تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ اسراء

 سوره‌ اسراء

مکی‌ است‌ و دارای‌ (111) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه‌: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «اسراء» نامیده‌ شد که‌ متضمن‌ اخبار از رویداد عظیم‌ و معجزه‌ بزرگ‌ سیردادن‌ شبانگاهی‌ خاتم‌ انبیاء و مرسلین‌ حضرت ‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم  از مکه‌ به‌سوی‌ مسجدالاقصی‌ در جزئی‌ از یک‌ شب‌ است‌، معجزه‌ای ‌که‌ خود دلیل‌ روشن‌ قدرت‌ خدای‌  عزوجل و گرامی‌داشت‌ بزرگی‌ برای‌ رسول ‌معظم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  وی‌ است‌. چنان‌ که‌ این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ بیان‌ داستان‌ دوبار آواره ‌شدن ‌یهودیان‌ در زمین‌ به‌ علت‌ فسادشان‌، سوره‌ «بنی‌اسرائیل‌» نیز نامیده‌ می‌شود.

فضیلت‌ آن‌: در بیان‌ فضیلت‌ این‌ سوره‌ از عائشه‌ رضی الله عنها  روایت‌ شده‌است‌ که‌ فرمود: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  هر شب‌ سوره‌های‌ بنی‌اسرائیل‌ و زمر را تلاوت ‌می‌کردند».

﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِیٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَیۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِی بَٰرَکۡنَا حَوۡلَهُۥ لِنُرِیَهُۥ مِنۡ ءَایَٰتِنَآۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ١ [الإسراء: 1].

«پاک‌ و منزه‌ است‌» سبحان‌: اسم‌ علم‌ است‌ به‌ معنی‌ تسبیح‌ که‌ عبارت‌ از تنزیه‌ حق‌ تعالی‌ از تمام‌ صفات‌ عجز و نقص‌ می‌باشد، صفاتی‌ که‌ به‌ جلال‌ و کمال‌ ذات‌اقدس‌ وی‌ سزاوار نیست‌. آری‌! پاک‌ و منزه‌ است‌ «آن‌ خدایی‌ که‌ بنده ‌خود» محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «را سیر داد».

خدای‌  عزوجل به‌ منظور گرامی‌داشت‌ و تشریف‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ایشان‌ را به‌ مقام‌ عظیم‌ عبودیت‌ که‌ از شریف‌ترین‌ مقامات‌ است‌، منتسب‌ نمود و فرمود: (بنده ‌خود را) و نفرمود: «پیامبر خود را»، یا «نبی‌ خود را»، یا «محمد را» چنان‌که‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را در مقام‌ وحی‌ نیز به‌ عین‌ این‌ وصف‌ توصیف‌ کرده‌ وفرموده‌ است‌: ﴿فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ١٠ [النجم: 10]. «پس‌ وحی‌ کرد به‌ بنده‌ خود آنچه‌ راوحی‌ کرد». همچنان‌ در مقام‌ دعوت‌ نیز ایشان‌ را به‌ همین‌ وصف‌ توصیف‌ کرده‌ و فرموده‌ است‌: ﴿وَأَنَّهُۥ لَمَّا قَامَ عَبۡدُ ٱللَّهِ یَدۡعُوهُ [الجن: 19]. «و چون‌ بنده‌ خدا برخاست‌ که‌خدا را بخواند».

آری‌! سیر داد بنده‌ گرامی‌ خود محمد صلی الله علیه و آله و سلم  را «شبانگاهی‌ از مسجد الحرام‌ به‌سوی‌ مسجد الاقصی‌» یعنی‌: از سرزمین‌ حرم‌ ـ و دقیقا از منزل‌ ام‌هانی‌ دختر ابوطالب‌ در جوار مسجدالحرام‌ ـ به‌سوی‌ مسجد الاقصی‌. از سرزمین‌ حرم‌ به‌ «مسجدالحرام‌» تعبیر شد زیرا گاهی‌ بر مکه‌ یا بر حرم‌ نیز مسجد الحرام‌ اطلاق‌ می‌شود، به‌ سبب‌ آن‌که‌ هر یک‌ از آن‌ دو به‌ مسجد الحرام‌ احاطه‌ دارند. و چنان‌که‌ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  فرموده‌، همه‌ حرم‌ مسجد است‌. اما مسجد الاقصی‌ به‌ اتفاق‌ علما همان‌ مسجد بیت‌المقدس‌ است‌ و آن‌ را «اقصی‌: دور» نامیدند، به‌ سبب‌ بعد مسافت‌ میان‌ آن‌ و مسجد الحرام‌ زیرا فاصله‌ مکه‌ تا شام‌ به‌ مقیاس‌ وسایل‌ نقلیه ‌قدیم‌، چهل‌ شب‌ راه‌ است‌.

«که‌ پیرامون‌ آن‌ را برکت‌ داده‌ایم‌» با درختان‌ مثمر، رودخانه‌ها، قراردادن‌ منازل ‌انبیا  علیهم السلام  و صالحان‌ در آن‌ و برکات‌ فراوان‌ دینی‌ و دنیوی‌ دیگر «تا از نشانه‌های‌خود» نشانه‌هایی‌ که‌ دال‌ بر وحدانیت‌ و قدرت‌ ماست‌ «به‌ او بنمایانیم‌» مراد ازنشانه‌ها: شگفتی‌ها و عجایبی‌ است‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ در این‌ شب‌ به‌ آن‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نشان‌ داد و حکمت‌ ترتیب ‌دادن‌ سفر اسراء برای‌شان‌ نیز نمایاندن‌ همین‌نشانه‌ها بود. از جمله‌ نشانه‌هایی‌ که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دیدند، مشاهده‌ بهشت‌، دوزخ‌، احوال‌ آسمانها و عرش‌ و کرسی‌ و ملاقات‌ با انبیا  علیهم السلام  بود «بی‌گمان ‌او» تعالی‌ «شنواست‌» هر شنیدنی‌ای‌ را «بیناست‌» به‌ هر دیدنی‌ای‌؛ از جمله‌ به‌اقوال‌ و افعال‌ رسول‌ خویش‌ در سفر معراج‌ ـ آن‌گاه‌ که‌ او را به‌ ملاء أعلی ‌فراخواند و مناجات‌ او را با خود شنید.

ابن‌کثیر در تفسیر خویش‌ روایات‌ وارده‌ درباره ‌«اسراء» را با تفصیل‌ آن‌ طی ‌بیست‌ویک‌ صفحه‌ نقل‌ کرده‌ سپس‌ می‌گوید: «این‌ روایات‌ از صحابه  علیهم السلام  به‌ حد تواتر نقل‌ شده‌ است‌، به ‌طوری‌ که‌ مسلمانان‌ بر آن‌ اجماع‌ دارند و بجز زنادقه‌ وملحدین‌ کسی‌ آنها را انکار نمی‌کند... و چون‌ بر مجموع‌ این‌ احادیث‌ آگاهی ‌حاصل‌ شود، مضمون‌ آنچه‌ که‌ مسلمانان‌ در موضوع ‌«اسراء و معراج‌» پیرامون ‌آن‌ اتفاق‌ نظر دارند، به‌دست‌ می‌آید. آن‌گاه‌ به‌ نقل‌ از زهری‌ می‌گوید: اسراء یک ‌سال‌ قبل‌ از هجرت‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در ماه‌ ربیع‌ الاول‌ روی‌ داد و روایت‌ وارده ‌در این‌باره‌ که‌ اسراء در شب‌ بیست‌ و هفتم‌ رجب‌ روی‌ داده‌، سند صحیحی‌ ندارد. سپس‌ می‌افزاید: حق‌ این‌ است‌ که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در بیداری‌ نه‌ در خواب‌ و به ‌قول‌ اکثر علمای‌ مسلمین‌ با بدن‌ و روح‌ خود به‌ این‌ سیر و سفر که‌ دو مرحله‌ زمینی‌ وآسمانی‌ داشت‌ برده‌ شدند».

در احادیث‌ آمده‌ است‌ که‌ اسراء از مکه‌ به‌سوی‌ بیت‌المقدس‌ بر مرکبی‌ به‌ نام‌ «براق‌» انجام‌ گرفت‌ و چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ دروازه‌ مسجد الاقصی‌ رسیدند، «براق‌» را بر آستان‌ در بسته‌ کردند و به‌ مسجد در آمده‌ دو رکعت‌ نماز تحیه‌ مسجد را در قبله‌ آن‌ گزاردند، سپس‌ با جبرئیل‌  علیه السلام  به‌ معراج‌ رفتند و معراجشان‌ مانند نردبانی‌ پله‌ به‌ پله‌ بود که‌ از یک‌ پله‌ به‌ پله‌ دیگر آن‌ صعود می‌کردند، در این‌ عروج ‌ابتدا به‌ آسمان‌ دنیا و سپس‌ به‌ بقیه‌ آسمان‌های‌ هفت‌گانه‌ صعود کردند و از عجایب‌ و آیات‌ دیدند آنچه‌ دیدند و آن‌گاه‌ همان‌ مسیر را برگشته‌ بار دیگر به‌ مسجد الاقصی‌آمدند و با انبیا  علیهم السلام  نماز جماعت‌ گزارده‌ و در نماز امام‌ ایشان‌ شدند آن‌گاه‌ در همان‌ شب‌ مجددا سوار بر براق‌ به‌ مکه‌ برگشتند. که‌ تفصیل‌ داستان‌ عروج‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آسمانها در سوره‌ «نجم‌» می‌آید.

خاطر نشان‌ می‌شود که‌ در موضوع‌ فرض‌ شدن‌ نماز در مکه‌ ـ در شب‌ اسراء و معراج‌ ـ میان‌ علما هیچ‌ اختلافی‌ نیست‌.

سبب‌ نزول‌ آیه‌ «اسراء» این‌ بود که‌ چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از سفر اسراء و معراج ‌بازگشتند، به‌ مسجدالحرام‌ رفتند و قریش‌ را از ماجرا آگاه‌ کردند اما قریشیان‌ که‌وقوع‌ چنین‌ رخدادی‌ را محال‌ می‌پنداشتند، آن‌ را انکار کردند و حتی‌ گروهی‌ از کسانی‌ که‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  ایمان‌ نیز آورده‌ بودند، مرتد شدند. در این‌ میان‌ تنی ‌چند از آنان‌ به‌ شتاب‌ نزد ابوبکر رضی الله عنه  آمده‌ و او را از این‌ خبر آگاه‌ کردند، ابوبکر رضی الله عنه  فرمود: اگر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  چنین‌ خبری‌ داده‌ باشند، قطعا راست‌ گفته‌اند. آنها گفتند: آیا تو او را بر این‌ خبرش‌ تصدیق‌ می‌کنی‌؟ ابوبکر رضی الله عنه  گفت‌: من‌ او را در بزرگتر از این‌ خبر تصدیق‌ می‌کنم‌؛ او را صبح‌ و شام‌ در این‌که‌ برایش‌ از آسمان‌ وحی‌ می‌آید، تصدیق‌ می‌کنم‌. پس‌ از آن‌ روز بود که‌ ابوبکر به‌ «صدیق‌» ملقب‌ شد. بعد از آن‌، کسانی‌ از قریش‌ که‌ به‌ بیت‌المقدس‌ سفر کرده‌ بودند از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خواستند تا اوصاف‌ آن‌ را برای‌شان‌ بیان‌ نمایند، در این‌ هنگام ‌بیت‌المقدس‌ به‌ فرمان‌ خدای‌  عزوجل در برابر دیدگان‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نمایان‌ گشت‌ و ایشان‌ شروع‌ کردند به‌ نگریستن‌ به‌سوی‌ آن‌ و بازگویی‌ اوصاف‌ آن‌. پس‌ چون ‌مشرکان‌ اوصاف‌ آن‌ را از زبان‌ ایشان‌ شنیدند، گفتند: اما در توصیف‌ بیت‌ المقدس‌که‌ واقعا درست‌ گفت‌. سپس‌ گفتند: به‌ ما از قافله‌مان‌ که‌ در راه‌ شام‌ به‌سوی‌ مکه‌ است‌ خبر ده‌، چرا که‌ حتما در راه‌ با آن‌ برخورد کرده‌ای‌. پس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  شمار شتران‌ آن‌ قافله‌ و تمام‌ اوصاف‌ و احوال‌ آن‌ را بیان‌ کرده‌ و سپس‌ افزودند: کاروان‌ شما هنگام‌ طلوع‌ خورشید فلان‌ روز به‌ مکه‌ می‌رسد، در حالی‌که‌ شتری ‌ابلق‌ پیشاپیش‌ آن‌ است‌. پس‌ قریشیان‌ بامداد همان‌ روز معین‌ بر یکی‌ از بلندیهای‌ بیرون‌ مکه‌ فراز آمده‌ منتظر قافله‌ شدند و ناگهان‌ دیدند که‌ در همان‌ وقت‌ معین‌ قافله ‌از گرد راه‌ رسید و همان‌ شتر ابلق‌ پیشاپیش‌ آن‌ است‌. ولی‌ با وجود آن‌که‌ همه‌ این‌نشانه‌ها را مشاهده‌ کردند، باز هم‌ ایمان‌ نیاوردند و گفتند: «این‌ جز سحری‌ آشکارنیست‌». پس‌ خدای‌  عزوجل برای‌ تصدیق‌ پیامبر خویش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿وَءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَجَعَلۡنَٰهُ هُدٗى لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ أَلَّا تَتَّخِذُواْ مِن دُونِی وَکِیلٗا٢ [الإسراء: 2].

بعد از آن‌که‌ خداوند عزوجل از واقعه‌ «اسراء» سخن‌ گفت‌، ذکر موسی‌ ـ کلیم ‌خویش‌  علیه السلام  ـ را نیز بدان‌ عطف‌ می‌نماید زیرا خداوند متعال‌ در بسیاری‌ از جاهای ‌قرآن‌ کریم‌، موسی‌ و محمد علیهما السلام و تورات‌ و قرآن‌ را با هم‌ مقرون‌ و پیوسته‌ یادمی‌کند: «و به‌ موسی‌ کتاب‌ را دادیم‌» یعنی‌: تورات‌ را «و آن‌ را» یعنی‌: آن‌ کتاب‌را «برای‌ بنی‌اسرائیل‌ هدایتی‌ گردانیدیم‌» که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ به‌سوی‌ حق‌ و حقیقت‌ راه ‌یابند و به‌ ایشان‌ فرمان‌ دادیم‌ «که‌: زنهار، بجز من‌ وکیلی‌ نگیرید» وکیل‌: سرپرست‌ ومتولی‌ امور است‌.

﴿ذُرِّیَّةَ مَنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٍۚ إِنَّهُۥ کَانَ عَبۡدٗا شَکُورٗا٣ [الإسراء: 3].

«فرزندان‌ کسانی‌ که‌ آنان‌ را همراه‌ با نوح‌ سوار کشتی‌ کردیم‌» یعنی‌: ای‌ نسل‌ و تبار کسانی‌ که‌ آنان‌ را همراه‌ با نوح‌  علیه السلام  در کشتی‌ نجات‌ دادیم‌! راه‌ پدرتان‌ را دنبال‌ کنید و او را الگوی‌ خویش‌ قرار دهید. خطاب‌ یا متوجه‌ بنی‌اسرائیل‌ است‌ که‌ امت‌ ما نیز به‌ تبع‌ آن‌ مخاطب‌ قرار می‌گیرد، یا این‌که‌ خطاب‌ مستقیما متوجه‌ امت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ «همانا نوح‌ بنده‌ای‌ بسیار شکرگزار بود» در شادی‌ و غم‌ و سختی‌ و آسانی‌. بدین‌سان‌ حق‌ تعالی‌ نوح‌  علیه السلام  را به‌ شکرگزاری‌ بسیار توصیف‌ کرد تا ذریه‌ وی‌ را بر شکر و سپاس‌ خویش‌ برانگیزد. شکر عبارت‌ است‌ از: ثنای‌ منعم‌ در عقیده‌ و عمل‌ و به‌ زبان‌ قال‌ و زبان‌ حال‌ چنان‌که‌ در روایات‌ آمده‌ است‌: نوح‌  علیه السلام  خدای‌  عزوجل  ‌را در هنگام‌ خوردن‌، نوشیدن‌، لباس‌ پوشیدن‌ و در همه‌ حالات‌ شکر می‌کرد، از این‌ جهت ‌«عبد شکور» نامیده‌ شد.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «خدای‌  عزوجل از بنده‌ای‌ خشنود می‌شود که‌ چون‌ غذایی‌ می‌خورد یا نوشیدنی‌ای‌ می‌ نوشد، حمد و سپاس‌ او را بر آن‌ به‌جا می‌آورد».

﴿وَقَضَیۡنَآ إِلَىٰ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ فِی ٱلۡکِتَٰبِ لَتُفۡسِدُنَّ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَّتَیۡنِ وَلَتَعۡلُنَّ عُلُوّٗا کَبِیرٗا٤ [الإسراء: 4].

«و به‌ بنی‌اسرائیل‌ در کتاب‌» تورات‌ «خبر دادیم‌ که‌ البته‌ در زمین‌ دوبار فساد خواهید کرد» مراد سرزمین‌ بیت‌المقدس‌ است‌ که‌ مسجد الاقصی‌ در آن‌ قرار دارد. به‌قولی‌: فساد بنی‌اسرائیل‌ در بار اول‌، کشتن‌ اشعیا، یا زندانی‌ کردن‌ ارمیا، یا مخالفت‌ با احکام‌ تورات‌ بود و فسادشان‌ در بار دوم‌: کشتن‌ یحیی‌ فرزند زکریا وعزم‌شان‌ بر کشتن‌ عیسی‌: بود. به‌قولی‌ دیگر: فسادشان‌ در بار اول‌ تحقق‌ یافته‌ اما دومین‌ فسادشان‌ هنوز واقع‌ نشده‌ است‌ «و البته‌ طغیان‌ خواهید کرد به‌ طغیان‌ بسیار بزرگی‌» یعنی‌: شما در این‌ هردو بار، پرچم‌ برتری‌جویی‌ و استکبار منشی‌ خود برمردم‌ را بر خواهید افراشت‌ و دولت‌ شما بر مبنای‌ ستم‌، سرکشی‌، تجاوز و از حدگذری‌، قدرت‌ و صولت‌ خود را به‌ نمایش‌ خواهد گذاشت‌.

﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ أُولَىٰهُمَا بَعَثۡنَا عَلَیۡکُمۡ عِبَادٗا لَّنَآ أُوْلِی بَأۡسٖ شَدِیدٖ فَجَاسُواْ خِلَٰلَ ٱلدِّیَارِۚ وَکَانَ وَعۡدٗا مَّفۡعُولٗا٥ [الإسراء: 5].

«پس‌ چون‌ وعده‌ نخستین‌ بار» از آن‌ دو باری‌ که‌ ذکر شد «فرارسد، بندگانی‌ از خود را که‌ سخت‌ نیرومندند بر شما می‌گماریم‌» یعنی‌: بندگانی‌ را که‌ در جنگ‌ و ستیز نیرویی‌ سهمگین‌ دارند، بر شما مسلط می‌کنیم‌. به‌قولی‌: مراد این‌ آیه‌، بختنصر ولشکریانش‌ از اهل‌ بابلند که‌ در زمان‌ ارمیا یا اشعیاء علیهماالسلام که‌ یکی‌ از آنها به ‌دست ‌بنی ‌اسرائیل‌ کشته‌ شد، بر بنی‌اسرائیل‌ یورش‌ برده‌ و آنها را تارومار کردند «پس‌میان‌ خانه‌ها به‌ جست‌وجو درآیند» یعنی‌: آن‌ زورآوران‌ جنگجو اندرون‌ خانه‌هایتان ‌را جست‌وجو و بازرسی‌ کرده‌ و در همه‌جا خانه‌ به‌ خانه‌ به‌ دنبالتان‌ گشته‌ شما را یافته‌ و به‌ قتل‌ می‌رسانند «و این‌» تهدید «تحقق‌ یافتنی‌ است‌» و خواه‌ نخواه‌ انجام ‌می‌یابد.

شاه‌ ولی‌الله دهلوی  رحمه الله  می‌گوید: «این‌ وعده‌ با مسلط ساختن‌ جالوت‌ پادشاه‌ عمالقه‌ بر بنی‌ اسرائیل‌، تحقق‌ یافت‌».

﴿ثُمَّ رَدَدۡنَا لَکُمُ ٱلۡکَرَّةَ عَلَیۡهِمۡ وَأَمۡدَدۡنَٰکُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِینَ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ أَکۡثَرَ نَفِیرًا٦ [الإسراء: 6].

«پس‌ از چندی‌ دوباره‌ شما را برآنان‌ چیره‌ می‌کنیم‌» و پرچم‌ دولت‌ و قدرت‌ شما را بر می‌افرازیم‌ و این‌ در هنگامی‌ است‌ که‌ توبه‌ می‌کنید «و شما را با اموال‌ وفرزندان‌ مدد می‌رسانیم‌» بعد از آن‌که‌ اموالتان‌ چپاول‌ و فرزندانتان‌ اسیر گشته‌اند «وتعداد نفرات‌ شما را بیشتر می‌گردانیم‌» از تعداد دشمنان‌ شما، از نظر مردان‌ جنگی‌ای‌ که‌ به‌ میدان‌ نبرد بیرون‌ می‌روند. شاه‌ ولی‌الله دهلوی‌  رحمه الله  می‌گوید: «این‌ معنی‌ در جانشینی‌ حضرت‌ داوود  علیه السلام  محقق‌ گشت‌».

﴿إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِکُمۡۖ وَإِنۡ أَسَأۡتُمۡ فَلَهَاۚ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ لِیَسُ‍ُٔواْ وُجُوهَکُمۡ وَلِیَدۡخُلُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَلِیُتَبِّرُواْ مَا عَلَوۡاْ تَتۡبِیرًا٧ [الإسراء: 7].

«اگر نیکو کنید» سخنان‌ و کردارتان‌ را بر وجهی‌ که‌ از شما خواسته‌ شده‌ «به‌خود نیکویی‌ کرده‌اید» زیرا پاداش‌ این‌ نیکوکاری‌ به‌ خود شما برمی‌گردد «و اگر بدی‌کنید» در رفتار و گفتارتان‌ «پس‌ به‌ خود بد کرده‌ اید» نه‌ به‌ دیگران‌ زیرا فرجام‌ این‌ بدکرداری‌ به‌خودتان‌ برمی‌گردد «پس‌ چون‌ وعده‌ دیگر» یعنی‌: چون‌ وقت‌ مقرر دوم‌ که‌ به‌ آن‌ تهدید شده‌اید؛ «فرارسد، باز بندگان‌ خود را بفرستیم‌ تا روی‌ شما را ناخوش‌ سازند» یعنی‌: آنها را بر شما چنان‌ نیرومند و غالب‌ می‌گردانیم‌ تا با شماکاری‌ کنند که‌ نشان‌ فلاکت‌ و پریشانی‌ را بر همه‌ جای‌ وجودتان‌ بگستراند و بعد ازآن‌که‌ سرمست‌ تکبر و غرور و افتخار بودید، غبار شکست‌ و خواری‌ و پریشانی‌ را بر چهره‌هایتان‌ بنشانند «و تا به‌ مسجد درآیند چنان‌که‌ بار اول‌ درآمده‌ بودند» پیروزمندانه‌ و فاتحانه‌ «و تا از پا بیفگنند» یعنی‌: به‌ کلی‌ ویران‌ و نابود کنند «بر هر چه‌ دست‌ یافتند» از بلادتان‌ در مدت‌ حاکمیت‌ و برتری‌شان‌ «به‌ از پاافگندنی‌» یعنی‌: یکسره‌ نابود کنند و براندازند. شاه‌ ولی ‌الله دهلوی‌؛ می‌گوید: «این‌ وعده‌ محقق‌ شد آن‌گاه‌ که‌ حضرت‌ یحیی‌  علیه السلام  را کشتند و بعد از آن‌ حق‌ تعالی ‌بختنصر را بر آنان‌ مسلط کرد». به‌قولی‌: در این‌ دومین‌ بار، شاه‌ بابل‌ که‌ اسمش‌ «گودرز» یا «خردوس‌» بود برآنان‌ مسلط شد و کشتاری‌ عظیم‌ از آنان‌ برپا کرد و همه‌ چیزشان‌ را نابود کرد.

اما بعضی‌ از علما برآننند که‌ مراد از نابودی‌شان‌ در بار دوم‌، این‌ عصر حاضر است‌ که‌ سلطه‌ و غلبه‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ ظهور انجامیده‌ و نوبت‌ نابودی‌شان‌ فرارسیده‌ پس‌ یقینا این‌بار نیز پاک‌ نابود می‌شوند و از پا در می‌آیند و نابودی‌شان‌ به‌ وسایلی‌ مدرن‌ همچون‌ بمب‌افگن‌ها و غیرآن‌ محقق‌ خواهد شد و این‌ همان‌ تفسیر ﴿مَا عَلَوۡاْ تَتۡبِیرًا [الإسراء: 7] می‌باشد. والله اعلم‌.

﴿عَسَىٰ رَبُّکُمۡ أَن یَرۡحَمَکُمۡۚ وَإِنۡ عُدتُّمۡ عُدۡنَاۚ وَجَعَلۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡکَٰفِرِینَ حَصِیرًا٨ [الإسراء: 8].

«نزدیک‌ است‌ که‌ پروردگارتان‌ بر شما رحم‌ کند» یعنی‌: ای‌ بنی‌اسرائیل‌! در تورات‌ به‌ شما گفتیم‌ که‌ بعد از انتقام‌ گرفتن‌ از شما در بار دوم‌، نزدیک‌ است‌ که‌ برشما رحم‌ کنیم‌؛ چنانچه‌ توبه‌ کنید «ولی‌ اگر باز گردید» به‌ فساد افروزی‌ برای‌ بار سوم‌ «ما نیز باز می‌گردیم‌» به‌سوی‌ مجازات‌ و کیفر شما. بنابر یکی‌ از وجوه ‌تفسیری‌ در این‌ باب‌، بنی‌اسرائیل‌ با تکذیب‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ فساد بازگشتند پس‌خدای‌  عزوجل پیامبرش‌ را بر آنان‌ مسلط گردانید و آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  طایفه‌ بنی‌قریظه‌ را نابود و طایفه‌ بنی‌نضیر را تبعید کردند و برآنان‌ جزیه‌ مقرر نمودند چنان‌که‌ خداوند عزوجل در هنگامی‌ که‌ بنی‌اسرائیل‌ همراه‌ با لشکر دجال‌ به‌ میدان‌ می‌آیند، باآنان‌ چنین‌ خواهد کرد «و دوزخ‌ را برای‌ کافران‌ زندان‌ قرار دادیم‌» پس‌ در آن‌محصور و محبوس‌ می‌گردند و هرگز از آن‌ رهایی‌ ندارند. یعنی‌: به‌علاوه‌ مجازات ‌دنیا، این‌ سزای‌ ننگین‌ اخروی‌ هم‌ در انتظارشان‌ است‌.

شیخ‌ سعید حوی  رحمه الله  بعد از آن‌که‌ نظرات‌ مختلف‌ تفسیری‌ پیرامون‌ این‌ آیات‌ رادر تفسیر «الاساس‌» نقل‌ می‌کند، در نتیجه‌گیری‌ نهایی‌ می‌گوید: «به‌ هر حال‌؛ عبارت ﴿وَإِنۡ عُدتُّمۡ عُدۡنَاۚ [الإسراء: 8]‌. «و اگر شما باز گردید، ما نیز باز می‌گردیم» در این ‌آیات‌، حامل‌ بشارتی‌ عظیم‌ برای‌ مسلمانان‌ است‌، این‌ بشارت‌ بر این‌ امر صراحت ‌دارد که‌ هر بار یهود بر مسجد الاقصی‌ مسلط گردند و در زمین‌ فساد کنند، خداوند عزوجل آنان‌ را مغلوب‌ و منکوب‌ خواهد ساخت‌ بنابر این‌، لازم‌ است‌ به‌ این‌ حقیقت‌ توجه‌ داشته‌ باشیم‌ که‌ غلبه‌ کنونی‌ یهود بر مسجد الاقصی‌ قطعا ابدی‌ وهمیشگی‌ و تا قیام‌ قیامت‌ نیست‌ ـ بر عکس‌ آنچه‌ که‌ برخی‌ از علما از روایاتی ‌که ‌می‌گوید: مسیح‌  علیه السلام  یهود را در هنگام‌ نزول‌ خویش‌ از آسمان‌ به‌ قتل‌ می‌رساند؛ چنین‌ استنباط کرده‌اند ـ زیرا یهودیانی‌ که‌ در آن‌ هنگام‌ به‌ دست‌ مسیح‌  علیه السلام  به‌ قتل‌ می‌رسند، کسانی‌اند که‌ با دجال‌ همراه‌ گردیده‌اند و نصوص‌ و روایات‌ بر این‌ امر صراحت‌ دارد که‌ مسجد الاقصی‌ در آن‌ وقت‌ به‌ دست‌ مسلمانان‌ است‌ و قدس‌ پایتخت‌ خلافت ‌اسلامی‌ می‌باشد و این‌ نشانه‌ها همه‌ با وضع‌ کنونی‌ که‌ یهود بر آن‌ دیار مقدس‌ مسلط اند، منافات‌ دارد»[1].

﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ یَهۡدِی لِلَّتِی هِیَ أَقۡوَمُ وَیُبَشِّرُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا کَبِیرٗا٩ [الإسراء: 9].

پس‌ ای‌ بنی ‌اسرائیل‌! چرا به‌ قرآن‌ ایمان‌ نمی‌آورید، درحالی‌که‌: «قطعا این ‌قرآن‌ به‌ آیینی‌ که‌ پایدارتر است‌ راه‌ می‌نماید» این‌ آیین‌ پایدارتر، همانا آیین‌ حنیف ‌اسلام‌ است‌ که‌ استوارترین‌ و درست‌ترین‌ آیین‌هاست‌، آیینی‌ که‌ مبنای‌ آن‌ توحید حق‌ تعالی‌ و ایمان‌ به‌ همه‌ پیامبرانش‌ بوده‌ و به‌سوی‌ ارزشهای‌ والای‌ حق‌ و عدل‌ و خیر دنیا و آخرت‌ راهنمون‌ می‌گردد «و مؤمنان‌ را بشارت‌ می‌دهد» با وعده‌ها و مژده‌های‌ نیک‌ اما نه‌ همه‌ مؤمنان‌ را بلکه‌ فقط کسانی‌ را «که‌ کارهای‌ شایسته‌می‌کنند» کارهایی‌ که‌ قرآن‌ به‌ انجام‌دادن‌ آنها فرمان‌ داده‌ است‌، این‌ بشارت ‌عبارت‌ است‌ از این‌ «که‌ پاداشی‌ بزرگ‌ برای‌شان‌ خواهد بود» در آخرت‌، که‌ این ‌پاداش‌ بهشت‌ برین‌ است‌.

﴿وَأَنَّ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗا١٠ [الإسراء: 10].

