند بلکه شما را به آنچه دل‌هایتان قصد کرده است بازخواست می‌کند، و خداوند آمرزنده و بردبار است».

سپس خداوند متعال فرمود: شما را به سبب سوگندهای لغو بیهوده‌ای که بر زبانتان می‌آید بازخواست نمی‌کند، سوگندهایی که بنده بدون هدف و بدون اراده قلبی، آن را بر زبان می‌آورد مانند این‌که هنگام سخن گفتن بگوید: «نه، سوگند به خدا» و «بله، سوگند به خدا» و مانند این‌که بر کار گذشته‌ای قسم بخورد که گمان می‌برد راست است. بلکه انسان به سبب چیزی بازخواست می‌شود که قلب آهنگ آنرا کرده است. و این دلیلی است بر این‌که در سخن گفتن اهداف و نیت اعتبار دارد همان‌طور که در هر کاری نیت معتبر است.

و خداوند ﴿غَفُورٌاست یعنی کسی را که توبه کند، می‌آمرزد. ﴿حَلِیمٞاست و نسبت به کسی که از فرمان او سرپیچی کند بردبار است، طوری که او را فورا مجازات نمی‌کند. بلکه از او در می‌گذرد و عیب وی را می‌پوشاند، و با وجود این‌که بر او قدرت دارد و در دست راست از وی گذشت می‌کند.

آیه‌ی ۲۲٧-۲۲۶:

﴿لِّلَّذِینَ یُؤۡلُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ تَرَبُّصُ أَرۡبَعَةِ أَشۡهُرٖۖ فَإِن فَآءُو فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢٢٦[البقرة: ۲۲۶].«کسانی که سوگند می‌خورند با زنان خود نزدیکی نکنند، باید چهار ماه انتظار بکشند و اگر بازگشتند خداوند آمرزگار و مهربان است».

﴿وَإِنۡ عَزَمُواْ ٱلطَّلَٰقَ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٢٧[البقرة: ۲۲٧].«و اگر قصد طلاق کردند، پس همانا خداوند شنوا و داناست».

«ایلاء» از قسم‌های خاص به زن در امر خاصی است، و آن این است که مرد به طور مطلق قسم بخورد که با زنش آمیزش نکند، یا به صورت مقید قسم بخورد که در مدت کمتر از چهار ماه، یا بیشتر از چهار ماه با وی نزدیکی نکند. پس هر کسی چنین سوگند بخورد، اگر برای کمتر از چهار ماه سوگند خورد، پس این مثل سایر قسم‌هاست، و اگر سوگند خود را نشکست، پس چیزی بر او نیست و همسرش به او راهی ندارد، چون آن را به چهار ماه مقید کرده است.

و اگر سوگند او برای همیشه بود یا برای مدتی بیش از چهار ماه، اگر همسرش بخواهد چهار ماه سوگند او منعقد می‌شود، چون حق اوست، و چون چهار ماه تکمیل می‌شود، چون حق اوست، و چون چهار ماه تکمیل شد به او دستور داده می‌شود تا به زنش رجوع کند، و آن آمیزش است، پس اگر آمیزش کرد بر او چیزی جز کفاره سوگند نیست، و اگر از رجوع کردن آمیزش امتناع ورزید، او را مجبور می‌کنند که زنش را طلاق بدهد، و اگر از طلاق دادن امتناع ورزید حاکم آنها را جدا می‌نماید و طلاق را برای او صادر می‌کند. اما بازگشتن به‌سوی همسر، نزد خداوند پسندیده‌تر است. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿فَإِن فَآءُواگر بازگشتند به آنچه که بر آن سوگند خورده بودند که آن را ترک نمایند، و آن آمیزش است ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞپس همانا خداوند آمرزنده است، و آنها را به خاطر سوگندی که خورده‌اند و آن را شکسته‌اند، می‌آمرزد. ﴿رَّحِیمٞمهربان است، چرا که برای سوگندهایشان کفاره و حلال کردنی قرار داده‌است، و خداوند آن را بر آنها طوری لازم قرار نداده که قابل شکستن نباشد، و نیز با آنها مهربان است، به شرطی که پیش همسرانشان بازگردند و با همسران خود به مهربانی رفتار نمایند.

﴿وَإِنۡ عَزَمُواْ ٱلطَّلَٰقَو اگر از بازگشتن به نزد همسران امتناع ورزیدند، این بدان معنی است که آنان نسبت به همسران خود بی‌علاقه هستند، و نمی‌خواهند با آنان زندگی کنند، و این چیزی جز اراده طلاق نیست، پس اگر خودش به طور مستقیم این حق واجب را ادا کرد چه بهتر، وگرنه حاکم او را مجبور به طلاق دادن می‌نماید. ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞاین هشدار و تهدید برای کسی است که چنین سوگندی می‌خورد و هدفش از آن زیان رساندن، و مردم را به سختی افکندن است. و از این آیه استدلال می‌شود که «ایلاء» مخصوص زن است، چون خداوند متعال فرموده است: ﴿مِن نِّسَآئِهِمۡو نیز دلالت می‌نماید که آمیزش با همسر هر چهار ماه یکبار واجب است، چون بعد از چهار ماه مرد مجبور می‌گردد که با زنش آمیزش کند، و اگر امتناع ورزد باید او را طلاق دهد، و چنین حکمی بدان سبب است که امر واجبی را ترک کرده است.

آیه‌ی ۲۲۸:

﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖۚ وَلَا یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَکۡتُمۡنَ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ فِیٓ أَرۡحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤۡمِنَّ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَٰلِکَ إِنۡ أَرَادُوٓاْ إِصۡلَٰحٗاۚ وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِی عَلَیۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ وَلِلرِّجَالِ عَلَیۡهِنَّ دَرَجَةٞۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ٢٢٨[البقرة: ۲۲۸].«و زنان طلاق داده شده باید به مدت سه بار عادت ماهانه انتظار بکشند، و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارند، برای آنان جایز نیست آنچه را خداوند در رحم‌هایشان آفریده است پنهان کنند، و شوهران‌شان اگر قصد اصلاح دارند به بازگرداندن آنها در این مدت سزاوارترند و برای زنان حقی است (که مردان باید ادا بکنند) همچنان که مردان بر زنان حقی دارند که باید بگونۀ شایسته ادا نمایند، و مردان بر زنان درجه برتری دارند، و خداوند عزیز و حکیم است».

زنانی که شوهران‌شان آنها را طلاق دادند ﴿یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّانتظار بکشند، و مدت انتظار ﴿ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖسه حیض، یا سه پاکی است، طبق اختلاف علما در مورد کلمه «قروء». اما صحیح آن است که منظور از «قرء» حیض است. و این عادت چند حکمت دارد، از آن جمله این‌که وقتی سه حیض بر زن بگذرد دانسته می‌شود که در رحم او فرزندی نیست، پس به اختلاط نسب نمی‌انجامد. بنابر این خداوند بر زنها واجب کرده تا ﴿مَا خَلَقَ ٱللَّهُ فِیٓ أَرۡحَامِهِنَّاز آنچه خداوند در شکم آنها قرار داده است خبر دهند. و خداوند بر آنها حرام کرده است که فرزند یا حیضی که در رحم دارند پنهان کنند، چون پنهان داشتن آن به فسادهای زیادی منجر می‌شود، بنابر این پنهان داشتن حاملگی باعث می‌شود فرزند را به کسی دیگر نسبت دهد که یا از روی علاقه به آن فرد چنین می‌کند، یا این‌که برای سپری شدن عادت شتاب می‌ورزد. پس وقتی آن را به غیر از پدرش نسبت دهد باعث قطع رحم و محرومیت از ارث و محروم شدن محارم و خویشاوندان از ارث او می‌گردد. و چه بسا ممکن است که با محارم خویش ازدواج کند و در نتیجه‌ی این عمل به غیر از پدرش نسبت داده شود، و تبعاتی از قبیل این‌که از وی ارث داده شود، و تبعاتی از قبیل این‌که از وی ارث ببرند یا وی از دیگران ارث ببرد، به وجود آید، و یا این‌که خویشاوندان کسی را که گویا پدرش می‌باشد خویشاوند وی قرار داده شود. و این باعث شر و فسادی می‌گردد که فقط پرودگار اندازه آنرا می‌داند. برای بیان قباحت این کار همین کافی است که او به نکاح کسی درآید یا کسی را به نکاح خود درآورد که نکاحش با او یا برای او باطل است، و اینکار اصرار بر گناه کبیره زنا محسوب می‌شود.

و اما پنهان کردن حیض، به این صورت که عجله کند و خبر دهد که در عادت ماهانه به سر می‌برد، در حالی که دروغ می‌گوید، این کار زیر پانهادن حق شوهر است، و با این عمل، خود را برای دیگری مباح قرار می‌دهد، و گناه و زشتی‌های دیگری نیز از این کار پدید می‌آید و برخی را بیان کردیم، و اگر دروغ گفته و بگوید در حالت حیض به سر نمی‌برم، تا عادت ماهانه او طولانی شود و از شوهرش نفقه‌ای بگیرد که بر گردن او واجب نیست، این نفقه از دو جهت برای او حرام است، یکی این که او مستحق این نفقه نیست، و دیگر این‌که این مسئله را به شرع نسبت داده است در حالی که دروغ می‌گوید. چون شاید شوهرش پس از تمام شدن عادت ماهانه‌اش به او رجوع کند، و این زنا شمرده می‌شود، چون آن زن نسبت به شوهرش بیگانه است. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَا یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَکۡتُمۡنَ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ فِیٓ أَرۡحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤۡمِنَّ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِپس پنهان کردن از جانب زنان دلیلی است بر این‌که آنها به خدا و روز قیامت ایمان ندارند، و اگر به خدا و روز قیامت ایمان داشتند و می‌دانستند که آنها طبق اعمال‌شان مجازات خواهند شد، چنین چیزی از آنها سر نمی‌زد. و این بیان‌گر آن است که خبر دادن زن در مورد خودش که جز او کسی دیگر از آن آگاهی پیدا نمی‌کند، مانند حاملگی و حیض و امثال آن پذیرفته می‌شود.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَٰلِکَو تا زمانی که زن در دوران عادت انتظار می‌کشد، شوهران‌شان سزاوارترند که آنها را به زندگی زناشویی خود بازگردانند، ﴿إِنۡ أَرَادُوٓاْ إِصۡلَٰحٗااگر هدف‌شان دوستی و محبت و علاقه‌مندی بود. و مفهوم آیه این است که اگر شوهران هدف‌شان اصلاح نباشد برای بازگرداندن زنان به زندگی زناشویی سزاوارتر نیستن، و برای آن حلال نیست که زنان را بازگردانند، چون در این صورت هدف آنان متضرر کردن زن و طولانی نمودن عادت ماهانه آنها می‌باشد. و آیا شوهر با چنین هدفی می‌تواند زن را باز گرداند؟

در این مورد دو قول وجود دارد: جمهور بر این باورند که او می‌تواند این کار را انجام دهد هرچند که مرتکب کاری حرام شده است. اما صحیح آن است که اگر شوهر هدفش اصلاح نباشد، نمی‌تواند این کار را بکند، همان‌طور که ظاهر آیه شریفه بیان‌گر آن است. و حکمتی دیگر در این انتظار کشیدن موجود است، و آن این که چه بسا شوهر از جدایی و طلاق پشیمان گردد، پس این مدت برای شوهر مقرر گشته است تا فکر کند و تصمیم قطعی بگیرد.

و این بیان‌گر آن است که خداوند توافق و محبت زن و شوهر را دوست دارد و جدایی آنها را نمی‌پسندد. همان‌طور که پیامبر صفرموده است: «أَبْغَضُ الْحـَلَالِ إلَى اللَّهِ الطَّلَاقُ». «ناپسندترین و منفورترین چیزی که خداوند آن را حلال کرده است، طلاق می‌باشد».

و این مخصوص طلاق رجعی است، و اما در طلاق بائن، شوهر به بازگرداندن زن سزاوارتر نیست، بلکه اگر زن و شوهر بر بازگشتن به زندگی زناشویی توافق کردند باید عقد جدیدی که همه شرایط نکاح را دارا باشد، اجرا شود.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِی عَلَیۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِیعنی زنان بر شوهران خود حقوقی دارند، و مرجع حقوق میان زن و شوهر انصاف و نیکی است، و انصاف و نیکی را با عرف و عادتی که در آن دیار جریان دارد می‌توان سنجید. البته عرف و عادت با توجه به اختلاف زمان و مکان و حالات و اشخاص فرق می‌کند. و این بیان‌گر آن است که نفقه، و پوشاک، و معاشرت، و مسکن، و همچنین آمیزش باید به نحو احسن انجام پذیرد، و این چیزها با عقد مطلق به نحو احسن انجام پذیرد، و این چیزها با عقد مطلق بر مرد واجب می‌شود، و اما عقدی که در آن شرایطی مطرح شده است اجرا شود، مگر این‌که شرطی باشد که کار حرامی را حلال نماید یا حلالی را حرام کند، که چنین شرطی اعتبار ندارد.

﴿وَلِلرِّجَالِ عَلَیۡهِنَّ دَرَجَةٞو مردان بر زنان مقام برتری دارند، و بیشتر بر زنان حق دارند، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ[النساء: ۳۴]. «مردان قیم زنانند، به سبب این‌که خداوند برخی را بر برخی دیگر برتری داده‌است، و به سبب این‌که مردان از اموالشان نفقه زنان را می‌دهند».

و مقام پیامبری و قضاوت و امامت صغری و کبری، و سایر مقام‌ها از آن مردان بوده و مرد در بسیاری از امور دو برابر زن حق دارد، مانند ارث و غیره. ﴿وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌو خداوند دارای قدرت چیره و فرمانروایی بزرگ است و همه در برابر او سرتسلیم فرود می‌آورند، اما خدا با این‌که قدرت دارد در کارهایش حیکم است.

از عموم این آیه، «عده» زنان باردار مشخص می‌گردد، پس عده آنها وضع حمل آنها است. و زنانی که شوهران‌شان با آنان آمیزش نکرده‌اند، عدّه ندارند، و عدّه کنیزان دو حیض است، همین طور که اصحاب ش چنین گفته‌اند و سیاق و عبارت آیه دلالت می‌نماید که منظور از زن، زن آزاد است.

آیه‌ی ۲۲٩:

﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاکُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِیحُۢ بِإِحۡسَٰنٖۗ وَلَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَأۡخُذُواْ مِمَّآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ شَیۡ‍ًٔا إِلَّآ أَن یَخَافَآ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَا فِیمَا ٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَاۚ وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٢٩[البقرة: ۲۲٩].«طلاق دوبار است، پس از آن یا به خوبی نگاه داشتن، یا به نیکی رها کردن. و برای شما حلال نیست که از آنچه بدی‌شان داده‌اید باز پس گیرید، مگر این‌که (دو طرف) بترسند که نتواند حدود خداوندی را برپا دارند، پس اگر شما ترسیدید که (آن دو) نتوانند حدود خداوند را برپا دارند، پس گناهی بر آنها نیست که زن فدیه و عوضی بپردازد، این حدود الهی است، پس، از آن تجاوز نکنید و هرکسی از حدود الهی تجاوز کند پس ایشان ستمکاران‌اند».

طلاق در زمان جاهلیت موجود بود و تا ابتدای ظهور اسلام استمرار داشت. به گونه‌ای که مرد زنش را طلاق می‌داد و نهایتی برای این کار وجود نداشت، و هرگاه مرد می‌خواست زن را اذیت کند، او را طلاق می‌داد و چون عده او نزدیک به تمام شدن می‌گشت باز به او رجوع می‌کرد، سپس او را طلاق می‌داد و چون عده او نزدیک به تمام شدن می‌گشت باز به او رجوع می‌کرد، سپس او را طلاق می‌داد، و همیشه این کار دچار به زیانی می‌گردید! بنابر این خداوند متعال خبر داد: ﴿ٱلطَّلَٰقُطلاقی که مرد به آن می‌تواند به شوهرش مراجعت کند ﴿مَرَّتَانِدو بار است، تا شوهر بتواند، اگر هدفش اذیت زن نباشد، زن را به زندگی زناشویی باز گرداند، و در این مدت فکر کند. اما بیشتر از دو بار نمی‌تواند به او مراجعت نماید، چون کسی که بیش از دو بار زنش را طلاق دهد از دو حالت خارج نیست، یا بر ارتکاب امر حرام جرات پیدا کرده، یا این‌که علاقه‌ای به نگاهداری آن زن ندارد، بلکه هدف او آزار وی است. بنابر این خداوند متعال شوهر را فرمان داد که همسرش را نگاهدارد، ﴿بِمَعۡرُوفٍو به خوبی با او زندگی می‌کنند، و این بهتر است، و گرنه باید زن را به نیکی رها کند واز او جدا شود. ﴿بِإِحۡسَٰنٖو از جمله جمله‌هایی نیکو این است که به خاطر جدایی از زن چیزی از او نگیرد، چون این ظلم است، و گرفتن مالِ بدونِ عوض است. بنابر این فرمود: ﴿وَلَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَأۡخُذُواْ مِمَّآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ شَیۡ‍ًٔا إِلَّآ أَن یَخَافَآ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِو آن خلع نیکو است، به این صورت که زن، شوهر خود را به سبب اخلاق بدش یا به سبب نقصی که در اندام و آفرینش جسمی او وجود دارد، یا این‌که از نظر اعتقادی کمبود داشته، و بیم دارد که نتواند به این روش فرمان خدا را در رندگی اجرا کند، آنگاه فدیه‌ای به شوهر می‌دهد و طلاق می‌گیرد.

﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَا فِیمَا ٱفۡتَدَتۡ بِهِپس اگر بیم داریدکه آن دو، حدود خدا را بر پا نمی‌دارند، چنانچه که زن برای آزاد کردن خود، فدیه‌ای دهد، گناهی برای‌شان نیست، چون فدیه‌ای که زن می‌پردازد عوض مفارقه‌ای است که زن می‌پردازد عوض مفارقه‌ای است که خودخواهان آن است. از این آیه مشروعیت خلع ثابت می‌گردد، و آن زمانی است که ترس از عدم اقامه حدود الهی یافت شود.

﴿تِلۡکَو آنچه از احکام شرعی که پیش‌تر بیان شد، ﴿حُدُودُ ٱللَّهِاحکام خداوندی هستند که آنرا برای شما مشروع نموده و دستور داده است از آن تجاوز نکنید. ﴿وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَو هر کس از مرزهای الهی تجاوز کند، پس ایشان ستمکارانند. و چه ستمی بزرگ‌تر از این که کسی حلال را زیر پا بگذارد و وارد قلمرو حرام شود و آنچه را خداوند برایش حلال نموده است وی را کفایت نکند؟!.

و ستم و ظلم بر سه قسم است:

۱- ستمی که بنده در میان خود و خدای خویش مرتکب می‌شود.

۲- شرک که بزرگ‌ترین ستم است.

۳- ستمی که بنده میان خود و مردم مرتکب می‌شود. و شرک را خداوند جز با توبه کردن و باز آمدن از آن نمی‌بخشد، و خداوند همه حقوق بندگان را می‌گیرد و چیزی را از آن رها نمی‌کند، و ستمی که میان بنده و خداست پایین‌تر از شرک است، تحت خواست و حکمت الهی است که اگر بخواهد آن را می‌بخشد.

آیه‌ی ۲۳۱-۲۳۰:

﴿فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنکِحَ زَوۡجًا غَیۡرَهُۥۗ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَآ أَن یَتَرَاجَعَآ إِن ظَنَّآ أَن یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِۗ وَتِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٢٣٠[البقرة: ۲۳۰].«و اگر آن را طلاق داد، پس برای او حلال نیست مگر این‌که با شوهری دیگر ازدواج کند، پس اگر (شوهر دوم) او را طلاق داد، گناهی بر آنها نیست که دوباره به یکدیگر باز گرداند، اگر بدانند به احکام الهی را بر پا می‌دارند، این حدود خداوند است، آنرا برای قومی که می‌دانند بیان می‌کند».

﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمۡسِکُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٖۚ وَلَا تُمۡسِکُوهُنَّ ضِرَارٗا لِّتَعۡتَدُواْۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ هُزُوٗاۚ وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَمَآ أَنزَلَ عَلَیۡکُم مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَٱلۡحِکۡمَةِ یَعِظُکُم بِهِۦۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٢٣١[البقرة: ۲۳۱].«و چون زنان را طلاق دادید و به پایان عدۀ خود نزدیک شدند، پس یا آنها را به خوبی نگاه دارید، و یا به خوبی رها کنید، و هرگز آنان را برای زیان رساندن به آنها نگاه ندارید تا از حد تجاوز کنید، و هر کسی چنین کند بر خود ستم کرده است. و آیات خداوندی را به تمسخر نگیرید، و نعمت‌های خدا را و آنچه از کتاب و سنت بر شما نازل کرده است و شما را به آن پند می‌دهد، به یاد آورید، و از خدا بترسید، و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَإِن طَلَّقَهَایعنی اگر طلاق سوم را داد، ﴿فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنکِحَ زَوۡجًا غَیۡرَهُآن زن برای او حلال نیست مگر این‌که با مردی دیگر به صورت صحیح ازدواج کند، و باید آن مرد با او آمیزش نماید. و نکاح شرعی بطور قطع یک نکاح صحیح است و عقد و آمیزش هر دو در آن داخل‌اند. و باید ازدواج دوم از روی علاقه باشد، و اگر هدف از ازدواج دوم از روی علاقه باشد، و اگر هدف از ازدواج دوم این باشد که زن برای شوهر اول حلال گردد، چنین نکاحی صحیح نیست، و زن برای شوهر اول حلال نمی‌گردد. و اگر زن کنیز بود و پس از طلاق، صاحبش با او آمیزش کرد برای شوهر اول حلال نمی‌گردد، چون مولا و صاحب کنیز، شوهر نیست. پس اگر شوهر دوم از روی علاقه با زن ازدواج نمود و با او آمیزش کرد، سپس از او جدا شد و عدّه زن تمام گردید، ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَآبرای شوهر اول و زن گناهی نیست، ﴿أَن یَتَرَاجَعَآکه باز به زندگی زناشویی برگردند، و عقد جدید را میان خود ببندند، و چون بازگشتن را به هر دو نسبت داده است باید هر دو خشنود شوند.

اما در بازگشتن، شرط این است که هر دو تصور می‌کنند که ﴿أَن یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِمی‌توانند حق یکدیگر را به جا آورند، و این وقتی است که زن و شوهر را به جا آورند، و این وقتی است که زن و شوهر از رفتارهای گذشته خود که باعث جدایی آنها گردیده است، پشیمان نشوند، و تصمیم بگیرند زندگی گذشته را به زندگی خوبی تبدیل کنند، پس در اینجا بر آنان گناهی نیست که به‌سوی یکدیگر بر گردند.

و مفهوم آیه شریفه این است که اگر آنها دانستند که نمی‌توانند حدود الهی را پابرجا دارند، به این صورت که گمان غالب آنها این بود که همان حالت گذشته باقی است، و نمی‌توانند زندگی درستی را پایه ریزی کنند، در این صورت اگر آنها باز به زندگی گذشته برگردند و با هم ازدواج کنند، گناهکار می‌شوند، چون هیچ کاری که در آن دستور خدا اجرا نشود و از او فرمان برده نشود جایز نیست. و این دلالت می‌نماید که شایسته است انسان هرگاه خواست در کاری وارد شود به ویژه در ریاست‌ها و سرپرستی‌های کوچک و بزرگ، باید به خودش بنگرد، اگر دید که او توانایی چنین کاری را دارد، و اطمینان داشت که از عهده آن بر می‌آید، اقدام کند، وگرنه باید دست نگه دارد.

وقتی که خداوند متعال این احکام بزرگ را بیان کرد، فرمود: ﴿وَتِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِو این‌ها حدود آیین‌های خداوند است، که آن را مشخص نموده، و توضیح داده‌است، ﴿یُبَیِّنُهَا لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَو آن را برای کسانی بیان می‌نماید که می‌دانند، چون آن‌هایی که می‌دانند، از قوانین الهی بهره‌مند می‌شوند، و دیگران را نیز بهره‌مند می‌سازند. و این بیان‌گر فضیلت اهل علم است، که برکسی پوشیده نیست، چون خداوند فرموده است:آیین و قوانین خود را مخصوصا برای اهل علم بیان می‌دارد، و اساسا این آیین‌ها برای اهل علم است. ونیز این آیه بیان‌گر آن است که خداوند متعال دوست دارد بندگانش قوانین و پیامهایی را که بر پیامبرش نازل کرده است، بدانند و در آن آگاهی حاصل کنند.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَو هرگاه زنان را یک یا دو طلاق رجعی دادید، ﴿فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّو آنها به پایان دوران عدّه خود نزدیک شدند، ﴿فَأَمۡسِکُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٖپس یا آنها را بازگردانید در حالی که نیت شما تامین حقوق آنان باشد، و یا این‌که آنها را بدون رجوع و زیان رساندن به آنها رها کنید. بنابر این فرمود: ﴿وَلَا تُمۡسِکُوهُنَّ ضِرَارٗاو آنها را به قصد زیان رساندن به ایشان نگاه ندارید، ﴿لِّتَعۡتَدُواْۚزیرا در این کارتان از حلال تجاوز کرده و وارد حرام می‌شوید، پس نگاه داشتن زن به گونه شایسته حلال است، و زیان رساندن به وی حرام می‌باشد.

﴿وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُو هرکس چنین کند به خویشتن ستم کرده است، و ضرر به کسی بر می‌گردد که قصد ضرر رساندن را داشته است. ﴿وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ هُزُوٗاخداوند آیت خود را بیان نمود، و هدف از آن این بود که مردم آن را بدانند و بدان عمل نمایند، و مرزها و حدود الهی را زیر پا ننهاده، و از آن تجاوز نکنند، چون خداوند این قوانین و حدود را بیهوده وضع نکرده است، بلکه آن‌را به حق نازل کرده، و از تمسخر به آن نهی نموده است. یعنی پروردگار از بازیچه قرار دادن آن، و فرمان نبردن از دستورات واجب نهی کرده است، مانند زیان رساندن در نگاهداری زن، جدایی، کثرت طلاق دادن، یا هر سه طلاق را یکجا دادن، که همه تجاوز از حدود الهی است.

و خداوند از سر ِ مهربانی و رحمت خویش طلاق را یکی پس از دیگری قرار داده‌است. و خداوند از آنجا که نسبت به بنده مهربان است و مصلحت او را می‌خواهد چنین حکم نموده است. ﴿وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡو به طور عموم نعمتهای خداوند را با ستایش و تمجید به زبان و با اعتراف و اقرار قلبی و با به کار گرفتن اعضا در طاعت خداوند، به خاطر آورید. ﴿وَمَآ أَنزَلَ عَلَیۡکُم مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَٱلۡحِکۡمَةِو آنچه خداوند از کتاب و سنت بر شما نازل کرده است، به یاد آورید، که کتاب و سنت برای شما راه‌های خیر را بیان می‌نمایند، و شما را بر آن تشویق می‌کنند. و بیراهه‌ها را برایتان بیان نموده و شما را از آن برحذر می‌دارند، و خداوند خودش را به شما معرفی می‌کند، و آنچه او برای دوستان و دشمنانش پیش آورده است به شما می‌شناساند، و خداوند به شما چیزهایی آموخت که نمی‌دانستید.

و گفته شده که منظور از حکمت اسرار شریعت است، پس در کتاب خدا رازها و حکمت‌هایی وجود دارد، و آن بیان حکمت الهی در رابطه با اوامر و نواهی خدا می‌باشد، و هر دو مفهوم درست است، بنابر این فرمود: ﴿یَعِظُکُم بِهِشما را به وسیله آنچه فرو فرستاده پند می‌دهد. این موید این نظریه است که منظور از حکمت، اسرار شریعت است، چون پند دادن با بیان حُکم و حکمت و تشویق یا ترساندن حاصل می‌شود. پس با حکم، جهل از بین می‌رود، و حکمت و تشویق سبب علاقه‌مندی می‌گردد، و حکمت و ترهیب باعث بازآمدن و ترسیدن می‌شود. ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَو در همه کارهایتان از خدا بترسید، ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞبه همین خاطر این احکام را بطور کامل برای شما بیان کرد، که این احکام را بطور کامل برای شما بیان کرد، که این احکام در هر زمان و مکانی به نفع مردم است. پس در هر وقت و هر حال او را سپاس می‌گوییم.

آیه‌ی ۲۳۲:

﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحۡنَ أَزۡوَٰجَهُنَّ إِذَا تَرَٰضَوۡاْ بَیۡنَهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ ذَٰلِکَ یُوعَظُ بِهِۦ مَن کَانَ مِنکُمۡ یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۗ ذَٰلِکُمۡ أَزۡکَىٰ لَکُمۡ وَأَطۡهَرُۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢٣٢[البقرة: ۲۳۲].«و چون زنان را طلاق دادید و به پایان عدّۀ خود رسیدند، آنها را از این‌که با شوهران (قبلی) خود ازدواج کنند - چنانچه در میان‌شان به طرز پسندیده‌ای توافق برقرار گردید - منع نکنید، این همان چیزی است که هرکس از شما که به خدا و روز آخرت ایمان داشته باشد، به آن پند داده می‌شود. آن برایتان پاکتر و بهتر است، و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید».

این، خطاب به اولیای زنی است که کمتر از سه طلاق داده شده است، که وقتی از عده بیرون شد و شوهرش خواست با او ازدواج کند و زن هم با این کار موافق بود، برای سرپرست زن از قبیل پدر و غیره جایز نیست که به سبب خشمگین بودن بر شوهر و ناراحتی از او به خاطر طلاقی که داده‌است، زن را از ادواج با او منع کنند. به همین خاطر فرمود: ﴿مَن کَانَ مِنکُمۡ یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِیعنی هرکس که به خدا و روز اخرت ایمان دارد، ایمانش باید او را از منع کردن باز دارد. ﴿ذَٰلِکُمۡ أَزۡکَىٰ لَکُمۡ وَأَطۡهَرُاین برایتان بهتر و پاکتر است از آنچه که گمان می‌برید جلوگیری از ازدواج بهتر و شایسته‌تر می‌باشد و این‌که با ازدواج مجدد آن دو مخالفت کرد. همان‌طور که عادت افراد متکبر و خود بزرگ بین چنین است. ﴿وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَپس، از دستور کسی فرمان برید که او منافع شما را می‌داند، و مصلحت شما را می‌خواهد و به روشهای گوناگون آن را برایتان سهل و میسر می‌گرداند.

و این آیه دلیلی است بر این‌که وجود «ولّی» در نکاح شرط است، چون خداوند اولیا را نهی کرده است از این‌که مانع ازدواج شوند، واین بیان‌گر آن است که وجود «ولّی» در نکاح موثر است. و خداوند آنها را باز نمی‌دارد مگر از کاری که در اختیارشان است و در آن حقی دارند.

آیه‌ی ۲۳۳:

﴿وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ یُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَیۡنِ کَامِلَیۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن یُتِمَّ ٱلرَّضَاعَةَۚ وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَکِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ لَا تُکَلَّفُ نَفۡسٌ إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَا تُضَآرَّ وَٰلِدَةُۢ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوۡلُودٞ لَّهُۥ بِوَلَدِهِۦۚ وَعَلَى ٱلۡوَارِثِ مِثۡلُ ذَٰلِکَۗ فَإِنۡ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٖ مِّنۡهُمَا وَتَشَاوُرٖ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَاۗ وَإِنۡ أَرَدتُّمۡ أَن تَسۡتَرۡضِعُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُمۡ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا سَلَّمۡتُم مَّآ ءَاتَیۡتُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ٢٣٣[البقرة: ۲۳۳].«و مادران، فرزندان خود را دو سال کامل شیر دهند، این برای کسی است که بخواهد مدت شیرخوارگی را کامل نماید. و بر کسی که فرزند برای او متولد شده (پدر) لازم است خوراک و پوشاک مادران را به گونه‌ای شایسته فراهم کند، هیچ‌کس جز به اندازۀ توانش مکلف نمی‌شود. هیچ مادری نباید به خاطر فرزندش زیان ببیند، و هیچ پدری نیز نباید به خاطر فرزندش زیان ببیند، و بر وارث فرزند چنین چیزی (نفقه) لازم است، و اگر پدر و مادر با رضایت و مشورت همدیگر خواستند فرزند را از شیر بگیرند، گناهی بر آنها نیست، و اگر خواستید دایۀ شیر دهی برای فرزندان خود بگیرید گناهی بر شما نیست به شرط این‌که آنچه را که متعهد شده‌اید پرداخت کنید به خوبی بپردازید، از خداوند بترسید و بدانید که خداوند به آنچه می‌کنید بیناست».

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ یُرۡضِعۡنَاین خبر به معنی امر و دستور است، چون به جای چیزی قرار داده شده که ثابت و مقرر است و احتیاجی به دستور دادن ندارد.

خدا فرمان می‌دهد که ﴿یُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَیۡنِمادران دو سال به فرزندان خود شیر دهند، و از آنجا که منظور از سال، سال کامل است، و نیز به بخش اعظم سال هم سال گفته می‌شود، بنابر این فرمود: ﴿کَامِلَیۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن یُتِمَّ ٱلرَّضَاعَةَیعنی دو سال کامل برای کسی که می‌خواهد دوران شیرخوارگی را کامل کند، و چون شیرخوار دو سالش تمام شد، دوران شیرخوارگی دو سالش تمام شد، دوران شیرخوارگی او به پایان رسیده است، و شیر پس از این مدت مانند سایر غذاهاست، بنابر این شیر دادن بعد از دو سال اعتباری ندارد و سبب حرمت نمی‌شود.

و از این نص، و از فرموده خداوند که می‌فرماید: ﴿وَحَمۡلُهُۥ وَفِصَٰلُهُۥ ثَلَٰثُونَ شَهۡرًا[الأحقاف: ۱۵]. استنباط می‌شود که کمترین مدت بارداری شش ماه است و ممکن است بچه شش ماهه نیز به دنیا بیاید. ﴿وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥو بر پدر است، ﴿رِزۡقُهُنَّ وَکِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِو این شامل زنی است که تحت نکاح مرد می‌باشد، کما این‌که زنی را طلاق داده شده است نیز شامل می‌شود. پس خوراک و پوشاک آن زن بر پدر لازم است، و این مزد شیردهی است. و این دلالت می‌نماید که اگر زن در قید نکاح او باشد، غیر از نفقه و پوشاک بر او واجب نیست. و هر شوهری به اندازه توانی که دارد خوراک و پوشاک زن را تهیه نماید. بنابر این فرمود: ﴿لَا تُکَلَّفُ نَفۡسٌ إِلَّا وُسۡعَهَاپس فقیر موظف نیست که به اندازۀ توان‌گر انفاق کند، و نیز کسی که چیزی ندارد مکلف نمی‌شود که نفقه بپردازد تا زمانی که دارا گردد. ﴿لَا تُضَآرَّ وَٰلِدَةُۢ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوۡلُودٞ لَّهُۥ بِوَلَدِهِیعنی حلال نیست که مادر به خاطر فرزندش زیان ببیند، به این صورت که از شیر دادن به فرزندش جلوگیری شود، و یا نفقه و پوشاک و مزد او داده نشود. ﴿وَلَا مَوۡلُودٞ لَّهُۥ بِوَلَدِهِو پدر نیز نباید به خاطر فرزندش ضرر ببیند. به این صورت که مادر به خاطر زین رساندن به پدر از شیر دادن امتناع ورزد و یا شیر دهنده بیش از مقدار واجب، نفقه و خوراک از او طلب کند، و امثال این. و ﴿مَوۡلُودٞ لَّهُدلالت می‌نماید که فرزند از آن پدر است و به او داده می‌شود، زیرا حاصل تلاش است و به او داده می‌شود، زیرا حاصل تلاش اوست، بنابراین، پدر می‌تواند از مال فرزند برای خود بردارد، خواه فرزند راضی باشد یا ناراضی، به خلاف مادر.

﴿وَعَلَى ٱلۡوَارِثِ مِثۡلُ ذَٰلِکَو اگر کودک پدر نداشته باشد، و مال نداشته باشد همان خوراک و پوشاکی که بر پدر لازم است، بر وارث کودک لازم است تا به شیر دهنده بپردازد. پس این بخش از آیه دلالت می‌نماید که نفقه خویشاوندان مستمند بر عهده خویشاوند وارث و توان‌گر است، ﴿فَإِنۡ أَرَادَاو اگر پدر و مادر خواستند، ﴿فِصَالًافرزند را قبل از کامل شدن دو سال از شیر بگیرند، ﴿عَن تَرَاضٖ مِّنۡهُمَاو هر دو راضی باشند، ﴿وَتَشَاوُرٖو با یکدیگر مشورت کنند که آیا گرفتن وی از شیر به مصلحت بچه است یا نه؟ پس اگر مصلحت بود و هر دو راضی شدند، ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَابه خاطر از شیر گرفتن بچه قبل از کامل شدن دو سال بر آنان گناهی نیست. پس مفهوم آیه دلالت می‌نماید که اگر یکی از پدر و مادر راضی بود و دیگری راضی نبود و یا مصلحت بچه در ان نبود، گرفتن وی از شیر جایز نیست. ﴿وَإِنۡ أَرَدتُّمۡ أَن تَسۡتَرۡضِعُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُمۡو اگر خواستید برای فرندان خود شیر دهندگانی غیر از مادران‌شان بگیرید، و قصد زیان رساندن به دیگران نداشتید، ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا سَلَّمۡتُم مَّآ ءَاتَیۡتُم بِٱلۡمَعۡرُوفِگناهی بر شما نیست، به شرطی که حقوق شیردهندگان به خوبی بپردازید. ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞو بدانید که خداوند به آنچه می‌کنید بیناست و شما را بر آن مجازات خواهد کرد و پاداش خیر یا شر به شما خواهد داد.

آیه‌ی ۲۳۴:

﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗاۖ فَإِذَا بَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٢٣٤[البقرة: ۲۳۴].«و کسانی از شما که می‌میرند و زنانی را بر جای می‌گذارند، (همسران) چهارده ماه و ده روز انتظار بکشند، و چون عدّۀ خود را به پایان رساندند بر شما گناهی نیست در آنچه که آنان به طور شایسته دربارۀ خود انجام دهند، و خداوند به آنچه می‌کنید اگاه است».

هرگاه شوهر درگذشت واجب است که زنش چهارماه و ده روز انتظار بکشد، و حکمت آن این است که بارداری در مدت چهار ماه مشخص می‌شود، و بچه در آغاز ماه پنجم در شکم حرکت می‌کند، و زنان حامله و باردار از شکم حرکت می‌کنند، و زنان حامله و باردار از این قاعده کلی استثنا هستند، زیرا عده آنها وضع حمل آنان است، و همچنین عده کنیز نصف عده زن آزاد است، یعنی دو ماه و پنج روز. ﴿فَإِذَا بَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّو هنگامی که عده آنها به پایان رسید، ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّپس بعد از عده اگر انان به آرایش خود بپردازند، بر شما گناهی نیست. ﴿بِٱلۡمَعۡرُوفِیعنی به صورتی که حرام و مکروه نباشد. و از این ثابت می‌شود که سوگواری در مدت عده برای زنی که شوهرش مرده است واجب می‌باشد، و برای زنانی که طلاق داده شده و از همدیگر جدا شده‌اند، جایز نیست که در سوگ بنشینند، و علما بر این موضوع اجماع کرده‌اند. ﴿وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞو خداوند ظاهر و باطن کارهایتان، و کارهای آشکار و پوشیده شده را می‌داند، و شما را بر آن مجازات خواهد کرد. و خداوند که خطاب به اولیاء زن می‌فرماید: ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّبیان‌گر آن است که «ولّی» باید بر زن نظارت نماید، و زن را از آنچه که انجام دادنش جایز نیست منع کند، و او را بر انجام انچه واجب است وادار نماید، چرا که وی ر اینجا مورد خطاب قرار گرفته است و این امر بر او واجب است.

آیه‌ی ۲۳۵:

﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا عَرَّضۡتُم بِهِۦ مِنۡ خِطۡبَةِ ٱلنِّسَآءِ أَوۡ أَکۡنَنتُمۡ فِیٓ أَنفُسِکُمۡۚ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ سَتَذۡکُرُونَهُنَّ وَلَٰکِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّآ أَن تَقُولُواْ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗاۚ وَلَا تَعۡزِمُواْ عُقۡدَةَ ٱلنِّکَاحِ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡکِتَٰبُ أَجَلَهُۥۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ فَٱحۡذَرُوهُۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٞ٢٣٥[البقرة: ۲۳۵].«و بر شما گناهی نیست که به طور کنایه از زنان خواستگاری کنید، و یا در دل‌هایتان پنهان نمایید، خداوند می‌داند که شما آنها را یاد می‌کنید، ولی به آنها وعدۀ پنهانی ندهید مگر این‌که سخن نیکویی بگویید، و تصمیم به عقد نکاح نگیرید تا وقتی که عده به پایان برسد، و بدانید که خداوند می‌داند آنچه را که در دلتان است، پس از او بترسید و بدانید که خداوند آمرزگار و مهربان است».

این حکم زنی است که پس از وفات شوهرش در حال گذراندن عده است، یا این‌که شوهرش زنده است، و از او جدا شده است، پس حرام است که در دوران عده به صراحت از او خواستگاری شود مگر این‌که خواستگار همان مردی باشد که او را طلاق داده‌است. و منظور از ﴿وَلَٰکِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّاهمین است، اما خواستگاری با اشاره و به صورت کنایه گناه نیست.

و فرق این دو مساله در این است که خواستگاری صریح جز قصد نکاح و ازدواج احتمال دیگری ندارد، بنابر این حرام است، زیرا بیم آن می‌رود زن عجله کند، و چون علاقمند به ازدواج است احتمال دارد در سپری شدن عده دروغ بگوید. این بیان‌گر آن است که مقدمات کار حرام نیز حرام می‌باشد. در ضمن، این عمل ستمی است در حق شوهر اول، چرا که در مدت عده، زن نباید به کسی دیگر وعده ازدواج بدهد.

اما اشاره کردن، و به صورت کنایه خواستگاری نمودن، همه احتمال ازدواج را دارد و هم احتمال چیزی دیگر، پس در رابطه با خواستگاری از زنی که طلاق طلاق بائن است [۴]جایز است گفته شود: من می‌خواهم ازدواج کنم، و دوست دارم بعد از پایان عده‌ات به من مشورت کنی و امثال آن.

این عمل جایز است چون به منزله خواستگاری صریح نیست. و همچنین گناه نیست که انسان در دل خود پنهان کند با زنی که در حال گذراندن عده است پس از تمام شدن عده‌اش ازدواج کند. بنابر این فرمود: ﴿أَوۡ أَکۡنَنتُمۡ فِیٓ أَنفُسِکُمۡۚ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ سَتَذۡکُرُونَهُنَّتمام این تفاصیل در مورد مقدمات عقد است. اما نکاح حلال نیست ﴿حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡکِتَٰبُ أَجَلَهُتا این‌که عده تمام شود.

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡو بدانید که خداوند آنچه را که در دل دارید می‌داند، پس نیت خیر داشته باشید و قصد بد مکنید و از عذاب او بترسید، و به پاداش او امید داشته باشید. ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌو بدانید که خداوند آمرزنده است، برای کسی که گناهی از او سر می‌زند اما توبه می‌کند و به‌سوی پروردگارش باز می‌گردد ﴿حَلِیمٞبردبار است و گناهکاران را به سبب گناهانشان زود مواخذه نمی‌کند، با این‌که بر آنها قدرت دارد.

آیه‌ی ۲۳۶:

﴿لَّا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِن طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ مَا لَمۡ تَمَسُّوهُنَّ أَوۡ تَفۡرِضُواْ لَهُنَّ فَرِیضَةٗۚ وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى ٱلۡمُوسِعِ قَدَرُهُۥ وَعَلَى ٱلۡمُقۡتِرِ قَدَرُهُۥ مَتَٰعَۢا بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِینَ٢٣٦[البقرة: ۲۳۶].«اگر زنان را قبل از این‌که با آنان آمیزش جنسی کنید و قبل از این‌که برای آنان مهریه‌ای تعیین نمایید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. آنان را به طور پسندیده، به نوعی بهره‌مند سازید، توان‌گر به اندازۀ خودش و تنگدست به اندازه خودش، (این کاری است) شایستۀ نیکوکاران».

بر شما ای گروه شوهران گناهی نیست که زنان را قبل از آمیزش و قبل از تعیین مهریه طلاق دهید، گرچه این کار باعث سرشکستگی و خرد شدن شخصیت زن می‌گردد، اما با دادن متعه جبران می‌شود. پس بر شما لازم است که چیزی بدهید تا رنجش خاطرشان جبران شود.

﴿عَلَى ٱلۡمُوسِعِ قَدَرُهُۥ وَعَلَى ٱلۡمُقۡتِرِ قَدَرُهُبر توان‌گر به اندازه توانش و بر فقیر به اندازه وسعش. و این به عرف بر می‌گردد، و با اختلاف حالات فرق می‌کند. بنابر این فرمود: ﴿مَتَٰعَۢا بِٱلۡمَعۡرُوفِپس این حق الزامی است، ﴿عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِینَبر نیکوکاران، و آنها نباید زنان را تحقیر کنند وچون آنان باعث شدند تا زنان چشم بدوزند و علاقه پیدا کنند و دل‌هایشان به آنان وابسته شود، سپس چیزی را که به آن علاقه پیدا کردند به آنان ندادند، بر مردان لازم است در مقابل این کار به آنان متعه بدهند. چقدر زیباست این حکم خدوند! و چقدر حکمت و رحمت پروردگار را در بردارد! و چه کسی زیباتر از خدا برای قومی که یقین دارند حکم صادر می‌نماید؟! پس این حکم زنانی است که قبل از آمیزش و قبل از تعیین مهریه طلاق داده می‌شوند.

آیه‌ی ۲۳٧:

﴿وَإِن طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدۡ فَرَضۡتُمۡ لَهُنَّ فَرِیضَةٗ فَنِصۡفُ مَا فَرَضۡتُمۡ إِلَّآ أَن یَعۡفُونَ أَوۡ یَعۡفُوَاْ ٱلَّذِی بِیَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّکَاحِۚ وَأَن تَعۡفُوٓاْ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۚ وَلَا تَنسَوُاْ ٱلۡفَضۡلَ بَیۡنَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ٢٣٧[البقرة: ۲۳٧].«و اگر زنان را قبل از ایکه با آنان آمیزش جنسی کنید، طلاق دادید، در حالی که برای آنها مهریه تعیین کرده‌اید، پس نصف آنچه تعیین کرده‌اید را بپردازید. مگر این‌که (آن را به شما) ببخشند یا کسی که عقد ازدواج در دست اوست (آن را) ببخشد، و اگر ببخشید، به پرهیزگاری نزدیک‌تر است، و نیکوکاری را در میان خود فراموش نکنید همانا خداوند به آنچه می‌کنید بیناست».

سپس حکم زنانی را بیان کرد که مهریه آنها تعیین گردیده است، پس فرمود: ﴿وَإِن طَلَّقۡتُمُوهُنَّو اگر زنان را قبل از آمیزش و بعد از این‌که مهریه تعیین گردید طلاق دادی، پس نصف مهریه تعیین شده را به آنان بدهید، و نصف آن مال شماست، و این واجب است به شرطی که گذشت و بخششی در میان نباشد و زن نصف مهریه را به شوهر نبخشد، البته به شرطی که بخشیدن زن درست باشد. ﴿أَوۡ یَعۡفُوَاْ ٱلَّذِی بِیَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّکَاحِطبق قول صحیح، منظور شوهر است. یعنی یا کسی که پیوند نکاح در دست اوست، ببخشد، چون باز کردن گره ازدواج در دست شوهر است، و نیز برای ولی درست نیست که حق زن را ببخشد چون او نه مالک است و نه وکیل.

سپس خداوند متعال به گذشت تشویق نمود و بیان کرد که گذشت کردن به پرهیزگاری نزدیک‌تر است، چون گذشت احسان است و موجب شرح صدر می‌گردد، و انسان نباید از نیکوکاری دوری نماید و آنرا فراموش کند، که بالاترین رتبه در معاملات نیکوکاری است، زیرا تعامل و رفتار مردم در میان خودشان دو گونه است: یا عدل و انصاف است که واجب می‌باشد، و آن گرفتن واجب و دادن واجب است، و یا فضل و احسان است، که به معنی تسامح و چشم پوشی از حقوق و دادن چیزی است که بر آدمی لازم نیست. پس انسان نباید هیچ گاه این مقام را فراموش کند، به خصوص در مورد کسی که بین تو و او معامله و همزیستی است. همانا خداوند نیکوکاران را در عوض این عمل نیک از فضل و کرم خویش بهره‌مند می‌سازد. بنابر این فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌهمانا خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است.

آیه‌ی ۲۳٩-۲۳۸:

﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ٢٣٨[البقرة: ۲۳۸]. «بر ادای نمازها و نماز میانه محافظت کنید، و فروتنانه برای خدا بایستید».

﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُکۡبَانٗاۖ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَمَا عَلَّمَکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ٢٣٩[البقرة: ۲۳٩].«پس اگر ترسیدید، پیاده یا سواره نماز را ادا کنید، و چون ایمن شدید پس خدا را یاد کنید، که به شما چیزهایی آموخت که نمی‌دانستید».

﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِخداوند فرمان می‌دهد تا بر ادای نمازها به طور عموم مواظبت شود و بر ادای نماز وسطی، ﴿وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰکه نماز عصر است، محاظفت شود. محافظت بر نماز یعنی ادا کردن آن در وقتش، و با شرایط و ارکانش، و با فروتنی، و ادا کردن تمام واجبات و مستحبات آن. و با محافظت کردن بر نمازها بر سایر عبادات نیز محافظت می‌شود. و نماز انسان را از کارهای زشت و منکر باز می‌دارد، به خصوص زمانی که نماز بطور کامل ادا شود. همانطور که خداوند دستور داده‌است: ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَو فروتنانه برای خدا بایستید. در این آیه به ایستادن و فروتنی در آرامش در نماز و پرهیز از صحبت کردن امر شده است.

﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡو اگر ترسیدید. منابع ترس را ذکر نکرد، تا شامل ترس از کافر، ستمگر، درنده و دیگر موارد ترسناک گردد، پس در این صورت، ﴿فَرِجَالًاپیاده نماز بخوانید، ﴿أَوۡ رُکۡبَانٗایا در حالی‌که بر اسب و شتر و سایر سواری‌ها سوار هستید. و در این حالت بر نماز گذار لازم نیست که رویش حتما به‌سوی قبله باشد، چون در حالت سواری گاهی اوقات اسب یا شتر رو به‌سوی قبله حرکت می‌کند و گاهی نیز به آن پشت می‌نماید. انچه که از این آیه استنباط می‌شود تاکید بر محافظت از نماز است، چرا که خداوند به خواندن نماز دستور داده است هر چند که به بسیاری از ارکان و شروط آن خلل وارد شود. نیز از این آیه استنباط می‌شود که به تاخیر انداختن نماز در سخت‌ترین حالت جایز نیست. بنابر این خواندن نماز با این وضعیت بهتر و برتر از نمازی ا ست که با اطمینان و آرامش اما خارج از وقتش خوانده شود.

﴿فَإِذَآ أَمِنتُمۡو هرگاه ترس شما برطرف شد، ﴿فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَخدا را یاد کنید. این شامل انواع ذکر می‌شود که نماز کامل و بدون عیب و نقص یکی از مصادیق آن است. ﴿کَمَا عَلَّمَکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَامنیت و آسایش نعمت بسیار بزرگ و مهمی است که در مقابل آن باید خدا را یاد کرد و شکر او را به جای آورد چرا که شکر نعمت، نعمت را افزون کند و آن را ماندگار خواهد کرد.

آیه‌ی ۲۴۰:

﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِیَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَیۡرَ إِخۡرَاجٖۚ فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِی مَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٤٠[البقرة: ۲۴۰].«و کسانی از شما که می‌میرند و زنانی را بر جای می‌گذارند (باید) برای همسران خود سفارش کنند که (وارثان شوهر) آنها را تا یکسال بهره‌مند سازند و آنها را از خانه بیرون نکنند، و اگر خودشان بیرون رفتند پس در آنچه آنها به گونۀ شایسته دربارۀ خود انجام می‌دهند گناهی بر شما نیست، و خداوند عزیز و حکیم است».

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡبسیاری از مفسرین بر این باورند که این آیه کریمه به وسیله آیه‌ای که قبل از آن آمده است منسوخ شده است. و آن فرموده الهی است که می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗاپیش‌تر مقرر بود که زن باید یک سال کامل انتظار بکشد، سپس یک سال منسوخ شد و تبدیل به چهار ماه و ده روز گردید. البته در اینجا این سوال مطرح می‌شود که چرا آیه نسخ‌کننده از آیه منسوخ شده قرار دارد؟ که در پاسخ گفته‌اند: آن آیه در محل مقدم است نه در نزول، زیرا شرط ناسخ آن است که بعد از منسوخ نازل شده باشد. و این قول دلیلی ندارد، زیرا هر کس در این دو آیه تامل کند در می‌یابد که قول آخر در مورد این آیه درست است، و آیه اول در مورد واجب بودن انتظار کشیدن در مدت چهار ماه و ده روز است، که زن به صورت وجوب و قطعی باید این مدت را در عده بگذراند. اما در این آیه وارثان مرده سفارش شده ا ند که زن را یک سال کامل پیش خود نگاه دارند تا روحیه پژمرده شده و قلب شکسته‌اش بهبود یابد و با این کار نسبت به مرده‌شان نیکویی کرده باشند.

بنابراین فرمود: ﴿وَصِیَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِمسفارشی است از جانب خدا به اهل میت، تا به همسر مرده نیکی نمایند و او را بهره‌مند سازند و از خانه بیرون نکنند، پس اگر زن علاقه داشته باشد، می‌ماند، و اگر دوست داشته باشد بیرون می‌رود، و بر او گناهی نیست. بنابر این فرمود: ﴿فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِی مَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّو اگر بیرون رفتند، به خاطر آنچه آنان با خود می‌کنند، از قبیل آرایش، و لباس پوشیدن، بر شما گناهی نیست، اما به شرطی که این آرایش به صورت پسندیده‌ای باشد، و زن از حدود دین و دایره ارزشها خارج نشود. و پروردگار ایه را با ذکر دو اسم بزرگ از اسماء زیبای خود به پایان رساند، که بر کمال عزت و قدرت، و کمال حکمت وی دلالت می‌نمایند، چون این احکام از سرچشمه قدرت و حکمت الهی صادر شده، و بر کمال حکمت او دلالت می‌نمایند، چرا که خداوند این احکام را در جایگاه شایستۀ آن قرار داده‌است.

آیه‌ی ۲۴۲-۲۴۱:

﴿وَلِلۡمُطَلَّقَٰتِ مَتَٰعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ٢٤١[البقرة: ۲۴۱].«و برای زنان طلاق داده شده هدیه‌ای شایسته‌ایست، و این حقی است بر مردان پرهیزگار».

﴿کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٢٤٢[البقرة: ۲۴۲].«این چنین خداوند آیاتش را برای شما بیان می‌کند تا بیاندیشید».

در آیه گذشته بیان کرد زنی که به سبب مرگ شوهرش جدا شده است، باید او را با هدیه‌ای بهره‌مند سازند، اینجا نیز ذکر کرد هر زنی که طلاق داده شود بر شوهرش لازم است که به گونه‌ای شایسته و برحسب توانایی‌اش او را بهره‌مند سازد، و این حقی است که مردان پرهیزگار انجام می‌دهند، چنین کاری مستحب و از عادت‌های پرهیزگاران است.

پس اگر مهریه‌ای برای زن تعیین نشده بود، و شوهر او را قبل از آمیزش طلاق داد، پیش‌تر گذشت که بر شوهر لازم است برحسب توانگری خود به او هدیه‌ای بدهد. و اگر برای زن مهریه‌ای تعیین شده بود، نصف مهریه را به او بپردازد، و اگر با زن آمیزش شده بود، هدیه دادن نزد جمهور علما مستحب است، و بعضی از علما این را با استناد به ﴿حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَواجب دانسته‌اند. و اصل در «حق» آن است که واجب است، به ویژه آن‌که آن را به پرهیزگاران نسبت داده و پرهیزگاری نیز واجب است.

پس از آن‌که خداوند متعال احکام بزرگ و مهمی را در رابطه با زن و شوهر بیان کرد، و خداوند احکامش را و اسلوب زیبایی که برای تبیین مسایل و واقعیت‌ها در پیش می‌گیرد، ستود و بیان نمود که این احکام با عقل‌های سالم همخوانی دارد، و از آن تمجید کرد و فرمود: هدف از بیان آن برای بندگان این است که آن را بفهمند، و در آن بیاندیشند و به آن عمل نمایند. و تعقل و خردورزی کامل همین است (که آدمی در آیات خدا بیاندیشد و بدان عمل نماید).

آیه‌ی ۲۴۵-۲۴۳:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ فَقَالَ لَهُمُ ٱللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحۡیَٰهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَ٢٤٣[البقرة: ۲۴۳].«آیا داستان کسانی را نشنیده‌ای که از بیم مرگ از خانه‌هایشان بیرون آمدند، و آنان هزاران نفر بودند پس خداوند به آنها گفت: بمیرید (مردند) سپس آنها را زنده کرد، همانا خداوند بر مردم کرم و بخشایش دارد اما بیشتر مردم سپاسگزاری نمی‌کنند».

﴿وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٤٤[البقرة: ۲۴۴].«و در راه خدا پیکار کنید و بدانید که خداوند شنوا و داناست».

﴿مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَیُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥٓ أَضۡعَافٗا کَثِیرَةٗۚ وَٱللَّهُ یَقۡبِضُ وَیَبۡصُۜطُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٤٥[البقرة: ۲۴۵]. «کیست که به خداوند قرضی نیکو دهد و (خدا) آنرا برای او چندین برابر کند؟ و خداوند است که (در معیشت بندگان) تنگی و گشایش پدید می‌آورد و به‌سوی او باز می‌گردد».

آیا این داستان عجیب را که برای گذشتگان شما پیش آمد شنیده ای؟ آنگاه که «وبا» سرزمین آنها را فرا گرفت و آنان با این که هزاران نفر بودند برای این‌که از دست مرگ فرار کنند از سرزمین خود بیرون رفتند، اما فرار، آنان را نجات نداد و نتوانست چیزی را که از وقوع آن می‌ترسیدند از آنها دور نماید و خداوند برخلاف مقصودشان با آنها برخورد کرد و همه را هلاک گرداند، سپس بر آنان منت گذارد و آن‌گونه که بسیاری از مفسران گفته‌اند خداوند آنها را به سبب دعای یکی از پیامبران، و یا به سببی دیگر زنده گرداند. آری! خداوند آنها را به سبب فضل و احسان خود زنده گردانید، و او همواره بر مردم احسان و فضل دارد. و آنها می‌بایست شکر نعمت‌های الهی را به جا آورند، و به آن اعتراف کرده و آن نعمت‌ها را در راه خشنودی خداوند صرف نمایند، اما بیشترشان در انجام فریضه شکرگذاری کوتاهی ورزیدند.

در این داستان عبرتی بس بزرگ نهفته است مبنی بر این‌که خداوند بر هر چیزی تواناست و نشانه آشکاری است بر صحت رستاخیز. این داستان نزد بنی اسرائیل و کسانی که با آنها ارتباط داشتند معروف و به صورت متواتر نقل شده بود، و چون این موضوع نزد مخاطبان ثابت و مقرر بود خداوند آن را در قالب و اسلوب «امر» بیا ن نمود.

و احتمال دارد کسانی که از ترس دشمنان و برخورد با آنها از سرزمین خودشان بیرون رفتند همان بنی اسرائیل باشند موید این مطلب آن است که خداوند پس از ذکر این داستان به پیکار دستور داده و از بنی اسرائیل خبر داده است که آنها سرزمین و فرزندان‌شان را ترک کردند. به هرحال این داستان تشویقی است برای جهاد و برحذر داشتن مسلمانان از ترک آن، و این‌که این امر مرگ را از آدمی دور نمی‌کند: ﴿قُل لَّوۡ کُنتُمۡ فِی بُیُوتِکُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِینَ کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡ[آل عمران: ۱۵۴]. «بگو: اگر شما در خانه‌هایتان هم بودید، کسانی که مردن بر آنها مقرر گشته، قطعا به جایی که محل مردن آن‌هاست بیرون می‌رفتند».

خداوند به مومنان دستور داده است تا با مال و جان در راه او جهاد کنند، چون جهاد بر پا داشته نمی‌شود مگر با این دو چیز. و این آیه مسلمانان را تحریک می‌کند تا در جهاد اخلاص داشته باشند و برای این بجنگند که کلمه خدا بلند گردد، زیرا خدا ﴿سَمِیعٌاست و سخن‌ها را گرچه پنهانی باشند می‌شنود، و ﴿عَلِیماست و نیت‌های خوب و بدی را که در دل‌هاست می‌داند.

و اگر مجاهد به یقین بداند که خداوند شنوای داناست، و کسانی که در این راه دشواری‌ها را تحمل می‌کنند زیر نظر خدا هستند و حتما خداوند آنها را یاری و لطف خویش کمک می‌نماید، جهاد بر او آسان می‌گردد.

در این تشویق زیبا و ظریف در خصوص انفاق کردن فکر کنید، و این‌که کسی که در راه خدا انفاق نماید، خداوند فرمانروای همه‌ی هستی و خداوند بخشایشگر را قرض داده‌ است، و خداوند به او وعده داده است که پاداش او را چندین برابر نماید! همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ٢٦١[البقرة: ۲۶۱]. «مثال کسانی که مال‌هایشان را در راه خدا انفاق می‌کنند، مانند دانه ایست که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه صد دانه باشد، و خداوند برای کسی که بخواهد (آن را) چندین برابر می‌نماید و خداوند گشایش‌گر و داناست».

و از آنجا که بزرگ‌ترین مانعِ انفاق در راه خدا ترس از فقر و تنگدستی است، خداوند خبر داد که ثروت و فقر در دست خداست، و خداوند روزی هرکس را که بخواهد می‌بندد و روزی ِ هرکس را که بخواهد می‌گشاید. پس ترس از فقر نباید مانع انفاق شود و آدمی نباید گمان برد اموالی را که انفاق نموده ضایع گردانده است بلکه بازگشت همه بندگان به‌سوی خداست، و انفاق کنندگان و عمل کنندگان مزدشان را نزد خداوند می‌یابند، امری که بسیار بدان نیازمندند، و خداوند به آنها پاداشی می‌دهد که قابل تعبیر نیست. و منظور از «قرض نیکو» آن است که صفت‌های نیکو را در برداشته باشد از قبیل نیت درست، گذشت و ایثار، دادنِ آن به نیازمندان واقعی و این‌که نباید انفاق‌کننده به خاطر انفاق، منّت و آزاری را روا بدارد، و نباید کاری انجام دهد که نفقه را باطل گرداند، یا پاداش آن را کم کند.

آیه‌ی ۲۴۸-۲۴۶:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلۡمَلَإِ مِنۢ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰٓ إِذۡ قَالُواْ لِنَبِیّٖ لَّهُمُ ٱبۡعَثۡ لَنَا مَلِکٗا نُّقَٰتِلۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ قَالَ هَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُواْۖ قَالُواْ وَمَا لَنَآ أَلَّا نُقَٰتِلَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا مِن دِیَٰرِنَا وَأَبۡنَآئِنَاۖ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ تَوَلَّوۡاْ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ٢٤٦[البقرة: ۲۴۶].«آیا از (داستان) بزرگان بنی‌اسرائیل پس از موسی خبر نیافتی آنگاه که به پیامبر خودشان گفتند: برای ما فرمانراوایی بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم، گفت: شاید اگر جنگیدن بر شما فرض گردد پیکار نکنید، گفتند: چرا در راه خدا جنگ نکنیم در حالی که از سرزمین و فرزندانمان بیرون رانده شده‌ایم؟ پس وقتی پیکار بر آنها مقرر شد روی بر تافتند، به جز افراد اندکی از آنها، و خداوند به ستمکاران داناست».

﴿وَقَالَ لَهُمۡ نَبِیُّهُمۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ بَعَثَ لَکُمۡ طَالُوتَ مَلِکٗاۚ قَالُوٓاْ أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُ ٱلۡمُلۡکُ عَلَیۡنَا وَنَحۡنُ أَحَقُّ بِٱلۡمُلۡکِ مِنۡهُ وَلَمۡ یُؤۡتَ سَعَةٗ مِّنَ ٱلۡمَالِۚ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰهُ عَلَیۡکُمۡ وَزَادَهُۥ بَسۡطَةٗ فِی ٱلۡعِلۡمِ وَٱلۡجِسۡمِۖ وَٱللَّهُ یُؤۡتِی مُلۡکَهُۥ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ٢٤٧[البقرة: ۲۴٧]. «و پیامبرشان به آنها گفت: همانا خداوند طالوت را به فرمانروایی شما برانگیخته است. گفتند: چگونه او فرمانروای ما باشد در حالی که ما از او به فرمانروایی سزاوارتریم و به او مال فراوانی داده نشده است؟ گفت: همانا خداوند او را بر شما برتری داده و در جسم و دانش بر شما برتری بخشیده است، و خداوند فرمانروایی خویش را به هر کس که بخواهد می‌دهد. و خداند گشایش‌گر داناست».

﴿وَقَالَ لَهُمۡ نَبِیُّهُمۡ إِنَّ ءَایَةَ مُلۡکِهِۦٓ أَن یَأۡتِیَکُمُ ٱلتَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَبَقِیَّةٞ مِّمَّا تَرَکَ ءَالُ مُوسَىٰ وَءَالُ هَٰرُونَ تَحۡمِلُهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٢٤٨[البقرة: ۲۴۸].«و پیامبرشان به آنها گفت: همانا نشانی فرمانروایی او این است که آن صندوقِ (عهد) پیش شما بیاید، که در آن آرامش خاطری از جانب پروردگارتان می‌باشد، و یادگاری است از آنچه آل موسی و آل‌هارون بر جای گذاشته‌اند، در حالی که فرشتگان آن را حمل می‌کنند، بی‌گمان در آن نشانی برای شماست اگر مؤمن باشید».

خداوند این داستان را برای امت اسلام بیان می‌دارد تا عبرت بگیرند، و به جهاد علاقمند شوند و از آن امتناع نورزند، زیرا صبرکنندگان نتیجه پسندیده‌ای در دنیا و آخرت کسب خواهند کرد، و کسانی که از جهاد امتناع ورزند هر دو سرا را از دست می‌دهند. پس خداوند متعال خبر داد که اهل فکر و صاحب نظران و متنفذین بنی اسرائیل در مسئله جهاد اظهار علاقه و شیفتگی نموده و متفقا از پیامبرشان خواستند که برای آنها فرمانروایی معین کند تا اختلاف بر سر تعیین فرمانروایی به اتمام برسد و همه به طور کامل از وی اطاعت نموده و کسی حق اعتراض نداشته باشد. پیامبرشان ترسید که در خواست آنان فقط یک ادعا باشد و هیچ عملی را در پی نداشته باشد. پس آنها در پاسخ پیامبرشان قاطعانه گفتند: ما به طور کامل به اوامر شما پایبند هستیم و هیچ گریزی از جنگ نیست چرا که پیکار وسیله‌ای است برای بازپس گرفتن سرزمین‌هایمان، و سبب بازگشت به مقر و وطنمان خواهد بود.

و پیامبرشان طالوت را به عنوان فرمانروای آنها تعیین کرد تا در این کار آنها را فرماندهی نماید، کسی که فرماندهی و رهبری را خوب انجام می‌دهد. قوم بنی اسرائیل از این‌که طالوت به عنوان فرمانده تعیین شده است تعجب کردند، زیرا معتقد بودند افرادی هستند که او سزاوارترند و دارای مال و ثروت بیشتری می‌باشند. پیامبرشان به آنان پاسخ داد که خداوند طالوت را به سبب نیروی دانش و سیاست و قدرت جسمانی که وسیله شجاعت و فرزانگی و حسن تدبیر است بر شما برگزیده است، و به آنها گفت که فرمانروایی با فزونی مال نیست، و فرمانروا کسی نیست که پادشاهی و سرداری را از خاندانش به ارث برده باشد، زیرا خداوند پادشاهی و فرمانروایی را به هرکس که بخواهد می‌دهد.

سپس آن پیامبر بزرگوار برای قانع کردن آنها، فقط به بیان کفایت و شایستگی و صفت‌های خوبی که در او بود، بسنده نکرد، بلکه به آنها گفت: ﴿إِنَّ ءَایَةَ مُلۡکِهِۦٓ أَن یَأۡتِیَکُمُ ٱلتَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَبَقِیَّةٞ مِّمَّا تَرَکَ ءَالُ مُوسَىٰ وَءَالُ هَٰرُونَو این تابوت به دست دشمنان افتاده بود. اما صفات خوبی که در طالوت موجود بود آنها را قانع نکرد. و علی رغم این‌که خداوند طالوت را بر زبان پیامبرش به عنوان فرمانده آنها تعیین کرده بود اما باز قانع نشدند و خواستار معجزه‌ای بودند که فرماندهی او را تایید نماید. بنابر این خداوند فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَدر این هنگام تسلیم شدند و فرمان بردند.

آیه‌ی ۲۵۲-۲۴٩:

﴿فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِٱلۡجُنُودِ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ مُبۡتَلِیکُم بِنَهَرٖ فَمَن شَرِبَ مِنۡهُ فَلَیۡسَ مِنِّی وَمَن لَّمۡ یَطۡعَمۡهُ فَإِنَّهُۥ مِنِّیٓ إِلَّا مَنِ ٱغۡتَرَفَ غُرۡفَةَۢ بِیَدِهِۦۚ فَشَرِبُواْ مِنۡهُ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُۥ هُوَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ قَالُواْ لَا طَاقَةَ لَنَا ٱلۡیَوۡمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦۚ قَالَ ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ ٱللَّهِ کَم مِّن فِئَةٖ قَلِیلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ کَثِیرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ٢٤٩[البقرة: ۲۴٩].«و هنگامی که طالوت با سپاهیان از شهر بیرون آمد، گفت: همانا خداوند شما را با رود‌ خانه‌ای آزمایش می‌کند، پس هرکس از آن بنوشد از من نیست، و هر کس از آن ننوشد از من است، مگر کسی که مشتی از آن با دست خود بردارد، پس جز تعداد اندکی همه از آن نوشیدند، و وقتی که او و همراهانش از آن رود خانه گذشتند، گفتند: امروز توان مقابله با جالوت و لشکریانش را نداریم، کسانی که یقین داشتند خداوند را ملاقات خواهند کرد، گفتند: چه بسا گروه اندگی به اذن خدا بر گروه زیادی پیروز شود، و خداوند با بردباران است».

﴿وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦ قَالُواْ رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَیۡنَا صَبۡرٗا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٥٠[البقرة: ۲۵۰].«و هنگامی‌که در برابر جالوت قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا! بر ما صبر و شکیبایی فروریز و گام‌های ما را استوار کن و ما را بر قوم کافر پیروز بگردان».

﴿فَهَزَمُوهُم بِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُۥدُ جَالُوتَ وَءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَعَلَّمَهُۥ مِمَّا یَشَآءُۗ وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٢٥١[البقرة: ۲۵۱].«پس آنها را به یاری شکست دادند و داود، جالوت را کشت و خداوند به او پادشاهی و پیامبری داد، و به او از آنچه می‌خواست چیزهایی آموخت. و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیلۀ بعضی دیگر دفع نمی‌کرد، قطعا زمین تباه می‌شد، اما خداوند بر جهانیان بخشش دارد».

﴿تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَیۡکَ بِٱلۡحَقِّۚ وَإِنَّکَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٢٥٢[البقرة: ۲۵۲].«این آیات خداوند است که آن را به حق بر تو می‌خوانیم و بی‌گمان تو از فرستاده شدگان هستی».

وقتی طالوت رئیس آنها شد، و آنان را در قالب سپاه و لشکر بسیج کرد، و همراه با آنان برای پیکار با دشمن بیرون آمد، و ضعف و سستی اراده آنان را مشاهده کرد، می‌بایست صابر و ناشکیبا را مشخص نماید، گفت: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ مُبۡتَلِیکُم بِنَهَرٖخداوند شما را با نهر آبی می‌آزماید که هنگام تشنگی از کنار آن می‌گذرید ﴿فَمَن شَرِبَ مِنۡهُ فَلَیۡسَ مِنِّیپس هر کس از آن نوشید به دنبال من نیاید، چون این کار دلیل بر بی‌صبری و ناتوانی اوست. ﴿وَمَن لَّمۡ یَطۡعَمۡهُ فَإِنَّهُۥ مِنِّیٓو هرکس از آن بخورد به دنبال من بیاید، چون او صادق و صبور است. ﴿إِلَّا مَنِ ٱغۡتَرَفَ غُرۡفَةَۢ بِیَدِهِمگر کسی که با دست خود مشتی از آن بنوشد، که اشکالی ندارد و تا این اندازه جایز است.

وقتی آنها به این آب رسیدند، چون به آن نیاز داشتند، همه از آن نوشیدند، ﴿إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡبه جز افراد اندکی از آنها که صبر کردند و آب ننوشیدند. ﴿فَلَمَّا جَاوَزَهُۥ هُوَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ قَالُواْو آنها که به عقب بازگشته یا کسانی که عبور کرده بودند، گفتند: ﴿لَا طَاقَةَ لَنَا ٱلۡیَوۡمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِامروز توانایی مقابله با جالوت و لشکریانش را نداریم، پس اگر گوینده این سخن کسانی بوده‌اند که به عقب برگشته بودند، با این سخن خواستند که عقب گرد خود را توجیه کنند، و اگر گویندگان این سخن کسانی بوده‌اند که همراه با طالوت از رودخانه گذشتند، بیان‌گر آن است که نوعی احساس ضعف و ناتوانی به آنها دست داده ‌است، اما مومنان کامل آنها را به پایداری و اقدام به جهاد تشویق کرده و گفتند: ﴿کَم مِّن فِئَةٖ قَلِیلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ کَثِیرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَچه بسیارند گروه‌های اندکی که به یاری و تایید خداوند بر گروه‌های فراوانی پیروز شده اند! و آنها پایداری کردند و در پیکار با جالوت و سپاهیانش صبر نمودند. ﴿وَقَتَلَ دَاوُۥدُ جَالُوتَو داود ÷جالوت را کشت و بر دشمن خود پیروز شدند. ﴿وَءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ وَٱلۡحِکۡمَةَو خداوند پیامبری و پادشاهی و دانش‌های مفید را به داود بخشید و به او حکمت و قاطعیت بیان داد.

سپس خداوند متعال فواید جهاد را بیان کرد و فرمود: ﴿وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُو اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نمی‌کرد، زمین با چیرگی کافران و فاسقان و اهل شر و فساد تباه می‌شد.

﴿وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَاما خدا بر مومنان لطف نموده، و براساس دین و شریعتی که برای آنان تعیین کرده است از آنها و از دین‌شان دفاع می‌نماید.

وقتی خداوند این داستان را بیان کرد، به پیامبرش صفرمود: ﴿تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَیۡکَ بِٱلۡحَقِّۚ وَإِنَّکَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٢٥٢از جمله دلایل رسالت پیامبر اسلام صاین داستان است، که آن را به صورت وحی و بطور واقعی و بدون هیچ کم و کاستی برای مردم بیان کرد. در این داستان درس‌های آموزنده فراوانی برای امت اسلامی وجود دارد که در زیر به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

۱- فضیلت جهاد در راه خدا، و فواید و نتیجه‌های آن، و این‌که جهاد تنها راه حفظ دین، و حفاظت از تمامیت ارضی، و حفاظت از جان و مال مسلمانان است، و این‌که مجاهدین گرچه دشواری‌های فراوانی را متحمل می‌شوند اما سرانجام آنان نیکوست، هم چنان‌که آن‌هایی که از جهاد سرباز می‌زنند، گرچه ممکن است اندکی استراحت کنند، اما بدون شک مدتی طولانی در رنج و خستگی خواهند بود.

۲- از این داستان می‌آموزیم کسی که مسئولیتی را متقبل می‌شود باید کفایت داشته باشد، و کفایت به دو چیز بر می‌گردد: یکی به دانش و آن دانش سیاست و تدبیر امور است، و دوم نیرو، که بوسیله آن حق اجرا می‌گردد، و هر کس که دارای این دو ویژگی باشد از دیگران به ریاست سزاوارتر است.

۳- علما با استناد به مضمون این داستان استدلال کرده‌اند که فرمانده باید به هنگام بیرون آمدن لشکر به بررسی و تفقّد آن بپردازد، و افراد ناتوانی را که در پیاده نظام و سواره نظام قرار گرفته و صبر و تحمل ندارند و یا از گمراهی آنان بیم ضرر می‌رود و برای جنگیدن صلاحیت ندارند، از آمدن به جنگ منع کند.

۴- هنگام فرا رسیدن جنگ شایسته است که مجاهدین تقویت و تشویق گردند، و نیروی انسانی و اعتماد بر خداوند متعال در آنان برانگیخته شود، از خداوند بخواهند که آنها را ثابت قدم بگرداند، و به آنها کمک کند، تا صبر کنند و در برابر دشمنان، آنها را پیروز نماید.

۵- داشتن عزم جهاد غیر از جهاد است، زیرا گاهی انسان اراده جنگ را می‌کند، اما هنگام جنگ اراده سست می‌شود، به همین جهت پیامبر صدعا می‌کرد: «خدایا! پابر جایی در کار و عزیمت بر رشد را از تو می‌خواهم».

پس این‌ها که عزم پیکار را کردند، و سخنی را بر زبان آوردند که بیان‌گر قاطعیتشان در امر جنگ بود، وقتی که زمان جنگ فرا رسید بیشترشان عقب کشیدند. و این مشابه سخن پیامبر صاست که فرمود: «وَأَسْأَلُکَ الرِّضَا بَعْدَ الْقَضَا» «خدایا از تو می‌خواهم که مرا به آنچه که مقدر نموده‌ای راضی بگردانی». زیرا خشنودی حقیقی آن است که آدمی به قضای ناگوار الهی خشنود باشد.

آیه‌ی ۲۵۳:

﴿تِلۡکَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۘ مِّنۡهُم مَّن کَلَّمَ ٱللَّهُۖ وَرَفَعَ بَعۡضَهُمۡ دَرَجَٰتٖۚ وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلَ ٱلَّذِینَ مِنۢ بَعۡدِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ وَلَٰکِنِ ٱخۡتَلَفُواْ فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ وَمِنۡهُم مَّن کَفَرَۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلُواْ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَفۡعَلُ مَا یُرِیدُ٢٥٣[البقرة: ۲۵۳].«اینان پیامبرانی هستند که بعضی را بر بعضی دیگر برتری داده‌ایم، و از آنان کسی هست که خداوند با او سخن گفته و مراتب برخی را بلند کرده است. و به عیسی پسر مریم نشانه‌های روشن دادیم، و او را به وسیلۀ روح القدس یاری نمودیم، و اگر خداوند می‌خواست کسانی که پس از آنها بودند بعد از این‌که نشانه‌های روشن‌گر پیش آنان آمد، با یکدیگر جنگ نمی‌کردند، ولی آنان اختلاف ورزیدند پس بعضی ایمان آوردند، و برخی کفر پیشه کردند، و اگر خداوند می‌خواست آنها با یکدیگر جنگ نمی‌کردند، اما خداوند آنچه بخواهد انجام می‌دهد».

خداوند خبر می‌دهد که پیامبران را برحسب آنچه پروردگار از ایمان کامل و یقین راسخ، و اخلاق و آداب والا و دعوت و تعلیم و نفع فراگیر به آنها ارزانی نموده، در فضیلت ویژگی‌های زیبایی که داشته‌اند، متفاوت قرار داده‌است. خداوند برخی از پیامبران را به عنوان خلیل و دوست خود برگزیده و با عده‌ای سخن گفته است، و مقام بعضی را بر دیگر خلایق رفیع گردانده است.

و هیچ انسانی نمی‌تواند به مقام والای آنها دست یابد. و به طور ویژه عیسی پسر مریم را یاد کرد، که به او معجزاتی بخشیده که بیان‌گر آن است او پیامبر بر حق خدا و بنده راستین او بوده و آنچه که از جانب خدا آورده است سخن حق است. پس خداوند او را از چنان قدرتی برخوردار ساخت که کور مادرزاد و فرد مبتلا به بیماری پیسی را شفا دهد، مردگان را به فرمن خدا زنده نماید، در کودکی و در گهواره با مردم سخن بگوید. و خداوند او را به وسیله روح القدس یعنی روح ایمان یاری نمود.

پس روحانیت او از روحانیت دیگر پیامبران بالاتر بود و او را بدین وسیله نیرو بخشید و تایید نمود. گرچه مومنان عموما به وسیله این «روح» تایید می‌شوند، و هر مومنی برحسب ایمانش از آن برخوردار است. همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَأَیَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُ[المجادلة: ۲۲]. اما روحانیت عیسی از روحانیت دیگران برتر بود، بنابر این به طور ویژه او را نام برد. و گفته شده است که «روح القدس» در اینجا به معنی جبرئیل است که خداوند عیسی را با همکاری و یاری جبرئیل کمک نمود، اما معنی درست همان معنای اول است.

مطرح کردن کمال شخصیتی پیامبران و بیان برتری و ویژگیهایی که خداوند به آنان بخشیده و این‌که دین آنها یکی بوده و همگی مردم را به یک سو فرا خوانده‌اند، مقتضی آن است که همه امت‌ها آنان را تصدیق نمایند و از آنها فرمان برند، چون خداوند به پیامبران معجزاتی داده است که در پرتو چنین معجزاتی انسان ایمان می‌آورد، اما بیشتر مردم از راه راست منحرف شدند.

و در میان امت‌ها اختلاف و تفرقه پدید آمد. بعضی ایمان آوردند، و بعضی کفر ورزیدند، به همین سبب جنگ و پیکار پیش آمد که سبب اختلاف و دشمنی گردید، و اگر خداوند می‌خواست آنها را بر هدایت جمع می‌نمود و اختلاف نمی‌کردند. و نیز اگر خدا می‌خواست دچار اختلاف نشده و به جنگ و پیکار با یکدیگر نمی‌پرداختند، اما حکمت الهی اقتضا می‌نماید که کارها بر نظام اسباب و مسببات جریان پیدا کند. پس این آیه بزرگ‌ترین دلیل است بر این که خداوند متعال در همه اسباب و مسببات تصرف می‌نماید، اگر بخواهد اسباب را باقی می‌گذارد و اگر بخواهد از آنها جلوگیری می‌کند، و این موضوع از حکمت خدای یگانه سرچشمه می‌گیرد، زیرا هر آنچه را بخواهد انجام می‌دهد، پس هیچ‌کس نمی‌تواند مانع خواست و اراده خداوند گردد، و هیچ چیز و هیچ‌کس را یارای آن نیست که با او مخالفت نماید.

آیه‌ی ۲۵۴:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا بَیۡعٞ فِیهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡکَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٥٤[البقرة: ۲۵۴].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از آنچه به شما روزی داده‌ایم انفاق کنید قبل از این‌که روزی بیاید که در آن نه خرید و فروشی هست، و نه دوستی و نه سفارشی، کافران ستمکارانند».

خداوند مومنین را به انفاق در تمام راه‌های خیر تشویق می‌نماید، چون حذف معمول، مفید کلّیت و تعمیم است. و خداوند نعمت‌هایی را که به آنها ارزانی داشته است، به آنان یادآوری می‌کند. نیز یادآوری می‌نماید که اوست آنها را روزی داده و انواع نعمت‌ها را بخشیده است. و نیز یادآور می‌شویم که آنها را دستور نداده است تا تمام آنچه را که در دست دارند انفاق کنند، بلکه خداوند کلمه «مِن» را به کار گرفته که بیان‌گر آن است قسمتی از مال‌هایتان را انفاق کنید. و خداوند در ضمن این‌که آنها را به انفاق فرا می‌خواند به آنها خبر می‌دهد مالهایی را که در راه خدا خرج می‌کنند پیش خداوند می‌یابند، روزی که مبادلات و خرید و فروش فایده‌ای ندارد، و هدیه دادن و بخشش و سفارشات پذیرفته نمی‌شود، بلکه هرکس می‌گوید: ای کاش که چیزی را پیش می‌فرستادم! پس در آن روز همه اسباب قطع می‌گردند، مگر طاعت خدا و ایمان به ذات مقدس او که هرگز گسسته نمی‌شود: ﴿یَوۡمَ لَا یَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ٨٨ إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِیمٖ٨٩[الشعراء: ۸۸-۸٩]. «روزی که هیچ مال و فرزند سودی نمی‌بخشند، مگر کسی که با قلبی سالم نزد خدا آمده باشد». ﴿وَمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُکُم بِٱلَّتِی تُقَرِّبُکُمۡ عِندَنَا زُلۡفَىٰٓ إِلَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ جَزَآءُ ٱلضِّعۡفِ بِمَا عَمِلُواْ وَهُمۡ فِی ٱلۡغُرُفَٰتِ ءَامِنُونَ٣٧[سبأ: ۳٧]. «و فرزندان و اموالتان شما را به ما نزدیک نمی‌کنند، مگر کسی که ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد پس ایشان پاداش آنچه انجام داده‌اند چند برابر خواهند یافت، و آنها در اتاق‌های بهشت در امنیت و آسایش بسر خواهند برد».

﴿وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَیۡرٗا وَأَعۡظَمَ أَجۡرٗا[المزمل: ۲۰]. «و آنچه برای خودتان از کار خیر پیش بفرستید نزد خداوند خواهید یافت، و آن بهتر و پاداش آن بزرگ‌تر است».

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَٱلۡکَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَو کافرن ستمکارانند، چون خداوند آنها را برای عبادت خویش آفرید، و به آنها روزی داد و آنها را تندرست نمود، تا آن را در راستای اطاعت الهی یاری جویند، اما از هدفی که خداوند آنانرا بدان منظور آفریده بود منحرف شدند، و چیزهایی را با خدا شریک قرار دادند که خداوند دلیلی بر مقبوّلیت آنان نازل نکرده است، و از نعمت‌های خداوند در مسیر کفر و فسق و گناه کمک جستند، پس آنها جایی برای عدل و انصاف نگذاشتند، از این روی منحصرا آنان را ستمکار نامید.

آیه‌ی ۲۵۵:

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ کُرۡسِیُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا یَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ٢٥٥[البقرة: ۲۵۵].«معبود به حقی جز «الله» وجود ندارد، زنده و پایدار است، چُرت و خواب او را فرا نمی‌گیرد، آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست، کیست که نزد او شفاعت کند مگر باذن او؟ گذشته و آیندۀ ایشان را می‌داند، و از علم او آگاهی نمی‌یابند (و به دانش او احاطه پیدا نخواهند کرد) مگر آن مقدار که او بخواهد، کرسی او آسمان‌ها و زمین را فرا گرفته است. و نگاهداری آنها برای او مشکل نیست، و او والاتر و بزرگ‌تر است».

پیامبر صخبر داده است که این آیه بزرگ‌ترین آیه قرآن است، چون مفاهیم توحید و عظمت و گستردگی صفات باری تعالی را در بردارد. و پروردگار خبر داد که او ﴿ٱللَّهُخداوندی است که تمام معانی الوهیت را داراست و کسی جز او سزاوار الوهیت و شایسته پرستش نیست، پس الوهیت کسی دیگر و پرستش غیر او باطل است.

﴿ٱلۡحَیُّخداوندی که دارای تمام معانی حیات کامل، از قبیل شنوایی، بینایی، قدرت، اراده و دیگر صفات ذاتی است.

همان‌طور که او ﴿ٱلۡقَیُّومُپایدار است. همه صفات افعال در این صفت داخل‌اند چون او پابرجاست و بر قدرت خودش قایم است، و از تمام آفریده‌هایش بی‌نیاز است و همه آفریده‌ها را به وجود آورده است، پس او همه آفریده‌ها را به وجود آورده و همه را زنده باقی گذارده، و همه آنچه را موجودات برای وجود بقای خود به آن نیاز دارند به آنها ارزانی داشته است.

و از کمال حیات و پابرجایی او این است که ﴿لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞنه چُرت و نه خواب او را فرا نمی‌گیرد، زیرا چُرت و خواب برای مخلوقی پیش می‌آید که دچار ضعف و ناتوانی و فروپاشی می‌شود، و چرت و خواب برای خداوند با عظمت و با شکوه نیست. و خداوند خبر داد که پادشاه و فرمانروای آسمان‌ها و زمین است. پس همه مخلوقات، بندگان و مملوک او هستند و هیچ یک از آنها از این محور بیرون نمی‌روند. ﴿إِن کُلُّ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِی ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا٩٣[مریم: ٩۳]. «همه آنچه در آسمان‌ها و زمین هستند بنده وار پیش خداوند می‌آیند». پس او صاحب همه ممالک است، و او خداوندی است که دارای صفات فرمانروایی و تصرف و پادشاهی و بزرگی است. و از کمال فرمانروایی او این است که ﴿یَشۡفَعُ عِندَهُکسی نزد او سفارش نمی‌کند ﴿إِلَّا بِإِذۡنِهِمگر به اجازه و فرمان او، پس همه شفاعت کنندگان و آن‌هایی که از وجاهت و جایگاهی برخوردارند بنده خداوند هستند، و به سفارشی اقدام نمی‌کنند مگر این‌که خداوند به آنها اجازه دهد: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِیعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ[الزمر: ۴۴]. «بگو: شفاعت همه از آن خداست، برای اوست پادشاهی آسمان‌ها و زمین». و خداوند به هیچ‌ کس اجازه نمی‌دهد که شفاعت کند مگر برای کسی که از او راضی باشد. و خداوند جز توحید و یگانگی خویش، و پیروی از پیامبرانش را نمی‌پسندد، پس هر کس این‌گونه نباشد بهره‌ای از شفاعت نخواهد داشت.

سپس خداوند از علم فراگیر خویش خبر داد و فرمود: آنچه را که فرا روی آفریده‌ها قرار دارد، می‌داند، ﴿وَمَا خَلۡفَهُمۡو از گذشته‌های بسیار دور و بی‌ابتدا مطلع است و هیچ چیز پنهانی بر او پنهان نمی‌ماند: ﴿یَعۡلَمُ خَآئِنَةَ ٱلۡأَعۡیُنِ وَمَا تُخۡفِی ٱلصُّدُورُ١٩[غافر: ۱٩]. «او خیانت چشم‌ها و آنچه را سینه‌ها پنهان می‌کنند»، می‌داند. و هیچ یک از آفریده‌های خداوند به چیزی از علم و معلومات الهی احاطه نمی‌یابد، ﴿إِلَّا بِمَا شَآءَمگر آنچه خودش بخواهد، که از آن جمله امور شرعی و قدری است که خداوند آنها را بدان آگاه ساخته است و آن قطره بسیار اندکی است از دریای بیکران معلومات باری تعالی. همانطور که داناترین مخلوقات خداوند که پیامبران و فرشتگان هستند،گفتند: ﴿سُبۡحَٰنَکَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآ[البقرة: ۳۲]. «تو پاک و منزهی، دانشی نداریم جز آنچه به ما آموخته‌ای».

سپس خداوند از بزرگی و شکوه خویش سخن به میان آورد و خبر داد که کرسی او آسمان‌ها و زمین را فرا گرفته است، و آسمان‌ها و زمین و دنیاهایی که در بین آن دو است، به وسیله اسباب و سیستمی که خداوند در جهان هستی به ودیعه نهاده است حفظ می‌کند، با وجود این ﴿وَلَا یَ‍ُٔودُهُحفاظت آسمان‌ها و زمین برای او سنگین و دشوار نیست، چرا که او از کمال عظمت و اقتدار، و حکمتی گسترده برخوردار است. ﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّو ذات خداوند بر تمام مخلوقات والایی دارد، هم چنان‌که صفاتش نیز بر صفات سایر مخلوقات والا است. او والا است و بر همه مخلوقات چیره است، و موجودات در برابر او ذلیل و تسلیم هستند، و مشکلات و سختی‌ها در برابر او فروتن‌اند، و گردن‌ها در برابر او خوار و ذلیل. ﴿ٱلۡعَظِیمُسراسر عظمت و بزرگی و مجد و افتخار است، دل‌ها شیفته او هستند و ارواح او را تعظیم می‌نمایند، و عارفان می‌دانند که هر موجود با عظمت و بزرگی در مقابل عظمت خداوند بزرگ ناچیز است. پس چون این آیه مفاهیم بسیار والایی را در بردارد، شایسته است که بزرگ‌ترین آیه قرآن باشد. و هر کس که آنرا می‌خواند باید در آن تفکر و اندیشه کند تا قلبش از یقین و عرفان و ایمان سرشار گردد، و از شرارت شیطان محفوظ بماند.

آیه‌ی ۲۵٧-۲۵۶:

﴿لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِۖ قَد تَّبَیَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَیِّۚ فَمَن یَکۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَیُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَکَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ٢٥٦[البقرة: ۲۵۶].«در دین اجباری نیست، به راستی که هدایت از گمراهی جدا شده است. پس هر کس که به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان بیاورد، به راستی که به دستاویز محکمی چنگ زده است که گسستنی نیست و خداوند شنوای داناست».

﴿ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَوۡلِیَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ یُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِۗ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٥٧[البقرة: ۲۵٧].«خداوند سرپرست و کارساز مؤمنان است آنان را از تاریکی‌ها به‌سوی نور بیرون می‌برد و کسانی که کفر ورزیده‌اند سرپرستشان طاغوت است که آنان را از روشنایی به‌سوی تاریکی می‌کشانند. ایشان یاران آتش‌اند و در آن جاودانه خواهند بود».

این بیان‌گر آن است که دین اسلام دینی کامل است، چون دلایل آن کامل و نشانه‌های آن روشن‌اند. اسلام دین عقل و دانش و فطرت و حکمت، و دین صلاح و اصلاح و دین حق و هدایت است، پس به خاطر کامل بودن آن و این‌که سرشت و فطرت آن را می‌پذیرد، نیازی نیست که کسی مجبور گردد تا دین اسلام را بپذیرد، زیرا انسان بر انجام چیزی اجبار می‌شود که از آن متنفر است، و اجبار و اکراه با حقیقت در تضاد است، ضمن این‌که انسان بر پذیرفتن آیینی اجبار می‌شود که دلایل و نشانه‌های آن پوشیده باشد، در حالی که هر کس این دین را رد کرده و نپذیرفته باشد به خاطر عناد و کینه ورزی بوده است، زیرا هدایت از گمراهی مشخص گردیده و برای کسی عذر و دلیلی باقی نمانده است.

بین این مطلب و آیات زیادی که جهاد را واجب می‌گردانند تضادی نیست، زیرا خداوند به پیکار و جنگ دستور داده است تا دین کاملا از آن او باشد، تا تجاوزِ تجاوزگران دفع گردد.

و مسلمین اجماع کرده‌اند که جهاد در رکاب رهبر نیک و فاسق ادامه دارد، و نیز اجماع نموده‌اند که جهاد تبلیغی و عملی از فرایضی است که تا ابد ادامه دارد، پس هر مفسری که گمان برده باشد این آیه با آیات جهاد تضاد دارد، و بر این باور باشد که این آیه منسوخ است، سخن او سطحی و ضعیف است. و هر کس در این آیه شریفه بیاندیشید این موضوع را آن‌گونه که ما یادآور شدیم به وضوح در می‌یابد.

سپس خداوند بیان کرد که مردم به دو گروه تقسیم می‌شوند: گروهی که به خداوند یگانه و بی‌شریک ایمان آورده و به طاغوت کفر وریده‌اند. و طاغوت به هر آن چیزی گفت می‌شود که با ایمان به خدا متضاد است از قبیل شرک و غیره. این گروه بی‌تردید به دستاویز محکم و ناگسستنی چنگ زده‌اند و بر دین درست قرار دارند و در نهایت به خدا و سرای بهشت می‌رسند.

و گروه دوم کسانی هستند که به خدا ایمان نیاورده و به او کفر ورزیده و به طاغوت ایمان آورده‌اند و برای همیش هلاک گردیده و به عذاب جاودانگی مبتلا می‌شوند.

﴿وَٱللَّهُ سَمِیعٌو خداوند همه صداها را علی رغم اختلاف زبان‌ها و تفاوت نیازها می‌شنود، و دعای دعاکنندگان و شیونِ زاری کنندگان را می‌شنود. ﴿عَلِیمٌبه آنچه سینه‌ها پنهان داشته‌اند، و نیز به دیگر امور پنهان داناست، پس خداوند هرکس را برحسب کار و نیتش مجازات می‌نماید.

آیۀ: ﴿ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ...بر آیه قبلی مترتب می‌باشد، پس آن، اساس و پایه، این نتیجه است.

پروردگار خبر داد کسانی که ایمان آوردند و با انجام واجبات و ترک همه آنچه با ایمان منافی است صداقت ایمان‌شان را نشان دادند، خداوند ولّی و سرپرست آنهاست، و با ولایت ویژه خود آنها را سرپرستی می‌نماید، و تربیت آنها را بر عهده می‌گیرد، پس آنان را از تاریکی‌های جهل و کفر و گناهان و غفلت و رویگردانی به‌سوی نورِ علم و یقین و ایمان و اطاعت و روی آوردن کامل به پروردگارشان می‌برد، و دل‌هایشان را با نور وحی و ایمان که در قلب آنها می‌اندازد روشن می‌نماید، و آن را برای‌شان آسان می‌گرداند، و آنها را از سختی دور می‌کند. و اما کسانی که کفر ورزیده‌اند، پس چون سرپرستی غیر از سرپرست واقعی خود اختیار کرده‌اند آنها را به خودشان واگذار نموده و رسوای‌شان می‌کند، و آنها را به کسی واگذار می‌نماید که سرپرستی و ولایت وی را پذیرفته بودند، حال آن‌که وی نمی‌تواند فایده‌ای به آنها برساند، و زیانی را از آنها دفع کند. پس این سرپرستان آنها را گمراه و بدبخت کرده و از هدایتِ و علم مفید و عمل صالح و از سعادت محروم می‌نماید، و آتش جهنم جایگاه آنان خواهد بود و در آن برای همیشه خواهند ماند. بار خدایا ما را از زمره کسانی قرار ده که ولّی و سرپرستشان هستی.

آیه‌ی ۲۵۸:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِی حَآجَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ فِی رَبِّهِۦٓ أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ إِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّیَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا۠ أُحۡیِۦ وَأُمِیتُۖ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَأۡتِی بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِی کَفَرَۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ٢٥٨[البقرة: ۲۵۸].«آیا از (حال) کسی که خداوند به او پادشاهی بخشیده بود و با ابراهیم در مورد پروردگارش مجادله کرد خبرداری؟ آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند. گفت: من (نیز) زنده می‌گردانم و می‌میرانم، ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از مشرق بر می‌آورد، تو آن را از مغرب برآور، پس کسی که کفر ورزیده بود حیران شد و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی‌کند».

خداوند از اخبار پیامبران گذشته چیزهایی برای ما بیان می‌کند که بوسیله آن حقایق روشن می‌شود، و دلیل‌های گوناگونی بر یگانگی و توحید خویش اقامه می‌نماید. پس خداوند از خلیل خود، ابراهیم ÷خبر می‌دهد که با آن پادشاه ستم‌گر «نمرود بابلی» که منکر پروردگار جهانیان بود مجادله کرد، و این‌که وی خود را برای مجادله و مقابله با ابراهیم خلیل کاندیدا نمود، امری که هیچ اشکال و تردیدی در آن جای نداشت، و آن توحید خدا و ربوبیت او بود که از آشکارترین و واضح‌ترین امور است، اما این پادشاه مغرور و ستم‌گر پادشاهی‌اش او را مغرور و سرکش کرده و به جایی رسانده بود که وجود خداوند را انکار می‌کرد، و با ابراهیم، به مجادله پرداخت آن پیامبر بزرگی که خداوند علم و یقنی به او داد که به هیچ یک از پیامبران به جز محمد صنبخشیده بود. ابراهیم در حالی که با او مناظره می‌کرد، گفت: ﴿رَبِّیَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُپروردگارم ذاتی است که تنها او می‌آفریند و تدبیر می‌نماید، و زنده گرداندن و میراندن تنها از آن اوست، و ابراهیم به آشکارترین مطلب در این زمینه که زنده گرداندن و میراندن است اشاره کرد. پس آن پادشاه ستم‌گر با حالتی از تکبر گفت: ﴿أَنَا۠ أُحۡیِۦ وَأُمِیتُمن هم زنده می‌گردانم و می‌میرانم. و منظورش این بود که من هرکس را بخواهم بکشم، می‌کشم و هر کس را بخواهم زنده نگاه دارم، زنده نگاه می‌دارم. و معلوم است که این فریب و تزویر است و فرار از مقصود، زیرا منظور ابراهیم این بود خداوند کسی است که حیات را از نیستی به وجود آورده و به چیزهای بی‌جان زندگی داده‌است. و اوست که بندگان و حیوانات را در مدت مقرر و هنگام فرا رسیدن اجلشان، با اسبابی که زندگی آنها بدان مرتبط است یا بدون سلب می‌میراند.

و وقتی خلیل دید که او سفسطه می‌کند و ممکن است مردمان ساده لوح و کوتاه فکر فریبش را بخورند، گفت: اگر آن‌گونه است که تو گمان می‌بری ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ یَأۡتِی بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِی کَفَرَهمانا خداوند خورشید را از مشرق بر می‌آید، تو آن را از مغرب برآور، پس مرد کافر مبهوت شد. یعنی ایستاد و دلیلش تمام شد، و شبهه او از بین رفت. و این عمل حضرت خلیل فرار از دلیلی به دلیلی دیگر نیست، بلکه ایشان می‌خواستند نمرود را محکوم نمایند، و اساس را بر آن نهاده بودند که ادعای نمرود صحیح باشد. در حالیک ادعاهای او کاملا باطل بود.

پس همه دلایل سمعی و عقلی و فطری به توحید خداوند گواهی می‌دهند و این‌که خداوند چنین باشد فقط او سزاوار عبادت است. و تمام پیامبران بر این اصل بزرگ اتفاق نظر دارند، و جز انسان کینه تور و متکبر و ستمگری که همانند آن پادشاه ستم‌گر و سرسخت (یعنی نمرود) باشد آن را انکار نکرده است. این دلایل اثبات توحید است.

آیه‌ی ۲۶۰-۲۵٩:

﴿أَوۡ کَٱلَّذِی مَرَّ عَلَىٰ قَرۡیَةٖ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ یُحۡیِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۖ فَأَمَاتَهُ ٱللَّهُ مِاْئَةَ عَامٖ ثُمَّ بَعَثَهُۥۖ قَالَ کَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖۖ قَالَ بَل لَّبِثۡتَ مِاْئَةَ عَامٖ فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمۡ یَتَسَنَّهۡۖ وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِکَ وَلِنَجۡعَلَکَ ءَایَةٗ لِّلنَّاسِۖ وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ کَیۡفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکۡسُوهَا لَحۡمٗاۚ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُۥ قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٥٩[البقرة: ۲۵٩].«یا همچون کسی که از کنار دهکده‌ای گذر کرد که سقف‌ها و دیوارها بر پایه‌هایش فرو ریخته بود، گفت: چگونه خداوند این را پس از مردنش زنده می‌گرداند؟ پس خدا او را صد سال میراند، سپس او را زنده کرد و گفت: چقدر مانده‌ای؟ گفت: یک روز یا بخشی از روز را (در این حال مانده‌ام) گفت: بلکه صد سال در این حال مانده‌ای، پس به خوراک و نوشیدنیت نگاه کن تغییر نیافته است، و به خرت بنگر، و تا تو را نشانه‌ای برای مردم قرار دهیم، و به استخوان‌ها بنگر که چگونه آنها را پیوند می‌دهیم، سپس بر آن گوشت می‌پوشانیم، پس وقتی برای او روشن شد، گفت: می‌دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست».

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ أَرِنِی کَیۡفَ تُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰکِن لِّیَطۡمَئِنَّ قَلۡبِیۖ قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّیۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَیۡکَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ کُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ یَأۡتِینَکَ سَعۡیٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٦٠[البقرة: ۲۶۰].«و به یادآور هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان ده که چگونه مردگان را زنده می‌کنی، فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: آری! ایمان دارم ولی برای این‌که دلم اطمینان پیدا کند. فرمود: چهار تا از پرندگان را بگیر و آنها را نزد خود تکه تکه کن، سپس هر قسمت از آنها را بر کوهی قرار بده، سپس آنها را بخوان (که) شتابان به‌سوی تو آیند، و بدان که خداوند عزیز و حکیم است».

سپس دلایل کمال قدرت خویش و دلایل حشر و جزا را بیان نمود و فرمود: ﴿أَوۡ کَٱلَّذِی مَرَّ عَلَىٰ قَرۡیَةٖاین دو دلیل بزرگ در دنیا و قبل از آخرت مشاهده شده و بر وجود رستاخیز و سزا و جزا دلالت می‌نمایند.

طبق قول صحیح یکی از آن را خداوند به دست کسی اجرا نمود که در رستاخیز تردید داشت، همان‌طور که آیه کریمه بر صحت این مطلب دلالت می‌نماید. و دلیل دیگر را بر دست خلیل خود، ابراهیم اجرا نمود، همان‌طور که دلیل گذشته توحید را بر دست او اجرا نمود. پس این مرد از کنار دهکده‌ای گذر کرد که ویران شده، و سقف خانه‌ها بر پایه‌های آن واژگون شده بود، و ساکنان آن مرده بودند. و آثاری از آبادانی در آن دیده نمی‌شد. پس او در حالتی که شک و تردید وی را فرا گرفته بود، گفت: ﴿أَنَّىٰ یُحۡیِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَاچگونه خداوند (اهل) این (ویرانه) را زنده می‌گرداند؟! چرا که او بعید می‌دانست چنین چیزی صورت بگیرد. یعنی ایشان زنده شدن آن روستا و اهالی آن را با آن حالتی که در آن بسر می‌بردند بعید می‌دانست، و در آن لحظه به قلبش خطور کرد که زنده شدن هر چیز دیگری که حالتی مانند حالت روستای مذکور و اهالی آن را داشته باشد بعید می‌باشد. و خداوند خواست نسبت به او و سایر مردم مهربانی نماید، پس او را صد سال میراند، و او الاغی را به همراه داشت و خداوند خویش را هم همراه او میراند، و خوراک و نوشیدنی رانیز به همران داشت که خداوند خوراک و نوشیدنی او را به همان حالت در این مدت طولانی نگاه داشت. پس وقتی که صد سال گذشت خداوند او را برانگیخت، و زنده گرداند و فرمود: ﴿کَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖچقدر مانده‌ای؟ گفت: یک روز یا قسمتی از یک روز در این حالت مانده‌ام، و این برحسب گمان او بود. خداوند فرمود: ﴿بَل لَّبِثۡتَ مِاْئَةَ عَامٖبلکه صد سال در این حالت مانده ای. و ظاهرا این سوال و جوابها توسط یکی از پیامبران ارائه شده است.

و از کمال رحمت و مهربانی خدا به او و بر مردم این بود که معجزه را به طور عیان به وی نشان داد، تا قانع شود. و بعد از این که دانست او مرده است و خدا او را زنده گردانده است، به او گفته شد: ﴿فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمۡ یَتَسَنَّهۡبه غذا و نوشیدنیت بنگر که تغییر نکرده است. یعنی در این مدت طولانی تغییر نکرده است، و این از نشانه‌های قدرت خداست، زیرا مفسرین بیان کرده‌اند که غذا و نوشیدنی‌اش میوه و آب میوه بوده است که دیری نمی‌پاید تغییر می‌کند، اما خداوند آنرا صد سال محافظت کرد. و به او گفته شد: ﴿وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِکَبه خرت بنگر، که تکه تکه و متلاشی شده است و استخوان‌هایش پودر گشته است. ﴿وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ کَیۡفَ نُنشِزُهَاو به استخوان‌ها بنگر که چگونه بعضی را بر بالای بعضی قرار داده و برخی را با برخی دیگر پیوند می‌دهیم، پس از این‌که از هم جدا شده بودند. ﴿ثُمَّ نَکۡسُوهَا لَحۡمٗاو پس از پیوند دادن، آنرا با گوشت می‌پوشانیم، سپس زندگی را به آن باز می‌گردانیم. ﴿فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُپس وقتی با چشم خود دید به طوری که هیچ شک و تردیدی در آن راه نمی‌یافت، ﴿قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞگفت : می‌دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست. پس او به توانایی بی‌حد و مرز خداوند اعتراف کرد، و نشانه‌ای نیز برای مردم گردید، چون آنها مرگ او و مردن خرش را دیدند، سپس درست در مورد آن مرد. بسیاری از مفسران می‌گویند: «آن مرد، مرد مومنی بوده، و یا یکی از پیامبران بوده است، «عزیز» یا پیامبری دیگر بوده است. و ﴿أَنَّىٰ یُحۡیِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَایعنی این روستا بعد از آن‌که ویران شده است چگونه آباد می‌گردد؟! و خداوند او را میراند تا به وی نشان دهد که چگونه آن را به وسیله‌ی مردم آباد می‌گرداند، و در طول صد سال، بعد از آن که ویران شده بود مردم به آن بازگشتند و آبادش کردند» . البته نه لفظ این آیه بر این سخن دلالت می‌کند، بلکه منافی آن نیز می‌باشد، و نه معنی آیه بر آن دلالت می‌نماید.

زیرا چه نشانه و دلیلی در آباد شدن شهرهای ویران وجود دارد؟ و این چیزی است که همواره مشاهده می‌شود و شهرها و مسکن‌هایی آباد می‌گردند، و شهرها و مسکن‌های دیگری ویران می‌شوند، بلکه نشانه و معجزه بزرگ در این است که آن مرد پس از مرگ زنده شد و الاغش نیز زنده گردید، و خوراک و نوشیدنی او بدون این‌که متعفن شود و تغییر کند سالم باقی ماند. سپس سخن خداوند که می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُبیان‌گرآن است که موضوع برای او روشن نگردید مگر پس از این‌که این حالت را مشاهده کرد که بر کمال قدرت خدا دلالت نمود.

و اما دلیل دیگر، این بود که ابراهیم از خداوند خواست تا به او نشان دهد مردگان را چگونه زنده می‌گرداند. خداوند به او فرمود: ﴿أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنآیا ایمان نداری؟ این پرسش بدان جهت بود تا شبهه را از خلیل خود دور نماید. ﴿قَالَابراهیم گفت: ﴿بَلَىٰآری، این پروردگار! من ایمان دارم که تو بر هر چیزی توان هستی، و مردگان را زنده می‌گردانی، و بندگان را سزا و جزا می‌دهی، اما می‌خواهم دلم آرام بگیرد. و به یقین محض برسم. خداوند به منظور تکریم او و از روی رحمت خود نسبت به بندگان دعای او را پذیرفت. ﴿قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّیۡرِگفت: چهار تا از پرندگان را بگیرد. و بیان نکرد که چه پرندگانی باشند، پس معجزه با هر نوعی از پرندگان حاصل می‌شود، و مقصود حصول معجزه است. ﴿فَصُرۡهُنَّ إِلَیۡکَو آنها را ذبح و تکه تکه کن و با یکدیگر مخلوط نما. ﴿ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ کُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ یَأۡتِینَکَ سَعۡیٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞو ابراهیم چنین کرد، و اجزای آنها را جدا جدا بر سر کوه‌هایی که اطراف او بود، گذاشت، و هر پرنده‌ای را به اسمش صدا زد، و پرندگان به‌سوی او آمدند. یعنی با شتاب به‌سوی او آمدند، بلکه پرندگان با پاهایشان به‌سوی او آمدند، بلکه پرندگان در حالی که پرواز می‌کردند به‌سوی او آمدند. یعنی به کامل‌ترین صورتِ زنده بودن (به نزدش آمدند). و پرندگان را برای این منظور انتخاب نمود، چون زنده کردن آنها کامل‌تر و روشن‌تر از دیگر حیوانات است، و نیز هر شک و گمانی را که بسا برای انسان‌هایی باطل اندیش و پوچ گرا پیش می‌آید، از بین می‌برد.

پس چهار پرنده‌ی متنوع را تکه تکه کرد و آنها را بر سر کوه‌هایی قرار داد، و او پرندگان را از خودش زیاد دور کرد، تا کسی گمان نبرد که حیله‌ای به کار برده است، و نیز خداوند به او دستور داد تا آنها را صدا کند، و پرندگان با شتاب به‌سوی او آمدند. پس این بزرگ‌ترین دلیل بر کمال قدرت حکمت الهی است. و نیز بیان‌گر آن است که کمال قدرت خداوند حکمت و عظمت و گستردگی فرانروایی او و کمال عدل و فضل او در رستاخیز برای بندگان آشکار می‌شود.

آیه‌ی ۲۶۲-۲۶۱:

﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ٢٦١[البقرة: ۲۶۱].«مثال کسانی که مال‌هایشان را در راه خدا صرف می‌کنند مثل دانه‌ایست که هفت خوشه می‌رویاند و در هر خوشه صد دانه است و خداوند برای هرکس که بخواهد (آن را) چندین برابر می‌نماید و خداوند گشایش‌گر داناست».

﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ثُمَّ لَا یُتۡبِعُونَ مَآ أَنفَقُواْ مَنّٗا وَلَآ أَذٗى لَّهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٦٢[البقرة: ۲۶۲].«کسانی که مال‌هایشان را در راه خدا انفاق می‌کنند سپس به دنبال آن منت نمی‌گذارند، و آزار نمی‌رسانند، پاداش‌شان نزد پروردگارشان است، و نه ترسی بر آن‌هاست و نه اندوهگین می‌گردند».

این تحریک و تشویق بزرگی است از جانب خدا برای بندگان، تا مال‌هایشان را در راه او صرف نمایند، و این‌که صرف کردن اموال، راه رسیدن به خداست. و این شامل صرف اموال برای پیشرفت علوم مفید، و کسب آمادگی برای جهاد، مجهز کردن مجاهدین، و تمام پروژه و طرح‌های خیریه‌ای است که برای مسلمین مفیداند. و انفاق کردن بر نیازمندان و فقرا و بینوایان در راه خدا هر دو کار انجام می‌شود، زیرا چنین انفاقی هم باعث رفع نیازمندی‌ها می‌گردد و هم باعث انجام امر خیر و طاعت می‌گردد و هم باعث انجام امر خیر و طاعت پروردگار.

پس پاداش این‌گونه نفقات هفتصد برابر و یا بیشتر از آن است. بنابر این فرمود: ﴿یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُو این بر حسب ایمان و اخلاص کاملی است که در قلب انفاق‌کننده و در ثمرات و فواید انفاق او قرار دارد، زیرا انفاق در بعضی از راه‌های خیر منافع و مصالح گوناگونی را در پی دارند، و پاداش از نوع عمل خواهد بود.

سپس پاداشی دیگر را برای کسانی که در راه خدا انفاق کرده‌اند، بیان می‌کند. انفاقی که همراه با تمام شرایط آن انجام گرفته و موانع آن منتفی شده است. و آنها پس از انفاق، بر کسی منت نمی‌نهند و نعمت‌ها را بر نمی‌شمارند و کسی را با زبان و کردار آزار نمی‌دهند. این گروه ﴿لَّهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡبراساس نفقه و بخشش‌هایی که انجام می‌دهند، و براساس سود و منفعتی که می‌رساند، و براساس فضل خدا که ما فوق نفقات و فضل آنان است، پاداش‌شان نزد پروردگارشان (محفوظ) است، ﴿وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَو آنان بر گذشته غم نمی‌خورند و نسبت به آینده هم ترس و واهمه‌ای ندارند. پس به مطلوب و مقصود خود دست یافته و مکروهات و ناگواری‌ها از آنان دور می‌گردد.

آیه‌ی ۲۶۳:

﴿قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَیۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ یَتۡبَعُهَآ أَذٗىۗ وَٱللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٞ٢٦٣[البقرة: ۲۶۳].«گفتار نیکو و گذشت از صدقه‌ای که به دنبال آن آزار باشد بهتر است، و خداوند بی‌نیازِ بردبار است».

خداوند برای احسان چهار مرتبه بیان کرد، بالاترین مقام احسان انفاقی است که از نیت صالح سرچشمه گرفته باشد و انفاق‌کننده به دنبال آن منت نگذارد، و اذیت نکند.

پس از آن سخن نیکو را قرار دارد، و آن نیکوکاری با زبان در ابعاد مختلف آن است، که باعث خوشحالی مسلمان می‌گردد، و اگر چیزی نداشته باشد از سائل عذرخواهی می‌کند. و سوم نیکوکاری از طریق گذشت، و بخشیدن کسی است که با زبان یا با عمل با آدمی بدی کرده است. و مراحل دوم و سوم از مرحله چهارم بهتر و سودمندترند، مرحله‌ی چهارمی که عبارت است از این‌که صدقه دهنده به دنبال صدقه دادن، صدقه گیرنده را اذیت کند و با این نیکوکاری خود را مکّدر نموده و خوب و بد را با هم در آمیزد.

پس خیر خالص – گر چه در سطح پایین‌تری باشد - از کار خیری که با کار بد مخلوط شده باشد بهتر است، گرچه آن کار خیر که با کار بد مخلوط شده است برتر و مهم‌تر باشد. و این بر حذر داشتن بزرگی است برای کسی که صدقه می‌دهد، اما صدقه‌اش اذیت و آزار را در پی دارد.

همانطور که افراد احمق و نادان وقتی که به کسی صدقه‌ای بدهند او را اذیت می‌کنند. ﴿وَٱللَّهُو خداوند تعالی، ﴿غَنِیٌّاز تمام بندگانش و از صدقه‌هایشان بی‌نیاز است. ﴿حَلِیمٞو علی رغم کمال غنا و بی‌نیازی و فراوانی بخشش‌هایش، نسبت به گناه‌کاران بردبار است، و فوری آنها را به سزای اعمال‌شان گرفتار نمی‌کند، بلکه از آنها می‌گذرد و به آنها روزی می‌دهد و خیر خویش را بر آنان ارزانی می‌دارد، در حالی که آنها با انجام گناه و معصیت با او مبارزه می‌کنند.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِکُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ کَٱلَّذِی یُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ فَمَثَلُهُۥ کَمَثَلِ صَفۡوَانٍ عَلَیۡهِ تُرَابٞ فَأَصَابَهُۥ وَابِلٞ فَتَرَکَهُۥ صَلۡدٗاۖ لَّا یَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَیۡءٖ مِّمَّا کَسَبُواْۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٦٤[البقرة: ۲۶۴].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! صدقات خود را با منّت نهادن و آزار رساندن باطل مکنید، همچون کسی که مالش را به منظور تظاهر و خودنمایی در مقابل مردم انفاق می‌کند و به خدا و روز آخرت ایمان ندارد. پس مَثَل او همچون مَثَل سنگ صاف و بزرگی است که بر روی آن خاکی (نشسته) است، و بارانی شدید بر آن باریده، و آن (سنگ خارا) را سخت و صاف بر جای نهاده باشد. (ریاکاران) نیز از آنچه به دست آورده‌اند، سودی نمی‌برند، و خداوند کافران را هدایت نمی‌کند».

﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ وَتَثۡبِیتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ کَمَثَلِ جَنَّةِۢ بِرَبۡوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٞ فَ‍َٔاتَتۡ أُکُلَهَا ضِعۡفَیۡنِ فَإِن لَّمۡ یُصِبۡهَا وَابِلٞ فَطَلّٞۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ٢٦٥[البقرة: ۲۶۵]. «و مثَل کسانی که اموال خود را برای طلب خشنودی خدا و به خاطر یقین و باوری که دارند انفاق می‌کنند، مانند مَثل باغی است که در تپه‌ای قرار دارد، و بر آن باران تندی ببارد، و دو برابر میوه دهد، و اگر باران تندی بر ان نبارد باران خفیفی بر آن ببارد، و خداوند به آنچه می‌کنید بیناست».

﴿أَیَوَدُّ أَحَدُکُمۡ أَن تَکُونَ لَهُۥ جَنَّةٞ مِّن نَّخِیلٖ وَأَعۡنَابٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ لَهُۥ فِیهَا مِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ وَأَصَابَهُ ٱلۡکِبَرُ وَلَهُۥ ذُرِّیَّةٞ ضُعَفَآءُ فَأَصَابَهَآ إِعۡصَارٞ فِیهِ نَارٞ فَٱحۡتَرَقَتۡۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَتَفَکَّرُونَ٢٦٦[البقرة: ۲۶۶]. «آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد و از زیر آن رودها روان باشد، و هر‌گونه میوه برایش ببار آوَرد، و در حالی که پیری او را فراگرفته و فرزندانی ضعیف و ناتوان دارد ناگهان گردباری که آتشی در آن است بر آن بوزد و باغ بسوزد؟ این چنین خداوند آیات را برای شما بیان می‌کند تا بیاندیشید».

سپس به شدت از منت نهادن و اذیت کردن نهی کرد، و برای آن مثالی بیان نمود و فرمود: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِکُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ...خداوند در آیات سه مثال زده است، مثالی برای کسی که مال خود را در جهت طلب رضای خدا انفاق می‌نماید، و به دنبال انفاق بر کسی منت می‌گذارد و کسی را اذیت نمی‌کند. و مثالی برای کسی که به دنبال انفاق خود منت می‌نهد، و آزار می‌رساند، و مثالی برای ریاکاران.

اما گروه اول از آنجا که انفاق‌شان مقبول واقع شده است چندین برابر پاداش داده می‌شوند، چون انفاق آنها از ایمان و اخلاص کامل سرچشمه گرفته است: ﴿ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ وَتَثۡبِیتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡیعنی برای طلب خشنودی خدا و در حالی که بر بخشندگی و نیکوکاری و صداقت پر برجا هستند انفاق می‌کنند، پس این کار ﴿کَمَثَلِ جَنَّةِۢ بِرَبۡوَةٍمانند باغی است که در جای بلندی قرار دارد و خورشید به آن می‌تابد و باد به خوبی بر آن می‌وزد و از آب فراوانی برخوردار است. و اگر باران فراوان و رگبار به آن نرسد باران خفیفی به آن می‌رسد، و این برای باروری باغ کافی است، چون زمین آن خوب و حاصلخیز است و تمام اسباب برای رشد و شکوفایی و میوه دادن آن موجود است. بنابر این ﴿فَ‍َٔاتَتۡ أُکُلَهَا ضِعۡفَیۡنِدو برابر میوه می‌دهد. و باغی که این‌گونه باشد همه مردم در طلب آنند. بنابر این کار خوب در برترین جایگاه قرار دارد.

و اما کسی که انفاق نماید سپس به دنبال بخشیدن دارایی خود منت نهد و آزار رساند، یا کاری کند که آن عمل را باطل نماید، چنین فردی مانند صاحب این باغ است که گردبادی بر آن بوزد، ﴿فِیهِ نَارٞ فَٱحۡتَرَقَتۡکه در آن آتشی باشد و باغ را بسوزاند، و صاحب باغ دارای فرزندانی ضعیف باشد، و خودش نیز بر اثر پیری، ناتوان باشد، پس چنین حالتی از بدترین حالت‌هاست. بنابراین، این مثال را چنین آغاز کرد: ﴿أَیَوَدُّ أَحَدُکُمۡاستفهام، ناگواری آن حالت را برای مخاطبان بیشتر روشن می‌کند. یعنی آیا کسی از شما دوست دارد که چنین باشد؟ زیرا تلاف شدن ناگهانی باغ بعد از این‌که درختان آن شکوفا شده و میوه‌های آن رسیده باشند مصیبت بزرگی است.

پس این فاجعه- در حالی که صاحب باغ ضعیف و ناتوان است و دارای فرزندانی کوچک و ضعیف است و نمی‌توانند او را یاری کنند، بلکه خود باید مخارج فرزندان را متقبل شود- با دیگر مصایب تفاوت دارد. پس کسی که عملی را برای خدا انجام داده سپس عمل خود را با امری که با آن منافی است باطل نماید، مانند صاحب باغ است که در اوج نیازمندی چنین چیزی برای او پیش آید.

مثال سوم، مثال کسی است که عملی را به منظور تظاهر و خودنمایی انجام می‌دهد، و به خدا ایمان ندارد و به ثواب و پاداش او چشم ندوخته است، خداوند قلب او را به سنگ سخت و لغزنده‌ای تشبیه کرده است که بر آن خاک قرار دارد و بیننده گمان می‌برد اگر بر این سنگ باران ببارد مانند زمین‌های حاصلخیز سبز می‌شود، اما وقتی باران شدیدی بر آن سنگ ببارد، خاک‌هایی که روی آن قرار دارد شسته شده و فقط سنگ صاف و سخت باقی می‌ماند.

و این مثالی است برای قلب ریاکار که در آن ایمان وجود ندارد و همچون سنگ خارایی است که نرم نمی‌شود. و فروتن نمی‌گردد. پس اعمال و نفقه‌های او اساس و زیر ساختی ندارد که بر آن قرار گیرد، و پایانی ندارد که به آن منتهی شود، بلکه هرکاری را که می‌کند باطل است، چون شرایط پذیرفته شدن در آن وجود ندارد. و در مثال قبل، هرچند که شرط پذیرفته شدن عمل موجود بود، اما عمل مورد قبول واقع نمی‌شود، چرا که مانعی بر سر راه پذیرفته شدن آن وجود دارد. مثال اول مثال عملی مقبول است و چندین برابر به آن پاداش داده می‌شود، چون شرط پذیرفته شدن که ایمان و اخلاص و ثبات است در آن وجود دارد، و موانعی که عمل را فاسد می‌گرداند در آن منتفی هستند.

و این مثال‌هایی سه گانه بر تمام انجام دهندگان اعمال انطباق پیدا می‌نمایند، پس بنده باید خود و دیگران با این میزان‌های عادلانه و با این مثالها بسنجد. ﴿وَتِلۡکَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِۖ وَمَا یَعۡقِلُهَآ إِلَّا ٱلۡعَٰلِمُونَ٤٣[العنکبوت: ۴۳]. و این مثال‌ها را برای مردم بیا می‌داریم و جز دانایان آن را نمی‌فهمند.

آیه‌ی ۲۶۸-۲۶٧:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا کَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِۖ وَلَا تَیَمَّمُواْ ٱلۡخَبِیثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ وَلَسۡتُم بِ‍َٔاخِذِیهِ إِلَّآ أَن تُغۡمِضُواْ فِیهِۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ٢٦٧[البقرة: ۲۶٧].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از چیزهای پاکیزه‌ای که بدست آورده‌اید، و از آنچه ما از زمین برایتان رویانده‌ایم انفاق کنید، و به سراغ چیزهای ناپاک نروید، تا از آن ببخشید، در حالی که شما آن چیز ناپاک را نمی‌گیرید، مگر آن‌که از بدی آن چشم بپوشید، و بدانید که خداوند بی‌نیاز و ستوده است».

﴿ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ یَعِدُکُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ وَفَضۡلٗاۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ٢٦٨[البقرة: ۲۶۸].«شیطان شما را وعدۀ فقر و تهیدستی می‌دهد، و شما را به زشتی فرمان می‌دهد، و خداوند به شما نوید آمرزش و بخشش می‌دهد و خداوند گشایش‌گر داناست».

خداوند متعال بندگانش را برای انفاق کردن، و بخشیدن از دارایی‌هایی که از طریق تجارت به دست می‌آورند، و بخشیدن از آنچه خداوند برای آنها از زمین می‌رویاند تشویق می‌نماید، و این شامل زکات طلا و نقره و همه کالاهایی است که خرید و فروش می‌شوند، و از زمین می‌رویند از قبیل حبوبات و میوه‌ها، و صدقات فرض و نفل را نیز در بر می‌گیرد.

و خداوند متعال دستور داده‌ است که بندگانش برای انفاق کردن به سراغ دارایی‌هایی پاکیزه خود بروند، و دارایی‌های نامرغوب را در راه خدا انفاق نکنند، زیرا اگر آنان حقی را از دیگران طلبکار باشند و در مقابلش جنس نامرغوب را در راه خدا انفاق نکنند، زیرا اگر آنان حقی را از دیگران طلبکار باشند و در مقابلش جنس نامرغوبی را به آنها بدهند آن را نپسندیده و نمی‌پذیرند مگر این‌که چشم پوشی کنند. پس واجب است آنچه میانه است برای خدا داده شود، و کمال در این است که عالی‌ترین و بهترین چیز در راه خدا پرداخت گردد. و پرداخت چیزهای نامرغوب ممنوع است، و اگر کسی آن را بپرداز، جای زکات واجب را پر می‌کند، واگر صدقه نفلی باشد پاداش کامل به او نمی‌رسد.

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌو بدانید که خداوند بی‌نیاز و ستوده است، از همه آفریده‌ها و از نفقه انفاق کنندگان و از طاعت و عبادت عبادت کنندگان بی‌نیاز است، و خداوند فقط به خاطر فوایدی که این اعمال برای آنها در بردارد، نیز به منظور برخورداری آنان از فضل و کرم الهی، آنان را بدان امر نموده است. و او بی‌نیاز است و بخشش‌هایی گسترده است و احکامی را برای بندگانش مشروع نموده که آنها را به دارالسلام و بهشت می‌رساند. پس باید چنین پروردگاری را ستود و در برابر جبروت و عظمتش سر تعظیم فرود آورد. کارهایش از دایره فضل و عدل و حکمت بیرون نیستند و دارای صفات ستوده و پسندیده است، و بندگان حقیقت و کیفیت آن را درک نمی‌کنند.

خداوند بندگانش را به انفاق که برای‌شان سودمند است تشویق نمود، و آنها را از بخل که به حال‌شان مضر است، نهی کرد. سپس بیان نمود که آنها میان دو دعوتگر قرار دارند، دعوتگری که خداوند رحمان است و آنها را به خیر و خوبی فرا می‌خواند و به آنها نوید خیر و بخشش و پاداشِ دنیا و آخرت و پر کردن جای اموال انفاق شده را می‌دهد، و دعوتگری که شیطان است و آنها را به بخل ورزیدن و انفاق نکردن تشویق می‌نماید، و آنها را می‌ترساند که اگر در راه خدا انفاق کنند تهی دست می‌شوند، پس هرکس دعوت خداوند رحمان را اجابت نماید، و از آنچه خدا به او روزی داده است انفاق کند، مژده باد که گناهانش آمرزیده شده و به تمام خواسته‌هایش می‌رسد. و هرکس که دعوت شیطان را اجابت کند، بداند که شیطان گروه خود را فرا می‌خواند تا از اهل جهنم باشند. پس بنده از این دو چیز یکی را که برایش شایسته‌تر است انتخاب کند.

و آیه را این‌گونه به پایان می‌رساند: ﴿وَٰسِعٌ عَلِیمٞخداوند گشایش‌گر و داناست. یعنی صفات رفیع و بخشش فراوانی دارد، و می‌داند چه کسی سزاوار آن است که پاداش مضاعف را دریافت دارد. و به احوال انسان‌های شایسته آگاه است و آنها را بر انجام کارهای خیر و ترک منکرات توفیق می‌دهد.

آیه‌ی ۲۶٩:

﴿یُؤۡتِی ٱلۡحِکۡمَةَ مَن یَشَآءُۚ وَمَن یُؤۡتَ ٱلۡحِکۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِیَ خَیۡرٗا کَثِیرٗاۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٦٩[البقرة: ۲۶٩].«حکمت را به کسی که بخواهد، می‌بخشد و هر کس که حکمت به او داده شود به راستی که خیر بسیاری به او داده شده است و جز خردمندان پند نمی‌گیرند».

وقتی خداوند حالات انفاق کنندگان را بیان کرد و این‌که اموالی را به آنها ارزانی نمود که بوسیله آن در راه‌های خیر انفاق می‌کنند و مقام‌های بلند و والا را در می‌یابند، مطلبی را بیان نمود که از این نیز بهتر است، و آن این که خداوند به هرکس از بندگانش که بخواهد و به او اراده خیر داشته باشد حکمت می‌دهد. حکمت یعنی علوم مفید و معارف درست و اندیشه سالم و خرد متین، و درستکاری در گفتار و کردار. و این بهترین و برترین بخشش‌ها و بزرگ‌ترین آن است. بنابر این فرمود: ﴿وَمَن یُؤۡتَ ٱلۡحِکۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِیَ خَیۡرٗا کَثِیرٗازیرا چنین کسی از تاریکی نادانی به‌سوی نور و هدایت بیرون آمده، و از حماقت و انحراف در گفتار و کردار به کارها و سخنان درست و راست راه برده، و به خیر بزرگی نایل آمده و برای رساندن بزرگ‌ترین فایده به دین و دنیای مردم آمادگی پیدا کرده است. و هیچ کاری جز با حکمت سامان نمی‌یابد. حکمت یعنی قرار دادن هر چیزی در جایگاهش، اقدام به انجام کاری در جایی که باید اقدام کرد، و دست نگاه داشتن از انجام کاری در جایی که باید دست نگاه داشت. اما ارزش این بخشش گرانبها را جز خردمندان نمی‌دانند: ﴿إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِو آنها کسانی هستند که دارای عقل‌ها و اندیشه‌های کامل هستند، پس آنها کار نیک را می‌شناسند و آنرا ترک می‌نماید، و این دو کار، یعنی صرف کردن دارایی در راه خدا و صرف کردن حکمت، بالاترین چیزی است که نزدیکی جویندگان به خدا، بدین وسیله خود را به او نزدیک می‌نمایند، و بوسیله آن به بالاترین و بزرگ‌ترین کرامت‌ها می‌رسند.

و این همان چیزی است که پیامبر صچنین از آن یاد کرده است: «لاَ حَسَدَ إِلاَّ فِى اثْنَیْنِ رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً فَسَلَّطَهُ عَلَى هَلَکَتِهِ فِى الْحَقِّ وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ حِکْمَةً فَهُوَ یَقْضِى بِهَا وَیُعَلِّمُهَا النَّاسَ». «حسد نیست مگر در دو چیز، یکی مردی که خداوند به او مالی داده است و او آن‌را در راه حق صرف می‌نماید، و مردی که خداوند به او حکمت بخشیده و او آنرا به مردم می‌آموزد».

آیه‌ی ۲٧۰:

﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوۡ نَذَرۡتُم مِّن نَّذۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُهُۥۗ وَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ أَنصَارٍ٢٧٠[البقرة: ۲٧۰].«و هر مالی را که در راه خدا انفاق کنید و یا نذری را که به گردن بگیرید خداوند آن را می‌داند و برای ستمکاران یاوری نیست».

خداوند متعال خبر می‌دهد که هر چه انفاق کنندگان انفاق کنند. و بخشایش‌گران ببخشند، یا نذر کنندگان نذر نمایند، آن را می‌داند. و خبر دادن خداوند از علم خویش بدان مفهوم است که وی پاداش آنها را می‌دهد هرچند که عمل نیک به اندازه ذره‌ای باشد، و پاداش آن نزد وی ضایع نمی‌شود، و خداوند نیت‌های نیک و بد آنان را می‌داند، و ستمکاران که از انجام واجبات الهی امتناع می‌ورزند و آنچه را خداوند بر آنان حرام کرده است مرتکب می‌شوند، یاورانی نخواهند داشت که آنها را یاری و حمایت کنند، و حتما گرفتار عقاب شدید وی خواهند شد.

آیه‌ی ۲٧۱:

﴿إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِیَۖ وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۚ وَیُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیِّ‍َٔاتِکُمۡۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٢٧١[البقرة: ۲٧۱].«اگر صدقات و بخشش‌ها را آشکار کنید کار خوبی است، و اگر آن را پنهان نمایید و به نیازمندان بدهید برایتان بهتر است، و خداوند گناهانتان را می‌پوشاند و خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است».

خداوند خبر داده است که اگر صدقه‌کننده صدقه را آشکارا بدهد خوب است، و اگر آن را پنهان نماید و به فقرا بدهد بهتر است، چون پنهان کاری در امر صدقه دادن برای او احسانی دیگر محسوب می‌شود. و نیز دادن صدقه به صورت پنهانی بر قوّت اخلاق دلالت می‌نماید، و کسی که صدقه را به صورت پنهانی می‌دهد جزو یکی از هفت گروهی است که خداوند آنها را زیر سایه خود جای می‌دهد: «مَن تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فَأَخْفَاهَا حَتَّى لَا تَعْلَمَ شِمَـالُهُ مَا تُنْفِقُ یَمِینُهُ». «کسی که صدقه‌ای بدهد و آن را پنهان بدارد، طوری که دست چپش از آنچه دست راستش انفاق می‌نماید خبر ندارد». در ﴿وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡاشاره‌ای زیبا وجود دارد مبنی بر این‌که چنانچه به حالت پنهانی صدقه به فقیر داده شود از اظهار کردن آن بهتر است.

اما وقتی صدقه در طرحی خیریه صرف شود، آیه بر فضیلت پنهان کردن آن دلالت نمی‌کند، بلکه در اینجا قواعد شریعت چنین دلالت می‌نماید که باید مصلحت را دید و طبق آن عمل کرد، و چه بسا در چنین شرایطی آشکار کردن صدقه بهتر باشد، تا دیگران در این کار، او را الگو و اسوه خویش قرار دهند و بر انجام کارهای خیر تشویق شوند.

﴿وَیُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیِّ‍َٔاتِکُمۡاین بخش از آیه بیان‌گر آن است که در صدقه‌ها دو چیز بدست می‌آید، یکی به دست آمدن خیر، و آن کثرت نیکی‌ها و زیاد شدن پاداش و مزد است، و دوم دور شدن بدی و بلای دنیوی و اخروی از طریق زدوده شدن یا پوشاندن بدی‌ها.

﴿وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞو خداوند از آنچه انجا می‌دهید با خبر است، پس هرکس طبق حکمت خدا براساس عمل خویش مجازات می‌شود.

آیه‌ی ۲٧۴-۲٧۲:

﴿لَّیۡسَ عَلَیۡکَ هُدَىٰهُمۡ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَهۡدِی مَن یَشَآءُۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَلِأَنفُسِکُمۡۚ وَمَا تُنفِقُونَ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ ٱللَّهِۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یُوَفَّ إِلَیۡکُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ٢٧٢[البقرة: ۲٧۲].«هدایت آنها بر تو لازم نیست بلکه خداوند هرکس را که بخواهد هدایت می‌نماید و هر آنچه انفاق کنید برای خودتان است. و انفاق نمی‌کنید مگر برای طلب رضای خدا، و هر چیز خوب و نیکی که انفاق کنید به طور کامل به شما بازگردانده می‌شود و به شما ستمی نمی‌شود».

﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلَّذِینَ أُحۡصِرُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ لَا یَسۡتَطِیعُونَ ضَرۡبٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ یَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِیَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِیمَٰهُمۡ لَا یَسۡ‍َٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٌ٢٧٣[البقرة: ۲٧۳].«(این صدقات) برای نیازمندانی است که در راه خدا بازمانده‌اند و نمی‌توانند در زمین مسافرت کنند. به علت خویشتن داری و مناعت طبع، نادان آنها را توان‌گر می‌پندارد، آنها را از سیمای‌شان می‌شناسی، با اصرار چیزی از مردم نمی‌خواهند. و هرچه از خوبی انفاق کنید خداوند به آن داناست».

﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٧٤[البقرة: ۲٧۴].«کسانی که شب و روز و پنهان و آشکار اموال خود را انفاق می‌کنند پاداش‌شان نزد پروردگارشان است و نه ترسی بر آنهاست، و نه اندوهگین می‌شوند».

ای پیامبر! وظیفه شما فقط رساندن پیام الهی به گوش مردم و تشویق آنان بر کار خیر و بازداشتن آنها از کار بد است، اما هدایت مردم به دست خداست. و خداوند از مومنان حقیقی و راستین خود خبر می‌دهد که آنها جز برای طلب رضای خدا و چشمداشت ِ پاداش او اموال خود را انفاق نمی‌کنند، زیرا ایمان‌شان آنها را به این کار فرا می‌خواند، و این چیز خوبی است و سبب تزکیه مومنین است، و به صورت ضمنی آنهار را یادآور می‌شود که در کارهایشان اخلاص داشته باشند.

و باز خداوند تکرار می‌نماید که به آنچه آنها انفاق می‌کنند آگاه است، چون خداوند به آنها اعلام کرده است که نیکی هرچند به اندازه ذره‌ای هم باشد، نزد وی ضایع نمی‌شود: ﴿تَکُ حَسَنَةٗ یُضَٰعِفۡهَا وَیُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِیمٗا[النساء: ۴۰]. «و اگر نیکی به اندازه ذرّه‌ای باشد آن را چندین برابر می‌نماید، و از جانب خود بر آن پاداشی بزرگ می‌دهد».

شایسته است صدقه‌هایتان را به نیازمندانی بدهید که خود را در راه خدا و طاعت الهی وقف کرده‌اند، و در پی کار و کسب نیستند، یا توانایی کار و کسب را ندارند، و آنها خویشتن داری می‌نمایند، به گونه‌ای که هر گاه فرد نادان آنها را ببیند گمان می‌برد که آنان توانگراند. ﴿لَا یَسۡ‍َٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاو آنها اصلا از مردم چیزی نمی‌خواهند و اگر مجبور شوند که چیزی بخواهند، در این زمینه اصرار نمی‌کنند. پس این گروه از نیازمندان بهترین افراد برای گرفتن صدقات هستند، تا از این طریق نیازهایشان برطرف گردد، و به اهداف خیرشان برسند، و در مسیر خیری که در پیش گرفته‌اند آنها را یاریگر بوده، و پاداشی باشد بر صبر و استقامتی که دارند و توکلی که به خدا کرده‌اند.

با وجود این، انفاق و صدقه دادن در راه‌های خیر و دادن آن به نیازمندان در هر جا که باشد خوب است و پیش خدا پاداش دارد. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ...«کسانی که اموال خود را شب و روز و آشکار و پنهان انفاق می‌کنند»، خداوند آنها را در زیر سایه خود جای می‌دهد، آن هم در روزی که سایه‌ای جز سایه او وجود ندارد و خداوند خوبی‌ها را به آنان می‌بخشد و غم و ترس و ناگواری‌ها را از آنان دور می‌نماید ﴿فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡیعنی هرکس برحسب اعمالش نزد خداوند بزرگ پاداش می‌یابد. و این که به طور خاص بیان نمود پاداش آنها نزد پروردگارشان است، بر شرافت این حالت و جایگاه والای آن دلالت می‌نماید، همان‌طور که در حدیث صحیح آمده است: «إن العبد لیتصدق بالتمرة من الکسب الطیب فیضعها فی حقها فیقبلها الله تبارک وتعالى بیمینه ثم لا یزال یربیها کأحسن ما یربی أحدکم فلوه حتى تکون مثل الجبل أو أکثر». «همانا بنده دانه خرمایی را که از کسب حلال به دست آورده است صدقه می‌کند، و خداوند جبار آن را با دست خودش می‌پذیرد، و آن را برایتان پرورش می‌دهد همان‌طور که فردی از شما کُره است خود را پرورش می‌دهد، و خداوند صدقه او را چنان پرورش می‌دهد تا این‌که مانند کوهی بزرگ می‌گردد».

آیه‌ی ۲۸۱-۲٧۵:

﴿ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ ٱلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَیۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٧٥[البقرة: ۲٧۵].«کسانی که ربا می‌خورند، (از قبر) بر نمی‌خیزند مگر مانند کسی که شیطان او را دچار دیوانگی کرده است، این بدان جهت است که گفتند: خرید و فروش صرفاً مانند ربا است، در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال نموده و ربا راحرام کرده است، پس هر کس که اندرزی از جانب پروردگارش به او رسیده و از رباخواری دست کشید، آنچه در گذشته به دست آورده است از آن او می‌باشد و کار او با خداست، و هر آن کس که به رباخواری باز گردد، پس ایشان اهل آتش‌اند، و در آن جاودانه خواهند بود».

﴿یَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَیُرۡبِی ٱلصَّدَقَٰتِۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ٢٧٦[البقرة: ۲٧۶].

«خداوند ربا را تباه می‌سازد، و صدقات را افزایش می‌دهد، و خداوند هیچ ناسپاسِ گناهکاری را دوست ندارد».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٧٧[البقرة: ۲٧٧].«بی‌گمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده و نماز را بر پا داشته و زکات پرداخته‌اند پاداش‌شان نزد پروردگارشان است، و نه ترسی بر آن‌هاست و نه اندوهگین می‌شوند».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٢٧٨[البقرة: ۲٧۸].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از خدا بترسید و باقی مانده ربا را رها کنید اگر شما مؤمن هستید».

﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ٢٧٩[البقرة: ۲٧٩].«و اگر چنین نکردید بدانید که به جنگ با خدا و پیامبرش برخاسته‌اید، و اگر توبه کردید، سرمایه‌هایتان از آن خودتان است، نه ستم می‌کنید و نه بر شما ستم می‌شود».

﴿وَإِن کَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَیۡسَرَةٖۚ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٨٠[البقرة: ۲۸۰].«و اگر (بدهکارتان) تنگدست بود، تا فرا رسیدن گشایش، مهلت داده می‌شود، و اگر ببخشید برایتان بهتر است اگر می‌دانید».

﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِیهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ٢٨١[البقرة: ۲۸۱].«و از روزی بترسید که در آن روز به‌سوی خدا بازگردانده می‌شوید، سپس هر کس هر آنچه را که کسب کرده است به صورت کامل دریافت می‌کند و بر آنان ستم نمی‌شود».

وقتی که خداوند از حالت انفاق کنندگان و پاداش آنها از جانب خود، و خوبیهایی که به آنان می‌دهد، و این‌که گناهانشان را دور می‌نماید سخن گفت، به دنبال آن به بیان حال ستمکاران رباخوار و کسانی که معاملات ناشایسته انجام می‌دهند، پرداخت و خبر داد که آنها برحسب کارهایشان مجازات می‌شوند، پس همانطور که در دنیا مانند دیوانه‌ها به دنبال درآمدهای ناپاک بودند، به سزای این کار، در برزخ و قیامت از قبرهایشان بر نمی‌خیزند مگر مانند کسی که دچار دیوانگی شده است. و در روز رستاخیز و حشر نمی‌ایستند و بر نمی‌خیزند، ﴿إِلَّا کَمَا یَقُومُ ٱلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّمگر مانند کسی که شیطان او را آشفته و دیوانه ساخته است.

و این سزای رباخواری آنها و سزای آن است که آشکارا می‌گفتند: ﴿إِنَّمَا ٱلۡبَیۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗخرید و فروش صرفا مانند ربا است، پس آنها بر جسارت و بی‌شرمی آنچه را خداوند حلال کرده و آنچه را که حرام کرده بود مشابه می‌دانستند با این قیاس غلط ربا را جایز و مشروع قلمداد می‌کردند.سپس خداوند عقوبت و سزای رباخواری و دیگران را بیان نمود و فرمود: ﴿فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِهشدار و نوید درهم آمیخته‌اند. یعنی هرکس از جانب خدا اندرزی به وی رسد، ﴿فَٱنتَهَىٰو از رباخواری باز آید، ﴿فَلَهُۥ مَا سَلَفَآنچه در گذشته بدست آورده است از قبیل آنچه که بر انجامش جرأت پیدا کرده و از آن توبه نموده است از آن اوست، ﴿وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِو خداوند آینده او را می‌داند، پس اگر همچنان بر توبه‌اش ماندگار باشد، خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‌کند. ﴿وَمَنۡ عَادَو هر کس پس از تذکر و هشدار خداوند، به رباخواری باز آید ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَاین آیه اشاره می‌نماید که ربا سبب وارد شدن به جهنم و جاودانگی در آن است، و این به خاطر زشتی و قباحت رباست.

و رباخوار برای همیشه در جهنم خواهد بود، مگر این‌که ایمانش مانع جاودانه ماندن وی در جهنم گردد.

و این حکم از جمله احکامی است که بر وجود شرایط و اقتضای موانع آن موقوف است. و خوارج نمی‌توانند از این آیه و دیگر آیات در راستای اثبات ایده و نظر خود خودداری کنند. واجب است که به تمام نصوص کتاب و سنت ایمان داشته باشیم، و باید به نصوص متواتری که وارد شده‌اند مبنی بر این که هر کس به اندازه دانه خردلی در قلبش ایمان وجود داشته باشد از جهنم بیرون می‌رود، ایمان داشته و معتقد باشیم که این گناهان به شرطی که از آن توبه نکند باعث داخل شدن به جهنم می‌شوند.

سپس خداوند متعال خبر می‌دهد که درآمد رباخواران را افزایش می‌دهد، برعکس آنچه به ذهن بسیاری از مردم خطور می‌کند مبنی بر این‌که انفاق و بخشش، مال را کم می‌نماید و ربا آن را می‌افزاید، زیرا روزی و افزون شدن آن از جانب خداوند متعال است و چیزی که نزد خداوند است جز با طاعت خداوند و فرمان بردن از دستور او به دست نمی‌آید، پس کسی که بر خوردن سود و ربا جرات پیدا کند، خداوند او را به هدفش نخواهد رساند، و این با تجربه م شاهه شده است. ﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ قِیلٗا[النساء: ۱۲۲]. «و سخن چه کسی از سخن خداوند راست‌تر است». ﴿وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍو کفار اثیم کسی است که نعمت خدا و احسان پروردگارش را انکار نموده و ناسپاسی می‌کند و به خاطر اصرار و رزیدنش بر گناهانش انکار می‌گردد. مفهوم آیه بیان‌گر آن است که خداوند هرکس را که سپاسگزار باشد و از گناهانش توبه کند، دوست می‌دارد.

سپس این آیه را در میان آیات ربا قرار داد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَکه بیان‌گر آن است که بزرگ‌ترین سبب برای پرهیز از آنچه خداوند حرام کرده است از قبیل کسب و معاملات ربوی، کامل کردن ایمان و عمل به مقتضای آن است. به ویژه برپا داشتن نماز، و پرداختن زکات، زیرا نماز، آدمی را از کارهای زشت و منکر باز می‌دارد، و زکات، احسان و نیکوکاری با مردم است و با ربا که ستمی است در حق مردم منافات دارد.

سپس مومنان را مخاطب قرار داده و به آنها دستور می‌دهد تا از او بترسند، و پس مانده معامله‌های ربوی را که پیش‌تر انجام داده‌اند، رها کنند، و اگر از معامله ربوی دست نکشند، پس آنها به مبارزه با خدا و پیامبرش برخاسته‌اند. و این بیان‌گر اوج زشتی و قباحت ریا است، زیرا پروردگار کسی را که بر آن اصرار می‌ورزد به جنگِ با خدا و پیامبرش فرا خوانده است.

سپس فرمود: ﴿وَإِن تُبۡتُمۡو اگر از معاملات ربوی توبه کردید، ﴿فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَاصل سرمایه‌هایتان از آن شماست، و شما با گرفتن ربا بر مردم ستم نمی‌کنید، ﴿وَلَا تُظۡلَمُونَو با کاسته شدن از سرمایه‌هایتان، بر شما ستم می‌شود، پس هر کس از ربا توبه کند، اگر پیش‌تر معاملات ربوی انجام داده‌است، آنچه بدست آورده از آن اوست، و کار وی به‌سوی خدا بر می‌گردد. و اگر در حال حاضر به انجام معاملات ربوی اقدام کند بر او واجب است که به اصل سرمایه خود اکتفا نماید، و اگر بیش‌تر از آن برگیرد همانا او مرتکب خوردن ربا شده است.

این آیه حکمت حرام بودن ربا را بیان نموده و متذکر می‌شود که ربا بدان سبب حرام است که موجب گرفتن مبلغی اضافی و چند برابر شدن ربا بر نیازمندان است، در حالی که باید بر آنان سخت نگرفت و به آنها مهلت داد.

بنابراین فرمود: ﴿وَإِن کَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَیۡسَرَةٖو اگر کسی که بدهکار است تنگدست بود و نمی‌توانست طلب را بپردازد، بر طلبکار واجب است که او را تا زمان حصول فراخی مهلت بدهد، و بر بدهکار واجب است که هرگاه توانست وام را بپردازد، آن را پرداخت نماید. و اگر طلبکار تمام وام یا قسمتی از آنرا به فرد مقروض صدقه داد، برایش بهتر است، و باید بر وی آسان بگیرد و به موازین شرعی پایبند باشد و از معاملات ربوی پرهیز کند و بدهکار و تنگدست به نیکی رفتار نماید. که روزی به‌سوی خدا باز می‌گردد و خداوند پاداش او را به طور کامل می‌دهد و به اندازه ذره‌ای بر او ستم نمی‌کند.

خداوند متعال آیه را با این سخن به پایان می‌رساند: ﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِیهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ٢٨١این آیه آخرین آیه از قرآن است که نازل شده و مُهر ختمی است بر این احکام و اوامر و نواهی، و مسلمانان در آن بر انجام کار خیر تشویق شده و بر انجام کار شر مورد تهدید قرار گرفته‌اند. و کسی که بداند به‌سوی خداوند باز می‌گردد و او را بر کارهای کوچک و بزرگ و آشکار و پنهانش مجازات می‌کند. و نیز بداند که خداوند به اندازه مثقال ذره‌ای به او ستم نمی‌کند، به پاداشش امیدوار شده و عذابش بیمناک می‌شود، و این کار بدون آگاهی و شناخت قبلی حاصل نمی‌شود.

آیه‌ی ۲۸۳-۲۸۲:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیۡنٍ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى فَٱکۡتُبُوهُۚ وَلۡیَکۡتُب بَّیۡنَکُمۡ کَاتِبُۢ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَلَا یَأۡبَ کَاتِبٌ أَن یَکۡتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُۚ فَلۡیَکۡتُبۡ وَلۡیُمۡلِلِ ٱلَّذِی عَلَیۡهِ ٱلۡحَقُّ وَلۡیَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥ وَلَا یَبۡخَسۡ مِنۡهُ شَیۡ‍ٔٗاۚ فَإِن کَانَ ٱلَّذِی عَلَیۡهِ ٱلۡحَقُّ سَفِیهًا أَوۡ ضَعِیفًا أَوۡ لَا یَسۡتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلۡیُمۡلِلۡ وَلِیُّهُۥ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِیدَیۡنِ مِن رِّجَالِکُمۡۖ فَإِن لَّمۡ یَکُونَا رَجُلَیۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ مِمَّن تَرۡضَوۡنَ مِنَ ٱلشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰۚ وَلَا یَأۡبَ ٱلشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْۚ وَلَا تَسۡ‍َٔمُوٓاْ أَن تَکۡتُبُوهُ صَغِیرًا أَوۡ کَبِیرًا إِلَىٰٓ أَجَلِهِۦۚ ذَٰلِکُمۡ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ وَأَقۡوَمُ لِلشَّهَٰدَةِ وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓاْ إِلَّآ أَن تَکُونَ تِجَٰرَةً حَاضِرَةٗ تُدِیرُونَهَا بَیۡنَکُمۡ فَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَلَّا تَکۡتُبُوهَاۗ وَأَشۡهِدُوٓاْ إِذَا تَبَایَعۡتُمۡۚ وَلَا یُضَآرَّ کَاتِبٞ وَلَا شَهِیدٞۚ وَإِن تَفۡعَلُواْ فَإِنَّهُۥ فُسُوقُۢ بِکُمۡۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱللَّهُۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٢٨٢[البقرة: ۲۸۲].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر به همدیگر تا مدت معینی وامی دادید آن را بنویسید، و باید نویسنده دادگرانه آنرا بنویسد، و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن آن، آن‌گونه که خدا به او آموخته است ابا ورزد، پس باید بنویسد و کسی که حق بر اوست املا کند و از پروردگارش بترسد، و چیزی از آن کم نکند. پس اگر کسی که حق بر اوست سفیه و نادان یا ناتوان بود، یا نمی‌توانست املا کند، باید ولی‌اش به دادگری املا کند، و دو گواه از مردانتان گواه بگیرید، و اگر دو مرد نبودند پس یک مرد و دو زن از گواهانی که می‌پسندید، تا اگر یکی از آن دو (زن) فراموش کرد دیگری به او یادآوری کند. و هرگاه گواهان برای گواهی دادن خوانده شوند نباید سرباز زنند. و از نوشتن وام طبق موعدش خواه کم باشد یا زیاد خسته نشوید. این نزد خداوند عادلانه‌تر است، و برای گواهی دادن استوارتر، و برای دین که دچار شک نشوید (به احتیاط) نزدیک‌تر است، مگر این‌که تجارتی نقدی باشد که در میان خود دست به دست می‌کنید، پس در اینصورت بر شما گناهی نیست که آن را ننویسید. و چون خرید و فروش کردید باید گواه بگیرید، و نباید نویسنده و شاهد زیان ببینند، و اگر چنین کاری کنید از فرمان خدا سرپیچی کرده‌اید. و از خدا بترسید و خداوند به شما می‌آموزد و خداوند به هر چیزی داناست».

﴿وَإِن کُنتُمۡ عَلَىٰ سَفَرٖ وَلَمۡ تَجِدُواْ کَاتِبٗا فَرِهَٰنٞ مَّقۡبُوضَةٞۖ فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا فَلۡیُؤَدِّ ٱلَّذِی ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُۥ وَلۡیَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥۗ وَلَا تَکۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن یَکۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِیمٞ٢٨٣[البقرة: ۲۸۳].«و اگر در مسافرت بودید و نویسنده‌ای نیافتید پس گروی بستانید، و اگر کسی از شما دیگری را امین دانست، باید کسی که امین قرار داده شده است امانتش را باز پس بدهد، و از پروردگارش بترسد، و شهادت را پنهان نکنید، و هر کس که آن را پنهان کند دلش گناهکار است، و خداوند به آنچه می‌کنید داناست».

در این دو آیه خداوند بندگانش را راهنمایی می‌نماید تا در معاملات خود حقوق یکدیگر را به شیوه مفید حفظ نمایند، و آنها را به آداب و قواعدی راهنمایی کرده است که عُقَلا نمی‌توانند بالاتر و کامل‌تر از آن را پیشنهاد نمایند. در این دو آیه فواید زیادی نهفته است که در زیر به پاره‌ای از آنها اشاره می‌کنیم:

۱- جاز بودن معاملات قرضی، خواه قرض شکل «سَلَم» داشته باشد، یا این که پول آن پس از مدتی پرداخت شود، زیرا خداوند متعال خبر داده است که مومنان این نوع معامله را انجام می‌دهند، و هر چیزی را که خداوند به عنوان عمل و کردار مومنان معرفی کند از مقتضیان ایمان است، و خداند، آن پادشاه پاداش دهنده آن معامله را برای آنان قرار داده‌است.

۲- در تمامی معاملات قرضی باید مدت و زمان پرداخت بدهی و اجاره معلوم و مشخص باشد.

۳- اگر مدت بازپرداخت وام نامعلوم باشد، چنین کاری حلال نیست، چون این کار معامله «غرر» محسوب شده و خطرناک است و قمار به حساب می‌آید.

۴- خداوند دستور داده است وام و دیون نوشته شوند، و این کار بعضی اوقات واجب است، و آن زمانی است که حفظ حق واجب باشد، مانند مالی که سرپرستی آن بر عهده آدمی است، از قبیل اموال یتیمان و اوقاف، و یا مانند وکلا و امنا که متصدی حفظ و حراست اموال هستند. گاهی مساله کتابت وام و دیون بر حسب شرایط و اوضاع مختلف حالت وجوب و گاهی حالت استحباب به خود می‌گیرد. به هر حال نوشتن بزرگ‌ترین چیزی است که بوسیله آن معاملاتِ دارای مدت، حفظ می‌شوند، زیرا انسان به نسیان نزدیک است، پس برای جلوگیری از اشتباه و خیانت کسانی که از خدا نمی‌ترسند، حتما باید این کار را انجام داد.

۵- خداوند به نویسنده دستور داده است تا عدالت را در میان دو طرف معامله رعایت کند، و نویسنده نباید به خاطر خویشاوندی و یا چیزی دیگر به یکی از آنها تمایل بیشتری نشان دهد. و نباید به خاطر دشمنی با یکی، بر ضد طرف دیگر بنویسد.

۶- نوشته و سند مکتوب در بین دو طرف معامله از بهترین کارهاست، و نیکوکاری نسبت به دو طرف معامله است، چرا که باعث حفظ حقوق آن دو می‌گردد، و ذمه هر دو آن‌گونه که خداوند به آن دستور داده است تبرئه می‌شود، پس نویسنده باید چشمداشت پاداش را از خداند داشته باشد، تا از پاداش حقیقی عمل خویش بهره‌مند شود.

٧- نویسنده باید به دادگری معروف باشد، چون اگر دادگر و معتبر نبوده و پیش مردم عادل و پسندیده نباشد، نوشتن او اعتباری نخواهد داشت، و هدف که حفظ حقوق است، حاصل نمی‌شود.

۸- نویسنده باید در نوشتن مهارت کامل داشته باشد، و کلمات و اصطلاحات معتبر را در هر معامله برحسب آن بکار ببرد، و در این مورد عرف از اعتبار بزرگی برخوردار است.

٩- نوشتن از جمله نعمت‌های خداوند بر بندگان است که امور دینی و دنیوی جز با آن سامان می‌یابد، و هرکس که از نعمت خواندن و نوشتن برخوردار باشد خداوند بخشش بزرگی به او عطا کرده است، پس شکر کامل این نعمت آن است که با نوشتن‌های خود نیازهای بندگان را برآورده نماید و از نوشتن امتناع نورزد. بنابر این فرمود: ﴿وَلَا یَأۡبَ کَاتِبٌ أَن یَکۡتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُ.

۱۰- آنچه نویسنده می‌نویسد اعتراف کسی است که حقی را بر عهده دارد، پس اگر او به خاطر کوچک یا سفیه بودنش، یا به خاطر دیوانگی یا لال بودن یا ناتوانی‌اش نمی‌توانست املا کند، ولّی و سرپرست او باید املا نماید، و سرپرست او به جای وی قرار می‌گیرد.

۱۱- اعتراف از بزرگ‌ترین راه‌هایی است که حقوق بوسیله آن ثابت می‌شود، زیرا خداوند دستور داده است که نویسنده آنچه بر او املا می‌شود، بنویسد.

۱۲- ولایت و سرپرستی بر کوچکترها، دیوانگان، بی‌خردان و امثال آنها ثابت است.

۱۳- ولّی و سرپرست در تمام اعترافات متعلق به حقوقش به جای کسی است که سرپرست اوست.

۱۴- هر کس را که در معامله‌ای امین دانستی و در آن معامله به او تفویض اختیار کردی، سخنش در آن مورد پذیرفتنی است و او جانشین تو است، زیرا وقتی که ولی به جای کسانی که کوتاهی دارند قرار می‌گیرد، کسی را که سرپرست خودت قرار داده و اختیار خودت را به او واگذار کرده و کار را به او سپرده‌ای به طریق اولی قابل قبول است، و به طریق اولی سخن او به هنگام اختلاف بر سخن تو مقدم داشته می‌شود.

۱۵- کسی که باید حقی را ادا کند- وقتی که بر نویسنده املا می‌کند- باید از خدا بترسد، و کم نکند، و هیچ شرطی از شرایط آن یا قیدی از قیود آنرا نباید حذف کند، بلکه بر او واجب است به تمام جزئیات حقی که بر واجب است اعتراف کند، همانطور که اگر حق او بر کسی دیگر باشد چنین چیزی برطرف واجب است.

پس اگر کسی چنین نکند از زمره «مطّففین» خواهد بودکه در خرید و فروش حق مردم را کامل نمی‌دهند و از آن می‌کاهند.

۱۶- اعتراف به حقوق آشکار و پنهان واجب است، و این از بزرگ‌ترین عادت‌های پرهیزگاری است، همانطور که اعتراف نکردن به آن از اموری است که پرهیزگاری و تقوی را نقض می‌کند و آن را می‌کاهد.

۱٧- بندگان راهنمایی شده‌اند تا در خرید و فروش گواه بگیرند، پس اگر شاهد گرفتن برای قضیه وام دادن باشد، حکم آن همان حکم نوشتن است، که پیش‌تر بیان شد، زیرا منظور از نوشتن، نوشتن شهادت و گواهی است. و اگر خرید و فروش در قالب معامله نقدی باشد، مناسب است که در آن گواه گرفته شود، و ترک نوشتن اشکالی ندارد، چون خرید و فروش زیاد صورت می‌گیرد، و نوشتن آن دشوار است.

۱۸- خداوند ما را راهنمایی نموده است که دو مرد عادل را گواه بگیریم، و اگر دو مرد عادل وجود نداشت یا گواه گرفتن دو مرد عادل مشکل یا سخت بود پس یک مرد و دو زن را گواه بگیریم. و این همه معاملات را از قبیل خرید و فروش‌های که مبتنی بر مدیریت است مانند این‌که کسی تعدادی گوسفند و یا قطعه‌ای زمین کشاورزی به دیگری بدهد که آن را برایش مدیریت کند. و یا معاملات وام‌ها و توابع آن از قبیل شرطه‌ها و وثیقه و اسناد و غیره را در بر می‌گیرد. و اگر گفته شود که ثابت شده است پیامبر صبا گواهی دادن یک گواه همراه با قسم قضاوت نموده است، و در آیه شریفه آمده که دو مرد یا یک مرد و دو زن گواه باشند، در پاسخ گفته می‌شود: خداوند باری تعالی بندگانش را در این آیه به حفظ حقوق یکدیگر راهنمایی کرده است، بنابر این کامل‌ترین و قوی‌ترین راهِ حفظ حقوق را بیان داشته است، و این با آنچه که پیامبر صبا یک گواه و قسم قضاوت کرده است منافی و مخالف نیست. پس در مورد حفظ حقوق، بنده باید پرهیزگار باشد و از حقوق دیگران بطور کامل پاسداری بعمل آورد. و در رابطه با حکم نمودن بین دو نفر که با یکدیگر اختلاف دارند، به امور ترجیح‌دهنده از اسناد و مدارک موجود نگاه کند.

۱٩- در رابطه با حقوق دنیوی، گواهی دادن دو زن به جای گواهی دادن یک مرد است، اما در امور دینی مانند روایت و فتوا زن همانند مرد است، و تفاوت این دو مورد کاملا مشخص است.

۲۰- حکمت این‌که خداوند گواهی دو زن را مانند گواهی یک مرد قلمداد کرده، این است که غالبا حافظه‌ی زن ضعیف‌تر از حافظه‌ی مرد است و غالبا حافظه‌ی مرد از حافظه‌ی زن قوی‌تر است.

۲۱- اگر یکی از گواهان گواهی‌اش را فراموش کرد و گواه دیگر او را یادآور شد، این فراموشی که با یادآوری از بین می‌رود اشکالی ندارد، زیرا فرموده است: ﴿أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰو اگر شاهد فراموش کرد، سپس بدون یادآوری، خود آنرا به خاطر آورد، به طریق اولی اشکالی ندارد، زیرا گواهی دادن باید براساس علم و یقین باشد.

۲۲- گواهی باید از روی علم و یقین باشد، نه از روی شک، پس هرگاه شاهد در گواهی‌اش دچار شک شد، برای او جایز نیست گواهی بدهد هرچند که گمانش غالب باشد مگر به آنچه که بر آن علم و یقین دارد.

۲۳- اگر شاهدی برای گواهی دادن فراخوانده شد نباید امتناع ورزد، خواه برای تحمل گواهی خوانده شود یا برای ادای شهادت، زیرا ادای شهادت هم چنان‌که خداوند متعال از آن سخن به میان آورده و از منافع و مصالح آن خبر داده است بهترین مصداق عمل صالح است.

۲۴- و از جمله فوایدی که در این دو آیه نهفته این است که جایز نیست به «مکاتب» و «شاهد» ضرر رسانده شود، به این صورت که آنان را زمانی یا حالتی برای نوشتن و شهادت دادن فرا بخوانند که به آنان ضرر برساند. و هم چنان‌که نهی شده است که دارندگان حقوق و طرفین معامله به «کاتب» و «شاهد» ضرر برسانند، نیز «کاتب» و «شهید» نهی شده‌اند از این‌که به طرفین معامله و یا یکی از آنها ضرر برسانند. نیز از این دو آیه برداشت می‌شود که هرگاه «کاتب» و «شاهد» به سبب کتابت و شهادتشان ضرری متوجه آنان شود و جوب این کار از آنان ساقط می‌گردد. نیز از این دو آیه استنباط می‌شود که زیان رساندن به نیکوکاران و کسانی که خوبی می‌کنند، و گذاشتن چیزی بر دوش آنها که توان آن را ندارند، جایز نیست. ﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ٦٠[الرحمن: ۶۰]. «آیا پاداش نیکوکاری جز نیکوکاری چیز دیگری است؟». همچنین بر کسی که کار نیکی انجام می‌دهد لازم است که نیکوکاری خود را با دوری جستن از زیان رساندن قولی و عملی به کسی که کار خوب را برای او انجام داده‌است، کامل گرداند، زیرا نیکوکاری کامل نمی‌شود.

۲۵- مزد گرفتن برای نوشتن و گواهی دادن جایز نیست، چرا که انجام این عمل از واجبات است، زیرا نوشتن و گواهی دادن حقی است که خداوند بر نویسنده و گواه واجب گردانیده است، و مزد گرفتن به مثابه ضرر رساندن به دو طرف معامله است.

۲۶- در این آیه به مصالح و فوایدی که در سایه عمل به این راهنمایی‌های گرانقدر به دست می‌آید، اشاره شده است و آن این‌که به عمل به این راهنمایی‌ها اخت لاف و نزاع قطع شده و حقوق و انصاف حاکم می‌شود، و مردمان از فراموشی و نسیان سالم می‌مانند. بنابر این فرمود: ﴿ذَٰلِکُمۡ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ وَأَقۡوَمُ لِلشَّهَٰدَةِ وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓاْو این مصالح برای بندگان ضروری و لازم هستند.

۲٧- آموختن نوشتن از امور دینی است، چون نوشتن وسیله‌ای برای حفظ دین و دنیا و سبب نیکوکاری است.

۲۸- هر کس که خداوند به او نعمتی بخشیده که مردم به آن نیاز دارند، شکر کامل آن نعمت این است که آنرا به مردم بگرداند و بوسیله آن نیازهای مردم را بر آورده سازد، زیرا خداوند علت نهی کردن نویسنده از امتناع ورزیدن از نوشتن را چنین بیان کرده است: ﴿کَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُو هر کس نیاز برادرش را برآورده کند خداوند نیاز او را برطرف می‌نماید.

