تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره اعراف

سوره اعراف

مکی است و دارای (206) آیه است‌.

وجه تسمیه‌: این سوره به‌سبب آمدن اسم اعراف در آن ـ که داستانش خواهد آمد ـ «اعراف» نامیده شد.

سوره اعراف ـ بجز هشت آیه از آن ـ مکی است، که آیات مکی از این فرموده خداوند متعال‌: ﴿وَسۡ‍َٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡیَةِ...[ الأعراف163] شروع و تا آیه‌: ﴿وَإِذۡ نَتَقۡنَا ٱلۡجَبَلَ فَوۡقَهُمۡ کَأَنَّهُۥ ظُلَّةٞ[الأعراف:171]. ادامه دارد.

موضوع این سوره مبارکه، بیان اصول عقیده و تفصیل داستان‌های انبیا  علیهم السلام  است‌.

﴿الٓمٓصٓ١ [الأعراف: 1].

«الف‌. لام‌. میم‌. ص» از حروف مقطعه است و خداوند عزوجل به مرادش از آوردن این حروف داناتر می‌باشد. گفتنی است که سخن در باره حروف مقطعه در آغاز سوره «بقره» نیز گذشت‌.

 ﴿کِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَیۡکَ فَلَا یَکُن فِی صَدۡرِکَ حَرَجٞ مِّنۡهُ لِتُنذِرَ بِهِۦ وَذِکۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ٢ [الأعراف: 2].

«کتابی است» یعنی‌: این قرآن کتابی است «که به‌سوی تو فرو فرستاده شده پس نباید در سینه‌ات از ناحیه آن هیچ تنگی‌ای باشد» یعنی‌: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! از بیم آن که مردم تو را در ابلاغ این کتاب تکذیب کرده و به تو آزار و اذیتی برسانند، هیچ تنگدل مباش زیرا خدای  عزوجل  خود نگهبان و یاور توست‌. همچنان از این امرتنگدل مباش که به قرآن ایمان نیاورده و به دعوت تو لبیک نگفته‌اند زیرا وظیفه‌تو فقط بلاغ است و بس‌. به قولی دیگر؛ مراد این است‌: نباید در این امر که قرآن کتاب حق تعالی است و آن را برای دعوت بندگان خویش به‌سوی دین حق بر تو نازل کرده، در سینه‌ات هیچ تردید و ابهامی وجود داشته باشد. «تا به وسیله آن هشدار دهی» یعنی‌: قرآن برتو فرود آورده شد تا به وسیله آن مردم را بیم و هشدار دهی «و برای مؤمنان پندآموزی باشد» زیرا کتاب خدا عزوجل مردم را گاه‌به‌گاه به‌یاد پروردگارشان افگنده و ایشان را به آنچه که شایسته طاعت وی است، رهنمون می‌شود پس این کتاب، در واقع از طریق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به‌سوی مردم فرستاده شده‌است‌.

﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَیۡکُم مِّن رَّبِّکُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَۗ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ٣ [الأعراف: 3].

«آنچه را از جانب پروردگارتان به‌سوی شما فرود آورده شده، پیروی کنید» که همانا قرآن عظیم و سنت نبی کریم صلی الله علیه و آله و سلم است زیرا سنت، مبین و مفسر قرآن می‌باشد چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ [الحشر: 7].: «و آنچه را که پیامبر به‌شما داده، بگیرید و از آنچه شما را بازداشته، بازایستید». «و بجز او از دوستان دیگر پیروی نکنید» این جمله دو وجه دارد:

1-  غیر خدا عزوجل را معبود خویش نگیرید و آنها را شرکای خدای یگانه قرار ندهید.

2-  بجای کتاب خداوند عزوجل از دوستانی پیروی نکنید که دین خویش را از آنان تقلید کرده‌اید چنان‌که اهل جاهلیت با اطاعت از رؤسای خود در حلال و حرام، چنین می‌کردند.

«چه اندک پند می‌گیرید!» یعنی‌: بشر از آن رو به حقیقت امر ایمان کم توجه کرده و این حق بدیهی را فراموش می‌کند، یا از برابر آن به نادانی می‌گذرد، که دین خدای  عزوجل  را فروگذاشته و از مراجع و معبودان دیگر پیروی می‌کند.

﴿وَکَم مِّن قَرۡیَةٍ أَهۡلَکۡنَٰهَا فَجَآءَهَا بَأۡسُنَا بَیَٰتًا أَوۡ هُمۡ قَآئِلُونَ٤ [الأعراف: 4].

«و چه بسیار شهرها که هلاکشان کردیم» یعنی‌: بسیاری از مردم شهرهای تکذیب‌کننده حق را به‌سبب مخالفت‌شان با پیامبرانشان نابود کردیم «پس، شبانگاه عذاب ما به سوی آنان آمد» درحالی که به خواب آرمیده بودند «یا به‌هنگامی که در قیلوله بودند» قیلوله‌: خواب نیمروز است‌. بعضی گفته‌اند: قیلوله، استراحت در نیمروز به‌سبب شدت گرماست، چه با خواب همراه باشد چه نباشد. خدای سبحان این دو وقت را مخصوصا برای فرودآوردن عذاب مقرر کرد زیرا این دو وقت، اوقات آرامش و استراحت است لذا فرود آمدن عذاب در آنها سخت‌تر و وحشتناک‌تر می‌باشد. نسفی می‌گوید: «قوم لوط  علیه السلام    شبانگاه به وقت‌سحر و قوم شعیب‌  علیه السلام    به وقت قیلوله نابود ساخته شدند».

﴿فَمَا کَانَ دَعۡوَىٰهُمۡ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَآ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ إِنَّا کُنَّا ظَٰلِمِینَ٥ [الأعراف: 5].

«و هنگامی که عذاب ما بر آنان آمد، سخنشان جز این نبود که گفتند: به‌راستی که ما ستمکار بودیم» یعنی‌: دعای آنان به بارگاه پروردگارشان در هنگام فرودآمدن عذاب، جز اعترافشان به ظلم بر خویشتن، چیز دیگری نبود اما این اعتراف بعد از وقت، هیچ سودی به‌حالشان نداشت‌.

 ﴿فَلَنَسۡ‍َٔلَنَّ ٱلَّذِینَ أُرۡسِلَ إِلَیۡهِمۡ وَلَنَسۡ‍َٔلَنَّ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٦ [الأعراف: 6].

«پس، قطعا از کسانی که پیامبران به‌سوی آنان فرستاده شده‌اند» یعنی‌: از امتهای گذشته «خواهیم پرسید» از اینکه به دعوت پیامبرانشان چه پاسخی داده‌اند «وقطعا از خود فرستادگان نیز خواهیم پرسید» یعنی‌: از پیامبرانی که آنان را برانگیخته‌ایم نیز خواهیم پرسید که امتهایشان به دعوتشان چه پاسخی داده‌اند، چه‌کسی از آنان اطاعت کرده و چه‌کسی عصیان ورزیده است‌.

ابن‌عباس رضی الله عنه در تفسیر آن می‌گوید: «از پیامبران در مورد آنچه که ابلاغ کرده‌اند، خواهیم پرسید و این پرسش‌ها به‌خاطر آن است که این حقیقت بر همگان هویدا گردد که ما بر مردم شهرهای نابود شده ستم نکردیم، هنگامی که نابودشان ساختیم بلکه آنان خود با تکذیب پیامبران  علیهم السلام  بر خویشتن ستمگر بوده‌اند». در حدیث شریف آمده است‌: «همه شما راعی هستید و همه از رعیت خویش مورد پرسش قرار می‌گیرید پس امام (زمامدار) از رعیت خویش، مرد ازخانواده خویش، زن از خانه شوهر خویش و برده از مال مولای خویش مورد سؤال قرار می‌گیرند».

﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیۡهِم بِعِلۡمٖۖ وَمَا کُنَّا غَآئِبِینَ٧ [الأعراف: 7].

«همانا از روی علم به آنان بیان خواهیم کرد» یعنی‌: آنچه را که در میانشان به هنگام دعوت پیامبران  علیهم السلام  روی داده‌است، به آنان گزارش خواهیم داد درحالی که به حقیقت آن رخدادها و به احوال آشکار و نهانشان در نحوه پاسخگویی به‌پیامبرانشان دانا هستیم «و ما غایب نبوده‌ایم» از آنان و احوالشان تا چیزی از آنچه که در میان‌شان روی داده است، بر ما پنهان باشد.

این خود دلیل بر آن است که پرسش حق تعالی از آنان، به‌خاطر کسب آگاهی از اخبار مجهولی نیست بلکه برای آگاه کردنشان از رویدادهایی است که در میان‌شان واقع شده است‌.

 ﴿وَٱلۡوَزۡنُ یَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّۚ فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِینُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٨ [الأعراف: 8].

«و در آن روز وزن حق است» یعنی‌: اعمال بندگان در روز قیامت به وسیله میزان (ترازو)، به شیوه عادلانه و بی ذره‌ای ستم و اجحاف، به وزن حقیقی سنجیده می‌شود. و هرچند که اعمال اعراض‌اند و در حقیقت امر، جرم و جسامتی ندارند ولی ـ چنان‌که از ابن‌عباس رضی الله عنه روایت شده‌است ـ حق تعالی در روز قیامت آنها را به اجسام تبدیل می‌کند «پس هرکس که کفه اعمال او» یعنی‌: کفه اعمال نیک وزن‌شده او «سنگین باشد، ایشان خود رستگارانند».

جمهور علما برآنند که نامه‌های اعمال در روز قیامت با ترازویی که دارای زبانه و دو پله است و زن می‌شود تا خلایق به‌سوی آن بنگرند و درنتیجه، عدل الهی‌آشکار و راه عذر بر معذرت‌خواهان مسدود شود چنان‌که زبانها و اندامهایشان نیز بر اعمال‌شان گواهی می‌دهند. بسیاری از علما برآنند که وزن اعمال مخصوص مؤمنان است و اعمال کفار؛ هرچه باشد نابود می‌شود.

﴿وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِینُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُم بِمَا کَانُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا یَظۡلِمُونَ٩ [الأعراف: 9].

«و هرکس کفه اعمال» نیک «او سبک باشد» و کفه بدیها و گناهانش برتری و سنگینی یابد «پس آن گروه، آنانند که به خود زیان زده‌اند، به‌سبب آن که به آیات ما ستم می‌کردند» یعنی‌: با آیات ما برخلاف شیوه‌ای که سزاوار آن بود، تعامل می‌کردند زیرا سزاوار آیات ما این بود که مورد تعظیم و احترام قرار گیرند، نه اینکه با تکذیب و انکار روبرو شوند. ظلم‌: نهادن یک چیز در غیر جایگاه آن است‌.

 ﴿وَلَقَدۡ مَکَّنَّٰکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلۡنَا لَکُمۡ فِیهَا مَعَٰیِشَۗ قَلِیلٗا مَّا تَشۡکُرُونَ١٠ [الأعراف: 10].

«و همانا شما را در زمین استقرار دادیم» یعنی‌: برای شما در آن، جای بودوباش قرار دادیم، یا شما را بر تصرف در زمین توانا گردانیدیم «و برای شما در آن وسایل معیشت نهادیم» از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و غیره «اما چه کم سپاسگزاری می‌کنید» شکرگزاریتان در برابر این نعمت‌ها چه اندک است‌!.

 ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَٰکُمۡ ثُمَّ صَوَّرۡنَٰکُمۡ ثُمَّ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ لَمۡ یَکُن مِّنَ ٱلسَّٰجِدِینَ١١ [الأعراف: 11].

«و به‌تحقیق که شما را آفریدیم» یعنی‌: آدم‌  علیه السلام    را از خاک آفریدیم «باز به صورتگری شما پرداختیم» یعنی‌: آدم‌  علیه السلام    و به تبع آن همه شما را صورت بخشیدیم‌. یا معنی این است‌: ما اولا ارواح را آفریده و سپس کالبدها را در آنها صورت و سامان بخشیدیم‌. یا معنی این است‌: شما را در پشتهای مردان آفریده و در رحمهای زنان صورت‌نگاری کردیم «آن‌گاه به فرشتگان گفتیم‌: برای آدم سجده کنید» به سجده تحیت و شادباش «پس سجده کردند» فرمان ما را اجابت کردند و بی‌درنگ سجده نمودند «مگر ابلیس که از سجده‌کنندگان نبود» و به انگیزه تکبر ازسجده‌کردن برای آدم‌  علیه السلام    ابا ورزید.

﴿قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسۡجُدَ إِذۡ أَمَرۡتُکَۖ قَالَ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِی مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِینٖ١٢ [الأعراف: 12].

«فرمود» خداوند متعال به ابلیس «چون تو را به سجده امر کردم، چه چیز تو را از اینکه سجده کنی بازداشت‌«؟ طرح این سؤال به منظور برپاداشتن حجت علیه ابلیس و نمایاندن کفر و کبر و عناد و افتخار او به اصل خویش و برای کوبیدن وتوبیخ وی است، وگرنه خدای سبحان به علت سرپیچی ابلیس از اطاعت فرمانش داناست و به طرح این پرسش نیازی ندارد «گفت» ابلیس در پاسخ خداوند متعال «برای اینکه من از او بهترم» لذا به پندار ابلیس، عامل بازدارنده‌اش از سجده برای آدم‌؛ باورش به برتری بر آدم و عیب پنداشتن این امر بود که کسی به پایه وی‌برای کسی به‌پایه آدم‌  علیه السلام    سجده کند «مرا از آتشی آفریده‌ای و او را از گل» ابلیس براین باور بود که عنصر آتش از عنصر گل بهتر است، به دلیل اینکه عنصر آتش نورانی و عنصر گل ظلمانی است درحالی که این قیاس ابلیس، قیاسی باطل واشتباهی آشکار از سوی آن ملعون بود زیرا از شأن خاک و گل، سنگینی و وقار وبردباری و پایداری است چنان‌که گل محل رویش سبزه و رشد و بالندگی و اصلاح نیز هست درحالی که از شأن آتش، سوزندان و شتاب و سبکی است چنان‌که آتش وسیله عذاب نیز می‌باشد درحالی که خاک چنین نیست، به همین دلیل بود که عنصر سازنده ابلیس او را تباه ساخت درحالی‌که عنصر سازنده آدم، او را به ساحل توبه و انابت و انقیاد و نهایتا مغفرت و نجات کشانید.

﴿قَالَ فَٱهۡبِطۡ مِنۡهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَٱخۡرُجۡ إِنَّکَ مِنَ ٱلصَّٰغِرِینَ١٣ [الأعراف: 13].

«فرمود» خداوند عزوجل به ابلیس «پس از آن فروشو» یعنی‌: اکنون که تکبر ورزیده‌ای، از آسمان فرودآی زیرا آسمان جایگاه فرمانبردارانی چون فرشتگان است که خدای  عزوجل  را در فرمان وی سرکشی نمی‌کنند، از این مقام به‌سوی زمینی فرو شو که مقر عاصیان و مطیعان هردوست «پس تو را نرسد که در آن تکبر نمایی» زیرا آسمان برای متکبرانی چون تو که از فرمان پروردگار خویش سربرمی‌تابند، جایگاهی مناسب و آماده نیست «پس بیرون شو» یعنی‌: از بهشت «هرآینه تو از خوارشدگانی» تو به کیفر استکبار و گردن‌کشی‌ات، نزد خدای سبحان و بندگان نیکوکارش، از اهل خواری و ذلت و حقارت هستی و هرکسی که ردای استکبار را بر دوش افگند، با پوشش خواری و خردی و بی‌مقداری عذاب می‌شود و هرکسی‌که ردای تواضع و فروتنی را درپوشد؛ خدای  عزوجل  قدر و مرتبتش را گرامی و فراتر می‌گرداند.

 ﴿قَالَ أَنظِرۡنِیٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ١٤ [الأعراف: 14].

«گفت» ابلیس «بارالها! مرا تا روزی که آدمیان برانگیخته شوند مهلت ده» گویی او درخواست کرد که هرگز نمیرد زیرا پس از روز رستاخیز، دیگر مرگی درکار نیست‌. اما او تا برانگیخته‌شدن آدم و ذریه‌اش برای حسابرسی روز قیامت، یعنی تا دمیدن در صور مهلت داده شد، نه بیشتر.

﴿قَالَ إِنَّکَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِینَ١٥ [الأعراف: 15].

«فرمود» خداوند عزوجل به ابلیس «همانا تو از مهلت داده‌شدگانی» نه تا روز رستاخیز بلکه تا روز دمیدن در صور. به‌قولی‌: حکمت در مهلت دادن به وی‌: قراردادن بندگان در معرض آزمایش است تا مطیعان از عاصیان در عرصه ظهور شناخته شوند. گفتنی است که ابلیس با وجود نافرمانی‌اش، جسارت این درخواست را به خود داد زیرا به حلم ذات ذوالجلال دانا بود.

 ﴿قَالَ فَبِمَآ أَغۡوَیۡتَنِی لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَکَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ١٦ [الأعراف: 16].

«گفت» ابلیس «پس به‌سبب آن که مرا گمراه کردی، من هم برای فریفتن آنان حتما بر سر راه راست تو می‌نشینم» یعنی‌: به‌سبب آن که مرا به بیراهه افگندی تا بدانجاکه سجده برای آدم را ترک کردم و درنتیجه مرا به عذابی مهلک روبرو ساختی، اینک من هم در فریفتن آدمیان از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنم تا به‌سبب من تباه‌گردند، همچنان‌که من به‌سبب فروگذاشتن سجده برای پدرشان آدم، تباه گردیدم بنابراین، بر سر راه اسلام در کمین آنان می‌نشینم تا ایشان را به دام گمراهی خویش درافگنم چنان‌که دشمن بر سر راه دشمن کمین می‌کند.

﴿ثُمَّ لَأٓتِیَنَّهُم مِّنۢ بَیۡنِ أَیۡدِیهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَیۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡۖ وَلَا تَجِدُ أَکۡثَرَهُمۡ شَٰکِرِینَ١٧ [الأعراف: 17].

«آن‌گاه بر آنها از پیش‌روی آنان می‌تازم» تا ایشان را در امر آخرت به شک درافگنم «و از پشت سرشان» بر آنان می‌تازم تا ایشان را به‌دنیا راغب گردانم «و از طرف راست‌شان» یعنی‌: از طرف نیکی‌ها و حسناتشان بر آنان می‌تازم تا ایشان‌را از آن برگردانم «و از طرف چپ‌شان» یعنی‌: از طرف گناهان و بدکاریهایشان نیز برای‌شان می‌تازم تا ایشان را به آن درافگنم‌؛ پس با این هدف که آنان را به هر وسیله ممکن از راه راستت به بیراهه برم، از هر چهار جهت بر آنان می‌تازم زیرا دشمن از همین چهار جهت بر دشمنش می‌تازد. ذکر دو جهت بالا و پایین را به‌سبب آن فروگذاشت که رحمت از بالا به‌سوی آدمیان فرود می‌آید و پایین هم محل سجده است‌.

از عبدالله بن عمر رضی الله عنه روایت شده‌است که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هیچ‌گاه این دعاها را در صبح و شام ترک نمی‌کردند: «اللهم إنی أسألک العافیة فیالدنیا والآخرة، اللهم إنی أسألک العفو والعافیة فی دینی ودنیای وأهلی ومالی، اللهم استر عوراتی وآمن روعاتی، اللهم احفظنی من بین یدی ومن خلفی وعن یمینی وعن شمالی ومن فوقی وأعوذ بعظمتک أن أغتال من تحتی»[1].

آن‌گاه شیطان افزود: «و بیشترشان را شکرگزار نمی‌یابی» به علت تأثیر وسوسه و اغوای من در آنان‌.

آری‌! بدین‌سان بود که ابلیس در بنی‌آدم گمانی زد و تیر گمانش به هدف نشست و بنابراین، اکثریت بنی‌آدم از شاکران‌؛ یعنی از مؤمنان نشدند چنان‌که باری تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ صَدَّقَ عَلَیۡهِمۡ إِبۡلِیسُ ظَنَّهُۥ فَٱتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢٠ [سبأ: 20]. «قطعا شیطان گمان خود را در مورد آنها راست یافت و جز گروهی از مؤمنان، بقیه از او پیروی کردند».

 ﴿قَالَ ٱخۡرُجۡ مِنۡهَا مَذۡءُومٗا مَّدۡحُورٗاۖ لَّمَن تَبِعَکَ مِنۡهُمۡ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمۡ أَجۡمَعِینَ١٨ [الأعراف: 18].

«فرمود» خداوند متعال خطاب به ابلیس «از آن بیرون رو» یعنی‌: از آسمان، یا از بهشت «نکوهیده و رانده‌شده» از رحمت من «که قطعا هرکه از آدمیان از تو پیروی کند، قطعا دوزخ را از همه شما یکجا پر می‌کنم» این سوگند و هشداری از سوی‌حق تعالی به کسانی است که طاعت او را وانهاده و از راه شیطان پیروی می‌کنند.

 ﴿وَیَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡکُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُکَ ٱلۡجَنَّةَ فَکُلَا مِنۡ حَیۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ١٩ [الأعراف: 19].

«و گفتیم‌: ای آدم‌! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید» این سخن بعد از اخراج ابلیس از آسمان، یا از بهشت به ایشان گفته شد «پس از هرجا که می‌خواهید بخورید» از هر نوعی از انواع میوه‌های بهشتی که می‌خواهید. «ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد» با نافرمانی من و مخالفت امر من‌. پس‌حق تعالی بهره‌گیری از تمام درختان بهشت را ـ بجز این یک درخت ـ برای آدم و حوا مباح گردانید.

مفسران در نوعیت این درخت ممنوعه اختلاف‌نظر دارند و در تعیین آن روایت صحیحی هم نقل نشده است لذا از بحث درباره آن فایده‌ای متصور نیست، و ما وارد این بحث نمی‌شویم‌.

﴿فَوَسۡوَسَ لَهُمَا ٱلشَّیۡطَٰنُ لِیُبۡدِیَ لَهُمَا مَا وُۥرِیَ عَنۡهُمَا مِن سَوۡءَٰتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَىٰکُمَا رَبُّکُمَا عَنۡ هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةِ إِلَّآ أَن تَکُونَا مَلَکَیۡنِ أَوۡ تَکُونَا مِنَ ٱلۡخَٰلِدِینَ٢٠ [الأعراف: 20].

«پس شیطان آن‌دو را وسوسه کرد» یعنی‌: با آنان به‌طور آهسته و به تکرار سخن گفت «تا برای‌شان آنچه را از شرمگاه‌هایشان که از دیدشان پوشیده بود آشکار گرداند» یعنی‌: شیطان خواست تا با آشکارساختن عورتهای آدم و حوا که از دیدشان مستور بود، به آنان بدی کند زیرا قبل از آن، آدم و حوا نه خود عورتهای‌خویش را می‌دیدند و نه یکی از آنها عورت دیگری را می‌دید.

این آیه دلیل بر آن است که برهنگی (کشف عورت‌)، از بزرگ‌ترین مصیبتهاست و پوشش عورت از ایجابات طبع و عقل سلیم می‌باشد چنان‌که برهنگی، فطرتی حیوانی است که انسان سلیم به آن گرایش نمی‌یابد. علما گفته‌اند: عورت آدم و حوا فقط برای خودشان آشکار گردید نه برای دیگران «و گفت» ابلیس به آدم و حوا «پروردگارتان شما را نهی نکرده‌است» از خوردن «این درخت، جز برای اینکه مبادا دو فرشته گردید» یعنی‌: برای آن که فرشته نگردید «یا از جاودانگان شوید» یعنی‌: تا از کسانی نگردید که هرگز نمی‌میرند و همیشه ساکن بهشت هستند.

﴿وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِینَ٢١ [الأعراف: 21].

«و برای آن دو، سوگند یاد کرد که من قطعا از خیرخواهان شما هستم» زیرا من پیش‌از شما ساکن این مکان بوده‌ام و می‌دانم که راز جاودانگی در چیست‌. یا معنی این است‌: چنان‌که ابلیس بر خیرخواهی خویش برای آنان سوگند خورد، آن‌دو نیز، برقبول این مرام او سوگند خوردند، یعنی آدم و حوا او را تصدیق کردند و این اندیشه در نهادشان خطور نکرد که او دروغگوی گمراه‌کننده‌ای است و تعبیر (قاسمهما) که از باب مفاعله است و بر انجام دو طرفه فعل دلالت می‌کند، نیز مؤیداین معنی است‌.

 ﴿فَدَلَّىٰهُمَا بِغُرُورٖۚ فَلَمَّا ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ بَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا یَخۡصِفَانِ عَلَیۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِۖ وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ أَلَمۡ أَنۡهَکُمَا عَن تِلۡکُمَا ٱلشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّکُمَآ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لَکُمَا عَدُوّٞ مُّبِینٞ٢٢ [الأعراف: 22].

«پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید» تدلیه و ادلاء: فرستادن یک چیز از بالایی به‌سوی پایینی است‌. پس معنی این است‌: شیطان به وسیله این سوگند دروغ فریبنده و با این وسوسه خود، آدم و حوا را از مرتبه بلندی و برتری که همانا مرتبه طاعت و کرامت است، به پستی و هبوط کشانید «پس چون آن دو از آن درخت چشیدند» یعنی‌: چون از آن درخت خوردند «عورت‌هایشان بر آنان آشکار شد» زیرا لباس از تن‌شان فروریخت «و شروع کردند به چسبانیدن برگ‌های درختان بهشت بر خود» به قولی‌: آن برگ‌ها؛ برگ درخت انجیر بود که آن را بر عورت‌های خود به صورت طبقه‌ای از برگ‌ها بر بالای طبقه‌ای دیگر می‌چسباندند تا عورت‌های خود را بپوشانند «و پروردگارشان به آنان ندا درداد» درحالی‌که سرزنش‌کنان به‌آنان می‌گفت‌: «که مگر شما را از این درخت نهی نکرده بودم» آری‌! این خطاب، عتاب و سرزنشی از سوی خداوند متعال بر آدم و حواست، از آن رو که آنان بادستور خدا عزوجل مخالفت کرده و از آن درخت معین ممنوعه خوردند و از آنچه که باید حذر و احتیاط می‌کردند ـ که همانا کید شیطان بود ـ حذر نکردند در حالی‌که حق تعالی قبلا آنان را از نیرنگ‌های شیطان برحذر داشته بود چنان‌که می‌فرماید: «و به شما نگفته بودم که بی‌گمان شیطان دشمن آشکار شماست» یعنی‌: دشمنی وی با شما تا بدانجا آشکار است که او این دشمنی خویش را پنهان هم نمی‌کند.

﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٢٣ [الأعراف: 23].

«گفتند» آدم و حوا «پروردگارا! بر خود ستم کردیم» اعتراف می‌کنیم که با این مخالفت، مرتکب گناه گردیده‌ایم و بر خود ستم کرده‌ایم‌. این اعتراف آدم و حوا، برخلاف شیوه ابلیس بود که از معصیت خویش عذرخواهی نکرد و از پروردگار خویش آمرزش نخواست بلکه استکبار ورزید «و اگر بر ما نیامرزی و به‌ما رحم نکنی، قطعا از زیانکاران خواهیم بود». البته این دعا و زاری نیز نمایانگر توبه آنهاست‌.

 ﴿قَالَ ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِینٖ٢٤ [الأعراف: 24].

«فرمود: فرود آیید» این خطاب الهی هم شامل آدم و حوا و ذریه آن دو و هم شامل ابلیس است «بعضی از شما برای بعضی‌دیگر دشمنید» خداوند متعال دشمنی آنها در میان یک‌دیگر را، نوعی از مجازات برای آنان قرار داد «و برای شما در زمین مستقری است» یعنی‌: جایگاه استقراری است «و» برای شما در آن «بهره‌مندی‌ای است» که در آن از خوراکی‌ها و آشامیدنی‌ها و مانند آنها برخوردار و بهره‌مند می‌شوید «تا وقتی معین» که همانا وقت مرگ شما، یا وقت برپایی قیامت است‌.

 ﴿قَالَ فِیهَا تَحۡیَوۡنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنۡهَا تُخۡرَجُونَ٢٥ [الأعراف: 25].

«فرمود» خداوند متعال‌: «در آن» یعنی‌: در زمین «زندگی می‌کنید و در آن می‌میرید و از آن برانگیخته می‌شوید» به‌سوی سرای آخرت، به منظور دریافت پاداش و جزای خویش‌.

ملاحظه می‌کنیم که حق تعالی در این آیات، سه نمونه از خلق خویش را معرفی می‌کند: نمونه‌ای که در طاعت مطلق و تسلیم کامل قراردارد، نمونه دیگری که در عصیان مطلق و استکبار منفور غوطه‌ور است و طبیعت سوم که ترکیبی از خیر وشر را باهم دارد، که همانا طبیعت بشری است‌.

﴿یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ قَدۡ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکُمۡ لِبَاسٗا یُوَٰرِی سَوۡءَٰتِکُمۡ وَرِیشٗاۖ وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِکَ خَیۡرٞۚ ذَٰلِکَ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ لَعَلَّهُمۡ یَذَّکَّرُونَ٢٦ [الأعراف: 26].

«ای فرزندان آدم‌! هرآینه ما بر شما لباسی را فرود آوردیم که عورتهای شما را می‌پوشاند» این لباس از پشم و پنبه و از سایر اجناسی است که خداوند متعال صنعت آنها را به فرزندان آدم آموخت و با فرودآوردن آنها بر آنان منت گذاشت تا عورتهای خود را که ابلیس بر آنان آشکار ساخت، بپوشانند. و از آن به «انزال‌: فرودآوردن» تعبیر شد؛ زیرا آب که به‌طور مستقیم یا غیر مستقیم سرمنشأ همه منافع و از آن جمله لباس است، از آسمان فرود می‌آید. «و برای شما ریشی است» مراد از ریش در اینجا: لباس زینت است، یعنی بر شما دو لباس فرود آوردیم، لباسی برای پوشش عورتهایتان و لباس دیگری برای آرایشتان پس حکمت از انواع لباسها و پوشیدنی‌هایی که حق تعالی استفاده از آنها را به بنی‌آدم الهام کرد، هم پوشش و هم زینت است‌. در حدیث شریف به روایت علی رضی الله عنه آمده‌است که فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که در هنگام پوشیدن لباس فرمودند: «الحمد لله الذی رزقنی من الریاش ما أتجمل به فی الناس وأواری به عورتی»‌. «ستایش‌خدایی را که به من از جامه‌های فاخر، آن مقدار ارزانی فرمود که با آن در میان‌مردم خود را بیارایم و عورتم را نیز با آن بپوشانم». «ولی لباس تقوا؛ این بهتراست» یعنی‌: لباس ایمان و عمل صالح، لباس زهد و پرهیزگاری از گناهان و لباس ترس از خدای عزوجل‌؛ بهترین و زیباترین لباس‌هاست‌. به قولی‌: مراد از لباس تقوا، زره و کلاهخودی است که مجاهد فی‌سبیل‌الله آن را در جهاد می‌پوشد «این» فرودآوردن انواع لباسها و بیان لباس تقوا «از نشانه‌های الله است» که بر فضل و رحمت وی به بندگانش دلالت می‌کند «باشد که متذکر شوند» و این نعمت عظیم را بشناسند.

ملاحظه می‌کنیم که خداوند متعال در این آیه، نعمت خویش بر ما بندگان را به دادن دو لباس‌؛ یعنی لباس حسی و لباس تقوی یادآور گردید زیرا درواقع میان هردو نوع لباس، تلازم وجود دارد چه لباس تقوی‌؛ عورتهای ضمیر و قلب انسان را می‌پوشاند و نهاد وی را به نور معنویت می‌آراید و لباس حسی‌؛ عورتهای جسم وی را می‌پوشاند و تن وی را می‌آراید پس پوشش جسم نیز نشانه‌ای از نشانه‌های تقواست‌.

﴿یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ لَا یَفۡتِنَنَّکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ کَمَآ أَخۡرَجَ أَبَوَیۡکُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ یَنزِعُ عَنۡهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوۡءَٰتِهِمَآۚ إِنَّهُۥ یَرَىٰکُمۡ هُوَ وَقَبِیلُهُۥ مِنۡ حَیۡثُ لَا تَرَوۡنَهُمۡۗ إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّیَٰطِینَ أَوۡلِیَآءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ٢٧ [الأعراف: 27].

«ای فرزندان آدم‌! زنهار تا شیطان شما را گمراه نسازد چنان‌که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند» یعنی‌: برحذر باشید از اینکه شیطان شما را بفریبد و از طاعت الهی به بیراهه برد؛ آن‌گاه از تنتان لباس حسی، یا از روح و قلبتان لباس تقوا را بیرون کشد و در نتیجه، شما را از ورود به بهشت محروم کند. یا برهنگی را در برابر دید کسانی که نظرکردن به عورتتان بر آنان حلال نیست، در چشم و دلتان بیاراید؛ زیرا شیطان را در این میدان ید طولایی است ـ همان‌گونه که پدر و مادرتان را فریفت «و لباس‌شان را از آنان برکند تا عورت‌هایشان را بر آنان نمایان کند» بدین‌سان ایشان را در معصیتی درافگند که مجازات آن نمایان گشتن عورت‌هایی بود که ازدیدشان پنهان بود «هرآینه شیطان و قبیله‌اش شما را از آنجا که آنها را نمی‌بینید، می‌بینند» لذا خود را از اینکه شیطان شما را عریان ببیند، نگهدارید زیرا حق تعالی شما را از نمایان ساختن عورتهایتان نهی کرده است‌.

تردیدی نیست که هرکس ـ همانند شیطان ـ فرزندان آدم را از آنجایی ببیند که آنان او را نمی‌بینند، بی‌گمان چنین کسی دارای نیرنگ بس بزرگی است پس شایسته آن است که انسان در قبال چنین دشمن بزرگی، نهایت خودداری وپاسداری را از حریم ارزش‌های خویش بنماید. چنان‌که احادیث وارده در این باب نیز، مؤکد این معنی‌است‌. ذوالنون مصری می‌گوید: «اگر شیطان تو را از جایی می‌بیند که تو او را نمی‌بینی‌؛ پس تو هم از کسی یاری بخواه که شیطان را از جایی می‌بیند که او وی را نمی‌بیند. آن کس‌؛ همان کریم پرده‌پوش و رحیم آمرزگار است». (قبیله‌): یعنی قبیله شیطان‌. مراد از قبیله شیطان، یاران و لشکریان و نسل‌وتبار وی از شیاطین‌اند «همانا ما شیاطین را اولیای نامؤمنان گردانده‌ایم» یعنی‌: ما شیاطین را بر کافران یاور و توجیه‌کننده و مربی و مسلط ساخته‌ایم‌.

علامه «الوسی» در تفسیر «روح المعانی»، در ذیل این آیه تحقیقی را پیرامون امکان دیدن جن بیان کرده و از آن چنین نتیجه می‌گیرد: آیه کریمه قضیه مطلق وهمیشگی‌ای را بیان نمی‌کند بنابراین، نفی دیدن جن برحسب عادت است و دیدن‌آن برای بشر امکان دارد چنان‌که در احادیث و اخبار و آثار آمده است‌.

 ﴿وَإِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةٗ قَالُواْ وَجَدۡنَا عَلَیۡهَآ ءَابَآءَنَا وَٱللَّهُ أَمَرَنَا بِهَاۗ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٢٨ [الأعراف: 28].

«و چون کار زشتی کنند، می‌گویند: پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است» درحالی‌که بودن پدرانشان بر راه‌ورسمی زشت و ناشایست، هرگز انجام‌دادن آن کار زشت را از سوی آنان توجیه نمی‌کند و خدای سبحان هرگزآنان را به کارهای زشت فرمان نداده است بلکه آنان را به پیروی از شیوه و راه انبیا  علیهم السلام  و عمل به کتابهای نازل‌شده فرمان داده و از مخالفت با انبیا  علیهم السلام  و کتابهای‌خویش و از جمله ارتکاب فحشا و دیگر اعمال خلاف عفت، نهیشان کرده است‌.

در بیان سبب نزول آمده‌است‌: این آیه درباره طواف برهنه مشرکان به خانه کعبه نازل شد زیرا مشرکان با اقتدا به پدران خویش، به‌طور برهنه به خانه کعبه طواف می‌کردند و مدعی بودند که از سوی خدای سبحان به این شیوه مأمور هستند. تأویلشان نیز این بود که در جامه‌ای طواف نمی‌کنند که خدا عزوجل را در آن جامه نافرمانی کرده‌اند. «بگو: قطعا خدا به کار زشت فرمان نمی‌دهد» پس چگونه چنین افترایی بر خدای سبحان می‌بندید؟ «آیا چیزی را که نمی‌دانید به خداوند نسبت می‌دهید»؟ درحالی‌که سخن‌گفتن از روی جهل و نادانی، در هر امری زشت وناپسند است پس کار چگونه خواهد بود اگر این سخن برخواسته از جهل و آمیخته با دروغ، به خدای سبحان نسبت داده شود؟

 ﴿قُلۡ أَمَرَ رَبِّی بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَقِیمُواْ وُجُوهَکُمۡ عِندَ کُلِّ مَسۡجِدٖ وَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَۚ کَمَا بَدَأَکُمۡ تَعُودُونَ٢٩ [الأعراف: 29].

«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «پروردگارم به قسط فرمان داده‌است» و به آنچه که در نزد هر عاقلی نیکو و زیباست پس او چگونه به زشتی‌ها فرمان می‌دهد؟ آری‌! اوامر وفرمانهای خداوند متعال، مبتنی بر قسط است لذا به من بگویید که برهنگی و دیگر اعمال زشت شما درکجای این قاموس جای دارد و اینها را از کجا آورده‌اید ؟. قسط: عدل است و خدای  عزوجل  با تعبیر به قسط، روشن می‌سازد که به عدل فرمان می‌دهد نه به فحشا؛ آن‌گونه که آنان پنداشته‌اند «و» فرمان داده است به «این که در هر مسجدی روی خود را مستقیم کنید» یعنی‌: در هر مسجدی که بودید،برای حق تعالی نماز بگزارید درحالی که در نماز خویش روی دل به‌سوی او کرده و روی تن به‌سوی قبله نمایید «و او را بخوانید درحالی‌که دین خود را برایش خالص‌گردانیده‌اید» یعنی‌: خداوند متعال را در حالی عبادت کنید که دعا یا عبادت خویش را برای او خالص گردانیده و چیزی را با او شریک نمی‌آورید «همچنان‌که شما را آفرید، به‌سوی او برمی‌گردید» یعنی‌: همان‌گونه که شما را در آغاز آفرینش‌تان پدید آورد، باز آفرینش‌تان را اعاده می‌کند و بازآفرینی از نوآفرینی بر او مشکل‌تر نیست‌. به قولی دیگر: چنان‌که شما را از شکم‌های مادرانتان عریان و بی‌همه‌چیز بیرون آورد، باز به‌سوی او درحالی برمی‌گردید که هیچ‌چیز با شما نیست چنان‌که در حدیث شریف به روایت ابن‌عباس رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در موعظه‌ای فرمودند: «ای مردم‌! بی‌گمان شما لخت و عریان و ختنه‌نشده به‌سوی خدای  عزوجل  حشر می‌شوید. آن‌گاه این آیه‌کریمه را تلاوت کردند: ﴿یَوۡمَ نَطۡوِی ٱلسَّمَآءَ کَطَیِّ ٱلسِّجِلِّ لِلۡکُتُبِۚ کَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِیدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَیۡنَآۚ إِنَّا کُنَّا فَٰعِلِینَ١٠٤ [الأنبیاء: 104].

با این آیات، متوجه این حقیقت می‌شویم که موضوع لباس و پوشش و نحوه آرایش‌؛ جدا از شریعت خدا عزوجل و برنامه وی برای زندگی نیست، از این جهت است که در سیاق آیات، میان موضوع لباس، و موضوع ایمان و شرک، چنین ارتباطی برقرار گردیده است‌.

﴿فَرِیقًا هَدَىٰ وَفَرِیقًا حَقَّ عَلَیۡهِمُ ٱلضَّلَٰلَةُۚ إِنَّهُمُ ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّیَٰطِینَ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَیَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ٣٠ [الأعراف: 30].

آری‌! به‌سوی حق تعالی درحالی باز می‌گردید که به دو گروه تقسیم شده‌اید: «گروهی را راه نمود» که همانا گروه نیکبختان یعنی مسلمانانند «و گروهی گمراهی برآنان ثابت شده است» که گروه بدبخت کفار می‌باشند «زیرا آنان شیاطین را به‌جای‌خدا سرور و معبود خود گرفته‌اند» یعنی‌: این بدبختی و گمراهی‌شان به‌سبب آن است که شیاطین را در نافرمانی خدا عزوجل اطاعت کرده‌اند «و می‌پندارند که راه‌یافته اند» واین حال و وضع هرکافری است که با وجود قرار داشتن در نهایت گمراهی‌؛ می‌پندارد که درنهایت هدایت و معرفت و صواب قرار دارد.

 ﴿یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمۡ عِندَ کُلِّ مَسۡجِدٖ وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِینَ٣١ [الأعراف: 31].

«ای فرزندان آدم‌! زینت خود را در هر مسجدی برگیرید» به این ترتیب، خداوند متعال بندگانش را به آراسته‌شدن به زینت و پوشیدن عورت در هنگام حضور در مساجد جهت انجام نماز و طواف، دستور می‌دهد.

این آیه ـ چنان‌که در بیان سبب نزول به روایت ابن‌عباس رضی الله عنه آمده‌است ـ عمل مشرکانی را که در خانه کعبه برهنه طواف می‌کردند، مردود اعلام می‌کند. به دلیل همین آیه و احادیثی که در معنی آن روایت شده‌است، سنت است که شخص نمازگزار درحال نماز به بهترین شکل‌وشمایل خویش حاضر شود زیرا نماز، مناجات با پروردگار متعال است بنابراین، به‌کارگرفتن زینت و استعمال خوشبویی در هنگام ادای نماز مستحب می‌باشد و چنان‌که در احادیث شریف آمده‌است، لباس سفید از بهترین لباسهاست‌. جمهور فقها برآنند که پوشیدن عورت، فرضی از فرایض نماز است‌. «و بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید» یعنی‌: اسراف و زیاده‌روی در خوردونوش و در همه‌چیز، ناپسند است «هرآینه الله اسراف‌کاران را» یعنی‌: متجاوزان از حلال به سوی حرام را «دوست ندارد» بنابراین، باید با رعایت میانه‌روی از پاکیزگی‌ها بهره‌برداری کرد پس ترک غذا و نوشیدنی، از زهد نیست و کسی‌که کلا غذا و نوشیدنی را ترک می‌کند، کشنده نفس خویش است و از اهل دوزخ می‌باشد و کسی‌که غذا و نوشیدنی را به گونه‌ای کم می‌خورد که دراثر آن بدن وی به ضعف گراید و از انجام تکالیف خویش ـ اعم از طاعات و عبادات، یا ادای مسؤولیت‌های مربوط به خود و کسان تحت تکفلش ـ ناتوان گردد؛ با اوامر و ارشادات الهی مخالفت کرده است‌. همان‌گونه که اسراف در انفاق مال و خورد و نوش و آرایشها و آسایشهای زندگی بر وجهی که جز بی‌خردان و اسراف‌ورزان بدان روی نمی‌آورند، نیز مخالف با فرامین و احکامی است که حق تعالی برای بندگانش مشروع گردانیده‌است‌. و همه اینها در این نهی قرآنی داخل است‌.

برخی از سلف گفته‌اند: خداوند متعال همه علم طب را در نصف آیه گردآورده است‌: ﴿وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ﴾.

﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّیِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ قُلۡ هِیَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا خَالِصَةٗ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٣٢ [الأعراف: 32].

«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «چه‌کسی زینت الهی را که برای بندگانش بیرون آورده، حرام کرده است»؟ زینت‌: چیزی است که انسان خود را به آن می‌آراید، اعم از لباس یا غیرآن از اشیای مباح‌؛ همچون زیورآلات، جواهر و غیره‌. معنای‌: (برای‌بندگانش بیرون آورده‌) این است که‌: باری تعالی این زینت‌ها را برای‌شان رام ومسخر گردانیده‌؛ با آفریدن اصل آنها ـ همچون آفرینش پنبه از زمین و ابریشم از کرم ـ بنابراین، بر کسی‌که جامه فاخر و گران‌قیمت می‌پوشد، هیچ مانع و حرجی نیست، چنانچه در حد اسراف داخل نشود و آن پوشیدنی از چیزهایی نباشد که‌حق تعالی آنها را حرام کرده است‌. همچنان بر کسی‌که خود را به چیزی می‌آراید که آن را تحت عنوان کلی «زینت» می‌توان جای داد، هیچ حرجی نیست، درصورتی‌که مانع شرعی در برابر آن وجود نداشته باشد و هرکس می‌پندارد که بهره‌گیری از زینت الهی با این مصادیقی که ذکر کردیم، مخالف با زهد وپرهیزگاری است، بدون شک در اشتباه است‌.

«و» نیز خداوند متعال حرام نکرده‌است «پاکیزه‌ها را از رزق» یعنی‌: خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های پاک را پس بدان‌که ترک این پاکیزگی‌ها نیز از زهد نیست‌. ترک خوردن گوشت و خوردنی‌های پاکیزه و لذیذ دیگر ـ چون میوه‌ها، شیرینی‌ها و غیره ـ نیز شامل این نهی الهی می‌باشد. آری‌! آیه‌کریمه برای این آمده است تا بر کسانی که این پاکیزگی‌ها و زینتها را بر خود یا بر دیگران تحریم می‌کنند، انکار نماید و این روش نادرست‌شان را مردود اعلام کند. از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده‌است که در حدیث شریف فرمودند: «دور از خودپسندی و تکبر و اسراف بخورید، بنوشید، صدقه کنید و بپوشید زیرا حق تعالی دوست دارد تا اثر نعمتش را بر بنده‌اش ببیند».

«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «این نعمت‌ها برای مؤمنان در زندگانی دنیا است» یعنی‌: این نعمت‌ها ـ اعم از خوردنی‌ها، نوشیدنی‌ها، پوشیدنی‌ها و دیگر پاکیزگی‌ها ـ اصالتا در زندگانی دنیا برای مؤمنان است، هرچند کفار نیز به‌طور تبعی و طفیلی در این برخورداریها با آنان مشارکت دارند تا آن‌گاه که زنده باشند «برای آنان در روز قیامت خالص شده است» یعنی‌: این نعمت‌ها در روز قیامت نیز خاص و مختص مؤمنان می‌باشد و کفار در آنها با ایشان مشارکت ندارند «بدین‌سان آیات خود را بیان می‌کنیم» تا حلال از حرام متمایز گردد «برای گروهی که می‌دانند» که خدای  عزوجل  شریکی ندارد.

 ﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡیَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِکُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٣ [الأعراف: 33].

«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «جزاین نیست که پروردگارم فواحش را حرام کرده است» فواحش‌: گناهان بسیار زشت و ناشایست است «آنچه آشکار باشد از آن و آنچه پوشیده باشد» یعنی‌: چه این فواحش به‌گونه علنی انجام بگیرد و چه به‌طور پنهانی «و گناه را حرام کرده است» و این معنی، شامل هرگونه معصیتی است که سبب عذاب الهی گردد «و» حرام کرده‌است «تعدی ناحق را» یعنی‌: ستم و کبر و گردنکشی‌ای بر مردم را که از حد و حق متجاوز است «و اینکه چیزی را با خدا شریک مقرر کنید که او هیچ دلیلی بر حقانیت آن نازل نکرده است» البته روشن است که خدای سبحان بر این امر که دیگری با او شریک گردانیده شود؛ هرگز حجت و برهانی نازل نمی‌کند پس این تعبیر، به منظور رد پندار مشرکانی به‌کار گرفته شده که ادعا کردند؛ به فرمان خدا عزوجل شرک آورده‌اند «و» حرام کرده است بر شما «این که چیزی را که نمی‌دانید» حقیقت آن را و اینکه خداوند عزوجل آن را گفته باشد؛ «به خدا نسبت دهید» مانند حلالها و حرامهایی که مشرکان به خدای سبحان نسبت می‌دادند در حالی‌که خداوند عزوجل هرگز بدانها فرمان نداده است‌.

﴿وَلِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٞۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا یَسۡتَأۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ٣٤ [الأعراف: 34].

«و برای هر امتی اجلی است» یعنی‌: برای هر امتی وقت معین و محدودی است که حق تعالی آن امت را در آن میعاد معین می‌میراند و هلاک می‌گرداند «پس چون اجلشان فرارسد» یعنی‌: چون میعاد امتی از امت‌ها فرارسد «نه ساعتی پس افتند و نه ساعتی پیش افتند» و آنچه بر آنان مقدر گردیده است، هم در آن ساعت واقع‌می‌شود. اما از نظر معنوی، حیات و عزت و سعادت یک امت، به پیروی از شرع خدای  عزوجل  و پایبندی و تمسک به دین و اخلاق و فضیلت وابسته است چنان‌که مرگ و بدبختی آن امت، به روگردانی از دین و انتشار مفاسد و منکرات و مظالم وابسته می‌باشد و این مرگ نیز میعاد معینی دارد.

﴿یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ إِمَّا یَأۡتِیَنَّکُمۡ رُسُلٞ مِّنکُمۡ یَقُصُّونَ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِی فَمَنِ ٱتَّقَىٰ وَأَصۡلَحَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٣٥ [الأعراف: 35].

«ای فرزندان آدم‌! اگر برای شما پیامبرانی از جنس خودتان بیایند» یعنی‌: اگر نزد شما پیامبرانی از جنس خودتان آمدند که «آیات مرا بر شما می‌خوانند» یعنی‌: احکام من را به شما خبر می‌دهند و آن را برای شما تبیین می‌کنند پس از این گروه پیامبران  علیهم السلام  اطاعت کنید و ایشان را تصدیق و پیروی نمایید «پس هرکه پرهیزگاری کند» از معاصی خدای سبحان «و اصلاح کند» حال نفس خویش را؛ با پیروی ازپیامبران‌: و لبیک‌گفتن به ندای دعوت آنان «پس هیچ ترسی بر آنان نیست» از ستم یا عذابی که در آینده گریبانگیرشان شود «و نه ایشان اندوهگین می‌شوند» در روز قیامت بر آنچه که در دنیا پشت سر گذاشته‌اند. یا معنی این است‌: آنها اصلا در هیچ حالی بیمی ندارند؛ زیرا در تمام امور خویش زیر سایه عنایت الهی به‌سر می‌برند و در هیچ حالی هم اندوهگین نیستند زیرا در همه امورشان به‌خدا عزوجل توکل می‌کنند.

 ﴿وَٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَٱسۡتَکۡبَرُواْ عَنۡهَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٣٦ [الأعراف: 36].

«و کسانی که آیات ما را» که پیامبران ما بر آنان خوانده‌اند «دروغ انگاشتند و از آنها» یعنی‌: از اجابت و عمل به آنچه که در آنهاست «تکبر ورزیدند، اینان همدم دوزخند و در آن جاودانند» لذا به‌سبب کفرشان هرگز از آن بیرون برده نمی‌شوند.

﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا أَوۡ کَذَّبَ بِ‍َٔایَٰتِهِۦٓۚ أُوْلَٰٓئِکَ یَنَالُهُمۡ نَصِیبُهُم مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوۡنَهُمۡ قَالُوٓاْ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ کَانُواْ کَٰفِرِینَ٣٧ [الأعراف: 37].

«پس ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد، یا آیات او را تکذیب کند، کیست‌«؟ یعنی‌: هیچ‌کس ستمکارتر از آن کس نیست که بر خدای سبحان دروغ بسته و از کار دین چیزی را مشروع گرداند که او بدان فرمان نداده است، یا آنچه را که پیامبران  علیهم السلام  آورده‌اند، تکذیب نماید «آن گروه» دروغگو بر خدای  عزوجل  و دروغ‌انگار آنچه که به وسیله پیامبران  علیهم السلام  به‌سویشان آمده است‌؛ «به آنها بهره آنان از آنچه در کتاب» یعنی‌: در لوح محفوظ «بر آنان نوشته شده» از خیر و زینت دنیا و پاکیزگی‌های آن ـ اعم از خوردنی و نوشیدنی و پوشیدنی «می‌رسد تا آن‌گاه‌که چون نزد آنان فرستادگان ما» یعنی‌: ملک‌الموت و همکارانش «بیایند که جانشان را بستانند، گویند: کجاست آنچه بجز خداوند می‌پرستیدید»؟ یعنی‌: کجاست خدایان باطلی که بجز خداوند می‌خواندید و می‌پرستیدید؟ اینک آنها را جست‌وجو کنید تا امروز برای شما کاری بکنند و نفعی برسانند «می‌گویند: آنان از نظر ما ناپدید شدند» و ما را گم کردند پس نمی‌دانند که ما کجاییم‌. یا از نزد ما رفتند و ناپدید شدند و ما نمی‌دانیم که آنها کجایند «و علیه خود گواهی دادند که کافر بوده‌اند» یعنی‌: به کفر خود اعتراف و اقرار کردند.

﴿قَالَ ٱدۡخُلُواْ فِیٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِکُم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ فِی ٱلنَّارِۖ کُلَّمَا دَخَلَتۡ أُمَّةٞ لَّعَنَتۡ أُخۡتَهَاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا ٱدَّارَکُواْ فِیهَا جَمِیعٗا قَالَتۡ أُخۡرَىٰهُمۡ لِأُولَىٰهُمۡ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ أَضَلُّونَا فَ‍َٔاتِهِمۡ عَذَابٗا ضِعۡفٗا مِّنَ ٱلنَّارِۖ قَالَ لِکُلّٖ ضِعۡفٞ وَلَٰکِن لَّا تَعۡلَمُونَ٣٨ [الأعراف: 38].

«می‌فرماید» خداوند متعال «که داخل آتش شوید در میان امت‌هایی که پیش از شما بوده‌اند» یعنی‌: همراه با امت‌هایی که قبل از شما گذشته‌اند؛ «از جن و انس» و آنان کفار دو نوع جن و انس از همه امت‌ها هستند «هرگاه که امتی در آتش درآید» از امتهای گذشته «امت دیگر مانند خود را لعنت می‌کند» یعنی‌: امت دیگری را که قبل از او به دوزخ درآمده است، لعنت می‌کند، چرا که این امت اخیر به‌سبب اقتدا به امت پیشین، به این سرانجام شوم پیوسته است «تا وقتی که چون همه یکجا در دوزخ به یک‌دیگر رسند» اعم از امتهای پیشین و پسین و رهبران و پیروان‌. تدارک‌: به یک‌دیگر پیوستن و ملحق شدن، پی‌درپی‌آمدن و گردهم آمدن است «می‌گوید گروه متأخر از آنان» یعنی‌: کسانی که در ورود به دوزخ آخرین‌هایند، که فرومایگان و پیروان یا متأخران در زمان می‌باشند «در حق گروه متقدم از آنان» ک ه‌در ورود به دوزخ بر آنان پیشگام بوده‌اند و آنان رؤسا و بزرگانشان، یا متقدمان در زمان‌اند. آری‌! می‌گویند: «پروردگارا! آنان ما را گمراه کردند» جایزاست مرادشان این باشد که‌: گروه متقدم ما را گمراه کرده‌اند زیرا ما متأخران از آنان تبعیت کرده و بعد از آنان به دین‌شان اقتدا کردیم و آنان را الگو و پیشوای خویش قرار دادیم‌. همچنان جایز است مراد این باشد که‌: رؤسا و رهبران ما را گمراه کردند «پس از عذاب آتش، مضاعف به آنان بده» ضعف‌: افزون شدن بر مانند خود به یک‌بار یا چندین بار است، یعنی‌: عذابی دوچند یا چند و چندین برابر به آنان بده «الله می‌فرماید: برای هرکدام عذاب مضاعف است» یعنی‌: هر گروه از شما؛ چه‌گروه اول و چه آخر، چه متقدمان و چه متأخران، چه رهبران و چه پیروان، همه عذابی دوچندان یا به‌مراتب چندین برابر دارید زیرا اگر پیروان نمی‌بودند، رهبران از خود هیچ سلطه‌ای نداشتند و اگر متأخران از متقدمان پیروی نمی‌کردند، نمی‌توانستند چنین کنند «ولی شما نمی‌دانید» عذابی را که برای هر گروه هست‌. یا یک گروه مقدار عذاب گروه دیگر را نمی‌داند.

 ﴿وَقَالَتۡ أُولَىٰهُمۡ لِأُخۡرَىٰهُمۡ فَمَا کَانَ لَکُمۡ عَلَیۡنَا مِن فَضۡلٖ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا کُنتُمۡ تَکۡسِبُونَ٣٩ [الأعراف: 39].

«و گروه متقدم از آنان به گروه متأخر می‌گویند» یعنی‌: پیش‌درآمدگان در دوزخ به کسانی که بعدا به آنان می‌پیوندند، یا پیشوایان به پیروان می‌گویند: «شما را بر ما هیچ برتریی نیست» یعنی‌: برای شما هیچ تخفیفی در عذاب نیست زیرا آنچه در اینجا معتبر است، دستاورد و عمل خود انسان است و در اینکه در دنیا پیرو باطل بوده است نه پیش‌رو در آن، هیچ عذری از او پذیرفنه نیست لذا ما هردو گروه‌؛ اعم از پیشوا و پیرو، در کفر و استحقاق عذاب، برابریم «پس عذاب آتش را بچشید» چنان‌که ما چشیده‌ایم «به‌سبب آنچه می‌کردید» از نافرمانی‌های حق تعالی و کفر به وی‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَٱسۡتَکۡبَرُواْ عَنۡهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمۡ أَبۡوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ یَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِی سَمِّ ٱلۡخِیَاطِۚ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُجۡرِمِینَ٤٠ [الأعراف: 40].

«هرآینه کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و از پذیرفتن آنها تکبر ورزیدند، هرگز برای آنان» یعنی‌: برای ارواحشان، آن‌گاه که بمیرند «دروازه‌های آسمان گشوده نمی‌شود» چنان‌که در این باب احادیث بسیاری نیز روایت شده‌است‌. به قولی‌دیگر: درهای آسمان به‌روی دعاهایشان‌؛ چون دعا نمایند و به‌روی اعمالشان‌؛ چنانچه عمل نیکی بکنند، گشوده نمی‌شود پس دعا و عملشان نه به‌سوی خدای  عزوجل  برداشته می‌شود و نه مورد پذیرش قرار می‌گیرد بلکه به‌خودشان برگردانده می‌شود، آن‌گاه فرشتگان آن را بر رویشان می‌کوبند. ابن‌جریج می‌گوید: «نه درهای آسمان به‌روی ارواحشان گشوده می‌شود و نه به‌روی اعمالشان». که این سخن، جامع هردو قول است‌. «و به بهشت درنمی‌آیند تا وقتی که شتر در سوراخ سوزن درآید» یعنی‌: در هیچ حالی از احوال به بهشت درنمی‌آیند، بدین جهت درآمدنشان به بهشت را به محال معلق گردانید و فرمود: (تا وقتی که شتر در سوراخ سوزن درآید). سوراخ سوزن را بویژه از این جهت یاد کرد که در غایت تنگی قرار دارد. جمل‌: شتر نر است‌. بعضی گفته‌اند: جمل به معنی طناب کلفت است «و بدین‌سان» یعنی‌: به‌مانند این جزای وحشتناکی که‌بیان کردیم «مجرمان را کیفر می‌دهیم».

﴿لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٞ وَمِن فَوۡقِهِمۡ غَوَاشٖۚ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلظَّٰلِمِینَ٤١ [الأعراف: 41].

«آنان را از دوزخ فرشهاست» مهاد: فرش است «و از بالایشان‌پوشش‌هاست» غواشی‌: لحافهاست، یعنی از بالایشان آتش‌هایی است که آنان را همانند لحاف می‌پوشاند. حاصل سخن این که‌: بسترها و بالاپوش‌هایشان از آتش‌جهنم است «و این‌گونه، بیدادگران» بر نفس‌های خویش «را سزا می‌دهیم».

آن‌گاه به سرانجام نیک مؤمنان پرداخته، می‌فرماید:

 ﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَا نُکَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٤٢ [الأعراف: 42].

«و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، هیچ‌کس را جز به قدر توانش مکلف نمی‌کنیم» بنابراین، چنین فهمیده نشود که ورود به بهشت‌؛ منوط به انجام دادن اعمالی است که در حیطه توان و امکان انسان قرار ندارد «آن گروه» مؤمن نیکوکردار «همدم بهشتند، ایشان در آنجا جاودان می‌باشند».

 ﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنۡ غِلّٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی هَدَىٰنَا لِهَٰذَا وَمَا کُنَّا لِنَهۡتَدِیَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُۖ لَقَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّۖ وَنُودُوٓاْ أَن تِلۡکُمُ ٱلۡجَنَّةُ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٤٣ [الأعراف: 43].

«و هرگونه کینه‌ای را از سینه‌هایشان می‌زداییم» یعنی‌: خدای  عزوجل  کینه‌هایی را که بهشتیان در دنیا بر یک‌دیگر داشته‌اند، از سینه‌هایشان پاک می‌کند و می‌سترد تا بدانجا که دل‌هایشان صاف و شفاف می‌شود و یک‌دیگر را از ته دل دوست می‌دارند، چه اگر در دل‌هایشان به مانند دنیا غل‌وغش و کینه وجود داشته باشد، قطعا این امر در التذاذ و برخورداریشان از نعمت‌های بهشت کاستی و کمی پدید می‌آورد زیرا کسانی که با یک‌دیگر کینه می‌ورزند، زندگی بر آنان در کنار هم خوش نمی‌گذرد. غل‌: کینه پنهان در سینه‌هاست‌. بعضی برآنند که‌: زدودن کینه در بهشت، به این معنی است که بهشتیان در برتری مقام‌ها و درجات و منزلت‌هایشان، با یک‌دیگر حسد نمی‌ورزند. در حدیث شریف به روایت ابوسعید خدری رضی الله عنه آمده‌است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «آن‌گاه که مؤمنان از آتش دوزخ نجات می‌یابند، بر سر پلی که میان بهشت و دوزخ است متوقف ساخته می‌شوند، سپس در مظالمی که میان‌شان در دنیا بوده است از یک‌دیگرشان قصاص گرفته می‌شود تا آن که چون پاک و مصفا گشتند، به آنان اجازه ورود به بهشت داده می‌شود. سوگند به ذاتی که جانم درید اوست، آنان منزل و مأوای خویش در بهشت را بهتر از مسکنی که در دنیا داشته‌اند، می‌شناسند».

علی رضی الله عنه دربیان سبب نزول آیه کریمه فرموده‌است‌: «به‌خدا که این آیه درباره ما اهل بدر نازل گردید». «از زیر قصرهایشان نهرها جاری است و می‌گویند: ستایش خدایی‌راست که ما را به این، هدایت نمود» یعنی‌: ما را به این پاداش بزرگ که همانا جاودانگی در بهشت و زدودن کینه از دل‌هایمان است، راه نمود. یا در دنیا به ایمان و عمل صالح که وسیله این رستگاری عظیم است، هدایتمان نمود «و ما هرگز مستعد راه‌یافتن نبودیم» و توان راه‌یابی به این‌همه فیض و منزلت را نداشتیم «اگر الله ما را رهبری ننمودی» پس او راهبر شد تا ما راه یافتیم «بی‌شک فرستادگان پروردگار ما به راستی و درستی آمدند» بهشتیان از سر شادمانی و شادکامی از عاقبت‌خوشی که بدان رسیده‌اند، این سخن را می‌گویند «و ندا داده شوند» به مثابه پیام‌تبریکی برای‌شان بر این نعمت عظمای الهی‌: «اینک این بهشتی است که آن را به پاداش آنچه انجام می‌دادید، میراث یافته‌اید» یعنی‌: آن را با عمل خویش که از فضل الهی برشما بود، به‌دست آورده‌اید. در حدیث شریف آمده است‌: «راستی ودرستی پیشه کنید و با اعمال شایسته به خدا تقرب جویید ولی بدانید که هرگز کسی با عملش وارد بهشت نمی‌شود. اصحاب گفتند: حتی شما یارسول‌الله؟ آن‌حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: حتی من‌؛ مگر اینکه خدای  عزوجل  مرا به رحمت خویش درپوشاند». پس اگر فضل خدای سبحان بر شخص عمل‌کننده نباشد و او را بر عمل توانایی نبخشد، او هرگز موفق به انجام عمل شایسته نمی‌شود. همچنین روایت شده‌است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف فرمودند: «بهشتیان چنین مورد خطاب قرارمی‌گیرند: صحیح و تندرست باشید؛ و هرگز بیمار نشوید، شادمان و نیکوحال و در نازونعمت باشید؛ و هرگز در رنج و سختی و آزار قرار نگیرید، جوان شوید؛ و هرگز پیر و فرتوت نگردید، جاودان باشید؛ و هرگز نمی‌رید».

﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ أَصۡحَٰبَ ٱلنَّارِ أَن قَدۡ وَجَدۡنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّٗا فَهَلۡ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمۡ حَقّٗاۖ قَالُواْ نَعَمۡۚ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُۢ بَیۡنَهُمۡ أَن لَّعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ٤٤ ٱلَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَیَبۡغُونَهَا عِوَجٗا وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ کَٰفِرُونَ٤٥ [الأعراف: 44-45].

«و اهل بهشت اهل دوزخ را ندا دهند» بعد از آن که هریک از دو گروه در منزل و مقام خویش استقرار می‌یابند: «که ما آنچه را پروردگارمان به ما» از نعمت‌ها «وعده داده بود، راست یافتیم» یعنی‌: به آن رسیدیم «پس آیا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما» از عذاب دردناک «وعده کرده بود، راست یافتید» یعنی‌: به آن رسیدید؟ بهشتیان این سخن را در مقام اعتراف به نعمت‌های خداوند عزوجل مطرح می‌کنند «گفتند» دوزخیان «آری» ما نیز وعده پروردگارمان را راست یافتیم‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کشتگان مشرکان در بدر را که به چاهی افگنده شدند، نیز با این ندای کوبنده مورد خطاب قراردادند: ای ابا جهل بن هشام‌! ای عتبه بن ربیعه‌! ای شیبه بن ربیعه‌...! آیا آنچه را که پروردگارتان به‌شما وعده کرده بود، راست یافتید؟ زیرا من آنچه را که پروردگارم به من وعده کرده بود، راست‌یافتم». در این اثنا عمر رضی الله عنه گفت‌: یا رسول‌الله! شما گروهی را مورد خطاب قرارمی‌دهید که اکنون گندیده‌اند؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «سوگند به خدایی که‌جانم در ید اوست، شما به آنچه من می‌گویم، نسبت به آنها شنواتر نیستید ولی آنان نمی‌توانند پاسخ دهند».

«آن‌گاه آوازدهنده‌ای در میان آنان» یعنی‌: در میان دو گروه «آواز درمی‌دهد» به‌قولی‌: این آوازدهنده از فرشتگان گماشته بر دوزخ است «که‌: لعنت خدا بر ستمگران باد! هم‌آنان که مردم را از راه الله» یعنی‌: از پیمودن راه حق «باز می‌داشتند و برای آن راه کجی را می‌خواستند» یعنی‌: مردم را از آن راه می‌رمانیدند و در راستی و درستی آن راه، عیب و اشکال وارد می‌کردند؛ با این سخن‌شان که این راه، راه ناحق و ناصوابی است و حق فقط همان چیزی است که ما خود در آنیم «و آنان آخرت را منکرند» از این رو، باکی از سخنان و اعمال منکرشان ندارند، چرا که از عقاب و حسابی نمی‌ترسند.

﴿وَبَیۡنَهُمَا حِجَابٞۚ وَعَلَى ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٞ یَعۡرِفُونَ کُلَّۢا بِسِیمَىٰهُمۡۚ وَنَادَوۡاْ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ أَن سَلَٰمٌ عَلَیۡکُمۡۚ لَمۡ یَدۡخُلُوهَا وَهُمۡ یَطۡمَعُونَ٤٦ [الأعراف: 46].

«و در میان آن دو، حجابی است» یعنی‌: در میان آن دو گروه، یا در میان بهشت و دوزخ، دیواری است «و بر اعراف مردمانی هستند» اعراف‌: بلندیهای دیواری است که در میان بهشتیان و دوزخیان زده شده است و در لغت‌: به معنی مکان بلند و مرتفع می‌باشد.

علما درباره اصحاب اعراف بر چند وجه اختلاف‌نظر دارند: بعضی برآنند که اصحاب اعراف، شهدایند. بعضی برآنند که آنان، فضلا و صلحای مؤمنان‌اند که فارغ از مشغله وانفسای خود در اعراف به مطالعه احوال مردم مصروف می‌باشند ـ که این قول مجاهد است‌. بعضی برآنند که اصحاب اعراف، فرشتگانی‌اند که بر آن دیوار گماشته شده‌اند و مؤمنان و کافران را قبل از ورودشان به بهشت و دوزخ از هم جدا می‌کنند. بعضی برآنند که آنان مردمی‌اند که ثواب‌ها و گناهانشان برابر است و اعمال نیکشان کمتر از آن است که بتوانند به وسیله آن وارد بهشت گردند، سپس به فضل و رحمت الهی وارد بهشت می‌شوند و آخرین کسانی که به بهشت وارد می‌شوند، ایشان‌اند. که این قول ابن‌عباس و ابن‌مسعود رضی الله عنه و عده دیگری از سلف است و ابن‌کثیر نیز این قول را ترجیح داده و از دیگر اقوال قوی‌تر می‌باشد. به‌هرحال‌؛ بر اعراف مردمانی هستند: «که هریک از اهل بهشت و دوزخ را به سیمای آنان می‌شناسند» یعنی‌: به نشانه‌های آنان‌؛ چون سپیدی یا سیاهی چهره‌هایشان «و اهل بهشت را ندا می‌دهند» یعنی‌: کسانی که بر اعرافند، هنگامی که اهل بهشت را می‌بینند، ایشان را به‌عنوان تحیت و شادباش و اکرامشان چنین ندا می‌دهند: «که سلام بر شما باد. اینان هنوز وارد بهشت نشده‌اند اما طمع آن را دارند» یعنی‌: اصحاب اعراف هنوز وارد بهشت نشده‌اند ولی به ورود درآن طمع داشته و چنین امیدی را در سر می‌پرورانند زیرا فضل و رحمت الهی بر اهل بهشت را می‌بینند و می‌نگرند که رحمت خداوند متعال بر خشم وی غلبه کرده است‌.

روایت شده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف فرمودند: «آن‌گاه که رب‌العالمین از داوری میان بندگانش فارغ می‌شود، به اصحاب اعراف می‌گوید: شما آزادکردگان منید پس در هر جایی از بهشت که می‌خواهید، بهره ببرید و بخرامید».

﴿وَإِذَا صُرِفَتۡ أَبۡصَٰرُهُمۡ تِلۡقَآءَ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِ قَالُواْ رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ٤٧ [الأعراف: 47].

«و چون چشمانشان» یعنی‌: چشمان اصحاب اعراف «به‌سوی دوزخیان گردانیده شود، می‌گویند: پروردگارا! ما را در زمره گروه ستمکاران» که به دوزخ درافتاده‌اند «قرار نده».

﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٗا یَعۡرِفُونَهُم بِسِیمَىٰهُمۡ قَالُواْ مَآ أَغۡنَىٰ عَنکُمۡ جَمۡعُکُمۡ وَمَا کُنتُمۡ تَسۡتَکۡبِرُونَ٤٨ [الأعراف: 48].

«و اهل اعراف مردانی» از سران کفار «را ندا می‌دهند که آنان را به قیافه‌هایشان می‌شناسند» یعنی‌: به نشانه‌هایشان و «می‌گویند: جمعیت شما» که آن را برای بازداشتن از راه خدا عزوجل گرد می‌آوردید. یا آن مالهایی را که در جهت باطل گرد می‌آوردید «و آن‌همه سرکشی که می‌کردید» یعنی‌: استکبار و گردنکشی‌تان «کفایت‌تان نکرد» و به کارتان نیامد، بلکه سرانجام به این روزگار بد و این عذاب ابد درافتادید.

 ﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا یَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍۚ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمۡ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ٤٩ [الأعراف: 49].

«آیا هم‌اینان بودند که شما سوگند یاد می‌کردید که هرگز خدا شامل هیچ رحمتی قرارشان نمی‌دهد»؟ یعنی‌: اصحاب اعراف در حالی‌که به‌سوی فقرا و مستضعفان مسلمان که به بهشت درآمده‌اند، اشاره می‌کنند، خطاب به کفار می‌گویند: مگر هم‌اینان نبودند که شما آنها را به حساب نمی‌آوردید و سوگند یاد می‌کردید که‌خدا عزوجل هیچ رحمتی به آنان نخواهد رسانید «اینک به بهشت درآیید، نه بیمی برشماست و نه اندوهگین می‌شوید» این از ادامه سخن اصحاب اعراف است‌. یعنی اصحاب اعراف به مسلمانان می‌گویند: اینک به بهشت درآیید... به قولی‌دیگر: این سخن خداوند عزوجل خطاب به خود اصحاب اعراف است که ایشان را به رحمت‌خود وارد بهشت می‌گرداند.

از سدی نقل شده است که گفت‌: «اصحاب اعراف مردم را از سیمایشان می‌شناسند؛ اهل دوزخ را با سیاهی چهره‌هایشان و اهل بهشت را با سپیدی چهره‌هایشان پس چون از برابر گروهی که آنان را به‌سوی بهشت می‌برند، عبور می‌کنند؛ می‌گویند: سلام علیکم‌! و چون از برابر گروهی که آنان را به‌سوی دوزخ می‌برند، عبور می‌کنند؛ می‌گویند: پروردگارا! ما را با قوم ستمگر همراه مگردان».

﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ أَنۡ أَفِیضُواْ عَلَیۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ أَوۡ مِمَّا رَزَقَکُمُ ٱللَّهُۚ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٥٠ [الأعراف: 50].

«و دوزخیان بهشتیان را ندا می‌دهند که‌: چیزی از آب، یا از سایر آنچه که الله به‌شما روزی داده‌است، بر ما بریزید» چرا آنان ـ درحالی‌که از اجابت طلب خویش مأیوس‌اند ـ از بهشتیان چنین درخواستی می‌کنند؟ برای آن که شخص درمانده و متحیر، سخنان بافایده و بی‌فایده هردو را می‌گوید. و تعبیر (افیضوا: بر ما بریزید)، دلیل بر آن است که بهشت بر فراز دوزخ قرار دارد «می‌گویند» اهل بهشت «هرآینه الله این هردو را» یعنی‌: آب و دیگر خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های گوارا را «بر کافران حرام ساخته است» پس ما با چیزهایی که خدای سبحان بر شما حرام کرده است‌؛ نمی‌توانیم به شما مدد و معاونتی بکنیم‌.

﴿ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ دِینَهُمۡ لَهۡوٗا وَلَعِبٗا وَغَرَّتۡهُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَاۚ فَٱلۡیَوۡمَ نَنسَىٰهُمۡ کَمَا نَسُواْ لِقَآءَ یَوۡمِهِمۡ هَٰذَا وَمَا کَانُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا یَجۡحَدُونَ٥١ [الأعراف: 51].

آن‌گاه خداوند متعال می‌فرماید: «کسانی که دین خود را به بازی گرفتند و زندگانی دنیا فریبشان داد» لذا آخرت را فراموش کرده و به بقای طولانی در دنیا فریفته شدند «پس امروز آنان را فراموش می‌کنیم» یعنی‌: در دوزخ رهایشان می‌کنیم «چنان‌که آنان ملاقات این روز خویش را» یعنی‌: ملاقات روز آخرت را «فراموش کردند و چنان‌که آیات ما را انکار می‌کردند» بنابراین، خصلت‌هایی که سبب هلاکت‌شان گردید، عبارت بود از: حب دنیا، فراموش کردن آخرت و دروغ انگاشتن آیات الهی‌.

﴿وَلَقَدۡ جِئۡنَٰهُم بِکِتَٰبٖ فَصَّلۡنَٰهُ عَلَىٰ عِلۡمٍ هُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٥٢ [الأعراف: 52].

آن‌گاه حق تعالی برای اعلام این حقیقت که با فرستادن پیامبران‌: به‌سوی مشرکان، حجت را بر آنها تمام کرده و جای هیچ‌گونه عذری را برای‌شان باقی نگذاشته است، می‌فرماید: «و هرآینه برای آنان کتابی آوردیم» که همانا قرآن است «که روشن و شیوایش ساخته‌ایم» یعنی‌: حلال و حرام و اندرزها و داستانهای آن‌را روشن و متمایز ساخته‌ایم «از روی علم» یعنی‌: درحالی که به کیفیت روشن‌ساختن احکام آن دانا و عالم بوده‌ایم «و هدایت و رحمتی برای اهل ایمان است» پس قرآن در عین اینکه واضح و روشن است، هدایت و رحمتی نیز هست، لیکن برای مؤمنان‌.

 ﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا تَأۡوِیلَهُۥۚ یَوۡمَ یَأۡتِی تَأۡوِیلُهُۥ یَقُولُ ٱلَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبۡلُ قَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَآءَ فَیَشۡفَعُواْ لَنَآ أَوۡ نُرَدُّ فَنَعۡمَلَ غَیۡرَ ٱلَّذِی کُنَّا نَعۡمَلُۚ قَدۡ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ٥٣ [الأعراف: 53].

«آیا آنان جز در انتظار تأویل آنند»؟ یعنی‌: کفار جز عذابی را که در قرآن به آنان وعده داده شده است، انتظار نمی‌کشند، عذابی که سرانجام، کارشان بدان منتهی خواهد شد. ربیع در تفسیر آن می‌گوید: «پیوسته از تأویل قرآن مسائلی نو به‌میان می‌آید تا آن که روز حساب فرارسد و در آن روز است که تأویل آن به اتمام می‌رسد». «روزی که تأویل آن فرارسد» که همانا روز قیامت است «کسانی که آن‌را پیش از آن فراموش کرده بودند» یعنی‌: کسانی که قرآن را قبل از آن که مصداق وعده‌های آن فرارسد و فرجام مورد بحث در آن، تحقق یابد، ترک کرده بودند؛ «می‌گویند: بی‌شک فرستادگان پروردگار ما حق و حقیقت را آورده بودند» بدین‌گونه، در جایی به این حقیقت اقرار و اعتراف می‌کنند که این اعتراف در آنجا هیچ سودی به حال‌شان ندارد «پس آیا امروز ما را شفاعتگرانی هست‌«؟ این جمله به معنای تمناست‌. یعنی‌: ای کاش برای ما شفاعتگرانی می‌بود «تا برای ما شفاعت‌کنند» در نزد پروردگار ما تا ما را از عذاب دوزخ معاف گرداند «یا بازگردانیده شویم» یا برای ما شفاعت کنند که خدای سبحان ما را به‌سوی دنیا بازگرداند «آن‌گاه عمل کنیم» اگر بازگشت داده شویم «غیر آنچه می‌کردیم» از معاصی واعمال شرک‌آلود «به‌راستی که به خود زیان زدند» یعنی‌: آنان از زندگی و توانمندیهای خود در جهت صلاح و فلاح خویش هیچ بهره‌ای نگرفتند پس زندگی آنان بر آنان بلا و محنت گردید، گویی هستی خود را باخته‌اند، همانند تاجری که رأس‌المال خود را می‌بازد «و گم شد از آنان آنچه افترا می‌کردند» یعنی‌: دروغ‌بافی‌هایشان که در دنیا برمی‌ساختند، تباه و نابود شد، یا معبودهایی که در دنیا شریک خدای سبحان قرار می‌دادند، از نزدشان ناپدید شد و هیچ سودی به آنان نرسانید.

﴿إِنَّ رَبَّکُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ یُغۡشِی ٱلَّیۡلَ ٱلنَّهَارَ یَطۡلُبُهُۥ حَثِیثٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ وَٱلنُّجُومَ مُسَخَّرَٰتِۢ بِأَمۡرِهِۦٓۗ أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ تَبَارَکَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٥٤ [الأعراف: 54].

«همانا پروردگار شما آن اللهی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید» به قولی‌: این روزها از روزهای دنیا بود. به قولی‌دیگر: این روزها از روزهای آخرت بود که هر روز آن به‌اندازه هزار سال دنیاست‌. نقل است که‌: اولین روز از این روزهای شش‌گانه، یک‌شنبه و آخرین آن، روز جمعه بود.

علما در بیان حکمت این آفرینش تدریجی گفته‌اند:

1-  هرچند خدای سبحان بر آفرینش خلقت در یک آن واحد هم قادر است و همین که به آن بگوید: «کن‌: موجود باش»، بی‌درنگ موجود می‌شود ولی‌برای هرچیز نزد او میعادی است و سنتش بر آن رفته که آفرینش روند تدریجی داشته و مرحله‌به‌مرحله به تکامل برسد.

2-  باری تعالی با این آفرینش تدریجی، خواسته است تا به ما تأنی در امور را بیاموزاند.

3-  ایجاد یک چیز بعد از چیز دیگر، بر وجود آفریننده مدبر مرید مختار و فعال ما یشاء دلالت‌کننده‌تر است‌.

«سپس بر عرش مستوی شد» استواء: عبارت از برتری و استقرار است و خدای سبحان خود به کیفیت آن داناتر می‌باشد و ما به آن به‌گونه‌ای که به جلال و عظمت وی سزاوار است، عقیده داریم‌. از ام‌سلمه در تفسیر: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ روایت شده‌است که فرمود: درک کیفیت استوا در حیطه عقل نیست اما استوا مجهول هم نیست، و اقرار به آن ایمان و انکار آن کفر است‌. از مالک‌بن‌انس رضی الله عنه نیز روایت شده است که شخصی از وی پرسید: خدای سبحان چگونه برعرش استوا یافت؟ مالک گفت‌: «استوا معلوم است (یعنی در لغت‌) و کیف (یعنی کیفیت این استوا) مجهول است و ایمان به آن واجب و سؤال کردن از آن بدعت می‌باشد». این است مذهب سلف صالح در این باب‌. عرش‌: عبارت از تخت جهانداری است که بزرگ‌ترین مخلوقات خدای  عزوجل  می‌باشد. «شب را به روز می‌پوشاند» یعنی‌: حق تعالی شب را همچون پرده‌ای برای روز می‌گرداند که با ظلمت خویش، روشنی آن را می‌پوشاند «شب، روز را به‌شتاب می‌طلبد» یعنی‌: درحالی شب را به روز می‌پوشاند که شب شتابان در طلب روز است و در هیچ حال و لحظه‌ای از طلب آن سست نمی‌شود. گفتنی است که این تعبیر، یکی از معجزات بزرگ علمی قرآن کریم است که حرکت و دوران محوری زمین را اثبات می‌کند. «و آفتاب و ماه و ستارگان را» آفرید «که رام‌شده فرمان اویند» یعنی‌: برطبق اراده و امر تکوینی او بی‌هیچ‌گونه تخلفی سیر می‌کنند «آگاه شو که خلق و امر او راست» یعنی‌: کائنات همه آفریده او و فرمان در آن، فرمان اوست‌. «امر» عبارت از: فرمانهای تکوینی و احکام تشریعی حق تعالی است «الله، پروردگار جهانیان به غایت بزرگ است» یعنی‌: برکت و خیر او بسیار بزرگ و پرگستره است‌.

ابودرداء رضی الله عنه از رسول‌اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف این دعای مأثور را روایت کرده‌است‌: «اللـهـم لک الـملک کله ولک الحـمـد کله وإلیک یرجع الأمر کله، أسالک من الخیر کله وأعوذ بک من الشر کله». «بارخدایا! تمام ملک ازآن توست و تمام حمد از آن توست و تمام امر به‌سوی تو برمی‌گردد پس، از تو تمام خیر را می‌طلبم و از تمام شر به تو پناه می‌برم».

﴿ٱدۡعُواْ رَبَّکُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡیَةًۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ٥٥ [الأعراف: 55].

«پروردگارتان را به زاری بخوانید» یعنی‌: با تضرع و تذلل و تملق و اخلاص و رغبت، به‌سوی او دعا کنید «و» پروردگارتان را به «خفیه» بخوانید. خفیه‌: خواندن خداوند متعال به‌طور پنهان از چشم و گوش مردم است زیرا خواندن حق تعالی بدین شیوه، رگ‌وریشه ریا را به‌کلی قطع می‌کند. احناف با این آیه، برخفیه خواندن آمین در نماز استدلال کرده‌اند زیرا در نزد آنان، آمین دعاء است‌. «هرآینه او از حدگذرندگان را» یعنی‌: تجاوزکنندگان از مرز اوامر خود را ـ چه در دعا و چه در امور دیگر ـ «دوست ندارد».

یادآور می‌شویم‌؛ تجاوز در دعا چنین است که‌: دعاکننده در دعا صدایش را بسیار بلند کند و فریاد برآورد، یا در دعایش چیزی را بخواهد که حق وی نیست‌؛ چون جاودانگی در دنیا، یا دست‌یافتن به آنچه که ذاتا محال است، یا دستیابی به منازل و مقامات انبیا  علیهم السلام  در آخرت‌. چنان‌که از ابوموسی اشعری رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: مردم صداهایشان را در دعا بلند نمودند پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف فرمودند: «ای مردم‌! بر خود آسان بگیرید زیرا شما ذات ناشنوا یا غایبی را نمی‌خوانید بلکه ذاتی را می‌خوانید که شنوا و نزدیک است‌...».عبدالله بن مغفل رضی الله عنه از فرزندش شنید که می‌گوید: «بارخدایا! من از تو می‌خواهم‌که چون به بهشت وارد می‌شوم، به من قصری سپید ببخشی‌! عبدالله گفت‌: فرزندم‌! از خدا بهشت را بخواه و به او از دوزخ پناه ببر و همین قدر کافی است زیرا من از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که در حدیث شریف فرمودند: «گروهی هستند که در دعا و وضو، از حد در می‌گذرند».

خلاصه آداب دعا این است‌:

1-  دعاکننده باید باوضو باشد.

2-  رو به قبله باشد.

3-  قلبش را از خطرات و مشغولیت‌ها خالی گرداند.

4-  دعا را با درود آغاز و با درود به‌پایان برد.

5-  دست‌ها را به‌سوی آسمان بردارد.

6-  مؤمنان را در آن شریک سازد.

7-  جویای ساعاتی باشد که ساعات اجابت دعاست‌؛ همچون ثلث اخیر شب، وقت افطار، روز جمعه، حالت سفر و دیگر مواردی که در روایات آمده است‌.

 ﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا وَٱدۡعُوهُ خَوۡفٗا وَطَمَعًاۚ إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٥٦ [الأعراف: 56].

