تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ فاطر

سوره‌ فاطر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (45) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه‌: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ آن‌ با صفت‌ «فاطر» برای ‌خدای‌  عزوجل ‌، که‌ بر آفرینشگری‌ و ابداع‌ و ایجاد این‌ کائنات‌ عظیم‌ از سوی‌ وی‌ دلالت‌ می‌کند، «فاطر» نامیده‌ شد.

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ جَاعِلِ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ رُسُلًا أُوْلِیٓ أَجۡنِحَةٖ مَّثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۚ یَزِیدُ فِی ٱلۡخَلۡقِ مَا یَشَآءُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١.

«همه‌ ستایش‌ها از آن‌ خدایی‌ است‌ که‌ پدید آورنده‌ آسمآن‌ها و زمین ‌است» خداوند متعال‌ خود را در برابر قدرت‌، علم‌ و حکمت‌ عظیمش‌ و به‌خاطر آفرینش‌ ابداعی‌ و اختراعی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ بدون‌ نمونه‌ سابقی‌، ستایش‌ کرده‌ و براین‌ قدرت‌ و علم‌ و حکمت‌ عظیم‌ خود گواهی‌ می‌دهد. مراد این‌ است‌ که‌ هر کس ‌بر آغازگری‌ این‌ آفرینش‌ عظیم‌ قادر باشد، قطعا بر اعاده‌ و بازآفرینی‌ آن‌ نیز تواناست‌. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «من‌ نمی‌دانستم‌ که‌ معنی‌ این‌ فرموده‌ خداوند: ﴿فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ چیست‌؟ تا آن‌که‌ روزی‌ دو مرد بدوی‌ و صحرانشین‌ را دیدم‌ که‌ بر سر چاه‌ آبی‌ باهم‌ دعوا و مرافعه‌ دارند، در این‌ بگومگو بودند که‌ یکی‌از آن‌ها به‌ رفیقش‌ گفت‌: هذه‌ بئری‌ و انا فطرتها: این‌ چاه‌ از آن‌ من‌ است‌ و من‌ آن‌را آغازگر بوده‌ام‌».

«فرشتگان‌ را پیام‌ آورنده‌ قرار داده‌ است» فرشتگان‌ پیام‌رسان‌ عبارتند از: جبرئیل‌، میکائیل‌، اسرافیل‌ و عزرائیل‌: که‌ هر یک‌ پیام‌ و مأموریتی‌ را به‌ سر می‌رسانند «که» این‌ فرشتگان‌ «دارای‌ بال‌های‌ دوگانه‌ و سه‌گانه‌ و چهارگآن‌هاند» قتاده‌ می‌گوید: «بعضی‌ از فرشتگان‌ دارای‌ دو بال‌، بعضی‌ دارای‌ سه‌ بال‌، بعضی‌ دارای‌ چهار بال‌ و بعضی‌ بیشتر از آن‌ هستند که‌ به‌ وسیله‌ این‌ بال‌ها از آسمان‌ به‌سوی‌ زمین‌ فرود آمده‌ و مجددا از زمین‌ به‌سوی‌ آسمان‌ بالا می‌روند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌: «رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در شب‌ اسراء، جبرئیل‌  علیه السلام  را در شکل‌ و هیأتی ‌دیدند که‌ ششصد بال‌ داشت‌ و فاصله‌ میان‌ هردو بال‌ وی‌، مانند مسافت‌ میان‌ مشرق ‌و مغرب‌ بود». «در آفرینش‌، هر چه‌ بخواهد می‌افزاید» یعنی‌: در آفرینش‌ بالهای ‌بیشتر برای‌ فرشتگان‌، به‌ هر تعداد و به‌ هر کیفیتی‌ که‌ بخواهد می‌افزاید چنان‌که‌ در وصف‌ جبرئیل‌  علیه السلام  گذشت‌. و در آفرینش‌ دیگر موجودات‌ نیز هر چه‌ بخواهد می‌افزاید، مانند افزودن‌ بر زیبایی‌ انسان‌؛ از نمکین ‌ساختن‌ چشمان‌، زیبایی‌ بینی‌، حلاوت‌ و شیرینی‌ دهان‌ و غیره‌. به‌قولی‌: مراد رخسار زیباست‌. به ‌قولی‌: مراد خط خوش‌ و زیباست‌. به‌قولی‌: مراد موی‌ مجعد است‌. به‌قولی‌: مراد صدایی‌ خوش‌ و دلکش‌ است‌. به‌قولی‌: مراد عقل‌ و تمییز است‌. به‌قولی‌: مراد علوم‌ و صنایع‌ است‌. اما آیه‌ کریمه‌ مطلق‌ است‌ و شامل‌ همه‌ این‌ معانی‌ و امثال‌ آن‌ها می‌شود. «بی‌گمان ‌خدا بر هر چیزی‌ تواناست» پس‌ با قدرت‌ مطلقه‌ خویش‌، هر چه‌ بخواهد در عرصه‌ آفرینش‌ می‌افزاید.

﴿مَّا یَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِکَ لَهَاۖ وَمَا یُمۡسِکۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٢.

«هر رحمتی‌ را که‌ خدا برای‌ مردم‌ گشاید، بازدارنده‌ای‌ برای‌ آن‌ نیست» یعنی‌: آنچه‌ که‌ خداوند عزوجل  برای‌ مردم‌ از نعمت‌های حسی‌ و معنوی‌، مانند: روزی‌، باران‌، سلامتی‌، امنیت‌، علم‌، نبوت‌ و حکمت‌ فرو فرستد، هیچ‌کس‌ قادر به‌ بازداشتن‌ آن‌ نیست‌ «و آنچه‌ را که‌ باز دارد» از رحمت‌، هیچ‌کس‌ بعد از بازداشتن‌ او به‌ بازگشادن ‌آن‌ قادر نیست‌. به‌قولی‌ معنی‌ آیه‌ این‌ است‌: پیامبران‌  علیهم السلام  رحمتی‌ برای‌ مردم ‌فرستاده‌ شده‌اند و جز خداوند عزوجل  کسی‌ بر فرستادن‌شان‌ قادر نیست‌. به ‌قولی‌: مراد از «رحمت‌» توبه‌ است‌. به‌قولی‌ دیگر: مراد از «رحمت‌» توفیق‌ و هدایت‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مغیره‌ بن‌ شعبه‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌: چون‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از نماز خویش‌ فارغ‌ می‌شدند، می‌گفتند: «لا إله‌ إلا الله‌ وحده‌ لا شریک‌ له‌، له‌ الملک‌ وله‌ الحمد وهو علی‌ کل‌ شی‌ء قدیر» آن‌گاه‌ می‌گفتند: «اللهم‌ لا مانع‌ لما أعطیت‌ ولا معطی‌ لما منعت‌ ولا ینفع‌ ذا الجد منک‌ الجد». «بارخدایا! آنچه‌ که‌ تو بدهی‌، هیچ‌ بازدارنده‌ای ‌برای‌ آن‌ نیست‌ و آنچه‌ که‌ تو بازداری‌، هیچ‌ دهنده‌ای‌ برای‌ آن‌ نیست‌ و صاحب ‌تلاش‌ و کوشش‌ را در برابر تو، کوشش‌ و تلاش‌ وی‌ هیچ‌ سودی‌ نمی‌بخشد». «و اوست‌ غالب‌ با حکمت» پس‌ در ملک‌ خویش‌ هرگونه‌ که‌ خواهد تصرف‌ می‌کند، می‌دهد و بازمی‌دارد، خرد و حقیر ساخته‌ و بلند و برتر می‌گرداند، گرامی‌ می‌دارد و ذلیل‌ می‌سازد لذا هیچ‌کس‌ بر حکم‌ وی‌ پی‌جویی‌ و چون‌ و چرایی‌ نمی‌تواند بکند و هر کاری‌ که‌ انجام‌ می‌دهد، آن‌ کار مبتنی‌ بر حکمت‌ بالغه‌ای‌ است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡۚ هَلۡ مِنۡ خَٰلِقٍ غَیۡرُ ٱللَّهِ یَرۡزُقُکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَکُونَ٣.

«ای‌ مردم‌! نعمت‌های خدا را بر خود یاد کنید» با زبان‌، ذهن‌ و قلب‌؛ برای‌ طلب ‌استمرار و دوام‌ و افزایش‌ آن‌ها، نعمت‌هایی‌ چون‌ آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌، فرستادن‌ پیامبران‌  علیهم السلام ، افزودن‌ در خلق‌ و گشادن‌ درهای‌ رزق‌ و روزی‌ «آیا هیچ ‌آفریدگاری‌ غیر از خدا هست‌ که‌ شما را از آسمان» به‌ وسیله‌ باران‌ «و از زمین» با رستنی‌ها و غیر آن‌ «روزی‌ دهد؟ خدایی‌ جز او نیست‌ پس‌ چگونه‌ برگردانیده‌ می‌شوید؟» یعنی‌: چگونه‌ بعد از تجلی‌ این‌ بیان‌ و درخشش‌ این‌ برهان‌، از حق‌ که ‌توحید خداوند متعال‌ و شکرگزاری‌ برای‌ وی‌ است‌ برگردانیده‌ می‌شوید؟.

سپس‌ حق‌ تعالی‌ پیامبرش‌ را تعزیت‌ گفته‌ می‌فرماید:

﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدۡ کُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِکَۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ٤.

«و اگر» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! «تو را دروغگو شمرند» این‌ گروه‌ مشرکان‌ «قطعا پیش ‌از تو نیز پیامبرانی‌ دروغگو شمرده‌ شدند» پس‌ تو نیز به‌ پیامبران‌ پیش‌ از خود تأسی ‌کن‌ و از تکذیب‌ کفار عرب‌ اندوهی‌ به‌ خود راه‌ نده‌ و آن‌ را بر خود سخت‌ نگیر «و کارها به‌سوی‌ خدا بازگردانیده‌ می‌شود» و او هرکس‌ را بر اساس‌ آنچه‌ که‌ سزاوار آن ‌است‌ جزا می‌هد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ٥.

«ای‌ مردم‌! بی‌گمان‌ وعده‌ الله» به‌ آوردن‌ رستاخیز و حساب‌ و عقاب‌ و بهشت‌ و دوزخ‌ «حق‌ است‌، زنهار تا این‌ زندگی‌ دنیا شما را فریب‌ ندهد» با آرایش‌ها، نعمت‌ها و لذت‌های‌ خود و شما را از عمل‌ برای‌ آخرت‌ غافل‌ نگرداند. سعیدبن‌ جبیر می‌گوید: «فریفته‌ شدن‌ به‌ زندگی‌ دنیا این‌ است‌ که‌ مشغولیت‌ به‌ نعمت‌ها و لذت‌های‌ آن‌، انسان‌ را از عمل‌ آخرت‌ به‌ خود گرفتار سازد» «و زنهار تا شیطان‌ فریبکار شما را درباره‌ خدا نفریبد» به‌ این‌ که‌ به‌ شما بگوید: بی‌پروا باشید! زیرا قطعا خداوند به‌ سبب‌ فضلی‌که‌ دارید، یا به‌ سبب‌ این‌ که‌ رحمت‌ وی‌ بر شما وسیع‌ و گسترده ‌است‌، از شما درمی‌گذرد و بر شما می‌آمرزد پس‌ به‌سوی‌ گناهان‌ شتاب‌ کنید.

﴿إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لَکُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّاۚ إِنَّمَا یَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِیَکُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ٦.

«در حقیقت‌، شیطان‌ دشمن‌ شماست‌، شما نیز او را دشمن‌ گیرید» یعنی‌: بر او با طاعت‌ خداوند عزوجل  یورش‌ برده‌ و از او در گناهان‌ و نافرمانی‌های‌ وی‌ فرمان‌ نبرید «جز این‌ نیست‌ که‌ او حزب‌ خود را دعوت‌ می‌کند تا از اهل‌ دوزخ‌ باشند» یعنی‌: شیطان ‌دارودسته‌ و پیروان‌ و فرمانبرداران‌ خود را به‌سوی‌ معاصی‌ خدای‌ سبحان ‌فرامی‌خواند تا آن‌ها از اهل‌ دوزخ‌ باشند و این‌ به‌ سبب‌ دشمنی‌ای‌ است‌ که‌ او با آدم ‌و فرزندانش‌ دارد پس‌ حماقتی‌ بزرگتر از پیروی‌ وسوسه‌ وی‌ نیست‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «برای‌ شیطان‌ خطره‌ای‌ است‌که‌ آن‌ را در قلب‌ فرزند آدم‌ می‌افگند و برای‌ فرشته‌ نیز خطره‌ای‌ است‌؛ خطره‌ شیطان‌ عبارت‌ است‌ از: وعده‌ دادن‌ به‌ شر و تکذیب‌ حق‌ و خطره‌ فرشته‌ عبارت ‌است‌ از: وعده‌ دادن‌ به‌ خیر و تصدیق‌ به‌ حق‌».

﴿ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ کَبِیرٌ٧.

