تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی آل عمران آیه‌ی 200-190


 

سوره‌ی آل عمران آیه‌ی 200-190

 

 

 (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لأولِی الألْبَابِ (١٩٠) الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٩١) رَبَّنَا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ (١٩٢) رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلإیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ (١٩٣) رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِکَ وَلا تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ (١٩٤) فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لأکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلأدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ (١٩٥) لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ (١٩٦) مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (١٩٧) لَکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا نُزُلا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلأبْرَارِ (١٩٨) وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خَاشِعِینَ لِلَّهِ لا یَشْتَرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلا أُولَئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ (١٩٩) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (٢٠٠)).

این آخرین درس سوره ای است که دربرگیرنده آن همه مطالب بزرگ و رهنمونهای سترگی است که بیان و بررسی کردیم‌. از قبیل : ارکان جهان بینی اسلامی‌. بیان این ارکان و اصول و زدودن آنها از تاریکی و آلودگی به هنگام مجادله با اهل کتاب‌، و مجادله با منافقان و مشرکان‌. بیان سرشت این برنامه الهی و تکالیف آن در انفس و اموال‌. آموزش دادن گروه مومنان اینکه چگو‌نه به چنین تکالیفی اقدام نمایند و آن را به انجام برسانند. چگونه با گرفتاریهای آزمون داشتن و نداشتن و خو‌شی و ناخوشی رویاروی شوند. چگونه مخلصانه بدین عقیده گردن نهند و تکالیف سخت آن را در انفس و اموال انجام دهند... و دیگر چیزهائی که روند سوره آنها را دربرگرفته است و در جزء‌های سوم و چهارم فی ظلال القرآن بررسی و از نظر گذراندیم‌.

هم اینک این آخرین نغمه سوره است که گوش دل را نوازش می‌دهد. یا بهتر است بگوئیم این آخرین نغمه‌هائی است که در این سوره می‌آید، و موضوعها و شیوه‌هایش‌، با نغمه‌های فراوانش‌، هم از حیث موضوع و هم از لحاظ اداء‌، همآوا و هماهنگ می گردد، و آواها و نغمه‌ها به هم میآمیزد.

این بخش از سوره‌، بیانگر حقیقت ژرفی است : این جهان خود کتاب بازی است و دلایل ایمان و نشانه‌های آن را در بر دارد. نظم و نظام و اسرار و رموز آن بیانگر دست توانائی است که با حکمت والای خویش جهان را اداره می کند و می‌چرخاند. در فراسوی این جهان، آخرت قرار دارد، و آنگاه حساب وکتاب و جزاء و پاداشی در میان است‌... تنها کسانی این آیه‌های جهان را می‌خوانند، و این حکمت استوار را می‏بینند، و این الهامها را می‌شنوند که «‌خردمند» باشند. کسانی که سرسری این کتاب باز را ورق نمی‌زنند و این نشانه‌های مبهوت کننده و حیرت انگیز را با چشمان بسته و بدون توجه از برابر خود رژه نمی‌دهند!

این حقیقت بیانگر یکی از مبادی و اصول جهان بینی اسلامی است درباره این «‌جهان‌» و پیوند استواری که میان آنان و میان سرشت «‌انسان» و تفاهم درونی محکم که میان سرشت جهان و سرشت انسان موجود است‌. همچنین بیانگر این واقعیت است که این جهان از یک سو دلالت بر وجود آفریننده خویش دارد، و همو آ‌ن را می گرداند و می‌چرخاند، و اینکه جهان برابر «‌هدف» و «‌حکمت» و «‌اراده» راه می‌رود و اداره می‌شود. این حقیقت در بیان خط مشی «‌انسان» در قبال «‌جهان‌» و «‌خداوند‌» مـتعال آن از اهمّیت بسزائی برخوردار است‌، و رکنی از ارکان جهان بینی اسلامی درباره هستی بشمار است‌.[1]

به دنبال این حقیقت که در روند درس‌، سخن از پذیرش دعای «‌خردمندان‌» از جانب یزدان منان می‌رود که خاشعانه بدو روی کرده‌اند و فـروتنانه به سویش برگشته‌اند. آن خردمندانی که کتاب باز هستی را با دقت می‌نگرند و می‌خوانند، و درباره آیات گویای آن می‌اندیشند، و گوش دل بدانها فرامی‌دهند، و اهدافی را که کتاب جهان الهامگر آنها است‌، با همه وجود دریافت می‌دارند... خداوند زمزمه دعای آنان را می‌شنود و بدان پاسخ می‏گوید و در آن ایشان را به کار و پیکار و فداکاری و شکیبائی رهـنمود، و به جهاد و قربانی جانشان در راه خو‌د می‌خواند، و از آنان میخواهد که به وظائف این ایمانی برخیزند که از مطالعه خاشعانه خود در کتاب باز هستی‌، و از گشت و گذار عاشقانه خویش در پهنه جهان فراچنگ آورده‌اند، و دل و دیده را با نور آن فروغ بخشیده‌اند... و نیز از ایشـان می‌خواهد که در پرتو این ایمان‌، کافران را بی‌اهمّیت‌، و دارائی و کالائی را که چه بسا کافران در زندگی این جهان فانی از آن بهره‌مند باشند، ناچیز شمرند. و ارزشها و معیارهای باقی پاداش و سزای اخروی را جلوه و جلا دهند. ارزشها و معیارهائی سزد که مومنان نیک نهاد و نیک کردار بدانها توجه کنند و خویشتن را بدان زیورها بیارایند.

عطف به سخن درازی که در سوره راجع به اهل کتاب و خط مشی آنان در برابر مومنان به میان آمد، در اینجا در آخرین بخش، از گروه مومنان و پـاداش مناسب ایشان سخن می‌رود، و در میان صفاتشان صفت فروتنی‌، فرازی به خود می گیرد و برجسته نموده می‌شود. صفتی که با صحنه صاحبان خرد در برابر کتاب باز هستی‌، و با صحنه دعای خاشعانه و تائبانه ایشان هماهنگی دارد. همچنین صفت دیگری از صفتهایشان بارزتر و چشمگیرتر جلوه گر می‌شود که صفت شرم از خدا است در اینکه آیات گرانبهای او را به بهای اندک و ناچیز بفروشند، همانگونه که کافران اهل کتاب چنین کردند، و وصف حالشان در سوره گذشت‌.

آنگاه آیه پایانی به میان می ‌آید که همه رهنمودهای الهی برای گروه مسلمانان را خلاصه مـی‌نماید، و ویژگیهای مطلوب و پسندیده ایشان را برمی‌شمرد، و وظائف مشخص آنان را بیان می‌دارد. وظائفی که رستگاری با انجام آنها میسر است :

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).

ای کسـانی که ایمان آورده‌اید، (‌در برابـر شدائد و ناملایمات‌) شکیبائی ورزید و (‌در مقابل دشمنان‌) استقامت و پایداری کنید و (‌از مرزهای مملکت خویش‌) مراقبت بعمل آورید و از (‌خشم‌) خدا بپرهیزید، تا اینکه رستگار شوید.

این‌، خاتمه‌ای است که با محور اصلی سوره‌، و نیز با موضوعهای اصلی مناسبت دارد، و کاملا با آنها هماهنگ است‌.

*

(إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لأولِی الألْبَابِ. الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ. رَبَّنَا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ. رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلإیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ. رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِکَ وَلا تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ).

مسلماً در آفرینش (‌عجیب و غریب و منظم و مرتب‌) آسـمانها و زمین‌، و آمد و رفت (‌پیاپی، و تاریکی و روشنی‌، و کوتاهی و درازی‌) شب و روز، نشـانه‌ها و دلائلی (‌آشکار برای شناخت آفریدگار و کمال دانش و قدرت او) برای خردمندان است‌. کسانی که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده (‌و در همه اوضاع و احوال خود) یاد می کنند و درباره آفرینش (‌شگفت انگیز و دلهره انگیز و اسرارآمیز) آسمانها و زمین می‌اندیشند (‌و نقشه دلربا و ساختار حیرت‌زای آن‌، شور و غوغائی در آنان برمی‌انگیزد، و بـه زبان حال و قال می گویند) : پروردگارا! این (‌دستگاه شگفت کائنات‌) را بیهوده و عبث نیافریده‌ای‌، تو منزه و پاکـی (‌از دست یازیدن به کار باطل‌!)‌، پس ما را (‌با توفیق بر انجام کارهای شایسته و بایسته‌) از عذاب آتش (‌دوزخ‌) محفوظ دار. پروردگارا! بی‏گمان تو هر که را (‌به خاطر اعمال زشتش‌) به آتش در آری‌، به راستی خوار و زبونش کرده‌ای‌. و (‌اینان بر خود و دیگران ستم کرده‌اند و) ستمکاران را یاوری نیست‌. پروردگارا! ما از منادی (‌بزرگوار توحید، یعنی محمّد پسر عبدالله‌) شنیدیم که (‌مردم را) به ایمان به پروردگارشان می‌خواند و ما ایمان آوردیم (‌و ندای او را لبیک گفتیم. اکنون که چنین است‌) پروردگارا! گناهانمان را بیامرز و بدیهایمان را بپوشان و ما را با نیکان (‌و در مسیر ایشان‌) بمیران‌. پروردگارا! آنچه را که بر (‌زبان‌) پیغمبران خود (‌و به پاداش تصدیق ایشان و پیروی از آنان‌) به ما وعده داده‌ای‌، (‌از قبیل : پیروزی دنیا و نعمت آخرت‌) به ما عطاء کن‌، و در روز رستاخیز مـا را (‌با درآوردن به دوزخ‌) خوار و زبون مگردان. بی‏گمان تو خلف وعده نخواهی کرد....

