تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سوره حجرات

سُورَةُ الحُجُرَاتِ

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ ١ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَکُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِیِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ کَجَهۡرِ بَعۡضِکُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُکُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ ٢ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصۡوَٰتَهُمۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱمۡتَحَنَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ لِلتَّقۡوَىٰۚ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٌ عَظِیمٌ ٣ إِنَّ ٱلَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَآءِ ٱلۡحُجُرَٰتِ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ ٤

به نام خداوند بخشندۀ مهربان [1076]

اى مسلمانان! پیش‏دستى مکنید روبه‌روى خدا و رسول او و بترسید از خدا هرآیینه خدا شنوای دانا است. ﴿1اى مسلمانان! بلند مکنید آوازهاى خود را بالایى آواز پیغامبر و بلند نگویید با او سخن را مانند بلند گفتن بعض شما با بعضى براى احتراز از آنکه نابود شود عمل‌هاى شما و شما خبردار نباشید. ﴿2هرآیینه آنان‌که پست مى‏کنند آواز خود را نزدیک پیغامبر خدا، آن جماعت آنانند که آزموده است خدا دل ایشان را براى ظهور تقوى. ایشان راست آمرزش و مزد بزرگ. ﴿3هرآیینه آنان‌که آواز می‌دهند تو را از پس حجرها اکثر فهم نمى‏کنند. ﴿4

﴿ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ صَبَرُواْ حَتَّىٰ تَخۡرُجَ إِلَیۡهِمۡ لَکَانَ خَیۡرٗا لَّهُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٥ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَکُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَیَّنُوٓاْ أَن تُصِیبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِینَ ٦ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ فِیکُمۡ رَسُولَ ٱللَّهِۚ لَوۡ یُطِیعُکُمۡ فِی کَثِیرٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِ لَعَنِتُّمۡ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡإِیمَٰنَ وَزَیَّنَهُۥ فِی قُلُوبِکُمۡ وَکَرَّهَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡکُفۡرَ وَٱلۡفُسُوقَ وَٱلۡعِصۡیَانَۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلرَّٰشِدُونَ ٧ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَنِعۡمَةٗۚ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ٨ وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِی تَبۡغِی حَتَّىٰ تَفِیٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ ٩ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَ أَخَوَیۡکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ ١٠ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُونُواْ خَیۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُنَّ خَیۡرٗا مِّنۡهُنَّۖ وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِیمَٰنِۚ وَمَن لَّمۡ یَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ١١

و اگر ایشان صبر کردندى تا وقتى که بیرون آیى به سوى ایشان بهتر بودى ایشان را و خدا آمرزگار مهربان است [1077]. ﴿5اى مسلمانان! اگر بیارد پیش شما فاسق خبرى را، پس تفحص کنید براى احتراز از آنکه ضرر رسانید قومى را به نادانى پس پشیمان شوید بر آنچه عمل کردید. ﴿6و بدانید که در میان شما رسول خدا است اگر فرمان برد شما را در بسیارى از کارها به رنج درافتید و لیکن خدا دوست گردانید نزدیک شما ایمان را و آراسته کرد آن را در دلهاى شما و ناخوش گردانید پیش شما کفر را و فسق را و نافرمانى را. این جماعت ایشانند راه یافتگان. ﴿7به احسان از نزدیک خدا و به نعمت و خدا دانا با حکمت است. ﴿8و اگر دو گروه از مسلمانان با یکدیگر جنگ کنند پس صلح کنید میان ایشان، پس اگر تعدى کرد یکى از این دو گروه بر دیگرى پس جنگ بکنید به آن گروه که تعدى می‌کند تا آنکه رجوع کند به سوى حکم خدا، پس اگر رجوع کرد صلح کنید میان ایشان به انصاف و داد دهید، هرآیینه خدا دوست می‌دارد داد دهندگان را. ﴿9جز این نیست که مسلمانان، برادران یکدیگراند، پس صلح کنید میان دو برادر خویش و بترسید از خدا تا بر شما رحم کرده شود. ﴿10اى مسلمانان! تمسخر نکند گروهى با گروهى احتمال است که آن گروه بهتر باشند از ایشان در نفس الامر و نه زنان تمسخر کنند با زنان دیگر، احتمال است که آن زنان بهتر باشند از ایشان و عیب مکنید در میان خویش و یکدیگر را به لقب‌هاى بد مخوانید. بدنامى است فاسقى بعد از ایمان آوردن و هر که توبه نکرد، پس آن جماعت ایشانند ستمکاران [1078]. ﴿11

﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَلَا یَغۡتَب بَّعۡضُکُم بَعۡضًاۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمۡ أَن یَأۡکُلَ لَحۡمَ أَخِیهِ مَیۡتٗا فَکَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِیمٞ ١٢ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٞ ١٣ ۞قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰکِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا وَلَمَّا یَدۡخُلِ ٱلۡإِیمَٰنُ فِی قُلُوبِکُمۡۖ وَإِن تُطِیعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَا یَلِتۡکُم مِّنۡ أَعۡمَٰلِکُمۡ شَیۡ‍ًٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ ١٤ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ لَمۡ یَرۡتَابُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ١٥ قُلۡ أَتُعَلِّمُونَ ٱللَّهَ بِدِینِکُمۡ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ ١٦ یَمُنُّونَ عَلَیۡکَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَیَّ إِسۡلَٰمَکُمۖ بَلِ ٱللَّهُ یَمُنُّ عَلَیۡکُمۡ أَنۡ هَدَىٰکُمۡ لِلۡإِیمَٰنِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ١٧ إِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١٨

اى مسلمانان! احتراز کنید از بسیارى گمان بد هرآیینه بعض بدگمانى گناه است و جاسوسى مکنید و غیبت نکند بعض شما بعض را. آیا دوست می‌دارد کسى از شما که بخورد گوشت برادر خود که مرده باشد؟ پس متنفر شوید از وى و بترسید از خدا هرآیینه خدا توبه پذیرنده مهربان است. ﴿12اى مردمان! هرآیینه آفریدیم شما را از یک مرد و یک زن و ساختیم شما را جماعت‌ها و قبیله‏ها تا با یکدیگر شناسا شوید. هرآیینه گرامى‏ترین شما نزدیک خدا پرهیزگارترین شما است هرآیینه خدا دانای خبردار است. ﴿13گفتند اعراب: ایمان آوردیم. بگو: ایمان به حقیقت نیاوردید و لیکن بگویید منقاد شده‏ایم و هنوز درنیامده است ایمان در دل‌هاى شما و اگر فرمانبردارى خدا و رسول او کنید، کم ندهد شما را از جزاى اعمال شما چیزى. هرآیینه خدا آمرزگار مهربان است. ﴿14جز این نیست که مؤمنان به حقیقت آنانند که ایمان آوردند به خدا و پیغامبر او باز شبهه نکردند و جهاد نمودند به اموال خود و جان خود در راه خدا. آن جماعت، ایشانند راستگویان. ﴿15بگو: آیا خبردار می‌کنید خدا را به دین خود و خدا می‌داند آنچه در آسمان‌ها است و آنچه در زمین است؟! و خدا به هر چیز دانا است. ﴿16منّت مى‏نهند بر تو به آنکه مسلمان شده‏اند. بگو: منّت منهید بر من به اسلام خود بلکه خدا منّت مى‏نهد بر شما به آنکه هدایت کرد شما را به ایمان، اگر راستگو هستید. ﴿17هرآیینه خدا می‌داند پنهان آسمان‌ها و زمین و خدا بینا است به آنچه مى‏کنید. ﴿18

[1075] حاصلِ مثل آن است که اسلام در اوّل حال ضعیف بود و مسلمانان کم بودند. رفته رفته غالب و بسیار شدند. عاقبت حال غلبه اسلام آن است که به خشم آرد خدای تعالی کافران را. [1076] مترجم گوید: خدای تعالی این سورت برای تعلیم آداب فرود آورد که از حضرت پیغامبرجدر امر و نهی پیشدستی نکنند به آن حضرت به آواز بلند خطاب نکنند و اگر فاسق چیزی گوید، به غیر تفتیش حال، امضای عزمت ننمایند. در صورتی که میان ایشان خانه جنگی واقع شود اصلاح آن چگونه کنند و از استهزاء با یکدیگر و لقب بد نهادن و غیبت کردن و ظن بد کردن و به علوِّ نسب بر دیگران فخر کردن، منع کرد و ضعیف‌الایمان را بر ضعیف‌الایمان تنبیه فرمود، والله اعلم. [1077] مترجم گوید: این تعریض است به حال قومی از بنی تمیم که به جهت مهمی پیشِ آن حضرتجآمدند و چون در مسجد نیافتند و نمی‌دانستند که در کدام حجره تشریف دارند، نزدیک حجره‌ها به آواز بلند ندا کردن شروع کردند، والله اعلم. [1078] یعنی به گناهی که در جاهلیت کرده باشند، بعد از اسلام نشانِ سند نباید ساخت.

تفسیر سوره‌ حجرات

سوره‌ حجرات

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (18) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ آن‌ «حجرات‌» نامیده‌ شد که‌ خداوند متعال ‌در آن‌ به‌ درشتخویان‌ اعرابی‌ ادب‌ آموخت‌، همانان‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را از پشت ‌حجره‌های‌ زنان‌ مؤمن‌ و پاکنهادش‌ رضی الله عنهن‌ صدا می‌کردند. این‌ سوره‌، سوره‌ «اخلاق‌ و آداب‌» نیز نامیده‌ می‌شود زیرا مسلمانان‌ را به‌ آداب‌ و رعایت ‌نظم‌ در جامعه‌ اسلامی‌ ارشاد نموده‌ است‌ چنان‌ که‌ مسلمانان‌ در آن‌ پنج ‌بار به‌وصف‌ ایمان‌ مورد خطاب‌ قرارگرفته‌اند.

و اصول‌ این‌ آداب‌ پنج‌ چیز است:

1-  اطاعت‌ خدای‌  عزوجل ‌ و رسولش‌.

2-  تعظیم‌ و بزرگداشت‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم .

3-  کسب‌ اطمینان‌ و تحقیق‌ در باره‌ اخباری‌ که‌ نقل‌ می‌شود.

4-  تحریم‌ اهانت‌ و تمسخر به‌ مردم‌.

5-  تحریم‌ تجسس‌، غیبت‌ و سوءظن‌.

خاطر نشان‌ می‌شود؛ مجموعه‌ آدابی‌ که‌ در این‌ سوره‌ ذکر شده‌، بیست‌ ادب ‌است‌ پس‌ شایسته‌ است‌ که‌ هر فرد مسلمان‌ آن‌ را سرلوحه‌ اخلاق‌ و آداب‌ خویش ‌قرار دهد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ١

«ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! در برابر خدا و پیامبرش‌ پیشی‌ نجویید» یعنی: کاری‌ را پیش‌ از خدا و رسولش‌ فیصله‌ نکرده‌ و درباره‌ آن‌ تصمیم‌ نگیرید، درحضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نسبت‌ به‌ قضایای‌ مطروحه‌ به‌ ابراز نظر شتاب‌ نکنید و بر خلاف ‌قرآن‌ و سنت‌ چیزی‌ نگویید «و از خدا پروا بدارید» در تمام‌ امور خویش‌ «بی‌گمان‌ خدا شنواست‌» هر امر شنیدنی‌ای‌ را «داناست‌» به‌ هر امر دانستنی‌ای‌ پس‌ در هیچ‌کاری‌ از کارها ـ اعم‌ از قول‌ یا فعل‌ ـ بر خدا و رسولش‌ پیشدستی‌ نکنید. آیه‌ کریمه‌ ترتیب‌ منابع‌ اجتهاد را نیز در بر می‌گیرد که‌ اولین‌ آن‌ کتاب‌ و پس‌ از آن ‌سنت‌ است‌ چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ائمه‌ حدیث‌ آمده‌ است‌ که‌ وقتی ‌رسول‌ ‌اکرم‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  معاذ بن‌ جبل‌ رضی الله عنه  را به‌ یمن‌ می‌فرستادند، به‌ وی‌ فرمودند: «به‌ چه ‌چیز حکم‌ می‌کنی‌؟» گفت: به‌ کتاب‌ خداوند عزوجل . فرمودند: «اگر حکمی‌ را در کتاب‌ خداوند عزوجل  نیافتی‌؟». گفت: به‌ سنت‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  حکم‌ می‌کنم‌. فرمودند: «اگر حکمی‌ را در سنت‌ نیافتی‌؟». گفت: «به‌ رأی‌ خود اجتهاد می‌کنم‌». پس‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ نشانه‌ تأیید بر سینه‌ او زدند و فرمودند: «الحمد لله ‌الذی‌ وفق‌ رسول‌ رسول‌ الله‌ لما یرضی‌ رسول‌ الله». «ستایش‌ خدایی‌ را که‌ فرستاده ‌فرستاده‌اش‌ را بر آنچه‌ که‌ مورد پسند فرستاده‌ اوست‌، توفیق‌ داد». این‌ حدیث ‌شریف‌ به‌ این‌ معنی‌ است‌ که‌ معاذ رضی الله عنه ، رأی‌ و اجتهاد خود را بعد از کتاب‌ و سنت‌ و در آخرین‌ مرتبه‌ و مرحله‌ قرار داد و اگر او رأی‌ خویش‌ را بر آن‌ها مقدم‌ می‌کرد، این ‌همان‌ پیشدستی‌ بر خدا و رسول‌ وی‌ بود. خلاصه: این‌ آیه‌ ادبی‌ است‌ فراگیر که‌ شامل‌ سخن‌، عمل‌ و اجتهاد هرسه می‌شود.

