تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ انفال

سوره‌ انفال

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (75) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: سبب‌ نامگذاری‌ این‌ سوره‌ به‌ «انفال»، بیان‌ حکم‌ غنایم‌ جنگی ‌در آن‌ است‌.

این‌ سوره‌ در غزوه‌ «بدرکبری» نازل‌ شد و از احکام‌ جهاد فی‌ سبیل‌الله، قوانین ‌جنگ‌ و صلح‌ و ناکام ‌ماندن‌ توطئه‌های‌ مشرکان‌ علیه‌ رسول‌ گرامی‌ اسلام صلی الله علیه و آله و سلم  سخن‌ می‌گوید.

 ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ١ [الأنفال: 1].

«ای‌ پیامبر! از تو درباره‌ انفال «یعنی: غنایم‌ جنگ‌ «می‌پرسند، بگو: انفال‌ به‌ خدا و رسول‌ او اختصاص‌ دارد» یعنی: صدور حکم‌ درباره‌ آنها به‌ خدا و رسول‌ اواختصاص‌ دارد، که‌ رسول‌ او آن‌ را میان‌ شما طبق‌ فرمان‌ خدای‌ سبحان‌ تقسیم‌می‌کند و شما در این‌ باره‌ هیچ‌ اختیاری‌ ندارید. انفال: در کلام‌ عرب‌ به‌ هر احسان ‌و نیکوکاری‌ای‌ اطلاق‌ می‌شود که‌ نیکوکار آن‌ را از روی‌ فضل‌ و لطف‌، در حق‌کسی‌ انجام‌ دهد، بی‌ آن‌که‌ انجام‌ آن‌ بر وی‌ واجب‌ باشد. پس‌ «انفال»، از ریشه ‌«نفل» به‌ معنای‌ فضل‌ و بخشش‌ است‌ بنابراین‌، غنایمی‌ که‌ خداوند متعال‌ آن‌ را بر مؤمنان‌ حلال‌ گردانیده‌ است‌، احسان‌ و فضل‌ ویژه‌ او بر ایشان‌ است‌ چرا که‌ این ‌غنایم‌، بر امت‌های‌ دیگر قبل‌ از امت‌ محمدی صلی الله علیه و آله و سلم  حرام‌ بود. شاهد سخن‌ ما این‌حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «پنج‌ چیز به‌ من‌ داده‌ شده‌ که‌ قبل‌ از من‌ به‌ هیچ‌ کس‌ دیگری‌ داده‌ نشده‌ است»، سپس‌ به‌ بیان ‌این‌ پنج‌ چیز پرداختند تا به‌ موضوع‌ غنایم‌ رسیدند و فرمودند: «و غنایم‌ برایم‌ حلال‌ شد در حالی ‌که‌ قبل‌ از من‌ برای‌ هیچ‌ کس‌ حلال‌ نبوده‌ است»[1].

از عباده‌بن‌ صامت رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ شده‌ است: هنگامی‌ که‌ مسلمانان‌ و مشرکان‌ در بدر با هم‌ روبرو شدند، خدای‌  عزوجل مشرکان‌ را شکست‌ داد و بعد از شکست‌ دشمن‌، اصحاب‌ به‌ سه‌ گروه‌ تقسیم‌ شدند؛ گروهی ‌دشمن‌ را تعقیب‌ و تار و مار می‌کردند، گروهی‌ به‌ اردوگاه‌ درهم‌ فروریخته‌ دشمن ‌ریخته‌ اموال‌ و اشیای‌ برجای‌ مانده‌ از آنان‌ را جمع‌آوری‌ می‌کردند و گروه‌ سوم ‌پیرامون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  حلقه‌ زده‌ بودند تا دشمن‌ بر آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  حمله‌ ناگهانی ‌نیاورد. چون‌ شب‌ فرا رسید و هر سه‌ گروه‌ گرد هم‌ آمدند، در این‌ هنگام‌ کسانی‌که‌ غنایم‌ را جمع‌ کرده‌ بودند، گفتند: چون‌ ما آن‌ را جمع‌ کرده‌ایم‌ لذا کس‌ دیگری‌ جز ما در آن‌ سهمی‌ ندارد. از سوی‌ دیگر، کسانی‌ که‌ به‌ جست‌ و جوی‌ دشمن‌ وتعقیب‌ آن‌ پرداخته‌ بودند، گفتند: شما از ما به‌ این‌ غنایم‌ ذی‌حق‌تر نیستید زیرا این ‌ما بودیم‌ که‌ دشمن‌ را از این‌ اموال‌ دور کرده‌ و او را به‌ شکست‌ روبرو کردیم‌. گروه‌ سوم‌ نیز که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را در میان‌ خویش‌ گرفته‌ بودند، گفتند: شما دو گروه‌ از ما در این‌ غنایم‌ ذی ‌حق‌تر نیستید زیرا این‌ ما بودیم‌ که‌ پیرامون ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  حلقه‌ زده‌ و از بیم‌ آن‌که‌ مبادا دشمن‌ به‌ ایشان‌ گزندی‌ ناگهانی ‌برساند، به‌ ایشان‌ مشغول‌ شدیم‌. همان‌ بود که‌ آیه ‌کریمه: ﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡأَنفَالِۖ قُلِ ٱلۡأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِۖ [الأنفال: 1] نازل‌ شد، آن‌گاه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  غنایم‌ را میان‌ اصحاب‌ تقسیم‌ کردند.

بعضی‌ در تفسیر آیه‌ کریمه‌ گفته‌اند: این‌ آیه‌، غنایم‌ را ملک‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گردانید و سپس‌ این‌ حکم‌ با «آیه/‌41» از همین‌ سوره: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَیۡءٖ منسوخ‌ شد.

در تفسیری‌ دیگر، ابن‌عباس رضی الله عنه  «انفال» را به‌ بخششی‌ معنی‌ کرده‌ که‌ امام ‌(حاکم‌) آن‌ را بعد از تقسیم‌ غنایم‌ به‌ بعضی‌ از رزمندگان‌ ـ افزون‌ بر استحقاق‌شان‌ ـ می‌دهد؛ چون‌ پول‌ و کالا و سلاح‌ شخص‌ کشته‌شده‌ (سلب‌) یا مانند آن‌. همین‌ معنی‌ به‌ فهم‌ بسیاری‌ از فقها نیز شتافته‌ است‌، چنانچه‌ مذهب ‌شافعی‌، ابوحنیفه‌ و مالک‌ این‌ است‌ که‌ انفال‌ عبارت‌ است‌ از: اموالی‌ که‌ امام‌ بنابر اجتهاد خود از حساب‌ خمس‌ به‌ کسانی‌ خاص‌ از لشکریان‌ می‌بخشد و به‌ آن‌ برخی‌از لشکریان‌ را بر اساس‌ شجاعت‌شان‌، یا دلیل‌ دیگری‌ بر دیگران‌ ترجیح‌ می‌دهد.بنابر این‌، انفال‌ از (خمس‌) پرداخته‌ می‌شود، نه‌ از چهار قسمت‌ دیگر که‌ سهم‌ صاحبان‌ غنیمت‌ است‌.

«پس‌ از خدا پروا دارید» در اجرای‌ اوامر و اجتناب‌ از نواهی‌ وی‌ «و» از آن ‌جمله‌ این ‌که: «با یک‌ دیگر سازش‌ نمایید» زیرا اصحاب‌ بدر در تقسیم‌ غنایم ‌اختلاف‌ کرده‌ بودند. مکحول‌ می‌گوید: «ایجاد سازش‌ و اصلاح‌ ذات‌البین‌ در میانشان‌ بدین‌ گونه‌ میسر بود که‌ غنایم‌ همه‌ برگردانده‌ شود و در میان‌ کسانی‌ که ‌استحقاق‌شان‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  ثابت‌ شده‌ و در میان‌ کسانی‌ که‌ جنگیده‌اند و غنیمت‌ گرفته‌اند، تقسیم‌ شود». «و اگر به‌ راستی‌ مؤمن‌ هستید، از خدا و پیامبرش‌ اطاعت‌ کنید» این‌ ارشاد برای‌ تهییج‌ و برانگیختن‌ مؤمنان‌ بر تقوی‌ و اصلاح ‌ذات‌البین‌ و اطاعت‌ خدا و رسول‌ وی‌ است‌ زیرا ایمان‌ به‌سامان‌ نمی‌شود مگر با این‌ سه‌ چیز، از این‌ جهت‌ اطاعت‌ خدا و رسول‌ به‌ عنوان‌ نشانه‌ای‌ بر صدق‌ ایمان‌ معرفی ‌شد.

 ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ٢ [الأنفال: 2].

«جزاین‌ نیست‌ که‌ مؤمنان» کامل‌ «همان‌ کسانی‌ هستند که‌ چون‌ یاد خدا به‌ میان ‌آید، دل‌هایشان‌ بترسد» یعنی: پدیدآمدن‌ ترس‌ و بیم‌ از خداوند متعال‌ در هنگام ‌یادکرد وی‌، از شأن‌ مؤمنان‌ است‌. سدی‌ می‌گوید: «این‌ صفت‌ از اوصاف‌ کسی ‌است‌ که‌ چون‌ می‌خواهد ستمی‌ بنماید، یا چون‌ قصد ارتکاب‌ گناهی‌ را می‌کند، به‌وی‌ گفته‌ می‌شود: از خدا بترس‌! در این‌ هنگام‌ قلبش‌ می‌لرزد و احساس‌ عظمت‌ و عزت‌ و جلال‌ باری‌ تعالی‌، وجدان‌ و نهادش‌ را تکان‌ داده‌ از آن‌ ستم‌ و گناه‌ بازمی‌ایستد». «و» مؤمنان‌ کامل‌ همان‌ کسانی‌ هستند که‌ «چون‌ آیات‌ خدا بر آنان ‌خوانده‌ شود، بر ایمان‌شان‌ بیفزاید» زیرا پشت ‌سرهم‌ آمدن‌ ادله‌، درک‌ و یقین‌ انسان‌ مؤمن‌ را نیرومندتر می‌گرداند «و» مؤمنان‌ کامل‌ همان‌ کسانی‌ هستند که‌ «بر پروردگار خود توکل‌ می‌کنند» نه‌ بر غیر وی‌. توکل‌ بر خدا: تفویض‌ و سپردن‌ کار به ‌اوست‌، از همین‌ رو، سعیدبن ‌جبیر رضی الله عنه  گفته‌ است: «توکل‌ بر خدای‌  عزوجل ‌، همه ‌ایمان‌ است».

﴿الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ٣ [الأنفال: 3].«همانان‌ که‌ نماز را برپا می‌دارند و از آنچه‌ به‌ ایشان‌ روزی‌ داده‌ایم‌، انفاق ‌می‌کنند» یعنی: آنان‌ همان‌ مؤمنانی‌ هستند که‌ میان‌ اعمال‌ قلب‌؛ چون‌ بیم‌ از خدای ‌ عزوجل ‌، اخلاص‌ و توکل‌ و میان‌ اعمال‌ اعضا و اندامها؛ چون‌ نماز و زکات‌ جمع ‌می‌کنند.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ دو آیه‌ فوق‌، گردآورنده‌ پنج‌ وصف‌ (تقوی‌، اصلاح ‌ذات‌البین‌، اطاعت‌ اوامر خدا و رسول‌، خشیت‌ الهی‌ و توکل‌) است‌ و همین‌ پنج ‌وصف‌، تمام‌ انواع‌ خیر را در بر می‌گیرد، به‌ همین‌ جهت‌، خداوند متعال‌ بعد از بیان‌ آنها می‌فرماید:

﴿أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ٤ [الأنفال: 4]. «آن‌ گروه» که‌ به‌ اوصاف‌ یاد شده‌ موصوف‌اند «در حقیقت‌، ایشانند مؤمنان» یعنی: مؤمنان‌ کامل‌ و راستین‌ که‌ در ایمان‌ به‌ عالی‌ترین‌ درجات‌ ونهایی‌ترین‌ مراتب‌ آن‌ رسیده‌اند. (حقا): مفید این‌ معنی‌ است‌ که‌ ایشان‌ به‌کلی‌ از کفر بری‌ و برکنارند. امام‌ ابوحنیفه‌، با استناد به‌ این‌ آیه‌ می‌گوید: «اگر کسی‌ ازشما پرسید که‌ آیا مؤمنید؟ باید بگویید، آری‌! من‌ حقا مؤمن‌ هستم‌! و نگویید: من‌ مؤمنم‌ ان‌ شاءالله». «برای‌ آنان‌ درجاتی‌ است» یعنی: برای‌ این‌ گروه‌، منازل‌ و مقامات‌ خیر و کرامت‌ و شرفی‌ است‌ در بهشت‌، که‌ بعضی‌ از این‌ منزل‌ها ـ به‌ حسب ‌ایمان‌ و اعمال‌ صالح‌ صاحبان‌ خود ـ از بعضی‌ دیگر برتر است‌ چنان‌که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «همانا کسانی‌ که‌ (دربهشت‌) در مراتب ‌پایین‌تر از اهل‌ علیین‌ قراردارند، آنها را چنان‌ می‌بینند که‌ شما ستاره‌ فرورفته‌ در افقی‌ از افق‌های‌ آسمان‌ را می‌بینید». آری‌! این‌ درجات‌ برای‌شان‌ «نزد پروردگارشان» است‌. بیان‌ این‌که‌ این‌ درجات‌ نزد پروردگارشان‌ است‌، متضمن ‌افزودن‌ بر گرامی‌داشت‌ و تشریف‌ و تفخیم‌ ایشان‌ می‌باشد «و» برای‌ ایشان ‌«آمرزشی‌ است» گناهانشان‌ را «و روزی‌ای‌ نیک‌ است» که‌ از فضل‌ بیکران‌ پروردگار و دریای‌ پایان‌ناپذیر جود او، بر ایشان‌ سرازیر می‌شود.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ روزی‌ حارث‌ بن‌مالک‌ انصاری رضی الله عنه  به‌ محضر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  مشرف‌ شد، ایشان‌ به‌ وی‌ فرمودند: «کیف‌ أصبحت‌ یا حارث‌؟ قال: أصبحت‌ مومناً حقاً. قال:‌ انظر ما تقول‌، فإن‌ لکل‌ شی‌ء حقیقته‌، فما حقیة إیمانک‌؟ فقال: عزفت‌ نفسی‌ عن‌ الدنیا فأسهرت‌ لیلی‌ وأظمأت‌ نهاری‌، وکأنی‌ أنظر إلى‌ عرش‌ ربی ‌بارزاً، وکأنی‌ أنظر إلى أهل الجنة یتزاورون‌ فیها، و کأنی‌ أنظر إلى أهل‌ النار یتضاغون ‌فیها. فقال: یا حارث‌! عرفت‌ فألزم‌ ـ ثلاثا». ای‌ حارث‌! حالت‌ چگونه‌ است‌ و در چه‌ حالی‌ قرار داری‌؟ حارث‌ گفت: در این‌ حال‌ که‌ مؤمن‌ راستین‌ گردیده‌ام‌! رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: بنگر که‌ چه‌ می‌گویی‌ ای‌ حارث‌! زیرا برای‌ هر چیزی‌ حقیقتی‌ است‌، به‌ من‌ بگو که‌ حقیقت‌ ایمان‌ تو چیست‌؟ حارث‌ گفت: نفسم‌ را از دنیا بازداشته‌ام‌ لذا شبم‌ را زنده‌ دار بوده‌ و روزم‌ را تشنه‌ می‌دارم‌ و گویی‌ به‌سوی ‌عرش‌ پروردگارم‌ چنان‌ می‌نگرم‌ که‌ در برابرم‌ بارز و آشکار است‌ و گویی‌ به‌سوی ‌اهل‌ بهشت‌ ـ در حالی‌که‌ با هم‌ دیدار می‌کنند ـ می‌نگرم‌ و گویی‌ به‌سوی‌ اهل ‌دوزخ‌ می‌نگرم‌ که‌ به‌ یک‌دیگر بانگ‌ می‌زنند و صدای‌شان‌ را به‌ فریاد و گریه‌ بلند می‌کنند. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: ای‌ حارث‌! شناختی‌ پس‌ (به‌ مستلزمات‌ این‌شناخت) پایبند باش‌! و این‌ سخن‌ را سه‌ بار تکرار کردند».

 ﴿کَمَا أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِیقًا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکَارِهُونَ٥ [الأنفال: 5].

«همچنان‌که‌ پروردگارت‌ تو را از خانه‌ات‌ به‌ حق» یعنی: به‌ حکمت‌ و صواب ‌«بیرون‌ آورد» به‌سوی‌ جنگ‌ بدر «و حال‌ آن‌که‌ گروهی‌ از مؤمنان‌ سخت‌ کراهت ‌داشتند» از این‌که‌ از مدینه‌ بیرون‌ روند. کاف‌ در ﴿کَمَآ أَخۡرَجَکَ [الأنفال: 5] برای‌ تشبیه‌ است‌ و کراهیت‌ اصحاب‌ در حکم‌ غنایم‌ را ـ هرچند که‌ به‌ آن‌ رضا دادند ـ به‌ کراهیت‌شان‌ در عزیمت‌ به‌ جنگ‌ بدر تشبیه‌ می‌کند.

خداوند متعال‌ در این‌ آیه‌ و مابعد آن‌، به‌ بیان‌ این‌ حقیقت‌ می‌پردازد که‌ در پیروزی‌ بدر، فضل‌ و منت‌ فقط به‌ او برمی‌گردد لذا غنایم‌ نیز از آن‌ او و پیامبرش ‌هست‌. آری‌! از فضل‌ بی‌پایان‌ او بود که‌ مؤمنان‌ را از مدینه‌ به‌ جنگ‌ مشرکان‌ بیرون‌ آورد، درحالی‌که‌ اکثرشان‌ از این‌ امر کراهت‌ داشتند و باز آنان‌ را به‌ میدان‌ جنگ‌ با سپاه‌ کفار کشانید، در حالی‌که‌ اکثرشان‌ قصد این‌ رویارویی‌ را نداشتند، همین‌گونه‌، فضل‌ و منت‌ وی‌ بر ایشان‌ با امداد رساندنشان‌ به‌ وسیله‌ فرشتگان‌ تا غیراین‌ از احسان‌های‌ دیگری‌ که‌ این‌ سوره‌ به‌ بیان‌ آنها می‌پردازد.

در اینجا مختصر اشاراتی‌ به‌ واقعه‌ بدر لازم‌ است‌. ابن‌کثیر روایت‌ می‌کند: «چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدند که‌ ابوسفیان‌ با کاروان‌ تجارتی‌ قریش‌ از شام‌ عازم ‌مکه‌ است‌، خطاب‌ به‌ اصحاب‌شان‌ فرمودند: این‌ قافله‌ قریش‌ با اموال‌ آنهاست‌، به‌سوی‌ آن‌ بیرون‌ آیید، شاید خدای‌ منان‌ از فضل‌ خود آن‌ را بهره‌ شما گرداند. پس‌، برخی‌ از مردم‌ سبکبال‌ برخاستند و با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ راه‌ افتادند، اما برخی ‌دیگر، سنگینی‌ نمودند و نرفتند چراکه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ این‌ کار داوطلب ‌خواسته‌ بودند و بیرون‌ رفتن‌ اجباری‌ نبود. از سوی‌ دیگر، اصحاب‌ در این‌ اندیشه‌ نبودند که‌ با قریش‌ جنگی‌ در میان‌ خواهد آمد.

از آن‌ طرف‌، ابوسفیان‌ وقتی‌ نزدیک‌ حجاز رسید، از بیم‌ مسلمانان‌ دل‌نگران‌ و جویای‌ اخبار بود و چون‌ از حرکت‌ ایشان‌ به‌ قصد کاروان‌ خویش‌ آگاه‌ شد، بی‌درنگ‌ پیکی‌ به‌ مکه‌ فرستاد و قریش‌ را به‌ جنگ‌ برانگیخت‌ لذا آنان‌ با همه‌ ساز و برگ‌ خویش‌ چابک‌ به‌سوی‌ مدینه‌ حرکت‌ کردند. در این‌ میان‌، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با اصحاب‌شان‌ به‌ قصد قافله‌ ابوسفیان‌ در حرکت‌ بودند که‌ در جایی‌ به ‌نام‌ «ذفران» از خبر حرکت‌ قریش‌ آگاه‌ شدند، در اینجا بود که‌ با اصحاب‌ خویش‌ به‌ مشورت ‌پرداختند، اصحاب‌ از مهاجر و انصار یک‌صدا اعلام‌ کردند که‌ به‌ جنگ‌ آماده‌اند. همان‌ بود که‌ غزوه‌ بدر روی‌ داد، غزوه‌ای‌ که‌ اهم‌ وقایع‌ آن‌ را در این‌ سوره‌ مرور خواهیم‌ کرد.

