تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ عبس

سوره‌ عبس

مکی‌ است‌ و دارای‌ (42) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با ذکر «عبوست‌» که‌ از اوصاف‌ عادتی ‌و جبلی‌ بشر است‌ و بر انسان‌ در هنگام‌ اشتغال‌ آن‌ به‌ کاری‌ مهم‌ چیره‌ می‌شود، «عبس‌» نامیده‌ شد. مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ کریمه‌ گفته‌اند: این‌ سوره‌ در شأن‌ عبدالله بن ‌ام‌ مکتوم‌ رضی الله عنه  پسر دایی‌ (خالو) خدیجه‌ رضی الله عنها  نازل‌ شد. جریان‌ این‌گونه‌ بود که‌ عبدالله بن‌ ام ‌مکتوم‌ رضی الله عنه  نابینا درحالی‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد که‌ جمعی‌ از سران‌ قریش‌ ـ عتبه‌ و شیبه‌ دو فرزند ربیعه‌، ابوجهل‌بن‌ هشام‌، عباس ‌بن ‌عبدالمطلب‌، امیه ‌بن‌ خلف‌ و ولیدبن‌ مغیره‌ ـ نزد ایشان‌ بودند و آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌سوی‌ اسلام‌ دعوتشان‌ می‌کردند، بدان‌ امید که‌ با مسلمان ‌شدنشان ‌دیگران‌ نیز مسلمان‌ شوند. در این‌ اثنا عبدالله بن ‌ام ‌مکتوم‌ رضی الله عنه  گفت: یا رسول‌الله! بر من‌ بخوانید و مرا از آنچه‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ شما تعلیم‌ داده‌ است‌، تعلیم‌ دهید واین‌ سخن‌ خویش‌ را در حالی‌ تکرار می‌کرد که‌ نمی‌دانست‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌دعوت‌ سران‌ قریش‌ مشغول‌اند. پس‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ امر را که‌ او سخن‌شان‌ را قطع‌ می‌کند، ناخوش‌ داشته‌ چهره‌ در هم‌ کشیدند و از وی‌ رو برگردانیدند. همان ‌بود که‌ این‌ سوره‌ نازل‌ شد. بعد از آن‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  ابن‌ام‌مکتوم‌ را گرامی ‌می‌داشتند و چون‌ او را می‌دیدند، می‌گفتند: «مرحبا بمن‌ عاتبنی‌ فیه‌ ربی: خوش ‌آمد کسی‌ که‌ پروردگارم‌ مرا به‌خاطر وی‌ عتاب‌ کرد». آن‌گاه‌ به‌ او می‌گفتند: «آیا هیچ‌ کار و نیازی‌ داری‌؟» یعنی‌ من‌ آماده‌ هستم‌ که‌ به‌ کار و نیاز تو بپردازم‌. و آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دو بار او را به‌عنوان‌ والی‌ (استاندار) مدینه‌ جانشین‌ خویش‌ ساختند، هنگامی‌ که‌ به‌ غزوات‌ می‌رفتند.

روایت‌ شده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از نزول‌ این‌ سوره‌، نه‌ هرگز بر روی‌ فقیری‌ چهره‌ در هم‌ کشیدند و نه‌ خود را به‌ پرداختن‌ به‌ امور توانگری‌ مشغول‌ ساختند.

﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ١

«چهره‌ درهم‌ کشید و روی‌ برتافت» یعنی: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خشمگینانه‌ چهره‌ درهم‌ کشید و روی‌ برگردانید؛

﴿أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ٢

«از این‌که‌ آن‌ مرد نابینا» که‌ عبدالله بن‌ ام ‌مکتوم‌ رضی الله عنه  بود «پیش‌ او آمد» به‌ این ‌ترتیب‌، خدای‌  عزوجل ‌ پیامبرش‌ را بر ترشرویی‌ ایشان‌ در برابر ابن‌ام‌مکتوم‌ سرزنش‌ کرد تا این‌ حقیقت‌ را روشن‌ گرداند که‌ مؤمن‌ فقیر بهتر از توانگر کافر است‌ و این‌که نگریستن‌ به‌سوی‌ مؤمن‌ فقیر، از نگریستن‌ به‌سوی‌ توانگر کافر ـ به‌ سبب‌ طمع ‌بستن‌ در ایمانش‌ ـ اولی‌ و اصلح‌ می‌باشد هرچند که‌ در این‌ امر نیز نوعی‌ از مصلحت ‌نهفته‌ است‌.

