تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سوره حجر

سوره حجر

Ayah: 1

الٓرۚ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ وَقُرۡءَانٖ مُّبِینٖ

الر [= الف. لام. را]. این آیات کتاب [الهى] و قرآنِ روشنگر است.

 

Ayah: 2

رُّبَمَا یَوَدُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوۡ کَانُواْ مُسۡلِمِینَ

چه بسا کافران [هنگام مواجهه با عذاب قیامت] آرزو ‌کنند که کاش مسلمان بودند.

 

Ayah: 3

ذَرۡهُمۡ یَأۡکُلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلۡهِهِمُ ٱلۡأَمَلُۖ فَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَ

بگذار بخورند و [از لذت‌های دنیا] بهره‌مند شوند و آرزوها[ی مادّی،] سرگرمشان سازد؛ پس به زودی خواهند دانست.

 

Ayah: 4

وَمَآ أَهۡلَکۡنَا مِن قَرۡیَةٍ إِلَّا وَلَهَا کِتَابٞ مَّعۡلُومٞ

ما [ساکنان] هیچ [شهر و] دیاری را هلاک نکردیم؛ مگر اینکه [مهلت و] اَجلی معیّن داشتند.

 

Ayah: 5

مَّا تَسۡبِقُ مِنۡ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسۡتَـٔۡخِرُونَ

هیچ امتى از اَجلِ [مقررِ] خود نه پیشى می‌گیرد و نه [از آن] عقب می‌مانَد.

 

Ayah: 6

وَقَالُواْ یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِی نُزِّلَ عَلَیۡهِ ٱلذِّکۡرُ إِنَّکَ لَمَجۡنُونٞ

[کافران] گفتند: «ای کسی‌ که [ادعا می‌کنی] قرآن بر تو نازل شده است، یقیناً تو دیوانه‌ای.

 

Ayah: 7

لَّوۡمَا تَأۡتِینَا بِٱلۡمَلَـٰٓئِکَةِ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّـٰدِقِینَ

اگر راست می‌گویی، چرا فرشتگان را نزدمان نمی‌آوری [تا دربارۀ پیامبری‌ات گواهی دهند]؟»

 

Ayah: 8

مَا نُنَزِّلُ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَةَ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَمَا کَانُوٓاْ إِذٗا مُّنظَرِینَ

[باید بدانند که‌] ما فرشتگان را به‌حق [و فقط در هنگام عذاب کافران] نازل می‌کنیم؛ و [اگر برای عذابشان نازل شوند] دیگر مهلتی نمی‌یابند.

 

Ayah: 9

إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ

به راستی که ما خود، قرآن را نازل کردیم و قطعاً خودمان نیز نگهبان آن [از هر گونه تبدیل و تحریفی] هستیم.

 

Ayah: 10

وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ فِی شِیَعِ ٱلۡأَوَّلِینَ

[ای پیامبر،] پیش از تو نیز [رسولان خود را] میان گروه‌های پیشین فرستادیم.

 

Ayah: 11

وَمَا یَأۡتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ

هیچ پیامبری نزدشان نمی‌آمد، مگر آنکه مسخره‌اش می‌کردند.

 

Ayah: 12

کَذَٰلِکَ نَسۡلُکُهُۥ فِی قُلُوبِ ٱلۡمُجۡرِمِینَ

اینچنین آن [تکذیب و تمسخر] را در دل‌های گناهکاران [= کافران] راه می‌دهیم.

 

Ayah: 13

لَا یُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَقَدۡ خَلَتۡ سُنَّةُ ٱلۡأَوَّلِینَ

آنان به آن [قرآن] ایمان نمی‌آورند؛ و شیوۀ [الله در مجازات] پیشینیان [نیز چنین] رفته است [که آنان را با عذابی دردناک هلاک نماید].

 

Ayah: 14

وَلَوۡ فَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَابٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فَظَلُّواْ فِیهِ یَعۡرُجُونَ

و [حتی] اگر دری از آسمان به روی آنان می‌گشودیم تا پیوسته در آن بالا روند [و شگفتی‌های ملکوت را ببینند]،

 

Ayah: 15

لَقَالُوٓاْ إِنَّمَا سُکِّرَتۡ أَبۡصَٰرُنَا بَلۡ نَحۡنُ قَوۡمٞ مَّسۡحُورُونَ

یقیناً باز هم می‌گفتند: «بی‌تردید، ما را چشم‌بندی کرده‌اند؛ بلکه ما گروهی جادو‌شده‌ایم».

 


Ayah: 16

وَلَقَدۡ جَعَلۡنَا فِی ٱلسَّمَآءِ بُرُوجٗا وَزَیَّنَّـٰهَا لِلنَّـٰظِرِینَ

و به راستی، ما برجهایی در آسمان قرار داده‌ایم و آن را برای تماشاگران آراسته‌ایم.

 

Ayah: 17

وَحَفِظۡنَٰهَا مِن کُلِّ شَیۡطَٰنٖ رَّجِیمٍ

و آن [= آسمان] را از [ورود و دستبردِ] هر شیطانِ رانده‌شده‌ای حفظ کردیم.

 

Ayah: 18

إِلَّا مَنِ ٱسۡتَرَقَ ٱلسَّمۡعَ فَأَتۡبَعَهُۥ شِهَابٞ مُّبِینٞ

مگر آن کس که دزدانه سخنی [از ملکوتیان] بشنود که [در آن صورت،] شهابی روشن او را دنبال می‌کند [و می‌سوزاند].

 

Ayah: 19

وَٱلۡأَرۡضَ مَدَدۡنَٰهَا وَأَلۡقَیۡنَا فِیهَا رَوَٰسِیَ وَأَنۢبَتۡنَا فِیهَا مِن کُلِّ شَیۡءٖ مَّوۡزُونٖ

و زمین را گستردیم و کوه‌های استواری در آن افکندیم و از هر گیاه سنجیده [و مناسبی] در آن رویاندیم.

 

Ayah: 20

وَجَعَلۡنَا لَکُمۡ فِیهَا مَعَٰیِشَ وَمَن لَّسۡتُمۡ لَهُۥ بِرَٰزِقِینَ

و براى شما و کسانی که روزى‌دهنده آنان نیستید اسباب زندگی در آن قرار دادیم.

 

Ayah: 21

وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَآئِنُهُۥ وَمَا نُنَزِّلُهُۥٓ إِلَّا بِقَدَرٖ مَّعۡلُومٖ

و هیچ چیز نیست، مگر آنکه گنجینه‌هایش نزد ماست و ما آن را جز به ‌اندازه‌ای معیّن فرو نمی‌فرستیم.

 

Ayah: 22

وَأَرۡسَلۡنَا ٱلرِّیَٰحَ لَوَٰقِحَ فَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَسۡقَیۡنَٰکُمُوهُ وَمَآ أَنتُمۡ لَهُۥ بِخَٰزِنِینَ

و بادها را بارورکننده[ی ابرها] فرستادیم، سپس آبی از آسمان‌ها نازل کردیم و شما را با آن سیراب ساختیم؛ در حالى که شما ذخیره‌کننده‌اش نیستید.

 

Ayah: 23

وَإِنَّا لَنَحۡنُ نُحۡیِۦ وَنُمِیتُ وَنَحۡنُ ٱلۡوَٰرِثُونَ

و یقیناً ماییم که زنده می‌کنیم و می‌میرانیم، و ما [بازماندۀ جاوید و] وارث [همۀ جهانیان] هستیم.

 

Ayah: 24

وَلَقَدۡ عَلِمۡنَا ٱلۡمُسۡتَقۡدِمِینَ مِنکُمۡ وَلَقَدۡ عَلِمۡنَا ٱلۡمُسۡتَـٔۡخِرِینَ

و بی‌تردید، [تولد و مرگ] گذشتگان شما را دانسته‌ایم و یقیناً [تولد و مرگ] آیندگان را [نیز به خوبی] می‌دانیم.

 

Ayah: 25

وَإِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحۡشُرُهُمۡۚ إِنَّهُۥ حَکِیمٌ عَلِیمٞ

و [ای پیامبر،] بی‌گمان، پروردگارت [همۀ] آنان را [در قیامت] محشور می‌کند. به راستی که او حکیم داناست.

 

Ayah: 26

وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن صَلۡصَٰلٖ مِّنۡ حَمَإٖ مَّسۡنُونٖ

و در حقیقت، ما [نخستین] انسان [= آدم] را از گِلِ خشک [بازمانده] از لجنی بدبو آفریدیم‌.

 

Ayah: 27

وَٱلۡجَآنَّ خَلَقۡنَٰهُ مِن قَبۡلُ مِن نَّارِ ٱلسَّمُومِ

و پیش از آن، جن را از آتشی سوزان و بى‌دود آفریدیم.

 

Ayah: 28

وَإِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَـٰٓئِکَةِ إِنِّی خَٰلِقُۢ بَشَرٗا مِّن صَلۡصَٰلٖ مِّنۡ حَمَإٖ مَّسۡنُونٖ

و [یاد کن] از هنگامی که پروردگارت به فرشتگان فرمود: «همانا من بشری را از گِلِ خشک [بازمانده] از لجنی بدبو خواهم آفرید.

 

Ayah: 29

فَإِذَا سَوَّیۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِینَ

پس چون [او را آفریدم و] به او سامان دادم و از روح خویش در وی دمیدم، [به نشانۀ اطاعت از فرمان من، همگی] بر او سجده کنید».

 

Ayah: 30

فَسَجَدَ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَةُ کُلُّهُمۡ أَجۡمَعُونَ

فرشتگان همگی سجده کردند،

 

Ayah: 31

إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰٓ أَن یَکُونَ مَعَ ٱلسَّـٰجِدِینَ

مگر ابلیس که سرپیچی کرد از اینکه با سجده‌کنندگان باشد.

 


Ayah: 32

قَالَ یَـٰٓإِبۡلِیسُ مَا لَکَ أَلَّا تَکُونَ مَعَ ٱلسَّـٰجِدِینَ

[الله] فرمود: «ای ابلیس، چرا تو با سجده‌کنندگان [همراه] نیستی؟»

 

Ayah: 33

قَالَ لَمۡ أَکُن لِّأَسۡجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقۡتَهُۥ مِن صَلۡصَٰلٖ مِّنۡ حَمَإٖ مَّسۡنُونٖ

[ابلیس] گفت: «من آن نیستم که برای بشری که او را از گِلِ خشک [بازمانده] از لجنی بدبو آفریده‌ای سجده ‌کنم».

 

Ayah: 34

قَالَ فَٱخۡرُجۡ مِنۡهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٞ

[الله] فرمود: «از آنجا [= بهشت] بیرون شو [که] بی‌تردید، تو [از بارگاهِ ما] رانده‌شده‌ای.

 

Ayah: 35

وَإِنَّ عَلَیۡکَ ٱللَّعۡنَةَ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلدِّینِ

و یقیناً تا روز قیامت بر تو لعنت خواهد بود».

 

Ayah: 36

قَالَ رَبِّ فَأَنظِرۡنِیٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ

[ابلیس] گفت: «پروردگارا، تا روزی ‌که [مردم] برانگیخته می‌شوند به من مهلت بده [و مرا نمیران]».

 

Ayah: 37

قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِینَ

[الله] فرمود: «[برو که] یقیناً تو از مهلت‌یافتگانی،

 

Ayah: 38

إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡوَقۡتِ ٱلۡمَعۡلُومِ

تا روزِ آن وقتِ معلوم [که تمام مخلوقات با نفخۀ نخست می‌میرند]».

 

Ayah: 39

قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغۡوَیۡتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَأُغۡوِیَنَّهُمۡ أَجۡمَعِینَ

[او] گفت: «پروردگارا، به سببِ آنکه مرا گمراه ساختی، [من نیز] در زمین [بدی‌ها را] در نظرشان نیک جلوه می‌دهم و همۀ آنان را به گمراهی می‌کشانم؛

 

Ayah: 40

إِلَّا عِبَادَکَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِینَ

مگر بندگان خالصِ تو از [میان] آنان، [که هدایتشان کرده‌ای]».

 

Ayah: 41

قَالَ هَٰذَا صِرَٰطٌ عَلَیَّ مُسۡتَقِیمٌ

[الله] فرمود: «این [اخلاص،] راه مستقیمی است [که به من می‌رسد].

 

Ayah: 42

إِنَّ عِبَادِی لَیۡسَ لَکَ عَلَیۡهِمۡ سُلۡطَٰنٌ إِلَّا مَنِ ٱتَّبَعَکَ مِنَ ٱلۡغَاوِینَ

یقیناً تو بر بندگانم تسلطی نداری، مگر [بر آن مشرکان و] گمراهانی که از تو پیروی می‌کنند.

 

Ayah: 43

وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوۡعِدُهُمۡ أَجۡمَعِینَ

و بی‌تردید، دوزخ وعده‌گاه همۀ آنان است.

 

Ayah: 44

لَهَا سَبۡعَةُ أَبۡوَٰبٖ لِّکُلِّ بَابٖ مِّنۡهُمۡ جُزۡءٞ مَّقۡسُومٌ

[دوزخ] هفت در دارد [و] برای هر دری، گروهی از آنان تقسیم [و مشخص] شده‌اند».

 

Ayah: 45

إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّـٰتٖ وَعُیُونٍ

یقیناً پرهیزگاران در باغ‌ها[ی بهشت] و در [کنار] چشمه‌ها هستند.

 

Ayah: 46

ٱدۡخُلُوهَا بِسَلَٰمٍ ءَامِنِینَ

[هنگام ورود به آنان گفته می‌شود:] «به سلامت و ایمنی به آن [باغ‌ها] وارد شوید».

 

Ayah: 47

وَنَزَعۡنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِینَ

آنچه از کینه [و حسد که] در دل‌هایشان است برمی‌کنیم؛ برادرانه بر تخت‌ها مقابل یکدیگرند.

 

Ayah: 48

لَا یَمَسُّهُمۡ فِیهَا نَصَبٞ وَمَا هُم مِّنۡهَا بِمُخۡرَجِینَ

در آنجا نه رنجى به آنان مى‌رسد و نه از آنجا بیرون رانده مى‌شوند.

 

Ayah: 49

۞نَبِّئۡ عِبَادِیٓ أَنِّیٓ أَنَا ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ

[ای پیامبر،] به بندگانم خبر بده که من آمرزندۀ مهربانم.

 

Ayah: 50

وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ ٱلۡعَذَابُ ٱلۡأَلِیمُ

و اینکه عذاب من، عذابی دردناک است.

 

Ayah: 51

وَنَبِّئۡهُمۡ عَن ضَیۡفِ إِبۡرَٰهِیمَ

و از مهمانان ابراهیم [نیز] به آنان خبر بده.

 


Ayah: 52

إِذۡ دَخَلُواْ عَلَیۡهِ فَقَالُواْ سَلَٰمٗا قَالَ إِنَّا مِنکُمۡ وَجِلُونَ

هنگامی که بر او وارد شدند، سلام گفتند؛ [اما چون دست به غذا نبردند، ابراهیم‌] گفت: «ما از شما هراسانیم».

 

Ayah: 53

قَالُواْ لَا تَوۡجَلۡ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَٰمٍ عَلِیمٖ

آنان گفتند: «نترس؛ ما تو را به پسری دانا مژده می‌دهیم».

 

Ayah: 54

قَالَ أَبَشَّرۡتُمُونِی عَلَىٰٓ أَن مَّسَّنِیَ ٱلۡکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ

[ابراهیم] گفت: «آیا با اینکه سالخورده شده‌ام مژده[ی تولد فرزند] به من مى‌دهید؟ به چه [دلیل اینچنین] بشارت مى‌دهید؟»

 

Ayah: 55

قَالُواْ بَشَّرۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ فَلَا تَکُن مِّنَ ٱلۡقَٰنِطِینَ

آنان گفتند: «ما تو را به درستی بشارت دادیم؛ پس ناامید نباش».

 

Ayah: 56

قَالَ وَمَن یَقۡنَطُ مِن رَّحۡمَةِ رَبِّهِۦٓ إِلَّا ٱلضَّآلُّونَ

[ابراهیم] گفت: «و جز گمراهان، چه کسی از رحمتِ پروردگارش ناامید می‌گردد؟»

 

Ayah: 57

قَالَ فَمَا خَطۡبُکُمۡ أَیُّهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ

[آنگاه به فرشتگان] گفت: «اى فرستادگان، کار [و مأموریت دیگر] شما چیست؟»

 

Ayah: 58

قَالُوٓاْ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمٖ مُّجۡرِمِینَ

آنان گفتند: «در حقیقت، ما به سوی قوم گنهکار [لوط] فرستاده شده‌ایم [تا هلاکشان کنیم].

 

Ayah: 59

إِلَّآ ءَالَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمۡ أَجۡمَعِینَ

مگر خانوادۀ لوط که ما یقیناً همۀ آنان را نجات خواهیم داد.

 

Ayah: 60

إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ قَدَّرۡنَآ إِنَّهَا لَمِنَ ٱلۡغَٰبِرِینَ

جز همسرش که مقدر کرده‌ایم از بازماندگان [در عذاب] باشد».

 

Ayah: 61

فَلَمَّا جَآءَ ءَالَ لُوطٍ ٱلۡمُرۡسَلُونَ

هنگامی‌ که فرستادگان [الله به شکل انسان] نزد خاندان لوط آمدند،

 

Ayah: 62

قَالَ إِنَّکُمۡ قَوۡمٞ مُّنکَرُونَ

[لوط] گفت: «شما گروهی ناشناس هستید».

 

Ayah: 63

قَالُواْ بَلۡ جِئۡنَٰکَ بِمَا کَانُواْ فِیهِ یَمۡتَرُونَ

[فرشتگان] گفتند: «بلکه ما همان چیزی را برایت آورده‌ایم که [این مردم گناهکار] درباره‌اش تردید مى‌کردند [= نزول عذاب].

 

Ayah: 64

وَأَتَیۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ

و ما برایت [خبرِ حقیقی و] راست آورده‌ایم و قطعاً ما راستگوییم.

 

Ayah: 65

فَأَسۡرِ بِأَهۡلِکَ بِقِطۡعٖ مِّنَ ٱلَّیۡلِ وَٱتَّبِعۡ أَدۡبَٰرَهُمۡ وَلَا یَلۡتَفِتۡ مِنکُمۡ أَحَدٞ وَٱمۡضُواْ حَیۡثُ تُؤۡمَرُونَ

پس پاسی از شب [که گذشت] خانواده‌ات را [از این جا] ببر و [خودت] به دنبالشان برو؛ و هیچ‌یک از شما [نباید] پشت سرش را نگاه نکند و به جایی که به شما فرمان می‌دهند بروید».

 

Ayah: 66

وَقَضَیۡنَآ إِلَیۡهِ ذَٰلِکَ ٱلۡأَمۡرَ أَنَّ دَابِرَ هَـٰٓؤُلَآءِ مَقۡطُوعٞ مُّصۡبِحِینَ

و ما او [= لوط] را از این امر آگاه کردیم که صبحگاهان ریشۀ آنان برکنده خواهد شد.

 

Ayah: 67

وَجَآءَ أَهۡلُ ٱلۡمَدِینَةِ یَسۡتَبۡشِرُونَ

و اهالی شهر، در حالی که [دربارۀ آمدن افراد جدید] با شادی‌ [به یکدیگر] خبر می‌دادند [به سوی خانۀ لوط] آمدند.

 

Ayah: 68

قَالَ إِنَّ هَـٰٓؤُلَآءِ ضَیۡفِی فَلَا تَفۡضَحُونِ

[لوط] گفت: «اینها مهمانان من هستند؛ پس مرا رسوا [و شرمندۀ مهمانانم] نکنید،

 

Ayah: 69

وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُخۡزُونِ

و از الله بترسید و سرشکسته‌ام نسازید».

 

Ayah: 70

قَالُوٓاْ أَوَلَمۡ نَنۡهَکَ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِینَ

[آنان] گفتند: «مگر ما تو را از [میزبانیِ] افراد [بیگانه] نهی نکردیم؟»

 


Ayah: 71

قَالَ هَـٰٓؤُلَآءِ بَنَاتِیٓ إِن کُنتُمۡ فَٰعِلِینَ

[لوط] گفت: «اگر مى‌خواهید [کارى حلال‌] انجام دهید، اینها دختران [قوم] من هستند؛ [با آنها ازدواج کنید]».

 

Ayah: 72

لَعَمۡرُکَ إِنَّهُمۡ لَفِی سَکۡرَتِهِمۡ یَعۡمَهُونَ

سوگند به جان تو [ای پیامبر] که آنان در مستیِ خویش سرگشته بودند.

 

Ayah: 73

فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّیۡحَةُ مُشۡرِقِینَ

پس هنگام برآمدنِ آفتاب، بانگ [مرگبار] آنان را فراگرفت.

 

Ayah: 74

فَجَعَلۡنَا عَٰلِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمۡطَرۡنَا عَلَیۡهِمۡ حِجَارَةٗ مِّن سِجِّیلٍ

آنگاه آن [سرزمین] را زیر و رو کردیم و سنگ‌گل‌هایی پیاپی بر آنان باریدیم.

 

Ayah: 75

إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّلۡمُتَوَسِّمِینَ

به یقین، در این [کیفر،] براى هوشیاران عبرت‌هاست.

 

Ayah: 76

وَإِنَّهَا لَبِسَبِیلٖ مُّقِیمٍ

و [آثار] آن [شهرهای ویرانه، هنوز] بر سر راه [مسافران] پابرجاست.