نشانه‌هائی که در آفرینش آ‌سمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز وجود دارد کدام است‌؟ نشانه‌هائی که به چشم خردمندان می‌خورد بدانگاه که درباره آفرینش آسمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز می‌اندیشند، در حالی که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده یاد می کنند، چه چیزند؟ چه رابطه‌ای میان اندیشیدن ایشان درباره این نشانه‌ها و میان یاد کردن خدا در حال ایستاده و نشستن و بر پهلوهایشان افتاده‌، وجود دارد؟ چگونه از انـدیشیدن درباره چنین نشانه‌هائی‌، کارشان به چنین دعای خاشعانه گیرائی می‌انجامد؟ :

(رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ).

پروردگارا! این (‌دستگاه شگفت کائنات‌) را بیهوده و عبث نیافریده‌ای‌، تو منزه و پاکی (‌از دست یازیدن به کار باطل‌!)‌، پس مـا را (‌با تـوفیق بـر انجام کارهای شایسته و بایسته‌) از عذاب آتش (‌دوزخ‌) محفوظ دار.

تا آخر این دعا...

تعبیر قرانی‌، در اینجا از پذیره درست فهم انسانی از موثرات جهانی‌، و نیز از پاسخگو‌ئی درست بدین موثراتی که شبها و روزها در طرح جهان و نقش و نگار عجیب آن‌، به اندیشه‌ها و دیده‌ها نموده می‌شود، صورت زنده‌ای را به تصویر می‌زند.

قرآن دلها و چشمها را مکرراً و موکداً بدین کتاب باز رهنمو‌د می‌نماید. کتابی که پیوسته صفحه‌های آن ورق می‌خورد، و در هر صفحه آن آیه الهامگر‌انه‌ای نمایان می‌شود که در فطرت سالم‌، احساسی را نسبت به حق موجود در صفحه‌های این کتاب‌، و حایگز‌ین در «‌طرح و نقشه» این کاخ جهان به جوش و خروش می‌اندازد، و در زوایای درون‌، عشق به پاسخگوئی به آفریدگار این ساختار و به ودیعت گذارنده این حق‌، همراه با محبت پروردگار و هراس از او در همان حال بـرمی‌انگیزد... صاحبان خرد، یعنی دارندگان فهم درست‌، چشمان درون و بیرون را پذیره آیه‌های جهان خدا می‌سازند، و مانعها و سدهائی را فراراه بینائی و بینش خود نمی‌دارند، و دریچه‌های موجود میان خویش و میان این آیه‌ها را بر روی خود نمی‌بندند. دلهای خویشتن را ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده‌، متوجه خدا می‌نمایند، و بدین وسیله بینششان باز و فهمشان شفاف میگردد، و با حقیقتی که خداوند آن را در جهان به ودیعت گذاشته است پیوند می‏یابد، و هدف وجودی گیتی و علت پیدایش و ماندگاری فطرت آن را با الهامی درک می کند که دل انسان را با قوانین این جهان پیوست می‌دهد.

اگر چشمان دل و دیده و فهم و شعو‌رمان را باز کنیم و با دقت به صحنه آسمانها و زمین‌، و به صحنه آمد و رفت و دگرگونی شب و روز بنگریم‌... و اگر این صحنه‌های شگفت جهان را به عنوان صحنه‌های تازه‌ای وارسی کنیم‌، و بدانگونه به مشاهد‌ه آنها بپردازیم که انگار دیدگانمان نخستین بار است که بدانها می‌نگرد... و اگر عقل و شعو‌ر خود را از جمود عادت و الفت‌، و از رکود تکرار نجات بخشیم‌... از مشاهده چنین صحنه‌هائی‌، دیدگانمان خیره و وحشتزده می‌شود، و خواهیم فهمید که باید در فراسوی این همآوائی و هماهنگی دستی باشد که آن را همآوا و هـاهنگ کند؛ و در فراسوی این نظم و نظام‌، عقلی باشد که آن را اداره نماید و بگرداند؛ و در فراسوی استواری و استحکام موجو‌د، قانونی باشد که از آن تخلف نکند و برابر آن بگردد و بچرخد... این همه سر و سامان و نظم و نظام و استواری و استحکام و قوانین و نوامیس‌، ممکن نیست که گول و فریب باشد، و ناسنجیده و الکی پدید آمده باشد، و پوچ و باطل آفریده شده باشد.

دانستن اینکه شب و روز دو پدیده‌ای بوده که از گردش زمین به دور خود در برابر خورشید پیدا می‌شوند، یا اینکه هماهنگی آسمانها و زمین نتیجه «‌نیروی جاذبه» یا چیزی جز آن است‌، سبب نمی گردد که از مشاهده صحنه زیبا و دل‌انگیز جهان بر خود نلرزیم و غرق شگفت نگردیم‌... اینها فرضیه‌هائی هستند که درست یا نادرست می‏باشند، ولی در هر دو حال در رویاروئی با این امر شگفت‌انگیز جهانی و ادراک نوامیس هراس‌انگیز دقیقی که بر گیتی زیبا و فریبای اسرارآمیز فرمان می‌راند و مواظبت می‌نماید، پیشی و پسی تولید نمی کند... و این قوانین و نوامیس - حال در پیش محققان آدمیزاد هر نامی که داشته باشند - نشانه قدرت و نشانه حق در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز است و می‌نماید که بیهوده آفریده نشده و به حال خود واگذار نگشته است‌.

روند قرآنی‌، در اینجا گامهای حرکت نفسانی را که از مشاهده آسمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز، در مشاعر خردمندان پدیدار می‏گردد، به تصویر می کشد، تصویر دقیق و در عین حال الهامگرانه‌ای که دلها را متوجه آن می‌سازد که در معامله با جهان‌، سخن گفتن با آن به زبان خودش‌، همآوائی با سرشت و حقیقت آن‌، و در دریافت اشاره‌ها و الهامهایش‌، برنامه صحیح و درستی داشته باشند. همچنین کتاب باز جهان را به کتاب «‌معرفت» برای انسان مومن به خدا رسیده و نوآوریهای دست خدا را دیده‌، تبدیل می‌سازد.[2]

قرآن توجه دل به ذکر خدا و پرستش او: «‌در حال ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده‌» را نتیجه مستقیم اندیشیدن و تامّل کردن درباره آسمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز می‌داند و آنها را بلافاصله به ‌دنبال یکدیگر بیان می‌دارد بدین‌ وسیله چنین تفکری را جزو عبادت محسوب، و آن را گوشه‌ای از صحنه ذکر می‌شمارد.... و با این گردآوری میان دو حرکت‌، به دو حقیقت مهم اشاره می‌نماید:

حقیقت یکم‌: اندیشیدن در باره آفرینش آفریده‌های یزدان‌، و نگریستن به کتاب باز جهان‌، و دنبال کردن دست نوآفرین و زیبانگار آفریدگار، در حالی که این جهان را می‏گرداند، و صفحات این کتاب را ورق می‌زند، عبادت خدا و ذکر الله بشمار است‌، و بلکه از عبادات و اذکار اصلی است‌.... اگر علوم جهانشناسی که در باره اصل جهان و چگونگی آفرینش و چرخش و کاربرد و کارکرد و قـوانین و نوامیس و نیروها و اندوخته‌ها و رموز و اسرار آن‌، پژوهش می کند، با شناخت آفریدگار این جهان و یاد او، و فهم جلال و عظمت و لطف و فضل وی همراه میگر‌دید، این علوم خود به عبادت و پرستش آفریدگار این جهان تبدیل می‌شد، و زندگی در پرتو چنین علومی استوار و روبراه می گردید و اینگو‌نه دانشها به سوی خدا می گرائید.... و لیکن گرایش مادی کافر، میان جـهان و آفریدگار آن جذابی می‌اندازد، و علوم جهانشناسی را از حقیقت ازلی ابدی بدور می‌دارد، و بر این اساس‌، علم - که زیباترین ارمغان خدا به انسان است‌- نفرینی خواهد شد که انسان را از خود می‌راند و بدین‌ سو و آن سویش می‌تاراند، و زندگانی وی را به دوزخ زشتی و به زندگی پریشان خرافی بدل می کند، و آرامش حیات را از انسان سلب می‌سازد و آن را به خلأ روحی تبدیل می‌نماید که همچون دیو زبردستی او را تعقیب می کند و دوان در پی وی روان می‌شود!

