تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سورۀ تحریم

سورۀ تحریم

مدنی است؛ ترتیب آن 66؛ شمار آیات آن 12

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکَۖ تَبۡتَغِی مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِکَۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ١.

ای پیامبر! چرا خویشتن را از چیز‌هایی که خداوند منّان برایت حلال ساخته باز می‌داری و آن‌ها را برخود حرام می‌سازی؟ یعنی به خاطر خوشنودی همسرانت به ترک آن چیز‌ها سوگند یاد می‌کنی؟ حق‌تعالی گناهان کسانی را که توبه کنند می‌آمرزد و هر که را به وی رجوع نماید رحمت می‌نماید. از این‌رو برای سوگند‌ها کفّاره را مقرّر داشته است.

﴿قَدۡ فَرَضَ ٱللَّهُ لَکُمۡ تَحِلَّةَ أَیۡمَٰنِکُمۡۚ وَٱللَّهُ مَوۡلَىٰکُمۡۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ ٢.

الله عزوجل کفارۀ قسم را برای‌تان مشروع ساخته تا هرگاه که عدم اجرای مقتضای سوگند را اراده داشته باشید آن را بپردازید. حق‌تعالی با رحمتش به امور‌تان تصرّف می‌کند و از جمله با مشروعیت کفّاره برای‌تان تخفیف بخشیده است. او به مصلحت‌های شما داناست و در شریعتی که بر شما نازل کرده با حکمت است. بنابراین شریعتش را در زندگی‌تان حاکم سازید و به حکمش راضی باشید.

وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِیُّ إِلَىٰ بَعۡضِ أَزۡوَٰجِهِۦ حَدِیثٗا فَلَمَّا نَبَّأَتۡ بِهِۦ وَأَظۡهَرَهُ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ عَرَّفَ بَعۡضَهُۥ وَأَعۡرَضَ عَنۢ بَعۡضٖۖ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِۦ قَالَتۡ مَنۡ أَنۢبَأَکَ هَٰذَاۖ قَالَ نَبَّأَنِیَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡخَبِیرُ ٣.

آنگاه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با همسرش (حفصه ل) سخن مخصوصی را راز گفت و او به (عائشه ل) خبر داد، سپس حق‌تعالی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از افشای این راز آگاهی بخشید. آنگاه بعضی از سخنان (حفصه) را به وی بازگفت و برخی دیگر را از روی مروّت ترک نمود. (حفصه) گفت: چه کسی این راز را به تو خبر داده است؟ فرمود: خداوندی به من خبر داده که هیچ امر پوشیده‌ای بر او مخفی نیست، به امور پوشیده و آشکار داناست و در شریعت و مقدّراتش باحکمت است.

﴿إِن تَتُوبَآ إِلَى ٱللَّهِ فَقَدۡ صَغَتۡ قُلُوبُکُمَاۖ وَإِن تَظَٰهَرَا عَلَیۡهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ مَوۡلَىٰهُ وَجِبۡرِیلُ وَصَٰلِحُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ بَعۡدَ ذَٰلِکَ ظَهِیرٌ ٤.

ای عائشه و حفصه! اگر شما دو نفر از میل به اموری که راز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را افشا کرد و به آنحضرت ناخوشایند است به سوی خداوند عزوجل توبه کنید و باز گردید کاری نیکوست. امّا اگر به آنچه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ناخوشایند است همدست شوید، حق‌تعالی او را یاری می‌کند و یاور اوست، جبرئیل و همه بندگان مؤمن نیکو‌کار با او هستند و در صف او قرار دارند و نیز فرشتگان در برابر کسانی که به وی آزار رسانند و دشمنی ورزند مددگار او هستند.

﴿عَسَىٰ رَبُّهُۥٓ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبۡدِلَهُۥٓ أَزۡوَٰجًا خَیۡرٗا مِّنکُنَّ مُسۡلِمَٰتٖ مُّؤۡمِنَٰتٖ قَٰنِتَٰتٖ تَٰٓئِبَٰتٍ عَٰبِدَٰتٖ سَٰٓئِحَٰتٖ ثَیِّبَٰتٖ وَأَبۡکَارٗا ٥.

شاید اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شما را طلاق دهد پروردگارش برای او همسران بکر و بیوه‌ای را عوض دهد که فرمان‌بردارش باشند، از امرش اطاعت نمایند، با توبه و رجوع به سوی خدا بازگشت داشته باشند، الله عزوجل را بسیار عبادت کنند و روزه‌دار باشند.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَأَهۡلِیکُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ عَلَیۡهَا مَلَٰٓئِکَةٌ غِلَاظٞ شِدَادٞ لَّا یَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَیَفۡعَلُونَ مَا یُؤۡمَرُونَ ٦.

ای مؤمنان! میان خود و عذاب حق‌تعالی وقایه‌ای را ایجاد نمایید و خانواده‌های‌تان را همچو خویشتن، با امر به طاعت و ترک معاصی پروردگار، از آتشی نگه دارید و برحذر دارید که هیزم سوخت آن کافران و سنگ‌هاست؛ آتشی که بر آن فرشتگانی از جانب خداوند جبّار موظف اند که بسیار نیرومنند اند، با دلی سخت معامله می‌نمایند، از امر حق‌تعالی مخالفت نمی‌کنند، نواهی او را مرتکب نمی‌شوند، او را مطیع اند و نافرمانی نمی‌کنند.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَا تَعۡتَذِرُواْ ٱلۡیَوۡمَۖ إِنَّمَا تُجۡزَوۡنَ مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٧.

ای گروه کافران! وقت عذر‌خواهی‌تان گذشته است و شما در دنیا کفر ورزیده‌اید. اکنون در برابر اعمال بد خویش که از خداوند جبّار نافرمانی کردید، تکذیب نمودید و استکبار ورزیدید، جزای آتش دوزخ برای‌تان مهیّا شده است.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ تُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ تَوۡبَةٗ نَّصُوحًا عَسَىٰ رَبُّکُمۡ أَن یُکَفِّرَ عَنکُمۡ سَیِّ‍َٔاتِکُمۡ وَیُدۡخِلَکُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ یَوۡمَ لَا یُخۡزِی ٱللَّهُ ٱلنَّبِیَّ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥۖ نُورُهُمۡ یَسۡعَىٰ بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَبِأَیۡمَٰنِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَآ أَتۡمِمۡ لَنَا نُورَنَا وَٱغۡفِرۡ لَنَآۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ ٨.

ای مؤمنان! از همه گناهان طوری توبه کنید؛ توبه‌ای که خاص برای رضای خداوند عزوجل باشد و بعد از آن به معاصی باز نگردید. با چنین توبه‌ای شاید حق‌تعالی گناهان شما را بیامرزد، خطا‌های‌تان را محو کند و شما را در روز قیامت به بهشت‌هایی داخل نماید که از زیر درخت‌های آن جوی‌ها جاری است و کاخ‌های آن سراپا روشن و نورانی است. در آن روز حق‌تعالی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و بندگان نیکو‌کارش را خوار نمی‌سازد، فضیحت‌شان نمی‌کند و ایشان را عذاب نمی‌نماید، بلکه سعادتمند می‌سازد، پاداش می‌دهد و مقام‌شان را بالا می‌برد. در آن هنگام نور مؤمنان در پیش روی و از جانب راست‌شان حرکت می‌کند و از پروردگار خویش می‌خواهند این نور را دوامدار سازد تا مرور از صراط به سوی دار سرور پایان یابد. علاوه بر آن می‌خواهند که گناهان‌شان را بیامرزد، عیب‌های‌شان را بپوشاند و از ایشان خوشنود و راضی شود؛ زیرا او بر هر کاری تواناست، فرمانش بر همه چیز غالب است، حکمش به هرچه اراده کند جاری است و آن را کسی رد کرده نمی‌تواند.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ جَٰهِدِ ٱلۡکُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱغۡلُظۡ عَلَیۡهِمۡۚ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ ٩.

ای پیامبر! با کافران که آشکار و علنی دارند و با منافقان که کفر خود را می‌پوشانند و اسلام را با زبان‌های خویش آشکار می‌سازند با نیروی دست و زبان و با شمشیر و سنان و با قلم و بیان جهاد نما. همه شدّت و سختگیری را در جهاد با آنان به کار گیر تا اسلام عزّت یابد و مخالفانش بترسند. جایگاه این کافران بد‌کار آتش درزخ است که بد جایگاهی است.

﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱمۡرَأَتَ نُوحٖ وَٱمۡرَأَتَ لُوطٖۖ کَانَتَا تَحۡتَ عَبۡدَیۡنِ مِنۡ عِبَادِنَا صَٰلِحَیۡنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمۡ یُغۡنِیَا عَنۡهُمَا مِنَ ٱللَّهِ شَیۡ‍ٔٗا وَقِیلَ ٱدۡخُلَا ٱلنَّارَ مَعَ ٱلدَّٰخِلِینَ ١٠.

خداوند عزوجل کافران را در مخالطت با مؤمنان نیکو‌کار و اینکه به علّت کفر خویش از این معاشرت فایده نمی‌برند به زن (نوح  علیه السلام ) و زن (لوط  علیه السلام ) تشبیه نموده که تحت عصمت و ازدواج دو بندۀ صالح و دو پیامبر بزرگوار قرار داشتند، چون در دین به ایشان خیانت کردند؛ یعنی به تکذیب‌شان پرداختند، این دو شوهر از این دو زن عذاب پروردگار را دفع نکردند و برای آنان گفته شد: شما هم با بد‌کاران به دوزخ داخل شوید.

در این آیه دلیلی است که نزدیکی نسبی به صالحان، بدون ایمان و طاعت پروردگار یگانه فایده‌ای ندارد.

﴿وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱمۡرَأَتَ فِرۡعَوۡنَ إِذۡ قَالَتۡ رَبِّ ٱبۡنِ لِی عِندَکَ بَیۡتٗا فِی ٱلۡجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِن فِرۡعَوۡنَ وَعَمَلِهِۦ وَنَجِّنِی مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ١١.

خداوند بزرگ مؤمنان را در مخالطت با کافران و معامله با بد‌کاران و اینکه به سبب ایمان به پروردگار و متابعت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ضرری به ایشان نمی‌رسد، به زن (فرعون) تشبیه نموده که در ازدواج آن گمراه و سرکش قرار داشت. اما چون به خداوند عزوجل ایمان داشت نزدیکی با فرعون کافر به او ضرری نرساند و از پروردگار عزیز و غفّارش خواست در جوار خویش جایگاه پسندیده و نیکی، همراه با ابرار در دار آخرت برایش عطا نماید و او را از بدکاران و اعمال آنان نجات بخشد.

﴿وَمَرۡیَمَ ٱبۡنَتَ عِمۡرَٰنَ ٱلَّتِیٓ أَحۡصَنَتۡ فَرۡجَهَا فَنَفَخۡنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتۡ بِکَلِمَٰتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِۦ وَکَانَتۡ مِنَ ٱلۡقَٰنِتِینَ ١٢.

همچنان خداوند منّان مؤمنان را در راستی، عفّت و استقامت‌شان به مریم بتول تشبیه نمود که آبرویش را نگه داشت، پاک‌دامنی‌اش را حفظ کرد و تقوای پروردگارش را در پیش گرفت. در نتیجه خداوند عزوجل عوضی برایش عنایت نمود؛ بدین‌گونه که جبرئیل علیه السلام در چاک گریبانش دمید، آن دمیدن به رَحِمش رسید و از اثرش به عیسی علیه السلام باردار شد؛ به او که بندۀ الله أ، پیامبر حق تعالی، کلمه‌ای که او را به سوی مریم القا نمود و روحی از جانب وی بود. مریم ‘ به کلمات و رسالت‌های پروردگارش تصدیق کرد، به شریعتش عمل نمود، از هدایتش پیروی داشت، همیشه عبادتگر و مطیع بود و از دنیا به سوی پروردگارش بریده بود. آری! هر که چیزی را به خاطر خداوند عزوجل ترک گوید، حق‌تعالی برایش نعمت بهتری را عنایت می‌کند، چنان‌چه آنگاه که مریم ‘ حرام را ترک نمود پروردگار منّان فرزندی برایش بخشید که پیامبر و پیشوا شد.


تفسیر نور: سوره تحریم

تفسیر نور:
سوره تحریم آیه 1
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای پیغمبر ! چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده است ، به خاطر خوشنود ساختن همسرانت ، بر خود حرام می‌کنی‌ ؟ خداوند آمرزگار مهربانی است ( و تو را و همسران تو را می‌بخشاید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِمَ تُحَرِّمُ مَا » : چیزی که پیغمبر آن را بر خود حرام فرمود ، خوردن عسل ، یا نزدیکی با ماریه قبطی ، و یا نزدیکی با همه همسران به مدّت یک ماه بود . این تحریم ، تحریم شرعی نبود و بلکه پیغمبر سوگند می‌خورد که از این به بعد عسل نخورد ، و یا به مدّت یک ماه از آمیزش با همسران دوری بکند . چکیده روایت چنین است : همسر پیغمبر ، زینب دختر جحش که عمّه‌زاده رسول و صاحب وجاهت بود ، اغلب از عسلی که خویشاوندانش برای او هدیّه می‌آوردند ، به شوهر محبوب خود می‌خورانید . خویشاوندی و زیبائی او سبب گردید بنا به سرشت انسانی ، امّ‌المؤمنین حفصه ، و امّ‌المؤمنین عائشه بدو رشک برند . این دو با یکدیگر قرار می‌گذارند ، وقتی که پیغمبر به پیش هر یک از آن دو تشریف فرما شوند ، بدو عرض کنند : از وجود مبارک او بوی مغافیر به مشام می‌رسد . مغافیر صمغ بدبوئی است که از درختی به نام عرفط تراوش می‌کند . هنگامی که پیغمبر به پیش حفصه تشریف می‌آورد ، بدو عرض می‌کند : بوی مغافیر استشمام می‌شود ! رسول خدا می‌فرماید که او عسل خورده است‌ ؛ نه مغافیر . آن حضرت سوگند می‌خورد ، دیگر عسل نخورد . نکند که زنبوران عسل احتمالاً از مغافیر تغذیه کنند ! از حفصه می‌خواهد این سخن ، رازی در میان ایشان باشد ، تا دیگران نشنوند ، و عسل را به پیروی از قدوه خود بر خویشتن حرام نکنند . ولی مسأله پخش می‌گردد ، و پیغمبر سوگند می‌خورد که تا یک ماه با همسران خویش نزدیکی نخواهد کرد . روایت دیگر می‌گوید که : پیغمبر به ماریه قبطی علاقه وافر داشت و این امر باعث حسودی برخی از امّ‌المؤمنین گردید ، و آن حضرت سوگند یاد کرد که با ماریه نزدیکی نکند . به هر حال خداوند دستور می‌دهند که کسی حق ندارد ، حلال خدا را حرام ، و حرام خدا را حلال سازد ، چرا که قانونگذار تنها او است و بس . رسول اکرم برده‌ای را آزاد می‌نماید و قضیّه فیصله می‌یابد . « مَرْضَاة » : رضایت . خوشنودی . مصدر میمی است و در رسم‌الخطّ قرآنی با تاء کشیده نوشته شده است .‏

سوره تحریم آیه 2
‏متن آیه : ‏
‏ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمَانِکُمْ وَاللَّهُ مَوْلَاکُمْ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند راه گشودن سوگندانتان را برای شما مقرّر می‌دارد . ( بدین نحو که کفّاره قسم را می‌دهید و خود را از زیر بار مسؤولیّت آن بیرون می‌آورید ) . خدا یاور و سرور شما است ، و او بس آگاه و کار بجا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَرَضَ » : اجازه داده است . مقرّر داشته است . واژه ( فَرَضَ ) اگر با ( عَلی ) همراه باشد ، به معنی ( وجوب ) است ، و اگر با ( ل ) باشد ، به معنی مقرّر و مشخّص داشتن و اجازه دادن است ( نگا : بقره‌ / 236 و 237 ، احزاب‌ / 38 ) . « تَحِلَّةَ » : گشودن . حلال کردن . مراد کفّاره دادن و از زیر بار مسؤولیّت سوگند به در آمدن است ( نگا : مائده‌ / 89 ) .‏

سوره تحریم آیه 3
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَکَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خاطرنشان ساز وقتی را که پیغمبر با یکی از همسرانش ( به نام حفصه ) رازی را در میان نهاد ، و او آن راز را ( به عایشه ) خبر داد ، و خداوند پیغمبرش را از این ( افشای سرّ ) آگاه ساخت . پیغمبر برخی از آن ( رازگوئی ) را ( برای همسر رازگویش حفصه ) بازگو کرد و از برخی دیگر خودداری کرد . هنگامی که همسرش را از آن ( رازگوئی ) مطّلع کرد ، او گفت : چه کسی تو را از این ( موضوع ) آگاه کرده است‌ ؟ پیغمبر گفت : خداوند بس دانا و آگاه مرا با خبر کرده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَسَرَّ » : پنهانی بیان کرد . به گونه راز بیان داشت . « بَعْضِ » : یکی . فردی . مراد حفصه است . « حَدِیثاً » : سخن . کلام . مراد ، فرموده پیغمبر مبنی بر نخوردن عسل ، و یا عدم نزدیکی با ماریه قبطی است . « نَبَّأَتْ بِهِ » : حفصه راز را به عایشه خبر داد . « أَظْهَرَهُ » : آن را اطّلاع داد . « عَرَّفَ » : شناساند . بازگو نمود .‏

سوره تحریم آیه 4
‏متن آیه : ‏
‏ إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکَةُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر به سوی خدا برگردید و توبه کنید ( خداوند برگشت و توبه شما را می‌پذیرد ) چرا که دلهایتان ( از حفظ سرّ که پیغمبر دوست می‌داشت ) منحرف گشته است . و اگر بر ضدّ او همدست شوید ( و برای آزارش بکوشید ، باکی نیست ) خدا یاور او است ، و علاوه از خدا ، جبرئیل ، و مؤمنان خوب و شایسته ، و فرشتگان پشتیبان او هستند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إن تَتُوبَا . . . » : مخاطب حفصه و عائشه ( علیهما السلام ) است . جواب شرط محذوف است و تقدیر چنین است : إن تَتُوبَا یَتُبْ عَلَیْکُمَا . « صَغَتْ » : منحرف گشته است . بگردیده است . « إن تَظَاهَرا » : اگر همدستی و هم‌پشتی کنید . فعل مضارع است و اصل آن ( إن تَتَظَاهَرا ) است که یکی از دو تاء را حذف کرده‌اند . « صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ » : مؤمنان شایسته و بایسته . واژه ( صالح ) مفرد است و در معنی جمع استعمال شده است و مراد جنس صالح است یعنی فردفرد مسلمانان خوب و متّقی . مثل : لا یَفْعَلُ هَذا ، الصَّالِحُ مِنَ الَنَّاسِ . « ظَهِیرٌ » : پشتیبان ( نگا : اسراء / 88 ، فرقان‌ / 55 ، قصص‌ / 17 و 86 ، سبأ / 22 ) .‏