 ﴿یُجَادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَمَا تَبَیَّنَ کَأَنَّمَا یُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ یَنْظُرُونَ٦ [الأنفال: 6].

«با تو درباره‌ حق‌ ـ بعد از آن‌که‌ روشن‌ گردید ـ مجادله‌ می‌کردند» مجادله‌ اصحاب‌ با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از آنجا ناشی‌ می‌شد که‌ آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  ایشان‌ را به‌قصد کاروان‌ تجارتی‌ از مدینه‌ بیرون‌ برده‌ بودند ولی‌ قافله‌ تجارتی‌ از دست‌ رفت‌ چرا که ‌ابوسفیان‌ با زرنگی‌ آن‌ را از راه‌ و مسیر معینش‌ به‌ بیراهه‌ برد و راه‌ ساحلی‌ را در پیش‌ گرفت‌ پس‌ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  اصحاب‌ را درحالی‌ به‌ جنگ‌ فراخواندند که‌ ایشان‌ آمادگی‌ چندانی‌ برای‌ آن‌ نداشتند، به‌ همین‌ جهت‌، فرمان‌ جنگ‌ برآنان‌ دشوار آمد و گفتند: اگر قبلا ما را از وقوع‌ جنگ‌ آگاه‌ می‌کردید، قطعا برای‌ آن‌ آمادگی ‌پیدا کرده‌ و مقدمات‌ آن‌ را فراهم‌ می‌کردیم‌.﴿فِی ٱلۡحَقِّ [الأنفال: 6]. یعنی‌ با تو درباره‌ جنگ ‌بعد از آن‌ مجادله‌ می‌کردند که‌ برای‌شان‌ آشکار شد که‌ تو جز به‌ اذن‌ خداوند متعال ‌به‌ هیچ‌ امری‌ دستور نمی‌دهی‌ «گویی‌ به‌سوی مرگ‌ رانده‌ می‌شوند و ایشان‌ در آن ‌می‌نگرند» یعنی: در حالی‌ به‌ میدان‌ جنگ‌ رهسپار شدند که‌ از پیروزی‌ نا امید بودند و اصلا به‌ فکر آنها خطور نمی‌کرد که‌ در این‌ نبرد، پیروز شوند، بر عکس‌ در انتظار شکست‌ هم‌ بودند به‌طوری‌ که‌ گویی‌ در حال‌ و وضع‌ کسی‌ قرار گرفته‌اند که ‌به‌سوی‌ قتلگاه‌ رانده‌ شده‌ و اسباب‌ و وسایل‌ قتلش‌ را چنان‌ فراهم‌ می‌بیند که‌ در وقوع‌ آن‌ کمترین‌ شکی‌ ندارد.

 ﴿وَإِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّهَا لَکُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَیُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ٧ [الأنفال: 7].

«و به‌ یاد آورید هنگامی‌ را که‌ خدا به‌ شما یکی‌ از دو گروه‌ را وعده‌ داد» دو گروه: یکی‌ کاروان‌ تجارتی‌ قریش‌ و دیگری‌ سپاه‌ ابوجهل‌ بود «که‌ از آن‌ شما باشد» حق‌ تعالی‌ به‌ پیامبرش‌ در هنگام‌ بیرون‌ رفتن‌شان‌ به‌سوی‌ بدر وحی‌ فرستاد که: قطعا پیروزی‌ از آن‌ شماست‌؛ یا با تصاحب‌ قافله‌ قریش‌ که‌ حامل‌ کالای‌ تجارتی‌ از شام‌ بود، یا با غلبه‌ بر سپاه‌ قریش‌ که‌ از مکه‌ به‌قصد جنگ‌ با مسلمانان‌ حرکت‌ کرده‌ بود «و شما دوست‌ داشتید که‌ دسته‌ بی ‌سلاح» یعنی: قافله‌ تجارتی ‌«برای‌ شما باشد» زیرا این‌ قافله‌، غنیمتی‌ بی‌دردسر و دور از تیرگی‌ و دشواری ‌جنگ‌ بود چراکه‌ سپاهی‌ همراه‌ قافله‌ نبود که‌ به‌ دفاع‌ از آن‌ بپردازد «حال‌ آن‌که ‌خداوند می‌خواست‌ که‌ دین‌ حق‌ را به‌ فرمان‌های‌ خویش‌ ثابت‌ کند» با پیروز ساختن‌تان‌ بر سپاه‌ تا دندان‌ مسلح‌ قریش‌ و کشتن‌ سران‌ آن‌ و اسیر گرفتن‌ بسیاری‌ از آنان‌، با این ‌هدف‌ که‌ نیرومندی‌ اسلام‌ نمایان‌ شود «و می‌خواست‌ تا بنیاد کافران‌ را ببرد» و آنان‌را ریشه‌کن‌ کند.

یعنی: شما خواستار منفعتی‌ عاجل‌ و زودگذر بودید، درحالی‌که ‌خداوند عزوجل اموری‌ والاتر از آن‌؛ چون‌ برترساختن‌ کلمه‌ خویش‌ و پیروزی‌ حق‌ را اراده‌ داشت‌ پس‌ میان‌ این‌ دو هدف‌، تفاوت‌ و فاصله‌ بسیاری‌ است‌.

  ﴿لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ٨ [الأنفال: 8].

«می‌خواست‌ تا حق‌ را ثابت‌ کند» یعنی: اسلام‌ را در زمین‌ پایدار گرداند و بنیان ‌آن‌ را مستحکم‌ کند «و باطل‌ را نابود گرداند» یعنی: شرک‌ را محو و نابود کند «هرچند مجرمان» یعنی: مشرکان‌ قریش‌، یا تمام‌ گروهها و طوائف‌ کفر «خوش‌نداشته‌ باشند».

﴿إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ مُرْدِفِینَ٩ [الأنفال: 9].

«هنگامی‌ را» به ‌یاد آورید «که‌ پروردگار خود را به‌ فریاد می‌طلبیدید».

آری‌! چون‌ فرمان‌ الهی‌ در رسید و مسلمانان‌ دانستند که‌ از جنگ‌ با سپاه‌ قریش ‌هیچ‌ گریزی‌ ندارند و از سوی‌ دیگر فزونی‌ لشکر قریش‌ و کمی‌ تعداد خود رادیدند، در این‌ هنگام‌ به‌ جناب‌ پروردگار خویش‌ فریاد و استغاثه‌ برآوردند، حتی‌ شخص‌ رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  وقتی‌ این‌ صحنه‌ را دیدند، رو به‌ قبله‌ نموده‌ دستان‌ خویش ‌را به‌ آسمان‌ برافراشتند و شروع‌ کردند به‌ راز و نیاز و ناله‌ و فریاد به‌ بارگاه ‌پروردگار خویش‌ و به‌ صدای‌ بلند او را چنین‌ می‌خواندند: «اللهم‌ آتنی‌ ما وعدتنی‌، اللهم‌ إن‌ تهلک‌ هذه ‌العصابة‌ من‌ أهل ‌الإسلام‌ لا تعبد فی ‌الأرض». «بار الها! آنچه‌ را که‌ به‌من‌ وعده‌ داده‌ای‌، محقق‌ گردان‌! بار الها! اگر این‌ گروه‌ از اهل‌ اسلام‌ را هلاک ‌گردانی‌، دیگر در زمین‌ مورد پرستش‌ قرار نمی‌گیری». «پس‌ دعای‌ شما را اجابت‌ کرد که: من‌ یاری ‌دهنده‌ شما هستم با هزار کس‌ از فرشتگان» که‌ دوشادوشتان‌ علیه‌ مشرکان‌ وارد کارزار شوند «که» آن‌ فرشتگان‌ «از پی‌ خود گروهی‌ دیگر آورند» به‌طور پیاپی‌. زیرا خداوند متعال‌ در آغاز، مسلمانان‌ را با هزار کس‌ از فرشتگان‌ مدد رساند، سپس‌ آن‌ تعداد را به‌ سه‌ هزار افزایش‌ داد و بعدا آنان‌ را با پنج‌ هزار تن‌ به‌ حد کمال‌ رسانید.

﴿وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ١٠ [الأنفال: 10].

«و خداوند این‌ را» یعنی: مدد رساندنتان‌ به‌ وسیله‌ فرشتگان‌ را «جز بشارتی‌ قرارنداد» برای‌ شما بر پیروزی‌تان‌ «و تا آن‌که‌ دل‌های‌ شما بدان» امداد «آرام‌ گیرد و پیروزی‌ جز از نزد خدا نیست» پس‌ بدانید که‌ پیروزی‌ مسلما از نزد فرشتگان‌ نیست ‌زیرا نصرت‌دهنده‌ شما و فرشتگان‌ هر دو، خود باری‌ تعالی‌ است‌ «همانا الله عزیز» و غالبی‌ است‌ که‌ مغلوب‌ نمی‌شود «و حکیم‌ است» در تمام‌ کارهای‌ خود و از آن‌جمله‌ در مشروع‌ ساختن‌ جهاد برای‌ سرکوب‌ دشمنان‌ خویش‌.

از عمر رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «ما در این‌ حقیقت‌ که‌ فرشتگان‌ در روز بدر همراه‌ ما بودند، هیچ‌ شکی‌ نداریم‌ اما در غزوات‌ دیگر بعد از بدر؛ خدای‌  عزوجل خود به‌ آن‌ داناتر است». همچنین‌ روایات‌، حاکی‌ از مشاهده‌ عینی ‌فرشتگان‌ در غزوه‌ بدر ـ از سوی‌ صحابه‌ و مشرکان‌ هر دو ـ است‌.

﴿إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَیُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَیُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطَانِ وَلِیَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِکُمْ وَیُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ١١ [الأنفال: 11].

«هنگامی‌ که‌ شما را در پرده‌ خوابی‌ سبک‌ که‌ آرامش‌ بخشی‌ از سوی‌ او بود، پوشاند» یعنی: خداوند عزوجل در بدر چنان‌ سکون‌ و آرامشی‌ بر دل‌هایتان‌ مسلط گردانید که‌ بدون‌ احساس‌ هیچ‌گونه‌ بیم‌ و هراسی‌، آرام‌ به‌ خواب‌ رفتید و این ‌خواب‌ در همان‌ شبی‌ بود که‌ فردای‌ آن‌ جنگ‌ واقع‌ می‌شد. بعضی‌ گفته‌اند: بلکه‌ در حال‌ رویارویی‌ دو صف‌ نبرد، ایشان‌ را خواب‌ سبک‌ فرا گرفت‌ و سبب ‌آرامش‌شان‌ در جنگ‌ شد «و از آسمان‌ آبی‌ بر شما فرو ریخت» خداوند عزوجل قبل‌ ازشروع‌ جنگ‌، بر لشکر مسلمانان‌ بارانی‌ فرود آورد تا بدانجا که‌ از وادی‌ بدر سیل ‌سرازیر شد «تا شما را با آن‌ پاک‌ گرداند» یعنی: تا پلیدی‌ها را از شما بزداید لذا به‌آن‌ آب‌ غسل‌ کرده‌ و به‌ بهترین‌ و کاملترین‌ وجه‌ نماز گزاردید. قابل‌ ذکر است‌ که‌ تا آن‌ وقت‌، تیمم‌ در اسلام‌ مشروع‌ نگردیده‌ بود. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «مشرکان ‌قریش‌ بر چشمه‌ آب‌ بدر فرود آمده‌ بودند لذا آب‌ از دسترس‌ مسلمانان‌ خارج‌ بود پس‌ تشنگی‌ بر ایشان‌ غلبه‌ کرد، به‌ علاوه‌، در حال‌ جنابت‌ یا بی‌وضویی‌ نماز می‌خواندند، همان‌ بود که‌ خداوند متعال‌ از آسمان‌ آبی‌ نازل‌ کرد که‌ مؤمنان‌ نه‌فقط از آن‌ آشامیدند بلکه‌ ظروف‌ خویش‌ را پر از آب‌ نموده‌، چهارپایان‌ خود را سیراب‌ و از جنابت‌ نیز غسل‌ کردند». «و از شما پلیدی‌ شیطان‌ را بزداید» یعنی: هراس‌ و وسوسه‌ تشنگی‌ و وسوسه‌های‌ دیگری‌ را که‌ شیطان‌ بر شما می‌افگند «و تا دل‌هایتان‌ را محکم‌ سازد» و در صحنه‌های‌ جنگ‌، پایدار و نیرومند گرداند «و گام‌هایتان‌ را بدان‌ استوار دارد» زیرا در میان‌ سپاه‌ مسلمانان‌ با لشکر مشرکان‌، زمین ‌ماسه‌زاری‌ قرار داشت‌ پس‌ خداوند عزوجل باران‌ را فرستاد تا سستی‌ و شکنندگی‌ وگردوغبار آزاردهنده‌ آن‌ زمین‌ ماسه‌زار را از بین‌ ببرد.

 ﴿إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَى الْمَلَائِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنَانٍ١٢ [الأنفال: 12].

سپس‌ خداوند متعال‌ فضل‌ و نعمت‌ دیگری‌ از نعمتهای‌ خود بر مؤمنان‌ را یادآوری‌ می‌کند: «آن‌گاه‌ که‌ پروردگار تو به‌ فرشتگان‌ وحی‌ می‌فرستاد که‌ من‌ با شما هستم» با تأیید و یاری‌ خویش‌ «پس‌ مؤمنان‌ را ثابت ‌قدم‌ بدارید» یعنی: به‌ آنان ‌مژده‌ پیروزی‌ بدهید، یا آنان‌ را بر جنگ‌ ثابت‌قدم‌ بدارید؛ با حاضر شدن‌ در صحنه ‌به‌ همراهشان‌ و بسیار ساختن‌ شمارشان‌ «به‌ زودی‌ در دل‌ کافران‌ رعب‌ خواهم‌ افگند» تفسیر نظیر این‌ عبارت‌، در سوره‌ «آل عمران/‌‌151» گذشت‌ «پس‌ فراز گردن‌ها را بزنید» یعنی: فراز گردن‌های‌ مشرکان‌ را بزنید، چرا که‌ فراز گردنها جای‌ مفاصلی ‌است‌ که‌ زدن‌ در آنها بر سرعت‌ قطع‌ شدن‌ گردن‌ می‌افزاید. به‌ قولی: این‌ دستور متوجه‌ فرشتگان‌ و به‌ قولی‌ دیگر: متوجه‌ مؤمنان‌ بود. اما قول‌ اول‌ رجحان‌ دارد «و از آنان‌ همه‌ سرانگشتان‌شان‌ را بزنید» یعنی: سرانگشتان‌ دست‌های‌ مشرکان‌ را بزنید زیرا چون‌ سرانگشتان‌ قطع‌ شود، فرد مضروب‌ از جنگ‌ باز می‌ماند، برخلاف‌ سایر اعضا. ربیع‌ بن ‌انس رضی الله عنه  می‌گوید: «مردم‌ در روز بدر، کشتگان ‌مشرکان‌ به ‌دست‌ فرشتگان‌ را با نشانه‌ قطع ‌شدن‌ فراز گردنها و سرانگشتان‌شان ‌می‌شناختند و سرانگشتان‌ کشتگان‌ چنان‌ بود که‌ گویی‌ در آتش‌ سوخته‌ است».

 ﴿ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَنْ یُشَاقِقِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ١٣ [الأنفال: 13].

«این» کشتار مشرکان‌ «به ‌سبب‌ آن‌ است‌ که‌ آنان‌ با خدا و پیامبرش‌ به‌ مخالفت ‌برخاستند» و دشمنی‌ و عناد نمودند «و هرکس با خدا و پیامبرش‌ به‌ مخالفت‌ برخیزد، قطعا خدا سخت‌ کیفر است».

ابن‌کثیر می‌گوید: «مجازات‌ مشرکان‌ در روز بدر، از نوع‌ مجازات‌ تکذیب‌ کنندگان‌ امت‌های‌ پیشین‌ بود».

﴿ذَلِکُمْ فَذُوقُوهُ وَأَنَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابَ النَّارِ١٤ [الأنفال: 14].

«این‌ها را» یعنی: این‌ عذاب‌ عاجلی‌ را که‌ گریبانگیر شما مشرکان‌ شد «بچشید» درد آن‌ را احساس‌ کنید و غصه‌ آن‌ را جرعه‌جرعه‌ بنوشید «و بدانید که‌ برای‌ کافران‌ عذاب‌ آتش‌ جهنم‌ مهیاست» اشاره‌ به‌ عذاب‌ پایدار و درازمدت‌ آینده‌ آنان‌ در آخرت‌ است‌.

﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ١٥ [الأنفال: 15].

«ای‌ مؤمنان‌! چون‌ با انبوه‌ کافران‌ رودر رو شدید» زحفا: به‌ هم‌ گلاویز شده‌ و به‌سوی‌ همدیگر روی‌ آوردید «پس‌ به‌ آنان‌ پشت‌ نکنید» و به‌ شکست‌ و انهزام‌ تن ‌در ندهید.

﴿وَمَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ١٦ [الأنفال: 16].

«و هرکس در آن‌ روز پشت‌ خود را به‌سوی‌ آنان‌ بگرداند» یعنی: هرکس در روز رویارویی‌ بدر با قبول‌ انهزام‌ و شکست‌، به‌ دشمن‌ پشت‌ کند، مورد خشم‌ خداوند عزوجل قرار می‌گیرد «مگر آن‌که‌ برای‌ نبردی» مجدد «کناره‌جو باشد» و از روی‌ به‌کار بردن‌ تاکتیک‌ و نیرنگ‌ جنگی‌ و فریب‌ دادن‌ دشمن‌، از یک‌ جناح‌ به‌جناح‌ دیگر جنگ‌ و از یک‌ سنگر به‌ سنگر دیگر برود، بسان‌ رزمنده‌ای‌ که‌ از روی‌ تاکتیک‌ به‌ دشمن‌ پشت‌ می‌کند تا این‌ گمان‌ را در وی‌ بیفگند که‌ گویا شکست ‌خورده‌ است‌ تا دشمن‌ او را تعقیب‌ کند و بدین ‌وسیله‌، او بتواند مجددا دشمن‌ را غافلگیر ساخته‌ و بر دستیابی‌ به‌ وی‌ قادر شود زیرا جنگ‌ فریب‌ است‌. پس‌ یا این ‌باشد و «یا پناه‌جو باشد به‌ جمعی» دیگر از مسلمانان‌ هم‌رزمش‌ ـ جز آن‌ گروهی‌ که‌ در مقابل‌ دشمن‌ قرار دارد ـ حتی‌ اگر مجاهدی‌ عضو یک‌ گروه‌ جنگی‌ بود و ازخط اول‌ رویارویی‌ به‌سوی‌ فرمانده‌ خویش‌، یا به‌سوی‌ مرکزیت‌ و پایتخت‌ آن ‌دولت‌ (رئیس‌ حکومت‌) گریخت‌، در تحت‌ این‌ رخصت‌ داخل‌ است‌ ولی‌ اگر پایتخت‌ و مرکزیت‌ خود مورد هجوم‌ دشمن‌ قرار گرفته‌ بود و مسلمانان‌ سنگر دیگری‌ نداشتند، دیگر گریز از صحنه‌ نبرد توجیهی‌ ندارد و باید همه‌ تا مرز شهادت ‌بجنگند. اما اگر فرار از صحنه‌ جنگ‌، شامل‌ هیچ‌ یک‌ از دو مورد یاد شده ‌نمی‌شد: «پس‌ قطعا» شخص‌ فرارکننده‌ از میدان‌ جنگ‌ «به‌ خشمی‌ از سوی‌ الله گرفتار شده‌ است» یعنی: بجز رزمنده‌ای‌ که‌ با هدف‌ جنگ‌ مجدد با دشمن‌ به‌ طور تاکتیکی‌ از میدان‌ کناره‌ می‌گیرد، یا رزمنده‌ای‌ که‌ به‌ جمع‌ دیگری‌ از مسلمانان ‌هم‌رزمش‌ پناه‌ می‌برد، هر فرارکننده‌ دیگری‌ از صحنه‌ جنگ‌، به‌ خشمی‌ مسلم‌ از سوی‌ خدا عزوجل بازگشته‌ است‌ «و جایگاهش‌ دوزخ‌ است» پس‌ فرارش‌ او را در بلایی ‌سخت‌تر و عقوبتی‌ بزرگتر از آنچه‌ از آن‌ گریخته‌، درافگنده‌ است‌ «و چه‌ بد سرانجامی‌ است» دوزخ‌، که‌ او به‌ سبب‌ پشت‌ کردن‌ به‌ دشمن‌، بدان‌ پیوسته‌ است‌.