﴿وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّهُۥ یَزَّکَّىٰٓ٣

«و تو چه‌ دانی» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «چه ‌بسا او به‌ پاکی‌ گراید» یعنی: شاید آن‌ مرد نابینا به‌ سبب‌ آنچه‌ که‌ از تو می‌آموزد و در نتیجه‌، با انجام‌ دادن‌ عمل‌ صالح‌ از گناهان‌ پاک‌ گردد. این‌ آیه‌ به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد که‌ روگردانیدن‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از آن‌ مرد نابینا، به‌ خاطر تزکیه‌ و پاکسازی‌ غیر وی‌ بود.

﴿أَوۡ یَذَّکَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّکۡرَىٰٓ٤

«یا پند می‌شنید» و از اندرزهایی‌ که‌ آموخته‌ بود، پند می‌گرفت‌ «و آن‌ پند او را سود می‌بخشید» شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ گونه‌ رفتار از جانب‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌مثابه‌ ترک‌ افضل‌ بود لذا نه‌ این‌ کارشان‌ گناه‌ بود و نه‌ در تصادم‌ با اصل‌ عصمت ‌انبیا  علیهم السلام  زیرا این‌ کار ایشان‌ بر اثر انگیزه‌ای‌ سر زد که‌ تابع‌ سرشت‌ انسانی‌ است‌ مانند خشم‌، رضا، خنده‌ و گریه‌، یعنی‌ اموری‌ که‌ در شریعت‌ اسلام‌ تکلیف‌ از آن‌ها مرفوع‌ گردیده‌ است‌. عذر ابن‌ ام‌مکتوم‌ نیز این‌ بود که‌ نمی‌دانست‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ دیگران‌ مشغول‌اند و بدین‌ امید با آنان‌ سخن‌ می‌گویند که‌ به‌ اسلام‌ مشرف‌ شوند.

﴿أَمَّا مَنِ ٱسۡتَغۡنَىٰ٥

«اما کسی‌ که‌ بی‌نیازی‌ نشان‌ می‌دهد» از ایمان‌ و از آنچه‌ که‌ نزد توست‌ از علم‌، یا کسی‌ که‌ دارای‌ ثروت‌ و توانگری‌ مادی‌ است‌؛

﴿فَأَنتَ لَهُۥ تَصَدَّىٰ٦

«پس‌ تو بدو می‌پردازی» یعنی: به‌ او روی‌ می‌آوری‌ و با او سخن‌ می‌گویی‌ در حالی‌ که‌ او تحت‌ تأثیر ثروت‌ و توانگری‌ خویش‌ از تو اظهار بی‌نیازی‌ می‌کند و از آنچه‌ که‌ آورده‌ای‌، روی‌ برمی‌گرداند.

﴿وَمَا عَلَیۡکَ أَلَّا یَزَّکَّىٰ٧

«با آن‌ که‌ اگر پاکدلی‌ پیشه‌ نکند، ایرادی‌ بر تو نیست» یعنی: بر تو در این‌ امر که ‌آن‌ توانگر، مسلمان‌ نشود و به‌راه‌ نیاید، هیچ‌ ایراد و سرزنشی‌ نیست‌ زیرا مأموریت ‌تو فقط ابلاغ‌ پیام‌ الهی‌ است‌ و بس‌ پس‌ دیگر به‌کار کسانی‌ از کفار که‌ در چنان‌ حال ‌و وضعی‌ قرار دارند، چندان‌ اهمیت‌ نده‌.

﴿وَأَمَّا مَن جَآءَکَ یَسۡعَىٰ٨

«و اما آن‌ کس‌ که‌ شتابان‌ پیش‌ تو آمد» به‌ طلب‌ این‌ که‌ او را به‌ راه‌ خیر ارشاد و به‌ اندرزهای‌ الهی‌ موعظه‌ کنی‌؛

﴿وَهُوَ یَخۡشَىٰ٩

«درحالی‌ که‌ او می‌ترسد» از خداوند متعال‌ و ایستادن‌ به‌ پیشگاه‌ وی‌ در روز حساب‌؛

﴿فَأَنتَ عَنۡهُ تَلَهَّىٰ١٠

«پس‌ تو از او به‌ دیگران‌ می‌پردازی» و روی‌ برمی‌گردانی‌. ابن‌ کثیر می‌گوید: «از اینجاست‌ که‌ خداوند عزوجل  به‌ پیامبرش‌ دستور داد تا کسی‌ را به‌ امر ابلاغ‌ و هشدار مخصوص‌ نگرداند بلکه‌ میان‌ شریف‌ و وضیع‌، فقیر و غنی‌، آقا و برده‌، مرد و زن‌ و بزرگسال‌ و خردسال‌ در ابلاغ‌ پیام‌ حق‌ برابری‌ برقرار نماید».