سوره تحریم آیه 5
‏متن آیه : ‏
‏ عَسَى رَبُّهُ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبْدِلَهُ أَزْوَاجاً خَیْراً مِّنکُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَیِّبَاتٍ وَأَبْکَاراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر پیغمبر شما را طلاق دهد ، چه بسا پروردگارش به جای شما همسرانی را نصیب او گرداند که بهتر از شما باشند . زنان دوشیزه یا غیر دوشیزه فرمانبردار ، با ایمان ، فروتن ، توبه کار ، پرستشگر ، و گردنده ( و پر تحرّک در جهان اندیشه و در مسیر طاعت و عبادت ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُسْلِمَاتٍ » : جمع مُسْلِمَة ، مسلمان و فرمانبردار . « قَانِتَاتٍ » : جمع قَانِتَة ، خاشع و خاضع . فروتن ( نگا : نساء / 34 ، احزاب‌ / 35 ) . « سَآئِحَاتٍ » : جمع سَآئِحَة ، روزه‌دار ، گردنده ( نگا : توبه‌ / 112 ) . « ثَیِّبَاتٍ » : جمع ثَیِّبْ ، غیر دوشیزه . بیوه . « أَبْکَاراً » : جمع بِکْر ، دوشیزه ( نگا : واقعه‌ / 36 ) .‏

سوره تحریم آیه 6
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مؤمنان ! خود و خانواده خویش را از آتش دوزخی بر کنار دارید که افروزینه آن انسانها و سنگها است . فرشتگانی بر آن گمارده شده‌اند که خشن و سختگیر ، و زورمند و توانا هستند . از خدا در آنچه بدیشان دستور داده است نافرمانی نمی‌کنند ، و همان چیزی را انجام می‌دهند که بدان مأمور شده‌اند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قُوا » : مصون و محفوظ دارید . « أَهْلِیکُمْ » : ( نگا : مائده‌ / 98 ) . « وَقُودُ » : افروزینه ( نگا : بقره‌ / 24 ، آل‌عمران‌ / 10 ) . « غِلاظٌ » : جمع غَلیظ ، خشن ، تندخو . « شِدَادٌ » : جمع شَدید ، زورمند . سختگیر . توانا در انجام کارهای دشوار .‏

سوره تحریم آیه 7
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( در روز قیامت خطاب به بی‌دینان گفته می‌شود ) : ای کافران ! امروزه پوزش مخواهید و عذر خواهی مکنید ، چرا که تنها در برابر کارهائی که ( در دنیا ) می‌کرده‌اید کیفر داده می‌شوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَعْتَذِرُوا » : ( نگا : روم‌ / 57 ، غافر / 52 ) .‏

سوره تحریم آیه 8
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحاً عَسَى رَبُّکُمْ أَن یُکَفِّرَ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای مؤمنان ! به درگاه خدا برگردید و توبه خالصانه‌ای بکنید ، شاید پروردگارتان گناهانتان را محو نماید و بزداید ، و شما را به باغهای بهشتی داخل گرداند که از زیر ( کاخها و درختان ) آن رودبارها روان است . این کار در روزی خواهد بود که خداوند پیغمبر و کسانی را خوار و سبک نمی‌دارد که با او ایمان آورده‌اند . ( بلکه ایشان را والا می‌گرداند و به درجات بالا می‌رساند ) . نور ( ایمان و عمل صالح ) ایشان ، پیشاپیش و سوی راستشان ( رو به جانب بهشت ) در حرکت است . ( وقتی که خاموش شدن نور منافقان را می‌بینند ، رو به درگاه خدا می‌کنند و ) می‌گویند : پروردگارا ! نور ما را کامل گردان ( تا در پرتو آن به بهشت برسیم ) و ما را ببخشای ، چرا که تو بر هر چیزی بس توانائی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَصُوحاً » : از روی اخلاص . خالصانه . صیغه مبالغه است . توبه نَصُوح ، باید این ویژگیها را داشته باشد ، ترک گناه ، پشیمان شدن از گناه ، تصمیم بر برنگشتن به گناه ، ردّ مظالم و بازپرداخت حق به صاحبان آن . « نُورُهُمْ یَسْعی‌ » : ( نگا : حدید / 12 و 13 ) . « أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا » : درخواست تکمیل نور یا از سوی همه مؤمنان است ، و این تقاضا وقتی است که نور منافقان خاموش می‌گردد . مؤمنان از خدای متعال می‌خواهند که تا رسیدن به بهشت نورشان بماند . یا این که نور برخی از مؤمنان ، ضعیف بوده و درخواست می‌نمایند که نورشان پرتو و تابندگی بیشتری داشته باشد .‏

سوره تحریم آیه 9
‏متن آیه : ‏
‏ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای پیغمبر ! با کافران و منافقان جهاد و پیکار کن ( تا ایشان را از کفر و نفاق به دور داری ) و بر آنان سخت بگیر و ( با ایشان خشن باش . این مجازات کنونی ایشان است ، و در آخرت ) جایگاهشان دوزخ است و چه بد سرنوشت و چه زشت جایگاهی است !‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَآ أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ » : ( نگا : توبه‌ / 73 ، فرقان‌ / 52 ) . مراد جهاد با کفّار ، با قوّت و قدرت تمام ، و با منافقان با حجّت و برهان است .‏

سوره تحریم آیه 10
‏متن آیه : ‏
‏ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خداوند از میان کافران ، زن نوح و زن لوط را مثل زده است . آنان در حباله نکاح دو تن از بندگان خوب ما بودند و ( با ساخت و پاخت با قوم خود ، و گزارش اسرار و اخبار بدیشان ) به آن دو خیانت کردند و آن دو نتوانستند در پیشگاه الهی کمترین کاری برای ایشان بکنند و ( آنان را از عذاب خانمانسوز دنیوی ، و سخت کمرشکن اخروی نجات دهند . به هنگام مرگ توسّط فرشتگان بدیشان ) گفته شد : به دوزخ درآئید همراه با همه کسانی که بدان در می‌آیند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إمْرَأَةَ » : در رسم‌الخطّ قرآنی با تاء کشیده نوشته شده است . مفعولٌ‌به اوّل فعل ( ضَرَبَ ) و ( مَثَلاً ) مفعولٌ‌به دوم آن است . « تَحْتَ » : این واژه ، کنایه از تحت سرپرستی و زیر نکاح است . « خَانَتَاهُمَا » : خیانت این دو همسرِ بدشگون ، همکاری با دشمنان و گزارش اخبار و پخش اسرار خانواده و مؤمنان بود . خیانت ایشان انحراف از جاده عفّت نبود . زیرا هرگز همسر هیچ پیغمبری آلوده به بی‌عفّتی نشده است ( نگا : نمونه ، جلد 24 ، صفحه 301 ) . « أُدْخُلاَ النَّارَ » : به هنگام مرگ ، فرشتگان به بدان یا نیکان خبر ورود آتی ایشان به دوزخ یا به بهشت را می‌دهند ( نگا : المصحف المیسّر ) . « فَلَمْ یُغْنِیا » : در آخرت همه رابطه‌های دنیوی جز رابطه ایدئولوژی گسیخته می‌گردد ( نگا : بقره‌ / 48 و 123 ، لقمان‌ / 33 ، ممتحنه‌ / 3 ، انفطار / 19 ) .‏

سوره تحریم آیه 11
‏متن آیه : ‏
‏ وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و خدا از میان مؤمنان ، زن فرعون را مثل زده است . وقتی ( از اوقات ) گفت : پروردگارا ! برای من در بهشت ، نزد خودت خانه‌ای بنا کن ، و مرا از فرعون و کارهایش رهائی‌بخش ، و از این مردمان ستمکاره نجات بده .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِبْنِ » : بنا کن . بساز .‏

سوره تحریم آیه 12
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏همچنین خداوند ( از میان مؤمنان ، دومین الگو ) مریم دختر عمران را مثل زده است که دامن به گناه نیالود و خود را پاک نگاه داشت ، و ما از روح متعلّق به خود در آن دمیدیم ، و او سخنان پروردگارش و کتابهایش را تصدیق کرد ، و از زمره مطیعان و فرمانبرداران خدا بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَحْصَنَتْ » : استوار داشت . مصون و محفوظ داشت . « فَرْج‌ » : عورت . شرمگاه ( نگا : مؤمنون‌ / 5 ، نور / 30 و 31 ، احزاب‌ / 35 ) . « أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا » : ( نگا : انبیاء / 91 ) . « مِن رُّوحِنَا » : از روح متعلّق به خود . از روح ساخت خود ( نگا : انبیاء / 91 ، سجده‌ / 9 ، حجر / 29 ، ص‌ / 72 ) . « کَلِمَاتِ » : مراد اوامر و نواهی و وعده‌ها و وعیدهای الهی است . « کُتُبِ » : کتابهای تورات موسی ، و زبور داود ، و صحف ابراهیم ، و سایر کتابهای آسمانی . « الْقَانِتِینَ » : مطیعان و فرمانبرداران الهی ، مواظبان طاعت و عبادت . مذکّر آمدن آن ، جنبه تغلیب دارد .‏

 

تفسیر سوره‌ی‌ تحریم مدنی و دوازده آیه است


 

سوره‌ی  تحریم

 

سوره‌ی  تحریم  مدنی  و  دوازده  آیه  است 

بسم  الله  الرحمن  الرحیم 

 

(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاةَ أَزْوَاجِکَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (١)قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمَانِکُمْ وَاللَّهُ مَوْلاکُمْ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (٢) وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ (٣) إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ (٤) عَسَى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَیْرًا مِنْکُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَیِّبَاتٍ وَأَبْکَارًا (٥) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدَادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ (٦) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (٧) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ ر أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٨) یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (٩) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَقِیلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ (١٠) وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (١١) وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ) (١٢)

 

هنگامی  که  قضا  و  قدر  خدا  بر  این  قرار  گرفت که  اسلام  را  واپسین  رسالت گرداند،  و  برنامۀ  اسلام  را  برنامۀ  جاویدان  تا  واپسین  انسان  فرماید  و  پایدارش  نماید،  و  زندگی  مؤمنان  با  آن  مطابق  قانون  همگانی  جهان  بچرخد  و  به گردش  درآید،  و  این  آئین،  آئینی  باشد که  زندگی  بشریّت  را  رهبری  و رهنمود  کند  و  بر  همۀ  تلاشها  و کوششهای  انسانها  در  همۀ  میدانها  و  زمینهها  نظارت  و  مراقبت  داشته  باشد،  بدین  هنگام  خداوند  سبحان  این  برنامه  را  بدین  صورت  کامل  و  شامل  درآورد،  برنامۀ  فراگیری که  پاسخگوی  همۀ  نیروها  و  استعدادهای  انسانها  است،  زمانی  که  انسانها  نیروها  و  استعدادهای  خود  را  به  افق  والائی  اوج  دهند که  سزاوار  این  آفریدگان  یزدان  در  زمین  است،  و  برازنده  این  وجودهائی  است  که  یزدان  آنان  را  بر  بسیاری  از  بندگانش  ترجیح  و  برتری  داده  است،  و  از  روح  متعلّق  به  خود  در  ایشان  دمیده  است‌.

خداوند  سرشت  این  آئین  را  آن  چنان  ساخته  است  و  پرداخته  است  که  زندگی  را  همزمان  از  نظر  رشد  و  نموّ  و  ترقّی  و  تعالی  و  والائی  و  پاکی،  به  پیش  ببرد.  این  آئین  نیروی  سازندهای  را  بدون  استفاده  رها  نمیکند،  و  استعداد  سودمندی  را  سرکوب  نمیسازد.  بلکه  ایـن  آئین  نیروها  را  فعّال  و  سر حال  میکند،  و  استعدادها  را  بیدار  میسازد،  و  در  عین  حال  هماهنگی  و  همآوائی  جنبش  پیشرفت  را  با  جنبش  اوجگیری  به سوی  افق  بالا و والا  را  محافظت  مینماید،  افق  بالا  و  والائی که  روحها  را  در  دنیا  برای  رسیدن  به  سطح  نعمت  پربار  سرای  آخرت  آماده  میسازد،  و  این  آفریدههای  فناپذیر  انسان  نام  را  برای  زندگی  جاویدان  در  سرای  جاودانگی  آمادگی  می‏بخشد.

هنگامی‏  که  قضا  و  قدر  خدا  بر  آن  قرار  گرفت  که  پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم این  عقیده  را  نیز  انسانی  بسازد که  این  عقیده  با  تمام  ویژگیهایش  در  او  مجسّم  و  پدیدار  گردد،  و  این  ییغــبر صلّی الله علیه و اله و سلّم خودش و  زندگیش  ترجمۀ  صحیح  و  کاملی  از  سرشت  این  عقیده  و  رویکرد  آن  باشد.  انسانی  باشد  که  همۀ  نیروهای  انسانیّت  او  به کمال،  ترکیببند  جسم  او  قوی،  بنیۀ  توانا،  ساختار  سالم،  دارای  حواس  درست،  احسـاس  بیدار  باشد،  و  محسوسات  را  به  صورت کامل  و  سالم  درک  و  فهم کند.  در  عین  حال  او  دارای  عاطفۀ  بزرگ  و  سترگ،  سرشت  زنده  و  جاندار،  احساس  راست  و  درست  باشد،  و  زیبائی  را  شایسته  و  بایسته  بشناسد،  و  دریچههای  دریافت  و  پاسخگوئیش  باز  و  گشوده  باشد.  گذشته  از  اینها  دارای  عقل  و  خرد  سرشار،  اندیشۀ  فراخ،  افق  وسیع،  و  ارادۀ  نیرومند  باشد.  حاکم  بر  نفس خود  بوده  نه  این  که  نفس  بر  او  حاکم  باشد ... این  پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم  گذشته  از  همۀ  اینها  هم  پیامبری  باشد  که  روح  او  با  نور  کلّی  درخشان  و  رخشان  باشد،  و  روح  او  تاب  و  توان  اسراء  و  معراج،  یعـنی  سفـر   زمینی  و  سفر  آسمانی  را  داشته  باشد.  پیامبری  باشد  که  از  آسمان  ندا  زده  شود.  نور  پروردگارخود  را  مشاهده  کند،  و  حقیقت  وجود  او  با  حقیقت  هر  چیزی  در  هستی  از  فراسوی  اشکال  و  ظواهر  تماس  پیدا  کند.  در  نتیجه  سنگها  و  سنگریزهها  بدو  سلام  کنند  و درود  بگویند،  و  تنۀ  خرما  برای  او  بنالد،  و  کوه  احد  از  او  به  لرزه  درافتد! گذشته  از  اینها  همۀ  این  نیروها  در  شخصیت  او  همآوا  و  همنوا  باشد،  و  این  همآوا  و  همنوائی  پذیرۀ  همآوا  و  هـنوائی  عقیدهای  شود  که  این  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  برای  آن  برگزیده  شده  است‌...

گذشته  از  اینها  خدا  زندگی  خصوصی  و  عمـومی  این  پیغمبر  صلّی الله و اله و سلّم  را  کتاب  باز  و  گشودهای  برای  امّت  او  و  برای  همۀ  انسانها  میسازد  تا  بتوانند  تصویرهای  این  عقیده  را  در  آن  کتاب  ببیند  و  مطالب  آن  تصویرها  را  در  آن  کتاب  بخوانند،  و  در  وجود  گرانمایهاش  تطبیقات  واقعی  و  تحققهای  عـملی  این  عقیده  را  مشاهده  کنند  و  آنها  را  پدیدار  و  نمودار  ببیند  و  بنگرند.  بدین  خاطر  یزدان  جهان  در  این  عقیده  هیچ  رازی  را  پوشیده  نمیدارد،  و  هیچ  پردهای  را  فروهشته  نمی‏گذارد.  بلکه  در  قرآن  نواحی  و  جوانب  زیاد  و  فراوانی  از  این  عقیده  را  نشان  میدهد،  و  پرده  از  چیزهائی  برمیدارد  که  اغلب  در  زندگی  انسان  معمولی  از  دیدگان  مردمان  پوشیده  و  پنهان  می‏گردد.  حتّی  جاهای  ضعف  بشری  را  نشان  میدهد،  جاهائی  که  هیچ  انسانی  هیچگونه  چارهسازی  و  چارهجوئی  در  آنها  ندارد ... میتوان  گفت  نزدیک  است  انسان  ببیند  که  بد  و  عمدی  در  پردهبرداری  از  این  موارد  و  مواضع  زندگی  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  برای  مردمان  است‌!

مگر  نه  این  است  که  هیچ  چیز  ویژهای  در  ذات  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   برای  خود  او  نیست،  بلکه  هر  چه  هست  یکسره  برای  این  عقیده  است؟  پـس  چرا  گوشهای  از  گوشههای  زندگی  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم   پنهان  یا  نهان  بماند؟  زندگی  او  صحنۀ  دیدنی  نزدیک  این  عقیده  است،  صحنهای  که  انسانها  باید  آن  را  ببینند  و  در  زندگی  خود  آن  را  پیاده  کنند.  این  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  آمده  است  تا  این  عـقیده  را  در  شخص  خود  و  در  زندگی  خود  به  مردمان  نشان  دهد،  و  آن  را  با  زبان  خویش  و  با  رهنمون  خویش  بگوید  و  بنماید.  برای  همین  آفریده  شده  است،  و  برای  همین  آمده  است‌.

دقیقترین  بخشهای  این  زندگی  را  یاران  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم   حفظ  کردهاند  و  از  او  به  خاطر  سپردهاند  -  خداوند  خیرشان  دهاد!  -و  آن  را  برای  مردمان  بعد  از  خود  روایت  کردهاند.  هیچ  کار  کوچکی  یا  کار  بزرگی  -حتّی  در  زندگی  روزانه  او  -  نبوده  است  که  نوشته  نشود  و  ثبت  و  ضبط  و  نقل  و  روایت  نگردد ... این  هم  بخشی  از  قضا  و  قدر  خدا  در  نگارش  زندگی  این  ییغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  یا  در  نگارش  دقائق  و  نکارت  باریک  و  ریز  این  عقیده  است،  دقائق  و  نکافت  باریک  و  ریزی که  در  زندگی  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  پیاده  شده  است.  این  هم  در  کنار  چیزهائی  که  قرآن  مجید  از  این  زندگی  نگاشته  است،  کتاب  ماندگاری  تا  پایان  زندگی  بر  سطح  کرۀ  زمین  بوده  و  خواهد  بود.

