تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی غافر


مکی و ۸۵ آیه است.

آیه‌ی ۳-۱:

﴿حمٓ١[غافر: ۱]. «حا میم».

﴿تَنزِیلُ ٱلۡکِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ٢[غافر: ۲]. «فرو فرستادن این کتاب از سوی خداوند چیرۀ آگاه است».

﴿غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ شَدِیدِ ٱلۡعِقَابِ ذِی ٱلطَّوۡلِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ إِلَیۡهِ ٱلۡمَصِیرُ٣[غافر: ۳]. «(خدایی که) آمرزگار گناه (و) پذیرندۀ توبه (است). سخت‌کیفر و صاحب نعمت (می باشد). هیچ معبود به حقّی جز او نیست، بازگشت (همه) به‌سوی اوست».

خداوند متعال از کتاب بزرگش خبر می‌دهد و می‌فرماید: این کتاب از سوی او نازل شده است، خداوندی که معبود راستین است، چون دارای کمال می‌باشد و در کارهایش تنهاست. ﴿ٱلۡعَزِیزِتوانمند است و با توانایی‌اش بر هر مخلوقی چیره و غالب است. ﴿ٱلۡعَلِیمِو به همه چیز آگاه و داناست.

﴿غَافِرِ ٱلذَّنۢبِآمرزنده گناه گناهکاران است. ﴿وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِو توبه توبه کنندگان را می‌پذیرد. ﴿شَدِیدِ ٱلۡعِقَابِهرکس که جرأت به انجام گناه نماید و از آن توبه نکند و او را سخت‌کیفر می‌دهد. ﴿ذِی ٱلطَّوۡلِصاحب فضل و احسانِ فراگیر است. خداوند از کمال خود چیزهایی را بیان کرد و این ایجاب می‌کند تا تنها او معبود باشد، معبودی که اعمال و طاعت‌ها فقط برای او انجام می‌شود. پس فرمود: ﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ إِلَیۡهِ ٱلۡمَصِیرُهیچ معبود به حقّی جز او نیست، بازگشت به‌سوی اوست. وجه مناسب ذکر نزول قرآن از جانب خداوندی که به این صفت‌ها متصف می‌باشد این است که این اوصاف مستلزم همه معانیی است که قرآن در بر دارد. پس به درستی که قرآن یا از اسماء و صفات و افعال خدا خبر می‌دهد که این همان اسماء و افعال و صفات خداست، و یا از مسایل پوشیده و مخفی گذشته و آینده خبر می‌دهد، که این جزو یاد دادنِ خداوندِ دانا برای بندگانش است، و یا از نعمت‌های بزرگ و برکات چشم‌گیر و فرمان‌هایی خبر می‌دهد که انسان را به آن نعمت‌ها می‌رساند، که ﴿ذِی ٱلطَّوۡلِبر این مفهوم دلالت می‌کند. و یا از عذاب‌های سخت خدا و گناهانی که باعث کیفرهای سخت الهی می‌شوند سخن می‌گوید، و ﴿شَدِیدِ ٱلۡعِقَابِبر این مطلب دلالت می‌نماید. و یا گناهکاران را به توبه و بازگشت و طلب آمرزش فرا می‌خواند که ﴿غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ شَدِیدِ ٱلۡعِقَابِبر آن دلالت می‌نماید. و یا از این خبر می‌دهد که خداوند تنها معبود به حق است، و بر این مطلب دلایل عقلی و نقلی اقامه می‌کند، و مردم را بر آن تشویق می‌نماید و از عبادت غیر خداوند نهی می‌نماید و دلایل عقلی و نقلی بر فساد آن اقامه می‌کند و مردمان را از آن برحذر می‌دارد، که ﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖبر آن دلالت دارد. و یا از فرمان عادلانه‌ی جزایی خدا و پاداش نیکوکاران و کیفر گناهکاران را خبر می‌دهد.

آیه‌ی ۶-۴:

﴿مَا یُجَٰدِلُ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَا یَغۡرُرۡکَ تَقَلُّبُهُمۡ فِی ٱلۡبِلَٰدِ٤[غافر: ۴]. «جز کافران در آیات خداوند مجادله نمی‌کنند، پس آمد و رفت آنها در شهرها نباید تو را فریفته سازد».

﴿کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۖ وَهَمَّتۡ کُلُّ أُمَّةِۢ بِرَسُولِهِمۡ لِیَأۡخُذُوهُۖ وَجَٰدَلُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ لِیُدۡحِضُواْ بِهِ ٱلۡحَقَّ فَأَخَذۡتُهُمۡۖ فَکَیۡفَ کَانَ عِقَابِ٥[غافر: ۵]. «پیش از اینان قوم نوح و دسته‌ها و گروه‌هایی که بعد از ایشان بوده‌اند تکذیب کرده‌اند و هر امّتی آهنگ پیامبر خود کرد تا او را بگیرد، و به ناحق حدال و نزاع ورزید تا به وسیلۀ باطل، حق را نابود کنند ولی من ایشان را گرفتار ساختم ،پس بنگر که کیفر من چگونه بود»؟!.

﴿وَکَذَٰلِکَ حَقَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَى ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ٦[غافر: ۶]. «و اینچنین فرمان پروردگارت بر کافران تحقّق یافت و آن اینکه ایشان دوزخیانند».

خداوند تبارک و تعالی خبر می‌دهد که: ﴿مَا یُجَٰدِلُ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْهیچ‌کس جز کافران در مقابل آیات خدا به ستیز نمی‌ایستند. منظور از مجادله در اینجا رد نمودن آیات خدا و مقابله کردن با آن به وسیله باطل است. پس این، کار کافران می‌باشد. اما مومنان در مقابل حق تسلیم می‌شوند تا به وسیله آن باطل را در هم بشکنند. ونباید انسان به حالت دنیوی کسی فریب بخورد که خداوند به او در دنیا نعمت بخشیده است، و گمان برد که این دلیلی است بر این که خدا او را دوست دارد و او بر حق است. بنابراین فرمود: ﴿فَلَا یَغۡرُرۡکَ تَقَلُّبُهُمۡ فِی ٱلۡبِلَٰدِآمد و رفت آنها در شهرها برای انجام دادن انواع تجارت‌ها تو را گول نزند، بلکه بر بنده لازم است که مردم را با معیار حق بسنجد، و به حقایق شرعی بنگرد و به وسیله آن مردم را بسنجد. و مردم را معیار حق نداند همچنان که کسی که علم و عقل ندارد چنین می‌کند.

سپس کسی راکه با آیات خدا به مجادله می‌پردازد تا آن را باطل کند، تهدید کرد. همان‌طور که امتّ‌های پیشین از قبیل قوم نوح و عاد و گروه‌هایی که پس از آنان آمدند نیز چنین کردند، آنهایی که علیه حق بسیج شدند تا آن‌را باطل کنند، و بر باطل گرد آمدند تا آن را یاری نمایند. ﴿وَهَمَّتۡ کُلُّ أُمَّةِۢ بِرَسُولِهِمۡ لِیَأۡخُذُوهُو تحزّب، آنها را به جایی کشاند که هر امّتی آهنگ پیامبر خود را کرد تا او را به قتل برساند، پیامبرانی که رهبران اهل خیر بودند و حق با آنها بود، حقّی که هیچ شکّی در آن نبود، آنها خواستند پیامبران را به قتل برسانند و این سخت‌ترین چیزی بود که در حق پیامبران روا می‌داشتند. پس آیا بعد از این تجاوز و گمراهی و بدبختی جز عذاب بزرگ چیزی دیگر را انتظار می‌کشند! عذابی که از آن هرگز خارج نمی‌شوند؟! بنابراین، در مورد کیفر دنیوی و اخروی آنها فرمود: ﴿فَأَخَذۡتُهُمۡبه سبب تکذیب و تجزّبشان آنها را گرفتار ساختیم. ﴿فَکَیۡفَ کَانَ عِقَابِپس کیفر و عذاب من چگونه بود؟! آری! سخت‌ترین و بدترین کیفر بود، و آن فقط یک صدای مرگبار یا سنگ‌هایی بود که از آسمان بر آنها می‌بارید، و یا خداوند زمین را دستور داد که آنها را فرو ببرد وبگیرد، و یا به دریا فرمان داد که غرقشان کند و ناگهان از پای درآمدند.

﴿وَکَذَٰلِکَ حَقَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَى ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْو همان‌گونه که فرمان و حکم پروردگارت بر کافرانِ امت‌های پیشین مبنی بر دوزخی بودن آنان تحقق یافت، به همان شیوه فرمان و حکم الهی مبنی بر گمراه شدن کسانی از قومت که کفر ورزیدند، تحقق یافت، فرمان و حکمی که دوزخی بودند آنان از آن نشأت گرفته است، بنابراین فرمود: ﴿أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِیعنی زیرا ایشان دوزخیانند.

آیه‌ی ۹-۷:

﴿ٱلَّذِینَ یَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ یُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَیُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَیَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْۖ رَبَّنَا وَسِعۡتَ کُلَّ شَیۡءٖ رَّحۡمَةٗ وَعِلۡمٗا فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِینَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِیلَکَ وَقِهِمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِیمِ٧[غافر: ۷]. «کسانی‌که عرش را حمل می‌کنند و آنان که پیرامون (عرش) هستند به ستایش پروردگارشان تسبیح می‌گویند و به او ایمان دارند و برای مؤمنان طلب آمرزش می‌کنند (و می‌گویند:) پروردگارا! مهربانی و دانش تو همه چیز ار فرا گرفته است، پس آنان‌را که توبه کرده‌اند و از راه تو پیروی نموده‌اند بیامرز و آنان‌را از عذاب دوزخ حفظ کن».

﴿رَبَّنَا وَأَدۡخِلۡهُمۡ جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِی وَعَدتَّهُمۡ وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّیَّٰتِهِمۡۚ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٨[غافر: ۸]. «پروردگارا! و آنان‌را به باغ‌های همیشه ماندگار بهشتی داخل گردان که به ایشان وعده داده‌ای (نیز) هرکس از پدران و همسران و فرزندانشان را که درستکارند (به همان بهشت داخل گردان) بی‌گمان شما چیره و باحکمت هستی».

﴿وَقِهِمُ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِۚ وَمَن تَقِ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ یَوۡمَئِذٖ فَقَدۡ رَحِمۡتَهُۥۚ وَذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ٩[غافر: ۹]. «و آنها را از بدی‌ها نگه‌دار، و هرکه را در آن‌روز از کیفر بدی‌ها نگه‌داری واقعاً به او رحم کرده‌ای و این است کامیابی بزرگ».

خداوند متعال از کمال لطف خویش نسبت به بندگان مومنش و از اسبابی که برای سعادت آنها فراهم آورده و از توان آنها خارج است خبر می‌دهد، مانند طلب آمرزش کردن فرشتگان مقرب برای آنها و این که آنان آنچه را که صلاح دین و آخرتشان در آن است برایشان از خدا می‌خواهند. در ضمن از شرافت حاملان عرش و آنهایی که پیرامون آن هستند و از نزدیک بودنشان به پروردگارشان و از کثرت عبادت آنها و خیرخواهی‌شان برای بندگان خدا چون که می‌دانند که خداوند این امور را دوست دارد خبر می‌دهد. پس فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ یَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَآنانکه عرش خداوند را حمل می‌کنند. عرش سقف همه آفریده‌ها و بزرگ‌ترین و گسترده‌ترین و زیباترین مخلوقات است و از همه به خداوند نزدیک‌تر است و آسمان‌ها و زمین و کرسی را فرا گرفته است.

و خداوند این فرشتگان را به حمل عرش برگماشته است و شکّی نیست که آنها از بزرگ‌ترین و قوی ترین فرشتگان می‌باشند. و انتخاب آنها از سوی خدا برای حمل عرش و مقدّم نمودن آنها در ذکر، و نزدیک بودنشان از خدا بر این دلالت می‌نماید که آنها برترین فرشتگان هستند. خداوند متعال فرمود: ﴿وَیَحۡمِلُ عَرۡشَ رَبِّکَ فَوۡقَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ ثَمَٰنِیَةٞ[الحاقة: ۱۷]. «و در آن‌روز هشت فرشته عرش پروردگارت را بالای خود حمل می‌کنند». ﴿وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ یُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡو فرشتگان مقربی که پیرامون عرش هستند به ستایش پروردگارشان مشغولند.

در اینجا آنها به علّت کثرت بندگی کردن خدا به ویژه محمد و تسبیحشان مورد ستایش قرار گرفته‌اند. و سایر عبادت‌ها در تسبیح و ستایش خداوند داخل هستند، چون تسبیح یعنی منزّه دانستن خدا و این که بنده این عبادت را برای کسی دیگر انجام نمی‌دهد. ذکر «سُبحَان َ اللهِ وَبِحَمدِهِ» در این داخل است و از جمله آن عبادت‌هاست. ﴿وَیُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَیَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْو به او ایمان دارند و برای مومنان آمرزش می‌خواهند. و این از جمله فواید ایمان و فضیلت‌های زیاد آن است که فرشتگان که به خداوند ایمان دارند و گناهی مرتکب نمی‌شوند برای مومنان طلب آمرزش می‌نمایند. پس مومن به سبب ایمانش از چنین فضیلت بزرگی برخوردار می‌گردد. واز آن جا که آمرزش لوازمی دارد که جز با آن کامل نمی‌گردد غیر از آن چه که به بسیاری از اذهان خطور می‌کند مبنی بر این که طلب آمرزش نتیجه‌اش فقط بخشوده شدن گناهان است خداوند نحوه‌ی آمرزش خواستن را بیان کرد که جز با آن کامل نمی‌گردد. پس فرمود: ﴿رَبَّنَا وَسِعۡتَ کُلَّ شَیۡءٖ رَّحۡمَةٗ وَعِلۡمٗاپروردگارا! دانش و مهربانی تو همه چیز را فرا گرفته و هیچ چیزی بر تو پوشیده نمی‌ماند و به اندازه ذرّه‌ای، و نه کوچک‌تر از آن و نه بزرگ‌تر از آن در آسمان‌ها و زمین از نگاه تو پنهان نمی‌ماند، و رحمت تو همه چیز را فرا گرفته است. پس جهان بالا و پایین از رحمت الهی لبریز گشته و رحمت الهی آنها را فرا گرفته است و به سبب رحمت او بندگان به اینجا رسیده‌اند. ﴿فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِینَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِیلَکَپس کسانی را که از شرک و گناهان توبه کرده‌اند و با پیروی از پیامبران و در پیش گرفتن راه توحید و اطاعت، از تو تبّعیت کرده‌اند. بیامرز. ﴿وَقِهِمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِیمِو آنان را از عذاب و از اسباب عذاب مصون بدار.

﴿رَبَّنَا وَأَدۡخِلۡهُمۡ جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِی وَعَدتَّهُمۡ وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّیَّٰتِهِمۡپروردگارا! و آنان را به باغ‌های همیشه ماندگار بهشتی داخل گردان که بر زبان پیامبرانت به آنها وعده داده ای، نیز پدران و همسران و فرزندان و دوستانشان را که با ایمان و انجام د ادن کارهای شایسته سامان یافته‌اند، به این بهشت داخل گردان. ﴿إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُبی‌گمان تو بر همه چیز چیره و غالب هستی، پس با عزّت و قدرت خویش گناهانشان را می‌آمرزی و ناگواری‌ها را از آنان دور می‌نمایی و آنها را به هر خیر و خوبی می‌رسانی. و دارای حکمت هستی و هر چیزی را در جایش قرار می‌دهی. پس پروردگارا! ما از تو چیزی نمی‌خواهیم که حکمت تو خلاف آن را اقتضا می‌نماید، بلکه از جمله حکمت تو که بر زبان پیامبرانت از آن خبر داده‌ای و فضل تو آن را اقتضا نموده آمرزش مومنان است.

﴿وَقِهِمُ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِو آنها را از اعمال بد و سزای آن محافظت فرما. زیرا کارهای زشت صاحبش را زشت می‌گرداند. ﴿وَمَن تَقِ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ یَوۡمَئِذٖ فَقَدۡ رَحِمۡتَهُو هرکس را در روز قیامت از بدی‌ها نگه داری همانا بر او رحم نموده ای، چون رحمت تو همواره شامل حال بندگان است و گناهان و بدی‌های بندگان مانع از رحمت تو نمی‌شود، پس هرکس را از بدی‌ها حفظ کنی در حقیقت او را بر انجام نیکی و پاداش آن توفیق داده‌ای. ﴿وَذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمو این است کامیابی بزرگ.

یعنی برطرف شدن ناگواری به وسیله‌ی مصون ماندن از بدی‌ها، و به دست آوردن امور دوست داشتنی به وسیله‌ی به دست آوردن رحمت خدا کامیابی بزرگ است که هیچ کامیابی همانند آن نیست، و رقابت کنندگان در چیزی بهتر از آن نمی‌توانند به رقابت بپردازند. این دعای فرشتگان متضمن کمال شناخت آنها نسبت به پروردگارشان است و آنها یا اسماء حسنی به خدا متوسّل می‌شوند، اسمایی که خداوند دوست دارد بندگان با توسّل به آن دعا کنند و نیز دوست دارد در تمامی دعاهایشان اسمی از اسماء الله به کار ببرند که با درخواستی که آنها از خداوند خواستند تا رحمت را بر آنها نازل گرداند و آنچه را که نفس انسانی اقتضا نماید از آنان دور کند، انسانی که خداوند نقص آن را می‌داند وهمواره مایل به ارتکاب گناهان است.

و امثال این مبادی و اسبابی که علم الهی بر آن محیط است. از این رو آنها به نام « الرحیم» و «العلیم» متوسّل می‌شوند. و دعای فرشتگان کمال ادب آنان نسبت به خداوند متعال است، زیرا به ربوبیت عام و خاص الهی نسبت به خودشان اعتراف می‌کنند، و این که آنها هیچ اختیاری ندارند و این که دعای آنان و درخواستشان از پروردگار درخواست فردی است که از هر جهت نیازمند و محتاج است، و چیزی را بر پروردگارش تحمیل نمی‌نماید، بلکه فقط از سر فضل و کرم و احسان او چیزی را از وی می‌طلبند. همچنین دعای فرشتگان متضمن آن است که آنان کاملا با پروردگارشان موافق هستند، اعمالی را دوست دارند که مورد پسند پروردگارشان است و آن عبادت‌هایی است که انجام داده‌اند، و همانند کسانی تلاش کرده‌اند که خدا را دوست دارند و آنها مومنانی هستند که خداوند آنا‌ن‌را از میان بندگانش دوست دارد پس خداوند از دیگر انسان‌های مکلّف به جز مومنانشان نفرت دارد، و فرشتگان چون مومنان را دوست دارند برای آنها نزد خدا دعا کرده و برای بهبود یافتن احوالشان می‌کوشند، چرا که دعا برای شخص روشنترین دلیل بر محبت آن فرد از سوی دعاگو است، چون او جز برای کسی که دوستش دارد دعا نمی‌کند.

توضیح و شرح دعای فرشتگان که خداوند بعد از ﴿وَیَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْبیان کرده است کیفیت تدبّر در کتاب خدا را در بر دارد که تدبّر فقط به معنی مشغول شدن به واژه‌ها نیست بلکه باید به معنی آنها فکر کرد، و وقتی آدمی آن را به‌طور درست فهمید با عقل خویش به آن مسئله بنگرد و به راه‌هایی که انسان را به آن می‌رساند و آنچه که جز با آن مطلوب کامل نمی‌گردد، فکر کند، و یقین داشته باشد که این مفهوم منظور الهی است، همان‌طور که در معنی کلمه یقین دارد که همین مراد خداست.

و آنچه باعث می‌شود تا او یقین پیدا کند که این مفهوم مورد نظر خدا است دو چیز است: یکی این که او بداند و یقین داشته باشد که این مفهوم از توابع معنی است و معنی کلمه بر آن متوقّف می‌باشد. دوم بداند که خداوند بر همه چیز آگاه است و بنده‌اش را فرمان داده تا در کتابش تدبّر نماید و بیندیشد. و یقین داشته باشد که خداوند آنچه را از این معانی برمی‌آید می‌داند و خداوند خیر داده که کتابش هدایت و نور و بیانگر هر چیزی است، و شیواترین کلام و روشن‌ترین آن است. پس از این طریق بنده به دانش بزرگ و خیر فراوانی به همان اندازه که خداوند به او توفیق می‌دهد دست می‌یابد. و در این تفسیر مسایل زیادی از این نوع وجود دارد که خداوند به ما ارزانی نموده است. و در برخی از آیات مأخذ تفسیر برای کسی که درست نمی‌اندیشد نامعلوم و پنهان به نظر می‌آید که از خداوند می‌خواهیم از خزانه‌های رحمت خویش درهایی به روی ما بگشاید تا سبب اصلاح احوال ما و مسلمان‌ها شود. پس ما راهی جز این نداریم که دست به دامان کرم و فضل او شویم و به احسان او توسل جوییم، احسانی که ما همواره و در همه لحظات در آن غ وطه ور هستیم. و از او می‌خواهیم که به لطف خویش ما را از شرّ نفس‌هایمان نجات بدهد، شرّی که مانعی است بر سر راه رسیدن به رحمت الهی. بی‌گمان او بزرگوار و بخشنده است و اسباب و مسبّبات را ارزانی می‌نماید. و آیه این مطلب را نیز دربردارد که همنشین از قبیل همسر و فرزند و دوست به سبب همنشینی‌اش با سعادتمندان خوشبخت می‌گردد و صرفِ ارتباط او سبب بهره‌مند شدن از خیری می‌گردد که خارج از عمل و سبب عمل اوست. همان‌طور که فرشتگان برای مومنان دعا می‌کنند و برای پدران و همسران و فرزندان درستکارشان دعا می‌نمایند. و گفته می‌شود که همنشینی ِ صرف با اهل سعادت برای برخورداری از خیر کافی نیست، بلکه فرد باید خود دارای صلاح و خیر باشد، به دلیل اینکه می‌فرماید: ﴿وَمَن صَلَحَ(پدران و همسران و فرزندان که صالح بودند). بنابراین، بهرهمند شدن این همنشینان از خیر، نتیجه عملِ خودشان است. والله اعلم.

آیه‌ی ۱۲-۱۰:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یُنَادَوۡنَ لَمَقۡتُ ٱللَّهِ أَکۡبَرُ مِن مَّقۡتِکُمۡ أَنفُسَکُمۡ إِذۡ تُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلۡإِیمَٰنِ فَتَکۡفُرُونَ١٠[غافر: ۱۰]. «بی‌گمان کافران صدازده می‌شوند (:که) قطعاً خدا بیش از اینکه خودتان بر خویشتن خشمگین هستید بر شما خشمگین است چراکه به ایمان فراخوانده می‌شدید آنگاه کفر می‌ورزیدید».

﴿قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَیۡنِ وَأَحۡیَیۡتَنَا ٱثۡنَتَیۡنِ فَٱعۡتَرَفۡنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلۡ إِلَىٰ خُرُوجٖ مِّن سَبِیلٖ١١[غافر: ۱۱]. «می‌گویند: پروردگارا! ما را دوبار میراندی و ما را دوبار زنده گرداندی، پس به گناهان خود اعتراف کرده‌ایم آیا راهی برای خارج شدن وجود دارد»؟.

﴿ذَٰلِکُم بِأَنَّهُۥٓ إِذَا دُعِیَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُۥ کَفَرۡتُمۡ وَإِن یُشۡرَکۡ بِهِۦ تُؤۡمِنُواْۚ فَٱلۡحُکۡمُ لِلَّهِ ٱلۡعَلِیِّ ٱلۡکَبِیرِ١٢[غافر: ۱۲]. «این (کیفر) به آن خاطر است که چون وقتی خداوند به تنهایی یاد می‌شد انکار می‌کردید و اگر برای خدا انبازی قرار داده می‌شد باور می‌داشتید، پس (اینک) داوری با خداوند والا و بزرگ است».

خداوند متعال از خواری و رسوایی‌ای که به کافران می‌رسد و از این که بازگشت به دنیا و بیرون رفتن از جهنم را می‌طلبند و این غیر ممکن است و از سرزنش کردن آنها خبر می‌دهد و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْبی‌گمان کسانی که کفر ورزیده‌اند. کفر را به‌طور مطلق بیان نمود تا همه انواع کفر را شامل شود از قبیل کفر ورزیدن به خدا یا به کتاب‌ها و یا به پیامبرانش یا به روز قیامت. کافران وقتی وارد جهنّم می‌شوند و اقرار می‌کنند که آنها به خاطر گناهانی که مرتکب شده‌اند سزاوار عذاب جهنّم هستند، در این وقت به شدت از خود نفرت دارند و بر خویشتن خشمگین هستند، پس در این هنگام صدا زده می‌شوند و به آنها گفته می‌شود: ﴿لَمَقۡتُ ٱللَّهِخدا بیش از اینکه خودتان بر خویشتن خشمگین هستید بر شما خشمگین است.

﴿إِذۡ تُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلۡإِیمَٰنِ فَتَکۡفُرُونَچرا که پیامبران و پیروانشان شما را به ایمان فرا خواندند ودلایل را برایشان اقامه نمودند و در پرتو آن حق روشن گردید، اما شما کفر ورزیدید و علاقه‌ای به ایمان نشان ندادید، ایمانی که خداوند شما را برای آن آفریده است. و از رحمت گسترده الهی بیرون رفتید، و خداوند بر شما خشم گرفت. ﴿أَکۡبَرُ مِن مَّقۡتِکُمۡ أَنفُسَکُمۡپس خشم خداوند از خشم و دشمنی خودتان با خویشتن بزرگ‌تر و بیشتر است. یعنی همواره بر شما خشمگین است و خداوند بزرگوار از شما خشنود است. پس امروز غضب و عذاب خدا شما را فرا گرفته است، حال آنکه مومنان به خشنودی خداوند و پاداش الهی دست یافته‌اند.

آنان آرزوی بازگشت به دنیا را می‌کنند، ﴿قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَیۡنِو می‌گویند: پروردگارا! دو بار ما را میراندی. یا منظورشان مرگ اول و بین دو دمیدن صور است. یا منظورشان از مردن اول عدم و نیستی است که قبل از به دنیا آمدن در آن قرار داشتند، سپس خداوند آنها را پدید آورد و باز آنها را می‌میراند. ﴿وَأَحۡیَیۡتَنَا ٱثۡنَتَیۡنِو دو بار ما را زنده گرداندی، یکی زندگی دنیا و دیگری زندگی آخرت. ﴿فَٱعۡتَرَفۡنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلۡ إِلَىٰ خُرُوجٖ مِّن سَبِیلٖبه گناهان خود اعتراف کرده‌ایم، پس آیا راهی برای خارج شدن وجود دارد؟ یعنی حسرت می‌خورند و این را می‌گویند اما فایده‌ای ندارد و آنها به خاطر فراهم نکردن اسباب نجات سرزنش می‌شوند و به آنها گفته می‌شود: ﴿ذَٰلِکُم بِأَنَّهُۥٓ إِذَا دُعِیَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُاین کیفر به آن خاطر است که چون وقتی به توحید خدا و اخلاص عمل برای او دعوت می‌شدید و از شرک ورزیدن به او نهی می‌شوید، ﴿کَفَرۡتُمۡکفر می‌ورزیدید و متنفر می‌ماندید، ﴿وَإِن یُشۡرَکۡ بِهِۦ تُؤۡمِنُواْو آنچه شما را در این جایگاه قرار داده آن است که ایمان را نمی‌پذیرفتید و کفر را راضی و خشنود می‌شدید، و آنچه را که مایه خیر و صلاح دنیا و آخرت است ناپسند می‌دانستید، و آنچه راکه سبب شقاوت و ذلت و خشم بود ترجیح می‌دادی و به آنچه که سبب رستگاری و کامیابی و موفقّیت بود تمایلی نشان نمی‌دادید. ﴿وَإِن یَرَوۡاْ سَبِیلَ ٱلۡغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلٗاۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَکَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِینَ[الأعراف: ۱۴۶]. «و اگر راه هدایت را ببینند آن را به عنوان راه انتخاب نمی‌کنند، و اگر راه گمراهی را ببینند آن را به عنوان راه بر می‌گیرند». ﴿فَٱلۡحُکۡمُ لِلَّهِ ٱلۡعَلِیِّپس اینک داوری از آن خداوند والا و بزرگ است، خداوندی که از همه جهت دارای علوّ و بلندی مطلق است، ذات او بلند و جایگه او بلند است، و قدرتش نیز بسیار می‌باشد. و از علّو قدر و جایگاه او کمال عدالت اوست و او هر چیزی را در جایگاه خودش قرار می‌دهد و پرهیزگاران و فاسدان را برابر قرار نمی‌دهد. ﴿ٱلۡکَبِیرِبزرگ است، خدایی که در نام‌ها و صفات و افعالش دارای کبریا و عظمت می‌باشد و از هر آفت و عیب و نقصی پاک و مبّرا است. پس وقتیکه حکم از آن خداست، و حکم به همیشه ماندنِ شما کرده است، حکم او تغییر و تبدیل نمی‌یابد.

آیه‌ی ۱۷-۱۳:

﴿هُوَ ٱلَّذِی یُرِیکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ وَیُنَزِّلُ لَکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ رِزۡقٗاۚ وَمَا یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَن یُنِیبُ١٣[غافر: ۱۳]. «او خدایی است که نشانه‌های خود را به شما می‌نمایاند و از آسمان برای شما روزی می‌فرستد و جز کسی‌که رو (به‌سوی خدا) می‌آورد پند نمی‌پذیرد».

﴿فَٱدۡعُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَ١٤[غافر: ۱۴]. «پس خدا را به فریاد بخوانید و عبادت و طاعت را خاص او بدانید هرچند که کافران دوست نداشته باشند».

﴿رَفِیعُ ٱلدَّرَجَٰتِ ذُو ٱلۡعَرۡشِ یُلۡقِی ٱلرُّوحَ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ لِیُنذِرَ یَوۡمَ ٱلتَّلَاقِ١٥[غافر: ۱۵]. «خدا دارای مقامات بالا و صاحب عرش است، او وحی را به فرمان خود بر هرکس از بندگانش که بخواهد نازل می‌کند تا (شما را) از روز رویارویی بترساند».

﴿یَوۡمَ هُم بَٰرِزُونَۖ لَا یَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِنۡهُمۡ شَیۡءٞۚ لِّمَنِ ٱلۡمُلۡکُ ٱلۡیَوۡمَۖ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ١٦[غافر: ۱۶]. «روزی‌که آنان آشکار شوند چیزی از آنان بر خدا پنهان نمی‌ماند (خداوند می‌فرماید:) امروز فرمانروایی از آن چه کسی است؟ (در پاسخ می‌فرماید:) از آن خداوند یکتای چیره و تواناست».

﴿ٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَىٰ کُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا کَسَبَتۡۚ لَا ظُلۡمَ ٱلۡیَوۡمَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ١٧[غافر: ۱۷]. «امروز هرکس در برابر کاری که کرده است جزا و سزا داده می‌شود، امروز هیچ‌گونه ستمی وجود ندراد بی‌گمان خداوند سریع الحساب است».

خداوند متعال با تبیین حق از باطل از طریق نشان دادن نشانه‌های انفس و آفاق و نشانه‌های قرآنی به بندگانش که بر هر مطلوبی دلالت می‌نمایند و هدایت را از گمراهی مشخّص می‌کنند، طوری که برای کسی که در آن می‌اندیشد کوچکترین شکی در شناخت حقایق باقی نمی‌ماند نعمت‌های عظیمش را بر بندگانش یادآور می‌شود، و این از بزرگ‌ترین نعمت‌های خدا بر بندگانش می‌باشد که او حق را شفاف و روشن کرده و راه درست را مشخص نموده است. بلکه نشانه‌های گوناگونی را ارائه داده است، ﴿لِّیَهۡلِکَ مَنۡ هَلَکَ عَنۢ بَیِّنَةٖ وَیَحۡیَىٰ مَنۡ حَیَّ عَنۢ بَیِّنَةٖ[الأنفال: ۴۲]. «تا هرکس هلاک می‌شود از روی دلیل هلاک گردد، و هرکس زنده می‌ماند از روی دلیل زنده بماند». و هر اندازه مسائل بزرگ‌تر و مهم‌تر باشند دلایلی که بر آن دلالت می‌نمایند بیشتر و آسان‌تر هستند. به موضوع توحید نگاه کنید، از آنجا که مسئله‌ی توحید بزرگ ترین مسئله است دلایل عقلی و نقلی زیادی برای اثبات آن ارائه کرده و مثال‌ها زده است. بنابراین، آن‌را در اینجا بیان کرد و جمله‌ای از دلایل آن را گوشزد نمود. پس فرمود: ﴿فَٱدۡعُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَبنابراین، خداوند را بخوانید درحالیکه دین و طاعت را خاص او کرده‌اید. وقتی بیان کرد که او نشانه‌هایش را به بندگانش نشان می‌دهد، نشانه بزرگی را گوشزد نمود. پس فرمود: ﴿وَیُنَزِّلُ لَکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ رِزۡقٗاو از آسمان بارانی برای شما می‌باراند که با آن روزی داده می‌شوید و شما و چهارپایانتان زندگی می‌کنید. این دلالت می‌نماید که نعمت‌ها همه از جانب اوست. پس نعمت‌های دینی از جانب اوست و آن عبارت از تبیین مسایل دینی و ارائه دلایل آن و عمل به آن می‌باشد، و نعمت‌های دنیوی همان نعمت‌هایی هستند که از باران پدید می‌آیند و شهرها و بندگان با آن زنده می‌گردند، و این به صورت قاطعانه دلالت می‌نماید، که خداوند یکتا و معبود حقیقی است که طاعت و عبادت باید فقط برای او انجام شود، همان‌طور که تنها او نعمت دهنده است. ﴿وَمَا یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَن یُنِیبُو از آیات پند نمی‌پذیرید مگر کسی که با روی آوردن به محبت خدا و ترس از او و انجام دادن طاعت و زاری نمودن به‌سوی او، به طرف خدا برگردد. پس این فرد از نشانه‌ها بهره‌مند می‌شود و نشانه‌ها در حق او رحمت می‌گردند و بینش او با آن افزوده می‌شود.

و از آنجا که آدمی از نشانه‌ها پند می‌پذیرد و پند پذیرفتن باعث خالص نمودن عبادت و طاعت برای خدا می‌گردد موضوعی را که می‌خواهد به آن بپردازد و برآن مطلب، مترتّب شود با حرف «فا» که بر سببّیت دلالت می‌نماید، آغاز می‌کنند و می‌فرماید: ﴿فَٱدۡعُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَپس خدا را به ف ریاد بخوانید و عبادت و طاعت را خاص او کنید، و این هم شامل دعیا عبادت و هم شامل دعای خواست می‌شود. اخلاص یعنی اینکه در همه عبادت‌های واجب و مستحب فقط خدا مدنظر باشد. و در ادای حقوق خدا وحقوق بندگان خدا، هدف فقط خدا باشد. (خلاصه، آیه).

یعنی هدفتان از تمام چیزهایی که به عنوان دین انجام می‌دهید و با آن به خدا نزدیکی می‌جویید هدفتان فقط خدا باشد. ﴿وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَهرچند که کافران دوست نداشته باشند. بنابراین، به آنها توجه نکنید و شما را از دینتان باز ندارند و سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای شما را از خدا دور نکند. کافران یگانه‌پرستی و انجام خالصانه عبادت و طاعت برای خدا را نمی‌پسندند و به شدّت از آن نفرت دارند، همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُکِرَ ٱلَّذِینَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ یَسۡتَبۡشِرُونَ٤٥[الزمر: ۴۵]. «و هرگاه خداوند به تنهایی یاد شود کسانی که به آخرت ایمان نمی‌آورند خشمگین و ناراحت می‌شوند و هرگاه کسانی غیر از خدا یاد شوند به ناگاه آنان شاد و خوشحال می‌گردند».

سپس از جلال و کمال خودش سخن به میان آورد که این اقتضا می‌نماید عبادت خالصانه برای او انجام شود، پس فرمود: ﴿رَفِیعُ ٱلدَّرَجَٰتِ ذُو ٱلۡعَرۡشِخدایی که بلند و بلندتر است، و بر بالای عرش است و عرش از آن اوست و دارای مراتب و مقامات بالاست، و به سبب این بلند بودن از مخلوقاتش تمایز پیدا کرده است و جایگاهش والا گشته است و صفاتش از عظمت و بزرگی برخوردار گشته است و ذاتش برتر و بالاتر است از این که بندگان جز با عمل پاک و مخلصانه به او نزدیکی جویند، و مقامات مخلصین به وسیله آن بالا می‌رود و اخلاص آنها را به خدا نزدیک می‌نماید و آنان را از خلق خدا برتر قرار می‌دهد. سپس نعمت رسالت و وحی را بر بندگانش ذکر نمود و فرمود: ﴿یُلۡقِی ٱلرُّوحَوحی را می‌فرستد که برای دل‌ها به منزله روح برای اجساد است. پس همانگونه که جسم بدون روح زنده نمی‌ماند و زندگی نمی‌کند، و روان و قلب نیز بدون روح وحی بهبود نمی‌یابد و کامیاب نمی‌گردد. پس خداوند متعال ﴿یُلۡقِی ٱلرُّوحَ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِوحی را که سود و مصلحت بندگان در آن نهفته است به فرمان خود برای هرکس از بندگانش که بخواهد نازل می‌کند و آنها پیامبران هستند که خداوند آنان را فضیلت داده و وحی خویش و دعوت کردن بندگانش را به آنان اختصاص داده‌است.

فایده ارسال پیامبران این است که بندگان سعادت دین و دنیا و آخرتشان را به دست آورند و از بدبختی و شقاوت در دین و دنیا و آخرت مصون بمانند. بنابراین فرمود: ﴿لِیُنذِرَ یَوۡمَ ٱلتَّلَاقِتا کسی که وحی بر او القا می‌شود مردم را از روز رویارویی (قیامت) با آن وحی بترسانی و آنها را تشویق نمایند تا به وسیله اسبابی که باعث نجات می‌گردند خود را برای آن روز آماده نمایند، و آن‌روز را روز «رویا رویی» نامید، چون در آن روز خالق و مخلوق با همدیگر روبرو می‌شوند و مخلوق‌ها با همدیگر، و عمل کنندگان با اعمال و سزا و جزایشان رو به رو می‌شوند.

﴿یَوۡمَ هُم بَٰرِزُونَروزی که در یک میدان جمع می‌شوند و هیچ کجی و پستی در آن نیست و آنها روی زمین آشکار هستند و صدای فرا خواننده به همه آنان می‌رسد و همه در معرض دید قرار دارند. ﴿لَا یَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِنۡهُمۡ شَیۡءٞنه آنها و نه چیزی از اعمالشان و نه سزا و جزا آن بر خداوند پنهان نمی‌ماند. ﴿لِّمَنِ ٱلۡمُلۡکُ ٱلۡیَوۡمَصاحب و فرمانروای این روز بزرگ کیست که پیشینیان و پسینیان و اهل آسمان‌ها و زمین را گرد آورده و شریکی در فرمانروایی ندارد؟ و هیچ سبب و وسیله‌ای در میان نمانده و جز اعمال نیک و بد چیزی باقی نمی‌ماند. ﴿لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِفرمانروایی از آنِ خداوند است که در ذات و اسما و صفات و کارهایش، یگانه است و او در هیچ چیزی از اینها به هیچ صورت شریکی ندارد. ﴿ٱلۡقَهَّارِخداوندی که بر همه مخلوقات چیره و غالب است و مخلوقات در برابر او فروتن هستند خصوصا در آن روز که مردم در برابر پروردگار زنده همیشه پایدار سر تسلیم فرود آورده‌اند، در آن روز هیچ‌کس سخن نمی‌گوید مگر با اجازه خدا.

﴿ٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَىٰ کُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا کَسَبَتۡامروز هرکسی در برابر کار نیک وبدی که در دنیا کرده است کم باشد یا زیاد سزا و جزا داده می‌شود، ﴿لَا ظُلۡمَ ٱلۡیَوۡمَامروز بر هیچ‌کسی ستمی نمی‌شود تا بدی‌هایش بیشتر شود، و یا از نیکی‌هایش کاسته شود، ﴿إِنَّ ٱللَّهَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِآن روز را دیر نپندارید، چون آن روز خواهد آمد و هرآنچه که می‌آید نزدیک است. نیز خداوند در روز قیامت به‌خاطر آن‌که علم او فراگیر است و قدرتش کامل می‌باشد زود از بندگانش حساب می‌گیرد.