۲٩- زیان رساندن به گواهان و نویسندگان فسق است، و فسق یعنی بیرون رفتن از طاعت خداوندی به‌سوی نافرمانی او. فسق اضافه و کم می‌شود، و به بخش‌های مختلفی تقسیم می‌شود، بنابر این نفرمود: «فانتم فساق»یا «فاسقون»شما فاسق هستید، بلکه فرمود: ﴿فَإِنَّهُۥ فُسُوقُۢ بِکُمۡپس هر اندازه بنده از دایره طاعت خدا خارج شود به همان اندازه به فسق مبتلا می‌گردد. و از فرموده الهی که می‌فرماید: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱللَّهُاستنباط می‌شود که تقوی و پرهیزگاری وسیله‌ای است برای حاصل کردن علم و دانش. و واضح‌تر از این آیه فرموده الهی است که می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّکُمۡ فُرۡقَانٗا[الأنفال: ۲٩]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از خدا بترسید، و پرهیزگاری (پیشه) کنید به شما علمی می‌بخشد که به وسیله آن حق و باطل را از یکدیگر تشخیص می‌دهید».

۳۰- همان‌طور که آموختن امور دینی متعلق به عبادات از نوع علم مفید می‌باشد، آموختن امور دنیوی ِ متعلق به معاملات نیز از علوم مفید به حساب می‌اید. زیرا خداوند امور دینی و دنیوی بندگان را حفظ نموده است. و کتاب بزرگ خداوند روشن‌گر و بیان‌کننده هر چیزی است.

آیه‌ی «۲۸۳» نیز جمله فوایدی را در بردارد که به آنها اشاره می‌کنیم:

۱- مشروّعیت وثیقه گرفتن در مقابل حقوقی که به دیگران واگذار می‌شود. وثیقه و ضمانت ضامن رسیدن حق بنده می‌باشند، خواه با فرد نیکوکار معامله کند و یا با فرد فاسق، و خواه طرف معامله امانتدار باشد یا خائن. بنابراین، وثیقه‌ها باعث حفظ حقوق و قطع اختلافات می‌گردند.

۲- وثیقه و گِرو کامل آن است که در دسترس باشد، اما این بدان معنی نیست که اگر رهن قابل تصرف و در دسترس نباشد درست نیست، بلکه مقید کردن «رهن» به ﴿مَّقۡبُوضَةٞبر این دلالت می‌نماید که گاهی گرو در دسترس می‌باشد و وثیقه و گرو کامل می‌گردد، و گاهی در دسترس نخواهد بود، و آن زمان وثیقه ناقص خواهد بود.

۳- از مفاد ﴿فَرِهَٰنٞ مَّقۡبُوضَةٞبرمی‌آید که هرگاه راهن و مرتهن، یعنی گرودهنده و گرو گیرنده در رابطه با مقدار مبلغی که رهن گرفته می‌شود اختلاف پیدا کردند، قول رهن گیرنده که صاحب حق است، اعتبار دارد، چون خداوند رهن و گرو را وثیقه‌ای برای حفظ حق او قرار داده‌است، و اگر سخن رهن گیرنده در این زمینه پذیرفته نمی‌شد، وثیقه به حساب نمی‌آمد چرا که نوشتن و گواهی وجود ندارد.

۴- معامله بدون گرفتن وثیقه و گواه جایز است، زیرا خداوند فرموده است: ﴿فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا فَلۡیُؤَدِّ ٱلَّذِی ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُاما در این حالت باید پرهیزگار بود و از خدا ترسید، زیرا صاحب حق در معرض خطر قرار دارد و احتمالا حقش را از دست بدهد، بنابر این خداوند در این حالت به کسی که حق بر گردن اوست دستور داده است تا از خدا بترسد، و امانت خود را باز پس بدهد.

۵- هر کس که معامله‌کننده او را امین شمارد به راستی که با او خوبی و نیکی کرده و به دینداری و امانتداری او راضی شده است، پس کسی که حق بر گردن اوست باید از دو جهت امانت را پس بدهد، یکی این که حق خدا است و باید آنرا بپردازد، و از فرمان خدا اطاعت کند، و دوم این‌که باید حق را به صاحبش که به او اعتماد کرده است، به طور کامل باز پس بدهد.

۶- کتمام گواهی حرام است، و کسی که گواهی را کتمان کند گناهکار می‌شود، زیرا کتمان گواهی از قبیل گواهی به ناحق و دروغ است، و کتمان شهادت باعث ضایع شدن حقوق و فساد معاملات می‌گردد. و شاهد، و کسی که حق بر ذمه اوست گناهکار می‌شوند. و علت این‌که رهن را به سفر مقید کرد- با این‌که رهن گرفتن در سفر و غیره جایز است این است که در سفر به رهن گرفتن نیاز است. زیرا شاهد و نویسندهای احتمالا وجود نداشته باشد. و آیه را با ﴿عَلِیمٞبه پایان رساند، یعنی خداوند به همه آنچه بندگان انجام می‌دهند داناست. و از این طریق آنها را به انجام معاملات نیکو تشویق و از معاملات حرام برحذر می‌دارد.

آیه‌ی ۲۸۴:

﴿لِّلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ یُحَاسِبۡکُم بِهِ ٱللَّهُۖ فَیَغۡفِرُ لِمَن یَشَآءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ٢٨٤[البقرة: ۲۸۴].«آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداست، و اگر آنچه را در دل دارید آشکار کنید یا آن را را پنهان نمایید خداوند شما را بر آن محاسبه می‌کند، پس هرکس را که بخواهد می‌آمرزد، و هر کس را که بخواهد عذاب می‌دهد، و خداوند بر هر چیزی تواناست».

خداوند از فرمانروایی فراگیر خود بر اهل آسمان‌ها و زمین، و احاطه عملش به آنچه بندگان آشکار می‌کنند، و آنچه در دل‌های خودشان پنهان می‌دارند، خبر داده و می‌فرماید: «آنها را بر آنچه آشکار می‌کنند و آنچه در دل‌هایشان است محاسبه می‌کند، و هرکس را که بخواهد می‌آمرزد، و آن کسی است که به‌سوی خدا باز می‌گردد، و توبه می‌کند. ﴿فَإِنَّهُۥ کَانَ لِلۡأَوَّٰبِینَ غَفُورٗا[الإسراء: ۲۵]. «و او کسانی را که به سویش باز می‌گردند می‌آمرزد». و هر کس را که بخواهد عذاب می‌دهد، و آن کسی است که بخواهد عذاب می‌دهد، و آن کسی است که در باطن و ظاهر بر گناهانش اصرار می‌ورزد.

این آیه با احادیثی که در این مورد وارد شده‌اند مبنی بر این که آدمی به سبب آنچه در دل نگه می‌دارد تا آن را انجام ندهد، و یا آن را بر زبان نیاورد مواخذه نمی‌شود، مخالف نیست، زیرا منظور از آن چیزهایی است که بر دل انسان خطور می‌کند، اما تبدیل به خصلت وی نشده و تصمیم قطعی بر انجا آن کارها را نگرفته است. در اینجا منظور تصمیم‌های قطعی و حالت‌های ثابت خوب و بد در وجود انسان می‌باشد، بنابر این فرمود: ﴿مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡیعنی تصمیم‌ها و حالاتی که در وجود انسان ثابت و پا برجا هستند. و خداوند خبر داده است که او ﴿َلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌبر هر چیزی تواناست، پس، کمال قدرت او در این است که بندگان را محاسبه کند، و به آنها پاداش یا سزایی بدهد که سزاوار آن هستند.

آیه‌ی ۲۸۶-۲۸۵:

﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ کُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَکُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ٢٨٥[البقرة: ۲۸۵].

«پیامبر به آنچه از جانب پروردگارش بر او نازل شد ایمان آورد، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و پیامبرانش ایمان آوردند (و گفتند:) بین هیچ یک از پیامبرانش فرق نمی‌گذاریم و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! آمرزش ترا می‌خواهیم، و بازگشت به‌سوی توست».

﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَیۡنَآ إِصۡرٗا کَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٨٦[البقرة: ۲۸۶].«خداوند هیچ‌کس را جز به اندازه توانش مکلف نمی‌کند، هر کار نیکی که انجام دهد به سود خود کرده، و هرکار بدی که انجام دهد به زیان خود کرده است. پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را مگیر. پروردگارا! بار سنگین بر ما مگذار آن چنان که بر کسانی که پیش از ما بودند گذاشته‌ای. پروردگارا! آنچه تاب و توانش را نداریم بر دوش ما مگذار و از ما درگذر، و ما را بیامرز، و بر ما رحم فرما، تو سرور ما هستی، پس ما را بر قوم کافران پیروز گردان».

از پیامبر صروایت است که هر کس این دو آیه را در شب بخواند او را کافی است، یعنی او را در مقابل بدی‌ها مصون می‌داردو این به خاطر مفاهیم بزرگی است که این دو آیه در بردارند. زیرا خداوند در آغاز این سوره، مردم را به ایما آوردن به همه اصولش دستور داده‌است: ﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا[البقرة: ۱۳۶]. «بگویید: به خدا و آنچه بر ما نازل شده است ایمان آوردیم». خداوند در این آیه خبر داده است که پیامبر و مومنانی که همراه او هستند به این اصول والا و به همه پیامبران و همه کتاب‌های آسمانی ایمان دارند، و همانند کسانی عمل نمی‌کنند که به پاره‌ای از آن ایمان آوردند و به پاره‌ای از آن کفر ورزیدند، مانند منحرفین ادیان تحریف شده.

و نام بردن از مومنان همراه با پیامبر صو این‌که همه به آنچه که از سوی پروردگار نازل شده است ایمان دارند، شرافت و افتخار بزرگی برای آنان است. نیز بیان‌گر آن است که پیامبر صدر خطاب شرعی خود و انجام کامل اوامر و نواهی الهی با مومنان شریک است، و از همه مومنان، بلکه از همه پیامبران در ایمان آوردن و ایفای حقوق پیشی گرفته، و از همه بالاتر است.

﴿وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَااین بیان‌گر آن است که مومنان همه آنچه را که پیامبرصاز کتاب و سنت آورده است با گوش دل شنیدند و در برابر آن تسلیم شدند. و مفهوم این بخش از آیه این است که آنها در انجام فرامین کتاب و سنت با تضرّع و زاری از خداوند یاری طلب می‌کنند، و این‌که خداوند کوتاهی‌هایی که در انجام واجبات از آنان سر زده و کارهای حرامی را که مرتکب شده‌اند می‌آمرزد. آنان تمامی این درخواست نافع را با تضرع و زاری از خداوند طلب می‌کنند.

و خداوند دعای آنها را بر زبان پیامبرش صپاسخ داد و فرمود: «قَد فَعَلتُ» چنین کردم و دعای شما را پذیرفتم. پس این دعاها از آحاد مومنین پذیرفته می‌شود، به شرطی که مانعی در میان نباشد. و خداوند آنها را در حالت اشتباه و فراموشی مواخذه نمی‌کند، و خداوند شریعت خود را برای آنان بی‌نهایت آسان نموده است، و چیزهای دشوار و آنچه از توانایی آنان بیرون است از قبیل مشقت‌ها و کارهای دشوار و قید و بندهایی که بر گذشتگان تحمیل کرده بود بر دوش آنها نگذاشته، و آنها را بخشیده و بر آنان رحم فرموده، و آنانرا بر جمعیت کافران پیروز گردانده است.

پس خداوند را به اسماء و صفاتش و به آنچه از پایبندی به دینش بر ما ارزانی نموده است، می‌خوانیم، و از او مسئلت می‌نماییم که این امور را برای ما محقق نماید، و آنچه را که بر زبان پیامبرش به ما وعده داده است عملی نماید، و حالات مومنان را اصلاح گرداند.

و از اینجا قاعده «آسانگیری و نفی عسر و حرج در همه امور دین» و قاعده «عدم مواخذه به سبب فراموشی و اشتباه در عبادات و حقوق خداوند متعال» استنباط می‌شود.

و همچنین از این آیه استنباط می‌گردد که فراموشی یا اشتباه در مورد حقوق مردم گناه محسوب نشده و فرد بر آن نکوهش نمی‌شود. اما چنانچه بر اثر خطا و نسیان جان و مال مردم تلف شود، فرد فراموش کار یا خطا کار باید آنرا جبران نماید چرا که در دایره «اتلاف ناحق» قرار می‌گیرد و باید عوض یا دیه آن پرداخت گردد.

تفسیر سوره‌ی بقره تمام شد. پس حمد و ثنا برای خدا و درود و سلام بر محمد مصطفی ص.

[۱] مراد از این امر، امری نیست که برای وجوب است، بلکه مراد امری است که برای ندب باشد. [۲] «سوائب» جمع «سائبه» است و به شتری گفته می‌شود که به منظور شفا یافتن بیماری و یا پایان یافتن جنگ رها می‌شود. [۳] «حام» بر شتری اطلاق می‌شود که بر پشتش سوار نمی‌شوند و بر آن بار نمی‌نهند، و آن شتری است که ده نسل از وی متولد می‌شود. [۴] طلاق بائن یعنی طلاقی که رجوع در آن ممکن نیست.

سوره بقره

 

سُورَةُ البَقَرَةِ

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

الٓمٓ ١ ذَٰلِکَ ٱلۡکِتَٰبُ لَا رَیۡبَۛ فِیهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِینَ ٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَیۡبِ وَیُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ ٣ وَٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَ وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَ ٤ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٥

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سوره بقره

 

به نام خداوند بخشندة مهربان

 

الف. لام. میم. ﴿1 این کتابی است که هیچ شکی در آن نیست و راهنمای پرهیزگاران است ﴿2 آن کسانی‌که به جهان پنهان باور دارند و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنها روزی داده‌ایم می‌بخشند ﴿3 و آن کسانی‌که به آنچه برتو فرو فرستاده شده‌است و به آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده‌است باور داشته و به روز قیامت یقین دارند. ﴿4 اینچنین کسانی از جانب پروردگارشان از هدایتی (عظیم) برخوردارند و آنها رستگارانند ﴿5

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَآءٌ عَلَیۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ ٦ خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡۖ وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ ٧ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِینَ ٨ یُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَمَا یَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا یَشۡعُرُونَ ٩ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمُۢ بِمَا کَانُواْ یَکۡذِبُونَ ١٠ وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ لَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ قَالُوٓاْ إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَ ١١ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡمُفۡسِدُونَ وَلَٰکِن لَّا یَشۡعُرُونَ ١٢ وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ کَمَآ ءَامَنَ ٱلنَّاسُ قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ کَمَآ ءَامَنَ ٱلسُّفَهَآءُۗ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلسُّفَهَآءُ وَلَٰکِن لَّا یَعۡلَمُونَ ١٣ وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَیَٰطِینِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَکُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ ١٤ ٱللَّهُ یَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ وَیَمُدُّهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ ١٥ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ فَمَا رَبِحَت تِّجَٰرَتُهُمۡ وَمَا کَانُواْ مُهۡتَدِینَ ١٦

 

 

 

 

 

 

 

همانا کسانی‌که کفر ورزیده‌اند برایشان یکسان است، چه آنها را بترسانی و چه آنها را بیم ندهی، ایمان نمی‌آورند. ﴿6 خداوند بر دل‌ها و گوش‌هایشان مهر زده‌است، و بر چشم‌هایشان پرده‌ای است و برای آنها عذابی بزرگ است. ﴿7 و از میان مردم هستند کسانی‌که می‌گویند: ما به خدا و روز قیامت ایمان آورده‌ایم اما آنها مومن نیستند. ﴿8 اینان خدا و کسانی را که ایمان آورده‌اند فریب می‌دهند و در حقیقت آنها فریب نمی‌دهند مگر خودشان را ولی نمی‌فهمند.﴿9 در دل‌هایشان بیماری است و خداوند بیماری آنان را افزون می‌گرداند و برای آنها به سبب دروغی که می‌گفتند عذابی دردناک است. ﴿10 و هنگامی‌که به آنها گفته شود در زمین فساد نکنید، گویند: همانا ما اصلاح‌گر هستیم. ﴿11هر آینه آنان فساد کنندگانند ولی نمی‌فهمند. ﴿12و هنگامی‌که به آنها گفته شود: ایمان بیاورید همان‌گونه که مردم ایمان آورده‌اند، گویند: آیا ایمان آوریم همان‌گونه که بی‌خردان ایمان آورده‌اند؟! هان، ایشان بی‌خردانند ولی نمی‌دانند. ﴿13 و هرگاه با کسانی که ایمان آورده‌اند روبرو شوند، می‌گویند: ما ایمان آورده‌ایم، و چون با شیطان‌های خود خلوت گزینند، می‌گویند: ما با شما هستیم، بی‌گمان ما مسخره‌کنندگان هستیم. ﴿14 خداوند آنان‌را مسخره می‌نماید و سرکشی آنها را افزوده و آنها را رها می‌کند تا در فسق و فجور سرگردان بمانند. ﴿15 آنان کسانی‌اند که هدایت را به گمراهی فروخته‌اند پس تجارت آنها سودی ندارد و هدایت یافتگان نیستند. ﴿16

 

مَثَلُهُمۡ کَمَثَلِ ٱلَّذِی ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ وَتَرَکَهُمۡ فِی ظُلُمَٰتٖ لَّا یُبۡصِرُونَ ١٧ صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَرۡجِعُونَ ١٨ أَوۡ کَصَیِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فِیهِ ظُلُمَٰتٞ وَرَعۡدٞ وَبَرۡقٞ یَجۡعَلُونَ أَصَٰبِعَهُمۡ فِیٓ ءَاذَانِهِم مِّنَ ٱلصَّوَٰعِقِ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِۚ وَٱللَّهُ مُحِیطُۢ بِٱلۡکَٰفِرِینَ ١٩ یَکَادُ ٱلۡبَرۡقُ یَخۡطَفُ أَبۡصَٰرَهُمۡۖ کُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُم مَّشَوۡاْ فِیهِ وَإِذَآ أَظۡلَمَ عَلَیۡهِمۡ قَامُواْۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمۡعِهِمۡ وَأَبۡصَٰرِهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ ٢٠ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ وَٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ٢١ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّکُمۡۖ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٢٢ وَإِن کُنتُمۡ فِی رَیۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ٢٣ فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِی وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ ٢٤

 

 

 

 

 

 

 

 

مثال آنها مانند مثال کسانی است که آتشی برافروختند و وقتی اطراف آنان را روشن کرد خداوند روشنایی آنها را ببرد و آنان‌را در انبوهی از تاریکی رها نمود، به گونه‌‌ای که نبینند. ﴿17 کرانند و لالانند و کورانند پس آنها باز نمی‌گردند. ﴿18 و یا همچون کسانی‌اند که به باران تندی گرفتار آمده باشند که از آسمان فرو ریزد و در آن، تاریکی‌ها و رعد و برق باشد و از ترس صدای صاعقه‌ها و مرگ انگشتان خود را در گوش‌هایشان نهند و خداوند کافران را احاطه نموده است. ﴿19 چنان است که گویی برق آسمان می‌خواهد چشمانشان را برباید. هر وقت که روشن می‌دارد به پیش می‌روند و چون تاریک می‌شود، می‌ایستند و اگر خدا می‌خواست گوش‌ها و چشم‌هایشان را از بین می‌برد. همانا خداوند بر هرچیز توانا است. ﴿20 ای مردم! پروردگارتان را پرستش کنید که شما و کسانی را که پیش از شما بوده‌اند آفریده است، باشد که پرهیزگار شوید. ﴿21 پروردگارتان ذاتی است که زمین را برایتان گستراند و آسمان را سقفی قرار داد واز آسمان آبی فرو فرستاد و با آن انواع میوه‌ها را بوجود آورد تا روزیتان باشد، پس برای خداوند همتایانی قرار ندهید درحالیکه شما می‌دانید. ﴿22  و اگر در آنچه بر بندة خود نازل کرده‌ایم شک دارید پس سوره‌‌ای همانند آن بیاورید و گواهانتان را فرا بخوانید غیر از خدا اگر راستگو هستید. ﴿23 و اگر چنین نکردید و هرگز نخواهید توانست چنین کنید پس بپرهیزید از آتشی افروزینة آن مردم و سنگ هستند و برای کافران آماده شده است. ﴿24

 

 

وَبَشِّرِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنۡهَا مِن ثَمَرَةٖ رِّزۡقٗا قَالُواْ هَٰذَا ٱلَّذِی رُزِقۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَأُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهٗاۖ وَلَهُمۡ فِیهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞۖ وَهُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٢٥  ۞إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَسۡتَحۡیِۦٓ أَن یَضۡرِبَ مَثَلٗا مَّا بَعُوضَةٗ فَمَا فَوۡقَهَاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۖ وَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗاۘ یُضِلُّ بِهِۦ کَثِیرٗا وَیَهۡدِی بِهِۦ کَثِیرٗاۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِینَ ٢٦ ٱلَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِیثَٰقِهِۦ وَیَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ وَیُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٢٧ کَیۡفَ تَکۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَکُنتُمۡ أَمۡوَٰتٗا فَأَحۡیَٰکُمۡۖ ثُمَّ یُمِیتُکُمۡ ثُمَّ یُحۡیِیکُمۡ ثُمَّ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ ٢٨ هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَسَوَّىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖۚ وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ ٢٩

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و مژده بده کسانی را که ایمان آوردند و اعمال نیکو انجام دادند که برای آنها باغ‌هایی است که از زیر آن رودهایی روانند، هرگاه به آنها میوه‌‌ای داده شود، گویند: این همان است که پیش‌تر به ما داده شد، و همانند آن برای آنها آورده شود، و برای آنها در بهشت زنانی پاکیزه است و آنها در آن برای همیشه خواهند ماند. ﴿25 همانا خداوند شرم ندارد از اینکه به پشه‌‌ای یا کوچکتر از آن مثال بزند، کسانی که ایمان آورده‌اند می‌دانند که آن حق است و از جانب پروردگارشان است. و اما کسانی‌که کفر ورزیده‌اند می‌گویند: خداوند از این مثال چه قصدی داشته است؟، (خدا) با آن بسیاری را گمراه کرده و با آن بسیاری را هدایت می‌نماید و جز فاسقان را با آن گمراه نمی‌کند. ﴿26 آن کسانی‌که عهد خداوند را بعد از بستن آن می‌شکنند و آنچه را خداوند دستور به وصل کردن آن داده‌است قطع کرده و در زمین فساد می‌کنند، اینها زیان کارانند. ﴿27 چگونه به خداوند کفر می‌ورزید درحالیکه شما مرده بودید و شما را زنده گرداند، سپس شما را می‌میراند (و) باز شما را زنده می‌کند و سپس به‌سوی او برگردانده می‌شوید؟!. ﴿28 او خداوند ذاتی است که تمامی آنچه در زمین وجود دارد برایتان آفرید، سپس قصد آفرینش آسمانها را نمود و آن را هفت آسمان آفرید و او به هر چیزی دانا است. ﴿29

 

 

 

 

 

وَإِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٞ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَا وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَۖ قَالَ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٠ وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ فَقَالَ أَنۢبِ‍ُٔونِی بِأَسۡمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ٣١ قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ ٣٢ قَالَ یَٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡۖ فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونَ ٣٣ وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٣٤ وَقُلۡنَا یَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡکُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُکَ ٱلۡجَنَّةَ وَکُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَیۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٣٥ فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّیۡطَٰنُ عَنۡهَا فَأَخۡرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِۖ وَقُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِینٖ ٣٦ فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَیۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ ٣٧

 

 

 

 

 

 

و به یادآر آنگاه که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمین جانشینی می‌گمارم، (فرشتگان) گفتند: آیا در آن کسی را می‌گماری که در آن فساد می‌کند و خون‌ها را می‌ریزد، در حالی که ما ستایش و پاکی تو را بیان می‌داریم؟! گفت: من چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید. ﴿30 و همة اشیاء را به آدم آموخت سپس آن‌را بر فرشتگان عرضه داشت و فرمود: مرا از نام‌های این چیزها خبر دهید اگر راستگو هستید. ﴿31 فرشتگان گفتند: منزهی تو، ما نمی‌دانیم جز آنچه به ما آموخته‌ای، همانا تو دانا و حکیمی. ﴿32 خداوند فرمود: ای آدم! آنها را از نام‌های این چیزها خبر ده. و چون آن نام‌های اشیاء را برای آنان برشمرد، خداوند فرمود: آیا به شما نگفتم که من غیب آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و آنچه را آشکار می‌سازید و آنچه را پنهان می‌دارید، می‌دانم؟ ﴿33 و به یادآر آنگاه که به فرشتگاه گفتیم: برای آدم سجده کنید، پس همه فرشتگان سجده کردند به جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد. ﴿34 و به آدم گفتیم: تو و همسرت در بهشت سکونت گیر(ید)، واز نعمت‌های فراوان آن هر طور که می‌خواهید بخورید، اما به این درخت نزدیک نشوید، چه از ستمگران خواهید شد. ﴿35 پس شیطان موجب لغزش آنها گردید و از آنچه در آن بودند آنها را بیرون کرد، و ما به آنها گفتیم: فرود آیید، بعضی از شما دشمن بعضی دیگر خواهید برد، و برای مدتی برایتان در زمین مسکن و قرارگاه و کالایی خواهد بود که از آن بهره‌مند می‌شوید. ﴿36 سپس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت نمود، و (خداوند) توبه او را پذیرفت، همانا خداوند بسیار توبه‌پذیر و مهربان است. ﴿37

 

 

قُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ مِنۡهَا جَمِیعٗاۖ فَإِمَّا یَأۡتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدٗى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٣٨ وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٣٩ یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِیٓ أُوفِ بِعَهۡدِکُمۡ وَإِیَّٰیَ فَٱرۡهَبُونِ ٤٠ وَءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَکُمۡ وَلَا تَکُونُوٓاْ أَوَّلَ کَافِرِۢ بِهِۦۖ وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِی ثَمَنٗا قَلِیلٗا وَإِیَّٰیَ فَٱتَّقُونِ ٤١ وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَکۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٤٢ وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَٱرۡکَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَ ٤٣ ۞أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَکُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٤٤ وَٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِینَ ٤٥ ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَأَنَّهُمۡ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ ٤٦ یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَنِّی فَضَّلۡتُکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ ٤٧ وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا یُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ  ٤٨

 

 

 

 

 

 

 

گفتیم: همگی از آن (بهشت) پایین روید و چنانچه هدایتی از جانب من پیش شما آمد، کسانی که از راهنمایی من پیروی کنند نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه غمگین می‌گردند. ﴿38 و کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما را تکذیب کردند اینها اهل دوزخند و آنها برای همیشه در آن خواهند بود. ﴿39 ای بنی‌اسراییل! به یاد آورید نعمت من را که بر شما ارزانی داشتم، و به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم، و فقط از من بترسید. ﴿40 و به آنچه که من نازل کرده‌ام و تصدیق کنندة چیزی است که با شما است، ایمان بیاورید، و نخستین کافر به آن نباشید، و آیات مرا به بهای اندکی نفروشید، و فقط از من بترسید. ﴿41 و حق را با باطل نیامیزید و حق را کتمان نکنید در حالی که شما می‌دانید. ﴿42 و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید و با نمازگذاران نماز بخوانید. ﴿43 آیا مردم را به نیکوکاری امر کرده و خودتان را فراموش می‌کنید حال آنکه شما کتاب را می‌خوانید؟! آیا نمی‌اندیشید؟!. ﴿44 و از صبر و نماز یاری بجویید و به راستی که آن گران و دشوار آید جز بر فروتنان. ﴿45 آن کسانی که یقین دارند پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد و یقین دارند به‌سوی او باز می‌گردند. ﴿46 ای بنی‌اسرائیل! بیاد آورید نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتم و نیز اینکه شماره را بر جهانیان برتری دادم. ﴿47 و بترسید از روزی که کسی نمی‌تواند برای کسی کاری را انجام دهد، و از کسی شفاعتی پذیرفته نمی‌شود، و نه به جای او جایگزینی پذیرفته می‌شود، و نه یاری می‌شوند. ﴿48

 

وَإِذۡ نَجَّیۡنَٰکُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ یَسُومُونَکُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَکُمۡ وَیَسۡتَحۡیُونَ نِسَآءَکُمۡۚ وَفِی ذَٰلِکُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَظِیمٞ ٤٩ وَإِذۡ فَرَقۡنَا بِکُمُ ٱلۡبَحۡرَ فَأَنجَیۡنَٰکُمۡ وَأَغۡرَقۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ ٥٠ وَإِذۡ وَٰعَدۡنَا مُوسَىٰٓ أَرۡبَعِینَ لَیۡلَةٗ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ ٥١ ثُمَّ عَفَوۡنَا عَنکُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ ٥٢ وَإِذۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡفُرۡقَانَ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ ٥٣ وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ یَٰقَوۡمِ إِنَّکُمۡ ظَلَمۡتُمۡ أَنفُسَکُم بِٱتِّخَاذِکُمُ ٱلۡعِجۡلَ فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِکُمۡ فَٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ عِندَ بَارِئِکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ ٥٤ وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡکُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ ٥٥ ثُمَّ بَعَثۡنَٰکُم مِّنۢ بَعۡدِ مَوۡتِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ ٥٦ وَظَلَّلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡغَمَامَ وَأَنزَلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰۖ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡۚ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ ٥٧

 

 

 

 

 

 

و به یاد آورید هنگامی را که شما را از آل فرعون نجات دادیم که می‌چشاندند به شما عذابی سخت را، پسرانتان را می‌کشتند و زنانتان را زنده نگاه می‌داشتند و در این آزمایشی بزرگ از جانب پروردگارتان بود. ﴿49 و به یاد آورید هنگامی که دریا را برایتان شکافتیم و آل فرعون را غرق کردیم و شما نگاه می‌کردید. ﴿50 و به یاد آورید هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاشتیم سپس بعد از او گوساله را به عبادت گرفتید درحالیکه شما ستمکار بودید. ﴿51 سپس از شما درگذشتیم تا شکرگذار باشید.  ﴿52 و به یاد آورید که موسی را کتاب آسمانی و فرقان دادیم تا هدایت شوید. ﴿53 و هنگامی‌که موسی به قومش گفت: ای قوم من! شما با پرستش گوساله بر خود ستم کرده‌اید، بنابراین به درگاه آفریدگارتان توبه کنید، پس خودتان را بکشید، این نزد آفریدگارتان برایتان بهتر است، همانا او توبه‌پذیر و مهربان است. ﴿54 و هنگامی‌که شما گفتید: ای موسی! تا خداوند را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، پس صاعقه شما را فرا گرفت در حالیکه شما نگاه می‌کردید. ﴿55 سپس بعد از مرگتان شما را برانگیختیم تا سپاسگزار باشید. ﴿56 و ابر را بر شما سایه گستر کردیم و برایتان «مَنّ» و «سلوا» فرو فرستادیم، از خوراکیهای پاکیزه‌‌ای که به شما روزی داده‌ایم، بخورید، و بر ما ستم نکردند بلکه آنها بر خود ستم می‌کردند. ﴿57

 

 

 

 

 وَإِذۡ قُلۡنَا ٱدۡخُلُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةَ فَکُلُواْ مِنۡهَا حَیۡثُ شِئۡتُمۡ رَغَدٗا وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ نَّغۡفِرۡ لَکُمۡ خَطَٰیَٰکُمۡۚ وَسَنَزِیدُ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٥٨ فَبَدَّلَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوۡلًا غَیۡرَ ٱلَّذِی قِیلَ لَهُمۡ فَأَنزَلۡنَا عَلَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ ٥٩ ۞وَإِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ فَقُلۡنَا ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡحَجَرَۖ فَٱنفَجَرَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَیۡنٗاۖ قَدۡ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡۖ کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ مِن رِّزۡقِ ٱللَّهِ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ ٦٠ وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نَّصۡبِرَ عَلَىٰ طَعَامٖ وَٰحِدٖ فَٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُخۡرِجۡ لَنَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۢ بَقۡلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَاۖ قَالَ أَتَسۡتَبۡدِلُونَ ٱلَّذِی هُوَ أَدۡنَىٰ بِٱلَّذِی هُوَ خَیۡرٌۚ ٱهۡبِطُواْ مِصۡرٗا فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلۡتُمۡۗ وَضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَٱلۡمَسۡکَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِۗ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَانُواْ یَکۡفُرُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَیَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّۗ ذَٰلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعۡتَدُونَ ٦١

 

 

 

 

 

 

 

 

و به یاد آورید هنگامی را که گفتیم: وارد این شهر شوید و از هرکجای آن خواستید به خوشی و فراوانی بخورید و از دروازة آن با فروتنی وارد شوید و بگویید: خدایا گناهان ما را بیامرز، تا گناهان شما را بیامرزم و پاداش نیکوکاران را خواهیم افزود. ﴿58 پس ستمگران آن سخن را به سخن دیگری غیر از آنچه به آنان گفته شده بود تبدیل کردند. پس بر کسانی که ستم نمودند به سبب سرپیچی‌شان عذابی از آسمان فرو فرستادیم. ﴿59 و یاد کنید هنگامی را که موسی برای قومش آب خواست، پس ما گفتیم: با عصایت به آن سنگ بزن، آنگاه از آن دوازده چشمه روان شد به گونه‌‌ای که هر قبیله‌‌ای آبشخور خود را می‌دانست. بخورید و بیاشامید از روزی خدا، و همچون تباهکاران در زمین فساد و تباهی نکنید. ﴿60 و یاد کنید هنگامی را که گفتید: ای موسی! هرگز ما بر یک غذا و خوراک تاب نیاوریم، پس، از پروردگارت بخواه تا از آنچه زمین می‌رویاند از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برایمان بیرون بیاورد. گفت: آیا چیزی را که پست‌تر است جانشین چیزی می‌کنید که بهتر است؟! به شهری فرود آیید که آنچه می‌خواهید در آنجا برایتان فراهم است. ومُهرخواری و فقر بر آنها زده شد و سزاوار خشم خداوند گردیدند. این بدان علت بود که آنها به آیات خداوند کفر می‌ورزیدند، و پیامبران را به ناحق می‌کشتند، این بدان خاطر بود که آنها سرپیچی می‌کردند، و دست به تجاوز و تعدی می‌زدند. ﴿61

 

 

 

 

 

إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَادُواْ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلصَّٰبِ‍ِٔینَ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٦٢ وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ٦٣ ثُمَّ تَوَلَّیۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَۖ فَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَکُنتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٦٤ وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلَّذِینَ ٱعۡتَدَوۡاْ مِنکُمۡ فِی ٱلسَّبۡتِ فَقُلۡنَا لَهُمۡ کُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔینَ ٦٥ فَجَعَلۡنَٰهَا نَکَٰلٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهَا وَمَا خَلۡفَهَا وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِینَ ٦٦ وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوٗاۖ قَالَ أَعُوذُ بِٱللَّهِ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ ٦٧ قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا فَارِضٞ وَلَا بِکۡرٌ عَوَانُۢ بَیۡنَ ذَٰلِکَۖ فَٱفۡعَلُواْ مَا تُؤۡمَرُونَ ٦٨ قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوۡنُهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ صَفۡرَآءُ فَاقِعٞ لَّوۡنُهَا تَسُرُّ ٱلنَّٰظِرِینَ ٦٩

 

 

 

 

 

 

 

 

بی‌گمان کسانی‌که ایمان آورده‌اند «مسلمین» و کسانی‌که یهودی و صابئی و نصرانی بوده‌اند هر کس که به خدا و روز قیامت ایمان داشته و کردار شایسته انجام داده اجرشان نزد پروردگارشان است، نه ترسی بر آنها است و نه غمگین می‌گردند. ﴿62 و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر فرازتان برافراشتیم، آنچه را که به شما داده‌ایم یا جهد و جدیت بگیرید و به یاد آورید آنچه را که در آن است تا پرهیزگار شوید. ﴿63 سپس از آن روی گرداندید، و اگر فضل و رحمت خدا نبود از زیانکاران بودید. ﴿64 و البته کسانی را از خودتان که روز شنبه تجاوز کردند خوب شناختید، پس ما به آنها گفتیم: بوزینگانِ خوار باشید. ﴿65 پس آن‌را عبرتی برای حاضران و آیندگان و پندی برای پرهیزگاران قرار دادیم. ﴿66 و به یاد آورید هنگامی که موسی به قومش گفت: همانا خداوند به شما دستور می‌دهد تا گاوی را سر ببرید، گفتند: آیا ما را مسخره می‌کنی؟ گفت: پناه می‌برم به خدا از اینکه از نادانان باشم. ﴿67 گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما روشن کند آن چگونه است؟، گفت: او می‌گوید آن گاوی است نه پیر و نه جوان بلک میان آن دو است. پس آنچه به شما فرمان داده می‌شود، انجام دهید. ﴿68 گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما روشن کند رنگ آن چگونه است؟، گفت:او می‌فرماید: آن گاوی است زرد رنگ که نگاه کنندگان را شاد می‌کند. ﴿69

 

 

قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ ٱلۡبَقَرَ تَشَٰبَهَ عَلَیۡنَا وَإِنَّآ إِن شَآءَ ٱللَّهُ لَمُهۡتَدُونَ ٧٠ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا ذَلُولٞ تُثِیرُ ٱلۡأَرۡضَ وَلَا تَسۡقِی ٱلۡحَرۡثَ مُسَلَّمَةٞ لَّا شِیَةَ فِیهَاۚ قَالُواْ ٱلۡـَٰٔنَ جِئۡتَ بِٱلۡحَقِّۚ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُواْ یَفۡعَلُونَ ٧١ وَإِذۡ قَتَلۡتُمۡ نَفۡسٗا فَٱدَّٰرَٰٔتُمۡ فِیهَاۖ وَٱللَّهُ مُخۡرِجٞ مَّا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونَ ٧٢ فَقُلۡنَا ٱضۡرِبُوهُ بِبَعۡضِهَاۚ کَذَٰلِکَ یُحۡیِ ٱللَّهُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَیُرِیکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ ٧٣ ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُکُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ فَهِیَ کَٱلۡحِجَارَةِ أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗۚ وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡیَةِ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ٧٤ ۞أَفَتَطۡمَعُونَ أَن یُؤۡمِنُواْ لَکُمۡ وَقَدۡ کَانَ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۡ یَسۡمَعُونَ کَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ ٧٥ وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ قَالُوٓاْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمۡ لِیُحَآجُّوکُم بِهِۦ عِندَ رَبِّکُمۡۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٧٦

 

 

 

 

 

 

 

گفتند: پروردگارت را برای ما فراخوان تا برای ما بیان کند که آن چگونه است، همانا گاو بر ما مشتبه شده است و ما اگر خدا بخواهد راه خواهیم برد. ﴿70 گفت: او می‌فرماید: آن گاوی است که نه رام است زمین را شخم بزند، و نه آبیاری کند کشتزار را، بی‌نقص و یک رنگ است. گفتند: اکنون حقیقت را بیان داشتی، پس آن را سر بریدند و نزدیک بود این کار را نکنند. ﴿71 و به یاد آورید هنگامی‌که کسی را کشتید و در آن اختلاف کردید و خداوند بیرون آورنده است آنچه را پنهان می‌کردید. ﴿72 پس گفتیم: پاره‌‌ای از آن (ماده گاو) را به آن (کشته) بزنید. خداوند اینچنین مردگان را زنده می‌گرداندو نشانه‌های روشن (دالّ بر قدرت) خویش را به شما می‌نمایاند، باشد که تعقل ورزید. ﴿73 پس از آن، دلهای شما سخت شد، همچون سنگ یا سخت‌تر (از سنگ). و پاره‌‌ای از سنگ‌هاست که از آن نهرها می‌جوشد، و پاره‌ای از آنها است که می‌شکافد و آب از آن بیرون می‌آید، و پاره‌‌ای از آنها است که از ترس خدا فرو می‌ریزد، و خدا از آنچه می‌کنید غافل نیست. ﴿74 پس آیا طمع دارید که یهودیان به شما ایمان آورند حال آنکه گروهی از ایشان کلام خدا را می‌شنوند. سپس آن را پس از فهمیدن، آگاهانه دگرگون می‌کنند؟!. ﴿75 وهرگاه با مؤمنان روبرو شوند، گویند: ایمان آورده‌ایم و چون با همدیگر تنها شوند، گویند: آیا آنچه را خدا برایتان آشکار کرده است با آنان در میان می‌گذارید تا در پیشگاه خداوند با آن بر شما حجت آورند، آیا نمی‌اندیشید؟!. ﴿76

 

 أَوَ لَا یَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَ ٧٧ وَمِنۡهُمۡ أُمِّیُّونَ لَا یَعۡلَمُونَ ٱلۡکِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِیَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا یَظُنُّونَ ٧٨ فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ یَکۡتُبُونَ ٱلۡکِتَٰبَ بِأَیۡدِیهِمۡ ثُمَّ یَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِیَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلٗاۖ فَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتۡ أَیۡدِیهِمۡ وَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا یَکۡسِبُونَ ٧٩ وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَیَّامٗا مَّعۡدُودَةٗۚ قُلۡ أَتَّخَذۡتُمۡ عِندَ ٱللَّهِ عَهۡدٗا فَلَن یُخۡلِفَ ٱللَّهُ عَهۡدَهُۥٓۖ أَمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٨٠ بَلَىٰۚ مَن کَسَبَ سَیِّئَةٗ وَأَحَٰطَتۡ بِهِۦ خَطِیٓ‍َٔتُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٨١ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٨٢ وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ لَا تَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَانٗا وَذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ ثُمَّ تَوَلَّیۡتُمۡ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنکُمۡ وَأَنتُم مُّعۡرِضُونَ ٨٣

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آیا نمی‌دانند که خداوند می‌داند آنچه را پنهان می‌کنند و آنچه را آشکار می‌کنند؟. ﴿77 و دسته‌‌ای از آنان افراد بی‌سوادی هستند که از کتاب جز تلاوت (آن) نمی‌دانند و تنها به پندارشان دل بسته‌اند. ﴿78 پس وای برکسانی که کتاب را با دست‌های خود می‌نویسند سپس می‌گویند: این از جانب خداست، تا آن را به بهای اندکی بفروشند، پس وای برآنها چه چیزهایی را با دست‌های خود نوشته و وای بر آنان چه چیزی را بدست می‌آورند. ﴿79 و گویند: آتش جهنم جز چند روزی به ما نمی‌رسد. بگو: آیا از خدا پیمانی گرفته‌اید که خدا خلاف وعده نخواهد کرد یا اینکه بر خداوند چیزهایی می‌گویید که نمی‌دانید؟. ﴿80 آری! هرکس کار بدی انجام دهد و گناهش او را احاطه کند پس اینها باران دوزخند و آنان در آن جاودانه خواهند بود. ﴿81 و کسانی‌که ایمان آوردند و کار شایسته انجام دادند ایشان یاران بهشت‌اند و در آن برای همیشه خواهند بود. ﴿82 و به یاد آورید هنگامی را که از بنی‌اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا کسی را نپرستید و با پدر و مادر خود و خویشاوندان و یتیمان و بیچارگان به نیکی رفتار کنید و به مردم نیک بگویید و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید، سپس جز تعداد اندکی از شما همه روی گرداندید و سرپیچی کردید. ﴿83

 

 

 

 

 

 

 وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ لَا تَسۡفِکُونَ دِمَآءَکُمۡ وَلَا تُخۡرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ ثُمَّ أَقۡرَرۡتُمۡ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ ٨٤ ثُمَّ أَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تَقۡتُلُونَ أَنفُسَکُمۡ وَتُخۡرِجُونَ فَرِیقٗا مِّنکُم مِّن دِیَٰرِهِمۡ تَظَٰهَرُونَ عَلَیۡهِم بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَإِن یَأۡتُوکُمۡ أُسَٰرَىٰ تُفَٰدُوهُمۡ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیۡکُمۡ إِخۡرَاجُهُمۡۚ أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡکِتَٰبِ وَتَکۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن یَفۡعَلُ ذَٰلِکَ مِنکُمۡ إِلَّا خِزۡیٞ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ٨٥  أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا بِٱلۡأٓخِرَةِۖ فَلَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ ٨٦ وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَقَفَّیۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ بِٱلرُّسُلِۖ وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ أَفَکُلَّمَا جَآءَکُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُکُمُ ٱسۡتَکۡبَرۡتُمۡ فَفَرِیقٗا کَذَّبۡتُمۡ وَفَرِیقٗا تَقۡتُلُونَ ٨٧ وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَل لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِکُفۡرِهِمۡ فَقَلِیلٗا مَّا یُؤۡمِنُونَ ٨٨

 

 

 

 

 

 

 

 

و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و یکدیگر را از سر زمینتان بیرون نکنید سپس اقرار کردید، و خود گواهید. ﴿84 سپس این شما هستید که یکدیگر را می‌کشید و گروهی از خودتان را از سرزمین و خانه‌هایشان بیرون می‌کنید و علیه آنها به گناه و دشمنی همدست می‌شوید. و اگر به اسارت پیش شما بیایند فدیه می‌دهید و آنان را آزاد می‌کنید حال آنکه بیرون کردن آنها بر شما حرام است. آیا به قسمتی از کتاب ایمان می‌آورید و به قسمتی کفر می‌ورزید؟ برای کسی از شما که در دنیا چنین کند جز خواری و رسوایی نیست و روز قیامت به سخت‌ترین شکنجه و عذاب برگردانده می‌شوند، و خداوند از آنچه انجام می‌دهید غافل نیست. ﴿85 اینان همان کسانی هستند که زندگی دنیا را به بهای آخرت خریدند پس عذاب آنان تخفیف نمی‌یابد و یاری نخواهند شد. ﴿86 و به موسی کتاب دادیم و در پی او پیامبرانی را فرستادیم، و به عیسی پسر مریم معجزات و دلایل روشنی دادیم و او را به وسیلة روح القدس نیرو بخشیدیم، آیا هرگاه پیامبری پیش شما (احکامی) به خلاف میل و آرزویتان آورد سرکشی کردید، آنگاه گروهی را تکذیب و دروغگو قرار دادید و گروهی را کشتید؟. ﴿87 و گفتند: دل‌های ما در پرده است، بلکه خداوند آنها را به سبب کفرشان لعنت کرده است، پس بسیار کم ایمان می‌آورند ﴿88

 

 

 

 

 

وَلَمَّا جَآءَهُمۡ کِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَکَانُواْ مِن قَبۡلُ یَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ ٨٩ بِئۡسَمَا ٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡ أَن یَکۡفُرُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بَغۡیًا أَن یُنَزِّلَ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ فَبَآءُو بِغَضَبٍ عَلَىٰ غَضَبٖۚ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٞ مُّهِینٞ ٩٠ وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ نُؤۡمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا وَیَکۡفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُۥ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَهُمۡۗ قُلۡ فَلِمَ تَقۡتُلُونَ أَنۢبِیَآءَ ٱللَّهِ مِن قَبۡلُ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ ٩١ ۞وَلَقَدۡ جَآءَکُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ ٩٢ وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱسۡمَعُواْۖ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَعَصَیۡنَا وَأُشۡرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡعِجۡلَ بِکُفۡرِهِمۡۚ قُلۡ بِئۡسَمَا یَأۡمُرُکُم بِهِۦٓ إِیمَٰنُکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ ٩٣

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و آنگاه که کتابی از جانب خدا پیش آنها آمد که تصدیق کنندة کتابی بود که با خود داشتند و حال آنکه پیش از آن بر کافران یاری می‌جستند، پس وقتی پیش آنها آمد، آنچه را که از قبل شناخته بودند انکار کردند، پس لعنت خدا بر کافران باد. ﴿89 خود را به بد چیزی فروختند، و آنچه را خداوند فرو فرستاده بود از روی حسد انکار کردند، (و این بدان خاطر بود که می‌گفتند:) چرا خداوند فضل خود را بر هرکس که بخواهد فرو می‌فرستد؟ پس خشم خدا یکی پس از دیگری آنها را فرا گرفت و برای کافران عذاب خوارکننده‌‌ای است. ﴿90 و هنگامی‌که به آنها گفته شد: به آنچه خدا فرو فرستاده است ایمان بیاورید، گفتند: به آنچه بر ما فرو فرستاده شده است ایمان می‌آوریم، و به غیر آن کفر می‌ورزند، حال آنکه آن (چه خداوند بر پیامبر اسلام نازل کرده است) حق، و تصدیق کنندة چیزی است که با خود دارند. بگو: پس چرا پیش از این پیامبران خدا را می‌کشتید، اگر مومن هستید؟!. ﴿91 و همانا موسی با معجزات روشن پیش شما آمد، سپس بعد از او گوساله را پرستیدید، در حالی که ستمکار بودید. ﴿92 و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر بالای سرتان نگاه داشتیم. آنچه را به شما داده‌ایم محکم بگیرید و گوش فرا دهید. گفتند: شنیدیم و نافرمانی کردیم و به سبب کفرشان دل‌هایشان با محبت گوساله آبیاری شده بود. بگو: ایمانتان شما را به بد چیزی دستور می‌دهد اگر مؤمن هستید. ﴿93

 

 

 

  قُلۡ إِن کَانَتۡ لَکُمُ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ ٱللَّهِ خَالِصَةٗ مِّن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ٩٤ وَلَن یَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ ٩٥ وَلَتَجِدَنَّهُمۡ أَحۡرَصَ ٱلنَّاسِ عَلَىٰ حَیَوٰةٖ وَمِنَ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْۚ یَوَدُّ أَحَدُهُمۡ لَوۡ یُعَمَّرُ أَلۡفَ سَنَةٖ وَمَا هُوَ بِمُزَحۡزِحِهِۦ مِنَ ٱلۡعَذَابِ أَن یُعَمَّرَۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِمَا یَعۡمَلُونَ ٩٦ قُلۡ مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّـجِبۡرِیلَ فَإِنَّهُۥ نَزَّلَهُۥ عَلَىٰ قَلۡبِکَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَهُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ ٩٧ مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِیلَ وَمِیکَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡکَٰفِرِینَ ٩٨ وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖۖ وَمَا یَکۡفُرُ بِهَآ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقُونَ ٩٩ أَوَ کُلَّمَا عَٰهَدُواْ عَهۡدٗا نَّبَذَهُۥ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ ١٠٠ وَلَمَّا جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ نَبَذَ فَرِیقٞ مِّنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ کِتَٰبَ ٱللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ کَأَنَّهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ ١٠١

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بگو: اگر سرای آخرت (بهشت) نزد خداوند فقط مخصوص شما است نه دیگر مردمان، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می‌گویید. ﴿94 ولی آنان به سبب آنچه پیش از خود فرستاده‌اند هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد، و خداوند به حال ستمکاران دانا است. ﴿95 و آنها را حریص‌ترین مردم بر زندگی دنیا خواهی یافت، حتی حریص‌تر از مشرکین، هر یک از آنان دوست دارد که هزار سال عمر کند، با اینکه اگر چنین عمری به وی داده شود او را از عذاب نجات نمی‌دهد و خداوند به آنچه می‌کنند بینا است. ﴿96 بگو: هرکس که دشمن جبرییل باشد، همانا او قرآن را به اذن خداوند بر قلب تو نازل کرده است، قرآنی که کتاب‌هایش پیش از آن را تصدیق می‌نماید و برای مؤمنان هدایت و بشارت است. ﴿97 هرکس که دشمن خدا و فرشتگان و پیامبران و جبرییل و میکاییل باشد پس همانا خداوند دشمن کافران است. ﴿98 و به راستی آیات روشنی را به‌سوی تو فرو فرستادیم که جز فاسقان کسی به آن کفر نمی‌ورزد. ﴿99 مگر نه این بود که هرگاه پیمانی بستند گروهی از آنان را دور انداختند؟ بلکه بیشتر آنها ایمان ندارند. ﴿100 و زمانی که پیامبری از جانب خداوند نزد آنها آمد که تصدیق‌ کنندة چیزی بود که با خود داشتند، گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سرشان انداختند گویی (از آن هیچ) نمی‌دانند. ﴿101

 

 

 

 

وَٱتَّبَعُواْ مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّیَٰطِینُ عَلَىٰ مُلۡکِ سُلَیۡمَٰنَۖ وَمَا کَفَرَ سُلَیۡمَٰنُ وَلَٰکِنَّ ٱلشَّیَٰطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَکَیۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ یَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَکۡفُرۡۖ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ ١٠٢ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَمَثُوبَةٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ خَیۡرٞۚ لَّوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ ١٠٣ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَٰعِنَا وَقُولُواْ ٱنظُرۡنَا وَٱسۡمَعُواْۗ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٞ ١٠٤ مَّا یَوَدُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ وَلَا ٱلۡمُشۡرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ خَیۡرٖ مِّن رَّبِّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ ١٠٥

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و پیروی کردند از آنچه شیاطین درباره‌ی فرمانروایی سلیمان ساخته و پرداخته می‌کردند، و سلیمان کفر نورزید، (و سحر و جادو نیاموخت) بلکه شیاطین کفر ورزیدند که به مردم جادو می‌آموختند و (نیز از) آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل نازل شده بود پیروی می‌کردند. و این دو هیچ کسی را چیزی نمی‌آموختند مگر آنکه می‌گفتند: ما وسیلة آزمایش شما هستیم، پس کافر نشو. و مردم از آنان چیزی می‌آموختند که با آن بین مرد و همسرش جدایی می‌افکندند و آنان به کسی زیانی نمی‌رساندند مگر به اذن خداوند و چیزی را می‌آموختند که به آنها زیان می‌رساند و به آنها سودی نمی‌بخشید. و به خوبی می‌دانستند که هرکس خریدار آن باشد در آخرت بهره‌‌ای ندارد، و بد چیزی را به جان خریده‌اند اگر می‌دانستند. ﴿102 و اگر آنان ایمان می‌آوردند و پرهیزگاری می‌کردند پاداش خداوند بهتر است اگر می‌دانستند. ﴿103 ای کسانی که ایمان آورده‌اید! مگویید؟ «رَعِنَا» و بگویید: «انظُرنَا» و گوش فرا دهید، و برای کافران عذاب دردناکی است. ﴿104 کافرانِ اهل کتاب و مشرکین دوست ندارند که خیری از جانب پروردگارتان بر شما نازل شود، و خداوند هرکسی را که بخواهد به رحمت خویش اختصاص می‌دهد و خداوند دارای فضل بزرگ است. ﴿105

 

 

 

 

 

۞مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَایَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَیۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ ١٠٦ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ ١٠٧ أَمۡ تُرِیدُونَ أَن تَسۡ‍َٔلُواْ رَسُولَکُمۡ کَمَا سُئِلَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۗ وَمَن یَتَبَدَّلِ ٱلۡکُفۡرَ بِٱلۡإِیمَٰنِ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ ١٠٨ وَدَّ کَثِیرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَوۡ یَرُدُّونَکُم مِّنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِکُمۡ کُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ یَأۡتِیَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ ١٠٩ وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ ١١٠ وَقَالُواْ لَن یَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن کَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡکَ أَمَانِیُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ١١١ بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ١١٢

 

 

 

 

 

 

 

 

هر آیه‌ای را که نسخ کنیم یا آن را فراموش گردانیم بهتر از آن یا همسان آن را می‌آوریم، آیا نمی‌دانی که خداوند بر هر چیزی توانا است؟!. ﴿106 آیا نمی‌دانی که پادشاهی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و شما جز او سرور و یاوری ندارید؟!. ﴿107 آیا می‌خواهید از پیامبرتان همان را بخواهید که پیش از او از موسی درخواست شد؟ و هرکسی کفر را جانشین ایمان گرداند به راستی که از راه راست گمراه شده است. ﴿108 بسیاری از اهل کتاب پس از اینکه حق برایشان روشن گردید به خاطر حسدی که در دل دارند، دوست دارند که شما پس از ایمان آوردنتان کافر شوید، پس گذشت و چشم‌پوشی کنید تا خداوند فرمان خود را به میان آورد. همانا خداوند بر هر چیزی توانا است. ﴿109 و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید، و آنچه شما از خوبی و خیر برای خودتان پیش می‌فرستید آن را نزد خداوند خواهید یافت. همانا خداوند به آنچه می‌کنید بینا است. ﴿110 و گفتند: هرگز وارد بهشت نمی‌شود مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد. این آرزوی آنهاست. بگو: اگر راست می‌گویید دلیل‌تان را بیاورید. ﴿111 آری! هرکس که مخلصانه روی به خدا کند و نیکوکار باشد پاداش او نزد پروردگارش است، و نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می‌گردند. ﴿112

 

 

 

 

 

 

 وَقَالَتِ ٱلۡیَهُودُ لَیۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَیۡسَتِ ٱلۡیَهُودُ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَهُمۡ یَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۗ کَذَٰلِکَ قَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡۚ فَٱللَّهُ یَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ ١١٣ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ أَن یُذۡکَرَ فِیهَا ٱسۡمُهُۥ وَسَعَىٰ فِی خَرَابِهَآۚ أُوْلَٰٓئِکَ مَا کَانَ لَهُمۡ أَن یَدۡخُلُوهَآ إِلَّا خَآئِفِینَۚ لَهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا خِزۡیٞ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٞ ١١٤ وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَیۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ ١١٥ وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ بَل لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ کُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ ١١٦ بَدِیعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ ١١٧ وَقَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ لَوۡلَا یُکَلِّمُنَا ٱللَّهُ أَوۡ تَأۡتِینَآ َایَةٞۗ کَذَٰلِکَ قَالَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِم مِّثۡلَ قَوۡلِهِمۡۘ َشَٰبَهَتۡ قُلُوبُهُمۡۗ قَدۡ بَیَّنَّا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یُوقِنُونَ ١١٨ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ بَشِیرٗا وَنَذِیرٗاۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُ عَنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَحِیمِ ١١٩

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 و یهودیان گفتند: نصارا بر حق نیستند، و نصارا گفتند: یهودیان بر حق نیستند، در حالیکه آنها کتاب را می‌خوانند، همچنین کسانی که نمی‌دانند سخنی مانند سخن آنها گفتند، پس خداوند روز قیامت میان آنها در آنچه اختلاف می‌کردند داوری می‌کند. ﴿113 و کیست ستمگرتر از کسی که نگذارد در مسجد خدا نام او برده شود و در ویرانی آن بکوشد؟ آنان را نسزد که وارد آن شوند مگر اینکه ترسان باشند، خواری و رسوایی در دنیا برای آنها است و در آخرت عذاب بزرگی در پیش دارند. ﴿114 مشرق و مغرب از آن خدا است، پس به هر طرف که رو کنید روی خدا آنجا است، همانا خداوند گشایشگر و دانا است. ﴿115 و گفتند: خداوند فرزندی را برگزیده است، پاک است او بلکه آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست، و همه فرمانبردار او هستند. ﴿116 پدید آورندة آسمان‌ها و زمین است، وهرگاه فرمان چیزی را صادر کند به آن می‌گوید: «باش»، پس می‌شود. ﴿117 و کسانی‌که نمی‌دانند، گفتند: چرا خداوند با ما سخن نمی‌گوید یا آیة روشنی برای ما نمی‌فرستد؟، کسانی که پیش از آنها بودند مانند سخن آنها گفتند، دل و درونشان همسان است. به راستی که آیات را برای قومی روشن ساخته‌ایم که یقین دارند. ﴿118 همانا تو را به حق مژده دهنده و بیم دهنده فرستاده‌ایم، و دربارة یاران جهنم از تو پرسشی نخواهد شد. ﴿119 

 

 

 

 

 

وَلَن تَرۡضَىٰ عَنکَ ٱلۡیَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِی جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ ١٢٠ ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ یُؤۡمِنُونَ بِهِۦۗ وَمَن یَکۡفُرۡ بِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ١٢١ یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَنِّی فَضَّلۡتُکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٢٢ وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا تَنفَعُهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ ١٢٣ ۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ رَبُّهُۥ بِکَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِیۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهۡدِی ٱلظَّٰلِمِینَ ١٢٤ وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَیۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡعَٰکِفِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ ١٢٥ وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُم بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ قَالَ وَمَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُۥ قَلِیلٗا ثُمَّ أَضۡطَرُّهُۥٓ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ ١٢٦

 

 

 

 

 

و یهودیان و نصارا هرگز از تو خشنود نخواهند شد مگر اینکه از دینشان پیروی کنی. بگو: همانا هدایت خداوند هدایت حقیقی است. و اگر از خواست‌ها و آرزوهایشان پیروی کنی پس از اینکه علم و آگاهی یافته‌ای، هیچ سرپرست و یاوری از جانب خدا برایت نخواهد بود. ﴿120 از کسانی‌که کتاب را به آنها داده‌ایم آن‌گونه که حق خواندنش است آن را می‌خوانند، ایشان به آن ایمان می‌آورند و هرکس به آن کفر ورزد آنان زیانکارانند. ﴿121 ای بنی‌اسراییل! یاد کنید نعمت مرا که به شما ارزانی داشتم و اینکه شما را بر جهانیان برتری دادم. ﴿122 و بترسید از روزی که از دست کسی برای کسی کاری ساخته نیست و بدلی از آن پذیرفته نمی‌شود و شفاعت به او سودی نمی‌رساند، و نه آنها یاری خواهند شد. ﴿123 و هنگامی که ابراهیم را پروردگارش با کلماتی چند بیاموزد و آن را به طور کامل انجام داد. خداوند فرمود: تو را پیشوای مردم قرار می‌دهم، گفت: و از دودمان من؟، فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد. ﴿124 و باز یاد آورید وقتی که خانه کعبه را بازگشت‌گاه و مأوای امنی برای مردم قرار دادیم. و از مقام ابراهیم نماز گاهی برگیرید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم تا خانة مرا برای طواف کنندگان و معتکفین و رکوع کنندگان و سجده‌کنندگان پاکیزه گردانید. ﴿125و چون ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را شهر امن بگردان و از اهلش هر آن کس که به خدا و روز آخرت ایمان آورد از میوه‌ها به او روزی ببخش. خداوند فرمود: و هرکس که کفر ورزد او را مدت اندکی بهره‌مند می‌گردانم سپس او را به عذاب آتش ناچار می‌سازم که بد سرانجامی است. ﴿126

وَإِذۡ یَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَیۡتِ وَإِسۡمَٰعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ ١٢٧ رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَیۡنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ ١٢٨ رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُزَکِّیهِمۡۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ١٢٩ وَمَن یَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَیۡنَٰهُ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ ١٣٠ إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٣١ وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ بَنِیهِ وَیَعۡقُوبُ یَٰبَنِیَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَکُمُ ٱلدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٣٢ أَمۡ کُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ یَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِیۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَکَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِکَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٣ تِلۡکَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٣٤

 

 

 

 

 

 

 

و به یاد آور هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانة کعبه را بالا بردند و (گفتند:) پروردگارا! از ما بپذیر، همانا تو شنوا و دانایی. ﴿127 پروردگارا! چنان کن که ما دو نفر فرمانبردار تو باشیم و از فرزندان ما ملتی فرمانبردار پدید آور و به ما طرز عبادتمان را نشان بده و توبة ما را بپذیر، همانا تو توبه‌پذیر و مهربانی. ﴿128 پروردگارا! در میان آنها پیامبری مبعوث فرما که آیات تو را برای آنان تلاوت کند و کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد و آنان را پاکیزه نماید، بی‌گمان تو عزیز و حکیمی. ﴿129 و چه کسی از آیین ابراهیم روی بر می‌تابد، مگر آن کس که خویشتن را خوار دانسته و نشناسد؟! و به راستی او را در دنیا برگزیدیم و او در آخرت از شایستگان است. ﴿130 آنگاه که پروردگارش به او فرمود: فرمانبر باشد، گفت: فرمانبرِ پروردگار جهانیانم. ﴿131 و ابراهیم و یعقوب فرزندانشان را بدان سفارش کردند که ای فرزندان! خداوند دین را برایتان برگزیده است پس شما نباید بمیرید مگر در حال مسلمانی. ﴿132 آیا شما حاضر بودید وقتی که مرگ یعقوب فرا رسید آنگاه که به فرزندانش گفت: پس از من چه چیزی را می‌پرستید؟، گفتند: معبودت را، و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می‌پرستیم که معبودی یگانه است و ما فرمانبردار او هستیم. ﴿133 آن جماعت را روزگار به سرآمد، برای آنان است آنچه کرده‌اند و برای شما است آنچه کرده‌اید، و شما از آنچه آنان می‌کرده‌اند باز خواست نمی‌شوید. ﴿134

 

 

 

وَقَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ تَهۡتَدُواْۗ قُلۡ بَلۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ حَنِیفٗاۖ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ ١٣٥ قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَآ أُوتِیَ ٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٦ فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِی شِقَاقٖۖ فَسَیَکۡفِیکَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ ١٣٧ صِبۡغَةَ ٱللَّهِ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗۖ وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَ ١٣٨ قُلۡ أَتُحَآجُّونَنَا فِی ٱللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّکُمۡ وَلَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَکُمۡ أَعۡمَٰلُکُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُخۡلِصُونَ ١٣٩ أَمۡ تَقُولُونَ إِنَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطَ کَانُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ١٤٠ تِلۡکَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ٤١

 

 

 

 

 

 

 

 

و (اهل کتاب) گفتند: یهودی یا نصرانی باشید تا هدایت یابید، بگو: بلکه آیین ابراهیم (را انتخاب می‌کنم) که موحد و یکتاپرست بود و از مشرکان نبود. ﴿135 بگویید: ایمان آوردیم به خدا و به آنچه برای ما فرستاده شده و آنچه برای ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان یعقوب نازل گشته، و آنچه به موسی و عیسی داده شده، و به آنچه پیامبران از جانب پروردگارشان دریافت کرده‌اند، و میان هیچ یک از آنان فرق نمی‌گذاریم و ما فرمانبردار او هستیم. ﴿136 پس اگر به آنچه شما بدان ایمان آورده‌اید ایمان آوردند بی‌گمان هدایت شده‌اند و اگر روی برتافتند پس همانا آنان در ستیزند و خدا تو را بسنده است و او شنوا و دانا است. ﴿137  رنگ خدایی، و چه کسی از خدا زیباتر بیاراید؟ و ما پرستندگان او هستیم. ﴿138 بگو: آیا دربارة خدا با ما به مجادله می‌پردازید حال آنکه او پروردگار ما و پروردگار شما بوده و کردار ما از آن ما است و کردار شما از آن شما است؟ و ما برای او اخلاص می‌ورزیم؟!. ﴿139 آیا می‌گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و سباط (نوادگان یعقوب) یهودی و یا نصارا بوده‌اند؟ بگو: شما داناترید یا خدا؟، و کیست ستمگرتر از کسی که شهادتی را که از جانب خدا نزد او است کتمان کند؟، و خداوند از آنچه می‌کنید غافل نیست. ﴿140 آنان قومی بودند که روزگار را سپری کردند و برای آنان است آنچه که انجام داده‌اند، و برای شما است آنچه که کرده‌اید و دربارة آنچه آنها می‌کرده‌اند باز خواست نمی‌شوید. ﴿141

 

 

۞سَیَقُولُ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَ ٱلنَّاسِ مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِی کَانُواْ عَلَیۡهَاۚ قُل لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ١٤٢ وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَیَکُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَیۡکُمۡ شَهِیدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِی کُنتَ عَلَیۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن یَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِۚ وَإِن کَانَتۡ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَٰنَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ ١٤٣ قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِکَ فِی ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥۗ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ لَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا یَعۡمَلُونَ ١٤٤ وَلَئِنۡ أَتَیۡتَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ بِکُلِّ ءَایَةٖ مَّا تَبِعُواْ قِبۡلَتَکَۚ وَمَآ أَنتَ بِتَابِعٖ قِبۡلَتَهُمۡۚ وَمَا بَعۡضُهُم بِتَابِعٖ قِبۡلَةَ بَعۡضٖۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ إِنَّکَ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ١٤٥

 

 

 

 

 

 

 

مردمان بی‌خرد می‌گویند: چه چیز ایشان را از قبله‌اشان که بر آن بودند برگرداند؟، بگو: مشرق و مغرب برای خدا است، هرکسی را که بخواهد به راه راست هدایت می‌نماید. ﴿142 و اینگونه شما را امتی میانه و معتدل گردانیدیم تا گواهان ِ بر مردم باشید و پیامبر (نیز) بر شما گواه باشد. و ما قبله‌ای را که بر آن بودی قبله قرار ندادیم مگر برای اینکه بدانیم چه کسی از پیامبر پیروی می‌کند و چه کسی به عقب بر می‌گردد، وگرچه آن بسی دشوار است مگر بر کسانی که خداوند آنان را هدایت نموده، و خداوند ایمانتان را ضایع نمی‌گرداند، همانا خداوند نسبت به مردم رئوف و مهربان است. ﴿143 ما روی‌گرداندن تو را به‌سوی آسمان می‌بینیم، پس تو را به‌سوی قبله‌ای متوجه می‌سازیم که از آن خوشنود خواهی شد، پس به‌سوی مسجدالحرام روی بگردان و هرکجا که بودید روی خود را بدان سو بگردانید و همانا کسانی که کتاب را داده شده‌اند، می‌دانند که آن حق و از جانب پروردگارشان است و خداوند از آنچه می‌کنند بی‌خبر نیست. ﴿144  واگر برای کسانی‌که کتاب به ایشان داده شده است هر دلیل و برهانی بیاوری از قبلة تو پیروی نمی‌کنند، و نه تو از قبلة آنها پیروی خواهی کرد و نه برخی از قبلة برخی پیروی می‌نمایند، و اگر پس از آگاهی و علمی که تو را حاصل آمده است از خواسته‌هایشان پیروی کنی همانا آن وقت از ستمکاران خواهی بود. ﴿145

 

 

 

 

 ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَعۡرِفُونَهُۥ کَمَا یَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ وَإِنَّ فَرِیقٗا مِّنۡهُمۡ لَیَکۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ ١٤٦ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَ ١٤٧ وَلِکُلّٖ وِجۡهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَاۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ أَیۡنَ مَا تَکُونُواْ یَأۡتِ بِکُمُ ٱللَّهُ جَمِیعًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ ١٤٨ وَمِنۡ حَیۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ١٤٩ وَمِنۡ حَیۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیۡکُمۡ حُجَّةٌ إِلَّا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِی وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِی عَلَیۡکُمۡ وَلَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٥٠ کَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِیکُمۡ رَسُولٗا مِّنکُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِنَا وَیُزَکِّیکُمۡ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ ١٥١ فَٱذۡکُرُونِیٓ أَذۡکُرۡکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِی وَلَا تَکۡفُرُونِ ١٥٢ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ ١٥٣

 

 

 

 

 

 

 آن کسانی‌که کتاب را به ایشان داده‌ایم، او (محمد) را می‌شناسند همانگونه که فرزندانشان را می‌شناسند، و همانا گروهی از آنان حق را پنهان می‌کنند در حالی که می‌دانند. ﴿146 حق (تنها) از سوی پروردگارت می‌باشد پس از شک کنندگان مباش. ﴿147  و برای هریک جهتی است که بدان روی می‌کند، پس برای انجام خوبی‌ها بشتابید. هرکجا که باشید خداوند همة شما را می‌آورد، همانا خداوند بر هر چیزی توانا است. ﴿148 و از هرجا که بیرون شدی رو به‌سوی مسجدالحرام کن و همانا آن حق است و از جانب پروردگار تو است و خدا از آنچه می‌کنید بی‌خبر نیست. ﴿149 و از هرجا که بیرون آمدی رو به‌سوی مسجدالحرام کن و هرجا که بودید رو به‌سوی آن کنید تا مردم بر شما حجتی نداشته باشند. مگر ستمگران که از آنان نترسید و از من بترسید تا نعمتم را بر شما کامل گردانم، و تا هدایت شوید. ﴿150 همانگونه که پیامبری از خودتان به میانتان فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاکیزه گرداند. و به شما کتاب و حکمت می‌آموزد و آنچه که نمی‌دانستید آن را به شما می‌آموزد. ﴿151 پس مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم و شکر مرا به جا آورید و ناسپاسی نکنید. ﴿152 ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از شکیبایی و نماز یاری بجویید که خداوند با صبر کنندگان است. ﴿153

 

 

 

 

 

 

وَلَا تَقُولُواْ لِمَن یُقۡتَلُ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتُۢۚ بَلۡ أَحۡیَآءٞ وَلَٰکِن لَّا تَشۡعُرُونَ ١٥٤ وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ لصَّٰبِرِینَ ١٥٥ ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ ١٥٧ ۞إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَیۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ وَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ ١٥٨ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَیَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِی ٱلۡکِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِکَ یَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَیَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ ١٥٩ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَیَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَتُوبُ عَلَیۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ ١٦٠ إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمۡ کُفَّارٌ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ لَعۡنَةُ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَ ١٦١ خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَ ١٦٢ وَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ ١٦٣  

 

 

 

 

 

 

 

  و کسانی را که در راه خدا کشته می‌شوند مرده نخوانید. بلکه آنان زنده‌اند ولی شما نمی‌دانید. ﴿154 و البته شما را با چیزهایی از قبیل ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی و کمبود میوه‌ها می‌آزماییم و مژده بده صابران را. ﴿155 آن کسانی که چون مصیبتی به آنها برسد گویند: ما از آن خدا هستیم و به‌سوی او باز می‌گردیم. ﴿156 آنان درود و رحمت خدا شامل حالشان است و ایشان‌اند هدایت شوندگان. ﴿157 بی‌گمان صفا و مروه از نشانه‌های خدا هستند، پس هرکس که حج یا عمره بگذارد بر او گناهی نخواهد بود که آن دو را طواف کند، و هرکس که طاعتی را به دلخواه و مخلصانه انجام دهد پس همانا خداوند سپاس‌گذار و آگاه است. ﴿158 بی‌گمان کسانی که دلایل روشن، و هدایتی را که ما فرو فرستاده‌ایم پنهان می‌کنند، بعد از آن که آن‌را در کتاب برای مردم بیان نموده‌ایم، خداوند و نفرین کنندگان ایشان را نفرین می‌کنند. ﴿159 مگر کسانی که توبه کنند و به اصلاح (خویشتن) بپردازند و (حقیقت را) بیان کنند، پس توبة ایشان را می‌پذیرم و من بسیار توبه‌پذیر و مهربان هستم. ﴿160 بی‌گمان کسانی که کفر ورزیدند و در حال کفر مردند، لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم برایشان باد. ﴿161 در آن نفرین جاودانه باقی می‌مانند، نه عذابِ آنها سبک می‌گردد و نه به آنان مهلتی داده می‌شود. ﴿162 و معبود شما معبودی یگانه است، معبود به حقی جز او وجود ندارد، بخشنده و مهربان است. ﴿163

 

 

 إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡکِ ٱلَّتِی تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ بِمَا یَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِیفِ ٱلرِّیَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَیۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ ١٦٤ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا یُحِبُّونَهُمۡ کَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ وَلَوۡ یَرَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ إِذۡ یَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعَذَابِ ١٦٥ إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِینَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ ١٦٦ وَقَالَ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُواْ لَوۡ أَنَّ لَنَا کَرَّةٗ فَنَتَبَرَّأَ مِنۡهُمۡ کَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّاۗ کَذَٰلِکَ یُرِیهِمُ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡ حَسَرَٰتٍ عَلَیۡهِمۡۖ وَمَا هُم بِخَٰرِجِینَ مِنَ ٱلنَّارِ ١٦٧ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ کُلُواْ مِمَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ حَلَٰلٗا طَیِّبٗا وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٌ ١٦٨ إِنَّمَا یَأۡمُرُکُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ١٦٩

 

 

 

 

 

 

 

همانا در آفرینش آسمانها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز و کشتیهایی که در دریا برای بهره‌وری مردم در حرکت‌اند، و آبی که خداوند از آسمان فرو می‌فرستد و با آن زمین را پس از مرگش زند گردانده، و در زمین هر جنبده‌ای را پخش نموده، و در گردش بادها و ابر مسخّر بین آسمان و زمین نشانه‌هایی است برای قومی که می‌اندیشند. ﴿164  و دسته‌ای از مردم هستند که همتایانی برای خدا می‌گیرند و آنها را مانند خدا دوست می‌دارند، و آنانکه ایمان دارند خداوند را بیشتر و سخت‌تر دوست دارند. و اگر کسانی که ستم کرده‌اند عذاب را ببینند، دریابند که همه قدرت از آن خداست و خداوند سخت کیفر است. ﴿165 آنگاه کسانی‌که پیروی شده‌اند از کسانی که پیروی کرده‌اند بیزاری جویند و عذاب را مشاهده کنند و پیوند میانشان گسسته شود. ﴿166 و کسانی‌که پیروی کرده‌اند، می‌گویند: اگر برای ما بازگشتی بود از آنها بیزای می‌جستیم، همان‌گونه که از ما بیزازی جستند این چنین خداوند کردارهایشان را به گونه‌ای حسرت زا به ایشان نشان می‌دهد و آنان بیرون روندگانِ از آتش نیستند. ﴿167 ای مردم! از آنچه در زمین حلال و پاکیزه است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید همانا او دشمن آشکار شماست. ﴿168 همانا شیطان شما را به بدی و زشتی فرمان می‌دهد و اینکه آنچه را که نمی‌دانید به خدا نسبت دهید. ﴿169

 

 

 

 

 

 

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَیۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ کَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ شَیۡ‍ٔٗا وَلَایَهۡتَدُونَ ١٧٠ وَمَثَلُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ ٱلَّذِی یَنۡعِقُ بِمَا لَا یَسۡمَعُ إِلَّا دُعَآءٗ وَنِدَآءٗۚ صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ ١٧١  یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِلَّهِ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ ١٧٢ إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةَ وَٱلدَّمَ وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِیرِ وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَیۡرِ ٱللَّهِۖ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَیۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ ١٧٣ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَیَشۡتَرُونَ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلًا أُوْلَٰٓئِکَ مَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ إِلَّا ٱلنَّارَ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ ١٧٤ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡعَذَابَ بِٱلۡمَغۡفِرَةِۚ فَمَآ أَصۡبَرَهُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ ١٧٥ ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ نَزَّلَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّۗ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ ٱخۡتَلَفُواْ فِی ٱلۡکِتَٰبِ لَفِی شِقَاقِۢ بَعِیدٖ ١٧٦

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و هنگامی‌که به آنان گفته شود: از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید، گویند: بلکه از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم، آیا چنان چه پدرانشان چیزی را درک نکرده و به راه صواب نرفته باشند، (باز هم شایسته پیروی هستند؟!). ﴿170 و مثال کسانی‌که کفر ورزیده‌اند مانند کسی است که گوسفندانی را صدا می‌زند که جز سر و صدا چیزی را نمی‌شنوند، لالند، کورند و آنها نمی‌اندیشند. ﴿171 ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از پاکیزه‌هایی که به شما روزی داده‌ایم بخورید و شکر خدا را به جا آورید اگر شما فقط او را می‌پرستید. ﴿172 بی‌گمان خداوند مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که (هنگام سربریدن) نام غیر خدا بر آن برده شده باشد بر شما حرام کرده است، و هرکس که مجبور به خوردن آن شود بی‌آنکه علاقه‌مند و تجاوزکار باشد، پس گناهی بر او نیست. همانا خداوند بخشنده و مهربان است. ﴿173 همانا کسانی‌که آنچه را خدا از کتاب نازل کرده، پنهان می‌دارند و آن را به بهای اندکی می‌فروشند، در شکمهایشان جز آتش چیزی را فرو نمی‌برند و خداوند در روز قیامت با آنها سخن نمی‌گوید و آنها را پاکیزه نمی‌گرداند و برای آنها عذابی دردناک است. ﴿174 ایشان همان کسانی هستند که گمراهی را به هدایت و عذاب را به (ازای) آمرزش خریدند، پس چقدر در برابر آتش بردبارند!. ﴿175 این بدان سبب است که خداوند کتاب را به حق نازل کرده است و کسانی که در کتاب اختلاف کردند در ستیزی بسیار دور قرار دارند. ﴿176

 

 

۞لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلۡکِتَٰبِ وَٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِ وَٱلسَّآئِلِینَ وَفِی ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّکَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِینَ فِی ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِینَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ ١٧٧ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ ١٧٨ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ١٧٩ کُتِبَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَکَ خَیۡرًا ٱلۡوَصِیَّةُ لِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ ١٨٠ فَمَنۢ بَدَّلَهُۥ بَعۡدَ مَا سَمِعَهُۥ فَإِنَّمَآ إِثۡمُهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ ١٨١

 

 

 

 

 

 

 

نیکی آن نیست که روی خود را به‌سوی مشرق و مغرب بگردانید، بلکه نیکوکار کسی است که به خدا و روز آخرت و ملائکه و کتابها و پیامبران ایمان داشته باشد، و مال (خود را) علی رغم دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه و نیازمندان و برای آزادی بردگان ببخشد، و نماز را برپا دارد، و زکات را بپردازد، و وفا کنندگان به پیمانشان آنگاه که پیمان بستند، و صبر کنندگان در هنگام فقر و بیماری و هنگام جنگ، ایشان راستگویانند و ایشان پرهیزگاران هستند. ﴿177 ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! در مورد کشته شدگان قصاص بر شما مقرر شده است، آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس هرکسی که از جانب برادرش برای او چیزی بخشوده شد، به خوبی پیروی کند و به نیکی دیه را به او بپردازد. این تخفیف و رحمتی از جانب پروردگارتان برای شماست، پس هرکس بعد از این تجاوز کرد برای او عذابی دردناک است. ﴿178 و برایتان در قصاص زندگانی است ای خردمندان تا پرهیزگار باشید. ﴿179 بر شما فرض شده است که هرگاه مرگِ یکی از شما فرا رسید اگر مالی باقی گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان به نیکی وصیت کند، و این حقی بر پرهیزگاران است. ﴿180 و هرکس آن را پس از اینکه شنید تغییر داد، پس همانا گناهش بر کسانی است که آن را دگرگون می‌کنند. بی‌گمان خداوند شنوا و داناست. ﴿181

 

 

 

فَمَنۡ خَافَ مِن مُّوصٖ جَنَفًا أَوۡ إِثۡمٗا فَأَصۡلَحَ بَیۡنَهُمۡ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ١٨٢ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ١٨٣ أَیَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۚ وَعَلَى ٱلَّذِینَ یُطِیقُونَهُۥ فِدۡیَةٞ طَعَامُ مِسۡکِینٖۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا فَهُوَ خَیۡرٞ لَّهُۥۚ وَأَن تَصُومُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١٨٤ شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡیَصُمۡهُۖ وَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۗ یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُکۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰکُمۡ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ ١٨٥ وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ ١٨٦

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پس هرکس بیم داشته باشد که وصیت‌کننده‌ای (نسبت به ورثه‌اش) مرتکب انحراف یا گناهی شود، پس میان آنها اصلاح نمود، بر او گناهی نیست، بی‌گمان خداوند آمرزگارِ مهربان است. ﴿182 ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! روزه بر شما فرض شده است همان‌گونه که بر کسانی که پیش از شما بودند فرض شده بود، تا پرهیزگار شوید. ﴿183 (روزه در) روزهای معدودی (بر شما فرض شده است) پس هر کس از شما بیمار یا در سفر باشد، تعدادی از روزهای دیگر را روزه بگیرد، و بر کسانی که توانایی روزه گرفتن را ندارند، فدیه است که غذا دادن به مستمندی است، و هرکس به دلخواه خودش فدیه را بیشتر کند برای او بهتر است، و روزه گرفتن برایتان بهتر است اگر بدانید. ﴿184  ماه رمضان ماهی است که در آن قرآن نازل شده است، کتابی که هدایتگر مردم است و متضمن نشانه‌های آشکار هدایت و فرقان است. پس هر کس از شما در ماه رمضان حاضر و مقیم باشد، آن را روزه بگیرد، و هرکس که بیمار یا مسافر باشد، پس تعدادی از روزهای دیگر را روزه بگیرد، خداوند برای شما آسانی می‌خواهد، و نمی‌خواهد به شما سختی روا بدارد، تا شمار روزها را کامل کنید و خدا را به پاس آنکه شما را هدایت کرده است به بزرگی یاد کنید، و باشد که سپاسگزار باشید. ﴿185 و هرگاه بندگانم از تو دربارة من سؤال کنند، (بگو) من نزدیک هستم، و دعای دعاکننده را هرگاه مرا بخواند اجابت می‌کنم، پس باید فرمان مرا اجابت کنند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند. ﴿186

 

 

 أُحِلَّ لَکُمۡ لَیۡلَةَ ٱلصِّیَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِکُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٞ لَّکُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّۗ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ کُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡ وَعَفَا عَنکُمۡۖ فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَکُمُ ٱلۡخَیۡطُ ٱلۡأَبۡیَضُ مِنَ ٱلۡخَیۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّیَامَ إِلَى ٱلَّیۡلِۚ وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰکِفُونَ فِی ٱلۡمَسَٰجِدِۗ تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ ١٨٧ وَلَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَکُم بَیۡنَکُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُکَّامِ لِتَأۡکُلُواْ فَرِیقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١٨٨ ۞یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ قُلۡ هِیَ مَوَٰقِیتُ لِلنَّاسِ وَٱلۡحَجِّۗ وَلَیۡسَ ٱلۡبِرُّ بِأَن تَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِنۡ أَبۡوَٰبِهَاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٨٩ وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِینَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ ١٩٠

 

 

 

 

 

 

 

 

آمیزش با زنانتان در شب روزه برای شما حلال شد، شما لباس آنها هستید و آنها لباس شما هستند، خداوند می‌دانست که شما به خود خیانت می‌کردید، پس آنگاه توبة شما را پذیرفت و از شما درگذشت. پس اکنون با آنها آمیزش کنید و آنچه را که خداوند برایتان مقرر نموده طلب نمایید، و بخورید و بیاشامید تا رشتة سفید از رشتة سیاه برایتان روشن شود، سپس روزه را تا شب کامل کنید، و زمانی که در مساجد به اعتکاف نشسته‌اید با زنان آمیزش نکنید. این حدود خداست، پس به آن نزدیک نشوید. این چنین خداوند آیات خود را برای مردم بیان می‌دارد تا پرهیزگار شوند. ﴿187 و اموال خود را در میانتان به ناحق نخورید و آن را به حکام تقدیم نکنید تا پاره‌ای از اموال مردم را از روی گناه بخورید، در حالیکه شما (هم خوب) می‌دانید. ﴿188 دربارة هلالهای ماه از تو می‌پرسند، بگو: آنها وقت نما و «تقویم طبیعی» مردم و حج می‌باشند. و نیکی آن نیست که از پشت به خانه‌ها در آیید بلکه نیکوکار کسی است که تقوا پیشه کند، و از درهای خانه‌ها وارد شوید، و از خدا بترسید تا رستگار شوید. ﴿189 و در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند، بجنگید و تجاوز مکنید، همانا خداوند تجاوز کنندگان را دوست ندارد. ﴿190

 

 

 

 

 

 

وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَیۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡ وَأَخۡرِجُوهُم مِّنۡ حَیۡثُ أَخۡرَجُوکُمۡۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۚ وَلَا تُقَٰتِلُوهُمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ حَتَّىٰ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِیهِۖ فَإِن قَٰتَلُوکُمۡ فَٱقۡتُلُوهُمۡۗ کَذَٰلِکَ جَزَآءُ ٱلۡکَٰفِرِینَ ١٩١ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ١٩٢ وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتۡنَةٞ وَیَکُونَ ٱلدِّینُ لِلَّهِۖ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ ٩٣ ٱلشَّهۡرُ ٱلۡحَرَامُ بِٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ وَٱلۡحُرُمَٰتُ قِصَاصٞۚ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَیۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِینَ ١٩٤ وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٩٥ وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۖ وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَکُمۡ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡیُ مَحِلَّهُۥۚ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ بِهِۦٓ أَذٗى مِّن رَّأۡسِهِۦ فَفِدۡیَةٞ مِّن صِیَامٍ أَوۡ صَدَقَةٍ أَوۡ نُسُکٖۚ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۚ فَمَن لَّمۡ یَجِدۡ فَصِیَامُ ثَلَٰثَةِ أَیَّامٖ فِی ٱلۡحَجِّ وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡۗ تِلۡکَ عَشَرَةٞ کَامِلَةٞۗ ذَٰلِکَ لِمَن لَّمۡ یَکُنۡ أَهۡلُهُۥ حَاضِرِی ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ ١٩٦

 

 

 

 

و هرجا آنان را یافتید آنها را بکشید، و بیرون کنید آنان را از همانجا که شما را بیرون کردند و فتنه (شرک) از کشتن بدتر است، و با آنها در کنار مسجدالحرام پیکار نکنید، مگر اینکه با شما در کنار مسجدالحرام پیکار کنند، پس اگر با شما جنگیدند آنها را بکشید. این چنین است سزای کافران. ﴿191 پس اگر باز آمدند، بی‌گمان خداوند آمرزگار و مهربان است. ﴿192 و با آنها بجنگید تا فتنه‌ای باقی نماند و دین همه برای خدا باشد، پس اگر باز آمدند تجاوزی نیست مگر بر ستمکاران. ﴿193 ماه حرام در مقابل ماه حرام است، و (شکستن) حرمت (مقدسات) دارای قصاص است، پس هرکس به شما تجاوز کرد به مانند آنچه به شما تجاوز کرده است، به او تجاوز کنید، و از خدا بترسید و بدانید که خداند با پرهیزگاران است. ﴿194 و در راه خدا انفاق کنید و خود را با دستهایتان به هلاکت نیاندازید، و نیکی کنید همانا خداوند نیکوکاران را دوست دارد. ﴿195 و حج و عمره را برای خدا به پایان برسانید، و اگر بازداشته شدید، هر آنچه از قربانی میسر است، ذبح کنید و سرهایتان را نتراشید تا وقتی که قربانی به جایگاه خود برسد، و هرکس از شما بیمار باشد یا آزاری در سر داشته باشد، و سر خود را بتراشد بر اوست که فدیه‌ای بدهد، از قبیل روزه یا صدقه یا قربانی، و چون امنیت و آسایش یافتید، پس هرکس پس از عمره قصد حج کند بر اوست که هر آنچه میسّر است قربانی کند و کسی که قربانی نیافت سه روز در حج روزه بگیرد، و هفت روز وقتی که برگشتید روزه بگیرید، این ده روز کاملی است. این (حج تمتع) برای کسی است که خانوادة او اهل مسجدالحرام نباشد. (یعنی ساکن مکه باشد). و از خدا بترسید و بدانید که خداوند دارای کیفر سختی است. ﴿196

ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞۚ فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ ٱلۡحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی ٱلۡحَجِّۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُونِ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩٧ لَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّکُمۡۚ فَإِذَآ أَفَضۡتُم مِّنۡ عَرَفَٰتٖ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ عِندَ ٱلۡمَشۡعَرِ ٱلۡحَرَامِۖ وَٱذۡکُرُوهُ کَمَا هَدَىٰکُمۡ وَإِن کُنتُم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلضَّآلِّینَ ١٩٨ ثُمَّ أَفِیضُواْ مِنۡ حَیۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ١٩٩ فَإِذَا قَضَیۡتُم مَّنَٰسِکَکُمۡ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَذِکۡرِکُمۡ ءَابَآءَکُمۡ أَوۡ أَشَدَّ ذِکۡرٗاۗ فَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا وَمَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖ ٢٠٠ وَمِنۡهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ٢٠١ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ نَصِیبٞ مِّمَّا کَسَبُواْۚ وَٱللَّهُ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ ٢٠٢

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حج در ماههای معینی انجام می‌شود، پس هرکس در این ماهها (با احرام بستن یا تلبیه) حج را (برخورد) فرض گردانید، (بدانید که) آمیزش جنسی و گناه و نافرمانی و جدال در (اثنای) حج روا نیست، و هرآنچه از خیر انجام دهید خداوند آن را می‌داند. و توشه برگیرید، و بهترین توشه پرهیزگاری است. و ای خردمندان! از من بترسید. ﴿197 بر شما گناهی نیست که (در سفر حج) فضل پروردگارتان را بجویید، پس چون از عرفات برگشتید خداوند را در مشعرالحرام یاد کنید، و او را یاد کنید آن‌گونه که شما را راهنمایی کرده است، گرچه قبل از آن از گمراهان بودید. ﴿198 سپس بازگردید از آنجا که مردم باز می‌گردند، و از خداوند طلب آمرزش کنید، بی‌گمان خداوند آمرزگار و مهربان است. ﴿199 و چون اعمال حجتان را به جا آوردید پس یاد کنید خدا را، همان‌گونه که پدرانتان را یاد می‌کنید بیشتر (خدا را به یاد آورید)، و دسته‌ای از مردم می‌گویند: پروردگارا! به ما در همین دنیا عطا کن و در آخرت هیچ بهره‌ای ندارند. ﴿200 و دسته‌ای هستندکه می‌گویند: پروردگارا! در دنیا به ما نیکی عطا کن، و در آخرت (نیز) به ما نیکی بده، و از عذاب آتش ما را (دور) نگه‌دار. ﴿201 ایشان از آنچه فراچنگ آورده‌اند بهره‌ای دارند و خداوند سریع الحساب است. ﴿202 

 

 

 

 

 

 

۞وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ فِیٓ أَیَّامٖ مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَوۡمَیۡنِ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۖ لِمَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُمۡ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ ٢٠٣ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُعۡجِبُکَ قَوۡلُهُۥ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَیُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِی قَلۡبِهِۦ وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ ٢٠٤ وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُفۡسِدَ فِیهَا وَیُهۡلِکَ ٱلۡحَرۡثَ وَٱلنَّسۡلَۚ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَسَادَ ٢٠٥ وَإِذَا قِیلَ لَهُ ٱتَّقِ ٱللَّهَ أَخَذَتۡهُ ٱلۡعِزَّةُ بِٱلۡإِثۡمِۚ فَحَسۡبُهُۥ جَهَنَّمُۖ وَلَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ ٢٠٦ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشۡرِی نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ ٢٠٧ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِی ٱلسِّلۡمِ کَآفَّةٗ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ ٢٠٨ فَإِن زَلَلۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡکُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ٢٠٩ هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّآ أَن یَأۡتِیَهُمُ ٱللَّهُ فِی ظُلَلٖ مِّنَ ٱلۡغَمَامِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ ٢١٠

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و یاد کنید خدا را در روزهای معینی، پس هرکسی شتاب کند (و اعمال را) در دو روز انجام دهد بر او گناهی نیست، و هرکس که تاخیر کند بر او گناهی نیست، این برای کسی است که پرهیزگاری کند و از خدا بترسد، و بدانید که شما در پیشگاه او جمع می‌شوید. ﴿203 و از میان مردم کسی هست که سخن او در رابطه با زندگی دنیا ترا به شگفتی می‌اندازد، و خداوند را بر آنچه در دل دارد گواه می‌گیرد، و او سر سخت‌ترین دشمنان است. ﴿204 و چون قدرت یابد سعی می‌کند که در زمین فساد و تباهی ورزد، و تلاش می‌نماید کشتزار و دام را نابود کند، و خداوند فساد را دوست ندارد. ﴿205 و چون به او گفته شود: از خدا بترس، غرور و تکبر او را فرا می‌گیرد و به گناه وادارش می‌کند، پس جهنم او را کافی است، و بد آرامگاهی است. ﴿206 و دسته‌ای از مردم هستند که جان خود را در طلب رضای خدا می‌فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. ﴿207  ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! به طور کامل در اسلام داخل شوید، و از گامهای شیطان پیروی نکنید، همانا او برای شما دشمنی آشکار است. ﴿208 پس اگر بعد از آنکه برای شما نشانه‌های آشکار آمد، دچار لغزش شدید، بدانید که خداوند عزیز و حکیم است. ﴿209  آیا انتظار آنان غیر از این است که خداوند و فرشتگان در سایبانهایی از ابر بیایند و کار (قضاوت) یکسره شود؟ و کارها به‌سوی خدا بازگردانده می‌شوند. ﴿210

 

 

 

 

سَلۡ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ کَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُم مِّنۡ ءَایَةِۢ بَیِّنَةٖۗ وَمَن یُبَدِّلۡ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ ٢١١ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَیَسۡخَرُونَ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۘ وَٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ فَوۡقَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ وَٱللَّهُ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٖ ٢١٢ کَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ فِیمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِیهِ إِلَّا ٱلَّذِینَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ بَغۡیَۢا بَیۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٍ ٢١٣ أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَأۡتِکُم مَّثَلُ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِکُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ یَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ ٢١٤  یَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلۡ مَآ أَنفَقۡتُم مِّنۡ خَیۡرٖ فَلِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ ٢١٥

 

 

 

 

 

 

 

از فرزندان اسرائیل بپرس که چه بسیار نشانه‌های روشن به آنها دادیم. و هرکس که نعمت خدا را - پس از آنکه پیش او آمد - (به کفران) بدل کند، پس همانا خداوند سخت کیفر است. ﴿211 برای آنانی که کفر ورزیده‌اند زندگی دنیا آراسته شده است، و مؤمنان را مسخره می‌کنند. و کسانی که تقوا پیشه کرده‌اند روز قیامت از آنها برترند، و خداوند کسی را که بخواهد بدون حساب روزی می‌دهد. ﴿212 مردم (در آغاز) امتی یگانه بودند، پس خداوند پیامبرانِ مژده دهنده و بیم دهنده را فرستاد، و با آنها کتاب خود را (به حق) نازل کرد تا در میان مردم در آنچه اختلاف کردند به حق داوری نماید، و در آن اختلاف نورزیدند جز کسانی‌که کتاب را داده شده بودند. و به دنبال دریافت نشانه‌های روشن، از روی ستمکاری و کینه توزی در آن اختلاف ورزیدند، پس خداوند به فرمان خویش مؤمنان را در آنچه اختلاف کردند به حق هدایت نمود، وخداوند هرکس را که بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند. ﴿213 آیا گمان برده‌اید که وارد بهشت شوید حال آنکه هنوز آنچه بر سر گذشتگان آمد بر سر شما نیامده است؟ آنان دچار سختی و زیان شدند و پریشان گشتند تا آنجا که پیامبر و کسانی که همراه او بودند، گفتند: پس یاری خدا کی خواهد رسید؟ بدانید که نصرت الهی نزدیک است. ﴿214  از تو می‌پرسند: چه چیزی را انفاق کنید: (و به چه کسی بدهند)؟ بگو: مالی را که انفاق می‌کنید برای پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است، و هرگونه نیکی که انجام دهید خداوند به آن داناست. ﴿215

 

کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ کُرۡهٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٢١٦ یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ قِتَالٖ فِیهِۖ قُلۡ قِتَالٞ فِیهِ کَبِیرٞۚ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَکُفۡرُۢ بِهِۦ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِۦ مِنۡهُ أَکۡبَرُ عِندَ ٱللَّهِۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَکۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۗ وَلَا یَزَالُونَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمۡ عَن دِینِکُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْۚ وَمَن یَرۡتَدِدۡ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَیَمُتۡ وَهُوَ کَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٢١٧ إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِکَ یَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٢١٨ ۞یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِۖ قُلۡ فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَکۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَاۗ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلِ ٱلۡعَفۡوَۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَتَفَکَّرُونَ ٢١٩

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 پیکار بر شما فرض شده است و آن برایتان ناگوار است، و بسا شما چیزی را نمی‌پسندید در حالی که به نفع شماست، و بسا چیزی را دوست می‌دارید و آن به زیانتان است، و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید. ﴿216 ترا از جنگیدن در ماه حرام می‌پرسند، بگو: جنگ در ماه حرام گناه بزرگی است اما بازداشتن از راه خدا و از مسجدالحرام، و بیرون راندن اهل مسجدالحرام از آن، و کفر ورزیدن به خدا، از جنگ در ماه حرام نزد خدا (گناه) بزرگتری است، و فتنه (شرک و شکنجه کردن مسلمانان) از کشتن بدتر و بزرگتر است، و آنان همواره با شما خواهند جنگید تا - اگر نتوانستند - شما را از دینتان برگردانند، و هرکس از شما که از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، پس اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده و ایشان اهل دوزخ‌اند و در آن برای همیشه خواهند ماند. ﴿217 همانا کسانی‌که ایمان آوردند و آنانی که در راه خدا جهاد کردند وهجرت نمودند ایشان امید رحمت الهی را دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است. ﴿218 ترا از شراب و قمار می‌پرسند، بگو: در این دو، گناهی بزرگ است، و برای مردم منافعی هم دارند، و گناهشان از نفعشان بیشتر است. و ترا می‌پرسند که چه چیزی را انفاق کنند؟ بگو: افزون بر نیاز را انفاق کنید. این چنین خداوند آیات را برای شما بیان می‌کند تا بیاندیشید. ﴿219

 

 

 

 

 

فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۗ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡیَتَٰمَىٰۖ قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَیۡرٞۖ وَإِن تُخَالِطُوهُمۡ فَإِخۡوَٰنُکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ ٱلۡمُفۡسِدَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَعۡنَتَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ ٢٢٠ وَلَا تَنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکَٰتِ حَتَّىٰ یُؤۡمِنَّۚ وَلَأَمَةٞ مُّؤۡمِنَةٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکَةٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡۗ وَلَا تُنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ حَتَّىٰ یُؤۡمِنُواْۚ وَلَعَبۡدٞ مُّؤۡمِنٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَکُمۡۗ أُوْلَٰٓئِکَ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَٱللَّهُ یَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ وَٱلۡمَغۡفِرَةِ بِإِذۡنِهِۦۖ وَیُبَیِّنُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ ٢٢١ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡمَحِیضِۖ قُلۡ هُوَ أَذٗى فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِی ٱلۡمَحِیضِ وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یَطۡهُرۡنَۖ فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَیۡثُ أَمَرَکُمُ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِینَ وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَ ٢٢٢ نِسَآؤُکُمۡ حَرۡثٞ لَّکُمۡ فَأۡتُواْ حَرۡثَکُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡۖ وَقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُم مُّلَٰقُوهُۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٢٢٣ وَلَا تَجۡعَلُواْ ٱللَّهَ عُرۡضَةٗ لِّأَیۡمَٰنِکُمۡ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصۡلِحُواْ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ ٢٢٤

 

 

 

 

 

 

 

(این چنین) خداوند نشانه‌ها را برای شما بیان می‌کند تا در دنیا و آخرت بیاندیشید و ترا از یتیمان می‌پرسند، بگو: اصلاح برای آنها بهتر است، و اگر با آنان همزیستی کنید پس برادرانتان هستند، و خداوند فساد کار را از اصلاحگر باز می‌شناسد، و اگر خداوند می‌خواست، بر شما سخت می‌گرفت، همانا خداوند عزیز و حکیم است. ﴿220 و با زنان مشرک ازدواج نکنید مگر اینکه ایمان بیاورند. قطعاً کنیز مؤمن از زن (آزاد و) مشرک بهتر است گرچه شما را به تعجب آوَرَد و به مردان مشرک زن ندهید مگر اینکه ایمان بیاورند، و قطعا برده مؤمن بهتر از مرد (آزاد و) مشرک است، گرچه شما را به‌سوی تعجب آوَرَد. ایشان به جهنم فرا می‌خوانند، و خداوند (با فرمان خود شما را) به‌سوی بهشت و مغفرت فرا می‌خواند و آیاتش را برای مردم بیان می‌کند تا متذکر شوند. ﴿221  و ترا از حیض می‌پرسند، بگو: آن زیان است، پس به هنگام حیض از زنان کناره‌گیری کنید و با آنان نزدیکی نکنید تا پاک شوند، پس هرگاه پاک شدند با آنان نزدیکی کنید، از آنجا که خدا شما را دستور داده‌است. همانا خداوند توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد. ﴿222 زنانتان کشتزار شما هستند، پس هرگونه که می‌خواهید به کشتزارتان در آیید و برای خود (توشه‌ای) از پیش بفرستید و از خدا بترسید. و بدانید که شما او را ملاقات خواهید کرد، و مژده بده مؤمنان را. ﴿223 و خدا را دستاویز سوگندهای خود قرار مدهید، تا (با این بهانه) از نیکوکاری و پرهیزگاری و اصلاح بین مردم (باز ایستید) و خداوند شنوا و داناست. ﴿224

 

لَّا یُؤَاخِذُکُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِیٓ أَیۡمَٰنِکُمۡ وَلَٰکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتۡ قُلُوبُکُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٞ ٢٢٥ لِّلَّذِینَ یُؤۡلُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ تَرَبُّصُ أَرۡبَعَةِ أَشۡهُرٖۖ فَإِن فَآءُو فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٢٢٦ وَإِنۡ عَزَمُواْ ٱلطَّلَٰقَ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ ٢٢٧ وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖۚ وَلَا یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَکۡتُمۡنَ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ فِیٓ أَرۡحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤۡمِنَّ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَٰلِکَ إِنۡ أَرَادُوٓاْ إِصۡلَٰحٗاۚ وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِی عَلَیۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ وَلِلرِّجَالِ عَلَیۡهِنَّ دَرَجَةٞۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ٢٢٨ ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاکُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِیحُۢ بِإِحۡسَٰنٖۗ وَلَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَأۡخُذُواْ مِمَّآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ شَیۡ‍ًٔا إِلَّآ أَن یَخَافَآ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَا فِیمَا ٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَاۚ وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٢٩ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنکِحَ زَوۡجًا غَیۡرَهُۥۗ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَآ أَن یَتَرَاجَعَآ إِن ظَنَّآ أَن یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِۗ وَتِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ ٢٣٠

 

 

 

 

 

خداوند شما را به سبب سوگندهای بیهوده‌یتان بازخواست نمی‌کند بلکه شما را به آنچه دلهایتان قصد کرده است بازخواست می‌کند، و خداوند آمرزنده و بردبار است. ﴿225 کسانی‌که سوگند می‌خورند با زنان خود نزدیکی نکنند، باید چهار ماه انتظار بکشند و اگر بازگشتند خداوند آمرزگار و مهربان است. ﴿226 و اگر قصد طلاق کردند، پس همانا خداوند شنوا و داناست. ﴿227 و زنان طلاق داده شده باید به مدت سه بار عادت ماهانه انتظار بکشند، و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارند، برای آنان جایز نیست آنچه را خداوند در رحم‌هایشان آفریده است پنهان کنند، و شوهرانشان اگر قصد اصلاح دارند به بازگرداندن آنها در این مدت سزاوارترند و برای زنان حقی است (که مردان باید ادا بکنند) همچنان که مردان بر زنان حقی دارند که باید بگونة شایسته ادا نمایند، و مردان بر زنان درجه برتری دارند، و خداوند عزیز و حکیم است. ﴿228  طلاق دوبار است، پس از آن یا به خوبی نگاه داشتن، یا به نیکی رها کردن. و برای شما حلال نیست که از آنچه بدیشان داده‌اید باز پس گیرید، مگر اینکه (دو طرف) بترسند که نتواند حدود خداوندی را برپا دارند، پس اگر شما ترسیدید که (آن دو) نتوانند حدود خداوند را برپا دارند، پس گناهی بر آنها نیست که زن فدیه و عوضی بپردازد، این حدود الهی است، پس، از آن تجاوز نکنید و هرکسی از حدود الهی تجاوز کند پس ایشان ستمکاران‌اند. ﴿229 و اگر آن را طلاق داد، پس برای او حلال نیست مگر اینکه با شوهری دیگر ازدواج کند، پس اگر (شوهر دوم) او را طلاق داد، گناهی بر آنها نیست که دوباره به یکدیگر باز گرداند، اگر بدانند به احکام الهی را بر پا می‌دارند، این حدود خداوند است، آنرا برای قومی که می‌دانند بیان می‌کند. ﴿230

وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمۡسِکُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٖۚ وَلَا تُمۡسِکُوهُنَّ ضِرَارٗا لِّتَعۡتَدُواْۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ هُزُوٗاۚ وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَمَآ أَنزَلَ عَلَیۡکُم مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَٱلۡحِکۡمَةِ یَعِظُکُم بِهِۦۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ ٢٣1 وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحۡنَ أَزۡوَٰجَهُنَّ إِذَا تَرَٰضَوۡاْ بَیۡنَهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ ذَٰلِکَ یُوعَظُ بِهِۦ مَن کَانَ مِنکُمۡ یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۗ ذَٰلِکُمۡ أَزۡکَىٰ لَکُمۡ وَأَطۡهَرُۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٢٣٢ ۞وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ یُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَیۡنِ کَامِلَیۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن یُتِمَّ ٱلرَّضَاعَةَۚ وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَکِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ لَا تُکَلَّفُ نَفۡسٌ إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَا تُضَآرَّ وَٰلِدَةُۢ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوۡلُودٞ لَّهُۥ بِوَلَدِهِۦۚ وَعَلَى ٱلۡوَارِثِ مِثۡلُ ذَٰلِکَۗ فَإِنۡ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٖ مِّنۡهُمَا وَتَشَاوُرٖ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَاۗ وَإِنۡ أَرَدتُّمۡ أَن تَسۡتَرۡضِعُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُمۡ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا سَلَّمۡتُم مَّآ ءَاتَیۡتُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ ٢٣٣

 

 

 

 

 

و چون زنان را طلاق دادید و به پایان عدة خود نزدیک شدند، پس یا آنها را به خوبی نگاه دارید، و یا به خوبی رها کنید، و هرگز آنان را برای زیان رساندن به آنها نگاه ندارید تا از حد تجاوز کنید، و هرکسی چنین کند بر خود ستم کرده است. و آیات خداوندی را به تمسخر نگیرید، و نعمت‌های خدا را و آنچه از کتاب و سنت بر شما نازل کرده است و شما را به آن پند می‌دهد، به یاد آورید، و از خدا بترسید، و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست. ﴿231 و چون زنان را طلاق دادید و به پایان عدّة خود رسیدند، آنها را از اینکه با شوهران (قبلی) خود ازدواج کنند - چنانچه در میانشان به طرز پسندیده‌ای توافق برقرار گردید - منع نکنید، این همان چیزی است که هرکس از شما که به خدا و روز آخرت ایمان داشته باشد، به آن پند داده می‌شود. آن برایتان پاکتر و بهتر است، و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید. ﴿232 و مادران، فرزندان خود را دو سال کامل شیر دهند، این برای کسی است که بخواهد مدت شیرخوارگی را کامل نماید. و بر کسی که فرزند برای او متولد شده (پدر) لازم است خوراک و پوشاک مادران را به گونه‌ای شایسته فراهم کند، هیچ‌کس جز به اندازة توانش مکلف نمی‌شود. هیچ مادری نباید به خاطر فرزندش زیان ببیند، و هیچ پدری نیز نباید به خاطر فرزندش زیان ببیند، و بر وارث فرزند چنین چیزی (نفقه) لازم است، و اگر پدر و مادر با رضایت و مشورت همدیگر خواستند فرزند را از شیر بگیرند، گناهی بر آنها نیست، و اگر خواستید دایة شیر دهی برای فرزندان خود بگیرید گناهی بر شما نیست به شرط اینکه آنچه را که متعهد شده‌اید پرداخت کنید به خوبی بپردازید، از خداوند بترسید و بدانید که خداوند به آنچه می‌کنید بیناست. ﴿233

وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗاۖ فَإِذَا بَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ ٢٣٤ وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا عَرَّضۡتُم بِهِۦ مِنۡ خِطۡبَةِ ٱلنِّسَآءِ أَوۡ أَکۡنَنتُمۡ فِیٓ أَنفُسِکُمۡۚ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ سَتَذۡکُرُونَهُنَّ وَلَٰکِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّآ أَن تَقُولُواْ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗاۚ وَلَا تَعۡزِمُواْ عُقۡدَةَ ٱلنِّکَاحِ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡکِتَٰبُ أَجَلَهُۥۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ فَٱحۡذَرُوهُۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٞ ٢٣٥ لَّا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِن طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ مَا لَمۡ تَمَسُّوهُنَّ أَوۡ تَفۡرِضُواْ لَهُنَّ فَرِیضَةٗۚ وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى ٱلۡمُوسِعِ قَدَرُهُۥ وَعَلَى ٱلۡمُقۡتِرِ قَدَرُهُۥ مَتَٰعَۢا بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٢٣٦ وَإِن طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدۡ فَرَضۡتُمۡ لَهُنَّ فَرِیضَةٗ فَنِصۡفُ مَا فَرَضۡتُمۡ إِلَّآ أَن یَعۡفُونَ أَوۡ یَعۡفُوَاْ ٱلَّذِی بِیَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّکَاحِۚ وَأَن تَعۡفُوٓاْ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۚ وَلَا تَنسَوُاْ ٱلۡفَضۡلَ بَیۡنَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ ٢٣٧

 

 

 

 

 

 

 

و کسانی از شما که می‌میرند و زنانی را بر جای می‌گذارند، (همسران) چهارده ماه و ده روز انتظار بکشند، و چون عدّة خود را به پایان رساندند بر شما گناهی نیست در آنچه که آنان به طور شایسته دربارة خود انجام دهند، و خداوند به آنچه می‌کنید اگاه است. ﴿234 و بر شما گناهی نیست که به‌طور کنایه از زنان خواستگاری کنید، و یا در دلهایتان پنهان نمایید، خداوند می‌داند که شما آنها را یاد می‌کنید، ولی به آنها وعدة پنهانی ندهید مگر اینکه سخن نیکویی بگویید، و تصمیم به عقد نکاح نگیرید تا وقتی که عده به پایان برسد، و بدانید که خداوند می‌داند آنچه را که در دلتان است، پس از او بترسید و بدانید که خداوند آمرزگار و مهربان است. ﴿235 اگر زنان را قبل از اینکه با آنان آمیزش جنسی کنید و قبل از اینکه برای آنان مهریه‌ای تعیین نمایید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. آنان را به طور پسندیده، به نوعی بهره‌مند سازید، توانگر به اندازة خودش و تنگدست به اندازه خودش، (این کاری است) شایستة نیکوکاران. ﴿236 و اگر زنان را قبل از ایکه با آنان آمیزش جنسی کنید، طلاق دادید، در حالی که برای آنها مهریه تعیین کرده‌اید، پس نصف آنچه تعیین کرده‌اید را بپردازید. مگر اینکه (آن را به شما) ببخشند یا کسی که عقد ازدواج در دست اوست (آن را) ببخشد، و اگر ببخشید، به پرهیزگاری نزدیک‌تر است، و نیکوکاری را در میان خود فراموش نکنید همانا خداوند به آنچه می‌کنید بیناست. ﴿237

 

 

 

حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ ٢٣٨ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُکۡبَانٗاۖ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَمَا عَلَّمَکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ ٢٣٩ وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِیَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَیۡرَ إِخۡرَاجٖۚ فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِی مَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٞ ٢٤٠ وَلِلۡمُطَلَّقَٰتِ مَتَٰعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ ٢٤١ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ ٢٤٢ ۞أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ فَقَالَ لَهُمُ ٱللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحۡیَٰهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَ ٢٤٣ وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ ٢٤٤  مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَیُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥٓ أَضۡعَافٗا کَثِیرَةٗۚ وَٱللَّهُ یَقۡبِضُ وَیَبۡصُۜطُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ ٢٤٥

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بر ادای نمازها و نماز میانه محافظت کنید، و فروتنانه برای خدا بایستید. ﴿238 پس اگر ترسیدید، پیاده یا سواره نماز را ادا کنید، و چون ایمن شدید پس خدا را یاد کنید، که به شما چیزهایی آموخت که نمی‌دانستید. ﴿239 و کسانی از شما که می‌میرند و زنانی را بر جای می‌گذارند (باید) برای همسران خود سفارش کنند که (وارثان شوهر) آنها را تا یکسال بهره‌مند سازند و آنها را از خانه بیرون نکنند، و اگر خودشان بیرون رفتند پس در آنچه آنها به گونة شایسته دربارة خود انجام می‌دهند گناهی بر شما نیست، و خداوند عزیز و حکیم است. ﴿240 و برای زنان طلاق داده شده هدیه‌ای شایسته‌ایست، و این حقی است بر مردان پرهیزگار. ﴿241 این چنین خداوند آیاتش را برای شما بیان می‌کند تا بیاندیشید. ﴿242 آیا داستان کسانی را نشنیده‌ای که از بیم مرگ از خانه‌هایشان بیرون آمدند، و آنان هزاران نفر بودند پس خداوند به آنها گفت: بمیرید (مردند) سپس آنها را زنده کرد، همانا خداوند بر مردم کرم و بخشایش دارد اما بیشتر مردم سپاسگزاری نمی‌کنند. ﴿243 و در راه خدا پیکار کنید و بدانید که خداوند شنوا و داناست. ﴿244 کیست که به خداوند قرضی نیکو دهد و (خدا) آنرا برای او چندین برابر کند؟ و خداوند است که (در معیشت بندگان) تنگی و گشایش پدید می‌آورد و به‌سوی او باز می‌گردید. ﴿245

 

 

 

 

 

أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلۡمَلَإِ مِنۢ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰٓ إِذۡ قَالُواْ لِنَبِیّٖ لَّهُمُ ٱبۡعَثۡ لَنَا مَلِکٗا نُّقَٰتِلۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ قَالَ هَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُواْۖ قَالُواْ وَمَا لَنَآ أَلَّا نُقَٰتِلَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا مِن دِیَٰرِنَا وَأَبۡنَآئِنَاۖ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ تَوَلَّوۡاْ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ ٢٤٦ وَقَالَ لَهُمۡ نَبِیُّهُمۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ بَعَثَ لَکُمۡ طَالُوتَ مَلِکٗاۚ قَالُوٓاْ أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُ ٱلۡمُلۡکُ عَلَیۡنَا وَنَحۡنُ أَحَقُّ بِٱلۡمُلۡکِ مِنۡهُ وَلَمۡ یُؤۡتَ سَعَةٗ مِّنَ ٱلۡمَالِۚ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰهُ عَلَیۡکُمۡ وَزَادَهُۥ بَسۡطَةٗ فِی ٱلۡعِلۡمِ وَٱلۡجِسۡمِۖ وَٱللَّهُ یُؤۡتِی مُلۡکَهُۥ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ ٢٤٧ وَقَالَ لَهُمۡ نَبِیُّهُمۡ إِنَّ ءَایَةَ مُلۡکِهِۦٓ أَن یَأۡتِیَکُمُ ٱلتَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَبَقِیَّةٞ مِّمَّا تَرَکَ ءَالُ مُوسَىٰ وَءَالُ هَٰرُونَ تَحۡمِلُهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ ٢٤٨

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آیا از (داستان) بزرگان بنی‌اسرائیل پس از موسی خبر نیافتی آنگاه که به پیامبر خودشان گفتند: برای ما فرمانراوایی بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم، گفت: شاید اگر جنگیدن بر شما فرض گردد پیکار نکنید، گفتند: چرا در راه خدا جنگ نکنیم درحالیکه از سرزمین و فرزندانمان بیرون رانده شده‌ایم؟ پس وقتی پیکار بر آنها مقرر شد روی بر تافتند، به جز افراد اندکی از آنها، و خداوند به ستمکاران داناست. ﴿246 و پیامبرشان به آنها گفت: همانا خداوند طالوت را به فرمانروایی شما برانگیخته است. گفتند: چگونه او فرمانروای ما باشد در حالی که ما از او به فرمانروایی سزاوارتریم و به او مال فراوانی داده نشده است؟ گفت: همانا خداوند او را بر شما برتری داده و در جسم و دانش بر شما برتری بخشیده است، و خداوند فرمانروایی خویش را به هرکس که بخواهد می‌دهد. و خداند گشایشگر داناست. ﴿247 و پیامبرشان به آنها گفت: همانا نشانی فرمانروایی او این است که آن صندوقِ (عهد) پیش شما بیاید، که در آن آرامش خاطری از جانب پروردگارتان می‌باشد، و یادگاری است از آنچه آل موسی و آل‌هارون بر جای گذاشته‌اند، درحالیکه فرشتگان آن را حمل می‌کنند، بی‌گمان در آن نشانی برای شماست اگر مؤمن باشید. ﴿248

 

 

 

 

 

 

 

فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِٱلۡجُنُودِ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ مُبۡتَلِیکُم بِنَهَرٖ فَمَن شَرِبَ مِنۡهُ فَلَیۡسَ مِنِّی وَمَن لَّمۡ یَطۡعَمۡهُ فَإِنَّهُۥ مِنِّیٓ إِلَّا مَنِ ٱغۡتَرَفَ غُرۡفَةَۢ بِیَدِهِۦۚ فَشَرِبُواْ مِنۡهُ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُۥ هُوَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ قَالُواْ لَا طَاقَةَ لَنَا ٱلۡیَوۡمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦۚ قَالَ ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ ٱللَّهِ کَم مِّن فِئَةٖ قَلِیلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ کَثِیرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ ٢٤٩ وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦ قَالُواْ رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَیۡنَا صَبۡرٗا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٢٥٠ فَهَزَمُوهُم بِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُۥدُ جَالُوتَ وَءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَعَلَّمَهُۥ مِمَّا یَشَآءُۗ وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢٥١ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَیۡکَ بِٱلۡحَقِّۚ وَإِنَّکَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ ٢٥٢

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و هنگامی‌که طالوت با سپاهیان از شهر بیرون آمد، گفت: همانا خداوند شما را با رود‌ خانه‌ای آزمایش می‌کند، پس هرکس از آن بنوشد از من نیست، و هر کس از آن ننوشد از من است، مگر کسی که مشتی از آن با دست خود بردارد، پس جز تعداد اندکی همه از آن نوشیدند، و وقتی که او و همراهانش از آن رود خانه گذشتند، گفتند: امروز توان مقابله با جالوت و لشکریانش را نداریم، کسانی که یقین داشتند خداوند را ملاقات خواهند کرد، گفتند: چه بسا گروه اندگی به اذن خدا بر گروه زیادی پیروز شود، و خداوند با بردباران است. ﴿249 و هنگامیکه در برابر جالوت قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا! بر ما صبر و شکیبایی فروریز و گامهای ما را استوار کن و ما را بر قوم کافر پیروز بگردان. ﴿250پس آنها را به یاری شکست دادند و داود، جالوت را کشت و خداوند به او پادشاهی و پیامبری داد، و به او از آنچه می‌خواست چیزهایی آموخت. و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیلة بعضی دیگر دفع نمی‌کرد، قطعا زمین تباه می‌شد، اما خداوند بر جهانیان بخشش دارد. ﴿251 این آیات خداوند است که آن را به حق بر تو می‌خوانیم و بی‌گمان تو از فرستاده شدگان هستی. ﴿252

 

 

 

 

 

 

 

۞تِلۡکَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۘ مِّنۡهُم مَّن کَلَّمَ ٱللَّهُۖ وَرَفَعَ بَعۡضَهُمۡ دَرَجَٰتٖۚ وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلَ ٱلَّذِینَ مِنۢ بَعۡدِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ وَلَٰکِنِ ٱخۡتَلَفُواْ فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ وَمِنۡهُم مَّن کَفَرَۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلُواْ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَفۡعَلُ مَا یُرِیدُ ٢٥٣ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا بَیۡعٞ فِیهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡکَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٥٤ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ کُرۡسِیُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا یَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ ٢٥٥ لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِۖ قَد تَّبَیَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَیِّۚ فَمَن یَکۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَیُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَکَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ٢٥٦

 

 

 

 

 

 

 

 اینان پیامبرانی هستند که بعضی را بر بعضی دیگر برتری داده‌ایم، و از آنان کسی هست که خداوند با او سخن گفته و مراتب برخی را بلند کرده است. و به عیسی پسر مریم نشانه‌های روشن دادیم، و او را به وسیلة روح القدس یاری نمودیم، و اگر خداوند می‌خواست کسانی که پس از آنها بودند بعد از اینکه نشانه‌های روشنگر پیش آنان آمد، با یکدیگر جنگ نمی‌کردند، ولی آنان اختلاف ورزیدند پس بعضی ایمان آوردند، و برخی کفر پیشه کردند، و اگر خداوند می‌خواست آنها با یکدیگر جنگ نمی‌کردند، اما خداوند آنچه بخواهد انجام می‌دهد. ﴿253 ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از آنچه به شما روزی داده‌ایم انفاق کنید قبل از اینکه روزی بیاید که در آن نه خرید و فروشی هست، و نه دوستی و نه سفارشی، کافران ستمکارانند. ﴿254 معبود به حقی جز «الله» وجود ندارد، زنده و پایدار است، چُرت و خواب او را فرا نمی‌گیرد، آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست، کیست که نزد او شفاعت کند مگر باذن او؟ گذشته و آیندة ایشان را می‌داند، و از علم او آگاهی نمی‌یابند (و به دانش او احاطه پیدا نخواهند کرد) مگر آن مقدار که او بخواهد، کرسی او آسمانها و زمین را فرا گرفته است. و نگاهداری آنها برای او مشکل نیست، و او والاتر و بزرگتر است. ﴿255 ر دین اجباری نیست، به راستی که هدایت از گمراهی جدا شده است. پس هرکس که به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان بیاورد، به راستی که به دستاویز محکمی چنگ زده است که گسستنی نیست و خداوند شنوای داناست. ﴿256

 

ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَوۡلِیَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ یُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِۗ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٢٥٧ أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِی حَآجَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ فِی رَبِّهِۦٓ أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ إِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّیَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا۠ أُحۡیِۦ وَأُمِیتُۖ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَأۡتِی بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِی کَفَرَۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٢٥٨ أَوۡ کَٱلَّذِی مَرَّ عَلَىٰ قَرۡیَةٖ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ یُحۡیِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۖ فَأَمَاتَهُ ٱللَّهُ مِاْئَةَ عَامٖ ثُمَّ بَعَثَهُۥۖ قَالَ کَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖۖ قَالَ بَل لَّبِثۡتَ مِاْئَةَ عَامٖ فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمۡ یَتَسَنَّهۡۖ وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِکَ وَلِنَجۡعَلَکَ ءَایَةٗ لِّلنَّاسِۖ وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ کَیۡفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکۡسُوهَا لَحۡمٗاۚ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُۥ قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ ٢٥٩

 

 

 

 

 

 

 

 

خداوند سرپرست و کارساز مؤمنان است آنان را از تاریکی‌ها به‌سوی نور بیرون می‌برد و کسانی که کفر ورزیده‌اند سرپرستشان طاغوت است که آنان‌را از روشنایی به‌سوی تاریکی می‌کشانند. ایشان یاران آتش‌اند و در آن جاودانه خواهند بود. ﴿257 آیا از (حال) کسی که خداوند به او پادشاهی بخشیده بود و با ابراهیم در مورد پروردگارش مجادله کرد خبرداری؟ آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند. گفت: من (نیز) زنده می‌گردانم و می‌میرانم، ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از مشرق بر می‌آورد، تو آن را از مغرب برآور، پس کسی که کفر ورزیده بود حیران شد و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی‌کند. ﴿258 یا همچون کسی که از کنار دهکده‌ای گذر کرد که سقف‌ها و دیوارها بر پایه‌هایش فرو ریخته بود، گفت: چگونه خداوند این را پس از مردنش زنده می‌گرداند؟ پس خدا او را صد سال میراند، سپس او را زنده کرد و گفت: چقدر مانده‌ای؟ گفت: یک روز یا بخشی از روز را (در این حال مانده‌ام) گفت: بلکه صد سال در این حال مانده‌ای، پس به خوراک و نوشیدنیت نگاه کن تغییر نیافته است، و به خرت بنگر، و تا تو را نشانه‌ای برای مردم قرار دهیم، و به استخوان‌ها بنگر که چگونه آنها را پیوند می‌دهیم، سپس بر آن گوشت می‌پوشانیم، پس وقتی برای او روشن شد، گفت: می‌دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست. ﴿259

 

 

 

 

وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ أَرِنِی کَیۡفَ تُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰکِن لِّیَطۡمَئِنَّ قَلۡبِیۖ قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّیۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَیۡکَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ کُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ یَأۡتِینَکَ سَعۡیٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ ٢٦٠ مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ ٢٦١ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ثُمَّ لَا یُتۡبِعُونَ مَآ أَنفَقُواْ مَنّٗا وَلَآ أَذٗى لَّهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٢٦٢ ۞قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَیۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ یَتۡبَعُهَآ أَذٗىۗ وَٱللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٞ ٢٦٣ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِکُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ کَٱلَّذِی یُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ فَمَثَلُهُۥ کَمَثَلِ صَفۡوَانٍ عَلَیۡهِ تُرَابٞ فَأَصَابَهُۥ وَابِلٞ فَتَرَکَهُۥ صَلۡدٗاۖ لَّا یَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَیۡءٖ مِّمَّا کَسَبُواْۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٢٦٤

 

 

 

 

 

 

 

و به یادآور هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان ده که چگونه مردگان را زنده می‌کنی، فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: آری! ایمان دارم ولی برای اینکه دلم اطمینان پیدا کند. فرمود: چهار تا از پرندگان را بگیر و آنها را نزد خود تکه تکه کن، سپس هر قسمت از آنها را بر کوهی قرار بده، سپس آنها را بخوان (که) شتابان به‌سوی تو آیند، و بدان که خداوند عزیز و حکیم است. ﴿260 مثال کسانی که مالهایشان را در راه خدا صرف می‌کنند مثل دانه‌ایست که هفت خوشه می‌رویاند و در هر خوشه صد دانه است و خداوند برای هرکس که بخواهد (آن را) چندین برابر می‌نماید و خداوند گشایشگر داناست. ﴿261کسانی‌که مالهایشان را در راه خدا انفاق می‌کنند سپس به دنبال آن منت نمی‌گذارند، و آزار نمی‌رسانند، پاداششان نزد پروردگارشان است، و نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌گردند. ﴿262 گفتار نیکو و گذشت از صدقه‌ای که به دنبال آن آزار باشد بهتر است، و خداوند بی‌نیازِ بردبار است. ﴿263 ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! صدقات خود را با منّت نهادن و آزار رساندن باطل مکنید، همچون کسی که مالش را به منظور تظاهر و خودنمایی در مقابل مردم انفاق می‌کند و به خدا و روز آخرت ایمان ندارد. پس مَثَل او همچون مَثَل سنگ صاف و بزرگی است که بر روی آن خاکی (نشسته) است، و بارانی شدید بر آن باریده، و آن (سنگ خارا) را سخت و صاف بر جای نهاده باشد. (ریاکاران) نیز از آنچه به دست آورده‌اند، سودی نمی‌برند، و خداوند کافران را هدایت نمی‌کند. ﴿264

 

وَمَثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ وَتَثۡبِیتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ کَمَثَلِ جَنَّةِۢ بِرَبۡوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٞ فَ‍َٔاتَتۡ أُکُلَهَا ضِعۡفَیۡنِ فَإِن لَّمۡ یُصِبۡهَا وَابِلٞ فَطَلّٞۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ ٢٦٥ أَیَوَدُّ أَحَدُکُمۡ أَن تَکُونَ لَهُۥ جَنَّةٞ مِّن نَّخِیلٖ وَأَعۡنَابٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ لَهُۥ فِیهَا مِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ وَأَصَابَهُ ٱلۡکِبَرُ وَلَهُۥ ذُرِّیَّةٞ ضُعَفَآءُ فَأَصَابَهَآ إِعۡصَارٞ فِیهِ نَارٞ فَٱحۡتَرَقَتۡۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَتَفَکَّرُونَ ٢٦٦  یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا کَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِۖ وَلَا تَیَمَّمُواْ ٱلۡخَبِیثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ وَلَسۡتُم بِ‍َٔاخِذِیهِ إِلَّآ أَن تُغۡمِضُواْ فِیهِۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ ٢٦٧ ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ یَعِدُکُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ وَفَضۡلٗاۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ ٢٦٨ یُؤۡتِی ٱلۡحِکۡمَةَ مَن یَشَآءُۚ وَمَن یُؤۡتَ ٱلۡحِکۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِیَ خَیۡرٗا کَثِیرٗاۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٦٩

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و مثَل کسانی‌که اموال خود را برای طلب خشنودی خدا و به خاطر یقین و باوری که دارند انفاق می‌کنند، مانند مَثل باغی است که در تپه‌ای قرار دارد، و بر آن باران تندی ببارد، و دو برابر میوه دهد، و اگر باران تندی بر ان نبارد باران خفیفی بر آن ببارد، و خداوند به آنچه می‌کنید بیناست. ﴿265 آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد و از زیر آن رودها روان باشد، و هر‌گونه میوه برایش ببار آوَرد، و در حالی که پیری او را فراگرفته و فرزندانی ضعیف و ناتوان دارد ناگهان گردباری که آتشی در آن است بر آن بوزد و باغ بسوزد؟ این چنین خداوند آیات را برای شما بیان می‌کند تا بیاندیشید. ﴿266 ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از چیزهای پاکیزه‌ای که بدست آورده‌اید، و از آنچه ما از زمین برایتان رویانده‌ایم انفاق کنید، و به سراغ چیزهای ناپاک نروید، تا از آن ببخشید، در حالی که شما آن چیز ناپاک را نمی‌گیرید، مگر آنکه از بدی آن چشم بپوشید، و بدانید که خداوند بی‌نیاز و ستوده است. ﴿267 شیطان شما را وعدة فقر و تهیدستی می‌دهد، و شما را به زشتی فرمان می‌دهد، و خداوند به شما نوید آمرزش و بخشش می‌دهد و خداوند گشایشگر داناست. ﴿268 حکمت را به کسی که بخواهد، می‌بخشد و هرکس که حکمت به او داده شود به راستی که خیر بسیاری به او داده شده است و جز خردمندان پند نمی‌گیرند. ﴿269

 

 

 

 

وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوۡ نَذَرۡتُم مِّن نَّذۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُهُۥۗ وَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ أَنصَارٍ ٢٧٠ إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِیَۖ وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۚ وَیُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیِّ‍َٔاتِکُمۡۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ ٢٧١ ۞لَّیۡسَ عَلَیۡکَ هُدَىٰهُمۡ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَهۡدِی مَن یَشَآءُۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَلِأَنفُسِکُمۡۚ وَمَا تُنفِقُونَ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ ٱللَّهِۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یُوَفَّ إِلَیۡکُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ ٢٧٢ لِلۡفُقَرَآءِ ٱلَّذِینَ أُحۡصِرُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ لَا یَسۡتَطِیعُونَ ضَرۡبٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ یَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِیَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِیمَٰهُمۡ لَا یَسۡ‍َٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٌ ٢٧٣ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٢٧٤

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و هر مالی را که در راه خدا انفاق کنید و یا نذری را که به گردن بگیرید خداوند آن را می‌داند و برای ستمکاران یاوری نیست. ﴿270 اگر صدقات و بخشش‌ها را آشکار کنید کار خوبی است، و اگر آن را پنهان نمایید و به نیازمندان بدهید برایتان بهتر است، و خداوند گناهانتان را می‌پوشاند و خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است. ﴿271 هدایت آنها بر تو لازم نیست بلکه خداوند هرکس را که بخواهد هدایت می‌نماید و هر آنچه انفاق کنید برای خودتان است. و انفاق نمی‌کنید مگر برای طلب رضای خدا، و هر چیز خوب و نیکی که انفاق کنید به طور کامل به شما بازگردانده می‌شود و به شما ستمی نمی‌شود. ﴿272 (این صدقات) برای نیازمندانی است که در راه خدا بازمانده‌اند و نمی‌توانند در زمین مسافرت کنند. به علت خویشتن داری و مناعت طبع، نادان آنها را توانگر می‌پندارد، آنها را از سیمایشان می‌شناسی، با اصرار چیزی از مردم نمی‌خواهند. و هرچه از خوبی انفاق کنید خداوند به آن داناست. ﴿273 کسانی‌که شب و روز و پنهان و آشکار اموال خود را انفاق می‌کنند پاداششان نزد پروردگارشان است و نه ترسی بر آنهاست، و نه اندوهگین می‌شوند. ﴿274

 

 

 

 

 

 

 

ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ ٱلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَیۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٢٧٥ یَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَیُرۡبِی ٱلصَّدَقَٰتِۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ ٢٧٦ إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ َلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٢٧٧ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ ٢٧٨ فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ ٢٧٩ وَإِن کَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَیۡسَرَةٖۚ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٢٨٠ وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِیهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ ٢٨١

 

 

 

 

 

 

 کسانی‌که ربا می‌خورند، (از قبر) بر نمی‌خیزند مگر مانند کسی که شیطان او را دچار دیوانگی کرده است، این بدان جهت است که گفتند: خرید و فروش صرفاً مانند ربا است، درحالیکه خداوند خرید و فروش را حلال نموده و ربا راحرام کرده است، پس هرکس که اندرزی از جانب پروردگارش به او رسیده و از رباخواری دست کشید، آنچه در گذشته به دست آورده است از آن او می‌باشد و کار او با خداست، و هر آن کس که به رباخواری باز گردد، پس ایشان اهل آتش‌اند، و در آن جاودانه خواهند بود. ﴿275 خداوند ربا را تباه می‌سازد، و صدقات را افزایش می‌دهد، و خداوند هیچ ناسپاسِ گناهکاری را دوست ندارد. ﴿276 بی‌گمان کسانی‌که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده و نماز را بر پا داشته و زکات پرداخته‌اند پاداششان نزد پروردگارشان است، و نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌شوند. ﴿277 ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از خدا بترسید و باقی مانده ربا را رها کنید اگر شما مؤمن هستید. ﴿278 و اگر چنین نکردید بدانید که به جنگ با خدا و پیامبرش برخاسته‌اید، و اگر توبه کردید، سرمایه‌هایتان از آن خودتان است، نه ستم می‌کنید و نه بر شما ستم می‌شود. ﴿279 و اگر (بدهکارتان) تنگدست بود، تا فرا رسیدن گشایش، مهلت داده می‌شود، و اگر ببخشید برایتان بهتر است اگر می‌دانید. ﴿280 و از روزی بترسید که در آن روز به‌سوی خدا بازگردانده می‌شوید، سپس هرکس هر آنچه را که کسب کرده است به صورت کامل دریافت می‌کند و بر آنان ستم نمی‌شود. ﴿281

 

یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیۡنٍ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى فَٱکۡتُبُوهُۚ وَلۡیَکۡتُب بَّیۡنَکُمۡ کَاتِبُۢ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَلَا یَأۡبَ کَاتِبٌ أَن یَکۡتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُۚ فَلۡیَکۡتُبۡ وَلۡیُمۡلِلِ ٱلَّذِی عَلَیۡهِ ٱلۡحَقُّ وَلۡیَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥ وَلَا یَبۡخَسۡ مِنۡهُ شَیۡ‍ٔٗاۚ فَإِن کَانَ ٱلَّذِی عَلَیۡهِ ٱلۡحَقُّ سَفِیهًا أَوۡ ضَعِیفًا أَوۡ لَا یَسۡتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلۡیُمۡلِلۡ وَلِیُّهُۥ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِیدَیۡنِ مِن رِّجَالِکُمۡۖ فَإِن لَّمۡ یَکُونَا رَجُلَیۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ مِمَّن تَرۡضَوۡنَ مِنَ ٱلشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰۚ وَلَا یَأۡبَ ٱلشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْۚ وَلَا تَسۡ‍َٔمُوٓاْ أَن تَکۡتُبُوهُ صَغِیرًا أَوۡ کَبِیرًا إِلَىٰٓ أَجَلِهِۦۚ ذَٰلِکُمۡ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ وَأَقۡوَمُ لِلشَّهَٰدَةِ وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓاْ إِلَّآ أَن تَکُونَ تِجَٰرَةً حَاضِرَةٗ تُدِیرُونَهَا بَیۡنَکُمۡ فَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَلَّا تَکۡتُبُوهَاۗ وَأَشۡهِدُوٓاْ إِذَا تَبَایَعۡتُمۡۚ وَلَا یُضَآرَّ کَاتِبٞ وَلَا شَهِیدٞۚ وَإِن تَفۡعَلُواْ فَإِنَّهُۥ فُسُوقُۢ بِکُمۡۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱللَّهُۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ ٢٨٢

 

 

 

 

 

 

 

 

ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! اگر به همدیگر تا مدت معینی وامی دادید آن را بنویسید، و باید نویسنده دادگرانه آنرا بنویسد، و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن آن، آنگونه که خدا به او آموخته است ابا ورزد، پس باید بنویسد و کسی که حق بر اوست املا کند و از پروردگارش بترسد، و چیزی از آن کم نکند. پس اگر کسی که حق بر اوست سفیه و نادان یا ناتوان بود، یا نمی‌توانست املا کند، باید ولی‌اش به دادگری املا کند، و دو گواه از مردانتان گواه بگیرید، و اگر دو مرد نبودند پس یک مرد و دو زن از گواهانی که می‌پسندید، تا اگر یکی از آن دو (زن) فراموش کرد دیگری به او یادآوری کند. و هرگاه گواهان برای گواهی دادن خوانده شوند نباید سرباز زنند. و از نوشتن وام طبق موعدش خواه کم باشد یا زیاد خسته نشوید. این نزد خداوند عادلانه‌تر است، و برای گواهی دادن استوارتر، و برای دین که دچار شک نشوید (به احتیاط) نزدیک‌تر است، مگر اینکه تجارتی نقدی باشد که در میان خود دست به دست می‌کنید، پس در اینصورت بر شما گناهی نیست که آن را ننویسید. و چون خرید و فروش کردید باید گواه بگیرید، و نباید نویسنده و شاهد زیان ببینند، و اگر چنین کاری کنید از فرمان خدا سرپیچی کرده‌اید. و از خدا بترسید و خداوند به شما می‌آموزد و خداوند به هر چیزی داناست. ﴿282

 

 

 

 

۞وَإِن کُنتُمۡ عَلَىٰ سَفَرٖ وَلَمۡ تَجِدُواْ کَاتِبٗا فَرِهَٰنٞ مَّقۡبُوضَةٞۖ فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا فَلۡیُؤَدِّ ٱلَّذِی ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُۥ وَلۡیَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥۗ وَلَا تَکۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن یَکۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِیمٞ ٢٨٣ لِّلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ یُحَاسِبۡکُم بِهِ ٱللَّهُۖ فَیَغۡفِرُ لِمَن یَشَآءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ ٢٨٤ ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ کُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَکُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ ٢٨٥ لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَیۡنَآ إِصۡرٗا کَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٢٨٦

 

 

 

 

 

 

 

 

و اگر در مسافرت بودید و نویسنده‌ای نیافتید پس گروی بستانید، و اگر کسی از شما دیگری را امین دانست، باید کسی که امین قرار داده شده است امانتش را باز پس بدهد، و از پروردگارش بترسد، و شهادت را پنهان نکنید، و هرکس که آن را پنهان کند دلش گناهکار است، و خداوند به آنچه می‌کنید داناست. ﴿283 آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست، و اگر آنچه را در دل دارید آشکار کنید یا آن را را پنهان نمایید خداوند شما را بر آن محاسبه می‌کند، پس هرکس را که بخواهد می‌آمرزد، و هرکس را که بخواهد عذاب می‌دهد، و خداوند بر هر چیزی تواناست. ﴿284 پیامبر به آنچه از جانب پروردگارش بر او نازل شد ایمان آورد، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبرانش ایمان آوردند (و گفتند:) بین هیچ یک از پیامبرانش فرق نمی‌گذاریم و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! آمرزش ترا می‌خواهیم، و بازگشت به‌سوی توست. ﴿285 خداوند هیچ‌کس را جز به اندازه توانش مکلف نمی‌کند، هر کار نیکی که انجام دهد به سود خود کرده، و هرکار بدی که انجام دهد به زیان خود کرده است. پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را مگیر. پروردگارا! بار سنگین بر ما مگذار آن چنان که بر کسانی که پیش از ما بودند گذاشته‌ای. پروردگارا! آنچه تاب و توانش را نداریم بر دوش ما مگذار و از ما درگذر، و ما را بیامرز، و بر ما رحم فرما، تو سرور ما هستی، پس ما را بر قوم کافران پیروز گردان. ﴿286

تفسیر سوره بقره

سوره بقره

مدنی است، و دارای (286) آیه است‌.

وجه تسمیه آن: این سوره به سبب در برداشتن داستان «بقره‌»، یعنی گاوی‌که خداوند متعال بنی اسرائیل را به ذبح آن مأمور گردانید، «بقره‌» نامیده شد. به قولی‌: این سوره اولین سوره‌ای است که در مدینه نازل گردید.

فضیلت آن: در باره فضیلت آن احادیث بسیاری روایت شده است. از آن‌جمله‌؛ مسلم‌، ترمذی و احمد از نواس بن سمعان رضی الله عنه روایت کرده‌اند که‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «یؤتی بالقرآن وأهله الذین کانوا یعملون به فی الدنیا، تقدمهـم سوره البقرة وآل عمران‌»: «در روز قیامت، قرآن و اهل آن که در دنیا به‌آن عمل می‌کردند، آورده می‌شوند، درحالی‌که در پیشاپیش آنها سوره بقره وآل عمران قرار دارند». همچنین در حدیث شریف دیگری به روایت ابی‌امامه رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اقرأوا القرآن فإنه شافع لأهله یوم القیامة، اقرأوا الزهراوین فإنهما یأتیان یوم القیامة کأنهـمـا غمامتان أو غیابتان، أو کأنهـمـا فرقان من طیر صواف یحاجان عن أهلهـمـا یوم القیامة، ثم قال: اقرءوا البقرة، فإن أخذها برکة وترکها حسرة، ولا تستطیعها البطلة». «قرآن را بخوانید زیرا قرآن شفاعت‌کننده اهل‌خویش در روز قیامت است‌. زهراوین (بقره و آل عمران) را نیز بخوانید زیرا آن‌دو در روز قیامت می‌آیند؛ گویی دو پاره ابر سفید و نورانی، یا دو چتر، یا دودسته از پرندگان بال‌گشاده‌اند، آن‌گاه از اهل خود در روز قیامت محاجه (پشتیبانی‌و دفاع) می‌کنند و بر آنها سایه می‌افگنند. سپس فرمودند: بقره را بخوانید زیراخواندن آن برکت و ترک آن حسرت است و ساحران نمی‌توانند بر خواننده آن‌تسلط و سیطره و نفوذ یابند - یا ساحران نمی‌توانند آن را حفظ کنند». همچنین درحدیث شریف به روایت ابی‌هریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لاتجعلوا بیوتکم قبورا فان البیت الذی تقرأ فیه سوره البقره لایدخله الشیطان»‌. «خانه‌هایتان را گورستان نگردانید زیرا شیطان به خانه‌ای که در آن سوره بقره خوانده شود، وارد نمی‌شود». در حدیث شریف دیگری از سهل‌بن سعد رضی الله عنه روایت‌شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ان لکل شی‌ء سناما، وان سنام القرآن البقره‌، وان من قرأها فی بیته لیله لـم یدخلها الشیطان ثلاث لیال»‌. «همانا برای هرچیز اوجگاهی است و قطعا اوجگاه و قله قرآن، سوره بقره است، بدانید که هر کس شبانگاه آن را در خانه‌اش تلاوت کند، شیطان سه شب به آن خانه وارد نمی‌شود».

سوره بقره طولانی ترین سوره قرآن کریم است و همانند سایر سوره‌های مدنی به بنای ساختار زندگی منظم مسلمانان در جامعه مدنی و تبیین ابعاد آن توجه وعنایت دارد، جامعه‌ای که در آن دین و دولت با هم بوده و از یک‌دیگر جدانیستند زیرا این دو در نظام اسلامی همچون جسم و روح لازم و ملزوم یک‌دیگر می‌باشند. لذا بنیاد برنامه‌های شریعت اسلامی در مدینه‌، بر نهادینه ساختن عقیده اسلامی و بر پا داشتن کاخ عمل صالح که ترجمان این ایمان و عقیده است استوار می‌باشد.

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

به نام الله بسیار بخشنده وبسیار مهربان

﴿الٓمٓ١ [البقرة: 1].

خوانده می‌شود: «الف، لام، میم‌»قرطبی می‌نویسد: «حروف مقطعه‌ای که‌در اوایل بعضی از سوره‌های قرآن آمده است، سر الهی در قرآن است و جزخداوند متعال کسی دیگر این سر را نمی‌داند. سپس می‌افزاید: اما جمع بسیاری ازعلما گفته‌اند: ما دوست داریم تا درباره آنها سخن گفته و فوایدی را که درحروف مقطعه نهان است، جویا شویم و از معانی‌ای که می‌توان از آنها دریافت‌کرد، آگاه گردیم‌. پس ایشان دراین‌باره به تأویلاتی پرداخته و نظریاتی ارائه کرده‌اند که در اینجا به مشهورترین آن بسنده می‌کنیم و آن این نظر است که: خداوند عزوجل عربها را با این حروف مقطعه به مبارزه با قرآن فرامی‌خواند، بدین معناکه این حروف به حروف هجای زبان عربی اشاره دارد تا به اعراب اعلام کند که‌قرآن مرکب از همان حروفی است که خودشان با آن سخن می‌گویند، پس اگرمدعی هستند که قرآن کلام خداوند عزوجل نیست، نظیر آن را بیاورند! و چون عجز وناتوانی آنان در این مبارزه و هماوردطلبی آشکار است بنابراین، حجت بر آنان بلیغ‌تر و رساتر می‌گردد زیرا با وجود آن که قرآن از حروف مورد تکلمشان خارج‌نیست، نفس این واقعیت که نمی‌توانند همانند آن را ساخته و برای مبارزه با آن به‌میدان آورند، خود برهانی روشن بر حقانیت قرآن کریم و الهی بودن آن‌می‌باشد».

زمخشری می‌گوید: «حروف مقطعه همه جمعا در اول قرآن کریم واردنگردید تا مبارزه طلبی و هماوردخواهی قرآن بلیغ‌تر و جدی‌تر باشد، همان گونه‌که هدف از تکرار داستانهای قرآن نیز، تکرار اندرزها و هشدارهای الهی به بندگان است‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «از این رو، هر سوره‌ای که با این حروف آغاز شده‌است، حتما ذکر برتری قرآن و بیان اعجاز و عظمت آن نیز در آن سوره وجوددارد». گفتنی است‌؛ حقیقتی که ابن کثیر در اینجا به آن پرداخته، با پژوهش‌استقرائی در بیست‌ونه سوره قرآن روشن شده است، همچون این سوره وسوره‌های: ﴿الٓمٓ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ٢ نَزَّلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ [آل عمران: 1-3]. ﴿الٓمٓصٓ١ کِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَیۡکَ [الأعراف: 1-2]،. ﴿الٓرۚ کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ [إبراهیم: 1]،. ﴿الٓمٓ١ تَنزِیلُ ٱلۡکِتَٰبِ لَا رَیۡبَ فِیهِ [السجدة: 1-2]. ﴿حمٓ١ تَنزِیلٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٢ [فصلت: 1-2] ،. و دیگرسوره‌هایی که با حروف مقطعه آغاز شده‌اند.

﴿ذَٰلِکَ ٱلۡکِتَٰبُ لَا رَیۡبَۛ فِیهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِینَ٢ [البقرة: 2].

«این کتاب» یعنی: این قرآن عظیم «هیچ شبهه‌ای در آن نیست» یعنی: در این‌حقیقت هیچ شک و شبهه‌ای نیست که این کتاب از جانب خداوند متعال نازل شده‌است «هدایتی برای متقین است» هدایت: راهنمائی است برای رسیدن به مطلوب‌. متقین: کسانی هستند که خود را از آنچه که به زیانشان است نگاه داشته اند، به همین خاطر به اوامر الهی پایبند گشته و از نواهی و محرمات او پرهیز کرده اند.ابن عباس رضی الله عنه در تفسیر: (هدی للمتقین) می‌گوید: «متقین کسانی هستند که ازمجازات خداوند عزوجل پرهیز کرده و هدایتی را که می‌شناسند، فرونمی‌گذارند، و درتصدیق به آنچه که از سوی وی آمده است‌، به رحمتش امید دارند». درحدیث شریف آمده است: «لا یبلغ العبد أن یکون من الـمتقین حتى یدع ما لا بأس به حذراً مـما به بأس»‌: «بنده به جایگاه متقیان و پرهیزگاران نمی‌رسد تا آن‌گاه که آنچه رادر آن مانع و ایرادی نیست‌، به‌خاطر پرهیز از ارتکاب آنچه که در آن مانع وایرادی هست، ترک نکند». از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده است که مردی به وی‌گفت: «تقوی چیست‌؟ ابوهریره رضی الله عنه از وی پرسید: آیا تاکنون با مسیر پر از خاری‌مواجه شده‌ای‌؟ آن مرد گفت‌: آری‌! ابوهریره رضی الله عنه فرمود: در آن هنگام چه‌کرده‌ای‌؟ مرد گفت: چون خار را دیدم‌، از آن برجسته، یا از رفتن به آن راه‌منصرف گشته‌ام‌. ابوهریره رضی الله عنه فرمود: تقوی یعنی همین»!.

شکی نیست که تقوی کانون تمام خوبی‌ها، سفارش الهی به گذشتگان وآیندگان و بهترین صفتی است که انسان مؤمن می‌تواند به آن آراسته گردد.چنان‌که ابودرداء رضی الله عنه نیز چنین گفته است.‌

آن‌گاه خداوند متعال چهار صفت را برای متقین ذکر می‌کند، نخستین صفت‌این است:

﴿ٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَیۡبِ وَیُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ٣ [البقرة: 3].

«آنان که به غیب ایمان می‌آورند» ایمان: در لغت، تصدیق و باور محض است، ولی آن‌گاه که به طور مطلق به کار برده شود؛ مراد از آن همان ایمانی است که شامل هرسه اصل اعتقاد، قول و عمل باشد. که بیشتر ائمه براین نظرند. احمدبن‌حنبل و شافعی گفته اند: «اجماع بر آن است که ایمان عبارت از: قول وعمل هردو می‌باشد». گفتنی است که ایمان به آنچه خدای  عزوجل  نازل فرموده،تجزیه پذیر نمی‌باشد. اما «غیب‌»: هرآن چیزی است که عقلها به آن راه نمی‌یابدو رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از وجود آن خبر داده‌اند، مانند نشانه‌های قیامت، عذاب قبر، نشر و حشر، صراط، میزان، بهشت و دوزخ‌. در حدیث شریف آمده است که‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «الإیمان أن تؤمن بالله وملائکته وکتبه ورسله والیومالآخر، وتؤمن بالقدر خیره وشره»: «ایمان آن است که خدا، فرشتگان، کتابها، پیامبرانش و روز آخرت را باور کنی و همچنین قدر را در خیر و شر آن تصدیق‌نمایی‌». همچنین در حدیث شریف آمده است که ابوعبیده جراح رضی الله عنه گفت: یارسول‌الله! آیا کسی از ما اصحاب بهتر هم هست‌؛ با توجه به اینکه ما به شماایمان آورده و همراه شما جهاد کرده‌ایم‌؟ فرمودند: «آری! بعد از شما کسانی خواهند آمد که به من در حالی‌که مرا ندیده‌اند ایمان می‌آورند، آنها از شما بهترند».

دومین صفت متقیان این است: «و نماز را برپا می‌دارند» برپاداشتن نماز: ادای‌آن، با رعایت ارکان، سنن و آداب آن در اوقات تعیین شده آن است‌.

ابن عباس رضی الله عنه در تفسیر ﴿وَیُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ می‌گوید: «یعنی نمازهای پنج‌گانه را برپا می‌دارند». همچنین او می‌گوید: «بر پاداشتن نماز؛ یعنی بجا آوردن کامل‌رکوع، سجده، تلاوت و خشوع در آن‌». قتاده می‌گوید: «بر پاداشتن نماز؛ یعنی‌نگاه داشتن وقت، وضوء، رکوع و سجده آن‌». خلاصه این که: تقواپیشه‌گان نماز را بر وجه کامل ـ با رعایت شروط، ارکان، آداب و خشوع آن ـ برپا می‌دارند. بنابراین، نماز بی حضور همانند پیکر بی روح است‌.

سومین صفت متقیان این است: «و از آنچه به ایشان روزی داده‌ایم، انفاق‌می‌کنند» ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید: «یعنی زکات اموال‌شان رامی‌پردازند». اماابن‌جریر طبری می‌گوید: «آیه کریمه عام است و شامل زکات فرض و صدقات نفل - همه - می‌شود، بی هیچ گونه تفاوتی میان صدقه فرض و صدقه نفل و میان انفاق بر نزدیکان و غیر آنان‌». رأی صحیح‌تر نیز همین رأی است‌. ابن کثیر می‌گوید: «خداوند عزوجل نماز و انفاق مال را در بسیاری از آیات باهم ذکر می‌کندزیرا نماز؛ حق خداوند متعال و انفاق مال‌؛ نیکی و احسان به مخلوقات وی است»‌.

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَ وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَ٤ [البقرة: 4].

چهارمین صفت متقیان این است: «و آنان که به آنچه به‌سوی تو نازل شده و به‌آنچه پیش از تو نازل شده است، ایمان می‌آورند» یعنی: تو را در آنچه که از جانب‌خداوند عزوجل به‌همراه آورده‌ای و نیز آنچه را که پیامبران قبل از تو به‌همراه آورده‌اند، تصدیق می‌کنند و میان پیامبران الهی: هیچ گونه تفاوتی قایل نشده وآنچه را که ایشان از بارگاه پروردگار خویش آورده‌اند، انکار نمی‌کنند. درحدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «سه تن‌اند که پاداششان را دوبار دریافت می‌کنند:

1-  شخصی از اهل کتاب که هم به پیامبر خویش و هم به من ایمان‌آورده‌. 2 - برده‌ای که حق خدا و حق مالکانش را ادا کرده است‌. 3 - شخصی‌که به کنیزک خویش آدابی نیکو آموخته سپس آزادش ساخته و باوی ازدواج‌کرده است‌». «و آنانند که به آخرت یقین دارند» مراد این است که آنان بی هیچ‌گونه‌شکی به برانگیخته شدن پس از مرگ، حشر و نشر و دیگر امور آخرت باور دارند، نه آن گروهی که می‌پندارند به پیامبران و کتابهای آسمانی پیشین ایمان آورده‌اند، در حالی‌که به آنچه تو به همراه آورده‌ای، کفر می‌ورزند.

مجاهد می‌گوید: «در اول سوره بقره چهار آیه در وصف مؤمنان، دو آیه در بیان صفات کافران و سیزده آیه در بیان صفات و ویژگیهای منافقان است»‌.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٥ [البقرة: 5].

«آنان از هدایتی از جانب پروردگار خویش برخوردارند» یعنی: حال این گروهی که‌تقوی، ایمان به غیب و آخرت و انجام فرایض را با هم جمع و همراه کرده‌اند،چنین است که: از نور، برهان، صلاح، استواری و پایداریی از جانب پروردگار خویش برخوردار می‌باشند و این خداوند عزوجل است که به ایشان چنین توفیقی‌ارزانی داشته است «و تنها آنانند که رستگار و نجات یافته‌اند» در دنیا و آخرت زیرا آنچه را از خداوند عزوجل به وسیله ایمان به او و کتاب‌ها و پیامبرانش و به وسیله اعمال شایسته و صالح درخواست کرده‌اند، دریافت داشته و از شر آنچه که از آن‌گریزان بوده‌اند، نجات و رهایی می‌یابند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَآءٌ عَلَیۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ٦ [البقرة: 6].

«به راستی آنان که کافر شده اند، برای‌شان یکسان است‌؛ چه بیمشان بدهی، چه بیمشان ندهی، ایمان نمی‌آورند» یعنی: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! آنان که بر انکار رسالتت و انکار آیات بیناتی که به‌همراه آورده‌ای، اصرار ورزیده‌اند، با آن که حق برای‌شان واضح و روشن گشته، شک و شبهه‌هایشان کاملا از بین رفته و یقینشان به‌راستگویی‌ات فراهم آمده‌؛ آنان هرگز از هشدارهایت بهره‌مند نمی‌شوند، چرا که فقط از خواهش‌های نفس خویش پیروی می‌کنند. کفر: پوشیدن و پنهان کردن چیزی است و به کافر از آن رو کافر گفته می‌شود که او در واقع حقیقت را پوشانیده و نعمت‌های الهی بر خود را پنهان کرده است‌. البته هرکس به قرآن ایمان نداشته باشد، کافر است‌. انذار: آگاهی دادن همراه با بیم‌دهی است‌.

این آیه و آیه بعدی، تسلی بخش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است تا نه از ایمان نیاوردن قوم خود دریغ و افسوس خورند و نه به ایمانشان طمع کرده و امیدوار شوند. سبب نزول دو آیه (6 - 7) در صحیح‌ترین روایت این است که: این آیات درباره رؤسای یهود و از آن جمله‌؛ حیی بن أخطب و کعب بن أشرف نازل شد.

﴿خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡۖ وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ٧ [البقرة: 7].

«خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی‌هایشان مهر نهاده است‌» مراد این است که بر دل‌هایشان قفل نهاده‌؛ در نتیجه ایمان و نوری به آنها راه نمی‌یابد «و بربینایی‌هایشان پرده‌ای است‌» بنابراین، نور هدایت را نمی‌بینند و پیام هدایت را نمی‌شنوند و درک نمی‌کنند. ابن‌جریرطبری می‌گوید: «حقیقت این است که چون‌گناهان بر دل‌ها پیاپی در آیند، دل‌ها را قفل می‌کنند، در نتیجه نور هدایت به‌سوی دل‌هایی اینچنین، هیچ راه نفوذی ندارد و کفر قطعا دامنگیر آنان است‌». درحدیث شریف آمده است: «یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک». «ای گرداننده دل‌ها! دل‌هایمان را بر دینت پایدار بدار». «و برای آنها عذابی بزرگ و هولناک است‌» به سبب آن که آیات الهی را تکذیب کردند. پس تعبیر مهر نهادن بر دل‌ها و دیده‌هاو شنوایی‌ها، دال بر جای‌گرفتن و ریشه‌دار شدن کفر در دل‌هایشان است تا بدانجاکه آنان اسباب و انگیزه‌هایی را که زمینه ساز رهنمونی‌شان به تأمل و تفکر در دلایل ایمان و ارزش‌های آن است، گم کرده‌اند. بنابراین، از تعبیر «مهر نهادن‌» این‌معنی بر نمی‌آید که آنان قهرا بر کفر مجبور گردیده باشند، بلکه این تمثیلی برای سنت خداوند متعال است در تأثیر ممارست و تمرین کفر و اعمال آن بر دل‌هایشان تا بدانجا که کفر بر دل‌هایشان چیره شده و هیچ‌گونه استعداد و پذیرشی برای غیر آن‌در نهادشان باقی نمانده است‌. چنان‌که آیه (88) همین سوره نیز این معنا را به‌روشنی بیان می‌دارد: ﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢ [البقرة: 88]. :«و گفتند: دل‌هایمان غلف است‌». همچنین این حدیث شریف: «ان الـمـؤمن اذا أذنب ذنبا کانت نکته سوداء فی قلبه، فان تاب ونزع واستعتب صقل قلبه، وان زاد زادت حتی تعلو قلبه‌، فذلک الران الذی قال الله تعالی: ﴿کَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ١٤ [المطففین: 14]»‌: «هر گاه مؤمن مرتکب گناهی‌گردد، نکته‌ای سیاه در قلبش می‌نشیند، پس اگر توبه کند و از آن گناه دست بکشد و از خدای  عزوجل  طلب خشنودی کند، قلبش صیقل می‌یابد و اگر بر گناه بیفزاید، سیاهی قلبش نیز افزون می‌شود تا بدانجا که سیاهی بر قلبش غالب می‌گردد و این‌همان زنگاری است که خداوند متعال درباره آن فرموده است: چنین نیست، بلکه بر دل‌هایشان - به سبب آنچه می‌کردند - زنگار افتاده است‌»[1].

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِینَ٨ [البقرة: 8].

«و از مردم کسانی هستند که می‌گویند: ما به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده‌ایم ولی‌آنان هرگز مؤمن نیستند» خدای سبحان در این سوره ابتدا از مؤمنان حقیقی و بعداز آن از کفار حقیقی یاد کرد و اینک از منافقان که از هیچ‌یک از دو گروه یاد شده نبوده بلکه به گروه سومی تبدیل شده اند، سخن به میان می‌آورد. آری! آنان درظاهر امر با گروه اول و در باطن با گروه دوم همراه شده‌اند. ولی با وجود تمام نیرنگ‌هایی که به‌کار برده‌اند، از ساکنان طبقه زیرین جهنم اند. نفاق‌: عبارت است‌از آشکارساختن خیر و پنهان داشتن شر، و بر دو نوع است‌: نفاق اعتقادی که‌صاحب خویش را در دوزخ جاودان می‌سازد و نفاق عملی که از بزرگ‌ترین گناهان‌کبیره است.‌

دلیل اینکه اوصاف منافقان در سوره‌های مدنی نازل شده این است که‌: در مکه به سبب ضعف مسلمانان نفاقی وجود نداشته زیرا کسی در مکه برای ایشان شأن و شوکتی قایل نبوده تا به دوستی و هم‌سویی با ایشان تظاهر نماید. و از آنجا که اهداف و برنامه‌های منافقان بر بسیاری از مردم پوشیده و مبهم می‌ماند، لذا خداوند متعال برای روشن ساختن احوال آنان صفات متعددی را مطرح می‌نماید که هریک از آنها بازتابی از نفاق است و مشخصه و مظهر اصلی نفاق، طمع بستن‌به قدرت‌، یا ترس و گریز از آن می‌باشد.

﴿یُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَمَا یَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا یَشۡعُرُونَ٩ [البقرة: 9].

«آنان با خدا و کسانی که ایمان آورده‌اند نیرنگ می‌کنند، حال آن که فریب نمی‌دهند مگر خودشان را» یعنی: هنگامی که منافقان خواستند، با ذاتی که فریب نمی‌خورد نیرنگ کنند، در حقیقت خود را فریب داده‌اند زیرا فریبکاری فقط با آن کسی‌ممکن است که از باطن امور آگاهی نداشته باشد «ولی‌» آنها این حقیقت را «درک نمی‌کنند» خداع‌: بر گردانیدن دیگران از مقصد و هدف‌شان با نیرنگ و فریب است که مراد از آن در اینجا آشکار ساختن اسلام و پنهان داشتن کفر می‌باشد.

﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمُۢ بِمَا کَانُواْ یَکۡذِبُونَ١٠ [البقرة: 10].

«در دل‌هایشان بیماریی است‌» مراد از این بیماری‌؛ فسادی است که یا با شک ونفاق‌، یا با انکار و تکذیب در عقایدشان رخنه کرده است «و خدا بیماریشان را افزایش بخشید» با تجدید و تداوم نعمت‌ها و احسانهای دینی و دنیوی خویش برپیامبر گرامیش، لذا آنان به شک و دودلی بیشتر و حسرت و اندوه مستمر و شدت نفاق مبتلا شدند «و به کیفر دروغی که می‌گفتند» یعنی: به کیفر ادعای دروغین پذیرفتن ایمان «عذابی دردناک و جانکاه در پیش دارند».

ابن کثیر می‌گوید: «حکمت در خودداری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از کشتن منافقان - باوجود علم آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به حقیقت حال برخی از آنان - در این فرموده ایشان به عمر رضی الله عنه بیان شده است: «دوست ندارم اعراب در میان خود چنین شایع کنند که محمد اصحاب خویش را می‌کشد» زیرا اعراب فقط ظاهر قضیه را ملاک قضاوت خویش قرار می‌دادند و از حقیقت ماجرا که کفر منافقان است آگاهی نداشتند». اما امام شافعی  رحمه الله  در این باره می‌گوید: «دلیل خودداری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از کشتن‌منافقان، نمایان کردن اسلام از سوی آنان بود». چنان‌که در این حدیث شریف که همه بر صحت آن اجماع دارند، آمده است: «أمرت أن أقاتل الناس حتى یقولوا لا إله إلا الله، فإذا قالوها عصموا منی دماءهم وأموالـهـم إلا بحقـهـا وحسابهم على الله عزوجل». «مأمور شده‌ام که با مردم تا آن زمان بجنگم که لا اله الا الله بگویند، پس چون این کلمه را گفتند، خونها و اموال‌شان را از تعرض من در پناه نگاه داشته‌اند مگر به حق آن و در نهایت حسابشان با خدای عزوجل‌است‌». معنای این‌حدیث شریف این است که‌: هرکس کلمه طیبه را گفت، احکام اسلام در ظاهر براو جاری می‌شود، حال اگر به این کلمه اعتقاد هم داشته باشد، ثواب آن را درآخرت می‌یابد و اگر اعتقاد نداشته باشد، جاری شدن حکم مسلمانی بر وی دردنیا، هیچ سودی برایش در آخرت نخواهد داشت‌.

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ لَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ قَالُوٓاْ إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَ١١ [البقرة: 11].

«و چون به آنان گفته شود: در زمین فساد نکنید» با نفاق، برقرار ساختن پیوند دوستی با کفار و متفرق ساختن مردم از پیرامون محمد صلی الله علیه و آله و سلم و قرآن و ایمان زیرا با این عمل فساد انگیزتان آنچه در زمین است - با هلاک شدن مردم و ویرانی دیارشان - تباه می‌شود «می گویند: ما اصلاحگرایانی بیش نیستیم‌» یعنی: کار ما فساد افروزی نیست بلکه ما فقط مردمانی مصلح هستیم که در جهت خیر و صلاح و اصلاح می‌کوشیم‌.

بدین‌سان است که چون خداوند عزوجل آنان را از فساد نهی می‌کند، مدعی می‌شوند که صفت«صلاح‌» ویژه آنان است‌. خاطرنشان می‌شود که این روش مفسدان در هر زمانی است که فسادشان را در قالب «صلاح‌» معرفی می‌کنند.

اما خداوند عزوجل این ادعایشان را با رساترین بیان رد نموده و آنان را به وصف فسادگر که درحقیقت به آن موصوف هستند، محکوم نمود و فرمود:

﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡمُفۡسِدُونَ وَلَٰکِن لَّا یَشۡعُرُونَ١٢ [البقرة: 12].

«آگاه باشید که آنان یقینا فسادگرانند، لیکن خود نمی‌دانند» یعنی: نمی‌دانند که خود حقیقتا فسادکارند زیرا آنها با حق و اهل آن دشمنی کرده و راه خدا عزوجل را بر روی مردم می‌بندند و خدای  عزوجل  را نافرمانی می‌کنند، پس هرکس خدا عزوجل رانافرمانی کند، بی‌گمان در زمین فساد نموده است زیرا صلاح کار آسمان و زمین با اطاعت و فرمان بردن از خداوند متعال می‌باشد.

ابن جریر طبری می‌گوید: «منافقان با نافرمانی پروردگارشان، ضایع ساختن فرایض وی، شک افگنی در دین وی و همکاری و هم پیمانی با دشمنان وی ورسولش، در روی زمین فسادگرند».

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ کَمَآ ءَامَنَ ٱلنَّاسُ قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ کَمَآ ءَامَنَ ٱلسُّفَهَآءُۗ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلسُّفَهَآءُ وَلَٰکِن لَّا یَعۡلَمُونَ١٣ [البقرة: 13].