*

این  سوره  در  سرآغاز  خود  صفحـهای  از  زندگی  خانوادگی  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  را  می‏نگارد،  و  تصویری  از  واکنشها  و  پذیرشهای  بشری  موجود  در  میان  زنان  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  را    پیش  چشم  میدارد،  واکشنها  و  پذیرشهائی  که  زنان  او  برابر  سرشت  انسانی  با  هـدیگر،  و  همچنین  آنان  با  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  داشتند!  این واکنشها  و  پذیرشها  را  در  زندگی  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  و  نیز  در  زندگی  گروه  مسلمانان،  و  گذشته  از  آن،  در  رهنـمودها  و  رهنمونهای  همگانی  این  ملّت،  در  پرتو  آنچه  در  خانههای  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  روی  داده  است  و  میان  همسرانش  درگرفته  است،  منعکس  میسازد.

زمانی  که  این  رخدادها  در  آن  روی  داده  است،  رخدادهائی  که  این  سوره  بدانها  اشاره  می کند،  مشخّص  و  معیّن  نیست. و لیکن  با  رجوع  به روایتهائی که  در  این  راستا  نقل  کردیدهاند  میتوان  تأکید  کرد  و  قاطعانه  گفت  که  ای  رخدادها  پس  از  ازدواج  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  با  زینب  دختر  جحش  روی  دادهاند  و  درگرفتهاند.

شاید  زیبا  باشد  که  ما  در  اینجا  چکیدهای  از  داستان  همسران  ییغـمبر  سوار  زندگی  خانوادهگیش  را  ذکر  کنیم،  تا  کمک  کند  به  تـصوّر  رخدادها،  و  به  تصوّر  نـصوصی  که  در  این  سوره  راجع  بدین  رخدادها  نازل  گردیدهاند.  در  این  چکیده  تکیۀ  ما  بر  چیزهائی  است  که  امام  ابن  حزم  در  کتابش  به  نام:  « جوامع  السیر »  نوشته  است ... و  ابن  هشام  دربارۀ  شرح  حال  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  با  برخی  از  پینوشتهای  گذرا  در  کتاب  سیرۀ  خود  ثبت  و  ضبط  کرده  است‌:

نخستین  همسر  پیغمبر  کـه  صلّی الله علیه و اله و سلّم  خدیجه  دختر  خویلد  است.  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  در  سنّ  بیست  و  پنج  سالگی  یا  بیست  و سه  سالگی  با  خدیجه  -رضیالله عنها - که  چهل  سال  یا  بیشتر  سنّ  داشت  ازدواج  فرمود.  خدیجه -رضیاللهعنها - سهسال  پیش  ازهجرت  وفات  یافت.  تا  او  وفات  نکرد  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  با  زن  دیگری  ازدواج  فرمود.  گرچه  سن  او  صلّی الله علیه و اله و سلّم  از  پنجاه  بالاتر  بود.

وقتی  که  خدیجه  وفات  یافت  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  با  سوده  دختر  زمعه  -  رضیالله عنها - ازدواج  فرمود،  سه  سال  پیش  از  این  که  مهاجرت  نماید.  روایت  نشده  است  که  سوده  دختر  زمعه،  زیبا  یا  جوان  بوده  است.  بلکه  او  بیوه  زن  سکران  پسر  عمر  و  پسر  عبدشمس  بود.  شوهرش  جزو  مسلمانانی  بود  که  بیش  از  دیگران  اسلام  را  پذیرفته  بودند.  او  از  جمله  مهاجران  به  حبشه  بود.  وقتی  شوهر  سوده  وفات  یافت،  پیغمبر  خدا   صلّی الله علبه و اله و سلّم  او  ازدواج  فرمود.

سپس  با  عائشه -رضیالله‌‌عنها - دختر  ابوبکر  صدیق - رضیاللهعنه  و  ازضاه-ازدواج  فرمود،  در  حالی  که  کوچک  بود.  با  او  همستر  نشد  تا  این  که  مـهاجرت  فرمود.  با  دوشیزهای

جز  او  ازدواج  نفوموده  است،  و  او  محبوبترین  همسرش  بوده  است.  گویند  سنّ  عائشه  نه  سال  بود،  و  نه  سال  و  پنج  ماه  با  پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم زندگی  را  سپری کرد.  آنگاه  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  وفات  یافت‌.

دو  سال  و  چند  ماه  بعد  از  هجرت  با  حفصه  دختر  عمر- رضیالله عنه و عنها  - که  بیوهای  بود،  ازدواج  فرمود.  این  وقتی  انجام  پذیرفت   که  پدر  حفصه،  او  را  به  ابوبکر  و  به  عثمان  پیشنهاد  کرده  بود،  ولی  آنان  نپذیرفتند.  پیغمبر  به  پدرش  وعدۀ  شخص  خوبتر  از  آن  دو  نفر  را  داد،  و  با  حفصه  ازدواج  کرد! سپس  با  زینب  دختر  خزیمه  ازدواج  فرمود.  شوهر  پیشین  او  عبیده  پسر  حارث  پسر  عبدالمطّلب  بود  که  در  جنگ  بدر  کشته  شده  بود.  این  زینب  در  زمان  حیات  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  وفات  یافت.  گویا  شوهر  او  پیش  از  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  عبدالله  پسر  جحش  اسدی  بوده  است  که  در  جنگ  احد  شهید  گردیده  است.  چه  بسا  این  سخن  به  صحّت  نزدیکتر  باشد.                              

بعد  با  امّ سلمه  ازدواج  فرمود.  امّ سلمه  قبل  از  ازدواج  با  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  همسر  ابوسلمه  بود  که  در  جنگ  احد  مجروح  گردید.  جراحت  او  پیوسته  تجدید  میشد  و  گریبانگیرش  میگردید  تا  وفات  یافت.  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم    با  بیوه  او  ازدواج  کرد،  و  فرزندانش  را  پیش  خود  آورد  و  تحت  سرپرستی  خود  قرار  داد،  فرزندانی  که  از  ابوسلمه  باقی  مانده  بودند.

سپس  با  زینب‌‌  دختر  جحش  ازدواج  فرمود.  پیغـبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  پیش  از  آن،  زینب  را  به  ازدواج  برده  و  پسر  خواندۀ  خود  زید  پسر  حـارثه  درآورده  بود.  ولی  زندگی  آن  دو  روی  سازگاری  به  خود  ندید  و  کارشان  به  طلاق  کشید.  داستان  زینب  دختر  جحش  را  در  سورۀ  احزاب  در  جزء  بیست ودوم  بیان  داشتیم.  زینب  دختر  جحش  زیبا  و  نورانی  بود.  این  همان  زنی  است  که  عائشه-رضیاللهعنها - احساس  میکرد  به  خـاطر  خویشاوندیش  با  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  چه  بسا  خود  را  از  او  بالاتر  بگیرد  و  رقیب  او  بشود.  چرا  که  زینب،  دختر  عمّۀ  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  و  زیبا  و  دلربا  بود.

سپس  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  با  جویریّه  دختر  حارث،  سرور  و  سالار  بنیمصطلق  ازدواج  فرمود،  پس  از  غزوۀ  بنی  مصطلق  که  در  اواسط  سال  ششم  هجری  روی  داد.  ابن  اسحاق  گفته  است:  محمّد  پسر  جعفر  پسر  زبیر،  از  عروه  پسر  زبیر،  و  او  از  عائشه -رضیاللهعنها -  برایم  روایت  کرده  است  که  گفته  است:  «وقتی  که  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم   اسیران  بنی  مصطلق  را  تقسیم  کرد،  جویریّه  دختر  حارث  جزو  سهام  ثابت  پسر  قیس  پسر  شمّاس،  یا  جزو  سهام  پسر  عموی  ثابت  پسر  قیس  پسر  شمّاس  شد.  جویریّه  با  او  عقد  کتابت،  یعنی  قرارداد  بازخرید  خود  بست.

جویریّه  زن  دلآرا  و  شیرین زبانی  بود.  هیچ  کسی  او  را  نمیدید  مگر  این  که  به  دلش  مینشست.  جویریّه  به  خدمت  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  آمد  و  از  جنابش  درخواست  کرد  در  این  قرارداد  بازخرید  بدو  کمک  و  یاری  فرماید.  عائشه  گفته  است:  به  خدا  سوگند  همان  زمان  که  جویریّه  را  بر  در  اطاق  خود  دیدم  از  او  بدم  آمد  و  نگران  شدم!  و  دانستم  که  پیغمبر خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  از  او  همان  ملاحت  و  آنی  را  میبیند  که  من  دیدم.  به  خدمت  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  رسید  و  گفت:  ای  پیغمبر  خدا،  من  جویریّه  دختر  حارث  پسر  ابوصرار  هستم  که  آقا  و  سالار  قوم  خود  بود.  بلائی  به  من  رسیده  است  که  از  دیده  مبارک  تو  پنهان  نیست.  من  سهم  ثابت  پسر  قیس  پسر  شمّاس  -  یا  پسر  عموی  او  -  شدهام.  با  او  عقد  کتابت  بستهام  و  در  انتظار  بازخرید  خود  نشستهام.  به  خدمتتان  آمدهام  و  برای  رسیدن  به  آزادی  خود  از  حضورتان  کمک  و  یاری  میطلبم

فرمود:

(فهل لک فی خیر من ذلک؟).

« آیا  چیزی  بهتر  از  آن  برای  خودت  میخواهی؟ »

گفت:  ای  پیغمبر  خدا  آن  چه  چیز  است؟  فرمود:

(أقضی عنک کتابتک وأتزوجک).

« مبلغ  عقد  کتابت  تو  را  میپردازم  و  با  تو  ازدواج  میکنم »‌.

جویریّهگفت:  باشد  ای  پیغمبر  خدا.  فرمود:

(قد فعلت).

« کار  را  انجام  دادم  (و  ازدواج  صورت  گرفت)».

سپس  با  امّ حبیبه  دختر  ابوسفیان،  پس  از  صلح  حدیبیه  ازدواج  فرمود.  ام  حبیبه  مهاجر  مسلمانی  در  کشور  حبشه  بود.  شوهرش  عبدالله  پسر  جحش  مرتدّ  گردید  و  مسیحی  شد  و  امحبیبه  را  رها  کرد.  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  از  او  خواستگاری  فرمود.  نجاشی  حبشه  بجای  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  مهریّهاش  را  پرداخت.  امّ حبیبه  از  حبشه  به  مدینه  برگشت.

پس  از  فتح  خیبر  که  به  دنبال  حدیبیّه  روی  داد،  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  با  صفیّه  دختر  حیی  پسر  اخطب،  رئیس  بنینضیر  ازدواج  فرمود.  صفیّه  همسر  کنانه  پسر  ابوحقیق  بود  که  او  هم  از  رؤسای  یهودیان  بود.  ابن  اسحاق  در بارۀ  داستان  ازدواج  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم   با  صفیّه،  بیان  میدارد:  صفیّه  را  همراه  با  زن  اسیر  دیگری  آوردند.  بلال  رضی الله عنه  آن  دو  را  از  کنار  کشتگانی  از  کشتگان  یهودی  عبور  داد.  هنگامی  که  زن  همراه  صفیّه  آن  کشتگان  را  دید،  فریاد  برآورد  و  بر  رخسارۀ  خود  زد  و  خاک  بر  سرش  پاشید.  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  فرمود:

(اعزبوا عنی هذه الشیطانة).

« این  اهریمن  را  از  من  دور  سازید »‌.

به  صفیّه  دستور  داد  پشت  سرش  بنشیند.  عبای  خود  را  بر  او  انداخت.  مسلمانان  دانستند  که  پیغمبر  خدا  صفیّه  را  برای  خود  برگزیده  است.  آن گونه  که  به  من  خبر  رسیده  است،  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  وقتی  که  عملکرد  آن  زن  یهودی  را  دید،  به  بلال  فرمود:

(أنزعت منک الرحمة یا بلال ? حین تمر بامرأتین على قتلى رجالهما؟).

« ای  بلال  آیا  رحم  از  دلت  بیرون  رفته  است،  دو  زن  را  از  کنار  لاشۀ مردانشان  عبور  میدهی؟»‌.

سپس  با  میــونه  دختر  حارث  پسر  حزن  ازدواج  فرمود.  میمونه  خالۀ  خالد  پسر  ولید  و  عبدالله  پسر  عبّاس  بود.  پیش  از  ازدواج  با  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  همسر  ابورهم  پسر  عبدالعزّی،  یا  به  قولی  همسر  حویطب  پسر  عبدالعـزّی  بود.  میـمونه  آخرین  زنی  است  که  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم او  را  به  ازدواج  خود  درآورده  است‌.

بدین  منوال  میبینی  که  ازدواج  با  هر  همسری  از  همسرانش  داستانی  و  سببی  دارد.  آنان  بجز  زینب  دختر  جحش،  و  جویریّه  دختر  حارث،  جوان  نبودهاند  و  از  زمرۀ  زنانی  نبودهاند  که  مردان  به  خاطر  جمالشان  بدیشان  دل  بدهند  و  عاشقشان  بشوند.  عائشه - رضیاللهعنها  - محبوبترین  همسر  در  میان  همسران  او  بوده  است.  حتّی  این  دو  زنی  که  از  زیبائی  و  جوانی  خوردار  بودند،  گذشته  ازجنبۀ  جذّابیّت،  عامل  روانی  و  انسانی  دیدی  برای  ازدواج  با  ایشان  وجود  داشته  است.  البتّه  هرگز  من  نمیکوشم  که  عنصر  جذّابیّت  و  دلربائی  را  نفی  کنم،  آن  جذّابیّت  و  دلربائیای  که  عائشه  برای  مثال  در  جویریّه  دیده  است،  و  عنصر  زیبائی  و  جمالی  را  نفی  کنم  که  زینب  بدان  موصوف  و  معروف  بوده  است.  هرگز  نیازی  به  نفی  همچون  عناصری  نیست،  عناصر  انسانیای  که  در  زندگی  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  بوده  است.  این  عناصر  موضع  اتّهامی  نیستند  که  یاران  به  دفع  آن  اتهام  از  پیغمبرشان  بپردازند،  وقتی  که  دشمنانش  دوست  بدارند  او  را  متّهم  کنند!  او  برگزیده  شده  است  تا  انسان  باشد، و لیکن  انسان  والامقام.  و  چنین  هم  بود.  انگیزههای  او  در  زندگیش  و  نسبت  به  همسرانشان  این  چنین  بود،  البتّه  با  اختلاف  انگیزهها  و  سببهائی  که  در  میان  بوده  است‌.

او  در  خانهاش  با  همسرانش  به  عنوان  یک  انسان  و  یک  پیغمبر  زندگی  میکرد،  همان گونه  که  خدا  او  را  آفریده  بود،  و  همان گونه  که  خدا  بدو  دستور  داده  بود  که  بگوید: 

(قل:سبحان ربی ! هل کنت إلا بشرا رسولا؟).

بگو:  پروردگار  من  منزّه  است  (از  آن  که  کسی  بدو  فرمان  دهد،  یا  این  که  در  قدرت  او  شریک  کردد).  مگر  من  جز  انشان  فرستادهای  (از  سوی  یزدان  برای  رهنمود  مردمان)  هستم؟. (اسراء/93) 

از  همسران  خود  کامیاب  میشد  و  آنان  را  کامیاب  میکرد،  همان  گونه  که  عائشه - رضیاللهعنها - در بارۀ  او  گفته  است: « وقتی  با  زنانش  خلوت  میکرد  از  همۀ  مردمان  نرمخوتر  بود،  و  از  همۀ  مردمان  بزرگوارتر  بود.  بسی  خندان  و  خوشرو  بود[1] ... او  از  زنانش  کامیاب  میشد،  و  ایشان  را  از  خود کامیاب  میکرد،  و  از  فیض  و  برکت  دل  خود  و  از  حسن  ادب  خویش  و  از رفتار  بزرگوارانهاش  ایشان  را  بهرهمند  مینمود.  ولی  زندگی  مادی  همسرانش  اغلب  به  اندازۀ  لازم  و  کفاف  معیشت  بود،  حتّی  بعد  از  آنکه  فتحها  دست  داد  و  مسلمانان  از  غنائم  زیادی  خوردار  شدند.  در  سورۀ  احزاب  گذشت  که  همسران  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  از  او  درخواست  فراخی  نفقه  و  فراوانی  هزینۀ  مـعشیت  کردند.  این  درخواست  بحرانی  را  پیش  آورد  گه  منتهی  گردید  به  مختار  کردن  همسران  او  میان انتخاب  خدا  و  پیامبرش  و  سرای  آخرت،  و  میان  بهرهمند  شدن  از  متاع  دنیا  و  بیرون  رفتن  از  حریم  عصمت  رسول  اکرم  صلّی الله علیه و اله و سلّم.  آنان  خدا  و  پیامبرش  و  سرای  آخرت  را  برگزیدند.[2]

و لیکن  زندگی  در  فضای  نبوّت  و  در  خانههای  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  بهگونهای  نبود  که  احساسات  بشری  و  افکار  انسانی  را  از  میان  ببرد،  و  به  نداهای  درونی  بشری  و  به  فریادهای  دلهای  بشری  همسران  -رضیاللهعنهن  -  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  خاتمه  دهد.  گاهی  در  میان  همسران  او  چیزی  پدیدار  میآمد  یا  در میگرفت  که  قطعاً  در  دلهای  زنان  در  همچون  حالی  پدیدار  میآید  و  درسمی گیرد.  قبلاً  گذشت  که  در  روایت  ابن  اسحاق  که  از  عائشه  - رضیاللهعنها -  نقل   کرده  است  که  او  همین  که  جویریّه  را  دیده  است  از  جویریّه  بدش  آمده  است  و  نگرانی  بدو  دست  داده  است.  زیرا  احساس  کرده  است  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  وقتی  که  جویریّه  را  ببیند  او  را  زیبا  و  فریبا  مشاهده  فرماید.  آنچه  انتظار  داشت  عملاً  روی  داد!  همچنین  عائشه  خودش  روایت  کرده  است  حـادثهای  را  که  با  صفیّه  داشته  است.  در  این  راستا  گفته  است:  «به  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم   گفتم:  فلان  چیز  و  فلان  چیز  صفیّه  برای  تو  بس  است.  راوی گفته  است:  مراد  عائشه  این  بوده  است  که  صفیّه  کوتاه  قد  است ... پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  فرمود:

(لقد قلت کلمة لو مزجت بماء البحر لمزجته).[3]

« سخنی  را  گفتی  که  اگر  با  آب  دریا  آمیخته  شود،  با  آن  میآمیزد  (و  آن  را  آلوده  میکند)».

همچنین  عائشه  دربارۀ  خود  میگوید:  وقتی  که  آیۀ  مختار  کردن  در  سورۀ  احزاب  نازل  گردید،  من  خدا  و  پیغمبرش  و  سرای  آخرت  را  انتخاب  کردم،  و  از  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  درخواست  کردم  همسرانش  را  از  گزینش  من  مطّلع  نـفرماید! ... پیدا  است  چرا  عائشه  چنین  درخواستی  را  داشته  است.  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  فرمود:

(إن الله تعالى لم یبعثنی معنفا , ولکن بعثنی معلما میسرا . لا تسألنی امرأة منهن عما اخترت إلا أخبرتها...).[4]

( خداوند  بزرگوار  مرا  سختگیر  برنینگیخته  است  و  مبعوث  نفرموده  است.  بلکه  مرا  آموزگار  و  آسانگیر  برانگخته  است  ومبعوث  فرموده  است  و هیچ  زنی  از  آنان  از  چیزی  که  برگزیدهای  از  من  نمیپرسد  مگر  این  که  او  را  از  آن  آگاه  میکنم ...).