آیه‌ی ۲۰-۱۸:

﴿وَأَنذِرۡهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡأٓزِفَةِ إِذِ ٱلۡقُلُوبُ لَدَى ٱلۡحَنَاجِرِ کَٰظِمِینَۚ مَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ حَمِیمٖ وَلَا شَفِیعٖ یُطَاعُ١٨[غافر: ۱۸]. «و آنان‌را از روز نزدیک (قیامت) بترسان، آن‌گاه که دل‌ها به حلقوم‌ها می‌رسند درحالیکه ساکت هستند و سخن نمی‌گویند. ستمگران نه دارای دوستی دلسوزند و نه دارای میانجی‌گری که میانجی او پذیرفته گردد».

﴿یَعۡلَمُ خَآئِنَةَ ٱلۡأَعۡیُنِ وَمَا تُخۡفِی ٱلصُّدُورُ١٩[غافر: ۱۹]. «(خداوند) خیانت چشمان و آنچه را که دل‌ها نهفته می‌دارند می‌داند».

﴿وَٱللَّهُ یَقۡضِی بِٱلۡحَقِّۖ وَٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا یَقۡضُونَ بِشَیۡءٍۗ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ٢٠[غافر: ۲۰]. «و خداونند به حق حکم می‌کند و کسانی را که به‌جای او به فریاد می‌خوانند به‌چیزی حکم نمی‌کنند بی‌گمان خداوند شنوای بیناست».

خداوند متعال به پیامبرش محمدصمی‌فرماید: ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡأٓزِفَةِو آنان‌را از روز قیامت که نزدیک شده و زمان فرا رسیدن وحشت‌ها و زلزله‌ها و آشفتگی‌های آن نزدیک شده است، بترسان، ﴿إِذِ ٱلۡقُلُوبُ لَدَى ٱلۡحَنَاجِرِ کَٰظِمِینَیعنی دل‌هایشان از جا کنده شده و جای آن خالی مانده است و ـ دل‌هایشان ـ از ترس و اندوه به حنجره‌ها می‌رسد و چشم‌هایشان خیره شده است. ﴿لَّا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَقَالَ صَوَابٗا[النبأ: ۳۸]. «سخن نمی‌گویند، مگر کسیکه خداوند به او اجازه بدهد و او نیز سخن راست و درست بگوید». در برابر آن ترس شدید و اضطراب‌های هولناکی که در دل‌هایشان است خاموش و ساکت هستند. ﴿مَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ حَمِیمٖستمگران در آن روز هیچ دوست و یاری ندارند، ﴿وَلَا شَفِیعٖ یُطَاعُو نه شفاعت کننده‌ای دارند که سخنش را بپذیرند. چون شفاعت کنندگان در مورد کسی که با شرک ورزیدن بر خود ستم کرده باشد شفاعت نمی‌کنند، و به فرض اگر شفاعت نمایند خداوند از این شفاعت راضی نمی‌شود، پس آن‌را قبول نمی‌کنند.

﴿یَعۡلَمُ خَآئِنَةَ ٱلۡأَعۡیُنِخداوند خیانت چشم‌ها را می‌داند. منظور از خیانت چشم‌ها آن نگاه دزدانه‌ای است که آدمی آن را از رفیق و همنشین پنهان می‌دارد. ﴿وَمَا تُخۡفِی ٱلصُّدُورُو آنچه را که بنده برای کسی بیان نکرده است خداوند آن امر پنهان را نیز می‌داند. پس چیزهای آشکار را به طریق اولی می‌داند. ﴿وَٱللَّهُ یَقۡضِی بِٱلۡحَقِّو خداوند به حق داوری می‌نماید، چون گفته او حق است و حکم شرعی و جزایی او حق است. و دانش او همه چیز را احاطه نموده و ثبت کرده است و او از ستمگری و نقص و سایر عیب‌ها پاک و منزّه است. و اوست که قضاوت تقدیری خود را می‌نماید که هرگاه چیزی را بخواهد پدید آید آن چیز به وجود می‌آید، و هرچه را که نخواهد، به وجود نمی‌آید. و اوست که میان بندگان مومن و کافر خود در دنیا قضاوت می‌نماید و دوستانش را یاری می‌کند. ﴿وَٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا یَقۡضُونَ بِشَیۡءٍو هرآنچه ر ا که به جای خدا می‌پرستند به علت ناتوانی‌شان و اینکه خبر را نمی‌خواهند و توانایی انجام دادن آن را ندارند به چیزی حکم نمی‌کنند، ﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُبی‌گمان خداوند همه صداها و همه زبان‌ها و همه نیازها را می‌شنود، و به آنچه که شده و به آنچه که می‌شود و به آنچه که دیده می‌شود و به آنچه که دیده نمی‌شود و به آنچه که بندگان می‌دانند و به آنچه که نمی‌دانند بیناست. قبل از این آیه فرمود: ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡأٓزِفَةِو آنان‌را از روز نزدیک قیامت بترسان، سپس آن را با این اوصاف توصیف نمود که اقتضا می‌نماید برای آن روز بزرگ خود را آماده کرد. چون آیات هم مشتمل بر ترساندن و هم مشتمل بر تشویق کردن هستند.

آیه‌ی ۲۲-۲۱:

﴿أَوَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ کَانُواْ مِن قَبۡلِهِمۡۚ کَانُواْ هُمۡ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ وَءَاثَارٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡ وَمَا کَانَ لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن وَاقٖ٢١[غافر: ۲۱]. «آیا در زمین به سیر و سیاحت نپرداخته‌اند تا بنگرند که سرانجام کسانی‌که پیش از ایشان بوده‌اند به کجا کشیده است؟ آنان‌ از اینان توانمندتر و آثارشان در زمین بیشتر بوده است و خداوند ایشان را به سبب گناهانشان گرفتار ساخت و آنان در برابر خداوند پناه دهنده‌ای نداشتند».

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَانَت تَّأۡتِیهِمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَکَفَرُواْ فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُۚ إِنَّهُۥ قَوِیّٞ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٢٢[غافر: ۲۲]. «این (کیفر) بدان خاطر بوده است که پیامبران با نشانه‌ها به نزد آنان می‌آمدند و آنان کفر می‌ورزیدند در نتیجه خداوند آنان را گرفتار ساخت. بی‌گمان او توانمند و سخت کیفر است».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أَوَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِآیا با دل‌ها و جسم‌هایشان به قصد عبرت گرفتن و اندیشیدن در آثار در زمین به سیر و سیاحت نپرداخته‌اند، ﴿فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ کَانُواْ مِن قَبۡلِهِمۡتا بنگرند که سرانجام کسانی که پیش از اینان بوده‌اند به کجا کشیده است؟ آنهایی که تکذیب می‌کردند، پس خواهند دید که سرانجام آنها بدترین سرانجام و هلاکت و نابودی و رسوایی بوده است. ﴿کَانُواْ هُمۡ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ وَءَاثَارٗا فِی ٱلۡأَرۡضِآنان از آنها توانمندتر بودند و لشکریان بیشتر و ساز و برگ اسلحه بیشتر و جسم‌های بزرگتری داشتند، و در زمین نشانه‌ها و آثار بیشتری داشتند. یعنی ساخت وساز بیشتری کرده و درختانِ بیشتری کاشته بودند. و قوت آثار بر قوت موثّر دلالت می‌نماید و این که آنها به وسیله آنچه درست کرده بودند می‌خواستند خود را حفاظت کنند. ﴿فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡامّا وقتی آنها بر گناهانشان اصرار ورزیدند و به آن ادامه دادند، خداوند آنها را به کیفر و عذاب خود گرفتار ساخت. ﴿إِنَّهُۥ قَوِیّٞ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِبی‌گمان خداوند توانمند و سخت کیفر است. پس قدرت و توانمندی کافران نتوانست آنها را در برابر قدرت خدا حفاظت نماید بلکه قدرتمندترین همه امتّ‌ها قوم عاد بودند که گفتند: ﴿مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً[فصلت: ۱۵] «چه کسی قوّتش از ما بیشتر است». امّا خداوند به‌سوی آنها بادی فرستاد که نیروهایش را ضعیف کرد و آنان را کاملا نابود گرداند.

آیه‌ی ۴۶-۲۳:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍ٢٣[غافر: ۲۳]. «و همانا ما موسی را با نشانه‌های خویش و دلیلی روشن فرستادیم».

﴿إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَقَٰرُونَ فَقَالُواْ سَٰحِرٞ کَذَّابٞ٢٤[غافر: ۲۴]. «به‌سوی فرعون و هامان و قارون، پس گفتند: او جادوگر دروغگوئی است».

﴿فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡحَقِّ مِنۡ عِندِنَا قَالُواْ ٱقۡتُلُوٓاْ أَبۡنَآءَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ وَٱسۡتَحۡیُواْ نِسَآءَهُمۡۚ وَمَا کَیۡدُ ٱلۡکَٰفِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَٰلٖ٢٥[غافر: ۲۵]. «پس وقتی با (پیام) حق از سوی ما به نزد آنان آمد، گفتند: پسران آنان‌را که همراه با او ایمان آورده‌اند بکشید و زنانشان را زنده بگذارید، و نیرنگ کافران جز در تباهی نیست».

﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ ذَرُونِیٓ أَقۡتُلۡ مُوسَىٰ وَلۡیَدۡعُ رَبَّهُۥٓۖ إِنِّیٓ أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمۡ أَوۡ أَن یُظۡهِرَ فِی ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡفَسَادَ٢٦[غافر: ۲۶]. «و فرعون گفت: بگذارید موسی را بکشم و او پروردگارش را به فریاد بخواند، همانا من می‌ترسم که دینتان را تغییر دهد یا اینکه در این سرزمین فساد را گسترش دهد».

﴿وَقَالَ مُوسَىٰٓ إِنِّی عُذۡتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُم مِّن کُلِّ مُتَکَبِّرٖ لَّا یُؤۡمِنُ بِیَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ٢٧[غافر: ۲۷]. «موسی گفت: همانا من به پروردگار خود و پروردگار شما از هر متکبّری که به روز حساب ایمان نداشته باشد پناه می‌برم».

﴿وَقَالَ رَجُلٞ مُّؤۡمِنٞ مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ یَکۡتُمُ إِیمَٰنَهُۥٓ أَتَقۡتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ ٱللَّهُ وَقَدۡ جَآءَکُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ مِن رَّبِّکُمۡۖ وَإِن یَکُ کَٰذِبٗا فَعَلَیۡهِ کَذِبُهُۥۖ وَإِن یَکُ صَادِقٗا یُصِبۡکُم بَعۡضُ ٱلَّذِی یَعِدُکُمۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ کَذَّابٞ٢٨[غافر: ۲۸]. «و مرد مؤمنی از خاندان فرعون که ایمانش را پنهان می‌کرد گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من الله است. درحالیکه دلایل روشن و معجزات آشکاری از جانب پروردگارتان برایتان آورده است؟ اگر او دروغگو باشد (گناه) دروغش بر (عهدۀ) اوست و اگر راستگو باشد و یقین برخی از آنچه به شما وعده می‌دهد به شما می‌رسد، بی‌گمان خداوند کسی را که تجاوزکار و دروغ‌پرداز باشد هدایت نمی‌کند».

﴿یَٰقَوۡمِ لَکُمُ ٱلۡمُلۡکُ ٱلۡیَوۡمَ ظَٰهِرِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَمَن یَنصُرُنَا مِنۢ بَأۡسِ ٱللَّهِ إِن جَآءَنَاۚ قَالَ فِرۡعَوۡنُ مَآ أُرِیکُمۡ إِلَّا مَآ أَرَىٰ وَمَآ أَهۡدِیکُمۡ إِلَّا سَبِیلَ ٱلرَّشَادِ٢٩[غافر: ۲۹]. «ای قوم من! امروز فرمانروایی در دست شماست و در این سرزمین پیروز و چیره‌اید اما اگر عذاب سخت خدا دامنگیرمان شود چه کسی ما را یاری خواهد کرد؟ فرعوت گفت: جز آنچه درمی‌یابم به شما نمی‌نمایانم و شما را جز به راه راست رهنمون نمی‌شوم».

﴿وَقَالَ ٱلَّذِیٓ ءَامَنَ یَٰقَوۡمِ إِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُم مِّثۡلَ یَوۡمِ ٱلۡأَحۡزَابِ٣٠[غافر: ۳۰]. «و کسی‌که ایمان آورده بود، گفت: ای قوم من! می‌ترسم همان بلایی به شما برسد که در گذشته به گروه‌ها و دسته‌ها رسیده است».

﴿مِثۡلَ دَأۡبِ قَوۡمِ نُوحٖ وَعَادٖ وَثَمُودَ وَٱلَّذِینَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۚ وَمَا ٱللَّهُ یُرِیدُ ظُلۡمٗا لِّلۡعِبَادِ٣١[غافر: ۳۱]. «همچون سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی‌که بعد از آنان آمدند، و خداوند نمی‌خواهد بر بندگان ستمی کند».

﴿وَیَٰقَوۡمِ إِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ یَوۡمَ ٱلتَّنَادِ٣٢[غافر: ۳۲]. «ای قوم من! همانا بر شما از روزی بیمناکم که (مردم) همدیگر را به فریاد می‌خوانند».

﴿یَوۡمَ تُوَلُّونَ مُدۡبِرِینَ مَا لَکُم مِّنَ ٱللَّهِ مِنۡ عَاصِمٖۗ وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ٣٣[غافر: ۳۳]. «آن‌ روز پشت می‌کنید و می‌گریزید شما در برابر خداوند هیچ نگه‌دارنده‌ای ندارید، و هرکس را که خداوند گمراه سازد دیگر او هیچ هدایتگری ندارد».

﴿وَلَقَدۡ جَآءَکُمۡ یُوسُفُ مِن قَبۡلُ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَمَا زِلۡتُمۡ فِی شَکّٖ مِّمَّا جَآءَکُم بِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَا هَلَکَ قُلۡتُمۡ لَن یَبۡعَثَ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِهِۦ رَسُولٗاۚ کَذَٰلِکَ یُضِلُّ ٱللَّهُ مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ مُّرۡتَابٌ٣٤[غافر: ۳۴]. «و به راستی یوسف پیش از این با نشانه‌ها(ی فراوان) به نزد شما آمد، و همواره از آنچه برایتان آودره بود در شک بودید تا اینکه درگذشت (و) گفتنید: خداوند بعد از او هرگز پیغمبری را مبعوث نخواهد کرد. اینچنین خداوند اشخاص متجاوز و متردد را گمراه و سرگشته می‌سازد».

﴿ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ بِغَیۡرِ سُلۡطَٰنٍ أَتَىٰهُمۡۖ کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ وَعِندَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۚ کَذَٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ قَلۡبِ مُتَکَبِّرٖ جَبَّارٖ٣٥[غافر: ۳۵]. «کسانی‌که بدون هیچ دلیلی که داشته باشند در مورد آیات الهی به‌ستیز و کشمکش می‌پردازند (این مجادلۀ آنان) در نزد خداوند و نزد مؤمنان بس ناپسند است. اینگونه خداوند بر هر دلی که خود بزرگ‌بین و سرکش باشد مهر می‌زند».

﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ یَٰهَٰمَٰنُ ٱبۡنِ لِی صَرۡحٗا لَّعَلِّیٓ أَبۡلُغُ ٱلۡأَسۡبَٰبَ٣٦[غافر: ۳۶]. «فرعون گفت: ای هامان! کاخی برای من بساز شاید به راه‌ها دست‌یابم».

﴿أَسۡبَٰبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ فَأَطَّلِعَ إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّی لَأَظُنُّهُۥ کَٰذِبٗاۚ وَکَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِفِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ وَصُدَّ عَنِ ٱلسَّبِیلِۚ وَمَا کَیۡدُ فِرۡعَوۡنَ إِلَّا فِی تَبَابٖ٣٧[غافر: ۳۷]. «راه‌های آسمان‌ها، تا به خدای موسی بنگرم، و همانا گمان من بر این است که موسی دروغگوست. اینچنین برای فرعون بدیِ کردارش آراسته شد و از راه (حق) بازداشته شد و نیرنگ فرعون جز در تباهی نبود».

﴿وَقَالَ ٱلَّذِیٓ ءَامَنَ یَٰقَوۡمِ ٱتَّبِعُونِ أَهۡدِکُمۡ سَبِیلَ ٱلرَّشَادِ٣٨[غافر: ۳۸]. «و کسیکه ایمان آورده بود گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه درست هدایت کنم».

﴿یَٰقَوۡمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا مَتَٰعٞ وَإِنَّ ٱلۡأٓخِرَةَ هِیَ دَارُ ٱلۡقَرَارِ٣٩[غافر: ۳۹]. «ای قوم من! جز این نیست که زندگانی دنیا کالای ناچیزی است و بی‌گمان آخرت سرای پایدار (و جاودانه) است».

﴿مَنۡ عَمِلَ سَیِّئَةٗ فَلَا یُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَاۖ وَمَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ یُرۡزَقُونَ فِیهَا بِغَیۡرِ حِسَابٖ٤٠[غافر: ۴۰]. «هرکس کار بدی انجام دهد جز به مانند آن کیفر داده نمی‌شود، ولی هرکس کار خوبی انجام دهد، مرد باشد یا زن به شرط اینکه مؤمن باشد چنین کسانی به بهشت می‌روند و در آنجا روزیِ بی‌شما می‌یابند».

﴿۞وَیَٰقَوۡمِ مَا لِیٓ أَدۡعُوکُمۡ إِلَى ٱلنَّجَوٰةِ وَتَدۡعُونَنِیٓ إِلَى ٱلنَّارِ٤١[غافر: ۴۱]. «و ای قوم من! مرا چه شده است که شما را به‌سوی نجات می‌خوانم و شما مرا به‌سوی آتش می‌خوانید»؟.

﴿تَدۡعُونَنِی لِأَکۡفُرَ بِٱللَّهِ وَأُشۡرِکَ بِهِۦ مَا لَیۡسَ لِی بِهِۦ عِلۡمٞ وَأَنَا۠ أَدۡعُوکُمۡ إِلَى ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡغَفَّٰرِ٤٢[غافر: ۴۲]. «مرا فرا می‌خوانید تا به خداوند کافر شوم و چیزی را که من به (حقیقت) آن علم ندارم شریکش سازم درحالیکه من شما را به‌سوی (خداوند) پیروزمندِ آمرزگار فرا می‌خوانم».

﴿لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدۡعُونَنِیٓ إِلَیۡهِ لَیۡسَ لَهُۥ دَعۡوَةٞ فِی ٱلدُّنۡیَا وَلَا فِی ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَآ إِلَى ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱلۡمُسۡرِفِینَ هُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ٤٣[غافر: ۴۳]. «قطعاً آنچه مرا به‌سوی آن فرا می‌خوانید نه در دنیا و نه در آخرت دعا را استجابت نمی‌کند، و به یقین بازگشت ما به‌سوی خداست و اسرافکاران، دوزخی و همدم آتشند».

﴿فَسَتَذۡکُرُونَ مَآ أَقُولُ لَکُمۡۚ وَأُفَوِّضُ أَمۡرِیٓ إِلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِ٤٤[غافر: ۴۴]. «به‌زودی آنچه را من به شما می‌گویم یاد خواهید کرد و من کار خود را به خدا می‌سپارم، بی‌گمان خداوند به (حال) بندگان بیناست».

﴿فَوَقَىٰهُ ٱللَّهُ سَیِّ‍َٔاتِ مَا مَکَرُواْۖ وَحَاقَ بِ‍َٔالِ فِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ٤٥[غافر: ۴۵]. «پس خداوند او را از سوء توطئه‌ها و نیرنگ‌های ایشان مصون و محفوظ داشت و عذاب سخت، فرعونیان را فرو گرفت».

﴿ٱلنَّارُ یُعۡرَضُونَ عَلَیۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِیّٗاۚ وَیَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ٤٦[غافر: ۴۶]. «و آن آتش دوزخ است که به هنگام صبح و شام بر آن عرضه می‌شوند و روزی که قیامت برپا شود (خداوند دستور می‌دهد:) خاندان فرعون را به شدیدترین عذاب درآورید».

سپس نمونه‌ای از حالات آنهایی که پیامبران را تکذیب کرده‌اند که فرعون و لشکریانش باشند بیان نمود و فرمود: ﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰتا ﴿أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِیعنی موسی بن عمران را با نشانه‌های بزرگ خود که به طور قطع بر حقیقت آنچه پیامبران با آنها فرستاده شدند و بر باطل بودن شرکی که آنها بر آن قرار داشتند دلالت می‌کرد به سوی همکیشان این تکذیب کنندگان فرستادیم. ﴿وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍو با حجتی روشن که بر دل‌ها چیره می‌گردد و دل‌ها به آن یقین می‌کنند می‌فرستادیم، همانند تبدیل شدن عصای موسی به اژدها و دیگر معجزات آشکاری که خداوند موسی را به وسیله آنها تائید نمود.

﴿إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَقَٰرُونَاو به سوی فرعون و وزیرش هامان و قارون که از قوم موسی بود و به علّت ثروت خود علیه آنها دست به طغیان زده بود فرستاده شد. اینها به شدّت دعوت موسی را رد کردند و گفتند: ﴿سَٰحِرٞ کَذَّابٞاو جادوگر دروغگویی است. ﴿فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡحَقِّ مِنۡ عِندِنَاو هنگامیکه موسی از جانب ما حق را برایشان رساند و خداوند او را با معجزات آشکار که سبب یقین کامل می‌گردند تایید نمود آنها یقین کامل نکردند و به ترک گفتن و روی گردانی اکتفا ننمودند و نیز به انکار آن و مخالفت با آن به وسیله باطل خود بسنده نکردند بلکه حالت زشت آنان به جایی رسید که ﴿قَالُواْ ٱقۡتُلُوٓاْ أَبۡنَآءَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ وَٱسۡتَحۡیُواْ نِسَآءَهُمۡگفتند: پسران آنان‌را که همراه با او ایمان آورده‌اند بکشید، و زنانشان را زنده بگذارید، ﴿وَمَا کَیۡدُ ٱلۡکَٰفِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَٰلٖو کافرانی که این توطئه را کردند و گمان بردند هرگاه پسران آنان را به قتل برسانند آنها قوی نخواهند بود و ایستادگی نخواهند کرد بلکه تحت بندگی و فرمانشان باقی خواهند ماند، کید و نیرنگشان تباه و بی‌نتیجه بوده و جز گمراهی نخواهد بود، چون آنچه اراده کرده بودند برایشان تحقق نیافت بلکه موضوع برعکس شد. و خداوند آنها را هلاک کرد و همه آنان را نابود و از میان برد.

در این نکته تدّبر کن ـ که زیاد در قرآن تکرار شده است ـ و آن اینکه هرگاه داستان یا امر مشخّصی بیان شود و خداوند بخواهد در مورد آن قضیه معین حکم نماید، حکم را منحصر به آن قضیه نمی‌کند بلکه آن‌را به صورت کلی بیان می‌کند تا فراگیرتر باشد و قضیه‌ای نیز که سیاق کلام در مورد آن آورده شده در آن داخل گردد، و این توهم پیدا نشود که این حکم ویژه همین ماجرا است. بنابراین نفرمود: «وَمَا کَیدُهُم إِلَّا فِی ضَلَالِ» نیرنگ آنها بی‌نتیجه بوده و جز گمراهی نخواهد بود، بلکه فرمود: ﴿وَمَا کَیۡدُ ٱلۡکَٰفِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَٰلٖو نیرنگ کافران بی‌نتیجه بوده و جز گمراهی نخواهد بود. فرعون با تکبّر و غرور و سرکشی به قوم بی‌خردش گفت: ﴿ذَرُونِیٓ أَقۡتُلۡ مُوسَىٰ وَلۡیَدۡعُ رَبَّهُبگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را به فریاد بخواند تا او را از دست من نجات دهد. یعنی او ادّعا می‌کرد که اگر رعایت خاطر قومش نبود موسی را می‌کشت، و نیز از این که موسی پروردگارش را به کمک بطلبد جلوگیری نمی‌کند. سپس انگیزه‌ای که او را وادار می‌نماید تا موسی را بکشد بیان کرد و گفت: این کار را به خاطر خیرخواهی قوم خود و از بین بردن فساد و شر از روی زمین انجام می‌دهد. پس گفت: ﴿إِنِّیٓ أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمۡمن می‌ترسم که دین شما را تغییر دهد، ﴿أَن یُظۡهِرَ فِی ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡفَسَادَیا اینکه در این سرزمین فساد به پا کند. و این خود عجیب ترین چیز است که بدترین انسان مردم را نصیحت کند تا از بهترین انسان دوری کنند. این در حقیقت گول زدن و فریب دادن است که فقط در عقل کسانی جای می‌گیرد که خداوند در مورد آنها فرموده است: ﴿فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِینَ٥٤[الزخرف: ۵۴]. «پس قومش را سبکسر انگاشت و آنها از او اطاعت کردند، بی‌گمان آنها قومی فاسق و مجرم بودند».

﴿وَقَالَ مُوسَىٰٓ إِنِّی عُذۡتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُموقتی فرعون آن سخن زشت را بر زبان آورد که سرکشی‌اش سبب شده بود تا چنان بگوید و از قدرت و توان خود کمک گرفت، موسی از پروردگارش کمک خواست و فرمود: من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می‌برم، ﴿مِّن کُلِّ مُتَکَبِّرٖ لَّا یُؤۡمِنُ بِیَوۡمِ ٱلۡحِسَابِاز هر متکّبری که به روز قیامت ایمان نمی‌آورد. یعنی تکبّرش و ایمان نداشتن او به روز قیامت، او را به هر شر و فسادی وادار می‌کند. در این مطلب فرعون و دیگران داخل هستند، همان‌طور که قبلا بیان شد.

خداوند موسی را از هر متکبری که به روز قیامت ایمان نداشت حفاظت کرد و اسبابی برای او فراهم نمود که به وسیله آن شر فرعون و اشراف دربار او از موسی دفع گردید. و از جمله اسباب، مرد مومن بود که از خاندان فرعون بود و سخن او پذیرفته می‌شد، به خصوص این که به ظاهر می‌گفت با آنها موافق است، و ایمانش را پنهان می‌کرد. پس غالبا چنین است که آنها مراعات حال او می‌کردند. و اگر در ظاهر با آنها مخالفت ورزیدید چندان رعایتش نمی‌کردند. همان‌طور که خداوند پیامبرش محمدصرا به وسیله عمویش ابوطالب نزد قریش بزرگ و با آنها در دینشان موافق بود، و اگر او مسلمان بود این‌طور نمی‌توانست پیامبر را حفاظت کند.

آن مردِ مومن رستگار و عاقل با تقبیح کار قومش و زشت خواندن تصمیمی که گرفته بودند گفت: ﴿أَتَقۡتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ ٱللَّهُآیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من الله است؟ یعنی چگونه ریختن خون او را حلال می‌دانید به جرم این که می‌گوید پروردگار من الله است؟ حال آنکه سخن او بی‌دلیل هم نیست. بنابراین فرمود: ﴿وَقَدۡ جَآءَکُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ مِن رَّبِّکُمۡدر حالی دلائل روشن و معجزات آشکاری را از جانب پروردگارتان برایتان آورده است. چون معجزه موسی نزد آنها چنان معروف بود که کوچک و بزرگ آن را می‌دانستند. پس چنین کسی را نباید کشت. پس چرا شما قبل از اقدام به این کار حقّی را که آورده است باطل نکردید، و برای رد نمودن برهان او برهان اقامه نکردید؟ سپس به اندیشه فرو می‌رفتید که آیا اگر با حجّت و برهان بر وی غلبه یافتید کشتن او جایز است یا نه؟ اینک که حجت او غالب آمده است تا کشتن وی فاصله‌ی زیادی دارید. سپس دلیلی عقلی برای آنها ارائه داد که هر عاقلی به آن قانع می‌گردد. پس گفت: ﴿وَإِن یَکُ کَٰذِبٗا فَعَلَیۡهِ کَذِبُهُۥۖ وَإِن یَکُ صَادِقٗا یُصِبۡکُم بَعۡضُ ٱلَّذِی یَعِدُکُمۡیعنی موسی در دو حالت قرار دارد، یا در ادعّایش دروغ می‌گوید و یا راست می‌گوید. پس اگر دروغ گفته باشد زیان دروغش به خودش بر می‌گردد و به شما زیانی نمی‌رسد، چون شما از پذیرفتن سخن او امتناع ورزیده‌اید. و اگر راستگو باشد، در حالی که با معجزات آشکار نزدتان آمده و به شما خبر داده که اگر سخن او را قبول نکنید خداوند در دنیا و آخرت شما را عذاب می‌دهد پس حتما برخی از آنچه به شما وعده می‌دهد که عذاب دنیا است گریبانگیرتان خواهد شد.

این از خردمندی او و دفاع زیبای او از موسی بود که پاسخی ارائه داد که هیچ تشویشی در آن نبود و مسئله را میان این دو حالت قرار داد و به هر تقدیر کشتن او را بی‌خردی و جهالت از جانب آنان تلقی کرد. سپس آن مرد س به بالاتر از این پرداخت و این که موسی به حق نزدیک است، و گفت: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ کَذَّابٞهمانا خداوند کسی را که با ترک حق و روی آوردن به باطل از حد تجاوز کرده است و با نسبت دادن تجاوزهایش به خدا راه تعّدی را پیش گرفته است به راه راست هدایت نمی‌کند، و همانا دلیل او و آنچه بر صحت آن دلیل می‌آورد نادرست می‌باشد و خداوند به او توفیق هدایت به راه راست را نمی‌دهد. یعنی شما حقّی را که موسی به‌سوی آن دعوت می‌کند دیدید، و معجزات آسمانی و دلایل عقلی که موسی به رهنمود خداوندی آن را ارائه داد مشاهده کردید، پس هرکس این راه را در پیش گیرد ممکن نیست که تجاوزکار و دروغگو باشد. و این دلیلی است بر کمال دانش و خرد و شناخت کامل وی نسبت به پروردگارش.

سپس قومش را برحذر دشت و آنها را نصیحت کرد و از عذاب آخرت ترساند و آنان را از فریب خوردن به فرمانروایی و حکومت ظاهری نهی کرد و گفت: ﴿یَٰقَوۡمِ لَکُمُ ٱلۡمُلۡکُ ٱلۡیَوۡمَ ظَٰهِرِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِای قوم من! امروز در دنیا فرمانروایی در دست شماست، و بر رعیت و ملت خود پیروز و چیره‌اید، هرآنچه بخواهید بر آنها اجرا می‌کنید، فرض کنید آنچه که خواستید به دست آوردید و به اتمام رسید، که هرگز به اتمام نخواهد رسید، ﴿فَمَن یَنصُرُنَا مِنۢ بَأۡسِ ٱللَّهِ إِن جَآءَنَاپس اگر عذاب الهی دامنگیرمان شود چه کسی ما را یاری می‌دهد؟ این نشانه حسن دعوت کردن اوست که مسئله را میان خود و آنها مشترک قرار داد و گفت: ﴿فَمَن یَنصُرُنَاچه کسی ما را یاری می‌دهد، و گفت: ﴿إِن جَآءَنَااگر به سراغ ما بیاید. تا آنها را متوّجه سازد که خیرخواهشان است، و همان‌طور که خیرخواه خودش نیز می‌باشد و آنچه برای خود دوست دارد و می‌پسندد برای آنها هم می‌پسندد. ﴿قَالَ فِرۡعَوۡنُ مَآ أُرِیکُمۡ إِلَّا مَآ أَرَىٰ وَمَآ أَهۡدِیکُمۡ إِلَّا سَبِیلَ ٱلرَّشَادِفرعون با مخالفت با او در این باره و با فریب دادن قوم خود از اینکه از موسی پیروی کنند، گفت: جز آنچه را که خود بدان معتقدم به شما پیشنهاد نمی‌کنم، و شما را جز به راه راست رهنمون نمی‌شوم. و در این سخن که گفت: «جز آنچه را که خود بدان معتقدم به شما پیشنهاد نمی‌کنم» راست گفت. اما فرعون به چه چیزی معتقد بود؟ او بر این باور بود که قومش را سبکسر و نادان قرار دهد تا از وی پیروی نمایند و ریاست خودش را برپا دارد. او معتقد بود که حق با او نیست، بلکه حق با موسی است، و در حالی که در آن یقین داشت آن را انکار کرد. و دروغ گفت در این سخنش که گفت: ﴿وَمَآ أَهۡدِیکُمۡ إِلَّا سَبِیلَ ٱلرَّشَادِو شما را جز به راه رشد و راست رهنمون نمی‌شوم.

این وارونه کردن حق و حقیقت است. اگر او قومش را به پیروی کردن از خود دستور می‌داد و می‌گفت: از کفر و گمراهی من پیروی کنید شرّش سبک‌تر بود، ولی آنها را دستور داد تا از ا و پیروی کنند و به دروغ می‌گفت که پیروی کردن از او پیروی کردن از حق است، و پیروی نمودن از حق را پیروی کردن از باطل می‌دانست.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِیٓ ءَامَنَو کسی که ایمان آورده بود در فواصل زمانی مختلفی قومش را دعوت می‌کرد و از هدایت شدن آنها ناامید نمی‌شد، آن طور که روش دعوتگران راه خداست و همواره و همیشه به‌سوی پروردگارشان دعوت می‌کنند و هیچ چیزی آنها را از این کار باز نمی‌دارد و سرکشی کسی که دعوتش می‌کنند آنها را از تکرار دعوت باز نمی‌دارد. پس به آنها گفت: ﴿یَٰقَوۡمِ إِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُم مِّثۡلَ یَوۡمِ ٱلۡأَحۡزَابِای قوم من! می‌ترسم به عذابی گرفتار شوید که امتّ‌های تکذیب کننده بدان گرفتار شدند، همانهایی که به صورت حزب و گروه‌هایی بر مخالفت با پیامبران همدست شده بودند.

سپس آن دسته‌ها و گروه‌ها را بیان کرد و گفت: ﴿مِثۡلَ دَأۡبِ قَوۡمِ نُوحٖ وَعَادٖ وَثَمُودَ وَٱلَّذِینَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡهمانند قومِ نوح و عاد و ثمود و کسانی که بعد از آنها آمدند و به کفر ورزیدن و تکذیب پیامبران عادت کرده بودند، و خداوند هم با شیوه خود به کیفر زودرس آنها در دنیا عذاب داد. ﴿وَمَا ٱللَّهُ یُرِیدُ ظُلۡمٗا لِّلۡعِبَادِو خداوند نمی‌خواهد بر بندگان ستمی کند و آنها را بدون این که گناهی کرده و جرمی مرتکب شده باشند عذاب بدهد.

وقتی آنها را از کیفرهای دنیوی ترساند آنان را از عذاب اخروی نیز برحذر داشت و فرمود: ﴿وَیَٰقَوۡمِ إِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ یَوۡمَ ٱلتَّنَادِ٣٢ای قوم من! همانا من بر شما از روز قیامت و روزی که اهل بهشت، اهل جهنّم را صدا می‌زنند می‌ترسم، آنها صدا می‌زنند و می‌گویند: ﴿أَن قَدۡ وَجَدۡنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّٗا[الأعراف: ۴۴]. «آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده حق یافتیم»، ﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ أَنۡ أَفِیضُواْ عَلَیۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ أَوۡ مِمَّا رَزَقَکُمُ ٱللَّهُۚ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٥٠[الأعراف: ۵۰]. «و اهل جهّنم بهشتیان را صدا می‌زنند که از آب یا از آنچه خداوند به شما روزی داده بر ما چیزی بریزید. می‌گویند: خداوند آن را بر کافران حرام کرده است. و هنگامی که دوزخیان مالک را صدا می‌زنند»، ﴿لِیَقۡضِ عَلَیۡنَا رَبُّکَ[الزخرف: ۷۷]. «که پروردگارت را بگو در مورد ما فیصله کند». او می‌گوید: ﴿إِنَّکُم مَّٰکِثُونَ«شما ماندگارید». و آن گاه که دوزخیان پروردگارشان را صدا می‌زنند و می‌گویند: ﴿رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ١٠٧[المؤمنون: ۱۰۷]. «پروردگارا! ما را از جهنّم بیرون کن و اگر ما دوباره کارهای گذشته را انجام دهیم پس ما ستمکاریم». خداوند در پاسخ به آنها می‌فرماید: ﴿ٱخۡسَ‍ُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ[المؤمنون: ۱۰۸]. «بتمرکید در جهنّم، و سخن مگوئید». و هنگامی‌که به مشرکان گفته می‌شود: ﴿ٱدۡعُواْ شُرَکَآءَکُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَهُمۡ[القصص: ۶۴]. «شریکانتان را به فریاد بخوانید پس آنها را می‌خوانند. امّا پاداششان نمی‌دهند». آن مرد مومن سآنان‌را از این روز ترسناک برحذر داشت و برایشان دلسوزی کرد که: اگر بر شرک خود باقی بمانند به این روز گرفتار می‌شوند، بنابراین گفت: ﴿یَوۡمَ تُوَلُّونَ مُدۡبِرِینَروزی که پشت‌کنان روی می‌گردانید و به سوی جهنّم برده می‌شوید، ﴿مَا لَکُم مِّنَ ٱللَّهِ مِنۡ عَاصِمٖشما در برابر خداوند هیچ نگه‌دارنده‌ای ندارید، نه خودتان قدرتی دارید که عذاب خدا را دفع کنید و نه کسی به جای خدا شما را یاری می‌کند. ﴿یَوۡمَ تُبۡلَى ٱلسَّرَآئِرُ٩ فَمَا لَهُۥ مِن قُوَّةٖ وَلَا نَاصِرٖ١٠[الطارق: ۹-۱۰]. «روزی که رازها آشکار می‌گردد، پس اینان هیچ قدرت و یاریگری ندارند». ﴿وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖو هرکس را که خدا گمراه سازد هیچ هدایتگری ندارد. چون هدایت به دست خداوند متعال است و هرگاه بنده‌اش را از هدایت محروم کند قطعا او می‌داند که این بنده به خاطر پلیدی‌اش شایسته هدایت نیست. و راهی برای هدایت او وجود ندارد.

﴿وَلَقَدۡ جَآءَکُمۡ یُوسُفُ مِن قَبۡلُ بِٱلۡبَیِّنَٰتِو همانا قبل از آمدن موسی، یوسف بن یعقوب با معجزات و نشانه‌هایی که بر راستگویی او دلالت می‌کرد به نزد شما آمد، و شما را به پرستش خدای یگانه که شریکی ندارد فرمان داد، ﴿فَمَا زِلۡتُمۡ فِی شَکّٖ مِّمَّا جَآءَکُم بِهِامّا شما در دوران حیات او درباره آنچه آورده بود پیوسته در شک و تردید بودید، ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا هَلَکَتا این که وفات کرد، آن‌گاه شک و تردید و شرک ورزی‌تان بیشتر شد و ﴿قُلۡتُمۡ لَن یَبۡعَثَ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِهِۦ رَسُولٗاگفتید: خداوند بعد از او پیغمبری را مبعوث نخواهد کرد. یعنی گمان باطلتان این بود که خداوند دیگر خداوند نیست، چون خداوند مخلوقات خود را بیهوده و بدون این که آنها را امر و نهی کند، رها نمی‌کند، بلکه پیامبرانشان را به‌سوی آنها می‌فرستد. و این گمان درباره خدا که پیامبری نخواهد فرستاد، گمانی است که از گمرای سرچشمه می‌گیرد. بنابراین فرمود: ﴿کَذَٰلِکَ یُضِلُّ ٱللَّهُ مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ مُّرۡتَابٌاینچنین خداوند اشخاص متجاوز و متردّد را گمراه و سرگشته می‌سازد. و این صفت حقیقی آنها بود که موسی را از روی ستمگری و برتری‌جویی به آن متصف کرده بودند. پس آنها خودشان تجاوزکارانند که از حق تجاوز کرده و به گمراهی روی آورده‌اند.