بخاری‌ و غیر وی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ تا آیه‌ ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ صَبَرُواْ [الحجرات: 5] از عبدالله بن‌ زبیر رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: قافله‌ای‌ از قبیله‌ بنی‌تمیم‌ به‌ محضر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند. ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  به‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پیشنهاد کرد و گفت: یا رسول ‌الله! قعقاع‌ بن ‌معبد را بر آنان‌ امیر گردانید. و عمر رضی الله عنه  گفت: نه‌ بلکه‌ اقرع‌بن‌حابس‌ رضی الله عنه  را بر آنان‌ امیر گردانید. پس‌ از آن‌ ابوبکر به‌ عمر گفت: تو از طرح ‌این‌ پیشنهاد هدفی‌ جز مخالفت‌ با من‌ نداشتی‌. ولی‌ عمر رضی الله عنه  گفت: نه‌! قصد من ‌مخالفت‌ با تو نبوده‌ است‌. پس‌ باهم‌ جدل‌ کردند تا بدانجا که‌ صدای‌ آن‌ها بلند شد. همان‌ بود که‌ این‌ سوره‌ نازل‌ گردید. البته‌ در سبب‌ نزول‌ آن‌ روایات‌ دیگری‌ نیز آمده‌ است‌ که‌ به‌ برخی‌ از آن‌ها در خلال‌ آیات‌ بعد اشاره‌ کرده‌ایم‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَکُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِیِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ کَجَهۡرِ بَعۡضِکُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُکُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ٢

سپس‌ خداوند متعال‌ ادب‌ گفتاری‌ای‌ را بیان‌ نموده‌ و می‌فرماید: «ای‌ کسانی‌ که ‌ایمان‌ آورده‌اید! صداهایتان‌ را از صدای‌ پیامبر بلندتر نکنید» زیرا این‌ کار، بر قلت ‌ادب‌ و حیا و ترک‌ احترام‌ دلالت‌ می‌کند و در مقابل‌؛ فرود آوردن‌ صدا وبلند نکردن‌ آن‌؛ نشانه‌ تعظیم‌، بزرگداشت‌ و حرمت‌ نهادن‌ است‌ «و همچنان‌که‌ بعضی ‌از شما با بعضی‌ دیگر بلند سخن‌ می‌گویید، با او به‌ صدای‌ بلند سخن‌ نگویید» یعنی: صداهایتان‌ را در سخن‌ گفتن‌ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پایین‌ آورده‌، با وی‌ به‌ آرامش‌ و وقار سخن‌ بگویید و با نهایت‌ ادب‌ او را مورد خطاب‌ قرار دهید. به‌ قولی‌ مراد این ‌است: در خطاب‌ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نگویید: ای‌ محمد! و ای‌ احمد! ولی‌ بگویید: ای ‌نبی‌ خدا! و ای‌ رسول‌ خدا! به‌ عنوان‌ بزرگداشت‌ و احترام‌ وی‌. ابن‌کثیر می‌گوید: بلندکردن‌ صدا در برابر قبر رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نیز همچون‌ بلند کردن‌ صدا درحیات‌شان‌ مکروه‌ است‌ زیرا آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ همیشه‌ در زندگی‌ و مرگ ‌محترم‌اند. «مبادا بی‌آن‌که‌ بدانید» که‌ این‌ صدا بلند کردن‌، نابود کننده‌ ثواب‌ اعمال ‌شماست‌؛ «اعمالتان‌ تباه‌ شود» یعنی: خداوند عزوجل  شما را از صدا بلند کردن‌ درحضور پیامبر خویش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نهی‌ کرد تا مبادا پاداش‌ اعمالتان‌ از بین‌ برود. ابن‌کثیر می‌گوید: یعنی‌ شما را به ‌خاطر آن‌ از بلند کردن‌ صدا در محضر پیامبر خویش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نهی‌ کردیم‌ که‌ مبادا او از این‌ کار به‌ خشم‌ آید و در آن‌ صورت‌، ما هم‌ به‌ سبب‌ خشمش‌ بر شما خشمگین‌ شویم‌. پس‌ چنین‌ کسی‌ با خشمگین‌ کردن‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، در واقع‌ ندانسته‌ اعمال‌ خود را تباه‌ می‌کند.

قتاده‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ می‌گوید: اصحاب‌ با رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ صدای ‌بلند سخن‌ می‌گفتند پس‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد. به‌ روایتی‌ دیگر این‌ آیه‌ درباره ‌ثابت‌ بن ‌قیس‌ رضی الله عنه  نازل‌ شد که‌ گوش‌هایش‌ سنگین‌ بود و به‌علاوه‌، او صدای‌ زمخت‌ وگوش‌خراشی‌ داشت‌ به‌ طوری‌ که‌ چون‌ با کسی‌ سخن‌ می‌گفت‌؛ صدایش‌ را بسیار بلند می‌کرد و چه‌ بسا که‌ با رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نیز سخن‌ می‌گفت‌ و ایشان‌ از صدایش ‌متأذی‌ می‌شدند. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ گردید. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «إن‌ الرجل‌ لیتکلم‌ بالکلمة‌ من‌ رضوان‌ الله‌ تعالی‌ لایلقی‌ لها بالا، یکتب‌ له‌ بها الجنة‌ وإن ‌الرجل‌ لیتکلم‌ بالکلمة‌ من‌ سخط الله‌ تعالی‌ لا یلقی‌ لها بالاً، یهوی‌ بها فی‌النار أبعد ما بین‌السماء والأرض». «همانا شخص‌ به‌ کلمه‌ای‌ از موجبات‌ خشنودی‌ خداوند متعال ‌سخن‌ گفته‌ و به‌ آن‌ اهمیتی‌ نمی‌دهد در حالی‌که‌ در برابر آن‌ کلمه‌، بهشت‌ برایش نوشته‌ می‌شود و همانا شخص‌ به‌ کلمه‌ای‌ از موجبات‌ خشم‌ خداوند متعال‌ سخن‌ می‌گوید و به‌ آن‌ اهمیتی‌ نمی‌دهد در حالی‌که‌ به‌ سبب‌ آن‌ ـ از مسافتی‌ که‌ دورتر از میان‌ آسمان‌ و زمین‌ است‌ ـ به‌ دوزخ‌ افگنده‌ می‌شود».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصۡوَٰتَهُمۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱمۡتَحَنَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ لِلتَّقۡوَىٰۚ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٌ عَظِیمٌ٣

«بی‌گمان‌ کسانی‌که‌ نزد پیامبر خدا صداهایشان‌ را آهسته‌ و فرو می‌دارند، همان ‌کسانی‌ هستند که‌ خداوند دل‌هایشان‌ را برای‌ تقوا امتحان‌ کرده‌ است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ دل‌هایشان‌ را برای‌ تقوی‌ صاف‌ و صیقلی‌ و خالص‌ گردانیده‌ است‌، همان‌ گونه‌ که ‌طلا با آتش‌ آزموده‌ می‌شود و بر اثر آن‌، طلای‌ ناب‌ و سره‌ از طلای‌ پست‌ و ردی‌ وغش‌دار بیرون‌ می‌آید. همچنین‌ این‌ گروهی‌ که‌ خود را پایبند احترام ‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دانسته‌ و صداهای‌ خود را نزد وی‌ به‌ انگیزه‌ فرمان‌ بردن‌ از امرش‌ پایین‌ می‌آورند؛ خداوند عزوجل  دل‌هایشان‌ را از هر زنگار و پلیدی‌ای‌ پاک‌ و صاف ‌می‌کند. امام‌ احمد بن‌ حنبل‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که: «به‌ عمر رضی الله عنه  نوشته‌ شد: یا امیرالمؤمنین‌! شخصی‌ است‌ که‌ نه‌ اشت‌های‌ معصیت‌ را دارد و نه‌ مرتکب‌ آن‌ می‌شود پس‌ مقام‌ وی‌ چگونه‌ است‌؟ عمر رضی الله عنه  در پاسخ‌ نوشت: کسانی‌که‌ اشتهای‌ معصیت‌ را دارند ولی‌ مرتکب‌ آن‌ نمی‌شوند، همانان‌ هستند که‌ خداوند عزوجل  دل‌هایشان‌ را برای‌ تقوی‌ آزموده‌ است‌». «آنان‌ را آمرزش‌ و پاداشی ‌بزرگ‌ است‌» در برابر این‌ ادب‌ ورزی‌ آنان‌.

ابن‌جریر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از محمد بن ‌ثابت‌ بن ‌قیس‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت: چون‌ آیه‌﴿لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَکُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِیِّ [الحجرات: 2] نازل‌ شد، پدرم ‌ثابت ‌بن ‌قیس‌ در راه‌ نشست‌ و می‌گریست‌. در این‌ اثنا عاصم‌بن‌عدی‌ از نزدش ‌گذشت‌ و از او پرسید: ای‌ ثابت‌! چه‌ چیز تو را به‌ گریه‌ واداشته‌ است‌؟ پدرم‌ گفت: نزول‌ این‌ آیه‌... می‌ترسم‌ که‌ درباره‌ من‌ نازل‌ شده‌ باشد زیرا من‌ فردی‌ هستم‌ بلندآواز و بانگ‌برآور! پس‌ این‌ خبر به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  رسید و ایشان‌ او را فرا خوانده‌ و به‌ او فرمودند: «أما ترضی‌ أن‌ تعیش‌ حمیداً وتقتل‌ شهیداً وتدخل‌ الجنة‌؟» آیا بدان‌ راضی‌ نیستی‌ که‌ ستوده‌ زندگی‌ کنی‌، شهید کشته‌ شوی‌ و به‌ بهشت‌ درآیی‌؟ گفت: راضی‌ شدم‌ و دیگر هرگز صدای‌ خویش‌ را بر صدای‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بلند نمی‌کنم‌. همان‌ بود که‌ خدای‌ عزوجل ‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ کرد. ولی‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس رضی الله عنه ، این‌ آیه‌ درباره‌ ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نازل‌ شد که‌ بعد از نزول‌ آیه‌ دوم‌ از این‌ سوره‌، تصمیم‌ گرفت‌ که‌ دیگر با رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  جز به‌ طور بسیار آهسته‌ و پوشیده‌ که‌ گویی‌ راز می‌گوید، سخن‌ نزند. قاضی‌ ابوبکر بن ‌عربی‌ می‌گوید: «حرمت‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حال‌ وفات‌، همچون‌ حرمت‌ ایشان‌ در حال‌ حیات ‌است‌ و سخن‌ منقول‌شان‌ بعد از وفات‌شان‌ در والایی‌ و رفعت‌ و عظمت‌ خود، همچون‌ سخن‌ مسموع‌ از زبانشان‌ در حال‌ حیات‌ ایشان‌ است‌ پس‌ چون‌ سخن‌ ایشان ‌خوانده‌ می‌شود، بر هر شخص‌ حاضری‌ واجب‌ است‌ که‌ صدای‌ خویش‌ را از آن‌ بلندتر نکند و از آن‌ روی‌ نگرداند چنان‌ که‌ این‌ کار در حیات‌ ایشان‌ واجب‌ بود. البته‌ خداوند متعال‌ در آیه: ﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤ [الأعراف: 204] بر ضرورت‌ دوام‌ و استمرار این‌ احترام‌ در گذار زمآن‌ها توجه‌ داده‌ است‌ زیرا سخن‌ رسول‌ وی‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نیز از وحی‌ بوده‌ و حرمتی‌ همانند قرآن‌ را دارد، مگر در معانی‌ای‌که‌ مستثنا می‌باشد و بیان‌ آن‌ در کتب‌ فقه‌ آمده‌ است‌».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَآءِ ٱلۡحُجُرَٰتِ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ٤

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ تو را از پشت‌ حجره‌های‌ مسکونی‌ات‌ به‌ فریاد می‌خوانند، بیشترشان‌ نمی‌فهمند» چرا که‌ جهل‌ و نادانی‌ بر آنان‌ غلبه‌ نموده‌ و درشتخویی‌، خشونت‌ و تند مزاجی‌ بر طبع‌ آنان‌ چیره‌ گشته‌ و این‌ طرز برخورد و روش‌ معاشرت‌، شیوه‌ و عادت‌ آنان‌ شده‌ است‌ و اگر آنان‌ خردورز و با وقار می‌بودند، باید در برابر مقام‌ نبوت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ادب‌ نیکو را رعایت‌ می‌کردند. در بیان‌ سبب‌ نزول‌ به‌ روایت ‌محمد بن‌ اسحاق‌ آمده‌ است: آیه‌ کریمه‌ در باره‌ مردم‌ درشتخوی‌ و احمقی‌ از قبیله ‌بنی ‌تمیم‌ نازل‌ شد که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را از بیرون‌ حجره‌های‌ همسران شان‌ صدا می‌کردند تا در برابر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خودنمایی‌ کنند.

﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ صَبَرُواْ حَتَّىٰ تَخۡرُجَ إِلَیۡهِمۡ لَکَانَ خَیۡرٗا لَّهُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٥

سپس‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ مؤمنان‌ را به‌ ادب‌ نیکو در این‌ رابطه‌، ارشاد نموده‌ و می‌فرماید: «و اگر آنان‌ صبر می‌کردند تا برآنان‌ در آیی‌، مسلما برایشان‌ بهتر» و به ‌صلاح‌ حال‌شان‌ نزدیک‌تر «بود» هم‌ در دین‌ و هم‌ در دنیای‌شان‌ زیرا در آن‌ صورت‌، ادب‌ رفتار با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در این‌ باب‌ مورد عنایت‌ قرار گرفته‌ و خاطر شریف ‌ایشان‌ رعایت‌ می‌شد و به‌ تعظیم‌، احترام‌ و بزرگداشتی‌ که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  سزاوار آنند، عمل‌ می‌شد. یادآور می‌شویم‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از مردم‌ کناره‌ نمی‌گرفتند و در خانه‌ خویش‌ نمی‌ماندند مگر در اوقاتی‌ که‌ به‌ مهمات‌ و ضروریات‌ خویش ‌مشغول‌ می‌بودند. پس‌ بر هم ‌زدن‌ آرامش‌ ایشان‌ در این‌ اوقات‌، بی‌ ادبی‌ محض‌ بود «و خدا آمرزگار مهربان‌ است‌» لذا چنین‌ کسانی‌ را به‌ سبب‌ بی‌ادبی‌ و کوتاهی‌ای‌ که ‌از آنان‌ سر زده‌ است‌، مؤاخذه‌ نمی‌کند و فقط به‌ نصیحت‌ و سرزنش‌ آنان‌ بسنده‌ می‌نماید.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَکُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَیَّنُوٓاْ أَن تُصِیبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِینَ٦

«ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! اگر فرد فاسقی‌» فاسق: فاجر و بدکاری‌ است‌ که‌ از دروغ‌ گفتن‌ پروایی‌ ندارد و از حدود شرع‌ بیرون‌ می‌رود. آری‌! اگر چنین‌ کسی ‌«برایتان‌ خبری‌ آورد» که‌ موجب‌ رساندن‌ ضرر به‌ طرف‌ سومی‌ می‌گردید «پس‌ نیک‌ تحقیق‌ کنید» و بررسی‌ و تأمل‌ نمایید. البته‌ از لوازم‌ تحقیق‌ و بررسی‌؛ شتاب‌ نکردن‌ در تصمیم‌ گیری‌، درنگ‌ نمودن‌، مطالعه‌ و نگرش‌ در مورد خبر رسیده ‌است‌ تا حقیقت‌ روشن‌ و آشکار شود. «مبادا ندانسته‌ به‌ گروهی‌ آسیب ‌برسانید» یعنی: تحقیق‌، بررسی‌، درنگ‌ و تأملتان‌ در برابر آن‌ خبر رسیده‌، به ‌منظور پرهیز و احتراز از این‌ امر است‌ که‌ به‌ کسانی‌ برخلاف‌ استحقاق‌شان‌ زیانی‌ برسانید؛ «آن‌گاه‌ به‌ خاطر آنچه‌ کرده‌اید» از زیان‌ رسانیدن‌ به‌ آنان‌ از روی اشتباه‌ ونادانی‌؛ «پشیمان‌ شوید »و از انجام‌ آن‌، در غم‌ و نگرانی‌ و پریشانی‌ فروروید.

بسیاری‌ از مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه ‌کریمه‌ گفته‌اند: این‌ آیه‌ درباره ‌ولید بن‌ عقبه‌ بن‌ أبی‌ معیط نازل‌ شد زیرا رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  وی‌ را برای‌ جمع‌آوری ‌زکاتهای‌ گوسفندان‌ قبیله‌ بنی ‌مصطلق‌ فرستادند و در میان‌ او و آنان‌ از قبل‌ کینه‌ای‌ بود پس‌ چون‌ قبیله‌ بنی‌ مصطلق‌ خبر آمدنش‌ را شنیدند، سوارانی‌ را به‌ سویش ‌فرستادند. هنگامی‌ که‌ ولید از حرکت‌ سواران‌ به‌ سوی‌ خود آگاه‌ شد، از آنان‌ ترسید پس‌ نزد رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بازگشت‌ و به‌ ایشان‌ گفت: قبیله‌ بنی ‌مصطلق‌ تصمیم‌ داشتند که‌ مرا بکشند و از دادن‌ زکات‌ هم‌ سر باز زدند. لذا رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  تصمیم ‌گرفتند که‌ به‌ آنان‌ حمله‌ برند و در اثنایی‌ که‌ ایشان‌ در تدارک‌ و ترتیب‌ مقدمات ‌اجرای‌ این‌ تصمیم‌ بودند، بناگاه‌ هیأت‌ نمایندگی‌ قبیله‌ بنی‌ مصطلق‌ به‌ مدینه‌ رسیدند و به‌ محضر ایشان‌ آمده‌ و گفتند: یا رسول ‌الله! به‌ ما خبر رسید که‌ فرستاده‌ شما نزد ما آمده‌ است‌ پس‌ بیرون‌ شدیم‌ تا به‌ او خیرمقدم‌ گفته‌ و گرامی‌اش‌ بداریم‌ و آنچه‌ را که‌ از ادای‌ زکات‌ متقبل‌ شده‌ایم‌، به‌ وی‌ بسپاریم‌ ولی‌ تا آمدیم‌، او برگشته‌ بود. اما رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آنان‌ را متهم‌ نموده‌ و فرمودند: «یا دست‌ از مخالفت‌ برمی‌دارید و یا این‌که‌ مردی‌ را به‌سوی‌ شما می‌فرستم‌ که‌ نزد من‌ همچون‌ خود من‌ است‌ تا جنگندگان‌ شما را بکشد و زنان‌ و فرزندان‌ شما را به‌اسارت‌ آورد. سپس‌ با دست ‌خویش‌ بر شانه‌ علی رضی الله عنه  زدند». آن‌ نمایندگان‌ گفتند: پناه‌ می‌بریم‌ به‌ خداوند عزوجل  ازخشم‌ وی‌ و خشم‌ رسولش‌. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد. به‌قولی: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از آن‌ واقعه‌، خالدبن‌ ولید رضی الله عنه  را به‌سوی‌ آنان‌ فرستادند پس ‌خالد ایشان‌ را در حال‌ اذان ‌گفتن‌ برای‌ نماز دید و ملاحظه‌ کرد که‌ نماز شب ‌(تهجد) نیز می‌گزارند. آنان‌ زکات‌های‌ خویش‌ را به‌ خالد تسلیم‌ کردند و او بازگشت‌.

هرچند آیه‌ کریمه‌ برای‌ سبب‌ خاصی‌ نازل‌ شده‌ ولی‌ مفاد آن‌ در حکم ‌مشروعیت‌ تحقیق‌ و بررسی‌ و درنگ‌ و تأمل‌ به‌ هنگام‌ دریافت‌ اخبار و ترک‌ اعتماد به‌ سخن‌ فاسق‌، عام‌ است‌. حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «هر چند این‌ آیه‌ درباره‌ این‌ قوم ‌خاص‌ نازل‌ شده‌ اما به‌ خدا سوگند که‌ حکم‌ آن‌ تا روز قیامت‌ جاری‌ است‌ و آن‌ را هیچ‌ چیز منسوخ‌ نکرده‌ است‌». چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «التأنی‌ من‌ الله والعجلة‌ من‌ الشیطان». «تأنی‌ و درنگ‌ کردن‌ از خداوند عزوجل  و عجله‌ و شتاب‌ از شیطان‌ است‌».

همچنین‌ آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که:

خبر یک‌ تن‌ به‌ شرطی‌ که‌ عادل‌ باشد، حجت‌ است‌.

شهادت‌ فاسق‌ پذیرفته‌ نمی‌شود و اگر قاضی‌ بر مبنای‌ آن‌ حکم‌ کرد، گنهکار است ‌اما در نزد احناف‌، حکم‌ وی‌ نافذ می‌شود.

علما می‌گویند:

چنانچه‌ شخص‌ فاسقی‌ والی‌ بود پس‌ آن‌ بخش‌ از احکام‌ وی‌ که‌ موافق‌ حق‌ است‌، نافذ می‌شود و آنچه‌ که‌ برخلاف‌ حق‌ است‌، مردود می‌باشد ولی‌ حکمی‌ که‌ وی ‌آن‌ را امضا کرده‌ و گذرانده‌است‌، به‌ هیچ‌ حال‌ نقض‌ نمی‌شود.

چنانچه‌ فاسقی‌ فرستاده‌ و مأمور شخص‌ دیگری‌ بود، در قبول‌ سخنش‌، یا پذیرش ‌امری‌ که‌ باید آن‌ را برساند و یا اذنی‌ که‌ باید آن‌ را اعلام‌ کند، میان‌ علما خلافی ‌نیست‌ پس‌ به‌سبب‌ ضرورت‌ جایز است‌ که‌ سخنش‌ شنیده‌ شود و پیامش‌ دریافت‌ گردد ولی‌ در صورتی‌ که‌ با سخن‌ آن‌ فاسق‌، حقی‌ برای‌ غیر تعلق‌ می‌گرفت‌، سخنش‌ پذیرفته‌ نمی‌شود.

فاسق‌ بر دو نوع‌ است: فاسقی‌ که‌ رأی‌ و اندیشه‌ غلط خود را تأویل‌ نمی‌کند، که‌ در رد خبر وی‌ در میان‌ علما هیچ‌ خلافی‌ نیست‌. و فاسقی‌ که‌ نظر و اندیشه‌ خود را تأویل‌ می‌کند ـ مانند «جبریه‌» و «قدریه‌» که‌ به‌ طور آشکار مبتدع‌اند ـ و میان‌ علما در مورد پذیرش‌ یا عدم‌ پذیرش‌ خبرشان‌ اختلاف‌ است: شافعی‌  رحمه الله  شهادت‌ و روایت‌ آنان‌ را ـ مجموعا ـ رد می‌کند اما جمهور فقها و محدثان‌، هم‌ شهادت‌ و هم‌ روایت‌شان‌ را می‌پذیرند.

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ فِیکُمۡ رَسُولَ ٱللَّهِۚ لَوۡ یُطِیعُکُمۡ فِی کَثِیرٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِ لَعَنِتُّمۡ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡإِیمَٰنَ وَزَیَّنَهُۥ فِی قُلُوبِکُمۡ وَکَرَّهَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡکُفۡرَ وَٱلۡفُسُوقَ وَٱلۡعِصۡیَانَۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلرَّٰشِدُونَ٧

«و بدانید که‌ رسول‌ خدا در میان‌ شماست‌» پس‌ حرمت‌ او را نگه‌ دارید و به‌ گزاف‌ و بی‌اساس‌ سخن‌ نگویید و در هنگام‌ رسیدن‌ یک‌ خبر، بی‌آن‌که‌ در مورد آن ‌تحقیق‌ و بررسی‌ کنید، در داوری‌ شتاب‌ نورزید «اگر در بسیاری‌ از کارها از شماپیروی‌ کند، قطعا به‌ مشقت‌ درمی‌افتید» یعنی: اگر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در بسیاری‌ از اخباری‌ که‌ به‌ او می‌رسانید و در بسیاری‌ از مشورت‌های‌ ناصوابی‌ که‌ به‌ او می‌دهید، از شما اطاعت‌ کند، شما خود در رنج‌ و مشقت‌ می‌افتید. عنت: رنج‌، مشقت‌، گناه‌ و هلاکت‌ است‌. ولی‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  قبل‌ از آن‌که‌ حقیقت‌ و توجیه‌ قضایا بر وی ‌روشن‌ شود، از شما در غالب‌ آنچه‌ که‌ می‌پردازید، اطاعت‌ نمی‌کند و به ‌تصمیم‌گیری‌ و عمل‌ براساس‌ آنچه‌ که‌ به‌ وی‌ رسیده‌است‌، قبل‌ از آن‌که‌ در آن‌ امر اندیشه‌ و تأمل‌ کند، شتاب‌ نمی‌ورزد. «لیکن‌ خدا ایمان‌ را برای‌ شما دوست‌ داشتنی ‌گردانید» یعنی: آن‌ را دوست‌داشته‌ترین‌ و خوشایندترین‌ چیزها نزد شما گردانید پس‌ از شما جز آن‌ امور شایسته‌ای‌ که‌ موافق‌ ایمان‌ و منطبق‌ با مقتضای‌ آن‌ باشد، سر نمی‌زند و در نتیجه‌، شما شتاب‌ و عجله‌ در مورد اخبار واصله‌ و عدم‌ تحقیق‌ وبررسی‌ پیرامون‌ آن‌هارا فرومی‌گذارید «و آن‌ را در دل‌های شما بیاراست‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ به‌ توفیق‌ خویش‌، ایمان‌ را در دل‌هایتان‌ نیکو و زیبا جلوه‌ داد «و کفر وفسق‌ و عصیان‌ را در نظرتان‌ ناخوشایند» و ناپسند و زشت‌ «گردانید پس‌ اینانند که‌ راشدان‌ هستند» و خداوند عزوجل  اینان‌ را به‌ رشد و هدایت‌ رهنمون‌ ساخته‌ است‌. رشد: استقامت‌ بر راه‌ حق‌ به‌همراه‌ سرسختی‌، پایداری‌ و استواری‌ بر آن‌ است‌.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  همیشه‌ در دعای‌شان‌ به‌ مضمون‌ این‌ آیه‌ دعا می‌کردند چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ احمد و نسائی‌ آمده‌است: چون‌ در روز احد مشرکان‌ به‌ سوی‌ مکه‌ بازگشتند، رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خطاب‌ به‌ یارانشان‌ فرمودند: «برابر بایستید تا برای‌ پروردگار  عزوجل ‌ خویش‌ ثنا گویم‌. پس‌ اصحاب ‌پشت‌ سر ایشان‌ صف‌ کشیدند و رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چنین‌ دعا کردند: «اللهم‌ لک‌ الحمد کله‌، اللهم‌ لا قابض‌ لما بسطت‌ ولا باسط لما قبضت‌ ولا هادی‌ لمن‌ أضللت‌ ولا مضل‌ لمن ‌هدیت‌ ولا معطی‌ لما منعت‌ ولا مانع‌ لما أعطیت‌ ولا مقرب‌ لما باعدت‌ ولا مباعد لما قربت‌، اللهم‌ ابسط علینا من‌ برکاتک‌ ورحمتک‌ وفضلک‌ ورزقک‌، اللهم‌ إنی‌ أسألک‌ النعیم‌ المقیم ‌الذی‌ لا یحول‌ ولا یزول‌، اللهم‌ أسألک‌ النعیم‌ یوم‌ العیلة‌ والأمن‌ یوم‌ الخوف‌، اللهم‌ إنی‌ عائذ بک‌ من‌ شر ما أعطیتنا ومن‌ شر ما منعتنا. اللهم‌ حبب‌ إلینا الإیمان‌ وزینه‌ فی‌ قلوبنا وکره‌ إلینا الکفر والفسوق‌ والعصیان‌ واجعلنا من‌ الراشدین‌. اللهم‌ توفنا مسلمین‌ وأحینا مسلمین ‌وألحقنا بالصالحین‌ غیر خزایا ولا مفتونین‌. اللهم‌ قاتل‌ الکفرة الذین‌ یکذبون‌ رسلک ‌ویصدون‌ عن‌ سبیلک‌ واجعل‌ علیهم‌ رجزک‌ وعذابک‌. اللهم‌ قاتل‌ الکفرة‌ الذین‌ أوتوا الکتاب‌، إله‌ الحق». «بار خدایا! همه‌ ستایش‌ها از آن‌ توست‌. بار خدایا! برای‌ آنچه‌ که ‌تو گشاده‌ای‌، هیچ‌ بازگیرنده‌ای‌ نیست‌ و برای‌ آنچه‌ که‌ تو بازگرفته‌ای‌، هیچ ‌گشاینده‌ای‌ نیست‌ و برای‌ آن‌ کس‌ که‌ تو گمراهش‌ کرده‌ای‌، هیچ‌ هدایتگری‌ نیست‌ و برای‌ آن‌ کس‌ که‌ تو هدایتش‌ کرده‌ای‌، هیچ‌ گمراه‌گری‌ نیست‌ و برای‌ آنچه‌ که‌ تو بازش‌ داشته‌ای‌، هیچ‌ دهنده‌ای‌ نیست‌ و برای‌ آنچه‌ که‌ تو داده‌ای‌، هیچ ‌باز دارنده‌ای‌ نیست‌ و برای‌ آنچه‌ که‌ تو دورش‌ ساخته‌ای‌، هیچ‌ نزدیک‌ کننده‌ای ‌نیست‌ و برای‌ آنچه‌ که‌ تو نزدیکش‌ ساخته‌ای‌، هیچ‌ دورکننده‌ای‌ نیست‌. بار الها! بر ما از برکات‌ و رحمت‌ و فضل‌ و رزقت‌ بگشا. بار الها! من‌ از تو نعمت‌های‌ پایداری ‌را درخواست‌ می‌کنم‌ که‌ هیچ‌ دگرگون‌ و زایل‌ نمی‌شود. بار الها! از تو در روز نیازمندی‌ و فقر، نعمت‌ می‌طلبم‌ و در روز خوف‌ و نگرانی‌، امنیت‌. بار الها! من‌ به ‌تو پناه‌ می‌برم‌ از شر آنچه‌ که‌ به‌ ما داده‌ای‌ و از شر آنچه‌ که‌ از ما بازداشته‌ای‌. بارالها! ایمان‌ را نزد ما دوست‌ داشتنی‌ گردان‌ و آن‌ را در دل‌هایمان‌ بیارای‌ و کفر وفسق‌ و عصیان‌ را نزد ما منفور گردان‌ و ما را از راشدان‌ قرار ده‌. بارالها! ما را مسلمان‌ بمیران‌ و مسلمان‌ زنده‌ بدار و ما را بی ‌آن‌که‌ در خواری‌ و فتنه‌ در افتاده باشیم‌، به‌ صالحان‌ ملحق‌ گردان‌. بار الها! نابود کن‌ کافرانی‌ را که‌ پیامبرانت‌ را تکذیب‌ کرده‌ و از راهت‌ باز می‌دارند و بر آنان‌ رجز و عذابت‌ را قرارده‌. بار الها! کافران‌ اهل‌ کتاب‌ را نابود کن‌، ای‌ معبود بر حق‌».

﴿فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَنِعۡمَةٗۚ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ٨

«فضل‌ و نعمتی‌ از جانب‌ خداوند است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ به‌ سبب‌ فضل‌ و بخشش ‌و انعام‌ بزرگ‌ خویش‌؛ ایمان‌ را نزد شما خوشایند و محبوب‌ و کفر و فسق‌ و عصیان‌ را منفور و زشت‌ و ناخوشایند ساخت‌ و شما را از راشدان‌ گردانید «و خداوند داناست‌» به‌ احوال‌ مؤمنان‌ و به‌ آنچه‌ که‌ در ایشان‌ از برتری‌ وجود دارد «حکیم‌» است‌ در انعام‌ خویش‌ بر شما؛ با ارزانی ‌نمودن‌ توفیق‌ برایتان‌.

﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِی تَبۡغِی حَتَّىٰ تَفِیٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ٩

سپس‌ حق‌ تعالی‌ به‌ بیان‌ قاعده‌ مهمی‌ از قواعد مربوط به‌ حل‌ اختلافات‌ ذات‌البینی‌ مسلمانان‌ پرداخته‌ و می‌فرماید: «و اگر دو طایفه‌ از مؤمنان‌ باهم‌ بجنگند، میان‌ آن‌ دو را اصلاح‌ دهید و اگر باز یکی‌ از آن‌ دو بر دیگری‌ تعدی‌ کرد، با آن‌ که‌ تعدی‌ می‌کند بجنگید تا به‌ حکم‌ الله بازگردد پس‌ اگر بازگشت‌، میان‌ آن‌ها به‌ انصاف‌ و عدل‌ سازش ‌دهید» یعنی: اگر دو گروه‌ از مسلمانان‌ با یک‌ دیگر درافتادند و جنگیدند، بر مسلمانان‌ دیگر لازم‌ است‌ که‌ به‌ صلح‌ و سازش‌ در میان‌ آن‌ها سعی‌ کنند و آن‌ها را به‌سوی‌ حکم‌ خداوند عزوجل  فرا خوانند ولی‌ اگر بعد از این‌ تلاش‌ برای‌ صلح‌، از سوی ‌یکی‌ از آن‌ دو گروه‌، تجاوز و تعدی‌ای‌ بر دیگری‌ سر زد و آن‌ گروه‌ صلح‌ را نپذیرفت‌ و به‌ آن‌ گردن‌ ننهاد بلکه‌ خواستار چیزی‌ شد که‌ از حق‌ وی‌ نیست‌ در این ‌صورت‌، بر مسلمانان‌ لازم‌ است‌ تا با این‌ گروه‌ سرکش‌ و باغی‌ بجنگند تا به‌سوی ‌امر خداوند عزوجل  و حکم‌ وی‌ بازگردد و امر و حکم‌ خداوند عزوجل  همانا بر پاداشتن‌ صلح‌ و برادری‌ و از بین‌ بردن‌ کینه‌ و دشمنی‌ در میان‌ مسلمانان‌ است‌ و اگر آن‌ گروه‌ از بغی‌ و تجاوز خویش‌ بازگشت‌ و دعوت‌ به‌سوی‌ کتاب‌ خداوند عزوجل  و حکم‌ وی‌ را اجابت‌ گفت‌، دیگر از تعرض‌ مصون‌ است‌ و در هر حال‌، بر مسلمانان‌ است‌ که‌ در حکم ‌نمودن‌ میان‌ آن‌ دو گروه‌، عدالت‌ کرده‌ و جویای‌ حکم‌ و داوری‌ای‌ باشند که‌ صواب‌ است‌ و با حکم‌ الهی‌ مطابق‌ می‌باشد لذا باید دست‌ گروه‌ ظالم‌ را بگیرند تا از ظلم‌ خویش‌ برگردد و تکلیفی‌ را که‌ برعهده‌اش‌ در قبال‌ گروه‌ دیگر واجب‌ است‌، ادا کند. «و عدالت‌ کنید» در حکم ‌نمودن‌ میان‌ آن‌ها «که‌ خدا دادگران‌ را دوست‌ می‌دارد».

بخاری‌ و مسلم‌ و غیر ایشان‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از انس‌ بن‌ مالک‌ رضی الله عنه  روایت ‌کرده‌اند که‌ فرمود: به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گفته‌ شد: یا نبی‌الله! کاش‌ نزد عبدالله بن‌ابی ‌بروید و او را به‌سوی‌ حق‌ دعوت‌ کنید. پس‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  سوار بر الاغی‌ به‌سوی‌ وی‌ به‌ راه‌ افتادند و مسلمانان‌ نیز با ایشان‌ حرکت‌ کردند و نزد عبدالله بن ‌ابی ‌آمدند. آن‌ زمین‌، زمین‌ شوره‌زاری‌ بود، در این‌ میان‌ الاغ‌ پیشاب‌ کرد. در این‌ اثنا عبدالله بن ‌ابی‌ رو به‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  کرد و گفت: از من‌ دور شو زیرا به‌ خدا سوگند که‌ بوی‌ گند الاغت‌ مرا اذیت‌ کرد. پس‌ عبدالله بن‌رواحه‌ جلو آمد و در پاسخش ‌گفت: به‌ خدا سوگند که‌ بوی‌ پیشاب‌ الاغ‌ وی‌ از بوی‌ گند تو خوشبوتر است‌. در این‌ اثنا مردی‌ از یاران‌ عبدالله بن‌ ابی‌ خشمگین‌ شد و به‌ دفاع‌ از وی‌ برخاست‌. یاران ‌و همراهان‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نیز بر سر خشم‌ آمدند و میان‌ دو طرف‌ با تبادل‌ مشت‌ ولگد و شاخهای‌ درختان‌ درگیری‌ روی‌ داد. آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ این‌ آیه‌ را نازل ‌کرد. ولی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌، روایات‌ دیگری‌ نیز نقل‌ شده‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌ عمرو رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «المقسطون‌ عند الله‌ تعالی‌ یوم‌ القیامة‌ علی‌ منابر من‌ نور علی‌ یمین‌ العرش‌، الذین‌ یعدلون‌ فی‌ حکمهم‌ وأهالیهم‌ وما ولوا». «در روز قیامت‌ دادگران‌ نزد خداوند متعال‌ بر منبرهایی‌ از نور در جانب‌ راست‌ عرش‌ قرار دارند، همان‌ کسانی‌که‌ در حکم‌شان‌ و در میان‌ اهالی‌ و مردم‌شان‌ و بر آنچه‌ که‌ عهده‌دار تولیت‌ آن‌ گردانیده‌ شده‌اند، عدالت‌ می‌کنند».