«و چون به آنان گفته شود: همان‌گونه که سایر مردم ایمان آورده‌اند، شما هم ایمان‌بیاورید، می‌گویند: آیا ما نیز همانند کم خردان و نادانان ایمان بیاوریم‌«؟ این‌گونه است که از روی استهزا و تحقیر، به مؤمنان نسبت بی خردی را می‌دهند و همین وقاحت‌شان سبب شد تا خداوند عزوجل سفاهت و بی خردی را منحصرا به خودشان مربوط دانسته و بگوید: «آگاه باشید که آنان همان کم خردانند؛ ولی نمی‌دانند».

علت اینکه خداوند متعال در بیان فسادکاریشان: «لایشعرون» و در بیان ایمان نیاوردنشان: «لایعلمون‌» فرمود، این است که‌: شعور؛ ادراک امور پنهانی و علم‌؛ یقین داشتن و مطابقت فهم با واقعیت است و از آنجا که فسادانگیزی در زمین امری محسوس است و منافقان چنان حس بالایی ندارند که آن را درک کنند، پس نسبت دادن بی‌شعوری به آنان با این حال‌شان سازگار است، اما از آنجا که ایمان یک امر قلبی است و آن را فقط کسی درک می‌کند که حقیقتش را بداند، لذا به‌دلیل آن که آنها از چنین علمی بی‌بهره‌اند، پس حقیقت ایمان را نیز در نمی‌یابند، از این‌رو نسبت دادن بی علمی به آنان در اینجا نیز کاملا با حال‌شان سازگار وهماهنگ است‌.

﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَیَٰطِینِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَکُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ١٤ [البقرة: 14].

«و چون با کسانی که ایمان آورده‌اند برخورد می‌کنند، می‌گویند: ایمان آورده‌ایم‌» این‌سخن را از روی نفاق و نیرنگ و ظاهر سازی می‌گویند تا در منافع و غنایم سهیم گردند «و چون با شیطانهای خود خلوت می‌کنند» شیطان‌هایشان: رؤسا و پیشوایان‌شان در کفر هستند، هم‌آنان که سازمان‌دهندگان شر و فساد می‌باشند. آری‌! به‌شیطانهایشان «می‌گویند: درحقیقت ما با شماییم‌» و در کفر خویش پایدار وثابت‌قدم می‌باشیم «ما هدفمان تنها ریشخند کردن و مسخره کردن است‌» لذا در نهان و واقعیت امر، نه با مؤمنان موافقیم و نه به آنان تمایلی داریم‌.

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه در باره عبدالله بن‌ابی ویاران منافقش نازل شد، آن‌گاه که او ابوبکر و عمر و علی رضی الله عنهم را ستود در حالی‌که قبل از آن محرمانه به یاران خود گفت: ببینید که چگونه این بی‌خردان را نسبت به شما اغفال می‌کنم‌؟! لیکن سیوطی می‌گوید: «این اسناد، جدا بی‌اساس است‌».

﴿ٱللَّهُ یَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ وَیَمُدُّهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١٥ [البقرة: 15].

«این خداوند است که آنان را به باد تمسخر و ریشخند می‌گیرد» یعنی: حق تعالی به منظور دفاع و یاری بندگان مؤمن خویش، خواری و حقارت را بر آنان فرودآورده‌، از آنان انتقام می‌گیرد و مسخره‌شان می‌کند. نسبت‌دادن فعل استهزا به‌خداوند عزوجل ، از باب هم شکل‌گویی (مشاکله)[2] است، یعنی به آنان در برابراستهزایشان کیفر می‌دهد «و آنان را در سرکشی و طغیانشان فرو می‌گذارد» یعنی: مهلتشان می‌دهد «تا سرگردان شوند» یعنی: تا در کفر، لجاجت، باطل و سرکشی خودشان دست وپا زنند و همچنان حیران و سرگردان باقی بمانند.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ فَمَا رَبِحَت تِّجَٰرَتُهُمۡ وَمَا کَانُواْ مُهۡتَدِینَ١٦ [البقرة: 16].

«آنان کسانی هستند که گمراهی را به جای هدایت خریدند» یعنی: گمراهی را باهدایت مبادله کردند. اصل ضلالت: سردرگمی و انحراف از جاده مستقیم وگم‌کردن راه و سرچشمه هدایت است «و تجارتشان سودی نبخشید» یعنی: درتجارت پیروی از کفر به جای ایمان، هیچ سودی نبردند «و» به سبب خریدن کفربه‌جای ایمان، ترک هدایت به‌سوی گمراهی، ترک جماعت به‌سوی افتراق وجدایی، رهاکردن امنیت به سوی بیم و هراس و نهایتا ترک سنت به سوی بدعت: «هدایت یافته نبودند».

خلاصه این که: خداوند متعال در آیات فوق چهار صفت از اوصاف زشت منافقان را بر شمرده، که هریک از آنها به تنهایی کافی است تا مجازات الهی را برآنان فرود آورد، این صفات عبارتند از:

1-  فریبکاری با خدای  عزوجل  و با مؤمنان‌.

2-  فسادانگیزی و تبه‌کاری در روی زمین‌.

3-  روی گردانیدن از ایمان و عقیده صحیح‌.

4-  تردید، سردرگمی و تجاوز از مرز عقل سلیم، با نسبت دادن بی‌خردی به مسلمین‌.

﴿مَثَلُهُمۡ کَمَثَلِ ٱلَّذِی ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ وَتَرَکَهُمۡ فِی ظُلُمَٰتٖ لَّا یُبۡصِرُونَ١٧ [البقرة: 17].

«مثل آنان همچون مثل کسی است که به سختی آتشی بر افروخت و همین که آتش پیرامونش را روشنایی داد، خدا نورشان را برد و در میان تاریکیهایی که نمی‌بینند رهایشان کرد» ابن‌مسعود رضی الله عنه و جمعی‌دیگر از صحابه رضی الله عنهم در تفسیر این آیه کریمه گفته‌اند: «بعد از هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه‌؛ گروهی از مردم در ظاهر اسلام را پذیرفته ولی در باطن امر نفاق را پیشه خویش ساختند، بدین سبب خدای  عزوجل  فرمود: داستان آنان همانند داستان کسی است که گرفتار ظلمت و تاریکی‌شده و آتشی را برمی‌افروزد و این آتش پیرامون وی را روشن می‌سازد، به طوری‌که می‌تواند اطرافش را ببیند تا بدینوسیله از افتادن در آنچه که موجب آزار وی می‌شود بپرهیزد، در این اثنا آتش وی خاموش می‌شود و در نتیجه او حیران و مبهوت برجای خود می‌ایستد و نمی‌داند که چگونه خود را از اشیای موذی پیرامونش حفظ نماید! این است حال منافقی که در ظلمت شرک به سرمی‌برد و همین‌که اسلام را پذیرفت و حلال را از حرام و خیر را از شر باز شناخت و از این نعمت‌ها برخوردار گشت، بناگاه کافر می‌شود و حالش چنان واژگون می‌گردد که حلال را از حرام و خیر را از شر باز نمی‌شناسد».

امام رازی می‌گوید: «تشبیه در اینجا در نهایت درستی و صحت است زیرا منافقان در آغاز با ایمان خود نوری را کسب کردند، ولی سرانجام این نور را با نفاق خود از بین برده و در سرگردانی و گمراهی بزرگی غوطه‌ور شدند چرا که هیچ‌سرگردانی‌ای بزرگتر از سرگردانی در دین نیست‌».

﴿صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَرۡجِعُونَ١٨ [البقرة: 18].

«کرند، لال‌اند، کورند بنابراین، به‌راه نمی‌آیند» یعنی: صاحبان این آتش‌برافروخته‌، پس از خاموش‌شدن آن کر شده‌اند، به طوری که صدای هیچ آوازدهنده‌ای را که به‌سوی راه راست فراشان می‌خواند نمی‌شنوند، گنگ شده‌اند؛ زیرا نمی‌توانند از راه و مقصد خویش بپرسند، کور شده‌اند؛ زیرا راه را نمی‌بینند بنابراین، قادر به بازگشت به راه خویش نیستند. و این گونهاند اهل نفاقی که اسلام آورده و سپس کافر شده‌اند.

﴿أَوۡ کَصَیِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فِیهِ ظُلُمَٰتٞ وَرَعۡدٞ وَبَرۡقٞ یَجۡعَلُونَ أَصَٰبِعَهُمۡ فِیٓ ءَاذَانِهِم مِّنَ ٱلصَّوَٰعِقِ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِۚ وَٱللَّهُ مُحِیطُۢ بِٱلۡکَٰفِرِینَ١٩ [البقرة: 19].

«یا داستانشان چون‌» داستان کسانی است که در معرض «بارانی سخت از آسمان قرار گرفته اند» خداوند عزوجل در اینجا باران را برای قرآن مثل زده‌است زیرادر قرآن آیاتی نازل شده که منافقان را مرعوب و بیمناک می‌گرداند «در آن باران تاریکی‌ها و رعدوبرقی است‌» تاریکی ها، عبارت است از: تاریکی شب تاریکی ابرو تاریکی خود باران‌. مراد از رعد: نداها و بانگ‌های تکان‌دهنده قرآن است «از بیم مرگ ناشی از صاعقه‌ها، انگشتانشان را در گوش‌هایشان می‌کنند» یعنی: از خطر به وسیله‌ای می‌پرهیزند که هرگز پناهشان در آن نیست‌. و این گونهاند منافقان که هیچ راه دیگری جز این نیافتند که گوش‌هایشان را از شنیدن آیات قرآن ببندند «ولی خداوند بر کافران احاطه دارد» احاطه: فروگرفتن از تمامی جهات و جوانب است بدان‌سان که فرد احاطه شده به هیچ وجهی از وجوه، راه گریزی نداشته باشد.

مفسران در بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت کرده‌اند: دو تن از منافقان‌مدینه از نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گریخته جهت پیوستن به مشرکان به سوی مکه‌می‌شتافتند، در میان راه‌، بارانی سخت که خداوند متعال در این آیه از آن یادکرده است، آنان را فراگرفت، پس هرگاه صاعقه فرود می‌آمد، آنان از بیم آن که‌مبادا هلاکشان گرداند، انگشتان خود را به گوش‌های خویش فرو می‌بردند و چون‌برق می‌درخشید، در روشنی آن اندک راهی می‌رفتند، در غیر آن در جای خودمیخکوب باقی می‌ماندند. و چون در این ظلمات سخت گرفتار شدند، گفتند: ای کاش این ظلمت شب به پایان رسد که یک‌بار دیگر نزد محمد صلی الله علیه و آله و سلم رفته دست‌هایمان را در دستان ایشان بگذاریم و با ایشان صادقانه بیعت نماییم‌! و این چنین نیز شد زیرا آن دو، از آن شب پرحادثه رهیده به مدینه برگشتند و اسلامی راستین‌آوردند. پس خداوند عزوجل آن دو تن را برای منافقانی که در مدینه بودند، مثلی‌گردانید.

آری‌! قرآن لبریز از خیر است و آیاتی که بر نزول آن از جانب پروردگارسبحان دلالت دارد همانند باران، آیات مشتمل بر بیم و وعید و عذاب همانندرعد و صاعقه و آیات در بردارنده حجتها و برهان‌های روشنگر، همانند برق است‌.

﴿یَکَادُ ٱلۡبَرۡقُ یَخۡطَفُ أَبۡصَٰرَهُمۡۖ کُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُم مَّشَوۡاْ فِیهِ وَإِذَآ أَظۡلَمَ عَلَیۡهِمۡ قَامُواْۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمۡعِهِمۡ وَأَبۡصَٰرِهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٠ [البقرة: 20].

«نزدیک است که برق، چشمانشان را برباید» یعنی: نزدیک است که آیات قاطع و محکم قرآن، پنهان‌کاریهای منافقان را برملا سازد «هرگاه که بر آنان روشنی‌بخشد، پیش روند» یعنی: چون اموال و اولادشان بسیار می‌شود، یا به غنیمت وفتحی می‌رسند، به راه حق روان گشته و می‌گویند: بی‌شک که دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم راست و برحق است بنابراین، بر آن پایداری می‌ورزند «و چون راهشان را تاریک‌کند، بر جای خود بایستند» یعنی: چون اموال این منافقان نابود می‌گردد و بلا ومصیبتی به آنان می‌رسد، می‌گویند: این همه به سبب دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم است، آن‌گاه به کفر برمی‌گردند «و خداوند اگر می‌خواست شنوایی‌ها و بینایی‌های‌» ظاهر «آنان‌را» همچون شنوایی‌ها و بینایی‌های باطن‌شان «برمی‌گرفت زیرا خدا بر همه چیز تواناست‌» و از جمله بر نابود کردن شنوایی‌ها و بینایی‌هایشان‌.

خلاصه این که: ممکن است نفاق کوتاه مدتی راه را بر صاحب خود روشن‌گرداند، اما این امر همچون برقی جهنده زود گذر است و سپس چون آتش‌خاموش می‌شود و این خود نمایانگر آن است که نفاق دوام و پایداری ندارد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ وَٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ٢١ [البقرة: 21].

«ای مردم‌! پروردگارتان را که شما و پیشینیانتان را آفریده است، بپرستید، باشد که به تقوا گرایید» «یا» در «یا ایهاالناس» حرف نداست و کار برد آن در ندا دادن‌کسی است که از ندا دهنده دور باشد، یا فراموش کار، یا غافل باشد، اما اگر کسی‌که نزدیک است با آن مورد ندا قرارگیرد، این به قصد بزرگداشت شخص نداشونده‌، بیدار ساختن نهادها، جلب انظار و ترغیب دل‌های غافل است‌. پس اقتضای‌حال این بود که مردم در اینجا به چنین ندایی بلیغ و مؤکد مخاطب قرار داده شوند.«خلق‌»: ایجاد و اختراع بدون داشتن مثال و نمونه سابقی است‌.

خدای  عزوجل  نعمت آفرینش را از آن روی در این آیه به‌یادآوری مخصوص‌گردانید و با آن بر بندگان خویش منت نهاد که تمام نعمت‌ها مترتب بر این نعمت است و این نعمت اصل و اساس همه نعمتهاست زیرا بدون آن، هیچ نعمت دیگری وجود پیدا نمی‌کند. دلیل دیگر یاد آوری از نعمت آفرینش در این آیه این است‌که: مشرکان به آفرینشگری خداوند عزوجل معتقد بودند، چنان که خداوند متعال‌می‌فرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُ [الزخرف: 87]. «و اگر از آنان بپرسی که چه کسی‌آنان را آفریده است‌؟ قطعا می‌گویند: الله». لذا خداوند متعال بر آنان به‌چیزی منت نهاد که به آن معترفند و انکارش نمی‌کنند.

و از آنجا که مؤمنان نیز شامل این خطابند، پس دستور دادن ایشان به عبادت وپرستش، به معنای این است که ایشان باید بر ایمان خویش بیفزایند و پیوسته به آن روی آورند و بر آن پایدار باشند. اما عبادت کفار؛ مشروط به اقرار آنان به شهادتین است زیرا این اقرار، تنها راه ورودشان به عرصه عبادت حق تعالی می‌باشد. و هرچند این معنی صراحتا در آیه ذکر نشده، ولی به طور ضمنی وتلویحی از آن دانسته می‌شود چه همان‌گونه که وضو، نیت و فراهم آوردن دیگر مقدمات نماز بر شخص مأمور به نماز شرط است، شرط اولیه صحت عبادت کفار نیز ایمان می‌باشد.

﴿ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّکُمۡۖ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٢ [البقرة: 22].

«همان خدایی‌» را بپرستید «که زمین را برای شما فرشی‌» گسترده ساخت که برآن قرار می‌گیرید «و آسمان را بنایی‌» استوار «قرار داد» که چون گنبدی بر فرازدنیایتان افراشته شده است «و از آسمان آبی فرود آورد؛ و بدان از میوه‌ها رزقی برای‌شما بیرون آورد» یعنی: از آن انواع رنگارنگی از میوه‌ها و نباتات را برای شمارویانید تا در زمان مقرر از آنها بهره بگیرید «پس برای خدا همتایانی قرار ندهید» یعنی: برای او شریکانی نگیرید که آنها را همانند وی عبادت کنید «درحالی‌که خودمی‌دانید» که این همتایان ادعائی، نه شما را آفریده‌اند، نه زمین را برایتان فرشی‌گسترده ساختهاند و نه آسمان را برایتان به صورت سقفی برافراشته‌اند، چنان‌که‌برای شما میوه‌هایی نیز بیرون نیاورده‌اند. پس بدانید که فقط ذاتی سزاوار پرستش است که شما را آفریده و با پدیدآوردن این نعمتها، استمرار حیاتتان را بر روی‌زمین نسل اندر نسل، تضمین کرده است، لذا این کائنات بزرگ، دلیل و راهنمای‌روشنی بر یگانگی باری تعالی در الوهیت، ربوبیت و عبودیت می‌باشد.

نقل است‌که ازیکی از بادیه‌نشینان عرب پرسیدند: از نظر تو دلیل وجود پرورگارمتعال چیست‌؟ گفت: «یا سبحان الله، إن البعـر یدل علی البعـیر، وإن أثر الأقدام لتدل على الـمسیر، فسمـاء ذات أبراج، وأرض ذات فجاج وبحار ذات أمواج! ألا یدل ذلک على وجود اللطیف الخبیر»؟: «یا سبحان الله! فضله شتر بر وجود شتر و اثر پاها بر و جودرهگذر دلالت می‌کند، پس آیا این آسمان دارای برج‌ها، این زمین دارای دره‌ها و این دریاهای پر از امواج بر وجود خداوند لطیف خبیر دلالت نمی‌کنند»؟!.

ابن کثیر می‌گوید: «امام رازی  رحمه الله  از امام مالک  رحمه الله  نقل کرده است که او درپاسخ به سؤال هارون‌الرشید از این آیه، به اختلاف زبان‌ها، صداها و نغمه‌ها بریگانگی باری تعالی استدلال کرد». همچنان نقل است که برخی از زندیقان از امام‌ابوحنیفه  رحمه الله  درباره وجود حق تعالی سؤال کردند، او به آنان گفت: «اجازه بدهیدتا درباره کاری که هم اکنون به من خبرش را داده‌اند بیندیشم، آن‌گاه پاسخ شما رامی‌دهم‌... به من گفته‌اند: کشتی‌ای سنگین‌بار که حامل انواع کالاهای تجارتی‌است، بی‌هیچ نگهبان و ناخدایی می‌آید و می‌رود و امواج دریاها را می‌شکافد»!.آن گروه دهری مشرب گفتند: «این سخنی که تو می‌گویی، از زبان هیچ عاقلی‌بیرون نمی‌آید»! امام گفت: «پس وای بر شما! آیا یک کشتی به ناخدا نیاز دارد، اما این‌همه موجودات در عالم بالا و پایین‌، با این نظام متقن و مستحکم خود، هیچ‌آفریننده‌ای ندارند»؟! همان بود که آن گروه در ماندند و به حق برگشته به دست‌آن امام همام اسلام آوردند. همچنان نقل است که از امام شافعی  رحمه الله  در باره وجود آفریدگار سؤال کردند، او در پاسخ گفت: «این برگ توت را که می‌بینید؛ طعم آن یکی است، ولی کرم که آن را می‌خورد، از آن ابریشم تولید می‌شود، زنبور که آن را می‌خورد، از آن عسل تولید می‌شود، گوسفند و گاو و شتر که ازآن می‌خورند، از آنان سرگین و پشکل خارج می‌شود و آهو که از آن می‌خورد، از آن مشک می‌تراود. پس همین برگ توت، بزرگ‌ترین برهان بر وجود آفریدگار سبحان است‌». از امام احمد حنبل  رحمه الله  نیز نقل است که در پاسخ به سؤالی راجع به وجود آفریدگار گفت: «در اینجا قلعه‌ای است مستحکم، صاف و براق، نه دری دارد و نه منفذی، بیرون آن چون نقره سپید و درون آن چون طلای سرخ است، بناگاه دیوار آن می‌شکافد و از آن حیوانی شنوا و بینا، زیبا و رعنا خارج می‌شود. پس این قلعه، بزرگ‌ترین دلیل بر وجود آفریدگار سبحان است‌». منظور وی از آن‌قلعه، تخم‌مرغ بود که پرنده از آن پدید می‌آید.

﴿وَإِن کُنتُمۡ فِی رَیۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٢٣ [البقرة: 23].

بعد از اثبات وحدانیت و نفی شرک، خداوند متعال به اثبات نبوت پرداخته ومی‌فرماید: «و اگر در آنچه بر بنده خود» محمد صلی الله علیه و آله و سلم «نازل کرده‌ایم، در شک هستید» یعنی: اگر در حقانیت قرآن کریم شک دارید؛ «پس سوره‌ای مانند آن بیاورید» واین‌گونه است‌که خداوند متعال، مخالفان را به آوردن سوره‌ای - هرچند کوچک‌- همانند قرآن، که از بلاغت بی مانند، سلامت بیان، خبردادن از غیب و دیگر خصوصیات اعجازی قرآن برخوردار باشد، به مبارزه و تحدی فرامی‌خواند «وگواهان خود را ـ غیرخدا ـ فرا خوانید» یعنی: کسانی را که برای شما بر این امر گواهی‌دهندکه‌آنچه را در مقابله باقرآن آورده‌اید، همانندقرآن است، حاضرنمایید.ابن عباس رضی الله عنه در معنای آیه می‌گوید: «یعنی از خدایان باطل خود دراین امر یاری‌و پشتیبانی بخواهید» «اگر راست می‌گویید» در اینکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را از نزدخود برساخته است زیرا شما نیز همانند او عرب و فصیح و بلیغ هستید. سوره: بخشی از قرآن است که دارای اول و آخر می‌باشد و حداقل آن سه آیه است‌.

﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِی وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ٢٤ [البقرة: 24].

«ولی اگر چنین نکردید» یعنی: اگر عجزتان از آوردن نظیر قرآن بر خودتان آشکار گشت و نتوانستید این کار را بکنید «و هرگز نمی‌توانید کرد» لن: برای تأکید نفی در آینده است‌. یعنی: هرگز نظیر قرآن را نمی‌توانید آورد. البته این معجزه دیگری از اخبار غیبی قرآن است زیرا چنین معارضه‌ای از سوی کفار در گذشته وحال تحقق نیافته و در آینده نیز هرگز تحقق نخواهد یافت‌. آری‌! اکنون که عجزتان در این میدان آشکار است‌؛ بیایید با ایمان به خدا عزوجل و کتاب‌ها و پیامبرانش و انجام فرایض و اجتناب از نواهی‌اش: «از آن آتشی که سوخت آن مردمان و سنگ‌ها هستند و برای کافران آماده شده، بپرهیزید» و دست از عناد و لجاجت در برابر حق‌بردارید. بلی‌! آتش دوزخ با همان چیزهایی برافروخته شده که سوزاندن خود آنها مورد نظر است‌. ابن کثیر می‌گوید: «مراد از سنگ‌های آتش افروز جهنم در آیه‌کریمه‌؛ سنگ کبریت سیاه است که حرارت آن بسیار بالا است - خداوند عزوجل ما را از آن پناه دهد». به قولی دیگر: مراد سنگ‌هایی است که مشرکان از آنها بت تراشیده و آنها را می‌پرستند.

در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ما من نبی من الأنبیاء إلا وقد أعطی من الآیات ما آمن على مثله البشر، وإنما کان الذی أوتیته وحیاً أوحاه الله إلیَّ، فأرجو أن أکون أکثرهم تابعاً یوم القیامة». «هیچ پیامبری از انبیا نیست، مگر اینکه معجزاتی به وی داده شده است که بشر به همانند آن ایمان می‌آورند، اما آنچه که به من داده‌شده، وحیی است که حق تعالی آن را بر من‌نازل نموده است، پس امیدوارم که در روز قیامت نسبت به آنان بیشترین پیروان راداشته باشم‌». یعنی: از میان همه انبیاء  علیهم السلام  فقط ایشان به این امر مخصوص‌گشته‌اند که کتابشان معجزه است، برخلاف دیگر کتب الهی که - نزد بسیاری ازعلما - معجزه نیست بنابراین، چون معجزه ایشان بعد از وفاتشان نیز استمرار دارد، لذا امیدوار آن شدند که پیروانشان از پیروان دیگر پیامبران  علیهم السلام  بیشتر باشند. قرطبی‌می‌گوید: «این آیه دلیل بر عقیده اهل حق است که: دوزخ هم اکنون وجود دارد و آفریده شده است، بر خلاف اهل بدعت که می‌گویند: دوزخ تاکنون آفریده‌نشده است‌».

﴿وَبَشِّرِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنۡهَا مِن ثَمَرَةٖ رِّزۡقٗا قَالُواْ هَٰذَا ٱلَّذِی رُزِقۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَأُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهٗاۖ وَلَهُمۡ فِیهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞۖ وَهُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٥ [البقرة: 25].

«و بشارت بده کسانی را» تبشیر: خبردادن از چیزی است که اثر مژده بخش وسرور انگیز آن بر پوست چهره انسان آشکار شود. آری‌! بشارت بده کسانی را: «که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند» یعنی: همان کارهای درست وصوابی را که از ایشان خواسته شده و بر ایشان فرض گردیده، انجام داده اند. یاکسانی که اعمالی را انجام داده‌اند که خداوند عزوجل انجام داوطلبانه آنها را نیکوشمرده است زیرا بهشت با ایمان و عمل صالح قابل‌دسترسی است‌.

عبارت: (آمنوا وعملوا الصالحات) نزدیک به شصت‌بار در قرآن کریم به‌کاررفته است‌؛ و این خود نشان دهنده آن است که ایمان و عمل صالح لازم و ملزوم یک‌دیگرند.

آری‌! مژده بده به ایشان «که برای‌شان جناتی است‌» جنت: نام بهشت دارالخلد وسرای ثواب و پاداش است که مشتمل بر باغهای بسیاری است و آن را جنت نامیده‌اند زیرا جنت در لغت به معنی پوشانیدن است و بهشت ساکنان خود را در زیر درختهای انبوه خویش می‌پوشاند. آری‌! برای‌شان جناتی است: «که ازفرودست آنها» یعنی: از زیر درختان و قصرهای آنها «جویها روان است، هرگاه‌میوه‌ای از آن روزی آنان شود» از هر نوعی از انواع میوه‌ها که باشد؛ «می‌گویند: این‌همان است که پیش از این نیز روزی ما بوده‌» یعنی: این میوه، شبیه و نظیر و از جنس‌همان میوه است‌. این سخن را بدان سبب می‌گویند که رنگ میوه‌های بهشتی شبیه‌هم‌اند، هرچند که حجم و طعم و بوی آنها مختلف است و چون از آن‌می‌خورند، طعم آن را مخالف طعم میوه اول می‌یابند «و به ایشان همانند آن‌» میوه قبلی در خوبی و نیکویی «داده شود» زیرا هیچ‌یک از آنها پست و نامطبوع نیست و در شکل نیز مشابه همدیگرند «و در آنجا همسرانی پاکیزه دارند» که حوران‌بهشتی و غیر ایشانند «و هم در آنجا جاویدانند» نه می‌میرند و نه از آن بیرون برده‌می‌شوند. مراد از پاکیزه بودن جفت‌های بهشتی این است که‌: آنچه به زنان دنیا ازپلیدی حیض و نفاس و بزاق و سایر پلیدی‌ها می‌رسد، به همسران بهشتی نمی‌رسد.

در حدیث شریف آمده است که: هر مرد بهشتی دو همسر دارد. علما گفته‌اند: «یکی از آن دو، از زنان دنیاست و دیگری از زنان بهشت‌». خلود: بقای دایم وهمیشگی‌ای است که هرگز گسست و انقطاعی ندارد. همچنین در حدیث شریف آمده‌است: «إن أهل الجنة یأکلون فیها ویشربون، ولا یتفلون، ولا یبولون، ولا یتغوطون ولا یتمخطون، قالوا: فما بال الطعام؟ قال: جشاء ورشح کرشح الـمسک، ویلهمون التسبیح والتحمید کما تلهمون النفس». «همانا اهل بهشت در بهشت می‌خورند ومی‌آشامند، نه آب دهان می‌اندازند، نه ادرار و مدفوع می‌کنند و نه آب بینی‌می‌اندازند. اصحاب گفتند: پس غذایی که می‌خورند چه می‌شود؟ فرمودند: به‌آروغی و ترشح عرقی چون ترشح مشک‌، دفع می‌شود. و خواندن «سبحان الله»، و «الحمدلله‌» برآنان چنان الهام می‌شود که نفس کشیدن برای شما».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَسۡتَحۡیِۦٓ أَن یَضۡرِبَ مَثَلٗا مَّا بَعُوضَةٗ فَمَا فَوۡقَهَاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۖ وَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗاۘ یُضِلُّ بِهِۦ کَثِیرٗا وَیَهۡدِی بِهِۦ کَثِیرٗاۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِینَ٢٦ [البقرة: 26].

«خداوند از آن شرم ندارد که هر مثلی را بزند» معنای: «لایستحیی‌: شرم ندارد» در مورد خداوند متعال حقیقت شرم و حیا نیست‌، بلکه به این معنی است‌که او مثل زدن را فرو نمی‌گذارد زیرا حیا؛ دگرگونی و در هم شکستگی‌ای است‌که از بیم عیب و نکوهش، بر انسان روی می‌دهد و این در حق خداوند متعال محال‌است‌. دلیل اینکه خدای سبحان از معنای «ترک نمی‌کند» به (شرم نمی‌کند) تعبیر کرد، این است که هرکس از چیزی شرم کند، آن را فرومی‌گذارد وفروگذاشتن آن چیز از آثار و ثمرات حیاء است، پس به کار گرفتن این تعبیر، مجاز است و از باب اطلاق ملزوم و اراده لازم می‌باشد. بنابراین، هرگاه در موردحق تعالی تعبیر «حیا» به کار رفت، مراد از آن بیمی که مبدأ و مقدمه حیا می‌باشدنیست، بلکه همان طور که گفتیم، مراد معنای لازم آن، یعنی فروگذاشتن یک کاراست‌. مثل: در لغت به معنی شبیه و نظیر است‌. مثل زدن در گفتار این است که‌:برای یک حال چیزی بیان شود که مناسب آن حال باشد و با ذکر آن مثل، حسن وقبح پنهان آن حال‌، آشکار گردد.

ابن جریر طبری در بیان سبب نزول آیه کریمه از گروهی از صحابه رضی الله عنهم روایت‌کرده است که فرمودند: «چون خدای  عزوجل  با آیه: ﴿مَثَلُهُمۡ کَمَثَلِ ٱلَّذِی ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا... ، و آیه: ﴿أَوۡ کَصَیِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ...﴾. درباره منافقان مثل زد، منافقان گفتند: خداوند عزوجل برتر و بزرگتر از آن است که چنین مثل‌هایی بزند. پس این آیه کریمه تا: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾. نازل شد. همچنین کفار می‌گفتند: در قرآن ذکر زنبور عسل و عنکبوت و مورچه آمده است و ذکر این اشیاء با کلام فصیحان سازگار نیست‌! خدای سبحان این سخن کفار و منافقان را نیز رد نموده و فرمود: من هر مثلی‌می‌زنم‌؛ «پشه باشد یا فروتر از آن‌» یعنی: کوچکتر و فروتر از پشه‌؛ چون بال آن -که این قول بیشتر محققان است - یا بزرگتر و فراتر از آن «پس کسانی که ایمان‌آورده‌اند، می‌دانند که آن مثل از جانب پروردگارشان حق است‌» و ثابت‌. حق: مقابل باطل است‌. «ولی کسانی که به کفر گراییده‌اند، می‌گویند: خدا از این مثل چه قصدی‌داشته است‌؟ خدا بسیاری را با آن گمراه و بسیاری را با آن هدایت می‌کند» یعنی: قصد و اراده خدا عزوجل این است تا با این مثل، بسیاری - چون منافقان - را گمراه‌سازد و بسیاری - چون مؤمنان - را هدایت نموده و بر هدایتشان بیفزاید، چرا که هریک از دو گروه، این راه را با انتخاب خودشان برگزیده‌اند، پس خداوند عزوجل باموجودیت سبب، بر مسبب می‌افزاید «ولی جز فاسقان را با آن گمراه نمی‌کند» ازآن روی که آنان، نافرمان شده و سخن پروردگار خود را سبک انگاشتند، پس‌خداوند عزوجل به سبب این فسق گمراهشان می‌کند. فسق: در لغت به معنی خارج شدن است، اعراب می‌گویند: «فسقت الرطبه عن قشرها: خرمای رطب از پوست‌خود خارج شد». اما فسق در عرف شرع: به معنای خروج از طاعت خدای  عزوجل  می‌باشد و بر کسانی که به سبب کفر یا به سبب گناه از دایره طاعت‌حق تعالی بیرون می‌روند - هردو - اطلاق می‌شود بنابراین،اصطلاح «فاسق‌» شامل کافر و مؤمن گنه‌کار هردو می‌شود، لیکن فسق کافر شدیدتر است‌. ولی با آن که صفت فسق بر کافر و مؤمن گنه‌کار هردو اطلاق می‌شود، اما مراد این‌آیه کریمه از «فاسقون‌»، کافرانند نه مؤمنان، به دلیل اینکه خداوند متعال در بیان اوصاف‌شان می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِیثَٰقِهِۦ وَیَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ وَیُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٢٧ [البقرة: 27].

«همان کسانی که عهد خدا را پس از بستن آن نقض می‌کنند» یعنی آنان اولا به‌عهد خداوند عزوجل اقرار کرده و متابعت آن را گردن نهادند، ولی بعدا کافر شده وعهد خویش را شکستند. نقض: درهم شکستن و از هم گسستن هر چیزی است که محکم و استوار گشته‌؛ اعم از بنا یا ریسمانی، یا عهد و پیمانی‌. عهد خداوند عزوجل : اوامر و نواهی‌ای است که پایبندی به آن در قرآن به بندگان سفارش شده است‌؛ چون طاعت حق تعالی و خودداری از نواهی وی‌. میثاق: آنچه که یک چیز به وسیله آن محکم ساخته می‌شود، به طوری که شکستن آن دشوار باشد. میثاق‌عهد: محکم ساختن پیمان با سوگند است‌.

مراد از عهد خدا عزوجل در این آیه، پیمانی است که خداوند متعال در کتابهای پیشین از بندگان خود در مورد ایمان آوردن به محمد صلی الله علیه و آله و سلم در عصر رسالت ایشان‌گرفته است، همچنین عهد خدا عزوجل به معنای فهم سنن هستی پروردگار متعال با اندیشه و تفکر و به کار گرفتن نعمت عقل و حواس در اموری است که به سوی این‌فهم راهبرند، پس شکستن پیمان به این معنی: بکار نگرفتن این موهبت‌ها در چیزی است که برای آن آفریده شده‌اند. «و» این فاسقان همان کسانیاند که: «آنچه را خدا به پیوستنش امر نموده، می‌گسلند» یعنی: صله رحم و پیوند قرابت وخویشاوندی و هر چیزی را که خدای  عزوجل  به پیوستن و انجام دادن آن فرمان‌داده است - از قبیل بر پا داشتن احکام و رعایت حدودش - می‌گسلند و رعایت نمی‌کنند. پس صله رحم در اینجا دارای معنایی عام و گسترده است که هم پیوند رحم میان خویشان و اقوام و هم صله معنوی میان ایمان به تمام پیامبران: و پایبندی به احکام شریعت الهی و رعایت کلیه اوامر وی را دربر می‌گیرد. و این‌قول جمهور علما است‌. «و» این فاسقان همان کسانیاند که: «در زمین به فسادمی‌پردازند» یعنی: غیر خداوند متعال را پرستش کرده، در تعامل و برخورد خویش‌با دیگران به جور و جفا می‌پردازند، از شهوات پیروی می‌کنند، مرتکب معصیت‌ها می‌شوند و میان مردم فتنه برمی‌افروزند، که این‌ها نهایت فساد انگیزی است «آنانند که زیانکارانند» یعنی: آنان اهل دوزخند و چنان نیست که می‌پندارند؛ باشکستن عهدالهی به مصالح و منافع مورد نظر خویش می‌رسند زیرا وفا به عهد خداوند عزوجل بزرگ‌ترین منفعت‌ها است، در حالی‌که آنها این منفعت برتر را از دست داده‌اند. بنابراین، فسق موجب زیان و خسارت است، چنان که طاعت موجب سود و راحت‌؛ چه خسارتی بزرگتر از محرومیت از رحمت خداوند منان‌! و چه سودی برتر از رضا و بهشت برین وی‌!.

﴿کَیۡفَ تَکۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَکُنتُمۡ أَمۡوَٰتٗا فَأَحۡیَٰکُمۡۖ ثُمَّ یُمِیتُکُمۡ ثُمَّ یُحۡیِیکُمۡ ثُمَّ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٨ [البقرة: 28].

«چگونه به خداوند کفر می‌ورزید»؟ استفهام برای انکار و به شگفتی واداشتن ازحال آنهاست که با وصف موجودیت حجت و برهان بر حقانیت ایمان، کفر وانکار می‌ورزند. آری‌! چگونه به خداوند سبحان کفر می‌ورزید، در حالی‌که ازداستان آفرینش آگاهید و خوب می‌دانید که: «با آن که بیجان بودید» قبل ازآفرینش «او به شما جان بخشید» یعنی: خداوند متعال شما را از عدم آفرید و درشما روح دمید «سپس شما را می‌میراند» در هنگام به‌سر رسیدن اجلهایتان «و باززنده می‌کند» شما را در روز قیامت «آن‌گاه به سوی او بازگردانده می‌شوید» درمیدان محشر، پس شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد.

ابن عباس رضی الله عنه در تفسیر آیه کریمه می‌گوید: «شما قبل از آن که آفریده شوید، خاک بوده‌اید؛ و این خود، یک مرگ است، آن‌گاه شما را آفرید و زنده‌گردانید؛ و این حیات است، باز شما را می‌میراند و به گورهایتان می‌روید؛ و این‌مرگ دوم است، باز شما را در روز قیامت زنده می‌گرداند؛ پس این حیات‌دیگری است‌. بنابراین، در اینجا دو مرگ و دو زندگی است‌». آیه کریمه (40) از سوره «غافر» نیز مؤید این معنی است: ﴿قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَیۡنِ وَأَحۡیَیۡتَنَا ٱثۡنَتَیۡنِ [غافر: 11]. «گفتند: پروردگارا! ما را دوبار میرانده و دوبار زنده کرده‌ای‌...».

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَسَوَّىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖۚ وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٢٩ [البقرة: 29].

«اوست آن ذاتی که آنچه در زمین است‌» یعنی: زمین و آنچه را که در آن است «همه را برای شما آفرید» به عنوان گرامیداشت و تکریم و نعمت و توشه و منفعتی‌برای شما از سوی خویش تا زمانی معین «سپس‌» بعد از آفرینش زمین «به سوی‌آسمان قصد کرد» با اراده خویش، به قصدی درست و استوار که مخصوص به‌خود اوست «و هفت آسمان را استوار کرد» یعنی: آفرینش آنها را استوار کرد وسامان بخشید، به‌گونه‌ای که هیچ خلل و بی‌نظمی‌ای در آنها نیست «و او به‌هرچیزی داناست‌» یعنی: علم خداوند متعال به تمام مخلوقاتش محیط و فراگیراست‌.

این آیه: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ و آیه: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥ [طه: 5]. از مشکلات تفسیر است، که علما درباره آن بر سه رأی اند:

رأی اول: مربوط به بسیاری از ائمه است که می‌گویند: ما این آیه را می‌خوانیم وبه آن ایمان داریم، ولی آن را تفسیر نمی‌کنیم‌. امام مالک  رحمه الله  در این باره سخن مشهوری دارد که می‌گوید: «استوا معلوم است و کیفیت آن با عقل قابل درک‌نیست، ایمان به آن واجب و سؤال کردن از آن بدعت است‌».

رأی دوم: رأی فرقه «مشبهه‌» است که می‌گویند: «استواء؛ ارتفاع و قرارگرفتن بریک چیز است، چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَإِذَا ٱسۡتَوَیۡتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَى ٱلۡفُلۡکِ [المؤمنون: 28]. (و چون تو (ای نوح) و همراهانت بر بالای کشتی قرار گرفتید)». که این رأی باطل است زیرا چنین استوائی از صفات اجسام می‌باشد وخداوند متعال از آن منزه است‌.

رأی سوم: رأی برخی از علماء است که می‌گویند: مراد از «استوی‌» ارتفاع و برتری امر خداوند متعال است‌.

اما انتخاب ابن جریر طبری این است که: «استوی: در اینجا به معنای قصد کردن واراده نمودن خداوند متعال به سوی آفرینش آسمان‌هاست و ما کیفیت این قصد و اراده وی را نمی‌دانیم‌».

همچنین این آیه و دیگر آیات قرآن در این باره، دال بر وجود هفت آسمان وهفت زمین اند، ولی در سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چنان خبری که حقیقت آسمان‌ها وزمین را روشن سازد نیامده است بنابراین، فایده‌ای در بحث از طبیعت آنها نمی‌بینیم و فقط به ظاهر قرآن کریم در این باره ایمان داریم و به وسیله آن، برعظمت آفریدگار بزرگ استدلال می‌کنیم‌.

بایسته یادآوری است که امام رازی در تفسیر خویش نظریات علمای علم نجوم عصر خویش در باره آفرینش آسمان‌ها و زمین را نقل کرده، که این نظریات بااکتشافات علمی عصر جدید چندان همخوانی ندارد. پژوهش‌ها و کاوش‌های نجومی در عصر حاضر نیز فرضیاتی را در این باره بیرون دادهاند و هنوز هم سخت‌در تکاپوی این میدانند، ولی مهم این است که بدانیم‌؛ هرگونه کاوش و پژوهش‌بشری در این رابطه، اگر که نتیجه‌ای صحیح و منطقی به همراه داشته باشد، قطعا در راستای فهم و تفسیر عینی آیات کونی قرآن کریم است‌.

﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٞ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَا وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَۖ قَالَ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٠ [البقرة: 30].

«و یاد کن‌» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «که چون پروردگارت به فرشتگان گفت‌» فرشتگان اجسام نورانی و موجودات صرفا روحانی‌ای هستند که نمی‌خورند و نمی‌آشامند، به تسبیح حق تعالی و اطاعت اوامر او - از جمله تدبیر پاره‌ای از امور عالم - اشتغال دارند، از ارتکاب گناه معصوم و فاقد شهوت می‌باشند. آری‌! خداوندمتعال به فرشتگان گفت: «من در زمین خلیفه‌ای خواهم گماشت‌» ابن‌کثیر می‌گوید: «یعنی: قومی را در زمین مقیم خواهم ساخت که برخی از پی برخی دیگر، قرنی‌پس از قرنی و نسلی بعد از نسلی‌، در آن جایگزین می‌شوند». گفتنی است که‌خداوند عزوجل فرشتگان را نه از روی مشاوره، بلکه برای بیرون آوردن مافی‌الضمیرشان با این خطاب مخاطب ساخت‌. خلیفه: در پی آینده کسی است که قبل از وی وجود داشته‌است‌. به قولی: مراد از خلیفه در اینجا آدم‌  علیه السلام    است «فرشتگان گفتند: آیا در زمین کسی را می‌گماری که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد» با شرک و ارتکاب معاصی و کشتار و آزار دیگران‌؟.

در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که فرشتگان با آن که غیب را نمی‌دانند، ازکجا دانستند که خداوند عزوجل در زمین کسی را می‌گمارد که در آن فساد انگیخته وخونها بریزد؟ پاسخ این است که ایشان از جانب خدای سبحان نسبت به این‌موضوع به وجهی از وجوه، علم و آگاهی قبلی داشته‌اند؛ به این صورت که یا قبلا خود حق تعالی به آنان از این امر خبر داده بود، یا این قضیه را در لوح محفوظدیده بودند، یا می‌دانستند که فقط جنس خود آنان (یعنی فرشتگان) از گناه معصومند و بس، یا انسان را به جنیان که قبلا ساکن زمین بوده‌اند، قیاس کردند ویا می‌دانستند که طبیعت ماده ترکیبی از خیر و شر است‌.

ابن کثیر می‌گوید: «ظاهرا مراد فرشتگان از این سخن، شخص حضرت آدم‌  علیه السلام  نبود، بلکه مرادشان برخی افراد از جنس بشر بود».

آری! فرشتگان این سخن را نه بر وجه اعتراض، بلکه به‌خاطر کسب آگاهی ازحکمت گماشتن این جانشین در زمین مطرح کردند، گویی آنان گفتند: پروردگارا! حکمت در آفرینش این جانشینان جدید - با وجود آن که فسادانگیزند - چیست‌؟ «و حال آن که ما تسبیح می‌گوییم به حمد تو و به پاکی تو اقرارمی‌کنیم‌» یعنی: ما همراه با ستایشت، تو را از هرگونه نقصی به تنزیه یاد کرده ومی‌گوییم: «سبحانالله وبحمده»، و تو را تمجید و تعظیم می‌کنیم‌. در حدیث شریف‌آمده است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد: یارسول الله! کدام سخن بهتر است؟ فرمودند: «آنچه را که خدای  عزوجل  برای فرشتگان خویش برگزید، یعنی: «سبحان الله وبحمده». «و به تقدیست می‌پردازیم‌» تقدیس: تطهیر و به پاکی یادنمودن است‌. یعنی: ما تو را از آنچه که سزاوار شأن و عظمت و جلالت نیست و ملحدان به تو نسبت می‌دهند، یا منکران بر تو افترا می‌بندند؛ به تنزیه یاد کرده وتقدیست می‌کنیم، پس چرا به وجود ما (فرشتگان) اکتفا نشده است‌؟ «فرمود: هرآینه من می‌دانم آنچه که شما نمی‌دانید» از مصلحت در خلیفه ساختن آدم  علیه السلام .

قتاده در تفسیر آیه کریمه می‌گوید: «در علم ازلی خداوند عزوجل رفته بود که ازنسل بشر؛ پیامبران و نیکان و صدیقان و عابدان و زاهدان و اولیا و اتقیا و جمله‌ساکنان بهشت به‌وجود خواهند آمد، از این رو آنان را خلیفه ساخت‌». قرطبی وغیرآن، با این آیه بر وجوب نصب خلیفه و امام (رئیس دولت) در جامعه اسلامی‌استدلال کرده‌اند تا آن امام‌، اختلافات میان مردم را حل و فصل نموده، داد مظلومانشان را از ظالمانشان بستاند، حدود را برپا دارد و سایر شئون مهمی را که‌جز با نصب حاکم، عملی نمی‌شود، به سامان آورد زیرا آنچه که واجب جز با آن‌تمام نشود؛ خود نیز واجب است‌. ابن کثیر می‌گوید: «واجب است که امام: مرد، آزاد، بالغ، عاقل، مسلمان، عادل، مجتهد، بینا به امور، سالم الأعضا، آگاه به‌آراء و اندیشه‌ها و امور جنگی و قریشی نسب باشد، اما هاشمی بودن و معصوم‌بودن وی شرط نیست‌».

باید دانست که میان علمای اهل سنت و جماعت، در وجوب امامت هیچ خلافی‌نیست‌.

﴿وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ فَقَالَ أَنۢبِ‍ُٔونِی بِأَسۡمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٣١ [البقرة: 31].

«و خدا همهنام‌هارا به آدم آموخت‌» یعنی: نام‌های همه اشیا و موجودات را بامعانی و او صاف و افعال آنها. بعضی گفته‌اند: مراد نام‌های فرشتگان و نام‌های یکایک نسل آدم‌  علیه السلام    است «سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود» و از اسمای‌مسمیات‌؛ یعنی اعیان و اشخاص موجودات که آدم آنها را آموخته بود، از ایشان‌سؤال کرد «و فرمود: اگر راست می‌گویید، از اسامی اینها به من خبر دهید» یعنی: اگردر این ادعای خود که به خلافت زمین از غیر خویش سزاوارترید، راستگومی‌باشید، پس نام‌های این اشیا را به من بگویید.

﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ٣٢ [البقرة: 32].

اما فرشتگان درماندند و «گفتند: منزهی تو! ما را جز آنچه که خود به ما آموخته‌ای،هیچ دانشی نیست، تویی دانای حکیم‌» لذا به قصور و ناتوانی خویش اعتراف‌کردند. گفتنی است که این خود به برتری آدم و رمز گزینش وی بر فرشتگان - که‌آموختن چیزهایی به وی است که فرشتگان آنها را نمی‌دانند - اشاره دارد، پس‌نباید به برتری خویش بر آدم افتخار کنند.

﴿قَالَ یَٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡۖ فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونَ٣٣ [البقرة: 33].

«فرمود» خدای  عزوجل  به آدم‌  علیه السلام : «ای آدم‌! ایشان را از اسامی آنان خبر ده‌» آدم‌ علیه السلام    در اجابت این فرمان حق تعالی به آنان توضیح داد که: اسم آن چیز، این‌است‌... و اسم آن چیز، این‌... و همین‌طور تا به آخر... «و چون آدم آنان را ازاسماءشان خبر داد» در این هنگام خدای سبحان خطاب به فرشتگان «فرمود: آیا به‌شما نگفتم که من نهفته آسمان‌ها و زمین را می‌دانم‌» یعنی: آنچه را که از میدان درک و دریافت مخلوقات نهان است - از جمله، به موضوع برتری آدم و نسل و تباروی به وسیله علم و دانش ایشان - دانایم‌؛ «و می‌دانم آنچه را آشکار می‌کنید» ابن‌مسعود رضی الله عنه می‌گوید: «مراد از آن، این سخن فرشتگان خطاب به‌خداوند عزوجل است که آیا در زمین کسی را قرار می‌دهی که در آن فساد می‌کند وخونها می‌ریزد»؟ «آیه‌/30». «و» نیز می‌دانم «آنچه را پنهان می‌داشتید» یعنی: آنچه را که ابلیس در درون خود از کبر پنهان می‌داشت‌. این تأویل ابن عباس رضی الله عنه است - واالله اعلم‌. یا مراد این است: می‌دانم آنچه را که فرشتگان به طور پنهانی‌در میان خود گفته بودند. چنان که از ابن عباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: فرشتگان در میان همدیگر گفتند: «خداوند عزوجل هرگز موجودی گرامیتر از ما در نزد خود، نمی‌آفریند، پس ما به خلافت در زمین سزاوارتریم‌». لیکن ابن جریرطبری قول اول را - که آن هم از ابن عباس رضی الله عنه نقل شده - ترجیح داده است‌.

امام رازی  رحمه الله  گفته است: «آیه تعلیم نام‌های اشیا و خواص و صفات آنها به‌آدم، دلیل بر فضیلت علم است زیرا خدای سبحان، کمال حکمت خویش درآفرینش آدم‌  علیه السلام    را جز با علم آشکار نساخت و اگر در عالم امکان چیزی گرامی تراز علم وجود می‌داشت، باید حق تعالی فضیلت آدم‌  علیه السلام    را با آن چیز آشکارمی‌ساخت نه با علم‌».

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٣٤ [البقرة: 34].

«و چون فرشتگان را فرمودیم: برای آدم سجده کنید، پس همه به سجده‌درافتادند» سجود: در سخن عرب به معنای فروتنی و تذلل و خردی در برابر کسی‌است که برای وی سجده می‌شود. و در اصطلاح شرع: نهادن پیشانی بر زمین‌است‌. آری! نهادن چهره بر زمین، نمایانگر نهایت مرتبه فروتنی و خاکساری‌است‌. این آیه بیانگر نوعی دیگر از تکریم و گرامی داشت الهی از آدم‌  علیه السلام    ونشان‌دهنده فضیلت اوست، از آن روی که خداوند عزوجل فرشتگانش را برای او به‌سجود واداشت‌.

علما در بیان احکام سجده گفته اند: سجده کردن برای خداوند متعال به شیوه‌عبادت، و برای غیر وی به شیوه گرامی‌داشت و تحیت است‌، همچون سجده‌فرشتگان برای آدم‌  علیه السلام    و سجده برادران یوسف‌  علیه السلام    برای وی‌. اما باید یادآور شدکه سجده بردن برای غیر خدا عزوجل در شریعت اسلام حرام گردیده و این کار - به‌قول‌اکثر علما - تا عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مباح بود، ولی ایشان از آن نهی کردند. درحدیث شریف آمده است که چون درخت و شتر برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سجده کردند، اصحاب رضی الله عنهم گفتند: یا رسول الله! ما به سجده کردن برای شما از درخت وشتررمنده سزاوارتریم‌! آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لا ینبغی أن یسجد لأحد إلا لله رب العالمین». «سزاوار نیست که برای احدی غیر از خداوند پروردگار جهانیان، سجده شود». و در عوض به مصافحه (دست دادن) دستور دادند.

خلاصه این که: امت اسلام اتفاق نظر دارند بر اینکه سجده فرشتگان برای‌آدم‌  علیه السلام ، نه سجده عبادت و تعظیم، بلکه سجده تحیت و گرامی‌داشت بود.

آری‌! همه سجده کردند «جز ابلیس‌» و هرچند او از جنیان بود، ولی سجده‌کردن برای آدم‌  علیه السلام    به این دلیل بر او واجب شده بود که در میان فرشتگان به‌سرمی‌برد. ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید: «نام ابلیس عزازیل بود و او در آغاز از اشراف‌فرشتگان بود، اما بعدا تمرد ورزید و ابلیس نامیده شد زیرا ابلیس به معنای نا امیداست، چرا که خداوند عزوجل او را از همه خیرها ناامید گردانید». ولی قول اول که‌ابلیس از جن بود، برتر است چرا که آیه کریمه‌« به صراحت می‌گوید: ﴿کَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ [الکهف: 50]. (او از جنیان بود). همچنین به این دلیل که ابلیس امر حق راعصیان کرد و فرشتگان از این عصیان برکنارند. آری‌! او همان بود «که سر باززد» از سجده‌کردن برای آدم‌  علیه السلام    «و کبر ورزید» و دچار آفت خود بزرگ بینی شد «و از کافران گشت‌» یا در علم خداوند عزوجل از کافران بود. در حدیث شریف آمده‌است: «لا یدخل الجنة من کان فی قلبه مثقال حبة من خردل من کبر»: «کسی که درقلبش به‌اندازه دانه ارزنی از کبر باشد، به بهشت وارد نمی‌شود». چنان‌که بر اثرهمین تکبر، ابلیس برای ابد از بهشت الهی محروم گردید.

﴿وَقُلۡنَا یَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡکُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُکَ ٱلۡجَنَّةَ وَکُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَیۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٣٥ [البقرة: 35].

«و گفتیم: ای آدم‌! تو و همسرت در بهشت سکونت گزینید و از هرکجای آن که‌خواهید، فراوان بخورید» عیش رغد: زندگی آسایشمند و گوارایی است که هیچ‌رنج و دردی در آن نیست و خوردن به رغد، خوردن به فراوانی و گوارایی بدون‌رنج و درد و بی‌هیچ‌گونه منعی است «ولی به این درخت نزدیک نشوید» در نهی‌آدم و حوا از نزدیکی به درخت - با وجود آن که نزدیک شدن به آن حرام‌نیست، بلکه خوردن از آن حرام است - معنای سد ذریعه و قطع وسیله وجوددارد. یعنی: نزدیک شدن به آن‌، خود وسیله‌ای در جهت ارتکاب نهی است، ازاین جهت به جای نهی از خوردن، از نزدیک شدن نهی شدند. آری‌! به درخت ممنوعه نزدیک نشوید: «که‌» درصورت نزدیک شدن به درخت و تناول از آن «از ستمکاران خواهید بود» بر خود؛ با معصیت و نافرمانی پروردگار.

مفسران در تفسیر: «هذه الشجرة» «این درخت‌»، اختلاف نظر دارند؛ برخی‌گفته اند: درخت ممنوعه‌؛ درخت انگور بود. برخی دیگر گفته‌اند: درخت‌ممنوعه، خوشه گندم بود. برخی دیگر برآنند که: درخت ممنوعه، درخت انجیربود. ابن جریر طبری می‌گوید: «درست آن است که گفته شود: خدای عزوجل‌آدم و زنش را از خوردن درخت معینی از درختان بهشت نهی کرد، پس آن دو ازآن درخت ممنوعه خوردند و ما دقیقا نمی‌دانیم که این درخت چه درختی بود، دلیلی هم در این باره از قرآن و سنت صحیح وجود ندارد و دانستن آن مفیدفایده‌ای نیز نیست‌».

﴿فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّیۡطَٰنُ عَنۡهَا فَأَخۡرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِۖ وَقُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِینٖ٣٦ [البقرة: 36].

«پس شیطان هردو را از آن لغزانید» یعنی: شیطان به‌سبب آن درخت، آن دو رابه لغزش کشانید. بعضی گفته‌اند: ضمیر «عنها: از آن‌» به جنت برمی‌گردد، یعنی: شیطان آن دو را از جنت دور گردانید. زله: اشتباه و لغزش است‌. «و از آنچه‌در آن بودند» از نعمت‌ها و کرامتها، یا از بهشت «ایشان را به‌در برد» نسبت این به دربردن از آن روی به شیطان داده شد که او اغواگر آدم گشت، چرا که آدم و حوا براثر این وسوسه او که آن درخت‌؛ درخت جاودانگی و پادشاهی ابدی است، ازآن خوردند.

آن‌گاه خداوند عزوجل آنان را به خروج از بهشت دستور داد: «و گفتیم: فرود آیید»این دستوری به آدم و حوا و به‌تبع آن دو، نسل ایشان به بیرون آمدن از بهشت‌برین به سوی زمین است «بعضی از شما دشمن بعضی دیگرید» یعنی: نسل آدم درزمین با یک‌دیگر به دشمنی و ستیز می‌پردازند. عدو: دشمن و عدوان: ظلم صریح‌و آشکار است‌. «و برای شما در زمین قرارگاهی‌» یعنی: جای استقراری «و متاعی‌است تا وقت معین‌» یعنی: تا هنگام مرگ‌. بعضی گفته‌اند: تا هنگام برپایی قیامت‌. متاع: آنچه که مورد بهره‌برداری و برخورداری قرار می‌گیرد؛ اعم از خوردنی‌ها، نوشیدنی‌ها، پوشیدنی‌ها و مانند آنها.

﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَیۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ٣٧ [البقرة: 37].

«سپس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت نمود» یعنی: گرفت و پذیرفت که عبارت از این دعای آدم و حوا بود: ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ [الأعراف: 23]. (پروردگارا! ما بر خود ستم کردیم و اگر بر ما نبخشایی وبه ما رحم نکنی، مسلما از زیانکاران خواهیم بود ) «7/23»، و خداوند عزوجل کلمات فوق را به آن دو الهام کرد. «و خداوند از او درگذشت‌» یعنی: رحمت خویش را برآدم‌  علیه السلام    بازگرداند و توبه‌اش را پذیرفت «چرا که او توبه‌پذیر مهربان است‌» توبه: به‌معنای بازگشت است، اگر با «عن‌» متعدی شود؛ معنای آن بازگشت از معصیت واگر با «علی‌» متعدی شود - چون این آیه - معنای آن پذیرفتن توبه است‌.

علما گفته اند: توبه از انسان پذیرفته نیست مگر به چهار شرط:

1-   پشیمانی از گناهان گذشته‌.

2-   ترک گناه در حال‌.

3-  تصمیم به عدم بازگشت به آن در آینده‌.

4-   رد حقوق و مظالم بندگان و راضی نمودن خصم با رساندن حقش به او و عذرخواهی از وی به زبان‌.

﴿قُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ مِنۡهَا جَمِیعٗاۖ فَإِمَّا یَأۡتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدٗى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٣٨ [البقرة: 38]

«گفتیم: جملگی از آن‌» یعنی: از بهشت «فرود آیید، پس اگر از جانب من به شما هدایتی رسد» در زمین‌. مراد از هدایت: کتاب خدا عزوجل است «آنان که از هدایتم‌پیروی کنند» یعنی: کتاب من را بپذیرند و به آن عمل کنند «برایشان خوفی‌نیست‌» خوف: بیم از امری ناخوش آیند در آینده است «و محزون نخواهند شد» حزن: ضد سرور و شادمانی است‌.

﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٣٩ [البقرة: 39].

«ولی کسانی که کفر ورزیدند» به خدا عزوجل و هدایتش را نپذیرفتند و به کتابهای نازل شده وی عمل نکردند «و آیات ما را دروغ انگاشتند، آنانند که اصحاب دوزخند» مصاحبت دوزخیان با دوزخ‌؛ به‌معنای اقتران و پیوستگی‌شان با آن است «آنان جاودانه در آنند» در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «أما أهل النار الذین هم أهلها فلا یـمـوتون فیها ولا یحیون، ولکن أقواماً أصابتهم النار بخطایاهم فأماتتهم إماتة حتى إذا صاروا فحما أذن فی الشفاعة». «اما اهل دوزخ - یعنی کسانی که خود اصحاب دوزخند - نه در آن می‌میرند و نه زنده می‌مانند، ولی مردمانی هستند که (از اهل دوزخ نیستند ) بلکه آتش به وسیله گناهانشان به‌آنان رسیده‌است، پس آتش آنان را می‌میراند، میراندنی تا اینکه چون به ذغال‌تبدیل‌شدند، در خصوص آنان اذن شفاعت داده می‌شود».

اینک به پاره‌ای از نظریات و احکام این آیات توجه نمایید:

1-   درباره کیفیت آفرینش حوا همسر آدم‌  علیه السلام    میان علما دو رأی است: رأی اول این است که: او از پهلوی چپ آدم‌  علیه السلام    آفریده شد، چنان که از آیات قرآنی واحادیث نبوی بر می‌آید. رأی دوم: رأی برخی از مفسران است که می‌گویند: حوا از جنس وجود آدم یعنی از خاک آفریده شد. استنباط این گروه از آیات‌وارده در این باب نیز همین معنی است‌. آنها در تأویل: «وخلق منها»: و آفرید ازاو...» «نساء/ 1»، می‌گویند: مراد از آن آفرینش حوا از جنس آدم است، نه ازوجود خود وی‌. از نظر این گروه، احادیث وارده در این باب و از جمله‌حدیث شریف: «إن الـمرأة خلقت من ضلع»... : زن از پهلو آفریده شده است‌»، نیز چنین‌تأویل می‌شود که: چون در رفتار و اخلاق زنان نوعی عدم اعتدال وجود دارد بنابراین، به شیوه تمثیل منش اخلاقی آنها به استخوان پهلو که کج است تشبیه شد.

2-   اهل سنت اجماع دارند بر اینکه بهشتی که آدم‌  علیه السلام    از آن فرود آورده شد، همان بهشت دارالخلد برین است‌.

3-   جمهور علما (مالک، ابوحنیفه، شافعی) بر آنند که انبیا: از گناهان صغیره و کبیره هردو معصومند زیرا اگر ارتکاب گناه در حق ایشان جایز باشد، اقتدا به‌ایشان ممکن نیست و بنابراین، خطای آدم‌  علیه السلام    گناهی صغیره بود که قبل از نبوت وی صادر شد و عصمت انبیا: از گناه بعد از نبوت است‌. یا آنچه از وی سرزد، نسیان بود نه عصیان و سهو و نسیان منافی با عصمت نیست‌. و همین معنی‌ترجیح دارد زیرا خدای  عزوجل  خود می‌فرماید: ﴿فَنَسِیَ وَلَمۡ نَجِدۡ لَهُۥ عَزۡمٗا [طه: 115]. «آدم‌فراموش کرد و ما برای او عزمی نیافتیم‌».

﴿یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِیٓ أُوفِ بِعَهۡدِکُمۡ وَإِیَّٰیَ فَٱرۡهَبُونِ٤٠ [البقرة: 40].

در آیاتی که پیش‌رو داریم، خدای  عزوجل  امتهایی را مورد خطاب قرارمی‌دهد که رسالت‌های آسمانی در میان آنان ظهور یافته است‌. در این میان رشته‌سخن را از یهود آغاز می‌کند زیرا از یک‌سو، یهود قدیمی ترین ملت دارای کتاب‌آسمانی است، از دیگر سو، یهودیان دشمن‌ترین مردم با مؤمنانند. پس‌، از این‌آیه تا آیه (142 ) این سوره که نزدیک به یک جزء کامل از قرآن کریم را دربرمی‌گیرد، همه پیرامون بنی اسرائیل است تا حقیقت و ماهیت کردار شان را با ابعاد منفی و زشت وجودی‌شان بر ملا گرداند.

بایسته یادآوری است که شیوه خطاب قرانی با یهودیان متنوع است‌؛ گاهی باآنان از سر عطوفت و نرمش سخن می‌رود، گاهی با تهدید و توبیخ، وقتی بایادآوری از نعمت‌ها - چون همین آیه - و زمانی با شمارش جرایم و جنایاتشان‌همراه با توبیخ و سرزنش‌.

«ای بنی‌اسرائیل‌» اسرائیل: یعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهیم: است، وفرزندان اسرائیل را که عبرانیان یا قوم یهودند، «بنی‌اسرائیل‌» می‌نامند و معنی‌لغوی اسرائیل‌؛ «بنده خدا» است‌. پس بنی‌اسرائیل همان اسباط دوازده‌گانه‌ای‌هستند که زاد و تبار دوازده فرزند یعقوب‌  علیه السلام    می‌باشند. یادآور می‌شویم که‌عبارت «بنی‌اسرائیل‌» در قرآن کریم (41) بار به‌کار رفته است‌. آری‌! ای بنی‌اسرائیل‌! «نعمتهایم را که بر شما ارزانی داشتم‌» چون فرستادن پیامبران  علیهم السلام  نازل‌نمودن کتاب، نجات از چنگ فرعون و غیره «به‌یاد آرید» و این نعمتهایم را شکرگزارید «و به عهدم وفا کنید» همان عهدی که از شما در مورد پیروی از محمد صلی الله علیه و آله و سلم در تورات گرفته‌ام‌. بعضی گفته‌اند: مراد از عهد، ادای فرایض است «تا به‌پیمانتان وفا کنم‌» یعنی: تا به آنچه که به شما از پاداش و مزد و جای دادنتان دربیت المقدس تضمین نموده‌ام‌، وفا کنم «و تنها از من بترسید» رهبه: شدت ترس‌است‌. یعنی: فقط بیم از من را در دلهایتان جای دهید و از احدی جز من نهراسید.

﴿وَءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَکُمۡ وَلَا تَکُونُوٓاْ أَوَّلَ کَافِرِۢ بِهِۦۖ وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِی ثَمَنٗا قَلِیلٗا وَإِیَّٰیَ فَٱتَّقُونِ٤١ [البقرة: 41].

«و بدانچه نازل کردم‌» یعنی: به قرآن عظیم «ایمان آرید، که مؤید همان چیزی‌است که با شماست‌» یعنی: قرآن موافق و همخوان با تورات و اخبار انبیا: است و با حقی که نزد شماست، مطابقت دارد «و نخستین منکر آن نباشید» یعنی: اولین‌کسانی نباشید که منکر قرآن گشته‌اند، درحالی‌که شایسته این است که شما اولین‌تصدیق‌کنندگان آن باشید «و آیات مرا» یعنی: اوامر و نواهی مرا «به بهایی ناچیز» یعنی: به بهای زندگی ناچیز و ریاستی حقیر و بی‌ارزش که همانا دنیا و شهوات آن است «نفروشید». گاهی هریک از کلمات «بیع‌» و «شراء» در سخن عرب، بجای یکدیگر به کار گرفته می‌شود، پس «شراء» در اینجا به معنی فروش است «و تنها از من پروا کنید» و عهد شکنی را فروگذارید.

﴿وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَکۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٤٢ [البقرة: 42].

«و حق را به باطل درنیامیزید» با هدف آشفته ساختن اذهان و تباه‌ساختن ادیان «و حقیقت را کتمان نکنید» مراد از «حقیقت‌» در اینجا: حجت‌های الهی است که تبلیغ آنها بر آنان واجب است و از آنان پیمان گرفته شده که آنها را بیان کنند، نه‌کتمان و از آن جمله بشارتهایی است که در مورد بعثت پیامبر آخرالزمان حضرت‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم در کتابشان آمده است «درحالی‌که خود می‌دانید» حقیقت امر را که‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسول خداوند عزوجل است و از اخباری که دراین‌باره در کتابهایتان آمده‌است به‌خوبی آگاهید.

﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَٱرۡکَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَ٤٣ [البقرة: 43].

«و نماز را برپا دارید و زکات را بدهید» یعنی: به اسلام در آیید، نماز را به همان‌شیوه‌ای که محمد صلی الله علیه و آله و سلم بیان کرده‌، برپا دارید، زکات را نیز بپردازید و با مسلمانان باشید و به مساجد آنها رفته در جماعت آنها حضور یابید، چنان‌که می‌فرماید: «وبا رکوع‌کنندگان رکوع کنید» از نماز به «رکوع‌» تعبیرشد تا یهود را از نماز قدیمشان دور گرداند زیرا یهود در نماز خویش رکوعی نداشتند.

جمهور فقها بر آنند که حضور در جماعت، سنت مؤکده است و واجب نیست، ولی شریعت مقدس بر آن ترغیب بسیار کرده است‌.

﴿أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَکُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٤٤ [البقرة: 44].

ای بنی اسرائیل‌! «آیا مردم را به نیکی فرمان می‌دهید» یعنی: آیا مردم را به‌ایمان به خدای متعال و پیامبرانش و وفا به عهد الهی و برپاداشتن نماز و پرداختن‌زکات و کلیه اعمال شایسته دستور می‌دهید «حال آن که خود را فراموش می‌کنید»؟ یعنی: خود را فرو گذاشته و به خودتان فرمان نیکی نمی‌دهید؟ این کار شما بسی‌زشت است «با اینکه شما کتاب خدا را می‌خوانید، آیا هیچ نمی‌اندیشید»؟ به بدکرداری خویش تا از این کژراهه باز گردید؟ یعنی: اگر شما از آگاهان کتب الهی وحاملان حجت حق هم نبودید، باید صرف این امر که از عقلا هستید، شما را از درپیش گرفتن چنین شیوه‌ای باز می‌داشت، اکنون که کتاب الهی هم در دسترس‌شماست، چگونه آنچه را که مقتضای عقل است، بعد از فروگذاشتن آنچه که مقتضای علم است‌، فرو گذاشته و از برابر آن بی پروا می‌گذرید؟

در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن عباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: این‌آیه درباره یهود مدینه نازل شد زیرا چنان بود که یکی از آنان به خویشان ونزدیکان مسلمان خویش و به کسی‌که میان او و میان یکی از مسلمانان پیوند شیرخوارگی بود، می‌گفت: بر دین اسلام و بر پیروی این مرد - یعنی حضرت‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم - پایدار باش زیرا او بر حق است‌. بدین‌گونه مردم را به پایبندی به اسلام‌دستور می‌دادند، اما خود را فراموش می‌کردند.

علما گفته‌اند: خطاب در این آیه هرچند متوجه یهود است، ولی مفاد آن عام می‌باشد زیرا اعتبار به عام بودن لفظ است نه به خاص بودن سبب‌.

ابن کثیر می‌گوید: «بنابر صحیح‌ترین قول علما - اعم از سلف و خلف - امر به معروف و انجام دادن آن امر به وسیله خود امر کننده، هردو واجب است و یکی ازآنها با ترک دیگری ساقط نمی‌شود بنابراین، صحیح این است که عالم باید به معروف امر کند؛ هرچند او خود آن را انجام نمی‌دهد و از منکر نهی نماید؛ هرچند او خود مرتکب آن می‌گردد. سعید بن جبیر رضی الله عنه می‌گوید: «اگر کار چنان بود که شخص به سبب اینکه خود را به تمام خوبی‌ها آراسته نمی‌دید؛ به معروف امر نمی‌کرد و از منکر نهی نمی‌نمود، دیگر نه کسی دیگری را به معروفی امر می‌کرد و نه از منکری نهی می‌نمود». ابن کثیر اضافه می‌کند: «ولی باید دانست‌که علم بی‌عمل نکوهیده است، از این جهت در نکوهش عالم بی عمل، احادیث‌بسیاری آمده است، از جمله این حدیث شریف: «مثل العالم الذی یعلِّم الناس الخیر ولا یعـمـل به کمثل السراج یضیء للناس ویحرق نفسه». «عالمی که خیر را به مردم می‌آموزد اما خود بدان عمل نمی‌کند، به چراغی می‌ماند که به مردم روشنایی‌می‌بخشد، ولی خودش را می‌سوزاند». در حدیث شریف دیگری آمده است: «درشب معراج بر قومی گذر کردم که زبان آنها با قیچی‌هایی از آتش بریده می‌شد، گفتم: این گروه کیانند؟ گفتند: خطیبان و سخنرانان امتت از اهل دنیا؛ از آنان که‌مردم را به نیکی امر می‌کردند ولی خود را فراموش می‌نمودند، در حالی‌که کتاب‌را می‌خوانند، مگر آنان تعقل نمی‌کنند»؟.

آن‌گاه خداوند متعال راه درمان و علاج این آفت را بر یهود نمایانده ومی‌فرماید:

﴿وَٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِینَ٤٥ [البقرة: 45].

«و یاری جویید» بر امور خویش «از صبر» با بازداشتن نفس‌هایتان از شهوات وبسنده‌کردن بر طاعات‌. به قولی: مراد از صبر؛ روزه گرفتن است‌. قرطبی‌می‌گوید: «از این جهت است که رمضان ماه صبر نامیده می‌شود». «و از» گرایشی که «نماز» در شما به سوی خدا عزوجل ایجاد می‌کند، بر واداشتن نفس‌هایتان به‌ایمان به محمد صلی الله علیه و آله و سلم یاری بجویید، هرچند نفس‌هایتان این امر را برنتابند.

قرطبی و برخی دیگر از مفسران می‌گویند: «از میان سایر عبادات فقط نماز به‌یادآوری مخصوص شد تا بر اهمیت آن تأکید گذاشته شود». در حدیث شریف‌آمده است که: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون از کاری در فشار قرار می‌گرفتند، به سوی‌نماز پناه می‌بردند». «و هرآینه نماز دشوار است‌» بر کسانی‌که به خداوند عزوجل ایمان‌نیاورده و از طاعت وی تکبر می‌ورزند «مگر بر فروتنان‌» یعنی: آنان که نفسهایشان در پیشگاه عظمت خداوند عزوجل فروتن و رام است و در برابر این عظمت به آرامش رسیده‌اند.

﴿ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَأَنَّهُمۡ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ٤٦ [البقرة: 46].

این فروتنان: «همان کسانی هستند که گمان می‌کنند» یعنی: یقین و باور دارند. اعراب گاهی یقین را نیز گمان می‌نامند. مجاهد می‌گوید: «هر ظنی در قرآن به‌معنای یقین است‌». آری‌! یقین دارند «که با پروردگار خود ملاقات خواهند کرد» درروز قیامت «و به سوی او باز خواهند گشت‌» و او پاداششان را به تمام و کمال خواهد پرداخت و از فضل خویش نیز بر آن خواهد افزود.

﴿یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَنِّی فَضَّلۡتُکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٧ [البقرة: 47].

«ای بنی‌اسرائیل‌! نعمت‌هایم را که بر شما ارزانی داشتم، یاد کنید» با سپاسگزاری‌در برابر آنها. بیان این نعمت‌ها در آیه (11 ) گذشت‌. یعنی: چون این نعمت‌ها رابه‌یاد آوردید، حق آنها را برپا دارید و به رسول بر انگیخته من ایمان آورید «واین که من شما را بر جهانیان برتری دادم‌» به قولی: مراد از جهانیان‌؛ جهانیان‌زمانشان هستند. به قولی دیگر: بنی اسرائیل بر تمام جهانیان برتری داده شده‌اند ودلیل این برتری ایشان، وجود انبیایی است که خداوند عزوجل در میان‌شان برانگیخت‌. البته این برتری و فضیلت در زمانی بوده که یهود به همه پیامبران مرسل خدامؤمن بوده‌اند، اما اکنون که آنها از ایمان به محمد صلی الله علیه و آله و سلم سر باز زده‌اند؛ دیگر به‌طورقطع از امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم برتر نیستند زیرا خداوند عزوجل در وصف امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: ﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ [آل عمران: 110]. «شما بهترین امتی هستید که برای مردم‌بیرون آورده شده‌اید». بنابراین، برتری و فضیلت بنی اسرائیل بر غیر آنان، نه عام است و نه همیشگی، بلکه از یک جهت محدود به جهانیان زمانشان می‌باشد و از سویی دیگر، وابسته به میزان پایبندی آنان به اوامر الهی است‌.

﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا یُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ٤٨ [البقرة: 48].

«و از روزی بترسید» یعنی: از عذاب روزی بترسید. مراد روز قیامت است «که‌هیچ کس چیزی را از کسی دفع نمی‌کند» یعنی: در آن روز هیچ کس حقی را به جای‌دیگری نمی‌پردازد «و از کسی شفاعتی پذیرفته نمی‌شود» اگر فرضا انسان بتواند کسی را بیاورد که نزد خدا عزوجل برای وی شفاعت کند «و نه بجای وی عوضی گرفته‌می‌شود» از مال یا خانواده و فرزندان «و یاری هم نخواهند شد» یعنی: کسی را توان و امکان آن نیست که به آنان کمک کند و از عذاب خداوند عزوجل نجاتشان‌دهد.

مفسران اجماع دارند بر این که: عدم سودبخشی شفاعت، فقط در حق کفاراست، اما شفاعت به مؤمنان نفع می‌رساند، پس شفاعتی که مردود است‌؛ شفاعت در حق کافران می‌باشد.

﴿وَإِذۡ نَجَّیۡنَٰکُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ یَسُومُونَکُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَکُمۡ وَیَسۡتَحۡیُونَ نِسَآءَکُمۡۚ وَفِی ذَٰلِکُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَظِیمٞ٤٩ [البقرة: 49].

«و به یاد آرید» ای بنی اسرائیل‌! این نعمت ما را بر خویش «آن‌گاه که شما را ازچنگ فرعونیان رهانیدیم‌» به قولی: «فرعون‌» مخصوصا نام پادشاه زمان موسی‌  علیه السلام  بود، اما به قولی دیگر: فرعون لقب هر پادشاهی بود از مصریانی که قبل از«بطالسه‌» بر مصر قدیم حکومت می‌کردند، چنان‌که «قیصر» لقب شاهان روم و «کسری‌» لقب شاهان فارس بود. ابن کثیر نقل می‌کند که: «نام فرعون زمان‌موسی‌  علیه السلام ، ولید بن مصعب بن ریان بود و او اصالت فارسی داشت و از سرزمین‌اصطخر بود». «که آنان‌» یعنی فرعونیان «عذابی سخت را به شما می‌چشانیدند» تفسیر این عذاب سخت این است که: «پسران شما را سر می‌بریدند؛ و زنهایتان رازنده می‌گذاشتند» تا آنان را به کنیزی گرفته و ذلیلشان گردانند. دلیل اینکه فرعون به کشتن پسران بنی اسرائیل و زنده نگه داشتن دختران آنها فرمان داد، این بود که کاهنان به فرعون گفته بودند: از بنی‌اسرائیل مردی به‌دنیا می‌آید که نابودی و زوال فرمانروایی‌ات به دست اوست‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «فرعون لعنه الله ، خوابی دید که او را سخت تکان داد؛ در خواب دید که آتشی از بیت المقدس خارج شد و فقط به خانه‌های قبطیان در آمد، نه به خانه‌های بنی اسرائیل‌. لذا از مضمون خواب این‌گونه برداشت کرد که سقوط حکومتش به دست مردی از بنی اسرائیل خواهد بود، از این رو به اعمال این جنایت فجیع بر بنی اسرائیل فرمان داد». «و در این‌کار» یعنی: در عذاب و شکنجه شدنتان به دست فرعون و در نعمت رهایی‌تان از چنگ او «آزمایشی بزرگ از جانب پروردگارتان بود» تا میزان و مقدار ایستادگی‌تان در میدان فرمان‌برداری از خدا عزوجل ، ایمان به پیامبرش و شکرگزاریتان از او تعالی، در عینیت امر نمایان شود.

﴿وَإِذۡ فَرَقۡنَا بِکُمُ ٱلۡبَحۡرَ فَأَنجَیۡنَٰکُمۡ وَأَغۡرَقۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ٥٠ [البقرة: 50].

«و یاد کنید هنگامی را که دریا را برای شما شکافتیم‌» یعنی: بعد از اینکه شما رااز چنگ فرعونیان رهانیدیم و شما با موسی‌  علیه السلام    از مصر خارج شدید، فرعون برای‌دنبال نمودنتان بیرون آمد، در آن هنگام دریا را برایتان شکافتیم و بستر آن رابه‌گونه‌ای خشک و آماده کردیم که بر آن روان شدید. این دریا؛ دریای قلزم‌(دریای سرخ) بود «و شما را رهانیدیم‌» از غرق شدن «و آل فرعون‌» یعنی: فرعون و پیروانش «را غرق کردیم، درحالی‌که شما نظاره می‌کردید» به سوی خودتان‌که چه سان نجات می‌یابید، و به سوی فرعونیان که درحال غرق‌شدن بودند.

نقل است که این روز، روز عاشورا بود، چنان‌که در حدیث شریف به روایت ابن‌عباس رضی الله عنه آمده است که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون به مدینه آمدند، دیدند که یهودیان روز عاشورا را روزه می‌گیرند، پس‌، از آنان پرسیدند: «این روزی که‌شما آن را روزه می‌گیرید چه‌روزی است‌«؟، یهودیان گفتند: این روز؛ روزی‌است نیک، این روزی است که خدای  عزوجل  در آن بنی اسرائیل را از چنگ دشمنشان نجات داد و موسی‌  علیه السلام    آن را روزه گرفت‌. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «من از شما به (موافقت با) موسی سزاوارترم‌»،از آن پس‌، خودشان آن را روزه‌گرفتند و به مسلمانان نیز فرمودند: «روز نهم و دهم عاشورا - هردو - را روزه بگیرید و با یهودیان مخالفت کنید».

﴿وَإِذۡ وَٰعَدۡنَا مُوسَىٰٓ أَرۡبَعِینَ لَیۡلَةٗ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ٥١ [البقرة: 51].

«و» یاد کنید نعمتم را برخود «آن‌گاه که با موسی چهل شب وعده گذاشتیم‌» واعدنا: از باب «مفاعله‌» است که معنای جانبینی دارد، لذا از جانب خدای سبحان وعده‌گذاشتن و از جانب موسی‌  علیه السلام    قبول حضور در میعادگاه بود. آری‌! خدای  عزوجل  بعد از نجات دادن بنی‌اسرائیل از چنگ فرعون، با موسی‌  علیه السلام    وعده‌گذاشت که به «طور» بیاید تا بعد از مدت چهل شب با وی سخن بگوید و به او وحی کند. این چهل شب به قول اکثر مفسران‌؛ تمام ماه ذوالقعده و ده روز از ماه‌ذی الحجه بود. «آن‌گاه شما در غیاب او گوساله را به پرستش گرفتید» و آن را معبودخویش قرار دادید «درحالی‌که ستمکار بودید» بر نفسهای خود، با شرک آوردن به‌خدای سبحان‌.

﴿ثُمَّ عَفَوۡنَا عَنکُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٥٢ [البقرة: 52].

«پس از آن‌» یعنی: پس از پرستش گوساله «بر شما بخشودیم‌» و از این گناه‌عظیمی که مرتکب شدید، به فضل و منت خویش درگذشتیم «باشد که شکرگزاری‌کنید» شکر گزاری برای خداوند عزوجل - چنان‌که سهل بن عبدالله گفته است - تلاش‌و کوشش در جهت طاعت وی و پرهیز از معصیتش در آشکار و نهان است‌.

﴿وَإِذۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡفُرۡقَانَ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ٥٣ [البقرة: 53].

«و» یاد کنید نعمتم را برخود «آن‌گاه که به موسی کتاب آسمانی‌» تورات «وفرقان دادیم‌» به قولی فرقان: حجت و بیان است به وسیله معجزاتی چون عصا وید بیضا که خداوند عزوجل به موسی‌  علیه السلام    داد؛ و بدانها میان حق و باطل فرق نهاده می‌شد «باشد که به راه آیید».

دادن کتاب به موسی‌  علیه السلام    بعد از بیرون آمدن بنی‌اسرائیل به سلامت از دریا بود، چنان‌که سیاق آیات سوره «اعراف‌» بر این معنی دلالت دارد.

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ یَٰقَوۡمِ إِنَّکُمۡ ظَلَمۡتُمۡ أَنفُسَکُم بِٱتِّخَاذِکُمُ ٱلۡعِجۡلَ فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِکُمۡ فَٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ عِندَ بَارِئِکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ٥٤ [البقرة: 54].

«و چون موسی به قوم خود گفت: ای قوم من‌» خطاب وی متوجه کسانی ازمردان و زنان قومش می‌باشد که گوساله را پرستش کردند «شما با گوساله‌پرستیتان بر خود ستم کرده‌اید، پس به درگاه آفریدگارتان توبه کنید» یعنی: به درگاه ذاتی توبه کنید که شما را آفرید، درحالی‌که شما با او، دیگران را به پرستش گرفتید «وخودتان را بکشید که این نزد آفریدگارتان برای شما بهتر است‌» از علی رضی الله عنه روایت‌شده است که فرمود: «بنی‌اسرائیل به موسی‌  علیه السلام    گفتند: توبه گوساله‌پرستی‌مان‌چیست‌؟ موسی‌  علیه السلام    گفت: اینکه برخی از شما برخی دیگر را بکشید. آن‌گاه خداوند متعال ابری سیاه را بر بالای سرشان فرستاد تا یک‌دیگر را در هنگام کشتن‌نبینند و مهرشان بر همدیگر نجنبد. پس کاردها و خنجرها را برگرفته به‌هم‌درآویختند و چنان شد که شخص، برادر و پدر و فرزندش را می‌کشت و پروا نداشت که چه‌کسی را کشته است تا اینکه هفتاد هزار تن از آنان به قتل رسیدند. در این هنگام خداوند عزوجل به موسی وحی فرستاد که: فرمانشان ده تا دست‌نگه‌دارند، حقا که بر کشتگان آمرزیده شد و توبه باقی‌ماندگان نیز پذیرفته آمد». «پس خدا توبه شما را پذیرفت‌» آن‌گاه که یکدیگر را کشتید و بر باقی‌ماندگانتان هم بخشود «که او توبه‌پذیر مهربان است‌» بر بندگان توبه‌کارش‌.

﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡکُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ٥٥ [البقرة: 55].

«و یاد کنید چون گفتید: ای موسی‌! هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم تا خدارا آشکارانبینیم‌» مراد از جهره: دیدن به چشم سر است‌. گویندگان این سخن، هفتادتن نخبگانی بودند که موسی‌  علیه السلام    بعد از گوساله‌پرستی بنی‌اسرائیل، آنان را انتخاب کرد و با خود به کوه طور برد تا به درگاه خداوند متعال عذرخواهی کنند «پس صاعقه‌شما را فروگرفت‌» یعنی: آتشی از آسمان به شما زد و همه مردید «درحالی‌که‌می‌نگریستید» یعنی: این رخداد را به چشم سر می‌دیدید. دلیل عذاب کردنشان این بود که آنان خواستار امری شدند که خداوند عزوجل به آن در دنیا اجازه‌نداده‌است، و آن درخواست رؤیت وی به چشم سر بود. اما رؤیت حق تعالی درآخرت حق است و احادیث صحیح به تواتر خبر داده‌اند که بندگان پروردگارشان‌را در آخرت می‌بینند، و احادیث بر این امر دلالت قطعی دارند.

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَٰکُم مِّنۢ بَعۡدِ مَوۡتِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٥٦ [البقرة: 56].

«آن‌گاه پس از مرگتان شما را دیگربار زنده کردیم‌؛ تا شکرگزار باشید» این نعمت ودیگر نعمت‌های ما را.

﴿وَظَلَّلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡغَمَامَ وَأَنزَلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰۖ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡۚ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ٥٧ [البقرة: 57].

«و ابر را سایبان شما گردانیدیم‌» خداوند متعال ابری سپید و رقیق را همانند چتری سایبان بنی اسرائیل گردانید، که هرجا می‌رفتند، با آنان حرکت می‌کرد تاآنان را از گرمای خورشید در دشت «تیه‌» که صحرایی میان مصر و شام است محافظت نماید، و این هنگامی بود که بنی اسرائیل از ورود به شهر ستمگران «عمالقه‌» و جهاد با آنان امتناع کردند «و برایتان من وسلوی فرو فرستادیم‌» من: شبنمی بود که از طلوع بامداد تا طلوع خورشید چون مه برآنان از آسمان فرودمی‌آمد و شیرین گشته به عسل تبدیل می‌شد و همانند صمغ (انگم) خشک می‌شد و هرکس به اندازه کفایت یکروزه‌اش از آن بر می‌گرفت‌. گفتنی است که درفارسی به آن «گزانگبین‌» می‌گویند. در حدیث شریف آمده است: «قارچ از منی‌است که خدا عزوجل بر موسی‌  علیه السلام    نازل کرد و آب آن شفای چشم است‌». سلوی: به قولی پرنده «بلدرچین‌»، و به قولی دیگر عسل است‌.

و به آنان گفتیم: «از خوراکی‌های پاکیزه‌ای که به شما روزی داده‌ایم بخورید» وشکر نعمت را بجا آرید. اما آنها این همه نعمت پاکیزه حق را ناسپاسی کردند «وآنان‌» با این ناسپاسی «بر ما ستم نکردند» و زیان نزدند زیرا ما قویتر از آن هستیم‌که مورد ستم قرار گیریم «بلکه بر خود ستم می‌کردند» چرا که با این کار، سبب قطع‌این نعمت‌ها بر خودشان شدند. یعنی: به آنان فرمان دادیم که از روزی بی‌زحمت ما بخورند و با عبادت و اطاعت خالصانه و راستین خویش، شکرگزار ما باشند، اما آنها مخالفت کرده و کفر ورزیدند و بدین‌گونه بر خود ستم کردند.

ابن کثیر می‌گوید: «فرود آوردن این نعمت، افزون بر آیات روشن و معجزات قاطعی بود که آنان مشاهده کردند، از همین جاست که فضیلت اصحاب‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر سایر اصحاب انبیا  علیهم السلام  در صبر و ثبات ایشان، آشکار می‌شود.آری‌! اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم در سفرها و غزوات، رنج‌ها و بلاها را در راه خدا عزوجل به‌جان می‌خریدند، از آن جمله در غزوه تبوک، در آن گرمای سخت و جان فرسا، تن به تحمل همه گونه سختی‌های جانکاه دادند، اما نه نق می‌زدند و نه خواستارخرق عادت و معجزه می‌شدند، با وجود آن که آوردن معجزه و خرق عادت بررسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بسیار آسان بود».

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا ٱدۡخُلُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةَ فَکُلُواْ مِنۡهَا حَیۡثُ شِئۡتُمۡ رَغَدٗا وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ نَّغۡفِرۡ لَکُمۡ خَطَٰیَٰکُمۡۚ وَسَنَزِیدُ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٥٨ [البقرة: 58].

«و نیز به‌یاد آرید هنگامی را که گفتیم: بدین شهر درآیید» یعنی: به شهربیت‌المقدس «و هرگونه که خواستید به خوشی و فراوانی از نعمت‌های آن بخورید وسجده‌کنان از در درآیید» دری که به وارد شدن در آن مأمور شدند، دروازه شهربیت‌المقدس بود. سجود: در اینجا به‌معنای خم شدن است‌. بعضی گفته‌اند: به معنای تواضع و فروتنی است‌. دستور دادنشان به فروتنی و خم شدن در پیشگاه‌عظمت خدا  عزوجل ، برای آن بود تا این کار، اعترافی از سوی آنان بر فضل الهی درآماده‌ساختن این فتح و نصرت باشد «و حطه بگویید» که این کلمه بر توبه شما دلالت می‌کند. حطه: یعنی: خداوندا! گناهان مان را دور بریز. «تا خطاهای شما راببخشاییم و پاداش نیکوکاران‌» از شما را «خواهیم افزود» به عنوان فضلی از سوی‌خویش در برابر نیکوکاری ایشان‌.

حاصل سخن این که: بنی‌اسرائیل مأمور شدند تا در هنگام فتح بیت المقدس، با گفتار و کردار برای خداوند عزوجل خضوع نمایند و به گناهان خویش اعتراف کرده و از آنها آمرزش بخواهند زیرا در نعمت‌ها شکور و در نکبت‌ها صبور باید بود. به‌همین دلیل آثار خضوع و فروتنی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در هنگام پیروزی آشکارمی‌گشت، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز فتح‌مکه - هنگامی که از (ثنیه علیا) وارد آن می‌شدند - به عنوان شکرگزاری، چنان برای پروردگار خویش خم شدند و خضوع کردند که موی زیر چانه ایشان به‌جلوی پالان مرکب شان رسید».

﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوۡلًا غَیۡرَ ٱلَّذِی قِیلَ لَهُمۡ فَأَنزَلۡنَا عَلَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ٥٩ [البقرة: 59].

«اما کسانی که ستم کرده بودند، آن سخن را به چیزی جز آنچه به آنان گفته شده‌بود، تبدیل کردند» در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده‌است که فرمودند: «به بنی‌اسرائیل گفته شد: سجده‌کنان به در درآیید و حطه بگویید، پس سخن را عوض کردند و چون از در وارد شدند، درحالی‌که برنشیمنگاه‌هایشان می‌خزیدند، می‌گفتند: حبه فی‌شعره: گندم درجو» که این‌جمله‌ای تمسخرآمیز و بی‌معناست‌. بعضی برآنند که آنها: «حنطه‌: گندم‌»می‌گفتند «پس بر سر ستمکاران به کیفر نافرمانیشان عذابی از آسمان فرو فرستادیم‌» رجز: عذاب است‌. ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید: «هر رجزی در کتاب خداوند عزوجل به‌معنای عذاب است‌». گفتنی است که این عذاب، در رأی گروهی از علما عذاب‌طاعون بود. نقل است که: در این طاعون هفتادهزار تن از بنی اسرائیل در یک روز هلاک شدند.

﴿وَإِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ فَقُلۡنَا ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡحَجَرَۖ فَٱنفَجَرَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَیۡنٗاۖ قَدۡ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡۖ کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ مِن رِّزۡقِ ٱللَّهِ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ٦٠ [البقرة: 60].

«و هنگامی که موسی برای قوم خود در طلب آب برآمد» استسقاء: طلب باران درهنگامی است که آب نباشد و باران نیاید. آری‌! درحالی‌که آنان در دشت تیه‌بودند، موسی‌  علیه السلام    برای‌شان طلب آب کرد «به او گفتیم: با عصایت بر آن سنگ بزن‌» و موسی‌ علیه السلام    این کار را کرد «آن‌گاه از آن، دوازده چشمه جاری شد» به‌عنوان نشانه ومعجزه‌ای از سوی خداوند عزوجل آری‌! در هنگامی که آنها آبی برای نوشیدن‌نداشتند، خداوند متعال به‌عنوان نعمتی بزرگ، آبی حیات‌بخش را برای آنان ازسنگی جاری ساخت و این سنگ‌؛ سنگ مربعی بود که از هر طرف آن سه چشمه‌می‌جوشید و هر وقت که به آب نیاز داشتند موسی‌  علیه السلام    با عصایش بر آن می‌زد وچشمه‌ها از آن روان می‌شدند و چون از آب بی‌نیاز می‌گشتند، چشمه‌ها خشک می‌شد «به‌گونه‌ای که هر قبیله‌ای مشرب خود را می‌دانست‌» مشرب: آبشخور، یعنی جای نوشیدن آب است‌. به قولی: هر سبطی از اسباط دوازده‌گانه بنی‌اسرائیل، چشمه‌ای معین از این چشمه‌ها داشتند که متعلق به آنان بود و باید به غیرآن رجوع نمی‌کردند. اسباط: نسل‌های دوازده‌گانه از فرزندان یعقوب‌  علیه السلام    اند. حسن بصری  رحمه الله  می‌گوید: «آن سنگ‌؛ سنگ معینی نبود و هر سنگی را که‌موسی‌  علیه السلام    با عصای خویش می‌زد، آب از آن می‌جوشید و بار دیگر که برآن‌می‌زد، آن سنگ خشک می‌شد. که این در ارائه حجت‌، نمایانتر و در نشان دادن‌قدرت خداوند متعال روشنگرتر است‌». آری‌! فوران و جاری شدن آب با عصای‌موسی‌  علیه السلام ، معجزه آشکاری برای وی بود.

صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «معجزات همه از آفرینش خداوند بزرگ وسنت جدیدی هستند که با عادات روزمره ما مغایرت دارند و میان معجزه واختراعات علمی هیچ‌گونه سنخیت و شباهتی وجود ندارد زیرا مبنای اختراعات‌علمی، قوانین و فن آوریهای علمی از طریق به کارگیری نیروهای هستی - چون‌امواج فضا، هوا، انرژی، برق و غیره است، در حالی‌که مبنای معجزه، صنع الهی‌است که سنت‌ها و قوانین ساری و جاری بر طبیعت را درهم می‌شکند». صاحب «المنیر» می‌افزاید: «گفتنی است که میان زدن عصا به سنگ و انفجار آب از آن، هیچ رابطه علی و ایجادی وجود ندارد زیرا خداوند بزرگ به انفجار آب از سنگ یا هر جای دیگری، چه با عصا، چه بی واسطه عصا نیز قادر است ولی پای عصای موسی را به میان می‌کشد تا از یک‌سو به بندگانش اصل ارتباط میان اسباب با مسببات را تعلیم دهد و از سوی دیگر، آنان را متوجه اسباب بسازد تا به قدر توان در بدست آوردن آن بکوشند».

«از روزی خداوند بخورید و بیاشامید» یعنی: به آنان‌گفتیم‌؛ از من و سلوی‌بخورید و از آب برجوشیده از سنگ خارا بیاشامید «و در زمین فتنه و فساد برپانکنید» در فساد افروزی پیشوای دیگران قرار نگیرید و نعمت‌ها را با گردنکشی پاسخ‌ندهید، که در آن صورت نعمت‌ها از شما بازپس گرفته می‌شود. «عثو»: سخت‌ترین‌نوع فساد است‌.

علما گفته اند: در شریعت ما نیز سنت استسقاء (طلب باران) با اظهار عبودیت و ذلت همراه با توبه نصوح، وجود دارد. جمهور علما برآنند که: بیرون رفتن به‌سوی مصلی و خطبه و نماز جزء سنت استسقاء است، اما حنفی‌ها آن را از سنت‌استسقاء نمی‌دانند زیرا استسقاء از نظر آنان، تنها دعاء است نه چیزی دیگر.

﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نَّصۡبِرَ عَلَىٰ طَعَامٖ وَٰحِدٖ فَٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُخۡرِجۡ لَنَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۢ بَقۡلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَاۖ قَالَ أَتَسۡتَبۡدِلُونَ ٱلَّذِی هُوَ أَدۡنَىٰ بِٱلَّذِی هُوَ خَیۡرٌۚ ٱهۡبِطُواْ مِصۡرٗا فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلۡتُمۡۗ وَضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَٱلۡمَسۡکَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِۗ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَانُواْ یَکۡفُرُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَیَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّۗ ذَٰلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعۡتَدُونَ٦١ [البقرة: 61].

«و» ای بنی‌اسرائیل‌! نعمتم را بر خود در فرود آوردن من و سلوی به یادآورید؛ «آن‌گاه که‌» از آن دلتنگ شدید و «گفتید: ای موسی‌! هرگز تاب تحمل تنها یک خوراک را نداریم‌» به‌سبب تکرار همه روزه و یکنواخت بودن آن و نبود غذای دیگری با آن‌. بدین‌سان از نعمت روزی پاکیزه و زندگی گوارایی که داشتید، ملول و دلتنگ شدید و مشتاق و آرزومند همان زندگی سخت و طاقت فرسایی‌گشتید که قبلا بدان خو کرده بودید «پس از پروردگارت بخواه که از آنچه زمین ازسبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز می‌رویاند، برای ما برآورد» مراد آنها سبزی‌های‌خوردنی‌؛ چون نعناع و کرفس و تره و امثال آن بود. بقل: هرگیاه بی‌ساقه‌، و شجر: رستنی‌های دارای ساقه است‌. فوم: سیر و به قولی گندم است‌. عدس و پیاز هم که‌معروفند. «موسی گفت: آیا به جای چیز بهتر خواهان چیز پست‌تر هستید»؟ یعنی: چیزهایی را که از جهات متعددی - چون تغذی، داشتن لذت، رسیدن آنها ازسوی خدا عزوجل بی‌واسطه احدی از مخلوقاتش، حلال بودن آنها بی‌وجود هیچ شبهه‌ای و عدم رنج و سختی در به دست آوردن آنها - بر سایر خوراکی‌ها برتری‌و فضیلت دارند، جانشین چیزهایی می‌گردانید که این امتیازات را به‌همراه ندارند؟ «پس به شهری فرود آیید» از شهرهای زراعتی‌. این‌گونه بود که خداوند عزوجل به‌آنان اجازه ورود به شهری را داد. ولی به قولی: امر در اینجا برای تعجیز است‌. «که آنچه را خواسته‌اید» از سبزی و سیر و پیاز و غیره «برای شما در آنجا مهیا است‌» ولی همراه با بیم و خواری و حقارت و قتل و قتال «و» البته این وضع برای‌یهودیان دور از انتظار نیست، بدان جهت که: «بر پیشانی آنان داغ خواری و ناداری زده شد» و آنان پیوسته در روی زمین پراکنده و آشفته حالند و اگر در قلمرودولت اسلامی به‌سر برند، هم باید جزیه بپردازند، که این نیز نشانه ذلت و خواری‌آنهاست «و به خشمی از سوی خدا بازگشتند» یعنی: سزاوار خشم وی شدند.

صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «باید دانست که فقر و ذلت و تنگدستی ابدی‌یهود، احساسی درون جوش و ریشه‌دار در اعماق روان آنهاست، یعنی آنهاهمیشه احساس فقر و ذلت می‌کنند، حتی اگر مالک تمام گنجینه‌های روی زمین‌هم باشند، لذا حسی ریشه‌دار از داشتن کم و کسر و فقدان وزن معنوی و مادی‌، برآنان مسلط است تا بدانجا که آنان مال دنیا را تا سر حد پرستش دوست دارند و این امر جز احساس درونی فقر در نهاد آنها، عامل دیگری ندارد. بر پایی دولتی برای یهود به نام دولت «اسرائیل‌» نیز، هیچ تضادی با این آیه کریمه ندارد زیرا ارکان اساسی یک دولت حقیقی، یعنی احساس ثبات و استقرار، برای یهود اصلا فراهم‌نیست، چرا که یهودیان دائما فکر می‌کنند که اسرائیل در خطر نابودی است‌».

«این‌» داستان ننگین ذلت در حیات ملت یهود «بدان سبب بود که آنان به آیات الهی کفر می‌ورزیدند و پیامبران را به‌ناحق می‌کشتند، این از آن روی بود که سرکشی نموده و از حد درمی‌گذشتند» یعنی: آنچه از داستان ننگین و ذلت‌بار در حیات ملت یهود گذشته است و آنچه که بعدا هم از روند بی‌پایان ذلت و در بدری بر سرشان‌می‌آید؛ فقط به‌سبب کفرشان به خدا عزوجل و کشتن انبیای الهی چون شعیب و زکریا و یحیی: است‌. آنان با علم و باور به این امر که کشتن ایشان ظالمانه است، مرتکب این جنایت هولناک شدند و توطئه قتل عیسی‌  علیه السلام    را نیز چیدند که‌خداوند عزوجل او را به‌سوی خود برد و از نیرنگ آنان رهانید. در حدیث شریف به‌روایت ابن‌مسعود رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «أشد الناس عذاباً یومالقیامة رجل قتله نبی، أو قتل نبیاً، وإمام ضلالة، ومـمـثل من الـمـمـثلین»‌: «سخت‌ترین‌مردم از روی عذاب در روز قیامت: مردی است که پیامبری او را کشته، یا اوپیامبری را کشته باشد و پیشوای گمراهی و تصویرگری از تصویرگران است».

 ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَادُواْ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلصَّٰبِ‍ِٔینَ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٦٢ [البقرة: 62].

«درحقیقت کسانی که ایمان آوردند» یعنی: رسالت رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم را تصدیق‌کرده و از جمله پیروان ایشان شدند «و کسانی که یهودی شدند» بعضی گفته‌اند: معنای (هادوا)، «تابوا» است، یعنی: کسانی‌که از پرستش گوساله توبه کردند «ونصاری‌» یعنی: مسیحیان‌. نصاری نسبتی به سوی «ناصره‌» است که قریه‌ای در فلسطین می‌باشد و مسیح‌  علیه السلام    از آن قریه بود. یا از آن رو نصاری نامیده شدند که‌مسیح‌  علیه السلام    را نصرت و یاری دادند «و صائبان‌» قومی‌اند که از دین یهود و نصاری‌خارج شده و فرشتگان را پرستش کردند و بقایایی از آنان هنوز در عراق وجوددارند. طبری می‌گوید: «هر کس از دینی به دین دیگری برگشت، صائبی نامیده‌می‌شود؛ همانند مرتدان از اسلام‌». اما ابن کثیر می‌گوید: «قوی‌ترین قول دراین‌باره - والله اعلم - قول مجاهد و موافقان وی و وهب بن منبه است که می‌گویند: صائبین گروهی هستند که نه بردین یهودند و نه بردین نصاری و مجوس و مشرکان، بلکه گروهیاند که بر فطرت خویش باقی بوده و دین معین و مشخصی ندارند». «هر کس‌» از گروه‌های چهارگانه یاد شده «که‌» در زمان پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم «به خدا وروز بازپسین ایمان آورده و کار شایسته کرده‌باشد، پاداششان نزد خداوند محفوظ است‌و نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهناک می‌شوند» از ابن عباس رضی الله عنه روایت شده است که‌فرمود: خداوند عزوجل بعد از آن، این آیه را نازل فرمود: ﴿وَمَن یَبۡتَغِ غَیۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِینٗا فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٨٥ [آل عمران: 85]. «و هرکه جز اسلام دینی (دیگر) بجوید، هرگز از وی پذیرفته نمی‌شود و در آخرت از زیانکاران است».

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه درباره سلمان فارسی رضی الله عنه نازل شد زیرا هنگامی که او داستان یاران فارسی خود را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیان‌کرد و گفت: آنان اهل نماز و نیایش بودند و انتظار بعثت شما را می‌کشیدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «آنان در دوزخند». سلمان رضی الله عنه از این امر سخت‌اندوهگین گشت‌. و چون این آیه نازل شد، گفت: «گویی کوهی را از سرم‌برداشتند». ابن‌کثیر می‌گوید: «این آیه با روایت بالا که از ابن عباس رضی الله عنه نقل شده،هیچ منافاتی ندارد زیرا روایت ابن‌عباس رضی الله عنه ناظر براین معنی است که بعد از بعثت‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از هیچ‌کس هیچ راه و روش و عملی جز آنچه که موافق با شریعت‌محمدی صلی الله علیه و آله و سلم باشد، پذیرفته نیست، اما قبل از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حکم این است‌که: هرکس در زمان خود از پیامبر زمانش پیروی کرده‌باشد، او از اهل هدایت ونجات است‌«.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ٦٣ [البقرة: 63].

«و به‌یاد آرید» ای یهود «آن‌گاه که از شما پیمانی محکم گرفتیم‌» بر اینکه به آنچه در تورات بر شما مشروع کرده‌ایم عمل کنید و به پیامبران الهی که به رسالت مبعوث می‌گردند، ایمان آورید «و طور را بر فراز شما افراشتیم‌» طور: نام کوهی‌است که خداوند عزوجل در آن با موسی‌  علیه السلام    سخن گفت‌. بسیاری از مفسران نوشته‌اند که: چون موسی‌  علیه السلام    از میقات (وعده‌گاه) الهی در طور بازگشت و الواح تورات رابا خود آورد، به بنی‌اسرائیل گفت: الواح را بگیرید و بدانها عمل کنید. اما آنان‌گفتند: به آنها عمل نمی‌کنیم، مگر اینکه خداوند درباره آنها با ما نیز همچون توسخن بگوید. پس خداوند عزوجل  به فرشتگان فرمان داد تا کوهی از کوههای فلسطین‌را که طول آن یک فرسنگ و به‌اندازه اردوگاه یهود بود، از جا برکنده و چون سایبانی بر بالای سرشان قرار دهند، آن‌گاه به آنان گفته شد: «آنچه را به شماداده‌ایم، به جد و جهد» یعنی: با عزمی استوار و محکم «بگیرید» و تعهد بسپاریدکه آن را به‌کناری نیفگنید، در غیر این صورت‌؛ کوه بر سر شما فرود می‌آید. دراین هنگام، بنی اسرائیل از سر توبه، برای خدا عزوجل به سجده در افتادند و با تعهد به‌این پیمان، تورات را گرفتند.

نقل است که سجده آنان بر نیمه بدنشان بود زیرا از بیم آن که مبادا کوه برسرشان بیفتد، طوری به سجده در افتادند که نیمی از بدنشان در سجده و نیم دیگرآن در حال نگریستن به‌سوی کوه بود و چون خدای  عزوجل  آنان را از آن عذاب‌رهانید، با خود گفتند: سجده‌ای بهتر از این سجده نیست زیرا خداوند عزوجل آن راپذیرفت‌! و بعد از آن نیز بر یک طرف بدن خویش سجده می‌کردند.

«و آنچه را در آن است، به‌خاطر بسپارید» مراد این است که تورات را حفظ کنید تا آن را بدانید و بدان عمل کنید «باشد که به تقوا گرایید» و با عمل به تورات، ازآتش دوزخ یا از گناهان وارهید. آری‌! هدف از فروفرستادن کتابهای الهی عمل‌بدانهاست بنابراین، صرف ترتیل و ترنم به الفاظ قرآن بدون اندیشیدن در اندرزها وعمل به احکام آن، مفید فایده‌ای نیست، چنان‌که در حدیث شریف به روایت‌ابوسعید خدری رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إن من شر الناس رجلاً فاسقاً یقرأ القرآن، لایرعوی إلى شیء منه» «بی‌گمان از بدترین مردم، فاسقی است‌که قرآن را می‌خواند و در برابر چیزی از آن باز نمی‌ایستد». یعنی: خواندن قرآن در او هیچ تکان و تأثیری ایجاد نمی‌کند.

﴿ثُمَّ تَوَلَّیۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَۖ فَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَکُنتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٦٤ [البقرة: 64].

«سپس شما» ای یهودیان‌! «بعد از آن‌» دادن پیمان «اعراض کردید» یعنی: از پیمانی که از شما گرفته شد، روی گرداندید «و اگر فضل خدا و رحمت او بر شمانبود» به اینکه شما را مورد لطف و رحمت خویش قرار داد و توبه کردید «مسلما از زیانکاران‌» یعنی: از بازندگان سعادت دنیا و آخرت «بودید».

﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلَّذِینَ ٱعۡتَدَوۡاْ مِنکُمۡ فِی ٱلسَّبۡتِ فَقُلۡنَا لَهُمۡ کُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔینَ٦٥ [البقرة: 65].

«و کسانی از شما را که در روز شنبه تجاوز کردند، خوب شناختید» آنان یهودیان قریه «أیله‌» بودند که حرمت روز شنبه را با نیرنگ شکستند زیرا یهودیان در روزشنبه به تعطیل نمودن کارها مأمور بودند، اما برای گریز از این حکم، حیله‌ای طراحی کرده و در آن به شکار ماهی پرداختند، که داستانشان در سوره اعراف (آیات 166 - 162 ) به تفصیل می‌آید. «پس به آنان گفتیم: بوزینگانی طردشده باشید» یعنی: به بوزینه مسخ شوید، در حالی‌که حقیر و ذلیل و بی‌ارزش هستید. بنابراین، جزای آنان این بود که به مرتبه حیوانی محض تنزل کرده‌، بدون عقل واندیشه زندگی کنند و همچون بوزینگان در شهوات خویش فرو روند.

جمهور مفسران بر آنند که: صورت‌هایشان مسخ شد و در شکل و صورت بوزینه‌شدند. گفتنی است‌؛ کسی‌که مسخ می‌شود، نمی‌تواند بیش از سه روز بخورد، بیاشامد و زندگی کند. ابن‌کثیر می‌گوید: «صحیح آن است که مسخ آنان هم‌صوری و هم معنوی بود - والله اعلم‌».

﴿فَجَعَلۡنَٰهَا نَکَٰلٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهَا وَمَا خَلۡفَهَا وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِینَ٦٦ [البقرة: 66].

«و ما آن را» یعنی: قریه «أیله‌» را که مردم آن از فرمان خدا عزوجل تجاوز کردند «نکالی گردانیدیم‌» نکال: هشدار و عبرت است «برای قومی که پیشاپیش آن قریه‌بودند» یعنی: برای مردمی که در آن زمان می‌زیستند «و آن قوم که پس از آنان‌آیند» در زمان‌های آینده «و آن را پندی‌» و هشداری «برای پرهیزکاران‌» که پس ازآنان تا روز قیامت می‌آیند «گردانیدیم‌». در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لا ترتکبوا ما ارتکبت الیهود فتستحلوا محارم الله بأدنى الحیل». «مرتکب اعمال یهود نشوید، که محارم الهی را با کمترین‌حیله‌ای حلال بشمارید».

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوٗاۖ قَالَ أَعُوذُ بِٱللَّهِ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ٦٧ [البقرة: 67].

«و» ای بنی‌اسرائیل‌! این نعمت ما را بر خود به‌یاد آورید که در قضیه قتل آن یهودی برای شما عادت را خرق کردیم‌؛ «هنگامی که موسی به قومش گفت: خدا به‌شما فرمان می‌دهد که ماده‌گاوی را سر ببرید».

در میان بنی‌اسرائیل مرد عقیمی بود که ثروت کلانی داشت و تنها وارثش برادرزاده‌اش بود، پس برادرزاده‌اش به اندیشه تصاحب آن ثروت، شبانگاه او راکشت و جسدش را به محله‌ای انداخت و فردای آن علیه اهل آن محل ادعا کردکه آنان قاتل اویند، کشمکش میان‌شان بالا گرفت و نزدیک بود کار به درگیری مسلحانه بکشد، در این هنگام خردمندانشان گفتند: چرا بر یک‌دیگر اسلحه می‌کشید و خون یک‌دیگر را می‌ریزید، در حالی‌که پیامبر خدا در میان شماست‌؟ پس نزد موسی‌  علیه السلام    به داوری رفتند. و خداوند عزوجل برای روشن شدن حقیقت فرمان داد که گاوی را ذبح کنند... ولی آنان به موسی‌  علیه السلام    «گفتند: آیا ما را ریشخند می‌کنی‌؟ گفت: پناه می‌برم به خدا که از جاهلان باشم‌» یعنی: چگونه کاری را به‌خداوند متعال نسبت می‌دهم که او بدان فرمان نداده‌است‌؟ این کاری است که ممکن است فقط جاهلان آن را مرتکب شوند؟ این کار بیهوده چه سان از کسی‌چون من که از عقلا هستم سر می‌زند؟.

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا فَارِضٞ وَلَا بِکۡرٌ عَوَانُۢ بَیۡنَ ذَٰلِکَۖ فَٱفۡعَلُواْ مَا تُؤۡمَرُونَ٦٨ [البقرة: 68].

«گفتند: از پروردگارت برای ما بخواه که چگونگی آن گاو را بر ما روشن کند. گفت: می‌فرماید آن گاوی است نه پیر» فارض: مسن و پیر «و نه بکر» بکر: گاو خردسالی‌است که هنوز آبستن نشده‌باشد «میانسال بینابین‌» در میان پیری و جوانی است‌. وآن گاوی است که یک یا دو شکم زاییده‌باشد «پس آنچه دستور یافته‌اید، انجام‌دهید» این تکرار فرمان به ذبح گاو، توبیخی برای‌شان دربرابر سرسختی و لجاجت‌شان بود. ابن‌عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «اگر آنان در همان آغاز، فرمان را انجام می‌دادند وهر گاوی را ذبح می‌کردند، این کار از آنان پذیرفته می‌شد، ولی بر خود سخت‌گرفتند و خدای  عزوجل  هم بر آنان سخت گرفت‌».

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوۡنُهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ صَفۡرَآءُ فَاقِعٞ لَّوۡنُهَا تَسُرُّ ٱلنَّٰظِرِینَ٦٩ [البقرة: 69].

«گفتند: از پروردگارت بخواه برای ما روشن کند که رنگش چگونه است‌»؟ این سؤال‌آنان بیانگر بازگشتشان به سختگیری عادتی و همیشگی‌شان می‌باشد. خداوندبزرگ هم در پاسخ آنان نگفت که طرح این سؤال ضرورتی ندارد، بلکه شرط دیگری را بر آنان الزام کرد، که برآوردن آن، دست‌یابی به گاوی با آن صفت رامشکل می‌ساخت، و این شرط جدید، مجازاتی برای آنان در برابر تعنت وسختگیری‌شان بود، پس موسی‌  علیه السلام    «گفت‌»؛ خداوند بزرگ «می‌فرماید: آن ماده گاوی است زرد، یک‌دست و روشن‌» که در آن هیچ آمیزه‌ای از رنگ دیگری‌نیست «که رنگش بینندگان را شاد می‌کند» و شگفت‌زده می‌سازد.

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ ٱلۡبَقَرَ تَشَٰبَهَ عَلَیۡنَا وَإِنَّآ إِن شَآءَ ٱللَّهُ لَمُهۡتَدُونَ٧٠ [البقرة: 70].

اما آنان باز هم از گمراهی‌شان دست برنداشته، بلکه به سختگیری ذاتی خویش‌برگشتند و «گفتند: از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن کند که آن چگونه گاوی است‌؟زیرا چند و چون این ماده‌گاو بر ما مشتبه شده‌» یعنی: چون گاوهای دارای رنگ زردخالص فراوانند، لذا خود آن گاو معین بر ما پوشیده مانده و نمی‌دانیم کدامین‌گاو، مورد نظر پروردگار ماست‌؟ «وما انشاءالله» «حتما هدایت خواهیم شد» درصورتی‌که برای ما در این باره توضیح بیشتری داده شود.

﴿قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا ذَلُولٞ تُثِیرُ ٱلۡأَرۡضَ وَلَا تَسۡقِی ٱلۡحَرۡثَ مُسَلَّمَةٞ لَّا شِیَةَ فِیهَاۚ قَالُواْ ٱلۡـَٰٔنَ جِئۡتَ بِٱلۡحَقِّۚ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُواْ یَفۡعَلُونَ٧١ [البقرة: 71].

«گفت‌» موسی‌  علیه السلام    «وی‌» یعنی: خداوند متعال «می‌فرماید: درحقیقت آن ماده‌گاوی است که نه ذلول است‌» ذلول: گاوی است که کار، آن را ضعیف و رنجورنگردانیده «تا زمین را شیار کند» برای کشت «و نه کشتزار را آبیاری کند» یعنی: ازحیوانات آبکش نیز نیست که در کشیدن آب کشاورزی به‌کار گرفته شود «تندرست‌» بی‌عیب و «یکرنگ است‌» که جز زرد خالص، هیچ لکه و رگه‌ای ازرنگ دیگری بر پوست آن نیست‌. «گفتند: اینک سخن درست آوردی‌» یعنی: هم‌اکنون اوصاف آن را برای ما به خوبی روشن ساختی و حقیقتی را برای ما بیان‌کردی که می‌باید دربرابر آن درنگ کرد. «پس آن را سر بریدند». نقل است که‌گاو موصوف به این صفات را برابر با پرکردن پوست آن از زر خالص به دست آوردند و با ذبح آن، فرمانی را اجرا کردند که در اصل آسان و گشاده بود، اما آنان خود نحوه اجرای آن را بر خویشتن تنگ و مشکل ساختند. این سخنشان که: (اینک سخن درست آوردی) نیز درواقع از روی تعنت و سرکشی بود زیرا موسی‌  علیه السلام    از همان اول، فرمان الهی را برای‌شان روشن ساخته بود و سخن درست‌آورده بود. «و نزدیک بود که این کار را نکنند» به‌دلیل نیافتن گاوی با آن اوصاف، یا بالابودن بهای آن، یا از ترس رسوایی و افشاشدن قاتل‌، آن همه بهانه‌های بنی‌اسرائیلی را تراشیدند. در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که فرمودند: «اگر بنی‌اسرائیل نمی‌گفتند: ما ان‌شاءالله حتما راهیاب خواهیم شد؛ هرگز به یافتن آن گاو موفق نمی‌شدند و اگر در همان آغاز کار، گاوی از گاوها را می‌گرفتند و ذبح می‌کردند، یقینا از آنان پذیرفته می‌شد، ولی برخود سخت گرفتند و خداوند عزوجل هم بر آنان سخت گرفت‌».

از این آیات دانسته می‌شود که: سخت‌گیری در دین و اصرار و پافشاری برسؤال‌کردن بسیار در امور دینی، کار پسندیده‌ای نیست، چنان‌که در حدیث شریف به‌روایت مسلم از سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إن أعظم الـمسلـمـین فی الـمسلـمـین جرماً من سأل عن شیء لم یحرم على الـمسلـمـین، فحرم علیهم من أجل مسألته». «همانا بزرگ‌ترین مسلمانان از نظر جرم بر مسلمانان، کسی‌است که از چیزی سؤال کند که آن چیز بر مسلمانان حرام نگردیده، ولی به سبب سؤال وی، بر آنان حرام شده است‌».

﴿وَإِذۡ قَتَلۡتُمۡ نَفۡسٗا فَٱدَّٰرَٰٔتُمۡ فِیهَاۖ وَٱللَّهُ مُخۡرِجٞ مَّا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونَ٧٢ [البقرة: 72].

«و به‌یاد آرید» ای یهودیان‌! «که چون شخصی را کشتید و درباره او به ستیزه‌» وکشمکش با یک‌دیگر «پرداختید» به گونه‌ای که هریک از شما جنایت را از خود دفع و به دیگری نسبت می‌داد، که قاتل اوست نه من «و خداوند آشکارکننده چیزی است که پنهان می‌ساختید» در میان خود از قضیه آن قتل ناحق.

﴿فَقُلۡنَا ٱضۡرِبُوهُ بِبَعۡضِهَاۚ کَذَٰلِکَ یُحۡیِ ٱللَّهُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَیُرِیکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٧٣ [البقرة: 73].

«پس گفتیم: بخشی از بدن گاو را به آن‌» مقتول «بزنید» و زدند، آن‌گاه‌خداوند عزوجل او را زنده ساخت و او قاتل خود را معرفی کرد «خداوند این‌چنین‌»یعنی: با زنده کردنی این‌چنین «مردگان را زنده می‌کند». در حدیث شریف آمده است که ابورزین عقیلی رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: خداوند عزوجل مردگان را چگونه زنده می‌کند؟ فرمودند: «أما مررت بواد ممحل ثم مررت به خضرا». «آیا تا کنون به وادیی خشک و بی‌علف نرفته‌ای که بار دیگر آن را در وقت سبزه‌زار بودنش دیده‌باشی‌» گفت: چرا، رفته‌ام‌! فرمودند: «کذلک یحی الله الـمـوتی»: «خداوند مردگان را این چنین زنده می‌کند». «و» خداوند عزوجل این چنین «معجزات خویش‌را» یعنی: نشانه‌ها و دلایل دال بر کمال قدرت خویش را «به شما می‌نمایاند تابیندیشید».

خداوند بزرگ در پنج جا از سوره «بقره‌» درباره زنده ساختن مردگان و مطلق بودن قدرت خویش در این باره، سخن گفته است:

1-  در این داستان‌.

2-  در زنده ساختن نمایندگان بنی‌اسرائیل که با موسی‌  علیه السلام    به کوه طور رفتند -که‌داستانشان گذشت‌.

3-  در داستان کسانی که از بیم مرگ از دیارشان بیرون رفتند، در حالی‌که هزاران‌تن بودند.

4-  در داستان عزیر نبی‌  علیه السلام .

5-  در داستان ابراهیم‌  علیه السلام .

﴿ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُکُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ فَهِیَ کَٱلۡحِجَارَةِ أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗۚ وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡیَةِ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٧٤ [البقرة: 74].

«سپس بعد از این واقعه‌» یعنی: بعد از زنده ساختن مقتول «دلهایتان سخت‌گردید» یعنی: دل‌هایتان از انابت و باورمندی و تسلیم در برابر معجزات الهی خالی‌شد، با وجود آن که شما زنده‌ساختن مقتول و سخن‌گفتن وی در معرفی قاتل‌خویش را مشاهده کردید، امری که ایجاب می‌کرد تا شما موضعی خلاف این داشته باشید، اما بر عکس آنچه باید می‌بود، دلهایتان سخت شد «همانند سنگ یاسخت‌تر از آن‌» یعنی: دل‌های برخی از شما در سختی مانند سنگ و دل‌های برخی‌دیگر سخت‌تر از سنگ است «چراکه بعضی از سنگ‌ها هستند که از آنها جویباران می‌شکافد» و آن جویباران‌، زمین را زنده گردانیده و گیاهان و درختان رامی‌رویاند «و پاره‌ای از آنها می‌شکافد و آب از آنها بیرون می‌آید» و چشمه‌سارانی‌سودمند از آنها سرازیر می‌شود «و برخی از آنها از بیم خدا فرو می‌ریزد» از سرکوه‌ها و صخره ها. پس ای گمراهان بنی‌آدم‌! این سنگ‌ها با وجود همه صلابت‌خود، از دل‌های شما نرم‌تر است‌.

امام رازی می‌گوید: «نیازی به این تأویل وجود ندارد که خشوع و فروتنی در سنگ را از باب مجاز بدانیم، بلکه باید گفت که خدای متعال این صفت را حقیقتا در سنگ می‌آفریند، چنان‌که در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در وصف کوه احد فرمودند: «هذا جبل یحبنا ونحبه‌: این کوهی است که ما را دوست دارد و ما هم آن را دوست داریم‌». همچنان حدیث شریف ناله‌کردن ستون‌مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم (حنانه) از فراق رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که بعد از نصب منبر، از کنار آن عبور کرده و به منبر بر نشستند؛ حدیثی است متواتر. همچنین در حدیث شریف به‌روایت مسلم آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «من سنگی را که قبل از بعثتم در مکه بر من سلام می‌گفت، هم‌اکنون می‌شناسم‌». «و خدا از آنچه می‌کنید، غافل نیست‌» بلکه تا زمانی معین مهلت‌تان می‌دهد، آن گاه شما را فرو خواهدگرفت‌. در حدیث شریف شریف آمده است: «لا تکثروا الکلام بغیر ذکر الله، فإن کثرة الکلام بغیر ذکر الله قسوة القلب، وإن أبعد الناس من الله القلب القاسی». «به غیر ذکرخدا عزوجل سخن بسیار نگویید زیرا سخن‌گفتن بسیار به غیر ذکر خدا عزوجل ، قساوت قلب‌است و قطعا شخص سنگدل، دورترین مردم از خدا عزوجل می‌باشد».

﴿أَفَتَطۡمَعُونَ أَن یُؤۡمِنُواْ لَکُمۡ وَقَدۡ کَانَ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۡ یَسۡمَعُونَ کَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ٧٥ [البقرة: 75].

«آیا طمع دارید» ای مؤمنان‌! «که یهودیان به شما ایمان بیاورند»؟ یعنی: شمارا تصدیق کرده و به دعوت شما لبیک بگویند؟ «با آن که گروهی از آنان کلام خدا» یعنی: تورات «را می‌شنیدند، سپس آن را بعد از فهمیدنش‌» و دریافتن آیات واحکامش «تحریف می‌کردند» و از جمله تحریف‌های آنها افزودن الفاظی درتورات، یا کاستن از آن، یا تبدیل‌کردن چیزی از آن به غیر آن، یا حلال نمودن حرام آن به این منظور بود که احکام آن با خواهش‌ها و هوسهای‌شان مطابق گردد. ونیز از آن جمله بود: تغییر دادن اوصاف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در تورات و از آن جمله‌بود: ساقط کردن حدود الهی از اشراف خویش‌. «و خودشان هم می‌دانستند» یعنی: با آن که می‌دانستند که آنچه می‌کنند، تحریفی است که با دستور خدا عزوجل درتبلیغ احکامش به همان کیفیت حقیقی آن، مخالف است، ولی باز هم مرتکب این‌عمل می‌شدند؛ پس چگونه در حال و وضعی این چنین‌، به مسلمان شدنشان طمع می‌ورزید؟

ابن‌عباس رضی الله عنه و مقاتل در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گویند: «این آیه درباره هفتاد تن یهودیانی نازل شد که موسی‌  علیه السلام    آنان را برگزید تا با خود به کوه طورببرد و چون با وی بدانجا رفتند، کلام خدا عزوجل را در حال امر و نهیش خطاب به‌موسی‌  علیه السلام    شنیدند، اما هنگامی‌که به میان قوم خویش برگشتند، دو گروه شدند:گروهی حقیقت را چنان‌که بود، به راستی باز گفتند و گروهی دیگر آن را تحریف‌کردند و گفتند: شنیده ما این است که خداوند عزوجل می‌گفت: اگر توانستید، این‌کارها را انجام دهید ولی اگر نتوانستید، باکی نیست، آنها را انجام ندهید». اما بیشتر مفسران برآنند که آیه کریمه درباره یهودیانی نازل شد که آیه رجم و اوصاف حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در تورات را تغییر دادند.

﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ قَالُوٓاْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمۡ لِیُحَآجُّوکُم بِهِۦ عِندَ رَبِّکُمۡۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٧٦ [البقرة: 76].

«و چون‌» منافقان یهود «با مؤمنان روبرو شوند، می‌گویند: ما ایمان آورده‌ایم‌. ووقتی با همدیگر خلوت می‌کنند» یعنی: چون این یهودیان نفاق پیشه با منافقانشان‌خلوت می‌کنند، «می‌گویند» به آنها با لحنی عتاب آمیز «آیا آنچه خدا بر شماگشوده‌است، با آنان درمیان می‌گذارید»؟ یعنی: آیا در مورد عذابی که خداوند عزوجل برشما حکم کرده، با مؤمنان سخن می‌گویید «تا در پیشگاه خداوند با آن بر شماحجت آورند»؟ محاجه: ابراز حجت است‌. یعنی: مسلمانان را از عذابی که‌خداوند عزوجل بر شما حکم کرده، آگاه نسازید که این خود حجتی برای‌شان علیه شما می‌شود. اما ابن‌کثیر در معنای آن می‌گوید: «آیا به این امر که محمد پیامبرخداست، اقرار می‌کنید با آن که خود می‌دانید که در تورات بر پیروی از وی ازشما پیمان گرفته شده است‌؟ این موضوع را انکار کنید و به آن اعتراف ننمایید» «مگر نمی‌اندیشید»؟ که از این سخنان شما چه زیان‌هایی پدید می‌آید؟ آری‌! وضعیت این گونه بود که گروهی از یهودیان مسلمان شده، سپس نفاق پیشه کردند و همینان بودند که سبب نزول مجازات الهی بر نیاکان خود را به مؤمنان عرب بازگو می‌کردند.

مجاهد در بیان سبب نزول آیه‌کریمه می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز حمله به یهود بنی‌قریظه‌، در کنار قلعه‌هایشان ایستادند و خطاب به آنان گفتند: «ای برادران بوزینه‌ها! ای برادران خوکها! و ای پرستشگران طاغوت‌!» یهودیان که این اوصاف‌خود را از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدند، به یک‌دیگر گفتند: چه کسی اوصافمان رابه محمد صلی الله علیه و آله و سلم خبر داده است، این خبرها جز از میان خود ما به بیرون درز نکرده‌است‌! آیا آنچه را خداوند عزوجل بر شما از عذاب حکم کرده، با مؤمنان در میان می‌گذارید تا حجتی علیه خودتان گردد؟ همان بود که آیه کریمه نازل شد.

﴿أَوَ لَا یَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَ٧٧ [البقرة: 77].

«آیا نمی‌دانند که خداوند آنچه را پوشیده می‌دارند» از کفر خویش به محمد صلی الله علیه و آله و سلم وتکذیب وی در هنگامی که با همدیگر خلوت می‌کنند «و آنچه را آشکار می‌کنند» از کار و سخنان خود در هنگام ملاقات با مؤمنان «می‌داند»؟.

﴿وَمِنۡهُمۡ أُمِّیُّونَ لَا یَعۡلَمُونَ ٱلۡکِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِیَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا یَظُنُّونَ٧٨ [البقرة: 78].

«و بعضی از آنان امی‌هایی هستند» یعنی: از یهودیان گروه بی‌سوادی هستند که نوشتن و خواندن را نمی‌دانند، به همین جهت است «که کتاب آسمانی را جز آرزوهای باطلی نمی‌دانند» مانند این آرزوی خام و دروغین که آنان به‌سبب اعمال شایسته ادعایی خود، یا بدان سبب که - به باور خویش - پیشینیان صالحی داشتند، آمرزیده می‌شوند. بعضی گفته‌اند: «امانی‌» به معنی خواندن است، یعنی: آنان جزلق‌لق زبان و خواندن طوطی‌وار بدون فهم، چیز دیگری از تورات نمی‌دانند «وفقط پندار می‌بافند» یعنی: این‌گونه باورهای کاذب، فقط بر گمان و پنداری متکی‌است که آن را به تقلید دریافته‌اند و همین عامل است که به آنان اجازه نمی‌دهد تاچشمانشان به سوی حقایق باز شود. ابن‌جریر طبری می‌گوید: «اعراب کسانی ازمردان را که خواندن و نوشتن نمی‌دانستند، از نظر جهل و نادانی به مادرانشان نسبت می‌دادند و از این‌روی به آنان امی می‌گفتند».

این آیه کریمه، دلیل بطلان تقلید در عقاید و اصول احکام است، چنان‌که‌سلف صالح در صدر اسلام و در سه قرن اولیه، بر بطلان تقلید در عقیده اجماع‌داشته‌اند. آری‌! در آن عصر، مردم بی‌دانش‌، عقیده خویش را همراه با دلیل وبرهان آن از علما دریافت نموده و کورکورانه از ایشان تقلید نمی‌کردند.

﴿فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ یَکۡتُبُونَ ٱلۡکِتَٰبَ بِأَیۡدِیهِمۡ ثُمَّ یَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِیَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلٗاۖ فَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتۡ أَیۡدِیهِمۡ وَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا یَکۡسِبُونَ٧٩ [البقرة: 79].

«پس وای‌» یعنی: هلاکت و نیستی «بر کسانی باد که کتاب را» مطابق آنچه که هواهای نفسانی‌شان به آنان القا می‌کند «با دست‌های خود می‌نویسند» با آن که نیک می‌دانند که این کتاب، دست نوشته و دست‌ساز خود آنهاست «سپس می‌گویند: این از جانب خداست تا بدان بهای ناچیزی به‌دست آرند» یعنی: این نویسندگان، فقط به تحریف و تبدیل کتاب الهی اکتفا نکرده بلکه پا را از این حد هم فراتر می‌گذارند و در محافل و مجالسشان چنین ندا در می‌دهند که: «این از جانب خداست‌«!! تا با این جنایت بزرگ خویش، بهای ناچیز و بی‌ارزشی را به‌دست آورند «پس وای بر آنان از آنچه به دست خویش نوشته‌اند» از بر ساخته‌های دروغین به‌نام خدای سبحان «و وای بر آنان از آنچه به دست می‌آورند» از رشوت، در برابر فروش احکام‌دینی و تحریف حقایق‌.

مفسران در بیان سبب نزول گفته اند: «این آیه کریمه درباره اهل کتاب نازل‌شد». عباس رضی الله عنه می‌گوید: «این آیه درباره یهودیانی نازل شد که اوصاف وشمایل پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در تورات تغییر دادند». شمایل رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درتورات چنین توصیف شده بود: «پیامبر خاتم چشمانی سیاه دارد، چهار شانه‌است، موهای مجعد و صورتی زیبا دارد»، اما یهودیان از سر حسد و تجاوز، این‌اوصاف را تغییر داده و گفتند: «اوصاف وی در تورات چنین است که: قدی بلند، چشمانی آبی و موهای افتاده دارد».

﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَیَّامٗا مَّعۡدُودَةٗۚ قُلۡ أَتَّخَذۡتُمۡ عِندَ ٱللَّهِ عَهۡدٗا فَلَن یُخۡلِفَ ٱللَّهُ عَهۡدَهُۥٓۖ أَمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٨٠ [البقرة: 80].

«و گفتند: هرگز آتش دوزخ جز روزهایی چند، به ما نمی‌رسد».

ابن عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: «یهودیان می‌گفتند: عمردنیا هفت‌هزار سال است و ما دربرابر هر یک‌هزار سال از ایام دنیا، فقط یک روزدر دوزخ عذاب می‌شویم، پس عذاب ما فقط هفت روز است و سپس قطع‌می‌شود». در روایت دیگری آمده است که آنها می‌گفتند: «ما فقط به‌مدت چهل‌شبی که گوساله را پرستیده‌ایم، عذاب می‌شویم‌». «بگو: مگر» در این باره «پیمانی از خدا گرفته‌اید؟ که خدا پیمان خود را هرگز خلاف نخواهد کرد» اما هرگز چنین نیست و شما هیچ پیمانی در این باره از خداوند عزوجل ندارید، از این جهت درجمله بعدی حرف «ام‌» که به معنای «بل‌» است، به‌کار رفت‌: «بلکه‌» حقیقت قضیه این است که «آنچه را نمی‌دانید به دروغ به خدا نسبت می‌دهید»؟.

﴿بَلَىٰۚ مَن کَسَبَ سَیِّئَةٗ وَأَحَٰطَتۡ بِهِۦ خَطِیٓ‍َٔتُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٨١ [البقرة: 81].

«چنین نیست‌» که شما آرزو و خیال‌پردازی می‌کنید، بلکه «هرکه کار بد کرد» چون شرک و گناه کبیره و از آن توبه نکرد «و گناهان وی او را فراگرفت‌» یعنی: کسی‌که همانند اعمال شما عمل کرد و به مانند کفر شما کفر ورزید تا بدانجا که کفر وی بر حسناتش احاطه نمود و هیچ حسنه‌ای برایش باقی نماند «پس چنین کسانی‌اهل آتشند و در آن جاودانه می‌مانند» که سبب جاودانگی‌شان در دوزخ، شرک‌آوردن به خداوند متعال است‌. در حدیث شریف به روایت عبدالله بن‌مسعود رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إیاکم ومحقرات الذنوب، فإنهن یجتـمـعن على الرجل حتى یهلکنه». «هان‌! از گناهان اندک و کوچک شمرده شده برحذر باشید زیرا این گناهان بر شخص جمع می‌شوند تا سرانجام او را نابودمی‌کنند».

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٨٢ [البقرة: 82].

«و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند» یعنی: کسانی که ایمان‌آورده‌اند به آنچه که شما یهودیان به آن کفر ورزیده‌اید و عمل کرده‌اند به آنچه‌شما آن را ترک کرده‌اید از دستورات دین خدا  عزوجل ؛ «آنان اهل بهشتند و در آن‌جاودانه می‌مانند» نه فنا می‌شوند و نه از بهشت خارج می‌گردند.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ لَا تَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَانٗا وَذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ ثُمَّ تَوَلَّیۡتُمۡ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنکُمۡ وَأَنتُم مُّعۡرِضُونَ٨٣ [البقرة: 83].

«و به‌یاد آر» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «که چون از بنی‌اسرائیل میثاق گرفتیم‌» مراد ازمیثاق‌؛ همان پیمانی است که خداوند عزوجل در حیات‌شان بر زبان پیامبران خویش ازآنان گرفت‌. با علم به اینکه عهد بر دو نوع است: عهد خلقت و فطرت که‌معروف به «عهد الست‌» است و عهد نبوت و رسالت، که در اینجا مراد همین عهددوم است‌.

مضمون آن عهد این بود: «که جز خداوند را نپرستید» و به توحید وی درعبادت پایبند باشید. و این حق خداوند تبارک و تعالی است که برترین و بزرگترین‌حقوق است‌. بعد از آن مؤکدترین و برترین حق‌؛ حق والدین است، از این جهت فرمود: «و به پدر و مادر احسان کنید» احسان و نیکی به پدر و مادر عبارت است از: رفتار و معاشرت با آنان به شیوه پسندیده، فروتنی در برابر آنان و بجا آورد ن‌امرشان در غیر نافرمانی و معصیت خدا عزوجل در حدیث شریف به روایت ابن‌مسعود رضی الله عنه آمده است که فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدم: کدامین عمل بهتر است‌؟فرمودند: «نمازگزاردن در وقت آن‌». گفتم: بعد از آن کدامین عمل‌؟ فرمودند:«نیکی با والدین‌». گفتم: بعد از آن‌؟ فرمودند: «جهاد در راه خدا عزوجل » «و» نیکی کنید «به خویشاوندان‌» یعنی: نزدیکان و وابستگان‌. نیکی به آنان‌؛ نگه‌داشت صله و پیوند رحم با آنان و رفع نیازمندیهایشان به اندازه توان است «و» نیکی کنید «به یتیمان‌» یتیم در میان انسان‌ها: کسی است که پدرش را ازدست داده باشد و در میان حیوانات: حیوانی است که مادرش را ازدست‌داده‌باشد. «و» نیکی کنید «به مساکین‌» مسکین: کسی است که فقر و نیازمندی او را خوار و زمین‌گیر کرده است‌. بیشتر اهل لغت و بسیاری از فقها بر آنند که مسکین از فقیر بی‌چیزتر است‌. اما از امام شافعی  رحمه الله  روایت شده است که فرمود: فقیر از مسکین بی‌چیزتر و پریشان‌حالتر است «و با مردم به زبان خوش سخن‌بگویید» و هر آنچه که شرعا سخن نیک شمرده شود، شامل این امر قرار می‌گیرد، از آن جمله امر به معروف و نهی از منکر.

در حدیث شریف به روایت ابوذر رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که فرمودند: «لا تحقرن من الـمعروف شیئاً وإن لم تجد فالق أخاک بوجه منطلق»‌. «هیچ امر پسندیده‌ای را حقیر نشمار و اگر چیز دیگری نیافتی، با برادر مسلمانت با چهره‌ای گشاده روبروشو». «و نماز را برپا دارید و زکات را بدهید» ابن‌عطیه می‌گوید: «ادای زکات‌یهودیان چنین بود که مال زکات را در میان می‌نهادند و آنچه که پذیرفته می‌شد، آتشی از آسمان برآن نازل می‌گشت و بر آنچه که پذیرفته نمی‌شد، آتش نازل‌نمی‌گشت‌». اما صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «درباره نوع و چگونگی نماز وزکات اهل کتاب‌، روایت صحیحی در دست نیست‌». «پس به حالت اعراض روی‌برتافتید» از این عهد و میثاق و به آن عمل نکردید «جز اندکی از شما» که‌عبدالله بن سلام و یارانش از آن جمله بودند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردند.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ لَا تَسۡفِکُونَ دِمَآءَکُمۡ وَلَا تُخۡرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ ثُمَّ أَقۡرَرۡتُمۡ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ٨٤ [البقرة: 84].

آن‌گاه خداوند متعال در مقام انکار بر یهودیانی که در زمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه به‌سر می‌بردند و در جنگ‌های اوس و خزرج با هم‌پیمانان خود شرکت جسته و چه‌بسا خون یک‌دیگر را می‌ریختند، می‌فرماید: «و به‌یاد آرید که چون ازشما پیمان محکم گرفتیم که خون همدیگر را نریزید» یعنی: برخی از شما برخی دیگررا نکشید «و یک‌دیگر را از خانه و کاشانه‌تان بیرون نکنید، سپس اقرار کردید و خودگواهید» یعنی: شما خود گواهید که به این پیمان اقرار و اعتراف کرده‌اید. آری‌! خدای سبحان در تورات از بنی‌اسرائیل پیمان گرفته بود که همدیگر را نکشند، برده نسازند و تبعید نکنند.

﴿ثُمَّ أَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تَقۡتُلُونَ أَنفُسَکُمۡ وَتُخۡرِجُونَ فَرِیقٗا مِّنکُم مِّن دِیَٰرِهِمۡ تَظَٰهَرُونَ عَلَیۡهِم بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَإِن یَأۡتُوکُمۡ أُسَٰرَىٰ تُفَٰدُوهُمۡ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیۡکُمۡ إِخۡرَاجُهُمۡۚ أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡکِتَٰبِ وَتَکۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن یَفۡعَلُ ذَٰلِکَ مِنکُمۡ إِلَّا خِزۡیٞ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٨٥ [البقرة: 85].

«ولی باز همین شما هستید» یعنی: شما یهودیان معاصر عهد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستید«که‌» در مخالفت با پیمانی که از شما در تورات گرفته شده «یک‌دیگر را می‌کشید و گروهی از خودتان را از دیارشان بیرون می‌رانید و به گناه و تجاوز» یعنی: بی‌هیچ‌سبب و دلیل درستی که این کار شما را توجیه کند؛ «برضد آنان باهم همدست‌می‌شوید، و» اما «اگر کسانی از شما اسیر گردند» و نزد شما آمده خواهان پرداخت فدیه آزادی خویش گردند، شما مطابق حکم تورات: «به دادن فدیه، آنان را آزادمی‌کنید، با آن که‌» نه‌تنها کشتن، بلکه «بیرون‌کردنشان بر شما حرام شده‌است، آیاشما به پاره‌ای از کتاب‌» تورات «ایمان می‌آورید و به پاره‌ای دیگر کفر می‌ورزید»؟.

این آیه کریمه به وضعیت دو قبیله اوس و خزرج - پیش از آن که مسلمان‌شوند - اشاره دارد زیرا قبل از اسلام، یهودیان بنی‌قینقاع با خزرج و یهودیان بنی‌نضیر و بنی‌قریظه با اوس، همدست و هم‌پیمان بودند و هرگاه میان اوس وخزرج جنگی درمی‌گرفت، هریک از آن دو گروه، هم‌پیمانانشان را علیه برادران‌یهودی خویش یاری داده و در نتیجه‌، یهودی‌، یهودی دیگر را در گیرودار جنگ‌اوس و خزرج می‌کشت و آواره می‌کرد ولی بعد از آن که آتش جنگ فروکش‌می‌کرد، باز آنها اسیران خود را براساس حکم تورات بازخرید می‌کردند، درحالی‌که طبق بیان آیات سوره «حشر»، خداوند عزوجل از بنی‌اسرائیل در تورات‌پیمان گرفته بود که:

1-  از کشتن همدیگر بپرهیزند.

2-  همدیگر را به ستم آواره نکنند.

3-  در ظلم و تجاوز همدست و همسو نشوند.

4-  اسیران خود را بازخرید و آزاد کنند.

اما بنی‌اسرائیل از این چهار حکم، تنهابه بند چهارم عمل کردند و بس‌.

«پس جزای هرکس از شما که چنین کند، جز خواری در زندگی دنیا» به وسیله عذاب خفت‌بار الهی «چیزی نیست و روز رستاخیز به سخت‌ترین عذابها دچارشوند» به‌سزای اینکه آیات الهی را به بازی گرفتهاند «و خداوند از آنچه می‌کنید، غافل نیست‌» بلکه شما را در برابر گناهانتان مجازات می‌کند.

باید دانست که شریعت مقدس ما بر حکم فدیه‌دادن اسیران تأکید نموده است، از این رو، دادن فدیه اسیران جنگی از بیت‌المال واجب است‌. علمای مالکی وغیر آنان می‌گویند: «فدیه‌دادن اسیران واجب است، هرچند در بیت‌المال یک‌درهم باقی نماند و علمای اسلام بر این حکم اجماع دارند. و اگر در بیت‌المال‌پولی موجود نبود، پرداختن فدیه اسیران بر عامه مسلمانان فرض کفایه است‌».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا بِٱلۡأٓخِرَةِۖ فَلَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ٨٦ [البقرة: 86].

«همین کسانند که زندگانی دنیا را به بهای آخرت خریدند» یعنی: کم دنیا را بر بیش‌آخرت ترجیح دادند «پس نه عذابشان کاسته می‌شود و نه آنان کمک و یاری‌می‌شوند» لذا پشتیبانی ندارند که از عذاب جاودان دوزخ نجاتشان دهد.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَقَفَّیۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ بِٱلرُّسُلِۖ وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ أَفَکُلَّمَا جَآءَکُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُکُمُ ٱسۡتَکۡبَرۡتُمۡ فَفَرِیقٗا کَذَّبۡتُمۡ وَفَرِیقٗا تَقۡتُلُونَ٨٧ [البقرة: 87].

سپس، خداوند متعال بنی‌اسرائیل را به عناد و مخالفت و استکبار علیه انبیا  علیهم السلام  و پیروی از هوا و هوس‌های بیجا وصف نموده می‌فرماید: «و همانا به موسی‌کتاب‌» تورات «را دادیم و پس از او پیامبرانی را پشت سرهم فرستادیم‌» ایشان انبیای بنی‌اسرائیل بودند که بعد از موسی‌  علیه السلام    به نبوت مبعوث شده و به شریعت وی‌عمل می‌کردند. مراد این است که این پیامبران‌: را پیرو موسی‌  علیه السلام    گردانیدیم «و به عیسی پسر مریم بینات بخشیدیم‌» مراد از بینات: معجزات آشکاری است که‌خداوند متعال در سوره‌های «آل عمران‌» و «مائده‌» از آنها یاد کرده و آنها رابه دست عیسی‌  علیه السلام    آشکار ساخت‌؛ چون زنده‌کردن مردگان، آفریدن شکل پرنده از گل و دمیدن در آن و سپس تبدیل شدن آن به پرنده جاندار، بخشیدن بهبودی به نابینای مادرزاد و بیماران مبتلا به برص و جزام، خبردادن به مردم از بسیاری امورغیبی، فرودآوردن «مائده‌» برای آنان از آسمان و نزول انجیل بر وی‌. عیسی‌  علیه السلام   را به زبان سریانی «یسوع‌» می‌نامند که به معنای سید یا مبارک است و «مریم‌» به‌زبان عبری به معنای خدمتکار است زیرا مادرش او را برای خدمت بیت‌المقدس‌نذر کرده بود «و او را با روح القدس تأیید کردیم‌» یعنی: عیسی‌  علیه السلام    را با روح مقدس‌که جبرئیل‌  علیه السلام    است، تأیید و تقویت نمودیم‌. گفتنی است‌؛ احادیثی نیز بر صحت‌این رأی که «روح‌القدس‌» جبرئیل امین است، روایت شده‌؛ از آن جمله: حدیث شریف زیر به روایت عایشه رضی الله عنها از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که آن‌حضرت صلی الله علیه و آله و سلم برای حسان شاعر خویش منبری در مسجد نهادند و او بر آن منبر می‌ایستاد و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دفاع می‌کرد، پس ایشان در حق وی چنین دعاکردند: «اللهم أید حسان بروح القدس کما نافح عن نبیک». «خدایا! حسان را به‌روح‌القدس تأیید و یاری کن، همان طوری که او از پیامبرت دفاع کرد». وچنان‌که در آیه (195) از سوره «شعراء» آمده است، به جبرئیل‌  علیه السلام    «روح‌الامین‌» نیز گفته می‌شود. بعضی گفته‌اند: مراد از «روح‌القدس‌»، روح دمیده شده در عیسی‌  علیه السلام    است که خداوند عزوجل او را با آن روح نیرومند تأیید کرد «پس چرا هرگاه که پیامبری احکامی برخلاف میل شما» یعنی: برخلاف هواهای‌نفسی شما «برایتان آورد، استکبار کردید»؟ و به منظور تحقیر پیامبران: و دورپنداشتن رسالت ایشان، از پذیرش آن سرباز زدید «پس گروهی را دروغگو خواندید» چون عیسی و محمد علیهماالسلام را «و گروهی را می‌کشید»؟ مراد، بیان‌حال گذشته است‌؛ یعنی: گروهی را کشتید، چون یحیی و زکریا علیهماالسلام را. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «خداوند عزوجل از کشتن انبیا توسط یهود به صیغه ماضی تعبیر نکرد زیرا مراد حق تعالی این است که یهودیان عصر رسالت نیز در صدد کشتن‌پیامبر اسلام هستند، چنانچه آنان به وسیله زهر و جادو در پی قتل آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بر آمدند. شاهد این مدعا حدیث شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بیماری وفاتشان است که گفتند: ما زالت اکله خیبر تعادنی فهذا اوان انقطاع ابهری‌: پیوسته و هنوز هم، آن‌خوردن خیبر (از گوسفند آلوده به زهر) مرا آزار می‌دهد، پس این زمان‌؛ زمان‌قطع‌شدن ورید گردن من است‌».

﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَل لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِکُفۡرِهِمۡ فَقَلِیلٗا مَّا یُؤۡمِنُونَ٨٨ [البقرة: 88].

«و» یهودیان «گفتند: دل‌های ما غلف است‌» غلف: جمع اغلف، عبارت ازچیزی است که روی آن پوششی قرار دارد. یعنی: کلام تو به دل‌هایمان نمی‌رسد. این سخن را گفتند تا چنین وانمود کنند که دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نمی‌فهمند و لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از ایمان آوردن خود مأیوس کنند تا دیگر دست از دعوتشان بردارد «چنین نیست، بلکه خداوند به سزای کفرشان لعنتشان کرده است‌» یعنی: آنچه از پندار عدم فهم پیام پیامبر عنوان می‌کنند، درست نیست، بلکه خداوند عزوجل به‌سبب‌عدم گرویدنشان به سوی ایمان، آنان را از رحمت خویش دور نموده و درحقیقت، سبب کفرشان همین است‌. لعن: طرد و دورساختن است‌. بل: برای‌اضراب یعنی انتقال از یک کلام به کلام دیگری به هدف نفی آن است‌. «از این رو،اندکی ایمان می‌آورند» آری‌! ایمان یهود که خداوند متعال از عناد و ناکسی وسرسختی و شدت لجبازی و دوریشان از اجابت گفتن به پیامبران  علیهم السلام  به ما داستان‌ها بیان کرده، جدا اندک است زیرا آنان به بخشی از کتاب تورات ایمان‌آورده و عمل به بخشی دیگر را ترک کرده یا آن را تحریف نموده‌اند، پس حقا که این وصف شایسته شأن آنان است‌. یا معنای: (فقلیلا ما یؤمنون) این است: آنان اصلا ایمان نمی‌آورند، چنان‌که اعراب می‌گویند: «قلما رایت مثل هذا قط» یعنی: هرگز مانند این ندیدم‌.

﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ کِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَکَانُواْ مِن قَبۡلُ یَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٨٩ [البقرة: 89].

«و هنگامی که برای آنان‌» یعنی: برای یهودیان «کتابی‌» چون قرآن «از جانب‌خداوند آمد که مؤید آن چیزی است که نزدشان است‌» یعنی: قرآن مؤید تورات وانجیل است زیرا قرآن از آنچه در کتاب‌هایشان است خبر می‌دهد و تأیید کننده آنهاست نه مخالف با آنها، «با آن که پیش از آن در برابر کافران پیروزی می‌جستند» با بعثت پیامبر آخرالزمان و از خداوند عزوجل بر دشمنان خود به حق نبی مبعوث درآخرالزمان‌، طلب نصرت می‌کردند همان نبیی که اوصافش را در تورات می‌یافتند، «ولی همین که آنچه را می‌شناختند» یعنی: پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم «به نزدشان آمد، انکارش‌کردند».

ابن‌اسحاق از چند تن از بزرگان انصار در باره سبب نزول این آیه روایت کرده‌است که فرمودند: «هیچ طایفه‌ای از اعراب در مورد بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون‌طایفه ما آگاهی نداشتند زیرا یهودیان در جوار ما در مدینه زندگی می‌کردند و آنان اهل کتاب بودند و ما بت‌پرست، و چون از سوی ما به آنان بدی و آزاری‌می‌رسید، می‌گفتند: قطعا در این روزگار نزدیک پیامبری برانگیخته می‌شود وزمان بعثتش نزدیک است، در آن هنگام ما از او پیروی کرده و همراه با او، شما را چون کشتار عاد و ارم، یک‌سره می‌کشیم و از میان برمی‌داریم‌! اما چون‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به رسالت مبعوث شدند، ما (انصار) از ایشان پیروی کردیم، ولی‌آنان (یهود) به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم کفر ورزیدند». «پس لعنت خدا بر کافران‌» یعنی: بر یهودیان «باد».

﴿بِئۡسَمَا ٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡ أَن یَکۡفُرُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بَغۡیًا أَن یُنَزِّلَ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ فَبَآءُو بِغَضَبٍ عَلَىٰ غَضَبٖۚ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٞ مُّهِینٞ٩٠ [البقرة: 90].

«وه که به چه بد بهایی خود را فروختند که به آنچه خدا نازل کرده بود کافر شوند» یعنی: این خودفروشان‌، در قبال فروش خود هیچ عوضی جز کفر به کتاب منزل‌خدا عزوجل نگرفته خود را مفت و مجانی در آتش جهنم افگندند، وه‌! این چه بدمعامله‌ای است که کردند «از سر بغی‌» یعنی: انگیزه‌شان در این کفر، بغی بود. بغی: حسد و رقابت و بخل و تجاوز است «که چرا خداوند بر هرکس از بندگانش که‌بخواهد، از فضل خویش فرومی‌فرستد» یعنی: بر اعراب حسد بردند که چرا خاتم‌النبیین صلی الله علیه و آله و سلم از میان‌شان مبعوث شده، در حالی‌که آنان باید می‌دانستند که نبوت فضلی از جانب خداوند عزوجل است که آن را بر هرکس که بخواهد می‌بخشد و این‌فضل در انحصار آنان نیست که همیشه به آنان اختصاص داشته باشد «پس به خشمی بر خشم دیگر گرفتار آمدند» خشم اول کفرشان به حضرت عیسی‌  علیه السلام    و خشم دوم کفرشان به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است‌. یا خشم اول‌، کفرشان به حضرت‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خشم دوم سرکشی و تجاوزشان علیه آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم است‌. یا خشم اول‌، به‌سبب پرستش گوساله از سوی آنان و خشم دوم به‌سبب کفرشان به حضرت‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم است «و برای کافران عذابی خفت آور است‌».

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ نُؤۡمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا وَیَکۡفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُۥ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَهُمۡۗ قُلۡ فَلِمَ تَقۡتُلُونَ أَنۢبِیَآءَ ٱللَّهِ مِن قَبۡلُ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٩١ [البقرة: 91].

«و چون به آنان‌» یعنی: به یهودیان و امثال آنان از اهل کتاب «گفته شود؛ به‌آنچه خدا نازل کرده ایمان آورید» یعنی: به قرآن یا هرآنچه که خداوند عزوجل از کتب‌آسمانی نازل کرده، ایمان آورید و آنها را تصدیق کنید «می‌گویند: ما به آنچه برپیامبر خودمان نازل شده، ایمان می‌آوریم‌» و آن را تصدیق می‌کنیم و همین برای ماکافی است «و به آنچه جز آن است کافر می‌شوند» یعنی گفتند: ما به غیر آن کافریم «و حال آن که آن‌» کتاب نازل شده بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم «حق و مؤید همان چیزی است که‌نزد آنان است‌» یعنی: فرق نهادن در تصدیق میان دو چیز متساوی در حقانیت‌خود - درحالی‌که هریک از آن دو مصدق دیگری است - هیچ توجیهی ندارد «بگو: اگر مؤمن بودید پس چرا پیش از این، پیامبران خدا را می‌کشتید»؟ یعنی: اگردر این ادعا که به آنچه بر شما نازل گشته مؤمن بودید، چرا پیامبران الهی راکشتید، درحالی‌که کتاب خودتان شما را از این کار نهی می‌کند؟

این خطاب هرچند متوجه یهودیان معاصر زمان خاتم‌النبیین صلی الله علیه و آله و سلم است، اما مراد از آن پیشینیانشان می‌باشند و از آنجا که آنها به عملکرد پیشینیانشان راضی بودند ودر تکذیب و دشمنی با انبیا: از نقش قدم پیشینیانشان پیروی کردند، پس همانند آنان گردیدند، از این روی، فعل «قتل‌» به آنها نسبت داده شد.

﴿وَلَقَدۡ جَآءَکُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ٩٢ [البقرة: 92].

«و قطعا موسی برای شما بینات را آورد» مراد از بینات: تورات، یا معجزات ونشانه‌های نه‌گانه‌ای است که خداوند عزوجل در آیه (101) از سوره «اسراء» به بیان آنها پرداخته است، که عبارت بودند از: عصا، ید بیضا، شکافتن دریا، سایبان ساختن ابر، من، سلوی، سنگی که از آن چشمه‌های دوازده‌گانه جوشید وفرود آوردن طوفان، ملخ، شپش، قورباغه و خون به عنوان عذاب بر تکذیب‌پیشه‌گان «سپس در غیاب او شما گوساله را» به پرستش «گرفتید و شما» با این‌گوساله‌پرستی‌تان «ستمکار بودید» بر خویشتن.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱسۡمَعُواْۖ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَعَصَیۡنَا وَأُشۡرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡعِجۡلَ بِکُفۡرِهِمۡۚ قُلۡ بِئۡسَمَا یَأۡمُرُکُم بِهِۦٓ إِیمَٰنُکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٩٣ [البقرة: 93].

 «و آن‌گاه که از شما پیمانتان را گرفتیم‌» که به آنچه در تورات است، عمل کنید «و طور را بر فراز شما برافراشتیم‌» داستان برافراشتن کوه طور بر بالای سرشان درآیه (63) گذشت «و گفتیم: آنچه را به شما داده‌ایم، به قوت بگیرید و بشنوید» یعنی: آن اوامری را که می‌شنوید، اطاعت کنید و بپذیرید. ولی آنها در جواب‌گفتند: «شنیدیم‌» یعنی: سخن تو را با حس شنوایی‌مان شنیدیم، ولی «نافرمانی‌کردیم‌» امر تو را. یعنی: فرمان تو را نمی‌پذیریم «و مهر گوساله در دل‌هایشان سرشته شد» یعنی: مهر گوساله در دل‌هایشان چنان جای گرفت که گویی دل‌هایشان آن را می‌آشامید و با آن در می‌آمیخت، چنان‌که آب با نوشیدن، در اعضای‌وجود درهم می‌آمیزد تا بدانجا که به درون بافت‌های وجود می‌رسد. در حدیث شریف‌آمده است: «حبک‌الشی‌ء یعمی ویصم‌: مهر و محبت تو به چیزی، کور و کرت‌می‌سازد». این مهرورزیدن به گوساله «به سبب کفر آنان‌» بود، به مثابه مجازات وفرود آوردن خفت و خواری بر آنان «بگو: اگر از اهل ایمان هستید» پس بدانید که «ایمانتان شما را به بدچیزی فرمان می‌دهد» یعنی: دروغین بودن ایمان ادعایی‌تان در این مورد که گفتید؛ فقط به کتاب خودتان مؤمن و به دیگر کتاب‌ها کافر هستید، با این سخنتان که: (شنیدیم و نافرمانی کردیم!) ثابت شد، چه این سخن‌، خود دلیل کذب شما در ادعای ایمانتان می‌باشد، پس شما در واقع به هیچ‌چیز ایمان ندارید، نه به تورات و نه به قرآن‌.

﴿قُلۡ إِن کَانَتۡ لَکُمُ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ ٱللَّهِ خَالِصَةٗ مِّن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٩٤ [البقرة: 94].

ابن‌جریر طبری در بیان سبب نزول آیه کریمه چنین نقل می‌کند: یهودیان گفتند؛ کسی دیگر جز ما هرگز وارد بهشت نمی‌شود. پس خداوند متعال نازل فرمود: «بگو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! به یهودیان «اگر به حکم الهی سرای آخرت مختص شماست نه دیگر مردم‌» و فقط شما هستید که به بهشت وارد می‌شوید و دیگران با شما در این امر مشارکت ندارند؛ «پس اگر راست می‌گویید آرزوی مرگ کنید» زیرا کسی‌که به بهشتی بودن خود یقین داشته‌باشد، قطعا مرگ برایش از زندگی پر رنج و گداز دنیا محبوب‌تر است، چرا که دنیا زندان مؤمن می‌باشد.

در بیان معنای مراد آیه از ابن‌عباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: «مراد این‌است که بر هریک از دو گروهی از ما یا شما که در ادعای خود دروغگوست، دعای مرگ کنید. اما یهودیان چنین دعایی نکردند، چرا که به دروغگو بودن خودیقین داشتند». ابن‌کثیر می‌گوید: «این تفسیر ابن‌عباس رضی الله عنه از آیه کریمه - یعنی دعابر وجه مباهله - تفسیری است صحیح زیرا میان وجود صلاح و آرزوکردن مرگ هیچ ارتباط منطقی‌ای وجود ندارد و چه بسیار افراد صالحی که مرگ را آرزو نمی‌کنند بلکه دوست دارند که عمری طولانی داشته باشند تا بر اعمال خیرشان بیفزایند و مرتبه‌شان در بهشت برتر گردد، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «خیرکم من طال عمره، و حسن عمله‌: بهترین شما کسی است که عمرش‌دراز و عملش نیکو باشد». همچنین در حدیث شریف به روایت بخاری و غیر وی از ابن‌عباس رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اگر یهودیان مرگ را آرزومی‌کردند، قطعا می‌مردند و جایگاههای خود را در دوزخ می‌دیدند».

﴿وَلَن یَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ٩٥ [البقرة: 95].

«ولی هرگز آن را» یعنی: مرگ را «هیچ‌گاه آرزو نمی‌کنند، به سبب آنچه که‌دستهای آنان پیش فرستاده است‌» یعنی: به سبب گناهانی که انجام داده‌اند، گناهانی که مرتکب آنها نه فقط از عذاب ایمن نیست، بلکه اصلا در رسیدن به بهشت هیچ امیدی ندارد، چه رسد به اینکه آن را خاص و مخصوص خویش‌بپندارد «و خدا به حال ستمگران داناست‌» این جمله‌، اعلام ثبت‌نامشان در پرونده ودیوان ستمگران است‌.

﴿وَلَتَجِدَنَّهُمۡ أَحۡرَصَ ٱلنَّاسِ عَلَىٰ حَیَوٰةٖ وَمِنَ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْۚ یَوَدُّ أَحَدُهُمۡ لَوۡ یُعَمَّرُ أَلۡفَ سَنَةٖ وَمَا هُوَ بِمُزَحۡزِحِهِۦ مِنَ ٱلۡعَذَابِ أَن یُعَمَّرَۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِمَا یَعۡمَلُونَ٩٦ [البقرة: 96].

«و هر آینه آنان را حریص‌ترین مردم بر حقیرترین زندگانی‌» یعنی: کمترین درنگی در دنیا «می‌یابی‌» چه رسد به زندگانی‌ای بسیار و درنگی طولانی وماندگار «و حریص‌تر از آنان که مشرکند» و به رستاخیز بعد از مرگ و سرای آخرت‌ایمان ندارند. بنابراین‌، یهودیان بی‌تردید از حریص‌ترین مردم بر زندگانی دنیا هستند. دلیل حرص یهود بر زندگانی دنیا تا به این حد؛ جز این نیست که آنها ازعذابی که در آخرت در انتظارشان است، به‌خوبی آگاهند «یکی از آنان دوست‌می‌دارد؛ کاش عمر داده شود» و زندگی کند «هزار سال، با آن که اگر چنین عمری هم به او داده‌شود، دور دارنده وی از عذاب نیست و خداوند به آنچه می‌کنند» بندگانش ازخیر و شر «بیناست‌» و آگاه است‌، پس قطعا هرکس را برابر عمل و اندیشه‌اش جزای مناسب می‌دهد.

صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «این آیات، امتحانی برای آشکار ساختن‌حقیقت ادعای یهود در میدان‌داری ایمان است و نتیجه امتحان چیزی جز شکست قطعی و خفت‌بار آنان نبوده و نیست‌».

﴿قُلۡ مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّـجِبۡرِیلَ فَإِنَّهُۥ نَزَّلَهُۥ عَلَىٰ قَلۡبِکَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَهُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ٩٧ [البقرة: 97].

ابن‌کثیر به نقل از ابن‌جریرطبری می‌گوید: «دانایان به تأویل، جملگی اتفاق نظردارند بر اینکه این آیه در پاسخ به یهودیان نازل شد، هنگامی‌که پنداشتند جبرئیل‌دشمن آنها و میکائیل دوست‌شان است‌». در بیان سبب نزول آیه، یعنی سببی که‌یهودیان این سخن را گفتند و باز این پاسخ در ردشان نازل گردید؛ میان علمااختلاف است، اما از مجموع روایات رسیده در این باب چنین بر می‌آید که سبب‌این اظهارنظرشان، مناظره‌ای بود که میان آنها و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره نبوت آن‌حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به‌وقوع پیوست‌. یهودیان در این مناظره به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: اگردوست تو فرشته دیگری غیراز جبرئیل بود، حتما ما از تو پیروی کرده و تأییدت می‌کردیم‌. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از آنان پرسیدند: چه چیز شما را از تصدیق جبرئیل بازمی‌دارد؟ گفتند: جبرئیل دشمن ماست‌! «بگو: هرکس دشمن جبرئیل باشد، پس‌همانا جبرئیل به فرمان خدا قرآن را بر قلبت نازل کرده است‌» و این خود، دلیل شرف‌و حرمت جبرئیل‌  علیه السلام    و برتری منزلت وی نزد خداوند متعال است بنابراین، هیچ‌دلیل موجهی بر دشمنی یهود با او وجود ندارد زیرا از او جز آنچه که موجب‌دوستی و محبت است صدور نیافته‌، و اینکه جبرئیل‌  علیه السلام ، قرآن کتاب برحق‌خداوند بزرگ را بر قلب پیامبر آخرالزمان فرودآورده، جرم نیست، از جهت‌دیگر، قرآن: «مؤید کتاب‌هایی است که در دست آنان است و راهنما و مژده‌دهنده به‌مؤمنان است‌» پس کتابی که خود با تورات همخوان است، چرا این اندازه بغض ونفرت در آنان برانگیزد؟ مگر نه این است که تورات کتاب آنهاست‌؟

﴿مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِیلَ وَمِیکَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡکَٰفِرِینَ٩٨ [البقرة: 98].

«هرکه دشمن خدا و فرشتگان و پیامبران او و جبرئیل و میکائیل است، پس هرآینه، خداوند دشمن کافران است‌» زیرا هرکس با اولیای خدا عزوجل و سپاهیانش دشمنی‌کند، بی‌گمان با خدای سبحان دشمنی کرده و به او کفر ورزیده‌است و خداوندمتعال هم دشمن اوست و او را مورد بازپرسی و مجازات قرار می‌دهد، پس‌دشمنی با دوستان خدا عزوجل موجب کفر دشمنان است‌. مخصوص ساختن جبرئیل ومیکائیل به یادآوری بعد از ذکر فرشتگان به طور عام‌؛ به قصد بزرگداشت وگرامی‌داشت آن دو و اشاره‌ای است به این حقیقت که آن دو هرچند ازفرشتگانند، ولی به اعتبار امتیاز خاصی که دارند، به منزله جنس دیگری گردیده‌اند که شریف‌تر و گرامی‌تر از جنس عامه فرشتگان است‌. در حدیث شریف قدسی آمده‌است: «من عادی لی ولیاً فقد بارزنی بالحرب‌: هرکس با دوستی از دوستان من‌دشمنی کند؛ قطعا با من اعلام جنگ داده است‌».