و آنها دروغگویانند چون این را به خدا نسبت داده و پیامبرش را تکذیب کردند. پس کسی که متجاوز و دروغگوست خداوند او را هدایت نمی‌کند و او را برای انجام خیر توفیق نمی‌دهد چون او حق را پس از آنکه به وی رسید و آن را شناخت رد کرد. بنابراین، سزایش این است که خداوند او را کیفر دهد به این صورت که او را از هدایت منع کند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ[الصف: ۵]. «وقتی منحرف شدند خداوند دل‌هایشان را کج و منحرف ساخت». ﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَنَذَرُهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١١٠[الأنعام: ۱۱۰]. «و دل‌ها و چشم‌هایشان را دگرگون می‌کنیم همان‌طور که اولین بار به آن ایمان نیاوردند، و آنها را در گمراهی‌شان سرگشته رها می‌کنیم». ﴿وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ[البقرة: ۲۵۸]. «و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی‌کند».

سپس صفت متجاوزِ شک کننده را بیان کرد و فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِکسانی که درباره آیات خدا که حق را از باطل جدا می‌کنند و همانند خورشید آشکارند و مجادله بر می‌خیزند و با وجود روشنی آن آیات تلاش می‌کنند تا آنها را دفع و باطل کنند، ﴿بِغَیۡرِ سُلۡطَٰنٍ أَتَىٰهُمۡبدون این که دلیل و حجّتی داشته باشند. و این صفتِ همه کسانی است که در برابر آیات خدا به مجادله برمی خیزند، و محال است که دلیلی داشته باشند، چون هیچ چیزی در برابر حق نمی‌تواند قرار بگیرد.

پس ممکن نیست که حق به وسیله دلیلی شرعی یا عقلی مخالفت شود. ﴿کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ وَعِندَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْیعنی قولی که متضمن رد کردن حق با باطل است، نزد خداوند بر مومنان بسیار منفور و ناپسند است، و پر واضح است که صاحب این گفته منفورتر و ناپسندتر است، چون این گفته تکذیب حق و تصدیق باطل و نسبت دادن آن به خدا را دارد و خداوند به شدّت از این سخنان و از کسی که چنین حالتی دارد خشمگین می‌شود. نیز بندگان مومن خدا به تبعیت از پروردگارشان از این چیزها به شدّت ناراحت می‌شوند، و اینها بندگان برگزیده خدا هستند و ناخشنودی و نفرت آنها دلیل زشت بودن کسی است که آنها از او متنفرند: ﴿کَذَٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ قَلۡبِ مُتَکَبِّرٖ جَبَّارٖهمان‌طور که خداوند بر دل‌های خاندان فرعون مُهر نهاد، بر دل هر متکّبر سرکشی مهر می‌نهد، کسی که با نپذیرفتن حق و با تحقیر مردم بر آنها تکبر می‌ورزد و با کثرت ستمگری و تجاوزکاری‌اش سرکش و زورگویی روا می‌دارد.

﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُو فرعون با مخالفت با موسی و تکذیب او در فراخوانی‌اش به اعتراف و اقرار به پروردگار جهانیان که بر بالای عرش است و بر همه‌ی مخلوقات بلند و مرتفع گردید، گفت: ﴿یَٰهَٰمَٰنُ ٱبۡنِ لِی صَرۡحٗاای هامان! ساختمانی عظیم و مرتفع برایم ساز. و منظورم از اینکار این است که شاید بنگرم ﴿إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّی لَأَظُنُّهُۥ کَٰذِبٗابه خدای موسی، هرچند که من او را در این ادّعایش مبنی بر این که ما پروردگاری داریم و این پروردگار بالای آسمانهاست و دروغگو می‌پندارم. امّا در واقع فرعون می‌خواست احتیاط نماید و مسئله را شخصا آزمایش کند و راست و غلط بودن سخن موسی را امتحان نماید.

و خداوند در بیان انگیزه او برای این سخن می‌فرماید: ﴿وَکَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِفِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ عَمَلِهِو این‌گونه برای فرعون بدی کارش آراسته شده بود، پس کار بد برای او آراسته و زیبا جلوه داده شده بود و شیطان همچنان آن را زیبا جلوه می‌داد و او را به آن فرا می‌خواند تا این که فرعون آن را خوب پنداشت و همانند کسانی که بر حق هستند درباره آن مناظره کرد درحالیکه فرعون از بزرگ‌ترین فسادکاران بود. ﴿وَصُدَّ عَنِ ٱلسَّبِیلِو به سبب باطلی که برای او زینت داده شده بود از راه حق بازداشته شد. ﴿وَمَا کَیۡدُ فِرۡعَوۡنَ إِلَّا فِی تَبَابٖو نیرنگ فرعون که با آن می‌خواست «علیه حق توطئه نماید و این توّهم را برای مردم ایجاد کند که او بر حق است و موسی بر باطل» جز زیان و تباهی نتیجه‌ای نداشت و فایده‌ای جز بدبختی برای او در دنیا و آخرت به بار نیاورد.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِیٓ ءَامَنَ یَٰقَوۡمِ ٱتَّبِعُونِ أَهۡدِکُمۡ سَبِیلَ ٱلرَّشَادِ٣٨و کسیکه ایمان آورده بود با تکرار نصیحت گویی‌اش گفت: ای قوم من ! از من پیروی کنید تا شما را به راه راست هدایت کنم، نه آنگونه که فرعون به شما می‌گوید، چرا که او شما را جز به گمراهی و فساد هدایت نمی‌کند.

﴿یَٰقَوۡمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا مَتَٰعٞای قوم من! زندگانی این دنیا کالای اندک است و تا مدّت اندکی از آن استفاده می‌شود. سپس از بین می‌رود و تمام می‌گردد. پس زندگانی دنیا شما را از هدفی که برای آن آفریده شده‌اید، نفریبد، ﴿وَإِنَّ ٱلۡأٓخِرَةَ هِیَ دَارُ ٱلۡقَرَارِو آخرت برای پایدار و جاودانه است و محل اقامت و جایگاه استقرار می‌باشد. پس شما باید آن را ترجیح دهید و عملی را انجام دهید که شما را در آن سرا سعادتمند نماید.

﴿مَنۡ عَمِلَ سَیِّئَةٗ فَلَا یُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَاهرکس کار بدی از قبیل شرک، فسق یا هر گناه دیگری انجام دهد جز به مانند آن سزا داده نمی‌شود. یعنی جز با آنچه که او را ناراحت و غمگین می‌کند به اندازه‌ای که سزاوارش می‌باشد سزا داده نمی‌شود، چون جزای بدی بدی است.

﴿وَمَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰو هرکس کار شایسته‌ای انجا دهد اعم از اعمال قلبی و جوارح وگفته‌ها، خواه مرد باشد یا زن، ﴿وَمَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ یُرۡزَقُونَ فِیهَا بِغَیۡرِ حِسَابٖدرحالیکه او مومن است، پس ایشان وارد بهشت می‌شوند، و بی‌شمار روزی می‌یابند. یعنی بدون حساب و بی‌شمار پاداششان به آنها داده می‌شود بلکه خداوند به آنها به اندازه‌ای می‌دهد که اعمالشان به آن اندازه نمی‌رسد.

﴿وَیَٰقَوۡمِ مَا لِیٓ أَدۡعُوکُمۡ إِلَى ٱلنَّجَوٰةِ وَتَدۡعُونَنِیٓ إِلَى ٱلنَّارِو ای قوم من! چه خبر است؟! من با گفته‌هایم شما را به‌سوی نجات فرا می‌خوانم ولی شما با پیروی نکردن از پیامبر خدا موسی÷مرا به آتش دوزخ فرا می‌خوانید. سپس آن را تفسیر کرد و گفت: ﴿تَدۡعُونَنِی لِأَکۡفُرَ بِٱللَّهِ وَأُشۡرِکَ بِهِۦ مَا لَیۡسَ لِی بِهِۦ عِلۡمٞمرا فرا می‌خوانید تا به خداوند کافر شوم و چیزی را شریک او قرار دهم که نمی‌دانم آیا شایستگی آن را دارد که به جای خداوند کافر شوم و چیزی را شریک او قرار دهم که نمی‌دانم آیا شایستگی آن را دارد که به‌جای خداوند مورد پرستش قرار گیرد یا نه؟! و سخن گفتن ِ بدون علم درباره‌ی خدا جزو بزرگ ترین و زشت‌ترین گناهان است. ﴿وَأَنَا۠ أَدۡعُوکُمۡ إِلَى ٱلۡعَزِیزِدرحالیکه من شما را به سوی خداوند توانمند فرا می‌خوانم که همه قدرت در دست اوست و دیگران چیزی در اختیار ندارند. ﴿ٱلۡغَفَّٰرِخداوند آمرزگاری که هرگاه بندگان بر خود اسراف ورزند و به خود جرأت دهند تا او را خشنود نمایند، سپس توبه کنند و به‌سوی او باز گردند گناهان و بدی‌هایشان را می‌زداید و کیفرهای دنیوی و اخروی را که به سبب ارتکاب گناهان دامنگیر انسان می‌گردد از آنها دور می‌نماید.

﴿لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدۡعُونَنِیٓ إِلَیۡهِ لَیۡسَ لَهُۥ دَعۡوَةٞ فِی ٱلدُّنۡیَا وَلَا فِی ٱلۡأٓخِرَةِیقیناً چیزهایی که شما مرا به آن فرا می‌خوانید سزاوار نیستند که به‌سوی آنها دعوت نمود و مردم را تشویق نمود که به آن پناه ببرند، نه در دنیا و نه در آخرت، چون عاجز و ناقص هستند وهیچ سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیزی را در اختیار ندارند. ﴿وَأَنَّ مَرَدَّنَآ إِلَى ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱلۡمُسۡرِفِینَ هُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِو بازگشت ما به‌سوی خداست و او هرکس را طبق عملش مجازات خواهد کرد و اسرافکاران که با جسارت در برابر پروردگارشان، با نافرمانی و کفر ورزیدن به او بر خود اسراف کرده‌اند دوزخی، و همدم آتشند.

وقتی آنها را نصیحت کرد و برحذر داشت و آنها از او اطاعت نکردند و با وی موافقت ننمودند، به آنان گفت: ﴿فَسَتَذۡکُرُونَ مَآ أَقُولُ لَکُمۡنصیحت مرا به زودی یاد خواهید کرد و به زودی زیان نپذیرفتن آن را خواهید دید، وقتی که عذاب شما را فرو می‌گیرد و از پاداش فراوان محروم می‌شوید. ﴿وَأُفَوِّضُ أَمۡرِیٓ إِلَى ٱللَّهِو کارم را به خدا می‌سپارم، یعنی به او پناه می‌برم و همه کارهایم را به او می‌سپارم و سود و منفعت خود را از او می‌طلبم و در دفع زیانی که از جانب شما یا از سوی دیگران به من می‌رسد به او روی می‌آورم. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِبی‌گمان خداوند به حال بندگان بیناست، حالاتشان و آنچه را که سزاوار آن هستند می‌داند. و حالت من و ناتوانی ام را می‌داند پس مرا از شما حفاظت خواهد کرد و در برابر شر شما مرا کفایت می‌نماید. و حالا شما را می‌داند پس شما جز با اراده و خواست او تصرف نمی‌کنید.

و اگر شما را بر من مسلط کند حکمت اوست واین امر از اراده و خواست او سرچشمه گرفته است. ﴿فَوَقَىٰهُ ٱللَّهُ سَیِّ‍َٔاتِ مَا مَکَرُواْیعنی خداوند نیرومند و قوی، آن مرد مومن و موفّق را از توطئه‌ی خطرناک و نیرنگی که فرعون و خاندانش برای او چیده بودند و می‌خواستند او را بکشند، در امان داشت چون او سخنی به میان آورده که آنها را درمانده کرد. نیز آن مرد اظهار کرد که کاملا با موسی÷موافق است و فرعونیان را به چیزی دعوت کرد که موسی آنها را به آن دعوت کرده بود. و این چیزی بود که آنها تحمل آن را نداشتند، زیرا آنها قدرتمند بودند و این مرد آنها را خشمگین کرده بود. بنابراین، خواستند علیه او توطئه کنند اما خداوند او را از توطئه و نیرنگ بد آنها، مصون داشت و مکر و حیله اشان به خودشان بازگرداند. ﴿وَحَاقَ بِ‍َٔالِ فِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِو خاندان فرعون را عذاب سختی فرو گرفت و خداوند در یک صبحگاه همه آنان را از اول تا آخر غرق کرد.

﴿ٱلنَّارُ یُعۡرَضُونَ عَلَیۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِیّٗاۚ وَیَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ٤٦در برزخ، آنان صبح و شام بر عذاب آتش دوزخ عرضه می‌شوند، و روزی که قیامت برپا می‌شود خداوند به فرشتگان دستور می‌دهد خاندان فرعون را به شدیدترین عذاب داخل گردانید و گرفتار سازید. این است عقوبات وحشتناک و هراس‌انگیز که دامنگیر تکذیب کنندگانِ پیامبر خدا و کسانی می‌شود که با دستور و فرمان او مبارزه می‌کنند.

آیه‌ی ۵۰-۴۷:

﴿وَإِذۡ یَتَحَآجُّونَ فِی ٱلنَّارِ فَیَقُولُ ٱلضُّعَفَٰٓؤُاْ لِلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُوٓاْ إِنَّا کُنَّا لَکُمۡ تَبَعٗا فَهَلۡ أَنتُم مُّغۡنُونَ عَنَّا نَصِیبٗا مِّنَ ٱلنَّارِ٤٧[غافر: ۴۷]. «و آنگاه که در اتش دوزخ با همدیگر به کشمکش و پرخاشگری می‌پردازند، و ناتوانان به سرکشان می‌گویند: بی‌گمان ما پیرو شما بودیم آیا می‌توانید بخشی از (عذاب) آتش (دوزخ) را از ما دفع کنید».

﴿قَالَ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُوٓاْ إِنَّا کُلّٞ فِیهَآ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ حَکَمَ بَیۡنَ ٱلۡعِبَادِ٤٨[غافر: ۴۸]. «مستکبران می‌گویند: ما و شما همگی در آن (آتش) هستیم، به‌راستی که خداوند میان بندگان داوری کرده است».

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ فِی ٱلنَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ٱدۡعُواْ رَبَّکُمۡ یُخَفِّفۡ عَنَّا یَوۡمٗا مِّنَ ٱلۡعَذَابِ٤٩[غافر: ۴۹]. «دوزخیان به نگهبانان دوزخ می‌گویند: از پروردگارتان بخواهید که یک روز (فقط یک روز) عذاب را از ما بردارد».

﴿قَالُوٓاْ أَوَ لَمۡ تَکُ تَأۡتِیکُمۡ رُسُلُکُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِۖ قَالُواْ بَلَىٰۚ قَالُواْ فَٱدۡعُواْۗ وَمَا دُعَٰٓؤُاْ ٱلۡکَٰفِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَٰلٍ٥٠[غافر: ۵۰]. «(نگهبانان دوزخ) می‌گویند: آیا پیغمبران شما با معجزه‌های روشن به نزدتان نمی‌آمدند؟ می‌گویند: آری. می‌گویند: پس خودتان دعا کنید، ولی دعای کافران جز سردرگمی نتیجه‌ای ندارد».

خداوند از مجادله دوزخیان و سرزنش همدیگر و کمک خواستن آنها از نگهبانان، و این که این کار فایده‌ای برای آنان ندارد، خبر می‌دهد. پس می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ یَتَحَآجُّونَ فِی ٱلنَّارِو آن گاه که در دوزخ پیروان، گمراه سازی سرانِ گمراه کننده را دلیل گمراهی خود بیان می‌کنند، و سران از پیرون خود بیزاری می‌جویند، ﴿فَیَقُولُ ٱلضُّعَفَٰٓؤُاْ لِلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُوٓاْپیروان و مقلّدان به سرانی که در برابر حق استکبار ورزیدند و آنها را به سوی چیزی دعوت کردند که به خاطر آن تکبّر ورزیدند، می‌گویند: ﴿إِنَّا کُنَّا لَکُمۡ تَبَعٗاما پیرو شما بودیم، شما ما را گمراه کردید و شرک ورزیدن و شر را برای ما آراستید و زیبا جلوه دادید. ﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّغۡنُونَ عَنَّا نَصِیبٗا مِّنَ ٱلنَّارِپس آیا می‌توانید بخشی اندک از عذاب آتش را از ما دور کنید و یا به جای ما پذیرای آن باشید؟!.

﴿قَالَ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُوٓاْمستکبران درحالیکه ناتوانی خود را بیان می‌کنند و نفوذ حکم الهی را در مورد همه اعلام می‌دارند، می‌گویند: ﴿إِنَّا کُلّٞ فِیهَآ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ حَکَمَ بَیۡنَ ٱلۡعِبَادِما همگی در آتش دوزخ هستیم و خداوند میان بندگان داوری کرده است و برای هریک بهره‌ای از عذاب مقرّر نموده است، پس به آن نمی‌افزاید و از آن نمی‌کاهد، و آنچه که خداوند با حکمت خود حکم نموده است تغییر نمی‌یابد.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ فِی ٱلنَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَو مستکبران و ناتوانان که در آتش هستند به ماموران جهنّم می‌گویند: ﴿ٱدۡعُواْ رَبَّکُمۡ یُخَفِّفۡ عَنَّا یَوۡمٗا مِّنَ ٱلۡعَذَابِاز پروردگارتان بخواهید که یک روز عذاب را از ما بردارد تا شاید کمی راحت شویم. ﴿قَالُوٓاْ أَوَ لَمۡ تَکُ تَأۡتِیکُمۡ رُسُلُکُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِنگهبانان دوزخ با سرزنش و با بیان اینکه میانجی گری آنها فایده‌ای برایشان ندارد و درخواستشان سودی به آنها نمی‌رساند به آنان می‌گویند: آیا پیغمبران شما آیه‌های روشن و دلایل آشکاری را برای شما نیاوردند تا با آن حق و صراط مستقیم و آنچه که آنان را به خدا نزدیک می‌نماید و آنچه که او را از خدا دور می‌نماید تشخیص دهید؟! ﴿قَالُواْ بَلَىٰمی‌گویند: آری ! آنها با دلایل و نشانه‌های روشن به نزد ما آمدند و حجت رسای الهی بر ما اقامه شد ولی ما ستم کردیم و بعد از روشن شدن حق با آن مخالفت ورزیدیم. ﴿قَالُواْ فَٱدۡعُواْنگهبانان دوزخ با تبّری جستن از دعا کردن و شفاعت نمودن برای آنها به دوزخیان می‌گویند: شما خودتان درخواست کنید، ولی آیا دعای آنان کاری از پیش می‌برد؟ خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا دُعَٰٓؤُاْ ٱلۡکَٰفِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَٰلٍو دعای کافران جز تباهی نیست. یعنی پوچ و بیهوده است، چون کفر همه اعمال را نابود می‌نماید و مانع اجابت و پذیرفته شدن دعا می‌گردد.

آیه‌ی ۵۲-۵۱:

﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَیَوۡمَ یَقُومُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ٥١[غافر: ۵۱]. «ما قطعاً پیغمبران خود و کسانی را که ایمان آورده‌اند در زندگی دنیا و در آن روزی که گواهان بپا می‌خیزند یاری می‌دهیم».

﴿یَوۡمَ لَا یَنفَعُ ٱلظَّٰلِمِینَ مَعۡذِرَتُهُمۡۖ وَلَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ٥٢[غافر: ۵۲]. «روزی‌که عذر‌خواهی ستمگران به ایشان سودی نمی‌رساند و نفرین بهرۀ آنان خواهد بود و سرای بد از آن ایشان خواهد شد».

وقتی کیفر خاندان فرعون را در دنیا و برزخ و روز قیامت بیان کرد و حالت زشت و هولناک دوزخیان را که از پیامبران خدا روی برتافته و با آنها مبارزه کرده‌اند ذکر نمود و فرمود: ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاما پیغمبران خود و کسانی را که ایمان آورده‌اند، در زندگی دنیا با دلایل و برهان و کمک نمودن یاری می‌دهیم، ﴿وَیَوۡمَ یَقُومُ ٱلۡأَشۡهَٰدُو در آخرت آنان و پیروانشان را با دادن پاداش یاری می‌کنیم. و هرکس را که با آنها سرستیز داشته است، به شدّت عذاب می‌دهیم. ﴿یَوۡمَ لَا یَنفَعُ ٱلظَّٰلِمِینَ مَعۡذِرَتُهُمۡۖ وَلَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ٥٢روزی که عذرخواهی ِ ستمگران به آنان سودی نمی‌بخشد و نفرین و سرای بد بهره آنان خواهد بود که اقامت کنندگان در آن، حال و روزی بد دارند.

آیه‌ی ۵۵-۵۳:

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡهُدَىٰ وَأَوۡرَثۡنَا بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱلۡکِتَٰبَ٥٣[غافر: ۵۳]. «و همانا ما به موسی هدیا عطا کردیم و بنی‌اسرائیل را وارثان کتاب نمودیم».

﴿هُدٗى وَذِکۡرَىٰ لِأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ٥٤[غافر: ۵۴]. «(کتابی‌که) راهنما و اندرزگوی خردمندان است».

﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِبۡکَٰرِ٥٥[غافر: ۵۵]. «پس شکیبایی پیشه‌کن، بی‌گمان وعدۀ خداوند حق است. و برای گناهت آمرزش بخواه و بامدادن و شامگاهان به سپاس و ستایش پروردگارت بپرداز».

وقتی آنچه را که برای موسی و فرعون اتفّاق افتاد و سرانجام فرعون و لشکریانش را بیان کرد و حکم کلّی که فرعون و دوزخیان را شامل می‌شود ذکر نمود، بیان داشت که او به موسی هدایت را عطا کرد. یعنی آیات و دانشی راکه هدایت یافتگان به وسیله آن راهیاب می‌شوند به او بخشید. ﴿وَأَوۡرَثۡنَا بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱلۡکِتَٰبَو بنی اسرائیل را وارثان کتاب نمودیم. یعنی هر نسل کتاب تورات را از نسلی دیگر به ارث می‌برد. ﴿هُدٗىو این کتاب مشتمل بر هدایت و رهنمود است که آن دانش احکام شرعی و غیره می‌باشد، ﴿وَذِکۡرَىٰ لِأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِو اندرزگوی خردمندان است، به خیر تذکر می‌دهد و به آن تشویق می‌نماید و با ترساندن آدمی از شر و بدی، وی را از آن باز می‌دارد. اما اینها برای هرکس مفید نیست، بلکه فقط خردمندان از آن پند می‌پذیرند.

﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞای پیامبر! شکیبا باش همان‌طور که پیامبران اولوالعزم پیش از تو شکیبایی ورزیده‌اند. بی‌گمان وعده خدا حق است. یعنی شک یا دروغی در وعده خدا نیست، پس نباید شکیبایی ورزیدن برای تو سخت باشد، بلکه وعده الهی حق و هدایتِ خالص است، و شکیبایان باید بر آن صبر نمایند و صاحبان بینش در تمسک جستن به آن تلاش کنند. پس گفته خداوند: ﴿إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞاز اسبابی است که انسان را بر شکیبائی ورزیدن بر طاعت خداوند و دوری کردن از آنچه خدا دوست ندارد بر می‌انگیزد. ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَو آمرزش گناهانت را بخواه زیرا گناه تو را، از به دست آوردن سعادت و توفیق باز می‌دارد. پس خداوند او را به صبر فرمان داد که به وسیله آن هر امر محبوبی به دست می‌آید. و به طلب آمرزش فرمان داد زیرا در راستای دفع چیزی که از آن باید پرهیز شود کارساز است. ﴿وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِبۡکَٰرِو بامدادان و شامگاهان به سپاس و ستایش پروردگارت بپرداز. این دو وقت از بهترین اوقات هستند و او را در ذکرهای واجب و مستحبّی وجود دارند که در این دو وقت باید گفته شوند چون ذکر خدا موجب جلب یاری و مدد او بر هر کاری می‌شود.

آیه‌ی ۵۶:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ بِغَیۡرِ سُلۡطَٰنٍ أَتَىٰهُمۡ إِن فِی صُدُورِهِمۡ إِلَّا کِبۡرٞ مَّا هُم بِبَٰلِغِیهِۚ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ٥٦[غافر: ۵۶]. «بی‌گمان کسانی‌که بدون دلیلی که (از سوی خدا) در دست داشته باشند در آیات خدا به ستیزه‌گری و کشمکش می‌‌پردازند. در سینه‌هایشان جز برتری‌جویی نیست و هرگز هم به برتری نمی‌رسند، پس به خداوند پناه ببر، (و بدانکه) بی‌گمان هموست که شنوای بیناست».

خداوند متعال خبر می‌دهد که هرکس در آیات او به مجادله بپردازد تا به وسیله باطل آن را ابطال گرداند بدون این که از سوی او دلیل و حجتی داشته باشد این‌کار از برتری‌جویی در حق و برکسانی که حق را آورده‌اند و در سینه‌هایشان است، سرچشمه می‌گیرد. آنها می‌خواهند با باطلی که با خود دارند برحق برتری جویند. پس قصد و مرادشان این است. اما آنها به این هدف نمی‌رسند. این نص صریح و مژده ایست مبنی بر این که هرکس با حق به ستیز و مجادله برخیزد مغلوب خواهد شد، و هرکس در مقابل حق به برتری‌جویی بپردازد در نهایت خوار و ذلیل می‌شود. ﴿فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِپس به خدا پناه ببر. چنان نکرد که از چه چیزی به خدا پناه ببرد، چون منظور کلی است. یعنی از کبری که باعث برتری‌جویی بر حق می‌شود به خدا پناه ببر. و از شیطان‌های انسی و جنّی به خدا پناه ببر، و از همه شرها به خدا پناه ببر. ﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُهمانا که خداوند شنوای بیناست و همه صداها را با وجود تنّوع و اختلاف آن می‌شنود، و همه دیدنی‌ها را در هر محل و جا و زمانی که باشند، می‌بیند.

آیه‌ی ۵۹-۵۷:

﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَکۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٥٧[غافر: ۵۷]. «بی‌گمان آفرینش آسمانها و زمین بزرگ‌تر از آفرینش مردم است ولی بیشتر مردم نمی‌دانند».

﴿وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِیرُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَلَا ٱلۡمُسِیٓءُۚ قَلِیلٗا مَّا تَتَذَکَّرُونَ٥٨[غافر: ۵۸]. «و نابینا و بینا یکسان نیستند و کسانی که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند با کسانی‌که بدکار و بزکهارند برابر نیستند اما شما کمتر پند می‌گیرید».

﴿إِنَّ ٱلسَّاعَةَ لَأٓتِیَةٞ لَّا رَیۡبَ فِیهَا وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یُؤۡمِنُونَ٥٩[غافر: ۵۹]. «بی‌گمان قیامت آمدنی است و شکّی در آن نیست ولی بیشتر مردم ایمان نمی‌آورند».

خداوند متعال به آنچه که در عقل‌ها جای گرفته است خبر می‌دهد، و آن این که آفرینش آسمان‌ها و زمین با وجود بزرگی و گستردگی‌شان بزرگ‌تر و مهم‌تر است از آفریدن مردم، چرا که آفرینش آسمان‌ها نسبت به آفرینش آسمان‌ها و زمین بسیار کوچک است. پس کسی که اجرام بزرگ را آفرید و محکم نموده، بر زنده کردن مردگان پس از مردنشان به طریق اولی تواناست. و این یکی از دلایل عقلی زنده شدن پس از مرگ است که قاطعانه بر معاد دلالت می‌نماید و فرد عاقل به محض اینکه به این دلیل بنگرد، در می‌یابد که زنده شدن پس از مرگ که پیامبران از آن خبر داده‌اند، اتفاق خواهد افتاد، و این استدلال شک و شبهه را نمی‌پذیرد. اما هرکسی در این حقیقت نمی‌اندیشد، بنابراین فرمود: ﴿وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَولی بیشتر مردمان نمی‌دانند، از این رو از آفرینش آسمان‌ها عبرت نمی‌گیرند و به آن توجّهی نمی‌کنند.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِیرُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَلَا ٱلۡمُسِیٓءُیعنی همان‌طور که بینا و نابینا برابر نیستند همچنین کسی‌که به خدا ایمان آورده و کارهای شایسته کرده است با کسی‌که از عبادت پروردگارش متکبّرانه سرباز زده و اقدام به ارتکاب گناه نموده و در راه ناخشنودی خدا تلاش کرده است برابر و یکسان نیست . ﴿قَلِیلٗا مَّا تَتَذَکَّرُونَیعنی پنذ پذیری شما اندک است و کمتر پند می‌گیرید، پس اگر شما مراتب و جایگاه‌های امورو منازل خیر و شر و تفاوت میان نیکوکاران و بدکاران را به یاد می‌آوردید و به آن توجّه داشتید مفید را بر مضر و هدایت را بر گمراهی و سعادت جاودانی را بر دنیا فانی ترجیح می‌دادید.

﴿إِنَّ ٱلسَّاعَةَ لَأٓتِیَةٞ لَّا رَیۡبَ فِیهَابی‌گمان قیامت خواهد آمد و شکّی در آن نیست و پیامبران که راستگوترین مخلوقات هستند به آمدن آن خبر داده‌اند و کتاب‌های آسمانی که همۀ اختبار آن در بالاترین مقام راستگویی قرار دارد از آمدن آن سخن گفته‌اند، و شواهدیکه با چشم دیده می‌شوند و نشانه‌های آفاقی بر آمدن آن دلالت دارند، ﴿وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یُؤۡمِنُونَامّا با وجود این امور که باعث کمال تصدیق و یقنی می‌گردند بیشتر مردم تصدیق نمی‌کنند و ایمان نمی‌آورند.

آیه‌ی ۶۰:

﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ٦٠[غافر: ۶۰]. «و پروردگارتان می‌گوید: مرا به فریاد بخوانید تا شما را اجابت کنم، بی‌گمان آنانکه از عبادت من تکبّر می‌ورزند با خواری به جهنّم درمی‌آیند».

این از لطف خداوند نسبت به بندگان و از نعمت‌های بزرگ الهی بر آنان است و آنها را به چیزی فرا می‌خواند که صلاح دین و دنیایشان در آن است. و به آنان دستور داده تا به بارگاهش دعا کنند، دعای عبادت و دعای خواستن و طلب کردن، و به آنان وعده داده که دعاهایشان را می‌پذیرد و هرکس که از روی تکّبر از دعا و فراخواندن او سر باز زند وی را تهدید کرده و فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَهمانا کسانی‌که خود را بزرگ‌تر از آن می‌دانند که مرا به فریاد بخوانند، در حالی که خوار و پست هستند وارد دوزخ می‌گردند و به سزای استکبارشان عذاب و اهانت آنها را فرا می‌گیرد.

آیه‌ی ۶۵-۶۱:

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ لِتَسۡکُنُواْ فِیهِ وَٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَ٦١[غافر: ۶۱]. «همانا خداوند ذاتی است که شب را برایتان آفرید تا در آن بیارامید و روز را روشنی بخش گرداند، بی‌گمان خداوند نسبت به مردم فضل و کرم دارد ولی بیشتر مردم سپاس نمی‌گزارند».

﴿ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡ خَٰلِقُ کُلِّ شَیۡءٖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَکُونَ٦٢[غافر: ۶۲]. «این است خداوند پروردگارتان آفرینندۀ هر چیزی، معبود به حقی جز او نیست، پس (از حق) به کجا برگردانده می‌شوید»؟!.

﴿کَذَٰلِکَ یُؤۡفَکُ ٱلَّذِینَ کَانُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ یَجۡحَدُونَ٦٣[غافر: ۶۳]. «کسانی‌که آیات خداوند را انکار می‌کردند اینگونه از حق منحرف و روی‌گردان می‌شوند».

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَصَوَّرَکُمۡ فَأَحۡسَنَ صُوَرَکُمۡ وَرَزَقَکُم مِّنَ ٱلطَّیِّبَٰتِۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡۖ فَتَبَارَکَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦٤[غافر: ۶۴]. «خدا (ذاتی) است که زمین را جایگاه و قرارگاه شما کرد و آسمان را سقفی ساخت و شما را شکلی بخشید و شکل‌هایتان را زیبا بیافرید و از پاکیزه‌ها به شما روزی داد. این است خداوند پروردگارتان، پس بس خجسته است پروردگار جهانیان».

﴿هُوَ ٱلۡحَیُّ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَۗ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦٥[غافر: ۶۵]. «اوست زنده، هیچ معبود به حقّی جز او نست، پس او را به فریاد بخوانید و عبادت را خاص او بدانید، سپاس و ستایش الله را سزاست که پروردگار جهانیان است».

در این آیات کریمه بیاندیش که بر گستردگی رحمت خدا و فضل و لطف فراوان او و وجوب شکرگزاری برای او دلالت دارند. نیز بر کمال قدرت و فرمانروایی بزرگ او دلالت می‌کنند، و این که او چیزی را آفریده و دارای حیات مطلق است و متصف بودن او به حمد، به خاطر هر صفت کاملی است که بدان متصف است، و همه کارهایش نیک می‌باشد. نیز بر این دلالت می‌نماید که او پروردگار همه هستی است و همه تدابیری که در جهان بالا و پایین و در گذشته و حال و آینده انجام می‌شود به دست خداست و هیچ کسی اختیاری نداشته و هیچ چیزی از قدرت را در دست ندارد. پس او خداوند معبودِ یگانه است و هیچ‌کسی غیر از او سزاوار چیزی از عبادت نیست، همان طور که هیچ کسی مستحق ربوبیت نمی‌باشد. در نتیجه با انشیدن در این آیات دل‌ها از معرفت خدا و محبت او و توسل به او و امید داشتن به وی سرشار می‌گردد. و خداوند خلق را به خاطر این دو امر معرفت و عبادت خدا آفریده و این همان هدفی است که خداوند تحقق آن را از بندگانش خواسته است.

این دو چیز انسان را به خوبی و موفقیت و صلاح و سعادت دنیوی و اخروی می‌رساند. و اینها بهترین بخشش‌های خداوند بزرگوار به بندگانش می‌باشد. و هرکس این دو چیز را از دست بدهد هر خیری را از دست داده و هر شری او را فرا گرفته است. پس، از خداوند متعال می‌خواهیم که دل‌های ما را سرشار از محبت و معرفت خویش نماید و حرکت‌های باطنی و ظاهری ما را خالص برای خود و تابع فرمان خویش بگرداند که هیچ خواسته‌ای بر او بزرگ جلوه نمی‌کند و دادن هیچ چیزی برایش ناممکن نیست. پس فرموده خداوند که می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ لِتَسۡکُنُواْ فِیهِیعنی خداوند به خاطر شما شب را تاریک قرار داده تا در آن بیارامید و از حرکت باز ایستید، حرکاتی که اگر ادامه داشته باشد به شما زیان می‌رساند، بنابراین، با آمدن شب به رختخواب‌هایشان می‌روید و خداوند خواب را بر شما می‌افکند که به وسیله آن قلب و بدن استراحت می‌کنند. خواب از نیازهای ضروری انسان است و بدون آن نمی‌توان به زندگی ادامه داد. نیز در شب هر دوستی در کنار دوستش آرام می‌گیرد و فکر و حواس جمع می‌شود و مشغولیت‌ها فروکش می‌کند. ﴿وَٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًاو خداوند روز را به وسیله خورشید که همواره در آسمان نورافشانی می‌کند روشن گردانده است.

پس در روز از رختخواب‌هایتان بلند می‌شوید و به کارهای دینی و دنیوی خود مشغول می‌شوید. یکی به ذکر و تلاوت و دیگری به نماز می‌پردازد و آن یکی به دنبال دانش و درس می‌رود و یکی به خرید و فروش می‌پردازد. یکی به بنّایی و یکی به آهنگری و دیگر صنعت‌ها مشغول می‌گردد. یکی به سفر در دریا و یا خشکی می‌پردازد و دیگری به کشاورزی می‌پردازد و یا به حیواناتش رسیدگی می‌نماید. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَبی‌گمان خداوند نسبت به مردم فضل و لطف دارد ولی بیشتر مردمان نمی‌دانند. یعنی خداوند دارای فضل و لطف بزرگی بر مردم است که این نعمت‌ها را به آنان بخشیده و رنج‌ها را از آنان دور نموده است و این ایجاب می‌نماید تا شکر او را کاملا به جای آورند و ذکر او را انجام دهند.

﴿وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَولی بیشتر مردم به علّت ظلم و جهالت و نادانی‌شان سپاس نمی‌گزارند. ﴿وَقَلِیلٞ مِّنۡ عِبَادِیَ ٱلشَّکُورُ[سبأ: ۱۳]. «و بندگان شگرگزارم اندک هستند»، آنهایی که به نعمت‌های پروردگارشان اقرار می‌کنند و در برابر نعمت‌های پروردگارشان اقرار می‌کنند و در برابر خداوند فروتنی می‌نمایند و او را دوست می‌دارند و از نعمت‌های خداوند در راستای اطاعت و خشنودی پروردگارشان استفاده می‌نمایند. ﴿ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡخدایی که آن کارها را کرده پروردگار شما و آفریدگار همه هستی است. یعنی در الوّهیت و ربوبّیت یگانه است، زیرا این نعمت‌ها را او به تنهایی بخشیده و این ناشی از ربوبیت اوست. و الوهیت او ایجاب می‌کند تا شکرش گزارده شود. ﴿خَٰلِقُ کُلِّ شَیۡءٖآفریننده همه چیز است. این تاکید ربوبّیت اوست. ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَو این که هیچ معبود به حقی جز او نیست، تاکید بر این است که تنها خداوند سزاوار عبادت است، و شریکی ندارد. سپس با صراحت به عبادت خود فرمان داد و فرمود: ﴿فَأَنَّىٰ تُؤۡفَکُونَچگونه از عبادت او که شریکی ندارد برگردانده می‌شوید بعد از آن که دلیل و راه را برایتان روشن کرده است؟! ﴿کَذَٰلِکَ یُؤۡفَکُ ٱلَّذِینَ کَانُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ یَجۡحَدُونَ٦٣همانگونه که شما ای مشرکان از توحید و یکتاپرستی باز داشته شدید، به همان انکار نمودند، از آن بازداشته شدند. یعنی به سزای این که آیات خدا را انکار می‌کردند و بر پیامبرانشان تجاوز می‌نمودند از توحید و اخلاص و یگانه‌پرستی برگردانده شدند. همان‌گونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِذَا مَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ نَّظَرَ بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٍ هَلۡ یَرَىٰکُم مِّنۡ أَحَدٖ ثُمَّ ٱنصَرَفُواْۚ صَرَفَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا یَفۡقَهُونَ١٢٧[التوبة: ۱۲۷]. «و هرگاه سوره‌ای نازل شود به همدیگر نگاه می‌کنند و می‌گویند:آیا کسی شما را می‌بیند؟. آن گاه بر می‌گردند، خداوند دل‌هایشان را از حق برگردانده است چون آنها قومی هستند که نمی‌فهمند».

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗاخداوند آن ذاتی است که زمین را جایگاه شما قرار داد و آن را ساکن و مهّیا گرداند به گونه‌ای که همه مصالح و منافعتان را تامین می‌کند. می‌توانید آن را بکاوید و شخم بزنید و در آن نهال ودرخت بکارید و بر روی آن خانه بسازید و در آن سفر کنید و اقامت ورزید. ﴿وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗو آسمان را سقفی برای زمین که شما در آن هستید قرار داد. و خداوند در آسمان روشنایی‌ها و علامت‌هایی ستارگان را قرار داده که در تاریکی‌های خشکی و دریا به وسیله آن راهیاب می‌شود. ﴿وَصَوَّرَکُمۡ فَأَحۡسَنَ صُوَرَکُمۡو شما را شکل بخشید، و شکل‌هایتان را زیبا بیافرید در میان حیوانات هیچ موجود زنده‌ای شکل و صورت بهتری از انسان ندارد. همان‌طورکه خداوند متعال فرموده است: ﴿لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِیٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِیمٖ٤[التین: ۴]. «همانا ما انسان را در بهترین شکل آفریدیم». اگر می‌خواهی زیبایی انسان و کمال حکمت خداوند را در آن ببینی به هر عضوی از اعضای آن بنگر. آیا به نظر می‌آید که اگر این عضو در جای عضو دیگر بود بهتر می‌شد؟ و به گرایش‌های قلبی انسان‌ها به یکدیگر بنگر آیا این امر را در غیر انسان‌ها مشاهده می‌کنی؟ و به عقل و ایمان و محبت و معرفت آدمی بنگر که خداوند به او اختصاص داده و از بهتری اخلاق‌ها هستند و با زیباترین صورت‌ها مناسب و سازگاری دارند. ﴿وَرَزَقَکُم مِّنَ ٱلطَّیِّبَٰتِو از پاکیزه‌ها به شما روزی داد. این شامل هرچیز پاکیزه‌ای می‌باشد از قبیل خوردنی و نوشیدنی و همسر و لباس، و دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها و دیگر چیزهای پاکیزه‌ای که خداوند برای بندگانش میسر و فراهم نموده و اسباب آن را در دسترس آنها قرار داده است. و آنها را از پلیدی‌هایی که به بدن و دل و دینشان زیان می‌رساند منع کرده است. ﴿ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡۖ فَتَبَارَکَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَآن خدایی که به تدبیر امورتان پرداخته و این نعمت‌ها را به شما بخشیده الله پروردگار شما است. پس بالا و والا است و خیر و احسان او فراوان است. و بس خجسته است خداوند متعال که همه جهانیان را با نعمت‌هایش پرورش داده است.