 

Ayah: 77

إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ

یقیناً در این [عذاب،] نشانه‌ای برای [عبرت گرفتنِ] مؤمنان است.

 

Ayah: 78

وَإِن کَانَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَیۡکَةِ لَظَٰلِمِینَ

و اصحاب اَیکه [= قوم شعیب] قطعاً ستمکار بودند.

 

Ayah: 79

فَٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٖ مُّبِینٖ

[ما] از آنان انتقام گرفتیم و [شهرهای ویران‌شدۀ] این دو [قوم،] بر سر راه آشکار است.

 

Ayah: 80

وَلَقَدۡ کَذَّبَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡحِجۡرِ ٱلۡمُرۡسَلِینَ

و بی‌تردید، اهل حِجر [= قوم ثمود] پیامبران را دروغگو انگاشتند.

 

Ayah: 81

وَءَاتَیۡنَٰهُمۡ ءَایَٰتِنَا فَکَانُواْ عَنۡهَا مُعۡرِضِینَ

و [ما معجزات و] نشانه‌های خود را به آنان دادیم، و[لی] از آنها رویگردان شدند.

 

Ayah: 82

وَکَانُواْ یَنۡحِتُونَ مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُیُوتًا ءَامِنِینَ

و از کوه‌ها خانه‌هایی [برای خود] می‌تراشیدند که در امان بمانند.

 

Ayah: 83

فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّیۡحَةُ مُصۡبِحِینَ

پس صبحگاهان بانگ [مرگبار] آنان را فراگرفت.

 

Ayah: 84

فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ

و آنچه [از اموال و خانه‌های محکم] به دست آورده بودند، سودی به حالشان نداشت [و عذاب الهی را دفع نکرد].

 

Ayah: 85

وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۗ وَإِنَّ ٱلسَّاعَةَ لَأٓتِیَةٞۖ فَٱصۡفَحِ ٱلصَّفۡحَ ٱلۡجَمِیلَ

و ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را که میان آنهاست جز به‌حق نیافریده‌ایم؛ و قیامت قطعاً آمدنی است؛ پس [ای پیامبر، از کافران‌] به نیکویی گذشت کن.‌

 

Ayah: 86

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ ٱلۡخَلَّـٰقُ ٱلۡعَلِیمُ

بی‌تردید، پروردگارت همان آفریدگارِ داناست. ‌

 

Ayah: 87

وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَٰکَ سَبۡعٗا مِّنَ ٱلۡمَثَانِی وَٱلۡقُرۡءَانَ ٱلۡعَظِیمَ

و به راستی، ما به تو «سبعُ المثانی» [= سورۀ فاتحه] و قرآن بزرگ را دادیم.

 

Ayah: 88

لَا تَمُدَّنَّ عَیۡنَیۡکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَیۡهِمۡ وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِلۡمُؤۡمِنِینَ

[بنابراین،] هرگز به آنچه [از نعمت‌های دنیوی] که گروه‌هایی از آنان [= کافران] را بهره‌مند کرده‌ایم چشم ندوز و به خاطر [ناسپاسی و شرکِ] آنان اندوهگین نباش و با مؤمنان فروتنی کن.

 

Ayah: 89

وَقُلۡ إِنِّیٓ أَنَا ٱلنَّذِیرُ ٱلۡمُبِینُ

و بگو: «به راستی که من همان بیم‌دهندۀ آشکارم».

 

Ayah: 90

کَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَى ٱلۡمُقۡتَسِمِینَ

[و آنان را از عذاب بترسان] همان گونه که [آن را] بر تقسیم‌کنندگان [آیات الهی] فرستادیم؛

 


Ayah: 91

ٱلَّذِینَ جَعَلُواْ ٱلۡقُرۡءَانَ عِضِینَ

همان کسانی که قرآن را بخش بخش کردند [و آن را شعر، سحر، کذب، و اساطیر ‌نامیدند].

 

Ayah: 92

فَوَرَبِّکَ لَنَسۡـَٔلَنَّهُمۡ أَجۡمَعِینَ

سوگند به پروردگارت، قطعاً [در قیامت] از همۀ آنان سؤال خواهیم کرد،

 

Ayah: 93

عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ

از آنچه می‌کردند.

 

Ayah: 94

فَٱصۡدَعۡ بِمَا تُؤۡمَرُ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡمُشۡرِکِینَ

پس [ای پیامبر،] آنچه [را که از سوی الله] دستور یافته‌ای، آشکار کن و از مشرکان روی بگردان‌.

 

Ayah: 95

إِنَّا کَفَیۡنَٰکَ ٱلۡمُسۡتَهۡزِءِینَ

بی‌تردید، ما [شرّ] مسخره‌کنندگان را از تو دور می‌کنیم.

 

Ayah: 96

ٱلَّذِینَ یَجۡعَلُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۚ فَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَ

همان کسانی که [برای خود،] با الله، معبود دیگری قرار می‌دهند؛ پس به زودی [نتیجۀ شرکِ خویش را] خواهند دانست.

 

Ayah: 97

وَلَقَدۡ نَعۡلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدۡرُکَ بِمَا یَقُولُونَ

و [ای پیامبر،] یقیناً ما می‌دانیم که تو از آنچه آنان [= کافران] می‌گویند آزرده‌خاطر می‌گردی.

 

Ayah: 98

فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَکُن مِّنَ ٱلسَّـٰجِدِینَ

پس به ستایش پروردگارت تسبیح بگو و از سجده‌کنندگان باش.

 

Ayah: 99

وَٱعۡبُدۡ رَبَّکَ حَتَّىٰ یَأۡتِیَکَ ٱلۡیَقِینُ

و تا هنگامی‌ که مرگت فرامی‌رسد پروردگارت را عبادت کن.

 


 


Al-Hijr

 

سوره الحجر

سورة الحجر - سورة 15 - عدد آیاتها 99

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام الله بخشندة مهربان

  1. الرَ تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِینٍ

    الر (الف. لام. را) این آیات کتاب و قرآن روشنگر است. ﴿1﴾

  2. رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ کَانُواْ مُسْلِمِینَ چه بسا کسانی‌که کافر شدند دوست دارند (و آرزو می‌کنند) که ای کاش مسلمان بودند. ﴿2﴾

  3. ذَرْهُمْ یَأْکُلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ بگذار آن‌ها بخورند، و بهره گیرند، و آرزوها (ی دراز) سرگرم (و غافل) شان سازد، پس بزودی خواهند دانست. ﴿3﴾

  4. وَمَا أَهْلَکْنَا مِن قَرْیَةٍ إِلاَّ وَلَهَا کِتَابٌ مَّعْلُومٌ و ما (اهل) هیچ دیار (و شهر) ی را هلاک نکردیم؛ مگر اینکه (مهلت و) اجلی معین (و معلوم) داشت. ﴿4﴾

  5. مَّا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ هیچ امتی بر اجل خود پیش نمی‌گیرد، و از آن عقب نخواهد افتاد. ﴿5﴾

  6. وَقَالُواْ یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ و (کافران) گفتند: «ای کسی‌که قرآن بر تو نازل شده است، بی‌تردید تو دیوانه‌ای! ﴿6﴾

  7. لَّوْ مَا تَأْتِینَا بِالْمَلائِکَةِ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ اگر از راستگویانی چرا فرشتگان را برای ما نمی‌آوری؟». ﴿7﴾

  8. مَا نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَمَا کَانُواْ إِذًا مُّنظَرِینَ ما فرشتگان را جز به حق نازل نمی‌کنیم، و (هر گاه نازل شوند) آنگاه به آن‌ها مهلت داده نمی‌شود، (و کارشان یکسره می‌شود). ﴿8﴾

  9. إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ همانا ما قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما نگهبان آن هستیم. ﴿9﴾

  10. وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الأَوَّلِینَ و یقیناً ما پیش از تو (پیامبرانی) در (میان) گروها (و امت‌ها) ی نخستین فرستاده‌ایم. ﴿10﴾

  11. وَمَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ کَانُواْ بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ هیچ پیامبری به (سوی) آن‌ها نمی‌آمد مگر آن که مسخره‌اش می‌کردند. ﴿11﴾

  12. کَذَلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ این چنین آن (تکذیب و استهزاء) را در دل‌های  مجرمان راه می‌دهیم. ﴿12﴾

  13. لاَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِینَ آن‌ها به آن (قرآن) ایمان نمی‌آورند، و به راستی سنت (و روش) پیشینیان (نیز چنین) گذشته است. ﴿13﴾

  14. وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاء فَظَلُّواْ فِیهِ یَعْرُجُونَ و اگر دری از آسمان به روی آن‌ها بگشاییم که پیوسته در آن بالا روند، ﴿14﴾

  15. لَقَالُواْ إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ باز هم می‌گویند: «یقیناً ما را چشم بندی کرده‌اند، بلکه ما گروهی سحر شده‌ایم!». ﴿15﴾

  16. وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاء بُرُوجًا وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ و به راستی ما در آسمان برج‌هایی قرار دادیم، و آن‌ها را برای بینندگان آراستیم. ﴿16﴾

  17. وَحَفِظْنَاهَا مِن کُلِّ شَیْطَانٍ رَّجِیمٍ و آن را از هر شیطان رانده شده‌ای حفظ کردیم. ﴿17﴾

  18. إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ مگر آن کسی‌که دزدانه گوش فرا دهد، پس (در آن صورت) شهابی آشکار دنبالش کند. ﴿18﴾

  19. وَالأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْزُونٍ و زمین را گستردیم، و در آن کوه‌های استواری افکندیم، و از هر چیز سنجیده (و مناسب) در آن رویاندیم. ﴿19﴾

  20. وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِینَ و برای شما (انواع) وسایل زندگی، و (همچنین برای) کسانی‌که روزی دهنده‌ی آن‌ها نیستید، در آن قرار دادیم. ﴿20﴾

  21. وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه‌هایش نزد ماست، و ما جز به‌اندازه‌ای معین آن را نازل نمی‌کنیم. ﴿21﴾

  22. وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَسْقَیْنَاکُمُوهُ وَمَا أَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ و ما بادها را بارور کننده‌ی (ابرها و گیاهان) فرستادیم، پس از آسمان‌ها آبی نازل کردیم و با آن (آب) شما را سیراب ساختیم، در حالی‌که شما خازن (و نگهدارنده‌ی) آن نیستید. ﴿22﴾

  23. وَإِنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَنُمِیتُ وَنَحْنُ الْوَارِثُونَ و یقیناً ماییم که زنده می‌کنیم و می‌میرانیم، و ما وارث (همه‌ی جهانیان) هستیم. ﴿23﴾

  24. وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنکُمْ وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ و به یقین (حال) گذشتگان شما را دانسته‌ایم، و به یقین (حال) آیندگان را (هم به خوبی) دانسته‌ایم. ﴿24﴾

  25. وَإِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ و (ای پیامبر!) بی‌گمان پروردگار تو، (همه‌ی) آن‌ها را (در قیامت) محشور می‌کند، همانا او حکیم داناست. ﴿25﴾

  26. وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ و به راستی ما انسان را از گِل خشکیده‌ای، که از گِل بویناک تیره‌ای (گرفته شده) بود آفریدیم. ﴿26﴾

  27. وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ و جن را پیش از آن از آتش سوزان آفریدیم. ﴿27﴾

  28. وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ و (به یاد آور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: «همانا من آفریننده‌ی بشری از گِل خشکیده‌ای که از گِل بویناک تیره‌ای (گرفته شده)، هستم. ﴿28﴾

  29. فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ پس چون (او را آفریدم  و) به او سامان دادم، و از روح خود در آن دمیدم، (همگی) برای او سجده کنید». ﴿29﴾

  30. فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ پس همه‌ی فرشتگان با همدیگر سجده کردند. ﴿31﴾

  31. إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى أَن یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ جز ابلیس، که سر پیچی کرد از آنکه با سجده‌کنندگان باشد. ﴿31﴾

  32. قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ (الله) فرمود: «ای ابلیس! تو را چه شده که با سجده‌کنندگان (همراه) نیستی؟!» ﴿32﴾

  33. قَالَ لَمْ أَکُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ گفت: «من هرگز برای بشری که او را از گِل خشکیده‌ای که از گِل بویناک تیره‌ای (گرفته شده) آفریده‌ای، سجده نخواهم کرد». ﴿33﴾

  34. قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ (الله) فرمود: «از آن (بهشت) بیرون شو، بی‌گمان تو رانده شده‌ای، ﴿34﴾

  35. وَإِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ و همانا تا روز قیامت بر تو لعنت خواهد بود». ﴿35﴾

  36. قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (ابلیس) گفت: «پروردگارا! مرا تا روزی‌که (مردم) برانگیخته می‌شوند مهلت ده». ﴿36﴾

  37. قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ (الله) فرمود: «یقیناً تو از مهلت یافتگانی، ﴿37﴾

  38. إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ تا (آن) روز وقت مقرر (و معین شده)». ﴿38﴾

  39. قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ گفت: «پروردگارا! به سبب اینکه مرا گمراه ساختی، قطعاً من (گناه و بدی‌ها) در زمین در نظرشان زینت می‌دهم، و همگی آن‌ها را گمراه خواهم کرد، ﴿39﴾

  40. إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ مگر بندگان مخلص تو را از (میان) آن‌ها ». ﴿40﴾

  41. قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ (الله) فرمود: «این (اخلاص) راه مستقیم است که به من می‌رسد. ﴿41﴾

  42. إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ یقیناً تو را بر بندگانم تسلطی نیست، مگر (بر آن) گمراهانی که از تو پیروی می‌کنند. ﴿42﴾

  43. وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ و بی‌گمان جهنم میعادگاه برای همه‌ی آن‌هاست. ﴿43﴾

  44. لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّکُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ برای آن هفت در هست، برای هر دری گروهی از آن‌ها تقسیم (و معین) شده‌اند». ﴿44﴾

  45. إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ یقیناً پرهیزگاران در باغ‌ها (ی بهشت) و در (کنار) چشمه‌ها هستند. ﴿45﴾

  46. ادْخُلُوهَا بِسَلامٍ آمِنِینَ (به آن‌ها گفته می‌شود:) به سلامت و ایمنی به آن (باغ‌ها) وارد شوید. ﴿46﴾

  47. وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ آنچه در دل‌های شان  از کینه (و حسد) بود، بیرون کشیدیم، برادرانه بر تخت‌ها رو بروی یکدیگر قرار دارند. ﴿47﴾

  48. لاَ یَمَسُّهُمْ فِیهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِینَ در آنجا هیچ خستگی و رنجی به آن‌ها نمی‌رسد، و هیچ گاه از آنجا بیرون‌شان نرانند. ﴿48﴾

  49. نَبِّىءْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (ای پیامبر!) بندگانم را خبر ده که یقیناً من آمرزنده‌ی مهربانم. ﴿49﴾

  50. وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الأَلِیمَ و آنکه عذاب من همان عذاب دردناک است! ﴿50﴾

  51. وَنَبِّئْهُمْ عَن ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ و آن‌ها را از مهمانان ابراهیم خبر ده. ﴿51﴾

  52. إِذْ دَخَلُواْ عَلَیْهِ فَقَالُواْ سَلامًا قَالَ إِنَّا مِنکُمْ وَجِلُونَ چون بر او وارد شدند، و سلام گفتند. (ابراهیم) گفت: «همانا ما از شما می‌ترسیم» ﴿52﴾

  53. قَالُواْ لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ گفتند: «نترس، بی‌گمان ما تو را به پسری دانا بشارت می‌دهیم» ﴿53﴾

  54. قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَى أَن مَّسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ (ابراهیم) گفت: «آیا به من (این) بشارت می‌دهید با اینکه پیری به من رسیده است؟ پس به چه چیز بشارت می‌دهید؟!». ﴿54﴾

  55. قَالُواْ بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَکُن مِّنَ الْقَانِطِینَ گفتند: «تو را به حق بشارت دادیم، پس از نا امیدان نباش». ﴿55﴾

  56. قَالَ وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ (ابراهیم) گفت: «و چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش نا امید می‌شود؟!». ﴿56﴾

  57. قَالَ فَمَا خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ (آنگاه) گفت: «پس ای فرستادگان (الله) مقصود شما چیست؟». ﴿57﴾

  58. قَالُواْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِینَ گفتند: «همانا ما به سوی قوم گنهکار فرستاده شده‌ایم (تا آن‌ها را هلاک کنیم). ﴿58﴾

  59. إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ جز خاندان لوط که ما حتماً همه‌ی آن‌ها را نجات خواهیم داد. ﴿59﴾

  60. إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِینَ مگر همسر او که مقدر داشتیم او قطعاً از بازماندگان (و هلاکت شوندگان) باشد». ﴿60﴾

  61. فَلَمَّا جَاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ پس هنگامی‌که فرستادگان (الله) نزد خاندان لوط آمدند. ﴿61﴾

  62. قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُّنکَرُونَ (لوط) گفت: «همانا شما گروهی نا شناس هستید!» ﴿62﴾

  63. قَالُواْ بَلْ جِئْنَاکَ بِمَا کَانُواْ فِیهِ یَمْتَرُونَ (فرشتگان) گفتند: «بلکه، ما (همان) چیزی را برای تو آورده‌ایم که آن‌ها در آن تردید داشتند. ﴿63﴾

  64. وَأَتَیْنَاکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ و ما حق را برای تو آورده‌ایم، و ما قطعاً راستگویانیم. ﴿64﴾

  65. فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّیْلِ وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ وَامْضُواْ حَیْثُ تُؤْمَرُونَ پس پاسی از شب گذشته خانواده ات را با خود بردار، (و از این جا) ببر، و (خودت) به دنبال آن‌ها برو، و کسی از شما پشت سرش ننگرد، و به آن جایی که فرمان یافته‌اید بروید. ﴿65﴾

  66. وَقَضَیْنَا إِلَیْهِ ذَلِکَ الأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلاء مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِینَ و ما این امر را به او (= لوط) وحی کردیم که همانا صبحگاهان همه‌ی آن‌ها ریشه کن خواهند شد. ﴿66﴾

  67. وَجَاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ و اهل شهر شادی کنان (به طرف خانه‌ی لوط) آمدند. ﴿67﴾

  68. قَالَ إِنَّ هَؤُلاء ضَیْفِی فَلاَ تَفْضَحُونِ (لوط) گفت: «به راستی این‌ها  مهمانان من هستند، پس مرا رسوا (و شرمنده) نکنید، ﴿68﴾

  69. وَاتَّقُوا اللَّهَ وَلاَ تُخْزُونِ و از الله بترسید و مرا خوار نسازید». ﴿69﴾

  70. قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعَالَمِینَ (آن‌ها)  گفتند: «مگر ما تو را از (مهمانی و حمایت) مردمان نهی نکرده بودیم؟!» ﴿70﴾

  71. قَالَ هَؤُلاء بَنَاتِی إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ (لوط) گفت: «این‌ها  دختران (قوم) من هستند، (با آن‌ها ازدواج کنید) اگر انجام دهنده‌ی کاری (مشروع) هستید». ﴿71﴾

  72. لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ سوگند به جان تو (ای پیامبر) که آن‌ها در مستی خود سر گردانند. ﴿72﴾

  73. فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ پس هنگام طلوع آفتاب صیحه (= بانگ مرگبار) آن‌ها را فرو گرفت. ﴿73﴾

  74. فَجَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ حِجَارَةً مِّن سِجِّیلٍ آنگاه بالای آن (آبادی‌ها) را پایین قرار دادیم. (و زیر رو کردیم) و بر (سر) آنان سنگ‌های از سنگ گل بارانیدیم. ﴿74﴾

  75. إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ بی‌گمان در این (سر گذشت) نشانه‌های برای هوشیاران است. ﴿75﴾

  76. وَإِنَّهَا لَبِسَبِیلٍ مُّقِیمٍ و همانا آن (شهرهای ویرانه) بر سر راه (کاروانیان) پا برجاست. ﴿76﴾

  77. إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِّلْمُؤْمِنِینَ بی‌گمان در این نشانه‌ای برای مؤمنان است. ﴿77﴾

  78. وَإِن کَانَ أَصْحَابُ الأَیْکَةِ لَظَالِمِینَ و بی‌شک اصحاب أیکه (= قوم شعیب) ستمکار بودند. ﴿78﴾

  79. فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ پس (ما) از آن‌ها انتقام گرفتیم، و (شهرهای ویرانه شده) این دو (قوم) بر سر راه آشکار است. ﴿79﴾

  80. وَلَقَدْ کَذَّبَ أَصْحَابُ الحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ و به راستی اصحاب حجر (= قوم ثمود) پیامبران را تکذیب کردند. ﴿80﴾

  81. وَآتَیْنَاهُمْ آیَاتِنَا فَکَانُواْ عَنْهَا مُعْرِضِینَ و (ما) آیات خود را به آن‌ها دادیم، پس آن‌ها از آنان روی گردان بودند. ﴿81﴾

  82. وَکَانُواْ یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا آمِنِینَ آن‌ها با خاطری مطمئن و آسوده از کوه‌ها خانه‌هایی (برای خود) می‌تراشیدند. ﴿82﴾

  83. فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ پس صبحگاهان صیحه (= بانگ مرگبار) آن‌ها را فرو گرفت. ﴿83﴾