﴿وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖۖ وَمَا یَکۡفُرُ بِهَآ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقُونَ٩٩ [البقرة: 99].

«و همانا بر تو آیاتی روشن‌» و نشانه‌هایی واضح «فرو فرستادیم‌» که دلیل‌نبوت تو اند، آیاتی که اصول اعتقادی را با برهان‌های آنها و احکام عملی را با منافع و هدفمندیها و مصالح آنها کاملا روشن ساخته‌اند و خود بسان نوری روشن در درخشش بوده و هیچ نیازی به دلیل روشنگر دیگری ندارند «و جز فاسقان کسی‌آنها را انکار نمی‌کند» یعنی: این نشانه‌ها به‌قدری روشن‌اند که فقط کسانی که ازپذیرش فرمان خدا عزوجل سرباز زده و از هوای نفس خویش پیروی کرده باشند، به‌آنها کفر می‌ورزند، نه آنان که با هدف پیروی از حق، جویای آن هستند. پس این‌آیه به فسق و نافرمانی یهودیان اشاره دارد.

ابن عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول می‌گوید: «ابن صوریای یهودی به‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: ای محمد! چیزی به همراه نیاورده‌ای که ما آن را بشناسیم‌! و خداوند بر تو نشانه‌ای روشن نازل نکرده تا ما از تو پیروی کنیم‌! همان بود که‌خداوند بزرگ نازل فرمود: ﴿وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖ....

﴿أَوَ کُلَّمَا عَٰهَدُواْ عَهۡدٗا نَّبَذَهُۥ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ١٠٠ [البقرة: 100].

ابن‌کثیر در بیان سبب نزول آیه کریمه چنین نقل می‌کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیمانی راکه در تورات در ارتباط با تصدیق پیامبر آخرالزمان از یهودیان گرفته شده بود به‌یاد آنان آوردند، اما مالک بن صیف یهودی گفت: به خدا سوگند که در ارتباط بامحمد صلی الله علیه و آله و سلم از ما هیچ پیمانی گرفته نشده است‌! پس خداوند عزوجل در رد این سخن آنان نازل فرمود: «چرا هرگاه پیمانی بستند، گروهی از آنان، آن را شکستند» یعنی: آن پیمان را دور افگنده و زیرپا نهادند؟ «آری، بیشتر آنان ایمان نمی‌آورند» حسن‌بصری  رحمه الله  می‌گوید: «قطعا هیچ عهد و پیمانی را سراغ نداریم که یهودیان به‌آن متعهد شده باشند و بعدا آن را نشکسته و پشت‌سر نینداخته باشند، امروز عهدی می‌بندند و فردا آن را می‌شکنند»[3].

﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ نَبَذَ فَرِیقٞ مِّنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ کِتَٰبَ ٱللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ کَأَنَّهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ١٠١ [البقرة: 101].

«و چون پیامبری‌» یعنی: حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم «از سوی خداوند به نزد آنان‌آمد که‌تصدیق‌کننده حقانیت کتاب‌شان بود، گروهی از اهل کتاب‌» یعنی: یهودیان که خداوند عزوجل به آنان کتاب داد و با آن گرامیشان داشت‌؛ «کتاب الهی‌» یعنی: تورات «را پشت سر افگندند» زیرا وقتی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و قرآن نازل شده برای‌شان کفر ورزیدند - بعد از آن که خداوند عزوجل از آنان در تورات پیمان گرفت که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را تصدیق و پیروی نمایند و حتی اوصاف‌شان را نیز برای‌شان بیان‌داشت - دیگر این کفر و انکارشان، در واقع به معنای پشت سرافگندن تورات و رد و انکار آن نیز هست «چنان‌که گویی‌» حقیقت را «نمی‌دانند» یعنی: رفتارشان چون رفتار کسی است که گویی هیچ نمی‌داند که چه خبر است و چه می‌کند.

﴿وَٱتَّبَعُواْ مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّیَٰطِینُ عَلَىٰ مُلۡکِ سُلَیۡمَٰنَۖ وَمَا کَفَرَ سُلَیۡمَٰنُ وَلَٰکِنَّ ٱلشَّیَٰطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَکَیۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ یَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَکۡفُرۡۖ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ١٠٢ [البقرة: 102].

«و از آنچه شیاطین‌» انس و جن «در روزگار سلطنت سلیمان می‌خواندند» یعنی: به‌هم می‌بافتند از سحر و مانند آن «پیروی کردند».

یهودیان بر این پندار بودند که دانش سلیمان همان سحر بوده ست و او سحر وجادو را اجازه داده و با آن موافق بوده است‌. چنان‌که محمدبن اسحاق در بیان سبب نزول آیه نقل می‌کند: برخی از دانشمندان یهود گفتند: آیا از محمد صلی الله علیه و آله و سلم درشگفت نیستید که می‌پندارد سلیمان پیامبر بوده‌؟ به خدا سوگند که او جادوگری بیش نبوده است‌! پس خداوند عزوجل این پندارشان را رد کرد و فرمود: «و سلیمان‌» به سحر نپرداخت و «کفر نورزید». این اعلام صریح بیزاری و تبرئه سلیمان‌  علیه السلام    هم از سحر و هم از این اتهام یهود است که او - العیاذ باالله - برای بت‌ها سجده کرده‌است «ولی شیاطین کفر ورزیدند که به مردم سحر می‌آموختند».

ابن‌کثیر نقل می‌کند: «سلیمان‌  علیه السلام    کتابهای سحری را که به وسیله شیاطین میان‌مردم پراکنده شده بود، گردآورده و آنها را در صندوقی نهاد و در زیر تختش دفن نمود تا مردم گمراه نشوند و می‌فرمود: اگر از احدی بشنوم که بگوید: شیاطین غیب را می‌دانند، گردنش را می‌زنم‌! و کسی از شیاطین به تخت وی نزدیک نمی‌شد مگر اینکه دردم می‌سوخت‌. چون سلیمان‌  علیه السلام    درگذشت و دانشمندانی که‌از جریان امر آگاه بودند، نیز درگذشتند، شیطان خود را به شکل انسانی درآورده‌و به صورت سخنرانی ظاهر شد و گفت: ای مردم‌! سلیمان‌  علیه السلام    پیامبر نبود، بلکه‌ساحر بود، اگر باور ندارید، اینک با من بیایید که شما را بر گنجینه سحر وی راهنمایی کنم‌. آن‌گاه محل دفن آن صندوق را به مردم نشان داد... در این هنگام بود که جز مؤمنان، دیگران گمراه شده سلیمان‌  علیه السلام    را ساحر پنداشتند، و سرزنش وی بر سر زبان‌ها افتاد و پیوسته حال آنان چنین بود تا اینکه خدای عزوجل‌حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به رسالت برانگیخت و برائت سلیمان‌  علیه السلام    از این تهمت را برزبان ایشان نازل نمود.

«نیز آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در بابل نازل شده بود» یعنی: شیاطین‌آنچه را بر این دو فرشته نیز نازل شده بود، به مردم تعلیم می‌دادند. مردم بابل‌قومی صابئی بودند که ستارگان هفت‌گانه را پرستش کرده و آنها را «خدایان‌» می‌نامیدند و بر این باور بودند که حوادث جهان جملگی از افعال‌آنهاست و هم‌آنان بودند که خداوند متعال‌، ابراهیم خلیل‌  علیه السلام    را به سویشان فرستادکه آنها را به سوی توحید فراخواند.

هاروت و ماروت - بنا بر آنچه که از برخی از سلف نقل شده - در اصل از فرشتگان بودند که خواستند تا به زمین فرود آورده شوند و این خواسته‌شان برآورده شد و خداوند عزوجل به آنها طبیعت آدمی و شهوانی داد، پس از آنان گناه سر زد و به کیفر این گناه، در چاهی در بابل عراق فروآویخته شدند. اما ابن‌کثیرمی‌گوید: «آنچه انبوه مفسران از متقدمان و متأخران، در ارتباط با داستان هاروت‌و ماروت نقل کرده‌اند، حاصل همه آنها به اخبار بنی‌اسرائیلی بر می‌گردد و ما درباره داستان هاروت و ماروت، حدیث صحیحی که اسنادی پیوسته داشته باشد، نداریم و ظاهر سیاق قرآن هم به بیان اجمالی داستان آنها بسنده نموده، لذابه آنچه در قرآن آمده، ایمان داریم و به همین حد اکتفا می‌کنیم و خداوند عزوجل خود به حقیقت حال‌شان داناتر است‌».

«با آن که آن‌دو فرشته به هیچ کس چیزی نمی‌آموختند، مگر اینکه می‌گفتند: ماوسیله آزمایشی‌» از جانب خداوند عزوجل «برای شما هستیم، پس زنهار کافر نشوی‌» بنابراین، شیوه آموزش آنها با هشدار و بیم‌دهی از سحر همراه بود، نه با فراخوانی به سوی سحر «اما» مردم «از آن دو فرشته چیزهایی می‌آموختند» یعنی: آن دو، چیزهایی از سحر را به مردم تعلیم می‌دادند و آنان نیز آن را می‌آموختند «که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی افگنند» زیرا سحر، در افگندن حب و بغض در دل‌ها، یک‌جاکردن و پراکنده‌ساختن و نزدیک‌ساختن و دورگردانیدن‌، دارای‌تأثیری است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «سبب تفرقه انداختن میان زن و شوهر به وسیله‌سحر؛ همانا تخیلی است که بر اثر سحر در مرد یا زن نسبت به دیگری به وجودمی‌آید، همچون زشت جلوه‌دادن سیما و قد و اندام او، یا زشت نشان‌دادن رفتاراو، یا مانند این از اسباب برانگیزاننده فرقت و جدایی‌».

در حدیث شریف آمده است: «شیطان تخت خویش را بر آب نهاده سپس‌لشکریان خود را به میان مردم می‌فرستد و نزدیک‌ترین آنان از نظر مقام و منزلت‌نزد وی، بزرگ‌ترین آنان در فتنه انگیزی است‌. یکی از آنها می‌آید و می‌گوید:پیوسته با فلان کس درآویختم تا او را در حالی ترک کردم که چنین و چنان‌می‌گفت‌...! ابلیس می‌گوید: نه به خدا، تو کار مهمی نکرده‌ای‌! آن‌گاه یکی دیگر از آنها می‌آید و می‌گوید: فلان شخص را ترک نکردم تا آن که میان او و همسرش‌جدایی افگندم‌! پس ابلیس او را به خود نزدیک ساخته و در آغوشش می‌گیرد ومی‌گوید: آری‌! این تو هستی که واقعا کاری کرده‌ای‌».

«هرچند نمی‌توانستند به وسیله آن بدون فرمان خدا به احدی زیان برسانند» یعنی: هرچند سحر در حد خود دارای تأثیر است، ولی فقط بر کسی تأثیر زیان‌بخش می‌گذارد که خداوند عزوجل به تأثیر آن در وی فرمان داده‌باشد. علما براین که سحر ذاتا مؤثر است و دارای حقیقتی ذاتی است، اتفاق نظر دارند و جزمعتزله، ابوبکر رازی از حنفی‌ها و ابواسحاق اسفراینی از شافعی‌ها، کسی دیگر بااین اجماع مخالفت نکرده‌است‌. «و چیزی می‌آموختند که به آنان زیان می‌رساند وسودی برای‌شان نداشت‌» این بخش از آیه بر این حقیقت صراحت دارد که سحر برای صاحب خود سودی در بر ندارد و نفعی به وی نمی‌رساند، بلکه در واقع برای‌وی زیان محض است «و به خوبی می‌دانستند که هرکس خریدار آن باشد» یعنی: هرکس این برساخته‌های شیاطین را با کتاب خدا عزوجل عوض کند «در آخرت بهره‌ای ندارد، وه‌! چه بد بود آنچه به جان خریدند اگر می‌دانستند» که دانستند، ولی به علم‌خویش عمل نکردند، از این رو نادان خوانده شدند.

ابن‌کثیر به نقل از امام رازی می‌گوید: «سحر بر هشت نوع است:

1-   سحر دروغ‌پردازانی که ستارگان سیار هفت‌گانه را می‌پرستیدند و بر این باوربودند که این ستارگان، گرداننده کار عالم و آورنده خیر و شر هستند. همینان بودند که خداوند عزوجل برای ابطال عقیده فاسدشان، ابراهیم‌  علیه السلام    را به میان‌شان فرستاد.

2-   سحر کسانی‌که قدرت تلقین و القای نیرومندی دارند زیرا نفس‌ها به اوهام گردن نهاده و از تلقین تأثیر می‌پذیرند.

3-   نوع دیگری از سحر؛ یاری خواستن از ارواح زمینی، یعنی جنیان است‌. جنیان بر دو قسم‌اند: مؤمنان جن، و کفار آنها که شیاطین‌شان هستند. برقرارکردن ارتباط با این ارواح زمینی، آسان‌تر از بر قرارکردن ارتباط با ارواح آسمانی است زیرا میان آنها مناسبت و نزدیکی وجود دارد.

4-   نوع دیگری از سحر؛ تخیلات و شعبده‌بازی و چشم بندی است‌. برخی ازمفسران برآنند که سحر ساحران فرعون از این نوع بود.

5-   نوع دیگری از سحر؛ کارهای شگفت انگیزی است که از ترکیب آلات وابزار بر نسبت‌های هندسی پدیدار می‌شود، چون سواری که در دست آن بوقی‌است، هرگاه که ساعتی از روز بگذرد، بر آن بوق می‌دمد، بی‌آن که کسی به آن‌دست بزند. از آن جمله، تصاویری است که رومیان و هندیان صورت‌نگاری‌می‌کنند، به طوری که بیننده میان آنها و میان انسان فرقی نمی‌گذارد. برخی دیگراز مفسران برآنند که سحر ساحران فرعون از این نوع بود.

6-   نوع دیگر از سحر؛ یاری جستن از خواص ادویه در غذاها و رنگ‌هاست‌. آری! تأثیر خاصیت‌های اشیا انکار ناپذیر است‌، چنان‌که تأثیر نیروی مغناطیس و آهن‌ربا ملموس و غیر قابل انکار می‌باشد.

7-   نوع دیگر از سحر؛ تأثیر گذاری روانی است، بدین‌گونه که - مثلا - ساحرادعا می‌کند که اسم اعظم را می‌داند و جن به فرمان وی است، پس اگر شنونده کم‌خرد باشد، این سخن را باور کرده و قلبش بدان متمایل می‌شود، لذا در روان وی نوعی از رعب و ترس پدیدار می‌گردد و چون خوف آمد، نیروی حواس‌ضعیف می‌شود، در این هنگام است که ساحر هرچه بخواهد می‌تواند به وی انجام‌دهد.

8-   نوع هشتم، سحر با سخن چینی و دو به‌هم‌زنی از راه‌های ظریف و نیرنگبازانه‌است، که این نوع سحر، میان مردم شایع می‌باشد».

ابن‌کثیر اضافه می‌کند: «دلیل اینکه بسیاری از این انواع در فن سحر برشمرده‌شده‌اند، این است که: درک و دریافت آنها بسیار ظریف است زیرا سحر از نظرلغوی عبارت از چیزی است که سبب آن پنهان باشد، از این جهت در حدیث شریف‌آمده است: «ان من البیان لسحر: همانا بعضی از بیان‌ها سحر است‌».

همچنین ابن‌کثیر در باره حکم آموختن و عمل به سحر می‌گوید: «فقها درباره‌کسی که سحر را آموخته و آن را به‌کار می‌گیرد، اختلاف نظر دارند، ابوحنیفه ومالک و احمد می‌گویند: چنین شخصی با این کار کافر می‌شود. یکی از یاران‌ابوحنیفه می‌گوید: آموختن سحر برای پرهیز از آن موجب کفر نیست، اما کسی‌که به عقیده جایز بودن، یا منفعت سحر آن را می‌آموزد کافر می‌شود. همچنین‌اگر کسی بر این باور بود که شیاطین هر آنچه را بخواهد برای او انجام می‌دهند، کافر می‌شود. پس آموزش علم سحر ممنوع نیست، بلکه آنچه ممنوع است عمل‌به آن می‌باشد».

علما درباره مجازات ساحر بر دو رأی اند: جمهور علما (ابوحنیفه، مالک واحمد ) بر آنند که ساحر کشته می‌شود زیرا در حدیث شریف آمده است: «حدالساحر ضربه با السیف‌: حد ساحر، زدن وی به شمشیر است‌». بنابراین، اگرمسلمانی عمل سحر را انجام داد، مرتد می‌شود و باید کشته شود. ولی رأی شافعی‌این است که سحر گناهی از گناهان است، پس اگر ساحر با سحر خود سبب کشتن‌کسی شد، به سبب آن کشته می‌شود و اگر موجب زیان شد، به همان مقدار، موردتأدیب قرار می‌گیرد. اما رأی اول صحیح‌تر است‌.

سعیدبن مسیب و مزنی جایز دانسته‌اند که: از ساحر خواسته شود تا سحر را ازشخص جادو شده دور کند.

علما اتفاق نظر دارند بر اینکه چشم‌زخم حق است و این معنی در حدیث شریف نیز آمده است‌.

﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَمَثُوبَةٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ خَیۡرٞۚ لَّوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ١٠٣ [البقرة: 103].

«و اگر آنان ایمان می‌آوردند» به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و قرآن «و پرهیزگاری می‌کردند» ازسحر و کفری که در آن فرو رفته‌اند «هرآینه پاداشی که از نزد الله می‌یافتند، بهتربود» برای‌شان از آنچه که از بهره‌های ناچیز دنیا به وسیله سحر به‌دست می‌آورند، اما «اگر می‌دانستند» به علمی درست، که چنین نیست بلکه باورهایشان متکی برپندار و تقلید است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَٰعِنَا وَقُولُواْ ٱنظُرۡنَا وَٱسۡمَعُواْۗ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٠٤ [البقرة: 104].

ابن‌عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول این آیه کریمه می‌گوید: کلمه (راعنا ) معمولادر میان اعراب به معنای «رعایت حال مارا بکن‌!» کاربرد داشت، اما این کلمه درزبان یهود، دشنامی زشت بود، پس یهودیان از کاربرد آن در سخن اعراب‌خوشحال شده با خود گفتند: چه بهتر! ما تاکنون پنهانی محمد را دشنام می‌دادیم، اکنون می‌توانیم این کار را علنی انجام دهیم، لذا فرصت را مغتنم شمرده نزدرسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌آمدند و ایشان را را با آن مورد خطاب قرار داده می‌گفتند: «راعنا»! و می‌خندیدند، و چنین وانمود می‌کردند که گویی معنای عربی آن را مدنظر دارند، درحالی که حقیقت امر غیر از این بود. سعدبن معاذ رضی الله عنه که به زبان یهودآشنا بود، به این امر پی‌برد و به آنان تهدیدکنان گفت: ای ملعونان‌! اگر دیگر بار این کلمه را از شما بشنوم، گردنتان را می‌زنم‌! گفتند: آیا شما خود آن را به کارنمی‌برید؟ پس نازل شد: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، نگویید راعنا» راعنا: درعربی فعل امر از ماده رعایت است، یعنی: در کار ما بنگر و رعایت حال مارابکن، اما چنان‌که گفتیم‌؛ این کلمه در زبان یهود معنایی اهانت آمیز دارد وهمریشه با «رعونت‌» است که به معنای جهل و حماقت می‌باشد. لذا خداوند عزوجل مؤمنان را از بکاربردن آن نهی کرد تا راه را بر این نیرنگ یهودیان ببندد.

این خود دلیل بر نهی از تشبه به کفار در قول و فعل است، چنان‌که درحدیث شریف آمده است: «من تشبه بقوم فهو منهم‌: هرکس خود را به قومی شبیه‌کرد، پس او از آنهاست‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «قول درست در این باره نزد ما این‌است: خدای متعال مؤمنان را از اینکه به پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم «راعنا» بگویند نهی کردزیرا این کلمه‌ای است که خداوند عزوجل از گفتن آن به پیامبرش کراهت دارد».

«و بگویید انظرنا» یعنی: به سوی ما بنگر و مسائل را برای ما بیان کن‌. که البته‌این کلمه فاقد آن ایهام زشت بود «و بشنوید» این توصیه را و از خداوند عزوجل اطاعت کنید و به آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌گوید، بدون طلب مراعات حال خویش گوش‌فرادهید. اما بدانید که یهود نیز بی‌مجازات نمی‌مانند، چراکه: «برای کافران عذابی‌دردناک است‌» که همانا آتش جهنم می‌باشد.

﴿مَّا یَوَدُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ وَلَا ٱلۡمُشۡرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ خَیۡرٖ مِّن رَّبِّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ١٠٥ [البقرة: 105].

«کسانی از اهل کتاب که کفر ورزیده‌اند و همچنین مشرکان‌، دوست نمی‌دارند که ازسوی پروردگارتان خیری بر شما نازل گردد» هر خیری که باشد؛ اعم از وحی یاغیرآن‌، به سبب شدت دشمنی با شما «حال آن که خداوند هرکس را بخواهد، مشمول‌رحمت خویش می‌گرداند» مراد از رحمت دراینجا؛ نبوت است‌. بعضی گفته‌اند: مراد؛ جنس رحمت است به طور عام «و خداوند دارای بخشش بیکران است‌» پس‌چرا دوست ندارند که هرکس از بندگان خویش را که می‌خواهد، به رحمت‌خویش اختصاص دهد.

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: هرگاه برخی از مسلمانان به هم‌پیمانان یهودیشان می‌گفتند که به محمد صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورید، آنان در پاسخ‌می‌گفتند: این دینی که ما را به سوی آن فرا می‌خوانید، بهتر از دین مانیست، ای‌کاش بهتر بود، که در آن صورت ما دعوت شمارا اجابت می‌کردیم‌! پس خدای  عزوجل  این آیه را در تکذیب‌شان نازل کرد.

﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَایَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَیۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ١٠٦ [البقرة: 106].

«هر آیه‌ای را که نسخ کنیم‌» نسخ در لغت: به معنای ابطال و از بین بردن است وهرچیزی که جانشین چیز دیگری شود، در حقیقت آن را نسخ کرده‌است، چنان‌که‌اعراب می‌گویند: «خورشید سایه را نسخ کرد... پیری جوانی را نسخ کرد». نسخ‌در اصطلاح شرع‌؛ عبارت است از: پایان‌یافتن تعبد مؤمنان به قرائت یک آیه، یاحکم مستفاد از آن، یا هردو. بدین‌گونه که خداوند عزوجل حلال را حرام، حرام راحلال، مباح را ممنوع و ممنوع را مباح گرداند و این نمی‌شود مگر در باب حلال و حرام و منع و اباحت، اما در اخبار ناسخ و منسوخی نیست‌. اصل نسخ‌؛ از نسخ‌کتاب، یعنی نقل آن از نسخه‌ای به نسخه دیگر برگرفته شده، چرا که نسخ حکمی‌به حکم دیگر نیز درواقع متحول ساختن آن به غیر آن می‌باشد.

باید دانست که علمای اسلام از سلف و خلف بر ثبوت نسخ در کتاب الهی‌اتفاق نظر دارند و جز کسی‌که نظرش فاقد اعتبار است، مخالف ثبوت نسخ نیست‌. البته انکار نسخ از سوی یهود نیز مشهور است تا بدین وسیله به انکار نبوت‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم دست یابند، به همین جهت یهودیان گفتند: چون محمد برخی ازاحکامی را که در تورات است نسخ نموده، لذا او پیامبر نیست، در حالی‌که خود در این حجت خویش به آنچه که در کتاب خودشان - تورات - از نسخ وجوددارد، محکوم و مغلوبند؛ چون نسخ نکاح برادر با خواهرش، که این در شریعت‌آدم‌  علیه السلام    حلال بود و خداوند عزوجل آن را بر موسی‌  علیه السلام    و قومش حرام گردانید. آری‌! هر آیه‌ای را که منسوخ کنیم «یا آن‌» آیه «را به فراموشی بسپاریم‌» یعنی: آن را فراموشتان گردانیم تا آن را نخوانید و به یاد نیاورید «بهتر از آن یا همانندش را درمیان می‌آوریم‌» یعنی: حکمی را در میان می‌آوریم که برای مردم در دراز مدت یاکوتاه مدت سودمندتر، یا در منفعت و آسانی خود همانند حکم سابق است زیراگاهی حکم ناسخ سبک‌تر می‌باشد، پس در کوتاه‌مدت برای‌شان نافع‌تر است وگاهی سنگین‌تر است و ثواب آن بیشتر، لذا در درازمدت به حال‌شان سودمندتراست‌. قتاده می‌گوید: «خدای  عزوجل  هر چه را می‌خواست، از یاد پیامبرش‌می‌برد و هرچه را می‌خواست منسوخ می‌ساخت‌». قرائت دیگر (او ننسئ‌ها) است، که معنای آن این است: یا آن را به تأخیر می‌افگنیم‌. «آیا نمی‌دانی که‌خداوند بر هرکاری تواناست‌» و نسخ هم از جمله توانایی‌های اوست‌؟

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه چنین نقل کرده اند: مشرکان مکه گفتند؛ آیا می‌بینید که محمد صلی الله علیه و آله و سلم یارانش را به کاری دستور می‌دهد و باز خلاف آن رامی‌گوید، امروز سخنی انشا می‌کند و فردا آن را نفی می‌نماید؟! پس این قرآن‌چیزی جز سخن محمد نیست‌. همان بود که این آیه در رد سخنشان نازل شد.

﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ١٠٧ [البقرة: 107].

«آیا نمی‌دانی که فرمانروایی آسمان‌ها و زمین‌» یعنی: تصرف در آنها با ایجاد واختراع و اجرای فرامین «از آن خداوند است‌» زیرا او به مصالح بندگان خویش‌داناتر است، لذا نسخ احکام هم تابع این مصالح می‌باشد و گاهی این مصالح بااختلاف زمانها تغییر می‌یابد «و شما را جز خداوند ولی و نصیری نیست‌» ولی: دوست و نزدیک و نصیر: یاور و مددکار است‌.

﴿أَمۡ تُرِیدُونَ أَن تَسۡ‍َٔلُواْ رَسُولَکُمۡ کَمَا سُئِلَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۗ وَمَن یَتَبَدَّلِ ٱلۡکُفۡرَ بِٱلۡإِیمَٰنِ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ١٠٨ [البقرة: 108].

در این آیه کریمه خداوند متعال مؤمنان را از سؤال کردن بسیار از رسول‌خویش صلی الله علیه و آله و سلم درباره امور مختلف - قبل از آن که آن امور واقع شوند - نهی‌می‌کند: «آیا از پیامبر خود همان را می‌خواهید که قبلا از موسی خواسته شد» آنجا که بنی اسرائیل از او خواستند که خداوند عزوجل را آشکارا به آنان نشان دهد! همچنین‌مشرکان از رسول خد صلی الله علیه و آله و سلم خواستند که خدا و فرشتگان را با آنان رویارو گرداند! «حال آن که هرکس کفر را جانشین ایمان کند، مسلما از راه راست گمراه شده است‌» یعنی: از میانه راه طاعت خدای  عزوجل  و از راستای آن به بیراهه رفته‌است‌. درحدیث شریف آمده است: «... آنچه را که من بیان آن را فرو گذاشته‌ام، از من سؤال نکنید زیرا جز این نیست که پیشینیان شما با کثرت سؤالهایشان و اختلاف باانبیایشان هلاک شدند، پس هنگامی که شما را به امری فرمان دادم، آن را تا آنجاکه می‌توانید انجام دهید و چون شما را از چیزی نهی کردم، از آن بپرهیزید».

ابن عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: رافع‌بن حرمله و وهب‌بن‌زید گفتند: ای محمد! برای ما کتابی از آسمان فرود آور تا آن رابخوانیم و جویباران را برای ما روان ساز تا ازتو پیروی کنیم‌! پس این آیه نازل‌شد.

﴿وَدَّ کَثِیرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَوۡ یَرُدُّونَکُم مِّنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِکُمۡ کُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ یَأۡتِیَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٠٩ [البقرة: 109].

در این آیات‌، خداوند متعال بندگان مؤمنش را از هم‌سویی با کفار اهل کتاب نهی کرده و ایشان را از دشمنی نهان و آشکار آنها و حسدی که بر مؤمنان دارند آگاه می‌سازد و ایشان را به گذشت و عفو و تحمل تا رسیدن میعاد جهاد مسلحانه وبه برپایی نماز و پرداخت زکات فرمان می‌دهد: «بسیاری از اهل کتاب از روی‌حسدی که در دل دارند، دوست داشتند که شما را بعد از ایمانتان کافر گردانند» از طریق شبهه افگنی در دینتان‌. انگیزه آنان از این کار حسد است نه حرکت در مسیر حق زیرا این کارشان «پس از این‌» انجام گرفت «که حق بر آنان آشکار شد» یعنی: پس از اینکه دانستند محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسول خداست و اوصاف آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را درتورات و انجیل یافتند، دست به این کار زدند.

حسد بر دو نوع است: حسد پسندیده و حسد ناپسند. حسد ناپسند آن است که در آرزوی زوال نعمت از برادر مسلمانت باشی، چه همراه با آن، این آرزو را که‌آن نعمت از آن تو گردد، داشته باشی یا خیر. اما حسد پسندیده که به نام «غبطه‌»یا «منافسه‌» نامیده می‌شود؛ در این حدیث شریف معرفی شده است: «لاحسد إلا فی اثنتین: رجل آتاه الله القرآن فهو یقوم به آناء اللیل وآناء النهار، ورجل آتاه الله مالاً، فهو ینفقه آناء اللیل وآناء النهار». «حسد مذموم است مگر در دو چیز: مردی که‌خدای  عزوجل  به او قرآن داده (یعنی آن را حفظ دارد) و در پاس‌های شب و روزآن را بر پا می‌دارد و مردی که خدای  عزوجل  به او ثروتی داده و او در پاسهای‌شب و روز آن را بر مستحقان انفاق می‌کند». حقیقت حسد پسندیده آن است که‌شخص مسلمان آرزو کند تا همان خیر و نعمتی را که برادر مسلمانش دارد، او نیزداشته باشد، بی‌آن که زوال آن نعمت را از برادر مسلمان خویش تمنا کند.

«پس عفو کنید و روی بگردانید» عفو: ترک بازخواست و انتقام دربرابرگناه و صفح: دور ساختن اثر گناه و خطای دیگران از نفس، یا روگردانیدن ازگنهکار است، که شامل ترک مجازات و ترک سرزنش و ملامت وی هر دومی‌شود «تا خدا فرمان خویش را بیاورد» یعنی: تا آن‌گاه که فرمانی از سوی خدای‌سبحان در مورد مجازات یهودیان برای شما برسد، عفو و گذشت پیشه کنید.مضمون این فرمان که بعدا می‌آید: قتل گروهی، تبعید برخی، تعیین جزیه بر برخی‌دیگر و در امان ماندن کسانی از یهودیان است که اسلام آورند «که خدا بر هر کاری‌تواناست‌» ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: ﴿فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ یَأۡتِیَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِ﴾. را آیه: ﴿فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ حَیۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ [التوبه:5]. منسوخ گردانید.

در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که: کعب‌بن اشرف شاعری یهودی بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را هجو می‌کرد، پس این آیه درباره وی نازل شد.

﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ١١٠ [البقرة: 110].

«و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و هرگونه خیری که پیشاپیش‌» برای آخرت «خویش بفرستید» بدانید که پاداش و ثواب «آن را نزد خداوند خواهید یافت‌» بدین‌سان، خداوند بزرگ مؤمنان را بر اعمال نیک بر می‌انگیزد تا برای‌شان در دنیا و آخرت پیروزی عنایت فرماید «خداوند به آنچه می‌کنید، بیناست‌» و از عمل هیچ عمل‌کننده‌ای غافل نمانده پاداش، یا کیفر هیچ عملی - چه خیر باشد و چه شر - نزد وی ضایع نمی‌شود.

﴿وَقَالُواْ لَن یَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن کَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡکَ أَمَانِیُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١١١ [البقرة: 111].

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه درباره یهود مدینه ونصارای نجران نازل شد زیرا یهود می‌گفتند: هرگز کسی وارد بهشت نمی‌شود مگرآن که یهودی باشد و نصاری می‌گفتند: هرگز کسی وارد بهشت نمی‌شود مگرآن که مسیحی باشد پس هر طایفه‌ای‌، دیگری را به گمراهی متهم می‌کرد.

«و گفتند: هرگز کسی به بهشت درنیاید، مگر آن که یهودی یا نصاری باشد. این‌آرزوهای‌» واهی «آنان است‌» یعنی: این فقط آرزوهای خامی است که آنها دردل می‌پرورانند، بی‌آن که برای این آرزوهای خام، دلیلی در کتابهای نازل شده‌خدا عزوجل وجود داشته باشد «بگو: اگر راست می‌گویید» یعنی: اگر در این آرزوهای‌خام و ادعاهای باطلتان راست گویید «برهانتان را بیاورید» برهان: دلیلی است که‌با آن یقین به‌دست آید.

﴿بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ١١٢ [البقرة: 112].

«چنان نیست‌» که می‌پندارند «بلکه‌» دیگران نیز به بهشت وارد می‌شوند وآنان عبارتند از: «هرکس که خود را با تمام وجود به خدا تسلیم کند» یعنی: هر بشری‌که روی دل به سوی خدا عزوجل نهاده و عملش را برای او خالص گرداند «و نیکوکار باشد» یعنی: اعمال شایسته انجام دهد «پس مزد وی پیش پروردگار اوست‌» یعنی: پاداش عمل وی بهشت است «و بیمی بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد» در آخرت‌. اعمال شایسته: اعمالی‌است که با شرع الهی مطابقت داشته از طریق‌پیامبران وی  علیهم السلام  صادر شده‌باشد زیرا عمل مقبول الهی دو شرط دارد: اول این که‌آن عمل، خالصانه برای خداوند عزوجل باشد. دوم اینکه آن عمل، نیکو بوده و باشریعت خداوند عزوجل موافق باشد. پس اگر عمل‌، خالصانه برای خداوند متعال بود، ولی با شرع انور موافقت نداشت‌، پذیرفته نیست‌؛ به همین جهت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث شریف فرموده‌اند: «من عمل عملا لیس علیه أمرنا فهو رد: هرکس عملی انجام دهد که مطابق با شریعت ما نباشد، آن عمل مردود است‌».

﴿وَقَالَتِ ٱلۡیَهُودُ لَیۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَیۡسَتِ ٱلۡیَهُودُ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَهُمۡ یَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۗ کَذَٰلِکَ قَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡۚ فَٱللَّهُ یَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ١١٣ [البقرة: 113].

در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن عباس روایت شده است که فرمود: چون‌هیأت نمایندگی نصارای نجران نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند، دانشمندان یهودی به ملاقات آنان شتافتند، سپس هردو گروه در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با یک‌دیگر به منازعه پرداختند، در این میان‌، رافع‌بن حرمله یهودی خطاب به نصاری گفت: شما بر حق نیستید. و بنابراین‌، به عیسی‌  علیه السلام    و انجیل کفر ورزید. از آن طرف مردی از اهالی نجران در پاسخ وی گفت: این شمایید که برحق نیستید. به این ترتیب او هم منکر نبوت موسی‌  علیه السلام    شده و به تورات کفر ورزید. همان بود که نازل شد: «یهودیان گفتند که مسیحیان برحق نیستند و مسیحیان گفتند که یهودیان برحق نیستند» هر طایفه‌ای از آنها خیر و خوبی را از دیگری نفی کرده و آن را به خوداختصاص دادند، درحالی‌که شیوه اهل انصاف این نیست زیرا منصف به حقی که نزد خصمش وجود داشته باشد اعتراف، و باطل وی را رد می‌کند و هرگز بغضی‌که علیه دشمنش دارد، او را به انکار حق وانمی‌دارد «حال آن که کتاب آسمانی رامی‌خوانند» یعنی: هریک از آنها در کتاب خود، تأیید طرف مقابل را که به او کفرورزیده‌اند، می‌خوانند «کسانی هم که هیچ‌چیز نمی‌دانند، سخنی همانند سخن آنان‌گفتند» یعنی: امتهای قبل از یهود و نصاری نیز که به کتابهای آسمانی علمی‌نداشتند، همین سخن را گفتند «پس خداوند، روز رستاخیز در آنچه باهم اختلاف‌می‌کردند، میان‌شان داوری خواهد کرد» یعنی: خداوند عزوجل آنها را در روز قیامت با هم‌گرد خواهد آورد، آن‌گاه میان‌شان با داوری عادلانه خویش رسیدگی کرده، محق‌را به بهشت و مبطل را به دوزخ رهسپار خواهد ساخت‌.

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ أَن یُذۡکَرَ فِیهَا ٱسۡمُهُۥ وَسَعَىٰ فِی خَرَابِهَآۚ أُوْلَٰٓئِکَ مَا کَانَ لَهُمۡ أَن یَدۡخُلُوهَآ إِلَّا خَآئِفِینَۚ لَهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا خِزۡیٞ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٞ١١٤ [البقرة: 114].

«و کیست ظالم‌تر»؟ استفهام انکاری است، یعنی: کسی ظالم‌تر نیست «ازآن کس که نگذارد در مساجد خدا نام وی برده شود» و کسانی را که برای ادای نماز،ذکر و تلاوت و تعلیم قرآن به مساجد می‌آیند، از آن بازدارد «و در ویرانی آنهابکوشد» یعنی: در ویرانسازی بنای آنها، یا در تعطیل کردن طاعات و عبادات درآنها - چون تعلیم علم، نشستن در آنها برای اعتکاف و امثال آن از فعالیت‌های مشروع دیگر - بکوشد؟ چنان‌که مشرکان در روز حدیبیه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همین‌کار را کردند، آن‌گاه‌که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم و همراهان‌شان را از ورود به مکه‌بازداشتند «آنان را نسزد جز اینکه ترسان و لرزان در آنها درآیند» یعنی: سزاوارشان این بود که با ترس و لرز از هیبت الله عزوجل که پروردگارشان است‌، به مساجد واردمی‌شدند زیرا مساجد خانه‌های عبادت حق تعالی است. یا معنی این است: کفار رابا جهاد چنان مرعوب کنید که کسی از آنها با احساس امنیت وارد مساجد شمانشود «در این دنیا برای‌شان خواری است‌» یعنی: برای این گروهی که مساجد خدا عزوجل را ویران کرده و از ذکر خدای  عزوجل  در آنها جلوگیری می‌کنند، در دنیا از جانب خداوند متعال خواری و ذلتی سخت است، که این خواری و ذلت رابه‌دست مؤمنان جهادگر در راه دینش برآنها وارد می‌سازد، بدین‌گونه که مجاهدان‌مؤمن، آنها را می‌کشند، به اسارت می‌گیرند و بر آنان جزیه وضع می‌کنند «وبرایشان در آخرت عذابی بزرگ است‌» در آتش جهنم‌.

این آیه مؤمنان را ارشاد می‌کند که باید مساجد خدا عزوجل را از تسلط کفار نگه‌دارند، همچنین به مؤمنان اجازه می‌دهد که هرگاه کفار بیمناک و ذلیل بودند، درهای مساجد را بر رویشان نبندند. مفسران در تعیین مراد آیه از کسانی که مؤمنان را از مساجد خدا عزوجل باز می‌دارند و در ویرانسازی آنها می‌کوشند، بر دو قول‌اند؛ قول اول این است که: مراد از آنان نصاری هستند که مردم را از ادای نماز دربیت‌المقدس باز می‌داشتند. قول دوم این است که: مراد از آنان، مشرکان قریشندکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در روز حدیبیه از ورود به مسجدالحرام بازداشتند. ابن‌کثیر قول دوم را ترجیح داده، و در بیان سبب نزول آن نیز هردو قول روایت شده است‌.

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَیۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ١١٥ [البقرة: 115].

«و از آن خداست مشرق‌» یعنی طلوعگاه خورشید «و مغرب‌» یعنی غروبگاه‌آن‌. آری‌! طلوعگاه و غروبگاه خورشید و مابین آنها همه ملک خداوند عزوجل است «پس به هر سو رو کنید» یعنی: به هر سمتی که روی آورید؛ «آنجا رو به خداست‌» اما این حکم ناظر بر وقتی است که جهت قبله بر نمازگزار پوشیده بماند، یا زمانی‌که انسان نماز نافله را سوار بر مرکب ادا می‌کند، چنان‌که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سوار بر مرکبشان به هر سویی که می‌رفت، نماز می‌گزاردند «بی‌گمان خدا گشایشگر داناست‌» فضل و عطای وی محصور و محدود نیست و همه چیز و همه کس رادر برمی‌گیرد و علم وی در به سامان آوردن امور خلقش فراگیر است‌.

در این آیه، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و یارانشان که از مکه اخراج شده و از مسجد ومصلای خود رانده شده بودند، مورد دلجویی قرار گرفته‌اند.

این آیه در رأی جمهور علما منسوخ است زیرا چنان‌که ابن‌جریر طبری می‌گوید:«این حکم قبل از دستور روی آوردن به قبله نازل شده بود تا این عقیده‌سردمداران ادیان پیشین را ابطال کند که می‌پنداشتند؛ عبادات جز در معابد درست‌نیست‌». ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «اولین چیزی از قرآن که برای ما منسوخ شد - وخدا داناتر است - موضوع قبله بود». اما به قولی: حکم این آیه، مربوط به نمازنافله سوار بر مرکب است‌؛ چنان‌که در تفسیر آن بیان شد.

اگر کسی سعی و تلاش خود را در یافتن جهت قبله کرد ولی موفق نشد که آن رابیابد، لذا اجبارا به غیر جهت قبله نماز گزارد، نمازش نزد جمهور فقها (ابوحنیفه،مالک و احمد) جایز است، ولی در رأی مالک، اعاده نماز در وقت آن برایش‌مستحب می‌باشد. اما شافعی می‌گوید: نماز وی درست نیست زیرا قبله شرطی ازشروط نماز می‌باشد. لیکن در صحت ادای نماز نافله سوار بر مرکب - به هرسویی که روی آورد - در میان فقها اختلافی نیست‌.

﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ بَل لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ کُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ١١٦ [البقرة: 116].

«و گفتند: خداوند فرزندی برای خود برگزیده است‌» یهودیان گفتند: عزیر پسرخداست، نصاری گفتند: مسیح پسر خداست و کفار عرب گفتند: فرشتگان دختران خدایند. مراد آیه کریمه - چنان‌که در بیان سبب نزول آمده است - ردپندار همه این گروه‌هاست «او منزه است‌» از آنچه به وی از برگزیدن فرزند نسبت‌می‌دهند «بلکه هرآنچه در آسمان‌ها و زمین است، از آن اوست‌» از آن‌جمله‌؛ عزیر وعیسی و فرشتگان همگی بندگان خاضع خداوند عزوجل هستند که از عبادت وی سر برنمی‌تابند، لذا چگونه می‌توانند فرزندان خدا عزوجل باشند؟ «و همه سر به راه اوهستند» یعنی: همه آنها به بندگی پروردگار قیام نموده و برای او خاضعند، پس‌چگونه فرزند وی می‌باشند؟ ابن عباس رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف قدسی‌روایت می‌کند که فرمودند: «خدای متعال فرمود: فرزند آدم تکذیبم کرد و دشنامم داد؛ تکذیب وی در این است که می‌پندارد، من قادر به بازگرداندن حیات وی به شکل اولیه آن نیستم‌. اما دشنام‌دادن وی‌، در این گفته‌اش در باره من است‌که: من فرزند دارم، در حالی‌که من پاک و منزهم از آن که همسر یا فرزندی برگزینم‌».

﴿بَدِیعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ١١٧ [البقرة: 117].

«نوپدیدآورنده آسمان‌ها و زمین است‌» یعنی: حق تعالی آفرینش آنها را بدون نمونه پیشینی آغاز و ابداع کرده است «و چون به کاری اراده کند» یعنی: اراده کندکه چیزی را بیافریند، یا آن را به‌سامان آورد «فقط می‌گوید: به وجود بیا، پس بی‌درنگ موجود می‌شود» یعنی: هرچه را که اراده کند، با گفتن کلمه «کن». « باش‌»، می‌آفریند، از آن رو که قدرت وی کامل است، پس چگونه برای وی‌فرزندی است‌؟

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ لَوۡلَا یُکَلِّمُنَا ٱللَّهُ أَوۡ تَأۡتِینَآ ءَایَةٞۗ کَذَٰلِکَ قَالَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِم مِّثۡلَ قَوۡلِهِمۡۘ تَشَٰبَهَتۡ قُلُوبُهُمۡۗ قَدۡ بَیَّنَّا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یُوقِنُونَ١١٨ [البقرة: 118].

«بی‌خردان‌» یعنی: مشرکان عرب «گفتند: چرا خداوند» بی‌واسطه «با ما سخن‌نمی‌گوید» تا ما را از نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم خبر دهد و ما بدانیم که او پیغمبر است «یاچرا معجزه‌ای برای ما نازل نمی‌شود» به‌عنوان نشانه‌ای بر نبوت وی «آن کسانی که‌پیش از اینان بودند» یعنی: یهود و نصاری «نیز مانند سخن آنان را گفتند، دل ودرونشان همانند است‌» در اتفاقشان بر کفر و طرح خواسته‌های ناروا و پیشنهاد فرستادن معجزات از سوی خدای سبحان «ما نشانه‌های خود را برای مردمی که اهل‌یقین هستند» یعنی: برای آنان که به حق اعتراف کرده و به اوامر ما گردن می‌نهند و تصدیق‌کننده ما می‌باشند «روشن ساخته‌ایم‌» اما آنان که خداوند عزوجل بر دل‌هایشان مهر نهاده و بر شنوایی و بینایی‌شان پرده‌ای است، اگر هر نشانه و معجزه‌ای را هم‌ببینند، ایمان نمی‌آورند تا آن که عذاب دردناک الهی را مشاهده کنند. چنان‌که این معنی در آیه دیگری آمده است.

سبب نزول آیه کریمه این بود که رافع‌بن خزیمه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: اگرچنان‌که ادعا می‌کنی‌، به حق فرستاده خداهستی، به خدا بگو که با ما سخن بگویدتا سخن وی را بشنویم‌. پس خداوند عزوجل این آیه را نازل کرد.

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ بَشِیرٗا وَنَذِیرٗاۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُ عَنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَحِیمِ١١٩ [البقرة: 119].

آن‌گاه خداوند متعال بعد از رد درخواست کافران در مورد سخن‌گفتنشان با وی در مورد صحت نبوت، تأکید می‌کند که محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده بر حق وی است: «ماتو را به‌حق فرستادیم تا مژده دهنده و بیم‌دهنده باشی‌» ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «یعنی‌تو را مژده‌دهنده بهشت و بیم‌دهنده از دوزخ فرستادیم‌». «و درباره دوزخیان از توپرسشی نخواهد شد» یعنی: وظیفه تو ابلاغ است و بس و تو در این مورد که چرا دوزخیان ایمان نیاورده‌اند، مورد بازخواست قرار نمی‌گیری و بدان که مسیرشان خواه ناخواه به سوی جهنم است‌.

﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنکَ ٱلۡیَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِی جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ١٢٠ [البقرة: 120].

«و یهودیان و مسیحیان هرگز از تو راضی نمی‌شوند، مگر آن که از کیش آنان پیروی‌کنی‌» یعنی: اگر تمام پیشنهادات‌شان را هم بپذیری و برآورده کنی، از تو خشنود نمی‌شوند زیرا خواسته آنها، معجزات و نشانه‌هایی نیست که به تو پیشنهاد می‌کنند، بلکه خواسته واقعی آنها برگرداندنت از دینت به سوی دین خودشان وپیروی‌ات از خواسته‌ها و هوسهای‌شان است‌. همچنین است هر بدعت گذار و پیروهوای نفسی که جز پیروی از هوی و هوس خویش، هیچ‌چیز دیگر او را از اهل حق‌راضی نمی‌گرداند. پس ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! از تلاش برای راضی‌نمودنشان دست بر دارو به آنان «بگو: هدایت‌» حقیقی «تنها هدایت الهی است‌» نه آنچه که شما برآنید از شریعت‌های منسوخ‌شده و کتاب‌های تحریف‌شده «و اگر پس از آن علمی که بر توفرود آمده‌است، باز از هوسهایشان‌» یعنی: از تحریفاتی که در کتب خودآورده‌اند، از بدعت‌آفرینی‌هایی که در دین خود کرده‌اند و از احکام واندیشه‌های ناروایشان‌؛ «پیروی کنی، دربرابر خدا سرور و یاوری نخواهی داشت‌» این‌هشدار سختی است که هرچند مخاطب آن رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اند، ولی مراد کنایی ازآن امت ایشانند که باید به هوش باشند تا مبادا در کمین هواها و گرایش به آیین‌های‌دیگر بیفتند و رضای بدعت‌گزاران را بجویند؛ که هرکس چنین باشد، خوار وبی‌مقدار است‌.

سبب نزول آیه کریمه بنا به یکی از روایات این بود که: یهودیان ازرسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواهان متارکه شده و به ایشان وعده می‌دادند که در صورت موافقت با این پیشنهاد، ممکن است از ایشان پیروی کنند.

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ یُؤۡمِنُونَ بِهِۦۗ وَمَن یَکۡفُرۡ بِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٢١ [البقرة: 121].

«کسانی که به آنان کتاب داده‌ایم‌» به قولی: مراد از آنان مسلمانانند. به قولی‌دیگر: مراد کسانی از اهل کتابند که مسلمان شده‌اند. چنان‌که در بیان سبب نزول آن‌آمده است: آیه کریمه درباره کسانی نازل شد که همراه جعفربن ابی‌طالب رضی الله عنه باکشتی از سرزمین حبشه به مدینه آمدند و آنها جمعا چهل مرد از اهالی حبشه و شام بودند. اما ضحاک می‌گوید: «آیه کریمه درباره یهودیانی نازل شد که ایمان‌آوردند». آری‌! اینان «آن را چنان‌که حق تلاوت آن است، می‌خوانند» یعنی: اینان‌از کتاب خدا عزوجل پیروی کرده و به مفاد آن عمل می‌کنند، پس حلال آن را حلال، و حرام آن را حرام می‌شناسند، تحریف و تبدیلی در آن پدید نمی‌آورند و آن رابر غیر تأویلش، معنی نمی‌کنند. این تفسیر ابن‌مسعود رضی الله عنه از جمله: ﴿یَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِ است‌. ولی عمربن خطاب رضی الله عنه در تفسیر آن می‌گوید: «آنان کسانی هستندکه چون به آیه رحمت برسند، آن را از خداوند متعال درخواست می‌کنند و چون‌به آیه عذاب برسند، از آن به خدا عزوجل پناه می‌برند». نقل است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز چنین می‌کردند. «آنان کسانی هستند که به آن‌» یعنی: به قرآن «ایمان‌می‌آورند» ولی «کسانی که بدان‌» یعنی: به کتاب الهی «کفر ورزند، همانانند که‌زیانکارانند» در دنیا و آخرت و عذاب بر آنان لازم شده است‌.

﴿یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَنِّی فَضَّلۡتُکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ١٢٢ وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا تَنفَعُهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ١٢٣ [البقرة: 122-123].

«ای بنی‌اسرائیل‌! نعمتم را که بر شما ارزانی داشتم و اینکه شما را بر جهانیان برتری دادم، یاد کنید و از روزی که کسی به داد کسی نرسد و از کسی بدل و بلاگردانی پذیرفته نشود و شفاعت به حال او سود ندهد و یاری نیابند، بترسید» تفسیر نظیر این دوآیه، در آیات (47 و 48 ) از همین سوره گذشت‌. بقاعی می‌گوید: «خداوندمتعال آنچه را که در آغاز داستان بنی‌اسرائیل از یادآوری نعمت‌ها و هشداردادن ازعذاب بیان کرده بود، در اینجا تکرارکرد تا روشن شود که این خلاصه داستان‌است».

﴿وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ رَبُّهُۥ بِکَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِیۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهۡدِی ٱلظَّٰلِمِینَ١٢٤ [البقرة: 124].

آن‌گاه خداوند متعال برای توجه‌دادن به مقام و شرف ابراهیم خلیلش‌  علیه السلام    واین که او را امام و پیشوای یکتاپرستی برای مردم گردانید، می‌فرماید: «و چون ابراهیم را پروردگارش ابتلا کرد» ابتلا: امتحان و آزمایش انسان با مکلف کردن وی به اموری است که انجام یا ترک آنها بر وی دشوار است تا در برابر آن پاداش دریافت دارد. و آزمایش ابراهیم‌  علیه السلام : «با کلماتی‌» بود که این کلمات عبارت است‌از این فرموده باری تعالی: ﴿إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامٗا «من تو را پیشوای مردم‌می‌گردانم‌». «و او آنها را به‌انجام رساند» یعنی: ابراهیم‌  علیه السلام    با این گفته خود: «ومن ذریتی‌: و از دودمانم نیز به امامت بگمار»؛ خواهان ازدیاد مضمون آن‌کلمات شد. یا معنای: (فاتمها) این است: ابراهیم‌  علیه السلام    به بهترین وجه به حق امامت قیام کرد. ابن‌کثیر از ابن‌عباس رضی الله عنه نقل می‌کند که فرمود: مراد از «کلمات‌»، ده سنت ابراهیمی است که پنج سنت از آنها مربوط به سر انسان و پنج دیگر در سایراعضای وی است که مجموعا ده خصلت‌اند و به خصلت‌های فطرت معروف می‌باشند و عبارتند از:

1- شستن دهان‌. 2 - شستن بینی‌. 3 - مسواک‌کردن‌. 4 - کوتاه‌کردن سبیل‌.5 - بازکردن موهای سر از وسط. 6 - ختنه‌کردن‌. 7 - گرفتن ناخن‌ها. 8 -تراشیدن موی زیر بغل‌. 9 - ستردن موی زهار. 10 - استنجا به آب‌.

ابن‌کثیر در مورد هدف از «کلمات‌»، روایات و نظرات دیگری را نیز بیان‌کرده، آن‌گاه به نقل از ابن‌جریر طبری می‌گوید: «جایز است که مراد از «کلمات‌» همه این روایات باشد و جایز است که بعضی از این آرا صحیح باشد. اما در این‌باره حدیث صحیح و مورد اتفاقی نداریم که حتما یکی از آنها را بنابر تعین نام ببریم‌«

«ابراهیم گفت: و از دودمانم نیز» یعنی: پروردگارا! از دودمانم نیز پیشوایانی رابرانگیز. «خداوند عزوجل فرمود: عهد من به ستمکاران نمی‌رسد» یعنی: در میان‌دودمانت عاصیان و ستمکاران نیز وجود دارند و بدان که آنان شایستگی پیشوایی را نداشته و به حق آن قیام نمی‌ورزند، لذا این موهبت من به آنان نمی‌رسد. آری‌! امام و پیشوا - چنان‌که در روایات آمده است - ناگزیر باید از اهل عدالت و عمل به شرع باشد و هرگاه از جاده عدل و عمل به شرع منحرف شد؛ ستمگر می‌شود.

پس این آیه‌، در واقع دستوری به مؤمنان است که: هرگز ستمگری را متولی‌امور شرع و زمامدار جامعه اسلامی نگردانند زیرا امام از آن روی به پیشوایی برگزیده می‌شود که به سخن و عمل وی در امور دین اقتدا شود، پس اگر او ظالم یافاسق باشد، مقتدیان و پیروان خویش را گمراه و از صراط مستقیم منحرف‌می‌سازد. بنابراین، خواسته ابراهیم‌  علیه السلام    فقط در حق کسانی از دودمانش اجابت شدکه شایسته امامت و پیشوایی هستند، نه در حق ستمگران آنان‌.

﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَیۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡعَٰکِفِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ١٢٥ [البقرة: 125].

«و یاد کنید» ای اعراب‌! این نعمتم را بر خود «که چون خانه کعبه را بازگشتگاه‌قرار دادیم‌» که حجاج بعد از پراکنده‌بودنشان در نقاط مختلف جهان، در آن‌بازگشتگاه گرد هم می‌آیند «و» قرار دادیم خانه کعبه را «حرم امن مردم‌» یعنی: محل امنی که نباید کسی در آن از کسی بترسد، چنان‌که بر کسی‌که به آن پناه‌ببرد، حد اقامه نمی‌شود، لذا کسی‌که به آن وارد شود، از هر نظر ایمن است‌. «و» گفتیم: «از مقام ابراهیم نمازگاهی بسازید».

در بیان سبب نزول آیه کریمه از عمربن خطاب رضی الله عنه روایت شده است که فرمود؛ [هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به برابر مقام ابراهیم رسیدند] فرمودند: «این مقام‌ابراهیم است‌. گفتم: یا رسول‌الله! آیا آن را نمازگاهی نمی‌سازید؟ به همین مناسبت بود که آیه فوق نازل شد». همچنین ابن عمر از پدرش  رضی الله عنهما روایت کرده است که فرمود: «با پروردگارم در سه چیز موافقت نمودم‌؛ درحجاب، در اسیران بدر و در مقام ابراهیم‌». یعنی: در هرسه مورد بر تأیید رأی‌من آیه نازل شد. مقام ابراهیم‌  علیه السلام : سنگ معروفی است که ابراهیم‌  علیه السلام    برای بنای‌کعبه برروی آن می‌ایستاد و هنگامی که او و پسرش اسماعیل علیهماالسلام دیوارکعبه را بالا می‌آوردند و به آن ضرورت افتاد، اسماعیل‌  علیه السلام    آن را آورد تا پدرش‌بر آن بایستد. این سنگ به دیوار کعبه چسبیده بود و اولین کسی‌که آن را به‌جا ‌فعلی آن انتقال داد، عمربن خطاب رضی الله عنه بود. مقام ابراهیم‌  علیه السلام    برای مردم معروف‌است و آنان مکلفند که در آن دو رکعت نماز طواف را ادا کنند.

علما در این باره که نخستین بانی خانه کعبه چه کسی بود، اختلاف‌نظر دارند. ابن‌کثیر پس ازآن که نظرهای مختلف در این رابطه را نقل می‌کند، می‌گوید:«غالب کسانی که به این روایات استناد می‌کنند، مرجع آنها منابع اهل کتاب‌است و اینها اخباری است که نه تصدیق می‌شود و نه تکذیب و نه بر آنها - صرفا - می‌شود اعتماد کرد، اما اگر حدیثی در این باره به صحت رسید، پس بر سر و چشم‌می‌پذیریم‌».

«و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه‌ام را پاکیزه گردانید» از بتها، حضورکفار، پلیدی‌ها، از طواف کردن شخص جنب و حایض و از هر پلیدی دیگری «برای طواف‌کنندگان و معتکفان‌» عاکف: کسی است که برای انجام دادن عبادت، مقیم و پایبند مسجد می‌شود. بعضی گفته‌اند: عاکف‌، مجاور مکه است، نه مقیم مکه و از اهالی آنجا. «و» خانه‌ام را پاکیزه گردانید برای «رکوع و سجده‌کنندگان‌» یعنی: برای نمازگزاران‌.

فقها در بیان احکام این آیه گفته‌اند:

1-  گزاردن دو رکعت نماز طواف واجب است‌.

2-  کسی که وارد حریم کعبه می‌شود از انتقام گرفتن ایمن است، اما حدود درسرزمین حرم اقامه می‌شود، نه در خود خانه کعبه‌.

3-  گماردن ظالم یا فاسق به رهبری سیاسی و قضائی جامعه اسلامی جایز نیست‌. لیکن باید گفت که حاکم با ارتکاب فسق، خود به خود عزل نمی‌شود تا اهل حل وعقد او را بر کنار نکنند.

4-  نماز گزاردن در مسجدالحرام بر طواف نفل فضیلت بیشتری دارد.

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُم بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ قَالَ وَمَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُۥ قَلِیلٗا ثُمَّ أَضۡطَرُّهُۥٓ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ١٢٦ [البقرة: 126].

«و چون ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را» یعنی: مکه را «شهری امن بگردان‌». در احادیث شریف آمده است که: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره مدینه - همانند دعای‌ابراهیم‌  علیه السلام    در مورد مکه - دعاهای بسیاری نمودند و مدینه منوره را حرم امنی قراردادند، از جمله آنها این حدیث شریف به روایت انس‌بن مالک رضی الله عنه است: «اللهم إنی أحرم ما بین جبلیها مثل ماحرم به إبراهیم مکة، اللهم بارک لـهـم فی مدهم وصاعـهـم‌». «بارخدایا! من میان هردو کوه مدینه را حرام قرار می‌دهم، چنان‌که ابراهیم مکه راحرام قرار داد. بار خدایا! به آنان (مردم مدینه) در مد و پیمانه آنها برکت بده‌». «و از اهلش‌» یعنی: از اهل مکه «هر کس از آنان را که به خدا و روز بازپسین ایمان‌دارد، از میوه‌ها روزی ده‌» نه کسی را که کفر ورزیده است‌. اما خداوند متعال به‌ابراهیم‌  علیه السلام    فرمود: «و هرکس که کفر ورزد، اندکی برخوردارش می‌کنم‌» از رزق وروزی این دنیا. یعنی: مطمئنا من مؤمنان از اهل این خانه را روزی می‌بخشم، ولی‌کافران را نیز روزی می‌رسانم زیرا رزق و روزیم همانند امامت و پیشوایی نیست‌که فقط به پارسایان و مؤمنان اختصاص داشته و به دیگری نرسد، بلکه روزی‌ام‌هم به مؤمنان می‌رسد و هم به کفار «سپس دچار عذاب دوزخش سازم‌» یعنی: کافررا در آخرت به‌گونه‌ای گرفتار عذاب آتش می‌گردانم که راه نجاتی از آن نداشته‌باشد «و چه بد سرانجامی است‌» آن سرانجام شومی که در انتظارشان است‌.

﴿وَإِذۡ یَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَیۡتِ وَإِسۡمَٰعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٢٧ [البقرة: 127].

«و چون ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه کعبه را بر افراشتند» بر زیربنا و اساس‌ثابت و استواری، گفتند: «پروردگارا! از ما بپذیر» این کار پاکیزه را «که درحقیقت‌تویی شنوای دانا» دعای ما را می‌شنوی و نیتمان را می‌دانی‌. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز درسی و پنج سالگی - آن‌گاه که قریش خانه کعبه را تجدید بنا می‌کردند - درساختن خانه کعبه سهم داشتند و همراه با قریشیان سنگ انتقال می‌دادند. چنان که اراده الهی بر آن بود که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم قرار دهنده «حجرالاسود» در محل آن‌باشند، که این داستان به تفصیل در کتابهای سیرت آمده است‌.

﴿رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَیۡنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٢٨ [البقرة: 128].

همچنان ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام دعا کردند: «پروردگارا! ما را تسلیم‌خود قرار ده‌» یعنی: مارا بر اسلام استوار و پایدار گردان، یا بر اسلام ما بیفزای‌. افزونی در اسلام، به افزودن ایمان و اعمال نیکوست «و از نسل ما امتی فرمان‌بردارخود بساز» که عبارت است از: امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم . بعضی گفته‌اند: مراد اعرابند زیرا همانها نسل و تبار ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام هستند «و مناسک ما را به مابنما» یعنی: ما را به مناسک حج و مواضع ذبح قربانی‌مان راهنمایی فرما «و از مادرگذر که تویی توبه‌پذیر مهربان‌». مجاهد می‌گوید: «ابراهیم‌  علیه السلام    دعا کرد:پروردگارا! مناسک ما را به ما بنما! پس جبرئیل‌  علیه السلام    نزد وی آمد و او را به محل‌کنونی خانه کعبه آورد و گفت: ستونهای آن را برافراز. ابراهیم‌  علیه السلام    ستونهای آن رابرافراشت و بنای آن را به انجام رساند. سپس جبرئیل‌  علیه السلام    دست وی را گرفته و او را به سوی منی برد و چون به موضع جمره عقبه رسیدند، ناگهان دیدند که ابلیس‌در پای درخت ایستاده است، جبرئیل‌  علیه السلام    به ابراهیم‌  علیه السلام    گفت: تکبیر بگو و او را باسنگریزه بزن‌. ابراهیم‌  علیه السلام    تکبیر گفت و او را به هفت سنگریزه زد. ابلیس عقب‌رفت تا به موضع جمره میانه رسید. ابراهیم‌  علیه السلام    بار دیگر او را به هفت سنگریزه زد و تکبیر گفت و در موضع جمره سوم نیز چنان کرد. سپس جبرئیل‌  علیه السلام    دستش راگرفت و او را به مشعرالحرام برد و گفت: این مشعرالحرام است‌. آن‌گاه به راه‌افتادند تا او را به عرفات برد و گفت: آیا آنچه را که به تو نمایاندم شناختی‌؟ وسه‌بار این جمله را تکرار کرد. ابراهیم‌  علیه السلام    گفت: «عرفت‌: آری‌! شناختم»‌، بدین‌جهت است که آن را «عرفات‌» نامیدند. آن‌گاه به ابراهیم‌  علیه السلام    گفت: پس برای حج ندا در ده‌. ابراهیم‌  علیه السلام    پرسید: چگونه ندا در دهم‌؟ جبرئیل‌  علیه السلام    گفت: بگو، هان‌! ای مردم‌! پروردگارتان را اجابت کنید. ابراهیم‌  علیه السلام    ندا در داد و بندگان خدا عزوجل چنین اجابت گفتند: «لبیک، اللهم لبیک‌». «به‌فرمان حاضریم پروردگارا! به فرمان‌حاضریم‌». پس هرکس در آن روز ابراهیم‌  علیه السلام    را اجابت گفته است، او حتما حج انجام می‌دهد.

﴿رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُزَکِّیهِمۡۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١٢٩ [البقرة: 129].

همچنین ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام دعا کردند: «پروردگارا! در میان آنان‌» یعنی: در میان اعرابی که از نسل ما دو تن هستند «رسولی از خودشان برانگیز» که‌خداوند عزوجل این دعای ایشان را پذیرفت و از نسل ایشان فرستاده‌ای برانگیخت که‌حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم اند. فرستاده‌ای: «که آیات تو را بر آنان بخواند» یعنی: دعای‌ابراهیم‌  علیه السلام    متضمن این خواسته نیز بود که خداوند متعال بر آن پیامبر، قرآنی نازل‌کند که خوانده شود «و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد» حکمت: شناخت دین‌، فهم احکام آن و فهم شریعت است «و پاکیزه‌شان کند» از شرک و سایرگناهان «که توخود عزیز» شکست‌ناپذیر و «حکیمی‌» در افعال و سخنان خویش، پس از روی‌حکمت و فرزانه‌گی، هر چیز را در جایگاه آن قرار می‌دهی‌. در حدیث شریف به‌روایت ابوامامه رضی الله عنه آمده است که فرمود؛ گفتم: یا رسول الله! سرآغاز کاررسالت شما چه بود؟ فرمودند: «سرآغاز آن دعای پدرم ابراهیم بود، عیسی نیز به بعثت من بشارت داد و مادرم (در خواب) دید که از وی نوری خارج شد که قصرهای شام از آن روشن گشت‌». مراد این است که اولین کسی که‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در میان مردم یاد کرد و مشهور ساخت، ابراهیم‌  علیه السلام    بود. ابن‌کثیرمی‌گوید: «مخصوص گرداندن سرزمین شام به ظهور نور رسالت در آن، به‌استقرار دین و نبوت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در سرزمین شام اشاره دارد، از این جهت، شام در آخرالزمان دار اسلام و اهل آن خواهد بود و در آن عیسی‌بن‌مریم علیهماالسلام فرود خواهد آمد».

﴿وَمَن یَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَیۡنَٰهُ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٣٠ [البقرة: 130].

آن‌گاه خداوند عزوجل در محکومیت عقیده شرک آلود کفار - اعم از مشرکان واهل کتاب - که مخالف با آیین ابراهیم‌  علیه السلام    است، می‌فرماید: «و چه کسی از آیین‌ابراهیم روی بر می‌تابد، مگر آن کسی‌که سبکسر باشد» یعنی: فقط کسی از آیین‌حنیف ابراهیم روی بر می‌تابد که نسبت به خویشتن خویش جاهل بوده و درمصلحت خویش نیندیشد و لذا خود را به نابودی بکشاند «و ما او را» یعنی: ابراهیم‌  علیه السلام    را «در دنیا برگزیدیم‌» هنگامی که او را به پذیرش و تبلیغ اسلام مأمورکردیم «و هم او، در آخرت از شایستگان است‌» و از نیکبختان‌؛ پس کسی‌که راه وروش او را فروگذاشته و گمراهی را انتخاب نماید، بسی نابخرد و نادان است‌.

در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: عبدالله بن سلام دوبرادرزاده‌اش به نام‌های سلمه و مهاجر را به سوی اسلام دعوت کرد، سلمه دعوت‌وی را پذیرفت و مسلمان شد، اما مهاجر سر باز زد؛ پس این آیه کریمه نازل‌گردید.

﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٣١ [البقرة: 131].

«هنگامی که پروردگارش به او» یعنی: به ابراهیم‌  علیه السلام    «فرمود: تسلیم شو» یعنی: به دین اسلام چنگ بزن و برای خداوند بزرگ، مخلص و منقاد باش‌«گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم‌» و فرمان پروردگارم را لبیک گفتم‌.

﴿وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ بَنِیهِ وَیَعۡقُوبُ یَٰبَنِیَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَکُمُ ٱلدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٣٢ [البقرة: 132].

«و» شما منحرفان اهل کتاب، به غلط مدعی آن هستید که ابراهیم‌  علیه السلام    وفرزندانش یهودی یا نصرانی بوده‌اند زیرا: «ابراهیم و یعقوب به همان سفارش‌کردند» یعنی: به سفارش خدا عزوجل در تمسک به آیین اسلام، یا به گفتن کلمه: ﴿أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ. سفارش کردند «فرزندان خود را» یعنی: یعقوب‌  علیه السلام    نیزفرزندان خود را همچون ابراهیم‌  علیه السلام    به این راه و روش سفارش نمود، درحالی‌که می‌گفت: «ای فرزندان من‌! خداوند این دین را برای شما برگزیده‌است‌» یعنی: دین‌اسلام را، همان آیینی را که محمد صلی الله علیه و آله و سلم از بارگاه خدا عزوجل آورده «پس البته نباید جز در حالت مسلمانی بمیرید» یعنی: به اسلام چنگ زنید و از آن جدا نشوید تا آن که‌چون مرگتان در رسد، درحالی بمیرید که بر دین اسلام پایدار هستید. لذا مرادیعقوب‌  علیه السلام    فقط این نبود که تنها در هنگام مرگ بر حالت اسلام بمیرند، بلکه مراد وی پایداری ایشان بر اسلام در همه حالات تا هنگام مرگ است زیرا انسان می‌داندکه خواهد مرد، اما نمی‌داند که چه وقت‌؟.

در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: یهودیان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتند؛ آیا تو نمی‌دانی که یعقوب در روز مرگش فرزندان خود را به یهودیت سفارش کرد؟ پس این آیه در رد این ادعای بی‌اساسشان نازل شد.

﴿أَمۡ کُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ یَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِیۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَکَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِکَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٣ [البقرة: 133].

آن‌گاه خداوند بزرگ در رد پندار یهود و نصاری که به ابراهیم‌  علیه السلام    و فرزندانش‌نسبت یهودیت یا نصرانیت می‌دهند و در رد عقیده مشرکان که از آیین توحیدی‌ابراهیم‌  علیه السلام    انحراف ورزیدند، می‌فرماید: «آیا وقتی که مرگ یعقوب فرا رسید، حاضربودید»؟ یا که بر او افترا می‌بندید؟ حضور مرگ: حضور نشانه‌ها و مقدمات آن‌است‌. آری‌! شما حاضر نبودید، ولی ما حاضر و ناظر بودیم «هنگامی که به پسران‌خود گفت: پس از مرگ من چه کسی را می‌پرستید»؟ فرزندان وی در پاسخش‌«گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که خدایی یگانه است، می‌پرستیم‌» هرچند اسماعیل‌  علیه السلام    عموی یعقوب‌  علیه السلام    بود، اما فرزندانش او را نیز پدر نامیدند زیرا اعراب عمو را نیز پدر می‌نامند «و ما در برابر او تسلیم هستیم‌» بدین‌گونه بود که یعقوب‌  علیه السلام    در هنگام مرگ از فرزندانش پیمان گرفت که خدای‌یگانه را بپرستند و با او چیزی را شریک نگیرند، و آنها بر این پیمان اقرار کردند، پس این اقرارشان خود گواه این حقیقت است که آنان موحد و مسلمان بوده‌اند و یعقوب‌  علیه السلام    نیز براساس این اعتراف به مسلمان بودنشان گواهی داد. ابن‌کثیر می‌گوید: «ظاهرا یعقوب فرزند اسحاق، در حیات ابراهیم‌  علیه السلام    و ساره به‌دنیا آمد».

﴿تِلۡکَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٣٤ [البقرة: 134].

«این امتی است که درگذشته است‌» تلک: به ابراهیم‌  علیه السلام    و فرزندانش و یعقوب‌  علیه السلام    و فرزندانش اشاره دارد. امت: یعنی: گروه و جماعت «دست‌آوردشان برای‌خودشان و دست‌آورد شما برای خودتان است و از آنچه آنان می‌کرده‌اند، شما بازخواست نمی‌شوید» این هشداری است به یهود زیرا آنان با تکیه بر این پندار که منسوب به پیشینیان صالحی هستند و با مغرورشدن به این تکیه‌گاه، از پیروی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سرباز زدند. آری‌! یهودیان باید بدانند که دست‌آورد هر گروهی به خودش‌مربوط بوده و کارنامه پدران، هیچ سودی به حال فرزندان‌شان ندارد و هرگز به‌دردشان نخواهد خورد. این آیه همچنین ردی است بر کسانی‌که به عمل‌گذشتگان خویش اتکا کرده و دل خود را با چنین آرزوهای باطلی خوش می‌کنند.چنان‌که در حدیث شریف نیز آمده‌است: «من ابطأ به عمله لم یسرع به نسبه‌»: هرکس عملش بر وی کند آید، نسبش به نفع وی شتاب نمی‌کند». مراد این است که شما از حسنات گذشتگان نسبی خود سودی نمی‌برید، به گناهانشان هم مؤاخذه نمی‌شوید و از اعمال‌شان مورد بازپرسی قرار نمی‌گیرید، چنان‌که آنان نیز از اعمال‌شما مورد بازپرسی قرار نمی‌گیرند.

﴿وَقَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ تَهۡتَدُواْۗ قُلۡ بَلۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ حَنِیفٗاۖ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٣٥ [البقرة: 135].

«و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا هدایت شوید» یعنی: یهودیان به مسلمانان‌گفتند: یهودی شوید و نصاری به مسلمانان گفتند: مسیحی شوید تا به حق راه‌یابید، چنان‌که در بیان سبب نزول نیز آمده است‌. «بگو: چنین نیست، بلکه‌» هدایت و رستگاری در پیروی از «آیین ابراهیم حنیف است‌» حنیف: یعنی: گرایش یافته ازتمام ادیان باطل به سوی دین حق‌. حنیفیت‌؛ کیش و آیین اسلام است «و او ازمشرکان نبود» این تعریض و کنایه‌گویی به یهود و نصاری است‌. یعنی: ابراهیم‌  علیه السلام    مانند شما به خدای  عزوجل  مشرک نبود، پس چگونه ادعا می‌کنید که او بر آیین‌یهودیت یا نصرانیت بوده است‌؟

﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَآ أُوتِیَ ٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٦ [البقرة: 136].

خداوند متعال در این آیه بندگان مؤمنش را به سوی ایمان تفصیلی به آنچه که به وسیله حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر ایشان نازل نموده و به ایمان اجمالی به آنچه که بر پیامبران پیشین نازل کرده، ارشاد می‌نماید و از برخی از پیامبران‌: به اسم نام برده و از بقیه آنها به اجمال یاد می‌کند: «بگویید» ای مسلمین‌! «ایمان آورده‌ایم به خداوند». از ابی‌هریره رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: اهل کتاب، تورات را به‌زبان عبرانی خوانده و آن را برای اهل اسلام به زبان عربی تفسیر می‌کردند، لذارسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث شریف فرمودند: «اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نه‌تکذیب، بلکه بگویید: به خداوند و به آنچه نازل کرده ایمان آورده‌ایم - تا به‌آخر آیه‌». «و» نیز ایمان آورده‌ایم «به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم واسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده‌» اسباط: فرزندان دوازده‌گانه یعقوب‌  علیه السلام    هستندکه هریک از آنها فرزندانی داشته اند. «سبط» در بنی‌اسرائیل به‌منزله «قبیله‌» درمیان اعراب است «و» ایمان آورده‌ایم «به آنچه به موسی و عیسی و آنچه به همه‌پیامبران از سوی پروردگارشان داده‌شده، میان هیچ‌یک از آنان فرق نمی‌گذاریم‌» که به‌برخی از آنها ایمان آورده و به برخی دیگر کافر گردیم، چنان‌که یهود و نصاری‌کردند، بلکه ما مسلمانان به تمام انبیا و پیامبرانی که خداوند عزوجل فرستاده و به همه کتابهایی که نازل نموده، ایمان داریم «و ما در برابر او تسلیم هستیم‌» و هیچ ستیز وکشمکشی را با او در ملکش نمی‌پسندیم‌. آری‌! بر مسلمانان است که این حقایق را اعلام نمایند و ایمان درست و راستین نیز چنین ایمانی است‌.

﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِی شِقَاقٖۖ فَسَیَکۡفِیکَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٣٧ [البقرة: 137].

«پس اگر آنان هم به آنچه شما بدان ایمان آورده‌اید، ایمان آوردند، قطعا هدایت شده‌اند» یعنی: اگر اهل کتاب و غیرآنان نیز همچون شما به تمام کتابهای‌خداوند عزوجل و به تمام پیامبرانش ایمان آورده و میان هیچ‌یک از آنان فرقی‌نگذاشتند، بی‌شک به راه حق هدایت شده‌اند «ولی اگر روی برتافتند، جز این نیست‌که در شقاق‌اند» شقاق: ستیزه و عناد است «و به‌زودی خداوند شر آنان را از تو کفایت خواهد کرد» این وعده‌ای از سوی حق تعالی به پیامبرش می‌باشد که یقینا کفایت شر معاندان ستیزنده و روبرتابنده از حق و حقیقت را خواهد کرد. بحمدالله که این‌وعده محقق شد زیرا مردان بنی‌قریظه به دست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنان به قتل رسیدند، بنی‌نضیر به شام تبعید شدند و بر نصارای نجران هم جزیه وضع شد. «که او شنواست‌» به آنچه که می‌گویند «داناست‌» به هر کاری و به آنچه که از کینه وحسد و بغض و نفرت علیه مسلمین پنهان می‌دارند.

﴿صِبۡغَةَ ٱللَّهِ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗۖ وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَ١٣٨ [البقرة: 138].

«این‌» ایمان ناب و تسلیم همه جانبه «رنگ الله است‌» لذا خود و خانواده‌هایتان را به آن رنگ زنید. آری‌! اسلام رنگ الهی است و همان‌گونه که‌رنگ کل یک شی‌ء رنگ آمیزی‌شده را دربر می‌گیرد، همچنین است اسلام که‌حال مسلمانان متعهد را کاملا دگرگون می‌کند. پس مراد از «رنگ خدا» در اینجا ایمان، یا دین خدای  عزوجل  است که او مردم را بر آن سرشته است‌.

گفتنی است که اصطلاح «رنگ خدا» اصلا در معارضه با این عمل نصاری به کار گرفته شد که فرزندان خود را بعد از تولد آنها در درون رنگی زرد غوطه داده و آن را غسل تعمید می‌نامیدند و سبب تطهیر نوزاد می‌شناختند و چون این‌کار را انجام می‌دادند، می‌گفتند: اکنون او نصرانی‌ای راستین گردید. پس خدای  عزوجل  با این آیه این عمل‌شان را رد کرد. «و کیست بهتر از خداوند به اعتبار رنگ‌«؟ یعنی: آیا در عرصه وجود، رنگی بهتر از رنگ خدای حکیم دانا هم‌هست‌؟ رنگ ایمان که خداوند متعال بندگانش را به آن مزین و آراسته ساخته و با آن از پلیدیهای شرک، پاک‌شان می‌گرداند؟ پس بدانید که ما مسلمانان از رنگ‌ها و انگ‌های قلابی بشری که دین یگانه خداوند متعال را آلوده و پارچه پارچه ساخته و امت واحده را به احزابی متعارض با هم تبدیل می‌کنند، پیروی نمی‌کنیم «و ما پرستندگان او هستیم‌» به اخلاص و انقیاد تمام، لذا راه کشی‌شان و راهبان راکه پیوسته در دین حق کم و افزون نموده حلال و حرام وضع می‌کنند و رنگ توحید را از نهاد و ضمیر بشریت پاک نموده رنگ پلید شرک را بر آن می‌آلایند، پیروی نمی‌کنیم و جز خداوند عزوجل ، پروردگاری دیگر را نمی‌پرستیم‌.

﴿قُلۡ أَتُحَآجُّونَنَا فِی ٱللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّکُمۡ وَلَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَکُمۡ أَعۡمَٰلُکُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُخۡلِصُونَ١٣٩ [البقرة: 139].

«بگو» ای پیامبر! به اهل کتاب «آیا درباره خدا با ما بحث و گفت‌وگو می‌کنید»؟ یعنی: آیا از روی عناد با ما درباره دین خدا عزوجل ستیزه و جدال نموده و ادعا می‌کنید که دین حق، همانا یهودیت و نصرانیت است و لاغیر؟ «حال آن که او پروردگار ما و پروردگار شماست‌» و ما و شما در پناه پروردگاری او و عبودیتمان‌برایش‌، در پیشگاهش باهم برابریم، پس چگونه ادعا می‌کنید که شما از ما به‌خداوند متعال ذی حق‌تر و سزاوارترید؟ و باز در این باره با ما بحث و مشاجره هم‌می‌کنید؟ «و ما را کردارهایمان و شمارا کردارهایتان است‌» و هیچ‌کس از عمل‌دیگری مورد پرسش قرار نمی‌گیرد. آری‌! این قاعده کلی همه ادیان برحق است‌که مسئولیت فردی است، لذا شما هرگز به خدای  عزوجل  از ما سزاوارتر نیستید «و ما به او اخلاص می‌ورزیم‌» آری‌! میان ما و شما این تفاوت فاحش وجود دارد که ما در عبادت پروردگارمان اهل اخلاصیم، اما شما چنین نیستید و ملاک برتری وخصلتی که صاحبش را به قرب و فضل خدای سبحان از دیگران سزاوارترمی‌سازد، نیز همین است، پس چگونه آنچه را که ما به آن نسبت به شما سزاوارترو ذی حق‌تر هستیم، برای خود ادعا می‌کنید؟ با آن که شما در شرک به خدای‌سبحان و ادعای الوهیت برای غیر وی مستغرق هستید و ما در اخلاص و عبادت بی‌شائبه در پیشگاه الوهیت وی؟

﴿أَمۡ تَقُولُونَ إِنَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطَ کَانُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٠ [البقرة: 140].

«یا می‌گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا نصرانی‌بوده‌اند» و بر دین شما قرارداشته اند؟ «بگو: شما داناترید یا خداوند»؟ یعنی: خداوند عزوجل به ما خبر داده‌است که این پیامبرانش یهودی و نصرانی نبوده‌اند، ولی‌شما ادعا می‌کنید که آنان یهودی و نصرانی بوده‌اند، پس آیا شما داناترید یاخدای سبحان؟ «و کیست ستمکارتر از آن کس که شهادتی را که از جانب خداوند بر اومقرر شده است، پنهان دارد»؟ قطعا کسی از چنین انسانی ستمکارتر نیست‌. هدف‌؛ نکوهش اهل کتاب بر این امر است که آنان به خوبی از این حقیقت که این جمع‌انبیا  علیهم السلام  یهودی و نصرانی نبوده بلکه بر آیین اسلام بوده‌اند، آگاهند، اما با پنهان‌ساختن این گواهی، بلکه حتی با ادعایی کاملا مخالف با آن، بر خود ستم‌نموده‌اند. قتاده می‌گوید: «این گروه ستمکار، اهل کتاب هستند که اسلام راکتمان کردند - درحالی‌که می‌دانند اسلام دین خدا عزوجل است - و به یهودیت ونصرانیت چنگ زده و رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را کتمان کردند، درحالی‌که می‌دانند اورسول برحق خداوند عزوجل است‌». «و خدا از آنچه می‌کنید، غافل نیست‌» و در برابراین ستم ننگین از عذابتان دست برنخواهد داشت‌. ابوحیان می‌گوید: «این جمله در قرآن کریم نمی‌آید، مگر به دنبال ارتکاب معصیتی، پس این جمله، دربرگیرنده وعید و تهدید آنهاست‌».

﴿تِلۡکَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٤١ [البقرة: 141].

«این امتی است که درگذشته است، برای آنان است آنچه به‌دست آورده‌اند و برای شماست آنچه به‌دست آورده‌اید و شما از آنچه آنان می‌کرده‌اند، بازخواست نمی‌شوید» و هیچ‌کس از عمل دیگری مورد بازپرسی قرار نگرفته بلکه فقط از عمل خودش مورد پرسش قرار می‌گیرد. چنان‌که گفتیم، اصل مسؤولیت شخصی یا فردی، قاعده کلی ادیان الهی است، به همین جهت است که حتی این گروه انبیا  علیهم السلام  نیز باوجود پیشوایی و فضل خویش، در برابر عمل و کارکردشان پاداش داده می‌شوند، پس مردم دیگر سزاوارتر به آن هستند که با آنان برابر اعمال‌شان رفتار شود.

﴿سَیَقُولُ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَ ٱلنَّاسِ مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِی کَانُواْ عَلَیۡهَاۚ قُل لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ١٤٢ [البقرة: 142].

بخاری در بیان سبب نزول این آیه کریمه از براء رضی الله عنه روایت کرده است که فرمود: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه هجرت کردند، به فرمان خداوند متعال شانزده یاهفده‌ماه به سوی بیت‌المقدس نماز می‌گزاردند، اما در عین حال مشتاق آن بودندکه به سوی کعبه نماز بگزارند، پس خداوند عزوجل نازل فرمود: ﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِکَ فِی ٱلسَّمَآءِ... [البقرة: 144]. «ما گردانیدن رویت به سوی آسمان را نیک می‌بینیم‌... »

به این ترتیب، خداوند متعال به تغییر قبله از بیت‌المقدس به سوی کعبه دستورداد، پس بی‌خردان، یعنی یهودیان گفتند: ﴿مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِی کَانُواْ عَلَیۡهَا «چه چیز آنان را از قبله خودشان برگردانید»؟، خداوند متعال در پاسخ‌آنان فرمود: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُ «بگو: مشرق و مغرب از آن خداست‌»...

پس این آیات پایه‌گذار قضیه تغییر قبله است‌.

«به‌زودی سفیهان خواهند گفت‌» این اخباری از سوی خدای سبحان به‌پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنان در باره این موضوع است که: در هنگام تغییر قبله ازبیت‌المقدس به‌سوی کعبه، مردم کم‌خرد و سبک‌مغز - از یهودیان و منافقان - این‌سخن را که می‌آید، به‌زودی خواهند گفت‌. سفهاء: کم‌خردان سبک عقل‌اند و سفاهت: اضطراب در رأی و اندیشه، یا اخلاق است‌. مراد از سفها در اینجا، منکران تغییر قبله، اعم از یهود، مشرکان و منافقانند. آری‌! بی‌خردان‌خواهند گفت: «چه چیز آنان را از قبله‌ای که بر آن بودند»؟ یعنی: از بیت‌المقدس «روی گردان کرد» به‌سوی کعبه‌؟ یعنی: مسلمانان را چه شده است که چندی به این‌طرف روی می‌آورند و باز به سویی دیگر؟ خدای سبحان در پاسخ آنها فرمود: «بگو: مشرق و مغرب از آن خداست‌» پس این در حوزه فرمانروایی اوست که به هرسمت و جهتی که بخواهد، فرمان روی‌آوردن بدهد «هرکه را بخواهد، به راه‌راست هدایت می‌کند» این تعبیر، اعلام کننده این حقیقت است که تغییر قبله‌به سوی کعبه، هدایت و رهنمونی‌ای از سوی خداوند عزوجل برای پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم و امت‌ایشان است‌. در حدیث شریف به روایت عایشه رضی الله عنها آمده است که‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره اهل کتاب فرمودند: «آنان با ما در هیچ چیز به اندازه حسدورزیدنشان (در سه چیز ذیل) با ما حسد نمی‌ورزند:

1-   حسد ورزیدنشان بر روز جمعه، روزی که خداوند متعال ما را به آن رهنمون‌شد ولی آنها از آن گمراه گشتند.

2-   بر قبله‌، که خداوند متعال ما را به آن رهنمون شد و آنان از آن گمراه شدند.

3-   بر آمین گفتن ما پشت سر امام‌». یعنی: این سه چیز حسد برانگیزترین امور علیه ما است‌.

﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَیَکُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَیۡکُمۡ شَهِیدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِی کُنتَ عَلَیۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن یَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِۚ وَإِن کَانَتۡ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَٰنَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ١٤٣ [البقرة: 143].

«و همچنین شما را امتی وسط گردانیدیم‌» وسط در لغت: میانه یا مرکز دایره یک‌چیز است، سپس برای صفات پسندیده عاریت گرفته شد زیرا هر صفت پسندیده‌ای در میانه افراط و تفریط قرار دارد. پس وسط یعنی برگزیده و بهتر، یا میانه رو. ابن‌کثیر در اینجا معنای «برگزیده و بهتر» را برای «وسط» یاد کرده و می‌گوید: «از آنجا که خداوند متعال این امت را، امت برگزیده گردانید، آن را به کامل‌ترین شریعتها و استوارترین برنامه‌ها و روشن‌ترین روش‌ها مخصوص ساخت‌؛ چنان‌که‌می‌فرماید: ﴿وَجَٰهِدُواْ فِی ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦۚ هُوَ ٱجۡتَبَىٰکُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖۚ مِّلَّةَ أَبِیکُمۡ إِبۡرَٰهِیمَ... [الحج: 78]. «او شما را برگزید و در دین هیچ دشواریی بر شما قرار نداد، این دین‌، آیین پدرتان ابراهیم است‌...». آری‌! شما در همه امور دین و دنیا، بهترین امت‌ها و میانه‌روترین آنها بوده و از هرگونه افراط و تفریط به دور هستید؛ نه مانند یهود ومشرکان مادی‌گرا هستید و نه مانند برخی از مسیحیان، روحانی محض، بلکه شماحق جسم و روح - هردو - را ادا کرده و با فطرت انسانی هم‌آوا می‌باشید «تا برمردم گواه باشید» یعنی: شما را امت وسط گردانیدیم تا در روز قیامت برای انبیای الهی علیه امتهایشان گواهی بدهید که: ایشان قطعا پیام خدا عزوجل را که مأمور تبلیغ آن برای امتهایشان بوده‌اند، به آنها رسانده‌اند «و پیامبر بر شما گواه باشد» یعنی: پیامبرخاتم صلی الله علیه و آله و سلم برای شما گواهی‌دهد که پیام الهی را به شما ابلاغ کرده‌است‌.

در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «نوح در روز قیامت فراخوانده می‌شود، پس به وی گفته می‌شود: آیا پیام الهی را ابلاغ کرده‌ای‌؟ می‌گوید: آری‌! آن‌گاه قومش فرا خوانده می‌شوند و به آنان گفته می‌شود: آیانوح پیام حق را به شما رساند؟ می‌گویند: نزد ما هیچ هشداردهنده‌ای نیامده است، نزد ما هیچ‌کسی نیامده است‌! آن‌گاه به نوح گفته می‌شود: چه‌کسی برای توگواهی می‌دهد؟ می‌گوید: محمد صلی الله علیه و آله و سلم و امتش‌». همچنین در حدیث شریف آمده‌است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «أنا وأمتی یوم القیامة على کوم مشرفین على الخلائق، ما من الناس أحد إلا ود أنه منا، وما من نبی کذبه قومه إلا ونحن نشهد أنه قد بلَّغ رسالة ربه عزوجل»‌. «من و امتم روز قیامت بر تپه‌ای بلند و مشرف بر خلایق‌قرار داریم، هیچ‌یک از مردم نیست مگر اینکه آرزو می‌کند که کاش او هم ازجمله ما بود، و هیچ پیامبری نیست که قومش او را تکذیب کرده‌باشند، مگراین که ما گواهی می‌دهیم که او پیام پروردگار خویش را به آنان رسانده است‌». «و قبله‌ای را که بر آن بودی‌» یعنی: بیت‌المقدس را «مقرر نکردیم، مگر برای آن که‌کسی را که از پیامبر پیروی می‌کند، از آن‌کس که از عقیده خود برمی‌گردد، معلوم بداریم‌» یعنی: بیت‌المقدس را قبله شما نگردانیدیم مگر برای اینکه شما را بیازماییم تا چون آن را به سوی کعبه برمی‌گردانیم، مؤمن پیرو را از مرتد کافر و منافق‌، درعینیت امر باز شناسیم‌. «هرچند این کار، جز بر کسانی که خدا هدایتشان کرده، سخت‌گران می‌آید» یعنی: قضیه تحویل قبله، موضوع دشواری است که ایمان به آن جز بر راهیافتگان به راه حق که سینه‌هایشان به تصدیق تو گشاده شده، سخت گران‌می‌آید «و خداوند هرگز ایمان شما را» یعنی: نماز شما را به سوی بیت‌المقدس «ضایع نمی‌گرداند».

در بیان سبب نزول آمده است: این آیه درباره مسلمانانی نازل شد که تا هنگام مرگشان بر قبله بیت‌المقدس نماز می‌خواندند، لذا حق تعالی به مسلمانان اطمینان می‌دهد که نمازهایشان پذیرفته است‌. به قولی: مراد از این جمله که: (ایمان شمارا ضایع نمی‌گرداند)، پایدارساختن مؤمنان بر ایمانشان در هنگام تغییر قبله و نیفگندنشان در شک و تردید در این باره است، که چون شکاکان و تردید مشربان‌دیگر، راه تردید و تحیر را دنبال نکنند «به‌راستی که خداوند نسبت به مردم رئوف ومهربان است‌» رئوف: کسی است که رأفتی بسیار دارد، رأفت: از بین‌بردن زیان وناخوشی است، اما رحمت عام‌تر است زیرا هم شامل دفع ضرر می‌شود و هم‌رساندن خیر و نیکی‌.

در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم زنی از اسیران را دیدند که میان او و کودکش جدایی افتاده بود، پس او در میان اسیران می‌گشت و هرگاه کودکی ازاسیران را می‌یافت او را به آغوش‌گرفته و به سینه‌اش می‌چسباند و بازمی‌گشت تاکودکش را بیابد و چون او را یافت، محکم به آغوشش گرفته پستان خود را به‌دهانش گذاشت‌. در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «آیا فکر می‌کنید که این‌زن فرزندش را در آتش خواهد افگند در حالی‌که قادر است تا او را نیفگند»؟ گفتند: خیر یا رسول الله! فرمودند: «به خدا سوگند که خداوند متعال به بندگان خود از این زن نسبت به فرزندش مهربانتر است‌».

﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِکَ فِی ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥۗ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ لَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا یَعۡمَلُونَ١٤٤ [البقرة: 144].

«ما گردانیدن رویت در» نگریستن به سوی «آسمان را نیک می‌بینیم‌» که به شوق و انتظار فرود آمدن فرمان تغییر قبله، گاه‌گاه به‌سوی آسمان می‌نگری‌. (تقلب‌وجهک): گاه‌گاه نگریستن تو را به سوی آسمان‌. «اینک روی تو را به سوی قبله‌ای می‌گردانیم که از آن خشنود هستی‌» یعنی: آن را دوست می‌داری و به سوی آن مشتاق هستی «پس به سوی مسجدالحرام روی آور» یعنی: در نمازت به سمت وسوی مسجدالحرام روی‌آور. کعبه، مسجدالحرام نامیده شد تا اشاره‌ای باشد به اینکه بر شخصی که دور از کعبه است، روآوردن به جهت و سمت کعبه واجب‌است، نه به سوی عین کعبه زیرا روی‌آوردن به عین کعبه برای شخصی که از آن‌دور است، متعذر و مشکل می‌باشد «و هرجا بودید» یعنی: در هرجایی از زمین که‌بودید «روی خود را به سوی آن‌» یعنی: به سوی مسجدالحرام «بگردانید و درحقیقت اهل کتاب نیک می‌دانند که این‌» تغییر قبله از بیت المقدس به سوی کعبه «حقی است‌از جانب پروردگارشان‌» و به فرمان خدا عزوجل انجام گرفته است «و خدا از آنچه می‌کنند» با برانگیختن شبهه‌ها و ترویج فتنه‌ها «غافل نیست‌» و به زودی آنان را در برابر آن مجازات خواهد کرد. آگاهی اهل کتاب از تغییر قبله مسلمانان‌؛ یا ازجهت ابلاغ انبیایشان به آنان بود، یا این موضوع را در کتب آسمانی خودیافته‌اند.

در بخاری و مسلم از براء رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درآغاز هجرت به مدینه، به فرمان الهی شانزده یا هفده ماه به سوی بیت‌المقدس نمازمی‌گزاردند، اما بسیار مشتاق آن بودند که کعبه قبله‌شان باشد و بدین سبب فرمان‌تغییر قبله نازل شد. یادآور می‌شویم‌؛ اولین نمازی که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به سوی‌کعبه خواندند، نماز عصر بود، و مردی از آنان که باپیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این نماز را درجماعت خوانده بود، از مسجد بیرون آمد و در یکی از مساجد دیگر بر نمازگزارانی گذشت که درحال رکوع بودند، پس گفت: شهادت می‌دهم به‌خدا عزوجل که با رسول وی صلی الله علیه و آله و سلم به سوی کعبه نماز گزارده‌ام‌. در این هنگام آنها همچنان‌که درحال نماز بودند، به سوی کعبه چرخیدند». ابن‌کثیر می‌گوید: «اینان‌نمازگزاران مسجد قبا بودند و آن نماز؛ نماز بامداد بود». هم‌او به نقل از مفسران می‌گوید: «حکم تغییر قبله در حالی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد که ایشان دو رکعت از نماز ظهر را خوانده بودند و ماجرای آمدن یکی از نمازگزاران و خبر دادن به‌دیگران، در مسجد بنی‌سلمه رخ داد، بدین جهت‌، این مسجد به‌نام مسجد قبلتین نامیده شد». در حدیث شریف به روایت ابن‌عباس رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «کعبه، قبله اهل مسجدالحرام است، مسجدالحرام قبله اهل حرم‌، و حرم‌قبله اهل زمین از امتم در مشرق‌ها و مغرب‌های آن‌». مفسران گفته اند: اشتیاق رسول‌اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  در روی آوردن به سوی کعبه سه دلیل داشت:

1-  کعبه، قبله پدرشان ابراهیم‌  علیه السلام    بود.

2-  اعراب به لحاظ تعلق روحی‌ای که به کعبه داشتند، با تحویل قبله به سوی آن، انگیزه بیشتری برای ایمان‌آوردن پیدا می‌کردند.

3-  یهودیان می‌گفتند: محمد با ما مخالفت می‌کند، اما از قبله ما پیروی‌می‌نماید، لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دوست داشتند که زمینه این طعنه یهود هم از میان برود.

علما دربیان احکام قبله گفته اند: فقها اتفاق نظر دارند بر اینکه روی‌آوردن به قبله، شرط صحت نماز است، مگر در حالت خوف یا اضطراب، یا در نماز نافله سوار بر مرکب (حیوان، کشتی یا هواپیما) زیرا قبله در حالت خوف، همان جهتی است که امنیت در آن وجود داشته باشد و قبله بربالای مرکب نیز همان جهتی است که مرکب به آن روی آورد. همچنین علما اتفاق نظر دارند بر این که: کعبه قبله همه افق‌هاست و نمازگزاری که در کعبه حضور دارد و آن را مشاهده می‌کند، روی‌آوردن به عین آن بر وی فرض است‌. همچنین ایشان اجماع دارند بر این که: نمازگزارانی که از کعبه دورند، باید به جهت و سمت آن روی آورند.

﴿وَلَئِنۡ أَتَیۡتَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ بِکُلِّ ءَایَةٖ مَّا تَبِعُواْ قِبۡلَتَکَۚ وَمَآ أَنتَ بِتَابِعٖ قِبۡلَتَهُمۡۚ وَمَا بَعۡضُهُم بِتَابِعٖ قِبۡلَةَ بَعۡضٖۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ إِنَّکَ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ١٤٥ [البقرة: 145].

«و اگر هرگونه آیه‌ای برای اهل کتاب بیاوری، از قبله تو پیروی نمی‌کنند» یعنی: هیچ‌برهان و حجت و معجزه‌ای در آنان تأثیر نمی‌گذارد و به حق بازنمی‌گردند، هرچند همه‌گونه برهان و حجت هم به آنان ارائه شود زیرا آنان پیروی از حق را به سبب‌آن ترک نکرده‌اند که دلیلی داشته‌اند یا شبهه‌ای بر آنان روی نموده است، بلکه‌ترک حق از سوی آنان، جز تمرد و عناد هیچ انگیزه دیگری نداشته و ندارد.آری‌! آنان نیک می‌دانند که برحق نیستند، پس هرکس در چنین وضع وحالی‌قرارداشته باشد، بی‌گمان از معجزه و برهان نفعی نمی‌برد «و تو» نیز «پیرو قبله آنان نیستی‌» تصریح بر این امر، به منظور دفع طمع اهل کتاب و قطع امیدشان ازبازگشت مجدد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به قبله سابق است «و خود آنان پیرو قبله یک‌دیگرنیستند» بدان جهت که یهود در نماز خود به سوی بیت‌المقدس روی می‌آورند و نصاری به سوی طلوعگاه خورشید «و اگر پس از علمی که بر تو آمده‌است، از هوس‌های آنان‌» یعنی: از قبله آنان «پیروی کنی‌» قبله آنان، هوی وهوسشان تلقی شد زیرا بعد از صدور امر روی‌آوردن به سوی کعبه، پیروی از این‌حکم بر آنان نیز لازم گردید، لذا باقی‌ماندنشان بر قبله دیگری غیر از کعبه، چیزدیگری جز پیروی از هوی و هوس نیست و اگر تو از هوی و هوس‌های آنان پیروی‌کنی «در آن صورت از ستمکاران خواهی بود». این خطاب هرچند متوجه‌رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، اما مراد از آن، برخی از امت ایشان می‌باشند زیرارسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از ستم و گناه معصومند. دلیل اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مورد این‌خطاب قرار گرفته‌اند، بزرگ‌ساختن شأن قبله و نیز وجود این حقیقت است که‌قرآن بر ایشان نازل می‌شود، پس طبیعی است که ایشان مخاطب آن باشند.

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَعۡرِفُونَهُۥ کَمَا یَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ وَإِنَّ فَرِیقٗا مِّنۡهُمۡ لَیَکۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ١٤٦ [البقرة: 146].

«کسانی که به آنان کتاب داده‌ایم، او را» یعنی: محمد صلی الله علیه و آله و سلم و نبوتش را «می‌شناسند، همان‌گونه که فرزندان‌شان را می‌شناسند» و بیشترین شناخت نسبت به انسان را پدر و مادر وی دارند زیرا فرزند از همان کوچکی تا بزرگسالی زیر نظر ورعایت آنان است «و مسلما گروهی از آنان، دیده و دانسته حق را پنهان می‌دارند» آنان دانشمندان گمراه اهل کتابند که به اوصاف پیامبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و سلم آشنایی‌دارند، نه آن گروهی که ایمان آورده‌اند؛ چون عبدالله بن سلام و یارانش‌.

﴿ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَ١٤٧ [البقرة: 147].

«حق از جانب پروردگار توست‌» یعنی: حق همان چیزی است که از سوی‌پروردگارت نازل شده‌است، نه آنچه که اهل کتاب به تو خبر داده‌اند «پس هرگزاز تردیدکنندگان نباش‌» لذا هنگامی که خدای سبحان پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم را از شک وتردید در امر قبله و غیرآن نهی می‌کند، دیگران به پرهیز از این شک و دودلی سزاوارترند. یا خطاب متوجه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است اما مراد از آن، امت ایشانند.

﴿وَلِکُلّٖ وِجۡهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَاۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ أَیۡنَ مَا تَکُونُواْ یَأۡتِ بِکُمُ ٱللَّهُ جَمِیعًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٤٨ [البقرة: 148].

«و برای هرکسی جهتی است که او روی خود را به سوی آن می‌گرداند» یعنی: برای‌اهل هر دینی - به حق یا به باطل - قبله‌ای است‌. یا مراد این است: ای امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! برای هریک از شما قبله‌ای است که بدان روی می‌آورید؛ از شرق یاغرب، یا جنوب یا شمال زیرا قبله نسبت به اماکن مختلف، اختلاف پیدا می‌کند «پس در کارهای نیک بر یک‌دیگر پیشی گیرید» یعنی: به سوی آنچه که خداوند عزوجل به شما امر نموده است بشتابید؛ از روآوردن به سوی مسجدالحرام و رو آوردن به‌سوی هرچیزی که می‌تواند از مصادیق خیر به‌شمار آید و به سوی ادای نماز در اول وقت آن بشتابید «هرجا که باشید، خداوند همگی شما را گرد می‌آورد» برای مکافات و مجازات روز قیامت، چنان‌که نماز شما در جهتهای مختلف را از چنان نظم و سیاقی برخوردار گردانید که گویا همه آنها به سوی جهت واحدی است «درحقیقت خدا بر همه چیز تواناست‌» از جمله‌، بر گردآوردنتان در روز قیامت.‌

﴿وَمِنۡ حَیۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٩ [البقرة: 149].

«و از هر جا بیرون آمدی، روی خود را به سوی مسجدالحرام بگردان‌» مسجدالحرام: مسجدی است که به کعبه احاطه دارد و مساحت آن در توسعه‌جدید از (27) هزار متر، به (180) هزار متر مربع گسترش یافته است‌. خاطرنشان‌می‌شود که نام «مسجدالحرام‌» در قرآن کریم پانزده‌بار آمده است «و البته این‌» فرمان «حق است و از جانب پروردگار توست و خداوند از آنچه می‌کنید، غافل نیست‌» پس شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد.

﴿وَمِنۡ حَیۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیۡکُمۡ حُجَّةٌ إِلَّا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِی وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِی عَلَیۡکُمۡ وَلَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٠ [البقرة: 150].

«و از هرجا بیرون آمدی‌» در سفرها، یعنی: هر جا که بودی‌؛ در خشکی یا دریا «روی خود را به سمت مسجدالحرام بگردان‌» تکرار امر، به منظور اهتمام و عنایت به شأن قبله است «و هرجا که بودید» ای جماعت‌های مسلمین‌! در سایر نقاط زمین‌، در مدینه منوره و در سایر مساجد بجز مسجدالحرام‌، «رویهای خود را به سوی آن‌» یعنی: به سمت کعبه «بگردانید» اگر رو آوردن به سوی عین کعبه مقدور نبود «تامردم را بر شما حجتی نباشد» یعنی: تا یهودیان علیه شما حجت و بهانه‌ای نداشته باشند زیرا یهودیان می‌گفتند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم در قبله ما با ما موافقت و همراهی می‌کند و نزدیک است که در دین ما نیز با ما موافقت و همراهی نماید. حجت: به معنای‌محاججه، یعنی مخاصمه و مجادله است‌. خداوند عزوجل آن را حجت نامید و سپس به‌فساد آن حکم کرد؛ چرا که از ظالمی سرزده بود، بدین جهت فرمود: «غیر ازستمگرانشان‌» و آنان مشرکان عربند که به زودی بر شما احتجاج خواهند ورزید وخواهند گفت: همانا محمد صلی الله علیه و آله و سلم در دین خود متحیر گشته‌، و به قبله ما روی بازنگردانید، مگر به این دلیل که ما از او راه یافته‌تریم و چنان که به قبله ما بر گشت، به‌زودی به دین ما نیز برخواهدگشت‌.

اما قتاده می‌گوید: «مراد از ستمگران‌، اهل کتابند که چون خداوند عزوجل پیامبرش را به سوی کعبه برگرداند، گفتند: این مرد به سوی خانه پدری و دین‌قومش مشتاق گشت‌. و غیر این از سخنانی که جز از بت‌پرست یا یهودی یامنافقی، شنیده نمی‌شود». «پس، از آنان نترسید» یعنی: از طعنه‌ها و ایرادهای‌آنان نترسید زیرا این طعنه‌ها و جدالها، ناروا و بی‌حاصل است و به شما زیانی‌نمی‌رساند «و از من بترسید» زیرا من سزاوار آن هستم که از من پروا داشته باشید «و تا نعمت خود را بر شما کامل گردانم‌» یعنی: قبله و جهت روی‌نمودن به سوی‌خویش را به این خاطر به شما شناساندم تا نعمت خود را بر شما تمام گردانم‌. آری‌! هدایت به سوی قبله، اتمام نعمت است زیرا موجب آن می‌شود تا شریعت شما مستقل و کامل گردد «و تا هدایت شوید» به سوی حقی که دیگران از آن به‌بیراهه رفته‌اند. به‌همین دلیل است که این امت، شریف‌ترین و برترین امتهاست‌.

﴿کَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِیکُمۡ رَسُولٗا مِّنکُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِنَا وَیُزَکِّیکُمۡ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ١٥١ [البقرة: 151].

آری‌! نعمت قبله را برشما ارزانی داشتیم‌؛ «همچنان‌که پیامبری از خودتان را به‌میان شما فرستادیم‌» یعنی: نعمت قبله، همانند نعمت رسالت است‌. بعضی‌گفته‌اند: معنای کلام بنا بر تقدیم و تأخیر می‌باشد، یعنی: پس مرا یاد کنید (آیه‌152)، چنان‌که پیامبری از خودتان را به‌میان شما فرستادم‌؛ «که آیات ما را بر شما می‌خواند و شما را پاک می‌گرداند» از اخلاق پست‌، اعمال جاهلیت و پلیدی نفسها، وشمارا از تاریکی‌ها به سوی نور می‌برد «و به شما کتاب و حکمت می‌آموزد» حکمت: سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است «و آنچه را نمی‌دانستید، به شما می‌آموزد» زیرا مسلمانان در عصر جاهلیت نادان و جاهل بودند، پس به برکت رسالت و به یمن پیامبری آن‌حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ، از آن حالت جهل و نادانی بیرون آمده و حال اولیا و اخلاق وسجایای علما را پیدا کردند و داناترین و پاکدل‌ترین مردم گشتند.

﴿فَٱذۡکُرُونِیٓ أَذۡکُرۡکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِی وَلَا تَکۡفُرُونِ١٥٢ [البقرة: 152].

«پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم‌» یعنی: یاد کنید مرا به طاعت تا یاد کنم شمارا به پاداش و مغفرت‌. بعضی از سلف در معنای آن گفته‌اند: «کسی که مرا درحالی یاد می‌کند که مطیع است، بر من سزاوار است که او را به مغفرت خود یادکنم‌». در حدیث شریف قدسی آمده است: «خدای  عزوجل  فرمود: ای فرزند آدم‌! هرکه مرا نزد خود یاد نماید، من نیز او را نزد خود یاد می‌کنم و هرکه مرا در محضرجماعتی یاد کند، او را در حضور جماعتی بهتر از آن یاد می‌کنم‌». «و مرا شکرگزارید» شکر: شناخت احسان منعم و سخن‌گفتن از آن است «و مرا کفران نکنید» کفر: در اینجا به معنای پوشیدن نعمت است‌. در حدیث شریف آمده است: «خداونددوست دارد که اثر نعمتش را بر کسی از خلقش که به او نعمتی می‌بخشد، ببیند».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ١٥٣ [البقرة: 153].

چون حق تعالی از بیان موضوع «شکر» فارغ شد، به بیان «صبر» می‌پردازد زیرا بنده از دو حال خالی نیست‌؛ یا در نعمتی است که باید بر آن شکرگزار باشد، یا در بلا و مصیبتی است که باید بر آن صبر کند.

«ای مؤمنان‌! از صبر و نماز یاری بجویید» بر انجام دادن اوامرم و دفع محنتها ودشواریهایی که برای شما پیش می‌آید. صبر بر سه نوع است:

1-  صبر بر ترک محرمات و گناهان‌.

2-  صبر بر انجام‌دادن طاعات و عبادات، که ثواب بیشتری از اولی دارد زیرا مقصود اصلی همان است‌.

3-  صبر بر مصایب و ناملایمات‌.

«زیرا خدا با صابران است‌» و آنان را به مطلوبشان می‌رساند.

 ﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَن یُقۡتَلُ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتُۢۚ بَلۡ أَحۡیَآءٞ وَلَٰکِن لَّا تَشۡعُرُونَ١٥٤ [البقرة: 154].

«و به آنان که در راه خدا کشته می‌شوند، نگویید که مرده‌اند» بلکه «زنده‌اند، ولی‌شما» در هنگام مشاهده اجساد شهدا بعد از قبض ارواحشان، از این حیات چیزی «نمی‌دانید» هم از این رو ظاهر حال را معتبر قرار داده و ایشان را مرده می‌پندارید، درحالی‌که ایشان در واقع امر مرده نیستند، بلکه حیات برزخی دارند.

در بیان سبب نزول آمده است که: آیه‌کریمه درباره شهدای غزوه بدر نازل شد.

﴿وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِینَ١٥٥ [البقرة: 155].

«و قطعا شما را به چیزی از ترس‌» چون آسیب دشمن یا غیرآن «و گرسنگی‌» وقحطی «و کاهش در اموال‌» به سبب بلایای طبیعی و غیر آن‌، و نیز به‌سبب آنچه که‌خداوند عزوجل بر اموالتان از زکات و مانند آن فرض گردانیده است «و کاهش درجانها» با مرگ و کشته‌شدن در جهاد «و کمبود محصولات‌» به‌سبب رسیدن آفات‌، یا به سبب مرگ فرزندان «می‌آزماییم‌» و امتحان می‌کنیم «و مژده بده صابران را» که در بلاها صبر و شکیبایی پیشه می‌کنند.

آن‌گاه خداوند بزرگ به معرفی این صابران پرداخته، می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦ [البقرة: 156].

«کسانی که چون مصیبتی به آنان رسد» مصیبت: نکبت و سختی‌ای است که انسان از آن آزرده و رنجور می‌شود، هرچند که آن پیش‌آمد کوچک باشد «می‌گویند: ما از آن خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم‌». این کلمات، ملجأ مصیبت‌رسیدگان و پناه امتحان‌شدگان است زیرا جامع معنای اقرار به عبودیت الهی واعتراف به رستاخیز و حشر و نشر می‌باشد. ام‌سلمه رضی الله عنها می‌گوید: «روزی‌ابوسلمه (شوهرم) از پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سخنی‌شنیدم که بدان شادمان شدم، ایشان در این حدیث شریف فرمودند: «هیچ بنده‌ای نیست که مصیبتی به او برسد، آن‌گاه بگوید: «﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ - «اللهم أجرنی فی مصیبتی وأخلف لی خیراً منها»: «بار خدایا! مرا در مصیبتم پاداش داده و برای‌من بهتر از آن را عوض بده، مگر اینکه خداوندأ به او پاداش داده و برایش بهتر از آن را جایگزین می‌کند». ام‌سلمه می‌گوید: پس این حدیث را از او به‌خاطر سپردم و چون او درگذشت، (انا لله وانا الیه راجعون) گفته و چنین دعا کردم: «اللهم أجرنی فی مصیبتی وأخلف لی خیراً منها» «بار خدایا! مرا در مصیبتم پاداش‌داده و برای من بهتر از آن را عوض بده‌»، سپس با خود گفتم: بهتر از ابوسلمه برای من از کجا پیدا خواهد شد؟! همان بود که چون عده‌ام گذشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از من - در حالی‌که مشغول پیرایش پوستی بودم - اجازه ورودخواستند، دست‌هایم را شستم و به ایشان اذن ورود دادم، آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نشستند ومرا برای خودشان خواستگاری نمودند، و چون از سخن خویش فارغ شدند، گفتم: یا رسول الله! من چه کاره‌ام که به شما رغبت نداشته باشم، لیکن من زنی‌هستم که غیرتی سخت دارم، لذا از آن بیم دارم که از من چیزی ببینید که‌خداوند عزوجل مرا به سبب آن عذاب کند، جزاین‌؛ من زنی هستم که سن و سالی ازمن گذشته است، دیگر اینکه عیالوار نیز هستم‌. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اما آنچه که از غیرت و رشک»چشم و همچشمی باهووها» نام بردی، پس به زودی‌خدای  عزوجل  آن را از تو دور خواهد ساخت‌. و اینکه گفتی، سنت بالاست، من هم در این امر مانند تو هستم‌. و اما آنچه از عیالواری خویش گفتی، بدان که‌عیال «افراد تحت تکفل‌« تو عیال من هستند». ام‌سلمه می‌گوید: سپس خواسته‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را پذیرفتم و ایشان با من ازدواج کردند و چنین بود که خدای  عزوجل  برایم جانشینی بهتر از ابوسلمه - یعنی رسول گرامی خویش صلی الله علیه و آله و سلم - راعنایت کرد».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧ [البقرة: 157].

«برآنان‌» یعنی: بر آن مصیبت‌رسیدگان صابر «صلواتی است از سوی‌پروردگارشان‌» صلوات: در اینجا به‌معنای آمرزش و ستایش نیکوست «و رحمتی‌» یعنی: بر ایشان به‌صورت پی‌درپی رأفتی است پس از رأفتی و رحمتی است پس ازرحمتی «و اینانند که راه یافته‌اند» به سوی حق و صواب و خشنودی خداوندمتعال‌.

﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَیۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ وَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ١٥٨ [البقرة: 158].

«درحقیقت صفا و مروه از شعایر الهی است‌» یعنی: از نشانه‌های مناسک‌خداوند عزوجل است‌. صفا و مروه نام دو کوه از کوههای معروف مکه‌اند که میان آنها(760) متر فاصله است و هم‌اکنون با سقفی زیبا پوشانده شده اند. مراد از شعایر: اماکن عبادتی است که خداوند عزوجل آنها را به‌عنوان نشانه‌هایی برای مردم قرارداده‌است، که این اماکن‌؛ شامل عرفات، منی، مشعرالحرام، مسعی (محل سعی‌بین صفا و مروه) و منحر (محل ذبح قربانی) می‌شود. «پس چون کسی حج خانه‌خدا را به‌جاآورد» یعنی: برای ادای فریضه قصد خانه کعبه کند «یا عمره بگزارد، بر او گناهی نیست که میان آن‌دو را طواف کند» طواف در صفا و مروه به معنای تکرار پیمودن آنها، یا حرکت شتابان میان آنها در حج و عمره است‌. عمره: در لغت به‌معنی زیارت است و در اصطلاح شرع‌؛ زیارت مخصوصی است از بیت‌الحرام برای انجام عباداتی که همچون عبادات حج اند، با این فرق که در آنها وقوفی درعرفه و مزدلفه و منی نیست‌، همچنین عمره‌، وقت معینی نداشته بلکه وقت آن تمام‌ایام سال می‌باشد. خاطرنشان می‌شود که سعی میان صفا و مروه به اجماع علماعبادتی از مناسک حج و عمره به‌شمار می‌رود. جمهور فقها (مالک، شافعی،احمد) در بیان حکم آن برآنند که: سعی میان صفا و مروه رکن است و هر کس‌موفق به انجام آن نشد، باید در سال آینده حج جدیدی انجام دهد. اما حنفی‌ها برآنند که سعی واجب است نه رکن، پس با ذبح گوسفندی جبران می‌شود.

از عایشه رضی الله عنها روایت شده است که عروه رضی الله عنه به وی گفت: از این آیه چنین استنباط می‌کنم که اگر کسی میان صفا و مروه سعی نکرد، بروی گناهی‌نیست‌! عایشه در پاسخش گفت: از آیه برداشت درستی نکرده‌ای ای خواهرزاده‌عزیزم‌! اگر آیه موافق این تأویل تو بود، باید عبارت آن چنین می‌بود: «فلا جناحعلیه أن (لا) یطوف بـهمـا» به صیغه نفی‌. یعنی: «بر آن کس که میان آن دو طواف‌نکند، گناهی نیست‌»، درحالی‌که عبارت به صیغه اثبات است، ثانیا سبب نزول آیه‌این است که انصار قبل از اسلام، برای بت منات که آن را می‌پرستیدند، احرام‌می‌بستند و هرکس برای آن احرام می‌بست، از طواف به صفا و مروه احساس‌حرج و گناه می‌کرد، بدین خاطر بود که خدای  عزوجل  این آیه را نازل کرد، سپس بعد از آن‌، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حکم سعی میان صفا و مروه را روشن ساخته ومشروعیت آن را اعلام کردند؛ لذا مجاز نیست که کسی طواف میان آنها را ترک‌کند. همانا خداوند عزوجل حج و عمره کسی را که میان صفا و مروه سعی نکند، کامل‌نمی‌گرداند زیرا آنها را از نشانه‌های عبادت خویش خوانده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را بر شما فرض گردانیده، پس سعی بجا آورید».

بخاری نیز در بیان سبب نزول آن روایت کرده است: انس‌بن مالک رضی الله عنه از صفا ومروه مورد سؤال قرار گرفت، فرمود: «ما بر این باور بودیم که سعی بین صفا ومروه از کارهای جاهلیت است لذا چون اسلام آمد، سعی در میان آن رافروگذاشتیم، سپس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود». «و هرکس افزون برفریضه، کار نیکی انجام دهد» یعنی: افزون بر هفت‌بار، سعی بجا آورد، یا اعمال‌خیری در سایر عبادات انجام دهد «خداوند قدردان و داناست‌» و پاداش آن عمل‌نیک را - هرچند اندک باشد - به بسیار می‌دهد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَیَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِی ٱلۡکِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِکَ یَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَیَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ١٥٩ [البقرة: 159].

«کسانی که آیات رون و رهنمودهایی را که نازل کرده‌ایم، کتمان می‌کنند» کتمان: آشکار نکردن چیزی در عین نیاز و انگیزه برای آشکار ساختن آن است‌. این‌کتمان کنندگان چنان‌که در بیان سبب نزول آمده است، احبار یهود و راهبان نصاری‌رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را پنهان می‌کردند و جز آنان هرکس دیگر هم که حق را پنهان کند، مشمول این خطاب می‌شود. آری‌! حق را کتمان می‌کنند؛ «بعد از آن که آن‌را برای مردم در کتاب روشن ساخته‌ایم‌» کتاب: اسم جنس است که شامل تمام‌کتابهای آسمانی می‌شود «خدا آنان را لعنت می‌کند» لعنت وی: دورساختن و طردکردن آنها از رحمت خویش است «و لعنت‌کنندگان‌» یعنی: فرشتگان ومؤمنان «لعنتشان می‌کنند» بعضی گفته‌اند: هرکس که می‌تواند لعنت بفرستد، آنان را نفرین می‌کند، که جنیان نیز در زمره آنان قرار می‌گیرند.

ابن‌کثیر از ابوالعالیه و قتاده نقل می‌کند: «کافر در روز قیامت برپاساخته‌می‌شود، آن‌گاه خداوند او را لعنت می‌کند، سپس فرشتگان‌... و سرانجام همه‌مردم او را لعنت می‌کنند». تهدید و هشدار این آیه، آن‌قدر سخت است که‌نمی‌توان برای آن اندازه‌ای تصور کرد. در حدیث شریف آمده است: «من سئل عن علم فکتمه ألجم یوم القیامة بلجام من نار». «هر کس از علمی مورد سؤال قرار گیرد وآن را کتمان کند، خداوند او را در روز قیامت با دهنه‌ای از آتش لگام می‌زند». علمای اسلام برآنند که: اگر عالم به قصد کتمان علم خویش احکام را نگوید، گنه‌کار می‌شود، اما اگر قصد وی این نباشد، بیان احکام بر وی لازم نیست، به‌شرط آن که مطمئن باشد دیگران از آن حکم آگاهی دارند، ولی اگر کسی ازمسئله‌ای مورد سؤال قرار گرفت‌؛ تبلیغ آن بر وی واجب است‌. بعضی از علما برآنند که آیه کریمه بر عدم جواز مزد گرفتن در برابر تعلیم به دیگران دلالت‌می‌کند، لیکن علمای متأخر بر جواز گرفتن مزد در برابر تعلیم علوم دینی فتوی داده‌اند.

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَیَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَتُوبُ عَلَیۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٦٠ [البقرة: 160].

آری‌! آنان شایسته لعنت هستند؛ «مگر کسانی که توبه کردند» از کتمان آیات‌الهی «و به صلاح بازآمدند» یعنی: آنان که اصلاح کردند آنچه را که فاسد ساخته بودند «و آشکار کردند» حقیقت را، لذا آنچه را که خداوند عزوجل در کتبش بیان نموده، به مردم گفتند «پس بر آنان خواهم بخشود» بنابراین، این گروه سزاوار لعنت نیستند «و من توبه‌پذیر مهربانم‌» بر آنان که به سویم به حالت زاری و فروتنی روی می‌آورند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمۡ کُفَّارٌ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ لَعۡنَةُ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَ١٦١ [البقرة: 161].

اما: «کسانی که کافر شدند و درحال کفر مردند، لعنت خدا و فرشتگان بر آنان باد» علما با استدلال به این آیه گفته اند: لعن گفتن بر کافر معینی جایز نیست زیرا حالش در هنگام درگذشتش معلوم نمی‌باشد که آیا قطعا بر کفر مرده است یاخیر. ولی در تجویز لعن کفار به طور عام و کلی بدون تعیین فردی معین، میان علما هیچ خلافی‌نیست‌. چنان‌که لعن گنهکاران به طور عام نیز اجماعا جایز است‌. اما لعن یک گنه‌کار معین‌، به‌اتفاق جایز نیست، به دلیل روایتی که می‌گوید: «شرابخواری را به‌جرم ارتکاب عمل می‌گساری چندبار مکرر نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آوردند، در این‌اثنا برخی از حاضران گفتند: خدا او را لعنت کند، چقدر زیاد شراب می‌نوشد! امارسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: علیه برادر مسلمانتان یاور شیطان نباشید». این‌حدیث شریف در بخاری و مسلم روایت شده‌است‌. باید دانست که لعن کفار، جزایی بر کفرشان‌، زجر و توبیخی برای‌شان به سبب آن کفر و آشکار ساختن قباحت وزشتی کفرشان است‌. البته از ادب اسلام به‌دور است که رودرروی کسی بر او لعنت گفته شود زیرا این فحاشی است‌.

«و لعنت تمام مردم‌» بر آنان باد. این لعنت در روز قیامت است‌. اما در دنیا؛ فرستادن لعنت بر آنان از همه مردم ساخته نیست - والله اعلم‌.

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَ١٦٢ [البقرة: 162].

آری‌! کافرانی که در حال کفر مردند؛ «در آن‌» یعنی: در دوزخ، یا در لعنت «جاودانه می‌مانند، نه عذابشان کاسته می‌شود و نه مهلت می‌یابند» پس در این لعنت فراگیر، جاودانه ماندگارند.

﴿وَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ١٦٣ [البقرة: 163].

«و خدای شما» که سزاوار عبادت از سوی شماست «خدایی یگانه است که‌» در ذات و صفات خویش نظیر و همتایی ندارد «خدایی جز او نیست و رحمان و رحیم است‌» این آیه به این حقیقت اشاره دارد که اولین چیزی که بیان آن واجب و کتمان آن حرام است‌؛ همانا موضوع توحید می‌باشد. در حدیث شریف به روایت مسلم آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «من کان آخر کلامه لا إله إلا الله، دخل الجنة». «هرکس که آخرین سخنش لااله الاالله باشد، وارد بهشت می‌شود».

﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡکِ ٱلَّتِی تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ بِمَا یَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِیفِ ٱلرِّیَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَیۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ١٦٤ [البقرة: 164].

عطاء در بیان سبب نزول این آیات می‌گوید؛ آیه‌: (و خدای شما خدایی یگانه‌است‌... ) [163] در مدینه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، پس کفار قریش در مکه‌گفتند: چگونه همه مردم را یک خدا بسنده است؟ همان بود که نازل شد: «هرآینه در آفرینش آسمان‌ها و زمین و درپی هم آمدن شب و روز» یعنی: به‌دنبال هم آمدن آنها، اختلاف آنها در روشنی افشاندن و تاریکی افگندن، گرما وسرما، کمی و فزونی و در اسباب و نتایج اینها که مشحون و آکنده از حکمتهای بالغه و رعایت مصلحت مخلوقات است «و» در «کشتی‌هایی که در دریا روانند باآنچه به مردم سود می‌رسانند» با فراهم‌کردن امکان سیر و سفر دریایی مردم و انتقال‌کالاهای تجارتی و بارهای سنگینشان در میان قاره‌های مختلف زمین «و» در «آبی که خداوند از آسمان فرو فرستاده و با آن زمین را پس از مردنش زنده گردانیده ودر آن هرگونه جنبنده‌ای را پراکنده کرده‌» از کلیه جنبنده‌ها و خزنده‌هایی که در زمین می‌خزند. کلمه «دابه‌» بر آن حیواناتی اطلاق شده که در سواری و باربری مورداستفاده قرار می‌گیرند. «همچنان در گردانیدن بادها» یعنی: فرستادن آنها به صورت بادهای عقیم و بارورکننده، بادهای بسیار سرد و هلاک‌کننده، باد گرم وتف آلود، باد خوشگوار و پیروزی‌آورنده، باد نرم و ملایم و باد توفانی ودرهم‌کوبنده‌. به قولی: گردانیدن باد؛ به معنای فرستادن آن به جهتهای جنوب وشمال و مشرق و مغرب است‌. بادی که به جهت مشرق می‌وزد، باد «صبا»، بادی‌که به جهت مغرب می‌وزد، باد «دبور» و باد کج که میان دو باد از بادهای چهارگانه می‌وزد، باد «نکباء» نامیده می‌شود «و در ابری که میان آسمان و زمین مسخر شده‌است‌» یعنی: به فرمان خداوند متعال رام شده است و هر جا که او بخواهد می‌رود. بعضی گفته‌اند: تسخیر آن، به معنای ثبوت و آرمیدن آن میان آسمان و زمین بدون ستون و تکیه‌گاه آشکاری است‌. آری‌! در این پدیده‌های‌شگفت‌آور و عظیم: «واقعا نشانه‌هایی وجود دارد» بر وجود و یگانگی خداوند عزوجل «برای قومی که می‌اندیشند» زیرا هر اندیشمند و عاقلی می‌داند که هیچ‌یک ازخدایان ادعایی کفار، قادر به آوردن چیزی از این پدیده‌ها نیستند، پس هرکس فقط به یکی از این پدیده‌ها به امعان‌نظر و به‌گونه عمیق و دقیق بیندیشد و ازابزارهای علم و تجربه برای شناخت ابعاد عظمت آنها کمک بگیرد، به‌طور حتم و قطع باور خواهد کرد که صانع و آفریننده آنها خدای سبحان است‌.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا یُحِبُّونَهُمۡ کَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ وَلَوۡ یَرَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ إِذۡ یَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعَذَابِ١٦٥ [البقرة: 165].

اما با وجود این دلایل روشن و مفید که نشانگر سلطه و چیرگی بی‌انتهای خداوند قدیر و حکیم است، باز هم: «برخی از مردم هستند که همتایانی برای خداوند قایل می‌شوند» یعنی: از بت‌ها و دیگر معبودان باطل برای خدای سبحان همانندهایی برگزیده و آنها را به پرستش می‌گیرند «و آنها را همچون خدا دوست‌می‌دارند» یعنی: همچنان‌که مؤمنان خداوند منان را دوست می‌دارند. یا چنان‌که‌مشرکان خداوند عزوجل را دوست دارند؛ معبودان باطل خویش را نیز دوست می‌دارند «ولی کسانی که ایمان آورده‌اند، خداوند را دوست‌تر می‌دارند» یعنی: بیشتر از انچه که‌کفار معبودان باطل خویش را دوست می‌دارند زیرا مؤمنان در هیچ حالی از خدای  عزوجل  روی بر نمی‌گردانند، در حالی‌که کفار فقط به هنگام سختی‌ها و انقطاع‌اسباب مادی، به خدای سبحان روی می‌آورند «کسانی که‌» با برگزیدن بت‌ها ودوست‌داشتن آنها همچون خدای سبحان، بر خود «ستم نموده‌اند، اگر می‌دانستند هنگامی که عذاب را مشاهده کنند، تمام نیرو از آن خداست و خداوند سخت‌کیفراست‌» آری‌! اگر نیروی لایزال الهی و گرفتن ناگهانی او در روز قیامت و عجز و درماندگی خدایانشان را از دفع‌نمودن عذاب از خود، می‌دیدند؛ هرگز این معبودان باطل را به دوستی برنمی‌گزیدند. یا معنی این است‌: ای محمد! اگر توستمگران را در عذاب ببینی‌، قطعا کار بزرگی را دیده‌ای‌. که در هردو صورت‌، جواب شرط مضمر است‌.

 ﴿إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِینَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ١٦٦ [البقرة: 166].

«آن‌گاه که پیشوایان از پیروان بیزاری جویند» یعنی: پیشوایان کفر و رؤسا وسردمداران باطل از پیروان خویش که آنان را در کفر پیروی نموده‌اند، در روزقیامت تبری و بیزاری می‌جویند «و عذاب را مشاهده کنند» یعنی: هم پیروان و هم‌پیشوایان، عذاب را مشاهده می‌کنند. بعضی گفته‌اند: این تبری جستن، به هنگام‌مشاهده عذاب دنیاست‌. به قولی دیگر: این تبری جستن، به هنگام دیدن عذاب ومحاسبه روز آخرت است «و میان‌شان پیوندها بریده گردد» یعنی: روابط و علایقی‌که در دنیا آنها را به یک‌دیگر پیوند می‌داد؛ چون رابطه خویشاوندی و...، از هم‌گسسته می‌شود.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُواْ لَوۡ أَنَّ لَنَا کَرَّةٗ فَنَتَبَرَّأَ مِنۡهُمۡ کَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّاۗ کَذَٰلِکَ یُرِیهِمُ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡ حَسَرَٰتٍ عَلَیۡهِمۡۖ وَمَا هُم بِخَٰرِجِینَ مِنَ ٱلنَّارِ١٦٧ [البقرة: 167].

«و پیروان می‌گویند: کاش برای ما بازگشتی بود» به سوی دنیا «تا همان‌گونه که‌آنان از ما بیزاری جستند، ما نیز از آنان تبری می‌جستیم‌» و عمل شایسته انجام‌می‌دادیم «این‌گونه، خداوند کارهایشان را - که بر آنان مایه حسرت‌هاست - به آنان می‌نمایاند» یعنی: خداوند بزرگ عمل‌های فاسدشان را به آنان نشان می‌دهد و این‌خود مایه حسرت‌شان می‌شود. همچنان اعمال نیک و شایسته‌ای را که مکلف به‌انجام آن بوده‌اند ولی آن را ترک کرده‌اند، به آنان می‌نمایاند و این نیز مایه حسرت و افسوسشان می‌شود. آری‌! خداوند عزوجل به آنان می‌نمایاند که اعمال‌شان بدترین اثر را بر زیان آنها داشته است زیرا این اعمال جز حسرت و بدبختی، چیز دیگری برای‌شان به ارمغان نیاورده است «و از آتش بیرون‌آمدنی نیستند» این تعبیر، گویای جاودانه ماندن کفار در دوزخ است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ کُلُواْ مِمَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ حَلَٰلٗا طَیِّبٗا وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٌ١٦٨ [البقرة: 168].

بعد از آن که خداوند بزرگ، حقیقت توحید خویش را بیان کرد؛ اکنون به بیان‌این حقیقت می‌پردازد که فقط او روزی‌دهنده تمام مخلوقاتش می‌باشد: «ای‌مردم‌! از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه را بخورید» یعنی: آنچه را که حلال وگواراست و خداوند عزوجل بر شما حرام نکرده است، بخورید. حلال: چیزی است که‌خداوند عزوجل آن را مباح کرده‌، حرام: چیزی است که خداوند عزوجل آن را ممنوع‌گردانیده و حلال طیب‌: آن است که در آن هیچ شبهه و گناهی نبوده و هیچ حقی ازدیگران به آن تعلق نداشته باشد. «و از گام‌های شیطان‌» در آنچه که شرع خدا عزوجل آن را تحریم نکرده و او بر شما حرام می‌گرداند و از سایر خواسته‌های وی «پیروی‌نکنید چرا که او دشمن آشکار شماست‌» ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «سوگند یا نذری که‌در حال خشم از انسان صادر شود؛ از خطوات شیطان است، پس باید آن را نقض‌کرد و کفاره آن، کفاره سوگند (یمین) است‌». همچنین روایت شده است که نزدعبدالله بن مسعود رضی الله عنه شیر و نمکی آوردند و او همراه با جمع، شروع به خوردن آن‌کرد، در این اثنا مردی از آن جمع کناره گرفت‌. ابن مسعود رضی الله عنه فرمود: به رفیقتان هم بدهید! اما آن مرد گفت: من نمی‌خواهم‌. ابن مسعود رضی الله عنه پرسید: آیاروزه‌داری‌؟ گفت: نه‌! پرسید: پس چرا نمی‌خوری‌؟ گفت: بر خود حرام ساخته‌ام‌که هرگز شیر نخورم‌. فرمود: این از خطوات شیطان است، بخور و برای سوگندت کفاره بده‌. در حدیث شریف به روایت ابن عباس رضی الله عنه آمده است: «این آیه نزدرسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تلاوت شد، دراین هنگام سعدبن‌ابی‌وقاص رضی الله عنه برخاست و گفت: یا رسول‌الله! از خدا بخواهید که مرا مستجاب‌الدعوه گرداند. آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ای سعد! خوراکت را پاک گردان، مستجاب‌الدعوه می‌شوی‌. سوگند به‌ذاتی که جان محمد در ید اوست، دعای انسان به سبب آن که لقمه حرامی را درشکمش می‌افگند، چهل روز پذیرفته نمی‌شود. و آن بنده‌ای که گوشت بدنش ازحرام و ربا رشد یافته باشد، آتش دوزخ به وی سزاوارتر است‌».

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه درباره قبایل «ثقیف‌»، «خزاعه‌» و «بنی‌مدلج‌» نازل شد که گوشت انواع خاصی از چهارپایان را بر خودحرام کرده بودند.

﴿إِنَّمَا یَأۡمُرُکُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ١٦٩ [البقرة: 169].

«او» یعنی: شیطان «شما را فقط به بدی و فحشاء فرمان می‌دهد» فحشاء: ازحد گذشتن در زشتی و قباحت است‌. بعضی گفته‌اند: فحشاء، زنا است «و» شیطان «شما را بر آن می‌دارد که آنچه نمی‌دانید به خداوند نسبت دهید» چون تحریم‌حیوانات «بحیره، سائبه و و صیله‌» که بیان آنها در آیه (103) سوره «مائده‌» می‌آید و نظایر اینها از اموری که اهل باطل آن را برای خود دین و شریعت قرارداده‌اند. پس همه چیزهایی - از اعیان و اموال موجود در روی زمین - که برتحریم آنها نصی شرعی نیامده است، اصل و اساس در آنها حلال بودن است تاآن‌گاه که دلیلی شرعی بر حرمت آنها اقامه شود.

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَیۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ کَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ شَیۡ‍ٔٗا وَلَایَهۡتَدُونَ١٧٠ [البقرة: 170].

«و چون به آنان‌» یعنی به کفار «گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده‌است‌» از فرمان‌دادن به یگانه‌پرستی و حلال ساختن پاکیزگی‌ها «پیروی کنید؛ می‌گویند: نه بلکه ازچیزی که پدران خود را بر آن یافته‌ایم، پیروی می‌کنیم‌. آیا هرچند نیاکانشان چیزی رادرک نمی‌کرده و به راه صواب نمی‌رفته‌اند» باز هم درخور پیروی هستند؟ آخر پدرانشان در گمراهی آشکاری بوده‌اند و یک نمونه آن، تحریم چیزهایی توسط آنهاست که خداوند عزوجل آن را حرام نکرده است، پس آیا اگر راه و رسم پدران ازعقلی صحیح و نقلی صریح، یعنی از سرچشمه خرد و هدایت آسمانی بی‌بهره‌باشد، باز هم باید کورکورانه از آنان پیروی کرد؟

بنابراین آیه و امثال آن از آیات، امت اسلام اجماع دارند بر اینکه تقلید درعقاید جایز نیست و بر هر مکلف (بالغ عاقل)، آموختن عقیده توحید و یقین به‌آن فرض است‌. تقلید: نزد علما عبارت است از: قبول سخنی بدون حجت‌. اما «اتباع‌»، پذیرفتن سخن دیگری بعد از شناخت دلیل آن است‌. اما در مورد تقلید در احکام باید گفت: بر هر شخص عامی‌ای که نمی‌تواند احکام را از اصول آنهااستنباط کند، فرض است که از اهل علم بپرسد و از فتوایشان پیروی کند.

﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ ٱلَّذِی یَنۡعِقُ بِمَا لَا یَسۡمَعُ إِلَّا دُعَآءٗ وَنِدَآءٗۚ صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ١٧١ [البقرة: 171].

«و مثل کافران‌» یعنی: صفت آنان «مثل کسی است که حیوانی را که جز صدا وندایی نمی‌شنود، بانگ می‌زند» در این آیه دعوتگر و اندرزدهنده کفار، یعنی‌حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، به چوپانی تشبیه شده‌اند که شتران یا گوسفندان خود را بانگ‌می‌زند، اما آن چهارپایان بی‌عقل و خرد، جز صدا و ندایی مبهم و غیرقابل‌فهم، چیز دیگری را نشنیده و ندای دعوتگر را درک نمی‌کنند. ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید:«داستان اینان، همانند داستان گاو و الاغ و گوسفند است، که اگر به آنها سخنی‌بگویی، سخنت را نمی‌فهمند، اما صدایت را می‌شنوند. کافر نیز چنین است، اگر او را به خیری امر یا از شری نهی کنی، یا به وی اندرزی بدهی، آنچه را که‌می‌گویی درک نمی‌کند، ولی صدایت را می‌شنود». «کر و گنگ و نابینا هستند» پس توانایی شنیدن و دیدن و سخن‌گفتن به حق را ندارند «و از این رونمی‌اندیشند» یعنی: نمی‌توانند در آنچه که به آنان گفته می‌شود، بیندیشند.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِلَّهِ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ١٧٢ [البقرة: 172].

بعد از آن که خداوند متعال تمام مردم را به بهره‌برداری از خیرات و برکات زمین ارشاد فرمود، اینک در اینجا مؤمنان را به خطاب زیر مخصوص می‌گرداندزیرا ایشان به فهم کلام الهی سزاوارترند: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از نعمتهای پاکیزه‌ای که روزی شما کرده‌ایم، بخورید» و آنچه را که ما حرام نکرده ایم‌، حرام نگردانید و از خوردن غذاهایی که اهل جاهلیت و غیر آنان از پیش خود حرام می‌گردانند، پرهیز نکنید «و خدا را شکر کنید اگر تنها او را می‌پرستید» یعنی: اگر تنها او را می‌پرستید، از پاکیزگی‌ها بخورید و از تحریمهای غیرخدایی پروا نکنید وشکرگزار این نعمت‌ها باشید زیرا خوردن پاکیزگی‌ها؛ غذای جسم شماست و شکرنعمت‌؛ غذای روح شما.

﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةَ وَٱلدَّمَ وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِیرِ وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَیۡرِ ٱللَّهِۖ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَیۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ١٧٣ [البقرة: 173].

چون خداوند متعال، بهره‌برداری از آنچه را که حلال و پاکیزه است، مباح‌گردانید و چیزهای حلال هم بسیار بود، اینک حرامها را برای آنها بیان می‌کند زیراحرامها نسبت به حلال‌ها اندک هستند، پس حرامها را بر چیزهایی منحصر می‌نمایدکه اینک بیان می‌شود: «خداوند تنها میته را بر شما حرام کرده است‌» میته: خودمرده (مردار)، حیوانی است که روح از بدن آن بدون ذبح شرعی جدا شده‌باشد. مراد از «میته‌» در اینجا، حیوان مردار خشکی است نه دریا زیراخوردن تمام حیوانات بحری (آبزیان) - اعم از زنده و مرده آنها - در نزدجمهور فقها جایز است‌. اما حنفی‌ها بجز ماهی، دیگر حیوانات آبزی را استثنا کرده و خوردن آنها را حرام می‌دانند[4]. «و» حرام کرده است بر شما «خون را» خون حرام: خون ریخته است، نه خون باقی‌مانده در عروق حیوان بعد از ذبح‌آن‌. روایت شده است که چون عایشه رضی الله عنها گوشت می‌پخت، زردی خون‌موجود در داخل عروق آن، به سطح دیگ یا قابلمه نمایان می‌شد، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را می‌خوردند و در خوردن آن هیچ تردیدی به خود راه‌نمی‌دادند. «و» حرام کرده است بر شما «گوشت خوک را» و تمام بدن خوک‌حرام است «و» حرام کرده است بر شما «آنچه را که نام غیر خدا بر آن برده شده‌» به هنگام ذبح آن، چون نام لات و عزی و غیر آنها. اهلال: بلندکردن صداست زیرا مشرکان چون برای بتان ذبح می‌کردند، صدای خویش را به ذکر نام آنها بلند می‌کردند، مثلا با صدای بلند می‌گفتند: به نام لات‌! به نام عزی‌! از این رو هر ذبح‌کننده‌ای را «مهل‌» نامیدند، هرچند صدای خویش را به بردن نامی بلند نکند «امااگر کسی‌» به خوردن چیزی از این محرمات به منظور حفظ جان خود «ناچارشود» به‌دلیل گرسنگی و فقدان خوراکی حلالی که بدان تغذیه نماید، یا به سبب اجبار و اکراه از سوی دیگران «در صورتی که باغی و عادی نباشد» یعنی: بیشتر ازحد نیاز نخورده و از خوردن آن گریز و چاره‌ای هم نداشته باشد «بر او گناهی‌نیست‌» زیرا خداوند عزوجل در حال اضطرار و ناچاری به او اجازه خوردن ازمحرمات را می‌دهد و او را بدان مؤاخذه نمی‌کند. مراد از «باغی‌» کسی است که بیشتر از مقدار نیاز از محرمات می‌خورد و مراد از «عادی‌» کسی است که این محرمات را در حالی می‌خورد که از آنها گریز و چاره‌ای دارد «در حقیقت خداآمرزنده‌» است گناه کسی را که درحال ناچاری از چیزهای حرام می‌خورد «ومهربان است‌» به او زیرا حرام را بر وی در هنگام ضرورت، حلال گردانیده است‌.

بنابراین آیه، محرمات حقیقی از خوردنی‌ها در شریعت اسلام عبارتند از:

1-  گوشت خود مرده (مردار)

2-  خون ریخته حیوانات‌.

3-  گوشت خوک‌.

4-  حیوان ذبح شده‌ای که به هنگام ذبح آن نام غیر خدای  عزوجل  بر آن برده‌شود.

البته حصر تحریم در انواع چهارگانه فوق‌؛ حرمت غیر آنها را که در شریعت بیان‌شده نفی نمی‌کند بنابراین، محرمات بیان شده در آیه (3) از سوره «مائده‌» ومحرمات دیگری که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حرمت آنها را بیان کرده‌اند - که بیان آنها نیزدر این تفسیر شریف خواهد آمد - به حرام‌های چهارگانه فوق اضافه می‌شوند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَیَشۡتَرُونَ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلًا أُوْلَٰٓئِکَ مَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ إِلَّا ٱلنَّارَ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ١٧٤ [البقرة: 174].

«کسانی که آنچه را خداوند از کتاب نازل کرده، پنهان می‌دارند و بدان بهای ناچیزی‌به‌دست می‌آورند» زیرا متاع و بهره فانی دنیا که دربرابر پنهان‌ساختن و تغییر دادن شرع خدا عزوجل گرفته می‌شود، هرچند بسیار پنداشته شود، بدون شک ناچیز و اندک است زیرا عوض حقیقی آن، سعادت دنیا و آخرت است که قربانی شده است «آنان جز آتش در درون خویش فرو نمی‌برند» یعنی: آن بهای ناچیزی که در قبال پنهان کردن آیات الهی دریافت می‌دارند، عذاب آخرت را بر آنان مسلم گردانیده و سبب ورودشان به دوزخ می‌شود «و خداوند روز قیامت با آنان سخن نمی‌گوید» به‌دلیل فرود آمدن خشم وی بر آنان و ناخشنودی از آنان‌. طبری می‌گوید: «خداوند متعال با آنان در آنچه که دوست دارند، سخن نمی‌گوید، هرچند درآنچه که دوست ندارند، با آنان سخن می‌گوید». «و پاکشان نمی‌دارد» یعنی: اعمال پلیدشان را اصلاح نمی‌کند که از گناه پاک شوند «و برای آنان عذابی است دردناک‌» که همانا آتش دوزخ است‌.

ابن‌عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: این آیه و آیه ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ...[آل عمران:77]. ، هردو درباره یهود نازل شد زیرا رؤسا وعلمای آنان از سفلگان خویش هدایایی گرفته و به آنها وعده می‌دادند که پیامبرآخرالزمان از میان‌شان بر انگیخته می‌شود. پس چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از غیر آنان برانگیخته شدند، آنها از زوال ریاست و أخاذی‌های خویش بیمناک شده و لذا صفات حقیقی پیامبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و سلم در تورات را کتمان کردند و اوصاف دیگری را برساخته و به عوام خویش گفتند: اینک اوصاف پیامبر آخرالزمان همین‌هاست‌، که با اوصاف محمد هیچ شباهتی ندارد! اما آیه کریمه هرکس دیگری را نیز دربرمی‌گیرد که شرع خدا عزوجل را پنهان ساخته و دربرابر آن رشوه بگیرد، همچنین هرکسی را که در ازای منفعت عاجل و یا مصلحت زایل و زودگذری‌، به تغییردادن چیزی از دین خدا عزوجل و کتمان حق راضی گردد.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡعَذَابَ بِٱلۡمَغۡفِرَةِۚ فَمَآ أَصۡبَرَهُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ١٧٥ [البقرة: 175].

«آنان همان کسانی هستند که گمراهی را به بهای هدایت و عذاب را به ازای آمرزش‌خریدند» تفسیر نظیر این جمله در آیه (16) گذشت «پس چه شکیبایند بر آتش دوزخ‌!» ما: مفید تعجب است و مراد از آن به شگفت انداختن بندگان مؤمن ازحال آنان است، چرا که آنا با کمال بی‌پروایی، اسباب و علل استحقاق عذاب‌آتش را به کار گرفتند، گویی با این کار خود بر مجازات آتش جهنم شکیبا گشتند.

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ نَزَّلَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّۗ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ ٱخۡتَلَفُواْ فِی ٱلۡکِتَٰبِ لَفِی شِقَاقِۢ بَعِیدٖ١٧٦ [البقرة: 176].

«این‌» چیزی که ذکر شد از مجازات آتش جهنم و پیامدهای دیگر برای آنان «از آن است‌» یعنی: به سبب آن است «که خداوند کتاب را به حق‌» یعنی: به صدق‌و راستی و برای برپا ساختن حق «نازل کرده است‌» پس بیان آن بر علما واجب وپرهیز از کتمان آن ضروری است، لذا هرگاه از آن مورد سؤال قرار می‌گیرند، یا نیازی به بیان آن پیش می‌آید، باید بی‌هیچ ملاحظه‌ای آن را اعلام کنند «و کسانی‌که در آن اختلاف ورزیده‌اند» با ایمان به برخی از آن و کتمان برخی دیگر آن – که یهودیانند - یا مراد مشرکانند که برخی از آنان گفتند؛ این کتاب سحر است وبرخی گفتند؛ افسانه‌های پیشینیان است، اینان همگی «در شقاق‌» یعنی: مخالفت و ستیزه و کشمکش «دور و درازی‌» از حق و حقیقت «قراردارند».

﴿لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلۡکِتَٰبِ وَٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِ وَٱلسَّآئِلِینَ وَفِی ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّکَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِینَ فِی ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِینَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ١٧٧ [البقرة: 177].

در بیان سبب نزول آمده است: آیه کریمه در رد بر یهود و نصاری نازل شد که‌درباره تغییر قبله سخن گفته و طعن و ایراد بسیاری را مطرح می‌کردند، پس خدای  عزوجل  روشن ساخت که: روی نمودن به سوی مشرق و مغرب ذاتا مقصود نیست و کار نیکی شمرده نمی‌شود. ابن‌کثیر می‌گوید: «این آیه کریمه، مشتمل برجملاتی بزرگ و دارای قواعدی ژرف و عمیق و عقیده‌ای خالص و استواراست‌».

«نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب (یعنی: جهات‌مختلف‌) بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به خدا ایمان بیاورد» یعنی: نیکی، نیکی کسی است که به خدا عزوجل ایمان بیاورد. بِرّ: کلمه‌ای است که جامع هر خیر؛ اعم از ایمان، اعمال شایسته و اخلاق نیک است و این آیه کریمه آن را به اصول ایمان و اصول اعمال صالح تفسیر کرده است‌.

«و» نیز نیکی آن است که ایمان بیاورد به «روز بازپسین و فرشتگان‌» فرشتگان: موجوداتی نورانی هستند که دارای مأموریتها و وظایف متعددی می‌باشند، سرشت آنان بر طاعت حق تعالی است، اورا عصیان نمی‌کنند و هر آنچه را که‌دستور یابند، انجام می‌دهند.

«و» همچنین نیکی آن است که ایمان بیاورد به «کتاب‌» مراد از کتاب: جنس‌کتاب، یعنی تمام کتابهای آسمانی است‌.

«و» همچنین نیکی آن است که ایمان بیاورد به «پیامبران و مال خود را با وجود دوست‌داشتن آن به ذوی‌القربی‌» یعنی نزدیکان و خویشاوندان خود «بدهد» دادن مال به نزدیکان و خویشاوندان - چنانچه فقیر باشند - هم صدقه است و هم صله‌رحم.

«و» همچنین نیکی آن است که مال خود را به «یتیمان‌» فقیر بدهد زیرا آنان از فقرای غیر یتیم به دادن صدقه سزاوارترند، چرا که توان کسب وکار را ندارند.

«و» همچنین مال خود را به «مساکین‌» بدهد که چیزی را برای تأمین معیشت خود نمی‌یابند، پس نشستهاند و به دستهای مردم می‌نگرند.

«و» همچنین مال خود را به «در راه ماندگان‌» یعنی: مسافران نیازمندی بدهد که از مال خویش جدا مانده و برای‌شان امکان حاضر کردن آن وجود ندارد.

«و» مال خود را به «سائلان‌» یعنی: به متکدیانی بدهد که ناچار به گدایی ودرخواست کردن می‌شوند. باید دانست که گدایی حرام است جز برای ضرورتی، لذا برای سائل لازم است تا از حد ضرورت تجاوز نکند و به ادب درخواست‌کردن ملتزم باشد و آن این است که بدون پافشاری و اصرار درخواست کمک کند. وچنان‌که در حدیث شریف آمده است، گرفتن صدقه برای شخصی که بی‌نیاز است و قادر به کسب و کار می‌باشد، حلال نیست چه مرد باشد و چه زن و چنین شخصی باید کاری شرافتمندانه برای خود جست‌وجو کند.

«و» همچنین نیکی آن است که مال خود را «در» راه آزادکردن «بردگان‌» بدهد. مراد خریدن بردگان و آزادکردن آنهاست‌. به قولی‌دیگر: مراد آزادکردن‌اسیران است‌. در حدیث شریف آمده است: «بهترین صدقه آن است که در حال سلامتی و حرص بر مال خویش که آرزوی توانگری را داری و از فقر می‌ترسی‌؛ صدقه بدهی‌».

«و» همچنین نیکی آن است که «نماز را برپا دارد» با رعایت تمام ارکان و شرایط آن‌.

«و» همچنین نیکی آن است که «زکات را بدهد». بیان جداگانه زکات، دلیل برآن است که مراد از انفاق یاد شده در بالا، صدقه نافله است نه زکات فرض‌. چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «إن فی الـمال حقاً سوى الزکاة». «قطعا در مال حقی است بجز زکات‌».

«و» همچنین نیکان «آنان‌»‌اند «که چون‌» با خدا عزوجل یا مردم «عهد بستند، به عهد خود وفادارند» به شرط اینکه عهدشان با مردم، خلاف اوامر دینی نباشد، پس چنانچه این عهد در معصیتی بود، وفا به آن واجب نیست‌. روشن است که‌خیانت و پیمان‌شکنی و خلف وعده از نشانه‌های نفاق است، چنان‌که درحدیث شریف آمده است: «نشانه منافق سه چیز است‌؛ چون سخن پردازد، دروغ‌گوید و چون وعده کند، خلاف نماید و چون امانت به وی سپرده شود، خیانت‌کند».

«و» همچنین نیکان «آنان‌»‌اند «که در سختی‌» یعنی: شدت فقر «و زیان‌» یعنی: در بیماری مزمن یا فقدان عزیزان «و به‌هنگام جنگ، صابرند» صبر: نصف‌ایمان است‌؛ زیرا صبر و شکیبایی، بر رضای انسان مؤمن به قضا و قدر الهی دلالت می‌کند. در حدیث شریف آمده است که فرار از میدان جنگ، یکی از هفت گناه‌کبیره می‌باشد.

«اینان کسانی‌اند که راست گفته‌اند» در ادعای ایمان خویش «و هم‌اینان متقیانند» تقوی: خود نگه‌داری از خشم خداوند عزوجل با پرهیز از گناهان است‌.

علما گفته‌اند: این آیه کریمه، آیه بزرگی از امهات احکام است زیرا در کل متضمن شانزده قاعده عقیدتی و اخلاقی می‌باشد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٧٨ [البقرة: 178].

در بیان سبب نزول این آیه کریمه، دو روایت آمده است: بنا به روایتی، این آیه در رد و محکومیت عملکرد مردم در دوران جاهلیت نازل شد که به شیوه ستمگری عمل کرده‌، از حد متجاوز و پیرو شیطان بودند؛ مثلا اگر برده‌ای از یک‌قوم قوی و قدرتمند، به وسیله برده‌ای منسوب به قومی فرودست کشته می‌شد، آن قبیله قدرتمند، مغرورانه می‌گفتند: ما باید آزادی را در برابر آن به قتل‌برسانیم‌! و اگر زنی از آنان کشته می‌شد، می‌گفتند: باید مردی را در برابر آن‌بکشیم‌! همین گونه آنان فرادست را در مقابل فرودست نمی‌کشتند، اما در برابرقتل یک فرد اشرافی، چند تن از فرودستان را می‌کشتند.

به روایتی دیگر: این آیه در باره دو طایفه از اعراب نازل شد که یکی از آنها مسلمان و دیگری با مسلمانان هم‌پیمان بود، آن دو طایفه‌، زنان و بردگان واشخاص آزادی را از یک‌دیگر به قتل رسانده بودند، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درمیانشان حکمی را صادر نمودند و آیه کریمه در تأیید حکم ایشان نازل شد.

«ای مؤمنان‌! بر شما در مورد کشتگان، قصاص مقرر شده است‌» یعنی: اگر کسی‌مسلمانی را به عمد و از روی تجاوز کشت، کشتن آن به طور همانند - در هنگام‌مطالبه صاحب حق - فرض است و صاحب حق، اولیای مقتول‌اند. قصاص: یعنی‌عملی همانند با عمل قاتل زیرا مسلمانان در میزان اسلام باهم برابرند، هرچندبعضی شریف باشند و بعضی وضیع، بعضی زیبا باشند و بعضی زشت، بعضی‌ثروتمند باشند و بعضی فقیر، بعضی مرد باشند و بعضی زن «آزاد دربرابر آزاد و برده‌دربرابر برده‌» یعنی: آزاد در برابر قتل شخص آزاد و برده در برابر قتل شخص برده‌قصاص می‌شود. از این قید چنین برمی‌آید که آزاد با قتل برده قصاص نمی‌شود -که جمهور فقها بر این نظرند - اما امام ابوحنیفه  رحمه الله  برآن است که آزاد دربرابر برده قصاص می‌شود، به دلیل عام‌بودن آیه (45) سوره «مائده‌» که تفسیر آن خواهدآمد. از حضرت علی رضی الله عنه و ابن‌مسعود رضی الله عنه نیز همین رأی نقل شده است‌. امام‌بخاری نیز می‌گوید: مولی با کشتن برده خویش کشته می‌شود، به دلیل این‌حدیث شریف: «هر کس برده‌اش را کشت، او را می‌کشیم و هرکس بینی‌اش را برید، بینی‌اش را می‌بریم و هرکس او را عقیم (جنسی) کرد، او را عقیم می‌کنیم‌».

جمهور فقها برآنند که مسلمان با کشتن کافر قصاص نمی‌شود. دلیل آنها این‌حدیث شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمودند: «مسلمانی دربرابر کافری کشته‌نمی‌شود». «و زن در برابر زن‌» قصاص می‌شود، اگر او را کشت‌. اگر زنی مردی‌را کشت‌، نیز به‌طریق اولی قصاص می‌شود و اگر مردی زنی را کشت، نیز قصاص‌می‌شود، به دلیل این حدیث شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمودند: «همانا مرد دربرابرزن کشته می‌شود». همچنین مذهب ائمه اربعه - جز در یک روایت از احمدبن‌حنبل - این است که یک گروه با کشتن یک تن قصاص می‌شوند. «پس کسی که‌گذشت شد به او چیزی از خون برادرش‌» یعنی: اگر قاتل‌، یا جانی از سوی مجنی‌علیه (کسی که جنایت بر وی انجام گرفته)، یا از سوی ولی مقتول، دربرابر قتل یا جرحی که کرده بود، از انجام قصاص مورد عفو قرار گرفت، به مجنی علیه (کسی‌که جنایت بر او انجام گرفته)، یا ولی وی، دیه قتل یا دیه جراحت (ارش) تعلق‌می‌گیرد. قید (اخیه‌: برادرش) عاطفه برانگیز است و این پیام را می‌رساند که: عمل قتل، اخوت ایمانی را نمی‌گسلاند. آری‌! اگر چنین عفو و گذشتی در کاربود «پس حکم آن پیروی کردن به نیکویی است‌» یعنی: مطالبه صاحب حق از قاتل یا جانی‌، باید با رفتاری پسندیده توأم باشد، به این نحو که اگر قاتل تنگدست بود، باید صاحب حق به او مهلت دهد «و» بر قاتل «رسانیدن خون‌بهاست به وی به خوش خویی‌» بدون تعلل و امروز و فرداکردن، یا انکار، یا به‌کاربردن سخنانی‌زشت «این حکم‌» حکم عفو و دیه «تخفیف و رحمتی از سوی پروردگار شماست‌» یعنی: خداوند عزوجل بر این امت، قصاص و عفو با عوض یا بدون عوض - هردو - را مشروع گردانید و چنان‌که بر یهود و نصاری تنگ گرفت، بر آنان تنگ نگرفت زیرا بر یهود، قصاص یا عفو بدون دیه‌، و بر نصاری‌، عفو بدون دیه را فرض‌گردانید «پس هرکس بعد از آن‌» یعنی: بعد از عفو «از اندازه درگذرد» به این‌صورت که بعد از گرفتن دیه‌، قاتل را بکشد، یا قاتل را عفو نموده و بعد از آن‌قصاصش نماید؛ «برای او عذابی دردناک است‌» در آخرت با آتش دوزخ، یا دردنیا با انجام قتل‌.

﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٧٩ [البقرة: 179].

«و ای خردمندان‌! برای شما در قصاص زندگانی‌ای است‌» به اعتبار اینکه قصاص به خودداری مردم از قتل یک‌دیگر می‌انجامد «باشد که به تقوا روی آورید» و از بیم قصاص، از خون‌ریزی بپرهیزید. آری‌! این است قانون «قصاص‌» در اسلام، قانونی که جامعه بشری در هیچ عصری از آن بی‌نیاز نیست و بجز آن، هیچ‌مجازات دیگری - از جمله زندان - نمی‌تواند بسیاری از افراد خونریز را از ارتکاب جنایت باز دارد، پس این قصاص است که حیاتی آرام و پایدار را برای‌جامعه فراهم کرده و از میزان جنایت قتل در جامعه بشری می‌کاهد زیرا هنگامی که قاتل به خوبی بداند که اگر بکشد، کشته می‌شود؛ یقینا از ارتکاب عمل قتل دست برمی‌دارد و در اینجاست که دو حیات محفوظ می‌ماند، یکی حیات مقتول ودیگری حیات خود قاتل‌[5].

﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَکَ خَیۡرًا ٱلۡوَصِیَّةُ لِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ١٨٠ [البقرة: 180].

«بر شما فرض شده‌است که چون مرگ یکی از شما فرا رسد» فرارسیدن مرگ‌؛ فرارسیدن اسباب و علائم آن است‌. آری‌! در این هنگام بر انسان فرض است‌؛ «این که اگر خیری برجای گذارد» یعنی: اگر مالی باقی می‌گذارد، باید «وصیت کند» چرا که دیگر مجالی برای زندگی وی باقی نمانده است‌. بعضی از مفسران‌، «خیر» را به مال بسیار تفسیر کرده‌اند، اما ظاهرا - چنان‌که ابن‌عباس رضی الله عنه و گروهی ازتابعین نیز گفته‌اند - مراد از «خیر»، مطلق مال است، چه کم باشد و چه بسیار زیرا اسم «خیر» بر مال اندک و بسیار هردو اطلاق می‌شود. آری‌! باید وصیت کند، امابرای چه‌کسی‌؟ «برای پدر و مادر و خویشاوندان خود» و بعد از اجرای وصیت وی، بقیه مالش برای فرزندانش باقی می‌ماند.

البته این حکم در اول اسلام مشروع شد و سپس وصیت برای نزدیکان با آیات میراث (در سوره نساء و غیرآن) منسوخ گردید. همچنین با این حدیث شریف: «لاوصیه لوارث‌: برای هیچ وارثی وصیتی نیست‌». نسخ وصیت برای وارث، رأی جمهور فقها و بیشتر مفسران بلکه به قول ابن‌کثیر، حکمی اجماعی است‌. اما حکم وصیت برای غیر وارث‌، به حال خود باقی است و بنابر ارشاد همین آیه و نیزاحادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، وصیت نمودن از ثلث مال برای غیر وارث، مستحب ونافذ می‌باشد، از جمله این حدیث شریف: «ماحق امریء مسلم له شیء یوصی فیه یبیت لیلتین إلا ووصیته مکتوبة عنده». «اگر شخص مسلمان دارای مالی است که می‌باید در آن وصیت کند، نشاید که دو شب را بگذراند، مگر اینکه بایستی وصیت وی نوشته شده در نزدش نهاده‌باشد». همچنان وصیت باید «به‌طور معروف‌» یعنی‌عادلانه و پسندیده و بدون هیچ افراط و تفریطی باشد بنابراین، وصیت کننده نباید توانگری را بر فقیری برتری دهد، یا به بیشتر از ثلث (یک سوم) مال وصیت کند. ولی حنفی‌ها وصیت به کل مال را نیز در صورتی که وصیت‌کننده میراث بری ازخود به‌جا نگذاشته باشد، جایز دانستهاند «این حقی است‌» واجب و لازم «برپرهیزگاران‌». البته باید دانست که قبل از نسخ حکم وصیت با آیات میراث، وصیت نمودن واجب بود، ولی بعد از نسخ - چنان‌که گفتیم - در حق غیر وارث مستحب و در مورد وارث حرام است‌.

﴿فَمَنۢ بَدَّلَهُۥ بَعۡدَ مَا سَمِعَهُۥ فَإِنَّمَآ إِثۡمُهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ١٨١ [البقرة: 181].

«پس هر کس‌» وصیت را «بعد از شنیدنش تغییر دهد» چه آن تغییردهنده خودوصی، یا گواه بر وصیت باشد «گناهش تنها بر گردن همان کسانی است که آن را تغییر می‌دهند» و بر وصیت‌کننده هیچ بازخواستی نیست زیرا او، با انجام وصیت به تکلیف خود عمل کرده است «و خداوند شنواست‌» سخن وصیت کننده را «داناست‌» به فعل وصی و دیگران، پس آنان را در برابر عملشان جزا می‌دهد.

﴿فَمَنۡ خَافَ مِن مُّوصٖ جَنَفًا أَوۡ إِثۡمٗا فَأَصۡلَحَ بَیۡنَهُمۡ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٨٢ [البقرة: 182].

«پس هرکس از اجحاف یا گناه وصیت‌کننده‌ای ترسید» جنف: گرایش از حق وعدل به سوی خطا و اشتباه و اثم: انحراف عمدی در وصیت از جاده عدل وانصاف است‌. مثال آن این است که وصیت‌کننده از ثلث مال‌، بیشتر وصیت کند، یا برای فرد توانگری وصیت نماید. در حدیث شریف آمده است: «اجحاف در وصیت‌، از گناهان کبیره است‌». آری‌! هرکس مشاهده کرد که وصیت کننده در وصیت خود ستم یاگناهی را مرتکب شده است‌؛ «پس میان‌شان اصلاح آورد» یعنی: آشفتگی و اختلافی را که میان ورثه به‌سبب آن وصیت ناروا واقع شده بود؛ به اصلاح آورد، بدین‌گونه که آن قسمت از متن وصیت را که به زیان برخی از ورثه و مخالف با شرع خداوند عزوجل بود، ابطال و آنچه را که حق بود - چون وصیت برای نزدیکان غیر ارث برنده - ابقا و اثبات نمود، در این صورت «بر او» یعنی: بر شخصی که با هدف خیر و اصلاح، در وصیت تغییر ایجاد می‌کند «گناهی نیست زیرا خدا آمرزنده مهربان است‌» بر کسی‌که با هدف خیر و اصلاح، دروصیت تغییر به وجود می‌آورد.[6]

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣ [البقرة: 183].