﴿هُوَ ٱلۡحَیُّاوست زنده که دارای حیات کامل می‌باشد و حیات او مستلزم صفاتی ذاتی است که حیات او جز با آن کامل نمی‌گردد مانند شنیدن و دیدن و توانایی و علم و کلام و دیگر صفت‌های کمالش که مستلزم حیات اویند. ﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَهیچ معبود به حقی جز او نیست. ﴿فَٱدۡعُوهُاو را بخوانید، و این شامل دعای خواستن و دعای عبادت می‌باشد. ﴿مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَدر عبادت و دعایتان قصد و هدفتان فقط خداوند متعال باشد. و اخلاص چیز است که بدان فرمان داده شده است همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ حُنَفَآءَ[البینة: ۵]. «و به ایشان دستور داده نشده است جز این که مخلصانه و حق‌گرایانه خدای را بپرستند». ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَهمه ستایش‌ها و تعریف‌هایی که با زبان انجام می‌شوند مانند ذکر و آنچه به صورت عملی انجام می‌گیرد از قبیل عبادت و پرستش مردم برای خدایشان، همه اینها سزاوار خداوند یگانه است که شریکی ندارد. چون او در صفت‌ها یگانه است که شریکی ندارد. چون او در صفت‌ها و افعال و همه نعمت‌هایش کامل است.

آیه‌ی ۶۸-۶۶:

﴿قُلۡ إِنِّی نُهِیتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَمَّا جَآءَنِیَ ٱلۡبَیِّنَٰتُ مِن رَّبِّی وَأُمِرۡتُ أَنۡ أُسۡلِمَ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦٦[غافر: ۶۶]. «بگو: من منع شده‌ام از اینکه کسانی را بپرستم که شما آنها را به فریاد می‌خوانید، از زمانی‌که آیات روشن و دلایل اشکاری از جانب پروردگار برایم آمده است، و به من فرمان داده شده است که تسلیم پروردگار جهانیان گردم».

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ مِنۡ عَلَقَةٖ ثُمَّ یُخۡرِجُکُمۡ طِفۡلٗا ثُمَّ لِتَبۡلُغُوٓاْ أَشُدَّکُمۡ ثُمَّ لِتَکُونُواْ شُیُوخٗاۚ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّىٰ مِن قَبۡلُۖ وَلِتَبۡلُغُوٓاْ أَجَلٗا مُّسَمّٗى وَلَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٦٧[غافر: ۶۷]. «خدا ذاتی است که شما را از خاک سپس از نطفه آن‌گاه از خون بسته آفرید و آن‌گاه شما را به شکل نوزادی (از شکم مادرانتان) بیرون آورد. باز (به شما زندگی می‌بخشد) تا به کمال قوت خود پرسید آن‌گاه پیر می‌شوید و برخی از شما پیش از آن مرحله می‌میرند و (مهلت می‌دهد) تا به مدتی معین برسید و باشد که خرد ورزید».

﴿هُوَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُۖ فَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ٦٨[غافر: ۶۸]. «او خدایی است که زندگی می‌بخشد و می‌میراندو هنگامی‌که خواست کاری انجام پذیرد تنها به او می‌گوید: باش، پس می‌شود».

وقتی که فرمان داد عبادت خالصانه برای خدای یگانه انجام شود، و ادلّه آن را بیان کرد، به صورت صریح از پرستش غیر خداوند نهی نمود. پس فرمود: ﴿قُلۡ إِنِّی نُهِیتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِای پیامبر! بگو: من از این که معبودهایی را به جز خدا بپرستم که شما آنها را به فریاد می‌خوانید از قبیل بت‌ها و هر آنچه که به جای خداوند مورد پرستش قرار می‌گیرد نهی شده‌ام. و من در کار خودم شک ندارم بلکه بر یقین و بصیرت هستم. بنابراین فرمود: ﴿لَمَّا جَآءَنِیَ ٱلۡبَیِّنَٰتُ مِن رَّبِّی وَأُمِرۡتُ أَنۡ أُسۡلِمَ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَزیرا دلایل آشکاری از جانب پروردگارم به‌سوی من آمده و فرمان یافته‌ام که با قلب و زبان و اعضای بدنم فرمانبردار و تسلیم پروردگار باشم، به صورتی که قلب و زبان و اعضا و جوارح من مطیع و فرمانبردار او باشد. و این به‌طور مطلق بزرگ‌ترین چیزی است که به آن دستور داده شده است، همان‌طور که نهی از عبادت غیر خدا بزرگ ترین چیزی است که از آن نهی شده است. سپس با بیان اینکه خداوند خود خالق و تکامل‌گر آفرینش شماست، بر توحید و یکتاپرستی تاکید نمود. پس همان‌طور که او به تنهایی شما را آفریده است شما هم باید فقط او را بپرستید. بنابراین فرمود: ﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖاو خدایی است که شما را از خاک آفرید که پدرتان آدم÷را از خاک آفریده است سپس شما را از نطفه آفرید و این ابتدای آفرینش سایر انسان‌ها است که از شکم مادرشان شروع می‌شود و سپس با بیان ابتدای آفرینش به بقیه مراحل آفرینش از قبیل خون بسته، تکّه گوشت، پدید آمدن استخوان‌ها و دمیده شدن روح اشاره کرد. ﴿ثُمَّ یُخۡرِجُکُمۡ طِفۡلٗااین‌گونه مراحل آفرینش الهی را می‌گذرانید تا این که شما را به صورت نوزادی از شکم مادرانتان بیرون می‌آورد. ﴿ثُمَّ لِتَبۡلُغُوٓاْ أَشُدَّکُمۡسپس شما را زنده نگه می‌دارد تا به کمال قوّت خود می‌رسید. یعنی به قوّت عقل و توانایی جسم و همه نیروهای ظاهری و باطنی می‌رسید. ﴿ثُمَّ لِتَکُونُواْ شُیُوخٗاۚ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّىٰ مِن قَبۡلُسپس شما را زنده نگه می‌دارد تا بپر و فرتوت شوید، و برخی از شما قبل از این‌که به مرحله فرتوتی برسند می‌میرند. ﴿وَلِتَبۡلُغُوٓاْ أَجَلٗا مُّسَمّٗىو تا با این مراحل مقدر شده به مدّت معینی برسید که در آن عمرهایتان به پایان می‌رسد، ﴿وَلَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَو امید است شما حالات خود را بفهمید و در آن بیاندیشید، آن‌گاه خواهید دانست خدایی که شما را به این مراحل در می‌آورد دارای قدرت کامل است و او خدایی است که عبادت فقط برای او شایسته است و شما از هر جهت ناقص می‌باشید.

﴿هُوَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُفقط او به تنهایی زنده می‌کند و می‌میراند، پس هیچ کس با سبب یا بدون سبب جز با اجازه‌ی او نمی‌میرد. [فاطر: ۱۱]. ﴿وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٖ وَلَا یُنقَصُ مِنۡ عُمُرِهِۦٓ إِلَّا فِی کِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ[فاطر: ۱۱]. «و هیچ عمر داده شونده‌ای عمر داده نمی‌شود و از عمرش کاسته نمی‌گردد مگر این‌که اینها در کتابی ثبت و ضبط است، بی‌گمان این برای خداوند آسان است». ﴿فَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗاهرگاه بخواهد کار بزرگ یا کوچکی انجام پذیرد، ﴿فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُتنها به آن می‌گوید: باش، پس می‌شود. سخن او رد نمی‌گردد و کسی نمی‌تواند از آن جلوگیری کند، و نیازی به تکرار فرمان ندارد.

آیه‌ی ۷۶-۶۹:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ أَنَّىٰ یُصۡرَفُونَ٦٩[غافر: ۶۹]. «مگر نمی‌بینی کسانی‌که دربارۀ آیات خدا به کشمکش و ستیز می‌پردازند چگونه بازگردانده می‌شوند»؟!.

﴿ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِٱلۡکِتَٰبِ وَبِمَآ أَرۡسَلۡنَا بِهِۦ رُسُلَنَاۖ فَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَ٧٠[غافر: ۷۰]. «آنانکه کتاب (آسمانی) و چیزهایی که به همراه پیغمبران فرو فرستاده‌ایم را دروغ انگاشتند، پس (حقیقت را) خواهد دانست».

﴿إِذِ ٱلۡأَغۡلَٰلُ فِیٓ أَعۡنَٰقِهِمۡ وَٱلسَّلَٰسِلُ یُسۡحَبُونَ٧١[غافر: ۷۱]. «آن‌گاه که طوق‌ها و زنجیره‌ها در گردنشان خواهد بود (و در آتش) کشیده می‌شوند».

﴿فِی ٱلۡحَمِیمِ ثُمَّ فِی ٱلنَّارِ یُسۡجَرُونَ٧٢[غافر: ۷۲]. «در آب بسیار داغ برافروخته و سپس در آتش تافته می‌شوند».

﴿ثُمَّ قِیلَ لَهُمۡ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡ تُشۡرِکُونَ٧٣[غافر: ۷۳]. «آن‌گاه به ایشان گفته می‌شود: آن چیزهایی را که انباز خدا می‌کردید کجایند»؟.

﴿مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا بَل لَّمۡ نَکُن نَّدۡعُواْ مِن قَبۡلُ شَیۡ‍ٔٗاۚ کَذَٰلِکَ یُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلۡکَٰفِرِینَ٧٤[غافر: ۷۴]. «(همان انبازهایی که) غیر از خدا می‌پرستید؟ می‌گویند: از ما ناپدید شده‌اند، بلکه هرگز پیش از این چیزی (را به نیایش) نمی‌خواندیم، خداوند این‌گونه کافران را سرگشته می‌سازد».

﴿ذَٰلِکُم بِمَا کُنتُمۡ تَفۡرَحُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَبِمَا کُنتُمۡ تَمۡرَحُونَ٧٥[غافر: ۷۵]. «این به سبب آن است که بناحق در زمین شادی می‌کردید و به سبب آن است که به خود می‌نازیدید».

﴿ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِینَ فِیهَاۖ فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَکَبِّرِینَ٧٦[غافر: ۷۶]. «از درهای دوزخ درحالیکه در آن‌جا جاویدان خواهید بود داخل شوید جایگاه متکبّران چه بد جایگاهی است»..

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ أَنَّىٰ یُصۡرَفُونَ٦٩آیا ننگریسته‌ای به کسانی که در آیات روشن الهی مجادله می‌کنند؟ یعنی از حالت زشت آنها باید تعّجب کرد که آنها چگونه از آیات روشن الهی روی‌گردان می‌شوند؟ و بعد از این بیان کامل چه چیزی روی می‌آورند؟ آیا دیگر آیات روشنی می‌یابند که مخالف با آیات خدا باشد؟ نه سوگند به خدا چنین نیست! یا شبهاتی می‌یابند که با هوی و امیال آنها مطابقت دارد و به وسیله آن بر باطل خود ماندگار می‌شوند؟ پس بد چیزی است آنچه که آنها به جای آیات الهی گرفته‌اند و بد عملی است کردار آنان، که کتاب‌های خدا را تکذیب کردند و از پیامبران که بهترین و راستگوترین و عاقل‌ترین مردم هستند روی‌گردان شدند. اینها سزایی جز آتش داغ جهنّم ندارند بنابراین، خداوند آنها را تهدید نمود که به این عذاب گرفتار خواهند شد. پس فرمود: ﴿فَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَ٧٠ إِذِ ٱلۡأَغۡلَٰلُ فِیٓ أَعۡنَٰقِهِمۡ وَٱلسَّلَٰسِلُ یُسۡحَبُونَ٧١ فِی ٱلۡحَمِیمِ ثُمَّ فِی ٱلنَّارِ یُسۡجَرُونَ٧٢«پس حقیقت را خواهند دانست وقتی که طوق‌ها و زنجیرها در گردنشان خواهد بود و نمی‌توانند هیچ حرکتی بکنند و آنها و شیاطینشان بدان بسته می‌شوند و در آب بسیار داغ کشیده می‌شوند سپس بر آتش تافته می‌گردند و شعله‌های سوزان آتش بر آنها افروخته می‌شود»، سپس به خاطر ترک و دروغشان توبیخ می‌شوند.

﴿ثُمَّ قِیلَ لَهُمۡ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡ تُشۡرِکُونَ٧٣ مِن دُونِ ٱللَّهِسپس به آنان گفته می‌شود انبازهایی که به جای خدا پرستش می‌نمودید کجا هستند؟ آیا به شما فایده‌ای رساندند یا پاره‌ای از عذاب را از شما دور ساختند؟ ﴿قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّامی‌گویند: آنها از دید ما ناپدید و پنهان شدند و حاضر نشدند و اگر حاضر می‌شدند فایده‌ای نمی‌بخشیدند. پس آنها انکار می‌کنند و می‌گویند: ﴿بَل لَّمۡ نَکُن نَّدۡعُواْ مِن قَبۡلُ شَیۡ‍ٔٗابلکه هرگز پیش از این ما چیزی را به نیاش نمی‌خواندیم. احتمال دارد که منظورشان انکار باشد، و گمان می‌برند که این کار به آنها فایده می‌رساند. و احتمال دارد که منظورشان اعتراف به باطل بودن الوهیت چیزهایی باشد که عبادت می‌کرده‌اند، و اقرار می‌کنند که خداوند در حقیقت شریکی ندارد، بلکه اینها با پرستش چیزهایی که خدا نبوده‌اند گمراه و خطاکار گشته‌اند. و این احتمال صحیح‌تر به نظر می‌آید.

﴿کَذَٰلِکَ یُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلۡکَٰفِرِینَنیز بر همین دلالت می‌نماید. یعنی ضلالتی که آنها در دنیا بر آن بودند ضلالتی است که برای هرکس آشکار می‌باشد. حتی آنها خودشان در روز قیامت به باطل بودن آن اقرار و اعتراف می‌نمایند. و معنی گفته خداوند که فرموده است: ﴿وَمَا یَتَّبِعُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَکَآءَۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ[یونس: ۶۶]. «و کسانی‌که به جز خدا شریکانی می‌خوانند جز از گمان پیروی نمی‌کنند». برایشان روشن می‌گردد. و فرموده الهی نیز بر همین مفهوم دلالت می‌نماید که فرموده است: ﴿وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَکۡفُرُونَ بِشِرۡکِکُمۡ[فاطر: ۱۴]. «و در روز قیامت به شرکتان کفر می‌ورزند و آن را انکار می‌کنند». ﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن یَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا یَسۡتَجِیبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ[الأحقاف: ۵]. «و چه کسی گمراه‌تر از کسی است که به جای خدا کسانی را به فریاد می‌خواند که در روز قیامت او را اجابت نمی‌کنند»؟!

و به دوزخیان گفته می‌شود: ﴿ذَٰلِکُم بِمَا کُنتُمۡ تَفۡرَحُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَبِمَا کُنتُمۡ تَمۡرَحُونَ٧٥عذاب گوناگونی که بدان گرفتار شده‌اید بدان جهت است که در زمین به سبب باطلی که بر آن بودید و با دانشی که به وسیله آن با دانش پیامبران مخالفت ورزیدید شادی می‌کردید، و از روی تجاوز و دشمنی و ستم و گناه بر بندگان خدا تکبر نموده و به خود می‌نازیدید.

همان طور که خداوند در آخر این سوره می‌فرماید: [غافر: ۸۳]. ﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ[غافر: ۸۳]. «وقتی‌که پیامبرانشان با دلایل آشکار نزد آنها آمدند با دانشی که داشتند شادمانی کردند». و همان‌طور که قوم قارون به او گفتند: ﴿لَا تَفۡرَحۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَرِحِینَ[القصص: ۷۶]. «شادمان مباش که خداوند شادی کنندگان را دوست ندارد». این شادمانی مذموم است چرا که موجب عذاب و کیفر می‌شود. به خلاف شادی نیکو که خداوند در مورد آن فرموده است: ﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ[یونس: ۵۸]. «بگو: به فضل و لطف خدا باید خوشحال شوند. و آن شاد شدن به خاطر داشتن علم مفید و عمل صالح است».

﴿ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَهریک از شما به طبقه‌ای از طبقات جهنّم که مناس با عملتان می‌باشد وارد شوید، ﴿خَٰلِدِینَ فِیهَاو جاودانه در آن بمانید. هرگز آنها از آن بیرون نمی‌شوند، ﴿فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَکَبِّرِینَجایگاه متکّبران چه بد جایگاهی است! جایگاهی که در آن خوار و ذلیل می‌شوند و زندانی می‌گردند و عذاب داده می‌شوند و در میان گرما و سوزش آن به سر می‌برند.

آیه‌ی ۷۷:

﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۚ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعۡضَ ٱلَّذِی نَعِدُهُمۡ أَوۡ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیۡنَا یُرۡجَعُونَ٧٧[غافر: ۷۷]. «پس باش. بی‌گمان وعدۀ خداوند حق است، پس اگر پاره‌ای از عذابی که به آنها وعده می‌دهیم که گرفتار آن شوند، به تو نشان دهیم، (اینگونه خواهد بود)، یا اگر قبل از اینکه آن‌را مشاهد کنید تو را بمیرانیم، آنان به‌سوی ما بازگردانده می‌شوند».

﴿فَٱصۡبِرۡای پیامبر! بر دعوت کردن قوم خود و آزاری که از جانب آنها به تو می‌رسد شکیبا باش. و از ایمان خود بر شکیبایی ات کمک بخواه. ﴿إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞبی‌گمان وعده خداوند حق است و به زودی دینش را یاری خواهد کرد و آن را بالا می‌برد و پیامبرانش را در دنیا و آخرت یاری می‌دهد. نیز از این که عذاب بر دشمنان تو در دنیا و آخرت واقع خواهد شد کمک بگیر، بنابراین فرمود: ﴿فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعۡضَ ٱلَّذِی نَعِدُهُمۡپس اگر پاره‌ای از آنچه به آنها وعده می‌دهیم به تو نشان دهیم، این‌گونه خواهد بود، ﴿أَوۡ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیۡنَا یُرۡجَعُونَیا اگر قبل از اینکه آن را مشاهده کنید تو را بمیرانیم. آنان به سوی ما بازگردانده می‌شوند و آنها را طبق اعمالشان مجازات خواهیم کرد. ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ غَٰفِلًا عَمَّا یَعۡمَلُ ٱلظَّٰلِمُونَ[إبراهیم: ۴۲]. «پس گمان مبر که خداوند از آنچه ستمگران می‌کنند غافل است».

آیه‌ی ۷۸:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِکَ مِنۡهُم مَّن قَصَصۡنَا عَلَیۡکَ وَمِنۡهُم مَّن لَّمۡ نَقۡصُصۡ عَلَیۡکَۗ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأۡتِیَ بِ‍َٔایَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ فَإِذَا جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قُضِیَ بِٱلۡحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٧٨[غافر: ۷۸]. «و بی‌گمان پیش از تو پیغمبرانی را فرستاده‌ایم. سرگذشت بعضی را برای تو بازگو کرده و سرگذشت برخی را بازگو نکرده‌ایم. و هیچ پیامبری را نسزد که معجزه‌ای درمیان آورد مگر به فرمان خدا، پس چون فرمان خدا آید به حق حکم می‌شود و باطل‌گرایان آنجا زیان ببینند».

سپس پیامبر را دلجویی داد و او را به وسیله سرگذشت برادران پیامبرش وادار به شکیبایی نمود و فرمود: ﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗاتا ﴿ٱلۡمُبۡطِلُونَیعنی پیامبران زیادی را پیش از تو به سوی اقوامشان فرستاده‌ایم که آنها را دعوت کردند و در مقابل اذّیت و آزارشان صبر کردند. ﴿مِنۡهُم مَّن قَصَصۡنَا عَلَیۡکَ وَمِنۡهُم مَّن لَّمۡ نَقۡصُصۡ عَلَیۡکَداستان بعضی‌ها را برایت بازگو نموده‌ایم و داستان برخی‌ها را برای تو بیان نکرده‌ایم. و همه پیامبران تحت تدبیر الهی بوده و از خود اختیاری نداشته‌اند، ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأۡتِیَ بِ‍َٔایَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِو هیچ پیامبری از آن پیامبران حق نداشته است که معجزه و نشانه شنیدنی یا عقلی ارائه دهد مگر به فرمان و خواست خداوند پس این پیشنهادِ پیشنهاد کنندگان به پیامبران مبنی بر اینکه فلان نشانه و معجزه را ارائه دهند این ناشی از تکذیب و ستم و عناد پیشنهاد کنندگان است، بعد از اینکه خداوند پیامبران را به وسیله نشانه‌هایی دالّ بر راستگویی‌شان و صحت آنچه که آورده‌اند تاکید نمود. ﴿فَإِذَا جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِپس هرگاه فرمان خدا برای قضاوت و فیصله دادن میان پیامبران و دشمنانشان سر رسد، ﴿قُضِیَ بِٱلۡحَقِّمیان آنها به حق داوری می‌شود و به نجات پیامبران و پیروانشان و هلاک شدن تکذیب کنندگان حکم می‌گردد، حکمی که به جا و درست است. ﴿وَخَسِرَ هُنَالِکَ ٱلۡمُبۡطِلُونَو به هنگام قضاوت مذکور باطل‌گرایان زیان می‌بینند، کسانی که باطل‌گرایی تبدیل به صفت آنها شده و علم و عمل و هدفی که دارند باطل گشته است. پس این مخاطبان بپرهیزند از این که باطل خود را ادامه دهند که آن‌گاه همانند ایشان زیانمند می‌گردند. هیچ خیری در اینها نیست و نه در کتاب‌های آسمانی نجات ایشان ثبت گردیده است.

آیه‌ی ۸۱-۷۹:

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَنۡعَٰمَ لِتَرۡکَبُواْ مِنۡهَا وَمِنۡهَا تَأۡکُلُونَ٧٩[غافر: ۷۹]. «خداوند ذاتی است که چهارپایان را برای شما آفریده است تا بر (برخی) از آنها سوار شوید و (برخی) از آنها را می‌خورید».

﴿وَلَکُمۡ فِیهَا مَنَٰفِعُ وَلِتَبۡلُغُواْ عَلَیۡهَا حَاجَةٗ فِی صُدُورِکُمۡ وَعَلَیۡهَا وَعَلَى ٱلۡفُلۡکِ تُحۡمَلُونَ٨٠[غافر: ۸۰]. «و شما در آنها منافعی دارید و تا با سوار شدن) بر آنها به هدفی که در دل دارید برسید، و بر چهارپایان و وری کشتی‌ها حمل می‌شوید».

﴿وَیُرِیکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ فَأَیَّ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ تُنکِرُونَ٨١[غافر: ۸۱]. «و (خداوند) نشانه‌های خود را به شما نشان می‌دهد، پس کدام یک از نشانه‌های خدا را انکار می‌کنید»؟!

خداوند بر بندگانش منّت می‌نهد که برای آنها چهارپایانی سودمند و مفید آفریده است. از جمله فواید آنها یکی سوار شدن و حمل بار با آنهاست، و این که از گوشت آنها استفاده شده و شیرشان نوشیده می‌شود. و از فوایدشان گرمازایی و تهیه وسایلی از مواد پشم‌هایشان می‌باشد، و فواید دیگری هم دارند. ﴿وَلَکُمۡ فِیهَا مَنَٰفِعُ وَلِتَبۡلُغُواْ عَلَیۡهَا حَاجَةٗ فِی صُدُورِکُمۡو تا با سوار شدن بر آنها به مقاصدی که در دل دارید برسید. از قبیل رسیدن به مناطق دور دست و به دست آورن سرور و شادی با رسیدن به آن‌جا. ﴿وَعَلَیۡهَا وَعَلَى ٱلۡفُلۡکِ تُحۡمَلُونَو شما بر مرکب‌های خشکی و دریایی حمل می‌شوید. خداوندی که این چهارپایان و کشتی‌ها را برایتان مسخّر نمود، شما را بر آن حمل می‌نماید و اسبابی را فراهم آورده است که متمّم کار این مرکب‌ها است و آنها بدون این اسباب نمی‌توانند کارشان را به انجام برسانند.

﴿وَیُرِیکُمۡو خداوند آیات و نشانه‌هایش را که بر یگانگی و اسما و صفاتش دلالت می‌کنند به شما نشان می‌دهد. و این از بزرگ ترین نعمت‌های خداست که آیات آفاقی و انفسی و نعمت‌های آشکارش را به آنها نشان داده و برایشان برشمرده است تا آن را بشناسند و شکر آن را به جای آورند و خداوند را یاد نمایند. ﴿فَأَیَّ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ تُنکِرُونَپس کدام یک از آیات خدا را انکار می‌کنید و به آن اقرار نمی‌نمائید؟! چرا که برایتان ثابت شده که همه نشانه‌ها و نعمت‌ها از جانب خداوند متعال هستند. پس نه تنها جایی برای انکار و روی گرداندن از آن باقی نمانده است، بلکه خردمندان باید تلاش خود را در راستای اطاعت از او، و بریدن از همه چیز و خدمت کردن به او مبذول دارند.

آیه‌ی ۸۵-۸۲:

﴿أَفَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ کَانُوٓاْ أَکۡثَرَ مِنۡهُمۡ وَأَشَدَّ قُوَّةٗ وَءَاثَارٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ٨٢[غافر: ۸۲]. «آیا در زمین به سیر و سیاحت نپرداخته‌اند تا بنگرند سرانجام پیشینیان چگونه بوده است؟ آنان‌که از اینان نیرومندتر و دارای آثار بیشتری در زمین بوده‌اند پس آنچه می‌کردند (عذاب خدا) را از (سر) آنان دفع نکرد».

﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ٨٣[غافر: ۸۳]. «پس چون پیامبرانشان با معجزه‌ها به‌سوی آنان آمدند به دانش و معلوماتی که خودشان داشتند خوشحال و شادمان شدند و آنچه که آن‌را به ریشخند می‌گرفتند آنان‌را فرو گرفت».

﴿فَلَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥ وَکَفَرۡنَا بِمَا کُنَّا بِهِۦ مُشۡرِکِینَ٨٤[غافر: ۸۴]. «هنگامی‌که کیفر ما را دیدند گفتند: تنها به خدا ایمان آورده‌ایم و آنچه را که شرک می‌آورده‌ایم منکر شدیم».

﴿فَلَمۡ یَکُ یَنفَعُهُمۡ إِیمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ سُنَّتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی قَدۡ خَلَتۡ فِی عِبَادِهِۦۖ وَخَسِرَ هُنَالِکَ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨٥[غافر: ۸۵]. «امّا ایمانشان هنگامی‌که کیفر ما را دیدند به حالشان سودی نبخشید. این سنّت و شویه‌ی همیشگی خدا در مورد بندگانش بوده است و کافران آنجا زیان می‌بینند».

خداوند متعال کسانی را که پیامبران را تکذیب می‌کنند تشویق می‌نماید تا با دل و جان در زمین به سیر و سیاحت بپردازند و از دانشمندان سوال کنند. ﴿فَیَنظُرُواْو با فکر اندیشه و استدلال بنگرند، نه این که از روی غفلت و بی‌توجّهی از کنار حقایق رد شوند. ﴿کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡپس بنگرند که سرانجام امتّ‌های گذشته همچون عاد و ثمود و غیره که قبل از ایشان بوده‌اند چگونه بوده است، کسانی که ﴿کَانُوٓاْ أَکۡثَرَ مِنۡهُمۡ وَأَشَدَّ قُوَّةٗ وَءَاثَارٗا فِی ٱلۡأَرۡضِاز اینها نیرومندتر و دارای اموال و آثار بیشتری از قبیل ساختمان‌ها و دژهای محکم و در شکوفا و کشتزارهای فراوان در زمین بودند. ﴿فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَولی چیزهایی که به دست آورده بودند ایشان را از عذاب خدا وقتی که فرمان الهی آنها را فرا گرفت نجات نداد. پس توانایی‌شان چیزی از عذاب را از آنها دور نکرد و نتوانستند مال‌هایشان را به عنوان بلاگردان خود بدهند و از عذاب نجات یابند، و نتوانستند در قلعه‌های خود پناه بگیرند.

سپس جنایت و جرم بزرگ آنها را بیان کرد و فرمود: ﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِوقتی پیامبرانشان با دلایل آشکار از قبیل کتاب‌های الهی و معجزات خارق العاده و علم مفید و روشنگر و هدایت دهنده از گمراهی و رهنمود کننده به سوی حق به نزد آنها آمدند، ﴿فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِبا دانشی که داشتند و مخالف دین پیامبران بود خوشحال شدند. و معلوم است که شاد شدن آنها بر شدت خشنودی از آن و تمسّک آنها به آن دانش، و دشمنی ورزیدنشان با حقّی که پیامبران آورده بودند دلالت می‌نماید. نیز نشانگر آن است که آنها باطل خود را حق قرار داده بودند. و این عام است و شامل همه علومی می‌باشد که به وسیله آن با آنچه پیامبران آورده‌اند مخالفت ورزیده شود. و آنچه که سزاوار است بیش از دیگر علوم جزو این دانش‌ها شمرده شود فلسفه و منطق یونانی است که به وسیله آن به مقابله با بسیاری از آیات قرآنی پرداخته شده و از جایگاه آن در دلها کاشته شده است. و دلایل یقینی و قاطع قرآن به صورت دلایلی لفظی که مفید یقین نیست و عقل بی‌خردان و اهل باطل بر آن مقدّم داشته شده نشان داده شده است. این بزرگ‌ترین الحاد در آیات خدا و مخالفت با آن است. ﴿وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَو عذابی که آنها آن را به باد تمسخر می‌گرفتند آنان را فرو گرفت.

﴿فَلَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥ وَکَفَرۡنَا بِمَا کُنَّا بِهِۦ مُشۡرِکِینَ٨٤پس وقتیکه عذاب ما را دیدند (اعتراف کردند، اما اقرارشان به آنها سودی نرساند و) گفتند: به خدای یگانه ایمان آورده‌ایم و به بت‌ها و انبازهایی که به سبب آن مشرک به شمار می‌آمده ایم کفر ورزیده‌ایم (و از هر علم و عملی که با پیامبران مخالف است بیزاری می‌جوییم).

﴿فَلَمۡ یَکُ یَنفَعُهُمۡ إِیمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَااما ایمانشان به هنگام مشاهده عذاب سخت ما بدیشان سودی نرساند. ﴿سُنَّتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی قَدۡ خَلَتۡ فِی عِبَادِهِاین شیوه الهی است که درباره بندگانش جاری است مبنی بر این که وقتی عذاب و کیفر خدا بر تکذیب کنندگان فرود آید و آنان در این هنگام ایما بیاورند ایمانشان اعتباری ندارد و آنها را از عذاب نجات نمی‌دهد. چون ایمانشان ایمان اضطراری است و مجبور شده‌اند، و ایمانی است که بر اثر مشاهده انجام گرفته است، و تنها ایمانی صاحب خود را نجات می‌دهد که ایمان اختیاری به غیب و قبل از مشاهده قرائت عذاب باشد. ﴿وَخَسِرَ هُنَالِکَ ٱلۡکَٰفِرُونَو به هنگام نابود شدن و چشاندن عذاب، کافران هنگام نابود شدن و چشاندن عذاب، کافران در دنیا و آخرتشان زیانبار می‌گردند، و زیانمند شدن تنها در این دنیا کافی نیست بلکه باید به عذاب سخت و ابدی گرفتار آیند.

پایان تفسیر سوره‌ی غافر

تفسیر سوره‌ی غافر آیه‌ی 77-56

 

سوره‌ی غافر آیه‌ی 77-56

 

( إِنَّ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (56) لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ (57) وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِیءُ قَلِیلاً مَّا تَتَذَکَّرُونَ (58)‏ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لَّا رَیْبَ فِیهَا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ (59) وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ (60) اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ (61) ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ لَّا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (62) کَذَلِکَ یُؤْفَکُ الَّذِینَ کَانُوا بِآیَاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (63) اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَاراً وَالسَّمَاء بِنَاء وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَرَزَقَکُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ (64) هُوَ الْحَیُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (65) قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءنِیَ الْبَیِّنَاتُ مِن رَّبِّی وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ (66)‏ هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُّسَمًّى وَلَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (67) هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ فَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ (68) أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ أَنَّى یُصْرَفُونَ (69) الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتَابِ وَبِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (70) إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ (71) فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ (72) ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ تُشْرِکُونَ (73) مِن دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَل لَّمْ نَکُن نَّدْعُو مِن قَبْلُ شَیْئاً کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکَافِرِینَ (74) ذَلِکُم بِمَا کُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَمْرَحُونَ (75) ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (76) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ (77)‏

 

این  مرحله‌کاملا  متصل  به  مرحله  پیش  از  خود  است‌.  این  مرحله  ادامه  بخش  واپسین  درس  گذشته  است‌.  تکمله  رهنمود  و  رهنمون‌کردن  پیغمبر  (ص)به  صبرو  شکبائی  است‌،  صبر  و  شکیبائی  در  برابر  تکذیب‌،  اذّیت  و  آزار،  بازداشتن  از  حق‌،  و  به  ناحق  خودبزرگ‌بینی  و  تکّبر  ورزیدن‌،  پس  از  این  رهنمود  و  رهنمون‌،  پرده  برداشته  می‌شود  از  علّت  مجادله  با  آیات  خدا  بدون  حجت  و  بدون  برهان.  علّت  چنین  مجادله  ناروائی  خودبزرگ‌بینی  و  تکبّری  است  که  خودبزرگ‌بینان  و  منکران  را  از  تسلیم  حق  شدن  بازمی‌دارد.  خودبزرگ‌بینان  و  متکّبران  خودشان  بسیارکوچکتر  و  ناچیزتر  از  این  خودبزرگ‌بینی  و  تکبّری  هستندکه  در  سینه‌ها  در  گشت  وگذار  است‌.

بدین  خاطر  است  تذکّر  داده  می‌شود  به  بزرگی  و  سترگی  این  جهانی‌که  خدا  آن  را  آفریده  است‌،  و  به‌کوچ  و  ناچیزی  جملگی  مردمان  در  مقایسه  ایشان  با  آسمانها  و  زمین‌.  این  درس  به  پیش  می‌رود  و  برخی  از  نشانه‌های  جهانی  را  عرضه  می‌دارد.  از  فضل  و  لطف  خدا  سخن  می‌گوید  در  این‌که  برخی  از  نشانه‌های  جهانی  را  مسخر  انسانها  نموده  است‌،  هرچندکه  انسانها  بسیارکوچکتر  و  ناچیزتر  از  آنها  هستند.  به  فضل  و  لطف  خدا  اشاره  می‌کندکه  چگو‌نه  به  مردمان  در  ذات  خودشان  روا  دیده  است‌.  هم  این  و  هم  آن  بر  وحدانیت  هستی‌بخشی‌گواهی  می‌دهند  که  برایش  شریک  و  انباز  قرار  می‌دهند.  پیغمبر (ص)  را  رهنمود  و  رهنمون  می‌نماید  به  این‌که  آشکارا  سخن  توحید  و  یگاپرستی  را  بگو‌ید  و  از  چیزی  که  بجز  خدا  می‌پرستند  رویگردان  شود.  این  مرحله  با  صحنه تند  و  نابهنجاری  از  صحنه‌های  قیامت  پایان  می‌پذیرد.  در  این صـحنه  از  مشرکان  پرسش  می‌شود  چه  چیز  را  شریک  و  انباز  خدا  کرده‌اند.  البته  این  پرسش  برای  سرکوفت  زدن  و  نکو‌هش‌کردن  و  خوار  و  رسوا  نمودن  مشرکان  است‌.  این  مرحله  خاتمه  می‏یابد  بدان‌گونه‌که  مرحله  پیشین  خاتمه  یافت‌،  با  رهنمود  و  رهنمون‌کردن  پیغمبر  (ص)  به  صبر  و  شکیبائی  نمودن‌،  چه  خدا  او  را  زنده  بدارد  تا  برخی  از  چیزهائی  را  ببیند  که  بدیشان  وعده  داده  است‌،  و  چه  خدا  او  را  نمیراند  و  به  سوی  خود  برگرداند  پیش  از  این‌که  وعده  خدا  دربرسد  و  بدان  وفا  شود.  چه‌کار  و  بار  به  خدا  واگذار  است‌،  و  فرمان  فرمان‌کردگار  است‌،  و  مردمان  در  هر  صورت  به  سوی  خدا  برمی‌گردند.

*

( إِنَّ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (56) لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ (57) وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِیءُ قَلِیلاً مَّا تَتَذَکَّرُونَ (58)‏ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لَّا رَیْبَ فِیهَا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ (59) وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ ).

کسانی  که  بدون  دلیلی  که  (‌از  سوی  خدا)  در  دست  داشته  باشند،  در  باره  آیات  الهی  به  ستیزه‌گری  و  کشمکش  می‌پردازند،  در  سینه‌هایشان  جز  برتری‌جوئی  نیست  و  هرگز  هم  به  برتری  نمی‌رسند.  پس  (‌از  شر  اینگونه  افراد  خودخواه  و  برتری‌طلب‌)  خود  را  در  پناه  خدا  دار  که  او  (‌سخنان  بی‌اساس  ایشان  را)  می‌شنود  و  (‌توطئه‌های  ناجوانمردانه  آنان  را)  می‌بیند.  قطعاً  آفرینش  آسمانها  و  زمین  (‌از  عدم  در  آغاز  خلقت‌)  بسی  دشوارتر  است  از  آفرینش  مردمان  (‌در  پایان  این  جهان  برای  شروع  زندگی  در  آن  جهان‌)  ولیکن  بیشتر  مردمان  (‌که  کفار  و  مشرکانند  چنین  چیزی  را  درست‌)  نمی‌دانند.  آنـان  که  چشمانشان  (‌از  دیدن  حق‌)  کور  است‌،  با  آنان  که  (‌حق  را)  می‌بینند،  و  کسانی  که  ایمان  آورده‌اند  و  کارهای  نیکو  کرده‌اند  با  کسانی  که  بدکار  و  بزهکارند  یکسان  نیستند.  امّا  شما  (‌بر  اثر  خودخواهی  و  زشتکاری‌)  کمتر  پند  می‌گیرید  (‌و  متوجه  حقیقت  می‌شوید)‌.  روز  قیامت  قطعاً فرا  می‌رسد  و  شکی  در  آن  نیست‌،  ولی  بیشتر  مردم  تصدیق  نمی‌کنند.  پروردگار  شما  می‌گوید:  مرا  به  فریاد  خوانید  تا  بپذیرم‌.  کسانی  که  خود  را  بزرگتر  از  آن  می‌دانند  که  مرا  به  فریاد  خوانند،  خوار  و  پست  داخل  دوزخ  خواهند  گشت‌.

این  آفریده  انسان  نام  در  سیاری  از  اوقات  خود  را  فراموش  می‌کند.  فراموش  می‌کندکه  او  پدیده  بسیار  کوچ  و  ناتوانی  است‌.  او  نیرو  و  توان  را  می‌طلبد  امّا  نه  از  خودش‌،  بلکه  از  تماسی‌که  با  سرچشمه  نخستین  نیرو  و  توان  پیدا  می‌کند،  یعنی  از  خدا.  گاهی  این  تماس  را  قطع  می‌کند  و  باد  به  غبغب  می‌اندازد  و  می‌آماسد  و  گردن  می‌افرازد  و  سر  را  بالا  می‌گیرد  و  بزرگی  و  عظمت  می‌فروشد.  تکبر  سینه‌اش  را  قلقلک  می‌دهد.  از  شیطانی  تکّبر  را  می‌خواهدکه  خودش  بر  اثر  همین  تکّبر  هلاک  گردیده  است‌.  شیطان  بر  همچون  انسانی  چیره  است  و  با  دست  اوکارهائی  می‌کند  که  نگو!