حقیقت دوم‌: آیه‌های خدا در جهان‌، با حقیقت الهامگرانه‌اش‌، جز برای دلهای ذاکر عابد جلوه گر نمی‌شود... آن کسانی که خدای را ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده یاد می کنند و در باره آفـرینش آسمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز می‌اندیشند! آنان کسانیند که دریچه‌های بینش ایشان به سوی حقائق بزرگ نهان در لابلای آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز باز می‌شود، و از فرا‌سوی آنها برنامه الهی را می‏بینند، برنامه‌ای که آدمی را به نجات و خیر و صلاح می‌رساند... امّا کسانی که به ظاهر زندگی دنیا اکتفاء و بسنده می کنند، و به اسرار برخی از نیروهای جهان پی می‏برند، ولیکن شناخت آنان از راه تامّل و تفکر معنوی و معرفت خداپرستانه و نگرش اندیشمندانه و واقع‌بینانه نمی‏باشد، با د‌انش خود زندگانی را ویران می کنند، و با دستیابی بدین رموز و اسرار، خودشان را هلاک می‌سازند، و زندگیشان را به دوزخ سخت و پریشانی خفه کننده تبدیل می‌سازند. سپس در آخر گشت و گذار گرفتار خشم کردگار و عذاب او می‌شوند!

این دوکار متلازم یکدیگرند، و این سیمائی که قرآن در لحظه پذیره و پذیرش و پیوند از خردمندان ترسیم میکند، بیانگر آن است‌.

این‌، لحظه ای است که صفای دل‌، و شـفافیت روح را جلوه گر می‌سازد، و ادراک و استعدا‌د را برای تلقی و دریافت باز می‌نماید. همانگونه که پذ‌یرش و تاثر و انفعال را هویدا می‌دارد.

این لحظه‌، لحظه عبادت و پرستش است‌. بدین گونه و با داشتن این صفت‌، این لحـظه‌، لحظه پـیوند و لحظه رویاروئی است‌. پس جای شگفت نیست که استعداد در آن برای درک آیه‌ها و نشانه‌های جهان بشکفد و بزرگتر و پذیرنده‌تر گردد، و تفکر تنها در باره آفرینش آسمانها و آمد و رفت شب و روز، الهـامگر حقیقت نهان در آنها شود، و به انسان بفهماند که این همه نقش و نگار بر در و دیوار وجود بیهوده و پوچ آفریده نشده است‌. بر ‌این اساس‌، نتیجه مستقم و بلاواسطه مشاهده توام با اندیشه‌، یک راست آدمی را به جاده خداشناسی می کشاند و به سرمنزل خود می‌رساند:

(رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ).

پروردگارا! این (‌دسـتگاه شگفت کائنات‌) را بیهوده و عبث نیافریده‌ای‌، تو منزه و پاکی (‌از دست یازیدن به کار باطل‌!)‌.

خداوندا! تو این جهان را نیافریده‌ای تا پوچ و باطل باشد. بلکه آن را آفریده‌ای تا حق باشد. حق اساس آن‌، و حق قانون آن‌، و حق در آن اصیل است‌.

این جهان حقیقت دارد، و «‌عدم‌» نیست‌، آنگونه که برخی از فلسفه‌ها می گوید. جهان برابر قانونی در سیر و حرکت و گردش و چرخش است‌، و به دست هرج و مرج واگذار نشده است‌. جهان به سوی هدفی در حرکت است‌، و به دست تصادف سپرده نشده است‌. جهان در وجود و حرکت و هدف خود محکو‌م حق است و باطل آمیزه آن نمی گردد.

این نخستین پسوده‌ای است که دلهای «‌صاحبان خرد» را بر‌ اثر اندیشه درباره آفرینش آسمانهـا و زمین و آمد و رفت شب و روز لمس می کند و احساس عبادت و ذکر و ارتباط بدانها دست می‌دهد. این پسوده‌ای است که شعو‌ر ایشان را بر حق اصیل در طرح و نقشه این جهان سرشته می‌دارد، و بدین‌ هنگام زبانشان به تسبیح و تقدیس خدا، و تنزیه او از اینکه این جهان را باطل و بیهوده بیافریند، روان و گویان می‌شود:

(رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَکَ).

پروردگارا! این را باطل و بیهوده نیافریده‌ای‌. تو پاک و منزهی‌!.

سپس حرکات نفسانی‌، بر اثر پسوده‌ها و الهامهای جهانی‌، پیاپی روان می گردد:

(...فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ. رَبَّنَا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ...).

پس مارا (‌با توفیق بر انجام کارهای شایسته و بایسته‌) از عذاب آتش (‌دوزخ‌) محفوظ دار. پروردگارا! بی‏گمان تو هر که را (‌به خاطر اعمال زشتش‌) به آتش در آری‌، به راستی خوار و زبونش کرده‌ای‌. و (‌اینان بر خود و دیگران ستم کرده‌اند و) ستمکاران را یاوری نیست‌..... آیا چه رابطه وجدانی میان دریافت حق نهفته در آفرینش آسمانها و زمین و توالی شب و روز، و میان این لرزش و هراسی است که با دعای بیمناک و خوفناک از آتش دوزخ‌، بر زبان روان می‌شود؟

آنان که حق نهفته در ظاهر و باطن این جهان را با چشم بصیرت در مییابند، نیک می‌فهمند که تقدیر و تدبیر و حکمت و هدفی در کار است‌، و در فراسوی زندگی مردمان بر این ستاره زمین‌، حق و عدالتی در میان است‌. در این صورت باید که حسـاب و کتاب و پاداش و پادافره و جزاء و سزائی در برابر اعمالی باشد که مردم از پیش تقدیم می‌دارند، و باید که سرائی جز این سرا باشد که در آن حق و عدالت در جزا و سزا تحقق پذیرد و از روی عدل و داد پاداش و کیفر هر کسی داده شود. اینها زنجیره منطق فطرت و ضروری عقل است که حلقه‌های آن در ذهن ایشان بدین شیوه سریع پیاپی به دنبال یکدیگر ردیف می‌شود، و صورت آتش دوزخ به مخیله آنان می‌رود و در صفحه شورشان آشکار می‌شود. و لذا دست دعا به سوی خدا برمی‏دارند و از ذات باری مسألت می‌نمایند که ایشان را از این آتش نگاه دارد. این نخستین خاطره‌ای است که بر ضمیر خردمندان به هنگام فهم حقائق نهفته جهان می گذرد... این نگرش شگفت خردمندانی است که چشم باز و گوش باز دارند و این همه نقش عجب را بر در و دیوار وجود می بینند و به یاد آفریدگار هستی و رابطه این جهان و آن جهان و سنجش آغاز و انجام عمر خود می‌افتند... آنگاه زبان به این دعای دراز و خاشعانه و بیمناکانه و لرزنده می گشایند و با زمزمه این واژگان گو‌شنواز و شیرینی که دارای آواهای تند و بندها و نغمه‌های گرم و گیرا است‌، رو به سوی خدا می‌دارند و به سوی او بر می گردند و توبه و استغفار سر می‌دهند. لازم است در برابر نخستین لرزه‌ای که بر اندام خردمندان می‌افتد، بدانگاه که رو به خدا می‌دارند و از بارگاه کبریائی او عاجزانه میخواهند که آنان را از آتش دوزخ محفو‌ظ دارد، اندکی بایستیم، و وقفه کوتاهی در برابر گفتارشان داشته باشیم که می گویند:

(رَبَّنَا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ ... وَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ ...).

پروردگارا! بی‏گمان تو هر که را (‌به خاطر اعمال زشتش‌) به آتش درآری‌، براستی خوار و زبونش کرده‌ای ... و ستمکاران را یاوری نیست ...