«و در زمین بعد از اصلاح آن فساد نکنید» یعنی‌: بعد از آن که خدای منان با فرستادن پیامبران  علیهم السلام  و نازل کردن کتب و تبیین قوانین و احکام، زمین را به صلاح آورد و بعد از آن که مؤمن یا کافری آن را آبادان کرد، درآن فساد نکنید؛ با کشتن مردم و ویران ساختن منازلشان و قطع درختانشان و مسدود ساختن انهارشان‌. و ازجمله فساد در زمین‌: کفر به خدای سبحان، افتادن در معاصی وی و لغو کردن قوانین و شرایع وی بعد از برقرار شدن آنهاست «و او را با بیم و امید بخوانید» بیم ازاین که خدای  عزوجل  دعایتان را اجابت نکند و امید به اینکه دعایتان را مورد اجابت قراردهد. ابن‌کثیر در تفسیر آن می‌گوید: «بیم از فرجام فلاکت‌بار عذاب باری تعالی و امید به ثواب خجسته و فرخنده وی». «هرآینه رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است» این تعبیر، بندگان را به‌سوی خیر ترغیب و به آنها در این جهت نشاط و شادابی می‌بخشد. نیکوکاران‌: کسانی‌اند که ایمان به وجود و یگانگی خدای سبحان را با ایمان به غیب یکجا کرده، فرایض خدا عزوجل را بجاآورده و از محرمات وی می‌پرهیزند و ترس و مراقبت الله عزوجل را در دل دارند، هم از این رو اعمال‌شان را نیک می‌گردانند.

 ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یُرۡسِلُ ٱلرِّیَٰحَ بُشۡرَۢا بَیۡنَ یَدَیۡ رَحۡمَتِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَقَلَّتۡ سَحَابٗا ثِقَالٗا سُقۡنَٰهُ لِبَلَدٖ مَّیِّتٖ فَأَنزَلۡنَا بِهِ ٱلۡمَآءَ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ مِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِۚ کَذَٰلِکَ نُخۡرِجُ ٱلۡمَوۡتَىٰ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٥٧ [الأعراف: 57].

این آیه، متضمن ذکر نعمتی از نعمت‌های بی‌شماری است که خداوند عزوجل بر بندگانش ارزانی نموده، در عین‌حال که دلیلی از دلایل وحدانیت و ثبوت الوهیت حق تعالی نیز هست‌: «و اوست آن که بادها را مژده‌رسان پیشاپیش رحمت خود» که باران است «می‌فرستد» یعنی‌: بادها مژده‌رسان بارانند «تا آن‌گاه که ابرهای گرانبار را بردارند» یعنی‌: تا آن‌گاه که چون بادها ابرهایی را که با محموله آب خود گرانبارند، حمل کنند، دراین هنگام‌: «آن را» یعنی‌: ابر را «به‌سوی زمین مرده‌ای» یعنی‌: سرزمین بایر و بی‌گیاهی «می‌رانیم‌. پس، از آن» ابر گرانبار «آب فرود می‌آوریم» به آن سرزمین بایر و مرده «آن‌گاه از آن هر میوه‌ای برآوریم» یعنی‌: با آن آب همه‌گونه میوه و سبزه می‌رویانیم و برمی‌آوریم «بدین‌سان مردگان را بیرون می‌آوریم» یعنی‌: مردگان را نیز همانند بیرون آوردن میوه‌ها و رستنی‌ها، در روز محشر از قبرها بیرون می‌آوریم زیرا وقتی در پیشگاه قدرت حق تعالی بیرون آوردن میوه‌ها به این صورت عجیب و با این عملیه پیچیده و عظیم، ممکن بود، دیگر چه چیزی، آن قادر لایزال را از بیرون‌آوردن مردگان از قبرهایشان ناتوان می‌گرداند؟ «باشد که پند گیرید» و به قدرت عظیم خداوند متعال و صنع بدیع وی و اینکه او بر زنده ساختن مجدد و برانگیختن دوباره شما تواناست، پی ببرید زیرا میان دو بیرون آوردن فوق، هیچ فرقی نیست‌.

 ﴿وَٱلۡبَلَدُ ٱلطَّیِّبُ یَخۡرُجُ نَبَاتُهُۥ بِإِذۡنِ رَبِّهِۦۖ وَٱلَّذِی خَبُثَ لَا یَخۡرُجُ إِلَّا نَکِدٗاۚ کَذَٰلِکَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَشۡکُرُونَ٥٨ [الأعراف: 58].

«و شهر پاک، گیاهش به اذن پروردگارش برمی‌آید» در اینجا مراد از بلد: زمین وخاک است‌. یعنی‌: خاک پاک، گیاهش به اذن پروردگار و فراهم‌ساختن شرایط ضروری برای روییدن آن‌؛ به نیکوترین، تمامترین و کاملترین شکل خود بیرون می‌آید «و آن زمینی که ناپاک است، گیاهش جز اندک و بی فایده برنمی‌آید» یعنی‌: خاک پلید، جز گیاهی پلید و ناچیز بیرون نمی‌آورد. نکد: یعنی بی‌خیر و ناچیز. این تمثیلی برای دلهاست، که قلب پندپذیر مؤمن را به زمین پاکیزه و قلب فاسق پندگریز را به زمین پلید تشبیه کرده است «این‌گونه، آیات خود را برای مردمی که شکرگزاری می‌کنند» از حق تعالی و به نعمت‌های وی اعتراف می‌کنند «گونه‌گون بیان می‌کنیم».

ابن‌عباس رضی الله عنه در تفسیر: ﴿وَٱلۡبَلَدُ ٱلطَّیِّبُ... می‌گوید: «این مثلی است که خدای  عزوجل  برای مؤمن زده است زیرا می‌فرماید: مؤمن پاکیزه است و عملش نیز پاکیزه است چنان که زمین پاکیزه میوه پاکیزه دارد، و: ﴿وَٱلَّذِی خَبُثَ... مثلی است که برای کافر زده شده است زیرا او همانند زمین شوره‌زاری است که از آن برکت برنمی‌آید پس کافر خود پلید است و عمل وی نیز پلید می‌باشد».

از ابی‌موسی اشعری رضی الله عنه روایت شده‌است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف فرمودند: «مثل آنچه که حق تعالی مرا بر آن از هدایت و علم برانگیخته است‌؛ همانند بارانی بسیار است که بر زمینی فرود آید پس بخشی از آن زمین، پاک و حاصلخیز است که آب را می‌پذیرد و علف و سبزه فراوان می‌رویاند و بخشی از آن خشک و سخت است که آب را بر بستر خود نگه می‌دارد و خداوند عزوجل مردم را از آبش نفع می‌رساند که از آن نوشیده و حیوانات خود را سیراب می‌کنند و با آن کشت و زرع می‌نمایند. اما بخش دیگری از آن زمین، بیابانی هموار است که نه آبی را بر بستر خود نگه می‌دارد و نه گیاهی را می‌رویاند. پس این است مثل کسی‌که در دین خدای  عزوجل  آگاهی کسب نموده و بنابراین، آنچه که خدای  عزوجل  مرا بر آن برانگیخته، به وی نفع بخشیده است از این رو، هم خود آن را دریافته و هم آن را به دیگران تعلیم داده‌است‌. همچنان این است مثل کسانی که هدایت و علم الهی که برای ابلاغ آن برانگیخته شده‌ام، به آنان رسیده اما در برابر آن سری بلند نکرده و آن را نپذیرفته‌اند».

﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓ إِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٖ٥٩ [الأعراف: 59].

خداوند متعال داستان آدم‌  علیه السلام    را در آغاز سوره بیان کرد، اکنون به بیان داستانهای انبیای دیگر  علیهم السلام  پرداخته و ابتدا از نوح‌  علیه السلام    آغاز می‌کند زیرا او اولین فرستاده خداوند عزوجل به‌سوی بشر بعد از آدم‌  علیه السلام    است‌: «هرآینه نوح را به‌سوی قومش‌فرستادیم» نوح‌  علیه السلام    در سرزمین عراق می‌زیست و خدای  عزوجل  او را در سن پنجاه سالگی به رسالت مبعوث گردانید. ابن‌کثیر می‌گوید: «میان آدم و نوح ـ علیهما السلام ـ ده قرن فاصله بود، که در طول این ده قرن، مردم همه بر آیین اسلام و توحید پایدار بودند و در عصر نوح بود که شرک و انحراف پدیدار شد». نام نوح، (43) بار در قرآن کریم ذکر شده و داستان وی نیز به تفصیل در سوره‌های اعراف، هود، مؤمنون، شعرا، قمر و نوح آمده است و شغل وی نجاری بود. ترمذی و دیگران گفته‌اند: تمام خلق هم‌اکنون از نسل نوح‌  علیه السلام    هستند. بعضی برآنند که ادریس‌  علیه السلام    قبل از نوح‌  علیه السلام    می‌زیسته است‌. «گفت» نوح‌  علیه السلام    «ای قوم من» فقط «خدا را بپرستید که شما را بجز او هیچ خدایی نیست» تا سزاوار این باشد که معبود شما قرار گیرد. بدین‌سان، نوح‌  علیه السلام    پرچم دعوت خویش را بر مبنای توحید و پرستش حق تعالی برافراشت و از قومش خواست تا به‌سوی آیین توحید بازگردند، همان آیینی که آدم‌  علیه السلام    و نسل‌های بعد از وی بر آن بوده‌اند «هرآینه من بر شما از عقوبت روزی بزرگ بیمناکم» یعنی‌: اگر خدای سبحان را نپرستید، بر شما از عذاب روز قیامت، یا عذاب روز طوفان بیمناکم‌. قوم نوح‌  علیه السلام    بتانی را برای پرستش برگزیده بودند که خداوند متعال در سوره «نوح» به ذکر آنها پرداخته است و نام‌های آنها: ود، سواع، یغوث، یعوق و نسر بود.

ماجرای پدید آمدن اولین بت‌پرستی در میان فرزندان آدم این‌گونه بود که‌: در میان آنها اشخاص نیکوکار و صالحی زندگی می‌کردند و چون آنها مردند، قوم‌شان بر سر گورهایشان مساجدی بنا کرده و تمثال آنها را در آن مساجد به تصویر کشیدند تا احوال نیک آنها را همیشه به‌یاد آورده و خود را پایبند شیوه ایشان گردانند و چون زمان درازی بر این منوال گذشت، رفته‌رفته مجسمه‌ها و نمادهایی بر مثال این تصویرها ساخته و آنها را به نام آن گروه صالح نام‌گذاری کردند و در نتیجه، بتانی به‌نام‌های ود، سواع، یغوث، یعوق و نسر که همه ازصالحان بودند، تراشیدند.

﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٦٠ [الأعراف: 60].

«ملأ از قوم نوح گفتند» ملأ: اشراف و رؤسای قوم‌اند «بی‌گمان ما تو را در گمراهی آشکاری می‌بینیم» در دعوتت به‌سوی پرستش خداوند یگانه‌.

 ﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ لَیۡسَ بِی ضَلَٰلَةٞ وَلَٰکِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦١ [الأعراف: 61].

«گفت» نوح‌  علیه السلام    «ای قوم من‌! در من هیچ‌گونه گمراهی‌ای نیست بلکه من پیامبری‌از سوی پروردگار عالمیان هستم» که مرا به‌سوی شما فرستاده است تا خیر و فضیلت را به‌سوی شما سوق داده و شر و رذیلت را از شما دفع کنم‌. بدین‌سان بود که‌نوح‌  علیه السلام    ضلالت را از خود نفی و رسالت را برای خود اثبات نمود.

﴿أُبَلِّغُکُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّی وَأَنصَحُ لَکُمۡ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٦٢ [الأعراف: 62].

«به شما پیام‌های پروردگارم را می‌رسانم» که حق تعالی آن پیامها را برای ابلاغ به شما به من وحی کرده است «و برای شما نیکخواهی می‌کنم» یعنی‌: نیت خود را در خیرخواهی برای شما، از شائبه‌های فساد خالص گردانیده‌ام و فقط صلاح امورشما را می‌جویم «و از جانب خداوند چیزهایی را می‌دانم که شما نمی‌دانید» از اوصاف بی‌مثال، قدرت عظیم و شدت خشم وی بر دشمنانش زیرا حق تعالی مرا از این امور آگاه می‌گرداند.

﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَکُمۡ ذِکۡرٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنکُمۡ لِیُنذِرَکُمۡ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ٦٣ [الأعراف: 63].

«او عجبتم» آیا بعید پنداشتید، یا: تکذیب کردید، یا: انکار ورزیدید و تعجب کردید «از آن که به‌شما ذکری» یعنی‌: وحی و موعظه‌ای «از جانب پروردگارتان بر مردی از خودتان آمد»؟ یعنی‌: بر زبان مردی از میان خودتان که او را می‌شناسید واو از جنس دیگری ـ مثلا از جنس فرشتگان و جن ـ نیست تا از او برمید بلکه بشری همانند شماست که به او انس می‌گیرید، همچنان او مردی از خود شماست که او را از اوان نوجوانی به راستگویی و امانتداری می‌شناسید و می‌دانید که نه گمراه بوده‌است و نه دروغگو و آمده‌است «تا شما را بیم دهد» از عاقبت کفر «وتا شما پرهیزگاری کنید و باشد که» به‌سبب فوایدی که این بیم‌دادن به شما می‌رساند و به‌سبب پرهیزگاریتان «مورد رحمت» و رضای خدای سبحان «قرار گیرید».

﴿فَکَذَّبُوهُ فَأَنجَیۡنَٰهُ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥ فِی ٱلۡفُلۡکِ وَأَغۡرَقۡنَا ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَآۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمًا عَمِینَ٦٤ [الأعراف: 64].

«اما او را تکذیب کردند پس او و کسانی را که با وی بودند» یعنی‌: ایمان آورده و همراه وی بودند «نجات دادیم در کشتی» این همان کشتی‌ای است که خداوند متعال نوح‌  علیه السلام    را به ساختن آن دستور داد تا او و مؤمنان همراهش به وسیله آن از خطر طوفان نجات یابند «و کسانی را که آیات ما را دروغ پنداشتند» و بر این شیوه ناروا استمرار ورزیده به‌سوی توبه بازنگشتند «غرق کردیم» در همان دار ودیارشان «زیرا آنان گروهی نابینا بودند» یعنی‌: کوردل بودند، به‌گونه‌ای که نه موعظه‌ای به آنان سود می‌رسانید و نه پندی در آنان کارگر بود. تفصیل این‌داستان در (آیات 48 ـ 35) سوره «هود» آمده است‌.

﴿وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗاۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ٦٥ [الأعراف: 65].

«و به‌سوی قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم» یعنی‌: یکی از اعضای قبیله آنها به‌نام «هود» را زیرا «برادر» در اینجا به معنی برادر نسبی نیست‌.

قبیله عاد، قومی عرب از قدیمی‌ترین امتهای موجود در روی زمین و ظاهرا قدیمی‌تر از قوم ابراهیم‌  علیه السلام    بوده‌اند لذا ذکر داستانشان بعد از داستان نوح‌  علیه السلام    مناسب می‌نمود. مراد از قوم عاد در اینجا، قوم عاد اول است که ساکن احقاف ـ ریگزار میان عمان و حضرموت در سرزمین یمن ـ بوده‌اند و بعد از نابودی آنان، قبیله عاد دیگری پدید آمد که آنها نیز ساکنان یمن ـ اما نه در احقاف بلکه در حدود سرزمین قحطان و سبا ـ می‌زیسته‌اند که آنان را عاد دوم می‌نامند. گفتنی است که ذکر عاد بجز قرآن، در سایر کتب آسمانی نیامده است‌. «گفت‌: ای قوم من‌! خدا رابپرستید که برای شما معبودی جز او نیست پس آیا پرهیزگاری نمی‌کنید»؟ چنین بود که هود  علیه السلام    آنان را به‌سوی عبادت و توحید الهی دعوت کرد، دعوتی که درنهایت به تقوی و پرهیزگاری می‌انجامد.

﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰکَ فِی سَفَاهَةٖ وَإِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ٦٦ [الأعراف: 66].

«اشراف و بزرگانی که کافر بودند از قومش، گفتند: هرآینه ما تو را در سفاهت می‌بینیم» سفاهت‌: سبک‌خردی و حماقت است‌. بدین‌گونه بود که آنها به ناروا آن‌پیامبر عالیقدر را به سبک‌مغزی و کم‌خردی متهم کردند و وقیح‌تر اینکه گفتند: «و هرآینه ما تو را از دروغگویان می‌پنداریم» در ادعای رسالت‌.

﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ لَیۡسَ بِی سَفَاهَةٞ وَلَٰکِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦٧ أُبَلِّغُکُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّی وَأَنَا۠ لَکُمۡ نَاصِحٌ أَمِینٌ٦٨ [الأعراف: 67-68].

«گفت‌: ای قوم من‌! در من سفاهتی نیست بلکه من فرستاده‌ای از بارگاه پروردگارعالمیان هستم، پیامهای پروردگارم را به شما می‌رسانم و برای شما خیرخواهی امینم» امین‌: شناخته‌شده به امانت‌داری و صداقت، که ضد خیانت است‌. یعنی‌: مطمئنا من در پیامهای الهی هیچ‌گونه تغییری وارد نکرده‌ام‌.

 ﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَکُمۡ ذِکۡرٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنکُمۡ لِیُنذِرَکُمۡۚ وَٱذۡکُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَکُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ قَوۡمِ نُوحٖ وَزَادَکُمۡ فِی ٱلۡخَلۡقِ بَصۜۡطَةٗۖ فَٱذۡکُرُوٓاْ ءَالَآءَ ٱللَّهِ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٦٩ [الأعراف: 69].

«آیا تعجب کردید که بر مردی از خودتان پندی از جانب پروردگارتان برایتان آمده تا شما را بیم دهد؟ و یاد کنید زمانی را که خداوند شما را پس از قوم نوح جانشینان آنان قرار داد» هود  علیه السلام    به فرمان خداوند عزوجل نعمتی از نعمتهایش را به قوم خود یادآوری کرد، این نعمت‌؛ قراردادن آنها به عنوان ساکنان زمین بعد از هلاکت قوم نوح‌  علیه السلام ،یا قراردادن آنها به‌عنوان پادشاهان روی زمین بود. آن‌گاه به ذکر نعمت دیگری پرداخت‌: «و در خلقت، بر قوت شما افزود» یعنی‌: در آفرینش، به شما قدوقامتی تنومند و بلند ـ افزون بر آنچه که دیگران از نظر بدنی داشتند ـ عنایت نمود. نقل‌است که‌: بلندی قامت شخص بلندقدشان صد گز و از کوتاه‌قدشان شصت گز بود «پس نعمت‌های خدا را به‌یاد آورید» بر خود که از جمله آنها، نعمت جانشین ساختنتان در زمین و افزودن در خلقت و نیرومندیتان و سایر نعمتهایی است که به شما ارزانی داشته است «باشد که رستگار شوید» زیرا یادآوری نعمت، انگیزه‌بخش شکر آن است و هرکه شکر و سپاس حق تعالی را بجا آورد، بی‌شک رستگار می‌گردد.

 ﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِنَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَحۡدَهُۥ وَنَذَرَ مَا کَانَ یَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ٧٠ [الأعراف: 70].

«گفتند: آیا به‌سوی ما آمده‌ای تا تنها الله را بپرستیم» حال آن که این شیوه یگانه‌پرستی در نزد ما ناشناخته و ناپسند است زیرا ما پدرانمان را برخلاف این شیوه ـ که تو ما را به‌سوی آن می‌خوانی ـ یافته‌ایم‌. از همین رو گفتند: «و» آیا «آنچه را که پدرانمان می‌پرستیدند، رها کنیم» و دیگر دنبال راه و رسم پدران خویش نگردیم‌؟ نه‌! چنین چیزی از ما ساخته نیست «پس اگر از راستگویان هستی، آنچه را به ما وعده می‌دهی، برای ما بیاور» آنها از بس که در برابر خدای سبحان متمرد و متکبر بودند، با این سخن عذابی را که هود  علیه السلام    بدان هشدارشان می‌داد، به شتاب طلبیدند.

﴿قَالَ قَدۡ وَقَعَ عَلَیۡکُم مِّن رَّبِّکُمۡ رِجۡسٞ وَغَضَبٌۖ أَتُجَٰدِلُونَنِی فِیٓ أَسۡمَآءٖ سَمَّیۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُم مَّا نَزَّلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٖۚ فَٱنتَظِرُوٓاْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِینَ٧١ [الأعراف: 71].

«گفت‌: به‌راستی که بر شما از جانب پروردگارتان عقوبت و خشم ثابت شد» یعنی‌: حقا که سزاوار خشم و عذاب الهی گشتید و خواه‌ناخواه این عذاب و خشم بر شما فرودآمدنی است‌. هود  علیه السلام    عذابی را که انتظار وقوع آن می‌رفت، همانند امر واقع معرفی کرد، به‌منظور دادن این هشدار به آنان که این عذاب حتما برآنان واقع می‌گردد. رجس‌: عذاب سخت است «آیا با من در باب نامهایی چند مجادله می‌کنید» یعنی‌: نام‌های بتانی که می‌پرستید؟ هود  علیه السلام    بتان را مجرد نام‌های بی‌مسمی معرفی کرد زیرا نه فقط مسمیات آنها دارای هیچ حقیقتی نیست بلکه حتی اطلاق نام «خدایان» برآنها در اصل بی‌پایه است پس گویی این خدایان، معدوم‌اند و هیچ وجود خارجی ندارند و آنچه که موجود است، فقط نام‌های آنهاست‌؛ «که شما وپدرانتان نامگذاری کرده‌اید» یعنی‌: شما و پدرانتان از نزد خود معبودان باطلتان را به ایننام‌هانامیده‌اید و در واقع امر، اینها هیچ حقیقتی ندارند «و خداوند هیچ حجت وبرهانی بر آن نازل نکرده‌است» که به آن بر صحت این راه‌ورسم باطلتان حجت آورید. سپس آنان را به سخت‌ترین هشدار تهدید کرد و فرمود: «پس منتظر باشید که من هم با شما از منتظرانم» یعنی‌: منتظر عذابی باشید که آن را درخواست کرده‌اید زیرا من هم با شما از منتظران نزول این عذاب هستم و این عذاب قطعا بر شما آمدنی است‌.

﴿فَأَنجَیۡنَٰهُ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَقَطَعۡنَا دَابِرَ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَاۖ وَمَا کَانُواْ مُؤۡمِنِینَ٧٢ [الأعراف: 72].

«پس او و کسانی را که با او بودند» یعنی‌: به دعوتش ایمان آورده بودند «به رحمتی از جانب خویش نجات دادیم» از عذاب فرودآمده بر کافران «و کسانی را که آیات ما را دروغ شمردند، ریشه‌کن کردیم» به‌طوری که حتی یک تن از آنان هم باقی نماند که جانشین‌شان گردد «و از مؤمنان نبودند» یعنی‌: ریشه این قوم سرکشی را که میان تکذیب به آیات و عدم ایمان به‌حق جمع کرده بودند، بریدیم پس این ریشه‌کن کردن در جای مناسب خود بود.

یادآور می‌شویم‌؛ عذابی که خدای سبحان بر قوم هود  علیه السلام    نازل کرد، تندباد سرکش بسیار سردی بود که دیار و اشجارشان را پاک ویران کرد، تندبادی که صخره‌های بزرگ را با خود حمل می‌کرد و بر چهره‌هایشان می‌کوبید و آنها را از جا برکنده بر زمین می‌کوفت چنان‌که حق تعالی در سوره «الحاقه» می‌فرماید: (اما عاد؛ به وسیله تندبادی توفنده و سرکش هلاک شدند که خدا آن را هفت شب و هشت روز پیاپی بر آنان گماشت پس آن قوم را در آن مدت فروافتاده می‌دیدی، گویی آنها تنه نخلهای میان تهی هستند) «آیات 8 ـ 6».

﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥۖ قَدۡ جَآءَتۡکُم بَیِّنَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡۖ هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَکُمۡ ءَایَةٗۖ فَذَرُوهَا تَأۡکُلۡ فِیٓ أَرۡضِ ٱللَّهِۖ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ فَیَأۡخُذَکُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٧٣ [الأعراف: 73].

«و» فرستادیم «به‌سوی قوم ثمود، برادرشان صالح را» ثمود: قبیله‌ای از اعراب اولیه بودند که در منطقه «حجر» واقع در شمال مدینه منوره در میان حجاز و شام نزدیک وادی‌القری سکونت داشتند. قبیله ثمود بعد از قوم عاد وارث دیار وسرزمین آنها شدند چنان‌که آیه (74) از همین سوره تصریح می‌کند. این قبایل همه از اعراب اولیه بوده‌اند که قبل از ابراهیم‌  علیه السلام    می‌زیسته‌اند. ابن‌عمر رضی الله عنه روایت می‌کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در سال نهم هجری ـ هنگامی که به مقصد تبوک روان بودند ـ از برابر دیار و منازل قوم ثمود گذشتند، او می‌گوید: «چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم لشکر را در تبوک فرود آوردند، مردم ازچاههای آبی که قبیله ثمود آب آشامیدنی خود را از آنها تهیه می‌کردند، آب کشیدند و از آن آب خمیر ساخته دیگها را نصب کردند تا غذا بپزند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آنان فرمان دادند که غذای دیگها را بیرون ریخته و خمیرها را علوفه شتران کنند، آن‌گاه ایشان را از آن محل کوچانیدند تا به چاهی رسیدند که شتر صالح‌  علیه السلام    از آن می‌نوشید پس در آن محل فرود آمدند». همچنین آن‌حضرت صلی الله علیه و آله و سلم اصحاب‌شان را از ورود به منازل قومی که به عذاب الهی گرفتار شده بودند، نهی می‌کردند و می‌فرمودند: «در حقیقت، من می‌ترسم که به‌شما مانند آنچه که به آنان رسید، برسد لذا به منازلشان وارد نشوید». باید یادآور شد که آثار مدائن صالح‌  علیه السلام    تا به امروز باقی است و به‌نام «فتح‌الناقه» شناخته می‌شود.

«گفت» صالح‌  علیه السلام    «ای قوم من‌! خدا را بپرستید، برای شما معبودی جز او نیست» صالح‌  علیه السلام    قومش را به عبادت خدای‌سبحان فراخواند، عبادتی که باری تعالی خلق را به‌خاطر آن آفریده‌است، او به آنان فهماند که عبادت جز برای خدای یگانه سزاوار نیست و جز وی هیچ معبودی این صلاحیت را ندارد که به پرستش گرفته شود. آری‌! دعوت به‌سوی توحید و نفی شرک، خلاصه و عصاره دعوت همه پیامبران  علیهم السلام  بوده است چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید: (و همانا درهر امتی پیامبری فرستادیم، با این پیام که‌: خدای یگانه را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید) «نحل / 36». صالح‌  علیه السلام    خطاب به قومش افزود: «در حقیقت، برای شما از جانب پروردگارتان بینه‌ای آمده است» بینه‌: یعنی معجزه روشن و آشکار، که عبارت بود از: بیرون‌آوردن ماده‌شتری از سنگ سخت و خارا «این ماده شترخداست که معجزه‌ای برای شماست پس آن را بگذارید تا در زمین خدا بخورد» یعنی‌: آن را رها کنید و آزاد بگذارید که در زمین خدا عزوجل بچرد و هرچه خواست از آن بخورد زیرا این شتر؛ شتر خدا عزوجل است و زمین هم که زمین وی می‌باشد پس او را از آنچه که مال و ملک شما نیست، بازندارید. صالح‌  علیه السلام    آن را شتر خدا عزوجل نامید زیرا آن شتر با امر تکوینی خداوند عزوجل بدون داشتن پدر و مادری آفریده شده بود «و به او» هیچ‌گونه «آسیبی نرسانید» یعنی‌: به هیچ وجه با گزند و آزار متعرض او نشوید «که آن‌گاه شما را عذابی دردناک فرومی‌گیرد».

نقل است که قوم صالح‌  علیه السلام    خود از او خواستند تا برای‌شان از صخره سنگی خارا، ماده‌شتری بیرون آورد که خروج آن را به رأی‌العین ببینند پس صالح‌  علیه السلام    از آنها عهدها و پیمانها گرفت که اگر خواسته‌شان را اجابت کند، قطعا به او ایمان خواهند آورد و چون آنها این عهدها و پیمان‌ها را سپردند، صالح‌  علیه السلام    دعا کرد و آن صخره سنگ به جنبش در آمد و ـ همان‌گونه که خواسته بودند ـ ماده‌شتری پاک، تنومند و بی‌عیب از آن بیرون آمد و چنان بزرگ و قوی و پرهیبت بود که چون از برابر چهارپایان دیگر می‌گذشت، همه از او می‌رمیدند. در این هنگام، رئیس آن قوم و پیروانش ایمان آوردند. صالح‌  علیه السلام    به فرمان خدای  عزوجل  چنین‌مقرر کرد که یک روز آن ماده‌شتر آب چاهشان را بنوشد و روز دیگر آنان از آب آن چاه استفاده کنند و در آن روز که او آب چاه را می‌نوشید، آنها از شیر وی می‌نوشیدند زیرا چنان شیرآور بود که چون او را می‌دوشیدند، هر مقدار از ظروفی که می‌خواستند، از شیر آن پر می‌شد و قوم همه از شیرش سیر و سیراب می‌شدند.

 ﴿وَٱذۡکُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَکُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ عَادٖ وَبَوَّأَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورٗا وَتَنۡحِتُونَ ٱلۡجِبَالَ بُیُوتٗاۖ فَٱذۡکُرُوٓاْ ءَالَآءَ ٱللَّهِ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ٧٤ [الأعراف: 74].

«و به‌یاد آورید هنگامی را که شما را پس از قوم عاد جانشینان آنان گردانید» یعنی‌: حق تعالی شما را در زمین جانشین قوم عاد گردانید. یا شما را در آن فرمانروا گردانید «و به شما در زمین جای مناسب داد» یعنی‌: شما را در آن مستقر گردانید، به‌طوری «که از بخش‌های هموار و نرم آن برای خود قصرها می‌ساختید» یعنی‌: ازخاکهای آن سرزمین، خشت و آجر و مانند آن از مصالح ساختمانی دیگر ساخته و با آن، کاخ‌ها و قصرها بنا می‌کردید. (بوأ): از مصدر «مباءه»، عبارت است‌از: منزلی که انسان در آن ساکن می‌شود «و از کوه‌ها برای خود خانه‌هایی می‌تراشیدید» قوم ثمود، با بهره‌گیری از نیرو و صلابت بدنی و تنومند بودن هیکل‌هایشان، کوهها را تراشیده و در دل کوه‌ها برای خود مغاره‌ها و خانه‌های مسکونی می‌ساختند. به قولی‌: انتخاب درون صخره‌های سخت و کوههای مستحکم برای سکونت از سوی آنها، به این دلیل بود که ساختمان‌ها و سقف‌های دیگر، قبل از به پایان‌آمدن عمرشان ویران می‌شد ـ از بس عمر طولانی‌ای داشتند «پس نعمت‌های خدا را به یاد آورید» تفسیر نظیر این عبارت در داستان قبل گذشت «و در زمین سر به فساد بر ندارید» یعنی‌: در آن با نافرمانی خدا و رسولش، فتنه وفساد برپا نکنید.

﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لِلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِمَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُمۡ أَتَعۡلَمُونَ أَنَّ صَٰلِحٗا مُّرۡسَلٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلَ بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ٧٥ [الأعراف: 75].

«سران قوم او که استکبار می‌ورزیدند، به مستضعفانی که ایمان آورده بودند» وتحت ستم و استضعاف آنان قرار داشتند «گفتند: آیا می‌دانید که صالح از سوی پرورگارش فرستاده شده است‌«؟ این سخن را از باب استهزا و تمسخر گفتند. «اهل ایمان» یعنی‌: پیروان صالح‌  علیه السلام    «گفتند: بی‌تردید ما به آنچه وی بدان رسالت یافته‌است، مؤمنیم» یعنی‌: ما نه فقط به صدق و راستی او در این ادعا داناییم بلکه به او و رسالتش مؤمن بوده و از آن گذشته، تابع و مطیع امرش هستیم‌.

﴿قَالَ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُوٓاْ إِنَّا بِٱلَّذِیٓ ءَامَنتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَ٧٦ [الأعراف: 76].

...«کسانی که استکبار می‌ورزیدند، گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان آورده‌اید» یعنی‌: به رسالت صالح‌  علیه السلام    «کافریم» این سخن را درحالی گفتند که معجزه آشکار و حجت پایدار حق تعالی درمیان آنان بود ـ پس لعنت خداوند عزوجل بر کافران باد.

﴿فَعَقَرُواْ ٱلنَّاقَةَ وَعَتَوۡاْ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِمۡ وَقَالُواْ یَٰصَٰلِحُ ٱئۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٧٧ [الأعراف: 77].

«پس آن ماده‌شتر را پی کردند» یعنی‌: پی‌های آن را بریدند، یا آن را ذبح کردند. و با آن‌که همه آنها درکشتن ماده‌شتر مستقیما شرکت نداشتند بلکه یک تن از آنان او را کشت ولی از آنجا که این کار با رضا و موافقت همگی آنان انجام گرفت لذا این عمل به همه آنان نسبت داده شد «و از فرمان پروردگار خود سرپیچیدند» یعنی‌: از قبول فرمان باری تعالی در مورد ماده‌شتر و همچنان ازگردن نهادن به دین وی استکبار و عناد ورزیدند «و گفتند: ای صالح‌! اگر از پیامبران هستی، آنچه را به ما وعید می‌دهی» از عذاب «برای ما بیاور» این سخن را از روی تحدی (مبارزه‌طلبی‌) و استخفاف گفتند.

 ﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِی دَارِهِمۡ جَٰثِمِینَ٧٨ [الأعراف: 78].

«پس آنان را رجفه فرو گرفت» رجفه‌: یعنی زلزله سخت‌. برخی گفته‌اند: رجفه، فریادی سخت و سهمگین بود که با یک تکان سخت، دل‌هایشان را از جا برکند «و در سرای خویش» یعنی‌: در شهر و سرزمین خویش «از پا در آمدند» جاثمین‌: بر زانوها و چهره‌های خویش به زمین چسبیده و بی‌جان و بی‌حرکت گردیدند، همانند پرنده‌ای که بر روی درافتد و از پا درآید. روایت شده است که‌: پی‌کردن ماده‌شتر از سوی آنان در روز چهارشنبه و نزول عذاب بر آنان در روز شنبه بود پس همه ـ جز صالح‌  علیه السلام    و پیروانش از اهل ایمان ـ هلاک شدند.

 ﴿فَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ یَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُکُمۡ رِسَالَةَ رَبِّی وَنَصَحۡتُ لَکُمۡ وَلَٰکِن لَّا تُحِبُّونَ ٱلنَّٰصِحِینَ٧٩ [الأعراف: 79].

«پس صالح از آنان روی برتافت» آن‌گاه که از اجابت دعوت حق از سوی آنان مأیوس شد و درحالی‌که به آنان پشت کرده و از آنان رویگردان شده بود، ازسرزمین‌شان رفت «و گفت» صالح‌  علیه السلام ، در بیان حقیقت حال خویش به آنان‌: «ای‌قوم من‌! به راستی که من پیام پروردگارم را به شما رساندم و برای شما خیر خواهی‌کردم ولی شما نصیحتگران را دوست نمی‌دارید» من از هیچ کوششی در ابلاغ رسالت حق به شما فروگذار نکردم، اما شما این دعوت را نپذیرفتید و از آن سر برتافتید پس عذاب الهی بر شما لازم گشت و اینک آنچه را که تکذیب کرده و به شتاب می‌طلبیدید، بر شما فرود می‌آید. همچنان محتمل است که صالح‌  علیه السلام    این سخن را بعد از مرگشان ـ از روی حسرت بر آنچه که از ایمان و سلامتی از عذاب از دست دادند ـ خطاب به آنان گفته باشد.

﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِینَ٨٠ [الأعراف: 80].

«و» فرستادیم «لوط را» به رسالت‌. لوط  علیه السلام    فرزند هاران فرزند آزر، برادزاده ابراهیم‌  علیه السلام    بود که با عمویش ابراهیم‌  علیه السلام    از سرزمین عراق به سرزمین بیت‌المقدس هجرت کرد، سپس خدای  عزوجل  او را به‌سوی اهالی شهری به‌نام «سدوم» در نزدیکی بیت‌المقدس، به رسالت برانگیخت «هنگامی که به قوم خود گفت‌: آیا آن فاحشه را مرتکب می‌شوید» یعنی‌: آن خصلت بسیار زشت و سخت ناشایست را که فعل لواط می‌باشد «که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشی نگرفته است‌«؟ یعنی‌: احدی قبل از شما آن را مرتکب نگردیده است‌؟ زیرا فعل لواط، قبل از آنان در میان هیچ امتی از امت‌ها شایع نبود.

 ﴿إِنَّکُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ٨١ [الأعراف: 81].

«همانا شما از روی شهوت، به جای زنان با مردان در می‌آمیزید» یعنی‌: شما، همسرانی را که خداوند متعال برایتان آفریده است و به‌حسب فطرت برای آمیزش آماده بوده و صلاحیت مقاربت را دارند و فقط آنانند که جایگاه برآوردن شهوت و موضع لذت‌جویی می‌باشند، فروگذاشته و به فعل لواط با مردان رو می‌آورید، فعل ناشایستی که هدفی سازگار با عقل و فطرت سالم نداشته و جز شهوت‌رانی هیچ منظور دیگری از آن ندارید پس شما در ارتکاب این عمل زشت، همانند چهارپایانی هستید که صرفا به انگیزه شهوت‌رانی بر همدیگر فرومی‌جهند «بلکه شما قومی مسرف و تجاوز کارید» که این فعل شما مستوجب لعنت و خشم‌خداوند عزوجل است زیرا این فعلی است انحرافی که با عقل سلیم و فطرت مستقیم هیچ سازگاری ندارد و علت خارج بودن آن از مقتضای فطرت، اسراف و خارج شدن لواطکار از حد اعتدال بشری می‌باشد.

امام ابوحنیفه برآن است که‌: گواهی دوتن در انجام فعل لواط کافی است و مجازات لواطکار این است که از مکانی مرتفع به‌پایین افگنده شده سپس با پرتاب سنگ دنبال گردد چنان‌که با قوم لوط چنین شد و این جزا تعزیر است نه حد. اما جمهور فقها (مالک، شافعی و احمدبن‌حنبل‌) برآنند که‌: مجازات لواط، حد است نه تعزیر و حد لواط، رجم (سنگسار) فاعل و مفعول تا مرگ آنهاست، خواه شخص لواطکار محصن (زن‌دار) باشد، خواه غیر محصن‌. در یک روایت‌دیگر از شافعی  رحمه الله  حد لواط مانند حد زنا است بنابراین، اگر لواطکار محصن بود، رجم می‌شود، در غیرآن، صد شلاق زده می‌شود. مقاربت با زنان از راه پشت (دبر) نیز که «لواط صغری» نامیده می‌شود، به اجماع علما حرام است‌.

﴿وَمَا کَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَخۡرِجُوهُم مِّن قَرۡیَتِکُمۡۖ إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ یَتَطَهَّرُونَ٨٢ [الأعراف: 82].

«ولی جواب قوم او» دربرابر انکار و محکوم‌کردن این عمل از سوی لوط  علیه السلام    «جز این نبود که گفتند: آنان را» یعنی‌: لوط و پیروانش را «از شهرتان بیرون کنید» و از روی استهزا افزودند: «هرآینه آنان مردمی منزه طلب هستند» که از افتادن در عمل لواط تبری جسته و پاکی می‌طلبند بنابراین، نباید با ما در شهر ما سکونت داشته باشند. این پاسخ استهزا آلودشان، هیچ ارتباطی به نصیحت لوط  علیه السلام    نداشت بلکه پاسخ مناسب این بود که نبوت وی را تصدیق کرده و از فرمان وی اطاعت می‌کردند و به خواسته وی پاسخ مساعد می‌دادند ولی آنان این پاسخ زشت را که از نفس‌های پلید و فطرتهای واژگونه‌شان برخاسته بود، به وی تحویل‌دادند، عجبا از این منطق واژگونه‌! منطقی که می‌گوید: باید کسانی که پاک و پرهیزکارند، از شهر بیرون روند تا پلیدان و ناپاکان در آن باقی بمانند؟! این منطق‌؛ منطق جاهلیت در هر زمان و مکانی است چنان‌که در عصر حاضر نیز مشاهده می‌کنیم که اغلب پاکان و پرهیزکاران، در طرد و تبعید به‌سر می‌برند.

﴿فَأَنجَیۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ کَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِینَ٨٣ [الأعراف: 83].

«پس او و اهل خانه او رانجات دادیم» آن‌گاه که در صبحگاه شبی که عذاب ما بر مردم شهر «سدوم» فرود آمد، لوط و خانواده‌اش را از آن شهر بیرون‌آوردیم‌[2] «مگر زنش را» حق تعالی زن لوط  علیه السلام    را از اهلش استثنا کرد زیرا او به لوط  علیه السلام    ایمان نیاورده بود «که» به همین جهت زن لوط  علیه السلام    «از باقی‌ماندگان بود» در عذاب خداوندی و حکم حق تعالی این بود که او نیز در زمره نابودشدگان باشد.

 ﴿وَأَمۡطَرۡنَا عَلَیۡهِم مَّطَرٗاۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُجۡرِمِینَ٨٤ [الأعراف: 84].

«و بر سر آنان بارشی بارانیدیم» غیراز آن بارشی که بدان عادی بودند، که این بارش، همانا بارش گل پخته سنگ‌شده بر آنان بود چنان‌که در آیه‌: ﴿وَأَمۡطَرۡنَا عَلَیۡهَا حِجَارَةٗ مِّن سِجِّیلٖ [هود: 82]. آمده است‌. «پس بنگر که آخر کار مجرمان» یعنی‌: کافران «چگونه بود»!.

﴿وَإِلَىٰ مَدۡیَنَ أَخَاهُمۡ شُعَیۡبٗاۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥۖ قَدۡ جَآءَتۡکُم بَیِّنَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡۖ فَأَوۡفُواْ ٱلۡکَیۡلَ وَٱلۡمِیزَانَ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡیَآءَهُمۡ وَلَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَاۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٨٥ [الأعراف: 85].

این پنجمین داستان از داستانهای انبیا  علیهم السلام  در این سوره، بعد از داستانهای نوح، هود، صالح و لوط  علیهم السلام  است‌:

«و به‌سوی قوم مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم» یعنی‌: به‌سوی مردم مدین، پیامبری از خودشان را که شعیب‌  علیه السلام    بود فرستادیم‌. شعیب‌  علیه السلام    ـ پیامبر قومش مدین ـ از انبیای عرب است و از وی در قرآن کریم ـ در سوره‌های اعراف، هود، شعراء و عنکبوت ـ یازده بار یاد شده است و بعثت وی به‌پیامبری، قبل از حضرت موسی‌  علیه السلام    بود. علما او را خطیب انبیا  علیهم السلام  می‌نامند، به‌سبب آن‌که او دعوت خویش را با حجتی رسا به قومش ابلاغ کرد. یادآور می‌شویم که شهر «مدین»، نزدیک «معان» واقع در جنوب‌شرق اردن بر سر راه حجاز قرار دارد و مدین هم بر قبیله مدین و هم بر شهرشان اطلاق می‌شود «گفت‌: ای قوم من‌! خدا رابپرستید، برای شما هیچ معبودی جز او نیست» شعیب‌  علیه السلام    با یادآوری این نکته به‌قومش که آنان قوم او هستند و او یکی از خود آنهاست پس طبعا دوست‌دار چیزی است که صلاحشان در آن می‌باشد، آنها را به‌سوی پرستش خداوند عزوجل دعوت کرد سپس آنها را به یگانه‌شناسی و یگانه‌پرستی که در رأس دعوت همه پیامبران  علیهم السلام  قرار دارد، فرمان داد و این پندار را که پرستش چیزی از بتانشان حق باشد، رد کرد و همه را باطل و نابود شده خواند «در حقیقت، برای شما از جانب پرورگارتان برهانی روشن» یعنی‌: معجزه‌ای آشکار «آمده است» ولی قرآن بیان نکرده که معجزه شعیب‌  علیه السلام    چه بود پس این خود دلیل بر آن است که هر پیامبری معجزه‌ای داشته است، چه معجزه وی بیان شود و چه نشود. آری‌! این پیام شعیب‌  علیه السلام    بود به قومش از جنبه اعتقادی آن، اما او از جنبه عملی نیز، به روی عمده‌ترین انحراف عملی‌شان انگشت گذاشت و گفت‌: «پس پیمانه و ترازو را تمام نهید» یعنی‌: به خریدار یا فروشنده، با به‌کار گرفتن پیمانه یا عیاری ناقص، کم ندهید و به غیر آن از شیوه‌های دیگر کاستن و افزودن در اشیای مورد معامله، به حق‌خوری از دیگران نپردازید. آری‌! قوم شعیب‌  علیه السلام    معاملات خود را با پیمانه و ترازو انجام می‌دادند ولی پیمانه و ترازو را تمام ننهاده و از حق صاحب حق می‌کاستند «و به مردم اشیای آنان را ناقص ندهید» بخس‌: عبارت است از: نقص وآن یا با معیوب ساختن کالا، یا با کم‌کردن از آن، یا به تردستی، فریبکاری و نیرنگبازی انجام می‌گیرد و همه اینها شامل معنای خوردن اموال مردم به نارواست‌. بعضی گفته‌اند: قوم شعیب‌  علیه السلام    از هر چیزی که در بازارهایشان وارد می‌شد، عوارض و حقوق گمرکی می‌گرفتند و نهی الهی ناظر بر این معنی است «ودر زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید» تفسیر نظیر این عبارت، در آیه (56) گذشت «این» رهنمودها «برایتان بهتر است» در دنیا و آخرت «اگر باور دارید» سخنم را.

﴿وَلَا تَقۡعُدُواْ بِکُلِّ صِرَٰطٖ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِهِۦ وَتَبۡغُونَهَا عِوَجٗاۚ وَٱذۡکُرُوٓاْ إِذۡ کُنتُمۡ قَلِیلٗا فَکَثَّرَکُمۡۖ وَٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِینَ٨٦ [الأعراف: 86].

«و بر سر هر راهی ننشینید که بترسانید» مردم را از شکنجه و آزارتان‌. نقل است که‌: قوم شعیب‌  علیه السلام    بر سر راه‌هایی که به خانه وی منتهی می‌شد، می‌نشستند و کسانی را که قصد رفتن به‌نزد وی را داشتند، از عذاب و عقاب خویش بیم داده ومی‌گفتند: او شخصی است کذاب لذا نزد او نروید «و» تا «کسی را که به او ایمان آورده است، از راه الله بازدارید» مراد از بازداشتن از راه الله عزوجل ، بازداشتن مردم از رسیدن به شعیب‌  علیه السلام    است‌. بعضی گفته‌اند: مراد؛ نهی آنان از نشستن بر سر راه دین و بازداشتن کسانی است که قصد رفتن به آن را دارند، نه نشستن حقیقی بر سرراه‌ها پس حقیقت لفظ، مراد نیست «و برای آن راه، کجی نجویید» یعنی‌: برای راه‌خدا عزوجل کجی، ناهمواری و ناهنجاری نجویید و آن را برای مردم به این وصف معرفی نکنید «و هنگامی را به یادآورید که شما اندک بودید» از نظر تعداد «پس شما را بسیار گردانید» از طریق توالد و تناسل‌. بعضی در معنی آن گفته‌اند: شما فقیر بودید، اما حق تعالی شما را توانگر گردانید «و بنگرید که فرجام کار فسادکاران» از امتهای گذشته‌؛ چون قوم نوح و هود و صالح و لوط  علیهم السلام  «چگونه بوده است‌«؟ مگر جز این بود که خدای  عزوجل  هلاکشان کرد و آثار وجودشان را از عرصه هستی محو گردانید؟!

 ﴿وَإِن کَانَ طَآئِفَةٞ مِّنکُمۡ ءَامَنُواْ بِٱلَّذِیٓ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦ وَطَآئِفَةٞ لَّمۡ یُؤۡمِنُواْ فَٱصۡبِرُواْ حَتَّىٰ یَحۡکُمَ ٱللَّهُ بَیۡنَنَاۚ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلۡحَٰکِمِینَ٨٧ [الأعراف: 87].

«و اگر گروهی از شما به آنچه من بدان فرستاده شده‌ام ایمان آورده و گروهی دیگر ایمان نیاوردند پس صبر کنید» یعنی‌: انتظار بکشید «تا خداوند در میان ما حکم کند، که او بهترین حکم‌کنندگان است» زیرا حکم و داوری او، بر حق و عدل مبتنی است و بیم آن نمی‌رود که او در حکم خویش ستم کند. آری‌! حکم خداوند عزوجل درمیان دو گروه، مانند حکم کردن میان دو خصم است‌: یعنی این‌که محقان را بر مبطلان پیروز می‌سازد.

در این آیه، مؤمنان به صبر بر آزار کفار مأمور گردیده‌اند تا آن‌که خدای  عزوجل  پیروزشان گرداند.

 ﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لَنُخۡرِجَنَّکَ یَٰشُعَیۡبُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَکَ مِن قَرۡیَتِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَاۚ قَالَ أَوَلَوۡ کُنَّا کَٰرِهِینَ٨٨ [الأعراف: 88].

«سران قومش که استکبار ورزیده بودند» یعنی‌: اشراف و بزرگان سرکش، مستکبر و کافرشان «گفتند: ای شعیب‌! یا بی‌گمان تو و کسانی را که با تو ایمان‌آورده‌اند، از شهر خودمان بیرون می‌کنیم، یا به کیش ما برگردید» بدین گونه، آن سران مستکبر فقط به ترک ایمان و انکار دعوت حق اکتفا نکرده بلکه از روی سرکشی، سبکسری، غرور، ناسپاسی و تجاوز، پا را از این حد فراتر گذاشتند وپیامبر خویش و مؤمنان را به بیرون‌کردن از شهر نیز تهدید کردند. یعنی از نظر آنها، شعیب‌  علیه السلام    و همراهانش ناگزیر دو راه بیشتر در پیش رو ندارند: یا بیرون شدن از شهر و یا بازگشت به کیش باطل کفری آنان «گفت» شعیب‌  علیه السلام    «حتی اگر دلمان نخواهد»؟ یعنی‌: آیا ما را به کیش خویش باز می‌گردانید، هرچند ما از بازگشت به آن کراهت و نفرت داشته باشیم‌؟ یا معنی این است‌: آیا از شهر بیرونمان می‌کنید، هرچند ما خواهان بیرون شدن از آن نباشیم‌؟ قطعا شما چنین حقی ندارید و برای شما روا نیست به چیزی مجبورمان کنید که دلمان آن را نمی‌خواهد زیرا کسی‌که زیر فشار و اجبار قرار گیرد و از خود اختیاری نداشته باشد، نه موافقتش موافقت به حساب می‌آید و نه بازگشتش به آیین دیگری، بازگشت حقیقی تلقی می‌شود.

﴿قَدِ ٱفۡتَرَیۡنَا عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا إِنۡ عُدۡنَا فِی مِلَّتِکُم بَعۡدَ إِذۡ نَجَّىٰنَا ٱللَّهُ مِنۡهَاۚ وَمَا یَکُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِیهَآ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّنَاۚ وَسِعَ رَبُّنَا کُلَّ شَیۡءٍ عِلۡمًاۚ عَلَى ٱللَّهِ تَوَکَّلۡنَاۚ رَبَّنَا ٱفۡتَحۡ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَ قَوۡمِنَا بِٱلۡحَقِّ وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡفَٰتِحِینَ٨٩ [الأعراف: 89].

«در حقیقت، اگر بعد از آن‌که خدا ما را از آن نجات بخشید، به دین شما» که شرک است «برگردیم، به خدا دروغ بسته‌ایم» زیرا شرک، دروغ‌بستن به خدای سبحان است، ازآن‌رو که کائنات جز آفریدگار، مدبر و معبودی یگانه که همانا الله عزوجل است، آفریدگار دیگری ندارد پس هرکس به خدای سبحان شریک قایل شود، بی‌گمان به او دروغ بسته و مدعی نقص الوهیت و ربوبیت وی شده است‌. جمله‌: (بعد از آن‌که خدا ما را از آن نجات بخشید) مفید این معنی است که جرم بازگشت مؤمن به کفر، بزرگتر از جرم کسی است که حق برای وی روشن نشده و در اصل کافر بوده است زیرا کسی‌که بعد از ایمان مرتد می‌شود، در کفری بزرگتر و الحادی سخت‌تر از کفر کسانی فرورفته که در اصل کافر بوده‌اند «و هرگز ما را نسزد» یعنی‌: هرگز برای ما درست نیست و نه هم اصولی و قاعده‌مند است «که به‌آن بازگردیم» به هیچ حالی از احوال، بعد از آن‌که خداوند عزوجل ما را از آن نجات بخشید «مگر آن‌که الله، پروردگار ما بخواهد» یعنی‌: مگر آن‌که در مشیت خداوند عزوجل چنین رفته باشد که ما به کفر برمی‌گردیم زیرا امور کائنات همه ـ اعم از خیر و شر ـ به مشیت او وابسته است «پرورگار ما از روی دانش بر هر چیزی احاطه دارد» یعنی‌: علم وی به همه موجودات احاطه دارد پس او می‌داند که چه دگرگونی‌هایی بر احوال بندگانش روی می‌دهد «بر خدا توکل کرده‌ایم» فقط بر او تکیه و اعتماد کرده‌ایم در این‌که ما را بر ایمان پایدار و ثابت‌قدم بدارد، میان ما و کفر و اهل آن مانع و حائل ایجاد کند، نعمت خویش را بر ما تمام گرداند و ما را از عذاب خود در پناه عصمت خویش نگه‌دارد «پروردگارا! میان ما و میان قوم ما به‌راستی فیصله کن، که تو بهترین فیصله‌کنندگانی» یعنی‌: میان ما و میان قوم ما به‌حق و راستی حکم و داوری کن، با پیروز ساختن اهل حق بر اهل باطل‌. گویی ایشان خواستار فرود آمدن عذاب بر کافران شدند.

﴿وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لَئِنِ ٱتَّبَعۡتُمۡ شُعَیۡبًا إِنَّکُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ٩٠ [الأعراف: 90].

«و آن اشرافی از قومش که کافر بودند، به یاران خود گفتند: اگر از شعیب پیروی کنید» یعنی‌: اگر به دین وی در آیید و دین خودتان را فروگذارید «در این صورت قطعا زیانکارید» مرادشان از زیانکار شدن‌؛ هلاکت‌شان است‌. یا مراد: زیان کردن به‌سبب تمام دادن پیمانه و وزن و ترک کم‌فروشی‌ای است که بر اساس آن با مردم معامله می‌کردند.

﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِی دَارِهِمۡ جَٰثِمِینَ٩١ [الأعراف: 91].

«پس رجفه» یعنی‌: زلزله «آنان را فرو گرفت» بعضی گفته‌اند: رجفه، بانگ مرگبار عذاب بود «پس در سرای خویش، مرده به زانو درافتاده صبح کردند» و کاملا از پا درآمدند. تفسیر نظیر این عبارت، در داستان صالح‌  علیه السلام    گذشت‌.

﴿ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ شُعَیۡبٗا کَأَن لَّمۡ یَغۡنَوۡاْ فِیهَاۚ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ شُعَیۡبٗا کَانُواْ هُمُ ٱلۡخَٰسِرِینَ٩٢ [الأعراف: 92].

«کسانی که شعیب را تکذیب کرده بودند، گویی خود هرگز در آن سرزمین ساکن نبوده‌اند» یعنی‌: آن قوم چنان ریشه‌کن شدند و آن دیار بعد از نزول عذاب، چنان خراب و خالی شد که گویی کسی قبلا در آن سکونت نداشته است‌. اعراب می‌گویند: «غنیت باالـمکان» آن‌گاه که در مکانی اقامت گزینند «تکذیب کنندگان شعیب، خود همان زیانکاران بودند» که خود و مایملک خویش را همه پاک باختند. یعنی‌: آن گونه نبود که اشراف مستکبر ادعا می‌کردند زیرا بر عکس پندارشان، آن زیان، نصیب مؤمنان به شعیب‌  علیه السلام    نگردید بلکه آن زیان در فرجام به خود آنان وموافقانشان پیوست‌.

 ﴿فَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ یَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُکُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّی وَنَصَحۡتُ لَکُمۡۖ فَکَیۡفَ ءَاسَىٰ عَلَىٰ قَوۡمٖ کَٰفِرِینَ٩٣ [الأعراف: 93].

«پس، از آنان روی برتافت» یعنی‌: شعیب‌  علیه السلام    چون نزول عذاب را بر آنان مشاهده کرد، از آنان روی برتافت «و گفت‌: ای قوم من‌! به راستی که پیامهای پروردگارم را به شما رساندم و برای شما خیرخواهی کردم، دیگر چگونه بر قوم کافر» به‌خدای سبحان، پای‌فشارنده بر کفر و متمرد از اجابت دعوت حق «اندوه بخورم‌«؟ نه‌! هرگز بر آنان دریغ و اندوه نمی‌خورم‌.

 ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِی قَرۡیَةٖ مِّن نَّبِیٍّ إِلَّآ أَخَذۡنَآ أَهۡلَهَا بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ یَضَّرَّعُونَ٩٤ [الأعراف: 94].

«و در هیچ شهری، پیامبری» از پیامبران «را نفرستادیم» که بعد از آن مردم آن شهر و منطقه او را تکذیب کرده باشند «مگر آن‌که مردم آن را به بأساء» یعنی‌: سختی و فقر «و ضراء» یعنی‌: رنج و مرض «گرفتار کردیم تا باشد که به زاری درآیند» یعنی‌: برای این‌که به زاری و خاکساری در آیند و در نتیجه، استکبار و تکذیب پیامبران  علیهم السلام  را فروگذارند.

﴿ثُمَّ بَدَّلۡنَا مَکَانَ ٱلسَّیِّئَةِ ٱلۡحَسَنَةَ حَتَّىٰ عَفَواْ وَّقَالُواْ قَدۡ مَسَّ ءَابَآءَنَا ٱلضَّرَّآءُ وَٱلسَّرَّآءُ فَأَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ٩٥ [الأعراف: 95].

«سپس» بعد از گرفتارکردن مردم آن شهرها و مناطق به احوال بد، تنگدستی‌و مرض و عدم عبرت‌گرفتن و بیدارشدن آنها از خواب غفلت و سکرات غرور و استکبار، وضع را دگرگون ساخته و «به‌جای بدی» ای که به آنان از بلاها و محنت‌ها رسانیده بودیم‌؛ «نیکی را قرار دادیم» به قصد امتحان، که بر اثر آن در خیر، فراوانی‌، ایمنی و گشایش قرار گرفتند «تا آن‌که انبوه شدند» در جمعیت و درمال و مکنت خویش «و گفتند: پدران ما را هم همین‌گونه رنج و راحت می‌رسیده است» یعنی‌: قطعا آنچه که به ما از رنج‌، فقر و بیماری و بعدا از فراوانی‌، گشایش و نعمت رسید، همان رخدادی است که قبل از ما بر پدران و نیاکانمان نیز همانند آن گذشته است‌.

مرادشان از این سخن این بود که‌: رخدادها و دگرگونی‌های مشتمل بر سختی وآسانی و رنج و راحت، گردش روزگار و عادت زمانه است که در پیشینیان و آیندگان همه یکسان جاری و ساری بوده و می‌باشد و تا زمان و زندگی بوده، این‌تحولات هم بوده است پس قطعا این از باب مؤاخذه و مجازات در برابر اعمال ورفتار ما و به عنوان ابتلا و امتحان ما نیست‌.

با چنین نحوه نگرشی بود که آنها تصدیق نکردند که این رویدادها از جانب خدای سبحان با هدف ابتلای آنها و مجازاتشان در برابر ظلم و ستم‌شان بوده‌است‌. البته حال این مکذبان برخلاف حال مؤمنانی است که در راحتی و نعمت شکر کرده و بر رنج و ناخوشی صبر می‌کنند چنان‌که در حدیث شریف به روایت‌بخاری و مسلم آمده‌است‌: «شگفتا بر کار مؤمن‌؛ خدای  عزوجل  هیچ حکمی را براو اجرا نمی‌کند، مگر این‌که آن حکم برایش خیر است زیرا اگر به او رنج وسختی‌ای برسد؛ صبر پیشه می‌کند و این به خیر اوست و اگر به او خوشی و راحتی‌ای برسد؛ شکر می‌گزارد و این هم به خیر اوست». همچنین در حدیث شریف‌دیگری آمده است‌: «مؤمن پیوسته مبتلای رنج و بلاست تا آن‌که از گناهانش پاک و صفا بیرون آید، اما مثل منافق، همچون مثل خر است، که نمی‌داند صاحبش او را در کجا و به‌خاطر چه بسته کرده و به‌خاطر چه رها کرده است».

«سپس آنان را بناگاه فروگرفتیم» یعنی‌: به‌دنبال آن‌که این سخن را گفتند، بناگاه‌آنان را بی هیچ تأخیر و مهلتی گرفتار عذاب کردیم‌. در حدیث شریف آمده است‌: «موت الفجأة رحـمه للـمـؤمن وأخذه أسف للکافر»: مرگ ناگهانی، رحمتی برای مؤمن و فروگرفتن تأسف‌باری برای کافر است». آری‌! آنان را بناگاه فروگرفتیم «درحالی‌که بی‌خبر بودند» از این فروگرفتن ناگهانی و اصلا انتظار وقوع آن رانداشتند. این نحوه فروگرفتن‌شان از جانب باری تعالی، خود برای افزودن برعذاب‌شان است، چه حق تعالی آنان را درحالی فرو نگرفت که در رنج و سختی بودند بلکه درحالی آنان را گرفتار سرپنجه عذاب خویش ساخت که در نعمت و راحتی و گشایش و رفاه قرار داشتند تا این‌گونه گرفتارساختن‌؛ عذاب‌شان را سخت‌تر و هولناک‌تر گرداند.

 ﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَرَکَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ٩٦ [الأعراف: 96].

«و اگر اهل آن شهرها» که پیامبران خویش را به‌سویشان فرستادیم «ایمان آورده‌بودند» به آن پیامبران‌: «و پرهیزگاری کرده بودند» از پافشاری بر کفر و اصرار بر زشتی‌ها و پلیدی‌هایی که مرتکب می‌گشتند «قطعا بر آنان برکاتی از آسمان و زمین‌می‌گشودیم» یعنی‌: برای آنان خیرات و برکات آسمان و زمین را فراهم و میسر می‌ساختیم چنان‌که درهای بسته با بازکردن گشوده می‌شود. مراد از خیر آسمان‌: باران و مراد از خیر زمین‌: رستنی‌ها و سایر برکات آن است‌. این آیه دلیل بر آن‌است که رفاه سالم اقتصادی، با ایمان و تقوی و پایبندی به شریعت الله عزوجل در دسترس است «ولیکن» اهالی آن شهرها «تکذیب کردند» آیات و پیامبران ما را، از این رو، نه ایمان آوردند و نه تقوی پیشه کردند «پس آنان را به» سبب «آنچه می‌کردند» از گناه و کفر «فروگرفتیم» به عذاب و بلا.

 ﴿أَفَأَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن یَأۡتِیَهُم بَأۡسُنَا بَیَٰتٗا وَهُمۡ نَآئِمُونَ٩٧ [الأعراف: 97].

«آیا اهل شهرها» یعنی‌: کافران آنها «ایمن شده‌اند از این‌که عذاب ما شبانگاه ـ درحالی که به خواب فرو رفته‌اند ـ به آنان برسد»؟ مراد؛ ساکنان شهرهایی چون عاد و ثمود و مدین‌اند که قبلا ذکرشان رفت‌. به قولی‌دیگر: مراد از «قری»، شهر مکه و ماحول آن است، از آن رو که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را تکذیب می‌کردند.

 ﴿أَوَ أَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن یَأۡتِیَهُم بَأۡسُنَا ضُحٗى وَهُمۡ یَلۡعَبُونَ٩٨ [الأعراف: 98].

«یا اهل شهرها ایمن شده‌اند از این‌که عذاب ما نیمروز به آنان در رسد» آن‌گاه که آفتاب می‌درخشد و بالا می‌آید «درحالی که به‌بازی سرگرمند» یعنی‌: در حالی‌که مشغول اموری هستند که هیچ فایده‌ای برای‌شان در بر ندارد لذا بیشتر به بازی می‌ماند؟

﴿أَفَأَمِنُواْ مَکۡرَ ٱللَّهِۚ فَلَا یَأۡمَنُ مَکۡرَ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٩٩ [الأعراف: 99].

«آیا از مکرالله» یعنی‌: از عذابی که برای‌شان اندیشیده است ـ در حالی‌که از آن بی‌خبرند «ایمن شده‌اند»؟ به قولی دیگر: مکر خدا در اینجا، استدراج او برای آنان با بخشیدن نعمت و سلامتی و فروگذاشتن‌شان بر همین حال‌؛ سپس فروگرفتن ناگهانی‌شان است «با آن‌که جز گروه زیانکار» که همانا کافرانند «کسی خود را از مکر خدا ایمن نمی‌داند».

 ﴿أَوَ لَمۡ یَهۡدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِ أَهۡلِهَآ أَن لَّوۡ نَشَآءُ أَصَبۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡۚ وَنَطۡبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا یَسۡمَعُونَ١٠٠ [الأعراف: 100].

«آیا برای کسانی‌که زمین را پس از هلاک ساکنان آن به ارث می‌برند، روشن نشده است که اگر می‌خواستیم آنان را به کیفر گناهانشان می‌رساندیم» و نابودشان می‌کردیم، همان گونه که ساکنان قبلی آن سرزمین را نابود کردیم‌؟ «و بر دل‌هایشان طبع می‌نهیم تا دیگر نشنوند» طبع‌: مهر نهادن و قفل کردن چیزی است به‌طوری که هیچ چیز به اندرون آن نفوذ نکند. یعنی‌: آنها به‌سبب مهر نهادن بر دلهایشان، چنان گشته‌اند که پندها، حجتها و بیم و هشدارهای پیامبران الهی را نمی‌شنوند لذا حقیقت گرفتار ساختن‌شان به چنگ عذاب ـ با وصف روشنی و وضوح خود ـ برآنها روشن نمی‌شود و از این امر غافلند که میان آنان و پیشینیانشان هیچ‌گونه فرقی وجود ندارد.

﴿تِلۡکَ ٱلۡقُرَىٰ نَقُصُّ عَلَیۡکَ مِنۡ أَنۢبَآئِهَاۚ وَلَقَدۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَمَا کَانُواْ لِیُؤۡمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ مِن قَبۡلُۚ کَذَٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلۡکَٰفِرِینَ١٠١ [الأعراف: 101].

«این شهرها را» که قبلا ذکر آنها رفت و نابودشان ساختیم، که عبارت از: شهرهای اقوام نوح، هود، صالح، لوط و شعیب  علیهم السلام  بودند، «برخی از خبرهای آن‌را بر تو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم «حکایت می‌کنیم» ولی آنها خبرهای دیگری هم دارند که ما آن را بر تو حکایت نکرده‌ایم «در حقیقت پیامبرانشان معجزات روشن برای‌شان آوردند، اما آنان بر آن نبودند که ایمان آورند» در هنگام آمدن پیامبران حامل معجزات، «به آنچه قبلا تکذیب کرده بودند» یعنی‌: قبل از آن‌که پیامبران  علیهم السلام  آن‌معجزات را برای‌شان بیاورند. یا معنی این است‌: هنگامی که این معجزات را دیدند، ایمان نیاوردند، به‌سبب آن‌که قبل از دیدن آن معجزات تکذیب پیشه کرده بودند پس حال‌شان در هنگام آمدن پیامبران با این معجزات، همانند حال‌شان قبل از آن است «این گونه، خدا بر دل‌های کافران مهر می‌نهد» زیرا دانسته است که آنها پایداری بر کفر را انتخاب می‌کنند، از این رو، هیچ پند و تذکر، ترغیب و تشویق وبیم و تهدیدی در آنان سودمند واقع نمی‌شود.

﴿وَمَا وَجَدۡنَا لِأَکۡثَرِهِم مِّنۡ عَهۡدٖۖ وَإِن وَجَدۡنَآ أَکۡثَرَهُمۡ لَفَٰسِقِینَ١٠٢ [الأعراف: 102].

«و در بیشتر آنان» یعنی‌: در بیشتر مردم «وفای به عهد نیافتیم» بلکه عهدشکنی خوی و شیوه آنهاست‌. مراد از (عهد)، همان عهدی است که از بشر در«عالم ذر»[3] گرفته شد. به قولی دیگر: مراد از عهدشکنان، کفارند به‌طور عام که اکثرشان عهد و وفایی ندارند و فقط اندکی از آنان گاهی به عهد خویش وفا نموده و بر آن پایدار باقی می‌مانند «و بیشتر آنان را جدا نافرمان یافتیم» لذا علت هلاک ساختن مردم آن شهرها، جز این نبود که فرمانهای ما را پشت پا افگنده و آن راپاس نداشتند.

 ﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِم مُّوسَىٰ بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦ فَظَلَمُواْ بِهَاۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِینَ١٠٣ [الأعراف: 103].

«آن‌گاه بعد از آنان» یعنی‌: بعد از پیامبران یاد شده «موسی را فرستادیم» یعنی موسی فرزند عمران‌  علیه السلام    بزرگ‌ترین انبیای بنی‌اسرائیل را «به همراه آیات خویش» یعنی‌: با معجزاتی که ذکر آن می‌آید؛ چون اژدها، ید بیضا و غیره‌. یادآور می‌شویم که نام موسی‌  علیه السلام    بیش از صدوسی بار در قرآن کریم ذکر شده و زندگی او ـ از همان آغاز تولد که مادرش او را در درون صندوقی نهاد و به نیل انداخت تا مرحله تربیتش که در کاخ فرعون سپری شد، سپس هجرتش، باز بعثتش‌و داستانهای بعد از آن ـ داستانهای شگفتی دارد. آری‌! او را با معجزات خویش «به‌سوی فرعون» پادشاه مصر «و ملاء وی» یعنی‌: اشراف قومش فرستادیم‌. مخصوص‌ساختن اشراف قوم فرعون به یادآوری، ازآن‌روست که دیگران پیروانشان هستند. شایان ذکر است‌؛ در آن دوران هر کسی‌که بر سرزمین مصر پادشاهی می‌کرد، فرعون لقب می‌گرفت لذا نام فرعون زمان موسی‌  علیه السلام    بنا به قولی‌: منتاح فرزند رمسیس «1225 ق‌.م» بود. «ولی آنها به آیات ما ستم کردند» یعنی‌: آیات ما را تکذیب کردند زیرا تکذیب به آنچه که از راست‌ترین راست‌هاست، بدون‌شک ستمی بزرگ است‌. به قولی دیگر معنی این است‌: بر مردم به‌سبب این‌آیات ما ستم کردند زیرا آنها را از ایمان به این آیات باز داشتند. یا معنی این است‌: در حق خود به‌سبب این آیات ستم کردند، از آن‌رو که این آیات را دروغ انگاشتند «پس ببین که فرجام مفسدان چگونه بود» یعنی‌: پایان کار دروغ‌انگاران وکافران به این آیات، پایانی بس ننگین بود زیرا آنان به دریا غرق شدند.

 ﴿وَقَالَ مُوسَىٰ یَٰفِرۡعَوۡنُ إِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٠٤ [الأعراف: 104].

آن‌گاه خدای  عزوجل  از مناظره موسی‌  علیه السلام    با فرعون و لگام‌زدن او بر وی با حجت و آشکارساختن معجزات روشن به دست او در حضور فرعون و قومش‌خبر داده می‌فرماید: «و موسی گفت‌: ای فرعون‌! بی‌تردید من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیان هستم» پس کسی‌که فرستاده پروردگار تمام جهانیان باشد، قطعا شایسته اجابت و سزاوار تصدیق است‌.

 ﴿حَقِیقٌ عَلَىٰٓ أَن لَّآ أَقُولَ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ قَدۡ جِئۡتُکُم بِبَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ فَأَرۡسِلۡ مَعِیَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ١٠٥ [الأعراف: 105].

«سزاوارم که به خداوند جز سخن حق نسبت ندهم» یعنی‌: من سخت مشتاق و سزوار آن هستم که شما را از متن پیام خویش ـ چنان‌که هست، بی هیچ دخل‌وتصرفی در آن ـ با خبر و آگاه گردانم «من در حقیقت برای شما از سوی‌پروردگارتان بینه‌ای آورده‌ام» یعنی‌: برهان‌هایی به همراه آورده‌ام که به وسیله آنهاراستگویی‌ام در این حقیقت که فرستاده‌ای از سوی رب‌العالمین هستم، واضح و آشکار می‌شود «پس بنی‌اسرائیل را همراه من بفرست» موسی‌  علیه السلام    از فرعون خواست تا بنی‌اسرائیل را آزاد بگذارد تا همراه وی به سرزمین مقدس بازگردند زیرا بنی‌اسرائیل در آن زمان نزد فرعون در تبعید و اسارت قرار داشته و از بازگشت به بیت‌المقدس باز داشته شده بودند.

 ﴿قَالَ إِن کُنتَ جِئۡتَ بِ‍َٔایَةٖ فَأۡتِ بِهَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ١٠٦ [الأعراف: 106].

«گفت» فرعون به موسی‌  علیه السلام ، نه تو را در آنچه که گفتی تصدیق می‌کنم و نه تو را در آنچه خواستی اجابت می‌نمایم ولی «اگر معجزه‌ای آورده‌ای» از نزد خداوند عزوجل چنان‌که ادعا می‌کنی «آن را حاضر کن» تا آن را مشاهده کنیم و در آن بنگریم «اگر از راستگویان هستی» در ادعای خود.

 ﴿فَأَلۡقَىٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ ثُعۡبَانٞ مُّبِینٞ١٠٧ [الأعراف: 107].

«پس موسی عصایش را افگند و بناگاه» در واقعیتی قابل رؤیت، به‌طور نمایان وبی هیچ‌گونه التباسی «اژدهایی آشکار شد» و چون فرعون این اژدهای واقعی را دید، متوحش گشته از جای خود برجست و فریاد زد؛ ای موسی‌! آن را بگیر! که‌به تو ایمان می‌آورم‌...! و موسی‌  علیه السلام    آن را گرفت‌. ثعبان‌: اژدهای بزرگ نرینه است‌.

 ﴿وَنَزَعَ یَدَهُۥ فَإِذَا هِیَ بَیۡضَآءُ لِلنَّٰظِرِینَ١٠٨ [الأعراف: 108].

«و دست خود را بیرون کشید» یعنی‌: موسی‌  علیه السلام    دست خود را از گریبان خویش‌خارج کرد، یا آن را از زیر بغل خویش بیرون کشید «پس بناگاه برای تماشاگران‌سپید و درخشنده پدیدار شد» یعنی‌: دست وی به‌گونه‌ای سپید و درخشان پدیدار شد و از آن چنان نوری ساطع می‌گشت که برای هر بیننده‌ای آشکار بود، بی‌آن‌که آن سپیدی به علت پیسی و عیب دیگری باشد.

 ﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِ فِرۡعَوۡنَ إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٌ عَلِیمٞ١٠٩ [الأعراف: 109].

«ملاء» یعنی‌: اشراف «از قوم فرعون با یک‌دیگر گفتند» هنگامی که تبدیل شدن عصا را به اژدها و درخشان شدن دست موسی‌  علیه السلام    را بی هیچ‌گونه پیسی یا عیب دیگری مشاهده کردند؛ «بی‌شک این شخص» یعنی‌: موسی‌  علیه السلام    «ساحری داناست» یعنی‌: او در علم سحر، بسیار داناست‌.

همین سخن در سوره «شعراء»، در حکایت از زبان فرعون نه اشراف قومش بیان شده است پس طریق جمع کردن در میان دو آیه این است که‌: یا فرعون و اشراف قومش هردو این سخن را گفتند، یا در آغاز، فرعون این سخن را گفت، سپس اشراف قوم، سخنش را مبنا قرار دادند.

 

 

 ﴿یُرِیدُ أَن یُخۡرِجَکُم مِّنۡ أَرۡضِکُمۡۖ فَمَاذَا تَأۡمُرُونَ١١٠ [الأعراف: 110].

آن‌گاه برخی به برخی دیگر گفتند، یا فرعون به آنان گفت‌: «می‌خواهد شما را از سرزمینتان» که سرزمین مصر بود «بیرون کند پس چه می‌فرمایید» یعنی‌: درباره موسی چه رأی و نظری دارید و چه دستور می‌دهید؟ گویی فرعون می‌خواست چنین وانمود کند که او اجراکننده اوامر آنهاست در حالی‌که فقط چند لحظه قبل (انا ربکم الاعلی) می‌گفت‌.

﴿قَالُوٓاْ أَرۡجِهۡ وَأَخَاهُ وَأَرۡسِلۡ فِی ٱلۡمَدَآئِنِ حَٰشِرِینَ١١١ [الأعراف: 111].

«گفتند» اشراف قوم فرعون در پاسخ وی‌: «ای فرعون‌! او و برادرش را بازدار» یعنی‌: موسی و برادرش را باز دار و مجازات آنها را تا زمانی دیگر به تأخیر انداز «و گردآورندگانی را به شهرها بفرست» یعنی‌: گروهی را در شهرهایی که ساحران در آن زندگی می‌کنند، بفرست‌.

 ﴿یَأۡتُوکَ بِکُلِّ سَٰحِرٍ عَلِیمٖ١١٢ [الأعراف: 112].

«تا» آن گروه گماشته «هر ساحر دانایی را» که در فن سحر مهارت داشته و به این فن بسیار دانا و آشناست «نزد تو آورند» شایان ذکر است که سحر در آن زمان، رواج و رونق بسیاری داشت‌.

﴿وَجَآءَ ٱلسَّحَرَةُ فِرۡعَوۡنَ قَالُوٓاْ إِنَّ لَنَا لَأَجۡرًا إِن کُنَّا نَحۡنُ ٱلۡغَٰلِبِینَ١١٣ [الأعراف: 113].

«و ساحران نزد فرعون آمدند» یعنی‌: فرعون گروهی را به شهرها فرستاد و آنها ساحران را جمع کردند و نزد فرعون آوردند «و گفتند: همانا ما را مزدی می‌باید اگر غالب شویم» ساحران از فرعون خواستند تا اگر با سحر خویش بر موسی‌  علیه السلام    غالب شدند، برای‌شان پاداشی درخور و شایسته مقرر دارد.

 ﴿قَالَ نَعَمۡ وَإِنَّکُمۡ لَمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِینَ١١٤ [الأعراف: 114].

فرعون در پاسخ آنان «گفت‌: آری‌! و مسلما شما از مقربان خواهید بود» یعنی‌: قطعا اگر غالب شوید، برایتان پاداشی بزرگ خواهد بود و به علاوه آن، نزد من‌مقام و قربی ویژه نیز خواهید یافت‌. یعنی‌: او به آنان وعده منصب و مقام را داد.

 ﴿قَالُواْ یَٰمُوسَىٰٓ إِمَّآ أَن تُلۡقِیَ وَإِمَّآ أَن نَّکُونَ نَحۡنُ ٱلۡمُلۡقِینَ١١٥ [الأعراف: 115].

«گفتند: ای موسی‌! اول تو می‌افگنی» عصایت را «یا این‌که ما می‌افگنیم‌«؟ یعنی‌: انتخاب نوبت با تو است‌. این سخن را گفتند تا اعتمادبه‌نفس خویش را در این کار به نمایش گذاشته و چنین وانمود کنند که پیروز میدان خواهند بود؛ هرچند که نوبت آخر از آنان باشد.

 ﴿قَالَ أَلۡقُواْۖ فَلَمَّآ أَلۡقَوۡاْ سَحَرُوٓاْ أَعۡیُنَ ٱلنَّاسِ وَٱسۡتَرۡهَبُوهُمۡ وَجَآءُو بِسِحۡرٍ عَظِیمٖ١١٦ [الأعراف: 116].

موسی‌  علیه السلام    در پاسخشان «گفت‌: شما بیفگنید» موسی‌  علیه السلام    ترجیح داد تا آنان شروع کننده باشند و این خود، نشانه این واقعیت بود که او به آنها اهمیتی نمی‌دهد و از آنچه با خود آورده‌اند، ترس و واهمه‌ای ندارد زیرا موسی‌  علیه السلام    یقین کامل داشت که هیچ چیز بر معجزه غالب نمی‌شود. نقل است که‌: حکمت درمقدم ساختن ساحران این بود تا مردم کار آنها را بنگرند و در آن خوب تأمل کنند و چون از مشاهده باطل بزک‌کرده آنها فارغ شوند، آن‌گاه حق آشکار و روشن در میان آید، که قطعا در این هنگام، اثر آن در نهادشان عمیق‌تر خواهد بود «پس چون افگندند» ساحران ریسمانها و عصاهای خود را «دیدگان مردم را به سحر بستند» یعنی‌: آنان با باطل بزک‌کرده و آرایش‌داده خویش و با نیروی خیالی‌ای که جادوگران، شعبده‌بازان و فن‌آوران عرصه تردستی و حقه‌بازی در دیگران می‌افگنند، چشمان مردم را از این‌که بتوانند ادراکی درست و واقعی داشته باشند، فروبستند «و مردم را به هول و هراس انداختند» ترس و هراس سختی در دل‌های مردم افگندند «و سحری بزرگ در میان آوردند» در چشمهای بینندگان و تماشاگران‌؛ هرچند که سحرشان در واقع امر، هیچ حقیقتی نداشت و نوعی از سحربود که خیال‌افگنی و تردستی بیش نیست‌.[4] در روایات آمده است که ساحران فرعون در زیر طنابها و عصاهایشان ماده «زئبق» را جاسازی کردند و چون آن ماده براثر نیروی حرارت به تمدد آغاز کرد، طناب‌ها و عصاهای‌شان نیز به حرکت وجنب‌وجوش در آمد.

﴿۞وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَلۡقِ عَصَاکَۖ فَإِذَا هِیَ تَلۡقَفُ مَا یَأۡفِکُونَ١١٧ [الأعراف: 117].

«و به موسی وحی فرستادیم که عصای خود را بیفگن‌! پس» عصایش را انداخت و اژدها شد و «آنچه را به دروغ ساخته بودند» از ریسمانها و عصاها «فروبلعید» حق تعالی ساخته‌هایشان را دروغ نامید زیرا آن ساخته‌ها در واقع دارای هیچ حقیقتی نبود بلکه شعبده‌بازی و خیال‌افکنی‌ای بی‌اساس و دروغین بود و بس‌.

 

 ﴿فَوَقَعَ ٱلۡحَقُّ وَبَطَلَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١١٨ [الأعراف: 118].

«پس حق واقع شد» یعنی‌: حق با آنچه که موسی‌  علیه السلام    با خود آورده بود، آشکار و روشن گشت «و آنچه آنان می‌کردند» از سحر «باطل شد» یعنی‌: بطلان سحرشان آشکار شد.

 ﴿فَغُلِبُواْ هُنَالِکَ وَٱنقَلَبُواْ صَٰغِرِینَ١١٩ [الأعراف: 119].

«پس مغلوب شدند» فرعون و پیروانش و ساحران «در آنجا» یعنی‌: در آن صحنه‌ای که سحر خویش را به میدان افگندند و «بازگشتند» از آن صحنه و میدان «خوار شده» و خرد و ذلیل و شکست‌خورده، با کارها و کوشش‌های برباد رفته‌.

 ﴿وَأُلۡقِیَ ٱلسَّحَرَةُ سَٰجِدِینَ١٢٠ [الأعراف: 120].

«و ساحران» بی‌اختیار «به سجده در افتادند» زیرا آنها از آنچه دیده بودند، سخت تکان خورده و به حقیقت ماجرا پی برده بودند لذا برای خدای  عزوجل  به سجده درافتادند.

﴿قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٢١ رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ١٢٢ [الأعراف: 121-122].

«گفتند» ساحران «به پرودگار عالمیان ایمان آوردیم، پروردگار موسی و هارون» آنها دانستند که کار موسی‌  علیه السلام    سحر نیست و امکان ندارد که معجزه وی ساخت دست بشر باشد لذا این حقیقت را به صراحت اعلام کردند که به پروردگارجهانیان‌؛ پروردگار موسی و هارون ایمان آورده‌اند تا گمانه‌زنانی از قوم فرعون در این گمان نیفتند که سجده آنها برای فرعون بوده است‌.

﴿قَالَ فِرۡعَوۡنُ ءَامَنتُم بِهِۦ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَکُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَمَکۡرٞ مَّکَرۡتُمُوهُ فِی ٱلۡمَدِینَةِ لِتُخۡرِجُواْ مِنۡهَآ أَهۡلَهَاۖ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ١٢٣ لَأُقَطِّعَنَّ أَیۡدِیَکُمۡ وَأَرۡجُلَکُم مِّنۡ خِلَٰفٖ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمۡ أَجۡمَعِینَ١٢٤ [الأعراف: 123-124].

«فرعون گفت‌: آیا پیش از آن‌که من به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید»؟ این پرسش، ناشی از سوء اندیشه و سبکی خرد فرعون بود زیرا او از این امر غفلت یا تغافل کرد که ایمان آوردن به حق، به اجازه کسی مربوط نیست، چرا که نجات انسان، در گرو این ایمان و نابودی وی در ترک آن است پس چگونه حرکت به‌سوی نجات و فرار از ورطه هلاک، به اذن کسی نیازمند است‌؟ اما فرعون که غرق خودپرستی بود، به سخن خویش چنین ادامه داد: «قطعا این مکری است که آن را در این شهر اندیشیده‌اید» یعنی‌: این نیرنگی است که شما ساحران به همدستی موسی ـ براساس قرار و توافقی که از قبل با یک‌دیگر داشته‌اید ـ درشهر به راه انداخته‌اید «تا از آن» یعنی‌: از شهر مصر «اهل آن را» از قبطیان «بیرون کنید» و خود بر آن مسلط شوید و با بنی‌اسرائیل در آن حاکم گردید. معنای‌: (فیالـمدینه) این است‌: شما این نیرنگ و توطئه را هنگامی سازماندهی و تدارک دیدید که در شهر بودید، قبل از آن‌که با موسی به میدان خارج از شهر جهت مبارزه بیرون آیید «پس به زودی خواهید دانست» که‌: «البته دستها و پاهایتان را به خلاف یک‌دیگر» یعنی‌: پای راست و دست چپ، یا پای چپ و دست راست هریک از شما را «می‌برم، آن‌گاه همگی‌تان را» بدون استثنا «به دار می‌آویزم» بر تنه‌های درختان خرما.

﴿قَالُوٓاْ إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ١٢٥ [الأعراف: 125].