«ای مؤمنان‌! بر شما روزه فرض گردانیده شد» روزه: خودداری از خوردن‌، نوشیدن‌، مقاربت جنسی و دیگر شکننده‌ها از طلوع بامداد تا غروب آفتاب همراه با نیت است «همان‌گونه که بر آنان که پیش از شما بودند، فرض شده بود» یعنی: همان‌گونه که روزه، بر امتهای بشری - از زمان آدم‌  علیه السلام    تا هم‌اکنون که عهد پیامبرخاتم صلی الله علیه و آله و سلم است - فرض شده بود. آری‌! تاریخ، نشان دهنده این واقعیت‌است که روزه در میان تمام ملل مشروع بوده است، حتی در میان مصریان قدیم، رومی‌ها، یونانی‌ها و هندیان‌. در تورات کنونی نیز - باوجود تحریف آن - روزه و روزه‌داران مورد ستایش قرار گرفته‌اند. این نقل نیز صحیح است که موسی‌  علیه السلام    چهل روز، روزه گرفت، اما یهودیان عصر حاضر، یک هفته روزه می‌گیرند. همچنین، انجیل‌های کنونی‌، روزه را ستوده و آن را عبادت می‌شمارند و مشهورترین روزه نصاری، روزه بزرگ قبل از عید «فصح‌» است، سپس رؤسای کلیسا انواع دیگری از روزه را نیز بنیاد نهادند. به قولی: مراد از ﴿ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ (کسانی که پیش از شما بودند)، اهل کتابند. «باشد که به تقوی گرایید» با پایبندی به روزه زیرا روزه انگیزه‌های ارتکاب گناهان را در نهاد انسان تضعیف می‌کند و شهوت را که مبدأ معصیت است درهم شکسته لذتهای دنیا را بی‌ارزش می‌گرداند و این همه تقوی‌آفرین است‌. در حدیث شریف آمده است: «الصوم نصفالصبر: روزه نصف صبر است‌». همچنین روزه از ابعاد و جنبه‌های گوناگونی پدیدآورنده تقوی است، که مهم‌ترین این ابعاد عبارتند از:

1-  روزه، نفس انسان را در آشکار و نهان بر خشیت و بیم از خداوند متعال تربیت می‌کند زیرا جز پروردگار بزرگ، هیچ کس دیگری ناظر و مراقب شخص‌روزه‌دار نیست و این از بزرگ‌ترین فواید روحی روزه می‌باشد.

2-  روزه، از حدت و غلیان شهوت می‌کاهد، چنان‌که در حدیث شریف آمده‌است: «الصوم جنه‌» یعنی: روزه سپر نگه‌دارنده‌ای از آلودگی به شهوات وارتکاب گناهان است‌.

3-  روزه، احساس شفقت و رحمت به همنوع را در انسان بیدار می‌سازد.

4-  روزه، تحقق‌بخش معنای برابری میان توانگران و فقرا و اشراف و عوام است و این از فواید اجتماعی روزه می‌باشد.

5-  روزه، انسان را به نظم و برنامه‌ریزی و مهار نمودن اراده عادت می‌دهد.

6-  روزه، بنیه جسمی را تجدید نموده، سلامتی و نیروی حافظه را تقویت و بدن را از رسوبها و تخمیرات زیانبخش می‌رهاند، چنان‌که این معنی و بیش از آن نیز در این حدیث شریف آمده است: «صوموا تصحوا»: روزه بگیرید تا تندرست‌شوید».

﴿أَیَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۚ وَعَلَى ٱلَّذِینَ یُطِیقُونَهُۥ فِدۡیَةٞ طَعَامُ مِسۡکِینٖۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا فَهُوَ خَیۡرٞ لَّهُۥۚ وَأَن تَصُومُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٤ [البقرة: 184].

آری‌! برشما فرض شده است «روزه گرفتن روزهای چند شمرده شده‌» یعنی: روزهای معلوم و معین اندکی - برای آسان‌گیری بر شما. این ایام معین به قول جمهور مفسران، عبارت از ماه مبارک رمضان است‌. ابن‌کثیر نقل می‌کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از هجرت به مدینه، از هر ماه سه روز را روزه می‌گرفتند و روزعاشورا را نیز روزه می‌گرفتند تا آن که خداوند متعال روزه رمضان را فرض نمود. «پس هرکس از شما بیمار» بود و توان روزه‌گرفتن را نداشت، خوردن برای وی‌عزیمت است و اگر توان آن را داشت، ولی همراه با قبول ضرر و مشقت، پس‌خوردن روزه برای وی رخصت است «یا» هرکس از شما «در سفر باشد» سفری به‌اندازه مسافت کوتاه‌کردن نماز، یعنی (89) کیلومتر در نزد جمهور فقها و (96) کیلومتر در نزد حنفی‌ها «پس لازم است‌» بر وی روزه گرفتن «شمار آن از روزهای دیگر» که باید آنها را در عوض روزهایی که خورده است‌، روزه‌گرفته و روزه‌های فوت شده را قضا کند «و بر کسانی که روزه طاقت‌فرساست» یعنی: بر کسانی‌که روزه را به دشواری تحمل می‌کنند و تاب و تحمل آن راندارند، چون پیرمردان کهن‌سال‌، زنان باردار و بیماران مزمن، پس بر اینان «فدیه‌ای است که عبارت از خوراک‌دادن به یک بینواست‌» به جای خوردن هر روز از ایام روزه، و این خوراک باید از میانه آن چیزی باشد که شخص‌، خانواده خویش‌را با آن اطعام می‌کند. مقدار آن در نزد حنفی‌ها، نصف صاع (دومد) از گندم، یاصاعی از غیر آن - چون خرما یا جو - برای هر روزی است که می‌خورد و یاغذایی آماده است که کفایت یک‌روزه مسکین را بنماید. و مقدار آن در نزدجمهور، یک مد از خوراک غالب مورداستفاده آن منطقه است‌[7]. «و هرکس به‌دلخواه خود خیری‌» بیشتر «انجام دهد» یعنی: بر اندازه خوراک مقرر در فدیه بیفزاید، یا به علاوه یک مسکین، مسکین دیگری را نیز غذا بدهد «پس آن برای او بهتر است و اگر بدانید روزه گرفتن برای شما بهتر است‌» یعنی: برای این گروه‌معذور، روزه‌گرفتن بهتر از روزه‌خوردن همراه با پرداخت کفاره است‌.

بیشتر ائمه (مالک، ابوحنیفه و شافعی) بر آنند که روزه‌گرفتن مسافر چنانچه بر او دشوار نبود - برایش بهتر از روزه‌خوردن است، ولی امام احمد بر آن است‌که برای مسافر خوردن روزه بهتر از روزه‌گرفتن می‌باشد. و در نزد جمهور، پی‌درپی گرفتن روزه قضایی مستحب است نه واجب‌. و اگر چنان شد که ادای روزه از شخصی فوت شد و رمضان دیگری آمد و او آن را قضا نکرده بود، درنزد جمهور بر وی کفاره لازم است و کفاره او این است که برای هر روز، یک نفرمسکین را خوراک دهد. اما امام ابوحنیفه بر آن است که کفاره‌ای بر وی نیست‌.

در بیان سبب نزول آیه کریمه از مجاهد روایت شده است که گفت: این بخش ازآیه‌: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِینَ یُطِیقُونَهُ درباره مولایم قیس‌بن سایب نازل شد که توان روزه گرفتن را نداشت و با نزول آن او روزه را خورد و برای هر روز، یک نفر مسکین را اطعام می‌کرد.

﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡیَصُمۡهُۖ وَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۗ یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُکۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰکُمۡ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ١٨٥ [البقرة: 185].

«ماه رمضان‌» همان ماهی است «که در آن قرآن‌» در شب قدر به تمامی و یکباره از لوح محفوظ به بیت‌المعمور در آسمان دنیا «فرو فرستاده شده‌است‌» وسپس جبرئیل‌  علیه السلام    آن را سوره‌به‌سوره و آیه به‌آیه در مدت بیست و سه سال بر قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد. یا: اولین آیات آن در ماه رمضان نازل شد و نزول این‌آیات در شب قدر بود «کتابی که مردم را راهبر و» متضمن «دلایل آشکار هدایت است‌» که این دلایل آشکار، مخصوص به آیات محکم آن می‌باشد «و» کتابی‌که «جداکننده حق از باطل است‌» یعنی: قرآن، میزان و معیار جداکننده حق از باطل‌است «پس هرکس از شما این ماه را دریابد» یعنی: در آن مقیم باشد، نه مسافر «باید آن را روزه بدارد و کسی‌که بیمار یا در سفر است‌» باید به شماره آن، «تعدادی از روزهای دیگر» را روزه بگیرد و اگر در بخشی از ماه، مقیم و در بخشی دیگرمسافر بود، روزه‌گرفتن در ایام اقامت وی برایش حتمی است، اما در سفر، رخصت خوردن دارد «خدا برای شما آسانی می‌خواهد و برای شما دشواری‌نمی‌خواهد» به همین جهت است که برای مریض و مسافر، رخصت خوردن‌داده‌است‌.

باید دانست که یسر؛ یعنی آسان‌گیری و عدم سخت‌گیری، از مقاصد پروردگارسبحان در تمام امور دین است و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای تحقق بخشیدن به این‌مقصد، همیشه به آسان‌گیری ارشاد و از سخت‌گیری نهی می‌کردند، چنان‌که دراین حدیث شریف فرمودند: «یسروا ولا تعسروا، وبشروا و لاتنفروا: آسان بگیرید و سخت نگیرید و بشارت دهید و متنفر و پراکنده نگردانید».

«و می‌خواهد که شماره مقرر را تکمیل کنید». لام در (لتکملوا العده) برای تعلیل‌است، لذا معنی چنین می‌شود: به این علت در حالت‌های بیماری و سفر رخصت‌روزه خوردن را به شما دادیم که به شما آسانی را می‌خواهیم و می‌خواهیم که شماره ایام مقرر را تکمیل کنید، پس هرکس به سبب عذر بیماری، یا سفر، نتوانست آن را با ادا تکمیل کند، باید بعدا با قضا آن را تکمیل نماید، ازاین رو، قضا نمودن روزه برای مریض و مسافر، به منظور کامل ساختن شماره ایام ماه وتکمیل اجر و پاداش آنان است «و تا خدا را به بزرگی بستایید» با روزه گرفتن و ذکر وی در هنگام کامل ساختن شمار ایام روزه‌داری «به سپاس آن که رهنمونی‌تان‌کرده است‌» به سوی احکام سراسر منفعت بار، لذا عظمت وی و حکمت بالغه‌اش در اصلاح نمودن بندگانش را به یاد آورید و بدانید که او با مشروع‌ساختن احکام مورد نظر خویش، بندگانش را تربیت می‌کند و می‌سازد پس احکام وی همه‌؛ ازنظر معنوی و حسی برای ساختن و تربیت شخصیت آنهاست «و باشد که شکرگزاری کنید» برای خداوند عزوجل در برابر همه این نعمت‌ها و در برابر اینکه او به هریک از دو حالت عزیمت و رخصت، حق آن را در جایگاه مقررش داده است‌.

جمهور علمای اهل تأویل بر آنند که این آیه، دلیل بر مشروعیت تکبیر گفتن درعیدفطر است‌. روایت شده است که برخی از سلف، در شب عید فطر - ازهنگامی که هلال شوال را می‌دیدند تا هنگام بیرون‌رفتن امام برای نماز عید - تکبیر می‌گفتند. لفظ تکبیر در نزد امام مالک و گروه دیگری از علما این است که‌سه بار «الله اکبر» بگوید. ولی از علما الفاظ دیگری چون: تکبیر و تهلیل وتسبیح، هرسه نقل شده است‌. اما درباره وقت و مدت تکبیر، از ابوحنیفه و مالک‌نقل شده است که گفته‌اند: در عیدفطر از وقت بیرون آمدن شخص از خانه‌اش تارسیدن وی به مصلی تکبیرگفتن مستحب است و چون نماز به پایان رسید، عید هم‌به پایان می‌رسد. ولی شافعی واحمدبن حنبل می‌گویند: تکبیر گفتن، از وقت غروب خورشید شب عید تا وقت ادای نماز عید به دنبال نمازها و در هر وقت‌دیگری مستحب است‌[8].

﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ١٨٦ [البقرة: 186].

در بیان سبب نزول آمده است: مرد اعرابی‌ای نزد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: یارسول‌الله! آیا پروردگار ما نزدیک است‌؛ که در این صورت با وی مناجات‌کنیم؟ یا که دور است تا او را بانگ زنیم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سکوت کردند، همان بود که این آیه نازل شد: «و هرگاه بندگانم درباره من از تو بپرسند» به ایشان بگو: «من نزدیکم‌» به آنان با علم خویش و به آنچه که مقتضای اجابت دعاء است‌. پس مراد قرب مکانی نیست «و دعای دعاکننده را - به هنگامی که مرا بخواند – اجابت می‌کنم‌». در حدیث شریف آمده است: «إن الله تعالى لیستحیی أن یبسط العبد إلیه یدیه یسأله فیهـمـا خیراً فیردهــمـا خائبتین»‌. «همانا خداوند متعال حیا می‌کند از اینکه بنده دستانش را به سوی او به دعا بردارد - در حالی‌که از او در آنها خیری‌می‌خواهد - و او آنها را خالی برگرداند». همچنین در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ما من مسلم یدعو الله  عزوجل  بدعوة لیس فیها اثم ولا قطیعة رحم إلا أعطاه الله بها إحدى ثلاث خصال: إما أن یعجل له دعوته، وإما أن یدخره له فی الأخرى، وإما أن یصرف عنه من السوء مثلها». «هیچ مسلمانی نیست که در بارگاه‌خداوند عزوجل دعایی بکند که در آن دعا گناه و قطع رحمی نیست، مگر این که‌خداوند عزوجل به وسیله آن دعا، به وی یکی از سه خصلت زیر را می‌دهد: یا این که‌دعایش را به طور عاجل برایش مستجاب می‌گرداند. یا اجر آن را برایش درآخرت ذخیره می‌کند و یا اینکه بدیی را برابر آن دعا از وی باز می‌دارد». جمهور علما بر آنند که دعا از مهمترین مقام‌های عبودیت است زیرا خداوند بزرگ خودش از ما خواسته است که او را به دعا بخوانیم، که این خود بر فضل واهمیت دعا دلالت می‌کند. چنان‌که در حدیث شریف نیز آمده است که‌رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «الدعاء مخ العبادة». «دعا مغز عبادت است‌».

از شرایط دعاکننده این است که:

1-  به قدرت مطلقه الهی دانا بوده و یقین داشته باشد که همه اسباب و وسایط درقبضه تسخیر وی می‌باشد.

2-  با حضور قلب و نیت راستین دعا کند زیرا خداوند عزوجل دعا را از قلبی که غافل باشد نمی‌پذیرد.

3-  از خوردن حرام بپرهیزد.

4-  از دعاکردن ملول و دلتنگ نشود.

و از شرایط خود دعا این است که:

1-  دعا باید از امور جایز بوده و شرعا مطلوب باشد.

2-  دعا علیه حقوق مسلمانان نباشد.

3-  اوقات دعا عبارت است از: وقت سحر، وقت افطار، مابین اذان و اقامه، مابین ظهر و عصر روز چهارشنبه، وقت بیچارگی و پریشانی، حالت سفر و بیماری، هنگام نزول باران و هنگام رویارویی در جهاد فی‌سبیل الله که درباره همه اینها احادیث و روایات آمده است‌. و چون شروط دعا فراهم شد، مورد اجابت قرارمی‌گیرد.

«پس آنان‌» یعنی: بندگان من «باید برای من فرمان‌برداری کنند» یعنی: مرابخوانند «و به من ایمان آورند» یعنی: ایمان داشته باشند به اینکه چون مرابخوانند، اجابتشان می‌گویم‌. یا معنی این است: بر ایمان خویش تداوم و استحکام‌بخشند «باشد که راه یابند» و اجابت دعا شامل راهیافتن شخص دعاکننده به اسباب آن نیز می‌شود، یعنی خداوند متعال برای دعاکننده، راه‌های رزق و شفا وکامیابی و تحقق دیگر دعاهای وی را هموار و آماده می‌سازد. ابن‌کثیر می‌گوید: «بیان این آیه در میانه احکام روزه - که بر انگیزاننده مؤمنان بر دعاء است - ارشادی است بر این امر که باید در هنگام به پایان رساندن رمضان و در هنگام هر افطاری، سخت در دعا کوشید، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «للصائم عندافطاره دعوه مستجابه‌: برای روزه‌دار در هنگام افطارش، دعایی است پذیرفته‌شده و مستجاب‌».

﴿أُحِلَّ لَکُمۡ لَیۡلَةَ ٱلصِّیَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِکُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٞ لَّکُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّۗ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ کُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡ وَعَفَا عَنکُمۡۖ فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَکُمُ ٱلۡخَیۡطُ ٱلۡأَبۡیَضُ مِنَ ٱلۡخَیۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّیَامَ إِلَى ٱلَّیۡلِۚ وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰکِفُونَ فِی ٱلۡمَسَٰجِدِۗ تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ١٨٧ [البقرة: 187].

«آمیزش شما با زنانتان در شب‌های روزه برای شما حلال کرده شد» رفث: کلمه جامعی است که شامل تمام آن چیزهایی که مرد از زن خود در امور شهوانی‌می‌طلبد؛ اعم از مقاربت و غیر آن‌، می‌شود «آنان برای شما لباسی هستند و شما هم‌برای آنان لباسی هستید» بدان جهت که هرکدام شما به دیگری، همچون آمیزشی‌که میان لباس و پوشنده آن است، با همدیگر آمیزش دارید. یعنی هریک از زن ومرد، رفیقش را همچون لباسی پوشانده و او را از بدکاری باز می‌دارد. همچنان این‌تعبیر قرآنی، کنایه از نیاز هر کدام آنها به دیگری است و از این روست که خداوندمتعال بر آنها آسان گرفت و رخصت آمیزش داد «خداوند دانست که شما در حق‌خودتان خیانت می‌کردید» با آمیزش در شب‌های رمضان‌. اصل خیانت آن است که شخص بر چیزی امین گردانیده شود، ولی امانت را نگه ندارد. دلیل اینکه خداوندمتعال آمیزش‌کنندگان در شب‌های رمضان را خاین بر نفسهایشان نامید، این است که‌زیان این کار به خودشان برمی‌گردد.

ابن عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول این آیه کریمه می‌گوید: «در آغاز فرضیت‌روزه، خوردن و نوشیدن و مقاربت بعد از نماز عشا تا افطار شب دیگر، برمسلمانان حرام بود تا آن که برخی از صحابه - و از جمله آنان عمربن‌خطاب رضی الله عنه - بعد از عشا با زنانشان آمیزش کردند و غذا خوردند، آن‌گاه شکایتشان را از ارتکاب این عمل نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بردند. این بود که آیه‌کریمه نازل شد». جمهور علما بر آنند که روزه کسی‌که بامداد بر وی در حال جنابت‌طلوع کرده، صحیح است‌.

«پس توبه شما را» از خیانت به نفس‌هایتان «پذیرفت و از شما درگذشت‌» مراد این است که برشما آسان گرفت و میدان را برشما فراخ گردانید «پس اکنون‌» در شب‌های ماه رمضان می‌توانید «با آنان آمیزش کنید و آنچه را خدا برای شما مقررداشته، طلب کنید» به قولی: مراد از (آنچه را خدا برای شما مقرر داشته) طلب فرزند است‌. به قولی دیگر: مراد از آن، طلب شب قدر است‌. یعنی: مشغولیت به‌آمیزش و مباحهای دیگر، نباید شما را از طلب دریافتن فضیلت لیله‌القدر غافل‌گرداند «و بخورید و بیاشامید تا رشته سپید از رشته سیاه نمودار شود» رشته سپید: سپیدیی است که در هنگام بامداد در همه پهنه افق منتشر می‌شود، نه صبح کاذب که مانند دم گرگ به صورت طولی در افق بالا رفته ولی از نظر عرضی در همه افق‌منتشر نمی‌شود، پس صبح کاذب چیزی را حرام و حلال نمی‌گرداند و فقط این‌صبح صادق است که خورد ونوش و دیگر محذورات روزه را حرام می‌گرداند. رشته سیاه: سیاهی شب است‌. نمودار شدن رشته سپید؛ جداشدن آن از سیاهی‌شب می‌باشد، که این جز با داخل شدن وقت بامداد محقق نمی‌شود. و این خود، دلیل بر استحباب تناول غذای سحر در روزه است، چنان‌که در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «تسحروا فان فی‌السحور برکه‌: در سحر غذا تناول کنید زیرا در تناول آن برکت است‌». «پس از آن‌، روزه را تا فرارسیدن شب تمام کنید» بنابراین، آغاز به اتمام رساندن روزه‌؛ وقت غروب خورشید است‌.

باید دانست که تعجیل در افطار و تأخیر در تناول سحری سنت است و مستحب‌است که روزه‌دار با چند عدد خرما افطار نماید و اگر خرما نبود با چند جرعه آب‌. چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌. روزه‌گرفتن شش روز از ماه شوال نیز مستحب‌است، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «هرکس رمضان را روزه گرفت،سپس آن را با شش روز از شوال نیز دنبال کرد، این برای او همچون روزه همه‌عمر (روزگار ) است‌». در شریعت ما از «روزه وصال‌»، یعنی پیوند دادن یک یا چندین روز و شب از روزه با یک‌دیگر نهی به عمل آمده‌، چه این نوع روزه ازویژگی‌های رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌باشد. «و در حالی‌که در مساجد معتکف هستید، با زنان درنیامیزید» یعنی: با آنان مقاربت نکنید. اعتکاف: عبارت از بر عهده گرفتن طاعتی است مخصوص، در وقتی مخصوص، با شرطی خاص و در جایی خاص‌. معتکف: کسی است که مقیم مسجد گشته‌، خودش را برای این عبادت مقید می‌گرداند.

جمهور علما بر آنند که هرچند انگیزه بخش‌های جماع‌؛ چون بوسه و لمس شهوت‌انگیز بر معتکف حرام است، لیکن اگر این کارها به انزال مرد نینجامید، اعتکاف وی را فاسد نمی‌سازد. اما مالکی‌ها بر آنند که بوسه و مساس‌شهوت‌انگیز نیز، اعتکاف را فاسد می‌کند. علما اجماعا بر آنند که اعتکاف واجب‌نیست، بلکه نافله‌ای از نوافل است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اصحاب و همسرانشان بدان عمل کرده‌اند و با نذر نیز لازم می‌شود. همچنان علما اجماعا بر آنند که اعتکاف درست نیست مگر در مسجد. ابوحنیفه و شافعی و احمد برآنند که: اقل‌مدت اعتکاف یک لحظه است و اکثر آن حد معینی ندارد[9].

«اینها حدود الهی است، پس بدانها نزدیک نشوید» حدود: جمع حد است وحد در لغت یعنی: مانع میان دو چیز، سپس بر آن اموری اطلاق گردید که خدای  عزوجل  آنها را برای بندگان خویش مشروع گردانیده است‌. باید دانست که اگر بعد از ذکر حدود، (فلا تقربوها) بیاید؛ مراد از آن ممنوعات و محرمات الهی است و اگر بعد از آن، (فلا تعتدوها) بیاید، مراد از آن، احکام مقرره الهی بربندگانش می‌باشد که جایز نیست از آن تجاوز کنند. و اگر مراد از حدود؛ عامه‌احکام باشد، پس معنای (فلا تقربوها) این است که: متعرض تغییر احکام نشوید، یا به مرز میان حق و گمراهی نزدیک نشوید. «این‌گونه خداوند آیات خود را برای مردم بیان می‌کند» یعنی: چنان که خداوند عزوجل روزه و احکام و تفاصیل آن را برای مردم بیان کرد؛ دیگر احکام خویش را نیز بر زبان پیامبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم برای آنان بیان می‌کند «باشد که تقوی پیشه کنند» زیرا احکام الهی پدیدآورنده تقوی است.

﴿وَلَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَکُم بَیۡنَکُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُکَّامِ لِتَأۡکُلُواْ فَرِیقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٨ [البقرة: 188].

«و اموالتان را در میان خودتان به باطل نخورید» مراد از باطل در اینجا، خوردن آن مالی است که شریعت اسلام، گرفتن آن را از مالکش مباح نگردانیده و اگرخورده شود، به ناحق خورده شده است و این شامل هر چیزی می‌شود که بدون عوض مقابلی، یا بدون رضای مالک آن گرفته شود. مراد از خوردن اموال‌؛ گرفتن و مسلط شدن برآنهاست و از آن به خوردن تعبیر نمود زیرا بزرگ‌ترین هدف به دست‌آوردن مال، خوردن آن می‌باشد. البته خوردن مال به باطل دو صورت‌دارد:

1-  گرفتن آن بر وجه ستم و دزدی و زورگیری و مانند اینها.

2-  گرفتن آن از راه غیر شرعی، حتی اگر مالک آن را به طیب خاطر هم بدهد؛ چون پرداخت پول به زن زناکار، دادن پول قمار، دادن پاداش برای فالبین، دادن بهای شراب‌... که هرچند این اموال به طیب خاطر داده می‌شوند، اما خوردن ودادن آنها حرام و باطل است‌. پس آیه کریمه به طور کلی اینها و مانند آن از سایر وجوه حرام را شامل می‌شود.

«و آن را» یعنی: اموالتان را «به قضات ندهید» به عنوان رشوه تا به ناحق به نفعتان حکم کنند و «تا بخشی از اموال مردم را به گناه‌» یعنی: به ستم و تجاوز و با وسایل غیرمشروع‌؛ چون گواهی دادن و سوگند خوردن به دروغ، یا مانند آنها؛ «بخورید، درحالی‌که خودتان‌» هم خوب «می‌دانید» که به ناحق و ناروا مرتکب این عمل می‌گردید، که این خود، نمایانگر جرأت بر ارتکاب گناه است‌.

ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید: «این آیه کریمه ناظر بر شخصی است که بر ذمه وی مالی است، اما گواه و مدرکی علیه وی وجود ندارد، پس مال را انکار نموده و بارفتن نزد حکام‌، در صدد پایمال نمودن حق است‌»، چنان‌که در سبب نزول آن‌آمده است: «امرؤالقیس‌بن عابس کندی و عبدان حضرمی بر سر موضوع زمینی‌نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مرافعه رفتند، امرؤالقیس مدعی‌علیه بود و عبدان مدعی و چون آیه کریمه نازل شد، امرؤالقیس خودرا از قضیه کنار کشید و زمین را به عبدان واگذاشت‌.

در بیان احکام آیه کریمه فقهای اسلام آرایی دارند: امام ابوحنیفه  رحمه الله  بر آن است که حکم قاضی در عقدها و فسخ‌ها، ظاهرا و باطنا نافذ می‌شود، هرچندگواهان‌؛ گواهانی دروغین باشند. مثال آن این است که مردی ادعا می‌کند که زنی‌را به نکاح گرفته است، اما زن منکر این ادعا می‌شود، مرد بر ادعای خویش دوگواه دروغین می‌آورد و قاضی هم بر مبنای آن به ازدواج میان آن دو حکم‌می‌کند، در این صورت برای آن مرد آمیزش با آن زن مباح است، اما اجرای‌حکم قاضی بر این نحو مقید به دوشرط می‌باشد:

1-  اینکه قاضی نداند که گواهان دروغین هستند.

2-  این که قضیه از اموری باشد که قاضی در آنها صلاحیت انشای حکم را دارد.

اما جمهور فقها برآنند که حکم قاضی در ظاهر قابل اجراست نه در باطن، لذاحکم وی حلال را حرام و حرام را حلال نمی‌گرداند و حقی را ایجاد نمی‌نماید، به‌دلیل این حدیث شریف: «نحن نحکم باالظاهر والله یتولی السرائر: ما فقط به ظاهرحکم می‌کنیم و خداوند عهده‌دار پنهانی‌هاست‌». به هر حال‌؛ برای هیچ مؤمنی‌جایز نیست که در عین یقین به ناروابودن ادعای خویش، فقط با تکیه بر مهارت خود، یا وکلای دعوایش، به دادگاه مراجعه نماید و باید بداند که مال مؤمن برایش به ناحق حلال نیست، هرچند قاضی بدان حکم نماید، بلکه مؤمن باید قاضی‌حقیقی را که خداوند احکم‌الحاکمین است مدنظر داشته باشد. در حدیث شریف به روایت ام‌سلمه رضی الله عنها آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ألا إنما أنا بشر وإنما یأتینی الخصـم، فلعل بعضکم أن یکون الحن بحجته من بعض فاقضی له، فمن قضیت له بحق مسلم فإنما هی قطعة من نار، فلیحـملها أو لیذرها»: هان‌! بدانید که من‌هم بشری هستم و شما نزد من به دادخواهی می‌آیید، پس چه بسا که بعضی از شما در ارائه حجت خویش از برخی دیگر لحنی رساتر و بیانی شیواتر داشته باشد و من هم برابر چیزهایی که می‌شنوم به نفع وی حکم صادر می‌کنم، لذا کسی‌که من‌برایش از حق برادر مسلمانش چیزی حکم کردم، بداند که آن چیزی جز پاره‌ای ازآتش نیست، در این صورت او مختار است که آن را بر می‌دارد یا که می‌گذارد».

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ قُلۡ هِیَ مَوَٰقِیتُ لِلنَّاسِ وَٱلۡحَجِّۗ وَلَیۡسَ ٱلۡبِرُّ بِأَن تَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِنۡ أَبۡوَٰبِهَاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ١٨٩ [البقرة: 189].

این آیه کریمه‌، تکمیل‌کننده احکام روزه است زیرا روزه و افطار هردو به‌رؤیت هلال بستگی دارند.

«درباره هلال‌های ماه از تو می‌پرسند». ابن‌عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول می‌گوید: این آیه کریمه درباره معاذبن جبل رضی الله عنه و ثعلبه‌بن غنم رضی الله عنه - دو تن از انصار - نازل‌شد که گفتند: یا رسول الله! چرا ماه همانند رشته نخ باریکی نمایان می‌شود وسپس بزرگ و بزرگتر می‌گردد تا که تبدیل به ماه تمام می‌شود و باز یک‌بار دیگر، قرص آن رو به کاستی و باریکی می‌گذارد تا به همان شکل اولیه خود بازمی‌گردد، چرا قرص ماه به یک حالت واحدی نیست؟ این بود که خداوند متعال به اسلوب حکیمانه خویش‌، از حکمت هلال‌های ماه به آنها خبر داد نه از حقیقت آن سؤال زیرا پاسخ‌دادن به آن، مفید فایده‌ای نیست، بدان جهت که‌رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم نه معلم نجوم برانگیخته شده‌اند و نه آموزگار علوم کیهانی، پس بهتر این است که پاسخ سؤال‌، به حکمت و هدف تغییر شکل هلال بپردازد تا به ماهیت آن‌. «بگو: آن، وقت‌نمای مردم و موسم حج است‌» هلال ماه، وقت‌نما وگاه‌شمار مردم است در زمان سر رسید بدهکاریهایشان و در موسم روزه، نماز، افطار، عده زنان، مناسک حج و در همه معاملات و قراردادهایی که مدت‌داراست‌. «و نیکی آن نیست که از پشت خانه‌ها درآیید» در بیان سبب نزول آن روایت‌شده است: انصار وقتی به حج یا عمره احرام می‌بستند، قبل از تمام‌کردن حج، ازدر خانه‌های خود وارد نمی‌شدند تا سقف خانه میان آنان و آسمان حایل نگردد زیرا براین باور بودند که هیچ چیز نباید میان فرد محرم و آسمان حایل گردد، اما قریش خود را «احمسی‌»، یعنی در دین خویش سرسخت و حماسی می‌دانستند وبرای خود امتیاز ویژه‌ای قایل گشته درحال احرام از در وارد منازل می‌شدند، پس‌خداوند متعال این رسم غلط و این تبعیض ناروا را برانداخت و فرمود؛ این کار هرگز نشانه نیکی نیست «بلکه نیکی آن است که کسی تقوی پیشه کند» یعنی: نیکی‌؛ نیکی آن‌کسی است که تقوی پیشه کرده و از خدا پروا کند؛ با ترک مخالفت وی «و به خانه‌ها از در ورودی آنها درآیید» در حال احرام نیز، همچون غیر آن از اوقات‌دیگر «و از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید» یعنی: از مجازات نجات یابید.

﴿وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِینَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ١٩٠ [البقرة: 190].

«و در راه خدا» یعنی: در راه برتری دین خدا عزوجل و اعلای کلمه وی «با کسانی‌که با شما می‌جنگند، بجنگید ولی ستمکار» و آغازگر جنگ «نباشید زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد» و دوستی خداوند بزرگ نسبت به بنده‌؛ اراده خیر وثواب برای اوست‌. چون این آیه کریمه نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با کسانی‌که سرجنگ با ایشان داشتند، می‌جنگیدند و از کسانی‌که با جنگ متعرض ایشان نمی‌شدند، دست نگه می‌داشتند تا اینکه آیه (5) از سوره «توبه‌» نازل شد وفرمان داد: (و چون ماههای حرام به‌سر آمد، آن‌گاه مشرکان را هرجا که یافتید، بکشید... ). بعضی گفته‌اند: «ولا تعتدوا» به معنای نهی از تجاوز در اثنای جنگ ونهی از قتل زنان و کودکان و پیرمردان غیر محارب است‌.

علما درباره مشروعیت جنگ در اسلام گفته‌اند: قبل از هجرت، جنگ مسلحانه - با آیات بسیاری - ممنوع بود، سپس خداوند عزوجل آن آیات را در مدینه منسوخ گردانید. ابوبکرصدیق رضی الله عنه روایت می‌کند: اولین آیه‌ای که در باره صدوراذن جنگ نازل شد؛ آیه (39) از سوره «حج‌» بود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِیرٌ٣٩ [الحج: 39]. که تفسیر آن در جای خود می‌آید. لیکن بیشتر علمای تفسیر بر آنند که اولین آیه در خصوص صدور اجازه جنگ‌، همین آیه‌ (190) از سوره «بقره‌» است‌.

﴿وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَیۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡ وَأَخۡرِجُوهُم مِّنۡ حَیۡثُ أَخۡرَجُوکُمۡۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۚ وَلَا تُقَٰتِلُوهُمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ حَتَّىٰ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِیهِۖ فَإِن قَٰتَلُوکُمۡ فَٱقۡتُلُوهُمۡۗ کَذَٰلِکَ جَزَآءُ ٱلۡکَٰفِرِینَ١٩١ [البقرة: 191].

«و هرکجا بر آنان دست یافتید، آنان را بکشید و از آنجاکه شما را بیرون راندند» یعنی: از مکه «آنان را بیرون برانید و فتنه از قتل بدتر است‌» یعنی: فتنه‌ای که آنهاخواستند تا شما را به آن دراندازند - که عبارت از برگردانیدنتان به کفر و شرک‌است - سخت‌تر و بدتر از کشتن است‌. یا مراد این است: شرک مشرکان‌، بدتر ازقتلی است که آن را بزرگ می‌پندارند. یا مراد از فتنه، انواع آزار و شکنجه‌ای بود که مشرکان علیه مسلمانان به کار می‌بردند. گروهی از علما گفته‌اند: این آیه کریمه مفید آن است که: جنگیدن در صورتی برای شما جایز است که کفار با شما بجنگند، سپس این حکم‌، با آیه: ﴿وَقَٰتِلُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ کَآفَّةٗ کَمَا یُقَٰتِلُونَکُمۡ کَآفَّةٗ [التوبة: 36].، و نیز آیات «5، 29،123»از همان سوره منسوخ شد. اما ابن‌عباس، عمر بن عبدالعزیز و مجاهد بر آنند که آیه کریمه محکم است و منسوخ نیست و مراد آن‌این است‌: با کفاری که با شما در حال جنگ هستند بجنگید، اما با کشتن زنان وکودکان و کشی‌شان مرتکب تجاوز نشوید. ابن‌کثیر و امام رازی نیز بر قول به نسخ اشکال وارد کرده‌اند. و در اینکه آیا سبب جنگ مسلحانه اسلامی (جهاد)، دفع آزار و تجاوز است یا محو کفر؟ جمهور فقها بر قول اول و شافعی و جمعی دیگربر قول دوم‌اند، و هریک هم دلایل خود را دارند[10]. «و در مسجدالحرام» یعنی: در سرزمین حرم «با آنان نجنگید» حرم: شامل شهر مکه و پیرامون آن تا اماکن نشانه‌گذاری شده در عرفات و تنعیم و غیر آن که محدوده سرزمین حرم رامشخص می‌کنند، می‌باشد «مگر آن که آنان در آنجا با شما بجنگند، پس اگر با شما جنگیدند، آنان را بکشید که کیفر کافران چنین است‌» یعنی: اگر آنها آغازگر جنگ‌در حرم بودند، شما نیز از جنگیدن در حرم پروا نکنید و با آنان بجنگید.

ابن عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیات می‌گوید: این آیات در صلح حدیبیه نازل‌شد زیرا خطر آن متصور بود که مشرکان در سال بعد به پیمان خود وفا نکرده ومسلمانان را از ورود به حرم بازدارند و جنگ را آغاز کنند.

﴿فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٩٢ [البقرة: 192].

«پس اگر دست برداشتند» از جنگیدن با شما، و به اسلام وارد شدند «خداوند آمرزگار مهربان است‌» بنابراین، شما نیز در آن صورت‌، از آنان درگذرید زیرااسلام گناهان ماقبل خود را از بین می‌برد.

﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتۡنَةٞ وَیَکُونَ ٱلدِّینُ لِلَّهِۖ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ١٩٣ [البقرة: 193].

«و با آنان چندان نبرد کنید تا فتنه نابود شود» یعنی: بساط شرک درهم پیچیده‌شود، و این در هنگامی متصور است که توانایی کفار در بازداشتن مردم از راه‌خدا عزوجل به‌کلی از میان رفته و هر مسلمانی بر دین خویش ایمن باشد «و دین فقط دین الهی باشد» و قدرت و سلطه ادیان باطل به‌زیر آید. پس چون انسان‌ها از شرک دست بردارند، جنگیدن با آنان روا نیست‌. دین: عقیده، عبادت و عمل صالح - هرسه - را در بر می‌گیرد «پس اگر دست برداشتند» از شرک، در آن صورت «تجاوز جز بر ستمکاران‌» و جنگیدن جز با آنان که با شما می‌جنگند «روانیست‌». عکرمه می‌گوید: «ستمکاران کسانی هستند که از گفتن کلمه طیبه «لا الهالا الله» ابا می‌ورزند».

﴿ٱلشَّهۡرُ ٱلۡحَرَامُ بِٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ وَٱلۡحُرُمَٰتُ قِصَاصٞۚ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَیۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِینَ١٩٤ [البقرة: 194].

ابن‌عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در ماه ذوالقعده سال ششم هجری (سال حدیبیه) که از جمله ماههای حرام است، به قصد ادای عمره از مدینه به سوی مکه رفتند، ولی مشرکان ایشان را از ورود به‌کعبه باز داشتند، پس خداوند عزوجل با داخل ساختن ایشان به کعبه در همان ماه ذی‌القعده سال آینده‌، از مشرکان قصاص گرفت و آن‌گاه این آیه کریمه نازل شد: «ماه حرام دربرابر ماه حرام است‌» یعنی: اگر در ماه حرام با شما جنگیدند و حرمت‌آن را پایمال کردند، به عنوان مجازاتی بر عملکرد آنان‌، حرمت‌شکنی را مقابله به‌مثل کنید؛ با جنگیدن در ماه حرام‌. ماههای حرام عبارتند از: رجب و سه ماه‌متوالی ذوالقعده، ذوالحجه و محرم، که چهار ماه در سال می‌باشد و از آن جهت به آن ماههای حرام می‌گویند که جنگیدن در آنها در شریعت حضرت ابراهیم‌  علیه السلام    حرام بود، اما حرمت آنها در شریعت ما با آیه (9) از سوره «توبه‌» منسوخ‌گردید. «و حرمت‌ها قصاص دارند» مراد از حرمت: چیزی است که شرع شریف از بی‌احترامی به آن منع کرده‌است، پس هرکس در مال یا جان خویش مورد تجاوز قرار گرفت، باید با متجاوز به‌طور همانند عمل کند، یعنی: بدون ظلم یا ارتکاب حرامی، تجاوز وی را مقابله به مثل نماید، که این رأی امام شافعی و جمع دیگری‌از علماء است‌. اما فقهای دیگر می‌گویند: گرفتن قصاص و استیفای حقوق مالی، منحصرا از وظایف حکام می‌باشد. «پس هرکس به شما تعدی کرد» با جنگیدن در حرم، یا در حال احرام، یا در ماه حرام «همان‌گونه که بر شما تعدی کرد بر او تعدی کنید» حق تعالی مقابله با تعدی را تعدی نامید زیرا این دو، صورتا بایک‌دیگر شباهت دارند. ابن‌کثیر می‌گوید: «خداوند عزوجل حتی در برخورد با مشرکان هم به رعایت عدالت دستور داد». «و از خداوند پروا کنید» در انتقام‌گیری‌و عمل متقابل «و بدانید که او با پرهیزگاران است‌» به یاری و نصرت خویش‌.

﴿وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٩٥ [البقرة: 195].

«در راه خدا» یعنی: در جهاد در راه وی «انفاق کنید» زیرا جهاد همان‌گونه که با جان است، با مال نیز هست، لذا مسلمانان باید برای تجهیز سپاه و تأمین هزینه‌های جهادی انفاق کنند. سپس خداوند بزرگ‌، عدم انفاق مال از سوی آنان را به معنای در هلاکت افگندن آنها به دست خود معرفی می‌نماید: «و خود را بادست خود به هلاکت نیفگنید» یعنی: تسلیم اسباب هلاکت نشوید، بلکه برای خود اسباب نجات را فراهم کنید و بدانید که نگاه‌داشتن اموال و مصرف نکردن آنها درجهاد فی‌سبیل‌الله، در معرض هلاکت افگندن خویش است زیرا این امر، دشمن را علیه شما نیرومند می‌کند «و نیکی کنید» با انفاق مال و غیر آن «که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد».

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه درباره انصار نازل شد که پس از روبروشدن با قحطسالی‌، از انفاق در راه خدا عزوجل دست برداشتند.

﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۖ وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَکُمۡ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡیُ مَحِلَّهُۥۚ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ بِهِۦٓ أَذٗى مِّن رَّأۡسِهِۦ فَفِدۡیَةٞ مِّن صِیَامٍ أَوۡ صَدَقَةٍ أَوۡ نُسُکٖۚ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۚ فَمَن لَّمۡ یَجِدۡ فَصِیَامُ ثَلَٰثَةِ أَیَّامٖ فِی ٱلۡحَجِّ وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡۗ تِلۡکَ عَشَرَةٞ کَامِلَةٞۗ ذَٰلِکَ لِمَن لَّمۡ یَکُنۡ أَهۡلُهُۥ حَاضِرِی ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ١٩٦ [البقرة: 196].

سبب نزول آیه کریمه این است که مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و سؤال کرد: یارسول الله! مرا در انجام عمره‌ام به چه چیز دستور می‌دهید؟ پس نازل شد: «وبرای خدا حج و عمره را به اتمام رسانید» یعنی: حج و عمره را با رعایت همه حقوق آنها ادا نمایید، پس هرکس به حج یا عمره احرام بست، به‌پایان رساندن آن بر وی واجب است‌. بعضی گفته‌اند: به اتمام رساندن حج و عمره این است که هریک از آنها مستقلا و به تنهایی به جای آورده شوند، نه همراه با حج «تمتع‌» و حج «قران‌». یعنی عمره باید در غیر ماههای حج ادا شود و این قول عمر رضی الله عنه است‌.

صاحب تفسیر «المنیر» با گردآوری همه اقوال در این باره گفته است: «به‌اتمام رساندن حج و عمره عبارت است از: ادای آنها به طور تام، بدون کاستن‌چیزی از شرطها و افعال آنها و بدون اینکه چیزی از محظورات احرام در اثنای آنها از حاجی یا معتمر سرزند و این با ادای مناسک بر وجه مطلوب شرعی آن - در ظاهر - و با اخلاص برای خداوند متعال و نداشتن قصد منفعتی دنیوی - درباطن - میسر است‌. و بجز این معنی که از آن برمی‌آید؛ قید (اتموا) بیانگر این نیز هست که مسلمانان‌، ادای مناسک حج و عمره را عملا در سال ششم شروع نموده اما از به اتمام رساندن آن بازداشته شدند، پس خدای  عزوجل  فرمود: اینک آنهارا به اتمام رسانید. از این جهت‌، عمره سال هفتم را عمره قضا می‌نامند». «و اگر محصر شدید». گفتنی است‌؛ به کسی‌که بعد از بستن احرام به دلیل بیماری یا وجود دشمن یا غیرآن از علل در مسیر راه از ورود به مکه بازداشته می‌شود، اصطلاحا «محصر» می‌گویند. آری‌! اگر از ورود به مکه بازداشته شدید؛ «آنچه ازهدی میسر است، قربانی کنید» هدی: حیوانی از شتر یا گاو یا گوسفند است که به‌خانه کعبه اهدا می‌شود تا قربه الی‌الله در مکه ذبح شده و میان فقرا تقسیم شود. حسن می‌گوید: «برترین هدیه شتر، اوسط آن گاو و کمترین آن گوسفندی‌است‌». «و تا قربانی به محل قربانگاه نرسیده‌» محل: جای فرود آوردن قربانی‌است و آن در نزد شافعی و مالک، همان محل احصار (بازداشته‌شدن از ادامه طی طریق به سوی حج) است‌. اما در نزد حنفی‌ها، محل خود حرم است‌. آری‌! تاقربانی به محل قربانگاه نرسیده «سر خود را نتراشید» یعنی: خود را حلال نسازید. این خطابی است به همه کسانی که احرام بسته‌اند، که تا وقتی قربانی خود را ذبح نمی‌کنند - اگر با خود قربانی‌ای دارند - نباید خود را با تراشیدن سر، حلال سازند «و هرکس از شما بیمار باشد، یا در سر ناراحتی‌ای داشته باشد» چون شپش زدگی، یا سردرد و ناچار شود که درحال احرام سر بتراشد «به کفاره آن باید روزه‌ای بگیرد، یا صدقه‌ای بدهد، یا قربانی‌ای بکند» یعنی: باید یکی از سه کار ذیل را انجام دهد: با سه صاع از خوراک غالب آن سرزمین، به شش نفر مسکین خوراک بدهد[11]، یاگوسفندی را قربانی کند و یا سه روز، روزه بگیرد. نسک: اصلا به معنای عبادت‌است، اما در اینجا مراد از آن حیوان مذبوحه می‌باشد و آن را نسک نامیدند زیرا ذبح حیوان در حرم، از بهترین و شریف‌ترین عباداتی است که مؤمن به وسیله آن به خداوند متعال تقرب می‌جوید. «أو» برای تخییر (انتخاب) است، یعنی: اگر کسی به دلیل بیماری یا وجود ناراحتی‌ای در سر خویش، قبل از ذبح سرمی‌تراشد، باید یکی از این سه کار را انتخاب کند و انجام دهد و کسانی که بدون داشتن عذری سر می‌تراشند، نیز در این حکم، همانند شخص معذور می‌باشند. وآنان که سر نمی‌تراشند، اما - به سبب داشتن عذری یا بدون آن - از خوشبویی، پوشیدن لباس غیر احرام و استعمال روغن بهره می‌گیرند، نیز مشمول این حکم‌اند.

بخاری در بیان سبب نزول: ﴿فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا از کعب بن عجره رضی الله عنه روایت‌می‌کند که فرمود: «در ایام مناسک‌، آن قدر بی‌حال گردیدم که مرا بر دوش خود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بردند، در حالی‌که شپش‌ها بر سر و صورتم می‌دویدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  که مرا بر این حال دیدند، فرمودند: فکر نمی‌کردم که تا بدین حد به‌زحمت افتاده باشی، آیا گوسفندی را می‌توانی بیابی‌؟ گفتم: نه‌! فرمودند: پس سه روز روزه بگیر، یا شش نفر مسکین را اطعام کن، به هر نفر مسکین نیم صاع ازطعام و آن‌گاه سرت را بتراش‌. همان بود که درباره من نازل شد: ﴿فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا، لذا این بخش از آیه کریمه درباره من نازل شده است، ولی ای‌مسلمین‌! حکم آن در باره شما نیز عام است‌». «پس چون ایمنی یافتید» یعنی: چون از بیم دشمن ایمن شدید، یا از بیماری شفا یافتید، لذا به علت بیماری، یا بیم‌از دشمن، یا به علت احصار[12]، از به‌اتمام‌رساندن مناسک باز داشته نشدید؛ «پس‌هر کس با عمره به سوی حج بهره بگیرد» یعنی: هرکس به سبب فراغت از عمره، ازمحظورات احرام بهره بگیرد، سپس مجددا در ماههای حج برای حج احرامی دوباره ببندد - که این را اصطلاحا حج تمتع می‌نامند - «بر اوست‌» یعنی: برحاجی متمتع است «که هرآنچه میسر باشد، قربانی کند» در مکه بعد از احرام‌بستن‌برای حج تا نقصی که به سبب بهره‌گیری و تمتع وی از محظورات احرام به وجودآمده، جبران شود. و بهتر این است که این قربانی را در روز نحر (عید قربان) ذبح‌نماید «پس کسی‌که قربانی‌ای نیافت‌» به‌سبب نداشتن مال، یا به‌دلیل نبودن حیوان‌قربانی «باید در هنگام حج سه روز، روزه بدارد» یعنی: در ایام حج‌، از هنگامی که برای حج احرام می‌بندد تا یوم‌النحر (روز دهم ذی‌الحجه) سه روز، روزه بدارد و بهتر این است که قبل از روز ششم ذی‌الحجه‌، روزه‌گرفتن را آغاز کند، چرا که روزه گرفتن روز عرفه مکروه است و روزه گرفتن در ایام تشریق نیز - درقول صحیح‌تر منقول از امام شافعی - جایز نیست «و هفت روز پس از بازگشت‌تان‌» به وطن و سرزمین خود باید روزه بگیرید «این ده روز کامل است‌». تأکید بر روی عدد ده روز، برای دفع این توهم است که حاجی نپندارد؛ میان گرفتن سه روز روزه در ایام حج، یا هفت روز در هنگام بازگشت به خانه خود، مخیر خواهد بود، نه‌! او مخیر نیست و این ده روز کامل را باید روزه بدارد و از آن هیچ کم‌نمی‌شود. پس مراد از تمتع‌، این است که شخص در ماههای حج برای انجام عمره احرام ببندد و سپس خود را حلال ساخته در مکه مقیم گردد تا فرارسیدن ایام حج که باز برای حج احرامی دوباره می‌بندد. بدین ترتیب است که حاجی در مقطع موجود میان دو احرام‌؛ از آن امور مباحی تمتع می‌گیرد که بهره‌گرفتن از آنها برای وی در حال احرام حلال نیست‌. «این‌» حج تمتع «برای کسی است که اهل‌مسجدالحرام نباشد» یعنی: از اهل مکه و اطراف آن تا محلات میقات نباشد - درنزد حنفی‌ها - و تا دو منزلی حرم ساکن نباشد - در نزد شافعی - بنابراین، اهل‌مکه فقط می‌توانند حاجی «مفرد» باشند، نه حاجی «تمتع‌» و نه حاجی «قران‌» زیرا تمتع، در واقع تسهیل و تخفیفی برای حجاج آفاقی یعنی غریبانی است که نیازبه این رخصت دارند، چرا که مشقتهای سفر را تحمل کرده‌اند، در حالی‌که اهل‌حرم به این رخصت نیازی ندارند «و از خدا بترسید» با رعایت دقیق اوامرش و بازداشتن خود از نواهی‌اش و بترسید از اینکه تجاوزی از شما سر زند «و بدانید که خدا سخت‌کیفر است‌» برای آنان که از حدودش تجاوز می‌کنند.

﴿ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞۚ فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ ٱلۡحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی ٱلۡحَجِّۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُونِ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٧ [البقرة: 197].

«حج در ماه‌های معینی است‌» یعنی: وقت انجام اعمال حج، در ماه‌های معینی است که در رأی امام مالک، عبارتند از: شوال، ذوالقعده و تمام ذوالحجه‌. ولی در رأی جمهور علما، عبارتند از: شوال، ذوالقعده و ده روز از ماه ذوالحجه‌. و کسانی که گفته‌اند: احرام بستن برای حج قبل از ماههای معین آن جایزنیست، به این آیه استدلال کرده‌اند. بنابراین، هرکس قبل از فرارسیدن این ماههااحرام بست، باید خود را با انجام‌دادن عمره حلال گرداند - و این مذهب امام‌شافعی است‌. پس از نظر امام شافعی، نیت حج جز در این وقت معین صحیح نیست‌، لذا اگر کسی قبل از ماه‌های حج احرام بست، احرام وی برای عمره منعقد می‌گردد نه برای حج‌. اما نظر جمهور فقها این است که‌: احرام بستن برای حج قبل‌از ماههای حج جایز است، ولی این کار مکروه می‌باشد زیرا سنت این است که برای حج فقط در ماههای حج احرام بسته شود. اما دلیل صحت احرام بستن درغیر ماههای حج این است که احرام شرط حج است، پس تقدیم شرط بر ادا جایزمی‌باشد، چون تقدیم وضو بر ادای نماز. «پس هرکس در این ماه‌ها، حج را بر خود لازم گردانید» یعنی: به اعمال حج شروع کرد؛ با احرام بستن در ظاهر، با نیت وقصد حج در باطن و با گفتن تلبیه در نطق و بیان، لذا با این امور و مقدمات‌؛ حج رابر خود لازم گردانید «پس نه رفثی است‌» در حج‌. رفث: مقاربت جنسی وسخن‌گفتن ولو به کنایه، درباره آمیزش با زنان است «و نه فسوقی‌» است درحج‌. فسوق: خارج‌شدن از حدود شرع است، چه با انجام دادن آنچه که مخصوصا درحال احرام، حرام است - مانند تراشیدن سر - و چه با انجام دادن آنچه که در احرام و غیر آن حرام است - چون زنا و ظلم‌. بعضی گفته‌اند: فسوق‌؛ به معنای دشنام‌دادن است «و نه جدالی است در حج‌» جدال: مجادله کردن با کسی و به‌خشم‌آوردن و به ستیزه واداشتن اوست‌. مراد از صیغه «نفی‌» در هرسه جا، «نهی‌» است، یعنی: این امور در حج حرام است «و هر کار خیری که انجام‌می‌دهید» چون دادن صدقه‌ای «خدا آن را می‌داند» و بنابراین، به شما در برابر آن‌پاداش می‌دهد. این تشویق و ترغیبی است بر انجام دادن اعمال خیر بعد از ذکر شر و بر طاعت بعد از ذکر معصیت‌. در حدیث شریف آمده است: «من قضی نسکه وسلم الـمسلـمـون من لسانه ویده، غفر له ما تقدم من ذنبه‌». «هر کس مناسک حجش را انجام داد و مسلمین از آزار زبان و دستش در امان بودند، گناهان گذشته‌اش‌آمرزیده می‌شود». «و توشه برگیرید» برای سفر حجتان‌.

سبب نزول: برخی از اعراب (اهالی یمن) می‌گفتند: چگونه ما به حج خانه پروردگارمان رفته و قصد او را می‌کنیم، اما او به ما نان نمی‌دهد؟! این ممکن‌نیست‌؛ قطعا او روزی‌مان می‌دهد. پس با اطمینان از این امر، بدون زادوبرگی به‌حج می‌رفتند و می‌گفتند: ما بر خدای سبحان توکل می‌کنیم‌. لذا خداوند عزوجل اعلام‌فرمود که معنای توکل این نیست و ایشان را از این کار نهی کرد و فرمود: بدانید «که درحقیقت بهترین توشه تقوی است‌» یعنی بهترین توشه برای سرای آخرت وبهترین توشه دنیا، کاری است که انسان را بر تقوای حق تعالی یاری داده و او را از درخواست کمک از مردم باز دارد «و ای خردمندان‌! از من پروا کنید» الباب: جمع‌لب است و لب هر چیز؛ خالص شده آن است، از این جهت به عقل‌؛ لب گفته‌اند.

﴿لَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّکُمۡۚ فَإِذَآ أَفَضۡتُم مِّنۡ عَرَفَٰتٖ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ عِندَ ٱلۡمَشۡعَرِ ٱلۡحَرَامِۖ وَٱذۡکُرُوهُ کَمَا هَدَىٰکُمۡ وَإِن کُنتُم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلضَّآلِّینَ١٩٨ [البقرة: 198].

در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن‌عباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: عکاظ، مجنه و ذوالمجاز، سه بازار تجارتی در دوران جاهلیت بود که در ایام مناسک رونق خاصی به‌خود می‌گرفت، اما بعد از اسلام، مسلمانان از اینکه درایام حج تجارت کنند، احساس گناه کردند و در این مورد، از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال‌نمودند، پس نازل شد: «بر شما گناهی نیست که در طلب روزی پروردگارتان برآیید» و تجارت و طلب روزی را با حج یک‌جا گردانید، ولی نباید تجارت به مقصد اصلی شما در حج تبدیل شود، و نباید مشغولیت به تجارت به نقصانی در اعمال حج شما بینجامد «و چون از عرفات‌» به سوی مزدلفه «کوچ نمودید» بعد از وقوف در عرفات زیرا وقوف - یعنی توقف در آن - بر حاجی فرض است و این عمل ازمهمترین ارکان حج می‌باشد، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «حج همان‌عرفه است‌». خاطرنشان می‌شود که روز عرفه - یعنی روز نهم ذی‌الحجه - فضیلت بزرگی داشته و گناهان بزرگ در آن بخشیده می‌شود. چنان‌که درحدیث شریف آمده است: «هیچ روزی که خداوند عزوجل بیشترین تعداد را در آن ازآتش دوزخ آزاد نماید، چون روز عرفه نیست‌...». عرفات را به این نام نامیدند، از آن‌رو که مردم در آن با یک‌دیگر معرفت و شناخت پیدا می‌کنند. آری‌! چون‌از عرفات کوچ نمودید «خدا را در مشعرالحرام یاد کنید» با تلبیه (لبیک گفتن) وادای نمازهای مغرب، عشاء و بامداد و دعا کردن بعد از نماز بامداد.

مشعرالحرام: محل کوه قزح در سرزمین مزدلفه است که امام بر آن قرار گرفته ونمازهای مغرب و عشاء روز نهم ذی‌الحجه و نماز بامداد روز دهم ذی‌الحجه را برآن اقامه می‌کند. بعضی گفته‌اند: مشعرالحرام‌؛ میان دو کوه مزدلفه از تنگه عرفه تاوادی محسر قراردارد. آن را «مشعر» نامیدند، چون نشانگاهی برای عبادت است و آن را «حرام‌» نامیدند، چون دارای حرمت است و اعمال منهیه نباید درآن انجام شود. در حدیث شریف به روایت مسلم آمده است: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درمشعرالحرام به ذکر و دعا ایستادند، چندان‌که صبح کاملا روشن شد». «و یادش‌کنید به شکرانه آن که شما را راه نموده‌است‌» یعنی: ذکر کنید خداوند متعال را به ذکری نیکو، چنان‌که به هدایتی نیکو شما را هدایت نمود و به سوی نشانه‌ها واحکام دین و مناسک حج خویش راهنمونیتان کرد «و هر آینه پیش از این، از گمراهان‌» از راه حق «بودید» هم در عقیده و هم در عمل‌؛ زیرا به عبادت بتان مشغول بوده و آنها را به پرستش و شفاعت می‌گرفتید.

﴿ثُمَّ أَفِیضُواْ مِنۡ حَیۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٩٩ [البقرة: 199].

در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: قریش و قبایل هم‌کیش آن‌(قبایل حمس)، قبلا در مزدلفه وقوف می‌کردند و سایر مردم در عرفات‌. آنها درتوجیه این کارشان می‌گفتند: ما مانند سایر مردم نیستیم‌! ما «اهل الله» و حرم‌نشینان او هستیم‌. پس آیه کریمه نازل شد و این تبعیض را از میان برداشته اصل مساوات و برابری میان همه مسلمانان را بر پا و استوار گردانید: «سپس از همان‌جا که‌» انبوه «مردم روانه می‌شوند، شما نیز روانه شوید» ای قریش‌! یعنی: در صبحگاه روز عید برای رمی جمرات از مزدلفه به سوی منی روانه شوید.

و از آنجا که اعمال حج بسیار است و انسان در انجام همه آنها از کوتاهی وقصور خالی نیست بنابراین،خداوند متعال مؤمنان را به طلب آمرزش فراخواند: «و از خداوند آمرزش بخواهید» برای گناهانتان‌، در اماکن نزول رحمت و مواضع قبول دعا «که خدا آمرزنده مهربان است‌» باید دانست که خواندن دعای «سیدالاستغفار» در اینجا و در همه اوقات، فضیلت خاصی دارد. در حدیث شریف‌آمده است: «سید الاستغفار این است که بنده بگوید: «اللهم أنت ربی لا إله إلا أنت خلقتنی وأنا عبدک وأنا على عهدک ووعدک ما استطعت، أعوذ بک من شر ما صنعت، أبوء لک بنعمتک علیَّ وأبوء بذنبی، فاغفرلی فإنه لا یغفر الذنوب إلا أنت‌». «هرکس این دعا را در شب بخواند و در آن شب بمیرد؛ وارد بهشت می‌شود و هرکس آن را در روز بخواند و در آن روز بمیرد؛ به بهشت وارد می‌شود». در صحیح مسلم آمده است‌که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از نماز فارغ می‌شدند؛ سه بار از خدای  عزوجل  طلب‌مغفرت می‌کردند. ابن‌جریر نقل می‌کند که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در شامگاه روز عرفه برای امت خویش آمرزش خواستند.

﴿فَإِذَا قَضَیۡتُم مَّنَٰسِکَکُمۡ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَذِکۡرِکُمۡ ءَابَآءَکُمۡ أَوۡ أَشَدَّ ذِکۡرٗاۗ فَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا وَمَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖ٢٠٠ [البقرة: 200].

«پس چون مناسکتان را ادا نمودید» یعنی: چون در ایام نحر (روزهای عیدقربان) از اعمال حجتان فارغ شدید، که اعمال این روزها عبارت است از: رمی‌جمرات، ذبح، تراشیدن سر و طواف افاضه «پس همان‌گونه که پدرانتان را یادمی‌کنید، یا بهتر و بیشتر از آن، خداوند را یاد کنید».

در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: رسم اعراب این بود که چون از حج خویش فارغ می‌شدند، در محل جمرات می‌ایستادند و از مفاخر نیاکان و مناقب‌گذشتگان خویش سخن می‌گفتند، پس خدای متعال آنان را به جای این کار به ذکر و یاد خویش فرا خواند. یادآور می‌شویم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حجه‌الوداع‌، در دومین روز از ایام تشریق‌، خطبه‌ای ایراد نموده و اعراب را به ترک این‌گونه فخرفروشی‌ها فراخواندند و آن این حدیث شریف ایشان است: «أیها الناس‌! إن ربکم واحد، وإن أباکم واحد، ألا لا فضل لعربی على عجـمـی، ولا لعجـمـی على عربی، ولا لأحـمر على أسود، ولا لأسود على أحـمر إلا بالتقوی، أبلَّغتُ؟ قالوا: بلغ رسول الله» «ای مردم‌! بی‌گمان پروردگارتان یکی است و بی‌گمان پدرتان یکی‌است، آگاه باشید که عربی را بر عجمی و عجمی را بر عربی، سرخ را بر سیاه و سیاه را بر سرخ هیچ فضل و برتری‌ای نیست مگر به تقوی‌. آیا ابلاغ کرده‌ام‌؟ همه‌یکصدا گفتند: آری‌! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ابلاغ نمود».

«پس، از مردمان کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا در همین دنیا به ما عطا کن و حال آن که برایش در آخرت نصیبی نیست‌» یعنی: برای چنین کسانی بهره‌ای در آخرت نیست که آن را بطلبند زیرا تمام هم و غم‌شان محدود و محصور به همین‌دنیاست‌.

در این آیه کریمه‌، مسلمانان از محدود ساختن دعاها بر طلب دنیا نهی شدهاند. پس این آیه، نکوهش‌گر کسانی است که دنیا را منت‌های آمال و بزرگ‌ترین هدف‌شان قرار می‌دهند.

﴿وَمِنۡهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ٢٠١ [البقرة: 201].

«و از آنان کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا! به ما در دنیا بهره نیک و در آخرت‌هم بهره نیک عطا فرما و ما را از عذاب دوزخ درامان بدار» که اینان مؤمنانند. بهره‌نیک دنیا: چیزهایی است که نیکوکاران در دنیا طلب می‌کنند، چون همسری زیبا و شایسته، فرزندانی صالح، روزیی پاکیزه و سلامتی و عافیت‌. و بهره نیک‌آخرت: خشنودی پروردگار رحمان‌، حور عین و دیگر پاکیزگی‌هایی است که‌خداوند عزوجل در آن برای پرهیزگاران نیکوکار وعده داده است‌. در حدیث شریف به‌روایت بخاری و مسلم آمده است: «بیشترین دعایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن رامی‌خواندند، همین دعای «ربنا اتنا...» بود.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ نَصِیبٞ مِّمَّا کَسَبُواْۚ وَٱللَّهُ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ٢٠٢ [البقرة: 202].

«اینانند که از» جنس «آنچه که به‌عمل آورده‌اند» با حج و دعای مذکور «آنان را بهره‌ای است و الله سریع‌الحساب است‌» زیرا او را کاری از کار دیگری به‌خود مشغول نمی‌گرداند، و چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌؛ او تمام خلق را درمدت نصف روز از ایام دنیا محاسبه می‌کند.

﴿وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ فِیٓ أَیَّامٖ مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَوۡمَیۡنِ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۖ لِمَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُمۡ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ٢٠٣ [البقرة: 203].

«و خدا را در روزهایی معین یاد کنید» که عبارت‌اند از: روزهای یازدهم، دوازدهم و سیزدهم ذی‌الحجه که روزهای زدن جمرات در منی بوده و بی هیچ‌اختلافی‌، ایام تشریق می‌باشند. البته ذکری که بدان مأمور شده‌اند؛ تکبیر گفتن حجاج در هنگام زدن جمرات (سنگریزه‌ها) در منی، و تکبیر گفتن سایر مسلمین در مناطق و سرزمینهایشان در تمام جهان بعد از نمازها و غیر آن، از صبح روزعرفه تا بعد از نماز عصر آخرین روز از ایام تشریق است‌. و در این ذکر، حاجی وغیر آن برابرند، جز اینکه غیر حاجی‌، در روز عرفه تکبیر می‌گوید، اما حاجی درآن تلبیه می‌گوید «پس هرکس شتاب کرد» به خارج شدن از منی و بنابراین، اعمال مربوطه «را در دو روز» انجام داد «گناهی بر او نیست‌» یعنی: هرکس در روز دوم از ایام تشریق، جمرات را زد و از منی بیرون رفت، گناهی بر او نیست «وهر کس تأخیر کرد» و جمرات را در روز سوم نیز زد، آن‌گاه از منی کوچ نمود، نیز«گناهی بر او نیست‌» چون هردو صورت مباح است و حاجی میان هردو امر مخیر می‌باشد. اما ماندن در منی به مدت سه شب و سه روز برای زدن جمرات، بهتراست «برای کسی‌که تقوی پیشه‌کرده است‌» و در حج خویش‌، از خدا پروا داشته‌است‌. یعنی: گناه به کسی تعلق نمی‌گیرد که در حج خویش تقوی داشته باشد. بعضی در معنی آن می‌گویند: گناه به کسی تعلق نمی‌گیرد که بعد از بازگشتن از حج تقوی را رعایت کند و از تمام گناهان بپرهیزد «و از خدا پروا کنید و بدانید که درپیشگاه او محشور خواهید شد» در آخرت، پس شما را در برابر اعمال‌تان جزامی‌دهد.

بدین‌سان‌، خداوند متعال در هشت آیه - یعنی از آیه 196 تا 203 - به بیان‌عمده احکام حج و عمره و ارشادات خویش در آنها پرداخت‌. که ما در ضمن‌آیات، نظر فقها را نیز تا آنجا که مجال بود، به اجمال نقل کردیم[13].

قابل ذکر است که مناسک حج در میان اعراب جاهلیت‌، از زمان ابراهیم واسماعیل علیهما السلام شناخته بوده و اسلام نیز که آمد؛ بعد از زدودن انواع شرک و منکرات از دامن آن، آن را به حال خود ابقا کرد، ولی در آن برخی از مناسک را افزود. یادآور می‌شویم که خداوند متعال‌، فریضه حج را در سال ششم هجری بر مسلمانان با این فرموده‌اش: ﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَیۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَیۡهِ سَبِیلٗا [آل عمران: 97].، فرض گردانید و اولین حجی که مسلمانان انجام دادند، در سال نهم‌هجری به امارت ابوبکر صدیق رضی الله عنه بود، سپس رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم خود در سال دهم هجری عازم حج گردیدند و مناسک رابه‌جای آوردند. همچنین آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در تمام عمرشان چهار عمره زیر را به جای آورده‌اند که همه آنها در ماه‌ذی‌القعده بود:

1-  عمره حدیبیه، در ذی‌القعده سال ششم‌.

2-  عمره قضاء، در ذی‌القعده سال هفتم‌.

3-  عمره جعرانه، در ذی‌القعده سال هشتم‌.

4-  عمره همراه با حج، در ذی‌القعده سال دهم‌.

در حدیث شریف آمده است: «ادای عمره‌ای در رمضان، معادل با ادای حجی است که همراه با من انجام شده باشد».

باید دانست که: علما در فرضیت حج اتفاق‌نظر، ولی در فرضیت عمره اختلاف نظر دارند. شافعی‌ها و حنبلی‌ها می‌گویند: عمره نیز چون حج فرض‌است‌. اما مالکی‌ها و حنفی‌ها بر آنند که عمره سنت است‌. همچنین علما در این‌باره که کدام یک از حج «قران، تمتع و مفرد» بهتر است و فضیلت بیشتری دارد؛ اختلاف‌نظر دارند. احناف بر آنند که حج «قران‌» افضل است، سپس حج‌«تمتع‌» و بعد از آن حج «مفرد». مالکی‌ها و شافعی‌ها عکس آن رامی‌گویند و حنبلی‌ها برآنند که بهتر از همه «تمتع‌»، سپس «افراد» و بعد از آن حج «قران‌» است‌. تعریف افراد، تمتع و قران به اجمال این است:

1-  حج افراد: احرام بستن فقط برای حج، سپس احرام بستن برای عمره بعد از به‌اتمام رساندن حج است‌.

2-  حج تمتع: مخصوص حاجی آفاقی است و عبارت است از: احرام بستن برای‌عمره در ماههای حج از میقات، سپس احرام بستن برای حج از مکه مکرمه‌.

3-  حج قران: آن است که شخص برای حج و عمره با هم یک‌جا احرام ببندد، یابه یکی از آنها احرام ببندد، سپس دیگری را در آن - در یکسال و در ماههای حج - داخل گرداند.

در اینجا به‌طور فهرست‌وار به احکام ذکر شده در این آیات اشاره می‌کنیم:

1-  ادای تام و کامل حج و عمره‌.

2-  حکم احصار، که تعریف آن گذشت.

3-  احرام بستن‌.

4-  ذبح هدی‌.

5-  جزای (فدیه) تراشیدن سر در حال احرام‌.

6-   فدیه حج تمتع‌.

7-   وقت حج‌.

8-   حکم مقیمان مسجدالحرام‌.

9-   ممنوعات احرام‌.

10-  تجارت در حج‌.

11-  اصل برابری و مساوات و نفی امتیازات جاهلی در حج‌.

12-  دعا و ذکر در حج‌.

13-  استغفار در حج‌.

14-  رمی جمرات‌.

15-  وقوف به عرفه‌.

16-  تکبیرگفتن و اوقات آن در ایام حج‌.

17-  تلبیه گفتن‌.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُعۡجِبُکَ قَوۡلُهُۥ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَیُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِی قَلۡبِهِۦ وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ٢٠٤ [البقرة: 204].

«و از مردمان کسی هست که سخن او، تو را درباره زندگانی دنیا به شگفت می‌آورد» از آن روی که سخنش باب طبع تو و نمایانگر ایمان و خیر است‌. مراد از آنان: منافقانند که با سخنان چرب و نمکین‌، ایمان را آشکار و کفر را پنهان می‌دارند.

این آیه کریمه چنان‌که در بیان سبب نزول آمده است، درباره منافقی به‌نام «اخنس‌بن شریق‌» نازل شد که نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده با سخنان شیرین خویش اظهار مسلمانی کرد و همین‌که از نزدشان خارج شد، در راه برگشت خود، زمین‌های زراعتی مسلمانان را سوزانده و چهارپایان‌شان را پی و نابود کرد.

«و» آن منافق «خدا را بر آنچه در دل دارد، گواه می‌گیرد» یعنی: سوگندهایی‌جدی می‌خورد و به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌گوید: خدا گواه است که شما چه‌قدر در قلب من محبوب هستید! یا خداگواه است که من چه‌اندازه به اسلام وفادار و متعهد هستم‌! «و حال آن که او سخت‌ترین دشمنان است‌».

﴿وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُفۡسِدَ فِیهَا وَیُهۡلِکَ ٱلۡحَرۡثَ وَٱلنَّسۡلَۚ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَسَادَ٢٠٥ [البقرة: 205].

«و چون برگردد» از نزد تو ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «می‌شتابد» و می‌کوشد با تمام توان‌خود «که در زمین فساد نماید» با ویرانگری‌، سازماندهی اعمال خرابکارانه وایذایی و مکر و توطئه چینی علیه مسلمین «و کشت و نسل را نابود سازد و خداوند فساد را دوست ندارد» این تعبیر، همه انواع فساد را شامل می‌شود، بی‌هیچ فرقی میان آنچه که موجب فساد و تباهی در دین یا در دنیاست‌. بعضی گفته‌اند: مراداین است که چون ستمگر به حکومت برسد و در زمین فساد کند، خداوند عزوجل بر اثرحاکمیت فسادانگیز او، باران را از خلایق بازمی‌دارد و به‌سبب این امر، کشتزارها نابود و نسل‌ها تباه می‌گردند.

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُ ٱتَّقِ ٱللَّهَ أَخَذَتۡهُ ٱلۡعِزَّةُ بِٱلۡإِثۡمِۚ فَحَسۡبُهُۥ جَهَنَّمُۖ وَلَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ٢٠٦ [البقرة: 206].

«و چون به او گفته شود؛ از خدا پروا کن، نخوت و تکبر او را به گناه می‌کشاند» یعنی: خود بزرگ‌بینی او را از قبول پند و اندرز باز می‌دارد، به‌خاطر گناهی که درقلب وی است و علت نفاقش می‌باشد. یا: غلبه و چیرگی هوای نفس بر او، وی رابه گناه وامی‌دارد. یا: از سر استکبار و خود بزرگ‌بینی‌، مرتکب کفر می‌گردد «پس جهنم برای او بس است‌» به‌عنوان سزا و عقاب وی «و چه بد آرامگاهی است‌» مهاد: بستر آماده شده برای خواب است و جهنم از روی تهکم و ریشخند به این نام نامیده شد زیرا محل استقرار کفار می‌باشد.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشۡرِی نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ٢٠٧ [البقرة: 207].

«و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می‌فروشد» واز جان خویش در اعمالی چون جهاد و امربه معروف و نهی از منکر می‌گذرد. ازصهیب رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که فرمود: چون از مکه قصد هجرت به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را کردم، قریشیان به من گفتند: ای صهیب‌! هنگامی که به سرزمین ما آمدی، هیچ مال و ثروتی نداشتی و اکنون با مال و ثروت از میان ما خارج می‌شوی‌؟ به‌خدا که هرگز اجازه این کار را به تونمی‌دهیم‌! پس به آنان گفتم: اگر مالم را به شما بدهم، از سر راهم کنار می‌روید؟ گفتند: آری‌! آن‌گاه مالم را به آنان دادم و راه را بر من باز کردند. حرکت کردم تا به مدینه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسیدم، همین که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرا دیدند، فرمودند: «ابایحیی معامله را برد، ابایحیی معامله را برد»! آن‌گاه این آیه کریمه نازل شد. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «اکثر علما بر آنند که این آیه کریمه درباره هر مجاهدی که‌در راه خدا عزوجل پیکار می‌کند، نازل شده است‌». «و خدا نسبت به بندگانش مهربان است‌» پس به آنان در برابر عمل اندک، پاداشی عظیم عنایت کرده و به بیشتر ازحد توانشان مکلفشان نمی‌گرداند و از خوان بی‌کران رحمت و احسان خویش برآنان سرازیر می‌سازد و اگر چنین نبود، شر گروه مفسدان در زمین غالب و فراگیر می‌شد تا بدانجا که دیگر در آن صلاحی باقی نمی‌ماند.

علمای مالکی در بیان حکم این آیه کریمه گفته‌اند: این آیه کریمه‌، دلیل وهشداری است بر رعایت احتیاط در امور دین و دنیا و ضرورت تحقیق و تفحص‌در احوال شهود و قضات و اینکه حاکم نباید به ظاهر احوال مردم عمل کند تا از باطن کار آنان جست و جو نکرده باشد. اما قول صحیح - چنان‌که قرطبی گفته - این است که: به ظاهر عمل می‌شود تا آن‌گاه که خلاف آن آشکار شود، به دلیل این فرموده عمر رضی الله عنه که در بخاری روایت شده است: «ای مردم‌! همانا وحی قطع‌شده است و ما هم‌اکنون شما را بر آن چیزی مؤاخذه می‌کنیم که از اعمال شما بر ما آشکار می‌شود، پس هرکس به ما خیر را آشکار ساخت، او را ایمن گردانیده و به خود نزدیک می‌گردانیم و ما را به اسرار نهان وی کاری نیست و خداوند عزوجل خود حساب نهان او را می‌کند و هرکس به ما بدی را آشکار ساخت، نه او را ایمن‌می‌گردانیم و نه تصدیقش می‌کنیم، هرچند بگوید که کارم در نهان نیکوست‌».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِی ٱلسِّلۡمِ کَآفَّةٗ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ٢٠٨ [البقرة: 208].

بعد از آن که خدای سبحان از تقسیم‌شدن مردم به سه طایفه مؤمنان، کافران ومنافقان یاد کرد، اینک مؤمنان را چنین فرمان می‌دهد: «ای مؤمنان‌! همه یک‌جا به آیین اسلام درآیید» یعنی: به تمامی اسلام و به تمامی خود به آیین اسلام درآیید، به زبانها و دل‌های خود و به همه ارکان و شاخه‌ها و فروع اسلام‌. برخی از مفسران «کافه‌» را حال از «ادخلوا» می‌دانند، که در این صورت معنی چنین می‌شود: ای‌مسلمانان‌! همه شما به تمامی به اسلام در آیید. ابن‌کثیر می‌گوید: «اما معنای‌صحیح همان معنی اول است‌». آری‌! اسلام تجزیه‌پذیر نیست و شخص مسلمان‌در برابر احکام ثابت و قطعی اسلام‌، قدرت پذیرش یا رد ندارد، پس یا باید اسلام‌را به تمامی آن بپذیرد، یا اینکه از اسلام به تمامی آن خارج است «و از گام‌های شیطان پیروی نکنید» در تجزیه و تفرقه‌افگنی در دین، یا در اختلاف و کشمش و از شبهات و گناهانی که شیطان با هدف گمراه‌ساختن شما به شما دستور می‌دهد، اطاعت نکنید و به راه‌های او نروید «که او دشمن آشکار شماست‌».

﴿فَإِن زَلَلۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡکُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ٢٠٩ [البقرة: 209].

«و اگر دچار لغزش شدید» و پای شما از رفتن به راه حق لنگید و از آن انحراف ورزیده و به راه‌های شیطان گرایش پیدا کردید «پس از آن که برای شما دلایل آشکارآمد» بر اینکه ورود به اسلام، یگانه انتخاب بر حق است «بدانید که خداوند غالب‌» است و انتقام‌گرفتن از شما او را عاجز نمی‌گرداند «حکیم است‌» و جز به حق انتقام نمی‌گیرد.

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه کریمه درباره عبدالله بن‌سلام و یارانش از یهود که به اسلام مشرف شده بودند نازل شد، هنگامی که آنان روز شنبه را بزرگ داشتند و از گوشت و شیر شتر اظهار کراهت کردند و گفتند: یارسول‌الله! روز شنبه روزی است که ما آن را بزرگ می‌داریم، پس به ما بزرگداشت آن را اجازه دهید، تورات نیز کتاب خداوند عزوجل است، لذا به ما اجازه دهید تا شبانگاه به قرائت آن بپاخیزیم‌! این بود که آیه کریمه نازل شد.

﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّآ أَن یَأۡتِیَهُمُ ٱللَّهُ فِی ظُلَلٖ مِّنَ ٱلۡغَمَامِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ٢١٠ [البقرة: 210].

«انتظار نمی‌کشند» آنان که از ورود به آیین اسلام سر باز زده‌اند «غیر از اینکه خدا نزدشان بیاید» برای داوری نهایی و حساب و عذاب‌. یعنی: انتظار نمی‌کشند جز اینکه امر وی یا عذابش برآنان فرود آید. علمای سلف گفته‌اند: ما به صفت «آمدن‌» برای خداوند عزوجل که در این آیه کریمه و نظایر آن از آیات بیان شده‌است، بدون تحریف و تعطیل و تکییف و تمثیل‌، ایمان داریم‌. آری‌! قول در باره صفات خداوند متعال، همچون قول در باره ذات اوست، چیزی همانند او نیست، نه در ذات، نه در صفات و نه در افعالش‌. «و» آنان که از ورود به آیین اسلام سرباز زده‌اند، انتظار نمی‌کشند جز این امر را که «فرشتگان‌» بیایند برای اجرای فرامین خدا عزوجل در مورد این منحرفان «در سایبانهایی از ابر سپید» و نازک و رقیق «و کار» داوری خواه‌ناخواه «یک‌سره خواهد شد» و عذابشان تحقق خواهد پذیرفت «و سرانجام، کارها به خدا بازمی‌گردد» در آخرت، آن‌گاه حق تعالی به‌همه مردم در برابر اعمال‌شان جزایی مناسب می‌دهد.

این آیه کریمه اشاره‌ای است برای مؤمن به اینکه می‌باید به سوی توبه واصلاح حال خویش بشتابد تا عذاب الهی او را غافلگیر نکند زیرا اگر در دوران حیاتش قیامت او را غافلگیر نسازد، مرگ یا بیماریی که از عمل صالح بازش‌می‌دارد، غافلگیرش خواهد ساخت‌.

﴿سَلۡ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ کَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُم مِّنۡ ءَایَةِۢ بَیِّنَةٖۗ وَمَن یُبَدِّلۡ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٢١١ [البقرة: 211].

«از بنی‌اسرائیل بپرس‌؛ چه‌بسیار نشانه‌های روشنی به آنان دادیم‌» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! از بنی‌اسرائیل بپرس با پرسشی سرزنش‌گرانه‌، که ما به وسیله انبیای خویش چه معجزات و برهان‌های روشن بسیاری به‌سویشان فرستادیم‌؛ چون عصا، ید بیضا، شکافتن دریا، فرود آوردن من و سلوی و غیره‌. یا از آنان بپرس که درباره حقانیت رسالت تو چه آیات روشنی به آنان داده‌ایم‌؟ - که هردو تفسیر صحیح است - ولی هنگامی که آنان این نعمت‌های ما را ناسپاسی کردند، به شدیدترین وجه‌مجازات شدند، پس همچنین است حال و روز آنان در عصر رسالت‌، آن‌گاه که به‌پذیرفتن تمامی اسلام فراخوانده می‌شوند، اما به آیات الهی کفر ورزیده و ازاجابت این خواسته سر باز می‌زنند، پس باید سرنوشتی همانند نیاکانشان را انتظاربکشند «و هرکس نعمت خدا را» یعنی: هدایت و دین و آیات روشن وی را که به‌انبیای خویش داده است «پس از آن که برای او آمد دگرگون سازد» به جای شکرگزاری در برابر آنها، باید بداند «که خداوند سخت‌کیفر است‌».

این آیه کریمه حامل چنان تهدید و تخویفی برای یهودیان است که هرگز اندازه آن را نمی‌توان تصور کرد.

﴿زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَیَسۡخَرُونَ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۘ وَٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ فَوۡقَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ وَٱللَّهُ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٖ٢١٢ [البقرة: 212].

«زندگانی دنیا در چشم کافران آراسته گردانده شده است‌» و با فریفته شدن به همین آرایش‌هاست که کفار از زندگانی آخرت رویگردانند، اما مؤمنان، مفتون این آرایشها نگشته و رویکرد ایشان به سوی آخرت است «و» این کفار بدبخت «مؤمنان را ریشخند می‌کنند» به‌خاطر فقرشان و می‌گویند: بهره اینان از دنیا، همانند بهره رؤسای کفر و پیشتازان عرصه گمراهی نیست، هم آنان که رسیدن به متاع دنیا را سر منزل سعادت و محرومیت از آن را مایه بدبختی می‌دانند - خاطرنشان می‌شود که در زمان نزول این آیه کریمه غالب مؤمنان فقیر و تهیدست بودند - اما این تاریک‌دلان کور ذهن‌، بی‌خبر از آنند که: «پرهیزکاران در روز قیامت از آنان‌برترند» زیرا ایشان در بهشتند و کافران در دوزخ‌. درحدیث شریف به روایت علی رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «هرکس برای مرد یا زن مؤمنی خواری طلب کند، یا او را به خاطر فقر و تنگدستی‌اش‌تحقیر نماید، خدای  عزوجل  او را در روز قیامت تشهیر نموده و رسوایش می‌گرداند و هرکس بر مرد یا زن مؤمنی بهتان بندد، یا به او چیزی نسبت دهد که در او نیست، خدای سبحان وی را در روز قیامت بر پشته‌ای از آتش می‌افگند تا آن که از نسبتی که به آن مؤمن داده است، بیرون آید، بی‌گمان جایگاه و منزلت یک مؤمن نزد خدای متعال، برتر و گرامی‌تر از جایگاه یک فرشته مقرب است وهیچ چیزی نزد خداوند عزوجل محبوب‌تر از مرد مؤمن توبه‌کار، یا زن مؤمن توبه‌کارنیست و مؤمن در آسمان معروف و شناخته شده است، همان گونه که یک مرد در میان خانواده و فرزندانش شناخته شده است‌». «و خداوند هرکس را بخواهد، بی‌حساب‌» در دنیا «روزی می‌بخشد» بدون اندازه‌، بدون حساب ایمان و کفر یاتقوی و بدکاری وی و این از ایجابات عدل و رحمت عام او بر همه خلایق است‌. در حدیث شریف آمده است: «اگر دنیا نزد خداوند عزوجل به‌اندازه بال پشه‌ای ارزش می‌داشت، هرگز به کافری جرعه آبی از آن نمی‌چشانید». اما در آخرت وضع این‌گونه نیست زیرا رزق مؤمن پرهیزکار در آن وسیع‌تر از رزق وی در دنیاست، در حالی‌که کافر در آنجا روزیی جز عذاب جهنم ندارد.

لیکن باید دانست که حال ملتها و امت‌ها - بر خلاف افراد - در دنیا نیز همچون آخرت کاملا متفاوت است زیرا سنت پروردگار درباره امت‌ها این است که با کار وتلاش و سازندگی به آنان عزت می‌دهد و با بی‌کاری و تنبلی، آنان را ذلیل می‌گرداند.

﴿کَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ فِیمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِیهِ إِلَّا ٱلَّذِینَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ بَغۡیَۢا بَیۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٍ٢١٣ [البقرة: 213].

«مردم، امتی یگانه بودند» یعنی: همه مردم - از دوران آدم‌  علیه السلام    تا عصرنوح‌  علیه السلام    - بر دین یگانه‌ای بودند که همانا دین اسلام است، سپس چون زمان به‌درازا کشید، پرستش بت‌ها رایج شد و مردم به دو شاخه ایمان و کفر تقسیم شدند. بعضی گفته‌اند: مراد، نوح‌  علیه السلام    و همراهان وی در کشتی هستند که همه بر آیین توحید بودند. اما رأی اول، رأی جمهور مفسران است‌. یادآور می‌شویم که لفظ «امت‌» در قرآن کریم به معانی ذیل به‌کار رفته است:

1- جماعت‌. 2 - ملت‌؛ یعنی کیش و آیین‌. 3 - زمان‌. 4 - امام‌. و چنان‌که گفتیم، مراد از آن در اینجا - در رأی اکثر مفسران - دین و آیین است «پس‌خداوند پیامبران را برانگیخت‌» برای هدایت بشر. اما در اینجا رأی دیگری است که می‌گوید: مردم همه در گمراهی یک امت بودند، پس خداوند عزوجل پیامبران  علیهم السلام  را برای هدایت بشر برانگیخت‌. ولی ابن‌کثیر رأی جمهور را ترجیح داده، یعنی‌این که: مردم همه امت هدایت بودند و بعد از آن که در کار دین اختلاف کردند، خداوند عزوجل پیامبران  علیهم السلام  را برانگیخت: «مژده‌آور و بیم‌دهنده‌» مژده‌آور برای اهل‌ایمان و عمل صالح و بیم‌دهنده برای اهل کفر و فساد «و با آنان‌، کتاب‌» یعنی: جنس کتب آسمانی «را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف‌داشتند» از عقاید و امور غیبی و حسن و قبح اعمال «داوری کند» یعنی: تاکتابهای آسمانی، میان مردم داور باشد. ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «میان نوح و آدم علیهما السلام ده قرن فاصله بود و مردم در این ده قرن، همه بر شریعت حق پایداربودند و بعد از آن بود که در دین اختلاف پدیدار شد». پیامبرانی که قرآن از آنان‌به نام یاد کرده، هجده تن‌اند. «و هیچ‌کس در آن‌» یعنی: در کتب آسمانی سابق «اختلاف نکرد، مگر کسانی که‌» این کتاب‌ها «به آنان داده شد، پس از آن که دلایل روشن برای‌شان آمد، از رشک و رقابتی که با هم داشتند» یعنی: اختلاف نکردند، مگر به سبب حسد و حرص بر دنیا، در حالی‌که کتب آسمانی، داعی اتفاق و وحدت و مایه رهنمونی‌شان به راه هدایت بود. مراد از آنان‌؛ یهودیان و مسیحیانند «پس‌خداوند، مؤمنان را به حقیقت آنچه که در آن اختلاف داشتند، هدایت کرد» یعنی: خداوند عزوجل امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را با بیان علل اختلافات پیشینیان در قرآن، به سوی حق‌هدایت کرد «به اذن خویش‌» یعنی: به فرمان و علم خویش «و خداوند هر که راخواهد» از خلق خویش «به سوی راه راست هدایت می‌کند» و حکمت و حجت بالغه‌، از آن اوست‌.

در دعای مأثور آمده است: «اللهم أرنا الحق حقاً وارزقنا اتباعه، وأرنا الباطل باطلاً وارزقنا اجتنابه، ولا تجعله ملتبسا علینا فنضل، واجعلنا للمتقین إماما». «بارخدایا! به ما حق را، حق بنمایان و پیروی از آن را روزی‌مان کن وبه ما باطل را باطل بنمایان و پرهیز از آن را روزیمان کن و آن را بر ما پوشیده ومبهم نگردان که گمراه می‌شویم و ما را پیشوای پرهیزگاران بگردان». درحدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ماآخرین امت (در دنیا ) و اولین آنها در روز قیامت هستیم و اولین کسانی هستیم که‌به بهشت وارد می‌شویم، لیکن امت‌های دیگر قبل از ما کتاب داده شده‌اند و ما بعد از آنان، اما خداوند عزوجل ما را به آنچه از حق که آنان در آن اختلاف کردند، هدایت نمود، پس این روز - یعنی روز جمعه - روزی است که آنها در آن‌اختلاف کردند و خدا عزوجل ما را به آن رهنمون شد بنابراین، مردم در آن پیرو ماهستند زیرا فردا - شنبه - برای یهود و پس فردا - یک‌شنبه - برای نصاری‌است‌». یعنی: عید ما جمعه است و عید آنها روزهای شنبه و یک‌شنبه‌.

ابن کثیر از عبدالرحمن بن زید بن اسلم رضی الله عنه و او از پدرش نقل می‌کند که در تفسیر فرموده خداوند متعال: ﴿فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِ فرمود: «سایر امت‌ها در روز جمعه اختلاف کردند؛ زیرا یهود روز شنبه را برای خود عیدگرفتند و نصاری روز یک‌شنبه را، پس خداوند عزوجل امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به روز جمعه هدایت نمود. همچنان آنان در قبله اختلاف کردند؛ زیرا نصاری به‌سوی مشرق روی آوردند و یهود به سوی بیت المقدس، لذا خداوند متعال امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به سوی کعبه رهنمون شد. همین طور در نماز اختلاف کردند؛ به گونه‌ای که برخی از آنان رکوع می‌کنند نه سجده و برخی سجده می‌کنند نه رکوع، برخی در حال نماز سخن می‌گویند و برخی در حال نماز راه می‌روند، پس خداوند عزوجل امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به نماز حقیقی هدایت نمود. همین گونه در روزه اختلاف کردند؛ به‌طوری که برخی از آنها قسمتی از روز را روزه می‌گیرند و برخی از آنها از غذاهای مخصوصی روزه می‌گیرند، پس خداوند عزوجل امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در این امر نیز به‌حق راه نمود. همچنان در باره ابراهیم‌  علیه السلام    اختلاف کردند؛ زیرا یهودیان گفتند که‌ابراهیم‌  علیه السلام    یهودی بود و نصاری گفتند که او نصرانی بود، درحالی که خدای عزوجل او را مسلمانی پاک دین گردانیده بود، پس خداوند عزوجل امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در این‌امر نیز به حق راه نمود. همین طور درباره عیسی‌  علیه السلام    اختلاف کردند؛ زیرا یهودیان بر وی دروغ بسته و به مادرش بهتانی عظیم نسبت دادند و نصاری - پناه بر خدا - او را یکی از سه خدا پنداشتند - اما خداوند عزوجل او را روح و کلمه و بنده خویش معرفی کرد و امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در این مورد نیز به حق راه نمود».

ابوالعالیه می‌گفت: «این‌آیه‌، راه خروجی از شبهات و گمراهی‌ها و فتنه هاست‌».

﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَأۡتِکُم مَّثَلُ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِکُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ یَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ٢١٤ [البقرة: 214].

«آیا پنداشتید» ای امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم «که داخل بهشت می‌شوید» یعنی: بلکه پنداشتید. زیرا «بل‌» مفید افتتاح سخنی جدید است «و حال آن که هنوز مانند آنچه بر سر پیشینیان شما آمد، بر سر شما نیامده است»؟ یعنی: پنداشتید که داخل بهشت می‌شوید؟ در حالی‌که شما همانند امت‌های پیشین مورد امتحان ما قرار نگرفته‌اید تا چنان‌که آنان شکیبایی پیشه کردند، صبر و پایداری ورزید «آنان دچار سختی و زیان شدند» یعنی: فقری بسیار سخت را تحمل کرده و بیماری‌ها و زخم‌ها در راه خدا عزوجل برداشتند. بأساء: فقر و تنگدستی شدید و همه رنج‌هایی است که به انسان در غیر بدن وی می‌رسد؛ چون گرفتن مال، طردکردن وی از خانه و وطن و تهدید امنیت و آسایش وی‌. اما ضراء: بیماری و هر آن چیزی است که به انسان در بدنش‌می‌رسد، چون زخم و قتل‌... «و تکان‌ها خوردند» با بیم و هراس‌ها و این حالت استمرار یافت‌؛ «تا جایی که پیامبر خدا و کسانی که با وی ایمان آورده بودند، گفتند: پس نصرت الهی کی فرا می‌رسد»؟ این سخن را در طلب نصرت الهی و احساس دیر کرد و طولانی شدن زمان آن بر زبان آوردند. آن‌گاه خدای  عزوجل  ایشان را با این گفته خویش بشارت داد: «بدانید که نصرت الهی نزدیک است‌».

از قتاده و سدی در بیان سبب نزول روایت شده است که گفتند: این آیه کریمه در غزوه احزاب - آن‌گاه که مسلمانان با رنج‌ها، مشکلات و فشارهای طاقت‌فرسایی روبرو شدند - نازل گردید تا ضمن مژده دادن‌شان به فتح و گشایش، این‌حقیقت را نیز به ایشان خاطر نشان سازد که ایمان، حقوق و واجباتی دارد که سرانجام به سعادت هردو جهان منتهی می‌شود، اما این سعادت دو جهانی را همین‌گونه مجانی و آسان نمی‌دهند، بلکه مؤمن باید مأموریت و رسالت خویش را در زندگی ایفا کند و جان‌نثارانه به میدان‌های جهاد و مبارزه با دشمن و مجاهده بانفس خویش بشتابد و کاخ ایمان را با آرایشی از عمل صالح و بر زیربنایی از تقوی و اخلاص بر افرازد تا مستحق این پاداش گردد.

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلۡ مَآ أَنفَقۡتُم مِّنۡ خَیۡرٖ فَلِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ٢١٥ [البقرة: 215].

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده‌اند: مؤمنان از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند که چه چیزی از اموال خود را انفاق کنند؟ پس نازل شد: «از تو می‌پرسند، چه چیزی انفاق کنند؟ بگو: آنچه که از خیر انفاق کنید» یعنی: از مال پاک وحلال‌. چنین مالی «خیر» نامیده شد زیرا در راه‌های خیر انفاق می‌شود «پس به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مسکینان و به در راه مانده تعلق دارد و هر نیکی‌ای که‌انجام دهید، البته خدا به آن داناست‌» و در برابر آن پاداش می‌دهد. تفسیر نظیر این‌عبارت در آیه (177) گذشت‌. ملاحظه می‌کنیم که مؤمنان از چیزی که بایدانفاق کنند پرسیدند، اما خداوند عزوجل از نحوه مصرف صدقات به آنان پاسخ داد تا تنبیهی بر این حقیقت باشد که این امر به دانستن مقدم‌تر است‌.

صحیح آن است که این آیه کریمه محکم است نه منسوخ زیرا این آیه برای‌بیان وجوه مصرف صدقه نافله است، چرا که مقدار انفاق را تعیین نکرده است، درحالی که مقدار زکات فرض به اجماع معین است‌. در حدیث شریف آمده است: «برمادر، پدر، خواهر و برادرت، سپس بر نزدیکتر... و نزدیک‌ترت انفاق کن‌».

﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ کُرۡهٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢١٦ [البقرة: 216].

«بر شما جهاد فرض شده است‌» و این، یکی از موارد آزمون شماست‌. مراد از جهاد در اینجا، جنگ مسلحانه با کفار است «و آن برای شما ناخوشایند است‌» کره: مشقتی است که خوشایند نفسها نیست‌. آری‌! جهاد مشقت‌آمیز است زیرا مستلزم صرف مال و صرف جان و جدایی از خانه و خانواده می‌باشد «و چه بسا چیزی را ناخوش داشته باشید، در حالی‌که آن به سود شما باشد» همانند جهاد، که چه بسا در آن پیروز و فاتح شده، هم به غنیمت می‌رسید و هم به اجر و پاداش الهی و کسانی هم که کشته می‌شوند، به فیض شهادت نایل می‌گردند «و چه بسا چیزی را خوش داشته باشید» چون استراحت و ترک جهاد «در حالی‌که آن به زیان شما باشد» زیرا در آن صورت، دشمن بر شما چیره شده و مغلوبتان می‌کند و دردرون خانه و عمق سرزمینتان‌، قصد جان و مال و ناموستان را کرده و شما را باسختی‌ها و مصایبی روبرو می‌سازد که بسیار سخت‌تر از جهادی است که شما آن را ناخوش می‌دارید و این افزون بر منافع کوتاه‌مدت و بلندمدت دیگری است که آنها را با ترک جهاد از دست می‌دهید «و خداوند می‌داند» که صلاح و رستگاری شما در چیست «و شما نمی‌دانید».

ابن‌عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: «چون جهاد بر مسلمانان فرض شد، این کار بر آنان سخت و دشوار آمد و آن را ناخوش داشتند، پس آیه‌کریمه نازل گردید». عکرمه می‌گوید: «بعد از نزول این آیه کریمه‌، محبت جهاد در دل‌های مسلمانان ریشه‌دار شد». ابن شهاب زهری می‌گوید: «جهاد، فریضه‌ای برگردن همه آحاد امت است، چه آنان که در میدان جهادند و چه آنان که درمنازل خود هستند زیرا کسی‌که در خانه خود نشسته است، اگر به کمک فراخوانده‌شد، باید کمک کند و اگر از وی فریادرسی شد، باید به فریاد برسد و اگر به او فرمان رفتن به جهاد داده شد، باید عازم جهاد شود و اگر هم به او نیازی نبود، درخانه خویش می‌نشیند». یعنی: حقیقت امر چنین است و چنین باید باشد. از این‌جهت در حدیث شریف آمده است: «من مات ولم یغز و لم یحدث نفسه با الغزو مات میته جاهلیه‌: هرکس بمیرد، در حالی‌که جهاد نکرده و در اندیشه و نهاد خویش هم‌اندیشه و نیت جهاد را نداشته، به مرگ جاهلیت مرده است‌». جمهور علما بر آنندکه جهاد - به حسب نیاز یا به حسب حال - بر تمام مسلمانان فرض عین است، بدین ترتیب که اگر غلبه با اسلام بود، جهاد فرض کفایه است و اگر غلبه با دشمن‌بود، جهاد تا تحقق پیروزی فرض عین است‌.

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ قِتَالٖ فِیهِۖ قُلۡ قِتَالٞ فِیهِ کَبِیرٞۚ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَکُفۡرُۢ بِهِۦ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِۦ مِنۡهُ أَکۡبَرُ عِندَ ٱللَّهِۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَکۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۗ وَلَا یَزَالُونَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمۡ عَن دِینِکُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْۚ وَمَن یَرۡتَدِدۡ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَیَمُتۡ وَهُوَ کَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢١٧ [البقرة: 217].

«از تو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «درباره جنگ در ماه حرام می‌پرسند» که حکم آن‌چیست‌؟ «بگو: جنگیدن در آن گناهی بزرگ است‌» و کاری نارواست «اما بازداشتن از راه خدا و کفرورزیدن به خداوند و بازداشتن از مسجدالحرام و راندن اهل آن، در نزدخداوند نارواتر است‌» که کفار مکه، همه این اعمال را مرتکب می‌شدند «و فتنه از کشتار بزرگتر است‌» مراد از فتنه در اینجا: واداشتن و برانگیختن مستضعفان مؤمن به ترک دینشان با آزار و شکنجه است، که این بزرگتر از کشتن آنهاست - اگرحتی آنان را می‌کشتند «و اینان همچنان‌» مستمرا «با شما کارزار می‌کنند» ودشمنی می‌ورزند «تا اگر بتوانند» زمینه را برای آن آماده کنند که «شما را از دینتان برگردانند» به سوی کفر «و هرکس از شما که از دینش برگردد و درحال کفربمیرد، اعمالش در دنیا و آخرت باطل‌» و تباه «شده است‌» باید دانست که در دنیا برمرتد حکم مسلمان جاری نمی‌شود و او - چنانچه بر کفر بمیرد - چیزی از ثواب آخرت را نیز که اسلام ایجاد کننده آن است‌، به دست نمی‌آورد «و اینان دوزخی‌اند و جاودانه در آنند».

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دو ماه قبل از غزوه بدر، سریه‌ای را به فرماندهی عبدالله بن‌جحش رضی الله عنه برای ترصد (کمین) کاروانی از قریش اعزام کردند، آنها با کاروان «عمرو بن حضرمی‌» که از طایف به مقصد مکه روان بود، روبرو شدند، شب اول ماه رجب‌الحرام بود، اما مسلمانان‌از حلول ماه حرام آگاه نبودند، پس به آن کاروان حمله برده عمروبن حضرمی راکشتند و اموال کاروان را به غنیمت گرفتند و چون نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند، آن‌حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به آنها فرمود: «سوگند به خدا که من شما را به جنگیدن در ماه حرام دستور نداده بودم‌». آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ، غنایم را نیز از ایشان تحویل نگرفتند. ازسوی دیگر، مشرکان هم این موضوع را دست آویز خویش قرار داده، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رامورد سرزنش قرار می‌دادند که مقدسات را زیر پا می‌گذارد و حرمت‌ها را می‌شکند! همان بود که آیه‌کریمه نازل شد. آن‌گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم غنایم را تحویل گرفتند.

آیه کریمه بر حرمت جنگ در ماههای حرام دلالت می‌کند، لیکن جمهور علمابر آنند که حکم این آیه کریمه به آیه (5) از سوره «توبه‌» منسوخ شده‌، لذا جنگیدن با مشرکان در ماههای حرام مباح است‌. چنانچه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خود با قبیله هوازن در حنین و با قبیله ثقیف در طایف جنگیدند و این در ماه حرام بود.

بیان برخی از احکام:

1-  مالک و ابوحنیفه بر آنند که ارتداد هدر دهنده و از بین‌برنده اعمال نیک‌است، حتی اگر مرتد مجددا به اسلام برگردد. ولی شافعی می‌گوید: هدر رفتن‌عمل مرتد، مشروط به آن است که او بر کفر بمیرد.

2-  حنفی‌ها بر آنند که مستحب است تا مرتد به توبه فرا خوانده شود و اسلام بروی عرضه گردد، لیکن این کار واجب نیست، اما جمهور فقها بر آنند که فراخواندن وی به توبه قبل از کشتنش - تا سه بار - واجب است‌.

3-  میراث مرتد: از نظر ابوحنیفه  رحمه الله  آنچه که مرتد در حال ارتداد خویش به دست‌آورده است، مال «فی‌ء» است و به بیت‌المال مربوط می‌شود، ولی آنچه که در حال اسلام به دست آورده و سپس مرتد شده، به ورثه مسلمانش تعلق می‌گیرد. اما مالک‌، شافعی و احمد بر آنند که میراث وی در هر حال متعلق به بیت‌المال می‌باشد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِکَ یَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢١٨ [البقرة: 218].

«آنان که ایمان آوردند» و بر ایمانشان پایداری کرده‌اند «و کسانی که در راه خدا» از دار کفر به سوی دار اسلام «هجرت‌» کرده‌اند «و» آنان که «جهاد کرده‌اند، به رحمت الهی امیدوارند و خداوند آمرزگار مهربان است‌».

علما در بیان احکام گفته‌اند: از علت فرضیت هجرت چنین دانسته می‌شود که هر جا و هر گاه که این علت در هر زمان و مکانی تکرار شد، هجرت بر مسلمان فرض است، پس برای هیچ مؤمنی جایز نیست که در سرزمینی که در آن به خاطر دین و عقیده و عملش مورد آزار و تحت فشار قرار می‌گیرد، اقامت گزیند.

بیان سبب نزول‌: این آیه کریمه درباره سریه (گروه) عبدالله بن جحش رضی الله عنه نازل شد زیرا ایشان گفتند: یا رسول‌الله! آیا می‌توانیم امیدوار باشیم که حمله به کاروان حضرمی برای ما غزوه‌ای به حساب می‌آید که در آن‌، مستحق دریافت اجر مجاهدان باشیم‌؟ همان بود که خداوند عزوجل از این حقیقت که ایشان به‌دلیل ایمان، هجرت و جهاد خویش‌، باید امیدوار پاداش الهی باشند، خبر داد.

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِۖ قُلۡ فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَکۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَاۗ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلِ ٱلۡعَفۡوَۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَتَفَکَّرُونَ٢١٩ [البقرة: 219].

مفسران در بیان سبب نزول ابتدای آیه‌کریمه‌گفته‌اند: عمربن‌خطاب، معاذبن جبل و جمعی از انصار رضی الله عنهم نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: یا رسول الله! درباره‌شراب و قمار به ما فتوی بدهید زیرا این دو از بین برنده عقل و غارتگر مال اند. پس خداوند متعال این آیه کریمه را نازل فرمود. از روایات رسیده در این‌باره چنین‌برمی‌آیدکه تحریم شراب در اسلام تدریجی بوده و چهار مرحله را پشت‌سر گذاشته‌است‌، که البته این سیاست تربیتی موفقی است‌، لذا برای درمان عادت ریشه‌دار شرابخواری و رهانیدن مردم از این آفت بزرگ، چهار آیه کریمه نازل شد:

1-  آیه: ﴿وَمِن ثَمَرَٰتِ ٱلنَّخِیلِ وَٱلۡأَعۡنَٰبِ تَتَّخِذُونَ مِنۡهُ سَکَرٗا وَرِزۡقًا حَسَنًا [النحل: 67].، که با نزول این آیه کریمه هنوز شراب بر مسلمانان حلال بود.

2-   آیه: ﴿قُلۡ فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ یعنی: همین آیه، که پس از نزول آن گروهی از شراب نوشی دست کشیدند و جمعی هم به آن ادامه دادند و نزول آن مقدمه‌ای بر حرمت قطعی شراب در سوره «مائده‌» است‌.

3-   آیه: ﴿لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُکَٰرَىٰ... [النساء: 43].، که مسلمانان را ازشراب نوشی در اوقات نماز نهی کرد.

4-  و چهارمین آیه: ﴿إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ... [المائدة: 90]. است که شراب و قمار... رابه طور قطع تحریم کرد.

«درباره خمر و میسر از تو می‌پرسند» شراب را «خمر» نامیدند؛ زیرا خمر به معنای پوشاندن است و شراب نیز عقل را می‌پوشاند و از کار می‌اندازد. خمر در رأی حنفی‌ها عبارت است از: آب انگوری که همچنان گذاشته شود تا به غلیان آمده و بی‌آن که آتشی به آن نزدیک شود، تیره شود و کف بیرون آورد. و از غیر آب انگور نیز، هرآنچه که عقل را بپوشاند و مستی‌آور باشد، در حکم شراب انگور است، اما بجز شراب انگور، مقدار اندک از دیگر شراب‌ها که سکرآور نباشد، حرام نیست‌. ولی در رأی جمهور فقها، «خمر» بر آب سکرآور انگور، خرما، ذرت و هر مسکر دیگری اطلاق می‌شود بنابراین، کم و بسیار آن حرام است‌.

میسر: قمار است و از «یسر» برگرفته شده که به معنای آسانی است زیرا قمار کسبی است بی‌مشقت و بی زحمت‌. قمار اعراب با تیر بود که با آنها بر سر گوشت شتر، قمار می‌کردند، بدین ترتیب که ده تیر برداشته بر روی هفت عدد از آنها سهمی معین را می‌نوشتند و سه تا از آنها را بی‌علامت و نشان باقی می‌گذاشتند، آن‌گاه شترانی را به نسیه می‌خریدند و قبل از شروع قمار، آنها را ذبح کرده به بیست و هشت یا ده قسمت تقسیم می‌کردند، آن گاه تیرهای ده‌گانه را در کیسه‌ای نهاده و شخص معتمدی از آنان بعد از حرکت‌دادن کامل آن کیسه، یکی یکی آنها را بیرون می‌آورد، پس کسی‌که تیر دارای بهره‌ای نصیبش می‌شد، بهره‌اش را می‌گرفت و کسی‌که تیر بی‌نشانی به نامش خارج می‌شد، چیزی نمی‌گرفت و به علاوه بهای همه شتران را تاوان می‌داد، سپس این بهره‌ها را به فقرا می‌دادند وخود از آن چیزی نمی‌خوردند و به این کار افتخار می‌کردند و کسی را که با آنان در این‌کار مشارکت نمی‌کرد، مورد نکوهش قرار می‌دادند. جمعی از علمای سلف گفته‌اند: «هر چیزی که در آن معنی قمار، یعنی گرفتن مال توسط فرد برنده از فرد بازنده به وسیله بازی باشد - ازقبیل نرد، یا شطرنج، یا غیر آن از بازیهایی دیگر و حتی بازی بچه‌ها با گردو و تیله - از قمار است‌».

«بگو: در آن دو» یعنی در شراب و قمار «گناهی بزرگ و منافعی برای مردم‌است‌» گناه: سخن یا عملی است که زیانبار باشد و زیان گناه یا در بدن است، یادر روان، یا در عقل‌، یا در مال، که زیان شراب شامل همه اینهاست‌. و از جمله گناهان متعلق به شراب‌؛ جنگ وجدال و فحش و ناسزاگویی، به‌تعطیل انجامیدن نمازها و ترک سایر تکالیف شرعی از سوی فرد می‌گسار است‌. منفعت شراب یا اقتصادی است، یا شهوانی‌؛ منفعت شهوانی شراب با نشاط و طراوتی است که به‌طور گذرا برای فرد شرابخوار دست می‌دهد، اما منفعت اقتصادی آن درتجارت آن است‌. گناه قمار: فقر و باختن مال و دشمنی و دل‌آزاری و کینه‌ورزی قماربازان با یک‌دیگر است و منفعت آن: سودی است که از طریق آن به فقرامی‌رسد، یا منفعت آن‌؛ به دست‌آوردن مال از سوی شخص برنده، بدون زحمت‌است «ولی گناه آنها از سود آنها بزرگتر است‌» زیرا هیچ خیر و منفعتی، با فساد عقل‌که لازمه شراب‌نوشی است، برابر نمی‌باشد و هیچ خیری در قمار نمی‌تواند با خطرکردن (ریسک) در مال و خود را در معرض فقر قرار دادن و جلب دشمنی‌هایی برابر باشد که از آن پدید می‌آید و چه بسا که قماربازی و شراب‌نوشی به ریختن خونها و هتک حرمت‌ها بینجامد. صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «برگه‌های بخت آزمایی، قمار محسوب می‌شود و حرام می‌باشد».

«و از تو می‌پرسند، چه چیزی انفاق کنند؟ بگو مازاد بر مخارج خانواده خود را» برخی از علما بر آنند که این بخش از آیه کریمه، با آیه زکات فرض منسوخ شده‌. اما صحیح آن است که حکم این آیه کریمه ثابت است و منسوخ نیست و جمهور مفسران برآنند که حکم آن در مورد صدقه نافله می‌باشد. «بدین‌سان خداوند آیات خود را برایتان روشن می‌سازد، باشد که در دنیا تفکر کنید» و مقداری از اموال خویش را برای رونق دادن به امور زندگی‌تان نگه دارید «و در آخرت‌» نیز تفکرکنید، لذا بقیه آن را در وجوهی مصرف نمایید که شما را به رونق‌دادن آخرتتان‌یاری می‌کند، لذا باید هم در کار دنیا بیندیشید و هم در کار آخرت‌. ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید: «یعنی: در زوال و فنای دنیا و روی‌آوردن به‌سوی بقای آخرت بیندیشید».

در توضیح معانی آیه کریمه، احادیث بسیاری آمده است، از آن جمله حدیث شریف ذیل به روایت جابربن عبدالله رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمودند: «هرگاه یکی از شما فقیر بود، باید از خودش شروع کند و اگر از نیاز وی چیزی افزون شد، باید همراه با خود، به افراد تحت تکفلش بپردازد، سپس اگر بعد از آن افزونی‌ای یافت، باید به دیگران صدقه کند».

سبب نزول قسمت دوم آیه‌، یعنی‌: ﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ بنا به روایت ابن‌عباس رضی الله عنه این بود که: چون صحابه رضی الله عنهم به انفاق در راه خدا عزوجل فرمان یافتند، جمعی از آنان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده و گفتند: ما نمی‌دانیم که این انفاقی که بدان مأمورشده‌ایم، چیست و چه مقدار از اموالمان را باید انفاق کنیم‌؟ پس نازل شد: ﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلِ ٱلۡعَفۡوَ....

﴿فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۗ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡیَتَٰمَىٰۖ قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَیۡرٞۖ وَإِن تُخَالِطُوهُمۡ فَإِخۡوَٰنُکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ ٱلۡمُفۡسِدَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَعۡنَتَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٢٠ [البقرة: 220].

«و در باره یتیمان از تو می‌پرسند» یعنی: از تکفل و سرپرستی ایشان و مشکلاتی که سرپرستان در این عرصه دارند زیرا اگر آنان را به حال خویش بگذارند، گنه‌کار می‌شوند و اگر مال خود را از اموال‌شان جدا سازند و برای آنها خوراک جداگانه‌ای درنظر بگیرند، این کاری است دشوار، پس چه باید بکنند؟ «بگو: کار کردن به صلاح آنان بهتر است‌» از اینکه آنان را به حال خود رها کنید «و اگر با آنان همزیستی کنید» و غذا و خوراک و برنامه معیشت آنان را با خود یک‌جا سازید «آنها برادران‌» دینی «شما هستند» یعنی: این کار جایز است و به شما در این‌باره رخصت داده می‌شود «و خدا مفسد را از مصلح بازمی‌شناسد» این هشداری به‌اولیای ایتام است‌. یعنی: خدا عزوجل می‌داند که چه‌کسی قصد خوردن و تباه ساختن مال یتیم را دارد و چه‌کسی از این کار احساس گناه کرده و در پی اصلاح و رشد اموال یتیم و بهبود آینده وی است «و اگر خدا می‌خواست‌» دراین‌باره «شما را به دشواری می‌انداخت‌» ولی کار را بر شما گشاده گردانید و به شما اجازه همزیستی و آمیزش با ایتام را داد، پس‌، از تباه‌ساختن اموال‌شان بپرهیزید «همانا خداوند غالب وچیره است‌» بر کار خویش «حکیم‌» است در احکام و در آفرینش خویش‌.

در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن‌عباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: آن‌گاه که آیه: ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡیَتِیمِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ [الإسراء: 34- انعام:152]. «و به مال یتیم نزدیک نشوید، مگر به شیوه‌ای که نیکوتر است». ، و آیه: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡیَتَٰمَىٰ [النساء: 10]. «همانا کسانی‌که اموال یتیمان را می‌خورند... ». نازل شد؛ هر کسی‌که یتیمی در خانه‌اش بود، خوراک خود را از خوراکش و نوشیدنی خود را از نوشیدنی‌اش جدا ساخت و چنان بود که اگر از غذای یتیم چیزی باقی‌می‌ماند، آن را برایش نگه می‌داشتند که بعدا آن را بخورد و چه بسا که او نمی‌خورد و باقی مانده غذا فاسد می‌شد. پس این شیوه کار برآنان دشوار شد و ناگزیر این قضیه را با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در میان گذاشتند. آن‌گاه خداوند متعال این‌آیه کریمه را نازل کرد.

بیان احکام: امام ابوحنیفه  رحمه الله  بر آن است که اگر سرپرست یا وصی یتیم دختر، نکاح دادن وی را به صلاح حالش بداند؛ می‌تواند او را به نکاح دهد و هم می‌تواند خود با وی ازدواج کند. جصاص از مضمون آیه: ﴿قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَیۡرٞ جایز بودن اجتهاد در احکام حوادث را استنباط کرده است زیرا اصلاح مورد نظر آیه کریمه در مورد یتیمان، از راه اجتهاد و حدس غالب، دانسته می‌شود.

﴿وَلَا تَنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکَٰتِ حَتَّىٰ یُؤۡمِنَّۚ وَلَأَمَةٞ مُّؤۡمِنَةٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکَةٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡۗ وَلَا تُنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ حَتَّىٰ یُؤۡمِنُواْۚ وَلَعَبۡدٞ مُّؤۡمِنٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَکُمۡۗ أُوْلَٰٓئِکَ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَٱللَّهُ یَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ وَٱلۡمَغۡفِرَةِ بِإِذۡنِهِۦۖ وَیُبَیِّنُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ٢٢١ [البقرة: 221].

«و با زنان مشرک ازدواج نکنید، مگر آن که ایمان بیاورند» مشرکات‌: زنان بت‌پرستاند و ازدواج مسلمانان با سایر زنان کافر حربی غیر کتابی نیز همانند آنان‌حرام است، مگر زنان یهودی و مسیحی‌، که ازدواج با آنان جایز است، چنان‌که‌حکم آن در آیه (5) از سوره «مائده‌» می‌آید. «و البته کنیزی مؤمن بهتر از زن آزاد مشرکی است‌» یعنی: اگر یکی از شما با کنیزکی مسلمان ازدواج کند، این برایش از ازدواج با زن آزاد کافری بهتر است «هرچند که زیبایی او شما را به شگفت‌آورد» یعنی: هرچند آن زن کافر شما را با زیبایی، یا ثروت، یا اشرافیت خود به شگفت آورد «و زنان مسلمان را» مطلقا «به همسری مشرکان در نیاورید، مگرآن که ایمان آورند. و برده‌ای مؤمن بهتر از مرد آزاد مشرکی است، هرچند شما را به شگفت آورد» مال و ثروت و جاه و جمال وی‌. اجماع امت بر این است که مرد مشرک به هیچ وجهی از وجوه نمی‌تواند با زن مؤمنی هم‌بستر شود، به سبب خفت و ذلتی که از این کار به اسلام رخ می‌نماید، و قطعا اسلام این خفت را نمی‌پذیرد «آنان‌» اشاره به سوی مردان و زنان مشرک است «به سوی آتش دوزخ فرامی‌خوانند» یعنی: آنان با معاشرت، گفتار و کردار خود، شما را به سوی اعمالی فرامی‌خوانند که موجب آتش دوزخ است، پس خویشاوندی و معاشرت ومصاحبت آنان، خطر عظیمی را متوجه دین انسان مسلمان و فرزندان وی‌می‌گرداند، لذا هرگز برای یک فرد مسلمان جایز نیست تا خود و خانواده خویش را در معرض چنین خطری قرار دهد «و خداوند فرامی‌خواند» بر زبان پیامبرانش «به سوی بهشت و آمرزش‌» یعنی: به سوی عملی که موجب قطعی شدن بهشت برای عمل‌کننده است «به اذن خویش‌» یعنی: به اراده خویش‌. بنابراین، ازدواج مرد مؤمن نیکوکار با زن مؤمن نیکوکار، در پرتو معاشرت، گفتار و رفتار شایسته‌؛ خود فراخواننده به سوی بهشت است «و آیات خود را برای مردم روشن می‌گرداند، باشد که متذکر شوند» و خیر را از شر تمییز داده و از حکم حق تعالی سر بر نتابند.

در حدیث شریف آمده است: «تنکح الـمرأة لأربع: لـمـالـهـا ولحسبهـا ولجمالـها ولدینها، فاظفر بذات الدین تربت یداک». «زن برای چهار چیز به نکاح گرفته می‌شود: برای مالش، برای حسب و نسبش، برای زیبایی‌اش و برای دینش، پس تو به سوی زن دیندار بشتاب، دستهایت خاک آلود باد»!. همچنان در حدیث شریف آمده است: «الدنیا متاع وخیر متاع الدنیا الـمرأة الصالحة». «دنیا (همه‌اش) متاع است و بهترین متاع دنیا زن شایسته می‌باشد». همچنان در حدیث شریف آمده است: «لا تنکحو النساء لحسنهن فعسى حسنهن أن یردیهن، ولا تنکحوهن علی أموالـهن، فعسى أموالـهن أن تطغیهن، وانکحوهن على الدین، فلأمة سوداء جرداء ذات دین أفضل»‌. «زنان را به‌خاطر زیبایی‌شان به نکاح نگیرید زیرا چه بسا زیبایی‌شان هلاکشان گرداند و با آنان به خاطر اموال‌شان ازدواج نکنید زیرا چه بسا اموال‌شان سرکش‌شان گرداند و بر اساس دینداری‌شان با آنان ازدواج کنید زیرا به‌طور قطع کنیزکی سیاه و کچل، اما متدینی بهتر است‌».

حکمت در اینکه شریعت مطهر اسلام‌، ازدواج مرد مسلمان را با زن اهل کتاب جایز، ولی ازدواج زن مسلمان با مرد کتابی را ناجایز دانسته، این است که: زن کتابی می‌تواند با ازدواج با یک مرد مسلمان، بر دین و آیینش باقی بماند زیرا مرد مسلمان به اصول ادیان آسمانی دیگر نیز باورمند است، اما زن مسلمان غالبا نمی‌تواند بدون تأثیرپذیری از مرد اهل کتاب، با وی زندگی مشترکی داشته باشد، به دلیل آن که قدرت سرپرستی با مرد است و قطعا وفاق و انسجام روحی و معنوی‌آن دو برهم می‌خورد. با این حال، ازدواج مرد مسلمان با زن کتابی نیز - در عین‌جایز بودن - مکروه می‌باشد. ائمه اربعه، بر حرمت ازدواج مسلمان با زن مجوسی‌(آتش‌پرست)، اتفاق نظر دارند.

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡمَحِیضِۖ قُلۡ هُوَ أَذٗى فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِی ٱلۡمَحِیضِ وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یَطۡهُرۡنَۖ فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَیۡثُ أَمَرَکُمُ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِینَ وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَ٢٢٢ [البقرة: 222].

«و از تو درباره حیض می‌پرسند، بگو: آن اذی است‌» حیض در اصطلاح شرع: خون فاسدی است که در هر ماه یک دوره از رحم زن خارج می‌شود و کمترین مدت آن در نزد ابوحنیفه و یارانش سه روز و اکثر آن ده روز است و آنچه از این‌مدت کم یا برآن افزون شود، «استحاضه‌»[14] است نه حیض‌. کمترین مدت حیض‌در نزد شافعی و احمد یک شبانه روز و در نزد مالک یک بار جهش خون حتی دریک لحظه است و اکثر آن پانزده روز است و آنچه بر این مدت افزون شد، استحاضه می‌باشد. اذی: کنایه از پلیدی و آسیب است‌. «پس در مدت حیض از زنان کناره بگیرید» مراد از این کناره‌گیری، ترک مقاربت جنسی است، نه ترک همنشینی یا لمس کردن آنان زیرا در رأی حنبلی‌ها، هر نوع بهره‌گیری و لذت‌جویی از آنان - بجز مقاربت - جایز است‌. اما در رأی جمهور فقها، کناره‌گیری از زن حایض از میان ناف تا زانوی آن واجب است‌. و چنان‌که در بیان سبب نزول آیه‌کریمه به روایت انس بن مالک رضی الله عنه آمده است، اسلام‌؛ سنت یهود و اعراب عصر جاهلیت را که بر زنان حایض سخت می‌گرفتند و با آنان هم‌غذا و هم‌خانه نمی‌شدند، با نزول این آیه کریمه لغو گردانید. «و با آنان نزدیکی نکنید تا پاک شوند» و پاکی‌شان‌؛ با قطع‌شدن خون حیض است «پس چون پاک شدند» و به‌آب غسل کردند، با آنان نزدیکی نمایید.

در رأی جمهور فقها: نزدیکی با زن حایض بعد از قطع‌شدن حیض و غسل آن حلال است و در صورت عدم وجود آب، تیمم نیز جانشین آب می‌شود، اما دررأی حنفی‌ها، نزدیکی با زن حایض به مجرد قطع‌شدن حیض و قبل از آن که غسل‌کند، جایز است، به‌شرط آن که قطع شدن حیض در حداکثر مدت آن باشد.آری‌! چون پاک شدند؛ «از همانجا که خدا به شما فرمان داده‌است، با آنان آمیزش کنید» و آن فرج زن است‌. یا معنی این است‌: از راه حلال با زنان درآمیزید، نه از راه زنا و حرام «خداوند توبه‌کاران و پاکشوندگان را دوست می‌دارد» مراد: توبه‌کاران از گناهان و پاکشوندگان از جنابت و پلیدی‌ها می‌باشند.

﴿نِسَآؤُکُمۡ حَرۡثٞ لَّکُمۡ فَأۡتُواْ حَرۡثَکُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡۖ وَقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُم مُّلَٰقُوهُۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢٢٣ [البقرة: 223].

«زنان شما کشتزار شما هستند» یعنی: آنان کشتزار نسل انسان هستند، چنان‌که زمین زراعتی کشتزار گیاهان و حبوبات است «پس بر هر روشی که خواستید، به کشتزار خویش درآیید» یعنی: از هر جهت که خواستید با آنان مقاربت کنید؛ ازجهت پس، از جهت پیش، از جهت پهلو، به طور خوابانده بر پشت و به هرشیوه‌ای دیگر، به‌شرط آن که مقاربت و آمیزش در محل کشتزار؛ یعنی فرج زن‌باشد، برخلاف شیوه یهود که می‌گفتند: جماع از پس پشت‌، سبب تولد فرزند دوبین (احول) می‌شود و چنان که بخاری و مسلم در بیان سبب نزول از جابر رضی الله عنه نقل‌کرده‌اند، آیه کریمه در رد همین پندار یهود نازل شد. «و پیش فرستید» یعنی: اعمال صالحه را «برای خود» که بی‌گمان پاداش آن را نزد خداوند عزوجل خواهیدیافت‌.

ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید: «مراد از آن، گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در هنگام جماع است‌». در حدیث شریف آمده است: «اگر کسی در هنگام آمیزش بگوید: «باسم الله،اللهم جنبنا الشیطان وجنب الشیطان مـمـا رزقتنا». «به‌نام خدا، بارخدایا! شیطان را از ما و از آنچه روزیمان ساخته‌ای، برکنار دار. پس اگر در آن آمیزش بین آن‌دو فرزندی مقدر باشد، شیطان هرگز نمی‌تواند به او آسیبی برساند». «و ازخدا بترسید» در اینکه مرتکب چیزی از محرمات وی گردید «و بدانید که او را ملاقات خواهید کرد» در هنگامه رستاخیز، پس شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد. این تأکیدی است بر هشدار و بیم‌دهی آنان‌. «و مؤمنان‌» تقوی پیشه «رابشارت ده‌» به رستگاری بزرگ‌.

﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ ٱللَّهَ عُرۡضَةٗ لِّأَیۡمَٰنِکُمۡ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصۡلِحُواْ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٢٤ [البقرة: 224].

«و خداوند را دست‌آویز سوگندهای خود قرار ندهید که از کار نیک و پرهیزگاری وآشتی‌دادن بین مردم بگریزید» یعنی: هرگاه بر قطع صله رحم با نزدیکان خویش‌، سوگند خوردید، یا بر این امر سوگند خوردید که خیرات نداده و کارهای نیک را انجام ندهید، پس سوگند به خداوند سبحان را مانعی برای انجام نیکوکاریتان قرارندهید، بلکه از سوگند خود کفاره داده و آن کار نیک را انجام دهید. آیه کریمه معنای دومی نیز دارد و آن این است: به خاطر اراده خیر و نیکی و تقوی و اصلاح میان مردم بسیار سوگند نخورید زیرا سوگندخوردن بسیار، نوعی سبک انگاری وجسارت و جرأت بر خداوند متعال است، در حالی‌که مؤمن باید حق تعالی را چنان‌که شایسته است، تعظیم و توقیر نماید و حتی‌الامکان از دست‌آویز قراردادن نام وی دوری گزیند، چه در سوگند خود راستگو و چه دروغگو باشد، چنان که صاحبان زهد و تقوی، حتی سوگند راست را هم کمتر می‌خوردند. مثلا امام ابوحنیفه  رحمه الله  بر خود الزام کرده بود که اگر به راست هم سوگند خورد، باید دیناری صدقه دهد. «و خداوند شنواست‌» سخنان شما را «داناست‌» به احوال شما. درحدیث شریف نیز آمده است: «من حلف علی یمین فرأی غیرها خیرا منها فلیکفر عن یمینه ولیفعل الذی هو خیر: هرکس بر امری سوگند خورد، سپس غیر آن را بهتراز آن یافت‌، باید که از سوگند خود کفاره داده و آن کاری را که بهتر است انجام‌دهد».

در بیان سبب نزول این آیه کریمه دو روایت آمده است: یک روایت گویای آن است که این آیه کریمه درباره ابوبکر صدیق رضی الله عنه نازل شد زیرا او سوگند خورده بود که بر مسطح خادمش انفاق نکند؛ هنگامی‌که او در داستان افک (بهتان علیه عایشه  رضی الله عنها ) با منافقان همراه شد، چنان‌که آیه (22) سوره «نور» نیز دراین باره نازل گردید. در روایتی دیگر: این آیه کریمه درباره عبدالله بن‌رواحه رضی الله عنه نازل شد، آن‌گاه که سوگند خورد با دامادش بشیربن نعمان سخن نگوید و میان او و زنش سازش نیاورد و می‌گفت: چون بر این امر سوگند خورده‌ام، دیگر کاری ازمن ساخته نیست و نمی‌توانم سوگندم را بشکنم‌! پس خداوند متعال این آیه کریمه را نازل نمود.

﴿لَّا یُؤَاخِذُکُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِیٓ أَیۡمَٰنِکُمۡ وَلَٰکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتۡ قُلُوبُکُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٞ٢٢٥ [البقرة: 225].

«خداوند شما را به سوگندهای لغوتان مؤاخذه نمی‌کند» سوگندلغو: در نزد شافعی سوگندی است که شخص در اثنای سخن‌گفتن خویش‌، از روی عادت و بی‌اختیار - نه به‌قصد سوگندخوردن - بر زبان می‌آورد، همچنان در شوخی‌ها ومزاح‌ها... چون گفتن: آری والله! نه والله! که چنین سوگندی لغو و بیهوده است، یعنی: نه گناهی برآن مترتب است، نه حکم سوگندشکنی و نه کفاره‌ای زیرا این‌درحقیقت سوگند نیست‌. ولی در رأی جمهور (ابوحنیفه، مالک و احمد ): سوگند لغو آن است که شخص بر چیزی سوگند می‌خورد، به این گمان که آن چیزرخ داده است، سپس در واقع امر، خلاف آن آشکار می‌شود، پس چنین‌سوگندی کفاره ندارد، اما آنچه که بدون قصد سوگند خوردن بر زبان جاری‌می‌شود، در نزد آنان کفاره دارد. صاحب تفسیر «المنیر» رأی اول را ترجیح داده زیرا خداوند متعال سوگند را به دو قسم تقسیم نموده: یکی سوگند لغو و دیگری آنچه که به قصد صادر می‌شود و فقط در صورت دوم فرموده است: «ولیکن‌مؤاخذه می‌کند شما را به آنچه که قصد کرده است دل‌های شما و خداوند آمرزنده‌» است، یعنی: سوگند لغو را می‌آمرزد، از آنجا که شما را بر آنچه که بدون قصد برزبان می‌آورید، مؤاخذه نمی‌کند و از آنجا که برای شما در سوگندهای قصدی وعمدی نیز - با پرداخت کفاره - راهی به سوی حانث شدن (سوگندشکستن) قرارداده‌است «بردبار است‌» و به مجازات شما شتاب نمی‌کند.

﴿لِّلَّذِینَ یُؤۡلُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ تَرَبُّصُ أَرۡبَعَةِ أَشۡهُرٖۖ فَإِن فَآءُو فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢٢٦ [البقرة: 226].

«برای کسانی که از زنان خود ایلاء می‌کنند» ایلاء: سوگند خوردن مرد به عدم هم‌خوابگی با زن خویش به مدت چهار ماه یا بیشتر از آن است، اما اگر به کمتر ازاین مدت سوگند خورد، باید انتظار بکشد که آن مدت بگذرد، سپس با زنش‌مقاربت نماید، ولی در صورت سوگند خوردن به چهار ماه یا بیشتر از آن، حکم‌شرع: «چهار ماه انتظارکشیدن است‌» یعنی: مرد باید چهار ماه انتظار بکشد و در سوگند آن چیز دیگری بر وی نیست، ولی بعد از گذشت چهارماه، مرد دیگر نمی‌تواند به قصد زیان زدن و آزار زن، او را همچنان بلاتکلیف به حال خود رهاکند، بلکه اگر زن مطالبه حق خود را از مرد کرد، قاضی مرد را مخیر می‌گرداند که یا به زن خویش رجوع کند و یا او را طلاق دهد، پس اگر به وی رجوع نکرد و ازدادن طلاق هم ابا ورزید، قاضی برای رفع ضرر از زن، با درخواست وی صیغه طلاق را جاری می‌کند «پس اگر بازگشتند» یعنی: از سوگند یادشده و به سوی استمرار رابطه زوجیت و نکاح بازآمدند، «خداوند آمرزنده مهربان است‌» بر بندگان گنه‌کار خویش‌. رجوع مرد به زن - در رأی جمهور - هم‌خوابگی با وی‌است‌؛ برای کسی‌که عذری نداشته باشد، اما در نزد حنفی‌ها؛ رجوع قولی هم‌صحیح است‌.

﴿وَإِنۡ عَزَمُواْ ٱلطَّلَٰقَ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٢٧ [البقرة: 227].

«و» اما «اگر آهنگ طلاق کردند» آن مردان ایلاء کننده و تصمیم گرفتند که به زنان ایلاء کرده خویش باز نگردند «در حقیقت خدا شنوای دانا است‌» گفتار آنها را می‌شنود و عزمشان را می‌داند، پس در برابر آن‌، جزای مناسب حال‌شان به آنان‌می‌دهد. یعنی: مردان ایلاء کننده بعد از گذشت چهار ماه، فقط دو انتخاب درپیش دارند؛ یا رجوع‌کردن به زنان ایلاء شده، یا طلاق دادن آنها و راه سومی درپیش نیست‌. یعنی نمی‌توانند بر مدت ایلاء بیفزایند.

ابن‌عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: «ایلاء مردم در جاهلیت یک یا دو سال و حتی بیشتر از این بود، پس خدای  عزوجل  مدت چهار ماه را برای آن تعیین کرد و کمتر از این مدت ایلاء نیست‌». سعیدبن مسیب رضی الله عنه می‌گوید: «ایلاء؛ ضرار (زیان‌رسانی) اهل جاهلیت بود، بدین‌سان که مرد خواهان زنش‌نبود، اما دوست هم نداشت که کسی دیگر با وی ازدواج کند، لذا سوگند می‌خورد که هرگز به وی نزدیکی نکند. پس، او را بلاتکلیف به حال خود وامی‌گذاشت، که خدای  عزوجل  این ستم آشکار در حق زنان را از میان برداشت‌». مسلم در صحیح خویش روایت می‌کند که: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم ایلاء کردند و هم‌طلاق دادند. گفتنی است که سبب ایلاء آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم درخواست زنانشان از ایشان در مورد نفقه‌ای بود که ایشان به تأمین آن - به‌گونه‌ای که زنانشان می‌خواستند - قادر نبودند.

﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖۚ وَلَا یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَکۡتُمۡنَ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ فِیٓ أَرۡحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤۡمِنَّ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَٰلِکَ إِنۡ أَرَادُوٓاْ إِصۡلَٰحٗاۚ وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِی عَلَیۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ وَلِلرِّجَالِ عَلَیۡهِنَّ دَرَجَةٞۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ٢٢٨ [البقرة: 228].

«و زنان طلاق داده‌شده باید مدت سه قرء انتظار بکشند» قرء: در سخن عرب هم بر «طهر» یعنی بر مدت پاکی زن از عادت ماهیانه اطلاق می‌شود و هم بر «حیض‌» و این از الفاظ اضداد است‌. اصل قرء به معنی اجتماع است، پس طهر که قرء نامیده می‌شود؛ از آن روی که خون در مدت پاکی زن از عادت ماهیانه، در کل‌بدنش جمع شده است و حیض که قرء نامیده می‌شود؛ از آن روی که خون در رحم وی جمع می‌گردد. لذا مدت سه حیض یا سه طهر - بنا بر اختلاف فقها - عده زن مطلقه است‌. حکمت در مشروعیت عده‌؛ شناخت پاکی رحم زن از نطفه مرد برای جلوگیری از به هم آمیختگی در نسب‌ها است‌. «و برای‌شان روا نیست که‌آنچه را خداوند در رحم‌هایشان آفریده‌» از حیض یا حمل «پنهان دارند، اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارند». این هشدار سختی است به زنانی که حمل موجود در رحم خود را پنهان می‌دارند تا زمینه ازدواج پیش‌هنگام جدیدی را برای خودمساعد گردانند، یا حیض را پنهان می‌دارند تا بر زمان استمرار نفقه شوهر بر خود در مدت عده‌شان بیفزایند. پس کسی‌که حمل یا حیض را بپوشاند؛ مستحق اسم‌ایمان نیست «و شوهران‌شان اگر» با رجوع‌کردن به زنان‌شان در طلاق رجعی «قصداصلاح را دارند» نه قصد ضرررسانیدن به آنان را «در این مدت‌» انتظار در عده «سزاوارتر به بازگرداندن آنها هستند» اما اگر مدت عده گذشت، زن سزاوارتر به تصمیم‌گیری درباره خود است «و برای زنان است‌» بر عهده مردان «همانند آنچه‌که بر عهده زنان است‌» از وظایف در قبال شوهران «به‌طور پسندیده‌» در شرع، پس مردان باید با زنان خویش به حسن معاشرت رفتار نموده و به آنها زیان نرسانند و زنان نیز متقابلا همین‌طور؛ بنابراین، ازدواج در اسلام پیمان‌بردگی و تملیک نیست، بلکه عقدی است که بر اساس مصالح کلی‌، حقوق مشترک و متساویی رادر میان زن و شوهر پدید می‌آورد «و» لیکن «برای مردان برآنان‌» یعنی: برزنان «درجه‌ای برتری هست‌» که مرد این درجه را به سبب متکفل بودن امور نفقه و تأمین هزینه خانواده، اهل جهاد بودن و داشتن تدبیر، به دست آورده است‌. یعنی: بر زن است که از اوامر مرد و خواسته‌های وی در آنچه که متعلق به شئون خانه وخانواده و حتی در امور مخصوص به خود وی است - مادامی که اوامرش‌معصیت خداوند متعال را دربر نداشته باشد - اطاعت کند، لذا این درجه برتری مرد، درجه «قوامت‌» و ولایت وی بر اداره امور خانواده است «و خداوند غالب‌» است در ملک خویش «حکیم است‌» در آنچه که برای خلقش مشروع ساخته‌است‌.

اما ابن‌کثیر می‌گوید: «درجه برتری مرد؛ فضیلت وی در خلق و خلق، مقام ومنزلت، طاعت امر الهی، دادن نفقه و پرداختن به مصالح زندگی خانواده و برتری وی در دنیا و آخرت است‌». لیکن شهید سید قطب  رحمه الله  در تفسیر «فیظلال القرآن» از جمله: ﴿بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ وَلِلرِّجَالِ عَلَیۡهِنَّ دَرَجَةٞ برداشت دیگری دارد؛ او می‌گوید: «گمان‌می‌کنم که این درجه برتری مردان بر زنان فقط مقید به سیاق همین آیه کریمه باشد، یعنی این که: درجه برتری فقط ناظر بر حق مردان در برگرداندن زنان مطلقه‌رجعی‌شان به حوزه زندگی زناشویی در مدت عده می‌باشد و نه بیشتر از آن‌. دلیل سپردن حق رجعت به مرد هم این است که مرد خود طلاق‌دهنده است بنابراین، معقول نیست که مرد طلاق بدهد، اما حق رجعت از آن زن باشد، پس‌این حقی است که طبیعت این موقف آن را به مرد می‌دهد. لذا باید گفت که: این درجه برتری مرد بر زن، عام و مطلق نیست و فقط به همین مورد خاص مربوط می‌شود و نه بیشتر از آن‌».

آیه کریمه دلیل بر آن است که اگر زن از به پایان رسیدن عده خویش با سپری شدن حیض‌های سه‌گانه در محدوده زمانی ممکن خبر می‌دهد، خبر وی‌مورد تصدیق قرار می‌گیرد زیرا این امر از امور مخصوص به اوست که دیگران از آن آگاهی ندارند.

ابوداوود و ابن ابی‌حاتم در بیان سبب نزول آیه کریمه از اسماء بنت یزید بنت سکن انصاری رضی الله عنها روایت کرده‌اند که گفت: در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم طلاق داده شدم و تا آن هنگام برای زن مطلقه عده‌ای نبود، پس‌خداوند متعال با نزول این آیه، عده طلاق را مشروع گردانید.

﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاکُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِیحُۢ بِإِحۡسَٰنٖۗ وَلَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَأۡخُذُواْ مِمَّآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ شَیۡ‍ًٔا إِلَّآ أَن یَخَافَآ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَا فِیمَا ٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَاۚ وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٢٩ [البقرة: 229].

حاکم و ترمذی و غیر آنان در بیان سبب نزول آیه کریمه از عایشه  رضی الله عنها روایت کرده‌اند که فرمود: «در جاهلیت سنت بر آن بود که مرد به هر تعدادی که دلش می‌خواست، زن خویش را طلاق می‌داد و اگر در عده به او رجوع می‌کرد، مجددا زن وی می‌شد، حتی اگر صد بار یا بیشتر هم او را طلاق داده بود. این وضع بعد از اسلام نیز ادامه داشت تا آن‌گاه که مردی از مسلمانان به زن خویش گفت: به‌خدا سوگند که نه تو را طلاق می‌دهم تا راه خود درپیش گیری و بروی و نه هم، هرگز تو را آرام می‌گذارم و جای و قرار می‌دهم‌! زن گفت: چگونه چنین چیزی ممکن است‌؟ مرد پاسخ داد: بدین‌گونه که تو را طلاق می‌دهم و هر بار که نزدیک بود تا عده‌ات به پایان رسد، باز به تو رجوع می‌کنم‌! زن، نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفت و ماجرا را به ایشان بازگفت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سکوت کردند تا اینکه نازل شد:

«طلاق دوبار است‌» یعنی: طلاقی که در آن شوهران‌، حق رجعت به زنان خودرا دارند، دو طلاق است و بعد از طلاق سوم دیگر رجعتی در کار نیست‌. یا مراد از (مرتان) این است که: دو طلاق نباید به یکباره صادر شود زیرا جمع‌کردن دو، یا سه طلاق در یک بار حرام است، چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ابن‌عمر رضی الله عنه فرمودند؛ سنت (در طلاق) این است که طهر روی‌آورد، آن‌گاه زن در هر طهر یک طلاق داده شود». اما اگر طلاق‌دهنده برخلاف‌سنت، هرسه طلاق را در یک لفظ جمع کرد، علما در حکم آن اختلاف نظردارند: جمهور علما - از آن جمله ائمه مذاهب اربعه - بر آنند که با آن سه طلاق واقع می‌شود، اما همراه با کراهت - در نزد حنفی‌ها و مالکی‌ها - و کراهت‌، به سبب مخالفت آن با سنت است‌. اما در نزد شیعه امامیه: بر آن هیچ طلاقی واقع‌نمی‌شود. و در نزد شیعه زیدیه‌، ابن‌تیمیه و ابن‌قیم: فقط یک طلاق بر آن واقع می‌شود نه بیشتر. «پس از آن‌» یعنی: پس از هریک از این دو طلاق «یا باید او را به نیکی نگاه‌داشت‌» با رجعت به وی «یا به نیکی رها کرد» بدین‌گونه که تا پایان عده به زن رجوع نکرده و او را با رفتار نیک و پرداخت متعه و حقوقش، به خانه‌کسانش فرستاد.[15] مجاهد، عطاء، جمهور سلف و علمای شهرهای معروف به فقاهت گفته‌اند: «مراد از رهاکردن زن به نیکویی: ﴿أَوۡ تَسۡرِیحُۢ بِإِحۡسَٰنٖ طلاق سوم‌است، به دلیل حدیث شریف وارده از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم که از ایشان سؤال شد؛ خداوندمتعال می‌فرماید: (طلاق دو بار است) پس طلاق سوم کجاست‌؟ آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند؛ طلاق سوم: ﴿أَوۡ تَسۡرِیحُۢ بِإِحۡسَٰنٖ است‌».

«و برای شما» شوهران «روا نیست که از آنچه به آنان داده‌اید» از مهر «چیزی بازستانید» بر وجه زیان رساندن به آنان «مگر آن که طرفین در به پاداشتن حدود خدا بیمناک باشند» یعنی: نگران این باشند که نمی‌توانند - به هر دلیلی - زندگی مشترک خویش را با حسن معاشرت ادامه دهند و زن مخصوصا نگران آن باشد که نمی‌تواند از مرد اطاعت کند «پس اگر بیمناک شدید» ای حکام جامعه اسلامی، یا ای میانجی شوندگانی که برای اصلاح میان زن و شوهر تلاش می‌کنید «که آن دو، احکام خدا را برپا نمی‌دارند» با حسن معاشرت و همزیستی پسندیده و مهرآمیز، دراین صورت «گناهی بر آنان نیست در آنچه که زن برای آزادکردن خود فدیه دهد» یعنی: برای راضی نمودن شوهر، مالی به او داده و در عوض از او طلاق بگیرد. واین همان خلع است که - اگر شوهر در صدد پس‌گرفتن آنچه به زن از مهر داده‌است و در صدد آزار رساندن به وی از این طریق نبود - جایز می‌باشد.

در حدیث شریف آمده است: «هر زنی که بدون وجود مشکلی از شوهرش طلاق‌خویش را خواست، بوی بهشت بر وی حرام است‌». «اینها حدود الهی است‌» یعنی: احکام نکاح و جدایی مذکور، حدود الهی است که شما مأمور به اطاعت و اجرای آن هستید «پس از آن‌» حدود «تجاوز نکنید» با سرپیچی از آنها «و کسانی که از حدود احکام الهی تجاوز کنند، آنان همان ستمکارانند» زیرا ظلم: نهادن یک چیز در غیر جایگاه آن است‌. این آیه، فرموده خداوند متعال: ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ [البقرة: 228]. (و شوهران‌شان به بازگرداندن‌شان ذی حق‌ترند) «بقره/‌228» را خاص می‌گرداند زیرا شمار طلاقی را که مرد در آن حق رجعت به زن را دارد، معین می‌کند.

﴿فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنکِحَ زَوۡجًا غَیۡرَهُۥۗ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَآ أَن یَتَرَاجَعَآ إِن ظَنَّآ أَن یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِۗ وَتِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٢٣٠ [البقرة: 230].

آن‌گاه خداوند متعال حکم طلاق سوم را که رابطه زن با مرد بعد از آن به «بینونه‌کبری‌» یعنی متارکه کامل و جدایی بزرگ می‌انجامد، بیان نموده می‌فرماید: «و اگر شوهر» بعد از دو طلاق سابق، برای بار سوم «او را طلاق داد، پس از آن، دیگر برای او حلال نیست تا اینکه زن با شوهری غیر از او ازدواج کند» و آن شوهر دیگر با او جماع (مقاربت) نموده‌، سپس یا او را به طور طبیعی طلاق دهد، یا وفات کند. ولی اگر شوهر دوم از ازدواج خود با آن زن، قصد حلال ساختن او را برای شوهر اولش داشت، این کار حرام است، به دلیل ادله‌ای‌که در نکوهش نکاح «حلال‌کننده‌» و مذمت فاعل آن وارد شده و شرع انور، هم «حلال‌کننده‌» و هم هرکس دیگری که او را برای برداشتن مانع شرعی از پیش پای شوهر اول به این کار فرا خوانده است، لعنت کرده است‌. در حدیث شریف به روایت ابن‌مسعود رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ألا أخبرکم بالتیس الـمستعار؟ قالوا: بلى، یا رسولالله! قال: هو الـمحلل، لعن الله الـمحلل والـمحلل له»‌. «آیا شما را از بز نر عاریت شده خبر ندهم‌؟ اصحاب گفتند: چرا یا رسول الله، خبر دهید. فرمودند: او فرد حلال‌کننده است، خداوند لعنت کرده است فرد حلال‌کننده را و نیز آن کسی را که زن برایش حلال کرده شده است‌». بنابراین، با نکاح محلل، زن برای شوهر اول خویش حلال نمی‌شود. ولی حنفی‌ها و شافعی‌ها می‌گویند: چنانچه درعقد، حلال‌کردن را شرط نکرده بود، آن نکاح با کراهیت صحیح است‌. «پس اگر» شوهر دوم «وی را طلاق داد» و با فسخ نکاح از زن جداشد، یا مرد، در این صورت «اگر آن دو» یعنی: زن و شوهر اول «پنداشتند که‌حدود خدا را» یعنی: حقوق متقابل زناشویی‌ای را که بر ذمه یک‌دیگر دارند «برپا می‌دارند، گناهی بر آن دو» یعنی: بر شوهر اول و زن سابقش «نیست که به یک‌دیگربازگردند» و عقد ازدواج جدیدی با یک‌دیگر منعقد کنند، که این عقد ازدواج جدید صحیح بوده و مرد را یک‌بار دیگر مالک سه طلاق جدید می‌گرداند «و اینها حدود احکام الهی است که آن را برای قومی که می‌دانند» حقایق را «بیان‌می‌کند» زیرا جاهل، امر و نهی خداوند متعال را نگه نمی‌دارد و بدان‌ها پایبند نیست‌.

مفسران در بیان سبب نزول روایت کرده‌اند: این آیه کریمه درباره عایشه دختر عبدالرحمن بن عتیک نازل شد که زن رفاعه بن‌وهب پسر عمویش بود. ماجرا این‌گونه بود که رفاعه او را سه طلاقه کرد، بعد از آن او با عبدالرحمن‌بن‌زبیرقرظی ازدواج نمود و این شوهر دومی نیز او را طلاق داد، آن‌گاه خواست تا به عقد نکاح شوهر اولش بازگردد، لذا نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: عبدالرحمن‌(شوهر دومم) قبل از آن که با من مقاربت کند، طلاقم داد، آیا می‌توانم نزد شوهر اولم باز گردم‌؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «خیر! نمی‌توانی تا آن‌گاه که‌شوهر دیگری غیر از وی با تو مقاربت کند». در روایت دیگری آمده است که‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آن زن فرمودند: «آیا می‌خواهی که به سوی رفاعه برگردی‌؟نه‌! این کار ممکن نیست تا وقتی که تو از عسیله او (عبدالرحمن) نچشی و او ازعسیله تو». مراد از چشیدن عسیله: کمترین حد دخول آلت مرد به فرج زن است‌.

﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمۡسِکُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٖۚ وَلَا تُمۡسِکُوهُنَّ ضِرَارٗا لِّتَعۡتَدُواْۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ هُزُوٗاۚ وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَمَآ أَنزَلَ عَلَیۡکُم مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَٱلۡحِکۡمَةِ یَعِظُکُم بِهِۦۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٢٣١ [البقرة: 231].

«و چون زنان را طلاق دادید و به پایان عده خویش رسیدند» یعنی: به پایان عده خویش نزدیک شدند «آن‌گاه، یا آنان را به نیکی نگاه‌دارید» بدون قصد رساندن آزار و زیان به آنها «یا به نیکی رهایشان کنید» یعنی: آنان را به حال خودشان واگذارید تا عده‌شان سپری شود و آن‌گاه با آزادی از حیطه نکاح شما، زندگی‌جدیدی را از سر بگیرند «ولی آنان را برای آزار و زیان رساندن نگاه ندارید تا به آنان‌ستم کنید» یعنی: درصورتی که نه به آنان نیازی دارید و نه هم محبتی، پس نباید به قصد طولانی ساختن عده و مدت انتظار آنان - که هدف از آن آزار وزیان رساندن به آنهاست - به آنان رجوع کنید.

در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: در جاهلیت رسم بر آن بود که مردان به قصد آزار رساندن و بلاتکلیف نگاه‌داشتن زنان، آنان را طلاق داده و در پایان عده به آنان رجوع می‌کردند و تا نزدیک بود که عده‌شان به‌سرآید، باز مجددا همین کار را تکرار می‌کردند، پس نه با آنان به نیکی معاشرت می‌کردند و نه رهایشان می‌ساختند تا زندگی جدیدی را از سر بگیرند. بعد از اسلام نیز برخی از مسلمانان همین‌گونه عمل کردند، این بود که آیه کریمه در نهی از این کار نازل‌شد. «و هرکس چنین کند، قطعا بر خود ستم نموده‌است‌» زیرا خود را در معرض عذاب وجدان و عذاب الهی - هردو - قرار داده است «و آیات خدا را به تمسخر نگیرید» زیرا همه آیات الهی جدی است و هرکس در آنها به شوخی برخورد کند، حکم آنها قطعا بر وی لازم می‌شود، لذا از اعمال رایج در جاهلیت بپرهیزید.

در بیان سبب نزول این بخش اخیر از آیه کریمه آمده است: در جاهلیت رسم بر آن بود که مرد زنش را طلاق می‌داد، یا زنی را به نکاح می‌گرفت، یا برده‌اش را آزاد می‌ساخت، سپس می‌گفت: من شوخی کردم‌! پس اسلام‌، شوخی با احکام شرعی را مردود اعلام کرد. بنابراین، اگر مردی زنش را طلاق داد و گفت: شوخی‌کردم‌؛ مسلما طلاق واقع می‌شود، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «سه چیزاست که جدی گرفتن آنها جدی و شوخی‌کردن در آنها هم جدی است، نکاح‌، طلاق و رجعت‌». «و نعمت خدا را بر خود به‌یاد آورید» که عبارت از: اسلام وقوانین و برنامه‌های آن است، پس از آن که در جاهلیتی کور و تاریکی‌های انبوه تو در تو قرار داشتید «و» به‌یاد آورید «آنچه را که‌» حق تعالی «از کتاب‌» یعنی: قرآن «و حکمت‌» یعنی: سنت نبویe «بر شما نازل کرده و بدان پندتان می‌دهد» یعنی: شما را با آنها تعلیم داده و به وسیله آنها بیدار و هوشیارتان می‌گرداند، پس‌نعمت‌های عظمای کتاب و سنت را - با عمل به آنها - شکر گزارید «و از خدا پرواداشته باشید و بدانید که خدا به هرچیزی داناست‌» و از جمله به چگونگی عملکرد شما در قبال اوامر و حدود مقرر خویش، پس یقینا شما را در برابر اعمال‌تان جزامی‌دهد.

﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحۡنَ أَزۡوَٰجَهُنَّ إِذَا تَرَٰضَوۡاْ بَیۡنَهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ ذَٰلِکَ یُوعَظُ بِهِۦ مَن کَانَ مِنکُمۡ یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۗ ذَٰلِکُمۡ أَزۡکَىٰ لَکُمۡ وَأَطۡهَرُۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢٣٢ [البقرة: 232].

بخاری و غیر آن در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده‌اند: معقل‌بن یسار  رضی الله عنه ، خواهرش را به عقد مردی از مسلمانان در آورده بود، آن مرد مدتی با خواهرش به سر برد، آن گاه وی را یک طلاق داد و به او رجوع نکرد تاعده‌اش به‌پایان رسید، لیکن هم آن مرد دوستدار زن بود و هم آن زن هوادار مرد، سرانجام‌، مرد عزمش را جزم کرده به همراه جمعی نزد معقل برادرش به‌خواستگاری او آمد، ولی معقل به وی گفت: ای ناکس‌! تو را با ازدواج خواهرم گرامی داشتم، اما تو طلاقش دادی‌؟! نه‌! به خدا که دیگر هرگز زنت نمی‌شود و به‌سویت بر نمی‌گردد. همان بود که خداوند متعال - که نیاز آن دو را به یک‌دیگرمی‌دانست - نازل فرمود: «و چون زنان را طلاق دادید و عده خود را به‌پایان رساندند، آنان را از ازدواج با همسرانشان، چنانچه به خیر و خوشی به توافق رسیده بودند، بازندارید». چون معقل فرمان پروردگارش را شنید، گفت: به جان و دل فرمانبرم‌! آن‌گاه شوهرخواهر سابقش را فراخواند و به او گفت: مرا ببخش‌؛ اینک خواهرم را مجددا برایت تزویج می‌کنم و گرامیت می‌دارم‌! و همین‌کار را هم کرد.

بنابراین، خطاب در آیه‌کریمه متوجه اولیای زنان است که نباید دختران یا خواهران مطلقه‌شان را از رجوع به شوهران سابقشان در هنگام عده، یا از ازدواج مجدد با آنان بعد از انقضای عده - به شرط رضایت و توافق کامل جانبین - منع‌نمایند. به قولی: خطاب متوجه شوهران سابق است‌. یعنی: شما شوهران به انگیزه ننگ و غیرت جاهلیت، زنان سابق خود را که عده‌شان را گذرانده‌اند، از ازدواج با فرد دلخواهشان ممانعت نکنید، چنان که بسیاری از سران و سلاطین، از این که‌زنان سابقشان همسر مردانی دیگر شوند، به انگیزه نام و ننگ جلوگیری می‌کنند. والبته «هر کس از شما به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشد، به این‌» دستورها عمل‌کرده و از آنها «پند می‌گیرد» پس رعایت «این امر برای شما پر برکت‌تر و پاکیزه‌تر است‌» از آلوده شدن به پلیدیهای معنوی و فساد ضمیر «و خدا می‌داند» آنچه را که برای شما از سود و صلاح در اجرای این احکام نهفته است «و شما نمی‌دانید» این‌حقیقت را، لذا از فرمان وی پیروی کنید.

﴿وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ یُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَیۡنِ کَامِلَیۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن یُتِمَّ ٱلرَّضَاعَةَۚ وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَکِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ لَا تُکَلَّفُ نَفۡسٌ إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَا تُضَآرَّ وَٰلِدَةُۢ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوۡلُودٞ لَّهُۥ بِوَلَدِهِۦۚ وَعَلَى ٱلۡوَارِثِ مِثۡلُ ذَٰلِکَۗ فَإِنۡ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٖ مِّنۡهُمَا وَتَشَاوُرٖ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَاۗ وَإِنۡ أَرَدتُّمۡ أَن تَسۡتَرۡضِعُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُمۡ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا سَلَّمۡتُم مَّآ ءَاتَیۡتُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ٢٣٣ [البقرة: 233].

چون خداوند متعال احکام نکاح و طلاق را ذکرکرد، حکم شیرخوارگی را نیز بیان می‌نماید زیرا گاهی زن و شوهر در حالی از هم جدا می‌شوند که فرزند خردسالی دارند: «و مادران، فرزندان‌شان را دو سال کامل» به طور تحقیقی نه تقریبی «شیر دهند». مراد از (والدات) در این آیه کریمه، زنانی هستند که طلاق گرفته‌اند و (یرضعن) هرچند خبر است، اما به معنی امر می‌باشد، یعنی: مادران مأمور به شیردادن فرزندان‌شان هستند. از نظر حنفی‌ها، هدف از آوردن قید «دوسال کامل‌» در اینجا؛ تعیین مدت شیرخوارگی‌ای که حرمت رضاعی در آن ثابت می‌شود، نیست زیرا مدت شیرخوارگی‌ای که سبب حرمت رضاعی می‌شود، درنزد آنان، سی‌ماه است‌. «این برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی راتکمیل کند» پس شیردادن دو سال کامل حتمی نیست، بلکه هدف از تعیین آن، بیان حد نهایی مکلف بودن مادر است‌، لذا کوتاه ساختن این مدت با توافق پدر ومادر طفل جایز است‌. باید دانست که مادر مطلقه تا آن‌گاه که ازدواج مجدد نکند - به اتفاق فقها - به حضانت (نگه‌داری) طفل خویش ذی‌حق‌تر است «وخوراک و پوشاک آنان بر وجه پسندیده بر عهده پدر است‌» یعنی: تأمین مخارج‌خوراک و پوشاک مادری که به شیردادن طفل مشغول است، بر عهده پدر، یعنی آن‌کسی است که فرزند برایش متولد شده‌است و این حق مادران مطلقه است‌که به عنوان مزد شیردهی‌شان به آنان تعلق می‌گیرد. اما در مورد مادران غیرمطلقه باید گفت: تأمین نفقه و پوشاک آنها مسلما بر عهده پدر می‌باشد، حتی اگر هم‌فرزندان خود را شیر ندهند «هیچ‌کس جز به‌اندازه توانش مکلف نمی‌شود» نه زن، مکلف به شکیبایی بر مزد اندک و مخارج ناچیز است و نه پدر طفل، مکلف به پرداخت نفقه مسرفانه خارج از حیطه توانش می‌باشد، بلکه آنچه معتبر است، حداوسط نفقه در حد عرف است‌. «هیچ مادری نباید به‌سبب فرزندش زیان ببیند و هیچ پدری هم نباید به سبب فرزندش زیان ببیند» یعنی: مادر نباید پدر را به سبب فرزندش زیان برساند، بدین گونه که از وی مخارج سنگینی که از حد توانایی وی خارج است - بابت خوراک و پوشاک خویش - طلب کند و شوهر سابق هم نباید به مادر طفل زیان برساند، بدین‌سان که در چیزی از تعهدات و وظایفی که برعهده‌اوست، کوتاهی نموده، یا فرزند را بی هیچ سببی از آغوش مادرش جدا نماید.

نسبت دادن فرزند به هریک از پدر و مادر در هردو جا، برای جلب عطوفت آن دو است‌. صیغه (مضاره)، مقتضی مشارکت هریک از پدر و مادر در وارد نمودن ضرر است، تعبیری که خود گویای آن است که زیان رساندن یکی از آنها به دیگری، در واقع زیان رساندن به هردو است‌. همچنان به تبع زیان رسانی پدر ومادر به یک‌دیگر؛ طفل نیز در این بین متضرر می‌شود. «و مانند همین احکام بر عهده وارث نیز هست‌» یعنی: اگر پدر مرد؛ پرداخت مخارج شیردهی طفل، بر عهده وارث پدر، یا وارث طفل، یا وصی، یا قیم اوست، چنان‌که این مخارج در حیات پدر بر عهده خود وی بود. و اگر پدر ارثی از خود به جای نگذاشته بود، عصبه وی (یعنی اقربای صلبی درجه یک وی) باید این مخارج را بپردازند، پس مراد از «وارث‌»؛ یا وارثان پدر هستند که پرداخت نفقه و پوشاک مادر شیرده به طور عرفی و بر وجه پسندیده، بر عهده ایشان می‌باشد، یا وارثان طفل‌اند، یعنی‌کسانی که در صورت مرگ طفل از وی میراث می‌برند، که لفظ (وارث)، محتمل هردو معنی است‌. به هر حال‌؛ زیان رساندن به مادر از سوی این وارث، چه وارث طفل باشد و چه وارث پدر؛ حرام است، چنان‌که این کار بر پدر حرام‌بود.

«و اگر پدر و مادر بخواهند با رضایت و مشاوره یک‌دیگر، کودک را» به‌طور پیش‌هنگام قبل از دو سال «از شیر بازگیرند، گناهی بر آن دو نیست‌» اما اگر یکی ازپدر و مادر بخواهد طفل را از شیر جدا نماید، ناگزیر باید با طرف دیگر مشورت نموده، موافقت او را جلب نماید تا توافق کامل میان آن دو به‌دست آید. «و اگرخواستید برای فرزندان خود دایه بگیرید» یعنی: شیردهی دیگر غیراز مادرانشان «برشما گناهی نیست، به شرط آن که چیزی را که پرداخت آن را به‌عهده گرفته‌اید، به‌درستی‌بپردازید» به مادران، به‌حساب آنچه که در مدت شیردهی به فرزندان شما شیرداده‌اند، یا به زنان دایه و شیرده دیگر و در پرداخت مزد آنها کوتاهی یاسهل‌انگاری نکنید زیرا چه بسا واکنش منفی آنان به طفل برگردد و این خود، انگیزه‌ای برای کوتاهی و سهل انگاریشان در حق طفل گردد.

باید دانست که مزد گرفتن مادر در برابر شیردادن به طفلش تا آن‌گاه که در قید نکاح یا عده باشد، جایز نیست، مگر در نزد امام شافعی  رحمه الله  که این کار مطلقا جایزاست‌. جواز اجیرکردن زن شیرده دیگری غیر از مادر هم، مشروط به عدم زیان‌رساندن به مادر می‌باشد، چرا که مادر در امر نگه‌داری فرزندش حق اولویت‌دارد، چنان‌که در آغاز آیه کریمه گذشت‌. «و از خدا پروا کنید و بدانید که خداوند به‌آنچه انجام می‌دهید، بیناست‌» پس شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد بنابراین، اگر حقوق زنان و کودکان را ادا نمودید و پدر و مادر از زیان رساندن به‌یک‌دیگر پرهیز کرده و از خداوند متعال پروا داشتند؛ فرزندان‌شان اولاد شایسته‌ای در دنیا و سبب پاداش اخروی‌شان خواهند شد، اما اگر آنان هواهای نفسانی را مدار عمل خود قرار دادند؛ یقینا فرزندان‌شان در دنیا برای‌شان بلا و فتنه و در آخرت‌هم سبب عذاب خواهند بود.

﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗاۖ فَإِذَا بَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٢٣٤ [البقرة: 234].

به دنبال بیان احکام طلاق و رجعت و مسؤولیت‌های پدران در قبال فرزندان شیرخواره و همسران مطلقه‌شان‌؛ خداوند متعال حکم عده وفات را بیان می‌کند تا این گمان پیش نیاید که عده وفات هم، مانند عده طلاق است: «و کسانی از شما که می‌میرند و همسرانی‌» یعنی: زنانی را «پس از خود بجا می‌گذارند» پس زنانشان «باید چهار ماه و ده روز» یعنی: چهار ماه و ده شبانه روز «انتظار بکشند» و پس ازآن می‌توانند ازدواج مجدد نمایند. حکمت در تعیین این مدت برای عده وفات دو چیز است:

1-  احتمال اینکه زن حامله باشد. و هرچند جنین غالبا در چهارماهگی زنده می‌شود و حرکت می‌کند، اما خدای سبحان ده شبانه‌روز دیگر را احتیاطا بر آن افزوده زیرا چه‌بسا که جنین ضعیف بوده در چهارماهگی قادر به حرکت نباشد. ودر صورت محرزشدن حمل‌؛ عده زن حامله، وضع حمل اوست‌.

2-  در تعیین این مدت، حرمت نهادن به نکاح اول نیز مورد نظر است‌. قابل ذکراست که عده وفات برای زن‌؛ چه زن صغیره‌باشد چه کبیره، چه حایضه باشد و چه‌یائسه، همان مدت چهار ماه و ده روز است و عده زن حامله چه از وفات و چه ازطلاق - به قول جمهور علما - وضع حمل اوست‌.

«پس هرگاه عده خود را به‌پایان رساندند، در آنچه آنان به نحو پسندیده درباره خود انجام می‌دهند» از آرایش‌کردن، روی‌آوردن به خواستگاران و نهایتا ازدواج مجدد، در صورتی که بر وجه پسندیده و مخالف شرع نباشد «گناهی بر شما نیست و خداوند به آنچه انجام می‌دهید، آگاه است‌» پس می‌داند که چه کسی زنان را به ناروا از ازدواج مجدد باز می‌دارد و چه کسی حدود و حقوق مقرر را به خوبی رعایت می‌کند بنابراین، هرکس را در برابر عملش جزا می‌دهد.

با این آیه کریمه بر وجوب «احداد» برای زن معتده در عده وفات استدلال شده است‌. احداد: عبارت است از ترک زینت و آرایش، اعم از به‌کاربردن خوشبویی، پوشیدن لباسهای جدید و زیورآلات و بیرون رفتن از منزل - جز به‌جهت ضرورت یا عذری - نیز مشمول آن می‌شود. باید دانست که در رأی‌جمهور علما، پرداخت نفقه زنی که در عده وفات شوهرش به‌سر می‌برد، واجب نیست زیرا رابطه همسری (زوجیت) میان آن دو به پایان رسیده است، لیکن اهل‌علم بر وجوب پرداخت نفقه زن حامله‌ای که طلاق ثلاثه یا طلاق رجعی داده شده است اجماع دارند. همچنان علما اجماع دارند بر اینکه اگر کسی زنش را طلاق رجعی داد، سپس قبل از به پایان رسیدن عده وی‌، وفات کرد؛ بر آن زن، عده وفات لازم است و هم او از آن شوهر ارث می‌برد. عده وفات‌؛ بر زن آزاد، کنیز، صغیره و کبیره - چه با او آمیزش انجام گرفته باشد، چه نگرفته باشد - همه آنها لازم می‌گردد. گفتنی است که سوگواری بر مرگ نزدیکان فقط سه روز است، اما سوگواری بر مرگ شوهر - چنان‌که گفتیم - چهار ماه و ده روز می‌باشد. درحدیث شریف آمده است: «برای زنی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد؛ روانیست که بر هیچ مرده‌ای بیشتر از سه روز سوگواری کند، مگر بر شوهرش، که سوگواری برای او چهار ماه و ده روز است‌...»اکثر علما بر آنند که این آیه کریمه ناسخ حکم آیه: ﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِیَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَیۡرَ إِخۡرَاجٖ [البقرة: 240]. می‌باشد، که بیان آن خواهد آمد.

﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا عَرَّضۡتُم بِهِۦ مِنۡ خِطۡبَةِ ٱلنِّسَآءِ أَوۡ أَکۡنَنتُمۡ فِیٓ أَنفُسِکُمۡۚ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ سَتَذۡکُرُونَهُنَّ وَلَٰکِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّآ أَن تَقُولُواْ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗاۚ وَلَا تَعۡزِمُواْ عُقۡدَةَ ٱلنِّکَاحِ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡکِتَٰبُ أَجَلَهُۥۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ فَٱحۡذَرُوهُۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٞ٢٣٥ [البقرة: 235].

«و درباره آنچه شما به طور سربسته از زنان‌» عده‌دار که در عده وفات، یا طلاق ثلاثه به‌سر می‌برند «خواستگاری کرده، یا» نیت و عزم ازدواج با آنان بعد از انقضای عده را «در دل نگه‌دارید، گناهی بر شما نیست‌» تعریض (سربسته): ضد تصریح است و به معنای این است که انسان مقصود خویش را به مخاطب با لفظی بفهماند که آن لفظ صراحتا برای مقصود او نهاده نشده است، بلکه تلویحا و اشارتا بر آن دلالت دارد و بنابراین، فهم آن به قرینه‌ای نیاز دارد، چرا که از ذهن شنونده دور است‌. پس خواستگاری به شیوه سربسته و کنایی چنین است که: خواستگار چیزی را ذکر کند که بر آنچه ذکر نکرده است، دلالت کند، مانند اینکه به زن بگوید: آمده‌ام تا بر تو سلام کنم و به چهره‌ات بنگرم‌...! ای کاش زنی شایسته برایم پیدا می‌شد!... و از این قبیل سخنان کنایه آمیز دیگر. خطبه: یعنی: آنچه که خواستگار همراه با برخورد لطف‌آمیز در گفتار و عمل، از زن می‌طلبد. «خدا می‌دانست که شما به زودی آنان را یاد خواهید کرد» یعنی: خدا عزوجل می‌دانست که شما از بیان رغبت خویش به آن زنان شکیبایی نمی‌ورزید و قطعا این تمایل خود را با آنان در میان می‌گذارید بنابراین، به شما رخصت خواستگاری تلویحی نه تصریحی از آنان را داد «ولی با آنان قول و قرار پنهانی نگذارید» یعنی: مرد مثلا به زن عده‌دار نگوید: با من ازدواج کن، چون که دلباخته توام و باید به من قول بدهی که غیر از من با دیگری ازدواج نکنی‌... و از این قبیل سخنان دیگر «مگر آن که سخنی پسندیده بگویید» یعنی: آنچه که بر خواستگاری تلویحی‌ای که مباح گردانیده شده‌، دلالت کند، مثل اینکه بگوید: به راستی که تو زیبایی‌...! من به زنان نیاز دارم‌...! یا اینکه از خودش در برابر زن توصیف کند و مثلا بگوید: من مردی هستم که اخلاقی نیکو دارم، دست و دل باز هستم و... از این قبیل سخنان «و به عقد زناشویی تصمیم نگیرید» یعنی: عقد نکاح را منعقد نگردانید «تا زمان مقرر به‌سر آید» یعنی: تا عده زن به‌پایان رسد. حرام بودن عقد نکاح در عده، مورد اتفاق همه مذاهب است و با نکاح در حال عده، زن بر مرد حلال نمی‌شود. «و بدانید که خداوند آنچه را در دل دارید» از عزم بر نکاح، یا غیر آن «می‌داند پس، از او برحذر باشید» از اینکه شما را در صورت عزم بر چنین نکاحی، مجازات نماید «و بدانید که خداوند آمرزنده است‌» بر کسی‌که از او پروا می‌کند «بردبار است‌» با به تأخیر افگندن مجازات خطاکاران‌.

پس به‌طور خلاصه، از آیه کریمه احکام ذیل برداشت می‌شود:

1-  خواستگاری صریح وبی‌پرده از زن در حال عده، اجماعا جایز نیست، لیکن خواستگاری کنایی و تلویحی از زنی که در حال عده وفات یا طلاق باین به‌سرمی‌برد، جایز است‌.

2-  خواستگاری صریح یا کنایی از زنی که در عده طلاق رجعی به‌سر می‌برد به اجماع علما جایز نیست زیرا زنی که در حال عده طلاق رجعی به‌سر می‌برد، هنوز حکم همسری او برای شوهرش پابرجاست‌.

3-  انعقاد و اجرای عقد نکاح بر زنان در حال عده، شرعا حرام بوده و اجماع علما بر آن است که تأویل مضمون: ﴿حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡکِتَٰبُ أَجَلَهُ در آیه کریمه، به معنی انقضای عده زن می‌باشد.

4-  اگر شخصی با زن در حال عده‌ای عقد نمود و عروسی کرد، قاضی باید نکاح آن دو را فسخ کند و آن نکاح به اتفاق فقها باطل است‌.

﴿لَّا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِن طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ مَا لَمۡ تَمَسُّوهُنَّ أَوۡ تَفۡرِضُواْ لَهُنَّ فَرِیضَةٗۚ وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى ٱلۡمُوسِعِ قَدَرُهُۥ وَعَلَى ٱلۡمُقۡتِرِ قَدَرُهُۥ مَتَٰعَۢا بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِینَ٢٣٦ [البقرة: 236].

«هیچ گناهی بر شما نیست اگر زنان را طلاق دادید» یعنی: مسئولیتی - اعم از گناه یا مهر و مانند آن - بر عهده شما نیست اگر زنان را طلاق دادید؛ «در آن وقت که هنوز با آنان مساس نکرده و برای آنان مهری نیز معین نکرده‌اید» مراد از مساس‌: جماع (مقاربت) است، پس اگر جماع صورت گرفت و مهری هم از قبل تعیین نشده بود، زن مستحق مهر مثل خود می‌شود «و آنان را» یعنی: زنانی را که قبل از تعیین مهر و قبل از مقاربت طلاق می‌دهید «بهره‌مند سازید» به متعه‌. یعنی: به‌آنها چیزی - از پوشاک یا طلا یا مانند آن - به عنوان بخشش تقدیم کنید تا این بخشش‌، جایگزینی باشد برای آنچه که آنها از مهر از دست داده‌اند «توانگر به اندازه توان خود و تنگدست به اندازه توان خود» پس کیفیت متعه به وضعیت اقتصادی شوهر مربوط است، لذا متعه‌ای که شوهر غنی می‌دهد، بر متعه‌ای که شوهر فقیر می‌دهد، برتری دارد «بهره دادن بر وجه معروف‌» یعنی: بر وجهی متعه بدهید که در شرع و عرف موافق با آن، پسندیده باشد «لازم شده‌» این متعه دادن به عنوان حقی واجب «بر» ذمه «نیکوکاران‌» یعنی: کسانی که در برخورد بازنان مطلقه، روشی نیکو در پیش می‌گیرند.

﴿وَإِن طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدۡ فَرَضۡتُمۡ لَهُنَّ فَرِیضَةٗ فَنِصۡفُ مَا فَرَضۡتُمۡ إِلَّآ أَن یَعۡفُونَ أَوۡ یَعۡفُوَاْ ٱلَّذِی بِیَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّکَاحِۚ وَأَن تَعۡفُوٓاْ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۚ وَلَا تَنسَوُاْ ٱلۡفَضۡلَ بَیۡنَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ٢٣٧ [البقرة: 237].

در آیه قبل، حکم زن مطلقه قبل از دخولی بیان شد که از قبل برایش مهری معین نشده بود، اما در این آیه، خداوند متعال حکم نوع دوم را بیان می‌کند و آن زن مطلقه قبل از دخولی است که برایش مهری معین شده است: «و اگر پیش از آن‌که با آنان نزدیکی کنید، طلاق‌شان دادید، درحالی‌که برای‌شان مهری معین کرده‌اید، پس‌» واجب ذمه شما این است که: «نصف آنچه را» به عنوان مهر برای‌شان «تعیین نموده‌اید» به آنان بدهید «مگر اینکه زنان خود، ببخشند» یعنی: مگر اینکه زنان مطلقه یادشده، این نیمه مهر مشخص شده‌ای را که خداوند عزوجل برای‌شان بر عهده شوهران طلاق‌دهنده‌شان واجب گردانیده‌است، به شوهران‌شان ببخشند، که در این‌صورت مانعی وجود ندارد که شوهران این نیمه را به آنان نپردازند «یا کسی‌که سررشته نکاح در دست اوست، ببخشد» که این سر رشته‌دار - بنابر دو نظری که دراین باره میان فقها و جود دارد - یا شوهر، یا ولی زن است‌. مذهب ابوحنیفه وشافعی (در رأی جدید وی) این است که مراد از: ﴿أَوۡ یَعۡفُوَاْ ٱلَّذِی بِیَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّکَاحِ «یا کسی ببخشد که گره‌بند و سر رشته نکاح در دست وی است»، شوهرمی‌باشد. بنابراین قول، معنی این است: شوهر نیمه دیگر مهر معین شده را نیز به‌زن مطلقه خود ببخشد و مهرآن را کامل بپردازد، یا چنانچه مهر مسمی را قبلا به طور کامل به زنش پرداخته است، بعد از طلاق‌، نصف آن را از وی باز پس‌نستاند، که ابن جریرطبری این قول را ترجیح داده‌. قول دوم در معنای مراد آیه‌کریمه این است که مراد از: (کسی که سر رشته نکاح در دست اوست)، ولی زن‌مطلقه است، یعنی: ولی زن مطلقه‌ای که بعد از مقاربت شوهر، طلاق داده شده ومهری هم قبلا برای آن مسمی (معین) شده است، همچون خود آن زن مطلقه می‌تواند، آن نصف مهری را که زن با طلاق خویش مستحق آن شده است بر شوهرش ببخشد و آن را از وی نگیرد. «ولی‌»: یا پدر زن است، یا برادرش، یا کس دیگری از نزدیکانش که متولی عقد نکاح وی شده است‌. و این مذهب امام‌مالک است‌. زمخشری می‌گوید: «صحت قول اول آشکار است‌».

«و بخشش و بخشایش شما به تقوی نزدیک‌تر است‌» این خطابی است متوجه مردان و نیز زنان - به‌طور تغلیبی - که آنان را به گذشت و بخشش در برابر یک‌دیگر تشویق و ترغیب می‌کند، پس کسی به تقوی نزدیک‌تر است که بخشنده‌تر باشد «و بزرگواری را در بین خودتان فراموش نکنید» یعنی: هرچند طلاق روابط شما را تیره و مکدرساخته، ولی به حرمت پیوندی که میان شما وجود داشته، اجازه بدهید تا نسیمی از فضل و مهربانی و گذشت بر این فضای مکدر بوزد، پس هرگز بزرگواری و فضل نسبت به یک‌دیگر را فراموش نکنید «بی‌گمان خداوند به آنچه انجام می‌دهید، بیناست‌» و از اعمال شما آگاه است، پس شما را در برابر آن جزای مناسب می‌دهد.

خلاصه احکام این دو آیه کریمه عبارت است از:

1-  امام ابوحنیفه و اصحابش بر آنند که دادن متعه به زنی که قبل از دخول (آمیزش) و قبل از تعیین مهر طلاق داده شده‌؛ مطلقا واجب است، اما دادن متعه به سایر زنان مطلقه، چون زنی که بعد از دخول طلاق داده می‌شود، یا زنی که قبل از دخول اما بعد از تعیین مهر طلاق داده می‌شود، مستحب است‌. ولی در مذهب شافعی، دادن متعه به هرگونه زن مطلقه‌ای واجب است، مگر برای آن زن مطلقه‌ای که شوهرش با او آمیزش (مقاربت‌) نکرده و مهری هم برایش معین شده‌است زیرا او مستحق نصف مهر تعیین‌شده خویش می‌باشد.

2-   مذهب ابوحنیفه و احمدبن‌حنبل بر آن است که مهر با خلوت صحیحه تماما لازم می‌شود. ولی مشهور از مذهب شافعی و مالک این است که مهر با خلوت صحیحه لازم نمی‌شود؛ مگر اینکه آن خلوت‌، با دخول (مقاربت) همراه باشد.

3-   برای متعه در قرآن و سنت حدی معین نگردیده، لذا فقها در مقدار اقل و اکثر آن اختلاف‌نظر دارند. حد ادنای آن در نزد ابوحنیفه  رحمه الله  پیراهن و چادر و لحافی‌است‌. ولی شافعی  رحمه الله  می‌گوید: شوهر به اعطای حد معینی از متعه مجبور نشود، مگر به حد اقل آنچه که اسم متعه بر آن اطلاق گردد.

4-   به زن مطلقه قبل از دخول که مهر برایش مشخص شده است‌؛ اجماعا دادن نصف مهر واجب است‌.

5-   شوهر می‌تواند نصف دیگر مهر مسمی (معین) را برای زن مطلقه قبل ازدخول ببخشد، یا زن، یا ولی او می‌توانند از آن برای شوهر در گذرند.

﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ٢٣٨ [البقرة: 238].

«بر نمازها مواظبت کنید» یعنی: بر ادای نمازهای پنج‌گانه در اوقات آنها و بارعایت ارکان و شروط آنها همراه با خشوع قلب، مداومت و استمرار ورزید «بویژه نماز میانه‌» که به قول اکثر علمای صحابه رضی الله عنهم و جمهور تابعین نماز عصراست زیرا قبل از آن، دو نماز و بعد از آن نیز دو نماز وجود دارد و لذا این نماز در میانه نمازهای پنج‌گانه قرار دارد. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درروز جنگ احزاب فرمودند: «خداوند عزوجل قبرها و خانه‌هایشان (مشرکان) را پر ازآتش گرداند که ما را از نماز وسطی - نماز عصر - بازداشتند تا خورشید غروب‌کرد». همچنین در حدیث شریف آمده است: «إن أحب الأعمال إلى الله تعجیل الصلاة لأول وقتها»: «بی‌گمان محبوب‌ترین اعمال نزد خدا عزوجل ، تعجیل نماز در اول وقت‌آن است‌». «و برای خدا فروتنانه بایستید» یعنی: در نماز به وقار و طمأنینه و خشوع برپا بایستید. برپا ایستادن در نماز فرض‌، فرض است، اما در نماز نفل، نشستن یا اداکردن آن بر بالای مرکب (ماشین، قطار، هواپیما، الاغ‌...) جوازدارد. «قنوت‌» در اینجا به‌معنی سکوت، یا به معنی طاعت و خشوع، یا به معنی ذکر خداوند متعال در حال قیام همراه با خشوع است‌.

سبب نزول: ائمه شش‌گانه حدیث و غیر آنان از زیدبن ثابت رضی الله عنه روایت کرده‌اند که فرمود: در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ما با یک‌دیگر در اثنای نماز سخن می‌گفتیم، یعنی: یکی از ما با رفیق پهلویی خویش سخن می‌گفت تا اینکه نازل شد: ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ «و برای خدا فروتنانه بپا ایستید»، پس به سکوت مأمور شده و ازسخن گفتن در نماز نهی شدیم‌.

﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُکۡبَانٗاۖ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَمَا عَلَّمَکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ٢٣٩ [البقرة: 239].

«ولی اگر بیمناک بودید» از دشمنی، یا از سیل، یا از درنده‌ای‌؛ پس در حال خوف «پیاده یا سواره نماز گزارید» یعنی: برای شما جایز است که در حال شدت خوف و هراس، سواره بر مرکب خود، یا در حال پیاده‌روی، رو به‌سوی قبله یا بدون آن، همراه با حرکت و انتقال و جولان و حمله و گریز، نماز را به‌جا آورید «و چون ایمن شدید» یعنی: چون خوف و هراس شما برطرف شد؛ «پس خدا را یاد کنید چنان که به شما آموخته است‌» از قوانین و برنامه‌های اسلام «آنچه که‌» قبل‌ازآن «نمی‌دانستید» یعنی: با از بین‌رفتن خوف، نماز را با رعایت تمام شروط و ارکان آن به هیأت کامل و اصلی و رو به قبله ادا کنید. این آیه کریمه ناظر بر حکم نماز خوف همراه با امام، که نمازگزاران در آن به دو قسمت تقسیم می‌شوند، نیست زیرا این حکم در سوره «نساء» می‌آید.

خلاصه احکام دو آیه گذشته این است:

1-  نماز به هیچ حالی از شخص مکلف ساقط نمی‌شود و ترک آن با هیچ گونه عذری جایز نیست، هرچند به هنگام رویارویی با دشمن در صف کارزار، یا درحال شدت بیماری باشد، از همین روی اسلام آن را به کیفیتی مشروع گردانیده که با تمام احوال، تناسب و هماهنگی داشته باشد. در حدیث شریف آمده است که‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به عمران‌بن حصین رضی الله عنه فرمودند: «ایستاده نماز بگزار، پس اگرنتوانستی به‌طور نشسته و اگر بازهم نتوانستی به پهلو». حتی در صورت وجودعذر، نماز گزاردن به اشاره پلک‌ها، یا با اجرای ارکان آن به قلب نیز جایز است‌. و این مذهب جمهور (مالک، شافعی و احمد ) می‌باشد. اما ابوحنیفه بر آن است‌که نماز گزاردن در حالت جنگی که همراه با جولان و جست و گریز است، باطل می‌باشد و فقط در صورتی جایز است که امکان درنگ کردن بر جای خود وجود داشته باشد، در غیر آن‌، رزمندگان باید نماز را به تأخیر اندازند.

2-  در نزد شافعی‌ها و حنبلی‌ها؛ نماز با سخنی که به جهت مصلحت خود نماز ازروی سهو صادر شده باشد، باطل نمی‌شود، اما احناف بر آنند که نماز با سخن‌گفتن به قصد یا به سهو، یا از روی جهل و خطا، یا اجبار، با بیان حداقل دوحرف، باطل می‌شود.

3-  جمهور علما جایز دانسته‌اند که مقتدی صحیح و سالم، پشت سر امام بیماری که بر ایستادن قادر نمی‌باشد، نماز بخواند زیرا هریک از آنها فرض خویش را به اندازه توان خویش ادا می‌کند، ولی مشهور از مذهب مالک‌، باطل شدن چنین نمازی - هم برای امام و هم برای مأموم - است‌.

باید دانست که صدور دستور مواظبت برنماز در میان طرح احکام خانواده، به‌این حقیقت اشاره دارد که: شرایط متحول زندگی خانوادگی و آشفتگی‌هایی که احیانا در آن به‌ظهور می‌رسد، به‌هیچ وجه نباید ما را از نماز که یادآور عملی پیوند انسان با خدای  عزوجل  است، به خود مشغول گرداند.

﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِیَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَیۡرَ إِخۡرَاجٖۚ فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِی مَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٤٠ [البقرة: 240].

«و کسانی از شما که مرگشان فرا می‌رسد و همسرانی برجای می‌گذارند، باید برای همسرانشان وصیت کنند که آنان را تا یک سال بهره‌مند سازند» از نفقه و پوشاک ونیازهای ضروری آنان «و» آنان را از خانه شوهران «بیرون نکنند» یعنی: آنان مستحق بهره‌مندی از خوراک و لباس و اقامت در خانه‌های شوهران متوفای خود می‌باشند و نباید از خانه آنان بیرون رانده شوند.

در ابتدای اسلام - پیش از نزول آیات میراث - زنان از شوهران‌شان ارث نمی‌بردند، اما زن بعد از درگذشت شوهر، به مدت یک‌سال عده می‌کشید و باید درآن یک سال، نفقه و مسکنش از ترکه شوهرش تأمین می‌شد. پس حکم این آیه‌کریمه - در رأی جمهور - با آیه میراث در سوره «نساء» که سهم زن را از ارث شوهرش معین ساخت و آیه (234) از همین سوره که مربوط به عده وفات است، منسوخ شد و به جای یک سال عده، چهار ماه و ده روز مقرر گشت‌. «پس‌اگر بیرون بروند» به اختیار خودشان قبل از تمام‌شدن یک سال «بر شما» یعنی: بر ولی متوفی، یا حاکم شرع، یا غیر آنها «گناهی نیست در آنچه که آنان درباره خود انجام می‌دهند» از آماده شدن برای پذیرش خواستگاران و آرایش نمودن برای آنان «به‌طور پسندیده‌» یعنی: به طوری که در شرع پسندیده است و منکر به‌شمار نمی‌رود زیرا بعد از بیرون رفتنشان از خانه شوهر متوفی، دیگر کسی بر آنان ولایتی ندارد. این خود دلیل بر آن است که: زنان در رعایت یا عدم رعایت یک سال نشستن در خانه شوهر مخیر بوده‌اند و این امر بر آنان حتمی نبوده است‌. وچنان که گفتیم‌؛ حکم این آیه کریمه - بنا بر رأی جمهور مفسران و فقها - منسوخ‌است «و خداوند عزیز» و غالب است در ملکش «حکیم است‌» در صنعش‌.

در بیان سبب نزول روایت شده است: مردی از اهالی طائف با خانواده خویش به مدینه آمد و در آنجا درگذشت، پس برای پدر و مادر و فرزندانش از ارث او سهم قرار دادند، اما به زنش چیزی ندادند، جز اینکه به ورثه متوفی امر کردند تا نفقه وی را از ترکه شوهرش به مدت یکسال بپردازند. آن‌گاه این آیه کریمه نازل شد.

﴿وَلِلۡمُطَلَّقَٰتِ مَتَٰعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ٢٤١ [البقرة: 241].

«و بهره‌مند ساختن زنان طلاق داده شده لازم است‌» به متعه «به‌طور معروف‌» یعنی: به نیکویی و به شیوه‌ای پسندیده «که بر پرهیزگاران مقرر است‌». آرای فقها در خصوص «متعه‌» را قبلا در آیه (237) بیان کردیم‌.

در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: چون آیه ﴿وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى ٱلۡمُوسِعِ﴾[البقرة:236] تا ﴿حَقًّا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِینَ نازل شد؛ مردی گفت: «بنابراین، اگر قصد احسان و نیکی را داشتم به زن مطلقه‌ام متعه می‌دهم و در غیر آن خیر!». همان بود که این آیه کریمه نازل شد.

﴿کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٢٤٢ [البقرة: 242].

«بدین‌گونه‌، خداوند آیات خود را برای شما بیان می‌کند، باشد که بیندیشید» در آنچه که در احکام الهی از حکمت و مصلحت هست، پس به خیر دنیا و آخرت رهنمون شوید.

با یک جمع‌بندی اجمالی از آیات فوق، ملاحظه می‌کنیم که زنان مطلقه عموما دارای چهار حالت ذیل می‌باشند:

1-  زنان مطلقه‌ای که با شوهران‌شان آمیزش داشته‌اند و قبلا مهری هم برای‌شان مقرر شده است، که این گروه از زنان‌، مستحق کل مهریه خود هستند و عده آنان هم سه حیض یا سه طهر است‌.

2-  زنان مطلقه‌ای که نه مورد آمیزش قرار گرفته‌اند و نه هم برای‌شان مهری تعیین‌شده است‌؛ که برای این دسته از زنان، بر حسب توان شوهران‌شان متعه واجب است و مستحق مهری نمی‌شوند.

3-  زنان مطلقه‌ای که برای‌شان مهر مقرر شده، ولی مورد آمیزش قرار نگرفته‌اند، که این دسته از زنان‌، مستحق نصف مهر تعیین شده خود می‌باشند.

4-  زنان مطلقه‌ای که مورد آمیزش قرار گرفته اند، اما مهری برای‌شان مقررنگردیده، که این دسته از زنان‌، بدون هیچ‌گونه خلافی مستحق مهر مثل خودمی‌باشند. یعنی: باید دیده شود که مهر امثالشان از زنان و دختران خانواده و اقربا و خویشاوندانشان چه مقدار بوده، پس آنان نیز همان مقدار را دریافت می‌کنند.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ فَقَالَ لَهُمُ ٱللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحۡیَٰهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَ٢٤٣ [البقرة: 243].

«آیا از» حال «کسانی که هزاران‌هزار بودند و از بیم مرگ از خانه و کاشانه خودخارج شدند، خبر نیافتی‌«؟ ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «آنان چهارهزار تن بودند که از طاعون فرار نموده و گفتند: به سرزمینی می‌گریزیم که در آن از مرگ خبری نباشد...» «پس خداوند» به امر تکوینی خود «به آنان گفت: بمیرید» و همه مردند «سپس آنان را زنده کرد» بعد از هشت روز یا بیشتر؛ به دعای پیامبرشان که گویند؛ نام او «حزقیل‌» بود، پس روزگاری زندگی کردند، در حالی‌که نشان مرگ برآنان نمودار بود و آمده است که هیچ جامه‌ای را نمی‌پوشیدند مگر اینکه به شکل‌کفن بر می‌گشت‌.

ابن‌کثیر در بیان داستان این گروه می‌گوید: «بیش از یک‌تن از سلف نقل‌کرده‌اند که این گروه، اهالی شهری در زمان بنی‌اسرائیل بودند که گرفتار طاعونی‌سخت شدند، پس گریزان از مرگ به بیابان زدند و در وادی فراخی فرود آمدند و چنان بسیار بودند که کران تاکران وادی را پر کردند. در این هنگام‌،خداوند عزوجل به سوی آنان دو فرشته فرستاد، آن‌گاه یکی از آن دو فرشته از فرودست وادی و دیگری از فراز آن بانگی مرگبار در دادند که بر اثر آن همه به‌یکباره چون مرگ یک تن مردند و بعد از مرگشان مردم دورادورشان را دیوارکشیدند و به مرور زمان اجسادشان پراکنده و پوسیده شد. چون روزگاری دراز براین واقعه گذشت، پیامبری از پیامبران بنی‌اسرائیل به‌نام «حزقیل‌» بر گورستان آنها گذشت، در این اثنا از خدای  عزوجل  درخواست کرد تا آنان را به دست وی زنده‌گرداند، خدای متعال این درخواست وی را اجابت کرد و به او دستور داد تا بگوید: هان ای استخوان‌های پوسیده‌! خداوند عزوجل به شما فرمان می‌دهد که فراهم‌آیید. پس استخوان‌های اجساد به همدیگر پیوستند. سپس به او دستور داد تا چنین‌ندا دردهد: ای استخوانها! خداوند عزوجل به شما فرمان می‌دهد تا گوشت و عصب وپوست را بر خود بپوشانید. آن‌گاه - در حالی‌که آن پیامبر شاهد صحنه بود - چنین شد. سپس به وی دستور داد تا ندا کند: هان ای ارواح‌! خداوند عزوجل به شما فرمان می‌دهد که هر روحی به همان جسد مقرر خویش که او را زنده و شاداب می‌ساخت، برگردد. در این هنگام همه آنان زنده برپا ایستادند، در حالی‌که نظاره می‌کردند و می‌گفتند: «سبحانک لا إله إلا أنت‌». که زنده‌گردانیدن مجدد ایشان، دلیلی قاطع بر وقوع معاد جسمانی در روز قیامت است‌.

«آری، خداوند نسبت به مردم صاحب بخشش است‌» و از جمله فضل و بخشش‌وی، زنده کردن این گروه بود «ولی بیشتر مردم‌» که همانا کافران هستند «سپاس‌نمی‌گزارند» این فضل و بخشش را. آری‌! بخشش و فضل خداوند متعال بر این‌گروهی که از ترس مرگ گریختند، زنده‌ساختن مجددشان بود تا درس عبرت بگیرند و بدانند که ترس از مرگ، راه نجات از آن نیست، اما فضل خداوند عزوجل برمخاطبان این آیه، ارشادشان به‌سوی اندیشیدن و عبرت گرفتن از داستان این گروه است تا بدانند که خداوند متعال بر هر کاری قادر است و بدانند که پرهیز و احتیاط نمی‌تواند راه را بر قدر ببندد.

هدف از بیان این داستان، تشجیع و ترغیب مسلمین بر جهاد است، با دادن این پیام به ایشان که: حذر کردن از مرگ و ترک جهاد به خاطر آن، نجات دهنده ازمرگ نیست، چنانچه خداوند عزوجل مرگ انسان را اراده کرده باشد.

﴿وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٤٤ [البقرة: 244].

«و در راه خدا کارزار کنید و بدانید که خداوند شنوای داناست‌» و از مرگ نترسید که جهاد عامل مرگ نیست، بلکه جهاد برای امت اسلامی حیات‌بخش است‌. علما گفته اند: باید دانست که عمر، سرنوشت، بلیات و امراض‌، همه به دست بلا کیف‌خداوند متعال است و ایمان به این امر واجب می‌باشد، ولی از آنجا که مقدرات برای ما شناخته شده نیست، لذا جایز است تا به منظور نگهداشت خویش ازناخوشی‌ها، به اسباب متوسل شویم‌، از اشیای ترسناک قبل از هجوم آنهابپرهیزیم‌، و از قراردادن خویش در معرض خطر نابودی احتیاط کنیم، اما اگر به‌رغم به کار بستن وسایل و گرفتن احتیاط، بنده دچار بلا و مصیبتی شد، باید صبر وشکیبایی را از دست ندهد. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مردم سرزمین طاعون زده را از بیرون آمدن از آن به قصد فرار و مردم خارج از آن منطقه را از ورود به آن منع کردند.

﴿مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَیُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥٓ أَضۡعَافٗا کَثِیرَةٗۚ وَٱللَّهُ یَقۡبِضُ وَیَبۡصُۜطُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٤٥ [البقرة: 245].

بعد از آن که خدای سبحان به جهاد امر کرد، اینک به انفاق مال در راه خویش نیز دستور می‌دهد زیرا جهاد نیاز به امکانات مالی دارد: «کیست آن که به خدا وام دهد وامی نیکو»؟ یعنی: به طیب خاطر و بدون فشار و آزار و منتی‌. وام دادن به خدا عزوجل مثلی است برای تقدیم عمل نیکی چون انفاق مال، که انجام‌دهنده آن سزاوار ثواب می‌شود و ازجمله، انفاق آن سبب می‌شود: «تا خدا آن را برای او چند برابر بیفزاید» یعنی: در آن رشد و فزونی و برکت عنایت کند تا بدانجا که از ده تا بیشتر از هفتصد برابر اصل خود گردد «و خداست که‌» در روزی بندگان «قبض‌» پدید می‌آورد؛ برای ابتلایشان «و بسط پدید می‌آورد» برای امتحانشان‌. قبض: تنگی و کم ساختن رزق و بسط: گشایش و وسیع‌ساختن آن است‌. این‌خود، هشداری است براین که: هرکس به هنگام بسط و گشایش روزی بخل‌ورزد، نزدیک است که کار بر وی به قبض دگرگونه شود «و به‌سوی او بازگردانده می‌شوید» ای بندگان، پس شما را در قبال آنچه که در راه وی تقدیم کرده‌اید، پاداش می‌دهد و اگر هم بخل ورزیده باشید، شما را مجازات می‌کند. ابن‌زیدمی‌گوید: «خداوند متعال از روی امتحان بر تو گشایش پدید می‌آورد، درحالی‌که تو بیرون رفتن به جهاد را نمی‌پسندی و به زمین سنگینی می‌کنی و او بر دیگری تنگ و سخت می‌گیرد، در حالی‌که مشتاق و سبکبال برای جهاد است، پس آنچه در دست داری بیرون افگن که فقط این دستگیر تو خواهد بود».

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده‌اند: چون آیه ﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ [البقرة: 261]. نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین دعا کردند: «رب زد امتی‌: خدایا برای امت من بیفزای‌»، آن‌گاه این آیه کریمه نازل شد. بنابراین، این آیه کریمه در نزول متأخر ولی در تلاوت، مقدم است‌.

علما دربیان احکام گفته‌اند: به وام‌دادن پول، حبوبات، خوراکی‌ها و حیوانات جایز است و بر عهده وام گیرنده باز گرداندن همانند آن چیزی است که وام گرفته‌است‌. همچنین مسلمین اجماع دارند بر اینکه قراردادن شرط افزودن در مقدار وام به هنگام بازیافت آن - ولو به مقدار یک حبه - ربا است و حرام می‌باشد.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلۡمَلَإِ مِنۢ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰٓ إِذۡ قَالُواْ لِنَبِیّٖ لَّهُمُ ٱبۡعَثۡ لَنَا مَلِکٗا نُّقَٰتِلۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ قَالَ هَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُواْۖ قَالُواْ وَمَا لَنَآ أَلَّا نُقَٰتِلَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا مِن دِیَٰرِنَا وَأَبۡنَآئِنَاۖ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ تَوَلَّوۡاْ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ٢٤٦ [البقرة: 246].

آن‌گاه خداوند متعال بعد از بیان داستان گذشته، این داستان را برای تشویق وترغیب مؤمنان بر جهاد و برای بیان این حقیقت که جهاد در امتهای پیشین هم‌مطلوب و مشروع بوده است، مطرح می‌کند: «آیا از» حال و داستان «ملاء از بنی‌اسرائیل پس از» درگذشت «موسی خبر نیافتی‌» ملأ: سران و اشرافند. این‌داستان‌، ناظر بر دورانی است که بنی‌اسرائیل بعد از حضرت موسی‌  علیه السلام    به چنگال ستمگران (قوم عمالقه) گرفتار شدند و مدتی طولانی تحت ستم آنان به‌سر برده از دیار و کاشانه خویش بیرون رانده شدند «آن‌گاه که به پیامبرشان‌» که گفته‌می‌شود، شمویل‌[16] بود «گفتند: پادشاهی برای ما بگمار» که بر گرد او جمع شویم و به رأی و اندیشه او عمل کنیم «تا در راه خدا» همراه با او «پیکار کنیم‌. آن پیامبرگفت: اگر جنگیدن بر شما مقرر گردد، چه بسا پیکار نکنید، گفتند: چرا در راه خدا نجنگیم با آن که ما از دیارمان رانده‌» و از زنان «و از فرزندانمان جدا ساخته شده‌ایم‌» باکشته‌شدن و به اسارت در آمدن زنان و فرزندانمان به وسیله قوم جالوت، لذا با وجود اقتضای جنگیدن با قوم جالوت، هیچ مانعی فراروی این امر که پیکار کنیم وجود ندارد «پس چون جنگ بر آنان فرض شد، همگی‌» به‌دلیل سستی در اراده وتصمیم و اضطراب در نیت‌ها؛ «پشت کردند» از جنگ «جز شمار اندکی از آنان‌» آنان همانهایی بودند که با طالوت از رودخانه عبور کردند. به قولی: شمار آنان به‌تعداد اهل بدر - سیصد و سیزده تن - بود «و خداوند به حال ستمگران داناست‌» پس آنان را در برابر ترک جهاد که ستمی آشکار است، مجازات می‌کند.

﴿وَقَالَ لَهُمۡ نَبِیُّهُمۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ بَعَثَ لَکُمۡ طَالُوتَ مَلِکٗاۚ قَالُوٓاْ أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُ ٱلۡمُلۡکُ عَلَیۡنَا وَنَحۡنُ أَحَقُّ بِٱلۡمُلۡکِ مِنۡهُ وَلَمۡ یُؤۡتَ سَعَةٗ مِّنَ ٱلۡمَالِۚ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰهُ عَلَیۡکُمۡ وَزَادَهُۥ بَسۡطَةٗ فِی ٱلۡعِلۡمِ وَٱلۡجِسۡمِۖ وَٱللَّهُ یُؤۡتِی مُلۡکَهُۥ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ٢٤٧ [البقرة: 247].

«و پیامبرشان‌» شمویل «به آنان گفت: خداوند طالوت را به فرمانروایی شما برگزیده است‌» او را برای فرماندهی و رهبری شما آماده نموده و شما را به فرمانبرداری ازوی و جنگیدن تحت فرمانش امر می‌کند. نقل است که طالوت، نه از نسل نبوت بود و نه از نسل پادشاهی، بلکه چوپان یا دباغی بود فقیر، و دربنی‌اسرائیل سنت بر آن بود که پیامبران از سبط «لاوی‌» و پادشاهان از سبط «یهودا» برمی‌خاستند و چون طالوت از تبار هیچ‌یک از این دو سبط نبود «گفتند:چگونه او را بر ما پادشاهی باشد با آن که ما به پادشاهی از وی سزاوارتریم و به او ازجهت مال گشایشی داده نشده‌است‌«؟ یعنی: چگونه ممکن است که طالوت پادشاه ما شود، درحالی‌که او نه از تبار شاهان است و نه هم از ثروتمندان و سرمایه‌داران تا ما به‌خاطر اشرافیت یا سرمایه او، از وی پیروی و فرمانبرداری کنیم‌؟ «پیامبرشان گفت: خداوند او را بر شما برگزیده است‌» به پادشاهی و فرمانروایی وگزینش خداوند متعال حجت قاطع است «و او را در دانش بر شما برتری بخشیده است‌» آری‌! دانش‌؛ این ویژگی‌ای که ملاک برتری انسان و گل سرسبد همه فضایل و از بزرگ‌ترین دلایل و وجوه برتری بر دیگران است «و» نیز او را «درنیروی بدنی‌» بر شما برتری داده است، نیرویی که تأثیر آن در جنگها و مانند آن از مسئولیتهای سنگین واضح و روشن می‌باشد. به قولی: او را طالوت نامیدند، به‌جهت طول قد و قامت آن زیرا او پهلوانی بود که هم در دیانت و هم در توانایی جسمی و کاردانی جنگی - یعنی اوصافی که در رهبری و فرماندهی ملاک و معیار شناخته می‌شوند - بسی نیرومند بود. آری‌! روشن است که فضایل شخصی وذاتی انسان، بر ثروت و شرافت در نسب مقدم است‌.

«و خداوند پادشاهی خود را به هرکس که بخواهد می‌دهد» زیرا ملک، ملک وی و بندگان هم بندگان وی اند، پس شما را چه جای اعتراض بر امری که نه ملک شماست و نه هم در حوزه تصرف شما قرار دارد؟ «و خدا واسع‌» و گشایشگر فضل خویش است و «داناست‌» به کسی‌که سزاوار پادشاهی است و برآن توانایی‌دارد. پس، از این دو آیه کریمه چنین بر می‌آید که: جهاد در راه خدا عزوجل ، آمادگی روانی، تربیتی، علمی، شایستگی، جرأت و شجاعت، عزم و نیت صادقانه، اخلاص و روحیه ایثار و قربانی را می‌طلبد.

﴿وَقَالَ لَهُمۡ نَبِیُّهُمۡ إِنَّ ءَایَةَ مُلۡکِهِۦٓ أَن یَأۡتِیَکُمُ ٱلتَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَبَقِیَّةٞ مِّمَّا تَرَکَ ءَالُ مُوسَىٰ وَءَالُ هَٰرُونَ تَحۡمِلُهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٢٤٨ [البقرة: 248].

«و پیامبرشان به آنان‌گفت: نشانه‌» صدق و صحت «فرمانروایی او این است که برای شما صندوقی می‌آید که در آن آرامشی از جانب پروردگارتان است‌» یعنی: آن صندوق سبب آرامش دل‌های شما در مورد موضوع گزینش طالوت است که درآن اختلاف ورزیده‌اید و مایه ثبات و پایداریتان در هنگام رویارویی با دشمنانتان است‌. سکینه: از سکون، به معنی وقار و آرامش است‌. «و یادگاری از میراث آل‌موسی و آل هارون است‌» یادگار نهاده شده در آن صندوق عبارت بود از: عصای‌موسی و ریزه‌های الواح تورات که تورات اولین‌بار در آنها نوشته شده بود. بعضی‌چیزهای غیر اینها را نیز افزوده‌اند. به قولی: مراد از آل موسی و آل هارون، نه خاندان آنها، بلکه خود آنها هستند، یعنی: این یادگارها نه از خانواده موسی  علیه السلام    وهارون  علیه السلام    بلکه مربوط به خود آن دو بود. «و فرشتگانش آن را حمل می‌کنند» آری‌! فرشتگان به دستور پروردگار متعال، آن صندوق را که گویند از چوب‌طلا اندود ساخته شده بود، در برابر دیدگان آنها در میان آسمان و زمین حمل کرده آن‌گاه فرود آمدند و آن را در برابر طالوت بر زمین نهادند. یادآور می‌شویم‌که انبیای بنی‌اسرائیل‌، این تابوت سکینه (صندوق عهد) را در جنگ‌ها پیشاپیش خود حرکت می‌دادند و آن را وسیله پیروزی خود می‌دانستند «مسلما اگر مؤمن باشید، برای شما در این رویداد نشانه‌ای است‌» بر شایستگی طالوت به فرمان‌روایی‌. ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «عمالقه فلسطین در یکی از جنگ‌ها، آن صندوق را از بنی‌اسرائیل به زور گرفتند، لذا خداوند عزوجل به نشانه حقانیت طالوت، آن را به وسیله فرشتگان به‌سوی وی باز فرستاد و فرشتگان آن را در برابر طالوت بر زمین نهادند و چون بنی‌اسرائیل این صحنه را دیدند، گفتند: اینک آری‌! پس، به طالوت تسلیم شده و او را پادشاه خود ساختند و به جهاد تحت فرمان وی آماده شدند و طالوت از میان جوانان آنها هفتاد هزار تن را برای جهاد برگزید».

﴿فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِٱلۡجُنُودِ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ مُبۡتَلِیکُم بِنَهَرٖ فَمَن شَرِبَ مِنۡهُ فَلَیۡسَ مِنِّی وَمَن لَّمۡ یَطۡعَمۡهُ فَإِنَّهُۥ مِنِّیٓ إِلَّا مَنِ ٱغۡتَرَفَ غُرۡفَةَۢ بِیَدِهِۦۚ فَشَرِبُواْ مِنۡهُ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُۥ هُوَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ قَالُواْ لَا طَاقَةَ لَنَا ٱلۡیَوۡمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦۚ قَالَ ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ ٱللَّهِ کَم مِّن فِئَةٖ قَلِیلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ کَثِیرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ٢٤٩ [البقرة: 249].

«و هنگامی که طالوت با لشکریان رهسپار شد» از شهر خویش بیت المقدس ولشکر را از شهر به جنگ «عمالقه‌» خارج کرد، فصل‌؛ فصل تابستان و هوا سخت‌گرم بود، لذا لشکریان از طالوت آب خواستند، او «گفت: خداوند شما را به وسیله رودخانه‌ای می‌آزماید» نقل است که‌: مراد از آن رودخانه‌ای در میان اردن وفلسطین است‌. گفتنی است که هدف از این آزمون، سنجش میزان اطاعت لشکریان وی بود. طالوت افزود: «پس هرکس از آن بنوشد از پیروان من نیست‌» لذا هرکس از من در این دستور اطاعت کند، در سایر فرمانها نیز مطیع من خواهد بود و هرکس این دستور را نادیده بگیرد و خواهش نفسش بر او چیره شود، پس او در سایر امور سخت و دشوار، به‌طریق اولی خداوند عزوجل را عصیان و نافرمانی‌خواهد کرد «و هرکس از آن نخورد، قطعا او از من است، مگر کسی‌که با دستش غرفه‌ای برگیرد» اغتراف: گرفتن آب به دست یا به وسیله دیگری است و (غرفه) برگرفتن آب با یک کف دست، یا با هردو کف دست است‌. آری‌! طالوت، فقط نوشیدن یک مشت آب را به آنان رخصت داد تا آزار تشنگی را اندکی از آنان برطرف ساخته باشد و تا بدین وسیله بتوانند کشمکش نفس خویش را مهارکنند «پس همه از آن نوشیدند» و از فرمانده خویش نافرمانی کردند، لذا او نیز به آنان اجازه نداد که باوی در جنگ با دشمن همراهی‌کنند «جز اندکی از ایشان‌» که ننوشیدند و ایشان به تعداد اصحاب بدر (سیصدوسیزده تن) بودند، چنان‌که درصحیح‌بخاری و غیرآن آمده است‌.

ابن جریر از براءبن‌عازب رضی الله عنه روایت کرده است که فرمود: «ما در میان خودمان‌چنین می‌گفتیم که اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم در روز بدر سیصدوده‌تن‌واندی بودند، به شماره اصحاب طالوت که با وی از نهر گذشتند و از نهر نگذشت بجز مؤمنی‌». اما سدی می‌گوید: «تمام لشکر طالوت هشتادهزارتن بود، هفتاد و شش‌هزارتن آنان از آب نهر نوشیدند و فقط چهارهزار تن با طالوت باقی ماندند». اما با وجود این‌آزمایشی که از پایداری و اطاعت آنها به‌عمل آمد، کسانی هم که از نهر گذشتند، آنچنان که باید به هنگام رویارویی با دشمن‌، پایداری نکردند «و هنگامی که طالوت و کسانی که همراه وی ایمان آورده بودند از آن نهر گذشتند» آنان همان تعداد اندکی بودند که از وی اطاعت کردند، هرچند که در میزان یقین و صلابت دینی‌شان باهم‌تفاوت داشتند، چرا که در این هنگام بددلانشان «گفتند: امروز ما را یارای‌» مقابله با «جالوت و سپاهیانش نیست‌» جالوت: مشهورترین قهرمان فلسطینی‌ها و فرمانده‌آنان بود. اما «کسانی که به دیدار خداوند یقین داشتند، گفتند: بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با صابران است‌» یعنی: پیروزی با صبر و پایداری همراه است، نه با بسیاری تعداد.

﴿وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦ قَالُواْ رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَیۡنَا صَبۡرٗا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٥٠ [البقرة: 250].

«و آن‌گاه که برای جنگ با جالوت و سپاهیانش به میدان آمدند» برزوا: در براز بیرون آمدند. «براز»: زمین و فضای فراخ است «گفتند: ای پروردگارما! برما» باران «صبر فروریز و گامهایمان را استوار بدار» یعنی: ما را نیرومند گردان تا به شکست روبرو نشویم و از میدان جنگ نگریزیم «و ما را بر خدانشناسان پیروزگردان‌» و یاریمان کن تا بر جالوت و سپاهیانش غالب گردیم‌.

﴿فَهَزَمُوهُم بِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُۥدُ جَالُوتَ وَءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَعَلَّمَهُۥ مِمَّا یَشَآءُۗ وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٢٥١ [البقرة: 251].

«پس آنان را به اذن خدا» یعنی: به امر و اراده وی «شکست دادند و داوود، جالوت را کشت‌» داوود فرزند «یسی‌» است‌، و طالوت او را جهت نبرد با جالوت برگزید و او با فلاخن و چوبدستی خویش، جالوت قهرمان طاغوت را کشت «و خداوند به او پادشاهی ارزانی داشت‌» او را به پادشاهی بنی‌اسرائیل برگزید و این در حیات طالوت بود «و» نیز به او «حکمت را» ارزانی داشت، بعد از مرگ صمویل و طالوت‌. مراد از حکمت در اینجا، نبوت است‌. خاطرنشان می‌شود که قبل از داوود، پادشاهی و نبوت برای هیچ‌کس فراهم و یک‌جا نشده بود و خداوند عزوجل نبوت و پادشاهی را هردو یک‌جا به او بخشید، در حالی‌که قبلا چوپانی بیش‌نبود. زبور نیز بر داوود  علیه السلام    نازل شد «و از آنچه می‌خواست به او آموخت‌» یعنی: ازآنچه که مشیت خداوند متعال بر آن رفته بود، به داوود آموخت، همچون صنعت‌زره‌سازی، شناخت زبان پرندگان و داوری میان مردم در اختلافات و دعاوی آنان «و اگر خداوند برخی از مردم را» که کارگزاران اسباب شر و فساد هستند «به‌وسیله‌برخی‌دیگر» از آنان که به وسیله جهاد و امربه معروف و نهی‌ازمنکر، جلو شر وفساد و مفسدان را می‌گیرند «دفع نمی‌کرد، قطعا زمین تباه می‌شد» زیرا اهل فساد بابرپاکردن شراره‌های شر و فتنه که براندازنده نسلها و آبادانی‌ها و کشتزارهاست، برزمین غلبه می‌کردند و مسلمانان را از میان برداشته، مساجد و عبادتگاهها را ویران‌می‌ساختند، پس این اهل ایمانند که با نیرومندی مادی و معنوی خویش، بازدارنده شر و فساد از روی زمین می‌باشند «و خداوند نسبت به‌جهانیان تفضل دارد» و براساس همین فضل خویش، برخی از آنان را به وسیله برخی دیگر دفع نموده و شراره‌های شر و فتنه را فرو می‌خواباند.

﴿تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَیۡکَ بِٱلۡحَقِّۚ وَإِنَّکَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٢٥٢ [البقرة: 252].

«این‌» اموری که در این داستان مطرح شد «آیات الهی است که ما آن را به‌حق‌» یعنی: خبر صحیحی که در آن هیچ شک و شبهه‌ای نیست «بر تو می‌خوانیم وبه‌راستی تو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم «از جمله پیامبرانی‌» تصریح و تأکید بر رسالت آن‌حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ، برای تقویت قلب و تثبیت نهاد و استوارترساختن امر نبوت ایشان و رد این سخن کفار است که می‌گفتند: تو پیامبر نیستی‌.

پرتوی از تاریخ بر داستان طالوت و جالوت: بنی‌اسرائیل مدتی پس ازدر گذشت حضرت موسی‌  علیه السلام    به سرزمین فلسطین وارد شدند و (356) سال درآنجا به سر بردند، در این مدت، آماج حملات ملت‌های مجاور خود - چون‌عمالقه عرب، اهالی مدین، فلسطین و آرامی‌ها - قرار گرفتند، که گاهی پیروزمی‌شدند و گاهی هم مغلوب می‌گشتند. در اواسط سده چهارم در عهد «عالی‌کاهن‌» بود که بنی‌اسرائیل در نزدیکی غزه با فلسطینی‌های ساکن‌«اشدود» درگیرشدند، آنان در این جنگ مغلوب فلسطینی‌ها گشته و صندوق مقدس (تابوت) رااز دست دادند و این صندوق‌، به چنگ فلسطینی‌ها افتاد، که این امر بر بنی‌اسرائیل‌سخت دشوار آمد. بقیه داستان اجمالا در آیات فوق آمده است‌.

﴿تِلۡکَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۘ مِّنۡهُم مَّن کَلَّمَ ٱللَّهُۖ وَرَفَعَ بَعۡضَهُمۡ دَرَجَٰتٖۚ وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلَ ٱلَّذِینَ مِنۢ بَعۡدِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ وَلَٰکِنِ ٱخۡتَلَفُواْ فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ وَمِنۡهُم مَّن کَفَرَۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلُواْ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَفۡعَلُ مَا یُرِیدُ٢٥٣ [البقرة: 253].

«این پیامبران‌» که در آیه سابق با جمله: ﴿ وَإِنَّکَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ به آنان اشاره شد «بعضی از آنان را بر بعضی برتری بخشیده‌ایم‌» یعنی: به بعضی از آنان، بیش از دیگران از مزایای کمال بخشیده‌ایم و ایشان را به خصلت‌های پسندیده‌ای که درغیرشان نیست مخصوص گردانیده‌ایم و از جمله پیامبر آخرالزمان حضرت‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم را. اگر گفته شد: پس وجه جمع‌نمودن میان این آیه کریمه و میان این‌حدیث شریف مرفوع ابوهریره رضی الله عنه که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده‌اند: «مرا بر انبیای دیگربرتری ندهید»، چیست‌؟ می‌گوییم: آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم این‌سخن را یا بر سبیل تواضع‌فرموده‌اند، در عین اینکه خود به این حقیقت آگاه بوده‌اند که برترین انبیا و رسل هستند. یا این سخنشان قبل از زمانی بوده است که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم از برتری خویش بر دیگر انبیا آگاه گردند. یا این سخنشان حمل بر آن می‌شود که در هنگام مناقشه و مشاجره پیرامون این موضوع، مرا بر دیگر انبیا: برتری ندهید. یامرادشان این بوده که‌: به انگیزه عصبیت، مرا بر دیگر انبیا: برتری ندهید. پس‌این حدیث به هیچ وجه به معنی نفی برتری آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بر دیگر انبیا نیست‌. چنان‌که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف دیگری فرموده‌اند: «أنا سید ولد آدم: من سرور و سالار فرزندان آدم هستم‌». ولی بنابر حدیث اول، سزاوار نیست‌که ما بنابر تعیین بگوییم که محمد صلی الله علیه و آله و سلم برتر از موسی یا عیسی علیهماالسلام اند، بلکه بدون تعیین پیامبری از پیامبران می‌گوییم که: حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم از همه انبیا ورسل برتر هستند.

«از آنان کسی هست که خداوند با او سخن گفته است‌» و ایشان حضرات موسی و محمد علیهماالسلاماند و این از جمله برتریهایی است که خداوند عزوجل به ایشان بخشیده است «و بعضی را درجات بلند ارزانی داشت‌» ایشان پیامبرانی هستند که جایگاه و منزلتشان در نزد خدای سبحان بسی بزرگ و متعالی است‌. احتمال دارد که مراد از این بعض، پیامبر ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم باشند، به سبب کثرت مزایایی‌که دارند و هم محتمل است که مراد از آن ادریس‌  علیه السلام    باشد که خداوند عزوجل وی را به جایگاهی بلند رفعت داد و به آسمان‌ها برد. یا مراد از آنان، پیامبران اولی‌العزم: هستند. در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «در شش چیز بر انبیا برتری داده شده‌ام:

1-  جوامع الکلم به من داده شده‌.

2-  به من با افگندن رعب و وحشت در دل دشمنانم‌، پیروزی و نصرت عطاگردیده‌.

3-  اموال غنیمت برایم حلال گردانیده شده‌.

4-  زمین برایم پاک و سجده گاه گردانیده شده‌.

5-  به سوی کافه خلق خدا عزوجل برانگیخته شده‌ام، نه به سوی یک قوم و نژاد ومنطقه خاص‌.

6-  خاتم انبیا هستم و نبوت به من ختم گردیده‌».

«و به عیسی‌بن مریم معجزات آشکار دادیم‌» این از جمله برتریهایی است که‌خدای سبحان به او عنایت فرمود، معجزاتی چون زنده ساختن مردگان، شفادادن بیماران لاعلاج و غیره «و او را به وسیله روح‌القدس تأیید کردیم‌» روح‌القدس: جبرئیل‌  علیه السلام    است و تفسیر آن در (آیه 87) گذشت‌. پس آیه کریمه دلیل بر آن‌است که میان انبیا: در فزونی الطاف و عنایات الهی، احوال و مقامات، ویژگی‌ها، کرامت‌ها و معجزات، تفاوت و تفاضل وجود دارد، اما باید گفت که در اصل نبوت میان‌شان هیچ برتری و تفاضلی نیست و ایشان در نبوت و هدف واحدخویش، همه با هم برابرند، پس مزیت و برتری آنها بر یک‌دیگر به خصوصیات دیگری مربوط است که افزون بر اصل نبوت می‌باشد. «و اگر خدا می‌خواست‌، کسانی که پس از آنان آمدند» یعنی: پس از پیامبران، یا پس از موسی و عیسی و محمد: «بعد از آن همه دلایل روشنی که برآنان آمد، به کشتار یک‌دیگر نمی‌پرداختند، ولی‌» امتهای انبیا بعد از ایشان «اختلاف پیشه کردند» و با هم درافتادند تا بدانجا که به کشتار یک‌دیگر پرداختند و به ملت‌های گوناگونی تبدیل‌شدند «پس بعضی از آنان ایمان آوردند» و بر ایمان خویش استقامت ورزیدند «و بعضی کفر ورزیدند» همچون مسیحیان بعد از حضرت عیسی‌  علیه السلام    و یهودیان بعد ازحضرت موسی‌  علیه السلام . «کفر» ضد ایمان است، همچنین «کفر» به معنی انکار نعمت که ضد شکر می‌باشد، نیز آمده است «و اگر خدا می‌خواست‌» که بعد از این‌اختلاف با همدیگر نجنگند «با همدیگر کشمکش و کارزار نمی‌کردند، ولیکن خداوند هرآنچه را اراده کند، انجام می‌دهد» از یاری رساندن و توفیق بخشیدن، یا خوارساختن و رسوا نمودن هرکس که بخواهد، پس هیچ ردکننده‌ای برای حکم وی و هیچ تبدیل‌کننده‌ای برای قضا و داوری وی نیست، لذا مشیت خداوند متعال‌بر آن رفته است که این موجود بشری در همان خط سیری که هم اکنون هست قرارداشته باشد - با این ساختار دو قطبی درون خود و با این استعدادهای متضادش که هم قابل هدایت و هم قابل گمراهی است - و اراده الهی بر آن است که بشر در انتخاب راه هدایت، یا گمراهی، مختار باشد، و اختلاف و کشمکش هم لازمه اینهاست‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا بَیۡعٞ فِیهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡکَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٥٤ [البقرة: 254].

«ای مؤمنان‌! از آنچه روزیتان داده‌ایم، انفاق کنید» در راه خدا عزوجل ، مادام که بر ذخیره‌کردن آنچه که در روز قیامت به‌نفع شماست، برای خود قادرید «پیش از آن که روزی فرا رسد که در آن نه دادوستدی است‌» تا آنچه را که سبب نجات است برای خود خریداری نمایید «و نه‌» در آن روز «دوستی‌» و صداقت و محبتی است «و نه شفاعتی‌» مؤثر است، مگر برای آنان که خداوند عزوجل به ایشان اذن شفاعت بدهد. و این روز، روز قیامت است‌. «و کافران همان ستمکارانند» چرا که پیامبران: را تکذیب کرده و هشدارها را نادیده گرفتند و از اعلامیه‌ها فرمان نبردند. عطاءبن دینار گفته است: «سپاس خدای  عزوجل  را که فرمود: کافران همانا ستمکارانند و نفرمود: ستمکاران همانا کافرانند، چرا که دیگر کار بر همگان دشوار می‌شد». به قولی: مراد از کافران‌؛ منکران فرایض الهی و از جمله ترک‌کنندگان و بازدارندگان زکاتند زیرا امر به «انفاق‌» در این آیه، ناظر بر زکات فرض می‌باشد.

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ کُرۡسِیُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا یَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ٢٥٥ [البقرة: 255].

«خداست که معبودی جز او نیست‌» یعنی: معبود بر حقی جز او نیست «زنده‌است‌» یعنی: او تعالی زنده پاینده‌ای است که نه حیات وی زایل و نه متحول ودگرگون می‌شود «و» هم اوست «قیوم‌» یعنی: قیام‌کننده به تدبیر امور آفرینش ومخلوقات خویش و حفظ و نگه‌داشت آنها و برپادارنده‌ای که همه موجودات به او نیازمندند و او از همه آنها بی‌نیاز می‌باشد «نه خوابی سبک او را فرا گیرد» سنه: خواب سبک و غنودنی است که به عنوان مقدمه خواب پدید می‌آید و احساس‌رخوت و سستی و فروافتادن پلکها (چرت) نشانه آن می‌باشد. خواب: حالتی است خاص که بر جانداران عارض می‌شود و با آن، حواس ظاهری از احساس وادراک باز می‌ماند. «و نه‌» او را «خوابی گران‌» فرامی‌گیرد، پس بر حق تعالی‌هیچ نقص و غفلت و فراموشی‌ای از تدبیر امور مخلوقاتش، دست نمی‌دهد «آنچه‌در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، از آن اوست‌» و تحت سلطه و فرمان او می‌باشد «کیست آن‌کس که جز به‌اذن او در پیشگاهش شفاعت کند»؟ هیچ‌یک از بندگانش قادر نیست که نزد وی به احدی از آنان - با شفاعت یا غیر آن - نفعی برساند تا آن‌گاه که حق تعالی خود به شفاعت کننده اذن شفاعت ندهد «می‌داند آنچه را درپیش‌رویشان است‌» از آخرت «و آنچه در پشت سرشان است‌» از دنیا. که این‌خود دلیل احاطه علم وی به تمام کائنات - اعم از گذشته، حال و آینده آنها - می‌باشد «و به چیزی از علم او احاطه و آگاهی نمی‌یابند مگر آنچه خود بخواهد و کرسی‌او آسمان‌ها و زمین را دربر گرفته‌» ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «کرسی حق تعالی، علم اوست‌». طبری این رأی را ترجیح داده‌. از نظر اهل لغت نیز، اصل کرسی به‌معنای علم است، از این جهت به علما «کراسی‌» گفته می‌شود زیرا آنان تکیه‌گاه‌های مردم و محل اعتماد ایشانند. در روایتی دیگر از ابن‌عباس رضی الله عنه آمده‌است که فرمود: «کرسی حق تعالی محل و موضع هردو قدم اوست‌». به قولی‌دیگر: مراد از کرسی، عظمت و بزرگی خدای  عزوجل  است و الا - در حقیقت‌امر - نه کرسی‌ای است و نه نشستنی و نه هم کسی‌که بنشیند. به قولی دیگر: مراد از کرسی، فرمانروایی خداوند متعال است‌. باید دانست که به قول صحیح‌، کرسی غیر از عرش است و عرش از کرسی بزرگتر می‌باشد، چنان‌که در احادیث شریف آمده است‌.

صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «من بر آنم که واجب است تا ما به عرش وکرسی همان‌گونه که در قرآن مجید آمده است ایمان داشته باشیم و حق تعالی‌خود به مراد خویش از آنها داناتر است‌». «و نگهداری آنها بر او دشوار نیست‌» یعنی: نگه‌داشت آسمان‌ها و زمین و آنچه در میان آنهاست، بر خداوند متعال سنگین و دشوار نیست و به او از این کار کمترین مشقتی نمی‌رسد «و او بلند مرتبه بزرگ‌قدر است‌» بر مخلوقاتش از روی قدر و منزلت، والا و برتر و بر آنان تواناست و بر همه چیز غالب و مسلط می‌باشد. پس مراد از علو؛ علو قدر و مرتبه‌است، نه علو مکانی زیرا خدای سبحان از قرار گرفتن در مکان مبرا و منزه می‌باشد. خاطرنشان می‌شود که این آیه‌کریمه را «آیه‌الکرسی‌» می‌نامند.

فضیلت آیه الکرسی: در حدیث شریف آمده است که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم از ابی‌بن‌کعب رضی الله عنه سؤال کردند: کدامین آیه از آیات کتاب خدای  عزوجل  بزرگتر است‌؟ گفت: آیه‌الکرسی، فرمودند: «تهنیت باد بر تو علم، ای ابامنذر»!. همچنین در حدیث شریف به روایت اسماء بنت یزیدبن سکن آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «بی‌گمان اسم اعظم خداوند عزوجل در این دو آیه کریمه است: ﴿ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ٢، و ﴿الٓمٓ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ٢ [آل عمران: 1-2]. همچنین در حدیث شریف آمده است: «آیه‌الکرسی سرور همه آیات قرآن است و در هیچ خانه‌ای که شیطان در آن است، خوانده نمی‌شود، مگر اینکه شیطان از آن خانه بیرون می‌رود». همچنین در حدیث شریف آمده است: «من قرأ دبر کل صلاة مکتوبة آیة الکرسی لم یمنعه من دخول الجنة إلا أن یموت‌: کسی‌که پس از هر نماز فرض آیه‌الکرسی را بخواند، هیچ چیز دیگری او را از ورود به بهشت باز نداشته است، جز اینکه بمیرد». احادیث بسیار دیگری نیز در فضیلت آیه‌الکرسی آمده است که به جهت اختصار از ذکر آنها صرف نظر کردیم‌.

ابن‌کثیر می‌گوید: «آیة الکرسی مشتمل بر ده جمله مستقل است که همه به ذات الهی متعلق‌اند و در آنها تمجید و تعظیم خدای یکتا می‌باشد».

﴿لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِۖ قَد تَّبَیَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَیِّۚ فَمَن یَکۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَیُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَکَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ٢٥٦ [البقرة: 256].

«در دین هیچ اجباری نیست‌» یعنی: هیچ‌کس از کفار را - در صورتی که به‌پرداخت جزیه تن دردهد - به قبول اسلام اجبار و اکراه ننمایید زیرا دلایل و برهان‌های دین حق آشکار و روشن است و نیازی به این وجود ندارد که کسی را به اجبار به آن وادار نمود. در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: گروهی از انصار مدینه گفتند: «ما قبل از اسلام با این اعتقاد که دین یهود از دین ما بهتر است‌؛ فرزندانمان را به دین آنان درآوردیم و حالا که خدای  عزوجل  اسلام را نمایان‌گردانید، دیگر می‌باید فرزندانمان را به جبر و اکراه به پذیرش اسلام وادارنماییم‌»، پس چون این آیه کریمه نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرزندان انصار را مخیر ساخته و آنان را به پذیرفتن اسلام، اجبار و اکراه نکردند. آری‌! اکراه واجبار منتفی است‌؛ «چرا که رشد از غی، به روشنی آشکار شده است‌» مراد از رشد دراینجا؛ ایمان و مراد از غی‌؛ کفر است‌. یعنی: راه از بی‌راهه متمایز و آشکار و ایمان با دلایل و برهان‌های خود متجلی و روشن گردیده است بنابراین، نیازی به اجبارکسی بر پذیرش اسلام وجود ندارد «پس هرکس به طاغوت کفر ورزد» طاغوت: کاهن، شیطان، بت و هر سردمداری در عرصه گمراهی است «و به خدا ایمان آورد» بعد از آن که راه از بیراهه بر وی آشکار گشته است‌؛ «هرآینه به عروه‌الوثقی‌چنگ زده است‌» عروه: یک طرف ریسمانی است که به شکل حلقه‌ای گره‌زده می‌شود و هرکس به چاهی فرو رود، یا از آن بالا آید، آن حلقه را محکم دردست خویش می‌گیرد. مراد از آن در اینجا؛ وسیله نجات است‌. وثقی: یعنی: محکم به‌هم گره‌زده‌شده و سخت استوار. آری‌! هرکس ایمان آورد؛ به‌دستاویزی محکم و استوار چنگ زده است «که گسستنی برای آن نیست‌» یعنی: آن حلقه هرگز باز و گسسته نمی‌شود تا کسی را که به آن چنگ زده‌، هلاک کند، بلکه فرد چنگ‌زننده به خود را همان‌طور به بهشت می‌رساند و از بهشت فقط کسی جدا می‌افتد که به آن حلقه چنگ نزده باشد.

ابن‌کثیر آرای علما درباره «عروة‌الوثقی‌» را چنین نقل می‌کند: «عروه الوثقی‌؛ ایمان است‌». سدی می‌گوید: «عروه‌الوثقی اسلام است‌». سعیدبن جبیر وضحاک می‌گویند: «عروه‌الوثقی‌؛ کلمه طیبه لا اله الا الله است‌». انس‌بن مالک رضی الله عنه می‌گوید: «عروه‌الوثقی قرآن است‌». سالم‌ابن‌ابی‌الجعد می‌گوید: «عروه‌الوثقی دوست داشتن در راه الله و دشمنی ورزیدن به خاطر اوست‌». آن‌گاه ابن‌کثیر درجمع‌بندی این آراء می‌گوید: «همه این اقوال صحیح است و میان آنها هیچ‌گونه تعارضی وجود ندارد». «و خداوند شنواست‌» همه گفتنی‌ها را «داناست‌» به همه‌اعتقادات‌؛ اعم از کفر و ایمان‌. قرطبی گفته است: «از آنجا که ایمان به خدا عزوجل وکفر به طاغوت، از اموری است که به زبان گفته می‌شود و قلب آن را باورمی‌کند، پس، مناسب بود که در اینجا صفت «سمیع‌» برای گفتنی‌ها و صفت‌«علیم‌» برای معتقدات به کار رود، که چنین شد».

این آیه کریمه قاعده‌ای بزرگ از قواعد اسلام و رکنی عظیم از ارکان سیاست، برنامه و راه و روش آن است‌. قاعده‌ای که اجبار کسی را به پذیرش دین روانمی‌داند و همچنین به کسی این اجازه را نمی‌دهد که فردی از اهل ادیان را به اجبار از دین وی خارج سازد. البته این قاعده هنگامی تحقق می‌پذیرد که مسلمانان قوی و نیرومند باشند، به گونه‌ای که بتوانند از هویت و حیات دینی‌شان در برابرفتنه‌گران حراست و حفاظت نمایند، لذا برای تأمین آزادی دعوت و ایمنی از فتنه، جهاد علیه سلطه متجاوز امری اجتناب ناپذیر است و بعد از آن، موضوع‌گردن نهادن به اسلام در حوزه فردی و گروهی، چیزی است که به قناعت اختیاری انسان‌ها از طریق حجت و برهان، یا گفت‌وگو به شیوه‌ای که نیکوتر است‌، واگذاشته می‌شود و در این میدان، دیگر نه جهاد مسلحانه‌ای در کار است و نه اجبار و فشاری‌.

صاحب تفسیر «المنیر» پس از آن که اقوال و آرای مفسران در خصوص منسوخ شدن این آیه کریمه را با آیه: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ جَٰهِدِ ٱلۡکُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَ [التوبة: 73]. نقل‌می‌کند؛ این استنباط را به دست می‌دهد که قول به نسخ آن ضعیف است‌، لذا قول صحیح این است که آیه کریمه منسوخ نیست‌. شهید سید قطب  رحمه الله  نیز در «فی ظلال‌القرآن‌» این آیه کریمه را از بارزترین وجوه گرامی‌داشت خداوند متعال از انسان می‌داند و با بیانی مدلل نشان می‌دهد که میان اصل عدم اکراه بر دین و اصل مشروعیت جهاد مسلحانه، هیچ‌گونه تعارض و تناقضی وجود ندارد و هریک از آنها مجال خاص خود را دارا می‌باشند[17].

﴿ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَوۡلِیَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ یُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِۗ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٥٧ [البقرة: 257].

«خداوند ولی مؤمنان‌» یعنی: یاور و سرور و کارسازشان «است، آنان را از تاریکی‌ها» یعنی: از شبهات گمراه‌کن‌، جهل و پرستش طاغوت «به سوی نور» علم و هدایت و ایمان «بیرون می‌آورد» ابن‌کثیر می‌گوید: «خداوند عزوجل نور را به‌صیغه مفرد و ظلمات را به صیغه جمع یاد کرد؛ زیرا حق یکی است و متعدد نمی‌شود، اما کفر و گمراهی انواع و اقسام زیادی دارد». «و کافران سرورانشان طاغوت است که آنان را از روشنایی به سوی تاریکی‌ها خارج می‌کنند» مراد از طاغوت در اینجا؛ ائمه و فلاسفه کفرند که کافران را به کفر و الحاد امر کرده و کفر را برآنان آرایش می‌دهند و بدین‌وسیله آنان را از نور فطرت الهی که مردم را برآن سرشته است و از راه انبیا  علیهم السلام  که دعوت به‌سوی عقاید راستین و شریعت‌های روشن و مستقیم است، به‌سوی تاریکی‌های کفر خارج می‌کنند «آنان اهل آتشند، آنان در آن جاودانند».

ابن‌جریر طبری در بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت می‌کند: کسانی که به‌عیسی‌  علیه السلام    ایمان آورده بودند و چون پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم مبعوث شدند، به ایشان نیز ایمان آوردند؛ از مصادیق این آیه‌اند.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِی حَآجَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ فِی رَبِّهِۦٓ أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ إِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّیَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا۠ أُحۡیِۦ وَأُمِیتُۖ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَأۡتِی بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِی کَفَرَۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ٢٥٨ [البقرة: 258].

«ای محمد! آیا ندیدی‌» با قلب خویش «آن کسی را که با ابراهیم در باب پروردگارش محاجه کرد» گویند: او نمرودبن‌کنعان بود که در عراق پادشاهی می‌کرد و مرکز فرمانروایی‌اش بابل بود و نقل است که او پادشاه عالمگیر زمان خود بود که دنیا را تماما زیر سلطه و فرمان خویش درآورده بود. «در مقابل آن که خدا به اوپادشاهی داده بود» یعنی: طول مدت پادشاهی‌اش‌، او را به این طغیان و گردنکشی واداشت زیرا نقل است که او به مدت چهارصد سال بر مسند پادشاهی قرارداشت و در این پادشاهی و ناز و نعمت، مغرور و گردنکش شد، در حالی‌که نعمت اساسا انگیزه بخش شکر و سپاس است نه ناسپاسی و گردنکشی، هم ازاین روی او با ابراهیم‌  علیه السلام    به مقابله و مکابره پرداخت، «آن‌گاه که ابراهیم گفت: پروردگارم آن کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند» یعنی: دلیل قطعی وجودپروردگار توانا، ایجاد این پدیده‌های مشاهده شده بعد از عدم آنها و باز معدوم ساختن آنها بعد از وجودشان است و این بالضروره، دلیل بر وجود فاعل مختاری است زیرا این پدیده‌ها به خودی خود به وجود نیامده‌اند و لابد ایجادکننده‌ای آنها را آفریده است و این آفریننده، همان پروردگاری است که من به سوی پرستش وی به یگانگی فرامی‌خوانم‌. اما نمرود به کبر و نخوت خود ادامه داد و «گفت: من‌نیز زنده می‌کنم و می‌میرانم‌». ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «نمرود، دو مرد را که به‌اعدام محکوم بودند، احضار کرد، پس یکی از آنها را کشت و دیگری را بخشید و بدین‌گونه ادعا کرد که او زندگی بخشیده و می‌رانیده است، که البته این ادعایش مغالطه‌ای بیش نبود زیرا قصد ابراهیم‌  علیه السلام    این بود که پروردگار متعال زندگی ومرگ را در اجساد می‌آفریند، ولی قصد نمرود کافر این بود که او قادر است تا از کشتن درگذرد؛ و این خود زنده ساختن است و قادر است تا بکشد؛ که این خود میراندن است‌. روشن است که این پاسخ ابلهانه‌ای بود که هرگز قرار دادن آن در مقابل حجت ابراهیم‌  علیه السلام    صحیح نیست‌». آن گاه ابراهیم‌  علیه السلام    حجتی به میدان او آورد که در آن مغالطه روی نمی‌دهد و به کافر این مجال فراهم نمی‌شود که از آن با تکبر و لجاجت بگریزد: «ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از مشرق برمی‌آورد، پس تو آن را از مغرب برآور» یعنی: هرگاه تو مدعی آن هستی که زنده می‌کنی و می‌میرانی‌؛ پس کسی‌که زنده می‌کند و می‌میراند، هم‌او در نظام هستی نیز می‌تواند تصرف کند - اعم از آفرینش آن، یا دست بردن در برنامه‌ها و نظامات آن - لذا من از تو می‌خواهم که اگر راست می‌گویی‌؛ اینک این خورشید را که هر روز ازمشرق طلوع می‌کند، از مغرب بر آور؛ «پس آن کافر مغلوب شد» و بر جای خویش میخکوب گشت و متحیرانه ساکت ماند «و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی‌کند» یعنی: به آنان حجت و برهانی را الهام نمی‌کند، بلکه حجتشان در نزدپروردگار متعال، محکوم به شکست و بطلان است‌.

سدی می‌گوید: «این مناظره میان ابراهیم و نمرود بعد از بیرون آمدن‌ابراهیم‌  علیه السلام    - به‌سلامت از آتش - روی داد زیرا قبل از آن، میان آن دو ملاقاتی روی نداده بود». ابن‌کثیر به نقل از زید بن‌اسلم می‌گوید: «نمرود غله و خوارباری فراوان داشت و مردم برای گرفتن غله نزد وی می‌رفتند. ابراهیم‌  علیه السلام    نیز همراه با آنان نزد وی رفت، هم در آنجا بود که این مناظره میان آن دو روی داد. پس‌نمرود به ابراهیم‌  علیه السلام    غله‌ای نداد - چنان‌که به مردم می‌داد - و چون ابراهیم‌  علیه السلام    ازنزد وی به سوی خانواده‌اش بر می‌گشت، در مسیر راه، بار خویش را از توده خاکی که نزدیک خانه‌اش بود پر کرد و با خود گفت: چون نزد خانواده خود بروم، آنان را با نمایاندن این بار از خود وا می‌آورم‌. به خانه که رسید، بار خود راگذاشته، تکیه داد و خوابید. زنش ساره به سوی دو کیسه همراه ابراهیم‌  علیه السلام    که پر ازخاک بود رفت و آن دو را پر از خوراکی‌ای پاکیزه یافت و از آن غذایی گواراپخت‌. چون ابراهیم‌ علیه السلام    از خواب بیدار شد، غذایی لذیذ را در برابر خود آماده یافت، پرسید: این را از کجا آورده‌اید؟ ساره گفت: از غله‌ای که همینک‌آوردی‌! پس ابراهیم‌  علیه السلام    دانست که این، روزیی از جانب خدای  عزوجل  بوده‌است‌«.

﴿أَوۡ کَٱلَّذِی مَرَّ عَلَىٰ قَرۡیَةٖ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ یُحۡیِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۖ فَأَمَاتَهُ ٱللَّهُ مِاْئَةَ عَامٖ ثُمَّ بَعَثَهُۥۖ قَالَ کَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖۖ قَالَ بَل لَّبِثۡتَ مِاْئَةَ عَامٖ فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمۡ یَتَسَنَّهۡۖ وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِکَ وَلِنَجۡعَلَکَ ءَایَةٗ لِّلنَّاسِۖ وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ کَیۡفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکۡسُوهَا لَحۡمٗاۚ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُۥ قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٥٩ [البقرة: 259].

«یا» ندانستی داستان «کسی را که بر قریه‌ای گذشت‌» این کس، به قول مشهور: عزیر  علیه السلام    از انبیای بنی‌اسرائیل بود که بر قریه‌ای از سرزمین بیت‌المقدس که به دست بخت‌النصر ویران شده‌بود، گذشت‌. به قولی: مراد از قریه‌؛ اهالی آن‌است‌. «که سقفها و دیوارهایش فرو ریخته بود» یعنی: سقف‌ها و دیوارهای آن قریه بر سر ساکنان خود فرو ریخته بود. عروش: سقف‌هاست‌. به قولی: معنای آن این است: آن قریه خالی از سکنه بود، در حالی‌که خانه‌ها آباد و پابرجا بودند. عزیر  علیه السلام    با مشاهده این وضع با خود گفت: «چگونه خداوند» مردم «این ویرانکده را پس از مرگشان زنده می‌کند»؟ این‌چنین بود که او احیای مجدد آن قریه یا شهر را در حالتی که مشابه حالت مردگان است، بعید پنداشت‌. مراد وی، بعید پنداشتن زنده شدن مجدد مردم آن قریه بود «پس خداوند او را» یعنی: عزیر را «صد سال میراند، سپس برانگیختش‌» و بدین‌گونه برای او در وجود خودش، بر معاد مثل ونمونه‌ای زد. و از زنده ساختن او به «بعث‌» تعبیر شد نه «احیاء»، برای اعلام این‌امر که عزیر  علیه السلام    همچون بار اول‌؛ زنده‌ای عاقل و با ادراک کامل گردید. خداوند عزوجل بعد از برانگیختن مجددش به او گفت: «چقدر درنگ کرده‌ای‌«؟ در حال‌مرگ‌؟ «گفت: یک روز یا پاره‌ای از روز را درنگ کرده‌ام‌» عزیر این سخن را بنابه پندار خودش گفت زیرا خدای  عزوجل  او را در آغاز روز میراند و پس از صدسال در آخر روز زنده ساخت، پس چون دید که خورشید هنوز می‌تابد، گمان کرد که آن خورشید؛ خورشید همان روز است و او فقط چند ساعتی بیش نخوابیده است «گفت‌» پروردگار متعال «چنین نیست، بلکه صد سال درنگ کرده‌ای‌» در حال مرگ «پس به خوراک و نوشیدنی خود» که گویند؛ انجیر و شیره انگور بود «بنگر، که‌» با وجود سپری شدن این مدت طولانی، طعم و رنگ آن به قدرت لایزال ما «تغییر نکرده است و به درازگوش خود بنگر» که چگونه اعضا واجزای وجودش متلاشی شده و استخوان‌های آن درهم ریخته است و بدان که این واقعه برای آن است که هم پاسخ سؤال تورا بدهیم «و هم تو را نشانه‌ای برای مردم گردانیم‌» در مورد معاد و برانگیخته‌شدن بعد از مرگ‌. گفته‌اند: نشانه قراردادن‌عزیر، در این حقیقت بود که او بعد از گذشت صد سال، به مانند روزی که مرده بود، جوان برانگیخته شد، درحالی‌که فرزندان و نوادگان خود را همگی پیر وکهنسال یافت‌. «و به این استخوان‌ها بنگر که چگونه آنها را به حرکت درمی‌آوریم‌» یعنی: آنها را بر روی همدیگر قرار داده و به هم پیوند می‌دهیم «سپس گوشت را بر آن می‌پوشانیم‌» یعنی: استخوان‌ها را با گوشت می‌پوشانیم‌. ابن‌کثیر نقل می‌کند: «آن شهر ویرانه بعد از مدت هفتاد سال از مرگ عزیر  علیه السلام    آباد و مسکونی شده‌بود». گفتنی است‌؛ اولین چیزی که خداوند عزوجل در عزیر آفرید، چشمانش بود و اوبا چشم خود می‌دید که چگونه استخوان‌هایش یکی یکی به دیگری پیوسته و سپس‌بر آنها گوشت پوشانده می‌شود، آن‌گاه بر وی روح دمیده شد «پس چون این حال برای او آشکار شد» یعنی: چون برای او آنچه را که قبل از این بعید می‌پنداشت، به عینیت آشکار گشت «گفت: به یقین می‌دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست‌» یعنی: اکنون می‌دانم به نوع دیگری از دانستن که قبل از این نمی‌دانستم و آن علم عیان است، پس، هم‌اکنون من داناترین اهل زمان خویش به این حقیقت هستم‌. به قرائتی دیگر (اعلم‌...) آمده است‌؛ که در این صورت معنی این است: خداوند عزوجل به او دستور داد تا این حقیقت را به نحوی بداند که در آن، آرامش و اطمینان قلبی وجود دارد.

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ أَرِنِی کَیۡفَ تُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰکِن لِّیَطۡمَئِنَّ قَلۡبِیۖ قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّیۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَیۡکَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ کُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ یَأۡتِینَکَ سَعۡیٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٦٠ [البقرة: 260].

«و» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! به‌یاد آور «آن‌گاه که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنما که چگونه مردگان را زنده می‌کنی‌«؟ جمهور علما بر آنند که این سؤال ابراهیم‌  علیه السلام    ازروی شک و تردید در قدرت خداوند متعال نبود زیرا ابراهیم‌  علیه السلام    هرگز در قدرت حق تعالی بر زنده‌ساختن مردگان شک و شبهه‌ای نداشت، بلکه فقط می‌خواست تا کیفیت زنده شدن را به چشم سر ببیند. ابن کثیر می‌گوید: «برای این درخواست‌ابراهیم‌  علیه السلام    چند سبب ذکر کرده‌اند، از آن جمله اینکه چون او به نمرود گفت: (پروردگار من همان است که زنده می‌گرداند و می‌میراند)؛ دوستدار آن شد که‌در این باره، از علم الیقین به عین‌الیقین ارتقا یابد». بنابراین، ابراهیم‌  علیه السلام    با این‌خواسته‌اش نه رؤیت قلب، بلکه رؤیت چشم را اراده داشت تا برای او طمأنینه وآرامش حاصل شود. پس خداوند عزوجل در پاسخ وی «فرمود: مگر ایمان نیاورده‌ای‌«؟ به اینکه من به زنده‌ساختن مردگان قادرم، که اینک از من نمایاندن آن را می‌خواهی‌؟ طرح این سؤال، در عین علم خداوند عزوجل به ایمان داشتن‌ابراهیم‌  علیه السلام ، برای تعلیم دادن به شنوندگان است «گفت: چرا» باور داشته‌ام و ایمان آورده‌ام که تو بر این کار توانایی «و لیکن برای این که‌» با یک‌جاشدن دلیل عیان همراه با دلایل ایمان «دلم آرام گیرد»، خواستار این معاینه و مشاهده گردیده‌ام‌. آری‌! ابراهیم‌  علیه السلام    هرگز در زنده‌شدن مردگان شکاک و متردد نبود و برای پیامبران: چنین شک و تردیدی جایز هم نیست، ولی او به‌خاطر آن خواهان دیدن این امر شد که فطرت انسان براین سرشته شده که از مشاهده آنچه که ازوجود آن خبر یافته، به اطمینان دست می‌یابد.

به همین جهت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث شریف فرموده‌اند: «خبر یافتن همچون معاینه و دیدن نیست‌». ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «در قرآن کریم آیه‌ای ازاین آیه کریمه امیدوار کننده‌تر نیست‌». خواجه عبدالله انصاری  رحمه الله  می‌گوید: «یقین‌را سه رتبت است، اول علم‌الیقین، پس عین‌الیقین‌؛ پس حق‌الیقین، ابراهیم‌  علیه السلام    خواست تا هرسه رتبت در او جمع شود و علم‌الیقین، عین‌الیقین گردد». لذا خداوند متعال خواسته ابراهیم‌  علیه السلام    را اجابت نموده «فرمود: چهار پرنده را بگیر و آنهارا پیش خود ریزریز گردان‌» یعنی: بعد از برگرفتن چهار پرنده، هرکدام آنها راقطعه‌قطعه کن «سپس بر سر هرکوهی پاره‌ای از آنها را بگذار» یعنی: از هرکدام آنها پاره‌ای بر سر هرکوهی قرار ده «آن‌گاه آنها را فرا خوان، شتابان به‌سوی تو می‌آیند» یعنی: شتابان به سوی تو به پرواز در می‌آیند «و بدان که خداوند، عزیز حکیم است‌» یعنی: حق تعالی غالب و توانایی است که چیزی او را عاجز نمی‌گرداند و در صنع و تدبیر خویش فرزانه و باحکمت است‌.

نقل است که ابراهیم‌  علیه السلام    چهار پرنده را از چهار نوع بر گرفت: طاووس، کرگس، کلاغ و خروسی را. ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «ابراهیم‌  علیه السلام    پرندگان ریزریزشده و به هم در آمیخته را بر هفت کوه قرار داد، آن‌گاه سرهایشان رابه دست خود گرفت، سپس نگاه کرد که چگونه اجزای آنها به هم می‌پیوندد وپرهای‌شان یکی‌یکی به‌هم می‌آید و همه زنده شدند».

﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ٢٦١ [البقرة: 261].

سبب نزول: این آیه کریمه درباره عثمان‌بن عفان و عبدالرحمن‌بن عوف رضی الله عنه نازل شد زیرا اولی سپاه تبوک را به هزار شتر، همراه با نمد و یراق وجهاز آنها مجهز کرد و به علاوه چاه آب‌خیزی داشت که آن را نیز بر مسلمانان صدقه کرد و دومی چهار هزار درهم را در راه خدا عزوجل انفاق نمود. ابوسعیدخدری رضی الله عنه می‌گوید: پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که دستانشان را بالا برده درحق عثمان رضی الله عنه چنین دعا می‌کردند: «پروردگارا! من از عثمان‌بن عفان راضی‌شده‌ام، پس، تو نیز از او راضی باش‌».

«صفت کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می‌کنند» یعنی: در جهاد برای اعلای کلمه‌الله «همانند دانه‌ای است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه‌ای صددانه باشد» یعنی: صفت انفاق‌شان مانند صفت کشت دانه‌ای با این اوصاف است‌. مراد خوشه‌های هفت‌گانه‌ای است که از یک ساقه واحد سر می‌زند، یعنی یک‌ساقه به هفت شاخه منشعب می‌شود که در هرشاخه یک خوشه و در هر خوشه صددانه است «و خداوند برای هرکس که بخواهد» پاداشش را «چند برابر می‌کند» یعنی: باز هفتصد برابر را برای کسانی که آداب انفاق را رعایت کنند[18] و انفاق‌شان برای برتری کلمه خدا عزوجل باشد، چند برابر می‌کند «و خداوند گشایشگر» است‌. یعنی فضل و بخشش وی گشاده است و از خلقش فراگیرتر و گسترده‌تر می‌باشد «داناست‌» به کسانی که مستحق این فضل و بخشش هستند و نیز به کسانی که‌مستحق آن نیستند.

این آیه کریمه اقتضا می‌کند که انفاق در جهاد پاداشی هفتصد برابر داشته باشد، در حالی‌که در آیه دیگری آمده است که یک کار نیک، ده‌برابر پاداش دارد لذا از این امر دانسته می‌شود که پاداش ده برابر، متعلق به انفاق در غیر جهاد از دیگرراه‌های خیر بوده و فقط پاداش انفاق در جهاد است که هفتصد برابر می‌باشد. امام‌احمد از عیاض‌بن غطیف روایت کرده است که گفت: نزد ابوعبیده آمدیم تا او رابه سبب ناراحتی‌ای که به پهلویش عارض شده بود، عیادت کنیم در این هنگام همسرش بر بالینش نشسته بود. پس به همسرش گفتیم: ابوعبیده رضی الله عنه شب را چگونه‌گذراند؟ گفت: به‌خدا که شب را برخوردار از پاداش الهی گذراند. ابوعبیده رضی الله عنه به‌سخن درآمد و گفت: نه‌! چنین نیست، من شب را با چنین حالی سپری نکرده‌ام‌. در این اثنا رویش را که به‌طرف دیوار بود، به‌سوی عیادت‌کنندگان برگرداند وگفت: آیا از من نمی‌پرسید که به زنم چه گفتم که او از سخنم چنین برداشتی کرده‌است‌؟ در حدیث شریف از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: «هر کس مازاد بر نیاز خود را در راه خدا عزوجل انفاق کند، پاداش وی هفتصد چند آن است و هرکس برخود انفاق کند، یا مریضی را عیادت نماید، یا چیز آزاردهنده‌ای را دور سازد، هرکار نیکی از این قبیل، پاداشی ده برابر دارد و روزه سپر مؤمن است تا آن‌گاه که‌او [با ارتکاب حرام‌] آن را نشکند و پاره نکند و هرکس که خدای  عزوجل  او را به آفت و بلایی در جسمش مبتلا گردانید، آن آفت برایش حطه‌ای [کفاره‌ای برای‌گناهان‌] است». یعنی: زن ابوعبیده رضی الله عنه که این حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را ازشوهرش شنیده بود، استنباط وی این بود که چون وی به آفتی مبتلا هست، این‌برایش پاداشی است‌.

﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ثُمَّ لَا یُتۡبِعُونَ مَآ أَنفَقُواْ مَنّٗا وَلَآ أَذٗى لَّهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٦٢ [البقرة: 262].

«کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می‌کنند، سپس در پی آنچه انفاق کرده‌اند، منت و آزاری در میان نمی‌آورند» من: سخن‌گفتن شخص از بخشش و انفاق خود است، که آن سخن به گوش گیرنده می‌رسد و مایه آزار روحی وی می‌گردد و این‌از گناهان کبیره است‌. اذی: دشنام‌دادن، فخرفروشی و تکبر به انفاق مال ویادآوری آن به کسی است که فقیر دوست ندارد او از آن آگاه شود. آری‌! چنین‌کسانی که اموال‌شان را بی‌منت و آزار در راه خدا عزوجل انفاق می‌کنند: «پاداششان برای‌شان نزد پروردگارشان‌» محفوظ «است‌». اینکه خداوند عزوجل در اینجا انفاق‌کنندگان را به پروردگاری خود منسوب می‌سازد، گرامی داشت و بزرگ داشتی برای آنان و تأکیدی بر دریافت پاداش از سوی ایشان است «و بیمی بر آنان نیست‌» در هردو سرای دنیا و آخرت «و آنان اندوهگین نمی‌شوند» این تعبیر، بیانگر نفی همیشگی حزن و اندوه از آنان است‌.

در حدیث شریف به روایت مسلم از ابوذر رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ثلاثة لا یکلمهم الله یوم القیامة ولا ینظر إلیهم ولا یزکیهم ولـهـم عذاب ألیـم: الـمنان بما أعطى، والـمسبل إزاره، والـمنفق سلعته بالحلف الکاذب»‌. «سه کس‌اند که خدای  عزوجل  در روز قیامت با آنان سخن نمی‌گوید، به سوی آنان نمی‌نگرد، آنان را تزکیه نمی‌کند و برای‌شان عذابی دردناک است: منت‌گذارنده دربرابر آنچه‌که بخشیده است، کسی‌که در راه‌رفتن، شلوار (ولباسش) را از روی کبر وخودبزرگ‌بینی بر زمین به دنبال خود می‌کشد و کسی‌که کالای خود را با سوگند دروغ می‌فروشد».

﴿قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَیۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ یَتۡبَعُهَآ أَذٗىۗ وَٱللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٞ٢٦٣ [البقرة: 263].

«گفتاری پسندیده‌» و دعا و کلامی خوش در برخورد با فرد سائل و نیازمند، ازسوی کسی‌که مورد درخواست کمک قرار می‌گیرد «و گذشت‌» و چشم‌پوشی از پافشاری و تندی سائل «بهتر از صدقه‌ای است که آزاری به‌دنبال آن باشد و خداوندبی‌نیاز بردبار است‌» این آیه کریمه در عین اینکه بیانگر این حقیقت است که برگرداندن فقرا با زبانی خوش و رفتاری نیک، بهتر از دادن صدقه به ایشان همراه با آزار و منت می‌باشد؛ دلجویی از نیازمندان و امید بخشیدن به آنان نیز هست، بادادن این پیام به آنان که: اگر از نزد اغنیا دست خالی برمی‌گردند، باید به فضل وبخشایش خداوند عزوجل امیدوار باشند. مراد از «مغفرت‌»، پرده پوشی رفتار بدنیازمند و گذشت از وی است، چنانچه او بر درخواستش چنان پافشاری و اصرار ورزید که سبب کدورت خاطر توانگر شد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِکُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ کَٱلَّذِی یُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ فَمَثَلُهُۥ کَمَثَلِ صَفۡوَانٍ عَلَیۡهِ تُرَابٞ فَأَصَابَهُۥ وَابِلٞ فَتَرَکَهُۥ صَلۡدٗاۖ لَّا یَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَیۡءٖ مِّمَّا کَسَبُواْۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٦٤ [البقرة: 264].

«ای مؤمنان‌! صدقات خود را با منت و آزار باطل نکنید» باطل‌کردن صدقات‌؛ ازبین‌بردن اثر و تباه‌ساختن ثواب آنهاست زیرا منت و آزار و ریا، صدقات را باطل و بی‌اثر می‌گرداند «همانند کسی‌که مالش را برای خودنمایی بر مردم انفاق می‌کند و به خدا و روز بازپسین ایمان ندارد» یعنی: مانند کسی‌که مالش را ریاکارانه برای نمایش‌دادن به مردم انفاق می‌کند و هدف او از این کار، کسب رضای الهی وثواب آخرت نیست، بلکه فقط می‌خواهد مدح و ستایش مردم را به‌سوی خودجلب نماید تا مردم او را به اوصاف نیک بشناسند و مثلا بگویند؛ فلان شخص، سخاوتمند و جواد است «پس مثل او همچون مثل تخته‌سنگی است‌» صاف وهموار «که بر آن خاکی باشد و باران سنگینی بر آن ببارد و آن را سخت و صاف واگذارد» یعنی: آن باران سنگین، خاکی را که بر روی آن تخته سنگ نشسته‌است، ببرد و آن را صاف و سترون باقی گذارد. پس همچنان است این فرد خودنمای ریاکار، که صدقات ریایی او نه نفعی از ثواب به او می‌رساند و نه هم مال وی باقی می‌ماند، همچون صخره‌ای که نه سبزیی بر آن می‌روید و نه هم‌خاکش باقی می‌ماند «آنان نیز از آنچه کرده‌اند، بهره‌ای نمی‌برند» یعنی: منت‌گذاران و آزاردهندگان و ریاکاران نیز، نه از آنچه انفاق کرده‌اند، پاداش وحاصلی می‌برند و نه هم بعد از انفاق، قادر به بازگردانیدن مال خود می‌باشند، درحالی‌که قبلا در به‌دست آوردن آن، چه رنجها و زحمتها کشیده‌اند! «و خداوند قوم کافر را» تا آن‌گاه که بر کفر خویش باشند «هدایت نمی‌کند» به سوی آنچه که خیر و صلاحشان در آن است‌. این تعبیر به این واقعیت اشاره دارد که ریا ومنت نهادن از صفات کفار است، نه از اوصاف مؤمنان‌.

باید دانست که:

1-  آیات کریمه، شامل انفاق نفل و فرض - هردو - می‌شود، پس نیازی نیست که بگوییم: آیه (261) قبل از آیه زکات نازل شده و سپس با آیه زکات منسوخ گردید.

2-  آیه کریمه (261) دلیل بر آن است که شغل کشاورزی از بهترین مشاغل‌است، بدان جهت که خدای  عزوجل  به آن مثل زده است‌. در حدیث شریف آمده‌است: «هیچ مسلمانی نیست که نهالی می‌نشاند و یا مزرعه‌ای را کشت می‌کند که بعدا پرنده‌ای، یا انسانی، یا حیوانی از آن می‌خورد، مگر اینکه آن محصول، برایش صدقه است‌». همچنین در حدیث شریف آمده است: «روزیتان را در نهانگاه‌های زمین بجویید». یعنی: کشاورزی نمایید. آری‌! کشاورزی از جمله فرض‌های کفایی است، پس بر حاکم مسلمانان واجب است که مردم را برکشاورزی مجبور نماید.

3-  منت‌گذاری‌؛ یعنی یادآوری از احسان خویش و آن را به رخ شخص نیازمندکشیدن، از گناهان کبیره است، به دلیل احادیث وارده درباره نکوهش شدید این‌کار.

4-  در حدیث شریف آمده است: «سخن نیکو صدقه است و از امور پسندیده یکی این است که با برادر مسلمانت با چهره باز و بشاش روبرو شوی‌».

﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ وَتَثۡبِیتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ کَمَثَلِ جَنَّةِۢ بِرَبۡوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٞ فَ‍َٔاتَتۡ أُکُلَهَا ضِعۡفَیۡنِ فَإِن لَّمۡ یُصِبۡهَا وَابِلٞ فَطَلّٞۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ٢٦٥ [البقرة: 265].

«و مثل کسانی که اموال‌شان را برای طلب خشنودی خداوند و اعتقاد برخاسته از دل خویش انفاق می‌کنند» یعنی: آنان که با بذل اموال، دل وجان‌ونهان خویش را بر ایمان و اعتقاد و عبادات استوار و پایدار می‌سازند و انفاق مال را وسیله‌ای برای ریاضت و تمرین و عادت دادن نفس خویش بر ایمان و اعتقاد می‌شناسند و یقین‌دارند به اینکه خداوند متعال به ایشان در برابر آن پاداشی بس وافر عنایت می‌کند. یا معنای ﴿وَتَثۡبِیتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ این است: آنان که نفس خویش را برایمان وبذل مال در راه خدا عزوجل ، پایدار و ثابت قدم گردانیده و آن را از بیماری بخل ومال‌دوستی تزکیه می‌کنند، مثل آنان «همچون مثل جنتی است‌» جنت: باغی است‌که در آن درختانی انبوه می‌روید تا بدانجا که آن را می‌پوشاند «که‌» این باغ «بر فراز ربوه‌ای قرار دارد» ربوه: پشته‌ای است که اندک بلندیی دارد. توصیف باغ به‌این که بر فراز پشته‌ای قرار دارد؛ برای آن است که درختان و سبزی‌هایی که بر آن‌پشته می‌روید، نیکوتر از درختان و سبزه‌زارهای دیگر مکانهاست، چه غالبا وزش بادهای نرم، به آن هوایی لطیف و گوارا و کیفیتی والا و دلپذیر می‌بخشد، هم ازاین روی است‌؛ «که اگر باران سنگینی بر آن ببارد، دو چندان محصول برآورد» میوه‌هایش نسبت به باغهای دیگر، به سبب این باران سنگین «و اگر باران سنگین برآن نبارد» دست‌کم «باران سبک‌» و ریزی هم برای آن کافی است‌. طل: باران سبکی است که قطراتی ریز دارد «و خداوند به آنچه انجام می‌دهید، بیناست‌» آری‌! این‌چنین است داستان مؤمنی که اگر خداوند عزوجل به او ثروت و سرمایه‌ای بسیار بریزاند، او هم برای رضای حق تعالی صدقه‌ای بسیار می‌دهد، اما اگر همچون باران سبک، به‌ثروتی اندک دست یابد؛ باز هم از صدقه دادن و انفاق دست برنداشته بذل و بخشش را کاملا قطع نمی‌کند و نفع این صدقه اندک در نزد خدا عزوجل بسیار است، چرا که هدف بخشنده آن، به دست آوردن رضای الهی می‌باشد.

حسن در تفسیر ﴿وَتَثۡبِیتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ می‌گوید: «در صدر اسلام چون یک مسلمان وارسته قصد صدقه دادن را داشت، با خویشتن خویش درنگ و تأملی‌می‌کرد؛ پس اگر آن صدقه برای خدا عزوجل می‌بود، آن را می‌بخشید و اگر غیراز این‌می‌بود، دست نگه می‌داشت‌». برخی دیگر در معنای آن گفته‌اند: «آنان که اموال‌شان را برای طلب خشنودی خدا عزوجل انفاق می‌کنند، بصیرتی باز و ضمیری روشن دارند و این بصیرت و بینایی ضمیر، آنها را بر انفاق در طاعت الهی پایدار واستوار می‌گرداند زیرا ایشان به هنگام دادن صدقه می‌نگرند که آیا این صدقه رضای الهی را در پی دارد یا نه؟ پس اگر برای خدا عزوجل بود، آن را می‌دهند ودر غیرآن دست نگه می‌دارند». تعلیل آیه کریمه به دو علت: ﴿ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ و ﴿وَتَثۡبِیتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ دلالت بر این دارد که: انسان مؤمن باید با عمل خویش این دو امر را مدنظر داشته باشد:

1- طلب رضای خداوند متعال به انگیزه بندگی برای او. 2 - تزکیه نفس خویش از شائبه‌های بخل و ریا و دیگر آلودگی‌ها.

﴿أَیَوَدُّ أَحَدُکُمۡ أَن تَکُونَ لَهُۥ جَنَّةٞ مِّن نَّخِیلٖ وَأَعۡنَابٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ لَهُۥ فِیهَا مِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ وَأَصَابَهُ ٱلۡکِبَرُ وَلَهُۥ ذُرِّیَّةٞ ضُعَفَآءُ فَأَصَابَهَآ إِعۡصَارٞ فِیهِ نَارٞ فَٱحۡتَرَقَتۡۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَتَفَکَّرُونَ٢٦٦ [البقرة: 266].

«آیا کسی از شما دوست دارد» همزه (أیود) برای استفهام انکاری و نفی است، یعنی: کسی دوست ندارد «که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیرآنها» یعنی: از زیر درختان آنها «نهرها روان باشد» ذکر اختصاصی خرما وانگور، درحالی که بعدا می‌فرماید: «و هرگونه میوه‌ای برایش به‌بار آورد» برای این است که خرما و انگور بهترین و نیکوترین درختان است «درحالی‌که او را پیری‌رسیده‌» و پیری شخص، او را در معرض شدت نیازمندی قرار می‌دهد زیرا شخص پیر از کار و کسب و جمع نمودن اسباب دنیا ناتوان است، از همین روی در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در دعای خویش می‌فرمودند: «اللهم اجعل اوسع رزقک علی عند کبر سنی وانقضاء عمری»‌. «بارخدایا! وسیع‌ترین روزیت را بر من در هنگام کهنسالیم و رو به پایان آمدن عمرم قرار بده». «و» آن شخص «فرزندانی خردسال دارد» زیرا کسی‌که هم سن‌بالا و هم فرزندانی ضعیف داشته باشد و ناگهان «گردبادی آتشین بر آن باغ بوزد» و باغ او را که تمام هستی‌اش‌می‌باشد، یکسر «بسوزاند»؛ بدون شک، آه و افسوس و درد و اندوهش بر ازدست‌دادن آن باغ، بسیار سخت و کمرشکن خواهد بود زیرا او نه در آن سن‌وسال توش و توانی دارد که باغش را دوباره غرس کند و نه فرزندان خردسال‌او، چنین توان و نیرویی دارند. «اعصار» باد سختی‌است که همانند ستونی به‌سوی‌آسمان بالا می‌رود و سپس راست می‌ایستد، که به آن گردباد می‌گویند. مراد از«نار»، باد سرد شدید و سوزانی است که چون بر درختان وزد، همه را پاک بسوزاند «این‌گونه، خداوند آیاتش را برای شما روشن می‌گرداند تا اندیشه کنید» درعواقب امور؛ و بنابراین، صدقات و انفاق‌هایتان را در جهت رضای خدا عزوجل با اخلاص همراه کنید و از این مثل عبرت بگیرید.

پس این آیه کریمه تمثیلی است برای کسی‌که کار خیری می‌کند، اما در کنارش کار دیگری را به آن ضمیمه می‌نماید که آن را هدر و باطل و بیهوده گرداند، در چنین صورتی، آن عمل نیک در روز قیامت - که او سخت به آن نیازدارد - دستش را نمی‌گیرد و گره‌ای از مشکل بی‌علاج او نمی‌گشاید، همچون صاحب چنان باغی که با چنان حادثه‌ای روبرو شده است‌. ابن‌کثیر در تفسیر این‌آیه کریمه روایت می‌کند: «عمر رضی الله عنه روزی از اصحاب پرسید: به نظر شما آیه: ﴿أَیَوَدُّ أَحَدُکُمۡ... درباره چه‌کسی نازل شده است‌؟... ابن عباس رضی الله عنه گفت: این آیه‌کریمه مثلی است برای عملی، عمر رضی الله عنه پرسید: کدام عمل‌؟ ابن‌عباس رضی الله عنه گفت: برای مرد توانگری که به طاعت خدا عزوجل عمل می‌کند، سپس حق تعالی (به قصدامتحان) شیطان را به‌سوی او می‌فرستد، از آن پس به گناهان عمل می‌کند تاگناهان همه اعمال او را در خود فرو می‌برند». ابن‌کثیر می‌گوید: «همین روایت در تفسیر این آیه کریمه کافی است‌».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا کَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِۖ وَلَا تَیَمَّمُواْ ٱلۡخَبِیثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ وَلَسۡتُم بِ‍َٔاخِذِیهِ إِلَّآ أَن تُغۡمِضُواْ فِیهِۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ٢٦٧ [البقرة: 267].

«ای مؤمنان‌! از چیزهای پاکیزه‌ای که به‌دست آورده‌اید انفاق کنید» یعنی: از بهترین و برگزیده‌ترین و حلال‌ترین اموال خویش انفاق کنید. مراد از انفاق در اینجا، زکات فرض است و به قولی: معنای آن عام است در زکات فرض و صدقات دیگر «و از آنچه برای شما از زمین برآورده‌ایم‌» که عبارت از: میوه‌ها، حبوبات، سبزیجات، معادن، گنجها و دفینه‌های زیرزمین است، نیز انفاق کنید. و حاشا! «قصد انفاق‌» چیزهای «ناپاک و بد» و پست «را نکنید» یعنی: مال وامانده وناباب را به صدقات و خیرات اختصاص ندهید «درحالی‌که آن را» اگر به عنوان حقوقتان به خودتان بدهند «خود شما نیز گیرنده آن نیستید» به هیچ نحو و در هیچ زمانی «مگر آن که در آن چشم‌پوشی کنید» یعنی: اگر یکی از شما آن را در بازار ببیند که فروخته می‌شود، یا کسی آن مال پست را به وی اهدا نماید، یا دربرابر حق‌وی به وی بدهد، هرگز آن را - جز با بی‌میلی و از روی کم‌رویی و چشم‌پوشی - نمی‌پذیرد، پس هرگاه خود به آن چیز نامرغوب و ناباب رغبت ندارید، چگونه‌حق خدا عزوجل را از آن می‌پردازید؟ «و بدانید که خداوند بی‌نیاز» است از انفاق‌های شما، پس انفاق مال قطعا به منفعت خود شماست «ستوده است‌» و سزاوار حمد و ستایش در برابر نعمت‌های وافری که به شما بخشیده است و از جمله ستایش وشکرگزاریی که سزاوار جلال و عظمت اوست، یکی هم انفاقتان از اموال پاکیزه‌ای است که به شما ارزانی نموده است، پس بدانید که خداوند عزوجل پاک است و جز پاک را نمی‌پذیرد.

ملاحظه می‌شود که آیاتی از قرآن کریم که در آنها مطالبه انفاق مال می‌شود، غالبا یا به عبارت ﴿وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ[البقرة:247] ختم می‌شوند، یا به عبارت ﴿ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ «آیه‌بعد»؛ و خود این امر ما را به این حقیقت رهنمون می‌سازد که مال انفاق شده بخشی از همان نعمتهایی است که حق تعالی خود به بندگانش ارزانی نموده است‌. درحدیث شریف آمده است: «همانا خداوند عزوجل بدی را با بدی محو نمی‌کند، بلکه بدی‌را با نیکی محو می‌کند زیرا پلیدی نمی‌تواند محوکننده پلیدی باشد... ». همچنین‌در حدیث شریف به روایت عایشه رضی الله عنها آمده است که فرمود: برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سوسماری هدیه آوردند، اما آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نه آن را خوردند و نه از خوردن آن نهی کردند. گفتم: یا رسول الله! آیا مساکین را با آن اطعام کنیم‌؟ فرمودند: «از آنچه خود نمی‌خورید، آنان را اطعام نکنید».

﴿ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ یَعِدُکُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ وَفَضۡلٗاۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ٢٦٨ [البقرة: 268].

«شیطان شما را از فقر بیم می‌دهد» تا در راه خدا عزوجل انفاق نکنید «و به ناشایستی و فحشا» یعنی: به گناهان و هزینه نمودن اموال در راه آنها وبخل ورزیدن از انفاق در راه‌های خیر «فرمان می‌دهد» اعراب به بخیل‌، «فاحش‌» می‌گویند، از بس که بخل در نزد آنان زشت و ناپسند است «ولی خداوند از جانب خود به شما وعده مغفرت می‌دهد» مغفرت: پوشاندن گناهان بندگان در دنیا و آخرت‌است «و فضل و بخشش‌» را وعده می‌دهد. فضل وی آن است که بهتر از آنچه راکه انفاق کرده‌اند، به آنان عوض دهد و در روزیشان گشایش و فراخی پدید آورد و در آخرت هم به آنان بهتر و بیشتر و برتر و زیباتر از آنچه که انفاق کرده‌اند، ارزانی نماید «و خداوند واسع است‌» در فضل و رحمت خویش و «داناست‌» به‌آنچه که انفاق می‌کنید، پس شما را در برابر آن پاداشی مناسب عطا می‌نماید.

﴿یُؤۡتِی ٱلۡحِکۡمَةَ مَن یَشَآءُۚ وَمَن یُؤۡتَ ٱلۡحِکۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِیَ خَیۡرٗا کَثِیرٗاۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٦٩ [البقرة: 269].

«او» تعالی «به هرکس که بخواهد، حکمت می‌بخشد» حکمت: به قول جمهورعلما عبارت از: علم و دانش و قرآن است بنابراین، حکمت به نبوت اختصاص‌ندارد، بلکه از آن عام‌تر می‌باشد. به قولی دیگر: حکمت، فهم و روشن‌بینی درامور است‌. به قولی دیگر: حکمت، رسیدن به حق است در گفتار و کردار. بعضی‌هم آن را به دانش قرآن تأویل کرده‌اند. ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «حکمت‌؛ یعنی‌معرفت به ناسخ و منسوخ‌، محکم و متشابه‌، مقدم و مؤخر، حلال و حرام و امثال وحکم قرآن‌». در حدیث شریف آمده است: «من حفظ القرآن فقد أدرجت النبوة بینکتفیه غیر أنه لا یوحى إلیه». «هر کس قرآن را حفظ کرد، در حقیقت نبوت در میان دو شانه‌اش جاگرفته، جز اینکه به او وحی نمی‌شود». «و به هرکس حکمت داده‌شود، به یقین خیری فراوان به او داده شده است و جز خردمندان کسی پند نمی‌گیرد» یعنی: فقط کسی خطاب شرع و مضمون کلام الهی را به کار می‌بندد و از آنها پند می‌پذیرد که صاحب عقل سلیم باشد.

﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوۡ نَذَرۡتُم مِّن نَّذۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُهُۥۗ وَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ أَنصَارٍ٢٧٠ [البقرة: 270].

«و هر نفقه‌ای را که انفاق کردید، یا هر نذری که بر خود لازم گردانیدید، قطعا خداوند آن را می‌داند» و بر انجام آن پاداش و بر ترک آن سزایتان می‌دهد. این عبارت‌، حامل معنای مژده و تهدید هردو است‌. «نذر» در لغت‌؛ عزم بر پایبندی به چیزی‌خاص و لازم گردانیدن آن بر خود است و در اصطلاح شریعت‌؛ تعهد و پیمان بستن انسان به طاعتی است که خداوند عزوجل آن را بر وی لازم نگردانیده است، اما چون خود انسان آن را برخود لازم می‌گرداند بنابراین، بر وی واجب و لازم می‌شود «و برای ستمکاران‌» یعنی: کسانی که با مخالفت امر به انفاق و عدم وفا به‌نذر، خود را به گناه می‌آلایند «هیچ یاوری نیست‌».

باید دانست که علما بر وجوب وفا به نذر طاعت و حرام بودن ارتکاب معصیتی‌که نذر به آن تعلق گرفته، اتفاق نظر دارند، به دلیل این حدیث شریف: «نذر بر دوگونه است: 1 - آنچه که در طاعت خدای  عزوجل  نذر شده‌باشد و قطعا باید به‌آن وفا کرد. 2 - آنچه که در نافرمانی خدای  عزوجل  نذر شده‌باشد، که این نذر برای شیطان است و در آن وفایی نیست و کفاره آن‌؛ کفاره قسم می‌باشد». اما به قول جمهور فقها؛ انسان در وفاکردن به نذر در یک کار مباح و در عدم وفا به آن مخیر است، همچون نذر به خوردن، لباس پوشیدن و امثال آن، به دلیل این‌حدیث شریف: «نذری نیست مگر در آنچه که رضای خداوند متعال با آن مدنظر باشد».

﴿إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِیَۖ وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۚ وَیُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیِّ‍َٔاتِکُمۡۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٢٧١ [البقرة: 271].

«اگر صدقات خویش را آشکار کنید، این کار خوبی است‌» و هیچ ایراد و اشکالی به همراه ندارد «و اگر آن را پنهان دارید و به مستمندان بدهید» یعنی: پنهانی آن را از مال خویش بیرون کرده و به فقرا بدهید «این برای شما بهتر است‌» بهتر بودن پنهان‌کاری در پرداخت صدقات، در خصوص صدقه نافله است تا از ریا دورباشد، نه در زکات فرض زیرا در پنهان‌کردن زکات فرض هیچ فضیلتی نیست، بلکه حتی اکثر علما بر آنند که آشکارساختن آن بهتر است تا دیگران هم به زکات دهنده اقتدا کنند «و» خداوند متعال با صدقه پنهان و صدقه آشکارتان «بخشی از گناهانتان را می‌زداید» نه همه گناهانتان را زیرا صدقه، همه گناهان رانابود نمی‌کند «و خداوند از آنچه می‌کنید، آگاه است‌» بنابراین، شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد، پس‌، از ریاکاری و انفاق برای غیر خدا عزوجل حذر کنید.

در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم از ابی‌هریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «سبعه یظلهم الله فی ظله یوم لا ظل إلا ظله: إمام عادل، وشاب نشأ فی عبادة الله، ورجلان تحابا فی الله اجتمعا علیه وتفرقا علیه، ورجل قلبه معلق بالـمسجد إذا خرج منه حتى یرجع إلیه، ورجل ذکر الله خالیاً ففاضت عیناه، ورجل دعته امرأة ذات منصب وجمال فقال: إنی أخاف الله رب العالمین ورجل تصدق بصدقة فأخفاها حتى لا تعلم شماله ما تنفق یمینه». «هفت کس‌اند که خدای  عزوجل  ایشان را در سایه عرش خویش جای می‌دهد، در روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه اونیست: زمامدار عادل، جوانی که در عبادت خدا عزوجل رشد یافته، دو کسی‌که به خاطر خدا عزوجل باهم دوستی نموده برای او باهم جمع می‌شوند و در راه او از یک‌دیگر جدا می‌گردند، مردی که دل وی آویخته به مسجد است‌؛ از همان‌گاه که‌از آن بیرون می‌آید تا آن که مجددا به‌سوی آن برگردد، کسی‌که در خلوت‌خویش خدا عزوجل را یاد می‌کند و چشمانش پر از اشک می‌شود، مردی که زنی صاحب جاه و جمال او را به‌سوی خویش می‌خواند، اما او می‌گوید: من ازخداوند پروردگار عالمیان می‌ترسم و مردی که صدقه‌ای را انفاق می‌کند و آن رابه گونه‌ای پنهان می‌دارد که دست چپش نمی‌داند که دست راستش چه چیز انفاق‌کرده است‌». در حدیث شریف دیگری آمده است: «صدقه السر تطفی‌ء غضب الرب عزوجل». «صدقه پنهانی، خشم پروردگار  عزوجل  را فرو می‌نشاند».

ابن‌ابی حاتم در بیان سبب نزول می‌گوید: این آیه کریمه در شأن ابوبکر و عمر رضی الله عنه نازل شد زیرا عمر رضی الله عنه نصف مالش را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آورد و آن را تقدیم ایشان کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمودند: «ای عمر! پشت سرت برای خانواده‌ات چه باقی گذاشته‌ای‌«؟ عمر گفت: نصف مالم را. اما ابوبکر رضی الله عنه تمام مال خویش را به گونه‌ای تقدیم آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم کرد که در نهان داشتن آن سعی بسیار داشت، طوری که می‌خواست آن را حتی از خودش نیز پنهان دارد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمودند: «برای خانواده‌ات چه باقی گذاشته‌ای ای ابوبکر»؟گفت: وعده خدا و وعده پیامبرش را. عمر رضی الله عنه چون این ماجرا را شنید، گریست وگفت: پدر و مادرم فدایت باد ای ابوبکر! سوگند به خدای  عزوجل  که هیچ گاه من و تو باهم در کار خیری مسابقه ندادیم، مگر اینکه تو در آن بر من سبقت گرفتی‌.

﴿لَّیۡسَ عَلَیۡکَ هُدَىٰهُمۡ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَهۡدِی مَن یَشَآءُۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَلِأَنفُسِکُمۡۚ وَمَا تُنفِقُونَ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ ٱللَّهِۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یُوَفَّ إِلَیۡکُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ٢٧٢ [البقرة: 272].

«هدایت آنان‌» یعنی: هدایت کفار «برعهده تو نیست‌» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «بلکه‌خدا هرکه را بخواهد هدایت می‌کند» یعنی: بر عهده تو نیست تا آنان را به اسلام درآوری و پذیرای اوامر و نواهی شرع گردانی، بلکه خدا عزوجل هرکه را بخواهد هدایت می‌کند. این نوع از هدایت که همانا هدایت توفیق بخشیدن به راه خیر و سعادت‌است، مختص به خدای  عزوجل  می‌باشد، پس تکلیف تو فقط تبلیغ، ارشاد وراهنمایی به سوی خیر است و بس‌.

ابن‌عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: «تا این آیه نازل نشده بود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور می‌دادند که جز بر اهل اسلام صدقه نکنید، اما بعد از نزول‌آن، ایشان صدقه دادن به هرفرد سائلی را - از هردینی که باشد - اجازه دادند». ازاین جهت این مقوله در میان عرفا رایج شد که: «نانش دهید و از ایمانش نپرسید».

«و هر مالی که انفاق کنید» بسیار باشد، یا کم «به سود خود شماست‌» و خدا عزوجل را از آن سودی نیست، چه او از عالمیان بی‌نیاز است «و سزاوار نیست که انفاق‌کنید مگر برای طلب خشنودی خدا» یعنی: انفاق معتبر و مقبول، فقط همان است که برای رضای الهی باشد «و هر آنچه را که انفاق کردید، پاداش آن به‌طور کامل به شما داده خواهد شد و ستمی بر شما نخواهد رفت‌» پس آن‌گاه که صدقه دهنده‌، برای خشنودی خدا عزوجل انفاق می‌کند، پاداش وی چند برابر به او می‌رسد و دیگر او مسئول این امر نیست که صدقه وی به دست شخص خوبی رسیده، یا به دست شخص بدی زیرا او به هرحال - بنا برنیت خود - صاحب ثواب است‌.

﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلَّذِینَ أُحۡصِرُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ لَا یَسۡتَطِیعُونَ ضَرۡبٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ یَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِیَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِیمَٰهُمۡ لَا یَسۡ‍َٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٌ٢٧٣ [البقرة: 273].

«صدقات برای فقرایی است‌» یعنی: صدقات خود را برای آن تهیدستانی بدهید «که خود را وقف در راه خدا کرده‌اند» با جهاد و مبارزه «و نمی‌توانند در زمین سفر کنند» برای تجارت یا زراعت و امثال آن از مشاغل دیگر، به منظور تأمین مخارج زندگی، چرا که تمام وقت به جهاد مشغولند و خود را برای آن وقف کرده‌اند، یا هجرت کرده‌اند تا در تحت فرمان خدا و رسول وی باشند. همچون اصحاب صفه‌[19] که به‌طور دسته‌جمعی شب و روز در مسجد النبی زندگی می‌کردند و به‌عبادت و تلاوت مشغول بوده مشتاقانه در تمام غزوات و سریه‌ها داوطلب جهاد می‌شدند و چنان که در بیان سبب نزول آمده است، این آیه کریمه در شأن ایشان نازل شد.

علما در بیان احکام گفته‌اند: تکدی در اسلام حرام است مگر برای ضرورتی، پس تکدی برای کسی‌که به کسب و کار توانایی دارد، حلال نیست، به دلیل این‌حدیث شریف: «لا تحل الصدقة لغنی ولا لذی مرة سوی». «صدقه برای شخص ثروتمند و کسی‌که توانایی دارد و سلیم الاعضاء است روا نیست».

علما برآنند که گدایی برای سه کس حلال است:

1-  فقیر و محتاجی که زمین‌گیر شده باشد.

2-  کسی که وامی سنگین بر عهده‌اش قرار داشته باشد. و آن وامی است که انسان خود به پرداخت آن متعهد گشته بی‌آن که در قبال آن عوضی گرفته باشد، چون مال ضمانت، یا انفاق برای اصلاح ذات‌البین و انفاق برای دفع مظلمه‌ای‌.

3-  کسی که پرداخت دیه فرد صالح، یا دوستی را بر عهده گرفته است که اگر آن دیه را ندهد، آن فرد کشته می‌شود و او از کشته‌شدن وی دردمند می‌گردد.

و این حدیث شریف جامع هرسه معنای یادشده است‌: «الـمساله لاتحل الا لذی فقرمدقع، او لذی غرم مفظع، اولذی دم موجع»، پس الحاح و پافشاری بر تکدی، با وجود بی‌نیازی از آن روا نیست‌. همچنین در حدیث شریف آمده است: «کسی که اموال مردم را به تکدی از آنان می‌طلبد تا سرمایه‌دار گردد، جز این نیست که اخگر آتش را برای خویش درخواست نموده است، پس او مختار است که به کم قناعت ورزد، یا همچنان افزون طلبی پیشه کند».

«و» آن فقرای مجاهد در راه خدا عزوجل «از مناعتی که دارند، هرکس ناآگاه باشد، آنان را توانگر می‌انگارد» زیرا ایشان خود را از سؤال‌کردن بازداشته و هرگز اظهار فقر و مسکنت نمی‌کنند، به طوری‌که شخص بی‌اطلاع از حالشان، ایشان را توانگر می‌پندارد، اما شخص بابصیرت، ایشان را از نشانه‌هایشان می‌شناسد: «آنان را به‌سیمایشان می‌شناسی‌» با ضعف و بی‌حالی بدنهایشان و نشانه‌های دیگری که‌گویای فقر و نیازمندی آنهاست، که این به فراست مؤمن و بینش نافذ صاحبان خرد و بصیرت بستگی دارد. در حدیث شریف آمده است: «اتقوا فراسة الـمؤمن فإنه ینظر بنورالله». «از فراست مؤمن پروا کنید زیرا او به نور خدا می‌نگرد». «از مردم به اصرار چیزی نمی‌خواهند» یعنی: آنان مانند دیگر نیازمندان یا متکدیان نیستند که به‌اصرار و پافشاری‌، از مردم خواهان خیرات شوند، بلکه قطعا از مردم چیزی نمی‌خواهند، نه با اصرار و الحاح و نه بدون آن، به جهت وارستگی و مناعت‌طبعی که دارند. این معنی‌، بنا بر رأی جمهور مفسران است‌. اما به قولی دیگر: مراد این است که آنان از مردم درخواست کمک می‌کنند، ولی نه با پافشاری واصرار و سماجت‌. «و هر مالی که انفاق کنید، خداوند به آن آگاه است‌» پس چیزی از آن بر وی پنهان نمی‌ماند و به زودی در برابر آن بهترین پاداش را به شما خواهدداد.

﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٧٤ [البقرة: 274].

«کسانی که اموال‌شان را در شب و روز و نهان و آشکارا انفاق می‌کنند» به دلیل رغبت زیاد و اشتیاق شدیدی که بر انفاق مال دارند تا بدانجا که از این کار نه در شب دست برمی‌دارند و نه در روز و به مجرد اینکه بر نیاز نیازمندان آگاهی یابند، آشکارا و پنهان، بخشش می‌کنند «پاداش‌شان نزد پروردگارشان‌» محفوظ «است و نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌شوند» یعنی: از هول و هراس‌های روز قیامت ایمنند و به آن لذت‌های دنیوی‌ای که از دست داده‌اند، اندوهگین نمی‌شوند، یا نگران این امر نیستند که سرنوشت فرزندان‌شان بعد از فوتشان چه خواهد شد زیرا اینان به رستگاری بزرگ رسیده‌اند. مقدم ساختن شب بر روز و صدقه پنهانی برصدقه آشکار؛ به این حقیقت اشاره دارد که صدقه پنهانی بر صدقه آشکار برتری دارد.

از ابن‌عباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: این آیه کریمه درباره تأمین علوفه اسبان جهادگر نازل شد. حدیث شریف ذیل به روایت اسماء بنت یزید رضی الله عنها نیز بر صحت این روایت دلالت می‌کند؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «کسی که اسبی را در راه خدا پرورش می‌دهد و به منظور دریافت ثواب بر آن خرج می‌کند، بداند که سیری و گرسنگی‌، سیرابی و تشنگی و ادرار و سرگین آن اسب، همه روز قیامت در میزان حسنات وی گذاشته می‌شود».

﴿ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ ٱلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَیۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٧٥ [البقرة: 275].

چون خداوند متعال حال مؤمنان وارسته پرداخت کننده زکات و صدقات را بیان کرد، اکنون به بیان حال کسانی می‌پردازد که رباخوار و حرام‌خوارند: «کسانی که ربا می‌خورند» ربا: در لغت‌؛ افزودن است و در اصطلاح شریعت‌؛ افزودن مالی است مخصوص بدون عوضی در مبادله مال با مال‌. یا افزودن در مقدار یا مدت معامله دادوستد یا وام است‌.

در جاهلیت عملکرد غالب این بود که چون زمان پرداخت وام سر می‌رسید، طلبکار به وامدار می‌گفت: یا وامت را می‌پردازی و یا بر مبلغ می‌افزایی‌! پس اگر وامدار وام را نمی‌پرداخت، بر اصل مالی که بر ذمه وی بود، مقداری می‌افزود ودر مقابل، طلبکار به او تا مدتی دیگر مهلت می‌داد. که این، «ربای نسیه‌» نامیده‌می‌شود و به اتفاق علمای اسلام حرام است‌. و هرچند هشدار این آیه کریمه متوجه‌خود رباخواران است، اما حدیث شریف زیر، دیگران را نیز که در این قضیه به نوعی دخیلند، به رباخوار ملحق گردانیده است، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «خدا لعنت‌کند خورنده، خوراننده، نویسنده و گواهان ربا را». و فرمودند: «آنان همه باهم‌برابرند».

آری‌! این رباخواران «برنمی‌خیزند» یعنی: در روز قیامت از قبرهایشان به‌سوی میدان محشر «مگر مانند برخاستن کسی‌که شیطان براثر تماس، آشفته سرش‌کرده است‌» یعنی: مانند کسی برمی‌خیزند که شیطان بر او چیره شده و او را مجنون‌کرده است‌. مفسران می‌گویند: رباخوار در روز قیامت همچون مجنون برانگیخته‌می‌شود - به‌عنوان مجازاتی برای وی و نفرت‌انگیز کردن وی نزد اهل محشر - زیرا حرص و آز و شیفتگی او به جمع‌کردن مال دنیا، او را در دنیا آن‌چنان ازجای برکنده و مدهوش و بیخود گردانیده بود که در حرکت خود شبیه دیوانگان گردیده بود. خبط: برخاستن به‌طور ناموزون و بدون برخورداری از تعادل است، همانند برخاستن شخصی که دچار بیماری صرع شده‌باشد و تا می‌خواهد برخیزد، تلوتلو می‌خورد و بر زمین می‌افتد. مس: جنون است‌. «این‌» حال و فرجام بدرباخواران «بدان سبب است که آنان گفتند: جز این نیست که دادوستد مانند رباست‌» یعنی: آنان خرید وفروش و ربا را یک چیز پنداشتند، به این دلیل که انسان همان‌طوری که در دادوستد سود می‌برد، در ربا نیز سود می‌برد.

خداوند عزوجل این قیاس فاسدشان را این‌گونه رد می‌کند: «و حال آن که خداوند دادوستد را حلال و ربا را حرام گردانیده است‌» یعنی: فرق میان آنها این است که‌خداوند عزوجل دادوستد (بیع) را حلال و نوعی از انواع آن را که داد وستد همراه بارباست، حرام گردانیده زیرا دادوستد (بیع) انجام نمی‌گیرد، مگر به روی نیازی و آن معاوضه و مبادله‌ای است عادلانه که زیان آشکاری در آن نیست، اما ربا صرفا بهره‌برداری سوء از نیازمندی انسان گرفتار و درمانده است که هیچ عوضی در قبال آن وجود ندارد. رد این پندار آنان که بیع مانند رباست با این تعبیرکه: خداوند عزوجل بیع را حلال و ربا را حرام گردانیده است‌؛ برای قطع جدال وبگومگوی آنها و بیان سخنی فیصله‌کن در این رابطه است‌. بلی‌! تو تا آنجا که می‌خواهی میان بیع و ربا وجوه مشابهت را جست‌وجو کن، ولی سخن این است‌که آیا مؤمن هستی یا نه‌؟ پس اگر مؤمنی، شأن مؤمن آن است که بی‌هیچ جدال و بگومگویی خدای  عزوجل  را در تمام اوامر و نواهی‌اش اطاعت می‌کند و الا اگر پای دلیل و حجت هم درمیان باشد، بدون شک، مفاسد ربا و محاسن بیع وتجارت بر هیچ فرد عاقل و آگاهی پوشیده نیست، پس چگونه می‌گویند که بیع مانند رباست؟

اما ابن‌کثیر می‌گوید: «این سخن مشرکان که (بیع مانند رباست) به معنی قیاس ربا به بیع از سوی آنان نیست زیرا مشرکان به مشروعیت اصل بیعی که خداوند عزوجل آن را در قرآن مشروع گردانیده، اعتراف نداشتند و اگر این سخن آنان از باب‌قیاس می‌بود؛ باید می‌گفتند: انما الربا مثل البیع‌: همانا ربا مانند بیع است، درحالی‌که گفتند: «انمـا البیع مثل الربا»: بیع مانند ربااست، پس چرا آن مباح و این‌حرام گردانیده شده‌«؟. «پس هرکس اندرزی از جانب پروردگارش بدو رسید» که نهی از ربا از آن جمله است «و» بنابرآن «از رباخواری بازایستاد» امر خدا عزوجل واندرز وی را اجرا و اطاعت کرد و دربرابر آن رام و فرمانبردار شد، پس «آنچه گذشته، از آن اوست‌» یعنی: او در رباخواریهای گذشته دوران جاهلیت خویش، موردمؤاخذه نیست زیرا سودی که او در گذشته خورده، قبل از نزول حکم تحریم ربا بوده است «و کارش به خدا واگذار می‌شود» در بخشیدن گناهش و ساقط کردن بار تبعات گذشته از گردنش «و هرکه به سودخواری بازگشت‌» یعنی: به معامله سود. یا: هرکه به‌سوی این سخن بازگشت که خریدوفروش مانند رباست‌؛ «آنان اهل‌آتشند و جاودانه در آنند» مراد از خلود و جاودانه ماندن در آتش - در باره مؤمنانی که مرتکب این جنایت می‌شوند ماندگار بودن در دوزخ به‌مدت دور و درازی است، نه برای همیشه‌.

ابن‌کثیر می‌گوید: «باب ربا بر بسیاری از دانشمندان از مشکل‌ترین ابواب است، چنان‌که عمر رضی الله عنه فرمود: آیه ربا از آخرین آیات قرآن کریم از نظر زمان نزول بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رحلت کردند و آن را برای ما به‌طور شافی بیان نفرمودند، پس هرآنچه را که شبهه‌ناک است فرو گزارید و به‌سوی چیزهایی روی آرید که‌شبهه‌ناک نیست‌». در حدیث شریف به روایت ابی‌هریره رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده‌است که فرمودند: «ربا هفتاد بخش است و آسانترین آن از نظر مجازات، همانند مجازات آن مردی است که با مادر خود هم‌بستر شود». هم‌او در حدیث شریف‌دیگری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت نموده که فرمودند: «یأتی على الناس زمان یأکلون فیه الربا. قال: قیل له: الناس کلهـم؟ قال: من لـم یأکله منهم ناله من غباره». «بر مردم‌زمانی می‌آید که در آن ربا می‌خورند. راوی می‌گوید: از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم سؤال‌شد که آیا همگی مردم در آن روزگار ربا می‌خورند؟ فرمودند: «هر کس ازآنان که ربا نخورد، غباری از آن بدو می‌رسد».

﴿یَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَیُرۡبِی ٱلصَّدَقَٰتِۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ٢٧٦ [البقرة: 276].

«خداوند ربا را نابود می‌سازد» یعنی رکت آن را در دنیا از بین می‌برد، هرچندکه بسیار هم باشد. یا کلا آن را از دست صاحبش بیرون برده و مالش را پاک نابود می‌سازد. چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «إن الربا وإن کثر، فإن عاقبته تصیر إلى قل‌: ربا هرچند بسیار باشد، لیکن سرانجام آن به کمی و کاستی می‌گراید».

«و» خداوند متعال «بر صدقات می‌افزاید» یعنی: در مالی که زکات و صدقات آن داده شده می‌افزاید، و در ثواب آن برکت نهاده آن را مضاعف می‌گرداند و برپاداش صدقه دهنده می‌افزاید، چنان که در حدیث شریف آمده است: «هر کس‌پیمانه‌ای از خرما را که از کار پاکیزه به‌دست آورده‌باشد - زیرا خداوند عزوجل جزپاکیزه را نمی‌پذیرد - صدقه دهد، پس بی‌گمان خداوند عزوجل آن را با دست بلاکیف راست خود پذیرفته سپس آن را برای صاحبش پرورش می‌دهد، همان طوری‌که یکی از شما کره اسب خود را پرورش می‌دهد تا بدانجا که چون کوه بزرگ‌می‌شود». «و خداوند هیچ ناسپاس گناهکاری را دوست نمی‌دارد» یعنی: حق تعالی ناسپاس در دل و گنه‌کار در گفتار و کردار را دوست نمی‌دارد زیرا دوستی خدای  عزوجل  مخصوص توبه‌کاران و پاکیزگان از آلودگی‌هاست‌. در این آیه کریمه هشداری سخت و محکم بر کسانی است که ربا می‌خورند و می‌گویند: فرقی میان بیع و ربا نیست، که خداوند عزوجل  با کلمه (کفار) به کفران و ناسپاسی آنها حکم‌نموده و در واقع اعلام داشته است که سودخواری از افعال اهل کفر است نه از اعمال اهل اسلام‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٧٧ [البقرة: 277].

«به راستی کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و نماز برپا داشته و زکات‌داده‌اند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی بر آنهاست و نه آنان اندوهگین می‌شوند» خداوند متعال نماز و زکات را به یادآوری مخصوص گردانید با آن که تعبیر (کارهای شایسته) شامل نماز و زکات نیز می‌شود - به خاطر اهتمام وعنایت به شأن این دو عبادت بزرگ زیرا این دو عمل، بزرگ‌ترین دو رکن عبادات عملی اسلام هستند.

این آیه کریمه مقایسه و مقارنه‌ای است میان کفار و مؤمنان تا فرق میان این دوگروه آشکار شود.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٢٧٨ [البقرة: 278].

آن‌گاه خداوند متعال بندگان مؤمن خویش را به رعایت تقوی فرمان داده وآنان را از آنچه که سبب دوری از رضایش می‌شود نهی می‌کند: «ای کسانی که‌ایمان آورده‌اید، از خداوند بترسید و بازمانده ربا را» که در نزد دیگران باقی مانده «رها کنید» و واگذارید «اگر واقعا مؤمنید» پس ایمان شما مستلزم آن است که از اوامر الهی امتثال نموده و از نواهیش اجتناب کنید.

این آیه کریمه اموال ربایی را که هنوز رباخواران آنها را قبض نکرده‌اند، ابطال نموده و گرفتن آنها را حرام نموده است‌.

﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ٢٧٩ [البقرة: 279].

«و اگر چنین نکردید» و آنچه را از ربا باقی مانده رها نکرده و از آن پرهیزننمودید «پس با خبر باشید به جنگی از جانب خدا و رسولش‌» یعنی: در آن صورت‌، خدا و رسولش به شما اعلام جنگ می‌دهند. بنابراین، بر زمامدار مسلمین است که به رباخواران اعلام جنگ دهد تا آن که از ربا دست بردارند. ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «هر کس به رباخواری پایدار باشد و از آن دست نکشد، بر امام مسلمین لازم است تا او را به توبه فرا خواند، اگر توبه کرد و دست کشید، چه بهتر، درغیراین صورت، گردنش را بزند». بنابراین‌، خوردن ربا و عمل به آن از گناهان کبیره است «و اگر توبه کردید» یعنی: از ربا «پس اصل مالهایتان از آن شماست‌» که آن را می‌گیرید «نه شما ستم می‌کنید» بر بدهکاران خود با گرفتن سود مازاد براصل رأس‌المال «و نه بر شما ستم می‌شود» از سوی آنان، با تأخیر و امروز و فرداکردن و کم دادن اصل مال‌. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درخطبه حجه‌الوداع فرمودند: «آگاه باشید! هر ربایی که در جاهلیت بود، از ذمه‌شما برداشته شده است و برای شماست اصل اموالتان، نه ستم می‌کنید و نه بر شماستم می‌رود».

ابن‌جریر طبری در بیان سبب نزول از عکرمه روایت کرده است که گفت: این دوآیه کریمه درباره قبیله ثقیف نازل شد و ثقیفیان بعد از نزول آن گفتند: ما را تاب جنگ با خدا و رسولش نیست‌. پس توبه کردند و فقط اصل اموال‌شان را از بدهکاران گرفته و از سود آن چشم پوشیدند.

﴿وَإِن کَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَیۡسَرَةٖۚ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٨٠ [البقرة: 280].

«و اگر بدهکار تنگدست بود» و مالی را نیافت تا بدان وام خویش را بپردازد «پس لازم است مهلت دهید تا» هنگام «گشایش‌» و توانگری وی‌. مفاد این آیه کریمه عام است درباره تمام کسانی که بدهکارند «و اگر بدانید؛ بخشیدن آن برایتان بهتر است‌» یعنی: برای شما بهتر است که وام را از آنان که به راستی قدرت‌پرداخت ندارند، کاملا ساقط نمایید و صرفا به دادن مهلت به آنها اکتفا نکنید. درحدیث شریف آمده است: «هر کس دوست دارد که خداوند عزوجل او را در سایه عرش‌خویش جای دهد - در روزی که سایه‌ای جز سایه او نیست - پس باید بر تنگدست آسان بگیرد، یا اصلا وام را بر او ببخشد».

کلبی در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: بنی‌عمروبن‌عمیر که اموالی را برای بنی‌مغیره به سود داده بودند، به آنان گفتند: اصل اموالمان را بدهید و ما از شما سودی نمی‌خواهیم، ولی بنی‌مغیره در پاسخ آنان گفتند: ما هم‌اکنون تنگدست هستیم و چیزی برای پرداختن نداریم، پس به ما مهلت دهید تا میوه‌ها به دست‌آید. اما بنی‌عمرو تقاضایشان را نپذیرفتند. این بود که خداوند متعال این آیه‌کریمه را نازل نمود.

﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِیهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ٢٨١ [البقرة: 281].

«و از روزی بترسید که در آن به سوی خداوند بازگردانده می‌شوید» و آن روز مردن‌است «سپس به هرکسی جزای هرکاری که کرده است، به تمامی داده می‌شود و بر آنان ستم نمی‌رود» ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «آخرین آیه قرآن که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، همین آیه: ﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِیهِ إِلَى ٱللَّهِ...بود و در میان نزول آن و رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فقط سی‌ویک روز فاصله بود». در این باره روایات دیگری چون نه شب، هفت شب، سه شب یا سه ساعت نیز آمده است‌. همچنین از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که در این حدیث شریف فرمودند: «در امتهای پیشین تاجری بود که به مردم قرض می‌داد و چون تنگدستی را می‌دید، به خدمتکارانش می‌گفت: از او درگذرید، شاید خدای  عزوجل  از ما درگذرد. پس‌خدای  عزوجل  (به فرشتگان) فرمود: ما از این شخصی که از مردم درمی‌گذشت، به گذشت نمودن سزاوارتریم، پس از وی در گذرید».

خلاصه احکام بیان شده در آیات مبارکه (275 - 281) متضمن پنج‌موضوع است:

1-  جواز انواع دادوستد.

2-  تحریم ربا و محکومیت سخت رباخواران‌.

3-  مهلت دادن به بدهکار تنگدست‌.

4-  پاداش ایمان و عمل شایسته‌.

5-  و امر به تقوی‌.

ربا بر دو نوع است:

1- ربای نسیه‌. 2 - ربای افزوده‌. ربای نسیه یا در وام است، یا در دادوستد. صورت آن در وام این است که مقدار معینی از مال برای مدت محدودی به وام‌داده شود؛ به این شرط که در صورت تمدید مدت، بر اصل مبلغ افزوده شود و این‌همان نوع ربایی است که در زمان جاهلیت متعارف بود. این نوع از معامله ربوی هم اکنون نیز در سیستم‌های بانکی رایج است‌. مثال ربای نسیه در معاملات ودادوستدها: فروختن یک کیلو از گندم به یک کیلو و نیم به این شرط است که مثلا بعد از دو ماه به فروشنده پرداخت شود و چنان‌که گفتیم، این نوع ربا به اتفاق حرام است‌.

اما ربای افزوده در دادوستدها و معاملات این است که: مال معینی با شرط افزودن یکی از دو عوض بر دیگری، در حال نقدا فروخته شود، چون فروش یک‌کیلو خرما به دو کیلو. که این نوع ربا نیز حرام است‌. ربای افزوده در وام این است‌که: مثلا کسی صد درهم وام به دیگری می‌دهد، به این شرط که سال آینده دویست درهم از وی بازستاند. که این نیز حرام است‌. پس با توجه به اینکه آیات‌کریمه به قید ربای نسیه مقید گردانیده نشده و به طور مطلق ذکر گردیده‌اند، لذا برحرمت تمام معاملات ربوی - اعم از ربای نسیه رایج در جاهلیت و انواع ربای مرسوم فعلی - دلالت می‌کنند، چنان که برتحریم مصالحه میان وام‌دهنده وبدهکار در وام مدت‌دار بر مقداری کمتر از اصل وام، نیز دلالت می‌کنند، چرا که‌این هم به معنی ربای جاهلیت می‌باشد. مثالش این است که کسی از دیگری مبلغ‌هزار دینار تا مدتی معین طلبکار است، پس با بدهکار به مبلغ پانصد دینار به طورنقد مصالحه می‌کند. گفتنی است که از انواع ربا، فروش وام به وام می‌باشد، که این نیز حرام است‌.

باید دانست که از نظر جمهور فقها - از آن جمله ائمه مذاهب چهارگانه - حرمت ربا به شش نوع معینی که در حدیث شریف ذیل ذکر شده محدود و منحصرنمی‌باشد، بلکه حرمت آن به هرچیزی که علت ربا در آن موجود باشد، تسری‌می‌یابد. آن حدیث شریف این است: «طلا در برابر طلاست، نقره در برابر نقره،گندم در برابر گندم، جو در برابر جو، خرما در برابر خرما، نمک در برابر نمک، مثل در برابر مثل، برابر با یک‌دیگر، دست به دست، اما چون این اجناس مختلف‌شد، معامله کنید هرگونه که خواهید، به شرط اینکه دادوستد باشد». یعنی: جنس و بها بلافاصله معاوضه و قبض گردد.

از نظر جمهور فقها، چون عقد ربا باطل است، لذا فسخ آن نیز واجب می‌باشد، ولی احناف عقد ربا را فاسد می‌دانند، پس از نظر آنان، ربا ساقط می‌گردد، اما اصل بیع صحیح است‌. بنا بر مذهب ابوحنیفه، مالک و شافعی، بدهکاری که مدعی ورشکستگی مالی است، باید زندانی شود تا ورشکست بودن وی مدلل وثابت گردد[20].

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیۡنٍ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى فَٱکۡتُبُوهُۚ وَلۡیَکۡتُب بَّیۡنَکُمۡ کَاتِبُۢ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَلَا یَأۡبَ کَاتِبٌ أَن یَکۡتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُۚ فَلۡیَکۡتُبۡ وَلۡیُمۡلِلِ ٱلَّذِی عَلَیۡهِ ٱلۡحَقُّ وَلۡیَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥ وَلَا یَبۡخَسۡ مِنۡهُ شَیۡ‍ٔٗاۚ فَإِن کَانَ ٱلَّذِی عَلَیۡهِ ٱلۡحَقُّ سَفِیهًا أَوۡ ضَعِیفًا أَوۡ لَا یَسۡتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلۡیُمۡلِلۡ وَلِیُّهُۥ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِیدَیۡنِ مِن رِّجَالِکُمۡۖ فَإِن لَّمۡ یَکُونَا رَجُلَیۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ مِمَّن تَرۡضَوۡنَ مِنَ ٱلشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰۚ وَلَا یَأۡبَ ٱلشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْۚ وَلَا تَسۡ‍َٔمُوٓاْ أَن تَکۡتُبُوهُ صَغِیرًا أَوۡ کَبِیرًا إِلَىٰٓ أَجَلِهِۦۚ ذَٰلِکُمۡ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ وَأَقۡوَمُ لِلشَّهَٰدَةِ وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓاْ إِلَّآ أَن تَکُونَ تِجَٰرَةً حَاضِرَةٗ تُدِیرُونَهَا بَیۡنَکُمۡ فَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَلَّا تَکۡتُبُوهَاۗ وَأَشۡهِدُوٓاْ إِذَا تَبَایَعۡتُمۡۚ وَلَا یُضَآرَّ کَاتِبٞ وَلَا شَهِیدٞۚ وَإِن تَفۡعَلُواْ فَإِنَّهُۥ فُسُوقُۢ بِکُمۡۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱللَّهُۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٢٨٢ [البقرة: 282].

این آیه کریمه که به آیه «تداین‌» معروف است، با (172) کلمه و (579) حرف، بلندترین آیه قرآن کریم می‌باشد.

«ای مؤمنان‌! اگر تا میعادی مقرر با یک‌دیگر به دین معامله کردید». «عین‌» در نزداعراب عبارت از مالی است که حاضر باشد و «دین‌» مالی است که غایب باشد. از قید: (تا میعادی مقرر)، استدلال شده است به این که: قید نکردن زمان در معاملات مدت‌دار جایز نیست و مخصوصا زمان معامله‌«سلم‌» باید معین باشد.«سلم‌»، یا «سلف‌» فروش نسیه به نقد است و «سلف‌» بر وام نیز اطلاق می‌شود.آری‌! اگر با یک‌دیگر به وام و قرض معامله کردید، پس باید «آن را بنویسید» یعنی: معامله دین را با زمان و سررسید آن بنویسید زیرا نوشتن چنین معامله‌ای، به دفع هرنوع نزاع و قطع ریشه هرنوع خلافی میان طرفین معامله، کمک شایانی می‌کند «و باید نویسنده‌ای‌» صورت معامله را «براساس عدالت میان شما بنویسد» این دستوری است به طرفین عقد معامله دین که: باید نویسنده‌ای را انتخاب کنند که در قلب و قلم وی، طرفداری و تمایلی به نفع یکی از جانبین عقد و به زیان دیگری وجود نداشته باشد، بلکه نویسنده باید در بین طرفین معامله جویای حق وعدالت باشد «و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن‌» سند عقد تداین «خودداری کند، همان‌گونه که خداوند او را آموزش داده است‌» با این فرموده خود که: نوشته‌اش باید براساس عدالت باشد. یا معنی این است: باید او به همان شیوه‌ای بنویسد که‌خداوند عزوجل از نویسندگی به او آموخته است، لذا در نوشتن بخالت نکرده و در آن کوتاهی نورزد «و کسی‌که وام بر عهده اوست، باید» به نویسنده آنچه را که باید بنویسد «املا کند و نویسنده بنویسد و از خدا که پروردگار اوست پروا کند و چیزی از آن نکاهد» و از آنجا که موضوع گواهی و شهادت، بر این اقرار بدهکار که دین برذمه‌اش ثابت است‌، بنا می‌گردد لذا حق تعالی وی را به املا و دیکته کردن مطلب ومضمون مربوطه بر نویسنده و رعایت تقوی در آنچه که به او دیکته می‌کند دستورداد و او را از کاستن از اصل مقدار وام در اقرارش نهی کرد. بعضی گفته‌اند: بلکه نهی از کاستن متوجه نویسنده است «پس اگر کسی‌که حق بر ذمه اوست، سفیه بود» سفیه: کسی است که به‌سبب سفاهت و کم عقلی، نمی‌تواند در مال به درستی‌تصرف کند «یا» اگر کسی‌که حق بر ذمه اوست «ضعیف بود» ضعیف: پیرمرد سالمند و خرف، بچه خردسال، شخص گنگ، یا کسی است که توانایی تعبیر و بیان را به‌طور باید و شاید ندارد «پس ولی او باید با عدالت املا نماید» یعنی: ازجای افراد ناتوان یاد شده، باید اولیا و اوصیاءشان، یا شخص مترجمی، املا و دیکته کند «و دو شاهد از مردانتان را بر آن گواه بگیرید» یعنی: دو مرد مسلمان را که‌بر سند دین (بدهکاری) گواهی دهند، فرا خوانید و آنان را گواه بگیرید. بنابراین، شاهدگرفتن بر عقد «مداینه‌» واجب است‌. بعضی گفته‌اند: شاهدگرفتن مستحب است و در آغاز امر واجب بود، اما با آیه بعدی: ﴿فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا فَلۡیُؤَدِّ ٱلَّذِی، وجوب آن منسوخ گردید.

«پس اگر دو مرد حاضر نبودند، یک مرد را با دو زن گواه بگیرید از آن گواهانی که می‌پسندید» گواهی دادن آنها را، به سبب دیانت و عدالت ایشان‌. گفتنی است که یک مرد و دو زن، کمترین حد نصاب شهادت در این معامله است‌. و علت گرفتن دو شاهد زن این است «که اگر یکی از آنها فراموش کرد، آن دیگری به‌یادش آورد» یعنی: اگر یک زن فراموش کرد، زن دیگر به‌یادش آورد زیرا برخلاف مردان، چنین ضعفی بر زنان عارض می‌شود و چه بسا که یک بخش از شهادت را این‌یکی فراموش کند و بخش دیگری را آن یکی، لذا هریک از آن دو، می‌تواند دریادآوری مطلب به رفیق خود کمک کند. فراموشی از شهادت، فراموش‌کردن‌جزئی از آن و به‌یادآوردن جزء دیگری است «و چون گواهان فرا خوانده شوند»یعنی: چون گواهان برای ادای شهادتی که قبلا متحمل آن شده‌اند، فرا خوانده‌شوند. بعضی در معنای آن گفته‌اند: چون به منظور دریافت و قبول شهادت، فراخوانده شوند «نباید خودداری ورزند» از ادا، یا قبول شهادت «و ملول و ناراحت نشوید از اینکه آن را» یعنی: بدهی را «چه اندک باشد، چه بسیار تا میعاد آن بنویسید» زیرا چه بسا نظر به بسیاربودن معامله وامگیری و وامدهی، یا بسیار بودن مقدار آن، از نوشتن آن خسته و دلتنگ شوید، پس نباید از این کار غفلت کنید.

سپس خداوند متعال به این امر تأکید بیشتری نموده و می‌فرماید: «این نوشتن شما نزد خدا عادلانه‌تر» و صحیح‌تر و در حفظ و نگه‌داشت مفاد عقد، مؤثرتر «وبرای شهادت درست‌تر» یعنی: بر اقامه شهادت، شما را یاری کننده‌تر و از نظرمحکم‌کاری، مفیدتر است «و برای اینکه دچار شک نشوید» به احتیاط «نزدیکتراست‌» زیرا نوشتن سند در معامله مدت‌دار، هرنوع شک و شبهه‌ای را از آن معامله برطرف می‌سازد «مگر آن که داد و ستد نقدی باشد» با حاضربودن هردوعوض، یعنی هم کالا و هم بهای آن «که آن را میان خود» دست به‌دست «دستگردان می‌کنید» مراد از آن‌: معاملات پایاپای و دست‌به‌دست است، که «دراین صورت، بر شما گناهی نیست که آن را ننویسید، و» اما «چون دادوستد کردید، برآن گواه بگیرید» یعنی: به‌هرحال، اگر در تجارت و معامله پایاپای، نوشتن لازم‌نیست، گرفتن گواه لازم است‌. بعضی گفته‌اند؛ معنی این است: هرگاه دادوستدکردید - هرنوع دادوستدی - چه پایاپای باشد و چه مدت‌دار، برآن گواه بگیرید. خاطرنشان می‌شود که نزد جمهور فقها، امر در اینجا بر ارشاد و استحباب حمل‌می‌شود نه بر وجوب‌. نقل است که ابن‌عمر رضی الله عنه چون معامله نقدی‌می‌کرد، گواه می‌گرفت و چون به نسیه معامله می‌کرد، آن را می‌نوشت‌.

«و هیچ نویسنده و گواهی نباید زیان رسانده شود» یا زیان برساند، با تحریف وتبدیل و زیاد و کم‌کردن در نوشتن یا گواهی‌. یا معنی این است: نباید طرفین عقد بر نویسنده و گواهان زیان برسانند، به اینکه آنان را هنگامی برای نوشتن سند یاقبول و ادای شهادت فراخوانند که به کار مهمی از مهمات خویش مشغولند، پس نباید در هنگام فراخوانی‌شان بر آنها سخت بگیرند و درصورتی‌که تأخیری از آنهادر این جوابگویی به وجود آید، یا اینکه از جایی دور به حضور در جلسه شهادت یا کتابت فراخوانده شوند، نباید به آنها رنج و آزاری برسانید «و اگر چنین‌کنید» و به گواهان، یا نویسنده آزار و زیان برسانید، یا گواهان و نویسنده به طرفین معامله زیان برسانند «پس این‌» کار «از نافرمانی شماست‌» یعنی: در این‌صورت، از طاعت حق به نافرمانی آن روی آورده‌اید «و از خدا پروا کنید» در امرو نهی وی «و خدا» بدین‌گونه در این آیات و غیرآن از آیات خویش «به شماآموزش می‌دهد» آنچه را که به دانستن آن نیاز دارید «و خدا به هرچیزی داناست‌» از جمله به حقایق امور و مصالح و عواقب آنها زیرا علم وی به تمام کائنات محیط است و هیچ چیز بر او پنهان نمی‌ماند.

﴿وَإِن کُنتُمۡ عَلَىٰ سَفَرٖ وَلَمۡ تَجِدُواْ کَاتِبٗا فَرِهَٰنٞ مَّقۡبُوضَةٞۖ فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا فَلۡیُؤَدِّ ٱلَّذِی ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُۥ وَلۡیَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥۗ وَلَا تَکۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن یَکۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِیمٞ٢٨٣ [البقرة: 283].

«و اگر در سفر بودید» و معامله مدت‌دار انجام دادید. و هرچند فقط بر سفر تصریح شد، اما هر عذر دیگری - همچون عذر سفر - نیز مشمول این حکم است «و نویسنده‌ای نیافتید، پس باید رهنی بگیرید» رهن: عبارت است از وثیقه‌ای که بدهکار (راهن) به طلبکار (مرتهن) می‌دهد که هرگاه پس از سررسید معین، وام خویش را نپردازد، طلبکار بتواند حق خویش را از جنس مورد رهن به‌دست‌آورد. جمهور فقها بر آنند که در رهن، «قبض‌» یعنی دریافت گروی، یابه‌اصطلاح «عین مرهونه‌» شرط و معتبر بوده و «رهن‌» جز با گرفتن «عین‌»آن تمام نمی‌شود. اما امام مالک بر آن است که گرونهادن (ارتهان)، با ایجاب وقبول صحیح می‌شود، هرچند در آن قبض عین هم صورت نگیرد. بخاری و مسلم از انس رضی الله عنه روایت می‌کنند که فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رحلت نمودند درحالی‌که زره ایشان در نزد یهودیی - در برابر مقداری از جو که برای خوراک خانواده‌شان‌گرفته بودند - در گرو بود». پس بنابر این سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، گروی در حضرنیز جایز است‌.

«و اگر برخی از شما برخی‌دیگر را امین دانست‌» یعنی: اگر طلبکار، بدهکار را برحق خویش امین دانست و لذا از وی گروی نگرفت، یا مورد وام را ننوشت و وثیقه‌ای ترتیب نداد «پس آن‌کس که امین شمرده شده‌» یعنی: بدهکار «باید امانت‌وی را بازپس دهد» یعنی: وامی را که بر ذمه وی است باید به طلبکار بازپس دهد. وام را «امانت‌» نامید؛ بدان جهت که در آن طلبکار، وامدار را در مالی که به وی‌داده است و در قبال آن رهنی نگرفته و وثیقه و گواهی نخواسته، امین گردانیده‌است «و باید از خداوند که پروردگار اوست، پروا کند» یعنی: وامدار نباید چیزی ازحق طلبکار را انکار نماید. شعبی در تفسیر آن می‌گوید: «اگر همدیگر را امین‌دانستید، پس باکی نیست که عقد معامله مدت‌دار را ننویسید، یا بر آن گواه نگیرید». بنابراین تفسیر، این آیه کریمه ناسخ وجوب شاهدگرفتن در عقد مدت‌دار است «و شهادت را پنهان نکنید» آن‌گاه که برای ادای شهادت فراخوانده می‌شوید «و هرکه آن را کتمان کند، قلبش گناهکار است‌» یعنی: او شخص فاجری است که از افتادن در معصیت خدا عزوجل پروایی ندارد زیرا ممکن است با کتمان شهادت وی، حق صاحب حق ضایع شود. حق تعالی قلب را مخصوصا گناهکارنامید؛ زیرا اولا: قلب، محل پذیرش شهادت است، ثانیا: اگر قلب گناه کرد، دیگر اعضا از آن پیروی می‌کنند «و خداوند به آنچه انجام می‌دهید، داناست‌» وچیزی از امور شما بر او پنهان نیست‌.

موضوع این دو آیه کریمه: مستند ساختن معاملات مدت‌دار و وامها به سه وسیله نوشتن سند (قولنامه)، گواه‌گرفتن و گرو نهادن است‌.

ملاحظه می‌کنیم که معاملات و داد وستدهای مدت‌دار در این دو آیه، بر سه نوع معرفی شده اند:

1-  معامله با نوشتن قولنامه و سند و گواه‌گرفتن‌.

2-  معامله با سپردن گروی دریافت شده‌.

3-  معامله بر اساس اعتماد مطلق طرفین عقد به یک‌دیگر.

ابن عباس رضی الله عنه می‌گوید: «این آیه کریمه مخصوصا درباره معاملات (سلم) نازل شده است‌». یعنی سبب نزول آیه «سلم‌»، اهالی مدینه بوده اند، پس هرچند که‌سبب نزول این دو آیه کریمه خاص است، ولی موارد و مصادیق آنها عام بوده وهمه معاملات مدت‌دار (نسیه) را در بر می‌گیرد.

باید دانست: حکمت در احکامی که خدای  عزوجل  در این دو آیه کریمه بدانها امر فرموده‌؛ حفظ روابط دوستی در میان مردم و جلوگیری از بروز کشمکش‌هایی است که در میان آنان بر محور مسائل مالی بروز می‌نماید و به قطع روابط میان آنها می‌انجامد.

﴿لِّلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ یُحَاسِبۡکُم بِهِ ٱللَّهُۖ فَیَغۡفِرُ لِمَن یَشَآءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ٢٨٤ [البقرة: 284].

«آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، از آن خداست و اگر آنچه در دل‌های خود دارید» از شر و بدی و تصمیم بر آن «آشکار یا پنهان کنید، خداوند شما را بر آن محاسبه می‌کند، آن‌گاه هرکه را بخواهد می‌آمرزد و هرکه را بخواهد عذاب می‌کند و خداوند بر هرچیزی تواناست‌» یعنی: خداوند عزوجل بندگان را محاسبه می‌کند؛ هم بر آنچه که آشکار سازند و هم بر آنچه که در ضمیر و اندرونشان - از اموری که بر آنها حساب و بازپرسی مترتب می‌شود - پنهان دارند؛ همچون کتمان شهادت، شک‌، نفاق‌، تکذیب در دین و مانند آن‌. اما چنانچه بنده در دل با خود بگوید که: فلان وفلان گناه را انجام می‌دهم، ولی در عمل مرتکب آنها نشود، پس او بخشوده است، به‌دلیل این حدیث شریف: «إن الله غفر لـهذة الأمة ما حدثت به أنفسـها ما لـم تتکلم أو تعمل به». «همانا خداوند عزوجل برای این امت آنچه را که در درون خود حدیث‌کنند، آمرزیده است تا آن‌گاه که به آن سخن نگویند یا بدان عمل نکنند». ابن‌عباس می‌گوید: «چون این آیه کریمه نازل شد، مسلمانان سخت بی‌قرار شدند زیرا وسوسه‌ای که در نهاد انسان خطور می‌کند، از توان و اختیارش خارج است، از این رو، کار محاسبه به سخن و عمل وابسته شد نه به حدیث نفس و قصد درونی‌».

در روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است: چون این آیه کریمه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل‌شد؛ این معنی بر اصحابشان سنگین آمد، پس به محضر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم آمدند وگفتند: یا رسول الله! پیش از این به اعمالی مکلف شده بودیم که تاب و توان آنها را داشتیم‌؛ مانند نماز، روزه، جهاد، صدقه و... اما اکنون که خدای  عزوجل  این آیه کریمه را نازل فرموده، ما تاب و توان آن را نداریم‌! رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «آیا می‌خواهید همان سخنی را بگویید که اهل کتاب قبل از شما گفتند: سمعنا وعصینا: شنیدیم و نافرمانی کردیم‌! نه چنین نکنید، بلکه شما باید بگویید: «سمعنا وأطعنا غفرانک ربنا وإلیک المصیر». پس چون مسلمانان این را گفتند... خداوند متعال با نزول آیه: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾[البقرة:286]. حکم این آیه کریمه را منسوخ گردانید.

هرچند که ظاهر این روایت بر منسوخ بودن این آیه به آیه ما بعدش: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ...﴾. دلالت می‌کند - همان‌گونه که برخی از مفسران صحابه و تابعین از آن چنین فهمیده‌اند - لیکن قول راجح آن است که این آیه کریمه منسوخ نیست ومراد از این سخن ابوهریره رضی الله عنه که: «خداوند آن را منسوخ ساخت‌» نیز این است که حق تعالی آنچه را که مایه نگرانی اصحاب بود، از خاطرشان دور ساخت، پس‌آیه: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ... ناسخ آن نه، بلکه واضح کننده مفاد آن می‌باشد. حدیث یادشده نیز این معنی را روشن می‌سازد. همچنین حدیث شریف زیر که ابن‌کثیر آن را از بخاری و مسلم نقل نموده است: «قال الله! إذا همَّ عبدی بسیئة فلا تکتبوها علیه، فإن عملها فاکتبوها سیئة، وإذا همَّ بحسنة فلم یعملها فاکتبوها حسنة، فإن عملها فاکتبوهاعشراً - وفی روایة - کتبها الله عنده عشر حسنات إلى سبعمائة ضعف إلى أضعافکثیرة». «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خدای  عزوجل  فرمود؛ چون بنده من قصدگناهی نمود، آن را به زیان وی ننویسید، ولی اگر قصد خود را عملی کرد، بر اویک گناه بنویسید و چون به کار نیکی قصد نمود، اما آن را عملی نکرد، برای وی یک ثواب بنویسید و اگر آن را عملی کرد، برای وی ده ثواب بنویسید – در روایت دیگری آمده است - خداوند آن کار نیک را در نزد خود، از ده نیکی تا هفتصد برابر و تا مراتب بسیار بیشتری، می‌نویسد».

خلاصه این که: خدای سبحان هرچند محاسبه و بازپرسی می‌کند، لیکن کسی را جز در آنچه که در حوزه توان اوست عذاب نمی‌کند و وسوسه‌های درونی ازتوان انسان خارج است‌.

﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ کُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَکُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ٢٨٥ [البقرة: 285].

چون خدای سبحان در سوره مبارکه «بقره‌» احکام بسیاری را بیان کرد، در پایان آن، عظمت مقام سبحانیت خود را با آیه: ﴿لِّلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ... تبیین نموده و پس از آن، تصدیق پیامبر خود صلی الله علیه و آله و سلم و تصدیق مؤمنان را به تمام این احکام و اعتقادات مطرح می‌کند و می‌فرماید: «پیامبر بدانچه از جانب‌پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده است‌» یعنی: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به تمام احکام واعتقاداتی که در این سوره ذکر شد، تصدیق و باور نموده است، همچنین «مؤمنان همگی، به خدا و فرشتگان ایمان آورده‌اند» یعنی: ایمان آوردهاند که فرشتگان وجود دارند و بندگان مکرم الهی و واسطه میان او و انبیایش در فروآوردن پیامهایش می‌باشند «و» ایمان آورده‌اند «به کتابهای وی‌» زیرا این کتاب‌ها دربرگیرنده برنامه‌ها و قوانینی هستند که بندگان به وسیله آنها خدای  عزوجل  رابندگی می‌کنند «و» ایمان آورده‌اند «به پیامبرانش‌» زیرا ایشان مبلغان پیامهای الهی برای بندگانش هستند. و مؤمنان می‌گویند: «میان هیچ‌یک از فرستادگانش فرق نمی‌گذاریم‌» در اینکه فرستاده الله عزوجل و مبلغ شریعت اویند و برخی را بر برخی دیگر در این امر برتری نمی‌دهیم‌، پس چنان نیست که به برخی از پیامبران ایمان داشته و منکر رسالت برخی دیگر از آنان گردیم «و می‌گویند» یعنی: پیامبر ومؤمنان که «شنیدیم و اطاعت کردیم‌» یعنی: پروردگارا! با شنوایی‌هایمان پیامهای‌تو را دریافته و با ادراکمان آنها را فهمیده و به آنچه که در آنهاست گردن نهادیم ودعوت تو را اجابت گفتیم، پس «پروردگارا! آمرزش تو را خواهانیم‌» یعنی: آمرزشت را بر ما فروریزان‌! «و بازگشت به‌سوی توست‌» با حشر و نشر در روزقیامت‌.

﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَیۡنَآ إِصۡرٗا کَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٨٦ [البقرة: 286]

«خداوند هیچ‌کس را جز به اندازه توانایی‌اش مکلف نمی‌سازد» تکلیف: امر نمودن به چیزی است که در آن مشقت و سختی وجود دارد. وسع: طاقت و توان است «هر کس هرچه نیکی کند، به سود او» است و پاداش آن مربوط به خود وی است «و هرچه بدی کند، به زیان اوست‌» و باید پیامدهای آن را خودش متحمل شود زیرا مسئولیت، فردی است‌. و نیز مؤمنان می‌گویند: «پروردگارا! اگر فراموش‌کردیم، یا به خطا رفتیم، بر ما مگیر». در حدیث شریف آمده است: «چون مؤمنان این‌دعا را خواندند، حق تعالی فرمود: به‌تحقیق که اجابت کردم‌. پس گناه خطا وفراموشی را از آنان برداشت».

علما اتفاق نظر دارند بر این که: گناه در حال خطا و فراموشی از ذمه مؤمن برداشته است، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «همانا خداوند عزوجل از امت من در سه چیز درگذشته است: از خطا و فراموشی و اینکه [در سخن یا عمل‌] مجبور به‌انجام کار حرامی گردند». «پروردگارا! بار گرانی بردوش ما مگذار، همچنان که بر پیشینیان ما گذاشتی‌» اصر: تکلیف سنگین و کار دشوار و سخت است‌. آیه کریمه به اصحاب رضی الله عنهم تعلیم می‌دهد که از خدای سبحان بخواهند تا از تکالیف سنگینی که بر دوش امتهای قبلی نهاده، بر دوش آنها نگذارد هرچند تاب و توان آن را هم‌داشته باشند، چنان که بر بنی‌اسرائیل سخت گرفت و تکالیفی چون قتل نفس درتوبه و قطع موضع نجاست در پاک ساختن جامه را بر آنان وضع کرد.

«پروردگارا! آنچه تاب وتوان آن را نداریم، بر دوش ما مگذار» مراد از آن: تکالیف شاقه‌ای است که انسان به آسانی تاب و تحمل آنها را ندارد. درحدیث شریف آمده است: «بعثت باالحنفیه السمحه‌: به دین حق‌گرای آسان برانگیخته شده‌ام‌». پروردگارا! «و از ما در گذر» در آنچه که میان ما و توست - از تقصیرات و لغزشهای ما - که تو به آنها داناتری «و بر ما بیامرز» آنچه را که در میان ما و بندگان توست، پس بدیها و اعمال زشتمان را برآنان آشکار نگردان‌. یعنی بر گناهانمان قلم عفو بکش و آنها را بپوشان «و بر ما رحمت آور» یعنی: بر ما - با رحمتی از جانب خویش - در آینده کار ما نیز تفضل نما پس به توفیق خویش ما را دریاب و ما را دیگر در گناه در نیفگن «تو مولای مایی‌» یعنی: توحامی و مددکار و سرور و سالار مایی و ما غلامان و چاکران تو هستیم «پس ما را بر گروه کافران پیروز گردان‌» زیرا از حق مولی است که غلامان و بندگانش را نصرت دهد. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «خدای متعال به‌دنبال هر دعایی از این دعاها فرمود: به‌تحقیق که اجابت کردم‌».