«کسانی‌ که‌ کافر شدند، عذابی‌ سخت‌ خواهند داشت‌. کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ وکارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند» لذا به‌ دنیا فریفته‌ نشده‌، به‌ شیطان‌ لبیک‌ نگفته‌ و از حزب ‌وی‌ نگردیده‌اند «برای‌ آنان‌ آمرزش‌ و پاداشی‌ بزرگ‌ است» یعنی‌: خداوند عزوجل  به‌سبب‌ ایمان‌ و عمل‌ صالح‌شان‌ بر آنان‌ می‌آمرزد و به‌ آنان‌ مزدی‌ بزرگ‌ می‌دهد،که‌ همانا بهشت‌ است‌.

﴿أَفَمَن زُیِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ فَرَءَاهُ حَسَنٗاۖ فَإِنَّ ٱللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَآءُ وَیَهۡدِی مَن یَشَآءُۖ فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُکَ عَلَیۡهِمۡ حَسَرَٰتٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِمَا یَصۡنَعُونَ٨.

«آیا آن‌ کس‌ که‌ زشتی‌ عملش‌ برای‌ او آراسته‌ جلوه‌ داده‌ شده‌ و آن‌ را نیک ‌می‌بیند» مانند مؤمن‌ شایسته‌‌کار است‌؟ هرگز! یقینا کسی‌ که‌ وهم‌ و گمانش‌ بر عقلش‌ چیره‌ شده‌ و با تزیین‌ و آرایش‌دهی‌ شیطان‌، عمل‌ بد خویش‌ را عمل‌ نیک‌، باطل‌ را حق‌ و زشت‌ را زیبا می‌بیند و به‌ آن‌ها ادامه‌ می‌دهد، مانند مؤمنی‌ نیست‌ که ‌بر جاده‌ هدایت‌ روان‌ است‌ و می‌داند که‌ راهپیمای‌ طریق‌ حق‌ و صلاح‌ می‌باشد «بی‌گمان‌ خداست‌ که‌ هرکه را بخواهد» بی‌راه‌ گذارد «گمراه‌ می‌کند و هرکه را بخواهد» هدایت‌ کند «هدایت‌ می‌کند پس‌ خود را به‌ سبب‌ حسرت‌خوردنها بر آنان ‌هلاک‌ نساز» یعنی‌: ای‌ پیامبر! خود را از اندوه خوردن‌ بر استمرارشان‌ به‌ گمراهی‌ و گناه‌، هلاک‌ نساز زیرا این‌ خود حق‌ تعالی‌ است‌ که‌ خواسته‌ است‌ تا آنان‌ به‌ سبب‌ بدعملی‌ خود گمراه‌ شوند «قطعا خدا به‌ آنچه‌ می‌کنند داناست» و چیزی‌ از کردارها و گفتارهایشان‌ ـ هرچند در خفا انجام‌ گیرد ـ بر او پنهان‌ نمی‌ماند.

از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده ‌است‌ که‌ فرمود: این‌ آیه‌ هنگامی‌ نازل‌ شد که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دعا کردند: «اللهم‌ أعز دینک‌ بعمربن‌ الخطاب‌ أو بأبی‌جهل ‌بن‌ هشام‌». «خدایا! دینت‌ را با اسلام‌ عمربن‌ خطاب‌، یا ابی‌جهل‌بن‌ هشام‌ قوت ‌بخش‌». پس‌ خداوند عزوجل  عمر رضی الله عنه  را هدایت‌ و ابوجهل‌ را گمراه‌ کرد. لذا این‌ آیه‌ درباره‌ این‌ دو تن‌ نازل‌ شد.

﴿وَٱللَّهُ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ ٱلرِّیَٰحَ فَتُثِیرُ سَحَابٗا فَسُقۡنَٰهُ إِلَىٰ بَلَدٖ مَّیِّتٖ فَأَحۡیَیۡنَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ کَذَٰلِکَ ٱلنُّشُورُ٩.

«و خدا همان‌ کسی ‌است‌ که‌ بادها را فرستاد» و آن‌ها را از عدم‌، ایجاد کرد «پس ‌آن‌ بادها ابری‌ را برمی‌انگیزند» از جایی‌ که‌ در آن‌ قراردارد، یعنی‌ بادها آن‌ را از بخار آب‌ دریا حرکت‌ می‌دهند و به‌ جنبش‌ درمی‌آورند تا به‌ همانجایی‌ برود که‌ خداوند متعال‌ خواسته‌ است‌ «و ما آن‌ ابر را به‌سوی‌ سرزمینی‌ مرده» که‌ سبزی‌های‌ آن ‌مرده‌ و اهالی‌ و حیوانات‌ آن‌ تشنه‌اند «راندیم‌ و آن‌ زمین‌ را پس‌ از مرگش» یعنی‌: بعد از خشک‌ شدن‌ و از بین رفتن‌ نباتاتی‌ که‌ بر آن‌ بوده ‌است‌ «بدان‌ زنده‌ ساختیم» با رویاندن‌ رستنی‌ها در آن‌ «برانگیختن‌ مردگان‌ نیز چنین‌ است» یعنی‌: خداوند عزوجل  بندگان‌ را نیز همین‌گونه‌ بعد از مرگشان‌ زنده‌ می‌کند چنان‌که‌ زمین‌ را پس‌ از مردن ‌آن‌ زنده‌ گردانید. این‌ دلیل‌ حسی‌ قابل‌ مشاهده‌ای‌ بر امکان‌ رستاخیز است‌ که‌ نشان ‌می‌دهد: رستاخیز مردگان‌ نیز در ضمن‌ مقوله‌ قدرت‌ خداوند عزوجل  قرار دارد.

ابن‌ کثیر می‌گوید: «چون‌ خدای‌  عزوجل ‌ برانگیختن‌ مردگان‌ را اراده‌ کند، از زیر عرش‌ بارانی‌ را فرود می‌آورد که‌ همه‌ زمین‌ را در بر می‌گیرد و اجساد را از قبرهایشان‌ بر می‌رویاند چنان‌که‌ دانه‌ در زمین‌ می‌روید». بدین‌ جهت‌، در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «همه‌ چیز در فرزند آدم‌ فرسوده‌، پراکنده‌ و متلاشی‌ می‌شود مگر دنبالچه‌ وی‌؛ او از آن‌ آفریده‌ شده‌ و مجددا از آن‌ بازآفرینی‌ می‌شود». دنبالچه‌: عبارت‌ از چند مهره‌ آخر ستون‌ مهره‌هاست‌ که‌ به‌ هم‌ چسبیده‌اند.

﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡعِزَّةَ فَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ جَمِیعًاۚ إِلَیۡهِ یَصۡعَدُ ٱلۡکَلِمُ ٱلطَّیِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ یَرۡفَعُهُۥۚ وَٱلَّذِینَ یَمۡکُرُونَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞۖ وَمَکۡرُ أُوْلَٰٓئِکَ هُوَ یَبُورُ١٠.

«هرکس‌ عزت‌ می‌خواهد پس‌ عزت‌ همه‌ از آن‌ خداست» لذا باید عزت‌ را فقط از خدا عزوجل  خواست‌ نه‌ از غیر وی‌ زیرا غیر وی‌ مالک‌ و صاحب‌ اختیار چیزی‌ از عزت ‌نیست‌ پس‌ او هر چه‌ بخواهد و به‌ هرکس‌ که‌ بخواهد، از این‌ عزت‌ می‌بخشد. عزت‌: عبارت‌ است‌ از شرف‌، جاه‌، رفعت‌ و قدرت‌. فراء می‌گوید: «معنی‌ این ‌است‌: هرکس‌ می‌خواهد بداند که‌ عزت‌ از آن‌ کیست‌، بداند که‌ عزت‌ همه‌ از آن‌خدای‌  عزوجل ‌ است‌». قتاده‌ می‌گوید: «معنی‌ این‌ است‌: هرکس‌ می‌خواهد به‌عزت‌ برسد، باید خود را با طاعت‌ خداوند عزوجل  عزتمند گرداند». در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در تفسیر: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡعِزَّةَ فَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ جَمِیعًاۚ [فاطر: 10] فرمودند: «من‌ أراد عز الدارین‌ فلیطع‌ العزیز». «هر کس‌ عزت‌ هردو سرا را می‌خواهد، باید از خدای‌ عزیز اطاعت‌ کند».

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ به‌ ما می‌فهماند که‌ وسیله‌ طلب‌ عزت‌، همانا ایمان‌ و عمل ‌صالح‌ است‌: «کلام‌ طیب» یعنی‌: سخنان‌ پاکیزه‌ «به‌سوی‌ او بالا می‌رود» و فرشتگان‌ نویسنده‌ آنچه‌ را که‌ در این‌باره‌ بر صحیفه‌ها می‌نویسند، به‌سوی‌ او بالا می‌برند. کلام‌ طیب‌: هر سخن‌ پاکیزه‌ای‌ است‌؛ اعم‌ از ذکر خداوند عزوجل ، امر به ‌معروف‌، نهی‌ از منکر، تلاوت‌ قرآن‌ و غیره‌ «و عمل‌ صالح‌ به‌ آن‌ رفعت ‌می‌بخشد» یعنی‌: عمل‌ صالح‌، سخنان‌ پاکیزه‌ را بالا می‌برد چنان‌که‌ سخنان‌ پاکیزه جز با عمل‌ صالح‌ مورد پذیرش‌ قرار نمی‌گیرد. صلاح‌ عمل‌: عبارت‌ از اخلاص‌ در آن‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «لا یقبل‌ الله‌ قولا إلا بعمل‌ و لا یقبل‌ قولا و عملا إلا بنیة‌ ولا یقبل‌ قولا وعملا ونیة‌ إلا بإصابة‌ السنة‌». «خدای‌  عزوجل ‌ هیچ‌ سخنی‌ را نمی‌پذیرد جز با عملی‌ و هیچ‌ سخن‌ و عملی‌ را نمی‌پذیرد جز با نیت‌ (درستی) وهیچ‌ سخن‌ و عمل‌ و نیتی‌ را نمی‌پذیرد مگر آن‌که‌ با سنت‌ مطابقت‌ داشته‌ باشد». قرطبی‌ می‌گوید: «حق‌ این‌ است‌ که‌ اگر گنهکار تارک‌ فرایض‌، خدا عزوجل  را یاد کند و سخنی‌ پاکیزه‌ بگوید، این‌ در زمره‌ حسنات‌ وی‌ نوشته‌ می‌شود و او در عین‌ حال‌، بار گناه‌ خویش‌ را نیز بر دوش‌ می‌کشد. پس‌ خداوند عزوجل  از هرکس‌ که‌ از شرک ‌بپرهیزد، عمل‌ صالح‌ را می‌پذیرد و خود سخن‌ پاکیزه‌ یک‌ نوع‌ عمل‌ صالح‌ است‌. لذا تأویل‌ آیه‌ این‌ است‌ که‌: حق‌ تعالی‌ با عمل‌ صالح‌، بر رفعت‌ سخنان‌ پاکیزه‌ و حسن‌ جایگاه‌ آن‌ می‌افزاید».

«و کسانی‌ که‌ با مکر و حیله‌ بدیها را می‌اندیشند» یعنی‌: در دنیا به‌ شیوه‌ مکر و فریب‌، مرتکب‌ بدیها می‌شوند تا به‌ عزت‌ ناروای‌ جاهلیت‌ برسند، همانند نیرنگهای ‌بدی‌ که‌ مشرکان‌ قریش‌ در دارالندوه‌ در حق‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اندیشیدند تا ایشان‌ را زندانی‌ کرده‌، یا به‌قتل‌ رسانده‌، یا از مکه‌ اخراج‌ کنند «آنان‌ را عذابی‌ سخت ‌است» در نهایت‌ شدت‌ «و نیرنگشان‌ خود تباه‌ می‌گردد» و بی‌اثر می‌شود. مکر در اصل‌: عبارت‌ از نیرنگ‌ و حیله‌گری‌ است‌.

﴿وَٱللَّهُ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ جَعَلَکُمۡ أَزۡوَٰجٗاۚ وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِۦۚ وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٖ وَلَا یُنقَصُ مِنۡ عُمُرِهِۦٓ إِلَّا فِی کِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ١١.

«و خدا شما را از خاکی‌ آفرید» در ضمن‌ آفرینش‌ پدرتان‌ آدم‌  علیه السلام  از خاک‌ «سپس‌ از نطفه‌ای» که‌ آن‌ را از پشت‌های‌ پدران‌ شما بیرون‌ آورد «آن‌گاه‌ شما را زوج‌ها گردانید» یعنی‌: برخی‌ از شما را جفت‌ برخی ‌دیگر گردانید زیرا نر و ماده‌ جفت‌ یک‌دیگر هستند پس‌ این‌ تحول‌ از خاک‌ به‌سوی‌ سلول‌ زنده‌ و از سلول‌ زنده ‌به‌سوی‌ انسانی‌ تمام‌، دلیلی‌ قاطع‌ بر امکان‌ بعث‌ و رستاخیز است‌. «و هیچ‌ مادینه‌ای ‌باردار نمی‌شود و وضع‌ حمل‌ نمی‌کند مگر به‌ علم‌ او» بنابراین‌، هیچ‌ چیز از ساحه‌ علم‌ وتدبیر حق‌ تعالی‌ خارج‌ نیست‌ «و هیچ‌ سالخورده‌ای‌ عمر دراز نمی‌یابد و از عمرش ‌کاسته‌ نمی‌شود» یعنی‌: عمر هیچ‌کس‌ طولانی‌ نمی‌شود و از عمر هیچ‌کس‌ کاسته ‌نمی‌شود؛ «مگر آن‌که‌ در کتابی» یعنی‌: در لوح‌ محفوظ «ثبت‌ است».