«گفتند» ساحران‌؛ هرچه خواهی بکن، ما از مرگ هیچ پروایی نداریم زیرا «ما به‌سوی پرورگارمان باز خواهیم گشت» و به او روی خواهیم آورد و یقین داریم که به‌زودی خدای  عزوجل  تو را در قبال این عملت مجازات خواهد کرد و با ما ـ به پاداش آنچه که در راه وی به جان خریده‌ایم ـ به نیکویی رفتار خواهد نمود.

پس هنگامی که فرعون ساحران را به عذاب دنیا هشدار داد، ایشان او را به عذاب الهی در آخرت هشدار دادند.

﴿وَمَا تَنقِمُ مِنَّآ إِلَّآ أَنۡ ءَامَنَّا بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّنَا لَمَّا جَآءَتۡنَاۚ رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَیۡنَا صَبۡرٗا وَتَوَفَّنَا مُسۡلِمِینَ١٢٦ [الأعراف: 126].

«و بر ما عیب و ایراد نمی‌گیری» و ما را کینه‌توزانه مجازات نمی‌کنی «جز برای این‌که ما به معجزات پروردگارمان ـ هنگامی‌که برایمان آمد ـ ایمان آوردیم» با آن‌که این ایمان آوردن، یقینا شرفی بزرگ و خیری کامل است و آراسته شدن به این شرف بزرگ و این خیر و کمال، مستوجب درود و شادباش و تحسین است، نه عیب و انکار و انتقام‌گیری‌.

آن‌گاه ساحران، گفت‌وگو با فرعون را فروگذاشته روی سخن به جناب معبود برحق خویش آوردند، تحفه نیاز پیشکش کردند و با سپردن کار خویش به او گفتند: «پروگارا! بر ما شکیبایی فرو ریز» یعنی‌: چنان بارشی از صبر و شکیبایی بر ما فروریز که ریزش قطرات نورانی و اطمینان‌بخش آن، کاملا غرقمان گرداند. بدین‌گونه بود که آنها بلیغ‌ترین و کاملترین انواع صبر را درخواست کردند زیرا اولا بر عذابی که از سوی فرعون در شرف فرودآمدن بود، آمادگی عام و تام داشتند و خود این درخواست، نشانه روشن این آمادگی است و ثانیا هدف‌شان از این درخواست این بود که خود را به پایداری در راه حق و ثابت‌قدمی بر ایمان مصمم ساخته و با استقامت، پیمانی استوار ببندند، از آنجا که به پروردگار استقامت پیوسته‌اند «و ارواحمان را در حالی قبض کن که مسلمان باشیم» نه تحریف‌گر وتقلب‌گر، نه تبدیل‌کننده باطل به حق و نه فریفته باطل و باطل‌پرستان، یا فریبنده مردم از راه راستی‌.

از سدی روایت شده‌است که گفت‌: «فرعون همه آن ساحران را کشت و قطعه‌قطعه‌شان کرد». ابن‌عباس رضی الله عنه می‌گوید: «آنها در آغاز روز ساحرانی فریبگر و در آخر آن، شهدایی پاکیزه روح پاک‌پیکر بودند».

 ﴿وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِ فِرۡعَوۡنَ أَتَذَرُ مُوسَىٰ وَقَوۡمَهُۥ لِیُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَیَذَرَکَ وَءَالِهَتَکَۚ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَنَسۡتَحۡیِۦ نِسَآءَهُمۡ وَإِنَّا فَوۡقَهُمۡ قَٰهِرُونَ١٢٧ [الأعراف: 127].

«و اشراف از قوم فرعون گفتند: آیا موسی و قومش را رها می‌کنی تا در زمین فساد کنند»؟ با افگندن پراکندگی، برهم‌زدن وحدت و یکپارچگی و نابود کردن دینی که‌مردم این سرزمین بر آن قرار دارند؟ این‌گونه است که دعوت به‌سوی حاکمیت خداوند عزوجل و براندازی حاکمیت طاغوت، از نظر طاغوتیان، فسادافگنی در زمین شناخته می‌شود «و» آیا موسی را رها می‌کنی تا «تو را رها کند»؟ یعنی‌: ازعبادتت برائت جسته و به پرستشت گردن ننهد «و» همچنان، عبادت «معبودانت را» رهاکند؟ به قولی‌: فرعون بتانی داشت که قومش آنها را به قصد قربت می‌پرستیدند و به قولی‌دیگر: فرعون خود، خورشید را می‌پرستید «فرعون گفت‌: به زودی پسرانشان را می‌کشیم و دخترانشان را زنده نگاه می‌داریم» یعنی‌: فرزندان ذکور بنی‌اسرائیل را می‌کشیم و فرزندان اناثشان را برای خدمتکاری و کنیزی، زنده نگاه می‌داریم‌.

این دومین فرمان از سوی فرعون بر این جنایت بود؛ زیرا او قبل از تولد موسی‌  علیه السلام    نیز ـ به سبب پیشگویی منجمان ـ با بنی‌اسرائیل چنین کرده بود، اما در عمل، خلاف برنامه‌ریزی وی تحقق یافت زیرا به فرمان الهی، موسی‌  علیه السلام    در درون کاخش پرورش یافت «و ما بر آنان مسلطیم» یعنی‌: بر بنی اسرائیل برتریم و با قهر و غلبه خویش، بر آنان دست بالا را داریم پس آنان مقهور و محکوم ما هستند و هرچه بخواهیم با آنان می‌کنیم‌. ولی فرعون از آنچه که خدای سبحان برای وی وپیروانش برنامه‌ریزی کرده بود، غافل بود و نمی‌دانست که چه فرجام شومی در انتظار وی است‌!.

﴿قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِ ٱسۡتَعِینُواْ بِٱللَّهِ وَٱصۡبِرُوٓاْۖ إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِینَ١٢٨ [الأعراف: 128].

«موسی به قوم خود گفت» آن گاه که ایشان از این تهدید فرعون به وحشت افتادند «از خدا مدد طلب کنید و صبر نمایید» بر این محنت «چراکه زمین از آن خداونداست، آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد، به میراث می‌دهد» این وعده‌ای ازسوی موسی‌  علیه السلام    به قومش، به پیروزی بر فرعون و قوم وی است‌. سپس آنان را بشارت داد به این‌که‌: «و عاقبت از آن پرهیزگاران است» یعنی‌: عاقبت نیک وسرانجام ستوده و پسندیده در دنیا و آخرت، از آن بندگان پرهیزگار حق تعالی، یعنی من و همراهان من است‌. عاقبت هر چیز: آخر آن است‌.

﴿قَالُوٓاْ أُوذِینَا مِن قَبۡلِ أَن تَأۡتِیَنَا وَمِنۢ بَعۡدِ مَا جِئۡتَنَاۚ قَالَ عَسَىٰ رَبُّکُمۡ أَن یُهۡلِکَ عَدُوَّکُمۡ وَیَسۡتَخۡلِفَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرَ کَیۡفَ تَعۡمَلُونَ١٢٩ [الأعراف: 129].

بنی اسرائیل غرولندکنان از روی شک و تردید «گفتند» ای‌موسی‌! «پیش از آن‌که تو نزد ما بیایی» به عنوان پیامبر «مورد آزار قرار گرفتیم» هنگامی که فرعون قبل از تولدت، فرزندان ذکور ما را می‌کشت «و بعد از آن‌که به‌سوی ما آمدی» به‌عنوان پیامبر، نیز مورد آزار قرار گرفتیم زیرا هم اکنون نیز فرزندان ذکورمان به قتل می‌رسند. به قولی دیگر معنی این است‌: قبل از آن‌که تو نزد ما بیایی، مورد اذیت و آزار قرار گرفتیم‌؛ با به‌کارگرفتنمان از سوی فرعون در اعمال شاقه بدون مزد و بعد از آن‌که نزد ما آمدی، نیز مورد اذیت و آزار قرار گرفتیم‌؛ با ترسی که هم اکنون در مورد خود و فرزندان و خانواده‌هایمان داریم‌. «گفت» موسی‌  علیه السلام    «امید است که پروردگارتان دشمنتان را هلاک کند و شما را در زمین خلیفه گرداند» یعنی‌: به شما در زمین فرمانروایی و پادشاهی عنایت کند. این تصریحی است بر آنچه که موسی‌  علیه السلام    قبلا به‌طور رمزگونه و سربسته به آن اشاره کرده بود، آنجا که گفت‌: (زمین از آن خداست، آن را به هرکس از بندگانش که‌بخواهد به میراث می‌دهد...) «128». «آن‌گاه بنگرد که چگونه عمل می‌کنید» آیا شما نیز همانند فرعون و قومش استکبار می‌ورزید، یا به شیوه‌ای عمل می‌کنید که مورد رضای حق تعالی است‌.

 

 

﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ بِٱلسِّنِینَ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ یَذَّکَّرُونَ١٣٠ [الأعراف: 130].

«و در حقیقت ما آل فرعون را» مراد از آل فرعون در اینجا، قوم وی است «به قحطی‌ها گرفتار کردیم» یعنی‌: به خشکسالی‌ها و قحطی‌های پیاپی و مصیبت‌بار «و به نقصان میوه‌ها» به‌سبب عدم فرود آمدن باران و بسیاری آفات و بلیات «باشد که عبرت گیرند» و پند بپذیرند و در نتیجه از گمراهی باز گردند؛ زیرا مردم در سختی‌ها، نرمدل‌تر و فروتن‌تر اند.

﴿فَإِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَٰذِهِۦۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَیِّئَةٞ یَطَّیَّرُواْ بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓۗ أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ١٣١ [الأعراف: 131].

«پس هنگامی که حسنه‌ای به آنان روی می‌آورد» مراد از حسنه ؛ گشایش و فراوانی نعمت و ارزانی نرخ‌هاست «می‌گفتند: سزاوار این هستیم» یعنی‌: این نعمت‌ها را بر اساس لیاقت و استحقاق خودمان به دست آورده‌ایم و این از شایستگی‌های خود ماست «و اگر به آنان ناخوشی‌ای می‌رسید» چون خشکسالی و قحطی و بسیاری امراض و مانند آن از بلیات «به موسی و همراهان او شگون بد می‌زدند» یعنی می‌گفتند: این همه از شومی آنهاست‌! «آگاه باشید که شگون بد آنان تنها نزد خداست» یعنی‌: سبب و منشأ خیر و شر و گشایش و قحطی‌ای که به آنان می‌رسد، همه از نزد خداوند متعال است، نه از نزد موسی و همراهانش‌. این پاسخی است به آنان به‌همان شیوه اعتقاد و فهم خودشان، به همین دلیل‌؛ از خیر وشری که به قدر خداوند متعال و حکمت و مشیت وی جاری می‌شود، به «طائر» یعنی فال و شگون تعبیر شد و این از باب «مشاکله»[5] است لذا مراد از آن، اثبات اعتقاد به فال و شگون نیست‌. «ولی بیشتر آنان نمی‌دانند» این حقیقت را که همه چیز از نزد خداوند متعال است بلکه فقط از روی جهل و نادانی، خیر و شر را به غیر خداوند متعال نسبت می‌دهند.

 ﴿وَقَالُواْ مَهۡمَا تَأۡتِنَا بِهِۦ مِنۡ ءَایَةٖ لِّتَسۡحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحۡنُ لَکَ بِمُؤۡمِنِینَ١٣٢ [الأعراف: 132].

«و گفتند» قوم فرعون، ای موسی‌! «هر گونه نشانه شگرفی برای ما بیاوری که به وسیله آن ما را سحر کنی، ما به تو ایمان آورنده نیستیم» عناد و اصرار بر کفر و فساد، چنان با جان و روانشان درهم آمیخته بود که ادعا کردند؛ میان معجزه و سحر هیچ‌گونه فرقی نیست و بر مبنای این پندار بود که به موسی گفتند: اگر بسان ساحران که با سحر خویش پدیده‌های شگرفی می‌آورند؛ تو نیز به ما هرچه بیاوری تا ما را از این راه و روش‌مان برگردانی، ما به تو ایمان نمی‌آوریم‌. بدین‌گونه، خواستند موسی‌  علیه السلام    را کاملا از ایمان آوردن خود مأیوس کنند تا دیگر دعوت حق را به آنان پیشکش نکند.

﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمُ ٱلطُّوفَانَ وَٱلۡجَرَادَ وَٱلۡقُمَّلَ وَٱلضَّفَادِعَ وَٱلدَّمَ ءَایَٰتٖ مُّفَصَّلَٰتٖ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ وَکَانُواْ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِینَ١٣٣ [الأعراف: 133].

«پس برآنان طوفان را فرستادیم» طوفان‌: سیلی سخت و فراگیر است که زمین را غرق و منازل و درختان را نابود می‌کند. به قولی دیگر: مراد از طوفان‌؛ مرگ است «و ملخ» را فرستادیم تا کشتزارهایشان را بخورد و فوج ملخ چنین کرد «و قمل» یعنی‌: شپش و کنه‌ریز را فرستادیم‌. به قولی‌: «قمل»، ملخ کوچک (ملخ‌پیاده‌) است قبل از آن‌که بپرد. به قولی دیگر: کک است «و غوک‌ها» رافرستادیم‌. غوک (قورباغه): حیوان معروفی است که در آب زندگی می‌کند «و خون را» فرستادیم‌. روایت شده است که رود نیل بر آنان خون سیلان کرد. به قولی دیگر: مراد از آن، خون‌بینی است‌. آری‌! اینها را فرستادیم «به صورت نشانه‌هایی مفصل» یعنی‌: روشن و آشکار «و باز هم استکبار کردند» یعنی‌: بعد از فرود آوردن این نشانه‌ها، باز هم از ایمان به خداوند متعال تکبر ورزیدند «و قومی مجرم بودند» که به حق راه نیافته و از باطل دست نمی‌کشیدند.

﴿وَلَمَّا وَقَعَ عَلَیۡهِمُ ٱلرِّجۡزُ قَالُواْ یَٰمُوسَى ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَۖ لَئِن کَشَفۡتَ عَنَّا ٱلرِّجۡزَ لَنُؤۡمِنَنَّ لَکَ وَلَنُرۡسِلَنَّ مَعَکَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ١٣٤ [الأعراف: 134].

«و هنگامی که عذاب بر آنان فرود آمد» با آفات و بلیاتی که ذکر شد. به قولی‌: مراد از عذاب در اینجا، طاعون است که فقط در یک روز هزاران تن از قبطیان را به‌کام خود کشید «گفتند: ای موسی‌! پروردگارت را به آن عهدی که نزد تو دارد، برای‌ما بخوان» یعنی‌: او را به آن اسماء و ادعیه‌ای که به تو وحی کرده است، یا به‌آنچه که تو را به وسیله آن به نبوت مخصوص گردانیده است، برای ما بخوان‌. یا برای ما درحالی دعا کن که به عهد و پیمانی که از حق تعالی نزد خود داری، متوسل می‌گردی «اگر این عذاب را از ما برطرف کنی، حتما به تو ایمان می‌آوریم» یعنی‌: نبوتت را تصدیق می‌کنیم «و بنی‌اسرائیل را قطعا با تو می‌فرستیم» که با تو به سرزمین مقدس بروند.

 ﴿فَلَمَّا کَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلرِّجۡزَ إِلَىٰٓ أَجَلٍ هُم بَٰلِغُوهُ إِذَا هُمۡ یَنکُثُونَ١٣٥ [الأعراف: 135].

«و چون عذاب را ـ تا مدتی که آنان بدان رسنده‌اند ـ از آنان برداشتیم» یعنی‌: تامدتی که برای هلاک‌ساختن‌شان به وسیله غرق مقرر کرده بودیم «بناگاه عهد می‌شکستند» و آن پیمانی را که داده بودند، بی‌محابا پشت‌پا می‌زدند، هم از این رو برخلاف آنچه که قبلا بدان متعهد گردیده بودند، از فرستادن بنی‌اسرائیل با موسی‌  علیه السلام    امتناع ورزیدند.

 ﴿فَٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡیَمِّ بِأَنَّهُمۡ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَکَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِینَ١٣٦ [الأعراف: 136].

«سرانجام از آنان انتقام گرفتیم» چرا که عهدشکنی کردند «و در دریا غرقشان ساختیم، به‌سبب آن‌که آیات ما را دروغ می‌انگاشتند و از آنها غافل بودند» یعنی‌: در نشانه‌های شگرف ما هیچ نمی‌اندیشیدند.

﴿وَأَوۡرَثۡنَا ٱلۡقَوۡمَ ٱلَّذِینَ کَانُواْ یُسۡتَضۡعَفُونَ مَشَٰرِقَ ٱلۡأَرۡضِ وَمَغَٰرِبَهَا ٱلَّتِی بَٰرَکۡنَا فِیهَاۖ وَتَمَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ ٱلۡحُسۡنَىٰ عَلَىٰ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ بِمَا صَبَرُواْۖ وَدَمَّرۡنَا مَا کَانَ یَصۡنَعُ فِرۡعَوۡنُ وَقَوۡمُهُۥ وَمَا کَانُواْ یَعۡرِشُونَ١٣٧ [الأعراف: 137].

«و به آن قومی که به استضعاف کشیده می‌شدند» یعنی‌: به بنی‌اسرائیل که با کشته‌شدن و خدمتکاری فرعون و قومش، پیوسته به خواری و تحقیر کشیده می‌شدند «مشارق و مغارب سرزمینی را که در آن برکت نهادیم» و سرزمین فلسطین بود «به میراث دادیم» برکت نهادن در سرزمین فلسطین‌؛ بیرون آوردن میوه‌ها ومحصولات زراعتی در آن به بهترین و سودبارترین شکل است زیرا سرزمین فلسطین، حاصلخیزترین و آماده‌ترین سرزمین‌ها برای کشاورزی است «و وعده‌نیک پروردگارت بر بنی‌اسرائیل تحقق یافت» یعنی‌: آن وعده به شکل کامل خودتحقق و استمرار یافت، که عبارت بود از: ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِینَ٥ [القصص: 5]. «می‌خواهیم بر کسانی که در زمین به استضعاف کشیده شده‌اند، منت نهاده و ایشان را پیشوایان مردم گردانیم و ایشان را وارث زمین کنیم‌». «به سبب آن‌که صبر کردند» بر آنچه که به آنان از سوی فرعون و قومش می‌رسید، همین‌گونه بر جهاد در راه خدا عزوجل نیز صبر وپایداری کردند «و آنچه را که فرعون و قومش ساخته بودند» از آبادیها و قصرها و کارخانه‌ها «و آنچه که بر می‌افراشتند» از بوستانها «ویران کردیم» به قولی‌: (یعرشون‌) به معنای «یبنون» است، یعنی‌: کاخ‌های استواری را که بنا می‌کردند، کاملا ویران کردیم‌. آری‌! خداوند متعال فلسطین را به بنی‌اسرائیل داد ـ هنگامی‌که مسلمان بودند ـ و اکنون آن را به ما داده است زیرا ما مسلمان هستیم و آنها کافر پس فلسطین امروز و فردا از آن مسلمانان است و بر آنان است که آن را از چنگ دشمن بازگیرند.

 ﴿وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱلۡبَحۡرَ فَأَتَوۡاْ عَلَىٰ قَوۡمٖ یَعۡکُفُونَ عَلَىٰٓ أَصۡنَامٖ لَّهُمۡۚ قَالُواْ یَٰمُوسَى ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا کَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞۚ قَالَ إِنَّکُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ١٣٨ [الأعراف: 138].

«و بنی‌اسرائیل را از دریا گذراندیم» یعنی‌: به آنان قدرت و توان عبور از «دریای سرخ» را دادیم، آن‌گاه که موسی با عصایش به آن دریا زد و آب دریا از هم شکافته شد و ایشان از آن عبور کردند «تا به قومی رسیدند که بر بتان خویش مجاورت می‌کردند» یعنی‌: بتان خود را عبادت می‌کردند. به قولی‌: آنان از قبیله «لخم» بودند و بتانشان عبارت بود از: تمثال‌های گاو. به قولی دیگر: آن قوم از کنعانیان بودند. «گفتند» بنی‌اسرائیل «ای موسی‌! همان‌گونه که برای آنان خدایانی است، برای ما نیز معبودی قرار ده» یعنی‌: برایمان بتی قرار ده که آن را پرستش‌کنیم، همان‌گونه که این قوم بتانی را می‌پرستند «گفت‌: به‌راستی شما قومی هستیدکه نادانی می‌کنید» زیرا شما چنان معجزات و نشانه‌های روشنی را مشاهده کردید که هرکس کمترین علم و دانایی‌ای می‌داشت، بعد از مشاهده آنها، از پرستش غیرحق تعالی وحشت می‌کرد و سخت تکان می‌خورد، اما شما در جهل و عناد و رنگ‌به‌رنگ‌شدن، سرسخت‌ترین خلق خدا هستید زیرا با وجود مشاهده آن همه معجزات، چنین درخواست وقیحانه‌ای را عنوان می‌کنید.

در روایات آمده است‌: یاران رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم دیدند که مشرکان درختی به‌نام «ذات‌انواط» را به پرستش گرفته و سلاح خویش را بر آن می‌آویزند پس به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: «برای ما نیز ذات‌انواطی قرار دهید چنان‌که آنها ذات‌انواطی دارند»! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برآشفتند و فرمودند: «نزدیک است شما نیز همان سخنی را بگویید که قوم موسی به وی گفتند: برای ما خدایی قرار ده چنان‌که آنان خدایانی دارند»!.

 ﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ مُتَبَّرٞ مَّا هُمۡ فِیهِ وَبَٰطِلٞ مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٣٩ [الأعراف: 139].

آن‌گاه موسی‌  علیه السلام    بر جهل آنان تأکید نهاده گفت‌: «در حقیقت آنچه این‌گروه» بت پرست «در آنند» از پرستش بتان «بر باد و نابود است» تبار: نابودی و تباهی است «و آنچه انجام می‌دادند باطل است» یعنی‌: تمام اعمالی که انجام می‌دادند ـ و از جمله پرستش بتان ـ بر باد و بی‌بنیاد است پس ای قوم جاهل من‌! چرا از حق دلتنگ شده و دنبال این مزخرفات می‌گردید؟.

﴿قَالَ أَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِیکُمۡ إِلَٰهٗا وَهُوَ فَضَّلَکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ١٤٠ [الأعراف: 140].

«گفت» موسی‌  علیه السلام    «آیا غیر از خدا معبودی برای شما بجویم» یعنی‌: چگونه غیر از خدا عزوجل معبودی برای شما بجویم درحالی‌که شما نشانه‌ها و معجزات بزرگی را از جانب حق تعالی مشاهده کرده‌اید که حتی مشاهده بعضی از آنها هم برای گرایشتان به یگانه‌پرستی کافی بود، آخر چگونه چنین کنم‌: «با آن‌که او شما را بر جهانیان» زمانتان «برتری داده است‌«؟ با نعمت هایی که بر شما بخشیده است‌؛ چون نابودکردن دشمنانتان، جانشین‌ساختنتان در زمین، بیرون کردنتان از زیر بار خواری و پستی به‌سوی جایگاه برتری و عزت و هدایت نمودنتان به‌سوی دین حق‌؟ چگونه این همه نعمت معبود یگانه را با پرستش غیر وی پاسخ می‌دهید؟!

نسفی به مناسبت این آیه چنین روایت کرده‌است‌: «یهودی‌ای به حضرت علی رضی الله عنه گفت‌: شما بعد از درگذشت پیامبرتان ـ قبل از آن‌که حتی آب وی[6] خشک شود ـ باهم اختلاف کردید! علی رضی الله عنه در پاسخ وی فرمود: شما هنوز آب‌پاهایتان‌[7] خشک نشده بود که به موسی‌  علیه السلام    گفتید: بتی را برای ما خدا قرارده‌«!!.

﴿وَإِذۡ أَنجَیۡنَٰکُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ یَسُومُونَکُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ یُقَتِّلُونَ أَبۡنَآءَکُمۡ وَیَسۡتَحۡیُونَ نِسَآءَکُمۡۚ وَفِی ذَٰلِکُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَظِیمٞ١٤١ [الأعراف: 141].

«و یاد کنید هنگامی که شما را از دست فرعونیان نجات دادیم، که شما را سخت شکنجه می‌کردند؛ پسرانتان را می‌کشتند و دخترانتان را زنده می‌گذاشتند» و شما را با چنان عذاب سختی تعذیب می‌کردند تا بدانجا که به آن عذاب عادت کرده بودید، همانند شتری که به چراگاه خویش عادت می‌کند پس چگونه بعد از نجات از چنان عذابی، بازهم دیگران را با ما شریک می‌گردانید؟ «و در این» نجات دادنتان اززیانها و عذابهای بزرگ «برای شما از جانب پروردگارتان آزمایشی بزرگ بود» یعنی‌: نعمت بزرگی بود که خداوند عزوجل شما را با آن نعمت، آزمایش و امتحان می‌کرد که‌آیا به حق شکرگزاری وی قیام می‌کنید یا خیر؟

 ﴿وَوَٰعَدۡنَا مُوسَىٰ ثَلَٰثِینَ لَیۡلَةٗ وَأَتۡمَمۡنَٰهَا بِعَشۡرٖ فَتَمَّ مِیقَٰتُ رَبِّهِۦٓ أَرۡبَعِینَ لَیۡلَةٗۚ وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِیهِ هَٰرُونَ ٱخۡلُفۡنِی فِی قَوۡمِی وَأَصۡلِحۡ وَلَا تَتَّبِعۡ سَبِیلَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ١٤٢ [الأعراف: 142].

«و با موسی، سی شب وعده گذاشتیم» از جمله گرامیداشت و تجلیل خداوند عزوجل از موسی‌  علیه السلام ، تعیین این مدت به‌عنوان موعدی برای مناجات و سخن گفتن با وی بود. شاید بردن او به این میعادگاه برای آن بود تا حق تعالی بر ایمان و یقینش بیفزاید چنان‌که با محمد صلی الله علیه و آله و سلم در شب «اسراء و معراج» چنین کرد ونیز برای آن بود تا با وی پیمان ببندد و تورات را به وی بسپارد پس موسی‌  علیه السلام    به میعادگاه رفت و آن مدت را روزه گرفت «و آن میعاد را با ده شب دیگر به اتمام رساندیم تا آن‌که میعاد پروردگارش در چهل شب به سر آمد» یعنی‌: بعد از آن‌که موسی‌  علیه السلام    به وعده‌گاه رفت، بر آن میعاد، ده شب دیگر افزودیم‌.

بیشتر مفسران برآنند که آن چهل‌شب عبارت بود از: تمام ماه ذی‌القعده و ده روز از ماه ذی‌الحجه بنابراین، موسی‌  علیه السلام    میقات را در روز عید قربان به اتمام رسانید و حق تعالی با وی در این روز سخن‌گفت‌. همچنین در همین روز بود که خداوند متعال، دین اسلام را برای حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم به اکمال رسانید چنان‌که می‌فرماید: ﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗا [المائدة: 3]. «و موسی به برادرش هارون گفت» هنگامی که عازم کوه طور ـ میعادگاه مناجات با پرورگارش ـ بود «در میان قوم من جانشین من باش و در اصلاح» حال بنی‌اسرائیل «بکوش» با حسن سیاست، اداره امور آنان به مهربانی و رسیدگی دلسوزانه به اوضاع و احوال آنان «و از راه و روش فسادگران پیروی نکن» یعنی‌: راه عاصیان را نرو و یاور ستمگران نباش بلکه راه اهل صلاح و اصلاح را بپیمای‌. این سخن‌؛ نصیحت، بیدارباش و تذکری از سوی موسی به برادرش هارون بود و الا هارون خود، نزد خداوند متعال پیامبری بزرگ مقدار است‌.

﴿وَلَمَّا جَآءَ مُوسَىٰ لِمِیقَٰتِنَا وَکَلَّمَهُۥ رَبُّهُۥ قَالَ رَبِّ أَرِنِیٓ أَنظُرۡ إِلَیۡکَۚ قَالَ لَن تَرَىٰنِی وَلَٰکِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَکَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِیۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَکّٗا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقٗاۚ فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ سُبۡحَٰنَکَ تُبۡتُ إِلَیۡکَ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٤٣ [الأعراف: 143].

«و چون موسی به وعده‌گاه ما آمد» برای سخن‌گفتن با ما «و پروردگارش با او سخن گفت» یعنی‌: کلام خویش را بی‌واسطه و بدون کیفیت به او شنوانید. به قولی‌: موسی‌  علیه السلام    کلام خداوند متعال را از تمام جهات شنید و آن هفتاد تنی که برای رفتن با وی به میعادگاه انتخاب شده بودند، نیز کلام حق را شنیدند «عرض‌کرد: پرورگارا! مرا به خویش بینا کن تا به‌سوی تو بنگرم». قتاده می‌گوید: «چون موسی کلام الهی را شنید، به دیدن وی نیز طمع بست و مشتاق دیدارش گردید». «فرمود» خدای سبحان «هرگز مرا نخواهی دید» با این چشم فانی در این دنیای فانی بلکه رؤیت من با چشمی ممکن است که باقی باشد، در سرایی که باقی و جاویدان است‌.

تعبیر ﴿لَن تَرَىٰنِی مفید آن است که موسی خداوند متعال را در وقتی که طالب دیدن وی شد، ندید، اما دیدن حق تعالی در آخرت به احادیث متواتر به اثبات رسیده است، چنان تواتری که بر آشنایان به سنت مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مخفی نیست، هم ازاین‌رو، خداوند متعال نفرمود: «لن أری»: من هرگز دیده نمی‌شوم» بلکه فرمود: (لن ترانی‌: تو مرا نمی‌بینی‌). «ولی به کوه بنگر پس اگر بر جای خود قرارگرفت، مرا خواهی دید» یعنی‌: نه تو توان دیدن مرا داری و نه آنچه که از نظر جرم، صلابت و قوت از تو بزرگتر است ـ که عبارت از کوه می‌باشد ـ لذا اگر در هنگامی که من خود را به کوه می‌نمایانم، کوه بر جای خود قرار گرفت و متزلزل نشد «مرا خواهی دید» ولی اگر کوه از برداشت تجلی رؤیت من ناتوان گشت، بدان‌که تو از کوه ناتوان‌تری‌. این سخن به منزله ارائه تمثیلی برای موسی‌  علیه السلام    به وسیله کوه است‌. «پس چون پروردگارش به کوه تجلی کرد» یعنی‌: به کوه ظهور کرد. تجلی یک چیز، نمایان شدن آن است «آن کوه را ریزریز کرد» یعنی‌: تجلی ذات حق، آن کوه را پخش و متلاشی کرد، چندان که کوه در هم فروریخت و به‌زمین همواری تبدیل شد. به قولی‌: آن کوه‌؛ کوه طور بود. در حدیث شریف مرفوع انس آمده است‌: «کوه در زمین فرو رفت». «و موسی بیهوش بر زمین افتاد» صعقا: مأخوذ از صاعقه است، یعنی‌: از هوش رفت و بر زمین فروافتاد. «وچون به خود آمد» از آن بیهوشی «گفت‌: تو منزهی» سبحانک‌: ای خدای سبحان‌! تورا تنزیه می‌کنم و به پاکی یاد می‌نمایم، به تنزیهی تمام «به درگاهت توبه کردم» از تکرار چنان درخواستی در دنیا «و من نخستین مؤمنانم» به تو، قبل از قوم خود که به عظمت و جلالت معترفند. در حدیث شریف آمده‌است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «حجاب پروردگار نور است، اگر آن را بردارد، انوار روی وی، تمام آنچه را که در منظرش از مخلوقاتش قرار می‌گیرند، می‌سوزاند».

﴿قَالَ یَٰمُوسَىٰٓ إِنِّی ٱصۡطَفَیۡتُکَ عَلَى ٱلنَّاسِ بِرِسَٰلَٰتِی وَبِکَلَٰمِی فَخُذۡ مَآ ءَاتَیۡتُکَ وَکُن مِّنَ ٱلشَّٰکِرِینَ١٤٤ [الأعراف: 144].

«فرمود: ای موسی‌! همانا من تو را به پیامها و به کلام خویش بر مردم برگزیدم» یعنی‌: تو را از میان مردم روزگارت به رسالت و شنوانیدن سخن خود ـ بی هیچ واسطه‌ای ـ مخصوص گردانیدم «پس آنچه را به تو عطا کرده‌ام، بگیر» یعنی‌: این شرف بزرگ و این فخر عظیم نبوت و حکمت، یا کلام ومناجات را بگیر «و از شکرگزاران باش» بر این عطای بزرگ و این اکرام سترگ‌.

 ﴿وَکَتَبۡنَا لَهُۥ فِی ٱلۡأَلۡوَاحِ مِن کُلِّ شَیۡءٖ مَّوۡعِظَةٗ وَتَفۡصِیلٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ فَخُذۡهَا بِقُوَّةٖ وَأۡمُرۡ قَوۡمَکَ یَأۡخُذُواْ بِأَحۡسَنِهَاۚ سَأُوْرِیکُمۡ دَارَ ٱلۡفَٰسِقِینَ١٤٥ [الأعراف: 145].

«و برای موسی در الواح از هر چیزی» یعنی‌: از هر آنچه که بنی‌اسرائیل در دین و دنیایشان به آن نیاز داشتند «موعظه‌ای» قراردادیم، که بنی‌اسرائیل و غیر آنان از آن پند و اندرز بگیرند «و برای هر چیزی تفصیلی نگاشتیم» از احکامی که به روشنگری و تفصیل نیاز دارد «پس فرمودیم‌: آن را به قوت بگیر» یعنی‌: ای‌موسی‌! الواح را، یا موعظه‌ها و روشنگری‌های همراه با تفصیل را، با جدیت ونشاط بگیر و به آنچه در آنهاست، عمل کن‌. الواح‌: به‌قول راجح، الواح تورات بود «و به قومت دستور بده تا به بهترین آنچه در آن است عمل کنند» یعنی‌: به بهترین احکامی که در تورات است ـ از تکالیفی که پاداش آنها بیشتر است ـ عمل کنند. شایان ذکر است که صبر و پایداری در برابر نیرنگ و تجاوز دیگران، عفو وگذشت، عمل به عزیمت نه رخصت، انجام دادن احکام شرعی به نیکوترین وجه آن و ترک اعمال منهیه، از جمله بهترین موعظه‌ها و احکام تورات بود. بدین‌سان، موسی‌  علیه السلام    مأمور شد تا خودش احکام تورات را با قوت و شدتی بیشتر از آنچه که قومش را بدان امر می‌کند، بگیرد و بدانها عمل کند «به‌زودی سرای نافرمانان را به شما نشان خواهم داد» تا از دیدن آن عبرت بگیرید. به قولی‌: مراد ازسرای نافرمانان، منازل کفار از ستمگران فرعونی و عمالقه است‌.

 ﴿سَأَصۡرِفُ عَنۡ ءَایَٰتِیَ ٱلَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَإِن یَرَوۡاْ کُلَّ ءَایَةٖ لَّا یُؤۡمِنُواْ بِهَا وَإِن یَرَوۡاْ سَبِیلَ ٱلرُّشۡدِ لَا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلٗا وَإِن یَرَوۡاْ سَبِیلَ ٱلۡغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلٗاۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَکَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِینَ١٤٦ [الأعراف: 146].

«به زودی کسانی را که در زمین به‌ناحق تکبر می‌ورزند، از آیات خود» یعنی‌: از فهم کتاب خود، یا از ایمان آوردن به آن «باز خواهم داشت» زیرا تکبر، فقط شایسته ذات من است «به‌طوری که اگر هر نشانه‌ای را بنگرند، به آن ایمان نیاورند» با وجود بسیاری نشانه‌ها و معجزه‌ها و دلالت روشن آنها بر حق «و اگر راه راستی را ببینند، آن را در پیش نگیرند و اگر راه گمراهی را ببینند، آن را راه خود قرار دهند، این» بازداشتن و رویگردان ساختن‌شان از نشانه‌های حق و مخالفت‌شان با حق «بدان سبب است که آنان آیات ما را دروغ انگاشتند و از آن غافل ماندند» به غفلت عناد و اعراض، نه غفلت سهو و جهل‌. یعنی‌: حق تعالی دل‌هایشان را بدان جهت از ایمان و تصدیق به رسالت برگردانید که آنها به انگیزه استکبار و گردنکشی، بر تکذیب و رویگردانی از حق اصرار ورزیدند، به رغم آن‌که معجزات بسیاری را هم دیدند.

﴿وَٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَلِقَآءِ ٱلۡأٓخِرَةِ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡۚ هَلۡ یُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٤٧ [الأعراف: 147].

«و کسانی که آیات ما و دبدار آخرت را» یعنی‌: روبروشدن با آنچه را که در آخرت بدان وعده داده شده‌اند «تکذیب کردند، اعمال‌شان حبط شده است» با آن‌که این اعمال در جایگاهی قرار داشت که از آن امید منفعت برده می‌شد. حبط شدن‌: بی‌اثر شدن اعمالی است که صورت ظاهر آنها، صورت طاعت است‌؛ چون صدقه و صله رحم «آیا جز در برابر کار و کردارشان جزا می‌یابند»؟ یعنی‌: خداوند به هیچ وجه برآنها ستم نکرده و بر کیفری که سزاوار آن بوده‌اند، نیفزوده است‌.

﴿وَٱتَّخَذَ قَوۡمُ مُوسَىٰ مِنۢ بَعۡدِهِۦ مِنۡ حُلِیِّهِمۡ عِجۡلٗا جَسَدٗا لَّهُۥ خُوَارٌۚ أَلَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّهُۥ لَا یُکَلِّمُهُمۡ وَلَا یَهۡدِیهِمۡ سَبِیلًاۘ ٱتَّخَذُوهُ وَکَانُواْ ظَٰلِمِینَ١٤٨ [الأعراف: 148].

«و قوم موسی پس از او» یعنی‌: پس از رفتنش به کوه طور «از زیورهای خود» یعنی‌: از زیورهایی که در شب گریز خود، از مصریان به عاریت گرفته بودند «مجسمه گوساله‌ای برای خود ساختند» یعنی‌: تمثالی از گوساله کامل بی روحی «که صدای گاو داشت» آن‌گاه این گوساله را به خدایی گرفتند. شایان ذکر است که گاوپرستی عادتی از عادات قوم فرعون بود. خوار: صدای گاو است، چون بانگ برکشد.

روایت شده‌است که موسی با قوم خود وعده گذاشت که به مدت سی شب به طور برود و پس از آن، از میعادگاه برگردد. اما چون مأمور شد که ده شب دیگر را بر آن مدت بیفزاید، نتوانست سر قرار معین به‌میان قومش بازگردد. دراین هنگام «سامری» که بنی‌اسرائیل از وی حرف‌شنوی داشتند، به آنان گفت‌: با شما زیوراتی از کسان فرعون است که آنها را به عاریت گرفته بودید تا خود را در مراسم عید بیارایید و اکنون که خداوند کسان او را غرق کرده، آن زیورات را نزد من آورید. بنی‌اسرائیل از وی اطاعت کرده زیورات را به وی سپردند و او از آنها تمثال گوساله‌ای ساخت، سپس مشتی از خاکی را که از نقش سم اسب جبرئیل‌  علیه السلام    برگرفته بود، در آن افگند و در نتیجه، آن تمثال آواز گاو برداشت‌. «آیا ندیدندکه آن گوساله با آنان هیچ سخن نمی‌گوید» چه رسد به این‌که قادر به جلب منفعت یا دفع مضرتی از آنان باشد «و هیچ راهی بدانها نمی‌نمایاند»؟ یعنی‌: آیا ندیدند که‌آنان را به هیچ راه خیر حسی یا معنوی‌ای دلالت و راهنمایی نمی‌کند؟ پس چگونه او را بر کسی ترجیح می‌دهند که اگر تمام دریاها مرکب گردند تا کلماتش را بنویسند، قبل از آن‌که کلمات وی به‌پایان آید، آب دریاها تمام می‌شود و هم‌اوست که خلق را به سوی حق هدایت کرده‌است‌؟ «آن» گوساله «را گرفتند» به خدایی و پرستش «در حالی‌که ستمکار بودند» بر نفس خود به این کار.یا ستمکار بودند در همه چیز. و چه ستمی از شرک بزرگتر است‌؟

﴿وَلَمَّا سُقِطَ فِیٓ أَیۡدِیهِمۡ وَرَأَوۡاْ أَنَّهُمۡ قَدۡ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئِن لَّمۡ یَرۡحَمۡنَا رَبُّنَا وَیَغۡفِرۡ لَنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ١٤٩ [الأعراف: 149].

«و چون سخت پشیمان شدند» از پرستش گوساله‌. به قولی‌: این ندامت‌شان پس از بازگشت موسی‌  علیه السلام    از میقات بود «و دیدند که واقعا گمراه شده‌اند» یعنی‌: دریافتند که با پرستش گوساله، به معصیت خدای سبحان مبتلا گشته‌اند «گفتند: اگرپرودگار ما به ما رحم نکند و بر ما نبخشاید، قطعا از زیانکاران خواهیم بود» در دنیا وآخرت‌.

چنین بود که با فریاد و استغاثه و تضرع مخلصانه، به خدای منان پناه بردند و با خلوص دل به وی التجا کردند.

﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ غَضۡبَٰنَ أَسِفٗا قَالَ بِئۡسَمَا خَلَفۡتُمُونِی مِنۢ بَعۡدِیٓۖ أَعَجِلۡتُمۡ أَمۡرَ رَبِّکُمۡۖ وَأَلۡقَى ٱلۡأَلۡوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأۡسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُۥٓ إِلَیۡهِۚ قَالَ ٱبۡنَ أُمَّ إِنَّ ٱلۡقَوۡمَ ٱسۡتَضۡعَفُونِی وَکَادُواْ یَقۡتُلُونَنِی فَلَا تُشۡمِتۡ بِیَ ٱلۡأَعۡدَآءَ وَلَا تَجۡعَلۡنِی مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ١٥٠ [الأعراف: 150].

«و چون موسی خشمناک و اندوهگین به‌سوی قوم خود بازگشت» از کوه طور.بعضی گفته‌اند: تأسف، حالتی فراتر و سخت‌تر از خشم است «گفت‌: پس از من، چه بد جانشینی برای من بودید!» و در غیابم چه بد عمل کردید! «آیا بر فرمان پروردگارتان شتاب کردید» یعنی‌: آیا بر میعاد چهل روزه‌ای که پروردگارم به من وعده داده بود، شتاب کردید؟ چرا مهلت ندادید که این میعاد به‌سر آید؟ و درغیابم این عمل زشت و نامیمون را مرتکب شدید؟ یا معنی این است‌: آیا با پرستش‌گوساله به‌سوی عذاب پروردگارتان شتاب کردید؟ «و الواح را افگند» یعنی‌: موسی‌  علیه السلام    چون بر قومش وارد شد و دید که به پرستش گوساله زانو زده و معتکف عبادت آن هستند، از شدت خشم و تأسف، الواح را بر زمین افگند. این قول‌جمهور علما ـ از سلف و خلف ـ است‌. نقل است که الواح تورات از زمرد، یا ازیاقوت بود. در حدیث شریف آمده است‌: «خداوند بر موسی ببخشاید؛ به‌راستی که بیننده چون شنونده نیست زیرا وقتی خدای  عزوجل  به او خبر داد که قومش بعد از او گمراه شده‌اند، با شنیدن این خبر الواح را به زمین نیفگند ولی چون آنان را به معاینه و مشاهده در این حالت دید، الواح را به زمین افگند». «و سر برادرش را گرفت و او را به‌طرف خود می‌کشید» موسی‌  علیه السلام    در اعتراض به این امر که چرا برادرش هارون، جلو این فتنه سامری را نگرفته و رسم باطل پرستش گوساله را تغییر نداده، سر وی را گرفت و او را می‌کشید «هارون گفت‌: ای فرزند مادرم‌! این قوم مرا ضعیف شمردند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند» پس توان آن را نداشتم که این انحراف و باطلشان را تغییر دهم‌. دلیل این‌که هارون‌  علیه السلام    گفت‌: ای فرزند مادرم‌! و نگفت‌: ای برادرم‌! این بود که آن جمله، جمله‌ای مهرانگیز و عاطفه‌باری بود وگرنه، موسی و هارون دو برادر اعیانی (پدری و مادری‌) یک‌دیگر بودند. دلیل دیگر این بودکه مادرشان ـ چنان‌که گفته‌اند ـ زنی مؤمنه بود «پس مرا دشمن شاد نکن» با مؤاخذه و اهانت به من، که این همان آرزوی قلبی گوساله‌پرستان است «و مرا در شمار گروه ستمگر قرار نده» یعنی‌: با خشمگین شدنت بر من، مرا در شمار قوم‌ستمگر، یعنی گوساله‌پرست قرار نده، آخر من بسان آنان مرتکب این عمل زشت نگردیده‌ام‌. یا معنی این است‌: به این باور نباش که من هم از آنان هستم‌.

﴿قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِی وَلِأَخِی وَأَدۡخِلۡنَا فِی رَحۡمَتِکَۖ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ١٥١ [الأعراف: 151].

پس چون برای موسی‌  علیه السلام    برائت هارون محقق شد «گفت‌: پرودگارا! من و برادرم را بیامرز» موسی‌  علیه السلام    خواست تا با این دعا، بیم شماتت و دشمن‌کامی را از ساحت برادرش برطرف سازد، گویی او نحوه رفتار خود با برادرش را به نکوهش گرفت وچنین نشان داد که رفتاری این‌گونه با وی، هیچ توجیهی نداشته است و در عوض کوتاهی و قصوری که از او در حق برادرش سرزد، برایش از بارگاه حق تعالی‌طلب مغفرت کرد و به علاوه آن، از پروردگارش چنین تمنا کرد: «و ما را در پناه رحمت خود درآور، که تو مهربان‌ترین مهربانانی» پس عصمت خویش در دنیا وبهشت خویش در آخرت را از ما دریغ نکن‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ سَیَنَالُهُمۡ غَضَبٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَذِلَّةٞ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُفۡتَرِینَ١٥٢ [الأعراف: 152].

«همانا کسانی که گوساله را گرفتند» به خدایی و پرستش «به زودی خشمی ازجانب پروردگارشان به آنان خواهد رسید» و چه‌بسا که این خشم، همان کیفر کشتن یک‌دیگر باشد که در دنیا بر آنان نازل شد[8] زیرا مأمور شدنشان به کشتن یک‌دیگر؛ از خشم خداوند عزوجل بود «و» به زودی به آنان «ذلتی در زندگی دنیا» خواهد رسید. این ذلت مخصوص کسانی است که گوساله را به پرستش‌گرفتند و شامل نسل‌های بعد از آنان نمی‌شود «و ما افتراکنندگان را این‌گونه جزامی‌دهیم» و از آن جمله، این گروهی را که به عبادت تمثال گوساله روآوردند، درحالی‌که معبودشان نبود. پس هر کسی‌که بر خدای سبحان افترا و دروغ بندد، به‌زودی در زندگی دنیا بر او خشم و خواری‌ای از سوی خدای سبحان خواهدرسید چنان‌که به آن گوساله‌پرستان رسید.

علما می‌گویند: هر صاحب بدعتی ذلیل است‌.

﴿وَٱلَّذِینَ عَمِلُواْ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ ثُمَّ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِهَا وَءَامَنُوٓاْ إِنَّ رَبَّکَ مِنۢ بَعۡدِهَا لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ١٥٣ [الأعراف: 153].

«ولی کسانی که مرتکب سیئات شدند» هر سیئه‌ای‌؛ اعم از کفر و معاصی «سپس بعد از آن توبه کردند و ایمان آوردند» با خلوص نیت و از صدق دل «قطعا پروردگار تو بعد از آن» یعنی‌: بعد از آن توبه، یا بعد از ارتکاب آن سیئه «آمرزگار مهربان است» لذا کارنامه سیاهشان را محو کرده و به رحمت خویش آنان را به بهشت وارد می‌کند.

البته این حکم عامی است که شامل پرستشگران گوساله نیز می‌شود تا بدانند که گناه هرچند بزرگ باشد، عفو خداوند متعال از آن بزرگتر است‌.

﴿وَلَمَّا سَکَتَ عَن مُّوسَى ٱلۡغَضَبُ أَخَذَ ٱلۡأَلۡوَاحَۖ وَفِی نُسۡخَتِهَا هُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلَّذِینَ هُمۡ لِرَبِّهِمۡ یَرۡهَبُونَ١٥٤ [الأعراف: 154].

«و چون خشم موسی خاموش شد، الواح را» که در هنگام خشم خویش آنها را افگنده بود «برگرفت» از «سکون» خشم به «سکوت» آن تعبیر شد، گویی خشم انسان در حالت فوران و جوشش، سخن می‌گوید. زمخشری می‌گوید: «این آیه‌خشم را به‌صورت شخص برآشفته‌ای تصویر می‌کند که امر و نهی می‌کند و مثلا به موسای خشم‌آلود می‌گوید: به قومت چنین و چنان بگو، الواح را بینداز، سر برادرت را بکش‌! و این از لطایف تشبیه قرآنی است». «و در نسخه آن برای کسانی‌که از پروردگارشان بیمناک بودند، هدایت و رحمتی بود» یعنی‌: در آنچه که از الواح شکسته استنساخ گردیده و به الواح جدید نقل داده شده بود، هدایت و رحمتی بود، هدایتی که بنی‌اسرائیل به وسیله آن به احکام شرعی راه می‌یافتند و رحمتی که از عمل به آن احکام، بر آنان فیضان می‌شد.

قتاده می‌گوید: «موسی گفت‌: ای پروردگارم‌! من در الواح تورات اوصاف امتی را می‌یابم که بهترین امت پدید آورده شده در روی زمین برای مردم هستند، امتی که به معروف امر و از منکر نهی می‌کند.. پس آنان را امت من گردان‌! پروردگار متعال فرمود: آن امت‌؛ امت احمد است‌. موسی گفت‌: ای پروردگارم‌! من در الواح اوصاف امتی را می‌یابم که در آفرینش خویش آخرین، اما در ورود به بهشت، پیش‌آهنگ است، پروردگارا! ایشان را امت من گردان‌! پروردگارمتعال فرمود: آن امت‌؛ امت احمد است‌. موسی گفت‌: ای پروردگارم‌! من در الواح اوصاف امتی را می‌یابم که مصاحفشان در سینه‌هایشان است و آن را ازسینه‌های خویش می‌خوانند، پروردگارا! ایشان را از امت من گردان‌. پروردگار متعال فرمود: آن امت‌؛ امت احمد است‌. قتاده می‌گوید: به ما نقل شده است که در این هنگام موسی‌  علیه السلام    الواح را بر زمین انداخت و گفت‌: بار خدایا! پس مرا نیز از امت احمد بگردان».[9]

﴿وَٱخۡتَارَ مُوسَىٰ قَوۡمَهُۥ سَبۡعِینَ رَجُلٗا لِّمِیقَٰتِنَاۖ فَلَمَّآ أَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ قَالَ رَبِّ لَوۡ شِئۡتَ أَهۡلَکۡتَهُم مِّن قَبۡلُ وَإِیَّٰیَۖ أَتُهۡلِکُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَّآۖ إِنۡ هِیَ إِلَّا فِتۡنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَآءُ وَتَهۡدِی مَن تَشَآءُۖ أَنتَ وَلِیُّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَاۖ وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡغَٰفِرِینَ١٥٥ [الأعراف: 155].

«و موسی از میان قوم خود هفتاد مرد را برای میقات ما» یعنی‌: برای آوردن ایشان به وعده‌گاهی که ما برایش مقرر کرده بودیم «برگزید» زیرا بعد از آن که قومش به‌گوساله‌پرستی روی آوردند، پروردگار  عزوجل  به وی دستور داد که با جمعی از بنی‌اسرائیل، در آن میعاد معین به کوه طور بیاید تا نمایندگان قومش از پرستش‌گوساله عذرخواهی کنند «و چون رجفه» یعنی‌: زلزله سخت «آنان را فروگرفت» نقل است که آنها را چنان زلزله‌ای فروگرفت که همه مردند «موسی‌گفت‌: ای پروردگار من‌! اگر می‌خواستی آنان را و مرا پیش از این هلاک می‌کردی» موسی‌  علیه السلام    این سخن را از سر افسوس و اندوه گفت‌. یعنی‌: اگر اراده نابود ساختن ما را داشتی، ای کاش ما را قبل از آن‌که به سویت بیاییم، به علت‌گناهانمان نابود می‌کردی زیرا اکنون از آن بیم دارم که بنی‌اسرائیل بگویند؛ من‌آنان را با نیرنگ و توطئه پیش‌ساخته‌ای از سوی خود، به قتلگاه کشانیده‌ام‌! آن‌گاه ادامه داد: «آیا ما را به سزای آنچه کم‌خردان ما کرده‌اند، هلاک می‌کنی‌«؟ به قولی‌: مراد موسی‌  علیه السلام    از «کم خردان»، سامری و یارانش بودند «این‌حادثه جز امتحان تو نیست» یعنی‌: قضیه سامری و پرستش گوساله، فقط آزمایشی از سوی توست «هر که را بخواهی به وسیله آن گمراه و هرکه را بخواهی، هدایت می‌کنی» پس تو هستی که هدایت و گمراهی به دست توست، امر؛ امر تو و حکم‌؛ حکم توست، هرکه را بخواهی، هدایت می‌کنی و هرکه را بخواهی، گمراه می‌گردانی، ملک‌؛ تماما ملک تو و خلق و امر همه از آن توست لذا اگر بخواهی، قطعا این بی‌خردان را هدایت می‌کنی‌.

آن‌گاه موسی‌  علیه السلام    به‌سوی دعا و جلب مهربانی پروردگار بازگشت و گفت‌: «تو ولی مایی» یعنی‌: متولی و کارساز امور مایی «پس ما را بیامرز» در برابر لغزش‌ها و گناهانی که مرتکب شده‌ایم «و به ما رحم کن» به رحمت گسترده خویش که فراگیر همه چیز است «و تو بهترین آمرزندگانی».

﴿وَٱکۡتُبۡ لَنَا فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِنَّا هُدۡنَآ إِلَیۡکَۚ قَالَ عَذَابِیٓ أُصِیبُ بِهِۦ مَنۡ أَشَآءُۖ وَرَحۡمَتِی وَسِعَتۡ کُلَّ شَیۡءٖۚ فَسَأَکۡتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَٱلَّذِینَ هُم بِ‍َٔایَٰتِنَا یُؤۡمِنُونَ١٥٦ [الأعراف: 156].

«و بنویس» یعنی‌: مقدر کن «برای ما در این دنیا نیکی‌ای» یعنی‌: با توفیق دادن ما بر انجام اعمال صالح، یا با سرازیرساختن نعمت‌ها در این دنیا بر ما فضل و عنایت بفرما، که در رأس آنها، نعمت عافیت و گشایش در رزق است «و در آخرت نیز» یعنی‌: در آخرت نیز برای ما بهشت را بنویس «زیرا که ما به‌سوی تو بازگشته‌ایم» و از گمراهی توبه کرده‌ایم‌. از حضرت علی رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: «بنی‌اسرائیل را ازآن‌رو، یهود نامیدند که آنان گفتند: اناهدنا الیک». «خداوند فرمود: عذاب خود را به هرکس بخواهم می‌رسانم» از کسانی‌که برآن نیستم تا آنان را ببخشایم‌. مراد از عذاب‌: زلزله سختی است که بدان گرفتار شدند، یا هرگونه عذابی ـ از جمله عذاب این گروه ـ در تحت آن داخل است «و رحمتم همه چیز را فراگرفته است» اعم از مکلفان و غیرآنها و مسلمان و کافر را.

سپس حق تعالی خبر می‌دهد که او به‌زودی این رحمت فراگیر را بر گروههای زیر مقرر خواهد داشت‌:

«و به زودی رحمت کامله خود را برای کسانی که پرهیزگاری می‌کنند» از شرک وگناهان «و زکات» فرض «را می‌دهند و کسانی‌که به آیات ما ایمان می‌آورند» یعنی‌: به‌تمام کتاب‌های ما تصدیق و اذعان می‌کنند، «مقرر می‌دارم» که اینان امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستند.

﴿ٱلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِیَّ ٱلۡأُمِّیَّ ٱلَّذِی یَجِدُونَهُۥ مَکۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ یَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَیَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِی کَانَتۡ عَلَیۡهِمۡۚ فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٥٧ [الأعراف: 157].

«همانان که از این پیامبر امی پیروی می‌کنند» که محمد صلی الله علیه و آله و سلم است‌. امی‌: یعنی‌: از امت‌های غیر اهل کتاب‌. به قولی‌: امی کسی است که خواندن و نوشتن را نمی‌داند و در اصل از «ام» یعنی مادر است، به این معنی که مادرش او را از خود جدا نکرده تا علم و دانش بیاموزد. کلمه «امی» به‌عنوان وصف رسول گرامی اسلام، فقط دو بار در قرآن کریم به‌کار رفته است، یکی در این آیه و دیگری در آیه‌بعدی «همان که او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته می‌یابند» یعنی‌: یهود ونصاری، نام و اوصاف آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را در دو کتابی که مرجع دینی آنهاست، نوشته می‌یابند.

از عطاءبن‌یسار روایت شده است که گفت‌: با عبدالله بن‌عمروبن‌عاص ـ رضی الله عنهما ـ ملاقات کردم و به او گفتم‌: مرا از اوصاف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیاگاهان‌! فرمود: «آری والله! آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در تورات به بعضی‌از اوصافی که در قرآن برای ایشان ذکر شده، توصیف شده‌اند، از جمله این‌که درتورات آمده است‌: ای پیامبر آخرالزمان‌! بی‌گمان ما تو را شاهد، مژده‌دهنده، بیم‌دهنده و پناهگاهی برای امی‌ها فرستادیم، تو بنده ما و پیامبر ما هستی، ما تو را متوکل نامیده‌ایم، تو نه درشتخو هستی نه سنگدل، نه جیغ و دادکننده در بازارها، تو بدی را با بدی پاداش نمی‌دهی بلکه عفو می‌کنی و درمی‌گذری و هرگز خداوند تو را قبض روح نمی‌کند تا آن‌گاه که به وسیله تو ملت کج و منحرف را راست گرداند، به این‌که بگویند: «لاالهالاالله» و به وسیله تو چشمهای نابینا و گوش‌های ناشنوا و دل‌های غلف‌شده را باز می‌گرداند». «پیامبری که آنان را به معروف امر می‌کند» معروف‌: تمام مکارم اخلاقی‌ای است که در دل‌ها پسندیده است، نه زشت و ناپسند «و آنان را از منکر نهی می‌کند» منکر: یعنی آنچه که دل‌ها آن را زشت و ناپسند می‌شناسد؛ چون بدی‌ها و ناهنجاری‌های اخلاقی و کردارها و گفتارهای زشت و نامیمون‌. در حدیث شریف آمده است که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «چون‌حدیثی را از من شنیدید که دل‌های شما آن را می‌پسندید و موها و پوستهای شما برای آن نرم و ملایم می‌شد (یعنی بر جان و دل شما می‌نشست و بر تن و روان شماتأثیر می‌گذاشت) و چنین می‌یافتید که آن حدیث به (قلب‌) شما نزدیک است پس من سزاوارترین شما به (گفتن‌) آن حدیث هستم، اما اگر حدیثی را از من شنیدید که دلهایتان آن را نپسندید و موها و پوستهایتان از آن نفرت ورزید (یعنی‌از شنیدن آن منزجر شدید) و چنین می‌یافتید که آن حدیث از شما دور است‌؛ بدانید که من دورترین شما از آن حدیث هستم». «و پیامبری که برای آنان پاکیزه‌ها را حلال می‌گرداند» یعنی‌: اشیای لذیذ را و به‌خصوص آنچه را که بر بنی‌اسرائیل به‌سبب گناهان‌شان حرام گردیده بود «و چیزهای ناپاک را برای‌شان حرام می‌گرداند» یعنی‌: نجاست‌ها و پلیدی‌های حقیقی ـ همانند حشرات و گوشت خوک ـ را، به سبب قبح و زیانی که در آنهاست‌. خبائث‌: هر چیزی است که طبع سلیم آن را پلید و نفس آن را ناپاک بشمارد و تناول آن سبب درد و آفت گردد. بعضی از علما می‌گویند: هر خوراکی‌ای را که خداوند متعال حلال گردانیده، آن خوراکی پاکیزه است و هم در جسم و هم در دین سودمند می‌باشد و هرچه را که خداوند متعال حرام گردانیده، آن چیز ـ هم در جسم و هم در دین ـ پلید و زیانباراست‌. «و پیامبری که از دوش آنان بار گران آنان را» یعنی‌: تکالیف شاقه سنگین را «و قیدوبندهایی را که بر آنان بوده است، بر می‌دارد».

تکالیف شاقه‌ای که بنی‌اسرائیل به آن مکلف بودند، تکالیفی نبود که در آن مصلحتی ذاتی نهفته باشد بلکه آن تکالیف، به‌عنوان مجازاتی بر اعمال بدشان برآنان وضع شده بود؛ چون تحریم غنایم جنگی، تحریم همنشینی با زن حائض، بریدن موضع نجاست از لباس و قتل نفس به‌عنوان نشانه‌ای بر توبه پس بدانید که‌این پیامبر امی‌؛ پیام‌آور آسانی و بخشایش است چنان‌که در حدیث شریف آمده‌است‌: «بعثت بالحنیفیة السمحة‌: به دین حق‌گرای آسان برانگیخته شده‌ام».

«پس کسانی‌که ایمان آوردند» از شما بنی‌اسرائیل و از دیگران «به او» یعنی‌: به محمد صلی الله علیه و آله و سلم «و بزرگش داشتند» یعنی‌: حرمت او را نگه‌داشتند «و یاریش کردند» یعنی‌: به یاری وی علیه دشمنانش قیام کردند «و» به‌همراه پیروی از خودش «نوری را» یعنی‌: قرآنی را «که با او نازل شده است، پیروی کردند» با عمل به سنت وی که شامل اوامر و نواهی است «آنان همان رستگارانند» که به خیر وفلاح فائز شده‌اند، نه غیر آنان از امتهای دیگر.

این اوصافی است که اولا و قبل از هرکس دیگر بر صحابه بزرگوار، پاک‌کردار و منقبت آثار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم انطباق دارد، صحابه عالی مقداری که به آن پیامبر هدی ایمان آورده و همراه با ایشان جهاد کردند، ایشان را بزرگ و گرامی داشتند، از ایشان حمایت کردند و جانهای خود را در راه نشر دعوت ایشان فدا نمودند. بعداز آن این اوصاف، بر تابعین آنان، یعنی کسانی که از صحابه به‌نیکی تبعیت‌کردند، انطباق دارد. سپس بر هرکس دیگری که تا روز قیامت بر روش و سیرت ایشان حرکت کند. البته کسانی از بنی‌اسرائیل که به پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورده و ایشان را یاری کرده‌اند، یا می‌کنند، نیز شامل این بشارت هستند.

پس در روز میعاد با بنی‌اسرائیل در کوه طور بود که خدای  عزوجل  قباله رحمت را به‌نام امت اسلامی نوشت‌. از ابن‌عباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: «موسی‌  علیه السلام    از پروردگارش درخواستی کرد، اما خدای  عزوجل  آنچه را او خواسته بود، به محمد صلی الله علیه و آله و سلم و امت‌شان داد و فرمود: ﴿فَسَأَکۡتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ... لذا هرچه راکه موسی‌  علیه السلام    از پروردگارش در این آیه خواسته بود، همه را به محمد صلی الله علیه و آله و سلم عنایت کرد».

﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُمۡ جَمِیعًا ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِیِّ ٱلۡأُمِّیِّ ٱلَّذِی یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَکَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٨ [الأعراف: 158].

«بگو: ای مردم‌!» این خطابی عام برای همه مردم است، اعم از سرخ و سیاه و عرب و عجم‌شان «من پیامبر خدا به‌سوی همه شما هستم» بدون استثنا. بنابراین، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به‌سوی همه بشریت و فراتر از آن به‌سوی کافه انس و جن فرستاده شده‌اند، نه چون غیرشان از پیامبران  علیهم السلام  که مخصوصا به‌سوی قوم خود برانگیخته می‌شدند. پس آشکارترین مزیت رسالت اسلامی این است که‌: این رسالت‌؛ عام، فراگیر و ابدی است‌.

احادیث بسیاری نیز بر اصل عمومیت رسالت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم تأکید گذاشته‌اند، چون حدیث شریف وارده به روایت جابربن عبدالله رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمودند: «به من پنج خصلت داده شده که به هیچ‌یک از انبیای قبل از من داده نشده است‌:

1-  با رعب و وحشتی که از من در قلب دشمنم افگنده می‌شود، به اندازه مسافت یک ماه راه، نصرت داده شده‌ام‌.

2-  تمام زمین برایم سجده‌گاه و پاک قرار داده شده پس هرکس از امتم در هرجایی از زمین که هست، همین‌که وقت نمازش فرا می‌رسد، باید نماز بگزارد.

3-  غنایم جنگ برایم حلال شده، درحالی‌که قبل از من برای کسی حلال نشده‌بود.

4-  به من (حق‌) شفاعت داده شده‌.

5-   پیامبران قبل از من مخصوصا به‌سوی قوم خویش برانگیخته می‌شدند، درحالی‌که من به‌سوی عموم مردم برانگیخته شده‌ام».[10]

آری‌! ای پیامبر! بگو: من فرستاده خدا عزوجل به‌سوی عموم شما هستم «همان خدایی که فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، هیچ معبودی جز او نیست» زیراکسی که فرمانروای آسمان و زمین و مابین آنها باشد، فقط او معبود برحق است‌. همچنین بگو: پروردگار من کسی است «که زنده می‌کند و می‌میراند» لذا فقط او سزاوار یگانگی در ربوبیت است «پس به خدا و به پیامبرش که نبیی امی است ایمان‌آرید» امی‌بودن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، از بزرگ‌ترین ادله رسالت ایشان است زیرا پیامبری که خود امی است، قرآنی را به‌عنوان معجزه نبوت خود آورده که شگفتی‌های آن پایان ناپذیر است و سنتی را با خود به همراه آورده که کمالات آن حدومرزی ندارد «کسی که الله و کلمات او را تصدیق می‌کند» یعنی‌: پیامبری که آنچه را پروردگار بر خودش و بر انبیای قبل از وی نازل کرده، تصدیق می‌کند «و او را پیروی کنید، باشد که هدایت شوید» به‌سوی راه راست‌. یعنی‌: بی‌گمان راه‌یابی به امور دین، با پیروی از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ممکن و میسر است، چه از سوی بنی‌اسرائیل و چه غیرشان از امت‌ها و ملت‌ها.

﴿وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ یَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ یَعۡدِلُونَ١٥٩ [الأعراف: 159].

بعد از آن‌که خداوند متعال، داستان سامری و یارانش و تزلزل بنی‌اسرائیل را در دین‌شان بیان کرد، در اینجا حال گروه دیگری از قوم موسی‌  علیه السلام    را بیان می‌کند که با آن گروه مخالفند: «و از میان قوم موسی جماعتی هستند که به حق راهنمایی می‌کنند» یعنی‌: مردم را به‌سوی هدایت دعوت می‌کنند، در حالی‌که خود به لباس حق ملبس و به زیور هدایت آراسته‌اند. یا معنی این است‌: به وسیله حقی که خود به آن آراسته‌اند، مردم را راهنمون می‌شوند «و به آن» یعنی‌: به حق «داوری می‌نمایند» به شیوه عادلانه در حکم و قضاوت میان خویش‌. یا به حق عمل می‌کنند ـ همچون عبدالله بن سلام و امثال وی از اهل کتاب‌.

﴿وَقَطَّعۡنَٰهُمُ ٱثۡنَتَیۡ عَشۡرَةَ أَسۡبَاطًا أُمَمٗاۚ وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ إِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰهُ قَوۡمُهُۥٓ أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡحَجَرَۖ فَٱنۢبَجَسَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَیۡنٗاۖ قَدۡ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡۚ وَظَلَّلۡنَا عَلَیۡهِمُ ٱلۡغَمَٰمَ وَأَنزَلۡنَا عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰۖ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡۚ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ١٦٠ [الأعراف: 160].

«و آنان را» یعنی‌: قوم موسی‌  علیه السلام    را «به دوازده سبط تقسیم کردیم» یعنی‌: بعضی از آنان را از بعضی دیگر متمایز گردانیدیم، تمایزی که به تقسیم شدن آنها به واحدهای «اسباط» انجامید به‌طوری که هر سبط منفردا معروف و شناخته شده بود و ازخود نقیب (نماینده‌ای‌) داشت‌. اسباط جمع سبط: نام واحد اجتماعی یهودیان قدیم است «که هریک امتی بودند» یعنی‌: هر سبط، قبیله‌ای از نسل یک پدر ـ از فرزندان یعقوب‌  علیه السلام    ـ بودند «و به موسی وحی فرستادیم، آن‌گاه که قومش از او آب خواستند» هنگامی که در دشت (تیه‌) دچار تشنگی شدند «که با عصایت بر سنگ بزن پس، از آن جوشید» یعنی‌: موسی‌  علیه السلام    با عصایش به سنگ زد، آن‌گاه ازآن سنگ جوشید و روان شد «دوازده چشمه» به تعداد اسباط و برای هر سبطی‌چشمه‌ای پدید آمد که از آن می‌نوشیدند «هرگروهی آبشخور خود را بشناخت» یعنی‌: هر سبطی چشمه مخصوص به خود را که از آن می‌نوشید، شناخت «و ابر را بر فراز آنان سایبان کردیم» تا در آن دشت، آنان را از گرمای خورشید نگهبان باشد و هرجا که می‌رفتند، آن ابر سایبان با آنان حرکت می‌کرد و می‌رفت و هرجا که اقامت می‌گزیدند، با آنان می‌ایستاد و مقیم می‌شد «و بر آنان‌من و سلوی» یعنی‌: ترنجبین و بلدرچین «را نازل کردیم» توضیح من و سلوی، درسوره «بقره/‌57» گذشت «از چیزهای پاکیزه‌ای که روزی‌تان کرده‌ایم بخورید» یعنی به‌آنان گفتیم‌: از چیزهای لذیذ و پاکیزه‌ای که روزیتان کرده‌ایم، بخورید «و بر ماستم نکردند» با مخالفت و کفران نعمت و عدم قدرشناسی آنچه که باید پاس آن‌را می‌داشتند «بلکه بر خودشان ستم می‌کردند» زیرا فرجام شوم این ناسپاسی‌شان، به خودشان برمی‌گشت‌.

پس قومی که با پیامبر خودشان چنین رفتاری داشته باشند، از آنان بعید نیست که دین و دعوت جدید را هم رد نمایند لذا ای امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! موضع‌گیری‌های یهود در قبال دعوت اسلامی را بعید نپندارید، در عین حال، به هوش باشید که مانند آنان در این منجلاب نیفتید.

﴿وَإِذۡ قِیلَ لَهُمُ ٱسۡکُنُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةَ وَکُلُواْ مِنۡهَا حَیۡثُ شِئۡتُمۡ وَقُولُواْ حِطَّةٞ وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا نَّغۡفِرۡ لَکُمۡ خَطِیٓـَٰٔتِکُمۡۚ سَنَزِیدُ ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٦١ [الأعراف: 161].

«و یادکن هنگامی را که به آنان گفته شد: در این شهر سکونت گزینید» یعنی‌: درشهر بیت‌المقدس «و از آن بخورید» یعنی‌: از نعمت‌ها و پاکیزگی‌هایی که در آن سرزمین است، بخورید «هرجا که خواستید» یعنی‌: در هر مکانی از مکانهای آن که‌خواستید «و بگویید: حطه» تفسیر «حطه» در سوره «بقره/‌58» گذشت «و سجده‌کنان از دروازه شهر در آیید» یعنی‌: با گفتن کلمه «حطه»، از دروازه بیت‌المقدس سجده‌کنان درآیید «تا گناهان شما را بر شما ببخشاییم» یعنی‌: چون پیروزمندانه وارد شهر بیت‌المقدس شدید و غرور و بدمستی پیروزی بر شما چیره نشد، در نتیجه برای ما خاشع و زبون و فروتن گشته گوشی شنوا و جانی مطیع و به‌فرمان داشتید؛ این خود آمرزشی برای گناهان شماست «و به زودی بر پاداش نیکوکاران خواهیم افزود» با نعمت‌هایی که بر آنان می‌بخشاییم‌.

به‌این‌ترتیب، به آنان دو وعده داده شد: یکی وعده آمرزش عام برای همگی به شرط اطاعت و دیگری وعده‌ای مخصوص به نیکوکاران در مورد افزودن بر پاداششان‌. از روایات چنین بر می‌آید که‌: دستور ورود به بیت‌المقدس برای یهودیان، در زمان یوشع، جانشین موسی‌  علیه السلام    داده شد.

﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ قَوۡلًا غَیۡرَ ٱلَّذِی قِیلَ لَهُمۡ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا کَانُواْ یَظۡلِمُونَ١٦٢ [الأعراف: 162].

«پس کسانی از آنان که ستم کردند، سخنی را که به آنان گفته شده بود، به سخن دیگری تبدیل کردند» یعنی‌: به جای (حطه‌)، کلمه بی‌معنای دیگری چون «حنطه» یا «حبه فی شعره» گفتند، که بیان آن در سوره «بقره» گذشت «پس به سزای آن‌که ستم می‌کردند» یعنی‌: به‌سبب ستم‌شان «عذابی از آسمان بر آنان فرو فرستادیم» که‌این عذاب به قول گروهی از علما، عذاب طاعون بود. گویند: در این طاعون، هفتادهزارتن از بنی اسرائیل در یک روز هلاک شدند.

نظیر این آیه در سوره «بقره/‌59» نیز گذشت‌.

 ﴿وَسۡ‍َٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡیَةِ ٱلَّتِی کَانَتۡ حَاضِرَةَ ٱلۡبَحۡرِ إِذۡ یَعۡدُونَ فِی ٱلسَّبۡتِ إِذۡ تَأۡتِیهِمۡ حِیتَانُهُمۡ یَوۡمَ سَبۡتِهِمۡ شُرَّعٗا وَیَوۡمَ لَا یَسۡبِتُونَ لَا تَأۡتِیهِمۡۚ کَذَٰلِکَ نَبۡلُوهُم بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ١٦٣ [الأعراف: 163].

«و سؤال کن» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «از یهود» برای توبیخ، یادآوری ومتوجه ساختن آنها نسبت به آنچه بر گذشتگانشان روی داد، همانان که چون دین خدای  عزوجل  را به بازی گرفتند و بر امر و نهی وی نیرنگ‌بازی کردند، مسخشان کرد، آنان عبارت بودند: «از اهالی آن شهری که در کنار دریا بود» بیشتر مفسران برآنند که‌: مراد از آن، شهر «ایله» است که در جوار خلیج عقبه واقع شده‌. امروزه نیز خلیج «ایلات» معروف است و یهودیان نام قدیمی آن را احیا کرده وشهر مجاورش را «ایلات» نامیده‌اند. به قولی‌دیگر: آن شهر، شهر «طبریه» بود. اعراب، شهر را قریه می‌نامند، به این جهت، تعبیر: ﴿وَسۡ‍َٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡیَةِ گویای معنی است‌. «هنگامی که تجاوز می‌کردند» از حدود الهی با شکار ماهی «در روز شنبه» درحالی‌که در آن روز از شکار ماهی منع شده بودند «آن‌گاه که روز شنبه آنان» یعنی‌: روزی که آنان به تعظیم روز شنبه مشغول می‌شدند «ماهیهایشان به‌طور آشکاری بر روی آب می‌آمدند» به‌گونه‌ای که در دسترس و آماده شکار بودند «و روزی که شنبه نمی‌داشتند» یعنی‌: روزهای دیگر، غیر از روز شنبه «به‌سوی آنان» ماهی‌ای برروی آب «نمی‌آمد، این‌گونه ما آنان را به‌سبب آن‌که نافرمانی می‌کردند، می‌آزمودیم» یعنی‌: خدای  عزوجل  به‌سبب ظهور نافرمانی در میانشان، آنان را مورد ابتلا و آزمایش قرار داد و با دستور بزرگداشت روز شنبه، ازشکارکردن در آن روز که سبب حرمت‌شکنی آن می‌شد، نهی‌شان کرد ولی درعین حال، برای آزمایش آنان چنین مقدر کرد که در آن روز، ماهیان بسیاری برسطح آب بیایند به‌طوری که گرفتن و شکارکردن آنها بسیار سهل و ساده بود، اما در روزهای دیگر، ماهی‌ها اصلا به سطح دریا و بر روی آب نمی‌آمدند به‌طوری‌که به سختی قادر به شکارکردن آنها بودند.

آری‌! این فرمان الهی، امتحانی برای آنان بود که میزان توانایی‌شان را بر شکیبایی در برابر محرمات الهی نشان می‌داد پس گروهی از آنان نتوانستند از شکار در این روز شکیبایی کنند لذا برای شکار در آن، حیله‌ای اندیشیدند ـ که تفصیل آن در سوره‌های «بقره» و «نساء» گذشت‌.

﴿وَإِذۡ قَالَتۡ أُمَّةٞ مِّنۡهُمۡ لِمَ تَعِظُونَ قَوۡمًا ٱللَّهُ مُهۡلِکُهُمۡ أَوۡ مُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِیدٗاۖ قَالُواْ مَعۡذِرَةً إِلَىٰ رَبِّکُمۡ وَلَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ١٦٤ [الأعراف: 164].

«و آن‌گاه که گروهی از آنان گفتند» گروهی از صالحان آن شهر به جمعی دیگر از صالحان که در نصیحت و موعظه تجاوزگران و حرمت‌شکنان روز شنبه جدوجهدی بلیغ می‌کردند، گفتند: «برای چه قومی را پند می‌دهید که خداوند هلاک‌کننده آنهاست» یعنی‌: ریشه‌کن کننده آنهاست با عذاب‌؟ «یا عذاب‌کننده آنان است به عذابی سخت» به‌سبب حرمت‌شکنی و گناه و نافرمانی‌شان‌؟ این سخن را هنگامی گفتند که از قبول موعظه از سوی حرمت شکنان و دست‌کشیدنشان از ارتکاب گناه، مأیوس شدند. «گفتند» اندرز دهندگان‌: «تا برای ما عذری نزد پروردگارتان باشد» یعنی‌: اندرز ما به آنان در حکم پیشکش کردن معذرتی به درگاه پروردگار است تا حق تعالی ما را به ترک امر به معروف و نهی از منکر که از واجبات مهم دینی بر ذمه ماست، مورد مؤاخذه و بازپرسی قرار ندهد «و شاید آنان پرهیزگاری کنند» و بر اثر این اندرزهای پی هم ما، از نافرمانی‌ای که در آن غوطه‌ورند، دست بکشند.

بایسته یادآوری است که بنی‌اسرائیل، در مورد شکار در روز شنبه به سه گروه تقسیم شده بودند: گروهی نافرمانی نموده و شکار کردند، گروهی بی‌طرفی و گوشه‌گیری اختیار کرده نه از آن نهی کردند و نه خود نافرمانی نمودند و گروه سوم در عین این‌که خود نافرمانی نکردند، حرمت‌شکنان را نیز از نافرمانی نهی کردند.

 ﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِۦٓ أَنجَیۡنَا ٱلَّذِینَ یَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلسُّوٓءِ وَأَخَذۡنَا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ بِعَذَابِۢ بَ‍ِٔیسِۢ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ١٦٥ [الأعراف: 165].

«پس هنگامی که آنچه را بدان پند داده شده بودند، فراموش کردند» یعنی‌: هنگامی که نافرمانان آن شهر، پند و موعظه صالحان نهی‌کننده از منکر را نادیده گرفتند و از یاد بردند «کسانی را که از کار بد نهی می‌کردند، نجات دادیم و ستمکاران را» که همان نافرمانان تجاوزگر در روز شنبه بودند «به عذابی سخت گرفتار کردیم» بئیس‌: یعنی‌: شدید و سخت «به‌سبب آن‌که نافرمانی می‌کردند» با بیرون رفتن از دایره فرمان و اطاعت ما.

﴿فَلَمَّا عَتَوۡاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنۡهُ قُلۡنَا لَهُمۡ کُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔینَ١٦٦ [الأعراف: 166].

«و چون از ترک آنچه که از آن نهی شده بودند، سرپیچی کردند» یعنی‌: چون حرمت‌شکنان روز شنبه، در نافرمانی خداوند متعال به انگیزه تمرد و تکبر، از حد گذشتند «به آنان گفتیم‌: بوزینگانی خوار شده شوید» و همان گونه که به آنان فرمان دادیم، بوزینگانی زبون و مطرود شدند، به‌این‌ترتیب‌؛ آنان را به عذاب مسخ، عذاب کردیم‌.

از ابن‌عباس رضی الله عنه روایت شده‌است که فرمود: «نهی‌کنندگان از منکر نجات یافتند و مرتکبان منکر هلاک شدند ولی من نمی‌دانم که با بی‌طرفان خاموش چگونه عمل شد؟ به خدا سوگند؛ اگر می‌دانستم آن قومی که گفتند: چرا این قوم را پند می‌دهید... با نهی‌کنندگان نجات یافته‌اند، این امر برایم از شتران سرخ‌فام دوست‌داشتنی‌تر بود ولی می‌ترسم که عذاب بر هردو گروه، یعنی مرتکبان حرام و بی‌طرفان خاموش ـ باهم ـ نازل شده باشد». همچنین از عکرمه روایت شده‌است که فرمود: «پیوسته به ابن‌عباس رضی الله عنه دلیل می‌گفتم تا سرانجام در این نظر با من همراه شد که آن بی‌طرفان نیز نجات یافته‌اند و چون به این نتیجه رسید، بر من به‌عنوان جایزه حله‌ای‌[11] پوشانید».

 ﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبۡعَثَنَّ عَلَیۡهِمۡ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ مَن یَسُومُهُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِۗ إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ ٱلۡعِقَابِ وَإِنَّهُۥ لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ١٦٧ [الأعراف: 167].

«و یاد کن هنگامی را که پروردگارت اعلام داشت» به بنی‌اسرائیل «که البته تا روز قیامت بفرستد» یعنی‌: مسلط سازد و برگمارد «برآنان، کسانی را که بدیشان عذاب سخت بچشانند» این وعده الهی است و وعده الهی حق است، بدین جهت‌؛ یهودیان در طول تاریخ به‌دست ملت‌های مختلف، خوار و زبون و زیر شکنجه و عذاب بوده‌اند و همیشه جزیه می‌پرداخته‌اند و تا روز قیامت نیز درگیر عذاب خواهند بود؛ چنان‌که حق تعالی سلیمان‌  علیه السلام    را بر آنان برگماشت تا به آنان عذاب بچشاند پس از وی بابلی‌های مجوس را بر آنان برگماشت که به فرماندهی «بخت‌النصر» بر آنان یورش برده کشتند و بردند و به اسارت گرفتند و بر آنان جزیه نهادند، سپس نصاری را برآنان برگماشت و در نهایت مسلمانان را «آری‌! پروردگار تو زود کیفر است و همو آمرزنده بسیار مهربان می‌باشد».

شایان ذکر است که سلطه معاصر یهودیان بر فلسطین، امری عارضی و موقت است که به اذن پرورگار از بین‌رفتنی است چرا که ما به وعده و کلام الهی ایمانی راسخ داریم‌.

﴿وَقَطَّعۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ أُمَمٗاۖ مِّنۡهُمُ ٱلصَّٰلِحُونَ وَمِنۡهُمۡ دُونَ ذَٰلِکَۖ وَبَلَوۡنَٰهُم بِٱلۡحَسَنَٰتِ وَٱلسَّیِّ‍َٔاتِ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ١٦٨ [الأعراف: 168].

مجازات یادشده در آیه قبل برای یهودیان، اولین مجازاتشان است و دومین مجازاتشان این است‌: «و بنی‌اسرائیل را در زمین به‌صورت گروههایی پراکنده ساختیم» پس هیچ منطقه‌ای از نواحی روی زمین نیست، مگر این‌که گروهی ازآنان در آن وجود دارند «برخی از آنان صالحانند» ایشان کسانی‌اند که به حضرت‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردند، یا در آینده ایمان می‌آورند و نیز کسانی از ایشانند که قبل از بعثت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم بر حق مرده‌اند، بی‌آن‌که در اعتقاد و عمل خویش تحریف و تبدیلی آورده‌باشند «و برخی از آنان جز اینند» یعنی‌: برخی دیگر، در صلاح و شایستگی غیر از آن گروه‌اند، به این معنی که‌: فاسق و نافرمان می‌باشند «و آنان را به حسنات و سیئات آزمودیم» یعنی‌: با خوشی‌ها و ناخوشی‌ها، خیر و شر، امنیت و ناامنی، فراوانی و تنگدستی و نعمت و مشقت امتحانشان کردیم، همچون سنت ما در هر امتی «باشد که آنان بازگردند» از کفر و معاصی‌ای که درآن هستند.

 ﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٞ وَرِثُواْ ٱلۡکِتَٰبَ یَأۡخُذُونَ عَرَضَ هَٰذَا ٱلۡأَدۡنَىٰ وَیَقُولُونَ سَیُغۡفَرُ لَنَا وَإِن یَأۡتِهِمۡ عَرَضٞ مِّثۡلُهُۥ یَأۡخُذُوهُۚ أَلَمۡ یُؤۡخَذۡ عَلَیۡهِم مِّیثَٰقُ ٱلۡکِتَٰبِ أَن لَّا یَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّ وَدَرَسُواْ مَا فِیهِۗ وَٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ١٦٩ [الأعراف: 169].

«آن‌گاه بعد از آنان، جانشینانی بد از پی آمدند» یعنی‌: نسلی که جانشین آن گروه صالح شده و بعد از آنان به عرصه وجود آمدند، مردمانی ناشایست بودند. خلف‌: به سکون لام، بر جانشین صالح و بد هردو اطلاق می‌شود، اما «خلف» به فتح لام، فقط بر جانشین صالح اطلاق می‌شود «و» این جانشینان بد «وارث کتاب شدند» یعنی‌: تورات را از اسلاف‌شان به میراث بردند و هرچند آن را می‌خواندند ولی بدان عمل نمی‌کردند، به همین جهت است «که متاع این دنیای پست را اختیار می‌کنند» یعنی‌: به‌سوی منافع آن می‌شتابند؛ با گرفتن رشوت و مال حرام در مقابل تحریف کلمات خدا عزوجل ، رسمی‌ساختن باور سهل‌انگارانه در عمل به احکام تورات و کتمان آیات آن «و می‌گویند: آمرزیده خواهیم شد» یعنی‌: به بهانه این‌که شامل مغفرت الهی قرار خواهند گرفت، در گناهان می‌لولند و با آن‌که در گمراهی‌درازدست و جسورند، از سر غفلت و سماجت می‌گویند: بر ما باکی نیست، هرچه بکنیم، خداوند آمرزنده است‌.