آری‌! حق تعالی امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به چیزی از خطا یا فراموشکاری مؤاخذه نمی‌کند، تکالیف سنگینی را که بر دوش امتهای قبلی نهاده بود بر دوش آنان ننهاده، احکامی که تاب و تحمل آن را ندارند بر آنها وضع نکرده، از آنان درگذشته‌، آنان را آمرزیده و مشمول رحمت بی‌کران خویش گردانیده و بر خدانشناسان پیروزشان ساخته است - که ستایش مخصوص پروردگار عالمیان‌است‌.

در حدیث شریف به روایت ابن‌عباس رضی الله عنه راجع به فضیلت این سه آیه آخر سوره بقره آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون آخر سوره بقره و آیه‌الکرسی را می‌خواندند، می‌خندیدند و سپس می‌فرمودند: «أعطیتهما من کنز الرحمن تحت العرش». «این‌دو را از گنجی که در زیر عرش رحمان است، داده شده‌ام‌». همچنین در حدیث شریف به روایت ابن‌مسعود رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: «من قرأ بالآیتین من آخر سورة البقرة فی لیلة کفتاه». «هر کس دو آیه آخر سوره‌بقره را در شبی بخواند، این دو آیه کریمه او را بسنده است‌». یعنی: دافع هر شر وبلایی از اوست‌. احادیث وارده در فضل این دو آیه کریمه بسیارند. ابن‌جریرمی‌گوید: «چون آیه ﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ... بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، جبرئیل‌  علیه السلام    به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: همانا خدای  عزوجل  تو و امتت را به نیکوترین وجه ستوده است، لذا از او بخواه که خواسته‌ات اجابت می‌شود. پس‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین درخواست نمودند: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا...تا به آخر آیه»...‌

خلاصه احکام سه آیه فوق این است:

1-  ایمان تجزیه‌پذیر نیست و مؤمن باید به تمام آنچه که خدای  عزوجل  وحی و ابلاغ نموده و به برحق بودن تمام رسالت‌های آسمانی ایمان داشته باشد.

2-  ایمان مستلزم اطاعت است‌.

3-  اسلام دین سهولت و آسانی است و پیروان خویش را در حد توان آنها مکلف گردانیده، نه بیش از آن‌.

4-  مسئولیت، فردی است و هیچ کس بار گناه دیگری را بر نمی‌دارد.

5-  گناه و مؤاخذه‌، از دو حالت خطا و فراموشی، برداشته شده است‌.




[1]- قرآن کریم [14/83]

[2]- مشاکله در علم بلاغت: به معنای هماهنگ بودن دوجمله در لفظ به همراه اختلاف آنها در معنی است؛ مانند این فرموده خداوند متعال در سوره شوری (و جزاء سیئه سیئه مثلها : و پاداش بدی، بدیی همانند آن است) [42/40] در حالی‌که پاداش بدی در حقیقت بدی نیست، بلکه مجازات بدکار نوعی عدالت و احسان است، لذا اسم بدی در اینجا به طریق مشاکله بر آن اطلاق گردیده است.

[3] - معاهدات کنونی یهود با فلسطینیان نیز از مصادیق بارز این مقوله است.

[4]- تفصیل این احکام را در کتب فقه بجویید.

[5]- تفصیل احکام قصاص در کتب فقه بیان شده و در اینجا مجال تفصیل بیشتر نیست.

[6]- برای آشنایی با احکام تفصیلی وصیت به کتب فقه رجوع نمایید.

[7] - مد (675) گرم است و صاع در نزد حنفی ها (3900) گرم و در نزد جمهور (2751) گرم است.

[8] - احکام تفصیلی روزه را در کتب فقه و فتوی بجویید

[9] تفصیل احکام روزه و اعتکاف را در کتب فقه بجویید.

[10] - نگاه کنید به تفسیر المنیر 2/187.

[11]- صاع: چهار مد است که نزد حنفی ها (2900) گرم و نزد جمهور (2751) گرم می‌باشد. مد: (675) گرم است.

[12] - علامه رشید احمد گنگوهی در کتاب «زبدة المناسک» می‌گوید: محرمی که به سبب خوف دشمن یا درنده یا به علت غلبه بیماری در راه بماند، در اصطلاح او را «محصر» می‌نامند، اگر این فرد محصر مفرد است یا معتمر پس باید یک دم یا قیمت آن را به کسی داده آن را به مکه بفرستد تا جانور را در حرم ذبح کنند، و تاریخ وقت ذبح باید از قبل معین باشد تا محرم بعد از ذبح بتواند حلال شود. برای این ذبح ایام نحر ضروری نیست و اگر برای کسی این دم یا قیمتش میسر نباشد، پس تا زمانی که در حرم حیوانی ذبح کرده نشود و یا خودش رفته طواف و سعی و حلق نکند، نمی‌تواند حلال شود و محصری که قارن باشد دو دم بفرستد و اگر یکی بفرستد از هیچ احرامی نمی‌تواند خارج شود. و اگر محصر نتواند دم بفرستد بلکه محصور بماند تا وقتی که مانع زائل شود و سپس خود او برود، این کار هم درست است. آنجا رفته زمان حج را دریابد چه بهتر و الا افعال عمره را ادا کرده حلال شود. و کسی‌که محصر می‌شود، فقط با ذبح حلال می‌شود، چه حلق بکند یا نکند. اگر پیش از ذبح حلال شد، یا مطلع شد که ذبح در حرم واقع نشده بلکه در سرزمین حل واقع شده است، پس بر وی کفاره جنایت واجب است، اگر جنایت تکرار شود، باید کفاره هم مکرر بدهد.

[13]- تفصیل این احکام را باید در کتب جست.

[14] - استحاضه، خونی است که به علت بیماری یا عارضه دیگری غیر از حیض، پدید می‌آید. خون استحاضه ـ در مذهب احناف ـ نه مانع روزه است، نه مانع نماز و نه مانع هم‌بستر شدن.

[15] - بیان متعه در آیه (236) می‌آید.

[16] - شمویل، معرب صمویل است.

[17] - نگاه کنید به ترجمه فارسی المنیر (2/42ـ40) ومتن عربی «فی ظلال القرآن 1/293ـ296»، طبع دار الشروق.

-[18] آداب انفاق را در آیات بعد می‌خوانیم.

[19]- صفه: سایبه بانی بود پیوسته به مسجد النبی  صلی الله علیه و آله و سلم . و اصحاب صفه از مهاجران قریش بودند که نه در مدینه مسکنی داشتند و نه قوم و قبیله ای و در صفه مسجد النبی به سر می‌بردند و تعدادشان چهارصد تن بود.

[20]- در مورد علت تحریم ربا و زیان‌های فردی و اجتماعی آن؛ نگاه کنید به تفسیر المنیر، ترجمه فارسی (3/134).

تفسیر نور: سوره بقره

تفسیر نور:
سوره بقرة آیه 1
‏متن آیه : ‏
‏ الم ‏

‏ترجمه : ‏
‏الف . لام . میم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الم » : الف ، لام ، میم . حروف مقطّعهای هستند همانند ( المص . المر . ن . ق . . . ) که در اوائل برخی از سورهها آمدهاند . پروردگار متعال برخی از سورهها را بدانها آغاز کرده است تا بدین وسیله اعجاز قرآن را بنمایاند و نشان دهد که این قرآن با وجود این که از همان حروفی فراهم آمده است که عربها سخن خویش را از آنها فراهم مینمایند ولیکن از ارائه کتابی چون قرآن ، و حتی سورهای همانند آن ، درمانده و ناتوانند .‏

سوره بقرة آیه 2
‏متن آیه : ‏
ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این کتاب هیچ گمانی در آن نیست و راهنمای پرهیزگاران است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذلِکَ » : آن . در اینجا میتواند به معنی ( این ) باشد . « الْکِتَابَ » : نوشته . مراد از کتاب در اینجا کتاب معروف معهود برای پیغمبر است که قرآن میباشد و خدا آن را بدو وعده فرموده بود . تسمیه شیء است به نام آنچه سرانجام بدان منتهی میشود . « رَیْبَ » : شکّ و شبهه . گمان . « هُدیً » : هدایت . راهنمائی . در اینجا میتواند به معنی هادی و راهنما هم باشد . خبر مبتدای محذوفی مانند ( هُوَ ) یا خبر دوم ( ذلِکَ ) است . « الْمُتَّقِینَ » : پرهیزگاران .‏

سوره بقرة آیه 3
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن کسانی که به دنیای نادیده باور میدارند ، و نماز را به گونه شایسته میخوانند ، و از آنچه بهره آنان ساختهایم میبخشند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْغَیْبِ » : آن چیزهائی که پوشیده و نهان از حواسّ و فراتر از دائره دانش انسان است و خدا و رسول بدان خبر دادهاند . از قبیل : فرشتگان ، جنّ ، رستاخیز ، بهشت ، دوزخ ، چگونگی حساب و کتاب در آخرت . آنچه فراتر از دائره دانش و خرد و روح انسان است « الصَّلاة » : نماز .‏

سوره بقرة آیه 4
‏متن آیه : ‏
‏ والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن کسانی که باور میدارند به آنچه بر تو نازل گشته و به آنچه پیش از تو فرو آمده ، و به روز رستاخیز اطمینان دارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ » : مراد قرآن است . « مَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ » : مراد دیگر کتابهای صحیح آسمانی است . از قبیل : تورات و انجیل حقیقی . « وَ بِالآخِرَةِ . . . » : آخرت داخل در غیب متقدّم است و به خاطر اهمّیّت فراوان ذکر شده است .‏

سوره بقرة آیه 5
‏متن آیه : ‏
‏ أُوْلَئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این چنین کسانی ، هدایت و رهنمود خدای خویش را دریافت کرده و حتماً رستگارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُفْلِحُونَ » : رستگاران . نجاتیافتگان .‏

سوره بقرة آیه 6
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان کفرپیشگان برایشان یکسان است چه آنان را بیم دهی و چه بیم ندهی ، ایمان نمیآورند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَوَآءٌ » : یکسان . برابر . « أنذَرْتَ » : بیم دادی . ترساندی .‏

سوره بقرة آیه 7
‏متن آیه : ‏
‏ خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند دلها و گوشهایشان را مهر زده است ، و بر چشمانشان پردهای است ، و عذاب بزرگی در انتظارشان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَتَمَ » : مهر زده است . کنایه از عدماستعداد ایشان برای پذیرش ایمان و عدم درک آنان است ( نگا : جاثیه / 23 ، روم / 59 ) . « غِشَاوَةٌ » : پرده .‏

سوره بقرة آیه 8
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در میان مردم دستهای هستند که میگویند : ما به خدا و روز رستاخیز باور داریم . در صورتی که باور ندارند و جزو مؤمنان بشمار نمیآیند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِنَ النَّاسِ مَنْ . . . » : انسانها سه گروهند : مؤمنان و کافران و منافقان . از این آیه تا آخر آیه بیستم از گروه سوم صحبت میگردد .‏

سوره بقرة آیه 9
‏متن آیه : ‏
‏ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اینان به نظرشان ) خدا و کسانی را گول میزنند که ایمان آوردهاند ، در صورتی که جز خود را نمیفریبند ولی نمیفهمند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُخَادِعُونَ » : گول میزنند . فریب میدهند . از مصدر مُخادعه و خِداع ، به معنی اظهار خلاف آنچه در دل است برای فریب دیگران . « مَا یَخْدَعُونَ » : نمیفریبند . گول نمیزنند .‏

سوره بقرة آیه 10
‏متن آیه : ‏
‏ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در دلهایشان بیماری ( حسودی و کینهتوزی با مؤمنان ) است و خداوند ( نیز با یاری دادن و پیروز گرداندن حق ) بیماری ایشان را فزونی میبخشد ، و عذاب دردناکی ( در دنیا و آخرت ) به سبب دروغگوئی و انکارشان در انتظارشان میباشد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَرَضٌ » : مراد بیماری معنوی نفاق است . « فَزَادَهُمُ اللهُ مَرَضاً » : مراد از این بیماری ، بیماری حقد و کینه و اندوهی است که بیماری دل هستند ( نگا : توبه / 124 و 125 ) . « أَلِیمٌ » : دردناک .‏

سوره بقرة آیه 11
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که بدیشان گفته شود : در زمین فساد و تباهی نکنید . گویند : ما اصلاحگرانی بیش نیستیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُصْلِحُونَ » : اصلاحگران .‏

سوره بقرة آیه 12
‏متن آیه : ‏
‏ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هان ! ایشان بیگمان فسادکنندگان و تباهیپیشگانند ولیکن ( به سبب غرور و فریبخوردگی خود به فسادشان ) پی نمیبرند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلا » : هان !‏

سوره بقرة آیه 13
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَکِن لاَّ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که بدانان گفته شود : ایمان بیاورید همان گونه که توده مردم ایمان آوردهاند ، گویند : آیا همانند بیخردان ایمان بیاوریم ؟ هان ! ایشان بیخردانند ولیکن نمیدانند ( که نادانی و بیخردی منحصر بدیشان و محدود بدانان است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« السُّفَهَآءُ » : جمع سفیه ، بیخردان . نادانان . از مصدر سفاهت ، به معنی : جهالت و بیعقلی .‏

سوره بقرة آیه 14
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏وقتی که ( منافقان ) با مؤمنان روبرو میگردند ، میگویند : ما هم ایمان آوردهایم . و هنگامی که با رؤسای شیطانصفت خود به خلوت مینشینند ، میگویند : ما با شمائیم و ( مؤمنان را ) مسخره مینمائیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَقُوا » : برخورد کردند . ملاقات نمودند . « خَلَوْا » : خلوت کردند . به خلوت نشستند . اجتماع کردند . « إلی » : با . « شَیَاطِینِهِمْ » : با اهریمنان خود . مراد از شیاطین ، دوستان کفرپیشه و رؤسای شیطان صفت ایشان است . « مُسْتَهْزِءُونَ » : مسخرهکنندگان . بازیچه قراردهندگان .‏

سوره بقرة آیه 15
‏متن آیه : ‏
‏ اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند ایشان را مسخره مینماید و آنان را رها ساخته تا کورکورانه به سرکشی خویش ادامه دهند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَسْتَهْزِئُ » : مسخره میکند . مورد استهزاء قرار میدهد . در آیههای 14 و 15 ، صنعت مُشاکله به کار رفته است که اتّفاق در لفظ و اختلاف در معنی است . مثلاً در شعر زیر ، « ظلم » ، در مصرع اوّل ، به معنی ستم ، و در مصرع دوم ، به معنی پاداش به کار رفته است : کند گر بر تو ظلم از کین بداندیشتو هم آن ظلم کن بر وی میندیش « یَمُدُّهُمْ » : یاریشان میدهد . در اینجا به معنی : بدیشان مهلت و فرصت میدهد . « یَعْمَهُونَ » : سرگردان و حیران شوند . از ماده ( عمّه ) به معنی کوردلی و سرگشتگی .‏

سوره بقرة آیه 16
‏متن آیه : ‏
‏ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُواْ مُهْتَدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اینان رهنمودهای ( پروردگار ) را به ( بهای ) گمراهی فروختهاند و چنین بازرگانی و معامله آنان سودی در بر ندارد ، و راهیافتگان ( طریق حق و حقیقت ) بشمار نمیآیند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اشْتَرَوْا » : خریدند . در اینجا به معنی : عوض کردند . « مُهْتَدِینَ » : راهیافتگان . راهیابان . « اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی » : گمراهی را برگزیدهاند و هدایت را رها کردهاند .‏

سوره بقرة آیه 17
‏متن آیه : ‏
‏ مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لاَّ یُبْصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏داستان اینان ، همانند داستان کسی است که آتشی را با کوشش فراوان بیفروزد ( تا خود و همراهانش از آن استفاده کنند ) و آن گاه که آتش دورو بر او را روشن گرداند ، پروردگار آتش آنان را خاموش و نابود نماید ، و ایشان را در انبوهی از تاریکیها رها سازد ، به گونهای که چشمانشان ( چیزی ) نبیند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَثَلُهُمْ » : مثل ، به معنی صفت و وضع حال . « الَّذِی » : موصول است وصله آن ( اسْتَوْقَدَ ) و مفرد است . ولی پس از آن ضمیر ( هُمْ ) و فعل ( لا یُبْصِرُونَ ) ذکر میشود که جمع است ! علّت آن در بخش نخست آیه ، یک نفر ، و در بخش دوم آیه ، همان فرد همراه قوم و همراهانش مورد نظر است . به عبارت دیگر ، ( اسْتَوْقَدَ ) و ( مَا حَوْلَهُ ) به صورت مفرد ، سپس ( ذَهَبَ اللهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ ) به صورت جمع آمده است . علّت آن ، این است که ( الَّذِی ) به منزله ( مَنْ ) گرفته شده و ضمیری که به ( مَنْ ) برمیگردد ، میتواند به صورت مفرد یا جمع باشد ( نگا : زمر / 33 ) . « اسْتَوْقَدَ » : برافروخت . تلاش کرد که آتش را شعلهور و زبانهکش سازد . « أَضَآءَتْ » : روشن کرد .‏

سوره بقرة آیه 18
‏متن آیه : ‏
‏ صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آنان همچون ) کران و لالان و کورانند و ( به سوی حق و حقیقت ) راه بازگشت ندارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صُمٌّ » : جمع اَصَمّ ، کران . « بُکْمٌ » : جمع أبْکَم ، لالان . « عُمْیٌ » : جمع أَعْمی ، کوران .‏

سوره بقرة آیه 19
‏متن آیه : ‏
‏ أَوْ کَصَیِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِی آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ واللّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏یا گوئی داستان آنان همچون داستان کسانی است که به باران توفندهای گرفتار آمده باشند که از آسمان فرو ریزد ، و در آن ، انبوه تاریکیها و رعد و برق بوده باشد ، و از بیم مرگ انگشتان خود را در گوشهایشان فرو برند تا از صدای صاعقه در امان بمانند . ( نمیدانند که ) خدا از هر سو دور کافران را فرا گرفته است ( و هر وقت و هر جا بخواهد نابودشان مینماید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صَیِّبٍ » : باران تند . رگبار باران . در عبارت « کَصَیِّبٍ » : مضاف حذف شده است ، و اصل آن چنین است : کَقَوْمِ أَصْحَابِ صَیِّبٍ . . . « السَّمَآءِ » : آسمان . مراد ابر آسمان است . « فِیهِ ظُلُمَاتٌ . . . » : مراد این است که همراه با تاریکیها و غیره است . « أَصَابِعَهُمْ » : اصابع جمع إصْبَع ، انگشتان . « ءَاذَانِهِمْ » : ءَاذَان جمع أُذُن ، گوشها .‏

سوره بقرة آیه 20
‏متن آیه : ‏
‏ یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْاْ فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چنان است که گوئی آذرخش آسمان میخواهد ( نور ) چشمانشان را برباید . هرگاه که ( پیش پای ایشان را ) روشن میدارد ، به پیش میروند . و چون ( محیط ) ایشان تاریک شود ، برجای خود میمانند . و اگر خدا میخواست گوش و چشمان ایشان را از میان میبرد . چه خدا بر هر چیزی توانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَکَادُ » : نزدیک است . ماضی آن ( کَادَ ) است . صورت مثبت این فعل ، مفهوم جمله را منفی میسازد ( نگا : نور / 35 و 43 ) و صورت منفی این فعل ، مفهوم جمله را مثبت مینماید ( نگا : بقره / 71 ، نور / 40 ) . « یَخْطَفُ » : میرباید . « أَبْصَارَ » : چشمها ، دیدگان . « کُلَّمَا » : هر زمان ، وقتی که . « أَضَآءَ » : روشن گردید . روشن کرد . از مصدر ( إضَاءَة ) از افعال ذووجهین است . « أَظْلَمَ » : تاریک گردید . تیره شد . « قَامُوا » : توقّف کردند . ایستادند . « سَمْعِ » : نیروی شنوائی . در اینجا به معنی عضو شنوائی ، یعنی گوش است .‏

سوره بقرة آیه 21
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مردم ! خدای خود را بپرستید ، آن که شما را و کسانی را آفریده است که پیش از شما بودهاند ، تا ( خود را بدین وسیله پاک سازید و ) راه پرهیزگاری گیرید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَعَلَّ » : تا این که . شاید این که .‏

سوره بقرة آیه 22
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّکُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَاداً وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدای شما کسی است که زمین را برایتان بگسترد ( و آن را در خور اقامت و سکونت کرد ) و آسمان را ( با تمام اجرام و ستارگان ، بسان ) کاخی بیافرید و از آسمان آب فرو فرستاد و با آن ، انواع ( گیاهان و درختان و ) ثمرات را به وجود آورد تا روزی شما گردند . پس شرکاء و همانندهائی برای خدا به وجود نیاورید ، در حالی که شما ( از روی فطرت ) میدانید ( که چنین کاری درست نیست ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فِرَاشاً » : فرش . گستردنی . « أَندَاداً » : جمع نِدّ ، انبازها ، همتاها . همگونها .‏

سوره بقرة آیه 23
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءکُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل کردهایم ، دچار شکّ و دودلی هستید ، سورهای همانند آن را بسازید ( و ارائه دهید ) و گواهان خود را بجز خدا ( که بر صدق قرآن گواهی میدهد ) فرا خوانید ( تا بر صدق چیزی که آوردهاید و همسان قرآنش میدانید ، شهادت دهند ) اگر راستگو و درستکارید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَیْبَ » : شکّ و گمان . « عَبْدِنَا » : بنده ما که محمّد است . « شُهَدَآئَکُمْ » : شُهَدَآء جمع شهیدِ به معنی شاهِد است ، یعنی : گواهان . همدمان . کسانی که گواهی دهند که شما برحق هستید . « مِن دُونِ » : بجز . غیر از .‏

سوره بقرة آیه 24
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر نتوانستید که چنین کنید - و هرگز نخواهید توانست - پس ( لازم است که با انجام کارهای نیکو و دوری از بدیها ) خود را از آتشی که ( بخشی از ) افروزینه آن انسان و سنگ ( اصنام ) است ، به دور دارید . آتشی که برای ( شکنجه ) کافران آماده گشته است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَقُودُ » ، هیمه آتش . افروزینه . « اُعِدَّتْ » : آماده شده است .‏

سوره بقرة آیه 25
‏متن آیه : ‏
‏ وَبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مژده بده به کسانی که ایمان آوردهاند و کردار نیکو انجام دادهاند ، این که ایشان را است باغهای ( بهشتی ) که در زیر درختان آن رودها روان است . هرگاه بعضی از میوههای آنها بدیشان عطاء شود ، گویند : پیشتر این نصیبمان گشته بود ، و همسان آن را آوردهاند . ( چه چنین میوههائی در جنس و شکل یکی بوده ، ولی طعم و مزه جداگانهای دارند ) . و در آنجا همسران پاک و بیعیبی داشته و در آنجا جاویدان خواهند ماند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جَنَّاتٍ » : جمع جَنَّة ، باغها ، مراد بهشت است . « مِن قَبْلُ » : پیشتر ، در دنیا ، یا در بهشت . « مُتَشَابِهاً » : همانند و همگون در خوبی و مزه و زیبائی . حال ضمیر ( هِ ) است . « أَزْوَاجٌ » : همسران . « مُطَهَّرَةٌ » : پاکیزه از عیوب زنان دنیا ، از قبیل حیض و نِفاس . « خَالِدُونَ » : جاویدانان . سرمدیان .‏

سوره بقرة آیه 26
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند شرم ندارد از این که مثال بزند به ( کوچکترین موجودات ) ، پشّهای یا کمتر از آن . کسانی که اهل ایمانند میدانند ( هدف از این تمثیل چیست و ) این صحیح و درست است و از جانب خدایشان میباشد . و امّا کسانی که راه کفر و انکار را برگزیدهاند ، میگویند : خواست خدا از این مثل چیست ؟ ( باید بدانند ) خدا با بیان این نوع مثل ، بسیاری را سرگردان و ویلان میسازد ، و بسی را ( به سوی حق ) راهنمائی مینماید . و امّا خدا جز کجروان و منحرفان را با آن گمراه و حیران نمیگرداند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا یَسْتَحْیی » : شرم نمیکند . مراد این است که : ترک نمیکند و امتناع نمیورزد . « مَثَلاً مَّا » : ما در آن زائد است و ( بَعُوضَةً ) بدل از « مَثَلاً » است . « بَعُوضَةً » : پشّه . « فَوْقَهَا » : بالاتر از آن . در معنی مراد کوچکی است . یعنی : کمتر و پائینتر از آن . « یُضِلُّ بِهِ . . . » : گمراه میسازد بدین مثل . مراد این است که قرآن همچون غذای پرچربی است ، برای شخص سالم مفید است و برای شخص بیمار مضرّ ( نگا : ابراهیم / 27 ، غافر / 34 ) .‏

سوره بقرة آیه 27
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن کسانی که پیمانی را که قبلاً با خدا ( به واسطه فطرت و عقل و پیغمبران ) محکم بستهاند ، میشکنند و آنچه را که خدا دستور داده است که گسیخته نشود ( از قبیل : صله رحم ، مودّت ، مهربانی ، رعایت حقوق انسانی ، و غیره ) آن را میگسلند ، و در روی زمین به فساد و تباهی دست مییازند ، اینان بیگمان زیانبارانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَنقُضُونَ » : میشکنند . « عَهْدَ اللهِ » : پیمان خدا که در ( اعراف / 172 ) مذکور است . « مِیثَاقِ » : اسم آلت است ، به معنی : آنچه عهد و پیمان بدان بسته میشود . یا مصدر میمی است و به معنی : استوارکردن ، بستن . « خَاسِرُونَ » : زیانباران . زیانکاران .‏

سوره بقرة آیه 28
‏متن آیه : ‏
‏ کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( جای تعجّب است ) چگونه خدا را انکار و نسبت بدو کفر میورزید ؟ در صورتی که ( نگاهی به چگونگی هستی خودتان و اوضاعی که دارید ، برای پیبردن به وجود خدا کافی است ) شما ( چیزهای بیجان و ) مردگانی بودید که خدا شما را بیافرید و جانتان بخشید . سپس شما را میمیراند ، و بعد از آن زندهتان میگرداند . آن گاه به سوی او برگردانده میشوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَیْفَ » : چگونه . « أَمْوَاتاً » : مردگان . مراد خاکی است که در آن حیات نیست . « أَحْیَاکُمْ » : زندگیتان بخشید . جان به پیکرتان دمید . مراد آفرینش انسان از خاک است . « ثُمَّ یُمِیتُکُمْ » : سپس شما را میمیراند . مراد بعد از پایان عمر است . « ثُمَّ یُحْیِیکُمْ » : سپس شما را زنده میگرداند . مراد هنگام رستاخیز است .‏

سوره بقرة آیه 29
‏متن آیه : ‏
‏ هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا آن کسی است که همه موجودات و پدیدههای روی زمین را برای شما آفرید ، آن گاه به آسمان پرداخت و از آن هفت آسمان منظّم ترتیب داد . خدا دانا و آشنا به هر چیزی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ثُمَّ » : سپس . این واژه در اینجا ترتیب زمانی را نمیرساند . همان گونه که در شعر زیر نیز چنین است : اِنَّ مَنْ سادَ ثُمَّ سادَ أَبُوهُ ثُمَّ قَدْ سادَ قَبْلَ ذلِکَ جَدُّهُ . . . مراد این است که : خداوند آسمانها و زمین را قبلاً به صورت گازهای پراکنده آفریده است و بعداً آسمانها را هفت تا نموده و زمین را به گونهای که قابل زیست باشد در آورده است ( نگا : فصّلت / 11 ) . لذا تصوّر نشود زمین قبل از آسمانها پدید آمده باشد . « اسْتَوی » : ارادهاش بر آن قرار گرفت . قصد کرد . « سَوّی » : آراسته و پیراسته کرد . متناسب و بجا آفرید ( نگا : ملک / 3 ) . « عَلِیمٌ » : بس آگاه .‏

سوره بقرة آیه 30
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏زمانی ( را یادآوری کن ) که پروردگارت به فرشتگان گفت : من در زمین جانشینی بیافرینم ( تا به آبادانی زمین بپردازد و آن زیبانگاری و نوآوری را که برای زمین معیّن داشتهام به اتمام رساند و آن انسان است . فرشتگان دریافتند که انسان بنا به انگیزههای سرشتی زمینیاش فساد و تباهی برپا میدارد . پس برای دانستن نه اعتراض کردن از خدا پرسیدند که حکمت برتری دادن انسان بر ایشان برای امر جانشینی چیست و ) گفتند : آیا در زمین کسی را به وجود میآوری که فساد میکند و تباهی راه میاندازد و خونها خواهد ریخت ، و حال آن که ما ( پیوسته ) به حمد و ستایش و طاعت و عبادت تو مشغولیم ؟ گفت : من حقائقی را میدانم که شما نمیدانید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِذْ » : آن گاه را که . زمانی را که . مفعولٌبه فعل محذوفی مانند ( اُذْکُرْ ) است . « جَاعِلٌ » : سازنده . پدیدآورنده . « خَلِیفَةً » : جانشین . برخی واژه خلیفه را جانشین خدا معنی کردهاند ، که چندان چنگی به دل نمیزند ، و برخی آن را جانشین یکدیگر مردمان گرفتهاند که سخنی مقبول و پسندیده است . « یَسْفِکُ » : خونریزی میکند . « الدِّمَآءَ » : جمع دَم ، خونها . « نُسَبِّحُ » : تسبیح میگوئیم . به پاکی میستائیم . « نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ » : ستایشگرانه به تنزیه و پاکی تو میپردازیم . حرف باء در اینجا معنی حال را میرساند ( نگا : مائده / 61 ) . « نُقَدِّسُ » : به پاکی میستائیم .‏

سوره بقرة آیه 31
‏متن آیه : ‏
‏ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس به آدم نامهای ( اشیاء و خواصّ و اسرار چیزهائی را که نوع انسان از لحاظ پیشرفت مادی و معنوی آمادگی فراگیری آنها را داشت ، به دل او الهام کرد و بدو ) همه را آموخت . سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود : اگر راست میگوئید ( و خود را برای امر جانشینی از انسان بایستهتر میبینید ) اسامی ( و خواصّ و اسرار ) اینها را برشمارید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الأَسْمَآءَ » : نامها . در اینجا مراد نامیدهها است . « عَرَضَهُمْ » : آنها را نمود . ضمیر ( هُمْ ) به ( الأَسْمَآءَ ) برمیگردد . در اینجا چون منظور از اسماء ، مُسمَّیات است و در میان مُسمَّیات ، ذویالعقول نیز یافته میشود ، از راه تغلیب ، ضمیر ( هُم ) به کار رفته است . « أَنبِؤُنِی » : مرا باخبر کنید .‏

سوره بقرة آیه 32
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرشتگان گفتند : منزّهی تو ، ما چیزی جز آنچه به ما آموختهای نمیدانیم ( و توانائی جانشینی را در زمین و استعداد اشتغال به امور مادی را نداریم و معترفیم که آدم موجودی شایستهتر از ما است و ) تو دانا و حکیمی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سُبْحَانَکَ » : تو پاک و منزّهی . سُبْحانَ مصدر یا اسم مصدر است و مفعول مطلق است . « حَکِیم » : کسی که کارها را جز از روی حکمت نکند .‏

سوره بقرة آیه 33
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرمود : ای آدم ! آنان را از نامها ( و خواصّ و اسرار این ) پدیدهها آگاه کن . هنگامی که آدم ( فرمان خدا را لبّیک گفت و ) فرشتگان را از ( خواصّ و اسرار اشیاء و ) پدیدهها آگاه کرد ، خداوند فرمود : به شما نگفتم که من غیب ( و راز ) آسمانها و زمین را میدانم و از آنچه شما آشکار میکنید یا پنهان میداشتید ، نیز آگاهم ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَنبَأَ » : باخبر کرد . آگاه نمود . « تُبْدُونَ » : پدیدار میکنید . نمایان میسازید .‏

سوره بقرة آیه 34
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی ( را یادآوری کن ) که به فرشتگان گفتیم : برای آدم سجده ( بزرگداشت و خضوع ، نه عبادت و پرستش ) ببرید . همگی سجده بردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبّر ورزید ، و ( به خاطر نافرمانی و تکبّر ) از زمره کافران شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُسْجُدُوا ِلآدَمَ » : مراد این است که در برابر آدم خضوع کنید و در راه مصلحت او به کار بپردازید . « إبْلِیسَ » : اهریمن . « إِلاّ إِبْلِیسَ » : مگر اهریمن . استثناء منقطع است و ابلیس از جنس فرشتگان نیست و بلکه از زمره جنّیان است ( نگا : کهف / 50 ) . « أَبَیا » : خودداری کرد . سر باز زد . « اسْتَکْبَرَ » : سرکشی کرد . خویشتن را بزرگتر از آن دید .‏

سوره بقرة آیه 35
‏متن آیه : ‏
‏ وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و گفتیم : ای آدم ! تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از ( نعمتهای فراوان و گوارای ) آن ، هرچه و هر کجا که میخواهید ، خوش و آسوده بخورید ولیکن نزدیک این درخت نشوید و از آن نخورید . چه ( اگر چنین کنید ) از ستمگران خواهید شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَغَداً » : به وفور . به فراوانی . صفت مصدر محذوفی است که تقدیر آن چنین است : أَکلاً رَغَداً . یا حال بشمار است . « حَیْثُ » : هرجا . « شِئْتُمْ » : خواستید . « الشَّجَرَةَ » : درخت . نوع آن را خداوند روشن نفرموده است .‏

سوره بقرة آیه 36
‏متن آیه : ‏
‏ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏امّا شیطان مُوجِب لغزش آنان شد و ایشان را از آنچه در آن بودند ( که بهشت بود ) خارج ساخت و ( در این هنگام ) به آنان گفتیم : همگی ( به زمین ) فرود آئید ، در حالی که بعضی دشمن بعضی خواهید بود ، و برای شما تا مدّتی در زمین جا و قرارگاه و فرایند و بهرهگیری است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَزَلَّ » : لغزانید . دچار لغزش کرد . « إِهْبِطُوا » : فرود آئید . پائین افتید . مراد آدم و حوّاء و ابلیس است . « مُسْتَقَرٌّ » : جایگاه زندگی . قرارگاه . « مَتَاعٌ » : کالا . آنچه از آن بهرهمند شوند . « حِینٍ » : زمان . روزگار . در اینجا مراد قیامت است .‏

سوره بقرة آیه 37
‏متن آیه : ‏
‏ فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس آدم از پروردگار خود کلماتی را دریافت داشت ( و با گفتن آنها توبه کرد ) و خداوند توبه او را پذیرفت . خداوند بسیار توبهپذیر و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَلَقَّیا » : دریافت داشت . بیاموخت . « کَلِمَاتٍ » : سخنانی که در ( أعراف / 23 ) آمده است . « تَابَ عَلَیْهِ » : توبهاش را پذیرفت و او را بخشید . « التَوَّابُ » : بسیار توبهپذیر .‏

سوره بقرة آیه 38
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتیم : همگی از آنجا ( به زمین ) فرود آئید و چنانچه هدایتی از طرف من برای شما آمد ( که حتماً هم خواهد آمد ) کسانی که از من پیروی کنند ، نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه غمگین خواهند شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِمَّا » : اگر که . مرکّب از ( إِنْ ) شرطیّه و ( مَا ) ی تأکید است که آن را مسلّطه نیز مینامند . « یَأْتِیَنَّ » : بیگمان میآید . « تَبِعَ » : پیروی کرد .‏

سوره بقرة آیه 39
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ کَفَرواْ وَکَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانی که کافر شوند و آیههای ما را تکذیب کنند ( و نادیده گیرند ) اهل دوزخند و همیشه در آنجا خواهند ماند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَایَاتِ » : آیههای خواندنیِ کتابهای آسمانی ، و نشانههای دیدنیِ کتاب جهانی .‏

سوره بقرة آیه 40
‏متن آیه : ‏
‏ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای بنیاسرائیل ! به یاد آورید نعمتی را که بر شما ارزانی داشتهام ( با اندیشیدن درباره آن و ادای شکر لازم ) ، و به پیمان من ( که ایمان و کردار نیک و باور به پیغمبرانی است که بعد از موسی آمدهاند ) وفا کنید تا به پیمان شما ( که پاداش نیکو و بهشت برین است ) وفا کنم ، و تنها از من بترسید ( نه از کس دیگری ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَنِیإِسْرَآئِیلَ » : پسران اسرائیل . اسرائیل لقب یعقوب است . « أَوْفُوا » : به تمام و کمال وفا کنید . « أُوفِ » : وفا میکنم . « إِیَّایَ » : از من . « إرْهَبُونِ » : از من بترسید . یاء ضمیر حذف شده و در اصل ( إرْهَبُونِی ) است .‏

سوره بقرة آیه 41
‏متن آیه : ‏
‏ وَآمِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُواْ أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ایمان آورید به آنچه فرو فرستادهام ( که قرآن است ) و تصدیق کننده چیزی است که در پیش شما است ( و آن کتابهای آسمانی و توحید و عبادت خدا و دادگری در میان مردم است ) ، و نخستین کافران به آن نباشید ( به جای این که نخستین مؤمنان به آن باشید ) ، و آیههای مرا به بهای ناچیز مفروشید ( و آنها را پشت گوش نیندازید ، تا در برابر آن ، بهای ناچیز دنیا را دریافت دارید ) و تنها از من بترسید ( و راه مرا در پیش گیرید و از عذاب من بپرهیزید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَآ أَنزَلْتُ » : آنچه فرستادهام . مراد قرآن است . « مُصَدِّقاً » : تصدیق کننده . حال ( مَا ) یا ضمیر ( هُ ) محذوف بعد از فعل ( أَنْزَلْتُ ) است ( نگا : آلعمران / 53 ) . « لا تَشْتَرُوا » : مفروشید . مراد این است که عوض نکنید . « ثَمَناً » : پول . بها .‏

سوره بقرة آیه 42
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و حق را ( که از جانب خدا فرو فرستاده شده است ) با باطل ( که خودتان آن را به هم بافتهاید ) نیامیزید ، و حق را ( که از جمله آن صدق محمّد است ) پنهان نکنید . و حال آن که میدانید ( پیغمبری او ، راست است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَلْبِسُوا » : آمیخته نکنید . میآمیزید ( نگا : بقره / 79 ، آلعمران / 78 ) . « تَکْتُمُوا » : این فعل عطف بر ( لا تَلْبِسُوا ) و مجزوم است . « وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ » : حال آن که میدانید . واو آن ، حالیّه است .‏

سوره بقرة آیه 43
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ وَارْکَعُواْ مَعَ الرَّاکِعِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و با نمازگزاران ( به صورت جماعت ) نماز بخوانید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَقِیمُوا » : برپای دارید . چنان که باید بخوانید . « إرْکَعُوا » : به رکوع روید . به رکوع و سجود روید . فروتنانه کرنش برید و خم شوید . « الرَّاکِعِینَ » : به رکوعروندگان . متواضعان . « إرْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ » : به همراه خاشعان در برابر اوامر خدا خشوع کنید ( نگا : مائده / 55 ) .‏

سوره بقرة آیه 44
‏متن آیه : ‏
‏ أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا مردم را به نیکوکاری فرمان میدهید ( و از ایشان میخواهید که بیشتر به طاعت و نیکیها بپردازند و از گناهان دست بردارند ) و خود را فراموش میکنید ( و به آنچه به دیگران میگوئید ، خودتان عمل نمیکنید ؟ ) در حالی که شما کتاب میخوانید ( و تورات را در اختیار دارید و در آن تهدید خدا را درباره آن که کردارش مخالف گفتار است ، مطالعه میکنید ؟ ) . آیا نمیفهمید ( و عقل ندارید تا شما را از این کردار زشت بازدارد ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْبِرِّ » : خیر و خوبی . هر آنچه در آن خوبی باشد ( نگا : بقره / 177 ) . « تَنسَوْنَ » : فراموش میکنید . « لا تَعْقِلوُنَ » : نمیفهمید ( نگا : بقره / 73 ، عنکبوت / 43 ) .‏

سوره بقرة آیه 45
‏متن آیه : ‏
‏ وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از شکیبائی ( و واداشتن نفس بر آنچه دوست ندارد ، از جمله روزه ) و نماز ( که دل را پاکیزه و انسان را از گناهان و پلیدیها به دور میدارد ) یاری جوئید ، و نماز سخت دشوار و گران است مگر برای فروتنان ( دوستدار طاعت و عبادت ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اسْتَعِینُوا » : یاری بجوئید . مدد بطلبید . « إنَّهَا » : این که آن . مرجع ضمیر ( هَا ) واژه ( الْصَّلاةِ ) است . « کَبِیرَةٌ » : سخت . سنگین .‏

سوره بقرة آیه 46
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن کسانی که به یقین میدانند خدای خویش را ( پس از دوباره زنده شدن ) ملاقات خواهند کرد ، و این که ایشان به سوی او باز خواهند گشت ( تا حساب و کتاب پس بدهند و پاداش و پادافره خود را دریافت دارند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَظُنُّونَ » : گمان میبرند . در اینجا به معنی یقین دارند ( نگا : بقره / 249 ، حاقّه / 20 ) . « مُلاقُوا » : ملاقاتکنندگان .‏

سوره بقرة آیه 47
‏متن آیه : ‏
‏ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای بنیاسرائیل ! به یاد آورید نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتم ، و این که من شما را ( از نظر نعمتهای گوناگون ) بر جهانیان برتری دادم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَضَّلْتُکُمْ » : فضیلت و نعمت افزونتان بخشیدم . در اینجا تفضیل پدران به حساب پسران گرفته شده است ؛ زیرا که افتخار آباء مایه افتخار ابناء است . امّا افتخار آباء یهودیان در تمسّک به فضائل و ترک رذائل و استقامت بر راستای خداشناسی بوده است . اگر ابناء یهودیان نیز چنین باشند ، استحقاق تفضیل را دارند . ولی در صورت انحراف از راه خدا و ترک روش انبیاء ، هر کس دیگری میتواند بالاتر و برتر از ایشان باشد . « الْعَالَمِینَ » : جهانیان . مراد اهل زمان معاصر پدرانشان است . چه آنان اهل کتاب بوده و پیغمبران زیادی از میانشان برانگیخته شده بودند ، و همسایگانشان بتپرست بوده و در کفر و ضلالت بسر میبردند .‏

سوره بقرة آیه 48
‏متن آیه : ‏
‏ وَاتَّقُواْ یَوْماً لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بترسید از روزی که ( در آن به حساب همگان رسیدگی میشود و ) از دست کسی برای کس دیگری ، چیزی ساخته نیست ، و از او میانجیگری پذیرفته نمیگردد ، و از کسی بلاگردان و جایگزین قبول نمیشود ، و کسی به یاری کسی برنمیخیزد و همدیگر را نمیتوانند کمک کنند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَوْماً » : روزی . مفعولٌبه فعل ( إِتَّقُوا ) است . « لا تَجْزِی . . . عَنْ » : بر عهده نمیگیرد و به جای او اداء نمیکند ( نگا : بقره / 123 ) . « شَفَاعَةٌ » : میانجیگری . « عَدْلٌ » : فدیه . بدل . تاوان . همتا . قیمت .‏

سوره بقرة آیه 49
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ نَجَّیْنَاکُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوَءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءکُمْ وَفِی ذَلِکُم بَلاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که شما را از دست فرعون و فرعونیان رها ساختیم ، آنان که بدترین شکنجهها را به شما میرسانیدند . پسرانتان را سر میبریدند ( از ترس این که نکند کسی از میان آنان برخیزد و سلطنت و قدرت را از دست فرعون خارج سازد ) و زنانتان را زنده میگذاشتند ( تا به خدمت آنان کمر بندند ) ، و در این ( شکنجه و تهدید به نابودی ) آزمایش بزرگی از جانب خدا ، برایتان بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَجَّیْنَا » : رهانیدیم . « یَسُومُونَکُمْ » : بر سرتان میآورند . به شما میرسانند . برایتان میخواهند . « یَسْتَحْیُونَ » : زنده باقی میگذارند . « بَلآءٌ » : آزمایش . آزمون ( نگا : اعراف / 168 ، أنبیاء / 35 ) .‏

سوره بقرة آیه 50
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که به خاطر شما و برای شما دریا را از هم شکافتیم ( و میان آب آن ، فاصله انداختیم تا از آنجا عبور کنید ) و شما را رهانیدیم و خاندان فرعون را ( در جلو دیدگانتان ) غرق کردیم و شما مینگریستید ( و میدیدید که بعد از بیرون رفتنتان ، دریا چگونه بر آنان بهم میآید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَرَقْنَا » : فاصله انداختیم . از هم شکافتیم . « بِکُمْ » : برای شما و به خاطر شما . حرف باء در آن به منزله لام تعلیل است .‏

سوره بقرة آیه 51
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که با موسی چهل شب ( و روز ) وعده گذاشتیم ( که به مناجات پردازد . هنگامی که به میعادگاه رفت و راز و نیاز به پایان رسید ، و برگشت ، دید که منحرف گشتهاید و ) پس از او گوسالهپرستی پیش گرفتهاید ، ( گوسالهای که سامری آن را ساخته بود و معبودتان کرده بود ) و بر خود ستمگر شدهاید ( چون برای خدا شریک و انباز ساختهاید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَاعَدْنَا » : وعده دادیم . « اِتَّخَذْتُمْ » : گرفتید . این فعل گاهی به دو مفعول نیاز دارد و گاهی به یکی اکتفاء میکند . در اینجا مفعول دوم محذوف است که ( إِلهاً ) یا ( مَعْبُوداً ) است . تقدیر چنین است : إِتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ إِلهاً . « الْعِجْلَ » : گوساله .‏

سوره بقرة آیه 52
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ عَفَوْنَا عَنکُمِ مِّن بَعْدِ ذَلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس از شما در گذشتیم و بعد از آن ( توبه کردید و شما را آمرزیدیم ) شاید سپاسگزاری کنید ( و در برابر عفو و فضل خدا ، تنها به عبادت او بپردازید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَفَوْنا » : عفو کردیم . گذشت نمودیم .‏

سوره بقرة آیه 53
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که به موسی کتاب ( تورات ) عطاء کردیم که جدائیانداز ( حق و باطل ، و حلال و حرام ) است ، تا این که راه یابید ( به نور آن ، و با اندیشه ژرف ، هدایت را از ضلالت باز شناسید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَاتَیْنَا » : دادیم . « الْکِتَابَ » : مراد تورات است . « الْفُرْقَانَ » : جداکننده حق از باطل ، و حلال از حرام . مصدر ثلاثی مجرّد است و در معنی اسم فاعل ، یعنی : فارق به کار رفته است . فرقان صفت ( الْکِتَابَ ) است . یعنی عطف صفت بر موصوف شده است . شاید هم مراد از فرقان معجزاتی است که جداسازنده ادّعای راستین از ادّعای دروغین است . یا این که مراد شرعی است که جداکننده حلال از حرام است . در این صورت ، عطف ( الْفُرْقَانَ ) بر ( الْکِتَابَ ) از قبیل عطف خاصّ بر عام است .‏

سوره بقرة آیه 54
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ عِندَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که موسی به قوم خود گفت : ای قوم من ! شما با پرستیدن گوساله ، بر خود ستم کردهاید ، پس به سوی آفریدگار خویش برگردید و توبه کنید . بدین گونه که نفس ( سرکش ) خود را بکشید ( و جان تازه و پاکی را به کالبد خویش بدمید ) و این در پیشگاه آفریدگارتان برای شما بهتر است . ( و چون چنین کردید ، لطف خدا شما را در برگرفت ) و توبه شما را پذیرفت . چه او بسیار توبهپذیر و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَارِئ » : آفریننده . هستیبخش . « أُقْتُلُوا أَنفُسَکُمْ » : نفسهای خود را با زدودن شهوات مهار کنید و آنها را پاکیزه دارید . بیگناهان شما ، گناهکاران شما را بکشند .‏

سوره بقرة آیه 55
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که گفتید : ای موسی ! هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد ، مگر آن که خدا را آشکارا ببینیم . پس صاعقه آسمانی شما را فرا گرفت ، در حالی که میدیدید ( که به سبب سرکشی و درخواست ناروا ، به چه مصیبت بزرگی دچار آمدهاید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جَهْرَةً » : آشکارا . عیان . جَهْرَةً صفت مصدر محذوفی است و تقدیر آن چنین است : حَتّى نَرَى اللهَ رُؤْیَةً جَهْرَةً .‏

سوره بقرة آیه 56
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ بَعَثْنَاکُم مِّن بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس بعد از مرگِ ( نفس سرکش ) ، شما را برانگیختیم و ( بیداری بخشیدیم ) تا این که سپاسگزاری کنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَعَثْنَاکُمْ » : شما را بیدار و هوشیار کردیم . شما را زنده کردیم . « مَوْتِ » : غفلت و جهالت . مرگ .‏

سوره بقرة آیه 57
‏متن آیه : ‏
‏ وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( از جمله نیکیهائی که در حق شما روا داشتیم ، این که ) ابر را چون سایهبانی ، بالای سرتان نگاه داشتیم و برای شما ترنجبین و بلدرچین فرستادیم ( و گفتیم : ) از چیزهای پاکی بخورید که روزی شما کردهایم . ( ولی ایشان کفران نعمت کردند و ناسپاسی ورزیدند ) و بر ما ستم نکردند ، بلکه بر خود ستم نمودند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ظَلَّلْنَا » : سایهبان کردیم . « الْغَمَامَ » : ابر . « الْمَنَّ » : ترنجبین . گزنگبین . « الْسَّلْوَیا » : پرنده بلدرچین . سُمانی .‏

سوره بقرة آیه 58
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُواْ مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّداً وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ وَسَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که گفتیم : به این شهر ( بزرگی که پیغمبرتان موسی برایتان نام برده است ) وارد شوید و هرگونه که میخواهید و هر چه که لازم دارید فراوان و آسوده بخورید و از دروازه ( آن شهر ) با خشوع و خضوع وارد شوید و بگوئید : خدایا ! از گناهان ما درگذر ، تا گناهان شما را بیامرزیم . ما به نیکوکاران ( از عفو و مغفرت ) فزونتر میبخشیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْقَرْیَةَ » : شهر . برخی آن را بیتالمقدّس ، و برخی اریحا میدانند . ولی قرآن نام شهر را مشخص نفرموده است . « حَیْثُ » : هرگونه . هرجا . « رَغَداً » : فراوان . گوارا و پاکیزه . حال مصدر محذوفی است که تقدیر آن چنین است : أَکْلاً رَغَداً . « سُجَّداً » : فروتنانه . جمع ساجِد ، حال ضمیر ( و ) در ( أُدْخُلُوا ) است . « حِطَّةٌ » : زدودن . برطرفکردن . مرفوع است چون خبر مبتدای محذوف است . تقدیر چنین است : مَسْألَتُناحِطَّةٌ . یعنی : درخواست ما اسقاط خطایا و زدودن گناهان است .‏

سوره بقرة آیه 59
‏متن آیه : ‏
‏ فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجْزاً مِّنَ السَّمَاء بِمَا کَانُواْ یَفْسُقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس ستمگران ( از فرمان خدایشان سرپیچی کردند ) و گفتاری را که به آنان گفته بودیم دیگر کردند و دیگرگون گفتند . پس در برابر سرپیچی و تمرّدشان ، از آسمان بر آنان عذابی نازل کردیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« غَیْرَ » : منصوب به نزع خافض است . یا این که مفعول دوم فعل ( بَدَّلَ ) است . « رِجْزاً » : عذاب . عقوبت . « بِمَا » : بدان سبب که .‏

سوره بقرة آیه 60
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ کُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) هنگامی را که موسی برای قوم خود طلب آب کرد ( وقتی که در بیابان ، تشنگی بر همگان چیره شده بود ) . پس گفتیم : عصای خویش را بر سنگ بزن . آن گاه دوازده چشمه از سنگ جوشیدن گرفت . هر تیرهای از مردم ، آبشخور خود را دانست ( و بدیشان گفتم : ) از روزی خدا بخورید و بنوشید و تباهکارانه در زمین به لاف و گزاف و تجاوز و تعدّی نپردازید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِسْتَسْقَیا » : آب خواست . « عَیْناً » : چشمه . « أُنَاسٍ » : مردم . « مَشْرَبَ » : آبشخور . « لا تَعْثَوْا » : تباهی نکنید . در فساد زیادهروی نکنید . « مُفْسِدِینَ » : فسادپیشگان . تباهکاران . حال مؤکّده ضمیر ( و ) در ( لا تَعْثَوْا ) است . « لا تَعْثَوْا فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ » : منظور نهی از غوطهور شدن در فساد است ، والاّ هر فسادی ناپسند است . همان گونه که هر ربائی حرام و زشت است ، ولی به همین شیوه خداوند فرموده است : لا تَأْکُلُوا الرِّبَآ أَضْعَافاً مُّضَاعَفَةً .‏

سوره بقرة آیه 61
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُواْ مِصْراً فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که گفتید : ای موسی ! ما بر یک خوراک ( ترنجبین و بلدرچین ) شکیبائی نداریم . از خدای خود بخواه که برای ما آنچه را زمین از سبزی و خیار و گندم و سیر و عدس و پیاز میرویاند ، بیرون آورد . موسی گفت : آیا برآنید که چیز پستتر را جانشین چیز بهتر سازید ؟ پس ( از سرزمین سیناء ) به شهری ( از شهرها ) فرود آیید که در آنجا آنچه را خواستهاید خواهید یافت ، و ( به سبب این غرور و سرمستی و سرکشی ) گرفتار خواری و تنگدستی شدند و در خور خشم خدا گردیدند . این هم بدان علّت بود که به آیات خدا بیباور شدند و پیغمبران را بدون سبب و تنها به انگیزه مخالفت با حق میکشتند . این ( تکفیر آیات و کشتن پیامبران ، بر اثر تکرار گناهان و غرق شدن در معاصی بود که بدیشان جرأت داده بود که ) سرکشی کنند و به تجاوز و تعدّی دست یازند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُدْعُ » : فراخوان . « بَقْلِ » : سبزیجات . از قبیل : نعناع و کرفس و تره . « قِثَّآء » : خیار . خیار چنبر . « فُوم » : سیر . « بَصَل » : پیاز . « أَدْنَیا » : ناچیز . « خَیْرٌ » : خوب . « مِصْراً » : شهری . « الْمَسْکَنَةُ » : خواری و بیچارگی . « بَآءُوا » : برگشتند . « بَآءُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللهِ » : خشم خدا را با خود آوردند . مورد خشم خدا قرار گرفتند . « عَصَوْا » : سرپیچی کردند .‏

سوره بقرة آیه 62
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که ایمان داشتند ( پیش از این به پیغمبران ، و آنان که به محمّد باور دارند ) و یهودیان ، و مسیحیان ، و ستارهپرستان و فرشتهپرستان ، هر که به خدا و روز قیامت ایمان داشته و کردار نیک انجام داده باشد ، چنین افرادی پاداششان در پیشگاه خدا محفوظ بوده و ترسی بر آنان نیست و غم و اندوهی بدیشان دست نخواهد داد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الَّذِینَ هَادُوا » : کسانی که یهودی شدهاند . مراد یهودیان و پیروان موسی است . « النَّصَارَیا » : مسیحیان . « الصَّابِئِینَ » : ستارهپرستان . خورشیدپرستان . آنان که از هر دین و آئینی قسمتی را برگرفتهاند . این آیه بیانگر رستگاری همه این گروهها نیست . بلکه میرساند که ایمان در انحصار نژاد و گروه خاصّی نمیباشد . هر که دین اسلام را بپذیرد و اوامر و نواهی آن را مراعات دارد ، اهل نجات است ( نگا : نساء / 150 و 151 ، أنفال / 38 ، بیّنه / 6 ) . پس از بعثت رسول اکرم ( ص ) انسانها را میتوان به چهار گروه تقسیم کرد . سه گروه اهل نجات و رستگاری هستند ، و آنان عبارتند از : 1 - کسانی که در گوشه و کنار جهان زندگی میکنند و اصلاً بدانان ندای دعوت اسلام نمیرسد . 2 - کسانی که بدانان ندای دعوت اسلام میرسد ولی به صورت ناقص و غیرقانع کننده ، و خودشان هم اهل تحقیق و پژوهش نیستند . 3 - کسانی که ندای دعوت اسلام بدیشان میرسد و آن را میپذیرند و در پندار و گفتار و کردار برابر قوانین اسلام زندگی را سپری میکنند . گروه چهارم که نجات پیدا نمیکنند و به دوزخ درمیافتند کسانیند که ندای دعوت اسلام را میشنوند و قانع هم میگردند ولی حاضر به پذیرش اسلام نمیشوند . . .‏

سوره بقرة آیه 63
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن زمان را که از شما پیمان گرفتیم ( که بدانچه در تورات است ، عمل کنید ) و کوه طور را بالای سرتان نگاه داشتیم ( و به شما گفتیم : ) محکم برگیرید آنچه را به شما دادهایم ( که تورات است ) و در عمل بدان جدّی باشید و آنچه را در آن است بررسی کنید و در مدّنظر گیرید تا پرهیزگار شوید ( و خویشتن را با مواظبت احکام و دستورات آن ، از عذاب به دور دارید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَفَعْنَا » : بلند کردیم . « الطُّورَ » : اسم کوهی است که موسی بالای آن با خدا مناجات کرد . « خُذُوا مَا . . . . » : در اینجا حذف قول شده است ، و تقدیر چنین است : قُلْنَا لَهُمْ خُذُوا مَا . . . ، این شیوه در کلام عرب فراوان است ( نگا : زمر / 3 ، فرقان / 41 ) .‏

سوره بقرة آیه 64
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ تَوَلَّیْتُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنتُم مِّنَ الْخَاسِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس شما ، بعد از همه اینها ، ( از طاعت و عبادت ) روگردان شدید ، و اگر لطف خدا و رحمت او شامل شما نمیشد ( و به شما مهلت نمیداد و عذاب را به تأخیر نمیانداخت ) جزو زیانباران میبودید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَوَلَّیْتُمْ » : روی گرداندید . پشت کردید .‏

سوره بقرة آیه 65
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَواْ مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شما بیگمان دانستهاید ( خبر و سرگذشت ) آنان را که از شما در روز شنبه ( از حدود الهی ) تجاوز کردند . پس بدیشان گفتیم : به بوزینگان رانده شده تبدیل شوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إعْتَدَوْا » : تجاوز کردند . « السَّبْتِ » : شنبه . « قِرَدَةً » : جمع قِرْد ، میمونها . بوزینهها . « خَاسِئِینَ » : راندهشدگان و مطرودان بسان سگان . خدا متجاوزین را از رحمت خود به دور داشت و آنان را خوار و پست نمود ، به گونهای که مردم از همنشینی ایشان گریزان شدند و آنان را همچون بوزینگان از اجتماع انسانی خود طرد کردند .‏

سوره بقرة آیه 66
‏متن آیه : ‏
‏ فَجَعَلْنَاهَا نَکَالاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس آن ( عقوبت ) را عبرتی برای معاصران واقعه و آیندگان کردیم ، و پندی برای پرهیزگاران نمودیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جَعَلْنَاهَا » : آن را گرداندیم ، مرجع ضمیر ( هَا ) حال ، کَیْنُونَة ، صَیْرُورَة ، مَسْخَة ، و یا قِرَدَة است . « نَکَالاً » : عبرت . پند و اندرز . « مَا بَیْنَ یَدَیْهَا » : مراد معاصران ایشان است . « مَا خَلْفَهَا » : مراد آیندگان است .‏

سوره بقرة آیه 67
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن هنگامی را که موسی به قوم خود ( که در میانشان قتلی رخ داده بود و قاتل شناخته نمیشد ) گفت : خدا به شما دستور میدهد که گاوی را سر ببرید ( تا کلید شناخت قتل شود . ولی ایشان این کار را عجیب پنداشتند و ) گفتند : آیا ما را مسخره میکنی ؟ گفت : به خدا پناه میبرم از این که جزو نادانان باشم ( و مردم را ریشخند نمایم و به مسخره گیرم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَقَرَةً » : گاو . بقرة ، واحد بَقَر است که اسم جنس است ( نگا : بقره / 70 ) . « هُزُواً » : سخریّه . بازیچه . مصدر و به معنی اسم مفعول ، یعنی مَهْزُوءً است . مانند خَلْق به معنی مَخْلُوق ( نگا : لقمان / 11 ) و صَیْد به معنی مَصید ( نگا : مائده / 94 و 95 ) .‏

سوره بقرة آیه 68
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لّنَا مَا هِیَ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ فَارِضٌ وَلاَ بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : از خدای خود بخواه که برایمان روشن کند چه گاوی ( مورد نظر ) است ؟ گفت : ( پروردگار جهانیان به من خبر داده و ) میگوید : آن ، گاوی است نه پیر و نه جوان ، بلکه میانهسالی است میان این دو . پس آنچه به شما فرمان داده شده است انجام دهید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَارِضٌ » : پیر . کهنسال . سالخورده . « بِکْرٌ » : خُردسال . نورسیده . « عَوَانٌ » : میانهسال . وسط . « بَیْنَ ذلِکَ » : میان آن چیزی که ذکر شد .‏

سوره بقرة آیه 69
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : از خدای خود بخواه که برایمان بیان دارد ، رنگ آن چگونه است ؟ گفت : ( پروردگار جهانیان به من خبر داده و ) میگوید : آن گاو ، گاو زرد پررنگی است که نگاه کنندگان ( بدو ) را شادمانی میبخشد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صَفْرَآءُ » : زردرنگ . « فَاقِعٌ » . خوشرنگ . « لَوْنُ » : رنگ . مرفوع است چون فاعل ( فَاقِعٌ ) است . « تَسُرُّ » : شاد میکند . مسرور میسازد .‏

سوره بقرة آیه 70
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا وَإِنَّا إِن شَاء اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : خدایت را برایمان فراخوان تا بر ما روشن کند چگونه گاوی است . به راستی این گاو بر ما مشتبه است ( و ناشناخته مانده است ) و ما اگر خدا خواسته باشد راه خواهیم برد ( به سوی گاوی که باید سر ببریم و آن را خواهیم شناخت ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَشَابَهَ » : مشتبه شده است . همگون شده و بهم آمیخته است .‏

سوره بقرة آیه 71
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ ذَلُولٌ تُثِیرُ الأَرْضَ وَلاَ تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاَّ شِیَةَ فِیهَا قَالُواْ الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُواْ یَفْعَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : خدا میفرماید که آن ، گاوی است که هنوز به کار گرفته نشده است و رام نگشته است تا بتواند زمین را شیار کند و زراعت را آبیاری نماید . از هر عیبی پاک و رنگش یکدست و بدون لکه است . گفتند : اینک حق مطلب را اداء کردی . پس گاو را سر بریدند ، گرچه نزدیک بود که چنین نکنند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذَلُولٌ » : رام . کار کشته . « تُثِیرُ » : زیر و رو میکند . « الْحَرْثَ » : کشت و زرع . « مُسَلَّمَةٌ » : سالم . بیعیب . « شِیَةَ » : رنگ مخالف . از ماده ( وشی ) . « مَا کَادُوا یَفْعَلُونَ » : نزدیک بود که چنین کاری نکنند .‏

سوره بقرة آیه 72
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد بیاورید ) آن گاه را که کسی را کشتید و درباره آن به نزاع برخاستید و یکدیگر را بدان متّهم کردید ، و خدا حقیقت امر را میدانست و آنچه را که پنهان میکردید ، آشکار و نمایان مینمود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إدَّارَءْتُمْ » : کشمکش کردید . اختلاف ورزیدید . گناه را از خود دور و به گردن دیگری انداختید . فعل ماضی باب تفاعل است و اصل آن ( تَدَارَءْتُمْ ) از ماده ( دَرْء ) به معنی دفْع است . . « مُخْرِجٌ » : بیرون آورنده . آشکارکننده .‏

سوره بقرة آیه 73
‏متن آیه : ‏
‏ فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَى وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس گفتیم : پارهای از آن ( قربانی ) را به آن ( کشته ) بزنید . ( و این کار را کردید و خدا کشته را زنده کرد ) . خداوند مردگان را ( در روز قیامت ) چنین زنده میکند و دلائل ( قدرت ) خود را به شما مینمایاند تا این که دریابید ( حقیقت و اسرار شریعت را ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَعْضِ » : بخش . برخ . تکّه . « کَذلِکَ » : آن چنان . بدین منوال . « المَوْتَیا » : مردگان . « ءَایَاتِهِ » : نشانهها و دلائل خود .‏

سوره بقرة آیه 74
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس از آن ، دلهای شما سخت شد ، همچون سنگ یا سختتر از سنگ . و پارهای از سنگها است که از آن نهرها میجوشد ، و پارهای از آنها است که میشکافد و آب از آن بیرون میآید ، و پارهای از آنها است که از ترس خدا فرو میریزد . و خدا از آنچه میکنید بیخبر نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَسَتْ » : سخت شد . « الْحِجَارَةِ » : سنگ . « أَشَدُ قَسْوَةً » : سفتتر و سختتر . واژه ( أَشَدُّ ) مرفوع است چون عطف بر ( کَالْحِجَارَةِ ) است که در محلّ رفع است ؛ زیرا خبر ( هِیَ ) است . ( قَسْوَةً ) منصوب است چون تمییز است . « لَمَا » در هر سه مورد آیه ، از لام تأکید و مای موصول فراهم آمده است و ( مَا ) مرفوع است چون خبر ( إِنَّ ) است . « یَشَّقَّقُ » : از هم شکافته میشود . از باب تفعّل است .‏

سوره بقرة آیه 75
‏متن آیه : ‏
‏ أَفَتَطْمَعُونَ أَن یُؤْمِنُواْ لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا امیدوارید که ( یهودیان به آئین اسلام و ) به شما ایمان بیاورند با این که گروهی از آنان ( که احبار ایشان بودند ) سخنان خدا را ( در تورات ) میشنیدند و پس از فهمیدن کامل آن ، دست به تحریفش میزدند ؟ و حال آن که علم و اطّلاع داشتند ( که درست نیست به کتابهای آسمانی دست برد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَطْمَعُونَ » : امیدوارید . « فَرِیقٌ » : گروه . دسته . « عَقَلُوهُ » : آن را فهمیدند و بدان آشنا شدند . « وَ هُمْ یَعْلَمُونَ » : جمله حالیّه است برای ضمیر ( وَ ) در فعل ( یُحَرِّفُونَ ) . « یُحَرِّفُونَ » : تبدیل میکردند . تغییر میدادند .‏

سوره بقرة آیه 76
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَىَ بَعْضٍ قَالُواْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَآجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و چون با کسانی که ایمان آوردهاند روبرو میشوند ، میگویند : ایمان آوردهایم ( به این که شما بر حق میباشید و محمّد پیغمبری است که در تورات وصف او آمده است . ) و هنگامی که با یکدیگر خلوت میکنند ( دستهای بدیشان اعتراض مینمایند ) و میگویند : آیا مطالبی را که خداوند ( درباره صفات محمّد ) برای شما بیان کرده برای مسلمانان بازگو میکنید و از آن سخن میرانید ، تا ( روز رستاخیز ) در پیشگاه خدا بر شما حجّت گیرند و علیه شما بدان استدلال کنند ؟ مگر نمیفهمید و عقل ندارید ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَقُوا » : برخورد کردند . رسیدند . « خَلا » : رفت . به خلوت نشست . « مَا فَتَحَ اللهُ عَلَیْکُمْ » : آنچه خداوند در کتاب آسمانی تورات به شما آموخته است . « لِیُحَآجُّوکُم بِهِ » : تا با شما بستیزند و آن را بر شما حجّت گیرند .‏

سوره بقرة آیه 77
‏متن آیه : ‏
‏ أَوَلاَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا نمیدانند که آنچه را پنهان میکنند و آنچه را آشکار میسازند ، خدا همه را میداند ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُسِرُّونَ » : پنهان و نهان میکنند . « یُعْلِنُونَ » : علنی و آشکار میکنند .‏

سوره بقرة آیه 78
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و پارهای از آنان افراد بیسوادی هستند که ( از ) کتاب ( خدا تورات ) جز ( یک مشت خرافات و دروغهائی که احبارشان به هم بافتهاند و با ) آرزوهای ( آنان سازگار است ) نمیدانند ، و تنها به پندارهایشان دل بستهاند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُمِّیُّونَ » : کسانی که نمیتوانند بخوانند و بنویسند . بیسوادان . « الکِتَابَ » : مراد تورات است . « أمَانِیَّ » : جمع أُمْنِیَّة از ماده ( مُنیا ) آرزوهای ناروا و نادرست . دروغهای به هم بافته ( نگا : بقره / 111 ، نساء / 123 ، حدید / 14 ) . « إِنْ » : حرف نفی است .‏

سوره بقرة آیه 79
‏متن آیه : ‏
‏ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یَکْسِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏وای بر کسانی ( از احبار ) که کتاب را با دست خود مینویسند و آن گاه میگویند ( به بیسوادان ) : این ( توراتی است که ) از جانب خدا آمده است تا به بهای کمی آن ( تحریف شدهها ) را بفروشند ! وای بر آنان چه چیزهائی را با دست خود مینویسند ! و وای بر آنان چه چیزهائی را به چنگ میآورند ! ( این گونه نوشتهها و کارها ، ایشان را به سوی هلاک و عذاب میکشاند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَیْلٌ » : وای بر ! مرگ بر ! « ثَمَناً » : پول . بها .‏

سوره بقرة آیه 80
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللّهِ عَهْداً فَلَن یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏میگویند : ( هر چند هم گناهکار باشیم ) آتش جز چند روز معدودی گریبانگیرمان نمیگردد ! بگو : آیا از جانب خدا پیمان گرفتهاید و ( چون ) خدا هرگز خلاف وعدهاش عمل نمینماید ( اطمینان یافتهاید ) ؟ یا این که چیزی به خدا نسبت میدهید که از آن بیخبرید ( و دروغی بیش نیست ) ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَن تَمَسَّنَا » : هرگز به ما نمیرسد . « أَیَّاماً مَّعْدُودَةً » : چند روز قابل شمار . مدّت کمی .‏

سوره بقرة آیه 81
‏متن آیه : ‏
‏ بَلَى مَن کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آری ! هر کس مرتکب گناه شود ، و گناه ( احساس و وجدان و سراسر وجود ) او را احاطه کند ، این چنین افرادی یاران آتش بوده و جاودانه در آن خواهند ماند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَلَیا » : آری . حرف جواب است و برای ابطال نفی متقدّم ، و افاده اثبات مفهوم بعد از خود میآید . « سَیِّئَةً » : زشت و قبیح . گناه . « خَطِیئَةُ » : بزه . گناهی که از روی قصد و عمد انجام پذیرد . « أَصْحَابُ الْنَّارِ » : دوزخیان .‏

سوره بقرة آیه 82
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانی که ایمان آوردهاند و کردار پسندیده و افعال شایسته انجام داده اینان اهل بهشت بوده و جاودانه در آن خواهند ماند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الصَّالِحَاتِ » : گفتار و کردار پسندیده و شایسته . « أَصْحَابُ الْجَنَّةِ » : بهشتیان .‏

سوره بقرة آیه 83
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنکُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن زمان را که از بنیاسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستید و نسبت به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و بینوایان نیکی کنید ، و به مردم نیک بگوئید ، و نماز را برپا دارید ، و زکات را بپردازید . سپس شما جز عدّه کمی روی برتافتید و سرپیچی کردید ( و از وفای به پیمانی که با خدا بسته بودید ) رویگردان شدید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِیثَاقَ » : پیمان استوار . عهد مؤکّد . « إِحْسَاناً » : نیکوئی کردن . « ذِیالْقُرْبَیا » : خویشاوندان . « الْیَتَامَیا » : یتیمان . « حُسْناً » : سخن زیبا و پسندیده . « تَوَلَّیْتُمْ » پشت کردید و روی گرداندید . « مُعرِضُونَ » : اعراضکنندگان . سر باز زنندگان . « وَ أَنتُم مُّعرِضُونَ » : جمله حالیّه است و برای تأکید پشتکردن و روی گرداندن آمده است .‏

سوره بقرة آیه 84
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَ تَسْفِکُونَ دِمَاءکُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین و خانه و کاشانه خویش بیرون نکنید . ( بر این پیمان ، شما ) اقرار کردید ( و هم اینک باور دارید که در کتابتان موجود است ) و شما ( بر صحّت آن ) گواهی میدهید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَسْفِکُونَ » : نمیریزید . « دِمَآءَ » : جمع دَم ، خونها . « دِیَار » : جمع دار ، خانهها . سرزمینها .‏

سوره بقرة آیه 85
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ أَنتُمْ هَؤُلاء تَقْتُلُونَ أَنفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِّنکُم مِّن دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِم بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِن یَأتُوکُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس از آن ، این شما هستید که یکدیگر را میکشید و گروهی از خودتان را از خانهها و سرزمینتان بیرون میرانید ، ( و دیگران را بر ضدّ آنان برمیشورانید و یاری میدهید و ایشان را علیه آنان ) از راه گناه و دشمنانگی ، همپشتی و پشتیبانی میکنید . ولی اگر ( بعضی از آنان به صورت ) اسیران نزد شما ( و همپیمانانتان ) بیایند ( برای نجاتشان میکوشید و ) فدیه میدهید ( و ایشان را آزاد میسازید . اگر از شما پرسیده شود ، چه چیز شما را وامیدارد که فدیه آنان را بپردازید و آزادشان سازید ؟ میگوئید که کتابهای آسمانیمان به ما دستور میدهد که فدیه اسیران بنیاسرائیل را بپردازیم و ایشان را آزاد سازیم . مگر کتابهای آسمانی به شما دستور نمیدهند که خون آنان را نریزید و ایشان را از خانه و کاشانه آواره نسازید ؟ ) و حال آن که بیرون راندن ایشان ( و کشتن آنان ) بر شما حرام است . آیا به بخشی از ( دستورات ) کتاب ( آسمانی ) ایمان میآورید و به بخش دیگر ( دستورات آن ) کفر میورزید ؟ برای کسی که از شما چنین کند ، جز خواری و رسوائی در این جهان نیست ، و در روز رستاخیز ( چنین کسانی ) به سختترین شکنجهها برگشت داده میشوند ، و خداوند از آنچه میکنید بیخبر نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِمْ » : علیه آنان یکدیگر را پشتیبانی و کمک میکنید . « الْعُدْوَانِ » : ظلم و تعدّی . زیادهروی در ستم . عطف ( عُدْوَان ) بر ( إِثْم ) عطف خاصّ بر عام است . « أُسَارَیا » : جمع اسیر ، زندانیان . حال است برای ضمیر ( و ) در فعل ( یَأْتُوکُمْ ) . « تُفَادُوهُمْ » : فدیه آزادی آنان را میپردازید . بازخریدشان میکنید . « إِخْرَاجُ » : بدل ( هُوَ ) و یا مبتدای مؤخّر برای خبر مقدّم ( مُحَرَّمٌ ) و یا نائب فاعل اسم مفعول ( مُحَرَّم ) است . « خِزْیٌ » : خواری . رسوائی . « یُرَدُّونَ » : برگشت داده میشوند . برگردانیده میشوند .‏

سوره بقرة آیه 86
‏متن آیه : ‏
‏ أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُاْ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآَخِرَةِ فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اینان همان کسانیند که آخرت را به زندگی دنیا فروختهاند . لذا شکنجه آنان تخفیف داده نمیشود و ایشان یاری نخواهند شد ( و یاوران و کمککنندگانی نخواهند یافت تا برای نجاتشان بکوشند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِشْتَرَوْا » : خریدند . فروختند .‏

سوره بقرة آیه 87
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَقَفَّیْنَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَکُلَّمَا جَاءکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای گروه یهودیان ! به یاد بیاورید آن گاه را که ) ما به موسی کتاب ( تورات ) دادیم و در پی وی پیغمبرانی فرستادیم ، و ( از جمله آنان ) به عیسی پسر مریم معجزهها و دلائل روشن بخشیدیم و او را به وسیله روحالقدس ( که جبرئیل است ) تأیید نمودیم و نیرویش دادیم . آیا ( جز این است که ) هر زمان پیغمبری ( از اینان ) برخلاف میل و آرزوی نفس شما چیزی را آورد ، گردن افراختید ( و خود را بزرگتر از آن دانستید که از او پیروی کنید ، و به این هم بسنده نکردید ) بلکه عدّهای را تکذیب نمودید و دروغگو خواندید ، و جمعی را کشتید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَفَّیْنَا » : پیاپی آوردیم . به دنبال یکدیگر و پشت سر همدیگر آوردیم . از ماده ( قفو ) است ( نگا : مؤمنون / 44 ) . « الْبَیِّنَاتِ » : معجزات روشن ( نگا : آلعمران / 49 ) . « أَیَّدْنَاهُ » : او را تقویت و تأیید کردیم . از ماده ( أیْد ) به معنی قوّت و قدرت . « لا تَهْوِی » : نمیخواست . دوست نمیداشت . « إسْتَکْبَرْتُمْ » : بزرگی فروختید . خویشتن را بزرگتر از آن دیدید که حق را بپذیرید و در برابر آن کرنش کنید . « فَرِیقاً » : دستهای . گروهی . مفعول مقدّم برای افعال ( کَذَّبْتُمْ ) و ( تَقْتُلُونَ ) است .‏

سوره بقرة آیه 88
‏متن آیه : ‏
وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللَّه بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلاً مَّا یُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( موضع آنان در برابر پیغمبر خاتم محمّد امین نیز چنین است و از روی ریشخند ) گفتند : دلهای ما سرپوشیده و در غلاف است ( و گفته نو دعوت تو بدان راه ندارد ! چنین نیست ) بلکه خداوند آنان را به خاطر کفرشان نفرین نموده ( و از رحمت خویش به دور داشته است ) و کمتر ایمان میآورند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« غُلْفٌ » : جمع أَغْلَف ، بسته و پوشیده . در پرده ( نگا : فصّلت / 5 ) . « لَعَنَهُمْ » : ایشان را نفرین کرد . بر آنان خشم گرفت و از رحمت خویش به دورشان داشت . « قَلِیلاً مَّا یُؤْمِنُونَ » : اندکی ایمان میآورند ( نگا : بقره / 83 ) . ایمان ناچیز و ضعیفی دارند . قَلِیلاً منصوب است چون صفت مصدر محذوفی است : یُؤْمِنُونَ إیمَاناً قَلِیلاً . و یا حال است برای ضمیر ( و ) در فعل ( یُؤْمِنُونَ ) . حرف ( مَا ) زائد است و برای تأکید معنی قِلّت آمده است .‏

سوره بقرة آیه 89
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که از طرف خداوند کتابی ( به نام قرآن توسّط پیغمبر اسلام ) به آنان رسید که تصدیقکننده چیزهائی ( همچون توحید و اصول دین و مقاصد آن ) بود که با خود ( از تورات ) داشتند ، و ( از روی تورات ) آن را شناختند و ( به صدق محتوایش ) پی بردند ، ولی ( به سبب حسادت و عناد ) بدان کفر ورزیدند ( زیرا ، پیغمبری آن را آورده بود که از بنیاسرائیل نبود . گرچه ) قبلاً ( هنگامی که با مشرکان به جنگ و یا نزاع لفظی برمیخاستند ، میگفتند که خدا ایشان را با فرستادن آخرین پیامبری که کتابشان بدان نوید داده است ، یاری خواهد داد و ) امید فتح و پیروزی بر کافران را داشتند . پس لعنت خداوند بر کافران ( چون ایشان ) باد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کِتَابٌ » : مراد قرآن است . « یَسْتَفْتِحُونَ » : طلب فتح و پیروزی میکردند . « فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا . . . » : مراد از ( مَا ) و ضمیر ( هِ ) در ( کَفَرُوا بِهِ ) محمّد است . برخی مرجع آن دو را ( کتاب ) یعنی قرآن دانستهاند . « عَرَفُوا » : شناختند . آگاهی یافتند .‏

سوره بقرة آیه 90
‏متن آیه : ‏
‏ بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن یَکْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ بَغْیاً أَن یُنَزِّلُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُّهِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خویشتن را به بدترین چیزها فروختند ( چه از هوای نفس پیروی و به دنبال تعصّبات قبیلهای روان شدند ) و به ناروا نسبت به آنچه فرستاده بودیم کفر ورزیدند و کفرشان تنها به خاطر دشمنانگی ( با دیگران و انتقام از مؤمنان ) و ناخوشنودی از این که خداوند ( وحی خویشتن را ) از روی فضل و مرحمت پروردگاریش بر هر که بخواهد از بندگانش نازل میکند بود . لذا خشم خدا یکی پس از دیگری آنان را فرا گرفت ( و مستوجب دو خشم شدند : یکی بر اثر کفری که نسبت به محمّد پیغمبر اسلام روا داشتند ، و دیگری خشمی که بر اثر کفر و آزاری که درباره موسی روا میداشتند ) . برای کفّار ( همانند ایشان ) عذاب خوارکننده و دردناکی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِئْسَمَا » : چه زشت است . « إِشْتَرَوْا » : فروختند . « أَن یَکْفُرُوا » : تأویل به مصدر میشود و تقدیر آن ( کُفْرُهُمْ ) است و مخصوص به ذمّ و محلاًّ مرفوع و مبتدا است ، و عبارت پیشین خبر آن ، و یا این که خبر مبتدای محذوف ( هو ) است ، و تقدیر آن چنین است : ( هُوَ أَن یَّکْفُرُوا ) . « بَغْیاً » : فساد . در اینجا مراد حسد است . چون حسد از فساد نفس سرچشمه میگیرد . مفعولٌله برای ( أَن یَّکْفُرُوا ) است . « أَن یُّنَزِّلَ اللهُ » : مفعولٌله و محلاًّ منصوب است . تقدیر آن چنین است : لِأن یُّنَزِّلَ اللهُ . یعنی : لإِنزَالِ اللهِ . « بَآءُوا » : برگشتند . « بَآءُوا بِغَضَبٍ عَلی غَضَبٍ » : برگشتند و خشم پیاپی خدا را با خود آوردند . « مُهِینٌ » : خوارکننده .‏

سوره بقرة آیه 91
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَا أُنزِلَ عَلَیْنَا وَیَکْفُرونَ بِمَا وَرَاءهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِیَاءَ اللّهِ مِن قَبْلُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که به آنان گفته شود : به آنچه خداوند فرو فرستاده است ( که قرآن است ) ایمان بیاورید ، میگویند : ما به چیزی ایمان میآوریم که بر خود ما نازل شده باشد ( نه بر اقوام دیگر ) ، و به غیر آن کفر میورزند و حال آن که حق بوده و تصدیقکننده چیزی است که با خود دارند . بگو : اگر مؤمنید ( و راست میگوئید که به تورات ایمان دارید و از آن پیروی میکنید ) پس چرا پیامبران خدا را پیش از این میکشتید ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَرَآءَهُ » : غیر آن . بجز آن ( نگا : نساء / 24 ، مؤمنون / 7 ) . « وَ هُوَ الْحَقُّ » : جمله حالیّه است . « مُصَدِّقاً » : تصدیقکننده . حال ( حق ) است . « مِن قَبْلُ » : قبلاً . در گذشته . در روزگار پیشین .‏

سوره بقرة آیه 92
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ جَاءکُم مُّوسَى بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به راستی موسی آن همه دلائل روشن و معجزات را برای شما آورد ( ولی پس از آن که از دیده شما نهان گشت و به مناجات پروردگار رفت ) بعد از او گوساله را برگزیدید ( و به گوسالهپرستی نشستید ) و با این کار ( بر خود ) ستم کردید ( و به بتپرستی سابق خویش برگشتید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْبَیِّنَاتِ » : دلائل روشن . معجزات گویا ( نگا : عنکبوت / 39 ، قصص / 36 ) . « مِنم بَعْدِهِ » : بعد از رفتن موسی به کوه طور ( نگا : بقره / 51 ، نساء / 153 ) .‏

سوره بقرة آیه 93
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُواْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِن کُنتُمْ مُّؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به یاد آورید ) آن گاه را که از شما پیمان گرفتیم و ( موسی تورات را بیاورد و دیدید که تکالیف و وظائف دشواری دربر دارد و شما از انجام آنها سر باز زدید . ما برای نشان دادن صدق تورات و فوائد تعالیم آن ) کوه طور را بالای سرتان ( همچون سایهبانی ) نگاه داشتیم ( و شما چنین انگاشتید که کوه بر سرتان فرو میریزد . بدین هنگام به شما گفتیم : ) آنچه را به شما دادهایم ، محکم برگیرید و با قدرت هرچه بیشتر بدان عمل کنید . ( در این هنگام اعلان آمادگی کردند و ) گفتند : شنیدیم ، ولی ( به زبان عمل گفتند : ) نافرمانی کردیم ! ( ایمان به دلهایشان ننشسته بود . زیرا ) دلهایشان بر اثر کفر ، با ( محبّت ) گوساله آبیاری شده بود . بگو : ایمانتان شما را به انجام بدترین چیز دستور میدهد اگر ( گمان میکنید که ) شما مؤمن هستید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَمِعْنَا وَ عَصَیْنَا » : شنیدیم و فرمان نبردیم ! البتّه چنین سخنی را با زبان اداء نکردهاند ، ولی چون به عهد خود وفا ننمودهاند انگار که چنین گفتهاند . خلاصه کردارشان خلاف گفتارشان بوده است و اعمالشان اقوالشان را تکذیب کرده است . « وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ » : دلهایشان از عشق گوساله لبریز گردیده بود . در اینجا حذف مضاف شده است و مضافٌالیه در جای مضاف به کار رفته است . تقدیر چنین است : حُبَّ الْعِجْلِ . « بِکُفْرِهِمْ » : به سبب کفرشان .‏

سوره بقرة آیه 94
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ إِن کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الآَخِرَةُ عِندَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو اگر ( چنانچه گمان میبرید ) خداوند ، جهان دیگر را از میان همه مردم تنها به شما اختصاص داده است ، پس ( عملاً با جهاد در راه خدا ) آرزوی مرگ کنید اگر راستگوئید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الدَّارُ » : خانه . سرا . « الْدَّارُ الآخِرَةِ » : سرای دیگر . « خَالِصَةً » : مخصوص . خاصّ . حال است برای ( الدّار ) که اسم ( کانَتْ ) است و خبر آن ( لَکُمْ ) . « مِن دُونِ » : بدون . واژهای است که برای اختصاص و قطع شرکت دیگران به کار میرود ( نگا : بقره / 111 ) .‏

سوره بقرة آیه 95
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ولی آنان به خاطر ( اعمال بدی که انجام دادهاند و ) آنچه پیش از خود فرستادهاند ، هرگز آرزوی مرگ نمیکنند ، و خداوند از حال ستمگران ( چون ایشان ) آگاه است ( و بهشت از آن پرهیزگاران است ؛ نه خاصّ افرادی همسانشان ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِمَا » : به سبب چیزی که . « قَدَّمَتْ » : انجام داده است . پیشاپیش فرستاده است . « أَیْدِی » : دستها . جمع ( یَد ) که میتواند کنایه از خود شخص یا قدرت او نیز باشد .‏

سوره بقرة آیه 96
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن یُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آنان را حریصترین مردم بر زندگی ( این دنیا ) خواهی یافت ، حتّی طمعکارتر از مشرکان ( که به زندگی دوباره و بهشت و دوزخ ایمان ندارند . لذا ) هر یک از آنان دوست دارد هزار سال عمر کند ، در حالی که اگر این عمر ( طولانی ) بدو داده شود ، او را از عذاب به دور نمیدارد . و خداوند نسبت بدانچه انجام میدهند ، بینا است ( و ستمگران را به پاداش کارهای ناشایستشان میرساند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَتَجِدَنَّهُمْ » ، هر آینه ایشان را خواهی یافت . « حَیَاةٍ » : زندگی . نکرهآمدن آن برای اطلاق است . یعنی هر زندگیای که باشد ، خوب یا بد ، محترمانه یا رذلانه . و . . . « وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا » : عطف بر ماقبل است بر حسب معنی . در ( أَحْرَصَ ) حرف ( مِنْ ) مقدّر است . همچنین میتوان واژه ( أَحْرَصَ ) را پیش از ( مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا ) محذوف دانست . در هر حال ذکر خاصّ بعد از عام است و بیانگر تأکید حرص یهودیان بر زندگی دنیا است ، و سرزنش و تهدید ایشان را در بردارد . « یُعَمَّرُ » : عمر داده شود . زیست کند . « أَلْفَ » : هزار . « مُزَحْزِح » : دورکننده .‏

سوره بقرة آیه 97
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ مَن کَانَ عَدُوّاً لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بعضی از آنان میگویند که : چون جبرئیل ، دشمن ایشان ، قرآن را برای محمّد میآورد ، آنان با او دشمنی میورزند و کتابش را قبول ندارند . ای پیغمبر ! بدیشان ) بگو : کسی که دشمن جبرئیل باشد ( در حقیقت دشمن خدا است ) زیرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده است ( نه این که خودسرانه دست به چنین امری زده باشد ) . قرآنی که کتابهای آسمانی پیشین را تصدیق میکند ، و هدایت و بشارت برای مؤمنان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَزَّلَهُ » : آن را نازل کرده است . مرجع ( نَزَّلَ ) جبرئیل ، و مرجع ( هُ ) قرآن است . « قَلْبِ » : دل . تسمیه کلّ به اسم جزء است و مراد وجود انسان است . « بِإِذْنِ اللهِ » : با اجازه خدا . به فرمان خدا . « مُصَدِّقاً » : تصدیقکننده . حال ضمیر مفعولی ( هُ ) در ( نَزَّلَهُ ) است . « مَا بَیْنَ یَدَیْهِ » : آنچه پیش از آن کتابهای آسمانی بوده است . « هُدیً وَ بُشْرَیا » : هدایت و بشارت . راهنما و مژدهرسان . ( هُدیً و بُشْرَیا ) عطف بر ( مُصَدِّقاً ) میباشند .‏

سوره بقرة آیه 98
‏متن آیه : ‏
‏ مَن کَانَ عَدُوّاً لِّلّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسی که دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد ( خداوند دشمن او است ) . چه خداوند دشمن کافران است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَنْ » در آیههای 97 و 98 شرطیّه است و جواب آن ( فَهُوَ کَافِرٌ ) محذوف است . یا این که جمله ( فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ ) ، و ( فَإِنَّ اللهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِینَ ) جواب شرط بشمارند .‏

سوره بقرة آیه 99
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَمَا یَکْفُرُ بِهَا إِلاَّ الْفَاسِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان ما آیههای روشنی ( به وسیله جبرئیل بر قلب تو القاء کردیم و ) برای تو فرستادیم ( که جویندگان راه حق ، در برابر آنها سرتعظیم فرود میآورند ) و جز بیرون روندگان ( از دائره قانون فطرت و دشمنان حق و حقیقت ) کسی بدانها کفر نمیورزد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَایَاتٍ بَیِّنَاتٍ » : آیههای واضح و روشن . « الْفَاسِقُونَ » : بیرون روندگان از ربقه شریعت . کافران ( نگا : آلعمران / 82 و 110 ، مائده / 47 ، توبه / 67 ، نور / 4 و 55 ، احقاف / 35 ، حشر / 19 ) .‏

سوره بقرة آیه 100
‏متن آیه : ‏
‏ أَوَکُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْداً نَّبَذَهُ فَرِیقٌ مِّنْهُم بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ایشان همان گونه که در امر عقیده و ایمان متزلزل میباشند ، در عهدهائی که میبندند نیز متزلزل هستند ) مگر هر بار که عهدی ( با خدا و پیغمبر و مسلمانان ) بستند ، جمعی از آنان آن را نشکستند و دور نیفکندند ؟ ( و با آن مخالفت نورزیدند ؟ ) . این بدان سبب است که بیشتر آنان ( به حرمت عهد و قداست پیمان ) ایمان ندارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَوَ » : حرف استفهام و برای تهدید است ، و ( وَ ) حرف عطف است . در اینجا معطوفٌ علیه محذوف است و تقدیر چنین است : أَکَفَرُوا بِالآیاتِ الْبَیِّنَاتِ ، وَ کُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً . برخی واو عطف را زائد دانستهاند . « نَبَذَ » ، دور افکند . بهم زد .‏

سوره بقرة آیه 101
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که فرستادهای ( محمّد نام ) از جانب خدا به سراغ آنان آمد ، گرچه ( اوصافش با نشانههائی که در کتابهایشان بود و ) با آنچه با خود داشتند ، مطابقت داشت ، جمعی از اهل کتاب ، کتاب خدا را پشت سر افکندند ( و اوصاف محمّد را از کتابهای خود زدودند . انگار در کتابهایشان چیزی درباره او نیامده است و ) گوئی آنان ( چیزی از اوصاف چنین پیغمبری ) نمیدانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَسُولٌ » : فرستادهای . پیغمبری . مراد محمّد ( است و تنکیر ( رسول ) برای تعظیم است . « وَرَآءَ » : فراسو . پشت سر . « ظُهُورِ » : جمع ظَهْر ، پشتها . « کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ » : گوئی که ایشان نمیدانند . صفت یا حال ( فَرِیقٌ ) است .‏

سوره بقرة آیه 102
‏متن آیه : ‏
‏ وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیْاطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( گروهی از احبار یهود ) به آنچه شیاطین صفتان و گناه پیشگانشان درباره سلطنت سلیمان ( به هم میبافتند و بر مردم ) میخواندند ، باور داشتند و از آن پیروی نمودند . ( چه گمان میبردند که سلیمان پیغمبر نبوده و بلکه جادوگر بوده است و با نیروی سحر ، پریها و پرندگان و بادها را به زیر فرمان خویش در آورده است و لذا شاه جادوگر کافری بیش نبوده است ) . و حال آن که سلیمان هرگز ( دست به سحر نیالوده و ) کفر نورزیده است ، و بلکه ( این ) شیاطین صفتان گناهپیشه ، کفر ورزیدهاند . ( زیرا چنین سخنانی را به هم بافته و به پیغمبر خدا سلیمان افتراء بسته و به جای دستورات آسمانی ، به مردم ) جادو و ( خرافات و از آثار بجا مانده ) آنچه در بابل بر دو فرشته هاروت و ماروت نازل گردیده بود میآموزند . ( دو فرشتهای که طریق سحرکردن را برای آشنائی به طرز ابطال آن به مردم یاد میدادند ) و به هیچ کس چیزی نمیآموختند ، مگر این که پیشاپیش بدو میگفتند : ما وسیله آزمایش هستیم کافر نشو ( و آنچه به تو میآموزیم ، به آشوب و کفر منتهی میگردد . آن را بشناس و خویشتن را از آن به دور دار . لیکن مردم نصیحت نپذیرفتند و از آموختههایشان سوء استفاده کردند ) . از ایشان چیزهائی آموختند ( و در راهی از آن استفاده کردند ) که با آن میان مرد و همسرش جدائی میافکندند . ( آری این شیطان صفتان گناهپیشه ، کفر ورزیدند ، چون این گونه یاوهگوئیها و افسانهسرائیهای گذشتگان را بهم بافتند و آن را وسیله آموزش جادو به یهودیان کردند ) و حال آن که با چنین جادوی ( خویش ) نمیتوانند به کسی زیان برسانند مگر این که با اجازه و خواست خدا باشد . و آنان قسمتهائی را فرا میگرفتند که برایشان ( از لحاظ دنیا و آخرت ) زیان داشت و بدیشان سودی نمیرساند . و مسلّماً میدانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد ، بهرهای در آخرت نخواهد داشت . و چه زشت و ناپسند است آنچه خود را بدان فروخته ( و آن را پیشه خویشتن ساختهاند ) اگر میدانستند ( و علم و دانشی میداشتند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِتَّبَعُوا » : پیروی کردند . گردن نهادند . « تَتْلُو » : میگفتند . خبر میدادند . به دنبال آن راه میافتادند . از آن پیروی میکردند . فعل ( تَتْلُو ) در رسمالخطّ قرآنی الفی به دنبال دارد . « الشَیَاطِینُ » : اهریمنان . مراد انسانهای ناپاک است ( نگا : بقره / 14 ، انعام / 112 ) . « عَلی مُلْکِ سُلَیْمَانَ » : درباره سلطنت سلیمان . « الْمَلَکَیْنِ » : دو فرشته . « مِنْ أَحَدٍ » : به کسی . « فِتْنَةٌ » : آزمایش . « إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ » : ما وسیله امتحان و آزمایش هستیم . « الْمَرْءِ » : مرد . « ضَآرِّینَ » : زیانرسانندگان . « إِشْتَرَیا » : خرید . پذیرفت و بدان عمل کرد . « خَلاقٍ » : بهره . نصیب . « بِئْسَ » : زشت است . « شَرَوْا » : فروختند .‏

سوره بقرة آیه 103
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُواْ واتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّه خَیْرٌ لَّوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر آنان ایمان میآوردند و پرهیزگاری میکردند ( پروردگار پاداش نیکی بدانان میداد و چنین ) پاداشتی که نزد خدا ( محفوظ ) است بهتر ( از افسانهها و بد نهادیها ) است ، اگر ( علم و دانشی میداشتند و ) میدانستند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَثُوبَةٌ » : ثواب . اجر و پاداش .‏

سوره بقرة آیه 104
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا ْوَلِلکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! ( هنگامی که از پیغمبر تقاضای مراعات و توجّه بیشتر خود ، برای حفظ و دریافت آیات قرآن میکنید ) مگوئید : « رَاعِنَا » : ( رعایتمان کن و ما را بپای ! بلکه واژههای هممعنی دیگری را به کار برید تا یهودیان و مشرکان نتوانند از آن سوءاستفاده کنند و در مفهوم زشت و دشنامآمیز به کارش ببرند ) و بگوئید : « أُنظُرْنَا » ( بر ما نظر انداز ، در ما نگر ، رعایتمان کن . و خوب بدانچه پیغمبر بر شما فرو میخواند و میگوید ) گوش فرا دهید و بشنوید و برای مشرکان ( ریشخند کنندهای چون ایشان ) عذاب دردناکی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَاعِنَا » : ما را بپا . ما را مراعات کن . از ماده ( رعی ) به معنی رعایت ولی یهودیان آن را از ماده ( رعن ) به معنی رعونت ، یعنی حماقت میگرفتند . « أُنظُرْنَا » : ملاحظه ما کن . به حال ما بنگر . بر ما شتاب مکن . « إسْمَعُوا » بشنوید . بپذیرید .‏

سوره بقرة آیه 105
‏متن آیه : ‏
‏ مَّا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیْکُم مِّنْ خَیْرٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَاللّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کافران اهل کتاب و همچنین مشرکان ، دوست نمیدارند خیر و برکتی از جانب خدایتان بر شما نازل گردد و به شما دست دهد ، در حالی که خداوند ( به خواست و آرزوی ایشان توجّهی نمیکند و ) به هرکس که بخواهد رحمت خویش را اختصاص میدهد ، و خدا دارای فضل سترگ و بخشش بزرگ است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا یَوَدُّ » : دوست نمیدارد . « خَیْرٍ » : آنچه در آن نفع و صلاح باشد . خوبی . « فَضْل » : خیر .‏

سوره بقرة آیه 106
‏متن آیه : ‏
‏ مَا نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر آیهای را که رها سازیم ( و به دست فراموشی سپاریم ) ، و یا این که ( اثر معجزهای را از آئینه دل مردمان بزدائیم و ) فراموشش گردانیم ، بهتر از آن یا همسان آن را میآوریم و جایگزینش میسازیم . مگر نمیدانی که خداوند بر هر چیزی توانا است ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا نَنسَخْ » : آنچه را که زائل کنیم . آنچه را که باطل گردانیم . آنچه را که تغییر دهیم . واژه ( مَا ) شرطیّه و محلّاً منصوب به ( نَنسَخْ ) است و ( نَنسَخْ ) مجزوم بدان است . « ءَایَةٍ » ، هر معجزهای از معجزات پیغمبران پیشین . آیه قرآنی . نشانه جهانی . شریعت . « نُنسِهَا » : از خاطر مردم آن را بزدائیم . از یاد دیگرانش میبریم . از مصدر ( إنسَاء ) است .‏

سوره بقرة آیه 107
‏متن آیه : ‏
‏ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا نمیدانی که ملک و فرمانروائی آسمانها و زمین از آن او است ؟ ( و حق دارد هرگونه تغییر و تبدیلی در آیات و معجزات خود بدهد ) و جز خدا سرپرست و یاوری برای شما نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُلْکُ » : مملکت . حکومت . « مِن دُونِ اللهِ » : غیر از خدا . بجز خدا . « وَلِیٍّ » : سرور . سرپرست . یاور . « نَصِیرٍ » : مددکار . یاریدهنده . کمککننده .‏

سوره بقرة آیه 108
‏متن آیه : ‏
‏ أَمْ تُرِیدُونَ أَن تَسْأَلُواْ رَسُولَکُمْ کَمَا سُئِلَ مُوسَى مِن قَبْلُ وَمَن یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شاید میخواهید از پیغمبر خود ( همان تقاضاهای نامعقول و نابجا و معجزات معیّن و ناروائی را ) درخواست کنید که پیش از این ، ( از جانب بنیاسرائیل برای آزمایش و عناد ) از موسی خواسته میشد . ( در پشت سر چنین درخواستی ، بهانهجوئی و کفرگرائی نهفته است ) و هر که ایمان را با کفر معاوضه کند ، راه راست را گم کرده است ( و از صراط مستقیم خداشناسی منحرف گشته است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَمْ » : یا این که . بلکه . « یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإیمَانِ » : کفر را بر ایمان ترجیح دهد و آن را به جای این برگیرد . « ضَلَّ » : عدول کرده است . گم کرده است . « سَوَآءَ » : راستا . وسط ( نگا : مائده / 12 و 60 و 77 ، قصص / 22 ، ممتحنه / 1 ) . « سَوَآءَ السَّبِیلِ » : مراد راه راست و بدون فراز و نشیب است . اضافه صفت به موصوف خود است .‏

سوره بقرة آیه 109
‏متن آیه : ‏
‏ وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُم مِّن بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بسیاری از اهل کتاب ، از روی رشک و حسدی که در وجودشان ریشه دوانده است ، آرزو دارند اگر بشود شما را بعد از پذیرش ایمان بازگردانند ( به جانب کفر و به حال سابقی که داشتید ! ) با این که حقّانیّت ( اسلام و درستی راهی که برگزیدهاید ، از روی خود کتابهای آسمانیشان ) برایشان کاملاً روشن گشته است . پس گذشت نمائید و چشمپوشی کنید تا خدا فرمان دهد ( که در برابرشان چه کار کنید ) . بیگمان خداوند بر هر چیزی توانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَدَّ » : دوست داشت . آرزو کرد . « کُفَّاراً » : حال ضمیر مفعولی ( کُمْ ) در ( یَرُدُّونَکُم ) یا مفعول دوم است . « حَسَداً » : مفعولٌله است . « تَبَیَّنَ » : روشن گردید . « أُعْفُوا » : عفو کنید و عقوبت نکنید . « إصْفَحُوا » : ببخشید و سرزنش نکنید .‏

سوره بقرة آیه 110
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ وَمَا تُقَدِّمُواْ لأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پس بر شعائر دینیّتان ماندگار باشید ) و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و ( بدانید ) هر کار نیکی که پیشتر برای خود بفرستید ، آن را در نزد خدا خواهید یافت ( و پاداش آن را خواهید دید ) و خدا به هرچه میکنید آگاه و بینا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَقِیمُوا » : به جای آورید . به طور بایسته بخوانید . « ءَاتُوا » : بپردازید . « تَجِدُوهُ » : آن را خواهید یافت .‏

سوره بقرة آیه 111
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و گویند : جز کسی که یهودی یا مسیحی باشد هرگز ( کس دیگری ) به بهشت در نمیآید . این آرزو و دلخوشیهای ایشان است ( و جز مشتی یاوه و سخنان ناروا نمیباشد ) . بگو : اگر راست میگوئید دلیل خویش را بیاورید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هُوداً » : جمع هائد به معنی توبهکننده ، یهودیان . پیروان موسی . « نَصَارَیا » : جمع نصران و نصرانة ، مسیحیان ، پیروان عیسی . « أمَانِیّ » : جمع اُمْنِیَّة ، آرزوها . آرزوهای نادرست و ناروا . « هَاتُوا » : حاضر کنید . بیاورید . اسمالفعل است . « بُرْهَانَ » : حجّت . دلیل .‏

سوره بقرة آیه 112
‏متن آیه : ‏
‏ بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آری ! هرکس خالصانه روبه خدا کند و نیکوکار باشد ، پاداش او در پیش خدایش محفوظ است ، و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین خواهند گردید ( و بهشت و سعادت اخروی در انحصار هیچ طائفه و نژاد خاصّی نیست ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَلَیا » : آری ، کار آن چنان نیست که ایشان میگویند ، بلکه . « أَسْلَمَ » : خالص و یکرنگ شد . تسلیم کرد . « أَسْلَمَ وَجْهَهُ » : خویشتن را خالصانه تسلیم کرد . « وَجْه » : چهره . در اینجا به معنی خود و خویشتن است و تسمیه کلّ به اسم جزء میباشد . « مُحْسِنٌ » : نیکوکار .‏

سوره بقرة آیه 113
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَیْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَیْءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ کَذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( جای شگفت است که آنان همان گونه که با اسلام دشمنی میورزند ، با یکدیگر نیز دشمنی دارند ) و یهودیان میگویند : مسیحیان دارای حق و حقیقتی نبوده و بر چیزی بند نیستند ، و مسیحیان نیز میگویند : یهودیان دارای حق و حقیقتی نبوده و بر چیزی بند نیستند . در حالی که هر دو دسته کتاب میخوانند ( و به گمان خود به کتابهای آسمانی خویش استدلال میجویند ! ) . و افراد نادان ( مشرکی که از تورات و انجیل بیخبرند ) نیز سخنی همانند سخن آنان را میگویند . پس خدا در روز قیامت میانشان درباره آنچه با یکدیگر اختلاف دارند ، داوری خواهد کرد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَتْلُونَ » : میخوانند . « قَالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ » : مراد بتپرستان و مشرکان عرب است . . « یَحْکُمُ » : قضاوت و داوری میکند .‏

سوره بقرة آیه 114
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَن یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِی خَرَابِهَا أُوْلَئِکَ مَا کَانَ لَهُمْ أَن یَدْخُلُوهَا إِلاَّ خَآئِفِینَ لهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( از جمله دشمنی ایشان نسبت به یکدیگر ، و نسبت به مسلمانان این است که بعضی از قبیلهها معابد قبیلههای دیگر را خراب نمودند و مسلمانان را از ورود به مسجدالحرام باز داشتند ) و چه کسی ستمگرتر از کسانی است که نگذارند در مساجد و اماکن عبادت خدا ، نام خدا برده شود ، و در ویرانی آنها بکوشند ؟ شایسته اینان نبود که چنین ( گناه بزرگی را مرتکب شوند و این کارها را ) بکنند ، بلکه میبایست ( حرمت معابد را نگهدارند و ) جز خاشعانه وارد آنها نشوند . بهره آنان در دنیا زبونی و رسوائی ، و در آخرت عذاب بزرگی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَظْلَمُ » : ظالمتر ، ستمکارتر . « مَنَعَ » : مانع شد . بازداشت . « مَسَاجِدَ » : معابد . پرستشگاهها . « خَآئِفِینَ » : حال ضمیر ( و ) در فعل ( یَدْخُلُوها ) است . « خِزْیٌ » : خواری . رسوائی .‏

سوره بقرة آیه 115
‏متن آیه : ‏
‏ وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خاور و باختر ( و همه جهات دیگر ) از آن خدا است ، پس به هر سو رو کنید ، خدا آنجا است . بیگمان خدا گشایشگر است ( و بر مردم تنگ نمیگیرد ) و بسی دانا است ( به قصد و نیّت کسی که بدو روی میآورد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَیْنَمَا » : هرجا . « تُوَلُّوا » : رو کنید . « ثَمَّ » : آنجا . « وَجْه » : ذات ( نگا : بقره / 272 ، رعد / 22 ، روم / 38 و 39 ) . « وَاسِعٌ » : در برگیرنده . از اسماء خدا است و به معنی : دارای انعام و رحمت فراگیر ، و آن که در قوانین خویش مردم را به تنگنا نمیاندازد .‏

سوره بقرة آیه 116
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَل لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( یهودیان و مسیحیان و مشرکان هر سه ) میگویند : خداوند فرزندی برای خویش برگزیده است ! - خدا برتر از این چیزها است - ( که نیازمند زاد و ولد و نسل و فرزند باشد ) بلکه آنچه در آسمانها و زمین است از آن او است و همگان ( بنده وی و ) فروتن در برابر اویند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سُبْحَانَهُ » : او پاک و منزّه است از چنین ناشایستها و نارواها . واژهای است برای تسبیح خدا و ذکر الله . « قَانِتُونَ » : خاشعان . مطیعان . فرمانبرداران گردن کج اراده خدا ، و مُقِرّان به الوهیّت الله .‏

سوره بقرة آیه 117
‏متن آیه : ‏
‏ بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هستی بخش آسمانها و زمین ، او است . و هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کند ، تنها بدو میگوید : باش ! پس میشود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَدِیعُ » : کسی که چیزها را بدون مُدل و نمونه قبلی پدید میآورد . نوآفرین . این واژه فَعیل به معنی مُفْعِل است ، و در معنی مُبْدِع به کار رفته است . « قَضَیا » : خواست . ارادهاش بر آن تعلّق گرفت . « اَمْراً » : کار . « کُنْ » : باش . بشو . پدید آی . افعال ( کُنْ ) و ( یَکُونُ ) در اینجا تامّهاند .‏

سوره بقرة آیه 118
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ لَوْلاَ یُکَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِینَا آیَةٌ کَذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان که نمیدانند ( و از زمره مشرکانند ) میگویند : چه میشود اگر خدا با ما سخن گوید ، و یا این که معجزهای ( از معجزات پیشنهادی ) برای ما بیاید ( و آشکارا جلوهگر شود ) . کسانی که پیش از آنان نیز بودند همین سخنان ایشان را میگفتند . دلهایشان با هم همانند است ( و افکار و اندیشه آنان همسان است ) . ما آیهها را برای حقیقتجویان آشکار و بیان کردهایم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللهُ » : چرا خدا با ما حرف نزند . « لَوْ لا » : چرا نه . حرفی است که بر طلب حصول ما بعد خود دلالت دارد . « ءَایَةٌ » : آیه قرآنی . معجزه پیشنهادی ( نگا : إسراء / 90 - 93 ) . « تَشَابَهَتْ » . به هم مانده است . همگون همدیگر بوده است . « بَیَّنَّا » : بیان و روشن کردهایم . با بیّنه و حجّت فرو فرستادهایم . « یُوقِنُونَ » : جویای یقین هستند . دانش قاطعانه و باور صادقانه دارند .‏

سوره بقرة آیه 119
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَنَذِیراً وَلاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِیمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما تو را همراه با حقائق یقینی فرستادیم تا مژدهرسان ( مؤمنان ) و بیمدهنده ( کافران ) باشی . و از تو درباره ( عدم ایمان ) دوزخیان پرسیده نمیشود ( بلکه بر رسولان پیام باشد و بس ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِالْحَقِّ » : همراه با حق . مؤیّد با حق . مراد از ( حق ) قرآن یا اسلام است ( نگا : نساء / 170 ، بقره / 190 ) . « بَشِیراً » : مژدهرسان . « نَذِیراً » : ترساننده . بیمدهنده . « الْجَحیمِ » : آتش برافروخته و فروزان . اسمی از اسماء دوزخ است .‏

سوره بقرة آیه 120
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خوشنود نخواهند شد ، مگر این که از آئین ( تحریف شده و خواستهای نادرست ) ایشان پیروی کنی . بگو : تنها هدایت الهی هدایت است . و اگر از خواستها و آرزوهای ایشان پیروی کنی ، بعد از آن که علم و آگاهی یافتهای ( و با دریافت وحی الهی ، یقین و اطمینان به تو دست داده است ) ، هیچ سرپرست و یاوری از جانب خدا برای تو نخواهد بود ( و خدا تو را کمک و یاری نخواهد کرد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِلَّةَ » : دین . « هُدَیا » : هدایت . رهنمود . « مَالَکَ مِنَ اللهِ » : از سوی خدا برای تو نیست . « وَلِیٍّ » : یاور . مددکار . در اینجا هر چند مخاطب مفرد و شخص رسول است ، ولی در اصل خطاب متوجّه امّت محمّدی در هر عصر و زمانی است .‏

سوره بقرة آیه 121
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ أُوْلَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمن یَکْفُرْ بِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( دستهای از ) کسانی که کتاب آسمانی به آنان دادهایم و آن را از روی دقّت و چنانچه باید میخوانند ( و تورات و انجیل را محقّقانه وارسی مینمایند و سره را از ناسره جدا میسازند ) این چنین افرادی به قرآن ایمان میآورند ، و کسانی که بدان ایمان نیاورند بیگمان ایشان زیانکارانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَاتَیْنَا » : دادهایم . فرستادهایم . « الْکِتَابَ » : تورات . انجیل . قرآن . « حَقَّ » : به کاملترین وجه . چنان که باید . منصوب است چون به مصدر ( تِلاوَةِ ) اضافه شده و مفعول مطلق بشمار است . یا بدان علّت است که صفت مصدر محذوفی است . و یا این که حال ضمیر ( و ) در فعل ( یَتْلُونَ ) و به معنی مِحِقّین است .‏

سوره بقرة آیه 122
‏متن آیه : ‏
‏ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای بنیاسرائیل ! به یاد آورید نعمتی را که بر شما ارزانی داشتم ( بدان گاه که شما را از زیر ستم فرعون رهائی بخشیدم و او را در آب غرق نمودم ، و ترنجبین و بلدرچین به شما دادم و پیغمبران زیادی را در میانتان برانگیختم و برای دورهای از زمان ، بزرگی بهره شما نمودم ) و شما را بر جهانیان برتری بخشیدم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَضَّلْتُکُمْ » : برتریتان بخشیدم . « الْعَالَمِینَ » : جهانیان . مراد مردمان آن دوره از زمان است .‏

سوره بقرة آیه 123
‏متن آیه : ‏
‏ وَاتَّقُواْ یَوْماً لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از ( عذاب ) روزی خود را در امان دارید که از دست کسی برای کس دیگری چیزی ساخته نیست ، و به جای کسی همانند و بلاگردانی پذیرفته نمیگردد ، و شفاعت و میانجیگری بدو سودی نمیرساند ، و کسی به یاری کسی بر نمیخیزد و یاوری نمیشوند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَجْزِی » : برآورده نمیکند . دفع نمیکند . « لا تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً » : کسی از کسی چیزی را به دور نمیدارد . کسی به جای کسی چیزی را نمیپردازد . « عَدْلٌ » : همتا . فدیه . بلاگردان . « شَفَاعَةٌ » : میانجیگری .‏

سوره بقرة آیه 124
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به خاطر آورید ) آن گاه را که خدای ابراهیم ، او را با سخنانی ( مشتمل بر اوامر و نواهی و تکالیف و وظائف ، و از راههای مختلف و با وسائل گوناگون ) بیازمود و او ( به خوبی از عهده آزمایش برآمد و ) آنها را به تمام و کمال و به بهترین وجه انجام داد . ( خداوند بدو ) گفت : من تو را پیشوای مردم خواهم کرد . ( ابراهیم ) گفت : آیا از دودمان من ( نیز کسانی را پیشوا و پیغمبر خواهی کرد ؟ خداوند ) گفت : ( درخواست تو را پذیرفتم ، ولی ) پیمان من به ستمکاران نمیرسد ( بلکه تنها فرزندان نیکوکار تو را در بر میگیرد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إبْتَلَیا » : آزمود . امتحان کرد . « کَلِمَاتٍ » : تکالیف و اوامر . از آن جمله : ترک فرزند یگانه و دلبندش به همراه مادر در بیابان برهوت و خالی از سکنه حجاز ، و فرمان دادن بدو به این که فرزند یگانه خود اسماعیل را قربانی کند ( نگا : صافّات / 102 - 113 ) . « أَتَمَّهُنَّ » : آنها را به تمام و کمال انجام داد ( نگا : نجم / 37 ) . « جَاعِلٌ » : سازنده .‏

سوره بقرة آیه 125
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( و به یاد آورید ) آن گاه را که خانه ( کعبه ) را پناهگاه و مأوای امن و امان مردم کردیم ( و بدیشان دستور دادیم که برای تجدید همین خاطره بازسازی خانه کعبه بر دست پیغمبران ) از مقام ابراهیم نمازگاهی برای خود برگیرید ( و در جائی که ابراهیم برای ساختن کعبه بالای سنگی میایستاد ، بایستید و به نماز و نیایش بپردازید ) و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم ( و بر عهده ایشان گذاشتیم ) که خانه ما را برای طوافکنندگان و اعتکافکنندگان ( و ماندگاران در آن ) و رکوع و سجدهکنندگان ( نمازگزار ، از کثافات معنوی همانند شرک و بتپرستی ، و پلشتیهای حسّی همانند یاوهگوئی و گناه و ستیزهجوئی ) پاک و پاکیزه کنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْبَیْتَ » : خانه خدا . کعبه ( نگا : مائده / 97 ) . « مَثَابَةًَ » : محلّ مراجعت و گردهمآئی . جایگاه اجر و ثواب . « مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ » : سنگی که ابراهیم برای ساختن کعبه ، بالای آن میایستاد . میگویند که زیر مقام ابراهیم امروزی گذاشته شده است . مسجدی که پیرامون کعبه است . « مُصَلّیً » : جایگاه نماز . « عَهِدْنَا إِلَیا . . . » . سفارش کردیم به . امر کردیم به . « طَهِّرَا » : پاک کنید از کثافتها و وجود بتها . « الطَّآئِفِینَ » : طوافکنندگان . « الْعَاکِفِینَ » : معتکفان . کسانی که در مسجد مدّتی برای عبادت میمانند . « الرُّکَّعِ » : جمع راکع . رکوعکنندگان . « الْسُّجُودِ » : جمع ساجد ، سجدهکنندگان . « الرُّکَّعِ السُّجُودِ » : مراد نمازگزاران است .‏

سوره بقرة آیه 126
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هََذَا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ قَالَ وَمَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که ابراهیم گفت : خدای من ! این ( سرزمین ) را شهر پر امن و امانی گردان ، و اهل آن را - کسانی که از ایشان به خدا و روز بازپسین ایمان آورده باشند - از میوههای ( گوناگونی که در آن پرورده شود یا بدان آورده شود ، و دیگر خیرات و برکات زمین ) روزیشان رسان و بهرهمندشان گردان . ( خدا پاسخ داد و ) گفت : ( دعای تو را پذیرفتم ، ولی در این عمر کوتاه دنیا ، بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست ) و کسی را که کفر ورزد ، مدّت کوتاهی ( از ثمرات و خیرات این جهان ) بهرهمند میگردانم و سپس او را ( روز رستاخیز ) به عذاب آتش ( دوزخ گرفتار و ) ناچار میسازم ، و ( سرانجام و سرنوشت این گونه افراد ) چه بد سرانجام و سرنوشتی است !‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَلَداً » : شهر . مراد مکّه است . « ءَامِن » : محلّ امن و امان . « مَنْ » : بدل جزء از کلّ برای ( اهل ) است . « أُمَتِّعُ » : متمتّع میسازم . بهرهور میگردانم . « أضْطَرُّهُ » : وادارش میسازم . مجبورش میگردانم . « الْمَصِیرُ » : منزل و مأوی . عاقبت . سرنوشت .‏

سوره بقرة آیه 127
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه ( کعبه ) را بالا میبردند ( و در اثنای آن دست دعا به سوی خدا برداشته و میگفتند : ) ای پروردگار ما ! ( این عمل را ) از ما بپذیر ، بیگمان تو شنوا و دانا ( به گفتار و نیّات ما ) هستی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَرْفَعُ » : بالا میبرد . بلند میکند . « الْقَوَاعِدَ » : جمع قاعدة ، پایهها . « تَقَبَّلْ » : بپذیر . « السَمِیعُ » : شنوا . « الْعَلِیمُ » : باخبر . آگاه .‏

سوره بقرة آیه 128
‏متن آیه : ‏
‏ رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای پروردگار ما ! چنان کن که ما دو نفر مخلص و منقاد ( فرمان ) تو باشیم ، و از فرزندان ما ملّت و جماعتی پدید آور که تسلیم ( فرمان ) تو باشند ، و طرز عبادات خویش را ( در کعبه و اطراف آن ) به ما نشان بده و ( اگر نسیان و لغزشی از ما سر زد ) بر ما ببخشای ( و در توبه را بر رویمان باز گذار ) ، بیگمان تو بس توبهپذیر و مهربانی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُسْلِمَیْنِ » : مثنّی ( مُسْلِم ) به معنی : مخلص . فرمانبردار . مطیع خدا و شریعتهای الله . « أُمَّةً » : ملّت . جماعت . « أَرِنَا » : به ما نشان بده . « مَنَاسِکَ » : آداب و رسوم عبادت ، اعم از مراسم حجّ و غیره ( نگا : مائده / 48 ، حجّ / 67 ) . « التَّوَّابُ » : بس توبهپذیر .‏

سوره بقرة آیه 129
‏متن آیه : ‏
‏ رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای پروردگار ما ! در میان آنان ( که از دودمان ما و منقاد فرمان تویند ) پیغمبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر ایشان فرو خواند و کتاب ( قرآن ) و حکمت ( اسرار شریعت و مقاصد آن ) را بدیشان بیاموزد و آنان را ( از شرک و اخلاق ناپسند ) پاکیزه نماید ، بیگمان تو عزیزی و حکیمی ( و بر هر چیزی توانا و پیروزی ، و هر کاری را که میکنی بنابر مصلحتی و برابر حکمتی است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِبْعَثْ » : برانگیز . بفرست . « یَتْلُو » : بخواند . در رسمالخطّ قرآنی ، الف زائدی در آخر دارد . « ءَایَاتِ » : مراد آیههای قرآنی است . « الْکِتَابَ » : قرآن . خطّ و کتابت ( نگا : آلعمران / 48 ، جمعه / 2 ) . « الْحِکْمَةَ » : معرفت اسرار اشیاء . حکمت ، بر هر نوع گفتار و کرداری اطلاق میشود که صواب بدان تحقّق پذیرد . انجام هر کاری در جای خود و نهادن هر چیزی به جای خود . اسرار احکام دینی و شناخت مقاصد شریعت . « یُزَکِّیهِمْ » : آنان را از معاصی و اخلاق نکوهیده پاک میدارد . « الْعَزِیزُ » : چیره شکستناپذیر .‏

سوره بقرة آیه 130
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چه کسی از آئین ابراهیم رویگردان خواهد شد مگر آن ( نادانی ) که خود را خوار و کوچک داشته و ( انسانیّت و عقل خویش را به بازیچه گیرد و ناچیز دارد ؟ ) ما او را در این جهان برگزیدیم ( و سمبل و رهبر دیگران کردیم ) و او در جهان دیگر ، از زمره شایستگان ( مقرّب درگاه الهی ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَرْغَبُ عَنْ . . . » : بیزار میشود . دوری میگزیند . « مِلَّةِ » : دین . آئین . « سَفِهَ » : سبک شمرد . خوار داشت . به بازیچه گرفت . « نَفْسَ » : خود . « إصْطَفَیْنَا » : برگزیدیم . « إصْطَفَیْنَاهُ » : او را برای پیغمبری برگزیدیم . « الصَّالِحِینَ » : شایستگان . بایستگان .‏

سوره بقرة آیه 131
‏متن آیه : ‏
‏ إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن گاه که پروردگارش ( همراه با نمودن نشانهها و آیات کونی و نفسی ) بدو گفت : ( به یگانگی خدا اقرار کن و ) اخلاص داشته باش . گفت : ( اقرار کردم و سر بر آستان تو سائیدم و ) خالصانه تسلیم پروردگار جهانیان گشتم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اَسْلِمْ » : مطیع شو . مخلص شو .‏

سوره بقرة آیه 132
‏متن آیه : ‏
‏ وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ابراهیم فرزندان خود را به این آئین سفارش کرد ، و یعقوب ( نوه او نیز چنین کرد . هر کدام به فرزندان خویش گفتند : ) ای فرزندان من ! خداوند ، آئین ( توحیدی اسلام ) را برای شما برگزیده است . ( پس به ما قول بدهید که یک لحظه هم از آن دوری نکنید ) و نمیرید جز این که مسلمان باشید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَصَّیا » : توصیه کرد . سفارش نمود . ارشاد کرد . « بِهَا » : به آن . مرجع ضمیر ( هَا ) واژه ( مِلّة ) در آیه 130 است . « فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ » : مراد این است که همیشه دیندار و فرمانبردار خدا باشید ، تا اگر مرگ شما را در ربود ، مسلمان و مطیع فرمان یزدان ، جهان را بدرود گوئید .‏

سوره بقرة آیه 133
‏متن آیه : ‏
‏ أَمْ کُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِی قَالُواْ نَعْبُدُ إِلَهَکَ وَإِلَهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهاً وَاحِداً وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا ( شما یهودیان و مسیحیان که محمّد را تکذیب مینمائید و ادّعاء دارید که بر آئین یعقوب هستید ) هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید ، شما حاضر بودید ( تا آئینی را بشناسید که بر آن مرد ؟ ) . آن هنگامی که به فرزندان خود گفت : پس از من چه چیز را میپرستید ؟ گفتند : خدای تو ، خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که خداوند یگانه است و ما تسلیم ( فرمان ) او هستیم ( و سر عبادت و بندگی بر آستانش میسائیم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« شُهَدَآءَ » : جمع شهید به معنی شاهد ، حاضران . « إِبْرَاهِیمَ » : بدل جزء از کلّ ( ءَابَآءِ ) است . « إِلهاً وَاحِداً » : علّت نصب ( إِلهاً ) دو چیز میتواند باشد : یکی این که بدل ( إِلهَکَ ) باشد ، دوم این که حال آن بشمار آید .‏

سوره بقرة آیه 134
‏متن آیه : ‏
‏ تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به هر حال ، جنگ و جدل درباره آنان چرا ؟ ! ) ایشان قومی بودند که مردند و سر خود گرفتند . آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است ، و آنچه شما فراچنگ آوردهاید ، از آن شما است ، و درباره آنچه میکردهاند از شما پرسیده نمیشود ( و هیچ کس مسؤول اعمال دیگری نیست و کسی را به گناه دیگری نمیگیرند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلَتْ » : گذشته است . رفته است .‏

سوره بقرة آیه 135
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالُواْ کُونُواْ هُوداً أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( لیکن بر گفته خویش پافشاری میکنند و ) میگویند : یهودی یا مسیحی بشوید تا ( به راه راست ) رهنمود شوید . بگو : ( ابراهیم هرگز بر این آئینهای تحریف شده نبوده و ) بلکه ( دین توحیدی داشته است ، و ما پیروی از ) دین راست و پاک ابراهیم میکنیم ( که اسلام آن را دوباره زنده کرده است ) و جزو مشرکان نبوده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِلَّةَ » : مفعول فعل مقدّری است و آن چنین است : بَلْ نَتَّبِعُ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ . « حَنِیفاً » : حقّگرا . دوریکننده از ضلالت و بطالت ، و گراینده به سوی هدایت و حقیقت . راستگرا . منصوب است چون حال ( اِبْرَاهِیمَ ) است که میتواند به جای ( مِلَّة ) قرار گیرد . یا مفعول فعل ( أَعْنِی ) مقدّر است .‏

سوره بقرة آیه 136
‏متن آیه : ‏
‏ قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَى وَعِیسَى وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگوئید : ایمان داریم به خدا و آنچه ( به نام قرآن ) بر ما نازل گشته ، و آنچه بر ابراهیم ، اسماعیل ، اسحاق ، یعقوب ، و اسباط ( یعنی نوادگان یعقوب ) نازل شده است ، و به آنچه برای موسی و عیسی آمده است ، و به آنچه برای ( همه ) پیغمبران از طرف پروردگارشان آمده است . میان هیچ یک از آنان جدائی نمیاندازیم ( نه این که مثل یهودیان یا عیسویان ، بعضیها را بپذیریم و بعضیها را نپذیریم . بلکه همه پیغمبران را راهنمای بشریّت در عصر خود میدانیم و کتابهایشان را به طور اجمال میپذیریم ) و ما تسلیم ( فرمان ) خدا هستیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَسْبَاطِ » : جمع سِبط ، نوادگان . قبائل . در اینجا مراد از اسباط ، قبائل دوازدهگانه بنیاسرائیل است که از نژاد یعقوب بودند ( نگا : اعراف / 160 ) . « لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ » : میان هیچ یک از آنان در این که پیغمبر بودهاند ، فرقی نمیگذاریم . جمله ، حال برای ضمیر ( نَا ) در فعل ( ءَامَنَّا ) است . « لَهُ » : مرجع ضمیر ( ه ) واژه ( الله ) است .‏

سوره بقرة آیه 137
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِنْ آمَنُواْ بِمِثْلِ مَا آمَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللّهُ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر آنان ایمان بیاورند ، همچنان که شما ایمان آوردهاید ، و بدان چیزهائی که شما ایمان دارید ، ایشان نیز ایمان داشته باشند ، بیگمان ( به راه درست خدائی ) رهنمود گشتهاند ، و اگر پشت کنند ( و از حقیقت سرپیچی نمایند و دوباره به رسوم و آداب موروثی چنگ زنند ) پس راه اختلاف و دشمنانگی را ( با شما ) در پیش گرفتهاند ، و خدا تو را بسنده خواهد بود و او تو را از ( اذیّت و آزار و نیرنگ و دسیسههای ) ایشان نجات خواهد داد ، و او شنوا و بینا است ( و گفتار ایشان را میشنود و کردار آنان را میبیند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَإِنْ ءَامَنُوا بِمِثْلِ مآ ءَامَنْتُم بِهِ » : اگر ایمان بیاورند همان گونه که شما ایمان آوردهاید . یعنی ایمان به خدا و کتابهای آسمانی و پیغمبران به طور کلّی که در آیه قبلی مذکور است . واژه ( مَا ) مصدری است ، و مرجع ضمیر ( هِ ) در ( بِهِ ) ، الله است . « شِقَاقٍ » : جنگ و ستیز . مخالفت . جبههگیری . « سَیَکْفِیکَ » : تو را بسنده خواهد بود .‏

سوره بقرة آیه 138
‏متن آیه : ‏
‏ صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خداوند ما را با آئین توحیدی و ایمان راستین زینت داده است و ) این رنگ و زینت خدا است و چه کسی از خدا ( میتواند ) زیباتر بیاراید و بپیراید ؟ و ما تنها او را میپرستیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صِبْغَةَ » : رنگ . هیئت . حالتی که چیز رنگ شده به خود میگیرد . « صِبْغَةَ الله » : دین خدا . شریعت خدا ، که ایمان است . این واژه از قبیل مشاکله تقدیری است و اشاره به غسل تعمید مسیحیان دارد . یعنی فرو رفتن در آب یا پاشیدن آب بر سر و روی ، مایه پاکی معنوی نمیگردد . بلکه آنچه وسیله تطهیر مؤمنان میشود دین خدا ، یعنی صبغة الله است . واژه صبغة نخستین ، مفعول فعل مقدّری است : صَبَغَنَا اللهُ صِبْغَةً . یا به صورت اغراء : إلْزَمُوا صِبْغَةَ اللهِ . یا بدل از ( ملّةَ ) در ( مِلَّةَ إبْرَاهِیمَ ) است . صبغه دوم تمییز است .‏

سوره بقرة آیه 139
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ أَتُحَآجُّونَنَا فِی اللّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : آیا درباره ( دین ) خدا با ما به مجادله میپردازید ؟ ( و گمان میبرید که خدا پیغمبران را جز از میان شما بر نمیگزیند ) و حال آن که او پروردگار ما و شما است ( و رحمت خویش را به طور یکسان نصیب هر قومی که بخواهد میکند ) و ( نتیجه ) کردار ما از آن ما ، و ( نتیجه ) کردار شما از آن شما است ( و هرکس در گرو اعمال خویش است و حسب و نسب باعث امتیاز نیست ) و ما با اخلاص او را پرستش میکنیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تُحَآجُّونَنَا » : با ما مجادله میکنید . « أَتُحَآجُّونَنَا فِی اللهِ ؟ » : آیا با ما درباره عملکرد خدا مجادله مینمائید ؟‏

سوره بقرة آیه 140
‏متن آیه : ‏
‏ أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ کَانُواْ هُوداً أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏یا میگوئید : ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط ، یهودی یا مسیحی بودهاند ؟ ( در صورتی که تورات و انجیل بعد از اینان نازل شدهاند و یهودیّت و مسیحیّت پس از ایشان پیدا آمدهاند ! ) بگو : آیا شما بهتر میدانید یا خدا ؟ ( چرا آنچه را که در این باره در کتابهای آسمانیّتان آمده است پنهان میدارید ؟ ) و چه کسی ستمگرتر از آن کس است که گواهی و شهادت الهی را که نزد او است پنهان دارد ؟ و خدا از آنچه میکنید غافل و بیخبر نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَمْ » : یا این که . « أَظْلَمُ » : ستمکارتر . « کَتَمَ » : پنهان کرد . « مِنَ اللهِ » : از سوی خدا . واصله از سوی خدا .‏

سوره بقرة آیه 141
‏متن آیه : ‏
‏ تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به هر حال ) آنان قومی بودند که مردند و سر خود گرفتند . آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است ، و آنچه شما فراچنگ آوردهاید از آن شما است ، و درباره آنچه میکردهاند از شما پرسیده نمیشود ( و هیچ کس مسؤول اعمال دیگری نیست و کسی را به گناه دیگری نمیگیرند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلَتْ » : رفته است . سرخود گرفته است .‏

سوره بقرة آیه 142
‏متن آیه : ‏
‏ سَیَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُواْ عَلَیْهَا قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏نابخردان مردم خواهند گفت : چه چیز ایشان را از قبله خود که بر آن بودند برگرداند ؟ بگو : خاور و باختر ( و همه جهات دیگر ) از آن خدا است . هر که را بخواهد به راه راست رهبری مینماید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« السُّفَهَآءُ » : جمع سفیه ، کمخردان . نابخردان . « وَلاّهُمْ » : روگردان کرد . منصرف ساخت .‏

سوره بقرة آیه 143
‏متن آیه : ‏
‏ وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنتَ عَلَیْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ وَإِن کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللّهُ وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بیگمان شما را ملّت میانهروی کردهایم ( نه در دین افراط و غلوی میورزید ، و نه در آن تفریط و تعطیلی میشناسید . حق روح و حق جسم را مراعات میدارید و آمیزهای از حیوان و فرشتهاید ) تا گواهانی بر مردم باشید ( و بر تفریط مادیگرایانِ لذائذ جسمانی طلب و روحانیّت باخته ، و بر افراط تارکانِ دنیا و ترکِ لذائذ جسمانی کرده ، ناظر بوده و خروج هر دو دسته را از جاده اعتدال مشاهده نمائید ) و پیغمبر ( نیز ) بر شما گواه باشد ( تا چنانچه دستهای از شما راه او گیرد ، و یا گروهی از شما از جاده سیرت و شریعت او بیرون رود ، با آئین و کردار خویش بر ایشان حجّت و گواه باشد ) . و ما قبلهای را که بر آن بودهای ( و تا کنون به سوی آن نماز خواندهای و هم اینک فرمان روکردن به جهت کعبه صادره شده است ) قبله ننموده بودیم مگر این که بدانیم چه کسی از پیغمبر پیروی مینماید و چه کسی بر پاشنههای خود میچرخد ( و به عقب بر میگردد تا صف ثابتقدمان بر ایمان ، و فرصتطلبان بیایمان از هم روشن و جدا شود ) . و اگرچه ( تغییر قبله برای کسی که الفت گرفته است بدان رو کند ) بس بزرگ و دشوار است مگر بر کسانی که خدا ایشان را رهنمون کرده باشد ( به احکام دین و راز قانونگذاری و بداند که هدف از روکردن به این سو یا آن سو اطاعت فرمان خدا است نه به خاطر تقدّس خود جهات ) و خدا ایمان شما را ( که انگیزه پیروی از پیغمبر است ) ضایع نمیگرداند ( و اجر و پاداش عبادات قبلی شما را هدر نمیدهد ، چه ) بیگمان خدا نسبت به مردم بس رؤوف و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُمَّةً وَسَطاً » : ملّت دادگر گزیدهای که راه تفریط و افراط نپوید . « وَسَطاً » : متّصف به فضائل . مرکز فضائل و حسنات . دادگر . مفرد و مثنّی و جمع و مذکّر و مؤنّث در آن مساوی است . اطلاق حالّ بر محلّ است . « شُهَدَآءَ » : گواهان . « شُهَدَآءَ عَلَی النَّاسِ » : گواهان بر مردم در روز رستاخیز . « وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً » : پیغمبر بر شما گواه باشد در روز رستاخیز ( نگا : نساء / 41 ) . « لِنَعْلَمَ » : تا روشن و معلوم گردانیم . خدا همیشه عالم و آگاه است و گذشته و حال و آینده در برابر علم او یکسان است . لذا مراد از واژههائی چون ( نَعْلَمَ ) و ( یَعْلَمُ اللهُ ) و عباراتی از این قبیل ، این است که علم غیبی خدا به علم عینی تبدیل شود و آنچه در پس پرده غیب نهان بود ، برای مردم به صحنه ظهور برسد و عیان گردد ( نگا : آلعمران / 140 ، توبه / 16 ) . « یَنقَلِبُ عَلَیا عَقِبَیْهِ » : بر پاشنههای خود میگردد . مرتدّ میشود و از دین برمیگردد . « عَقِب » : پاشنه . « إِنْ » : مخفّف از مثقّله است . « کَانَتْ » : اسم آن ( هِیَ ) است که مرجع آن ( قِبْلَة ) است . « کَبِیرَةً » : سنگین . دشوار .‏

سوره بقرة آیه 144
‏متن آیه : ‏
‏ قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاء فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوِهَکُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما روگرداندن تو را گاهگاهی به سوی آسمان میبینیم ( و پیام آرزوی قلبی تو را جهت نزول وحی در مورد تغییر قبله دریافت میداریم ) پس تو را به سوی قبلهای متوجّه میسازیم که از آن خوشنود خواهی شد ، و لذا رو به سوی مسجدالحرام کن ، و ( ای مؤمنان ! ) در هر جا که بودید روهای خویشتن را ( به هنگام نماز ) به جانب آن کنید . کسانی که کتاب بدیشان داده شده است ( یعنی یهودیان و مسیحیان ) نیک میدانند که چنین گرایشی ( به جانب مسجدالحرام ) حق است و به فرمان پروردگارتان میباشد ( ولی با وجود این از فتنهانگیزی دست بر نمیدارند ) و خدا از آنچه میکنند بیخبر نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَقَلُّبَ » : روی به این سو و آن سو گرداندن . چرخش . « وَجْهِ » : چهره . « نُوَلِّی » : میگردانیم . متوجّه میکنیم . « شَطْرَ » : سو . جانب . « حَیْثُ مَا » : هر کجا . « أَنَّهُ » : مرجع ضمیر ( هُ ) ، تغییر قبله یا روکردن به کعبه است .‏

سوره بقرة آیه 145
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ بِکُلِّ آیَةٍ مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَکَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذَاً لَّمِنَ الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر هر نوع برهان و حجّتی برای آنان که کتاب بدیشان داده شده است ( یعنی یهودیان و مسیحیان ) بیاوری ( و آن ادلّه و براهین را بر صدق تغییر قبله از بیتالمقدّس به مسجدالحرام ارائه نمائی ، تو را باور نمیدارند و ) از قبله تو پیروی نمینمایند ، و تو ( نیز که در پرتو وحی ، قبله راستین ابراهیم را باز شناختهای ، دیگر ) از قبله ایشان پیروی نخواهی کرد ، و برخی از آنان هم از قبله برخی دیگر پیروی نمینمایند ( بلکه بر اثر تقلید کورکورانه ، یهودیان به سوی مشرِق ، و مسیحیان به جانب مغرب رو میکنند و آماده پذیرش دلیل و برهانی نیستند ) و اگر از خواستها و آرزوهای ایشان پیروی کنی ( و برای سازش با آنان رو به قبله ایشان شوی ) بعد از آن که علم و دانائی به تو دست داده است ( و به حقیقت امر آشنا گشتهای ) در این صورت تو بیگمان از زمره ستمکاران خواهی بود ( و حاشا که چنین کنی . بلکه این اندرزی است برای مؤمنان که هرگز چنین نکنند ، و کسی به خاطر کسی حق را رها نسازد و از باطل پیروی نکند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَایَةٍ » : حجّت . دلیل . « مِن بَعْدِ مَا جَآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ » ، پس از آن که توسّط وحی از باطل آگاهی یافتهای و حق برای تو روشن شده است .‏

سوره بقرة آیه 146
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِیقاً مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان که بدیشان کتاب ( آسمانی ) دادهایم ، او را ( که محمّد نام و پیغمبر خاتم است ، خوب ) میشناسند ، بدان گونه که پسران خود را میشناسند ، و برخی از آنان بیگمان حق را ( از جمله پیغمبری محمّد و قبلگی کعبه را ) پنهان میدارند ، در حالی که میدانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَعرِفُونَهُ » : او را میشناسند . از او آگاهی دارند . مرجع ضمیر ( هُ ) پیغمبر ( است ( نگا : جاثیه / 23 ) . « فَرِیق » : فرقه . دسته . گروه . « وَ هُمْ یَعْلَمُونَ » : و حال آن که آنان میدانند .‏

سوره بقرة آیه 147
‏متن آیه : ‏
‏ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏حق ( همان است که ) از جانب پروردگارت ( برایت آمده است ، نه آنچه یهودیان و مسیحیان میگویند ) و جزو شکّکنندگان مباش .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُمْتَرِینَ » : شکّکنندگان . از مصدر ( إمتراء ) و از ماده ( مری ) .‏

سوره بقرة آیه 148
‏متن آیه : ‏
‏ وَلِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبِقُواْ الْخَیْرَاتِ أَیْنَ مَا تَکُونُواْ یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر ملّتی را جهتی است ( که به هنگام نماز ) بدانجا رو میکند . ( ابراهیم و اسماعیل رو به کعبه ، و بنیاسرائیل رو به صخره بیتالمقدّس ، و مسیحیان روبه مشرِق میکردند . لیکن سو و جهت همچون توحید و ایمان به رستاخیز و حساب و کتاب اخروی ، از اصول و ارکان دین نیست . بلکه مانند تعداد رکعات نماز و مقدار واجب زکات ، باید تسلیم وحی آسمانی بود ) . پس به سوی نیکیها بشتابید و در انواع خیرات بر یکدیگر سبقت بگیرید . هر جا که باشید خدا همگی شما را گرد میآورد ( و به حساب همگان رسیدگی میکند و بلاد و جهات در امر دین بیارزش است . بلکه خیرات و نیکیها ارزشمند است ) . خدا بر هر چیزی توانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وِجْهَةٌ » : جهت . سو . مکانی که بدان روی میشود . قبله . « هُوَ » : آن گروه نمازگزار . « مُوَلِّیهَا » : رو بدان جهتکننده . « إسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ » : در نیکیها با هم مسابقه بدهید و بر همدیگر پیشی بگیرید .‏

سوره بقرة آیه 149
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از هر مکانی که بیرون شدی ( و به هرجا که رسیدی ، در سفر و حضر ، و در هر زمان و مکانی ، به هنگام ) نماز رو به سوی مسجدالحرام کن و این روکردنت ( از همه نقاط زمین به سوی مسجدالحرام ) بیگمان حق ( ثابت و موافق مصلحت ) است و از جانب پروردگارت میباشد ، و خدا از آنچه میکنید بیخبر نیست ( و پاداش پیروی مؤمنان از پیغمبر و جزای اعمال و اخلاص ایشان را خواهد داد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ » : از هر جا که بیرون رفتی . هر جا که بودی و رفتی . هرگاه که بیرون رفتی . « إِنَّهُ » : این عمل روکردن به کعبه .‏

سوره بقرة آیه 150
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِی وَلأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از هرجا که بیرون رفتی ( و به هر جا که رسیدی ، به هنگام نماز در همه نقاط جهان ) رو به سوی مسجدالحرام کن ، و ( ای مؤمنان ! چه در سفر و چه در حضر ، در همه اقطار زمین ، به هنگام نماز ) هر جا که بودید ، رو به سوی آن کنید ، تا مردم بر شما حجّتی نداشته باشند ( و اهل کتاب که از بررسی کتابهایشان دریافتهاند که پیغمبر برانگیخته از نسل اسماعیل بر قبله او ، یعنی کعبه خواهد بود ، با ترک قبله موقّت بیتالمقدّس و رو به کعبه نمازگزاردنتان بدانند تو همان پیغمبر راستین و از نژاد اسماعیلی ) مگر کسانی که از ایشان ( با مشرکان همصدا شده و منافقانه رفتار کنند و بر خود و دیگران ) ستم نمایند ( و مزوّرانه بگویند : تغییر قبله محمّد از بیتالمقدّس به کعبه ، به علّت گرایش به دین آباء و اجدادی خود و عشق به دیار و زادگاه خویش است ) . پس از آنان مترسید ( و به فرمان خدا به هنگام نماز رو به کعبه کنید ) و از من بترسید ( که اگر مخالف وحی رفتار کنید جانب حق را رها ساختهاید و پادافره خود را خواهید دید . پس گوش به فرمان خدا باشید ) تا نعمت خویش را بر شما تکمیل کنم ( و با اعطاء قبله مستقلّی فوائد مادی و معنوی به شما بخشم ، و شما نیز با شناخت قبله راستین همیشگی ، آمادگی بیشتر برای دریافت حق را فراهم آرید ) و شاید رهنمود شوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِئَلاّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلاّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ » : تا این که مردم بر شما حجّتی نداشته باشند ، مگر این که ستم و یاوه بگویند . این سخن بدان میماند که به کسی بگوئی : تو حقی بر من نداری مگر این که ستم کنی و یاوهسرائی نمائی . « حُجَّةٌ » : دلیل . در اینجا مراد دلیل باطل است ( نگا : شوری / 16 ) . « إِلاّ » : مگر . به معنی واو عطف یا لکن است و تقدیر چنین است : وَلاَ الَّذِینَ ظَلَمُوا . یا این که : لکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا .‏

سوره بقرة آیه 151
‏متن آیه : ‏
‏ کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِّنکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و همچنین ( برای تکمیل نعمت خود بر شما ) پیغمبری را از خودتان در میانتان برانگیختم که آیات ( قرآن ) ما را بر شما فرو میخواند ( و نشانههای وحدانیّت و عظمت خدا را در گستره جهان به شما مینمایاند ) و شما را پاکیزه میدارد ( از رذائلی همچون زندهبگور کردن دختران و خونریزیها و کشتن فرزندان از ترس فقر و فاقه و غیره . و با کاشتن نهال فضائل در اندرونتان ، شما را سرور و سرمشق دیگران میسازد ) و به شما کتاب ( قرآن ) و حکمت ( اسرار و منافع احکام ) را میآموزد ( تا با حفظ نظم و لفظ قرآن و بهرهمندی از نور آن ، به زندگی خویش حیات و تحرّک بخشید و با استفاده از سنّت عملی و سیرت نبوی ، به احکام شریعت آشنا گردید ) . و به شما ( به همراه کتاب و حکمت ) چیزی یاد میدهد که نمیتوانستید آن را بیاموزید ( چون وسیله آموزش آن ، اندیشه و نگاه نیست ، بلکه باید از راه وحی آموخته شود . همانند اخبار عالم غیب و اشارات علمی و بیان سرگذشت پیغمبران و احوال پیشینیان ، که نه تنها برای اعراب بلکه برای اهل کتاب نیز مجهول بود ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَمَا » : همان گونه که . مانند این انعام دیگرمان که رسولی از میان . « یَتْلُو » : فرو میخواند . در رسمالخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد . « الْکِتَابَ » : مراد قرآن است . « الْحِکْمَةَ » : سنّت نبوی . شناخت اسرار شریعت .‏

سوره بقرة آیه 152
‏متن آیه : ‏
‏ فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُواْ لِی وَلاَ تَکْفُرُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس مرا یاد کنید ( با طاعت و عبادت و دوری از معاصی ، به دل و زبان و قلم و قدم ، و سیر در آفاق و انفس ، جهت کشف عظمت و قدرت من ) تا من نیز شما را یاد کنم ( با اعطاء ثواب و گشایش ابواب سعادت و خیرات و ادامه پیروزی و قدرت و نعمت ) و از من سپاسگزاری کنید ( و با گفتار و کردار ، شکرگزار انعام و احسان من باشید ) و از من ناسپاسی مکنید ( و نعمتهای مرا نادیده مگیرید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَکْفُرُونِ » : منکر نعمتهای من بر خود با سپاسگزاری نکردن از آنها نشوید . یاء متکلّم برای تخفیف و تناسب فواصل حذف شده است .‏

سوره بقرة آیه 153
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! از بردباری و نماز ( در برابر حوادث سخت زندگی ) کمک بگیرید ( و بدانید که ) خدا با بردباران است ( و یار و یاور ایشان است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إسْتَعِینُوا » : یاری جوئید .‏

سوره بقرة آیه 154
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و به کسانی که در راه خدا کشته میشوند مرده مگوئید ، بلکه آنان زندهاند ، ولیکن شما ( چگونگی زندگی ایشان را ) نمیفهمید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَمْوَاتٌ » : مردگان . « أَحْیَآءٌ » : زندگان . واژههای اموات و احیاء ، خبر مبتدای محذوف بوده و تقدیر چنین است : هُمْ أَمْوَاتٌ بَلْ هُمْ أَحْیَآءٌ . « لا تَشْعُرُونَ » : احساس نمیکنید . نمیفهمید . پی نمیبرید .‏

سوره بقرة آیه 155
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و قطعاً شما را با برخی از ( امور همچون ) ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی و کمبود میوهها ، آزمایش میکنیم ، و مژده بده به بردباران .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَنَبْلُوَنَّکُمْ » : بیگمان شما را میآزمائیم . « الأَنفُسِ » : جانها . کسان . اشخاص .‏

سوره بقرة آیه 156
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن کسانی که هنگامی که بلائی بدانان میرسد ، میگویند : ما از آنِ خدائیم و به سوی او بازمیگردیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَصَابَتْهُمْ » : بدیشان رسید . بر سر آنان آمد . « إِنَّا » : این که ما . « رَاجِعُونَ » : بَرگشتگان . رجوعکنندگان .‏

سوره بقرة آیه 157
‏متن آیه : ‏
‏ أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان ( همان بردباران با ایمانی هستند که ) الطاف و رحمت و احسان و مغفرت خدایشان شامل حال آنان میگردد ، و مسلّماً ایشان راهیافتگان ( به جاده حق و حقیقت و طریق خیر و سعادت ) هستند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صَلَوَاتٌ » : جمع صَلاة ، عنایت . مغفرت . رأفت . « الْمُهْتَدُونَ » : راهیافتگان .‏

سوره بقرة آیه 158
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان ( دو کوه ) صفا و مروه ( و هفت بار سعی میان آن دو ) از نشانههای ( دین ) خدا و عبادات الله هستند . پس هر که ( میخواهد فریضه ) حجّ بیت ( اللهالحرام ) یا عمره را به جای آورد ، بر او گناهی نخواهد بود که آن دو ( کوه ) را بارها طواف کند ( و سعی میان صفا و مروه را به جای آورد ) . هر که به دلخواه کار نیکی را انجام دهد ( و بیش از واجبات ، به طاعت و عبادت پردازد ، خدا پاداش او را میدهد ، چه ) بیگمان خدا سپاسگزار و آگاه ( از اعمال و نیّات عبادتکنندگان ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الصَّفَا » : اسم کوهی است . « الْمَرْوَةَ » : اسم کوهی است . « شَعَآئِرِ » : جمع شَعیرَة ، علامتها . نشانهها . در اینجا شعائر بر امکنه عبادت اطلاق شده است . « حَجَّ الْبَیْتَ » : قصد کعبه برای ادای مناسک در موسم حجّ کرد . « إعْتَمَرَ » : قصد عُمره کرد . « جُنَاحَ » : گناه . « یَطَّوَّفَ » : طواف کند . سعی کند . فعل مضارع باب تفعّل است و اصل آن ( یَتَطَوَّفَ ) میباشد . « تَطَوَّعَ » : آزادانه و راغبانه به عهده گرفت . « خَیْراً » : کار نیکو . خوبی . اعم از حجّ و عمره و طواف و . . . « شَاکِرٌ » : سپاسگزار . این واژه بیانگر مبالغه احسان خدا در حق بندگان است و برای خدا معنی جزا دهنده طاعت و کردار شایسته را دارد .‏

سوره بقرة آیه 159
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان کسانی که پنهان میدارند آنچه را که از دلائل روشن و هدایت فرو فرستادهایم ، بعد از آن که آن را برای مردم در کتاب ( تورات و انجیل ) بیان و روشن نمودهایم ، خدا و نفرینکنندگان ( چه از میان فرشتگان و چه از میان مؤمنان انس و جان ) ، ایشان را نفرین میکنند ( و خواستار طرد آنان از رحمت خدا خواهند شد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْبَیِّنَاتِ » : دلائل روشن . آیات دالّ بر صدق خاتمالانبیاء . « الْهُدَیا » : رهنمود . راهنمای به سوی حق و حقیقت . « الْکِتَابِ » : مراد میتواند تورات باشد ( نگا : انعام / 91 ) ، یا جمیع کتابهای آسمانی ، اعم از تورات و انجیل و قرآن . « اللاّعِنُونَ » : نفرینکنندگان ، و آنان عبارتند از مؤمنان و فرشتگان .‏

سوره بقرة آیه 160
‏متن آیه : ‏
‏ إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَبَیَّنُواْ فَأُوْلَئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر کسانی که توبه کنند ( از کتمان حق ) و به اصلاح ( حال خود و جبران مافات ) بپردازند و ( آنچه را که از اوصاف پیغمبر و اسلام و دیگر حقائق میدانستند و پنهان میکردند ) آشکار سازند . چه توبه چنین کسانی را میپذیرم و من بسی توبهپذیر و مهربانم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَیَّنُوا » : روشنگری کردند . پنهان را آشکار نمودند . « أَتُوبُ عَلَیْهِمْ » : توبه ایشان را میپذیرم . با فضل و مغفرت خود به سویشان برمیگردم .‏

سوره بقرة آیه 161
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلآئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که کفر ورزیدند و در حالی که کافر بودند مردند ( و با استمرار کفر و بدون توبه و پشیمانی ، از دنیا رفتند ) نفرین خدا و فرشتگان و همه مردمان بر آنان خواهد بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَ هُمْ کُفَّارٌ » : و حال آن که کافر باشند . « أَجْمَعِینَ » : جملگی . همگی . این واژه تأکید است و شامل کافران نیز میگردد ، زیرا که در روز قیامت کافران هم یکدیگر را نفرین میکنند ( نگا : عنکبوت / 25 ، احزاب / 68 ) .‏

سوره بقرة آیه 162
‏متن آیه : ‏
‏ خَالِدِینَ فِیهَا لاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنظَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏جاودانه در آن نفرین باقی میمانند ( و همیشه در آتش دوزخ بسر میبرند ) و نه عذاب آنان سبک میشود و نه مهلتی بدیشان داده میشود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا یُخَفَّفُ » : سبک نمیگردد . کاستی داده نمیشود . « وَ لاهُمْ یُنظَرُونَ » : مهلت و فرصت بدیشان داده نمیشود .‏

سوره بقرة آیه 163
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند شما ، خداوند یکتا و یگانه است و هیچ خدائی جز او که رحمان و رحیم است وجود ندارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إلهٌ » : معبود . « وَاحِدٌ » : یکتا . یگانه .‏

سوره بقرة آیه 164
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاء فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَیْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مسلّماً در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز ( و اختلاف آن دو در درازی و کوتاهی و منافع بیشمار آنها ) و کشتیهائی که به سود مردم در دریا در حرکتند ( و برابر قانون وزن مخصوص اجسام و سرشت آب و باد و بخار و برق ، و غیره که از ساختههای پروردگارند در جریانند ) و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده ( که برابر قوانین منظّمی بخارها به ابرها تبدیل و بر پشت بادها به جاهائی که خدا خواسته باشد رهسپار میگردند و پس از تلقیح ، به صورت برف و تگرگ و باران مجدّداً بر زمین فرو میریزند ) و با آن زمین را پس از مرگش زنده ساخته و انواع جنبندگان را در آن گسترده ، و در تغییر مسیر بادها و ابرهائی که در میان آسمان و زمین معلّق میباشند ( و برابر قوانین و ضوابط ویژهای در پهنه فضا پراکنده نمیگردند و هدر نمیروند ) ، بیگمان نشانههائی ( برای پیبردن به ذات پاک پروردگار و یگانگی خداوندگار ) است برای مردمی که تعقّل ورزند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلْقِ » : آفرینش . موجودات . « إخْتِلافِ » : آمد و شد ( نگا : فرقان / 62 ) . دگرگونی از لحاظ زیادت و نقصان و غیره . « الْفُلْکِ » : کشتیها . این واژه برای مفرد و جمع به کار میرود ( نگا : هود / 37 ، یونس / 22 ) . « بِمَا » : به سود . به چیزی که سود میرساند . واژه ( مَا ) مصدریّه یا موصول است . « مِن السَّمَآءِ » : از آسمان . مراد از آسمان ، ابر آسمان است ( نگا : نور / 43 ، واقعه / 69 ) . « بَثَّ » : پخش کرد . زیاد کرد ( نگا : نساء / 1 ) . « دَآبَّةٍ » : رونده . این واژه گاهی شامل انسان و غیرانسان است ( نگا : هود / 6 و 56 ) . و گاهی شامل جانداران بجز انسان و پرندگان ( نگا : انعام / 38 ) . و زمانی شامل همه جانداران بجز انسان ( نگا : عنکبوت / 60 ) . در اینجا شامل انسان و غیرانسان است . « تَصْرِیفِ » : وزاندن . از این سو بدان سو حرکت دادن . « الرِّیَاحِ » : بادها . « السَّحَابِ » : ابر . « الْمُسَخَّرِ » : فرمانبردار . مقهور .‏

سوره بقرة آیه 165
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبّاً لِّلّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏برخی از مردم هستند که غیر از خدا ، خدا گونههائی برمیگزینند و آنان را همچون خدا دوست میدارند ، و کسانی که ایمان آوردهاند خدا را سخت دوست میدارند ( و بالاتر از هر چیز بدو عشق میورزند ) . آنان که ستم میکنند اگر میشد عذابی را مشاهده نمایند که هنگام ( رستاخیز ) میبینند ، ( میفهمند که ) قدرت و عظمت همه از آن خدا است و خدا دارای عذاب سختی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِن دُونِ اللهِ » : غیر از خدا . به جای خدا . « أَندَاداً » : جمع نِدّ ، همتاها . همگونها . انبازها . « یُحِبُّونَهُمْ » : دوستشان میدارند . جمله حالیّه است برای ضمیر مستتر در فعل ( یَتَّخِذُ ) که به لفظ ( مَنْ ) برمیگردد . فعل ( یَتَّخِذُ ) با توجّه به لفظ ( مَنْ ) مفرد ذکر گشته است ، و فعل ( یُحِبُّونَهُمْ ) با توجّه به معنی ( مَنْ ) جمع آورده شده است . « وَ لَوْ یَرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا » : اگر کسانی که بر خویشتن ستم روا دیدهاند میدیدند . اگر کسانی که بر خویشتن ستم روا دیدهاند میدانستند . جواب ( لَوْ ) محذوف است که چنین است : لَوَقَعُوا مِنَ الْحَسْرَةِ وَ النَّدَامَةِ فِیمَا لا یَکَادُ یُوصَفُ . « أَنَّ الْقُوَّةَ ِللهِ جَمِیعاً » : قدرت جملگی از آن خدا است . این جمله جانشین دو مفعول ( یَری ) است .‏

سوره بقرة آیه 166
‏متن آیه : ‏
‏ إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن هنگام که ( رستاخیز فرا میرسد و پیروان سرگشته از رهبران گمراهکننده میخواهند که رستگارشان سازند و ) رهبران از پیروان خود بیزاری میجویند ( و نسبت به آنان اظهار ناشناسی و بیگانگی میکنند ) و عذاب را مشاهده مینمایند ، و روابط ( و پیوندهای مودّت و محبّتی که در دنیا میانشان بود ) گسیخته میگردد ( و دستشان از همه جا کوتاه میشود ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَبَرَّأَ » : بیزاری نمود . « أُتُّبِعُوا » : پیروی شدند . « إِتَّبَعُوا » : پیروی کردند . « تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ » : پیوندها و روابطشان گسیخت . « الأسْبَابُ » : جمع سَبَب ، وسائل نجات .‏

سوره بقرة آیه 167
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّؤُواْ مِنَّا کَذَلِکَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُم بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( در این موقع ) پیروان میگویند : کاش بازگشتی ( به دنیا ) میداشتیم تا از آنان بیزاری جوئیم ، همان گونه که آنان ( امروزه ) از ما بیزاری جستند ( و ناآشنایمان نامیدند . آری ) این چنین خداوند کردارهایشان را به گونه حسرتزا و اندوهباری نشان ایشان میدهد ، و آنان هرگز از آتش ( دوزخ ) بیرون نخواهند آمد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَرَّةً » : برگشت . عودت و رجوع به دنیا ( نگا : زمر / 58 ) . « کَذلِکَ » : این چنین . « یُرِیهِمْ » : بدیشان نشان میدهد . بدیشان حالی میکند . ضمیر ( هِمْ ) در ( یُرِیهِمْ ) مفعول اوّل ، و واژه ( أَعْمَالَ ) مفعول دوم ، و ( حَسَراتٍ ) مفعول سوم یا حال ( هِمْ ) میباشد . « حَسَرَاتٍ » : آهها و نالهها . افسوسها .‏

سوره بقرة آیه 168
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُواْ مِمَّا فِی الأَرْضِ حَلاَلاً طَیِّباً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مردم ! از آنچه در زمین است و حلال و پاکیزه است ( و خدا آن را تحریم نکرده و نفس انسان گوارا و خوشایندش میداند ) بخورید ، و پا به پای اهریمن راه نیفتید ( و به دنبال شیطان روان نشوید ) . بیگمان او دشمن آشکار شما است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَلالاً » : حال ( ما ) یا مفعول ( کُلُوا ) یا صفت مفعول محذوفی است که تقدیر آن چنین است : کُلُوا شَیْئاً حَلالاً : یا صفت مصدر محذوفی است و تقدیر آن چنین میشود : کُلُوا أَکْلاً حَلالاً . « طَیِّباً » : پاکیزه ، صفت ( حَلالاً ) است . « خُطُوَاتِ » : جمع خُطْوَةَ ، گامها . « مُبِینٌ » : آشکار . آشکارکننده . از مصدر ( إبانة ) که به صورت لازم و متعدّی به کار میرود . یعنی : ظَاهِرُ الْعَدَاوَةِ ، یا : مُظْهِرُ الْعَدَاوَةِ .‏

سوره بقرة آیه 169
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّمَا یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاء وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏او تنها شما را به سوی زشتکاری و گناهکاری فرمان میدهد ( و بدیها را در نظرتان میآراید و شما را وا میدارد بر ) این که آنچه را نمیدانید به خدا نسبت دهید ( و با پیروی از اوهام و خرافات نادانسته به دنبال معبودهای باطل روان شوید و حلال را حرام ، و حرام را حلال بشمار آورید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« السُّوءِ » : بدی . هر گناهی که سرانجام ناپسندی داشته باشد . قبیح . « الْفَحْشَآءِ » : زشتترین معاصی ، مانند زنا و قتل . « مَا لا تَعْلَمُونَ » : آنچه را که نمیدانید . مفعول فعل ( لا تَعْلَمُونَ ) محذوف و تقدیر آن چنین است : مَا لا تَعْلَمُونَ الإِذْنَ فِیهِ مِنَ اللهِ . . .‏

سوره بقرة آیه 170
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که به آنان گفته شود : از آنچه خدا فرو فرستاده است پیروی کنید ( و راه رحمان را پیش گیرید ، نه راه شیطان را ) ، میگویند : بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم ( نه از چیز دیگری ) . آیا اگر پدرانشان چیزی ( از عقائد و عبادات دین ) را نفهمیده باشند و ( به هدایت و ایمان ) راه نبرده باشند ( باز هم کورکورانه از ایشان تقلید و پیروی میکنند ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلْفَیْنَا » : یافتهایم . دیدهایم . از ماده ( لفی ) . « لا یَعْقِلُونَ » : نمیفهمند . درک نمیکنند .‏

سوره بقرة آیه 171
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مثل ( دعوتکننده ) کسانی که کفر ورزیدهاند ( و راه حقیقت و هدایت را ترک گفتهاند و کورکورانه به دنبال آباء و اجدادشان افتادهاند ) همچون مثل کسی است که ( چوپان گوسفندانی باشد و ) آنها را صدا بزند ، ولی آنها چیزی جز سر و صدا نشنوند ( و بدون این که حقیقت و مفهوم گفتار او را درک کنند ، با اشاره او بیاراده سر به زیر اندازند و به این طرف و آن طرف بروند . کافران نیز ) کران و لالان و کورانند و لذا ایشان از روی خرد عمل نمیکنند و نمیفهمند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَثَلُ الَّذِینَ » : مضاف محذوف است و تقدیر چنین است : مَثَلُ دَاعِی الَّذِینَ . مَثَلُ دُعَآءِ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ دُعَآءِ الَّذِی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلاّ دُعَآءً وَ نِدَآءً . « یَنْعِقُ » : فریاد میزند . نهیب میزند . « مَا » آنچه . مراد چهارپایان ، یا صدا و فریاد است . « یَنْعِقُ بِمَا » : بر چهارپایان نهیب میزند . « دُعَآءً » : بانگزدن . فراخواندن . « نِدَآءً » : بانگزدن . فراخواندن . مصدر باب مفاعله است . « صُمٌّ » : جمع أَصمّ ، کران . « بُکْمٌ » : جمع أَبْکَم ، لالان . « عُمْیٌ » : جمع أَعْمی ، کوران .‏

سوره بقرة آیه 172
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُواْ لِلّهِ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! از چیزهای پاکیزهای بخورید که روزی شما ساختهایم ، و سپاس خدای را بجا آورید ، اگر او را پرستش میکنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« طَیِّبَاتِ » : چیزهای پاک . مراد خوراکیهای لذیذ یا رزق حلال است .‏

سوره بقرة آیه 173
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آنچه را که مشرکان و یهودیان و دیگران حرام میدانند ، حرام نیست ، بلکه خداوند ) تنها مردار و خون و گوشت خوک و آنچه نام غیرخدا ( به هنگام ذبح ) بر آن گفته شده باشد ( و به نام بتان و شبیه آنها سر بریده شود ) بر شما حرام کرده است . ولی آن کس که مجبور شود ( به خاطر حفظ جان از آن اشیاء حرام بخورد ) در صورتی که علاقهمند ( به خوردن و لذّت بردن از چنین چیزهائی نبوده ) و متجاوز ( از حدّ سدّجوع هم ) نباشد ، گناهی بر او نیست . بیگمان خداوند بخشنده و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمَیْتَةَ » : مردار . « الدَّمَ » : خون . « لَحْمَ » : گوشت . « الْخِنزِیرِ » : خوک . « مَآ أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللهِ » : آنچه به نام چیزی جز خدا ذبح شود . از قبیل : به نام لات ، به نام عزّی ، به نام فلان . یعنی مقصود از ذبح آن حیوان تقرّب به غیر خدا باشد . « أُهِلَّ » : از مصدر ( إهلال ) به معنی صدا بلندکردن . « اُضْطُرَّ » : وادار گردید . مجبور شد . « بَاغٍ » : خواستار و علاقهمند . « عَادٍ » : متجاوز از اندازه ضرورت . « غَیْرَ بَاغٍ وَ لا عَادٍ » : نه طالب و راغب آن باشد و نه از حد ضرورت تجاوز کند . واژه ( غَیْرَ ) حال ضمیر مستتر در فعل ( أُضْطُرَّ ) است . « إِثْمَ » : گناه .‏

سوره بقرة آیه 174
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولَئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که آنچه را خدا از کتاب ( آسمانی ) نازل کرده است ، پنهان میدارند ( یا دست به تأویل ناروا و تحریف مییازند ) و آن را به بهای کم ( و ناچیز دنیا ) میفروشند ، آنان جز آتش چیزی نمیخورند . ( زیرا اموالی که از رهگذر کتمان آیات آسمانی و تحریف و تأویل ناروای حقائق رحمانی به دست میآید ، سبب نزول آنان به آتش دوزخ خواهد شد ) و روز رستاخیز خدا ( از آنان روگردان بوده و ) با ایشان سخن نمیگوید و آنان را ( از کثافت گناهان با عفو و گذشت خویش ) پاکیزه نمیدارد . و ایشان را عذاب دردناکی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَکْتُمُونَ » : پنهان میکنند . « یَشْتَرُونَ بِهِ » : میخورند بدان . فراچنگ میآورند بدان . مرجع ضمیر ( هِ ) واژه ( الْکِتَاب ) یا ( مَا ) یا عمل کتمان است . « بُطُون » : جمع بطن ، شکمها . « لا یُکَلِّمُهُمُ اللهُ » : خدا با ایشان سخن نمیگوید . مراد سخنی است که مایه سرور ایشان شود و بیانگر رحمت خدا باشد . والا خداوند با کافران و منافقان صحبت میفرماید ( نگا : أنعام / 22 ، یونس / 28 ، حجر / 92 ) . « لا یُزَکِّیهِمْ » : آنان را از کثافات گناهان با مغفرت و گذشت خود پاکیزه نمیدارد .‏

سوره بقرة آیه 175
‏متن آیه : ‏
‏ أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان کسانیاند که گمراهی را با هدایت ، و عذاب را با آمرزش ( مبادله و ) خریداری کردهاند . چقدر در برابر آتش ( دوزخ ) بردبارند ! ( جای بسی شگفت است که شخص عاقل از موجبات عذاب خوشحال بوده و پیوسته در انجام زشتیها که انسان را به دوزخ میکشانند ، در تکاپو باشد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَآ أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ ؟ ! » : شگفتا ، بر آتش چه شکیبایند ؟ !‏