﴿کَلَّآ إِنَّهَا تَذۡکِرَةٞ١١

«زنهار» بعد از آن‌ رویداد، دیگر مانند آن‌ را تکرار نکن‌ که‌ از ارشاد فقیری ‌که‌ به‌ قصد تزکیه‌ و پاکی‌ و پندپذیری‌ نزد تو آمده‌ است‌، روی‌ برتابی‌ و به‌ توانگری ‌مشغول‌ شوی‌ در حالی‌ که‌ آن‌ توانگر از کسانی‌ هم‌ نیست‌ که‌ پاکدلی‌ پیشه‌ می‌کند «هرآینه‌ این‌ها پندی‌ است» یعنی: این‌ آیات‌، یا این‌ سوره‌ پندی‌ است‌ که‌ حق‌ این‌ است‌ تا تو از آن‌ پند گرفته‌ و به‌موجب‌ آن‌ عمل‌ کنی‌ و امتت‌ نیز باید به‌موجب‌ آن ‌عمل‌ کنند.

﴿فَمَن شَآءَ ذَکَرَهُۥ١٢

«تا هرکه‌ خواهد، از آن‌ پند گیرد» یعنی: هرکس‌ به‌ آیات‌ قرآن‌ و اندرزهای‌ این ‌سوره‌ رغبت‌ داشته ‌باشد، از آن‌ها پند می‌گیرد، آن‌ها را حفظ می‌کند و به‌ موجب ‌آن‌ها عمل‌ می‌نماید.

 

 

﴿فِی صُحُفٖ مُّکَرَّمَةٖ١٣

«در میان‌ صحیفه‌هایی‌ ارجمند» یعنی: آیات‌ قرآن‌ پندی‌ است‌ که‌ در میان ‌صحیفه‌هایی‌ قرار دارد که‌ نزد خداوند متعال‌ گرامی‌ است‌ به‌سبب‌ علم‌ و حکمتی‌ که ‌در آن‌هاست‌، یا به‌ این‌ دلیل‌ که‌ این‌ آیات‌ از لوح‌ محفوظ فرود آورده‌ شده ‌است‌ ؛

﴿مَّرۡفُوعَةٖ مُّطَهَّرَةِۢ١٤

«والا است‌ و بلند قدر» قرآن‌ در نزد خدای‌  عزوجل  «پاک‌ شده» و منزه‌ است‌ از پلیدی‌ و تحریف‌، که‌ آن‌ را جز پاکان‌ مساس‌ نمی‌کنند و از دستبرد شیاطین‌ و کفار محفوظ و نگاه‌ داشته‌ شده‌ است‌ به‌گونه‌ای‌ که‌ هرگز به‌ آن‌ دسترسی‌ ندارند؛

﴿بِأَیۡدِی سَفَرَةٖ١٥

این‌ قرآن‌ «به‌ دست‌های‌ نویسندگانی» است‌. سفره: فرشتگانی‌اند که‌ به‌کار انتقال ‌وحی‌ در میان‌ خدای‌  عزوجل ‌ و پیامبرانش‌ می‌پردازند، از ماده‌ سفارت‌ که ‌رفت ‌و آمد برای‌ آوردن‌ اصلاح‌ در میان‌ قوم‌ است‌؛

﴿کِرَامِۢ بَرَرَةٖ١٦

«که‌ گرامی‌اند» آن‌ سفیران‌ وحی‌ نزد پروردگارشان‌، پاکیزه‌اند از گناهان‌ و «نیکوکار» اند، یعنی‌ پرهیزگارانی‌ هستند که‌ مطیع‌ پروردگارشان‌ می‌باشند و در ایمان‌ خویش‌ صادق‌ و راستگویند. ابن‌جریر می‌گوید: «صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ سَفَره‌ فرشتگانی‌اند که‌ سفیران‌ میان‌ خداوند عزوجل  و خلقش‌ می‌باشند و از این‌ ماده‌ است ‌سفیر، یعنی‌ کسی‌ که‌ در میان‌ مردم‌ به‌ صلح‌ و خیر می‌کوشد».

