تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ سجده

سوره‌ سجده

مکی‌ است‌ و دارای‌ (30) آیه‌ است‌.

 وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ که‌ در آن‌ وصف‌ مؤمنانی‌ است‌ که‌ برای ‌خداوند متعال‌ سجده‌ می‌کنند و در هنگام‌ استماع‌ قرآن‌ عظیم، برای‌ او تسبیح ‌می‌گویند، «سجده‌» نامیده‌ شد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در نماز بامداد روز جمعه، سوره‌ سجده‌ (الم تنزیل) و سوره‌ «انسان‌» را تلاوت‌ می‌کردند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ امام‌ احمد از جابر بن‌ عبدالله رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  تا سوره: سجده‌ (المتنزیل‌) و سوره: «تبارک‌ الذی‌ بیده‌ الملک‌» را نمی‌خواندند، نمی‌خوابیدند.

﴿الٓمٓ١.

خوانده‌ می‌شود: «الف، لام، میم‌» و سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه، در آغاز سوره‌ «بقره‌» گذشت‌.

﴿تَنزِیلُ ٱلۡکِتَٰبِ لَا رَیۡبَ فِیهِ مِن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢.

«فروفرستادن‌ این‌ کتاب، هیچ‌ شکی‌ در آن‌ نیست‌» یعنی: هیچ‌ شکی‌ در آن ‌نیست‌ که‌ این‌ کتاب‌ فرو فرستاده‌ «از سوی‌ پروردگار عالمیان‌ است‌» پس‌ نه‌ دروغ ‌است، نه‌ جادو، نه‌ فال‌ بینی‌ و نه‌ افسانه‌های‌ پیشینیان‌ زیرا قرآن‌ کتابی‌ اعجازگر برای ‌بشر است‌ و کتابی‌ که‌ خود عاجز کننده‌ بشر باشد، دورترین‌ چیز از معرض‌ چنین‌ شکی‌ است‌.

﴿أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۚ بَلۡ هُوَ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أَتَىٰهُم مِّن نَّذِیرٖ مِّن قَبۡلِکَ لَعَلَّهُمۡ یَهۡتَدُونَ٣.

«آیا می‌گویند: آن‌ را بربافته‌ است‌» آیا مشرکان‌ می‌گویند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم  قرآن‌ را از نزد خود بربافته‌ است‌؟ «ام‌»: برای‌ انتقال‌ از سخن‌ سابق‌ به‌سوی‌ سخن‌ بعدی، یعنی ‌انکار پندار یادشده‌ آنان‌ است‌. «نه، چنین‌ نیست‌ بلکه‌ آن‌ حق‌ است‌» و ثابت‌ و یقینی‌ «از سوی‌ پروردگار تو» نه‌ چنان‌ که‌ آن‌ها از روی‌ جهل‌ و عناد ادعا می‌کنند. «بل‌»: برای‌ اضراب‌ و نفی‌ قول‌شان‌ و اثبات‌ سخنی‌ است‌ که‌ بعد از آن‌ می‌آید.

سپس‌ خدای‌  عزوجل ‌ حکمت‌ فرو فرستادن‌ قرآن‌ را بیان‌ کرده‌ می‌فرماید: «تا مردمی‌ را که‌ پیش‌ از تو هشداردهنده‌ای‌ برای‌ آنان‌ نیامده ‌است، هشدار دهی‌» قوم‌ عرب ‌امتی‌ امی‌ و ناخوان‌ بودند که‌ قبل‌ از رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پیامبری‌ به‌سویشان‌ نیامده‌ بود «باشد که‌ هدایت‌ شوند» یعنی: به‌خاطر این‌ که‌ هدایت‌ شوند و با هشدارهای‌ تو به‌ راه‌ آیند.

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ مَا لَکُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِیّٖ وَلَا شَفِیعٍۚ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ٤.

در حالی‌که‌ مقدمه‌ سوره‌ درباره‌ نفی‌ شک‌ از قرآن‌ و بیان‌ حکمت‌ انزال‌ آن‌ بود، اینک‌ حق‌ تعالی‌ با روش‌ دیگری‌ به‌ این‌ حقایق‌ توجه‌ می‌دهد: «خداوند ذاتی‌ است‌ که‌ آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ را که‌ میان‌ آن‌ دو است‌ در شش‌ روز آفرید» و او خود به‌ این‌ که‌ درازی‌ این‌ روزها چه ‌مقدار بود، داناتر است‌. که‌ این‌ بهترین‌ سخن‌ در تفسیر آن‌ می‌باشد زیرا مفسران‌ در تفسیر «روزهای‌ شش‌گانه‌» اختلاف ‌نظر دارند. ابن‌عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «اندازه‌ هر روز به‌مقدار هزار سال‌ از سال‌های‌ دنیا بود». حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «اگر خدای‌  عزوجل ‌ می‌خواست‌ آن‌ها را در یک‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ می‌آفرید ولی‌ خواست‌ تا تأنی‌ و درنگ‌ کردن‌ در امور را به‌ بندگان ‌خویش‌ بیاموزد». «آن‌گاه‌ بر عرش‌ استقرار یافت‌» تفسیر آن‌ با بیانی‌ کافی‌ و شافی‌ در سوره‌های‌ قبل‌ گذشت‌ و در اینجا به‌طور خلاصه‌ باید گفت: مراد از ﴿ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ [الأعراف: 54] استیلایی‌ است‌ که‌ سزاوار آن‌ ذات‌ ذوالجلال‌ است، بدون‌ بیان ‌کیفیت، یا تعیین‌ جهت‌ مخصوص‌ و معینی‌ برای‌ آن‌. «شما را جز او هیچ‌ سرپرست ‌و شفاعتگری‌ نیست‌» یعنی: اگر از حدود و مقتضای‌ رضای‌ حق‌ تعالی‌ تجاوز کنید، بجز او، یا در برابر عذاب‌ او، برای‌ خود هیچ‌ سرور و یاوری‌ نمی‌یابید که‌ شما را سروری‌ و یاوری‌ نموده‌ و عذاب‌ وی‌ را از شما بگرداند و نه‌ شفاعتگری‌ را می‌یابید که‌ برای‌ شما نزد وی‌ شفاعت‌ نماید «آیا باز هم‌ متذکر نمی‌شوید» به‌ تذکری‌ که‌ با تدبر و تفکر همراه‌ باشد و آیا این‌ پندها را به‌ شنیدن‌ فهم‌ و تعقل‌ نمی‌شنوید تا از آن‌ها بهره‌مند شوید؟.