همچون  انسانی  در  باره  آیات  خدا  و  نشانه‌های  عظمت  او  به  مجادله  و  ستیزه‌گـری  می‌پردازد.  آیات  و  نشانه‌هائی‌که  پدیدار  وگویا  هستند،  و  با  فطرت  به  زبان  فطرت  سخن  می‌گویند  و  از  حق  و  حقیقت  تعبیر  می‌کنند.  همچون  انسانی  گمان  می‌برد  و  به  گمان  مردم  می‌اندازد  که  او  قانع  نشده  است‌،  و  به  مجادله  و  مباحثه  می‌نشیند  چون  او  یقین  پیدا  نکرده  است  و  مطمئن  نگردیده  است‌.  خدائی‌که  بس  آگاه  از  بندگان  خود  است‌،  و  شنوا  و  بینا  است  و  مطلع  از  رازها  و  رمزها  است‌،  بیان  می‌فرمایدکه  مجادله  و  مباحثه  او  از  تکّبر  و  خودبزرگ‌بینی  نشات  می‌گیرد  این  کار  او  تنها  بر  اثر  تکبر  و  خودبزرگ‌بینی  است  و  بس.  تکّبر  و  خودبزرگ‌بینی  است‌که  سینه‌اش  را  قلقلک  می‌دهد،  و  او  را  به  مجادله  و  مباحثه  در  باره  کاری  دعوت  می‌کندکه  به  مجادله  و  مباحثه  در  باره  آن  نیازی  نیست‌.  تکّبر  و  خودبزرگ‌بینی  او  به  خاطر  چشم  دوختن  به  چیزی  و  سرکشیدن  به  سوی  چیزی  است‌که  آن  چیز  بسی  بزرگتر  از  خود  او  است‌.  تلاش  برای  رسیدن  به  پله  و  مقامی  است‌که  شایسته  او  نیست  و  او  را  نمی‌سزد،  و  خمیره  وجود  خودش  او  را  شایان  رسیدن  بدان  مکانت  و  منزلت  نمی‌سازد.  اصلا  او  دارای  حجت  و  برهانی  نیست  تا  در  پرتو  آن  به  مجادله  و  مباحثه  بپردازد،  و  حجت  و  برهانی  ندارد  تا  آن  را  آشکارا  بگو‌ید  و  آن  را  آشکار  و  نمایان  سازد.  بلکه  آنچه  می‌گوید  از  سر  تکّبر  است  و  بس‌:

« إِنَّ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِیهِ »‌.    کسانی  که  بدون  دلیـلی  که  (‌از  سوی  خدا)  در  دست  داشته  باشند،  در  باره  آیات  الهی  به  ستیزه‌گری  و  کشمکش  می‌پردازند،  در  سینه‌هایشان  جز  برتری‌جوئی  نیست  و  هرگز  هم  به  برتری  نمـی‌رسند.

 اگر  انسان  حقیقت  خود  را  و  حقیقت  این  هستی  را  بشناسد،  اگر  انسان  نقش  خود  را  بداند  و  آن  را  نیکو بازی کند  و  تلاش  ننماید  از  نقش  خود  تعدّی  و  تجاوز  کند  و  دربگذرد،  اگر  انسان  مطمئن  باشدکه  او  پدیده‌ای  از  زمره  پدیده‌هائی  است‌که  بسیارند  و  بشمار  نمی‌آیند  و  به  فرمان  یزدان  آفریدگار  این  جهان  مسخر  انسـانند  برابر  اندازه‌گیری  و  سنجشی‌که  جز  خداکسی  از  آن  آگاه  نیست‌،  و  اگر  انسان  بداندکه  نقش  او  برحسب  حقیقت  وجودش‌،  در  پیکره  این  جهان  مقرّر  و  مقدّر  است  .  .  .  اگر  انسان  همه اینها  را  بداند  آسوده‌خاطر  می‌شود  و  می‌آساید،  و  سر  فرود  می‌آورد  و  فروتنی  می‌کند،  و  با  خودش  و  با  جهان  پیرامون  خودش  در  صلح  و  صفا  بسر  می‏برد،  و  تسلیم  و  مطیع  خدا  می‌شود.

(فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ)  .

پس  خود  را  در  پناه  خدا  دار  که  او  (‌سخنان  بی‌اساس  ایشان  را)  می‌شنود  و  (‌توطئه‌های  ناجوانمردانه  آنان  را)  می‌بیند.

به  خدا  پناه  بردن  در  مقابله  با  تکّبر،  بیانگر  زشتی  و  پلشتی  خودبزرگ‌بینی  است‌.  چه  انسان  خود  را  در  پناه  خدا  می‌دارد  از  چیزی‌که  زشت  و  پلشت  و  ناجور  باشد  و  از  آن  انتظار  شر  و  بدی  و  اذّیت  و  آزار  رود  .  .  .  در  تکبّر  و  خـودبزرگ‌بینی  همه  اینها  هست‌.  تکبر  و  خودبزرگ‌بینی  دارنده  خود  را  و  مردمان  پیرامون  او  را  خسته  می‌کند  و  -  رنج  می‌اند‌ازد.  تکبّر  و  خودبزرگ‌بینی  سـینه‌ای  را  اذیت  می‌کند  و  آزار  می‌رساندکه  در  آن  درگشت  وگذار  است  و  آن  را  قلقلک  می‌دهد،  و  سینه‌های  دیگران  را  نیز  اذیت  می‌کند  و  آزاد  می‌رساند.  این  است  که  تکبّر  و  خودبزرگ بینی  شر  و  بلا  است  و  شایسته  است‌که  خود  را  از  دست  آن  در  پناه  خدا  داشت‌.

(إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ)  .

قطعاً  او  شنوا  و  بینا  است‌.

خدا  می‌شنود  و  می‏بیند.  تکبر  و  خودبزرگ‌بینی  نکوهیده‌،  در  حرکت  و  جنبشی  مجسم  می‌گرددکه  دیده  می‌شود،  و  در  صحبت  و  سخنی  جلوه‌گر  می‌آیدکه  شنیده  می‌شود.  این  است‌که  انسان  مومن‌کار  و  بار  خود  را  به  شنوای  بینائی  موکول  می‌کند  و  حواله  می‌داردکه  سرپرستی  او  را  بر  عهده  می‌گیرد  و  او  را  از  آنچه  می‌شنود  و  می‏بیند  مصون  و  محفوظ  می‌دارد.

آن‌گاه  پرده  برمی‏دارد  از  وضعیت  حقیقی  انسان‌که  در  این  جهان  بزرگ  دارد،  و  پرده  برمی‏دارد  از  ناچیزی  انسان  با  مقایسه  او  با  برخی  از  آفریده‌های  یزدان‌که  قابل  دیدن  برای  مردمان  است‌،  و  همین  که  بنگرند  بزرگی  و  ستبری  آنها  را  درک  و  فهم  می‌کنند،  و  وقتی  که  از  حقیقت  آنها  مطلع  شوند  بر  فهم  و  شعور  خود  می‌افزایند:                       

(لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ)  .

قطعاً  آفرینش  آسمانها  و  زمین  (‌از  عدم  در  آغاز  خلقت‌)  بسی  دشوارتر  است  از  آفرینش  مردمان  (‌در  پایان  این  جهان  برای  شروع  زندگی  در  آن  جهان‌)  ولیکن  بیشتر  مردمان  (‌که  کفار  و  مشرکانند  چنین  چیزی  را  درست‌)  نمی‌دانند.

آسمانها  و  زمین  در  معرض  دید  انسان  هستند  و  آنها  را  می‏بیند،  و  می‌تواند  خود  را  با  آنها  مقایسه‌کند  و  بسنجد.  ولیکن  وقتی‌که  «‌بداند»  حقیقت  نسبت‏ها  و  فاصله‌ها  و  حقیقت  حجمها  و  نیروها  را،  از  تکبر  و  خودبزرگ‌بینی  خود  پائین  می‌آید  و  سر  فرود  می‌آورد،  و  خـویشتن  راکوچک  و  ناچیز  می‏بیند  تا  بدانجاکه  از  کوچکی  وناچیزی  خـود  چه  بسا  عقل  و  هوش  خود  را  از  دست  بدهد.  مگر  این‌که  آن  عنصر  آسمانی  را  به  یاد  بیاوردکه  خدا  آن  را  در  او  به  ودیعت‌گذاشته  است‌،  و  به  خاطر  آن  خدا  او  راگرامی  و  بزرگوار  فرموده  است‌.  تنها  این  عنصر  آسمانی  است‌که  انسان  را  در  برابر  عظمت  این  جهان  هولناک  و  عظیم‌،  برجا  و  سرپا  نگاه  می‌دارد.  نگاه‌گذ‌رائی  به  آسمانها  و  زمین  برای  این  درک  و  فهم  بسنده  خواهد  بود.

این  زمینی‌که  روی  آن  زندگی  می‌کنیم‌،‌کره کوچکی  از  کرات  منظومه  شمسی  است‌.  زمین  سه  میلیونم  بخش  از  بخشهای  تابع  خورشید  است‌!  و  حجم  زمین‌کم‌تر  از  یک  میلیونم  حجم خورشید  است‌!

این  خورشید  هم  یکی  از  حدود  صد  میلیون  خورشیدی  است  که  درکهکشان  نزدیک  به  ما  است‌،  کهکشانی  که  ما  جزو  آن  هستیم‌.  انسانها  تا  به  امـروز  حدود  صد  میلیون  از  این  کهکشانها  را  کشف  کرده  است‌![1]  این  کهکشانها  در  فـضای  بس  فراخ  دور  و  برکهکشان  راه  شیری  پراکنده‌اند  وکمی  مانده  است‌که  کهکشان  ما  در  این  فضای  بیکران‌گم  و  سرگردان  شود!

چیزی  که  انسانها  کشف  کرده‌اند  گوشه  ناچیز  وکوچکی  است  که  در  ساختار  عظیم  هستی  قابل  ذکر  نیست!  امّا  جهان  مکشوف  با  وجود  ناچیزی  وکوچ‌،  هراس‌انگیز  و  فراخ  است  و  تنها  به  تصور  درآوردن  آن  سرها  راگیج  و  ویج  می‌کند.  مسافت  میان  ما  و  میان  خورشید  حدود  نود  و  سه  میلیون  مایل  است‌.  خورشیدکه  در  راس  خانواده  ستاره زمین  کو‌چک  ما  است‌،  بلکه  خورشید  -  بنا  به  ارجح  اقوال  -  ماد‌ر  این  زمین‌کوچک  است‌،  و  زمین  ما  از  آغوش  مادرش  مسافت  چندانی  دور  نشده  است‌،  این  مسافت  نود  و  سه  میلیون  مایل  است  و  بس   و  امّاکهکشان  ما  -  یعنی  کـهکشان  راه  شیری  -‌که  خورشید  جزو  آن  است‌،  قطر  آن  حدود  صد  هزار  میلیون  سال  نوری  است  .  .  .  سال  نوری  یعنی  فاصله‌ای‌که  شش  صد  میلیون  مایل  است!  چراکه  سرعت  نور  صد  و  هشتاد  و  شش  هزار  مایل  در  ثانیه  است‌!

نزدیک‌ترین  کهکشان  از  میان  کهکشانهای  دیگر  به  کهکشان  ما  حدود  هفت  صد  و  پنجاه  هزار  سال  نوری  فاصله  دارد.

بار  دیگر  می‌گوئیم  این  مسافتها  و  فاصله‌ها  و  این  حجمها  چیزی  است  که  دانش  ناچیز  انسانها  توانسته  است  آنها  را  کشف  کند.  دانش  انسانها  خودش  معترف  است‌که  آنچه  راکه  کشف‌کرده  است  تکه‌ها  و  بخشهای  کوچ  در  میان  این  جهان  عریض  و  طویل  است‌ا

یزدان  سبحان  می‌فرماید:

«‌فلق  الس‌وات  و  الارض  آگ  من  خلق  الناس.  و  لکن‌آکـرالثاس‌لایغلمون‌«‌.  

-  قطعا  آفرینش  آسمانها  و  زمین  (‌از  عدم‌،  در  آغاز  خلقت‌)  بسی  دشوارتر  است  از  آفرینش  مردمان  (‌در  پایان  این  جهان  برای  شروع  زندگی  درآن  جهان‌)  ولیکن  بیشتر  مردمان  (‌که  کفار  و  مشرکانند  چنین  چیزی  را  درست‌)  نمی‌دانند.

برای  قدرت  خدا  بزرگتر  وکوچکتر،  و  مشکل‌تر  و  آسانتر  وجود  ندارد.  او  آفریدگار  همه  چیز  است‌،  و  همه  چیز  را  با  واژه‌ای  آفریده  است  .  .  .  این  اشیاء  و  چیزها  است‌که  در  سرشت  خود  جلوه‌گر  می‌آیند،  و  بدانگونه  می‌نمایند  که  مردمان  بدان  آشنایند  و  آنها  را  می‌سنجند  و  اندازه‌گیری  می‌نمایند  .  .  .  انسان‌کجا  و  این  جـهان  هولناک‌کجا؟  تکّبر  انسان‌،  در  میان  این  همه  آفریده‌های  بزرگ  انسان  را  به‌کجا  می‌رساند؟

(‌ وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ)  .

آنان  که  چشمانشان  (‌از  دیدن  حق‌)  کور  است‌،  با  آنان  که  (‌حق  را)  می‌بییند،  یکسان  نیستند.

(وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِیءُ)  . 

و  کسانی  که  ایمان  آورده‌اند  و  کارهای  نیکو  کرده‌اند  با  کسانی  که  بدکار  و  بزهکارند  یکسان  نیستند.

چه  بینا  می‏بیند  و  می‌داند،  و  قدر  و  قیمت  خود  را  می‌شناسد،  وگردن  نمی‌افرازد  و  سرکشی  نمی‌کند،  و  باد  به  غبغب  نمی‌اندازد  و  خود  را  پفیده  نمی‌کند  و  تکّبر  نمی‌ورزد  و  عظمت  نمی‌فروشد.  چون  او  می‏بیند  و  درک  می‌کند.  ولی  شخص‌کور  نمی‏بیند،  و  مکان  خود  را  نمی‌داند،  و  نسبت  خود  را  با  اشیاء  پیرامـون  خویش  تشخیص  نمی‌دهد.  این  است‌که  در  سنجش  ذات  خودش  و  در  سنجش  چیزهای  دور  و  برش  به  خطا  می‌رود،  و  بر  اثر  سنجش  نادرست  در  اینجا  و  آنجا  دست  و  پا  می‌زند  و  افتان  و  خیزان  می‌رود.  همچنین  کسانی  که  ایمان  آورده‌اند  و  کارهای  شایسته  کرده‌اند  بسان  بزهکاران  و  بدکاران  نیستند  و  یکسان  بشمار  نمی‌آیند.  کسانی‌که  ایمان  آورده‌اند  وکارهای  شایسته  کرده‌اند  دیده‌اند  و  شناخته‌اند  و  لذا  زیبا  سنجیده‌اند  و  نیک  ارزیابی  نموده‌اند.  وی  بزهکاران  و  بدکاران‌کور  و  نادانند  و  لذا  کار  بد  می‌کنند  .  .  .  هر  چیزی  را  بد  انجام  می‌دهند،  و  با  هر  چیزی  بد  می‌کنند.  با  خویشتن  بد  می‌کنند.  با  مردمان  بد  می‌کنند.  و  قبل  از  هر  چیز  در  درک  و  فهم  ارزش  خود  و  ارزش  چیزهای  پیرامون  خود  بد  می‌کنند.  در  مقایسه  خود  با  اشیاء  پیرامون  خود  به  خطا  می‌روند.  پس  در  این  صورت‌کور  هستند  .  .  .  امّـاکوری  ایشان‌کوری  دلهایشان  است‌!

قَلِیلاً مَّا تَتَذَکَّرُونَ)

امّا  شما  (‌بر  اثر  خودخواهی  و  زشتکاری‌)  کمتر  پند  می‏گیرید  (‌و  متوّجه  حقیقت  می‌شوید)‌.

اگر  یادآور  می‌شدیم  می‌دانستیم‌.  کار  روشن  و  زودفهم  است‌.  به  چیزی  بیش  از  یادآور  شدن  و  یادآوری‌کردن  نیازی  ندارد.

اگر  ما  آخرت  را  به  یاد  می‌آوردیم‌،  و  به  آمدن  آن  اطمینان  می‌داشتیم‌،  و  موقعیت  خود  را  در  آنجا  به  تصور  درمی‌آوردیم‌،  و  صحنه  خود  را  در  آنجا  پـیش  چشم  می‌داشتیم‌،  حال  و  احوال  دیگری  پیدا  می‌کردیم‌:

(‏ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لَّا رَیْبَ فِیهَا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ)  .

روز  قیامت  قطعاً  فرا  می‌رسد  و  شکّی  در  آن  نیست‌،  ولی  بیشتر  مردم  تصدیق  نمی‌کنند.

بدین  خاطر  آنان  به  جدال  و  ستیز  می‌پردازند  و  تکبر  می‌ورزند،  و  به  حقّ  اذعان  و  اعتراف  نمی‌کنند،  و  مکانت  و  منزلت  حقیقی  خود  را  نمی‌شناسند  تا  از  آن  درنگذرند  و  تجاوز  نکنند.

رو  به  خداکردن  با  عبادت  و  پرستش‌،  و  خدا  را  به‌کمک  طلبیدن  و  به  فریاد  خواندن‌،  و به  درگاه  الهی  ناله  و  زاری  سر  دادن‌،  از  جمله  چیزهائی  است‌که  سینه‌ها  را  از  خودبزرگ‌بینی  و  تکّبر  می‌رهانند  و  شفاء  می‏بخشند،  خودبزرگ‌بینی  و  تکّبری‌که  باد  به  غبغب  خودبزرگ‌بینان  و  متکبّران  می‌اندازد  و  آنان  را  به  جدال  و  ستیز  با  آیات  خدا  فرامی‌خواند،  جدال  و  ستیزی‌که  دلیل  و  برهانی  به  همراه  ندارد.  یزدان  سبحان  درهای  رحمت  خود  را  روبرویمان  می‌گشاید  تا  رو  به  آستانه‌اش‌کنیم  و  او  را  به  یاری  وکمک  بخوانیم.  خداوند  بزرگوار  به  ما  اعلام  می‌کند  و  اطلاع  می‌دهدکه  چه  چیز  را  بر  خود  واجب  و  لازم‌کرده  است‌.  او  اعلام  فرموده  است  و  اطلاع  داده  است‌که  به دعای‌کسی‌گوش  فرا  می‌دهد  و  آن  را  می‌پذیردکه به  درگاهش  دعاکند  و  بنالد،  وکسی  راکمک  و  یاری  می‌دهدکه  او  را  به  کمک  و  یاری  بطلبد.  ایزد  جهان‌کسانی  را  از  خواری  و  رسوائی  و  سر  به  زیر  افکندن  در  دوزخ  برحذر  می‌دارد  و  می‌ترساندکه  خویشتن  را  بزرگتر  از  آن  بدانندکه  به  عبادت  و  پرستش  او  بپردازند:

(وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ)

پروردگار  شما  می‌گوید:  مرا  به  فریاد  خوانید  تا  بپذیرم‌.  کسانی  که  خود  را  بزرگتر  از  آن  می‌دانند  که  مرا  به  فریاد  خوانند،  خوار  و  پست  داخل  دوزخ  خواهند  گشت‌.

 دعا  کردن  ادبی  دارد  و  باید  در  دعا  ادب  داشت‌.  آن  ادب این  است‌:  دل  باید  مخلص  خدا  شود  و  خالصانه  بدو  رو  کند.  باید  به  پذیرش  دعا  یقین  و  اطمینان  داشت‌.  و  به  خدا  شکل  معین  و  شیوه  ویژه‌ای  از  پذیرش  را  پیشنهاد  نکرد.  یا  پذیرش  دعا  را  به  وقت  معینی  و  به  شراط  مشخصّی  اختصاص  نداد.  چه  چنین  پیشنهادی  با  ادب  درخواست  سازگار  نیست‌.  باید  هم  اعتقاد  داشت  که  رو  به  دعا  آوردن  توفیق  خداوندی  است‌،  و  پذیرش  دعا  فضل  و  لطف  دیگری  از  سوی  او  است‌.  عمر  (رض) می‌گفت‌:  «‌من  غم  و  اندوه  پذیرش  دعا  را  نمی‌خورم‌.  بلکه  غم  و  اندوه  دعاکردن  را  دارم‌.  هرگاه  دعا  کردن  به  من  الهام‌گردد،  پذیرش  دعا  با  آن  همراه  می‌گردد)‌.

این  سخن  از  دل  آگاه  برمی‌آید،  دل  آگاهی  که  درک  می‌کند  و  می‌فهمد  زمانی‌که  خدا  پذیرش  دعا  را  مقّرر  و  مقدّر  می‌فرماید،  دعاکردن  را  با  آن  مقّرر  و  مقدّر  می‌نماید.  چه  وقتی‌که  توفیق  خدا  در  میان  باشد،  دعا  کردن  و  پذیرش  آن  هر  دو،  همگام  و  همراه  و  موافق  و  مطابق  می‌گردند.

و  امّا  کسانی  که  از  روکردن  به  یزدان‌،  خود  را  بزرگتر  می‌دانند،  سزای  حقّ  ایشان  این  است‌که  خوار  و  حقیر  و  سرشکسته  و  سر  به  زیر  به  سوی  دوزخ  برده  شوند!  این  هم  فرجام  خودبزرگ‌بینی  و  تکبّری  است‌که  دلها  و  سینه‌ها  در  این  زمین‌کوچک  و  حقیر،  و  در  این  زندگی  کم  ارج  وکم  بها،  به  سبب  آن  باد  به  غبغب  می‌اندازند  و  می‌آماسند،  و  بزرگی  و  ستبری  آفریده‌های  خدا  را  فراموش  می‌کنند،‌گذشته  از  این  که  بزرگی  و  سترگی  خدا  را  فر‌اموش  می‌کنند،  آخرت  را  هم  فراموش  می‌کنند،  آخرتی  که  قطعاً  و  حتما  فرامی‌رسد،  و  جایگاه  همایش  قیامت  را  نیز  فراموش  می‌کنند،  جایگاه  همایشی  که  در  آنجا  به  دنبال  باد  به  غبغب  انداختن  و  خودبزرگ‌بینی  و  تکبّرکردن  در  دنیا،  خوار  و  حقیر  می‌ایستند.

*

بعد  از  آن  که  ازکسانی  یادکردکه  خود  را  بزرگتر  از  عبادت  و  پرستش  خدا  می‌دانند،  می‌پردازد  به  نشان  دادن  بعضی  از  نعمتهای  یزدان  بر  مردمان‌،  آن  نعمتهائی‌که  بیانگر  عظمت  خداوند  بزرگوارند،  و  آنان  شکر  آن  نعمتها  را  نمی‌گزارند  و  بلکه‌کفران  نعمت  می‌کنند،  و  خود  را  بزرگتر  از  عبادت  و  پرستش  خدا  و  روکردن  بدو  می‌دانند:

اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ (61) ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ لَّا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (62) کَذَلِکَ یُؤْفَکُ الَّذِینَ کَانُوا بِآیَاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (63) اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَاراً وَالسَّمَاء بِنَاء وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَرَزَقَکُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ

خداوند  کسی  است  که  شب  را  برای  شما  آفرید  تا  در  آن  بیاسائید  و  بیارامید.  و  روز  را  روشن  گردانید  (‌تا  در  آن  به  فعالیت  و  کار  و  کوشش  بپردازید)‌.  خداوند  نسبت  به  مـردم  فضل  و  کرم  دارد،  ولیکن  بیشتر  مردم  شکرگزاری  نمی‏کنند.  آن  (‌که  دهنده  نعمتها  است‌)  الله‌،  پروردگار  شما،  و  آفریدگار  همه اشیاء  است‌،  و  جز  او  معبودی  نیست‌.  پس  چگونه  (‌از  عبادت  او)  برگردانده  می‌شوید  و  (‌از  حق‌)  به  کدام  سو  منحرف  گردانده  می‌شوید؟  کسانی  که  (‌در  میان  ملتهای  گذشته‌)  آیات  مرا  نمی‌پذیرفته‌اند،  به  همین  شکل  (‌زشت  و  بی‌دلیل‌،  از  حق‌)  منحرف  و  رویگردان  می‌شده‌اند.  خدا  آن  کسی  است  که  زمین  را  جایگاه  و  قرارگاه  شما  کرد،  و  آسمان  را  به  شکل  خیمه  و  خرگاه  ساخت‌،  وشما  را  شکل  بخشید  و  شکلهایتان  را  زیبا  بیافرید،  و  خوراکیهای  پاکیزه  نصیبتان  نمود.  آن  که  چنین  (‌الطافی‌)  در  حقّ  شما  کرده  است  الله  است‌.  پس  بالا  و  والا  خداوند  تعالی  است  که  پروردگار  جهانیان  است‌.  زنده  جاوید  او  است‌.  جز  او  خدائی  وجود  ندارد،  پس  او  را  به  فریاد  خوانید  و  عبادت  را  خاص  او  بدانید.  سپاس  و  ستایش  الله  را  سزا  است  که  پروردگار  جهانیان  است‌.

شب  و  روز  دو  پدیده  جهانی  هستند.  زمین  و  آسمان  هم  دو  آفریده  جهانی  هستند.  این  پدیده‌ها  و  آفریده‌ها  یاد  می‌گردند  با  صورت  بخشیدن  یزدان  به  انسان  و  بیان  زیبا  شکل  بخشیدن  بدیشان،  همراه  با  روزی  رساندن  ایزد  سبحان  به  انسان  و  بهره  ایشـان  نمودن  رزق  و  روزی  از  چیزهای  پاکیزه  جهان  .  .  .  همه اینها  در  وقت  عرضه‌کردن  نعمتهای  یزدان  و  فضل  وکرم  او  بر  مردمان‌،  و  در  وقت  بیان  وحدانیت  یزدان‌،  و  اخلاص  دین  برای  خداوند  مهربان،  ذکر  می‌شود.  این  هم  دال  بر  ارتباط  این  پدیده‌ها  و  آفریده‌ها  و  معنیها  است‌،  و  بیانگر  وجود  تماس  و  پیوند  آنها  با  یکدیگر  است‌،  و  بایدکه  در  باره  آنها  اندیشید  و  آنها  را  در  محیط  فراخ  خود  بررسی  کرد  و  پژوهش  نمود،  و  ارتباط  و  اتفاق  میان  آنها  را  ملاحظه‌کرد  و  دید.

کاخ  جهان  بر  پایه‌ای  برقرار  و  استوار  است‌که  خدا  آن  را  بر  آن  بنا  نهاده  است‌.  سپس  جهان  را  راه  برده  است  و  به  حرکت  درآورده  است  طبق  قانونی‌که  خدا  آن  را  برای  جهان  مقدّر  و  مقرّر  فرموده  است‌.  خدا  است‌که  اجازه  داده  است  حیات  در  این  زمین  پدید  آید  و  رشد  و  نمو  حاصل‌کند  و  پیشرفت  نماید.  همچنین  خدا  است‌که  اجازه  داده  است  حیات  بشری  بدان  شکلی  که  با  آن  آشنائیم  پدید  آید،  و  همگام  با  نیازمندیهای  انسان  باشد،  نیازمندیهائی‌که  وجود  انسان  و  فطرت  او  آنـها  را  می‌طلبد.  خدا  است‌که  شب  را  مایه  آرامش  و  آسایش  و  استراحت  انسان  کرده  است‌.  و  روز  را  روشن  نموده  است  و  آن  راکمک  دیدن  و  حرکت‌کردن  فرموده  است‌.  و  زمین  را  قرارگاه  خوبی  برای  زندگی  و  تلاش‌کرده  است‌.  و  آسمان  را  خیمه  و  خرگاهی  ساخته  است‌که  به  گونه‌ای  محکم  و  استوار  است  نه  درز  و  شکاف  برمی‏دارد  و  نه  فرو  می‌ریزد.  نسبتها  و  فاصله‌های  آن  خلل  نمی‌پذیرد  و  مختل  نمی‌گردد.  چه  اگر  خلل  بپذیرد  و  مختل‌گردد،  بودن  و  زیستن  انسان  بر  روی  زمین  ناممکن  می‌شود،  و  چه  بسا  وجود  حیات  بر  روی  زمین  امکان  نداشته  باشد  خدا  است‌که  اجازه  داده  است‌که  روزیهای  پاک  وجود  داشته  باشد،  روزیهای  پاکی‌که  از  زمین  پدیدار  می‌گردد  و  از  آسمان  پائین  می‌آید  و  این  انسان  از  آنها  استفاده  می‌کند  و  سود  می‏برد،  انسانی‌که  خدا  بدو  شکل  بخشیده  است  و  صورت  زیبائی  بدو  داده  است‌،  و  در  وجودش  ویژگیها  و  استعدادهائی  سرشته  است  و  به  ودیعت‌گذاشته  است‌که  هماهنگ  با  این  جهان  هستی  است‌،  و  شایان  شرائط  و  ظروفی  است‌که  در  آن  زندگی  می‌کند  و  می‌زید  و  با  این  جهان  بزرگ  مرتبط  می‌شود  .  .  .  همه  اینها  امور  و  شوونی  است‌که  با  یکدیگر  پیوند  دارند  و  هماهنگ  هستند  همان‌گونه‌که  دیده  می‌شود.  بدین  خاطر  است  و  در  پرتو  همین  ییوند  و  ارتباط  است‌که  قرآن  آنها  را  در  یک  مکان  ذکر  می‌کند،  و  آنها  را  حجت  و  برهان  بر  وحدانیت  آفریدگار  جـهان  می‌نماید،  و  در  سایه  آن  دل  انسان  را  رهنمود  می‌سازد  به  این‌که  تنها  خدا  را  به‌کمک  بطلبد  وتنها  او  را  بپرستد  و  دین  را  مخلصانه  ازآن  او  بداند،  و  فقط  از  او  اطاعت  نماید،  و  فقط  او  را  عبادت‌کند،  و  فریاد  برآورد:  حمد  و  سپاس  خداوندگار  جهانیان  را  سزا  است‌.  و  اقرار  و  اعتراف‌کند  کسی‌که  این  جهان  را  ساخته  است  و  با  این  هماهنگی  و  زیبائی  آن  را  از  نیستی  به  هستی  آورده  است‌،  فقط  او  است‌که  شایان  معبود  بودن  است‌،  و  او  خدا  است‌که  پروردگار  جهانیان  است‌.  پس  چگو‌نه  باید  مردمان  از  این  حق  و  حقیقت  روشن  و  آشکار  روی  بگردانند؟

در  اینجا  نگاه‌های  گذرائی  خواهیم  داشت  که  اشاره  به  برخی  ارتباطها  و  ییوندهای  موجود  در  طرح  و  نقشه  این  جهان  هستی  دارد،  و  بیانگر  ارتباط  و  ییوند  این  جهان  با  زندگی  انسان  است  .  .  .  بلی  تنها  نگاه‌های‌گذ‌رائی‌که  با  همسوئی  و  رویکرد  این  اشاره‌کوتاه  و  مختصر  درکتاب  یزدان  همراه  و  همگام  باشد  و  بس‌:

«‌اگر  زمین  در  مقابل  خورشید  پیرامون  خود  نمی‌گردید،  شب  و  روز  پیاپی  یکدیگر  نمی‌آمد  .  .  .  اگر  زمین  پیرامون  خود  سریع‌تر  از  سرعت  چرخش  خویش  می‌گردید،  منزلها  و  ساختمـانها  پخش  و  پراکنده  می‌شدند،  و  زمین  از  هم  می‌پاشید،  و  آن‌گاه‌که  تکّه  تکّه  می‌شد  در  هوا  پراکنده  می‌گردید  .  .  .

اگر  زمین‌،  پیرامون  خودکندتر  از  سرعت چر خش  خویش  می‌گردید،  مردمان  ازگرما  و  از  سرما  هلاک  می‌شدند  و  می‌مردند.  سرعت‌گردش  زمین  پیرامون  خود،  سرعتی‌که  هم  اینک  وجود  دارد،  سرعتی  است‌که  با  همه  چیزهائی‌که  در  زمین  است  و  حیات  حیوانی  یا  حیات  نباتی  نام  دارد،  در  فراخ‌ترین  معانی  خود  به  طور  کامل  موافقت  دارد  .  .  .

اگرگردش  زمین  پیرامون  خود  وجود  نمی‌داشت‌،  دریاها  و  اقیانوسها  از  آب  خود  خالی  می‌شدند  و  آبی  در  آنها  نمی‌ماند  .  .  .

اگر  محور  زمین  متعادل  و  برابر  بود[2]و  زمین  در  مدار  خود  پیرامون  خورشید  در  دائره‌ای  می‌گردید  و  خورشید  مرکز  آن  دائره  می‏بود،  چه  می‌شد؟  اگر  چنین  می‌بود  فصولی  نمی‌داشتیم‌،  و  مردمان  نمی‌دانستند  تابستان  کدام  و  زمستان‌کدام  است  و  بهار  چیست  و  پائیز  چیست‌»‌[3]

«‌اگر  قشر  زمین  چند  قدم  بیشتر  از  ضخامت  فعلی  می‏بود،  دی  اکسیدکربن،  اکسیژن  را  می‌مکید،  و  وجود  حیات  گیاهان  ناممکن  می‌شد.

اگر  ارتفاع  آتمسفر  هرا  بیشتر  از  آنچه  هست  می‏بود،  میلیونها  شهابی‌که  هم  اینک  در  آتمسفر  می‌سوزند،  به  همه  گو‌شه  وکنار  زمین  می‌افتادند.  سرعت  این  شهابها  میان  شش  مایل  تا  چهل  مایل  در  ثانیه  است‌.  آن  وقت  شهابها  همه  چیزهای  قابل  سوختن  را  شعله‌ور  می‌ساختند.  اگر  این  میلیونها  شهاب  با  سرعت  کندی  بسان  سرعت‌گلوله تفنگ  حرکت  می‌کردند،  همه  آنها  به  زمین  فرو  می‌رفتند،  و  عاقبت  هراس‌انگیزی  می‌شد.  اگر  شهاب  ناحیزی  با  سرعت  هفتاد  برابر  بیشتر  از  سرعت  گلوله  تفنگ  حرکت  می‌کرد  و  به  بدن  انسان  برخورد 

می‌نمود،  تنها  حرارت  عبور  ان  شهاب  اندام  انسان  را  تکّه  تکّه  می‌کرد.

اگر  اکسیژن  هوا  بجای  بیست  و  یک  درصد،  پنجاه  درصد  یا  بیشتر  می‌گردید،  همه  مواد  سوختنی  زمین  آتش،  می‌گرفت  و  مشتعل  می‌شد.  مثلا  اگر  جرقه‌ای  از  آذرخش  آسمان  به  درختی  اصابت  می‌کرد،  قطعآ  سراسر  جنگل  آتش  می‌گرفت  و  می‌سوخت  تا  بدانجاکه  امکان  داشت  منفجر  هم  بشود.  اگر  هم  اکسیژن  هوا  ده  درصد  یا  کمتر  از  آن  می‌گردید،  حیات  چه  بسا  با  مرور  عصرها  و  قرنها  خود  را  با  آن  تطبیق  می‌داد،  ولیکن  در  همچون  حالتی  عناصر.  تمدنی  که  امروز  انسان  بدانها  دسترسی  دارد از  قبیل  آتش  -‌کم‌تر  برایش  میسر  می‌گردید  و  در  دسترس  او  قرار  می‌گرفت‌)‌.[4]

گذشته  از  اینها،  هزاران  موافقت  و  مطابقت  و  همآوائی  و  همنوائی  دیگر  در  پروژه  و  نقشه  این  جهان  است‌که  اگر  یکی  از  آنها.کم‌ترین  خلل  و  ناموزونی  پیدا  می‌کرد،  زندگی  به  صو‌رت‌کنونی  و  به  شکل  امروزی‌که  با  آن  آشنائیم  و  هم‌اهنگ  و  همساز  با  زندگی  انسان  است  نمی‌بود.

و  امّا  انسان  خودش  اگر  بدان  بنگریم  شگفتیها  در  او  می‌بشم‌.  مثلا  قیافه  برازنده‌ای  و  سیمای  زیبائی‌که  دارد  او  را  در  میان  همه جانداران  منحصر  به  فرد  نموده  است‌.  انسان  از  لحاظ  دستگاه‌های  بدنی  ظریف  و  دقیقی‌که  دارد  -  دستگاه‌هائی  که  وظائف  خود  را  ساده  و  آسان  انجام  می‌دهند  -  جای  شگفت  است‌.  هماهنگی  موجود  در  میان  هستی  ازانسان  و  در  میان  شرائط  و  ظروف  همگانی  جهان‌که  بدو  اجازه  می‌دهد  زنده  بماند  و  در  وسط  جهان  آن‌گونه‌که  هست‌بت  حرکت  بکند  و  به  تلاش  وکوشش  بپردارد،  مایه  شگفت  است‌.  گذشته  از  اینها  ویژگی  بزرگی  که  انسان  دارد  و  انسان  را  خلیفه  یزدان  در  زمین  ساخته  است‌،  و  او  را  مجهز  ساخته  است  به  وسائل  و  ابزار  اولیه  خلافت‌،  یعنی  عقل  و  تماس  روحانی  با  چیزی  که  در فراسوی  شکلها  و  عرضها  است‌،  جای  شگفت  است‌.

«  وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ »  .

و  شما  را  شکل  بخشید  و  شکلهایتان  را  زیبا  بیافرید. 

در  باره  هر  اندام  کوچکی‌،  و  بلکه  در  برابر  هر  سلولی  از  سلولهائی‌که  در  پیکره  دقیق  و  شگفت  انسان  است‌،  حیران  و  سرگشته  می‌مانیم‌.

برای  این  دقّت  و  ظرافت  شگفت  و  شگرف  فک  انسان  و  شیوه  قرارگرفتن  دندانها  در  آن  را  فقط  از  نظر  مادی  و  آن‌گونه  که  محسوس  است‌،  مثال  می‌زنیم‌.  فک  انسان  آن‌گونه  دقیق  و  ظریف  است‌که  اگر  چیزی  به  اندازه  یک  به  توان  ده  میلیمتر  روی  لثه  بیفتد  یا  روی  زبان  قرار  بگیرد،  بر  لثه  و  بر  زبان  سنگینی  می‌کند.  اگر  چیزی  به  همین  اندازه  روی  دندانی  قرار  بگیرد،  دندانهای  بالا  و  پائین  را  بر  آن  می‌دارد  روی  هم  بیفتد  و  آن  را  بجوند  و  ریزه  ریزه  و  آسیاب‌ کنند!  قرارگرفتن بر گی  همچون  برگ سیگار  میان  دو  فک  بالا  و  پائین  موجب  می‌گردد  آرواره‌ها  فشار  آن  را  احساس  کنند.  نشانه‌های  فشار  بر  آن  برگ  پدیدار  می‌آید،  چون  آرواره‌ها  از  دقت  و  ظرافتی  برخوردارند  به  طورکامل  بر  یکدیگر  می‌افتند  تا  فکها  آن  برگه  را  بجوند  و  آسیاب‌کنند،  برگه‌ای‌که  ستبری  آن  به  اندازه  ستبری  برگ  سیگار  است!