این  رخدادهائی  که  عائشه -رضیالله عنها - خودش  آنها  را  در بارۀ  خودش  نقل کرده  است،  به  خاطر  انگیزههائی  از  صدق  و  صداقتی  که  داشته  است،  و  به  جهت  تربیت  روشن  اسلامی  که  از  آن  برخوردار  بوده  است،  مثالهائی  بیش  نیـشد  از  زنان  غیر  خود،  مثالهائی که  این  فضای  بشری  را  به  تصویر میزنند،  فضـائی  که  در  مثل  چنین  زندگیای  هیچ  چارهای  از  آن  نیست.  همچنین  به  تصویر  میزنند  که  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  چگونه  رسالت  خود  را  در  خانهاش  با  آموزش  و  پرورش  و  بالا  بردن  و  رشد  دادن  اداء  میفرموده  است،  همان گونه  که  در  میان  امّت  خود  آن  را  انجام  می داده  است‌.

*

این  رخدادی   که  سرآغاز  این  سوره  در بارۀ  آن  نـازل  گردیده  است،  نــونهای از  آن  رخدادهائی  است  که  در  زندگی  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  و  در  زندگی  همسرانش  روی  میداده  است.  در  باره  این  رخداد  روایتهای  فراوان  و  گوناگونی  نقل  گـردیده  است.  ما  بدین  روایتها  میپردازیم  هنگامی که  بررسی  نصوص  قرآنی  را  در  این  سوره  میآغازیم‌.

به  مناسبت  این  رخداد،  و  رهنمودها  و  رهنمونهائی  که  در باره  آن  آمده  است،  و  به  ویژه  به  مناسبت  فراخواندن  دو  همسر  به  توبه  کردن،  دو  همسری  که  در بارۀ  این  رخداد  به  توطئهچینی  پرداختهاند  و  به  نیرنگ  نشستهاند،  در  این  سوره  پیروی  میآید  و  به  توبه کردن  فرامیخواند،  و  از  صاحبان  خانهها  تربیت کردن  و  پرورش  نمودن  می طلبد،  و  از  ایشان  میخواهد  خویشتن  را  و  اهل  و  عیال  خویشتن  را  از  آتـن  دوزخ  نپایند  و  مصون  نمایند.  همچنین  صحنۀ  کافران  در  این  آتش  نشان  داده  می شود.  این  سوره  با  سخن  گفتن  از  زن  نوح  و  زن  لوط  به  عنوان  مثال  کفر  در  خانۀ  مؤمن،  و  با  سخن  گفتن  از  زن  فرعون  به  عنوان  مثال  ایمان  در  خانۀ  کافر،  و  همچنین  با  سخن  گفتن  از  مریم  دختر  عمران  که  پاکی  در  پیش  گرفت  و  نفخهای  از  روح  متعلّق  به  خدا  را  دریافت  داشت،  و  سخنان  پروردگارش  و کتابهای  او  را  تصدیق  کرد،  و  از  زمرۀ  مطیعان  و  کرنشبران  بود،  پایان  میپذیرد  و  خاتمه  مییابد:

(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاةَ أَزْوَاجِکَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (١)قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمَانِکُمْ وَاللَّهُ مَوْلاکُمْ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ) (٢)

ای  پیغمبر!  چرا  چیزی  را  که  خدا  بر  تو  حلال  کرده  است،  به  خاطر  خشنود  ساختن  همسرانت،  بر  خود  حرام  میکنی؟  خداوند  آمرزگار  مهربانی  است  (و  تو  را  و  همسران  تو  را  میبخشاید).  خداوند  راه  گشودن  سوگندانتان  را  برای  شما  مقرّر  میدارد.  (بدین  نحو  که  کفارۀ  قسم  را  میدهید  و  خود  را  از  زیر  بار  مسؤولیّت  آن  بیرون  میآورید).  خدا  یاور  وسرور  شما  است،  و  او  بس  آگاه  و  کاربجا  است.  (تحریم/1و2)

(وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ) (٣)

خاطرنشان  ساز  وقتی  را  که  پیغمبر  با  یکی  از  همسرانش  (به  نام  حفصه)  رازی  را  در  میان  نهاد،  و  او  آن  راز  را  (به  عائشه)  خبر  داد،  و  خداوند  پیغمبرش  را  از  این  (افشای  سرّ)  آگاه  ساخت.  پیغمبر  بـرخی  از  آن 

(رازگوئی)  را  (برای  همسر  رازگویش  حفصه)  بازگو  کرد  و  از  برخی  دیگر  خودداری  کرد.  هنگامی  که  همسرش  را  از  آن  (رازگوئی)  مطّلع  کرد،  او  گفت:  که  کسی  تو  را  از  این (موضوعآگاه  کرده  است؟  پیغمبر  گفت:  خداوند  بس  دانا  و  آگاه  مرا  باخبر  کرده  است‌. (تحریم/3)

(إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ (٤) عَسَى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَیْرًا مِنْکُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَیِّبَاتٍ وَأَبْکَارًا) (٥)

اگر  به  سوی  خدا  برگردید  و  توبه  کنید  (خداوند  برگشت  و  توبۀ  شما  را  میپذیرد)  چرا  که  دلهایتان  (از  حفظ  سرّ  که  پیغمبر  دوست  میداشت)  منحرف  گشته  است.  و  اگر  بر ضدّ  او  همدست  شوید  (و  برای  آزارش  بکوشید،  باکی  نیست)  خدا  یاور  او  است،  و  علاوه  از  خدا،  جبرئیل،  و  مؤمنان  خوب  و  شایسته،  و  فرشتگان،  پشتیبان  او  هستند.  اگر  پیغمبر  شما  را  طلاق  دهد،  چه  بسا  پروردگارش  به  جای  شما  همسرانی  را  نصیب  او  گرداند  که  بهتر  از  شما  باشند.  زنان  دوشیزه  یا  غیر دوشیزۀ  فرمانبردار،  باایمان،  فروتن،  توبهکار،  پرستشگر،  و  گردنده  (و  پرتحرّک  در  جهان  اندیشه  و  در  مسیر  طاعت  و  عبادت). (تحریم/4و5)

در بارۀ  سبب  نزول  این  آیات  روایتهای  زیادی  نقل  شده  است.  از  جملۀ  آنها روایتی  است که  بخاری  راجع  بدین  آیه  نقل  کرده  است  و  گفته  است:  ابراهیم  پسر  موسی،  از  هشام  پسر  یوسف،  او  از  ابن  جریج،  و  او  از  عطاء،  و  وی  از  عبید  بسر  عمیر،  از  عائشه  برایمان  روایت  کرده  است  که  عائشه  گفته  است:  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم   نزد  زینب  دختر  جـحش  عسل  میل  میفرمود،  و  ییش  او  میماند.  من  و  حفصه  توافق  کردیم  بر  این  که  پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم  به  پیش  هر  یک  از  ما  بیاید  بدو  بگوید:  تو  مغافیر[5] خوردهای.

من  از  تو  بوی  مغافیر  استشمام  میکنم.  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  در  پاسخ  این  سخن  فرمود:

(لا . ولکنی کنت أشرب عسلا عند زینب بنت جحش فلن أعود له . وقد حلفت . لا تخبری بذلک أحدا).

« نه.  بلکه  من  نزد  زینب  دختر  جحش  عسل  میخوردم.  دیگر  آن  عسل  را  نمیخورم.  سوگند  یاد  میکنم.  تو  این  را  برای  کسی  بازگو  مکن »‌.

این  چیزی  بوده  است  که  پیغمبر  آن  را  بر  خود  حرام  فرموده  است،  هر  چند  برای  او  حلال  بوده  است‌:

(لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ).

چرا  چیزی  را  که  خدا  بر  تو  حلال  کرده  است  (بر  خود)  حرام  میکنی؟.                                      

(تحریم/1)

پیدا  است  زنی  که  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  این  سخن  را  بدو  فرموده  است  و  بدو  دستور  داده  است  که  آن  را  پنهان  و  پوشیده  دارد،  او  آن  را  به  همتای  همپیمان  خود  گفته  است.  خدا  پیغمبر  خود  صلّی الله علیه و اله و سلّم  را  از  این  کار  آگاه  فرموده  است.  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  سوی  آن  همسر  برمی‏گردد  و  این  امر  را  برایش  نازک  میکند.  پارهای  از  آنچه  میان  او  و  همتایش  گذشته  است  نقل  میفرماید.  ولی  همۀ  ماجرا  را  تا  آخر  بیان  نمیکند.  چرا  که  ادب  بزرگوارانهاش  چنین  اقتضاء  میکرد.  تنها  چکیدهای  از  موضوع  را  گفته  است  تا  بداند  که  او  از  موضوع  آگاه  است  و  بس.  آن  همسر  به  دهشت  میافتد  و  از  او  میپرسد:

(من أنبأک هذا ?).

چه  کسی  تو  را  از  این  (موضوع)  آگاه  کرده  است؟.  (تحـریم/٣) 

چه  بسا  بر  دل  این  هـمسر  گذشته  است  که  همتای  همپیمانش  آن  را  بدو  اطّـلاع  داده  است!  ولی  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  بدو  پاسخ  داد:

(نبأنی العلیم الخبیر).

خداوند  بس  دانا  و  آگاه  مرا  باخبر  کرده  است.   (تحریم/٣) 

خبر  از  سوی  منبعی  است  که  همۀ  ماجرا  را  میداند.  مضمون  این  سخن  چنین  است  که  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  آگاه  از  هر  چیزی  است  که  میان  آن  دو  همسر  گذشته  است،  نه  این  که  فقط  آن  بخشی  را  بداند  که  برای  او  روایت  و  بازگو  کرده  است!

به  سبب  این  رخداد،  و  توطئهچینی  و  نیرنگهائی  که  در  خانۀ  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم در  گرفته  است  و  پدیدار  گردیده  است،  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  خشمگین  شده  است،  و  سوگند  خورده  است  یک  ماه  آمیزش  با  همسرانش  نداشته  باشد.  قصد  کرد  آنان  را  طلاق  بدهد  -  به  خاطر  این  که  مردمان  آن  را  شنیده  و  به  یکدیگر  گفته  بودند  -  آن گاه  این  آیات  نازل  کردید.  خشم  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  فروکش کرده  بود.  به  سوی  زنان  خود  رفت،  بعد  از  شرح  و  تـفصیلی  که  آن  را  بیان  خواهیم  داشت  پس  از  روایت  دیگری  که  در بارۀ  این  حادثه  نقل  گردیده  است‌.

این  روایت  دیگر  را  نسائی  از  سخن  انس  استخراج  و  نقل  کرده  است.  انس  گفته  است:  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  کنیزی  داشت  و  با  او آمیزش  میکرد.  پیوسته  عائشه  و  حفصه  در  این  راستا  مزاحم  پیغـمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  میگردیدند  و  پچپچ  و  منگ منگ  میکردند،  تا  کار  بدانجا  کشید  که  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  او  را  بر  خود  حرام  نـمود.  خداوند  بزرگوار  این  آیه  را  نازل  فرمود:

(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاةَ أَزْوَاجِکَ).

ای  پیغمبر!  چرا  چیزی  را  که  خدا  بر  تو  حلال  کرده  است،  به  خاطر  خشنود  ساختن  همسرانت،  بر  خود  حرام  میکنی؟...  (تکریم/1)

در  روایت  ابن  حریر  و  ابن  اسحاق  آمده  است  که  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  با  ماریه  در خانۀ  حفصه  همستر  شد  که  مادر  بچّهاش  ابراهیم  بود.  چه  از  این  کار  خشمگین  شد،  و  آن  را  نسبت  به  خود  اهانت  دانست.  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  بدو  وعده  داد  که  ماریه  را  بر  خود  حرام  میکند،  و  بر  این  تحریم  سوگند  یاد  کرد.  از  حفصه  خواست  چنین  چیزی  را  پنهان  دارد  و  به  دیگران  نگوید.  حفصه  آن  را  با  عائشه  در میان  نهاد  ... این  بود  سخنی  که  در  این  سوره  از  آن  یاد  گردیده  است‌.

محتوای  هر  یک  از  این  دو  روایت  امکان  وقوع  دارد.

روایت  دوم  به  فضای  نصوص  و  به  چیزی  نزدیکتر  است  که  باعث  خشمی گردیده  است که  اندکی  مانده  است  کار  به  طلاق  دادن  همـسران  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  بکشد،  زیرا  موضوع  حسّاس  بوده  است  و  حسّاسیّت  شدیدی  را  پدید  آورده  است. و لیکن  روایت  نخستین  دارای  سند  قویتری  است.  گذشته  از  این  امکان  وقوع  بیشتری  را  هم  دارد،  و  میتواند  آثاری  را  پدید  آورد  که  بر  آن  مترتّب  شده  است  و  به  دنبال  آورده  است.  هر گاه  به  سطحی  بنگریم  که  حاکم  بر  خانههای  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  بوده  است،  متوجّه  میگردیم  که  ممکن  است  حادثهای  بدین  وصف،  چیز  بزرگی  بشمار  آید ... خدا  هم  بهتر  میداند  کدام  یک  از  این  دو  کار  روی  داده  است‌.

امّا  وقوع  این  حادثه  -  حادثۀ  سوگند  خوردن  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم بر  دوری  گزیدن  از  همسرانش،  سخنی  را  به  تصویر  میزند  که  امام  احمد  آن  را  در  مسند  خود  از  زبان  ابن  عبّاس - رضیاللهعنهما - روایت  کرده  است.  این  روایت  هم  گوشهای  از  جامعۀ  اسلامی  آن  روزی  را  ترسیم  میکند ... امام  احمد  گفته  است:  عبدالرّزّاق  از  معمّر،  و  معمّر  از  زهری،  و  زهری  از  عبیدالله  پسر  عبدالله  پسر  ابوثور،  و  او  از  ابن  عبّاس،  برایمان  روایت کرده  است که  گفته  است:  «پیوسته  آزمند  بودم  که  از  عمر  در بارۀ  دو  زن  از  همسران  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  بپرسم،  دو  زنی که  خداوند  بزرگوار  در بارۀ  آنان  فرموده  است

(إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا).

اگر  به  سوی  خدا  برگردید  و  توبه  کنید  (خداوند  برگشت  و  توبۀ  شما  را  میپذیرد)  چرا  که  دلهایتان  (از  حفظ  سرّ  که  پیغمبر  دوست  میداشت)  منحرف  گشته  است‌. (تحریم/4)

تا  این  که  عمر  به  حجّ  رفت  و  من  هم  همراه  او  به  حجّ  رفتم.  وقتی  که  در  راه  عمر  از  راه  کنار  رفت  و  به  گوشهای  خزید،  من  هم  آفتابه  را  بدانجا  بردم.  هنگامی  که  از  پیشاب  به  سوی  من  برگشت  آب  بر  دستهایش  ریختم  و  وضو  گرفت.  بدو  گفتم:  ای  امیر  المومنین!  آن  دو  زن  از  همسران  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  که  یزدان  بزرگوار  در بارۀ  ایشان  فرموده  است‌:

(إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا).

چه  کسانی  هستند؟  عمر  گفت:  وای  از  تو  ای  ابنعبّاس! ...  زهری  گفته  است:  به  خدا  سوگند  عـمر  دوست  نداشت  چیزی  را  که  ابن  عبّاس  در  بارهاش  از  او  پرسیده  است،  ولی  موضوع  را  پنهان  نکرده  است ... عمر  گفت:  آنان  عائشه  و  حفصه  هستند ... آنگاه  سخن  را  دنبال  کرد،  و  حادثه  را  چنین  بازگو  نمود:  ما  مردمان  قریش،  کسانی  بودیم  که  بر  زنان  غلبه  داشتیم  و  چیره  بودیم.  زمانی  که  به  مدینه  آمدیم  مردمانی  را  یافتیم  که  زنان  بر  آنان  غلبه  دارند  و  چیره  هستند.  زنان  ما  شروع  کردند  به  آموزش  از  زنان  ایشان.  منزل  من  در  سرای  امیّه  پسر  زید  واقع  در  ناحیۀ  عوالی  بود.  روزی  بر  زنم  خشم  گرفتم  و  پرخاش  کردم.  ناگهان  دیدم  او  با  من  مشاجره  و  یک  به  دو  کرد  و  سخنانم  را  پاسخ  گفت.  این  مشاجره  و  یک  به  دو  کردن  و  پاسخ  سخنان  گفتن  را  زشت  شمردم  و  ناراحت  گردیدم.  زنم  گفت:  چرا  از  این  بدت  میآید  که  پاسخت  را  بدیم  و  جوابت  را  بدهم؟  به  خدا  سوگند  همسران  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  او  مشاجره  و  بحث  میکنند.  چه  بسا  یکی  از  آنان  از  بامدادان  تا  شامگاهان  با  او  قهر  کند  و  به  ترک  او  بگوید!... پا  شدم  و  رفتم  و  وارد  منزل  حفصه  شدم  و  گفتم:  آیا  تو  با  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  بگومگو  و  مشاجره  میکنی؟ گفت:  بلی.  گفتم:  هر  کس  از  شما  چنین  کاری  را  کرده  باشد  نومید  و  زیان  دیده  باد!  آیا  هیچ  یک  از  شما  ایمن  از  آن  است  که  خدا  به  سبب  خشم  پیغمبرش،  بر  او  خشم  گیرد  و  ناگهان  هلاک  شود  و  نابود  گردد؟  با  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  مشاجره  و  یک  به  دو  مکن،  و  از  او  چیزی  درخواست  منما.  اگر  دیدی  به  چیزی  از  آنچه  دارم  نیاز  داری  از  خودم  بخواه.  این که  همتای  تو  زیباتر  و  در  پیش  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  محبوبتر  است  مایۀ  حسادت  تو  نشود  و  گولت  نزند ...  مرادش  عائشه  است.  عمر  گفته  است:  من  همسایهای  از  انـصار  داشتم.  ما  به  نوبه  به  خدمت  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  میرفتیم.  روزی  او  به  خدمتش  میرفت،  و  روزی  من  به  خدمتش  میرفتم.  او  خبر  وحی  و  چیزهای  دیگری  را  برایم  میآورد،  و  من  خبر  وحی  و  چیزهای  دیگری  را  برای  او  میآوردم.  با  یکدیگر  صحبت  میکردیم  و  میگفتیم  غسّانیان  اسبهای  خود  را  تمـرین  میدهند  تا  بر  ما  بتازند   و  به  جنگ  ما  بپردازند.  روزی  دوست  من  به  خدمت  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  رفت.  شامگاهان  برگشت  و  درگاه خانهام  را  زد.  سپس  فریاد  برآورد.  من  به  سوی  او  رفتم.  گفت: کار  بزرگی  رخ  داده  است. گفتم:  چه  چیز  شده  است؟  آیا  غسّانیان  آمدهاند؟  گفت:  نه.  بلکه کار  بزرگ تر  و  مهمّ تر  از  این  است!  پیغمبر  خدا صلّی الله علیه واله وسلّم  زنانش  را  طلاق  داده  است ! گفتم:  حفصه  باخت  و خود  را  دچار  زیان  ساخت!  من گمان  میبردم  که  چنین  چیزی  میشود.  هنگامی  ‏که  نماز  صبح  را  خواندم  جامههایم  را  جمـع  و  جور  کردم  و  خـویشتن  را  چست  و  چالاک  نمودم.  سپس  به  راه  افتادم  و  به  پیش  حفصه  رفتم.  دیدم  گریه  میکند. گفتم:  آیا  پیغمبر  خدا صلّی الله علیه واله وسلّم  شما  را  طلاق  داده  است؟  گفت:  نمیدانم.  او  در  این  غرفۀ  غذا خوری  گوشه گیر  شده  است.  به  پیش  غلام  سیاهی  رفتم  و  گفتم:  برای  عمر  اجازۀ  ورود  بگیر.  غلام  داخل  شد.  سپس  بیرون  آمد  و  به  من  گفت:  من  نام  تو  را  گفتم  و  اجازۀ  ورودت  را  خواستم  ولی  پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم   ساکت  شد و  چیزی  نفرمود!  حرکت  کردم  و  رفتم  تا  به  منبر  رسیدم.  ناگهان  دیدم  گروهی  نشستهاند  و  برخی  از  آنان  گریه  میکنند.  اندکی  در  پای  منبر  نشستم.  سپس  غم  و  اندوه  درونم  بر  من  چیره  گردید.  به  پیش  آن  غلام  برگشتم  و  گفم:  برای  عمر  اجازۀ  ورود  بگیر.  او  به  اندرون  رفت.  سپس  به  پیش  من  برگشت  و   گفت:  من  نام  تو  را  گفتم  و  اجازۀ  ورودت  را  خواستم  ولی  پیغمبرصلّی الله علیه و اله و سلّم    سکوت  کرد  و  چیزی  نگفت!  بیرون  رفتم  و  در  پای  منبر  نشستم.  سپس  غم  و  اندوه  درونم  بر  من  چیره  گردید.  به  پیش  آن  غلام  برگشتم  و  گفتم:  برای  عمر  اجازۀ  ورود  بگیر.  او  به  داخل  رفت.  آنگاه  به  نزد  من  برگشت  و  گفت:  من  نام  تو  را گفتم  و  اجازۀ  ورودت  را  خواستم  ولی  پیغمبر صلّی الله علیه واله و سلّم  خاموش  ماند  و  چیزی  نفرمود!  پشت  کردم  و  رفتم.