﴿یُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ یَعۡرُجُ إِلَیۡهِ فِی یَوۡمٖ کَانَ مِقۡدَارُهُۥٓ أَلۡفَ سَنَةٖ مِّمَّا تَعُدُّونَ٥.

«امر را از آسمان‌ گرفته‌ تا زمین‌ تدبیر می‌کند» یعنی: حق‌ تعالی‌ کار فرمانروایی‌اش‌ را با قضا و قدر خویش‌ از آسمان‌ گرفته‌ تا زمین‌ در هردو عالم‌ علوی‌ و سفلی، استوار و محکم‌ اداره‌ می‌کند. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: او کار و بار دنیا را با اسباب‌ آسمانی‌ای‌ مانند فرشتگان‌ و غیره‌ تدبیر و سامان‌دهی‌ می‌کند در حالی‌ که‌ فروآورنده‌ احکام‌ و آثار خویش‌ به‌ سوی‌ زمین‌ است‌ «سپس‌ در روزی‌ که‌ اندازه‌اش‌ ـ از آنچه‌ شما می‌شمارید ـ هزار سال‌ است، به‌سوی‌ او بالا می‌رود» یعنی: سپس‌ نتیجه‌ و گزارش‌ کار تماما به‌سوی‌ خدای‌ سبحان‌ بالا می‌رود تا درباره‌ آن‌ها در روزی‌ که‌ اندازه‌ آن‌ هزار سال‌ از روزهای‌ دنیاست، حکم‌ کند و آن‌ روز، روز قیامت‌ است‌. بودن‌ اندازه‌ آن‌ روز به ‌مقدار هزار سال، به‌خاطر شدت‌ هول‌ وهراس‌ها و دشواری‌های‌ آن‌ برای‌ کفار است‌ اما آن‌ روز ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است‌ ـ بر مؤمن‌ سبکتر از وقت‌ یک‌ نماز فرض‌ در دنیاست‌. در آیه ‌دیگری[1] خداوند عزوجل  مقدار روز قیامت‌ را پنجاه ‌هزار سال‌ ذکر کرده ‌است‌. قرطبی ‌به‌ نقل‌ از ابن ‌عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «مراد این‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ روز قیامت‌ را در دشواری‌ آن‌ بر کفار همچون‌ پنجاه‌ هزار سال‌ قرار داده ‌است‌ چنان‌که‌ اعراب‌ ایام‌ ناخوش‌ را به‌ درازی‌ و ایام‌ خوشحالی‌ را به‌ کوتاهی‌ وصف‌ می‌کنند». به‌قولی ‌دیگر مراد این‌ است‌ که: فرشتگان‌ اخبار بندگان‌ و اعمال‌شان‌ را به‌ سوی‌ حق‌ تعالی‌ بالا می‌برند. ابن‌کثیر می‌گوید: «اعمال‌ به‌سوی‌ دیوان‌ و دفتر خویش‌ بر فراز آسمان‌ دنیا بالا برده‌ می‌شوند و مسافت‌ میان‌ آن‌ تا زمین، فاصله‌ پانصد سال‌ راه‌ است‌». همچنین‌ ابن‌کثیر از مجاهد و ضحاک‌ نقل‌ می‌کند که‌ گفته‌اند: «فرود آمدن‌ فرشته ‌به‌ زمین‌ در مسیری‌ به‌ فاصله‌ پانصد سال‌ راه‌ و صعود وی‌ نیز همین‌ مقدار راه‌ است‌ ولی‌ فرشته‌ آن‌ را در چشم ‌به ‌هم ‌زدنی‌ طی‌ می‌کند» والله اعلم‌.

﴿ذَٰلِکَ عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ٦.

«این‌» آفریننده‌ تدبیر کننده‌ همانا «دانای‌ پنهان‌ و آشکار است، غالب‌ و مهربان ‌است‌» یعنی: او ذات‌ قوی‌ و قاهری‌ است‌ که‌ او را هیچ‌ چیزی‌ مغلوب‌ نمی‌سازد اما در عین‌ حال، رحمت‌ وی‌ به‌ بندگانش‌ وسیع‌ است‌.

﴿ٱلَّذِیٓ أَحۡسَنَ کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقَهُۥۖ وَبَدَأَ خَلۡقَ ٱلۡإِنسَٰنِ مِن طِینٖ٧.

«همان‌ کسی‌ که‌ هر چیزی‌ را که‌ آفریده، نیکو آفریده‌ است‌» یعنی: مخلوقاتش‌ را با استواری‌ و استحکام‌ تمام‌ آفریده‌. و هرچند برخی‌ از مخلوقات‌ در ظاهر منظر نیکویی‌ ندارند اما در اساس‌ آفرینش‌ خود متقن‌ و محکم‌ آفریده‌ شده‌اند «و آفرینش‌ انسان‌ را از گل‌ آغاز کرد» یعنی: آدم‌  علیه السلام  را از گل‌ به‌صورتی‌ بدیع‌ و شکلی ‌نیکو و زیبا آفرید.

﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسۡلَهُۥ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن مَّآءٖ مَّهِینٖ٨.

«سپس‌ نسل‌ او را» یعنی: فرزندان‌ و اخلاف‌ او را «از سلاله‌ آبی‌ بی‌مقدار» و حقیر «پدید آورد» که‌ آب‌ منی‌ است‌. نسل، «سلاله‌» نامیده‌ شد زیرا از اصل ‌خویش‌ جدا و بیرون‌ کشیده‌ می‌شود.

﴿ثُمَّ سَوَّىٰهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِۦۖ وَجَعَلَ لَکُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَۚ قَلِیلٗا مَّا تَشۡکُرُونَ٩.