گذشته  از  این‌،  این  انسان  با  دستگاه  وجودیش  آمادگی  آن  را  داردکه  در  این  جهان  زندگی  را  سپری‌کند  .  .  .  چشم  انسان  در  برابر  فرکانسهای  نور  تنظیم  شده  است  به‌گونه‌ای‌که  چشم  بتواند  به  وظیفه  خود  عمل‌کند  و  قادر  به  دیدن  در  زمین  باشد.  گوش  انسان  در  برابر  فرکانسهای  صوتی  تنظیم  شده  است  به‌گونه‌ای‌که‌گوش  بتواند  به  وظیفه  خود  عمل‌کند  و  قادر  به  شنیدن  در  زمین  باشد.  هریک  از  حواس  انسان  یا  هر  عضوی  از  اعضاء  بدن  او  طرح‌ریزی  شده  است  به  گونه‌ای  که  با  جهانی‌که  در  آن  زندگی  می‌کند  و  با  محیطی‌که  برای  آن  آماده  گردیده  است  بتواند  خود  را  تطبیق  دهد  و  زندگی

را  ادامه  دهد،  و  این  آمادگی  را  نیز  داشته  باشدکه  در  وقت  تغییرظروف  و  شرائط  بتواند  دگرگون  وهماهنگ  و  همآوا  گردد.

انسان  آفریده‌ای  برای  این  جهان  است‌.  آفریده  شده  است  تا  در  جهان  زندگی‌کند،  و  از  جهان  متاثرگردد،  و  در  جهان  تاثیر  بگذارد.  میان  پروژه  و  نقشه این  جهان  هستی  و  میان  وجود  انسان‌،  ارتباط  محکم  و  پیوند  استوار  است‌.  قیامه  و  سیمای  انسان  بدین  شکل  و  شمائل  دارای  ارتباط  و  پیوند  با  محیط  جهانی  است‌که  در  آن  زندگی  می‌کندکه  زمین  و  آسمان  است‌.  بدین  خاطر  قرآن  صورت  انسان  را  در  قرآن  در  خود  آیه‌ای  ذکر  می‌کندکه  در  آن  از  زمین  و  آسمان  سخن  می‌رود  .  .  .  هان!  این  هم  اعجاز  این  قرآن  است‌.

این  اشاره‌های  چکیده  و  مختصر  به  دقت  و  ظرافت  ساختار  یزدان‌،  و  هماهنگی  برقرارکردن  او  در  میان  جهان  و  انسان‌،  بس  است‌.

بگذار  در  برابر  نصوص  قرآنی  ایستادنها  و  نگرشهای  کوتاهی  داشته  باشیم‌:

(اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً ؟  )

خداوند  کسی  است  که  شب  را  برای  شما  آفرید  تا  در  آن  بیاسائید  و  بیارامید،  و  روز  را  روشن  گردانید  (‌تا  در  آن  به  فعالیت  و  کار  و  کوشش  بپردازید)‌.

آسودن  و  آرمیدن  در  شب  برای  هر  جانداری  ضروری  است‌.  مدتی  باید  تاریکی  باشد  تا  در  آن  سلولهای  زنده  بیاسایند  و  بیارامند،  و  بعد  از  آن  در  روشنائی  و  نور  به  تلاش  وکوشش  بپردازند  و  فعالیت  خود  را  دوباره  بیاغازند.  تنها  خواب  برای  حـصول  این  آسودن  و  آرمیدن  بسنده  نیست‌.  بلکه  باید  شبی  باشد،  و  لازم  است  تاریکی‌ای  باشد.  زیرا  سلول  زنده  پیوسته  در  برابر  روشنی  و  تابندگی  مستمر  و  بر  دوام  قرار  می‌گیردکه  تا  اندازه‌ای  سر  به  خستگی  و  فرسودگی  می‌کشد  و  بافت‏های  سلول  به  سبب  آن  تلف  می‌شوند  و  از  میان  می‌روند،  چراکه  بافتها  به  بهره  مورد  نـیاز  خود  از  آسودن  و  آرمیدن  نرسیده‌اند.

« وَالنَّهَارَ مُبْصِراً »  .

 و  روز  را  روشن  گردانید. 

تعبیر  سخن  با  واژه  «مُبْصِر»‌ که  به  معنی  (‌بینا)  است‌،  تعبیر  تصویرپردازی  و  مشخصی‌سازی  است‌.  انگار  روز  زنده‌ای  است‌که  بینا  است  و  می‏بیند.  و  انگارکه  مردمان  هم  در  آن  بینا  می‌گردند  و  می‌بینند.  این  هم  صفت  غالبی  برای  واژه  «مُبْصِر» است‌.

گشت  وگذار  و  آمد  و  شد  شب  و  روز  بدین  منوال  و  بر  این  روال  نعمتی  است  و  در  لابلای  آنها  نعمتها  است‌.  اگر  یکی  از  شب  و  روز  سرمدی  می‌شد،  و  نه  تنها  سرمدی  بلکه  یکی  از  آن  دو  چند  برابر  درازای  فعلی  به  طول  می‌کشید،  حیات  از  میان  می‌رفت‌.  پس  جای  تعجب  نیست  اگر  پیاپی  آمدن  شب  و  روز  مقرون  به  ذکر  فضل  و  لطفی  شودکه  اکثر  مردمان  شکر  آن  را  بجای  نمی‌آورند:                                 .

«إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ »‌.

خداوند  نسبت  به  مردم  فضل  و  کرم  دارد،  ولیکن  بیشتر  مردم  شکرگزاری  نمی‌کنند.

بر  این  دو  پدیده  جهانی  پیرو  مـی‌زند.  بدین‌گونه‌:  آن  کس‌که  شب  و  روز  را  آفریده  است  او  معبود  است  و  سزاوار  چنین  نام  بزرگی  است‌:                  

«ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ لَّا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ ؟  »  .

آن  (‌که  دهنده  نعمتها  است‌)  الله‌،  پروردگار  شما،  و  آفریدگار  همه  اشیاء  است‌،  و  جز  او  معبودی  نیست‌.  پس  چگونه  (‌از  عبادت  او)  برگردانده  می‌شوید  و  (‌از  حق‌)  به  کدام  سو  منحرف  گردانده  می‌شوید؟‌.

واقعاً  جای  تعجب  است‌،  مایه  شگفت  است‌که  مردمان  دست  خدا  را  در  همه  چیز  ببینند،  و  بدانندکه  او  آفریدگار  هر  چیزی  است‌.  آنان  علم  و  دانش  حتمی  و  قطعی  بدین  امر  داشته  باشند  و  وجود  اشیاء  پذیرش  خدا  را  بر  عقل  واجب‌گرداند،  و  هیچ‌کسی  نباشدکه  بگو‌ید  و  ادعاء  کند  من  چیزی  از  جهان  را  آفریده‌ام  و  هستی  بخشیده‌ام‌،  و  با  عقل  و  دانش  هم  درست  در نیاید  اشیاء  جهان  بدون  آفریننده  خود  به  خود  پدید  آمده  باشد،  و  ...  با  وجود  همه اینها  مردمان  بیایند  و  از  ایمان  و  اقرار  به  وجود کردگار  منصرف  و  منحرف  شوند.

« فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ ؟» .

پس  چگونه  (‌از  عبادت  او)  برگردانده  می‌شوید  و  (‌از  حق‌)  به  کدام  سو  منحرف  گردانده  می‌شوید؟‌.

امّا  به  همین  صورت  مردمان  از  حق  روشن  برگردانده  می‌شوند  و  منحرف  می‌گردند.  بـه  هـمین  صورت‌که  مخاطبان  اولیه  این  قرآن  از  حق  برگردانده  می‌شدند  و  منحرف  می‌گشتند.  در  هر  زمانی  نیز  چنین  بوده  است‌،  مردمان  بدون  سبب  و  بدون  حجت  و  برهانی  برگردانده  شده‌اند  و  منحرف  گردیده‌اند:

«‌ کَذَلِکَ یُؤْفَکُ الَّذِینَ کَانُوا بِآیَاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ »‌.

کسانی  که  (‌در  میان  ملتهای  گذشته‌)  آیات  مرا  نمی‌پذیرفته‌اند،  به  همین  شکل  (‌زشت  و  بی‌دلیل‌،  از  حق‌)  منحرف  و  رویگردان  می‌شده‌اند.

از  دو  پدیده  شب  و  روز  بـه  طرح  و  نقشه  زمین  می‌پردازد  تا  پدید  آید  زمین  محل  استقرار  و  سکونت  می‌گردد،  و  آسمان  خیمه  و  خرگاه  می‌شود:

(اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَاراً وَالسَّمَاء بِنَاء) .

 خدا  آن  کسی  است  که  زمین  را  جایگاه  و  قرارگاه  کرد،  و  آسمان  را  به  شکل  خیمه  و  خرگاه  ساخت‌.

زمین  قرارگاه  و  منزلگاه  خوبی  است  برای  زندگی  انسانها  با  آن  ساختارهای  هماهنگ  و  هـمآوائیهای  فراوانی‌که  دارد  و  ما  به  برخی  از  آنها  به  طور  اختصار  اشاره  کردیم‌.  آسمان  ساختمان  برافراشته  و  خیمه  و  خرگاه  باعظمتی  است  که  دارای  اندازه‌های  ثابتی  است‌.  نسبت‏ها  و  فاصله‌ها  و  حرکتها  و  چرخشها  وگردشهای  حساب  شده‌ای  دارد،  و  بدین  خاطر  استقرار  انسانها  و  ماندگاری  زندگی  آنان  را  تضمین  می‌کند.  حساب  زندگی  انسانها  در  طرح  و  نقشه  جهان  هستی  مورد  نظر  بوده  است  و  مراعات  گردیده  است‌،  و  در  ساختار  و  ساختمان  وجود  اندازه‌گیری  دقیقی  به  عمل  آمده  است‌،  و  هر  چیزی  در  آن  به  مقدار  لازم  و  به  اندازه‌کافی  آفریده  شده  است‌.

به  ترکیب‌بند  آسمان  و  زمین‌،  ترکیب‌بند  انسان  و  رزق  و  روزی  او  از  چیزهای  پاکیزه‌،  پیوند  می‌خورد،  و  بدین  شیوه‌که  از  آن  صحبت  می‌شودکه  به  برخی  از  اسرار  و  رموز  آن  اشاره  کردیم‌:

(وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَرَزَقَکُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ )  .

و  شما  را  شکل  بخشید  و  شکلهایتان  را  زیبا  بـیافرید،  و  خوراکیهای  پاکیزه  نصیبتان  نمود.

بر  این  آیه‌ها  و  بخشش‏ها  پیرو  می‌زند،  همان‌گونه‌که  بر  آیه‌ها  و  بخششهای  پیشین  پیرو  زد:

(ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ) . 

آن  که  چنین  (‌الطافی‌)  در  حق  شما  کرده  است  الله  است‌.  پس  بالا  و  والا  خداوند  تعالی  است  که  پروردگار  جهانیان  است‌.

خدا  است‌که  می‌آفریند  و  اندازه‌گیری  می‌کند  و  به  تدبیر  می‌نشیند  و  جهان  هستی  را  می‌گرداند  و  می‌چرخاند،  و  حال  شما  را  مراعات  می‌کند  و  مکانی  را  برایتان  در  ملک  خویش  درنظر  می‌گیرد  و  مقدر  و  مقرر  می‌گرداند  ...  آن‌کس‌که  چنین  می‌کند  پروردگار  شما  است‌.

(فَتَبَارَکَ اللَّهُ )  ٠

بالا  و  والا  خداوند  تعالی  است‌.

خدا  دارای  برکت  و  عظمت  فراوان  و  فراتر  از  شمار  است‌.

« رَبُّ الْعَالَمِینَ »  .

پروردگار  جهانیان  است‌.

پروردگار  جملگی  جهانیان  است‌.

«  هُوَ الْحَیُّ » .

زنده  جاوید  او  است‌.

بلی.  تنها  او  زنده  است‌.  او  زنده  است  و  حیات  او  ذاتی  و  از  خود  او  است‌.  حیات  او  نه‌کسبی  است  و  نه  آفریده‌.  نه  دارای  آغاز  و  نه  دارای  پایان  است‌.  نه  دگرگونی  می‌پذیرد  و  نه  زوال  می‌گیرد.  نه  تغیر  می‌پذیرد  و  نه  تحول  می‏یابد  .  .  .  حیات  هیچ‌کسی  و  هیچ  چیزی  همچون  صفتی  ندارد.  پاک  و  منزه  خدای  سبحان  است  که  دارای  حیات  منحصری  درگل  جهان  است‌.

الوهیت  تنها  متعلق  به  خدا  است  و  بس،  چون‌که  او  منحصر  به  حیات  است‌.  زنده  یگانه  خدا  است‌:

(لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ)  ٠

جز  او  خدائی  وجود  ندارد.

بدین  خاطر:

(فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ )  .

پس  او  را  به  فریاد  خوانید  و  عبادت  را  خاص  او  بدانید.

 خدا  را  در  به  فریاد  خواندن‌،  حمد  و  سپاس  بگ‌ئید:

( الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ)  ٠

سپاس  و  ستایش‌الله  را  سزا  است‌که  پروردگار  جهانیان  است‌.

در  برابر  این  آیه‌ها  و  بخشها،  و  پیروهائی  که  به  دنبال  آنها  می‌آید،  و  در  سخت‌ترین  لحظه‌های  لبریز  شدن  از  حقیقت  وحدانیت‌،  و  حقیقت  الوهیت‌،  و  حقیقت  ربوبیت،  درسی  به  پیغمبر  خدا  (ص)‌آموخته  می‌شود  و  بدو  دستور  می‌رسد  به  مردمان  اعلان  و  اعلام  بداردکه  او  منع‌گردیده  است  و  بازداشته  شده  است  از  عبادت  و  پرستش  چیزهائی‌که  بجز  خدا  عبادت  مـی‌کنند  و  می‌پرستند،  و  مامور  است  که  تسلیم  خدا  شود  که  پروردگار  جهانیان  است‌:

«قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءنِیَ الْبَیِّنَاتُ مِن رَّبِّی وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ »  .           

بگو:  من  بازداشته  شده‌ام  از  این  که  معبودهائی  را  بجز  خدا  بپرستم  که  شما  آنها  را  به  فریاد  می‌خوانید،  از  آن  زمانی  که  آیات  روشن  و  دلائل  آشکاری  از  جانب  پروردگار  برایم  آمده  است‌.  و  به  من  فرمان  داده  شده  است  که  خاشعانه  و  خاضعانه  تسلیم  پروردگار  جهانیان  گردم‌.

اعلان  و  اعلام‌کن  بدین  کسانی‌که  از  آیه‌های  خدا  روی  می‌گردانند  و  بخششهای  او  را  انکار  می‌نمایند،‌که  من  نهی  شده‌ام  ازعبادت  و  پرستش  حیزهائی‌که  شما  بجز  خدا  می‌پرستید  و  به  فریاد  می‌خوانید.  بدیشان  بگو‌:  من  نهی  شده‌ام  وکار  را  هم  به  پایان  برده‌ام  و  فرمان  را  اجراء  کرده‌ام‌:

(لَمَّا جَاءنِیَ الْبَیِّنَاتُ مِن رَّبِّی).

از  آن  زمانی  که  آیات  روشن  و  دلائل  آشکاری  از  جانب  پروردگار  برایم  آمده  است‌.

من  دلیل  و  برهان  روشنی  دارم‌،  و  من  بدان  ایمان  دارم‌.  حق  این  دلیل  و  برهان  را  اداء‌کردن  این  چنین  است‌که  من  بدان  بسنده‌کنم  و  آن  را  راست  بدانم،  و  آن‌گاه  سخن  حق  را  آشکارا  اعلان  و  اعلام  نمایـم  .  .  .  با  دست‌کشیدن  و  دوری‌گزیدن  از  عبادت  و  پرستش  هر  چیزی  جز  خدا  -  که  این  نفی  و  سلب  است  -‌ تسلیم  خداوندگار  جهانیان  شدن  است  -‌ که  این  اثبات و  ایجاد  است  -  از  این  دو  بخش،  عقیده  تکامل  می‏یابد  وکمال  می‌پذیرد.

آن‌گاه  نشانه‌ای  از  نشانه‌های  شناخت  خدا  را،  یا  به  عبارت  دیگر  معجزه‌ای  از  معجزات  خدا  را  در  درونهایشان‌،  یعنی  در  جهان  صـغیر  عرضه  می‌دارد،  بعد  از  آن‌که  نشانه‌ها  و  معجزه‌ها  را  درکرانه‌ها،  یعنی  در  جهان‌کبیر  نشان  داده  بود.  این  نشانه  یا  معجزه‌،  نشانه  و  معجزه حیات  بشری  و  احوال  و  اوضاع  شـت  بشری  است‌.  از  این  حیات  دیباچه‌ای  ترتیب  می‌دهد  برای  بیان  حـقیقت  حیات‌،  حیاتی‌که  به  طورکلی  در  دست  خدا  است‌:

(هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُّسَمًّى وَلَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ . هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ فَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ )‌.

خدا  کسی  است  که  شما  را  از  خاک  مـی‌آفریند،  سپس  (‌خاک  را)  به  منی  تبدیل  می‏گرداند،  و  بعد  (‌منی  را)  به  زالو گونه‌ای  تبدیل  می‌نماید،  و  آنگاه  به  شکل  نوزادی  (‌از  شکم  مادرانـتان‌)  بیرونتان  می‌آورد.  بعد  (‌شما  را  زنده  نگاه  می‌دارد)  تا  می‌رسید  به  کمال  قوت  خود.  آنگاه  پیر  می‌شوید.  برخی  از  شما  پیش  از  آن  مرحله  می‌میرند  -‌ و  (‌باز  هم  شما  را  زنده  نگاه  می‌دارد)  تا  به  وقت  معین  (‌اجل  نام‌)  می‌رسید.  امید  است  شما  (‌درسهای  عبرت  و  نشانه‌های  قدرتی  را  که  در  این  احوال  و  اطوار  است‌)  بفهمید.  او  کسی  است  که  زندگی  می‌بخشد  و  می‌میراند،  و  هنگامی  که  خواست  کاری  انجام  پذیرد،  تنها  بدو  میگوید:  باش‌،  پس  می‌شود.

این  داستان  پیدایش  انسان  است‌.  در  آن  چیزهائی  است  که  مردمان  آنها  را  ندانسته‌اند،  چون  این  چیزها  ییش  از  وجود  انسان  بوده‌اند.  و  در  آن  چیزهائی  است‌که  مردمان  آنها  را  می‏بینند  و  مشاهده  می‌کنند،  ولیکن  این‌کار  وقتی  دانسته  شده  است  و  آشکارگردیده  است‌که  دانش  جدید  قرنها  بعد  از  نزول  قرآن  سر  از  آن  درآورده  است  و  بدان  دسترسی  پیدا  کرده  است!

چه  آفرینش  انسان  از  خاک‌،  یک  حقیقت  مسلّمی  است  که  بر  وجود  انسان  سبقت  و  پیشی  دارد.  خاک  اصل  حیات  به  طورکلی  بر  روی  این  زمین  است‌،  از  جمله  حیات  انسان‌.  جز  خدا  هم  کسی  نمی‌داند  این  معجزه  چگو‌نه  درگرفته  است  و  حیات  از  خاک  پدیدار  آمده  است‌.  و  اصلا  کسی  نمی‌داند  این  حادثه  عظیم  در  تاریخ  زمین  و  در  تاریخ  حیات  چگو‌نه  صورت  پذیرفته  است  و  تحقق  حاصل‌کرده  است  .  .  .  و  امّا  افزایش  انسانها  بعد  از  آن‌،  از  راه  ازدواج  حاصل  گردیده  است‌.  سلول  نر  اسپرماتوزوئیدکه  نطفه  است‌،  با  سلول  ماده‌که  اوول  است  به  همدیگر  رسیده‌اند  و  جفت  یکدیگرگردیده‌اند  و  موجود  واحدی  را  تشکیل  داده‌اند،  و  در  رحم  به  شکل  زالوگونه  استقرار  پذیرفته‌اند  .  .  .  در  پایان  مرحله  جنینی‌،  بعد  از  چند  تحول  و  تغیر  بزرگ  و  پیمودن  مراتب  سترگ  در  سرشت  سلول  اولیه‌،  کودک  پای  به  جهان  می‌گذارد  ...  مرحله‌ای‌که  نخستین  سلول  طی  می‌کند،  اگر  با  چشم  اندیشه  و  پژوهش  بدان  بنگریم  درازترین  و  مهم‌ترین  مراحل‌کودک  بشمار  می‌آید،  مراحلی‌که‌کودک  از  تولد  تا  مرگ  بسر  می‏برد.  درکنار  برخی  از  مراحل  برجسته  زندگی  انسان‌،  روند  قرآنی  اندکی  می‌ایستد  و  نگاه  گذرائی  بدانها  می‌اندازد:  مرحله‌کودکی‌،  سپس  مرحله  رسیدن  به  قدرت  و  قوت‌که  در  دور  و  بر  سی سالگی  دست  می‌دهد،  و  آن‌گاه  مرحله  پیری‌.  اینها  مراحلی  هستندکه  بیانگر  نهایت  نیروی  انسان  هستند  و  میان  دو  سوی  ضعف  قرارگرفته‌اند.

(وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّى مِن قَبْلُ)‌.

برخی  ازشما  پیش  ازآن  مرحله  می‌میرند.

برخی  ازشما  پیش  از  آن‌که  همه  این  مراحل  یا  برخی  از  آنها  را  طی‌کنند  می‌میرند.

(وَلِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُّسَمًّى)‌.

و  (‌باز  هم  شما  را  زنده  نگاه  می‌دارد)  تا  به  وقت  معین  (‌اجل  تامّ‌)  می‌رسید.

وقت  معین‌،  اجل  مقرر  و  مقدری  است‌که  معلوم‌گردیده  است  و  از  آن  ساعتی  عقب  نمی‌افتید  و  ساعتی  جلو  نمی‌زنید.

(وَلَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ )  .

امید  است  شما  (‌درسهای  عبرت  و  نشانه‌های  قدرتی  را  که  در  این  احوال  و  اطوار  است‌)  بفهمید.

برای  تعقیب‌کردن  و  پژوهش  نمودن ‌کوچ  جنین‌،  وکوچ  کودک‌،  و  بررسی  و  وارسی  چیزهائی‌که  این  دوکوچ  بدانها  اشاره  دارند،  از  قبیل‌:  آفرینش  زیبا  و  سنجش  و  اندازه‌گیری  دقیق  و  ظریف‌،  عقل  در  این  باره  نقش  بسزائی  دارد.

کوچ  جنین‌،‌کوچ  واقعاً  شگفـت  و  شگرف  و  خوشایند  و  لذت‌بخشی  است‌.  پس  از  پیشرفت  علم  پـزشکی  و  مخصوصاً  دانش  جنین‌شناسی‌،  چیزهای  زیادی  را  از  آن  شناخته‌ایم  و  به  شگفتیهای  زیادی  پی  برده‌ایم‌.  ولیکن  اشاره  قرآن  بدان‌،  آن  هم  با  این  دقت  در  حدود  چهارده  قرن  قبل‌،  موضوعی  است‌که  باید  درکنار  آن  ایستاد  و  خوب  آن  را  وراندازکرد.  برای  هیچ  خردمندی  جائز  نیست‌که  ازکنار  این  موضوع  بگذرد  و  به  تدبر  و  تفکر  در  باره  آن  ننشیند  و  ژرف  بدان  ننگرد.

کوچ  جنین  وکوچ  کودک‌،  هر  دو  تا  بر  تارهای  احساس  بشری  آهنگ  قدرت  و  عظمت  آفریدگار  را  می‌نوازند،  و  بر  تارهای  دل  انسان  در  هر  محیطی  و  در  هر  مرحله‌ای  از  مراحل  رشد  و  نمو  عقلانی‌،  نغمه  عجبا  و  شگفتا  ساز  می‌کنند.  هر  نسلی  این  پسوده  را  بر  دل  خویش  به  نوعی  احساس  می‌نماید،  و  با  شیوه  ویژه  و  طبق  معلومات  خود  زمزمه  آن  را  باگوش  جان  می‌شنود.  این  است‌که  قرآن  همه  نسلهای  بشری  را  با  آن  مخاطب  قرار  می‌دهد  .  .  .  آنان  هم  آن  را  می‌پسایند  و  احساس  می‌نمایند  .  .  .  آن‌گاه  بدان  پاسخ  می‌گویند  یا  پاسخ  نمی‌گویند!  قرآن  بر  این  مرحله  با  بیان  حقیقت  زنده  گرداندن  و  میراندن‌،  و  ذکر  حقیقت  آفریدن  و  پدید  آوردن  همگان  پیرومی‌زند:

 (هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ فَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ)‌. 

او  کسی  است  که  زندگی  می‌بخشد  و  می‌میراند،  و  هنگامی  که  خواست  کاری  انجام  پذیرد،  تنها  بدو  میگوید:  باش‌،  پس  می‌شود.

در  قرآن  زیاد  به  معجزه‌های  حیات  و  موت  اشاره  می‌شود.  زیرا  حیات  و  موت  دل  انسان  را  سخت  و  ژرف  می‌پسایند.  گذشته  از  این‌،  حیات  و  موت  دو  پدیده‌ای  هستندکه  برجسته  و  مکررند  در  هر  چیزی‌که  فهم  و  شـور  انسان  آن  را  احساس  و  ادراک  کند.  حیات  بخشیدن  و  میراندن  دارای  مدلول  و  مفهوم  بزرگتر  از  آن  است  که  نخست  به  نظر  می‌آید.  حیات  انواع  و  اقسامی  دارد،  و  موت  نیز  انوع  و  اقسامی  دارد.  دیدن  زمین  مرده‌،  سپس  دیدن  آن  در  آن  زمان‌که  دارد  از  حیات  به  تکان  درمی‌آید  و  جنب  و  جوش  پیدا  می‌کند  ...  و  دیدن  درختی‌که  برگهای  آن  و  شاخه‌های  آن  در  فصلی  خشکیده  است‌،  سپس  دیدن  آن  درخت‌که  همه  پیکره‌اش  به  جنب  و  جوش  می‌افتد،  و  سبز  می‌گردد  و  برگ  می‌دهد  و  شکو‌فه  می‌کند،  بدان‌گونه‌که  انگار  حیات  در  آن  منفجر  می‌گردد  و  به  جوش  و  خروش  درمی‌افتد  .  .  .  و  دیدن  تخم‌مرغ‌،  سپس  دیدن  جوجه‌ها  ...  و  دیدن  دانه‌،  و  سپس  دیدن‌گیاهک  .  .  .  و  عین  این‌کوچ  و  سفر  .  .  .که  از  حیات  می‌آغازد  و  به  موت  سر  می‌کشد،  همچنین  مشاهده  کوچی‌که  از  موت  می‌آغازد  و  به  حیات  می‌انجامد  .  .  .  همه  اینها  دل  را  می‌پسایند  و  آن  را  به  مقداری  از  تاثر  و  تدبر  می‌کشانند  و  به  جوش  و  خروش  درمی‌آورند،  و  با  مختلف  بودن  درونها  و  حالتها  مختلف  می‌گردند  و  متفاوت  می‌شوند.

از  حیات  و  موت‌گرفته  تا  حقیقت  پدید  آوردن  و  ادات  و  ابزار  نوآوری  و  زیبانگاری‌،  چیزی  جز  اراده  کردن  و  خواستن  نیست‌.  کافی  است  اراده  خدا  رو  به  آفریدن  کند،  آفریدن  هر  چیزی‌که  باشد.  بس  است‌که  واژه  «‌کن‌:  بشو »گفته  شود  .  .  .  ناگهان  هستی  به  دنبال  آن  برمی‌جوشد  و  «‌فیکو‌ن‌:  پس  می‌شود»‌.  بالا  و  والا  خداوند  تعالی  است‌که  بهترین  آفریننده  است‌.

*

در  مقابل  پیدایش  حیات  بشری،  و  در  سایه  صحنه  حیات  و  موت‌،  و  در  پرتو  آفریدن  و  نوآوری‌کردن  .  .  .  مجادله  و  ستیز  در  باره  آیات  خدا،  شـگفت  و  شگرف  و  زشت  و  پلشت  جلوه‌گر  می‌آید.  و  تکذیب  پیغمبران‌،  عجیب  و  غریب  و  قبیح  پدیدار  و  نمودار  می‌گردد.  بدین  خاطر  با  همچون  کاری  و  حالتی  با  تهدید  هراس‌انگزی  در  قالب  صحنه‌ای  از  صحنه‌های  سخت  قیامت  رویاروی  می‌گردد:

( أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ أَنَّى یُصْرَفُونَ (69) الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتَابِ وَبِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (70) إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ (71) فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ (72) ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ تُشْرِکُونَ (73) مِن دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَل لَّمْ نَکُن نَّدْعُو مِن قَبْلُ شَیْئاً کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکَافِرِینَ (74) ذَلِکُم بِمَا کُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَمْرَحُونَ (75) ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ )  .

مگرنمی‌بینی  کسانی  که  در  باره  آیات  خدا  به  کشمکش  و  ستیز  می‌پردازند،  چگونه  (‌از  تفکر  و  تعقل  حق‌)  بازگردانده  می‌شوند؟  کسانی  کـه  کتابهای  آسمانی  و  چیزهائی  را  که  به  همراه  پیغمبران  فرو  فرستاده‌ایم  تکذیب  می‌دارند،  به  زودی  (‌نتیجه  شوم  کار  خود  را)  خواهند  فهمید.  آن  زمان  که  غلها  و  زنجیرها  در  گردن  دارند  و  روی  زمین  کشیده  می‌شوند.  در  آب  بسیار  داغ  برافروخته  و  سپس  در  آتش  تافته  می‌گردند.  آنگاه  بدیشان  میگویند:  آن  چیزهائی  را  که  انباز  خدا  می‌کردید  (‌و  می‌پرستیدید)  کجایند؟  (‌همان  انبازهائی  که‌)  غیر  از  خدا  (‌می‌پرستیدید)‌.  می‌گویند:  از  ما  نهان  شده‌اند  و  هدر  رفته‌اند.  بلکه  اصلاً  ما  قبلاً  (‌در  دنیا  چیزی  را  که  ارزش  و  مقامی  داشته  باشد  (‌نپرستیده‌ایم‌.  چیزهائی  را  که  پرستش  می‌کرده‌ایم  اوهام  و  خیالاتی بیش نبوده‌اند)‌.  خدا  این  چنین  کافران  را  سرگشته  می‌سازد.  این  (‌عذابی  کـه  در  آن  هستید)  به  سبب شادمانیهای  ناپسند  و  بیجائی  است  که  (‌در  برابر  اموال  دنیا)  در  زمین  می‌کردید  (‌تا  بدانجا  که  اموال  دنیا،  احوال  آخرت  را  از  یادتان  برده  بود،  و  به  انجام  معاصی  و  گناهانتان  کشانده  بود)  و  نیز  به  سبب  نازشها  و  بالشهائی  است  که  (‌در  برابر  انجام  بزهکاریها  و  زشتکاریها)  می‌نمودید  (‌و  ارتکاب  معاصی  و  اقدام  به  اذیت  و  آزار  دیگران  را  نشانه  قوت  و  قدرت  و  عظمت  خود  می‌دیدید.  به  کافران  دستور  داده  می‌شود)  از  درهای  دوزخ  داخل  شوید  و  جاودانه  در  آنجا  بمانید.  جایگاه  متکبران  چه  بد  جایگاهی  است‌.

تعجب  می‌شود  و  شگفت  می‌گردد  ازکار  و  بارکسانی  که  در  باره  آیات  خدا  مجادله  می‌کنند  و  به  ستیز  می‌پردازند.  در  سایه  عرضه  کردن  این  آیات‌،  دیباچه‌ای  ترتیب  داده  می‌شود  برای  چیزی  که  در  آنجا  در  انظارشان  است!

(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ أَنَّى یُصْرَفُونَ ؟ ) .

مگر  نمی‌بینی  کسانی  که  در  باره  آیات  خدا  به  کشمکش  و  ستیز  می‌پردازند،  چگونه  (‌از  تفکّـر  و  تعقّل  حقّ‌)  بازگردانده  می‌شوند؟‌.

(الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتَابِ وَبِمَا أَرْسَلْنَا)  . 

کسانی  که  کتابهای  آسمانی  و  چیزهائی  را  که  به  همراه  پیغمبران  فرو  فرستاده‌ایم  تکذیب  می‌دارند.

آنان  فقط  یک‌کتاب  را  و  یک  پیغمبر  را  تکذیب  می‌کنند.  ولیکن  ایشان  با  تکذیب  همین‌کتاب  و  همین  پیغمبر  همه ‌کتابهائی  را  تکذیب  می‌دارندکه  پیغمبران  با  خود  به  ارمغان  آورده‌اند.  امّا  این  عقیده  واحده  است‌.  همه‌کتابهای  آسمانی  یک  عقیده  را  با  خود  آورده‌اند  و  به  دیگران  رسانده‌اند.  این  است  که  تکذیب  یک‌کتاب  تکذیب  همه  کتاب‌ها  بشمار  است‌،  آن  هم  عقیده‌ای  که  چکیده  همه  عقائد  است  و  درکامل‌ترین  شکل  خود  مجسم  گردیده  است  و  در  واپسین  رسالت  جای‌گرفته  است  و  عرضه  شده  است‌.  بدین  جهت  آنان  هر  رسالتی  را  و  هر  پیغمبری  را  تکذیب‌کرده‌اند  .  .  .  هر  تکذیب‌کننده‌ای  چه  در  قدیم  و  چه  در  جدید،  زمانی‌که  پیغمبر  خود  را  تکذیب‌کرده  است‌که  حق  واحد  را  و  عقیده  توحید  و  یکتاپرستی  را  برای  او  آورده  است‌،  دراصل  همه  پیغمبران  را  تکذیب  کرده  است  و  هـمین  حکم  بر  او  صادق  است‌.

(فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ )‌.

به  زودی  (‌نتیجه  شوم  کار  خود  را)  خواهند  فهمید.

 سپس  بیان  می‌دارد  چه  چیزی  را  خواهند  فهمید.

این  خوار  داشتن  و  تحقیر  نمودن  ایشان  در  آتش  است‌،  نه  فقط  عذاب  و  عقاب‌.

(إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ)

آن  زمان  که  غلها  و  زنجیرها  در  گردن  دارند  و  روی  زمین  کشیده  می‌شوند.

غلها  و  زنجیرها  درگردن  دارند  و  با  این  حـقارت  روی  زمین  کشیده  می‌شوند،  بدانگونه  که  چهارپایان  و  حیوانات  را  کشان  کشان  می‌برند!  آخر  چرا  بدیشان  احترام  گذاشته  شود؟  مگر  آنان  نشانه  و  درجه  تکریم  و  تعظیم  را  از  خود  نکنده‌اند  و  به  دور  نیفکنده‌اند؟‌!

بعد  از  روی  زمین  کشاندن  و  در  عذاب  با  این  حقارت  راه  بردن  و  چرخاندن‌،  گشت  و  گذارشان  به  آب  بسیار  داغ  و  به  آتش  منتهی  می‌شود:

(فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ ).

در  آب  بسیار  داغ  برافروخته  و  سپس  در  آتش  تافته  می‌گردند.

(‌ یُسْجَرُونَ)‌ [5]  به  معنی  بسته  می‌شوند  و  محبوس  می‌گردند،  همان‌گو‌نه‌که  سگها  را  می‌بندند  و  محبوس  می‌کنند.  (‌یعنی  ساجور  را  به  گردنشان  می‌اندازند  که  چوب  وکنده  است‌)‌.  یعنی  مکان  را  برایشان  پر  از  آب  داغ  و  آتش  شعله‌ور  می‌سازند.  کار  و  بارشان  بدینجا  می‌کشد.  در  آن  حال  و  احوالی‌که  به  هـمچون  عذاب  خوارکننده‌ای  گرفتارند،  سرکوفت  زدن  و  سرکوب  کردن  و  خوار  داشتن  و  به  تنگنا  انداختن  و  به  رنج  افکندن‌،  بدیشان  رو  می‌کند:

(ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ : أَیْنَ مَا کُنتُمْ تُشْرِکُونَ مِن دُونِ اللَّهِ؟ ). 

آنگاه  بدیشان  می‌گویند:  آن  چیزهائی  را  که  انباز  خدا  می‌کردید  (‌و  می‌پرستیدید)  کجایند؟  (‌همان  انبازهائی  که‌)  غیر  از  خدا  (‌می‌پرستیدید)‌.

آنان  پاسخ  می‌دهند  بسان  گول  خورده‌ای  که  گول  خوردنش  روشن  و  آشکارگردد،  و  ناامید  و  حسرت‌زده  شود:

(قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَل لَّمْ نَکُن نَّدْعُو مِن قَبْلُ شَیْئاً) .

 میگویند:  از  ما  نهان  شده‌اند  و  هدر  رفته‌اند.  بلکه  اصلاً  ما  قبلاً  (‌در  دنیا)  چیزی  را  که  ارزش  و  مقامی  داشته  باشد  (‌نپرستیده‌ایم‌.  چیزهائی  را  که  پرستش  می‌کرده‌ایم  اوهام  و  خیالاتی  بیش  نبوده‌اند)‌.

از  ما  نهان  شده‌اند،  و  راهی  به  سوی  ایشان  نمی‌شناسیم‌،  و  آنان  هم  راهی  به  سوی  ما  نمی‌شناسند.  همه  آنها  گمانها  و  گمراهیها  بوده‌اند!

به  دنبال  پاسخ  نومیدانه  و  رنج‌آوری  که  می‌دهند،  پیرو  همگانی  درمی‌رسد:

(کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکَافِرِینَ ).

خدا  این  چنین  کافران  را  سرگشته  می‌سازد.

سپس  واپسین  نکوهش  و  سرزنش  متوجه  ایشان  می‌گردد:

(ذَلِکُم بِمَا کُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَمْرَحُونَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ).

 این  (‌عذابی  که  در  آن  هستید)  به  سبب  شادمانیهای  ناپسند  و  بیجائی  است  که  (‌در  برابر  اموال  دنیا)  در  زمین  می‌کردید  (‌تا  بدانجا  که  اموال  دنیا،  اهوال  آخرت  را  از  یادتان  برده  بود،  و  به  انجام  معاصی  و  گناهانتان  کشانده  بود)  و  نیز  به  سبب  نازشها  و  بالشهائی  است  که  (‌در  برابر  انجام  بزهکاریها  و  زشتکاریها)  می‌نمودید  (‌و  ارتکاب  معاصی  واقدام  به  اذیت  وآزار  دیگران  را  نشانه قوت  و  قدرت  و  عظمت  خود  می‌دیدید.  به  کافران  دستور  داده  می‌شود)  از  درهای  دوزخ  داخل  شوید  و  جاودانه  در  آنجا  بمانید.  جایگاه  متکبران  چه  بد  جایگاهی  است‌.

 ای  خدای  فریادرس!  در  این  صورت  به  غلها  و  زنجیرها  کشاندن‌کجا  بوده  است‌،  و  آب‌گرم  و  آتش‌کجا؟  چنین  به  نظر  می‌آیدکه  اینها  مقدمه  ورود  به  جهنم  برای  همیشه  ماندن  در  آنجا  است‌.

(فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ)  .

جایگاه  متکبران  چه  بد  جایگاهی  است‌.

از  تکبر،  چنین  خواری  و  رسوائی  برخاسته  است  و  پدیدار  آمده  است‌.  و  این  تحقیر  سزای  خودبزرگ‌بینی  است‌!

در  برابر  این  صحنه‌،  صحنه  خواری  و  پستی  و  عذاب  و  عقاب  وحشتناک‌،  و  جدال  و  ستیز  با  آیات  خدا،  و  تکبر  باد  به  غبغب  انداخته  و  در  سینه‌ها  پفیده  و  آماسیده‌،  در  برابر  این  صحنه  و  این  عاقبت‌،  روند  قرآنی  به  پیغمبر  خدا  (ص)‌رو  می‌کند  و  او  را  سفارش  می‌نماید  به  صبر  و  شکیبائی  در  برابر  تکبر  و  جدالی‌که  می‌ورزند،  و  در  هر  حال  و  احوالی  یقین  و  اطمینان  داشته  باشد  به  وعده  حق  خدا،  چه  در  قید  حیات  خود برخی  از  چیزهائی  را  بدو  نشان  دهدکه  به  مشرکان  وکافران  وعده  داده  است‌،  و  یا  خدا  جان  او  را  بگیرد  و  به  سوی  خود  برگرداند،  و  سرپرستی  کار  و  بارش  را  برعهده‌گیرد.  چه  همه  کارها  به  خدا  حواله  می‌شود  و  بدو  برمی‏گردد،  و  بر  پیغمبر  ابلاغ  رسالت  و  پیام  باشد  و  بس.  آنان  به  سوی  خدا  برمی‌گردند  و  او  می‌داندکه  با  ایشان  چه  می‌کند:

(فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ

 (‌ای  محمّد!  شکیبا  باش‌،  وعده خدا  حق  است  (‌و  عذاب  را  گریبانگیر  کفار  می‌سازد)‌.  این  عذابی  را  که  ایشان  را  بدان  وعده  داده‌ایم‌،  یا  قسمتی  از  آن  را  به  تو  می‌نمایانیم  (‌و  در  روزگار  حیات  تو  انجام  می‌پذیرد)  یا  این  که  تو  را  می‌میرانیم  و  (‌تو  آن  را  نخواهی  دید.  چه  آن  را  ببینی  و  چه  آن  را  نبینی  مهم  نیست‌.  چرا  که‌)  به  سوی  ما  برگردانده  می‌شوند.