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «الذی‌ یقرأ القرآن‌ وهو ماهر به‌ مع‌ السَفَرة الکرام‌ البَرَرَة‌ والذی‌ یقرؤه‌ وهو علیه‌ شاق‌ له‌ أجران». «کسی‌ که‌ قرآن‌ می‌خواند و ماهر به‌ قرآن‌ است‌، با سفیران‌ گرامی‌ نیکوکردار همراه‌ می‌باشد و کسی‌ که‌ آن‌ را می‌خواند و خواندنش‌ بر وی‌ دشوار است‌، برایش‌ دو پاداش‌ است».

﴿قُتِلَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَآ أَکۡفَرَهُۥ١٧

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ از طبیعت‌ کفار سخن‌ گفته‌ و به‌ طور ضمنی‌ پیامبرش‌ را از عدم ‌ایمان‌ آوردن‌ آن‌ها دلجویی‌ می‌کند و انسآن‌ها را به‌ اندرز گرفتن‌ و شکر نعمت ‌برمی‌انگیزد: «کشته‌ باد انسان‌، چه‌ ناسپاس‌ است‌!» یعنی: لعنت‌ بر انسان‌ کافر باد، چه‌ قدر در کفر خویش‌ سخت‌سر است‌! این‌ نفرینی‌ سخت‌ علیه‌ انسان‌ کافر به‌ سبب ‌افراطش‌ در کفر و به‌ تعجب‌ واداشتن‌ از ناسپاسی‌ نعمت‌هاست‌. یا استفهام‌ توبیخی ‌است‌، یعنی‌ چه‌ چیز او را بر کفر وا داشته ‌است‌ با آن‌ که‌ کفر هیچ‌ مبنی‌ و تکیه‌گاهی ‌از حق‌ ندارد؟

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: این‌ آیه‌ درباره‌ عتبه‌ بن ‌ابی‌ل هب‌ نازل‌ شد هنگامی‌ که‌ گفت: من‌ به‌ پروردگار ستارگان‌ کافرم‌.

﴿مِنۡ أَیِّ شَیۡءٍ خَلَقَهُۥ١٨

«او را از چه‌چیز آفریده‌است‌؟» یعنی: خداوند عزوجل  این‌ انسان‌ کافر ناسپاس‌ را از چه‌ چیز آفریده ‌است‌؟.

﴿مِن نُّطۡفَةٍ خَلَقَهُۥ فَقَدَّرَهُۥ١٩

«از نطفه‌ای‌ خلقش‌ کرد» یعنی: او را از آب‌ بی‌مقداری‌ آفرید پس‌ برای‌ کسی‌ که‌ دوبار از مخرج‌ بول‌ بیرون‌ آمده‌ است‌، چگونه‌ شایسته‌ است‌ که‌ تکبر ورزد؟ «پس‌ اندازه‌ مقررش‌ بخشید» یعنی: خدای‌  عزوجل ‌ بعد از آفرینش‌ انسان‌ از نطفه‌، او را خلقی‌ استوار و به‌اندازه‌ گردانید و او را آماده‌ کرد تا به‌ مصالح‌ و منافعش ‌بپردازد و برای‌ او دو دست‌ و دو پا و دو چشم‌ و سایر آلات‌ و حواس‌ را آفرید؛

﴿ثُمَّ ٱلسَّبِیلَ یَسَّرَهُۥ٢٠

«سپس‌ راه‌ را بر او آسان‌ گردانید» یعنی: سپس‌ راه‌ به‌دست ‌آوردن‌ خیر یا شر را برای‌ او هموار و آسان‌ گردانید.

﴿ثُمَّ أَمَاتَهُۥ فَأَقۡبَرَهُۥ٢١

«سپس‌ او را میراند و در گورش‌ نهاد» یعنی: سپس‌ خداوند متعال‌ انسان‌ را دارای ‌قبری‌ گردانید که‌ به‌ عنوان‌ گرامیداشتش‌ در آن‌ مستور و پوشانیده‌ می‌شود لذا او را از کسانی‌ نگردانید که‌ اجسادشان‌ بر روی‌ زمین‌ افگنده‌ می‌شود تا درندگان‌ و پرندگان‌ لاشه‌شان‌ را بخورند.