«آن‌گاه‌ او را برابر و به ‌سامان‌ گردانید» یعنی: انسان‌ اولیه‌ (آدم‌  علیه السلام ) را که ‌آفرینش‌ وی‌ از گل‌ آغاز شده‌ بود، استوار گردانیده‌ و شکل‌ وی‌ را برابر و میان‌ اعضا و اندام‌های‌ وجودش‌ تناسب‌ پدید آورد «و در او از روح‌ خویش‌ دمید» خداوند متعال‌ برای‌ گرامی‌داشت‌ و تجلیل‌ از روح‌ و نشان‌ دادن‌ شرف‌ و منزلتش، آن‌ را در این‌ آیه‌ به‌ خودش‌ نسبت‌ داد، گویی‌ فرمود: و در آدم‌ از چیزی ‌دمیدیم‌ که‌ مخصوص‌ به‌ ما و به‌ علم‌ ما است، آن‌ چیز روح‌ است‌. پس‌ نسبت‌ یافتن‌ روح‌ به‌ سوی‌ حق‌ تعالی‌ به‌ این‌ معنی‌ نیست‌ که‌ روح‌ جزئی‌ از وجود وی‌ است‌ زیرا او از چنین‌ نسبتی‌ والا و برتر است‌. «و برای‌ شما گوش‌ و دیدگان‌ و دل‌ها قرار داد» تا نعمت‌ خویش‌ را بر شما کامل‌ ساخته‌ و آفرینشتان‌ را به‌ کمال‌ و به‌ سامان‌ برساند و همه‌ این‌ نعمت‌های عظیم‌ را برای‌ شما گرد آورد تا بدآن‌ها هر شنیدنی‌ای‌ را بشنوید، هر دیدنی‌ای‌ را ببینید و هر دریافتنی‌ای‌ را درک‌ و تعقل‌ کنید و بفهمید، لیکن‌ شما: «چه‌ اندک‌ شکر می‌گزارید» این‌ نیروهایی‌ را که‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ شما ارزانی‌ کرده‌است‌! و شکر آن‌ها این‌ است‌ که‌ در طاعت‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ کار گرفته‌ شوند نه‌ در معصیت‌ وی‌ اما شما بسیار اندک‌ این‌ گونه‌ می‌کنید.

﴿وَقَالُوٓاْ أَءِذَا ضَلَلۡنَا فِی ٱلۡأَرۡضِ أَءِنَّا لَفِی خَلۡقٖ جَدِیدِۢۚ بَلۡ هُم بِلِقَآءِ رَبِّهِمۡ کَٰفِرُونَ١٠.

«و گفتند» کافران‌ در مقام‌ انکار معاد «آیا وقتی‌ در زمین‌ ناپدید شدیم‌» یعنی: وقتی‌ به‌ اندرون‌ خاک‌ تیره‌ زمین‌ رفته، از چشم‌ها غایب‌ و ناپدید و گم‌ وگور شدیم‌ و اجزای‌ وجودمان‌ متلاشی‌ و به‌ خاک‌ تبدیل‌ شد «آیا باز آفرینش‌ نوینی‌ خواهیم‌ یافت‌» یعنی: آیا مجددا برانگیخته‌ و زنده‌ خواهیم‌ شد؟ این‌ بسی‌ بعید از تصور است‌. آری‌! این‌ امر نسبت‌ به‌ ظرفیت‌ توانایی‌های‌ قاصر آنان‌ بعید است، نه‌ نسبت ‌به‌ قدرت‌ ذات‌ متعالی‌ که‌ آنان‌ را از کتم‌ عدم‌ آفرید و بدین‌ جهت‌ فرمود: «بلکه ‌آنان‌ به‌ لقای‌ پروردگارشان‌ کافرند» یعنی: آنان‌ از روی‌ مکابره‌ و عناد، منکر دیدار حق‌ تعالی‌ هستند.

﴿قُلۡ یَتَوَفَّىٰکُم مَّلَکُ ٱلۡمَوۡتِ ٱلَّذِی وُکِّلَ بِکُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُمۡ تُرۡجَعُونَ١١.

«بگو» در بیان‌ حقیقت‌ آنچه‌ که‌ پیش‌ روی‌ دارند: «ملک‌الموت‌» یعنی: فرشته‌ مرگ‌ که‌ همانا عزرائیل‌  علیه السلام  است‌ و او همکاران‌ و گماشتگانی‌ دارد «روح‌ شما را می‌گیرد که‌ بر شما گمارده‌ شده ‌است‌» یعنی: عزرائیل‌  علیه السلام  بر گرفتن‌ ارواحتان‌ در هنگام ‌به‌ سر رسیدن‌ اجل‌هایتان‌ گمارده‌ شده‌ است‌ «آن‌گاه‌» با رستاخیز و حشرون شر «به‌سوی‌ پروردگارتان‌ بازگردانده‌ می‌شوید» نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌ پس‌ شما را در برابر اعمالتان‌ جزا می‌دهد. و این‌ است‌ معنای‌ لقای‌ الهی‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که ‌همکاران‌ ملک الموت، ارواح‌ را از سایر قسمت‌های‌ بدن‌ بیرون‌ می‌کشند تا آن‌که‌ چون‌ روح‌ به‌ حلقوم‌ رسید، خود عزرائیل‌ آن‌ را می‌گیرد. مجاهد می‌گوید: «زمین ‌مانند طشتی‌ تحت‌ اشراف‌ و احاطه‌ ملک الموت‌ قرار داده‌ شده‌ است، به‌ طوری‌ که ‌هرگاهی‌ بخواهد، هر روحی‌ را از آن‌ می‌گیرد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ نقل‌ از ابن‌عطیه‌ آمده‌ است: «خدای‌ سبحان‌ خود ارواح‌ حیوانات‌ را می‌ستاند، نه‌ فرشته ‌مرگ‌». گویی‌ حق‌ تعالی‌ حیاتشان‌ را بی‌هیچ‌ واسطه‌ای‌ نابود می‌کند و همچنین ‌است‌ کار جان‌ستانی‌ بنی‌آدم، با این‌ تفاوت‌ که‌ در بنی‌آدم‌ فرشته‌ مرگ‌ وکیل‌ و واسطه‌ گرفتن‌ جان‌ است‌.

روایت‌ شده‌ است‌ که‌ چون‌ خداوند عزوجل  ملک‌الموت‌ را به‌ گرفتن‌ جآن‌ها موکل ‌گردانید، او گفت: «پروردگارا! به‌ من‌ مأموریتی‌ سپرده‌ای‌ که‌ به ‌خاطر آن‌ پیوسته ‌از من‌ به‌ بدی‌ یاد می‌شود و بنی‌آدم‌ مرا دشنام‌ می‌دهند. خداوند متعال‌ فرمود: من ‌برای‌ مرگ‌ علل‌ و اسبابی‌ از امراض‌ و آفات‌ قرار می‌دهم‌ که‌ بنی‌آدم‌ مرگ‌ را به ‌آن‌ها نسبت‌ دهند و کسی‌ تو را جز به‌ خیر یاد نکند».

﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلۡمُجۡرِمُونَ نَاکِسُواْ رُءُوسِهِمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ رَبَّنَآ أَبۡصَرۡنَا وَسَمِعۡنَا فَٱرۡجِعۡنَا نَعۡمَلۡ صَٰلِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ١٢.