سعیدبن‌ جبیر می‌گوید: «پس‌ آنچه‌ از مدت‌ عمر انسان‌ می‌گذرد، همان‌ کاستن ‌از عمر وی‌ است‌ و آنچه‌ که‌ از عمر وی‌ در آینده‌ می‌آید، همان‌ عمری‌ است‌ که‌ به ‌وی‌ داده‌ می‌شود». به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: «هیچ‌ کهنسالی‌ تا دوران‌ پیری‌ عمر داده‌ نمی‌شود و عمر هیچ‌کس‌ دیگر از سن‌ کهنسالی‌ کاسته‌ نمی‌شود مگر این‌ که ‌این‌ امر در لوح‌ محفوظ ثبت‌ است‌، یعنی‌ وابسته‌ به‌ قضای‌ خداوند عزوجل  است‌». لذا دراز یا کوتاه‌ کردن‌ عمر، هردو به‌ قضا و قدر حق‌ تعالی‌ و مربوط به‌ اسبابی‌ است‌ که‌ مقتضی‌ دراز ساختن‌ یا کوتاه ‌کردن‌ عمر است‌. باید دانست‌ که‌ از اسباب‌ طولانی‌ساختن‌ عمر: صله‌ رحم‌ و از اسباب‌ کوتاه ‌کردن‌ آن‌: بسیار نافرمانی‌ کردن ‌پروردگار  عزوجل ‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ بن‌ مالک‌ رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «هر کس‌ دوست‌ دارد که‌ رزقش‌ گشاده‌ ساخته‌ شده‌ و اجلش‌ به‌ تأخیر افگنده‌ شود، باید صله‌ رحم‌ خویش‌ را برقرار کند». اما باید گفت‌: دراز شدن‌ عمر با اسبابی‌ مانند صله‌ رحم‌، در قضا و قدری‌ داخل‌ است‌ که‌ علم‌ خدای‌  عزوجل ‌ بر آن‌ پیشی‌ گرفته ‌است‌ زیرا در لوح‌ محفوظ نوشته‌ شده‌ که‌ عمر فلان‌ کس‌ ـ مثلا ـ این‌ مقدار از سال‌ است‌ و اگر صله‌ رحم‌ را برقرار کرد، در عمر وی‌ این ‌مقدار افزوده‌ می‌شود. باز در جایی ‌دیگر از لوح‌ محفوظ بیان‌ شده‌ است‌ که‌ آن ‌شخص‌ صله‌ رحم‌ خویش‌ را به‌جا می‌آورد، همین‌طور از عمر هرکس‌ که‌ کاسته ‌شود، به ‌دلیل‌ آن‌ است‌ که‌ او عملی‌ انجام‌ داده‌ که‌ مقتضی‌ کوتاه‌ سازی‌ عمر وی‌ است‌، چون‌ انجام‌ دادن‌ بسیار معاصی‌ و نافرمانی‌ها «بی‌گمان‌ این‌ کار» یعنی‌: افزودن‌ و کاستن‌ در عمر «بر خداوند آسان‌ است» زیرا هیچ‌ چیزی‌ بر وی‌ دشوار نیست‌ و هیچ‌ چیز ـ چه‌ اندک‌ و چه‌ بسیار، چه‌ بزرگ‌ و چه‌ کوچک‌ ـ از علم‌ وشمار پروردگار پنهان‌ نمی‌باشد.

﴿وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡبَحۡرَانِ هَٰذَا عَذۡبٞ فُرَاتٞ سَآئِغٞ شَرَابُهُۥ وَهَٰذَا مِلۡحٌ أُجَاجٞۖ وَمِن کُلّٖ تَأۡکُلُونَ لَحۡمٗا طَرِیّٗا وَتَسۡتَخۡرِجُونَ حِلۡیَةٗ تَلۡبَسُونَهَاۖ وَتَرَى ٱلۡفُلۡکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ١٢.

«و دو دریا یکسان‌ نیستند: این‌ یک‌ شیرین‌ عطش‌بر و نوشیدنش‌ خوشگوار است‌؛ وآن‌ دیگر شور تلخ‌ مزه‌ است» بیشتر مفسران‌ برآنند که‌ این‌ آیه‌ مثلی‌ برای‌ مؤمن‌ و کافر است‌. یعنی‌: مؤمن‌ شیرین‌ و خوب‌ و کافر تلخ‌ و شوربخت‌ است‌. اما امام‌رازی‌ می‌گوید: قول‌ قوی‌تر این‌ است‌ که‌ مراد از این‌ آیه‌، ارائه‌ دلیلی‌ دیگر برقدرت‌ خداوند عزوجل  می‌باشد «و از هر یک» از این‌ دو دریا «شما گوشتی‌ تازه‌ می‌خورید» با صید ماهیان‌ و آبزیان‌ آن‌ دریاها «و زیوری‌ که‌ آن‌ را بر خود می‌پوشید بیرون‌ می‌آورید» زجاج‌ می‌گوید: «زیور فقط هنگامی‌ از دو دریای‌ شور و شیرین ‌بیرون‌ آورده‌ می‌شود که‌ آن‌ دو باهم‌ درآمیزند، نه‌ از هریک‌ به‌طور منفرد وجداگانه‌». زیور دریا؛ اغلب‌ مروارید و مرجان‌ است‌ که‌ از آن‌ انگشتر و دستبند وگردنبند و پای‌برنجن‌ می‌سازند. «و کشتی‌ها را در دریا موج شکاف‌ می‌بینی» که‌امواج‌ دریا را شکافته‌، می‌آیند و می‌روند «تا از فضل‌ او روزی‌ خود را طلب ‌کنید» مراد از فضل‌: تجارت‌ دریایی‌ به‌سوی‌ کشورها و سرزمینهای‌ دور در مدتی‌ نزدیک‌ است‌ چنان‌که‌ در سوره‌ بقره‌ (آیه‌ 164) گذشت‌. «و باشد که‌ شکر گزارید» خداوند سبحان‌ را در برابر این‌ نعمت‌هایی‌ که‌ بر شما ارزانی‌ داشته‌ است‌.

﴿یُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَیُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیۡلِ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ کُلّٞ یَجۡرِی لِأَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡکُۚ وَٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا یَمۡلِکُونَ مِن قِطۡمِیرٍ١٣.

همچنان‌ از قدرت‌ تامه‌ و سلطه‌ عظیم‌ او این‌ است‌ که‌: «شب‌ را در روز درمی‌آورد و روز را در شب‌ درمی‌آورد» پس‌ در هر یک‌ از آن‌ها با کاستن‌ از یکی‌ دیگر، می‌افزاید «و خورشید و ماه‌ را رام‌ کرده‌است» برای‌ منافع‌ و مصالح‌ انسان‌ «که‌ هر یک‌ تا میعادی‌ معین‌ روانند» که‌ خدای‌  عزوجل ‌ این‌ میعاد و سرآمد معین‌ را برای‌ حرکت ‌و جریان‌ خورشید و ماه‌ مقدر کرده ‌است‌. این‌ میعاد، روز قیامت‌ است‌. به‌قولی‌: این‌ میعاد، عبارت‌ از مدتی‌ است‌ که‌ خورشید و ماه‌ در آن‌ فلک‌ را می‌پیمایند، که ‌یک‌ سال‌ برای‌ خورشید و یک‌ ماه‌ برای‌ قمر است‌. به ‌قولی‌: مراد از آن‌ به‌ جریان ‌انداختن‌ خورشید در روز و به‌ جریان‌ انداختن‌ مهتاب‌ در شب‌ است‌ «این» انجام‌ دهنده‌ کارهای‌ یادشده‌ «الله پروردگار شماست‌، فرمانروایی‌ از آن‌ اوست» یعنی‌: این ‌ذاتی‌ که‌ کارهای‌ یادشده‌ همه‌ از صنع‌ اوست‌، همانا آفریننده‌ پردازنده‌ و توانای ‌مقتدری‌ است‌ که‌ مالک‌ عالم‌ و متصرف‌ آن‌ است‌ «و کسانی‌ که‌ شما» ای‌ ناباوران‌! «به ‌جای‌ او می‌خوانید، مالک‌ پوست‌ هسته‌ خرمایی‌ هم‌ نیستند» قطمیر: پوستک‌ نازک ‌سفیدرنگی‌ است‌ که‌ میان‌ گوشت‌ خرما و هسته‌ آن‌ قرار دارد و مانند لفافه‌ای‌ بر پیکر آن‌ هسته‌ پوشانده‌ شده‌ است‌. گویند: به‌ سبب‌ آن‌ پوستک‌ است‌ که‌ درخت‌ خرما جوانه‌ می‌زند و می‌روید. یعنی‌: معبودانی‌ که‌ شما به‌جای‌ خدای‌ لاشریک ‌می‌خوانید، حتی‌ مالک‌ چیز بسیار بی‌ارزش‌ و حقیری‌ هم‌ در آسمآن‌ها و زمین ‌نیستند.

﴿إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا یَسۡمَعُواْ دُعَآءَکُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَکُمۡۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَکۡفُرُونَ بِشِرۡکِکُمۡۚ وَلَا یُنَبِّئُکَ مِثۡلُ خَبِیرٖ١٤.

«اگر آن‌ها را بخوانید، دعای‌ شما را نمی‌شنوند» زیرا معبودان‌ شما جماداتی‌ بیش ‌نیستند که‌ چیزی‌ را درک‌ نمی‌کنند «و اگر هم‌ بشنوند» بر فرض‌ و تقدیر «شما را پاسخ‌ نمی‌دهند» زیرا از پاسخ‌ دادن‌ به‌ شما عاجزند «و روز قیامت‌ شرک‌ شما را انکار می‌کنند» یعنی‌: از عبادت‌ شما بیزاری‌ جسته‌ و منکر این‌ می‌شوند که‌ پرستش‌ آن‌ها از سوی‌ شما حق‌ بوده‌ است‌ چنان‌که‌ منکر این‌ می‌شوند که‌ شما را به‌ پرستش‌ خویش‌ فرمان‌ داده‌ باشند «و هیچ‌کس‌ چون‌ خدای‌ آگاه‌ تو را خبردار نمی‌کند» یعنی‌: هیچ‌کس‌ مانند ذاتی‌ که‌ به‌ همه‌ چیزها آگاه‌ و داناست‌، تو را آگاه‌ نمی‌کند. شاه ‌ولی ‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «لا ینبئک‌ مثل‌ خبیر ـ در میان‌ اعراب‌ مثلی‌ است‌، که‌ چون‌ سخنی‌ بلیغ‌ گویند و تحقیق‌ به‌ نهایت‌ رسانند، این‌ مثل‌ را گویند».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِۖ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ١٥.

«ای‌ مردم‌! شما به‌سوی‌ خداوند فقیر هستید» یعنی‌: شما بندگان‌ مطلقا به‌سوی ‌خداوند متعال‌ در تمام‌ امور دین‌ و دنیای‌ خویش‌ نیازمند هستید «و خداوند است ‌که» مطلقا «بی‌نیاز حمید است» یعنی‌: از جانب‌ بندگان‌ خویش‌ ـ با احسانی‌ که‌ به‌ آن‌ها کرده‌ است‌ و می‌کند ـ سزاوار ستایش‌ است‌ همچنین‌ در تمام‌ آنچه‌ که‌ حق‌ تعالی‌ می‌کند، می‌گوید و مقدر و مشروع‌ می‌گرداند، سزاوار ستایش‌ است‌.

﴿إِن یَشَأۡ یُذۡهِبۡکُمۡ وَیَأۡتِ بِخَلۡقٖ جَدِیدٖ١٦.

«اگر بخواهد شما را از میان‌ می‌برد و خلقی‌ نو به‌ میان‌ می‌آورد» یعنی‌: اگر بخواهد شما را نابود می‌کند و به‌ جای‌ شما خلقی‌ نو از جنس‌ بشر، یا از جنس‌ و نوع‌ دیگری ‌از انواع‌ آفریدگان‌ خویش‌ و از عالم‌ دیگری‌ غیر از آنچه‌ که‌ شما می‌شناسید، به‌میان‌ می‌آورد که‌ از او اطاعت‌ کرده‌ و نافرمانیش‌ نکنند، که‌ این‌ خود مظهری‌ از مظاهر فقر شما و غنای‌ مطلق‌ اوست‌.

﴿وَمَا ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ بِعَزِیزٖ١٧.

«و این‌ کار» یعنی‌: از میان‌ بردن‌ شما و آوردن‌ دیگران‌ «بر خداوند دشوار نیست» یعنی‌: نه‌ بر وی‌ ممتنع‌ است‌ و نه‌ مشکل‌.

﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ وَإِن تَدۡعُ مُثۡقَلَةٌ إِلَىٰ حِمۡلِهَا لَا یُحۡمَلۡ مِنۡهُ شَیۡءٞ وَلَوۡ کَانَ ذَا قُرۡبَىٰٓۗ إِنَّمَا تُنذِرُ ٱلَّذِینَ یَخۡشَوۡنَ رَبَّهُم بِٱلۡغَیۡبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَۚ وَمَن تَزَکَّىٰ فَإِنَّمَا یَتَزَکَّىٰ لِنَفۡسِهِۦۚ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِیرُ١٨.

«و هیچ‌ بار بردارنده‌ای‌ بار دیگری‌ را بر نمی‌دارد» یعنی‌: هیچ‌ شخصی‌ بار گناه‌ شخص‌ دیگری‌ را برنمی‌دارد بلکه‌ هر شخصی‌ بار گناه‌ خودش‌ را به‌دوش‌ می‌کشد «و اگر گرانباری‌ کسی‌ را به‌سوی‌ بارش‌ فراخواند، چیزی‌ از آن‌ برداشته‌ نمی‌شود هرچند آن‌کس‌ خویشاوند و نزدیک‌ باشد» یعنی‌: اگر شخصی‌ که‌ در زیر بار گناهی‌ قرار دارد، شخص‌ دیگری‌ را فراخواند تا از دوش‌ وی‌ بعضی‌ از آن‌ گناهانی‌ را که‌ او زیر بار آن‌ است‌، بردارد، کسی‌ که‌ به‌ یاری‌ فراخوانده‌ شده‌، از آن‌ گناهان‌ چیزی‌ را برنمی‌دارد، هرچند خویش‌ و نزدیک‌ نسبی‌ آن‌ فرد نیز باشد پس‌ چگونه‌ خواهند بود دیگرانی‌ که‌ با آن‌ شخص‌ فراخواننده‌، هیچ‌ قرابتی‌ ندارند.

ابن‌ کثیر به‌ نقل‌ از عکرمه‌ در تفسیر این‌ فرموده‌ خداوند عزوجل : ﴿وَإِن تَدۡعُ مُثۡقَلَةٌ إِلَىٰ حِمۡلِهَا [فاطر: 18] می‌گوید: «مراد از آن‌: همسایه‌ای‌ است‌ که‌ در روز قیامت‌ به‌ همسایه ‌خویش‌ درآویخته‌ و می‌گوید: پروردگارا! از این‌ شخص‌ بپرس‌ که‌ چرا دروازه‌ خود را به‌ روی‌ من‌ می‌بست‌؟». همچنین‌ نقل‌ است‌ که‌: «در روز قیامت‌ کافر به‌مؤمن‌ درآویخته‌ و به‌ وی‌ می‌گوید: ای‌ مؤمن‌! من‌ بر تو حقی‌ دارم‌، آخر تو می‌دانی‌ که‌ من‌ با تو در دنیا چه‌ قدر نزدیک‌ بودم‌، اینک‌ امروز به‌ تو محتاج شده‌ام‌. پس‌ مؤمن‌ پیوسته‌ نزد پروردگار خویش‌ از وی‌ شفاعت‌ می‌کند تا این‌ که‌ او را ـ درحالی‌که‌ همچنان‌ در دوزخ‌ است‌ ـ به‌ منزلی‌ سبک‌تر از منزل‌ وی ‌برمی‌گرداند. پدر نیز در روز قیامت‌ به‌ فرزندش‌ درآویخته‌ و می‌گوید: فرزند عزیزم‌! اینک‌ من‌ به‌ مقدار ذره‌ای‌ از حسنات‌ تو محتاج‌ شده‌ام‌ تا به‌ وسیله‌ آن‌ از این‌ وضعی‌ که‌ می‌بینی‌ نجات‌ یابم‌! ولی‌ فرزندش‌ می‌گوید: پدرجان‌! آنچه‌ از من‌خواسته‌ای‌، بسیار ناچیز است‌ ولی‌ من‌ نیز از همان‌ چیزی‌ می‌ترسم‌ که‌ تو از آن‌ بیم‌ داری‌ بنابراین‌، نمی‌توانم‌ چیزی‌ از حسناتم‌ را به‌ تو بدهم‌. سپس‌ به‌ همسر خویش‌ درآویخته‌ و می‌گوید: ای‌ فلان‌! ای‌ همسر عزیزم‌! من‌ چگونه‌ شوهری‌ برایت ‌بودم‌؟ زن‌ می‌گوید: تو نیکو شوهری‌ برایم‌ بودی‌... و از او ستایش‌ می‌کند. آن‌گاه‌ می‌گوید: اینک‌ من‌ از تو می‌خواهم‌ تا فقط یک‌ حسنه‌ را به‌ من‌ ببخشی‌، شاید با آن‌ یک‌ حسنه‌ از این‌ وضعی‌ که‌ می‌بینی‌ نجات‌ پیدا کنم‌! اما زنش‌ می‌گوید: آنچه ‌از من‌ خواسته‌ای‌ بسیار ناچیز است‌ ولی‌ با تأسف‌ که‌ من‌ نمی‌توانم‌ به‌ تو چیزی‌ بدهم‌ زیرا من‌ نیز از همان‌ چیزی‌ می‌ترسم‌ که‌ تو از آن‌ بیم‌ داری‌».

«جز این‌ نیست‌ که‌ تو تنها کسانی‌ را که‌ به ‌طور پنهانی‌ از پروردگارشان‌ می‌ترسند، هشدار می‌دهی» یعنی‌: ای‌ پبامبر! قطعا هشدار دادن‌ تو جز به‌ حال‌ کسانی‌ که‌ از پروردگارشان‌ در نهان‌ می‌ ترسند سودی‌ نمی‌رساند، به‌ این‌ معنی‌ که‌ با وجود ندیدن‌ عذابش‌ از او می‌ترسند. یا از عذاب‌ خدا درحالی‌ می‌ترسند که‌ او از نظرشان‌ غایب‌ است‌ و از او می‌ترسند در خلوتهای‌ خویش‌ از مردم‌ و در خلوتخانه‌ رازونیازهای‌ خویش‌ با او «و» جز این‌ نیست‌ که‌ هشدار تو تنها برای‌ کسانی ‌سودمند واقع‌ می‌شود که‌ «نماز را برپا داشته‌اند» یعنی‌: به‌ امر نماز اهمیت‌ داده‌ و از آن‌ به‌ چیز دیگری‌ از سرگرمی‌های‌ خویش‌ مشغول‌ نشده‌اند «و هرکس‌ پاکیزگی ‌جوید» با انجام‌ دادن‌ طاعات‌ و ترک‌ معاصی‌ «پس‌ جز این‌ نیست‌ که‌ به‌سود خویش ‌پاکیزگی‌ می‌جوید» زیرا منافع‌ آن‌ به‌ خودش‌ بر می‌گردد. چنان‌که‌ گناه‌ کسی‌ که‌ به ‌پلیدی‌ها آغشته‌ شده‌، نیز بر دوش‌ خود اوست‌ نه‌ بر دوش‌ دیگران‌ «و بازگشت ‌به‌سوی‌ خداوند است» پس‌ او هر انسانی‌ را در برابر عملش‌ جزا یا پاداش‌ می‌دهد.

﴿وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِیرُ١٩.

«و نابینا» یعنی‌: کسی‌ که‌ حس‌ بینایی‌اش‌ از بین‌ رفته‌ است‌ «و بینا» یعنی‌: کسی‌که‌ دارای‌ نیروی‌ بینایی‌ است‌ «برابر نیستند».

خداوند متعال‌ در این‌ آیه‌ کافر را به‌ شخص‌ نابینا و مؤمن‌ را به‌ شخص‌ بینا تشبیه ‌کرده‌ است‌.

﴿وَلَا ٱلظُّلُمَٰتُ وَلَا ٱلنُّورُ٢٠.

«و نه‌ تاریکی‌ها و روشنایی» یعنی‌: تاریکی‌ها و روشنایی‌ نیز برابر نیستند. پس‌ باطل‌ به‌ تاریکی‌ها و حق‌، به‌ نور تشبیه‌ شده‌ است‌.

﴿وَلَا ٱلظِّلُّ وَلَا ٱلۡحَرُورُ٢١.

«و نه‌ سایه‌ و باد گرم» یعنی‌: سایه‌ خنکی‌ که‌ در آن‌ گرمی‌ و آزاری‌ نیست‌، با آتشبادی‌ که‌ سوزان‌ و آزاررسان‌ است‌، برابر نیستند. به‌ قولی‌: مراد از سایه‌، ثواب‌ و مراد از باد گرم‌، عذاب‌ است‌. یا مراد از سایه‌، بهشت‌ و مراد از باد گرم‌، دوزخ‌ است‌.

﴿وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡأَحۡیَآءُ وَلَا ٱلۡأَمۡوَٰتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُسۡمِعُ مَن یَشَآءُۖ وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِی ٱلۡقُبُورِ٢٢.

«و زندگان‌ و مردگان‌ برابر نیستند» مؤمنان‌ به‌ زندگان‌ و کافران‌ به‌ مردگان‌ تشبیه‌ شده‌اند. به‌ قولی‌: این‌ تمثیلی‌ برای‌ عالمان‌ و جاهلان‌ است‌. «همانا خدا هرکه‌ را بخواهد» از اولیای‌ خویش‌، که‌ ایشان‌ را برای‌ بهشت‌ خویش‌ آفریده‌ و به‌ طاعت‌ خویش‌ توفیق‌ داده ‌است‌ «شنوا می‌گرداند» و پند و پیام‌ خویش‌ را به‌ آنان‌ می‌شنواند «و تو شنواننده‌ کسانی‌ که‌ در گورهایند نیستی» یعنی‌: تو به‌ کفاری‌ که‌ کفر دلهایشان‌ را میرانده‌ است‌، حقایق‌ را نمی‌توانی‌ بشنوانی‌. بدین‌گونه‌، خداوند عزوجل  کفار را به ‌مردگانی‌ تشبیه‌ کرد که‌ در گور گمراهی‌ و انکار خود مدفونند و به‌ ندای‌ حق‌ و حقیقت‌ هیچ‌ پاسخی‌ نمی‌دهند.

﴿إِنۡ أَنتَ إِلَّا نَذِیرٌ٢٣.

«تو جز هشداردهنده‌ای‌ نیستی» یعنی‌: تو جز پیامبری‌ هشدار دهنده‌ نیستی‌ و بر عهده‌ تو جز بیم‌دهی‌ و تبلیغ‌ چیز دیگری‌ نیست‌ اما شنواندن‌ همراه‌ با پذیرش‌، کار تو نیست‌ و تو قدرت‌ و توانی‌ نیز بر آن‌ نداری‌ زیرا هدایت‌ و گمراهی‌ فقط در اختیار خدای‌  عزوجل  است‌.

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ بَشِیرٗا وَنَذِیرٗاۚ وَإِن مِّنۡ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٞ٢٤.

«هرآینه‌ ما تو را به‌ حق» یعنی‌: همراه‌ با حق‌ «مژده ‌دهنده» برای‌ اهل‌ طاعت‌ «و بیم ‌دهنده» برای‌ اهل‌ معصیت‌ «فرستادیم‌ و هیچ‌ امتی‌ نیست‌ مگر این‌ که‌ در آن‌ هشداردهنده‌ای‌ گذشته‌ است» یعنی‌: هیچ‌ امتی‌ از امت‌های‌ پیشین‌ نبوده‌ است‌ مگر این‌ که‌ حق‌ تعالی‌ در آن‌ هشدار دهنده‌ای‌ از پیامبران‌  علیهم السلام  برانگیخته‌ که‌ آنان‌ را از فرجام‌ شوم‌ طغیان‌ و کفران‌ بیم‌ می‌داده‌ است‌.

﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدۡ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَبِٱلزُّبُرِ وَبِٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُنِیرِ٢٥.

«و اگر تو را تکذیب‌ کنند، قطعا کسانی‌ که‌ پیش‌ از آن‌ها بودند» از امتهای‌ گذشته ‌«نیز به‌ تکذیب» پیامبران‌ خویش‌ «پرداختند، پیامبران‌شان‌ بدی‌شان‌ بینات» یعنی‌: معجزات‌ روشن‌ و حجت‌های‌ آشکار «و زبر» یعنی‌: صحیفه‌های‌ نوشته ‌شده‌، مانند صحف‌ ابراهیم‌  علیه السلام  «و کتاب‌های روشنگر» مانند تورات‌ و انجیل‌ را «آوردند» به‌قولی‌: مراد از بینات‌: معجزات‌ و مراد از زبر: کتابهایی‌ است‌ که‌ حامل ‌پند و اندرز است‌ و مراد از کتاب‌ و زبر: کتاب‌ها و صحیفه‌های‌ الهی‌ است‌ که‌ در آن‌ها قوانین‌ و برنامه‌ها و احکام‌ تبیین‌ شده‌ است‌.

﴿ثُمَّ أَخَذۡتُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۖ فَکَیۡفَ کَانَ نَکِیرِ٢٦.

«آن‌گاه‌ کافران‌ را فروگرفتم» به‌ عذاب‌، بعد از آن‌که‌ پیامبران‌ را تکذیب‌ کردند «پس‌ عقوبت‌ من‌ چگونه‌ بود» یعنی‌: تو می‌دانی‌ که‌ کیفر من‌ بر آن‌ها چه‌قدر شدید بود؟.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ ثَمَرَٰتٖ مُّخۡتَلِفًا أَلۡوَٰنُهَاۚ وَمِنَ ٱلۡجِبَالِ جُدَدُۢ بِیضٞ وَحُمۡرٞ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٞ٢٧.