بایسته‌ یاد آوری‌ است‌ که‌ پشت‌ کردن‌ در نبرد، از گناهان‌ کبیره‌ و از جمله‌ هفت‌ گناه‌ هلاک ‌کننده‌ای‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ بیان‌ کرده‌اند: «ازهفت‌ گناه‌ هلاک‌ کننده‌ بپرهیزید. اصحاب‌ پرسیدند: یا رسول‌الله! این‌ هفت‌ گناه‌ هلاک‌کننده‌ چیست‌؟ فرمودند: شریک‌ آوردن‌ به‌ خدای‌ سبحان‌، سحر، کشتن ‌نفسی‌ که‌ خداوند عزوجل قتل‌ او را حرام‌ کرده ‌است‌ ـ جز به‌ حق‌ ـ خوردن‌ ربا، خوردن‌ مال‌ یتیم‌، پشت‌ کردن‌ به‌ دشمن‌ در روز جنگ‌ و متهم‌ ساختن‌ زنان‌ پاکدامن‌ مؤمن ‌بی‌خبر به‌ زنا».

احناف‌ بر آنند که‌ عقب ‌نشینی‌ از میدان‌ جنگ‌ و پناه‌ گزیدن‌ به‌ نیروهای‌ پشت‌ خط اول‌ نبرد ـ اعم‌ از مرکزیت‌ فرماندهی‌، یا پایتخت‌ دولت‌ اسلامی‌ ـ در صورتی‌ جایز است‌ که‌ سپاه‌ اسلام‌ در میدان‌ جنگ‌ از دوازده‌ هزار نفر کمتر باشد، اما اگر سپاه‌ اسلام‌ دوازده‌ هزار نفر یا بیشتر از آن‌ بود، جایز نیست‌ که‌ در برابر دشمن‌ فرار و عقب‌نشینی‌ نمود، هر چند تعداد دشمن‌ به‌ مراتب‌ بیش‌ از مسلمانان ‌باشد. احناف‌ در این‌ حکم‌ به‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ استدلال‌ کرده‌اند: «بهترین‌ همراهان ‌چهارتن‌، بهترین‌ سریه‌ها (گروههای‌ جنگی‌ پارتیزانی‌) چهارصدتن‌ و بهترین ‌لشکرها چهار هزارتن‌اند و سپاهی‌ که‌ دوازده‌هزار تن‌ باشد، از کمی‌ تعداد شکست ‌نمی‌خورد و هرگز به‌ این‌ علت‌ مغلوب‌ نمی‌شود».

﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ١٧ [الأنفال: 17].

«پس‌ شما آنان‌ را نکشتید بلکه‌ خدا آنان‌ را کشت» با فراهم‌ ساختن‌ اسباب‌ و مقدمات‌ پیروزی‌ شما «و ای‌ محمد! تو نیفگندی‌ وقتی‌ که‌ افگندی» آن‌ مشت‌ خاک‌ را «بلکه‌ خدا بود که‌ افگند» یعنی: در حقیقت‌ این‌ تو نبودی‌ که‌ افگندی‌ بلکه‌ صورت‌ افگندن‌ از تو و حقیقت‌ آن‌ از خدای‌ متعال‌ بود زیرا اگر حقیقتا افگننده‌ تو می‌بودی‌، اثر یک‌ مشت‌ شن‌ و خاک‌ جز به‌ همان‌ اندازه‌ که‌ عادتا از انداختن‌ یک ‌فرد بشر متصور است‌، بیش‌ نبود و آنچنان‌ اثری‌ گسترده‌ و شکننده‌ از آن‌ ایجاد نمی‌شد که‌ ذرات‌ یک‌ مشت‌ خاک‌، به‌ چشم‌ و بینی‌ تمام‌ اعضای‌ لشکر مشرکان ‌برسد و همه‌ را تارومار گرداند پس‌ در حقیقت‌، این‌ انداختن‌، فعل‌ خدای‌ سبحان‌ بود که‌ چنین‌ اثر بزرگی‌ بر آن‌ مترتب‌ گشت‌، اثری‌ که‌ بشر تاب‌ و توان‌ تحمل‌ آن‌ را ندارد.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ می‌کند: رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  در روز بدر، دستهای‌ خود را به‌ آسمان‌ بلند کرده‌ و به‌ بارگاه‌ الهی‌ چنین‌ التجا نمودند: «پروردگارا! اگر این‌ جمع‌ را هلاک‌ کنی‌، دیگر هرگز در زمین‌ مورد پرستش‌ قرارنمی‌گیری». در این‌ اثنا جبرئیل  علیه السلام  در رسید و به‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: مشتی‌ خاک‌ برگیر و آن‌ را بر روی‌ مشرکان‌ بیفگن‌! رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  مشتی‌ خاک‌ را گرفته‌ و آن‌ را برروی‌ مشرکان‌ افگندند و فرمودند: «شاهت‌ الوجوه‌: چهره‌های‌ مشرکان‌ منفور باد» پس‌ کسی‌ از مشرکان‌ نماند مگر این‌که‌ بر چشم‌ها و سوراخ‌های‌ بینی‌ و دهان‌ وی‌ چیزی‌ از این‌ مشت‌ خاک‌ رسید، در این‌ هنگام‌ بود که‌ همه‌ پشت‌ کردند و تار و مار شدند. «و تا مسلمانان‌ را از نزد خویش‌ بخششی‌ نیکو عطا کند» یعنی: خداوند متعال‌ این‌ کار را فقط برای‌ آن‌ کرد تا بر مسلمانان ‌نعمت‌های‌ نیکو و زیبای‌ خود را ارزانی‌ بدارد. مراد از ﴿بَلَاءً حَسَنًا بخششی‌ نیکو است‌. «همانا الله شنواست» دعای‌ آنان‌ را «داناست» به‌ احوال‌شان‌.

 ﴿ذَلِکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکَافِرِینَ١٨ [الأنفال: 18].

«حال‌ این‌ بود» که‌ بیان‌ کردیم‌؛ از پیروز ساختن‌ مؤمنان‌ و نگونسار کردن‌ کفار «و بدانید که‌ خدا نیرنگ‌ کافران‌ را سست‌ می‌گرداند» یعنی: قطعا هدف‌ از این‌ عنایات‌ الهی‌ بر شما که‌ در این‌ آیات‌ بیان‌ شد، انعام‌ نمودن‌ به‌ مؤمنان‌ و نقش ‌برآب‌ ساختن ‌نقشه‌ کافران‌ بود.

﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جَاءَکُمُ الْفَتْحُ وَإِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَإِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَلَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَلَوْ کَثُرَتْ وَأَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ١٩ [الأنفال: 19].

«اگر طلب‌ فتح‌ می‌کردید پس‌ فتح‌ به‌ شما آمد» خطاب‌ متوجه‌ کفار است‌ و هدف ‌از آن‌ استهزایشان‌ می‌باشد زیرا در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: مشرکان‌ قریش ‌هنگامی‌ که‌ از مکه‌ برای‌ جنگ‌ با مسلمانان‌ بیرون‌ می‌رفتند، از خداوند عزوجل خواستند تا میان‌ آنها و مسلمانان‌ داوری‌ نماید و در جنگی‌ که‌ پیش‌ رواست‌، گروه‌ بر حق‌ را پیروز گرداند. لذا خدای‌  عزوجل با لحنی‌ تمسخر آلود خطاب‌ به‌ آنان‌ می‌فرماید: اگر داوری‌ می‌خواستید، اینک ‌ نتیجه‌ داوری‌ برایتان ‌آمد! «و اگر باز ایستید» از کفر و دشمنی‌ با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  «آن» بازایستادن‌ از کفر و دشمنی‌ «برای‌ شما بهتر است‌؛ و اگر باز گردید» به‌سوی‌ کفر و دشمنی‌ و نبرد علیه‌ اسلام‌ و مسلمانان‌ «ما هم‌ بر می‌گردیم» با مسلط ساختن‌ مؤمنان‌ بر شما، همان‌گونه‌ که‌ ایشان‌ را در بدر بر شما مسلط کردیم‌ «و بدانید که‌ گروه‌ شما هرچند زیاد باشد، هرگز از شما چیزی‌ را دفع‌ نتوانند کرد» مراد از این‌ گروه‌، قوم‌ قریش‌ در مکه ‌است‌ «و بدانید که‌ خدا با مؤمنان‌ است» پس‌ هرکس خدا با او باشد، قطعا پیروزاست‌.

﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ٢٠ [الأنفال: 20].

«ای‌ مؤمنان‌! خدا و فرستاده‌ او را فرمان‌ برید» در همه‌ چیز و از آن‌ جمله‌ در جنگ‌ «و از او روی‌ برنتابید درحالی‌که‌ می‌شنوید» ندای‌ او را.

﴿وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ٢١ [الأنفال: 21].

«و مانند کسانی‌ نباشید که‌ گفتند: شنیدیم» پیام‌ حق‌ را و اطاعت‌ کردیم‌ «و حال‌ آن‌ که‌ نمی‌شنوند» و در حقیقت‌ اطاعت‌ نمی‌کنند. آنان‌ منافقان‌ یا یهودیانند زیرا با گوش‌هایشان‌ پیام‌ حق‌ را می‌شنوند، بی‌آن‌که‌ آن‌ را بفهمند و بدان‌ عمل‌ کنند پس‌ آنان‌ همانند کسی‌ هستند که‌ اصلا نشنیده‌ است‌. یا مراد این‌ است: آنان‌ پیام‌ حق‌ را شنیدند ولی‌ آن‌ را اجابت‌ نکردند بلکه‌ گفتند: شنیدیم‌ و نافرمانی‌ کردیم‌!

﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ٢٢ [الأنفال: 22].

«قطعا بدترین‌ جنبندگان» که‌ بر روی‌ زمین‌ می‌جنبند و حرکت‌ می‌کنند «نزد خداوند» یعنی: در حکم‌ و داوری‌ وی‌ «ناشنوایان‌ لالی‌ هستند که‌ نمی‌اندیشند» در آنچه‌ که‌ نفعشان‌ در آن‌ است‌ تا به‌سوی‌ آن‌ بشتابند و در آنچه‌ که‌ زیانشان‌ در آن ‌است‌ تا از آن‌ اجتناب‌ کنند پس‌ آنان‌ در نزد خداوند عزوجل بدترین‌ جنبندگان‌ هستند زیرا هر جنبنده‌ای‌ جز آنان‌ در روی‌ زمین‌، میان‌ خیر و شر ـ به‌ نسبت‌ ـ فرق‌ نهاده ‌و نفع‌ و ضرر خود را از هم‌ تمییز می‌دهد.

وصف‌ کردن‌ کفار به‌ ناشنوایان‌ گنگ‌ ـ در حالی‌که‌ به ‌ظاهر هم‌ می‌شنوند و هم‌ نطق‌ می‌کنند ـ به‌ سبب‌ عدم‌ بهره‌گیری‌شان‌ از موهبت‌ شنوایی‌ و نطق‌ در جهت ‌صلاح‌ و فلاح‌ خویش‌ است‌.

﴿وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْرًا لَأَسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ٢٣ [الأنفال: 23].

«و اگر خدا در آنان» یعنی: در آن‌ گروه‌ کرولال‌ «خیری‌ می‌یافت‌، قطعا به‌ آنان ‌می‌شنوانید» به‌ چنان‌ شنوایی‌ای‌ که‌ از آن‌ سود برده‌ و در اثر آن‌، حجتها و برهانها را دریابند «و اگر آنان‌ را شنوا می‌کرد، حتما باز به‌ حال‌ اعراض‌، روی‌ برمی‌تافتند» زیرا این‌ امر که‌ آنان‌ ایمان‌ نمی‌آورند، در علم‌ باری‌ تعالی‌ سبقت‌ گرفته‌ است‌.

﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ٢٤ [الأنفال: 24].

«ای‌ مؤمنان‌! به‌ ندای‌ خداوند و پیامبر که‌ شما را به‌ پیامی‌ حیات‌بخش‌ فرامی‌خواند، لبیک‌ اجابت‌ بگویید» یعنی: به‌سوی‌ اطاعت‌ ما و اطاعت‌ از پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم  و اجرای ‌اوامر وی‌ بشتابید زیرا بی‌تردید، کمال‌ حقیقی‌ و زندگی‌ سعادتمندانه‌ و با عزت ‌شما، در گرو این‌ اطاعت‌ و عمل‌ به‌ این‌ اوامر است‌، از آنجا که‌ پیامبر شما را به‌سوی‌ اموری‌ فرامی‌خواند که‌ حیات‌ حقیقی‌تان‌ در آن‌ است‌؛ چون‌ علم‌ شریعت ‌زیرا علم‌؛ حیات‌ است‌ و جهل‌؛ مرگ‌ و همانند پذیرش‌ اوامر و نواهی‌ قرآن‌؛ زیرا حیات‌ ابدی‌ و نعمت‌ سرمدی‌ در گرو امتثال‌ فرمان‌های‌ قرآن‌ است‌ و همانند جهاد؛ زیرا جهاد سبب‌ بقای‌ حیات‌ شماست‌، چرا که‌ اگر دشمن‌ مورد هجوم‌ قرار نگیرد، خود بر شما هجوم‌ برده‌ و نابودتان‌ می‌کند.

اما از سیاق‌ آیات‌ چنین‌ بر می‌آید که‌ لبیک‌ گفتن‌ به‌ ندای‌ خدا عزوجل و پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم  در اینجا، بیشتر ناظر بر اجابت‌ فرمان‌ جهاد است‌ چنان‌که‌ محمدبن‌ اسحاق‌ از عروه‌بن‌ زبیر رضی الله عنه  چنین‌ نقل‌ کرده‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی‌سعیدبن‌ معلی‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «من‌ در مسجد مشغول‌ ادای‌ نماز بودم‌ که‌ در این‌ اثنا رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  مرا فراخواندند ولی (به ‌تصور این‌که‌ به ‌پایان‌ رساندن‌ نماز اولی‌ است) اجابت‌شان‌ نگفتم‌ لذا چون‌ نماز را تمام‌ کردم‌ به‌ محضر ایشان‌ شتافتم‌ و گفتم: یا رسول‌الله! شما مرا در حالی ‌فراخواندید که‌ مشغول‌ ادای‌ نماز بودم‌! فرمودند: مگر خداوند متعال‌ نفرموده ‌است‌ که: به‌ ندای‌ خدا و پیامبر ـ چون‌ شما را فراخواند ـ لبیک‌ اجابت ‌بگویید؟». «و بدانید که‌ خداوند میان‌ آدمی‌ و دلش‌ حائل‌ می‌گردد» یعنی: مادامی‌ که‌ دلهایتان‌ نرم‌ و به‌ فرمان‌ است‌، به‌سوی‌ اجابت‌ اوامر خداوند متعال‌ بشتابید، قبل‌ از آن‌که‌ احوال‌ متغیر شود و دلهایتان‌ از شما فرمان‌ نبرد. فرمان‌ نبردن‌ دل‌ از انسان‌ بامرگ‌ وی‌ است‌ که‌ نقطه‌ پایان‌ عمل‌ اوست. یا: هرکس بسیار گناه‌ کند، چه‌بسا که‌ قلبش‌ از معانی‌ ایمانی‌ دور شود و بعد از آن‌ به‌ اجابت‌ گفتن‌ حق‌ تعالی‌ و پیامبرش ‌مایل‌ نگردد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ام‌سلمه‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ دعا را بسیار می‌خواندند: «اللهم مقلب القلوب ثبت قلبی على دینک». «بارالها! ای‌ گرداننده‌ دلها! دلم‌ را بر دینت‌ ثابت‌ نگه‌ دار». گفتم‌ یا رسول‌ الله صلی الله علیه و آله و سلم ! مگر دلها را دگرگونی‌ای ‌است‌؟ فرمودند: «آری‌! خدای‌  عزوجل هیچ‌ کس‌ از بنی‌ آدم‌ را نیافریده‌، مگر این‌که‌ قلبش‌ در میان‌ دو انگشت‌ از انگشتان‌ بلاکیف‌ اوست‌ پس‌ اگر بخواهد، آن‌ را راست‌ و مستقیم‌ و اگر هم‌ بخواهد کج‌ و منحرفش‌ می‌گرداند لذا از الله پروردگارمان‌ درخواست‌ می‌کنیم‌ که‌ دل‌هایمان‌ را ـ بعد از آن‌که‌ هدایتمان ‌نموده‌ ـ منحرف‌ نگرداند و از او می‌طلبیم‌ تا رحمتی‌ از بارگاه‌ خود بر ما ببخشاید، همانا او بسیار بخشاینده‌ است‌...». «و بدانید که‌ به‌سوی‌ او حشر خواهید شد» درروز قیامت‌، آن‌گاه‌ به‌ شما بر حسب‌ سلامت‌ دلها و اخلاص‌ در طاعاتتان‌، پاداش‌ می‌دهد.

﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ٢٥ [الأنفال: 25].

«و از فتنه‌ای» یعنی: از آزمون‌ و محنتی‌ «بپرهیزید که‌ فقط به‌ ستمکاران‌ شما نمی‌رسد» یعنی: از فتنه‌ای‌ بپرهیزید که‌ از ظالم‌ گذشته‌، دامن‌گیر خوبان‌ نیز می‌شود و صالح‌ و طالح‌ همه‌ را دربر می‌گیرد زیرا آن‌گاه‌ که‌ به‌ اوامر خدا و رسولش‌ لبیک ‌نگویید و در مقام‌ تأیید حق‌ و انکار باطل‌ بر نیایید، چه ‌بسا فتنه‌ای‌ در رسد که ‌ستمکاران‌ را نابود کرده‌ از آنان‌ بگذرد و دامن‌ اهل‌ صلاح‌ را نیز بگیرد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عدی‌ بن‌ عمیره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «خدای‌  عزوجل عامه‌ مردم‌ را به‌ سبب‌ اعمال‌ بد عده‌ به‌ خصوصی‌ از آنان‌ عذاب ‌نمی‌کند، مگر این‌که‌ منکر را در میان‌ خود ببینند و در حالی‌ که‌ بر انکار آن ‌قادرند، آن‌ را انکار نکنند، آن‌ وقت‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل خاص‌ و عام‌ همه‌ راعذاب‌ می‌کند». «و بدانید که‌ خداوند سخت‌ کیفر است» و عذاب‌ نمودن‌ کسانی‌ که‌ مباشرتا و مستقیما مرتکب‌ اسباب‌ عذاب‌ نشده‌ بلکه‌ به‌طور غیرمستقیم‌ مسبب‌ آن‌ گردیده‌اند، نشانه‌ای‌ از شدت‌ عقاب‌ وی‌ است‌. آری‌! آنان‌ کسانی‌اند که‌ امر به ‌معروف‌ و نهی‌ از منکر را ترک‌ کرده‌اند و بر اثر آن‌، در جامعه‌ فساد شیوع‌ یافته ‌است‌، در این‌ هنگام‌ است‌ که‌ عذاب‌ بر اهل‌ منکر ـ مخصوصا ـ فرود نمی‌آید بلکه‌ به‌طور عام‌ و همگانی‌، بر اصحاب‌ منکر و معروف‌ همگی‌ نازل‌ می‌شود. بنابراین‌، جهاد در راه‌ خدا عزوجل و امر به‌ معروف‌ و نهی ‌از منکر، دو عامل‌ بزرگ ‌حیاتبخش‌ برای‌ مسلمین‌ است‌.

 ﴿وَاذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآوَاکُمْ وَأَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ٢٦ [الأنفال: 26].

«و یاد کنید» ای‌ مهاجران‌! و به‌ قولی: ای‌ امت‌ عرب‌! «هنگامی‌ را که‌ شما در زمین‌، اندک‌ و مستضعف‌ بودید» مراد: سرزمین‌ مکه‌ است‌ «می‌ترسیدید که‌ مردم‌ شما را بربایند» مراد از مردم: مشرکان‌ قریش‌ و به‌ قولی: فارسیان‌ و رومیانند. خطف: گرفتن‌ و ربودن‌ به‌ سرعت‌ است‌. «پس‌ او شما را جای‌ داد» یعنی: خدای‌ منان‌ شما را به‌ مدینه‌، یا به‌سوی‌ انصار، جای‌ و مأوی‌ داد «و شما را به‌ پیروزی‌ خود نیرومند گردانید» در روز بدر «و شما را از چیزهای‌ پاکیزه‌ روزی‌ داد» که‌ از جمله‌ آنها یکی ‌هم‌ غنایم‌ جنگ‌ است‌ «تا باشد که‌ سپاس‌ بگزارید» این‌ نعمت‌ها را و بنابر این‌، خدا و رسول‌ وی‌ را در همه‌ چیز اجابت‌ و اطاعت‌ کنید.

 ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ٢٧ [الأنفال: 27].

«ای‌ مؤمنان‌! به‌ خدا و پیامبر او خیانت‌ نکنید» با ترک‌ آنچه‌ که‌ شما را بدان ‌مکلف‌ نموده‌ایم‌ و با فروگذاشتن‌ آنچه‌ که‌ پیامبرما صلی الله علیه و آله و سلم  شما را به‌ انجام‌ آن‌ سفارش‌ کرده‌ و شما را بر آن‌ امین‌ قرار داده‌ است‌ «و در امانت‌های‌ یک‌دیگر» که‌ در میان ‌خودتان‌ بر آن‌ امین‌ قرار داده‌ شده‌اید، نیز «خیانت‌ نکنید» که‌ از جمله‌ آنها، افشا کردن‌ اسرار مؤمنان‌ برای‌ کافران‌ و منافقان‌ است‌ «در حالی‌که‌ خود می‌دانید» که ‌این‌ کار خیانت‌ است‌، اما عمدا مرتکب‌ این‌ خیانت‌ می‌شوید. به‌ این‌ ترتیب‌، خداوند متعال‌ مؤمنان‌ را از خیانت‌ به‌ خود، پیامبرش‌ و همدیگرشان‌ نهی‌ کرد.

ابن‌کثیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: «آیه ‌کریمه‌ درباره‌ ابی‌لبابه‌ بن‌ عبدالمنذر نازل‌ شد زیرا رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  او را نزد طایفه‌ بنی‌قریظه‌ فرستادند تا این‌ پیغام‌ را که ‌باید به‌ داوری‌ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ خود تن‌ در دهند، به‌ آنان‌ برساند. پس‌ چون ‌ابولبابه‌ پیغام‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را به‌ آنان‌ رساند، با او در این‌ امر مشورت‌ کردند، او به‌ زبان‌ خویش‌ به‌ آنان‌ چنین‌ مشورت‌ داد که: حکم‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را درباره‌ خود ـ هرچه‌ که‌ باشد ـ بپذیرند ولی‌ با دست‌، به‌ حلقوم‌ خویش‌ اشاره‌ کرد! یعنی ‌این‌که: پذیرش‌ حکم‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ معنی‌ گردن‌ زدن‌ شماست‌! ولی‌ بی‌درنگ ‌متوجه‌ شد که‌ با این‌ کار به‌ خدا و رسولش‌ خیانت‌ کرده‌ است‌ لذا سوگند خورد که ‌لب‌ به‌ هیچ‌ خوردنی‌ و نوشیدنی‌ای‌ نمی‌زند تا بمیرد، یا خدای‌ منان‌ بر وی‌ توبه‌ پذیر شود. آن‌گاه‌ به‌ مسجدالنبی‌ رفت‌ و خود را محکم‌ به‌ یکی‌ از ستون‌های‌ مسجد بست ‌و به‌ مدت‌ نه‌ روز در این‌ حال‌ باقی‌ ماند تا کارش‌ بدانجا رسید که‌ از گرسنگی‌ و تشنگی‌ بی‌هوش‌ و بی‌رمق‌ می‌افتاد. همان‌ بود که‌ خدای‌  عزوجل از پذیرش‌ توبه‌ او به‌ پیامبرش‌ خبر داده‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود. در این‌ هنگام‌ مردم‌ آمدند و به‌ وی ‌مژده‌ دادند و خواستند تا او را از ستون‌ مسجد باز کنند، اما او سوگند خورد که‌ باید خود رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با دست‌ مبارکشان‌ او را باز نمایند، همان‌ بود که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند و وی‌ را باز کردند...».

 ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ٢٨ [الأنفال: 28].

«و بدانید که‌ اموال‌ و اولاد شما فتنه‌ هستند» یعنی: آنها سبب‌ افتادنتان‌ در فتنه ‌هستند زیرا همین‌ اموال‌ و اولادند که‌ باعث‌ سقوط شما در دامن‌ بسیاری‌ از گناهان ‌و در نتیجه‌ عذاب‌ باری‌ تعالی‌ می‌شوند. یا معنی‌ این‌ است: اموال‌ و اولاد شما آزمایشی‌ برای‌ شما هستند تا در عینیت‌ آشکار شود که‌ شما حدود و احکام‌ الهی‌ را در مورد آنها رعایت‌ می‌کنید یا خیر؟ «و خداست‌ که‌ نزد او پاداشی‌ بزرگ ‌است» پس‌ حق‌ خداوند متعال‌ را بر اموال‌ و اولادتان‌ مقدم‌ بدارید و مبادا اموال‌ و اولادتان‌ سبب‌ آن‌ گردند که‌ امانت‌ را خیانت‌ کنید.

﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا وَیُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ٢٩ [الأنفال: 29].

«ای‌ مؤمنان‌! اگر از خدا پروا دارید، برای‌ شما فرقانی‌ قرار می‌دهد» یعنی: برای ‌شما به‌ وسیله‌ تقوی‌، از ثبات‌ دل‌ و قدرت‌ بصیرت‌ و حسن‌ هدایت‌ چنان‌ نیرویی ‌قرار می‌دهد که‌ بتوانید با آن‌، میان‌ حق‌ و باطل‌ فرق‌ گذاشته‌، شبهات‌ را بشناسید و در روشنی‌ آن‌، از آنچه‌ مایه‌ بیم‌ و هراس‌ شماست‌ حذر کنید. یا «فرقان» به‌ معنی ‌پیروزی‌ است‌ زیرا این‌ پیروزی‌ است‌ که‌ حق‌ را از باطل‌ متمایز و نمایان‌ می‌گرداند «و» اگر از خدا عزوجل پروا بدارید «سیئات‌ را از شما می‌زداید و شما را می‌آمرزد» یعنی: گناهان‌ شما را محو می‌سازد و از آنها در می‌گذرد. در روایتی ‌آمده‌ است: مراد از «سیئات» گناهان‌ صغیره‌ و مراد از «ذنوب»، گناهان‌ کبیره ‌است‌ «و خدا صاحب‌ فضل‌ بزرگ‌ است» بر بندگانش‌. پس‌ بدانید که‌ تقوی‌ کلید این ‌همه‌ موهبت‌هاست‌.

﴿وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ٣٠ [الأنفال: 30].

«و یاد کن‌ هنگامی‌ را که‌ کافران‌ درباره‌ تو نیرنگ‌ می‌کردند تا تو را به‌ بند کشند یا بکشند یا اخراج‌ کنند».

از ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: شبی ‌سران‌ قریش‌ در مکه‌ پیرامون‌ این‌ موضوع‌ با هم‌ مشورت‌ کردند که‌ کار رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را یکسره‌ نمایند پس‌ برخی‌ از آنان‌ گفتند: چون‌ صبح‌ بر او دمید، او را به‌ بند کشید. برخی‌ دیگر گفتند: بلکه‌ از مکه‌ اخراجش‌ کنید. برخی‌ دیگر گفتند: از هر قبیله‌ جوانی‌ را انتخاب‌ کنید که‌ همه‌ به ‌طور دسته‌ جمعی‌ بر او یورش ‌برند و او را باضربه‌ای‌ چون‌ ضربه‌ یک‌ مرد به‌ قتل‌ رسانند، در آن‌ صورت‌، خون ‌او میان‌ همه‌ قبایل‌ توزیع‌ خواهد شد و قطعا بنی‌ هاشم‌ قدرت‌ جنگیدن‌ با تمام‌ قبایل ‌و تیره‌های‌ قریش‌ را ندارند. سرانجام‌ بر این‌ رأی‌ اجماع‌ کردند. همان‌ بود که ‌خدای‌  عزوجل پیامبرش‌ را از نیرنگ‌ و نقشه‌ دشمنان‌ آگاه‌ کرد. آن‌گاه‌ حضرت ‌علی‌ رضی الله عنه  مأمور شد تا بر بالین‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بخوابد تا دشمنان‌ غافل‌ گردند و آن‌حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  شبانگاه‌ با ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  راه‌ هجرت‌ به‌سوی‌ مدینه‌ را در پیش گرفتند تا به‌ غار ثور رسیدند.

«و آنان‌ مکر می‌کردند و خداوند هم‌ مکر می‌کرد» یعنی: مشرکان‌ در خفا علیه ‌رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نیرنگها و توطئه‌ها می‌تنیدند، اما خدای‌  عزوجل در مقابل‌، نیرنگ‌هایشان‌ را بی‌اثر می‌کرد و بدانند که‌ در برابر این‌ نیرنگ‌ها مجازات‌شان‌ می‌کند و نیرنگ هایشان‌ را به‌ خودشان‌ بر می‌گرداند. مجازات‌ الهی‌ از باب‌ «مشاکله»»[2] مکرنامیده‌ شد «و خداوند بهترین‌ تدبیر کنندگان‌ است».

 ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ٣١ [الأنفال: 31].

«و چون‌ آیات‌ ما بر آنان‌ خوانده‌ شود، می‌گویند» از روی‌ سرسختی‌، تعصب‌، تمرد و دوری‌ از حق‌ «شنیدیم» آنچه‌ را که‌ تو بر ما می‌خوانی‌ «اگر بخواهیم‌ مانند این‌ را» که‌ تو بر ما خوانده‌ای‌ «می‌گوییم» اما چون‌ به‌ دنبال‌ آن‌ رفتند که‌ مانند آیات‌ قرآن‌ را بسازند، از این‌ کار ناتوان‌ شدند، آن‌گاه‌ ناگزیر از روی‌ عناد و تمردگفتند: «این‌ جز اساطیر پیشینیان‌ نیست» یعنی: این‌ قرآن‌، همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ نویسندگان‌ و اسطوره‌پردازان‌، از اخبار و داستان‌های‌ پیشینیان‌ می‌نویسند.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: گوینده‌ این‌ سخن‌، نضربن‌ حارث‌ ـ لعنه‌الله ـ بود، او سپس‌ در جنگ‌ بدر اسیر شد و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  دستور دادند تا به‌ سختی‌ کشته‌ شود و همچنان‌ شد.

 ﴿وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ٣٢ [الأنفال: 32].

«و هنگامی‌ که‌ گفتند: خدایا! اگر این‌ قرآن‌ همان‌ حق‌ از جانب‌ توست‌ پس‌ بر ما از آسمان‌ سنگ‌ بباران‌، یا عذابی‌ دردناک‌ بر سر ما بیاور» این‌ سخن‌ را از سر جهل‌ و تندروی‌ و افراطگری‌ در انکار و تکذیب‌‌شان‌ گفتند، در حالی‌که‌ حق‌ این‌ بود تا بگویند: خدایا! اگر این‌ قرآن‌ حق‌ است‌، ما را به‌سوی‌ آن‌ هدایت‌ کن‌ و به‌ ما توفیق ‌بده‌ تا از آن‌ پیروی‌ کنیم‌!.

 ﴿وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ٣٢ [الأنفال: 32].

«و مادام‌ که‌ تو در میانشان‌ هستی‌، خداوند عذاب‌کننده‌ آنان‌ نیست» یعنی: ای ‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! مادام‌ که‌ تو در میان‌‌شان‌ هستی‌، آنان‌ از عذاب‌ استیصال‌ و براندازی‌ کامل‌ در مهلت‌ قرار دارند زیرا سنت‌ خدای‌  عزوجل بر آن‌ است‌ که‌ هیچ‌ امتی‌ را درحالی‌که‌ پیامبر‌شان‌ در میان‌شان‌ است‌، به‌ عذاب‌ استیصال‌ عذاب‌ نکند «و خدا عذاب‌کننده‌ آنان‌ نیست‌ درحالی‌که‌ استغفار می‌کنند» یعنی: خداوند عزوجل عذاب‌ کننده‌ مشرکان‌ نیست‌ مادامی‌ که‌ آمرزش‌ می‌خواهند. روایت‌ شده‌ است‌ که‌ کفار قریش‌ به‌ هنگام‌ طواف‌ می‌گفتند: «غفرانک‌: پروردگارا! از تو آمرزش‌ می‌خواهیم». ابن‌عباسس می‌گوید: «در میان‌ کفار قریش‌ دو امان‌ وجود داشت: یکی‌ وجود پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و دیگری‌ استغفار پس‌ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از میان‌شان‌ رفتند، اما استغفار باقی‌ ماند». همچنان‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «خداوند هیچ‌ قومی‌ را ـ مادامی ‌که ‌انبیای‌شان‌ در میان‌شان‌ باشند ـ به‌ عذاب‌ ریشه‌کن‌ نمی‌کند تا آن‌ که‌ انبیا را از میان‌شان ‌بیرون‌ برد». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «خدای‌  عزوجل دو امان‌ برای‌ امتم‌ نازل‌ نموده‌ است: ﴿وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِیهِمۡۚ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ مُعَذِّبَهُمۡ وَهُمۡ یَسۡتَغۡفِرُونَ٣٣ «یک‌ امان‌، وجود من‌ در میان‌شان‌ است‌ و امان‌ دیگر، استغفار» پس‌ چون‌ من‌ درگذرم‌، استغفار را تا روز قیامت‌ در میان‌شان‌ باقی‌ می‌گذارم». اما به‌ قولی‌ معنی‌ این ‌است: اگر از کسانی‌ باشند که‌ به‌ خدا ایمان‌ داشته‌ باشند و از او آمرزش‌ بخواهند، او عذاب ‌کننده‌‌شان‌ نیست‌. به‌ قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است: خداوند عزوجل عذاب ‌کننده‌‌شان‌ نیست‌ مادامی‌ که‌ در میان‌شان‌ کسانی‌ از مسلمانان‌ هستند که‌ استغفار می‌کنند ولی‌ چون‌ مسلمانان‌ از میان‌شان‌ بیرون‌ رفتند، خداوند عزوجل در روز بدر و بعد از آن‌، عذاب‌‌شان‌ کرد.

 ﴿وَمَا لَهُمْ أَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا کَانُوا أَوْلِیَاءَهُ إِنْ أَوْلِیَاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ٣٤ [الأنفال: 34].

«و چیست‌ آنان‌ را که‌ خداوند عذاب‌شان‌ نکند، حال‌ آن‌که» آنان‌ مردمی‌ را که‌ به‌خدای‌ یگانه‌ ایمان‌ آورده‌ و از پیامبرش‌ پیروی‌ می‌کنند «از مسجدالحرام‌ بازمی‌دارند» و به‌ ایشان‌ امکان‌ ادای‌ مناسک‌ را نمی‌دهند. یعنی: آنان‌ به‌سبب‌ فجایعی‌ که‌ مرتکب‌ شده‌اند، مستحق‌ عذاب‌ خداوند عزوجل هستند ولی‌ این‌ عذاب‌ به‌ برکت ‌اقامت‌ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در میان‌شان‌، بر آنان‌ نازل‌ نگشت‌. «و» آنان‌ مردم‌ را از مسجدالحرام‌ در حالی‌ باز می‌دارند که‌ «متولیان‌ آن‌ نیستند» این‌ رد سخن‌ مشرکان‌ است‌ که‌ می‌گفتند: ما متولیان‌ کعبه‌ هستیم‌ «اولیای‌ آن‌ جز متقیان‌ نیستند» یعنی: متولیان‌ آن‌ فقط کسانی‌اند که‌ از شرک‌ و معاصی‌ می‌پرهیزند زیرا خانه‌ کعبه‌ از آن ‌خدا عزوجل است‌ پس‌ دوستان‌ و اولیای‌ بتان‌، بر آن‌ هیچ‌گونه‌ ولایتی‌ ندارند. درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدند: اولیا و دوستان‌ شما چه‌کسانی‌اند؟ فرمودند: «هر شخص‌ باتقوایی». آن‌گاه‌ تلاوت‌ کردند: ﴿إِنۡ أَوۡلِیَآؤُهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُتَّقُونَ [الأنفال: 34]. «ولی‌ بیشتر آنان‌ نمی‌دانند» این‌ حقیقت‌ را که‌ چه‌ کسی‌ سزاوار دوستی‌خدا عزوجل ، یا شایسته‌ تولیت‌ حرم‌ وی‌ است‌.

 ﴿وَمَا کَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکَاءً وَتَصْدِیَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ٣٥ [الأنفال: 35].

«و نماز آنان‌ در خانه‌ کعبه‌ جز سوت‌ کشیدن‌ و کف‌زدن‌ نیست» یعنی: در دوره ‌سلطه‌ مشرکان‌، خانه‌ کعبه‌ به‌ چنان‌ عبادتی‌ که‌ خداوند عزوجل در آن‌ بر وجه‌ مشروع ‌مورد تعظیم‌ قرارگیرد، آبادان‌ نبود بلکه‌ کعبه‌ با حرکات‌ سبک‌ و بی‌معنایی‌ چون ‌سوت‌ کشیدن‌ و کف‌ زدن‌ ـ آن‌ هم‌ به‌نام‌ نماز ـ عرصه‌گاه‌ حرکات‌ وقیحانه‌ آنان‌ شده‌ بود. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: مشرکان‌ در خانه‌ کعبه‌ سوت‌ می‌کشیدند و دست‌ می‌افشاندند و این‌ حرکات‌ را فقط به‌ این‌ هدف‌ به‌ جای‌ نماز قرار می‌دادند که‌ نمازگزاران‌ مسلمان‌ را از نمازشان‌ باز داشته‌ و ایشان‌ را در نمازشان‌ به‌ اشتباه‌ افگنند «پس‌ ای‌ کافران‌! به‌ سزای‌ آن‌ که‌ کفر می‌ورزیدید، عذاب‌ را بچشید» یعنی: این‌ است‌ پاداش‌ شما در برابر آنچه‌ کردید. مراد سزایی‌ است‌ که‌ در روز بدر به‌ آنان‌ رسید.

 ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَسَیُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَالَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ٣٦ [الأنفال: 36].

محمدبن‌اسحق‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ نقل‌ می‌کند: بعد از شکست ‌مشرکان‌ در بدر، فرزندان‌ مشرکانی‌ که‌ در بدر کشته‌ شده‌ بودند، از ابوسفیان‌ و دیگرانی‌ که‌ در قافله‌ تجارتی‌ قریش‌ اموالی‌ داشتند، خواستند که‌ آن‌ اموال‌، صرف‌ انتقام‌ گرفتن‌ از مسلمانان‌ شود و آنها نیز پذیرفتند پس‌ نازل‌ شد: «همانا کافران ‌اموالشان‌ را خرج‌ می‌کنند تا مردمان‌ را از راه‌ الله بازدارند» با به‌ راه‌ انداختن‌ نبرد علیه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و جمع ‌کردن‌ لشکری‌ برای‌ این‌ هدف‌ «پس‌ زود باشد که‌ آن‌ را خرج‌کنند، باز» فرجام‌ «آن‌ انفاقشان‌، حسرتی‌ بر آنان‌ باشد» و غرق‌ حسرت‌ و ندامت ‌گردند زیرا آن‌ اموال‌ را ـ بی‌آن‌که‌ حاصلی‌ از آن‌ به‌ دست‌ آورند ـ می‌بازند وتلاشهای‌ مذبوحانه‌شان‌ سراسر برای‌شان‌ مصیبت‌بار خواهد بود «سپس‌ مغلوب‌ می‌شوند» و این‌ وعده‌ ما است‌ چنان‌که‌ فرموده‌ایم: ﰓ ﰔ ﰕ ﰖ ﰗﰘ ﰙ ﰚ ﰛ ﰜ : (خدا مقرر کرده ‌است‌ که‌ حتما من‌ و فرستادگانم‌ غالب‌ خواهیم‌ شد) «مجادله/‌21». سرانجام‌ کار نیز این‌گونه‌ بود و وعده‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ واقعیت‌ پیوست‌. لذا اخبار این‌ آیه‌ از معجزات‌ است‌ و در صورت‌ تکرار شرایط؛ این‌ معجزه‌ تا روز قیامت‌ به‌حال‌ خود باقی‌ است‌ «و کافران‌ به‌سوی‌ دوزخ‌ رانده‌ می‌شوند» پس‌ هم‌ اموال‌شان‌ تباه‌ می‌شود، هم‌ در دنیا مغلوب‌ می‌گردند و هم‌ در آخرت‌ مورد عذاب‌ قرار می‌گیرند و این‌همه‌ به ‌سود مؤمنان‌ است‌.