  84. فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَکْسِبُونَ و آنچه را به دست آورده بودند (عذاب الهی را) از آن‌ها دفع نکرد. ﴿84﴾

  85. وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لآتِیَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ و (ما) آسمان‌ها و زمین و آنچه را که میان آن دو است، جز به حق نیافریدیم، و قیامت قطعاً خواهد آمد، پس (ای پیامبر) بطرز شایسته‌ای گذشت کن (و از آن‌ها صرف نظر فرما) ﴿85﴾

  86. إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِیمُ بی‌گمان پروردگار تو، همان آفریننده‌ی داناست. ﴿86﴾

  87. وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ و به راستی (ما) به تو سبع المثانی (= سوره‌ی فاتحه) و قرآن عظیم دادیم. ﴿87﴾

  88. لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ (پس) هرگز چشم خود را به (سوی) آنچه (از نعمت‌ها و متاع دنیوی) که گروه‌هایی از آنان را از آن بهرمند ساخته‌ایم، نیندوز، و بر آن‌ها غمگین نباش، و بال (شفقت) خود را برای مؤمنان فرود آر (و نسبت به آن‌ها فروتن باش). ﴿88﴾

  89. وَقُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ و بگو: «همانا من هشدار دهنده‌ی آشکارم». ﴿89﴾

  90. کَمَا أَنزَلْنَا عَلَى المُقْتَسِمِینَ (و آن‌ها را از عذابی بترسان) همان‌گونه که بر تقسیم‌کنندگان (آیات الهی) نازل کردیم. ﴿90﴾

  91. الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ (همان) کسانی‌که قرآن را تقسیم (و بخش، بخش) کردند. ﴿91﴾

  92. فَوَرَبِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ پس سوگند به پروردگارت، قطعاً (در قیامت) از همه آن‌ها سوال خواهیم کرد. ﴿92﴾

  93. عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ از آنچه می‌کردند. ﴿93﴾

  94. فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ پس (ای پیامبر!) به آنچه مأمور شده‌ای آشکارا ابلاغ کن، و از مشرکان روی بگردان. ﴿94﴾

  95. إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ بی‌گمان ما (شر) مسخره کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد. ﴿95﴾

  96. الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ کسانی‌که معبود دیگری با الله قرار می‌دهند، پس بزودی خواهند دانست. ﴿96﴾

  97. وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ و به راستی ما می‌دانیم که سینه تو (ای پیامبر) از آنچه آن‌ها می‌گویند تنگ می‌شود (و تو را آزرده و نا راحت می‌کند). ﴿97﴾

  98. فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ پس به ستایش پروردگارت تسبیح گوی و از سجده کنندگان باش. ﴿98﴾

  99. وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ و پروردگارت را عبادت کن تا هنگامی‌که یقین (= مرگ) به سراغت آید. ﴿99﴾






سورة حجر

تفسیر نور: سوره حجر

تفسیر نور:
سوره حجر آیه 1
‏متن آیه : ‏
‏ الَرَ تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِینٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏الف . لام . را . این آیه‌های کتاب ( منزل آسمانی ) و قرآن روشن ( یزدانی ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الر » : ( نگا : بقره‌ / 1 ) . « تِلْکَ » : آن . در اینجا به معنی این و اشاره به سوره مبارکه حجر است . « الْکِتَابِ » : مراد قرآن است که ذکر لفظ ( قُرْءَانٍ ) : بعد از آن عنوان تأکید را دارد . « مُبِینٍ » : روشن . روشنگر .‏

سوره حجر آیه 2
‏متن آیه : ‏
‏ رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ کَانُواْ مُسْلِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بارها و بارها کافران ( در دنیای دیگر ) آرزو می‌کنند که کاش ! ( در این جهان ) مسلمان می‌بودند ( و فرموده‌های خدا و رهنمودهای انبیاء را گردن می‌نهادند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رُبَمَا » : چه بسا . این واژه برای تقلیل و تکثیر به کار می‌رود و در اینجا معنی تکثیر دارد . « یَوَدُّ » : دوست می‌دارند . آرزو می‌کنند .‏

سوره حجر آیه 3
‏متن آیه : ‏
‏ ذَرْهُمْ یَأْکُلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگذار بخورند و بهره‌ور شوند و آرزو آنان را غافل سازد . بالاخره خواهند دانست ( که چه کار بدی کرده‌اند این که تنها به دنیا پرداخته‌اند و آخرت را فراموش نموده‌اند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذَرْهُمْ » : رهایشان ساز . بگذار که آنان . « یُلْهِهِمْ » : آنان را غافل سازد . ایشان را به خود مشغول کند .‏

سوره حجر آیه 4
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا أَهْلَکْنَا مِن قَرْیَةٍ إِلاَّ وَلَهَا کِتَابٌ مَّعْلُومٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما هیچ شهر و روستائی را نابود نکرده‌ایم مگر ( پس از انقضای ) مدّت معیّنی ( که ) داشته است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَرْیَةٍ » : شهر . آبادی . مراد ساکنان آنجا نیز می‌تواند باشد . « کِتَابٌ » : به معنی مکتوب است ، یعنی : واجب و مقدّر ( نگا : آل‌عمران‌ / 145 ) .‏

سوره حجر آیه 5
‏متن آیه : ‏
‏ مَّا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هیچ ملّتی بر ( مدّت معیّن و سررسید ) اجل خود پیشی نمی‌گیرد و از آن عقب نمی‌افتد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُمَّةٍ » : دسته . گروه . ملّت . « مِنْ أُمَّةٍ » : حرف ( مِنْ ) زائد و ( أُمَّةٍ ) فاعل است .‏

سوره حجر آیه 6
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالُواْ یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( تمسخرکنان ) می‌گویند : ای کسی که ( گمان می‌بری از آسمان ) قرآن بر تو نازل گشته است ، تو حتماً دیوانه‌ای !‏

‏توضیحات : ‏
‏« الذِّکْرُ » : مصدر است و به معنی اسم فاعل ، یعنی ( مذکّر ) است . یعنی : کتاب یادآور و اندرزگو که قرآن است ( نگا : آل‌عمران‌ / 58 ، نحل‌ / 43 و 44 ) . « نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ » : مراد تمسخر و استهزاء است ( نگا : منافقون / 1و 7 ) .‏

سوره حجر آیه 7
‏متن آیه : ‏
‏ لَّوْ مَا تَأْتِینَا بِالْمَلائِکَةِ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تو اگر از زمره راستگویانی ، چرا ( به جای آوردن قرآن ) فرشتگان را به پیش ما نمی‌آوری ( تا بر پیغمبری تو گواهی دهند ؟ ! ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَوْ ما » : چرا که نه . واژه‌ای است که بر طلب حصول ما بعد خود دلالت دارد . مانند ( لَوْ لا ) است در ( منافقون‌ / 10 ) .‏

سوره حجر آیه 8
‏متن آیه : ‏
‏ مَا نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَا کَانُواْ إِذاً مُّنظَرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما فرشتگان را جز به حق و به همراه حق نازل نمی‌کنیم و هنگامی که نازل شوند ( اگر بدانان ایمان نیاورند ) دیگر بدیشان مهلت داده نمی‌شود ( و فوراً عذاب الهی گریبانگیرشان می‌گردد و مجال ماندن نخواهند داشت ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِالْحَقِّ » : به حق . همراه با حق ثابتی که قابل انکار نیست . به همراه عذاب . « مُنظَرِینَ » : مهلت داده‌شدگان .‏

سوره حجر آیه 9
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما خود قرآن را فرستاده‌ایم و خود ما پاسدار آن می‌باشیم ( و تا روز رستاخیز آن را از دستبرد دشمنان و از هرگونه تغییر و تبدیل زمان محفوظ و مصون می‌داریم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِنّا نَحْنُ . . . » : این آیه دست کم با چهار تأکید لفظی بیانگر مصون ماندن قرآن از تحریف است .‏

سوره حجر آیه 10
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الأَوَّلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما پیش از تو ( پیغمبرانی را ) به میان گروهها و دسته‌های پیشین روانه کرده‌ایم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« شِیَعِ » : جمع شیعه ، گروهها و دسته‌های پیرو یک راه و رسم ( نگا : أنعام‌ / 65 ) . « شِیَعِ الأوَّلِینَ » : اضافه موصوف به صفت است .‏

سوره حجر آیه 11
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ کَانُواْ بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هیچ فرستاده‌ای به پیش ایشان نمی‌آمد مگر این که او را مسخره می‌کردند ( همان گونه که هم اینک باطلگرایان تو را مسخره می‌دارند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِن رَّسُولٍ » : حرف ( مِنْ ) زائد و ( رَسُولٍ ) فاعل است .‏

سوره حجر آیه 12
‏متن آیه : ‏
‏ کَذَلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما این گونه قرآن را به دلهای بزهکاران داخل می‌گردانیم ( و از حق آنان را می‌آگاهانیم ، تا برایشان اتمام حجّت شود ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَسْلُکُهُ » : آن را وارد می‌گردانیم . مرجع ضمیر ( ه ) واژه ( الذِّکْرَ ) است ( نگا : حجر / 13 ، شعراء / 200 و 201 ) .‏

سوره حجر آیه 13
‏متن آیه : ‏
‏ لاَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان بدان ایمان نمی‌آورند ( چون در شهوات غوطه‌ورند و باطلگرایند نه حقّگرا ) و شیوه اقوام پیشین هم بر این بوده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَ قَدْ خَلَتْ . . . » : شیوه اقوام پیشین نیز چنین بوده است . شیوه خدا درباره پیشینیان هم بر این بوده است که آنان را مدّت زمانی مهلت داده است و سپس نابودشان ساخته و به عذاب دردناک گرفتارشان نموده است .‏

سوره حجر آیه 14
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَاباً مِّنَ السَّمَاءِ فَظَلُّواْ فِیهِ یَعْرُجُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر ( به فرض ) دری از آسمان به روی آنان بگشائیم و ایشان از آنجا شروع به بالا رفتن کنند ( و فرشتگان و شگفتیهای جهان بالا را با چشم خود ببینند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَظَلُّوا فیهِ یَعْرُجُونَ » : از آنجا شروع به بالا رفتن کنند . یعنی مرتّباً به آسمان صعود و نزول داشته باشند .‏

سوره حجر آیه 15
‏متن آیه : ‏
‏ لَقَالُواْ إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بی‌گمان خواهند گفت : حتماً ما را چشم‌بندی کرده‌اند ( و آنچه می‌بینیم ابداً واقعیّت ندارد ! ) و بلکه ما را جادو نموده‌اند ( این است که چیزها را عوضی می‌بینیم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سُکِّرَتْ » : پوشانده شده است . از دیدن باز داشته شده است . پرده‌ای به پیش چشمانمان داشته شده است . « مَسْحُورُونَ » : سحر و جادوشدگان .‏

سوره حجر آیه 16
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاء بُرُوجاً وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما در آسمان برجهای نجومی پدید آورده‌ایم ( که تقویمِ مجسّم جهان و بیانگر نظام شگرف و حساب دقیق آن است ) و آن را برای بینندگان آراسته‌ایم ( تا از این منظره زیبای بالا به قدرت آفریدگار تعالی پی ببرند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بُرُوجاً » : منزلگاههائی که افلاک و کواکب در آنها به سیر و حرکت می‌پردازند . صورتهای فلکی که هر یک مجموعه‌ای از ستارگانند که شکل ویژه‌ای به خود گرفته‌اند . « زَیَّنَّاهَا » : آن را زینت داده‌ایم و آراسته و پیراسته کرده‌ایم . مرجع ضمیر ( هَا ) واژه ( السَّمَآءِ ) است .‏

سوره حجر آیه 17
‏متن آیه : ‏
‏ وَحَفِظْنَاهَا مِن کُلِّ شَیْطَانٍ رَّجِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آسمان را از ( دستبرد و دسترسی ) هر اهریمن ملعون و مطرودی محفوظ و مصون داشته‌ایم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَجِیمٍ » : نفرین شده . رانده از رحمت الهی . فعیل به معنی مفعول است . یعنی : مطرود . ملعون .‏

سوره حجر آیه 18
‏متن آیه : ‏
‏ إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا هر که از آنها دزدکی گوش فرا دارد ، آذرخش روشنی به سراغ او می‌رود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِلاّ » : لکن . امّا . « إِسْتَرَقَ ‌السَّمْعَ » : دزدکی گوش فرا داد . چگونگی حفظ آسمان و نحوه استراق سمع شیاطین برای ما چندان روشن نیست .‏

سوره حجر آیه 19
‏متن آیه : ‏
‏ وَالأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْزُونٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما زمین را گسترانیده‌ایم و در زمین کوههای استوار و پابرجائی را پدید آورده‌ایم ، و همه چیز را به گونه سنجیده و هماهنگ و در اندازه‌های متناسب و مشخّص در آن ایجاد کرده‌ایم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَدَدْنَاهَا » : آن را گسترانیده‌ایم و در ظاهر مسطّحش کرده‌ایم . « أَنبَتْنَا » : رویانیده‌ایم . آفریده‌ایم ( نوح‌ / 17 ) . « مَوْزُونٍ » : هماهنگ . متناسب . « مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْزُونٍ » : انواع و اقسام درختان و گیاهان ، با نظم و نظام شگرف و حساب و کتاب دقیق . هر چیزی را با اندازه و مقدار مشخّص و معیّن و متناسب و مرتبط به یکدیگر .‏

سوره حجر آیه 20
‏متن آیه : ‏
‏ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در آن اسباب زندگی و مایه ماندگاری شما و کسانی را آفریده‌ایم که نمی‌توانید روزی‌رسان ایشان باشید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَعَایِشَ » : جمع مَعیشَة و مَعاش ، مایه زندگی و وسیله ماندگاری ، از قبیل خوردنیها و نوشیدنیها . « مَنْ » : مراد اهل و عیال و خدمتگزاران ، و به طریق تغلیب چهارپایانی است که انسان عهده‌دار سرپرستی آنها است . این واژه عطف بر ضمیر ( کم ) و مجرور است که معنی آن گذشت . و یا این که عطف بر ( معایش ) است که معنی آن چنین می‌شود : ما در زمین برای شما وسائل زیستن فراهم آورده‌ایم ، و برای شما کسانی را آفریده‌ایم که شما رازق آنان نیستید و بلکه خداوند رازق شما و ایشان است .‏

سوره حجر آیه 21
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و چیزی وجود ندارد مگر این که گنجینه‌های آن در پیش ما است و جز به اندازه معیّن و مشخّصی ( که حکمت ما اقتضاء کند ) آن را فرو نمی‌فرستیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَ إِن مِّن شَیْءٍ » : هر چه هست به اندازه لازم آفریده شده است و سنجیده و حساب شده به جهان گسیل داشته شده است و گسیل می‌گردد . منابع روزیها و سرچشمه خوبیها در نزد خدا است و آن را به مقدار حساب شده و برابر صلاح‌دید خویش بهره این و آن می‌گرداند . « مَا نُنَزِّلُهُ » : آن را حوالت نمی‌داریم و فرو نمی‌فرستیم . آن را نمی‌آفرینیم و در دسترس قرار نمی‌دهیم ( نگا : زمر / 6 ، حدید / 25 ) .‏

سوره حجر آیه 22
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَیْنَاکُمُوهُ وَمَا أَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بادها را برای تلقیح ( ابرها و بارور ساختن آنها ) به وزیدن می‌اندازیم و به دنبال آن از ( ابرهای به هم پیوسته و تلقیح شده ) آسمان آب می‌بارانیم و شما را بدان سیراب می‌گردانیم ( و آن گاه به شکل برف و یخ و چشمه‌ها و رودخانه‌ها و دریاها و اقیانوسها در زمین جمع‌آوری و اندوخته‌اش می‌نمائیم ، و دوباره آن را تبخیر و به جو زمین می‌بریم و سپس به زمین برمی‌گردانیم ) و شما توانائی اندوختن ( و نگهداری ) آن را ( بدین گونه در فضا و زمین ) ندارید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَوَاقِحَ » : جمع لاقِح ، به معنی آبستن . چرا که بادها آبستنِ به بخار آب می‌شوند . و جمع لاقِحَة ، به معنی تلقیح‌کننده . چرا که بادها ابرها را به هم نزدیک و مایه تلقیح آنها می‌شوند . حال ( الرِّیَاحَ ) می‌باشد . « أَسْقَیْنَاکُمُوهُ » : آن را به شما می‌نوشانیم و آبشخور مزارع و مواشی شما می‌گردانیم .‏

سوره حجر آیه 23
‏متن آیه : ‏
‏ وَإنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَنُمِیتُ وَنَحْنُ الْوَارِثُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و مائیم که زنده می‌گردانیم و می‌میرانیم ( و باقی بوده ) و وارث ( جهان ) می‌باشیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْوَارِثُونَ » : به ارث‌برندگان . مراد این است که در حقیقت مالک اصلی خدا است . واژه وارث را در اینجا به معنی باقی نیز گرفته‌اند .‏

سوره حجر آیه 24
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنکُمْ وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ما ، هم پیشینیان شما را می‌دانیم و هم پسینیان شما را ، ( و می‌دانیم که کی بوده‌اند و چه کرده‌اند ، و کی خواهند بود و چه خواهند کرد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُسْتَقْدِمِینَ » : پیشینیان . « الْمُسْتَئْخِرِینَ » : پسینیان .‏

سوره حجر آیه 25
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بی‌گمان پروردگار تو آنان را ( روز قیامت در کنار هم ) گرد می‌آورد ( و به حساب و کتابشان رسیدگی می‌کند و پاداش و پادافره ایشان را می‌دهد ، و این برابر حکمت و آگاهی انجام می‌پذیرد و ) او حکیم و آگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَحْشُرُهُمْ » : پیشینیان و پسینیان و جمیع مردمان را گرد می‌آورد .‏

سوره حجر آیه 26
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ما انسان را از گِل خشکیده فراهم آمده از گِل تیره شده گندیده‌ای بیافریدیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صَلْصَالٍ » : گِل خشکیده سفال گونه‌ای که اگر بدان تلنگری زده شود به صدا درآید . « حَمَأٍ » : گِلی که بر اثر مجاورت فراوان با آب سیاه شده باشد . « مَسْنُونٍ » : تغییر بو داده . گندیده . « مِنْ حَمَأٍ مَّسْنُونٍ » : صفت صَلْصال یا بدل ( مِن صَلْصالٍ ) است .‏

سوره حجر آیه 27
‏متن آیه : ‏
‏ وَالْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و جنّ را پیش از آن از آتشِ سراپا شعله بیافریدیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْجَآنَّ » : جنّ . جانّ و جنّ به یک معنی است ( نگا : إسراء / 88 ، رحمن‌ / 39 و 56 ) . موجودات عاقلی هستند که با حواسّ ما درک نمی‌شوند و مؤمن و کافر و مطیع و سرکش دارند و دارای تکلیف و مسؤولیّتند . « السَّمُوم‌ » : شعله و زبانه آتش بدون دود . بسیار گرم و سوزان . « نَارِ السَّمُومِ » : اضافه عام به خاصّ ، و یا موصوف به صفت است .‏

سوره حجر آیه 28
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! بیان کن ) آن زمان را که پروردگارت به فرشتگان گفت : من از گِل خشکیده سیاه شده گندیده‌ای انسانی را می‌آفرینم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَشَراً » : مراد آدم‌ها است ( نگا : اعراف‌ / 12 ، ص‌ / 76 ، اسراء / 61 ) .‏

سوره حجر آیه 29
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس آن گاه که او را آراسته و پیراسته کردم و از روح متعلّق به خود در او دمیدم . ( برای بزرگداشت و درودش ) در برابرش به سجده افتید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَوَّیْتُهُ » : او را آراسته کمال و پذیرای روان کردم . او را به شکل انسان درآوردم و صورت خِلقت بشری بخشیدم . « رُوحِی‌ » : روح متعلّق به خود . روح آفریده‌ای از آفریده‌های خدا است و اضافه آن به خدا برای تعظیم و تشریف است ، همان گونه که گفته می‌شود : بَیْتُ الله . ناقَةُ الله . شَهْرُ الله . « قَعُوا » : بر زمین بیفتید . فعل امر ( وَقَعَ ) است .‏

سوره حجر آیه 30
‏متن آیه : ‏
‏ فَسَجَدَ الْمَلآئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرشتگان همه جملگی سجده کردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَجْمَعُونَ » : تأکید دوم است .‏

سوره حجر آیه 31
‏متن آیه : ‏
‏ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى أَن یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر اهریمن که خودداری کرد ( و خویشتن را بزرگتر از آن دید ) که از زمره سجده‌کنندگان باشد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِبْلیسَ » : ( نگا : بقره‌ / 34 ، اعراف‌ / 11 ، کهف‌ / 50 ) .‏

سوره حجر آیه 32
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خداوند بدو ) گفت : ای اهریمن ! تو را چه شده است که همراه سجده‌کنندگان سجده نبردی‌ ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا لَکَ » : چرا ؟ تو را چه شده است‌ ؟ تو را چه رسد ؟‏

سوره حجر آیه 33
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ لَمْ أَکُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : شایسته من نیست که برای انسانی سجده برم که او را از گِل خشکیده حاصل از گِل تیره گندیده‌ای آفریده‌ای .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَمْ أَکُن لِّأسْجُدَ » : شایان مقام من نیست که سجده برم .‏