«آیا ندیدی‌ که‌ خداوند از آسمان‌ آبی‌ را فرود آورد، سپس‌ بدان‌ میوه‌های‌ رنگارنگ ‌بیرون‌ آوردیم‌؟» میوه‌هایی‌ که‌ بعضی‌ از آن‌ها سفیدرنگ‌، بعضی‌ سرخ‌رنگ‌، بعضی ‌زردرنگ‌، بعضی‌ سبزرنگ‌ و بعضی‌ سیاه‌رنگ‌ است‌؛ مانند انار، سیب‌، انجیر، انگور و غیره‌ «و از کوه‌ها راه‌هایی» و رگه‌هایی‌ آفریدیم‌ که‌ مانند عروق‌اند در تن ‌حیوان‌ «سفید و سرخ‌ رنگارنگ‌ و سیاه‌ در نهایت‌ سیاهی» غربیب‌: سیاه‌ سیاهی‌ است‌که‌ رنگ‌ آن‌ شبیه‌ رنگ‌ کلاغ‌ است‌. یعنی‌: از کوه‌ها، راه‌ها و رگه‌ها و انواع‌ مختلفی‌ به‌ رنگ‌های‌ گوناگون‌ آفریدیم‌.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ وَٱلدَّوَآبِّ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ مُخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ کَذَٰلِکَۗ إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ٢٨.

«و از مردمان‌ و جانوران‌ و چهارپایان‌ که‌ رنگ‌های‌ آن‌ها همچنین‌ گوناگون ‌است» همچون‌ اختلاف‌ رنگ‌ها و گونه‌ها در میوه‌ها و کوه‌ها، پدید آوردیم‌. دلیل‌ این‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ اختلاف‌ رنگها در این‌ اشیا توجه‌ داد، این‌ است‌ که ‌این‌ اختلاف‌، از بزرگ‌ترین‌ ادله‌ بر قدرت‌ و صنع‌ بدیع‌ وی‌ می‌باشد بدین‌ جهت‌، حق‌ تعالی‌ اولا اختلاف‌ رنگ‌ها در میوه‌های‌ روییدنی‌، سپس‌ در جمادات‌ و بعد از آن‌ در انسآن‌ها و حیوانات‌ دیگر را ذکر کرد. «جز این‌ نیست‌ که‌ از بندگان‌ خدا فقط عالمانند که‌ از او می‌ترسند» یعنی‌: از خدای‌ سبحان‌ فقط دانشوران‌ و دانایان‌ به‌وجود، اوصاف‌ بزرگ‌ و افعال‌ زیبای‌ وی‌اند که‌ غایبانه‌ می‌ترسند و هرکس‌ از خدا عزوجل  نترسد، او در واقع‌ عالم‌ و دانشور نیست‌ پس‌ هرکس‌ به‌ خدای‌  عزوجل ‌ داناتر باشد، از وی‌ ترسانتر است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «من‌ ترسانترین‌ شما از خدا و پرهیزکارترین‌ شما برای‌ اوهستم‌». «بی‌گمان‌ خدا غالب‌ آمرزنده‌ است» پس‌ نافرمانان‌ را سرکوب‌ و اهل‌ طاعت ‌را شامل‌ مغفرت‌ خویش‌ قرارمی‌دهد.

مراد از علم‌ در این‌ آیه‌ کریمه‌: علم‌ تجربی‌ و علم‌ کونی‌ به‌ کیفیت‌ اختلاف ‌رنگها و مانند آن‌ از مظاهر قدرت‌ خداوند عزوجل  است‌ و مراد از علما نیز، علمای‌ دانا به‌ علوم‌ طبیعی‌ و زیستی‌ و رازهای‌ کاینات‌اند زیرا ترس‌ و پروای‌ کسی‌ که‌ این‌ علوم‌ و اسرار و معارف‌ را ـ در حالی‌که‌ مؤمن‌ است‌ ـ بداند، بزرگتر از ترس‌ دیگران‌ از خداوند عزوجل  است‌ بدین‌ جهت‌، ما در عصر حاضر که‌ عصر انکشاف‌ علوم‌ و معارف‌ طبیعی‌ است‌، دانشمندان‌ بسیاری‌ را که‌ در عرصه‌ این‌ علوم‌ تبحر دارند، مشاهده‌ می‌کنیم‌ که‌ به‌سوی‌ دین‌ خداوند عزوجل  روی‌ آورده‌اند.

ابن عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «عالم‌ به‌ خدای‌ رحمان‌ کسی‌ است‌ که‌ چیزی‌ را با او شریک‌ نیاورده‌، حلال‌ او را حلال‌ و حرام‌ او را حرام‌ بشناسد، سفارش‌های‌ وی‌ را رعایت‌ کند و یقین‌ داشته‌ باشد که‌ با پروردگار خود دیدار خواهد کرد و در قبال‌ عمل‌ خویش‌ مورد محاسبه‌ قرار خواهد گرفت‌». حسن‌ بصری  رحمه الله  گفته‌ است‌: «عالم‌ کسی‌ است‌ که‌ از پروردگار رحمان‌ غایبانه‌ بترسد و به‌ اموری‌ راغب‌ و مایل‌ باشد که‌ خداوند متعال‌ در آن‌ رغبت‌ دارد و از اموری‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ از آن‌ها ناراضی‌ است‌، اعراض‌ کند. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کرد». سعیدبن‌ جبیر رضی الله عنه  می‌گوید: «ترس‌ از خداوند عزوجل  عبارت‌ است‌ از آن‌ چیزی‌ که‌ میان‌ تو و نافرمانی‌ وی‌ حایل‌ گردد». امام‌ مالک‌  رحمه الله  می‌گوید: «علم‌، به‌ بسیاری‌ روایت‌ نیست‌ بلکه ‌علم‌ نوری‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ آن‌ را در قلب‌ قرار می‌دهد». سفیان‌ ثوری‌  رحمه الله  می‌گوید: «نیکان‌ می‌گفتند: علما سه‌ دسته‌اند؛ عالمی‌ است‌ به‌ خداوند عزوجل  که‌ به‌ امر وی‌ داناست‌، عالمی‌ است‌ به‌ خداوند عزوجل  که‌ به‌ امر وی‌ دانا نیست‌ و عالمی‌ است‌ به ‌امر خداوند عزوجل  که‌ به‌ خود خداوند عزوجل  دانا نیست‌ اما عالم‌ به‌ خدا عزوجل  و به‌ امر وی‌، کسی‌ است‌ که‌ از خدای‌  عزوجل ‌ می‌ترسد و حدود و فرایض‌ وی‌ را می‌داند. وعالم‌ به‌ خداوند عزوجل  که‌ به‌ امر وی‌ دانا نیست‌، عالمی‌ است‌ که‌ از خدای‌  عزوجل ‌ می‌ترسد ولی‌ حدود و فرایض‌ وی‌ را نمی‌داند. و عالم‌ به‌ امر خداوند عزوجل  که‌ به‌ خود خداوند دانا نیست‌، کسی‌ است‌ که‌ حدود و فرایض‌ را می‌داند اما از خدای‌  عزوجل  ‌نمی‌ترسد».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَتۡلُونَ کِتَٰبَ ٱللَّهِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ یَرۡجُونَ تِجَٰرَةٗ لَّن تَبُورَ٢٩.

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ کتاب‌ خدا را تلاوت‌ می‌کنند» یعنی‌: بر تلاوت‌ قرآن‌ کریم ‌استمرار ورزیده‌ و بر آن‌ مداومت‌ می‌ورزند «و نماز را برپا داشته‌اند» در اوقات ‌آن‌ و با رعایت‌ کامل‌ ارکان‌ و اذکار آن‌ «و از آنچه‌ به‌ آنان‌ روزی‌ داده‌ایم‌، پنهان‌ و آشکارا انفاق‌ کرده‌اند» این‌ تعبیر، انگیزه‌ بخش‌ انفاق‌ و بخشش‌ مال‌ به‌ هرگونه‌ای ‌است‌ که‌ میسر شد؛ اگر انفاق‌ به‌ طور پنهانی‌ میسر شد، بهتر است‌، در غیر آن‌ انفاق ‌آشکار نیز خوب‌ است‌ و این‌ گمان‌ شخص‌ که‌ مبادا در آن‌ ریا داخل‌ شود، نباید او را از انفاق‌ بازدارد. آری‌! اینان‌: «امید به‌ تجارتی‌ بسته‌اند که‌ هرگز زوال ‌نمی‌پذیرد» که‌ این‌ تجارت‌، همانا دریافت‌ ثواب‌ و پاداش‌ طاعتشان‌ است‌، تجارتی ‌که‌ هرگز کساد نمی‌شود و از بین‌ نمی‌رود. ابن‌کثیر از قتاده‌ نقل‌ می‌کند که‌ فرمود: «این‌ آیه‌، آیه‌ قاریان‌ دانا به‌ کتاب‌ خداوند عزوجل  و عامل‌ به‌ آن‌ است‌».

﴿لِیُوَفِّیَهُمۡ أُجُورَهُمۡ وَیَزِیدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ غَفُورٞ شَکُورٞ٣٠.

«تا پاداش‌هایشان‌ را به‌تمام‌ و کمال‌ به‌ ایشان‌ بپردازد» یعنی‌: این‌ تجارت‌شان‌ هرگز کساد نمی‌شود و از رونق‌ نمی‌افتد، به‌خاطر این‌ که‌ خداوند عزوجل  پاداشهای‌ اعمال‌ شایسته‌ ایشان‌ را به‌ تمام‌ و کمال‌ به‌ ایشان‌ می‌پردازد «و از فضل‌ خود به‌ آنان ‌بیفزاید» یعنی‌: با افزودن‌ بر پاداش‌ اعمال‌شان‌، به‌ ایشان‌ فضل‌ و منت‌ می‌نهد «چراکه‌ او آمرزگار» گناهانشان‌ «و قدردان» اعمال‌ اندک‌ ایشان‌ «است».

﴿وَٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ هُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِعِبَادِهِۦ لَخَبِیرُۢ بَصِیرٞ٣١.

«و آنچه‌ از کتاب» یعنی‌: از قرآن‌ «به‌سوی‌ تو وحی‌ کرده‌ایم‌، خود حق‌ و تصدیق‌کننده‌ کتاب‌های پیش‌ از آن‌ است» یعنی‌: قرآن‌ با کتاب‌های پیشین‌ آسمانی‌ همخوان‌ و موافق‌ است‌ «قطعا خدا نسبت‌ به‌ بندگانش‌ آگاه‌ بیناست» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ به‌ تمام ‌امورشان‌ آگاه‌ و محیط و به‌ کسانی‌ از بندگانش‌ که‌ شایستگی‌ برتری‌ بر دیگران‌ را دارند، بیناست‌ بدین‌ جهت‌ پیامبران‌  علیهم السلام  را بر تمام‌ بشر برتری‌ داد و باز برخی‌ از پیامبران‌  علیهم السلام  را به‌ درجاتی‌ بر برخی‌ دیگر برتری‌ عنایت‌ فرمود و در این‌ میان‌، جایگاه‌ و منزلت‌ سرور ما حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است را فوق‌ همه‌ ایشان‌ (صلوت الله و سلامه علیهم اجمعین)‌ گردانید.

﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡکِتَٰبَ ٱلَّذِینَ ٱصۡطَفَیۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَیۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡکَبِیرُ٣٢.

«سپس‌ این‌ کتاب» یعنی‌: قرآن‌ «را به‌ آن‌ بندگان‌ خود که‌ آنان‌ را برگزیده ‌بودیم» از این‌ امت‌ «به‌ میراث‌ دادیم» یعنی‌: ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! ما به‌ این‌ امر که‌ قرآنی ‌را که‌ بر تو فرستاده‌ایم‌ به‌ علمای‌ امتت‌ میراث‌ دهیم‌، حکم‌ کرده‌ایم‌ و آن‌ را مقدر ساخته‌ایم‌ و در ضمن‌ این‌ قرآن‌، تمام‌ کتاب‌های آسمانی‌ دیگر را نیز به‌ آنان‌ میراث ‌داده‌ایم‌ زیرا این‌ کتاب‌، تصدیق‌ کننده‌ و نگهبان‌ همه‌ کتب‌ آسمانی‌ پیشین‌ است‌.

آری‌! شکی‌ نیست‌ که‌ خداوند متعال‌ علمای‌ این‌ امت‌ را ـ از صحابه‌ گرفته‌ تاکسانی‌ که‌ بعد از آنان‌ آمده‌اند و خواهند آمد ـ بر سایر بندگان‌، شرف‌، منزلت‌ و برتری‌ عنایت‌ کرده‌ است‌ و امت‌ ما را امت‌ برگزیده‌ و میآن‌های‌ گردانیده‌ است‌ تا بر همه‌ مردم‌ جهان‌ گواه‌ و رهبر باشند و آنان‌ را به‌ این‌ شرف‌ که‌ امت‌ بهترین‌ انبیا و سرور و سالار اولاد آدم‌ قرارشان‌ داده‌، اکرام‌ نموده‌ و گرامی‌ داشته‌ است‌.