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَ أَخَوَیۡکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ١٠

«در حقیقت‌، مؤمنان‌ باهم‌ برادرند» یعنی: ایشان‌ همه‌ به‌ اصل‌ واحدی‌ باز می‌گردند که‌ همانا ایمان‌ است‌ پس‌ ایشان‌ باهم‌ برادرند زیرا برادری‌ دینی‌ نیرومندتر و ماندگارتر از برادری‌ نسبی‌ و پیوندهای‌ رفاقت‌ و دوستی‌ است‌. گفتنی‌ است‌ که ‌در تأیید اخوت‌ و برادری‌ دینی‌، احادیث‌ بسیاری‌ آمده‌ است‌ از آن‌ جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ است: «المسلم‌ أخو المسلم‌ لا یظلمه‌ ولا یسلمه». «مسلمان‌ برادر مسلمان ‌است‌، نه‌ بر او ستم‌ می‌کند و نه‌ او را وا می‌گذارد و تسلیم‌ می‌کند». بنابراین‌، اگر در میان‌ مؤمنان‌ دشمنی‌ و کشمکشی‌ روی‌ داد؛ «پس‌ میان‌ برادرانتان‌ را» یعنی: در میان‌ دو مسلمانی‌ که‌ باهم‌ کشمکش‌ و دعوی‌ کرده‌اند «سازش‌ دهید» همچنین‌ اگر گروهی‌ علیه‌ امام‌ و زمامدار مسلمین‌ بر شورید و خروج‌ کرد پس‌ آن‌ گروه ‌بغاوتگراند؛ چنانچه‌ خروج‌ و شورش‌ آنان‌ به‌ ناحق‌ بود ولی‌ در عین‌ حال‌ آنان‌ با مؤمنان‌ برادرند چنان‌ که‌ نقل‌ شده‌ است: «حارث‌ اعور در جنگهای‌ اهل ‌بغی‌ ـ جمل‌ و صفین‌ ـ از علی‌ رضی الله عنه  پرسید: آیا جنگجویانی‌ که‌ علیه‌ تو می‌جنگند مشرک‌اند؟ علی رضی الله عنه  فرمود: خیر! از شرک‌ فرار کرده‌اند. گفته‌ شد: آیا منافق‌اند؟ فرمود: خیر! زیرا منافقان‌ خداوند عزوجل  را ـ جز اندک‌ ـ یاد نمی‌کنند. گفته‌ شد: پس‌ حالشان‌ چگونه‌ است‌؟ فرمود: برادران‌ ما هستند که‌ بر ما بغاوت‌ کرده‌اند». «و از خدا پروا بدارید» در تمام‌ امور خویش‌ «تا مورد رحمت‌ قرار گیرید» به‌ سبب ‌این‌ تقوی‌. این‌ تعبیر دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ تقواپیشه‌گان‌ به‌ رحمت‌ الهی‌ نایل‌ می‌گردند.

علما گفته‌ اند: امر به‌ جنگیدن‌ با بغاه‌، فرض‌ کفایه‌ است‌ که‌ اگر برخی‌ از مسلمانان‌ به‌ آن‌ پرداختند، از ذمه‌ دیگران‌ ساقط می‌شود به‌ همین‌ جهت‌ گروهی‌ از صحابه رضی الله عنهم  از جنگ‌های‌ میان‌ علی‌ و معاویه‌ رضی الله عنهما  کناره‌ گرفتند و علی‌ رضی الله عنه  هم‌ با این‌ عمل‌شانمختالفت‌ نکرد و عذرهایشان‌ را پذیرفت‌.

در اینجا احکام‌ دیگری‌ نیز در مورد بغاه‌ وجود دارد که‌ ما به‌ نقل‌ پاره‌ای‌ از آن ‌می‌پردازیم:

امام‌ مسلمین‌ قبل‌ از جنگیدن‌ با گروه‌ باغی‌، باید آنان‌ را به‌ طاعت‌ و پیوستن‌ به‌ جماعت‌ فرا خواند و در صورتی‌ که‌ از بازگشتن‌ به‌ جماعت‌ سرباز زدند، با آنان ‌بجنگد.

اسیرشان‌ کشته‌ نمی‌شود.

کسی‌ از آنان‌ که‌ از جنگ‌ فرار کرده‌، مورد تعقیب‌ قرار نمی‌گیرد.

مجروح‌شان‌ به‌ قتل‌ رسانده‌ نمی‌شود.

زنان‌ و اطفال‌شان‌ به‌ بردگی‌ گرفته‌ نمی‌شوند.

اموالشان‌ به‌ غنیمت‌ گرفته‌ نمی‌شود.

آنچه‌ که‌ باغیان‌ در اثنای‌ شورش‌ و بغاوت‌ ـ از خون‌ یا مال‌ ـ به‌ نابودی ‌کشانده‌اند، به‌ اجماع‌ علما ضمان‌ (تاوانی‌) ندارد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ تفصیل ‌احکام‌ «بغات‌» در کتب‌ فقه‌ آمده‌ است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُونُواْ خَیۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُنَّ خَیۡرٗا مِّنۡهُنَّۖ وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِیمَٰنِۚ وَمَن لَّمۡ یَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ١١

«ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! نباید قومی‌ قوم‌ دیگری‌ را ریشخند کند» یعنی: مردانی‌ از شما نباید مردان‌ دیگری‌ را به‌ ریشخند گیرند و تحقیر و عیب‌ جویی ‌نمایند. پس‌ مراد از «قوم‌» در اینجا، مردان‌ هستند نه‌ زنان‌ زیرا «قوم‌» از ماده‌ «قوام‌» است‌ و بدان‌ جهت‌ فقط بر مردان‌ اطلاق‌ می‌شود که‌ آنان‌ کارپردازان‌، برپا دارندگان‌ و قیم‌ امور زنان‌ هستند. البته‌ تمسخر شیوه‌های‌ بسیاری‌ دارد؛ مثلا گاهی ‌تمسخر با تمثیل‌ و شبیه ‌سازی‌ سخن‌ یا فعل‌ کسی‌، یا با به‌کار گرفتن‌ اشارات‌ وحرکاتی‌ است‌ که‌ هدف‌ از آن‌، به‌ ریشخند کشیدن‌ طرف‌ باشد. «چه‌ بسا آن‌ها از این‌ها بهتر باشند» یعنی: چه‌ بسا که‌ مردان‌ مورد تمسخر قرارگرفته‌، در واقع‌ امر و نزد خداوند متعال‌ بهتر از مسخره‌کنندگان‌ باشند «و نبابد زنانی‌ زنان‌ دیگری‌ را به‌ تمسخر گیرند» و عیب‌جویی‌ کنند «چه‌ بسا اینها» یعنی: زنان‌ به‌ تمسخر کشیده‌ شده «از آن‌ها بهتر باشند» یعنی: بهتر از زنان‌ تمسخرکننده‌ باشند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «رب‌ أشعث‌ أغبر ذی‌ طمرین‌ تنبو عنه‌ أعین‌ الناس‌ لو أقسم‌ علی‌ الله‌ لأبره». «چه‌ بسیار انسان‌های‌ ژولیده‌، غبارآلود و دارای‌ دو جامه‌ کهنه‌ و فرسوده‌ای‌ که‌ چشم‌های‌ مردم‌ از دیدن‌ آن‌ها خود را برتر و بزرگتر احساس‌ می‌کنند ولی‌ اگر [همین ‌انسان‌های‌ ژولیده‌] بر خداوند متعال‌ سوگند یاد کنند، او قطعا ایشان‌ را در سوگندشان‌ راستگو می‌گرداند».

«و در میان‌ خویش‌ عیب‌ جویی‌ نکنید» یعنی: برخی‌ بر برخی‌ دیگر طعنه‌ نزنید. تعبیر (انفسکم) معنای‌ ظریفی‌ با خود حمل‌ می‌کند زیرا مفید آن‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ طعنه‌ زدن‌ و عیب‌ جویی‌ یک‌ مسلمان‌ نسبت‌ به‌ مسلمان‌ دیگری‌ را طعنه‌ زدن‌ به‌ خود وی‌ معرفی‌ کرده‌ است‌ چرا که‌ مسلمانان‌ همانند یک‌ تن‌ واحده ‌هستند پس‌ هرگاه‌ مؤمنی‌ برادر مؤمنش‌ را عیب‌ جویی‌ کند، گویی‌ خودش‌ را عیب‌جویی‌ نموده‌ است‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ نعمان‌ بن ‌بشیر رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «المؤمنون‌ کرجل‌ واحد إن اشتکی‌ رأسه‌ اشتکی ‌کله‌، وإن ‌اشتکی‌ عینه‌ اشتکی‌ کله». «مؤمنان‌ همه‌ مانند یک ‌تن‌ واحدند، اگر سر آن‌ بدرد آید، کل‌ آن‌ به‌ درد می‌آید و اگر چشم‌ آن‌ به‌ درد آید، کل‌ آن‌ به‌ درد می‌آید».

فرق‌ در میان‌ تمسخر و عیب‌ جویی‌، یعنی‌ «سخریه‌» و «لمز» در این‌ است‌ که: تمسخر؛ حقیر شمردن‌ دیگری‌ در حضور وی‌ و به‌گونه‌ای‌ است‌ که‌ آن‌ تحقیر خنده‌آور باشد. اما عیب ‌جویی: اشاره‌ به‌ سوی‌ معایب‌ وی‌ است‌؛ چه‌ آن‌ اشاره‌ در امر خنده‌داری‌ باشد چه‌ در غیر آن‌ و چه‌ در حضور شخص‌ باشد چه‌ در غیابش ‌بنابراین‌، عیب‌جویی‌ عام‌تر از تمسخر است‌.

«و همدیگر را به‌ لقب‌های‌ بد نخوانید» یعنی: برخی‌ به‌ برخی‌ دیگر لقب‌های‌ بد ندهید تا همدیگر را با این‌ لقب‌ دادن‌ بد به‌ خشم‌ آورید. آری‌! خداوند متعال‌ از این‌ کار نهی‌ نمود؛ چرا که‌ این‌ کار به‌ دشمنی‌ می‌انجامد و عاقبت‌ خوشی‌ ندارد، مانندی‌ که‌ شخص‌ به‌ برادر مسلمانش‌ بگوید: ای‌ فاسق‌! ای‌ منافق‌! یا به‌ برادر مسلمانش‌ بگوید: ای‌ یهودی‌! ای‌ نصرانی‌! یا ای‌ کلب‌! ای‌ الاغ‌! ای‌ خوک‌! البته ‌در موردی‌ که‌ شخص‌ به‌ یک‌ لقب‌ مشهور است‌ و از آن‌ لقب‌ بدش‌ نمی‌آید، اطلاق‌ آن‌ بر وی‌ جواز دارد، مانند: اعمش‌ (کور) و اعرج‌ (لنگ‌) که‌ هر دو، لقب‌ دو تن‌ از راویان‌ مشهور حدیث‌ نیز هست‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من ‌حق‌ المؤمن‌ علی‌ المؤمن‌ أن‌ یسمیه‌ بأحب‌ أسمائه‌ إلیه‌ وکانت‌ التکنیة‌ من‌ السنة‌ والأدب ‌الحسن‌». «از حق‌ مؤمن‌ بر مؤمن‌ این‌ است‌ که‌ او را به‌ نامهایی‌ که‌ نزد وی‌ دوست‌داشته‌ترین‌ است‌ بخواند و کنیه‌ گذاشتن‌ از سنت‌ است‌ و ادبی‌ نیکوست‌».

«چه‌ ناپسندیده‌ است‌ فسوق‌ بعد از ایمان‌» یعنی: بد رسمی‌ است‌ که‌ شخص‌ بعد از اسلام‌ آوردن‌ و توبه‌، کافر یازانی‌ خوانده‌ شود «و هرکه توبه‌ نکرد» از ارتکاب ‌منهیات‌ خداوند متعال‌؛ «آن‌ گروه‌، خود ستمگرند» با نهادن‌ عصیان‌ به‌ جای‌ طاعت‌.