«و این‌که‌ برای‌ کسانی‌ که‌ به‌ آخرت‌ ایمان‌ نمی‌آورند» و اخبار و احکام‌ مربوط به‌آن‌ را که‌ در قرآن‌ بیان ‌شده‌ باور نمی‌دارند «عذابی‌ دردناک‌ آماده‌ کرده‌ایم‌» که‌ همانا عذاب‌ دوزخ‌ است‌. حاصل‌ معنی‌ این‌که‌: خداوند متعال‌ مؤمنان‌ را به‌ دو نوع‌ از بشارت‌ مژده‌ می‌دهد؛ یکی‌ به‌ پاداش‌ دادن‌ خودشان‌ و دیگری‌ به‌ عذاب‌ کردن‌ دشمنان‌شان‌.

﴿وَیَدۡعُ ٱلۡإِنسَٰنُ بِٱلشَّرِّ دُعَآءَهُۥ بِٱلۡخَیۡرِۖ وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ عَجُولٗا١١ [الإسراء: 11].

«و آدمی‌ به‌ بدی‌ دعا می‌کند» و آن‌ نفرین‌ شخص‌ علیه‌ خود و فرزندانش‌ به‌ آنچه‌ که‌ دوست‌ ندارد مورد اجابت‌ قرارگیرد؛ در هنگام‌ تنگ‌دلی‌ است‌ «همانند دعای‌ وی‌ به‌ خیر» برای‌ خود و خانواده‌اش‌، چون‌ طلب‌ عافیت‌ و روزی‌ و مانند آن‌. پس ‌اگر خداوند عزوجل دعای‌ بدش‌ را علیه‌ خودش‌ اجابت‌ نماید، یقینا او هلاک‌ می‌شود ولی‌ حق‌ تعالی‌ از روی‌ فضل‌ و رحمت‌ دعای‌ بد وی‌ را در حق‌ خودش‌ و فرزندانش‌ اجابت‌ نمی‌کند «و آدمی‌ شتابکار است‌» یعنی‌: طبیعت‌ وی‌ بر شتابکاری ‌سرشته‌ شده‌ و از شتابزدگی‌ و عجله‌کاری‌ اوست‌ که‌ شر و بدی‌ را همچون‌ خیر وخوبی‌ برای‌ خود درخواست‌ می‌کند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ جابر رضی الله عنه  از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «بر خود و اموال‌ خود نفرین‌ نفرستید که‌مبادا از جانب‌ خدا با ساعتی‌ همراه‌ و موافق‌ شوید که‌ دعا در آن‌ مورد اجابت‌ قرار می‌گیرد».

شیخ‌ سعید حوی  رحمه الله  در تفسیر «الاساس‌» می‌گوید: «مناسبت‌ این‌ بیان‌ بعد از سخن‌ گفتن‌ در مورد مسجدالاقصی‌ و بنی‌اسرائیل‌ این‌ است‌ که‌ شتابزدگی‌ بسیاری ‌از مردم‌ در پایان‌ دادن‌ به‌ اشغال‌ یهود بر سرزمین‌ قدس‌، آنان‌ را بر آن‌ واداشته‌ که ‌از اسلام‌ دست‌ بردارند و راه‌ و روش‌های‌ دیگری‌ را که‌ گمان‌ می‌کنند آنها را زودتر به‌ مقصد می‌رساند در پیش‌ بگیرند اما بی‌گمان‌ این‌ راه‌ و روش‌ها آنان‌ را بیچاره‌تر و یهود را مستحکم‌تر ساخته‌ است‌ پس‌ نزول‌ این‌ دو آیه‌ در میانه‌ بحث‌ از بنی ‌اسرائیل‌، به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد که‌ راه‌ حل‌ قضیه‌ فلسطین‌ در چنگ ‌زدن‌ به‌ قرآن‌ و ایمان‌ و عمل‌ شایسته‌ است‌ و بس‌».

﴿وَجَعَلۡنَا ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ ءَایَتَیۡنِۖ فَمَحَوۡنَآ ءَایَةَ ٱلَّیۡلِ وَجَعَلۡنَآ ءَایَةَ ٱلنَّهَارِ مُبۡصِرَةٗ لِّتَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّکُمۡ وَلِتَعۡلَمُواْ عَدَدَ ٱلسِّنِینَ وَٱلۡحِسَابَۚ وَکُلَّ شَیۡءٖ فَصَّلۡنَٰهُ تَفۡصِیلٗا١٢ [الإسراء: 12].

«و شب‌ و روز را دو نشانه‌ قرار دادیم‌» بر وجود و آفرینندگی‌ خویش‌، به‌ سبب‌ عجایبی‌ که‌ در آنها وجود دارد؛ چون‌ پیاپی ‌آمدن‌ آنها، اختلاف‌ آنها در درازی‌ وکوتاهی‌ ـ به‌ طوری‌که‌ شب‌ و روز در طول‌ سال‌ از روزی‌ تا روز دیگر و از مکانی‌ در زمین‌ تا مکان‌ دیگر اختلاف‌ پیدا می‌کنند ـ و نیز اختلاف‌ آنها در گرما و سرما و در تاریکی‌ و روشنی‌. بنابر این‌، شب‌ و روز برای‌ کسانی‌که‌ در آفرینش ‌شگفت‌ آسای‌ آنها تفکر کنند، نشانه‌ و دلیلی‌ روشن‌ بر وجود آفریننده‌ و قدرت‌ بی‌مثال‌ وی‌اند «پس‌ نشانه‌ شب‌ را محو ساختیم‌» یعنی‌: یکی‌ از آن‌ دو نشانه‌ را که ‌شب‌ است‌، تاریک‌ و فاقد روشنی‌ آفریدیم‌. به‌قولی‌: مراد از نشانه‌ شب‌، مهتاب ‌است‌ «و نشانه‌ روز را روشنی‌ بخش‌ گردانیدیم‌» یعنی‌: روز را روشنی‌بخش‌ گردانیدیم‌، به‌طوری‌که‌ اشیا در آن‌ دیده‌ می‌شود «تا در آن‌ فضلی را از پرودگارتان ‌بجویید» یعنی‌: تا در روشنی‌ روز به‌ رتق‌ و فتق‌ امور و پیشبردن‌ راه‌های‌ معیشت‌تان ‌دسترسی‌ یابید اما شب‌ را به‌ سبب‌ آن‌ تاریک‌ گردانیدیم‌ تا در آن‌ آرام‌ گیرید «و تا عدد سال‌ها و حساب‌» عمرها و رویدادها «را بدانید» زیرا شناخت‌ شماره‌ سال‌ها وحساب‌ ماه‌ها و روزها، جز با اختلاف‌ شب‌ و روز میسر نیست‌.

پس‌ بنابر قول‌ اول‌ در تفسیر «نشانه‌ شب‌» که‌ مراد از آن‌ خود شب‌ است‌ نه‌ مهتاب‌، مراد سال‌های‌ شمسی‌ است‌ ولی‌ بنابر قول‌ دوم‌ که‌ مراد از «نشانه‌ شب‌» مهتاب‌ است‌، سالها به‌ حساب‌ قمری‌ است‌.

فرق‌ در میان‌ «عدد» و «حساب‌» این‌ است‌ که‌: عدد عبارت‌ از شمارش‌ همانندهای‌ چیزی‌ است‌ که‌ در مجموع‌ تشکیل‌ دهنده‌ آن‌ چیزند اما حساب‌: عبارت‌ از شمارش‌ یک‌ دسته‌ معینی‌ است‌ که‌ یک‌ چیز از آنها ساخته‌ می‌شود. پس‌سال‌ نظر به‌ این‌که‌ از روزها متشکل‌ است‌، (365) روز می‌باشد و این‌ عدد است ‌اما نظر به‌ این‌که‌ یک‌ سال‌ از دوازده‌ ماه‌ تشکیل‌ یافته‌ و هر ماهی‌ سی‌روز است‌ و هر روزی‌ (24) ساعت‌، از این‌ نظر حساب‌ است‌.

«و هر چیزی‌ را به‌ تفصیل‌ بیان‌ کرده‌ایم‌» یعنی‌: همه‌ چیزهایی‌ را که‌ قصد بیان ‌آنها را برایتان‌ داشته‌ایم‌ ـ از کار دین‌ و دنیایتان‌ ـ به‌ روشنی‌ تمام‌ برایتان‌ بیان ‌کرده‌ایم‌.

﴿وَکُلَّ إِنسَٰنٍ أَلۡزَمۡنَٰهُ طَٰٓئِرَهُۥ فِی عُنُقِهِۦۖ وَنُخۡرِجُ لَهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ کِتَٰبٗا یَلۡقَىٰهُ مَنشُورًا١٣ [الإسراء: 13].

«و کارنامه‌ هر انسانی‌ را به‌ او متصل‌ ساخته‌ایم‌ بسته‌ در گردن‌ او» طائر: نزد اعراب ‌عبارت‌ از نصیب‌ و قسمت‌ است‌ و به‌ آن ‌«بخت‌» هم‌ گفته‌ می‌شود و هر چند بخت‌ کلمه‌ای‌ فارسی‌ است‌ اما عربها نیز آن‌ را به‌کار می‌برند. اصل ‌«طائر» این‌ است‌ که ‌اعراب‌ به‌ عبور پرندگان‌ از بالای‌ سر خود فال‌ می‌گرفتند و می‌پنداشتند که‌ پرندگان ‌خیر و شر را می‌دانند پس‌ خداوند متعال‌ در این‌ آیه‌ روشن‌ کرد که‌ بهره‌ انسان‌ همراه‌ خود اوست‌ و این‌ نصیب‌ و بهره‌ به‌ صلاح‌ و استواری‌ دل‌ و فعلش‌ یا به‌ فساد آن‌ دو بستگی‌ دارد و پرندگان‌ از این‌ امور هیچ‌ آگاهی‌ ندارند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌: «عمل‌ هیچ‌ روزی‌ نیست‌ مگر این‌که‌ [در پایان‌ آن‌ روز] بر آن‌ مهر زده‌ می‌شود و چون‌ مؤمن‌ بیمار شود، فرشتگان‌ می‌گویند: پروردگارا! بنده‌ خویش‌ «فلان‌» را از عمل‌ بازداشته‌ای‌! پروردگار  عزوجل می‌فرماید: برایش‌ به‌ مانند عملی‌که‌ در حال‌ سلامتی‌ انجام‌ می‌داد، مهر زنید تا آن‌که‌ شفا یابد یا بمیرد». «و روز قیامت‌ برای‌ او نامه‌ای‌ که‌ آن‌ را گشاده‌ می‌بیند، بیرون‌ می‌آوریم‌» که‌ در آن‌ نامه‌، اعمال‌ شایسته‌ و اعمال‌ پلید وی‌ ذکر شده‌ است‌ تا از مشاهده‌ ثوابها و نیکی‌های ‌خود شادمان‌ شده‌ و از ملاحظه‌ بدی‌ها و گناهان‌ خویش‌ توبیخ‌ و سرزنش‌ گردد.

﴿ٱقۡرَأۡ کِتَٰبَکَ کَفَىٰ بِنَفۡسِکَ ٱلۡیَوۡمَ عَلَیۡکَ حَسِیبٗا١٤ [الإسراء: 14].

«نامه‌ات‌ را بخوان‌» یعنی‌: به‌ او می‌گوییم‌؛ نامه‌ اعمالت‌ را بخوان‌. به‌ قولی‌: این‌نامه‌ را همگان‌ می‌خوانند، چه‌ آنان‌که‌ خوانایند و چه‌ آنان‌ که‌ بی‌سواد و ناخوانند «کافی‌ است‌ که‌ امروز خودت‌ حسیب‌ خود باشی‌» حسیب‌: به‌ معنی‌ محاسبه‌ کننده‌ است‌، یعنی‌: هر انسانی‌ با نگریستن‌ به‌ این‌ نامه‌ می‌تواند که‌ نتیجه‌ و حاصل‌ کار خود را بشناسد و آن‌ را حسابرسی‌ کند پس‌ نیاز به‌ کسی‌ که‌ او را در این‌ کار کمک ‌نماید، ندارد.

﴿مَّنِ ٱهۡتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهۡتَدِی لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیۡهَاۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۗ وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا١٥ [الإسراء: 15].

«هرکس‌ به‌ راه‌ آمد، جز این‌ نیست‌ که‌ به‌ نفع‌ خود راهیاب‌ شده‌ است‌» یعنی‌: ثواب ‌راهیابی‌ کسی‌ که‌ با تلاش‌ و کوشش‌ مجدانه‌ به‌ هدایت‌ دست‌ یافته‌ است‌، به‌ خودش ‌تعلق‌ می‌گیرد «و هرکه‌ گمراه‌ شد پس‌ جز این‌ نیست‌ که‌ به‌ زیان‌ خود گمراه ‌می‌شود» یعنی‌: فرجام‌ گناه‌ و گمراهی‌ وی‌ مربوط به‌ خودش‌ هست‌ «و هیچ ‌بردارنده‌ای‌ بار گناه‌ دیگری‌ را بر نمی‌دارد» بلکه‌ هر انسانی‌ بار گناهش‌ را خودش‌ برمی‌دارد و هیچ‌ کس‌ دیگری‌ به‌جایش‌ این‌ بار را برنمی‌دارد. وزر: بار و سنگینی‌ است‌، که‌ مراد از آن‌ در اینجا گناه‌ است‌.

این‌ آیه‌ بیانگر اصل‌ مسئولیت‌ شخصی‌ و فردی‌ است‌ که‌ پروردگار متعال‌ از روی‌ عدل‌ و رحمتش‌ آن‌ را وضع‌ کرده‌ است‌.

از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: این‌ آیه‌ درباره ‌ولید بن ‌مغیره‌ نازل‌ شد آن‌گاه‌ که‌ به‌ مردم‌ مکه‌ گفت‌: به‌ محمد کافر شوید و گناه ‌همگی‌ شما بر دوش‌ من‌! «و ما عذاب ‌کننده‌ نیستیم‌ مگر آن‌که‌ پیامبری‌ را بفرستیم‌» این‌ حقیقت‌ نیز از عدل‌ حق‌ تعالی‌ خبر می‌دهد.

علما گفته‌اند: کسانی‌ که‌ در زمان‌ انقطاع‌ پیامبران‌ (عهد فترت‌) یا در طفولیت‌ ـ قبل‌ از آن‌که‌ به‌ سن‌ تکلیف‌ برسند ـ مرده‌اند، چنین‌ کسانی‌ در عرصات‌ قیامت ‌مورد آزمایش‌ و امتحان‌ قرار می‌گیرند.

بنابراین‌، خدای‌  عزوجل بندگانش‌ را عذاب‌ نمی‌کند مگر بعد از آن‌که‌ با فرستادن ‌پیامبران‌ و فرود آوردن‌ کتاب‌هایش‌، حجت‌ را بر آنها تمام‌ کرده‌ و عذر را به‌ آنان ‌نمایانده‌ باشد، از این‌رو، قبل‌ از برپاداشتن‌ حجت‌ بر آنان‌، هیچ‌ مؤاخذه‌ای‌ در کارنیست‌.

باید گفت‌ که‌ علمای‌ توحید درباره‌ اهل‌ فترت‌ (دوران‌ انقطاع‌ پیامبران‌) بر دو رأی‌اند: أشاعره‌ برآنند که‌ آنها ـ نه‌ در اصول‌ و نه‌ در فروع‌ ـ مخاطب‌ احکام‌ و تکالیف‌ شرع‌ نیستند اما ماتریدی‌ها بر آنند که‌: آنها در اصول‌ مخاطب‌ تکالیف ‌شرعی‌اند نه‌ در فروع‌. معتزله‌ می‌گویند: آنها در اصول‌ و فروعی‌ که‌ عقل‌ به ‌نیکویی‌ آنها حکم‌ کند، مخاطب‌ اند. گفتنی‌ است‌ که‌ سخن‌ معتزله‌ با نصوص ‌وارده‌ در این‌ باب‌، مردود است‌.

علما درباره‌ اطفال‌ مشرکان‌ بر سه‌ قول‌ اختلاف‌ نظر دارند:

1-  آنان‌ در بهشت‌ اند.

2-  آنان‌ با پدرانشان‌ در دوزخ‌اند.

3-  درباره‌ آنان‌ توقف‌ باید کرد. یعنی‌ خدای‌  عزوجل خود داناتر است‌ که‌ با آنان ‌چه‌ می‌کند. ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ قول‌ اخیر، همه‌ ادله‌ وارده‌ در این‌ بحث‌ را که ‌مورد اختلاف‌ علماء است‌ با هم‌ گرد می‌آورد».

﴿وَإِذَآ أَرَدۡنَآ أَن نُّهۡلِکَ قَرۡیَةً أَمَرۡنَا مُتۡرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیۡهَا ٱلۡقَوۡلُ فَدَمَّرۡنَٰهَا تَدۡمِیرٗا١٦ [الإسراء: 16].

سپس‌ خدای‌ متعال‌ از چگونگی‌ وقوع‌ عذاب‌ بعد از فرستادن‌ پیامبران  علیهم السلام  چنین‌ خبر می‌دهد: «و چون‌ بخواهیم‌ که‌ قریه‌ای‌ را» یعنی‌: شهری‌ را «هلاک‌ کنیم‌، سرکشان‌ آن‌ را فرمان‌ می‌دهیم‌» به‌ طاعت‌ و خیر اما آنان‌ عصیان‌ کرده‌ و مرتکب‌ شر و جنایت‌ می‌گردند. به‌ قولی‌: معنی ﴿أَمَرۡنَا مُتۡرَفِیهَا [الإسراء: 16] این‌ است‌: فساق‌ و نافرمانان‌شان ‌را بسیار می‌گردانیم‌ زیرا «آمر» و «أمر» در یکی‌ از لغات‌ و لهجه‌های‌ عرب‌، به‌معنای‌ بسیار گردانیدن‌ است‌. مترفین‌: متنعمان‌ و توانگرانی‌اند که‌ نعمت‌ و رفاه‌ و نازپروردگی‌، آنها را مغرور و سرمست‌ و گردنکش‌ گردانیده‌ و عمدتا از جباران ‌سلطه‌گر و مستبد، شاهان‌ بیدادگر و توانگران‌ فاجر و فاسق‌ تشکیل‌ شده‌اند. آری‌! چون‌ بخواهیم‌ مردم‌ شهری‌ را هلاک‌ کنیم‌، خوشگذرانانش‌ را وامی‌داریم‌ یا بسیار می‌گردانیم‌؛ «پس‌ در آن‌» شهر «نافرمانی‌ می‌کنند» آن‌ خوشگذرانان‌ مترف‌ «و در نتیجه‌ عذاب‌ بر آن‌ شهر ثابت‌ گردد پس‌ آن‌ را یکسره‌ زیر و زبر کنیم‌» یعنی‌: آن‌ شهر را با نابود ساختن‌ مردم‌ آن‌ به‌ کلی‌ نابود و ویران‌ می‌کنیم‌.

آیه‌ کریمه‌ نشان‌دهنده‌ این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ هرگاه‌ گناه‌ و معصیت‌ در یک ‌جامعه‌ای‌ شیوع‌ و تکثر یافت‌ و در آن‌ جامعه‌ به‌سبب‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر دگرگونی‌ مثبتی‌ روی‌ نداد، این‌ شیوع‌ و گستردگی‌ فساد و گناه‌، عامل‌ نابودی‌ کل ‌آن‌ جامعه‌ می‌گردد.

﴿وَکَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِنَ ٱلۡقُرُونِ مِنۢ بَعۡدِ نُوحٖۗ وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِیرَۢا بَصِیرٗا١٧ [الإسراء: 17].

«و چه‌ بسیار نسل‌ها را که‌ ما پس‌ از نوح‌ به‌ هلاکت‌ رساندیم‌» مانند امت‌های‌ عاد و ثمود را «و پروردگار تو به‌ گناهان‌ بندگانش‌ بس‌ آگاه‌ است‌» هرچند آن‌ گناهان‌ را در اندرونشان‌ پنهان‌ دارند «و بس‌ بیناست‌» هر چند بر گناهانشان‌ پرده‌ها فروهشته ‌دارند زیرا هیچ‌ امر پنهانی‌ای‌ بر حق‌ تعالی‌ مخفی‌ نمی‌ماند.

﴿مَّن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِیهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلۡنَا لَهُۥ جَهَنَّمَ یَصۡلَىٰهَا مَذۡمُومٗا مَّدۡحُورٗا١٨ [الإسراء: 18].

«هر کس‌ خواهان‌ دنیای‌ زودگذر است‌» یعنی‌: هرکس با اعمال‌ نیک‌ یا اعمال ‌آخرت‌ خویش‌، بهره‌ زودگذر دنیا و آسایش‌ و رفاه‌ آن‌ را خواسته‌ باشد «وی‌ را درآن‌» یعنی‌: در دنیای‌ زودگذر «هر چه‌ که‌ بخواهیم‌ به‌ شتاب‌ دهیم‌» نه‌ هر چه‌ که‌ آن ‌مرید دنیا بخواهد «برای‌ هرکس که‌ بخواهیم‌» یعنی‌: این‌ بهره‌ شتابان‌ را برای‌ هرکس‌ از آنان‌ که‌ بخواهیم‌ می‌دهیم‌ نه‌ برای‌ کسی‌ که‌ خود بخواهد بنابراین‌، کسانی‌که‌ در تلاش‌ و تکاپوی‌ رسیدن‌ به‌ بهره‌های‌ زودگذر دنیا هستند، به‌ مطلوب‌ وخواسته‌شان‌ نمی‌رسند مگر آن‌گاه‌ که‌ خداوند عزوجل آن‌ را برای‌شان‌ اراده‌ کرده‌ باشد پس‌ چه‌ بسیارند دوندگان‌ و تکاپو گران‌ تشنه‌ دستیابی‌ به‌ دنیا که‌ با تن‌ و روحی‌ خسته ‌و فگار در عشق‌ آن‌ می‌میرند و حسرت‌ آن‌ را همچنان‌ در دل‌ با خود به‌ گور می‌برند «آن‌گاه‌ جهنم‌ را برای‌ او مقرر می‌داریم‌» به‌ سبب‌ این‌که‌ اوامر ما در مورد عمل‌ برای ‌آخرت‌ و خالص ‌ساختن‌ آن‌ از آلودگی‌ها و شائبه‌ها را فرو گذاشته‌ است‌ «درآید به ‌آن‌» یعنی‌: به‌ جهنم‌ «نکوهیده‌» یعنی‌: سرزنش‌شده‌ «رانده‌ شده‌» یعنی‌: طرد شده ‌از رحمت‌الله ، دور گردانده‌ از آن‌؛ به‌ سبب‌ برگزیدن‌ دنیای‌ فانی‌ بر جهان‌ باقی‌.

﴿وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡیَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ کَانَ سَعۡیُهُم مَّشۡکُورٗا١٩ [الإسراء: 19].

«و هرکس آخرت‌ را بخواهد» یعنی‌: هرکس با اعمالش‌ خواهان‌ سرای‌ آخرت ‌باشد «و چنان‌که‌ سزاوار آن‌ است‌» یعنی‌: سزاوار طالب‌ سرای‌ آخرت‌ است‌ «برای ‌آن‌ سعی‌ کند» با مبنی‌ قرار دادن‌ قانون‌ شرع‌، به‌ دور از بدعت‌ گذاری‌ و هوای‌ نفس ‌«و او مؤمن‌ باشد» به‌ ایمانی‌ درست‌ و راستین‌ «پس‌ این‌ گروه‌ سعی‌شان‌ مشکور است‌» نزد خدا عزوجل . یعنی‌: سعی‌شان‌ مقبول‌ است‌ نه‌ مردود لذا سعی‌شان‌ قطعا مورد حق‌شناسی‌ واقع‌ خواهد شد.

﴿کُلّٗا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنۡ عَطَآءِ رَبِّکَۚ وَمَا کَانَ عَطَآءُ رَبِّکَ مَحۡظُورًا٢٠ [الإسراء: 20].

«هریک‌» از دو دسته‌ یاد شده‌ «را؛ این‌ گروه‌ و آن‌ گروه‌ را از عطای‌ پروردگارت ‌پی‌درپی‌ می‌دهیم‌» یعنی‌: هم‌ مؤمنان‌ و هم‌ کفار، هم‌ اهل‌ طاعت‌ و هم‌ اهل‌ معصیت ‌را پیوسته‌، پی‌درپی‌ و بی‌انقطاع‌ از روزی‌ و مواهب‌ دنیا به‌ محض‌ فضل‌ و بخشش ‌خویش‌ می‌بخشیم‌ و معصیت‌ و نافرمانی‌ گنهکار در قطع‌ روزی‌ دنیوی‌ وی‌ تأثیری ‌ندارد «و بخشش‌ پروردگارت‌ بازداشته‌ شده‌ نیست‌» از کسی‌ از بندگان‌ وی‌ لذا آن‌ را در دنیا از هیچ‌ مؤمن‌ و کافری‌ باز نمی‌دارد.

﴿ٱنظُرۡ کَیۡفَ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ وَلَلۡأٓخِرَةُ أَکۡبَرُ دَرَجَٰتٖ وَأَکۡبَرُ تَفۡضِیلٗا٢١ [الإسراء: 21].

«ببین‌» به‌ دیده‌ عبرت‌ «چگونه‌ بعضی‌ از آنان‌ را بر بعضی‌ دیگر برتری ‌داده‌ایم‌» در روزی‌ و جاه‌ دنیا! لذا در میان‌ مردم‌ هم‌ اغنیا را می‌یابید هم‌ فقرا را، هم‌ اقویا را می‌یابید هم‌ ضعفا را، هم‌ تندرستان‌ را می‌یابید هم‌ بیماران‌ را و البته‌ این‌ تفاوت‌ها به‌ سبب‌ حکمت‌ بالغه‌ای‌ است‌ که‌ عقل‌ها از ادراک‌ آن‌ قاصرند «و قطعا آخرت‌ بزرگتر است‌ در رفعت‌ درجات‌ و بیشتر است‌ در برتری‌» یعنی‌: درجات‌ آخرت‌ و برتریهای‌ مؤمنان‌ در آن‌ بر کفار، فوق‌ برتری‌ها و تفاوت‌های‌ موجود در دنیا ومراتب‌ و درجات‌ اهل‌ آن‌ در دارایی‌ و نداری‌ و مانند آن‌ است‌ زیرا تفاوت‌ در آخرت‌ با بهشت‌ و درجات‌ آن‌ و با آتش‌ و درکات‌ آن‌ است‌ پس‌ انسان‌ عاقل‌ به ‌آخرت‌ عنایت‌ می‌ورزد نه‌ به‌ دنیا. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ آمده‌است‌: «قطعا صاحبان‌ درجات‌ برتر در بهشت‌، اهل‌ علیین‌ را چنان‌ می‌بینند که‌ شما ستاره‌ فرورفته‌ در افق‌ آسمان‌ را می‌بینید».

﴿لَّا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَقۡعُدَ مَذۡمُومٗا مَّخۡذُولٗا٢٢ [الإسراء: 22].

«معبود دیگری‌ را با خدا قرار نده‌» ابن‌کثیر می‌گوید: «مخاطب‌ این‌ امر، مکلفان ‌از امت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  اند». یعنی‌: ای‌ مکلف‌! در پرستش‌ پروردگار شریکی‌ برای‌ اوقرار نده‌ «که‌ آن‌گاه‌ نکوهیده‌ و بی‌یار و یاور بنشینی‌» یعنی‌: در آن‌ صورت‌، دو چیز را یکجا با هم‌ برای‌ خود گرد آورده‌ای‌؛ یکی‌ نکوهش‌ خداوند عزوجل ، فرشتگان‌ وی‌ و بندگان‌ صالحش‌ و دوم‌؛ خوار ساختن‌ و بی‌پناهی‌ات‌ از سوی‌ خدای‌ سبحان‌ زیرا تو که‌ با او معبود دیگری‌ را شریک‌ ساخته‌ای‌، او هم‌ تو را به‌ همان‌ معبود بیچاره‌ات ‌وا می‌گذارد.

﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا یَبۡلُغَنَّ عِندَکَ ٱلۡکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا کَرِیمٗا٢٣ [الإسراء: 23].

«و پروردگار تو حکم‌ کرد» یعنی‌: فرمان‌ داد به‌ فرمانی‌ قاطع‌ «که‌ جز او را نپرستید و به‌ پدر و مادر احسان‌ کنید» یعنی‌: همچنین‌ فرمان‌ داد به‌ این‌که‌ با والدین‌ به‌ نیکی ‌تمام‌ رفتار کنید زیرا بعد از خداوند عزوجل که‌ سبب‌ حقیقی‌ وجود انسان‌ است‌، والدین ‌سبب‌ ظاهری‌ وجود و تربیت‌ وی‌ در فضایی‌ آکنده‌ از مهر و عطوفت‌ و ایثار می‌باشند.

سپس‌ حق‌ تعالی‌ حالت‌ سالمندی‌ والدین‌ را مخصوصا ذکر می‌کند زیرا ایشان‌ در این‌ حالت‌ نسبت‌ به‌ حالات‌ دیگر به‌ نیکی‌ فرزند نیازمندترند پس‌ می‌فرماید: «اگر یکی‌ از آنان‌ یا هر دو نزد تو» یعنی‌: در پناه‌ حمایت‌ و تکفل‌ تو «به‌ سالخوردگی ‌برسند» پس‌ بر توست‌ که‌ این‌ پنج‌ دستور را در رفتار با ایشان‌ رعایت‌ کنی‌:

اول‌: «پس‌ به‌ آنان‌ اف‌ مگو» یعنی‌: به‌ آنان‌ سخنی‌ نگو که‌ در آن‌ کمترین‌ بار ایذایی‌وجود داشته‌ باشد و حتی‌ کلمه‌ «اف‌» رابه‌ ایشان‌ نگو زیرا این‌ کلمه‌ یا صدایی ‌است‌ که‌ از تنگدلی‌ و دل‌آزاری‌ و گرانبار یافتن‌ ایشان‌ در قلبت‌ خبر می‌دهد. بدین‌گونه‌،خدای‌ سبحان‌ فرزند را از ملال‌ و دل‌تنگی‌ نسبت‌ به‌ پدر و مادر، یا گرانبار یافتن ‌ایشان‌ بر خود، نهی‌ می‌کند.

دوم‌: «و بر آنان‌ بانگ‌ مزن‌» نهر: پرخاش‌کردن‌ و درشت‌خویی‌ است‌. یعنی‌: با آنان‌ از سر پرخاش‌ و درشتی‌ سخن‌ مگوی‌ و بر روی‌ آنها داد مزن‌.

سوم‌: «و با آنان‌» به‌جای‌ اف‌ گفتن‌ و فریاد کشیدن‌ «سخنی‌ شایسته‌» یعنی‌: نرم‌ ولطف‌آمیز «بگو» به‌ نیکوترین‌ وجهی‌ که‌ می‌توان‌ از یک‌ سخن‌ نرم‌ و مهرآمیز ومحترمانه‌ تعبیر کرد، توأم‌ با رعایت‌ ادب‌، حیا، وقار و سنگینی‌. و از ادب‌ است ‌که‌ پدر و مادر را رودررو به‌ نام‌شان‌ نخوانی‌ بلکه‌ بگویی‌: پدر جان‌! مادر جان‌!