در  اینجا  در  برابر  نگرشی  می‌ایستیم  و  آن  را  ورانداز  می‌کنیم  که  سـزاوار  تدبر  و  تفکر  ژرف  است‌.  بدین  پیغمبری‌که  دچار  اذیت  و  آزار  و  تکذیب  و  تکبر  و  کینه‌توزی  دیگران  است‌،‌گفته  می‌شود  چیزی  که  مفهوم  آن  این  است‌:  وظیفه  خود  را  انجام  بده  وکار  خود  را  بکن  و  بایست  و  فراتر  از  آن  مرو.  چه  نتائج‌کار  مربوط  به  تو  نیست  و  هرچه  بادا  باد.  حتی  تسکین  دل  خودش  نیز  در  دست  او  نیست‌.  بدین  صورت  که  پیاده  شدن  برخی  از  وعده‌های  خدا  را  در  باره  منکران  تکذیب‌کننده  در  قید  حیات  خود  ببیند  و  دلی  خنک‌کند.  بلکه  او  را  نسزدکه  دلش  را  آویزه  همچون‌کاری‌کند!  او  بایدکار  بکند  و  بس.  وظیفه  خود  را  انجام  بدهد  و  برود.  نتائج‌کار  و  مشاهده  فرجام  بد  متکبران  و  تکذیب‌کنندگان  بدو  واگذار  نشده  است  و  بیرون  از  حوزه  وظیفه  او  است‌.  این  قضیه‌،  از  دائره  مسوولیت  او  بیرون  است‌.کارکلاً  به  خدا  واگذار  است‌،  و  خدا  آنچه  را  که  بخواهد  به  انجام  می‌رساند.

وای  خدا!  عجب  منزلت  و  مرتبت  والائی!  چه  تربیت  کاملی‌که  خدا  اصحاب  این  دعوت  را  با  آن  پرورده  می‌فرماید،  و  این  لطف  و  مرحمت  را  در  حق  شـخص  پیغمبر  (ص)  بزرگوار  خود  جلوه‌گر،  و  به  پیروان  دعوتش  می‌نماید.  کار  سخت  و  دشواری  برای  نفس  بشری  است‌،  این  که  انسان‌کار  بکند  و  به  فر‌جام  آن  ننگرد،  و  بلکه  سر  خودگیرد.  انجام  وظیفه  بکند  و  راه  خود  را  بسپرد و برود  وهرچه  خدا  خواهد  بشود  .  .  .  این  کار  نیاز به  صبر  و  شکیبائی  دارد،  صبر  و  شکیبائی  بر  علائق  شدیدی‌که  دل  انسان  دارد.  دل  انسان  آرزو  دارد  فرجام‌کار  را  با  چشم  سر  ببیند  و  تسکینی  حاصل‌کند.  آیا  به  خاطر  همین  است‌که  در  این  مکان  سوره  چنین  رهنمودی  و  رهنمونی  به  صبر  و  شکیبائی  می‌شود؟  هرچه  هست  رهنمود  و  رهنمون  به  نوعی  از  انواع  به  صبر  و  شکیبائی  است‌،  و  تکرار  رهنمود  و  رهنمون  پیشین  نیست‌.  صبر  و  شکیبائی  تازه‌ای  خواسته  می‌شود  که  بسی  سخت‌تر  و  ناگوارتر  از  صبر  و  شکیبائی  بر  اذیت  و  آزار  و  تکبر  و  خودبزرگ‌بینی  و  تکذیب  مشرکان  و  کافران  است‌.

نفس  بشری  را  بازداشتن  از  این‌که  رغبت  بورزد  و  علاقه  نشان  بدهد  به  این‌که  ببیند  چگو‌نه  خدا  دشمنان  او  را  و  دشمنان  دعوت  او  راگرفتار  می‌سازد،  در  همان  حال  و  احوالی‌که  دشمنی  وکینه‌توزی  آن‌گونه  دشمنان  را  بر  ضد  این  دعوت  ببیند  و  لمس‌کند،  برای  نفس  بشری  بسی  سخت  و  دشوار  و  ناگوار  است‌.  امّا  این  تربیت  والای  الهی  است‌.  پرورش  الهی  است‌،  پرورشی‌که  خدا  برگزیدگان  پاک  خود  را  با  آن  مهیا  و  آراسته  و  پیراسته  می‌سازد،  و  دلهای  برگزیدگان  پاک  خود  را  رهائی  می‏بخشد  از  هر  آن  چیزی‌که  برای  خود  در  آن  هدفی  و  نظری  داشته  باشند،  حتی  اگر  این  هدف  و  نظر  پیروزی  بر  دشمنان  این  دین  باشد!

لازم  است  دلهای  دعوت‌کنندگان  مردمان  به  سوی  یزدان  در  هر  زمانی  بدین  نگرش  ژرف‌،  توجه  داشته  باشند،  و  این  نکته  دقیق  و  ظریف  را  در  مد  نظر  داشته  باشند:  انجام  وظیفه  بشود  و کار  خالصانه  برای  خدا  باشد  و  بس‌.  دیگر  چه  می‌شود  داعیان  را  چه‌کار؟‌! ‌کمربند  نجات  در  میان  امواج  دریای  علائق  و  رغائب  همین  است‌،  علائق  و  رغائبی  که  در  ابتدای‌کار،  پاک  آغاز  می‌گردند  و  خالصانه  برای  خدا  در  مد  نظرند،  ولی  بعد  از  آن  اهریمن  خود  را  به  وسط  آن  علائق  و  رغائب  می‌اندازد  و  در  آن  به  شنا  می‌پردازد!


 

[1] تا  آنجاکه  من  می‌دانم  ١٢٣  میلیارد  کهکشان  تا  به  حال‌کشف  گردیده  است‌.  (‌مترجم‌)

[2] زمین  بیست  و  سه  درجه  میل  محوری  نسبت  به  سکون  خود  دارد.  (‌مترجم‌)

[3] ‌به  نقل  ازکتاب‌:  «‌مع‌الله  فی  السماء‌»  تالیف  دکتر  احمد  زکی‌.   

[4] به  نقل  از  کتاب‌  (‌العلم  یدعو  للایمان‌)  ترجمه  (‌عربی‌)  محمود  صـالح  فلکی‌. 

 [5] « یُسْجَرُونَ ‌»‌:  تمام  وجودشان  پر  از  آتش  می‌گردد.  برافروخته  و  تافته  می‌گردند.  (‌مترجم‌)

 

تفسیر سوره‌ی غافر آیه‌ی 55-21

 

سوره‌ی غافر آیه‌ی 55-21

 

( أَوَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ کَانُوا مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَاراً فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کَانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ (21) ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانَت تَّأْتِیهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَکَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقَابِ (22) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ (23) إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ کَذَّابٌ (24) فَلَمَّا جَاءهُم بِالْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاء الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ وَاسْتَحْیُوا نِسَاءهُمْ وَمَا کَیْدُ الْکَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ (25)‏ وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَى وَلْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ (26) وَقَالَ مُوسَى إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُم مِّن کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لَّا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسَابِ (27) وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّکُمْ وَإِن یَکُ کَاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِن یَکُ صَادِقاً یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ (28) یَا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظَاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ فَمَن یَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِیکُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ (29) وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُم مِّثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ (30) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِّلْعِبَادِ (31) وَیَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ (32) یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (33)‏ وَلَقَدْ جَاءکُمْ یُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِّمَّا جَاءکُم بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ لَن یَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولاً کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ (34) الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ (35) وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَّعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ (36) أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ کَاذِباً وَکَذَلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِیلِ وَمَا کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبَابٍ (37) وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ (38) یَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دَارُ الْقَرَارِ (39) مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلَا یُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ (40)‏ وَیَا قَوْمِ مَا لِی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ (41) تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِکَ بِهِ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ (42) لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیَا وَلَا فِی الْآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ (43) فَسَتَذْکُرُونَ مَا أَقُولُ لَکُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ (44) فَوَقَاهُ اللَّهُ سَیِّئَاتِ مَا مَکَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ (45) النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوّاً وَعَشِیّاً وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ (46) وَإِذْ یَتَحَاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفَاء لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِّنَ النَّارِ (47) قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبَادِ (48) وَقَالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِّنَ الْعَذَابِ (49)‏ قَالُوا أَوَلَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا بَلَى قَالُوا فَادْعُوا وَمَا دُعَاء الْکَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ (50) إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ (51) یَوْمَ لَا یَنفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (52) وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْهُدَى وَأَوْرَثْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْکِتَابَ (53) هُدًى وَذِکْرَى لِأُولِی الْأَلْبَابِ (54) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ (55)

 

قبلاً  موضوع  این  بند  سوره  را  خلاصه‌کردیم‌.  پیش  از  این‌که  به  تفـصیل  آن  بپردازیم  ملاحظه  خواهیم‌کردکه  این  حلقه  از  داستان  در  اینجا  همگام  با  موضوع  سوره‌،  همگام  با  شیوه  تعبیر  آن‌،  ذکر  می‌گردد.  گاهی  هم  عین  عبارات  سوره  تکرار  می‌شود  و  با  همان  شیوه  تعبیر  پیشین  هم  اداء  می‌گردد  .  .  .  مثلاً  از  زبان  مرد  مـومن  معنیها  و  تعبیرهائی  نقل  می‌شودکه  قبلاً  در  سوره  آمده  است‌.  او  فرعون  و  هامان  و  قارون  را  تذکر  مـی‌دهد  و  یادآور  می‌کند  به  این‌که  آنان  در  شهرها  وکشورها  در  گشت  وگذارند  و  بیا  و  برو  دارند،  بپایند  خویشتن  را  اسیر  هوا  و  هوس  ننمایند.  آنان  را  برحذر  می‌دارد  از  روزی  و  روزگاری  بسان  روزی  و  روزگاری‌که  به  دسته‌ها  وگروه‌ها  رسید  و  دمار  از  روزگارشان  برآمد  و  بر  باد  فنا  رفتند.  همچنین  ایشان  را  برحذر  می‌دارد  از  روز  قیامت‌،  روزی‌که  از  صحنه‌های  آن  در  سرآغـاز  سوره  سخن  رفته  است‌.  ازکسانی  سخن  می‌گویدکه  درباره  آیات  و  نشانه‌های  یزدان  به  جدال  و  ستیز  می‌پردازند  و  خویشتن  راگرفتار  خشم  خدا  و  خشـم  مومنان  می‌سازند.  این  بخش  هم  در  مرحله  اول  آمده  است‌.  سپس  روند  قرآنی  صحنه  ایشان  را  در  آتش  دوزخ  نشان  می‌دهدکه  خوار  و  رسوا  هستند  و  به  لابه  و  زاری  می‌پردازند  و  دعا  می‌کنند  و  فریاد  بـرمی‌آورند، 

ولی  پاسخی  بدانان  داده  نمی‌شود.  سرنوشت  شوم  امثال  چنین‌کسانی  قبلاً  در  سوره  آمده  است‌.

بدین  روال  و  بر  این  منوال  چیزهائی  آمده  است  و  تکرار  گردیده  است‌که  بیانگر  این  واقعیت  است‌:  منطق  ایـمان  و  منطق  مومنان  یکی  است‌.  زیرا  منطق  ایمان  و  مومنان  از  حق  یگانه‌ای  مدد  می‌جوید  و  یاری  می‏طلبد،  و  خط  سیری  را  می‌سپردکه  با  فضای  سوره  هماهنگی  دارد  و  می‌خواند،  و  به  سوره  «‌شخصیت‌»  مستقلی  می‌بخشدکه  دارای  سیماها  و  نمادهای  همگون  و  همسان  است‌.  این  هم  پدیده  چشمگیری  در  همه  سوره‌های  قرآن  است‌. 

*

«أَوَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ کَانُوا مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَاراً فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کَانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ . ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانَت تَّأْتِیهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَکَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقَابِ »  .                            

   آیا  در  زمین  به  سیر  و  سیاحت  نپرداخته‌اند  تا  ببینند  سرانجام  کار  کسانی  که  پیش  از  ایشان  بوده‌اند  به  کجا  کشیده  است‌.  آنان  نیرویشان  و  آثارشان  در  زمین  بیشتر  از  شما  بوده  است  و  خداوند  ایشان  را  به  سبب  گناهانشان  گرفته  و  هلاک  ساخته  است  ومدافعی  در  برابر  (‌عذاب‌)  خدا  نداشته‌اند  (‌و  کسی  ایشان  را  از  عذاب  رهائی  نداده  است‌)‌.  این  (‌هلاک  و  عذاب‌)  بدان  خاطر  بوده  است  که  پیغمبرانشـان  دلائل  و  براهین  روشن  برای  ایشان  می‌آوردند  و  ارائه  می‌دادند  و  آنان  راه  کفر  درپیش  می‏گرفتند،  و  خدا  ایشان  را  گرفته  و  هلاک  می‌کرد.  چرا  که  او  نیرومند  شدیدالعقابی  است‌.

این  گذرگاه  موجود  در  میان  داستان  موسی  (ع) و  موضوع  پیشین  سوره‌،  مجادله‌کنندگان  و  ستیزه‌گران  مشرک  عرب  راکه  با  آیات  و  نشانه‌های  خدا  درمیافتند،  به  درس  عبرت  تاریخ  پیش  از  ایشان  تذکر  و  حواله  می‌دهد،  و  ایشان  را  رهنمود  می‌کندکه  به  سیر  و  سیاحت  در  زمین‌،  و  دیدار  از  جایگاه‌های  نقش  زمین  شدن  گذشتگان  بپردازند،  آن  نقش  زمین  شدگانی‌که  موضعگیری  و  موقعیت  ایشان  را  درییش‌گرفته‌اند‌،  و  گام  به  گام  آنان  می‌روند.  به  مشرکان  عرب  اطلاع  می‌دهدکه  هلاک  شدگان  و  نابودگشتگان  پیشین  نیرو  و  آثاری  در  زمین  داشته‌اندکه  از  نیرو  و  آثار  اینان  فراتر  بوده  است‌.  ولی  با  وجود  قدرت  و  عظمت  وکاخها  و  آبادیهائی  که  داشته‌اند،  در  بر‌ابر  تاخت  و  یورش  و  عذاب  و  عقاب  خدا  ضعیف  و  ناچیز  بوده‌اند،  و  گناهانشان  ایشان  را  از  منبع  قدرت  و  قوت  حقیقی  بریده  است  و  به ‌کناری  افکنده  است‌،  و  نیروهای  ایمان‌که  نیروی  یزدان  چیره  و  توانا  با  آنها  همراه  بوده  است  بر  آن  بزهکاران‌کافر  تاخته  است  و  ایشان  را  نابودکرده  است‌: 

(فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کَانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ ) .

خداوند  ایشان  را  به  سبب  گناهانشان  گرفته  و  هلاک  ساخته  است  و  مدافعی  در  برابر  (‌عذاب‌)  خدا  نداشته‌اند  (‌و  کسی  ایشان  را  از  عذاب  رهائی  نداده  است‌)‌.

هیچ  مدافعی  و  محافظی  جز  ایمان  و  عمل  صالح  و  جای  گرفتن  در  جبهه  ایمان  و  حق  و  خوبی  وجود  ندارد.  قطعاً  تکذیب‌کردن  پیغمبران  و  نادیده‌گرفتن  دلائل  و  براهین،  سر  به  نابودی  و  عذاب  می‌کشد:

(ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانَت تَّأْتِیهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَکَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقَابِ).

  این  (‌هلاک  و  عذاب‌)  بدان  خاطر  بوده  است  کـه  پیغمبرانشان  دلائل  و  براهین  روشن  برای  ایشان  می‌آوردند  و  ارائه  می‌دادند  و  آنان  راه  کفر  درپیش  می‏گرفتند،  و  خدا  ایشان  را  گرفته  و  هلاک  می‌کرد.  چرا  که  او  نیرومند  شدیدالعقابی  است‌.

*

بعد  از  این  اشاره‌کلی  و  مختصر،  روند  قرآنی  به  بیان  حال  نمونه‌ای  از  نمونه‌های‌کسانی  می‌پردازدکه  پیش  از  اینان  بوده‌اند،  و  از  اینان  نیروی  بیشتر  و  آثار  فراوان‌تری  در  زمین  داشته‌اند.  خداوند  آنان  را  در  برابر  گناهانشان  گرفته  است  و  نابودشان  نموده  است‌.  آنان 

فرعون  و  قارون  و  هامان‌،  وکسانی  از  قلدران  و  زورگویان  و  سرکشان  و  یاغیانی  بوده‌اندکه  با  فرعون  و  قارون  و  هامان  همکاری  و  همراهی  داشته‌اند.

این  حلقه  از  داستان  موسی  (ع)  به  موقعیتها  و  دیدگاه‌ها  تقسیم  می‌شود.  با  موقعیت  عرضه‌کردن  رسالت  به  فرعون  و  فرعونیان  می‌آغازد،  و  سر  به  دامنه  قیامت  می‌کشد  و  در  آنجا  خاتمه  می‌پذیرد.  فرعون  و  فرعونیان  و  سران‌کافر  و  پیروان  ایشان  در  میان  آتش  دوزخ  به  جدال  و  نزاع  و  اظهار  دلیل  و  برهان  برای  یکدیگر  می‌پردازند!  این  بخش‌،‌کوچ  دور  و  درازی  است‌.  ولیکن  روند  قرآنی  «‌تکه‌های‌»  مشتی  از  این  کوچ  را  برمی‏گزیند،  تکه‌هائی‌که  مقصود  و  منظور  این  حلقه  را  به‌ویژه  در  این  سوره  بیان  می‌دارد:

(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ . إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ کَذَّابٌ).

  ما  موسی  را  همراه  با  معجزات  و  دلیل  روشن  فرستادیم  به  سوی  فرعون  و  هامان  و  قارون‌.  ایشان  گفتند:  موسی  جادوگر  دروغگوئی  است‌.

این  جایگاه  نخستین  ملاقات  است‌.  این  سو  موسی  است  و  با  خود  معجزات  و  آیات  خدا  را  به  ارمغان  آورده  است‌.  هیبت  و  شکو‌هی  داردکه  برگرفته  از  حقی  است‌که  در  دست  او  است‌.  آن  سوی  دیگر  فرعون  و  هامان  و  قارون  ایستاده‌اند.  باطل  ناروا  و  نیروی  ظاهری  و  مرکز  حکو‌متشان  همراه  با  آنان  است‌.  بر  مرکز  حکو‌متشان  از  رویاروی  حق  با  آن‌که  نیرومند  و  قوی  است  می‌ترسند  .  .  .  بدین  هنگام  به  ناحق  به  جدال  و  ستیز  می‌پردازند  تا  با  آن  حق  را  از  میدان  به  در  سازند:

(فَقَالُوا سَاحِرٌ کَذَّابٌ).

ایشان  گفتند:  موسی  جادوگر  دروغگوئی  است‌.

*

روند  قرآنی  شرح  و  بسط  چیزی  را  درهم  می‌پیچدکه  پس  از  این  کشمکش  و  ستیز  درگرفته  است‌.  موقعیت  مسابقه  و  مبارزه  با  جادوگران  را،  و  ایمان  آوردن  جادوگران  به  حقی‌که  بر  باطلشان  پیروزگردیده  است‌،  و  بلعیدن  عصای  موسی  آنچه  راکه  به  هم  می‌بافتند  و  تزویرهائی  را  که  می‌نمودند،  همه  اینها  را  درهم  پیچیده  است  و  ذکری  از  آنها  ننموده  است‌،  و  به  موقعیتی‌  بسنده  کرده  است‌که  پس  از  این  حوادث  آمده  است‌:

«فَلَمَّا جَاءهُم بِالْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاء الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ وَاسْتَحْیُوا نسَاءهُمْ »  .

هنگامی  که  موسی  از  جانب  ما  حق  را  بدیشان  رساند،  (‌سردمداران  کفر  به  پیروان  خود)  گفتند:  بکشید  فرزندان  کسانی  را  که  همراه  موسی  ایمان  آورده‌اند  (‌تا  دودمانشان  از  صفحه  روزگار  زدوده  گردد)  و  زنانشان  را  زنده  بگذارید  (‌تا  به  خدمتگزاری  و  کنیزی  ما  مشغول  شوند)‌.

پیش  از  تکمیل  معنی  آیه‌،  بر  این  موقعیت  چنین  پیرو  می‌زند:

(وَمَا کَیْدُ الْکَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ  )  .

لیکن  نیرنگ  کافران  بی‌نتیجه  بوده  و  جز  گمراهی  نخواهد  بود  (‌و  تیرشان  پیوسته  به  سنگ  خواهد  خورد،  و  طرحهای  شیطانی  آنان  سرانجام  دامنگیر  خودشان  خواهد  شد  )‌.

این  است  منطق  طاغیان  و  یاغیان  درشتخوی  ناتراشیده  و  ناخراشیده‌.  سلسله  دشمنی  را  می‌جنبانند  هر  زمان  که  حجت  و  برهان،  ایشان  را  به  تنگنا  بیندازد  و  خوارشان  بسازد،  و  بترسندکه  حق  بـر  اهداف  باطلشان  پیروز  بشود،  چون  در  حق  قدرت  و  قوت  و  فصاحت  و  بلاغت  و  روشنی  و  روشنگری  است‌،  و  حق  فطرت  را  مخاطب  قرار  می‌دهد،  و  فطرت  به حق  پاسخ  مثبت  می‌دهد  و  سخن  او  را  می‌شنود  و  می‌پذیرد.  برای  مثال  جادوگرانی  که  آورده  شده  بودند  تا  بر  موسی  و  آنچه  با  خود  داشت  پیروزگردند،  ولی نخستین‌ کسانی  شدندکه  رو  در  روی  فرعون  زورمدار  و  زورگو  به  حق  ایمان  آوردند  و  به  دنبال  حق  روان  شدند. فرعون  و  هامان  و  قارون‌ گفتند:

(اقْتُلُوا أَبْنَاء الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ وَاسْتَحْیُوا نسَاءهُمْ) .

بکشید  فرزندان  کسـانی  را  که  همراه  موسی  ایمان  آورده‌اند  (‌تا  دودمانشان  از  صفحه  روزگار  زدوده  گردد)  و  زنانشان  را  زنده  بگذارید  (‌تا  به  خدمتگزاری  و  کنیزی  ما  مشغول  شوند)‌.

فرعون  -‌در  روزگار  تولد  موسی  -  همچون  فرمانی  را  صادرکرده  بود.  پس  از  صدور  نخستین  فرمان‌،  یکی  از  دو  احتمال  وجود  دارد  که  روی  داده  باشد.  احتمال  اول  این  است  که  فرعونی‌که  آن  فرمان  را  صادرکرده  است  مرده  است  و  پسرش  جانشین  اوگردیده  است  یا  ولیعهد  وی  شده  است‌،  و  در  زمان  صدور  فرمان‌،  دستور  به  مرحله  اجراء  درنیامده  است  تا  آن  زمان‌که  موسی  آمده  است  و  با  فرعون  جدید  رویاروی‌گردیده  است‌،  فرعون  جدیدی  که  موسی  را  می‌شناخته  است  بدان  هنگام  که  ولیعهد  بوده  است‌،  و  با  نحوه تربیت  موسی  در  قصر  آشناگشته  است‌،  و  از  فرمان  نخستین  مبنی  بر  سر  بریدن  پسران  و  برجای  گذاشتن  دختران  بنی‏اسرائیل  هم  باخبر  بوده  است‌.  اطرافیان  او  بدین  امر  اشاره  می‌کرده‌اند،  و  کسانی  را  نام  می‌برده‌اند  که  به  موسی  ایمان  آورده‌اند،  چه  از  میان  جادوگران  و  چه  از  میان  بنی‏اسرائیل  اندکی  که  با  وجود  ترس  از  فرعون  و  فرعونیان  به  موسی  ایمان  آورده‌اند  .  .  .  احتمال  دوم  این  است  که  فرعون  اول  که  موسی  را  به  فرزندی  پذیرفته  است‌،  هنوز  بر  تخت  سلطنت  بوده  است  و  اجراء  فرمان  نخستین  را  پس  از  مدتی  به  تاخیر  انداخته  است‌.  یا  این‌که  بعد  از  آن‌که  شدت  و  حدت  آن  سپری‌گردیده  است‌،  عملی‌کردن  آن  را  متوقف  ساخته  است‌.  اطرافیان  به  تجدید  عملیات  اشاره  می‌کنند  و  ادامه  کار  را  بدو  پیشنهاد  می‌نمایند.  تنها  خواستارکشتن  کسانی  می‌شوند  که  ایمان  آورده‌اند  و  با  موسی  متحد  و  همدست  می‌گردند،  تا  ایشان  را  بترسانند  و  به  وحشت  و  دهشت  بیندازند.

ولی  چنان‌که  به  نظر  می‌رسد  فرعون  رای  و  نظر  دیگری  دارد،  یا  پیشنهادی  افزون  بر  آن  توطئه  دارد،  تا  بدین  وسیله  از  دست  موسی  نجات  پیدا  کند  و  آسوده‌خاطر  شود!

(وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَى وَلْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ).

 فرعون  (‌به  اطرافیان  و  مشاوران  خود)  گفت‌:  بگذارید  من  موسی  را  بکشم  و  او  پروردگارش  را  (‌برای  نجات  خود  از  دست  من‌)  به  فریاد  خواند.  من  از  این  می‌ترسم  که  آئین  شما  را  تغییر  دهد،  یا  این  که  در  زمین  فسـاد  را  گسترش  دهد  و  پراکنده  سازد.

از  سخن  فرعون‌که  می‌گوید:

« ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَى  »  .

بگذارید  من  موسی  را  بکشم‌.

چنین  پیدا  است‌که  این  رای  و  نظر  با  اشکالی  - ‌از  لحاظ  سیاستمداری  و  کشورداری  -  روبرو  می‌گردد.  انگار  گفته  می‌شود:‌کشتن  موسی  اشکال  را  برطرف  نمی‌کند  و  مشکل  را  از  سر  راه  برنمی‌دارد.  چه  بسا کشتن  موسی  سبب  شود  عامّه  مردمان  او  را  مقدّس  دارند  و  شهید  بشمارند،  و  ذهن  و  اندیشه  ایشان  به  سوی  او  و  آئینی‌که  با  خود  آورده  است  بگراید  و  شور  و  غوغائی  برای  جانبداری  از  او  و  آئینش  به‌پا  خیزد.  مخـصوصاً جادوگران  در  ملاء  عام  و  همایش  همگانی  ملی  ایمان  خود  را  اعلام  داشته‌اند،  و  سبب  ایمان  آوردن  خویشتن  را  اعلان  کرده‌اند.  جادوگرانی  که  ایشان  را  آورده‌اند  تا  کار  موسی  را  باطل‌کنند  و  با  او  دشمنی  ورزند  و  مبارزه  نمایند  .  .  .  چه‌بسا  هم  یکی  از  مشاوران  شاه  احساس  هراس‌کرده  است  از  این‌که  نکند  خدای  موسی  از  فرعون  انتقام  بگیرد،  و  بر  آنان  بتازد  و کار  ایشان  را  بسازد.  این  هم  چیز  دور  از  ذهنی  نیست‌.  چه  بت‌پرستان  معتقد  به  تعدد  خدایان  بودند  و  چندگانه‌پرست  بودند،  و  بسیار  زود  تصور  می‌کردندکه  موسی  خدائی  داشته  باشد  و  انتقام  او  را  ازکسانی  بگیردکه  بدو  تجاوز  و  تعدی  بکنند!‌..  سخن  فرعون  هم  پاسخ  همین  اشاره  است‌:

 (  وَلْیَدْعُ رَبَّهُ ).

و  او  پروردگارش  را  (‌برای  نجات  خود  از  دست  من‌)  به  فریاد  بخواند. 

هرچند  هم  از  فرعون  بعید  نیست‌که  بدون  هرگونه  مقدمه‌ای  همچون  سخن‌گناه‌آلودی  را  از  راه  خودستائی  و  هرزه‌درائی‌گفته  باشد،  و  سزای  آن  را  هم  در  پایان  گشت و گذار  گرفت‌ ،  همان‌گونه  که  خواهد  آمد.

شاید  بد  نباشد  اندکی  در  برابر  حجت  و  برهان  فرعون  برای‌کشتن  موسی  بایستیم‌:

( إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَاد)  .

من  از  این  می‌ترسم  که  آئین  شما  را  تغییر  دهد،  یا  این  که  در  زمین  فساد  را  گسترش  دهد  و  پراکنده  سازد.

آیا  شگفت‌تر  و  شگرف‌تر  از  این  یافته  می‌شودکه  فرعون  گمراه  بت‌پرست  درباره  موسی  (ع)  پیغمبر  خدا  بگو‌ید:

( إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَاد؟!)  .

آیا  این  عین  همان  سخنی  نیست‌که  هـر  طاغوت  تباه‌پیشه‌ای  درباره  هر  دعوت‌کننده مصلح  و  اصلاح گری  آن  را  زده  است  و  می‌زند؟  آیا  این  عین  همان  سخنی  نیست‌که  فرد  باطلگرای  اخمو  و  ترشرو  آن  را  در  برابر  حق  زیبا  و  آراسته‌گفته  است  و  می‌گوید؟  آیا  این  عین  همان  سخنی  نیست  که  شخص  گول‌زننده  ناپاک  آن  را  رو  در  روی  ایمان  آرام  و  آرام‏بخش،  برای  برانگیختن  احساسات  مردمان‌گفته  است  و  می‌گوید!

این  منطق  یگانه‌ای  است‌که  تکرار  می‌گردد  هر  زمان‌که  حق  و  باطل،  و  ایمان  وکفر،  و  صلاح  و  طغیان‌،  در  طول  روزگاران  و  در  سرزمینهای  مختلف‌،  به  همدیگر  برسند  و  یکدیگر  را  ملاقات‌کنند.  داستان  قدیمی  و  مکرری  است‌،  و  هرچندگاهی  بیان  و  روایت  می‌شود.

و  امّا  موسی  (ع) به  پایه  استواری  و  دژ  محکمی  پناه  برد.  او  خویشتن  را  به  آستانه‌ای  انداخت‌که  پناهندگان  را  می‌پاید  و  حمایت  و  حفاظت  می‌فرماید،  و  به  جوار  آیندگان  را  جوار  می‌دهد  و  در  پناه  خود  می‌گیرد:

« وَقَالَ مُوسَى إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُم مِّن کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لَّا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسَابِ »‌.

موسی  (‌خطاب  به  فرعون  و  فرعونیان‌)  گفت‌:  من  به  پروردگار  خود  و  پروردگار  شما  پناه  مـی‌برم  از  دست  هر  مستکبری  که  به  روز  حساب  و  کتاب  (‌قیامت‌)  ایمان  نداشته  باشد.

موسی  این  راگفت  و  آرام‌گرفت‌،  وکار  و  بار  خود  را  به  خدائی  واگذارکردکه  برتر  و  بالاتر  از  هر  منکر  و  خودبزرگ‌بینی  است‌،  و  بر  هر  زورمدار  زورگوئی  چیره  است‌،  و  برای  حمایت  پناهندگان  به  خود  از  دست  مستکبران  توانا  است‌.  به  وحدانیت  و  یکتائی  خدای  خود  و  خدای  ایشان  اشاره‌کرد.  موسی  وحدانیت  و  یکتائی  خدا  را  از  ترس  و  هراس  تهدید  و تنبیه  فرعون  و  فرعونیان  فراموش  نکرد  و  به  ترک  آن  نـگفت‌.  همچنین  به  عدم  ایمان  فرعون  و  فرعونیان  به  روز  حساب  وکتاب  نیز  اشاره‌کرد.  چه  هر  متکبری‌که  به  روز  حساب  وکتاب  ایمان  داشته  باشد  تکبر  نمی‌ورزد  و  عظمت  نمی‌فروشد،  وقتی‌که  موقعیت  خود  را  در  آن  روز  پیش  چشم  دارد  و  بداندکه  او  حسرت‌زده  و  فروتن  وکرنش‌کن  و  خوار  می‌ایستد،  بدون  هرگونه  نیرو  و  قدرتی‌،  و  بدون  داشتن  هرگونه  دوست  صمیمی  و  شفیع  و  میانجی‌ای‌که  از  او  اطاعت  شود.

*

در  اینجا  مردی  از  خاندان  فرعون‌که  حق  به  دلش  راه  پیدا  کرده  است  و  او  ایمان  خود  را  نهان  داشته  است‌،  برمی‌خیزد  و  از  موسی  دفاع  می‌کند،  و  به  چاره‌جوئی  و  رهائی  موسی  از  دست  مردمان  می‌پردازد،  و  در  خطاب  به  فرعون  و  فرعونیان  روشهای‌گوناگونی  به‌کار  می‌برد،  و  با  پند  و  اندرز  و  از  راه  دلسوزی  به  دلهایشان  راه  پیدا  می‌کند،  و  با  ترساندن  و  قانع  کردن  حساسیت  آنان  را  برمی‌انگیزد:

( وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّکُمْ وَإِن یَکُ کَاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِن یَکُ صَادِقاً یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ (28) یَا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظَاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ فَمَن یَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِیکُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ (29) وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُم مِّثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ (30) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِّلْعِبَادِ (31) وَیَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ (32) یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (33)‏ وَلَقَدْ جَاءکُمْ یُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِّمَّا جَاءکُم بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ لَن یَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولاً کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ (34) الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ (35).

مرد  مومنی  از  خاندان  فرعون  که  ایمان  خود  را  پنهان  می‌داشت  گفت‌:  آیا  مردی  را  خواهید  کشت  بدان  خاطر  که  میگوید:  پروردگار  من  الله  است‌،  در  حالی  که  دلائل  روشنی  و  معجزات  آشکاری  از  جانب  پروردگارتان  برایتان  آورده  است  و  به  شما  نموده  است‌؟  اگر  او  دروغگو  باشد،  دروغگوئیش  دامنگیر  خود  او  خواهد  شد،  و  اگر  راستگو  باشد،  برخی  از  عذابهائی  که  شما  را  از  آن  می‌ترساند  گریبانگیرتان  خواهد  گشت‌.  قطعاً  خداوند  کسی  را  (‌به  راه  نجات  و  رستگاری‌)  رهنمود  نمی‌سازد  که  تجاوزکار  و  دروغ‌پرداز  باشد.  (‌مرد  مومن  ادامه  داد  و  گفت‌:‌)  ای  قوم  من‌!  امروز  حکومت  در  دست  شما  است‌،  و  در  این  سرزمین  پیروز  و  چیره‌اید.  امّا  اگر  عذاب  سخت  (‌خانه‌برانداز  و  ریشه‌کن‌ساز)  الهی  دامنگیرتان  شود،  چه  کسی  ما  را  مدد  و  یاری  خواهد  کرد  و  برای  رستگاریمان  خواهد  کوشید؟  فرعون  گفت‌:  من  جز  به  راه  هدایت  و  منتهی  به  سعادت‌،  شما  را  رهنمود  نمی‌کنم‌.  (‌پس  دستور  من  کشتن  موسی  است  و  بـاید  اجراء  شود)‌.  آن  مرد  باایمان  گفت‌:  ای  قوم  من‌!  می‌ترسم  همان  بلائی  به  شما  برسد  که  در  روزگاران  گذ‌شته  به  گروهها  و  دسته‌ها  رسیده  است‌.  از  سزای  عادتی  همچون  عادت  قوم  نوح  و  عاد  و ثمود  و کسانی  که  بعد  از آنان  بوده‌اند (‌می‌ترسم  که  گریبانگیرتان  شود)‌.  خداونـد نمی‌خواهد  بـه  بندگان ‌ستم‌ کند(‌و  نمی‌پسندد  که  بندگانش  هم  به  همدیگر ستم‌ کنند)‌.  ای  قوم  من‌!  بر شما  از  روز صدا  زدن‌ (‌که  قیامت  است‌)  می‌ترسم‌.  آن  روزی  که  پشت  می‌کنید  ومی‌گریزید،  اما  هیچ  پناهی  جز خدا (‌برای  حفظ  خود  از عذاب‌)  ندارید.  آخر  خدا کسی  را  که‌ (‌از راستای  بـهشت‌ مـنحرف  و)  گمراه  سازد،  هیچ  راهنما  و راهبری  نـخواهد  داشت.  پیش  از این‌،  یوسف‌ آیه‌های  روشن  و  دلایل آشکاری  را  برای  شما  آورده  بود،  امّا شما  پیوسته  درباره ‌آنچه‌ آورده  بود و ارائه  داده  بود شک  و تردید  می‌کردید (‌و به  بدنبال  او راه  نمی‌افتادید)  تـا  زمانی  که  از دنیا  رفت‌،  گفتید:  خداوند  بعد  از  او  دیگر  پیغمبری  را  برانگیختـه  نخو‌اهد  کرد.  این  چنین  خداوند  اشخاص  متجاوز و متردد  را  گمراه  و سرگشته  می‌سازد. آنان  کسانیند که  بدون ‌هیچ  دلیلی  که  (‌از عقل  یـا نقل  در دست‌)  داشته  باشند،‌ در  برابر  آیات  الهی  (‌موضعگیری  می‏کنند  و)  بـه  ستیز  و  کشـمکش‌ مـی‌پردازنـد.  (‌‌چـنین جدال‌ بی‌اساس‌ و  نادرستی  بـا آیات ‌الهی‌)  موجب‌ خشم‌ عظیم  خدا و  کسانی  خواهد  شد  که  ایمان  آورده  بـاشند.  اینگونه  خداوند  بر هر دلی‌که  خود بزرگ‌‌بین ‌و زورگو باشد،  مهر  می‌نهد  (‌و  حس  تشخیص  را  از آن  می‌گیرد)‌.

این  چرخش  و گردش‌،  چرخش  و گردش  بزرگ  و  فراخی  است‌ که  مرد  مومن  با توطئه‌گران  فرعون  و فرعونیان  می‌آغازد.  این  منطق  فطرت  با  ایمانی  است ‌که ‌محتاطانه  و  ماهرانه  و نیرومندانه‌،  مطالب  و  مقاصد  را  به گوش  دیگران ‌می‌رساند.

نخست  به  رسواگری  چیزی  می‌پردازد که  آنان  در  صدد  اقدام  بدان ‌هستند:

(أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ).

آیا  مردی  را  خواهید  کشت  بدان  خاطر که  می‌گوید:  پروردکار من ‌الله  است‌؟‌.

آیا  این  سخن  پاک  متعلق  به  اعتقاد  دل  و بـاور درون‌،  سزاوار کشتن  است‌،  و  باید  در  برابر  آن  خونی  را  ریخت و  جانی  را گرفت‌؟  اگر  چنین  شود  و  چنین  رود،‌ کار  بسیار  زشت  و  پلشت  صورت  خواهد گرفت‌،  کاری ‌که  آشکار  و  پدیدار  است‌ که  ناشایست  و  نابایست  است‌.  سپس  مرد  مومن ‌گام  دیگری  را  با  ایشان  برمی‏دارد.  کسی ‌که  این  سخن  پاک  را  بدیشان  می‌گوید:

«  رَبِّیَ اللَّهُ »  .

پروردگار  من  خدا  است‌.

آن  را  می‌گوید  و  دلیل  آن  را  و  برهان  آن  را  در  دست  دارد:

(وَقَدْ جَاءکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّکُمْ) .

در  حالی  که  دلائل  روشنی  و  معجزات  آشکاری  از  جانب  پروردگارتان  برایتان  آورده  است‌.