ضحاک‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ هیأت‌ نمایندگی‌ قبیله‌ بنی‌تمیم‌ نازل‌ شد که‌ فقرای‌ صحابه‌ ـ مانند عمار، خباب‌، ابن‌ فهیره‌، بلال‌، صهیب‌، سالم‌، سلمان‌ و غیر ایشان‌ ـ را مورد تمسخر قرار دادند آن‌گاه‌ که‌ ایشان‌ را با جامه‌های‌ کهنه‌ و حالتی‌ ژولیده‌ دیدند. در سبب‌ نزول‌ آن‌ روایات‌ دیگری‌ نیز آمده‌است‌ از جمله‌ این‌که: صفیه‌ دختر حیی‌ بن‌ اخطب‌ رضی الله عنها  نزد رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: یا رسول‌الله! زنان‌ به‌ من‌ طعنه‌ می‌زنند و می‌گویند: ای‌ یهودی‌ دختر دو یهودی‌! رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وی‌ فرمودند: چرا به‌ آنان‌ نگفتی‌ که‌ پدر من‌ هارون‌ است‌، عمویم‌ موسی‌ و شوهرم‌ محمد علیهم‌الصلاة‌ والسلام‌؟ پس‌ این‌ آیه‌ نازل ‌شد. البته‌ مانعی‌ از تعدد وقایع‌ در مورد نزول‌ یک‌ آیه‌ وجود ندارد زیرا همه‌ روایاتی‌ که‌ در سبب‌ نزول‌ یک‌ آیه‌ آمده‌ است‌، می‌تواند در مجموع‌ سبب‌ نزول ‌آن‌ باشد. به‌ هر حال‌، سبب‌ نزول‌ هر چه‌ باشد، حکم‌ آیه‌ را خاص‌ و موردی ‌نمی‌سازد زیرا اعتبار به‌ عام‌ بودن‌ لفظ است‌ نه‌ به‌ مخصوص‌ بودن‌ سبب‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَلَا یَغۡتَب بَّعۡضُکُم بَعۡضًاۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمۡ أَن یَأۡکُلَ لَحۡمَ أَخِیهِ مَیۡتٗا فَکَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِیمٞ١٢

«ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! از بسیاری‌ از گمان‌ها بپرهیزید» گمان: حد وسطی ‌میان‌ علم‌ یقینی‌ و میان‌ شک‌ یا وهم‌ است‌. مراد آیه‌ گمان‌ بدزدن‌ به‌ اهل‌ خیر می‌باشد اما در ارتباط با اهل‌ بدی‌ و فسق‌ باید گفت‌ که: جایز است‌ تا در مورد آنان ‌همان‌ گمانی‌ را بزنیم‌ که‌ از اعمال‌ آنان‌ بر ما نمایان‌ می‌شود پس‌ گمان‌ بد زدن‌ در مورد کسی‌ که‌ علایم‌ و نشانه‌های‌ بدی‌ در وی‌ نمایان‌ است‌، اشکالی‌ ندارد لذا برکسی‌ که‌ در باره‌ وی‌ گمان‌ بد می‌زند گناهی‌ نیست‌ تا آن‌گاه‌ که‌ به‌ مصداق‌ گمان‌ خویش‌ سخن‌ نگوید ولی‌ اگر به‌ مصداق‌ آن‌ سخن‌ گفت‌ و آن‌ را برملا گردانید، در این‌ صورت‌ گنه‌کار است‌. اما گمان‌ بد زدن‌ در مورد کسی‌ که‌ ظاهرش‌ آراسته‌ به‌ خیر و صلاح‌ است‌، جواز ندارد.

«هر آینه‌ بعضی‌ از گمآن‌ها گناه‌ است‌» و آن‌ گمان‌ بد زدن‌ به‌ اهل‌ خیر می‌باشد. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ در مورد حرمت‌ سوءظن‌ به‌ انسان‌ مؤمن‌ احادیث‌ بسیاری ‌آمده‌ است‌ از آن‌ جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌ عمر رضی الله عنه  است‌ که ‌فرمود: رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را دیدم‌ که‌ در حال‌ طواف‌ به‌ کعبه‌ می‌گفتند: «ما أطیبک ‌وأطیب‌ ریحک‌، وما أعظمک‌ وأعظم‌ حرمتک‌ والذی‌ نفس‌ محمد بیده‌، لحرمة‌ المؤمن‌ أعظم ‌عند الله‌ تعالی‌ حرمة‌ منک‌، ماله‌ ودمه‌ وإن‌ یظن‌ به‌ إلا خیرا: ای‌ کعبه‌!؟». «چه‌ قدر پاک ‌هستی‌ و چه‌ قدر بویت‌ پاکیزه‌ و معطر است‌، چه‌ قدر با عظمت‌ هستی‌ و چه ‌قدر احترامت‌ بزرگ‌ است‌ اما سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جان‌ محمد در دست‌ اوست‌، همانا حرمت‌ مؤمن‌ در نزد خداوند متعال‌ از حرمت‌ و احترام‌ تو بزرگتر است‌؛ [حرمت‌] مال‌ وی‌ و [حرمت‌] خون‌ وی‌ و این‌که‌ در حق‌ وی‌ جز گمان خیر برده‌ نشود». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «إیاکم‌ والظن‌ فإن‌ الظن‌ أکذب ‌الحدیث‌...». «هان‌! از گمان‌ بپرهیزید زیرا گمان‌ دروغ‌ترین‌ سخنهاست‌...».

شایان‌ ذکر است‌ که‌ گمان‌ بر چند نوع‌ است:

1-  گمان‌ واجب‌ یا آنچه‌ که‌ بدان‌ امر شده‌ است: چون‌ گمان‌ نیک ‌داشتن‌ به ‌خداوند متعال‌ و به‌ مؤمنان‌. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌ است: «أنا عند ظن‌ عبدی ‌بی». «من‌ نزد گمان‌ بنده‌ خود در حق‌ خود هستم‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «لا یموتن‌ أحدکم‌ إلا وهو یحسن‌ الظن‌ بالله». «هرگز یکی‌ از شما نمیرد، مگر این‌که‌ به‌ خداوند گمان‌ نیک‌ داشته‌ باشد».

2-  گمانی‌ که‌ ممنوع‌ یا حرام‌ است: چون‌ سوءظن‌ نسبت‌ به‌ خداوند متعال‌، نسبت ‌به‌ اهل‌ صلاح‌ و نسبت‌ به‌ مسلمین‌ پوشیده‌ حالی‌ که‌ ظاهر حال‌ آن‌ها بازتابگر نیکی‌ و عدالت‌شان‌ است‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «خداوند حرام‌ کرده‌ است‌ از مسلمان‌ خون‌ وی‌ را، آبروی‌ وی‌ را و این‌که‌ به‌ وی‌ گمان‌ بد زده‌ شود». اما چنان‌که‌ گفتیم‌؛ سوءظن‌ نسبت‌ به‌ کسی‌ که‌ آشکارا مرتکب‌ اعمال‌ پلید می‌شود، یا خود را در موضع‌ شک‌ و تهمت‌ قرار می‌دهد، حرام‌ نیست‌.

3-  گمانی‌ که‌ مستحب‌ است: مانند گمان‌ نیک‌ داشتن‌ در حق‌ برادر مسلمان‌ و گمان‌ بد داشتن‌ در مورد کسی‌ که‌ ظاهر حالش‌ نشان‌دهنده‌ فسق‌ است‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ الحزم‌ سوءالظن: سوءظن‌ از دور اندیشی‌ و هشیاری‌ است‌». پس‌ حرام‌ بودن‌ سوءظن‌ در حق‌ مردم‌، محدود به‌ حالتی‌ است‌ که‌ سوءظن ‌دارای‌ اثری‌ باشد که‌ به‌ غیر متعدی‌ شود.

4-  گمان‌ مباح: همچون‌ گمانه‌ زدن‌ در استنباط احکام‌ شرعی‌ فرعی‌ عملی‌ به ‌وسیله‌ اجتهاد و عمل‌ نمودن‌ به‌ گمان‌ غالب‌ در شکیات‌ نماز ـ که‌ مثلا سه‌ رکعت‌ خوانده‌ است‌ یا چهار رکعت‌.

«و تجسس‌ نکنید» تجسس: کنکاش‌ و جست‌ و جو در مورد عیب‌ها و اسرار پوشیده‌ مسلمین‌ است‌. همچنین «تحسس‌» نیز حرام‌ است‌؛ و آن‌ عبارت‌ از گوش‌ سپردن‌ به‌ سخن‌ مردم‌ در حالی‌ است‌ که‌ آن‌ها دوست‌ ندارند کسی‌ به‌ سخن‌شان‌ گوش ‌فرادهد. ولی‌ این‌ کار گاهی‌ در مورد بررسی‌های‌ خیر مباح‌ می‌باشد چنان‌ که ‌خداوند متعال‌ در حکایت‌ از سخن‌ یعقوب  علیه السلام می‌فرماید: ﴿فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ [یوسف: 87] «بروید ای‌ پسران‌ من‌! و از یوسف‌ و برادرش‌ تحسس‌ کنید». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «یا معشر من‌ آمن‌ بلسانه‌ ولم‌ یدخل ‌الإیمان‌ إلی‌ قلبه‌، لاتتبعوا عورات‌ المسلمین‌، فإن‌ من‌ تتبع‌ عورات‌ المسلمین‌، فضحه‌ الله‌ فی‌ قعر بیته». «ای ‌گروهی‌ که‌ به‌ زبان‌ خود ایمان‌ آورده‌ ولی‌ ایمان‌ به‌ قلبش‌ وارد نشده‌ است‌، عیب‌های‌ مسلمین‌ را جست ‌و جو نکنید زیرا هرکس‌ جست ‌و جوگر عیب‌های ‌مسلمین‌ باشد، خداوند متعال‌ او را در اندرون‌ خان‌هاش‌ رسوا می‌کند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «سه‌ چیز لازمه‌ و گریبانگیر امت‌ من‌ است: فال‌ بد زدن‌، حسد ورزیدن‌ و سوءظن‌. در این‌ اثنا مردی‌ گفت: یا رسول‌ الله! چه‌ چیز برطرف‌کننده‌ آن‌ها از کسانی‌ است‌ که‌ در آن‌ها درافتاده‌اند؟ فرمودند: «إذا حسدت‌ فاستغفر الله وإذا ظننت‌ فلا تحقق‌ وإذا تطیرت‌ فامض». «چون‌ حسد ورزیدی‌، از خداوند آمرزش‌ بخواه‌ و چون‌ گمان‌ زدی‌ پس‌ [در مورد گمان‌ خود] تحقیق‌ نکن‌ و چون‌ فال‌ بد زدی‌، آن‌ را عملی‌ کن‌ و به‌ فال‌ بد اهمیت‌ نده‌». فال‌ حرام: گرفتن‌ فال‌ از روی ‌مصحف‌ و کتب‌ دیگر، ریگ‌ انداختن‌ و دیگر انواع‌ آن‌ است‌.

«و بعضی‌ از شما از بعضی‌ دیگر غیبت‌ نکند» یعنی: برخی‌ از شما برخی‌ دیگر را غایبانه‌ با سخنی‌ که‌ فرد غایب‌ از آن‌ بد می‌برد، مورد هجوم‌ و بدگویی‌ قرار ندهد. غیبت: آن‌ است‌ که‌ در غیاب‌ شخص‌ راجع‌ به‌ وی‌ سخنی‌ بگویید که‌ ناخوشایند وی ‌باشد، هرچند آنچه‌ درباره‌ وی‌ می‌گویید و او را بدان‌ وصف‌ می‌کنید، در وی‌ موجود باشد. اما اگر شخصی‌ که‌ در غیابش‌ به‌ او صفتی‌ را نسبت‌ می‌دهید، از آن ‌صفت‌ عاری‌ بود و شما در حق‌ وی‌ دروغی‌ بربسته‌اید، این‌ کار شما ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ ـ بهتان‌ است‌ و جز آنچه‌ که‌ مصلحت‌ اقتضا نماید مانند تزکیه‌، جرح‌، تعدیل‌ و نصیحت‌ اشخاص‌ ـ هیچ‌ چیز دیگر از این‌ باب‌ مستثنی‌ نیست‌. و از مصادیق‌ استثنا این‌ روایت‌ است: مرد فاجر و بدکاری‌ اجازه‌ خواست ‌تا به‌ محضر رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  درآید، ایشان‌ فرمودند: «ائذنوا له‌، بئس‌ أخو العشیرة». «به‌ او اجازه‌ دهید؛ اما چه‌ بد برادری‌ است‌ در قومش‌». شایان‌ ذکر است‌که‌ حکمت‌ در تحریم‌ غیبت‌، پاسداری‌ از کرامت‌ و حرمت‌ انسان‌ است‌ چنان‌ که ‌این‌ معنی‌ در احادیث‌ بسیاری‌ آمده‌ است‌.

«آیا کسی‌ از شما دوست‌ دارد که‌ گوشت‌ برادر مرده‌اش‌ را بخورد؟» این‌ جمله ‌تمثیلی‌ است‌ برای‌ غیبت‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ در این‌ تمثیل‌، آن‌ را به‌ خوردن‌ از بدن‌ مرده‌ همانند ساخته‌ است‌ زیرا مرده‌ از خوردن‌ گوشت‌ خود خبر ندارد و از آن‌ آگاه‌ نمی‌شود، همین‌گونه‌ شخص‌ زنده‌ای‌ که‌ از وی‌ غیبت‌ می‌شود، از غیبت‌ علیه‌ خود آگاه‌ نیست‌ یعنی‌ نمی‌تواند از خود دفاع‌ کند، همان‌ طور که‌ اگر گوشت‌ مرده ‌بریده‌ شد و خورده‌ شد، او نمی‌تواند از خودش‌ دفاع‌ کند درحالی‌که‌ شخص‌ حاضر گاهی‌ می‌تواند از خود سخن‌ بد را دفع‌ نماید. پس‌ این‌ مثل‌ برای‌ تنفیر وایجاد حس‌ انزجار نسبت‌ به‌ غیبت‌ است‌ زیرا گوشت‌ انسان‌ از چیزهایی‌ است‌ که ‌طبیعتش‌ از خوردنش‌ نفرت‌ داشته‌ و سرشت‌ بشری‌ آن‌ را ناپسند می‌دارد، گذشته‌ از این‌که‌ این‌ کار شرعا نیز حرام‌ است‌. «از آن‌ کراهت‌ دارید» یعنی: چنان‌که‌ ازخوردن‌ گوشت‌ مرده‌ تنفر دارید، از یادکردن‌ برادر مسلمان‌ خود به‌ بدی‌ نیز بپرهیزید و نفرت‌ داشته‌ باشید «و از خدا پروا کنید» در اوامر و نواهی‌ وی‌ که‌ «بی‌گمان‌ خدا توبه‌پذیر مهربان‌ است‌» بر کسانی‌که‌ به‌ سویش‌ بازگردند.