﴿وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرٗا٢٤ [الإسراء: 24].

چهارم‌: «و از سر مهربانی‌، بال‌ فروتنی‌ بر آنان‌ بگستر» اصل‌ آن‌ این‌ است‌ که‌ چون‌ پرنده‌ خواسته‌ باشد به‌ جوجه‌اش‌ ابراز محبت‌ کند و برای‌ پرورشش‌ او را به‌خود بچسباند، بال‌ خویش‌ را بر او می‌گستراند پس‌ گویی‌ حق‌ تعالی‌ به‌ فرزند می‌گوید: تکفل‌ و سرپرستی‌ والدینت‌ را به‌گونه‌ای‌ بر دوش‌ بگیر که‌ ایشان‌ را در زیر بال‌ رعایتت‌ بگیری‌ و به‌ خودت‌ ضمیمه‌ کنی‌ چنان‌که‌ آنان‌ در خردسالی‌ات‌ با تو همین‌ کار را کرده‌اند.

پنجم‌: «و بگو» در بزرگسالی‌ آنها و بعد از وفاتشان‌ «پروردگارا! آن‌ دو را مورد مرحمت‌ قرارده‌ چنان‌که‌ مرا در خردی‌ پروردند» یعنی‌: رحمت‌ و بخشایشی‌ همانند پرورش ‌دادن‌ آنان‌ مرا، یا به‌سبب‌ پرورش‌دادن‌ آنان‌ مرا، به‌ ایشان‌ عنایت‌ کن‌. البته ‌لفظ «رحمت‌» جامع‌ همه‌ خوبی‌های‌ دین‌ و دنیاست‌.

یادآور می‌شویم‌ که‌ درباره‌ نیکی‌ به‌ پدر و مادر احادیث‌ بسیاری‌ آمده‌ است‌؛ ازآن‌ جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ و انس‌ رضی الله عنه  است‌: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بر منبر برآمدند آن‌گاه‌ فرمودند: آمین‌! آمین‌! آمین‌! گفته‌ شد:یا رسول‌الله! برای‌ چه‌ آمین‌ می‌گویید؟ فرمودند: جبرئیل‌ نزدم‌ آمد و گفت‌: ای‌محمد! خاک‌ بر بینی‌ کسی‌ که‌ نامت‌ نزد وی‌ برده‌ شود و او بر تو درود نگوید، بگو: آمین‌! من‌ گفتم‌: آمین‌! آن‌گاه‌ گفت‌: خاک‌ بر بینی‌ کسی‌که‌ ماه‌ رمضان ‌بر وی‌ درآید و آن‌ ماه‌ سپری‌ شود اما بر وی‌ آمرزیده‌ نشود، بگو: آمین‌! من ‌گفتم‌: آمین‌! سپس‌ گفت‌: خاک‌ بر بینی‌ کسی‌ که‌ پدر و مادرش‌ یا یکی‌ از آنها را دریابد اما آنان‌ او را به‌ بهشت‌ وارد نکنند، بگو: آمین‌! و من‌ گفتم‌: آمین‌!» همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مالک‌بن‌ربیعه‌ رضی الله عنه  آمده است‌ که‌ فرمود: «دراثنایی‌ که‌ من‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نشسته‌ بودم‌، مردی‌ از انصار به‌ حضور ایشان ‌مشرف‌ شد و گفت‌: یا رسول‌الله! آیا پس‌ از مرگ‌ والدینم‌ چیزی‌ از نیکی‌ با آنها بر ذمه‌ام‌ باقی‌ مانده‌ است‌ تا آن‌ را در حق‌شان‌ بجا آورم‌؟ فرمودند: «آری‌! چهارچیز: دعاکردن‌ و آمرزش‌خواستن‌ برای‌ آنها، به‌ اجرا گذاشتن‌ عهد آنها، گرامی‌داشتن‌ دوست‌ آنها و پیوستن‌ و بجا آوردن‌ صله‌ رحمی‌ که‌ برایت‌ جز از جانب‌ ایشان‌ نیست‌. پس‌ اینهاست‌ که‌ بر ذمه‌ات‌ از نیکویی‌ با آنها بعد از مرگشان ‌باقی‌ مانده‌ است‌».

﴿رَّبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمۡۚ إِن تَکُونُواْ صَٰلِحِینَ فَإِنَّهُۥ کَانَ لِلۡأَوَّٰبِینَ غَفُورٗا٢٥ [الإسراء: 25].

«پروردگارتان‌ به‌ آنچه‌ در نفسهایتان‌ است‌» یعنی‌: به‌ آنچه‌ در ضمایر و نهادهایتان‌ است‌ «داناتر است‌» مانند اخلاص‌ در طاعات‌ و عدم‌ آن‌؛ از جمله ‌نیکی‌تان‌ به‌ والدین‌ یا نافرمانی‌تان‌ نسبت‌ به‌ آنها «اگر شایسته‌ باشید قطعا او برای ‌اوابین‌» یعنی‌: برای‌ رجوع‌کنندگان‌ از گناهان‌ به‌سوی‌ توبه‌ «آمرزنده‌ است‌» پس‌کسی‌که‌ از صدق‌ دل‌ توبه‌ کند، خدای‌  عزوجل توبه‌ وی‌ را می‌پذیرد لذا گناهی‌ که ‌از آن‌ توبه‌ کرده‌اید، به‌ شما زیانی‌ نمی‌رساند.

ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ آیه‌ کریمه‌ ناظر بر کسی‌ است‌ که‌ از او حرکتی‌ بی‌جا در برخورد با والدینش‌ سر می‌زند، درحالی‌که‌ او از آن‌ حرکت‌ قصد سرپیچی‌ و نافرمانی‌ از آنها را ندارد بلکه‌ نیت‌ وی‌ خیر است‌ لذا خدای‌  عزوجل او را بدان ‌مؤاخذه‌ نمی‌کند و ندامتش‌ را می‌پذیرد».

﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡکِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِیرًا٢٦ [الإسراء: 26].

بعد از آن‌که‌ خداوند متعال‌ به‌ نیکی‌ با والدین‌ سفارش‌ کرد، اینک‌ نیکی‌ با نزدیکان‌ و پیوندان‌ رحم‌ را که‌ با هم‌ رابطه‌ تنگاتنگی‌ دارند به‌ نیکی‌ با ایشان‌ عطف ‌می‌کند: «و به‌ صاحب‌ قرابت‌ حق‌ او را بده‌» یعنی‌: به‌ نزدیکان‌ نسبی‌ات‌ حقشان‌ را بده‌ و حقشان‌ عبارت‌ است‌ از: رعایت‌ صله‌ رحمی‌ که‌ خداوند عزوجل بدان‌ امر کرده‌ و باید انسان‌ در حدی‌ که‌ توان‌ دارد و برحسب‌ اقتضای‌ حال‌، آن‌ را بجا آورد. درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «مادر و پدرت‌، سپس‌ نزدیکتر و نزدیک‌ ترت‌». یعنی‌: صله‌ رحم‌ مراتب‌ متفاوت‌ و پله‌های‌ اولی‌ و ادنایی‌ دارد. ابوسعید خدری‌ رضی الله عنه  روایت‌ می‌کند: «چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  دخترشان‌ فاطمه‌ رضی الله عنها  را فراخوانده‌ و باغ‌ فدک‌ را به‌ وی‌ دادند». اما ابن‌کثیر بر این‌ روایت ‌اشکال‌ وارد کرده‌ و گفته‌ است‌: «این‌ آیه‌ به‌ قول‌ مشهور مکی‌ است‌، درحالی‌که ‌روایت‌ فوق‌ چنین‌ اقتضا می‌کند که‌ آیه‌ مدنی‌ باشد». «و نیز به‌ مسکین‌» یعنی‌: به فقیر و مستمندی‌ که‌ از کسب‌ و کار عاجز است‌، نیز حق‌ وی‌ را بده‌ «و» نیز به ‌«ابن‌ السبیل‌» ابن‌ السبیل‌: کسی‌ است‌ که‌ در راه‌ سفر وامانده‌ و توشه‌ای‌ ندارد که‌ به‌ راهش‌ ادامه‌ دهد. مراد صدقه ‌دادن‌ به‌ مساکین‌ و در راه‌ ماندگان‌ از صدقه‌ نفل‌ یا صدقه‌ فرض‌ است‌ «و اسراف‌ نکن‌ به‌ اسراف‌ کردنی‌» مراد از آن‌: اسراف‌ و خرج‌ بی‌رویه‌ و ناپسند در راه‌های‌ حلال‌ است‌ که‌ چنین‌ اسرافی‌ تجاوز از حد شرعی ‌است‌. همچنین‌ مراد از آن‌؛ صرف‌کردن‌ مال‌ در غیر حق‌ و در راه‌های‌ حرام ‌است‌، هرچند اندک‌ باشد.

﴿إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِینَ کَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّیَٰطِینِۖ وَکَانَ ٱلشَّیۡطَٰنُ لِرَبِّهِۦ کَفُورٗا٢٧ [الإسراء: 27].

«همانا اسراف ‌کاران‌ برادران‌ شیاطین‌اند» و اسراف‌ در انفاق‌ مال‌ از شیطان‌ است ‌پس‌ هرگاه‌ کسی‌ اسراف‌ کرد، از شیطان‌ اطاعت‌ کرده‌ و به‌ وی‌ اقتدا نموده‌ است‌. اما به‌ قول‌ جمهور فقها، در عمل‌ خیر اسرافی‌ نیست‌ چنان‌که‌ ابن‌مسعود رضی الله عنه  می‌گوید: «تبذیر، انفاق‌ در غیر حق‌ است‌». «و شیطان‌ نسبت‌ به‌ پروردگارش ‌ناسپاس‌ است‌» لذا جز عمل‌ شر را انجام‌ نداده‌ و جز به‌ کار شر فرمان‌ نمی‌دهد پس‌اسراف‌کاران‌ نیز نسبت‌ به‌ پروردگار بزرگ‌ ناسپاسند، از آنجا که‌ قرین‌ و همدم‌ شیطان‌ می‌باشند.

﴿وَإِمَّا تُعۡرِضَنَّ عَنۡهُمُ ٱبۡتِغَآءَ رَحۡمَةٖ مِّن رَّبِّکَ تَرۡجُوهَا فَقُل لَّهُمۡ قَوۡلٗا مَّیۡسُورٗا٢٨ [الإسراء: 28].

«و اگر از آنان‌» یعنی‌: از صاحبان‌ قرابت‌ و از مسکین‌ و درمانده‌ در راه‌ «به‌انتظار رحمتی‌ از پروردگار خود که‌ بدان‌ امیدواری‌، روی‌ می‌گردانی‌» یعنی‌: اگررویگردانی‌ات‌ از آنها به‌ سبب‌ آن‌ است‌ که‌ رزقی‌ از جانب‌ پروردگارت‌ در اختیار نداری‌ که‌ به‌ آنان‌ بدهی‌ ولی‌ امیدواری‌ که‌ خداوند عزوجل به‌ تو در این‌ باره‌ گشایشی ‌ارزانی‌ دارد؛ «پس‌ با آنان‌ سخنی‌ ملایم‌» و نرم‌ و دلجویانه‌ «بگو» و وعده‌ای‌ نیک‌بده‌، مانند گفتن‌ این‌ سخن‌ به‌ آنان‌ که‌: وقتی‌ رزق‌ خدا عزوجل در رسید، ان ‌شاءالله شما را از یاد نخواهیم‌ برد. یا عذر مقبول‌ دیگری‌ پیش‌افگن‌.

ضحاک‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: «آیه‌ کریمه‌ درباره‌ همه‌ مستمندانی‌ نازل‌ شد که‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  درخواست‌ کمک‌ می‌کردند».

﴿وَلَا تَجۡعَلۡ یَدَکَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِکَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا کُلَّ ٱلۡبَسۡطِ فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا٢٩ [الإسراء: 29].

سپس‌ خداوند متعال‌ به‌ میانه‌ روی‌ در امور مادی‌ و معیشتی‌ دستور داده‌ بخل‌ را نکوهش‌ و از اسراف‌ و تبذیر نهی‌ می‌کند: «و دست‌ خود را بر گردنت‌ نبند و بسیار هم‌گشاده‌ دستی‌ نکن‌» یعنی‌: حال‌ بخیل‌ همانند حال‌ کسی‌ است‌ که‌ دست‌ وی‌ برگردنش‌ بسته‌ باشد و توان‌ تصرف‌ در آن‌ را نداشته‌ باشد؛ پس‌ نه‌ دستت‌ را بر گردنت ‌ببند و نه‌ بسیار گشاده‌دستی‌ و اسراف‌ پیشه‌ کن‌ «که‌ آن‌گاه‌ ملامت‌ شده‌ و حسرت‌ زده ‌برجای‌ بنشینی‌» به‌ سبب‌ بخل‌، یا به‌ سبب‌ اسراف‌ و گشاده ‌دستی‌. لذا در خرج ‌کردن‌ و انفاق‌، حالت‌ میانه‌روی‌ را برگزین‌. محسورا: یعنی‌ وامانده‌ و جدا افتاده‌ ازدنبال‌ کردن‌ مقاصد خود به‌ سبب‌ فقر.

ابن‌مسعود رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: پسربچه‌ای‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت‌: مادرم‌ از شما این‌ و این‌... را می‌خواهد، آن ‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: امروز نزد ما چیزی‌ نیست‌. کودک‌ گفت‌: پس‌ از شما می‌خواهد که‌ بر وی‌ پیراهنی‌ بپوشانید. آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پیراهن‌ خود را از تن ‌مبارک‌ خویش‌ بیرون‌ آورده‌ و به‌ او دادند و خود درمانده‌ در خانه‌ نشستند. پس ‌این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

آیه‌ کریمه‌ ردی‌ بر قول‌ کسانی‌ است‌ که‌ می‌گویند: انسان‌ مؤمن‌ باید تمام‌ مالش‌ را انفاق‌ کرده‌ و هیچ‌ چیز را برای‌ فردایش‌ ذخیره‌ نکند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «کسی‌که‌ میانه ‌روی‌ پیشه‌ کرد، فقیر نشد».

﴿إِنَّ رَبَّکَ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ وَیَقۡدِرُۚ إِنَّهُۥ کَانَ بِعِبَادِهِۦ خَبِیرَۢا بَصِیرٗا٣٠ [الإسراء: 30].

«بی‌گمان‌ پروردگار تو بر هرکه‌ بخواهد، روزی‌ را گشاده‌ و تنگ‌ می‌گرداند» یعنی‌: او به‌ سبب‌ حکمت‌ بالغه‌ای‌ که‌ دارد، روزی‌ را بر بعضی‌ گشاده‌ و بر بعضی‌ دیگر تنگ ‌می‌گرداند پس‌ ای‌ پیامبر! هیچ‌ سرزنشی‌ متوجه‌ تو نیست‌ «در حقیقت‌ او به‌ بندگان ‌خود دانا و بیناست‌» و هیچ‌ چیز بر او پنهان‌ نیست‌.

آیه‌ کریمه‌ تسلی‌ بخش‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در تنگدستی‌ ایشان‌ است‌ که‌ این ‌تنگدستی‌، نه‌ از روی‌ بی‌مهری‌ پروردگار نسبت‌ به‌ ایشان‌ بلکه‌ به‌ خاطر حکمتی ‌است‌. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌ است‌: «همانا از بندگان‌ مؤمنم‌ کسانی‌ هستند که ‌ایمان شان‌ را جز فقر سامان‌ نمی‌دهد و اگر ایشان‌ را توانگر سازم‌، بی‌گمان‌ دین‌شان‌ رابر ایشان‌ تباه‌ ساخته‌ام‌ و همانا از بندگان‌ من‌ کسانی‌ هستند که‌ ایمان‌شان‌ را جز توانگری‌ درست‌ نمی‌کند و اگر ایشان‌ را فقیر سازم‌، محققا دینشان‌ را بر ایشان‌ تباه‌ ساخته‌ام‌». اما گاهی‌ غنا و توانگری‌ در حق‌ بعضی‌ از مردم ‌«استدراج‌»، و فقیرساختنشان‌ عذاب‌ است‌ ـ پناه‌ بر خدای‌ سبحان‌؛ هم‌ از این‌ و هم‌ از آن‌.

﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُمۡ خَشۡیَةَ إِمۡلَٰقٖۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُهُمۡ وَإِیَّاکُمۡۚ إِنَّ قَتۡلَهُمۡ کَانَ خِطۡ‍ٔٗا کَبِیرٗا٣١ [الإسراء: 31].

«و از بیم‌ تنگدستی‌ فرزندان‌ خود را نکشید» چنان‌که‌ برخی‌ از اعراب‌ در جاهلیت‌ مرتکب‌ این‌ جنایت‌ می‌شدند «ماییم‌ که‌ هم‌ آنان‌ و هم‌ شما را روزی‌ می‌دهیم‌» و شما روزی‌دهنده‌ آنان‌ نیستید که‌ در حق‌ آنان‌ چنین‌ جنایتی‌ روا می‌دارید «بی‌گمان‌کشتن‌ آنان‌ گناهی‌ بزرگ‌ است‌» ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ آیه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که ‌خداوند عزوجل به‌ بندگان‌ خود از پدر نسبت‌ به‌ فرزندش‌ مهربان‌تر است‌».

﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓۖ إِنَّهُۥ کَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِیلٗا٣٢ [الإسراء: 32].

«و به‌ زنا نزدیک‌ نشوید» با انجام‌ دادن‌ مقدمات‌ آن‌؛ مانند بوسه‌ و کنار و حرکات‌ دیگر. البته‌ نهی‌ از نزدیکی‌ به‌ زنا به‌ طریق‌ اولی‌ نهی‌ از خود زنا را نیز شامل‌می‌شود «هرآینه‌ آن‌ فاحشه‌ است‌» یعنی‌: زنا بسیار زشت‌، و تجاوز از حد شرع‌ وعقل‌ می‌باشد «و آن‌ بد راهی‌ است‌» زیرا به‌ آمیخته‌ شدن‌ نسب‌ها می‌انجامد و به‌دوزخ‌ می‌کشاند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «بعد از شرک‌، هیچ‌ گناهی‌ نزد خداوند عزوجل بزرگ‌تر از آن‌ نیست‌ که‌ مردی‌ نطفه‌ای‌ را در رحمی‌ قرار دهد که‌ برایش‌ حلال‌ نیست‌».

﴿وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۗ وَمَن قُتِلَ مَظۡلُومٗا فَقَدۡ جَعَلۡنَا لِوَلِیِّهِۦ سُلۡطَٰنٗا فَلَا یُسۡرِف فِّی ٱلۡقَتۡلِۖ إِنَّهُۥ کَانَ مَنصُورٗا٣٣ [الإسراء: 33].

«و نفسی‌ را که‌ خداوند حرام‌ کرده‌ است‌» یعنی‌: کسی‌ را که‌ حق‌ تعالی‌ او را با پناه ‌دین‌، یا با پناه‌ عهد ذمه‌ یا عهد امان‌، محفوظ و محترم‌ قرار داده‌ است‌ «جز به‌ حق ‌نکشید» کشتن‌ به‌حق‌، شامل‌ مواردی‌ است‌ که‌ قتل‌ نفس‌ در آنها مباح‌ است‌؛ مانند ارتداد، زنای‌ محصن‌ (شخص‌ دارای‌ همسر) و قصاص ‌گرفتن‌ از قاتل‌ در قتل‌ عمد وتجاوز «و هرکس به‌ ستم‌ کشته‌ شود» نه‌ به‌ سببی‌ که‌ شرعا مجوزی‌ برای‌ کشتن‌ وی ‌است‌ «پس‌ بی‌گمان‌ به‌ ولی‌ وی‌ سلطه‌ای‌ داده‌ایم‌» یعنی‌: به‌ کسی‌ از ورثه‌ مقتول‌ که‌ سرپرست‌ و متولی‌ امر وی‌ است‌، قدرتی‌ علیه‌ قاتل‌ داده‌ایم‌ که‌ اگر بخواهد او رابکشد، اگر بخواهد عفو کند و اگر بخواهد دیه‌ بگیرد «پس‌ او» یعنی‌: ولی‌ مقتول ‌«نباید در قتل‌ زیاده‌روی‌ کند» به‌ این‌که‌ مثلا قاتل‌ را مثله‌ کند، یا او را شکنجه ‌نماید، یا به‌جای قاتل‌ شخص‌ یا اشخاص‌ دیگری‌ را به‌ قتل‌ رساند «بی‌گمان‌ او یاری ‌داده‌ شده‌ است‌» یعنی‌: قطعا ولی‌ مقتول‌ از سوی‌ خداوند عزوجل مؤید و یاری‌ داده‌ شده‌ است‌ زیرا حق‌ تعالی‌ متولیان‌ امور جامعه‌ اسلامی‌ را به‌ یاری‌ دادنش‌ و بپاخاستن‌ برای‌ احقاق‌ حقش‌ فرمان‌ داده‌ تا حقش‌ را بگیرند و به‌ وی‌ باز دهند. درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «همانا از بین‌رفتن‌ دنیا در نزد خداوند عزوجل آسان‌تر از کشتن ‌مسلمانی‌ است‌».

نسفی‌ که‌ از احناف‌ است‌ در تفسیرش‌ می‌گوید: «ظاهر آیه‌ بر این‌ امر دلالت ‌می‌کند که‌ در میان‌ شخص‌ آزاد و برده‌ و در میان‌ مسلمان‌ و ذمی‌ حکم‌ قصاص‌ جاری‌ می‌شود».

﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡیَتِیمِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ أَشُدَّهُۥۚ وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ کَانَ مَسۡ‍ُٔولٗا٣٤ [الإسراء: 34].

«و به‌ مال‌ یتیم‌ ـ جز به‌ شیوه‌ای‌ که‌ نیکوتر است‌ ـ نزدیک‌ نشوید» نهی‌ از نزدیک ‌شدن‌ به‌ مال‌ یتیم‌، از باب‌ مبالغه‌ است‌ و هدف‌ از آن‌، نهی‌ از دست ‌بردن‌ به‌مال‌ یتیم‌ می‌باشد؛ به‌ تلف‌کردن‌ آن‌، یا به‌ شیوه‌ای‌ که‌ تباه‌ کننده‌ مال‌ وی‌ است‌ اما به‌کار انداختن‌ مال‌ یتیم‌ ازسوی‌ ولی‌ به‌ شیوه‌ای‌ که‌ نیکوتر است‌، مانعی‌ ندارد این‌ شیوه‌ عبارت‌ است‌ از: نگه‌داری‌ مال‌ یتیم‌، سرمایه‌گذاری‌ با آن‌ در اموری‌ که‌ سودآور است‌ و منفعت‌ یتیم‌ در آن‌ نهفته‌ می‌باشد و انفاق‌ بر یتیم‌ از آن‌ بدون ‌اسراف‌ «تا آن‌گاه‌ که‌ به‌ رشد خود برسد» پس‌ چون‌ یتیم‌ به‌ رشد و بلوغ‌ عقلی‌ خود دست‌ یافت‌، یعنی‌ عقلش‌ به‌ کمال‌ رسید و قوای‌ حسی‌ و حرکتی‌ وی‌ کامل‌ شد، به‌طوری‌که‌ به‌ امور مالی‌ خویش‌ می‌توانست‌ رسیدگی‌ کند، در این‌ حالت‌ است‌ که ‌شما باید مالش‌ را به‌ وی‌ بسپارید، یا در آن‌ با اجازه‌اش‌ تصرف‌ کنید. البته‌ بلوغ‌ جنسی‌ بدون‌ بلوغ‌ عقلی‌ کافی‌ نیست‌ «و به‌ عهد وفا کنید» یعنی‌: به‌ عهد خود با خدای‌ خود بر وجه‌ شرعی‌ آن‌ قیام‌ کنید و این‌ با نگه‌داشت‌ و رعایت‌ اوامر و نواهی‌حق‌ تعالی‌ و تطبیق‌ قانون‌ مورد پسند شرع‌ انور میسر است‌. همچنین‌ عهد و پیمان‌خود با مردم‌ را نگه‌ دارید؛ مگر آن‌که‌ بر جواز عهدشکنی‌ با آنان‌ دلیل‌ به‌خصوصی ‌وجود داشته‌ باشد «زیرا که‌ از عهد پرسش‌ خواهد شد» در آخرت‌، که‌ به‌ عهد وپیمان‌ خود با خدا عزوجل و مردم‌ چه‌ کرده‌اید؟.

﴿وَأَوۡفُواْ ٱلۡکَیۡلَ إِذَا کِلۡتُمۡ وَزِنُواْ بِٱلۡقِسۡطَاسِ ٱلۡمُسۡتَقِیمِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلٗا٣٥ [الإسراء: 35].

«و چون‌ پیمانه‌ می‌کنید، پیمانه‌ را تمام‌ دهید» و از آن‌ نکاهید «و با قسطاس ‌مستقیم‌ وزن‌ کنید» قسطاس‌: ابزار سنجش‌ کالا است‌، که‌ قپان‌، ترازوهای‌ سنجش ‌طلا و غیر آن‌ از ابزارهای‌ سنجش‌ را در بر می‌گیرد. قسطاس‌ مستقیم‌: آن‌ ترازو و ابزار سنجشی‌ است‌ که‌ از وزن‌ حقیقی‌ نه‌ چیزی‌ کم‌ کند و نه‌ برآن‌ بیفزاید بلکه‌ اشیا را به‌ طور درست‌ آن‌ وزن‌ نماید. به‌قولی‌: «قسطاس‌» به‌ زبان‌ رومی‌، همان‌ پیمانه ‌است‌ «این‌» تمام‌ دادن‌ پیمانه‌ و وزن‌ «بهتر است‌» برای‌ شما در نزد خدا عزوجل و در نزد مردم‌، که‌ نتیجه‌ آن‌ نام‌ نیک‌، پاداش‌ نیک‌ و گرایش‌ مردم‌ به‌ معامله‌ با کسی ‌است‌ که‌ این‌ گونه‌ درست‌کار و با انصاف‌ باشد «و» این‌ تمام‌ دادن‌ پیمانه‌ و وزن ‌«خوش‌ فرجام‌تر است‌» یعنی‌: انجام‌ و عاقبت‌ بهتری‌ دارد.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «کسی‌ بر انجام‌ دادن‌ حرام‌ قادر نمی‌شود و سپس ‌آن‌ را ترک‌ نمی‌کند درحالی‌که‌ از ترک‌ آن‌ هیچ‌ انگیزه‌ دیگری‌ جز ترس ‌خداوند متعال‌ ندارد مگر این‌که‌ خداوند به‌ طور عاجل‌ در دنیا قبل‌ از آخرت ‌چیزی‌ را که‌ بهتر از آن‌ است‌ به‌ او عوض‌ می‌دهد».

﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسۡ‍ُٔولٗا٣٦ [الإسراء: 36].

«و چیزی‌ را که‌ بدان‌ علم‌ نداری‌ دنبال‌ نکن‌» به‌ این‌ ترتیب‌، خدای‌ متعال‌ نهی ‌می‌کند از این‌که‌ انسان‌ چیزی‌ بگوید یا به‌ چیزی‌ عمل‌ کند که‌ به‌ آن‌ علم‌ ندارد، مانند نکوهش‌ مردم‌ و متهم ‌ساختنشان‌ بدون‌ علم‌ و پیروی‌ از حدسها و گمانها. همچنین‌ این‌ معنی‌، شامل‌ گواهی‌ دروغ‌، سخن‌ دروغ‌، افترا و طعن‌زدن‌ به‌ دیگران‌، جست‌وجوی‌ عیوب‌ مردم‌، دگرگون‌ کردن‌ حقایق‌ علمی‌، جعل‌ اخبار وغیر این‌ از دغلبازی‌ها، تقلب‌ها و اعمال‌ مبتنی‌ بر حدس‌ و تخمین‌ و گمان‌ نیزمی‌شود. بدبختانه‌ امروزه‌ بر اثر ضعف‌ دین‌ و ایمان‌ و اخلاق‌، این‌ روش‌ ناپسند در میان‌ مسلمانان‌ شیوع‌ پیدا کرده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «از گمان‌ برحذر باشید چراکه‌ گمان‌ دروغ‌ترین‌ سخن‌هاست‌». «زیرا گوش‌ و چشم‌ و قلب‌، همه ‌مورد پرسش‌ واقع‌ خواهند شد» یعنی‌: از صاحب‌ آنها پرسیده‌ می‌شود که‌ این‌ حواس‌ خود را در چه‌ راهی‌ به‌کار گرفته‌ است‌ زیرا حواس‌ انسان‌ آلات‌وابزاری‌ اند که‌ اگر او آنها را در خیر به‌کار گیرد، سزاوار دریافت‌ پاداش‌ است‌ و اگر آنها را در شر به‌کار گیرد، سزاوار عقاب‌ می‌باشد. به‌قولی‌: خداوند عزوجل این‌ اعضا را در هنگام‌ پرسش‌ از آنها به‌ نطق‌ می‌آورد و آنها از آنچه‌ که‌ صاحب‌شان‌ انجام‌ داده‌ است‌ خبرمی‌دهند. چنان‌که‌ آیات‌ و احادیث‌ گواه‌ این‌ حقیقت‌ است‌.

﴿وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّکَ لَن تَخۡرِقَ ٱلۡأَرۡضَ وَلَن تَبۡلُغَ ٱلۡجِبَالَ طُولٗا٣٧ [الإسراء: 37].

«و در زمین‌ به‌ نخوت‌ راه‌ نرو» مرح‌: نخوت‌، فخر، خودبینی‌ و خرامان‌ بودن ‌است‌ «چراکه‌ هرگز زمین‌ را نمی‌توانی‌ شکافت‌» با راه‌ رفتن‌ متکبرانه‌ بر آن‌. این‌ تعبیر متضمن‌ تهکم‌ و تحقیر مستکبران‌ نخوت‌منش‌ است‌ «و نه‌ در درازی‌ به‌ کوهها توانی ‌رسید» یعنی‌: نه‌ هرگز با خودنگری‌ و فخر و خودبزرگ‌بینی‌، قدرتت‌ به‌ آنجاها می‌رسد که‌ با کوهها برابری‌ کنی‌ تا بزرگی‌ هیکل‌ و جثه‌ات‌ تو را به‌ کبر و نخوت‌وادارد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «هر کس‌ برای‌ خدا تواضع‌ کند، خدا او رارفعت‌ می‌بخشد پس‌ او نزد خود حقیر اما نزد خداوند بزرگ‌ است‌». همچنین‌ درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «در اثنایی‌ که‌ مردی‌ از امت‌های‌ قبل‌ از شما خرامان ‌خرامان‌ راه‌ می‌رفت‌ و دو جامه‌ گران ‌قیمت‌ پوشیده‌ و به‌آنها می‌بالید، ناگهان‌ زمین‌او را فروبرد و او تا روز قیامت‌ در آن‌ می‌جنبد». یعنی‌ همچنان‌ در آن‌ فرومی‌رود.