سوره حجر آیه 34
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خدا ) گفت : ( چون از فرمان من سرپیچی کردی ) پس از بهشت بیرون شو ، چرا که تو ( از رحمت من ) مطرود ( و از منزلت کرامت رانده ) هستی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِنْهَا » : مرجع ضمیر ( ها ) : جنّت ، زمره فرشتگان ، سماوات و ملأ اعلی گرفته‌اند . « رَجِیمٌ » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 36 ، حجر / 17 ) .‏

سوره حجر آیه 35
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و تا روز جزا ( که در آن تو و پیروان تو به عذاب سرمدی من گرفتار می‌آئید ) بر تو نفرین باد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اللَّعْنَةَ » : ( نگا : بقره‌ / 89 ) .‏

سوره حجر آیه 36
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : پروردگارا ! اکنون که چنین است مرا تا روزی مهلت ده که در آن ( مردمان بعد از مرگشان مجدّدا ) زنده می‌گردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَأَنظِرْنی‌ » : پس مرا مهلت ده . « یُبْعَثُونَ » : برانگیخته می‌گردند . زنده می‌شوند .‏

سوره حجر آیه 37
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرمود : هم اینک تو از مهلت یافتگانی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُنظَرِینَ » : مهلت داده‌شدگان .‏

سوره حجر آیه 38
‏متن آیه : ‏
‏ إِلَى یَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا روزی که زمان ( فرا رسیدن ) آن ( در پیش خدا ) معلوم ( و اگر هم طول بکشد محدود ) است ( و هنگامه رستاخیز نام دارد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ » : مراد روز رستاخیز است ( نگا : حجر / 35 و 36 ، واقعه‌ / 50 ) .‏

سوره حجر آیه 39
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : پروردگارا ! به سبب این که ( به خاطر این انسان ) مرا گمراه ساختی ، ( معاصی و اعمال زشت را ) در زمین برایشان می‌آرایم و جملگی آنان را گمراه می‌نمایم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِما » : به سبب این که . حرف ( ب ) سببیّه ، و واژه ( ما ) مصدریّه است . « لَهُمْ » : برای ایشان . مراد آدمیزادگان است ( نگا : اعراف‌ / 16 ) .‏

سوره حجر آیه 40
‏متن آیه : ‏
‏ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر بندگان گزیده و پاکیزه تو از ایشان . ( که چون دلهایشان به یاد تو آباد است ، تلاش من در حق آنان بر باد است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُخْلَصِینَ » : گزیدگان . پاکیزگان ( نگا : یوسف‌ / 24 ، ص 46 و47 ) .‏

سوره حجر آیه 41
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرمود : این ( خلوص بندگان راستین ) طریقه درستی است که دقیقاً راه به سوی من دارد ، ( و حفظ ایشان از گمراهی ، شیوه صحیحی است که من آن را بر عهده گرفته‌ام ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هذا » : این راهی که پویندگان مخلص راه توحید در پیش گرفته‌اند . این محافظت و مراقبت از جویندگان راستین راه حق در برابر وسوسه‌های اهریمن . « عَلَیَّ » : بر من است . راه به سوی من دارد . در صورت دوم ، ( عَلی ) به معنی ( إلَیا ) است .‏

سوره حجر آیه 42
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بی‌گمان تو هیچ گونه تسلّط و قدرتی بر بندگان من نداری ، مگر آن گمراهانی که ( به وسوسه تو گوش فرا بدهند و ) به دنبال تو راه بیفتند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سُلْطَانٌ » : تسلّط و قدرت . مراد واداشتن به گناهان با اجبار و اکراه است . چرا که تنها کاری که از دست اهریمن ساخته است وسوسه کردن است ( نگا : اعراف‌ / 200 و 201 ، ابراهیم‌ / 22 ، نحل‌ / 99 و 100 ، صافّات‌ / 30 ) . « الْغَاوِینَ » : گمراهان و سرگشتگان . ناباوران و بی‌دینان .‏

سوره حجر آیه 43
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و حتماً دوزخ میعادگاه جملگی آنان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَمَوْعِدُهُمْ » : میعادگاه ایشان . وعده آنان . مَوْعِد اسم مکان یا مصدر میمی است و مرجع ضمیر ( هُمْ ) ، ( الْغَاوِینَ ) است .‏

سوره حجر آیه 44
‏متن آیه : ‏
‏ لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّکُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏دوزخ دارای هفت در است و هر دری بخش خاصّ و ویژه‌ای از آنان دارد ( که از آن به دوزخ درمی‌آیند و متناسب با اعمال زشت و پلشت ایشان است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جُزْءٌ مُّقْسُومٌ » : بهره جداگانه . مراد طائفه معیّن و گروه مشخّصی است که به تناسب عذاب از آن در به دوزخ می‌آیند .‏

سوره حجر آیه 45
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( این پادافره پیروان شیطان بود ، و امّا پاداش پویندگان راه یزدان ، این است که : ) بی‌گمان پرهیزگاران در میان باغها و چشمه‌ساران ( بهشت ) بسر می‌برند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عُیُون‌ » : جمع عَیْن ، چشمه‌ها .‏

سوره حجر آیه 46
‏متن آیه : ‏
‏ ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پروردگارشان بدانان می‌گوید : ) با اطمینان خاطر و بدون هیچ گونه خوف و هراسی به این باغها و چشمه‌سارها درآئید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِسَلامٍ » : به سلامت . با درود خدا و دربانان بهشت و فرشتگان به شما ( نگا : رعد / 24 ، یس‌ / 58 ، زمر / 73 ) . « ءَامِنِینَ » : در امن و در امان .‏

سوره حجر آیه 47
‏متن آیه : ‏
‏ وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کینه‌توزی و دشمنانگی را از سینه‌هایشان بیرون می‌کشیم ، و برادرانه بر تختها رویاروی هم می‌نشینند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَزَعْنَا » : بیرون کشیدیم . به در آوردیم . « غِلٍّ » : کینه‌توزی و دشمنانگی ( نگا : اعراف‌ / 43 ، حشر / 10 ) . « إِخْوَاناً » : برادران در مودّت و مخالطت ، یعنی : دوستان . حال ( الْمُتَّقینَ ) یا ضمیر ( و ) در ( أُدْخُلُوا ) یا ضمیر مستتر در ( ءَامِنِینَ ) یا ضمیر ( هُمْ ) در ( صُدُورِهِمْ ) می‌باشد . « سُرُرٍ » : جمع سَریر ، تخت‌ها . « مُتَقَابِلینَ » : روبه‌روی هم . برابر یکدیگر . صفت ( إِخْوَاناً ) یا حال ضمیر مستتر در آن است .‏

سوره حجر آیه 48
‏متن آیه : ‏
‏ لاَ یَمَسُّهُمْ فِیهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آنجا خستگی و رنجی بدیشان نمی‌رسد ، و از آنجا بیرون نمی‌گردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَصَبٌ » : خستگی . رنج ( نگا : توبه‌ / 120 ) . « مُخْرَجِینَ » : اخراج‌شدگان . بیرون رانده‌شدگان .‏

سوره حجر آیه 49
‏متن آیه : ‏
‏ نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! ) بندگان مرا آگاه کن که من دارای گذشت زیاد و مهر فراوان هستم ( در حق کسانی که توبه بکنند و ایمان بیاورند و کار نیک انجام بدهند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَبِّئْ » : باخبر کن .‏

سوره حجر آیه 50
‏متن آیه : ‏
‏ وَ أَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الأَلِیمَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و این که عذاب من ( در حق سرکشان بی‌ایمان ) عذاب بسیار دردناکی است ( و عذابهای دیگر در برابرش عذاب نیست ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الألِیمُ » : بسیار دردآور و دردناک .‏

سوره حجر آیه 51
‏متن آیه : ‏
‏ وَنَبِّئْهُمْ عَن ضَیْفِ إِ بْراَهِیمَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آنان را باخبر کن از مهمانان ابراهیم ( که فرشتگانی بودند و در لباس انسانها به پیش او آمدند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ضَیْفِ » : مهمانان . مصدر است و در اینجا به معنی ضیوف استعمال شده است .‏

سوره حجر آیه 52
‏متن آیه : ‏
‏ إِذْ دَخَلُواْ عَلَیْهِ فَقَالُواْ سَلاماً قَالَ إِنَّا مِنکُمْ وَجِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏زمانی ( را بیان کن ) که به پیش او آمدند و گفتند : درود ! ابراهیم گفت : ما از شما می‌ترسیم !‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَلاماً » : درودتان باد ! مترسید و آرام باشید . مفعول مطلق یا صفت مصدر محذوفی است . تقدیر چنین است : سَلِّمُوا سَلاماً . قالُوا قَوْلاً سَلاماً . « وَجِلُونَ » : بیمناکان . ترسندگان .‏

سوره حجر آیه 53
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : مترس ! ما تو را به پسر بسیار دانائی مژده می‌دهیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَوْجَلْ » : هراسناک مباش . « غُلامٍ » : پسر . در اینجا مراد اسحاق است .‏

سوره حجر آیه 54
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَى أَن مَّسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ابراهیم ) گفت : آیا چنین مژده‌ای را به من می‌دهید در حالی که پیری گریبانگیر من شده است‌ ؟ پس چگونه ( و برابر کدام قاعده در چنین سن و سالی به تولّد فرزند مرا ) مژده می‌دهید ؟ !‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَلَیا » : به معنی ( مَعَ ) ، یعنی : با این که . « الْکِبَرُ » : کهولت و پیری . « عَلَیا أَن مَّسَّنِیَ الْکِبَرُ » : جملیه حالیّه است برای ضمیر ( ی ) در ( بَشَّرْتُمُونِی ) . « بِمَ » : به کدام قاعده و قانون‌ ؟ چگونه و به چه شکل‌ ؟‏

سوره حجر آیه 55
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَکُن مِّنَ الْقَانِطِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : ما تو را به چیز راست و درستی مژده داده‌ایم و از زمره مأیوسان ( از رحمت خدا ) مباش .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِالْحَقِّ » : به چیز راست و درستی . به کار محقّق و مطمئنّی . به طریقه و شیوه‌ای که حق است و آن خرق عادت توسّط قادر مطلق است . « الْقَانِطِینَ » : افراد مأیوس و ناامید .‏

سوره حجر آیه 56
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : چه کسی است که از رحمت پروردگارش مأیوس شود ، مگر گمراهان ( بی‌خبر از قدرت و عظمت خدا ؟ ! ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَن یَقْنَطُ » : چه کسی ناامید می‌گردد ؟ ! استفهام انکاری است ، یعنی کسی ناامید نمی‌گردد .‏

سوره حجر آیه 57
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ فَمَا خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ابراهیم پس از الفت با فرشتگان و یقین از مژده ، بدیشان ) گفت : ای فرستادگان ! بگوئید چه کار مهمّی ( غیر از این بشارت ) دارید ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَطْبُ » : کار مهمّی که قابل گفتگو است ( نگا : یوسف‌ / 51 ) .‏

سوره حجر آیه 58
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : ما به سوی قوم گناهکاری فرستاده شده‌ایم ( و همگان را نابود می‌کنیم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَوْمٍ مُّجْرِمِینَ » : قوم بزهکاری . مراد قوم لوط است و نکره‌آمدن و توصیف به گناهکاری برای خوار داشتن و نکوهش ایشان است .‏

سوره حجر آیه 59
‏متن آیه : ‏
‏ إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر خانواده لوط را که همه اعضاء خانواده را نجات می‌دهیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِلآّ ءَالَ لُوطٍ » : مستثنی می‌تواند متّصل باشد و معنی چنین می‌شود : ما به سوی قوم گناهکاری فرستاده شده‌ایم ، مگر خانواده لوط که در میان آنان گناهکار نیست . یا منقطع باشد که معنی آن در بالا گذشت .‏

سوره حجر آیه 60
‏متن آیه : ‏
‏ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر همسر او را که جزو بقیّه ( مردم محکوم به فنا ) قلمداد کرده‌ایم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَدَّرْنَا » : همسان دیگران بشمار آورده‌ایم و قلمدادش نموده‌ایم . این سخن بر زبان فرشتگان رفته است ولی مراد فرموده خدا است . روشن است وقتی که درباریان و مأموران شاه بگویند : دستور داده‌ایم . چنین و چنان اندیشیده‌ایم . مراد این است که شاه دستور داده است و چنین و چنان خواسته است ، و غیره . « الْغَابِرِینَ » : گذشتگان . باقی مردم . سایرین .‏

سوره حجر آیه 61
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَمَّا جَاء آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که فرستادگان به پیش خانواده لوط رفتند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَالَ » : خانواده . خاندان .‏

سوره حجر آیه 62
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُّنکَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( لوط بدیشان ) گفت : شما مردمان ناشناخته‌اید ( و ما شما را نمی‌شناسیم و نمی‌دانیم چه می‌خواهید و از شما بیمناکیم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُنکَرُونَ » : افراد ناشناخته . کسانی که بد داشته شوند و از ایشان بیزار و گریزان باشند .‏

سوره حجر آیه 63
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ بَلْ جِئْنَاکَ بِمَا کَانُواْ فِیهِ یَمْتَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : ( از ما مترس که مایه هراس تو نیستیم ) بلکه ( ما فرستادگان خدائیم و ) با خود چیزی به همراه آورده‌ایم که تو بدان قوم خود را بیم می‌دادی و ایشان درباره آن شکّ می‌کردند ( که نزول عذاب است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَانُوا . . . یَمْتَرُونَ » : شکّ و تردید می‌ورزیدند .‏

سوره حجر آیه 64
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَتَیْنَاکَ بَالْحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ما واقعیّت مسلّمی را برای تو آورده‌ایم ( که جای انکار نیست ) و راست می‌گوئیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَتَیْنَاکَ بِالْحَقِّ » : حقیقت را برای تو آورده‌ایم . به پیش تو به حق آمده‌ایم و دروغی در کار نیست .‏

سوره حجر آیه 65
‏متن آیه : ‏
‏ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّیْلِ وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ وَامْضُواْ حَیْثُ تُؤْمَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بنابراین در پاسی از شب خانواده‌ات را با خود بردار و از اینجا برو و در پس ایشان حرکت کن ( تا آنان را بپائی و به شتاب واداری ) و کسی از شما به پشت سر نگاه نکند ( تا عذاب قوم را نبیند و ناراحت و پریشان نگردد ) و به همان جا که ( برابر وحی آسمانی ) به شما دستور داده می‌شود بروید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَسْرِ بِأَهْلِکَ » : خانواده‌ات را در شب بکوچان . « قِطْعٍ » : قسمتی . پاسی . « إِتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ » : در پشت سر ایشان خودت حرکت کن . « لا یَلْتَفِتْ » : روی برنگرداند . به عقب ننگرد . « إمْضُوا » : بروید . « حَیْثُ » : همان جا .‏

سوره حجر آیه 66
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَضَیْنَا إِلَیْهِ ذَلِکَ الأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلاء مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ما به لوط این موضوع را وحی کردیم که بامدادان همه آنان نابود و ریشه‌کن خواهند شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَضَیْنآ إِلَیْهِ » : بدو خبر دادیم . بدو رساندیم . « دَابِرَ » : تابع . آخر . قطع دابر ، کنایه از استیصال و ریشه‌کن کردن است ( نگا : انعام‌ / 45 ، اعراف‌ / 72 ، انفال‌ / 7 ) . « مُصْبِحینَ » : گام به صبح نهادگان . به بامداد رسیدگان . حال ( هؤُلآءِ ) است و مشتق از ( أَصْبَحَ ) تامّه . « أَنَّ دَابِرَ هؤُلآءِ مَقْطُوعٌ » : همه اینها نابود می‌شوند . این جمله بدل از ( ذَلِکَ الأمْرَ ) و بیانگر کاری است که وحی شده است .‏

سوره حجر آیه 67
‏متن آیه : ‏
‏ وَجَاء أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( هنگامی که صبح گردید ) اهل شهر ( فرشتگان را به صورت مردان بسیار زیبائی دیدند و بدیشان چشم طمع دوختند و ) شادیها کردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَسْتَبْشِرُونَ » : شادمان گشتند . خوشحالی نمودند .‏

سوره حجر آیه 68
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ إِنَّ هَؤُلاء ضَیْفِی فَلاَ تَفْضَحُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( لوط ترسید که کار ناشایست خود را بکنند . بدیشان ) گفت : اینان مهمانان من هستند ، ( حیاء کنید و با انجام کار ناشایستتان ) مرا رسوا مسازید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ضَیْفِی » : ( نگا : حجر / 51 ) . « فَلا تَفْضَحُونِ » : مرا رسوا و بدنام مکنید .‏

سوره حجر آیه 69
‏متن آیه : ‏
‏ وَاتَّقُوا اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از خدا بترسید و مرا خوار مکنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تُخْزُونِ » : مرا خوار نسازید ( نگا : آل‌عمران‌ / 192 و 194 ، هود / 78 ) .‏

سوره حجر آیه 70
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : مگر ما تو را از ( مهمانداری و پناه‌دادن ) مردمان نهی نکردیم ( و نگفتیم که حق نداری ما را از کاری که با دیگران می‌کنیم باز داری و به نصیحت و ارشاد ما بپردازی و اگر چنین کنی تو را از میان خود بیرون می‌کنیم‌ ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَوَلَمْ نَنْهَکَ ؟ » : ( نگا : شعراء / 167 ) .‏

سوره حجر آیه 71
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ هَؤُلاء بَنَاتِی إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : اینها ( دختران شهر ، همه آماده ازدواج با مردانند و به منزله ) دختران من هستند ، اگر می‌خواهید کاری کنید ( و در راه ازدواج و اطفاء شهوات گام بردارید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هؤُلآءِ بَنَاتِی‌ » : ( نگا : هود / 78 ) .‏

سوره حجر آیه 72
‏متن آیه : ‏
‏ لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! ) به جان تو سوگند ! آنان در مستی ( شهوت و جهالت ) خود سرگردان بودند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَعَمْرُکَ » : به زندگی تو سوگند ! در اصطلاح فارسی می‌گوئیم : به جان تو سوگند !‏

سوره حجر آیه 73
‏متن آیه : ‏
‏ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس به هنگام طلوع آفتاب ، صدای ( وحشتناک صاعقه و زمین لرزه ) ایشان را فرو گرفت .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الصَّیْحَةُ » : صدا . مراد صدای مهیب صاعقه و زمین‌لرزه است . « مُشْرِقِینَ » : در حالی که به طلوع آفتاب رسیده بودند . حال ضمیر ( هم ) است .‏

سوره حجر آیه 74
‏متن آیه : ‏
‏ فَجَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ حِجَارَةً مِّن سِجِّیلٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن گاه ( آنجا را زیر و رو کردیم و ) بالای آن را پائین ، ( و پائین آن را بالا ) گرداندیم ، و با سنگهائی از گِل متحجّر شده ایشان را سنگباران نمودیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَافِل‌ » : پائین . قسمت زیرین . « أَمْطَرْنَا » : باراندیم . « سِجِّیلٍ » : گِل متحجّر شده ( نگا : هود / 82 ، فیل‌ / 4 ) .‏

سوره حجر آیه 75
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بی‌گمان در این ( بلائی که بر سر قوم لوط آمد ) نشانه‌هائی برای افراد هوشمند موجود است ( که از این آثار می‌توانند عمق واقعه را دریابند و بدانند که هر گروه فاسد دیگری دستخوش چنین بلائی می‌گردد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُتَوَسِّمِینَ » : جمع مُتوسِّم ، کسی که از روی نشانه‌های ظاهری و علائم ناچیز به حقائق اشیاء پی می‌برد . دارای فراست و ذکاوت .‏

سوره حجر آیه 76
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِنَّهَا لَبِسَبِیلٍ مُّقیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این آثار بر سر راه ( کاروانیان و مسافران است و خرابه‌های آن ) برجا است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِنَّها » : مرجع ضمیر ( ها ) مدینه یا قُری می‌توان دانست ، ولی اگر مرجع آن را آیات به معنی آثار و نشانه‌ها بدانیم بهتر است . « لَبِسَبِیلٍ مُّقِیمٍ » : برسر راه راست و روشنی‌است و شب وروز محلّ عبور و مرور اهالی مکّه می‌باشد ( نگا : صافّات‌ / 137 و 138 ) .‏

سوره حجر آیه 77
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِّلْمُؤمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بی‌گمان در این ( بقایای مانده بر راستای راه ) نشانه بزرگی برای مؤمنان است ( که از آن تکان می‌خورند و عبرت می‌گیرند و از موجبات خشم خدا خویشتن را برحذر می‌دارند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فِی ذلِکَ » : در آنچه گذشت .‏

سوره حجر آیه 78
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِن کَانَ أَصْحَابُ الأَیْکَةِ لَظَالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ساکنان سرزمین اَیْکَة ( که قوم شعیب بودند ، مانند قوم لوط متمرّد و بی‌ایمان و ) ستمگر بودند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِنْ » : مخفّف از مثقّله است و تقدیر چنین است : إنَّهُ . « الأیْکَةِ » : درختستان . سرزمینی که میان بحر احمر و مدین قرار گرفته است . « أَصْحَابُ الأیْکَةِ » : مراد قوم شعیب است .‏

سوره حجر آیه 79
‏متن آیه : ‏
‏ فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس از آنان انتقام گرفتیم ، و این دو ( قوم ، یعنی قوم لوط و قوم شعیب ، شهرهای ویران شده ایشان ) بر سر راه واضح و آشکاری است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِمَامٍ » : راه . جاده . « مُبِینٍ » : واضح . روشن و آشکار .‏