قرطبی می‌گوید: «این وصفی که خدای سبحان یهودیان را بر آن نکوهش کرده، هم‌اکنون در میان ما مسلمانان موجود است‌. آن‌گاه روایتی از معاذ بن جبل رضی الله عنه را نقل می‌کند که فرمود: «به زودی قرآن در سینه گروههایی از مردم چنان کهنه خواهد شد که جامه کهنه می‌شود، آن را می‌خوانند ولی از آن لذت و بهره‌ای نمی‌برند، پوست میشان را بر دل گرگان می‌پوشانند، اعمال‌شان همه از روی طمع است و با خوف الهی آمیخته نیست، اگر در عمل کوتاهی ورزند؛ می‌گویند: باز کامل می‌کنیم‌! و اگر بدی کنند؛ می‌گویند: به زودی بر ما آمرزیده می‌شود زیرا ما به خداوند چیزی را شریک نمی‌آوریم‌«!. «و اگر متاعی مانند آن بدیشان برسد، باز آن را می‌ستانند» و باز هم مغفرت الهی را بهانه و تکیه‌گاه جنایت خود قرار می‌دهند و این‌گونه است که پیوسته، باری بعد از بار دیگر، مرتکب جنایت می‌شوند و هر بار هم به مغفرت الهی استناد می‌کنند.

سدی می‌گوید: «بنی‌اسرئیل هیچ قاضی‌ای را به کار قضاوت برنمی‌گماشتند، مگر این‌که رشوه می‌گرفت پس اگر از او می‌پرسیدند: چرا رشوه می‌خوری‌؟ می‌گفت‌: بر من آمرزیده می‌شود! پس بر او ایراد می‌گرفتند و طعن می‌زدند، اما اگر او می‌مرد یا برکنار می‌شد و شخصی از آنان که بر او طعن زده‌بود، به جایش‌منصوب می‌گشت، باز خود او هم رشوه می‌گرفت پس مراد خداوند متعال ازعبارت‌: (و اگر متاعی مانند آن بدیشان برسد، باز آن را می‌ستانند)، همین‌است». آنها غافل از آنند که اصرار بر گناه و به ازاء آن، استناد به مغفرت الهی، پایه و مبنایی ندارد چراکه‌: «آیا از آنان در کتاب» آسمانی تورات «پیمان گرفته نشده که بر خداوند جز راستی و درستی نسبت ندهند» بدون تحریف یا تبدیل کلام وی به انگیزه بیم یا طمع از کسی‌؟ «با این‌که آنچه را که در تورات است خوانده‌اند»؟ یعنی‌: عمل به این پیمان را درحالی ترک کرده‌اند که آنچه را درتورات است، خوانده و دانسته‌اند پس مفاد این پیمان را از روی علم و آگاهی ترک کرده‌اند، نه از روی جهل و نادانی و این گناهی شدیدتر و جرمی بزرگتر است «و سرای آخرت بهتر است» از این متاع پست و ناقابل دنیوی «برای کسانی که پروا پیشه می‌کنند» از خدا عزوجل لذا از ارتکاب معاصی وی اجتناب و از تحریف کلام وی و نیرنگ‌جویی بر وی، حذر می‌کنند «آیا باز هم تعقل نمی‌کنید»؟ یعنی‌: کسانی که از این شیوه دست برنمی‌دارند، از چنان عقل و خردی برخوردار نیستند که آنها را از این راه و رسم باطل باز دارد، به همین جهت، به‌سوی این تعقل فراخوانده شدند.

 ﴿وَٱلَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِٱلۡکِتَٰبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُصۡلِحِینَ١٧٠ [الأعراف: 170].

«و کسانی که به کتاب تمسک می‌کنند» یعنی‌: از یهودیان گروهی هستند که به کتاب تورات تمسک جسته و به آنچه که در آن است، عمل می‌کنند و در امر دین خویش به آن رجوع می‌کنند «و نماز را برپا داشته‌اند» نماز؛ به‌جهت اهمیتی که دارد، به یادآوری مخصوص شد. پس آنان نیکوکارانی هستند که پاداش آنها نزد خدا عزوجل ضایع نمی‌شود زیرا چنگ زدن به کتاب آسمانی، نماد و نشانه نیکوکاریشان است لذا بدانند که «ما پاداش مصلحان را ضایع نمی‌کنیم».

 ﴿وَإِذۡ نَتَقۡنَا ٱلۡجَبَلَ فَوۡقَهُمۡ کَأَنَّهُۥ ظُلَّةٞ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُۥ وَاقِعُۢ بِهِمۡ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٧١ [الأعراف: 171].

«و یادکن هنگامی را که کوه را بر فرازشان برافراشتیم» یعنی‌: کوه طور را از ریشه برکنده بر فراز سرشان قراردادیم «گویی که سایبانی بود» یعنی‌: گویی آن کوه، ابری سایبان‌آسا بود «پس چنان پنداشتند که کوه بر سرشان فرو خواهد افتاد» و به‌آنان گفتیم‌: «آنچه را که به شما داده‌ایم به قوت بگیرید» یعنی‌: آن را با جدوجهد و تصمیم بگیرید «و آنچه را که در آن است» از احکامی که برای شما مشروع گردانیده‌ایم «به خاطر بسپارید» و فراموش نکنید «شاید که به تقوی گرایید».

قتاده می‌گوید: خدای  عزوجل  کوه را از ریشه برکند و آن را بر فراز سرشان قرارداد، سپس فرمود: یا دستور مرا بگیرید، یا شما را با این کوه تیرباران می‌کنم‌.آنها همان لحظه آن را پذیرفتند ولی بعد از آن، مجددا به نافرمانی روی آوردند، درحالی‌که اقتضای فطرت غیر از این بود چنان‌که می‌فرماید:

 ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّکَ مِنۢ بَنِیٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّکُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ إِنَّا کُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِینَ١٧٢ [الأعراف: 172].

«و یاد کن» عهد فطرت را «هنگامی را که پرورگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را برگرفت» چنان‌که در روایات آمده است‌: خدای سبحان چون آدم را آفرید، پشتش را مسح کرد و ذریه وی را از آن بیرون آورد، آن‌گاه از آنان بر ربوبیت خویش عهد گرفت، که این عهد را «عهد الست» و آن عالم را؛ «عالم ذر» می‌نامند لذا خداوند متعال فطرت بشر را بر توحید و خداشناسی سرشته است «وآنان را بر خودشان گواه ساخت» یعنی‌: هریک از آنان را بر شخص خودش گواه ساخت «که آیا پروردگار شما نیستم‌؟ گفتند: چرا، گواه شدیم» بر خودمان به این‌که توپروردگار ما هستی «تا مبادا روز قیامت بگویید، ما از این امر بی‌خبر بودیم» یعنی‌: از شما عهد گرفتیم تا در روز قیامت نگویید: ما به این امر که الله پروردگار ما، یگانه و لاشریک است‌؛ هیچ علم و آگاهی قبلی نداشته‌ایم‌.

 ﴿أَوۡ تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أَشۡرَکَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةٗ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡۖ أَفَتُهۡلِکُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ١٧٣ [الأعراف: 173].

«یا بگویید که‌: پدران ما در گذشته مشرک بوده‌اند و ما نسلی پس از آنان بودیم» که به حق راه نیافته و راه صواب را نمی‌شناختیم لذا کار در میان ما نیز بر همان شیوه‌ای استمرار یافت که پیشینیان ما برآن بودند «آیا ما را به خاطر آنچه باطل‌اندیشان» از پدران ما «انجام داده‌اند، هلاک می‌کنی‌«؟ در حالی‌که ما گناهی نداریم، چرا که در جهل قرار داشته و از اندیشیدن ناتوان بوده‌ایم و فقط از ردپای پدرانمان پیروی کرده‌ایم‌؟ یعنی‌: اگر حجت برآنان بر پا نمی‌شد و از آنان عهد قبلی گرفته نمی‌شد، از این عذر و بهانه‌ها می‌آوردند.

علما در تفسیر آیه «عهد الست» بر دو رأی‌اند: رأی اول‌؛ رأی سلف و رأی دوم‌؛ رأی خلف است‌. رأی سلف بر آن وجهی است که ما تفسیر کردیم، یعنی‌این‌که‌: پروردگار  عزوجل  حقیقتا ذریه آدم را از پشت وی بیرون آورد و از آنان عهد و پیمان گرفت‌. اما رأی خلف این است که‌: این آیه از باب مجاز و تمثیل است و خدای  عزوجل  ذریه آدم را از پشت وی بیرون نیاورد بلکه ادله کونی را بر وحدانیت خویش اقامه کرد و عقل‌های بنی‌آدم بر وحدانیت حق تعالی گواهی داد پس اقامه ادله بر توحید، به منزله آن است که گویا باری تعالی به مخلوقش گفته است‌: آیا من پروردگار شما نیستم‌؟ آنان هم پاسخ داده‌اند: چرا، تو پروردگار مایی و ما بر این حقیقت گواهیم‌. لذا مراد از این گواه گرفتن، خلقت فطری آنها بر توحید و یگانه‌پرستی است‌. این گروه از علما می‌گویند: به همین دلیل است که پروردگار نفرمود: ما ذریه را از پشت آدم بیرون آوردیم‌. بلکه فرمود: ذریه را از پشت بنی‌آدم بیرون آوردیم‌. یعنی‌: نسل‌های بنی‌آدم را یکی از پی دیگری آفریدیم و برای هر نسل هم از طریق پیامبران صلی الله علیه و آله و سلم و کتابهای آسمانی و همچنان کتاب مشاهد و منظور کونی خویش ـ که کائنات است ـ دلایل توحیدی اقامه کردیم و آن نسل‌ها در طول عصرها به زبان قال و حال هر دو، بر توحید ما گواهی دادند.

ابن‌کثیر میان این دو توجیه تفسیری ـ از حیث قاعده و مبدأ ـ هیچ‌گونه تعارضی نمی‌بیند و هردو را موجه می‌داند. در باب بیرون آوردن نسل آدم‌  علیه السلام    ازپشت وی در عالم «ذر»، احادیثی آمده است، که قائلان به رأی دوم (رأی‌خلف‌)، احادیث را نیز بر معنای مورد نظر خود تفسیر کرده‌اند.

﴿وَکَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ وَلَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ١٧٤ [الأعراف: 174].

«و این‌گونه، آیات خود را به تفصیل بیان می‌کنیم و باشد که آنان بازگردند» به‌سوی حق، و باطلی را که برآنند ترک کنند.

از این دو آیه چنین می‌فهمیم که خداوند متعال برای هیچ کس، در فرار از عبودیت خود، عذر و حجتی باقی نگذاشته است‌.

 ﴿وَٱتۡلُ عَلَیۡهِمۡ نَبَأَ ٱلَّذِیٓ ءَاتَیۡنَٰهُ ءَایَٰتِنَا فَٱنسَلَخَ مِنۡهَا فَأَتۡبَعَهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ فَکَانَ مِنَ ٱلۡغَاوِینَ١٧٥ [الأعراف: 175].

«و خبر آن کس را که به او آیات خود را بخشیده بودیم، بر آنان بخوان» یعنی‌: واقعه دیگری را که برای یکی از اسلاف بنی‌اسرائیل روی داد، به آنان یادآوری کن، همان کسی‌که به او علم آیات خویش را بخشیده بودیم، هنگامی که فرمان پروردگار خود را به خاطر هوای نفسش ترک کرد و خدای سبحان هم به کیفر آن در کفر نگونسارش ساخت‌. از ابن‌عباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: «اومردی به‌نام بلعم‌بن‌باعورا از اهالی بیت‌المقدس بود که اسم اعظم خداوند عزوجل را می‌دانست، چون موسی‌  علیه السلام    با سپاه بنی‌اسرائیل به قصد حمله به جباران (عمالقه‌) فرود آمد، خویشان بلعم همراه با پسرعموهایش نزد وی آمدند و گفتند: موسی مردی تندمزاج و خشم‌آلود است و با او لشکری است بسیار، شکی نیست که اگر بر ما پیروز شود، همگی‌مان را نابود می‌کند لذا به بارگاه خداوند دعا کن تا موسی و همراهانش را از ما برگرداند. بلعم گفت‌: اگر من به بارگاه الله عزوجل چنین دعایی بکنم، دنیا و آخرتم همه از دست می‌رود. بنابراین، این درخواست‌شان را رد کرد، اما آنها از وی دست برنداشتند و پیوسته اصرار کردند تا سرانجام به خواسته آنان تسلیم شد و به بارگاه الهی دعا کرد. در روایات آمده است‌: هر دعایی که او علیه موسی و همراهانش می‌کرد، خداوند عزوجل زبانش را به‌سوی قوم خودش برمی‌گردانید و هر دعایی که به سود قوم خودش می‌کرد، خداوند عزوجل زبانش را به‌سوی بنی‌اسرائیل برمی‌گردانید. قومش که ناظر این صحنه بودند، به او گفتند: ای بلعم‌! آیا می‌دانی‌که چه می‌کنی‌؟ آخر به نفع آنها و علیه ما دعا می‌کنی‌! گفت‌: این دیگر، چیزی است که در اختیار من نیست، این چیزی است که خداوند عزوجل برآن غلبه کرده است‌. راوی می‌افزاید: در این اثنا، زبانش از کامش برروی سینه‌اش بیرون افتاد و به آنان گفت‌: حالا دیگر، دنیا و آخرت از دست من رفت و جز نیرنگ و حیله چیز دیگری برایم باقی نماند. پس به آنان این نیرنگ را آموخت که زنان را آرایش کرده به‌میان لشکر بنی‌اسرائیل بفرستند. آنها چنین کردند و مردی از بنی‌اسرائیل با یکی از آنان زنا کرد، آن‌گاه خداوند عزوجل بر بنی‌اسرائیل طاعونی نازل کرد که در یک روز هزاران تن از آنان را به کام مرگ کشید...».

«پس، از آن آیات عاری گشت» یعنی‌: بلعم باعورا از علم آن آیات به کلی تهی گشت چنان‌که گوسفند از پوست خویش کشیده می‌شود و برهنه می‌گردد «و آن‌گاه شیطان در پی او افتاد» یعنی‌: شیطان او را دنبال کرد تا به او رسید و قرین و همدم وی شد «پس از گمراهان گشت» گمراهانی که در گمراهی جا افتاده‌اند، که کفار فجاراند.

 ﴿وَلَوۡ شِئۡنَالَرَفَعۡنَٰهُ بِهَا وَلَٰکِنَّهُۥٓ أَخۡلَدَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُۚ فَمَثَلُهُۥ کَمَثَلِ ٱلۡکَلۡبِ إِن تَحۡمِلۡ عَلَیۡهِ یَلۡهَثۡ أَوۡ تَتۡرُکۡهُ یَلۡهَثۚ ذَّٰلِکَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَاۚ فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ١٧٦ [الأعراف: 176].

«و اگر می‌خواستیم، قدر او را به‌سبب آن آیات بالا می‌بردیم» یعنی‌: اگر می‌خواستیم، به سبب علم آن آیات، قدر و منزلتش را بالا برده و او را گرامی می‌داشتیم و به جایگاه علمای ابرار، ارتقایش می‌دادیم «اما او به زمین گرایید» یعنی‌: به‌سوی دنیا گرایید و آن را بر آخرت ترجیح داد «و از هوای نفس خود پیروی کرد» در ترجیح دادن دنیا و لذتهای آن بر آخرت و نعمت‌های جاودانه‌اش‌. آری‌! او به جیفه دنیای دون که ستمگران به وی دادند تا علیه اهل‌حق دعا کند و بر آنان نیرنگ زند، دل بست «از این‌رو وصف او» در پستی و خست «مانند وصف سگ است» در پست‌ترین احوال آن‌که بیرون آوردن زبان از کام خویش است «که اگر بر آن حمله‌ور شوی، زبان از کام برآورد و اگر هم آن را به حال خود واگذاری، باز هم زبان از کام برآورد» یعنی‌: بلعم باعورا چنان است که اگر فهم وحکمت را بر او بار کنی، آن را برنمی‌دارد و اگر هم او را به حال خودش واگذاری، به خیری راه نمی‌یابد. به قولی دیگر معنی این است‌: اگر پندش دهی،گمراه می‌شود و اگر او را به حال خودش واگذاری، نیز گمراه می‌شود پس او در گمراهی‌ای پیوسته قرار داشته و گمراهی همیشه گریبانگیرش می‌باشد، به سبب آن‌که از آیات پرورگارش تهی و عاری شده لذا او همچون سگی است که اگر به‌حال خود رها باشد، زبان از دهان بیرون می‌آورد و اگر بر وی حمله‌ور شوند، نیز زبان از دهان بیرون می‌آورد، درحالی‌که سایر حیوانات چنین نیستند زیرا اگر بر آنان حمله‌ور شوی، زبان از دهان بیرون می‌آورند و در غیر آن خیر، اما سگ در هردو حالت، زبان از دهان بیرون می‌آورد.

«این مثل آن گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند» یعنی‌: این مثل پست و خفت‌بار، مثل و وصف گروهی است که بعد از علم و آگاهی به آیات ما، آنها را تکذیب نمودند و تحریف کردند؛ اعم از یهود و غیر آنان «پس این داستان‌ها رابرآنان حکایت کن» یعنی‌: داستان مرد تهی شده از آیات ما و غیر آن از داستانهای پندآموز را بر آنان حکایت کن چرا که مثل و وصفشان، همانند مثل این گروهی از یهود است که تو را تکذیب می‌کنند «شاید آنان بیندیشند» و از گمراهی باز آمده به‌سوی راه صواب روی آورند.

﴿سَآءَ مَثَلًا ٱلۡقَوۡمُ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَأَنفُسَهُمۡ کَانُواْ یَظۡلِمُونَ١٧٧ [الأعراف: 177].

«چه زشت است از روی مثل» یعنی‌: چه زشت است داستان و وصف «قومی که آیات ما را تکذیب کردند» چرا که افعالشان زشت است «و به خود ستم‌می‌کردند» یعنی‌: با تکذیب آیات بر کسی دیگر جز بر خود ستم نمی‌کردند.

 ﴿مَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِیۖ وَمَن یُضۡلِلۡ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٧٨ [الأعراف: 178].

«هر که را خدا هدایت کند، همانا او راه‌یافته است» به سوی شرع و امر خداوند عزوجل به بندگانش پس هدایتی جز به توفیق حق تعالی و آفرینش وی نیست «وکسانی را که گمراه نماید، آن گروه ایشانند زیانکاران» که در زیان کامل فرو افتاده‌اند.

 ﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا یَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡیُنٞ لَّا یُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا یَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَٰٓئِکَ کَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ١٧٩ [الأعراف: 179].

«و در حقیقت، بسیاری از جن و انس را» که عبارت‌اند از کفار هردو گروه «برای جهنم آفریدیم» البته خداوند متعال درحال آفرینش‌شان می‌دانست که فرجام کارشان سرانجام به‌سوی جهنم است، چرا که اختیارا به عمل اهل دوزخ عمل می‌کنند. آری‌! او ـ قبل از آن‌که آنان به دنیای هستی قدم گذارند ـ می‌دانست که در زندگی خود چگونه عمل خواهند کرد. آن‌گاه در علت جهنمی بودنشان می‌فرماید: «چرا که آنان دل‌هایی دارند که با آنها در نمی‌یابند» حقایق‌را چنان‌که رهیافتگان درمی‌یابند «و چشمانی دارند که با آنها نمی‌بینند» راه رشد و راستی و نشانه‌های الهی را «و گوشهایی دارند که با آنها نمی‌شنوند» پندها و اندرزهارا بنابراین، از چشمانشان دیدن راه هدایت رخت بربسته، هرچند که چشمانشان در غیر این میادین، از دید و بینایی برخوردار است و از گوش‌هایشان شنیدن پندهای سودمند و قوانین و احکامی که کتابهای منزل و سنن پیام‌آوران خدا عزوجل دربردارند، از بین رفته لذا این چیزها را نمی‌شنوند، هرچند که از نیروی شنوایی کلا بی‌بهره نبوده و غیر آن از سخنان را می‌شنوند و می‌پذیرند «آنان» که موصوف به این اوصافند «همانند چهارپایانند» در سود نگرفتن از حواس و مشاعر خود «بلکه گمراه‌ترند» از چهارپایان زیرا چهارپایان آنچه را که به سود و زیانشان است، درمی‌یابند و بنابراین، از آنچه که برای‌شان سودمند است، سود گرفته و از آنچه که زیانبار است، پرهیز می‌کنند، اما این گروه‌؛ در میان سود و زیان خود ـ به اعتبار آنچه که خدای  عزوجل  از آنان خواسته و آنها را بدان مکلف نموده ـ هیچ‌گونه تمییزی نمی‌دهند «آن گروه، همانا غافلانند» یعنی‌: آنان نسبت به خداوندی خدا عزوجل و آیات و شریعت وی و آنچه که برای اهل طاعت و معصیت آماده کرده است، در غفلت کامل قراردارند.

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِینَ یُلۡحِدُونَ فِیٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ سَیُجۡزَوۡنَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٨٠ [الأعراف: 180].

«و برای الله نام‌های نیکو است» یعنی‌: نیکوتریننام‌هااز آن خداوند عزوجل است و به وی اختصاص دارد زیرا نام‌های وی بر نیکوترین مسمی که ذات ذوالجلال اوست و بر شریف‌ترین معانی‌؛ چون رحمت، قدرت، علم، حکمت، آگاهی، عزت و غیره دلالت می‌کنند «پس او را به آننام‌هابخوانید» مثلا بگویید: یا الله! یارحمن‌! یا رحیم‌! یا علیم‌!... زیرا خواندن خدای سبحان با نام‌های نیکوی وی، از اسباب اجابت دعاء است «و کسانی را که در مورد نام‌های الله کژروی می‌کنند واگذارید» یلحدون‌: الفاظ یا معانی نام‌های الهی را تحریف می‌کنند «به زودی به‌سزای آنچه انجام می‌دادند، کیفر خواهند یافت».

شایان ذکر است که الحاد (کجروی‌) در اسماء خداوند متعال بر سه وجه است‌:

1-  تغییردادن اسماء الهی ـ چنان‌که مشرکان کردند ـ زیرا آنها اسم «لات» را ازالله، اسم «عزی» را از عزیز و اسم «مناه» را از منان گرفتند.

2-  افزودن بر نام‌های الله عزوجل ، چون اختراع نامهایی برای وی که بدانها اذن نداده‌است زیرا نام‌های خداوند متعال، توقیفی است که در آنها مجال دخل و تصرف وجود ندارد.

3-  کم کردن از اسمای خداوند متعال‌؛ با انکار بعضی از آنها.

در بیان سبب نزول آمده است‌: این آیه درباره مردی از مسلمانان نازل شد که درنماز خویش می‌گفت‌: یا رحمن‌! یا رحیم‌! در این اثنا کسی از مشرکان گفت‌: مگرمحمد و یارانش نمی‌پندارند که پروردگار یگانه‌ای را می‌پرستند پس چرا این مرد دو پروردگار را می‌خواند؟ در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که‌رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «همانا خدای  عزوجل  نودونه نام دارد ـ صد تا بجز یکی ـ و هر کسی‌که آنها را بشمارد (حفظ کند) به بهشت وارد می‌شود. هماناخداوند متعال فرد است و عدد فرد را دوست دارد».

﴿وَمِمَّنۡ خَلَقۡنَآ أُمَّةٞ یَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ یَعۡدِلُونَ١٨١ [الأعراف: 181].

«و از میان کسانی‌که آفریده‌ایم» آنها را برای بهشت «گروهی هستند که به حق دلالت می‌کنند و به حق حکم می‌کنند» به قولی‌: مراد از آنان فرقه‌ای از این امت مرحومه هستند که پیوسته بر جاده آشکار حق روانند و اصطلاحا «فرقه ناجیه» نامیده می‌شوند ـ چنان‌که در حدیث صحیح آمده است‌.

 ﴿وَٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَیۡثُ لَا یَعۡلَمُونَ١٨٢ [الأعراف: 182].

اما فرقه دوم‌: «و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، آنان را به تدریج از جایی که نمی‌دانند فرو می‌گیریم» استدراج‌: فروگرفتن تدریجی و پایه به پایه، با فروریختن نعمت‌ها بر مستدرجان و افگندن فراموشی شکر این نعمت‌ها بر دل و جان و زبانشان است‌؛ در حالی‌که پندار مستدرجان این است که پی‌درپی آمدن نعمت‌ها بر آنان، نشانه نزدیکی‌شان به خداوند عزوجل و اکرام و گرامیداشت او از آنهاست و غافل ازآنند که این امر، نشانه خواری و دوری و مهجوری آنها از الطاف حق تعالی می‌باشد زیرا آنان با سرازیر شدن نعمت‌ها در غفلت فرورفته، به لجن گمراهی غوطه‌ور می‌شوند و به راه‌های هدایت پشت می‌کنند.

﴿وَأُمۡلِی لَهُمۡۚ إِنَّ کَیۡدِی مَتِینٌ١٨٣ [الأعراف: 183].

«و به آنان مهلت می‌دهم» یعنی‌: مدت این بهره‌گیری‌هایشان را طولانی ساخته و از آنان مجازات را به تأخیر می‌اندازم «همانا کید من استوار است» کید خداوند عزوجل تدبیر اوست و او تدبیر خویش را «کید» نامید زیرا فروریختن نعمت در عین مهلت دادن به آنان ظاهرا کید است‌؛ چرا که در ظاهر امر احسان ولی درحقیقت امر خواری و خسران می‌باشد.

 ﴿أَوَلَمۡ یَتَفَکَّرُواْۗ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا نَذِیرٞ مُّبِینٌ١٨٤ [الأعراف: 184].

«آیا نیندیشیده‌اند که همنشین آنان هیچ جنونی ندارد»؟ یعنی‌: آیا در این امر نیندیشیده‌اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که همنشین‌شان است هیچ جنونی ندارد و او به هیچ‌وجه دیوانه نیست «او جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیست» که آنان را از سوی خداوند عزوجل بیم و هشدار می‌دهد و بر نبوت خویش دلیل و برهان آشکار هم دارد.

قتاده در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به کوه صفا بالا رفته، قبیله قریش را یکایک به‌نام تیره‌ها و شاخه‌های آن فراخواندند، آن‌گاه خطاب به آنان فرمودند: ای بنی‌فلان‌! ای بنی‌فلان‌!.. و آنان را از عذاب خداوند عزوجل و رخدادهای عبرت‌بار وی برحذر ساختند. در این اثنا سخنگویی از آنان گفت‌: بی‌گمان این همنشین شما دیوانه است‌! و تا بامداد بر این سخن عربده می‌کشید، همان بود که آیه کریمه نازل شد.

﴿أَوَلَمۡ یَنظُرُواْ فِی مَلَکُوتِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا خَلَقَ ٱللَّهُ مِن شَیۡءٖ وَأَنۡ عَسَىٰٓ أَن یَکُونَ قَدِ ٱقۡتَرَبَ أَجَلُهُمۡۖ فَبِأَیِّ حَدِیثِۢ بَعۡدَهُۥ یُؤۡمِنُونَ١٨٥ [الأعراف: 185].

«آیا در ملکوت آسمان‌ها و زمین ننگریسته‌اند»؟ یعنی‌: در حقیقت، این گروه در فرمانروایی عظیم پروردگار بر آسمان‌ها و زمین و مخلوقاتش، به دیده تأمل و استدلال ننگریسته و نیندیشیده‌اند تا از این نگرش و اندیشه بهره‌مند شده و به‌وسیله‌آن به‌سوی ایمان به وجود و وحدانیت پروردگار متعال راه‌یابند «و» نیز آیا نیندیشیده‌اند «در آنچه که خداوند از هر چیزی آفریده است» اعم از حیوان و نبات و افلاک‌....؟ قطعا نیندیشیده‌اند زیرا اگر می‌اندیشیدند، آفرینش خدای سبحان خود، بازتابگر تجلیات وجود و عظمت اوست و قطعا نظر و اندیشه درآن، راهگشاست «و» آیا نیندیشیده‌اند در «این‌که چه بسا اجلشان نزدیک شده باشد» و به‌زودی بمیرند؟ پس چرا قبل از آن‌که مدت تعیین شده برای اندیشه و ایمان و عبادت، با به‌سررسیدن اجلهایشان به پایان آید، در آنچه که وسیله هدایت و منفعت‌شان است تأمل و اندیشه نمی‌کنند؟ «پس بعد از قرآن، به کدام سخن ایمان می‌آورند»؟ یعنی‌: اگر به قرآن ایمان نیاورند، جز آن به کدام سخن ایمان می‌آورند در حالی‌که از قرآن هیچ سخنی بهتر و انگیزه‌بخش‌تر بر اندیشه و تأمل و عبرت‌گرفتن و ایمان، نیست‌؟.

 ﴿مَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَا هَادِیَ لَهُۥۚ وَیَذَرُهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١٨٦ [الأعراف: 186].

«هرکه را خداوند گمراه کند، برای او هیچ هدایتگری نیست و» خداوند عزوجل «آنان را در طغیانشان» یعنی‌: در کفرشان «سرگردان وا می‌گذارد» یعنی‌: سنت وی این است که آنان را واگذارد تا در تاریکی‌های گمراهی‌شان سرگردان بمانند.

باید دانست که نسبت دادن گمراه‌سازی به خداوند متعال در آیه کریمه، از باب نسبت دادن آن به‌سوی نظامی است که او وضع کرده و به‌سوی سنتی است که درآفرینش انسان منظور داشته است لذا اگر انسان خود گمراهی را انتخاب کند، غیر از خدا عزوجل هیچ کس را راهبر خویش نخواهد یافت چرا که سنت وی، واگذاشتن گمراهان در تاریکی‌های گمراهی است بنابراین، از سوی خداوند عزوجل هیچ اجباری بر گمراه ساختن‌شان وجود ندارد.

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَیَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّیۖ لَا یُجَلِّیهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَۚ ثَقُلَتۡ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا تَأۡتِیکُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗۗ یَسۡ‍َٔلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنۡهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ١٨٧ [الأعراف: 187].

«از تو سؤال می‌کنند» سؤال‌کنندگان که یهودیانند و به قولی‌: قریش‌اند «درباره ساعت» یعنی‌: در باره قیامت‌. قیامت را (ساعت‌) نامید زیرا به طور ناگهانی روی می‌دهد. یا این‌که قیامت با وجود فاصله زمانی خود، در نزد خدای  عزوجل  همچون ساعتی از ساعات در نزد خلق وی است‌. آری‌! از تو می‌پرسند: «که استقرار آن چه وقت است‌«؟ یعنی‌: خداوند عزوجل چه وقت قیامت را برپا می‌کند؟ مرساها: لنگرگاه آن چنان‌که کشتی‌ای که از آن سوی دریا می‌آید، در کنار ساحل لنگر می‌اندازد «بگو: علم آن، تنها نزد پروردگار من است» و جز او کسی دیگر آن‌را نمی‌داند پس باری تعالی نه وقت آن را به فرشته مقربی خبر داده و نه به پیامبری‌. حکمت در پنهان نگه‌داشتن وقت قیامت این است که‌: پنهان نگه داشتن وقت آن، بر طاعت خدای  عزوجل  برانگیزاننده‌تر و بر بازداشتن از گناه، هشداردهنده‌تر است چنان‌که حق تعالی وقت مرگ را نیز به همین دلیل پنهان نگه داشته است «جز اوهیچ کس آن را به موقع خود آشکار نمی‌گرداند» یعنی‌: جز خدای سبحان کسی دیگر آن را پدید نیاورده و پرده غیب را از برابر آن کنار نمی‌زند «بر آسمان‌ها و زمین گران است» یعنی‌: آسمان‌ها و زمین به دلیل بزرگی حادثه قیامت تاب و توان تحمل‌آن را ندارند زیرا در هنگام این رخداد، آسمان شگافته شده، ستارگان تار و مار می‌شوند و دریاها می‌خشکند. یا معنی این است‌: فرشتگان و جن و انس، همه در آرزوی آن هستند که وقت آن را بدانند و پنهان بودن این امر بر آنان گران وسنگین است «جز ناگهان به شما نمی‌رسد» یعنی‌: درحالی به‌شما می‌رسد که شمارا غافلگیر می‌کند و شما از بیم وقوع آن ایمن‌اید.

در حدیث شریف آمده است‌: «بی‌گمان قیامت مردم را هیجان زده و سراسیمه می‌سازد زیرا درحالی فرا می‌رسد که شخصی حوضش را مرمت می‌کند، دیگری چهارپایانش را آب می‌دهد، آن دیگر کالایش را در بازار به نمایش می‌گذارد و ترازویش را بالا و پایین می‌برد...».

«از تو می‌پرسند چنان‌که گویا تو از آن آگاهی» یعنی‌: چنان‌که گویی تو از زمان وقوع آن آگاهی‌. یا چنان‌که گویی تو از آن کاوش کرده و درباره آن بسیار پرس‌وجو می‌کنی‌؛ «بگو: جز این نیست که علم آن تنها نزد خداست ولی بیشتر مردم نمی‌دانند» که علم قیامت مخصوص خداوند عزوجل است‌.

گفتنی است‌؛ کلیدهای غیب که جز خدای  عزوجل  کسی آنها را نمی‌داند، پنج چیز است و یکی از آنها وقت برپایی قیامت می‌باشد.[12]

﴿قُل لَّآ أَمۡلِکُ لِنَفۡسِی نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ کُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ لَٱسۡتَکۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَیۡرِ وَمَا مَسَّنِیَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِیرٞ وَبَشِیرٞ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ١٨٨ [الأعراف: 188].

«بگو: جز آنچه خدا خواسته است، برای خودم اختیار سود و زیانی ندارم» این آیه تأکیدی بر آیه قبلی است که حاکی از عدم علم پیامبر در باره موعد فرارسیدن قیامت و چند و چون آن بود. یعنی‌: هرگاه برای خودم اختیار سود و زیانی را ندارم، دیگر به طریق اولی، بر دانستن آنچه که خداوند عزوجل علم آن را ویژه خودگردانیده، نیز توانا نیستم «و اگر غیب» یعنی‌: آینده را «می‌دانستم، قطعا خیربیشتری می‌اندوختم» پس ـ مثلا ـ خرید می‌کردم‌؛ هنگامی که در خریدم منفعتی می‌بود و می‌فروختم‌؛ هنگامی که منفعتم در فروختن می‌بود و در نتیجه، مالم بسیار می‌شد. از سوی دیگر، در هیچ معامله‌ای زیان نمی‌کردم زیرا فقط به‌سوی آن معامله‌ای می‌شتافتم که سود آور است‌... و همین‌گونه در تمام امور؛ به‌طوری‌که ـ مثلا ـ در جنگها همیشه پیروز می‌بودم «و هرگز هیچ ناگواری‌ای به من نمی‌رسید» زیرا با علمی که به غیب داشتم، خود را از هر زیان و ناخوشی و آسیبی‌حفظ می‌کردم «من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند، نیستم» یعنی‌: من مبلغی از سوی خداوند عزوجل برای احکامش هستم که مردم را به وسیله آن بیم و بشارت می‌دهم و قطعا من کسی نیستم که غیب خدای سبحان را بداند لذا نه خبر دادن از غیب در حوزه مأموریت من است و نه علم و آگاهی به‌آن، از اوصاف و خصوصیات من‌.

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَجَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا لِیَسۡکُنَ إِلَیۡهَاۖ فَلَمَّا تَغَشَّىٰهَا حَمَلَتۡ حَمۡلًا خَفِیفٗا فَمَرَّتۡ بِهِۦۖ فَلَمَّآ أَثۡقَلَت دَّعَوَا ٱللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنۡ ءَاتَیۡتَنَا صَٰلِحٗا لَّنَکُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰکِرِینَ١٨٩ [الأعراف: 189].

«اوست کسی‌که شما را از نفس واحدی آفرید» که آدم‌  علیه السلام    است‌. به قولی‌: مراد از نفس واحد، جنس و شکل یگانه است، یعنی‌: شما را از یک جنس و به یک ساختار آفرید «و همسرش» حوا «را از وی پدید آورد» و او را از یکی از دنده‌های آدم آفرید «تا» آدم «بدان آرام گیرد» و انس یابد زیرا جنس با جنس خویش، انس و آرامش می‌یابد. البته این رخداد در بهشت بود «پس چون آدم با او آمیزش‌کرد» تغشاها: کنایه از جماع (مقاربت جنسی‌) است «باردار شد» حوا «به باری سبک» یعنی‌: بعد از جماع، نطفه جنین در رحم حوا بسته شد و این دوره اول بارداری (علقه‌) است که زن از آن درد و مشقتی احساس نمی‌کند «پس چندی با آن بار سبک رفت و آمد کرد» یعنی‌: حوا چندی با آن حمل گذراند، برمی‌خاست ومی‌نشست و حرکت می‌کرد و به رتق‌وفتق امور خویش می‌پرداخت و از آن حمل، احساس سنگینی نمی‌کرد «و چون سنگین‌بار شد» به سبب بزرگ‌شدن بچه درشکمش «هر دو» یعنی‌: آدم و حوا «به جناب پروردگار خویش دعا کردند که اگر به ما فرزندی شایسته عطا کنی» یعنی‌: فرزندی صالح که دارای اخلاقی به‌هنجار و اندامهایی استوار باشد «قطعا از شکرگزاران خواهیم بود» برای تو در برابر این نعمت و همچنان، نسل‌های برآمده از ما. به قولی‌: مراد از فرزند صالح، فرزند سالم و طبیعی است، نه فرزند ناقص‌الخلقه‌ای که ایشان از تولدش بیمناک بودند.

 ﴿فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُمَا صَٰلِحٗا جَعَلَا لَهُۥ شُرَکَآءَ فِیمَآ ءَاتَىٰهُمَاۚ فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ عَمَّا یُشۡرِکُونَ١٩٠ [الأعراف: 190].

«پس چون خداوند» دعایشان را اجابت کرد و «به ایشان فرزندی صالح عطا کرد، برای او در عطایش شریکانی مقرر کردند و خدا از آنچه با او شریک می‌گردانند برتر است» سخن در اینجا از آدم و حوا به نسل پدید آمده از ایشان ـ از مرد وزن ـ حمل می‌شود بنابراین، جمعی از مفسران بر آنند که شریک آورندگان در عطای الهی از جنس بنی‌آدمند، نه خود آدم و حوا. حسن بصری می‌گوید: «مراد از این مشرکان، یهود و نصاری‌اند که حق تعالی به آنان فرزندانی سالم عطا کرد، اما آنها یهودی و نصرانی شدند».

ابن‌کثیر این تفسیر را از نیکوترین تفاسیر در این موضوع دانسته و می‌گوید: «ما قاطعانه برآنیم که آدم و حوا شرک نورزیدند و مراد آیه، برخی از نسل ایشان است».

ولی برخی دیگر از مفسران ـ چون سیوطی و شاه ولی‌الله دهلوی ـ بر آنند که‌: مراد خود آدم و حوا هستند. تکیه این گروه از مفسران بر حدیث ضعیفی است به روایت سمره رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمودند: «چون حوا زایمان کرد، ابلیس نزد وی آمد و به وی گفت‌: فرزندت را عبدالحارث نام کن، که اگر چنین کنی، زنده می‌ماند ـ و قبلا چنان بود که فرزندان وی می‌مردند ـ پس این از القاآت شیطان بود». به تأیید این روایت، روایات اسرائیلی بسیاری که هیچ پایه و اساسی‌ندارند، نقل شده است که نمی‌توان برآنها استناد کرد. آری‌! شرک و امثال آن، از اعمال لایق شأن انبیا  علیهم السلام  نیست ـ چنان‌که از آیه بعدی که به صیغه جمع آمده است، نیز پیداست‌:

﴿أَیُشۡرِکُونَ مَا لَا یَخۡلُقُ شَیۡ‍ٔٗا وَهُمۡ یُخۡلَقُونَ١٩١ وَلَا یَسۡتَطِیعُونَ لَهُمۡ نَصۡرٗا وَلَآ أَنفُسَهُمۡ یَنصُرُونَ١٩٢ [الأعراف: 191-192].

«آیا موجوداتی را با او شریک می‌گردانند که چیزی را نمی‌آفرینند» یعنی‌: آیا مشرکان پدیدآمده از نسل آدم و حوا، بتان را در امر پرستش شرکای خدای سبحان قرار می‌دهند، با آن‌که می‌دانند که آنها چیزی از مخلوقات را نیافریده‌اند تا سزاوار آن باشند که مورد پرستش قرارگیرند «و خودشان مخلوقند»؟ یعنی‌: این بتان، یا شیاطین، یا دیگر چیزهایی که مشرکان آنها را شریک خدای سبحان قرار می‌دهند؛ خود مخلوق و آفریده پروردگار لاشریک هستند «و نمی‌توانند یاری‌ای به آنان برسانند» اگر مشرکان از آنها یاری بجویند «و نه می‌توانند خود را یاری دهند» اگر کسی آنها را درهم بشکند و نابود کند. پس هرکس از یاری دادن به‌خود عاجز باشد، مسلما از یاری دادن دیگران عاجزتر است‌.

 ﴿وَإِن تَدۡعُوهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ لَا یَتَّبِعُوکُمۡۚ سَوَآءٌ عَلَیۡکُمۡ أَدَعَوۡتُمُوهُمۡ أَمۡ أَنتُمۡ صَٰمِتُونَ١٩٣ [الأعراف: 193].

«و اگر بتان را به راه هدایت فراخوانید، از شما پیروی نمی‌کنند» و شما را در این دعوت اجابت نمی‌کنند «چه آنها را بخوانید، یا خاموش بمانید، برای شما یکسان است» حال آنها در هنگام خواندن و عدم خواندن شما یکسان است زیرا آنها چیزی بیش از سنگ‌های تراشیده و جامد نیستند.

 ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ عِبَادٌ أَمۡثَالُکُمۡۖ فَٱدۡعُوهُمۡ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لَکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٩٤ [الأعراف: 194].

«در حقیقت، کسانی را که به جای الله می‌خوانید، بندگانی امثال شما هستند» حتی‌شما از آنها کامل‌ترید زیرا شما زندگانی هستید که سخن می‌گویید، راه می‌روید، می‌شنوید و می‌بینید، درحالی‌که بتان این‌گونه نیستند ولی همانندی آنها با شما دراین است که آنها نیز مانند شما مملوک خدای یگانه و رام شده فرمان وی می‌باشند «پس آنها را بخوانید» برای جلب منفعت یا دفع زیانی «اگر راست می‌گویید» دراین ادعایتان که آنها بر رساندن نفع و ضرر قادراند «باید شما را اجابت کنند» اگر که زنده‌اند؟ خطاب از باب تعجیز و بیان ناتوانی آنهاست‌.

 ﴿أَلَهُمۡ أَرۡجُلٞ یَمۡشُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ أَیۡدٖ یَبۡطِشُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ أَعۡیُنٞ یُبۡصِرُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ ءَاذَانٞ یَسۡمَعُونَ بِهَاۗ قُلِ ٱدۡعُواْ شُرَکَآءَکُمۡ ثُمَّ کِیدُونِ فَلَا تُنظِرُونِ١٩٥ [الأعراف: 195].

آن‌گاه، همانندی کامل بتان با انسان‌ها را نفی نموده می‌فرماید: «آیا بتان پاهایی دارند که با آن راه بروند»؟ یعنی‌: این بتانی که شما آنها را در پرستش، شرکای خدای سبحان قرار داه‌اید، چیزی از وسایل و ابزارهایی را که شما دارید، ازجمله، ابزار راه رفتن را در اختیار ندارند «یا دستهایی دارند که با آن کاری انجام دهند»؟ یبطشون بها: به وسیله آن چیزی را بگیرند، یا به وسیله آن بزنند «یا چشمهایی دارند که با آن ببینند، یا گوشهایی دارند که با آن بشنوند» همانند شما؟ قطعا چنین نیست پس چگونه چیزهایی را که این همه ناتوان و بی‌آلت و ابزار و تا این حد عاجز و بیچاره هستند، به خدایی می‌خوانید؟ بطش‌: گرفتن به قوت است «بگو: شریکان خود را بخوانید» ای مشرکان‌! «سپس در باره من حیله به‌کاربرید» یعنی‌: اگر شما و آنان بر چیزی از نیرنگ و توطئه علیه من توانا هستید، به اتفاق هم‌؛ هر کید و نیرنگ و بداندیشی‌ای که دارید، در باره من روا دارید و هیچ کوتاهی نکنید «و مرا مهلت ندهید» یعنی‌: در فرود آوردن آسیب و زیان به من، هیچ تأخیری روا ندارید. بدین‌گونه، خدای متعال پیامبرش را مأمور مبارزه‌طلبی با آنان کرد تا عجز و ناتوانی خدایان باطل‌شان را در انجام کارها، برآنان آشکار گرداند.

ابن‌کثیر روایت می‌کند: «معاذبن‌عمروبن‌جموح و معاذبن‌جبل دو نوجوان بودند که با هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه مسلمان شدند، آن دو نوجوان غیور مسلمان، شبانگاه بر بتان مشرکان هجوم برده آنها را می‌شکستند و خرد و ریز نموده و از آنها برای بیوه‌زنان، هیزم درست می‌کردند تا قومشان از این امر عبرت بگیرند و به ماهیت بی‌جان و بی‌ارزش بتان پی ببرند. از قضا که عمروبن‌جموح پدرمعاذبن‌جبل که رئیس قومش نیز بود، بتی داشت که آن را می‌آراست و معطر می‌کرد و می‌پرستید پس آن دو شبانگاه می‌آمدند و بت وی را بر سرش واژگون کرده آن را به پلیدی‌ها می‌آغشتند. عمروبن‌حجوح که به خانه می‌آمد و بت خویش را بر این وضع می‌دید، از این وضع ناراحت شده آن را می‌شست و خوشبو می‌ساخت و نزد آن شمشیری نهاده خطاب به آن می‌گفت‌: از خودت دفاع کن‌! اما آن دو نوجوان، بازهم این کار را با آن بت تکرار می‌کردند و او نیز مجددا آن بت را می‌شست و می‌آراست‌. تا این‌که سرانجام، آنها بتش را گرفته و آن را با سگ مرده‌ای به هم بستند و آن دو را بر ریسمان چاهی که در آن نزدیکی بود، آویختند. چون عمرو آمد و این منظره را دید، تأملی کرد، آن‌گاه به خودآمد و متوجه شد که دین وی، دین باطل و بی‌بنیادی بوده است پس گفت‌:

«تالله لو کنت إلـها مستدن لـم تک والکلب جـمیعا فیقرن»

به خدا سوگند؛ اگر تو خدایی سزاوار پرستش بودی‌؛

این‌گونه با سگ مرده هم آغوش نمی‌شدی‌.

سپس اسلام آورد و مؤمنی نیکو شد و در روز احد به فیض شهادت نایل گشت ـ که خداوند عزوجل از او راضی باد!

﴿إِنَّ وَلِـِّۧیَ ٱللَّهُ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡکِتَٰبَۖ وَهُوَ یَتَوَلَّى ٱلصَّٰلِحِینَ١٩٦ [الأعراف: 196].

«بی‌تردید، کارساز من الله است، آن‌که قرآن را فرو فرستاده» یعنی‌: چگونه از بتانی که دارای اوصاف کذایی هستند، هراسی در دل راه دهم، درحالی‌که سرور و کارسازی چون خدای  عزوجل  دارم که به‌سوی او پناه می‌برم، از او یاری می‌جویم و او مرا بر شما پیروز می‌گرداند «و همو متولی صالحان است» یعنی‌: اوست که شایستگان را حفظ می‌کند، ایشان را نصرت می‌دهد و میان آنان و میان دشمنانشان مانع می‌شود و این از سنت وی است‌. صالح‌: هر کسی است که عقیده‌اش از خرافات و اوهام سالم و اعمالش نیکو باشد.

﴿وَٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا یَسۡتَطِیعُونَ نَصۡرَکُمۡ وَلَآ أَنفُسَهُمۡ یَنصُرُونَ١٩٧ وَإِن تَدۡعُوهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ لَا یَسۡمَعُواْۖ وَتَرَىٰهُمۡ یَنظُرُونَ إِلَیۡکَ وَهُمۡ لَا یُبۡصِرُونَ١٩٨ [الأعراف: 197-198].

«و کسانی را که به جای او می‌خوانید، نمی‌توانند شما را یاری کنند و نه خود را یاری دهند و اگر آنها را به راه هدایت فراخوانید، نمی‌شنوند» زیرا آنها نه عقلی دارند و نه حیاتی «و آنها را می‌بینی که به‌سوی تو می‌نگرند در حالی‌که هیچ نمی‌بینند» مشرکان، بتان را به‌صورت تمثال‌هایی به شکل آدمیان، یا حیوانات دارای دست و پا و چشم می‌ساختند و چشمان آنها را چنان باز به نقش و تصویر می‌کشیدند که گویی خیره به دیگران می‌نگرند، لیکن آن پیکرهای بی‌جان، تمثال‌های جامدی بیش نبودند که نه می‌توانستند چیزی را بگیرند، نه کاری را انجام دهند، نه راه بروند و نه چیزی را ببینند.

﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ١٩٩ [الأعراف: 199].

«عفو پیشه کن» خذالعفو: یعنی آنچه را که سهل و آسان است از اخلاق و اعمال و صدقات مردم، بگیر و بپذیر، بی‌آن‌که به امری مکلفشان گردانی که بر آنان دشوار است‌. سپس بعد از نزول این آیه، مسلمانان به اجرای حدود و پرداخت زکات مکلف شدند. لذا مراد از «عفو» در این آیه، در پیش‌گرفتن شیوه بخشایش و آسان‌گیری، نه سخت‌گیری و فشار در رفتار و معامله با مؤمنان است‌.

آری‌! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به پیروی از این دستور، هیچ‌گاه در میان دو کار مخیر ساخته نشدند، مگر این‌که آسان‌ترین آن را انتخاب کردند، مشروط به این‌که آن کار آسان‌تر، گناه نمی‌بود چنان‌که در حدیث شریف فرمودند: «آسان بگیرید وسخت نگیرید و بشارت دهید و نفرت برنینگیزید». «و به معروف امر کن» معروف‌: هر خصلت پسندیده‌ای است که عقل‌ها آن را بپسندد و روان‌ها بدان اطمینان یابد «و از نادانان روی بگردان» یعنی‌: چون در دستور دادنشان به معروف، برای آنان حجت بر پا داشتی، اما آن کار معروف را انجام ندادند، در این صورت از آنان روی بر تاب و در مقابل این جهالتی که از آنان سر می‌زند، با آنان بگومگو و مشاجره نکن‌.

باید یادآور شد که قواعد و اصول سه‌گانه مطرح شده در این آیه، تبیین کننده اصول فضایل و مکارم اخلاقی در اموری است که به رفتار و معامله انسان با دیگران تعلق می‌گیرد. در حدیث شریف آمده است که چون این آیه نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ای جبرئیل‌! توضیح این آیه چیست‌؟ جبرئیل گفت‌: پروردگارت می‌فرماید: توضیح آیه این است که با کسی‌که با تو قطع پیوند می‌کند، بپیوندی و به کسی‌که تو را محروم می‌گرداند، بدهی و از کسی‌که بر تو ستم می‌کند، درگذری». جعفرصادق رضی الله عنه فرمود: «در این آیه، خداوند متعال پیامبرش را به مکارم اخلاق دستور می‌دهد و در قرآن، آیه‌ای جامع‌تر از این آیه درباره مکارم اخلاق وجود ندارد».

﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ سَمِیعٌ عَلِیمٌ٢٠٠ [الأعراف: 200].

از آنجا که دستور روگرداندن از جاهلان، با دستور پناه بردن به خداوند سبحان از شر شیاطین ـ برای پرهیز از مفاسد و شرارتهایشان ـ مناسبت داشت پس فرمود: «و اگر از شیطان وسوسه‌ای به تو رسد، به خدا پناه بر زیرا که او شنوای داناست» یعنی‌: به او التجا کن زیرا او این التجای تو را می‌شنود و می‌داند بنابراین، شر شیطان را از تو دفع می‌کند. نزغ‌: وسوسه کردن به فساد است، اعراب می‌گویند: نزغ بیننا: یعنی در میان ما فساد افگند.

خطاب در این آیه، متوجه کل مکلفان و در رأس آنان، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ٢٠١ [الأعراف: 201].

«در حقیقت، متقیان چون وسوسه‌ای از جانب شیطان بدیشان رسد، خدا را به یاد آورند» یعنی‌: عظمت امر و نهی پروردگارشان را به‌یاد می‌آورند «و بناگاه بینا شوند» یعنی‌: بیدار می‌شوند و می‌دانند که این خیال و خطره شیطانی است لذا خود را از نافرمانی خدای سبحان باز داشته بر شیطان می‌شورند و او را نافرمانی می‌کنند. وسوسه شیطان‌: آراستن گناه و دستور دادن او به انجام بدی در هنگام خشم است‌. طائف‌: یعنی وسوسه طوافگر زیرا وسوسه القایی از سوی شیطان است که به وسوسه خیال شباهت دارد، بر انسان سرک می‌کشد و چون طوافگری بر گرد او می‌تند.

﴿وَإِخۡوَٰنُهُمۡ یَمُدُّونَهُمۡ فِی ٱلۡغَیِّ ثُمَّ لَا یُقۡصِرُونَ٢٠٢ [الأعراف: 202].

«و برادرانشان آنان را به گمراهی می‌کشانند و هیچ کوتاهی نمی‌کنند» یعنی‌: شیاطین، برادران و یاران بدکار و فاسق خویش از گمراهان انسی را، در راه گمراهی جلو داده و ریسمان فساد را برای‌شان رها می‌کنند تا در چراگاههای گمراهی بچرند. گمراهان انسی نیز این جلوداری را از شیاطین پذیرفته به آنان اقتدا می‌کنند و بسان حیوانی رام، مشتاقانه به چراگاههای فساد و انحراف و ظلمت وارد می‌شوند پس شیاطین در این عرصه هیچ فروگذاشت و کوتاهی نورزیده و هرگز از رها کردن ریسمانهایشان باز نمی‌ایستند و میان گمراهان انسی و خواسته‌های گناه‌آلودشان هیچ مانعی ایجاد نمی‌کنند بلکه پیاپی بر وسوسه و گمراه کردنشان می‌افزایند تا سرانجام در باتلاق فساد و گمراهی نابود شوند.

اصل در این مضمون تشبیه‌گونه این است که‌: مالک حیوان، رسنش را در دست خویش گرفته آن را وا می‌گذارد که بچرد و چون حیوان، محیط نزدیک به خود را از علف پاک کرد، باز مالکش، چندی دیگر از آن ریسمان را رها می‌کند تا آن حیوان در میدانی وسیع‌تر از آن بچرد، اما اگر حیوان می‌خواست به جایی برود که از رفتن به آنجا برایش زیانی متصور بود، صاحبش، ریسمان را جمع کرده و حیوان را به‌سوی خود واپس می‌کشاند. ولی شیطان چنین نیست بلکه گمراهان را در میادین ضلالت و ظلمت تا بدانجا پیش می‌افگند که هلاک گردند.

 ﴿وَإِذَا لَمۡ تَأۡتِهِم بِ‍َٔایَةٖ قَالُواْ لَوۡلَا ٱجۡتَبَیۡتَهَاۚ قُلۡ إِنَّمَآ أَتَّبِعُ مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّ مِن رَّبِّیۚ هَٰذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمۡ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٢٠٣ [الأعراف: 203].

«و هرگاه برای آنان آیه‌ای نیاوری، می‌گویند: چرا از خود برنگزیدی‌«؟ چون نزول وحی به تأخیر می‌افتاد، کفار به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌گفتند: چرا آیات را از نزد خود انشا نمی‌کنی‌؟ «بگو: من فقط آنچه را که از پروردگارم به من وحی می‌شود، پیروی می‌کنم» و به شما ابلاغ می‌نمایم «این» قرآن نازل شده بر من، همانا «روشنگریهایی از سوی پروردگارتان است» که هرکس آن را بپذیرد، به وسیله آن راهیاب شده و به نیروی بینش ایمانی مجهز می‌شود، اما مرا در آن دخل و تصرفی نیست «و برای گروهی که به آن ایمان می‌آورند، هدایت و رحمتی است» که مؤمنان به وسیله آن به آنچه که مایه رضا و خشنودی پروردگارشان است، رهنمون می‌شوند.

 ﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤ [الأعراف: 204].

«و چون قرآن خوانده شود، به آن گوش بسپارید و خاموش مانید» تا بدان نفع گیرید و به آنچه که در آن از حکمتها و مصلحت‌های بزرگ است، بیندیشید. البته گوش فرا دادن و خاموش ماندن در هنگام تلاوت قرآن ـ در نماز و غیر آن ـ یک واجب عام است بنابراین، قرآن را چون سایر سخنان قرار ندهید که هرکس بخواهد، از آن روی بر می‌گرداند «تا مشمول رحمت شوید» یعنی‌: تا با امتثال امر خدای سبحان در شنیدن آیات کتابش، به رحمت و رستگاری نایل گردید.

آیه کریمه از جمله دلایل احناف بر کراهیت قرائت مقتدی پشت سر امام است‌.

 ﴿وَٱذۡکُر رَّبَّکَ فِی نَفۡسِکَ تَضَرُّعٗا وَخِیفَةٗ وَدُونَ ٱلۡجَهۡرِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ وَلَا تَکُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِینَ٢٠٥ [الأعراف: 205].

«و پروردگار خود را در دل خویش یاد کن» به‌طور آهسته و همراه با تأمل و تدبر. این حکمی عام در همه اذکار است‌؛ اعم از قرائت قرآن، دعا، تسبیح، تهلیل وغیره‌. آری‌! یادکن باری تعالی را «به زاری و ترس و بدون بانگ برداشتن» یعنی‌: طوری او را با ترس و زاری یادکن که به خودت بشنوانی پس صدایت را در ذکر بلند نکن زیرا یاد کردن پنهانی، به اخلاص نزدیک‌تر و به اندیشیدن ممدتر است‌. آری‌! او را این‌گونه یادکن «در بامدادان» غدو: اوقات بامداد و غدوه‌: بامداد است «و شامگاهان» یعنی‌: در اوقات شبانگاه‌. اصیل‌: بعد از عصر تا مغرب است «و از غافلان نباش» یعنی‌: از غافلان ذکر و یاد خدای  عزوجل  و از غافلان قرائت در نماز نباش‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَیُسَبِّحُونَهُۥ وَلَهُۥ یَسۡجُدُونَۤ۩٢٠٦ [الأعراف: 206].

«به یقین، کسانی که نزد پروردگار تو هستند» مراد فرشتگانند «از عبادت او گردنکشی نمی‌کنند و او را تسبیح می‌گویند» یعنی‌: خداوند متعال را به بزرگی می‌ستایند و او را از هر عیب و نقصی به پاکی یاد می‌کنند «و فقط برای او سجده می‌کنند» یعنی‌: او را به عبادت سجده که شریف‌ترین عبادات است، مخصوص می‌گردانند.

این اولین سجده تلاوتی در قرآن کریم است که بر خواننده و شنونده آن ـ اجماعا ـ سجده واجب می‌شود.

 



1- بارخدایا! از تو در دنیا و آخرت عافیت میطلبم. بارخدایا! من از تو در دین و دنیایم و در خانوادهو مالم عافیت میطلبم. خدایا! عیبهایم را بپوشان و نگرانیهایم را به آرامش مبدل کن. خدایا! مرا از پیشرویم و از پشت سرم و از جانب راستم و از جانب چپم و از فرازسرم حفظ کن و به بزرگیات پناه میبرم ازاین که از طرف پایین گرفتار گردم.

[2]- تفصیل این داستان در سوره هود ( آیات 83 ــ 77 ) آمده است

[3]- نگاه کنید به تفسیر ( اعراف/172) .

[4] - ولی نوعی از سحر ، دارای حقیقت و تأثیر است . نگاه کنید به تفسیر ( بقره/‌102 ) .

[5]- مشاکله : به معنای هم‌شکل گویی؛ عبارت از : اتحاد در لفظ و اختلاف در معنی است .

[6]- یعنی : آب غسل وی ، یا آبی که بر قبرش پاشیدید .

[7] - بعد از خروج از دریای سرخ .

[8] - نگاه کنید به تفسیر سوره ( بقره/‌54 ) .

[9]- ابن‌کثیر این روایت را در تفسیر خویش نقل کرده و آن را ضعیف هم نخوانده است‌

[10] - این حدیث شریف ، برای استشهاد ، در چندین جا از این تفسیر شریف به تکرار نقل شده است .

[11]- حله‌: جامه‌ای است که همه تن را می‌پوشاند.

[12]- نگاه کنید به ( انعام/‌59) .

تفسیر نور: سوره اعراف

تفسیر نور:
سوره أعراف آیه 1
‏متن آیه : ‏
‏ المص ‏

‏ترجمه : ‏
‏الف . لام . میم . صاد .‏

‏توضیحات : ‏
‏ذکر حروف مقطّعه در اوائل برخی از سوره‌ها ، علاوه از جلب توجّه شنوندگان ، و دعوت آنان به سکوت و استماع ، عربها را فریاد می‌دارد که این قرآن از همان حروف هجائی فراهم آمده است که شما گفتار و نوشتار خود را بدان اداء می‌کنید . پس اگر درباره آسمانی‌بودن قرآن دچار شکّ و تردیدید ، سوره‌ای همچون یکی از سوره‌های آن را بسازید و ارائه دهید ، و . . . ( نگا : بقره / 23 ) .‏

سوره أعراف آیه 2
‏متن آیه : ‏
‏ کِتَابٌ أُنزِلَ إِلَیْکَ فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( این قرآن ) کتابی است که از ( سوی یزدان جهان ) بر تو نازل شده است و نباید از ناحیه آن هیچ گونه نگرانی و ناراحتی به خود راه دهی . ( نه نگرانی از ناحیه بار سنگین رسالتی که بر دوش داری و نه از جانب عکس‌العملهائی که دشمنان سرسخت در برابر آن نشان می‌دهند ، و نه از سوی نتیجه و برداشتی که از تبلیغ این رسالت انتظار می‌رود . چرا که هدف از نزول این قرآن این است ) که بدان ( کافران را از عواقب شوم افکار و اعمالشان ) بترسانی ، و مؤمنان را پند و اندرز دهی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِتُنذِرَ » : متعلّق به ( أُنزِلَ ) است . « ذِکْرَیا » : پند و اندرز دادن . پنددهنده و اندرزگو . این واژه مصدر و به معنی ( تذکیر ) است . مجرور بوده و عطف بر محلّ ( لِتُنذِرَ ) است . تقدیر چنین می‌شود : لِلإِنذَارِ وَ التَّذْکِیرِ . یا این که ( ذِکْری ) به معنی اسم فاعل یعنی ( مذکّر ) است . مرفوع بوده و خبر مبتدای محذوف است . تقدیر چنین می‌شود : وَ هُوَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنینَ . و . . .‏

سوره أعراف آیه 3
‏متن آیه : ‏
‏ اتَّبِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِّن رَّبِّکُمْ وَلاَ تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء قَلِیلاً مَّا تَذَکَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از چیزی پیروی کنید که از سوی پروردگارتان بر شما نازل شده است ، و جز خدا از اولیاء و سرپرستان دیگری پیروی مکنید ( و فرمان مپذیرید ) . کمتر متوجّه ( اوامر و نواهی خدا ) هستید ( و کمتر پند می‌گیرید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِن دُونِهِ » : بجز او . به جای او . ضمیر ( هِ ) به ( رَبِّ ) برمی‌گردد . اگر مرجع آن ( ما ) باشد ، پیش از ( اَوْلِیَآءَ ) مضافی چون ( أَباطیل ) محذوف است . در این صورت معنی چنین می‌شود : جز از وحی آسمان ، از یاوه‌سرائی سرپرستان دیگری پیروی مکنید . « قَلِیلاً مَّا تَذَکَّرُونَ » : کمتر پند می‌گیرید و متذکّر می‌گردید . راجع به قوانین و احکام الهی چندان چیزی نمی‌دانید . گاه‌گاهی یادآور و پندپذیر می‌گردید . ( قَلِیلاً ) صفت موصوف محذوفی چون ( زَمَاناً ) یا ( تذکّراً ) است و ( ما ) زائد و برای تأکید قلّت است .‏

سوره أعراف آیه 4
‏متن آیه : ‏
‏ وَکَم مِّن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءهَا بَأْسُنَا بَیَاتاً أَوْ هُمْ قَآئِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چه بسیار شهرها و آبادیهائی که آنها را ( به سبب گناهان فراوان ساکنان آنجاها ) ویران کرده‌ایم و عذاب ما مردمان آنجاها را در برگرفته است ، در شبانگاهان ( که در خواب ناز بوده‌اند ، مانند قوم لوط ) یا در چاشتگاهان که به استراحت پرداخته‌اند ( مانند قوم شعیب ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَمْ » : چه بسیار . « قَرْیَةٍ » : شهر . روستا . در اینجا مراد ساکنان شهر یا روستا است . « بَأْس‌ » : عذاب . « بَیَاتاً » : شب هنگام . در حالی که شب را می‌گذراندند . این واژه می‌تواند مفعول‌فیه بوده و یا این که مصدر و به معنی ( بائِتینَ ) و حال باشد . « قَآئِلُونَ » : خفتگان در نیمروز . استراحت‌کنندگان در چاشتگاه . از ماده ( قَیْل ) .‏

سوره أعراف آیه 5
‏متن آیه : ‏
‏ فَمَا کَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا إِلاَّ أَن قَالُواْ إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن موقع که عذاب ما به سراغ ایشان آمده است ، دعا و استغاثه‌ای جز این نداشته‌اند که گفته‌اند : واقعاً ما ستمکار بوده‌ایم ( و با دست خود بر خود ستم کرده‌ایم و هم اینک پشیمانیم و چشم به راه عفو یزدانیم ! امّا بدین هنگام پشیمانی را چه سود ؟ ! ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« دَعْوَاهُمْ » : دعای ایشان . استغاثه آنان .‏

سوره أعراف آیه 6
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( در روز قیامت ) به طور قطع از کسانی که پیغمبران به سوی آنان روانه شده‌اند می‌پرسیم ( که آیا پیام آسمانی به شما رسانده شده است یا خیر و چگونه بدان پاسخ داده‌اید ؟ ) و حتماً از پیغمبران هم می‌پرسیم ( که آیا پیام آسمانی را رسانده‌اید و از مردمان در قبال فرمان یزدان چه شنیده و چه دیده‌اید ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُرْسَلِینَ » : فرستادگان . پیغمبران .‏

سوره أعراف آیه 7
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِم بِعِلْمٍ وَمَا کُنَّا غَآئِبِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مسلّماً ( اعمال همه را مو به مو و ) آگاهانه برای آنان شرح می‌دهیم‌ ؛ چرا که ما از آنان به دور نشده‌ایم ( و همه‌جا حاضر و ناظر کردار و رفتارشان بوده‌ایم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَلَیْهِمْ » : برای همه مردمان . برای پیغمبران ، در توضیح پاسخ ایشان به خدا : لا عِلْمَ لَنا ( نگا : مائده / 109 ) . « بِعِلْمٍ » : آگاهانه . از روی علم . « مَا کُنَّا غَآئِبِینَ » : غائب نبوده‌ایم . غافل و بی‌خبر نبوده‌ایم .‏

سوره أعراف آیه 8
‏متن آیه : ‏
‏ وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سنجش درست ( و دقیق اعمال ) در آن روز انجام می‌گیرد . پس هر که ( کفّه حسنات ) ترازوی او سنگین شود ( و بر کفّه سیّئات او رجحان پذیرد ) این چنین کسانی رستگارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْوَزْنُ » : وزن‌کردن . سنجش . مبتدا است و خبر آن ( یَوْمَئِذٍ ) است . « الْحَقُّ » : صحیح . درست . صفت ( الْوَزْنُ ) است . این صفت و موصوف ، معنی مبتدا و خبر نیز می‌دهند . یعنی : وزن‌کردن اعمال در آن روز صحیح است . « مَوَازِین‌ » : جمع میزان : ترازوها . و جمع موزون : سنجیده‌ها .‏

سوره أعراف آیه 9
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُم بِمَا کَانُواْ بِآیَاتِنَا یِظْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسی که ( کفّه حسنات او از کفّه سیّئات ) ترازوی او سبک شود ، این چنین کسانی به سبب پیوسته انکار کردن آیات ما ( سرمایه وجود ) خود را از دست داده‌اند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَسِرُوا » : از دست داده‌اند . زیانکار و بی‌بهره نموده‌اند . « یَظْلِمُونَ » : ظلم در اینجا در معنی تکذیب و انکار به کار رفته است .‏

سوره أعراف آیه 10
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شما را در زمین مقیم کرده‌ایم و قدرت و نعمتتان داده‌ایم ، و وسائل زندگیتان را در آن مهیّا نموده‌ایم ، ( امّا شما در برابر نعمتهای فراوان ) بسیار کم سپاسگزاری می‌کنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَکَّنَّاکُمْ » : شما را قدرت و نعمت دادیم . و قوّه و سلطه بخشیدیم . به شما مکان و مأوی دادیم . « مَعَایِشَ » : جمع مَعیشة و مَعاش ، وسائل زندگی و مایه بقاء . از قبیل : خوردنیها و نوشیدنیها .‏

سوره أعراف آیه 11
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلآئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آدم ، جدّ نخستین ) شما را آفریدیم و سپس صورتگری کردیم . بعد از آن به فرشتگان ( و از جمله ابلیس که در صف آنان قرار داشت ، ولی از ایشان نبود ) گفتیم : برای آدم سجده ( خضوع و تواضع ) کنید ( و بزرگ و گرامیش دارید ) . پس ( همه فرشتگان به فرمان یزدان ) سجده کردند ( و تعظیم و تکریم به جای آوردند ) مگر ابلیس که ( از جنّیان بود و فرمان نبرد و ) سجده نکرد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلَقْنَاکُمْ » : شما را آفریدیم . در اینجا مراد این است که : اصل شما یعنی نیای نخستینتان را آفریدیم ( نگا : حجر / 28 - 33 ) . صیغه جمع برای تعظیم آدم است که ابوالبشر است . « صَوَّرْنا » : صورت‌بندی و صورتگری کردیم . آدم را از خاک آفریدیم و جان به کالبدش دمیدیم و پیکر زیبا و قامت رعنا و اندیشه والا بدو دادیم . « إِلآّ إِبْلِیسَ » : مگر اهریمن . مستثنی منقطع است . زیرا که ابلیس از جنس فرشتگان نیست ( نگا : کهف / 50 و حجر / 27 ) .‏

سوره أعراف آیه 12
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَاْ خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خداوند به او ) گفت : چه چیز تو را بازداشت از این که سجده ببری ، وقتی که من به تو دستور ( تعظیم و تواضع برای آدم ) داده‌ام‌ ؟ ( ابلیس از روی عناد و تکبّر پاسخ ) گفت : من از او بهترم . چرا که مرا از آتش آفریده‌ای و او را از خاک . ( و آتش کجا و خاک کجا ! ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا مَنَعَکَ ؟ » : چه چیز تو را باز داشت‌ ؟ چه چیز مانع شد ؟ « طِینٍ » : گِل ( نگا : صافّات / 11 ) . خاک ( نگا : آل‌عمران / 59 ) . زیرا خاک عام است و بر گِل و غیرگِل اطلاق می‌شود . استعمال ( طین ) در اینجا چه بسا اشاره به مرحله‌ای از مراحل تدریجی خِلقت آدم باشد .‏

سوره أعراف آیه 13
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خداوند بدو ) گفت : پس از این ( بهشت آسمانی یا بهشت زمینی ، یا از میان فرشتگان ، و یا از این منزلت و مرتبت ) فرود آی ! تو را نرسد که در این ( مکان دل‌آرا ، و جایگاه والا ، نافرمانی کنی و ) تکبّر ورزی . پس بیرون رو ، تو از زمره خوارانی ( و جای تو در میان اشرار است ، نه در میان اخیار ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إهْبِطْ » : فرود آی . پائین رو . تنزّل کن . « مِنْها » : از آن . مرجع ( ها ) واژه ( جَنَّة ) مفهوم از مقام است ، همان گونه که در آیه 61 سوره نحل ، ( ها ) به ( أَرْضِ ) مفهوم از مقام برمی‌گردد : وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیْها مِن دآبَّةٍ . مراد از ( جَنَّة ) بهشت موعود ، یا بهشت موجود در زمین است . یا این که مرجع ( ها ) منزلت و مرتبت و یا ( مَلائِکَة ) در آیه 11 است . « الصَّاغِرینَ » : خواران ، افراد پست و حقیر . از مصدر ( صَغار ) به معنی ذُلّ ( نگا : انعام / 124 ) .‏

سوره أعراف آیه 14
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ أَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اهریمن ) گفت : مرا تا روزی مهلت ده و زنده بدار که ( قیامت نام است و مردمان در آن زنده می‌شوند و از گورها ) برانگیخته می‌گردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَنظِرْنی‌ » : مرا مهلت ده . مراد این که مرا زنده بدار و ممیران .‏

سوره أعراف آیه 15
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ إِنَّکَ مِنَ المُنظَرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خداوند ) گفت : شما از زمره مهلت یافتگانی ( و مدّتهای مدید در زمین ماندگار می‌مانی ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُنظَرِینَ » : مهلت‌یافتگان . مهلت داده‌شدگان .‏

سوره أعراف آیه 16
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اهریمن ) گفت : بدان سبب که مرا گمراه داشتی ، من بر سر راه مستقیم تو در کمین آنان می‌نشینم ( و با هرگونه وسائل ممکن در گمراهی ایشان می‌کوشم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَغْوَیْتَنِی‌ » : مرا گمراه ساختی . حکم گمراهی درباره‌ام صادر کردی . « صِرَاط‌ » : راه . منصوب به نزع خافض است و در اصل ( عَلی صِراطِکَ ) است . می‌تواند مفعول‌فیه نیز باشد .‏

سوره أعراف آیه 17
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس از پیش‌رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ ( و از هر جهت که بتوانم ) به سراغ ایشان می‌روم و ( گمراهشان می‌سازم و از راه حق منحرفشان می‌نمایم . تا بدانجا که ) بیشتر آنان را ( مؤمن به خود و ) سپاسگزار نخواهی یافت .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَیْمان » : جمع یَمین ، طرف راست . « شَمَآئِل‌ » : جمع شِمال ، طرف چپ .‏

سوره أعراف آیه 18
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤُوماً مَّدْحُوراً لَّمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خداوند ) گفت : خوار و حقیر و رانده و ذلیل از این ( جایگاه قدس و قدسیان ) بیرون رو . سوگند می‌خورم ، دوزخ را از تو و از همه کسانی پر می‌سازم که از تو پیروی کنند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَذْؤُوماً » : مذموم . ننگین . حقیر . حال اوّل برای ضمیر مستتر در فعل ( أُخْرُجْ ) است . « مَدْحُوراً » : مطرود . رانده شده . حال دوم است . « مِنکُمْ » : از شما . در اصل : ( مِنکَ وَ مِنْهُمْ ) است و از راه تغلیب ضمیر مخاطب به کار رفته است .‏

سوره أعراف آیه 19
‏متن آیه : ‏
‏ وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای آدم ! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و در هر کجا که خواستید ( بگردید و از نعمتهای آن ) بخورید ، ولی به این درخت ، نزدیک نشوید ( و از آن نخورید ، که اگر چنین کنید ) از زمره ستمکاران خواهید شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَیْثُ » : هرجا . « الشَّجَرَةَ » : درخت . بوته گیاه ( نگا : صافّات / 146 ) . خداوند نوع درخت یا گیاه مورد نظر را مشخّص نفرموده است .‏

سوره أعراف آیه 20
‏متن آیه : ‏
‏ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس اهریمن آنان را وسوسه کرد تا ( مخالفت با فرمان خدا را در نظرشان بیاراید و لباسهایشان را از تن به در آورد و برهنه و عریانشان سازد ) و عورات نهان از دیده آنان را بدیشان نماید ، و ( بدین منظور ) گفت : پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشته است ، مگر بدان خاطر که ( اگر از این درخت بخورید ) دو فرشته می‌شوید ، و یا این که ( جاودانه می‌گردید و ) از زمره جاویدانان ( در این سرا ) خواهید شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِیُبْدِیَ » : تا ظاهر و آشکار سازد . « وُورِیَ » : مستور شده است . پوشیده گشته است . مجهول فعل ماضی ( واری ) از مصدر ( مُواراه ) است . « سَوْءَات‌ » : جمع ( سَوْءَة ) ، عورت . شرمگاه .‏

سوره أعراف آیه 21
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و برای آنان بارها سوگند خورد که من خیرخواه شما هستم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَاسَمَ » : سوگند خورد . بارها سوگند خورد . « النَّاصِحِینَ » : خیرخواهان . مخلصان .‏

سوره أعراف آیه 22
‏متن آیه : ‏
‏ فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَن تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّکُمَا إِنَّ الشَّیْطَآنَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُّبِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس آرام آرام آنان را با مکر و فریب ( به سوی نافرمانی و خوردن از آن درخت ) کشید . هنگامی که از آن درخت چشیدند ، عورات خویش بدیدند ، و ( برای پوشاندن شرمگاه‌های خود ) شروع به جمع‌آوری برگهای ( درختان ) بهشت کردند و آنها را بر خود افکندند . پروردگارشان ( به سرزنش ایشان پرداخت و خطاکاری آنان را متذکّر شد و ) فریادشان زد که آیا شما را از آن درخت نهی نکردم و به شما نگفتم که اهریمن دشمن آشکارتان است ( و خیر شما را نمی‌خواهد ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَدَلاّهُمَا » : فعل ( دَلّی ) از ماده ( دلو ) ، یعنی : اهریمن آن دو را آهسته آهسته از درجه و مقام والایشان فرود آورد و از شاخسار اطاعت به چاهسار معصیت انداخت . یا فعل ( دَلّی ) در اصل ( دلل ) و مضاعف بوده و لام دوم به یاء تبدیل شده است . در این صورت معنی چنین می‌شود : اهریمن آن دو را بر انجام کار ناشایست دل و جرأت بخشید . « بِغُرُورٍ » : با نیرنگ و فریب . « طَفِقَا » : شروع کردند . از افعال مقاربه است . « یَخْصِفَانِ » : از ماده ( خصف ) به معنی : الصاق . چسباندن . پینه‌کردن . یعنی : برگ درختان را بر اندام خود می‌انداختند و عورت خویشتن را با آن می‌پوشاندند .‏

سوره أعراف آیه 23
‏متن آیه : ‏
‏ قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آدم و همسرش ، دست دعا به سوی خدا برداشتند و ) گفتند : پروردگارا ! ما ( با نافرمانی از تو ) بر خویشتن ستم کرده‌ایم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره أعراف آیه 24
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خداوند خطاب به آدم و حوّاء و ابلیس ) گفت : ( از این جایگاه والا ) پائین روید . برخی دشمن برخی خواهید بود . در زمین تا روزگاری استقرار خواهید داشت و ( از نعمتهای آن ) بهره‌مند خواهید شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ » : مراد این است که شما مردمان با اهریمنان دشمن خواهید بود . یا این که فرزندان آدم و حوّاء برخی دشمن برخی خواهند بود . « مستقرّ » : قرارگاه . استقرار . « مَتَاعٌ » : تمتّع . بهره‌مندی . کالا و قُوت زندگی . « إِلیا حِینٍ » : تا زمانی که مرگتان فرا می‌رسد . تا وقتی که روزگارتان به پایان می‌رسد و قیامت بپا می‌شود .‏

سوره أعراف آیه 25
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خداوند ) گفت : در زمین ( تولید نسل می‌کنید و ) زندگی بسر می‌برید و در آن می‌میرید ( و دفن می‌شوید ) و از آنْ ( هنگام رستاخیز زنده می‌گردید و ) بیرون می‌آئید .‏

‏توضیحات : ‏
‏در « فِیهَا » و « مِنْهَا » مرجع ضمیرِ ( ها ) أَرْض است .‏

سوره أعراف آیه 26
‏متن آیه : ‏
‏ یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَیْرٌ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای آدمیزادگان ! ما لباسی برای شما درست کرده‌ایم که عورات شما را می‌پوشاند ، و لباس زینتی را ( برایتان ساخته‌ایم که خود را بدان می‌آرائید . امّا باید بدانید که ) لباس تقوا و ترس از خدا ، بهترین لباس است ( که انسان خود را بدان می‌آراید و خویشتن را از عذاب آخرت می‌رهاند ) . این ( آفرینش لباسهای ظاهری و باطنی ) از نشانه‌های ( فضل و رحمت ) خدا است تا بندگان متذکّر ( نعمتهای پروردگار ) شوند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَنزَلْنَا » : آفریدیم . درست کردیم . ( نگا : زمر / 6 ، حدید / 25 ) . « یُوارِی‌ » : می‌پوشاند . پنهان می‌دارد . « رِیشاً » : پر . در اینجا مراد لباس زینت و وسائل آرایش است . « ذلِکَ » : آن آفرینش لباس به طور مطلق ، یا آن آفرینش لباس تقوا .‏

سوره أعراف آیه 27
‏متن آیه : ‏
‏ یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای آدمیزادگان ! شیطان شما را نفریبد ، همان گونه که پدر و مادرتان را ( فریفت و ) از بهشت بیرونشان کرد و لباسشان را از ( تن ) ایشان بیرون ساخت تا عوراتشان را بدیشان نماید . شیطان و همدستانش شما را می‌بینند ، در صورتی که شما آنها را نمی‌بینید ( لذا از راههای گوناگون و به شیوه‌های مختلفی که نهان از دید شما است بر شما یورش می‌آورند . باید چنین دشمنانی را پائید و از کید و مکرشان ترسید . با این توضیح که آنان بر مؤمنان تسلّط ندارند و بلکه ) ما شیاطین را دوستان و یاران کسانی ساخته‌ایم که ایمان نمی‌آورند ( یعنی اهریمنان تنها بر غیر مؤمنان تسلّط دارند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا یَفْتِنَنَّکُمْ » : شما را گول نزند و نفریبد . « یَنزِعُ » : به در می‌آورد . می‌کند . « قَبِیل‌ » : اعوان . یاران و همدستان . « مِنْ حَیْثُ » : از راهی که . به گونه‌ای که . « جَعَلْناَ الشَّیَاطِینَ » : مراد این است که شیطان و یارانش تنها بر افراد بی‌ایمان و بر کسانی که ایمان سستی دارند مسلّط هستند ( نگا : حجر / 42 ، نحل / 99 و 100 ) .‏

سوره أعراف آیه 28
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( کافران ) وقتی که کار زشتی ( همچون شرک و طواف کعبه را در حال برهنگی ) انجام می‌دهند ، می‌گویند : پدران خود را بر این کار دیده‌ایم ( و نیاکانمان را بر این روش و برنامه یافته‌ایم و ما به دنبال آنان رفته و از ایشان پیروی می‌کنیم ) و خدا ما را بدان دستور داده است ! بگو ( ای پیغمبر ! ) : خداوند به کار زشت دستور نمی‌دهد . آیا چیزی را به خدا نسبت می‌دهید که ( مستند و دلیل صحّت آن را ) نمی‌دانید ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَاحِشَةً » : عمل قبیح . گناه بسیار زشت . « الْفَحْشَآء » : عمل قبیح . گناه بسیار زشت .‏

سوره أعراف آیه 29
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُواْ وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : پروردگارم ( همگان را در هر زمان و مکانی ) به دادگری فرمان داده است ، و ( دستور او ) این ( است ) که در هر عبادتی رو به خدا کنید و از وی مخلصانه اطاعت نمائید و او را صادقانه بپرستید . خداوند همان گونه که شما را در آغاز آفریده است ، ( به همان سادگی پس از مرگ شما را زنده می‌کند و به سوی او ) برمی‌گردید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْقِسْطِ » : دادگری . میانه‌روی . « وُجُوهٌ » : جمع وجه . چهره . ذات . « عِندَ » : در . « مَسْجِد » : مکان عبادت . زمان عبادت . سجود که مراد از آن نماز است . « أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ » : در هر مسجدی به نماز ایستید و دل خود را متوجّه خدا کنید . در هر زمان و مکان عبادتی خالصانه به خدا رو کنید و تنها او را در نظر داشته باشید . در هر سجده و کرنشی رو به سوی خدا دارید و عبادتتان تنها برای او باشد . « أُدْعُوهُ » : او را عبادت کنید و بپرستید . دعاء در اینجا به معنی عبادت است . « الدِّینَ » : اطاعت . عبادت . انقیاد .‏

سوره أعراف آیه 30
‏متن آیه : ‏
‏ فَرِیقاً هَدَى وَفَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلاَلَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء مِن دُونِ اللّهِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( در آن وقت که به سوی او برمی‌گردید ، دو گروه خواهید بود : ) گروهی که ( خداوند ایشان را موفّق گردانده است و به سبب پیروی از رهنمود پیغمبران ) هدایتشان بخشیده است ، و گروهی که درخور گمراهی گردیده و سرگشته شده‌اند ، چرا که به جای یزدان شیاطین را به دوستی و سروری گرفته‌اند و خویشتن را راه‌یافته پنداشته‌اند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَرِیقاً » : گروه . دسته . واژه نخست ، مفعولٌ‌به مقدّم فعل ( هَدی ) است ، و واژه دوم مفعول به فعل محذوفی چون ( أَضَلَّ ) است . « مِن دُونِ اللهِ » : به جای خدا .‏

سوره أعراف آیه 31
‏متن آیه : ‏
‏ یَا بَنِی آدَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وکُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای آدمیزادگان ! در هر نماز گاه و عبادتگاهی ، خود را ( با لباس مادی که عورت شما را بپوشاند ، و با لباس معنوی که تقوا نام دارد ) بیارائید ، و بخورید و بنوشید ولی اسراف و زیاده‌روی مکنید که خداوند مسرفان و زیاده‌روی کنندگان را دوست نمی‌دارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خُذُوا زِینَتَکُمْ » : مراد این است که به هنگام نماز و انجام عبادت لباسهای زیبا و مؤدّبانه و پاکیزه بپوشید و به نام پرهیزگاری از لباسهای کثیف و مندرس و یا ناشایست و جلف استفاده نکنید ، و نیز تقوا و اخلاص داشته باشید . « الْمُسْرِفِینَ » : متجاوزین از حدود حرام و حلال خدا .‏