﴿کُلُّ ذَٰلِکَ کَانَ سَیِّئُهُۥ عِندَ رَبِّکَ مَکۡرُوهٗا٣٨ [الإسراء: 38].

«همه‌ این‌ خصلت‌ها، بدش‌ نزد پروردگار تو ناپسند است‌» یعنی‌: آن‌ بخش‌ از خصلت‌هایی‌ که‌ فوقا از آنها نهی‌ به‌ عمل‌ آمد، نزد حق‌ تعالی‌ ناپسند بوده‌ و او از آنها نفرت‌ دارد و هرگز بدانها راضی‌ نیست‌ پس‌ باید آنها را ترک‌ کرد.

﴿ذَٰلِکَ مِمَّآ أَوۡحَىٰٓ إِلَیۡکَ رَبُّکَ مِنَ ٱلۡحِکۡمَةِۗ وَلَا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتُلۡقَىٰ فِی جَهَنَّمَ مَلُومٗا مَّدۡحُورًا٣٩ [الإسراء: 39].

«این‌» سفارشهایی‌ که‌ ذکر آنها در آیات‌ قبل‌ گذشت‌ و از آیه‌: لَّا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ [الإسراء: 22] که‌ نهی‌ از شرک‌ است‌ شروع‌ و به‌ این‌ آیه‌ که‌ باز هم‌ با نهی‌ از شرک‌: ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا [الإسراء: 39] ختم‌ می‌شود و در مجموع‌ بیست‌ و پنج‌ تکلیف‌ را از اوامر ونواهی‌ دربر می‌گیرد؛ «از جمله‌ آن‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ پروردگارت‌ از حکمت‌ به‌سویت‌ وحی‌ فرستاده‌ است‌» یعنی‌: این‌ مجموعه‌ بیست‌ و پنج‌ حکمی‌ که‌ از آیه‌ (23) شروع ‌و به‌ آیه‌ (39) ختم‌ می‌شود و ـ چنان‌که‌ گفتیم‌ ـ آغاز و انجام‌ آنها امر به‌ توحید ونهی‌ از شرک‌ است‌، از جمله‌ احکام‌ متقن‌ و محکمی‌ است‌ که‌ هرگز فساد را بدانها راهی‌ نیست‌. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «همه‌ کتاب‌ تورات‌ در پانزده‌ آیه‌ از سوره ‌بنی‌اسرائیل‌ خلاصه‌ شده‌ است‌».

«و با خدای‌ یگانه‌، معبودی‌ دیگر قرار نده‌» بدین‌سان‌، خداوند متعال‌ برای‌ تأکید و تثبیت‌ این‌ حقیقت‌ که‌ توحید رأس‌ خصلت‌های‌ دین‌ و ستون‌ آن‌ است‌، نهی‌ از شرک‌ را در آخر این‌ احکام‌ تکرار نمود «وگرنه‌ حسرت‌ زده‌ و مطرود» که‌ هم‌ تو خود را ملامت‌ کنی‌ و هم‌ خدا عزوجل و خلق‌ تو را ملامت‌ کنند در حالی‌که‌ از رحمت‌ حق‌ رانده‌ و حسرت‌زده‌ هستی‌ «در دوزخ‌ افگنده‌ خواهی‌ شد».

﴿أَفَأَصۡفَىٰکُمۡ رَبُّکُم بِٱلۡبَنِینَ وَٱتَّخَذَ مِنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنَٰثًاۚ إِنَّکُمۡ لَتَقُولُونَ قَوۡلًا عَظِیمٗا٤٠ [الإسراء: 40].

بعد از این‌ گلگشت‌ وسیع‌ در میدان‌ اوامر و نواهی‌ که‌ تمسک‌ به‌ آنها اثر و ثمر عقیده‌ توحید است‌، خدای‌  عزوجل موقفی‌ از مواقف‌ اهل‌ شرک‌ را بیان‌ می‌کند: «آیا پروردگارتان‌ شما را به‌» داشتن‌ «پسران‌ اختصاص‌ داده‌ و خود از فرشتگان ‌دخترانی‌ برگرفته‌ است‌؟» این‌ خطابی‌ است‌ به‌ کفاری‌ که‌ می‌پندارند؛ فرشتگان ‌دختران‌ خدایند. یعنی‌: آیا حق‌ تعالی‌ به‌ پندارتان‌ شما را بر خود برتری‌ داده‌ لذا شما را به‌ داشتن‌ فرزندان‌ پسر اختصاص‌ داده‌ و دختران‌ را برای‌ خود برگرفته‌ است‌؟ «هرآینه‌ شما سخنی‌ بس‌ بزرگ‌ می‌گویید» که‌ در جرأت‌ و جسارت‌ بر خدای‌  عزوجل و زشتی‌ و وقاحت‌ به‌ پایه‌ای‌ است‌ که‌ فروتر از آن‌ هیچ‌ حد و پایه‌ای ‌نمی‌توان‌ تصور کرد.

﴿وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَا فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لِیَذَّکَّرُواْ وَمَا یَزِیدُهُمۡ إِلَّا نُفُورٗا٤١ [الإسراء: 41].

«و به‌ راستی‌، ما در این‌ قرآن‌» حقایق‌ را «گونه‌گون‌ بیان‌ کرده‌ایم‌» از بیان‌ امثال ‌گرفته‌ تا طرح‌ وعده‌، مژده‌، هشدار و غیره‌. یا معنی‌ این‌ است‌: ما سخن‌ها و معانی ‌را در قرآن‌، هر بار به‌ روشی‌ دیگر و آهنگ‌ و ترتیب‌ و تمثیلی‌ جدید که‌ بشر از آوردن‌ نظیر آن‌ عاجز است‌، تکرار کرده‌ایم‌ «تا پند گیرند» و با به‌کار انداختن‌خردهایشان‌، راه‌ تدبر و تفکر در قرآن‌ را اختیار کنند تا بر بطلان‌ آنچه‌ که‌ می‌گویند، آگاه‌ شوند «ولی‌ جز بر رمیدن‌ آنان‌ نمی‌افزاید» یعنی‌: قرآن‌ جز بر نفرت ‌و دوری‌ کفار و ستمگران‌ از حق‌ و غفلت‌ آنها از اندیشیدن‌ در راه‌ درست‌ و صواب ‌نمی‌افزاید و این‌ نیست‌ جز به‌ سبب‌ بیماری‌ دل‌ها، عقل‌ها و روان‌هایشان‌.

﴿قُل لَّوۡ کَانَ مَعَهُۥٓ ءَالِهَةٞ کَمَا یَقُولُونَ إِذٗا لَّٱبۡتَغَوۡاْ إِلَىٰ ذِی ٱلۡعَرۡشِ سَبِیلٗا٤٢ [الإسراء: 42].

«بگو: اگر با او خدایانی‌ دیگر بود چنان‌که‌» مشرکان‌ «می‌گویند، در آن‌ صورت‌ حتما در صدد جستن‌ راهی‌ به‌سوی‌ خداوند صاحب‌ عرش‌ برمی‌آمدند» یعنی‌: در آن‌صورت‌، آن‌ خدایان‌ ادعایی‌ راهی‌ می‌جستند تا با حق‌ تعالی‌ کشمکش‌ کرده‌ و بر او غلبه‌ نمایند چنان‌که‌ شاهان‌ و قدرتمندان‌ با یک‌دیگر چنین‌ کرده‌، بر سر قدرت‌ پیکارها به‌ راه‌ می‌اندازند و کشتارها به‌پا می‌کنند. یا معنی‌ این‌ است‌: در آن‌صورت‌، آن‌ خدایان‌ ادعایی‌ای‌ که‌ شما به‌ آنها به‌ دیده‌ واسطه‌هایی‌ برای‌ خود نزد خدای‌ یگانه‌ می‌نگرید، خودشان‌ حق‌ تعالی‌ را پرستش‌ و نیایش‌ کرده‌ و در صدد قرب‌ و نزدیکی‌ به‌ او بر می‌آمدند. پس‌ شما دیگر چرا برای‌ نزدیکی‌ به‌ خدا عزوجل به ‌آستان‌ آنها چنگ‌ می‌زنید، در حالی ‌که‌ نیازی‌ به‌ این‌ نیست‌ که‌ میان‌ شما و او واسطه‌ای‌ وجود داشته‌ باشد.

﴿سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوّٗا کَبِیرٗا٤٣ [الإسراء: 43].

«او پاک‌ و منزه‌ است‌» تسبیح‌: به‌ معنای‌ تنزیه‌ و پاکی‌ است‌ «و بسی‌ والاتر» وبرتر «است‌ از آنچه‌ می‌گویند» این‌ ستمگران‌؛ از سخنان‌ زشت‌ و بهتان های‌ عظیم‌ «به ‌برتری‌ای‌ بزرگ‌» یعنی‌: خداوند عزوجل در نهایت‌ بزرگی‌ و در نهایت‌ دوری‌ از این ‌پندارهایشان‌ بوده‌ و در برترین‌ مراتب‌ وجود قرار دارد زیرا او واجب ‌الوجود و باقی ‌باالذات‌ است‌، درحالی‌که‌ فرزند گرفتن‌ از ادنی‌ مراتب‌ وجود می‌باشد چه‌ در میان ‌قدیم‌ و حادث‌ و غنی‌ و محتاج‌، منافاتی‌ تام‌ وجود دارد.

﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهِنَّۚ وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰکِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِیحَهُمۡۚ إِنَّهُۥ کَانَ حَلِیمًا غَفُورٗا٤٤ [الإسراء: 44].

«آسمان‌های‌ هفت‌گانه‌ و زمین‌ و هرکه‌ در آنهاست‌» از مخلوقاتی‌ که‌ دارای‌ عقل‌ وخردند ـ مانند فرشتگان‌ و انس‌ و جن‌ ـ و نیز غیر آنان‌ از موجوداتی‌ که‌ دارای ‌عقل‌ نیستند «او را تسبیح‌ می‌گویند و هیچ‌ چیز نیست‌ مگر این‌که‌ او را در حال‌ ستایش ‌تسبیح‌ می‌گوید» به‌ زبان‌ قال‌ یا به‌ زبان‌ حال‌. پس‌ این‌ معنی‌ شامل‌ همه‌ مخلوقاتی‌می‌شود که ‌«شی‌» نامیده‌ می‌شوند ـ هر چه‌ که‌ باشند ـ آری‌! تمام‌ مخلوقات‌گواهی‌ می‌دهند به‌ این‌که‌ خداوند عزوجل آفریننده‌ و تواناست‌ «ولی‌ شما تسبیح‌ آنها را درنمی‌یابید» و آنچه‌ را که‌ جمادات‌ از تسبیح‌ حق‌ تعالی‌ می‌گویند، نمی‌فهمید. به‌قولی‌: خطاب‌ متوجه‌ کفاری‌ است‌ که‌ از اندیشه‌ و تدبر دراین‌ نشانه‌ها و از عبرت‌گرفتن‌ از آنها روی‌ برمی‌تابند «بی‌گمان‌ او بردبار آمرزگار است‌» از بردباری‌ وی‌ است‌ که‌ شما را مهلت‌ می‌دهد و از آمرزگاری‌ وی‌ است‌ که‌ توبه‌کاران‌ شما رامؤاخذه‌ نمی‌کند.

جمعی‌ از مفسران‌ گفته‌اند: تسبیح‌گفتن‌ تمام‌ اشیا برای‌ خداوند عزوجل بنابر حقیقت‌ خود می‌باشد، یعنی‌ این‌که‌: تمام‌ اشیا به‌طور حقیقی‌ نه‌ مجازی‌ به‌ تسبیح‌ گفتن‌خداوند متعال‌ ناطق‌اند ولی‌ بشر این‌ تسبیح‌ آنها را نمی‌شنود و نمی‌فهمد. درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابی‌هریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صفرمودند: «موری‌ بدن‌ یکی‌ از انبیا  علیهم السلام  را گزید پس‌ آن‌ پیامبر امر کرد تا لانه ‌مورچگان‌ را آتش‌ زدند آن‌گاه‌ خداوند عزوجل به‌ او وحی‌ فرستاد که‌: به ‌خاطر آزار یک‌ مور، امتی‌ از امت‌ها را که‌ برای‌ من‌ تسبیح‌ می‌گفتند، آتش‌ زدی‌؟!». ابن‌مسعود رضی الله عنه  می‌گوید: «ما در حال‌ خوردن‌ غذا، تسبیح‌ گفتن‌ غذا را می‌شنیدیم‌». ابوذر رضی الله عنه  روایت‌ می‌کند که‌: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  سنگریزه‌هایی‌ را به‌دست‌ گرفتند پس‌صدای‌ تسبیح‌ گفتن‌ آنها همانند آواز زنبور عسل‌ شنیده‌ می‌شد». همچنین نقل‌ است‌که‌ صدای‌ تسبیح‌ سنگریزه‌ها در دست‌ ابوبکر و عمر و عثمان‌ رضی الله عنه  شنیده ‌می‌شد. نیز در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی‌سعید خدری‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «جن‌ و انس‌ و درخت‌ و سنگ‌ و کلوخ‌ و هیچ‌ چیز دیگر صدای‌ مؤذن‌ را نمی‌شنوند مگر این‌که‌ برایش‌ در روز قیامت‌ گواهی‌ می‌دهند».

پس‌ با نگاهی‌ به‌ این‌ روایات‌ و دیگر روایاتی‌ که‌ نقل‌ آنها در اینجا میسر نیست‌، در می‌یابیم‌ که‌ قول‌ این‌ گروه‌ از مفسران‌ بر قول‌ کسانی‌ از ایشان‌ که‌ می‌گویند: تسبیح‌گفتن‌ جمادات‌ مجازی‌ و به‌ زبان‌ حال‌ است‌ نه‌ به‌ زبان‌ قال‌، ترجیح‌ دارد. ابن‌کثیر نیز قول‌ اول‌ را ترجیح‌ داده‌ است‌.

﴿وَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ جَعَلۡنَا بَیۡنَکَ وَبَیۡنَ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ حِجَابٗا مَّسۡتُورٗا٤٥ [الإسراء: 45].

«و چون‌ قرآن‌ بخوانی‌، میان‌ تو و کسانی‌ که‌ به‌ آخرت‌ ایمان‌ ندارند، پرده‌ای‌ پوشیده‌ قرار می‌دهیم‌» یعنی‌: کافران‌ به‌ سبب‌ روگردانی‌ و تغافل‌ از قرائت‌ تو، همانند کسانی‌اند که‌ میان‌ تو و آنان‌ حجابی‌ پوشاننده‌ قرار دارد که‌ آنها را از شنیدن‌ قرائتت ‌بازمی‌دارد. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: میان‌ تو و آنان‌ پرده‌ای‌ قرار می‌دهیم‌ که‌ تو را نمی‌بینند و از آزارشان‌ ایمن‌ می‌مانی‌، درحالی ‌که‌ قرائت‌ تو را نمی‌شنوند ونمی‌فهمند. به‌ تأیید این‌ قول‌ نیز روایاتی‌ آمده‌ است‌؛ از آن‌ جمله‌ روایت‌ ابن‌کثیر از اسماء دختر ابوبکر رضی الله عنه  است‌ که‌ فرمود: «چون‌ سوره‌ ﴿تَبَّتۡ یَدَآ أَبِی لَهَبٖ [المسد: 1] نازل‌ شد، ام‌ جمیل‌ زن‌ ابولهب‌ درحالی‌که‌ سنگ‌ بر دست‌ داشت‌ و رجز می‌خواند، ولوله ‌کنان ‌پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را می‌جست‌ تا به‌ ایشان‌ حمله‌ کند اما ایشان‌ را که‌ در کنار ابوبکر رضی الله عنه  نشسته‌ بودند، نمی‌دید».

از این‌ آیه‌ چنین‌ بر می‌آید که‌ منکران‌ آخرت‌ تحمل‌ شنیدن‌ آیات‌ الهی‌ را ندارند.

﴿وَجَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَکِنَّةً أَن یَفۡقَهُوهُ وَفِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۚ وَإِذَا ذَکَرۡتَ رَبَّکَ فِی ٱلۡقُرۡءَانِ وَحۡدَهُۥ وَلَّوۡاْ عَلَىٰٓ أَدۡبَٰرِهِمۡ نُفُورٗا٤٦ [الإسراء: 46].

«و بر دل‌هایشان‌ پوشش‌هایی‌ می‌نهیم‌ تا آن‌ را نفهمند» آیا مراد از این‌ پوشش‌ها همان‌ حجاب‌ ذکر شده‌ در آیه‌ قبل‌ است‌، یا مراد حجابی‌ دیگر افزون‌ بر حجاب ‌قبل‌ می‌باشد؟ ابن‌جریر طبری‌ ترجیح‌ می‌دهد که‌ مراد از آن‌ حجابی‌ دیگر افزون‌ برآن‌ پوشش‌هاست‌ «و در گوشهایشان‌ سنگینی‌ای‌» یعنی‌: کری‌ و گرانی‌ای‌ قرار می‌دهیم‌. «و چون‌ در قرآن‌ پروردگار خود را به‌ یگانگی‌ یاد کنی‌» بی‌ آن‌که‌ خدایان‌شان ‌را نزد او شفیع‌ آوری‌ «با نفرت‌ پشت‌ می‌کنند» تا قرآن‌ را نشنوند.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: جمعی‌ از اشراف‌ قریش‌ به‌ دیدار ابوطالب ‌آمدند، در این‌ اثنا رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  وارد خانه‌ شدند و به‌ قرائت‌ قرآن‌ پرداخته‌ آیات ‌توحید را مرور کردند، سپس‌ فرمودند: «ای‌ گروه‌ قریش‌! (لاالهالاالله) بگویید تا با این‌ کلمه‌ عرب‌ از آن‌ شما شود و عجم‌ برای‌ شما مطیع‌ گردد. اما آنها رو برگرداندند. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌کریمه‌ نازل‌ شد.

﴿نَّحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا یَسۡتَمِعُونَ بِهِۦٓ إِذۡ یَسۡتَمِعُونَ إِلَیۡکَ وَإِذۡ هُمۡ نَجۡوَىٰٓ إِذۡ یَقُولُ ٱلظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا٤٧ [الإسراء: 47].

«هنگامی‌ که‌ به‌سوی‌ تو گوش‌ فرامی‌دارند، ما بهتر می‌دانیم‌ که‌ به‌چه‌ منظور گوش ‌می‌دهند» یعنی‌: منظور آنان‌ از گوش ‌دادن‌ به‌ تو استهزا و استخفاف‌ به‌ تو و به‌ قرآن ‌است‌ تا با به‌ راه‌ انداختن‌ سر و صدا و همهمه‌ در هنگامی‌ که‌ تو پروردگارت‌ را به‌یگانگی‌ یاد می‌کنی‌، چنان‌ غلغله‌ای‌ ایجاد کنند که‌ کسی‌ صدایت‌ را نشنود و پیامت ‌را نفهمد «و نیز آن‌گاه‌ که‌ به‌ نجوا می‌پردازند» یعنی‌: ما داناتریم‌ به‌ آنچه‌ که‌ در میان ‌خویش‌ مطرح‌ می‌کنند آن‌گاه‌ که‌ پیرامون‌ تکذیب‌ و استهزای‌ تو با هم‌ راز گفته‌ ونجوا می‌کنند؛ «وقتی‌ که‌ این‌ ستمگران‌ می‌گویند: جز مردی‌ افسون‌شده‌ را پیروی ‌نمی‌کنید» که‌ بر اثر جادو عقلش‌ درهم‌ و برهم‌ گشته‌ و از حد اعتدال‌ خارج‌ شده‌ است‌.

﴿ٱنظُرۡ کَیۡفَ ضَرَبُواْ لَکَ ٱلۡأَمۡثَالَ فَضَلُّواْ فَلَا یَسۡتَطِیعُونَ سَبِیلٗا٤٨ [الإسراء: 48].

«بنگر که‌ چگونه‌ برای‌ تو مثلها زدند» باری‌ گفتند که‌ تو کاهنی‌، باری‌ گفتند که‌ جادوگری‌، باری‌ گفتند که‌ شاعری‌ و باری‌ گفتند که‌ دیوانه‌ای‌ «پس‌ گمراه ‌شدند» از راه‌ صواب‌ در تمام‌ این‌ پندارهای‌ خود «و در نتیجه‌ راه‌ به‌ جایی ‌نمی‌برند» یعنی‌: به‌سوی‌ هدایت‌ راه‌ نمی‌توانند برد، یا نمی‌توانند به‌سوی‌ چنان‌ طعن‌ و تمسخری‌ بر تو راه‌ ببرند که‌ عقل‌ها آن‌ را بپذیرد و باورها بدان‌ منفعل‌ شود.

﴿وَقَالُوٓاْ أَءِذَا کُنَّا عِظَٰمٗا وَرُفَٰتًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ خَلۡقٗا جَدِیدٗا٤٩ [الإسراء: 49].

«و گفتند: آیا وقتی‌ استخوانی‌ چند و اعضایی‌ پوسیده‌ و از هم‌ پاشیده‌ شدیم‌» رفات‌: آنچه‌ که‌ در هم‌ شکند و کهنه‌ و پاشان‌ گردد از همه‌ اشیا. یعنی‌: آن‌گاه‌ که‌ بعد از مرگ‌ بپوسیم‌ و اجسادمان‌ در هم‌ پاشیده‌ شود. به‌قولی‌: رفات ‌خاک‌ است‌، یعنی‌: وقتی‌ که‌ خاک‌ شویم‌ «آیا به‌ آفرینشی‌ جدید برانگیخته ‌می‌شویم‌؟» استفهام‌ برای‌ استبعاد و انکار است‌، یعنی‌: چنین‌ چیزی‌ را بسیار بعید و غیرقابل‌ قبول‌ می‌دانیم‌.

﴿۞قُلۡ کُونُواْ حِجَارَةً أَوۡ حَدِیدًا٥٠ [الإسراء: 50].

«بگو: سنگ‌ باشید یا آهن‌» یعنی‌: اگر سنگ‌ یا آهن‌ هم‌ باشید، یقینا خداوند متعال‌ شما را از نو باز می‌آفریند، چنان‌ که‌ ابتداء شما را آفرید و یقینا شما را می‌میراند سپس‌ زنده‌ می‌کند چنان‌که‌ اولین‌ بار شما را پدید آورد.

﴿أَوۡ خَلۡقٗا مِّمَّا یَکۡبُرُ فِی صُدُورِکُمۡۚ فَسَیَقُولُونَ مَن یُعِیدُنَاۖ قُلِ ٱلَّذِی فَطَرَکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖۚ فَسَیُنۡغِضُونَ إِلَیۡکَ رُءُوسَهُمۡ وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هُوَۖ قُلۡ عَسَىٰٓ أَن یَکُونَ قَرِیبٗا٥١ [الإسراء: 51].

«یا نوعی‌ دیگر شوید از آنچه‌ که‌ در دلهای‌ شما بزرگ‌ می‌نماید» یعنی‌: یا از نوعی ‌شوید که‌ در امر تباین‌ و تضاد با حیات‌، بزرگتر از سنگ‌ و آهن‌ اند اما بدانید که‌ هرچه‌ بشوید، خواه‌ نخواه‌ برانگیخته‌ می‌شوید «پس‌ خواهند گفت‌: چه‌ کسی‌ ما را بازمی‌گرداند» به‌سوی‌ حیات‌، بعد از آن‌که‌ خاک‌ شدیم‌ یا سنگ‌ یا آهن‌ یا چیزی ‌سخت‌تر از آنها گردیدیم‌؟ «بگو: همان‌ کسی‌ که‌ نخستین‌ بار شما را آفرید» یعنی‌: همان‌ کسی‌ شما را باز می‌آفریند که‌ نخستین‌ بار در هنگام‌ آغاز آفرینشتان‌ بی‌ نمونه‌ سابق‌ یا تمثال‌ و شکل‌ متقدمی‌ شما را پدید آورد و اختراع‌ کرد «آن‌گاه‌ سرهای‌ خود را به‌ طرف‌ تو تکان‌ خواهند داد» به‌ علامت‌ استهزا «و خواهند گفت‌: آن‌ کی‌ خواهدبود» یعنی‌: آن‌ برانگیختن‌ و اعاده‌ مجدد چه‌ وقت‌ خواهد بود؟ «بگو: شاید که‌ نزدیک‌ باشد» یعنی‌: آن‌ اعاده مجدد نزدیک‌ است‌ زیرا هر چه‌ که‌ آمدنی‌ باشد نزدیک‌ است‌ پس‌ به‌ هوش‌ باشید.

﴿یَوۡمَ یَدۡعُوکُمۡ فَتَسۡتَجِیبُونَ بِحَمۡدِهِۦ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِیلٗا٥٢ [الإسراء: 52].

«روزی‌ که‌ شما را بخواند» خداوند عزوجل به‌سوی‌ محشر «پس‌ حمدگویان‌ دعوت‌ او را اجابت‌ می‌کنید» یعنی‌: منقادانه‌ و ستایشگرانه‌ به‌ دعوتش‌ لبیک‌ می‌گویید «و می‌پندارید که‌ درنگ‌ نکرده‌ بودید» در دنیا یا در قبرهایتان‌ «مگر» زمان‌ «اندکی‌» یعنی‌: چون‌ صحنه‌های‌ هولناک‌ قیامت‌ را ببینید، دنیا در نظرتان‌ کوچک‌ و ناچیز می‌نماید.

﴿وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ ٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ یَنزَغُ بَیۡنَهُمۡۚ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ کَانَ لِلۡإِنسَٰنِ عَدُوّٗا مُّبِینٗا٥٣ [الإسراء: 53].

«و به‌ بندگانم‌ بگو: سخنی‌ را که‌ بهتر است‌ بگویند» یعنی‌: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! به ‌بندگان‌ مؤمنم‌ در مقام‌ فرماندهی‌ به‌ ایشان‌ بگو: در هنگام‌ گفت‌ و گو میان‌ یک ‌دیگر یا گفت‌وگو با مشرکان‌ سخنی‌ را به‌کار برید که‌ خوبتر و بهتر است‌ زیرا خشونت‌ و درشتی‌ در کلام‌ و گفتن‌ سخنان‌ بدوبیراه‌، چه‌ بسا زمینه ‌ساز نفوذ شیطان‌ در میانتان‌ و انگیزه‌ساز نفرت‌ و رمیدن‌ کفار از اجابت‌ دعوت‌ حقتان‌ گردد «چرا که‌ شیطان‌ میانشان‌ را به‌هم‌ می‌زند» یعنی‌: شیطان‌ با فساد افگنی‌، القای‌ دشمنی‌ و تحریک ‌مؤمنان‌ علیه‌ یک‌دیگر، در میان‌ ایشان‌ نزاع‌ می‌افگند «همانا شیطان‌ همواره‌ برای ‌آدمی‌ دشمنی‌ آشکار است‌» یعنی‌: او آشکار کننده‌، برملا سازنده‌ و اعلان‌ کننده‌ دشمنی‌ خود با انسان‌ است‌، به‌ همین‌ سبب‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از این‌که‌ شخص‌ سلاحی‌ را به‌سوی‌ برادر مسلمان‌ خویش ‌نشانه ‌گیری‌ کند، نهی‌ کردند زیرا شیطان‌ او را وسوسه‌ می‌کند و دستش‌ را به‌ نشانه ‌روی‌ برمی‌انگیزد پس‌ چه‌ بسا که‌ او را با آن‌ سلاح‌ هدف‌ قرار دهد آن‌گاه‌ درگودالی‌ از دوزخ‌ درافتد.

﴿رَّبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِکُمۡۖ إِن یَشَأۡ یَرۡحَمۡکُمۡ أَوۡ إِن یَشَأۡ یُعَذِّبۡکُمۡۚ وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ عَلَیۡهِمۡ وَکِیلٗا٥٤ [الإسراء: 54].

«پروردگار شما به‌ حال‌ شما داناتر است‌» ای‌ مردم‌! پس‌ او داناتر است‌ به‌ کسانی‌ از شما که‌ سزاوار هدایتند و به‌ کسانی‌ که‌ این‌ شایستگی‌ را ندارند «اگر بخواهد به‌شما رحم‌ می‌کند و اگر بخواهد شما را عقوبت‌ می‌کند» به‌ قولی‌: این‌ خطاب‌ متوجه ‌مشرکان‌ است‌ لذا معنی‌ چنین‌ است‌: اگر خدا عزوجل بخواهد به‌ شما توفیق‌ اسلام‌آوردن ‌می‌دهد و بدین‌سان‌ به‌ شما رحم‌ می‌کند، یا اگر راه‌ عذاب‌ را برگزیدید، شما را بر شرک‌ می‌میراند و عذابتان‌ می‌کند «و تو را» ای‌ محمد! «بر آنان‌ نگهبان‌ نفرستاده‌ایم‌» یعنی‌: ما تو را به‌ بازداشتنشان‌ از کفر و اجبارشان‌ بر ایمان‌ برنگمارده‌ایم‌ بلکه‌ وظیفه‌ تو بلاغ‌ است‌ و بس‌.

﴿وَرَبُّکَ أَعۡلَمُ بِمَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَلَقَدۡ فَضَّلۡنَا بَعۡضَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ عَلَىٰ بَعۡضٖۖ وَءَاتَیۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا٥٥ [الإسراء: 55].

«و پروردگارت‌ به‌ هرکه‌ در آسمانها و زمین‌ است‌ داناتر است‌» که‌ ذاتا چه‌ و که ‌هستند، داناتر است‌ به‌ حالشان‌ و به‌ استحقاق‌ و شایستگی‌شان‌ و داناتر است‌ به‌مراتبشان‌ در طاعت‌ و معصیت‌ «و در حقیقت‌، بعضی‌ از انبیا را بر بعضی‌ برتری ‌بخشیده‌ایم‌» و این‌ اثری‌ از آثار علم‌ محیط ماست‌ چنان‌که‌ ابراهیم‌  علیه السلام  را خلیل‌ خویش‌ خواندیم‌، موسی‌  علیه السلام  را کلیم‌ خویش‌، عیسی‌  علیه السلام  را روح‌ و کلمه‌ خویش‌، به‌سلیمان‌  علیه السلام  فرمانروایی‌ عظیمی‌ بخشیدیم‌ و بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم  گناهان‌ قبل‌ و بعد از بعثتش‌را آمرزیدیم‌ «فتح/‌2».

این‌ آیه‌ با حدیث‌ شریف‌ نقل‌ شده‌ در بخاری‌ و مسلم‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «انبیا را بر یک ‌دیگر برتری‌ ندهید»، منافاتی‌ ندارد زیرا مراد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در آن‌حدیث‌، برتری ‌دادن‌ از روی‌ عصبیت‌ است‌ نه‌ به‌ مقتضای‌ دلیل‌ «و به‌ داوود» کتاب ‌«زبور را دادیم‌» که‌ به‌نام‌ مزامیر داوود نامیده‌ می‌شود و همه‌ آن‌ موعظه‌ و اذکاراست‌. قتاده‌ می‌گوید: «ما علما در میان‌ خود می‌گفتیم‌: زبور دعایی‌ است‌ که‌ به‌داوود  علیه السلام  تعلیم‌ داده‌ شد و شامل‌ تحمید و تمجید خدای‌  عزوجل بود و در آن‌ بیان‌ حلال‌ و حرام‌ و احکام‌ و حدودی‌ وجود نداشت‌».

﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا یَمۡلِکُونَ کَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنکُمۡ وَلَا تَحۡوِیلًا٥٦ [الإسراء: 56].

«بگو» به‌ کفار «کسانی‌ را بخوانید که‌» آنان‌ را «به‌جای‌ او» خدا «پنداشتید» مانند فرشتگان‌، عیسی‌، عزیر و جن‌ که‌ به‌ دروغ‌ آنها را خدا پنداشتید. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «در هر جایی‌ از کتاب‌ خدا عزوجل که‌ کلمه‌ (زعم‌) آمده‌ است‌، به‌معنی‌ دروغ‌ می‌باشد» «پس‌» خواهید دید که‌ آنها «نه‌ اختیاری ‌دارند که‌ از شما دفع‌ زیان‌ کنند و نه‌ آن‌ را تغییر دهند» یعنی‌: خواهید دید که‌ آن‌ خدایان‌ پنداری‌ شما نه‌ قادر به‌ دفع‌کردن‌ زیانی‌ از شما هستند و نه‌ قادر به‌ برگرداندن ‌و تغییردادن‌ آن‌ زیان‌ از حالی‌ به‌حالی‌ دیگر؛ و هرکس از این‌ کار عاجز باشد، قطعا سزاوار الوهیت‌ نیست‌.

ابن‌مسعود رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: گروهی‌ از انسانها به‌پرستش‌ گروهی‌ از جنیان‌ می‌پرداختند پس‌ آن‌ جنیان‌ مسلمان‌ شدند درحالی‌که‌ آن ‌انسیان‌ همچنان‌ به‌ عبادت‌شان‌ متمسک‌ بودند، همان‌ بود که‌ خدای‌ سبحان‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ یَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِیلَةَ أَیُّهُمۡ أَقۡرَبُ وَیَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓۚ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحۡذُورٗا٥٧ [الإسراء: 57].

«آن‌ کسانی‌ که‌ کافران‌ آنان‌ را می‌پرستند، خود به‌سوی‌ پروردگارشان‌ تقرب‌ می‌جویند» تا بدانند «که‌ کدام‌یک‌ از آنان‌ به‌ او نزدیکترند» یعنی‌: آن‌ معبودانی‌ که‌ شما مشرکان‌ بجز خدای‌ یگانه‌ لاشریک‌ به‌ خدایی‌ می‌خوانید، اعم‌ از فرشتگان‌، مسیح‌، برخی‌ از جنیان‌ و... خود مشتاقانه‌ در طلب‌ آنچه‌ که‌ به‌ حق‌ تعالی ‌نزدیک‌شان‌ گرداند، به‌سوی‌ او روی‌ می‌آورند، با عمل‌ صالح‌ به‌سوی‌ او تقرب ‌می‌جویند و با یک‌دیگر در این‌ میدان‌ رقابت‌ می‌کنند تا بدانند که‌ کدام‌ یک‌ از آنان ‌به‌ حق‌ تعالی‌ به‌وسیله‌ طاعت‌ و عبادت‌ نزدیکترند «و به‌ رحمت‌ وی‌ امیدوارند و از عذابش‌ می‌ترسند» چنان‌که‌ غیر آنان‌ به‌ رحمت‌ وی‌ امیدوارند و از عذابش ‌می‌ترسند «چرا که‌ عذاب‌ پروردگارت‌ همواره‌ در خور پرهیز است‌» عذاب‌ او درخور آن‌ است‌ که‌ بندگان‌ همه‌، اعم‌ از فرشتگان‌، انبیا  علیهم السلام  و غیر آنان‌، همه‌ از آن ‌برحذر و بیمناک‌ باشند.

﴿وَإِن مِّن قَرۡیَةٍ إِلَّا نَحۡنُ مُهۡلِکُوهَا قَبۡلَ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَوۡ مُعَذِّبُوهَا عَذَابٗا شَدِیدٗاۚ کَانَ ذَٰلِکَ فِی ٱلۡکِتَٰبِ مَسۡطُورٗا٥٨ [الإسراء: 58].

«و هیچ‌ شهری‌ نیست‌ مگر این‌که‌ ما آن‌ را پیش‌ از روز قیامت‌ به‌ هلاکت ‌می‌رسانیم‌» یعنی‌: هیچ‌ شهری‌ از شهرهای‌ کفار نیست‌ مگر این‌که‌ به‌زودی‌ نابود گردانیده‌ می‌شود؛ یا به‌ وسیله‌ مرگ‌ طبیعی‌ و «یا عذاب‌کننده‌ آنیم‌ به‌ عذابی ‌سخت‌» مانند شمشیر، زلزله‌، غرق‌، آتش‌ سوزی‌، سنگ‌ باران‌ و... که‌ قبل‌ از روز قیامت‌ آنان‌ را ریشه‌کن‌ می‌کند «این‌» هشداری‌ که‌ ذکر شد از به‌ هلاکت ‌رساندن‌ و تعذیب‌ «در کتاب‌» یعنی‌: در لوح‌ محفوظ «نوشته‌ شده‌ است‌» و به‌ قلم‌ رفته‌ است‌ پس‌ هیچ‌ برگشتی‌ ندارد.

﴿وَمَا مَنَعَنَآ أَن نُّرۡسِلَ بِٱلۡأٓیَٰتِ إِلَّآ أَن کَذَّبَ بِهَا ٱلۡأَوَّلُونَۚ وَءَاتَیۡنَا ثَمُودَ ٱلنَّاقَةَ مُبۡصِرَةٗ فَظَلَمُواْ بِهَاۚ وَمَا نُرۡسِلُ بِٱلۡأٓیَٰتِ إِلَّا تَخۡوِیفٗا٥٩ [الإسراء: 59].

ممکن‌ است‌ کسی‌ این‌ سؤال‌ را مطرح‌ کند که‌ چرا خدای‌  عزوجل کفار را عذاب‌ می‌کند، آیا جز عذاب‌ هیچ‌ بدیل‌ دیگری‌ وجود ندارد؟ آیا ممکن‌ نیست‌ با فرستادن‌ معجزات‌ بیشتر آنها را منقاد حق‌ ساخت‌؟ پس‌ خداوند عزوجل می‌فرماید: «و چیزی‌ ما را از فرستادن‌ نشانه‌ها» یعنی‌: معجزات‌ «بازنداشت‌، جز این‌که‌ پیشینیان‌ آن ‌را» یعنی‌: معجزات‌ را «دروغ‌ شمرده‌ بودند» و همین‌ دروغ‌ شمردن‌ سبب‌ عذاب‌ عاجل‌ آنان‌ گردید پس‌ اینان‌ نیز پیر و سنت‌ پیشینیانشانند لذا از نزول‌ معجزات‌ بیشتر، هیچ‌ سودی‌ نمی‌برند.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: مردم‌ مکه‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خواستند تا کوه‌ صفا را برای‌شان‌ طلا گردانیده‌ و کوههای‌ مکه‌ را از آنان‌ دور سازد تا از تنگنای‌ آن ‌رهیده‌ در فضایی‌ فراخ‌ زندگی‌ کنند. پس‌ جبرئیل‌ رضی الله عنه  نزد آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمد وگفت‌: اگر می‌خواهی‌ در خواست‌های‌ قومت‌ برآورده‌ می‌شود ولی‌ اگر با وجود آن ‌باز هم‌ ایمان‌ نیاورند، دیگر مهلت‌ داده‌ نمی‌شوند و اگر می‌خواهی‌ با آنان‌ از درمهلت‌ درآیی‌، نیز اختیار با توست‌. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد. یعنی‌: اگر معجزات‌ پیشنهادی‌ آنان‌ را بفرستیم‌ و باز هم‌ آن‌ را تکذیب‌ کنند، دیگر به‌ شتاب‌ مورد عذاب‌ قرار گرفته‌ و هرگز مهلت‌ داده‌ نمی‌شوند چنان‌که‌ سنت‌ خدای‌ سبحان‌ در پیشینیان‌ نیز همین‌ بوده‌ است‌.

سپس‌ نمونه‌ای‌ عینی‌ از اجرای‌ این‌ سنت‌ را ارائه‌ کرده‌، می‌فرماید: «و به‌» قبیله ‌«ثمود ماده‌ شتری‌ دادیم‌» بر اثر پیشنهادشان‌ «تا نشانه‌ای‌ باشد» دال‌ بر راستگویی ‌صالح‌  علیه السلام  در پیش‌ چشمان‌شان‌ «ولی‌ به‌ آن‌ ستم‌ کردند» یعنی‌: منکر آن‌ شدند «و ما نشانه‌ها را جز برای‌ بیم‌ دادن‌ نمی‌فرستیم‌» یعنی‌: ما معجزات‌ را جز به‌ عنوان ‌مقدمه‌ای‌ پیشاپیش‌ عذاب‌ برای‌ بیم ‌دادن‌ تکذیب‌ کنندگان‌ نمی‌فرستیم‌ تا شاید ایمان ‌آورند پس‌ اگر ایمان‌ نیاوردند، قطعا عذاب‌ بر آنان‌ فرود می‌آید. یا ممکن‌ است ‌مراد از «آیات‌» وقوع‌ حوادثی‌ چون‌ زلزله‌ها و توفان‌ها باشد چنان‌که‌ ابن‌کثیر می‌گوید: «به‌ ما حکایت‌ کرده‌اند که‌ در زمان‌ ابن‌مسعود رضی الله عنه  زلزله‌ کوفه‌ را لرزاند، او گفت‌: هان‌ ای‌ مردم‌! در حقیقت‌ پروردگار شما عتابتان‌ می‌کند پس‌ عتاب‌ او را دریابید و به‌ خود آیید». همچنین‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ در عهد عمر رضی الله عنه  مدینه‌ چند بار لرزید پس‌ او خطاب‌ به‌ مردم‌ فرمود: «به‌ خدا که‌ بدعت‌ آوردید! به‌ خدا سوگند که‌ اگر زمین‌ لرزه‌ تکرار شد، با شما چنین ‌و چنان‌ خواهم‌ کرد!».

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِٱلنَّاسِۚ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلرُّءۡیَا ٱلَّتِیٓ أَرَیۡنَٰکَ إِلَّا فِتۡنَةٗ لِّلنَّاسِ وَٱلشَّجَرَةَ ٱلۡمَلۡعُونَةَ فِی ٱلۡقُرۡءَانِۚ وَنُخَوِّفُهُمۡ فَمَا یَزِیدُهُمۡ إِلَّا طُغۡیَٰنٗا کَبِیرٗا٦٠ [الإسراء: 60].

«و یاد کن‌ هنگامی‌ را که‌ به‌تو گفتیم‌: به‌ راستی‌ پروردگارت‌ همه‌ مردم‌ را احاطه‌ کرده ‌است‌» یعنی‌: مردم‌ همه‌ در قبضه‌ وی‌ و تحت‌ قدرت‌ وی‌اند پس‌ بی‌اعتنا از روگردانی‌ آنان‌ به‌ راه‌ دعوت‌ خویش‌ ادامه‌ بده‌. به‌قولی‌: مراد از مردم‌، مردم‌ مکه‌اند و معنی‌ این‌ است‌: خداوند متعال‌ بر آنان‌ تواناست‌ و به‌زودی‌ تو را بر آنان ‌مسلط خواهد کرد پس‌ بر عذاب ‌کردن‌شان‌ شتاب‌ مکن‌ «و آن‌ رؤیایی‌ را که‌ به‌ تو نمایاندیم‌، جز برای‌ آزمایش‌ مردم‌ قرار ندادیم‌» مراد از آن‌ رؤیا: چشمدید عینی‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در سفر شبانه‌ «اسراء» بود که‌ در ابتدای‌ سوره‌ ذکر شد وخداوند عزوجل آن‌ را «رؤیا» نامید زیرا در شب‌ روی‌ داد. مراد از آزمایش‌ (فتنه‌): ارتداد گروهی‌ بود که‌ قبلا اسلام‌ آورده‌ بودند ولی‌ هنگامی‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آنهارا از سفر اسرای‌ خویش‌ خبر دادند، آنها در این‌ آزمایش‌ ناکام‌ شده‌ و به‌ ارتداد گراییدند. به‌قولی‌ دیگر: خدای‌ سبحان‌ کشتار قریش‌ در بدر را به‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در خواب‌ نشان‌ داد. «و» نیز «آن‌ درخت‌ لعنت‌ شده‌ در قرآن‌ را» جز آزمایشی‌ برای‌ مردم‌ قرار ندادیم‌، این‌ درخت‌ که‌ در دورترین‌ مکان‌ از رحمت‌ حق‌ تعالی‌، یعنی‌در قعر دوزخ‌ قرار دارد عبارت‌ است‌ از: درخت ‌«زقوم‌»، و آزمایش‌ در آن‌ از این‌ قرار است‌ که‌ ابو جهل‌ و غیر وی‌ به‌ مسلمانان‌ گفتند: «رفیق‌ شما به‌ این‌ پنداراست‌ که‌ آتش‌ جهنم‌ سنگ‌ را می‌سوزاند اما در عین‌ حال‌ می‌گوید: در جهنم ‌درخت‌ می‌روید، آخر چگونه‌ چنین‌ چیزی‌ ممکن‌ است‌؟». همچنین‌ روایت‌ شده ‌است‌ که‌ چون‌ خدای‌ سبحان‌ از وجود درخت‌ زقوم‌ در جهنم‌ خبر داد و نازل ‌فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلۡنَٰهَا فِتۡنَةٗ لِّلظَّٰلِمِینَ٦٣ إِنَّهَا شَجَرَةٞ تَخۡرُجُ فِیٓ أَصۡلِ ٱلۡجَحِیمِ٦٤ [الصافات: 63-64] ، قریش‌ از آن‌ سخت‌ هراسان‌ شدند پس‌ ابوجهل‌ دخترکی‌ را دستور داد تا مقداری ‌خرما و خامه‌ (قیماق‌) را در هم‌ آمیخته‌ پیش‌ او بیاورد آن‌گاه‌ به‌ یارانش‌ گفت‌: زقوم‌ بخورید، یعنی‌ زقوم‌ همین‌ است‌ و هراسان‌ نباشید.

«و ما آنان‌ را بیم‌ می‌دهیم‌ ولی‌ جز بر طغیان‌ شدید آنها نمی‌افزاید» یعنی‌: ما با نزول‌ آیات‌ آنان‌ را بیم‌ می‌دهیم‌ ولی‌ فرستادن‌ آیات‌ جز افزودن‌ بر کفرشان‌ هیچ‌ فایده‌ای‌ به‌ حالشان‌ نمی‌کند.

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ قَالَ ءَأَسۡجُدُ لِمَنۡ خَلَقۡتَ طِینٗا٦١ [الإسراء: 61].

«و هنگامی‌ که‌ به‌ فرشتگان‌ گفتیم‌: برای‌ آدم‌ سجده‌ کنید پس‌ همه‌ جز ابلیس‌ سجده ‌کردند، گفت‌: آیا برای‌ کسی‌ که‌ از گل‌ آفریده‌ای‌ سجده‌ کنم‌؟» تفسیر نظیر این‌ آیه‌ درسوره‌های ‌«بقره‌» و «اعراف‌» گذشت‌.

﴿قَالَ أَرَءَیۡتَکَ هَٰذَا ٱلَّذِی کَرَّمۡتَ عَلَیَّ لَئِنۡ أَخَّرۡتَنِ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ لَأَحۡتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُۥٓ إِلَّا قَلِیلٗا٦٢ [الإسراء: 62].

«گفت‌» شیطان‌ «به‌ من‌ خبر ده‌» پروردگارا! که‌ چرا آدم‌ را برمن‌ برتری‌ داده‌ای ‌درحالی‌که‌ مرا از آتش‌ آفریده‌ای‌ و او را از گل‌؟ «اگر تا روز قیامت‌ مهلتم‌ دهی‌، قطعا فرزندانش‌ را از ریشه‌ بر می‌کنم‌» یعنی‌: قطعا بر آنان‌ ـ با اغوا و گمراه ‌سازی ‌خویش‌ ـ مسلط می‌شوم‌؛ چنان‌که‌ اسب‌ ـ چون‌ بر وی‌ رسن‌ و لگام‌ زنند ـ به‌ زیر استیلا کشیده‌ می‌شود. آن‌ ملعون‌ این‌ سوگند را از آن‌روی‌ خورد که‌ از نیرومندی ‌نفوذ نیرنگ‌ خود در بنی‌آدم‌ آگاه‌ بود و آگاه‌ بود که‌ می‌تواند در مجاری‌ خون ‌فرزندان‌ آدم‌ درآید. «جز اندکی‌ از آنان‌» را که‌ نیرنگم‌ در آنان‌ کارگر نیست‌. ایشان‌ کسانی‌اند که‌ خدای‌  عزوجل از شر شیطان‌ حفظ‌شان‌ کرده‌ و ایشان‌ را در پناه‌ خویش‌ نگاه‌ داشته‌ است‌ چنان‌که‌ می‌فرماید: ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیۡسَ لَکَ عَلَیۡهِمۡ سُلۡطَٰنٌ [الحجر: 42]. «بی‌گمان‌ تو را بر بندگان‌ مخصوص‌ من‌ تسلطی‌ نیست‌ مگر کسانی‌ از گمراهان‌ که‌ از تو پیروی‌ کنند»، و نیز در آیه‌ (65) از همین‌ سوره‌ به‌ این‌ حقیقت‌ پرداخته ‌است‌.

﴿قَالَ ٱذۡهَبۡ فَمَن تَبِعَکَ مِنۡهُمۡ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُکُمۡ جَزَآءٗ مَّوۡفُورٗا٦٣ [الإسراء: 63].

«خداوند فرمود» به‌ ابلیس‌ «برو» و راهی‌ را که‌ انتخاب‌ کرده‌ای‌ در پیش‌ بگیر «که‌ هرکس از آنان‌ تو را پیروی‌ کند» و اطاعت‌ نماید «مسلما جهنم‌ سزای‌ همه‌ شماست‌» یعنی‌: دوزخ‌ سزای‌ ابلیس‌ و پیروانش‌ هست‌ «که‌ کیفری‌ تمام‌ است‌» یعنی‌: جهنم‌ کیفری‌ تمام‌ و کامل‌ برای‌ شماست‌ که‌ هیچ‌ از کیفرتان‌ کاسته ‌نمی‌شود.

﴿وَٱسۡتَفۡزِزۡ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتَ مِنۡهُم بِصَوۡتِکَ وَأَجۡلِبۡ عَلَیۡهِم بِخَیۡلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِ وَعِدۡهُمۡۚ وَمَا یَعِدُهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا٦٤ [الإسراء: 64].

«و از آنان‌ هر که‌ را توانستی‌ با آواز خود تحریک‌ کن‌» یعنی‌: آنان‌ را با وسوسه‌ و آوای‌ عصیان‌ برانگیز خویش‌ سبک ‌گردان‌ و از جا بلغزان‌؛ دعوت ‌کنان‌ به‌سوی‌ معصیت‌ من‌. آواز شیطان‌: دعوت‌ او به‌سوی‌ معصیت‌ حق‌ تعالی‌ است‌ و هر کسی‌که‌ به‌سوی‌ نافرمانی‌ خدای‌ سبحان‌ دعوت‌ کند، او در واقع‌ منادی‌ شیطان‌ است‌ وصدای‌ او صدای‌ شیطان‌ می‌باشد.

روایت‌ شده‌ است‌ که‌ ابن‌عمر رضی الله عنه  آواز نی‌نوازی‌ را شنید که‌ نی‌ می‌نواخت‌ پس ‌انگشتان‌ خود را بر گوشهای‌ خویش‌ نهاد و مرکب‌ خود را از راه‌ به‌ کناری‌ کشید وبه‌ خادمش‌ نافع‌ گفت‌: ای‌ نافع‌! آیا هنوز آواز او را می‌شنوی‌؟ نافع‌ می‌گوید: گفتم‌، آری‌! پس‌ همچنان‌ انگشتانش‌ در گوشهایش‌ بود، باز می‌پرسید و من ‌می‌گفتم‌: آری‌! تا آن‌که‌ گفتم‌: نه‌! دیگر آواز وی‌ را نمی‌شنوم‌. آن‌گاه‌ دستانش‌ را از گوشهایش‌ برداشت‌ و مرکبش‌ را به‌ راه‌ باز آورد و گفت‌: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را دیدم‌ که‌ صدای‌ نی‌لبک‌ چوپانی‌ را شنیدند پس‌ چنان‌ کردند که‌ من‌ اکنون‌ کردم‌. از این‌ جهت‌ قرطبی‌ می‌گوید:«صدای‌ نی‌، صدای‌ مغنی‌ و صدای‌ موسیقی‌ در بزم‌های‌ لهو، صدای‌ شیطان‌ است‌ زیرا صدای‌ هر دعوت‌کننده‌ای‌ به‌سوی‌ معصیت‌ خداوند عزوجل ، صدای‌ شیطان‌ می‌باشد». «و با سواران‌ و پیادگانت‌ بر آنان‌ بانگ‌ درده‌» یعنی‌: هر چه‌ در توان‌ داری‌ علیه‌ آنان‌ به‌ کار گیر و هیچ‌ کوتاهی‌ نکن‌ ولشکریان‌ سواره‌ و پیاده‌ات‌ را بر فرزندان‌ آدم‌ بتازان‌ تا تو را برآنان‌ یاری‌ دهند. ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ امر خداوند متعال‌ به‌ شیطان‌، امری‌ قدری‌ است‌ نه‌ امری‌شرعی‌». «و با آنان‌ در اموال‌ و فرزندان‌ شریک‌ شو» مشارکت‌ شیطان‌ در اموال‌ بنی‌آدم‌، عبارت‌ است‌ از: هر تصرفی‌ در اموال‌ که‌ با راه‌ و روش‌ شرع‌ مخالف‌ باشد،چه‌ با گرفتن‌ مال‌ به‌ ناروا باشد و چه‌ با نهادن‌ مال‌ در غیر حق‌؛ همچون‌ غصب‌ ودزدی‌ و ربا. اما مشارکت‌ شیطان‌ در فرزندان‌، عبارت‌ است‌ از: مدعی ‌شدن‌ فرزندبی‌ وجود سببی‌ شرعی‌، به‌دست‌ آوردن‌ فرزند با زنا، نامگذاری‌ فرزندان‌ به‌ نامهای‌ غیرشرعی‌ای‌ مانند عبداللات‌ و عبدالعزی‌، کشتن‌ فرزندان‌ از ترس‌ فقر، زنده‌ به‌ گورکردن‌ دختران‌ و درآوردن‌ فرزندانشان‌ بر آیین‌ کفری‌ای‌ که‌ خود در آن‌ هستند پس‌ همه‌ این‌ معانی‌ و نظایر آن‌ از مصادیق‌ مشارکت‌ شیطان‌ با انسانها در اموال‌ و اولادشان‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «اگر یکی‌ از شما آن‌گاه‌ که‌می‌خواهد با همسرش‌ مقاربت‌ نماید بگوید: «باسمالله، اللهم جنبنا الشیطان وجنبالشیطان ما رزقتنا». «به‌ نام‌ خدا، خدایا! ما را از شیطان‌ برکنار گردان‌ و شیطان‌ را ازآنچه‌ که‌ به‌ ما روزی‌ داده‌ای‌ بر کنار کن‌! پس‌ اگر در میان‌ آن‌ دو به‌ سبب‌ این‌مقاربت‌ فرزندی‌ مقدر شود، شیطان‌ هرگز به‌ او زیانی‌ نمی‌رساند». «و به‌ آنان‌ وعده ‌بده‌» فراء می‌گوید: «یعنی‌ به‌ آنان‌ بگو: نه‌ بهشتی‌ در کار است‌ و نه‌ دوزخی‌ پس‌هر چه‌ می‌خواهید بکنید! و به‌ آنان‌ وعده‌ بده‌ که‌ برانگیخته‌ نمی‌شوند و نظایر این‌ از وعده‌های‌ میان‌ تهی‌ دیگر». «و شیطان‌ جز فریب به‌ آنها وعده‌ نمی‌دهد» شاه‌ولی‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «این‌ تصویری‌ است‌ از سعی‌ و تلاش‌ شیطان‌ در گمراه ‌کردن‌ اولاد آدم‌، همچون‌ عمل‌ رئیس‌ دزدان‌ که‌ چون‌ دهی‌ را غارت‌ کند به‌سواران‌ و پیادگان‌ خود بانگ‌ در می‌دهد که‌ هلا! از این‌ سو بگیرید، از آن‌سو ببندید...».

﴿إِنَّ عِبَادِی لَیۡسَ لَکَ عَلَیۡهِمۡ سُلۡطَٰنٞۚ وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ وَکِیلٗا٦٥ [الإسراء: 65].

«در حقیقت‌، تو را بر بندگان‌ من‌» مراد حق‌ تعالی‌ بندگان‌ مؤمن‌ وی‌اند «هیچ‌ تسلطی‌ نیست‌» یعنی‌: تو را برآنان‌ تسلطی‌ ـ با تبدیل ‌کردن‌ ایمانشان‌ به‌کفر ـ نیست‌ ولی‌ تسلط تو بر آنان‌ فقط با آرایش‌دادن‌ عصیان‌ است‌ «و کارسازی‌ چون‌ پروردگارت‌ بس‌ است‌» پس‌ بندگان‌ خالص‌ و مخلصم‌ بر حمایت‌ و کارسازی‌ام ‌تکیه‌ می‌کنند و من‌ هم‌ کید شیطان‌ را از آنان‌ بازداشته‌ و آنها را از اغوای‌ وی‌ درپناه‌ خویش‌ نگه‌ می‌دارم‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «در حقیقت‌، مؤمن‌ شیاطین‌ خود را چنان‌ مقهور می‌گرداند چنان‌که‌ یکی‌ از شما شتر خویش‌ را در سفر به‌ فرمان ‌خویش‌ در می‌آورد».

﴿رَّبُّکُمُ ٱلَّذِی یُزۡجِی لَکُمُ ٱلۡفُلۡکَ فِی ٱلۡبَحۡرِ لِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ کَانَ بِکُمۡ رَحِیمٗا٦٦ [الإسراء: 66].

«پروردگار شما کسی ‌است‌ که‌ برای‌ شما کشتی‌ها را در دریا روان‌ می‌کند» و به‌حرکت‌ درمی‌آورد «تا از فضل‌ او طلب‌ کنید» یعنی‌: تا امکان‌ سفر در کشورها وبارگیری‌ کالاها را بیابید و در نتیجه‌ از رزقی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ بر بندگانش‌ تفضل‌ کرده ‌است‌، سودمند شوید «چرا که‌ او همواره‌ بر شما مهربان‌ است‌» و از مهربانی‌ اوست ‌که‌ شما را به‌سوی‌ مصالح‌ دنیایتان‌ راهنمایی‌ کرده‌ است‌ پس‌ این‌ امر شکرگزاری‌ وایمانتان‌ را اقتضا می‌کند نه‌ کفر و عصیانتان‌ را.

﴿وَإِذَا مَسَّکُمُ ٱلضُّرُّ فِی ٱلۡبَحۡرِ ضَلَّ مَن تَدۡعُونَ إِلَّآ إِیَّاهُۖ فَلَمَّا نَجَّىٰکُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ أَعۡرَضۡتُمۡۚ وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ کَفُورًا٦٧ [الإسراء: 67].

«و چون‌ در دریا بلایی‌ دامنگیرتان‌ شود» و در وضعی‌ قرار گیرید که‌ بیم ‌غرق ‌شدن‌ و صدمه‌ دیدن‌ داشته‌ باشید «هرکه‌ را که‌ جز او» از خدایان‌ و یاوران ‌«می‌خوانید ناپدید می‌گردد» و یادشان‌ از خاطرتان‌ می‌رود لذا در آن‌ هنگام‌ آنچه‌را که‌ جز حق‌ تعالی‌ به‌ خدایی‌ و فریادرسی‌ خود می‌خواندید ـ اعم‌ از بتان‌، یا جنیان‌، یا فرشتگان‌، یا بشر ـ همه‌ گم‌وگور می‌شوند و شما از آنها بریده‌ ومخصوصا به‌ حق‌ تعالی‌ رجوع‌ می‌کنید زیرا هر یک‌ از شما به‌ علم‌ فطری‌ای ‌که‌ هرگز قادر به‌ دفع‌کردن‌ آن‌ نیست‌ می‌داند که‌ بتان‌ و مانند آنها هیچ‌کاره‌اند و در چنین‌ حالی‌ به‌کارش‌ نمی‌آیند «پس‌ چون‌ شما را به‌سوی‌ خشکی‌ رهانید، رویگردان ‌می‌شوید» از اخلاص‌ برای‌ حق‌ تعالی‌ و یگانه‌پرستی‌ وی‌ لذا به‌سوی‌ خواندن‌ بتانتان ‌و یاری‌جستن‌ از آنان‌ برمی‌گردید «و انسان‌ کفور است‌» یعنی‌: بسیار ناسپاس ‌نعمت‌های‌ خداوند عزوجل است‌.

ابن‌کثیر روایت‌ می‌کند: «عکرمه‌ فرزند ابوجهل‌ در فتح‌ مکه‌ فرار کرد و سوار کشتی‌ شد تا از راه‌ دریا به‌ حبشه‌ بگریزد پس‌ در دریا بادی‌ تند و طوفانی‌ بر کشتی‌نشینان‌ یورش‌ آورد، در این‌ هنگام‌ سرنشینان‌ کشتی‌ به‌ یک‌دیگر گفتند: حالا دیگر هیچ‌ نیرویی‌ نمی‌تواند این‌ بلا را از ما دفع‌ کند، جز این‌که‌ همه‌ از سر اخلاص‌ خدای‌ یگانه‌ را بخوانیم‌! در این‌ هنگام‌ بود که‌ عکرمه‌ با خود گفت‌: سوگند به‌ خدا که‌ اگر در دریا کسی‌ جز او به‌ کار انسان‌ نمی‌آید، در خشکی‌ هم‌ به‌کار وی ‌نمی‌آید؛ بار خدایا! با تو عهد می‌بندم‌ که‌ اگر مرا به‌ سلامت‌ از دریا بیرون‌ آری‌، می‌روم‌ و دستم‌ را در دست‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  می‌گذارم‌، چه ‌بسا که‌ او را با گذشت‌ ومهربان‌ بیابم‌. پس‌ از دریا به‌ سلامت‌ رهید و نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بازگشت‌ و اسلام ‌آورد و اسلامش‌ بسی‌ پایدار شد ـ که‌ خدای‌  عزوجل از او راضی‌ باد».

﴿أَفَأَمِنتُمۡ أَن یَخۡسِفَ بِکُمۡ جَانِبَ ٱلۡبَرِّ أَوۡ یُرۡسِلَ عَلَیۡکُمۡ حَاصِبٗا ثُمَّ لَا تَجِدُواْ لَکُمۡ وَکِیلًا٦٨ [الإسراء: 68].