﴿ثُمَّ إِذَا شَآءَ أَنشَرَهُۥ٢٢

«سپس‌ چون‌ بخواهد، او را برانگیزد» یعنی: سپس‌ هنگامی‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ حشرونشرش‌ را اراده‌ کند، او را بعد از مرگش‌ زنده‌ می‌گرداند. گفنی‌ است‌ که‌ همه‌ این‌ انتقالات‌؛ یعنی‌ انتقال‌ اولی‌ انسان‌ از آبی‌ بی‌مقدار به‌ جنین‌، سپس‌ انتقال‌ دومی ‌او به‌ موجودی‌ ممیز میان‌ خیر و شر و سرانجام‌ انتقال‌ نهایی‌ او با میراندن‌ و در قبر کردن‌، دلایلی‌ روشن‌ بر این‌ امرند که‌ حق‌ تعالی‌ هر وقت‌ بخواهد، این‌ انسان ‌را از قبرش‌ نیز برمی‌انگیزد و حشر و نشر می‌کند.

﴿کَلَّا لَمَّا یَقۡضِ مَآ أَمَرَهُۥ٢٣

«ولی‌ نه‌!» قضیه‌ چنان‌ نیست‌ که‌ آن‌ انسان‌ کافر می‌گوید «او هرگز آنچه‌ را به‌ او دستور داده‌ شده‌ بود، به‌ جای‌ نیاورد» بلکه‌ برخی‌ انسان‌ها با کفر و برخی‌ با عصیان‌، در اوامر خداوند عزوجل  خلل‌ انداختند و آنچه‌ را که‌ او بدان‌ فرمان‌ داده ‌بود، جز اندکی ‌از آنان‌ به‌ عمل‌ نیاوردند. و این‌ هشدار و تنبیهی‌ است‌ به‌ انسان‌ که‌ باید از وضع‌ و حال‌ نادرستی‌ که‌ دارد بیرون‌ آید.

﴿فَلۡیَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ إِلَىٰ طَعَامِهِۦٓ٢٤

«پس‌ انسان‌ باید به‌ خوراک‌ خود بنگرد» یعنی: باید انسان‌ به‌ دیده‌ تأمل‌ بنگرد که‌ چگونه‌ خداوند متعال‌ خوراک‌ وی‌ را که‌ سبب‌ حیاتش‌ گردانیده‌ است‌، آفرید؟.

﴿أَنَّا صَبَبۡنَا ٱلۡمَآءَ صَبّٗا٢٥

بیان‌ کیفیت‌ پدید آوردن‌ خوراک‌ انسان‌ این‌ است‌ که: «ما آب‌ را به ‌فراوانی ‌ریختیم» از ابر.

﴿ثُمَّ شَقَقۡنَا ٱلۡأَرۡضَ شَقّٗا٢٦

«آن‌گاه‌ زمین‌ را با شکافتنی‌ شکافتیم» یعنی: زمین‌ را با رستنی‌هایی‌ که‌ از آن ‌به‌سبب‌ فرود آمدن‌ باران‌ برآمده‌ است‌؛ به‌ شکافتنی‌ نیک‌ و شگرف‌ و به‌ گونه‌ای ‌شکافتیم‌ که‌ با حالات‌ مختلفه‌ آن‌ رستنی‌ سازگار و متناسب‌ باشد؛ از کوچکی‌ تا بزرگی‌ آن‌ و نیز در شکل‌ و هیأت‌، رنگ‌ و طعم‌ و اغراض‌ متنوع‌ دیگری‌ مانند کاربرد آن‌ به‌ عنوان‌ غذا، دوا و چراگاه‌ که‌ از آن‌ مورد لحاظ می‌باشد. به‌ همین‌ جهت‌ خداوند عزوجل  بعد از آن‌، هشت‌ نوع‌ از انواع‌ رستنی‌ها را به‌شرح‌ آتی‌ ذکر نمود:

﴿فَأَنۢبَتۡنَا فِیهَا حَبّٗا٢٧

«پس‌ در آن‌ دانه‌ها را» که‌ به ‌وسیله‌ آن‌ها تغذی‌ حاصل‌ می‌شود «رویانیدیم» یعنی: رستنی‌ها پیوسته‌ رشد می‌کنند و بر نمو خود می‌افزایند تا سرانجام‌ به‌ دانه ‌تبدیل‌ می‌شوند.