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ این‌ امت‌ را به‌ سه‌ دسته‌ تقسیم‌ کرده‌ و می‌فرماید: «پس‌ برخی‌ از آنان‌ بر نفس‌ خود ستمکار و برخی‌ از آنان‌ میانه‌ رو و برخی‌ از آنان‌ به‌ اذن‌ الله به‌سوی ‌نیکی‌ها پیشگامند» مقاتل‌ می‌گوید: «ستمگران‌ بر نفس‌ خود: مرتکبان‌ گناهان ‌کبیره‌ از اهل‌ توحیداند. میانه‌روان‌: کسانی‌ هستند که‌ مرتکب‌ گناه‌ کبیره‌ای‌ نگردیده‌اند و سبقت‌کنندگان‌ و پیشتازان‌: کسانی ‌هستند که‌ به‌سوی‌ اعمال‌ شایسته‌ پیشی‌ گرفته‌اند. شکی‌ نیست‌ که‌ ستمکار بر نفس‌ خود، از ادای‌ واجبات‌ و تکالیف‌ خویش‌ کوتاهی‌ می‌کند، یا مرتکب‌ محرمات‌ می‌گردد. میانه‌رو، در کار دین ‌میانه‌روی‌ اختیار کرده‌ و به‌ جانب‌ افراط و تفریط میل‌ نمی‌کند و او از اهل‌ بهشت ‌است‌. اما پیشتاز و پیشی‌گیرنده‌ کسی‌ است‌ که‌ از دیگران‌ در امور دین‌ سبقت‌ گرفته‌ و او بهترین‌ این‌ سه‌ گروه‌ می‌باشد». ابن‌ کثیر می‌گوید: «ستمگر بر نفس‌ خویش‌: کسی‌ است‌ که‌ برخی‌ از واجبات‌ را فروگذاشته‌ و برخی‌ از محرمات‌ را مرتکب ‌می‌گردد. میانه‌رو: کسی‌ است‌ که‌ واجبات‌ را انجام‌ داده‌ و محرمات‌ را ترک ‌می‌کند و گاهی‌ برخی‌ از مستحبات‌ را ترک‌ کرده‌ و برخی‌ از مکروهات‌ را انجام ‌می‌دهد. سابق‌ الی ‌الخیرات‌: کسی‌ است‌ که‌ واجبات‌ و مستحبات‌ را به ‌جا آورده‌ و محرمات‌ و مکروهات‌ و حتی‌ بعضی‌ از مباحات‌ را نیز ترک‌ می‌کند». نسفی ‌می‌گوید: «ظالمان‌ را در اول‌ ذکر کرد زیرا آنان‌ اکثریت‌ هستند، بعد از آنان‌ میانه‌روان‌ از نظر تعداد بیشتراند اما پیشگامان‌ از هردو گروه‌ فوق‌ کمترند و در اقلیت ‌قرار دارند لذا در آخر ذکر شده‌اند».

«این» گزینش‌ و میراث‌ دادن‌ کتاب‌، یا این‌ سبقت‌ گرفتن‌ و پیشتازی‌ به‌سوی ‌اعمال‌ خیر «همانا فضل‌ بزرگ‌ است» در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابودرداء رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «خداوند عزوجل  فرموده‌است‌: ﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡکِتَٰبَ ٱلَّذِینَ ٱصۡطَفَیۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَیۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡکَبِیرُ٣٢ [فاطر: 32] اما کسانی‌ که‌ سبقت‌ گرفته‌اند، ایشان ‌بدون‌ حساب‌ به‌ بهشت‌ درمی‌آیند. کسانی‌ که‌ میانه‌روی‌ پیشه‌ کرده‌اند، به‌ حسابی ‌آسان‌ مورد محاسبه‌ قرار می‌گیرند و کسانی‌ که‌ بر نفس‌های‌ خود ستم‌ کرده‌اند، در درازای‌ محشر بازداشته‌ می‌شوند و همانانند که‌ خدای‌  عزوجل ‌ کوتاهی‌ و قصور آنان‌ را با رحمت‌ خویش‌ تلافی‌ می‌نماید و همانانند که‌ می‌گویند: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِیٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ [فاطر: 34]»[1].

﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ یَدۡخُلُونَهَا یُحَلَّوۡنَ فِیهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَلُؤۡلُؤٗاۖ وَلِبَاسُهُمۡ فِیهَا حَرِیرٞ٣٣.

«بهشت‌های‌ عدن‌ که‌ به‌ آن‌ها وارد می‌شوند» این‌ وعده‌ای‌ است‌ به‌ پیشگامان‌ به‌سوی‌ نیکویی‌ها، یا وعده‌ای‌ است‌ به‌ تمام‌ برگزیدگان‌ ـ یعنی‌ مجموعه‌ این‌ امت‌ از هرسه گروه‌ یاد شده‌ ـ زیرا گروه‌ اول‌ ـ یعنی‌ ستمگران‌ بر خود ـ بعد از آن‌که‌ از گناه‌ خویش‌ پاکسازی‌ شوند، به‌ بهشت‌ عدن‌ وارد می‌شوند. گروه‌ دوم‌ ـ یعنی ‌میانه‌روان‌ ـ بعد از آن‌که‌ با آنان‌ حسابی‌ سهل‌ و آسان‌ انجام‌ گیرد، به‌ آن‌ وارد می‌شوند. و گروه‌ سوم‌ ـ یعنی‌ پیشگامان‌ ـ بی‌حساب‌ و عذابی‌ به‌ آن‌ وارد می‌شوند. بهشت‌ عدن‌: یعنی‌ بهشت‌ همیشگی‌ای‌ که‌ در آن‌ جاودانه‌ ماندگاراند «در آنجا با دستبندهایی‌ از طلا و مروارید زیور داده‌ می‌شوند و جامه‌شان‌ در آنجا ابریشم ‌است» تفسیر نظیر این‌ بخش‌ از آیه‌، به‌طور مفصل‌ در سوره‌ «حج/‌23» گذشت‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «هر کس‌ در دنیا ابریشم‌ بپوشد، در آخرت‌ آن‌ را نمی‌پوشد». آن‌گاه‌ خطاب‌ به‌ مؤمنان‌ فرمودند: «این‌ ابریشم‌ در دنیا برای‌ کفار و در آخرت‌ برای‌ شماست‌».

شکی‌ نیست‌ که‌ علما سزاوارترین‌ و شادمان‌ترین‌ مردم‌ به‌ این‌ نعمت‌ و این‌ رحمت‌اند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ احمد، ابوداوود، ترمذی‌ و ابن‌ماجه ‌آمده‌ است‌: مردی‌ از اهل‌ مدینه‌ به‌ دمشق‌ نزد ابودرداء رضی الله عنه  رفت‌، ابودرداء رضی الله عنه  به‌ وی‌ فرمود: ای‌ برادر! چه‌ چیزی‌ تو را به‌ اینجا آورده‌ است‌؟ آن‌ مرد گفت‌: مرا حدیثی‌ به‌ اینجا آورده‌ که‌ آگاهی‌ یافته‌ام‌ شما آن‌ را از رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  روایت ‌می‌کنید. ابودرداء رضی الله عنه  فرمود: آیا برای‌ تجارتی‌ نیامده‌ای‌؟ گفت‌: خیر! فرمود: آیا برای‌ نیاز دیگری‌ نیامده‌ای‌؟ گفت‌: خیر! فرمود: آیا ـ جز به‌ طلب‌ این‌ حدیث‌ ـ برای‌ هیچ‌کار دیگری‌ نیامده‌ای‌؟ گفت‌: خیر! آن‌گاه‌ ابودرداء رضی الله عنه  فرمود: اینک‌ بشنو؛ من‌ از رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  شنیده‌ام‌ که‌ فرمودند: «من‌ سلک‌ طریقا یطلب‌ فیها علما سلک‌ الله‌ تعالی‌ به‌ طریقا إلی‌ الجنة‌ وإن‌ الملائکة‌ لتضع‌ أجنحتها رضا لطالب‌ العلم‌ وإنه ‌لیستغفر للعالم‌ من‌ فی‌ السموات‌ والأرض‌ حتی‌ الحیتان‌ فی‌ الماء. فضل‌ العالم‌ علی‌ العابد کفضل‌ القمر علی‌ سائر الکواکب‌. إن‌ العلماء هم‌ ورثة ‌الأنبیاء وإن‌ الأنبیاء لم‌ یورثوا دینارا ولا درهما وإنما ورثو العلم‌، فمن‌ أخذ به‌ أخذ بحظ وافر». «هر کس‌ به‌ راهی‌ در پی‌ علمی‌ برود، خداوند متعال‌ او را در راهی‌ که‌ به‌سوی‌ بهشت‌ منتهی‌ می‌شود می‌برد، بی‌گمان‌ فرشتگان‌ بالهای‌ خود را از روی‌ خشنودی‌ از طالب‌ علم‌، می‌گسترند و همه‌ کسانی‌ که‌ در آسمانها و زمین‌اند ـ حتی‌ ماهی‌ها در آب‌ ـ برای‌ عالم‌ آمرزش‌ می‌خواهند و فضیلت‌ عالم‌ بر عابد همچون‌ برتری‌ ماه‌ بر سایر ستارگان‌ است‌، بی‌گمان‌ علما ورثه‌ انبیاءاند و انبیا دینار و درهمی‌ را به ‌ارث‌ نگذاشته‌اند بلکه‌ فقط علم‌ را به‌ میراث‌ گذاشته‌اند پس‌ هرکس‌ آن‌ را بگیرد، قطعا بهره‌ وافری‌ را برگرفته ‌است‌».

﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِیٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٞ شَکُورٌ٣٤.

«و گفتند» بهشتیان‌ آن‌گاه‌ که‌ در باغ‌ های‌ عدن‌ مستقر می‌شوند: «همه‌ ستایش‌ها خدایی‌ را که‌ اندوه» بدیها و گناهان‌، بیم‌ نپذیرفته ‌شدن‌ طاعات‌ و اندوه‌ هول‌ و هراس‌های‌ روز قیامت‌ «را از ما دور کرد» به‌قولی‌ مراد این‌ است‌: از ما نگرانی‌ واندیشه‌ تأمین‌ مخارج‌ و هزینه‌های‌ زندگی‌ را دور کرد. زجاج‌ می‌گوید: «خداوند عزوجل  همه‌ اندوه‌ها و نگرانی‌ها را از بهشتیان‌ دور می‌کند، چه‌ نگرانی‌ها و اندوه‌هایی‌ که‌ به‌ امر معاششان‌ ارتباط داشته‌ باشد و چه‌ نگرانی‌ها و اندوه‌هایی‌ که‌ به ‌امر معادشان‌ مربوط باشد. پس‌ اهل‌ ایمان‌ پیوسته‌ از عذاب‌ خداوند عزوجل  در ترس‌ وهراس‌ به‌سر می‌برند و در همه‌ حال‌ از عاقبت‌ و خاتمه‌ بد بیمناک‌ و از این‌ امر دل‌نگرانند که‌ آیا اعمالشان‌ پذیرفته‌ می‌شود یا خیر؟ که‌ این‌ نگرانی‌ها، دغدغه‌ها و اندوه‌هایشان‌ تا آن‌گاه‌ که‌ به‌ بهشت‌ وارد نشوند، از بین‌ نمی‌رود. ولی‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «بر اهل‌ لااله‌الاالله هیچ‌ وحشتی‌ نیست‌: نه‌ در مرگ‌، نه‌ در قبر و نه‌ در رستاخیز، گویی‌ من‌ به‌ سویشان‌ در هنگام‌ بانگ‌ (رستاخیز) ـ در آن‌ حال‌ که‌ از سرهای‌ خود خاک‌ قبرها را می‌افشانند ـ می‌نگرم‌ که‌ می‌گویند: ﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِیٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٞ شَکُورٌ٣٤ [فاطر: 34]».

«به‌ راستی‌ پروردگار ما آمرزگار» است‌ بر کسانی‌ که‌ او را نافرمانی‌ کرده‌، سپس‌ با توبه‌ به‌سویش‌ بازگشته‌اند «قدردان‌ است» برای‌ کسانی‌ که‌ او را اطاعت‌ می‌کنند لذا گناهان‌ بسیارشان‌ را می‌آمرزد و نیکی‌های‌ اندک‌شان‌ را ارج‌ می‌گذارد.

﴿ٱلَّذِیٓ أَحَلَّنَا دَارَ ٱلۡمُقَامَةِ مِن فَضۡلِهِۦ لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٞ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٞ٣٥.