«و اگر بنگری‌» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! یا ای‌ انسان‌! «هنگامی‌ را که‌ مجرمان‌» یعنی‌ کافرانی‌ که‌ گفتند: آیا چون‌ در زمین‌ ناپدید شدیم، مجددا زنده‌ خواهیم ‌شد؛ «پیش‌ پروردگارشان‌ سرهایشان‌ را به ‌زیر افگنده ‌باشند» از شرمندگی‌ و پشیمانی‌ بر آنچه‌ که‌ در دنیا از شرک‌ و نافرمانی‌ وی‌ مرتکب‌ گردیده‌اند. آری‌! اگر این‌ صحنه ‌را در هنگام‌ محاسبه‌ آنان‌ ببینی، قطعا صحنه‌ شگفت‌ آوری‌ را دیده‌ای‌. آن‌گاه‌ که ‌می‌گویند: «پروردگارا! دیدیم‌» هم‌اکنون‌ آنچه‌ را که‌ قبلا تکذیب‌ می‌کردیم‌ ودروغ‌ می‌انگاشتیم‌ «و شنیدیم‌» آنچه‌ را که‌ در دنیا منکرش‌ بودیم‌. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: به‌راستی‌ هشدارت‌ را دیدیم‌ و تصدیق‌ پیامبرانت‌ را شنیدیم‌. اما هنگامی ‌دیدند و شنیدند که‌ دیدن‌ و شنیدن‌ به‌ حال‌شان‌ هیچ‌ سودی‌ ندارد. «پس‌ ما را بازگردان‌» به‌سوی‌ دنیا «تا عمل‌ کنیم‌» اعمال‌ «شایسته‌» را؛ چنان‌که‌ به‌ ما دستور داده‌ای‌ «ما بی‌گمان‌ یقین‌ کرده‌ایم‌» هم‌اکنون‌ به‌ آنچه‌ که‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  از دعوت‌ حق ‌آورده‌ بود.

چنین‌ است‌ که‌ خود را در همچو زمانی‌ به‌ بودن‌ از اهل‌ یقین‌ وصف‌ می‌کنند، به ‌امید این‌ که‌ خواسته‌شان‌ در بازگردانیدن‌ به‌سوی‌ دنیا برآورده ‌شود در حالی‌ که‌ این ‌امکان‌ هرگز به‌ آنان‌ داده‌ نمی‌شود و اگر هم‌ به‌ دنیا بازگردانیده‌ شوند، مجددا به‌همان‌ اندیشه‌ها و کارهایی‌ بازمی‌گردند که‌ از آن‌ نهی‌ شده‌ بودند و قطعا در این ‌ادعا که‌ اگر به‌ دنیا بازگردانیده‌ شوند خوب‌ عمل‌ خواهند کرد، دروغگویند ـ چنان‌که‌ بیان‌ این‌ امر در آیات‌ دیگری‌ آمده‌ است‌.

﴿وَلَوۡ شِئۡنَا لَأٓتَیۡنَا کُلَّ نَفۡسٍ هُدَىٰهَا وَلَٰکِنۡ حَقَّ ٱلۡقَوۡلُ مِنِّی لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَ١٣.

«و اگر می‌خواستیم‌ حتما به‌ هر کسی‌ هدایتش‌ را می‌دادیم‌» در دنیا لذا تمام‌ مردم ‌را جبرا هدایت‌ می‌کردیم، به‌طوری‌که‌ احدی‌ از آنان‌ کافر نمی‌شد «لیکن‌ این‌ قول‌ از جانب‌ من‌ ثابت‌ شده ‌است‌» یعنی: حکم‌ من‌ بر این‌ امر پیشی‌ گرفته‌ و قضا و فیصله‌ من‌ صادر شده‌ و تحقق‌ یافته‌ است‌ ؛ «که‌ هرآینه‌ جهنم‌ را از همه‌ جن‌ و انس‌ پر می‌سازم‌» این‌ همان‌ قول‌ و حکمی‌ است‌ که‌ از جانب‌ من‌ واجب‌ و ثابت‌ شده‌ و بر بندگان‌ من‌ محقق‌ شده‌ است‌ و قضا و فیصله‌ من‌ بر آن‌ نافذ می‌گردد زیرا من‌ به‌ علم ‌ازلی‌ خویش‌ دانسته‌ام‌ که‌ این‌ دوزخیان‌ به‌ اراده‌ و اختیار خود، راه‌ انکار و تکذیب ‌را در پیش‌ گرفته‌ و از اهل‌ شقاوت‌ می‌گردند.

﴿فَذُوقُواْ بِمَا نَسِیتُمۡ لِقَآءَ یَوۡمِکُمۡ هَٰذَآ إِنَّا نَسِینَٰکُمۡۖ وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡخُلۡدِ بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٤.

«پس‌ به‌سزای‌ آن‌که‌ دیدار این‌ روزتان‌ را فراموش‌ کردید، بچشید» یعنی: عذاب ‌دیدار این‌ روزتان‌ را به‌ سبب‌ ترک‌ آنچه‌ که‌ شما را بدان‌ فرمان‌ داده‌ بودیم، بچشید «ما نیز فراموشتان‌ کردیم‌» یعنی: شما را در عذاب‌ فرونهادیم، به‌ سان‌ فرونهادن‌ کسی‌ که‌ فراموش‌ کرده ‌باشد پس‌ با شما مانند فراموشکاران‌ معامله‌ می‌کنیم‌. باید دانست‌ که‌ به‌ کار گرفتن‌ تعبیر: (ما نیز فراموشتان‌ کردیم‌)، از باب‌ صنعت‌ ادبی ‌«مقابله‌» است، وگرنه‌ حق‌ تعالی‌ هیچ‌ چیز را فراموش‌ نمی‌کند. «و به‌سزای‌ آنچه ‌عمل‌ می‌کردید» یعنی: به‌ سبب‌ کار و کردار پیشینتان‌ در باتلاق‌ کفر و عصیان ‌«عذاب‌ جاودان‌ را بچشید».

﴿إِنَّمَا یُؤۡمِنُ بِ‍َٔایَٰتِنَا ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُواْ بِهَا خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَسَبَّحُواْ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَهُمۡ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ۩١٥.