ترس ایشان از آتش دوزخ‌، در واقع ترس از خواری و زبونی است که به دوزخیان می‌رسد، و این لرزه‌ای که بر اندامشان می‌افتد و جان و روانشان را تکان می‌دهد، لرزه شرمندگی از همین بی‌آبروئی و رسوائی دوزخیان است‌. لرزه‌ای است که انگیزه بزرگ آن شرم از خدا است‌، و شرم از خدا درد بیشتری از گزش و سوزش آتش دوزخ دارد. همچنین هراس خردمندان اشاره بدان دارد که آنان سخت احساس میکنند و نیک می‌دانند که کسی نمی‌تواند در برابر عذاب خدا انسان را یاری دهد و از آتش دوزخ برهاند، و اینکه ستمکاران را یاوری نیست‌.

بهتر است با این دعای خاشعانه دراز به پیش رویم و یک دو گامی به جلو برداریم‌:

(رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلإیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ).

پروردگارا! ما از منادی (‌بزرگوار توحید، یعنی محمّد پسر عبدالله‌) شنیدیم که (‌مردمان را) به ایمان به پروردگارشان می‌خواند و ما ایمان آوردیم (‌و ندای او را لبیک گفتیم، اکنون که این چنین است‌) پروردگارا! گناهانمان را بیامرز و بدیهایمان را بپوشان و ما را با نیکان (‌و در مسیر ایشان‌) بمیران .

این دلها، دلهای بازند. همین که حقائق را دریافتند پذیره آن می‌روند و به ندایش پاسخ گویند. و حساسیت شدیدی در آنها بیدار می‏گردد. و پیش از هر چیز دیگری به سراغ تقصیر و گناهان و سرکشی و نافرمانی خو‌د می‌روند. و به چاره‌جوئی آنها می‌پردازند. و به سوی پروردگار خود رو میکنند و از او طلب آمرزش گناهان، و محو بدیها، و مرگ با نیکان می‌نمایند.

سایه این بخش که درباره دعا است‌. با همه سایه‌های دیگر سوره‌، هماهنگ می‏گردد در: گرایش به استغفار، و پاکیزگی از گناه و مشیت، و پیکار همه جانبه با شهوتها و هواهای نفس و با گناهان و اشتباهات پیکاری که پیروزی در همه پیکارهای دیگر، در سایر پهنه‌های کارزار با دشمنان خدا و دشمنان ایمان منوط و مربوط بدو است‌... سوره آل عمران سرتاسر دارای وحدت کامل بوده و از آواها و پرتوها و سایه روشنهای همنوا و هماهنگی برخوردار است‌.

پایان بخش این دعا، گرایش و امیدواری‌، و اعتماد و استمداد و اطمینان به وفای به عهد و پیمان پروردگار است‌.

(رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِکَ وَلا تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ).

پروردگارا! آنچه را که بر (‌زبان‌) پیغمبران خود (‌و به پاداش تصدیق ایشان و پیروی از آنان‌) به ما وعده داده‌ای‌، (‌از قبیل‌: پیروزی دنیا و نعمت آخرت‌) به ما عطاء کن و در روز رستاخیز ما را (‌با درآوردن به دوزخ‌) خوار و زبون مگردان. بی‏گمان تو خلف وعده نخواهی کرد.

این دعا، طلب وفای به عهد خدا است که پیغمبران آدمیان را بدان خبر داده‌اند و اطمینان به وعده پروردگاری است که خلف وعده نمی کند. و امید به معاف فرمودن ایشان از خواری و زبونی در روز قیامت است‌، همه اینها در نخستین لرزه این دعا روی میدهد. و دلالت بر شدت هر‌اس از چنان روسیاهی و مذلتی دارد. و می‌نماید که تا چه اندازه خردمندان در آغاز دعا و انجام دعا به یاد آن هستند... این هم بر آن دلالت دارد که این دلها خیلی حساس و رقیق و شفاف و ‌متقی بوده و بسی از خدا شرم دارند.

این دعا رویهمرفته پاسخ ژرف صادقانه‌ای است به الهام این جهان و نفوذ حق نهفته در لابلای آن‌، به دلهای سالم و باز مومنان‌.

لازم است در برابر این دعا درنگ دیگری داشته باشیم. و اندکی به زیبائی هنری و هماهنگی موجود در طرز ادای آن بنگریم.

در هر یک از سوره‌های قرآن‌، قافیه ویژه‌ای در آیه‌های آن‌، غلبه دارد. قافیه‌های قرآنی‌، غیر از قافیه‌های شعری است‌. قافیه قرآنی حرف واحدی نیست‌. بلکه آوای همگونی است مانند: بصیر،‌ حکیم، مبین‌، مریب‌... الباب‌،‌‌ ابصار، ‌نار، ‌قرار... خفیاً شقیاً‌، شرقیاً، شیئاً... و...

قافیه نخستین‌، بیشتر در مورد بیان حکم‌، و قافیه دوم به هنگام دعا، و قافیه سوم در جاهای داستانسرائی بکار می‌رود.

در سوره آل عمر‌ان بیشتر قافیه نخستین غلبه دارد. و در دو جا استثناء پیش می‌آید : یکی در آغاز سوره که دعائی است‌، و دیگری در همین جا که بدین دعای تازه برمی‏خوریم.

این هم از زیبایی‏‏ها هماهنگی هنری در تفسیر قرآنی است‌.... چه این مد و کشش‌، به دعا طنین دلنواز و دلنشین صوتی خاصی می‌بخشد که با فضای دعا و گرایش به خدا و ذکر الله‌، کمال تناسب را دارد.

این یک نمود هنری بود که آن را بیان کردیم‌. نمود هنری دیگری نیز هست‌... با نمایش صحنه تفکر و تدبر درباره آفرینش آسمانها و زمین‌، آمد و رفت شب و روز، دعائی سازگار است که خاشعانه و شمرده شمرده باشد و نغمه‌ها و آهنگهایش طولانی‌، و آواها و بندهای آن ژرف باشد. تا بدین وسیله نمایش صحنه و الهامات و تاثیرات آن برای اعصاب و گوش و خیال طولانی نماید، و از این رهگذر، با خشوع و آهنک و گرایش و ارتعاش خو‌د در وجدان آدمی کارگر واقع شود. به همین سبب است که در اینجا، صحنه با عبارات و نغمات خود به درازا می کشد، تا آنجا که منتهی به ادای هدف اصیلی از اهداف تعبیر قرآنی می‏گردد، و یک نشان اصیل از نشانهای اصیل قرآنی را تحقق می‏بخشد. به همین مناسبت، پاسخ دعا و استجابت آن هم‌، به درازا می کشد:

(فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لأکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلأدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ. لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ. مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ. لَکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا نُزُلا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلأبْرَارِ).

پس پروردگارشان دعای ایشان را پذیرفت (‌و گفت: که‌) من عمل هیچ کسی از شما را که بکار خاسته باشد، خواه زن باشد یا مرد، ضائع نخواهم کرد - پاره‌ای از شما از پاره دیگر هستید - ‌(‌و همگی همنوع و همجنس می‌باشید)‌. آنان که هجرت کردند، و از خانه‌های خود رانده شدند، و در راه من اذیت و آزارشان رسـاندند، و جنگیدند و کشته شدند، هر آینه گناهانشان را می‌بخشم و به بهشتشان در می‌آورم‌. بهشتی که رودخانه‌ها در زیر (‌درختان‌) آن روان است‌. این پاداشی از سوی خدا (‌ایشان را) است‌. و پاداش نیکو تنها نزد خدا است‌. رفت و آمد (‌پیروزمندانه‌، اشتغال به کسب و کار و تجارت‌، و بسر بردن در ناز و نعمت‌) کافران در شهرها، تو را نفریبد. (‌این‌) متاع ناچیزی است‌، سپس (‌بدنبال این نعمت و قدرت ناچیز ظاهری‌) جایگاهشان دوزخ است‌. و چه بد جایگاهی است‌! ولی آنان که از (‌خشـم‌) پروردگارشان (‌با انجام طاعات و ترک منهیات‌) می‌پرهیزند، بهشت از آن ایشان است که در زیر (‌درختان‌) آن رودخانه‌ها روان است‌. و جاویدانه در آن می‌مانند. (‌تازه‌، این لذائذ جسمانی‌) بعنوان مهمانی و پذیرائی (‌نخستین‌) از جانب خدا است‌، و آنچه (‌از لذائذ روحانی و الطاف بیکران صمدانی‌) در پیشگاه یزدان است برای نیکان (‌بسی والاتر از آن‌، و) بهتر (‌از متاع فانی جهان‌) است‌.