ناگهان  غلام  مرا  صدا  زد  و  گفت:  بیا  برو  وارد  شو.  به  تو  اجازه  داد.  داخل  شدم  و  بر  پیغمبر  خدا صلّی الله علیه و اله و سلّم  سلام  دادم.  دیدم  که  بر  حصیر  تافته  و  بوریای  بافته ای  تکیه  زده  است  و  نیهای  آن  در  پهلوهایش  اثر  گذاشته  است.  گفتم:  ای  پیغـمـبر  خدا!  آیا  زنانت  را  طلاق  دادهای؟  سر  را  بلند  کرد  و  به  من  نگریست  و  گفت‌:

«‌لا». «نه» ... گفتم:  الله اکبر!  ای  پیغمبر  خدا!  تو  میدانی  ما  مردمان  قریش  بر  زنان  چیره  بودیم.  ولی  وقتی  که  به  مدینه  آمدیم  مردمانی  را  دیدیم که  زنانشان  بر  آنان  چیره  هستند.  زنان  ما  اندک  اندک  از  زنانشان  درس  آموختند.  من  روزی  بر  زنم  خشم  گرفتم  و  بر  او  پرخاش  کردم.  ناگهان  دیدم  او  پاسخ  مرا  می‏گوید  و  با  من  یک  به  دو  میکند.  من  از  این  پاسخ  دادن  و یک  به  دو  کردن  ناراحت  و  رنجیده  خاطر  شدم  و  آن  را  نپسندیدم.  زنم  به  من گفت:  آیا  بدت میآید  از  این که  پاسخت  را  میدهم  و  با  تو  مشاجره  میکنم؟  به  خدا  سوگند  همسران  پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم با  او  مشاجره  و  یک  به  دو  میکنند،  و  چه  بسا  یکی  از  آنان  از  بامدادان  تا  شامگاهان  از  او  قهر  میکند  و  به  ترک  او  میگوید. گفتم:  کسی که  چنین  کند  نومید  و  زیانمند  باد!  آیا  کسی  از  شما  ایمن  است  از  این  که  خدا  به  سبب  خشم  پیغمبرش  خشمـگین  بشود،  و  ناگهان  هلاک  و  نابود  شود؟  پیغمبر  خدا صلّی الله علیه و اله و سلّم  ‌‌لبخند  زد.گفتم:  ای  پیغمبر  خدا  به  پیش  حفصه  رفتم  و گفتم: این  که  همتای  تو  زیباتر  و  در  پیش  پیغمبر  خدا       صلّی الله علیه و اله و سلّم   محبوبتر  است  مایۀ  حسادت  تو  نشود  و گولت نزند ... بار  دیگر  پیغمبر صلّی الله علیه و اله و سلّم  لبخند  زد.  گفتم:  ای  پیغمبر  خدا  در  پیش  تو  بمانم.  فرمود:

«‌نعم». «بلی».  پس  نشستم.  سرم  را  بلند کردم  و  به  خانه  نگاه  کردم.  چیزی  را  در  خانه  ندیدم   که  چشم  را  متوجّه  خود  کند  مگر  هیبت  و  وقار  جایگاه  آن.  پس  گفتم:  ای  پیغمبر  خدا  از  خدا  بخواه  که  نعمت  را  بر  امّت  تو  فراخ  و  فراوان  گرداند.  به  ایرانیان  و  رومیان  نعمت  فراخ  و  فراوان  داده  است  و  بر  ایشان  توسعه  بخشیده  است،  در  حالی  که  آنان  خدا  را  نمیپرستند  و  او  را  پرستش  نمی کنند. راست  شد  و  نشست  و  فرمود:  

(أفی شک أنت یا بن الخطاب ? أولئک قوم عجلت لهم طیباتهم فی الحیاة الدنیا).

« آیا  تو  ای  پسر  خطاب  شکّ  و  تردید  داری؟  آنان  مردمانی  هستند  که  خوشیهایشان  در  این  دنیا  با  شتاب  بدیشان  داده  شده  است».

گفتم: ای  پیغمبر  خدا  برایم  طلب  آمرزش  کن ... پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  سوکند  خورده  بود  که  یک  ماه  به  نزد  هـسران  خود  نرود  به  سبب  خشم  شدیدی  که  بر  ایشان  گرفته  بود،  تا  بدانجا  که  یزدان   بزرگوار  او  را  سرزنش  فرمود ....»  (بخاری  و  مسلم  و  ترمذی  و  نسائی،  آن  را  از  راههای گوناکونی  با  همین  متن  از  زهری  روایت  کردهاند).

*

روایت  جنین  حادثهای  در  کتابهای  سیره  و  شرح  زندگانی  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  است.  هم  اینک  به  روند  زیبای  قرآنی  بنگریم‌:

این  سوره  با  این  سرزنش  یزدان  سبحان  میآغازد.  یزدان  سبحان  پیغمبر  خود صلّی الله علیه و اله و سلّم  را  اینگونه  سرزنش  میفرماید:

(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاةَ أَزْوَاجِکَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (١) قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمَانِکُمْ وَاللَّهُ مَوْلاکُمْ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ) (٢)

پیغمبر!  چرا  چیزی  را  که  خدا  بر  تو  حلال  کرده  است،  به  خاطر  خشنود  ساختن  همسرانت،  بـر  خود  حرام  میکنی؟  خداوند  آمـرزگار  مهربانی  است  (و  تو  را  و  همسران  تو  را  میبخشاید).  خداوند  راه  گشودن  سوگندانتان  را  برای  شما  مقرّر  میدارد  (بدین  نحو  که  کفارۀ  قسم  را  میدهید  و  خود  را  از  زیر  بار  مسـؤولیّت  آن  بیرون  میآورید).  خدا  یاور  و  سرور  شما  است،  و  او  بس  آگاه  و  کاربجا  است‌.

این  سرزنس  مؤثّر  و  الهام بخشی  است.  زیرا  جائز  نیست  که  مؤمن  بر  خویشتن  چیزی  را  حرام  گرداند  که  خدا  برای  او  حلال  کرده  است  و  لذّت  بردن  و  استفاده کردن  از  آن  را  آزاد  فرموده  است.  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  عسل  را  یا  ماریه  را  بر  خود  حرام  نکرده  است،  حرام  کردنی  که  شرع  مقرّر  میفرماید.  بلکه  بر  خود  لازم  داشته  بود  خویشتن  را  از  عسل  یا  از  ماریه  محروم  بسازد  و  به  دور  بدارد.  این  سرزنش  درمیرسد  و  پیام  میدهد  چیزی  را  که  خدا  حلال  کرده  است  جائز  نیست  به  عمدو  قصد  خویشتن  را  از  آن  برای  خشنودی  کسی  محروم  و  بیبهره  ساخت ...  پیروی  این  چنین  در  پی  آن  میآید:

(وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ) (١)

خداوند  آمرزگار  مهربانی  است‌.

این  پیرو  بیانگر  این  است  که  این  محروم  و  بیبهره  کردن،  موجب  مؤاخذه  و  بازخواست  است،  و  آمرزش  خدا  و  مهربانی  او  باید  آن  را  دریابد.  این  الهام  و  پیام،  الهام  و  پیام  دلانگیز  و  زیبائی  است‌.

و  امّا  سوگندی  که  این  نصّ  بدان  اشاره  میفرماید  و  می گوید  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  آن  سوگند  را  خورده  است،  خداوند  شکستن  و  به  هم  زدن  آن  را  واجب  فرموده  است.  یعنی  کفارۀ  سوگند  را  میپردازد  و  آنچه  را که  بر  خود  حرام  کرده  است  حلال  میسازد.  مادام  که  سوگند  در بارۀ  کار  بد  و  ناپسند  خورده  شده  باشد،  بدان  سوگند  عمل  نکردن  و   کفارۀ  آن  را  پرداخت  کردن،  بهتر  و  سزاوارتر  است‌.

(وَاللَّهُ مَوْلاکُمْ).

خدا  یاور  و  سرور  شما  است‌.

خدا  که  یاور  و  سرور  شما  است،  شما  راکمک  میکند  که  بر  ضعف  خود  و  بر  چیزی  که  برای  شما  تولید  مشقّت  میکند  غالب  آئید  و  چیره  شوید.  بدین  خاطر  شکستن  و  به  هم  زدن  سوگندها  را  واجب  کردن  است،  تا  از زنج  و  سختی  و  مشقّت  و  دشواری  به  درآئید  و  بیاسائید: 

(وَهُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ) (٢)

و  او  بس  آگاه  وکاربجا  است‌.

از  روی  آگاهی  و  از  روی  کاربجائی  برایتان  قانونگذاری  میکند  و  قوانین  و  مقرّرات  تعیین  میفرماید،  و  شما  را  به  انجام  کاری  دستور  میدهد  که  با  تاب  و  توان  شما  مناسب  است،  و  به  خیر  و  صلاح  شما  است.  پس  جز  چیزی  را  که  خدا  حرام  کرده  است  حرام  نکنید،  و  جز  چیزی  را  که  خدا  حلال  کرده  است  حلال  نسازید.  این  هم  پیروی  است  که  با  رهنمود  و  رهنمون  پیش  از  خود  مناسبت  دارد.

سپس  بدان  سخن  اشاره  میکند،  ولی  موضوع  آن  را  و  تفصیل  آن  را  بیان  نمیدارد.  زیرا  موضوع  آن  مهمّ  نیست،  و  عنصر  ماندگار  در  آن  نیست.  بلکه  عنصر  ماندگار،  مفهوم  و  مقصود  آن،  و  آثار  برجای  ماندۀ  آن  است‌:

(وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا).

خاطرنشان  ساز  وقتی  را  که  پیغمبر  با  یکی  از  همسرانش  (به  نام  حفصه)  رازی  را  در  میان  نهاد.

از  لابلای  این  نصّ  بر  نمونهای  از  آن  دورۀ  شگفت  در  تاریخ  بشری  آگاه  میشویم،  دورهای  که  مردمان  در  آن  با  آسمان  زندگی  میکنند،  و  آسمان  آشکارا  و  مفصّل  در  کار  و  بارشان  دخالت  مینباید.  آگاه  میشویم  که  یزدان  جهان  پیغمبر  خود  را  برچیزی  مطّلع  میفرماید  که  میان  دو  همسرش  در بارۀ  سخنی  رد  و  بدل  گردیده  است  و  گذشته  است  که  او  آن  را  با  یکی  از  همسرانش  در  میان  نهاده  است،  و  وقتی  که  با  همسر  رازگویش  راجع  بدان  صحبت  میکند،  به  بخشی  از  آن  اشاره  فرموده  است  و  گوشهای  از  آن  را گفته  است.  تا  خود  را  از  روایت  دور  و  دراز  والاتر  و  بالاتر  بدارد  و  بگیرد،  و  زیبا  و  شایسته  از  شرح  و  بسط  مفصّل  خود  را  برهاند  و  رستگار  گرداند،  و  تنها  منبعی  را  به  همسرش  خبر  داده  است  که  منبع  آگاهی  و  علم  او  است،  و  آن  منبع،  منبع  اصیلی  است‌:

(فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ) (٣)

هنگامی  که  او  آن  راز  را  (به  عائشه)  خبر  داد،  و  خداوند  پیغمبرش  را  از  این  (افشای  سرّ)  آگاه  ساخت،  پیغمبر  برخی  از  آن  (رازگوئی)  را  (برای  همسر  رازگویش  حفصه)  بازگو  کرد  و  از  برخی  دیگر  خودداری  کرد،  هنگامی  که  همسرش  را  از  آن  (رازگوئی)  مطّلع  کرد،  او  گفت:  چه  کسی  تو  را  از  این  (موضوع)  آگاه  کرده  است؟  پیغمبر  گفت:  خداوند  بس  دانا  و  آگاه  مـرا  باخبر  کرده  است‌.

اشاره  به  علم  و  آگاهی  در  اینجا  اشارۀ  مؤثّری  در  حال  و  وضع  توطئه سازی  و  نیرنگبازیهای  سخت  و  استوار  و  تافته  و  بافته  در  فراسوی  پردهها  است!  زن  پرسنده  را  به  حقیقتی  برمیگرداند  که  چه  بسا  آن  را  فراموش  کرده  است  یا  از  آن  غافل  مانده  است.  و  دلها  را  جملگی  بدین  حقیقت  برمیگرداند  هر  وقت  که  این  قرآن  را  بخواند.  روند  سخن  از  حکایت  حادثهای که  روی  داده  است،  به  رویاروی  شدن  و  مخاطب  قرار  دادن  آن  دو  زن  میپردازد.  انگار  که  آن کار  هم  اینک  حاضر  و  آماده  است‌:

(إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ) (٤)

اگر  به  سوی  خدا  برگردید  و  توبه  کنید  (خداوند  برگشت  و  توبۀ  شما  را  میپذیرد)  چرا  که  دلهایتان  (از  حفظ  سرّ  که  پیغمبر  دوست  میداشت)  منحرف  گشته  است.  و  اگر  بر  ضدّ  او  همدست  شوید  (و  برای  آزارش  بکوشید،  باکی  نیست)  خدا  یاور  او  است،  و  علاوه  از  خدا،  جبرئیل،  و  مؤمنان  خوب  و  شایسته،  و  فرشتگان،  پشتیبان  او  هستند.

ما  هنگامی  که  از  سرآغاز  این  خطاب،  و  از  دعوت  کردن  آن  دو  نفر  به  توبه کردن  میگذریم،  توبه  کنند  تا  دلهایشان  برگردد  و  به  سوی  خدا  بگراید،  چرا که  دلها  به  سبب  آنچه  از  آنها  رخ  داده  است  و  شده  است  از  خدا  دور گردیده  است ... وقتی  که  از  این  دعوت  به  توبه  کردن  میگذریم،  تاخت  و  تاز  تند  و  سختی،  و  حملۀ  بزرگ  و  سترگی،  و  تهدید  کردن  و  بیم  دادن  هراسناک  و  بیمناکی  را  مییابیم ...

از  تاخت  و  تاز  و  حملۀ  بزرگ  و  هراسانگیز،  ژرفی  حادثه  و  کلانی  تأثیر  آن  را  در  دل  پیغمبرخدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  درک  و  فهم  میکنیم.  آن  اندازه  حادثه  زری  و  مؤثّر  بوده  است  که  کار  به  جائی  کشیده  است  که  دوستی  و  یاری  خدا  و  جبرئیل  و  مؤمنان  خوب،  و  افزون  براین،  پشتیبانی  فرشتگان  نیز  اعلان  و  اعلام  شود!  تا  دل  مبارک  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  خوش  شود  و  خاطر  خطیرش  بیاساید،  و  احساس  آرامش  و  آسایش کند،  و  از  بابت  این کار  بزرگ  و  سترگ  اطمینان  حاصل  نماید!

قطعاً  موقعیّت  در  حسّ  و  شعور  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  و  در  پیرامون  او  آن  اندازه  فراخ  و  ژرف  و  مؤثّر  بوده  است  که  با  این  حملۀ  بزرگ  و  یورش  سترگ  تناسب  داشته  است.  شاید  حقیقت  آن  را  از  این  نصّ  و  از  آنچه  در  روایت  از  زبان  فرد  انصاری،  دوست  عمر -رضیاللهعنهما - میشنویم  وقتی  که  عمر  از  او  میپرسد:  آیا  غسّانیان  آمدهاند؟  او  پاسخ  میدهد  و  میگوید:  نه  بلکه  قضیّه  بزرگتر  و  مهمّ تر  از  این  است.  غسّانیان  یک  دولت  عربی  و  دست  نشاندۀ  کشور  روم  بودند.  در  شام  در  حاشیۀ  جزیرةالعرب  عربستان  میزیستند.  حملۀ  آن  در  آن  روزکارکار  خطرناکی  بود.  ولیکنکار  دوم  در  دل  و  درون  مسلمانان  بزرگتر  و  مهمّ تر  بشمار  میآمد!  مسلمانان  چنین  عقیده  داشتند  که  آرامش  این  دل  بزرگ،  و  امنیّت  این  خانۀ  ارجمند،  از  هر  کار  و  از  هر  چیز  دیگری  بزرگتر  و  مهمّتر  است.  و  پریشانی  این  دل  بزرگ  و  نابسامانی  این  خانۀ  ارجــند  برای  گروه  مسمانان  از  حملۀ  غسّانیان  که  مزدوران  روم  بودند،  خطرناکتر  و  بدتر  است.  این  ارزیابی  و  سنجش  بیانگر  مفاهیم  و  معانی  گوناگون  دیدگاه  آن  دسته  از  مسلمانان  در بارۀ  امور  است.  این  ارزیابی  و  سنجش  با  ارزیابی  و  سنجش  آسمان  در بارۀ  این  کار  به  هم  میرسد  و  متّحد  و  متّفق  درمی آید.  لذا  این  دیدگاه،  دیدگاه  درست  و  استوار  و  ژرفی  است‌.