﴿لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَیَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعًا فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ٣٧ [الأنفال: 37].

«چنین‌ است‌ تا خداوند» گروه‌ «پلید را» که‌ کفارند «از» گروه‌ «پاک» که‌ مؤمنانند «جدا کند و ناپاکی‌ را روی‌ یک‌دیگر نهد پس‌ آن‌ همه‌ را یکجا توده ‌سازد» یعنی: گروه‌های‌ کفار را بر روی‌ هم‌ نهد و یکجاشان‌ سازد تا از فرط ازدحام‌ و انبوهی‌شان‌، همچون‌ پشته‌ هیزمی‌ برهم‌ نهاده‌ و بهم‌ فشرده‌، متراکم‌ گردند «پس» آن‌گاه‌ «آن‌ را» یعنی: آن‌ گروه‌ پلید را «در جهنم‌ اندازد، اینان‌ همان‌ زیانکارانند» که‌ خود و اموال‌ خود را باخته‌اند.

﴿قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ٣٨ [الأنفال: 38].

«به‌ کافران‌ بگو: اگر باز ایستند» از دشمنی‌ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و مخالفت‌ با وی‌، با ورود در اسلام‌ «آنچه‌ گذشته‌ است» از کفر و اعمال‌ بدشان‌، از جمله‌ دشمنی‌ و جنگ‌شان‌ علیه‌ مسلمانان‌ «برآنان‌ آمرزیده‌ می‌شود» زیرا ـ چنان‌که‌ در احادیث‌ آمده ‌است‌ ـ اسلام‌، ما قبلش‌ را محو می‌کند.

امام‌ ابوحنیفه  رحمه الله  به‌ استناد این‌ آیه‌ می‌گوید: «اگر مرتد مسلمان‌ شد، قضا آوردن ‌عبادتهای‌ ترک ‌شده‌ بر وی‌ لازم‌ نیست».

«و اگر باز گردند» یعنی: اگر به‌ جنگ‌ و دشمنی‌ و کفر خود استمرار دهند «به‌ یقین‌ سنت‌ خدا در مورد پیشینیان‌ گذشته‌ است» یعنی: بدانند که‌ سنت‌ خدا عزوجل بر آنان‌ نیز خواهد گذشت‌ چنان‌که‌ بر امت‌های‌ پیشینی‌ که‌ عملکردی‌ مانند عملکردشان‌ داشتند و به‌ عذاب‌ الهی‌ گرفتار شدند، گذشت‌ پس‌ اینان‌ نیز باید فرجامی‌ مانند فرجام‌ آنان ‌را انتظار داشته‌ باشند.

﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ٣٩ [الأنفال: 39].

«و با آنان» یعنی: با کفار «بجنگید تا فتنه‌ای‌ بر جای‌ نماند و دین‌، همه‌ برای‌ الله باشد» یعنی: تا مسلمانی‌ یافته‌ نشود که‌ در دین‌ خویش‌ مورد آزار قرار گیرد. البته ‌این‌ آرمان‌ زمانی‌ برآورده‌ خواهد شد که‌ سلطه‌ عالم‌ همه‌ از آن‌ مسلمانان‌ گردد وبساط حاکمیتهای‌ کفر برچیده‌ شود.

آیه‌کریمه‌، بیانگر این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ هدف‌ نهایی‌ جهاد مسلحانه‌ در اسلام‌، رسیدن‌ به‌ وضعیتی‌ جهانی‌ است‌ که‌ در آن‌ کلمه‌ خداند عزوجل برتر و سلطه‌ از آن ‌مسلمانان‌ باشد، نه‌ به‌ این‌ معنی‌ که‌ کسی‌ بر گردن‌ نهادن‌ به‌ دین‌ اسلام‌ مجبور ساخته ‌شود بلکه‌ به‌ این‌ معنی‌ که‌ چنان‌ سلطه‌ای‌ بر روی‌ زمین‌ باقی‌ نماند که‌ مانع‌ دخول ‌انسانها به‌ دین‌ اسلام‌ شود. تفسیر نظیر این‌ عبارت‌ در سوره‌ «بقره/‌193» نیز گذشت‌. «پس‌ اگر باز ایستند» از کفر «قطعا خدا به‌ آنچه‌ انجام‌ می‌دهند، بیناست» بنابراین‌، آنان‌ را بر اسلام‌شان‌ پاداش‌ می‌دهد.

﴿وَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلَاکُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ٤٠ [الأنفال: 40]

«و اگر روی‌ برتافتند» از ایمان‌ و از کفر باز نایستادند «پس‌ بدانید» ای‌ مؤمنان ‌«که‌ الله مولای‌ شماست» یعنی: نصرت‌ دهنده‌ شماست‌ لذا به‌ ولایت‌ و نصرت‌ وی‌ اعتماد کنید «چه‌ نیکو مولایی‌ و چه‌ نیکو یاری ‌دهنده‌ای‌ است» لذا هرکس به‌ شرف‌ ولایت‌ و دوستی‌ الله عزوجل نایل‌ شد؛ رستگار و هرکس که‌ از نصرت‌ وی‌ برخوردار گشت‌؛ پیروز است‌.

﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ٤١ [الأنفال: 41].

«و بدانید که‌ هر چیزی‌ را» اندک‌ یا بسیار «از کافران‌ به‌ غنیمت‌ گرفتید» چگونگی ‌تقسیم‌ آن‌ این‌ است‌ که: «یک‌ پنجم‌ آن‌ برای‌ خدا و برای‌ پیامبر و خویشاوندان‌ او و یتیمان‌ و بینوایان‌ و در راه‌ماندگان‌ است» غنیمت: آن‌ بخش‌ از اموال‌ کفار است‌ که‌ مسلمانان‌ به‌ شیوه‌ قهر و غلبه‌ بر آن‌ دست‌ یابند و غنایم‌ شامل‌ هر چیزی‌ ـ اعم‌ از زمین‌، کالا، پول‌ و... است‌ ـ که‌ مسلمانان‌ از کفار به‌ غنیمت‌ می‌گیرند و باید امام‌ (زمامدار) آنها را براساس‌ سهام‌ مقرر در این‌ آیه‌، تقسیم‌ کند ولی‌ احناف‌ در مورد زمین‌ برآنند که: امام‌ در تقسیم‌ یا ابقای‌ آن‌ به دست‌ مالکان‌ اصلی‌ آن‌ و درعوض‌، مقررکردن‌ خراج‌ بر آن‌، مخیر است‌ و در صورت‌ تعیین‌ خراج‌؛ زمین‌کما فی‌ السابق‌ ملک‌ مالکان‌ خود می‌گردد.

امام‌ شافعی  رحمه الله  می‌گوید: خمس‌ (یک‌پنجم‌) غنایم‌ به‌ پنج‌ قسمت‌ تقسیم‌ می‌شود زیرا سهم‌ خداوند عزوجل و رسول‌ وی صلی الله علیه و آله و سلم  یکی‌ است‌ که‌ در مصالح‌ مؤمنان‌ به‌ مصرف ‌می‌رسد و چهار سهم‌ باقی‌ مانده‌، به‌ چهار صنفی‌ تعلق‌ می‌گیرد که‌ در آیه‌ ذکر شده است‌. ولی‌ امام‌ ابوحنیفه  رحمه الله  می‌گوید: خمس‌ غنایم‌ فقط بر سه‌ صنف‌ تقسیم ‌می‌شود: یتیمان‌، مساکین‌ و در راه‌ماندگان‌ (مسافران‌). زیرا حکم‌ سهم ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و اقربای‌شان‌ با وفات‌ ایشان‌ از بین‌ رفته‌ است‌ و اگر سهمی‌ هم‌ به ‌اقربای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برسد، فقط از باب‌ فقر و مسکنت‌شان‌ است‌ ـ چنانچه‌ فقیرباشند ـ نه‌ از باب‌ قرابت‌شان‌. مراد از (لذی‌القربی‌): اقارب‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ؛ یعنی‌بنی‌هاشم‌ و بنی‌ مطلب‌ اند.

این‌ در مجموع‌ چگونگی‌ تقسیم‌ همان‌ یک‌ سهم‌ «خمس» است‌، اما چهارسهم‌ باقی‌مانده‌ غنایم‌ بر غنیمت‌گیرانی‌ تقسیم‌ می‌شود که‌ در جنگ‌ حضورداشته‌اند. مذهب‌ امام‌ ابوحنیفه  رحمه الله  در این‌ باره‌ این‌ است‌ که‌ به‌ سوار دو سهم‌ و به‌پیاده‌ یک‌ سهم‌ داده‌ می‌شود. ولی‌ امام‌ شافعی‌ و امام‌ مالک‌ رحمهماالله بر آنند که: سوار سه‌ سهم‌ دارد و پیاده‌ یک‌ سهم‌.

«اگر به‌ خداوند ایمان‌ آورده‌اید» یعنی: اگر به‌ خداوند مؤمن‌ و باورمندید پس‌ به‌ حکم‌ و فرمان‌ وی‌ در باره‌ چگونگی‌ تقسیم‌ غنایم‌ که‌ در اینجا به‌ شما اعلام‌ کرده‌، تسلیم‌ باشید و از آنچه‌ که‌ شما را در آن‌ سهمی‌ نیست‌، قطع‌ طمع‌ کنید و به ‌چهارپنجم‌ سهم‌ خود قناعت‌ ورزید «و» اگر «به‌ آنچه‌ که‌ فرو فرستادیم‌ بر بنده‌ خویش» محمد صلی الله علیه و آله و سلم ؛ از فرشتگان‌ و پیروزی‌ و معجزات‌ و آیات‌ «در روز فرقان» ایمان‌ آورده‌اید، در حکم‌ غنایم‌ همین‌گونه‌ عمل‌ کنید که‌ فرمان‌ داده‌ایم‌. «روز فرقان»: روز بدر است‌ زیرا این‌ روز بود که‌ میان‌ اهل‌ حق‌ و اهل‌ باطل‌، جدایی‌ افگند «روزی‌ که‌ آن‌ دو گروه» یعنی: مسلمانان‌ و کافران‌ «با هم‌ رو در روشدند. و خداوند بر هر چیز توانا است» از آن‌ جمله‌ بر نصرت ‌دادن‌ جمعی‌ اندک‌ بر جمعی‌ بسیار چنان‌که‌ در بدر چنین‌ کرد.

سپس‌ در بیان‌ تفصیلی‌ بعضی‌ از رخدادهای‌ بدر می‌فرماید:

﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیَا وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَلَوْ تَوَاعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعَادِ وَلَکِنْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْرًا کَانَ مَفْعُولًا لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَیَحْیَى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ٤٢ [الأنفال: 42].

«آن‌گاه‌ که‌ شما در کناره‌ نزدیک‌ بودید» یعنی: شما در دامنه‌ای‌ از وادی‌ بدر اردو زده‌ بودید که‌ به‌ مدینه‌ نزدیک‌تر بود «و آنان‌ در کناره‌ دورتر بودند» یعنی: دشمن‌ در دامنه‌ دورتر از مدینه‌ و نزدیکتر به‌ سمت‌ مکه‌ موضع ‌گرفته‌ بود «و کاروان‌ پایین‌تر از شما بود» مراد؛ کاروان‌ تجارتی‌ ابوسفیان‌ است‌ که‌ در موقعیتی‌ پایین‌تر از دو گروه‌، در نزدیک‌ ساحل‌ دریا راه‌ می‌پیمود. پس‌ در حالی‌که‌ وضعیت‌ این‌گونه‌ بود، خدای‌  عزوجل با یاری ‌دادن‌ مؤمنان‌ بر کفار، بر ایشان‌ منت‌ گذاشت‌ «و اگر با یک‌ دیگر وعده‌ جنگ‌ گذاشته‌ بودید، قطعا در وعده‌گاه‌ خود اختلاف‌ می‌کردید» یعنی: اگر شما و مشرکان‌ مکه‌ با هم‌ بر این‌ امر که‌ در این‌ موضع‌ رو در رو شوید، وعده‌ قبلی‌ می‌گذاشتید، قطعا با یک‌دیگر وعده‌ خلافی‌ می‌کردید زیرا شما را قلت‌ تعدادتان‌ و کثرت‌ دشمنتان‌ از وفا به‌ وعده‌ سست‌ می‌کرد و آنان‌ را ترس‌ و هیبتی‌ که‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در دل‌ داشتند، یا آنان‌ را تمایل‌ به‌ سالم ‌ماندن‌ قافله‌شان‌، از آمدن ‌به‌ میعادگاه‌ باز می‌داشت‌ «و لیکن» حق‌ تعالی‌ شما و آنان‌ را در این‌ آوردگاه‌ گردآورد «تا الله کاری‌ را که‌ کردنی‌ بود به‌ انجام‌ رساند» از پیروز ساختن‌ دوستان‌ و خوار ساختن‌ دشمنانش‌ و عزت ‌بخشیدن‌ به‌ دینش‌ و به‌ ذلت‌ کشانیدن‌ کفر در حالی‌که‌ هرگز محاسبه‌ دو گروه‌ بر این‌ مبنا نبود که‌ این‌ اتفاق‌ به‌ این‌ صورت‌ روی‌ می‌دهد، اما خدای‌  عزوجل این‌ اتفاق‌ را به‌ همین‌ شکل‌ محقق‌ گردانید «تا هلاک‌ گردد کسی‌ که ‌هلاک‌ شدنی‌ است‌ بعد از قیام‌ حجت‌ و زنده‌ بماند کسی‌ که‌ زنده‌ ماندنی‌ است‌ بعد از قیام‌ حجت» و بعد از آن‌؛ دیگر هیچ‌کس‌ را بر خدای‌  عزوجل عذر و حجتی‌ باقی‌ نماند. بعضی‌ گفته‌اند؛ معنی‌ این‌ است: تا کفر کسی‌ که‌ کافر شده‌ است‌، بی‌ هیچ‌گونه ‌شبهه‌ای‌ باشد، همین‌گونه‌؛ اسلام‌ کسی‌ که‌ اسلام‌ آورده‌ است‌، بی‌ هیچ‌ گونه‌ شبهه‌ای‌ باشد زیرا با پیروزی‌ اهل‌ ایمان‌ در بدر و جداسازی‌ میان‌ حق‌ و باطل‌، شبهه‌ به‌ کلی‌ از میان‌ رفت‌ بنابراین‌، اگر بعد از این‌ انسانی‌ به ‌سبب‌ استمرارش‌ بر کفر، در وادی‌ هلاکت‌ افتاد و سزاوار عذاب‌ گردید، هلاکت‌ وی‌ بی‌ هیچ‌گونه‌ شبهه‌ای‌ است‌ و در روز قیامت‌ برایش‌ حجتی‌ باقی‌ نمانده‌ است‌ که‌ بگوید: من‌ در شبهه‌ بودم‌ و کار بر من‌ پوشیده‌ و آشفته‌ بود. همین‌ گونه‌ برای‌ اهل‌ ایمان‌ در این‌که‌ بر حق‌ هستند، شبهه‌ای‌ باقی‌ نمی‌ماند زیرا دیگر این‌ حقیقت‌ برای‌شان‌ روشن‌ و آفتابی‌ شده‌ است‌ که‌ دین‌ خدا عزوجل پیروز است‌ و دوستانش‌ فاتح‌ و مسلطاند «و همانا الله شنوای‌ داناست» تمام‌ سخنان‌ بندگان‌ را می‌شنود و همه‌ چیز آنان‌ را می‌داند ـ اعم‌ از کفر کافر و ایمان‌ مؤمن‌ را.

 ﴿إِذْ یُرِیکَهُمُ اللَّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلًا وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیرًا لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَلَکِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ٤٣ [الأنفال: 43].

«هنگامی‌ که‌ خداوند آنان‌ را» یعنی: لشکر مشرکان‌ را «در خوابت‌ به‌ تو اندک‌ نشان ‌داد» رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در خواب‌، لشکر مشرکان‌ را اندک‌ دیدند و این‌ خواب‌ را به ‌یاران‌ خویش‌ نقل‌ کردند و نقل‌ آن‌، سبب‌ ثبات‌ و پایداری‌ اصحاب‌شان‌ گردید «و اگرآنان‌ را به‌ تو بسیار نشان‌ می‌داد، البته‌ سست‌ می‌شدید و حتما با یک‌دیگر در کار نزاع‌ می‌کردید» یعنی: اگر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  لشکر مشرکان‌ را در خواب‌ بسیار می‌دیدند، بی‌گمان‌ اصحاب‌شان‌ از جنگیدن‌ با کفار احساس‌ جبن‌ و انفعال‌ و سستی‌ می‌کردند و در کار جنگ‌ با یک‌دیگر نزاع‌ و کشمکش‌ می‌نمودند که‌ آیا با کفار رودر رو شوند یا خیر؟ «ولی‌ خدا به‌ سلامت‌ داشت» شما را و از سستی‌ و بزدلی‌ در پناه‌ عصمت‌ خویش‌ در آورد لذا آنان‌ را در چشم‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  کم‌ نشان‌ داد «چراکه ‌او به‌ راز دلها داناست» و نقاط ضعف‌ و قوت‌ بندگانش‌ را به درستی‌ می‌داند.

﴿وَإِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلًا وَیُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْرًا کَانَ مَفْعُولًا وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ٤٤ [الأنفال: 44] .

«و آن‌گاه‌ که‌ با هم‌ روبرو شدید، آنان‌ را در دیدگان‌ شما اندک‌ نمایاند و شما را نیز در دیدگان‌ آنان‌ اندک‌ نمایاند» تا هریک‌ از دو گروه‌ را علیه‌ دیگری‌ ـ با ضعیف‌ نشان ‌دادن‌ آن‌ ـ برانگیزد. این‌ اندک‌ نمایی‌ تا بدانجا بود که‌ گوینده‌ای‌ از مسلمانان ‌به‌ دیگری‌ گفت: آیا مشرکان‌ را در حد هفتاد تن‌ تخمین‌ می‌زنی‌؟ او در پاسخش‌ گفت: آنها در حدود صد تن‌اند. حال‌ آن‌که‌ شمار واقعی‌ مشرکان‌، نزدیک‌ به ‌هزار تن‌ بود. همین‌گونه‌ مسلمانان‌ را در چشم‌ مشرکان‌ کم‌ نمایاند تا بدانجا که‌گوینده‌ای‌ از مشرکان‌ گفت: آنها در حد خورندگان‌ یک‌ گوسفند در یک‌ نوبت ‌غذا بیش‌ نیستند. البته‌ اندک ‌نمایاندن‌ مسلمانان‌ در چشم‌ کفار قبل‌ از شروع‌ جنگ ‌بود، اما چون‌ جنگ‌ آغاز شد، خداوند عزوجل مسلمانان‌ را در چشم‌ مشرکان‌ بسیار نشان‌ داد[3] «تا خداوند کاری‌ را که‌ انجام‌ شدنی‌ بود به‌ انجام‌ رساند» یعنی: این‌ اندک ‌نمایاندن‌ طرفین‌ در دید یک‌دیگر، برای‌ آن‌ بود تا خداوند عزوجل میان‌ آنان‌ جنگ‌ را برافروزد؛ برای‌ تعذیب‌ کسانی‌ که‌ اراده‌ انتقام‌ گرفتن‌ از آنان‌ را دارد و انعام ‌بخشیدن ‌بر کسانی‌ که‌ قصد نعمت‌ دادن‌ به‌ آنان‌ را دارد «و کارها به‌سوی‌ خدا بازگردانده‌ می‌شود» پس‌ به‌ آنچه‌ بخواهد حکم‌ می‌کند ـ و سپاس‌ او را که‌ به‌ سود اهل‌ ایمان‌ حکم‌ کرد.

﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ٤٥ [الأنفال: 45].

«ای‌ مؤمنان‌! چون‌ با گروهی‌ رو در رو شدید، ثابت‌قدم‌ باشید» و در نبرد با دشمنان‌ دین‌، سست‌ و جبون‌ نشوید. البته‌ گاهی‌ ثبات‌ و پایداری‌ جز با عقب‌نشینی ‌به‌منظور آماده ‌شدن‌ برای‌ نبردی‌ مجدد، یا پیوستن‌ به‌ جمعی‌ دیگر از هم‌رزمان‌، حاصل‌ نمی‌شود.