«همان‌ خدایی‌ که‌ ما را از فضل‌ خویش‌ به‌ اقامتگاه‌ جاودان‌ فرود آورد» دارالمقامه‌: اقامتگاهی‌ که‌ در آن‌ ـ به‌ عنوان‌ فضل‌ و رحمتی‌ از سوی‌ خدای‌ منان‌ ـ جاودانه ‌ماندگارند و هرگز از آن‌ انتقال‌ داده‌ نمی‌شوند. آری‌! هرگز اعمال‌ شایسته ‌نمی‌تواند مابه‌ازاء این ‌همه‌ فضل‌ و امتیاز تلقی‌ شود چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «هرگز کسی‌ از شما را عملش‌ به‌ بهشت ‌وارد نمی‌کند». اصحاب‌ گفتند: حتی‌ شما را نیز یا رسول‌ الله؟ فرمودند: «حتی ‌مرا نیز مگر این‌ که‌ خداوند متعال‌ مرا به‌ رحمت‌ و فضلی‌ از جانب‌ خویش ‌درپوشاند». «در اینجا هیچ‌ رنجی» و خستگی‌ و مشقتی‌ «به‌ ما نمی‌رسد و در اینجا به‌ ما هیچ‌ درماندگی‌ای‌ نمی‌رسد» درماندگی‌ای‌ که‌ حاصل‌ خستگی‌ و سختی‌ و رنج‌ و زحمت‌ باشد. آری‌! در بهشت‌ همه‌ رنجها و خستگی‌ها از تن‌ و روح‌ بهشتیان ‌زدوده‌ می‌شود.

بیهقی‌ و ابن‌ابی‌حاتم‌ از عبدالله بن‌ ابی‌ أوفی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ روایت‌ کرده‌اند: «مردی‌ به‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفت‌: یا رسول‌ الله! به‌ راستی‌ خواب‌ از جمله‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  به‌وسیله‌ آن‌ به‌ ما در دنیا آرامش‌ می‌بخشد پس‌ آیا در بهشت‌ نیز خواب‌ هست‌؟ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: خیر! زیرا خواب‌ شریک ‌مرگ‌ است‌ و در بهشت‌ مرگی‌ نیست‌. آن‌ مرد پرسید: پس‌ راحتی‌ و آرامش‌ اهل ‌بهشت‌ در چیست‌؟ این‌ سؤال‌ بر رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بزرگ‌ آمد و فرمودند: آخر در آنجا هیچ‌ خستگی‌ای‌ نیست‌، تمام‌ کار بهشتیان‌ آسایش‌ و راحتی‌ است‌». همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَهُمۡ نَارُ جَهَنَّمَ لَا یُقۡضَىٰ عَلَیۡهِمۡ فَیَمُوتُواْ وَلَا یُخَفَّفُ عَنۡهُم مِّنۡ عَذَابِهَاۚ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی کُلَّ کَفُورٖ٣٦.

«و کسانی‌ که‌ کافر شده‌اند، برای‌ آنان‌ آتش‌ دوزخ‌ است‌، نه‌ بر آنان» به‌ مرگ‌ «حکم‌ شود تا بمیرند» به‌ مرگی‌ دیگر جز مرگ‌ دنیا تا از عذاب‌ راحت‌ گردند «و نه‌ عذاب‌ آن‌ از آن‌ها سبک‌ ساخته‌ می‌شود» بلکه‌ پیوسته‌ در عذاب‌ دوزخ‌ قرار دارند و هرگاه‌ که‌ پوست‌ بدنشان‌ در آتش‌ سوخته‌ شود، خداوند عزوجل  پوست‌های‌ دیگری‌ را بر تنشان‌ می‌پوشاند تا عذاب‌ را بچشند چنان‌که‌ در آیه‌ دیگری‌ آمده‌ است‌. «هر کفوری‌ را چنین‌ کیفر می‌دهیم» یعنی‌: هر کسی‌ را که‌ در کفر و ناسپاسی‌ و انکار حق ‌زیاده‌روی‌ کند، همانند این‌ جزای‌ بسیار زشت‌ و وحشتناک‌، کیفر می‌دهیم‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «أما أهل‌ النار الذین‌ هم‌ أهلها فلا یموتون‌ فیها ولا یحیون‌». «اما همان‌ دوزخیانی‌ که‌ اهالی‌ آن‌ هستند «و در آن‌جاودانند» پس‌ نه‌ در آن‌ می‌میرند و نه‌ زنده‌ می‌شوند».

﴿وَهُمۡ یَصۡطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا نَعۡمَلۡ صَٰلِحًا غَیۡرَ ٱلَّذِی کُنَّا نَعۡمَلُۚ أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَجَآءَکُمُ ٱلنَّذِیرُۖ فَذُوقُواْ فَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِن نَّصِیرٍ٣٧.

«و آنان» یعنی‌: دوزخیان‌ «در آنجا فریاد بر می‌آورند» یعنی‌: در دوزخ‌ فریاد و استغاثه‌ می‌کنند در حالی‌ که‌ با صدای‌ بلند چنین‌ فریاد برمی‌دارند که‌: «پروردگارا! ما را بیرون‌ بیاور» از دوزخ‌ و ما را به‌ دنیا برگردان‌ «تا غیر از آنچه‌ می‌کردیم» از شرک‌ و معاصی‌ «کار شایسته‌ کنیم» پس‌ ایمان‌ را به‌ جای‌ کفری‌ که‌ بر آن‌ بوده‌ایم‌ و طاعت‌ را به‌جای‌ معصیت‌ قرار دهیم‌! اما ما در پاسخ‌شان‌ می‌گوییم‌: «مگر به‌ شما چندان‌ عمر ندادیم‌ که‌ در آن‌ هرکه پندپذیری‌ خواهد، پندپذیر شود» یعنی‌: آیا شما را آن‌قدر عمر ندادیم‌ که‌ هرکس‌ بخواهد پند و عبرت‌ گیرد، آن‌ فرصت‌ برای ‌پند گرفتن‌ وی‌ کافی‌ است‌. به‌ قولی‌: این‌ سن‌، سن‌ رشد، یعنی‌ هجده‌ سالگی‌ است‌. نسفی‌ می‌گوید: «این‌ معنی‌ هر سنی‌ را که‌ مکلف‌ در آن‌ به‌ اصلاح‌ خود قادر است‌، در بر می‌گیرد هرچند که‌ این‌ عمر کوتاه‌ باشد». مگر باید گفت‌: سرزنش‌ و توبیخ‌ کسی‌ که‌ عمری‌ طولانی‌ می‌کند، بر کفرش‌ بزرگتر است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به ‌روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «در حقیقت ‌خداوند عزوجل  به‌ بنده‌ای‌ که‌ او را تا شصت‌ یا هفتاد سالگی‌ زنده‌ نگه‌ داشته‌، عذر را نمایانده ‌است‌، در حقیقت‌ خداوند متعال‌ به‌ وی‌ عذر را نمایانده ‌است‌». یعنی‌: حجت‌ را بر وی‌ تمام‌ کرده‌ است‌.

«و آیا هشدار دهنده‌ به‌سوی‌ شما نیامد؟» جمهور مفسران‌ برآنند که‌: مراد از این‌ هشدار دهنده‌، پیامبر اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اند. به‌قولی‌: مراد از آن‌، موی ‌سفید است‌ «پس‌ بچشید» عذاب‌ جهنم‌ را، شما که‌ عبرت‌ نگرفتید و پند نپذیرفتید «زیرا برای ‌ستمکاران‌ هیچ‌ یاری‌ دهنده‌ای‌ نیست» که‌ آن‌ها را از عذاب‌ خداوند عزوجل  بازداشته‌ و میان‌ آن‌ها و عذاب‌ حق‌ تعالی‌ حایل‌ و مانع‌ گردد.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَٰلِمُ غَیۡبِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٣٨.

«بی‌گمان‌ خدا، دانای‌ غیب‌ آسمآن‌ها و زمین‌ است» یعنی‌: او هر امر نهانی‌ای‌ را در آسمآن‌ها و زمین‌ می‌داند و از جمله‌ این‌ اعمال‌ شما را و هیچ‌ کار پنهانی‌ای‌ بر وی‌ مخفی‌ نمی‌ماند پس‌ می‌داند که‌ اگر شما را به‌سوی‌ دنیا هم‌ برگرداند، شما کار شایسته‌ نمی‌کنید. چنان‌که‌ در آیه‌ دیگری‌ می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ [الأنعام: 28]. «اگر آنها به‌ دنیا هم‌ برگردانیده‌ شوند، یقینا به‌ آنچه‌ که‌ از آن‌ نهی‌ شده ‌بودند، برمی‌گردند». «هرآینه‌ او به‌ راز سینه‌ها داناست» پس‌ وقتی‌ حق‌ تعالی‌ راز سینه‌ها را بداند، قطعا و به‌طریق‌ اولی‌ رازهای‌ دیگر را که‌ فروتر از آن‌ هستند، می‌داند.

﴿هُوَ ٱلَّذِی جَعَلَکُمۡ خَلَٰٓئِفَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ فَمَن کَفَرَ فَعَلَیۡهِ کُفۡرُهُۥۖ وَلَا یَزِیدُ ٱلۡکَٰفِرِینَ کُفۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ إِلَّا مَقۡتٗاۖ وَلَا یَزِیدُ ٱلۡکَٰفِرِینَ کُفۡرُهُمۡ إِلَّا خَسَارٗا٣٩.

«اوست‌ آن‌ کس‌ که‌ شما را در زمین‌ جانشینان‌ گردانید» یعنی‌: شما را امتی‌ جانشین ‌و پی‌آیند امت‌ قبلی‌ گردانیده‌ و کلیدهای‌ تصرف‌ در زمین‌ خویش‌ را به‌ شما سپرد و شما را بر آنچه‌ که‌ در زمین‌ است‌ مسلط کرد تا او را با یکتاپرستی‌ و طاعت‌ شکر گزارید. قتاده‌ در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «شما را امتی‌ پس‌ از امتی‌ و نسلی‌ پس‌ از نسلی ‌جانشین‌ قرار داد». «پس‌ هرکس‌ کفر ورزد» از شما و این‌ نعمت‌ها را ناسپاسی‌ کند «کفرش‌ به‌ زیان‌ اوست» و این‌ زیان‌ از خود وی‌ به‌ دیگران‌ تجاوز نمی‌کند «وکافران‌ را کفرشان‌ نزد پروردگارشان‌ جز مقت‌ نمی‌افزاید» مقت‌: خشم‌ و بغض‌ و نفرت ‌است‌. «و کافران‌ را کفرشان‌ غیر از زیان» یعنی‌: کاستی‌ و هلاکت‌ «چیزی ‌نمی‌افزاید».

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ شُرَکَآءَکُمُ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ لَهُمۡ شِرۡکٞ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ کِتَٰبٗا فَهُمۡ عَلَىٰ بَیِّنَتٖ مِّنۡهُۚ بَلۡ إِن یَعِدُ ٱلظَّٰلِمُونَ بَعۡضُهُم بَعۡضًا إِلَّا غُرُورًا٤٠.

«بگو: آیا دیدید» یعنی‌: به‌ من‌ خبر دهید «شریکان‌ مقرر کرده‌ خود را که‌ به‌جای ‌خدا می‌پرستید» و آنان‌ را به ‌عنوان‌ خدایان‌ خویش‌ گرفته‌ و جز خدا عزوجل  می‌پرستید «به‌ من‌ نشان‌ دهید که‌ چه‌ چیزی‌ از زمین‌ را آفریده‌اند» که‌ شما به‌خاطر آن‌، آن‌ها را به‌ پرستش‌ گرفته‌اید؟ «یا مگر آنان‌ در کار آسمآن‌ها شرکتی‌ داشته‌اند؟» یعنی‌: یا مگر برای‌ آنان‌ همراه‌ با خداوند عزوجل ، در آفرینش‌ آسمآن‌ها، یا در فرمانروایی‌، یا در تصرف‌ در آن‌ها مشارکتی‌ است‌ تا با این‌ مشارکت‌، سزاوار شرکت‌ در الوهیت‌ شده ‌باشند؟ «یا مگر به‌ آنان‌ کتابی‌ داده‌ایم» درباره‌ این‌ شرکت‌ و آن‌ نامه‌ و کتاب‌ گویای ‌این‌ امر است‌ که‌ ما شرکایی‌ برگرفته‌ایم‌؟ «پس‌ آنان‌ بر حجتی‌ از آن» کتاب ‌«قرار دارند؟». مقاتل‌ در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «آیا به‌ کفار مکه‌ کتابی‌ داده‌ایم‌ که ‌برمبنای‌ آن‌ کتاب‌، آن‌ها بر این‌ که‌ با خدا عزوجل  شریکی‌ وجود دارد، حجتی‌ دارند؟» «بلکه‌ حق‌ این‌ است‌ که‌ ستمکاران‌ جز فریب‌ به‌ یک‌دیگر وعده‌ای‌ نمی‌دهند» یعنی‌: هیچ‌ یک‌ از موارد یادشده‌ واقعیت‌ ندارد بلکه‌ رؤسا و رهبران‌ گمراه‌، فقط به‌ اتباع ‌و پیروان‌ خویش‌، وعده‌های‌ فریبنده‌ای‌ داده‌ و آن‌هارا با آن‌ وعده‌ها گول‌ می‌زنند و آن‌ وعده‌ها را برایشان‌ می‌آرایند در حالی‌ که‌ آن‌ وعده‌ها همه‌ دروغ‌های‌ بی‌اساسی ‌است‌ که‌ هیچ‌ حقیقتی‌ ندارد. آن‌ وعده‌ها عبارت‌ از این‌ سخن‌شان‌ به‌ پیروان‌شان‌ است ‌که‌: خدایان‌ به‌ شما نفع‌ رسانده‌، شما را به‌ خدا عزوجل  نزدیک‌ می‌سازند و برای‌ شما نزد او شفاعت‌ می‌کنند.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُمۡسِکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ أَن تَزُولَاۚ وَلَئِن زَالَتَآ إِنۡ أَمۡسَکَهُمَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ کَانَ حَلِیمًا غَفُورٗا٤١.