سوره بقرة آیه 176
‏متن آیه : ‏
‏ ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِی الْکِتَابِ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن ( عذابی که برایشان مشخّص گشته است ، به خاطر کفری است که نسبت به کتاب روا میدارند و در کتمان و تحریفش میکوشند ) به سبب این که خدا کتاب ( آسمانی قرآن یا تورات ) را توأم با حق فرو فرستاده ( و اصلاً شائبه بطلان بدان راه ندارد و ایشان به دروغ در تکذیب آن میکوشند یا پنهانش میدارند ) و به راستی کسانی که درباره کتاب ( آسمانی ) اختلاف میورزند به دشمنانگی و دو دستگی دور ( از صداقت و حقیقتی ) دچارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذلِکَ » : آن . یعنی همه آنچه از خوردن آتش ، و سخن نگفتن به رحمت ، و تزکیه ، و عذاب مترتّب بر کتمان گذشت . . . « شِقَاقٍ » : دشمنانگی . « بَعِیدٍ » : دور از حق .‏

سوره بقرة آیه 177
‏متن آیه : ‏
‏ لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّآئِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این که ( به هنگام نماز ) چهرههایتان را به جانب مشرِق و مغرب کنید ، نیکی ( تنها همین ) نیست ( و یا ذاتاً روکردن به خاور و باختر ، نیکی بشمار نمیآید ) . بلکه نیکی ( کردار ) کسی است که به خدا و روز واپسین و فرشتگان و کتاب ( آسمانی ) و پیغمبران ایمان آورده باشد ، و مال ( خود ) را با وجود علاقهای که بدان دارد ( و یا به سبب دوست داشت خدا ، و یا با طیب خاطر ) به خویشاوندان و یتیمان و درماندگان و واماندگان در راه و گدایان دهد ، و در راه آزادسازی بردگان صرف کند ، و نماز را برپا دارد ، و زکات را بپردازد ، و ( نیکی کردار کسانی است که ) وفاکنندگان به پیمان خود بوده هنگامی که پیمان بندند ، و ( به ویژه کسانی نیکند و شایسته ستایشند که ) در برابر فقر ( و محرومیّتها ) و بیماری ( و زیان و ضررها ) و به هنگام نبرد ، شکیبایند ( و استقامت میورزند ) . اینان کسانی هستند که راست میگویند ( در ادّعای ایمان راستین و پیجوئی اعمال نیک ) و به راستی پرهیزکاران ( از عذاب خدا با دوری گرفتن از معاصی و امتثال اوامر الهی ) اینانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَیْسَ الْبِرَّ . . . » : واژه ( بِرَّ ) خبر مقدم ( لَیْسَ ) و ( أَن تُوَلُّوا ) اسم مؤخّر آن است . « الْبِرَّ » : واژهای است که در برگیرنده همه صفات نیک است . خیر فراوان . « قِبَل » : جهت . سو . « لکِنَّ الْبِرَّ » : واژه ( بِرّ ) اسم لکِنَّ است و ( بِرُّ ) دوم محذوف ، خبر آن است که تقدیر چنین میشود : لکِنَّ الْبِرَّ بِرُّ مَنْ . برخی ( بِرَّ ) را اسم لکِنَّ و ( مَنْ ) را خبر آن گرفتهاند . « الْکِتَابِ » : جنس کتاب ، یعنی همه کتابهای آسمانی مراد است ( نگا : بقره / 121 ) . « عَلَیا حُبِّهِ » : با وجود دوست داشت خدا . با عشق به کارِ صدقه و احسان . مرجع ضمیر ( ه ) را خدا و مال و مصدر مفهوم از فعل ، یعنی نفس عمل گرفتهاند . « ذَوِی الْقُرْبَیا » : خویشاوندان . « الْمَسَاکِینَ » : نیازمندانی که چیزی از کسی درخواست نمیکنند ( نگا : بقره / 273 ) . « إبْنَ الْسَّبِیلِ » : مسافر نیازمند به سبب دوری از خانواده . « السَّآئِلِینَ » : گدایان . « فِی الرِّقَابِ » : در راه آزادکردن بندگان . در اینجا مراد از ( رِقَاب ) جمع رَقَبَة ، به معنی گردن ، خودِ اشخاص است . « الْمُوفُونَ » : وفاکنندگان . عطف بر ( مَنْ ءَامَنَ ) است ، یا خبر مبتدای محذوف است که تقدیر آن چنین است : وَهُمُ الْمُوفُونَ . « عَاهَدُوا » : عهد بستند . « الْصَّابِرِینَ » : شکیبایان . منصوب است به ( أَخُصُّ ) یا ( أَمْدَحُ ) . « الْبَأْسَآءِ » : بلا و مصیبت خارج از جسم شخص . از قبیل : تنگدستی ، زیان مالی ، مرگ فرزندان . « الْضَّرَّآءِ » : بلا و مصیبت مربوط به جسم شخص . از قبیل : بیماری ، رنجوری . « حِینَ » : زمان . وقت . « الْبَأْسِ » : جنگ . جهاد با دشمنان ( نگا : احزاب / 18 ) .‏

سوره بقرة آیه 178
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَى بِالأُنثَى فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! درباره کشتگان ، ( قانون مساوات و دادگری ) قصاص بر شما فرض شده است ( و باید در آن کسی را به گناه دیگری نگرفت ، و بلکه ) : آزاد در برابر آزاد ، و برده در برابر برده ، و زن در برابر زن است . پس اگر کسی ( از جنایتش ) از ناحیه برادر ( دینی ) خود ، گذشتی شد ( و یکی از صاحبان خونبها کشنده را بخشید ، و یا حکم قصاص تبدیل به خونبها گردید ، از سوی عفو کننده ) باید نیک رفتاری شود و ( سختگیری و بدرفتاری نشود ، و از سوی قاتل نیز به ولی مقتول ) پرداخت ( دیه ) با نیکی انجام گیرد ( و در آن کم و کاست و سهلانگاری نباشد ) . این ( گذشت از قاتل و اکتفاء به دیه مناسب ) تخفیف و رحمتی است از سوی پروردگارتان . پس اگر کسی بعد از آن ( گذشت و خوشنودی از دیه ) تجاوز کند ( و از قاتل انتقام بگیرد ) او را عذاب دردناکی خواهد بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کُتِبَ » : واجب شده است . « الْقَتْلَیا » : جمع قتیل ، کشتگان . « الْحُرُّ » : آزاد . « الْعَبْدُ » : برده . « الأُنثَیا » : ماده . زن . « عُفِیَ » : بخشیده شد . « إتِّبَاعٌ » : دنبال کردن . « إعْتَدَیا » : تجاوز کرد . فراتر رفت .‏

سوره بقرة آیه 179
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای صاحبان خرد ! برای شما در قصاص ، حیات و زندگی است ( بنابر مصلحت و حکمتی که در آن ، و دقائق و نکاتی که در همه احکام است . این است که قانون قصاص را برای شما وضع کردیم تا از تجاوز و خونریزی بپرهیزید . ) باشد که تقوا پیشه کنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَیَاةٌ » : زندگی . تنکیر آن برای تنویع یا تعظیم است . « أُوْلِی الأَلْبَابِ » : افراد باشعور . خردمندان . « أُوْلِی » : صاحبان . دارندگان . مفرد آن ( ذُو ) است . « أَلْبَابِ » : جمع لُبّ ، مغزها . خردها و عقلها .‏

سوره بقرة آیه 180
‏متن آیه : ‏
‏ کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که یکی از شما را ( امراض مخوف و اسباب و علل ) مرگ فرا رسد ، اگر دارائی فراوانی ( با توجّه به عرف محلّ ) از خود به جای گذاشت ، ( از سوی خدا قانون ) وصیّت بر شما واجب شده است ( و باید ) برای پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته وصیّت کند . این حق ( واجبی ) است بر پرهیزکاران ( مؤمن به کتاب خدا ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَیْراً » : مایه سود و صلاح حال ، که در اینجا مراد دارائی و مالی است که برابر عرف محلّ فراوان بشمار آید . « الْوَصِیَّةُ » : نائب فاعل ( کُتِبَ ) است . « الْوَالِدَیْنِ » : پدر و مادر ، که از یک سوم دارائی میتوان سهم بیشتری بدانان داد . یا مراد پدربزرگ و نیاها و مادربزرگ و ننههائی است که کافرند ، و یا به سبب وجود دیگران از سهمالإرث محروم میگردند . به این دسته نیز فقط از یک سوم دارائی داده میشود . « الأقْرَبِینَ » : خویشاوندان وارث یا غیروارث به شرحی که در ( وَالِدَیْنِ ) گذشت . « بِالْمَعْرُوفِ » : به گونه متعارف میان مردم . دادگرانه . زیبا . « حَقّاً » : مفعول مطلق فعل ( حَقَّ ) است که محذوف است . یا صفت مصدر محذوفی است که تقدیر آن چنین است : إیصَاءً حَقّاً .‏

سوره بقرة آیه 181
‏متن آیه : ‏
‏ فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس هر که ( اعم از شاهد و وصی ) آن را بعد از شنیدن تغییر دهد ، تنها گناه آن بر کسانی است که آن ( وصیّت ) را تغییر میدهند ( و وصیّت کننده در پیشگاه خدا پاداش خود را میگیرد ) . خدا شنوا و دانا است ( و گفتار همگان را میشنود و نیّات همگان را میداند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَدَّلَ » : تغییر داد . دگرگون کرد . « إِثْمَ » : گناه .‏

سوره بقرة آیه 182
‏متن آیه : ‏
‏ فَمَنْ خَافَ مِن مُّوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلاَ إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسی که از انحراف وصیّتکننده ( از جاده عدالت ) یا از گناه او ( به سبب ترک قانون شریعت ) بترسد ( و آن انحراف و گناه و نزاعی را که بدین علّت میان ورثه درگرفته است ، تبدیل و تغییر دهد ) و صلح و صفا را میان آنان ( که وصیّت برایشان شده یا وارثان مرده هستند ) راه بیندازد ، گناهی بر او نیست ( و مشمول قانون تبدیل وصیّت نمیباشد ) . بیگمان خدا آمرزنده و مهربان است ( و مغفرت خود را شامل او میسازد و پاداش نیکوکاریش را میدهد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَافَ » : ترسید . در اینجا مراد ، اطّلاع پیدا کرد و دانست ، میباشد . « مُوصٍ » : وصیّتکننده . « جَنَفاً » : کنارهگیری از حق ، و عدول از روی خطا . « إثْم » : گناه . کنارهگیری از حق و عدول از عدل از روی عمد . « أَصْلَحَ بَیْنَهُمْ » : میان ورثه و آنان که وصیّت برایشان شده است ، صلح و صفا راه انداخت .‏

سوره بقرة آیه 183
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! بر شما روزه واجب شده است ، همان گونه که بر کسانی که پیش از شما بودهاند واجب بوده است ، تا باشد که پرهیزگار شوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الصِّیَامُ » : روزه .‏

سوره بقرة آیه 184
‏متن آیه : ‏
‏ أَیَّاماً مَّعْدُودَاتٍ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ وَأَن تَصُومُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( روزه در ) چند روز معیّن و اندکی است ، و کسانی که از شما بیمار یا مسافر باشند ( اگر افطار کردند و روزه نگرفتند ، به اندازه آن روزها ) چند روز دیگری را روزه میدارند ، و بر کسانی که توانائی انجام آن را ندارند ( همچون پیران ضعیف و بیماران همیشگی و کارگرانی که سالیانه پیوسته به کارهای سختی ، مانند استخراج زغالسنگ اشتغال دارند ، و زندانیان محکوم به اعمال شاقهای که پیوسته به کار سنگین وادار میگردند ) لازم است کفّاره بدهند ، و آن خوراک مسکینی است ( از خوراک متوسّطی که به خانواده خود میخورانید و باید در برابر هر روزی یک خوراک متوسّط که بتواند به طور معتدل مسکینی را سیر کند بپردازید ) و هر که کار خیر را پذیرا شود ( و بر مقدار فدیه بیفزاید ، و یا علاوه از روزه فرض ، روزه سنّت نیز بگیرد ) برای او بهتر است . و روزهداشتن برای شما خوب است اگر ( حقائق و نکات عبادات را ) بدانید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَیَّاماً مَّعْدُودَاتٍ » : روزهای اندک . روزهای معیّن . واژه ( أَیَّاماً ) منصوب است چون ظرف یا مفعول فعل محذوف ( صُومُوا ) است . واژه ( مَعْدُودَاتٍ ) صفت است . « عِدَّةٌ » : مبتدا است و خبر آن ( عَلَیْهِ ) محذوف است . تقدیر آن چنین است : عَلَیْهِ عِدَّةٌ . . . « أُخَرَ » : جمع أُخْری ، دیگر . « یُطِیقُونَهُ » : با رنج و مشقّت میتوانند آن را بگیرند . از قبیل پیران ، زنان حامله و شیرده ، کارگرانی که مجبور به انجام کارهای سخت و طاقتفرسایند . « فِدْیَةٌ » : دادن یک وعده غذا از خوراک متوسّط خانواده خود به فقراء . این واژه مبتدا است و خبر آن ( عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ ) میباشد . « طَعَامُ » : خوراک . بدل از ( فِدْیَة ) است . « تَطَوَّعَ خَیْراً » : کار نیکو پیشه کرد . یعنی بر مقدار فدیه افزود ، و یا بیش از یکی را طعام داد ، و یا این که هم روزه گرفت و هم فدیه داد . « وَ أَن تَصُومُوا خَیْرٌ لَّکُمْ » : اگر روزه بگیرید برای شما بهتر از دادن فدیه است . واژه ( خَیْرٌ ) خبر است و ( أَن تَصُومُوا ) محلاً مرفوع ، مبتدا است .‏

سوره بقرة آیه 185
‏متن آیه : ‏
‏ شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَن کَانَ مَرِیضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آن چند روز معیّن و اندک ) ماه رمضان است که قرآن در آن فرو فرستاده شده است ( و آغاز به نزول نموده است ودر مدّت 23 سال تدریجاً به دست مردم رسیده است ) تا مردم را راهنمائی کند و نشانهها و آیات روشنی از ارشاد ( به حق و حقیقت ) باشد و ( میان حق و باطل در همه ادوار ) جدائی افکند . پس هر که از شما ( فرا رسیدن ) این ماه را دریابد ، ( چه خودش هلال را رؤیت کند و چه با دیدن دیگران فرا رسیدن رمضان ثابت شود ) باید که آن را روزه بدارد . و اگر کسی بیمار یا مسافر باشد ( میتواند از رخصت استفاده کند و روزه ندارد و ) چندی از روزهای دیگر را ( به اندازه آن روزها روزه بدارد ) . خداوند آسایش شما را میخواهد و خواهان زحمت شما نیست ، و ( خداوند ماه رمضان و رخصت آن را برای شما روشن داشته است ) تا تعداد ( روزهای رمضان ) را کامل گردانید و خدا را بر این که شما را ( به احکام دین که سعادتتان در آن است ) هدایت کرده است ، بزرگ دارید و تا این که ( از همه نعمتهای او ) سپاسگزاری کنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« شَهْرُ » : ماه . « هُدیً » : هدایت بخش . راهنما . حال ( الْقُرْءَانُ ) و تقدیراً منصوب است . « بَیِّنَاتٍ » : دلائل واضح و روشن . « الْفُرْقَانِ » : جداسازنده حق از باطل . مصدر ثلاثی مجرّد است و در معنی اسم فاعل به کار رفته است . « شَهِدَ » : حاضر گردید . بدان رسید . با توجّه بدین معنی ، واژه ( شَهْر ) مفعولٌفیه است . مشاهده کرد . دانست . در این صورت ( شَهْر ) مفعولٌبه است ، و در اصل مضاف محذوف شده که تقدیر چنین است : مَنْ رَأَیا مِنْکُمْ هِلالَ الشَّهْرِ ، مَنْ عَلِمَ مِنْکُمْ هِلالَ الْشَّهْرِ . « الْیُسْرَ » : آسودگی . آسانی . « الْعُسْرَ » : رنج . سختی . « لِتُکْمِلُوا » : تا این که تکمیل کنید . فعل مضارع منصوب است و عطف بر معطوفٌعلیه مقدّری است مثل ( لِیُسَهِّلَ عَلَیْکُمْ ) و تقدیر چنین است : یُرِیدُ اللهُ بِکُمُ الْیُسْرَ لِیُسَهِّلَ عَلَیْکُمْ وَ لِتُکَمِّلُوا الْعِدَّةَ .‏

سوره بقرة آیه 186
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که بندگانم از تو درباره من بپرسند ( که من نزدیکم یا دور . بگو : ) من نزدیکم و دعای دعاکننده را هنگامی که مرا بخواند ، پاسخ میگویم ( و نیاز او را برآورده میسازم ) . پس آنان هم دعوت مرا ( با ایمان و عباداتی همچون نماز و روزه و زکات ) بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا آنان راه یابند ( و با نور ایمان به مقصد برسند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« دَعْوَةَ » : دعا . درخواست . « الدَّاعِ » : دعاکننده . درخواست کننده . « دَعَانِ » : مرا به یاری خواست . مرا به فریاد خواند . « فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی » : اجابت مرا با دعا بخواهند . هنگامی که آنان را به سوی ایمان و اطاعت دعوت کردم ، دعوت مرا بپذیرند . « یَرْشُدُونَ » : هدایت یابند . رهنمود شوند به مصالح دنیا و آخرت خود .‏

سوره بقرة آیه 187
‏متن آیه : ‏
‏ أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِکُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ کُنتُمْ تَخْتانُونَ أَنفُسَکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ وَعَفَا عَنکُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُواْ مَا کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ وَکُلُواْ وَاشْرَبُواْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّواْ الصِّیَامَ إِلَى الَّلیْلِ وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنتُمْ عَاکِفُونَ فِی الْمَسَاجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آمیزش و نزدیکی با همسرانتان در شب روزهداری حلال گردیده است . آنان لباس شمایند و شما لباس آنانید ( و دوری از آمیزش با یکدیگر برایتان بسی رنجآور است ) . خداوند میدانست که شما ( از لذائذ نفسانی میکاستید و معتقد بودید که شبها بعد از بخواب رفتن ، همخوابگی با همسران حرام است و ) بر خود خیانت میکردید . خداوند توبه شما را پذیرفت و شما را بخشید . پس هماکنون ( که با نصّ صریح ، همخوابگی آزاد است ) با آنان آمیزش کنید و چیزی را بخواهید که خدا برایتان لازم دانسته است ( همچون بقای نسل و حفظ دین و آبرو و پاداش اخروی ) ، و بخورید و بیاشامید تا آن گاه که رشته بامداد از رشته سیاه ( شب ) برایتان از هم جدا و آشکار گردد . سپس روزه را تا شب ادامه دهید . ( همخوابگی با همسران در تمام شبهای روزهداری حلال است . لیکن ) وقتی که در مساجد به ( عبادت ) اعتکاف مشغولید ، با آنان همخوابگی نکنید . این ( احکام روزه و اعتکاف ) حدود و مرزهای الهی است و بدانها نزدیک نشوید . خداوند این چنین آیات خود را برای مردم روشن میسازد ، باشد که پرهیزگار شوند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الرَّفَثُ » : جِماع . « بَاشِرُوهُنَّ » : با ایشان آمیزش و زناشوئی کنید . « إِبْتَغُوا » : بخواهید . بطلبید . « مَا کَتَبَ اللهُ » : چیزی که خدا مقرّر کرده است که زناشوئی است . « الْخَیْطُ الأَبْیَضُ » : رشته و تار سفید . مراد سپیده فجر است که در کنار سیاهی شب نمایان میشود . « الْفَجْرِ » : بامدادان . پگاه . « أَتِمُّوا » : به تمام و کمال اداء کنید . تکمیل کنید . « عَاکِفُونَ » : اعتکافکنندگان . ماندگاران . « حُدُود » : جمع حدّ ، مرزها . مراد احکام و قوانین خدا است .‏

سوره بقرة آیه 188
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُواْ فَرِیقاً مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اموال خودتان را به باطل ( و ناحق ، همچون رشوه و ربا و غصب و دزدی . . . ) در میان خود نخورید و آن را به امراء و قضات تقدیم نکنید تا از روی گناه ، بخشی از اموال مردم را بخورید و شما بر آن آگاه باشید ( و بدانید که ستمکار را یاری دادهاید و مرتکب گناه شدهاید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تُدْلُوا بِهَا » : پیشکش نکنید . به عنوان رشوه نپردازید . بر سر آن منازعه نکنید و کار آن را به پیش حاکمان بدسرشت نکشانید . این فعل عطف بر ( تَأْکُلُوا ) و بنابراین مجزوم است . یا منصوب به ( أَنْ ) مقدّر است .‏

سوره بقرة آیه 189
‏متن آیه : ‏
‏ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏درباره هلالهای ماه از تو میپرسند ( که چرا هر دم به شکلی پدیدار میشود ؟ ) . بگو : آنها شناسههای زمانی ( و تقویم طبیعی ) برای ( نظام زندگی ) مردم و ( تعیین وقت ) حجّ هستند . نیکوئی آن نیست که ( همچون زمان جاهلیّت ، به هنگام حجّ یا برگشت از سفر ) از پشت خانهها به منازل درآئید ، ولیکن نیکی کسی را است که تقوا پیشه کند ، و از درهای خانهها به منازل وارد شوید ، و از ( مخالفت با پروردگار و خشم ) خدا بپرهیزید ، باشد که رستگار گردید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الأَهِلَّةِ » : جمع هلال ، ماه نو . ماه کمانی شکل . « مَوَاقِیتُ » : جمع میقات ، زمانسنج . واژه ( میقات ) اسم آلت و از ماده ( وقت ) است . یعنی آنچه بدان وقت شناخته میشود . « ظُهُورِ » : جمع ظَهْر ، پشتبامها . « إتَّقَیا » : تقوا پیشه کرد . پرهیزگاری کرد . « أَبْوَابِ » : جمع باب ، درها .‏

سوره بقرة آیه 190
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در راه خدا بجنگید با کسانی که با شما میجنگند . و تجاوز و تعدّی نکنید . ( شما جنگافروزی نکنید و بیگناهان و بیخبران و زنانی که نمیجنگند ، و کودکان و پیرمردان و بیماران و امانخواهان را نکشید و خانهها و کشتزارها را ویران نسازید ) . زیرا خداوند تجاوزگران را دوست نمیدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَاتِلُوا » : بجنگید . « لا تَعْتَدُوا » : از قانون شریعت تجاوز نکنید و زنان و پیران کهنسال و افراد بیطرف را نکشید . « الْمُعْتَدینَ » : متجاوزین .‏

سوره بقرة آیه 191
‏متن آیه : ‏
‏ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِن قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاء الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( چون جنگ درگرفت ) هرجا آنان را ( که آغازکنندگان جنگ بودهاند ) دریافتید ایشان را بکشید ، و آنان را ( از مکّه ) که شما را از آنجا بیرون کردهاند بیرون سازید ، و ( از جنگ در حرم مکّه نباید باک داشته باشید ، زیرا ایشان با شکنجه و آزار و انواع فتنه و فساد میخواستند شما را از دینتان برگردانند که مایه خوشبختی دو جهان شما است و ) فتنه از کشتن بدتر است . و ( لیکن احترام مسجدالحرام به جای خود باقی است و ) با آنان در کنار مسجدالحرام کارزار نکنید ، مگر آن گاه که ایشان در آنجا با شما بستیزند ( و حرمت مسجدالحرام را محفوظ ندارند ) . پس اگر با شما جنگیدند ایشان را بکشید . سزای ( آن گونه ) کافران چنین است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَیْثُ » : هرجا . جائی که . « ثَقِفْتُمُوهُمْ » : ایشان را دریافتید . بر آنان چیره شدید . « الْفِتْنَةُ » : کفر و شرک . برگرداندن از دین ( نگا : بقره / 217 ) . « کَذَالِکَ جَزَآءُ الْکَافِرِینَ » : این حکم ، همه کافران را در بر میگیرد و سزای همه آنان است .‏

سوره بقرة آیه 192
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر دست کشیدند ( از کفر ، و اسلام را پذیرفتند ، خداوند گناهانشان را به آب توبه میشوید و بیدینی گذشته ایشان را نادیده میگیرد ) چه بیگمان خدا آمرزنده و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« انتَهَوْا » : دست کشیدند . پایان دادند .‏

سوره بقرة آیه 193
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و با آنان پیکار کنید تا فتنهای باقی نماند ( و نیروئی نداشته باشند که با آن بتوانند شما را از دینتان برگردانند ) و دین ( خالصانه ) از آن خدا گردد ( و مؤمنان جز از خدا نترسند و آزادانه به دستور آئین خویش زیست کنند ) . پس اگر ( از روش نادرست خود ) دست برداشتند ( و اسلام را پذیرفتند ، دست از آنان بدارید . زیرا حمله بردن و ) تجاوز کردن جز بر ستمکاران ( به خویشتن به سبب کفر و شرک ، روا ) نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فِتْنَةٌ » : کفر و شرک . « عُدْوَان » : تعدّی و تجاوز . « فَلاعُدْوَانَ إِلاّ عَلَی الظَّالِمِینَ » : این جمله ، علّت جزاء محذوف است و در جای آن قرار گرفته است ، و تقدیر چنین است : فَإِنِ انتَهَوْا وَ أَسْلَمُوا فَلا تَعْتَدُوا عَلَیْهِمْ ، لِأَنَّ الْعُدْوَانَ عَلَی الظَّالِمِینَ ، وَ الْمُنتَهُونَ لَیْسُوا بِالظَّالِمِینَ . . .‏

سوره بقرة آیه 194
‏متن آیه : ‏
‏ الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ماه حرام در برابر ماه حرام است ( و اگر دشمنان احترام آن را نگاه نداشتند ، و در آن با شما جنگ کردند ، شما حق دفاع و مقابله با آنان را دارید و باکی نیست ) و ( حرمتشکنیهای ) مقدّسات دارای قصاص است ، ( و تجاوزکاریهای نادرست ، پاداش به مثل دارد . به طور کلّی ) هر که راه تعدّی و تجاوز بر شما را در پیش گرفت ، بر او همانند آن ، تعدّی و تجاوز کنید ( چه آغازکردن تعدّی و تجاوز ممنوع است ، لیکن در برابر آن دفاع از خویشتن و مبارزه برای اخذ قصاص آزاد است ) ، و از خشم خدا بپرهیزید و بدانید که خدا با پرهیزگاران است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الشَّهْرُ الْحَرَامُ » : ماه حرام . ماههای حرام چهارتا و عبارتند از : ذوالقعده ، ذوالحجّه ، محرّم ، رجب . علّت تسمیه آنها به واژه حرام ، از این بابت است که خداوند جنگ در آنها را حرام فرموده است ( نگا : توبه / 36 ) . « الْحُرُمَاتُ » : جمع حُرْمَت ، چیزهائی که حفظ و صیانت آنها لازم است . از قبیل : ناموس و شخصیّت و دارائی . مقدّسات . « فَمَنِ اعْتَدَیا عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ . . . » : در اینجا دفع تجاوز دیگران از باب مشاکله ، تجاوز نامیده شده است ( نگا : توبه / 67 ، شوری / 9 و 40 ) .‏

سوره بقرة آیه 195
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در راه خدا انفاق ( و بذل مال ) کنید و ( با ترک انفاق ) ، خود را با دست خویش به هلاکت نیفکنید ، و نیکی کنید ( در کشتن و یاری ستمدیده و جنگ و . . . ) همانا خداوند نیکوکاران را دوست میدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَنفِقُوا » : ببخشید . بذل و بخشش کنید . صرف مال کنید . « لا تُلْقُوا » : میندازید . میفکنید . « أَیْدِی » : جمع ید ، دستها . نفسها . « لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ » : با دست خود ، خویشتن را به هلاکت میندازید . خود را به هلاکت میندازید . حرف ( بِ ) میتواند زائد ، یا غیرزائد بشمار آید . « التَّهْلُکَةِ » : هلاک و نابودی . هر چیزی که منتهی به مرگ شود . « أَحْسِنُوا » : نیک رفتار کنید ، در شیوه عبادت و معامله با اسیران و یاری مستمندان و غیره ، نیکوکاری کنید .‏

سوره بقرة آیه 196
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ وَلاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِّن صِیَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ فَمَن لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ کَامِلَةٌ ذَلِکَ لِمَن لَّمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و حجّ و عمره را به تمام و کمال خالصانه برای خدا انجام دهید ( و مراسم و مناسک ظاهری را به پایان برید و هدفتان جز رضای خدا نباشد ) و اگر ( از برگزاری بعضی از مناسک ، به وسیله دشمن یا بیماری و غیره ) بازداشته شدید ( و خواستید از احرام به در آئید ، بر شما است که ) هر آنچه از قربانی فراهم شود ( همچون شتر و گاو و گوسفند ، ذبح کنید و آن گاه از احرام به در آئید ) و سرهای خود را نتراشید تا قربانی به قربانگاه خود برسد ( همان جائی که حاجی در آن از انجام مراسم حجّ بازمانده ، و یا کعبه است ) ، و اگر کسی از شما بیمار شد ، یا ناراحتی در سر داشت ( به سبب زخمی بودن یا سردرد و یا بیماریهای دیگر ، و محتاج شد موی سر را بتراشد ، باید که ) فدیه بدهد ، از قبیل ( سه روز ) روزه یا صدقه ( که دادن خوراک یکروزه شش نفر ندار است ) و یا گوسفندی ( که باید ذبح و میان فقراء تقسیم شود ) . و وقتی که ( از دشمن یا بیماری ) در امان بودید ( و به حجّ و عمره رفتید و نخست ) کسی از عمره بهرهمند گردد سپس حجّ را آغاز کند ، آنچه از قربانی میسّر شد ( ذبح میکند و به فقرای آنجا میدهد ) . و کسی که ( قربانی یا بهای قربانی را ) نیابد ، سه روز در ( ایّام ) حجّ ، و هفت روز هنگامی که بازگشت ( به خانه و کاشانه خود ، باید روزه بگیرد ) . این ده روز کاملی است ( که نباید از آنها غفلت شود ) این ( بهرهمندی و آغاز از عمره ، یا قربانی و یا روزهداری ) از آن کسی است که خانواده او اهل مسجدالحرام ( یعنی ساکنان مکّه و دوروبر آن ) نباشد . ( تقوا داشته باشید ) و از خدا بترسید و بدانید که خدا دارای کیفر سختی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَتِمُّوا » : به تمام و کمال انجام دهید . « أُحْصِرْتُمْ » : محاصره شدید . بازداشته شدید . « إسْتَیْسَرَ » : ممکن شد . دست داد . « الْهَدْیِ » : چهارپایانی که برای قربانی در موسم حجّ به مکّه گسیل میگردند . « لا تَحْلِقُوا » : نتراشید . « مَحِلَّ » : مکانی که در آن ذبح حیوان قربانی مشروع گردیده است . « صَدَقَةٍ » : طعام دادن . اطعام شش نفر از فقراء . « نُسُکٍ » : حیوانی که ذبح میشود ، و اقلّ آن گوسفندی است .‏

سوره بقرة آیه 197
‏متن آیه : ‏
‏ الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِی الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللّهُ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یَا أُوْلِی الأَلْبَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏حجّ در ماههای معیّنی انجام میپذیرد ( که عبارتند از : شوّال و ذوالقعده و ذوالحجّه ) . پس کسی که ( در این ماهها با احرام یا تلبیه یا سوق دادن حیوان قربانی و شروع مناسک دیگر حجّ ) ، حجّ را بر خویشتن واجب کرده باشد ( و حجّ را آغاز نموده باشد ، باید آداب آن را مراعات دارد و توجّه داشته باشد که ) در حجّ آمیزش جنسی با زنان و گناه و جدالی نیست ( و نباید مرتکب چنین اعمالی شود ) . و هر کار نیکی که میکنید خداوند از آن آگاه است . و توشه برگیرید ( هم برای سفر حجّ و هم برای سرای دیگرتان و بدانید ) که بهترین توشه پرهیزگاری است ، و ای خردمندان ! از ( خشم و کیفر ) من بپرهیزید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَن فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ » : کسی که با آغازکردن اعمال حجّ ، حجّ را بر خود واجب کرد . « رَفَثَ » : جماع . « فُسُوقَ » : سرکشی و نافرمانی . گناه و معصیت . « جِدَالَ » : مشاجره . ستیزه . « أُوْلِی الألْبَابِ » : خردمندان .‏

سوره بقرة آیه 198
‏متن آیه : ‏
‏ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّکُمْ فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْکُرُواْ اللّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْکُرُوهُ کَمَا هَدَاکُمْ وَإِن کُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّآلِّینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گناهی بر شما نیست این که از فضل پروردگار خود برخوردار شوید ( و در ایّام حجّ به کسب و تجارت بپردازید ) . و هنگامی که از عرفات ( به سوی مزدلفه ) روان شدید ، خدا را ( با تهلیل و تکبیر و تلبیه ) در نزد مشعرالحرام یاد کنید ، و همان گونه که شما را رهنمون کرده است خدای را یاد کنید ( و با تضرّع و زاری و بیم و امید و این که گوئی که او را میبینید به ذکرش بپردازید ) اگرچه پیش از آن جزو گمراهان بوده باشید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جُنَاحٌ » : گناه . « اَن تَبْتَغُوا » : این که جویای سود از راه معامله و تجارت گردید ، مادام که هدف اصلی حجّ باشد . « أَفَضْتُمْ » : برجوشیدید و چست و چابک سرازیر شدید . « عَرَفَاتٍ » : عرفات مکانی است که روز عرفه ، یعنی نهم ذیالحجّه ، حاجیان در آن لبّیکگویان و ادعیهخوانان میمانند و نماز ظهر و عصر را در آنجا میگزارند و بعد از آن رهسپار مزدلفه میگردند . « الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ » : کوهی است در مزدلفه میان عرفات و مِنیا . « کَمَا هَدَاکُمْ » : همان گونه که رهنمودتان کرده است .‏

سوره بقرة آیه 199
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ أَفِیضُواْ مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس از همان جا که مردم روان میشوند ( و از مکان واحدی به نام عرفات به سوی سرزمین مِنیا میکوچند ) روان شوید ، و از خداوند آمرزش ( گناهان و کجرویهای پیشین خود را ) بخواهید ( و بدانید که ) بیگمان خداوند آمرزنده و مهربان است ( و توبه و بازگشت بندگان مخلص را میپذیرد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اَفِیضُوا » : روان شوید . « مِنْ حَیْثُ » : از همان جائی که .‏

سوره بقرة آیه 200
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِذَا قَضَیْتُم مَّنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُواْ اللّهَ کَذِکْرِکُمْ آبَاءکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که مناسک ( حجّ ) خود را انجام دادید ( و مراسم آن را به پایان بردید و پراکنده شدید ) همان گونه که پدران خویش را یاد میکنید ( و به افتخارات نیاکان مباهات مینمائید ) خدا را یاد کنید و بلکه بیشتر از آن ، ( زیرا بزرگی و عظمت در پرتو ارتباط با خدا است . مردمان دو گروهند : ) کسانی هستند که میگویند : خداوندا ! به ما در دنیا ( نیکی رسان و سعادت و نعمت ) عطاء کن . ( و لذا ) چنین کسانی در آخرت بهرهای ( از سعادت و نعمت و رضایت الهی ) ندارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَضَیْتُمْ » : به جای آوردید و به تمام و کمال به پایان بردید . « مَنَاسِکَ » : عبادات مختصّ حجّ . اعمال حجّ . « کَذِکْرِکُمْ ءَابَآءَکُمْ » : همان گونه که پدران خود را یاد میکردید . گویند عربها بعد از انجام اعمال حجّ و اتمام مراسم آن ، در مِنیا گِرد میآمدند و مفاخر آباء و محاسن اجدادشان را یاد میکردند و میستودند . « خَلاقٍ » : بهره و نصیبی از نعمت .‏

سوره بقرة آیه 201
‏متن آیه : ‏
‏ وِمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و برخی از آنان میگویند : پروردگارا ! در دنیا به ما نیکی رسان و در آخرت نیز به ما نیکی عطاء فرما ( و سرای آجل و عاجل ما را خوش و خرّم گردان ) و ما را از عذاب آتش ( دوزخ محفوظ ) نگاهدار .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قِنَا » : ما را به دور دار . از ماده ( وقی ) .‏

سوره بقرة آیه 202
‏متن آیه : ‏
‏ أُولَئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِّمَّا کَسَبُواْ وَاللّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اینان ( که جویای سعادت دنیا و آخرتند و در پی خوشبختی هر دو سرایند ) از دسترنج خود بهرهمند خواهند شد ( و برابر کوششی که برای دنیا میورزند و تکاپوئی که در راه آخرت از خود نشان میدهند ، در هر دو جهان از کرده خود سود میبرند و سعادت دارین نصیبشان خواهد گردید ) ، و خدا سریعالحساب است ( و به اعمال همگان آشنا است و هر چه زودتر پاداش و پادافره بندگان را خواهد داد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُوْلئِکَ » : اشاره به هر دو گروه ، یا اشاره به گروه دوم است .‏

سوره بقرة آیه 203
‏متن آیه : ‏
‏ وَاذْکُرُواْ اللّهَ فِی أَیَّامٍ مَّعْدُودَاتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَیْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در روزهای مشخّصی ( که سه روز ایّام التشریق ، یعنی یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ماه ذیالحجّه است و حاجیان در مِنیا بسر میبرند ) خدا را یاد کنید ( و با اذکار و ادعیه به عبادت و پرستش او بپردازید ) . و اگر کسی ( عبادت سه روزه را در دو روز اوّل ایّام التشریق انجام دهد و ) شتاب نماید ، گناهی بر او نیست ( و مانعی نخواهد بود که روز سوم برای رمی جمرات نباشد ) ، و کسی که ماندگار شود و ( از رخصت استفاده نکند ، بهتر هم خواهد بود و ) گناهی نخواهد داشت ، ( و این رخصت تعجیل یا تأخیر و نفی گناه از شتابنده و ماندگار ، تنها ) از آنِ کسی است که تقوا پیشه سازد ( و از منهیّات و محرّمات خویشتن را به دور دارد ) . از ( خشم و انتقام ) خدا بپرهیزید و بدانید که در پیشگاه او جمع خواهید شد ( و به اعمال و اقوالتان رسیدگی خواهد گردید و پاداش نیکان و پادافره بدان داده خواهد شد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُذْکُرُوا اللهَ » : مقصود از ذکر ، تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح است که پس از نماز ، و هنگام رمی جمرات ، و در وقت ذبح قربانی گفته میشود . « أَیَّامٍ مَّعْدُودَاتٍ » : روزهای معلوم و مشخّص ، که سه روز بعد از عید قربان است و ایّام التشریق نام دارد و حاجیان در مِنیا بدین هنگام به رمی جمرات مشغول میگردند . « فَمَن تَعَجَّلَ » : اگر رمی جمرات در دو روز اوّل یا در خود سه روز انجام شود ، بلامانع است . « تُحْشَرُونَ » : جمع آورده میشوید ( نگا : آلعمران / 12 و 158 ، انعام / 38 ) .‏

سوره بقرة آیه 204
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در میان مردم کسی یافته میشود که سخن او در ( باره امور و اسباب معاش ) زندگی دنیا ، تو را به شگفت میاندازد ( و فصاحت و حلاوت کلام او ، مایه اعجاب تو میشود ) و خدا را بر آنچه در دل خود دارد گواه میگیرد ( و ادّعاء دارد که آنچه میگوید ، موافق با چیزی است که در درون پنهان میدارد ، و گفتار و کردارش یکی است ) . و حال آن که او سرسختترین دشمنان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُعْجِبُکَ » : تو را به شگفت میآورد . توجّه تو را به خود جلب میکند . « فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا » : در زندگی دنیا . درباره امور زندگی دنیا . « یُشْهِدُ اللهَ » : خدا را گواه میگیرد . « أَلَدُّ » : صفت مشبّهه و به معنی سخت و شدید است ، یا این که اسم تفضیل و به معنی سرسختترین و گردنکشترین است . « الْخِصَامِ » : مصدر باب مفاعله و به معنی خصومت و دشمنی است ، و یا این که جمع مکسّر خَصْم ، به معنی دشمنان است .‏

سوره بقرة آیه 205
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیِهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الفَسَادَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که پشت میکند و میرود ( و یا به ریاست و حکومتی میرسد ) ، در زمین به تلاش میافتد تا در آن فساد و تباهی ورزد و زرع و نسل ( انسانها و حیوانات ) را نابود کند ( و با فساد و تباهی خود ، اقوات و اموال و ارواح را از میان ببرد ) ، و خداوند فساد و تباهی را دوست نمیدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَوَلَّیا » : والی و سرور شد . پشت کرد و رفت . « الْحَرْثَ » : کشت و زرع . « النَّسْلَ » : نژاد انسان یا حیوان . نسل مصدر است و در معنی اسم مفعول به کار رفته است ، همچون خلق و مخلوق .‏

سوره بقرة آیه 206
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که بدو گفته میشود : از خدا بترس ( و اقوال و افعال برابر دار و به جای افساد اصلاح کن ) ، عظمت ( و نخوت ، سراپای ) او را فرا میگیرد و ( غرور ) گناه ( او را به بزهکاری وادار ) میکند . پس دوزخ او را بسنده است و چه بد جایگاهی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إتَّقِ اللهَ » : از خدا بترس . « اَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ » : عزّت بزهکارانه و غرور گناه او را فرا میگیرد . کبریا و نخوت دروغین او را به انجام گناه بیشتر میکشاند . « حَسْبُهُ » : او را بس است . او را کافی و بسنده است . « الْمِهَادُ » : آرامگاه . قرارگاه . بستر .‏

سوره بقرة آیه 207
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در میان مردم کسی یافته میشود که جان خود را ( که عزیزترین چیزی است که دارد ) در برابر خوشنودی خدا میفروشد ( و رضایت الله را بالاتر از دنیا و مافیها میشمارد و همه چیز خود را در راه کسب آن تقدیم میدارد ) و خداوندگار نسبت به بندگان بس مهربان است ( و بدانان در برابر کار اندک ، نعمت جاوید میبخشد و بیش از توانائی انسانی برایشان تکالیف و وظائف مقرّر نمیدارد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَشْرِی » : میفروشد ( نگا : نساء / 74 ) . « إبْتِغَآءَ » : خواستن . طلبیدن . مفعولٌله است . « مَرْضَاةِ » : رضایت . خوشنودی . مَرْضاة مصدر میمیاست و برابر رسمالخطّ قرآنی با ( ت ) نوشته شده است .‏

سوره بقرة آیه 208
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! همگی ( اسلام را به تمام و کمال بپذیرید و ) به صلح و آشتی درآئید ، و از گامهای اهریمن ( و وسوسههای وی ) پیروی نکنید ( و به دنبال او راه نروید ) . بیگمان او دشمن آشکار شما است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« السِّلْمِ » : صلح و صفا . اسلام . تسلیم . « کَآفَّةً » : جملگی . همگی . حال ضمیر ( و ) در فعل ( أُدْخُلُوا ) یا مصدر است . « أُدْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَآفَّةً » : جملگی به صلح گردن نهید . جملگی به اسلام درآئید و با تمام وجود بدان بگروید . اسلام را به تمام و کمال بپذیرید . به شریعت واحده همگانی اسلام درآئید . « خُطُوَاتِ » : جمع خُطْوَة ، گامها . « خُطُوَات » : منظور آرایشگری و وسوسهانگیزی اهریمن است .‏

سوره بقرة آیه 209
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِن زَلَلْتُمْ مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْکُمُ الْبَیِّنَاتُ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر بعد از آمدن دلائل واضح ( و حجّتهای باهر ، از راه خدا دور گشتید و طریق شیطان پیش گرفتید و از جاده حق ) منحرف و دچار لغزش شدید ( و به دام اهریمن افتادید ) بدانید ( از دست عدالت آفریدگار فرار نتوانید کرد ) که بیگمان خدا توانا و حکیم است ( و بر همه چیز چیره و همه کارهایش مطابق حکمت است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« زَلَلْتُمْ » : لغزیدید . بیراهه رفتید و منحرف گشتید . « الْبَیِّنَاتُ » : دلائل روشن . « عَزِیزٌ » : غالب . چیره . « حَکِیمٌ » : آن که کارها را به مقتضای حکمت انجام میدهد .‏

سوره بقرة آیه 210
‏متن آیه : ‏
هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ أَن یَأْتِیَهُمُ اللّهُ فِی ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَالْمَلآئِکَةُ وَقُضِیَ الأَمْرُ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا آنان که راه صلح و آشتی نمیپویند و دین اسلام را نمیجویند انتظار دارند که خدا و فرشتگان ( آشکارا در برابر دیدگانشان ظاهر گردند و ) در زیر سایهبانهای ابر به سوی ایشان بیایند ( و رو در رو با آنان به سخن درآیند ؟ ! ) . و حال آن که فرمان ( بر قطع امید محال ایشان ) انجام پذیرفته است ( و چنین کاری رخ نمیدهد ) و همه کارها به سوی خدا برگشت داده میشود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هَلْ یَنظُرُونَ » : آیا انتظار میکشند ؟ استفهام انکاری است و به معنی : انتظار نمیکشند . « ظُلَلٍ » : جمع ظُلَّة ، سایهبانها . « الْغَمَامِ » : ابر . ابر سفید . « قُضِیَ الأَمْرُ » : کار از کار گذشته است . کار انجام و به پایان رسیده است . فرمان خدا بر آن رفته است . این آیه شریفه دو مفهوم عمده دارد : یکی در بالا گذشت ( نگا : انعام / 158 ) . دیگری عبارت است از : اینان چندان انتظاری نمیکشند که قیامت فرا میرسد و عذاب خدا و فرشتگان عذاب در سایهبانهای ابر سفید که نشانه سرعت و نعمت است ، ولی برای اینان نقمت است ، سر میرسند و کار از کار میگذرد و همه امور به سوی خدا باز گردانده میشود ( نگا : زخرف / 66 ) .‏

سوره بقرة آیه 211
‏متن آیه : ‏
‏ سَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَمْ آتَیْنَاهُم مِّنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ وَمَن یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! ) از بنیاسرائیل بپرس : چقدر معجزههای بزرگ و دلائل روشنی به آنان دادهایم ؟ ( لیکن ایشان نعمتهای خدا را نادیده گرفته و ناسپاسی کردهاند ) و هر که نعمت خدای را دگرگونه کند ( و به جای ایمان بدان و شکر بر آن ، نسبت بدان کفر ورزد و ناسپاسی کند ) پس از آن که به سویش آمد ( و به دستش رسید و بر آن اطّلاع یافت ، خدا چنین کسی را دچار عذاب سختی خواهد کرد ) چه بیگمان خداوند شدیدالعقاب است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَلْ » : بپرس . « کَمْ » : چه اندازه . چه زیاد . « بَیِّنَةٍ » : روشن . « فَإِنَّ اللهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ » : این عبارت میتواند با تقدیر ( لَهُ ) در آخر ، جواب شرط باشد . یا این که تعلیل جواب شرط بوده و به جای آن آورده شده باشد ، که تقدیر آن چنین خواهد بود : وَ مَن یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللهِ ، عاقَبَةُ أَشَدَّ عُقُوبَةِ ، لاِنَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ .‏

سوره بقرة آیه 212
‏متن آیه : ‏
زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَیَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ اتَّقَواْ فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَاللّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏زندگی دنیا برای کافران آراسته و پیراسته شده است ( و همین غرور زینت عارضی و نعمت فانی ، ایشان را گول زده است و از خدا بیخبر کرده است ) و مؤمنان را ( که شیفته دلباخته دنیا نشده و بیشتر به امر آخرت مشغولند و احیاناً دستشان تهی است ) مسخره میکنند ، ( اینان فراموش کردهاند که دنیا پل آخرت است و به آن اندازه باید بدان پرداخت که عبور میسّر گردد ) و روز رستاخیز پرهیزگاران بالاتر از ایشانند ( و باید بدانند که داشتن مال دنیا نشانه بزرگی و برتری کسی و نداشتن آن نشانه کوچکی و پستی فردی نیست ، بلکه بود و نبود نعمت دنیا وسیله آزمون و امتحان همگان است ) و خداوند به هرکس که بخواهد بدون ( در نظر داشتن ) حساب ( کفر یا ایمان ) روزی میرساند ( و مال زیاد عطاء میدارد و سرانجام وقت بازپرسی و دادرسی و پاسخگوئی فرا میرسد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« زُیِّنَ » : آراسته گردیده است . « یَسْخَرُونَ مِنْ . . . . » : مَسخره میکنند . مورد استهزاء قرار میدهند .‏

سوره بقرة آیه 213
‏متن آیه : ‏
‏ کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مردمان ( برابر فطرت در آغاز از نظر اندیشه و صورت اجتماعی یکگونه و ) یک دسته بودند . ( کمکم دوره صِرف فطری به پایان رسید و جوامع و طبقات پدید آمدند و بنا به استعدادهای عقلی و شرائط اجتماعی ، اختلافات و تضادهائی به وجود آمد و مرحله بلوغ و بیداری بشریّت فرا رسید ) پس خداوند پیغمبران را برانگیخت تا ( مردمان را به بهشت و دوزخ ) بشارت دهند و بترسانند . و کتاب ( آسمانی ) که مشتمل بر حق بود و به سوی حقیقت ( و عدالت ) دعوت میکرد ، بر آنان نازل کرد تا در میان مردمان راجع بدانچه اختلاف میورزیدند داوری کند ( و بدین وسیله مرحله نبوّت فرا رسید . آن گاه ) در ( مطالب و حقّانیّت ) کتاب ( آسمانی ) تنها کسانی اختلاف ورزیدند که در دسترسشان قرار داده شده بود ، و به دنبال دریافت دلائل روشن ، از روی ستمگری و کینهتوزی ( و خودخواهی و هواپرستی ، در پذیرش و فهم و ابلاغ و اجرا کتاب ) اختلاف نمودند ( و مرحله اختلاف در دین و ظهور دینداران و دینسازان حرفهای فرا رسید و زمینه بروز و سلطه طاغوت فراهم شد ) . پس خداوند کسانی را که ایمان آورده بودند ، با اجازه خویش ( که مایه رشد فکری و ایمان پاک و زمینه رستن از انگیزههای نفسانی و تمسّک کامل به کتاب آسمانی است ) به آنچه که حق بود و در آن اختلاف ورزیده بودند ، رهنمون شد ، و خداوند هر کسی را که بخواهد به راه راست ( که همان راه حق است ) رهنمود مینماید ( تا حق را از میان انحرافها و اختلافها دریابند ، و مرحله برگشت به دین راستین و حاکمیّت کتاب و شریعت فرا رسد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اُمَّةً » : ملّت . دسته . « بَعَثَ » : برانگیخت . فرستاد . « وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ » : و حال آن که درباره آن کتاب ، یا درباره آن حق اختلاف پیدا نکردند ، مگر . . . « بَغْیاً » : از روی ستم . از حسادت . مفعولٌله است . « بِإِذْنِهِ » : به فرمان او . به توفیق و مرحمت او . معنی دیگر آیه : مردمان جملگی بر سرشت واحدی بودند ، و این سرشت ، استعداد هدایت و ضلالت را داشت . بر برخی از آنان ، اسباب هدایت چیره گشت ، و بر برخی دیگر ضلالت غالب آمد . به همین علّت انسانها اختلاف پیدا کردند و خداوند آنان را دریافت و پیغمبرانی را به عنوان هادی و مژدهرسان و بیمدهنده ایشان به سویشان روانه کرد ، و به همراهشان کتابهای مشتمل بر حق فرستاد ، تا این کتابها میان مردمان حَکَم و داور گردند و کشمکش با رجوع بدانها از میان برخیزد . ولیکن تنها آنان که از هدایت پیغمبران سود بردند ایمان آوردند ، آن کسانی که خداوند به هنگام اختلاف ، به سوی حق رهنمودشان کرد . و این خدا است که طرفداران حق را - اگر مخلص باشند - موفّق میگرداند ( نگا : تفسیرالمنتخب ) .‏

سوره بقرة آیه 214
‏متن آیه : ‏
‏ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا گمان بردهاید که داخل بهشت میشوید بدون آن که به شما همان برسد که به کسانی رسیده است که پیش از شما درگذشتهاند ؟ ( شما که هنوز چنین رنجها و دردهائی را ندیدهاید و باید چشم به راه تحمّل حوادث تلخ و ناگوار در راه کردگار باشید و بدانید : نخست رنج سپس گنج ) . زیانهای مالی و جانی ( و شدائد و مشکلات ، آن چنان ملّتهای پیشین را احاطه کرده است و ) به آنان دست داده است و پریشان گشتهاند که پیغمبر و کسانی که با او ایمان آورده بودهاند ( همصدا شده و ) میگفتهاند : پس یاری خدا کی ( و کجا ) است ؟ ! ( لیکن خدا هرگز مؤمنان را فراموش ننموده است و پس از تعلیم فداکاری به مؤمنان و آبدیدگی ایشان که رمز تکامل است ، به وعده خود وفا کرده و بدیشان پاسخ گفته است که : ) بیگمان یاری خدا نزدیک است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اَمْ » : بلکه آیا . « وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ » : و حال آن که هنوز به شما نرسیده است ( نگا : حجرات / 14 ) : « مَثَلُ » : حال . وضع . « خَلَوْا » : رفتهاند . درگذشتهاند . « الْبَأْسَآءُ » : فقر . جنگ . شدّت و سختی . « الضَّرَّآءُ » : بیماری . تنگدستی . ضرر و زیان . « زُلْزِلُوا » : به تکان افتادهاند . پریشان و آشفته گشتهاند . « مَتَیا نَصْرُ اللهِ ؟ » : یاری خدا کی خواهد بود ؟ البتّه این سخن به صورت درخواست یاری و حصول مدد کردگاری بیان شده است و جنبه تمنّا و تقاضا را داشته است . « أَلا » : هان !‏

سوره بقرة آیه 215
‏متن آیه : ‏
‏ یَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَیْرٍ فَلِلْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از تو میپرسند : چه چیز را صدقه و انفاق کنند ؟ بگو : آنچه از ( مال و دارائی پاکیزه و ) پسندیده صدقه و انفاق میکنند از آن پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بیچارگان و واماندگان در راه ( و بریده از مال و دارائی خویش ) است . و هر کار نیکی که میکنید خداوند از آن آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَاذَا » : چه چیز ؟ « خَیْرٍ » : مراد مال و ثروت است . « الْمَسَاکِینِ » : درماندگان و بیچارگانی که درآمدشان کفاف خرجشان را نمیکند ( نگا : کهف / 79 ) . « إبْنِ السَّبِیلِ » : مسافر تهیدستی که دسترسی به اهل و عیال و مال و منال خود ندارد .‏

سوره بقرة آیه 216
‏متن آیه : ‏
‏ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏جنگ بر شما واجب ( کفائی ) گشته است ، و حال آن که ( بنابه سرشت انسانی ) از آن بیزارید ، لیکن چه بسا چیزی را دوست نمیدارید و آن چیز برای شما نیک باشد ، و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید و آن چیز برای شما بد باشد ، و خدا ( به رموز کارها آشنا است و از جمله مصلحت شما را ) میداند و شما ( از اسرار امور بیخبرید و مصلحت خود را چنان که شاید و باید ) نمیدانید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کُرْهٌ » : ناپسند . ناخوشایند . « عَسَیا » : چه بسا .‏

سوره بقرة آیه 217
‏متن آیه : ‏
‏ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىَ یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از تو درباره جنگکردن در ماه حرام میپرسند . بگو : جنگ در آن ( گناهی ) بزرگ است . ولی جلوگیری از راه خدا ( که اسلام است ) و بازداشتن مردم از مسجدالحرام و اخراج ساکنانش از آن و کفر ورزیدن نسبت به خدا ، در پیشگاه خداوند مهمتر از آن است ، و برگرداندن مردم از دین ( با ایجاد شبههها در دلهای مسلمانان و شکنجه ایشان و غیره ) بدتر از کشتن است . ( مشرکان ) پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از آئینتان برگردانند ، ولی کسی که از شما از آئین خود برگردد و در حال کفر بمیرد ، چنین کسانی اعمالشان در دنیا و آخرت بر باد میرود ، و ایشان یاران آتش ( دوزخ ) میباشند و در آن جاویدان میمانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْشَّهْرِالْحَرَامِ » : ( نگا : بقره / 194 ) . « قِتَالٍ » : جنگیدن . بدل از ( الْشَّهْرِ ) است . « صَدٌّ » : بازداشتن . ممانعت . واژه ( صَدٌّ ) مبتدا است و کلمات ( کُفْرٌ ) و ( إِخْرَاجٌ ) عطف بر آن بوده و واژه ( أَکْبَرُ ) خبر است . « کُفْرٌ بِهِ » : کافرشدن به خدا است . « الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ » : عطف بر ( سَبِیلِ اللهِ ) است . « فِتْنَةُ » : کفر و شرک . برگرداندن از دین ( نگا : بقره / 191 ) . « مَن یَرْتَدِدْ » : هر که برگردد . « حَبِطَتْ » : باطل و تباه گشته و هدر رفته است .‏

سوره بقرة آیه 218
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أُوْلَئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که ایمان آوردهاند و کسانی که هجرت نمودهاند و در راه خدا جهاد کردهاند ، آنان رحمت خدا را چشم میدارند ، و خداوند آمرزنده و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَرْجُونَ » : امیدوارند . انتظار دارند .‏

سوره بقرة آیه 219
‏متن آیه : ‏
‏ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یُبیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏درباره باده و قمار از تو سؤال میکنند . بگو : در آنها گناه بزرگی است و منافعی هم برای مردم دربر دارند ، ولی گناه آنها بیش از نفع آنها است . و از تو میپرسند : چه چیز را صدقه و انفاق کنند ؟ بگو : مازاد ( نیازمندی خود ) . این چنین خداوند آیات ( و احکام ) را برای شما روشن میسازد ، شاید ( درباره مصالح دنیا و آخرت خود ) بیندیشید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْخَمْرِ » : می . « الْمَیْسِرِ » : قمار با همه انواع آن . « الْعَفْوَ » : اضافه بر نیاز . مازاد بر نفقه . آنچه به رنج نیندازد ( نگا : اعراف / 199 ) . مفعولٌبه فعل محذوف ( أَنفِقُوا ) است . « یُبَیِّنُ » : روشن میگرداند .‏

سوره بقرة آیه 220
‏متن آیه : ‏
‏ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَى قُلْ إِصْلاَحٌ لَّهُمْ خَیْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاء اللّهُ لأعْنَتَکُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( تا راجع به نیازهای روحی و جسمی خود ) در دنیا و آخرت ( اندیشه کنید ) . و درباره یتیمان میپرسند ( که نظر اسلام راجع به معامله و مخالطه با ایشان چیست ؟ ) . بگو : هر چیز که صلاح ایشان در آن باشد ، نیک و پسندیده است ، و اگر با آنان ( زندگی خود را به قصد اصلاح نه افساد ) بیامیزید ( مانعی ندارد ) . ایشان برادران ( دینی ) شما هستند ( و انتظار چنین کمکی میرود ) ، و خداوند مفسد را از مصلح ( موجود در میان شما ، جدا میسازد و ) میشناسد ، و اگر خدا میخواست ( با تعیین تکالیف و وظائف سخت در امر سرپرستی یتیمان ) شما را به زحمت میانداخت . بیگمان خداوند چیره و حکیم است ( و قانونی جز آنچه مصالح بندگان در آن باشد ، وضع نمیکند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فِی الدُّنْیَا وَ اْلآخِرَةِ » : درباره کار و بار دنیا و آخرت . در اینجا مضاف محذوف است ، از قبیل ( امور . شؤون ) . و جار و مجرور متعلّق به ( یُبَیِّنُ ) یا ( تَتَفَکَّرُونَ ) در آیه پیشین است . « وَ إِن تُخَالِطُوهُمْ » : و اگر با آنان همزیستی کنید در خوردن و نوشیدن و مسکن و زندادن و زنگرفتن ، شایسته است و از شما انتظار همین است . « أَعْنَتَ » : به رنج انداخت . از ماده ( عَنَت ) به معنی مشقّت .‏

سوره بقرة آیه 221
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تَنکِحُواْ الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنکِحُواْ الْمُشِرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ أُوْلَئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ یَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و با زنان مشرک ( غیر اهل کتاب ) تا ایمان نیاورند ازدواج نکنید ، و بیگمان کنیز مؤمنی از زن ( آزاد ) مشرکی بهتر است ، اگرچه ( زیبائی یا ثروت یا موقعیّت او ) شما را به شگفتی انداخته باشد ( و دلباخته او بوده باشید ) ، و ( زنان و دختران خود را ) به ازدواج مردان مشرک در نیاورید ، مادامی که ایمان نیاورند . و بیگمان غلام مؤمنی از مرد مشرکی بهتر است اگرچه ( زیبائی یا ثروت یا موقعیّت او ) شما را به شگفتی انداخته باشد ( و دل از کفتان ربوده باشد ) . آنان ( اعم از زنان یا مردان مشرک ) به سوی آتش ( دوزخ ) دعوت میکنند ( و سبب شقاوت میگردند ) و خدا به سوی بهشت و آمرزش به فرمان خود و توفیق خویش دعوت میکند ( و پیروی از دستور او ، وسیله سعادت میشود ) ، و خدا آیات خود را برای مردم روشن میسازد ( و احکام شریعت را با دلائل واضح تفهیم مینماید ) تا این که ( راه صلاح و سعادت خویش را بشناسند و ) یادآور شوند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَنکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ » : با زنان مشرک ازدواج نکنید . « أَمَةٌ » برده . بنده . « لا تَنکِحُوا الْمُشْرِکِینَ » : زنان را به ازدواج کافران درنیاورید . « عَبْدٌ » : برده . بنده . « یَدْعُونَ » : فرا میخوانند . دعوت میکنند . « یَدْعُو » : فرا میخواند . دعوت میکند . در رسمالخطّ قرآنی الفی در آخر دارد . « بِإِذْنِهِ » : به اراده و توفیق خود . « یَتَذَکَّرُونَ » : متذکّر شوند . پند و عبرت گیرند .‏

سوره بقرة آیه 222
‏متن آیه : ‏
‏ وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِی الْمَحِیضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از تو درباره ( آمیزش با زنان به هنگام ) حیض میپرسند . بگو : زیان و ضرر است ( و علاوه از نافرمانی ، بیماریهائی به دنبال دارد ) . پس در حالت قاعدگی از ( همبستری با ) زنان کنارهگیری نمائید ، و با ایشان نزدیکی نکنید تا آن گاه که پاک میشوند . هنگامی که پاک شوند ، از مکانی که خدا به شما فرمان داده است ( و راه طبیعی زناشوئی و وسیله حفظ نسل است ) با آنان نزدیکی کنید . بیگمان خداوند توبهکاران و پاکان را دوست میدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمَحِیضِ » : قاعدگی . خون ماهانه . موقع قاعدگی . موضع قاعدگی . این واژه مصدر میمی یا اسم مکان و یا اسم زمان میتواند باشد . « أَذیً » : اذیّت و آزار . زیان و ضرر . پلیدی و پلشتی . « إعْتَزِلُوا » : کنارهگیری کنید . « لا تَقْرَبُوهُنَّ » : با ایشان نزدیکی زناشوئی نکنید . « حَتَّیا یَطْهُرْنَ » : تا وقتی که پاک میگردند . یعنی خون ماهانه پایان میگیرد و غسل انجام میپذیرد . یا این که خون ماهانه پایان میگیرد و بس . « مِنْ حَیْثُ » : از همان جائی که . در همان جائی که . « الْمُتَطَهِّرِینَ » : پاکیزهدارندگان .‏

سوره بقرة آیه 223
‏متن آیه : ‏
‏ نِسَآؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّکُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏زنان شما محلّ بذرافشانی شما هستند ، پس از هر راهی که میخواهید به آن محلّ درآئید ( و زناشوئی نمائید به شرط آن که از موضع نسل تجاوز نکنید ) ، و برای خود ( با انتخاب همسران شایسته و پرورش فرزندان صالح و بایسته ، توشهای ) پیشاپیش بفرستید ، و از خدا خویشتن را برحذر دارید ( و به هنگام حیض با زنان نزدیکی نکنید و از راهی جز راه بقای نوع بشر با ایشان زناشوئی ننمائید ) و بدانید که شما او را ملاقات خواهید کرد ( و از شما درباره اعمال و اقوالتان پرسیده خواهد شد ) ، و مژده بده به مؤمنان ( که با رعایت حدود دین ، سعادت اخروی و رضایت پروردگار را به دست خواهند آورد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَرْثٌ » : کشتزار . « أَنَّیا شِئْتُمْ » : هرگونه که خواستید . نشسته ، ایستاده ، بر رو افتاده ، بر پشت افتاده ، و غیره . به شرط آن که در قُبُل باشد نه دُبُر . « قَدِّمُوا لِأَنفُسِکُمْ » : برای خویشتن پیشاپیش بفرستید . یعنی با انجام اعمال شایسته برای آخرت توشهای بیندوزید . « مُلاقُوهُ » : ملاقاتکنندگان او .‏

سوره بقرة آیه 224
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تَجْعَلُواْ اللّهَ عُرْضَةً لِّأَیْمَانِکُمْ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصْلِحُواْ بَیْنَ النَّاسِ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و خدا را آماج سوگندهای خویشتن نکنید ، ( زیرا کثرت سوگند منافی با تعظیم نام خداوند است . پس زیاد سوگند نخورید ) تا این که نیکوکار و پرهیزگار شوید و ( بتوانید ) میان مردمان به اصلاح بپردازید و خدا شنوا و دانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عُرْضَةً » : نصب شده . در معرض قرار گرفته . مانع . سدّ راه . این واژه مصدر است و در معنی اسم مفعول یعنی معروض به کار رفته است . « لا تَجْعَلُوا اللهَ عُرْضَةً . » : نام خدا را آماج تیر سوگندهای راست یا دروغ خود نسازید تا این که نیک شوید . سوگند خوردنتان به خدا نباید مانع از آن بشود که نیکی کنید و . . . « أَیْمَانِ » : جمع یَمِین ، سوگندها . چیزهائی که بر آنها سوگند یاد میشود . « أَن تَبَرُّوا » : تا این که نیک باشید . این که نیکی کنید . فعل مضارع مجزوم و جواب نهی است ، و تقدیر چنین است : لِتَکُونُوا بِرّاً . و یا این که فعل مضارع منصوب و علّت نهی است و تقدیر چنین است : فِی أَن تَبَرُّوا . برخی هم ( أَن تَبَرُّوا ) را مبتدا و خبر آن ( أَوْلَی ) یا ( أَمْثَلُ ) محذوف دانستهاند .‏

سوره بقرة آیه 225
‏متن آیه : ‏
‏ لاَّ یُؤَاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِیَ أَیْمَانِکُمْ وَلَکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند شما را به خاطر سوگندهائی که بدون توجّه یاد میکنید ( و از روی عادت ، نه از روی قصد و نیّت از دهان میپرد ) مؤاخذه نخواهد کرد ( و کفّاره یا عقاب بر آن مترتّب نیست ) ولیکن شما را در برابر آنچه دلهایتان کسب کرده است ( و از روی اراده و اختیار بوده است ) مؤاخذه میکند ( و کفّاره یا عقاب بر آن مترتّب است ) ، و خداوند آمرزنده و بردبار است ( و گناهان را میبخشد و لغزشها را نادیده میگیرد و در رساندن عقاب شتاب نمیورزد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا یُؤَاخِذُکُمْ » : مورد بازخواستتان قرار نمیدهد . « اللَّغْوِ » : یاوه . پوچ . لغو در سوگند ، یعنی سوگندی که بدون قصد و اراده و از روی عادت بر زبان رانده میشود . مانند : آری والله . نهوالله . که بدون قصد سوگند ، از روی عُرف و عادت بر زبان جاری میگردد و کفّاره ندارد . « مَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ » : آنچه که از دل بر میآید و با قصد و اراده اداء میگردد . « حَلِیمٌ » : شکیبا .‏

سوره بقرة آیه 226
‏متن آیه : ‏
‏ لِّلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِن نِّسَآئِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَآؤُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که زنان خویش را ایلاء مینمایند ( یعنی سوگند یاد میکنند که با ایشان آمیزش جنسی ننمایند ) حق دارند چهار ماه انتظار بکشند ( و باید بدانند که خدا از چنین سوگندی خوشنود نیست ، و در ضمن این چهار ماه باید وضع خود را با همسر خویش از نظر زندگی و طلاق روشن سازند . در این فرصت ) اگر بازگشت کردند ( و سوگند خویش را نادیده گرفتند و با زنان خود همبستر شدند ، چه بهتر ، کفّاره سوگند را میپردازند و ازدواج به حالت خود باقی است ) . چه خداوند بسی آمرزنده و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُؤْلُونَ » : سوگند میخورند . از مصدر ( إیلاء ) و از ماده ( أَلْوَة ) یا ( أَلْیَة ) به معنی سوگند . إیلاء در اصطلاح شرع به معنی این است که مرد سوگند بخورد که با همسرش نزدیکی نکند . « تَرَبُّصُ » : انتظار کشیدن . منتظر ماندن . « فَآءُوا » : برگشتند . رجوع کردند .‏

سوره بقرة آیه 227
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِنْ عَزَمُواْ الطَّلاَقَ فَإِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر تصمیم بر جدائی گرفتند ( و در این مدّت بازنگشتند ، پس از انقضای آن ، یکی از دو راه در پیش است : برگشت به زندگی زناشوئی عادی ، یا طلاق به اختیار یا به اجبار . و باید بدانند که گفتار و کردارشان از دید خدا پنهان نمیماند ) چه خداوند شنوا و دانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَزَمُوا » تصمیم گرفتند . عزم خود را جزم کردند .‏

سوره بقرة آیه 228
‏متن آیه : ‏
‏ وَالْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَکْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِی أَرْحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَلِکَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحاً وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکُیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و زنان مطلّقه باید ( بعد از طلاق ) به مدّت سه بار عادت ماهانه ( و یا سهبار پاکشدن از حیض ) انتظار بکشند ( و عدّه نگهدارند ، تا روشن شود که حامله نیستند ) ، و اگر ( در ایمان خود صادق هستند و راست میگویند که ) به خدا و روز رستاخیز باور دارند ، برای آنان حلال نیست که خدا آنچه را ( اعم از جنین یا خون ماهانه ) در رحم ایشان آفریده است پنهان کنند ، و شوهران آنان برای برگرداندنشان ( به زندگی زناشوئی و از سرگرفتن آن ) در این ( مدّت عدّه ، از دیگران ) سزاوارترند ، در صورتی که ( شوهران به راستی ) خواهان اصلاح باشند ( و نخواهند به همسران خود زیان برسانند و خیانت نمایند ، که در این صورت سروکارشان با خدا است ) و برای همسران ( حقوق و واجباتی ) است ( که باید شوهران اداء بکنند ) همان گونه که بر آنان ( حقوق و واجباتی ) است که ( باید همسران اداء بکنند ) به گونه شایستهای ( که برابر عرف مردمان و موافق با شریعت اسلام باشد ) . و مردان را بر زنان برتری ( رعایت و حفاظت در امور خانوادگی ) است . و خداوند باعزّت و باحکمت است ( و برای آنان قوانینی وضع میکند که با حکمت سازگار است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُطَلَّقَاتُ » : زنان طلاق داده شده . « قُرُوءٍ » : جمع قُرْء ، حیض یا پاکشدن از حیض . « أَرْحَام » : جمع رَحِم ، زهدانها ، بچّهدانها . « بُعُولَة » : جمع بَعْل ، شوهران . « أَحَقُّ » : بسی شایسته و سزاوار . واژه ( أَحَقُّ ) اسم تفضیل است و در اینجا معنی تفضیل ندارد و بلکه برای مبالغه است . « الْمَعْرُوفِ » : پسندیده . کار نیکوئی که خداوند بدان دستور داده است . از قبیل حسن معاشرت و زیان نرساندن و غیره . . . « لِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ » : مردان را بر زنان منزلت است . منظور درجه و منزلت سرپرستی و مراقبت از ایشان است ( نگا : نساء / 34 ) .‏

سوره بقرة آیه 229
‏متن آیه : ‏
‏ الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ وَلاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَأْخُذُواْ مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلاَّ أَن یَخَافَا أَلاَّ یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏طلاق دو بار است ( آن طلاقی که حق مراجعت در آن محفوظ است . بعد از دو مرتبه طلاق ، یکی از دو کار را باید کرد : ) نگاهداری ( زن ) به گونه شایسته ( و عادلانه ) یا رهاکردن ( او ) با نیکی ( و بایستگی و به دور از ظلم و جور . بعد از طلاق سوم ، حق مراجعت سلب میشود مگر بعد از ازدواج راستین با شوهر دیگری و وقوع طلاق میان او و شوهر اخیر ) . و برای شما حلال نیست که چیزی از آنچه ( مهر ایشان کردهاید یا ) بدیشان دادهاید بازپس بگیرید ، مگر این که ( شوهر و همسر ) بترسند که نتوانند حدود خدا را پابرجا دارند . پس اگر ( ای گروه مؤمنان ) بیم داشتید که حدود الهی را رعایت نکنند ، گناهی بر ایشان نیست که زن فدیه و عوضی بپردازد ( و در برابر آن طلاق بگیرد ) . اینها حدود و مرزهای ( احکام شرعی ) الهی است و از آنها تجاوز نکنید ، و هرکس از حدود و مرزهای ( اوامر و نواهی ) الهی تجاوز کند ( ستمگر بوده و ) بیگمان این چنین کسانی ستمگرند ( و به خود و به جامعهای که در آن زندگی میکنند ستم مینمایند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَرَّتَانِ » : دوبار . دو دفعه . « إمْسَاک » : نگاهداری کردن . « تَسْرِیحٌ » : رهاکردن . طلاقدادن . « أَلطَّلاقُ مَرَّتَانِ » : طلاقی که بعد از آن ، از سرگرفتن زناشوئی آزاد است ، دو بار است و بس . « إِحْسَانٍ » : زیبا رفتارکردن . « وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ . . . » . برای شما حلال نیست که . این هنگامی است که جدائی به میل و رغبت مرد انجام بگیرد ( نگا : نساء / 20 ) . « حُدُودَ اللهِ » : احکام و شرائع خدا . « جُنَاح » : گناه . بزه . « إفْتَدَتْ بِهِ » : زن آن را برای رهائی خویشتن داد .‏

سوره بقرة آیه 230
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْکَ حُدُودُ اللّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس اگر ( بعد از دو طلاق و رجوع ، بار دیگر باز هم ) او را طلاق داد ، از آن به بعد زن بر او حلال نخواهد بود ، مگر این که با شوهر دیگری ازدواج کند ( و با او آمیزش جنسی نماید و ازدواج واقعی و جدّی صورت گیرد ؛ نه موقّتی و فریبکارانه ) . در این صورت اگر ( شوهر دوم ) او را طلاق داد ، گناهی بر آن دو ( زن و شوهر اوّل ) نخواهد بود که ( به کانون زندگی زناشوئی ) برگردند ( و زن با شوهر اوّل مجدّدا ازدواج نماید ) در صورتی که امیدوار باشند که میتوانند حدود الهی را ( محترم بشمارند و ) پابرجا دارند . و اینها حدود الهی است که خدا آنها را برای کسانی که آگاهند ( و به شرع اسلام ایمان دارند ) بیان مینماید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَتَّیا تَنکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ » : تا آن گاه که با شوهری جز او به طور دائم و به روال عادی ازدواج میکند ، و . . . « فَلا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا » : بر شوهر نخست و همسر نخست گناهی نیست .‏

سوره بقرة آیه 231
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النَّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَاراً لَّتَعْتَدُواْ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاَ تَتَّخِذُوَاْ آیَاتِ اللّهِ هُزُواً وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَمَا أَنزَلَ عَلَیْکُمْ مِّنَ الْکِتَابِ وَالْحِکْمَةِ یَعِظُکُم بِهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که زنان را طلاق دادید ، و به ( آخرین روزهای ) عدّه خود رسیدند ، یا به طرز صحیح و عادلانهای آنان را نگاه دارید ( و با ایشان آشتی کنید ) یا آنان را به طرز پسندیده و دادگرانهای رها سازید ، و به خاطر زیان رسانیدن بدیشان و تعدّی کردن بر ایشان ، هیچ گاه ( با آنان آشتی نکنید و ) ایشان را نگاه ندارید ، و کسی که چنین کند ، بیگمان به خویشتن ستم کرده است ، و ( با این گونه اعمال و سوءاستفاده کردن از قوانین ) آیههای ( احکام و حدود ) خدا را به باد استهزاء نگیرید ، و نعمت خدا را بر خود ( که از جمله الفت میان شوهر و همسر و تنظیم امور زندگی خانوادگی است ) و آنچه را که از کتاب و حکمت ( یعنی قرآن و اسرار شریعت اسلام ) بر شما نازل کرده است و شما را با آن پند میدهد ، به خاطر بیاورید و از ( خشم ) خدا بپرهیزید و بدانید که بیگمان خداوند از هر چیزی آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ » : به انقضاء عدّه خود نزدیک شدند . « أَجَل » : مدّت . در اینجا مراد سپریشدن آخرین روزهای عدّه است . « سَرِّحُوهُنَّ » : آنان را رها سازید . آنان را طلاق دهید . « ضِرَاراً » : زیانرساندن . مفعولٌله است . « هُزُواً » : بازیچه . مسخره . مصدری است به معنی اسم مفعول ، یعنی مَهْزُوء . مفعول دوم ( لا تَتَّخِذُوا ) است . « الْحِکْمَة » : گفتار یا کردار درست و بجا . عطف صفت بر موصوف است ( نگا : احزاب / 34 ) .‏

سوره بقرة آیه 232
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْاْ بَیْنَهُم بِالْمَعْرُوفِ ذَلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَن کَانَ مِنکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکُمْ أَزْکَى لَکُمْ وَأَطْهَرُ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که زنان را طلاق دادید و مدّت عدّه خود را به پایان رسانیدند ، مانع آنان نشوید که با شوهران ( سابق یا با کسان دیگری ) ازدواج کنند ، اگر در میانشان به طرز پسندیدهای تراضی برقرار گردد ( و خواسته باشند زندگی خانوادگی آبرومندانهای به راه اندازند ) ، این ( احکام حکیمانه همراه با ترغیب و ترهیبی که گذشت ) همان چیزی است که کسانی از شما بدان پند داده میشوند که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند . این ( اوامر و نواهی الهی ) برای شما ( از نظر رشد علائق و روابط اجتماعی و تطهیر نفوس از زنگ بدگمانیها و آلودگیهای محیط ) پربرکتتر و پاکیزهتر ( از ممانعت زنان از ازدواج با دیگران و غیره ) است ، و خدا ( مصالح اجتماعی بشری و فوائد نهفته در این احکام را ) میداند و شما ( اسرار این اوامر و نواهی را چنان که شاید و باید ) نمیدانید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَعْضُلُوهُنَّ » : ایشان را باز ندارید و از آنان ممانعت به عمل نیاورید . « اَزْکَیا » : بالندهتر و سودمندتر . « أَطْهَرُ » : پاکیزهتر و تمییزتر .‏

سوره بقرة آیه 233
‏متن آیه : ‏
‏ وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا لاَ تُضَآرَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِکَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا وَإِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُواْ أَوْلاَدَکُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِذَا سَلَّمْتُم مَّا آتَیْتُم بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مادران ( اعم از مطلّقه و غیرمطلّقه ) دو سال تمام فرزندان خود را شیر میدهند ، هرگاه یکی از والدین یا هر دوی ایشان خواستار تکمیل دوران شیرخوارگی شوند ، بر آن کس که فرزند برای او متولّد شده ( یعنی پدر ) لازم است خوراک و پوشاک مادران را ( در آن مدّت به اندازه توانائی ) به گونه شایسته بپردازد . هیچ کس موظّف به بیش از مقدار توانائی خود نیست ، نه مادر به خاطر فرزندش ، و نه پدر به سبب بچّهاش باید زیان ببیند ( بلکه حق دیدار از فرزند برای هر دو محفوظ است و بر پدر پرداخت عادلانه ، و بر مادر پرورش مسلمانانه لازم است . چنانچه پدر بمیرد یا به سبب فقر از پرداخت حق حضانت عاجز باشد ) بر وارث فرزند چنین چیزی لازم است ( و در صورت دارا بودن ، باید آنچه بر پدر فرزند ، از قبیل خوراک و پوشاک و اجرت شیرخوارگی لازم بوده است بپردازد ) و اگر ( والدین ) خواستند با رضایت و مشورت همدیگر ( کودک را زودتر از دو سال ) از شیر بازگیرند گناهی بر آنان نیست . و اگر ( ای پدران ) خواستید دایگانی برای فرزندان خود بگیرید ، گناهی بر شما نیست ، به شرط این که حقوق آنان را به طور شایسته بپردازید ، و از ( خشم ) خدا بپرهیزید و بدانید که خدا بدانچه انجام میدهید بینا است ( لذا پدران و مادران خدا را در نظر دارند و به تربیت اولاد عنایت نمایند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُرْضِعْنَ » : باید شیر بدهند . « حَوْلَیْنِ » : مدّت دو سال . « رَضاعَة » : شیردادن . « الْمَوْلُودِ لَهُ » : پدر . « رِزْقُ » : نفقه . « کِسْوَة » : جامه . « بِالْمَعْرُوفِ » : به گونه شایسته و برحسب عُرف محیطی که زن در آن زندگی میکند . « لا تُضَآرَّ » : نباید زیانخورده بشود . ( لا ) حرف نهی است و ( تُضَآرَّ ) فعل مضارع مجزوم است و فتحه به جای جزمه آمده است . « فِصَال » : از شیر بازگرفتن طفل . « تَرَاضٍ » : خوشنودی . « تَشَاوُرٍ » : رایزنی . « أَن تَسْتَرْضِعُوا » : این که دایه بگیرید . « مَا ءَاتَیْتُمْ » : آنچه به عنوان مزد برای دایه مقرّر داشتهاید و بدو میدهید . ( ءَاتَیْتُمْ ) به منزله ( أَعْطَیْتُمْ ) است و به دو مفعول نیازمند است که هر دو در اینجا محذوفند . تقدیر چنین است : ( ءَاتَیْتُمُوهُ الْمَرَاضِعَ ) .‏

سوره بقرة آیه 234
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا فَعَلْنَ فِی أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانی که از شما ( مردان ) میمیرند و همسرانی از پس خود به جای میگذارند ، همسرانشان باید چهار ماه و ده شبانهروز انتظار بکشند ( و عدّه نگاه دارند ) ، و هنگامی که به آخر مدّتشان رسیدند و آن را به پایان بردند ، گناهی بر شما نیست که هر چه میخواهند درباره خودشان به طور شایسته انجام دهند ( و اعمالی موافق با شرع از ایشان سر زند و با مرد دلخواه خود ازدواج کنند ) ، و خدا از آنچه میکنید آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُتَوَفَّوْنَ » : میمیرند . « یَذَرُونَ » : ترک میگویند و به جای میگذارند . از ماده ( وذر ) . « یَتَرَبَّصْنَ » : انتظار میکشند . عِدّه نگاه میدارند . بدین معنی که زن شوهر مرده ، باید از آرایش و خواستگاری و ازدواج و خروج از منزل - مگر با بودن عذر شرعی - دوری کند . « أَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ عَشْراً » : چهار ماه و ده شبانهروز قمری . « فِی أَنفُسِهِنَّ » : درباره خود نسبت به خود . « بِالْمَعْرُوفِ » : کاری که معهود شرافتمندان و پسند اسلام است .‏

سوره بقرة آیه 235
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاء أَوْ أَکْنَنتُمْ فِی أَنفُسِکُمْ عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَلَکِن لاَّ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرّاً إِلاَّ أَن تَقُولُواْ قَوْلاً مَّعْرُوفاً وَلاَ تَعْزِمُواْ عُقْدَةَ النِّکَاحِ حَتَّىَ یَبْلُغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و گناهی بر شما ( مردان ) نیست که به طور کنایه از زنانی ( که شوهرانشان فوت کردهاند و در عدّه بسر میبرند ) خواستگاری کنید ، و یا در دل خود تصمیم بر این کار را بگیرید ( بدون این که آن را اظهار نمائید ) ، خداوند میدانست شما آنان را یاد خواهید کرد ( و این گرایش فطری مردان نسبت به زنان است و خداوند با خواسته طبیعی شما به شکل معقول مخالف نیست ) ولی به آنان پنهانی وعده زناشوئی ندهید ، مگر این که به طرز پسندیدهای ( و به طور کنایه ) اظهار کنید ( امّا در همه حال ) اقدام به ازدواج ننمائید تا عدّه آنان بسر آید ، و بدانید که خداوند آنچه را در دل دارید میداند ، پس از ( مخالفت فرمان ) او خویشتن را برحذر دارید و بدانید که بیگمان خداوند بس آمرزنده و شکیبا است ( و در مجازات بندگان شتاب نمیکند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَرَّضْتُم بِهِ » : بدان گوشه زدید . آن را با کنایه گفتید . از قبیل این که بگوئید : تو بانوی شایسته و دینداری هستی . امیدوارم خداوند زن خوبی چون تو را نصیبم گرداند و . . . « خِطْبَةِ » : خواستگاری . « أَکْنَنتُمْ » : پنهان داشتید . « أَکْنَنتُمْ فِی أَنفُسِکُمْ » : به دل خود جای دادید . به اندیشه خود راه دادید . « اِلاّ أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَّعْرُوفاً » : جز گفتار پسندیده و بزرگوارانه در کنایه خود به کار نبرید . « لا تَعْزِمُوا » : تصمیم نگیرید . قصد نکنید . « لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکَاحِ » : در مدّت عدّه اقدام به عقد نکاح نکنید . چرا که در مدّت عدّه خواستگاری آشکار و بیپرده حرام است ، و عقد ازدواج در آن باطل است . « الْکِتَابُ » : مصدری است به معنی اسم مفعول یعنی : مکتوب به معنی مفروض که منظور عدّه است . مانند : لباس به معنی ملبوس .‏

سوره بقرة آیه 236
‏متن آیه : ‏
‏ لاَّ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاء مَا لَمْ تَمَسُّوهُنُّ أَوْ تَفْرِضُواْ لَهُنَّ فَرِیضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدْرُهُ مَتَاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُحْسِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر زنان را قبل از آمیزش جنسی و تعیین مَهر ( به عللی ) طلاق دهید ، گناهی بر شما نیست ( و در این موقع ) آنان را ( با هدیّهای مناسب حال خود ) بهرهمند سازید . آن کس که توانائی ( مالی ) دارد ، و آن کس که توانائی ( مالی ) ندارد ، به اندازه خودش ، هدیّهای شایسته ( و مناسب حال دهنده و گیرنده ) میپردازد ، و این ( پرداخت هدیّه ) بر نیکوکاران الزامی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ » : اگر یا مادام که با آنان آمیزش جنسی انجام نداده باشید . واژه ( مَا ) میتواند شرطیّه باشد . یعنی : إِن لَّمْ تَمَسُّوهُنَّ . یا زمانیّه باشد . یعنی : مُدَّةَ لَمْ تَمَسُّوهُنَّ . « فَرِیضَةً » : صداق . مهریّه . « مَتِّعُوهُنَّ » : بدانان متاع دهید . متاع و مُتعه ، به معنی هدیّهای است که شوهر بعد از طلاق به همسر مطلّقه خود میدهد . دادن آن به همسر مطلّقهای که با او نزدیکی زناشوئی نشده و مهریّهای برای وی قبلاً معیّن نگشته است واجب است ، و دادن آن به زنان مطلّقه دیگر مستحبّ است . « مُوسِعِ » : دارا . ثروتمند . « مُقْتِر » : نادار . تنگدست . « قَدَر » : اندازه توان . « مَتَاعاً » : بهرهمند ساختن . اسم مصدر است و به جای تمتیع به کار رفته است و مفعول مطلق است . تقدیر آن چنین است : مَتِّعُوهُنَّ مَتَاعاً : « حَقّاً » : ثابت و پابرجا . ( بِالْمَعْرُوفِ ) صفت اوّل ( مَتَاعاً ) است ، و ( حَقّاً ) صفت دوم آن است . یا این که ( حَقّاً ) مفعول مطلق بشمار است و تقدیر آن چنین است : حَقَّ ذلِکَ حَقّاً .‏

سوره بقرة آیه 237
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إَلاَّ أَن یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَ الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکَاحِ وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلاَ تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر زنان را پیش از آن که با آنان تماس بگیرید ( و آمیزش جنسی بنمائید ) طلاق دادید ، در حالی که مهریّهای برای آنان تعیین نمودهاید ، ( لازم است ) نصف آنچه را که تعیین کردهاید ( به آنان بدهید ) مگر این که آنان ( حق خود را ) ببخشند و یا ( اگر صغیر و یا سفیه هستند ، ولی آنان ، یعنی ) آن کس که عقد ازدواج در دست او است ، آن را ببخشد ، و اگر شما ( مردان ) گذشت کنید ( و تمام مهریّه را به زنان بپردازید ) به پرهیزگاری نزدیکتر است ، و گذشت و نیکوکاری را در میان خود فراموش مکنید . بیگمان خداوند به آنچه انجام میدهید بینا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نِصْفُ » : نیم . این واژه میتواند مبتدای خبر محذوف ، و یا خبر مبتدای محذوف باشد ، و تقدیر چنین است : فَعَلَیْکُمْ نِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ ؛ فَالْوَاجِبُ نِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ . « یَعْفُونَ » : زنان گذشت کنند . « یَعْفُو » : او گذشت کند . در رسمالخطّ قرآنی ، الف زائدی در آخر این فعل موجود است . « الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةَ الْنِّکَاحِ » : شوهر است . « فَضْل » : بزرگواری و نیک رفتاری .‏

سوره بقرة آیه 238
‏متن آیه : ‏
‏ حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در انجام نمازها و ( به ویژه ) نماز میانه ( یعنی عصر ، کوشا باشید و ) محافظت ورزید و فروتنانه برای خدا بپا خیزید ( و با خشوع و خضوع ، در برابر دیدگان خود ، هیبت و عظمت خدا را مجسّم دارید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صَلَوَات » : نمازها . « الصَّلوةِ الْوُسْطَیا » : نماز میانه . بهترین نماز . واژه ( وُسْطَیا ) به معنی وسط و گزیده و بهترین آمده است . دانشمندان اسلامی هر یک از نمازها را ( الصَّلاةِ الْوُسْطَیا ) دانستهاند ، ولیکن ارجح اقوال دالّ بر نماز عصر است . « قَانِتِینَ » : خاشعین . فروتنانه و متواضعانه . حال ضمیر ( و ) در فعل ( قُومُوا ) است . از مصدر ( قُنُوت ) به معنی بریدن از امور جهان و پرداختن به مناجات یزدان و اشتغال به ذکر و دعای خداوند منّان است .‏

سوره بقرة آیه 239
‏متن آیه : ‏
‏ فَإنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً أَوْ رُکْبَاناً فَإِذَا أَمِنتُمْ فَاذْکُرُواْ اللّهَ کَمَا عَلَّمَکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر ( به خاطر جنگ یا خطر دیگری ) ترسیدید ( و نتوانستید با خشوع و خضوع لازم به نماز بایستید ، نماز را ترک نکنید ، بلکه آن را ) در حال پیاده یا سواره انجام دهید . امّا هنگامی که امنیّت خود را باز یافتید ( نماز را به صورت معمولی و به تمام و کمال به جای آورید و ) برابر آن چیزهائی که نمیدانستید و خدا به شما آموخت ، خدای را یاد کنید ( و به عبادت و نیایش بپردازید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رِجَالاً » : جمع راجل ، پیادگان . « رُکْبَاناً » : جمع راکب ، سواران . ( رِجَالاً وَ رُکْبَاناً ) حال ضمیر ( و ) در جواب شرط محذوف است که تقدیر آن چنین است : فَإِنْ خِفْتُمْ فَصَلُّوا رَاجِلِینَ أَوْ رَاکِبِینَ . « کَمَا » : همان گونه که .‏

سوره بقرة آیه 240
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجاً وَصِیَّةً لِّأَزْوَاجِهِم مَّتَاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِی مَا فَعَلْنَ فِیَ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعْرُوفٍ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانی که از شما در آستانه مرگ قرار میگیرند و همسرانی را از خود به جای میگذارند ، ( فرمان خدا این است که ) باید برای همسران خود وصیّت کنند که تا یک سال آنان را ( با پرداخت هزینه زندگی ) بهرهمند سازند ، به شرط این که آنان ( خودشان از خانه شوهر ) بیرون نروند ، پس اگر بیرون روند هر کار پسندیدهای که نسبت به خود انجام دهند ( از قبیل ازدواج مجدّد ) گناهی بر شما نیست ، و خداوند توانا و حکیم است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَصِیَّةً » : توصیه ، سفارش ، مفعول مطلق یا مفعولٌبه فعل محذوفی است و تقدیر آن چنین است : یُوصُونَ وَصِیَّةً . یا این که : کَتَبَ اللهُ عَلَیْهِمْ وَصِیَّةً . « مَتَاعاً » : مفعولٌبه فعل محذوف ( یُوصُونَ ) یا ( وَصِیَّةً ) است که به معنی ( تَوْصِیَةً ) میباشد . « غَیْرَ إِخْرَاجٍ » : بدل ( مَتَاعاً ) ، یا حال ( ألَّذِینَ ) یا ( أَزْوَاجاً ) ، و یا منصوب به نزع خافض میتواند باشد . آیه ( 234 ) حق واجبی است که گزیر و گریزی از آن نیست ، و این آیه بیانگر حقی است که زن در استفاده و عدم استفاده از آن آزاد است .‏

سوره بقرة آیه 241
‏متن آیه : ‏
‏ وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و برای زنان مطلّقه ، هدیّه مناسبی است ( که از طرف شوهر پرداخت میگردد و ) این حقی است بر مردان پرهیزگار .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَقّاً » : مفعول مطلق فعل محذوفی است . تقدیر آن چنین است : حَقَّ ذلِکَ حَقّاً . با توجه به احکام گذشته ، زنان مطلّقه چهارگروهند : الف - زن مطلّقهای که با او آمیزش جنسی شده است و مهریّهای برای وی معلوم گشته است . چنین زنی ، عدّه نگاه میدارد و مهریّه خود را به تمام و کمال دریافت مینماید . ب - زن مطلّقهای که با او آمیزش جنسی شده است و مهریّهای برای وی معلوم نگشته است . چنین زنی ، عدّه نگاه میدارد و مهریّهای مثل مهریّه خویشاوندان و زنان خانواده خویش دریافت مینماید . یعنی مهرالمثل بدو تعلق میگیرد . ج - زن مطلّقهای که با او آمیزش جنسی نشده است و مهریّه برای او معلوم گشته است . چنین زنی نصف مهریّه خود را دریافت میدارد و عدّهای ندارد . د - زن مطلّقهای که با او آمیزش جنسی نشده است و مهریّهای هم برای او معلوم نگشته است . چنین زنی وجوباً حق متاع به اندازه قدرت مالی شوهر دریافت میدارد ، و عدّهای ندارد . یادآوری : دادن حق متاع به زنان بندهای [ « الف » و « ب » و « ج » ] مستحبّ است ، لیکن پرداخت آن به زنان گروه [د] واجب است . [نگا : تفسیر مراغی ، جزء دوم ، صفحه 197 و 205 . تفسیر المصحف المیسّر ، صفحه 48] .‏

سوره بقرة آیه 242
‏متن آیه : ‏
‏ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند این چنین آیات خود را برای شما شرح میدهد تا این که ( درباره احکام الهی و همه پدیدههای جهان ) بیندیشید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَذَالِکَ » : بدینسان . با چنین بیانات خردپسندانه و قوانین خیرخواهانه .‏

سوره بقرة آیه 243
‏متن آیه : ‏
‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْیَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَشْکُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا آگاهی ( از داستان شگفت ) کسانی که از خانههای خویش ، در حالی که هزاران نفر بودند ، از ترس مرگ بیرون رفتند ( و سستی نمودند و از جهاد با دشمن سر باز زدند ؟ ) پس خداوند بدیشان گفت : بمیرید . ( یعنی خداوند عوامل مرگ آنان را فراهم ساخت و با چیرهشدن دشمن بر ایشان ، گرفتار کشتن و ذلّت و خواری شدند ) سپس خداوند آنان را ( با آگاهی و بیداری و پیکار قهرمانانه افرادی از ایشان ) زنده کرد . ( مگر نه این است که پذیرش ظلم و جور ، مرگ ملّتها است ؟ ! و هرگاه گروهی از ایشان از غفلت خویش بیدار شدند و بپاخاستند ، خود و دیگران را با جبران مافات از نو زندگی و حیات میبخشند ؟ ! و چنین زندگی بزرگوارانهای پس از زندگی ذلّتبار ، نعمت سترگی است و از فضل خدا است و ) بیگمان خداوند فضل خویش را شامل مردم میسازد ( فضلی که موجب شکر و سپاس است ) ولیکن بیشتر مردم شکرگزاری نمیکنند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلَمْ تَرَإِلی ؟ » : آیا آگاهی از ؟ مگر نمیدانی که ؟ . مخاطب پیغمبر است و مراد ملّت او ، و هدفِ پرسش تحریک آنان برای آگاهی از این چنین کسانی و پندگیری از کار ایشان است . « الَّذِینَ خَرَجُوا » : کسانی که بیرون رفتند . خداوند نژاد و شماره و سرزمین چنین کسانی را روشن نفرموده است ، و چه بسا تنها جنبه ضربالمثل داشته باشد و برای پند و اندرز بوده و اصلاً داستانی در میان نباشد . « أُلُوفٌ » : جمع أَلْف ، هزاران . « حَذَرَ » : از ترس . مفعولٌله است . « مُوتُوا . . . أَحْیَاهُمْ » : مراد از موت و حیات ، نابودی دستهای و ماندگاری دستهای است ، و این که زندگی شجاعانه و بزرگوارانه حیات است ، و زندگی ترسویانه و پستانه ، مرگ بشمار است . پس در اینجا سخن از موت و حیات معنوی است ( نگا : بقره / 56 ، أنعام / 122 ، انفال / 24 ) .‏

سوره بقرة آیه 244
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در راه خدا بجنگید و بدانید که خداوند شنوا و دانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَمِیعٌ » : شنوا است و گفتار هرکسی را میشنود . « عَلِیمٌ » : دانا است و از کردار و پندار هر کسی آگاه است .‏

سوره بقرة آیه 245
‏متن آیه : ‏
‏ مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً کَثِیرَةً وَاللّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کیست که به خدا قرض نیکوئی دهد تا آن را برای او چندین برابر کند ؟ و خداوند ( روزیِ بندگان را ) محدود و گسترده میسازد و به سوی او بازگردانده میشوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَن ذَا الَّذِی » : چه کسی است که ؟ ( مَنْ ) : مبتدا ، ( ذَا ) : خبر ، ( الَّذِی ) : صفت . « قَرْضاً » : مفعول مطلق و به معنی ( إقراض ) است ، یا مفعولٌبه و به معنی ( مقروض ) است . « قَرْضاً حَسَناً » : وام نیکو . و آن وقتی است که از مال حلال و با طیبه خاطر باشد . « فَیُضَاعِفَهُ » : تا چندین برابرش گرداند . « أَضْعَافاً » : جمع ( ضِعْف ) چندین برابر . مفعولٌبه دوم فعل ( یُضَاعِفَ ) یا حال ضمیر ( ه ) در ( یُضَاعِفَهُ ) است . « یَقْبِضُ » : باز میگیرد . کم میکند . « یَبْسُطُ » : گسترش میدهد . فراوان میگرداند .‏

سوره بقرة آیه 246
‏متن آیه : ‏
‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِیٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً نُّقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا آگاهی از ( داستان شگفت ) جماعتی از بنیاسرائیل که بعد از موسی میزیستند و در آن وقت به پیغمبر خود گفتند : شاهی برای ما انتخاب کن تا ( تحت فرماندهی او ) در راه خدا جنگ کنیم . ( پیغمبرشان برای اطمینان از تصمیمشان بدیشان ) گفت : شاید اگر دستور پیکار به شما داده شود ( سرپیچی کنید و در راه خدا جهاد و ) پیکار نکنید . گفتند : چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم ، در حالی که از خانه و فرزندانمان رانده شدهایم ؟ امّا هنگامی که دستور پیکار به آنان داده شد ، همه جز عده کمی از ایشان سرپیچی کردند ( و به خود و پیغمبرشان و دینشان ستم نمودند ) و خداوند از ستمکاران آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَلاَ » : بزرگان قوم . « نَبِیٍّ » : پیغمبری . منظور سَموئیل است . « نُقَاتِلْ » : تا بجنگیم . مجزوم است چون جواب فعل امر ( إِبْعَثْ ) است . « عَسَیْتُمْ » : شاید شما . از افعال ناقصه است و اسم آن ضمیر ( تُمْ ) و خبر آن جمله ( أَلاّ تُقَاتِلُوا ) است . « مَا لَنَا » : چه میشود ما را ؟ چرا ما ؟ ( مَا ) : مبتدا ، ( لَنَا ) خبر است . « دِیَار » : جمع دار ، خانه و کاشانه . شهر و میهن . « کُتِبَ » : واجب گردید . « تَوَلَّوْا » : سرپیچی کردند . پشت نمودند و خلف وعده کردند .‏

سوره بقرة آیه 247
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً قَالُوَاْ أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و پیغمبرشان به آنان گفت : خداوند طالوت را برای زمامداری شما روانه کرده است . بزرگان قوم گفتند : چگونه او بر ما حکومت داشته باشد با این که ما از او برای زمامداری سزاوارتریم و او که مال و دارائی زیادی ندارد ؟ گفت : خدا او را بر شما برگزیده است و دانش و ( قدرت ) جسم او را وسعت بخشیده است و خداوند ملک خود را به هرکس که بخواهد میبخشد . و ( احسان و تصرّف و قدرت ) خداوند فراخ ، و آگاه ( از لیاقت افراد برای منصبها ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أنَّیا » : چگونه ؟ از کجا ؟ « لَمْ یُؤْتَ » : داده نشده است . « سَعَةً » : فزونی . فراوانی . « إصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ » : او را بر شما برگزیده است . « بَسْطَةً » : گسترش . فراخی . « وَاسِعٌ » : به معنی ( ذُوسَعَةٍ ) یعنی : دارا است ، یا به معنی ( مُوسِع ) یعنی : توسعهدهنده و بخشایشگر است .‏

سوره بقرة آیه 248
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَ لَهُمْ نِبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَن یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِّمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلآئِکَةُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و پیغمبرشان به آنان گفت : نشانه حکومت او این است که صندوق ( عهد ) به سوی شما خواهد آمد ( همان صندوق عهدی که دلگرمی و ) آرامشی از سوی پروردگارتان و یادگارهای خاندان موسی و هارون در آن است ، و فرشتگان آن را حمل میکنند . در این کار بیگمان نشانهای برای شما است ( و چنین رهنمودی شما را بر آن میدارد که ) اگر مؤمن هستید ( بدو بگروید و به دنبال حق روان شوید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَایَةَ » : نشانه . « مُلْک » : سلطنت . حکومت . « تَابُوتُ » : صندوق عهد . صندوق تورات . صندوقی بوده است که تورات در آن گذاشته شده بود . عَمالِقه آن را از بنیاسرائیل گرفته بودند ، ولی بعدها مجدّدا به دستشان افتاد . گویا در آن ، الواح شکسته ، عصا و جامه موسی ، و عمامه هارون ، و چیزهای دیگری بوده است . « سَکِینَةٌ » : آرامش . گویا هنگام جنگ ، موسی چنین صندوقی را در جلو لشکریان حرکت میداد و بدین وسیله بنیاسرائیل تقویت قلب پیدا میکردند و از میدان رزم نمیگریختند . « تَحْمِلُهُ الْمَلآئِکَةُ » : فرشتگان آن را برمیدارند . فرشتگان آن را نگهداری میکنند . کار پسندیده خارِقالعادهای که با دست و تصرّف انسانها انجام نگیرد ، عادةً به فرشتگان نسبت داده میشود ، همان گونه که در اینجا مذکور است .‏

سوره بقرة آیه 249
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَن لَّمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لاَ طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که طالوت ( به فرماندهی لشکر بنیاسرائیل منصوب شد ) و سپاهیان را با خود بیرون برد ، بدیشان گفت : خداوند شما را به وسیله رودخانهای آزمایش میکند . آنان که از آن بنوشند از ( پیروان ) من نیستند ، و آنان که جز مشتی از آن ننوشند از ( یاران ) من هستند . همگی جز عدّه کمی از آن نوشیدند . پس وقتی که او و افرادی که ایمان آورده بودند ( و از بوته آزمایش سالم به در آمده بودند ) از آن رودخانه گذشتند ( از کمی افراد خود ناراحت شدند و عدّهای ) گفتند : امروز ما توانائی مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم . امّا آنان که یقین داشتند که با خدای خویش ملاقات خواهند کرد ( و در روز رستاخیز پاداش خود را دریافت خواهند نمود ) گفتند : چه بسیارند گروههای اندکی که به فرمان خدا ( توفیق نصیبشان شده است و ) بر گروههای فراوانی چیره شدهاند . و خداوند با بردباران ( و در صف استقامتکنندگان ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَصَلَ » : از محلّ اقامت دور کرد . حرکت داد . « نَهَرٍ » : رودخانه . « لَمْ یَطْعَمْهُ » : آن را نچشید و ننوشید . « غُرْفَةً » : مشتی . « جَاوَزَهُ » : از آن عبور کرد . « جَالُوتَ » : اسم مشهورترین پهلوانان دشمن بود . « فِئَةٍ » : گروه .‏

سوره بقرة آیه 250
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند ( و لشکریان فراوان و ساز و برگ مجهّز جنگی ایشان را دیدند ، به آفریدگار خویش پناه بردند و ) گفتند : پروردگارا ! ( بر دلهایمان آب ) صبر و شکیبائی بریز و گامهایمان را ثابت و استوار بدار و ما را بر جمعیّت کافران پیروز گردان .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَرَزُوا » : بیرون رفتند و برای مبارزه آماده شدند . « أَفْرِغْ » : بریز . « اَقْدَام » : جمع قَدَم ، گامها .‏

سوره بقرة آیه 251
‏متن آیه : ‏
‏ فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس به فرمان خدا ایشان را ( مغلوب کردند و ) فراری دادند ، و داود ( یکی از لشکریان طالوت ، ) جالوت را کشت ، و خداوند حکومت و حکمت بدو بخشید و از آنچه میخواست بدو یاد داد ، و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نکند ، فساد زمین را فرا میگیرد ، ولی خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هَزَمُوهُمْ » : ایشان را شکستند و فراری دادند . « ءَاتَاهُ » : بدو داد . « حِکْمَة » : مراد نبوّت است که انزال تورات بیانگر آن است ( نگا : نساء / 163 ) .‏

سوره بقرة آیه 252
‏متن آیه : ‏
‏ تِلْکَ آیَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اینها آیات خدا است که آنها را به حق بر تو میخوانیم و تو از زمره فرستادگان ( خداوند ) هستی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِالْحَقِّ » : به گونه راستین ، به گونهای که برای اهل کتاب شکّی در آن باقی نماند . ( بِالْحَقِّ ) حال فاعل ( نَحْنُ ) یا مفعول ( هَا ) در فعل ( نَتْلُوهَا ) است ، یعنی : مُتَلَبِّسِینَ بِالْحَقِّ وَ الْصَّوَابِ ، أَوْ مُتَلَبِّسَةً بِالْیَقِینِ .‏

سوره بقرة آیه 253
‏متن آیه : ‏
‏ تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن کَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَلَکِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن کَفَرَ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَکِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این پیغمبران ( که نام برخی از آنان گذشت ) بعضی از ایشان را بر بعضی دیگر برتری دادیم . خداوند با برخی از آنان سخن گفت ، و بعضی را درجاتی برتر داد ، و به عیسی پسر مریم معجزاتی دادیم و او را با روحالقدس ( یعنی جبرئیل ) تقویت و تأیید نمودیم . اگر خداوند میخواست کسانی که بعد از این پیغمبران میآمدند ، به دنبال نشانههای روشنی که به ( دست ) آنان میرسید ( و هدایت راستین و دین حقی را که دریافت مینمودند به مقتضای چنین هدایت و دینی ، همه ایشان ایمان میآوردند و اختلافی نمیورزیدند و ) با یکدیگر نمیجنگیدند . ولیکن ( بنا به خواست خدا ) اختلاف ورزیدند و بعضی ایمان آوردند و برخی کافر شدند . و اگر خدا میخواست با هم نمیجنگیدند و به ستیز نمیخاستند ، ولی خداوند آنچه را میخواهد ( از روی حکمتی که خود میداند ) انجام میدهد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَلَّمَ اللهُ » : خدا با او سخن گفته است . عائد موصول ، یعنی ضمیر ( ه ) محذوف است ، و تقدیر چنین است : کَلِمَةُ اللهُ . . . « دَرَجَاتٍ » : مراتب و منازل . منصوب است چون مفعول دوم ( رَفَعَ ) در مفهوم ( بَلَّغَ ) است ، یا حال ( مِن بَعْضِهِمْ ) و در مفهوم ( ذَا دَرَجَاتٍ ) ، یا مفعول مطلق است و درجات در مفهوم ( رفعات ) است ، منصوب به نزع خافض است و حرف جرّ ( عَلی یا إِلی یا فی ) محذوف است . « بَیِّنَات » : دلائل روشن . معجزات مذکور در ( آلعمران / 49 ) . « أَیَّدْنَاهُ » : یاری و توانائیش دادیم . « رُوحِ الْقُدُسِ » : روح پاک . یعنی : جبرئیل . اضافه موصوف به صفت است .‏

سوره بقرة آیه 254
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! ( برخی ) از آنچه بهره شما کردهایم ( در راه خدا ) صرف کنید ، پیش از آن که روزی فرا رسد که در آن نه داد و ستدی و نه دوستی و رفاقتی و نه میانجیگری و شفاعتی است ، و کافران ستمگرند ( و به خود و جامعه خود ظلم میکنند ، و نتیجه ظلم آنان در آن روز ظاهر خواهد شد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَنفِقُوا » : ببخشید . خرج کنید . « بَیْعٌ » : خرید و فروش . « خُلَّةٌ » : دوستی . رفاقت . مراد دوستی و رفاقتی است که سودمند شود و مایه نجات گردد ( نگا : انفطار / 19 ) . والاّ مؤمنان در آخرت دوست همدیگر خواهند بود ( نگا : زخرف / 67 ) . « شَفَاعَةٌ » : میانجیگری . نفی شفاعت در این آیه به طور مطلق است ، ولیکن مقیّد به آیههای دیگر است ، از جمله إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً ( طه / 109 ) . وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی ( انبیاء / 28 ) .‏

سوره بقرة آیه 255
‏متن آیه : ‏
‏ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدائی بجز الله وجود ندارد و او زنده پایدار ( و جهان هستی را ) نگهدار است . او را نه چرتی و نه خوابی فرا نمیگیرد ( و همواره بیدار است و سستی و رخوت بدو راه ندارد ) . از آنِ او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ( و در ملک کائنات ، او را انبازی نیست ) . کیست آن که در پیشگاه او میانجیگری کند مگر با اجازه او ؟ میداند آنچه را که در پیش روی مردمان است و آنچه را که در پشت سر آنان است ( و مطلع بر گذشته و حال و آینده ، و آگاه بر بود و نبود جهان است و اصلاً همه زمانها و مکانها در پیشگاه علم او یکسان است . مردمان ) چیزی از علم او را فراچنگ نمیآورند جز آن مقداری را که وی بخواهد . ( علم و دانش محدود دیگران ، پرتوی از علم بیپایان و بیکران او است ) . فرماندهی و فرمانروائی او آسمانها و زمین را دربر گرفته است ، و نگاهداری آن دو ( برای او گران نیست و ) وی را درمانده نمیسازد و او بلندمرتبه و سترگ است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَیّ » : زنده جاوید و باقی پایدار . « قَیُّوم » : نگهدار جهان و گرداننده امور آن . ( الْحَیُّ ) و ( الْقَیُّومُ ) : صفت یا بدل ، و یا خبر مبتدای محذوف میباشد . « سِنَةٌ » : چرت . از ماده ( وسن ) . « مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ » : آنچه در پیش روی آنان است که امور مربوط به این جهان است . « مَا خَلْفَهُمْ » : آنچه در پشت سر آنان است که امور مربوط به آن جهان یعنی آخرت است . « لا یُحِیطُونَ » : احاطه نمیکنند . فراچنگ نمیآورند . « کُرْسِیُّ » : تخت سلطنت . عرش . در اینجا مراد علم و عظمت و قدرت خدا است . « لا یَؤُودُهُ » : او را درمانده و ناتوان نمیسازد و بر او سنگینی نمیکند . از ماده ( أود ) .‏

سوره بقرة آیه 256
‏متن آیه : ‏
‏ لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اجبار و اکراهی در ( قبول ) دین نیست ، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخّص شده است ، بنابراین کسی که از طاغوت ( شیطان و بتها و معبودهای پوشالی و هر موجودی که بر عقل بشورد و آن را از حق منصرف کند ) نافرمانی کند و به خدا ایمان بیاورد ، به محکمترین دستاویز درآویخته است ( و او را از سقوط و هلاکت میرهاند و ) اصلاً گسستن ندارد . و خداوند شنوا و دانا است ( و سخنان پنهان و آشکار مردمان را میشنود و از کردار کوچک و بزرگ همگان آگاهی دارد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِکْرَاهَ » : وادار کردن . واداشتن . « رُشْد » : هدایت . راه درست . « غَیّ » : ضلالت . راه کج . « طَاغُوت » : هر معبودی جز خدا . شیطان . هر کس و هر چیزی که اطاعت از آن ، مایه طغیان و دوری از راه حق شود ، چه آفریدهای که پرستیده شود ، و چه فرماندهی که در شرّ و بدی از او فرمانبرداری گردد ، و چه اهریمنی باشد که انسان را از راه به در برد . مفرد و جمع و مذکّر و مؤنّث در آن یکسان است . « عُرْوَةِ » : دستاویز . « وُثْقَیا » : مؤنّث ( أَوْثَق ) بس محکم و استوار . « إِنفِصَام » : گسستن .‏

سوره بقرة آیه 257
‏متن آیه : ‏
‏ اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند متولّی و عهدهدار ( امور ) کسانی است که ایمان آوردهاند . ایشان را از تاریکیهای ( زمخت گمراهی شکّ و حیرت ) بیرون میآورد و به سوی نور ( حق و اطمینان ) رهنمون میشود . و ( امّا ) کسانی که کفر ورزیدهاند ، طاغوت ( شیاطین و داعیان شرّ و ضلال ) متولّی و سرپرست ایشانند . آنان را از نور ( ایمان و فطرت پاک ) بیرون آورده به سوی تاریکیهای ( زمخت کفر و فساد ) میکشانند . اینان اهل آتشند و در آنجا جاویدانه میمانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَلِیّ » : دوست . یاور . خداوند ولی مؤمنان است و آنان را به راه خیر و خوبی رهنمون میشود و یاریشان مینماید . شیطان ولی کافران است و آنان را به راه پلشتی و زشتی میخواند و بدیشان چنین مینمایاند که خیرخواه آنان است و بدیشان سود میرساند . « ظُلُمَات » : تاریکیها . « خَالِدُونَ » : جاویدانان .‏

سوره بقرة آیه 258
‏متن آیه : ‏
‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَآجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا با خبری از کسی که با ابراهیم درباره ( الوهیّت و یگانگی ) پروردگارش راه مجادله و ستیز در پیش گرفت ، بدان علّت که خداوند بدو حکومت و شاهی داده بود ( و بر اثر کمی ظرفیّت از باده غرور سرمست شده بود ) ؟ هنگامی که ابراهیم گفت : پروردگار من کسی است که ( با دمیدن روح در بدن و بازپس گرفتن آن ) زنده میگرداند و میمیراند . او گفت : من ( با عفو و کشتن ) زنده میگردانم و میمیرانم . ابراهیم گفت : خداوند خورشید را از مشرِق برمیآورد ، تو آن را از مغرب برآور . پس آن مرد کافر واماند و مبهوت شد . و خداوند مردم ستمکار ( مُصرّ بر تبهکاری ، و دشمن حق ) را هدایت نمیکند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلَمْ تَرَ إِلَیا ؟ » : آیا آگاهی از ؟ باید آگاه باشی از ؟ « حَآجَّ » : مجادله و منازعه کرد . به حجّتگوئی و حجّت خواهی نشست . « أَنْ ءَاتَاهُ اللهُ الْمُلْکَ » : چون که خدا بدو حکومت و شاهی داده بود . یعنی سلطنت و قدرت او را مغرور کرده بود و به انکار خدا واداشته بود . « بُهِتَ » : مبهوت گردید . خاموش و درمانده و سرگردان و بیبرهان شد .‏

سوره بقرة آیه 259
‏متن آیه : ‏
‏ أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ یُحْیِی هََذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏یا ( آیا آگاهی از ) همچون کسی که از کنار دهکدهای گذر کرد ، در حالی که سقف خانهها فرو تپیده بود و دیوارهای آنها بر روی سقفها فرو ریخته بود ؛ گفت : چگونه خدا این ( اجساد فرسوده و از هم پاشیده مردمان اینجا ) را پس از مرگ آنان زنده میکند ؟ پس خدا او را صد سال میراند و سپس زندهاش گرداند و ( به او ) گفت : چه مدّت درنگ کردهای ؟ گفت : ( نمیدانم ، شاید ) روزی یا قسمتی از یک روز . فرمود : ( نه ) بلکه صد سال درنگ کردهای . به خوردنی و نوشیدنی خود ( که همراه داشتی ) نگاه کن ( و ببین که با گذشت این زمان طولانی به اراده خدا ) تغییر نیافته است . و بنگر به الاغ خود ( که چگونه از هم متلاشی شده است . ما چنین کردیم ) تا تو را نشانه ( گویائی از رستاخیز ) برای مردمان قرار دهیم . ( اکنون ) به استخوانها بنگر که چگونه آنها را برمیداریم و بهم پیوند میدهیم و سپس بر آنها گوشت میپوشانیم . هنگامی که ( این حقائق ) برای او آشکار شد ، گفت : میدانم که خدا بر هر چیزی توانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَوْ کَالَّذِی » : یا آگاهی از داستان آن کسی که . حرف کاف زائد است ، و تقدیر چنین است : أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی مَرَّ . یا کاف به معنی مِثل و برای تشبیه است . در این صورت عطف بر معنی کلام سابق است . چرا که ( أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَآجَّ ) همسان ( أَلَمْ تَرَ کَالَّذِی حَآجَّ ) است ، و ( أَوْ کَالَّذِی مَرَّ ) عطف بر آن است . « خَاوِیَةٌ » : فرو تپیده . فرو ریخته . « عُرُوش » : جمع عَرْش ، سقفها . « أَنَّیا » : چگونه ؟ « أَمَاتَ » : میراند . « لَبِثْتَ » : درنگ کردهای . ماندهای . « لَمْ یَتَسَنَّهْ » : تغییر نکرده است . با گذشت سالها فاسد و تباه نگشته است . گوئی سالهائی بر آن نگذشته است . از ماده ( سنه ) است ، یا از ماده ( سنو ) و هاء آن برای سکته است ، مانند ( کِتابِیَهْ ) و علامت جزم حذف حرف عله است . « نُنشِزُ » : فراهم میچینیم و بهم میپیوندیم . « نَکْسُو » : میپوشانیم .‏

سوره بقرة آیه 260
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَکِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى کُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به خاطر بیاور ) هنگامی را که ابراهیم گفت : پروردگارا ! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی . گفت : مگر ایمان نیاوردهای ؟ ! گفت : چرا ! ولی تا اطمینان قلب پیدا کنم ( و با افزودن آگاهی بیشتر ، دلم آرامش یابد ) . گفت : پس ( در این صورت ) چهار تا از پرندگان را بگیر و آنها را به خود نزدیک گردان ( تا مشخّصات و ممیّزات آنها را دریابی . آن گاه آنها را ذبح کن و در هم بیامیز ) ، سپس بر سر هر کوهی قسمتی از آنها را بگذار . بعد آنها را بخوان ، به سرعت به سوی تو خواهند آمد ، و بدان که خداوند چیره و باحکمت است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَوْتَیا » : جمع میّت ، مردگان . « بَلَیا » : آری . حرف جواب است . برای ابطال نفی متقدّم و افاده اثبات مفهوم بعد از خود میآید . « صُرْهُنَّ » : آنها را به خود نزدیک کن . آنها را بهم بیامیز . آنها را پاره پاره کن . از ماده ( صَور ) به معنی میل یا قطع . « جُزْءاً » : قطعه و پاره و تکّه . « أُدْعُهُنَّ » : آنها را صدا بزن . « سَعْیاً » : شتابان . مصدری است به معنی اسم فاعل و حال بشمار است و تقدیر چنین است : یَأْتِینَکَ سَاعِیَاتٍ . همچون : جَآءَ زَیْدٌ رَکْضاً ؛ أَیْ رَاکِضاً . یا این که مفعول مطلق است و همچون قَعَدْتُ جُلُوساً میباشد .‏

سوره بقرة آیه 261
‏متن آیه : ‏
‏ مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مثل کسانی که دارائی خود را در راه خدا صرف میکنند ، همانند دانهای است که هفت خوشه برآرد و در هر خوشه صد دانه باشد ، و خداوند برای هر که بخواهد آن را چندین برابر میگرداند ، و خدا ( قدرت و نعمتش ) فراخ ( و از همه چیز ) آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَنَابِلَ » : جمع سُنبُلة ، خوشهها . « یُضَاعِفُ » : چندین برابر میگرداند . « وَاسِعٌ » : دارای انعام و رحمت فراگیر .‏

سوره بقرة آیه 262
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ثُمَّ لاَ یُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُواُ مَنّاً وَلاَ أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که دارائی خود را در راه خدا صرف میکنند و به دنبال آن منّتی نمیگذارند و آزاری نمیرسانند ، پاداششان نزد پروردگارشان است ( و اندازه اجرشان را کسی جز خدا نمیداند ) ، و نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه اندوهگین خواهند شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا یُتْبِعُونَ » : به دنبال نمیآورند . ملحق نمیسازند . « مَنّاً » : منّت . « أَذیً » : اذیّت و آزار .‏

سوره بقرة آیه 263
‏متن آیه : ‏
‏ قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِّن صَدَقَةٍ یَتْبَعُهَا أَذًى وَاللّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتار نیک و گذشت ، بهتر از بذل و بخششی است که اذیّت و آزاری به دنبال داشته باشد . و خداوند بینیاز و بردبار است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَوْلٌ » : گفتار . سخن . « مَعْرُوفٌ » : نیک . پسندیده . « یَتْبَعُهَا » : به دنبال آن بیاید .‏

سوره بقرة آیه 264
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَالأذَى کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لاَّ یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِّمَّا کَسَبُواْ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! بذل و بخششهای خود را با منّت و آزار ، پوچ و تباه نسازید ، همانند کسی که دارائی خود را برای نمودن به مردم ، ریاکارانه صرف میکند و به خدا و روز رستاخیز ایمان ندارد . مَثَل چنین کسی همچون مَثَل قطعه سنگ صاف و لغزندهای است که بر آن ( قشری از ) خاک باشد ( و بذرافشانی شود ) ، و باران شدیدی بر آن ببارد ( و همه خاکها و بذرّها را فرو شوید ) و آن را به صورت سنگی صاف ( و خالی از هر چیز ) برجای گذارد . ( چنین ریاکارانی ) از کاری که انجام دادهاند سود و بهرهای برنمیگیرند ، و خداوند گروه کفرپیشه را ( به سوی خیر و صلاح ) رهنمود نمینماید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صَدَقَاتِ » : بذل و بخششها . احسان و نیکیها . « رِئَآءَ » : ریا . ظاهرفریبی . منصوب است چون مفعولٌله ، یا حال است و به معنی : مُرائی . « صَفْوَان » : سنگ بزرگ صاف و لغزنده . « وَابِلٌ » : باران تند . رگبار باران . « صَلْداً » : سخت و لغزنده وبدون گرد و غبار .‏

سوره بقرة آیه 265
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِیتاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهَا ضِعْفَیْنِ فَإِن لَّمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مثل کسانی که دارائی خود را برای خوشنودی خدا و استوار کردن جانهای خود ( بر ایمان و احسان ) صرف میکنند ، همچون مثل باغی است که روی پشتهای باشد ( و از هوای آزاد و نور آفتاب به حدّ کافی بهره گیرد ) و باران شدیدی بر آن ببارد و در نتیجه چندین برابر میوه دهد ، و اگر هم باران شدیدی بر آن نبارد ، باران خفیفی بر آن ببارد ، ( به سبب خاک خوب و آفتاب مناسب و هوای آزاد ، باز هم ببار نشیند ) ، و آنچه را انجام میدهید خدا میبیند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إبْتِغَآءَ » : خواستن . طلبیدن . مفعولٌله یا حال است و به معنی طالبین . « مَرْضَاتِ » : رضایت . خوشنودی . مَرْضاة مصدر میمی است و برابر رسمالخطّ قرآنی با ( ت ) نوشته شده است . « تَثْبِیتاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ » : برای استوارکردن جانهایشان بر ایمان و احسان . برای عادت دادن خود به بذل و بخشش و پایدارکردن خویشتن بر ایمان . به خاطر یقین و باوری که از ته دل به پاداش خدا دارند . مفعولٌله است ، یا حال است و به معنی مُثَبِّتِینَ . « جَنَّةٍ » : باغ . « رَبْوَةٍ » : زمین مرتفع . پشته . « أُکُل » : محصول . میوه . « ضِعْفَیْنِ » : دوچندان . چهار برابر . چندین برابر . « طَلٌّ » : باران خفیف . منظور این است که بذل و بخشش چنین کسانی هرگونه که باشد نتیجه و ثمره خود را میدهد و در پیشگاه خدا محفوظ و پیوسته در حال افزایش خواهد بود .‏

سوره بقرة آیه 266
‏متن آیه : ‏
‏ أَیَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَن تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُ فِیهَا مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْکِبَرُ وَلَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفَاء فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا کسی از شما دوست میدارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر درختان آن ، جویبارها روان باشد و برای او در آن هرگونه میوهای ( از میوههای دیگر ) باشد ، و در حالی که به سن پیری رسیده و فرزندانی ( کوچک و ) ضعیف داشته باشد ، ( در این هنگام ) گردبادی ( کوبنده ) که در آن آتش ( سوزانی ) باشد ، به باغ برخورد کند و آن را بسوزاند ؟ ! این چنین خداوند آیات خود را برایتان بیان و آشکار میسازد ، شاید بیندیشید ( و با نیروی اندیشه راه حق را بیابید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَوَدُّ » : دوست میدارد . « نَخِیلٍ » : خرما . نخلستان . « أَعْنَابٍ » : جمع عِنَب ، انگورها . تاکستان . « کِبَر » : پیری . کهنسالی . « إِعْصَارٌ » : گردباد . « نَارٌ » : آتش . منظور باد سموم است . نتیجه : کسانی که بذل و بخشش خود را با ریا و اذیّت و آزار همراه میکنند ، گردبادِ چنین کردار و رفتاری ، خرمن عمر و حاصلِ به ظاهر خیرات آنان را از میان میبرد ، و وقتی در سرای دیگر آماده میشوند ، میبینند که چیزی برایشان نمانده است .‏

سوره بقرة آیه 267
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَکُم مِّنَ الأَرْضِ وَلاَ تَیَمَّمُواْ الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَسْتُم بِآخِذِیهِ إِلاَّ أَن تُغْمِضُواْ فِیهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! از قسمتهای پاکیزه اموالی که ( از طریق تجارت ) به دست آوردهاید و از آنچه از زمین برای شما بیرون آوردهایم ( از قبیل منابع و معادن زیرزمینی ) ببخشید و به سراغ چیزهای ناپاک نروید تا از آن ببخشید ؛ در حالی که خود شما حاضر نیستید آن چیزهای پلید را دریافت کنید مگر با اغماض و چشمپوشی در آن ، و بدانید که خداوند بینیاز و شایسته ستایش است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَیَمَّمُوا » : قصد نکنید . روی نیاورید . « خَبِیثَ » : ناپاک . مراد از آن ، چیز بیمقدار و بدردنخور است ؛ نه چیز حرام . زیرا چیز حرام ، اندوختن یا بخشیدن را نشاید . « حَمِیدٌ » : ستوده . فَعِیل به معنی مَفْعُول است .‏

سوره بقرة آیه 268
‏متن آیه : ‏
‏ الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اهریمن شما را ( به هنگام انفاق میترساند و ) وعده تهیدستی میدهد و به انجام گناه شما را دستور میدهد ، ولی خداوند به شما وعده آمرزش خویش و فزونی ( نعمت ) میدهد . و خداوند ( فضل و مرحمتش ) وسیع ( و از همه چیز ) آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَحْشَآء » : بزه و گناهی که قبح و زشتی آن زیاد و چشمگیر باشد از قبیل : زنا ، قتل ، ندادن زکات ، ترک نماز ، بخل ، و . . . « مَغْفِرَةً » : آمرزش ، که در آخرت بهره نیکان میگردد . « فَضْلاً » : فزونی نعمت و پرکردن جای چیز بخشیده شده ، که در دنیا نصیب نیکوکاران میشود . ( نگا : سبأ / 39 )‏

سوره بقرة آیه 269
‏متن آیه : ‏
‏ یُؤتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرزانگی را به هرکس که بخواهد ( و شایسته بیند ) میدهد ، و به هرکس که فرزانگی داده شود ، بیگمان خیر فراوانی بدو داده شده است ، و جز خردمندان ( این حقائق را درک نمیکنند و ) متذکّر نمیگردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حِکْمَةَ » : فرزانگی . اصابت در کردار و گفتار ، و انجام هر چیزی در جای مناسب خود . در اینجا مراد معرفت اسرار قرآن است . « أُوْلُوا » : صاحبان . « أَلْبَابِ » : جمع لُبّ ، خِردها . « أُوْلُوا الألْبَابِ » : عاقلان .‏

سوره بقرة آیه 270
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِّن نَّذْرٍ فَإِنَّ اللّهَ یَعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هر هزینهای را که ( در راه خیر یا شر ) متحمّل میشوید ، یا هر نذری را که ( در راه طاعت یا معصیت ) به گردن میگیرید ، بیگمان خداوند آن را میداند ، و ستمگران را یاوری نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَفَقَة » : بذل و بخشش . صرف مال . « أَنصَار » : یاوران . مددکاران .‏

سوره بقرة آیه 271
‏متن آیه : ‏
‏ إِن تُبْدُواْ الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاء فَهُوَ خَیْرٌ لُّکُمْ وَیُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیِّئَاتِکُمْ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر بذل و بخششها را آشکار کنید ، چه خوب ، و اگر آنها را پنهان دارید و به نیازمندان بپردازید ، برای شما بهتر خواهد بود و برخی از گناهان شما را میزداید ، و خداوند آگاه از هر آن چیزی است که انجام میدهید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِن تُبْدُوا » : اگر آشکار سازید . « صَدَقَات » : بذل و بخششها . « فَنِعِمَّا هِیَ » : چه خوب ! مراد این است که آشکار ساختن بذل و بخششها پسندیده است . « یُکَفِّرُ » : محو و نابود میکند . میزداید . « سَیِّئَات » : نابکاریها . زشتیها . مراد گناهان کوچک و بزرگ است .‏

سوره بقرة آیه 272
‏متن آیه : ‏
‏ لَّیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ وَلَکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَلأنفُسِکُمْ وَمَا تُنفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللّهِ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هدایت آنان بر تو واجب نیست ، ولیکن خداوند هر که را بخواهد هدایت میکند ، و هر چیز نیک و بایستهای که میبخشید برای خودتان است ( و سود آن عائد خودتان میگردد ) و ( این وقتی خواهد بود که ) جز برای رضایت خدا نبخشید . و هر چیز نیک و بایستهای که ( بدین گونه ) ببخشید به طور کامل به خود شما بازپس داده میشود و ( کوچکترین ) ستمی به شما نخواهد شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ » : هدایت آنان بر تو واجب نیست ، بلکه بر تو تبلیغ است و بس . « خَیْر » : مراد مال و دارائی است . « ما تُنفِقُونَ » : نمیبخشید . نباید ببخشید . « وَجْه » : ذات . اطلاق جزء بر کلّ است . « إبْتِغَآءَ وَجْهِ اللهِ » : طلب رضای خدا . « یُوَفَّ » : به تمام و کمال داده میشود .‏

سوره بقرة آیه 273
‏متن آیه : ‏
‏ لِلْفُقَرَاء الَّذِینَ أُحصِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَاهُمْ لاَ یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( چنین بذل و بخششی مخصوصاً باید ) برای نیازمندانی باشد که در راه خدا درماندهاند و به تنگنا افتادهاند و نمیتوانند در زمین به مسافرت پردازند ( و از راه تجارت و کسب و کار برای خود هزینه زندگی فراهم سازند و ) به خاطر آبرومندی و خویشتنداری ، شخص نادان میپندارد که اینان دارا و بینیازند ، امّا ایشان را از روی رخساره و سیمایشان میشناسی ، ( چه از لحن گفتار و طرز رفتار پیدا و نمودارند و ) با الحاح و اصرار ( چیزی ) از مردم نمیخواهند . و هر چیز نیک و بایستهای را که ببخشید ، بیگمان خدا از آن آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِلْفُقَرَآءِ » : به مستمندان . جار و مجرور متعلّق است به ( وَ مَا تُنفِقُوا ) در آیه قبلی ، یا به فعل محذوفی همچون ( إِعْمَدُوا ؛ إِجْعَلُوا . ) یعنی : إِعْمَدُوا لِلْفُقَرَآءِ ؛ إِجْعَلُوا مَا تُنفِقُونَ لِلْفُقَرَآءِ ؛ صَدَقَاتُکُمْ لِلْفُقَرَآءِ . « أُحْصِرُوا » : بازداشته شدهاند . جلو آنان گرفته شده است . همه اوقاتشان وقف جهاد یا کسب علم شده است . « ضَرْب » : راه رفتن . مسافرت کردن . مراد جستجو و تکاپوی در کار تجارت و کسب و تلاشِ در پی معاش است . « تَعَفُّف » : قناعت . شرم و حیا . « سِیمَا » : رخساره . دیدار . « إِلْحَافاً » : الحاح . اصرار . مفعول مطلق است ؛ زیرا الحاف خود نوعی از سؤال یعنی درخواست است ؛ و یا این که به معنی مُلْحِفینَ و حال بشمار است . « لا یَسْأَلُونَ الْنَّاسَ إِلْحَافاً » : پافشارانه چیزی از مردم نمیخواهند . از مردم اصلاً چیزی نمیخواهند . « خَیْر » : مراد مال و دارائی است .‏

سوره بقرة آیه 274
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلاَنِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که دارائی خود را در شب و روز ( و در همه اوضاع و احوال ) و به گونه پنهان و آشکار میبخشند ، مزدشان نزد پروردگارشان ( محفوظ ) است و نه ترسی بر آنان است و نه ایشان اندوهگین خواهند شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سِرّاً وَ عَلانِیَةً » : پنهان و آشکارا . حال ضمیر ( و ) در فعل ( یُنفِقُونَ ) بوده و به معنی : مُسِرِّینَ و مُعْلِنِینَ به کار رفتهاند . ذکر ( لَیْل ) پیش از ( نَهار ) و ( سِرّ ) قبل از ( عَلانِیَة ) بیانگر این واقعیّت است که بذل و بخشش نهانی ، مقدّم بر بذل و بخشش آشکارا است .‏

سوره بقرة آیه 275
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که ربا میخورند ( از گورهای خود به هنگام دوباره زنده شدن ، یا از مشی اجتماعی خود در دنیا ) برنمیخیزند مگر همچون کسی که ( - بنا به گمان عربها - ) شیطان او را سخت دچار دیوانگی سازد ( و نتواند تعادل خود را حفظ کند ) ؛ این از آنرو است که ایشان میگویند : خرید و فروش نیز مانند ربا است . و حال آن که خداوند خرید و فروش را حلال کرده است و ربا را حرام نموده است . پس هر که اندرز پروردگارش به او رسید و ( از رباخواری ) دست کشید ، آنچه پیشتر بوده ( و سود و نزولی که قبلاً دریافت نموده است ) از آن او است و سروکارش با خدا است ؛ امّا کسی که برگردد ( و مجدّدا مرتکب رباخواری شود ) این گونه کسانی اهل آتشند و جاودانه در آن میمانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَأْکُلُونَ » : میخورند . مراد دریافت میدارند و در آن تصرّف مینمایند . « لا یَقُومُونَ » : به هنگام زندهشدن از گورها برنمیخیزند . از مشی اجتماعیِ دیوانهوار خود در دنیا دست برنمیدارند و آنی آسودهخاطر نمیگردند . « یَتَخَبَّطُهُ » : او را پیاپی و ناهنجارانه بزند . « مَسّ » : جنون . دیوانگی . « مِنَ الْمَسِّ » . به سبب دیوانگی ناشی از خودباختگی یا هراس . جار و مجرور متعلّق به یَقُومُ یا یَتَخَبَّطُهُ است . در اینجا رباخواران به صرعیان و دیوانگان تشبیه شدهاند ، و این تشبیه بنا بر اسلوب عرب است . آنان زیبایان و نیکوکاران و اشیاء قشنگ و خوشایند را به فرشته تشبیه میکنند ( نگا : یوسف / 31 ) و زشتها و بدکرداران و اشیاء بدریخت و ناخوشایند را به شیطان و غول ( نگا : صافّات / 65 ) . « بَیْع » : معامله . خرید و فروش . « مَا سَلَفَ » : آنچه از ربا پیش از تحریم بوده است و گذشته است . « أَمْر » : کار .‏

سوره بقرة آیه 276
‏متن آیه : ‏
‏ یَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند ( برکت ) ربا را ( و اموالی را که ربا با آن بیامیزد ) نابود میکند و ( ثواب ) صدقات را ( و اموالی را که از آن بذل و بخشش شود ) فزونی میبخشد ، و خداوند هیچ انسان ناسپاس گنهکاری را دوست نمیدارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَمْحَقُ » : نابود میکند . محو میگرداند . رو به کاستی میبرد . « یُرْبِی » : افزایش میدهد . فزونی میبخشد . « کَفَّارٍ » : معتاد به کفر و مقیم بر آن . « أَثِیمٍ » : فرو رفته در گناه . واژههای ( کَفَّار ) و ( أَثِیم ) صیغه مبالغهاند و در اینجا برای بیان رسوائی و نابکاری رباخوار به کار رفتهاند ، و نباید گمان برد که خداوند کافر گناهکار را دوست میدارد . نه هرگز ! به کار رفتن صیغه مبالغه ، برای فرق با غیرمبالغه نیست .‏

سوره بقرة آیه 277
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان کسانی که ایمان بیاورند و کار شایسته انجام بدهند و نماز را چنان که باید برپای دارند و زکات را بپردازند ، مزدشان نزد پروردگارشان است و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أقَامُوا الصَّلاةَ وَ ءَاتَوُا الزَّکَاةَ » : نماز را چنان که باید میخوانند و زکات مال بدر میکنند . نمازخواندن و زکاتدادن ، جزو ( صالِحات ) یعنی کارهای شایسته و پسندیده میباشد ، لیکن ذکر مجدّد آن دو ، بیانگر فضیلت سترگ آنها است .‏

سوره بقرة آیه 278
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! از ( عذاب و عقاب ) خدا بپرهیزید و آنچه از ( مطالبات ) ربا ( در پیش مردم ) باقی مانده است فروگذارید ، اگر مؤمن هستید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِتَّقُوا اللهَ » : در اینجا مضاف محذوف است ، و تقدیر چنین است : إِتَّقُوا عِقَابَ اللهِ . یعنی : خویشتن را از عقاب و عذاب خدا بپرهیزید . « ذَرُوا » : ترک کنید . رها سازید . از ماده ( وذر ) .‏

سوره بقرة آیه 279
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِکُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس اگر چنین نکردید ، بدانید که به جنگ با خدا و پیغمبرش برخاستهاید ، و اگر توبه کردید ( و از رباخواری دست کشیدید و اوامر دین را گردن نهادید ) اصل سرمایههایتان از آن شما است ، نه ستم میکنید و نه ستم میبینید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَأْذَنُوا » : پس یقین داشته باشید . پس بدانید . « تُبْتُمْ » : توبه کردید . پشیمان شدید و دست کشیدید . « رُؤُوس » : جمع رَأْس ، سرمایهها . اصل اموال .‏

سوره بقرة آیه 280
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِن کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَیْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر ( بدهکار ) تنگدست باشد ، پس مهلت ( بدو داده ) میشود تا گشایشی فرا رسد ، و اگر ( قدرت پرداخت نداشته باشد و شما همه وام خود را ، یا برخی از آن را بدو ) ببخشید ، برایتان بهتر خواهد بود اگر دانسته باشید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذُو عُسْرَةٍ » : تنگدست . نادار . « نَظِرَةٌ » : مهلت . فرصتدادن . « مَیْسَرَةٍ » : گشایش . فراخ دستی . « أَن تَصَدَّقُوا » : اگر ببخشید و صرفنظر کنید . تاء مضارعه از اوّل این فعل حذف شده است .‏

سوره بقرة آیه 281
‏متن آیه : ‏
‏ وَاتَّقُواْ یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از ( عذاب و عقاب ) روزی بپرهیزید که در آن به سوی خدا بازگردانده میشوید ؛ سپس به هرکسی آنچه را فراچنگ آورده است به تمامی بازپس داده میشود ، و به آنان ستم نخواهد شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تُرْجَعُونَ » : بازگشت داده میشوید . از مصدر ( رَجْع وَ رُجْعی ) به معنی : إعاده و برگشت دادن ؛ نه از مصدر ( رُجُوع ) به معنی : برگشتن . « تُوَفَّیا کُلُّ نَفْسٍ » : به هر کسی اجر و پاداش اعمالش به تمام و کمال داده میشود .‏

سوره بقرة آیه 282
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُب بَّیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ یَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فَإن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لاَ یَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِیدَیْنِ من رِّجَالِکُمْ فَإِن لَّمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ یَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَکْتُبُوْهُ صَغِیراً أَو کَبِیراً إِلَى أَجَلِهِ ذَلِکُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَکْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَایَعْتُمْ وَلاَ یُضَآرَّ کَاتِبٌ وَلاَ شَهِیدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای کسانی که ایمان آوردهاید ! هرگاه به همدیگر تا مدّت معیّنی ( از لحاظ روز و ماه و سال ) وامی دادید ، آن را بنویسید ، و باید نویسندهای دادگرانه آن را بنویسد ، و هیچ نویسندهای از نوشتن ( سند ) بدان گونه که خدا بدو آموخته است ، سرپیچی نکند . پس نویسنده باید بنویسد و آن کس که حق بر ذمّه او است ، باید املاء کند و از پروردگارش بترسد و چیزی از آن نکاهد ، و اگر کسی که حق بر ذمّه او است کمخرد یا ( به سبب کوچکی یا بیماری یا پیری ) ناتوان باشد ، یا ( به سبب لالی یا گنگی یا ناآشنائی با زبان ) او نتواند که املاء کند ، باید ولی او ( که شرع یا حاکم برای وی تعیین کرده است ) دادگرانه املاء کند . و دو نفر از مردان خود را به گواهی گیرید ، و اگر دو مرد نبودند ، یک مرد و دو زن ، از میان کسانی گواه کنید که مورد رضایت و اطمینان شما هستند . - ( این دو زن به همراه یکدیگر باید شاهد قرار گیرند ) تا اگر یکی انحرافی پیدا کرد ، دیگری بدو یادآوری کند - و چون گواهان را به گواهی خوانند باید که از این کار خودداری نورزند . و از نوشتن وام - خواه کم باشد یا زیاد - تا سررسید آن دلگیر نشوید . این در پیشگاه ( شریعت ) خدا دادگرانهتر و برای گواهی ( و صحّت شهادت ) استوارتر ، و برای آن که دچار شکّ و تردید نشوید ، بهتر میباشد . مگر این که داد و ستد حاضر و نقدی باشد که در میان خود دست به دست میکنید ، پس در این صورت بر شما باکی نیست اگر آن را ننویسید . و هنگامی که خرید و فروش ( نقدی ) میکنید ( باز هم ) کسانی را به گواهی گیرید ، و نویسنده و گواه نباید که زیان ببینند و نباید که زیان برسانند ، و اگر چنین کنید از فرمان خدا بیرون رفتهاید ( و بر حکم او شوریدهاید ) . و از خدا بترسید ( و اوامر و نواهی او را پیش چشم دارید ) و خداوند ( آنچه را که به نفع شما یا به زیان شما است ) به شما میآموزد ، و خداوند به آنچه میکنید آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَدَایَنتُمْ » : به همدیگر وام دادید . « أَجَلٍ » : مدّت . « لا یَأْبَ » : خودداری نکند . « یُمْلِلْ » : املاء کند . بیان کند . « لا یَبْخَسْ » : نکاهد . « شَهِیدَیْنِ » : دو گواه . شهید فعیل به معنی فاعل است و جمع آن شهداء است . « دُعُوا » : فرا خوانده شدند . « لا تَسْأَمُوا » : سستی نکنید . کمحوصلگی و بیمبالاتی نکنید . « أَقْسَطُ » : دادگرانهتر . « أَقْوَمُ » : پابرجاتر . استوارتر . « أَدْنیا » : اقرب . نزدیکتر . « تُدِیرُونَ » : مبادله میکنید . نقداً دست به دست میکنید . « تَبَایَعْتُمْ » : با همدیگر خرید و فروش کردید . « لا یُضَآرَّ » : زیان رسانده نشود . زیان نرساند . این فعل میتواند مجهول یا معلوم باشد و ( کَاتِبٌ ) و ( شَهِیدٌ ) نائب فاعل یا فاعل بشمار آید . « فُسُوق » : سرپیچی . نافرمانی . « فُسُوقٌ بِکُمْ » : این کار بیانگر نافرمانی شما است . این کار شما را از راه حق و صلاح بیرون میبرد . « یُعَلِّمُکُمُ اللهُ » : خدا به شما احکام خود را میآموزد که متضمّن مصالح شما میباشند . مفعول فعل ، محذوف است .‏

سوره بقرة آیه 283
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِن کُنتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُواْ کَاتِباً فَرِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُم بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ تَکْتُمُواْ الشَّهَادَةَ وَمَن یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر در سفر بودید و نویسندهای نیافتید ، پس چیزهائی گروگان بگیرید . و اگر برخی از شما به برخی دیگر اطمینان کرد ، باید کسی که امین شمرده شده است ، امانت او را بازپس دهد ( و بستانکار در گروگان که امانتی محسوب است خیانت روا ندارد ، و بدهکار وام را که ودیعهای بشمار است ، به موقع بپردازد ) و از خدائی که پروردگار او است بترسد ، و گواهی را پنهان نکنید و هرکس آن را پنهان دارد قلبش بزهکار است ، و خدا بدانچه انجام میدهید آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رِهَانٌ » : جمع رَهْن به معنی مرهون ، گروگانها . رِهَانٌ : مبتدا است و خبر آن محذوف است و تقدیر چنین است : فَرِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ تَکْفِی . یا خبر است و مبتدای آن محذوف است و تقدیر چنین است : فَعَلَیْکُمْ رِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ . « ءَاثِمٌ » : گناهکار . « ءَاثِمٌ قَلْبُهُ » : دل او بزهکار است . نسبت دادن گناه به دل ، برای مبالغه و وضوح جرم است ، همان گونه که برای تأکید کاری میگوئیم : گوشم آن را شنیده است . چشمم آن را دیده است . واژه ( قلب ) میتواند فاعل یا بدل بعض از کل ( ءَاثِمٌ ) باشد ، و ضمیر ( ه ) ضمیر شأن ، و یا مرجع آن ( مَنْ ) است .‏

سوره بقرة آیه 284
‏متن آیه : ‏
‏ لِّلَّهِ ما فِی السَّمَاواتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنچه در آسمانها است و آنچه در زمین است ، از آن خدا است ، و ( لذا ) اگر آنچه را که در دل دارید آشکار سازید یا پنهان دارید ، خداوند شما را طبق آن محاسبه میکند ، سپس هر که را بخواهد ( و شایستگی داشته باشد ) میبخشد و هر کس را بخواهد ( و مستحق باشد ) عذاب میکند ، و خدا بر هر چیزی توانا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِن تُبْدُوا » : اگر آشکار سازید . « أَوْ تُخْفُوهُ » : یا این که آن را پنهان دارید . « یُحَاسِبْکُم بِهِ اللهُ » : خداوند برابر آن شما را بازخواست میکند . یعنی : نیّت بد خود را چه آشکار سازید و چه پنهان دارید ؛ یا اعمال زشت خویش را چه آشکارا و چه نهانی انجام دهید ، خدا در برابر آن شما را مورد بازخواست قرار میدهد .‏

سوره بقرة آیه 285
‏متن آیه : ‏
‏ آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرستاده ( خدا ، محمّد ) معتقد است بدانچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده است ( و شکّی در رسالت آسمانی خود ندارد ) و مؤمنان ( نیز ) بدان باور دارند . همگی به خدا و فرشتگان او و کتابهای وی و پیغمبرانش ایمان داشته ( و میگویند : ) میان هیچ یک از پیغمبران او فرق نمیگذاریم ( و سرچشمه رسالت ایشان را یکی میدانیم ) . و میگویند : ( اوامر و نواهی ربّانی را توسّط محمّد ) شنیدیم و اطاعت کردیم . پروردگارا ! آمرزش تو را خواهانیم ، و بازگشت به سوی تو است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَآ أُنزِلَ » : مراد قرآن است . « لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مُِن رُّسُلِهِ » : مراد آن است که ما مثل یهودیان و مسیحیان نیستیم و همه پیغمبران را از آدم تا خاتم فرستاده خدا میدانیم . « غُفْرَانَکَ » : از تو بخشش گناهانمان را خواستاریم و رحمت و لطف تو را چشم میداریم . واژه غفران ، مفعول مطلق فعل محذوف ( إِغْفِرْ ) یا مفعولٌبه فعل محذوف ( نَسْأَلُکَ ) است . « رَبَّ » : منادا است به حذف حرف ندا . « مَصِیر » : رجوع . برگشت . مصدر میمی از ( صَیْرُورَة ) است .‏

سوره بقرة آیه 286
‏متن آیه : ‏
‏ لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْراً کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند به هیچ کس جز به اندازه توانائیش تکلیف نمیکند ( و هیچگاه بالاتر از میزان قدرت شخص از او وظائف و تکالیف نمیخواهد . انسان ) هر کار ( نیکی که ) انجام دهد برای خود انجام داده و هر کار ( بدی که ) بکند به زیان خود کرده است . پروردگارا ! اگر ما فراموش کردیم یا به خطا رفتیم ، ما را ( بدان ) مگیر ( و مورد مؤاخذه و پرس و جو قرار مده ) ، پروردگارا ! بار سنگین ( تکالیف دشوار ) را بر ( دوش ) ما مگذار آن چنان که ( به خاطر گناه و طغیان ) بر ( دوش ) کسانی که پیش از ما بودند گذاشتی . پروردگارا ! آنچه را که یارای آن را نداریم بر ما بار مکن ( و ما را به بلاها و محنتها گرفتار مساز ) و از ما درگذر و ( قلم عفو بر گناهانمان کش ) و ما را ببخشای و به ما رحم فرمای . تو یاور و سرور مائی ، پس ما را بر جمعیّت کافران پیروز گردان .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وُسْع » : تاب و توان . « کَسَبَتْ » : فراچنگ آورد . « إِکْتَسَبَتْ » : فراچنگ آورد . اغلب ثلاثی مجرّد ماده ( کسب ) برای انجام خوبیها ، و ثلاثی مزید برای انجام بدیها به کار میرود . « نَسِینَا » : در انجام وظائف غفلت و کوتاهی کردیم ( نگا : کهف / 24 و طه 52 ) . « أَخْطَأْنَا » : دچار خطا و گناه شدیم ( نگا : طه / 73 ) . « إِصْر » : تکالیف سخت و طاقتفرسا ( نگا : اعراف / 157 ) . « مَوْلی » : سَرور و یاور .‏

رهنمودهای جزء سوم


فی ظلال القرآن

جزء سوم

سوره بقره آیات 286-253 و سوره آل عمران تا آیه 92

 

رهنمودهای جزء سوم

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

جزء سوم‌، ازدو بخش تشکیل شده است‌: بخش یکم‌، ماندۀ سورۀ بقره است‌ که دو جزء نخستین را فرا گرفته است‌. و بخش دوم‌، اوایل سورۀ آل‌عمران را دربردارد. به ‌هنگام بررسی‌ سورۀ ‌آل عمران -‌به خواست خدا - سخن از بخش دوم می‌رود.

ماندۀ سورۀ بقره در موضوع اصلی بر همان روالی است که در سرآغاز جزء اول شرح داده‌ایم‌، و همان چیزی را دنبال می‌نماید که پیوسته در سیاق سوره تا پایان جزء د‌وم به بررسی آن پرداخته‌ا‌یم‌، ‌که عبارت از آماده ساختن ‌گروه با ایمانی در مدینه است تا به پاخیزد و مشکلات ملّت اسلامی را بر دوش‌ گیرد و عهده‌دار انجام وظایف دشوا‌ر و فرا‌وانی شود که با جهان‌بینی صحیح ایمانی برای ادای چنین امانت سنگینی آماده گشته است‌، و از تجارب ملّتهای مؤمن در طول رسالتهای ‌گذشته توشه برداشته است‌، و زاد راه و همچنین لغزشگاهها و پرتگاههای مسیر را شناخته است‌، و از مکر و کید دشمنان خویش‌ که دشمنان خدا و دشمنان حق و دشمنان ایمانند، خود را بر حذر نموده تا در همۀ منازل و مراحل راه‌، از آنان غافل نبوده و اعمال ایشان را زیر نظر داشته باشد.

ا‌ین آمادگی با همۀ وسائل و ا‌بزارش و با همۀ زاد و توشه و آزموده‌ها و آموخته‌هایش و با همۀ اهداف و مقاصدی که دارد، همان چیزی است‌ که قرآن‌کریم به دلیل نسل نخستین‌، نسلهای‌ گروه مؤمنان را در همۀ ازمنه و ادوار و قرون و اعصار با آن پرورش و آموزش می‌دهد. این آمادگی‌، همان برنامه ثابت و روشنی و پابرجائی است‌ که برای ایجاد گروه مؤمنان و برای فراهم ساختن زمینۀ پیشوائی جنبش اسلامی در هر نسلی پدید آمده است‌. از اینجا است‌ که قرآن با درگیری این ویژگی‌، ابزار زنده و جنبنده و سازنده‌، و قانون فراگیر و کاری در هر وقت و زمانی است‌، و بلکه بالاتر از آن‌، قرآن رهبر رُشد یافته‌ای برای هر کسی است‌ که بخواهد در هر موقعیت و در هرگامی و در هر نسلی از آن رهنمود و اندرز گیرد و در پرتو ارشادش هدایت جوید و راه سعادت پوید.

*

این مانده بعد از سخن پروردگار به پیغمبرش صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ ‌در پایان جزء دوم سوره می‌آید:

(تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (٢٥٢)).

این ‌آیه‌های ‌‌خداوند است‌ که ‌آنها را به حق ‌بر تو می‌خوانیم‌. و تو از زمرۀ فرستادگانی‌.

این آیه پیرو قصّۀ‌ گروه سران (‌بنی‌اسرائیل - از موسی است ‌که به پیغمبری از آن خود گفتند: شاهی را برایمان برگزین تا (‌در پرتو راهنمائی او) در راه خدا جنگ‌کنیم‌)‌... و پیرو داستانی است‌ که در آخر آن آمده است‌: (‌و داود جالوت را کُشت‌، و خداوند حکومت و حکمت را بدو داد، و از چیزهائی ‌که خود خواست به او آموخت)‌...پایان جزء دوم سخنی درباره قوم موسی و گفتاری دربارۀ داود عَلَیْهِما اُلسَّلام ‌بود. همچنین در آن اشاره‌ای به پیغمبری رسول اکرم صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ و زاد و توشه‌بر‌گیری ا‌و ا‌ز تجارب (‌پیغمبران) رفته بود.

به همین مناسبت جزء سوم سخن پیوسته‌ای با ما قبل خود دربارۀ ‌پیغمبران و برتری دادن بعضی از آنان بر بعضی دیگر و بیان ویژگیهای برخی از ایشان و سخنی درباره اختلاف پیروان پیغمبران دارد که بعد از آنان آمدند و با یکدیگر راه ستیز در پیش‌ گرفتند:

(تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَلَکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ (٢٥٣)

این پیغمبران (‌که نام برخی از آنان گذشت‌) بعضی از ایشان را بر بعضی دیگر برتری دادیم... خداوند با برخی از آنان سخن گفت‌. و بعضی را درجاتی برتر داد، و به عیسی پسر مریم معجزاتی دادیم و او را با روح القدس (‌یعنی جبرئیل) تقویت و تأیید نمودیم‌. اگر خداوند می‌خواست کسانی که بعد از این پیغمبران می‌آمدند، به دنبال نشانه‌های روشنی که به (‌دست‌) آنان می‌رسید (‌و هدایت راستین و دین حقّی را که دریافت می‌نمودند به مقتضای چنین هدایت و دینی‌، همۀ ایشان ایمان می‌آوردند و اختلافی نمی‌ورزیدند و با یکدیگر نمی‌جنگیدند)‌. ولیکن (‌بنابه خواست خدا) اختلاف ورزیدند و بعضی ایمان آوردند و برخی کافر شدند. و اگر خدا می‌خواست با هم نمی‌جنگیدند و به ستیز بر نمی‌خاستند، ولی خداوند آنچه را می‌خواهد (‌از روی حکمتی که خود می‌داند) انجام می‌دهد.

مناسبت این قانون همگانی در امر سخن از پیغمبران در لابلای اواخر جزء دوم و اوایل جزء سوم‌، واضح و آشکار است... همچنین مناسبت موجود در سرتاسر سیاق سوره‌، پیدا و هویدا است‌. چه بیشترین کشمکش در روند گفتار، میان ‌گروه مؤمنان نوپای مدینه با بنی‏اسرائیل بود که این امر در لابلای دو جزء نخستین آشکارا به چشم می‌خورد. بر این اساس است‌ که در اینجا سخن از اختلاف پیروان پیغمبران به میان می‌آید که بعد از ایشان آمدند و راه اختلاف در پیش گرفتند و با همدیگر به ستیز برخاستند و از آنان دسته‌ای‌ کافر شدند وگروهی ا‌یمان آوردند. دربارۀ این اختلاف و ستیز در جای خود سخن خواهد رفت‌. بگذارید ملّت اسلامی به راه خود ادامه دهد و در راهی که در پیش دارد با بنی‌اسرائیل و دیگرا‌ن رویارو شود و همانگونه با ایشان درافتد که موقعیّت واقعی موجود میان پیروان پیغمبران مقتضی آن است‌: اعم از روانهای راستی‌ که در مسیر هدایت روانند، و منحرفانی‌ که از راه حقیقت به کنارند.

بر این اساس به دنبال سخن از پیغمبرن و پیروانشان و گفتگو از اختلاف و ستیز، دعوت‌ گرمی بذل و بخشش می‌شود:

(مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَلا خُلَّةٌ وَلا شَفَاعَةٌ)‌.

پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن نه داد و ستدی انجام پذیرد و نه دوستی و نه میانجیگری در میان باشد.

زیرا انفاق و بذل و بخشش، فریضۀ مالی بوده و ملازم با فریضۀ جهاد در جمیع احوال است‌، بویژه بدانگاه ‌که گروه مؤمنان در آن پیکارگران راه خدا را با مال و دارائی بخشندگان فی سبیل‌الله‌، مجهّز و آمادۀ نبرد می‌کردند.

پس از آن‌، سخن از ارکان و قواعد جهان‌بینی اسلامی می‌رود که بودن ‌گروه مؤمنان بستگی بدان داشته و بر مبنای آن استوار می‌گردد. چنین سخنی درباره وحدانیّت خدا و حیات او است‌، و اینکه همو مراقب و نگهدار هر چیز است و بودن هر چیزی هم متّکی بدو است‌. مالکیّت مطلق پروردگاری شامل همه چیز و دانش فراگیرش در بر گیرندۀ همه چیز است‌. خدا بر همۀ اشیاء سیطره‌ کامل و قدرت شامل دارد و مراقبت و محافظت سراسر کائنات در قبضۀ اختیار او است... هیچگونه میانجیگری و شفاعتی جز با اجازۀ او انجام نمی‌گیرد، و هیچکس هیچ علم و دانشی را مگر به آن اندازه که خدا عطاء کند فرا نمی‌گیرد... بر این اساس‌، مسلمان به راه خود ادامه می‌دهد، در حالی که بینش روشنی از عقیدۀ خود دارد، عقیده‌ای که برنامۀ او جملگی بر آن متّکی است‌:

(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَلا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ).

خدائی جز الله وجود ندارد و همو زندۀ پایدار (و جهان هستی را) نگهدار است‌. او را (‌هرگز) چرتی و خوابی فرا نمی‏گیرد (‌و همواره بیدار است و سستی و رخوت بدو راه ندارد)‌. از آن او است آنچه درآسمانها و آنچه در زمین است (‌در ملک کائنات‌، او را انبازی نیست‌)‌. کیست آنکه در پیشگاه او میانجیگری کند مگر با اجازۀ او؟ می‌داند آنچه را که در پپش ‌روی ‌‌مردمان ‌است‌ و آنچه را که در پشت سر آنان است (‌و مطلع بر گذشته و حال و آینده‌، و آگاه بر بود و نبود است و اصلاً همۀ زمانها و مکانها در پیشگاه علم او یکسان است‌. مردمان‌) چیزی از علم او را فرا چنگ نمی‌آورند جز آن مقداری را که وی بخواهد. (‌علم و دانش محدود دیگران، پرتوی از علم بی‌پایان و بی‌کران او است‌)‌. فرماندهی و فرمانروائی او آسمانها و زمین را در بر گرفته است‌، و نگاهداری آن دو (‌برای او گران نیست و) وی را فرو مانده و ناتوان نمی‌سازد و همو بلند مرتبه و سترگ است‌.

مسلمان در راه خدا می‌جنگد، نه برای اینکه مردمان را وادار به پذیرش عقیده و جهان بینی خودکند. بلکه در راه پروردگار به پیکار می‌خیزد تا هدایت از ضلالت جدا و مشخّص‌ گردد، و عوامل برگرداندن مؤمنان از دینشان و اسباب ‌گمراهسازی آفریدگان از میان برخیزد، و بعد از آن مردمان هرکاری را که می‌خواهند بکنند و هر راهی را که می‌پسندند در پیش‌گیرند:

( لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ).

اجبار و اکراهی در (‌قبول‌) دین نیست‌، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلالت مشخّص شده است‌، بنابراین کسی که به طاغوت (‌شیطان و بت‌ها و معبودهای پوشالی و هر موجودی که بر عقل بشورد و آن را از حق منصرف کند) کفر بورزد و به خدا ایمان بیاورد، به محکم‌ترین دستاویز درآویخته است (‌ و او را از سقوط و هلاکت می‌رهاند و ) اصلاً گسستن ندارد. و خداوند شنوا و دانا است (‌ و سخنان پنهان و آشکار مردمان را می‌شنود و از کردار کوچک و بزرگ همگان آگاهی دارد)‌.

مسلمان راه خدا را با اطمینان می‌سپرد و خویشتن را در پناه خدا و سرپرستی او می‌دارد و به هدایت الله و حمایت خدا یقین می‌ورزد:

( اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ).

خداوند متولّی و عهده‌دار (‌امور) کسانی است که ایمان آورده‌اند، ایشان را از تاریکیهای (‌زمخت گمراهی و شک و حیرت‌) بیرون می‌آورد و به سوی نور (‌حق و اطمینان‌) رهنمون می‌کند. و (‌امّا) کسانی که کفر ورزیده‌اند طاغوت (‌شیاطین و داعیان شر و ضلالت‌) متولّی و سرپرست ایشانند، آنان را از نور (‌ایمان و فطرت پاک‌) بیرون آورده به سوی تاریکیهای (‌زمخت کفر و فساد) می‌کشانند. اینان اهل آتشند و در آنجا جاویدانه می‌مانند.

بد‌ین منوال‌، این بخش و بندهای پیاپی‌، در سرآغاز این جزء‌، دنبال هم می‌آیند و در طریقی‌که سوره از همان قسمتهای آغازین خود د‌ر پیش‌ گرفته است‌، به راه خویش ادامه می‌دهد تا هدفهائی را تحقق بخشد که در زندگی ‌گروه مؤمنان بدان چشم می دارند، و نتائجی را به بار آورد که خود خواستار شکوفائی آن در دنیای مسلمانان است.

آنگاه قانون همگانی و جهان شمولی در امر توضیح جهان‌بینی ایمانی راجع به حقیقت مرگ و حقیقت زندگی بیان می‌شود... در زنجیره‌ای از آزمونها، ابراهیم علیه السّلام در دو آزمون آن ذکر می گردد، و شخص دیگری ‌که نامی از او برده نمی‌شود د‌ر آزمون سوم ذکر می‌گردد... همۀ این آزمونها هم منتهی می‌شوند به روشنگری حقیقت مرگ ‌و حقیقت زندگی ‌و وجود ارتباط مستقیم و بلاواسطۀ آن دو با ارادۀ خدا و علم او، و توضیح اینکه مرگ و زندگی از جملۀ رموز و اسراری هستند که دانش بشری به غورشان نمی‌رسد و حقیقت آنها برای عقل و فهم مردمان همچنان مجهول و ناپیدا می‌ماند و فراتر از نیروی درک و شعور ایشان بوده و امر آنها تنها به خدا حواله می‌گردد وکسی جز او به کنه ماهیّتشان آگاهی نمی‌یابد.

پیوند این قانون همگانی با کار جنگ و جهاد، روشن و آشکار است‌، همانگونه ‌که پیوند آن با تصحیح جهان‌بینی ایمانی نیز بطور عموم واضح و هویدا است‌. بر این اساس است‌ که سخن از پیوستگیهائی ‌که جامعۀ اسلامی بر آنها پابرجا و استوار می گردد به درازا می‌کشد. در این سخن مقرر می‌شود که ضمانت اجتماعی‌، قانونی از قوانین این جامعه است و اینکه ربا از آن مطرود و مورد نفرین آن است. بدین سبب از انفاق و بذل و بخشش‌ گفتگو می‌شود و این‌گفتگو بخش‌ گسترده‌ای از باقیماندۀ سوره را فر‌ا می‌گیرد، و خود پر از سایه‌ها و تصویرها و لبریز از آهنگها و الهامهائی است‌ که زیبا است‌، وصف آنها را به مواضعشان انداخته و به هنگام رویاروئی با نصوص زیبایشان بدانها نظر بیندازیم. امّا مناسبتی‌ که در اینجا با سیاق کلام دارد، مناسبت قوی و نیرومندی است‌ که با جنگ و جهاد در میان است‌. همچنین بذل و بخشش در راه خدا و صدقه و احسان‌،‌ گوشۀ مهمّی ا‌ز گوشه‌های زندگی همگانی اسلامی است ‌که این سوره با قانونگذاریهای مختلف و رهنمودهای ‌گوناگون‌، به تنظیم و ترتیب آنها می‌پردازد.

از سوی دیگر ربا قد علم ‌کرده است‌ که در برابر انفاق و صدقه قرار دارد... آن نظام‌ کثیفی‌ که قرآن سخت بر آن می تازد و یورش تند و درهم شکننده‌ای را در لابلای صفحه‌ای از صفحات خود متوجه آن می‌کند، بگونه‏ای که گوئی از این جمله و تاخت صاعقه‌ها در می‌گیرد و برای درهم شکستن این اساس بد شگون زندگی اقتصادی و اجتماعی سرازیر می‌شود و به سوی آن نشانه می‌رود، و برای بنیان‌گذاری قاعدۀ سالم و نیرومند دیگری ‌که ‌کاخ بزرگ جامعۀ اسلامی بر آن بر پا و استوار می‌گردد و خداوند سبحان بوسیلۀ این قرآن چنان جامعه‌ای را پدید آورده و نشأت بخشیده است‌، تندرها و آذرخشهای آسمانی رو به قلب ربا پیاپی فرو می‌دود.

به دنبال آن قانون وام می‌آید که قرآن‌کریم در موضوع آن بر هر قانون دیگری سبقت‌ گرفته است‌. این قانون در دو آیه بیان شده است‌ که یکی از آنها درازترین آیۀ قرآن‌کریم است‌. در آن دو، ویژگی این قرآن در توجیه قوانین خود بگونۀ زنده و الهام‌بخشی جلوه‌گر می‌شود که در این زمینه‌، منحصر و متکامل و اعجازگر است‌.

سرانجام‌، سوره‌، بگونه‌ای پایان می‌گیرد که کاملاً هماهنگ با سرآغازش بوده‌. و بارزترین چیزی را شامل می‌شود که روند گفتار در بر دارد. سرانجامی‌ که بنیاد جهان‌بینی اسلامی در امر ایمان به خدا و فرشتگان و پیغمبرانش را در بر می‌گیرد:

( لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ).

میان کسی از پیغمبرانش جدائی نمی‌اندازیم (‌به همگی ایمان داریم‌)‌.

این قاعده‌ای است که پیشتر نیز در سوره‌، تکرار شده است‌. همانگو‌نه ‌که دعاء زیبا و دلپسندی را برای مسلمانان دربردارد که خدا آن را به زبان ایشان انداخته تا پروردگارشان را با آن بخوانند و به یاری ‌طلبند. این دعا بیانگر سرشت پیوند موجود میان مؤمن و پروردگارش و حال و وضعی است‌ که بنده با خالق سبحان دارد، و در آن اشاره‌ای است بدانچه از تاریخ بنی‏اسرائیل در سوره‌ گذشته است‌:

( رَبَّنَا لا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلا تُحَمِّلْنَا مَا لا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ).

پروردگارا! ما را به خاطر آنچه از سر فراموشی یا خطا انجام می‌دهیم مؤاخذه مکن‌. پروردگارا! بار سنگین و توانفرسای تکالیف را بر (‌دوش‌) ما منه‌، آن چنان که بر (‌دوش‌) کسانی که پیش از ما بوده‌اند (‌به خاطر سرسختی و ستمگریشان‌) قرار دادی‌. پروردگارا! آنچه را که تاب تحمّل‌! آن را نداریم بر ما تحمیل مکن‌. و از ما درگذر و ما را ببخش و بر ما رحم کن‌. تو سرور و سرپرست ما هستی‌، پس (‌برای اعلاء سخن حق و نشر دین اسلام‌ ) ما را بر گروه کافران پیروز گردان.

این خاتمه‌ای است‌که مناسب با سرآغاز و مناسب با سیاق دراز و دقیق سوره است‌.

*