این پاسخ مفصل و تعبیر مطولی است که با نشان هنری تعبیر قرآنی موافقت دارد، و با مقتضیات حال و با لوازم موضع روانی و عقلانی هماهنگ است‌.[3]

اینک چکیده‌ای از محتوای این پذیرش الهی‌، و دلالت آن بر سرشت این برنامه یزدانی‌، و اصول مبادی چنین برنامه‌ای را بیان می‌داریم‌. و سپس می گوئیم که این پذیرش تا چه اندازه بر سرشت روش تربیتی اسلامی و ویژگیهای آن تطبیق دارد.

این خردمندان درباره آفرینش آسمانها و زمین‌، و آمد و رفت شب و روز اندیشیده‌اند. و از کتاب باز جهان درسها آموخته‌اند، و فطرت آنان‌، به حق جایگزین در آن‌، پاسخ مثبت داده است‌، و بر اثر این پـذیره و دریافت‌، به سوی پروردگار خویش با آن دعای خاشعانه و مرتعشانه و دراز و ژرف گرائیده‌اند... آنگاه پذیرش این دعای خالصانه و مهربانانه را از سوی پروردگار بزرگوار و مهربان خود دریافت داشته‌اند... امّا پذیرش چه بوده است‌؟

پذیرش این دعا، و رهنمو‌ن به مبادی و اصول این برنامه الهی‌، و رهنمود به وظائف و تکالیف چنین برنامه‌ای، در یک وقت و یک زمان‌، با هم ردیف و بیان‌ می گردد:

(فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ).

پس پروردگارشان دعای ایشان را پـذیرفت (‌و گفت: که‌) من عمل هیچ کسی از شما را که بـه کار خاسته باشد، خواه زن باشد یا مرد، ضائع نخواهم کرد... پاره‌ای از شما از پاره دیگر هستید (‌و همگی همنوع و همجنس می‌باشید)‌.

تنها اندیشیدن و فقط تدبر و تفکر نیست و بس. تنها خشوع و خضوع و چندش و لرزش هم نیست‌. فقط و فقط گرایش به سوی خدا برای محو گناهان و نجات از خواری و زبونی و آتش هم نیست‌... بلکه به همراه آنها «‌عمل» است‌. عمل مثبتی که از این تلقی و دریافت‌، و از این پذیرش‌، و از این حساسیت مجسم در این لرزش و تپش، سرچشمه می‏گیرد. عملی کـه اسلام آن را عبادتی همچو‌ن عبادت تفکر و تدبر، ذکر و استغفار، هراس از خدا، و چشم امید دوختن به الطاف الله‌، محسوب می‌دارد. بلکه عملی است کـه اسلام آن را نتیجه واقعی و مایه امید این عبادات می‌داند. و آن را از همگان می‌پذیرد: از مردان و زنان بدون توجه به اختلاف جنس و نژ‌ادشان‌. چه همه مـردان و زنـان در انسانیت یکی هستند و برخی از برخی دیگرند و همه همنوع همدیگرند. و همه آنان در برا‌بر ترازو و میزان خدا مساویند.  .

انگاه تفصیل این عمل به میان می‌آید و در آن نموده می‌شود که وظائف جانی و مالی این عقیده کدام است‌، و سرشت این برنامه چگونه است‌، و جائی که بر آن ماندگار می‌شود چطور باید باشد، و کیفیت راه و موانع و خارهای آن به چه شکلی است‌، و چگونه باید چنین موانع را از سر راه برداشت و خارها را درهم شکست‌. و خاک را آماده رویش نهال خوب و ریشه دواندن آن در زمین کرد. در این راه قربانیها و گردنه‌ها هر اندازه که باشد، باید به جان پذیرفت و نهراسید:

(فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لأکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلأدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ).

آنان که هجرت کردند، و از خانه‌های خود رانده شدند، هر آینه گناهانشان را می‌بخشم و به بهشتشان در می‌آورم‌. بهشتی که رودخانه‌ها در زیر (‌درختان‌) آن روان است‌. این پاداشی از سوی خدا (‌ایشان را) است‌. و پاداش نیکو تنها نزد خدا است‌)‌.

این‌، تصویری است از دعوت کنندکان و مبلغانی که نخستین بار مخاطب این قرآن بودند. کسانی که در راه عقیده از مکه مهاجرت کردند، و از خانه و کـاشانه خویش رانده شدند. و در راه خدا نه در راه هدفی جز آن‌، اذیت و آزار دیدند و شکنجه‌ها داده شدند، و جنگیدند و کشته شدند... ولیکن ا‌ین تصویر، تصـویر همه پیروان راستین این عقیده و در همه زمانها و مکانها است‌. تصویر پیروان را‌ستین این عقیده بدانگاه است که این عقیده درجاهلیت -‌ هر جاهلیتی که باشد- و در سرزمین دشمنانش - هر سرزمینی که باشد- و میان اقوام بدسگالش - هر قومی که باشد- تازه نشات می‏یابد و پا میگیرد و سینه ها از کینه آن لبریز، حرص و آزها و هوی و هوسها از آن بیزار می گردد، در نتیجه این عقیده در معرض اذیت و آزار و طرد و مزاحمت قر‌ار میگیرد... و پیروان آن هم در آغاز امر گروه اندک و ضعیفی بیش نخواهند بود. سپس نهال خوب آن کم کم پا می‏گیرد و بالاتر و بالاترمی‌رود - ‌و حتماً‌ هم چنین خواهد بود- علیرغم اذیت و آزارها و جنگ و پیکارهای با آن‌... سپس نهال خوب عقیده برپای خود می‌ایستد و قامت می‌افرازد و گشن می‌شود و به مقاومت و دفاع از خود می‌پردازد. در نتیجه جنگ درمیگیرد و کشت و کشتار پد‌یدار میگردد... و در پرتو این تلاش سخت و تلخ است که قلم عفو بر گناهان کشیده می‌شود و بدیها از نامه اعمال زدوده می‌شود، و جزا و سزا عطاء میگردد.

راه‌، این است‌... راه این برنامه ربانی که خداوند مقدر فرموده است که در واقع زندگی با کوشش و تلاش بشری، و از راه این رنج و سختی تحقق پذیرد، و هم بدان اندازه که مومنان مجاهد و پیکارگر در راه خدا و برای رضای الله می کوشند، چهره نماید و پیاده گردد. این هم سرشت این برنامه و اصول و مبادی و وظائف و تکالیف آن است‌... این روش تربیتی این برنامه و شیوه رهنمود آن برای انتقال از مرحله تاثر وجدانی با تفکر و تدبر درباره آفر‌ینش و آفریده‌های خدا، به مرحله عمل مثبت و موافق با این تاثر است‌. تا بدین وسیله برنامه‌ای که خدا خواسته است پیاده شود.[4]

سپس نگرش واقعی به فتنه نهان درکالای اعطائی جهان به کافران و سرکشان و دشمنان برنامه یزدان انداخته می‌شود...نگرشی که بدین کالا، وزن دقیق و ارزش صحیح خود را می‏بخشد، تا چنین متاع ناچیزی مایه دردسر و بلای جان دارندگان آن نشود و آنان را نفریبد، و باعث گول زدن مومنانی نگردد که از اذیت و آزار و دوری از شهر و دیار و گرفتاری کشت و کشتار، می‌چشند آنچه می‌چشند:

(لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ. مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ. لَکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا نُزُلا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلأبْرَارِ).

رفت و آمد (‌پیروزمندانه‌، و اشتغال به کسب و کار و تجارت‌، و بسر بردن در ناز و نعمت‌) کافران در شهرها، تو را نفریبد. (‌این‌) متاع ناچیزی است‌... سپس (‌به دنبال این نعمت و قدرت ناچیز ظاهری‌) جایگاهشان دوزخ است‌. و چه بدجایگاهی است‌! ولی آنان که از (‌خشم‌) پروردگارشان (‌با انجام طاعات و ترک منهیات‌) می‌پرهیزند، بهشت از آن ایشان است که در زیر (‌درختان‌) آن رودخانه‌ها روان است‌. و جاویدانه در آن می‌مانند. (‌تازه‌، این لذائذ جسمانی‌) به عنوان مهمانی و پذیرائی (‌نخستین‌) از جانب خدا است‌، و آنچه (‌از لذائذ روحانی و الطاف بیکران صمدانی‌) در پیشگاه یزدان است برای نیکان (‌بسی والاتر از آن‌، و) بهتر (‌از متاع فانی جهان‌) است .