 

 

﴿وَعِنَبٗا وَقَضۡبٗا٢٨

«و نیز» در آن «انگور و سبزیجات‌ را» رویانیدیم‌. قضب: علفهای‌ تازه‌ای‌ است ‌که‌ چهارپایان‌ با آن‌ تغذیه‌ می‌شوند مانند سبدر، اسپست‌ و یونجه‌. آن‌ را «قضب‌» نامیدند زیرا پشت‌ سر هم‌ رشد می‌کند و باربار درو می‌شود.

﴿وَزَیۡتُونٗا وَنَخۡلٗا٢٩

«و» نیز رویانیدیم «درخت‌ زیتون‌ و خرما را» که‌ غذا و میوه‌ آن‌ها معروف‌ است‌.

﴿وَحَدَآئِقَ غُلۡبٗا٣٠

«و باغ‌های‌ انبوه‌ را» نخل‌ غلب: درختان‌ خرمای‌ اصیل‌، تنومند و ضخیمی ‌است‌ که‌ به‌ طور پرپشت‌ و به‌ تعداد زیاد در نخلستان‌ قد برافراشته‌ باشد.

﴿وَفَٰکِهَةٗ وَأَبّٗا٣١

«و میوه‌ و علف‌ را» فاکهه: هر چیزی‌ است‌ که‌ مردم‌ از میوه‌ها می‌خورند. آن‌ را عام‌ ذکر کرد تا شامل‌ تمام‌ انواع‌ آن‌ بشود. أب: تمام‌ رستنی‌هایی‌ است‌ که‌ نه‌ مردم‌ آن‌ را می‌خورند و نه‌ کشت‌ می‌کنند، مانند علف‌های‌ هرز و چراگاه‌های‌ حیوانات‌.

﴿مَّتَٰعٗا لَّکُمۡ وَلِأَنۡعَٰمِکُمۡ٣٢

«تا متاعی‌ برای‌ شما و چهارپایانتان‌ باشد» یعنی: آن‌ها را رویانیدیم‌ تا شما و چهارپایانتان‌ از آن‌ها بهره‌ بگیرید زیرا بعضی‌ از انواع‌ ذکر شده‌ خوراک‌ خود شماست‌ و بعضی‌ هم‌ خوراک‌ چهارپایانتان‌.

خلاصه‌ این‌که‌ مراد از ذکر این‌ اشیاء سه‌ چیز است:

1-  بیان‌ شواهدی‌ که‌ دال‌ بر توحید حق‌ تعالی‌ می‌باشد.

2-  بیان‌ دلایل‌ بر قدرت‌ حق‌ تعالی‌ در امر معاد و رستاخیز.

3-  ترغیب‌ به‌ ایمان‌ و طاعت‌ زیرا برای‌ شخص‌ عاقل‌ سزاوار نیست‌ که‌ از طاعت‌ خداوندی‌ که‌ با این‌ انواع‌ گونه‌گون‌ از نعمت‌های بسیار بر بندگانش‌ احسان ‌کرده ‌است‌، تمرد و سرکشی‌ کند.

﴿فَإِذَا جَآءَتِ ٱلصَّآخَّةُ٣٣

«پس‌ چون‌ بانگ‌ سخت» یعنی: بانگ‌ گوش‌ خراش‌ روز قیامت‌ که‌ گوشها را کر می‌سازد «در رسد» . صخ: زدن‌ آهن‌ بر آهنی‌ دیگر، یا زدن‌ با عصا بر چیزی‌ است‌ که‌ از آن‌ آواز گوش‌خراشی‌ پدید آید.