«آیا ایمن‌ شده‌اید» یعنی‌: همین‌که‌ از دریا نجات‌ یافتید، احساس‌ امنیت‌ کرده‌ و باز از حق‌ روگردان‌ شدید مگر غافل‌ از آنید؛ همان‌ ذاتی‌ که‌ بر نابود کردن‌ شما دردریا توانا بود، همین‌گونه‌ تواناست‌ «از این‌که‌ شما را در کناری‌ از خشکی‌ به‌ زمین‌ فرو برد» خسف‌: آن‌ است‌ که‌ زمین‌ یک‌ چیز را در خود فرو برد. بدین‌گونه ‌خداوند متعال‌ آنهارا از غفلت‌ و ایمن‌زدگی‌ پس‌ از نجات‌ از دریا، بر حذر ساخت ‌«یا بر شما باد تندی‌ سنگریزه‌ افگن‌ بفرستد» یعنی‌: آیا ایمن‌ شده‌اید از این‌که‌ حق‌ تعالی‌ شنبادی‌ تند بر شما بفرستد. حاصب‌: بادی‌ است‌ تند که‌ سنگریزه‌های ‌کوچک‌ را با خود برمی‌دارد و بر هر چه‌ و هرکه‌ هست‌، محکم‌ می‌کوبد «سپس ‌برای‌ خود هیچ‌ وکیلی‌ نیابید» یعنی‌: آن‌گاه‌ نگهبان‌ و یاری‌گری‌ برای‌ خود نمی‌یابید که‌ شما را از عذاب‌ خدا عزوجل باز دارد پس‌ بدانید که تنها جای‌ نگران‌کننده‌ و برهم‌ زننده‌ امنیت‌ شما، محیط دریا نیست‌ بلکه‌ حق‌ تعالی‌ قادر است‌ تا در خشکی‌ نیز شما را غرق‌ خاک‌ ولای‌ولجن‌ کند و از آن‌ بالا نیز بر شما طوفانی‌ هلاکت‌بار فروفرستد پس‌ عاقل‌ باید در هر حالی‌ از خداوند عزوجل بیمناک‌ باشد.

﴿أَمۡ أَمِنتُمۡ أَن یُعِیدَکُمۡ فِیهِ تَارَةً أُخۡرَىٰ فَیُرۡسِلَ عَلَیۡکُمۡ قَاصِفٗا مِّنَ ٱلرِّیحِ فَیُغۡرِقَکُم بِمَا کَفَرۡتُمۡ ثُمَّ لَا تَجِدُواْ لَکُمۡ عَلَیۡنَا بِهِۦ تَبِیعٗا٦٩ [الإسراء: 69].

«یا مگر ایمن‌ شده‌اید» ای‌ کسانی‌ که‌ به‌ یگانگی‌ ما در دریا معترف‌ گشته‌ ولی ‌در خشکی‌ باز سر خود گرفته‌ به‌ آستان‌ بتان‌ رفتید؛ «از این‌که‌» حق‌ تعالی‌ «بار دیگر شما را به‌ دریا بازگرداند» و بدین‌ گونه‌ انگیزه‌هایتان‌ را به‌سوی‌ سفر دریا وسوار شدن‌ بر کشتی‌ تقویت‌ کند «و تندبادی‌ شکننده‌ بر شما بفرستد» قاصف‌: بادی‌تند است‌ که‌ صدایی‌ محکم‌ و هول‌انگیز دارد، یا بادی‌ شکننده‌ است‌ که‌ همه‌ چیز و از جمله‌ کشتی‌ را درهم‌ می‌کوبد «و به‌ سزای‌ آن‌که‌ کفر ورزیدید» یعنی‌: به‌ سبب ‌کفرتان‌ «غرقتان‌ کند آن‌گاه‌ برای‌ خود هیچ‌ مؤاخذه‌کننده‌ای‌ بر ما به‌ سبب‌ آن‌ غرق ‌نیابید؟» یعنی‌: هیچ‌ خونخواهی‌ را نمی‌یابید که‌ ما را در برابر آنچه‌ با شما کرده‌ایم‌، مورد پیگرد قرار دهد و بنابراین‌، انتقام‌ شما را از ما بگیرد.

﴿۞وَلَقَدۡ کَرَّمۡنَا بَنِیٓ ءَادَمَ وَحَمَلۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَفَضَّلۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ کَثِیرٖ مِّمَّنۡ خَلَقۡنَا تَفۡضِیلٗا٧٠ [الإسراء: 70].

سپس‌ حق‌ تعالی‌ نعمت‌هایش‌ را بر بنی‌ آدم‌ به‌ یاد آورده‌ و می‌فرماید: «و به‌راستی‌ ما فرزندان‌ آدم‌ را گرامی‌ داشتیم‌» زیرا آنان‌ را بر این‌ هیأت‌ نیکو آفریده‌ و به‌نطق‌ و عقل‌ و تمییز و صورت‌ خوب‌ و قامت‌ معتدل‌ ممتازشان‌ گردانیدیم‌ چنان‌که‌ مختصات‌ فراوان‌ دیگری‌ چون‌ بهره‌گیری‌ از غذاها و نوشیدنی‌ها و پوشیدنی‌ها را به ‌آنان‌ عنایت‌ کردیم‌، به‌ گونه‌ای‌ که‌ نظیر این‌ ویژگی‌ها در سایر انواع‌ جانداران‌ وجود ندارد و نیز گرامی‌شان‌ داشتیم‌ با مسلط ساختنشان‌ بر سایر خلق‌ و مسخر کردن ‌سایر مخلوقات‌ برای‌شان‌ و نیز گرامیشان‌ داشتیم‌ با دادن‌ موهبت‌ سخن‌گفتن‌، خط نوشتن‌ و فهمیدن‌ زیرا بزرگترین‌ شاخص‌ گرامیداشت‌ فرزندان‌ آدم‌، موهبت ‌عقل‌ است‌ «و آنان‌ را در خشکی‌ برنشاندیم‌» بر چهارپایان‌ و آنچه‌ که‌ خود ازوسایل‌ سواری‌ دیگر می‌سازند «و» در «دریا» بر کشتی‌ها «و به‌ آنان‌ از پاکیزگی‌ها روزی‌ دادیم‌» یعنی‌: از غذاها و نوشیدنی‌های‌ لذیذ و رنگارنگ‌ و پوشیدنی‌های ‌فاخر «و آنان‌ را بر بسیاری‌ از آنچه‌ آفریده‌ایم‌» از سایر حیوانات‌ و اصناف‌ مخلوقات ‌«به‌ فضیلتی‌ آشکار فضیلت‌ دادیم‌» پس‌ بر فرزندان‌ آدم‌ است‌ که‌ این‌ همه‌ فضل‌ ونعمت‌ و تکریم‌ و تجلیل‌ الهی‌ را دریافته‌ و آنها را به‌ شکر و سپاس‌ مقابله‌ کنند و ازکفران‌ و ناسپاسی‌ پروردگار برحذر باشند.

مراد آیه‌ کریمه‌، برتری‌ دادن‌ جنس‌ بنی‌آدم‌ بر بسیاری‌ از مخلوقات‌ دیگر است ‌بنابراین‌، لزوما از آن‌ تفضیل‌ همه‌ افراد بنی‌آدم‌ برنمی‌آید. اما در باره‌ این‌ موضوع‌ که‌ آیا انسان‌ برتر است‌ یا فرشته‌؟ جمهور علما بر آنند که‌ خواص‌ بشر ـ چون ‌پیامبران‌ ـ از خواص‌ فرشتگان‌ برترند، صدیقان‌ بشر از عوام‌ فرشتگان‌ برترند، خواص‌ فرشتگان‌ از عامه‌ بشر و عامه‌ فرشتگان‌ از عامه‌ بشر برترند.

﴿یَوۡمَ نَدۡعُواْ کُلَّ أُنَاسِۢ بِإِمَٰمِهِمۡۖ فَمَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِیَمِینِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ یَقۡرَءُونَ کِتَٰبَهُمۡ وَلَا یُظۡلَمُونَ فَتِیلٗا٧١ [الإسراء: 71].

«روزی‌» را به‌ یاد آورید «که‌ هر گروهی‌ را با امامشان‌ فرامی‌خوانیم‌» مراد از امام‌: کتابی‌ است‌ که‌ بر آنان‌ نازل‌ شده‌ است‌ پس‌ اهل‌ تورات‌ با تورات‌ فراخوانده ‌می‌شوند و اهل‌ انجیل‌ با انجیل‌ و اهل‌ قرآن‌ با قرآن‌ آن‌گاه‌ چنین‌ مورد خطاب ‌قرارمی‌گیرند: ای‌ اهل‌ تورات‌! ای‌ اهل‌ انجیل‌! ای‌ اهل‌ قرآن‌! یا مراد از امام‌: پیامبر و پیشوایشان‌ است‌ «پس‌ هرکس کارنامه‌ اعمالش‌ را به‌ دست‌ راستش‌ دهند» از این‌ گروه‌ فراخوانده‌ شدگان‌ «آن‌ گروه‌ کارنامه‌ خود را» که‌ به‌ ایشان‌ داده‌ شده‌ است ‌«می‌خوانند و به ‌قدر یک‌ فتیلی‌ ستم‌ کرده‌ نمی‌شوند» یعنی‌: از پاداشهایشان‌ به‌ اندازه ‌فتیلی‌ کم‌ نمی‌شود. فتیل‌: نخکی‌ است‌ که‌ در شگاف‌ میانی‌ هسته‌ خرما قرار دارد.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در تفسیر این‌ آیه‌ کریمه‌ و وصف ‌محاسبه‌ روز حشر فرمودند: «یکی‌ از فرزندان‌ آدم‌ فراخوانده‌ شده‌ و نامه‌ اعمال‌ وی‌ به‌ دست‌ راستش‌ داده‌ می‌شود آن‌گاه‌ پیکرش‌ بزرگ‌ و بلند و رخسارش‌ سپید گردانیده‌ می‌شود و بر سرش‌ تاجی‌ درخشان‌ از مروارید نهاده‌ می‌شود، سپس‌ او به‌سوی‌ یارانش‌ می‌رود و چون‌ ایشان‌ از دوردست‌ او را می‌بینند، می‌گویند: بارخدایا! او را نزد ما بیاور و برای‌ ما به‌ سبب‌ او برکت‌ بده‌ پس‌ نزد آنان‌ می‌آید وبه‌ ایشان‌ می‌گوید: مژده‌ باد شما را! زیرا برای‌ هر یک‌ از شما نظیر این‌ است‌. اما کافر: چهره‌اش‌ سیاه‌ گردانیده‌ شده‌ و در پیکرش‌ امتداد داده‌ می‌شود پس‌ یاران‌ وی ‌او را می‌بینند و می‌گویند: پناه‌ می‌بریم‌ به‌ خدا از او و از شرش‌؛ بار خدایا! او را نزد ما نیاور. اما او نزد آنان‌ می‌آید. می‌گویند: بارخدایا! او را از ما دور کن‌. می‌گوید: خدا دورتان‌ گرداند، آخر برای‌ هر یک‌ از شما مانند این‌ است‌».

﴿وَمَن کَانَ فِی هَٰذِهِۦٓ أَعۡمَىٰ فَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِیلٗا٧٢ [الإسراء: 72].

«و هر که‌ در این‌» دنیا «کور باشد» یعنی‌: کوردل‌ و فاقد بصیرت‌ معنوی‌ باشد به‌طوری‌ که‌ توان‌ نگرش‌ در حجت‌ها، آیات‌ و برهانهای‌ خداوند عزوجل را نداشته‌ باشد «پس‌ او در آخرت‌ نیز کور است‌» یعنی‌: کور چشم‌ است‌ و خداوند متعال‌ کوری‌ دل ‌وی‌ در دنیا را به‌ کوری‌ چشمش‌ در آخرت‌ سزا می‌دهد. احتمال‌ دارد که‌ مراد از کوری‌ وی‌ در آخرت‌ نیز، کوری‌ دل‌ وی‌ از دیدن‌ حجت‌ باشد «و» او «از راه‌ خطا کننده‌تر است‌» نسبت‌ به‌ دنیا، به‌طوری‌ که‌ راه‌ نجات‌ را هرگز نیافته‌ و به‌ راه‌ هدایت ‌ابدا دسترسی‌ ندارد.

﴿وَإِن کَادُواْ لَیَفۡتِنُونَکَ عَنِ ٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ لِتَفۡتَرِیَ عَلَیۡنَا غَیۡرَهُۥۖ وَإِذٗا لَّٱتَّخَذُوکَ خَلِیلٗا٧٣ [الإسراء: 73].

«و نزدیک‌ بود که‌ تو را از آنچه‌ به‌سویت‌ وحی‌ کرده‌ایم‌، به‌ فریب‌ باز دارند تا غیر از آن‌ را بر ما بربندی‌».

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ آمده‌ است‌: مشرکان‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گفتند: بیا و خدایان‌ ما را مساس‌ کن‌ آن‌گاه‌ ما همراه‌ تو به‌ دینت‌ درمی‌آییم‌! همان‌ بود که‌ خداوند عزوجل این‌ آیه‌ را نازل‌ کرد و به‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خاطرنشان‌ کرد که‌ اجابت ‌درخواست‌ آنان‌، مخالفت‌ با حکم‌ قرآن‌ و افترا برخدای‌ سبحان‌ است‌ «و در آن ‌صورت‌ تورا به‌ دوستی‌ خود می‌گرفتند» یعنی‌: اگر از خواهش‌هایشان‌ پیروی‌ می‌کردی‌، آنها با تو دست‌ دوستی‌ و صمیمیت‌ می‌دادند آن‌گاه‌ از دوستی‌ و ولایت‌ من‌ خارج‌ می‌گشتی‌.

﴿وَلَوۡلَآ أَن ثَبَّتۡنَٰکَ لَقَدۡ کِدتَّ تَرۡکَنُ إِلَیۡهِمۡ شَیۡ‍ٔٗا قَلِیلًا٧٤ [الإسراء: 74].

«و اگر تو را استوار نمی‌داشتیم‌» برحق‌ و معصوم‌ نمی‌داشتیم‌ از موافقت‌ و همراهی‌ با آنان‌ «نزدیک‌ بود که‌ میل‌ کنی‌» و گرایش‌یابی‌ «به‌سوی‌ آنان‌ اندک ‌میلی‌» ولی‌ عصمت‌ الهی‌ تو را دریافت‌ و تو را از کمترین‌ حد تمایل‌ به‌ آنان‌ نیز بازداشت‌.

سعید بن جبیر رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  مشغول ‌استلام‌ حجرالاسود بودند که‌ مشرکان‌ راه‌ را برای‌شان‌ گرفتند و گفتند: به‌ تو اجازه ‌نمی‌دهیم‌ که‌ دیگر بار استلام‌ کنی‌ تا بر خدایان‌ ما دستی‌ نکشی‌. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  باخود گفتند: بر من‌ چه‌ زیانی‌ خواهد داشت‌ که‌ دستی‌ بر آنها بکشم‌ و بعد از آن‌ به‌من‌ اجازه‌ دهند که‌ حجرالاسود را استلام‌ کنم‌؟ زیرا خداوند متعال‌ می‌داند که‌ من ‌از این‌ کار در دل‌ خویش‌ نفرت‌ دارم‌. اما خدای‌  عزوجل از این‌ اندک‌ چیز هم‌ اباورزید و این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿إِذٗا لَّأَذَقۡنَٰکَ ضِعۡفَ ٱلۡحَیَوٰةِ وَضِعۡفَ ٱلۡمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیۡنَا نَصِیرٗا٧٥ [الإسراء: 75].

«در آن‌ صورت‌» اگر حتی‌ اندک‌ میلی‌ هم‌ به‌سوی‌ آنان‌ می‌کردی‌ «حتما تو را دوبرابر عذاب‌ زندگانی‌ و دو چندان‌ عذاب‌ مرگ‌ می‌چشانیدیم‌» یعنی‌: در آن‌ صورت‌ البته ‌عذابت‌ هم‌ در دنیا و هم‌ در آخرت‌ دوبرابر عذاب‌ مشرکان‌ می‌گردید «آن‌گاه‌ برای ‌خود مددکننده‌ای‌ در برابر ما نمی‌یافتی‌» که‌ تو را یاری‌ داده‌ و این‌ عذاب‌ را از تو دفع‌ کند.

﴿وَإِن کَادُواْ لَیَسۡتَفِزُّونَکَ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ لِیُخۡرِجُوکَ مِنۡهَاۖ وَإِذٗا لَّا یَلۡبَثُونَ خِلَٰفَکَ إِلَّا قَلِیلٗا٧٦ [الإسراء: 76].

«و نزدیک‌ بود که‌ تو را از این‌ سرزمین‌ بلغزانند تا تو را از آنجا بیرون‌ کنند» یعنی‌: چیزی‌ نمانده‌ بود که‌ با تحریک‌ خود تو را به‌ خروج‌ از سرزمین‌ مکه‌ وادارند تا از آن‌ بیرون‌ روی‌ ولی‌ نهایتا به‌ این‌ کار توفیق‌ نیافتند و این‌ توطئه‌شان‌ به‌ سرانجام‌ نرسید بلکه‌ خدای‌  عزوجل آنان‌ را از اخراجت‌ بازداشت‌ تا خود ـ بعد از آن‌که ‌قصد جانت‌ را کردند ـ به‌ فرمان‌ ما هجرت‌ کنی‌ «و در آن‌ صورت‌ آنان‌ هم‌ پس‌ از تونمی‌ماندند» یعنی‌: اگر موفق‌ می‌شدند که‌ تو را از مکه‌ اخراج‌ کنند آن‌گاه‌ بعد ازبیرون‌ ساختنت‌ زنده‌ باقی‌ نمی‌ماندند «مگر» زمان‌ «اندکی‌» زیرا نابود ساخته‌ می‌شدند.

در بعضی‌ از روایات‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ آمده‌ است‌: مشرکان‌ یا برخی ‌از یهودیان‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گفتند؛ اگر تو به‌راستی‌ پیامبری‌، در اینجا نمان‌ و به‌سرزمین‌ شام‌ برو زیرا شام‌ سرزمین‌ انبیا  علیهم السلام  است‌، تو را چه‌ جای‌ درنگ‌ در این ‌سرزمینی‌ که‌ هیچ‌ تناسبی‌ با نبوتت‌ ندارد؟ پس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در این‌ اندیشه‌ افتادندکه‌ از جزیره‌العرب‌ بیرون‌ روند، این‌ بود که‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد آن‌گاه‌ به‌ بارگاه‌ خدای‌  عزوجل دعا کردند: «اللهم لا تکلنی إلى نفسی طرفة عین‌: خدایا! مدت‌چشم‌ برهم ‌زدنی‌ نیز مرا به‌ خودم‌ وامگذار».

﴿سُنَّةَ مَن قَدۡ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَکَ مِن رُّسُلِنَاۖ وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحۡوِیلًا٧٧ [الإسراء: 77].

«این‌» سنت‌ که‌ چون‌ امت‌ها پیامبران‌ خود را از میان‌ خود اخراج‌ می‌کردند، یا آنان‌ را به‌ قتل‌ می‌رساندند، عذاب‌ بر آنان‌ نازل‌ می‌شد «همان‌ سنتی‌ است‌ که‌ همواره‌ در میان‌ آنان‌ که‌ پیش‌ از تو فرستاده‌ایم‌ برقرار بوده‌ است‌ و برای‌ سنت‌ ما هیچ‌ تبدیلی‌ نخواهی‌ یافت‌» یعنی‌: عادت‌ و سنت‌ خداوند عزوجل بر هر چه‌ رفته‌ باشد، هیچ‌کس‌ نه‌ قادر به‌ برگرداندن‌ آن‌ است‌ و نه‌ در آن‌ امکان‌ تغییری‌ وجود دارد.

ممکن‌ است‌ کسی‌ بپرسد که‌ مگر مشرکان‌ مکه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را از آن‌ اخراج ‌نکردند؟ پاسخ‌ این‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خود به‌ فرمان‌ پروردگار خویش‌ از آن ‌هجرت‌ کردند.

﴿أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِدُلُوکِ ٱلشَّمۡسِ إِلَىٰ غَسَقِ ٱلَّیۡلِ وَقُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِۖ إِنَّ قُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ کَانَ مَشۡهُودٗا٧٨ [الإسراء: 78].

سپس‌ مجموعه‌ای‌ از اوامر خطاب‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  صادر می‌شود و صدور این ‌اوامر در این‌ سیاق‌ قرآنی‌، مفید آن‌ است‌ که‌ اجرای‌ آنها پاسخ‌ مناسبی‌ در برابر کوشش‌های‌ انحراف‌گرایانه‌ دشمنان‌، و تعبیری‌ عملی‌ از شکر نعمت‌ است‌.

«نماز را از وقت‌ زوال‌ آفتاب‌» از میانه‌ آسمان‌ و برگشت‌ آن‌ از جانب‌ مشرق‌ به‌ جانب ‌مغرب‌ «برپا دار» که‌ این‌ نماز، عبارت‌ از نماز ظهر است‌ «تا نهایت‌ تاریکی‌شب‌» که‌ مراد از آن‌: دو نماز مغرب‌ و عشاء است‌. غسق‌: به‌هم‌ آمدن‌ شب‌ وتاریکی‌ آن‌ است‌. بنابراین‌، از زوال‌ خورشید تا نهایت‌ تاریکی‌ شب‌، چهار نماز ـ یعنی‌ نمازهای‌ ظهر و عصر و مغرب‌ و عشاء ـ را دربر می‌گیرد «وقرآن ‌خواندن‌ صبح‌ را لازم‌ گیر» مراد: خواندن‌ نماز صبح‌ است‌ زیرا قرائت‌ در نماز صبح‌، طولانی‌ خوانده‌ می‌شود. پس ‌«قرآن ‌خواندن‌ صبح‌» هم‌ نماز پنجم‌ است‌. به‌ این‌ ترتیب‌، آیه‌ کریمه‌ جامع‌ هر پنج‌ نماز است‌ «بی‌گمان‌ قرآن‌ خواندن‌ صبح‌ همواره‌ مقرون‌ به‌ حضور فرشتگان‌ است‌» یعنی‌: فرشتگان‌ شب‌ و فرشتگان‌ روز در نماز صبح‌ حاضر می‌شوند زیرا هر دو گروه‌ در این‌ هنگام‌ گرد هم می‌آیند چنان‌که‌ این‌ خبر در حدیث‌ صحیح‌ آمده‌ است‌.

﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّکَ عَسَىٰٓ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا٧٩ [الإسراء: 79].

«و پاسی‌ از شب‌ را زنده‌ بدار» تهجد: نمازگزاردن‌ در شب‌ بعد از بیدار شدن‌ از خواب‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدند: بعد ازنمازهای‌ فرض‌ کدام‌ نماز افضل‌ است‌؟ فرمودند: «نماز شب‌». «که‌ این‌ نماز شب ‌نافله‌ای‌ مخصوص‌ توست‌» افزون‌ بر فرائض‌. به‌قولی‌: نماز شب‌ (تهجد) برای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرض‌ بود و برای‌ امتشان‌ نافله‌ است‌ «باشد که‌ پروردگارت‌ تو را به‌مقامی‌ محمود برساند» مقام‌ محمود: مقامی‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در آن‌ به ‌شفاعت‌ عظمی‌ برای‌ تمام‌ مردم‌ در روز قیامت‌ می‌ایستند تا پروردگار متعال‌ آنان‌ را از آن‌ شدت‌ و زحمت‌ جان‌فرسا بیرون‌ آورد پس‌ اهل‌ محشر جملگی‌ آن‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را بر این‌ مقام‌ می‌ستایند، در حالی ‌که‌ «لوای‌ حمد» در دست‌ مبارک‌ آن‌ سید و سالار کونین‌ و آن‌ امام‌ اولین‌ و آخرین‌ است‌.

ابن‌کثیر احادیث‌ متعددی‌ را در شرح‌ این‌ مقام‌ نقل‌ کرده‌ و با بیان‌ مقدمه‌ای‌ که ‌ناظر بر بسیاری‌ از این‌ احادیث‌ است‌ می‌گوید: «در روز قیامت‌ برای‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خصلت‌ها و تشریفات‌ مخصوصی‌ وجود دارد که‌ هیچ‌ کس‌ در آنها با ایشان‌ برابر نیست‌ زیرا:

ـ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اولین‌ کسی‌ هستند که‌ زمین‌ از پیکر مطهرشان‌ شکافته‌ می‌شود.

ـ ایشان‌ به‌سوی‌ محشر سواره‌ برانگیخته‌ می‌شوند.

ـ برای‌شان‌ در محشر پرچمی‌ است‌ که‌ آدم‌ و همه‌ فرزندان‌ وی‌ در زیر پرچم‌ ایشان ‌قرار دارند.

ـ برای‌شان‌ در محشر حوضی‌ است‌ که‌ خلقی‌ بسیار بر آن‌ وارد می‌شوند.

ـ برای‌شان‌ نزد خدای‌  عزوجل شفاعت‌ عظمی‌ است‌ تا حق‌ تعالی‌ بر اثر شفاعت ‌ایشان‌، برای‌ فیصله ‌دادن‌ نهایی‌ میان‌ خلایق‌ تشریف‌ آورد و این‌ بعد از آن‌ است‌ که‌ مردم‌ این‌ شفاعت‌ را از آدم‌ درخواست‌ می‌کنند، سپس‌ از نوح‌، آن‌گاه‌ از ابراهیم‌، سپس‌ از موسی‌ و آن‌گاه‌ از عیسی‌  علیهم السلام  اما همه‌ آنها می‌گویند که‌ ما اهل‌ این‌ شفاعت ‌نیستیم‌. پس‌ سرانجام‌ نزد محمد صلی الله علیه و آله و سلم  می‌آیند و آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در پاسخ‌ درخواستشان‌ می‌گویند: «من‌ اهل‌ آنم‌! من‌ اهل‌ آنم‌!».

ـ از جمله‌ این‌ تشریفات‌: شفاعت‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در حق‌ گروههایی‌ از مردم‌ است‌ که‌ فرمان‌ افگندن‌شان‌ در دوزخ‌ صادر شده‌ ولی‌ در اثر شفاعت‌ ایشان‌ از دوزخ‌ برگردانده‌ می‌شوند و این‌ نوع‌ دیگری‌ از شفاعت‌ است‌ که‌ غیر از شفاعت ‌عظمی‌ برای‌ جملگی‌ خلایق‌ می‌باشد.

ـ از جمله‌ این‌ تشریفات‌ یکی‌ این‌ است‌ که‌ ایشان‌ اولین‌ پیامبران‌ در قضاوت‌ میان ‌امتشان‌ هستند، یعنی‌ امتشان‌ اولین‌ امتی‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل حساب‌ کارشان‌ رافیصله‌ می‌دهد.

ـ ایشان‌ اولین‌ پیامبران‌ در گذراندن‌ امت‌ خویش‌ از پل‌ صراط اند.

ـ ایشان‌ اولین‌ کسی‌ هستند که‌ در بهشت‌ شفاعت‌ می‌کنند. و این‌ نوع‌ دیگری‌ از شفاعت‌ خاصه‌ است‌.

ـ ایشان‌ اولین‌ کسی‌ هستند که‌ به‌ بهشت‌ وارد می‌شوند و امتشان‌ نیز قبل‌ از همه ‌امت‌های‌ دیگر به‌ بهشت‌ داخل‌ می‌شوند.

ـ ایشانند که‌ برای‌ بلند بردن‌ درجات‌ گروههایی‌ شفاعت‌ می‌کنند که‌ اعمالشان‌ در حد و اندازه‌ آن‌ درجات‌ نیست‌ و این‌ نوع‌ دیگری‌ از شفاعت‌ خاصه‌ است‌.

ـ ایشان‌ صاحب ‌«وسیله‌» ای‌ هستند که‌ برترین‌ منزلت‌ در بهشت‌ است‌، که‌ این ‌منزلت‌ جز برای‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، لایق‌ شأن‌ هیچ‌ کس‌ دیگری‌ نیست‌.

ـ چون‌ خدای‌  عزوجل در حق‌ گنهکاران‌ اذن‌ شفاعت‌ دهد، فرشتگان‌ و پیامبران‌ و مؤمنان‌ صالح‌ همه‌ برای‌شان‌ شفاعت‌ می‌کنند اما آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در حق‌ خلقی‌عظیم‌ شفاعت‌ می‌کنند که‌ هیچ‌ کس‌ جز خداوند عزوجل شمارشان‌ را نمی‌داند پس ‌هیچ‌کس‌ همانند ایشان‌ شفاعت‌ نمی‌کند».

از جابربن‌عبدالله رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف ‌فرمودند: «هر کس‌ در هنگام‌ شنیدن‌ أذان‌ بگوید: اللهم‌ رب‌ هذه‌ الدعوة‌ التامة‌ والصلاة القائمة‌ آت‌ محمداً نِ‌ الوسیلة‌ والفضیلة‌ وابعثه‌ مقاماً محموداً ‌الذی‌ وعدته‌ قطعا شفاعت‌ من‌ بر وی‌ در روز قیامت‌ حلال‌ می‌شود».

﴿وَقُل رَّبِّ أَدۡخِلۡنِی مُدۡخَلَ صِدۡقٖ وَأَخۡرِجۡنِی مُخۡرَجَ صِدۡقٖ وَٱجۡعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلۡطَٰنٗا نَّصِیرٗا٨٠ [الإسراء: 80].

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: این‌ آیه‌ هنگامی‌ نازل‌ شد که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به ‌هجرت‌ مأمور شدند. «و بگو: پروردگارا! داخل‌ کن‌ مرا به‌ طرز پسندیده‌ و بیرون ‌آور مرابه‌ طرز پسندیده‌» مراد: داخل‌ کردن‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مدینه‌ و بیرون ‌آوردنشان‌ ازمکه‌ است‌ به‌ ورودی‌ عزتمندانه‌ و بیرون‌آوردنی‌ پیروزمندانه‌ همراه‌ با مدد و نصرت‌حق‌ تعالی‌. ولله الحمد که‌ چنین‌ شد «و برای‌ من‌ از سوی‌ خویش‌ سلطه‌ای ‌یاری‌بخش‌» یعنی‌: حجتی‌ آشکار و مقهور کننده‌ «قرار ده‌» که‌ مرا با آن‌ بر تمام‌ مخالفانم‌ پیروز گردانی‌. به‌قولی‌: آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  مأمور شدند تا از پروردگارشان‌ سلطه‌ و دولت‌ دنیوی‌ نیرومندی‌ درخواست‌ کنند که‌ به‌وسیله‌ آن‌ دولت‌ و قوت‌، پایگاهی‌ از عزت‌ برای‌شان‌ برپا شود تا در نتیجه‌، شأن‌ و شوکت‌ دین‌ حق‌ برقرارگردد و نصرت‌ حق‌ تعالی‌ همه‌ وقت‌ شامل‌ حال‌شان‌ باشد. و لله الحمد که‌ چنین‌ شد؛ و خدای‌  عزوجل برای‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پایه‌های‌ دولتی‌ کریمه‌ و مقتدر را در مدینه‌ برافراشت‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ قول‌ راجح‌ تر است‌».

﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ کَانَ زَهُوقٗا٨١ [الإسراء: 81].

«و بگو: حق‌ آمد» یعنی‌: آنچه‌ که‌ خداوند عزوجل به‌ پیامبرش‌ از ظهور و پیروزی‌ اسلام‌ وعده‌ داده‌ بود، تحقق‌ یافت‌ «و باطل‌ نابود شد» یعنی‌: شرک‌ از میان‌ برافتاد و مضمحل‌ شد «هرآینه‌ باطل‌ همواره‌ نابودشدنی‌ است‌» زیرا باطل‌ در ماهیت‌ وجوهره‌ عناصر خود از مایه‌های‌ بقا برخوردار نیست‌ بلکه‌ حیات‌ موقت‌ خویش‌ را از عوامل‌ خارجی‌ و تکیه‌گاه‌های‌ غیرطبیعی‌ استمداد می‌کند پس‌ چون‌ این‌ تکیه‌گاه‌ها سست‌ شوند، باطل‌ نیز فرومی‌پاشد؛ اما حق‌ عناصر وجودی‌ خویش‌ را از ذات‌ وماهیت‌ خود بر می‌گیرد. بخاری‌ و مسلم‌ از ابن‌مسعود رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در روز فتح‌ مکه‌ در حالی‌ وارد آن‌ شدند که‌ بر گرداگرد خانه‌ کعبه‌ سیصد و شصت‌ بت‌ نصب‌ شده‌ بود پس‌ با چوبی‌ که‌ در دست‌ داشتند برآن‌ بتان‌ می‌کوبیدند و این‌ آیه‌ را می‌خواندند: ﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ کَانَ زَهُوقٗا٨١ [الإسراء: 81].

﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ ٱلظَّٰلِمِینَ إِلَّا خَسَارٗا٨٢ [الإسراء: 82].

«و از قرآن‌ فرود می‌آوریم‌ آنچه‌ را که‌ شفاست‌» برای‌ دلها از بیماریهای‌ باطنی ‌آنها؛ با زوال‌ جهل‌ و ازبین ‌رفتن‌ شک‌ و شبهه‌ و گمراهی‌ از آنها. به‌ قولی‌: این‌ شفا شامل‌ امراض‌ ظاهری‌ نیز می‌شود. چنان‌که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  طلب‌ شفا با قرآن‌ را تأیید کردند و در این‌باره‌ روایاتی‌ صحیح‌ در دست‌ است‌؛ از آن‌ جمله‌ تأیید رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از دم‌ و دعای‌ یکی‌ از اصحاب‌ است‌ که‌ با خواندن‌ سوره‌ فاتحه شخص‌ مارگزیده‌ را درمان‌ کرد. «و» نیز فرود می‌آوریم‌ از قرآن‌ آنچه‌ را که ‌«برای‌ مؤمنان‌ رحمت‌ است‌» زیرا قرآن‌ کریم‌ دربرگیرنده‌ علوم‌ سودمندی‌ است‌ که‌ صلاح‌ دین‌ و دنیا درآنهاست‌ و نیز به‌ سبب‌ آن‌که‌ در تلاوت‌ قرآن‌ و تدبر خاشعانه‌ در آن‌، پاداشی‌ عظیم‌ و آمرزش‌ و خشنودی‌ای‌ بزرگ‌ از جانب‌ الله عزوجل وجود داردکه‌ به‌ دخول‌ بهشت‌ و نجات‌ از عذاب‌ دوزخ‌ می‌انجامد «ولی‌» قرآن‌ «بر ستمگران‌» که‌ تکذیب‌ به‌ دین‌ حق‌ و قرآن‌ را به‌جای‌ تصدیق‌ آن‌ نهاده‌اند «جز زیان ‌نمی‌افزاید» یعنی‌: جز هلاکت‌ و نابودی‌ نمی‌افزاید زیرا شنیدن‌ قرآن‌ آنها را شدیدا بر سر غیظ و خشم‌ آورده‌ و انگیزه‌ تمرد و سرکشی‌ را در آنان‌ بالا می‌برد، که‌ بر اثر آن‌ به‌ ارتکاب‌ بیشتر زشتی‌ها و مفاسد روی‌ می‌آورند و در نتیجه‌ هلاک‌ می‌شوند.

قرار گرفتن‌ این‌ آیه‌ بعد از اوامر چهارگانه‌ سابق‌، مشعر بر آن‌ است‌ که‌ شفا و رحمت‌ در اجرای‌ این‌ اوامر است‌.

﴿وَإِذَآ أَنۡعَمۡنَا عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ أَعۡرَضَ وَنَ‍َٔا بِجَانِبِهِۦ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ کَانَ یَ‍ُٔوسٗا٨٣ [الإسراء: 83].

«و چون‌ بر انسان‌ انعام‌ کنیم‌» با نعمت‌هایی‌ که‌ موجب‌ شکر است‌، همچون ‌سلامتی‌، توانگری‌، فتح‌ و پیروزی‌ «روی‌ می‌گرداند» از شکر گزاری‌ برای‌ ما و طاعت‌ و عبادت‌ و ذکر ما «و پهلوی‌ خود را می‌پیچاند» از طاعت‌ ما و به‌ آن‌ پشت ‌می‌کند پس‌ از وی‌ چیزی‌ جز تکبر و شانه‌خالی‌ کردن‌ از قیام‌ به‌ حقوق‌ منعم‌ سرنمی‌زند «و چون‌ به‌ وی‌ شری‌ برسد» مانند بیماری‌ یا فقر «یئوس‌ است‌» یئوس‌: سخت‌ نومید است‌ از رحمت‌ خدای‌  عزوجل ‌؛ پس‌ اگر به‌ هدف‌ دست‌ یافت‌، معبود را فراموش‌ می‌کند و اگر هدفش‌ از دست‌ رفت‌، آه‌ و افسوس‌ و اندوه‌ بر وی‌ چیره‌ شده‌ و نومید می‌شود، که‌ این‌ هر دو خصلت‌، زشت‌ و ناپسند است‌.

البته‌ از آیات‌ (11 ـ 9) سوره‌ «هود» چنین‌ بر می‌آید که‌ موقف‌ یاد شده‌ دراین‌ آیه‌، از مواقف‌ کفار است‌ نه‌ از مواقف‌ مؤمنان‌ متوکل‌ چنان‌که‌ آیه‌ بعدی‌ نیز به ‌این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد:

﴿قُلۡ کُلّٞ یَعۡمَلُ عَلَىٰ شَاکِلَتِهِۦ فَرَبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِمَنۡ هُوَ أَهۡدَىٰ سَبِیلٗا٨٤ [الإسراء: 84].

«بگو: هرکس بر طریقه‌ خود عمل‌ می‌کند» یعنی‌: بر طریقه‌ و روشی‌ از هدایت‌ یا گمراهی‌ که‌ با حال‌ و وضع‌ و شأن‌ و ساختار وی‌ تناسب‌ و سازگاری‌ داشته‌ و با اخلاق‌ و عادات‌ مألوف‌ وی‌ هماهنگ‌ است‌ «و پروردگار شما به‌ هرکه‌ راه‌ یافته‌تر باشد، داناتر است‌» یعنی‌: در نهایت‌ امر، ممیز حق‌ تعالی‌ است‌ پس‌ اوست‌ که‌ میان ‌مؤمنی‌ که‌ در هنگام‌ نعمت‌ اعراض‌ نمی‌کند و در وقت‌ محنت‌ مأیوس‌ نمی‌شود و میان‌ کافری‌ که‌ شأن‌ و شیوه‌ وی‌ سرمستی‌ و سرکشی‌ در برابر نعمت‌ها و نومیدی‌ ویأس‌ در هنگام‌ ناکامی‌هاست‌، تمییز می‌دهد و هر عمل‌کننده‌ای‌ را در برابر عملش ‌جزا می‌دهد.

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّی وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا٨٥ [الإسراء: 85].

«و از تو درباره‌ روح‌» یعنی‌: از حقیقت‌ و کنه‌ آن‌ «می‌پرسند» این‌ همان‌ روحی ‌است‌ که‌ انسان‌ به‌وسیله‌ آن‌ خلعت‌ حیات‌ در بر می‌کند، همان‌ روحی‌ که‌ خداوند عزوجل آن‌ را آفرید اما کسی‌ را از حقیقت‌ آن‌ آگاه‌ نکرد «بگو: روح‌ از امر پروردگار من ‌است‌» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ علم‌ روح‌ را در حوزه‌ اختصاص‌ خود قرار داده‌ و انبیای ‌خویش‌ را بر آن‌ آگاه‌ نکرده‌ است‌ «و به‌ شما از علم‌ داده‌ نشده‌ مگر اندکی‌» یعنی‌: علمی‌ که‌ خداوند متعال‌ آن‌ را به‌ شما داده‌، اندک‌ است‌ و هر قدر علم‌ بشر و میدان‌ مدنیت‌ انکشاف‌ یابد، بشر از گستره‌ بی‌کران‌ معلومات‌ جز اندکی‌ از علم‌ بهره‌ ندارد و معلومات‌ آن‌ نسبت‌ به‌ مجهولاتش‌ بسیار ناچیز است‌.

از سیاق‌ آیه‌ بر می‌آید که‌ این‌ معنی‌ هرچند در کل‌ علوم‌ مصداق‌ دارد اما بیشتر ناظر بر علم‌ و دانش‌ بشر در باره‌ روح‌ است‌.

ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: قریش‌ به‌ یهود گفتند؛ به‌ ما چیزی‌ بیاموزید تا از این‌ مرد (یعنی‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ) بپرسیم‌. یهود به‌ آنان‌ گفتند: از او درباره‌ روح ‌سؤال‌ کنید. پس‌ قریشیان‌ سؤال‌ کردند و خداوند عزوجل این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

قابل‌ ذکر است‌ که‌ موضوع‌ روح‌ در تورات‌ نیز مبهم‌ باقی‌ گذاشته‌ شده‌ است‌.

﴿وَلَئِن شِئۡنَا لَنَذۡهَبَنَّ بِٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ بِهِۦ عَلَیۡنَا وَکِیلًا٨٦ [الإسراء: 86].

«و اگر بخواهیم‌، قطعا آنچه‌ را به‌ تو وحی‌ کرده‌ایم‌، از بین‌ می‌بریم‌» یعنی‌: اگر بخواهیم‌، همین‌ علم‌ اندکی‌ را که‌ به‌ شما داده‌ایم‌ نیز از سینه‌ها و از کتاب‌ها برمی‌داریم‌ ـ و از جمله‌ قرآن‌ را ـ تا بدانجا که‌ هرگز اثری‌ از آن‌باقی‌ نماند «آن‌گاه‌» اگر بخواهیم‌ آن‌ را از عرصه‌ علم‌ تو ببریم‌ و فراموشت‌ گردانیم‌ «برای‌ خود به‌ سبب‌ آن‌» یعنی‌: برای‌ حفظ آن‌ «بر ما وکیلی‌ نیابی‌» یعنی‌: کسی‌ را نمی‌یابی‌ که‌با توکل‌ و یاری‌گرفتن‌ و پشت‌ گرمی‌ از سوی‌ ما، چیزی‌ از قرآن‌ را برگرداند و آن‌را برای‌ تو نگه‌ دارد.

﴿إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَۚ إِنَّ فَضۡلَهُۥ کَانَ عَلَیۡکَ کَبِیرٗا٨٧ [الإسراء: 87].

«مگر به‌ سبب‌ رحمتی‌ از جانب‌ پروردگارت‌» یعنی‌: به‌ سبب‌ رحمتی‌ که‌ در حق‌ توداریم‌، این‌ قرآن‌ و این‌ علم‌ را باقی‌ گذاشتیم‌ و نخواستیم‌ آن‌ را از بین‌ ببریم‌ «بی‌گمان‌ فضل‌ او بر تو همواره‌ بزرگ‌ است‌» از آنجا که‌ تو را به‌ خلعت‌ رسالت‌ مفتخر ساخت‌، بر تو کتاب‌ نازل‌ فرمود، تو را سرور و سالار اولاد آدم‌ گردانید، به‌ تو مقام‌ محمود را عطا فرمود و جز این‌ از نعمت‌های‌ بسیار دیگری‌ که‌ بر تو منت‌ نهاد.

پس‌ بدانید که‌ قرآن‌ منشأ بشری‌ ندارد بلکه‌ کتابی‌ است‌ ربانی‌ و از این‌ جهت ‌فرمود:

﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن یَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا یَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ کَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِیرٗا٨٨ [الإسراء: 88].

«بگو: اگر انس‌ و جن‌ جمع‌ شوند تا نظیر این‌ قرآن‌ را» که‌ از نزد خداوند عزوجل در کمال‌ بلاغت‌ و استواری‌ لفظ و حسن‌ ترتیب‌ و فصاحت‌ فرود آورده‌ شده ‌«بیاورند، هرگز مانند آن‌ را نخواهند آورد» زیرا مخلوق‌ از آوردن‌ نظیر آنچه‌ که‌ خالق ‌می‌آورد، عاجز است‌ «هرچند برخی‌ از آنها پشتیبان‌ برخی‌ دیگر باشند» و به ‌همدیگر مدد و یاری‌ رسانند.

﴿وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَا لِلنَّاسِ فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ مِن کُلِّ مَثَلٖ فَأَبَىٰٓ أَکۡثَرُ ٱلنَّاسِ إِلَّا کُفُورٗا٨٩ [الإسراء: 89].

«و به‌ راستی‌ در این‌ قرآن‌ از هر گونه‌ مثلی‌، گوناگون‌ بیان‌ کردیم‌» یعنی‌: در قرآن ‌سخن‌ را به‌ هرگونه‌ معنی‌ و مثل‌ و داستانی‌ که‌ موجب‌ عبرت‌گرفتن‌ واندیشه‌ ورزیدن‌ است‌ به‌ تکرار بیان‌ کردیم‌، اعم‌ از بیان‌ پندها، موعظه‌ها، ترغیب‌، تهدید، اوامر، نواهی‌، نشانه‌ها، داستان‌های‌ پیشینیان‌ و اخبار بهشت‌ و دوزخ‌ وقیامت‌ لذا معانی‌ آنها را مکرر در مکرر به‌ وجوه‌ مختلف‌ و متعدد و به‌ شیوه‌های ‌متنوع‌ روشن‌ ساختیم‌ تا شاید آنان‌ ایمان‌ آورند و اگر برخی‌ از وجوه‌ و شیوه‌های ‌متنوع‌ بیانی‌ در کافران‌ تأثیری‌ نگذاشته‌، برخی‌ دیگر بر آنان‌ تأثیر بگذارد «ولی ‌بیشتر مردم‌ جز کفران‌ را قبول‌ نکردند» و از سر انکار و ناسپاسی‌ رفتار کرده‌ منکر آن ‌شدند که‌ قرآن‌ کلام‌ خدا باشد، بعد از آن‌که‌ حجت‌ هم‌ به‌ تکرار و به‌ اشکال‌ و صورتهای‌ مختلف‌ بر آنان‌ اقامه‌ شد.

﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ یَنۢبُوعًا٩٠ [الإسراء: 90].

«و گفتند» رؤسا و سردمداران‌ شرک‌ در مکه‌: «تا از زمین‌ چشمه‌ای‌ برایمان جوشانی‌ هرگز به‌ تو ایمان‌ نمی‌آوریم‌» ینبوع‌: چشمه‌ آبی‌ است‌ که‌ بسیار آب‌خیز باشد، به‌طوری‌که‌ آب‌ پیوسته‌ و بی‌انقطاع‌ از آن‌ فواره‌ کنان‌ بیرون‌ جوشد.

﴿أَوۡ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٞ مِّن نَّخِیلٖ وَعِنَبٖ فَتُفَجِّرَ ٱلۡأَنۡهَٰرَ خِلَٰلَهَا تَفۡجِیرًا٩١ [الإسراء: 91].

«یا» ایمان‌ نمی‌ آوریم‌ مگر این‌که‌ «برایت‌ جنتی‌ باشد» یعنی‌: باغی‌ باشد که ‌درختان‌ آن‌ زمینش‌ را بپوشاند «از درختان‌ خرما و انگور پس‌ از میان‌ آنها جوی‌ها روان ‌سازی‌ به‌ روان‌ ساختنی‌» یعنی‌: جویبارهای‌ بسیار را با نیرومندی‌ در آن‌ به‌جریان‌ اندازی‌.

﴿أَوۡ تُسۡقِطَ ٱلسَّمَآءَ کَمَا زَعَمۡتَ عَلَیۡنَا کِسَفًا أَوۡ تَأۡتِیَ بِٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ قَبِیلًا٩٢ [الإسراء: 92].

«یا چنان‌که‌ ادعا می‌کنی‌، آسمان‌ را پاره‌پاره‌ بر سرما فرواندازی‌» یعنی‌: ایمان‌ نمی‌آوریم‌ مگر این‌که‌ به‌عنوان‌ عذاب‌، آسمان‌ را بر سر ما پاره‌ پاره‌ فرواندازی‌. کسفا: قطعه‌ قطعه‌ و پاره‌پاره‌ «یا خدا و فرشتگان‌ را روبه‌روی‌ ما بیاوری‌» یعنی‌: آنها را به‌طور آشکار و محسوس‌ در برابر ما حاضر کنی‌ تا آنها را به‌ چشم‌ سر ببینیم‌. به‌قولی‌ معنی‌ «قبیلا» این‌ است‌: تا اصناف‌ فرشتگان‌ را قبیله‌ قبیله‌ نزد ما بیاوری‌.

﴿أَوۡ یَکُونَ لَکَ بَیۡتٞ مِّن زُخۡرُفٍ أَوۡ تَرۡقَىٰ فِی ٱلسَّمَآءِ وَلَن نُّؤۡمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَیۡنَا کِتَٰبٗا نَّقۡرَؤُهُۥۗ قُلۡ سُبۡحَانَ رَبِّی هَلۡ کُنتُ إِلَّا بَشَرٗا رَّسُولٗا٩٣ [الإسراء: 93].

«یا» ایمان‌ نمی‌ آوریم‌ مگر این‌که‌ «برای‌ تو خانه‌ای‌ از زخرف‌ باشد» زخرف‌: یعنی‌ طلا. به‌ قولی‌ مراد از زخرف‌ این‌ است‌ که‌: برایت‌ خانه‌ای‌ مزین‌ و آراسته‌ به‌انواع‌ زیورات‌ و اشیای‌ فاخر باشد؛ به‌ عادت‌ توانگران‌ و مرفهان‌ که‌ خانه‌هایی‌ پر از نقش‌ و نگار و بسیار آراسته‌ برای‌ خود بنا می‌کنند.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «پروردگار  عزوجل این ‌امر را که‌ اگر بخواهم‌ ریگزار مکه‌ را برایم‌ طلا گرداند، به‌ خواست‌ من‌ موکول‌ کرد اما من‌ گفتم‌: نه‌! ای‌ پروردگارم‌! من‌ ترجیح‌ می‌دهم‌ که‌ روزی‌ سیر و روزی‌ دیگر را گرسنه‌ بگذرانم‌ پس‌ چون‌ گرسنه‌ شوم‌ به‌سوی‌ تو زاری‌ کرده‌ و تو را به‌ یاد می‌آورم‌ و چون‌ سیر شوم‌ تو را ستایش‌ گفته‌ و سپاست‌ می‌گزارم‌».

«یا» ایمان‌ نمی‌ آوریم‌ مگر این‌که‌ «به‌ آسمان‌ بالاروی‌» و در عروجگاه‌های‌آن‌ صعود کنی‌ «و به‌ بالارفتن‌ تو هم‌ باور نداریم‌» یعنی‌: اگر هم‌ ببینیم‌ که‌ در آسمان ‌بالا می‌روی‌، تو را هرگز به‌ رسالت‌ تصدیق‌ نمی‌کنیم‌؛ «تا بر ما کتابی‌ نازل‌ کنی‌ که‌ آن‌را بخوانیم‌» کتابی‌ که‌ تو را تصدیق‌ کند و بر نبوتت‌ دلالت‌ نماید. مجاهد در تفسیر آن‌ می‌گوید: «یعنی‌: برای‌ هر یک‌ از ما نامه‌ای‌ از آسمان‌ بیاوری‌ که‌ در آن‌ نوشته‌باشد: (این‌ نامه‌ای‌ است‌ از جانب‌ خدا برای‌ فلان‌ فرزند فلان‌...) که‌ چون‌ صبح‌ از خواب‌ بیدار می‌شود، این‌ نامه‌ بالای‌ سرش‌ گذاشته‌ شده‌ باشد».

اما آیا در یکی‌ از پیشنهادات‌شان‌ بویی‌ از منطق‌ یا عقل‌ یا گرایش‌ به‌سوی‌ حق‌، به‌مشام‌ می‌رسد؟ هرگز! از این‌ جهت‌ خداوند متعال‌ فرمود: «بگو: پروردگار من‌ پاک‌ است‌» از این‌که‌ از آوردن‌ چیزی‌ از اینها عاجز باشد «آیا من‌ جز بشری‌ فرستاده‌هستم‌؟» یعنی‌: من‌ فرشته‌ نیستم‌ تا به‌ آسمان‌ بالا روم‌، من‌ فردی‌ از افراد بشر هستم ‌و نه‌ بیشتر؛ تنها تفاوتم‌ با سایر افراد بشر در این‌ است‌ که‌: من‌ از سوی‌ خدای‌ سبحان ‌فرستاده‌ شده‌ام‌ تا پیامش‌ را به‌ شما ابلاغ‌ کنم‌ پس‌ ای‌ پیشنهاد دهندگان‌ امور فوق‌! آیا شنیده‌اید که‌ بشری‌ بر آوردن‌ چیزی‌ از اینها توانا باشد؟ آخر من‌ هم‌ بنده‌ای ‌مأمور هستم‌ که‌ هرگز حق‌ تحکم‌ را بر پروردگار خویش‌ ندارم‌ تا او را به‌رغم ‌اراده‌اش‌ وادار به‌ امری‌ از آن‌ امور کنم‌.

بدین‌گونه‌، پروردگار بزرگ‌ این‌ پیشنهادات‌شان‌ را که‌ همه‌ از سر لجاجت‌ و عناد بود و نه‌ از روی‌ حق‌ جویی‌ و حقیقت‌ پویی‌، رد کرد.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیات‌ از ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: رؤسای‌ قریش‌ نزدیک‌ کعبه‌ گرد آمدند و گفتند: کسی‌ را نزد محمد بفرستید و با او گفت‌وگو و مرافعه‌ کنید تا در حق‌ وی‌ معذور شناخته‌ شوید؛ پس‌ دنبال ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرستادند، بدین‌ پیغام‌ که‌: اشراف‌ قومت‌ گرد هم‌ آمده‌اند تا با تو مذاکره‌ نمایند. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از بس‌ مشتاق‌ هدایت‌ آنان‌ بودند، سریعا خود را به‌محل‌ اجتماع‌ آنان‌ رساندند. پس‌ مشرکان‌ به‌ ایشان‌ گفتند: ای‌ محمد! به‌ خدا سوگند هیچ‌ کس‌ از اعراب‌ را سراغ‌ نداریم‌ که‌ نظیر آنچه‌ تو بر سر قومت‌ آورده‌ای‌، بر سر قومش‌ آورده‌ باشد؛ آخر تو پدران‌ ما را دشنام‌ داده‌ای‌، دین‌ ما را به‌ مسخره‌ گرفته‌ای‌، اندیشه‌ها و پندارهایمان‌ را به‌ سبکی‌ و بی‌خردی‌ نسبت ‌داده‌ای‌ و جمع‌ ما را پراکنده‌ ساخته‌ای‌ پس‌ اگر این‌ پیام‌ و این‌ عقیده‌ را برای‌ آن‌ علم‌ کرده‌ای‌ تا به‌ مال‌ و منال‌ برسی‌، اینک‌ ما برای‌ تو به‌ قدری‌ از اموالمان‌ اختصاص‌ می‌دهیم‌ که‌ سرمایه‌دارترین‌ فرد ما شوی‌ و اگر در میان‌ ما به‌ دنبال‌ شرف‌ و برتری‌ هستی‌، تو را رئیس‌ و رهبر خود می‌گردانیم‌ و اگر این‌ حالتی‌ که‌ به‌ تو دست‌ می‌دهد، بر اثر جن‌ زدگی‌ است‌، هر چه‌ لازم‌ باشد مصرف‌ می‌کنیم‌ تا از آن ‌شفا یابی‌ یا که‌ در حق‌ تو معذور شناخته‌ شویم‌!!.

رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در پاسخ‌ آنان‌ فرمودند: نه‌! آنچه‌ شما می‌گویید، هیچ‌ یک‌ در من‌ نیست‌؛ نه‌ به‌ طلب‌ اموال‌ شما آمده‌ام‌، نه‌ جویای‌ شرف‌ و منزلت‌ در میان‌ شما هستم‌ و نه‌ قصد حکومت‌ کردن‌ بر شما را دارم‌ ولی‌ حقیقت‌ این‌ است‌ که ‌خدای‌  عزوجل مرا به‌سوی‌ شما به‌ رسالت‌ برانگیخته‌ پس‌ اگر دعوتی‌ را که‌ به‌ شما آورده‌ام‌ بپذیرید، قطعا این‌ بهره‌ شماست‌ در دنیا و آخرت‌ و اگر آن‌ را به‌ من ‌برگردانید، بر امر خدا عزوجل شکیبایی‌ می‌ورزم‌ تا او خود میان‌ من‌ و شما داوری‌ کند. گفتند: ای‌ محمد! اگر این‌ پیشنهادهایمان‌ را نمی‌پذیری‌، اینک‌ پیشنهاد دیگری ‌داریم‌... و پیشنهادات‌ بیان‌ شده‌ در این‌ آیات‌ را مطرح‌ کردند که‌ آیات‌ فوق‌ در پاسخ‌ آنان‌ نازل‌ شد.

﴿وَمَا مَنَعَ ٱلنَّاسَ أَن یُؤۡمِنُوٓاْ إِذۡ جَآءَهُمُ ٱلۡهُدَىٰٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَبَعَثَ ٱللَّهُ بَشَرٗا رَّسُولٗا٩٤ [الإسراء: 94].

«و هیچ‌ چیز مردم‌ را ـ وقتی‌که‌ هدایت‌ برای‌شان‌ آمد ـ از ایمان‌ آوردن‌ باز نداشت‌، جز این‌که‌ گفتند: آیا خداوند بشری‌ را به‌ پیامبری‌ مبعوث‌ کرده‌ است‌؟» یعنی‌: آنها این‌حقیقت‌ را که‌ پیامبر از جنس‌ بشر باشد، رد و انکار کردند، درحالی‌که‌ این‌ حقیقت ‌نباید محل‌ انکار و تردید و اعتراض‌ قرار گیرد زیرا فرستادن‌ پیامبر از جنس ‌خودشان‌ لطف‌ و رحمتی‌ برای‌شان‌ است‌ چنان‌که‌ خداوند عزوجل می‌فرماید:

﴿قُل لَّوۡ کَانَ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَلَٰٓئِکَةٞ یَمۡشُونَ مُطۡمَئِنِّینَ لَنَزَّلۡنَا عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَلَکٗا رَّسُولٗا٩٥ [الإسراء: 95].

«بگو: اگر در روی‌ زمین‌ فرشتگانی‌ می‌بودند که‌ با اطمینان‌ راه‌ می‌رفتند» یعنی‌: اگر در روی‌ زمین‌ به‌جای‌ بشری‌ که‌ هم‌اکنون‌ بر روی‌ آن‌ زندگی‌ می‌کند، فرشتگانی‌ می‌بودند که‌ با پاهای‌ خود آرام‌ و مطمئن‌ راه‌ می‌رفتند، چنان‌ که‌ انسانها مطمئن‌ درآن‌ راه‌ می‌روند و در آن‌ مستقرند «البته‌ بر آنان‌ فرشته‌ای‌ را به‌ عنوان‌ پیامبر از آسمان ‌نازل‌ می‌کردیم‌» تا فرستاده‌شان‌ از جنس‌ خودشان‌ باشد؛ پس‌ مقتضای‌ حکمت‌ واقتضای‌ رحمت‌ ما این‌ است‌ که‌ پیامبر بشر را از جنس‌ خود بشر بفرستیم‌ زیرا جنس ‌با اهل‌ جنس‌ خود بیشتر انس‌ و الفت‌ می‌گیرد و بهتر می‌تواند ارتباط و تفاهم‌ برقرار کند.

﴿قُلۡ کَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدَۢا بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡۚ إِنَّهُۥ کَانَ بِعِبَادِهِۦ خَبِیرَۢا بَصِیرٗا٩٦ [الإسراء: 96].

«بگو: میان‌ من‌ و شما گواه‌ بودن‌ خدا کافی‌ است‌» بر این‌ امر که‌ من‌ پیام‌ رسالتی‌ را که‌ بدان‌ فرمان‌ یافته‌ام‌، به‌ شما ابلاغ‌ کرده‌ام‌. به‌قولی‌ مراد این‌ است‌: نازل‌ کردن‌ معجزه‌ به‌ منظور تأیید ادعای‌ پیامبر، گواهی‌ای‌ ازسوی‌ حق‌ تعالی‌ بر راستگویی ‌اوست‌ «بی‌گمان‌ او به‌ بندگان‌ خود دانا و بیناست‌» داناست‌ به‌ تمام‌ احوال‌شان‌، محیط است‌ به‌ آشکارها و پنهان‌هایشان‌؛ پس‌ او داناتر است‌ به‌ این‌که‌ چه‌ کسانی‌ شایسته ‌انعام‌ و احسان‌ و هدایتند و چه‌ کسانی‌ سزاوار بدبختی‌ و گمراهی‌ و انحراف‌؟ از این‌ جهت‌ فرمود:

﴿وَمَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن یُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُمۡ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِهِۦۖ وَنَحۡشُرُهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ عُمۡیٗا وَبُکۡمٗا وَصُمّٗاۖ مَّأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ کُلَّمَا خَبَتۡ زِدۡنَٰهُمۡ سَعِیرٗا٩٧ [الإسراء: 97].