سوره حجر آیه 80
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ کَذَّبَ أَصْحَابُ الحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ساکنان سرزمین حجر ( نیز همچون قوم لوط و شعیب ) فرستادگان ( خدا ) را تکذیب کردند ( و دروغگویشان نامیدند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حِجْر » : سرزمینی که میان مدینه و شام قرار دارد . « أَصْحَابُ الْحِجْرِ » : مراد قوم ثمود است که پیغمبرشان صالح نام داشت . « الْمُرْسَلِینَ » : فرستادگان خدا . مراد صالح و همه پیغمبران پیش از او است ، چرا که تکذیب پیغمبری به منزله تکذیب همه پیغمبران است .‏

سوره حجر آیه 81
‏متن آیه : ‏
‏ وَآتَیْنَاهُمْ آیَاتِنَا فَکَانُواْ عَنْهَا مُعْرِضِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما آیات خود را برایشان فرستادیم ( و معجزات خویش را بدیشان نمودیم ) ولی آنان بدانها پشت کردند و روی‌گردان شدند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَایَاتِنَا » : مراد آیه‌های کتاب آسمانی یا معجزات حسّی است .‏

سوره حجر آیه 82
‏متن آیه : ‏
‏ وَکَانُواْ یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً آمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان در دل کوهها خانه‌هائی می‌تراشیدند و ( از نزول عذاب و تخریب آنها ) خاطر جمع بودند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَانُوا یَنْحِتُونَ » : می‌تراشیدند . « ءَامِنِینَ » : در امن و آسایش . بیباک از عذاب و خراب . بی‌خیال از مرگ و آخرت .‏

سوره حجر آیه 83
‏متن آیه : ‏
‏ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در این وقت صدا ( ی عذاب ) بامدادان ایشان را فرو گرفت ( و نابودشان کرد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُصْبِحینَ » : در حالی که به صبح رسیده بودند .‏

سوره حجر آیه 84
‏متن آیه : ‏
‏ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَکْسِبُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و چیزی که ( از اموال ) کسب کرده بودند ( و دژهائی که ساخته بودند آنان را از هلاک نرهاند و ) برای ایشان سودمند نیفتاد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَآ أَغْنَیا عَنْهُمْ » : از ایشان دفع نکرد . برای آنان سودمند نیفتاد ( نگا : اعراف‌ / 48 ) .‏

سوره حجر آیه 85
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لآتِیَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است جز به حق نیافریده‌ایم . ( تمام هستی دارای هدف و حکمت است ، و بر مدار حق و حقیقت می‌گردد ، و لذا با فساد سرِ سازگاری ندارد ، و فاسدان دیر یا زود به سزای خود می‌رسند ، و همچون قوم لوط و ثمود از صحنه پر نظم و نظام آفرینش به کناری پرت می‌گردند ) ، و بی‌گمان روز رستاخیز فرا می‌رسد ( و تباهکاران علاوه از مکافات دنیوی ، به عذاب و عقاب سخت اخروی گرفتار می‌گردند ) پس ( ای پیغمبر ! ) گذشت زیبائی داشته باش ( و بزرگوارانه و حکیمانه به دعوت خود ادامه بده و در برابر اذیّت و آزار کفّار شکیبائی کن ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِالْحَقِّ » : به حق نه به باطل . هم آفرینش جهان و هم نظام حاکم بر جهان و هم هدف نهائی آن ، سازگار با حق و حقیقت و دارای حکمت و مصلحت است . « السَّاعَةَ » : روز رستاخیز . « إصْفَحْ » : گذشت کن . ببخشای . « الصَّفْحَ » : گذشت . صرف نظر کردن . « الصَّفْحَ الْجَمِیلَ » : گذشت بزرگوارانه و بدون سرزنش .‏

سوره حجر آیه 86
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِیمُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بی‌گمان پروردگار تو آفریدگار بسیار آگاهی است . ( پس کار خود را بدو واگذار و باک از این و از آن مدار ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْخَلاّق » : آفریدگار . یکی از صفات خدا است و مراد آفریننده کلّ اشیاء است که قادر بر آفریدن هر چیزی و از جمله پدیدآوردن روز رستاخیز است ( نگا : یس‌ / 36 ) .‏

سوره حجر آیه 87
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! ) ما هفت ( آیه ) به تو داده‌ایم که ( سوره فاتحه را تشکیل می‌دهند و در هر نمازی ) تکرار می‌گردند ( و از منزلت خاصّی برخوردارند و وسیله دعا و ثنا و طلب هدایت از خدایند ) و همه قرآن بزرگ را به تو عطاء نموده‌ایم ( که معجزه جاویدان یزدان و مایه تاب و توان مسلمان است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَبْعاً » : هفت . مراد هفت آیه سوره فاتحه است که در اصل مشتمل بر چکیده قرآن است . یا به عبارت دیگر ، قرآن تفصیل اصول مذکور در آن است . « الْمَثَانِی‌ » : جمع مثنّی ، یعنی : مکرّر ، بارها و بارها خوانده شده . مراد از مثنّی ، تنها دوبار نیست ، بلکه بر جمع یعنی بر بیش از تثنیه دلالت دارد ، همان گونه که برخی از الفاظ به صورت تثنیه ذکر می‌شوند و معنی جمع دارند . از قبیل : لبّیک و سَعْدَیْک . حَنانَیْک ( نگا : ملک‌ / 4 ) . اگر جمع ( مَثْناه ) باشد ، به معنی ثَناء است . یعنی هفت آیه‌ای که ثناء خدا است ، خواه به صورت تسبیح صریح و خواه به صورت تسبیح در قالب دعاء . « سَبْعاً مِّنَ الْمَثَانِی‌ » : مراد سوره فاتحه است که امّ الکتاب نام دارد . در این صورت عطف ( الْقُرْءَانَ الْعَظیمَ ) بر آن ، از قبیل عطف عامّ بر خاصّ ، یا کلّ بر جزء است . برخی هم ( سَبْعاً مِّنَ الْمَثَانِی ) را خود قرآن می‌دانند ( نگا : زمر / 23 ) و واژه ( سَبْعاً ) را برای کثرت می‌شمارند و عطف را به منزله عطف صفت بر صفت می‌دانند . « مِنَ الْمَثَانِی » : حرف ( مِنْ ) برای بیان ( سَبْعاً ) است .‏

سوره حجر آیه 88
‏متن آیه : ‏
‏ لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! ) چشمان خود را به چیزی خیره مکن که به گروههائی از کافران داده‌ایم ( چرا که نعمت دنیاگذران است و نعمت آخرت جاویدان ) و بر آنان غمگین مباش ( که چرا راه کفر می‌گیرند و به تو ایمان نمی‌آورند ) و برای مؤمنان بال ( مهربانی ) خود را بگستران ( که پشتیبان حق و حقیقتند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَمُدَّنَّ » : چشم مدوز . خیره مشو . « ما » : چیزی که . چیزهائی که . مراد ثروت و نعمت دنیوی است . « أَزْواجاً » : دسته‌ها و گروههائی . « إِخْفِضْ » : پائین بیاور و بگستران . « جَنَاحَ » : بال . « إِخْفِضْ جَنَاحَکَ » : متواضع و مهربان باش ( نگا : إسراء / 24 ، شعراء / 215 ) .‏

سوره حجر آیه 89
‏متن آیه : ‏
‏ وَقُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به کافران ) بگو : من بیم‌دهنده آشکارم ( و به شما اعلام خطر می‌کنم که اگر به سرکشی و بی‌دینی خود ادامه دهید ، عذاب بر شما نازل می‌نمائیم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« النَّذِیرُ الْمُبینُ » : ترساننده آشکارا از عذاب پروردگار . بیم‌دهنده‌ای که بیانگر نزول عذاب خدا بر کافران است .‏

سوره حجر آیه 90
‏متن آیه : ‏
‏ کَمَا أَنزَلْنَا عَلَى المُقْتَسِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏همان گونه که ( عذاب را ) بر بخش‌کنندگان ( احکام آسمانی ) نازل کردیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَمَا » : همان گونه که . همانند آنچه . تقدیر چنین است : أَنَا النَّذِیرُ الْمُبینُ عِقاباً أَوْ عَذاباً مِّثْلَ مَا . « أَنزَلْنَا » : نازل کردیم . مراد این است که خدا نازل کرده است و انگار ما فرمانبرداران خدا فرمان شاهنشاه واقعی را اعلام می‌کنیم . « الْمُقْتَسِمِینَ » : بخش‌کنندگان . کسانی که به تجزیه و تقسیم و تبعیض احکام الهی دست می‌زدند و قسمتی را می‌پذیرفتند که به سود آنان بود و بقیّه را پشت سر می افکندند که با خواست ایشان موافق و هماهنگ نبود . یا این که این واژه به معنی مُفْتِرین است . یعنی : کسانی که قرآن را دروغ و بهتان و ساخته و پرداخته انسان می‌دانستند .‏

سوره حجر آیه 91
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که قرآن را بخش بخش می‌کردند ( و قسمتی را حق و قسمتی را باطل می‌دانستند ، و یا آن را شعر ، سحر ، کذب ، و اساطیر می‌نامیدند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عِضِینَ » : جمع عِضَة که اصل آن عِضْوَة است ، یعنی : قطعه قطعه و بخش بخش . مراد این است که به برخی از قرآن ایمان داشتند و به برخی باور نداشتند . یا این که سخنان متناقض و گوناگونی درباره آن می‌زدند . یا جمع عَضَة که اصل آن عَضْهَة است ، به معنی : کذب و بهتان و سحر و کهانت . یعنی : قرآن را از این قبیل اشیاء می‌دانستند .‏

سوره حجر آیه 92
‏متن آیه : ‏
‏ فَوَرَبِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِیْنَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به پروردگارت سوگند ! که حتماً ( در روز رستاخیز از آنچه در دنیا مردمان انجام می‌دهند ) از جملگی ایشان پرس‌‌وجو خواهیم کرد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَنَسْأَلَنَّهُمْ » : بی‌گمان از ایشان سؤال و بازخواست می‌کنیم .‏

سوره حجر آیه 93
‏متن آیه : ‏
‏ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سؤال و بازخواست می‌کنیم ) از کارهائی که ( در جهان ) می‌کرده‌اند .‏

‏توضیحات : ‏
‏. . .‏

سوره حجر آیه 94
‏متن آیه : ‏
‏ فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس آشکارا بیان کن آنچه را که بدان فرمان داده می‌شوی ( که دعوت حق است ) و به مشرکان اعتناء مکن ( که چه می‌گویند و چه می‌کنند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِصْدَعْ » : آشکارا بیان کن . آشکار ساز . « أَعرِضْ » : اعتناء مکن ( نگا : نساء / 63 ) .‏

سوره حجر آیه 95
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما تو را از ( کید و مکر و اذیّت و آزار ) استهزاء کنندگان مصون و محفوظ می‌داریم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَفَیْنَاکَ » : تو را بسنده‌ایم . تو را حمایت و حفاظت می‌کنیم ( نگا : بقره‌ / 137 ) .‏

سوره حجر آیه 96
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن استهزاءکنندگانی که معبود دیگری را همراه خدا قرار می‌دهند ( و بتان را با خدا می‌پرستند . آنان به زودی نتیجه شرک خود را ) خواهند دانست ( آن گاه که عذاب دردناک دوزخ ایشان را در برخواهد گرفت ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِله‌ » : معبود ( نگا : بقره‌ / 133 ) .‏

سوره حجر آیه 97
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ما می‌دانیم که سینه‌ات از آنچه می‌گویند ، تنگ می‌شود ( و از استهزاء و استهانت و الفاظ شرک‌آلودشان دلت به هم می‌آید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَضِیقُ » : تنگ می‌شود . به هم می‌آید . مراد ناراحت‌شدن و تنگدل گشتن است .‏

سوره حجر آیه 98
‏متن آیه : ‏
‏ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس ( به هنگام هجوم ناراحتیها و اندوهها متوسّل به تسبیح و تقدیس خدا شو و زبان ) به حمد و ثنای پروردگارت بگشای و از زمره سجده‌کنندگان ( و نمازگزاران ) باش .‏

‏توضیحات : ‏
‏« السَّاجِدِینَ » : سجده‌برندگان . مراد نمازگزاران است .‏

سوره حجر آیه 99
‏متن آیه : ‏
‏ وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ به سراغ تو می‌آید ( و سرای فانی را وداع می‌گوئی ، و سرای باقی آغاز می‌گردد و پرده‌ها به کنار می‌رود و حقائق در برابر چشمانت جلوه‌گر می‌شود ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْیَقِینُ » : امر مسلّم . عقیده قاطعانه . مراد مرگ است که کسی در آن تردید ندارد ( نگا : مدّثّر / 47 ) .‏

رهنمودهای سوره‌ی حجر

 

فی ظلال القرآن

جزء چهاردهم

سوره حجر و سوره نحل

 

 

 

رهنمودهای سورهی حجر

سورهء حجر مکی و ٩٧ آیه است.

این سوره به طورکلی مکی است. پس از سوره یوسف نازل گردیده است، در دوره سخت دشواری، در فاصله زمانی «عامالحزن» و سال هجرت ... دورهای که از سرشت و شرائط و ظروف و سیماها و نشانههای آن قبلا در دیباچه سوره یونس و در دیباچه سوره هود و در دیباچه سوره یوسف، به اندازه کافی سخنگفتیم. این سوره دارای قالب این دوره و نیازمندیها و مقتضیات جنبشی آن است ... با واقعیت این دوره رویاروئی انقلابی دارد، و پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و جماعت مسلمان همراه او را واقعی و مستقیم رهنمود میکند، و با تکذیبکنندگان جهاد بزرگی را میآغازد، همانگونه که سرشت و کار این قرآن است.

از آنجاکه حرکت دعوت تقریبا در این دوره راکد ماند، به سبب موضعگیریکینهتوزانه قریش در برابر دعوت و پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) وگروه مومنانی که در خدمت او بودند، چراکه قریش نسبت به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) جسارتی پیدا کردند که در روزگار حیات ابوطالب جرات همچون جسارتی را درباره او نداشتند، و بر تمسخر دعوت بیش از پیش افزودند، و اذیت و آزار اصحاب را شدت بخشیدند، بدین لحاظ قرآن مجید در این دوره مشرکان تکذیبکننده را تهدید میکند، و ایشان را بیم میدهد، و محل نقش زمین شدن تکذیبکنندگان پیشین و سرنوشت ایشان را عرضه میدارد، و برای پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) پرده از علت تکذیب و دشمنانگی آنان برمیدارد. قرآن مجید علت دشمنانگی قریش را شخص پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و حقی نمیداندکه با خود به ارمغان آورده است. بلکه علت دشمنانگی ایشان را کینهتوزی و سرکشی میداند و معتقد استکه آیههای روشن با وجود آن بیفائده و بیسود میماند. بدین جهت قرآن مجید پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را دلداری میدهد و با او همدردی میکند، و او را به پافشاری بر حقی رهنمود میکند که با خود دارد. و از او میخواهد با تمام توان حق را رو در روی با شرک و مشرکان اعلان نماید، و در برابرکندی پذیرش دعوت، و وحشتگوشهگیری، و طول راه، شکیبائی کند.

از اینجا استکه این سوره در رویکرد و در موضوع و در سیماها و نشانههای خود با سائر سورههائی همگام میشودکه در این دوره نازل گردیدهاند، و همچون سائر سورههای مکی با مقتضیات و نیازمندیهای جنبشی این دوره همخوانی دارد. نیازمندیهائی که سرچشمه میگیرد از جنبش گروه مسلمان برای پیشبرد عقیده اسلامی خود، و پیکار با جاهلیت عربی موجود در این دوره از زمان، با تمام شرائط و ظروفی که واقعیت زندگی میطلبیده است.

بدین لحاظ این سوره با نیازمندیهای جنبش اسلامی و مقتضیات آن روبرو میگردد، هر زمان که همچون دورهای تکرارگردد، درست بدان شکل که در این زمان جنبش اسلامی هم اینک با آن روبرو است.

ما بر این نشانه در این قرآن تاکید میورزیم ... نشانه واقعیت جنبشی ... زیرا این نشانه به نظر ما کلید سازش با این قرآن، و فهم و اطلاع از آن، و درک مقاصد و اهداف آن است.

لازم است با اوضاع و احوال و شرائط و ظروف و نیازها و مقتضیات واقعی و عملیای زیست و بودکه در زمان نزول نص قرآنی وجود داشته است ... این امر ضروری است برای درک و فهم رویکرد نص وگستره مدلولها و مفهومهای آن، و مشاهده سرزندگی آن بدان هنگام که در محیط زندهای دستاندرکار سازندگی است، و با یک حالت واقعی روبروگردیده است، و با زندههائی رویاروی شده است که به نفع یا بر ضد آن در جنبش و تلاش هستند. برای آشنائی با احکام فقه نص و چشش آن همچون بینشی ضروری است. همچنین برای سود بردن از رهنمودهای نص نیز ضروری است هر زمانکه آن شرائط و ظروف در دورهای از ادوار تاریخی آینده تکرارگردد، بهویژه در شرائط و ظروفیکه امروزه با آن روبرو هستیم و حال اینکه دعوت اسلامی را از نو میآغازیم.

ما این سخن را میگوئیم، در حالیکه یقین داریم این چنین نظر و بینشی را ندارند مگرکسانیکه عملا با این آئین در رویاروئی جاهلیتکنونی میجنبند و میرزمند، و بدین خاطر با اوضاع و احوال و شرائط و ظروف و رخدادهائی روبرو میگردندکه صاحب دعوت نخستین -صلوات الله و سلامهعلیه - و گروه مسلمانان همراه او با آن رویاروی میگردیدند ... از قبیل: رویگردانی و پشتکردن بدین آئین در حقیقت بزرگ فراگیریکه داشت، حقیقتیکه تحقق پیدا نمیکند مگر باکرنش بردن و پرستشکردنکامل خداوند یگانه در هرکاری ازکارهای اعتقادی و اخلاقی و بندگی و اقتصادی و اجتماعی زندگی ... و هچنین روبرو میگردند با اذیت و آزار و بیرون راندن از خانه و کاشانه، و شکنجه وکشتاریکه آنگروه برگزیده پیشین -در راه خدا -دچار آن میگردیدند.

کسانیکه این آئین را به دست میگیرند و با آن به پیکارجاهلیت مینشینند، و با آن با همان چیزهائی رویاروی میشوند و میرزمندکه جماعت مسلمانان نخستین با آن چیزها رویاروی میشدندومیرزمیدند ... اینان بلی تنها اینان همچون نطریه و بینشی را خواهند داشت ... و تنها اینانندکه این قرآن را درک و فم میکنند، و باگستره حقیقی مدلولها و مفهومهای نصوص قرآن آشنائی پیدا مینمایند، بدانگونهکه قبلا گفتیم ... و تنها اینانند که میتوانند در رویاروئی زندگی پویائیکه از پویش بازنمیایستد، فقه انقلابی و جنبشی را استنباطکنند که فقه اوراق از آن بی‏نیاز نیست.

به مناسبت اشاره به فقه انقلابی و جنبشی، میخواهیم بگوئبم فقه مطلوبیکه امروزه باید در دورهکنونی استنباط شود فقهی استکه با انقلاب و جنبشی همگام و همآوا استکه برایرویاروئی با جاهلیت فراگیر لازم و واجب است، انقلاب و جنبشیکه هدفش بیرون آوردن مردمان از تاریکیها به سوی نور، و از جاهلیت به سوی اسلام، و ازکرنش بردن و پرستشکردن بندگان به سویکرنش بردن و پرستشکردن یزدان است، همانگونهکه انقلاب و جنبش نخستین در روزگار محمد (صلی الله علیه و سلم) با جاهلیتعرب با همچون تلاش و کوششی رویارویگردید، پیش از اینکه دولت اسلامی در مدینه برپا و برجاگردد، و اسلام سلطه و قدرتی بر زمین و بر ملتی از مردمان داشته باشد.

ما امروز در همگون چنین موضعی نه در همسان چنین موصعی هستیم، و آن به خاطر اختلافی استکه برخی از شرایط و ظروف خارجی پیداکرده است ... ما امروزه در رویاروئی با جاهلیت فراگیری، دعوت نوینی را به سوی اسلام آغازکردهایم ... ولیکن شرائط و ظروف و نیازمندیها و مقتضیات واقعی انقلاب و جنبش ما فرق بسیاری دارد ... این فرق «اجتهاد» تازهای را در «فقه انقلاب و جنبش» می‏طلبد، اجتهادیکه میان سوابق تاریخی انقلاب و جنبش اسلامی نخستین، و میان سرشت دورهکنونی و مقتضیات دگرگون آن،کم و بیش سازش دهد.

این نوع فقه استکه انقلاب و جنبش تازه اسلامی بدان نیازمند است ... ولی فقه ویژه نظم و نظام دولت، و قوانین و شرائع جامعه منظم و مستقر، اینک وقت آن فرانرسیده است ... چه امروزه یک دولت اسلامی و یک جامعه اسلای در سراسرکره زمین وجود نداردکه در آن برابر شریعت یزدان و فقه اسلامی رفتار شود!.. این نوع فقه در وقت خود فرامیرسد، و احکام آن به اندازه جامعه مسلمانیکه تشکل میگردد شرح و بسط داده میشود، و با شرائط و ظروف واقعیتی روبرو خواهد شدکه آن جامعه را در آن زمان احاطه میکند.