سوره أعراف آیه 32
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُواْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای محمّد ! زشتی کارِ افتراء تحلیل و تحریم را بدیشان خاطرنشان ساز و به آنان ) بگو : چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش آفریده است و همچنین مواهب و روزیهای پاکیزه را تحریم کرده است‌ ؟ بگو : این ( نعمتها و موهبتهای حلال و ) چیزهای پاکیزه ، برای افراد باایمان در این جهان آفریده شده است ( و دیگران نمی‌بایست از آن استفاده کنند . ولی در این دنیا بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست ، و این هم از رحمت واسعه خدا و لطف او است . امّا ) در روز قیامت اینها همه در اختیار مؤمنان قرار می‌گیرد ( و دیگران به کلّی از آن محروم می‌گردند ) . این چنین آیات ( خود را درباره احکام حلال و حرام ) برای کسانی توضیح و تشریح می‌کنیم که آگاهند و می‌فهمند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَخْرَجَ » : بیرون آورده است . در اینجا مراد این است که : آفریده است و به مرحله ظهور رسانده است . « خَالِصَةً » : دربست . به تمام و کمال . حال است .‏

سوره أعراف آیه 33
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : خداوند حرام کرده است کارهای نابهنجار ( چون زنا ) را ، خواه آن چیزی که آشکارا انجام پذیرد و ظاهر گردد ، و خواه آن چیزی که پوشیده انجام گیرد و پنهان ماند ، و ( هر نوع ) بزهکاری را و ستمگری ( بر مردم ) را که به هیچ وجه درست نیست ، و این که چیزی را شریک خدا کنید بدون دلیل و برهانی که از سوی خدا مبنی بر حقّانیّت آن خبر در دست باشد ، و این که به دروغ از زبان خدا چیزی را ( درباره تحلیل و تحریم و غیره ) بیان دارید که ( صحّت و سقم آن را ) نمی‌دانید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَطَنَ » : پنهان ماند . مخفی گردید . « الإِثْمَ » : گناه . بزهکاری . عطف عام بر خاصّ است . « الْبَغْیَ » : ظلم و ستم . تعدّی . عطف خاصّ بر عام است . « بِغَیْرِ الْحَقِّ » : باطل . نادرست . ذکر این قید برای توضیح و تأکید است‌ ؛ چرا که هر نوع ظلم و ستمی باطل و نادرست است . یا این که معنی آن چنین است : به ناحق . یعنی تعدّی و تجاوزی که حق است و از روی مُشاکله تعدّی و تجاوز نامیده می‌شود ، بلامانع است ( نگا : بقره‌ / 194 ) . « سُلْطَاناً » : دلیل و برهان .‏

سوره أعراف آیه 34
‏متن آیه : ‏
‏ وَلِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر گروهی دارای مدّت زمانی ( مشخّص و معلوم ) است ، و هنگامی که زمان ( محدود ) آنان به سر رسید ، نه لحظه‌ای ( از آن ) تأخیر خواهند کرد و نه لحظه‌ای ( بر آن ) پیشی می‌گیرند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَجَلٌ » : مدّت . زمان . وقت سررسید . « سَاعَةً » : مراد کمترین وقت ممکن است . « لا یَسْتَأْخِرُونَ » : درنگ نمی‌کنند . « لا یَسْتَقْدِمُونَ » : پیشی نمی‌گیرند و جلو نمی‌افتند .‏

سوره أعراف آیه 35
‏متن آیه : ‏
‏ یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای آدمیزادگان ! اگر پیغمبرانی از جنس خود شما انسانها به نزدتان بیایند و آیات مرا برای شما بازگو بنمایند ، ( شما دو گروه خواهید شد . گروهی حق را می‌پذیرد ، و گروهی حق را تکذیب می‌دارد ) پس کسانی که پرهیزگاری کنند ( و با انجام طاعات و ترک محرّمات ، خویشتن را از عذاب خدا در امان دارند ) و به اصلاح ( حال خود و دیگران ) بپردازند ، ( در آخرت ) نه ترسی بر آنان است و نه غمگین می‌گردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِمَّا » : اگر . این واژه فراهم آمده است از : ( إِنْ ) شرطیّه و ( ما ) زائد که برای تأکید شرط ذکر شده است .‏

سوره أعراف آیه 36
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُواْ عَنْهَا أُوْلََئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانی که آیات مرا تکذیب کنند و از ( پیروی آیات و دریافت رهنمود از ) آنها ، خویشتن را فراتر گیرند و سرپیچی کنند ، آنان دوزخیانند و جاودانه در آن می‌مانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِسْتَکْبَرُوا عَنْهَا » : خویشتن را بالاتر از آن می‌دانند که آیات خدا را بپذیرند و از آنها رهنمود گیرند .‏

سوره أعراف آیه 37
‏متن آیه : ‏
‏ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ أُوْلَئِکَ یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُم مِّنَ الْکِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءتْهُمْ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُواْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا وَشَهِدُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُواْ کَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آخر چه کسی ستمکارتر از کسانی است که بر خدا دروغ می‌بندند یا این که آیات او را تکذیب می‌نمایند ؟ نصیب مقدّرشان بدیشان می‌رسد ( و در جهان روزگار معیّن خود را بسر می‌برند و روزیِ مشخّص خویش را می‌خورند ) تا آن گاه که فرستادگان ما ( یعنی فرشتگان قبض ارواح ) به سراغشان می‌آیند تا جانشان را بگیرند . ( بدین هنگام بدیشان ) می‌گویند : معبودهائی که جز خدا می‌پرستیدید کجایند ؟ ( بدیشان بگوئید بیایند و شما را از چنگال مرگ بربایند ! ) . می‌گویند : از ما نهان و ناپیدا شده‌اند و به ترک ما گفته‌اند ( و امید نفع و خیری بدانان نداریم . در اینجا است که ) آنان علیه خود گواهی می‌دهند و اعتراف می‌کنند که کافر بوده‌اند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَصِیبَهُمْ مِنَ الْکِتَابِ » : قسمت مقدّر روزی . مدّت معیّن عمر . « الْکِتَابِ » : مقدّر . نوشته شده . مصدر است و به معنی اسم مفعول یعنی مکتوب است . « یَتَوَفَّوْنَهُمْ » : آنان را می‌میرانند . جان آنان را می‌گیرند . « کُنتُمْ تَدْعُونَ » : عبادت می‌کردید . به فریاد می‌خواندید و استمداد می طلبیدید . « ضَلُّوا عَنَّا » : از ما نهان و ناپیدا شده‌اند و به ترک ما گفته‌اند . ( ضَلُّوا ) در اینجا به معنی ( غابُوا ) است . « شَهِدُوا » : گواهی دادند . اعتراف نمودند .‏

سوره أعراف آیه 38
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ ادْخُلُواْ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِّن الْجِنِّ وَالإِنسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَکُواْ فِیهَا جَمِیعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَاباً ضِعْفاً مِّنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلَکِن لاَّ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( در روز قیامت خداوند به این کافران ) می‌گوید : به همراه گروهها و دسته‌هائی از کافران انس و جنّی که پیش از شما ( در دنیا مدّتی زندگی کرده‌اند و آن گاه از جهان ) رفته‌اند وارد آتش دوزخ شوید ! ( در این هنگام ) هر وقت گروهی داخل آتش شود ، گروه همجنس ( پیشین ) خود را نفرین می‌فرستد ، تا آن گاه که همه به هم می‌رسند و پیش هم گرد می‌آیند ، آن وقت پسینیان خطاب به پیشینیان می‌گویند : پروردگارا ! اینان ما را گمراه کرده‌اند ( زیرا که پیش از ما بوده‌اند و ما را به سوی کفر رهبری نموده‌اند ) پس آتش آنان را چندین برابر ( تیزتر و عذابشان را بیشتر ) گردان . ( پروردگار خطاب بدیشان ) می‌گوید : عذاب هر یک از شما ( پیروان و پسروان و بالادستان و زیردستان ، به سبب کفر و ضلال و تقلید کورکورانه از همدیگر ) چندین برابر است ، ولی ( به علّت عذاب سخت خود ، اندازه عذاب دیگران را ) نمی‌دانید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أدْخُلُوا فِی‌ » : واژه ( فی ) در اینجا به معنی ( مَعَ ) است . یعنی . همراه با . « خَلَتْ » : رفته‌اند . گذشته‌اند . « أُخْتَهَا » : خواهرش . در اینجا مراد همجنس و همکیش است که اینان بر اثر آنان رفته‌اند و از ایشان تقلید نموده‌اند . « إدَّارَکُوا » : به هم رسیدند . با هم گرد آمدند . اصل این فعل ( تَدارَکُوا ) و از باب تفاعُل است . « أُخْرَاهُمْ » : پسینیان . مراد پیروان و تقلیدکنندگان است . « اُولاهُمْ » : پیشینیان . مراد پیشوایان و تقلیدشدگان است . « ضِعْفاً » : دو چندان . چند برابر .‏

سوره أعراف آیه 39
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و رؤساء و پیشینیان به پیروان و پسینیان می‌گویند : شما هیچ گونه امتیازی بر ما ندارید ( و تخفیفی از عقاب نه شما را است و نه ما را ؛ چاره‌ای نیست جز واویلا و مدارا ! ) پس بچشید عذاب را به سبب کاری که خود کرده‌اید ( و خود کرده را چاره نیست ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَضْلٍ » : برتری . مراد برتری از لحاظ تخفیف عذاب است .‏

سوره أعراف آیه 40
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُواْ عَنْهَا لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء وَلاَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان کسانی که آیات ( کتابهای آسمانی و نشانه‌های گسترده جهانی ) ما را تکذیب می‌کنند و خویشتن را بالاتر از آن می‌دانند که بدانها گردن نهند ، درهای آسمان بر روی آنان باز نمی‌گردد ( و خودشان بی‌ارج و اعمالشان بی‌ارزش می‌ماند ) و به بهشت وارد نمی‌شوند مگر این که شتر از سوراخ سوزن خیاطی بگذرد ( که به هیچ وجه امکان ندارد ، و لذا ایشان هرگز به بهشت داخل نمی‌گردند ) . این چنین ما گناهکاران را جزا و سزا می‌دهیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّمَآءِ » : مراد این است که دعاها و اعمالشان پذیرفته نمی‌شود . اعمالشان به سوی خدا اوج نمی‌گیرد ( نگا : فاطر / 10 ) و به سوی ( علّیّین ) بالا نمی‌رود و بلکه در ( سِجّین ) ثبت و ضبط می‌شود ( نگا : مطفّفین / 7 و 19 ) . ارواح آنان به سوی بهشت پر نمی‌کشد که در آسمانها و آن بالا بالاها قرار دارد ( نگا : نجم / 15 ) . « یَلِجَ » : داخل شود . « سَمِّ » : سوراخ . « الْخِیَاطِ » : سوزن . « حَتَّیا یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ » : تا آن گاه که شتر از سوراخ سوزن بگذرد . این سخن بر سبیل ضرب‌المثل است و بیانگر چیز ناممکن و ناشدنی است .‏

سوره أعراف آیه 41
‏متن آیه : ‏
‏ لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏برای آنان ( در دوزخ ) بستری از آتش و بالاپوشهائی از آتش است . ما این چنین جزا و سزای ستمکاران ( گمراه و کفرپیشه ) را می‌دهیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِهَادٌ » : بستر . زیرانداز . « غَوَاشٍ » : جمع غاشِیَة ، بالاپوش . پوشش . مراد آتش است که از هر سو ایشان را احاطه می‌کند ( نگا : زمر / 16 ) ( غَواشٍ ) مبتدای مؤخّر و ( مِن فَوْقِهِمْ ) خبر مقدم آن است .‏

سوره أعراف آیه 42
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لاَ نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند - به هیچ کس ( از آنان ) جز به اندازه تاب و توانش تکلیف نمی‌کنیم‌ - ایشان بهشتیانند و جاودانه در آن می‌مانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ألَّذِینَ » : مبتدا است ، و ( أولئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ ) خبر آن است . « لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَهَا » : به هیچ کسی جز به اندازه تاب و توانش تکلّیف نمی‌کنیم و جز به اندازه استعداد فکری و جسمی و امکاناتش انتظار نداریم . جمله معترضه است .‏

سوره أعراف آیه 43
‏متن آیه : ‏
‏ وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ وَقَالُواْ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ لَقَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُواْ أَن تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هرگونه کینه‌ای را از دلهایشان می‌زدائیم ( تا برادرانه در کمال صفا و صمیمیّت در بهشت بسر برند ) . در زیر ( قصرها و درختان ) آنان رودبارها جاری می‌گردد . ( خرّم و خندان خدای را سپاس می‌گذارند ) و می‌گویند : خدائی را سپاسگزاریم که ما را بدین ( نعمت جاویدان و بی‌پایان ) رهنمود فرمود و اگر ( لطف عمیم و فضل کریم ) خدا ( نبود و توسّط پیغمبران ما را توفیق عنایت نمی‌فرمود و ) رهنمودمان نمی‌نمود ، هدایت فراچنگ نمی‌آوردیم . واقعاً پیغمبرانِ پروردگارمان حق آوردند ( و حق گفتند و به سوی حق همگان را رهبری نمودند . در اینجا از سوی فرشتگان خدا ) ندا داده می‌شود که : این بهشت شما است ( که در جهان به شما وعده داده شده بود ، و هم اینک ) آن را به خاطر اعمالی ( بایسته و کردارهای شایسته‌ای ) که انجام داده‌اید به ارث می‌برید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَزَعْنَا » : بیرون کشیدیم . « غِلٍّ » : کینه . دشمنی .‏

سوره أعراف آیه 44
‏متن آیه : ‏
‏ وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً قَالُواْ نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پس از استقرار بهشتیان در بهشت ، و دوزخیان در دوزخ ) بهشتیان دوزخیان را صدا می‌زنند که ما آنچه را پروردگارمان ( توسّط پیغمبران ) به ما وعده داده بود همه را حق یافته‌ایم ( و به نعمت و کرامت خدای خود رسیده‌ایم ) ، آیا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق یافته‌اید ( و به عقاب و عذاب خدا گرفتار آمده‌اید ؟ ) . می‌گویند : بلی ! ( همه را عین حقیقت دیده‌ایم و به عقاب هولناک و عذاب دردناکی دچار آمده‌ایم . دریغا و فسوسا ! در این هنگام ، میان بهشت و دوزخ ) ندادهنده‌ای در میانشان ندا درمی‌دهد که نفرین خدا بر ستمگران باد !‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَقّاً » : حال یا مفعول دوم است . « أَذَّنَ » : صدا زد . ندا در داد . « مُوَذِّنٌ » : ندا دهنده . این ندا دهنده شاید فرشته‌ای یا انسانی باشد .‏

سوره أعراف آیه 45
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجاً وَهُم بِالآخِرَةِ کَافِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن ستمگرانی که ( مردمان را ) از راه خدا باز می‌داشتند ، و ( بر راستای خداشناسی سدها و مانعها ایجاد می‌کردند ، و در دلهای مردمان شکّها و گمانها می‌انداختند تا آنان را منحرف سازند و بدیشان ) راه خدا را کج و نادرست نشان دهند ، و آنانی که به آخرت کفر می‌ورزیدند ( و به جهان دیگر ایمان نداشتند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلَّذِینَ » : صفت ( الظَّالِمِینَ ) است . « یَبْغُونَهَا عِوَجاً » : آن را کج می‌خواهند . یعنی همیشه در صدد آن هستند که جاده مستقیم الهی را کج نشان دهند و نادرست جلوه بنمایند .‏

سوره أعراف آیه 46
‏متن آیه : ‏
‏ وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الأَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیمَاهُمْ وَنَادَوْاْ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در میان بهشتیان و دوزخیان مانعی وجود دارد ( اَعراف نام ) و بالای اعراف مردانی ( از بهترینِ مؤمنان و برگزیده‌ترینِ ایشان ) قرار دارند و ( از آنجا همه مردمان را می‌نگرند و نیکان و بدان ) جملگی را از روی سیمای ( سعادت یا شقاوتِ ) ایشان می‌شناسند . بهشتیان را بدان گاه که هنوز وارد بهشت نشده‌اند و می‌خواهند بدان داخل شوند فریاد می‌دارند که درودتان باد ! ( مژده باد که شما را که خوفی و هراسی ندارید و جاودانه در بهشت ماندگارید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حِجَابٌ » : سِتر . مانع . مراد دیواری است که دروازه‌ای دارد و عرض و طول و چگونگی آن بر ما مجهول است ( نگا : حدید / 13 ) . « الأعْرَافِ » : جمع عُرْف ، بلندیها ، در اینجا مراد بلندیهای ( سُور ) مذکور در ( حدید / 13 ) است . « رِجالٌ » : مردانی که بر اعراف قرار دارند که برخی آنان را از زبدگان مؤمنان می‌دانند ، و برخی ایشان را کسانی می‌دانند که حسنات و سیّئات ایشان مساوی است و هنوز تکلیفشان روشن نگشته است ، ولی امیدوارند که به بهشت روند . « لَمْ یَدْخُلُوهَا . . . » : مرجع ضمیر ( و ) می‌تواند واژه ( رِجالٌ ) یا ( أَصْحاب ) باشد .‏

سوره أعراف آیه 47
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاء أَصْحَابِ النَّارِ قَالُواْ رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که چشمان ( مؤمنان مستقرّ در اعراف ) متوجّه دوزخیان می‌شود ، ( آنچه نادیدنی است آن بینند ، و از هراس آتش دوزخ ) می‌گویند : پروردگارا ! ما را با ( این ) گروه ستمگر همراه مگردان .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صُرِفَتْ » : متوجّه گردانده شد . « تِلْقَآءَ » : جهت . سو . مصدر ( لَقِیَ ) است .‏

سوره أعراف آیه 48
‏متن آیه : ‏
‏ وَنَادَى أَصْحَابُ الأَعْرَافِ رِجَالاً یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیمَاهُمْ قَالُواْ مَا أَغْنَى عَنکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آنان که بر اعراف جایگزینند ، مردانی ( از دوزخیان ) را که از سیمایشان آنان را می‌شناسند ، صدا می‌زنند و می‌گویند : آیا گردآوری ( مال و ثروت و سپاه و حشم ) شما ، و چیزهائی که ( می‌پرستیدید و ) بدانها می‌نازیدید و بزرگ می‌داشتید ، چه سودی به حالتان داشت‌ ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَآ أَغْنَیا عَنکُمْ » : چه سودی به حالتان داشت‌ ؟ چه سودی برایتان نداشت . « جَمْعُکُمْ » : گردآوری مال و ثروت و سپاه و غیره . جمعیّت . تعداد افراد . « مَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ » : چیزهائی که بزرگشان می‌داشتید و بتانی که می‌پرستید . چیزی که همیشه بدان تکبّر می‌کردید . خود را بزرگتر از آن می‌دیدید که حق را بپذیرید .‏

سوره أعراف آیه 49
‏متن آیه : ‏
‏ أَهَؤُلاء الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لاَ یَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ لاَ خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلاَ أَنتُمْ تَحْزَنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا اینان ( که هم اکنون به بهشت می‌روند و غرق نعمت جاوید یزدان می‌شوند ) همان کسانی نیستند که ( در دنیا ) سوگند می‌خوردید : ممکن نیست خداوند رحمی بدیشان کند ( و آنان را به بهشت نائل گرداند ؟ ای مؤمنان ! به کوری چشم کافران ) به بهشت درآئید . نه ترسی متوجّه شما می‌گردد و نه به غم و اندوهی گرفتار می‌آئید . ( چرا که بهشت جای سعادت و سرور و شادمانی و نعمت جاویدان یزدانی است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَقْسَمْتُمْ » : سوگند خوردید . « أُدْخُلُوا الْجَنَّةَ . . . » : این عبارت می‌تواند فرموده خدا خطاب به اصحاب اعراف یا سائر مؤمنان باشد ؛ و یا گفته اصحاب اعراف خطاب به مؤمنان بشمار آید .‏

سوره أعراف آیه 50
‏متن آیه : ‏
‏ وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏دوزخیان بهشتیان را صدا می‌زنند که مقداری از آب یا از چیزهائی که خداوند قسمت شما فرموده است به ما عطاء کنید . بهشتیان می‌گویند : خداوند آب و چیزهای بهشت را بر کافران قدغن کرده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَادَی‌ » : صدا زد . چگونگی صدازدن بر ما مجهول است ، جز این که چنین صدازدنی دلیل بر قرب مکانی بهشت و دوزخ نمی‌باشد . امروزه در دنیا به وسیله دستگاهها با هم صحبت‌کردن و یکدیگر را از مسافت دور دیدن چیز عادی است . « أََفِیضُوا » : عطاء کنید .‏

سوره أعراف آیه 51
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا کَانُواْ بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن کسانی که ( به دنبال دین حق راه نیفتادند و بلکه ) خوشگذرانی و بازی را آئین خود کردند ( و دین را مسخره پنداشتند و به بازیچه گرفتند ) و زندگی دنیا آنان را گول زد ( و جهان عاجل ، ایشان را از جهان آجل بازداشت ) ، پس امروز ایشان را ( از برخورداری از الطاف و انعام خود بی‌نصیب و آنان را ) از یاد می‌بریم ، چون که ایشان رسیدن به چنین روزی را از یاد بردند و آیات ( دیدنیِ جهان و خواندنیِ قرآن و سائر کتابهای آسمانی ) ما را انکار کردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً » : لَهْو و لعب را آئین خود کردند . دین خود را به بازی و شوخی گرفتند . « کَمَا » : همان گونه که . چون که . زیرا که . حرف ( ک ) می‌تواند برای تشبیه یا تعلیل باشد . واژه ( ما ) در ( کَما ) و در ( وَ ما کانُوا . . . ) مصدری است و بعد از تأویل به مصدر چنین می‌شود : کَنِسْیَانِهِمْ وَ جُحُودِهِمْ . لِنِسْیانِهِمْ وَ جُحُودِهِمْ .‏

سوره أعراف آیه 52
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان کتاب بزرگی ( به نام قرآن ) را برای ایشان فرستاده‌ایم که با آگاهی ( کامل و شامل خدایانه خود از فطرت انسان و سرشت جهان ، احکام و معانی ) آن را توضیح داده و تبیین کرده‌ایم تا مایه هدایت ( ایشان به سوی سعادت ) و رحمت ( خدا در هر دو سرا ) برای کسانی باشد که مؤمنین ( بدان ) باشند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَصَّلْناهُ » : معانی و مفاهیم آن را اعم از عقائد و احکام و مواعظ ، مفصّلاً و مشروحاً بیان داشته‌ایم و روشن نموده‌ایم . « عَلی عِلْمِ » : آگاهانه . مشتمل بر دانش بسیار . حال ضمیر فاعلی ( نا ) و به معنی ( عالِمینَ ) و یا حال ضمیر مفعولی ( هُ ) و به معنی ( مُشْتَمِلاً عَلی عِلْمٍ کَثیرٍ ) است . « هُدیً وَ رَحْمَةً » : مفعولٌ‌له یا حال ( کِتابٍ ) یا ضمیر ( هُ ) است .‏

سوره أعراف آیه 53
‏متن آیه : ‏
‏ هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَیَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا ( افراد بی‌باور ) انتظار جز این را دارند که سرانجام تهدیدهای کتاب خدا را مشاهده کنند ( و عقاب و عذاب موعود او را هم اینک ببینند ؟ ) . روزی چنین سرانجامی فرا می‌رسد ( و عقاب و عذاب خدا گریبانگیرشان می‌گردد . در آن روز ) آنان که در دنیا آن را فراموش کرده‌اند و پشت گوش انداخته‌اند ، می‌گویند : بیگمان پیغمبرانِ پروردگارمان آمدند و حق را با خود آوردند ( و ما و دیگران را به سوی آن دعوت کردند ، ولی ما بدان کافر شدیم و اکنون پشیمانیم و راه چاره‌ای برای خود نمی‌دانیم ) آیا میانجیگرانی داریم که برای ما میانجیگری کنند ( و ما را از دست عذاب برهانند ؟ ) یا ( کاری کنند که مجدّدا به جهان ) برگردانده شویم تا اعمالی انجام دهیم جدای از اعمالی که قبلاً می‌کردیم‌ ؟ ( ولی مگر ممکن است چنین شود ؟ ! آنان پاسخی برای خود نمی‌شنوند . چرا که با غرور بیجا در دنیا ) ایشان خویشتن را زیانبار کرده‌اند و هستی خود را باخته‌اند ، و معبودهائی را که به دروغ ساخته بودند همگی گم گشته‌اند و ناپدید شده‌اند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَأْوِیلَهُ » : سرانجام و عاقبت آن . مراد عقاب و عذابی است که وعده داده می‌شود . « مِن قَبْلُ » : قبلاً . در دنیا .‏

سوره أعراف آیه 54
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگار شما خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش دوره بیافرید ، سپس بر تخت ( مرکز فرماندهی جهان ) چیره شد ( و به اداره جهان هستی پرداخت ) . با ( پرده تاریک ) شب ، روز را می‌پوشاند و شب شتابان به دنبال روز روان است . خورشید و ماه و ستارگان را بیافریده است و جملگی مسخّر فرمان او هستند . آگاه باشید که تنها او می‌آفریند و تنها او فرمان می‌دهد . بزرگوار و جاویدان و دارای خیرات فراوان ، خداوندی است که پروردگار جهانیان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سِتَّةِ أیَّامٍ » : شش روز . مراد شش دوره از زمان است که مقدار آنها را کسی جز خدا نمی‌داند . « إسْتَوَیا » : مستولی شد . استقرار یافت . چگونگی آن بر ما مجهول است و آنچه از آن می‌فهمیم این است که خداوند به فرمانروائی و اداره جهان پرداخت . « الْعَرْش‌ » : تخت سلطنت . آفریده سترگی است که چگونگی آن بر ما مجهول است . « إِسْتَوی عَلی الْعَرْشِ » : کاملاً چیره شد و فرماندهی را به دست گرفت . « حَثِیثاً » : با سرعت . شتابان . حال فاعل ( یَطْلُبُهُ ) است . یا صفت مصدر محذوف است و تقدیر چنین است : یَطْلُبُهُ طَلَباً حَثیثاً . « مُسَخَّرَاتٍ » : فرمانبرداران . فرمانبران . حال است . « الْخَلْقُ » : آفرینش . همه مخلوقات . « الأمْرُ » : فرماندهی . رهبری و گرداندن کار و بار مخلوقات و نظارت بر احوال و اوضاع آنها . « تَبَارَکَ اللهُ » : مقدّس و منزّه خدا است . خیر و برکت مادی و معنوی خدا افزون و فراوان است . جاوید و بزرگوار خدا است . فعل ( تَبارَکَ ) از مصدر ( بَرَکَة ) به معنی کثرت و زیادت یا به معنی ثبوت و ماندگاری است .‏

سوره أعراف آیه 55
‏متن آیه : ‏
‏ ادْعُواْ رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْیَةً إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارِ خود را فروتنانه و پنهانی به کمک بخواهید ( و در دعا با بلندگرداندن صدا یا درخواست چیز ناروا از حدّ اعتدال تجاوز مکنید که ) او تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَضَرُّعاً » : متواضعانه و خاشعانه . علنی و آشکارا . حال ضمیر ( و ) در فعل ( أُدْعُوا ) است و به معنی مُتَضَرِّعِینَ است . « خُفْیَةً » : پنهانی . نهانی .‏

سوره أعراف آیه 56
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در زمین بعد از اصلاح آن ( توسّط خدا یا بر دست انبیاء علی‌الخصوص محمّد مصطفی ) فساد و تباهی مکنید . و خدا را بیمناکانه و امیدوارانه به فریاد خوانید ؛ ( بیم از عدم پذیرش ، و امید به رحمتش ) . بیگمان رحمت یزدان به نیکوکاران نزدیک است . ( پس نیکوکار باشید تا دعای شما پذیرفته گردد و رحمت خدا شامل شما شود ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَوْفاً وَ طَمَعاً » : در حال خوف و رجا . از ترس عقاب و امید به ثواب . هر دو واژه حال و به معنی : خَآئِفِینَ وَ طَامِعِین می‌باشند . « قَرِیبٌ » : مذکّر آمدنِ ( قَریبٌ ) به سبب کسب تذکیر مضاف یعنی ( رَحْمَةَ ) از مضاف‌الیه‌یعنی ( اللهِ ) است . یا حمل فَعیل به معنی فاعِل بر فَعیل به معنی مَفْعُول است . ( نگا : روح‌المعانی ، اعراف / 56 ) .‏

سوره أعراف آیه 57
‏متن آیه : ‏
‏ وَهُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ کَذَلِکَ نُخْرِجُ الْموْتَى لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏او کسی است که بادها را به عنوان مژده‌رسانهای رحمت خود پیشاپیش می‌فرستد ( تا مردمان را به باریدن باران که مایه حیات و بیانگر لطف یزدان است مژده دهند ) . هنگامی که بادها ابرهای سنگین ( و پر آب را بر دوش خود ) برداشتند ، آنها را به خاطر ( آبیاری ) زمینی ( بی‌جنب و جوش و خشکیده همچون ) مرده می‌رانیم و آب را در آنجا می‌بارانیم و با آن هر نوع میوه و محصولی را ( از خاک تیره ) پدید می‌آوریم . و همان گونه ( که زمین مرده را پرجنب و جوش و زنده می‌کنیم ) مردگان را ( نیز از دل خاک ) بیرون می‌آوریم ( و زندگی دوباره می‌بخشیم . درباره این امثال که بیانگر نمونه معاد در این دنیا است بیندیشید ) تا شما متذکّر شوید و عبرت گیرید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بُشْراً » : جمع بَشیر ، مژده‌دهندگان . « بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ » : پیشاپیش باران رحمت خود . « أَقَلَّتْ » : برداشت . « سَحاباً » : ابرها . جمع سَحابَة . « ثِقَالاً » : جمع ثَقیلَة ، سنگین از آب فراوان . « سُقْنَا » : راندیم .‏

سوره أعراف آیه 58
‏متن آیه : ‏
‏ وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لاَ یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداً کَذَلِکَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏زمین خوب ( و دارای خاک مرغوب ) ، گیاه آن به فرمان پروردگارش می‌روید و بالا می‌گیرد ، امّا زمین بد ( و شوره‌زار ) از آن جز گیاه ناچیز و کم‌سود نمی‌روید . ( این مثلی است در تأثیرِ وراثت ، تفاوتِ قابلیّت در افراد ، نجابتِ خانوادگی ، و تأثیر ایمان و کفر دودمان در زندگی زناشوئی . مردمان در فهم و ادراک ، همچون زمین خوب و بدند ) و ما برای شکرگزاران این چنین آیات را بیان می‌کنیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَکِداً » : پر درد سر و کم سود . حال ضمیر مستتر در ( یَخْرُجُ ) است .‏

سوره أعراف آیه 59
‏متن آیه : ‏
‏ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ إِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پیوسته مشرکان ، دشمنان حق بوده‌اند ، و کافران با پیغمبران جنگیده‌اند . از جمله ) ما نوح را به سوی قوم خود ( که در میانشان برانگیخته شده بود ) فرستادیم . او بدیشان گفت : ای قوم من ! برای شما جز خدا معبودی نیست . پس تنها خدا را بپرستید . من ( از شما و دلسوزتان می‌باشم . قیامت و حساب و کتابی در میان است و اگر نافرمانی کنید ) می‌ترسم دچار عذاب آن روزِ بزرگ شوید ( و به دوزخ روید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَوْمٍ عَظِیمٍ » : روز بزرگ که قیامت است .‏

سوره أعراف آیه 60
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اشراف و رؤسای قوم او گفتند : ما شما را ( دور از حق و ) در گمراهی و سرگشتگیِ آشکاری می‌بینیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمَلأُ » : اشراف رؤساء و زعماء .‏

سوره أعراف آیه 61
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ یَا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلاَلَةٌ وَلَکِنِّی رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : ای قوم من ! هیچ گونه گمراهی در من نیست و دچار سرگشتگی هم نیستم . ولی من فرستاده‌ای از سوی پرودرگار جهانیانم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ضَلالَةٌ » : کمترین گمراهی .‏

سوره أعراف آیه 62
‏متن آیه : ‏
‏ أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَأَنصَحُ لَکُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من مأموریّتهای ( محولّه از سوی ) پروردگارم را به شما ابلاغ می‌کنم و شما را پند و اندرز می‌دهم و از جانب خدا چیزهائی ( به من وحی می‌گردد و ) می‌دانم که شما نمی‌دانید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رِسَالات‌ » : جمع رسالت ، چیزهائی که پیغمبران را مأمور تبلیغ آنها می‌کنند .‏

سوره أعراف آیه 63
‏متن آیه : ‏
‏ أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءکُمْ ذِکْرٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَلَى رَجُلٍ مِّنکُمْ لِیُنذِرَکُمْ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا تعجّب می‌کنید از این که ( کتاب آسمانی پر ) اندرزی از سوی پروردگارتان بر زبان مردی از خودتان به شما برسد تا شما را بیم دهد و پرهیزگار شوید و ( در پرتو هراس از عذاب و عقاب ، و پرهیز از موجبات خشم خدا ) امید آن باشد که مشمول رحمت و رأفت گردید ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذِکْرٌ » : پند و اندرز . در اینجا مراد کتاب آسمانی است ( نگا : یوسف / 104 ، انبیاء / 50 ) .‏

سوره أعراف آیه 64
‏متن آیه : ‏
‏ فَکَذَّبُوهُ فَأَنجَیْنَاهُ وَالَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا إِنَّهُمْ کَانُواْ قَوْماً عَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏امّا آنان ( با وجود این همه دلائل روشن ایمان نیاوردند و ) او را تکذیب کردند . پس ما او و کسانی را که با وی در کشتی بودند نجات دادیم ، و کسانی را که آیات ( خواندنی و دیدنی ) ما را تکذیب نمودند ، غرق کردیم ، چرا که آنان مردمان ( کور دل و ) نابینائی بودند ( و حق را نمی‌دیدند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلَّذِینَ مَعَهُ » : کسانی که با او بودند . کسانی که پیروان او بودند . « فِی الْفُلْکِ » : در کشتی . با کشتی . « عَمِینَ » : جمع عَمی ، نابینایان . کوردلان .‏

سوره أعراف آیه 65
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( همان گونه که نوح را برای دعوت به توحید به سوی قوم خود فرستادیم ، ) هود را هم به سوی قوم عاد که خودش از آنان بود روانه کردیم . هود به قوم عاد گفت : ای قوم من ! خدای را بپرستید و ( بدانید ) جز او معبودی ندارید . آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید ؟ ( و نمی‌خواهید با یکتاپرستی خویشتن را از شرّ و فساد در امان دارید ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَخَاهُمْ » : برادرشان . مراد اخوّت در جنس است . در میان عربها رسم است که خطاب به هم می‌گویند : یا أَخا الْعَرَبِ . واژه ( أَخا ) مفعول فعل محذوف ( أَرْسَلْنا ) است .‏

سوره أعراف آیه 66
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاکَ فِی سَفَاهَةٍ وِإِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکَاذِبِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏رؤساء و اشراف کفرپیشه قوم او گفتند : ما شما را ابله می‌دانیم‌ ؛ ( آخر این چه دعوتی است که راه انداخته‌ای و این چه چیز است که ما را بدان می‌خوانی‌ ؟ ! ) و ما شما را از زمره دروغگویان می‌پنداریم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَفاهَة » : کم‌خردی . ابلهی . « مِنَ الْکَاذِبِینَ » : از زمره دروغگویان . این سخن بیانگر این است که پیغمبران پیشین را هم دروغگو پنداشته‌اند و آنان را نیز تکذیب نموده‌اند .‏

سوره أعراف آیه 67
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ یَا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفَاهَةٌ وَلَکِنِّی رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هود گفت : ای قوم من ! من ابله نیستم . بلکه من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیانم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَیْسَ بِی سَفَاهَة » : هیچ گونه سبک‌مغزی و کم‌خردی در من نیست .‏

سوره أعراف آیه 68
‏متن آیه : ‏
‏ أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاتِ رَبِّی وَأَنَاْ لَکُمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من احکام و اوامر پروردگار خود را به شما می‌رسانم و من اندرزگوی امینی برای شما هستم ( و در آنچه می‌گویم یکرنگ و راستگویم و از خود چیزی نمی‌گویم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَاصِحٌ » : نصیحت‌کننده . دلسوز . مخلص .‏

سوره أعراف آیه 69
‏متن آیه : ‏
‏ أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءکُمْ ذِکْرٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَلَى رَجُلٍ مِّنکُمْ لِیُنذِرَکُمْ وَاذکُرُواْ إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْکُرُواْ آلاء اللّهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا تعجّب می‌کنید از این که ( کتاب آسمانی پر ) اندرزی از سوی پروردگارتان بر زبان مردی از خودتان به شما برسد تا شما را بیم دهد . به یاد آورید آن زمانی را که شما را بعد از قوم نوح وارثان زمین کرد و شما را در میان مردمان از سلطنت شکوهمندتر و از مملکت فراختر و از قدرت جسمانی بیشتری برخوردار کرد . پس نعمتهای خدا را به یاد آورید ( و شکر آنها را بگزارید ) باشد که رستگار شوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْخَلْقِ » : مردمان ، آفریدگان . خلقت ، بنیه . « فِی الْخَلْقِ » : در میان مردمان . از لحاظ بدنی . « بَصْطَةً » = « بَسْطَةً » : توسعه ، گسترش . مفعول‌به یا تمییز است . « ءَالآءَ » : جمع إِلی ، نعمتها .‏

سوره أعراف آیه 70
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : آیا به پیش ما آمده‌ای ( و دست‌اندر کار تبلیغ شده‌ای ) تا ما را بر آن داری که بُتانی را رها سازیم که پدرانمان آنها را پرستیده‌اند و تنها خدا را بپرستیم و بس‌ ؟ ! ( ما هرگز چنین نخواهیم کرد . ) پس چیزی را بر سر ما بیاور که ( در برابر نافرمانیِ از خود ) به ما وعده می‌دهی ، اگر از راستگویانی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَحْدَهُ » : تنها . یگانه . حال است . « نَذَرَ » : ترک کنیم . رها سازیم .‏

سوره أعراف آیه 71
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُم مِّن رَّبِّکُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِی فِی أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤکُم مَّا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ فَانتَظِرُواْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هود گفت : ( به سبب نافرمانی و دشمنانگیتان با حق ) مسلّماً عذاب بزرگی و خشم سترگی از سوی پروردگارتان بر شما واقع می‌شود و بیگمان دامنگیرتان می‌گردد . آیا با من درباره بتهائی ستیزه می‌کنید که از الوهیّت جز نامی ندارند و شما و نیاکان شما بر آنها نام خدا گذارده‌اید و معبودشان نامیده‌اید ، و هیچ گونه حجّتی ( که دالّ بر الوهیّت آنها باشد ) از جانب خدا در حقّ آنها نازل نشده است . ( اکنون که چنین است ) در انتظار ( عذاب خدا ) باشید و من هم با منتظرانِ ( شما چشم به راه نزول عذاب ) می‌مانم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَقَعَ » : رخ داد . ثابت و واجب گردید . « رِجْسٌ » : عذاب . « سُلْطَانٍ » : دلیل و برهان .‏

سوره أعراف آیه 72
‏متن آیه : ‏
‏ فَأَنجَیْنَاهُ وَالَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَمَا کَانُواْ مُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس ( عذاب طوفانِ باد دامنگیرشان گردید ، و ما ) هود و مؤمنانی را که با او بودند در پرتو لطف و مرحمت خود رهائی بخشیدیم ، و کسانی را که آیات ( خواندنی و دیدنی ) ما را تکذیب کردند و از زمره مؤمنان نشدند ، نابود و مستأصل گرداندیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَنجَیْنَا » : نجات دادیم . « دَابِرَ » : آخر . تابع . قطعِ دابِر ، کنایه از استیصال و نابودکردن است ( نگا : انعام / 45 ) .‏

سوره أعراف آیه 73
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءتْکُم بَیِّنَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوَءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( از زمره پیغمبران یکی هم ) صالح را به سوی قوم ثمود که خودش از آنان بود فرستادیم . صالح بدیشان گفت : ای قوم من ! خدای را بپرستید ( و بدانید که ) جز او معبودی ندارید . هم اینک معجزه بزرگی ( بر صدق پیغمبری من ) از سوی پروردگارتان برایتان آمده است و ( آن ) این شتر خدا است ( با ویژگیهای خاصّ خود ) که به عنوان معجزه‌ای برای شما آمده است ( و یک شتر عادی و معمولی نیست ) . پس آن را به حال خود واگذارید تا در زمین هر کجا خواست بچرد ، و بدان آزاری مرسانید که ( اگر آزاری برسانید ) عذاب دردناکی دچارتان می‌گردد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَیِّنَةٌ » : دلیل . معجزه بزرگ و روشن . « ءَایَةً » : نشانه . معجزه . حال ناقه است . عامل آن معنی اشاره است که عامل معنوی است .‏

سوره أعراف آیه 74
‏متن آیه : ‏
‏ وَاذْکُرُواْ إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَکُمْ فِی الأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُوراً وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتاً فَاذْکُرُواْ آلاء اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و به یاد داشته باشید که خداوند شما را جانشینان قوم عاد کرده است و در سرزمین ( حجر ، میان حجاز و شام ) استقرار بخشیده است . ( سرزمینی با دشتهای مسطّح و حاصلخیز ، و با کوهستانهای مستحکم و مستعدّی که می‌توانید ) در دشتهای آن کاخها برافرازید و در کوههای آن خانه‌ها بتراشید و بسازید . پس نعمتهای خدا را به یاد داشته باشید و در زمین ، تباهکارانه فساد راه می‌ندازید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَوَّأَ » : استقرار بخشید . منزل و مأوی داد . « تَنْحِتُونَ » : می‌تراشید . « سُهُول‌ » : جمع سَهْل ، دشتها . « الْجِبَالَ بُیُوتاً » : واژه ( الْجِبالَ ) می‌تواند مفعول باشد و ( بُیُوتاً ) حال بوده و تأویل به مشتقّ شود ؛ یعنی انگار به معنی ( مَسْکُونَةً ) باشد . یا این که ( الْجِبَالَ ) منصوب به نزع خافض بوده و ( بُیُوتاً ) مفعول بشمار آید . « لا تَعْثَوْا » : فساد و تباهی مکنید . « مُفْسِدِینَ » : حال است و برای تأکید معنی ( لا تَعْثَوْا ) به کار رفته است .‏

سوره أعراف آیه 75
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحاً مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اشراف و رؤسای متکبّر قوم او به مستضعفانی که ایمان آورده بودند گفتند : آیا واقعاً می‌دانید که صالح فرستاده‌ای از جانب پروردگار خدا است‌ ؟ ( مستضعفان پاسخ دادند و ) گفتند : ما بدانچه او بدان مأموریّت یافته است ایمان داریم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِسْتَکْبَرُوا » : تکبّر نمودند و بزرگی فروختند و حقّ را نپذیرفتند . « اسْتُضْعِفُوا » : ضعیف بشمار آمده بودند . مراد کسانی است که استثمار شده بودند . « لِمَنْ ءَامَنَ » : بدل جزء از کلّ برای ( لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا ) است .‏

سوره أعراف آیه 76
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِیَ آمَنتُمْ بِهِ کَافِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مستکبران ( به مستضعفان ) گفتند : ولی ما بدانچه شما بدان ایمان دارید ، ایمان نداریم .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره أعراف آیه 77
‏متن آیه : ‏
‏ فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ یَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس شتر را پی کردند و از فرمان پروردگار خود سرکشی نمودند و گفتند : ای صالح ! اگر ( راست می‌گوئی ) از زمره پیغمبرانی ، آنچه را که به ما وعده می‌دهی ( و عذابی را که ما را از آن می‌ترسانی ) بر سر ما بیاور !‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَقَرُوا » : پی‌کردند . شتر را ذبح کردند . « عَتَوْا » : سرکشی کردند .‏

سوره أعراف آیه 78
‏متن آیه : ‏
‏ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( در نتیجه ستیزه‌جوئی و طغیانگری ) زلزله‌ای ( قصرها و خانه‌های مستحکم ) ایشان را در برگرفت ( و زندگی پرزرق و برق آنان را در هم کوبید ) و در شهر و دیار خود خشکیدند و مردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الرَّجْفَةُ » : زلزله . « جَاثِمِینَ » : بر زانوها افتادگان . پیکرهای خشکیده و بی‌جان . « فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ » : صبحگاهان در خانه‌های خود اجسام بی‌جانی شدند و نقش بر زمین گشتند . با توجّه بدین معنی ، ( أَصْبَحُوا ) تامّه است و ( جَاثِمِینَ ) حال است .‏

سوره أعراف آیه 79
‏متن آیه : ‏
‏ فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَةَ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلَکِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس ( صالح با دلی پر اندوه ) از آنان روی برتافت و گفت : ای قوم من ! من پیام پروردگارم را به شما رساندم و شما را پند دادم ، ولی شما اندرزگویان را دوست نمی‌دارید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَوَلَّیا » : روی برتافت . ایشان را ترک کرد و رفت . ترک‌کردن آنان و سخن‌گفتن با ایشان ، می‌تواند پیش از نزول بلا باشد ، و یا این که بعد از نزول بلا بوده و خطاب برای عبرت بازماندگان و اظهار تأسّف از وضع رقّت‌بار مردگان باشد . « رِسالَةَ » : پیام . آنچه پیغمبران برای تبلیغ آن فرستاده می‌شوند .‏

سوره أعراف آیه 80
‏متن آیه : ‏
‏ وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّن الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏لوط را هم فرستادیم و او به قوم خود گفت : آیا کار بسیار زشت و پلشتی را انجام می‌دهید که کسی از جهانیان پیش از شما مرتکب آن نشده است‌ ؟ !‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِذْ » : ظرف است برای ( أَرْسَلْنا ) و امتداد زمانی دارد و مظروف می‌تواند در برخی از اجزاء آن انجام گیرد . یا این که ( لُوطاً ) منصوب به فعل محذوف ( أُذْکُرْ ) است و . . .‏

سوره أعراف آیه 81
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( جای شگفت است که ) شما به جای زنان به مردان دل می‌بازید و با آنان می‌آمیزید ! اصلاً شما مردمان تجاوزپیشه‌اید ( و به انگیزه شهوت‌رانی و هواپرستی از مرز فطرت در می‌گذرید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« شَهْوَةً » : از روی شهوت . مفعول‌له است . « مِن دُونِ » به جای .‏

سوره أعراف آیه 82
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُواْ أَخْرِجُوهُم مِّن قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند : اینان را از شهر و دیار خود بیرون کنید . آخر اینان مردمان پاک و پرهیزگاری هستند !‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُنَاسٌ » : مردمان . « یَتَطَهَّرُونَ » : پاکی را دوست می‌دارند . زاهد و پرهیزگارند . البتّه این سخن را برای تمسخر مؤمنان می‌گفتند ، همان گونه که عادت فاسقان و کافران مقتدر و ستم‌پیشه است ( نگا : هود / 87 ) .‏

سوره أعراف آیه 83
‏متن آیه : ‏
‏ فَأَنجَیْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس ما لوط و مؤمنان بدو و خانواده او را نجات دادیم ، مگر همسرش را که او ( از خانواده خود گسیخته بود و به گمراهان پیوسته بود و لذا ) از جمله نابودشوندگان گردید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أهْلَهُ » : خانواده و خویشاوندان لوط . گروندگان بدو . « الْغَابِرِینَ » : ماندگاران . هلاک‌شدگان . واژه ( غابر ) به کسی گفته می‌شود که همراهانش بروند و از ایشان بگسلد و باقی بماند . یا به معنی رونده است و مراد از دنیارونده و هلاک‌شونده است .‏

سوره أعراف آیه 84
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِم مَّطَراً فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بر آنان بارانی ( از سنگ ) باراندیم ( و ایشان را سنگباران کردیم ) بنگر که سرانجام گناهکاران به کجا کشید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ » : مراد باران غضب است‌ ؛ نه رحمت . و آن این که ، پس از زیرورو شدن شهر و دیارشان ، گدازه‌هائی از سنگ بر سرشان باریدن گرفت ( نگا : هود / 82 ، فرقان / 40 ) .‏

سوره أعراف آیه 85
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءتْکُم بَیِّنَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ فَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شعیب را هم به سوی اهل مدین که خود از آنان بود فرستادیم بدیشان گفت : ای قوم من ! خدا را بپرستید ( و بدانید ) که جز او معبودی ندارید . معجزه‌ای از سوی پروردگارتان ( بر صحّت پیغمبری من ) برایتان آمده است . ( پیام آسمانی این است که در زندگی به ویژه در تجارت و معامله با دیگران راست و درست باشید و ) ترازو و پیمانه را به تمام و کمال بکشید و بپردازید و از حقوق مردم چیزی نکاهید ، و در زمین بعد از اصلاح آن ( توسّط خدا ، یا بر دست انبیاء ) فساد و تباهی مکنید . این کار به سود شما است اگر ( به خدا و به حقیقت ، ) ایمان دارید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَدْیَن‌ » : اسم قبیله‌ای است که از نسل مَدْیان یکی از فرزندان ابراهیم می‌باشند . این نام به مسکن ایشان هم اطلاق شده است ( نگا : قصص / 45 ) . « بَیِّنَةٌ » : دلیل . معجزه . نوع این معجزه مانند بسیاری از معجزات دیگر روشن نشده است . « لا تَبْخَسُوا » : کم مکنید . نکاهید .‏

سوره أعراف آیه 86
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تَقْعُدُواْ بِکُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجاً وَاذْکُرُواْ إِذْ کُنتُمْ قَلِیلاً فَکَثَّرَکُمْ وَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شما بر سر راهها ( ی منتهی به حق و هدایت و عمل صالح ) منشینید تا مؤمنان به خدا را بترسانید و از راه الله بازدارید و آن ( راه مستقیم ) را کج بنمائید ( و خود به راه معوجّ منحرف گردید ) . به خاطر آورید آن زمانی را که اندک بودید و خداوند ( بر اثر تلاش شبانه‌روزی خودتان نیروی انسانی و قدرت مالی ) شما را افزون کرد . و نیز بنگرید که سرانجام کار مفسدان ( همیشه به کجا انجامیده و عاقبت ) چگونه گشته است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تُوعِدُونَ » : می‌ترسانید . « تَبْغُونَها عِوَجاً » : آن راه را کج می‌خواهید . مراد این است که راه خدا را در نظر مردم کج نشان می‌دهید ، و خودتان نیز راهی جدا از راه راست را در پیش می‌گیرید .‏

سوره أعراف آیه 87
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِن کَانَ طَآئِفَةٌ مِّنکُمْ آمَنُواْ بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَآئِفَةٌ لَّمْ یْؤْمِنُواْ فَاصْبِرُواْ حَتَّى یَحْکُمَ اللّهُ بَیْنَنَا وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر دسته‌ای از شما بدانچه مأمور بدان هستم ایمان بیاورد ( و پیغمبری مرا بپذیرد ) ، و دسته‌ای ایمان نیاورد ( و تنها به زندگی این جهان بچسبد ) منتظر باشید تا خداوند میان ما داوری‌کند ، و او بهترینِ داوران است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْحَاکِمِینَ » : داوران . قضات .‏

سوره أعراف آیه 88
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یَا شُعَیْبُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَکَ مِن قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ کُنَّا کَارِهِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اشراف و سران متکبّر قوم شعیب ( که خویشتن را بالاتر از آن می‌دانستند که دین خدا را بپذیرند ، بدو ) گفتند : ای شعیب ! حتماً تو و کسانی را که با تو ایمان آورده‌اند از شهر و آبادی خود بیرون می‌کنیم مگر این که به آئین ما درآئید . شعیب گفت : آیا ما به آئین شما در می‌آئیم در حالی که ( آن را به سبب باطل و نادرست بودن ) دوست نمی‌داریم و نمی‌پسندیم‌ ؟ ! ( هرگز چنین کاری ممکن نیست ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَوْ » : یا این که . مگر این که . « لَتَعُودُنَّ » : در می‌آئید و می‌پذیرید . برمی‌گردید . فعل ( لَتَعُودُنَّ ) می‌تواند از افعال ناقصه و به معنی ( لَتَصِیرُنَّ ) بوده و یا از افعال تامّه باشد . « مِلَّة » : دین . آئین . « لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا » : به آئین ما در می‌آئید . به آئین ما برمی‌گردید . با توجّه به معنی دوم ، برگشتن شعیب به آئین ایشان ، از راه تغلیب و قلمدادکردن او از زمره مؤمنان است ، و یا این که به ظنّ اشراف و رؤسای قوم است ، والاّ به سبب عصمت انبیاء نه تنها شعیب بلکه هیچ پیغمبری پیش از نبوّت هم مشرک نبوده است تا دوباره به شرک برگردد .‏

سوره أعراف آیه 89
‏متن آیه : ‏
‏ قَدِ افْتَرَیْنَا عَلَى اللّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنَا فِی مِلَّتِکُم بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللّهُ مِنْهَا وَمَا یَکُونُ لَنَا أَن نَّعُودَ فِیهَا إِلاَّ أَن یَشَاءَ اللّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً عَلَى اللّهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیْرُ الْفَاتِحِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر ما به آئین شما درآئیم ، بعد از آن که خدا ما را از آن نجات بخشیده است ، مسلّماً به خدا دروغ بسته‌ایم ( و به گزاف خویشتن را پیروان آئین آسمانی نامیده‌ایم ) . ما را نسزد که بدان درآئیم ، مگر این که خدا که پروردگار ما است بخواهد ( که هرگز چنین چیزی را هم نخواهد خواست ) . علم پروردگار ما همه چیز را در بر گرفته است ( و او با مرحمت و محبّتی که نسبت به مؤمنان دارد ، ایمان ما را محفوظ می‌فرماید . لذا ) ما تنها بر خدا توکّل داشته ( و هم بدو پشت می‌بندیم ) . پروردگارا ! میان ما و قوم ما به حق داوری کن ( حقی که سنّت تو در داوری میان محِقّینِ مصلِحین و مبْطِلینِ مفسدین ، بر آن جاری است ) و تو بهترینِ داورانی ( چرا که بر همه‌چیز آگاه و بر هر چیز توانائی ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِلاّ أَن یَشَآءَ اللهُ » : ذکر این قید برای یادآوری این مطلب است که خدا قادر مطلق است و هرچه بخواهد شدنی است ، ولی سنّت خدا برابر عدل انجام می‌گیرد و لذا هرگز چنین دستوری را صادر نمی‌فرماید . یا این که بیان این سخن از سوی شعیب ، محض تواضع و تأدّب با خدا و فرمانبریِ بی‌چون و چرا از ذات ذوالجلال است . همان گونه که پیغمبر ما به هنگام دعا می‌فرمود : « یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلیا دِینِکَ » : در صورتی که می‌دانست خداوند دل او را بر ایمان ثابت و ماندگار می‌دارد . « إِفْتَحْ » : داوری کن ( نگا : شعراء / 118 ) . « الْفَاتِحِینَ » : قضات . داوران .‏

سوره أعراف آیه 90
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَّخَاسِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اشراف و سران کافر قوم او ( خطاب به پیروان خود ) گفتند : اگر از شعیب پیروی کنید در این صورت شما ( هم به سبب گرویدن به آئینی که آباء و اجدادتان بر آن نبوده‌اند ، شرف و ثروت خود را از دست می‌دهید و ) زیانکار می‌گردید .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره أعراف آیه 91
‏متن آیه : ‏
‏ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( در نتیجه ستیزه‌جوئی و طغیانگری ) زلزله‌ای ( قصرها و خانه‌های ) ایشان را در برگرفت ( و زندگی پرزرق و برق آنان را درهم کوبید ) و در شهر و دیار خود خشکیدند و مردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الرَّجْفَةُ » ، « أَصْبَحُوا » ، « جَاثِمِینَ » : ( نگا : اعراف / 78 ) .‏

سوره أعراف آیه 92
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ کَذَّبُواْ شُعَیْباً کَأَن لَّمْ یَغْنَوْاْ فِیهَا الَّذِینَ کَذَّبُواْ شُعَیْباً کَانُواْ هُمُ الْخَاسِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که شعیب را تکذیب کردند ( آن چنان نابود شدند و شهر و دیارشان ویران گردید که ) گوئی هرگز در آنجا نبوده و سکونت نگزیده‌اند . کسانی که شعیب را تکذیب کردند ( و گمان می‌بردند آنان که از شعیب پیروی کنند زیانکار می‌شوند ، خودشان سعادت دنیا و آخرت را از دست دادند و ) زیانمند شدند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلَّذِینَ » : مبتدا است . خبر آن جمله ( کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا ) می‌باشد . « لَمْ یَغْنَوْا » : بسر نبرده‌اند . نبوده‌اند .‏

سوره أعراف آیه 93
‏متن آیه : ‏
‏ فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ کَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس شعیب از آنان روی برتافت و گفت : ای قوم من ! من پیامهای پروردگارم را به شما رساندم و اندرزتان دادم ( و در حق شما خیرخواهی نمودم . ولی حق را نشنیدید و جز بر طغیان و عصیان نیفزودید ) پس با این حال چگونه بر حال قوم بی‌ایمان ( و بی‌دینی چون شما ) اندوه بخورم‌ ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَاسَیا » : محزون می‌شوم . غم و اندوه می‌خورم . فعل مضارع ، متکلّم وحده ، ثلاثی مجرّد ، از ماده ( أسی ) و از باب چهارم است .‏

سوره أعراف آیه 94
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما به هیچ آبادی و شهری پیغمبری نفرستاده‌ایم ( که او اهل آنجا را به دین راستین خدا خوانده باشد و ایشان از پذیرش دعوت او سرپیچی نموده باشند ) مگر این که ساکنان آن را به شدائد و مصائب گرفتار ساخته‌ایم تا این که ( به خود آیند و زیر ضربات حوادث و فشار مشکلات ، فطرت آنان بیدار و نیاز به پروردگار در زوایای وجودشان پرتوافکن شود و دست دعا به سوی خدا بردارند و خالصانه به درگاه الله ) تضرّع و زاری‌کنند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَرْیَةٍ » : مراد شهر بزرگی است که مرکز فرماندهی امراء و پایتخت رؤساء باشد . « وَ مَآ أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّبِیٍّ » : در این کلام حذفی وجود دارد ، از قبیل : فَکَذَّبَهُ أَهْلُهَا . « یَضَّرَّعُونَ » : خشوع و خضوع کنند . فروتنی و فرمانبرداری کنند . توبه و انابت کنند . فعل مضارع از باب تفعّل است . « الْبَأْسَآءِ وَ الضَّرَّآءِ » : ( نگا : بقره / 177 و 214 ) .‏

سوره أعراف آیه 95
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَواْ وَّقَالُواْ قَدْ مَسَّ آبَاءنَا الضَّرَّاء وَالسَّرَّاء فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس ( هنگامی که این هشدارها و بیدارباشها در آنان اثر نگذاشت ، ایشان را به فراوانی نعمت و اعطاء سلامت آزمودیم و ) بدی را به نیکی ( و بلا را به رفاه ) تبدیل کردیم تا بدانجا که ( از لحاظ اموال و انفس ) فزونی گرفتند و ( به سبب نادانی مغرور شدند و لاف‌زنان ) گفتند : به پدران و نیاکان ما هم خوشی و ناخوشی و ثروتمندی و مستمندی دست داده است ( و این روزگار است که گاهی به انسان رو می‌کند و گاهی به انسان پشت می‌کند و اصلاً سعادت و شقاوت ما در دست خدا نیست ! چون با پتک بلا بیدار نشدند و شکر نعمت هم نگفتند ) پس ناگهانی ایشان را ( به عذاب و عقاب ) گرفتیم و نفهمیدند ( که چه شد و چرا چنین گشت ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَفَوْا » : فزونی یافتند چه در اموال و چه در انفس . برای فهم بیشتر این آیه مراجعه شود به ( انعام / 42 - 45 ، مؤمنون / 77 ، زخرف / 75 ) .‏

سوره أعراف آیه 96
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ وَلَکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر مردمان این شهرها و آبادیها ( به خدا و انبیاء ) ایمان می‌آوردند و ( از کفر و معاصی ) پرهیز می‌کردند ، ( درگاه خیرات و ) برکات آسمان و زمین را بر روی آنان می‌گشودیم ( و از بلایا و آفات به دورشان می‌داشتیم ) ولی آنان به تکذیب ( پیغمبران و انکار حقائق ) پرداختند و ما هم ایشان را به کیفر اعمالشان گرفتار و مجازات نمودیم ( و عبرت جهانیانشان کردیم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَخَذْنَاهُمْ » : ایشان را مجازات کردیم و کیفر دادیم . « بِمَا » : به سبب کاری که . به سبب چیزی که .‏

سوره أعراف آیه 97
‏متن آیه : ‏
‏ أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا بَیَاتاً وَهُمْ نَآئِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا مردمان این شهرها و آبادیها ( که دعوت پیغمبران را نپذیرفتند و به جای ایمان بر کفر و معاصی افزودند ، از این ) ایمن شدند که عذاب ما شبانه به سراغ آنان رود ، در حالی که ایشان غرق در خواب باشند ؟ ( شگفتا که از مکافات عمل غافل شدند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَأْس‌ » : عذاب ( نگا : غافر / 29 و 85 ) . « بَیَاتاً » : شب هنگام . در حالی که شب را می‌گذراندند ( نگا : اعراف / 4 ) .‏

سوره أعراف آیه 98
‏متن آیه : ‏
‏ أَوَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ یَلْعَبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏یا این که مردمان این شهرها و آبادیها ایمن شدند از این که عذاب ما چاشتگاهان به سراغشان آید ، در حالی که ( به انجام کارهای بی‌ارزشی مشغولند که انگار ) سرگرم بازی هستند ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« ضُحیً‌ » : وقت چاشتگاه . می‌شود مراد تمام روز هم باشد .‏

سوره أعراف آیه 99
‏متن آیه : ‏
‏ أَفَأَمِنُواْ مَکْرَ اللّهِ فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا آنان از چاره نهانی و مجازات ناگهانی خدا ایمن و غافل شده‌اند ؟ در حالی از چاره نهانی و مجازات ناگهانی خدا جز زیانکاران ( و از دست‌دهندگان عقل و انسانیّت ) ایمن و غافل نمی‌گردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَکْرَ » : چاره نهانی و مجازات ناگهانی . مراد از مکر خدا در حق بندگان این است که ایشان را در ناز و نعمت و کفر و معاصی آزاد می‌گذارد و به ناگاه تازیانه عذاب را بر آنان می‌نوازد و کار ایشان را می‌سازد ( نگا : آل‌عمران / 54 ) .‏

سوره أعراف آیه 100
‏متن آیه : ‏
‏ أَوَلَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الأَرْضَ مِن بَعْدِ أَهْلِهَا أَن لَّوْ نَشَاء أَصَبْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یَسْمَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا برای کسانی که زمین را از صاحبان قبلی آن به ارث می‌برند ( و جانشین دیگران می‌گردند ) روشن نشده است که اگر بخواهیم آنان را ( همچون پیشینیان ) به سبب گناهانشان نشانه تیر بلا می‌گردانیم و بر دلهایشان مهر می‌نهیم تا دیگر ( صدای حق را ) نشنوند ( و آهسته آهسته رهسپار دوزخ شوند ) ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَمْ یَهْدِ » : روشن نشده است و معلوم نگشته است . خداوند ایشان را رهنمود و متوجّه نکرده است . فاعل آن می‌تواند ضمیر مستتر ( هُوَ ) بوده و به ( الله ) برگردد ، و مفعول آن جمله ( أَن لَّوْ نَشَآءُ ) باشد . یا این که فاعل آن جمله ( أَن لَّوْ نَشَآءُ ) بوده و فعل لازم بشمار آید . « أَصَبْنَاهُمْ » : ایشان را نشانه تیر بلا می‌گردانیم . آنان را دچار مصیبت می‌کنیم و نابودشان می‌سازیم . « نَطْبَعُ » : مهر می‌نهیم ( نگا : نساء / 155 ) . « لا یَسْمَعُونَ » : اندرز نمی‌پذیرند . صدای حق را نمی‌شنوند و نصائح را در گوش نمی‌گیرند .‏

سوره أعراف آیه 101
‏متن آیه : ‏
‏ تِلْکَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَآئِهَا وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ مِن قَبْلُ کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللّهُ عَلَىَ قُلُوبِ الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اینها آبادیهائی است که برخی از اخبار آنها را برای تو روایت می‌نمائیم ( و شرح می‌دهیم که چگونه ساکنان آنجاها به سبب ایمان نیاوردن به پیغمبران ، دچار بلاها و مصائب بیشمار شدند ) . پیغمبرانشان با دلائل روشن به سراغ آنان آمدند و معجزات متقن بدیشان نمودند ، امّا آنان ( به سبب لجاجتِ در کفر و ممارستِ بر تکذیب انبیاء ، روی حرف خود ایستادند و ) چیزی را که قبلاً تکذیب کرده بودند ( حاضر نشدند بپذیرند و باز هم مثل همیشه آن را تکذیب کردند و ) بدان ایمان نیاوردند . این چنین خداوند بر دلهای کافران مهر می‌نهد ( و بر اثر ادامه گناه ، حسّ تشخیص حقّ را از آنان سلب می‌کند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تِلْکَ الْقُرَیا » : واژه ( تِلْکَ ) می‌تواند مبتدا و ( الْقُرَی ) خبر اوّل ، و جمله ( نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَآئِهَا ) خبر دوم باشد . یا این که ( تِلْکَ ) مبتدا و ( الْقُرَیا ) بَدَل ، و جمله بعدی خبر بشمار آید . « مِن قَبْلُ » : پیش از آمدن پیغمبران و بعد از آمدن آنان ، یکسان بودند . از آغاز آمدن پیغمبران تا هنگام مرگ خود .‏

سوره أعراف آیه 102
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا وَجَدْنَا لأَکْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَإِن وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اکثر این اقوام را بر سر پیمان ( و وفای به عهد خود ) ندیدیم و بلکه بیشتر آنان را نافرمان و گناهکار یافتیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَهْدٍ » : مراد عهد و پیمان فطری یا تشریعی و یا هردوی آنها است . « فَاسِقِینَ » : نافرمانان . گناهکاران . کافران ( نگا : بقره / 26 ، سجده / 18 ) .‏

سوره أعراف آیه 103
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى بِآیَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُواْ بِهَا فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس به دنبال آنان ( یعنی پیغمبران مذکور ، ) موسی را همراه با دلائل روشن و معجزات متقن خود به سوی فرعون و اطرافیان او فرستادیم ، و ایشان ( به جای این که بدانها ایمان بیاورند ) بدانها کفر ورزیدند ( و سزای کفر خود را چشیدند ) و بنگر که سرانجام تباهکاران چه شد ( و از جمله فرعون و فرعونیان کارشان به کجا کشید و چه بلاهائی بدیشان رسید ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَعَثْنَا » : مبعوث کردیم . فرستادیم . « ظَلَمُوا بِهَا » : بدانها کفر ورزیدند . به سبب تکذیب آنها کافر شدند . به سبب کفر ورزیدن بدانها ، بر خود و قوم خود ستم ورزیدند . آنها را تکذیب کردند .‏

سوره أعراف آیه 104
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَ مُوسَى یَا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏موسی گفت : ای فرعون ! من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیان هستم ( آمده‌ام تا دعوت او را به تو و درباریان و دیگر مردمان برسانم و همگان را به سوی شریعت او فرا خوانم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْعَالَمِینَ » : جهانیان . جهان پیدا و ناپیدا ؛ یعنی همه کائنات .‏

سوره أعراف آیه 105
‏متن آیه : ‏
‏ حَقِیقٌ عَلَى أَن لاَّ أَقُولَ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُکُم بِبَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سزاوار است که از زبان خدا جز حق نگویم . من از سوی پروردگارتان معجزه بزرگی برای شما دارم ( که به روشنی بر حقّانیّت رسالت من دلالت می‌نماید ) پس بنی‌اسرائیل را ( از زنجیر اسارت و بردگی خود آزاد ساز و آنان را به من واگذار و ) همراه من بفرست ( تا از سرزمین تو بکوچند و به سرزمین دیگری روند و در آنجا به پرستش خدای یگانه مشغول شوند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَقِیقٌ عَلَیا » : سزاوار من است که . سعی من در این است که . واژه ( عَلی ) به معنی ( ب ) یا ( فی ) است . « بَیِّنَةٍ‌ » : معجزه بزرگ . دلیل مهمّ و روشن . نشانه سترگ .‏

سوره أعراف آیه 106
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ إِن کُنتَ جِئْتَ بِآیَةٍ فَأْتِ بِهَا إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرعون گفت : اگر معجزه بزرگ و دلیل سترگی با خود داری ، آن را بنمای ، اگر از زمره راستگویانی ( و خویشتن را پیغمبر خدا می‌دانی ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره أعراف آیه 107
‏متن آیه : ‏
‏ فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ ثُعْبَانٌ مُّبِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس موسی فوراً عصای خود را بینداخت ، به ناگاه به صورت اژدهای آشکاری درآمد ( که از حیات کامل برخوردار بود و بدین سو و آن سو می‌خزید و می‌جهید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ثُعْبَانٍ » : اژدها . مار بزرگ . « مُبِینٌ » : آشکار . علنی . مراد از ذکر این قید این است که سحر و تردستی و چشم‌بندی در میان نبود ، بلکه عصا حقیقتاً به اژدهای زنده تبدیل شد .‏

سوره أعراف آیه 108
‏متن آیه : ‏
‏ وَنَزَعَ یَدَهُ فَإِذَا هِیَ بَیْضَاء لِلنَّاظِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و دست خود را ( از گریبان ) بیرون آورد ، به ناگاه بینندگان دیدند که ( همچون خورشید ، درخشان و ) سفید است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَزَعَ » : بیرون آورد ( نگا : قصص . 75 ) . « بَیْضَآءُ » : سفید . مراد نورانی و درخشان است .‏

سوره أعراف آیه 109
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( هنگامی که موسی نشانه بزرگ خدا را بنمود ) اشراف قوم فرعون ( از راه تملّق و چاپلوسی با فرعون هم‌آوا شدند و ) گفتند : واقعاً این جادوگر ماهری است ! ( و کاری که می‌کند معجزه خدائی نیست ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَلِیمٌ » : بسیار دانا در دانش جادوگری و فوت و فن آن .‏

سوره أعراف آیه 110
‏متن آیه : ‏
‏ یُرِیدُ أَن یُخْرِجَکُم مِّنْ أَرْضِکُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏او می‌خواهد شما را از سرزمینتان ( که مصر است ) بیرون کند . چه می‌اندیشید و چه نظر می‌دهید ؟ ( آیا باید در حق او چه کرد ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَأْمُرُونَ » : دستور می‌دهید . اشاره می‌کنید و رأی می‌دهید . آیه‌های 109 و 110 می‌تواند سخن فرعون باشد و یا این که درباریان متملّق ، سخن او را تکرار کرده باشند ( نگا : یونس / 78 ، طه / 57 ، شعراء / 34 و 35 ) . ذکر صیغه جمع خطاب به فرعون در آیه 110 ، برای تعظیم است .‏

سوره أعراف آیه 111
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِی الْمَدَآئِنِ حَاشِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سپس به فرعون ) گفتند : ( عجله مکن و جریان کار ) او و برادرش ( هارون ) را به تأخیر بینداز و ( کسانی از لشکریان خود را ) به شهرها بفرست تا ( جادوگران مجرّب را ) جمع کنند ( و بدینجا گسیل دارند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَرْجِهْ » : کار او را به تأخیر بینداز تا سپس درباره او تصمیم گرفته شود . اصل آن ( أَرْجِئْهُ ) است و از مصدر ( إِرْجاء ) به معنی به تأخیر انداختن . این واژه می‌تواند از ماده ( رَجا ) یا ( رَجی ) که به همین معنی است باشد ( نگا : احزاب / 51 ) . « حَاشِرِینَ » : جمع‌کنندگان . حال یا صفت موصوف محذوفی است و اصل آن : ( اَرْسِلْ رِجالاً حَاشِرِینَ ) است .‏

سوره أعراف آیه 112
‏متن آیه : ‏
‏ یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَاحِرٍ عَلِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا همه جادوگران ماهر را ( به خدمت تو ) بیاورند ( و جادوی موسی را باطل و کار او را یکسره سازند و دیگر کسی گول او را نخورد و به دنبال او نرود ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره أعراف آیه 113
‏متن آیه : ‏
‏ وَجَاء السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالْواْ إِنَّ لَنَا لأَجْراً إِن کُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏جادوگران نزد فرعون آمدند و گفتند : آیا اگر ما پیروز گردیم اجر و پاداش مهمی‌خواهیم داشت‌ ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِنَّ لَنَا لأجْراً » : این جمله می‌تواند به صورت استفهامی بوده و ادات استفهام حذف شده باشد ، و یا این که به صورت غیراستفهامی بوده و جادوگران اجر و پاداش عظیمی را پیش خود مجسّم کرده باشند و فرعون به فراست آن را دریافته باشد .‏

سوره أعراف آیه 114
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ نَعَمْ وَإَنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : آری ! و ( علاوه از آن ) شما از مقرّبان ( درگاه ما ) خواهید بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره أعراف آیه 115
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ یَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِیَ وَإِمَّا أَن نَّکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سپس جادوگران مغرورانه رو به موسی کردند و ) گفتند : ای موسی ! یا تو ( عصای خود را ) بینداز یا ما ( ریسمانهای خویش را ) می‌اندازیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِمَّا » : یا این که . « الْمُلْقِینَ » : اندازندگان .‏

سوره أعراف آیه 116
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ أَلْقُوْاْ فَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏موسی گفت : شما ( آنچه دارید ) بیندازید . هنگامی که ( وسائل جادوگری خود را ) بینداختند ، مردم را چشم‌بندی کردند و ایشان را به هراس افکندند و جادوی بزرگی از خود نشان دادند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ » : مراد این است که به مردم چنین نمودند که ریسمانهایشان مارهای زنده‌اند ، در صورتی که چنین نبود ( نگا : طه / 66 ) . « إِسْتَرْهَبُوهُمْ » : آنان را به هراس فراوانی انداختند تا آنجا که موسی نیز بترسید ( نگا : طه / 67 و 68 ) .‏

سوره أعراف آیه 117
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به موسی وحی کردیم که عصای خود را بینداز . ناگهان ( به صورت اژدهائی درآمد و ) به سرعت آنچه را بهم‌ می‌بافتند ( و تزویرهائی را که می‌نمودند همه را ) بلعید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَلْقَفُ » : می‌بلعد . قورت می‌دهد . از ماده ( لَقْف ) به معنی به سرعت بلعیدن . « یَأْفِکُونَ » : به هم می‌بافتند . به دروغ سرهم می‌کردند . از ماده ( إِفْک ) به معنی بدترین دروغ . بهتان و افتراء .‏

سوره أعراف آیه 118
‏متن آیه : ‏
‏ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس حق ( یعنی صدق موسی ) ثابت و ظاهر گردید و آنچه آنان می‌کردند باطل شد ( و پوچ از آب درآمد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَقَعَ » : استوار و آشکار گردید . ثابت و ظاهر شد . « بَطَلَ » : پوچ و باطل شد .‏

سوره أعراف آیه 119
‏متن آیه : ‏
‏ فَغُلِبُواْ هُنَالِکَ وَانقَلَبُواْ صَاغِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آنجا ( که گرد آمده بودند ، فرعون و فرعونیان ) شکست خوردند و ( از آنجا به شهر ) خوار و رسوا برگشتند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إنقَلَبُوا » : برگشتند . « صَاغِرِینَ » : رسوایانه و زبونانه . جمع ( صاغِر ) به معنی خوار و مفتضح . معنی آیه می‌تواند چنین نیز باشد : در آنجا شکست خوردند و خوار و رسوا گشتند . در این صورت ( انقلاب ) مَجاز از ( صَیْرُورت ) است .‏

سوره أعراف آیه 120
‏متن آیه : ‏
‏ وَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و جادوگران به سجده افتادند ( و کرنش کردند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَاجِدِینَ » : سجده‌کنندگان . حال است .‏

سوره أعراف آیه 121
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ آمَنَّا بِرِبِّ الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره أعراف آیه 122
‏متن آیه : ‏
‏ رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگار موسی و هارون . ( یعنی به خدائی ایمان داریم که موسی و هارون به او ایمان دارند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَبِّ » : بدل است .‏

سوره أعراف آیه 123
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنتُم بِهِ قَبْلَ أَن آذَنَ لَکُمْ إِنَّ هَذَا لَمَکْرٌ مَّکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدِینَةِ لِتُخْرِجُواْ مِنْهَا أَهْلَهَا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرعون گفت : آیا به خدای ( موسی و هارون ) ایمان آوردید پیش از آن که به شما اجازه دهم‌ ؟ حتماً این توطئه‌ای است که در این شهر ( و دیار ، پیش‌تر با هم ) چیده‌اید تا اهل آن را از آنجا بیرون کنید ؛ ولی خواهید دانست ( که چه شکنجه‌ای در برابر این رفتارتان خواهید چشید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِهِ » : مرجع ضمیر ( ه ) می‌تواند خدا یا موسی باشد . « ءَاذَنَ » : اجازه دهم .‏

سوره أعراف آیه 124
‏متن آیه : ‏
‏ لأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِّنْ خِلاَفٍ ثُمَّ لأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سوگند می‌خورم که دستها و پاهای شما را در جهت خلاف یکدیگر ( یعنی دست راست با پای چپ ، یا دست چپ با پای راست ) قطع می‌کنم و ( با این حالِ پریشان و وضع اسفناک ) همگی شما را به دار می‌آویزم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُصَلِّبَنَّکُمْ » : شما را به دار می‌زنم .‏

سوره أعراف آیه 125
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( جادوگران بر اثر نور ایمان ، هراسی به خود راه ندادند و ) گفتند : ( باکی نیست‌ ؛ چرا که ) ما به سوی پروردگار خود برمی‌گردیم ( و به رحمت و نعمت او دست می‌یابیم ، لذا مرگ در راه او را با آغوش باز می‌پذیریم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُنقَلِبُونَ » : برگردندگان . رجوع‌کنندگان .‏

سوره أعراف آیه 126
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا تَنقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآیَاتِ رَبِّنَا لَمَّا جَاءتْنَا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْراً وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ایراد تو بر ما و آزار رساندن تو به ما جز به خاطر این نیست که ما به آیات روشن و معجزات متقن پروردگارمان - وقتی که به ما رسیده است‌ - ایمان آورده‌ایم ( و فرمان خدای خود را لبّیک گفته‌ایم ) . پروردگارا ! صبر عظیم به ما مرحمت فرما و ما را مسلمان بمیران .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا تَنقِمُ مِنَّا إِلاّ » : بر ما زشت نمی‌شماری مگر . از ما رخنه نمی‌گیری و بر ما عیب نمی‌دانی مگر . ما را عقوبت‌ نمی‌کنی مگر به خاطر ( نگا : بروج / 8 ) . « أَفْرِغْ عَلَیْنَا » : بر ما بریز . مراد این است که ما را غرق شکیبائی و بردباری گردان . « مُسْلِمِینَ » : مطیعان فرمان و منقادان شریعت یزدان . حال است .‏

سوره أعراف آیه 127
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِیُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ وَیَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءهُمْ وَنَسْتَحْیِی نِسَاءهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اشراف قوم فرعون ( بدو ) گفتند : آیا موسی و پیروان او را آزاد و رها می‌سازی تا در سرزمین ( مصر آزادانه ) به فساد پردازند و تو و معبودان تو را ترک گویند ( و نه به تو و نه به معبودان تو وقعی ننهند ؟ ) . گفت : پسران آنان را علی‌الدوام خواهیم کشت و دخترانشان را زنده نگاه می‌داریم ( تا کلفت‌ها و گماشتگان ما گردند ) و ما بر ایشان کاملاً مسلّط هستیم ( و هرچه بخواهیم بر سر آنان می‌آوریم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَذَرُ » : رها می‌سازی . « سَنُقَتِّلُ » : خواهیم کشت . ذکر ماده ( قَتَّلَ ) از باب تفعیل برای مبالغه در کار و استمرار در آن است . « نَسْتَحْیِی‌ » : زنده نگاه می‌داریم . « نِسَآءَ » : زنان . مراد جنس إناث یعنی زنان و دختران است . « قَاهِرُونَ » : غالبان . چیرگان .‏

سوره أعراف آیه 128
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏موسی به قوم خود گفت : از خدا یاری جوئید و شکیبائی کنید ( و بدانید که فرعون بنده ناتوانی بیش نیست و فرمانروای مطلق خدا است و ) بیگمان خدا زمین را به کسانی از بندگان خود واگذار می‌کند که خود بخواهد ، و سرانجام ( نیک و پسندیده در گیر و دار جهان ) از آن پرهیزگاران است ( آن کسانی که مراعات سنن و اسباب می‌دارند . از قبیل اتّحاد و اتّفاق و اعتصام به حق و اقامت عدل و صبر در برابر شدائد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُورِثُهَا مَنْ » : آن را به کسانی وامی‌گذارد . آن را ملک کسانی می‌سازد . « الْعَاقِبَةُ » : مراد نتیجه پیروزمندانه و سرانجام خداپسندانه در دنیا و همچنین در آخرت است .‏

سوره أعراف آیه 129
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ أُوذِینَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِینَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّکُمْ أَن یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأَرْضِ فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : پیش از آن که به پیش ما بیائی ( گرفتار شکنجه فرعون بوده‌ایم ) و پس از آمدنت ( هم از سوی او ) اذیّت و آزار شده‌ایم ( و هم‌اکنون نیز دچار رنج و محنت و در معرض عذاب و عقاب هستیم . موسی ) گفت : امید است که پروردگارتان دشمنتان را هلاک سازد و شما را در زمین جایگزین ( او ) گرداند تا ببیند چگونه عمل می‌کنید . ( آیا راه صلاح یا فساد در پیش می‌گیرید . دادگری یا ستم می‌ورزید . شکر نعمت به جای می‌آورید یا کفران نعمت می‌کنید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُوذِینَا » : اذیّت و آزار شده‌ایم . « یَسْتَخْلِفَکُمْ » : شما را جایگزین و جانشین گرداند .‏

سوره أعراف آیه 130
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَونَ بِالسِّنِینَ وَنَقْصٍ مِّن الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما فرعون و فرعونیان را به خشکسالی و قحطی و تنگی معیشت و کمبود ثمرات و غلاّت گرفتار ساختیم تا بلکه متذکّر گردند ( و از خواب غفلت بیدار شوند و از سرکشی و ستم خود بکاهند و متوجّه خدا گردند و به بنی‌اسرائیل بیش از این ظلم و جور روا ندارند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَالَ » : اهل . بستگان و نزدیکان . در اینجا مراد اطرافیان و همفکران است . « السِّنِینَ » : جمع سَنَة ، خشکسالی و قحطی . شدائد و سختیها .‏

سوره أعراف آیه 131
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِذَا جَاءتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَذِهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُواْ بِمُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَلا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِندَ اللّهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ولی ( آنان نه تنها پند نگرفتند ، بلکه ) هنگامی که نیکی و خوشی بدیشان دست می‌داد ( که اغلب هم چنین بود ) می‌گفتند : این به خاطر ( استحقاق و امتیازی است که بر سایر مردمان داریم و ناشی از میمنت و مبارکی ) ما است . امّا هنگامی که بدی و سختی بدیشان دست می‌داد ، می‌گفتند : ( این خشکسالیها و بلاها همه ناشی از ) نحوست و شومی موسی و پیروان او است ! هان ! ( ای مردمانِ همه اعصار و قرون بدانید ) که بدبیاری آنان تنها از جانب خدا ( و با تقدیر و تدبیر او نه کس دیگری ) بوده است ، ولیکن اکثر آنان ( این حقیقت ساده را ) نمی‌دانستند ( و دیگران نیز اغلب نمی‌دانند که خوشی و ناخوشی و سختی و فراخی برابر اراده و مشیّت خدا به انسان دست می‌دهد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْحَسَنَةُ » : نیکی . خیر و نعمت . « سَیِّئَةٌ » : بدی . شرّ و مصیبت . « یَطَّیَّرُوا » : اصل آن یَتَطَیَّرُوا است و به معنی : فال بد می‌زنند . نحوست و شومی را ناشی می‌دانند از . « طَآئِر » : نحوست و شومی . خوشبختی و بدبختی . « عِندَ اللهِ » : از سوی خدا است . در دست خدا است .‏

سوره أعراف آیه 132
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالُواْ مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِن آیَةٍ لِّتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آنان به سبب این اندیشه نادرست ) گفتند : هر اندازه برای ما معجزه بیاوری ( و هر نوعی از معجزات بنمائی ) تا ما را بدان جادو کنی ، ما به تو ایمان نمی‌آوریم ( و به تو نمی‌گرویم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَهْمَا » : هراندازه . هرگونه .‏

سوره أعراف آیه 133
‏متن آیه : ‏
‏ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آیَاتٍ مُّفَصَّلاَتٍ فَاسْتَکْبَرُواْ وَکَانُواْ قَوْماً مُّجْرِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس ( هر زمان به مصیبت و نکبتی دچارشان کردیم و از جمله : ) سیل ، ملخ ، شته ، قورباغه ، و خون بر آنان فرستادیم که هر یک معجزه جداگانه و روشنی بود ( بر صدق موسی‌ ؛ و او پیشاپیش درباره هر یک جداگانه و مفصّل سخن گفته بود و وقوع هریک را خبر داده بود ) امّا آنان تکبّر ورزیدند ( و خویشتن را بالاتر از آن دیدند که حق را بپذیرند ) چرا که انسانهای گناهکاری بودند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الطُّوفَانَ » : سیل . « الْجَرَادَ » : ملخ . « قُمَّلَ » : شپش را گویند ، ولی در اینجا شپش معمولی مورد نظر نیست . بلکه مراد جانوری است که آفت گیاهی است که می‌تواند شته یا ساس باشد . برخی هم آن را بید و گنه و مگسک گفته‌اند ، و برخی‌حشره‌ای دانسته‌اند که مایه تباهی گیاهان و نابودی حیوانات می‌گردد ( نگا : المنتخب / صفحه 226 ) . « الضَّفَادِعَ » : جمع ضَفْدَع ، قورباغه . « الدَّمَ » : خون . بدین معنی که آب رودبارها و جویبارها به خون تبدیل می‌گشت . یا این که به بیماریهای گوناگون مبتلا می‌شدند که مایه خونریزی از دماغ و قُبُل و دُبُر و چه بسا فلج شدن اعضاء می‌گردید . « ءَایَاتٍ مُفَصَّلاتٍ » : معجزه‌های جداگانه و نشانه‌های واضح و روشن . ( ءَایَاتٍ ) حال اشیاء متقدّم است .‏