«تنها کسانی‌ به‌ آیات‌ ما ایمان‌ می‌آورند» یعنی: آن‌ها را تصدیق‌ کرده‌ و از آن‌ها بهره‌مند می‌شوند «که‌ چون‌ آن‌ آیات‌ را به‌ ایشان‌ یادآوری‌ کنند، سجده‌کنان‌ به‌ روی ‌درمی‌افتند» از روی‌ تواضع‌ و خشوع‌ و شکر. یعنی: از خدای‌ سبحان‌ بیمناک‌ می‌شوند پس‌ به‌پاخاسته‌ و به ‌انگیزه‌ بزرگداشت‌ آیات‌ وی‌ و بیم‌ از هیبت‌ و عذابش، برای‌ وی‌ نمازهای‌ پنج‌گانه‌ و به‌ قولی‌ نماز نافله‌ می‌گزارند «و پروردگار را با ستایش‌او به‌ پاکی‌ یاد کنند» یعنی: حق‌ تعالی‌ را از هرآنچه‌ که‌ سزاوار شأن‌ وی‌ نیست، تنزیه ‌می‌کنند و او را در برابر نعمت‌هایش‌ که‌ از بزرگ‌ترین‌ و کامل‌ترین‌ آن‌ها راه‌یابی‌ به‌سوی ‌ایمان‌ است، حمد و ستایش‌ می‌گویند. یعنی‌ در سجده‌ خود می‌گویند: «سبحانالله و بحمده» یا: «سبحان ربی الاعلی و بحمده‌». «و آنان‌ کبر نمی‌ورزند» یعنی: در حالی‌ سجده‌ می‌کنند و حمد و تسبیح‌ می‌گویند که‌ برای‌ خدا عزوجل  خاکسار و متواضع ‌و فروتن‌اند.

یادآور می‌شویم‌ که‌ این‌ آیه‌ محل‌ سجده‌ تلاوت‌ است‌.

﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ١٦.

«پهلوهایشان‌ از خوابگاهها جدا می‌گردد» و بر آن‌ آرام‌ نمی‌گیرد. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: تا نماز عشا را نخوانند، نمی‌خوابند. اما ابن‌ کثیر در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «مراد از آنان، تهجد گزارانی‌ هستند که‌ برای‌ خواندن‌ نماز شب‌ از بستر خواب‌ برمی‌خیزند». «پروردگارشان‌ را از روی‌ بیم‌ و امید می‌خوانند» بیم‌ از عذابش‌ و امید به‌رحمتش‌ «و از آنچه‌ روزیشان‌ داده‌ایم‌ انفاق‌ می‌کنند» در طاعت‌ خداوند عزوجل . مراد از آن: ادای‌ زکات‌ فرض‌ است‌. به ‌قولی: مراد دادن‌ صدقه‌ نفل‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ معاذبن‌ جبل‌ رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وی‌ فرمودند: «اگرمی‌خواهی‌ تو را از درهای‌ خیر آگاه‌ گردانم‌؛ بدان‌ که‌ (درهای‌ خیر سه‌ چیز است‌):

1-  روزه‌ سپر است‌ (از آلودگی‌ به‌ شهوات‌).

2-  صدقه‌ گناه‌ را نابود می‌کند.

3-  (در سوم) به‌پاخاستن‌ شخص‌ در دل‌ شب‌ برای‌ نماز و اظهار نیاز است‌».

همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ اسماء بنت‌ یزید رضی الله عنها  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آن‌گاه‌ که‌ خداوند متعال‌ اولین‌ و آخرین‌ را گرد آورد، منادیی‌ می‌آید و با صدایی‌ که‌ همه‌ خلایق‌ آن‌ را می‌شنوند، می‌گوید: «سیعلم‌ أهل ‌الجمع ‌الیوم‌ من‌ أولی‌ بالکرم». امروز اهل‌ محشر خواهند دانست‌ که‌ چه‌ کسی‌ به‌ گرامی‌داشت‌ سزاوارتر است‌؟ سپس‌ بازمی‌گردد و ندا می‌دهد: کسانی‌ که ‌پهلوهایشان‌ از بسترها جدا می‌شد، به‌پا خیزند! پس‌ ایشان‌ ـ درحالی‌که‌ جمعی ‌اندک‌اند ـ به‌پا می‌خیزند. آن‌گاه‌ بازمی‌گردد و ندا می‌دهد: کسانی‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ را در همه‌ حال‌ ـ هم‌ در خوشی‌ و هم‌ در ناخوشی‌ ـ ستایش ‌می‌گفتند، به‌پا خیزند! پس‌ ـ در حالی‌که‌ ایشان‌ جمعی‌ اندک‌اند ـ به‌پا می‌خیزند آن‌گاه‌ همگی‌ به‌سوی‌ بهشت‌ سوق‌ داده‌ می‌شوند. سپس‌ سایر مردم‌ مورد محاسبه ‌قرار می‌گیرند».

﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٧.

«پس‌ نفسی‌» از نفوس، یعنی‌ هیچ‌کس‌ «نمی‌داند که‌ از آنچه‌ مایه‌ روشنی ‌چشم‌ها است، چه‌ چیزی‌ برای‌ آنان‌ پنهان‌ داشته‌ شده‌ است‌» یعنی: هیچ‌کس‌ نمی‌داند که‌ خداوند عزوجل  برای‌ گروهی‌ که‌ در آیه‌ قبل‌ ذکرشان‌ گذشت، چه‌ نعمت‌های حیرت‌آور و عظیمی‌ را در آخرت‌ پنهان‌ داشته‌ است‌ که‌ دل‌هایشان‌ بدان‌ آرام‌ می‌گیرد «به‌پاداش‌ آنچه‌ می‌کردند» از اعمال‌ شایسته‌ در دنیا. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ به‌ روایت ‌بخاری‌ و مسلم‌ از ابی ‌هریره‌ رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ رسول ‌‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: خداوند متعال‌ فرمود: «أعددت‌ لعبادی‌ الصالحین‌ ما لا عین‌ رأت‌ ولا أذن‌ سمعت‌ ولا خطر علی‌ قلب‌ بشر». «برای‌ بندگان‌ صالح‌ خود چیزهایی‌ آماده‌ کرده‌ام‌ که‌ هیچ ‌چشمی‌ ندیده، هیچ‌ گوشی‌ نشنیده‌ و نه‌ بر قلب‌ هیچ‌ بشری‌ خطور کرده‌ است‌». ابوهریره رضی الله عنه  اضافه‌ کرد: اگر خواستید آیه ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ [السجدة: 17] را بخوانید.

﴿أَفَمَن کَانَ مُؤۡمِنٗا کَمَن کَانَ فَاسِقٗاۚ لَّا یَسۡتَوُۥنَ١٨.