قطعا فقه اسلامی در خلا پدیدار نمیگردد، و دانههای آن در هوا نمیروید.

*

به تکمیل سخن از موضوعهای این سوره برمیگردیم: محور نخستین این سوره، نشان دادن سرشت کسانی است که این آئین را تکذیب میکنند. از انگیزههای اصلی تکذیبکنندگان در امر تکذیب سخن میگوید، و سرنوشت وحشتناک و هراسانگیری را به تصویر میکشد که در انتظار تکذیبکنندگان است ... روند قرآنی در چندگردش و چرخش پیرامون این محور دور میزند، گردشها و چرخشهائی که موضوع و جولانگاه گوناگونی دارند، ولی همه آنها بدان محور اصلی برمیگردند، چه در آن داستان، و چه در صحنههای جهانی، و چه در صحنههای قیامت، و چه در رهنمودها و پیروهائیکه بر داستانها پیشی میگیرند یا در لابلای آن و یا در آخر آن میآیند.

سوره رعد فضای سوره انعام را به یاد میآورد، و این سوره که سوره حجر است فضای سوره اعراف را به یاد میآورد. سرآغاز سوره اعراف تهدید کردن و بیم دادن بود، و روند آن جملگی مصداق تهدیدکردن و بیم دادن را داشت. در اینجا نیزکه سوره حجر است سرآغاز و سرانجام همگون است، با اندک اختلافیکه در مزه و چششی که دارد.

بیم دادن و تهدیدکردن در سرآغاز سوره اعراف صریح و آشکار است:

(کتاب انزل الیک فلایکن فی صدرک حرج منه، لتنذر به و ذکری للمومنین. اتبعوا ما انزل الیکم منربکم و لا تتبعوا مندونه اولیاء، قلیلا ما تذکرون. وکم من قریه اهلکناها فجاءها باسنا بیاتا او هم قائلون. فما کان دعواهم اذ جاءهم باسنا الّا ان قالوا: اناکنا ظالمین...).

(این قرآن) کتابی است که از (سوی یزدان جهان) بر تو نازل شده است و نباید از ناحیه آن هیچگونه نگرانی و ناراحتی به خود راه دهی. (نه نگرانی از ناحیه بار سنگین رسالتی که بر دوش داری و نه از جانب عکسالعملهائی که دشمنان سرسخت در برابر آن نشان میدهند، و نه از سوی نتیجه و برداشتی که از تبلیغ این رسالت انتظار میرود. چرا که هدف از نزول این قرآن این است) که بدان (کافران را از عواقب شوم افکار و اعمالشان) بترسانی، و مومنان را پند و اندرز دهی. از چیزی پیروی کنید که از سوی پروردگارتان بر شما نازل شده است، و جز خدا از اولیاء و سرپرستان دیگری پیروی مکنید (و فرمان مپذیرید). کمتر متوجه (اوامر و نواهی خدا) هستید (و کمتر پند میگیرید) چه بسیار شهرها و آبادیهائی که آنها را (به سبب گناهان فراوان ساکنان آنجاها) ویران کردهایم و عذاب ما مردمان آنجاها را در بر گرفته است، در شبانگاهان (که در خواب ناز بودهاند، مانند قوم لوط ) یا در چاشتگاهان که به استراحت پرداختهاند، (مانند قوم شعیب). در آن موقع که عذاب ما به سراغ ایشان آمده است، دعا و استغاثهای جز این نداشتهاند که گفتهاند: واقعا ما ستمکار بودهایم (و با دست خود بر خود ستم کردهایم و هم اینک پشیمانیم و چشم به راه عفو یزدانیم! امّا بدین هنگام پشیمانی را چه سود؟!).   (اعراف/2-5)

سپس در سوره اعراف داستان آدم و ابلیس ذکر میشود، و روند قرآنی آن داستان را پیگیری میکند تا بدانجاکه زندگی دنیا به پایان میرسد، و همگان به سوی پروردگارشان برمیگردند، و مصداق بیم دادن و تهدید کردن را مییابند ... به دنبال داستان نشان دادن برخی از صحنههای جهان ذکر میگردد، و در آن از آسمانها و زمین، شب و روز، خورشید و ماه، ستارگانی که به فرمان یزدان مسخر و به سود مردمان درگشت و گذارند، و از بادها و ابرها و آبها و میوهها ... سخن میرود ... به دنبال نشان دادن آن صحنهها داستانهای قوم نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و موسی میآیدکه همه و همه بیم دادن و تهدیدکردن را تصدیق میکنند.

در اینجا در سرآغاز سوره حجر نیز بیم دادن و تهدید کردن قرار میگیرد، ولیکن آمیخته با سایهای از ترساندن و پیچیدگیایکه بر فضای سوره هراس میافزاید، و انتظار وقوع فرجامکار را بیشتر مینماید:

(رُبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کَانُوا مُسْلِمِینَ . ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الأمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ . وَمَا أَهْلَکْنَا مِنْ قَرْیَةٍ إِلا وَلَهَا کِتَابٌ مَعْلُومٌ . مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ).

بارها و بارها کافران (در دنیای دیگر) آرزو میکنند که کاش! (در این جهان) مسلمان میبودند (و فرمودههای خدا و رهنمودهای انبیاء را گردن مینهادند). بگذار بخورند و بهرهور شوند و آرزو آنان را غافل سازد. بالاخره خواهند دانست (که چه کار بدی کردهاند این که تنها به دنیا پرداختهاند و آخرت را فراموش نمودهاند). ما هیچ شهر و روستائی را نابود نکردهایم مگر (پس از انقضای) مدت معینی (که) داشته است. هیچ ملتی بر (مدت معین و سررسید) اجل خود پیشی نمی‏گیرد و از آن عقب نمیافتد.         (حجر/2-5)

آنگاه روند قرآنی برخی از صحنههای جهان را عرضه میدارد: آسمان و بروج فلکی، زمینگسترده وکوههای پابرجای آن،گیاهان و درختان با نظم و نظام شگرف و اندازه و حساب وکتاب دقیق، بادهای تلقیحکننده، آب و آبیاری، زندگی و مرگ، و قیامت وگردهمآئی همگان در آن ... اینها به دنبال داستان آدم و ابلیس ذکر میشوند، داستانی که با سرنوشت دنبالهروان ابلیس و سرنوشت مومنان به پایان میآید ... بدین خاطر اشارههائی به داستانهای ابراهیم و لوط و شعیب و صالح میشود، و در آنها هدف اصلی ذکر سرنوشت تکذیبکنندگان، و مورد ملاحظه قرار دادن این استکه مشرکان آثار فرسوده و فروتپیده همچون اقوامی را میدیده اند و با آنها آشنا بودهاند، چراکه ازکنار آنها در راه خود به شام میگذشتهاند و خرابهها و ویرانههای خانه وکاشانه ایشان را مشاهده میکردهاند.

لذا محور هردو سوره یکسان است، ولی شخصیت هریک از دو سوره جدای از دیگری است. آهنگهای دو سوره همگون است ولی همسان نیست، همانگونهکه عادت قرآن مجید در موضوعهای یگانه استکه به شیوههایگوناگون از آنها سخن میگوید، شیوههائیکه مختلف و متشابه هستند، ولی هرگز تکراری و مثل هم نمیباشند!

میتوان روند سوره را دراینجا به پنج جولانگاه، یا به پنج بند تقسیمکرد. هر جولانگاه یا بندی از آنها موضوعی یا بخشی را دربر میگیرد:

جولانگاه نخستین ازسنت و قانون خدا سخن میگوید، سنت و قانونیکه در رسالت و ایمان و تکذیب بدان، تخلفناپذیر است. این جولانگاه با چنان بیم دادن و تهدیدکردنی میآغازدکه ترساندن و به هول و هراس انداختن آن را در خود ییچیده است:

(رُبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کَانُوا مُسْلِمِینَ. ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الأمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).

بارها و بارها کافران (در دنیای دیگر) آرزو میکنند که کاش! (در این جهان) مسلمان میبودند (و فرمودههای خدا و رهنمودهای انبیاء را گردن مینهادند). بگذار بخورند و بهرهور شوند و آرزو آنان را غافل سازد. بالاخره خواهند دانست (که چه کار بدی کردهاند این که تنها به دنیا پرداختهاند و آخرت را فراموش نمودهاند).   (حجر/2-3)

جولانگاه نخستین با این سخن به پایان میآیدکه تکذیبکنندگان براثرکینهتوزی به تکذیب میپردازند نه بدان خاطرکه در دلائل ایمان، نقص وکم وکاست است:

(وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ . لَقَالُوا إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ ).

اگر (به فرض) دری از آسمان به روی آنان بگشائیم و ایشان از آنجا شروع به بالا رفتن کنند (و فرشتگان و شگفتیهای جهان بالا را با چشم خود ببینند). بی‏گمان خواهند گفت: حتماً ما را چشمبندی کردهاند (و آنچه میبینیم ابدا واقعیت ندارد!) و بلکه ما را جادو نمودهاند (این است که چیزها را عوضی میبینیم). (حجر/14-15)

آنان همه از یک قماش و در یک سطح هستند:

(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الأوَّلِینَ . وَمَا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ . کَذَلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ . لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الأوَّلِینَ).

ما پیش از تو (پیغمبرانی را) به میان گروهها و دستههای پیشین روانه کردهایم. هیچ فرستادهای به پیش ایشان نمیآمد مگر این که او را مسخره می‏کردند (همانگونه که هم اینک باطلگرایان تو را مسخره میدارند). ما اینگونه قرآن را به دلهای بزهکاران داخل میگردانیم (و از حق آنان را میآگاهانیم، تا برایشان اتمام حجت شود). آنان بدان ایمان نمیآورند (چون در شهوات غوطهورند و باطلگرایند نه حقگرا) و شیوه اقوام پپشین هم بر این بوده است.   (حجر/10-13)

جولانگاه دوم برخی از نشانههای خداشناسی را در جهان بیان میدارد. نشانهها را در آسمان و در زمین و میان آن دو نشان میدهدکه هریک از آنها دارای حکمتی است و به اندازه لازم ساخته شده است:

(وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ . وَحَفِظْنَاهَا مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ . إِلا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِینٌ . وَالأرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ . وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ وَمَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِینَ . وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ . وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَیْنَاکُمُوهُ وَمَا أَنْتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ ).

ما در آسمان برجهای نجومی پدید آوردهایم (که تقویم مجسم جهان و بیانگر نظام شگرف و حساب دقیق آن است) و آن را برای بینندگان آراستهایم (تا از این منظره زیبای بالا به قدرت آفریدگار تعالی پی ببرند). و آسمان را (از دستبرد و دسترسی) هر اهریمن ملعون و مطرودی محفوظ و مصون داشتهایم. و امّا هرکه از آنها دزدکی گوش فرادارد، آذرخش روشنی به سراغ او میرود. ما زمین را گسترانیدهایم و در زمین کوههای استوار و پابرجائی را پدید آوردهایم، و همه چیز را به گونه سنجیده و هماهنگ و در اندازههای متناسب و مشخص در آن ایجاد کردهایم. و در آن اسباب زندگی و مایه ماندگاری شما و کسانی را آفریدهایم که نمیتوانید روزیرسان ایشان باشید و چیزی وجود ندارد مگر این که گنجینههای آن در پیش ما است و جز به اندازه معین و مشخصی (که حکمت ما اقتضاء کند) آن را فرو نمیفرستیم. و بادها را برای تلقیح (ابرها و بارور ساختن آنها) به وزیدن میاندازیم و به دنبال آن از (ابرهای بهم پیوسته و تلقیح شده) آسمان آب میبارانیم و شما را بدان سیراب میگردانیم (و آنگاه به شکل برف و یخ و چشمهها و رودخانهها و دریاها و اقیانوسها در زمین جمعآوری و اندوختهاش مینمائیم، و دوباره آن را تبخیر و به جو زمین میبریم و سپس به زمین برمیگردانیم) و شما توانائی اندوختن (و نگهداری) آن را (بدینگونه در فضا و زمین) ندارید .   (حجر/16-22)

برگشت هر چیزی و هرکسی در وقت معلوم و معین، به سوی خدا است:

(وَإِنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَنُمِیتُ وَنَحْنُ الْوَارِثُونَ. وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ. وَإِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ.).

و مائیم که زنده میگردانیم و میمیرانیم (و باقی بوده) و وارث (جهان) میباشیم. و ما همپیشینیان شما را میدانیم و همپسینیان شما را، (و میدانیم که کی بودهاند و جه کردهاند، و کی خواهند بود و چه خواهند.    (حجر/23-25)

جولانگاه سوم داستان بشریت، و اصل هدایت و ضلالت سرشته در ترکیببند وجود انسانها، و اسباب و علل هدایت و ضلالت، و سرانجامگمراهان و راهیافتگان را عرضه میدارد. داستان بشریت آغاز میگردد با آفرینش آدم ازگل خشکیده فراهم آمده از گل تیره شدهگندیدهایکه نفخهای از روح متعلق به خدا درآن دمیده میشود وجان به پیکرش میرود. بعد از آن درباره غرور و خودخواهی ابلیس و تکبر او سخنگفته میشود و بیان میگرددکه ابلیس دوستی و سرپرستیگمراهان را دارد نه مومنان مخلص یزدان را. جولانگاه چهارم درباره جایگاه هائی استکه گذشتگان قوم لوط و شعیب و صالح در آنجاها نقش زمین شدهاند. این جولانگاه با این فرموده خدا آغاز میشود:

(نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الألِیمُ).

(ای پیغمبر!) بندگان مرا آگاه کن که من دارای گذشت زیاد و مهر فراوان هستم (در حق کسانی که توبه کنند و ایمان بیاورند و کار نیک انجام بدهند). و این که عذاب من (در حق سرکشان بیایمان) عذاب بسیار دردناکی است (و عذابهای دیگر در برابرش عذاب نیست).   (حجر/49-50)

آنگاه داستانها پیاپی یکدیگر میآید، و رحمت خدا با ابراهیم و لوط را جلوهگر مینماید، و از عذابی سخن میرودکهگریبانگر اقوام لوط و شعیب و صالح شده است ... این عذاب در این داستانها برای قریش از جایگاههای اقوامی سخن گفته میشود که نقش زمین گردیدهاند و قریشیان در راه خود به شام از سرزمین آنان میگذرند و ویرانهها و خرابههای برجای مانده ایشان را مینگرند:

(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ . وَإِنَّهَا لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ).

بی‏گمان در این (بلائی که بر سر قوم لوط آمد) نشانههائی برای افراد هوشمند موجود است (که از این آثار میتوانند عمق واقعه را دریاببد و بدانند که هر گروه فاسد دیگری دستخوش چنین بلائی میگردد). این آثار بر سر راه (کاروانیان و مسافران است و خرابههای آن) برجا است.      (حجر/75-76)

جولانگاه پنجمکه واپسین جولانگاه است پرده از حقی بهکنار میزندکه نهان در آفرینش آسمانها و زمین است و تا دامنه قیامت برجا است. آنگاه از ثواب و عقاب سخن میرود، ثواب و عقابیکه با دعوت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) پیوند میخورد ... حقیکه در آفرینش آسمانها و زمین نهان است، بزرگترین حق است و جهان را و سرآغاز و سرانجام انسان را فرامیگیرد:

(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ . وَإِنَّهَا لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ . إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ).

ما آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است جز به حق نیافریدهایم. (تمام هستی دارای هدف و حکمت است، و بر مدار حق و حقیقت می‏گردد، و لذا با فساد سر سازگاری ندارد، و فاسدان دیر یا زود به سزای خود میرسند، و همچون قوم لوط و ثمود از صحنه پرنظم و نظام آفرینش به کناری پرت میگردند). و بی‏گمان روز رستاخیز فرامیرسد (و تباهکاران علاوه از مکافات دنیوی، به عذاب و عقاب سخت اخروی گرفتار میکردند) پس (ای بیغمبر!) گذشت زیبائی داشته باش (و بزرگوارانه و حکیمانه به دعوت خود ادامه بده و در برابر اذیت و آزار کفار شکیبائی کن). بی‏گمان پروردگار تو آفریدگار بسیار آگاهی است. (پس کار خود را بدو واگذار و باک از این و از آن مدار ای پیغمبر!) ما هفت (آیه) به تو دادهایم که (سوره فاتحه را تشکیل میدهند و در هر نمازی) تکرار میگردند (و از منزلت خاصی برخوردارند و وسیله دعا و ثنا و طلب هدایت از خدایند) و همه قرآن بزرگ را به تو عطاء نمودهایم (که معجزه جاویدان یزدان و مایه تاب و توان مسلمان است).

تا آخر سوره ...

*

 

تفسیر سوره‌ی حجر آیه‌ی 15-1

سورة حجر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سوره‌ی حجر آیه‌ی 15-1

 

الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَقُرْآنٍ مُبِینٍ (١) رُبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کَانُوا مُسْلِمِینَ (٢) ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الأمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (٣) وَمَا أَهْلَکْنَا مِنْ قَرْیَةٍ إِلا وَلَهَا کِتَابٌ مَعْلُومٌ (٤) مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ (٥) وَقَالُوا یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ (٦) لَوْ مَا تَأْتِینَا بِالْمَلائِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (٧) مَا نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلا بِالْحَقِّ وَمَا کَانُوا إِذًا مُنْظَرِینَ (٨) إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (٩) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الأوَّلِینَ (١٠) وَمَا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ (١١) کَذَلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ (١٢) لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الأوَّلِینَ (١٣) وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ (١٤) لَقَالُوا إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ (١٥)

این بند نخستین در روند سوره‌، از سرشت‌کتابی صحبت می‌دارد که تکذیب‌کنندگان آن را تکذیب می‌کردند و دروغش می‌نامیدند ... ایشان را از روزی می‌ترساند که در آن آرزو می‌کنند کاش مسلمان می‌بودند! سبب به تاخیر انداختن همچون روزی را برایشان ذکر می‌کند، و بدیشان اطلاع می‌دهدکه چنین روزی به زمان معین و مشخصی واگذار گردیده است ... چالشهای آنان و استهزاء ایشان و درخواست نزول فرشتگان را به یادشان می‌آورد. آن‌گاه ایشان را تهدید می‌کندکه نزول فرشتگان نابودی و ویرانی را به همراه دارد. درنهایت از علت حقیقی تکذیب کردن پرده برمی‌دارد، و اعلام می‌نماید که علت تکذیب کردن کمبود دلیل و برهان نیست‌، بلکه‌کینه‌توزی و سرکشی علت اصلی است‌!..

الف‌.لام‌.را ...

(تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَقُرْآنٍ مُبِینٍ).

این آیه‌های کتاب (‌منزل آسمانی‌) و قرآن روشن (‌یزدانی‌) است‌.

این حروف و حروف نظائر آنهاکتاب‌، یعنی قرآن است‌. این حروفی که در دسترس همگان است «‌تلک‌: آن‌» آیه‌های عالی و والائی است که فراتر از دستبرد و دگرگونی است‌، و دارای نظم و نظام اعجازانگیز است‌. این حروفی‌که به تنهائی معنی ندارند قرآن روشن و روشنگر است‌.

اگر مردمانی در جهان آیات کتاب اعجازانگیز را نمی‌پذیرند و این قرآن روشن و روشنگر را تکذیب می‌کنند، روزی فراخواهد رسیدکه در آن آرزو می‌کنند کاش جز آنچه بوده‌اند می‌بودند، و کاش در دنیا ایمان می‌آوردند و بر ایمان خود استوار می‌ماندند:

(رُبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کَانُوا مُسْلِمِینَ) .

بارها و بارها کافران (‌در دنیای دیگر) آرزو می‌کنند که کاش‌! (‌در این جهان‌) مسلمان می‌بودند (‌و فرموده‌های خدا و رهنمودهای انبیاء را گردن می‌نهادند)

«‌ربما: چه‌بسا» امّا آرزوکردن و دوست داشتن سودمند نمی‌افتد ... «‌ربما: چه‌بسا» در این واژه تهدید نهانی است‌. با تمسخر نیز آمیخته است‌. در آن همچنین تشویق به دریافتن فرصت نهفته است‌، فرصت را دریابند و اسلام را بپذیرند، و رستگاری را پیش از، از دست رفتن فراچنگ آورند، و قبل از فرارسیدن روزی که آرزو می‌کنند کاش مسلمان می‌بودند، ولی در آن روز آرزو کردن و خواستار شدن بدیشان سودی نمی‌بخشد، برای خود کاری بکنند.

تهدید دیگری‌که پیچیده در لابلای کلام است‌، سر می‌رسد:

(ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الأمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).

بگذار بخورند و بهره‌ور شوند و آرزو آنان را غافل سازد. بالاخره خواهند دانست (‌که چه کار بدی کرده‌اند این که تنها به دنیا پرداخته‌اند و آخرت را فراموش نموده‌اند)‌.