غیبت‌ به‌ اجماع‌ علما از گناهان‌ کبیره‌ است‌ و جمهور علما می‌گویند: اگر کسی‌ غیبت‌ کس‌ دیگری‌ را کرد، باید به‌بارگاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ از آن‌ غیبت‌ توبه‌ کرده‌ وعزم‌ کند که‌ به‌ آن‌ باز نگردد و باید از کرده‌ خود پشیمان‌ بوده‌ و از کسی‌ که‌ غیبتش‌ را کرده‌ است‌ حلالیت‌ بطلبد. جمعی‌ دیگر از علما می‌گویند: حلالیت‌ طلبیدن‌ از او شرط نیست‌ زیرا اگر او را از غیبت‌ خود آگاه‌ کند، چه‌ بسا که‌ آزار روحی‌ وارده‌ بر وی‌ از غیبتش‌ شدیدتر باشد پس‌ راه‌ جبران‌ این‌ است‌ که‌ در مجالسی‌ که‌ مذمتش‌ را کرده‌ است‌، از وی‌ به‌ نیکی‌ یاد کند، توصیفش‌ نماید و در حد توان‌ غیبت‌ را از وی‌ برگرداند تا این‌ کار نوعی‌ تعویض‌ در مقابل‌ عمل‌ سابقش‌ باشد. در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است: «هر کس‌ مؤمنی‌ را از منافقی‌ که‌ مشغول‌ غیبت‌ وی‌ است‌ حمایت ‌کند، خداوند متعال‌ به‌ سوی‌ وی‌ فرشته‌ای‌ را می‌فرستد تا از گوشت‌ بدنش‌ در برابر آتش‌ جهنم‌ حمایت‌ کند و هرکس‌ مؤمنی‌ را به‌ قصد دشنام‌ دادنش‌ به‌ چیزی‌ متهم ‌کند، خداوند متعال‌ او را بر سر پل‌ جهنم‌ (صراط) متوقف‌ می‌کند تا از آنچه‌ که ‌گفته‌ است‌، بیرون‌ آید».

علما در فرق‌ میان «غیبت‌»، «افک‌» و «بهتان‌» گفته‌اند: غیبت‌ آن‌ است‌ که‌ درباره‌ برادر مسلمانت‌ چیزی‌ بگویی‌ که‌ در وی‌ هست‌. افک: آن‌ است‌ که‌ در حق ‌وی‌ چیزی‌ بگویی‌ که‌ از دیگری‌ آن‌ را شنیده‌ای‌ و دریافت‌ کرده‌ای‌. بهتان: آن ‌است‌ که‌ در حق‌ وی‌ چیزی‌ بگویی‌ که‌ در وی‌ نیست‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ علما به‌بیان‌ مواردی‌ که‌ حکم‌ غیبت‌ را ندارند، پرداخته‌اند زیرا اگر غیبت‌ به‌ منظور برآوردن‌ هدف‌ صحیح‌ شرعی‌ای‌ باشد که‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ هدف‌ جز با غیبت‌ میسر نباشد، در آن‌ صورت‌ غیبت‌ حرام‌ نیست‌؛ این‌ امور عبارت‌ اند از:

1- تظلم‌ و دادخواهی: کسی‌ که‌ مورد ظلم‌ و ستم‌ کسی‌ قرار می‌گیرد، می‌تواند برای‌ از بین‌ بردن‌ ظلم‌ ظالم‌، از وی‌ به‌ مراجع‌ مسؤول‌ (حاکم‌) شکایت‌ کند زیرا در حدیث‌ شریف‌ راجع‌ به‌ سخن ‌گفتن‌ یکی‌ از مظلومان‌ آمده‌ است: «به‌ او اجازه‌ دهیدکه‌ سخن‌ بگوید زیرا صاحب‌ حق‌ را سخنی‌ است‌». یعنی‌ صاحب‌ حق‌ می‌تواند از خود دفاع‌ کند.

2-       یاری ‌جستن‌ از کسی‌ به‌ منظور تغییر منکر: اگر کسی‌ عیب‌ کس‌ دیگری‌ را به ‌شخصی‌ بازگو می‌کند که‌ فکر می‌کند او به‌ تغییر دادن‌ آن‌ منکر از وی‌ قادر است‌، این‌ کارش‌ درست‌ است‌. به‌ دلیل‌ این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿لَّا یُحِبُّ ٱللَّهُ ٱلۡجَهۡرَ بِٱلسُّوٓءِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ إِلَّا مَن ظُلِمَۚ [النساء: 148]. «خداوند بانگ‌ برداشتن‌ به‌ بدزبانی‌ را دوست‌ ندارد مگر ازکسی‌ که‌ بر او ستم‌ رفته‌ باشد» که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌.

3-  استفتاء: اگر کسی‌ به‌ مفتی‌ای‌ بگوید: فلان‌ کس‌ به‌ من‌ چنین‌ ظلمی‌ کرده‌ است ‌پس‌ راه‌ رسیدنم‌ به‌ حقم‌ چیست‌؟ با آن‌ که‌ این‌ سخنش‌ متضمن‌ غیبت‌ است‌ ولی‌ سخنی‌ درست‌ است‌ به‌ دلیل‌ این‌که‌ هند زن‌ ابوسفیان‌ از وی‌ نزد رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چنین‌ شکایت‌ کرد: «ابوسفیان‌ مردی‌ است‌ حریص‌ که‌ آنچه‌ تکافوی‌ خرج‌ من‌ و فرزندم‌ را بنماید به‌ من‌ نمی‌دهد پس‌ آیا می‌توانم‌ بدون‌ آگاهی‌ وی‌ از مالش ‌برگیرم‌؟ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: آری‌! برگیر».

4- هشدار دادن‌ از آفت‌ فساق‌ و فجار: بدگویی‌ از فاسق‌ غیبت‌ نیست‌، مانند بدگویی‌ از شخص‌ دائم‌الخمر و کسی‌ که‌ پیوسته‌ به‌ محلات‌ بدکاری‌ و فحشا سرمی‌کشد. به‌ دلیل‌ این‌ حدیث‌ شریف: «اذکرو الفاسق‌ بما فیه‌ کی‌ یحذره‌ الناس: فاسق‌ رابه‌ آنچه‌ که‌ در وی‌ است‌، معرفی‌ کنید تا مردم‌ از او حذر کنند».

5- اعلام‌ و هشداردهی‌ درباره‌ رازی‌ که‌ مربوط به‌ امور عامه‌ است: چون‌ بیان ‌نقاط ضعف‌ گواهان‌، راویان‌، مصنفان‌ و مفتیانی‌ که‌ اهلیت‌ ندارند و نصیحت ‌کردن ‌خواستگار، شریک‌ و مانند آن‌ها.

6- معرفی‌کردن‌ شخص‌ به‌ لقبی‌ که‌ به‌ آن‌ مشهور است‌، درصورتی‌که‌ شناخت ‌وی‌ با غیر آن‌ لقب‌ ممکن‌ نباشد، مانند القاب‌ لنگ‌، کور، دیوانه‌، لال‌ و امثال ‌این‌ها.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است: این‌ آیه‌ درباره‌ سلمان‌ فارسی‌ رضی الله عنه  نازل‌ شد که‌ غذا خورد و به‌دنبال‌ آن‌ بی‌درنگ‌ خوابید پس‌ شخصی‌ از این‌ گونه‌ خوردن‌ وخوابیدنش‌ به‌ بدی‌ یاد کرد. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٞ١٣

«ای‌ مردم‌! همانا ما شما را از یک‌ مرد و یک‌ زن‌ آفریده‌ایم‌» که‌ آن‌ دو، آدم‌ و حواء علیهماالسلام اند. مراد این‌ است‌ که‌ انسان‌ها همه‌ باهم‌ در اصل‌ انسانیت‌ برابرند، از آن‌رو که‌ به‌ یک‌ نسب‌ واحد پیوند دارند و همه‌ آنان‌ را یک‌ پدر و یک‌ مادر باهم‌ جمع‌ می‌کند بنابراین‌، فخر نمودن‌ بعضی‌ از آن‌ها به‌ نسب‌ بر بعضی‌ دیگر، هیچ ‌توجیهی‌ ندارد زیرا همه‌ آن‌ها در اصل‌ انسانیت‌، باهم‌ برابرند «و شما را شعب‌ها و قبیله‌ها گردانیدیم‌» شعب: امتی‌ است‌ بزرگ‌ که‌ چندین‌ قبیله‌ را باهم‌ جمع‌ می‌کند ودر فارسی‌ به‌ آن‌ «ملت‌» می‌گویند، مانند «شعب‌ مضر» و «شعب‌ ربیعه‌» که‌ هریک‌ چندین‌ قبیله‌ را در خود گنجانیده‌اند و «قبیله‌» از حیث‌ کثرت‌ کمتر از «شعب‌» و زیر مجموعه‌ آن‌ می‌باشد، مانند قبیله «بنی‌بکر» از شعب «ربیعه‌» وقبیله‌ «بنی‌تمیم‌» از شعب‌ «مضر». به ‌قولی‌ دیگر: «شعوب‌» شاخه‌های‌ عجم‌اند و «قبایل‌» شاخه‌های‌ عرب‌. شایان‌ ذکر است‌ که: طبقات‌ نسل‌ بشر در نزد اعراب‌ هفت‌ طبقه‌ است: اول‌ شعب‌، سپس‌ قبیله‌، بعدا عماره‌، سپس‌ بطن‌، بعدا فخذ، سپس‌ فصیله‌ و بعد از آن‌ عشیره‌. مثالهای‌ آن: «خزیمه‌» شعب‌، «کنانه‌» قبیله‌، «قریش‌» عماره‌، «قصی‌» بطن‌، «عبدمناف‌» فخذ، «هاشم‌» فصیله‌ و «عباس‌» عشیره‌ است‌.

آری‌! شما را ملت‌ها و قبیله‌ها گردانیدیم «تا با یک‌ دیگر شناسایی‌ متقابل‌ حاصل‌ کنید» یعنی: خدای‌ سبحان‌ شما را شعب‌ها و قبیله‌هایی‌ مختلف‌ آفرید تا همدیگررا بشناسید، نه‌ برای‌ آن‌ که‌ به‌ نسب‌ فخر ورزید چرا که «در حقیقت‌ ارجمندترین‌ شما نزد خداوند پرهیزگارترین‌ شماست‌» یعنی: برتری‌ میان‌ شما در نزد حق‌ تعالی‌، فقط با تقوی‌ است‌ پس‌ هرکس‌ از تقوی‌ برخوردار باشد، همو سزاوار آن‌ است‌ که گرامی‌تر، بهتر و برتر باشد بنابراین‌، تفاخر به‌ نسب‌ را فروگذارید «بی‌تردید خدا دانای‌ آگاه‌ است‌» و طرز دید و نحوه‌ عمل‌ شما از او پنهان‌ نیست‌ پس‌ به‌ پندارهای‌ جاهلیت‌ پشت‌ پا زنید. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و غیر وی‌ از ابوهریره‌‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال‌ شد که‌ گرامی‌ترین‌ مردم‌ کیست‌؟ فرمودند: گرامی‌ترین‌ آنان‌ نزد خداوند عزوجل  پرهیزگارترین‌ آن‌هاست‌. اصحاب‌ گفتند: سؤال‌ ما از شما در این‌ مورد نبود. فرمودند: پس‌ گرامی‌ترین‌ مردم‌، یوسف‌ نبی ‌خدا فرزند نبی‌خدا فرزند نبی‌خدا فرزند خلیل‌ خدا عزوجل  است‌. اصحاب‌ گفتند: سؤال‌ ما از شما در این‌ مورد نیز نیست‌. فرمودند: پس‌ سؤال‌ شما از من‌ درباره‌ معادن ‌عرب‌ است‌؟ اصحاب‌ گفتند: آری‌! فرمودند: بهترین‌ آن‌ها در جاهلیت‌، بهترین ‌آن‌ها در اسلام‌اند به‌ شرط آن‌که‌ اهل‌ فهم‌ و دانش‌ باشند». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده‌ است: «الحسب‌ المال‌، والکرم‌ التقوی». «حسب‌ به‌ مال‌ است‌ و کرامت‌ به‌ تقوی‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «کلکم‌ بنو آدم‌ وآدم‌ خلق‌ من‌ تراب‌، ولینتهین‌ قوم‌ یفخرون‌ بآبائهم‌ أو لیکونن‌ أهوی‌ علی‌ الله‌ تعالی‌ من‌ الجعلان». «همه‌ شما فرزندان‌ آدم‌ هستید و آدم‌ از خاک‌ آفریده‌ شد لذا مردمی‌ که‌ به‌ پدرانشان‌ فخر می‌کنند، باید از این‌ کار خویش‌ دست‌ بردارند یا این‌که‌ قطعا نزد خدواند عزوجل  بی‌ارزش‌تر از حشره‌ گوگال‌ (کنغز) خواهند بود». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  سوار بر شتر در منی‌ خطابه‌ای‌ ایراد کرده‌ و چنین‌ فرمودند: «یا أیها الناس‌ ألا إن‌ ربکم‌ واحد وإن‌ أباکم‌ واحد، ألا لا فضل‌ لعربی‌ علی‌ عجمی‌ ولا لعجمی‌ علی‌ عربی‌ ولا لأسود علی‌ أحمر ولا لأحمر علی‌ أسود إلا بالتقوی‌، ألا هل‌ بلغت‌؟ قالوا: نعم‌، قال: فلیبلغ‌ الشاهد الغائب». «هان‌ ای‌ مردم‌! آگاه‌ باشید که‌ پروردگار شما یکی‌ است‌ و پدر شما یکی‌ است‌، آگاه‌ باشید که‌ عربی‌ای‌ را بر عجمی‌ای‌ و عجمی‌ای‌ را بر عربی‌ای‌ و سیاه‌ را بر سرخ‌ و سرخ‌ را بر سیاه‌ هیچ‌ فضل‌ و برتری‌ای ‌نیست‌ جز به‌ تقوی‌، هان‌! آیا ابلاغ‌ کردم‌؟ مردم‌ گفتند: آری‌! ابلاغ‌ کردید. فرمودند: پس‌ باید کسی‌ که‌ حاضر است‌، به‌ کسی‌ که‌ غایب‌ است‌ برساند».