ابن‌ کثیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ از عطاء و سدی‌ نقل‌ می‌کند: این‌ آیه‌ درباره‌ علی‌ بن‌ ابی ‌طالب‌ رضی الله عنه  و ولید بن‌ عقبه ‌بن‌ ابی ‌معیط نازل‌ شد زیرا ولید بر علی‌ رضی الله عنه  فخر فروخت‌ و خود را از وی‌ برتر دانست‌ پس‌ علی‌ رضی الله عنه  در پاسخ‌ وی‌ گفت: «ساکت ‌باش‌ که‌ تو فاسقی‌ بیش‌ نیستی‌».

«آیا کسی‌ که‌ مؤمن‌ است، همانند کسی‌ است‌ که‌ فاسق‌ است‌؟» یعنی: مؤمن‌ همانند کافر نیست‌ زیرا تفاوت‌ میان‌ آن‌ها بسیار آشکار است‌ و نور طاعت‌ و ایمان‌ با ظلمت‌ کفر و عصیان‌ هرگز برابر نیست‌. آری‌! «هرگز برابر نیستند» البته‌ فسق‌ از کفر عامتر است، هرچند گاهی‌ فسق‌ مترادف‌ کفر می‌باشد.

جمهور فقها برآنند که‌ بر نفی‌ برابری‌ میان‌ مؤمن‌ و کافر، نفی‌ قصاص‌ مؤمن ‌در برابر کافر نیز مترتب‌ می‌شود زیرا در قصاص، مساوات‌ شرط است‌. اما احناف ‌می‌گویند: مسلمان‌ در برابر ذمی‌ قصاص‌ می‌شود زیرا مراد از نفی‌ مساوات‌ میان ‌مؤمن‌ و کافر در آیه‌ کریمه، نفی‌ برابری‌ میان‌ آن‌ها در ثواب‌ آخرت‌ و نفی‌ برابری ‌میان‌ آن‌ها در دنیا در امر عدالت‌ است، یعنی‌ کافر عادل‌ شمرده‌ نمی‌شود. پس‌ مراد نفی‌ مساوات‌ میان‌ آن‌ها در امر قصاص‌ نیست‌.

﴿أَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَلَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلۡمَأۡوَىٰ نُزُلَۢا بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٩.

«اما کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند پس‌ برای‌ آنان‌ است‌ جنت ‌المأوی‌» مأوی: جایگاه‌ است‌. لذا بهشت‌ جایگاه‌ حقیقی‌ آن‌هاست‌ «نزلی ‌است‌» یعنی: بهشت، ضیافت‌ و کرامتی‌ است‌ که‌ برای‌ بهشتیان‌ در هنگام ‌فرود آمدنشان‌ به‌ آن‌ آماده‌ شده ‌است‌ «به‌خاطر آنچه‌ می‌کردند» از اعمال‌ شایسته‌.

﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ فَسَقُواْ فَمَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُۖ کُلَّمَآ أَرَادُوٓاْ أَن یَخۡرُجُواْ مِنۡهَآ أُعِیدُواْ فِیهَا وَقِیلَ لَهُمۡ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلنَّارِ ٱلَّذِی کُنتُم بِهِۦ تُکَذِّبُونَ٢٠.

«و اما کسانی‌ که‌ فسق‌ ورزیده‌اند» یعنی: سرپیچی‌ و تمرد کرده‌اند بر خداوند عزوجل  و بر پیامبرانش  علیهم السلام  و از دایره‌ طاعت‌ بیرون‌ رفته‌اند «پس‌ مأوایشان‌ آتش ‌است‌» یعنی: سرایی‌ که‌ در آن‌ جای‌ می‌گیرند و استقرار می‌یابند، همانا آتش ‌دوزخ‌ است‌ «هر بار که‌ بخواهند از آن‌ بیرون‌ بیایند، در آن‌ بازگردانیده‌ می‌شوند و به‌ آنان ‌گفته‌ می‌شود: عذاب‌ آتشی‌ را که‌ آن‌ را دروغ‌ می‌انگاشتید بچشید» گویندگان‌ این ‌سخن: فرشتگان‌ نگهبان‌ جهنم‌ اند. یا گوینده‌ خدای‌  عزوجل ‌ است‌.

این‌ جمله‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌ که‌ مراد از «فاسق‌» در سیاق‌ آیات، «کافر» است‌.

﴿وَلَنُذِیقَنَّهُم مِّنَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَدۡنَىٰ دُونَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَکۡبَرِ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٢١.

«و به‌یقین‌ غیر از آن‌ عذاب‌ بزرگتر» که‌ عذاب‌ آخرت‌ است‌ و حتما درگیر آن‌ خواهند شد «از عذاب‌ ادنی‌ نیز به‌ آنان‌ می‌چشانیم‌» مراد از عذاب‌ أدنی‌ (عذاب ‌کمتر) همانا عذاب‌ دنیاست‌؛ از مصایب، آفات، امراض، نگرانی، اضطراب‌ و امثال‌ آن‌. به‌قولی: مراد از عذاب‌ أدنی، کشته ‌شدن‌ به‌ شمشیر در روز بدر است ‌«باشد که‌ آن‌ها» به‌سبب‌ عذابی‌ که‌ بر آنان‌ فرود می‌آید «بازگردند» از شرک‌ وگناهانی‌ که‌ در آن‌ هستند به‌ سوی‌ ایمان‌ و اطاعت‌ در نتیجه، از آنچه‌ که‌ در آن‌ قرار دارند، توبه‌ کنند.

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِۦ ثُمَّ أَعۡرَضَ عَنۡهَآۚ إِنَّا مِنَ ٱلۡمُجۡرِمِینَ مُنتَقِمُونَ٢٢.

«و کیست‌ ستمکارتر از آن‌ کس‌ که‌ به‌ آیات‌ پروردگارش‌ پند داده‌ شود و آن‌گاه‌ از آن‌ روی‌ بگرداند؟» یعنی: هیچ‌کس‌ ستمکارتر از چنین‌ کسی‌ نیست‌ زیرا چنین‌ کسی ‌آنچه‌ را از آیات‌ و نشانه‌های‌ الله عزوجل  که‌ رو آوردن‌ به‌ ایمان‌ و طاعت‌ را می‌طلبند، شنیده‌ و دیده‌ است‌ اما به‌جای‌ اطاعت، روی‌گردانی‌ و اعراض‌ را پیش‌ افگنده ‌است، گویی‌ اصلا آیات‌ الهی‌ را نمی‌شناسد «بی‌گمان‌ ما از مجرمان‌ انتقام‌ کشنده‌ایم‌» و کسانی‌ که‌ از آیات‌ ما روی‌ گردانیده‌اند، به‌طور قطع‌ مجرم‌اند.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ فَلَا تَکُن فِی مِرۡیَةٖ مِّن لِّقَآئِهِۦۖ وَجَعَلۡنَٰهُ هُدٗى لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ٢٣.