بگذارکه آنان در زندگی حیوانی محض خود بمانند و بسان حیوا‌ن بخورند و لذت ببرند، زندگی حیوانی محضی‌که از اندیشه و آگاهی و آینده‌نگری خالی است‌. رهایشان ساز فرفره‌سان در این‌گیجی و منگی بچرخند. آرزو آنان را غافل سازد و به خود مشغول دارد، و آزها و طمعها ایشان را گول بزند. عمر بگذرد و فرصت از دست رود. به ترک ایشان بگوی و خویشتن را بدین هلاک‌شوندگان سرگرم مدار، هلاک‌شوندگانی که در بیابان برهوت آرزوهای پوچ گول‌زننده‌گمراه گردیده‌اند، آرزوهائی‌که همچون سراب از دور پدیدار می‌گردد و پرتو می‌افکند و ایشان را به آزها و طمعها امیدوار می‌سازد، و زمام را برای آنان شل می‌کند و گمان می‌برندکه عمر طولانی خواهند داشت و میرسند به چیزهائی‌که بدانها طمع می‌ورزند و هیچ چیزی و هیچ ‌کسی نمی‌تواند ایشان را از رسیدن بدان خواستها و آرزوها بازدارد و مانع بر سر راه آنان ایجادکند. کسی هم ایشان را مورد محاسبه و بازخواست قرار نخواهد داد و سرانجام به آرزوهایشان می‌رسند و رستگار هم می‌گردند!

تصویر آرزوئی‌که افسار را برای ایشان شل می‌کند تصویر انسان زنده‌ای است‌. چه آرزوهای پر زرق و برق بر صفحه خیال همچون انسانهائی می‌درخشد و پرتو می‌اندازد. آنان به دنبال آرزوها می‌تازند و نرد عشق می‌بازند و خویشتن را بدانها سرگرم می‌کنند و غرق در آنها می‌گردند، تا بدان‌گاه‌که از منطقه امن و امان می‌گذرند، و از یاد خدا غافل می‌شوند، و قضا و قدر الهی را فراموش می‌کنند، و ازگرگ اجل‌که یکایک از این‌گله می‏برد بی‏خبر می‌گردند، و اصلا فراموش می‌کنندکه واجبات و فرائضی در میان است‌، و این حلال و آن حرام است! حتی وقتی فرامی‌رسدکه فراموش می‌کنندکه خدائی وجود دارد، و مرگی بر سر راه است‌، و زنده شدن و رستاخیزی درمی‌رسد!

این همان آرزوهای کشنده‌ای است‌که به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دستور داده می‌شودکه ایشان را بدان آرزوها واگذارد ...

(فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ)‌. چه بالاخره خواهند دانست‌.

وقتی خواهند دانست‌که‌کار ازکارگذشته است و فرصت از دست رفته است‌، و دانستن سودمند نمی‌افتد ... این هم دستوری است‌که جنبه تهدید ایشان را دارد. پسوده سختی هم در آن است تا این‌که بیدار شوند و از خواب غفلت آرزوهای‌گول زننده‌ای برخیزندکه ایشان را از سرنوشت قطی خودشان بی‏خبر می‌گرداند.

سنت و قانون خدا اجراء می‌گردد و تخلف‌ناپذیر است‌. هلاک ملتها درگرو اجل آنها است‌، اجلی‌که خدا برای آن ملتها مقدر فرموده است‌، و وقتی سر می‌رسدکه رفتار وکرد‌ارشان مقتضی اجراء سنت و مشیت خدا گردد:

(وَمَا أَهْلَکْنَا مِنْ قَرْیَةٍ إِلا وَلَهَا کِتَابٌ مَعْلُومٌ . مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ.).

ما هیچ شهر و روستائی را نابود نکرده‌ایم مگر (‌پس از انقضای‌) مدت معینی (‌که‌) داشته است‌. هیچ ملتی بر (‌مدت معین و سررسید) اجل خود پیشی نمی‏گیرد و از آن عقب نمی‌افتد.

به تاخیر افتادن عذاب در دوره‌ای از ادوار ایشان را گول نزند. چه قطعاً سنت خدا راه معلوم خود را درپیش می‌گیرد و اجراء می‌شود، و خواهند دانست‌که چه کرده‌اند، و به چه سرنوشت بدی دچار آمده‌اند.

خدا آن‌ مدت ‌‌زمان ‌معین ‌را تا سررسید مشخص‌خود به شهرها و روستاها و ملتها عطاء می‌فرماید و ایشان را از زندگی برخوردار می‌نماید ناکار بکند، و برحسب کار سرنوشت ایشان رقم بخورد. هرگاه آنان ایمان بیاورند وکارهای نیکو بکنند و راه صلاح و عدالت بسپرند، خدا مدت زمان عمر ایشان را طولانی می‌کند و اجل آنان را به تاخیر می‌اندازد. ولی وقتی‌که از همه این اصول و ارکان منحرف شدند و به‌کژراهه افتادند، و امید خیر و صلاحی بدیشان نماند، بدین هنگام اجل ایشان درمی‌رسد، و بودنشان منتفی می‌شود، چه با پایان‌گرفتن عمرشان و نیست و نابود شدنشان‌، و چه به‌طور موقت با ضعف و زبونی ایشان و با فروکش کردن شمعک قدرتشان‌.

چه‌بساگفته شود: ملتهائی وجود دارد که نه ایمان می‌آورند و نه‌کارهای نیک می‌کنند و نه راه اصلاح و عدالت می‌پویند، و با وجود این نیرومند و ثروتمند و باقی و برجایند. این‌گمانی بیش نیست‌. قطعا باید هنوز خیر و صلاحی در میان این ملتها مانده باشد، هرچند این خیر و صلاح آبادکردن زمین باشد، و یا خیر و صلاح عدالت و دادگری در محدوده تنگ خود در میان افراد آن ملتها باشد، و یا خیر و صلاح مادی و نیکوکاری محدود به حدود و ثغور خودشان باشد. در سایه این خیر و صلاح است‌که همچون ملتهائی هنوز به زندگی ادامه می‌دهند. هر وقت اثری از خیر و صلاح در میانشان نماند مرگشان درمی‌رسد و به سرنوشت معلوم خود گرفتار می‌آیند.

سنت و قانون خدا تخلف‌ناپذیر است و هر ملتی مدت زمان مشخصی دارد:

(مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ).

هیچ ملتی بر (مدت معین و سر رسید) اجل خود پیشی نمی گیرد و از آن عقب نمی افتد.

*

روند قرآنی بی‌ادبی آنان را با پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) نقل می‌کند، پیغمبری که‌کتاب قرآن روشن و روشنگر را برایشان می‌آورد، و ا‌یشان را از خواب غفلت آرزوهائی بیدار می‌کند که آنان را بی‌خبر و ناآگاه می‌گرداند، و ایشان را به سنت و قانون خدا تذکر می‌دهد و یادآور می‌شود، ولی آنان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را به تمسخر می‌گیرند و با او پرروئی می‌کنند:

(وَقَالُوا یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ. لَوْ مَا تَأْتِینَا بِالْمَلائِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).

و (‌‌تمسخرکنان‌) می‌گویند ای کسی که (‌گمان می‌بری از آسمان‌) قرآن بر تو نارل گشته است‌، تو حتما دیوانه‌ای‌! تو اگر از زمره راستگویانی‌، چرا (‌به جای آوردن قرآن‌) فرشتگان را به پیش ما نمی‌آوری (‌تا بر پیغمبری تو گواهی دهند:‌؟‌)‌.

تمسخر و استهزاء ایشان از این نداء و صدا زدنشان پیدا است‌:

(یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ).

ای کسی که (‌گمان می‌بری از آسمان‌) قرآن بر تو نازل گشته است‌.

آنان وحی و رسالت را قبول نمی‌کنند، و با سخنان تمسخرآمیزشان پیغمبر بزرگوار (صلی الله علیه و سلم) را ریشخند می‌کنند. بی‌ادبی ایشان از موصوف کردن رسول امین بدین صفت پیدا است‌:

(إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ).

تو حتما دیوانه‌ای‌.

پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ایشان را با قرآن روشن و روشنگر دعوت می‌کند، و آنان پاداش او را با این‌گونه واژه‌ها و بی‌ادبیها پاسخ می‌گویند!

ایشان لجاجت می‌آغازند و درخواست می‌کنند که فرشتگان بیایند و پیغمبری او را تصدیق نمایند:

(لَوْ مَا تَأْتِینَا بِالْمَلائِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ)

فرشتگان را به پپش ما نمی‌آوری (‌تا بر پیغمبری تو گواهی دهند؟‌)

درخواست نزول فرشتگان در این سوره و در غیر آن‌، هم از پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و هم از سائر پیغمبران پیش از او، تکرار می‌گردد. این هم همان‌گونه که‌گفتیم نشانه‌ای از نشانه‌های پی نبردن به ارزش انسان است‌، انسانی که خدا او را مکرم و معزز داشته است و خلعت نبوت را به نژاد او بخشیده است و برخی از افراد انسان را به پیغمبری برگزیده است‌.

پاسخ بدان ریشخند و بدان بی‌شرمی و بدین نادانی‌، ذکر قاعده‌ای است که جایگاه‌های نقش زمین شدن پیشینیان گواه بر آن است‌. قاعده این است که فرشتگان به پیش پیغمبری از پیغمبران نمی‌آیند مگر برای نابود کردن تکذیب‌کنندگان قوم او وقتی‌که مدت زندگی بسر می‌رسد و اجل معلوم و مشخص سر می‌رسد. دیگر بدین هنگام مهلت دادن و به تاخیر انداختنی در میان نمی‌ماند:

(مَا نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلا بِالْحَقِّ وَمَا کَانُوا إِذًا مُنْظَرِینَ).

ما فرشتگان را جز به حق و به همراه حق نازل‌نمی‌کنیم و هنگامی که نازل شوند (‌اگر بدانان ایمان نیاورند) دیگر بدیشان مهلت داده نمی‌شود (‌و فورا عذاب الهی گریبانگیرشان می‏گردد و مجال ماندن نخواهند داشت‌)‌.

آیا این چیزی است‌که می‌خواهند و آن را درخواست می‌نمایند؟‌!

*

آن‌گاه روند قرآنی ایشان را به سوی هدایت و تفکر و تدبر برمی‌گرداند ... خدا فرشتگان را جز با حق نازل نمی‌کند. آنان را با حق نازل می‌کند، تا آن را پیاده‌کنند و اجراء‌گردانند. حقی‌که فرشتگان در وقت تکذیب نمودن ودروغ نامیدن با خود می‌آورند و آن را پیاده و اجراء می‌گردانند، هلاک و نابودی است‌. تکذیب‌کنندگان شایسته هلاک و نابودی می‌شوند و هلاک و نابودی در حق ایشان پیاده و اجراء می‌گردد. هلاک و نابودی حقی است‌که فرشتگان آن را با خود می‌آورند تا بدون تاخیر آن را پیاده و اجراء‌کنند. اما خدا برای ایشان چیزی را خواسته است‌که بهتر از آن چیزی است که خودشان برای خویشتن درخواست کرده‌اند. خدا قرآن را برایشان فرود فرستاده است تا درباره آن بیندیشند و با آن راهیان گردند. این برای ایشان بهتر از این است‌که فرشتگان واپسین حق را با خود بیاورند و آن را در حق ایشان پیاده نمایند! ‌کاش چنین چیزی را می‌دانستند:

(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ).

ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و خود ما پاسدار آن می‌باشیم (‌و تا روز رستاخیز آن را از دستبرد دشمنان و از هرگونه تغییر و تبدیل زمان محفوظ و مصون می‌داریم‌)‌.

برای ایشان بهتر است‌که به قرآن روکنند. قرآن باقی و محفوظ است‌. نه‌کهنه می‌شود و نه دگرگونی می‌پذیرد. با باطل نمی‌آمیزد. تحریف بدان رو نمی‌کند. قرآن آنان را به سوی حق رهنمود می‌سازد و ایشان را در پناه رعایت وعنایت خدا می‌دارد و محفوظ و مصون می‌نماید، اگر حق را می‌خواهند، و اگر فرشتگان را می‌خواهند تا ایشان را ثابت و استوار بدارند ... خدا نمی‌خواهد فرشتگان را به سوی ایشان روانه‌کند و برایشان نازل‌گرداند. زیرا خیر و صلاح ایشان را خواسته است و این است‌که قرآن را برایشان نازل‌کرده است‌که مصون و محفوظ می‌ماند، نه فرشتگان را تا ایشان را نابودکنند و از میان بردارند.

ما امروزه از پس قرون و اعصار به وعده راستین خدا درباره محافظت از این قرآن می‌نگریم و می‌بینیم‌که درکنار شواهد بسیار دیگری بر اعجاز این قرآن‌، همین محافظت نیز معجزه‌ای است دال بر یزدانی بودن این کتاب‌. می‌بینیم اوضاع و احوال و شرائط و ظروف و عوامل فراوانی بر سر این‌کتاب در لابلای این قرون و اعصار آمده است‌که نمی‌بایستی آن را از دستبرد خود مصون و محفوظ دارد و حتی واژه‌ای در آن تغییر و تبدیل پیدا نکند، و جمله‌ای درآن تحریف نشود. کی چنین چیزی ممکن بود اگر نیروئی فراتر از اراده و خواست انسانها، و بزرگتر از احوال و اوضاع و شرایط و ظروف و عوامل‌گوناگون در میان نمی‌بود و این کتاب را از تغییر و تبدیل محافظت نمی‌نمود و از بازیچه دست روزگار و از تحریف دشمنان زورمدار نمی‌پائید.

روزگاری بر این‌کتاب در دوران فتنه‌ها و آشوبهای نخستین ‌گذشته است‌. در آن ایام‌که دسته‌ها و فرقه‌های زیاد‌ی پدید آمدند، وکشمکشهای فراوانی درگرفت‌، و بلاها و مصیبت‌ها همه‌جاگیرگردید، و حادثه‌ها و رخدادها موج‌گرفت و سیلاب وقائع ناگوار به راه افتاد. هر دسته و فرقه‌ای برای خود در این قرآن و در احادیث پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به دنبال سندی بود. دشمنان این آئین نیز خویشتن را به میدان پیکار این فتنه‌ها و آشوبها کشاندند، و دشمنان اصلی این آئین‌، بویژه یهودیان و به دنبال ایشان «‌نژادگرایان‌» که مردمان را به «‌نژادگرائی‌» فرامی‌خواندند و شعوبیه نام گرفتند، زمام اختیار این فتنه‌ها و آشوبها را به دست‌گرفتند و بدانجاکه می‌خواستند سوق دادند!

این دسته‌ها و فرقه‌ها چیزهای زیادی را بر احادیث پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) افزودند و در میان فرموده‌های آن حضرت جای دادند که نیاز به رنجها و تلاشهای ده‌ها علمای پرهیزگار هوشیار پیداکرد تا در مدت ده‌ها سال توانستند احادیث پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را از دست آنان آزاد کنند و آن فرموده‌ها را به غربال زنند و پاکسازی‌کنند و بالاخره از نیرنگ نیرنگبازان دشمن این آئین سره و رها سازند.

همچنین این دسته‌ها و فرقه‌ها توانستند در این فتنه‌ها و آشوبها معانی آیات قرآن را تاویل‌کنند، و بکوشند آیات را به‌گونه‌ای پیچ دهند و معنی‌کنند که دال بر احکام و رویکردهائی باشد که خود می‌خواستند.

امّا همه این دسته‌ها و فرقه‌ها -‌حتی در سخت‌ترین و تاریک‌ترین و پریشان‌ترین اوقات - نتوانستند یک تغییر و تبدیل جزئی هم در این‌کتاپ محفوظ و مصون پدید آورند. نصوص این‌کتاب باقی ماند بدان‌گونه که خدا آنها را نازل فرموده بود. حجت پایداری ماند بر ضد هر شخص تحریف‌کننده‌ای و هر فرد تاویل‌کننده‌ای‌، و حجت جاویدانی بر خدائی بودن این‌کتاب محفوظ‌، باقی ماند.

پس از آن مسلمانان به زمانی رسیدند -‌که هنوز ما در آن هستیم و به درد آن‌گرفتاریم - مسلمانان در آن‌، آن اندازه ضعیف شدند که نتوانستند از خویشتن‌، و از عقیده خویشتن‌، و از سیستم و نظام خود، و از سرزمین و مملکت خود، و از ناموس و آبرو و اموال و اخلاق خویش‌، و حتی از عقل و خرد و فهم و درک خویش‌، حفاظت و حمایت‌کنند! دشمنان چیره بر مسلمانان هر کاری راکه در پیش آنان خوب بود تغییر دادند، و بر جای آن‌کار بدی راگذاشتند که خود داشتند ... معروف مسلمانان را با منکر خود معاوضه کردند در عقائد، جهان‌بینیها و اندیشه‌ها، معیارها و ارزشها، اخلاق و آداب‌، و در مقررات و قوانین ... برای مسلمانان بی‌شرمی و بی‌بند و باری و تباهی و پرروئی و دست برداشتن از همه ویژگیهای «‌انسان‌» را زینت دادند و آراستند، و ایشان را به نوعی زندگی برگرداندندکه به زندگی حیوان می‌ماند ... و در ازمنه و اوقاتی به نوعی زندگی برگرداندند که حیوان نیز از آن بیزار وگریزان بود ... این بدیها و زشتیها را تحت عنوانهای پر زرق و برق و فریبا و دلربائی همچون‌: «‌ترقی و پیشرفت‌»‌، «‌تحول و دگرگونی‌»‌، «‌علمگرائی‌»‌، «‌علمی‌»‌، «جنبش و پویش‌»‌‌، »‌آزادی‌»‌، «‌درهم شکستن غلها و زنجیرها»‌، «‌شورش‌»‌، «‌رستاخیز»‌، «‌نوگرائی‌»‌، و سائر شعارها و عنوانهای دیگر، وضع و نامگذاری کردند ... و «‌مسلمانان‌» تنها در نامهایشان مسلمان ماندند و به نام مسلمان بودند. از این آئین نه کم و نه زیاد بهره‌ای نداشتند. خس و خاشاکی شدند همچون خس و خاشاک روی سیلاب که از خود هیچ چیزی را بازنمی‌دارد و هیچ‌گونه دفاعی ندارد، و شایسته چیزی جز افروزینه آتش نیست ... تازه افروزینه ناچیزی هم بیش نیست‌!.. ولیکن دشمنان این آئین - با وجود همه اینها -‌نتوانستند تغییر و تبدیلی در نصوص این‌کتاب پدید آورند و تحریفی بدانها راه دهند. البته نه این که این کار را نخواهند و از آ‌ن کناره‌گیری نمایند. بلکه آزمندترین مردمان برای رسیدن بدین هدف بودند اگر ممکن می‌شد، و پیوسته می‌خواستند بدین آرزو برسند اگر می‌شد بدین آرزو رسید!

دشمنان این آئین - و در پیشاپیش آنان یهودیان - پشتوانه و اندوخته چهار هزار سال یا بیش از آن را صرف مکر وکید و توطئه و نیرنگ با این آئین خدا کردند، و بر انجام چیزهای زیادی توانائی پیداکردند ... آنان توانستند در سنت و احادیث پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) چیزهای فراوانی را بگجانند، و به تاریخ ملت مسلمان دست بزنند و نیرنگ بزنند. توانستند مزورانه حادثه‌ها و رخدادها بسازند و به هم بافند، و اشخاصی را در پیکره جامعه اسلامی جای دهند تا نقشهائی را اجراء‌کنندکه خودشان آشکارا از اجرای آن نقشها ناتوان بودند. آنان توانستند دولتهائی را درهم شکنند و جامعه‌ها و نظامها و مقررات و قوانینی را نابودکنند و از هم فروپاشند. و توانستند مزدوران خیانت‌پیشه خود را به صورت قهرمانان بزرگ و افتخارآفرینی پیش بکشند و عَلَم کنند تا برای ایشان‌کارهای انهدا‌م و ویرانی و خرابی را در پیکره‌های جامعه‌های اسلامی در طول قرون و اعصار به‌ویژه در عصر حاضر انجام دهند.

ولیکن یک‌کار را نتوانستند بکنند -‌هرچندکه همه شرایط و ظروف ظاهری برای انجام این کار آماده و مهیا بوده است - آنان نتوانستند درباره این‌کتاب محفوظ و مصون‌کاری بکنند وکمترین رخنه‌ای بدان پیدا نمایند،‌کتاب محفوظ و مصونی‌که از طرف پیروان منسوب به خود هیچ‌گونه حمایت و حفاظتی نمی‌شده است‌، بدان هنگام‌که آنان قرآن را پشت سر خویش افکنده‌اند و درنتیجه خودشان خس و خاشاکی بسان خس و خاشاک سیلاب شده‌اند، خس و خاشاکی‌که چیزی را از خود دفع نکرده است و نرانده است و هیچ‌گونه دفاعی نداشته است‌. این امر در جای خود دال بر خدائی بودن این‌کتاب است‌، و این معجزه چشمگیر گواهی می‌دهد بر این‌که واقعا این‌کتاب از سوی خداوند چیره‌کار بجا نازل گردیده است‌.

این وعده در روزگار پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) وعده بوده است و بس. امّا امروز این وعده - پس ازگذشت آن همه حوادث بزرگ، و سپری شدن قرون و اعصار طولانی - معجزه‌ای است که بر خدائی بودن این‌کتاب گواهی می‌دهد، معجزه‌ای که درباره آن به ستیز نمی‌پردازد مگر شخص‌کینه‌توز بسیار نادانی‌:

(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ)‌.

ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و خود ما پاسدار آن می‌باشیم‌.

خداوند بزرگوار راست فرموده است ...

یزدان سبحان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خود را دلداری می‌دهد و او را آگاه می‌سازد از این‌که او در میان پیغمبران تنها کسی نبوده است‌که با تمسخر و تکذیب دیگران رویاروی شده است‌. بلکه همه پیغمبران با تمسخر و تکذیب مردمان رویاروی شده‌اند‌، و تکذیب‌کنندگان پیوسته به‌کینه‌توزی زشت و به سرکشی پلشت خود ادامه داده‌اند:

(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الأوَّلِینَ. وَمَا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ).