سوره أعراف آیه 134
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قَالُواْ یَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَ لَئِن کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرَائِیلَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر زمان که عذابی ( از عذابهای پنجگانه مذکور ) بر آنان واقع می‌شد ( از شدّت تأثیر و فزونی تألّم آن ) می‌گفتند : ای موسی ! برای ما خدای خود را به فریاد خوان و از او درخواست کن که به عهدی که با تو بسته است وفا کند ( که عهد نبوّت و رسالت است ) . اگر عذاب را از ما برداری ، سوگند می‌خوریم که به تو ایمان بیاوریم و ( همان گونه که خواسته‌ای ) بنی‌اسرائیل را همراه تو می‌فرستیم ( و آنان را آزاد می‌سازیم تا به یگانه‌پرستی مشغول شوند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الرِّجْزُ » : عذابی که دلها از آن بلرزه درآید و باعث پریشانی و سرگردانی مردم شود . « بِمَا عَهِدَ عِندَکَ » : دعا کن و در آن متوسّل به عهدی شو که با تو بسته است . و آن عهد نبوّت و رسالت است که چون تو را همچون ابراهیم به خلعت و پیشوائی بزرگوار داشته است ، دعای تو را مستجاب می‌دارد ( نگا : بقره / 124 ) .‏

سوره أعراف آیه 135
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُم بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ یَنکُثُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏امّا هنگامی که عذاب را تا مدّتی که سپری می‌کردند از آنان برمی‌داشتیم ، ناگهان پیمان‌شکنی می‌کردند و سوگند خود را نقض می‌نمودند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِلَیا أَجَلٍ هُم بَالِغُوهُ » : تا مدّتی که بدان می‌رسیدند . مراد این است که اندک روزگاری می‌توانستند بر سر پیمان بمانند . « یَنکُثُونَ » : پیمان‌شکنی می‌کردند . سوگند خود را نقض می‌نمودند .‏

سوره أعراف آیه 136
‏متن آیه : ‏
‏ فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَکَانُواْ عَنْهَا غَافِلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا ( سرانجام کار بدانجا رسید که ) از آنان انتقام گرفتیم و لذا ایشان را در دریا غرق نمودیم ، به سبب این که آنان آیات و معجزات ما را تکذیب می‌کردند و از ( ایمان و اقرار به ) آنها غافل می‌شدند ( و در حق آنها بی‌توجّهی می‌نمودند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِنتَقَمْنَا مِنْهُمْ » : از آنان انتقام گرفتیم . ایشان را دچار نقمت و هلاک کردیم . « الْیَمِّ » : دریا .‏

سوره أعراف آیه 137
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُواْ یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَا صَبَرُواْ وَدَمَّرْنَا مَا کَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا کَانُواْ یَعْرِشُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ما همه جهات و نواحی پرنعمت و برکت سرزمین ( مصر و شام ) را به قوم مستضعف ( و دربندِ زنجیر ظلم و ستم ، یعنی بنی‌اسرائیل ) واگذار کردیم ، و وعده نیک پروردگارت بر بنی‌اسرائیل ، به خاطر صبر و استقامتی که نشان دادند ، تحقّق یافت ، و آنچه فرعونیان ( از کاخهای مجلّل ) ساخته بودند ، و آنچه از باغهای داربست فراهم آورده بودند ، درهم کوبیدیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَوْرَثْنَا » : واگذار کردیم . عطاء نمودیم . « یُسْتَضْعَفُونَ » : تحقیر و تضعیف می‌شدند . « مَشَارِقَ الأرْضِ وَ مَغَارِبَها » : مراد همه نواحی و جهات سرزمین وسیع مصر یا شام و یا هردوی آنها است که چه بسا شام تحت فرمانروائی فرعون بوده باشد . مراد از مشرقها و مغربها ، جوانب شرقی و غربی ، یا افقهای مختلفی است که سرزمین پهناور به خاطر خاصّیّت کرویّت زمین خواهد داشت . « بَارَکْنَا فِیهَا » : رزق و روزی و نعمت و سرسبزی را در آن افزودیم ( نگا : دخان / 25 - 28 ) . « تَمَّتْ » : تحقّق یافت . اجرا گردید . « کَلِمَةُ » : وعده خدا به بنی‌اسرائیل درباره نابودی دشمنانشان و جانشین گرداندن آنان ( نگا : اعراف / 129 و قصص‌ / 5 و 6 ) . « بِمَا صَبَرُوا » : به سبب صبرایشان بر شدائدی که از فرعون و فرعونیان دیدند . « دَمَّرْنَا » : تخریب و ویران کردیم . « کَانُوا یَعْرِشُونَ » : برمی‌افراشتند و استوار می‌داشتند ، اعم از کاخها و خانه‌ها و داربستِ درختها ( نگا : انعام / 141 و نحل / 68 ) .‏

سوره أعراف آیه 138
‏متن آیه : ‏
‏ وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْاْ عَلَى قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَّهُمْ قَالُواْ یَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بنی‌اسرائیل را ( از دست فرعون و فرعونیان نجات دادیم و سالم ) از دریا ( ی قلزم نزد خلیج سویس ) گذراندیم . ( در مسیر خود ) به گروهی رسیدند که بتهائی داشتند و مشغول پرستش آنها بودند . ( در این هنگام بنی‌اسرائیل به موسی ) گفتند : ای موسی ! برای ما معبودی بساز ( تا به پرستش آن بپردازیم ) همان گونه که آنان دارای معبودهائی هستند ( و به پرستش آنها مشغول می‌باشند ! موسی ) گفت : شما گروه نادانی هستید ( و نمی‌دانید عبادت راستین چیست و خدائی که باید پرستیده شود کیست ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جَاوَزْنَا » : عبور دادیم . « الْبَحْرَ » : مراد دریای قلزم یا احمر نزد خلیج سویس فعلی است . « یَعْکُفُونَ » : مواظب عبادت و ملازم پرستش بودند .‏

سوره أعراف آیه 139
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ هَؤُلاء مُتَبَّرٌ مَّا هُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اینان ( را که می‌بینید به بت‌پرستی مشغولند ) کارشان ( مایه ) هلاک و نابودی ( خودشان و معبودهایشان ) است ، و آنچه می‌سازند و می‌کنند پوچ و نادرست است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُتَبَّرٌ » : نابودشده و ویران گشته . اسم مفعول از مصدر ( تتبیر ) به معنی تدمیر و تخریب و هلاک‌کردن است ( نگا : اسراء / 7 ) . خبر مقدّم برای ( ما ) و جمله ( مُتَبَّرٌ مَّا هُمْ فِیهِ ) خبر ( إِنَّ ) است . « بَاطِلٌ » : زائل و مضمحل . پوچ و نادرست . « مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ » : بتهائی که می‌سازند . عبادتی که می‌کنند .‏

سوره أعراف آیه 140
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغِیکُمْ إِلَهاً وَهُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سپس ) گفت : آیا جز خدا ( که آفریدگار همه کائنات است ) معبودی برای شما جستجو کنم‌ ؟ ! و حال آن که او است که شما را ( با دادن زمین فراوان ) بر مردمان ( همعصرتان ) برتری داده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَبْغِیکُمْ » : برای شما بطلبم . « فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ » : مراد تفضیل آنان بر دیگر مردمان هم‌عصر به وسیله دادن نعمت فراوان بدانان و تجدید یگانه‌پرستی و آئین و سنّت پیغمبران در میانشان است .‏

سوره أعراف آیه 141
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ أَنجَیْنَاکُم مِّنْ آلِ فِرْعَونَ یَسُومُونَکُمْ سُوَءَ الْعَذَابِ یُقَتِّلُونَ أَبْنَاءکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءکُمْ وَفِی ذَلِکُم بَلاء مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به خاطر بیاورید زمانی را که از ( دست جور فرعون و ) فرعونیان شما را نجات دادیم . آنان که به شما بدترین عذاب را می‌رساندند ، ( و شما را به کارهای طاقت‌فرسا می‌گماشتند و همچون حیوانتان می‌انگاشتند ) . پسرانتان را می‌کشتند ( تا نسل شما کم شود ) و دخترانتان را ( برای خدمتکاری خود ) زنده نگاه می‌داشتند . در این ( شکنجه و آزار فرعون و فرعونیان ، و نجات بخشیدنتان از آن ) آزمایش بزرگی برایتان از جانب پروردگارتان بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَسُومُونَکُمْ » : به شما می‌رساندند و می‌چشاندند . « سُوءَالْعَذَابِ » : بدترین عذاب و شکنجه . « بَلآءٌ » : امتحان و آزمایش .‏

سوره أعراف آیه 142
‏متن آیه : ‏
‏ وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَى لأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما با موسی وعده گذاشتیم ( که برای پرورش خود و دریافت پیام سهمگین آسمانی ) سی‌شب ( به مناجات و عبادت بپردازد ) و ( سپس برای پختگی کامل ) ده شب بر آنها افزودیم و بدین‌وسیله مدّت ( راز و نیاز و سوز و ساز با ) پروردگارش چهل شب تمام شد . موسی ( پیش از این که عازم عبادت و مناجات خدا شود ) به برادر خود هارون گفت : در میان قوم من جانشین من باش و اصلاحگر بوده و از راه و روش تباهکاران پیروی مکن .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَاعَدْنَا » : وعده گذاشتیم . وعده دادیم . « تَمَّ » : تمام شد . تکمیل گردید . « مِیقَاتُ » : مدّت تعیین شده . وقت معیّن . « أَرْبَعِینَ » : حال واژه ( مَعْدُوداً ) محذوف ، ظرف ، و مفعول‌به ذکر کرده‌اند ، و برخی ( تَمَّ ) را به معنی ( صَارَ ) و ( أَرْبَعینَ ) را خبر آن دانسته‌اند . « أُخْلُفْنِی‌ » : جانشین من باش .‏

سوره أعراف آیه 143
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی وَلَکِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرَّ موسَى صَعِقاً فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت ، ( و کلامی را شنید که به کلام کسی نمی‌ماند ، خواست ذاتی را هم ببیند که چیزی مثل او نیست . لذا ) عرض کرد : پروردگارا ! ( خویشتن را ) به من بنمای تا تو را ببینم ( و جمال والای تو را بنگرم . تا افتخار گفتار و دیدار نصیبم گردد . خدایش بدو ) گفت : ( تو با این بنیه آدمی و در این جهان مادی تاب دیدار مرا نداری و ) مرا نمی‌بینی . ولیکن ( برای اطمینان خاطر از این که تاب دیدن مرا نداری ) به کوه ( که همچون تو ماده و بسی نیرومندتر از تو است ) بنگر ، اگر ( در برابر تجلّی ذات من ) بر جای خود استوار ماند ، تو هم مرا خواهی دید . امّا هنگامی که پروردگارش خویشتن به کوه نمود ، آن را درهم کوبید و موسی بیهوش و نقش زمین گردید . وقتی که به هوش آمد گفت : پروردگارا ! تو منزّهی ( از آن که با چشمان سر قابل رؤیت باشی . بلکه این چشمان دل و خِردند که می‌توانند تو را مشاهده کنند ) . من ( از این پرسش پشیمانم و ) به سوی تو برمی‌گردم و من نخستینِ مؤمنان ( به عظمت و جلال یزدان در این زمان ) هستم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَرِنِی‌ » : به من نشان بده . مفعول دوم آن ( ذاتَکَ ) یا ( نَفْسَکَ ) محذوف است . « لَن تَرَانِی‌ » : مراد این است که مرا در این جهان نمی‌بینی ، و یا این که هرگز مرا نمی‌بینی ( نگا : تفسیرالمنار ، جلد 9 ، صفحه 149 - 178 ) . « تَجَلَّیا » : جلوه‌گر شد . برخی گفته‌اند : مراد ظهور ذات باری است و کیفیّت آن بر ما مجهول است . بعضی هم گفته‌اند : مراد جلوه پرتوی از قدرت الهی‌است . « دَکّاً » : درهم کوبیده . با زمین یکسان شده ( نگا : کهف / 98 ) . مصدر است و به عنوان اسم مفعول یعنی ( مَدْکُوکاً ) به کار رفته است . « خَرَّ » : فرو افتاد . « صَعِقاً » : مدهوش افتاده . از حال رفته و بر زمین نقش بسته . « أَفَاقَ » : به هوش آمد . « اَوّلُ الْمُؤْمِنِینَ » : مراد نخستینِ مؤمنان در روزگار خودش است . یا نخستینِ مؤمنان به مسأله عدم رؤیت خدا در این سرا است .‏

سوره أعراف آیه 144
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ یَا مُوسَى إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالاَتِی وَبِکَلاَمِی فَخُذْ مَا آتَیْتُکَ وَکُن مِّنَ الشَّاکِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا گفت : ای موسی ! من تو را با رسالتهای خویش و با سخن گفتنم ( با تو از فراسوی حجاب و بدون واسطه ) بر مردمان ( هم‌عصری که مأموریّت تبلیغ احکام آسمانی بدانان داری ) برگزیدم ، پس آنچه به تو داده‌ام ( یعنی توراتی را که به دست تو سپرده‌ام ، محکّم ) برگیر و از زمره شکرگزاران ( نعمت یزدان ) باش .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِصْطَفَیْتُکَ » : تو را برگزیده‌ام . « رِسَالاتِ » : جمع رسالت ، چیزهائی که پیغمبر را مأمور تبلیغ آنها می‌کنند ( نگا : اعراف‌ / 62 ) . « کَلامِ » : سخن‌گفتن .‏

سوره أعراف آیه 145
‏متن آیه : ‏
‏ وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الأَلْوَاحِ مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْعِظَةً وَتَفْصِیلاً لِّکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُواْ بِأَحْسَنِهَا سَأُرِیکُمْ دَارَ الْفَاسِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و برای او در الواح ( تورات ) از هرچیز ( که مورد نیاز بنی‌اسرائیل از نصائح و حِکَم و احکام حلال و حرام بود ) نوشتیم ، تا پند و اندرز ( زندگی ) و روشنگر همه چیز ( در امر تکالیف دینی و وظائف شرعی ایشان ) باشد . ( بدو گفتیم : این ) الواح را با تاب و توان برگیر ( و با نشاط فراوان و تلاش بی‌امان ، مانند دیگر پیغمبران أُولُوالعزم ، در تبلیغ آنها دامن همّت به کمر بزن ) و به قوم خود ( یعنی بنی‌اسرائیل ) فرمان بده نیکوترین آنها را به کار بندند . ( مثلاً عفو را بر قصاص ، صبرکردن را بر پیروزشدن ، آسان گرفتن را بر سخت گرفتن ، و بالاخره آنچه را که دارای اجر بیشتر است بر چیزی ترجیح دهند که از ثواب کمتری برخوردار است ) . به زودی سرزمین گنهکاران ( نافرمان و خارج‌شدگانِ از دستور یزدان ، از قبیل : عاد و ثمود و قوم لوط ) را به شما نشان می‌دهیم ( تا بنگرید و عبرت گیرید و بدانید که اگر چون ایشان شوید ، سرانجام تأسّف‌انگیزی همچون آنان خواهید داشت و به شما هم همان می‌رسد که بدیشان رسیده است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلْوَاح‌ » : جمع لَوح ، آنچه بر آن چیزی نویسند . چگونگی و جنس و تعداد این الواح بر ما مجهول است . « مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلاً » : به عنوان اندرز و توضیح . بدل از جار و مجرور است . « سَأُرِیکُمْ » : به شما نشان خواهم‌داد .‏

سوره أعراف آیه 146
‏متن آیه : ‏
‏ سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَإِن یَرَوْاْ کُلَّ آیَةٍ لاَّ یُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن یَرَوْاْ سَبِیلَ الرُّشْدِ لاَ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَإِن یَرَوْاْ سَبِیلَ الْغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَکَانُواْ عَنْهَا غَافِلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از ( اندیشیدن درباره نشانه‌های موجود در آفاق و انفس و از فهم‌کردن ) آیات خود کسانی را باز می‌دارم که در زمین به ناحق تکبّر می‌ورزند ( و خویشتن را بالاتر از آن می‌دانند که آیات ما را بپذیرند و راه انبیاء را در پیش گیرند ) ، و اگر هر نوع آیه‌ای ( از کتاب آسمانی و هرگونه معجزه‌ای از پیغمبران و هر قسم نشانه‌ای از نشانه‌های جهانی ) را ببینند بدان ایمان نمی‌آورند ، و اگر راه هدایت ( و رستگاری ) را ببینند آن را راه خود نمی‌گیرند ، و چنان که راه گمراهی را ببینند آن را راه خود می‌گیرند ، این ( انحراف از جاده شریعت خدا ) هم بدان سبب است که آیات ما را تکذیب کرده و از آنها غافل و بی‌خبر گشته‌اند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَأَصْرِفُ » : منصرف خواهم ساخت . راه آنان را تغییر خواهم داد . « بِغَیْرِ الْحَقِّ » : به ناحق . ذکر این قید برای تأکید است‌ ؛ زیرا که تکبّر بر دیگران و خویشتن برتر گرفتن از پذیرش فرمان یزدان ، همیشه نادرست است ( نگا : بقره / 61 ) . « الرُّشْدِ » : هدایت . عکس گمراهی ( نگا : بقره / 256 ، جنّ / 2 ) . « الْغَیِّ » : گمراهی . « ذلِکَ » : یکایک این انحرافات و امور ناپسند ، از ایشان سر می‌زند به سببِ .‏

سوره أعراف آیه 147
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَلِقَاء الآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که آیات ( کتاب خواندنیِ آسمانی و دیدنیِ جهانی ) ما را تکذیب دارند و به ملاقات ( خدا در قیامت و به زنده‌شدن بعد از مرگ و حساب و کتاب ) آخرت ایمان نمی‌آورند ، اعمال ( نیکی که انجام داده‌اند برباد می‌رود و باطل و ) بیهوده می‌شود . مگر چنین کسانی جز در برابر کارهائی که کرده‌اند ( و معاصی و کفری که ورزیده‌اند ) پاداش داده می‌شوند ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِقَآءِ » : ملاقات . رویاروی شدن . مراد رستاخیز و حاضرشدن برای حساب و کتاب در پیشگاه خدا است . « حَبِطَتْ » : هدر رفت و ضائع شد . برباد رفت . « هَلْ یُجْزَوْنَ » : مراد این است که کارهای خوبشان هدر می‌رود و تنها کیفر اعمال بدشان نصیبشان می‌شود .‏

سوره أعراف آیه 148
‏متن آیه : ‏
‏ وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ أَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّهُ لاَ یُکَلِّمُهُمْ وَلاَ یَهْدِیهِمْ سَبِیلاً اتَّخَذُوهُ وَکَانُواْ ظَالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بعد از ( رفتن ) موسی ( به کوه طور برای مناجات رب غفور ) ، قوم او از زیورهایشان گوساله‌ای ساختند و آن را معبود خود گرفتند که پیکر ( بی‌جانی ) بود و ( تنها با مهارتی که سامری در آن به کار گرفته بود ) صدای گاو داشت . مگر نمی‌دیدند که چنین پیکر گوساله‌گونه‌ای با آنان سخن نمی‌گوید و به راهی ایشان را راهنمائی نمی‌کند . ( به هر حال ، اندیشه گاوپرستی پیشین و بت‌پرستی پسین ایشان گُل کرد و غیبت موسی را غنیمت شمردند و ) گوساله را به خدائی گرفتند و ( به خود ) ستم کردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حُلِّیهِمْ » : زیورهای خود . زینت‌آلات خویش . « عِجْلاً » : گوساله‌ای . « جَسَداً » : پیکره‌ای . بدل یا عطف بیان است . به معنی : سرخ رنگ هم آمده است که از ( جَسَد ) به معنی خون خشکیده ، زعفران و رنگهائی چون آن است . در این صورت صفت است . « خُوَارٌ » : صدای گاو . « إتَّخَذُوهُ » : آن را معبود خود کردند . درباره گوساله سامری مراجعه شود به : ( بقره / 51 و 54 و 92 و 93 ، نساء / 153 ، طه / 85 - 91 ) .‏

سوره أعراف آیه 149
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَمَّا سُقِطَ فَی أَیْدِیهِمْ وَرَأَوْاْ أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئِن لَّمْ یَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَیَغْفِرْ لَنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که پشیمان و سرگردان شدند و دانستند که گمراه گشته‌اند ، گفتند : اگر پروردگارمان بر ما رحم نکند و ما را نیامرزد ، بیگمان از زیانکاران خواهیم بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ » : بسی پشیمان شدند و افسوس فراوان خوردند . در اصل دست خود را گاز گرفتن و چانه بر دست ندامت افگندن است . واژه ( فی ) به معنی ( عَلی ) است .‏

سوره أعراف آیه 150
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِیَ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَأَلْقَى الألْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُواْ یَقْتُلُونَنِی فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الأعْدَاء وَلاَ تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که موسی ( از مناجات ) به پیش قوم خود خشمگین و اندوهناک بازگشت ، گفت : پس از ( رفتن من به مناجات ) چه بد جانشینیِ مرا انجام دادید . آیا بر فرمان پرودگارتان ( مبنی بر انتظار رجوع من از میعادگاه طور و مراعات پیمان خود با من ) شتاب ورزیدید ؟ موسی الواح را بینداخت و ( موی ) سر برادرش ( هارون ) را گرفت و آن را به سوی خود کشید ( چرا که او را مقصّر می‌دید . هارون ) گفت : ای پسر مادرم ! این مردمان مرا درمانده و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند ، پس دشمنان را به من شاد مکن و مرا از زمره قوم ستم‌پیشه مدان .‏

‏توضیحات : ‏
‏« غَضْبَانَ » : خشمگین . حال اوّل است . « أَسِفاً » : اندوهگین . حال دوم است . « إبْنَ اُمَّ » : پسر مادر . ادای سخن بدین شیوه ، برای بر سر مهرآوردن و عطوفت است . منادا است و هر دو واژه به منزله یک واژه مرکّب همچون ( خَمْسَه عَشَرَ ) بشمار آمده است . « لا تُشْمِتْ بِیَ الأعْدَآءَ » : دشمنان را به من شاد مکن . از مصدر ( إِشْمات ) به معنی مسرور کردن . ثلاثی مجرّد آن ( شَمَاتَة ) است ، به معنی : از گرفتاری دشمن و مصیبت او شاد شدن .‏

سوره أعراف آیه 151
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلأَخِی وَأَدْخِلْنَا فِی رَحْمَتِکَ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( هنگامی که پاکی و بی‌گناهی هارون برای موسی مسلّم شد ) گفت . پروردگارا ! بر من و برادرم ببخشای ( و از کاری که من در حق هارون کردم و از قصور احتمالی او در امر جانشینی صرف نظر فرمای ) و ما را به رحمت خود داخل کن و ( ما را لطف خویشتن شامل کن . چرا که ) تو از همه مهربانان مهربانتری .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره أعراف آیه 152
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ سَیَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان که ( همچون سامری و راهروانش ) گوساله را معبود خود کردند ، خشم عظیمی از سوی پروردگارشان ایشان را ( در آخرت ) فرا می‌گیرد ، و خواری شدیدی در دنیا بدیشان دست می‌دهد . کسانی را هم که ( به خدا ) دروغ بندند ( و جز او را بپرستند ) این چنین جزا و سزا می‌دهیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَذلِکَ » : همچون کیفر ایشان . « الْمُفْتَرِینَ » : بهتان و تهمت‌زنندگان . کسانی که به ناروا چیزهائی گویند و دروغهائی به هم بافند .‏

سوره أعراف آیه 153
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ عَمِلُواْ السَّیِّئَاتِ ثُمَّ تَابُواْ مِن بَعْدِهَا وَآمَنُواْ إِنَّ رَبَّکَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که کارهای زشتی ( چون کفر و معاصی ) انجام دهند و سپس توبه کنند و ( از آنها دست بکشند و به سوی خدا برگردند و حقیقه ) ایمان بیاورند ، خدای تو بعد از آن ( توبه که با بودن ایمان پذیرفتنی است ، نسبت بدانان ) بس آمرزنده و مهربان است ( و ایشان را به درگاه خود می‌پذیرد و از اشتباهات و گناهانشان در می‌گذرد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَامَنُوا » : ذکر خاصّ بعد از عام است . چرا که توبه از کفر و معاصی ، خود ایمان بشمار است . « مِن بَعْدِهَا » : ضمیر ( ها ) در اوّلی به سیّئات ، و در دومی به توبه برمی‌گردد . « إِنَّ رَبَّکَ . . . » : این جمله خبر ( الَّذِینَ ) است و ضمیر عائد محذوف است . تقدیر چنین می‌شود : إِنَّ رَبَّکَ مِن بَعْدِها لَغَفُورٌ لَّهُمْ ، رَحِیمٌ بِهِمْ .‏

سوره أعراف آیه 154
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَمَّا سَکَتَ عَن مُّوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الأَلْوَاحَ وَفِی نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که خشم موسی فرو نشست ، الواح ( تورات را از زمین ) برگرفت ، الواحی که در نوشته‌های آن سراسر هدایت و رحمت برای کسانی بود که از پروردگار خود می‌ترسیدند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَکَتَ » : خاموش شد . فرو نشست . « فِی نُسْخَتِهَا » : در نوشته‌های آن . نُسْخه به معنی منسوخ ، یعنی مکتوب است . « یَرْهَبُونَ » : می‌ترسند . می‌هراسند .‏

سوره أعراف آیه 155
‏متن آیه : ‏
‏ وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِّمِیقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُم مِّن قَبْلُ وَإِیَّایَ أَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاء مِنَّا إِنْ هِیَ إِلاَّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاء وَتَهْدِی مَن تَشَاء أَنتَ وَلِیُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سپس خداوند به موسی دستور داد برای معذرت‌خواهی و توبه از کردار گوساله‌پرستان قوم ، همراه گروهی از بنی‌اسرائیل به میعادگاه او بیایند ) و موسی هفتاد مرد را از میان قوم خود ( به نمایندگی از سوی آنان ) برای میعادگاه ما برگزید ( و ایشان را به کوه طور برد . در آنجا زمین‌لرزه‌ای درگرفت ) . هنگامی که زمین لرزه آنان را فراگرفت ، موسی گفت : پروردگارا ! اگر می‌خواستی می‌توانستی آنان و مرا پیش از این نیز هلاک کنی ( تا بنی‌اسرائیل هلاک آنان را خود می‌دیدند . ولی اینک مرا به قتل ایشان متّهم می‌سازند ) . آیا ما را به سبب کاری که بی‌خردان ما کرده‌اند هلاک می‌سازی‌ ؟ ( خداوندا ! ما را به گناه آنان مگیر ) . این ( درخواست نابه‌جای رؤیت ، یا وقوع زلزله ، یا کار گوساله‌پرستی ) جز آزمایش تو چیز دیگری نیست که به سبب آن ( برابر قوانین و سنن یزدان و گسترده در پهنه جهان ) هر کس را بخواهی ( و مستحقّ بدانی ) گمراه می‌سازی ، و هر کس را بخواهی ( و شایسته بدانی ) هدایت می‌کنی . تو سرپرست ما هستی . پس بر ما ببخشای و به ما رحم فرمای ، چرا که تو بهترین آمرزندگانی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَوْمَهُ » : از قوم خود . حرف جرّ ( مِنْ ) از اوّل آن حذف شده است و تقدیر چنین بوده است : مِن قَوْمِهِ . « إِنْ هِیَ » : نیست آن . واژه ( إِنْ ) نافیه است ، و مرجع ( هِیَ ) فِتْنَة به معنی امتحان ، فَعْلَة به معنی کار ، مَسْأَلَةُ الإِرَاءَ‌ة به معنی درخواست خود را نشان دادن است که همه محذوف است و از سیاق پیدا است ، و یا این که مرجع ( هِیَ ) رَجْفَة مذکور است . « إِیَّایَ » : مرا . « فِتْنَتُکَ » : آزمایش تو .‏

سوره أعراف آیه 156
‏متن آیه : ‏
‏ وَاکْتُبْ لَنَا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَیْکَ قَالَ عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشَاء وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و برای ما در این دنیا و آن دنیا ( زندگی ) نیکی مقرّر دار ( که سَروری و توفیق طاعت در این سرای ، و سعادت ناشی از رضایت و عنایت تو در آن سرای است ) چرا که ما ( توبه نموده‌ایم و ) به سوی تو بازگشت کرده‌ایم . ( خدا بدو ) گفت : عذاب خود را به هرکس که ( گناه کند و توبه نکند و خود ) بخواهم میرسانم ، و رحمت من هم همه‌چیز را در برگرفته ( و در این سرای شامل کافر و مؤمن می‌گردد ، امّا در آن سرای ) آن را برای کسانی مقرّر خواهم داشت که پرهیزگاری کنند و زکات بدهند و به آیات ( کتابهای آسمانی و نشانه‌های گسترده جهانی ) ایمان بیاورند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اُکْتُبْ » : مقدّر فرما . تفضّل و عطاء فرما . « هُدْنَا » : بازگشتیم . توبه کردیم .‏

سوره أعراف آیه 157
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به ویژه رحمت خود را اختصاص می‌دهم به ) کسانی که پیروی می‌کنند از فرستاده ( خدا محمّد مصطفی ) پیغمبر امّی که ( خواندن و نوشتن نمی‌داند و وصف او را ) در تورات و انجیل نگاشته می‌یابند . او آنان را به کار نیک دستور می‌دهد و از کار زشت بازمی‌دارد ، و پاکیزه‌ها را برایشان حلال می‌نماید و ناپاکها را بر آنان حرام می‌سازد و فرو می‌اندازد بند و زنجیر ( احکام طاقت‌فرسای همچون قطع مکان نجاست به منظور طهارت ، و خودکشی به عنوان توبه ) را از ( دست و پا و گردن ) ایشان به در می‌آورد ( و از غُل استعمار و استثمارشان می‌رهاند ) . پس کسانی که به او ایمان بیاورند و از او حمایت کنند و وی را یاری دهند ، و از نوری پیروی کنند که ( قرآن نام است و همسان نور مایه هدایت مردمان است و ) به همراه او نازل شده است ، بیگمان آنان رستگارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُمِّیَّ » : منسوب به ( أُمّ ) یعنی مادر است . مراد کسی است که نتواند بخواند و بنویسد ( نگا : عنکبوت / 48 ) . « إِصْر » : بار سنگین . مراد تکالیف سخت است ( نگا : بقره / 286 ) . « الأغْلال‌ » : جمع غُلّ ، بند و زنجیرهای آهنین . در اینجا مراد احکام طاقت‌فرسائی است که به سبب معاصی و نافرمانی بر اهل کتاب واجب گشته بود . « إِصْرَهُمْ وَ الأغْلالَ . . . » : مشکلات و مشقّات معنوی ، به وسیله بار و غل ، نموده شده است که حسّی و قابل لمس می‌باشند . یعنی آنان به کسانی می‌مانند که بار بر دوش و بند و زنجیر به دست و پا داشته باشند و . . . « عَزَّرُوهُ » : او را حمایت کردند . او را یاری نمودند . در احترام وی کوشیدند .‏

سوره أعراف آیه 158
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَکَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای پیغمبر ! ( به مردم ) بگو : من فرستاده خدا به سوی جملگی شما ( اعم از عرب و عجم و سیاه و سفید و زرد و سرخ ) هستم . خدائی که آسمانها و زمین از آن او است . جز او معبودی نیست . او است که می‌میراند و زنده می‌گرداند . پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده‌اش ، آن پیغمبر درس نخوانده‌ای که ایمان به خدا و به سخنهایش دارد . از او پیروی کنید تا هدایت یابید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَلِمَاتِهِ » : سخنان او . مراد همه کتابهای آسمانی است ( نگا : بقره / 136 ) .‏

سوره أعراف آیه 159
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِن قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در میان قوم موسی ( یعنی بنی‌اسرائیل ) گروه زیادی ( بر دین صحیح ماندگار ) بودند که ( مردم را ) به سوی حق رهنمود می‌کردند و ( به سبب تمسّک ) به حق ( به هنگام داوری ) دادگری می‌نمودند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُمَّةٌ » : گروه فراوانی . مراد از این گروه زیاد ، عُقَلائی است که در زمان موسی گوساله‌پرستی نکردند و در برابر سُفَهاء قرار داشتند ، و یا این که مراد عدّه‌ای از اصحاب پیغمبر است که در صدر اسلام آئین اسلام را پذیرفتند . « بِهِ » : به حق . « یَعْدِلُونَ » : دادگری می‌کنند .‏

سوره أعراف آیه 160
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً أُمَماً وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَیْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بنی‌اسرائیل را به دوازده قبیله و شاخه تقسیم کردیم ، و هنگامی که آنان از موسی تقاضای آب کردند ، به موسی وحی کردیم که با عصای خود بر سنگ بزن . به ناگاه دوازده چشمه از آن سنگ بیرون جوشید . هر دسته‌ای از مردمان با آبشخور خود آشنا شد ( و هیچ قبیله‌ای مزاحم قبیله دیگری نگردید ) و ابر را سایبان ایشان کردیم ( و بدین‌وسیله آنان را از گرمای سوزان بیابان محفوظ داشتیم ) و ترنجبین و بلدرچین نصیب ایشان کردیم ( و بدانان گفتیم : ) از چیزهای پاکی بخورید که روزی شما کرده‌ایم . ( ولی آنان در حق این نعمتها ناشکری کردند و ستم ورزیدند ) امّا به ما ستم نکردند بلکه به خودشان ستم نمودند ( و زیان ناسپاسی متوجّه خودشان گردید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَطَّعْنَاهُمْ » : آنان را تقسیم کردیم . « أَسْبَاطاً » : جمع سِبْط ، نوادگان . مراد قبائل است و هر قبیله‌ای از نسل مردی . بدل است‌ ؛ نه تمییز . واژه ( أَسْباط ) گاهی در معنی مفرد یعنی قبیله استعمال شده است ، همان گونه که ( أَنصار ) برای گروه ویژه‌ای از اصحاب ، عَلَم شده است . در این صورت می‌توان ( أَسْباطاً ) را تمییز بشمار آورد . « أُمَماً » : جماعت . گروه . بدل دوم ( اثْنَتَیْ عَشْرَةَ ) یا عطف بیان یا بدل ( أَسْباطاً ) است . « إِنبَجَسَتْ » : برجوشید . فوّاره زد ( نگا : بقره / 60 ) . « مَشْرَب‌ » : آبشخور . « ظَلَّلْنا » : سایبان کردیم . « غَمَام‌ » : ابر . « مَنّ » : ترنجبین . گزنگبین . « سَلْوَیا » : پرنده بلدرچین . سُمانی ( نگا : بقره / 57 ) .‏

سوره أعراف آیه 161
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قِیلَ لَهُمُ اسْکُنُواْ هَذِهِ الْقَرْیَةَ وَکُلُواْ مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ وَقُولُواْ حِطَّةٌ وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّداً نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطِیئَاتِکُمْ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد آورید ) آن گاه را که بدیشان گفته شد : در این شهر ( بزرگی که پیغمبرتان موسی برایتان نام برده است ) سکونت گزینید و هرگونه که می‌خواهید و هرچه که لازم دارید ( از خوراکیها و میوه‌های آنجا ) بخورید و بگوئید : خداوندا ! از گناهان ما درگذر ، و از دروازه ( آن شهر ) با خشوع و خضوع وارد شوید تا گناهان شما را بیامرزیم . ما به نیکوکاران ( از عفو و مغفرت ) فزونتر می‌بخشیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حِطَّةٌ » : زدودن . برطرف‌کردن ( نگا : بقره / 58 ) . « سُجَّداً » : فروتنانه ( نگا : بقره / 58 ) .‏

سوره أعراف آیه 162
‏متن آیه : ‏
‏ فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا کَانُواْ یَظْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس ستمگران ( از فرمان خدایشان سرپیچی کردند و ) گفتاری را که بدانان گفته شده بود دیگر کردند و دگرگون گفتند ؛ پس در برابر سرپیچی و تمرّدشان ، از آسمان بر آنان عذابی فرستادیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رِجْزاً » : عذاب . عقوبت . ( نگا : بقره / 59 ) .‏

سوره أعراف آیه 163
‏متن آیه : ‏
‏ واَسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیَوْمَ لاَ یَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِیهِمْ کَذَلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از آنان درباره ( سرگذشت اهالی ) شهر ( ایله ) که در ساحل دریا بود بپرس . ( به یاد بیاورند ) هنگامی را که آنان ( در روز شنبه از حدود و مقرّرات خدا ) تجاوز می‌کردند . همان هنگام که ماهیانشان روز شنبه به سویشان می‌آمدند ( روی آب ) و خودنمائی می‌کردند ، امّا در غیر روز شنبه به سویشان نمی‌آمدند ( و این هم آزمایشی از سوی خدا بود ) . به همین منوال آنان را پیوسته به سبب فسق و فجور دائمی و مستمرّشان ( با آزمونهای گوناگون ) می‌آزمودیم ( تا نیکوکاران پاک‌سیرت از بدکاران بد طینت جدا و مشخّص شوند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَنِ الْقَرْیَةِ » : درباره شهر و اهل شهر . « حَاضِرَةَ الْبَحْرِ » : مشرف بر دریا . کنار دریا . « یَعْدُونَ » : تجاوز می‌کردند . ستم می‌نمودند . « حِیتَان‌ » : جمع حُوت ، ماهیها . « شُرَّعاً » : جمع شارع به معنی نزدیک و نمایان . سربرافراشته . پیاپی . حال است « تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ . . . شُرَّعاً » : ماهیهای آن نواحی روی آب خودنمائی می‌کردند . ماهیهای آنجا از آب سر به در می‌آوردند . ماهیهای آن مکان ، پیاپی می‌آمدند و به دنبال همدیگر ردیف می‌شدند .‏

سوره أعراف آیه 164
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به یاد یهودیان بیاور ) هنگامی را که گروهی از ( صلحای اسلاف ) ایشان ( که همچون دیگران نافرمانی و بزهکاری نمی‌کردند ) به کسانی می‌گفتند ( که سرکشان و گناهکاران را پند می‌دادند و موعظه می‌کردند : ) چرا مردمانی را پند می‌دهید که خداوند آنان را ( به سبب کفر و معاصی ، در دنیا ) نابود می‌کند یا ( در آخرت ) عذاب شدیدی خواهد داد ؟ ( مگر نمی‌دانید که پند و اندرز در اینان تأثیری ندارد و نرود میخ آهنین در سنگ‌ ؟ ) می‌گفتند : ( ما به وظیفه خود که امر به معروف و نهی از منکر است عمل می‌کنیم ) تا در پیشگاه پروردگارتان معذور بوده ( و رفع مسؤولیّت از خویشتن کرده باشیم ) و شاید هم ( این بیچارگان از گناه باز ایستند و نور ایمان زوایای درونشان را روشن سازد و راه ) تقوا و پرهیزگاری در پیش گیرند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُمَّةٌ » : جماعت . گروه . « مَعْذِرَةً » : برای داشتن عذر تقصیر در پیشگاه ربّ جلیل . مفعول‌له است .‏

سوره أعراف آیه 165
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ أَنجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُواْ بِعَذَابٍ بَئِیسٍ بِمَا کَانُواْ یَفْسُقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏امّا هنگامی که پندها و اندرزهائی را نشنیدند که بدانها تذکّر داده شدند ، کسانی را که ( دیگران را نصیحت می‌نمودند و آنان را ) از بدی نهی می‌کردند از ( عذاب به دور داشتیم و از بلا ) رهانیدیم ، و کسانی را که ( مخالفت فرمان می‌کردند و بیشتر و بیشتر گناه می‌ورزیدند و بدین وسیله بر خود و جامعه ) ستم می‌نمودند ، به خاطر استمرار بر معاصی و نافرمانی ، به عذاب سختی گرفتار ساختیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَسُوا » : فراموش کردند . در گوش نگرفتند و توجّه ننمودند . « بَئِیسٍ » : سخت . شدید .‏

سوره أعراف آیه 166
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَمَّا عَتَوْاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و هنگامی که از ترک چیزهائی که از آنها نهی می‌شدند سر باز زدند و سرکشی نمودند ، خطاب بدانان گفتیم : به بوزینگان مطرودی تبدیل شوید ( و به سبب خوی حیوانی از جامعه انسانی مطرود و در میان مردمان منفور و از رحمت یزدان به دور گردید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَتَوْا » : سرکشی‌کردند . « قِرَدَةً خَاسِئینَ » : ( نگا : بقره / 65 ، مائده / 60 ) .‏

سوره أعراف آیه 167
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَن یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( نیز به یاد یهودیان بیاور ) آن گاه را که پروردگار تو ( توسّط پیغمبران به نیاکان ایشان گوشزد و ) اعلام کرد که تا دامنه روز قیامت کسی را بر آنان چیره می‌گرداند که بدترین عذاب را بدانان می‌چشاند . بیگمان پروردگار تو ( به عاصیان و طاغیان ) هرچه زودتر عقاب می‌رساند و او ( نسبت به مطیعان و توبه‌کاران ) آمرزنده و مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَأَذَّنَ » : مؤکّداً اعلام کرد ( نگا : ابراهیم / 7 ) . « لَیَبْعَثَنَّ » : حتماً می‌فرستد . « یَسُومُهُم » : ( نگا : بقره / 49 ) .‏

سوره أعراف آیه 168
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَطَّعْنَاهُمْ فِی الأَرْضِ أُمَماً مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذَلِکَ وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آنان را در زمین به گروههائی تقسیم کردیم . برخی از ایشان صالح بودند ( که عبارتند از : مؤمنان ) و بعضی از آنان جز آنان بودند ( که عبارتند از : کافران و منافقان ) و ( همگان اعم از دینداران و بی‌دینان ) ایشان را به نیکیها و بدیها آزمایش کردیم تا این که ( پشیمان شوند و از خواب غفلت بیدار و به سوی کردگار ) باز گردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَطَّعْنَاهُمْ فِی الأرْضِ أُمَماً » : یهودیان را در اقطار زمین میان دیگران پراکنده ساختیم . « بَلَوْناهُمْ » : ایشان را آزمودیم .‏

سوره أعراف آیه 169
‏متن آیه : ‏
‏ فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُواْ الْکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هَذَا الأدْنَى وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِّثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِم مِّیثَاقُ الْکِتَابِ أَن لاَّ یِقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَدَرَسُواْ مَا فِیهِ وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بعد از آن ، فرزندان ناخلفی جانشین آنان شدند که وارث کتاب ( آسمانی تورات ) گشتند ( امّا بدان عمل نکردند . چرا که به جای پیروی از حق به دنبال مادیات روان شدند و ) کالای این جهانِ دانی را دریافت می‌داشتند و ( متاع سرای باقی را نادیده می‌گرفتند و به تحریف کلام آسمانی دست می‌یازیدند و حلال و حرام را همسان می‌شمردند و به خود ) می‌گفتند : ( ان‌شاء الله ) بخشیده خواهیم شد ، و حال آن که اگر باز هم کالائی همانند کالای نخست ( از راه حرام و حتّی با تحریف کلام ) به دستشان می‌رسید آن را دریافت می‌داشتند ( و بدین وسیله با وجود اصرار بر گناه ، امید آمرزش در سر می‌پروراندند ! ) مگر از آنان در کتاب ( تورات ) پیمان گرفته نشده است که از زبان خدا جز حق نگویند ؟ و حال آن که آنچه را در کتاب ( تورات ) است خوانده و فهم کرده‌اند و ( دیده‌اند که باید حق را بگویند ؛ نه باطل را ، و متاع ) دنیای دیگر بسی بهتر ( از کالای این دنیا ) برای کسانی است که پرهیزگاری کنند ( و از خدای بترسند . چرا نمی‌اندیشید و همچنان بر گناه استمرار می‌ورزید ؟ ) مگر عقل ندارید و نمی‌فهمید ( که جهان باقی را نباید به خاطر جهان فانی از دست داد ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلَفَ » : جانشین و جایگزین گردید . سر رشته کارها را به دست گرفت . « خَلْفٌ » : جانشینان بد . فرزندان ناصالح . اسم جمع یا مصدر است . « عَرَض‌ » : کالا . متاع . « هذا الأدْنی‌ » : اصل آن : مَتاعَ هَذا الشَّیْءِ الأدْنی است که این جهانِ فانی است .‏

سوره أعراف آیه 170
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ یُمَسَّکُونَ بِالْکِتَابِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آنان که به کتاب ( آسمانی تورات سخت پای‌بند بوده و بدان ) متمسّک می‌شوند و نماز ( واجب بر خویشتن ) را به جای می‌آورند ( پاداش بزرگی دارند و ) ما پاداش اصلاحگران ( خود و جامعه انسانی ) را هدر نمی‌دهیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُمْسِکُونَ » : متمسّک می‌شوند . پای‌بند تعالیم آن می‌باشند .‏

سوره أعراف آیه 171
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّواْ أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( نیز به خاطر بنی‌اسرائیل بیاور ) هنگامی را که کوه ( طور ) را بر فراز سر آنان نگاه داشتیم . آن چنان که انگار سایبانی ( یا تکّه‌ای ابر ) است ، و ایشان گمان بردند که بر سرشان فرو می‌افتد . ( در این وقت خوف و هراس ، بدیشان گفتیم : ) آنچه را ( از تورات ) به شما دادیم محکم برگیرید و در عمل بدان کوشا باشید و آنچه را در آن است بررسی کنید و در مدّنظر گیرید تا پرهیزگار شوید ( و خویشتن را با مواظبت احکام و دستورات آن ، از عذاب به دور دارید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَتَقْنا » : از جای کندیم و بالابردیم ( نگا : بقره / 63 ) . « ظُلَّةٌ » : سایبان .‏

سوره أعراف آیه 172
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! برای مردم بیان کن ) هنگامی را که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان ( در طول اعصار و قرون ) پدیدار کرد و ( عقل و ادراک بدانان داد تا عجائب و غرائب گیتی را دریابند و از روی قوانین و سنن منظّم و شگفت‌انگیز هستی ، خدای خود را بشناسند و بالاخره با خواندن دلائل شناخت یزدان در کتاب باز و گسترده جهان ، انگار خداوند سبحان ) ایشان را بر خودشان گواه گرفته است ( و خطاب بدانان فرموده است ) که : آیا من پروردگار شما نیستم‌ ؟ آنان ( هم به زبان حال پاسخ داده و ) گفته‌اند : آری ! گواهی می‌دهیم ( توئی خالق باری . ما دلائل و براهین جهان را موجب اقرار و اعتراف شما مردمان کرده‌ایم ) تا روز قیامت نگوئید ما از این ( امر خداشناسی و یکتاپرستی ) غافل و بی‌خبر بوده‌ایم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَخَذَ » : پدید آورد . « مِن ظُهُورِهِمْ » : از پشتهای ایشان . مراد ستون فقرات است . بدل از ( مِن بَنی ءَادَمَ ) است . « أَن تَقُولُوا » : مفعول‌له برای مطالب پیشین ، یعنی پدیدارکردن و به گواهی گرفتن و گواهی دادن است .‏

سوره أعراف آیه 173
‏متن آیه : ‏
‏ أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏یا این که نگوئید : نیاکان ما پیش از ما شرک ورزیدند و ما هم فرزندان آنان بودیم ( و چون چیزی در دست نداشتیم که با آن حق را از باطل بشناسیم ، از ایشان پیروی کردیم . لذا خویشتن را بی‌گناه می‌دانیم . پروردگارا ! ) آیا به سبب کاری که باطلگرایان ( یعنی نیاکان مشرک ما که بنیانگذاران بت‌پرستی بوده‌اند ) کرده‌اند ما را ( مجازات می‌کنی و در روز رستاخیز با عذاب خود ) نابودمان می‌گردانی‌ ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَفَتُهْلِکُنا » : آیا ما را نابود می‌گردانی‌ ؟ مراد از نابودی در اینجا عقاب رساندن و مجازات کردن است .‏

سوره أعراف آیه 174
‏متن آیه : ‏
‏ وَکَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ وَلَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این چنین آیات ( کتابِ خواندنیِ آسمانی ) را توضیح می‌دهیم ( و نشانه‌های کتابِ دیدنیِ جهانیِ دالّ بر وجود خدا را می‌نمایانیم ) بلکه آنان ( که هم اینک یا در آینده می‌زیند از مخالفت با حق و تقلید از باطل ) دست بردارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَذلِکَ » : مثْلِ آن بیان شیوا و گویا .‏

سوره أعراف آیه 175
‏متن آیه : ‏
‏ وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! ) برای آنان بخوان خبر آن کسی را که به او ( علم و آگاهی از ) آیات خود را دادیم ( و او را از احکام کتاب آسمانی پیغمبر روزگار خود مطّلع ساختیم ) امّا او از ( دستور ) آنها بیرون رفت ( و بدانها توجّه نکرد ) و شیطان بر او دست یافت و از زمره گمراهان گردید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُتْلُ » : بخوان . « نَبَأ » : خبر . « الَّذِی‌ » : کسی که . مردی که . نام شخص مذکور ، در قرآن و حدیث تعیین نشده است . به هر حال مصداق آیه شریفه شامل هرکسی است که دارای چنین صفتی باشد . یعنی از حق مطّلع گردد و از آن پیروی کند ، امّا بعدها از آن برگردد و راه ستیز در پیش گیرد . « إِنسَلَخَ » : پوست انداخت . در اینجا مراد این است که نسبت به آیات کافر شد و به ترکِ آنها گفت . « أَتْبَعَهُ » : دنبالش کرد . و بدو رسید . او را پیروِ خود کرد . مراد این است که شیطان بر او تسلّط و غلبه پیدا کرد . « الْغَاوِینَ » : گمراهان .‏

سوره أعراف آیه 176
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ذَّلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏امّا ما اگر می‌خواستیم مقام او را با این آیات بالا می‌بردیم و ( دانشش را مایه سعادتش می‌نمودیم . امّا اجبار برخلاف سنّت ما است و لذا او را به حال خود رها ساختیم ) لیکن او به زمین آویخت ( و به پستی گرائید و به سوی آسمان هدایت بالا نرفت ) و از هوی و هوس خویش پیروی کرد . مَثل او بسان مَثل سگ است که اگر بر او بتازی ، زبان از دهان بیرون می‌آورد و اگر هم آن را به حال خود واگذاری ، زبان از دهان بیرون می‌آورد . این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب می‌دارند . ( چنین افرادی بر اثر آرزوپرستی و دنیاپرستی ، دائماً در پی مال‌اندوزی روان و نالانند و از ترس زوال نعمت و هراس از مرگ بیقرار و بی‌آرامند ) . پس داستان را بازگو کن بلکه بیندیشند ( و از کفر و ضلال برگردند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَخْلَدَ إِلَی الأرْضِ » : به دنیا چسبید و بدان گرائید . به پستی گرائید . « یَلْهَثْ » : زبان بیرون می‌آورد . « تَحْمِل » : حمله کنی . بتازی . « ذلِکَ » : آن . اشاره به وصف سگ یا اشاره به وضع شخصی است که از دلائل توحید و آیات کتاب آسمانی آگاه باشد و به ترک آنها گوید و به دنبال آرزوی نفسانی و وساوس شیطانی رود .‏

سوره أعراف آیه 177
‏متن آیه : ‏
‏ سَاء مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَأَنفُسَهُمْ کَانُواْ یَظْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چه بد مثَلی دارند کسانی که آیات ما را تکذیب می‌کنند . آنان ( با این انحراف و انکار ، به ما ستم نمی‌رسانند ، بلکه ) به خود ستم می‌کنند ( چرا که خویشتن را از سعادت اخروی محروم می‌سازند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سآءَ مَثَلاً » : چه مثل بدی . واژه ( مَثَلاً ) تمییز است . « الْقَوْمُ » : مبتدا است و ماقبل آن خبر بشمار است ، یا این که خبر مبتدای محذوف است . « وَ أَنفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ » : این جمله یا جمله مستأنفه است و معنی آن گذشت . یا این که عطف بر ( کَذَّبُوا . . . ) است و معنی چنین می‌شود : چه بد مثلی دارند کسانی که آیات ما را تکذیب می‌کنند و به خود ستم می‌ورزند .‏

سوره أعراف آیه 178
‏متن آیه : ‏
‏ مَن یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَمَن یُضْلِلْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر که را خداوند ( به راه حق ) هدایت کند ، حقیقه او راه یافته ( و به سعادت دو جهان رسیده ) است ، و هر که را ( به سبب سیطره هوی و هوسش ، از این توفیق محروم و از راه حق ) گمراه کند ، زیانکار ایشانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُهْتَدِی » : راه یافته . راهیاب . « الْخَاسِرُونَ » : زیانکاران . ذکر بخش اوّل آیه به صورت مفرد و بخش دوم آن به صورت جمع ، می‌تواند اشاره به این باشد که راه حق یکی بیش نیست و راه باطل متشعّب و فراوان است .‏

سوره أعراف آیه 179
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما بسیاری از جنّیان و آدمیان را آفریده و ( در جهان ) پراکنده کرده‌ایم که سرانجام آنان دوزخ و اقامت در آن است . ( این بدان خاطر است که ) آنان دلهائی دارند که بدانها ( آیات رهنمون به کمالات را ) نمی‌فهمند ، و چشمهائی دارند که بدانها ( نشانه‌های خداشناسی و یکتاپرستی را ) نمی‌بینند ، و گوشهائی دارند که بدانها ( مواعظ و اندرزهای زندگی‌ساز را ) نمی‌شنوند . اینان ( چون از این اعضاء چنان که باید سود نمی‌جویند و منافع و مضارّ خود را از هم تشخیص نمی‌دهند ) همسان چهارپایانند و بلکه سرگشته‌ترند ( چرا که چهارپایان از سنن فطرت پا فراتر نمی‌گذارند ، ولی اینان راه افراط و تفریط می‌پویند ) . اینان واقعاً بی‌خبر ( از صلاح دنیاو آخرت خود ) هستند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذَرَأْنَا » : آفریده‌ایم و در جهان پراکنده ساخته‌ایم . « لا یَفْقَهُونَ » : نمی‌فهمند . درک نمی‌کنند .‏

سوره أعراف آیه 180
‏متن آیه : ‏
‏ وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمَآئِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا دارای زیباترین نامها است ( که بر بهترین معانی و کاملترین صفات دلالت می‌نمایند . پس به هنگام ستایش یزدان و درخواست حاجات خویش از خدای سبحان ) او را بدان نامها فریاد دارید و بخوانید ، و به ترک کسانی بگوئید که در نامهای خدا به تحریف دست می‌یازند ( و واژه‌هائی به کار می‌برند که از نظر لفظ یا معنی ، منافی ذات یا صفات خدا است ) ، آنان کیفر کار خود را خواهند دید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْحُسْنَیا » : مؤنّث أَحْسَن است ، به معنی زیباترین واژه‌ها از لحاظ معانی و صفات است . « فَادْعُوهُ بِهَا » : خدا را با آنها نام ببرید و ذکر کنید و بخوانید . « ذَرُوا » : رها سازید . بی‌مبالات و بی‌توجّه شوید . « یُلْحِدُونَ » : اسامی را تحریف می‌کنند . مراد از الحاد در اسماء خدا این است که الفاظ و مفاهیم آن را تحریف کنند ، یا این که خدا را به اوصافی توصیف نمایند که شایسته ذات او نیست ، و یا این که صفات خدا را برای مخلوقات خدا به کار برند .‏

سوره أعراف آیه 181
‏متن آیه : ‏
‏ وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در میان آفریدگانمان ، گروهی هستند که به ( سبب دوست داشتِ ) حق ( دیگران را به سوی حق ) دعوت می‌کنند ، و ( در حکمها و داوریهایشان هم به سبب عشق به حق ) به حق دادگری می‌کنند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِالْحَقِّ » : به سبب دوست داشت حق . به سبب ایمان به حق و تمسّک بدان .‏

سوره أعراف آیه 182
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لاَ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که آیات ( قرآنی و نشانه‌های جهانی ) ما را تکذیب می‌دارند ، کم‌کم گرفتار و ( به عذاب خود ) دچارشان می‌سازیم ، از راهی و به گونه‌ای که نمی‌دانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَنَسْتَدْرِجُهُمْ » : درجه به درجه بالایشان می‌بریم و کم‌کم در پیله نعمت اسیر و گرفتارشان می‌سازیم . آهسته و آرام به سوی هلاک و عذابشان می کشانیم و می لغزانیم . « مِنْ حَیْثُ » : از راهی که . به گونه‌ای که .‏

سوره أعراف آیه 183
‏متن آیه : ‏
‏ وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و به آنان مهلت می‌دهم ( و در عقوبت ایشان شتاب نمی‌ورزم و در گمراهی رهایشان می‌سازم ) . بیگمان طرح و نقشه من سخت استوار است ( و دائماً ایشان را می‌پاید و نابودشان می‌نماید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُمْلِی‌ » : مهلت می‌دهم ( نگا : آل‌عمران / 178 ) . « کَیْد » : چاره‌جوئی نهانی . « مَتِینٌ » : محکم و استوار .‏

سوره أعراف آیه 184
‏متن آیه : ‏
‏ أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُواْ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِیرٌ مُّبِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا آنان ( تا به حال درباره چیزی که پیغمبر ایشان را به سوی آن دعوت می‌نماید ) نیندیشیده‌اند ( تا آشکارا بدانند ) همنشین ایشان ( که از سوی خدا مبعوث شده است ) دیوانه نیست ، بلکه او تنها و تنها بیم‌دهنده آشکار ( و بیانگر احکام کردگار ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صاحِب‌ » : همنشین . همدم . « جِنَّةٍ » : جنون . دیوانگی . ( نگا : مؤمنون / 25 ، سبأ / 8 و 46 ) . « مُبِین‌ » : واضح و آشکار . بیانگر ( نگا : مائده / 19 ) .‏

سوره أعراف آیه 185
‏متن آیه : ‏
‏ أَوَلَمْ یَنظُرُواْ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَیْءٍ وَأَنْ عَسَى أَن یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آنان به یکتاپرستی و توحیدی که محمّد ایشان را بدان می‌خواند ، ایمان نمی‌آورند ) آیا آنان به مُلک ( پهناور و عظمت شگفت ) آسمانها و زمین ( و عجائب و غرائب آنها ) و به هر آنچه که خدا آفریده است نمی‌نگرند ( و آنها را ورانداز و وارسی نمی‌کنند ، تا کمال قدرت صانع و وحدانیّت مالک جهان را ببینند ؟ ) و آیا نمی‌اندیشند که چه بسا اجل آنان نزدیک شده باشد ؟ ( پس تا فرصت باقی است حق را بپذیرند و ایمان به حق را در خود تقویت کنند ، و در پذیرش اسلام امروز و فردا نکنند . اگر آنان به این قرآن که پر است از دلیل و برهان ، ایمان نیاورند ) پس بالاتر از آن به چه سخنی ( و دعوت دیگری ) ایمان می‌آورند ؟ ( شاید در انتظار کتابی برتر از قرآنند ؟ چه نادان مردمانند ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَلَکُوت‌ » : مُلک عظیم و سُلطه فوق‌العاده ، آنچه تحت سیطره و سیادت پادشاه قرار می‌گیرد . مراد از ملکوت آسمانها و زمین ، عجائب و غرائب و دلائل و براهین موجود در آنها است ( نگا : انعام / 75 ) . « حَدِیث‌ » : کلام . سخن . « بَعْدَهُ » : بعد از قرآن . مرجع ضمیر ( هُ ) قرآن است که از سیاق کلام پیدا است ( نگا : جاثیه / 6 ) . مراد این است که کسی به قرآن ایمان نمی‌آورد ، باید از ایمان آوردن او به چیز دیگری قطع امید کرد .‏

سوره أعراف آیه 186
‏متن آیه : ‏
‏ مَن یُضْلِلِ اللّهُ فَلاَ هَادِیَ لَهُ وَیَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا هرکه را ( به سبب انتخاب راه بد و به خاطر انجام اعمال زشت و نابه کاریهای همیشگی او ، از کتابهای آسمانی منحرف و از راه حق ) گمراه سازد ، هیچ راهنمائی نخواهد داشت ، و خداوند آنان ( یعنی چنین کسی و افرادی چون او گمراه ) را رها می‌سازد تا در طغیان و سرکشی خود سرگردان و ویلان شوند ( و به سبب اصرار بر کفر و ضلال و دشمنی مستمرّ باایمان و کمال ، راه به جائی نبرند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَعّمَهُونَ » : سرگردان و حیران شوند . از ماده ( عَمَهُ ) به معنی : چرخش و گردش در امواج گمراهی و سرگردانی ( نگا : بقره / 15 ) . مفرد آوردن ضمیر در اوّل آیه ، با توجّه به لفظ ( مَنْ ) و جمع‌آوردن آن در آخر آیه با توجّه به معنی ( مَنْ ) است .‏

سوره أعراف آیه 187
‏متن آیه : ‏
‏ یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِیکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً یَسْأَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏راجع به قیامت از تو می‌پرسند و می‌گویند : در چه زمانی ( دنیا به پایان می‌رسد و ) قیامت رخ می‌دهد ؟ بگو : تنها پروردگارم از آن آگاه است ، و کسی جز او نمی‌تواند در وقت خود آن را پدیدار سازد ( و از پایان این جهان و سرآغاز آن جهان مردمان را بیاگاهاند . اطّلاع از هنگامه قیامت ) برای ( ساکنان ) آسمانها و زمین سنگین و دشوار است ( و هرگز دانش ایشان بدان نمی‌رسد ) . قیامت ناگهانی به وقوع می‌پیوندد و بر سرتان می‌تازد . از تو می‌پرسند : انگار تو از ( شروع ) قیامت باخبری‌ ؟ بگو : اطّلاع از آن ، خاصّ یزدان است ، ولیکن بیشتر مردمان ( این مسأله و فلسفه آن را چنان که باید ) نمی‌دانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« السَّاعَةِ » : وقت پایان جهان . قیامت . « مُرْسَاهَا » : به وقوع پیوستن آن . ( مُرْسی ) مصدر میمی و از ماده ( رَسْو ) است . « لا یُجَلّیها » : پرده از آن به کنار نمی‌زند و آشکارش نمی‌سازد . « لِوَقْتِهَا » : در هنگام خود . لام آن لام توقیت نام دارد و به معنی ( عِندَ ) است . مانند : ( أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ . . . سوره اسراء ، آیه 78 ) . « ثَقُلَتْ » : آگاهی از آن دشوار و محال است . خوف و هراس آن سنگینی می‌کند بر . « حَفِیٌّ » : مُصِرّ و حریص . آگاه . « کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهَا » : انگار تو سخت جویا و خواستار آنی . انگار که تو از آن مطلع و باخبری .‏

سوره أعراف آیه 188
‏متن آیه : ‏
‏ قُل لاَّ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَلاَ ضَرّاً إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : من مالک سودی و زیانی برای خود نیستم ، مگر آن مقداری که خدا بخواهد و ( از راه لطف بر جلب نفع یا دفع شرّ ، مالک و مقتدرم گرداند . ) اگر غیب می‌دانستم ، قطعاً منافع فراوانی نصیب خود می‌کردم ( چرا که با اسباب آن آشنا بودم ) و اصلاً شرّ و بلا به من نمی‌رسد ( چرا که از موجبات آن آگاه بودم . حال که از اسباب خیرات و برکات و از موجبات آفات و مضرّات بی‌خبرم ، چگونه از وقوع قیامت آگاه خواهم بود ؟ ) . من کسی جز بیم‌دهنده و مژده‌دهنده مؤمنان ( به عذاب و ثواب یزدان ) نمی‌باشم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لاَسْتَکْثَرْتُ » : حتماً افزون‌طلبی می‌کردم . خیلی فراهم می‌آوردم .‏

سوره أعراف آیه 189
‏متن آیه : ‏
‏ هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحاً لَّنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏او آن کسی است که شما را از یک جنس آفرید ، و همسران شما را از جنس شما ساخت تا شوهران در کنار همسران بیاسایند . ولی ( بسیار اتّفاق می‌افتد که ) هنگامی که شوهران با همسران آمیزش جنسی می‌کنند ، همسران بار سبکی ( به نام جنین ) برمی‌دارند و به آسانی با آن روزگار را بسر می‌برند . امّا هنگامی که بار آنان سنگین می‌شود ، شوهران و همسران خدای خود را فریاد می‌دارند و می‌گویند : اگر فرزند سالم و شایسته‌ای به ما عطاء فرمائی از زمره سپاسگزاران خواهیم بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَفْسٍ واحِدَةٍ » : مراد نسل و نوع انسانها است ( نگا : روم / 21 ) به عبارت دیگر ، در اینجا واحد نوعی موردنظر است‌ ؛ نه واحد شخصی . « تَغَشّاها » : با او همبستر شد . « مَرَّتْ بِهِ » : او را برد . مراد این است که وجود آن سنگینی نکرد و در انجام کارها وقفه‌ای ایجاد ننمود . « أَثْقَلَتْ » : به سبب بزرگ شدن جنین ، سنگین شد . « صَالِحاً » : شایسته . مراد فرزندی است که شایسته زندگی بوده و سالم و تندرست باشد .‏

سوره أعراف آیه 190
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحاً جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاء فِیمَا آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏امّا وقتی که خداوند فرزند سالم و شایسته‌ای بدانان داد ، در دادن آن ، چیزهائی ( از قبیل : قبور اولیاء و صلحاء ، و اشخاص و اصنام ) را انباز خدا می‌سازند ، و خدا بس بالاتر از آن است که همسان انبازهای ایشان شود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فِیمَا » : در اعطاء . واژه ( ما ) می‌تواند مصدری و به معنی : دادن ، و یا این که موصول و به معنی : خداداد باشد . « عَمَّا » : از کاری که . از چیز یا چیزهائی که . واژه ( ما ) مصدری یا موصول است .‏

سوره أعراف آیه 191
‏متن آیه : ‏
‏ أَیُشْرِکُونَ مَا لاَ یَخْلُقُ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا چیزهائی را انباز خدا می‌سازند که نمی‌توانند چیزی را بیافرینند و بلکه خودشان هم آفریده می‌شوند ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا یَخْلُقُ . . . یُخْلَقُونَ » : ذکر فعل نخست به صورت مفرد ، به خاطر رعایت لفظ ( ما ) و ذکر فعل دوم به صورت جمع ، به خاطر رعایت معنی آن است .‏

سوره أعراف آیه 192
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَلاَ أَنفُسَهُمْ یَنصُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏انبازهای آنان نه می‌توانند ایشان را یاری دهند و نه می‌توانند خویشتن را کمک نمایند .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره أعراف آیه 193
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لاَ یَتَّبِعُوکُمْ سَوَاء عَلَیْکُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنتُمْ صَامِتُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای بت‌پرستان ! ) شما اگر انبازهای خود را به فریاد خوانید تا شما را هدایت کنند ، پاسخ شما را نمی‌توانند بدهند و خواسته شما را برآورده کنند . برای شما یکسان است ، خواه آنها را به فریاد خوانید ، و خواه خاموش باشید ( و آنها را به یاری نطلبید . در هر دو صورت تکانی و کمکی از آنها نمی‌بینید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِن تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدَیا لا یَتَّبِعُوکُمْ » : اگر شما از آنها تقاضای هدایت کنید ، تقاضای شما برآورده نمی‌شود . اگر شما بخواهید آنها را هدایت کنید ، از شما پیروی نمی‌کنند . « صَامِتُونَ » : جمع صامت به معنی خاموش .‏

سوره أعراف آیه 194
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بتهائی را که بجز خدا فریاد می‌دارید و می‌پرستید ، بندگانی همچون خود شما هستند ( و کاری از آنان ساخته نیست و نمی‌توانند فریادرس شما باشند ) . آنان را به فریاد خوانید و ( از ایشان استمداد جوئید ) اگر راست می‌گوئید ( که کاری از ایشان ساخته است ) باید که به شما پاسخ دهند ( و نیاز شما را برآورده کنند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِنَّ الّذِینَ تَدْعُونَ » : کسانی را که به کمک می‌طلبید و به فریاد می‌خوانید . بتهائی را که فریاد می‌دارید و می‌پرستید . « تَدْعُونَ » : صدا می‌زنید و به فریاد می‌خوانید . می‌پرستید . « عِبَادٌ » : مراد کسانی است که ندا می‌گردند و به کمک خوانده می‌شوند . یا مراد اصنام جمادی است که بنا به عقیده بت‌پرستان واژه‌های خاصّ ذوی‌العقول ، یعنی ( الَّذِینَ ) و ( عِبَادٌ ) برای آنها به کار رفته است ، و به حکم تکوین فرمانبردار خدایند .‏

سوره أعراف آیه 195
‏متن آیه : ‏
‏ أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُواْ شُرَکَاءکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلاَ تُنظِرُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا این بتها دارای پاهائی هستند که با آنها راه بروند ؟ یا دارای دستهائی هستند که با آنها چیزی را برگیرند ( و دفع بلا از شما و خویشتن کنند ؟ ) یا چشمهائی دارند که با آنها ببینند ؟ یا گوشهائی دارند که با آنها بشنوند ؟ ( پس آنها نه تنها با شما برابر نیستند ، بلکه از شما هم کمتر و ناتوانترند . در این صورت چگونه آنها را انباز خدا می‌کنید و آنها را می‌پرستید ؟ ) . بگو : این بتهائی را که شریک خدا می‌دانید فراخوانید و سپس شما و آنها همراه یکدیگر درباره من نیرنگ و چاره‌جوئی کنید و اصلاً مرا مهلت ندهید ( و اگر می‌توانید غضبم کنید و نابودم گردانید . امّا بدانید که اینها موجودات غیر مؤثّری هستند و کمترین تأثیری در وضع من و شما ندارند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَبْطِشُونَ بِهَا » : آنچه بخواهند با آنها برمی‌دارند . با آنها دفع بلا می‌کنند . « کِیدُونِ » : برای نابودیم نقشه بکشید و مکر و کید کنید . چاره مرا بسازید . « لا تُنظِرُونِ » : مرا فرصت ندهید .‏

سوره أعراف آیه 196
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان سرپرست من خدائی است که این کتاب ( قرآن را بر من ) نازل کرده است ، و او است که بندگان شایسته را یاری و سرپرستی می‌کند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَتَوَلَّیا » : سرپرستی می‌کند . یاری می‌دهد .‏

سوره أعراف آیه 197
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَلا أَنفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چیزهائی را که شما بجز خدا فریاد می‌دارید و می‌پرستید ، نه می‌توانند شما را یاری دهند و نه می‌توانند خویشتن را کمک کنند .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره أعراف آیه 198
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لاَ یَسْمَعُواْ وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر از آنها رهنمود بخواهید ، درخواست شما را نمی‌شنوند ( چه رسد به این که شما را ارشاد و راهنمائی کنند . و به ظاهر پیکره ) آنها را می‌بینید که ( انگار با چشمان خود ) به شما می‌نگرند ، ولیکن چیزی را نمی‌بینند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَ إِن تَدْعُوهُمْ . . . » : ( نگا : اعراف . 193 ) .‏

سوره أعراف آیه 199
‏متن آیه : ‏
‏ خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گذشت داشته باش و آسانگیری کن و به کار نیک دستور بده و از نادانان چشم‌پوشی کن .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْعَفْوَ » : گذشت . چیزی که آسان و ساده بوده و برای مردم میسّر باشد . « الْعُرْفِ » : رفتار و کردار شایسته و پسندیده . « أَعرِضْ » : صرف نظر کن . چشم‌پوشی کن .‏

سوره أعراف آیه 200
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر وسوسه‌ای از شیطان به تو رسید ( و خواست تو را از مسیر منحرف و از هدف باز دارد ) به خدا پناه ببر ( و خویشتن را بدو بسپار ) . او شنوای دانا است ( و همه‌چیز را می‌شنود و همه‌چیز را می‌داند و هرچه زودتر به فریادت می‌رسد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَنزَغَنَّکَ » : تو را وسوسه کند . « إِسْتَعِذْ » : پناه ببر .‏

سوره أعراف آیه 201
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه‌ای از شیطان می‌شوند به یاد ( عداوت و نیرنگ شیطان ، و عقاب و ثواب یزدان ) می‌افتند ، و ( در پرتو یاد خدا و به خاطر آوردن دشمنانگی اهریمن ) بینا می‌گردند ( و آگاه می‌شوند که اشتباه کرده‌اند و از راه حق منحرف شده‌اند ، و لذا شتابان به سوی حق برمی‌گردند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« طَآئِفٌ » : خیال بد . وسوسه .‏

سوره أعراف آیه 202
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لاَ یُقْصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا شیاطین ، برادران ( اهریمن صفت ) خود ( یعنی کافران و منافقان را وسوسه می‌کنند و ) در گمراهی کمک و یاریشان می‌دهند تا بدانجا که دیگر ( از گناه باز نمی‌ایستند و از هیچ جنایتی ) کوتاهی نمی‌کنند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِخْوَانُهُمْ » : اخوان شیاطین که منافقان و کافرانند . « یَمُدُّونَهُمْ » : شیاطین ناپرهیزگاران را با تشویق بر گناه و سبک جلوه‌دادن آن مدد می‌دهند ، و ناپرهیزگاران هم با پیروی و فرمانبرداری از شیاطین ، آنها را کمک و یاری می‌نمایند .‏

سوره أعراف آیه 203
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآیَةٍ قَالُواْ لَوْلاَ اجْتَبَیْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یِوحَى إِلَیَّ مِن رَّبِّی هَذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که ( در نزول وحی تأخیر می‌افتد و ) آیه‌ای برای آنان نمی‌آوری ، می‌گویند : چرا آن را بر نمی‌گزینی و از پیش خود نمی‌سازی‌ ؟ ! بگو : من تنها از قرآنی پیروی می‌کنم که به من وحی می‌شود . این قرآن بینش و هدایت و رحمت پروردگارتان است برای کسانی که مؤمن باشند ( چرا که ایشان برابر قوانین آن عمل می‌کنند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِجْتَبَیْتَهَا » : آن را برمی‌گزیدی و از پیش خود می‌ساختی و ارائه می‌دادی . « بَصائِرُ » : جمع بصیرت ، به معنی بینش درون .‏

سوره أعراف آیه 204
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که قرآن خوانده می‌شود ، گوش فرا دهید و خاموش باشید تا مشمول رحمت خدا شوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَنصِتُوا » : خاموش باشید .‏

سوره أعراف آیه 205
‏متن آیه : ‏
‏ وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَکُن مِّنَ الْغَافِلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارت را در دل خود ، با فروتنی ( در برابر خدا ) و هراس ( از او ) و آهسته و آرام ، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن ، و از زمره غافلان مباش .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً » : فروتنانه و بیمناکانه . با فروتنی و هراس . این دو واژه حال بوده و به معنی ( مُتَضَرُّعاً وَ خائِفاً ) است ، و یا این که مضافی در تقدیر است و در اصل چنین است : ( ذا تَضَرُّعٍ وَ خِیفَةٍ ) . « دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ » : مراد این است که اگر خدای را همراه دل با زبان هم یاد کردی ، آهسته‌تر از بلندکردن صدا و بالاتر از سرّ نهان ، یعنی تنها گرداندن زبان باشد ( نگا : اسراء / 110 ) . « الْغُدُوِّ » : صبحگاهان . فاصله طلوع فجر و طلوع خورشید . « الآصالِ » : جمع أَصیل : شامگاهان . فاصله عصر و مغرب .‏

سوره أعراف آیه 206
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان کسانی که مقرّبان ( درگاه ) پروردگار تو هستند ، خویشتن را بزرگتر از آن نمی‌دانند که به پرستش خدا بپردازند ، و بلکه به تسبیح و تقدیس او مشغولند و در برابر او کرنش و سجده می‌برند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ » : کسانی که در پیش پروردگار تو دارای مقام و منزلت هستند . مراد فرشتگان مقرّب است . « عِندَ رَبِّکَ‌ » : نزد پروردگارت . مراد قرب مکانی نیست ، بلکه مقصود قرب مقامی است .‏

رهنمودهای جزء هشتم

فی  ظلال  القرآن

جزء  هشتم

سورۀ  انعام  آیات  165-  ١١١  و  سورۀ  اعراف  تا  آیۀ  ٩٣


 

 

رهنمودهای جزء  هشتم

 

جزء  هشتم  از  دو  بخش  تشکیل  شده  است.  بخش  اول،  بقیۀ  سورۀ  انعام  است که  نیمۀ  نخستین  آن،  و  در  جـزء  هفتم  بیان  گردیده  است.  بخش  دوم  جزء  هشتم،  مشتمل  بر  قسمتی  از  سورۀ  اعراف  است‌.

در  جزء  هـفتم  سـورۀ  انـعام  مـعرفی  گـردید.  در  ایـنجا  میکوشیم  خوانندۀ  این  جزء  را  با  چکیدهای  از  شـناخت  سورۀ  انعام که  در  جزء  پیشین  از  آن  سخن  رفـته  است  آشنا  گردانیم.  امّا  سخن  گفتن  از  سورۀ  اعراف،  در  جای  خود  به  میان  خواهد  آمد  -  اگر  خدا  بـخواهـد  -  بدان  هنگام که  با  سورۀ  مذکور  روبرو  خواهیم  شد.

*

بقیّۀ  سورۀ  انعام  بر  روال  این  سوره  به  پیش  مـیرود  و  برابر  همان  شیوه  و  روشی  ادامه  پیدا  میکند که  در  جزء  هفتم  دربارۀ  شناخت  آن  توضیح  دادیم.  زیبا  و  بجا  است  که  چکیدهوار  در  بخشها  و  بندهائی  بدان  اشاره کنیم:  در  معرّفی  سوره،  این  بخشها  و  بندها  آمده  است‌:

این  سوره،  رویـهمرفته  «حـقیقت  الوهـیّت»  را  عـرضه  میدارد...  حقیقت  الوهیّت  را  نشان  میدهد  در  جولانگاه  هستی  و  زندگی،  نفس  و  درون،  زوایای  ناشناختۀ  جهان  دیدنی  و  پیدا،  نواحی  ناشناختۀ  جـهان  نـهان  و  نـاپیدا،  صحنههای  پیدایش  جهان  و  پیدایش  حیات  و  پـیدایش  انســان،  نـابودی  گـذشتگان  و  پـیشینیان  و  جـانشینی  آیندگان  و  پسینیان،  صحنههای  فطرت  در  آن  هنگام  که  با  جـهان  و  حـوادث  و  دارائـی  و  خوشی  و  نـاداری  و  ناخوشی  و  سود  و  زیان  روبرو  میشود.  مظاهر  قدرت  الهی،  محافظت  و  مراقبت  ذات  باری  از  زندگی  ظاهری  و  باطنی  انسانها،  و  احوال  و  اوضـاع  کـنونی  و  آیـنده  ایشان،  ...  خلاصه  صحنههای  رسـتاخیز،  و  موقعیّتهای  آفریدگان  بدان  گاه  که  آنان  را  در  پیشگاه  آفریدگارشان  نگاه  میدارند،  همه  و  همه  را  عرضه  میدارد...».

«این  سوره  بدین  منـوال  و  بر  این  روال،  دل  انسانها  را  در  این  زمانها  و کرانهها،  و  در  این گودیها  و  ژرفاها،  به  گشت  و گذار  می‏برد.  امّا  در  همۀ  اینها  برابر  برنامۀ  قرآن  مکّی  راه  میسپرد.  برنامهای که  در  صفحههای  پیشین  از  آن  سخن گفتیم.  همچنین  برابر  برنامه  سراسری  قرآن  به  پیش  میرود.  این  سوره  میخواهد  «نظریۀ»  عقیده  را  به  تصویر  بکشد،  و  نـمیخواهد  به  جدال  لاهوتی  بپردازد که  ذهنها  و  اندیشهها  را  به  خود  سرگرم  میکند.  میخواهد  خداوند  راستین  مردمان  را  به  مردمان  بشناساند،  تـا  از  این  راه  مردمان  را  بندگان  یزدان  راستینشان  گرداند.  دلها  و  جانها،  تلاشها  و کوششها،  پویشها  و  جنبشها،  آداب  و  رسوم،  شعائر  و  عبادات،  و  زندگی  عملی  و  واقعی  ایشان  را،  همه  و  همه  بنده  و  فرمانبردار  این  سـلطه  و  قـدرت  منحصر  به  فرد  میسازد.  سلطه  و  قدرت  خدائی که  سلطه  و  قدرتی  در  زمین  و  آسمان  جز  سلطه  و  قدرت  او  وجود  ندارد.

تقریبا  همۀ  همّ و  غمّ  سوره  به  سوی  ایـن  هـدف  مـعیّن  می‌‌گراید،  و  از  آغاز  تا  پایان  سوره  در  این  راستا  حرکت  مینماید...  خدا  خالق  است.  خدا  رازق  است.  خدا  مالک  است.  خدا  صاحب  قدرت  و  غلبه  و  سلطه  است.  خدا  بس  آگاه  از  نهانیها  و  پنهانیها  و  رازها  و  رمزها  است.  خدا  است که  دلها  و  چشمها  را  میگرداند،  همانگونه که  شبها  و  روزها  را  میچرخاند  و  پـیاپی  مـیآورد...  هـمچنین  واجب  است که  خدا  حاکم  در  زندگی  بندگان  باشد،  و  دیگران  دارای  امر  و  نهی،  و  شرع  و  فرمان  نباشند،  و  حقّ  حلال کردن  و  حرام  نمودن  را  نداشته  باشند.  چرا که  همۀ  اینها  از  ویژگیهای  الوهیّت  است،  و کسی  جز  یـزدان  را  نسزد که  در  زندگی  مردمان  دست  به  چـنین کـارهائی  بیازد.  کسی که  نمیتواند  بـیافریند،  زنـدگی  بـبخشد  و  بمیراند،  زیان  برساند  و  سود  بهرۀ  فردی  بگرداند،  چیزی  را  ببخشد  و  چیزی  را  باز  دارد،  بالاخره  مـالک  چـیزی  برای  خود  و  برای  دیگران  نه  در  این  جهان  است  و  نه  در  آن  جهان،  کی  حقّ  دست  یازیدن  به  چنین کـارهائی  را  دارد؟

روند  سوره  در بارۀ  ایـن  مسأله  دلائل  خود  را  ایـراد  میکند  در  داخل  صحنهها  و  موقعیّتها  و  آهنگها  و  نواهائی که  بر  سر  حد  جمال  و  زیـبائی  مـبهوت کـننده  رسیدهاند،  و  دل  را  با  تأثــیرات  الهـامگرانـۀ  فـراوانـی  روبرو  میکنند که  از  همۀ  راههـا  و  از  همۀ  گـذرگاهها  جمعآوری  و  فراهم  آمدهاند.

مسالۀ  بزرگی  که  سوره  بدان  میپردازد،  مسالۀ  الوهیّت  و  عبودیّت  در  آسـانها  و  زمـین  است.  ایـن  مسأله  در  اقیانوس  بیکران  خود،  و  در  جولانگاه  فـراخ  و  فراگیر  خود،  مورد  بحث  سوره  قرار  میگیرد.  امّا مناسبت  فعلی  در  زندگی گروه  مسلمانان  آن  وقتی،  مناسبت  تطبیق  این  قاعدۀ  بزرگ  فراگیر  است.  این  مناسبت  مربوط  به  حقّ  حلال کردن  و  حرام  نمودن  ذبیحهها  و  خوراکها  است که  جاهلیّت  چنین  حقّی  به  خود  میداد  و  دخالت  در  تحلیل  و  تحریم  را  برای  خویش  روا  میدید.  هـمچنین  مناسبت  موجود،  مربوط  به  حقّ  مقرّر  داشـتن  برخی  شـعائر  و  مراسم  قربانیها  و  مـیوهها  و  اولاد  نذری  است...  ایـن  مناسبت  همان  مناسبتی  است  که  آیهها  در  اواخر  سوره  از  آنها  سخن  خواهد  گفت‌:

(فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ إِن کُنتُم بِآیَاتِهِ مُؤْمِنِینَ. وَمَا لَکُمْ أَلاَّ تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَکُم مَاحَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلَّا مَااضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَإِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ. وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمِ سَیُجْزَوْنَ بِمَا کَانُوا یَقْتَرِفُونَ. وَلاَ تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى‏ أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ).

پس  (از  آنجا  که  خدا  راه  یافتگان  و  گمراهان  را  بـهتر  از  هر  کسی  میشناسد،  بـه  ضـلالت  مشـرکان  در  تـحریم  بـرخـی  از  چـهارپایان  گوش  فرا  نـدهید  و)  از  گوشت چهارپائی  بخورید  که  به  هنگام  ذبـح  نـام  خدا  را  بـر  آن  بردهاند  (و  آن  را  به  نام  الله،  نه  به  نام  کسی  یا  چـزی  جز  او  سر  بریدهاند)  اگر  به  آیات  خدا  (و  از  جـمله  بـه  آیـات  وارده  در  این  باره)  ایمان  دارید.  شما  چرا  باید  از  گوشت  حیوانی  نخورید  که  به  هنگام  ذبح  نام  خدا  بـر  آن  رفته  است؟  و  حال  آن  که  خداوند  گوشت  حیواناتی  را  که  بـر  شما  حرام  است  بیان  کـرده  است  (و  دسـتور  داده  است  که  از  آنها  نخورید)  مگر  ناچار  و  درمانده  شوید  (که  در  این  صورت  میتوانید  به  اندازهای  که  رفـع  ضـرورت  و  دفع  هلاک  کند  از  گوشت  حرام  آنها  بخورید).  بسـیاری  از  مردم،  پا  هواها  و  هوسهای  (کج  و  نـادرست)  خود،  بدون  آگاهی  (از  صحّت  آنچه  که  می‏گویند  و  بدون  دلیلی  بر  آنچه  در  راه  آن  مـیکوشند،  دیگران  را)  سرگشته  و  گمراه  میسازند.  بی‏گمان  پروردگارت  (از  تـو  و  از  همۀ  بــندگان)  آگاهتر  از  حـال  تـجاوزکاران  است.  گناهان  آشکار  و  بزهکاریهای  پـنهان  را  تـرک  کنید  (و  در  هـیچ  حال  خویشتن  را  به  معصیت  نیالائید).  بی‏گمان  کسـانی  که  به  دنبال  گناه  راه  میافتند،  هر  چه  زودتر  کیفر  ارتکاب  مــعاصی  ایشـان  داده  مــیشود.  از  گوشت  حیوانـی  نخورید  که  (به  هنگام  ذبح  عمداً)  نـام  خدا  بـر  آن  بـرده  نشده  است  (و  یا  به  نام  دیگران  و  یا  به  خاطر  بـتان  سر  بریده  شده  است).  چرا  کـه  خوردن  از  چنین  گوشتی،  نـافرمانی  (از  دسـتور  خدا)  است.  بی‏گمان  اهـریمنان  و  شـیاطین  صفتان،  مـطالب  وسـوسهانگـیزی  بـه  طور  مخفیانه  به  دوستان  خود  القاء  می‏کنند  تا  این  که  با  شما  منازعه  و  مجادله  کنند  (و  بکوشند  که  شما  را  به  تـحریـم  آنچه  خدا  حلال  کرده  است  وادارند).  اگر  از  آنان  اطاعت  کنید  بی‏گمان  شما  (مثل  ایشان)  مشرک  خواهید  بود.(انعام/118-121)

(وَجَعَلُوا لِلّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالْأَنْعَامِ نَصِیباً فَقَالُوا هذَا لِلّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهذَا لِشُرَکَائِنَا فَمَا کَانَ لِشُرَکَائِهِمْ فَلاَ یَصِلُ إِلَى اللّهِ وَمَا کَانَ لِلّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلَى‏ شُرَکَائِهِمْ سَاءَ مَایَحْکُمُونَ. وَکَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلاَدِهِمْ شُرَکَاؤُهُمْ لِیُرْدُوهُمْ وِلِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دِینَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللّهُ مَافَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ. وَقَالُوا هذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لاَیَطْعَمُهَا إِلَّا مَن نَشَاءُ بِزَعْمِهِمْ وَأَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَأَنْعَامٌ لاَیَذْکُرُونَ اسْمَ اللّهِ عَلَیْهَا افْتِرَاءً عَلَیْهِ سَیَجْزِیهِم بِمَا کَانُوا یَفْتَرُونَ. وَقَالُوا مَا فِی بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِذُکُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَى‏ أَزْوَاجِنَا وَإِن یَکُن مَیْتَةً فَهُمْ فِیهِ شُرَکَاءُ سَیَجْزِیهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ. قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلاَدَهُمْ سَفَهَاً بِغَیْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللّهِ قَدْ ضَلُّوا وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ).