«و هرکه‌ را خدا هدایت‌ کند، همو رهیافته‌ است‌» به‌سوی‌ حق‌ «و هرکه‌ را گمراه‌ سازد» یعنی‌: گمراهی‌اش‌ را اراده‌ کند «پس‌ هرگز برای‌ آنان‌ در برابر او دوستانی‌ بجز خداوند نیابی‌» که‌ یاری‌شان‌ دهند و به‌سوی‌ حقی‌ که‌ خداوند عزوجل آنها را از آن‌ به‌بیراهه‌ انداخته‌ است‌، هدایتشان‌ کنند «و آنان‌ را روز قیامت‌ درافتاده‌ بر چهره‌هایشان ‌برانگیزیم‌» این‌ تمثیلی‌ است‌ در مورد به‌ شتاب ‌بردنشان‌ به‌سوی‌ جهنم‌. به‌قولی‌: آنها حقیقتا در روز قیامت‌ بر چهره‌هایشان‌ کشیده‌ می‌شوند چنان‌که‌ در دنیا با کسانی‌ که‌ در اهانت‌ و شکنجه‌شان‌ زیاده‌روی‌ به‌ عمل‌ آید، همین‌ عمل‌ به‌کار برده ‌می‌شود «کور و گنگ‌ و کر ساخته‌» یعنی‌: آنها در زشت‌ترین‌ صورت‌ و قبیح‌ترین‌ منظر برانگیخته‌ می‌شوند از آنجا که‌ خداوند عزوجل ، کوری‌ چشم‌، گنگی‌ زبان‌ وناشنوایی‌ گوش‌ را همه‌ در آنان‌ جمع‌ می‌کند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از انس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال‌ شد که‌ یا رسول‌الله! چگونه‌ مردم‌ بر چهره‌هایشان‌ برانگیخته‌ می‌شوند؟ فرمودند: ذاتی‌ که‌ آنان‌ را بر پاهایشان‌ روان‌ کرد، همو نیز قادر است‌ تا آنان‌ را بر چهره‌هایشان‌ روان‌ سازد» «مأوایشان‌» یعنی‌: جایگاهی‌ که‌ در آن‌ جای ‌می‌گیرند «جهنم‌ است‌، هربار که‌ آتش‌ آن‌ فرونشیند، بر آنان‌ شراره‌ای ‌بیفزاییم‌» یعنی‌: هرگاه‌ شراره‌ دوزخ‌ فرونشیند، بر آن‌ چیزی‌ می‌افزاییم‌ که‌ شراره‌ آن‌ را بلندتر و سوزنده‌تر گرداند.

﴿ذَٰلِکَ جَزَآؤُهُم بِأَنَّهُمۡ کَفَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَقَالُوٓاْ أَءِذَا کُنَّا عِظَٰمٗا وَرُفَٰتًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ خَلۡقٗا جَدِیدًا٩٨ [الإسراء: 98].

«این‌ است‌ جزای‌ آنان‌، به‌ سبب‌ این‌که‌ به‌ آیات‌ ما کافر شدند» پس‌ نه‌ آیات‌ تنزیلی ‌ما را تصدیق‌ کردند و نه‌ هم‌ در آیات‌ تکوینی‌ ما تفکر نمودند «و گفتند: آیا چون ‌استخوانی‌ چند و اعضایی‌ از هم‌ پاشیده‌ شدیم‌، آیا در آفرینشی‌ جدید برانگیخته‌ می‌شویم‌» تفسیر نظیر این‌ آیه‌ در آیه‌ (49) گذشت‌.

خداوند متعال‌ در پاسخ‌شان‌ می‌فرماید:

﴿۞أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ قَادِرٌ عَلَىٰٓ أَن یَخۡلُقَ مِثۡلَهُمۡ وَجَعَلَ لَهُمۡ أَجَلٗا لَّا رَیۡبَ فِیهِ فَأَبَى ٱلظَّٰلِمُونَ إِلَّا کُفُورٗا٩٩ [الإسراء: 99].

«آیا ندیده‌اند» یعنی‌: آیا ندانسته‌اند «که‌ خدایی‌ که‌ آسمانها و زمین‌ را آفرید، قادر است‌ که‌ مانند آنان‌ را بیافریند؟» یعنی‌: ذاتی‌ که‌ بر آفرینش‌ آسمانها و زمین‌ توانا باشد، قطعا بر بازآفرینی‌ و اعاده‌ آنچه‌ که‌ به‌ مراتب‌ از آفرینش‌ این‌ کائنات‌ عظیم ‌ساده‌تر است‌، تواناتر می‌باشد «و» همان‌ خداست‌ که‌ «برای‌ آنان‌ اجلی‌ که‌ هیچ ‌شبهه‌ای‌ در آن‌ نیست‌، مقرر کرده‌ است‌» که‌ این‌ اجل‌، میعاد مرگ‌ آنها یا میعاد قیام‌ قیامت‌ است‌ «ولی‌ ستمگران‌ جز انکار، چیزی‌ را نپذیرفتند» یعنی‌: مشرکان‌ با وجود روشن‌بودن‌ دلیل‌، جز انکار ورزیدن‌ را نپذیرفتند.

﴿قُل لَّوۡ أَنتُمۡ تَمۡلِکُونَ خَزَآئِنَ رَحۡمَةِ رَبِّیٓ إِذٗا لَّأَمۡسَکۡتُمۡ خَشۡیَةَ ٱلۡإِنفَاقِۚ وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ قَتُورٗا١٠٠ [الإسراء: 100].

«بگو: اگر شما مالک‌ خزانه‌های‌ رحمت‌ پروردگارم‌ بودید» یعنی‌: سبب ‌اجابت‌نکردن‌ خواسته‌هایتان‌ در مورد بخشیدن‌ باغها و چشمه‌ سارها و غیره‌ این ‌است‌ که‌ اگر شما مالک‌ خزانه‌ها و انبارهای‌ رزق‌ و نعمت‌ پروردگار هم‌ بودید «بازهم‌ از بیم‌ آن‌که‌ همه‌ را خرج‌ کنید، بخیلی‌ می‌کردید» و امساک‌ می‌ورزیدید «وانسان‌ بخیل‌ است‌» در انفاق‌ و خرج ‌کردن‌ بر خود و بر دیگران‌ و این‌ اصلی‌ است‌ کلی‌ در مورد مشرکان‌ و غیر آنان‌.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَىٰ تِسۡعَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖۖ فَسۡ‍َٔلۡ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ إِذۡ جَآءَهُمۡ فَقَالَ لَهُۥ فِرۡعَوۡنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یَٰمُوسَىٰ مَسۡحُورٗا١٠١ [الإسراء: 101].

«و به‌ راستی‌ ما به‌ موسی‌ نه‌ نشانه‌ روشن‌» یعنی‌: نه‌ معجزه‌ قاطع‌ «دادیم‌» که‌ دال‌ بر نبوت‌ وی‌ بود، گویی‌ نشانه‌های‌ داده‌ شده‌ به‌ موسی‌  علیه السلام  برابر با همین‌ اموری‌بودند که‌ کفار قریش‌ پیشنهاد کردند[2] بلکه‌ حتی‌ قوی‌تر از آنها. یعنی‌: با وجود آن‌نشانه‌های‌ قوی‌ که‌ اعجاز آنها آشکار و روشن‌ بود، فرعون‌ و قومش‌ به‌ موسی‌  علیه السلام  ایمان‌ نیاوردند بلکه‌ فرودآوردن‌ آن‌ معجزات‌ سرانجام‌ به‌ نابودیشان‌ انجامید پس ‌همچنین‌ است‌ آنچه‌ که‌ شما مردم‌ مکه‌ درخواست‌ می‌کنید لذا اگر خواسته‌های‌ شما هم‌ اجابت‌ بشود، ایمان‌ نمی‌آورید و در آن‌ صورت‌، سنت‌ الهی‌ حکم‌ می‌کند که ‌شما را هلاک‌ سازد.

یادآور می‌شویم‌ که‌ نشانه‌های‌ نه‌گانه‌ موسی‌  علیه السلام  عبارت‌ بودند از: فرستادن ‌طوفان‌، ملخ‌، شپش‌، غوک‌، فرود آوردن‌ باران‌ خون‌ و قحطی‌، کمبود میوه‌ها، دادن‌ عصا و ید بیضا که‌ تفسیر بیشتر آنها در سوره‌ اعراف‌ «آیه‌ 133» گذشت‌. به‌قولی ‌مراد از آیات‌ نه‌گانه‌: وصایا و سفارشهای‌ نه‌گانه‌ای‌ است‌ که‌ در تورات‌ مطرح‌ شده‌ است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ احمد و ترمذی‌ از صفوان بن عسال‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: روزی‌ دو یهودی‌ باهم‌ نشسته‌ بودند، در این‌ اثنا یکی‌ از آنها به‌رفیق‌ خود گفت‌: بیا نزد این‌ پیامبر برویم‌ و از او سؤالی‌ بکنیم‌. پس‌ نزد آن‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمده‌ و از ایشان‌ درباره‌ این‌ فرموده‌ خداوند عزوجل : ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَىٰ تِسۡعَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖۖ [الإسراء: 101] سؤال‌ کردند، آن‌ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آیات‌ نه‌ گانه ‌موسی‌  علیه السلام  عبارت‌ بود از این‌ توصیه‌ها:

1-  چیزی‌ را با خدا شریک‌ نیاورید.

2-  زنا نکنید.

3-  نفسی‌ را که‌ خداوند عزوجل کشتن‌ آن‌ را حرام‌ ساخته‌، جز به‌ حق‌ نکشید.

4-  دزدی‌ نکنید.

5-  سحر نکنید.

6-  بی‌گناهی‌ را به‌سوی‌ سلطانی‌ نبرید تا او را به‌ قتل‌ رساند.

7-  ربا نخورید.

8-  زن‌ پاکدامنی‌ را به‌ فحشا متهم‌ نکنید.

9-  و بر شماست‌ ای‌ یهود ـ مخصوصا ـ که‌ در روز شنبه‌ تجاوز نکنید».

آن‌ دو یهودی‌ چون‌ این‌ بیان‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را شنیدند، دستها و پاهای‌ ایشان‌ را بوسیدند و گفتند: گواهی‌ می‌دهیم‌ که‌ شما رسول‌ بر حق‌ خدایید. رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «پس‌ چه‌ چیز شما را از اسلام‌ آوردن‌ باز می‌دارد؟»، گفتند: داوود  علیه السلام  از خدا عزوجل خواست‌ که‌ پیامبری‌ پیوسته‌ در نسل‌ وی‌ باشد لذا ما از آن‌ می‌ترسیم‌ که‌ اگر مسلمان‌ شویم‌، یهودیان‌ ما را به‌ قتل‌ رسانند».

ابن‌کثیر بعد از نقل‌ این‌ روایت‌ اضافه‌ می‌کند: «این‌ وصایا و سفارشها به‌ اقامه ‌حجت‌ علیه‌ فرعون‌ و قومش‌ ربطی‌ ندارد و شاید آن‌ دو مرد یهودی‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  راجع‌ به‌ کلمات‌ (احکام‌) نه‌ گانه‌ در تورات‌ سؤال‌ کرده‌ بودند لذا کار بر راوی‌ مشتبه‌ شده‌ و آنها را (معجزات‌) تصور کرده‌ پس‌ قول‌ مشهور و راجح ‌همان‌ قول‌ اول‌ است‌». «پس‌، از بنی‌اسرائیل‌ بپرس‌ آن‌گاه‌ که‌ نزد آنان‌ آمد» این‌آیات‌ و نشانه‌ها و پرسش‌ تو از آنها نه‌ برای‌ کسب‌ آگاهی‌ از این‌ امر بلکه‌ از باب ‌استشهاد برای‌ ازدیاد یقین‌ و اطمینان‌ توست‌. آری‌! از آنان‌ بپرس‌ که‌ آیا این‌ آیات ‌همان‌گونه‌ نبوده‌ است‌ که‌ ما بیان‌ کرده‌ایم‌؟ و کسانی‌ که‌ از این‌ امر مورد پرسش‌ قرارمی‌گیرند، مؤمنان‌ بنی‌اسرائیل‌اند؛ مانند عبدالله بن‌سلام‌ و یارانش‌ «و فرعون‌ به‌ او» یعنی‌: به‌ موسی‌  علیه السلام  «گفت‌» بعد از مشاهده‌ همه‌ آن‌ معجزات‌ «ای‌ موسی‌! بی‌گمان‌ من‌ تو را جادو شده‌ می‌پندارم‌» مسحور: کسی‌ است‌ که‌ جادو شده‌ و بر اثرآن‌ عقلش‌ آشفته‌ و درهم‌وبرهم‌ گشته‌ است‌.

﴿قَالَ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَآ أَنزَلَ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّی لَأَظُنُّکَ یَٰفِرۡعَوۡنُ مَثۡبُورٗا١٠٢ [الإسراء: 102].

«گفت‌» موسی‌  علیه السلام  در پاسخ‌ فرعون‌: «قطعا تو خوب‌ می‌دانی‌ که‌ این‌ها را» یعنی‌: این‌ نشانه‌ها و معجزات‌ را «که‌ باعث‌ بینشها است‌» یعنی‌: دلایلی‌ روشنگرانه‌ است ‌که‌ به‌ وسیله‌ آنها به‌ قدرت‌ و وحدانیت‌ حق‌ تعالی‌ راه‌ توان‌ برد «جز پروردگار آسمانها و زمین‌ نفرستاده‌ است‌ و بی‌گمان‌ من‌ تو را» ای‌ فرعون‌ «هلاک ‌شده ‌می‌پندارم‌» ظن‌: در اینجا به‌ معنی‌ یقین‌ است‌، یعنی‌: یقین‌ دارم‌ که‌ تو هلاک‌ می‌شوی‌. ثبور: هلاکت‌ و خسران‌ است‌.

﴿فَأَرَادَ أَن یَسۡتَفِزَّهُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ فَأَغۡرَقۡنَٰهُ وَمَن مَّعَهُۥ جَمِیعٗا١٠٣ [الإسراء: 103].

«پس‌ فرعون‌ تصمیم‌ گرفت‌ که‌ آنان‌ را از آن‌ سرزمین‌ برکند» یعنی‌: فرعون‌ تصمیم‌ گرفت‌ که‌ بنی‌اسرائیل‌ و موسی‌  علیه السلام  را از سرزمین‌ مصر برکند؛ با تبعیدشان‌ از آن ‌«پس‌ او و کسانی‌ را که‌ همراه‌ وی‌ بودند» یعنی‌: فرعون‌ و سپاه‌ وی‌ را که‌ در تعقیب ‌موسی‌  علیه السلام  بودند «همه‌ یکجا غرق‌ ساختیم‌» در دریای‌ بلا، که‌ دریای‌ سرخ‌ (بحرقلزم‌) بود.

﴿وَقُلۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ لِبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱسۡکُنُواْ ٱلۡأَرۡضَ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ جِئۡنَا بِکُمۡ لَفِیفٗا١٠٤ [الإسراء: 104].

«و پس‌ از او» یعنی‌: پس‌ از فرعون‌ یا پس‌ از موسی‌ ÷، چرا که‌ نص‌ هر دو احتمال‌ را دارد «به‌ بنی‌اسرائیل‌ گفتیم‌: در زمین‌ ساکن‌ شوید» یعنی‌: در سرزمین ‌بیت‌المقدس‌. هرچند سیاق‌ مقتضی‌ آن‌ است‌ که‌ تمام‌ زمین‌ مراد باشد، یعنی‌ درسراسر زمین‌ پراکنده‌ شوید «پس‌ چون‌ وعده‌ آخرت‌ فرارسد» یعنی‌: وعده‌ سرای ‌آخرت‌ که‌ همانا قیامت‌ است‌. یا نوبت‌ فسادافگنی‌ دیگر شما ـ که‌ در اول‌ سوره‌ذکر شد[3] ـ فرارسد «شما را درآمیخته‌ با هم‌ محشور می‌کنیم‌» از قبرهایتان‌ به‌طوری‌که‌ از هر مکانی‌ با هم‌ در آمیخته‌اید، یعنی‌: مؤمن‌ با کافر درهم‌ آمیخته ‌است‌ ـ بنا بر وجه‌ اول‌ در تفسیر این‌ آیه‌ ـ اما بنا بر وجه‌ دوم‌ که‌ مراد پراکندن‌ آنان ‌در سراسر زمین‌ می‌باشد، معنی‌ این‌ است‌: شما را از سرزمین‌های‌ مختلف‌ وپراکنده‌ به‌سوی‌ سرزمین‌ مقدس‌ گرد می‌آوریم‌ ـ تا برای‌ بار دوم‌ قتل‌عام ‌شوید ـ بنابراین‌ وجه‌، آیه‌ کریمه‌ بر وضعیت‌ کنونی‌ بنی‌اسرائیل‌ که‌ در حال‌گردآمدن‌ در سرزمین‌ مقدس‌اند مصداق‌ پیدا می‌کند و قطعا خدای‌  عزوجل زمینه ‌را برای‌ شکست‌ و کشتار دوم‌ آنان‌ آماده‌ خواهد کرد[4].

﴿وَبِٱلۡحَقِّ أَنزَلۡنَٰهُ وَبِٱلۡحَقِّ نَزَلَۗ وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا مُبَشِّرٗا وَنَذِیرٗا١٠٥ [الإسراء: 105].

«و آن‌ را» یعنی‌: قرآن‌ را «به‌ حق‌ فرو فرستادیم‌ و به‌ حق‌ فرود آمده‌ است‌» یعنی‌: قرآن‌ را جز به‌ حق‌ و راستی‌ فرود نیاورده‌ایم‌ پس‌ قرآن‌ در همه‌ حال‌ به‌سوی‌ حق‌ فرامی‌خواند و در تمام‌ امور دربرگیرنده‌ حق‌ است‌ و همیشه‌ بر حق ‌باقی‌ می‌ماند؛ پس‌ نه‌ با غیر خود آمیخته‌ شده‌ و نه‌ دستخوش‌ کاستی‌ و فزونی‌ وتحریف‌ می‌شود «و تو را جز بشارت‌ دهنده‌» به‌ بهشت‌ برای‌ کسانی‌که‌ اطاعت ‌ورزیده‌اند «و بیم‌دهنده‌» به‌ دوزخ‌ برای‌ کسانی‌ که‌ عصیان‌ ورزیده‌اند «نفرستادیم‌».

﴿وَقُرۡءَانٗا فَرَقۡنَٰهُ لِتَقۡرَأَهُۥ عَلَى ٱلنَّاسِ عَلَىٰ مُکۡثٖ وَنَزَّلۡنَٰهُ تَنزِیلٗا١٠٦ [الإسراء: 106].

«و قرآنی‌ که‌ آن‌ را به‌ تفریق‌ فرستادیم‌» یعنی‌: این‌ همان‌ قرآن‌ عظیمی‌ است‌ که ‌آن‌ را آرام‌آرام‌، به‌تدریج‌ و بخش‌ بخش‌ برتو نازل‌ کردیم‌، نه‌ تماما در یک‌ بار «تا آن‌ را بر مردم‌ به‌ درنگ‌ بخوانی‌» یعنی‌: آن‌ را در طول‌ مدت‌ بیست‌وسه‌ سال‌، آهسته‌ آهسته‌ و اندک‌اندک‌ به‌ درنگ‌ و تأنی‌ بر مردم‌ بخوانی‌ زیرا این‌ شیوه‌ به‌ فهم‌ نزدیک‌تر و از نظر حفظ آسان‌تر است‌ «و آن‌ را به‌ فرو فرستادنی‌ نازل‌ کردیم‌» یعنی‌: آن‌ را اندک‌ اندک‌ و به‌ دفعات‌ برحسب‌ مصالح‌ و رخدادها نازل‌ کردیم‌ زیرا اگر تمام‌ فرایض‌ و مکلفیت‌ها در یک‌ آن‌ و یک‌ زمان‌ بر مکلفان‌ وضع‌ می‌شد، یقینا آنها می‌رمیدند و تاب‌ نمی‌آوردند.

﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ یَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ١٠٧ [الإسراء: 107].

بعد ازآن‌که‌ حقیقت‌ و حکمت‌ نزول‌ تدریجی‌ قرآن‌ ثابت‌ شد آن‌گاه‌ می‌فرماید: «بگو» ای‌ پیامبر! «به‌ آن‌ ایمان‌ بیاورید یا ایمان‌ نیاورید» نه‌ ایمان‌ شما چیزی‌ برحقانیت‌ قرآن‌ می‌افزاید و نه‌ عدم‌ ایمان‌ شما چیزی‌ از حقانیت‌ آن‌ می‌کاهد «بی‌گمان‌ کسانی‌که‌ پیش‌ از آن‌ دانش‌ یافته‌اند» یعنی‌: شکی‌ نیست‌؛ علمایی‌ که‌ کتاب‌های آسمانی‌ پیشین‌ را خوانده‌، حقیقت‌ وحی‌ را شناخته‌ و نشانه‌های‌ نبوت‌ را دریافته‌اند، همچون‌ زید بن‌ عمر و بن‌ نفیل‌، ورقه‌ بن ‌نوفل‌ و عبدالله بن‌ سلام‌ «چون‌» قرآن‌ «برآنان‌ خوانده‌ شود، سجده‌کنان‌ به‌روی‌ درمی‌افتند» برای ‌خدای‌ سبحان‌؛ زیرا حق‌ بر آنان‌ پنهان‌ نمی‌ماند.

﴿وَیَقُولُونَ سُبۡحَٰنَ رَبِّنَآ إِن کَانَ وَعۡدُ رَبِّنَا لَمَفۡعُولٗا١٠٨ [الإسراء: 108].

«و می‌گویند» دانشمندان‌ حق‌پوی‌ اهل‌ کتاب‌ و آشنایان‌ به‌ معارف‌ الهی‌ «پاک ‌است‌ پروردگار ما، به‌ راستی‌ وعده‌ پروردگار ما» به‌ پیروز ساختن‌ مؤمنان‌ «قطعا انجام‌شدنی‌ است‌» و سرانجام‌، حق‌ پیروز است‌.

﴿وَیَخِرُّونَ لِلۡأَذۡقَانِ یَبۡکُونَ وَیَزِیدُهُمۡ خُشُوعٗا۩١٠٩ [الإسراء: 109].

«و گریه‌کنان‌ برروی‌ خویش‌ می‌افتند» حق‌ تعالی‌ بیان‌ افتادنشان‌ بر رویشان‌ را تکرار کرد تا تأثیر موعظه‌های‌ قرآن‌ در دل‌هایشان‌ را نشان‌ دهد «و می‌افزاید» قرآن‌ «در آنان‌» با گوش‌ فرادادنشان‌ به‌ آن‌ «خشوع‌ را» یعنی‌: نرمی‌ و لطافت‌ قلب‌ و رطوبت‌ چشم‌ را.

حاصل‌ معنی‌ این‌ است‌: اگر شما مشرکان‌ به‌ قرآن‌ ایمان‌ نیاورید، پروایی‌ نیست ‌زیرا کسانی‌ که‌ از شما بهترند به‌ آن‌ ایمان‌ آورده‌اند، ایشان‌ دانشمندانی‌ هستند که کتاب‌های پیشین‌ را خوانده‌، اوصاف‌ قرآن‌ و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را در کتب‌شان‌ مطالعه‌ کرده‌، حقیقت‌ وحی‌ و علایم‌ نبوت‌ را شناخته‌ و قدرت‌ تمییز میان‌ حق‌ و باطل‌ را دارا شده‌اند.

﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖ أَیّٗا مَّا تَدۡعُواْ فَلَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَلَا تَجۡهَرۡ بِصَلَاتِکَ وَلَا تُخَافِتۡ بِهَا وَٱبۡتَغِ بَیۡنَ ذَٰلِکَ سَبِیلٗا١١٠ [الإسراء: 110].

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «روزی‌ رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در مکه‌ نماز می‌خواندند پس‌ در دعای‌ خود گفتند:«یا الله! یا رحمان‌!». مشرکان‌که‌ این‌ دعایشان‌ را شنیدند، گفتند: به‌سوی‌ این‌ صائبی‌ بنگرید که‌ ما را از خواندن ‌دو خدا نهی‌ می‌کند اما خود او دو خدا را می‌خواند! پس‌ خداوند متعال‌ نازل‌فرمود: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖ [الإسراء: 110]. «بگو: الله را بخوانید یا رحمان‌ را» هیچ‌زایراد و اشکالی‌ ندارد «هر کدام‌ را که‌ بخوانید» یعنی‌: هر اسمی‌ از اسمای‌ حسنای‌ حق‌ تعالی‌ را که‌ بخوانید خوب‌ است‌ و در خواندن‌ آن‌ بر راه‌ درست‌ و صواب‌ قرار دارید؛ از جمله‌ خواندن‌ الله و رحمان‌ را؛ که‌ خواندن‌ هر دو جایز و نیکوست‌ «زیرا برای‌ او نامهای‌ نیکوست‌» معنی‌ نیکو بودن‌ نامهای‌ حق‌ تعالی‌، استقلال‌ هر یک‌ از نامهای‌ او به‌ وصف‌ جلال‌ و بزرگی‌ است‌. یادآور می‌شویم‌ که‌ اسمای‌ حسنای ‌حق‌ تعالی‌ ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ صحیح‌ آمده‌ است‌ ـ نودونه‌ اسم‌ است‌ «و نمازت‌را» یعنی‌: قرائت‌ نمازت‌ را «نه‌ با صدای‌ بلند بخوان‌ و نه‌ با صدای‌ آهسته‌ و میان‌این‌» و آن‌ «راهی‌ بجوی‌» یعنی‌: راهی‌ میانه‌ بجوی‌ پس‌ نه‌ به‌ آواز بسیار بلند بخوان‌ و نه‌ بسیار آهسته‌. گفتنی‌ است‌ که‌ این‌ حکم‌ مربوط به‌ نمازگزار منفرد است ‌اما امام‌ باید در دو رکعت‌ اول‌ نمازهای‌ بامداد، مغرب‌ و عشاء و نیز در دو رکعت ‌جمعه‌ و عیدین‌، قرائت‌ را به‌ آواز بلند بخواند تا کسانی‌که‌ در پشت ‌سر او هستند، صدای‌ او را بشنوند.

ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ بخش‌ از آیه‌ می‌گوید: این‌ حکم‌ هنگامی ‌نازل‌ شد که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در مکه‌ به‌ حال‌ اختفا به‌سر می‌بردند و چون‌ در آن ‌وقت‌ مشرکان‌ صدای‌ قرائت‌ قرآن‌ را می‌شنیدند، هم‌ قرآن‌ را دشنام‌ می‌دادند، هم‌ کسی‌ که‌ آن‌ را نازل‌ کرده‌ و هم‌ کسی‌ که‌ آن‌ را برای‌ مردم‌ آورده‌ است‌؛ پس‌پروردگار نازل‌ فرمود که‌: «نمازت‌ را به‌ آواز بلند نخوان‌» که‌ مشرکان‌ بشنوند وقرآن‌ را دشنام‌ دهند، «همچنان‌ آن‌ را آهسته‌ نخوان‌» که‌ یارانت‌ آن‌ را نشنوند بلکه‌ در میان‌ این‌ و آن‌، شیوه‌ای‌ میانه‌ بجوی‌. بعد از آن‌ امت‌ نیز به‌ رعایت‌ این‌ شیوه‌ ملزم‌ شد تا همیشه‌ شرایط و ظروف‌ اولیه‌ نزول‌ قرآن‌ را به ‌خاطر داشته‌ باشد.

﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی لَمۡ یَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ شَرِیکٞ فِی ٱلۡمُلۡکِ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ وَلِیّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَکَبِّرۡهُ تَکۡبِیرَۢا١١١ [الإسراء: 111].«و بگو: ستایش‌ خدایی‌ راست‌ که‌ نه‌ فرزندی‌ گرفته‌» چنان‌که‌ یهود و نصاری‌ و نیز کسانی‌ از مشرکان‌ که‌ می‌گویند: فرشتگان‌ دختران‌ خدایند، چنین‌ می‌پندارند «و نه‌در جهانداری‌ شریکی‌ دارد» چنان‌که‌ دوگانه‌پرستان‌ و مانندشان‌ از فرقه‌هایی‌ که‌ به‌تعدد خدایان‌ قایلند، می‌پندارند «و نه‌ به‌ سبب‌ ناتوانی‌ او را هیچ‌ دوستی ‌است‌» یعنی‌: نه‌ حق‌ تعالی‌ خوار و ناتوان‌ و ناچار است‌ که‌ به‌ موالات‌ و دوستی‌ کسی‌ نیاز داشته‌ باشد چنان‌که‌ «صابئین‌» می‌پندارند زیرا او از ناچاری‌ و ناتوانی ‌پاک‌ و مبراست‌ پس‌ بنابراین‌، از دوست‌ و یاور و دستیار و امثال‌ این‌ها نیز کاملا بی‌نیاز است‌ «و او را چنان‌ که‌ باید و شاید بزرگ‌ بشمار» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ را به ‌تعظیمی‌ تام‌ و تمام‌ بزرگ‌ بدار و او را به‌ وصف‌ بزرگی‌ و منزه‌ بودن‌ از فرزند، شریک‌، دوست‌، ناتوانی‌، ذلت‌ و هر آنچه‌ که‌ شایسته‌ شأن‌ وی‌ نیست‌، توصیف‌ کن‌ و بنابراین‌، او را ستایش‌ بگوی‌ چرا که‌ او به‌ سبب‌ کمال‌ ذات‌ و تفرد در اوصاف ‌خویش‌، سزاوار تمام‌ ستایش‌هاست‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: این‌ آیه‌ در رد بر یهود، نصاری‌، مشرکان‌ وصابئین‌ نازل‌ شد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ امام‌ احمد و طبرانی‌ از معاذ بن‌ انس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آیه‌ عز این‌ آیه‌ است‌: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی لَمۡ یَتَّخِذۡ وَلَدٗا [الإسراء: 111]. در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده‌ است‌: «هر کس‌ این‌ آیه‌ را بخواند، خداوند به‌ مانند زمین‌ و کوه‌ها به‌ او پاداش‌ می‌دهد زیرا خداوند عزوجل در حق‌ کسانی‌که‌ می‌پندارند برای‌ او فرزندی‌ است‌، می‌گوید: ﴿تَکَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ یَتَفَطَّرۡنَ مِنۡهُ وَتَنشَقُّ ٱلۡأَرۡضُ وَتَخِرُّ ٱلۡجِبَالُ هَدًّا٩٠ [مریم: 90]. «نزدیک‌ است ‌که‌ آسمانها از این‌ سخن‌ بشکافند، زمین‌ چاک‌ خورد و کوهها به‌شدت‌ فرو ریزند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  مردی‌ را که‌ از قرضداری‌ خود نزد ایشان‌ شکوه‌ کرد، دستور دادند که‌ آیه‌: (قلادع الله...) را تا آخر سوره‌ بخواند، سپس‌ سه‌ بار بگوید: «توکلت على الحی الذی لا یموت». «بر زنده‌پاینده‌ای‌ توکل‌ کردم‌ که‌ هرگز نمی‌میرد».




[1]- ان‌ شاءالله که‌ انتفاضه‌ کنونی‌ فلسطینیان‌ علیه‌ یهود، طلیعه‌ پیروزی‌ مسلمین‌ و اضمحلال‌ یهود باشد.

[2]- نگاه‌ کنید به‌ آیات‌ «90-93» از همین‌ سوره‌.

[3]- نگاه‌ کنید به‌ آیه‌ (4) و آیات‌ بعد از آن‌.

[4]- برای‌ روشن‌ شدن‌ بیشتر معنی‌ آیه‌، نگاه‌ کنید به‌ آیات‌ (7 ـ 4) از همین‌ سوره‌.