ما پیش از تو (‌پیغمبرانی را) به میان گروهها و دسته‌های پیشین روانه کرده‌ایم‌. هیچ فرستاده‌ای به پیش ایشان نمی‌آمد مگر این که او را مسخره می‌کردند (‌همان‌گونه که هم اینک باطلگرایان تو را مسخره می‌دارند)‌.

بدین‌گونه‌که مردمان همعصر پیغمبران پذیره چیزی رفته‌اند که پیغمبرانشان برایشان به ارمغان آورده‌اند، مردمان همسر تو نیز پذیره چیزی می‌روندکه تو برایشان به ارمغان آورده‌ای‌. هم بدین‌گونه تکذ‌یب را در دلهایشان روان می‌کنیم‌، دلهائی که نمی‌اندیشند و خوب پذیره حق نمی‌گردند، به‌کیفر رویگردانی و بزهکاری‌ای که در حق پیغمبران برگزیده داشته‌اند و دارند:

(کَذَلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ. لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الأوَّلِینَ).

ما اینگونه قرآن را به دلهای بزهکاران داخل می‌گردانیم (‌و از حق آنان را می‌آگاهانیم‌، تا برایشان اتمام حجت شود)‌. آنان بدان ایمان نمی‌آورند (‌چون در شهوات غوطه‌ورند و باطلگرایند نه حقگرا) و شیوه اقوام پیشین هم بر این بوده است‌.

قرآن را به دلهای بزهکاران داخل می‌گردانیم‌، به گونه‌ای‌که آنان قرآن را تکذیب می‌دارند و چیزهایی را به تمسخر می‌گیرندکه در آن است‌. چون این دلها بهتر از این نمی‌توانند پذیره قرآن شوند، چه د‌ر این نسل یا در نسلهای گذشته و یا در نسلهای آینده‌. زیرا تکذیب‌کنندگان ملت واحده‌ای هستند، و از یک گل آفریده شده ‌اند:

(وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الأوَّلِینَ).

و شیوه اقوام پیشین هم بر این بوده است‌.

آنچه تکذیب‌کنندگان کم دارند دلائل فراوان نیست‌. بلکه آنان‌کینه‌توز و ستیزه‌جویند و خویشتن را بزرگتر از دیگران می‌بینند و راه دشمنانگی می‌پویند. هر اندازه آیات روشن و روشنگر برای ایشان بیاید آنان به کینه‌توزی و ستیزه‌جوئی خود ادامه می‌دهند و راه تکبر و خودبزرگ‌بینی می‌پویند.

در اینجا روند قرآنی نمونه آشکار و چشمگیری را از خود بزرگ‌بینی پست و از سرکشی و ستیزه‌جوئی کینه‌توزانه را ترسیم می‌کند:

(وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ. لَقَالُوا إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ).

اگر (‌به فرض‌) دری از آسمان به روی آنان بگشائیم و ایشان از آنجا شروع به بالا رفتن کنند (‌و فرشتگان و شگفتیهای جهان بالا را با چشم خود ببینند)‌، بیگمان خواهند گفت‌: حتما ما را چشم‌بندی کرده‌اند (‌و آنچه می‌بیییم ا‌بدا واقعیت ندارد!) و بلکه ما را جادو نموده‌اند (‌این است که چیزها را عوضی می‌بینیم‌)‌.

کافی است که تکذیب‌کنندگان را به تصور درآوریم که آنان دارند از آسمان بالا می‌روند. دری از آسمان به رویشان‌گشوده شده است و آن در باز می‌شود. آنان با همین پیکرهای خود بالا می‌روند. در باز شده‌ای را جلو خود می‌بینند. احساس می‌کنند که دارند به سوی بالا حرکت می‌کنند، و دلایل حرکت را می‌بینند ... امّا با وجود این ستیزه‌جوئی می‌کنند و می‌گویند: نه‌. نه‌. این حقیقت ندارد. بلکه‌کسی چشمان ما را از دیدن بازداشته است و پرده‌ای به پیش چشمانمان کشیده است‌. این است که چشمان ما نمی‌بیند، و بلکه می‌انگارد و خیال می‌کند:

(إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ).

حتما ما را چشم‌بندی کرده‌اند (‌و آنچه می‌بینیم ابدا واقعیت ندارد!) و بلکه ما را جادو نموده‌اند (‌این است که چیزها را عوضی می‌بینیم‌)‌.

چشم‌بندی ما را چشم‌بندی کرده است‌، و جادوگری ما را جادو نموده است‌. این است هرچه ما می‌بینیم و هرچه ما احساس می‌کنیم و هرچه ما متحرک مشاهده می‌کنیم‌، چیزهائی هستندکه به نظر چشم‌بندی گردیده جادو شده‌ای میرسند!

کافی است که تکذیب‌کنندگان را بدین‌گونه تصورکنیم تا ستیزه‌جوئی لجوجانه ایشان نمودار، و دشمنانگی ننگین آنان پدیدارگردد، وکاملا موکد شودکه جدال با اینان هیچ‌گونه فائده‌ای دربر ندارد، و ثابت گردد که آنچه کم دارند کمبود دلائل ایمان نیست‌. و نیامدن فرشتگان ایشان را از ایمان آوردن بازنمی‌دارد. چه بالا رفتن آنان به سوی آسمان‌، دارای دلالت بیشتر و بدیشان نزدیک‌تر از نزول فرشتگان‌، جهت ایمان آوردن است‌. امّا آنان مردمانی ستیزه‌جو و خود بزرگ‌بین هستند. بدون هرگونه حیاء و شرمی و بدون هرگونه پرهیزگاری و تقوائی، و بدون هرگونه توجهی به حق روشن و بی‌پرده‌، ستیزه‌جویی و خود بزرگ‌بینی می‌کنند!

این هم نمونه‌ای از ستیزه‌جوئی و خود بزرگ‌بینی‌، و بستن دریچه فهم و شعور، و واژگونی و وارونه‌کاری انسانها است که تعبیر قرآنی آن را به تصویر می‌کشد، و بدین وسیله بیزاری و تنفر وکوچکی و حقارت را درباره تکذیب‌کنندگان برمی‌انگیزد.

این نمونه هم مکانی یا زمانی نیست‌. یعنی مربوط به یک محله یا یک زمان نمی‌باشد. همچنین این نمونه زاده محیط معینی در زمان مشخصی نیست ... بلکه این نمونه‌، نمونه انسانی است بدان هنگام‌که فطرت او تباه می‌شود، و بینش او بسته می‌گردد، و در وجود او دستگاه‌های گیرنده و دریافت‌کننده ازکار می‌افتد، و از جهان زنده پیرامون خود می‌برد، و آهنگها و نواها و الهامها و اشاره‌های آن را نمی‌شنود و نمی‏بیند.

این نمونه در این زمان مجسم است در بی‌دینان و پیروان مکتبهای مادیگرائی که آنها را «‌مکتبهای علمی‌!» می‌نامند، در صورتی که این مکتب‏ها دورترین چیز از علم هستند. و بلکه دورترین چیز از الهام و اشاره و بصیرت و بینش می‏باشند.

پیروان مکتبهای مادیگرا به خدا باور ندارند، و درباره وجود خدای سبحان به جدال و ستیزه می‌پردازند، و وجود او را انکار می‌کنند ... سپس بر پایه انکار وجود خدا، و براساس این گمان‌که جهان خودبه‌خود بوده است‌، و آفریدگاری نداشته است‌، و اداره‌کننده‌ای و هدایت‌کننده ای نداشته و ندارد ... بر پایه این انکار و این‌گمان‌، مکتب‏های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و نیز «‌اخلاقی‌!» را بنیان‌گذاری می‌کنند و برجا می‌دارند. آن‌گاه گمان می‏برند این مکتبهای برقرار و استوار بر این پایه و جدا ناشدنی از این مایه‌، «‌علمی‌» است ... تنها این مکتبها «‌علمی‌» است و بس!

پی بردن به وجود یزدان سبحان‌، با وجود این همه شواهد و دلائل جهانی فراوان‌، دلیل از کار افتادن دستگاه‌های گیرنده و دریافت‌کننده در این نسلهای نامبارک است‌، دلیلی که جای انکار ندارد. لجاجت کردن در این انکار بیانگر خودخواهی است‌، خودخواهی‌ای که از خودخواهی آن نمونه‌ای که نصوص قرآنی پیشین آن را به تصویر می‌کشدکمتر نیست‌:

(وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ. لَقَالُوا إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ).

اگر (‌به فرض‌) دری از آسمان به روی آنان بگشائیم و ایشان از آنجا شروع به بالا رفتن کنند (‌و فرشتگان و شگفتیهای جهان بالا را با چشم خود ببینند)‌. بی‏گمان خواهند گفت‌: حتماً ما را چشم‌بندی کرده‌اند (‌و آنچه می‌بینیم ابدا واقعیت ندارد!) و بلکه ما را جادو نموده‌اند (‌این است که چیزها را عوضی می‌بینیم‌)‌.

شواهد جهانی نمایان‌تر و روشن‌تر از بالا رفتن ایشان به آسمان است‌. شواهد جهانی هر فطرت سالمی را آهسته و بلند، و پیدا و ناپیدا، با چیزهائی مخاطب می‌سازدکه آن فطرت جز معرفت و شناخت و اقرار و اعتراف چاره‌ای نخواهد داشت‌.

سخنی‌که می‌گوید این جهان به خودی خود پدید آمده است و خودسر به راه افتاده است‌، سخن پوچی است‌. هم عقل انسان و هم فطرت سالم سخت آن را مردود می‌شمارند. چراکه در جهان این همه قوانین است و برای حفظ جهان وگردش و چرخش و اداره آن هماهنگ و همآوا به‌کار می‌پردازند. همچنین در جهان برای پیدایش حیات در یکی از اجزاء آن‌، توافقها و همسوئیهای فراوان و بیرون از شمار لازم است ... هر زمان‌که «‌علم‌» درباره شناخت طبیعت و اسرار و هماهنگیهای آن پیشرفت و شکوفائی بیشتری پیدا می‌کند، قلم بطلان بر اندیشه به خودی خود پدید آمدن جهان‌، و پس از پدید آمدن‌، خودسر به راه افتادن آن می‌کشد، و علم ناچار می‌گردد دست آفریدگاری را ببیندکه جهان را هستی بخشیده است و آن را به حرکت درآورده است و به اداره آن پرداخته است ... این دیدار برای فطرت سالم به محض دریافت آهنگها و الهامهای آن جهان حاصل می‌شود. پیش از همه پژوهشهای علمی -‌که جز در این اواخر انجام نپذیرفته است - فطرت سالم دست خدا را درکار آفرینش جهان دیده است هر زمانی‌که نواها و پیامهای آن را باگوش جان شنیده است!

جهان قطعا نمی‌تواند خود را بیافریند. گذشته از آن پس از آفرینش قطعاً نمی‌تواند قوانین جهان را بیافریند، قوانینی که کارهای هستی را روبه‌راه و اداره کند. همچنین وجود جهان خالی از حیات نمی‌تواند پیدایش حیات را تفسیر و توجیه‌کند. تفسیر و توجیه پیدایش جهان و پیدایش حیات در آن‌، بدون دخالت دادن وجود آفریدگار هستی وگرداننده آن‌، تفسیر و توجیه نادرست و بدون دلیل و برهانی است‌. هم فطرت و هم عقل آن را مردود می‌دانند ... گذشته از فطرت و عقل‌، در این اواخر خود علم مادی نیز آن را رد می‌کند و نامقبول می‌شمارد:

دانشمند زیست‌شناس و گیاه‌شناس «‌راسل چارلز آرتیست‌» استاد دانشگاه فرانکفورت آلمان می‌گوید: «‌نظریه‌های زیادی برای پیدایش حیات از جماد ارائه شده است‌، برخی از پژوهشگران معتقدندکه حیات از پروتوگین‌، یا از ویروس‌، و یا از همایش ملکولهای بزرگ پروتئین‌، پدید آمده است‌. شاید بعضی از مردم گمان برند این نظریه‌ها خلائی را پر کرده‌اند که میان جهان زنده‌ها و میان جهان جمادات فاصله می‌اندازند. و‌لیکن واقعیت این است‌که باید بپذیریم تمام تلاشهائی که در راه رسیدن بدین عقیده‌که ماده زنده از ماده مرده پدید آمده است‌، شکست سخت و خواری آشکاری به بار آورده است‌. با توجه بدین امر کسی که وجود خدا را انکار می‌کند، نمی‌تواند برای فرزانه آگاهی دلیل مستقیم و بدون واسطه‌ای ذکر کند بر این که همایش محض اتمها و مولکولها از راه تصادف ممکن است منتهی به پیدایش حیات و حفظ حیات و رهنمود حیات بدان صورتی شود که ما در سلولهای زنده مشاهده کرده‌ایم‌. البته هرکسی آزاد است این تعبیر و توجیه را درباره پیدایش حیات بپذیرد. این عقیده شخصی او جنبه خصوصی دارد! ولی باید بداند وقتی که همچون نظریه‌ای را می‌پذیرد، او تسلیم عقیده‌ای می‌شود که برای عقل مشکل‌تر و دشوارر از اعتقاد به وجود خدا است‌، خدائی‌که همه چیز را آفریده است و سر و سامان و نظم و نظام بخشیده است و به راه انداخته و اداره کرده است.

من معتقدم‌که هر سلولی از سلولهای زنده آن اندازه دارای پیچیدگی است‌که درک و فهم آن برای ما مشکل است‌. میلیونها میلیون از سلولهای زنده موجود بر سطح زمین بر قدرت خدا شهادت وگواهی می‌دهند، گواهی و شهادتی‌که بر فکر و منطق استوار است‌. بدین خاطر، من به وجود خدا ایمان راسخ دارم.[1]

کسی‌که این سخن را نوشته است‌، پژوهش خود را از سخنان دینی درباره پیدایش حیات روایت نکرده است‌. بلکه پژوهش خود را با نظریه موضوعی راجع به قوانین حیات آغازکرده است‌. منطقی که بر پژوهش او حاکم است منطق «‌دانش نوین‌» با تمام ویژگیهای آن است‌، نه این که منطق الهام فطری‌، و یا منطق احساس دینی باشد. با این وجود به حقیقتی دسترسی پیدا کرده است که الهام فطری آن را مقرر می‌دارد، همان‌گونه که احساس دینی نیز بیانگر آن است‌. این هم بدان خاطر است‌که هر وقت حقیقت وجود داشته باشد، هرکسی‌که به سوی آن برود و از هر راهی‌که به سوی آن حرکت بکند آن حقیقت را بر سر راه خود می‌یابد و با آن روبرو می‌گردد. ولی کسانی‌که این حقیقت را نمی‌یابند، کسانی هستند که همه دستگاه‌های گیرنده و دریافت‌کننده ایشان خراب گردیده است و از کار افتاده است!

کسانی‌که درباره وجود خدا به جدال و ستیز می‌پردارند - در حالی هستندکه مخالف با منطق فظرت و منطق عقل و منطق جهانند -‌آنان موجوداتی می‌باشندکه همه دستگاه‌های گیرنده و دریافت‌کننده ایشان خراب گردیده است و ازکار افتاده است‌!.. آنان اشخاص‌کوری هستند که خداوند بزرگوار ‌درباره ایشان می‌فرماید:

(أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى).

آیا کسی که می‌داند که آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است حق است (‌و برابر آن زندگی می‌کند و هم بر آن می‌میرد، سزا و جزای او) همانند (‌سزا و جزای‌) کسی خواهد بود که (‌به سبب انحراف از حق و کفر مطلق‌، انگار) نابینا است‌؟‌!.       (‌رعد/19)

وقتی‌که این‌، حقیقت ایشان است‌، مکتبهائی راکه پدید می‌آورند و از لحاظ اجتماعی و سیاسی و اقتصادی «‌علمی‌» می‌نامند، و نظریه‌هائی راکه درباره هستی‌، حیات‌، انسان‌، حیات بشری، و تاریخ انسانی‌، ارائه می‌دهند، بر شخص مسلمان واجب است بدانها بنگرد بدان‌گونه‌که به سردرگمی و دستپاچگی کور می‌نگرد، کوری‌که حواس دیگرش تباه و ویران‌گردیده است‌، و از دیدن و از احساس‌کردن و از درک نمودن‌، یکجا محروم و بی‌بهره شده است -‌یا دست‌کم محروم و بی‌بهره مانده است از چیزهائی‌که مربوط به زند‌گی بشری و تفسیرو توجیه آن و سر و سامان و نظم و نظام بخشیدن بدان، محروم و بی‌بهره مانده است ... برای هیچ مسلمانی درست نیست‌که از همچون‌کسانی چیزی دریافت دارد، چه رسد به این‌که نظریه خود را دگرگون‌کند، و برنامه زندگی خود را استوار دارد، بر چیزی‌که دراصل از این اشخاص‌کور اقتباس و برگرفته می‌شود!

این مساله قطعا یک مساله اعتقادی است‌، و مساله نظر و اندیشه نیست‌! کسی‌که اندیشه خود را، و مکتب خود را در زندگی‌، و نظم و نظام زندگی خویش را نیز بر این اساس بنیان‌گذاری می‌کندکه خود این جهان مادی خودش را پدید آورده است‌، و پدیدآورنده انسان نیز بوده است‌، حتما او در بنیاد اندیشه و مکتب و نظام راه خطا می‌پوید. چه همه تشکیلات وتنظیمات و اجراء‌هائی‌که بر این اساس استوار است‌، ممکن نیست خیر و خوبی به بارآورد، و ممکن نیست در یک‌کار جزیی با زندگی مسلمان بخواند و جوش‌بخورد، مسلمانی‌که باید اعتقاد و جهان‌بینی و نظم و نظام و زندگی خود را بر پایه اعتقاد به الوهیت خدا در حق جهان و آفرینش جهان و اداره کردن آن بنیانگذ‌اری کند.

بدین جهت سخنی‌که می‏گوید آنچه «‌سوسیالیسم علمی‌» نامیده می‌شود، برنامه مستقل و جداگانه‌ای از مکتب مادیگرا است‌، نادانی و جهالت خالص‌، یا غوغا و عوعو کامل است‌! و چنگ زدن و دست به دامان چیزی گردیدن‌که «‌سوسیالیسم علمی‌‌»‌گفته می‌شود، و بنیاد و پیدایش برنامه اندیشه و ساختار تشکیلات و دستگاه‌های آن این چنین است‌که از آن سخن رفت‌، عدول وکناره گیری اصلی از اسلام از لحاظ اعتقاد و جهان‌بینی و برنامه و نظم و نظام است ... چراکه جمع بین چنگ زدن به «‌سوسیالیسم علمی‌» و بین اعتقاد به خدا قطعاً ممکن نیست‌، و تلاش برای جمع آوردن سوسیالیسم علمی و اعتقاد به خدا مثل تلاش برای جمع آوردن میان‌کفر و میان اسلام است ... این حقیقتی است که از آن‌گریزی نیست‌.

مردمان در هر مکانی و در هر زمانی‌که باشند، یا اسلام را به عنوان آئین خود می‌پذیرند، و یا این‌که مادیگرائی را آئین خود می‌سازند. هر وقت اسلام را آئین خود بکنند برایشان ممکن نیست‌که «‌سوسیالیسم علمی‌» برجوشیده از «‌فلسفه مادیگرائی‌» و جداناشدنی از تنه‌ای‌که از آن بردمیده است را نظام و سیستم خود بکنند ... بر مردمان واجب است از همان ابتدای‌کار، اسلام را و یا مادیگری را برگزینند!

اسلام تنها عقیده نهان در زوایای درون نیست‌. بلکه اسلام نظام و سیستمی است‌که بر عقیده استوار است ... همان‌گونه هم «‌سوسیالیسم علمی‌»‌ - با همین اصطلاحی که دارد - بر هوا استوار نیست‌. بلکه به‌طور طبیعی برجوشیده از «‌مکتب مادیگری‌» است‌، مکتبی که آن هم به نوبه خود بر پایه مادی بودن جهان و انکار وجود یزدان استوار است‌، و معتقد است‌که اصلا جهان را آفریدگار و اداره‌کننده‌ای نیست‌! سوسیالیسم علمی و مکتب مادیگری دارای ترکیب‌بند یگانه و جداناشدنی از یکدیگر هستند ... بدین جهت اسلام از ریشه مخالف با چیزی است‌که «‌سوسیالیسم علمی‌» نامیده می‌شود.

مخالف با آن است در همه اعمال و افعالی‌که دارد و طرحها و پروژه‌هائی که پیشنهاد می‌نماید!

باید از میان اسلام و سوسیالیسم علمی یکی را برگزید ... هرکسی هم می‌تواند آنچه راکه می‌پسندد برگزیند، ولی باید مسئولیت آنچه راکه برگزیده در پیشگاه خدا برعهده گیرد!!!


 

1- از مقاله «‌‌سلولهای زنده رسالت خود را انجام می‌دهند» درکتاب‌: ‌«‌الله یتجلی فی عصر العلم‌‌»‌. می‌حواهیم یادآور شویم‌که وقتی‌که چیزی را گلچین می‌کنیم‌، مراد مخاطب قرار دادن مادیگرایان «‌علمگرا‌» به زبان خودشان است ... امّا این گلچین بدان معنی نیست‌که آنچه راکه به عنوان گواه ذکر کنیم درست است و از لحاظ برنامه اندیشه و تعبیر در مساله‌ای که بیان می‌کنیم صحیح بوده و نقصی در آن نیست‌.