رفت و آمد کافران در شهرها و نواحی‌، نمادی از نمادهای نعمت و دارائی است‌، و نشانه‌ای از نشانه‌های مقام و منزلت و سلطه و قدرت است‌. این هم نمادی است که بدون شک دلها را وسوسه می کند و آنها را به سوی خود می کشد. در دلهای مومنان نیز به وسوسه می‌پردازد و آنها را به خود می‌خواند، بدانگاه که از تنگی معیشت به ستوه می‌آیند، و در فقر و فاقه و محرومیت بسر می‏برند، و اذیت و آزار می‏بینند و در دست بلاهای طاقت‌ فرسا گرفتارند، و مشغول مبارزه یا جهادند... و همه اینها هم سخت و دردآورند... در همان حال می‏بینند طرفداران باطل و یاوه گرایان غافل‌، از نعمت برخوردار و بهره‌مندند و به کام دل روزگار بسر می‌برند!... از این بابت در دلهای عوام الناس غافل نیز وسوسه‌ای پیدا می‌شود و آنان را واله و شیدای خود می‌سازد. آنگاه که می‏بینند حق و پیروان آن‌، به درد و رنج گرفتارند، و باطل و باطل گرایان در آرامش بسر می‏برند و از مشقات برکنارند! حتی این وسوسه در دلهای خود گمراهان باطل گرا نیز غوغا برپا می‌دارد، و برگمراهی و غرور و سرمستی و پافشاری ایشان در شر و فساد می‌افزاید.

در اینجا است که این پسوده به میان می‌آید :

(لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ. مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ. لَکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا نُزُلا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلأبْرَارِ).

رفت و آمد (‌پیروزمندانه‌، و اشتغال به کسب و کار و تجارت‌، و بسـر بردن در نـاز و نعمت‌) کافران در شهرها، تو را نفریبد. (‌این‌) متاع ناچیزی است‌... سپس (‌به دنبال این نعمت و قدرت ناچیز ظاهری‌) جایگاهشان دوزخ است‌، و چه بد جایگاهی است‌!.

متاع قلیل و کالای اندک به پایان می‌رسد و از میان می‌رود... امّا از آن پس منزل و ماوای دائم و همیشگی و جاویدان ایشان جهنم خواهد بود... و دوزخ چه بد جایگاهی است‌!

در برابر این متاع قلیل و کالای اندک و زوال پذیر، بهشت و جاودانگی و بزرگداشت خدا است‌:

(جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ.... خَالِدِینَ فِیهَا... نُزُلا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ... وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلأبْرَارِ).

بهشتی که رودخانه‌ها در زیر (‌درختان‌) آن روان است‌... جاویدانه در آن می‌مانند... این عنوان مهمانی و پذیرائی از جانب خدا را دارد... و آنچه در پیشگاه یزدان است‌، بسی بهتر برای نیکان است‌....

کسی که آن بهره را درکفه‌ای‌، و این بهره را در کفه دیگری بگذارد، شک نخواهد کرد در اینکه آنچه در پیش خدا است بهتر از هر چیز دیگری برای نیکان است‌. در هیچ دلی شبهه‌ای نمی‌ماند در اینکه در این ترازو کفه کسانی که متقی و پرهیزگارند، بسی برتری دارد کفه کسانی که کفر می‌ورزند. و هیچ عاقلی درنگ نمی کند در اینکه بهره‌ای را برگزیند که صاحبان خرد برای خود برمی گزینند!

خداوند بزرگوار در مقام تربیت، و در جولانگاه استقرار بخشیدن به ارزشهای اساسی در جهان بینی اسلامی‌، مومنان را در اینجا به پیروزی‌، و غلبه بر دشمنان و تسلط بر زمین‌، وعده نمی‌دهد... در اینجا آنان را به چیزی از این چیزها در زندگی این دنیا نوید نمی‌دهد... نه چیزهائی که در جاهای دیگر آنها را بدیشان نوید می‌دهد، و نه چیزهائی که خداوند بر خود واجب فرموده است که در پیکار و کارزار دوستان خدا با دشمنان او نصیب ایشان گرداند.

در اینجا تنها یک چیز، بلی تنها یک چیز را بدانان نوید می‌دهد. و آن «‌چیزی است که در پیشگاه خدا است‌»‌. چرا که این چیز در این دعوت اصل بشمار است‌. این هم نقطه شروع در این عقیده است : دست شستن کامل از هر هدف و هر مطلوب و هر آرزوئی‌، حتی از شوق مومن به غلبه عقیده‌اش و پیروزی سخن خدا و مغلوب کردن دشمنان الله‌! آری خداوند از مومنان می‌خو‌اهد حتی از چنین شوق و علاقه‌ای نیز بدر آیند، و کار آن را به خدا واگذار نمایند، و دلهایشان نه تنها در بست در گروه این عشق و شور نباشد، بلکه باید وارسته‌تر از آن باشد که مهر آن هم به خود راه دهد!

این عقیده عبارت از، عطاء و وفاء و اداء است و بـس‌... بدون چشم داشتی به متاع و پیروزی و غلبه و حکو‌مت و بزرگی این سرای‌... بلکه باید چشم امید بدان سرای دوخت و انتظار هر چیزی را در آنجا داشت!

با داشتن چنین باوری، پیروزی روی می‌نماید، و حکومت بدست می‌آید و بزرگی نصیب می گردد... ولی هیچ یک از اینها جزو مفاد بیعت نیست‌، و جزئی از معامله نمی‏باشد. در این جهان عوضی برای چنین معامله و پیمانی نیست که کاملا همسنگ آن باشد. در این جهان جز اداء و وفاء و عطاء وجود ندارد... و این جهان جز میدان امتحان و آزمون و رنج بردن و بلا دیدن نمی‏باشد.

در آن هنگام که دعوت اسلام از مکه رانده شده بود، بیعت بر این بود، و معامله این چنین بود. خداوند به مسلمانان پیروزی و حکومت و بزرگی نبخشید، و کلید دروازه‌های زمین و زمام پـیشوائی بشریت را به دستشان نسپرد، مگر آنگاه که این چنین وارسته شدند و این چنین وفا کردند.

محمّد پسر کعب قرظی و دیگران گفته‌اند که عبدالله پسر رواحه -‌رضی الله عنه- ‌به رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) ‌در شب عقبه عرض کرد، بدانگاه که سران اوس و خرزج برای هجرت او به سویشان‌، بیعت می کردند:‌... برای پروردگار خود و برای خویشتن آنچه می‌خواهی پیمان بگیر، فرمود :

(اشترط لربی أن تعبدوه و لا تشرکوا به شیئاً. و اشترط لنفسی أن تمنعونی مما تمنعون منه انفسکم و اموالکم).

پیمانی که برای پروردگارم می گیرم این است که او را بپرستید و چیزی را انباز او مکنید. و پیمانی که برای خویشتن می گیرم این است که مرا باز دارید از گزند آنچه جان و مال خود را از آن باز می‌دارید‌.

عبدالله پسر رواحه عرض کرد: اگر این چنین کنیم ما را چه باشد؟ فرمود : الجنة‌... (‌بهشت‌)‌... فریاد برآوردند، معامله پر سودی است‌. و نه آن را به هم می‌زنیم و نه درخواست به هم زدن آن را داریم‌.

بلی پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود، ، بهشت ‌... بهشت فقط! نفرمود: پیروزی‌، عزت‌، وحدت‌، قوت‌، حکومت‌، پیشوائی‌، مال و دارائی‌، و رفاه و خوشی‌... چیزهائی که خداوند همه را بعدها بدیشان بخشید و همه را با دست ایشان انجام داد. چرا که اینها خارج از شرط پیمان و بیرون از چهارچوب معامله‌اند!

آری معامله پرسودی است و آن را به هم نمی‌زنیم و درخواست به هم زدن آن را نمی کنیم‌... بهشت را سود معامله و جائزه مسابقه کردند. شروط بردن بهشت معلوم و ابلاغ گردید، و عقد قرارداد آن بسته شد، و دیگر پیرامون آن چانه زدن و صحبتی نماند!