«همانا خداوند آسمآن‌ها و زمین‌ را نگاه‌ می‌دارد تا از جای‌ خود نیفتند» این‌ عبارت ‌مستقل‌ مستأنفه‌ای‌ برای‌ بیان‌ قدرت‌ خدای‌ سبحان‌ و صنع‌ بدیع‌ وی‌ است‌، بعد از آن‌که‌ ضعف‌ بتان‌ و عدم‌ قدرت‌ آن‌ها بر کاری‌ بیان‌ گردید «و اگر بلغزند» آسمآن‌ها و زمین‌ «هیچ‌ کس‌ بعد از الله آن‌ها را نگاه‌ نمی‌دارد» یعنی‌: اگر زوال‌ و اضطراب‌ و انتقال ‌آسمآن‌ها و زمین‌ از جاهای‌ آن‌ها مقدر شود، هیچ ‌کس‌ غیر از خداوند عزوجل  بر نگاه‌ داشتن‌ آن‌ها قادر نیست‌. این‌ آیه‌ کریمه‌ به‌ نظام‌ جاذبه‌ اشاره‌ دارد و این‌ که ‌زمین‌ همچون‌ غیر خود از خورشید و ماه‌ و سیارات‌ دیگری‌ که‌ در مدارهای‌ خاص ‌خویش‌ حرکت‌ می‌کنند، کره‌ای‌ است‌ که‌ در فضا شناور می‌باشد. و این‌ یکی‌ از آیات‌ معجز قرآن‌ کریم‌ در بعد علم‌ نجوم‌ است‌ «بی‌گمان‌ او بردبار آمرزگار است» یعنی‌: سبب‌ نگاهداشتن‌ آسمآن‌ها و زمین‌ و اداره‌ آن‌ها به‌ گونه‌ای‌ که‌ جابجا نشده‌ و از مدارات‌ خود منحرف‌ نگردند و نیفتند، این‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ به ‌رغم ‌این‌ که‌ بندگانش‌ را می‌بیند که‌ به‌ او کفر می‌ورزند و عصیان‌ پیشه‌ می‌کنند اما به‌ آنان ‌بردبار آمرزگار است‌.

﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَیۡمَٰنِهِمۡ لَئِن جَآءَهُمۡ نَذِیرٞ لَّیَکُونُنَّ أَهۡدَىٰ مِنۡ إِحۡدَى ٱلۡأُمَمِۖ فَلَمَّا جَآءَهُمۡ نَذِیرٞ مَّا زَادَهُمۡ إِلَّا نُفُورًا٤٢.

«و با سخت‌ترین‌ سوگندهای‌ خود» و با نهایت‌ توان‌ و تلاش‌ خود «به‌ الله سوگند خوردند که‌ اگر بیم ‌دهنده‌ای‌ برای‌ آنان‌ بیاید، قطعا از هر یک‌ از امت‌های‌ دیگر» یعنی‌: از تمام‌ امت‌هایی‌ که‌ پیامبران‌  علیهم السلام  به‌ سویشان‌ فرستاده‌ شده‌اند «راه ‌یافته‌تر خواهند شد» مراد قبیله‌ قریش‌اند که‌ قبل‌ از بعثت‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مضمون‌ یادشده‌ سوگندهایی‌ محکم‌ خوردند، هنگامی‌ که‌ به‌ آنان‌ خبر می‌رسید که‌ اهل‌ کتاب ‌پیامبرانشان‌ را تکذیب‌ کرده‌اند زیرا اعراب‌ در آرزوی‌ آن‌ بودند که‌ از میان‌ آن‌ها نیز پیامبری‌ به‌ رسالت‌ برانگیخته‌ شود چنان‌که‌ در میان‌ بنی‌اسرائیل‌ پیامبرانی‌ برانگیخته ‌می‌شدند «ولی‌ چون‌ بیم‌دهنده‌ای‌ برایشان‌ آمد» یعنی‌: چون‌ همان‌ چیزی‌ که‌ در آرزوی‌ آن‌ بودند، به‌نزدشان‌ آمد و او رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ که‌ شریف‌ترین ‌هشداردهنده‌ و بزرگوارترین‌ و گرامی‌ترین‌ فرستاده‌ حق‌ است‌ و در عین‌ حال‌ او از خودشان‌ نیز می‌باشد؛ «در حق‌ آنان‌ نیفزود» آمدن‌ وی‌ «جز رمیدن‌ را» از وی‌ و گریز و دوری‌ و نفرت‌ را از اجابت‌ وی‌.

ابن‌ابی‌حاتم‌ از هلال‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت‌: به‌ من‌ خبر رسیده ‌است‌ که‌ قریش‌ قبل‌ از بعثت‌ رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  می‌گفتند؛ اگر خداوند عزوجل  از میان ‌ما پیامبری‌ را مبعوث‌ گرداند، هیچ‌ امتی‌ از امت‌ها از ما فرمان‌ پذیرتر برای‌ خالق ‌خویش‌، حرف‌شنوتر برای‌ پیامبر خویش‌ و متمسک‌تر به‌ کتاب‌ وی‌ نخواهد بود. پس‌ خداوند متعال‌ این‌ آیه‌ را بر اساس‌ آن‌ نازل‌ فرمود.

﴿ٱسۡتِکۡبَارٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَکۡرَ ٱلسَّیِّیِٕۚ وَلَا یَحِیقُ ٱلۡمَکۡرُ ٱلسَّیِّئُ إِلَّا بِأَهۡلِهِۦۚ فَهَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ ٱلۡأَوَّلِینَۚ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَبۡدِیلٗاۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَحۡوِیلًا٤٣.

«به‌ سبب‌ استکبار در زمین» یعنی‌: آن‌ها به‌ این‌ سبب‌ از محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نرمیدند و رسالت‌ وی‌ را تکذیب‌ نکردند که‌ به‌ کذب‌ وی‌ معتقد باشند بلکه‌ این‌ کار را از سر استکبار و گردنکشی‌ از این‌ که‌ پیروان‌ او باشند و نیز به‌ انگیزه‌ استمرار ورزیدن‌ در فساد، انجام‌ دادند «و» به‌ سبب‌ «مکر زشت» یعنی‌: به‌ سبب‌ نیرنگ‌ و بداندیشی‌. مکر: نیرنگ‌، فریب‌ و عمل‌ زشت‌ است‌ «و مکر بد جز بر صاحبش‌ فرود نمی‌آید» یعنی‌: عاقبت‌ بد، به‌ کسی‌ فرود می‌آید که‌ بداندیشی‌ کرده‌ است‌، قبل‌ از آن‌که‌ بر کسی‌ فرود آید که‌ در حق‌ وی‌ بداندیشی‌ و بدسگالی‌ شده ‌است‌. درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «مکر، فریب‌ و خیانت‌، از اخلاق‌ مؤمن‌ نیست‌». «پس‌ آیا جز سنت‌ پیشینیان‌ را انتظار می‌برند» یعنی‌: آیا جز سنت‌ خداوند عزوجل  درباره ‌پیشینیان‌ را انتظار می‌برند که‌ بر اینان‌ نیز عذاب‌ فرود آید چنان‌که‌ بر امت‌های‌ پیشین ‌فرود آمد؟ آن‌گاه‌ که‌ انبیای‌ خویش‌ را تکذیب‌ کرده‌ و علیه‌ ایشان‌ ـ به‌ کشتن‌، یا اخراج‌ و تبعید ـ برنامه‌ریزیهای‌ خائنانه‌ و توطئه‌ چینی‌های‌ ظالمانه‌ کردند «و هرگز برای‌ سنت‌ الهی‌ تبدیلی‌ نمی‌یابی» یعنی‌: هیچ‌کس‌ قادر نیست‌ تا سنت‌ خداوند عزوجل  در فرود آوردن‌ عذاب‌ را ـ که‌ بر امتهای‌ تکذیب‌کننده‌ مقدر کرده‌ و بنا نهاده‌ است‌ ـ تغییر داده‌ و چیز دیگری‌ غیر از آن‌ را جانشین‌ آن‌ گرداند «و هرگز برای‌ سنت‌ الله تغییری‌ نمی‌یابی» که‌ سنت‌ و آیین‌ الهی‌ بر عذاب‌ آنان‌ متحول‌ گشته‌ و تغییر کند و او عذاب‌ را از آنان‌ دفع‌ کرده‌ و آن‌ را بر غیرشان‌ فرود آورد.

﴿أَوَ لَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَکَانُوٓاْ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۚ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُعۡجِزَهُۥ مِن شَیۡءٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ کَانَ عَلِیمٗا قَدِیرٗا٤٤.

«آیا در زمین‌ سیروسفر نکرده‌اند تا فرجام‌ کار کسانی‌ را که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند بنگرند» و ببینند که‌ ما بر عاد، ثمود، مدین‌ و امثال‌شان‌ ـ آن‌گاه‌ که‌ پیامبران ‌ما  علیهم السلام  را تکذیب‌ کردند ـ چه‌ عذابهایی‌ نازل‌ کردیم‌؟ تا آثار عذابی‌ را که‌ ما برآنان‌ فرود آورده‌ایم‌، بنگرند و در نتیجه‌ بدانند که‌ این‌ امر سنت‌ تغییرناپذیر ما در مورد تکذیب‌کنندگان‌ است‌؟ ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! قومت‌ در سفرهای‌ خود به‌سوی‌ شام ‌و غیر آن‌، به‌ آن‌ مناطق‌ عذاب‌شده‌ رفته‌ و حتما آثار عذاب‌ شدگان‌ را که‌ هنوز در دیارشان‌ موجود و نشانه‌های‌ آن‌ در مساکنشان‌ مشهود است‌، نگریسته‌اند پس‌ چرا از مشاهده‌ کشتار گاه‌های‌ ستمگران‌، اندیشه‌ نمی‌کنند؟ و چرا از روبرو شدن‌ به‌سرنوشتی‌ نظیر آن‌، بیم‌ ندارند؟ «و» حال‌ آن‌که‌ این‌ گروههای‌ عذاب‌ شده‌ «از آنان‌ نیرومندتر بودند» یعنی‌: از اهالی‌ مکه‌ عمرهای طولانی‌تر و سرمایه‌های ‌فزونتری‌ داشته‌ و در هیکل‌ و اندام‌ خود نیز تنومندتر بودند «و هرگز نیست‌ که‌ هیچ‌ چیز ـ نه‌ در آسمآن‌ها و نه‌ در زمین‌ ـ خدا را عاجز کند» یعنی‌: هیچ‌ چیز در محدوده‌ آسمان‌ و زمین‌ نمی‌تواند از حیطه‌ قدرت‌ خداوند عزوجل  بگریزد چنانچه‌ او بخواهد آن‌را به‌ عذاب‌ فروگیرد؛ «چراکه‌ او همواره‌ دانای‌ تواناست» لذا چیزی‌ از او پنهان ‌نمی‌ماند و هیچ‌کاری‌ بر او دشوار نیست‌.

﴿وَلَوۡ یُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِمَا کَسَبُواْ مَا تَرَکَ عَلَىٰ ظَهۡرِهَا مِن دَآبَّةٖ وَلَٰکِن یُؤَخِّرُهُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِۦ بَصِیرَۢا٤٥.

«و اگر خدا مردم‌ را به‌ سزای‌ آنچه‌ کرده‌اند» از گناهان‌ و به‌کیفر کار و کردار غلط‌شان‌ «گرفتار می‌کرد، هیچ‌ جانوری‌ را» که‌ در زمین‌ می‌جنبد و حرکت‌ می‌کند «بر پشت‌ زمین‌ باقی‌ نمی‌گذاشت» فرزندان‌ آدم‌ را به‌ سبب‌ گناهانشان‌ و غیر آنان‌ را به‌ سبب‌ شومی‌ گناهان‌ بنی‌آدم‌. به‌قولی‌: مراد از «دابه‌: جانداران‌» در اینجا فقط انسآن‌ها هستند نه‌ غیر آنان‌ از جانداران‌ «ولی‌ آنان‌ را تا میعادی‌ معین‌ مهلت‌ می‌دهد» که‌ آن‌ میعاد، روز قیامت‌ است‌. «و چون‌ میعادشان‌ فرا رسد، بی‌گمان‌ خدا به‌ بندگانش‌ بیناست» یعنی‌: هم‌ به‌ کسانی‌ از آنان‌ که‌ سزاوار ثواب‌اند و هم‌ به‌کسانی‌ که‌ سزاوار عذاب‌اند، بینا و آگاه‌ است‌ لذا هرکس‌ را مطابق‌ حالش‌ جزایی ‌مناسب‌ می‌دهد.

 




[1]- نگاه‌ کنید به‌ آیه‌ (34) از همین‌ سوره‌.