این‌ آیات‌ آموزنده‌ آداب‌ جنگ‌ و شیوه‌ شجاعت‌ از سوی‌ خداوند متعال‌ برای‌ بندگان‌ مؤمنش‌ در هنگام‌ رویارویی‌ با دشمنان‌ است‌ و در مجموع‌ شامل‌ پنج‌ قاعده‌ می‌شود که‌ اولین‌ آنها ثبات‌ و پایداری‌ است‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ گرامی‌ اسلام صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «ای‌ مردم‌! آرزوی‌ رویارویی‌ با دشمن‌ را نکنید و از خداوند متعال‌ عافیت‌ بخواهید ولی‌ چون‌ با دشمن‌ روبرو شدید، ثابت‌قدم‌ و پایدار باشید و بدانید که‌ بهشت‌ در زیر سایه‌ شمشیرهاست».

قاعده‌ دوم‌ از قواعد جنگ‌ و عوامل‌ پیروزی‌ این‌ است: «و خدا را بسیار یاد کنید» در میدانهای‌ جنگ‌، بویژه‌ در هنگام‌ اضطراب‌ و مشوش‌ بودن‌ دلهایتان ‌چراکه‌ یاد خدا عزوجل شما را بر ثبات‌ و پایداری‌ و اطمینان‌ قلبی‌ یاری‌ می‌کند و او را به‌ زبانهایتان‌ یاد کنید و در میادین‌ و سنگرهای‌ نبرد به‌ او التجا برید چنان‌که‌ یاران ‌طالوت‌ در عرصه‌گاه‌ نبرد گفتند: ﴿وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦ قَالُواْ رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَیۡنَا صَبۡرٗا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ [البقرة: 250]. «باشد که‌ رستگار شوید» یعنی: به‌ مراد خویش‌ درکسب‌ پیروزی‌ و دریافت‌ پاداش‌ الهی‌ برسید.

 ﴿وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ٤٦ [الأنفال: 46].

قاعده‌ سوم‌ از قواعد جنگ‌ و عوامل‌ پیروزی‌ این‌ است: «و از خدا و پیامبرش ‌اطاعت‌ کنید» در همه‌ چیز و از جمله‌؛ در امر جهاد و مبارزه‌، نه‌ از هواها و آراء وتمایلات‌ خویش‌.

قاعده‌ چهارم‌ از قواعد جنگ‌ و عوامل‌ پیروزی‌ این‌ است: «و با یک‌دیگر نزاع ‌نکنید که‌ در این‌ صورت‌ بزدل‌ می‌شوید» تنازع‌؛ عبارت‌ از: اختلاف‌ در رأی‌ است‌، که‌ این‌ امر سبب‌ جبن‌ و سستی‌ در جنگ‌ می‌شود «و» در صورت‌ اختلاف‌ و تنازع ‌«شان‌ و شوکتتان‌ بر باد می‌رود» مراد از ریح: نیرومندی‌ و پیروزی‌ و به‌ قولی: دولت ‌و شوکت‌ است‌، که‌ حق‌ تعالی‌ در اینجا نافذ بودن‌ امر دولت‌ را به‌ باد در وزش‌ آن‌، تشبیه‌ کرده‌ است‌ «و صبر کنید، همانا الله با صابران‌ است» این‌ قاعده‌ پنجم‌ از قواعد جنگ‌ و آداب‌ آن‌ است‌.

 ﴿وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بَطَرًا وَرِئَاءَ النَّاسِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ٤٧ [الأنفال: 47].

«و مانند کسانی‌ نباشید که‌ از خانه‌هایشان‌ با حالت‌ سرمستی‌ و نمایشگری‌ در چشم‌ مردم‌ خارج‌ شدند» آنان‌ قبیله‌ قریش‌ بودند که‌ در روز بدر، مغرورانه‌ و خرامان‌ با زنان‌ آوازخوان‌ و طبل‌ و دهل‌ و موسیقی‌ خارج‌ شدند و با وجود آن‌که‌ در میان‌ راه ‌به‌ آنان‌ خبر رسید که‌ قافله‌ ابوسفیان‌ به‌ سلامت‌ رسته‌ و خطر از آن‌ دفع‌ شده‌ است‌، اما به‌ مکه‌ باز نگشتند بلکه‌ گفتند: ناگزیر باید به‌ بدر برویم‌ و در آنجا خیمه‌ و خرگاه‌ برپاساخته‌، شراب‌ بنوشیم‌ و به‌ عیش‌ و عشرت‌ و پایکوبی‌ و دست‌ افشانی‌ بپردازیم‌ و زنان‌ آوازخوان‌ برای‌ ما آواز بخوانند تا اعراب‌ آوازه‌ قوت‌ و شوکتمان‌ رابشنوند. پس‌ این‌ حرکت‌هایشان‌ جز به‌ انگیزه‌ سرمستی‌ و تکبر و خودنمایی‌ در چشم‌مردم‌ و جلب‌ سپاس‌ و ثنای‌ آنان‌ و فخر فروشی‌ و ریا نبود، از همین‌ رو درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  قریش‌ را این‌گونه‌ مغرور و سرمست ‌دیدند، به‌ بارگاه‌ الهی‌ مناجات‌ کردند و گفتند: «بارال‌ها! این‌ قریش‌ است‌ که‌ با فخر و کبکبه‌ خویش‌ به‌ میدان‌ روی‌ آورده‌ تا با تو زورآزمایی‌ کند و پیامبرت‌ را تکذیب ‌نماید، بارال‌ها! آنان‌ را به‌ هنگام‌ بامداد کمرشکن‌ کن». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌آمده‌ است: «خداوند سکوت‌ را در سه‌ چیز دوست‌ دارد:

1-  به‌ هنگام‌ تلاوت‌ قرآن‌.

2-  به‌ هنگام‌ جنگ‌.

3-  به‌ هنگام‌ حمل‌ جنازه».

مطالعه‌ فنون‌ جنگ‌ نیز نشان‌ می‌دهد که‌ سروصدا و همهمه‌ در جنگ‌، نشانه‌ ضعف ‌روحیه‌ است‌. «و» مانند کسانی‌ نباشید که‌ «از راه‌ الله باز می‌دارند» صد: حائل‌شدن‌ میان‌ مردم‌ و میان‌ راههای‌ هدایت‌ و گمراه‌ساختن‌ آنان‌ است‌. یعنی: درخارج‌ شدن‌ به‌ میدان‌ جنگ‌، همانند این‌ گروه‌ ریاکار بازدارنده‌ از راه‌ خدا عزوجل نباشید «و خدا به‌ آنچه‌ می‌کنند، احاطه‌ دارد» این‌، تهدیدی‌ برای‌ مشرکان ‌است‌.

﴿وَإِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّی جَارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَى عَقِبَیْهِ وَقَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ٤٨ [الأنفال: 48].

«و» به‌ یاد آورید «هنگامی‌ را که‌ شیطان‌ اعمالشان‌ را برای‌شان‌ بیاراست» یعنی: در آنان‌ این‌ پندار را افگند که‌ با جنگیدن‌ علیه‌ مسلمانان‌، کاری‌ نیک‌ انجام‌ می‌دهند. آری‌! شیطان‌ در رأس‌ لشکری‌ از شیاطین‌ به‌صورت‌ انسانی‌ متمثل‌ شد «و گفت» به‌ مشرکان‌ «امروز هیچ‌ کس‌ از مردم‌ بر شما غلبه‌کننده‌ نیست‌ و همانا من‌ جار شما هستم» یعنی: پناه‌دهنده‌ شما هستم‌ از هر دشمنی‌، یا امان‌دهنده‌ شما هستم‌ وگفت: من‌ از قبیله‌ بنی‌کنانه‌ هستم‌. ابلیس‌ خود، به‌صورت ‌«سراقه‌بن‌مالک‌بن‌جعشم» که‌ از سران‌ قبیله‌ یاد شده‌ بود به‌ میدان‌ بدر آمد و قریش ‌از قبیله‌ بنی‌بکر هراس‌ داشت‌ که‌ از پشت‌، به‌ وی‌ ضربه‌ نزند «پس‌ چون‌ هر دو گروه» یعنی: گروه‌ مسلمانان‌ و گروه‌ مشرکان‌ «روبرو شدند، شیطان‌ بر پاشنه‌های‌ خود بازگشت» یعنی: به‌ عقب‌ بازگشت‌ «و گفت: همانا من‌ از شما بیزارم» زیرا او نشانه‌های‌ پیروزی‌ مسلمانان‌ را با امداد خداوند عزوجل از طریق‌ فرستادن‌ فرشتگان‌ دید، به‌ همین‌ جهت‌ از مشرکان‌ برائت‌ جست‌، سپس‌ در بیان‌ علت‌ بیزاری ‌جستن‌ خویش‌گفت: «همانا من‌ چیزی‌ را می‌بینم‌ که‌ شما نمی‌بینید» شیطان‌ جبرئیل‌  علیه السلام  را درحالی‌دید که‌ فرشتگان‌ همراه‌ وی‌ بودند «همانا من‌ از الله می‌ترسم» شیطان‌ از آن‌ ترسید که‌ از سوی‌ فرشتگانی‌ که‌ در معرکه‌ حاضر بودند، به‌ وی‌ بلایی‌ برسد. به‌ قولی ‌دیگر: چون‌ دید که‌ نه‌ او را یارای‌ رویارویی‌ است‌ و نه‌ مشرکان‌ را لذا بیم‌ و ترس‌ از خدای‌  عزوجل را بهانه‌ قرار داد و بدین‌گونه‌ تعلل‌ ورزید. آن‌گاه‌ ادامه‌ داد: «و خدا سخت‌ کیفر است» بر کسانی‌ که‌ بخواهد مجازات‌شان‌ کند.

﴿إِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هَؤُلَاءِ دِینُهُمْ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ٤٩ [الأنفال: 49].

«هنگامی‌ که‌ منافقان» در مدینه‌، همان‌ کسانی‌ که‌ اظهار ایمان‌ کردند ولی‌ در باطن‌ کافر بودند «و کسانی‌که‌ در دل‌هایشان‌ بیماری‌ است» یعنی: شکاکانی‌ که‌ نفاقی‌ ندارند ولی‌ به‌ جهت‌ این‌ که‌ نومسلمانند، عقیده‌ حق‌ در آنان‌ کاملا رسوخ‌ نکرده ‌است‌؛ «می‌گفتند: این‌ گروه‌ را» یعنی: مسلمانان‌ را «دینشان‌ فریفته‌ است» تا بدانجاکه‌ با تکلف‌ و دشواری‌، تن‌ به‌ کاری‌ سخت‌ چون‌ جنگ‌ با قریش‌ می‌دهند، درحالی‌که‌ هرگز تاب‌ و توان‌ این‌ کار را ندارند. حق‌ تعالی‌ در پاسخ‌شان‌ می‌فرماید: «و هرکس بر خدا توکل‌ کند، بداند که‌ خداوند، عزیز حکیم‌ است» پس‌ هیچ‌ نیرویی ‌نمی‌تواند بر وی‌ غالب‌ شود و از غلبه‌ اوست‌ که‌ اندک‌ را بر بسیار و ضعیف‌ را بر قوی‌ مسلط می‌کند و از حکمت‌ اوست‌ که‌ دوستان‌ و دشمنانش‌ را با هم‌ برابر نمی‌سازد و توکل‌کنندگان‌ بر خود را خوار و ذلیل‌ نمی‌گرداند.

 ﴿وَلَوْ تَرَى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلَائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ٥٠ [الأنفال: 50].

«و اگر ببینی» ای‌ بیننده‌! «هنگامی‌ که‌ فرشتگان‌ جان‌ کافران‌ را می‌ستانند» مراد؛ کافرانی‌ هستند که‌ فرشتگان‌ در روز بدر آنان‌ را به‌ قتل‌ رساندند. به‌ قولی‌ دیگر: مراد فرشتگان‌ موکل‌ مرگ‌ اند که‌ ارواح‌ کافران‌ را قبض‌ می‌کنند. آری‌! اگر صحنه ‌قبض‌ ارواح‌شان‌ را ببینی‌، بی‌گمان‌ کاری‌ بزرگ‌ را دیده‌ای‌ «بر چهره‌ها و بر پشت‌های‌ آنان‌ می‌زنند» به‌ قولی: زدن‌ فرشتگان‌ بر چهره‌ها و بر پشتهای‌ کفار، به‌هنگام‌ مرگ‌ و جان‌ستاندن‌ آنهاست‌. به‌ قولی‌ دیگر: این‌ کار در روز قیامت‌ است‌، هنگامی‌ که‌ فرشتگان‌، کفار را به‌سوی‌ دوزخ‌ می‌رانند «و عذاب‌ سوزان‌ را بچشید» یعنی: فرشتگان‌ به‌ کفار می‌گویند: عذاب‌ سوزان‌ را بچشید. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «چون‌ ملک‌الموت‌ با چهره‌ای‌ عبوس‌ و هولناک‌ در هنگام ‌احتضار کافر نزد وی‌ می‌آید، به‌ او چنین‌ می‌گوید: ای‌ روح‌ پلید! بیرون‌ آی ‌به‌سوی‌ باد سوزان‌ و آب‌ جوشان‌ و سایه‌ای‌ از دود تار. آن‌گاه‌ روح‌ وی‌ در اجزای ‌بدنش‌ متفرق‌ می‌شود و فرشتگان‌ موکل‌ آن‌ را از تنش‌ چنان‌ با فشار بیرون‌ می‌آورند که‌ سیخ‌ کباب‌ از گوشت‌ سخت‌ و مرطوب‌ به‌ فشار بیرون‌ آورده‌ می‌شود، به‌گونه‌ای‌ که‌ عروق‌ و اعصاب‌ وی‌ همه‌ با آن‌ زار و افگار می‌شود».

﴿ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ٥١ [الأنفال: 51].

«این» مجازات‌ سخت‌ «به‌سبب‌ آن‌ کرداری‌ است‌ که‌ دستان‌ شما پیش‌ فرستاده ‌است» یعنی: به‌سبب‌ معاصی‌ای‌ است‌ که‌ مرتکب‌ شده‌اید «و» به‌سبب‌ «آن‌ است‌که‌ الله بر بندگان‌ ستمگر نیست» زیرا حق‌ تعالی‌ پیامبران‌ خویش‌ را به‌سویشان ‌فرستاده‌ و کتاب‌های خویش‌ را بر آنان‌ فرود آورده‌ و راه‌ را برآنان‌ روشن‌ ساخته ‌ولی‌ آنان‌ این‌ ارزش‌ها را پاس‌ نداشتند لذا مستحق‌ این‌ کیفر عادلانه‌ گردیدند.

﴿کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقَابِ٥٢ [الأنفال: 52].

بعد از آن‌که‌ خدای‌ سبحان‌، از نزول‌ عذاب‌ خویش‌ بر مشرکان‌ در بدر خبر داد، اینک‌ به‌ دنبال‌ آن‌، حقیقتی‌ را عنوان‌ می‌نماید که‌ از سنت‌ وی‌ در گروههای‌ کفار حکایت‌ می‌کند: «همانند عادت‌ فرعونیان‌ و پیشینیان‌ آنان‌ که‌ به‌ آیات‌ الهی‌ کفرورزیدند، آن‌گاه‌ خداوند آنان‌ را به‌ کیفر گناهان‌شان‌ گرفتار کرد، هرآینه‌ الله توانای‌ سخت‌کیفر است» یعنی: سنت‌ الهی‌ در عذاب‌ کردن‌ گروه‌ قریش‌، همانند سنت‌ پیشین‌ وی‌ در تعذیب‌ گروههای‌ کفاری‌ است‌ که‌ عادت‌ و شیوه‌ آنها کفر ورزیدن‌ به‌ آیات‌ الهی‌بوده‌ است‌ لذا این‌ کفرشان‌ است‌ که‌ سبب‌ فرود آمدن‌ عذاب‌ خدای‌ سبحان‌ بر آنان‌ شده‌ است‌ پس‌ همان‌گونه‌ که‌ آنان‌ بر عادت‌ و شیوه‌ خویش‌ در تکذیب‌ ادامه‌ می‌دهند؛ متقابلا عادت‌ و سنت‌ الهی‌ هم‌ بر تعذیب‌شان‌ جریان‌ یافته‌ است‌. دأب: عادت‌ است‌.

﴿ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ٥٣ [الأنفال: 53].

«این» عذابی‌ که‌ خداوند عزوجل برآنان‌ فرود آورد «بدان‌ سبب‌ است‌ که‌ خداوند دگرگون‌کننده‌ نعمتی‌ نیست‌ که‌ بر قومی‌ ارزانی‌ داشته» یعنی: عادت‌ الهی‌ در بندگانش‌، عدم‌ دگرگون ‌ساختن‌ نعمت‌ها برآنان‌ است‌؛ «مگر آن‌که‌ آنان‌ آنچه‌ را که‌ در دل‌ دارند، تغییر دهند» از احوال‌ و اخلاق‌ خویش‌، با کفران‌ نعمت‌های‌ الله عزوجل و ناسپاسی‌ احسان‌ و اهمال‌ اوامر و نواهی‌ وی‌. پس‌ دگرگون‌ ساختن‌ نعمت‌ بر آل ‌فرعون‌ و بر مشرکان‌ مکه‌، نتیجه‌ عملکرد و احوال‌ خود آنان‌ است‌ و قانون‌ الهی‌ در همه‌ عصرها و نسل‌ها همین‌گونه‌ بوده‌ است‌ «و خداوند شنواست» سخنان ‌تکذیب‌کنندگان‌ را «داناست» به‌ آنچه‌ که‌ انجام‌ می‌دهند.

﴿کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَکُلٌّ کَانُوا ظَالِمِینَ٥٤ [الأنفال: 54].

«همانند عادت‌ فرعونیان‌ و کسانی‌که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند» تکرار این‌ جمله‌ برای ‌تأکید است‌، همچنین‌ با بیان‌ نوع‌ عذاب‌ در این‌ آیه‌، بر تفصیل‌ موضوع‌ افزوده ‌شده‌ است‌ «آیات‌ پروردگار خویش‌ را دروغ‌ شمردند پس‌ ما آنان‌ را به‌ سزای‌ گناهانشان‌هلاک‌ و فرعونیان‌ را غرق‌ کردیم‌ و همه‌ آنها ستمکار بودند» یعنی: کسان‌ فرعون‌ و پیشینیان‌شان‌ و همین‌طور مشرکان‌ مکه‌ که‌ در بدر به‌ عذاب‌ الهی‌ گرفتار شدند، همه‌ بر خود و دیگران‌ ستمکار بودند، به ‌سبب‌ این‌که‌ مرتکب‌ اعمالی‌ چون‌ کفر به‌ خدای‌ سبحان‌ و آیات‌ و پیامبرانش‌ و نیز ظلم‌ بر دیگران‌ در برخورد و رفتارشان ‌می‌گردیدند پس‌ سنت‌ الله عزوجل این‌ بود که‌ آنان‌ را به‌ عقوبت‌ فرو گیرد و فرعونیان‌ را با غرق‌ و دیگران‌ را نیز به‌ شیوه‌های‌ گوناگون‌ هلاک‌ گرداند. در سیرت‌ آمده ‌است: چون‌ خبر کشته ‌شدن‌ ابوجهل‌ در بدر به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رسید، آن‌حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  حرکت‌ کردند تا بر سر نعش‌ وی‌ رسیدند، آن‌گاه‌ ایستادند و فرمودند: «این‌ شخص‌، فرعون‌ این‌ امت‌ بود».

﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ٥٥ الَّذِینَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لَا یَتَّقُونَ٥٦ [الأنفال: 55-56].