بدین منوال پروردگار بی‌زوال گروه مومنانی را تربیت فرمود که مقدر کرده بود که کلیدهای دروازه‌های زمین و زمام پیشوائی را به دستشان سپارد، و امانت بزرگ را بدیشان تسلیم کند. اگر از همه حرص و آزها بدر آیند. و از همه آرزوها و خواستها دست بکشند، حتی اگر این آزمندیها و امیال و آرزوها به دعوتی مربوط باشد که ایشان حاملان آنند، و به برنامه‌ای مربوط باشد که ایشان در صدد تحقق بخشیدن و پیاده کردن آن هستند، و به عقیده‌ای مربوط باشد که به خاطر آن می‌میرند. چرا که کسانی که در درونشان هدفی یا اندک آرزوئی برای خودشان مانده باشد که جزو شروط پیمان نباشد، شایسته حمل امانت بزرگ نیستند و کاملا تسلیم نشده‌اند![5]

*

 پیش از پایان سوره‌، روند گفتار به سوی اهل کتاب می گراید، و مقرر می‌دارد که دسته‌ای از آنان همچون مسلمانان ایمان آورده‌اند و به همر‌اه ایشان به کاروان اسلام پیوسته‌اند و در راستای خط سیر آنان حرکت کرده‌اند، و ایشان را همان پاداشی است که مسلمانان را است :

(وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خَاشِعِینَ لِلَّهِ لا یَشْتَرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلا أُولَئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ).

برخی از اهل کتاب هستند که به خدا و بدانچه بر شما نازل شده و بدانچه بر خود آنان نازل گردیده است‌، ایمان دارند. در برابر خدا فروتن بوده و آیات خدا را به بهای ناچیز (‌دنیا) نمی‌فروشند. پاداش ایشان در نزد پروردگارشان (‌محفوظ‌) است‌. بی‏گمان خداوند سریع‌الحساب است (‌او به سرعت تمام در مدتی اندک به حساب اعمال همگان رسیدگی کرده و پاداش و پادافره نیکان و بدان را بدون کم و کاست خواهد داد)‌. این‌، حساب نهائی با اهل کتاب است‌. دسته ها و موضعها و خط مشیهای فراوانی از ایشان در بخشهای پیشین سوره بیان گردید. هم اینک در عرضه ایمان و در صحنه دعای خردمندان و پذیرش یزدان سبحان، سخن از کسانی از اهل کتاب می‌رود که راه را پیموده‌اند و به پایان آن رسیده‌اند، و در این نقطه به همه کتاب‌های آسمانی ایمان آورده‌اند و میان خدا و پیغببران تفرقه و جدائی نیفکنده‌اند، و کسی را از پیغمبران کنار نزده‌اند،‌ و جملگی انبیاء را از سوی خدا دانسته‌اند. بدانچه بر مسلمانان نازل گشته است ا‌یمان آورده‌اند... این‌، نشانه این عقیده‌ای است که به کاروان ایمان با چشم محبت و مودت و قربت نگاه می کند، و خط سیر عقیده را یکی و به خدا پیوسته می‏بیند، و بر‌نامه الـهی را در وحدت کامل و کلیت شامل می‌داند، و نشانه‌ها و صفات خوب اهل کتاب را برجسته می کند: نشانه خشوع و خضوع‌، و نشانه عدم فروش آیات خدا به بهای اندک و ناچیز... تا بدین ‌وسیله آنان را از صفهای اهل کتاب جدا سازد، که نشانه رذلانه اصلی ایشان تکبر و خودستایی و بیشرمی و بی‌حیایی در برابر خدای بزرگوار، و مکر و نیرنگ و کتمان و پنهان کردن آیات خدا به هنگام رویاروئی با متاع نـاچیز و کالای بی‌ارزش دنیا است‌!

بدانان وعده پاداش مومنان را می‌دهد که چیزهائی است که در پیشگاه خدا محفوظ است‌. پاداشی که خداوند در اعطاء آن به‌ معامله کنندگان با خود، سهل‌انگاری و ا‌مروز و فردا نمی کند – حاشا که چنین کند!

(إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ).

بی‏گمان خداوند سریع الحساب است‌.

*

سپس آخرین نوای آسمانی در ندای خدای سبحان، خطاب به مومنان گـوش جان را نوازش می‌دهد، و وظائف این برنامه را بطور چکیده برای آنان بیان می‌فرماید، و شرط طریق را بدیشان می‌نماید :

(أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).

ای کسانی که ایـمان آورده‌اید (‌در برابر شـدائد و ناملایمات‌) شکیبائی ورزیـد و (‌در مقابل دشمنان) استقامت و پایداری کنید و (‌از مرزهای مملکت خویش‌) مراقبت بعمل آورید و از (‌خشم‌) خدا بپرهیزید، تا اینکه رستگار شوید.

این ندای آسمانی خطاب بمومنان است‌. ندائی کـه با صفتی ایشان را فریاد می‌دارد که با آن آنان را به سرچشمه ندا پیوند می‌دهد. صفتی که بر دوش ایشان آن همه وظائف سنگینی انداخته است‌. صفتی که آنان را شایسته این ندا و بایسته انجام این وظائف سـنگین می‌نماید، و در زمین بزرگشان میدارد، همانگونه که در آسمان بزرگشان می‌دارد :

(أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا). ای کسافی که ایمان آورده‌اید.

این ندائی است که ایشان را به شکیبائی و پایداری و مرزداری و پرهیزگاری می‌خوا‌ند.

روند سوره پر از ذکر صبر و ذکر تقوی است‌... گاهی جداگانه و گاهی به همراه یکدیگر ذکر می‌شوند... همین روند سوره پر است از دعوت به تحمّل و تلاش و پیکار و دفع مکر و کید و گوش فراندادن به دعوت کنندگان به شکست‌ و آشفتگی و پریشان حالی‌؛ و بدین لحاظ سوره با دعوت به شکیبائی و پایداری و مرزداری و پرهیزگاری خاتمه می‏یابد، و این‌، مناسب‌تر‌ین خاتمه بشمار است‌.

شکیبائی در این دعوت توشه راه است‌. این راه‌، راه بس سخت و پر دردسر و درازی است‌، و آکنده از گردنه‌ها و خارها است‌، و با خونهای چکیده و اندامهای بریده و رنج‌ها و بلاها فرش شده است‌... شکیبائی بر چیزهای بسیاری، شکیبائی بر شهوات و امیال و طمعها و آزها و ضعفها و نقصهای نفس‌، و شکیبائی برشتابزدگی نفس و تاسف و ملامت هر چه زودتر آن بر عجله و شتابی که ورزیده است‌، و شکیبائی بر هواها و هوسها و آرزوهای نابجای مردمان و ضعفهـا و نقصـها و نادانیها و بداندیشیها و انحرافـها و کجرویها و خودپسندیها و خودپرستیها و غرورها و تکبرها و نادرستیهای ایشان و شتاب کردن آنان برای دیدن و چیدن میوه‌های کردار و گفتار و پندارشان‌! و شکیبائی در برابر بالش و نازش باطل، و پرروئی طغیان و سرکشی‌، و باد به غبغب انداختن و بینی بالاگرفتن شر و بدی، و چیرگی شهوت‌، خود بزرگ بینی غرور و سرمستی تکبر! شکیبائی بر کمبود دوستان و ضعف یاوران و طول طریق و وسوسه‌های اهریمن در اوقات غم و اندوه و ضیقت و تنگی !

شکیبائی بر تلخی و مرارت جهاد و پیکار در همه این احوال‌، و در برابر انفعالات گوناگون که بر اثر چنین حالاتی در نفس پیدا می‌شود، از قبیل : درد و الم‌، و خشم و کین‌، و دلزدگی و دلتنگی‌، ضعف اعتماد به خیر در برخی از اوقات‌، و فروکش کردن امید در فطرت بشری در بعضی از ازمنه‌، و احیاناً رنجوری و نومیدی و یاس! اینها از یکسو... از سوی دیگر، شکیبائی بر ضبط نفس و خویشتنداری در زمان قدرت و پیروزی وغلبه و روی آوردن خوشی و رفاه است که باید متواضعانه و سپاسگزارانه و بدون پرش به انتقام و تجاوز از قصاص حق به سوی تعدی و گذر از مرز قصاص معین انجام گیرد. و در هنگام سرور و شادی و اندوه و ناخوشی و در وقت داشتن و نداشتن‌، پیوند با خدا را محفو‌ظ نگاه داشت و تسلیم قضا و قدر او شد، و در کمال آرامش و اطمینان و خشوع و خضوع همه کار و بار خود را به آفریدگار واگذار کرد.

شکیبائی بر اینها همه و بر چیزهائی چون اینها که در این راه دور و دراز گریبانگیر شخص مومن می‌شود، بسی دشوار است‌، و کلمات نمی‌تواند بیانگر حقیقت آن باشد. چه کلمات نمی‌تواند مدلول و مفهوم واقـی چنین درد و رنجی را برساند. بلکه مزه تلخ شکیبائی ‌بر دشواریها را کسی درک می کند که خودش سوز مشقات راه را بچشد و به چنین مصائبی گرفتار آید؛ چشش مزه آن هم تازه خودش پریشانیها و آزمونها و تلخیها دارد!