(بتپرستان  همیشه  دچار  اوهـام  خرافـاتند.  مـثلًا  ایـن  گونه)  مشرکان  سـهمی  از  زراعت  و  چهارپایانی  را  که  خدا  آنها  را  آفریده  است  برای  خدا  قرار  میدهند  و  به  گمان  خود  میگویند:  این  برای  خدا  است  (و  با  این  سهم  به  خدا  تقرّب  میجوئیم  و  بدین  منظور آن  را  به  مهمانان  و  ناتوانان  میدهیم)  و  این  برای  شرکاء  (و  مـعبودهای)  او  است  (و  بـا  ایـن  سـهم  نـیز  بـه  بتها  و  اصـنام  تـقرّب  مــیجوئیم  و  بــدین  مـنظور  آنـها  را  صرف  رؤسـاء  و  پردهداران  و  خادمان  بتکدهها  و  مـعابد  مـینمائیم).  امّـا  آنچه  به  شرکاء  (و  معبودهای)  ایشان  تعلّق  می‏گیرد  بـه  خـدا  نـمیرسد  (و  صـرف  آن  در  راه  او  مـمنوع  است)  و  آنـچه  مـتعلّق  بـه  خـدا  است  بـه  شـرکاء  (و  مـعبودهای)  ایشان  میرسد  (و  میتواند  صرف  آنـها  گردد  و  به  سرپرستان  و  خدمتگذاران  اصـنام  ایشـان  داده  شـود).  چــه  بـد  داوری  مـیکنند!  هـمان گونه  (که  اوهـام  و  خـیالبافیهایشان  تـقسیمبندی  سـتمگرانۀ  فوق  را  در  نظرشان  آراسته  بود،  گمانهای  نادرستی  کـه  در  بـارۀ  بـتهایشان  داشـتند  کار  را  بـدانـجا  کشـانده  بـود  کـه)  بتهایشان  کشـتن  فرزندانشـان  را  در  نـظر  بسـیاری  از  مشرکان  زیبـا  جلوه  داده  بود  (و  دستهای  فرزندانشان  را  قربانی  بتان  میکردند  و  دستهای  دخترانشـان  را  زنده  بگور  مینمودند)  تا  سرانجام  آنان  را  هـلاک  گردانند  و  آئین  ایشان  را  بر  آنان  مشتبه  کنند  (و  یگانه  پرستی  را  با  خرافـهپرستی  بـیامیزند  و  راه  را  از  چاه  بـازنشناسند).

اگر  خدا  میخواست  آنان  چنین  نـمیکردند.  (حـال  کـه  مشیّت  خدا  چنین  میخواهد)  پس  بگذار  آنان  (بر  خدا  و  رسول  او)  دروغ  ببندند  (چرا  که  عقاب  و  عذاب  در  انتظار  ایشان  است).  و  (از  جملۀ  خرافات  ایشان  ایـن  است  کـه)  مـیگویند:  ایـن  (قسـمت  از)  چـهارپایان  و  کشت  و  زرع  ممنوع  است  (و  مخصوص  بتها  میباشد)  و  جز  کسانی  (از  خدمتگذاران  اصنامی)  که  مــا  بـخواهیم  از  آن  نمیخورند  -  و  این  (قاعدۀ  ناروا  ساختۀ  آنـان  و  نـاشی  از)  گمان  ایشان  است  (نـه  نـاشی  از  فرمان  یـزدان  -  و  همچنین  میگفتند:  اینها)  حیوانـاتی  هسـتند  که  سـوار  شدن  بر  آنها  حرام  است  و  (کسی  نباید  سوار  آنها  بشود.  و  اینها)  حیواناتی  هستند  که  به  هنگام  ذبح  نام  خدا  را  بر  آنها  نمیرانند  (بلکه  نام  بتان  را  بر  آنها  میرانند  و  ایـن  را  دستور  خدا  میدانند  و)  بر  خدا  دروغ  میبندند.  هـر  چـه  زودتر  کیفر  افتراهای  آنان  را  خواهیم  داد.  و  (یکی  دیگر  از  انواع  قبائح  و  احکام  خرافی  ایشـان  ایـن  است  کـه  در  مورد  گوشت  حیواناتی  که  ذبح  کردن  و  سوار  شـدن  و  بار  کشیدن  از  آنـها  را  قـدغن  و  حرام  اعـلام  کـردهانـد)  میگویند:  جنینی  که  در  شکم  این  حیوانـات  است  ویـژۀ  مردان  ما  است  و  بر  زنان  ما  حرام  است  (پس  اگر  زنده  متولّد  شود،  تنها  باید  مـردان  از  گوشت  آن  بخورند  و  زنان  از  آن  محرومند)  و  اگر  جنین  مرده  مـتولّد  بشـود،  همه  در  آن  شریک  هستند  (و  مردان  و  زنان  میتوانند  از  گوشت  آن  استفاده  کنند).  هر  چه  زودتر  خداونـد  کـیفر  این  توصیف  (افعال  و  احکام  دروغین)  ایشان  را  خواهد  داد.  چه  او  حکیم  (است  و  کارهایش  به  مقتضی  حکـمت  انجام  می‏گیرد  و)  آگاه  است  (و  از  هر  چیز  باخبر  است).  مسلّماً  زیان  مـیبینند  کسـانی  کـه  فرزندان  خود  را  از  روی  سفاهت  و  نادانـی  مـیکشند  و  چیزی  را  که  خـدا  بدیشان  میدهد  با  دروغ  گفتن  از  زبان  خدا  بر  خویشتن  حرام  میکنند.  (به  سبب  چنین  دروغ  و  افترائی  و  تحریم  نـاروا  و  نـابجائی)  بی‏گمان  گمراه  مـیشوند  و  راهـیاب  نمیگردند. (انعام/136-140)

  این  همان  مناسبتی  است که  در  زندگی  مـلّت  مسلمان  موجود  است.  ملّت مسلمانی که  جاهلیّت  پیرامون  آن  را  گرفته  است  و  ایـن  مسالۀ  بزرگ،  یـعنی  مسالۀ  قانونگذاری  در  آن  جلوهگر  میآید.  به  دنبال  این  مسالۀ  بزرگ،  مسالۀ  بزرگتری که  مسالۀ  الوهیّت  و  عبودیّت  است  قرار گرفته  است.  مسألهای که  سراسر  این  سوره،  و  جملگی  قرآن  مکّی  بدان  میپردازد.  حتّی  قرآن  مـدنی  نیز  بدان  میپردازد،  هر  زمان که  در  آن  سخن  از  نظام  و  قانونگذاری  میرود.

سخنها  و  فرمودهها  و  اسباب  و  علل  فراوانی که  رونـد  سوره  از  آنها  موج  میزند،  بدان  هنگام که  با  جاهلیّت  و  پیروان  جاهلیّت  در  بارۀ  چنین  چهارپایانی  و  ذبیحههائی  و  نذرهائی  روبرو  میگردد.  این  هم  مناسبتی  است که  در  آن  مسالۀ  حقّ  قانونگذاری  جلوهگر  میآید،  و  به  مسالۀ  عقیده  بطورکلّی  مربوط  میشود.  مسالۀ  الوهیّت  و  عبودیّت که  مسالۀ  ایمان  یـا کفر،  و  مسالۀ  اسلام  یـا  جاهلیّت،  بشمار  است...  ایـن  سخنها  و  فرمودهها  و  اسباب  و  علل  فراوان،  بدین  نـحوی  که  میکوشیم  نـمونههائی  از  آنها  را  در  شناخت  مختصر  این  سوره  بیان  داریم،  و  حقیقت  آن  نیز  به  هنگام  رویـاروئی  تفصیلی  آیات  قرآنی  بعد  از  آن  در  روند  سخن  جلوهگر  میآید،  به  درون  انسان  حقیقت  اصـیلی  را  راه  میدهد  که  در  سرشت  این  دین  است.  این  حقیقت  اصیل که  هر  جزئی  از  زندگی  بشری  هر  اندازه  هم کوچک  باشد  باید که  مطیع  مطلق  فرمانروائی  و  حاکمیّت  مستقیم  و  بدون  واسطۀ  خدا  باشد که  جلوهگر  در  شریعت  خدا  است.  اگر  چنین  نباشد،  خروج  از  این  دین  بطور کلی  است! زیرا  سرکشی  از  حاکمیّت  مطلقۀ  خدا  در  چنین  جزء  کوچکی،  سبب  خروج  از  دین  خدا  بطورکلّی  است!

این  دسته  از  آیات  بیانگر  اهمّیّت  فراوانی  است که  ایـن  دین  برای  نـجات  زندگی  بطور کلّی  از  تـاریکیهای  حاکمیّت  انسانها  در  هر  نوع  کاری  ازکارهای  مـردمان  قائل  است.  خواه  این کار  مهم  باشد  یا  ناچیز،  و  بزرگ  باشد  یا  کوچک...  هر کاری  از کارها  پیوند  میخورد  به  اصل  بزرگی که  این  دین  در  آن  جلوهگر  میآید،  و  آن  حاکمیّت  مطلقۀ  خدا  است!  حاکمیّت  مطلقهای که  الوهیّت  یزدان  در کرۀ  زمین  در  آن  مجسم  و  جلوهگر میگردد،  همان  گونه که  الوهیّت  یزدان  در کلّ  جهان  در گردانـدن  همۀ  امور  هسـتی،  بدون  کـمترین  شریک  و  انبازی،  مجسم  و  جلوهگر  میآید.

*

ایـن  مناسبتی  است که  در  زندگی  ملّت  مسلمان  و  همچنین  در  جاهلیّت  پـیرامون  ایشـان  موجود  بود.  مناسبتی  است که  روند  سوره  بدان  میپردازد  به  شیوه  و  گونهای که  در  این گزینهها  به  آن  اشاره  شـده  است...  این  مناسبت  هـمان  مناسبتی  است که  موضوع  بقیۀ  سورهای  است که  در  این  جزء  سرگرم  بررسی  و  وارسی  آن  خواهیـمگردید،  افزون  بر  این که  نیمۀ  پیشین  سوره  به  بررسی  و  وارسی  مسألۀ  الوهیّت  و  عبودیّت،  در گسترۀ  فراخ  و  فراگیر  آن  پرداخته  است،  تا  بدانجا  رسیده  است  که  روند  سوره  با  این  مناسبت  واقعی  رویاروی گردیده  است،  وآن  را  با  بزرگترین  مسأله،  پـیوند  نـیرومند  و  ناگسستنی  داده  است‌:

روند  قرآنی  برای  رویاروئی  با  چنان  تـقالید  و  آداب  جاهلی  موجود  و  مربوط  به  تحریم  برخی  از  خوراکیها  و  تحلیل  برخی  از  آنها،  و  نـذرها  و  نـذورهای  مـیوهها  و  چهارپایان  و  فرزندانی،  انگیزهها  و گفتههای  فراوانی  را  گرد  میآورد،  و  آنها  را  با  چندی  از  حقائق  و  قواعد  پیوند  میدهد،  حقائق  راستین  و  قواعد  بنیادین  این  آئین.  دیباچههای  سترگی  در  جلو  آنها  مینگارد،  و  پـیروهای  هراسانگیزی  به  دنبال  آنها  میآورد.  دیـباچهها  و  پیروهائی که  دالّ  بر  اهمّیت  فراوان  این  حقائق  و  قواعد  در  این  آئین  است،  و  میرساند که  این  آئین  چه  اندازه  جدّی  برای  نجات  سراسر  زندگی  از  دست  جاهلیّت  است  و  میخواهد  آنها  را  بطور کلّی  به  اسـلام  برگردانـد...  یعنی  آنها  را  تنها  به  زیر  سلطه  و  قدرت  یگانۀ  یزدان  یکتای  جهان  بکشاند.

بدین  منوال  رونـد  سوره  دیـباچهای  بر  این  مسأله  میآورد:  مشیّت  یزدان  جملگی  بندگان  اعم  از  پریان  و  مردمان  را  فرا میگیرد.  همۀ  رخدادها  در  این  هستی  برابر  مشـیّت  و  اراده  و  قـضا  و  قدر  خداونـد  به  وقوع  میپیوندد.  خدا  دشمنان  انس  و  جنّ  پیغمبران  را  در  این  جهان  بر  خوان  یغمای  خود  مینشاند  و  در  پیلۀ  نـعمت  گرفتار  میگرداند  و  پلّه  پلّه  به  سوی  عذاب  می‌‌کشاند.  بدیشان  مهلت  مـیدهد  تـا  هر گناه  و  بزهی  را که  میخواهند  بکنند  مرتکب گردند  و  بر کجاوۀ  غفلت  بـنشینند  و  رهسپار  دوزخ  شوند...  البته  اگر  خـدا  میخواست  میتوانست که  آنـان  را  وادار  به  پـذیرش  هدایت کند  و  از  ضلالت کاملًا  به  دور گرداند.  یا  این که  ایشان  را  به  سوی  حقّ  و  حقیقت  رهنمود  نماید،  و  دریچۀ  سراچههای  سینههایشان  را  برای  ورود  حقّ  و  حقیقت  باز  کند  و  فراخ گرداند.  یا  اصلًا  نگذارد  آنان  به  پیغمبران  و  مؤمنان کمترین  آزاری  برسانند  و کوچکترین  دردسری  تولیدکنند.  آخر  آنان  با  پیغمبران  دشمنی  نمیورزند  و  مرتکب گناهان  نمیشوند،  بدان  خاطر که  میتوانند  بر  سلطه  و  قدرت  و  اراده  و  مشیّت  یزدان  بشورند  و  سر  از  خطّ  فرمان  بپیچند!  آنان  بسی  ناتوانتر  از  آنند که  سر  به  شورش  از  سلطه  و  مشیّت  خدا  بردارند.  امّا  این  اراده  و  مشیّت  یزدان  است که  بر  این  قرار گرفته  است  ایشان  را  آزاد گذارد  و  توانائی  رسیدن  به  هدایت  و  فرو  افتادن  به  ضلالت  را  بهرۀ  آنان  فرماید.  ایشان  در  همه  حال  در  ید  اختیار  خداوند  جـهان  و  مقهور  فرمان  ایـزد  سبحان  هستند:

(وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ. وَلِتَصْغَى‏ إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُوا مَا هُم مُقْتَرِفُونَ).

 همان  گونه  (که  اینان  که  در  صدد  هدایت  ایشان  هستی  با  تو  دشمنی  و  ستیزه  میورزند)  دشـمنانی  از  انسـانهای  متمرّد  و  جنّیان  سرکش  را  در  برابر  هـر  پیغمبری  علم  کردهایم.  گروهی  از  آنها  سخنان  فریبندۀ  بیاسـاسی  را  نهانی  به  گروه  دیگری  پیام  میدادهاند  تـا  ایشـان  را  (بـا یـاوهسرائـیهای  رنگین  و  وسـوسههای  دروغـین)  بفریبند.  اگر  پروردگار  تو  میخواست،  چنین  کـاری  را  نمیکردند  (ولی  همۀ  اینها  بـرابـر  تقدیر  و  مشـیّت  خدا  انجام  گرفته  و  انجام  میگیرد).  پس  بگذار  دروغها  بـهم  بافند  (و  خویشتن  را  گرفتار  کفر  و  ضلال  کنند.  بر  تو  تبلیغ  است  و  بر  ما  هم  حساب.  بگذار  آنان  سخنان  باطل  را  بیارایند  تا  خویشتن  را  بدان  گول  زنند  و  بفریبند)  و  تا  دلهـای  کسـانی  که  بـه  آخرت  عقیده  نـدارند  بدان  (مزخرفات)  گرایش  یابد،  و  از  آن  راضی  و  بدان  خشنود  گردند،  و  مرتکب  هر  چیزی  شوند  که  میخواهند.  (انعام/112و 113)

زمانی که  مـقرّر  و  مشـخّص گردید که  دشـمنانگی  اهریمنان  انسانها  و  جنّیها  با  پیغمبران،  سنّت  و  قانون  است که  برابر  قضا  و  قدر  یزدان  انجام  میپذیرد،  و  این  چنین  اهریمنانی  هر  چه  مرتکب  شوند  و  هر گناهی که  بکنند،  در  ید  قدرت  خدا  قرار  دارند.  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  نخواست  داور  و  «حکمی»  جز  خدا  بجوید...  بدین  شیوه  بطور کلّی  در  هر کاری  و  در  هر  چیزی...  چرا که  در  کاری  از  این  کارهای  مربوط  به  این  خوراکیها،  جز  خدا  را  به  داوری  و  حکمیّت  طلبیدن،  به  مـنزلۀ  به  داوری  طلبیدن  و  حکمیّت  دادن  جز  خدا  در  همۀ کارها  است.  به  داوری  طلبیدن  و  حکمیّت  دادن  جز  خـدا  هـم  اعطاء  ربوبیّت  به  دیگران  و اعتقاد  به  ربوبیّتی  سوای  ربوبیّت  یزدان  جهان  است،  و  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   آن  را  نمیپسندید  و  بلکه  با  آن  دشمنی  میورزید...  به  دنبال  این  بیان،  سخن  پروردگارش  را  ذکر  مینماید که  میفرماید  با  این کتاب  و  با  این  شریعت،  سخن  خدا  پایان  میپذیرد  و  دیگر  در  این  باره  سخنی  برای گویندهای،  و  داوری  و  حکمیّتی  بـرای کسی  نـمیماند.  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  بـر  حذر  میگردد  از  این  که  در  آئین  یزدان  از  مـردمان  اطـاعت  کند.  چه  بیشتر  آنان  جز  از گمان  پـیروی  نمیکنند،  و  دانشی  ندارند  که  بتوان  بدان  اطمینان  حاصل  کرد،  و  هر  که  از  ایشان  پیرویکند  او  را گمراه کنند  و  به کژ  راهـه  اندازند.  تنها  خدا  است که  گمراهان  و  راه یافتگانِ  بندگان  خود  را  مـیشناسد  و  بـس...  ایـنها  دیباچۀ  فـرمان  به  خوردن  از  چیزی  است که  نام  یزدان  بر  آن  برده  شده  است،  و  مدخل  نهی  از  چیزی  است که  نام  یزدان  بر  آن  برده  نشده  است،  اگر  مسـلمانان  واقعاً  مؤمن  باشند.  مسلمانان  بر  حذر  میگردند  از  ایـن  که  از  دوسـتان  اهریمنان  در  چیزی  از کار  و  بار  تحلیل  و  تحریم  اطاعت  کنند،  زیرا  اگر  از  ایشان  اطاعت  نمایند  همچون  آنـان  مشرک  خواهند  بود...  با  توضیح  سرشت کفر  و  سرشت  ایمان،  و  با  ذکر  انگیزههائی که  کافران  را  به  انجام  چنین  کاری  و  ارتکاب  چنین گناهی  وا  میدارد،  این  بخش  پایان  میپذیرد:

(أَفَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتَابَ مُفَصَّلاً وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِن رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ. وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقاً وَعَدْلاً لاَمُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ. وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ. إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَن یَضِلُّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ. فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ إِن کُنتُم بِآیَاتِهِ مُؤْمِنِینَ. وَمَا لَکُمْ أَلاَّ تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَکُم مَاحَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلَّا مَااضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَإِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ. وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمِ سَیُجْزَوْنَ بِمَا کَانُوا یَقْتَرِفُونَ. وَلاَ تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى‏ أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ. أَوَمَن کَانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ. وَکَذلِکَ جَعَلْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکَابِرَ مُجْرِمِیهَا لِیَمْکُرُوا فِیهَا وَمَا یَمْکُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا یَشْعُرُونَ. وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آیَةٌ قَالُوا لَن نُؤْمِنَ حَتَّى‏ نُؤْتَى‏ مِثْلَ مَاأُوتِیَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا کَانُوا یَمْکُرُونَ).

(ای  پیغمبر!  بدیشان  بگو:  این  داوری  خدا  دربارۀ  حقّ  و  حقیقت  است)  آیا  جز  خدا  را  (میان  خود  و  شما)  قـاضی  کنم؟  و  حال  آن  که  او  است  که  کتاب  (آسمانی  قرآن)  را  برای  شما  نازل  کرده  است  و  (حـلال  و  حـرام  و  حقّ  و  باطل  و  هدایت  و  ضلالت،  در  آن)  تفصیل  و  توضیح  داده  شده  است.  کسانی  که  کتاب (هـای  آسمانی  را  پیشتر)  برای  آنان  فرستادهایم  میدانند  که  این  (قرآن)  حقیقتاً  از  سوی  خدا  آمده  است  و  مشتمل  بر  حقّ است  (چرا  کـه  کتابهای  آسمانی  خودشان  بدان  بشارت  داده  است  و  تصدیق  کنندۀ  آن  است).  پس  تو  از  تردید  کنندگان  مباش  (و  پیروان  تو  نیز  در  بارۀ  حقّانیّت  قرآن  کمترین  تردیدی  به  خود  راه  ندهند).  فرمان  ما  صادقانه  و  دادگرانه  انجام  میپذیرد.  هیچ  کسی  نمیتواند  فرمانهای  ما  را  دگرگونه  کند  (و  جلو  دستورات  ما  را  بگیرد).  خدا  شنوا(ی  سـخن  آنان)  و  دانا(ی  کردار  ایشان)  است.  اگر  از  بیشتر  مردم  (که  کافران  و  منافقانند)  پـیروی  کنی،  تـو  را  از  راه  خدا  دور  میسازند.  چرا  که  آنان  جز  از  ظنّ  و  گمان  پیروی  نمیکنند  و  آنان  جز  به  دروغ  و  گزاف  سخن  نمی‏گویند.  بی‏گمان  پروردگارت  (از  تو  و  از  هر  کس  دیگری)  آگاهتر  است  از  حال  کسانی  که  (گمراه  گشـته  و)  از  راه  او  بـدر  میروند،  و  از  حال  کسانی  که  هدایت  مییابند  (و  راه  او  را  در  پیش  میگیرند).  پس  (از  آنجا  که  خدا  راه  یافتگان  و  گمراهان  را  بهتر  از  هـر  کسـی  مـیشناسد،  بـه  ضلالت  مشـرکان  در  تحریم  بـرخـی  از  چـهارپایان  گوش  فرا  ندهید  و)  از  گوشت  چهارپائی  بخورید  که  به  هنگام  ذبح  نام  خدا  را  بر آن  بردهاند  (و  آن  را  به  نام  الله،  نه  به  نـام  کسی  یا  چیزی  جز  او  سر  بریدهاند)  اگر  به  آیات  خدا  (و  از  جمله  به  آیات  وارده  در  این  باره)  ایمان  داریـد.  شما  چرا  باید  از  گوشت  حیوانی  نخورید  که  به  هنگام  ذبح  نام  خدا  بر  آن  رفته  است؟  و  حال  آن  که  خداوند  گوشت  حیواناتی  را  که  بر  شما  حرام  است  (در  همین  سورۀ  انعام/١4٥و مائده/٣)  بیان  کرده  است  (و  دستور  داده  است  که  از  آنها  نـخورید)  مگر  ناچار  و  درمانده  شوید  (که  در  این  صورت  میتوانید  به  اندازهای  که  رفـع  ضـرورت  و  دفع  هلاک  کند  از  گوشت  حرام  آنها  بخورید).  بسـیاری  از  مردم،  پا  هواها  و  هوسهای  (کج  و  نـادرست)  خود،  بدون  آگاهی  (از  صحّت  آنچه  که  می‏گویند  و  بدون  دلیلی  بر  آنچه  در  راه  آن  مـیکوشند،  دیگران  را)  سرگشته  و  گمراه  میسازند.  بی‏گمان  پروردگارت  (از  تـو  و  از  همۀ  بــندگان)  آگاهتر  از  حـال  تـجاوزکاران  است.  گناهان  آشکار  و  بزهکاریهای  پـنهان  را  تـرک  کنید  (و  در  هـیچ  حال  خویشتن  را  به  معصیت  نیالائید).  بی‏گمان  کسـانی  که  به  دنبال  گناه  راه  میافتند،  هر  چه  زودتر  کیفر  ارتکاب  مــعاصی  ایشـان  داده  مــیشود.  از  گوشت  حیوانـی  نخورید  که  (به  هنگام  ذبح  عمداً)  نـام  خدا  بـر  آن  بـرده  نشده  است  (و  یا  به  نام  دیگران  و  یا  به  خاطر  بـتان  سر  بریده  شده  است).  چرا  کـه  خوردن  از  چنین  گوشتی،  نـافرمانی  (از  دسـتور  خدا)  است.  بی‏گمان  اهـریمنان  و  شـیاطین  صفتان،  مـطالب  وسـوسهانگـیزی  بـه  طور  مخفیانه  به  دوستان  خود  القاء  می‏کنند  تا  این  که  با  شما  منازعه  و  مجادله  کنند  (و  بکوشند  که  شما  را  به  تـحریـم  آنچه  خدا  حلال  کرده  است  وادارند).  اگر  از  آنان  اطاعت  کنید  بی‏گمان  شما  (مثل  ایشان)  مشرک  خواهید  بود. آیـا  کسی  که  (به  سبب  کفر  و  ضلال  همچون)  مردهای  بوده  است  و  ما  او  را  (با  اعطاء  ایـمان  در  پـرتو  قرآن)  زنده  کردهایم  و  نوری  (از  منارۀ  ایمان)  فرا  راه  او  داشتـهایم  کـه  در  پرتو  آن،  مـیان  مـردمان  راه  مـیرود  (و  چشـم  او  را  روشنائی،  زبان  او  را  توان  گفتار،  و  دست  و  پای  او  را  قدرت  انجام  کار  میبخشد)  مانند  کسی  است  که  به  مَثَل  گوئی  در  تاریکیـها  فرو  رفته  است  (و  تودههای  انباشتۀ  ظلمتـکدۀ  کفر  او  را  در  خود  بلعیده  است  و  شبح  بیچان  و  بیاندیشه  و  بیتکانی  از  او  بر  جای  نهاده  است)  و  از  آن  تاریکیها  نمیتواند  بیرون  بیاید.  همان  گونه  (که  خداوند  ایمان  را  در  دل  ایمانداران  آراسته  است،  کفر  و  ضلال  را  در  دل  نــاباوران  پــیراسـته  است  و)  اعمال  کافران  در  نظرشان  زیبا  جلوه  داده  شده  است.  همان  گونه  (که  در مکّه  سردمداران  آنجا  را  فاسقان  و  گناه  پیشگان  تشکیل  میدادند.  همیشه  هم)  در  هر  شــهری  (که  تــا  انـدازهای  بزرگ  و  پـرجمعیّت  بـاشد)  سـردمداران  آنجا  را  از  بزهکاران  فراهم  میسازیم  تا  در  آنجا  به  نیرنگ  پردازند  (و  عاقبت  وسـیلۀ  خـرابـی  شـهر  و  انحراف  مـردمان  را  فراهم  سازند.  همه  بـاید  بـدانند  کــه)  ایـنان  بـه  جز  بـه  خویشتن  نیرنگ  نمیزنند  ولی  خودشان  نمیدانند  (که  سرمایههای  وجود  خود،  اعم  از  فکر  و  هوش  و  ابتکار  و  عمر  و  وقت  و  مال  خویش  را  به  جای  صـرف  سـعادت،  صرف  شقاوت  می‏کنند.  ایـن  سـردمداران  بـه  مـردمان  حسادت  میورزند  در  این  که  دانش  و  نبوّت  و  هدایتی  را  خدا  بدیشان  عطاء  کند.  و  لذا)  هنگامی  که  دلیل  و  بـرهان  روشنی  برای  اینان  مـیآید  (و  وحی  آسمانی  بدیشان  میرسد)  میگویند:  (حقّ  را)  باور  نمیداریم  مگر  این  که  آنچه  به  پیغمبران  خدا  داده  شده  است  بـه  ما  نیز  داده  شود  (و  همچون  ایشان  به  ما  وحی  شود).  خداوند  بهتر  مـیدانـد  که  (چـه  کسـی  را  بـرای  پـیامبری  انتخاب  و)  رسالت  خویش  را  به  چه  کسی  حواله  میدارد.  از  سوی  خدا  هر  چه  زودتر  خواری  و  رسوائی  (در  دنیا)  نصیب  کسانی  می‏گردد  که  بزهکاری  پیش  می‏گیرند،  و  عذاب  سختی  (در آخرت)  به  سبب  نیرنگی  که  میورزند  بهرۀ  ایشان  میشود. (انعام/114-124) 

سپس  روند  قرآنی  بر  می‏گردد  و  مقرّر  مـیدارد که  هدایت  راه یافتگان  و  ضلالت گمراهان،  هر  دو  در  پرتو  قضا  و  قدر  خدا  انجام  میپذیرند.  اینان  بسان  آنان  در  ید  قدرت  و  تحت  سیطرۀ  یزدانند،  و  در  چهارچوب  اراده  و  مشیّت  و  قضا  و  قدر  او  قرار  دارند:

(فَمَن یُرِدِ اللّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ وَمَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمَا یَصَّعَدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ).

آن  کس  را  که  خدا  بخواهد  هدایت  کند،  سینهاش  را  (با  پرتو  نور  ایمان  باز  و)  گشاده  بـرای  (پـذیرش)  اسـلام  مـیسازد،  و  آن  کس  را  کــه  خـدا  بـخواهـد  گمراه  و  سرگشته  کند،  سینهاش  را  بگونهای  تنگ  مـیسازد  که  گوئی  به  سوی  آسمان  صعود  میکند  (و  به  سبب  رقیق  شدن  هوا  و  کمبود  اکسـیژن،  تـنفّس  کـردن  هر  لحظه  مشکل  و  مشکلتر  میشود.  کافر  لجوج  نیز  با  پیروی  از  تقالید  پوسیده،  هر  دم  بیـش  از  پپش  از  هـدایت  آسمانی  دورتر  و  کینهاش  نسبـت  بـه  حقّ  و  حقیقت  بیشتر  و  پـذیرش  اسـلام  برای  وی  دشـوارتر  مـیشود).  بـدین  منوال  خداوند  عذاب  را  بهرۀ  کسـانی  میسازد  که  ایمان  نمیآورند. (انعام/125) 

روند  قرآنی  این  بخش  را  به  بایان  می‏برد  با  ذکر  ایـن  مطلب که  امر  و  نهی  و  باور  و  جهانبینیای که گذشت،  راه  راست  یزدان  است.  سپس  آن  امر  و  نهی  را  با  اصول  اعتقاد  به  اراده  و  مشیّت  و  قضا  و  قدر  خدا  ربط  و  پیوند  میدهد،  و  از  یک  سو  آنها  را  بسته  و  دسـته  یگـانهای  میگرداند،  و  از  دیگر  سو  آنها  را  راه  راست  خدا  قرار  میدهد،  راه  راستی که  به  بندگانش  دستور  میفرماید  آن  راه  را  در  پیش گیرند  و  بسپرند  تا  از چنین  مسیری  به  سرای  سعادت  و  رحمت  و  امـن  و  امان  مـوجود  در  پیشگاه  یزدان  برسند،  یزدانی که  سرپرست  و  یاور  ایشان  است‌:

(وَهذَا صِرَاطُ رَبِّکَ مُسْتَقِیماً قَدْ فَصَّلْنَا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ. لَهُمْ دَارُ السَّلاَمِ عِندَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِیُّهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ).

این  (مطلب  که  مـددهای  الهـی  شـامل  حال  حقّ  طلبان  می‏گردد  و  عذاب  الهی  به  سراغ  دشمنان  حقّ  مـیرود،  سنّت  ثابت  خدا  است  و  بخشی  از  راستای)  راه  مسـتقیم  پروردگار  تو  است.  ما  آیات  (قرآنی  و  نشانههای  جهانی  و  دلائـل  عقلانی)  را  بـرای  کسـانی  تشـریح  و  تـوضیح  دادهایـم  کـه  (دلی  پـذیرا  و  گـوشی  شـنوا  دارند  و)  پـند  می‏گیرند  و  اندرز  میپذیرند.  برای  آنان  (کـه  پندپذیر  و  بــیدارنـد)  دارالسـلام  است  کـه  (بهشت  یـزدان  است  و  زدوده  از  آفات  و  بلایا  بوده  و  غم  و  اندوه  به  ساحت  آن  راه  ندارد  و)  از  سـوی  پـروردگارشان  بـدیشان  تـعلّق  می‏گیرد،  و  خداوند  به  سبب  کاری  کـه  (در  دنـیا)  انجام میدادهاند،  سرپرست  و  یاور  آنان  است‌.    (انعام/126 و ١٢٧) 

هنوز  پیروهای  مسألۀ  امر  و  نـهی  راجع  به  خوردن  گوشت  چـهارپایان،  پایان  نمیگیرد،  رونـد  قرآنی  سرنوشت  اهریمنان  انس  و  جن  را  عرضه  میدارد،  آنانی  کـه  با  مؤمنان،  در  ایـن  مسأله،  به  جـدال  و  ستیز  میپردازند،  در  حالی که  خودشان  در  ید  قدرت  یزدان  و  تحت  سلطۀ  خداوند  منّان  هستند.  آن  خداوندگاری که  دارای  قـدرت  و  سلطه  و  دستور  و  فـرمان  در  همۀ  سرنوشتها  می‏باشد.  روند  قرآنی  هر  چه  زودتر  سلطه  و  قدرت  یزدان  را  نیز  در کار  جانشین  سـازی  بـرخـی  از  مردمان  در کرۀ  زمین،  و  میراندن  و  از  میان  بردن  بعضی  از  ایشـان  نشـان  میدهد،  و گـروهی  را کـه  در  دنـیا  ناسنـجیده  و  خودسرانه  عمل  میکنند  بیم  میدهد.  بدان  سبب  هم  ناسنجیده  و  خودسرانه  عمل  میکنند که  یزدان  بدیشان  آزادی گزینش  راه  زندگانیشان  بخشیده  است.  بدان  خاطر  تا  در  پایان  راه  مورد  آزمـایش  و  آزمـون  خداوند  سبحان  قرار گیرند،  و  روشـن گردد  با  پایان  گرفتن  مهلت  و  فرصت،  در  مدّت  آزمایش  و  آزمون،  چه  کــارهائی  را کـردهاند  و  چه   چیزهائی  را  به  دست  آوردهاند:

(وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یَامَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُم مِنَ الْإِنْسِ وَقَالَ أَوْلِیَاؤُهُم مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْواکُمْ خَالِدِینَ فِیهَا إِلَّا مَاشَاءَ اللّهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ. وَکَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ. یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى‏ أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَشَهِدُوا عَلَى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ. ذلِکَ أَن لَمْ یَکُن رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَى‏ بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ. وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ. وَرَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُم مَایَشَاءُ کَمَا أَنْشَأَکُم مِن ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرِینَ. إِنَّ مَاتُوعَدُونَ لَآتٍ وَمَا أَنْتُم بِمُعْجِزِینَ. قُلْ یَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى‏ مَکَانَتِکُمْ إِنِّی عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدّارِ إنَّهُ لَا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ).

(به  یاد  بیاور آن)  روزی  را  که  در آن  همۀ  آنان  را در  کنار  هم  گرد  میآوریم  (و  خطاپ  به  گناهکاران  میگوئیم:)  ای  گروه  جنّیان  شما  افراد  فراوانی  از  انسانها  را  گمراه  ساختید.  (بدین  هنگام  با  افسوس  و  دریغ)  پیروان  ایشان  از  مـیان  انســانها  (فـریاد  بـرمیآورند  و)  مـیگویند:  پروردگارا!  برخی  از  ما  از  برخی  دیگر  سـود  بـردیم.  (جنّیان  با  وسوسۀ  شیطانی  بر  ما  ریاست  کردند  و  از ما  بهره  گرفتند،  و  ما  انسـانها  به  وسـوسۀ  ایشـان  دچار  شهوات  و  لذّات  زودگذر  شدیم،  تا  آنگاه  که  مدّت  معلوم  زندگی  را  سپری  کردیم)  و  به  مرگی  گرفتار  آمدیم  که  برای  مـا  مـعیّن  و  مقدّر  فرموده  بودی.  (هم  اینک  با  کولهبار  کفر  و  ضلال  در  پیشگاه  ذوالجلال  ایستادهایم.  وای  بر  مـا!  خداوند  بدیشان)  مـیگوید:  آتش  (دورخ)  جایگاه  شما  است  و  همیشه  در  آن  ماندگارید  مگر  مدّت  زمانی  که  خدا  پـخواهد.  بی‏گمان  پروردگار  تو  حکیم  (است  و  کارهایش  از  روی  حکمت  انجام  می‏گیرد  و)  آگاه  است  (و  میداند  چه   کسانی  را  از  دست  دورخ  رها  کند).  و  همان  گونه  (که  ستمگران،  در  این  جهان  پشتیبان  یکدیگر  و  رهبر  و  راهنمای  هم  هسـتتد،  در  جهان  دیگر  نـیز  آنـان  را  به  یکدیگر  وامیگذاریـم  و)  برخـی  از  ستمگران  را  همنشین  برخی  دیگر  میگردانیم،  و  این  بـه  خـاطر  اعـمالی  است  کــه  (در  جــهان  گذران)  انــجام  میدادهاند.  (در  آن  روز  خداوند  بدیشان  مـیگوید:)  ای  جنّیان  و  ای  انسانها  آیا  پیغمبرانی  از  خودتان  به  سوی  شما  نیامدند  و  آیـات  (کتابهای  آسمانی)  مـرا  برایـتان  بازگو  نکردند  و  شما  را  از  رسیدن  بدین  روز  (و  روبرو  شدن  در  آن  با  خدا)  بیم  ندادند؟  (پس  چگونه  این  روز  را  فراموش  کردید  و  در  تکذیب  آن  کوشیدید؟  در  پــاسخ)  میگویند:  ما  علیه  خود  گواهی  میدهیم  (و  اقرار  میکنیم  که  پیغمبران  آمدند  و  آئین  خدا  را  تبلیغ  کردند  و  مـا  را  از قیامت  ترساندند،  ولی  مـا  ایشـان  را  تکذیب  کـردیم  و  گفتیم:  خداوند  چیزی  را  از  سوی  خود  نفرستاده  است  و  جز  زندگی  این  جهان،  زندگی  دیگری  وجود  ندارد.  آری)  زندگی  جهان،  آنان  را  گول  زد  (و  به  خود  مشغول  داشت  و امروز جز اعتراف  چارهای  ندارنـد  و)  علیه  خود  گواهی  میدهند  (و  میگویید)  که  ایشـان  کافر  بودهاند  (و  مسـتحقّ  عـذاب  جـاویدان  و  خـوفناک  یـزدانند).  این  (ارســال  رسـل)  به  خاطر  آن  است  کـه  پروردگارت  هـیــچگاه  مـردمان  شـهرها  و آبــادیها  را  بـه  سـبب  ستمهایشان  هلاک  نمیکند،  در  حالی  که  اهل  آنجاها  (به  سبب  نیامدن  پیغمبران  به  میانشان  و  نبودن  راهنمایان  و  عدم  تبلبغ  مبلّغان،  از  حقّ)  غافل  و  بیخبر  باشند.  و  هر  یک  (از  نیکوکاران  و  بدکاران)  دارای  درجاتی  (و  درکاتی  از  پاداش  و  عزّت  و  پادافره  و  ذلّت  در  جهان  دیگر)  بر  طبق  اعمال  خود  هستند،  و  پروردگارت  (هـیچگاه)  از  کارهائی  که  مردمان  میکنند  عافل  و  بـیخبر  نیست.  پروردگار  تو  بینیاز  (از  بندگان  و  عبادت  ایشان)  و  مهربان  (نسبت  به  همۀ  مردمان)  است.  اگر  بخواهد  همۀ  شما  را  از میان  میبرد  و  کسـانی  را  که  خود  بـخواهد  جایگزین  شما  میسازد،  همان  گونه  که  شـما  را  از  دودمان  انسانهای  دیگری  آفریده  است  (و  بـر  جای  دیگـرانتان  نشـانده  است).  بی‏گمان  آنـچه  (از  قیامت  و  حساب  و  عقاب  و  ثواب  و  اختلاف  درجات  و  درکات)  به  شما  وعده  داده  میشود  خواهد  آمد،  و  شما  نمیتوانید  (خـدا  را)  درمـانده  کنید  (و  از  دست  عدالت  و  کـیفر  او  بگریزید.  ای  پیغمبر)  بگو:  ای  قوم  من!  (بـر  کـفر  خود  و  دشمنانگیتان  نسبت  به  من  ماندگار  باشید  و)  هر  چه  در  قدرت  دارید  بکنید.  من  هم  (بر  جای  خود  ایستادهام  و  تا  مــیتوانـم  شکـیبائی)  می‏کشم  (و  در  دفـاع  از  اسـلام  مــیکوشم).  بـالاخره  خـواهید  دانست  کـه  چـه  کسـی  سرانجام  نیک  خواهد  داشت  (و  پیروزی  در  این  جهان  و  سعادت  در  آن  جهان  مال  چه  کسی  خواهد  شد).  بی‏گمان  ستمکاران  موفق  و  رستگار  نخواهند  شد.  (انعام/١٢٨-١٣٥)

با  مجموعۀ  این  همـه  حقائق  بنیادین  شگـفت  اعتقادی،  صحنهها  و  موقعیّتها  و  اسباب  و  علل  الهامگرانه،  تابشها  وپرتوافکنیها  بر  حقائق  مشیّت  و حقائق  هستی  جهانی  و  حقائق  نفس  بشری،  انگیزههای  پیدا  و  ناپیدا  در  زندگی  انسانها،  بیانهای  فراگیر  و  سخنان  مشتمل  بر  سلطه  و  قدرت  یزدان  در  آسمانها  و  زمین  سراسر  جهان کنونی  و  آخرت،  و  در  زندگی  پنهان  و  آشکـارای  انسـان  ...  با  همایش  مجموعه  همۀ  ایـن  چیزها،  برنامه  قرآنـی  رویاروی  میگردد،  به  بهانه  تنها  یک  پـدیدۀ  جاهلیّـت  درباره  خوردن  یا  نخوردن  از گوشت  ذبیحۀ  چـهارپا  ...  پس  این  چه  چیز  است...  این  چیز  مسالۀ  اساسی  در  این  آئین  است...  مسالۀ  حاکمیّت  است  و  حاکمیّت  متعلّق  به  چه کسی  است...  به  عبارت  دیگر،  مسالۀ  الوهـیّت  و  ربوبیّت  است  و  از  آن  چه کسی  است...  بدین  لحـاظ  است که  این  پدیدۀ  بظاهر کوچک،  با  این  همه  حقائق  فراهم  آمده  و  مجموعههای  پهلوی  یکدیگر  قرار گرفته  و  اهتمامات  فراوان  و  توجّهات  شگفت  روبرو  می‏گردد.  برنامۀ  قرآنی  با  همسان  ایـن  چنین  مجموعههائی  از  حقائق  و  دقائق  و  اهتمامات  و  توجّهاتی،  با  مسألۀ  نذر  و  نذور  میوهها  و  چهارپایان  و  فرزندان  در  زمان  جاهلیّت،  رویاروی  می‏گردد.

جاهلیّت  عرب  وجود  خدا  را  اصلًا  انکار  نـمیکرد.  خداوند  دیگری  را  با  او  همسان  نـمیدید  و  نمیدانست.  بلکه  آلهه  و  خداوندگارانی  را  با  ایزد  قرار  میداد که  منزلت  و  مرتبت  ایشان  از  یزدان کمتر  و  پائینتر  بود!  میگفتند:  از  میان  این  آلهه  و  خداونـدگاران  شـفیعان  و  میانـجیگرانی  برای  خود  برمیگزینند که  ایشان  را  به  یزدان  جهان  نزدیک  میگردانند  و  مایۀ  تقرّب  ایشان  به  آستانۀ  ایزد  متعال  میشوند!  شرک  آنان  در  این  بود،  و  بدین  سبب  مشرک  بشمار  میآمدند.

از  جملۀ  شرک  ایشان  پدید  آوردن  و  تهیّه  دیدن  مراسم  و  قوانینی  در  زندگی  خودشان  بود.  مراسم  و  قوانینی که  کاهنان  و  مشایخ  ایشان  آنها  را  از  پیش  خود  میساختند  و  ترتیب  میدادند  و  همگان گمان  میبردند که  یـزدان  آنها  را  برایشان  تهـیّه  و  تعیین  فرموده  است  و  به  انـجام  آنها  بدیشان  فرمان  داده  است  ...  آنـان  آن  انـدازه  به  شرک  نمینازیدند که  بگویند  این  مراسم  و  قوانین  دعا  است  و  ما  آنها  را  پدیدار  و  آشکار  میداریم  و  ادّعاء  مینمائیم که  دارای  سلطۀ  مـقام  والای  حاکمیّت  و  فرماندهی  هستیم  و  با  استفاده  از  ایـن  امـر،  مـراسـم  و  قوانین  جدای  از  مـراسم  و  قوانـین  یـزدان،  پـدیدار  میگردانیـم  و  ارائه  میدهیم.  آخر  آنـان  با  ایـن  چنین  خودبزرگبینی  و  نازشی  آشنا  نبودند که  مشرکان  ایـن  زمان  دچار  و  مبتلای  بدان  هسـتند  و  ادّعـای  سلطه  و  قدرتی  جدای  از  سلطه  و  قدرت  یزدان  را  دارند!...  بلی  جاهلیّت  عرب  با  این کار  مرتکب  شرک  میشدند،  و  به  سبب  همین کار  مشرک  بشمار  میآمدند.

از  جملۀ  این  مراسم  و  قوانینی کـه  از  پـیش  خود  بهم  میبافتند  و  پدیدار  میکردند  و گمان  می‌‌بردند که  یزدان  آنها  را  تهیّه  دیده  است  و  برای  مـردمان  حواله  داشته  است  نذر  و  نذور  میوهها  و  چهارپایان  برای  یزدان  سبحان  و  برای  خدایان  مورد  ادّعای  ایشان  بود!  پس  از  آن،  هرگونه که خود  میخواستند،  و  یـا  پردهداران  و  کاهنان  میخواستند  عمل  میکردند:

(فَمَا کَانَ لِشُرَکَائِهِمْ فَلاَ یَصِلُ إِلَى اللّهِ وَمَا کَانَ لِلّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلَى‏ شُرَکَائِهِمْ).

آنچه  به  شرکاء  (و  معبودهای)  ایشان  تعلّق  می‏گیرد،  به  خدا نمیرسد  (و  صرف آن  در راه  او ممنوع  است)  و  آنچه  متعلّق  بـه  خدا  است،  بـه  شرکاء  (و  معبودهای)  ایشان  میرسد  (و  مـیتواند  صرف  آنها  گردد  و  به  سرپرستان  و  خدمتگذاران  اصنام  ایشان  داده  شود)!. (انعام/136)

 از  جملۀ  شرک  ایشان  این  بود که  فرزندان  خود  را  نذر  خـدایان  خیالی  خـویش  میکردند.  همچنین  کشـتن  دخترانشان  به  پیروی  از  عرف  و  عادت  قبیله  نیز  یکی  از  شرکهای  ایشان  بود.  از  زمرۀ  شرک  آنان  وقف  برخی  از  چهارپایان  و  بعضی  از کاشتهها  بود.  چنین کسانی گمان  میبردند که  این  نوع  چهارپایان  و کـاشتهها  جز  برای  افراد  خاصّی  قدغن  هستند.  ایـن  چنین  افرادی  را  نـیز  خودشان  تعیین  و  معرّفی  میکردند،  افرادی که  به  گمان  ایشان  یزدان  خواسته  است که  از  این  گونه  گوشتها  و  زرعها  و  چهارپایان،  استفاده کنند  و  بهرهور شوند!  همچنین  از  جملۀ  شرک  آنان،  تحریم  سوار  شدن  بر  پشت  برخی  از  چهارپایان  همچون  بحیره  و  سائبه  و  وصیله  و  حامی  بود.[1]

از  جملۀ  شرک  ایشان  چهارپایانی  بودند که  نمیگذاشتند  به  هنگام  ذبح  نام  خدا  بر  آنـها  برده  شود. گمان  هم  میبردند که  این کار  به  فرمان  یزدان  است!

شرک  دیگر  ایشان  این  بود که  چنین  چـهارپایان  را  به  پسران  اختصاص  میدادند  و  دختران  را  از  آن  بیبهره  میکردند.  امّا  اگر  بچّۀ  حیوانات،  مرده  مـتولد  میشد،  دختران  را  نیز  در  تغذیۀ  از  آن  شرکت  میدادند.  بلی  این  را  حلال  و  آن  را  حرام  میکردند!

شرک  دیگر  ایشـان  ایـن  بود که  مـردار  را  حلال  میدانستند  و  میگفتند:  مردار  را  خدا  ذبح کرده  است،  و  مردار  با  ذبح  آفریدگار  حلال  است!

قرآن  بر  همۀ  این  چیزها  آشکارا  میتازد.  در  این  تاخت،  مقرّرات  بنیادین  عقیده،  و  صحنهها  و  حقائق  مؤثّری  را  گرد  میآورد.  همان  چیزهائی  را  در  این  حمله  فراهم  و  گردآوری  میکند که  برای رویاروئی  با  مسالۀ  شرک  و  ایمان  در  سراسر  روند  سوره  تهیّه  می‏بیند  و  فراهـم  میچیند.  زیرا  این  پدیدۀ  شرک  نیز  همسان  همان  پدیدۀ  شرکی  است که  بطور کلّی  در  مسالۀ  شرک  و  ایمان  در  همه  جا  مطرح  است،  ولی  در  ایـنجـا  به  شکل  عملی  نمودار  و  جلوهگر  آمده  است‌.

از  لابلای  این  یورش،  روشن  میگردد که  مسأله  مسالۀ  این  آئین  است،  هـمانگونه که  مسالۀ  این  عقیدۀ  راستین  است.  چه  این  آداب  و  رسوم  و  قوانـین  و  مقرّرات  را  انبازهای  آنان  برای  ایشان  میآراستند.  انبازها  چنین  آداب  و  رسوم  و  قوانین  و  مقرّراتی  را  برای  مشـرکان  تهیّه  میدیدند  و  فراهم  میچیدند  تـا  زنـدگی  آنـان  را  ویران  سازند  و  آئینشان  را  بر  ایشان  مشـتبه گردانـند.  مشتبه  ساختن  آئین  و  ویران  سازی  زندگی  نیز  هر  دو  تا با  یکدیگر  مرتبط  هستند.  چه  یا  قانون  یزدان  در  میان  است که  آئین  آشکار  و  زندگی  سالم  را  به  همراه  دارد،  و  یا  قانون  دیگران  در  دسترس  مردان  است  و  نتیجهای  جز  آئین  پیچیده  و  زندگی  تهدید  شده  به  نابودی  ندارد:

(وَکَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلاَدِهِمْ شُرَکَاؤُهُمْ لِیُرْدُوهُمْ وِلِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ).

همان  گونه  (که  اوهام  و  خیالبافی  مشرکان  تقسیمبندی  ستمکرانۀ  پیشین  را  در نظرشان  آراسته  بود،  گمانهای  نادرستی  که  در  بارۀ  بتهایشان  داشتند  کار  را  بـدانـجا  کشانده  بود  که)  بتها  (و  رؤسای  معابد)  ایشـان  کشـتن  فرزندانشان  را  در  نظر  بسیاری  از  مشرکان  زیبا  جلوه  داده  بـود  (و  دسـتهای  فرزندانشــان  را  قربانی  بتان  مـیکردند  و  دسـتهای  دخـترانشــان  را  زنـده  بگور  مینمودند)  تا  سرانجام  آنان  را  هلاک  گردانند  و  آئین  ایشان  را  بر  آنـان  مشـتبه  کنند  (و  یگانه  پـرستی  را  بـا  خرافهپرستی  بیامیزند  و  راه  را  از  چاه  بازنشناسند). (انعام/137)

روشن  است  که  اهریمنان  در  پشت  سر کنارهگیری  از  شریعت  و  آئین  یزدان  قرار  دارند  و  دیگران  را  به  سوی  شریعت  و  آئین  انبازان  میخوانند  و  میرانـند.  شـیطان  نیز  دشمن  آشکار  است  و گامهای  مشرکان  را  به  سوی  زیـان  و  نابودی  رهـنمود  و  رهبری  میگردانـد  و  میکشاند:

(کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).

از  آنچه  خدا  نصیب  شما  کرده  است  (و  برای  شما  حلال  نموده  است)  بخورید  و  از  گامهای  اهریمن  پیروی  مکنید  (و  با  افتراء  تحلیل  و  تـحریم،  در  راه  او  گام  بـرنداریـد).  بی‏گمان  اهریمن  دشمن  آشکار  شما  است  (و  هرگز  خیر  و  خوبی  شما  را  نمیخواهد). (انعام/142) 

روشن  است که  تحریم  و  تحلیل  -  جز  با  شرع  خدا  -  با  شرک  برابر  است.  چنین  تحریم  و تحلیلی  همچون  شرک،  شرک  بشمار  است.  حواله  چیزی  از  این  شرک  به  مشیّت  چیرۀ  یزدان  ادعائی  است که  در  همۀ  زمانها  مشرکان  آن  را  ادعاء کردهاند.  اراده  یزدان  بر  آن  رفته  است که  به  مردمان  اختیار کمی  بدهد  تا  با  آن  ایشان  را  بیازماید.  در  این  صورت  با  زور  بـهیچوجه کسی  وادار  به  شرک  نـمیگردد.  بلکه  اختیار  است  و  امتحان.  مشرکان  هم  از  ید  قدرت  یزدان  در  هیچ  حالی  از  احوال  نجات  پیدا  نمیکنند  و  از  زیر  سلطۀ  او  بدر  نمیروند:

(سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللّهُ مَاأَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْ‏ءٍ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ حَتَّى‏ ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَکُم مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ. قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ).

مشرکان  (برای  اعتذار  از  کفر  و  مـعذرت  خواهی  از  تحریم  خوراکیهای  حلال)  خواهند  گفت:  (شـرک  مـا  و  تحریم  چیزهای  حلال  از  سوی  ما،  بـرابـر  مشـیّت  خدا  است)  اگر  خدا  میخواست،  ما  و  پدران  مـا  مشرک  نمیشدیم،  و  چیزی  را  (از  اشـیاء  حلال،  بر  خود)  تحریم  نمیکردیم.  کسانی  که  پیش  از  آنان  بودهاند  نیز  همین  گونه  (که  به  تو  دروغ  میگویند  و  تو  را  تکذیب  میدارند،  بـه  پـیغمبران  مـا  دروغ  می‏گفتند  وآنـان  را)  تکذیب  مینمودند  تا  (سرانجام  طـعم)  عذاب  مـا  را  چشیدند  (و  کیفر  اعمال  بد  خود  را  دیدند).  بگو:  آیـا  دلیـل  قـاطعی  (و  سند  درستی  برای  رضایت  خدا  از  شرک  خود  و  تحریم  چیزهای  حلال،  در  دست)  دارید  تـا  آن  را  به  مـا  ارائه  دهید؟!  شما  فقط  از  پندارهای  بیاساس  پیروی  میکنید  و  (حجّت  و  برهانی  بر  گفتار  و  کردار  خود  ندارید.  شـما  نه  از  روی  علم  و  یقین،  بلکه)  از  روی  ظنّ  و  تخمین  کـار  میکنید.  (ای  پیغمبر!)  بگـو:  خدا  دارای  دلیـل  روشـن  و  رسا  است  (بر  این  که  گفتار  و  کردارتان  بیپایه  و  بیمایه  است،  و شما  اصلًا  دلیل  قطعی  بر  صدق  گفتار و  درستی  کردار  خود  ندارید  در  این  که  میگوئید:  خدا  بـه  کفر  و  شرک  ما  راضی  و  به  تحلیل  و  تحریم  ما  خشنود  است!  آری)  اگر  خدا  میخواست  همگی  شـما  را  (از  راه  اجبار  به  سوی  حقّ  و  حقیقت)  هدایت  مینمود  (امّا  هدایت  اجباری  بیسود  است  و  راهیابی  اختیاری  پسندیده  و  ستوده  است).

سپـس  موقعیّتی  را  مییابیم  برای گواهی  بر  این  چیزی که  آنان  آن  را  حرام  میدارند.  موقعیّتی که  ما  را  به  یـاد  موقعیّت گواهی  دادن  بر  مسالۀ  الوهیّت  میاندازد که  در  آغاز  سوره  بود.  آخر  در حقیقت،  مسأله  یکی  است.  چه  دست  یـازیدن  به  قـانونگذاری  دست  یازیدن  به  ویژگیهای  الوهیّت  نیز  هست.  ایـن  مسأله  با  خود  آن  مسأله  یکسان  است‌:

(قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَکُمُ الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللّهَ حَرَّمَ هذَا فَإِن شَهِدُوا فَلاَ تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَالَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ ).

  ای  پیغمبر!)  بگو:  گواهان  خود  را  بیاورید  که  گواهی  میدهند  بر  این  که  خداوند  این  چیزها  را  حرام  کرده  است  (که  شما  قائل  به  تحریم  آنها  هستید).  در  صورتی  که  (حاضر  آمدند  و  به  دروغ)  گواهی  دادند،  بـا  آنان  (همصدا  مشو  و)  گواهی  مده.  که  دروغگویند  و  شایستۀ  تصدیق  نیستند.)  و  از  هـوا  و  هوس  کسانی  پیروی  مکن  که  آیـات  (قـرآنی  و  جهانی)  ما  را  تکذیب  مــینمایند  و  به  آخرت  ایــمان نـمیآورند  و  بـرای  پروردگار  خود  (بتان  و  مـعبودهای  بـاطلی  را)  هـمتا  و  همطراز  میکنند. (انعام/150) 

تعبیر  «یعدلون» همتا  و همطراز میکنند  در  اینجا،  ما  را  به  یاد  خود  همین  واژه  میاندازد که  در  مسالۀ  الوهیّت  در آغاز  سوره  بکار رفته  است  و در  بخش آشنائی  با  سوره  بیان  داشتیم. [2]

این  تاخت  پایان  داده  میشود  با  بیان  این که  چیزی  را که  یزدان  در  مسالۀ  قانونگذاری  و  تعیین  آداب  و  مراسـم بهرهبرداری  و  اسـتفادۀ  از  مـیوهها  و  چهارپایان  و  فرزندان،  مقرّر  میفرماید،  راه  راست  همان  است  و  بس  ...  خود  این  تعبیر  قبلًا در  مسالۀ  تحریم  و  تحلیل  ذبائح  ذکر  شده  است...  به  همین  شکل  و  صورت  نیز  دربارۀ  الوهیّت  در  سرآغاز  سوره  آمده  است،  همانگونه که  در  آشنائی  با  سوره  بیان کردیم‌:

(وَأَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).

این  راه  (که  من  آن  را  برایتان  ترسیم  و  بیان  کردم)  راه  مستقیم  من  است  (و  مـنتهی  بـه  سـعادت  هـر  دو  جهان  می‏گردد.  پس)  از  آن  پیروی  کنید  و  از  راههای  (باطلی  که  شما  را  از  آن  نهی  کردهام)  پیروی  نکنید  که  شما  را  از  راه  خدا  (منحرف  و)  پراکنده  میسازد.  اینها  چیزهائی  است  که  خداوند  شما  را  بـدان  توصیه  میکند  تا  پـرهیزگار  شوید (و  از  مخالفت  با  آنها  بپرهیزید).  (انعام/153) 

روند  سوره  به  همین  مجموعهای که  این  اشارهها  را  از  آنها گلچین کردهایم  بسنده  نمیکند.  بلکه  در  راه  خود  به  پیش  میرود  و  از کتاب  موسی  سخن  میگوید که  برای  قوم  موسی  نازل  شده  بود:

(تَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَهُدَىً وَرَحْمَةً لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ).

بیانگر  همه  چیز  (از  تعالیم  لازم  جهت  بنیاسرائیل)  بوده  و  (آنان  را  به  سوی  راه  راست)  هدایت  و  (بـرای  کسـانی  که  از  آن  پیروی  کنند،  مایۀ)  رحمت  شود.  بلکه  (در  پرتو  ارشادات  و  رهنمودهای  این  کتاب  مقدّس،  بنیاسرائیل)  به  ملاقات  با  پروردگار  خود  ایمان  بیاورند  (و  بدانند  که  در  روز  قیامت  بـرای  حسـاب  و  کـتاب  در  پیشگاه  خدا  حاضر  خواهند  شد).   (انعام/154) 

همچنین  از کتاب  مبارکی  سخن  میراند که  یزدان  آن  را  فرو  فرستاده  است  تا  مسلمانان  از  آن  پـیروی کنند  و  پرهیزگار  شوند  تا  مورد  لطف  و  مرحمت  قرار گیرند،  و  حجّت  و  برهانی  در  دست  ایشان  نماند  و  بگویند  قبلًا  کتاب  برای  یهودیان  و  مسیحیان  نـازل  شده  بود  ولی  برای  آنان کتابی  نیامده  است  تا  برایشان  در  بارۀ  همه  چیز  صحبت کند  و  در  پرتو  آن  چنانکه  باید  با  قوانین  و  احکامی  آشنا گردند  که  یزدان  برای  آنان  مـقرّر  داشته  است،  و  قوانین  و  احکامی  را  بشناسند که  بـا حقّ گفته  میشود  این  قوانین  و  احکام  الهی  است‌.

به  دنبال  ایـن،  کسانی  تهدید  مـیگردند  و  بیم  داده  میشوند که  پیروی  نمیکنند  از  چیزی که  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  با  خود  آورده  است،  و  بر  قوانـین  و  آداب  جاهلی  میمانند،  قوانین  و  آدابی که  به  دروغ  آنها  را  به  خدا  نسبت  میدهند،  و  با  درخواست  مـعجزات  و  خوارق  عادات  امـروز  و  فردا  میکنند،  مـعجزات  و  خوارق  عاداتی که  ایشان  را  وادار  به  باور کردن  و  پیروی  نمودن  گرداند...  آنان  بیم  داده  میشوند  و  تهدید  میگردند  به  این که  اگر  معجزات  و  خوارق  عاداتی که  می‏طلبند  انجام  پذیرد،  در  چنین  زمانی  مسأله  خاتمه  میگیرد  و کار  از  کار  می‌‌گذرد.  چرا که  به  دنبال  روی  دادن  معجزات  و  خوارق  عادات،  دمار  از  روزگارشان  برآورده  میشود  و  هلاک  و  نابود  میگردند،  چنان که  نپذیرند:

(هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمُ الْمَلاَئِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ).

(دلائل  متّقن  بر  وجوب  ایمان  بیان  گردیده  است.  پس  چرا  ایمان  نمیآورند؟)  آیا  انتظار  دارنـد  کـه  فرشتگان  (قـبض  ارواح)  بـه  ســراغشــان  بـیایند؟  یـا  ایـن  که  پروردگارت  (خودش)  به  سوی  آنان  بیاید؟  یا  پارهای  از  نشانههای  پروردگارت  که  (دالّ  بـر  شـروع  رستاخیز  بــاشد)  بـرای  آنان  نـمودار  شـود؟  روزی  پـارهای  از  نشانههای  پروردگارت  فرا  میرسد  (و  آنان  را  به  ایمان  اجباری  وادار  مینماید)  امّا  ایمان  آوردن  افرادی  که  قبل  از  آن  ایمان  نیاوردهاند،  یا  این  که  با  وجود  داشتن  ایمان  (کارهای  پسندیده  نکـردهانـد  و)  خیری  نیندوختهانـد،  سودی  به  حالشان  نخواهد  داشت.  بگو:  منتظر  (یکـی  از  این  امور  سه  گانه)  باشید  و  ما  هم  منتظر  (نـتیجۀ  وعـدۀ خدا  در  بارۀ  خود  و  وعید  او  در  بارۀ  شما)  هستیم‌. (انعام/١٥٨)

آنگاه  میانۀ  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم   و  آئینی که  با  خود  آورده  است  و  ملّت  مسلمان،  با کسـانی  به  هـم  مـیخورد  و  میانشان کاملًا  جدائی  میافتد که  به  تحلیل  و  تحریم  دست  مییازند،  آن  هم  نه  با  شریعت  یزدان،  بلکه  با  قوانین  و  آداب  ساخته  و  پرداختۀ  خـودشان،  و  برای  خویشتن  احکام  و  مقرّراتی  وضع  میکنند  و  سپس گمان  میبرند که  چنین  دستورها  و  یاساهائی  شریعت  یزدان  جهان  بشمار  است‌:

(إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْ‏ءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ).

بی‏گمان  کسانی  که  آئین  (یکتاپرستی  راستین)  خود  را  پراکنده  میدارند  (و  آن  را  با  عقائد  منحرف  و  مـعتقدات  باطل  به  هم  میآمیزند)  و  دسته  دسته  و  گروه  گروه  میشوند  (و  هـر  دسـته  و  گروهی  از  مکتبی  و  مذهبی  پیروی  میکنند)  تو  بهیچ وجه  از  آنان  نیستی  و  (حساب  تو  از آنان  جدا  و)  سـر  و  کارشان  با  خـدا  است  و  خدا  ایشان  را  از  آنچه  میکنند  باخبر  میسازد  (و  سزای  آنان  را  خواهد  داد). (انعام/158) 

بدین  شکل  بیپرده  و  آشکار:

(لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْ‏ءٍ).

تو  بهیچ  وجه  از آنان نیستی‌.

در  پایان  روند کلّی  سوره  -  رونـدی که  با  مسالۀ  قــانونگذاری  و  فـرمانروائـی،  ایـن  گونه  رویـاروی  میشود،  آن  هم  در مناسبـتی که  به  ظاهر  جزئی  به  نظر  میرسد  -  آهنگی گوش  جان  را  نوازش  مـیدهد که  مسالۀ  عقیده  را  بطور کلّی،  و  مسالۀ  آئین  را  یکسره،  در  بر  میگیرد...  عقیدهای که  در  دل  و  درون  نهان  است،  و  آئینی که  این  عقیده  را  در  رژیم  و  برنامهای  برای  زندگی  ترجمه  و  تبدیل  میکند:

(قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَى‏ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ. قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. لَا شَرِیکَ لَهُ وِبِذلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ. قُلْ أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغِی رَبّاً وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى‏ ثُمَّ إِلَى‏ رَبِّکُم مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ. وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَاآتَاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).

بگو:  بی‏گمان  پروردگارم  (با  وحی  آسمانی  و  نشان  دادن  آیات  قرآنی  و  گسترۀ  جهانی)  مرا  به  راه  راست  رهنمود  کرده  است.  و  آن  دین  راست  و  استوار  و  پا  بر  جا،  یعنی  آئین  ابراهیم  است.  همان  کسی  که  حقگرا  (و  از  آئینهای  انـحرافــی  محیط  خود  رویگردان)  بـود  و  از  زمرۀ  مشرکان  نبود.  بگو:  نماز  و  عبادت  و  زیستن  و  مردن  من  از  آن  خدا  است  که  پروردگار  جهانیان  است  (و  این  است  که  تنها  خدا  را  پرستش  میکنم  و  کارهای  این  جهان  خود  را  در  مسیر  رضایت  او  میاندازم  و  بر  بذل  مال  و  جان  در  راه  یزدان  میکوشم  و  در  این  راه  میمیرم،  تا  حیاتم  ذخیرۀ  مماتم  شود).  خدا  را  هیچ  شـریکی  نیست،  و  بـه  همین  دسـتور  داده  شـدهام،  و  مـن  اوّلیـن  مسلمان  (در  میان  امّت  خود،  و  مخلصترین  فرد  در  میان  همۀ  انسانها  بــرای  خدا)  هستم.  (ای  پـیغمبر!  به  کسـانی  که  تـو  را  همچون  خود  بـه  شرک  ورزی  مـیخوانند)  بگو:  آیــا  (سزاوار  است  که)  پروردگاری  جز  خدا  را  بـطلبم  (و  معبودی  جز  او  را  پرستش  و  عبادت  بکنم)  و  حال  آن  که  خدا  پروردگار  هر  چیزی  است؟  هیچ  کسـی  جـز  بـرای  خود  کار نمیکند،  و  هیچ  کسی  گناه  دیگری  را  بـر  دوش  نمیکشد.  سرانجام  همۀ  شما  به  سوی  خدا  باز  میگردید  و  شـما  را  از  آنـچه  در آن  اخـتلاف  می‏ورزید  آگاه  مـیسازد  (و  مـیانتان  در  بارۀ  راه  و  روش  و  ادیـان  و  عــقائدتان  داوری  مـیکند).  خـدا  است  کـه  شـما  را  جانشینان  (دیگران  برای  آبادانی  جهان  در  کرۀ)  زمین  گردانید،  و  (در  استعدادهای  ذاتی  و  مواهب  آسمانی  و  اموال  کسبی)  برخی  را  بر  برخی،  درجاتی  بالاتر  برد  (و  در  کمال  مادی  و  معنوی  به  نسبت  استفادۀ  شخص  از  اسباب  و  سنن  یزدان  و  گسترده  در  پهنۀ  جهان،  کسانی  را  بیشتر  از  کسانی  ترقّی  و  تعالی  داد)  تا  شما  را  در  آنچه  به  شما  داده  است  بیازماید  (و  در  عمل  مشـخّص  شـود  چه  کسی  به  شرائع  آسمانی  مؤمن  یا  کافر  و  در  نعمتهای  خـدادادی  سپاسگزار  و  یـا  نـاسپاس  است).  بی‏گمان  پروردگارت  زود  رسانندۀ  عقاب  (به  مخالفان)  است  و  او  دارای  مــغفرت  بـیکران  و  رحـمت  فراوان  (در  حقّ  پشیمان  شوندگان  از  گناهان  و  برگردندگان  به  آستان  یزدان)  است.  (انعام/161-165) 

اینها  مقداری  از  مسائل  عقیده  و  آئین  است  در  بارۀ  دنیا  و  آخرت،  زندگی  و  مرگ، کار  و  پـاداش،  پـرستش  و  رفتار...  برنامه  یزدانی  همۀ  اینها  را گرد  میآورد  تا  با  آنها  در  آن  آهنگ  بلند  بزرگوارانه،  و  نـغمۀ  هراسانگیز  دلربایانه،  پیروی  بر  مسألۀ  فرمانروائی  و  قانونگذاری  زند،  مسألهای که  در  سادهترین  نماد  خود  در  زندگی  روزانه  و  آزمندیها  و  رفتارهای  آن  جلوهگر  است.  آخر  این  مسأله،  مسالۀ  الوهیّت  و  ربوبیّت  در گستردهترین  و  بزرگترین  جولانگاه  و  موقعیّت  خود  است‌...

این  است  اسلام،  بدان  گونه  که  سـرچشمۀ  بزرگوار  یزدانی  آن  را  نشان  میدهد  و  مینمایاند.


 


1- برای  شناسائی  هر  یک  از  این  انواع،  مراجعه  شود  به  سورۀ  مائده  آیۀ  ١٠٣  در  جزء  هفتم‌.

2- جزء  هفتم،  انعام/1.

 

 

رهنمودهای جزء نهم

 

فی ظلال القرآن

جزء نهم

سورهی اعراف آیات 206-94 و سورهی انفال تا آیهی 40

 

رهنمودهای جزء نهم

 

جزء  نهم  از  دو  بخش  فراهم  آمده  است:  بخش  نـخست  باقیماندۀ  (سورۀ  اعراف)  است  که  آیات  آن  مکّی  است  و  سه  چهارم  این  جزء  را  تشکیل  می  دهد...  بخش  دوم،  نیمۀ  حزب  اول  سورۀ  انفال  است که  از  سورههای  مدنی  است.  این  قسمت  هم  یک  چهارم  باقیماندۀ  جزء  نهم  را  تکمیل  میسازد.

در  اینجا  به  ذکر  اجمالی  بخش  نخست  بسنده  میکنیم،  و  بخش  دوم  را  به  جایگاه  خودش  ارجاع  میدهیم.

*

در  جزء  هشتم  - در  بخشی که  از  سورۀ  اعراف  عرضه  داشتیم  -  داستانهائی  از  پیغمبران  و  رسالتها  و  اقوام  بعد  از  آدم  علیه السّلام  ذکـر گردید.  در  آنـجا  در کاروان  ایمان  داستانهای  نوح،  هود،  صـالح،  لوط،  و  شعیب  علیهم السّلام  و  مــهلکهها  و  جــایگاههای  نــابودی  تکــذیبکنندگان  اقوامشان  و  نجات  مؤمنان  را  بیان  نمودیم.

هم اینک  این  جزء  با  تکمیل  کردن  داستان  شعیب  علیه السّلام  آغاز  میگردد.  چنین  مصلحت  دیدیم  که  ایـن  بخش  از  داستان  را  در  پایان  جزء  هشتم  ذکر کنیم  تا  این  داستان  در  آنجا  کامل  شود.

سپس  روند  سوره  میایستد  تا  آن  داسـتان  را  پـیگیری  کند  -  برابر  برنامهای که  سوره  دارد  -  و  در  این  پیگیری،  گامهائی  را  بنمایاند که  قضا  و  قدر  الهی  به  سوی  تکذیب کنندگان  برداشته  است...  روشن کند  قضا  و  قدر  الهی  چگونه  تکذیبکنندگان  را  بـه  زیـانهای  جـانی  و  مالی  گرفتار کرده  است  تا  دلهایشان  بـیدار  و  هـوشیار  گردد،  و  به  خدا  پناهنده  شـود  و  بـه گـریه  و  زاری  در  پیشگاه  الهی  بپردازد.  هنگامی که  این  چنین  دلهائی  با  گرفتار  آمدن  به  بلاها  بیدار  و  هوشیار  نگشته  است  و  باز  نشده  است  و  سود  نبرده  است،  یزدان  جهان  ایشان  را  از  شادیها  و  خوشیها  و  انواع  نعمتها  برخودار  نموده  است  -  البتّه  این  نـوع  آزمون،  سختتر  از  آزمون  بلاها  و  زیانهای  جانی  و  مالی  است  - چنین  دلهائی  بیش  از  پیش  از  قضا  و  قدر  الهی  غافل  ماندهاند  و  بر  غفلت  خود  افزودهاند  و  زندگی  را  لهو  و  لعب  و  پوچی  و  بازی گمان  بردهاند.  بدین  هنگام  است که  ناگهانی  یزدان  ایشان  را  به  گناهانشان  میگیرد:               

(وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ (٩٤)ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا یَشْعُرُونَ) (٩٥)

(ما  به  هیچ  آبادی  و  شهری  پیغمبری  نفرستادهایم  (که  او  اهل  آنجا  را  به  دین  راستین  خدا  خوانده  باشد  و  ایشـان  از  پذیرش  دعوت  او  سرپیچی  نموده  باشند)  مگر  این  که  ساکنان  آن  را  به  شدائد  و  مصائب  گرفتار  ساختهایم  تـا  این  که  (به  خود  آیند  و  زیـر  ضـربات  حوادث  و  فشـار  مشکلات،  فطرت  آنـان  بـیدار  و  نـیاز  بـه  پروردگار  در  زوایای  وجودشان  پـرتوافکـن  شـود  و  دست  دعـا  بـه  سوی  خدا  بردارند  و  خالصانه  به  درگاه  الله)  تـضرّع  و  زاری  کـنند.  سـپس  (هـنگامی  که  ایـن  هـوشدارهـا  و  بیدارباشها  در  آنان  اثر  نگذاشت،  ایشان  را  به  فراوانـی  نعمت  و  اعطاء  سلامت  آزمودیم  و)  بدی  را  به  نیکی  (و  بلا  را  به  رفاه)  تبدیل  کردیم  تا  بدانجا  که  (از  لحاظ  امـوال  و  انفس)  فزونی  گرفتند  و  (به  سبب  نادانی  مغرور  شدند  و  لافزنان)  گفتند:  به  پدران  و  نـیاکان  مـا  هـم  خوشی  و  ناخوشی  و  ثروتمندی  و  مستمندی  دست  داده  است  (و  این  روزگار  است  که  گاهی  به  انسان  رو  میکند  و  گاهی  به  انسان  پشت  میکند  و  اصلاً  سعادت  و  شقاوت  ما  در  دست  خدا  نیست!..  چون  با  پتک  بلا  بیدار  نشدند  و  شکر  نعمت  هم  نگفتند)  پس  ناگهانی  ایشـان  را  (بـه  عذاب  و  عقاب)  گرفتیم  و  نـفهمیدند  (که  چـه  شـد  و  چـرا  چـنین  گشت  ).  (اعراف/94و95)

روند  قرآنی  در  اینجا  پرده  برمیدارد  از  پیوند  مـوجود  میان  ارزشهای،  ایمانی  و  سـنّتهای  الهـی  در  فـراچـنگ  آوردن  و  گرفتار  کردن  مردمان.  چرا  که  در  گامهائی  کـه  قضا  و  قدر  یزدان  به  سوی  مردمان  برمیدارد،  هیچگونه  فاصلهای  میان  سنّتهای  الهی  و  ارزشهای  ایمانی  وجود  ندارد.  این  چنین  پیوندی  بر  غافلان  پنهان  میماند،  زیرا  آثار  آن  چه  بسا  در  مدّت  زمان  نزدیکی  پـیدا  نگـردد،  ولی  قطعاً  در  مدّت  زمان  طولانی  روی  میدهد:

(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ) (٩٦)

(اگر  مردمان  شهرها  و  آبادیها  (به  خدا  و  انـبیاء)  ایـمان  مــیآوردند  و  (از  کـفر  و  مـعاصی)  پـرهیز  مـیکردند،  (درگاههای  خیرات  او)  بــرکات  آسـمان  و  زمـین  را  بـر  روی  آنان  میگشودیم  (و  از  بلایا  و  آفات  بـه  دورشـان  مـیداشـتیم).  ولی  آنـان  بـه  تکـذیب  (پـیغمبران  و  انکـار  حقائق)  پرداختهاند  و  ما  هم  ایشان  را  به  کیفر  اعمالشان  گرفتار  و  مجازات نـمودهایـم (و  عـبرت  جـهانیانشان  کـردهایم). (اعراف/96)                                                                                   به  دنبال  پردهبرداری  از گامهائی  که  قضا  و  قدر الهی  به  سوی  تکذیبکنندگان  خیز  برمیدارد،  و  بـیان  سـنّتهای  یزدان  و  پیوند  آنها  با  ارزشـهای  ایـمانی  در  زنـدگانی  مردمان،  پسودههائی  از  بیم  و  تهدید  درمیرسد  که  دلها  را  به  لرزش  و  تکان  میاندازد،  و  نگاههایی  بـه  سـوی  مهلکهها  و  جایگاههای  نابودی  تکذیبکنندگان  انداخته  میشود  که  غافلان  را  بیدار  و  هوشیار  میگرداند:

(أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا بَیَاتًا وَهُمْ نَائِمُونَ (٩٧)أَوَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ یَلْعَبُونَ (٩٨)أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ) (٩٩)

آیا  مردمان  شهرها  و  آبـادیها  (کـه  دعـوت  پـیغمبران  را  نپذیرفتهاند  و  بــه  جـای  ایـمان،  بـر  کـفر  و  مـعاصی  افزودهاند،  از  این)  ایمن  شدهاند  که  عذاب  مـا  شـبانه  بـه  سراغ  آنـها  رود،  در  حـالی  کـه  ایشـان  غرق  در  خواب  باشند؟..  (شگفتا  که  از  مکافات  عمل  غافل  شدهاند).  یا  این  که  مردمان  شهرها  و  آبادیها  ایمن  شـدهانـد  از  ایـن  کـه  عذاب  ما  چاشتگاهان  به  سراغشان  بیاید،  در  حـالی  کــه  (به  انجام  کارهای  بیارزشی  مشغول  و  سرگرم  هستند  کــه  انگــار)  سرگرم  بــازی  هسـتند؟..  آیــا  آنـان  از  چارهسازی  ناگهانی  خدا  ایـمن  و  غـافل  شـدهاند؟..  در  حالی  کـه  از  چارهسازی  نهانی  و  مجازات  ناگهانی  خدا  جز  زیـانکاران  (و  از  دستدهـندگان  عقل  و  انسـانیّت

ایمن  و  غافل  نمیگردند. (اعراف/  ٩٧-٩٩)

(أَوَلَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الأرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِهَا أَنْ لَوْ نَشَاءُ أَصَبْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ) (١٠٠)

آیا  برای  کسانی  که  زمین  را  از  صاحبان  قبلی  آن  به  ارث  میبرند  (و  جانشین  دیگران  مـیگردند)  روشـن  نشـده  است  که  اگر  بخواهیم  آنــان  را  (هـمچون  پـیشینیان)  بـه  سـبب  گناهانشان  نشـانۀ  تـیر  بلا  مـیگردانـیم  و  بـر  دلهایشان  مهر  مینهیم  تا  دیگر  (صدای  حقّ  را)  نشنوند  (و  آهسته  آهسته  رهسپار  دوزخ  شوند).     (اعراف/  100)  این  پـیرو  از  داسـتانها  مـیبُرَد،  و  نگاهی  بـه  پـیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  میاندازد.  آن  گاه  چکیدهای  از کـار  و  بـار  اقوامی  را  به  تصویر  مـیکشد  کـه  در  روزگـاران  کـهن  مــیزیستهانــد  و  بــه  تکــذیب  پـیغمبران  و  حـقائق  میپرداختهاند.  سپس  واقعیّت  احوال  و  اوضاع  آنـان  را  بیان  میکند،  و  فراموش  کردن  عـهد  و  شکسـتن  پـیمان  یزدان  با  ایشان  را  به  تصویر  میزند،  و  بدیشان  گوشزد  میکند که  با  وجود  اقرار  به  الوهیّت  آفریدگار  و  یگانگی  کردگار،  عهد  و  پیمان  خود  را  با  خدا  مراعات  نمیدارند.  همچنین  اشاره  میشود  به  ایـن  کـه  آیـات  و  دلائـل  و  معجزاتی  که  پیغمبرانشان  برایشان  به  ارمغان  آوردهاند،  به  سبب  تعطیل  فطرتشان  و  غفلت  دلهـایشان،  بـدیشان  سودی  نبخشیده  است:

(تِلْکَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَائِهَا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الْکَافِرِینَ (١٠١)وَمَا وَجَدْنَا لأکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ) (١٠٢)

اینها  آبادیهائی  است  که  برخی  از  اخبار  آنها  را  برای  تـو  روایت  مینمائیم  (و  شرح  میدهیم  که  چگونه  سـاکـنان  آنجاها  به  سبب  ایمان  نیاوردن  به  پیغمبران،  دچار  بلاها  و  مصائب  بیشمار  شدند).  پیغمبرانشان  با  دلائل  روشن  به  سراغ  آنان  آمدند  و  معجزات  متّقن  را  بدیشان  نمودند،  امّا  آنان  (به  سبب  لجاجت  در  کفر  و  ممارست  بر  تکذیب  انبیاء،  روی  حرف  خود  ایستادند  و)  چیزی  را  کـه  قبلاً  تکذیب  کرده  بودند  (حاضر  نشدند  بپذیرند  و  باز  هم  مثل  همیشه  آن  را  تکذیب  کردند  و)  بدان  ایمان  نیاوردند.  این  چنین  خداوند  بر  دلهای  کافران  مـهر  مـینهد  (و  بـر  اثـر  ادامۀ  گناه،  حسّ  تشخیص  حقّ  را  از  آنان  سلب  میکند).  اکثر  این  اقوام  را  بر  سر  پیمان  (و  وفای  بـه  عـهد  خود)  نـدیدیم،  و  بـلکه  بـیشتر  آنان  را  نـافرمان  و  گناهکار  یافتیم.   (اعراف/101و102)                             

پس  از  این  ایستادن  و  نگریستن  برای  پیرو  زدن  بر  مهلکهها  و  جایگاههای  تباه  شدن  و  مردن  قوم  نوح،  قوم  هود،  قوم  صـالح،  قوم  لوط،  و  قوم  شعیب،  داستان  موسی  علیه السّلام  اول  با  فرعون  و  اشراف  و  رؤسـاء  او  ذکر  می‏گردد.  و  سرانجام،  داستان  موسی  علیه السّلام  در  این  سوره  فراخترین گستره  را  فراگرفته  است،  و  بیشترین  قسمت  را  در  یک  سوره  در  میان  همۀ  سورههای  قرآن  به  خود  اختصاص  داده  است...  حلقههائی  از  زنـجیرۀ  داسـتان  بنی‏اسرائیل  در  جاهای  فراوانی  از  قرآن  به  مـیان  آمده  است.  اینها  گذشته  از  اشارههای  کوتاهی  است  که  در  موارد  دیگری  از  قرآن  بدان  اشاره  شده  است...  داستان  موسی  علیه السّلام  طولانیترین  داستانهائی  است که  در  سراسر  قرآن  است.  حه  بسا  ایـن  شرح  و  بسط  در  داسـتان  بنیسرائیل  به  خاطر  حکمت  و  فلسفهای  است که  قبلاً  بدان  اشاره کردیم  و  در  فی  ظلال  القرآن  در  جزء  ششم  ... به  شکل  زیر گفته  آمد:

(یکی  از  فلسفهها  و  حکمتهائی که  (داستان  بنیاسرائیل)  دربردارد،  این  است  که:  بنی‏اسرائیل  نـخستین  کسانی  بودند که  با  دعوت  اسلامی  به  پرخاش  برخاستند،  و  دشـمنانگی  و کـینهتوزی  و  جنگ  را  در  مدینه  و  در  سراسر  جزیرةالعرب  آغازیدند.  بنی‏اسرائیل  از  روز  اوّل  با گروه  مسلمانان  جنگیدند  و  سراپـا  جنگ  با  ایشـان  شدند.  آنان  بودند که  در  دامن  خود  نفاق  و  منافقان  را  در  مدینه  پروردند،  و  منافقان  را  با  انواع  نیرنگها  و  اقسـام  دسیسهها  علیه  عقیدۀ  اسلامی  و  مسلمانان  هر  دو،  یاری  و کمک  کردند.  همچنین  ایشان  بودند که  مشرکان  را  برانگیختند  و  تحریک  و  تشویق  نمودند.  بدانان  وعدۀ  یاری  دادند  و  علیه گروه  مسلمانان  با  ایشان  پیمان  بستند  و  به  توطئه  نشـستند.  همچنین  بنی‏اسرائیل  بودند که  جنگ  شایعهپراکنیها  و  دسیسهبازیها  و  نیرنگبازیها  را  در  میان  گروه  مسلمانان  عهدهدار  شدند  و  راه  بردند،  همانگونه که  پـخش  شبههها  و  شکّها  و  تـحریفها  را  پیرامون  عقیدۀ  اسلامی  و  پیرامون  مقام  رهبری،  برعهده  گرفتند  و  سرپرستی کردند.  همۀ  این کارهای  نابهنجار  از  سوی  ایشان  انجام  میپذیرفت.  پس  از  آن که  نقاب  از  چهرههایشان  را  در  جنگ  علنی  و  آشکار  برافکنند  و  ماهیّت  خویشتن  را  بنمایانند.  لذا  چارهای  جز  این  نبود  که  بنی‏اسرائیل  به  گروه  مسلمانان  معرّفی  کردند  تـا  مسلمانان  کسانی  را  بشـناسند که  دشمن  ایشانند،  و  بدانند  که  سرشت  ایشان  چیست؟..  و  تاریخ  آنان  کدام  است؟..  و  وسـایل  ایشـان  چگونه  است؟..  و  ماهیّت  پیکاری که  با  آنان  میآغازند  و  نبردی که  بدان  فرو  میروند  چه  سان  است؟..