﴿یَوۡمَ یَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِیهِ٣٤ وَأُمِّهِۦ وَأَبِیهِ٣٥ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِیهِ٣٦

«روزی‌ که‌ آدمی‌ از برادرش‌ و از مادرش‌ و از پدرش‌ و از زنش‌ و فرزندانش ‌می‌گریزد» در حالی‌که‌ این‌ گروه‌ مخصوص‌ترین‌ نزدیکان‌ او و سزاوارترین‌ آن‌ها به ‌مهر و رأفت‌ و عنایتش‌ هستند و عامل‌ فرارشان‌ چیزی‌ جز هول‌ و هراس‌ بزرگ‌ و هنگامه‌ وحشتناک‌ قیامت‌ نیست‌. چنان‌ که‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ بازتابگر گوشه‌ای‌ از این ‌وحشت‌ بزرگ‌ می‌باشد: «تحشرون‌ حفاة‌ عراة مشاة غرلا، قال: فقالت‌ زوجته: یا رسول‌الله‌، ننظر أو یری‌ بعضنا عورة‌ بعض‌؟ قال: لکل‌ امری‌ء منهم‌ یومئذ شأن‌ یغنیه». «پای‌ برهنه‌، بدن‌ عریان‌، پای‌ پیاده‌ و ختنه ‌ناشده‌ محشور می‌شوید. راوی‌ می‌گوید: پس‌ همسر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از ایشان‌ پرسید: یا رسول‌ الله! آیا بعضی‌ از ما عورت ‌بعضی ‌دیگر را می‌نگریم‌، یا می‌بینیم‌؟ فرمودند: در آن‌ روز هرکس‌ از آنان‌ را شغلی‌ است‌ که‌ او را کفایت‌ می‌کند» (آیه‌ بعد). یعنی‌ هرکس‌ چنان‌ به‌ هول‌ و هراس‌ و پریشانی‌ خود غرق‌ است‌ که‌ به‌ این‌ امر پرداخته‌ نمی‌تواند.

﴿لِکُلِّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُمۡ یَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ یُغۡنِیهِ٣٧

«در آن‌ روز هرکس‌ از آنان‌ را کاری‌ است‌ که‌ او را به‌ خود مشغول‌ می‌دارد» و از نزدیکانش‌ بازداشته‌ و برمی‌گرداند چنان‌ که‌ او از بیم‌ آن‌که‌ مبادا نزدیکانش‌ چیزی ‌از او مطالبه‌ نمایند و برای‌ این‌ که‌ سختی‌ و حیرانی‌ او را نبینند، از آنان‌ می‌گریزد.

﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ مُّسۡفِرَةٞ٣٨ ضَاحِکَةٞ مُّسۡتَبۡشِرَةٞ٣٩

«در آن‌ روز چهره‌هایی‌ روشنند» و تابناک‌ و درخشنده‌ «خندان‌ و شادمانند» که ‌این‌ چهره‌ها، چهره‌های‌ مؤمنان‌ است‌ زیرا ایشان‌ در هنگامه‌ محشر به‌ این‌ امر پی ‌می‌برند که‌ نعمت‌ها و اکرام‌های‌ عظیمی‌ در انتظارشان‌ است‌.

﴿وَوُجُوهٞ یَوۡمَئِذٍ عَلَیۡهَا غَبَرَةٞ٤٠

«و در آن‌ روز چهره‌هایی‌ است‌ که‌ بر آن‌ها غبار نشسته» زیرا می‌بینند که‌ خدای ‌ عزوجل ‌ عذاب‌ سختی‌ را برایشان‌ آماده‌ نموده‌ است‌.

﴿تَرۡهَقُهَا قَتَرَةٌ٤١

«بر آن‌ها تیرگی‌ غالب‌ آمده‌ است» یعنی: آن‌ چهره‌های‌ غبارآلود را سیاهی‌، گرفتگی‌، ذلت‌، سختی‌ و خاکساری‌ فرو گرفته‌ است‌. نسفی‌ می‌گوید: «تو وحشتناک‌تر از آن‌ نمی‌بینی‌ که‌ غبار و سیاهی‌ هردو در یک‌ چهره‌ جمع‌ شود».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَفَرَةُ ٱلۡفَجَرَةُ٤٢

«آنان‌ همان‌ کافران‌ بدکارند» یعنی: صاحبان‌ چهره‌های‌ درهم‌ تکیده‌ بی‌رمق‌ غبار آلود سیاه‌ زشت‌ ذلیل‌، همان‌ نافرمانان‌ دروغگوی‌ کافرکیش‌اند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ بیان‌ حال‌ این‌ دو گروه‌ در این‌ آیه‌ کریمه‌ و مانند آن‌ از آیات‌، نفی‌ وجود گروه‌ سومی‌ را اقتضا نمی‌کند و گروه‌ سوم‌ ـ چنان‌که‌ امام‌ رازی‌ گفته ‌است‌ ـ مؤمنان‌ گنهکار یا فاسق‌اند.