«و به‌راستی‌ ما به‌ موسی‌ کتاب‌» تورات‌ را «دادیم‌» بنابراین، قرآن‌ نیز یکی‌ از کتب‌ آسمانی‌ است‌ و پدیده‌ای‌ نوظهور نمی‌باشد.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خداوند عزوجل  بعد از بیان‌ اصول‌ سه‌گانه‌ توحید، معاد و رسالت‌ در آغاز سوره، اینک‌ در آخر آن‌ یک‌بار دیگر به‌ اصل‌ سوم، یعنی‌ بیان‌ رسالت‌ بازمی‌گردد و در این‌ میان‌ موسی‌  علیه السلام  را ـ به‌ سبب‌ این‌ که‌ دوران‌ رسالت‌ وی ‌به‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  نزدیک‌ است‌ ـ به‌یادآوری‌ انتخاب‌ می‌کند و از عیسی‌  علیه السلام  نام‌ نمی‌برد زیرا یهود به‌ نبوت‌ وی‌ معترف‌ نبودند اما نصارا به‌ نبوت‌ موسی‌  علیه السلام  نیز معترف ‌بودند.

«پس‌» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «از لقای‌ او» یعنی: از این‌ که‌ موسی‌  علیه السلام  از سوی‌ ما کتاب‌ را دریافت‌ «در شک‌ و تردید نباش‌» پس‌ چنان‌که‌ در نزول‌ قرآن‌ هیچ‌ شکی ‌نیست، در این‌ حقیقت‌ که‌ موسی‌  علیه السلام  تورات‌ را از پروردگارش‌ دریافت‌ کرده ‌است، نیز هیچ‌ شکی‌ نیست‌. به‌قولی‌ دیگر: مراد از جمله‌ (از لقای‌ او در شک‌ و تردید نباش‌)، این ‌است‌ که‌ خداوند عزوجل  به‌ پیامبرش‌ حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  وعده ‌می‌دهد که‌ قبل‌ از رحلت، با موسی‌  علیه السلام  ملاقات‌ خواهد کرد. چنان‌که‌ این‌ وعده ‌محقق‌ نیز شد زیرا آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از نزول‌ این‌ آیه، با موسی‌  علیه السلام  در سفر اسراء و معراج‌ ملاقات‌ کردند و این‌ ملاقات‌ یا در آسمان‌ و یا در بیت‌المقدس‌ بود. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «موسی‌  علیه السلام  را در شبی‌ که‌ مرا به‌ سیر شبانه‌ بردند، دیدم، او مردی‌ بود درازقامت‌ با موهای‌ مجعد، گویی‌ از مردان‌ قبیله‌ شنوده‌ است‌». به‌قولی ‌دیگر معنای‌ آیه‌ این‌ است: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! از لقای‌ موسی‌  علیه السلام  در قیامت‌ در شک‌ نباش‌ زیرا قطعا او را در قیامت‌ ملاقات‌ خواهی‌ کرد. ولی‌ قول‌ اول‌ به‌ سیاق ‌سوره‌ نزدیک‌تر است‌. «و آن‌ را برای‌ بنی‌اسرائیل‌ هدایتی‌ گردانیدیم‌» یعنی: تورات‌ را برای‌ بنی‌اسرائیل‌ رهنمود و مایه‌ هدایتی‌ قرار دادیم‌ چنان‌که‌ قرآن‌ را برای‌ امت ‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم .

﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَکَانُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا یُوقِنُونَ٢٤.

«و از آنان‌ چون‌ صبر ورزیدند» یعنی: از برخی‌ از بنی‌ اسرائیل‌ به‌سبب‌ صبر و پایداریشان‌ بر دشواری‌های‌ تکلیف‌ و هدایت‌ مردم‌ «و» به‌ سبب‌ این‌ که‌ «به ‌آیات‌» تنزیلی‌ «ما یقین‌ داشتند» و در آن‌ها بسیار تدبر می‌کردند و می‌دانستند که ‌آیات‌ ما حق‌ است‌ آری‌! به‌ این‌ دو سبب‌ از آن‌ها «ائمه‌ای‌ قرار دادیم‌» یعنی: رهبران‌ و پیشوایانی‌ قراردادیم‌ که‌ بنی‌اسرائیل‌ در امور دین‌ خویش‌ به‌ آن‌ها اقتدا می‌کنند. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: به‌ خاطر صبر و شکیبایی‌ برخی‌ از بنی‌اسرائیل‌ در برابر لذایذ دنیا، آن‌ها را ائمه‌ و پیشوایانی‌ قراردادیم‌ «که‌ به‌ فرمان‌ ما هدایت ‌می‌کنند» یعنی: آن‌ پیشوایان‌ با احکام‌ و مواعظی‌ که‌ به‌ فرمان‌ ما از تورات‌ بر مردم ‌القا می‌کنند، آنان‌ را به‌سوی‌ هدایت‌ فرامی‌خوانند. ابن‌ کثیر به‌ نقل‌ از یکی‌ از علما می‌گوید: «از این‌ آیه‌ به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسیم‌ که‌ می‌توان‌ با صبر و یقین، به‌ امامت ‌در دین‌ دست‌ یافت‌».

﴿إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفۡصِلُ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ٢٥.

«بی‌گمان‌ پروردگار تو روز قیامت‌ میانشان‌» یعنی: میان‌ مؤمنان‌ و کفار، یا میان ‌پیامبران  علیهم السلام  و امت‌هایشان‌ «داوری‌ می‌کند، در آنچه‌ با یک‌دیگر در باره‌ آن‌ اختلاف ‌می‌کردند» پس‌ در آن‌ روز، محق‌ را از مبطل‌ متمایز می‌گرداند.

﴿أَوَ لَمۡ یَهۡدِ لَهُمۡ کَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّنَ ٱلۡقُرُونِ یَمۡشُونَ فِی مَسَٰکِنِهِمۡۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٍۚ أَفَلَا یَسۡمَعُونَ٢٦.