کسانی که ایمان آورده‌اند مقدار بسیاری از این مدلول و مفهوم حقیقی را چشیده‌اند و بخشهای فراوانی از آن را به خود دیده‌اند، و از هرکس دیگری به مذاق این ندا آشناتر بوده‌اند. مومنان معنی شکیبائی و صبری را می‌دانستند که خداوند از ایشان می‌خواست‌.

واژه «‌مصابرة» از باب مفاعله و از ماده «‌صبر» است‌... در این راه باید با همه این معانی و مفاهیم درونی شکیبائی و پایداری ‌کرد و ساخت‌، و در برابر دشمنانی که می‌کوشند صبر مومنان را به ‌تحلیل برند و شمشیر صبرشان را کند کنند، بردباری و مقاومت کرد... البته نه مقاومت در برابر بلایا و مشقات‌، و نه پیکار با دشمنان این آئین‌، هیچیک نمی‌تواند صبر مومنان را در طول راه جهاد از میان ببرد و مایه سستی و ناشکیبائی ایشان شود. بلکه مومنان پیوسته شکیباتر و نیرومندتر از دشمنانشان می‌مانند. فرق نمی‌کند چه دشمنانی که در پیچ و خمهای سینه‌ها کمین‌ کرده‌اند، و چه دشمنانی‌ که مردمان بد نهاد و بد ‌سگال آنان را تشکیل می‌دهند. مومنان از دشمنان درون و بیرونشان بردبارتر و قو‌یترند... گو‌ئی مسابقه‌ای میان مومنان و دشمنانشان در گرفته ‌است‌. و مومنان در آن دعوت می‌شوند به اینکه صبر را با صبر، دفع و طرد را با دفع و طرد‌، جد و جهد را با جد و جهد، و پافشاری را با پافشاری پاسخ دهند... و در لحظات پایانی این مسابقه هم باید ثابت قدم‌تر و شکیباتر از د‌شمنان باشند... وقتی که باطل پافشاری می‌کند و شکیبائی می‌ورزد و بردبارانه به راه ادامه می‌دهد، سزاوارتر است‌ که حق سخت تر پافشاری‌ کند و بیشتر شکیبائی نماید و راه را بردبارانه‌تر بپیماید!

«مرابطه» عبارت است از اقامت در مواقع و مواضع جهاد، و در مرزهائی‌ که در معرض خطر حملات دشمنان قرار دارد ... گروه مسلمانان نباید هرگز چشمانشان غافل شود و به خواب غفلت فرو رود! زیرا که هرگز دشمنانشان با ایشان نساخته‌اند و صلح و ساز نداشته‌اند، از آن زمانی‌ که برای حمل بار سنگین دعوت و تبلیغ آن به مردم فراخوانده شده‌اند، و هرگز هم دشمنانشان با آنان نمی‌سازند و صلح و ساز نـمی‌کنند، در هر زمان و مکانی‌ که باشد. لذا همیشه مومنان نیازمند مرابطه و آمادگی برای جهاد هستند، و هر جا که باشند تـا آخر زمان نیاز به هوشیاری و بیداری دارند. و باید از حریم کشور خود مراقبت بعمل ‌آورند.

این دعوت با برنامه واقعی زندگی با مردم رویـاروی می‌شود. برنامه‌ای ‌که ضمائر آنان حکمفرمائی می‌کند همانگونه ‌که بر اموال و دارائیشان‌، و بر نظام زندگی ایشان فرمان می‌راند. برنامه نیکو و دادگرانه و درستی است‌. ولیکن شر هرگز در برابری برنامه نیکو و دادگرانه و درست‌، آرامش ندارد. باطل هیچوقت برنامه و خوبی و دادگری و راستروی را دوست نمی‌دارد. طغیان و سرکشی هرگز تسلیم دادگری و بر‌ابری و بزرگو‌اری نـمی‌گردد... بر این اساس است که دشمنانی از طرفداران شر و باطل و طغیان‌، در برابر چنین دعوتی سینه مـی‌ا‌فرازند. و سودجویان استثمارگری که نمی‌خواهند از سرکشی و فخرفروشی و تکبر دست بکشند، پیوسته در برابر این دعوت صف‌آرائی می‌کنند و به جنگ آن برمی‌خیزند.

هم چنین بی ‌شرمان بی‌آبروئی ‌که نمی‌خواهند از شهوترانیها و لاابالی‌گریها و لجام‌ گسیختگیهای خود دست بردارند، به جنگ آن می‌پردازند... به ناچار باید با همه اینها به پیکار نشست و به ‌کارزار خاست‌. و صبر پیش‌ گرفت و مقاومت ورزید و پایداری‌ کرد. باید هم مرزداری و نگهبانی نمود، و در نقاط هجو‌م و دفاع ماند، و کشورهای اسلامی را از ترک‌ثازی‌ کافران و دست اندازی ایشان بدانها بازداشت، تا اینکه مسلمانان از سوی دشمنان طبیعی خود غافلگیر نشوند. دشمنانی که همیشه در هر سر‌زمینی و در میان هر نسلی فراوانند. این سرشت این دعو‌ت است‌، و این راه آن است‌... این دعوت نمی‌خواهد که تجاوز کند. ولیکن می‌خواهد که در زمین برنامه درست خود وسیستم سالم خویش را استقرار بخشد... این دعوت هم پیوسته کسـانی را خو‌اهد یافت‌ که چنین برنامه و چنین سیستمی را دوست نمی‌دارند. و کسانی را خواهد یافت ‌که با نیرو و نیرنگ سر راه بر آن می‌گیرند و موانعی را فراراه آن می‌دارند. هم چنین‌ کسانی را خو‌اهد یافت‌ که پیوسته در کمین دست‌اندازی بدان و سکندری آنند و برای آن دشواریها و بلاها می‌خواهند، و با دست و دل و زبان به جنگ آن برمی‌خیزند... پـس به ناچار باید این امّت اسلامی‌، پذیرای پیکار و جویای‌ کارزار با ا‌ینها گردد، و همه مشکلات و مشقات آن را به جان بخرد، و از مرزهای سرزمین و حریم مقدسات خود نگهبانی و دفاع‌ کند و لحظه‌ای غافل نشود و به خواب غفلت نرود. در همه این مراحل و منازل هم باید تقوی و پرهیزگاری در سرلوحه کارشان باشد. چه تقوی و پرهیزگاری‌، پاسبان بیداری در اندرون است و نمی‏گذارد مسلمانان آنی غافل‌ گردند، و ضعف و سستی به خود راه دهند، و از راستای راه در اینجا و آنجا منحرف شوند و بدور روند.

نیاز بدین پاسبان بیدار را جز کسی نمی‌داند که خود سختیها و رنجهای این راه را بچشد، و با انفعالات متناقض و مخالف و متوالی و پیاپی‌، در حالات و لحظات‌ گوناگون رویاروی شود و دست و پنجه نرم کند.

این واپسین نوای سوره‌ای است‌ که این همه نواها را در گفته است‌. نوای واپسینی‌ که همه نواهای دیگر را در خود گرد آورده است‌، و همه وظائف و تکالیفـی را که این دعوت بطور کلی واجب گردانده است در خود جمع نموده است‌:‌.. بر این اساس است‌ که خداوند نتیجه این تاخت طولانی را آویزه آن‌، و رستگاری در پهنه این مسابقه را مربوط بدان فرموده است :

(لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).

تا اینکه رستگار شوید.

صدق الله العظیم


 

[1] - جهان بینی اسلامی درباره هستی‌، یا اندیشه اسلام راجع‌ به خدا و هستی و زندگی انسان بخشی است که إن شاء‌ الله به زودی بیان می‏گردد. (‌مولف‌) 

[2] - کتاب‌: «‌جهان‌بینی اسلامی درباره هستی‌» فصل‌: «‌اندیشه اسلام در باره یزدان ‌و جهان ‌و زندگی ‌و انسان‌»‌. 

[3] - ‌برای اطلاع بیثشر به کتاب : «‌تصویر هنری در قرآن‌» فصل : «‌هماهنکی هنری‌» مراجعه شود.

[4] - ر.ک‌.کتاب «‌روش تربیت اسلامی‌» تالیف : محمدقطب‌، فصل «‌پرورش عقل‌»‌.

[5] - مراجعه شود به تفسیر آیه: «یا أیها الذین‌ آمنوا ادخلوا فی السلم کافه» در جزء دوم.