همچنین  از  معنی  و  مفهوم  آیۀ  بعدی،  و  شرح  و  بسط  صفات  زنانی  که  ممکن  است  خداوند  ایشان  را  جایگزین  هـمسران  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  گرداند،  اگر  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  ایشان  را  طلاق  دهد،  و  همچنین  از  رو  کردن  خطاب  به  همگان  در  معرض  تهدید  کردن  و  بیم  دادن،  بزرگی  و  ژرفی  و  اهمّیّت  این  موضوع  را  درک  و  فهم  میکنیم‌:

(عَسَى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَیْرًا مِنْکُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَیِّبَاتٍ وَأَبْکَارًا) (٥)

اگر  پیغمبر  شما  را  طلاق  دهد،  چه  بسا  پروردگارش  به  جای  شما  همسرانی  را  نصیب  او  گرداند  که  بهتر  از  شما  باشند.  زنان  دوشیزه  یا  غیر دوشیزۀ  فرمانبردار،  باایمان،  فروتن،  توبهکار،  پرستشگر،  و  گردنده  (و  پرتحرّک  در  جهان  اندیشه  ودر  مسیر  طاعت  و  عبادت)

اینها  صفاتی  است  که  یزدان  جـهان  همسران  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  را  با  ایماء  و  اشاره  به  داشتن  آنها  دعوت  میفرماید.

اسلام  واقعی  آن  است  که  اطاعت  کردن  و  انجام  اوامر  دین  بیانگر  آن  باشد.  ایمان  واقعی  آن  است  که  دل  را  آبادان  سازد.  وقتی  که  ایمان  صحیح  و  کامل  باشد  اسلام  از  آن  برمیجوشد.  قنوت،  یعنی  فروتنی،  و  آن  اطاعت  قلبی  و  درونی  است.  توبه  پشیمان  شدن  بر  بزه  و  گناهی  است  که  انجام گرفته  است،  و  روی  به  طاعت  و  عبادت  آوردن  است.  عبادت  ابزار  تماس  با  خدا  و  وسیلۀ  تعبیر  از  بندگی  انسان  برای  یزدان  است.  سیاحت  تأمّل  و  تدبّر  و  تفکّر  در بارۀ  نوآوری  و  نوآفرینی  خدا،  و  گشت  و  گذار  با  دل  در  ملکوت  او  است.  آن  چنان  زنانی  با  داشتن  همچون  صفاتی،  دوشیزه  و  غیر  دوشیزهاند.  همان گونه  که  زنان  حاضر  و  موجود  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  دوشیزه  و  غیردوشیزه  بودهاند.

این  تهدید  کردن  و  بیم  دادن  زنان  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  است.  قطعاً  چیزی  از  تأثّیر  نیرنگهایشان  در  دل  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  مقتضی  چنین  تهدید  و  بیمی  کردیده  است  و  عامل  ایجاد  چنین  اوضاعی  شده  است.  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  در  برابر  چیز  اندکی  خشمگین  نمیگردیده  است‌.

پس  از  نزول  این  آیات،  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  خشنود  گردید،  و  خطات  خدا  با  او  و  با  اهل  بیت  او  موجب  خرسندی  شد.  و  این  خانۀ  بزرگوار  به  دنبال  همچون  زلزلهای  روی  آرامش  به  خود  گرفت،  و  آرامش  پیشین  بدان  برگشت  با  رهنمود  و  رهنمونی  که  یزدان  سبحان  بدین  خانۀ  اینان  روا  دید.  این  هم  بزرگداشت  ایـن  خانه،  و  رعایت  و  عنایتی  است  که  با  نقش  این  خانه  در  ایجاد  کردن  و  پدید  آوردن  برنامۀ  یزدان  در  زمین،  و  پایدار  و  استوار  داشتن  ارکان  و  اصول  آن  در  زمین،  تناسب  دارد.

بگذریم،  این  تصویری  از  زندگی  خانوادگی  آن  مردی  است  که  برای  ایجاد کردن  و  پدید  آوردن  ملّتی  برمی‏خیزد  و  بر  پای  میایستد.  میخواهد  دولتی  را  تشکیل  دهد  که  ناشناخته  است،  و  نـمونه  و  همـسانی  نداشته  است،  با  شیوه  و  روشی  که  مسبوق  به  سابقه  نبوده  است.  میخواهد  امّتی  را  بسازد  که  امانت  عقیدۀ  الهی  را  در  واپسین  شکل  خود  بردارد،  و  در  زمین  یک  جامعۀ  ربّانی  را  ایجاد  کند  و  پدید  آورد،  به  صورت  واقعی ای  که  مردمان  از  آن  پیروی  نمایند  و  آن  را  الگوی  خود  سازند.

این  تصویری  از  زندگی  انسان  بزرگوار  و  والا  و  بزرگ  و  سترگی  است.  آن  انسانی  که  انسانیّت  خود  را  به  کار  می‏برد  در  همان  زمان  که  نبوّت  خود  را  به  دست  می‏گیرد.  این  را  از  آن  جدا  نمیسازد،  زیرا  قضا  و  قدر  چنین  خواسته  است  که  او  بشر  پیغمبری  باشد،  در  آن  زمان  قضا  و  قدر  بر  این  رفته  بود  که  رسالت  واپسین  را  برای  انسانها  بر  دوش  او  بگذارد،  یا  به  عبارت  دیگر  برنامه  واپسین  را  برای  زندگی  توسّط  او  به  مردمان  ارمغان  بدارد.

این  رسالت  کاملی  است  که  ییغمبر  کاملی  آن  را  بر  دوش  میکشد،  و  انسان  در  پرتو  کمال  این  رسالت  انسان  میشود.  این  رسالت  نیروئی  از  نیروهای  سازندۀ  انسان  را  سرکوب  نمیکند،  و  استعدادی  از  استعدادهای  سودمندش  را  بیهوده  رها  نمیسازد  و  هدر  نمیدهد.  همزمان  با  آن  انسان  را  پاکیزه  میدارد  و  تربیتش  میکند  و  پروردهاش  مـیسازد،  و  او  را  تا  بالاترین  درجات بشری  اوج  میدهد  و  والایش  می‏گرداند.

اسلام  این  چنین  کرد  با  کسانی  که  آن  را  فهـیدند  و  خویشتن  را  با  آن  دگرگون  کردند،  تا  بدانجا  که  نسخههای  زندهای  از  آن  شدند.  شیوۀ  زندگی  پیغمبرشان  و  زندگانی  عملی  او،  با  تمام  چیزهائی  که  در  آن  از  عملکردها  و  آزمودهها  و  تلاشهای  انسان،  و  ضعف  انسان،  و  قوّت  انسان  بود،  آمیزۀ  حقیقت  دعوت  آسمانی  گردید،  و  در  پرتو  آن  کام  به  کام  اوج  کرفت  و  بالا  رفت  - همان گونه  که  در  زندگانی  اهل  و  عیال  او  و  نزدیکترین  مردمان  بدو پیدا  و  هویدا  است  - و  نمونۀ  عملی  تلاشهای  پیروزمندانه  شد.  آن  را  می دید  و  از  آن  متأثّر  میکردید  هر  کس  که  الگوی  سادۀ  عملی  و  واقعی  را  میخواست،  الگوئی  که  در  هالهها  و  در  خیالها  زندگی  نمیکرد!

حکمت  قضا  و  قدر  در  نازل  کردن  رسالت  واپسین  برای  انسانها  به  صورت کامل  و  شامل  و  کمالپذیر  و  کمالبخش،  و  در  گزینش  پیغمبری  که  توان  دریافت  آن  رسالت  را  و  تاب  ترجمۀ  آن  را  به  شکل  زندهای  داشت،  و  زندگی  این  پیغمبر  را  کتاب  باز  و  گشودهای  کردن  به  گونهای  که  همگان  بتوانند  آن  را  بخوانند،  و  نسلها  در  پی  نسلها  بتوانند  بدان  مراجعه   کنند  و  وارسی  و  بررسیش  نمایند،  پیاده  گردید  و  تحقّق  پیدا  کرد ...

*

در  سایۀ  این  حـادثهای  که  تأثیر  عمیقی  در  دلها  و  درونهای  مسلمانان  داشت،  قرآن  مؤمنان  را  فریاد  میدارد  که  وظیفه  و  تکلیف  خود  را  در  خانههایشان،  از  قبیل:  تربیت کردن  و  رهنمود  نمودن  و  تذکّر  دادن،  اداء  کنند  و  انجام  دهند،  و  خود  را  و  اهل  و  عیال  خویش  را  از  آتش  دوزخ  محفوظ  و  مصون  دارند.  قرآن  صحنهای  از  صحنههای  آتش  دوزخ  را  برای  مؤمنان  به  تصـویر  میکشد،  و  حال  و  اوضاع  کافران  را  در  دوزخ  پیش  چشم  آنان  میدارد.  در  سایۀ  توبهایکه  در  روند  این  رخدادها  از  آن  سخن  رفته  است،  مؤمنان  را  به  توبه کردن  فرامیخواند،  و  بهشتی  را  برایشان  به  تصویر  میزند که  در  انتظار  تـوبه کاران  است.  سپس  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم   را  دعوت  میکند  با  کافران  و  منافقان  به  جهاد  بپردازد ...  

این  بند  دوم  این  سوره  است‌:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدَادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ (٦) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (٧) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ ر أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٨) یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ) (٩)

ای  مومنان!  خود  و  خانوادۀ  خویش  را  از  آتش  دوزخی  برکنار  دارید  که  افروزینۀ  آن  انسانها  وسنگها  است.  فرشتگانی  بر  آن  گمارده  شدهاند  که  خشن  و  سختگیر،  و  زورمند  و  توانا  هستند.  از  خدا  در  آنچـه  بدیشان  دستور  داده  است  نافرمانی  نمی‏کنند،  و  همان  چیزی  را  انجام  میدهند  که  بدان  مأمور  شدهاند.  (در  روز  قیامت  خطاب  به  بیدینان  گفته  میشود:)  ای  کافران  امروزه  پوزش  مخواهید  و  عذرخواهی  مکنید،  چرا  که  تنها  در  برابر  کارهائی  که  (در  دنیا)  میکردهاید  کیفر  داده  مـیشوید.  ای  مومنان!  به  درگاه  خدا  برگردید  و  توبۀ  خاصانهای  بکنید،  شاید  پروردگارتان  گناهانتان  را  محو  نماید  و  بزداید،  و  شما  را  به  باغهای  بهشتی  داخل  گرداند  که  از  زیر  (کاخها  و  درخـتان)  آن  رودبـارها  روان  است.  این  کار  در  روزی  خواهد  بود  که  خداوند  پیغمبر  و  کسانی  را  خوار  و  سبک  نمیدارد  که  با  او  ایمان  آوردهاند.  (بلکه  ایشان  را  والا  میگرداند  و  به  درجات  بالا  مـیرساند).  نور  (ایمان  و  عمل  صالح)  ایشان،  پیشایین  و  سوی  راستشان (روبه  جانب  بهشت) در حرکت  است. (وقی  که  خاموش  شدن  نور  منافقان  را  میبییند،  روبه  درگاه  خدا  میکنند  و)  میگویید:  پروردگارا!  نور  ما  را  کامل  گردان  (تا  در  پرتو  آن  به  بهشت  برسیم)  و  ما  را  ببخشای،  چرا  که  تو  بر  هر  چیزی  بس  توانائی.  ای  پیغمبر!  با  کافران  و  منافقان  جهاد  و  پیکار  کن  (تا  ایشان  را  از  کفر  و  نفاق  به  دور  داری)  و  بر  آنان  سخت  بگیر  و  (با  ایشان  خشن  باش.  این  مجازات  کنونی  ایشان  است،  و  در  آخـرت)  جایگاهشان  دوزخ  است  و  چه  بد  سرنوشت  و  چه  زشت  جایگاهی  است‌!.

قطعاً  مسؤولی  که  مؤمن  در  قبال  خود،  و  در  برابر  اهل  و  عیال  خود  دارد،  مسؤولیّت  سنگین  و  هراسانگیزی  است.  چه  آتش  دوزخ  در  آنجا  است.  شخص  مؤمن  و  اهل  و  عیال  او  به  آتش  دوزخ  عرضه  مـیگردند!  بر  شخص  مؤمن  واجب  است  که  میان  خودش  و  اهل  و  عیالش  و  میان  آتش  دوزخ  مانع  و  حائل  ایجاد  کند،  آتش  دوزخی  که  در  آنجا  در  انتظار  است.  شوخی  نـیست!  آتش  است!  آتش  رسواکننده  و  شعلهوری  است

(وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ).

افروزینۀ  آن  انسانها  و  سنگها  است‌.

انسانها  در  داخل  آن  آتش  درست  همسان  سنگهایند!  سنگها  چه  اندازه  خوار  هستند،  و  چه  اندازه  بیارزش  هستند،  و  سنگها  بدون  توجّه  انداخته  میشوند  و  پرت  می گردند،  بدون  این که  بدانها  اعتبار  و  عنایتی  بشود،  انسانها  در  دوزخ  بدان گونه  و  بدان  شکل  خواهند  بود!  چه  آتش  بد  و  رسوا کنندهای  است  آتشی  که  با  سنگها  برافروخته  می‏گردد!  چه  عذاب  سختی  است  این  عذابی  که  با  شدت  و  حدت  ـوزش  وکزش،  خواریو  رسوائی  را گرد  میآورد!  هر  چه  هم  با  آن  آتش  و  بر  آن  آتش  است، خـوار  کننده  و  رسوا  کننده  و  هراسناک  و  خوفناک  است‌:

(عَلَیْهَا مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدَادٌ).

فرشتگانی  بر  آن  گمارده  شدهاند  که  خشن  و  سختگیر،  و  زورمند  و توانا هستند.

سرشت  فرشتگان  با  سرشت  عذابی  که  بدانان  واگذار  گردیده  است   تناسب دارد ...

(لا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ) (٦)

از  خدا  در  آنچه  بدیشان  دستور  داده  است  نافرمانی  نمیکنند  و  همان  چیزی  را  انجام  میدهند  که  بدان  مأمور  شدهاند.

از  جملۀ  ویژگیهای  فرشتگان  اطاعت  از  خدا  در  هر  آن  چیزی  است  که  بدیشان  دستور  انجام  آن  را  میدهد.  ویژگی  دیگری  از  ویژگیهایشان  داشتن  قدرت  و  توان  بر  اقدام  بدان  چیزی  و  انجام  آن  چیزی  است  که  خدا  بدیشان  فرمان  میدهد ... فرشتگان  با  این  خشونت  و  تندخوئی،  و  با  این  زورمندی  و  سختگیریشان  مأمور  این  آتش  شدید  و  غلیط  گردیدهاند.  لذا  بر  مؤمن  است  که  خود  را  و  اهل  و  عیال  خود  را  از  این  آتش  مصون  و  محفوظ  دارد،  و  میان  اهل  و  عیال  و  میان  این  آتش  مانع  و  حائل  پدید  آورد،  پیش  از  این  که  فرصت  از  دست  برود،  و  معذرت  خواستن  و  عذرتراشی  نـمودن  بیسود  شود.  هم  اینک  این  کافران  بر  لبه  آتش  ایستادهاند  و  معذرت  میخواهند  و  عذر آوری  میکنند،  ولی  به  معذرت خواهی  و  عذرآوری  ایشان  توجّه  نـمیشود،  بلکه  با  مأیوس  گرداندن  و  ناامید  کردن  رویاروی  میگردند           

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (٧)

(در  روز  قیامت  خطاب  به  بیدینان  گفته  میشود):  ای  کافران!  امروزه  پوزش  مخواهید  و  عذرخواهی  مکنید،  چرا  که  تنها  در  برابر  کارهائی  که  (در  دنیا)  میکردهاید  کیفر  داده  میشوید.

پوزش  مخواهید  و  عذرخواهی  مکنید،  چه  امروز  روز  پوزش  خواستن  و  عذر خواهی کردن  نیست.  بلکه  امروز  روز  سزا  و  جزا  دادن  اعمال  و  افعالی  است  که  انجام  پذیرفته  است.  شما  اعمال  و  افعالی  داشتهاید  که  در  برابر  آنها  باید  با  این  آتش  بسوزید!

آیا  مؤمنان  چگونه  خود  را  و  اهل  و  عیال  خویش  را  از  این  آتش  میرهانند؟  یزدان  سبحان  راه  را  برایشان  روشن  میفرماید،  و  آزمند  امیدشان  مینماید:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ ر أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (٨)

ای  مؤمنان!  به  درگاه  خدا  برگردید  و  توبۀ  خالصانهای  بکنید،  شاید  پروردگارتان  گناهانتان  را  محو  نـماید  و  بزداید،  و  شما  را  به  باغهای  بهشتی  داخل  گرداند  که  از  زیر  (کاخها  و  درختان)  آن  رودبارها  روان  است.  این  کار  در  روزی  خواهد  بود  که  خداوند  پیغمبر  و  کسانی  را  خوار  و  سبک  نمیدارد  که  با  او  ایمان  آوردهاند.  (بلکه  ایشان  را  والا  می‏گرداند  و  به  درجات  بالا  میرساند).  نور  (ایمان  و  عمل  صالح)  ایشان،  پیشاپیش  و  سوی  راستشان  (رو  به  جانب  بهشت)  در  حرکت  است.  (وقتی  که  خاموش  شدن  نور  منافقان  را  میبینند،  رو  به  درگاه  خدا  میکنند  و)  میگویید:  پروردگارا!  نور  ما  را  کامل  گردان  (تا  در  پرتو  آن  به  بهشت  بـرسیم)  و  ما  را  ببخشای،  چرا  که  تو  بر  هر  چیزی  بس  توانائی‌.