«آیا برای‌ آنان‌» یعنی: برای‌ کفار مکه‌ «روشن‌ نشده‌ است‌ که‌ پیش‌ از آن‌ها چه ‌بسیار نسلهایی‌ را نابود کردیم‌» مانند قبایل‌ عاد، ثمود و مانند آن‌ها را؟ «که‌ اینان‌ در مسکنهایشان‌ راه‌ می‌روند» یعنی: اینان‌ در سفرهای‌ خویش‌ از برابر سراهای‌ ویرانشان‌ می‌گذرند و آن‌ها را مشاهده‌ می‌کنند و آنچه‌ را که‌ در آن‌ها از صحنه‌های ‌عبرت‌‌انگیز و آثار عذاب‌ مشهود است‌ می‌نگرند اما از مشاهده‌ این‌ صحنه‌ها درس ‌عبرت‌ نمی‌گیرند «بی‌گمان‌ در این‌» امری‌ که‌ ذکر شد «نشانه‌هایی‌ است‌» بسیار بزرگ‌ و عبرت‌آموز «آیا نمی‌شنوند» این‌ آیات‌ را تا از آن‌ها پند پذیرند؟.

﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّا نَسُوقُ ٱلۡمَآءَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡجُرُزِ فَنُخۡرِجُ بِهِۦ زَرۡعٗا تَأۡکُلُ مِنۡهُ أَنۡعَٰمُهُمۡ وَأَنفُسُهُمۡۚ أَفَلَا یُبۡصِرُونَ٢٧.

«آیا ندیده‌اند که‌ ما آب‌ را به‌سوی‌ زمین‌ جرز می‌رانیم‌» یعنی: به‌سوی‌ زمین‌ بایر وبی‌گیاهی‌ که‌ جز با گسیل ‌کردن‌ آب‌ به‌سوی‌ آن، سبز نمی‌شود «پس‌ بدان‌» آب‌ «کشتزاری‌ را بیرون‌ می‌آوریم‌ که‌ چهارپایانشان‌ از آن‌ می‌خورند؟» یعنی: چهارپایانشان‌ از آن‌ کشتزار، کاه‌ و دانه‌ و برگ‌ و مانند آن‌ها از چیزهایی‌ را که‌ مردم‌ نمی‌خورند، می‌خورند «و خودشان‌» یعنی: خودشان‌ نیز دانه‌های‌ بیرون ‌آمده‌ ازکشتزار را خوراک‌ خود می‌سازند و می‌خورند «آیا نمی‌بینند» این‌ نعمتها را تا شکر و سپاس‌ منعم‌ را گزارده‌ و او را به‌ یگانگی‌ بخوانند؟

ابن ‌کثیر در تعلیقی‌ بر تفسیر: ﴿نَسُوقُ ٱلۡمَآءَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡجُرُزِ [السجدة: 27] می‌گوید: «مثلا زمین‌ مصر نرم‌ و سست‌ و شکننده‌ است، به‌طوری‌که‌ اگر بر آن‌ باران‌ ببارد، ساختمآن‌های‌ آن‌ را ویران‌ می‌کند پس‌ خداوند متعال‌ در عوض‌ باران‌ از مازاد آبهای‌ حاصله‌ از بارآن‌های‌ سرزمین‌ حبشه، آبی‌ خوشگوار از دوردست‌ها به‌سوی ‌آن‌ می‌فرستد بنابراین، مصریان‌ هر سال‌ آبی‌ گوارا و تازه‌ دارند که‌ در کشور و سرزمینی‌ غیر از سرزمینشان‌ باریده‌ است، چنان‌ آبی‌ که‌ خاک‌ رس‌ جدیدی‌ از غیر سرزمین‌شان‌ را نیز با خود به‌ سرزمین‌شان‌ می‌آورد. پاک‌ است‌ خدای‌ بخشاینده ‌فرزانه‌ همیشه‌ ستوده‌».

﴿وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡفَتۡحُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٢٨.

«و می‌گویند» به‌ مؤمنان‌ «اگر راست‌ می‌گویید، این‌ فتح‌ کی‌ خواهد بود» گویندگان ‌این‌ سخن‌ کفارند به‌طور عام، یا کفار مکه‌اند به‌طور خاص‌. یعنی: فتحی‌ که‌ آن‌ را به‌ ما وعده‌ می‌دهید ـ یعنی‌ روز قیامت‌ ـ چه‌وقت‌ است‌؟ روز قیامت‌ روز فتح ‌نامیده‌ شد زیرا خدای‌  عزوجل ‌ در آن‌ میان‌ بندگانش‌ داوری‌ می‌کند. به‌قولی‌ دیگر مراد از فتح: روز بدر، یا روز فتح‌ مکه‌ است‌.

از قتاده‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌است: اصحاب‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ کفار می‌گفتند: قطعا روزی‌ برای‌ ما فرامی‌رسد که‌ در آن‌ می‌آساییم‌ و مورد انعام‌ و اکرام‌ قرار می‌گیریم‌. پس‌ مشرکان‌ از روی‌ تکذیب‌ و عناد و ناباوری‌ گفتند: اگر راست‌ می‌گویید، چه‌ وقت‌ این‌ فتح‌ برای‌ شما خواهد رسید؟ که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿قُلۡ یَوۡمَ ٱلۡفَتۡحِ لَا یَنفَعُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِیمَٰنُهُمۡ وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَ٢٩.

«بگو: روز فتح، کافران‌ را ایمانشان‌ سود نمی‌بخشد» یعنی: چنانچه‌ ایمان‌ آورند؛ «و آنان‌ مهلت‌ داده‌ نمی‌شوند» و عذاب‌ از آنان‌ به‌ تأخیر افگنده‌ می‌شود پس‌ نباید آن‌ را به‌ ریشخند گیرند.

﴿فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَٱنتَظِرۡ إِنَّهُم مُّنتَظِرُونَ٣٠.

«پس، از آنان‌ روی‌ بگردان‌» یعنی: از حماقت‌ و تکذیبشان‌ روی‌ برتاب‌ و جز آنچه‌ که‌ بدان‌ مأمور شده‌ای، پاسخی‌ دیگر به‌ آنان‌ نده‌ «و منتظر باش، که‌ آن‌ها نیز در انتظارند» یعنی: روز فتح‌ را انتظار بکش‌ و به‌ تکذیب‌ آنان‌ اهمیت‌ نده، که‌ آنان ‌نیز در حق‌ تو انتظار حوادث‌ و رخدادهای‌ زمان‌ را می‌کشند؛ مانند مرگ، یا شکست، یا کشته‌ شدنت‌ تا به‌پندار خود از دست‌ تو راحت‌ شوند. یادآور می‌شویم‌ که‌ نزول‌ این‌ آیه، قبل ‌از صدور دستور جهاد بود.




[1]- نگاه، «معارج‌ / 4».