«بی‌تردید، بدترین‌ جنبندگان» یعنی: بدترین‌ آنچه‌ که‌ بر روی‌ زمین‌ از انواع ‌جانداران‌ می‌جنبد «در نزد خدا» یعنی: در حکم‌ وی‌ «کسانی‌اند که‌ کفر ورزیده‌اند» یعنی: کسانی‌اند که‌ بر کفر خویش‌ اصرار ورزیده‌ و در گمراهی‌ غوطه‌ور شده‌اند زیرا این‌ کفار کودن‌، عقل‌ و خردشان‌ را در آنچه‌ که‌ باید، به‌کار نگرفته‌ و به‌ آنچه‌ که‌ صلاح‌شان‌ در آن‌ است‌، راه‌ نیافته‌اند «پس‌ آنان‌ ایمان ‌نمی‌آورند» اصلا و ابدا از گمراهی‌شان‌ باز نمی‌گردند و به‌ دلیل‌ پافشاری‌ بر کفر، هرگز انتظار نمی‌رود که‌ از آن‌ بازگردند «همان‌ کسانی‌ که‌ از آنان‌ پیمان‌ گرفتی‌، سپس‌ پیمان‌ خود را» که‌ از آنان‌ گرفته‌ بودی‌ «در هر بار می‌شکنند» یعنی: در هر پیمانی‌ «و پروایی» از پیمان‌شکنی‌ «ندارند» و از عاقبت‌ آن‌ نترسیده‌ و از اسباب‌ آن‌ نمی‌پرهیزند. و از این‌ گروهند طائفه‌ بنی‌قریظه‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با آنان‌ بر این‌ امر که‌ کفار را یاری‌ نکنند، پیمان‌ بستند، اما آنها به‌ این‌ عهد خود وفا نکرده ‌بلکه‌ به‌ مکه‌ رفتند تا کفار را به‌ جنگ‌ مسلمانان‌ برانگیزند و به‌ آنها وعده‌ یاری‌ و کمک‌ بدهند، که‌ بر اثر آن‌، قریش‌ و قبایل‌ مشرک‌ دیگر به‌سوی‌ غزوه‌ خندق ‌شتافتند. پس‌ از آنجا که‌ بنی‌قریظه‌ عهد خویش‌ را با مسلمانان‌ شکستند، مسلمانان ‌نیز به‌ دنبال‌ شکست‌ و فرار مشرکان‌ در غزوه‌ خندق‌، حساب‌کار را با آنان‌ یکسره‌کردند چنان‌که‌ این‌ داستان‌ در سیرت‌ نبوی‌ به‌ تفصیل‌ آمده‌ است‌.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خداوند متعال‌ در این‌ آیه‌، کفار را بدترین‌ جنبندگان‌ روی ‌زمین‌ معرفی‌ کرد، آن‌گاه‌ از میان‌ آنان‌ پیمان‌ شکنان‌ را به‌ این‌ وصف‌ مخصوص ‌گردانید.

﴿فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ٥٧ [الأنفال: 57].

«پس‌ اگر در جنگ‌ آنان‌ را یافتی» یعنی: اگر در میدان‌ جنگ‌ بر آنان‌ قدرت‌ یافته‌ و بر مغلوب‌ ساختن‌شان‌ توانا شدی‌ «به‌سبب‌ آنان» یعنی: با کشتن‌ و تیره‌روز ساختن‌ آنان‌ «کسانی‌ را که‌ پشتیبان‌ آنان‌ هستند» از محاربان‌ اهل‌ شرک ‌«متفرق‌ ساز» و تار و مار کن‌ «باشد که‌ عبرت‌ گیرند» یعنی: چنان‌ درسی‌ به‌ آنان‌ بده‌ که‌ عبرت‌ پشتیبانان‌شان‌ گردد تا از تو هراسی‌ عمیق‌ در دل‌ بدارند و از بیم‌ آن‌که ‌بر آنان‌ همان‌ فرود آید که‌ بر پیشاهنگان‌شان‌ فرود آمد، از جنگ‌ با تو دست ‌بردارند.

﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ٥٨ [الأنفال: 58].

«و اگر از گروهی‌ بیم‌ خیانت‌ داری» یعنی: اگر از گروهی‌ که‌ با آنان‌ عهد بسته‌ای‌، بیم‌ نیرنگ‌ و پیمان‌شکنی‌ داری‌ و اگر از آنان‌ نشانه‌های‌ خیانت‌ به‌ ظهور رسید «پس‌ بینداز به‌سوی‌ آنان» پیمانی‌ را که‌ میان‌ تو و آنان‌ است‌ «به‌ طور برابر» یعنی: به‌ شیوه‌ای‌ که‌ تو و آنان‌ به‌طور یکسان‌ بدانید که‌ آن‌ پیمان‌، شکسته ‌شده‌ و دیگر قابل‌ اعتبار نیست‌ لذا به‌ گونه‌ آشکار و اعلام ‌شده‌، طرف‌ مقابل‌ را از بی‌اعتبار بودن ‌پیمان‌ باخبر و آگاه‌ گردان‌ و جنگ‌ را با آنان‌ به‌طور غافلگیرانه‌ و ناگهانی‌ آغاز نکن‌. هرچند آیه ‌کریمه‌ در شأن‌ یهود مدینه‌ نازل‌ شده‌ ولی‌ حکم‌ آن‌ عام‌ است‌ و هر هم‌پیمانی‌ را که‌ بیم‌ شکستن‌ عهد از او متصور باشد، در بر می‌گیرد «زیرا خدا خائنان ‌را دوست‌ نمی‌دارد» این‌ هشداری‌ برای‌ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ که‌ مبادا قبل‌ از اعلام ‌صریح‌ و بی‌پرده‌ بی‌اعتبار بودن‌ عهد طرف‌ مقابل‌، به‌ آنان‌ حمله‌ کنند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بیهقی‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «سه‌ چیز است‌ که‌ مسلمان‌ و کافر در آن‌ برابرند:

1-  کسی ‌که‌ با وی‌ عهدی‌ بسته‌ای‌، به‌ عهد با وی‌ وفا کن‌؛ مسلمان‌ باشد یا کافر زیرا عهد برای‌ خدا عزوجل است‌.

2-  کسی‌که‌ میان‌ تو و او رابطه‌ رحم‌ (خویشاوندی‌ و قرابتی) است‌، آن‌ رابطه‌ را بپیوند؛ مسلمان‌ باشد یا کافر.

3-  کسی‌ که‌ تو را بر امانتی‌ امین‌ می‌گرداند، امانتش‌ را به‌ وی‌ برگردان‌؛ مسلمان ‌باشد یا کافر».

﴿وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لَا یُعْجِزُونَ٥٩ [الأنفال: 59].

«و باید که‌ نپندارند کافران» درباره‌ خود «که‌ آنان‌ پیشی‌ جسته‌اند» یعنی: نپندارند که‌ از نزد ما جان‌ به‌ در برده‌ و به‌ سلامت‌ جسته‌اند، یا نپندارند که‌ نیرومندتر از آن‌ هستند که‌ تو را بر آنان‌ غالب‌ گردانیم‌ «زیرا آنان‌ عاجز نتوانند کرد» یعنی: هرچند برخی‌ از آنان‌ از معرکه‌« بدر» گریخته‌ و جان‌ به‌در برده‌اند ولی‌ بدانند که‌ خواه‌ ناخواه‌ آنان‌ را با عذاب‌ خویش‌ در خواهیم‌ یافت‌ و گریزی‌ از عذاب‌ ما ندارند پس‌ ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! مطمئن‌ باش‌ که‌ جان‌ به‌در بردگان‌ از بدر، سرانجام‌ گرفتار خواهند شد.

و از آنجا که‌ مبارزه‌ علیه‌ کفار آمادگی‌ می‌طلبد، مسلمانان‌ باید مجهز باشند زیرا عذاب‌ خداوند عزوجل بر کفار، به‌ دست‌ مؤمنان‌ فرود می‌آید:

﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ٦٠ [الأنفال: 60].

«و» ای‌ مسلمانان‌! «هر چه‌ در توان‌ دارید برای‌ آنان‌ از قوه‌ مهیا سازید» قوه: هر چیزی‌ است‌ که‌ بتوان‌ با آن‌ در جنگ‌ نیرومند شد و توان‌ رزمی‌ را بالا برد، از آن‌جمله‌؛ تجهیز نفرات‌، تأمین‌ سلاح‌، مهمات‌، ساختن‌ دژها و سنگرهای‌ مستحکم‌، آموزش‌ فنون‌ جنگ‌ و سایر تدبیرات‌ جنگی‌ای‌ که‌ باید توان‌ و تلاش‌ مسلمانان ‌صرف‌ آن‌ بشود.

ابن‌کثیر می‌گوید: «معنای‌ قوه‌ وسیع‌ است». شایان‌ ذکر است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ (قوه‌) را به‌ «رمی‌: افگندن‌ تیر» تفسیر کرده‌ اند: «ألا إن القوة الرمی: آگاه‌ باشید که‌ قوه‌، تیر اندازی‌ است». لذا آماده‌ ساختن‌ وسایل‌ تیر اندازی‌ و شلیک‌ گلوله‌ با همه‌ انواع‌ آن‌ ـ از توپ‌های‌ مختلف‌ گرفته‌ تا بمب‌ اتمی‌ و غیره‌ ـ در مفهوم‌ «رمی»، شامل‌ است‌ «و» ای‌ مسلمانان‌! هر چه‌ در توان‌ دارید «از اسبان‌ آماده» در برابر دشمن‌، مهیا سازید. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «در پیشانی‌ اسب‌ تا روز قیامت‌ خیر بسته‌ شده‌؛ [یعنی] پاداش‌ و غنیمت». «تا با این» تدارکات‌ و آمادگی‌ها «دشمن‌ خدا و دشمن‌ خویش‌ را بترسانید» که ‌همانا مشرکان‌ مکه‌ و غیر آنان‌ از گروه‌هایی‌اند که‌ با شما می‌جنگند «و» نیزبترسانید «قوم‌ دیگری‌ را جز آنان‌ که‌ شما آنان‌ را نمی‌شناسید و خداوند می‌شناسدشان» که‌ همانا منافقان‌ و به‌ قولی: یهود و به‌ قولی: فارس‌ و روم‌ و دیگرانی‌ هستند که‌ دشمنی‌ آنها تا هنوز برای‌ شما شناخته‌ نشده‌ است‌ «و آنچه‌ در راه ‌الله انفاق‌ کنید» یعنی: در جهاد «هرچه‌ باشد» اندک‌ و ناچیز، یا انبوه‌ و بسیار «پاداشش‌ به‌ شما تمام‌ داده‌ می‌شود» در دنیا و آخرت‌ به‌ چند و چندین‌ برابر «و شما مورد ستم‌ قرار نمی‌گیرید» در بازگرفتن‌ پاداشتان‌ بلکه‌ پاداش‌ خود را به‌ تمام‌ و کمال‌ دریافت‌ می‌کنید.

بدین‌گونه‌، خدای‌ متعال‌ آیه‌ کریمه‌ را با دستور آماده‌سازی‌ نیروها آغاز و با امر به‌ انفاق‌ به‌ پایان‌ برد زیرا بسیج‌ و آماده‌سازی‌ نیرو، بدون‌ انفاق‌ مال‌ میسر نیست‌.

﴿وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ٦١ [الأنفال: 61].

«و اگر به‌ صلح‌ گراییدند، تو نیز به‌ آن‌ میل‌ کن» یعنی: اگر دشمنان‌ به‌ صلح‌ و دادن جزیه‌ متمایل ‌شدند، از آنان‌ بپذیر.

به‌ قولی: این‌ آیه‌، به‌ آیه‌ «سیف» در سوره‌ «برائه»: ﴿فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ حَیۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ «آیه/‌5» منسوخ‌ گردید. اما ابن‌کثیر ـ ترجیحا ـ بر آن‌ است‌ که‌ نه‌ این آیه‌ منسوخ‌ است‌ و نه‌ در آن‌ تخصیصی‌ است‌ بلکه‌ امر به‌ قتال‌، ناظر بر هنگام ‌استطاعت‌ و پذیرش‌ صلح‌ ناظر بر هنگام‌ عجز مسلمانان‌ و نیرومندی‌ دشمن‌ و عدم‌ توازن‌ میان‌ نیروی‌ آنان‌ با نیروی‌ مسلمانان‌ است‌.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ ترتیب‌ دادن‌ عقد صلح‌ با دشمن‌ به‌ اتفاق‌ علما جایز است ‌ولی‌ به‌سر رساندن‌ آن‌ الزامی‌ نیست‌، به‌ این‌ معنی‌ که‌ اگر نشانه‌های‌ خیانت‌ دیده‌ شد، الغای‌ پیمان‌ صلح‌ به ‌طور اعلام ‌شده‌ آن‌ جایز است‌ «و بر خدا توکل‌ کن» درگرایش‌ به‌سوی‌ صلح‌ و از نیرنگ‌ آنان‌ اندیشناک‌ نباش‌ زیرا «که‌ او شنوای» آن‌چیزی‌ است‌ که‌ می‌گویند «داناست» به‌ آنچه‌ می‌کنند.

﴿وَإِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ٦٢ [الأنفال: 62].

«و اگر بخواهند که‌ تو را فریب‌ دهند» با صلح‌ در حالی‌که‌ خیانت‌ و نیرنگ‌شان‌ را پنهان‌ می‌دارند «خدا برای‌ تو بس‌ است» و شرارت‌های‌ آنها با غدر و پیمان‌شکنی‌ را از تو باز می‌دارد «همو بود که‌ تو را با یاری‌ خود و مؤمنان‌ نیرو داد» پس‌ همان‌ خدایی ‌که‌ در گذشته‌ (روز بدر) تو را بر آنان‌ با یاری‌ خویش‌ نیرومند گردانید، همو در آینده‌ نیز ـ هنگامی‌ که‌ از سوی‌ آنان‌ فریب‌ و پیمان‌ شکنی‌ روی‌ دهد ـ تو را بر آنان‌ نصرت‌ داده‌ و نیرومند خواهد گردانید.

﴿وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ٦٣ [الأنفال: 63].

«و هم‌ اوست‌ که‌ میان‌ دل‌هایشان» یعنی: دلهای‌ مؤمنان‌ که‌ وسیله‌ نیرومندی‌ تو هستند «الفت‌ انداخت» مراد؛ الفت‌ انداختن‌ میان‌ دلهای‌ اوس‌ و خزرج‌ است‌ که‌ در جاهلیت‌ عصبیت‌ شدید و جنگ‌های‌ بزرگی‌ در میان‌شان‌ مشتعل‌ بود پس‌ خدای‌  عزوجل با توفیق‌ دادن‌شان‌ به‌ ایمان‌، در میان‌ دل‌هایشان‌ الفت‌ انداخت‌. به‌ قولی: مراد؛ الفت‌ انداختن‌ میان‌ دل‌های‌ مهاجران‌ و انصار است‌ «اگر آنچه‌ در روی‌ زمین‌است‌ همه‌ را خرج‌ می‌کردی‌، نمی‌توانستی‌ میان‌ دل‌هایشان‌ الفت‌ برقرار کنی» از آنجا که ‌عصبیت‌ و عداوت‌ در میان‌شان‌ به‌ حدی‌ رسیده‌ بود که‌ دفع‌ آن‌ به‌ وسایل‌ مادی‌ به‌هیچ‌ وجه‌ ممکن‌ نبود «ولی‌ الله میان‌ آنان‌ الفت‌ افگند» به‌ فضل‌ و رحمت‌ و با قدرت‌ عظیم‌ و صنع‌ بدیع‌ خویش‌ و با حکمت‌ و بینشی‌ که‌ به‌ وسیله‌ دین‌ استوار و قویم ‌خویش‌ به‌ ایشان‌ عنایت‌ نمود. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ آمده‌ است ‌که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  هنگامی‌ که‌ برای‌ انصار درباره‌ غنایم‌ حنین‌ سخنرانی‌ می‌کردند، خطاب‌ به‌ ایشان‌ فرمودند: «ای‌ گروه‌ انصار! آیا شما را گمراه‌ نیافتم‌ وخداوند عزوجل شما را به‌وسیله‌ من‌ هدایت‌ کرد؟ آیا شما را فقیر نیافتم‌ وخداوند عزوجل شما را به‌سبب‌ من‌ توانگر کرد؟ و آیا شما متفرق‌ نبودید پس‌خداوند عزوجل به‌ وسیله‌ من‌ میان‌ شما الفت‌ افگند؟». «همانا او غالب‌ است» و کسانی‌ را که‌ به‌ فریب‌ مؤمنان‌ متوسل‌ می‌شوند، سرکوب‌ و مقهور می‌گرداند «و باحکمت» است‌، در پیروز ساختن‌ مؤمنان‌.

﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ٦٤ [الأنفال: 64].

«ای‌ پیامبر! خدا و مؤمنانی‌ که‌ پیرو تو هستند تو را کافی‌ است» یعنی: خدا عزوجل برای ‌تو کافی‌ است‌ و مؤمنان‌ نیز برای‌ تو کافی‌اند. همچنین‌ محتمل‌ است‌ که‌ معنی ‌این‌گونه‌ باشد: خدا عزوجل هم‌ برای‌ تو کافی‌ است‌ و هم‌ برای‌ مؤمنانی‌ که‌ پیرو تو هستند.

 ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَفْقَهُونَ٦٥ [الأنفال: 65].

«ای‌ پیامبر! مؤمنان‌ را به‌ جهاد برانگیز» و رغبت‌ ده‌. البته‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ پیروی‌ از این‌ فرمان‌، همیشه‌ امت‌شان‌ را به‌ جهاد تشویق‌ و تحریک‌ می‌کردند چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  در روز بدر به‌ یاران‌شان ‌فرمودند: «بپاخیزید به‌سوی‌ بهشتی‌ که‌ پهنای‌ آن‌ به‌ وسعت‌ همه‌ آسمانها و زمین ‌است» «آل‌عمران/133». در این‌ اثنا یکی‌ از اصحاب‌ به‌ نام‌ عمیربن‌حمام‌س گفت: پهنای‌ آن‌ به‌ وسعت‌ آسمانها و زمین‌ است‌؟ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: آری‌! گفت: به‌! به‌! آن‌گاه‌ خرمایی‌ چند را که‌ در دست‌ داشت‌، انداخت‌ و گفت: تا من ‌این‌ خرماها را بخورم‌، این‌ مدت‌، زمانی‌ طولانی‌ است‌! سپس‌ پیش‌ تاخت‌ و جنگید تا که‌ به‌ شهادت‌ رسید».

آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ برای‌ پایدار ساختن‌ دل‌های‌ مؤمنان‌ و آرام‌ساختن‌ خاطر ایشان‌ چنین‌ بشارت‌شان‌ می‌دهد: «اگر از شما بیست‌ تن‌ صابر باشند، بر دویست‌ تن ‌غالب‌ می‌شوند» این‌ بشارت‌ به‌ همین‌ نسبت‌ ـ یک ‌تن‌ از مسلمانان‌ در برابر ده‌ تن‌ ازکفار ـ در هر شماری‌ جاری‌ است‌ «و اگر از شما صد تن‌ باشند، بر هزار تن‌ از کافران ‌پیروز می‌گردند» و هر گروهی‌ از مسلمانان‌ که‌ به‌ کمتر از این‌ تعداد مغلوب‌ گشت‌، این‌ از ضعف‌ ایمان‌ یا عدم‌ صبر و پایداری‌، یا عدم‌ آمادگی‌، یا به‌خاطر وجود نزاع‌ و اختلاف‌ در میان‌شان‌، یا غیر این‌ از علل‌ و اسبابی‌ است‌ که‌ در این‌ سوره‌ به‌ برخی ‌از آنها اشاره‌ شده‌ است‌. به‌ قولی: این‌ آیه‌ کریمه‌ هرچند به‌ صیغه‌ خبری‌ آمده‌، اما به‌ معنی‌ امر است‌، یعنی: مسلمانان‌ از سوی‌ خدای‌ سبحان‌ مأمورند به‌ این‌که‌ یک ‌گروه‌ جنگی‌ از آنان، در مقابل‌ دشمنی‌ که‌ ده‌ برابرشان‌ است‌ پایداری‌ کند «چرا که ‌آنان‌ قومی‌اند که‌ نمی‌فهمند» حکمت‌ جنگ‌ را چنان‌که‌ شما می‌فهمید زیرا آنان‌ فقط به‌ قصد برتری‌جویی‌ و توسعه‌طلبی‌ می‌جنگند ولی‌ شما برای‌ اعلای‌ کلمه‌ الله جهاد می‌کنید پس‌ آنها بدون‌ داشتن‌ بینش‌ و درکی‌ متعالی‌ از جنگ‌ و اهداف‌ آن‌ می‌جنگند و هرکس این‌چنین‌ باشد، او اکثرا مغلوب‌ است‌.

﴿الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ٦٦ [الأنفال: 66].

و چون‌ جنگیدن‌ با کفار به‌ این‌ حساب‌ و معیار، بر مسلمانان‌ دشوار آمد و آن‌ را بسیار سخت‌ پنداشتند و ضعف‌شان‌ در عینیت‌ نمایان‌ شد، خدای‌ مهربان‌ برآنان ‌تخفیف‌ و رخصت‌ داد و فرمود: «اکنون‌ خدا بر شما تخفیف‌ داده‌ و معلوم‌ داشت‌ که ‌در شما ضعفی‌ است‌ پس‌ اگر از شما صد تن‌ شکیبا باشند، بر دویست‌ تن‌ پیروز گردند و اگر از شما هزار تن‌ باشند، بر دو هزار تن‌ غالب‌ آیند ـ به‌ اذن‌ الله» بنابراین‌، خداوند متعال‌ در این‌ تخفیف‌، مسلمانان‌ را مکلف‌ گردانید که‌ یک‌ تن‌ از ایشان‌ در برابر دو تن‌ از کفار پایداری‌ کرده‌ و بر آن‌ دو تن‌ غلبه‌ نماید «و خداوند با صابران‌ است» به ‌عنایت‌ و رحمت‌ و نصرت‌ خود.

﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ٦٧ [الأنفال: 67].

«برای‌ هیچ‌ پیامبری‌ سزاوار نیست‌ که‌ اسیرانی‌ بگیرد تا در زمین‌ از آنان‌ سخت‌ کشتار کند» زیرا با کشتار است‌ که‌ مقاومت‌ کفار کاملا سلب‌ شده‌ و قدرت‌ و توان‌ آنها بر سازماندهی‌ حرکتی‌ فعال‌ علیه‌ شما، از بین‌ می‌رود لذا از کفار کشتار سختی‌ به‌پا کنید.

خدای‌ سبحان‌ در این‌ آیه‌ خبر می‌دهد که‌ در روز بدر، کشتن‌ مشرکان‌ واجب ‌ذمه‌ مسلمانان‌ بود نه‌ اسیر ساختن‌ و گرفتن‌ فدیه‌ (سرب‌ها) از آنان‌، آن‌گونه‌ که ‌مسلمانان‌ در آن‌ روز عمل‌ کردند «شما متاع‌ دنیا را می‌خواهید» با آنچه‌ که‌ از فدیه‌ (سربها) می‌گیرید «و خداوند آخرت‌ را می‌خواهد» برای‌ شما، با پاداشی‌ که‌ در بسیارکشتن‌ کفار برایتان‌ تعلق‌ می‌گیرد «و الله غالب» است‌ پس‌ دشمنانش‌ را سرکوب‌ می‌کند و «با حکمت‌ است» در سرزنش‌ نمودن‌ دوستانش‌.

﴿لَوْلَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ٦٨ [الأنفال: 68].

«اگر حکم‌ پیشین‌ الهی‌ نبود» در این‌که‌ مسلمانان‌ را با عمل‌ اجتهادی‌ آنان‌ عذاب ‌نکند «قطعا به‌ شما در آنچه‌ گرفتید» از مال‌، به‌عنوان‌ فدیه‌ اسیران‌ بدر «عذابی‌ بزرگ ‌می‌رسید» آری‌! تصمیم‌ مسلمانان‌ به‌ گرفتن‌ فدیه‌ از اسیران‌ بدر، عملی‌ اجتهادی ‌بود زیرا اجتهادشان‌ بر این‌ مبنی‌ استوار بود که‌ زنده‌ نگه ‌داشتن‌ کفار، چه‌بسا سبب ‌مسلمان ‌شدن‌ آنان‌ گردد و از سویی‌، با اموال‌ به‌ دست‌ آمده‌ از درک‌ فدیه‌، می‌توان‌ بنیه‌ مالی‌ جهاد را تقویت‌ کرد. اما به‌ قولی: مراد از حکم‌ پیشین‌ الهی‌، حکم‌ وی‌ به‌ آمرزش‌ گناهان‌ گذشته‌ و آینده‌ اهل‌ بدر است‌.

ابن‌کثیر می‌گوید: «حکم‌ اسیران‌ در نزد جمهور علما بر همین‌ منوال‌ باقی‌ ماند و استمرار یافت‌، یعنی‌ این‌که‌، امام‌ (زمامدار مسلمانان‌) درباره‌ اسیران‌ کافر مخیر است‌؛ اگر می‌خواهد آنان‌ را بکشد چنان‌که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با بنی‌قریظه‌ چنین‌ کردند و اگر می‌خواهد فدیه‌ (سربها) بگیرد چنان‌که‌ ایشان‌ با اسیران‌ بدر عمل ‌کردند».

﴿فَکُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلَالًا طَیِّبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ٦٩ [الأنفال: 69].

«پس‌، از آنچه‌ به‌ غنیمت‌ برده‌اید، حلال‌ و پاکیزه‌ بخورید» یعنی: از فدیه‌ای‌ که‌ به‌ غنیمت‌ برده‌اید، گوارا بخورید زیرا فدیه‌ اسیران‌ از جمله‌ غنایمی‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل آن‌ را برای‌ شما حلال‌ ساخته‌ است‌. بدین‌گونه‌، خدای‌ منان‌ ـ بعد از آن‌که‌ در آیه‌ گذشته‌ مسلمانان‌ را بر اسیر گرفتن‌ کافران‌ عتاب‌ و سرزنش‌ نمود ـ دراین‌ آیه‌ بهره‌گیری‌ از فدیه‌ اسیران‌ را برای‌شان‌ مجاز اعلام‌ می‌کند تا مسلمانان‌ از مفاد این‌ سرزنش‌ و عتاب‌، چنین‌ استنباط نکنند که‌ اموال‌ فدیه‌ بر ایشان‌ حرام‌ است‌ «و از خداوند پروا دارید» در رویدادهای‌ آینده‌ لذا دست‌ به‌ کاری‌ نزنید که‌ شما را بدان ‌فرمان‌ نداده‌ است‌ «همانا خدا آمرزنده‌ است» آن‌ تقصیری‌ را که‌ از شما سرزد «مهربان‌ است» به‌ شما، از همین‌ رو به‌ شما رخصت‌ داد تا از فدیه‌ اسیران ‌بهره‌برداری‌ نمایید و آن‌ را بر خود حرام‌ تلقی‌ نکنید.

از ابن‌مسعود رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: چون ‌غزوه‌ بدر با پیروزی‌ مسلمانان‌ به‌ پایان‌ رسید، اسیران‌ را آوردند، در این‌ اثنا رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رو به‌ اصحاب‌شان‌ کرده‌ فرمودند: رأی‌ شما درباره‌ این‌ اسیران‌ چیست‌؟ ابوبکر رضی الله عنه  گفت: یا رسول‌الله! اینان‌ قوم‌ و خانواده‌ شما هستند لذا آنها را نکشید، چه‌بسا که‌ خدای‌  عزوجل بر آنها توبه‌پذیر شود. عمر رضی الله عنه  گفت: یا رسول‌الله! اینان‌ شما را تکذیب‌ کرده‌ و شما را از دیارتان‌ بیرون‌ رانده‌ و با شما جنگیده‌اند لذا آنان‌ را پیش‌ افگنید و گردن‌هایشان‌ را بزنید. عبدالله بن‌رواحه‌ رضی الله عنه  گفت: یا رسول‌الله! بنگرید که‌ در کجا وادیی‌ پر از هیزمی‌ است‌ پس‌ آنان‌ را در آن‌ وادی‌ افگنده‌ بر آنان‌ آتش‌ افروزید تا در کام‌ شعله‌های‌ آن‌ فرو روند. رسول ‌اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از شنیدن‌ آرای‌ یادشده‌ فرمودند: «همانا شما تنگدست‌ و فقیر هستید پس‌ احدی‌ از آنان‌ نباید از نزد شما رهایی‌ یابد؛ جز با فدیه‌ یا با گردن ‌زدن». همان ‌بود که‌ خدای‌  عزوجل آیه: ﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ را نازل‌ نمود و رسول‌ خویش‌ را بر این‌ امر مورد عتاب‌ قرار داد.

﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْرَى إِنْ یَعْلَمِ اللَّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ٧٠ [الأنفال: 70].

«ای‌ پیامبر! به‌ اسیرانی‌ که‌ در دست‌ شما هستند، بگو» همانها که‌ در روز بدر به ‌اسارت‌شان‌ گرفته‌ و از آنان‌ فدیه‌ (سرب‌ها) گرفته‌اید «اگر خداوند در دلهای‌ شما خیری‌ سراغ‌ داشته‌ باشد» یعنی: حسن‌ ایمان‌ و صلاح‌ نیتی‌ «البته‌ بهتر از آنچه‌ از شما گرفته‌شده» از فدیه‌ «به‌ شما عطا می‌کند» یعنی: به‌ شما در همین‌ دنیا، یا در آخرت‌، رزقی‌ بهتر و سودمندتر از آن‌ را عوض‌ می‌دهد «و بر شما می‌آمرزد» گناهانتان‌ را «و الله آمرزنده‌ مهربان‌ است».

ابن‌جریر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «عباس‌ رضی الله عنه  عموی‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: این‌ آیه‌ درباره‌ من‌ نازل‌ شد زیرا من‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را از اسلام ‌آوردن‌ خویش‌ آگاه‌ ساخته‌ و از ایشان‌ خواستم‌ تا بیست‌ اوقیه‌ای‌ را که‌ از من‌ به‌ عنوان ‌سربها (فدیه‌) در بدر گرفته‌ شده‌، به‌ من‌ برگردانند، اما ایشان‌ ابا ورزیدند پس‌ خدای‌  عزوجل در عوض‌، به‌ من‌ بیست‌ غلام‌ عنایت‌ نمود که‌ همه‌ آنها تاجر بودند و هر یک‌ از آنها به‌ اندازه‌ تمام‌ آن‌ مالم‌ ثروت‌ داشتند». ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «اسیران‌ بدر به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گفتند: به‌ پیامی‌ که‌ با خود آورده‌ای‌، ایمان‌ آوردیم‌ و گواهی‌ می‌دهیم‌ که‌ فرستاده‌ خداوند عزوجل هستی‌ و برایت‌ نزد قوم‌ خویش ‌خیرخواهی‌ می‌کنیم‌. همان‌ بود که‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد».

﴿وَإِنْ یُرِیدُوا خِیَانَتَکَ فَقَدْ خَانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ٧١ [الأنفال: 71]. «و اگر بخواهند به‌ تو خیانت‌ کنند» یعنی: اگر سخن‌شان‌ در مورد پذیرفتن‌ اسلام‌ و خیرخواهی‌ برای‌ مسلمانان‌ دروغ‌ باشد «همانا پیش‌ از این‌ نیز به‌ خدا خیانت‌ کرده‌بودند» زیرا کفر ورزیدند و با تو جنگیدند «پس‌ خداوند مسلط کرد» تو را «برآنان» بنابراین‌، اگر باز هم‌ به‌ خیانت‌ باز گردند؛ خداوند عزوجل مجددا تو را برآنان ‌مسلط خواهد کرد «و خدا دانای‌ حکیم‌ است» پس‌ او سرانجام‌ کارها و حکمتی‌ را که‌ در آنها نهفته‌ است‌، بهتر می‌داند.

﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِنْ وَلَایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ٧٢ [الأنفال: 72].

خداوند متعال‌ این‌ سوره‌ مبارکه‌ را با بیان‌ حکم‌ «موالات» به‌ پایان‌ برده‌ و مؤمنان‌ را به‌ چهار گروه‌ دسته‌بندی‌ می‌کند و جایگاه‌ هر دسته‌ از آنان‌ را در قبال‌ این‌حکم‌ بیان‌ می‌کند تا هر گروه‌، دوستا‌ن‌شان‌ را که‌ از آنان‌ یاری‌ می‌جویند، بشناسند. در جانب‌ مقابل‌؛ کفار را نیز دوستان‌ (اولیاء) یک‌دیگر معرفی‌ می‌نماید: «همانا کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و هجرت‌ کرده‌اند» حق‌ تعالی‌ پناه‌گزینان‌ به‌سوی‌ مدینه‌ را «مهاجر» نامید زیرا ایشان‌ به‌ طلب‌ رضا و لبیک ‌گفتن‌ به‌ ندای‌ او، وطن‌ خویش‌ را ترک‌ کردند. پس‌ مهاجران‌ در حکم‌ موالات‌، اولین‌ گروه‌اند «و کسانی‌که‌ جای ‌دادند و نصرت‌ کردند» یعنی: انصار مدینه‌ «اینان‌ بعضی‌ دوستان‌ بعضی‌ دیگرند» و در نصرت‌ و یاری‌گری‌ کارساز یک‌دیگر می‌باشند. البته‌ ایشان‌ در حکم‌ موالات ‌دسته‌ دوم‌ اند. یادآور می‌شویم‌ که‌ علما بر برتری‌ مهاجران‌ بر انصار اجماع‌ دارند.

به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: مهاجران‌ و انصار در میراث‌ نیز با هم‌ مشارکت‌ داشته‌ و از یک‌دیگر میراث‌ می‌برند. چنان‌که‌ در صدر اسلام‌ چنین‌ بود و مهاجران‌ و انصار، با هجرت‌ و نصرت‌ از یک‌دیگر میراث‌ می‌بردند، سپس‌ خداوند متعال ‌حکم‌ میراث‌ میان‌ آنها را با آیه‌ (75) از همین‌ سوره: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ منسوخ‌ گردانید.

«و کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ اند ولی‌ هجرت‌ نکرده‌اند، شما را از ولایت‌ آنان‌ هیچ‌ چیزی ‌نیست» یعنی: شما به‌ نصرت‌ و یاری‌ آنان‌ مکلف‌ نیستید. یا شما از میراث‌ آنان ‌هیچ‌ سهمی‌ ندارید، هر چند از نزدیکان‌ نسبی‌ شما هم‌ باشند زیرا آنان‌ به‌ فریضه ‌هجرت‌ قیام‌ نکرده‌ و هنوز در «دارحرب» به‌سر می‌برند «مگر آن‌که‌ هجرت‌ کنند» و الزامات‌ خویشاوندی‌ دینی‌ را به‌جا آورند. اینان‌ دسته‌ سوم‌ از مؤمنان‌ در حکم ‌موالات‌ اند. «و اگر در کار دین‌ از شما مدد طلب‌ کردند» یعنی: اگر این‌ گروهی‌ که ‌ایمان‌ آورده‌ اما هجرت‌ نکرده‌اند، از شما علیه‌ مشرکان‌ یاری‌ خواستند؛ «پس‌ بر شماست‌ یاری‌کردن‌ آنان» یعنی: یاری‌ کردن‌ آنان‌ بر شما فرض‌ است‌ «مگر» این‌که ‌از شما یاری‌ بجویند «علیه‌ گروهی‌ که‌ میان‌ شما و میان‌ آنان‌ پیمانی‌ است» که‌ در این‌صورت‌، نباید آنها را علیه‌ گروه‌ هم‌ پیمان‌ خود یاری‌ کنید زیرا عهد و پیمان‌ ناگزیر باید رعایت‌ شود در حالی‌که‌ یاری ‌کردن‌ مسلمانان‌ موصوف‌ علیه‌ هم‌ پیمانانتان‌، شکستن‌ این‌ پیمان‌ است‌ و خداوند عزوجل خائنان‌ و پیمان ‌شکنان‌ را دوست‌ ندارد پس‌عهدی‌ را که‌ میان‌ شما و میان‌ آن‌ گروه‌ هم‌ پیمانتان‌ است‌ تا به‌ پایان ‌رسیدن‌ مدت ‌آن‌ نشکنید «و خدا به‌ آنچه‌ می‌کنید، بیناست» لذا به‌ هوش‌ باشید که‌ از حدود مشروع‌ الهی‌ تجاوز نکنید.

 ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَفَسَادٌ کَبِیرٌ٧٣ [الأنفال: 73].

«و کسانی‌که‌ کفر ورزیدند، برخی‌ از آنان‌ دوستان‌ برخی‌ دیگرند» این‌ بیان‌، در برگیرنده‌ این‌ پیام‌ کنایی‌ برای‌ مسلمانان‌ است‌ که: نباید با کفار دوستی‌ و همیاری ‌نمایند و هر نوع‌ ولایتی‌ میان‌ آنان‌ منتفی‌ است‌ «اگر این‌ دستور را به‌کار نبندید» یعنی: ای‌ مسلمانان‌! اگر دستور موالات‌ با مؤمنان‌ و همیاری‌ با آنان‌ را با تفصیلی‌ که‌ ذکر شد، همین‌ گونه‌ دستور ترک‌ موالات‌ با کافران‌ را به‌کار نبندید «در زمین‌ فتنه‌ و فسادی‌ بزرگ‌ پدید خواهد آمد» هم‌ در دین‌ و هم‌ در دنیا، چه‌ اگر مسلمانان‌ علیه‌ کفار ید واحده‌ نشوند و کفر را علیه‌ خود ید واحده‌ نشناسند، در این‌صورت‌، لابد کفر غلبه‌ خواهد کرد و فساد فراگیر خواهد شد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «من‌ جامع‌ المشرک‌ و سکن‌ معه‌ فانه‌ مثله‌: هرکس با مشرک‌ درآمیخت‌ و همراه‌ او در یک‌ مکان‌ سکونت‌ گزید پس‌ او نیز مانند وی‌ است».

﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ٧٤ [الأنفال: 74].

«و کسانی‌که‌ ایمان‌ آورده‌ و هجرت‌ کرده‌ و در راه‌ الله جهاد نمودند و کسانی‌ که‌ پناه ‌داده‌ و نصرت‌ کرده‌اند، آنان‌ همان‌ مؤمنان‌ واقعی‌اند» یعنی: آنان‌ در ایمان‌ خود کاملند زیرا ایجابات‌ و مقتضیات‌ ایمان‌ ـ چون‌ هجرت‌ از وطن‌ و جدایی‌ از خانواده‌ و مال‌ و مسکن‌ به‌ خاطر عقیده‌ و در راه‌ آن‌ ـ را فراهم‌ آورده‌اند «برای‌ آنان‌ است» از نزد خداوند متعال‌ «آمرزشی» برای‌ گناهانشان‌ در آخرت‌ «و» برای‌ آنان‌ در دنیا «رزق‌ کریمی‌ است» رزق‌ کریم: روزی‌ شایسته‌ای‌ است‌ که‌ از هرگونه‌ آلودگی‌ خالص‌ و پاک‌ بوده‌ و در عین‌ حال‌ گوارا و لذیذ باشد، یا روزی‌ای‌ است‌ که‌ هیچ‌ انقطاعی‌ نداشته‌ باشد.

﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولَئِکَ مِنْکُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ٧٥ [الأنفال: 75].

«و کسانی‌که‌ بعد از این‌ ایمان‌ آورده‌اند» یعنی: بعد از نزول‌ این‌ آیات‌ «و هجرت ‌نموده‌ و همراه‌ شما جهاد کرده‌اند» یعنی: بالاخره‌ به‌ کاروان‌ جهاد و هجرت ‌پیوسته‌اند «این‌ گروه‌ نیز از زمره‌ شمایند» یعنی: ایشان‌ در استحقاق‌ موالات‌ و یاری‌گری‌، کمال‌ ایمان‌ و مغفرت‌ و برخورداری‌ از روزی‌ای‌ نیک‌ و شایسته‌، از جمله‌ مهاجران‌ و انصارند. یادآور می‌شویم‌ که‌ اینان‌ در حکم‌ موالات‌ دسته‌ چهارم‌ از مؤمنانند «و صاحبان‌ قرابت» یعنی: نزدیکان‌ نسبی‌، یا خویشاوندان‌ سببی ‌«نسبت‌ به‌ یک‌دیگر در کتاب‌ خدا» یعنی: در حکم‌ وی‌ «سزاوارترند» که‌ قبل‌ از هرچیز دیگر، میراث‌بردن‌ آنها از یک‌دیگر شامل‌ این‌ سزاوارتر بودن‌ می‌شود، به‌خاطر وجود سبب‌ آن‌که‌ همانا نزدیکی‌ و قرابت‌ است‌ «آری‌، خدا به‌ هر چیزی ‌داناست».

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در میان‌ اصحاب‌ خود عقد برادری ‌بستند، که‌ بر این‌ اساس‌، بعضی‌ از آنها از بعضی‌ دیگر به‌ حکم‌ پیوند و خویشاوندی‌ عقیده‌، میراث‌ می‌بردند تا آن‌که‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ، آن‌گاه‌ میراث‌ بردن‌ بر اساس‌ خویشاوندی‌ عقیده‌ منسوخ‌ گردید و میراث‌ به‌ نسب‌ تعلق‌ گرفت». یعنی: این‌ آیه‌ ناسخ‌ آن‌ حکم‌ است‌. اما «ولایت ‌عامه» یعنی‌ رابطه‌ نصرت‌ و تعاون‌ میان‌ مسلمانان‌ و خویشاوندی‌ عقیده‌، امری ‌است‌ پایدار که‌ تا روز قیامت‌ باقی‌ است.




-[1] این‌ حدیث‌ شریف‌ به‌ طور کامل‌ در سوره‌ «اعراف» نقل‌ شد.

-[2] مشاکله‌ یا هم ‌شکل‌گویی‌: اتحاد در لفظ و اختلاف‌ در معنی‌ است.

[3]- نگاه‌ کنید به‌ «آل‌ عمران/‌13».