ابن‌ ابی ‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ روایت‌ کرده‌ است: در روز فتح‌ مکه‌ بلال ‌بر پشت ‌بام‌ کعبه‌ برآمد و اذان‌ گفت: در این‌ اثنا برخی‌ از مردم‌ گفتند: آیا همین ‌برده‌ سیاه‌ بر پشت‌ کعبه‌ اذان‌ می‌گوید؟! دیگرانی‌ در پاسخ‌شان‌ گفتند: اگر این‌ کار خدا را به‌ خشم‌ آورده‌ باشد او آن‌ را تغییر می‌دهد. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد. آن‌گاه‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌ها را فراخوانده‌ و از تفاخر به‌ نسب‌، برتری‌ جویی‌ به ‌اموال‌ و تحقیر فقرا، نهی‌ و سرزنش‌ نمودند.

﴿قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰکِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا وَلَمَّا یَدۡخُلِ ٱلۡإِیمَٰنُ فِی قُلُوبِکُمۡۖ وَإِن تُطِیعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَا یَلِتۡکُم مِّنۡ أَعۡمَٰلِکُمۡ شَیۡ‍ًٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ١٤

«اعرابیان‌» یعنی: بادیه‌ نشینان «گفتند: ایمان‌ آورده‌ایم‌» یعنی: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! شرایعی‌ را که‌ آورده‌ای‌، تصدیق‌ کرده‌ایم‌ و در پای‌ اوامر تو سر اطاعت‌ نهاده‌ایم‌؛ «بگو: ایمان‌ نیاورده‌اید» یعنی: تصدیق‌ نکرده‌اید به‌ تصدیق‌ راستینی‌ که‌ از اعتقاد، خلوص‌ نیت‌، اطمینان‌ کامل‌ و یقین‌ راسخ‌ برخاسته‌ باشد «لیکن‌ بگویید: اسلام‌ آورده‌ایم‌» یعنی: از ترس‌ کشته ‌شدن‌ و اسارت‌، یا به‌ انگیزه‌ طمع‌ در زکات‌ و صدقات‌، تسلیم‌ شده‌ایم‌ و گردن‌ نهاده‌ایم‌. «و هنوز در دل‌های شما ایمان‌ داخل‌ نشده‌است‌» بلکه‌ آنچه‌ که‌ به‌ پندار خود ایمان‌ می‌نامید، سخنی‌ میان‌ خالی‌ به‌ زبان‌ بیش ‌نیست‌، بی‌آن‌که‌ اعتقاد راستین‌، نیت‌ خالص‌ و بی‌شائبه‌ای‌ همراه‌ آن‌ باشد «و اگر از خدا و پیامبرش‌ فرمان‌ برید، از کرده‌هایتان‌ چیزی‌ کم‌ نمی‌کند» یعنی: چیزی‌ از پاداش ‌اعمالتان‌ را کم‌ نمی‌دهد و نمی‌کاهد «بی‌گمان‌ خدا آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» پس‌ به ‌مهر و مغفرت‌ وی‌ تکیه‌ کنید.

آیه‌ کریمه‌ بر این‌ عقیده‌ اهل‌ سنت‌ و جماعت‌ دلالت‌ دارد که: ایمان‌ از اسلام‌ خاص‌تر است‌ و حدیث‌ شریف‌ معروف‌ به‌ حدیث‌ جبرئیل‌  علیه السلام  نیز بر این‌ معنی‌ دلالت‌می‌کند آن‌گاه‌ که‌ جبرئیل‌  علیه السلام  از رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در باره‌ اسلام‌، سپس‌ در باره‌ ایمان‌ و آن‌گاه‌ در باره‌ احسان‌ سؤال‌ کرد و پله‌ به‌ پله‌ از عام‌ به‌ سوی‌ خاص‌ و از خاص‌ به‌سوی‌ اخص‌ بالا رفت‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ تعدادی‌ از افراد قبیله‌ بنی‌ اسد بن ‌خزیمه‌ نازل‌ شد که‌ در قحط سالی‌ به‌ مدینه‌ آمدند و در حالی‌ که‌ در حقیقت‌ و نهان‌ امر مؤمن‌ نبودند، شهادتین‌ را اعلام‌ کردند. به‌ علاوه‌ آن‌ها به ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  می‌گفتند: ما با سنگین‌ باریها و اهل‌ و عیال‌ و داروندار خود گوش ‌به‌ فرمان‌ نزد تو آمده‌ایم‌ و چنان‌که‌ بنی‌فلان‌ با تو جنگیدند، نجنگیدیم‌ پس‌ به‌ ما از اموال‌ زکات‌ بده‌... و پیوسته‌ بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  منت‌ می‌گذاشتند تا بدانجا که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «در حقیقت‌ فهم‌شان‌ بسی‌ اندک‌ است‌ و همانا شیطان‌ به‌ زبان‌هایشان‌ سخن‌ می‌گوید».

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ لَمۡ یَرۡتَابُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ١٥

سپس‌ حق‌ تعالی‌ اوصاف‌ مؤمنان‌ راستین‌ را بیان‌ نموده‌ و می‌فرماید: «در حقیقت‌، مؤمنان‌ کسانی‌ اند که‌ به‌ خدا و پیامبرش‌ گرویده‌اند» یعنی: به‌ او از روی ‌هماهنگی‌ و توافق‌ کامل‌ در میان‌ قلب‌ و زبان‌ خود؛ ایمان‌ صحیح‌، بی‌شائبه‌ و خالصان‌های‌ آورده‌اند «سپس‌ شک‌ و شبهه‌ نیاورده‌اند» یعنی: بعد از آن‌ ایمان ‌راستین‌، هیچ‌ شک‌ و شبهه‌ای‌ به‌ دلهایشان‌ وارد نشده‌ و با باورهایشان‌ درنیامیخته ‌است «و با مالها و جآن‌هایشان‌ در راه‌ خدا» یعنی: در طاعت‌ و طلب‌ رضای‌ وی ‌«جهاد کرده‌اند، اینان‌» که‌ امور یاد شده‌ را باهم‌ جمع‌ و یکجا کرده‌اند؛ «راست‌کردارند» در ادعای‌ موصوف‌ بودن‌ به‌ وصف‌ ایمان‌ و داخل‌ بودن‌ در شمار اهل‌ آن‌، نه‌ غیر آنان‌ از کسانی‌ که‌ در ظاهر امر اسلام‌ آورده‌اند ولی‌ در واقع‌ قلب‌شان ‌به‌ ایمان‌ مطمئن‌ نگردیده‌ است‌.

﴿قُلۡ أَتُعَلِّمُونَ ٱللَّهَ بِدِینِکُمۡ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ١٦

«بگو» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ این‌ مدعیان‌ بی‌باور: «آیا خدا را از دین‌ خود خبر می‌دهید؟» یعنی: آیا به‌ حق‌ تعالی‌ از ایمان‌ خود خبر می‌دهید تا او از آن‌ آگاهی ‌حاصل‌ کند، آنجا که‌ گفتید: ایمان‌ آورده‌ایم‌؟ «و حال‌ آن‌که‌ خدا آنچه‌ را که‌ در آسمآن‌ها و آنچه‌ را که‌ در زمین‌ است‌، می‌داند» پس‌ او چگونه‌ از حقیقت‌ ادعای‌ شما در مورد ایمان‌ بی‌خبر است‌؟ «و خدا به‌ همه‌ چیز داناست‌» و هیچ‌ چیز بر او پنهان ‌نمی‌ماند از آن‌ جمله‌ علم‌ وی‌ به‌ ایمان‌ و اخلاص‌ و غیر اینهاست‌.

﴿یَمُنُّونَ عَلَیۡکَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَیَّ إِسۡلَٰمَکُمۖ بَلِ ٱللَّهُ یَمُنُّ عَلَیۡکُمۡ أَنۡ هَدَىٰکُمۡ لِلۡإِیمَٰنِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٧

«از این‌ که‌ اسلام‌ آورده‌اند، بر تو منت‌ می‌گذارند» یعنی: آن‌ مدعیان‌ دروغین‌، اسلام‌ آوردن‌ خویش‌ را منتی‌ بر تو می‌شمارند، آنجا که‌ گفتند: «ما با همه ‌سنگین‌باریها و اهل‌ و عیال‌ خود نزد تو آمده‌ایم‌ و مانند بنی‌فلان‌ و بنی‌فلان‌ با تو نجنگیده‌ایم‌...». که‌ این‌ منت ‌نهادن‌، خود نشانه‌ عدم‌ تمکن‌ ایمان‌ در دل‌هایشان ‌است «بگو: بر من‌ از اسلام‌ آوردنتان‌ منت‌ نگذارید» یعنی: آن‌ را منتی‌ بر من ‌نشمارید زیرا منت‌ از آن‌ خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ است‌ که‌ به‌ انسانی‌ ایمان‌ می‌بخشد چرا که‌ نفع‌ ایمان‌ به‌ خود آن‌ انسان‌ بر می‌گردد: «بلکه‌ خداست‌ که‌ با هدایت‌ کردن ‌شما به‌ ایمان‌ بر شما منت‌ می‌گذارد اگر راستگو باشید» در آنچه‌ که‌ ادعا می‌کنید از ایمان‌. یعنی: منت‌ خدای‌ را است‌ تبارک‌ و تعالی‌ که‌ شما را به‌ سوی‌ ایمان‌ راه ‌نمود، به‌ قبول‌ دین‌ توفیق‌ داد و سینه‌هایتان‌ را برای‌ آن‌ گشود لذا خداوند عزوجل  است ‌که‌ شما منت‌دار اویید نه‌ این‌که‌ او منت‌دار شما باشد چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در روز جنگ‌ حنین‌ خطاب‌ به‌ انصار مدینه‌ فرمودند: «ای ‌گروه‌ انصار! آیا شما را گمراه‌ نیافتم‌ و این‌ خداوند عزوجل  بود که‌ شما را باهم‌ انس‌ والفت‌ داد؟ و آیا فقیر نبودید پس‌ خداوند عزوجل  شما را به‌ وسیله‌ من‌ توانگر گردانید؟ گفتند: آری‌! چنین‌ است‌، خداوند عزوجل  و رسول‌ وی‌ [منت‌گذارتر و برترند].

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٨

«بی‌گمان‌ خداست‌ که‌ نهفته‌ آسمان‌ها و زمین‌ را» یعنی: آنچه‌ را که‌ در آسمان‌ها و زمین‌ پنهان‌ است‌ و از جمله‌ آنچه‌ را که‌ هر انسان‌ در اندرون‌ خود نهان‌ می‌دارد؛ «می‌داند و خدا به‌ آنچه‌ می‌کنید، بیناست‌» و چیزی‌ از این‌ امور بر او مخفی‌ نیست ‌پس‌ او جزا دهنده‌ شماست‌؛ در برابر خیر با خیر و در برابر شر؛ با شر.