راه  این  است ... توبۀ  خالصانه ... توبهای  که  دل  را  نصیحت  کند  و  اندرز  ده  و  آن  را  نجات  و  رهائی  بخشد،  و  گذشته  از  این،  به  دل  خیانت  نکند  و  دل  را گول  نزند.  توبه  از  گناه  و  سرکشی،  توبهای  که  با  پشیمانی  از  کاری  که  شده  است  میآغازد،  و  به  کار  نیک  و  طاعت  و  عبادت  میانجامد.  توبه  در  این  صورت  است  که  دل  را  نصیحت  میکند  و  اندرزش  میدهد،  و  آن  را  از  تهنشستهای  گناهها  و  بزهها  و  تیرگیهای  مـعصیتها  میرهاند،  و  به  دنبال  آنها  دل  را  بر  کار  نیک  تشویق  میکند  و  برمیانگیزد.  توبۀ  خالصانه  این  است،  توبهای  که  بعد  از  انجام  گرفتن  پیوسته  دل  را  تفکّر  میدهد  و  یادآور  میکند  و  به  اندرزش  مینشیند،  و  دیگر  دل  به  سوی  گناهان  برنمیگردد.

وقتی  که  همچون  توبهای  انجام  بپذیرد،  جای  امید  است  که  یزدان  سبحان  بدیها  و  بزهها  را  بدان  محو  کند  و  از  میان  ببرد،  و  مؤمنان  را  به  باغهای  بهشت  درآورد،  در  آن  روز  و  روز  کاری  که  کافران  را  در  آن  خوار  و  رسوا  میسازد،  همان گونه  که  در  صحنۀ  پیشین  روند  قرآنی  گذشت،  و  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  و  کسانی  را  خوار  و  رسوا  نمیسازد  که  با  او  ایمان  آوردهاند.

این  تشویق  و  ترغیبی  است  که  باید  بدان  چشم  طمع  دوخت،  و  بزرگداشت  سترگی  است  که  باید  به  انتظارش  نشست،  این که  خداوند  مهربان  مؤمنان  را  به  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  میپیوندد  و  ایشان  را  با  او  یک  صف  می‏گرداند  در  روزی که  روز  خوار  داشتن  و  رسوا  کردن  است!  آنگاه  برایشان  نوریرا  هم  تهیّه  میبیند  که

(یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ).

پیشاییش  و  سوی  راستشان  (رو  به  جانب  بهشت)  در  حرکت  است‌.

نوری  است  که  در  پرتو  آن  در  آن  روز  هولناک  و  سخت  و  وحشتانگیز  شناخته  میشوند.  نوری  است  که  در  پرتو  آن  در  آن  ازدحام  انبوه  و  درهم  لولیدن  راهیاب  میکردند.  نوری  است  که  پیشاییش  آنان  و  در  سوی  راستشان  حرکت  و  پرتوافشانی  میکند  رو  به  جانب  بهشتی  که  در  پایان  گشت  و  گذار  است!

به  مؤمنان  در  میان  ترس  و  هراس  محشر،  و  در  میان  شدّت  و  حدّت  آن  جایگاه،  و  در  پیشگاه  خدا،  دعای  خوبی  الهام  میگردد:

(یَقُولُونَ: ر أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (٨)

میگویند:  پروردگارا!  نور  ما  را  کامل  گردان  (تا  در  پرتو  آن  به  بهشت  برسیم)  و  ما  را  ببخشای،  چرا  که  تو  بر  هر  چیزی  بس  توانائی‌.

الهام  این  دعا  بدیشان  در  این  جایگاه،  جایگاهی  که  زبانها  را  لگام  میزند،  و  دلها  را  فرو  میافکند،  نشانۀ  پذیرش  درخواست  است.  خداوند  این  دعا  را  به  مؤمنان  الهام  نمیدارد  مگر  بدان  خاطر  که  قضا  و  قدرش  بر  آن  رفته  است  که  آن  را  بپذیرد  و  استجابت  بفرماید.  دعا  در  آنجا  نعمتی  است  که  خدا  با  پذیرش  آن  از  مؤمنان  بر  آنان  منّت  مینهد  و  بزرگواری  میفرماید،  و  این  افزون  بر  منّت  و  بزرگواری  است  که  تکریمشان  داشته  است  و  نور  بدیشان  عطاء  فرموده  است‌.

این  فضل  و  لطف  کجا،  و  آن  آتش  کجا،  که  افروزینهاش  مردمان  و  سنگها  است؟

این  پاداش،  و  همچنین  آن  عذاب،  هر  دو  تا  مسؤولیّت  مؤمن  را  به  تصویر  میکشند،  مسؤولیّتی  که  در  مصون  و  محفوظ  داشش  خود  و  اهل  و  عیالش  از  آتش  دارد،  و  باید  ایشان  را  بدین  نعمت  موجود  در  باغهای  بهشت  برساند،  باغهائی  که  در  زیر  کاخها  و  درختهای  آن  رودبارها  روان  می‏گردد.

در  سایۀ  آن  حادثهای  که  در  خانههای  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم   در گرفته  است،  اشارۀ  مقصود  و  پیام  منظوری  را  درک  و  فهم  میکنیم  که  در  اینجا  در  فراسوی  این  نصوص  نهفته  است‌.

قطعاً  شخص  مؤمن  مکلّف  و  موظّف  است  اهل  و  عیال  خود  را  رهنمود  و  رهنمون  کند،  و  خانه  و  خانوادۀ  خویش  را  اصلاح  و  خوب  و  نیک  نماید،  همان گونه  که  مکلّف  و  موظّف  است  خود  را  رهنمود  و  رهنمود  کند،  و  دل  خویش  را  اصلاح  و  خوب  و  نیک  گرداند.

اسلام  دین  خانواده  است  -  همان گونه  که  قبلاً  در  سورۀ  طلاق  گفتیم  -  بدین  خاطر  یزدان  سبحان  مسؤولیّت  مؤمن  در  میان  خانوادهاش  را  مقرّر،  و  تکیف  و  وظیفۀ  او  را  در  خانه  بیان  میفرماید.  خانۀ  مسلمان  هستۀ  گروه  مسلمانان  است.  سلولی  است  که  از  آن  و  از  سلولهای  دیگر  پیکر  جسم  زنده  تشکیل  می شود ... یعنی  جامعۀ  اسلامی  پدیدار  و  برقرار  می‏گردد   ...

هر  خانهای  دژی  از  دژهای  این  عقیده  است.  قطعاً  باید  ساکنان  دژ  در  داخل  دژ  متّحد  و  متّفق  باشند،  و  خود  دژ  در  داخل  محکم  و  استوار  باشد.  هر  فردی  از  ساکنان  دژ  باید  راه  نفوذی  را  ببندد  و  پاسداری  کند  و  نگذارد  که  از  آنجا  به  داخل  دژ  شود  شود.  در  غیر  این  صورت  بر  لشکریان  داخلی  سهل  و  ساده  میتازند،  و  شبتازان  و  یورشگران  بیرون  هیچ گونه  مشکلی  نخواهند  داشت!

تکلیف  و  وظیفۀ  مؤمن  این  است  که  پیش  از  هر  کس  دیگری  به  خانه  و اهل  و  خانوادۀ  خود  رو  کند.  بر  او  واجب  است  این  دژ  را  از  داخل  بپاید  و  آن  را  ایمن  نماید.  لازم  است  مؤمن  سوراخهای  این  دژ  را  ببندد،  پیش  از  آن  که  از  این  دژ  بیرون  برود،  و  دور  از  آن  دست  اندر  کار  دعوت  بشود. 

قطعاً  باید  مادر  مسلمان  باشد.  چه  پدر  مسلمان  به  تنهائی  نمی تواند  دژ  خانه  را  ایمن  گرداند  و  از  تاخت  و  تازها  مصون  و  محفوظ  سازد.  باید  پدری  و  مادری  باشند  که  به  پاسداری  از  دختران  و پسران  بپردازند.  بیهوده  است  مرد  بکوشد  جامعۀ  اسلامی  را  از  مجموعه ای  از  مردان  پدید  آورد.  قطعاً  باید  زنانی  در  این  جامعه  باشند.  زیرا  زنان  پاسداران  نسل  جوان  هستند،  و  نسل  جوان  دانه ها  و  میوه های  آینده اند.

بدین  خاطر  است  که  قرآن  برای  مردان  و  زنان  می گردید.  خانه ها  را  نظم  و نظام  می داد،  و  آنها  را  بر  برنامۀ  اسلامی  استوار  می داشت،  و  بر  دوش  مؤمنان  مسؤولیّت  اهل  و  خانواده هایشان  را  می گذاشت،  همان  گونه  که  مسؤولیّت  خودشان  را  بر  دوش  خودشان  می نهاد:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا).

ای  مؤمنان!  خود  را  و  خانوادۀ  خویش  را  از  آتش  دوزخ  برکنار  دارید.

این  کاری  است  که  دعوت کنندگان  مردمان  به  سوی  اسلام  باید  آن  را  بدانند  و  خوب  آن  را  درک  و  فهم  کنن.  حتماً  باید  در  سرآغاز  تلاش  متوجّه  خانه  شد.  رو  به  همسر  کرد.  سپس  به  فرزندان  اهمّیّت  داد،  باید  اهمّیّت  زیادی  به  همسر  مسلمان  داد  تا  خانۀ  مسلمان  را  پدید  آورد  و  بسازد.  کسی  که می خواهد  خانۀ  مسلمان  بسازد  باید  که  پیش  از هر  چیز  برای  این  کار  همسر  مسلمانی  را  جستجو  و  پیدا  کند.  در  غیر  این  صورت  ساختن  بنیاد  گروه  اسلامی  به  تأخیر  می افتد،  و  ساختار  آن  رو  به  ویرانی  و  فرو  ریختن  می نهد و  راه های  نفوذ  کردن  و  رخنه  نمودن  بدان  فراوان  می گردد! 

در  میان  گروه  مسلمانان  نخستین،  کار  آسانتر  بود  از  کاری  که  در  این  روزگار  ما  است ...  جامعۀ  مسلمانی  در  مدینه  تشکیل  شده  بود  و  اسلام  از  آن  پاسداری  و  محافظت  می کرد.  اسلام  با  جهان بینی  پاک  خود  که  برای  زندگی  بشریّت  داشت  از  آن  جامعه  پاسداری  و  محافظت  می کرد،  و  با  قانونگذاری  بر گرفته  از  این  جهان بینی  آن  را  می پائید  و  زیر  بال  و  پر  دیدبانی  خود  می گرفت  و  بر  سرش  سایه  می گسترانید.  مرجع  جملگی  مردان  و  زنان  در  آن  خدا  و  پیغمبرش  بود،  و  همگان  گوش  به  فرمان  خدا  و  به  فرمان  پیغمبرش  بودند.  وقتی  که  حکمی  نازل  می گردید،  حکم  نهائی  و  فرمان  واپسین  بود ...  به  سبب  وجود  این  چنین  جامعه ای،  و  به  علّت  سیطره  و  تسلّط  جهان بینی  آن  و  آداب  و  رسوم  آن  بر  زندگی،  کار  زن  آسانتر  بود  این  که  خود  را  بسازد  بدان  گونه  که  اسلام  می خواهد.  کار  شوهران  هم  آسانتر  بود  در  این  که  زنان  خود  را  پند  و  اندرز  بدهند،  و  فرزندان  خود  را  برابر  برنامۀ  اسلام  تربیت  کنند ...

ما  هم  اینک  در  موقعیّت  متغیّری  هستیم.  ما  در  جاهلیّت  به  سر  می بریم.  جاهلیّت  جامعه،  جاهلیّت  قانونگذاری،  جاهلیّت  اخلاق،  جاهلیّت  تقلیدها،  جاهلیّت  مقرّرات  جاهلیّت  آداب  و  رسوم،  و  همچنین  جاهلیّت  فرهنگ!

زن  با  این  جامعۀ  جاهلی  سر  و  کار  دارد.  زن  سنگینی  این  بار  کمرشکن  را  احساس  می کند  وقتی  که  می خواهد  فرمان  اسلام  را  بشنود  و  در  گوش  گیرد،  چه  خودش  به  اسلام  راه  یافته  باشد،  و  چه  مردی  از  قبیل  شوهرش  یا  برادرش  و  یا  پدرش  او  را  بدان  رهنمود  و  رهنمون  کرده  باشد ...

آنچه  در  میان  بود  مرد  و  زن  و  جامعه  بود  و  بس.  همۀ  آنان،  بلی  همۀ  آنان  داوری  را  به  پیشگاه  جهان بینی  یگانه ای،  و  به  پیشگاه  حکم  یگانه ای،  و  به  پیشگاه  قالب  و  سیمای  یگانه ای  می بردند،  و  از  آن  فرمان  می بردند.  ولی  در  اینجا  مرد  به  جهان بینی  مجرّدی  مراجعه  می کند  که  در  دنیای  واقعیِت  وجود  ندارد.  زن  بار  سنگین  جامعهای  مینالد  که  با  آن  جهانبینی  دشمنی  میورزد،  بسان  دشـنی  سرکشی که  جاهلیّت  داشت!  شکّی  نیست  که  فشار  جامعه  و  آداب  و  رسوم  آن  بر  حسّ  و  شعور  زن،  چندین  برابر  فشاری  است  که  بر  حسّ  و  شعور  مرد  وارد  میشود!

در  اینجا  است  که  وظیفۀ  مرد  مؤمن  چندین  برابر  می‏گردد.  بر  او  است  که  خود  را  از  آتـش  دوزخ  بباید!  گذشته  از  آن  بر  او  است  که  اهل  و  عیال  را  از  آتـش  دوزخ  بباید،  اهل  و  عیالی  که  زیر  این  فشار  خرد کننده  و  جاذبۀ  سخت  و  کمرشکننده  قرار  دارند!

بدین  خاطر  بر  شوهر  لازم  است  این  سنگینی  و  فشار  را  درک  و  فهم  کند  تا  تلاش  بدون  واسطۀ  خود  را  چندین  برابر  مبذول  دارد،  چندین  برابر  تلاشی که  برادر  مؤمن  او  در  میان  گروه  مسلـمانان  نخستین  مبذول  میداشت.  در  این  صورت  بر  کسی  که  میخواهد  تشکیل  خانواده  دهد  و  خانهای  را  بسازد،  نخست  همسری  را  بجوید  که  پاسدار  دژ  باشد،  و  جهانبینی  خود  را  از  منبع  جهانبینی  او  برگیرد  که  اسلام  است ...  در  این  راستا  بر  مرد  لازم  است  فداکاری  کند  و  چند  چیز  را  قربان  نماید:  درخشـش  دروغین  زن  را،  سرسبزی  مزبلهها  را،  و  سیمای  رخشان  لاشههائی  که  در  سطح  آب  و  تاب  جامعه  شناورند.  اینها  را  قربان  کند  و  دنبال  زنی  بگردد  که  دیندار  باشد،  دینداری  که  بدو  در  ساختن  خانۀ  مسلمانی،  و  در  پدید  آوردن  دژ  مسلمانی، کمک  و  یاری  کند!  بر  پدران  مؤمن  هم  لازم  است  -  پدران  مؤمنی  که خواهان  پیدایش  گروه  اسلامی  هستند  و  رستاخیز  اسلامی  را  خواستارند  -  بدانند  که  کندوهای  زندۀ  این  گروه  اسلامی  و  رستاخیز  اسلاس  به  عنوان  امانت  در  دستهای  ایشان  هستند،  و  بر  آنان  واحب  است  که  به  دختران  و  به  پسران  بذل   توجّه  کنند،  و  پیش  از  هر  کس  دیگری  به  دعوت  و  تربیت  و  آماده  کردن  آنان  بپردازند،  و  به  فرمان  یزدان  سبحان  پاسخ  دهند،  آنچا  که  ایشان  را  فریاد  میدارد:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا).

ای  مومنان!  خود  را  و  خانوادۀ  خویش  را  از  آتش  دوزخ  برکنار  دارید.

بدین  مناسبت  بار  دیگر  برمی گردیم  به  سرشت  اسلام،  سرشتی  که  رستاخیز  گروه  مسلماناانی  را  میطلبد  که  اسلام  بر  آنان  سلطه  و  سیطره داشته  باشد،  و  وجود  واقعی  اسلام  در  ایشان  پیاده  و  جلوه گر  شود.  این کار  میطلبد  گه  گروهی  وجود  داشته  باشد،  گروهی  که  اسلام  شریعت  و  قانون  ایشان،  و  اسلام  برنامۀ  کامل  آنان  باشد،  برنامهای  که  آن  جماعت  همۀ  جهان بینیها  و  اندیشههای  خود  را  از  آن  برگیرند.[6]

این  گروه  پرورشگاهی  هستند  که  جهان بینی  اسلامی  را  می پاید  و  از  آن  پاسداری  مینماید،  و  آن  را  با  خود  برمیدارد  و  به  دلها  و  درونهای  مردمان  میرساند،  و  مردمان  را  از  یک  سو  از  فشار  جامعۀ  جاهلی  پیرامونشان  محفوظ  و  مصون  می‏گرداند،  همان گونه  که  ایشان  را  از  دیگر  سو  از  بلای  اذیّ ت  و  آزار  و  برگرداندن  از  دین  میرهاند.

بدین  خاطر  اهمّیّت  گروه  مسلـمانی  پدیدار  میگردد  که  دختر  جوان  مسلمـان  و  زن  مسلمان  درمیان  آنان  زندگی  بکنند،  و  بدانان  از  فشار  جامعۀ  جاهلی  پیرامونشان  پناه  ببرند.  در  این  صورت  است  که  احساسات  و  اذهان  ایشان  میان  مقتضیات  جهان بینی  اسلامی  آنان،  و  میان  آداب  و  رسوم  جامعه  جاهلی  فشار  وارد کننده  و  خرد کننده،  از  هم  نـمیپاشد  و  پخش  و  پراکنده  نـمیشود.  هـچنین  پسر  مسلمان  شریک  خود  را  پیدا  میکند،  شریکی  که  با  او  در  لانۀ  مسلمان،  یا  در  دژ  مسلمانی  که  اردوگاه  اسلامی  از  آن  و  از امثال  آن  تشکیل  میشود،  زندگی  بکند.

وجود  این  گروه  اسلامی  واجب  و  ضروری  است،  نه  این  که  مستحبّ  و  سنّت  باشد.  واجب  است  این  گروه  مسلمان  ظهور  پیدا  کند  و  راست قامت  و  استوار  پای  به  میدان  نهد،  گروه  مسلمانی  که  به  اسلام  سفارش  و دعوت  بکند،  و  اندیشۀ  اسلام،  اخلاق  اسلام،  آداب  و  رسوم  اسلام،  و  همۀ  جهان بینیهای  اسلام  را  در  آغوش  بگیرد  و  بپاید،  و  در  میان  خود  با  آن  جهان بینیهای  اسلامی  زندگی  کنند،  و  برای  آن  جهان بینیها  زندگی  بکنند  و  آنها  را  نپایند  و  پاسداری  نمایند  و  به  سوی  آنها  دیگران  را  دعوت  بکنند،  به  صورت  واقعیّتی  که  آن  را  ببینند  کسانی  که  ایشان  را  به  سوی  آن  دعوت  میکنند  تا  از  جامعۀ  جاهلی  گمراه  بیرون  بیایند،  و  از  تاریکیهای  آن  خارج گردند  و  به  خواست  خدا  به  نور  برسند.  تا  وقتی  فرا  برسد  که  به  امید  خدا  اسلام  سلطه  و  سیطره  داشته  باشد،  و  نسلها  در  سایۀ  اسلام  رشد  پیدا کنند،  و  از  جاهلیّتی  برهند  که  طنابهای  دام  آن  هـه  جا  گسترده  شده  است ... 