یزدان  سبحان  میدانست که  بنی‏اسرائیل  دشمن  این  ملّت  در  طول  تاریخشان  خواهند  شد،  هم  بدان گونه که  در  گذشتهها  پیوسته  دشمن  هدایت  خدا  بودهاند.  بدین  لحاظ  خداوند  جهان  به  ملّت  مسـلمان  همۀ  کارهایشان  را  آشکارا  مینمایاند،  و  بدیشان  همۀ  وسایل  آنـان  را  بیپرده  نشان  میدهد.

فلسفه  و  حکمت  دیگری  از  داستان  بنیاسـرائـیل،  ایـن  است  که  آنان  دارای  آخرین  آئین  آسمانی  پیش  از  آئین  واپسین  -  یعنی  اسلام  -  بودند.  تاریخ  ایشان  هم  پیش  از  اسلام  مدّت  طویل  و  بخش  عظیمی  از  تاریخ  را  به  خود  اختصاص  داده  بود،  و  انحرافها  در  عقیدۀ  آنان  به  وقوع  پیوسته  بود.  پیمانشکنیهای  پیاپی  مکرّری  در  عهد  و  پیمانی  داشتند  که  با  خدای  خویش  بسته  بودند،  و  آثار  ایــن  پـیمانشکنیها  و  کــجرویها  و  انــحرافــها  در  زندگانیشان  مشهود  گردید،  همان  گونه  که  در  اخلاق  و  آداب  ایشان  جلوهگر  آمد  و  اثر  سوء  خود  را  بخشید.  این  امر  میطلبد که ملّت  مسلمان که  وارث  همۀ  پیامبریها  و  رسالتها  است،  و  کانون  چکیدۀ  همۀ  آیینهای  یـزدانـی  است،  تاریخ  چنین  قومی  را  دقیقاً  وارسی  و  بررسی کند،  و  دگرگونیها  و  زیر  و  زبرها  و  بالا  و  پایین  افتادنهای  این  تــاریخ  را  پـیش  چشـم  دارد،  و  لغـزشگاههای  راه  را  بشناسد،  و  عواقب  مجسّم  در  زنـدگی  بـنیاسـرائـیل  و  اخلاق  و  آداب  ایشان  را  ببیند.  تا  بدین وسیله  چنین  امّت  مسلمانی،  این  تجربه  را  در کشتزار  عقیده  و  زندگی،  به  محصول  تجربهها  و  آزمونهای  خود  بیفزاید  و  ضـمیمۀ  آنها  نماید،  و  از  این  پشتوانه  سودمند گردد  و  در  طول  قرنها  سودرسان  و  بهرهرسان  شود،  و  مخصوصاً  در  پرتو  رهنمود  تــجربههای  گـذشته  از  لغـزشگاههای  راه  و  از  سوراخهای  دام  اهریمن،  خـویشتن  را  بـدور  دارد،  و  از  انحرافهای  شتابگرانه  خود  را  بپرهیزد.

فلسفه  و  حکمت  دیگری  از  ذکر  داستان  بنیاسرائیل  این  است  که  آزمون  بنیاسرائـیل  دارای  اوراق  پـراکـندهای  در طول  تاریخ  است.  خداوند  بزرگوار  نـیز  مـیدانسـته  است  که  وقتی  که  گذشت  زمان  به  طول  مـیانـجامد  و  مدّت  مدیدی  بر  ملّتها  میگذرد،  دلها  سخت  و  سـنگین  میگردد،  و  نسلهائی  از  آنان  به کژراهـهها  مـیافـتند  و  انحرافهائی  پیدا  میکنند.  ملّت  مسلمان  نیز  تاریخشان  به  درازا  میکشد  و  تا  دامنۀ  قـیامت  بـه طول  مـیانـجامد،  زمانها  و  دورانهائی  برایشان  پیش  میآید  کـه  هـمچون  زمانها  و  دورانهای  زندگی  بـنیاسـرائـیل  امـتداد  پـیدا  میکند.  این  است  که  خداوند  مهربان  برای  پیشوایان  و  رهبران  این  امّت،  و  مجدّدان  و  تازهکنندگان  این  دعوت  در  میان  نسلهای  فراوان  مردمان،  نمونههائی  از  موانع  و  مشکلاتی  را  ذکر  میفرماید  که  دامـنگیر  و گـریبانگیر  ملّتها  میگردد،  و  در  این  راستا  چـراغـهای  هـدایـتی  را  پیش  روی  آنان  میدارد  تا  در  پرتو  آنها  و  با  توجّه  بدان  موانـع  و  مشکـلات،  چـاه  را  از  راه  تشـخیص  دهـند  و  متوجّه  گردند  که  چگونه  درد  را  با  شناخت  سرشت  درد  مـداوا،  و  بـلا  را  چگونه  بـا  آشـنائی  بـا  حـقیقت  بـلا  چارهجوئی  کنند.  بدین  امر  هم  توجّه  کامل  داشته  باشند  که  سختترین  دلها  در  پذیرش  هدایت،  و  رمـندهترین  دلها  در  ماندگاری  بر  راستای  حقیقت،  دلهائی  هستند  که  با  هدایت  آشنائی  پیدا  کرده  است  و  چندی  بر  راسـتای  حقیقت  راه  سپرده  است،  ولی  بعد  از  هدایت  بدور  افتاده  است  و  از  راستای  راه  منحرف  گشته  است!..  لذا  دلهای  بیخبر  خام،  زودتـر  هـدایت  را  مـیپذیرند  و  راسـتای  حقیقت  را  در  پیش  مـیگیرند  و  دعـوت  حـقّ  را  پـاسخ  میگویند.  زیرا  چنین  دلهائی  هنگامی  که  ناگهان  فـریاد  تــازهای  از  دعــوت  مـیشنوند،  تکـان  مـیخورند  و  تودههای  گرد  و  غبار  غفلت  از  روی  آنها  بـرمیخیزد  و  کنار  میرود.  چون  این  فریاد  برای  آن  دلها  تازگی  دارد  و  در  بیداری  آنها  سخت  مؤثّر  واقع  میگردد،  و  نغمۀ  چنین  دعوتی  برای  نخستین  بار  تارهای  فطرت  چنین  دلهـائی  را  به  لرزه  و  صدا  میاندازد.  امّا  دلهائی که  پیشتر  فریاد  داشته  شدهاند،  فریاد  دوم  تازگی  ندارد  و  تکانی  پدیدار  نمیسازد  و  بر  تارهای  سرشت  نغمهای  آن  چنانی  ساز  نمیکند که  احساس  ژرف  و  سترگی  را  پدیدار  نماید  و  بیداری  و  هوشیاری  بدانها  دهد.  از  اینجا  است  که  ایـن  دعوت  به  تلاش  چندین  برابر،  و  بــه  شکـیبائی  فـراوان  دراز  آهنگ  و  دیرپا،  نیازمند  است...).  تا  آخر...

حلقههائی  از  زنجیرۀ  داستان  موسی  علیه السّلام  و  بنیاسرائیل،  قبلاً  در  این کتاب  فی ظلال  القرآن  گذشت.  حلقههائی  که  برابر  ترتیب  سورهها  در  قرآن،  نه  برابـر  تـرتیب  نـزول  قرآن،  در  سورههای:  بقره،  آل  عمران،  نسـاء،  مـائده،  و انعام،  آمده  است...  امّا  اگر  ترتیب  نزول  قران  را  معتبر  بدانیم،  حلقههائی  که  از  این  داستان  در ایـنجا  در  سـورۀ  اعراف   مکّی آمده  است،  مقدّم  بر  بخشهائی  از  آن  است  که  در  سورههای  مدنی،  ذکری  از  آنها  رفته  است.  این  امر  از  سرشت  عرضۀ  آنها  در  اینجا،  و  از  سرشت  عرضۀ  آنها  در  انجا،  پیدا  و  هویدا  است.  بخشهائی  که  در  اینجا  عرضه  میشود  به  شیوۀ  داستانسرائی  و  نـقل  حکایت  است،  و  بخشهائی  که  در  آنجاها  عرضه  میشود  بیانگر  رویاروئی  بنیاسرائیل  با  آنها،  و  یـادآوری  ایشـان  به  رخدادها  و  وقایع  و  موقعیّتها  و  موضعگیریهای  ایشـان است.

داستان  موسی  در  بیش  از  سی  جای  قرآن  - چه  مکّی  و  چه  مدّت  -  به  میان  آمده  است.  و لیکن  این  داستان  به  صورت  مشروح  و  مفصّل  تنها  در  ده  جای  قرآن  و  در  ده  سوره  ذکر  شده  است.  شش  مورد  آنها  از  شرم  و  بسط  بیشتری  برخوردار  است.  نخستین  بخش  ایـن  شرح  و  بسط  در  سورۀ  اعراف  است  و  بیشترین  جایگاه  را  فرا  گرفته  است،  هر  چند  که  حلقههای  زنجیرۀ  این  داستان  در  سورۀ  اعرف،  کمتر  از  حلقههای  زنجیرۀ  این  داستان  در   سورۀ طه   است.[1]

این  داستان  در  اینجا  از  بند  رویاروئی  فرعون  و  رؤساء  و  سـران  او  با  رسالت  آسـمانی  آغاز  میگردد.  در  صورتی  که  در  سورۀ  طه  از  بند  موسی  علیه السّلام را  فریاد  زدن  در  گوشهای  از  کوه  طور،  آغاز  میشود.  در  سورۀ  قصص  هم  از  بند  تولّد  موسی  در  زمان  تحت  فشار  بودن  بنیاسرابیل  شروم  میگردد...  عرضۀ  داستان  -  هماهنگ  با  فضای  سوره  و  اهداف  آن  به  شیوۀ  قرآن  در  روند  همۀ  داستانها[2]  - با  رهنمود  به  فرجام  تکذیب  کردن  فرعون  و  رؤساء  و  سران  او  میآغازد،  و  در  نخستین  لحظۀ  عرضۀ  داستان  ، چنین  سخنی  است:

(ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى بِآیَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُوا بِهَا فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ) (١٠٣)

سپس  به  دنبال  آنان  (یعنی  پیغمبران  مذکور)  مـوسی  را  همراه  با  دلائل  روشن  و  معجزات  متقن  خود،  بـه  سـوی  فرعون  و  اطرافیان  او  فرستادیم،  و  ایشـان  (بـه  جـای  این که  بدانها  ایـمان  بـیاورند)  بـدانـها  کفر  ورزیـدند  (و  سـزای  کفر  خود  را  چشـیدند)  و  بنگر  کـه  سـرانـجام  تـباهکاران  چـه  شـد  (و  از  جمله  فرعون  و  فرعونیان  کـارشان  بــه  کــجا  کشـید  و  چـه  بــلاهایی  بـدیشان  رسید؟..).  (اعراف/103)                                        

آن گاه  بخشها  و  بندهای  داستان  و  صحنههای  آن  به  پیش  میرود.  سرآغاز  داستان  رویاروئی  با  فرعون  و  رؤساء  و  سران  او  است.  و  پایان  داستان  رویاروئی  با  بنی‏اسرائیل  و کجیها  و کژرویها  و  انـحرافها  و  نادرستیهای  ایشان  است.

از  آنجا که  مـا  بعدها  داسـتان  را  به  تفصیل  بررسی  میکنیم،  در  اینجا  با  ایستادن  در  برابر  نشانههای  برجسته  و  الهامهای  کلّی  داستان  بسنده  خواهیم  کرد:

1-     موسی  علیه السّلام  به  عنوان  پیغمبری  از  جانب  خداونـد  جهانیان  با  فرعون  و  رؤساء  و  سران  او  روبرو  میگردد: 

(وَقَالَ مُوسَى یَا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ (١٠٤)حَقِیقٌ عَلَى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ) (١٠٥)

 مـوسی  گفت:  ای  فرعون!..  مـن  فرستادهای  از  سـوی  پروردگار  جهانیان  هستم.  (آمدهام  تا  دعوت  او  را  به  تو  و  دربـاریان  و  دیگر  مـردمان  بـرسانم  و  همگان  را  بـه  سوی  شریعت  او  فرا  خوانم.)  سزاوار  است  که  از  زبـان  خدا  جز  حقّ  نگویم.  من  از  سوی  پروردگارتان  مـعجزۀ  بزرگی  بـرای  شـما  دارم  (کـه  بـه  روشـنی  بـر  حقّانیّت  رسـالت  مـن  دلالت  مـینماید).  پس  بـنیاسـرائیل  را  (از  زنجیر  اسارت  و  بردگی  خود  آزاد  ساز  و  آنان  را  به  من  واگذار  و)  همراه  من  بفرست  (تا  از  سرزمین  تو  بکوچند  و  به  سرزمین  دیگری  روند  و  در  آنجا  به  پرستش  خدای  یگانه  مشغول  شوند.(اعراف/104و 105 )                      

  همچنین  هنگامی که  مبارزه  و  مسابقه  مـیان  موسی  و  جــادوگران  فرعون  درمـیگیرد  و  جـادوگران  شکست  میخورند  و  به  خداوند  جهانیان  ایمان  میآورند:

(وَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ (١٢٠) قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ (١٢١)رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ) (١٢٢)

و  جادوگران  به  سجده  افتادند  (و  کرنش  کردند).  گفتند:  به  پروردگار  جهانیان  ایمان  آوردیم،  پروردگار  موسی  و  هارون  .  (اعراف/120-122)                                        

هنگامی  که  فرعون  ایشان  را  به  عـذاب  هـراسانگـیزی  تهدید  میکند،  آنان  خویشتن  را  در  پناه  پـروردگارشان  میدارند،  و  اعلان  میکنند که  ایشان  در  زمان  زندگانی،  مرگ،  رستاخیز،  و  در  تمام  کار  و  بار  خود،  به  خـدا  رو  میکنند،  و  به  سوی  پروردگارشان  برمیگردند:

(قَالُوا: إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ (١٢٥)وَمَا تَنْقِمُ مِنَّا إِلا أَنْ آمَنَّا بِآیَاتِ رَبِّنَا لَمَّا جَاءَتْنَا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ) (١٢٦)

(جادوگران  بر  اثر  نور  ایمان،  هراسی  به  خود  راه  ندادند  و)  گفتند:  (باکی  نیست؛  چرا  که)  ما  به  سـوی  پـروردگار  خــود  برمیگردیم  (و  بــه  رحـمت  و  نـعمت  او  دست  مییابیم،  لذا  مرگ  در  راه  او  را  با  آغوش  باز  میپذیریم).  ایراد  تو  در  ما  و  آزار  رساندن  تو  به  ما  جز  به  خاطر  این  نـیست  که  مــا  بــه  آیــات  روشـن  و  مـعجزات  مـتقن  پروردگارمان  - وقـتی  کــه  بـه  مـا  رسـیده  است  - ایـمان  آوردهایم  (و  فرمان  خدای  خود  را  لبـّیک  گفتهایـم).  پروردگارا!..  صبر  عظیم  بـه  مـا  مـرحـمت  فرما  و  مـا  را  مسلمان  بمیران. (اعراف/  ١٢5 و126)

  آن  گاه  موسی  علیه السّلام که  در  موارد  بسیاری  قـوم  خـود  را  تعلیم  و  تربیت  میکند،  ایشان  را  با  پروردگار  راستینشان  آشنا  میسازد...  هنگامی  که  فرعون  اعلان  مـیکند  کـه  بنیاسرائـیل  را  دیگـر  بـاره  تـحت  فشـار  و  زور  قـرار  میدهد  با  کشتن  مردانشـان،  و  بـا  زنـده  نگـاه  داشـتن  زنانشان:

(قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الأرْضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ) (١٢٨)

مــوسی  بــه  قوم  خود  گفت:  از  خدا  یـاری  جویید  و  شکیبایی  کنید  (و  بدانید  کـه  فرعون  بندۀ  نــاتوانـی  بـیش  نیست  و  فرمانروای  مطلق،  خـدا  است  و)  بیگمان  خدا  زمین  را  به  کسانی  از  بندگان  خود  واگذار  مـیکند  که  خود  بخواهد،  و  سرانجام  (نیک  و  پسندیده  در گیر  و  دار  جهان)  از  آن  پرهیزگاران  است  ( آن  کسانی  که  مراعـات  ســنن  و  اسـباب  مـیدارنـد.  از  قبیل  اتـّحاد  و  اتـّفاق  و  اعـتصام  بــه  حـقّ  و  اقــامت  عدل  و  صـبر  در  بـرابـر  شدائد).  (اعراف/128)

(قَالُوا أُوذِینَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنَا وَمِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ) (١٢٩)

گفتند:  پیش  از  آن  که  به  پیش  ما  بیایی  (گرفتار  شکنجۀ  فرعون  بودهایم)  و  پس  از  آمدنت  (هم  از  سوی  او)  اذیت  و  آزار  شدهایم  (و  هماکنون  نیز  دچار  رنج  و  محنت  و  در  معرض  عذاب  و  عقاب  هستیم.  موسی)  گفت:  امـید  است  که  پروردگارتان  دشمنتان  را  هلاک  سازد  و  شـما  را  در  زمین  جایگزین  (او)  گرداند  تا  ببیند  چگونه  عمل  میکنید.  (آیا  راه  صلاح  یا  فساد  در  پیش  میگیرید؟..  دادگری  یـا  ستمگری  میورزید؟..  شکر  نعمت  بـجای  مـیآورید  یـا  کفران  نعمت  میکنید؟..).  (اعراف/129) زمانی  هم  که  موسی  علیه السّلام  قوم  خود  را  از  دریا  گذرانـد،  آنان  از کنار  مردمان  بتپرستی  عبور  کردند.  از  موسی  درخواست  کردند  که  معبودی  برای  ایشان  ترتیب  دهـد،  همانگونه  که  این  مردمان  دارای  معبودهائی  هستند!.. 

(قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (١٣٨)إِنَّ هَؤُلاءِ مُتَبَّرٌ مَا هُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (١٣٩)قَالَ أَغَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إِلَهًا وَهُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ) (١٤٠)

گفت:  شما  گروه  نـادانـی  هسـتید  (و  نـمیدانـید  عـبادت  راستین  چیست  و  خدائی  که  باید  پرستیده  شود  کیست).  اینان  (را  که  میبینید  به  بتپرستی  مشـغولند)  کارشان  (مایۀ)  هـلاک  و  نـابودی  (خودشان  و  مـعبودهایشان)  است،  و  آنچه  میسازند  و  میکنند  پوچ  و  نادرست  است.  (سپس)  گفت:  آیا  جز  خدا  (کـه  آفریدگار  همۀ  کـائنات  است)  معبودی  برای  شما  جستجو  کنم؟!..  و  حال  آن  که  او  است  که شما را  (با  دادن  نعمت  فراوان)  بـر  مـردمان  (همعصرتان)  برتری  داده  است. (اعراف/138-140)           

 این  نصوص  قرآنی  در  داستان،  حقیقت  آئینی  را  اثبات  میکنند که  موسی علیه السّلام  با  خود  به  ارمغان  آورده  بود،  و  حقیقت  جهانبینی  اعتقادیی  را  بیان  میدارنـد  که  ایـن  حقیقت  آن  را  پـدید  میآورد...  ایـن  جهانبینی  هم  جهانبینی  درستی  است که  اسلام  آن  را  با  خود  آورده  است،  و  آئین  یزدان  در  همۀ  رسالتها  آن  را  در برگرفته  است.  همچنین  این  نصوص  قرآنی،  نادرستی  دیدگاهها  و  غیبگوئیهائی  را  اثبات  میکنند که  پژوهشگران  غربی  در  بارۀ  تاریخ  ادیان  پیش  میکشند،  و  غلط  بودن  آراء  و  نظریّههای  کسانی  را  اثبات  میکنند  که  از  برنامهها  و  گفتارهای  این  چنین  غربیهائی  پیروی  میکنند  و  در  بارۀ  دگرگونی  و  پیشرفت  عقیده  به  نگارش  میپردازند.  همچنین  این  نصوص  قرآنی،  انواعی  از  انـحرافاتی  را  اثبات  میکنند که  همراه  تاریخ  بنی‏اسرائیل  و  سرشت کژ  ایشان  است.  انحرافاتی که  پس  از  برانگیخته  شـدن  موسی علیه السّلام  نیز  خمیرمایۀ  سرشت  کژ  ایشان  بوده  است،  همچون  این  سخن  ایشان:

(یَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ ).

ای  موسی  برای  ما  معبودی  بسـاز  (تـا  بـه  پـرستش  آن  بپردازیم)  همانگونه  که  آنان  دارای  معبودهائی  هستند.  (اعراف/  ١٣٨  ) 

و  همچون گوسالهپرستی  ایشان  به  هنگام  نبودن  موسی،  بدان  گاه  که  بالای  کوه  برای  ملاقات  پروردگارش  رفته  بود،  و  همچون  درخواست  دیدار  آشکارای  یزدان...  که  اگر  چنین  نشود،  ایمان  نمیآورند!..  ولی  این  انحرافات،  حقیقت  عقیدهای  را  مجسّم  نمیکند که  موسی  آن  را  از  سوی  پروردگارش  با  خود  آورده  بود.  بلکه  این کارها  انحرافات  از  ایـن  عقیده  است.  پس  در  ایـن  صورت  چگونه  انحرافات  به  جای  خود  عقیده گرفته  میشود؟..  و  گفته  میشود:  خرافات  ترقّی  و  (پیشرفت)  حاصل  کرده  است  و  تبدیل  به  توحید  شده  است؟!

2-همچنین  رویاروئی  موسی  با  فرعون  و  رؤسـاء  و  سران  او،  حقیقت  پیکاری را روشن  و  جلوهگر  میکند که  میان  آئین  یزدان  بطور کلّی،  و  میان  جاهلیّت  بطور کلّی  است.  و  معلوم  میدارد که  طاغوت  چگونه  به  این  آئین  مینگرد،  و  چگونه  در  آن  احساس  خطر بر  وجود  خود  میکند.  از  دیگر  سو  روشن  میسازد که  چگونه  مؤمنان  حقیقت  پـیکار  مـیان  خود  و  مـیان  طاغوت  را  درک  میکنند.

همین که  موسی  علیه السّلام  به  فرعون گفت:

(یَا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ (١٠٤)حَقِیقٌ عَلَى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ) (١٠٥)

موسی گفت:  ای  فرعون!..  مـن  فرستادهای  از  سـوی  پروردگار  جهانیان  هستم  (آمدهام  تا  دعوت  او  را  به  تو  و  درباریان  و  دیگر  مردمان  برسانم  و  همگان  را  به  سوی  شریعت  او  فراخوانم).  سزاوار  است  که  از  زبان  خدا  جز  حقّ  نگویم.  من  از  سوی  پروردگارتان  مـعجزۀ  بزرگی  برای  شما  دارم  (که  به  روشنی  بر  حقّانیّت  رسـالت  مـن  دلالت  مینماید).  پس  بنیاسرائیل  را  (از  زنجیر  اسارت  و  بردگی  خود  آزاد  ساز  و  آنان  را  به  من  واگذار  و)  هـمراه  من  بفرست  (تا  از  سرزمین  تو  بکـوچند  و  بـه  سـرزمین  دیگری  روند  و  در  آنجا  به  پرستش  خدای  یگانه  مشغول  شوند).(اعراف/104و 105 )                                   

روشن  میگردد  که  مقصود  ایـن  دعوت  فراخوانـدن  مردمان  به  سوی  (پروردگار  جهانیان)  است...  این  کار  برگرداندن  سلطه  و  قدرت  بطور کلّی  به  یزدان،  با  برگرداندن  همۀ  پرستشها  بطور کلّی  به  خداونـدگار  جهانیان  است!..  با  توجّه  بدین  مفهوم  است  که  موسی  آزادی  و  رهائی  بنی‏اسرائیل  را  می‏طلبد.  چه  وقـتی که  یزدان  خداوندگار  جهانیان  باشد،  بنده ای  از  بندگان  یزدان  را  نسزد  - که  فرعون  قلدر  سرکش  است  -مـردمان  را  بندۀ  خود گرداند،  چرا  که  آنان  جز  بندگان  خداونـدگار  جهان  نیستند...  برگردانـدن  ربـوبیّت  و  خـداونـدگاری  بطور کلّی  به  یزدان  سبحان،  معنی  آن  برگردان  حاکمیّت  و  فرمانروائی  بطور کلّی  به  یـزدان  جـهان  است.  زیـرا  حاکمیّت  و  فرمانروائی،  مظهر  ربوبیّت  و  خداوندگاری  یزدان  بر  مردمان  است.  مردمان  جزو  جهانیان  هستند،  و  جهانیان  چون  تنها  در  برابر  یزدان  یکتا  کرنش  مـیبرند،  کرنششان  نمایانگر  ربوبیّت  یزدان  است.  آخر  مردمان،  معترف  به  ربوبیّت  یزدان  نخواهند  بود  مگر  وقتی که  تنها  در  برابر  او کرنش کنند،  و  مگر  وقتی  که  بندگی  ایشـان  تنها  برای  این  ربوبیّت  باشد  و  بس...  یا  به  عبارت  دیگر،  بندگی  ایشان  فقط  برای  این  حاکـمیّت  و  فـرمانروائی  صورت  پذیرد...  امّا  زمانی  که  در  برابر  حاکمیّت  و  فرمانروائی  کسی  جز  یزدان  کرنش کنند،  و  آن  کس  بـر  آنان  با  شریعت  یزدان  فرمانروائی  نکند،  مردمان  قطعاً  منکر  ربوبیّت  ایزد  متعال  بر  خود  شدهانـد  و  بـه  تـرک  خداوندگاری  او  گفتهاند!

فرعون  و  درباریان  و  سران  او  متوجّه  خطر  دعـوت  بـه  سوی  (خداوند  جهانیان)  شده  بودند،  و  احساس  کـرده  بودند که  توحید  ربوبیّت  معنی  آن  سلب  سلطه  و  قدرت  فرعون،  و  همچنین  حذف  سلطه  و  قـدرت  دربـاریان  و  سران  است.  زیرا  سلطه  و  قدرتشان  برجوشیده  از  سلطه  و  قدرت  فرعون  بود.  بدین  سبب  از  این  خطر  چنین  تعبیر  کردند  که  موسی  میخواهد  شما  را  از  سرزمین  خودتان  بیرون  کند:

(قَالَ الْمَلأ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِیمٌ (١٠٩)یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ) (١١٠)

اشراف قوم  فرعون  گفتند:  واقعاً  ایـن  جادوگر  مـاهری  است.  او  میخواهد  شما  را  از  سرزمین  خودتان  بیرون  کند.  چه  میاندیشید  و  چه  نظر  میدهید؟..  (آیـا  بـاید  در  حقّ  او  چه  کرد؟..) (اعراف/109و110)

  (وَقَالَ الْمَلأ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الأرْضِ وَیَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ..)

اشراف  قوم  فرعون  (بـه  فرعون)  گفتند:  آیـا  مـوسی  و  پیروان  او  را  آزاد  و  رها  میسازی  تا  در  سرزمین  (مصر  آزادانه)  به  فساد  پردازند  و  تو  و  معبودهای  تو  را  تـرک  کنند  (و  نه  به  تو  و  نه  به  معبودهای  تو  وقعی  ننهند؟..).  (اعراف/  ١٢٧  ) 

آنان  مرادشان  از  این  چنین  سخنانی  این  بود  که  دعوت  مردمان  به  سوی  خداوندگار  جهانیان  جز  مفهوم  یگانهای  ندارد.  این  مفهوم  هم  عبارت  است  از  بـیرون  کشـیدن  سلطه  و  قـدرت  از  دست  بـندگان،  یـعنی  طـاغوتها،  و  برگرداندن  آن  به  صاحب  اصلی  سلطه  و  قدرت،  یـعنی  یزدان  سبحان  است.  این کار  هم  از  دیدگاه  ایشان  فساد  و  تباهی  راه  انداختن  در  زمین  است!..  یـا  هـمانگونه  کـه  امروزه  در  قوانین  جاهلیّت،  به  این  چنین  دعـوتی  گـفته  میشود:  دعوت  به  سوی  خداوندگار  جــهانیان،  تـلاش  برای  سرنگونی  نظام  حکومتی  است)..  بـلی  از  دیـدگاه  طاغوتهای  جاهلی که  سلطه  و  قدرت  یـزدان  را  غـصب  مینمایند  -  یعنی  ربـوبیّت  خـدا  را  غصب  مـیکنند  و  ویژگیهای  آن  را  به  دست  میگیرند،  هر  چند  هم  این  را  با  زبان  نگویند  -  این  چـنین  دعـوتی  (سـرنگونی)  نـظام  حکومتی  است.  زیرا  نـظام  حکومتی  در  جـاهلیّتها  بـر  ربوبیّت  بندهای  از  بندگان  بر  سایر  بندگان  دیگـر  است.  در  صورتی  که  دعوت  به  سوی  خـداونـدگار  جـهانیان،  بدین  معنی  است که  ربوبیّت  آفریدگار  بندگان،  حاکم  بر  بندگان  باشد  و  بس.  فرعون  هم  به  جادوگرانی که  حقّ  و  حقیقت  آنان  را  شیدا  و  شیفته کـرد،  و  بـه  خـداونـدگار  جهانیان  ایمان  آوردند،  و  بند  بندگی  فرعون  را  از  گردن  خود  به در  آوردند،  گفت:  آنان  برای  بیرون  کردن  اهالی  شهر  از  شهرشان  به  نیرنگ  پرداختهانـد.  ایشـان  را  بـه  بدترین  عذاب  و  شکنجه  تهدید  کرد:

(قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّ هَذَا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدِینَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهَا أَهْلَهَا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (١٢٣)لأقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لأصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ) (١٢٤)

فرعون  گفت:  به  خدای  (موسی  و  هارون)  ایمان  آوردید  پیش  از  آن  که  به  شما  اجازه  دهم؟..  حتماً  این  تـوطئهای  است  که  در  این  شهر  (و  دیار،  پیشتر  با  هم)  چیدهاید  تا  اهل  آن  را  از  آنجا  بیرون  کنید؛  ولی  خواهید  دانست  (که  چه  شکنجهای  در  برابر  این  رفتارتان  خواهـید  چشـید).  سوگند  میخورم  که  دستها  و  پـاهای  شـما  را  در  جـهت  خلاف  یکدیگر  (یعنی  دست  راست  با  پای  چپ،  یـا  دست  چپ  با  پای  راست)  قطع  میکنم  و  (با  این  حال  پریشان  و  وضع  اسفناک)  همگی  شما  را  به  دار  میآویزم.(اعراف/123و124)

از  دیگر  سو  جادوگرانی  که  به  خداوندگار  جهانیان  ایمان  آوردند،  و  تسلیم  یزدان  یگانه گشتند،  و  بیرون  رفتن  خود  را  از  بند  بندگی  نادرست  طاغوت  اعلان کردند،  طاغوتی که  غصبکنندۀ  ربوبیّت  و  ویژگیهای  آن  بود،  حقیقت  پیکار  میان  خود  و  میان  طاغوت  را  میدانستند.  این  پیکار،  نبرد  در  راه  عقیده  و  بر  سر  عقیده  بود.  چرا که  همین که  پیروان  این  عقیده  اعلان کنند که  بندگی  ایشان  تنها  برای  یزدان  است  و  بس،  این  اعلان  خود  موجب  تهدید  سلطه  و  قدرت  طاغوتها  میگردد.  بلکه  اعلان  این  که  تنها  یزدان  خداوندگار  جـهانیان  است،  سلطه  و  قدرت  طاغوتها  را  تهدید  میکند.  از  اینجا  است که  برای  پاسخ  به  اتّهام  فرعون که  میگفت:  این  نیرنگی  است که  شما  توطئۀ  آن  را  در  شهر  چیدهاید  تا  اهالی  آنجا  را  از  آنجا  بیرون  کنید  -  البتّه  چنین  اتّهامی  مرادف  با  اتّهامی  است  که  امروزه  در  جاهلیّتهای  نوین  هر کسی  را  بدان  متّهم  میکنند که  با  ایمان کامل  قاطعانه  ربوبیّت  یزدان  را  بر  جهانیان  اعلان  دارد.  چنین کسی  را  متّهم  میکنند که  او  برای  سرنگونی  نظام  حکومتی  تلاش  میورزد  -  به  فرعون  گفتند:

(وَمَا تَنْقِمُ مِنَّا إِلا أَنْ آمَنَّا بِآیَاتِ رَبِّنَا لَمَّا جَاءَتْنَا).

 ایراد  تو  بر  ما  و  آزار  رساندن  تو  به  ما  جز  به  خاطر  این  نـیست  کــه  مــا  بــه  آیــات  روشـن  و  مـعجزات  مـتقن  پروردگارمان  - وقتی  کـه  بـه  مـا  رسـیده  است  - ایـمان  آوردهایم  (و  فرمان  خدای  خود  را  لبّیک  گفتهایم). (اعراف/  126  ) 

سپس  به  خداوندگار  خود  پناه  بردند،  خداوندگاری  کـه  بدو  ایمان  آوردند،  و  بدین  منظور  بر  بندگی  غیر  او  شوریدند،  و گفتند:

(أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ) (١٢٦)

پروردگارا!..  صبر  عظیم  بـه  مـا  مـرحمت  فرما  و  مـا  را  مسلمان  بمیران. (اعراف/126)                                 

خدا  پرتو  این  جداسازی  حقّ  از  باطل  را  به  دلهای  ایشان  انداخت،  آن  زمان که  حقیقت  تسلیم  فرمان  یزدان  در  دلها  جایگزین  شد.

٣-  از  لابلای  نشان  دادن  معجزاتی که  موسی  آنـها  را  برای  فرعون  و  اشراف  و  سران  او  میآورد  و  مینمود،  و  از  روی  خشکسـالیها  و کـاستی  مـیوهها  و  کـمی  محصولات،  و  از  روی  آفتها  و  بلاهائی که  خدا  بر  سر  آنـان  میآورد،  و  از  روی  ایـن که  با  دشـمنانگی  و  نیرنگبازی،  و  در  نهایت  پافشاری  ایشان  بر  باورداشتها  و  خرابکاریهائی  که  در  آنها  میلولیدند  تا  یزدان  ایشان  را  نابود  کرده است،  همانگونه  که  میفرماید:

(وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَنَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (١٣٠)فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (١٣١)وَقَالُوا مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ (١٣٢)فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آیَاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِینَ (١٣٣)وَلَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا یَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَکَ لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرَائِیلَ (١٣٤)فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُمْ بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ یَنْکُثُونَ (١٣٥)فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَکَانُوا عَنْهَا غَافِلِینَ) (١٣٦)

ما  فرعون  و  فرعونیان  را  به  خشکسالی  و  قحطی  و  تنگی  معیشت  و  کمبود  ثمرات  و  غلّات  گرفتار  ساختیم  تا  بلکه  مـتذکّر  گردند  (و  از  خـواب  غفلت  بـیدار  شـوند  و  از  سرکشی  و  ستم  خود  بکاهند  و  متوجّه  خدا  گردند  و  بـه  بنیاسرائیل  بیش  از  این  ظلم  و  جور  روا  نـدارنـد).  ولی  (آنان  نه  تـنها  پـند  نگرفتند،  بـلکه)  هنگامی  کـه  نـیکی  و  خوشی  بدیشان  دست  میداد  (- که  اغلب  هم  چنین  بود  - )  مـیگفتند:  این  به  خاطر  (استحقاق  و  امتیازی  است  که  بر  سایر  مردمان  داریم  و  ناشی  از  مـیمنت  و  مـبارکی)  مـا  است.  امّــا  هنگامی  کـه  بـدی  و  سـختی  بدیشان  دست  میداد،  میگفتند:  (این  خشکسالیـها  و  بلاها  هـمه  نـاشی  از)  نحوست  و  شومی  موسی  و  پیروان  او  است!..  هـان  (ای  مردمان  همۀ  اعصـار  و  قرون  بدانـید)  کـه  بــدبیاری  آنان  تنها  از  جانب  خدا  (و  بـا  تـقدیر  و  تـدبیر  او  نـه  کس  دیگری)  بوده  است،  و لیکن  اکثر  آنان  (این  حقیقت  ساده  را)  نــمیدانسـتند  (و  دیگران  نـیز  اغـلب  نـمیدانند  کـه  خوشی  و  ناخوشـی  و  سخـتی  و  فـراخـی  بـرابـر  اراده  و  مشیّت  خدا  به  انسان  دست  میدهد.  آنان  به  سـبب  ایــن  اندیشۀ  نـادرست)  گفتند:  هـر  انـدازه  بـرای  مـا  مـعجزه  بیاوری  (و  هر  نوعی  از  معجزات  بنمائی)  تـا  مـا  را  بـدان  جـادو  کـنی،  مــا  بــه  تـو  ایـمان  نـمیآوریم  (و  بـه  تـو  نــمیگرویم).  پس  (هــر  زمـــان  بـــه  مـصیبت  و  نکبتی  دچارشان  کردیم  و  از  جمله:)  سیل،  ملخ،  شته،  قورباغه،  و  خون  بر  آنان  فرستادیم  که  هر  یک  معجزۀ  جداگانه  و  روشنی  بود  (بر  صدق  موسی؛  و  او  پـیشاپیش  دربـارۀ  هر یک  جداگانه  و  مفصّل  سخن  گفته  بود  و  وقوع  هر  یک  را  خبر  داده  بود)  امّا  آنان  تکبّر  ورزیدند  (و  خویشتن  را  بالاتر  از  آن  دیدند  که  حقّ  را  بپذیرند)  چرا  کـه  انسـانـهای  گناهکاری  بودند.  هـر  زمـان  کــه  عــذابـی  (از  عـذابـهای  پنجگانۀ  مذکور)  بر  آنان  واقع  میشد  (از  شدّت  تـأثیر  و  فزونی  تألّم  آن)  مـیگفتند:  ای  مــوسی!  بـرای  مـا  خـدای  خود  را  به  فریـاد  خوان  و  از  او  درخواست  کن  کـه  بـه 

عهدی  که  با  تو  بسته  است  وفـا  کــند  (کـه  عـهد  نـبوّت  و  رسالت  است).  اگــر  عـذاب  را  از  مــا  بـرداری،  ســوگند  میخوریم  که  بـه  تـو  ایـمان  بـیاوریم  و  هـمانگونه  کــه  خواستهای)  بنیاسـرائـیل  را  هـمراه  تـو  مــیفرستیم  (و  آنــان  را  آزاد  مــیسازیم  تـا  بـه  یگانهپرستی  مشـغول  شوند).  امّا  هنگامی  که  عـذاب  را  تـا  مـدّتی  که  سـپری  میکردند  از  آنان  برمیداشـتیم،  نـاگهان  پـیمانشکنـی  مــیکردند  و  ســوگند  خـود  را  نــقض  مــینمودند.  تـا  (سرانجام  کـار  بدانجا  رسید  که)  از  آنان  انتقام  گرفتیم  و  لذا  ایشان  را  در  دریا  غرق  نمودیـم،  به  سبب  این  که  آنان  آیات  و  معـجزات  مـا  را  تکذیب  مـیکردند  و  از  (ایـمان  و  اقرار  به)  آنـها  غافل  میشدند  (و  در  حقّ  آنها  بــیتوجّهی  مینمودند).  (اعراف/  130-136  ) 

از  لابلای  عرضه  کـردن  هـمۀ  ایـنها  انـدازۀ  پـافشاری  طاغوت  بر  باطل  در  برابر  حقّ  روشن  میشود،  و  اندازۀ  مقاومت  طاغوت  در  مقابل  دعوت  به  سوی  (خداوندگار  جهانیان)  نیز  پیدا  و  هویدا  مـیگردد...  طاغوت  کـاملاً  میداند  این  دعوت  خودش  جنگی  است  که  بر  ضـدّ  او  شعلهور  میگردد،  زیرا  این  دعوت،  وجود  دولت  طاغوت  را  از  پایه  نامشروع  میداند.  مگر  طاغوت  اجازه  میدهد  لا اله الا الله  اعلان گردد،  یا  مردمان  خدا را  به  یگـانگی  بپرستند  و  جز  ایزد  متعال  را  خدا  ندانند؟!..  بلی  وقـتی  اجازد  میدهد  که  لا اله الا الله  گفته  شود  و  خداپـرستی  شود  که  این کلمات  مـدلول  و  مـفهوم  حـقیقی  خـود  را  نداشته  باشند  و  واژگـان  بــیمعنی  و  محتوائی  بـیش  نباشند...  در  این  صورت  است  که  دعوت  آسمانی  او  را  اذیت  و  آزار  نمیرساند!..  چرا  که  کاری  به  کار  طاغوت  ندارد!..  امّا  زمانی  که  گروهی  از  مردمان  بگونۀ  جـدّی  این کلمات  و  واژگان  را  با  معانی  و  مفاهیم  حقیقی  خود  بگویند  و  راه  ببرند،  قطعاً  طاغوت  تاب  و  توان  تـحمّل  این  گروه  را  نمیآورد،  طاغوتی  که  با  به  دست  گـرفتن  حاکمیّت  و  فرمانروائی  غیرآسمانی،  و  بندۀ  خود  کـردن  مردمان  با  چنین  حاکمیّت  و  فرمانروائی  نـامشروعی،  و  آزاد  نگذاردن  و  رها  نکردن  ایشان  در  پرستش  راستین  یزدان،  در  اصل،  ربوبیّت  و  خداوندگاری  را  نیز  به  دست  میگیرد.  همانگونه  که  فرعون  تاب  تحمّل  دعوت  موسی  به  سوی  خداوند  جهانیان  را  نیاورد،  و  نتوانست  بشنود  که  جادوگران  مؤمن  اعلان  میدارند  که  آنان  به  خداوند  جهانیان  ایمان  آوردهاند.  همچنین  بدانگاه  که  مـعجزات  پیاپی  برای  فرعون  و  سران  قوم  او  روی  میداد،  و  بلاها  نـیز  پشت  سـر  هـم،  از  قـبیل:  خشکسـالی  و  آفـتها  و  گرسنگی  و  مصیبتها، گریبانگیرشان  میگردید،  فرعون  و  فرعونیان  در  ردّ این  دعوت  و  عدم  پذیرش  آن  پافشاری  میکردند...  جای  شگفت  است که  همۀ  ایـن  بلاها  و  مصیبتها  برای  فرعون  و سران  فرعونی،  سادهتر  و  خـوشآیندتر  از  تسـلیم  شـدن  در  برابر  ربوبیّت  خداوندگار  جهانیان  بود!..  زیـرا  ربوبیّت  خداوندگار  جهانیان،  مفهوم  صریح  و  معنی  دقیق  آن،  برکنار کردن  فرعون  و  فرعونیان  از  سلطه  و  قدرت  غصبی  بود،  سلطه  و قدرتی که  با  آن  مردمان  را  بنده  غیرخداوندگار  جهانیان  میکردند.

همچنین  از  لابلای  روی  دادن  ایـن  مـعجزات، گامهای  قضا  و  قدر  الهی،  مشـاهده  میگردد که  به  سوی  تکذیبکنندگان  برداشته  میشود،  و  آنان  را  به  زیانها  و  ضررها  و  بلاها  و مصیبتهائی گرفتار  میسازد.  پس  از  زیانها  و  ضررها  هم  ایشان  را  غرق  رفاهها  و  خوشیها  و  شادیها  می‏گرداند.  از  آن  به  بعد  در  پایان  ایـن  گشت  و  گذارها  خدا  ایشان  را  با  قدرت  هر  حه  بیشتر گرفتار  میسازد  و  با  تـازیانۀ  عذاب  بر  سرشان  میتازد  و  نابودشان  میسازد،  و  مؤمنانی  را  شوکت  و  سلطنت  میدهد که  طاغوتها  و  طاغوتیان  آنان  را  ضعیف  و  درمانده  میساختند:

(وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَا صَبَرُوا وَدَمَّرْنَا مَا کَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا کَانُوا یَعْرِشُونَ) (١٣٧)

و  ما  همۀ  جهات  و  نواحـی  پـرنعمت  و  بـرکت  سرزمین  (مصر  و  شام)  را  به  قوم  مسـتضعف  (و  در  بـند  زنجیر  ظلم  و  ستم،  یعنی  بنیاسرائیل)  واگذار  کردیم،  و  وعدۀ  نیک  پروردگارت  بر  بـنیاسـرائـیل،  بـه  خـاطر  صبر  و  استقامتی  که  نشان  دادند،  تحقّق  یافت،  و  آنچه  فرعونیان  (از  کاخهای  مجلّل)  سـاخته  بـودند،  و  آنـچه  از  بـاغهای  داربستدار  فراهم  آورده  بودند،  درهم  کوبیدیم. (اعراف/    137  )   

4-بر  بنی‏اسرائیل  سرشت  نادرست  و  ناپاکشان  چیره  شد  و  از  فرمان  یزدان  سرکشی کردند  - همانگونه که  روند  قرآنی  از  این کار  پرده  برمی‏دارد  - و  با  موسی  پیغمبر  و  سردار  و  نجاتدهندۀ  خود  به  مکر و کید  آزاردهندهای  پرداختند،  و  راه  عصیان  و  فسق  و  فجور  در  پیش گرفتند،  و  در  برابر  نعمتها  ناسپاسی  آغازیدند،  و  بر  راستای  راه  راست  نماندند  و  ناشکری  نمودند.  هر  بار که  یـزدان  ایشان  را  بخشید و  این کارهای  زشت  و  پلشت  آنـان  را  نـادیده گرفت،  دیگر  باره  به کارهای  نـاپسند  و  گناهآلودشان  برگشتند  و  مجدّداً  به  بدیها  و  بزهکاریها  نشستند،  تا سرانجام  فرمان  یزدان  برای  نابودی  ایشان  در  رسید  و  به  حساب  ایشان  رسید:

(وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ) (١٦٧)

و  (نیز  به  یاد  یهودیان  بیاور)  آنگاه  را  که  پروردگار  تو  (توسط  پیغمبران  به  نیاکان  ایشان  گوشزد  و)  اعلام  کرد  که  تا  دامنۀ  روز  قیامت  کسی  را  بر  آنان  چیره  می‏گرداند  که  بدترین  عذاب  را  بدانان  میچشاند.  بیگمان  پروردگار  تـو  (بـه  عاصیان  و  طاغیان)  هـر  چـه  زودتـر  عقاب  مـیرساند  و  او  (نسـبت  بــه  مـطیعان  و  تـوبهکاران)  آمرزنده  و  مهربان  است. (اعراف/  167)

 تهدید  و  بیم  دادن  یزدان  راست  بوده  است، و  قطعاً در  روزگاران  آینده  راست  خواهد  بود...  چرخههائی  در طول  تاریخ  دارند  و  یزدان  درگذر  زمان گاهی  بدیشان  عزّت  و  قدرت  میدهد.  در  این  شکوه  و  شادی  بسر  خواهند  برد  تا  وقتی که  سرکشی  میکنند،  و  فساد  و  تـباهی  راه  میاندازند،  و  قلدری  و  زورگوئی  مینمایند،  و  اذیت  و  آزارشان  به  دیگران  فزونی  می‏گیرد.  بدین  هنگام  است  که  یزدان کسی  را  مأمور  سرکشی  ایشان  قرار  میدهد  و  آن کس  تا  دامنۀ  روز  قیامت  بدترین  عذاب  را  بدانـان  میچشاند!

5- در  پایان  باید گفت:  این  سوره  مکّی  است.  در  ایـن  سوره  از کجرفتاری  و کژدلی  بنی‏اسرائیل،  و  عصیان  و  سرکشی  و  بدسرشی  فراوان  آنان،  سخن  رفته  است.  در صورتی  که  خاورشناسان  -  یهودیان  و  مسیحیان  بـطور  یکسان  - گمان  میبرند که  مـحمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم  تـوسّط  ایـن  قرآن  به  یهودیان  یورش  نـبرده  است،  مگـر  پس  از  آن  زمان  که  در  مدینه  از  پذیرش  اسلام  و  پاسخگویی  بدو  مأیوس  و  نــاامــید  گشـته  است!  بـه  گـمان  ایشان  محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم  در  مکّه  با  یهودیان  خـوب  بـوده  است  و  روابط  حسنهای  داشته  است  و  بر  ایشان  تـاخت  نـبرده  است.  در  مدینه  هم  در  اوائل کار  نیکو  بوده  است  و  -  به  گمان  ایشان  -  قرآنی  نگفته  است که  در  آن  بـر  ایشـان  بتازد.  بلکه  با  یهودیان  از  به  هم  رسیدن  نژادشان  با  نژاد  عرب  در  نیای  ایشان  ابراهیم  سخن گفته  است!  و  امیدوار  بوده  است  که  یـهودیان  اسـلام  را  بپذیرند  و  مسـلمان  شوند!  امّا  زمانی  که  از  اسلام  آوردن  و  مسلمان  شـدن  آنان  مدیوس گشته  است  و  قطع  امید کرده  است،  این گونه  بر  ایشان  تاخت  که  تاخته  است...  یهودیان  قـطعاً  دروغ  می‏گویند.  این  سوره  مکّی  است.  دربـارۀ  ایشـان  حـقّ  میگوید.  هیچگونه  فرقی  هم  راجع  بدین  حـقّ  مسـلّم  و  تغییرناپذیر  وجود  ندارد  نه  در  چیزهائی که  در  این  سوره  آمده  است  و  نه  در  چیزهائی که  در  سورۀ  بـقرۀ  مـدنی  دربارۀ  این  حقّ  مسلّم  و  تغییرناپذیر  نازل  گردیده  است.  وقتی  که  از  آیات  ١٦٣  تا  ١٧٠  این  سوره،  صـرفنظر  کنیـم  و  آنها  را  مدنی  بنامیم،  با  توجّه  بدین  امر  در  ایـن  فاصله  است  که  خداوند  اعلام  کرده   است  که  تـا  دامـنۀ  قیامت  کسی  را  بر  آنان  چیره  مـیگردانـد  کـه  بـدترین  عذاب  را  بدانان  میچشاند[3]،  قطعاً آیات  پیش  از  آنها  و  آیات  بعد  از  آنها که  هیچگونه  تردیدی  در کلّی  بودن  آنها  نیست،  دربارۀ  سرشت  بنیاسرائیل  حقّ  گـفتهانـد،  و  در  آنها  راجع  به  گوسالهپرستی  بنیاسرائیل،  و  درخـواست  ایشان  از  موسی  مبنی  بر  این کـه  یک  خـدای  سـنگی،  یعنی  بتی  را  برایشان  تهیّه  ببیند،  هر  چند که  از  مصر  به  نام  خدای  یگانه  بیرون  آمدهاند،  و  زلزلهای  که  ایشان  را  دربرمیگیرد  بر  اثر  خودداری  آنان  از  پـذیرش  ایـمان،  مگر  این  که  خدا  را  عیان  بـبینند.  و  تغییر  دادن  سـخن  یزدان  بدان  هنگام  که  وارد  شـهر  مـیگردند...  و  سـایر  چیزهای  دیگر...  همه  و  همه  در  این  آیات  آمده  است  و  چیزهائی  هستند  که  بینی  کسانی  از  خاورشناسان  را  بـه  خاک  مذلّت  میمالد که  از  روی  گمان  به  خدا  و  رسول  تهمت  میزنند،  و گذشته  از  خدا  و  رسول  به  تاریخ  نیز  تهمت  میبندند...  بعضی  از  کسانی  که  دربـارۀ  اسـلام  قــلمفرسائی  مـیکنند،  در  چـیزهائی  کـه  مـینویسند،  اینگونه  خاورشناسان  را  استادان  خویش  میسازند!  این  اندازه  نشانهها  و  سیماهای  داستان  ما  را  بسندد  است  تا  وقتی که  بطور  مشروح  با  خود  آیات  و  نصوص  روبرو  میگردیم  .

*

داستان  با  طول  و  عرضی که  دارد،  در  این  سوره  -  هنگام  نشان  دادن کاروان  ایمان  -ذکر  شده  است،  تا گامهائی  را  که  قضا  و  قدر  یزدان  با  تکذیبکنندگان  برداشـته  است  بنمایاند،  و  پیوند  موجود  در  میان  ارزشهای  ایـمانی  و  سنّت  یزدان  در  زندگی  آدمیزادگان  را  به  تصویر  کشـد.  همچنین  داستان  در  این  سوره  ذکر  شده  است  تا  سرشت  ایمان  و  سرشت  کفر  را  نشان  دهد،  دو  سـرشتی کـه  در  قــهرمانان  داســتان  و  اطـراف  و  زوایـای  آن  مـجسّم  میگردد.  داستان  با  صحنۀ  گرفتن  پیمان  از  بنیاسرائـیل  در  هنگامۀ  مشاهدۀ  کامل  عذاب  شـدید  یـزدان  پـایان  می پذیرد  :

(وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّوا أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ) (١٧١)

و  (نیز  به  خاطر  بنیاسرائیل  بیاور)  هنگامی  را  کـه  کـوه  (طور)  را  بر  فراز  سر  آنان  نگاه  داشـتیم.  آن  چـنان  کــه  انگار  سایبانی  (  یا  تکّهای  ابر)  است،  و  ایشان  گمان  بردند  که  بر  سرشان  فرومیافتد.  (در  این  وقت  خوف  و  هراس،  بدیشان  گفتیم:)  آنچه  را  (از  تورات)  به  شما  دادیم  محکم  برگیرید و  در  عمل  بدان  کوشا  بـاشید  و  آنـچه  را  در  آن  است  بررسی  کنید  و  در  مـدّ  نـظر  گیرید  تـا  پـرهیزگار  شوید (و  خویشتن  را  با  مواظبت  از  احکام  و  دستورهای  آن،  از  عذاب  بدور  دارید).  (اعراف/  ١٧١)

 بدین  خاطر،  به  دنبال  این  صحنه،  صحنۀ  پیمان گرفتن  از  فطرت  همۀ  انسانها  قرار  میگیرد:

(وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ (١٧٢)أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ) (١٧٣)

 (ای  پـیغمبر  بــرای  مـردم  بـیان  کـن)  هنگامی  را  کـه  پروردگارت  فرزندان  آدم  را  از  پشت  آدمیزادگان  (در  طول  اعصار  و  قرون)  پـدیدار  کرد  و  (عقل  و  ادراک  بدانان  داد  تا  عجائب  و  غرائب  گیتی  را  دریابند  و  از  روی  قوانین  و  سنن  منظّم  و  شگفتانگیز  هستی،  خدای  خود  را  بشناسند  و  بالأخره  با  خواندن  دلائل  شناخت  یـزدان  در  کتاب  باز  و  گستردۀ  جهان،  انگار  خداونـد  سـبحان)  ایشان  را  بر  خودشان  گواه  گرفته  است  (و  خطاب  بدانان  فرموده  است)  که:  آیا  من  پروردگار  شما  نیستم؟..  آنان  (هم  به  زبان  حال  پاسخ  داده  و)  گفتهاند:  آری،  گواهی  میدهیم  (توئی  خالق  باری...  ما  دلائل  و  براهین  جهان  را  موجب  اقرار  و  اعتراف  شما  مردمان  کـردهایـم)  تـا  روز  قیامت  نگوئید  ما  از  این  (امر  خداشناسی  و  یکتاپرستی)  غافل  و  بیخبر  بودهایم.  یا  این  که  نگوئید:  نیاکان  ما  پیش  از  ما  شرک  ورزیدند  و  ما  هم  فرزندان  آنـان  بـودیم  (و  چون  چیزی  در  دست  نداشتیم  که  با  آن  حقّ  را  از  بـاطل  بشـناسیم،  از  ایشـان  پـیروی  کـردیم.  لذا  خویشتن  را  بیگناه  میدانیم.  پروردگارا!..)  آیا  بـه  سـبب  کـاری  کـه  باطلگرایان  (یـعنی  نـیاکـان  مشـرک  مـا  که  بنیانگذاران  بتپرستی  بودهاند)  مـا  را  (مـجازات  مـیکنی  و  در  روز  رستاخیز  با  عذاب  خود)  نابودمان  میگردانی؟. (اعراف/  ١٧٢  ،  ١٧٣) 

به  دنبال  این  صحنه،  صحنۀ  کسی  قرار  میگیرد کـه  بـه  ترک  این  عهد  و  پیمان  میگوید،  همانگونه که  به  ترک  آگاهی  از  آیات  الهی  میگوید  پس  از  آن که  یزدان  او  را  از  آن  آیات  آگاه  میسازد...  صحنۀ  شگرف  و  شگفتی  است...  در  این  صحنه،  پسـودههای  نـیرومندی  بـرای  نفرت  از  ایـن  تـرک  و  رهائی  است،  و  ایـن  پسودهها  همگان  را  سخت  از  فرجام  قطعی  آن  برحذر  میدارد:

(وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ (١٧٥)وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذَلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (١٧٦)سَاءَ مَثَلا الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ کَانُوا یَظْلِمُونَ) (١٧٧)

 (ای  پیغمبر)  برای  آنان  بخوان  خبر  آن  کسی  را  که  به  او  (علم  و  آگاهی  از)  آیات  خود  را  دادیـم  (و  او  را  از  احکام  کتاب  آسمانی  پیغمبر  روزگار  خود  مطّلع  ساختیم)  امّـا  او  از  (دستور)  آنها  بیرون  رفت  (و  بدانها  توجّه  نکرد)  و  شیطان  بر  او  دست  یافت  و  از  زمرۀ  گمراهان  گردید.  امّا  ما  اگر  میخواستیم  مقام  او  را  با  این  آیات  بالا  میبردیم  و  (دانشش  را  مــایۀ  ســعادتش  مـینمودیم.  امّـا  اجبار  برخلاف  سنّت  مـا  است  و  لذا  او  را  بـه  حـال  خود  رهـا  ساختیم)  لیکن  او  به  زمین  آویخت  (و  به  پستی  گرائید  و  به  سوی  آسمان  هدایت  بـالا  نـرفت)  و  از  هـوا  و  هـوس  خویش  پیروی  کرد.  مثل  او  بسان  مثل  سگ  است  که  اگر  بر  او  بتازی  زبان  از دهان  بیرون  میآورد  و  اگر  هم  آن  را  به  حال  خود  واگذاری  زبان  از  دهان  بیرون  میآورد.  این  داستان  گروهی  است  که  آیات  ما  را  تکذیب  میدارند.  (چنین  افرادی  بر  اثر  آرزوپرستی  و  دنـیاپرستی،  دائـماً  در  پی  مالاندوزی  روان  و  نالانـد  و  از  ترس  زوال  نعمت  و  هراس  از  مرگ  بـیقرار  و  بـیآرامـند).  پس  داسـتان  را  برگوید  بلکه  بیندیشند  (و  از  کفر  و  ضلال  برگردند).  حه  بدمثلی  دارند  کسانی  که  آیات  ما  را  تکذیب  میکنند.  آنان  (با  این  انحراف  و  انکار،  به  ما  ستم  نمیرسانند،  بلکه)  به خود  سـتم  می‏کنند  (چـرا  کـه  خـویشتن  را  از  سـعادت  اخروی  محروم  میسازند).                     (اعراف/  175-177  )

 سپس  دربارۀ  سرشت  هدایت  و  سرشت  کفر  سخن گفته  میشود.  بیان  میگردد  که  کفر  از  کار  افتادن  دستگاههای  فطرت  است.  جلو  دریافت  هـدایت  الهـی  را  مـیگیرد،  و زیان  کلّی  به  بار  میآورد:                    

(مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَمَنْ یُضْلِلْ فَأُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (١٧٨)وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالإنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ) (١٧٩)

هر  کـه  را  خداوند  (به  راه  حقّ)  هدایت  کند،  حـقیقتةً  او  راه  یافتـه  (و  به  سعادت  دو  جهان  رسیده)  است،  و  هر  که  را  (به  سبب  سیطرۀ  هوا  و  هوسش،  از  این  توفیق  محروم  و  از  راه  حقّ)  گمراه  کند،  زیانکار  ایشانند.  مـا  بسـیاری  از  جـنّیان  و  آدمـیان  را  آفـریده  و  (در  جــهان)  پـراکـنده  کردهایم  که  ماآل  آنان  دوزخ  و  اقـامت  در  آن  است.  (ایـن  بدان  خاطر  است  که)  آنـان  دلهـائی  دارنـد  که  بـدانـها  (نشانههای  خداشناسی  و  یکتاپرستی  را)  نـمیبینند،  و  گوشهائی  دارنــد  کـــه  بـدانـها  (مـواعـظ  و  انــدرزهای  زندگیساز  را)  نمیشنوند.  اینان  (چون  از  ایـن  اعضاء  چنانکه  باید  سود  نمیجویند  و  منافع  و  مضارّ  خود  را  از  هم  تشخیص  نمیدهند)  هـمسان  چـهارپایان  هسـتند  و  بلکه  سرگشتهترند  (چرا  که  چهارپایان  از  سنن  فطرت  پا  فــراتــر  نمی‏گذارند،  ولی  ایـنان  راه  افـراط  و  تـفریط  میپویند).  اینان  واقعاً  بیخبر  از  (صلاح  دنـیا  و  آخـرت خود) هستند.  (اعراف/  ١٧٨ و  ١٧٩  ) 

به  دنبال  این  بیان،  نگاهی  به  مشرکانی  انداخته  میشود  که  در  مکّه  با  دعوت  اسلام  روبـرو  مـیشدند  و  آن  را  تکذیب  میکردند،  و  در  نامهای  خدا  به  تـحریف  دست  مییازیدند  و  از  آن  نامها  اسمهای  دروغینی  برای  بتها  و  خدایان  خود  ترتیب  می دادنـد.  مشـرکان  بـه  اسـتدراج  یـزدان  تـهدید  مـیشوند،  و  ایشان  هـمچنین  دعـوت  میگردند  که  بیندیشند  اندیشۀ  ژرف  و  دور  از  هواها  و 

هوسهائی  دربارۀ  دوستشان  محمد  صلّی الله علیه وآله وسلّم  فرستادۀ  خدا...  امّا  آنان  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  را  به  القاب  و  عناوینی  هـمچون  جنّزده  و  دیوانه  مـلقّب  مـیکردند.  هـمچنین  مشـرکان  دعوت  میکردند که  به  ملکوت  آسمانها  و  زمین  و  آنچه  در  صفحات  هسـتی  است  و  الهـامبخش  است،  بـا  دقّت  بنگرند.  پسودهای  ایشان  را  با  مرگی  آشنا  مـیکند  کـه  ایشان  را  میپاید،  ولی  ایشان  از  آن  بیخبرند:

(وَلِلَّهِ الأسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمَائِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (١٨٠)وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ (١٨١)وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ (١٨٢)وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ (١٨٣)أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلا نَذِیرٌ مُبِینٌ (١٨٤)أَوَلَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ وَأَنْ عَسَى أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ (١٨٥)مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هَادِیَ لَهُ وَیَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ) (١٨٦)

خدا  دارای  زیباترین  نامها  است  (که  بر  بهترین  معانی  و  کــاملترین  صــفات  دلالت  مـینمایند.  پس  بــه  هنگام  ستایش  یزدان  و  درخواست  حاجات  خـویش  از  خـدای 

سبحان)  او  را  بدان  نامها  فریاد  دارید  و  بــخوانـید.  و  بـه  ترک  کسانی  بگوئید  که  در  نامهای  خدا  به  تحریف  دست  مییازند  (و  واژههـائی  را  بکار  میبرند  کـه  از  نظر  لفظ  یا  معنی،  منافی  ذات  یا  صفات  خدا  است)  آنـان  کیفر  کـار  خود  را  خواهـند  دیـد.  در  مـیان  آفریدگانمان،  گروهی  هستند  که  به  (به  سبب  دوست  داشت)  حقّ  (دیگران  را  به  ســــوی  حـــقّ)  دعـــوت  مــیکنند،  و  (در  حکـمها  و  داوریـهایشان  هم  به  سبب  عشق  به  حقّ)  بـه  حقّ  دادگری  میکنند.  کسانی  که  آیات  (قرآنی  و  نشانههای  جهانی)  ما  را  تکذیب  میدارنـد،  کـمکم  گرفتار  و  (به  عـذاب  خـود)  دچـارشان  مــیسازیم،  از  راهـی  و  بــه  گـونهای  که  نمیدانند.  و  به  آنان  مهلت  میدهیم  (و  در  عقوبت  ایشان  شتاب  نمیورزیم  و  افسار  را  برایشان  شـل  کـرده  و  در  گمراهی  رهایشان  میسازیـم).  بیگمان  طرح  و  نقشۀ  من  سـخت  اسـتوار  است  (و  دائــماً  ایشــان  را  مـیپاید  و  نابودشان  مینماید).  آیا  آنان  (تا  به  حال  دربارۀ  چیزی  کـه  پـیغمبر  ایشان  را  بـه  سوی  آن  دعوت  مـینماید)  نیندیشیدهاند  (تا  آشکارا  بدانند)  همنشین  ایشان  (کـه  از  سوی  خدا  مبعوث  شده  است)  دیوانه  نیست،  بلکه  او  تنها  و  تنها  بیمدهندۀ  آشکار  (و  بیانگر  احکام  کردگار)  است.  (آنان  به  یکتاپرستی  و  توحیدی  که  محمّد  ایشان  را  بدان  میخواند،  ایمان  نمیآورند)  آیا  آنان  به  ملک  (پـهناور  و  عظمت  شگفت)  آسـمانها  و  زمـین  (و  عـجائب  و  غرائب  آنها)  و  به  هر  آنچه  که  خدا  آفریده  است  نمینگرند  (و  آنها  را  ورانداز  و  وارسی  نمیکنند،  تا  کمال  قدرت  صانع  و  وحدانیّت  مالک  جهان  را  ببینند؟)  و  آیا  نمیاندیشند  که  چه  بسا  اجل  آنان  نزدیک  شده  بـاشد؟  (پس  تـا  فرصت  باقی  است  حقّ  را  بـپذیرند  و  ایـمان  بـه  حـقّ  را  در  خود  تقویت  کنند،  و  در  پذیرش  اسلام  امـروز  و  فردا  نکـنند.  اگر آنان  به  این  قرآن  که  پر  است  از  دلیل  و  برهان،  ایمان  نـیاورند)  پس  بـالاتر  از  آن  بـه  چـه  سـخنی  (و  دعوت  دیگری)  ایمان  میآورند؟  (شاید  در  انتظار  کتابی  برتر  از  قرآنند؟!  چه  نادان  مردمانند!).  خدا  هر  که  را  (بـه  سـبب  انـتخاب  راه  بـد  و  بــه  خـاطر  انـجام  اعمال  زشت  و  نابکاریهای  همیشگی  او،  از  کتابهای  آسمانی  منحرف،  و  از  راه  حقّ)  گمراه  سازد،  هیچ  راهنمائی  نخواهـد  داشت،  و  خداوند  آنان  (یـعنی  چنین  کسـی  و  افرادی  چون  او  گمراه)  را  رها  میسازد  تا  در  طـغیان  و  سـرکشی  خود  سرگردان  و  ویلان  شوند  (و  به  سبب  اصرار  بـر  کـفر  و  ضلال  و  دشمنی  مستمرّ  بـا  ایـمان  و  کمال،  راه  بـجائی  نبرند. (اعراف/  180-186) 

همچنین  رویاروئی  با  مشرکانی  در میان  است که  قیامت  را  دروغ  میدانند،  و  از  زمان  وقوع  آن  مـیپرسند...  بدیشان  پاسخ  داده  میشود که  دربارۀ  چیز  بزرگی  سؤال  مـیکنند،  چیزی که  برای  تـوهین  بدان  پـرسش  را  میآغازند.  چیزی که  بسی  هراسانگیز  است  و  آنان  آن  را  سبک  میدارند...  همچنین  از  سـرشت  رسـالت  و  از  حقیقت  پیامبر  صحبت  میگردد.  سخن  میرود  از  حقیقت  الوهیّت،  و  منحصر  بودن  یزدان  سبحان  بدان  با  تـمام  ویژگیهائی که  الوهیّت  دارد.  از  جملۀ  این  ویژگیها  علم  و  اطّلاع  از  غیب  است،  و  همچنین  پدید  آوردن  قیامت  و  برپا  داشتن  رستاخیز  است:

(یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ لا تَأْتِیکُمْ إِلا بَغْتَةً یَسْأَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (١٨٧)قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلا ضَرًّا إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلا نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) (١٨٨)

راجع  به  قیامت  از  تو  میپرسند  و  مـیگویند:  در  چه  زمانی  (دنیا  به  پایان  میرسد  و)  قیامت  رخ  میدهد؟  بگو:  تـنها  پـروردگارم  از  آن  آگاه  است،  و  کسـی  جز  او  نمیتواند  در  وقت  خود  آن  را  پدیدار  ســازد  (و  از  پـایان  این  جهان  و  سرآغاز  آن  جهان  مـردمان  را  بـیاگاهاند.  اطّلاع  از  هنگامه  قیامت)  برای  (سـاکنان)  آسمانها  و  زمین  سنگین  و  دشـوار  است  (و  هرگز  دانش  ایشـان  بـدان  نمیرسد).  قیامت  ناگهانی  بـه  وقوع  مـیپیوندد  و  بـر  سرتان  میتازد.  از  تو  میپرسند:  انکـار  تـو  از  (شـروع)  قیامت  باخبری؟..  بگو:  اطّلاع  از  آن،  خاصّ  یزدان  است،  و لیکن  بیشتر  مردمان  (این  مسأله  و  فلسفۀ  آن  را  چنانکه  باید)  نمیدانند.  بگو:  من  مالک  سودی  و  زیانی  برای  خود  نیستم،  مگر  آن  مقداری  که  خدا  بخواهد  و  (از  راه  لطف  بر  جلب  نفع  یا  دفع  شرّ،  مالک  و  مقتدرم  گردانـد.)  اگر  غیب  میدانستم  منافع  فراوانی  نـصیب  خود  مـیکردم  (چرا  که  با  اسباب  آن  آشنا  بودم)  و  اصلاً  شرّ  و  بلا  به  من  نمیرسید  (چرا  که  از  موجبات  آن  آگاه  بودم.  حال  که  از  اسباب  خیرات  و  برکات  و  از  موجبات  آفات  و  مـضرّات  بیخبرم،  چگونه  از  وقوع  قیامت  آگاه  خواهم  بود؟).  من  کسی  جز  بیمدهنده  و  مژدهدهندۀ  مؤمنان  (بـه  عذاب  و  ثواب  یزدان)  نمیباشم.    (اعراف/  ١٨٧ و  ١88)

 در  روند  رویاروئی  با  مشرکان،  سخن  به  میان  میآید  از  سرشت  شرک  و  داستان  انحراف  از  عهد  و  پیمان  فطرت  در  توحید  و  یگانهپرستی  یزدان،  و  این  که  این  انحراف  چگونه  در نفس  روی  میدهد...  انگار  در  اینجا  انحراف  نسل  مشرکان  به  تصویر  زده  میشود که  چگونه  از  دین  آسمانی  منحرف  شدهاند  پس  از  آن  که  پدران  و  نیاکان  پیشین  آنان  بر  آئین  ابراهیم  حقّگرا  بودهاند:

(هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلا خَفِیفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحًا لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ (١٨٩)فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلا لَهُ شُرَکَاءَ فِیمَا آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (١٩٠)أَیُشْرِکُونَ مَا لا یَخْلُقُ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ (١٩١)وَلا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَلا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ) (١٩٢)

او آن کســـی  است  کــه  شما  را  از  یک  جـنس  آفـرید،  و  همسران  شما  را  از  جنس  شما  سـاخت  تـا  شـوهران  در  کنار  همسران  بیاسایند.  ولی  (بسیار  اتّفاق  میافـتد  که)  هنگامی  کــه  شــوهران  بـا  هـمسران  آمـیزش  جـنسی  میکنند،  همسران  بار  سبـکی  (به  نام  جنین)  برمیدارند  و  به  آسانی  با  آن  روزگار  را  بسر  مـیبرند.  امّا  هنگامی  که  بار  آنان  سنگین  میشوده  شـوهران  و  هـمسران  خـدای  خود  را  فریاد  میدارند  و  میگویند:  اگر  فـرزند  سـالم  و  شایستهای  به  ما  عطاء  فـرمائـی  از  زمـرۀ  سـپاسگزاران  خـواهـیم  بـود.  امّـا  وقـتی  کــه  خداونـد  فـرزند  سـالم  و  شــایستهای  بـدانـان  داده  در  دادن  آن،  چـیزهـائـی  را  (از  قبیل:  قبور  اولیاء  و  صلحاء،  و  اشخاص  و  اصنام)  انباز  خدا  میسازند،  و  خدا  بس  بالاتر  از  آن  است  که  همسان  انــبازهای  ایشــان  شــود.  آیـا  چـیزهائـی  را  انـباز  خـدا  میسازند  که  نـمیتوانـند  چـیزی  را  بـیافرینند  و  بـلکه  خودشان  هـم  آفـریده  مـیشوند؟..  انـبازهای  آنـان  نـه  میتوانند  ایشـان را یاری دهند و نه میتوانند خـویشتن را کمک نمایند.   (اعراف/  ١٨٩-192)                                      

 این  تمثیلی  و  تصویری  از  نسلهای  پیاپی  در  گذر  زمان  است  که  میآیند  و  میروند،  و  مجسّم  در  نفس  واحده  هستند...  این  تصویری  است که  هم  دارای  معانی  ظریفی  در  صداقت  خود،  و  هم  دارای  مفاهیـم  عجیبی  در  جـمال  خویش  هستند.

از  آنجا که  این  تمثیل،  تصویری  از  حالت  مشرکانی  است  که  این  قرآن  با  آنان  روبرو  میگردد،  روند  قرآنی  پس  از  مثل،  مستقیماً  مشرکان  را  مخاطب  قـرار  مـیدهد،  و  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  را  به  تحدّی  و  مبارزۀ  مشرکان  و  بـتها  و  خداگونههای  ایشان  میبرد:

(وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لا یَتَّبِعُوکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صَامِتُونَ (١٩٣)إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (١٩٤)أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ (١٩٥)إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ (١٩٦)وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَلا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ (١٩٧)وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لا یَسْمَعُوا وَتَرَاهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لا یُبْصِرُونَ) (١٩٨)

 (ای  بتپرستان!)  شما  اگر  انـبازهای  خـود  را  بـه  فـریاد  خوانید  تا  شما  را  هدایت  کنند،  پاسخ  شما  را  نـمیتوانـند  بدهند  و  خـواسـتۀ  شـما  را  بـرآورده  کنند.  بـرای  شـما  یکسان  است،  خواه  آنها  را  بـه  فـریاد  خـوانـید،  و  خـواه  خاموش  باشید  (و  آنـها  را  بـه  یـاری  نـطلبید.  در  هـر  دو  صورت  تکـانی  و  کمکی  از  آنـها  نمـیبینید).  بـتـهائی  را  کـه  خــوانـید  و  (از  ایشــان  اســتمداد  جـوئید)  اگـر  راست  میگوئید  (که  کاری  از  آنـها  ساخته  است)  باید  کـه  به  شما  پاسـخ  دهند  (و  نیاز  شما  را  برآورده  کنند).  آیا  ایــن  بـتـها  دارای  پاهائی  هسـتند  کــه  بـا  آنـها  راه  بـروند؟  یـا  دارای  دستـهائی  هستند  کـه  با  آنها  چیزی  را  برگیرند  (و  دفع  بلا  از  شما  و  خویشتن  کنند؟)  یا  چشمهائی  دارند  که  با  آنـها  ببینند؟  یا  گوشهائی  دارند  که  با  آنـها  بشنوند؟  (پس  آنـها  نه  تنها  با  شما  برابر  نـیستند،  بـلکه  از  شـما  هـم  کـمتر  و  ناتوانترند.  در  ایـن  صـورت  چگونه  آنـها  را  انـباز  خدا  میکنید  و  آنها  را  میپرستید؟).  بگو:  ایـن  بـتهائی  را  کـه  شریک  خدا  میدانید  فرا  خوانـید  و  سـپس  شـما  و  آنــها  همراه  یکدیگر  در  بارۀ  من  نیرنگ  و  چـارهجوئی  کـنید  و  اصلاً  مرا  مهلت  ندهید  (و  اگر  میتوانـید  غضبم  کـنید  و  نـابودم  گردانـیده..  امّـا  بـدانـید  کـه  ایـنها  مـوجودات  غیرمؤثّری  هستند  و  کمترین  تأثیری  در  وضـع  مـن  و  شما  ندارند).  بیگمان  سرپرست  من  خدائی  است  که  این  کتاب  (قرآن  را  بر  من)  نازل  کرده  است،  و  او  است  کـه  بندگان  شایسته  را  یاری  و  سرپرستی  میکند.  چیزهائی  را  که  شما  بجز  خدا  فریاد  مـیداریـد  و  مـیپرستید  نـه  میتوانند  شما  را  یاری  دهند  و  نه  میتوانند  خویشتن  را  کمک  کنند.  و  اگر  از  آنها  رهنمود  بخواهـید،  درخواست  شما  را  نمیشنوند  (چه  رسد  به  این  که  شما  را  ارشـاد  و  راهنمائی  کنند.  و  به  ظاهر،  پـیکرۀ)  آنـها  را  مـیبینید  کـه  (انگار  با  چشمان  خود)  به  شما  می‏نگرند،  و لیکن  چیزی  را  نمیبینند. (اعراف/  193/198) 

*

در  پایان  سوره،  خطاب  متوجّه  پیغمبر  خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم و  ملّت  مسلمان  میگردد.  پـیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  را  به  آسانگیری  در  دعوت  مردمان  بدین  آئین  میخواند،  و  بدو  میآموزد  خود  را  از  خشم  به  دور  دارد،  خشمی که  بر  اثر  امتناع  و  اعتراض  ایشان  بدو  دست  میدهد.  خود  را  در  پناه  خدا  بدارد  از  دست  اهریمنی که  خشم  را  برمیانگیزد  و  سینه  را  تنگ  و گرفته  میگرداند:      

(خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ (١٩٩)وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (٢٠٠)إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ (٢٠١)وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ (٢٠٢)وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلا اجْتَبَیْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یُوحَى إِلَیَّ مِنْ رَبِّی هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) (٢٠٣)

گذشت  داشته  بـاش  و  آسـانگیری  کن  و  بـه  کار  نـیک  دسـتور  بـده  و  از  نــادانــان  چشـمپوشی  کن.  و  اگر  وسوسهای  از  شیطان  به  تو  رسید  (و  خواست  شما  را  از  مسیر  منحرف  و  از  هدف  باز  دارد)  به  خدا  پـناه  بـبر  (و  خویشتن  را  بدو  بسپار).  او  بسیار  شنوای  دانـا  است  (و  همه  چیز  را  میشنود  و  همه  چیز  را  مـیدانـد  و  هـر  چـه  زودتر  به  فریادت  مـیرسد).  پـرهیزگاران  هنگامی  کـه  گرفتار  وسوسهای  از  شیطان  میشوند  به  یاد  (عداوت  و  نیرنگ  شیطان،  و  عقاب  و  عذاب  یزدان)  میافتند،  و  (در  پرتو  یاد  خدا  و  به  خاطر  آوردن  دشمنانگی  اهریمن)  بینا  میکردند  (و  آگاه  میشوند  که  اشتباه  کردهانـد  و  از  راه  حــقّ  منحرف  شـدهانـد،  و  لذا  شـتابان  بـه  سـوی  حقّ  برمیگردند).  و  امّا  شیاطین،  بـرادران  (اهـریمن  صفت)  خود  (یعنی  کافران  و  منافقان  را  وسـوسه  میکنند  و)  در  گمراهی  کمک  و  یاریشان  میدهند  تا  بدانجا  که  دیگر  (از  گناه  باز  نمیایستند  و  از  هیچ  جنایتی)  کوتاهی  نمیکنند.  هنگامی  که  (در  نزول  وحی  تأخیر  میافتد  و)  آیهای  برای  آنان  نمیآوری،  میگویند:  چرا  آن  را  بـرنمیگزینی  و  از  پیش  خود  نمیسازی؟..  بگو:  من  تنها  از  قرآنـی  پـیروی  میکنم  که  بـه  مـن  وحـی  مـیشود.  ایـن  قرآن  بـینش  و  هدایت  و  رحمت  پـروردگارتان  است  بـرای  کسـانی  کـه  مؤمن  باشند  (چرا  کـه  ایشـان  بـرابـر  قوانـین  آن  عمل  میکنند).                                                (اعراف/  ١٩٩-203  )

 این  رهنمود،  ما  را  به  یاد  چیزی  میاندازد که  در  سرآغاز  سوره  آمده  است:

(کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ) (٢)

 (این  قرآن)  کتابی  است  که  از  (سوی  یزدان  جهان)  بر  تو  نازل  شده  است  و  نباید  از  ناحیـة  آن  هیچگونه  نگرانی  و  ناراحتی  به  خود  راه  دهی.  (نـه  نگرانی  از  نـاحیۀ  بـار  سنگین  رســالتی  کــه  بـر  دوش  داری  و  نـه  از  جانب  عکسالعملهائی  کـه  دشمنان  سـرسخت  در  بـرابـر  آن  نشان  میدهند،  و  نه  از  سوی  نتیجه  و  برداشـتی  که  از  تبلیغ  این  رسالت  انتظار  میرود.  چرا  که  هدف  از  نزول  این  قرآن  این  است)  که  بدان  (کـافران  را  از  عواقب  شـوم  افکار  و  اعمالشان)  بترسانـی،  و  مؤمنان  را  پـند  و  اندرز  دهی. (اعراف/  2) 

این  رهنمود  اشاره  به  سنگینی  شگفتی  و  سختی  شگرفی  دارد  که  سنگینی  و  سختی  دعوت  مردمان،  رویاروئی  با  تهنشستها  و  رسوبات،  تودهها،  سدّها  و  مانعها،  پـیچها،  نادرستیها،  کینهها،  هواها  و  هوسها،  غفلتها،  دشـواریـها،  سرپیچیها،  و  غیره  است.  همۀ  اینها  شکیبائی  و  پایداری  را  میطلبد،  و  ضرورت  صبر  و  استقامت،  و  ضـرورت  آسانگیری،  و  ضـرورت  سـیر  و  حـرکت  در  راه  را  نـیز  روشن  میسازد.

آن  گاه  به  توشۀ  راه  اشاره  میگردد،  توشهای که  در  برابر  دشواریها  و  سختیهای  راه  یار  و  مـددکار  شـود...  ایـن  توشۀ  گرانبها  گوش  به  قرآن  فرا  دادن،  در  بـرابـر  نـغمۀ  قرآن  ساکت  ماندن،  به  یاد  خدا  بودن  و  ذکر  خدا کردن  در  همه  وقت  و  همه  حال،  پـرهیز  از  غـفلت،  و  در  ذکـر  و  عبادت  به  فرشتگان  مـقرّب  اقـتداء  کـردن  و  از  ایشـان  پیروی  نمودن  است:

(وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (٢٠٤)وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلا تَکُنْ مِنَ الْغَافِلِینَ (٢٠٥)إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ) (٢٠٦)

هنگامی  که  قرآن  خوانـده  مـیشود،  گوش  فـرا  دهـید و خاموش  باشید تا  مشمول  رحمت  خدا  شوید. پروردگارت  را  در دل خود ، با فروتنی ( در برابر خدا ) و هراس (از او) و آهسته و آرام ، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن ، و از زمرۀ غافلان مباش. بیگمان کسانی که مقرّبان (درگاه) پروردگار تو هستند ، خویشتن را بزرگتر از آن نمی دانند که به پرستش خدا بپردازند ، و بلکه به تسبیح و تقدیس او مشغولند و در برابر او کرنش و سجده می برند.(اعراف /204-206)

 این ، توشۀ راه ، و ادب عبادت و پرستش ، و شیوۀ مقرّبان به خدا رسیده است .

 این  اشارههای  کـوتاه  و  مـختصر  مـا  را  بس  است.  پس  بطور  مشروح  به  آیات  و  نصوص  بپردازیم.[4]


 


[1]  مراجعه  شود  بـه  کـتاب:  (التـصویر  الفـنیّ  فـی  القـرآن)  فـصل:  (القـصّه  فیالقرآن).

[2]  مرجع  سابق 

[3] مراد  آیۀ  167  اعراف  است.  (مترجم 

[4] تفسیر  آیات  88-93  سورۀ  اعراف که  مربوط  به  جزء  نـهم  است  در  پـایان  جزء  هشتم،  برای  تکمیل  داستان  شعیب  بیان  شده  است