برای  حمایت  و  پاسداری  از  گروه  مسمانان  نخستین  بود  که  به  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  فرمان  داده  شد  که  با  دشمنان  آنان  به  جهاد  بپردازد:

(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ) (٩)

ای  پیغمبر!  با  کافران  و  منافقان  جهاد  و  پیکار  کن  (تا  ایشان  را  از  کفر  و نفاق  به  دور  داری)  و  بر  آنان  سخت  بگیر  و  (با  ایشان  خشن  باش.  این  مجازات  کنونی  ایشان  است،  و  در  آخرت)  جایگاهشان  دوزخ  است  و  چه  بد  سرنوشت  و  چه  زشت  جایگاهی  است‌!.

این  نگرشی  است  که  معنی  ویژۀ  خود  را  و  ارزش  ویژۀ  خود  را  دارد،  آن  هم  بعد  از  این که  به  مؤمنان  دستور  میرسد  که  خودشان  را  و  اهل  و  عیالشان  را  از  آتش  دوزخ  نپایند  و  به  دور  نمایند،  و  توبۀ  خالصانهای  بکنند،  توبهای  که  بدیها  و  گناهانشان  را  محو  و  نابود  می‏گرداند،  و  ایشان  را  به  بهشتی  میرساند  که  در  زیر  کاخها  و  درختهای  آن  رودبارها  روان  است ... این  نگرش،  معنی  ویژۀ  خود  و  ارزش  ویژۀ   خود  را  دارد  در  ذکر  ضرورت  حمایت  و  پاسداری  از  پرورشگاهی  که  در  آنجا  محافظت  خود  از  آتش  دوزخ  فراهم  میآید.  دیگر  این  عناصر  تباهی  پیشۀ  کجرو  ستمگر  به  خود  رها نمیکردند  تا  از  بیرون  بر  اردوگاه  اسلامی  بتازند،  همان گونه   که  کافران  چنین  میکردند،  یا  این که  از  درون  بر  اردوگاه  اسلامی  بتازند،  همان گونه  که  منافقان  چنین  میکردند.

این  آیه  کافران  و  منافقان  را  یک کاسه  میکند  و  یکجا  ذکر  مینماید  در دستور  جهاد  و  رزم  با  ایشان  و  سخت  گرفتن  بر  آنان.  زیرا  هر  یک  از  این  دو  دسته  نقش  همسان  همدیگر  را  در  تهدید  اردوگاه  اسلامی،  و  در  درهـم  شکستن  یا  از  هم  پاشیدن  آن،  بازی  میکند.  پس  جهاد  و  رزم  با  ایشان  جهاد  و  رزمی  است  که  موجب  رهائی  از  آتش  دوزخ  میگردد.  کیـفر  کافران  و  منافقان  سخت  گرفتن  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و اله و سلّم  و  مؤمنان  در دنیا  بر  ایشان  است‌.

(وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ) (٩)

جایگاهشان  دوزخ  است  و  چه  بد  شرنوشت  و  چه  زشت  جایگاهی  است‌!.

جایگاهی  که  در  آخرت  دارند.

بدین  منوال  و  بر  این  روال،  این  چرخش  و  گردش  میان  آیهها  و  میان  رویکرد  آنها  هـاهنگ  و  همآوا  میگردد،  همان گونه  که  آیهها  و  رویکردها  به  طور  کلّی  با  چرخش  و  گردش  نخستین  در  روند  قرآنی  هماهنگ  و  همآوا  می شود ...

*

آن گاه  چرخش  و  گردش  سوم  و  واپسین  درمـیرسد.  انگار  این  چرخش  و گردش  مکمّل  بدون  فاصلۀ  چرخش  و  گردش  نخستین  است.  زیرا  این  واپسین  چرخش  و  گردش  از  زنان  کافری  سخن  میگوید  که  در  خانههای  پیغمبران  بودهاند،  و  از  زنان  مؤمنی  صـحبت  میکند  که  در  میان  کافران  زندگی  کردهاند:

(ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَقِیلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ (١٠) وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (١١) وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ) (١٢)

خداوند  از  میان  کافران،  زن  نوح  و  زن  لوط  را  مثل  زده  است.  آنان  در  حبالۀ  نکاح  دو  تن  از  بندگان  خوب  ما  بودند  و  (با  ساخت  و  پاخت  با  قوم  خود،  و گزارش  اسرار  و  اخبار  بدیشان)  به  آن  دو  خیانت  کردند  و  آن  دو  نتوانستند  در  پیشگاه  الهی  کمترین  کاری  برای  ایشان  بکنند  (و  آنان  را  از  عذاب  خانمانسوز  دنیوی،  و  سخت  کمرشکن  اخروی  نجات  دهند.  به  هنگام  مرگ  توسّط  فرشتگان  بدیشان)  گفته  شد:  به  دوزخ  درآئید  همراه  با  همۀ  کسانی  که  بدان  درمیآیند.  و  خدا  از  میان  مؤمنان،  زن  فرعون  را  مثل  زده  است.  وقتی  (از  اوقات)  گفت:  پروردگارا  برای  من  در  بهشت،  نزد  خودت  خانهای  بنا  کن،  و  مرا  از  فرعون  و  کارهایش  رهائی  بخش،  و  از  این  مردمان  ستمکاره  نجات  بده.  همچنین  خداوند  (از  میان  مؤمنان،  دومین  الگو)  مریم  دختر  عمران  را  مثل  زده  است  که  دامن  به  گناه  نیالود  وخود  را  پاک  نکاه  داشت،  و  ما  از  روح  متعلّق  به  خود  در  آن  دمیدیم،  و  او  سخنان  پروردگارش  و  کتابهایش  را  تصدیق  کرد،  و  از  زمرۀ  مطیعان  و  فرمانبرداران  خدا  بود.

آنچه  در بارۀ  خیانت  زن  نوح  و  زن  لوط  نقل  شده  است  این  است  که  در  کار  دعوت  خیانت  کردهاند  نه  اینکه  خیانت  ناموسی  داشته  باشند.[7]  زن  نوح  با  تمسخر کنندکان  قوم  به  تمسخر  نوح  میپرداخت.  زن  لوط  مردمان  را  از  مهــانان  لوط  آگاه  و  باخبر  میکرد،  در  حالی  که  میدانست  مردمان  با  مهمانان  نوح  چه  کار  زشتی  و  پلشتی  دارند!

چیزی  که  دربارۀ  همسر  فرعون  نقل  شده  است  این  است  که  او  زن  مؤمنی  بود  که  در  کاخ  فرعون  میزیست.  چه  بسا  آسیائی  بوده  است  و  از  بازماندگان  کسانی  باشد  که  پیش  از  موسی  متدیّن  به  دین  آسمانی  بودهاند.  در  تاریخ  آمده  است  که  مادر  « امنحوتب  چهارم »که  خدایان  را  در  مصر  یکی کرد  و  رمز  خدای  یگانه  را  قرص  خورشید  قرار  داد،  و  خود  را «اخناتون»  نامید،  آسیائی  بوده  است  و  آئینی  جدای  از  آئین  مصریان  داشته  است ... خدا  بهتر  میداند  که  مقصود  این  بوده  است  کسی  که  در  این  سوره  از  او  سخن  رفته  است،  یا  این  که  مراد  زن  فرعون  همسر  موسی  است ...  فرعون  زمان  موسی  خدای  از  این  «امنحوتب»  است‌.

تحقیق  تاریخی  در  اینجا  راجع  به  شخص  زن  فرعون  مراد  ما  نیست.  چه  اشارۀ  قرآنی  بیانگر  حقیقت  دائمی  مستقل  از  اشخاص  است.  اشخاص  تنها  مثالهائی  برای  ذکر  این  چنین  حقیقی  هستند  و  بس ...

آنچه  مقصود  است  مسؤولیّت  فردی  است.  در  اینجا  مراد  بیان  مسؤولیت  فردی  است.  ذکر  مسؤولیّت  فردی  بعد  از  حفظ   خود  و  اهل  و  عیال  از  آتش  دوزخ  به  میان  آمده  است.  در  ضمن  مراد  این  است  به  همسران  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  و  به  هـمسران  مؤمنان  نیز  گفته  شود:  با  وجود  هر  چیزی  که  هست،  خودشان  عهدهدار  و  مـسؤول  خودشان  هستند.  آنان  مسؤول  وجود  خودشان  می‏باشند،  و  این  که  همسران  پیغمبری  یا  فرد  صالحی  از  مسلمانان  هستند،  ایشان  را  از  مسؤولیّت  معاف  نمیدارد!

این  هم  زن  نوح  است.  همحنین  این  هم  زن  لوط  است

(کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ).

آنان  در  حبالۀ  نکاح  دو  تن  از  بندگان  خوب  ما  بودند. 

(فَخَانَتَاهُمَا).

به  آن  دو  خیانت  کردند.

(فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا).

آن  دو  نتوانستثد  در  پیشگاه  الهی  کمترین  کاری  برای  ایشان  بکنند.

(وَقِیلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ) (١٠)

و  گفته  شد:  به  دوزخ  درآئید  با  همۀ  کسانی  کـه  بدان  درمیآیند.

دیگر  هیچ  بزرگواری  و  کرامتی،  و  هیچ  میانجگری  و  شفاعتی،  در  کار  کفر  و  ایمان،  و  در  کار  خیانت  به  عقیده،  حتّی  از  همسران  پیغـمبران،  سودی  نـمیبخشد  و  مایۀ  رهائی  از  مسؤولیّت  فردی  نمیشود.

این  هم  زن  فرعون  است.  طوفان  کفری  که  در  کاخ  فرعون  بدان  درافتاده  است،  او  را  از  جستجوی  نجات  خود  بازنمیدارد ... او  از  کاخ  فرعون  بیزاری  می جوید،  و  از  خداوند  کارش  خانهای  را  در  بهشت  می‏طلبد.  او  از  پیوند  با  فرعون  بیزاری  میجوید  و  از  خداوند  کارش  نجات  از  فرعون  را  درخواست  میکند.  او  از  کار  فرعون  بیزاری  میجوید  از  ترس  این که  نکند  از  کار  فرعون  چیزی  به  حساب  او  گرفته  شود  و  جرقهای  از  آتش  عمل  او  بدو  برسد.  در  حالی  که  از   همۀ  مردمان  به  فرعون  نزدیکتر  بود:

(وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ).

و  مرا  از  فرعون  و  کارهایش  رهائی  بخش‌.

او  از  قوم  فرعون  و  پیروانش  بیزاری  جست،  در  حالی  که  در  میان  ایشان  میزیست‌:

(وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ) (١١)

و  مرا  از  این  مردمان  ستمکاره  نجات  بده‌.

دعای  زن  فرعون  و  موقعیّت  او،  نمونۀ  برتری  یافتن  بر  کالاهای  زودگذر  زندگی  دنیا  در  دلانگیزترین  و  دلرباترین  شکل  خود  است.  زن  فرعون  بود،  فرعونی  که  بزرگترین  شاهان  آن  روزگار  بود.  در  کاخ  فرعون  بود،  خوشترین  مکان  و  پرنعمتترین  جائیکه  زنی  در  آن  به  هر  چه  میخواست  دست  مییافت ...  ولی  این  زن،  در  پرتو  ایمانی  که  داشت  بر  همۀ  اینها  برتری گرفت  و  والائی  یافت.  تنها  از  کالاهای  زودگذر  جهان  نگذشت  و  بس،  بلکه  فرعون  را  شرّ  و  کثافت  و  بلا  شمرد  و  از  او  به  خدا  پناه  برد،  و  از  مانعها  و  حائلهای  او  گذر  کرد،  و  از  دست  آنها  نجات  خود  را  خواست  و  رستگاری  خویش  را  طلبید!

این  زن  تنهائی  است  در  مملکت  عریض  و  طویل  و  نیرومندی ... این  هم  لطف  و  کرم  بزرگ  دیگری  که  او  را  درمییابد.  زن  - همان گونه  که  قبلاً   گفتیم  - احساس  تیزتر  و  آمادگی  بیشتری  دارد  برای  له  لورد  شدن  در  زیر گامهای  جامعه  و  جهان بینیهای  آن.  وی  این  زن  تنها،  بلی  این  زن  تنها،  در میان  فشار  جامعه،  فشار  کاخ،  فشار  شاه،  فشار  اطرافیان  و  فرعونیان،  و  فشار  شاهنشاهی،  در  میان  همۀ  اینها  سرش  را  به  سوی  اسمان  بلند  کرد ... تنهای  تنها ... در  گرداب  دریای  این  کفـر  سرکش!  این  نمونۀ  والائی  است  که  انسان  بتواند  از  همۀ  این  تأثیر  گذارها،  پیوندها  و  رابطهها،  سدها  و  مانعها،  و  از  هـمۀ  این  نداها  و  فریادها  ببرد  و  تنها  و  تنها  از  آن  خدا  بشود  و  برای  خدا  کار  بکند  و  بیاید  و  برود ... تعین  خاطر  است  که  این  زن  مؤمن  سزاوار  این  اشاره  در  کتاب  جاویدان  یزدان  میشود،  کتابی  که  واژگان  آن  در  گوشه  گوشۀ  این  جهان  زمزمه  میکردد،  و  پژواک  آن  در  کرانههای  آسمان  میییچد،  در  آن  حال  که  از  جـهان  والای  فرشتکان  برای آدمیان نازل میگردد ...  

(وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ).

همـچنین  خداوند  (ازمیان  مؤمنان،  دومین  الگو)  مریم  دختر  عمران  را  مثل  زده  است‌.

مریم  نیز  نمونۀ  از  همه  چیز  بریدن  و  خالصانه  از  آن  خدا  شدن  است.  مریم  از  همان  زمان  رشد  و  نـوخالصانه  از  آن  خدا  شده  است،  هـمان گونه  که  خدا  در  سورههای  دیگری  از  او  و  ازکارهایش  سخن  گفته  است.  در  اینجا  از پاکی  او  سخن  می‏گوید  و  میفرماید:

(الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا).

آن  کسی  که  دامن  به  گناه  نیالود  و  خود  را  پاک  نگاه  داشت‌.

خدا  مریم  را  از  آنچه  یهودیان  بزهکار  بدو  نسبت  دادهاند  پاک  میدارد  و  او  را تبرئه  میکند!

(فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا).

ما  از  روح  متعلّق  به  خود  در  آن  دمیدیم‌.

از  این  نفخه  و  دمیدن،  عیسی  علیه السّلام  پدید  آمد،  همان گونه  که  در  یک  سورۀ  طولانی  به  نام  سورۀ  «مریم»  از  این  تولّد  به  طور  مشروح  سخن  رفته  است.  دیگر  ما  این  تولّد  را  پیگیری  نمیکنیم،  تا  در  سایۀ  نصّ  حاضر  بمانیم  و  با  آن  همگام  بشویم،  نصیّ  که  پاکی  مریم  و  ایمان  کامل  او  و  اطاعت  و   عبادت  وی  را  به  تصویر  میکشد:

(وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ) (١٢)

او  سخنان  پروردگارش  و  کتابهایش  را  تصدیق  کرد،  و  از  زمرۀ  مطیعان و فرمانبرداران  خدا  بود.

سخن  از  زن  فرعون  در  اینجا  با  مریم  دختر  عمران،  دالّ  بر  منزلت  و  مکانت  والائی  است  که  او  را  در  ردیف  مریم  مورد  بررسی  قرار  میدهد.  این  هم  به  سبب  شرائط  و  ظروف  زندگی  او  است،  شرائط  و  ظروفی  که  بدانها  اشاره  کردیم.  این  دو  نفر،  دو  نـمونهای  برای  زن  پاک  و  مؤمن  و  باورمند  و  فرمانبردار  اوامر  الهی  هستند.  خداوند  آن  دو  را  برای  همـسران  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  به  مناسبت  حادثهای  ذکر  میفرماید  که  آیات  سرآغاز  این  سوره  در بارۀ  آن  نازل  گردیده  است.  بعد  از  همـسران  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  از  آن  دو  نفر  برای  همۀ  زنان  مؤمن  سخن  میرود،  زنان  مؤمنی  که  بعدها  در  میان  همۀ  نسلها  به  دنیا  پای  می‏گذارند ...

*

در  پایان  باید  گفت  این  سوره  -  و  سراسر  این  جزء - پختن  زندهای  از  شرح حال  زندگانی  پیغمبر  صلّی الله علیه و اله و سلّم  است.  قرآن  آن  را  با  شیوه  الهامگرانۀ  خود  ترسیم  کند.  روایتهای  تاریخی  انسانها  در بارۀ  آن  دوره  نمیتواند  شرح  حال  زندگانی  آن  بزرگوار  را  به  تصویر  بکشند.  چه  تعبیر  قرآنی  از  الهام  و  بیام  بیشتری  برخوردار  است،  و  فاصلههای  زمانی  و  مکانی  بیشتری  را  پیش  چشم  میدارد. قرآن  حادثهای  را  برای  به تصویر  کشیدن  حقیقت  مجرّدی  به  کار  بگیرد،  حقیقتی  که  در  فراسوی  حادثه  و  در  فـراسوی  زمان  و  مکان  باقی  می ماند ... همان گونه  که  شیوۀ  کار  قرآن  است ...

*

پایان  جزء  بیست  و  هشتم


 


[1] ‌سیوطی این سخن ‌را در«‌الجامع الصغیر» از ابن سعدو ابن عساکر،‌   اواز عائشه‌، روایت‌کرده است.  
[2] ‌مراجعه شود به‌ فی ظلال القـرآن. جلد یازدهم‌. جزء بیست‌و دوم‌. صفحات342-352 
[3] ‌ابوداوود آن را استخراج‌ کرده است
[4]‌مسلم آن را استخراج‌ کرده است‌.
[5] مغافیر صمغی است شیرین ‌و دارای بوی بد.
[6] ‌مراجعه شودبه فی ضلال القرآن‌،جزء بیست‌وهشتم‌، اوائل سورۀ صف‌.
[7] خیانت این دو همسر بدشگون‌، همکاری با دشمنان وگزارش اخبار و پخش اسرار خانواده ‌و مؤمنان‌ بود. خیانت ایشان انحراف از جادۀ عفّت نبود. زیرا هرگز همسر هیچ پیغمبری‌ آلوده‌ به بی‌عفّتی نشده است (‌نگا: تفسیر نمونه‌، جلد14،صفحۀ301 ).(‌مترجم‌