اشاره  می‌کند  به  دلائل  و  معجزاتی‌که  موسی  (ع) آنها  را  آورد  و  نمود،  و  آنان  آنها  را  دیدند.  ایشان  -‌ که  با  خـود  خلوت  کرده‌اند  و  دور  از  دیگران  نشسته‌اند  -  مشکل  است  درباره  آن  دلائل  و  معـجزات  با  یکدیگر  ستیزه  و  جدال  کنند!

سپس  بدترین  فرضیه  را  برایشان  مطرح  می‌کند،  و  در  برابر این  مساله  همچون  شخص  دادگری  می‌ایستد  و  با  ایشـان  از آن  سخن  می‌ایستد.  ایـن  فرضیه  را  برای  همگامی  با  ایشان  به  میان  می‌کشد،  و کم‌تربن  چیزی  است‌ که  می‌توان  پیش  چشم  داشت‌:

(وَإِن یَکُ کَاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ).

اگر او دروغگو باشد، دروغگوئیش  دامنگیر  خود او  خواهد شد.

او  مسوولیت‌ کارش  را خواهد  داشت‌،  و  بـه  سزای  آن  خواهد  رسید،  و گناه  آن  را  بر گردن  خواهد گرفت‌.  به  هر  حال  این ‌کار که  بدیشان  اجازه  نمی‌دهد  او را  بکشند.  احتمال  دیگری  هم  در میان  است‌،  و آن  این‌که  چه  بسا  راستگو است‌.  باید  در برابر این  احتمال‌، خوب‌ احتیاط  کرد،  و  خویشتن  را  در معرض  نتائج  و  پیامدهای ‌آن  قرار  نداد:

( وَإِن یَکُ صَادِقاً یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ ) .

و  اگر  راستگو  باشد،  برخی  از  عذابهائی  که  شما  را  از  آن  می‌ترساند  گریبانگیرتان  خواهد  گشت‌.

گریبانگیر  ایشان  شدن  برخی  از  عذابهائی  که  آنان  را  از  آن  می‌ترساند  نیزکم‌ترین  احتمال  در  این  قضیه  است‌.  مرد  مومن  بیش  از  این  از  ایشان  نمی‌خواهد،  و  این  هم  نهایت  انصاف  در  جدال  و  تلاش  برای  سرکوب  نمودن  و  محکوم  کردن  است‌.

آن‌گاه  به  طور  پنهان  تهدیدشان  می‌کند،  آن‌گاه‌که  سخنی  را  می‌گوید  منطبق  بر  حال  و  احوال  موسی  و  نیز  منطبق  بر  ایشان  و  حال  و  احوالشان‌:

( إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ ).

قطعاً  خداوند  کسی  را  (‌به  راه  نجات  و  رستگاری‌)  رهنمود  نمی‌سازد  که  تجاوزکار  و  دروغ‌پرداز  باشد.

 اگر  همچون  کسی  موسی  باشد،  خدا  او  را  هدایت  نمی‌دهد  و  موفق  نمی‌کند.  پس  بگذارید  او  از  خدا  سزای  خود  را  بگیرد.  از  این  هم  خویشتن  را  برحذر  داریدکه  موسی  و  پروردگار  او  را  تکذیب  دارید  و  درگناهان  زیاده‌روی  کنید،  و  درنتیجه  همچون  سرنوشتی  گرببانگیرتان‌گردد  و  به  سزای  خود  برسید!

وقتی‌که  مرد  مومن‌،  فرعون  و  فرعونیان  را  بدینجا  می‌کشاند  که  هرکس  زیاده‌روی  و  تکذیب  کند،  بر  آنان  می‌تازد  و  ایشان  را  از  عقاب  خدا  می‌ترساند،  و  از  عذاب  او  برحذر  می‌دارد،  عذابی  که  ملک  و  مملکت  و  سلطه  و  قدرتی  که  دارند  ایشان  را  از  آن  نمی‌رهاند.  ایشان  را  تذکر  می‌دهد  به  نعمتی‌که  سزاوار  آن  است  شکر  و  سپاس  آن‌گفته  شود  نه  کفران  و  ناسپاسی  آن  کرده  شود:

(یَا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظَاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ فَمَن یَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءنَا ؟) .

(‌مرد  مومن  ادامه  داد  و  گفت‌:‌)  ای  قوم  من‌!  امروز  حکومت  در  دست  شما  است‌،  و  در  این  سرزمین  پیروز  و  چیره‌اید.  امّا  اگر  عذاب  سخت  (‌خانه‌برانداز  و  ریشه‌کن‌ساز)  الهی  دامنگیرتان  شود،  چه  کسـی  ما  را  مدد  و  یاری  خواهد  کرد  و  برای  رستگاریمان  خواهد  کوشید؟‌!. 

مرد  مومن  همان  احساسی  را  داردکه  دل  با  ایمان  دارد.  او  احساس  می‌کند  عذاب  خدا  به  صاحبان  ملک  و  مملکت  و  سلطه  و  قدرت  در  زمین  از  هرکس  دیگری  نزدیک‌تر  است‌.  لذا  آنان  سزاوارترین  مردمان  برای  پرهیز  از  عذاب  خدا  هستند،  و  شایسته‌ترین  مردمان  برای  احساس  کردن  عذاب  خدا  و  دوری  گزیدن  از  آن  می‏باشند.  آنان  بایسته  است  پیوسته  از  عذاب  خدا  هراسان  باشند.  چه  عذاب  خدا  در  هر  لحظه‌ای  از  لحظات  شبانه‌روز  در  انتظارشان  است‌.  این  است  که  مرد  مومن  ایشان  را  به  یاد  ملک  و  مملکت  و  حکو‌مت  و  قدرتی  می‌اندازد  که  دارند  و  در  آنند.  او  بدین  معنی  اشاره  می‌کندکه  در  حس  و  شعور  بینای  او  جای‌گرفته  است  و  استقرار  پذیرفته  است‌.  سپس  خود  را  از  جمله  ایشان  می‌شمارد،  در  آن  حال  که  آنان  را  به  یاد  عذاب  خدا  می‌اندازد  و  متذکرشان  می‌سازد:

(فَمَن یَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءنَا) .

اگر  عذاب  سـخـت  (‌خانه‌برانـداز  و  ریشه‌کن‌ساز)  الهی  دامنگیرتان  شود،  چه  کسی  ما  را  مدد  و  یاری  خواهد  کرد‌.

این  سخن  بدان  خاطر  است‌که  بدیشان  بفهماندکه‌کار  و  بارشان  برای  او  مهم  است‌،  چه  او  یکی  از  ایشان  است‌،  و  منتظر  سرنوشت  خود  با  آنان  است‌.  لذا  او  در  این  صورت  دلسوز  ایشان  و  مهربان  در  حق  آنان  است‌.  مرد  مومن  امیدوار  است  این  سخن  ایشان  را  بر  آن  دارد  که  به  بیدارباش  و  هوشیارباش  او  خوب  توجه‌کنند  و  اهمّیت  بدهند،  و  او  را  سرچشمه  پاکی  و  بیگناهی  و  اخلاص  و  یکرنگی  بدانند.  مرد  مومن  می‌کوشدکه  بدانان  بفهماند  اگر  عذاب  خدا  بیاید  هیچ  کسی  نیست‌که  یار  و  مددکار  انسان  بشود  و  او  را  از  عذاب  برهاند  و  از  آن  پناهش  دهد.  مردمان  در  مقابل  عذاب  یزدان  بسـیار  ضعیف  و  بسی  ناتوانند.

در  اینجا  فرعون  متوسل  به  همان  چیزی  شدکه  هر  طاغی‌ای  بدان  متوسل  می‌شود  وقتی  که  پند  و  اندرز  داده  شود.  عزت  بزهکارانه  و  غرورگناه  او  را  فر‌ا  می‌گیرد  وکبریا  و  نخوت  دروغین  او  را  به  انجام‌گناه  بیشتر  می‌کشاند.  چنین  می‌انگاردکه  پند  و  اندرز  خالصانه  فرمانروائی  بر  سلطه  و  قدرت  او  است‌،  و  مایه  کاهش  نفوذ  او  می‌گردد،  و  در  نفوذ  و  حکومتش  مشارکت‌می‌شود:

(قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِیکُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ) .

فرعون  گفت‌:  من  جز  آنچه  صلاح  دیده‌ام  و  پیشنهاد  کرده‌ام  صلاح  نمی‌بینم  و  به  شما  پیشنهاد  نمی‌کنم‌،  و  من  جز  به  راه  هدایت  و  منتهی  به  سعادت‌،  شما  را  رهنمود  نمی‌کنم  (‌پس  دستور  مـن  کشتن  موسی  است  و  باید  اجراء  شود)‌.

من  به  شما  چیزی  را  نمی‌گویم  مگر  چیزی  راکه  آن  را  خوب  و  نیک  ببینم،  و  معتقد  باشم‌که  سودمند  است‌،  و  قطعاً  شایسته  و  بایسته  است‌،  و  بدون  هرگونه  مجادله‌ای  چنین  بایدکرد  و  درست  هم  همین  است!  آیا  طاغیان  و  سرکشان  جز  راهیابی  و  خیر  و  خوبی  و  راست  و  درست  نمی‌بینند؟‌!  و  اصلاً  آنان  اجازه  می‌دهند  کسی  گمان  برد  که  طاغیان  و  سرکشان  به  خطا  می‌روند  و  راه  خطا  می‌پویند؟‌ا  آیا  اصلاً  درست  است‌که  با  وجود  در  میان  بودن  رای  و  نظر  طاغیان  و  سرکشان‌،  رای  و  نظری  باشد؟‌ا  اگر  چنین  نباشد  چگو‌نه  آنان  طاغی  و  سرکش  بشمار  می‌آیند؟!

ولیکن  آن  مرد  مومن  در  پرتو  ایمانش  جز  این  می‌اندیشد.  او  فکر  می‌کندکه  وظیفه  او  این  است  که  بترساند  و  برحذر  دارد  و  پند  و  اندرز  دهد  و  رای  و  نظری  را  اظهار  نمایدکه  آن  را  راست  و  درست  می‏بیند.  او  چنین  معتقد  است‌که  بر  او  واجب  است  درکنار  حقی  بایستدکه  بدان  باور  دارد،  رای  و  نظر  طاغیان  و  سرکشان  هرچه  باشد.  آن‌گاه  مرد  مومن  با  نوا  و  آهنگ  دیگری  درهای  دلهایشان  را  می‌زند،  بدان  امید  که  دلهایشان  احساس‌کند  و  بیدارگردد  و  بلرزد  و  نرم  شود.  زنگ  درهای  دلهایشان  را  با  نگاهی  گذرا  بر  جایگاه‌های 

نقش  زمین  شدن‌گروه‌ها  و  دسته‌های  پیش  از  ایشان به صدا  درمی‌آورد.  زیرا  آن  جایگاه‌ها  گواه  بر  این  هستند  که  عذاب  سخت  خدا  تکذیب‌کنندگان  و  طاغیان  را  فراگرفته  است  و  فرامی‌گیرد:

(وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُم مِّثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ . مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِّلْعِبَادِ )‌.

 آن مرد باایمان گفت‌:  ای  قوم  من‌!  می‌ترسم  همان  بلائی  به  شما  برسد  که  در  روزگاران گذشته  به  گروهها  و  دسته‌ها  رسیده  است‌.  از  سزای  عادتی  همچون  عادت  قوم  نوح  و  عاد  و  ثمود  و  کسانی  که  بعد  از  آنان  بوده‌اند  (‌می‌ترسم  که  گریبانگیرتان  شود)‌.  خداوند  نمی‌خواهد  به  بندگان  ستم  کند  (‌و  نمی‌پسندد  که  بندگانش  هم  به  همدیگر  ستم  کنند)‌.

هرگروه  و  دسته‌ای  روزی  و  روزگاری  داشته  است‌،  ولی  مرد  مومن  همه  این  روزها  و  روزگارها  را  در  روزی  و  روزگاری  جمع  می‌کند:

(مِّثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ)  .

مثل  روز  و  روزگار  گروهها  و  دسته‌ها.

این  همان  روز  و  روزگاری  است‌که  عذاب  سخت  خدا  در  آن  پدیدار  و  نمودار  می‌گردد.  این  روزها  و  روزگارها  هم  هرچندکه  با  توجه  به‌گروه‌ها  و  دسته‌ها  متعدد  و  پراکنده  است‌،  ولی  سرشت  یگانه‌ای  دارد،  و  لذا  یک  روز  و  روزگار  بشمار  است‌.

وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِّلْعِبَادِ )‌.

خداوند  نمی‌خواهد  به  بندگان  ستم  کند  (‌و  نمی‌پسندد  که  بندگانش  هم  به  یکدیگر  ستم  کنند)‌.

خداوند  بندگانش  را  در  برابرگناهانشان‌گرفتار  و  معذب  می‌فرماید،  وکسانی  راکه  پیرامون  ایشان  زندگی  می‌کنند،  و  افرادی  راکه  بعد  از  ایشان  پای  به  جهان  می‌گذارند،  اصلاح‌کرده  است  و  اصلاح  مـی‌کند  با  مصائب  و  بلایائی‌که  خداگریبانگیر  بزهکاران  ساخته  است  و  می‌سازد.

آن‌گاه  زنگ  درهای  دلهایشان  را  با  آهنگ  دیگری  به  صدا  در  میآورد.  در  آن  حال‌که  ایشان  را  به  روز  و  روزگار  دیگری  از  روزها  و  روزگارهای  خدا  تذکر  می‌دهد،[1]  و  آن  روز  و  روزگار  قیامت  است‌که  زمان  صدا  زدن  همدیگر  است‌:

( وَیَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ . یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ)‌.          

ای  قوم  من‌!  بر  شما  از  روز  صدا  زدن  (‌که  فیامت  است‌)  می‌ترسم‌.  آن  روزی  که  پشت  می‌کنید  و  می‌گریزید،  امّا  هیچ  پناهی  جز  خدا  (‌برای  حفظ  خود  از  عذاب‌)  ندارید.  آخر  خدا  کسی  را  که  (‌از  راستای  بهشت  منحرف  و)  گمراه  سازد،  هیچ راهنما  و  راهبری  نخواهد  داشت‌.

 در  آن  روزکه  قیامت  است  فرشتگانی‌که  مردمان  را  برای  جایگاه  همایش  همگانی  محشر  جمع  آوری  می‌کنند  فریاد  برمی‌آورند.  کسانی‌که  در  اعراف  هستند  بهشتیان  را  و  همچنین  دوزخیان  را  فریاد  می‌دارند.  بهشتیان  دوزخیان  را  صدا  می‌زنند،  و  دوزخیان  نیز  بهشتیان  را  صدا  می‌زنند  .  .  .  پس  فریاد  زدن  به  شکلهای  گوناگون  وجود  دارد.[2]  روز  قیامت‌که  (یَوْمَ التَّنَادِ:  روز  صدا  زدن‌)  نامیده  شده  است‌،  سایه‌روشن  فریاد  برآوردن  و  شیون  سردادن  و  صدای  واویلا  از  اینجا  و  از  آنجا  برخاستن  را  ترسیم  می‌کند،  و  ازدحام  و  دشمنانگی  را  به  تصویر  می‌کشد.  ناگفته  مرد  مومن  نیز  اتفاق  و  همآوائی  دارد:

( یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ).

 آن  روزی  که  پشت  می‌کنید  و  می‌گریزید،  امّا  هیچ  پناهی  جز  خدا  (‌برای  حفظ  خود  از  عذاب‌)  ندارید.

چه‌بسا  این  پشت‌کردن  وگریختن‌،  وقتی  انجام  می‌گیرد،  که  ترس  و  هراس  دوزخ  بدیشان  رو  می‌کند،  یا  بخواهند  بگریزند.  امّا  هیچ  پناهی  آن  روز  پیدا  نمی‌کنند،  و  وقت  گریز  هم  نیست‌.  تصویر  جزع  و  فزع  وگریختن  و  فرار  کردن  در  اینجا  بیشتر  مربوط  به  مستکبران  زورگو  و  زورمدار  روی  زمین  است  که  صاحبان  جاه  و  جلال  و  حکو‌مت  و  قدرت  می‌باشند!

(وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ)‌.          

خدا  کسی  را  که  (‌از  راستای  بهشت  منحرف  و)  گمراه  سازد،  هیچ  راهنما  و  راهبری  نـخواهد  داشت‌.

شاید  در  این  سخن  اشاره نهانی  به‌گفته  فرعون  باشدکه  می‌گفت‌:

(وَمَا أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ )  .

من  جز  به  راه  هدایت  و  منتهی  به  سعادت‌،  شما  را  رهنمود  نمی‌کنم‌.

مرد  مومن‌گوشه  می‌زند  به  این‌که  هدایت  خدا  هدایت  است  و  بس،  وکسی  راکه  خداگمراه  سازد  هیچ  راهنما  و  راهبری  نخواهد  داشت‌.  خدا  از  حال  و  وضع  مردمان  و  اصل  و  حقیقت  ایشان‌،  می‌داند  چه  کسی  سزاوار  هدایت  است  و  چه  کسی  درخور  ضلالت  وگمراهی‌.

در  پایان  ایشان  را  به  موضعگیری  آنان  در  برابر  یوسف  تذکر  می‌دهد  و  یادآور  می‌شود.  از  نژاد  یوسف‌،  موسی  -  علیهما  السلام  -  است‌.  یادآور  می‌شودکه  آنان  چگو‌نه  موضعگیری‌کردند  و  نسبت  به  رسالت  او  شک  و  تردید  ورزیدند.  بدین  وسیله  تکذیب  می‌کند  سخنی  راکه  قاطعانه  می‌گفتند  مبنی  بر  این‌که  پس  از  یوسف  خداوند  پیغمبری  را  مبعوث  نمی‌کند  و  برانگیخته  نمی‌دارد.  هان‌!  این  موسی  است‌که  می‌آید  پس  از  مدت  زمانی‌که  از  دوران  یوسف  می‌گذرد.  این  امر  همچون  سخنان  را  تکذیب  می‌دارد،  و  دروغ  قلمداد  می‌کند:

( وَلَقَدْ جَاءکُمْ یُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِّمَّا جَاءکُم بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ لَن یَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولاً کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ . الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ)

پیش  از  این‌،  یوسف  آیه‌های  روشن  و  دلائل  آشکاری  را  برای  شما  آورده  بود،  امّا  شما  پیوسته  درباره  آنچه  آورده  بود  و  ارائه  داده  بود  شک  و  تردید  می‌کردید  (‌و  به  دنبال  او  راه  نمی‌افتادید)  تا  زمانی  که  از  دنیا  رفت‌،  گفتید:  خداوند  بعد  از  او  دیگر  پیغمبری  را  برانگیخته  نخواهد  کرد.  این  چنین  خداوند  اشخاص  متجاوز  و  متردد  را  گمراه  و  سرگشته  می‌سازد.  آنان  کسانیند  که  بدون  هیچ  دلیلی  که  (‌از  عقل  یا  نقل  در  دست‌)  داشته  باشند،  در  برابر  آیات  الهی  (‌موضعگیری  می‌کنند  و)  به  ستیز  و  کشمکش  می‌پردازند.  (‌چنین  جدال  بی‌اساس  و  نادرستی  با  آیات  الهی‌)  موجب  خشم  عظیم  خدا  و  کسانی  خواهد  شد  که  ایمان  آورده  باشند.  اینگونه  خداوند  بر  هر  دلی  که  خودبزرگ‌بین  و  زورگو  باشد،  مهر  می‌نهد  (‌و  حس  تشخیص  را  از  آن  می‌گیرد)‌.

این  نخستین  باری  است‌که  در  قرآن  به  رسالت  یوسف (ع) اشاره  می‌گردد.  مبعوث  می‌شود  تا  در  مصر  قوانین  خدا  را  برساند.  در  سوره  یوسف  آگاه  شدیم‌که  یوسف  به  مقامی  رسیدکه  می‌توانست  برگنجها  و  خزینه‌های  زمین  گمارده  شود  و  در  آنها  دخل  و  تصرف  کند.  او  «‌عزیز  مصر»  شد.  عزیز  مصر  لقبی  است‌که  چه  بسا  به  نخست‌وزیر  مصرگفته  می‌شد.  در  خود  سوره یوسف  می‌توان  برداشت‌کردکه  یوسف  بر  تخت  مملکت  مصر  نشسته  است‌،  هرچندکه  نمی‌توان  آن  را  موکد  دید  و  حتمی  انگاشت‌.  مرادمان  این  فرموده  است‌:

(ورفع أبویه على العرش وخروا له سجداً وقال:یا أبت هذا تأویل رؤیای من قبل قد جعلها ربی حقاً).

یوسف  پدر  و  مادرش  را  بر  تخت  نشاند  (‌و  به  رسم  مردمان  آن  زمان‌،  در  حق  سران  و  امیران  و  فرمانروایان‌،  جملگی‌)  در  برابرش  کرنش  بردند.  یوسف  گفت‌:  پدر!  این  تعبیر  خواب  پیشین  (‌روزگار  کودکی‌)  من  است‌!  پروردگارم  آن  را  به  واقعیت  مبدل  کرد.          (‌یوسـف‌/  100) 

چه‌بسا  این  تخت که  یوسف  پدر  و  مـادرش  را  بر  آن  نشانده  است  تخت  سلطنت  و  حکو‌مت  مصری  فرعونی  نباشد  و  بلکه  تختی  جدای  از  آن  باشد.  به  هر  حال  یوسف  به  مکان  حکو‌مت  و  به  مقام  سلطنت  رسیده  است‌.  بدین  خاطر  می‌توانیم  حالتی  را  به  تصور  درآوریم‌که  مرد  مومن  بدان  اشاره  می‌کند،  حالت  شک  و  تردیدی  که  ایشان  در  باره  چیزی  داشتند  که  قبلاً  یوسف  برایشان  آورده  بود.  آنان  با  یوسف  سازش  می‌کردند  و  آشکارا  او  را  تکذیب  نمی‌کردند  بدان  هنگام  که  یوسف  بر  مسند  قدرت  و  سلطنت  نشسته  بود!

(حَتَّى إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ لَن یَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولاً)  .

تا  زمانی  که  از  دنیا  رفت‌،  گفتید:  خداوند  بعد  از  او  دیگر  پیغمبری  برانگیخته  نخواهد  کرد.

انگار  به  سبب  مرگ  یوسف  راحت  شده‌اند.  بدین  خاطر  خوشحالی  خود  را  اظهار  می‌دارند،  و  بیان  می‌کنندکه  از  توحید  خالص  و  یکاپرستی  سره  بیزار  بوده‌اند،  توحید  خالص  و  یکتاپرستی  سره‌ای‌که  از  سخنی  پدیدار  و  آشکار  می‌گرددکه  یوسف  با  دو  دوست  زندانی  خود  گفته  است‌:

(أأرباب متفرقون خیر أم الله الواحد القهار) .

 آیا  خدایان  پراکنده  (‌و  گوناگونی  که  انسان  باید  پیرو  هریک  ازآنها  شود)  بهترند  یا  خدای  یگانه  چیره  (‌بر  همه  چیز  و  همه  کس‌؟‌)‌.                                  (‌یوسف‌/39) 

آنان‌گمان  می‏بردند  بعد  از  یوسف  هرگز  پیغمبری  را  به  سویشان  روانه  نمی‌کند.  این  هم  آرزوی  ایشان  بود.  اغلب  اتفاق  می‌افتدکه  انسان  چیزی  را  آرزو  می‌کند  و  بدان  رغبت  می‌ورزد،  و  بعد  از  آن  تحقق  یافتن  آن  را  باور  می‌دارد،  چه  تحقق  یافتن  آن  بدین  آرزو  و  رغبت  پاسخ  می‌گوید!

مرد  مومن  در  اینجا  شدّت  و  حدّت  می‌ورزد،  در  حالی  که  به  این  شک  و  تردید  و  اسراف  و  زیاده‌روی  در  تکذیب  اشاره  می‌کند  و  می‌گوید:

(کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ )

این  چنین  خداوند  اشخاص  متجاوز  و  متردّد  را  گمراه  و  سرگشته  می‌سازد.

مرد  مومن  ایشان  را  می‌ترساند  که  خداوند  گمراه  «  می‌سازدکسی  راکه  اسراف‌کننده  باشد  و  در  عقیده  خود  شک  و  تردید  داشته  باشد،  عقیده‌ای  که  همراه  با  آن  دلائل  روشن  باشد.

سپس  مرد  مومن  دررویاروئی  با  ایشان  تندی  می‌کند  و  سخت  آنان  را  از  خشم  خدا  و  از  خشم  مومنان  می‌ترساند.  بدیشان  اعلام  می‌دارد  که  تازیانه  خشم  خدا  و  مومنان  بر  سرکسانی  فرود  می‌آیدکه  در  باره  آیات  و  نشانه‌های  خدا  بدون  دلیل  و  برهان  جدال  و  ستیز  درپیشین  گیرند.  فرعون  و  فرعونیان  همچون  جدال  و  ستیزی  در  زشت‌ترین  صورت  خود  داشتند.  مرد  مومن  بر  تکبر  و  خودبزرگ بینی  و  زورگوئی  و  قلدری  می‌تازد،  و  بیم  می‌دهد  از  این‌که  خدا  چشم  دلهای  خودبزرگ‌بینان  و  زورگویان  را  کورگرداند  و  بینش  درونهایشان  را  بازگیرد»

( الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ )

آنان  کسانیند  که  بدون  هیچ  دلیلی  که  (‌از  عقل  یا  نقل  در  دست‌)  داشته  باشند،  در  برابر  آیات  الهی  (‌موضعگیری  می‌کنند  و)  به  ستیز  و  کشمکش  می‌پردازند.  (‌چنین  جدال  بی‌اساس  و  نادرستی  با  آیات  الهی‌)  موجب  خشم  عظیم  خدا  و  کسانی  خواهد  شد  که  ایمان  آورده  باشند.  اینگونه  خداوند  بر  هر  دلی  که  خودبزرگ‌بین  و  زورگو  باشد،  مهر  می‌نهد  (‌و  حس  تشخیص  را  از  آن  می‌گیرد)‌.

  تعبیری‌که  بر  زبان  مرد  مومن  جاری  شده  است  نزدیک  است  همان  اصل  تعبیر  مستقیم  در  سرآغاز  سوره  باشد.  تازیانه خشم  بر  سرکسانی  فرود  می‌آیدکه  در  باره  آیات  و  نشانه‌های  خدا  بدون  دلیل  و  برهان  جدال  بکنند  و  بستیزند.  خداکسانی  را  گمراه  می‌کند 

خودبزرگ بین  و  زورگو  باشند.  تا  بدان  اندازه  خدا  ایشان  را  گمراه  می‌سازدکه  در  دلهایشان  جائی  برای  هدایت‌،  و  روزنه  امیدی  برای  درک  و  فهـم  نمانده  باشد.

*

با  وجود  این‌که  مرد  مومن  چنین  چرخش  وگردشی  را  سر  دادکه  با  آن  دلهایشان  را  تسخیرکرد،  فرعون  در  گمراهی  و  ضلالت  باقی  ماند،  و  بر  عدم  شناخت  حق  مصر  بود  و  بر  آن  پافشاری  می‌کرد.  امّا  چنان  وانمودکرد  که  او  در  باره  ادعای  موسی  تحقیق  و  پژوهش  خواهد  کرد.  این  جور  هم  به  نظر  می‌آیدکه  منطق  شخصی  مومن  و  حجت  و  برهان  او  تا  بدانجا  تاثیر  داشته  است  و  جای  گرفته  است‌که  فرعون  و  همراهان  او  نتوانستند  آن  را  نادیده  و  ناشنیده  بگیرند.  امّا  فرعون  برای  خودگریزگاه  تازه‌ای  را  پیدا  کرد:

(وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَّعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ (36) أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ کَاذِباً وَکَذَلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِیلِ وَمَا کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبَابٍ)

  فرعون  (‌از  قبل  موسی  موقتا  دست  کشید،  ولی  بر  مرکب  غرور  سوار  شد  و)  گفت‌:  ای  هامان‌!  برای  من  بنای  مرتفعی  بساز،  شاید  من  به  وسائلی  دست  یابم  (‌که  با  آنها  به  سوی  خدای  موسی  بالا  بروم‌)‌،  وسائل  (‌صعود  به‌)  آسمانها،  تا  به  خدای  موسی  بنگرم  و  از  او  آگاه  شوم‌.  هرچند  که  من  کمانم  بر  این  است  که  موسی  دروغگو  است‌.  این  چنین‌،  کارهای  بد  فرعون  در  نظرش  آراسته  و  پیراسته  گشته‌،  و  از  راه  (‌حق‌)  بازداشته  شده  بود،  و  توطئه  و  نیرنگ  فرعون  (‌و  فرعونیـان‌)  جز  به  زیـان  و  نابودی  نییـجامید. 

ای  هامان  ساختمان  بلندی  را  برایم  بساز،  شاید  من  به  وسائل صعود  به  آسمانها  دسترسی  پیدا  کنم‌.  در  بلندای  آن  ساختمان  بنگرم  و  در  باره  خدای  موسی  پژوهش  کنـم‌.

(وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ کَاذِباً )

من  گمانم  بر  این  است  که  موسی  دروغگو  است‌.

بدین  منوال  و  بر  این  روال‌،  فرعون  طاغی  و  یاغی  حقیقت  را  پوشیده  می‌دارد  و  به‌گفتگو  می‌نشیند  و  به  چاره‌سازی  می‌پردازد،  تا  آشکارا  با  حق  رویاروی  نگردد،  و  به  دعوت  توحیدی  و  ندای  یگانه‌پرستی  اقرار  و  اعتراف  نکند،  دعوت  و  ندائی‌که  تخت  سلطنت  او  را  به  لرزه  می‌اندازد،  و  افسانه‌هائی  را  تهدید  می‌کندکه  ملک  و  مملکت  و  حک‌مت  و  قدرت  او  بر  آنها  استوار  و  پایدار  است‌.  همچون  احتمالی  بسیار  بعید  است  که  این  درک  و  فهم  فرعون  باشد.  دور  از  ذهن  هم  هست‌که  فرعون  در  بررسی  و  پژوهش  از  خدای  موسی  بدین  شیوه محسوس  مادی  و  ساده  جدی  بوده  باشد.  فراعنه  مصر  از  لحاظ  فرهنگ  به  حد  و  مرزی  رسیده  بودندکه  همچون  تصوری  را  دور  از  عقل  مـی‌سازد.  به  نظر  می‌آید  از  یک  سو  مراد  از  این‌کار  باطلگرائی  و  تمسخر  باشد،  و  از  دیگر  سو  مراد  تظاهر  به  عدل  و  عدالت  و  پایداری  و  استواری  باشد.  چه‌بسا  این  نقشه‌،  توطئه‌ای  برای  جبران  شکستی  بوده  است‌که  در  برابر  پتکهای  منطق  مرد  مومن  داشته‌اند! همه این  فرضها  بر  اصرار  و  پافشاری  فرعون  برگمراهی  دلالت  می‌کنند،  و  می‌رسانند  فرعون  چه  اندازه  درکفر  و  شرک  و  انکار  خدا  مصر  بوده  است  و  پافشاری  داشته  است‌:

(وَکَذَلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِیلِ )

  این  چنین‌،  کارهای  بـد  فرعون  در  نظرش  آراسته  و  پیراسته  گشته‌،  و  از  راه  (‌حق‌)  بازداشته  شده  بود.

فرعون  سزاوار  است  که  از  راه  حق  دیگران  را  باز  دارد،  با  همین  ستیزه‌جوئی  و  ستیزه‌گری‌ای  که  از  راستای  راه  راست‌کج  می‌شود  و  از  راه  درست  منحرف  می‌شود.  روند  قرآنی  بر  این  مکر  وحیله  و  نیرنگ  پیرو  می‌زند  و  بیان  می‌دارد  که  این  حقه‌بازیها  و  نیرنگ‌سازیها  به  ناامیدی  و  نابودی  سر  می‌کشد:

(وَمَا کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبَابٍ )

و  توطئه  و  نیرنگ  فرعون  (‌و  فرعونیان‌)  جز  بـه  زیان  و  نابودی  نینجامید.  

*

در  برابر این  نـیرنگبازی  و  دسیسه‌سازی‌،  و  این  باطلگرائی  و  یاوه‌سرانـی‌،  و  این  ابرام  و  اصـرار  بر  کجروی  و  انحراف‌،  مرد  مومن  واپسین  سخن  خود  را  آشکارا  طنین‌اندازکرد،  بعد  از  آن  که  ایشان  را  به  پیروی  از  خویش  در  پیمودن  راهی  که  به  خدا  می‌رسد  دعوت  نمودکه  راه  هدایت  است‌.  برایشان  قیمت  و  ارزش  این  دنیای  ناپایدار  و  زوال‌پذیر  را  بیان  داشت‌،  و  آنان  را  شائق  و  راغب  نعمتهای  زندگی  جاودانه‌کرد،  و  برایشان  روشن  نمودکه  در  عقیده شرک  چه  پوچی  و  هیچی  است‌:

وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ (38) یَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دَارُ الْقَرَارِ (39) مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلَا یُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ (40)‏ وَیَا قَوْمِ مَا لِی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ (41) تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِکَ بِهِ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ (42) لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیَا وَلَا فِی الْآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ (43) فَسَتَذْکُرُونَ مَا أَقُولُ لَکُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَاد.

مرد  با  ایمان  گفت‌:  ای  قوم  من‌!  از  من  پیروی  کنید  تا  شما  را  به  راه  صحیح  هدایت  کنم‌.  ای  قوم  من‌!  این  حیات  دنیوی  کالای  ناچیزی  (‌و  توشه  اندکی  و  خوشی  گذ‌رائی‌)  است‌،  و  آخرت  سرای  ماندگاری  و  استقرار  است‌.  هرکس  عمل  بدی  انجام  دهـد،  (‌در  آخرت‌)  جز  همسان  آن‌،  کیفر  داده  نمی‌شود،  ولی  هرکس  کار  خوبی  انجام  دهد،  خواه  مرد  باشد  یا  زن  ‌به  شرط  این  که  مومن  باشد  چنین  کسانی  به  بهشت  می‌روند  و  در  آنجا  نعمت  و  روزی  بدیشان  بدون  حساب  و  کتاب  عطاء  می‏گردد.  ای  قوم  من‌!  چه  خبر  است‌؟  من  شما  را  به  سوی  نجات  و  رستگاری  می‌خوانم‌،  شما  مرا  به  سوی 

آتش  دوزخ  می‌خوانید؟‌!  مرا  فرا  می‌خوانید  تا  خدا  را  باور  ندارم‌،  و  انبازی  برای  او  قرار  دهم  که  اظلاعی  از  آن  نداشته  و  (‌دلیل  و  برهانی  از  کتاب‌های  آسمانی  بر  صحت  معبود  بودنش  سراغ‌)  ندارم‌.  در  حالی  که  من  شما  را  به  سوی  (‌پرستش  خداوند)  باعزت  و  بامغفرت  فرامی‌خوانم‌.  فطعاً  چیزهائی  که  مرا  به  سوی  آنها  فرامی‌خوانید،  نه  در  دنیا  دعوتی  دارند  و  نه  در  آخـرت‌.  (‌در  دنیا  دیده  یا  شنیده  نشده  است  که  بتها  پیغمبرانی  را  به  سوی  مردم  فرستاده  باشند  تا  ایشان  را  توسط  انبیاء  به  پرستش  خود  دعوت  کنند  و  بدین  وسیله  حق  الوهیت  داشته  باشند،  و  در  آخرت  هم  کسی  را  برای  دادگاهی  و  حسابرسی  خویش  به  سوی  خـود  نمی‌خوانند)  و  بازگشت  ما  در  آخرت  تنها  به  سوی  خدا  است  و  بس‌.  و  (‌باید  بدانید  که‌)  اسرافکاران‌،  دوزخی  و  همدم  آتشند.  به  زودی  آنچه  من  به  شما  میگویم  به  خاطر  خواهیدآورد  (‌و  به  صدق  گفتار  من  پی  خواهید  برد)‌.  من  کار  و  بار  خود  را  به  خدا  وامی‌کذارم  و  حواله  می‌دارم‌.  خداوند  بندگان  را  می‌بیند  (‌و  پندار  و  گفتار  و  کردارشان  را  می‌پاید)‌.

اینها  حقائقی  است‌که  قبلا  در  سرآغاز  سوره  بیان‌کردیده  است‌.  مرد  مومن  از  نو  آنها  را  رو  در  روی  فرعون  و  فرعونیان  بازگو  می‌کند.  او  رو  در  روی  فرعون  می‌گوید:

آمَنَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ)  .

ای  قوم  من‌!  از  من  پیروی  کنید  تا  شما  را  به  راه  صحیح  هدایت  کنم‌.

فرعون  چند  لحظه  پیش  می‌گفته  است‌:

وَمَا أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ)

و  من  جز  به  راه  هدایت  و  منتهی  بـه  سعادت‌،  شما  را  رهنمود  نمی‌کنم‌.                                  (‌غافر/‌٢٩)

 پس  این  مبارزه  صریح  و  واضح  است  و  مرد  مـومن  بی‌پرده  حق  را  می‌گوید،  و  در  سخن  خود  از  سلطه  و  قدرت  فرعون  زورگو  و  زورمدار  نمی‌ترسد،  و  از  درباریان  فرعون  باکی  به  خود  راه  نمی‌دهد،  درباریانی  از  قبیل  هامان  و  قارون‌که  با  فرعون  توطئه‌چینی‌کرده  بودند  و  نقشه  کشیده  بودند.  هامان  و  قارون  گویا  وزیران  فرعون  بوده‌اند.برایشان  پرده  از  حقیقت  دنیاکنار  می‌زند:

إِنَّمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ)

این  حیات دنیوی  کالای  ناچیزی  (‌و  تـوشه  اندکی  و  خوشی  گذرائی‌)  است‌.

این  زندگی‌کالای  اندک  و  لذّت‌گذ‌را  و  بهره  ناچیز  و  زوال  پذیری  است‌که  ثابت  و  بردوام  نمی‌ماند.

(وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دَارُ الْقَرَارِ)  .

و  آخرت  سرای  ماندگاری  و  استقرار  است‌.

آخرت  اصل  است  و  باید  بدان  نگریست  و  بدان  اعتبار  داد.

قانون  حساب  وکتاب  و  سزا  و  جزای  سرای  همیشگی  و  ماندگاری  و  استقرار  و  جاودانگی  را  برایشان  بیان  می‌دارد:

(مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلَا یُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ)‌.

هرکس  عمل  بدی  انجام  دهد،  (‌در  آخرت‌)  جز  همسان  آن‌،  کیفر  داده  نمی‌شود،  ولی  هرکس  کار  خوبی  انجام  دهد،  خواه  مرد  باشد  یا  زن  -‌ به  شرط  این  که  مومن  باشد  -‌ چنین  کسانی  به  بهشت  می‌روند  و  در  آنجا  نعمت  و  روزی  بدیشان  بدون  حساب  و  کتاب  عطاء  می‏گردد.

 فضـل  وکرم  خدا  مقتضی  این  است‌که  خوبیها  را  چندین  برابر  فرماید،  و  امّا  بدیها  را  چندین  برابر  ننماید.  این  هم  بدان  خاطر  است‌که  یزدان  در  حق  بندگان  خود  مهربان  است  و  نسبت  بدیشان  لطف  و  مرحمت  دارد،  و  ضعف  بندگانش  را  می‌داند،  و  آگاه  است‌که  جاذبه‌ها  و  مانعها  بر  سر  راهشان  در  مسیر  خیر  و  خوبی  و  استقامت  و  ایستادگی  است‌.  این  است‌که  خوبیها  را  چندین  برابر  می‌کند  و  می‌شمارد،  و  آنها  را  کفاره  بدیها  می‌نماید.  آنان  زمانی‌که  بعد  از  حساب  وکتاب  به  بهشت  رسیدند،  خدا  بدیشان  بدون  حساب  و  خارج  از  شمار  رزق  و  روزی  می‌دهد.

مرد  مومن  این  را  بر  آنان  زشت  می‌شمارد که  او  ایشان  را  به  سوی  نجات  و  رستگاری  بخواند،  ولی  ایشان  او  را  به  سوی  آتش  دوزخ  دعوت‌کنند.  بر  آنان  می‌توپد  و  فریاد  بر  می‌آورد:

(وَیَا قَوْمِ مَا لِی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ).

ای  قوم  من‌!  چه  خبر  است‌؟  من  شما  را  به  سوی  نجات  و  رستگاری  می‌خوانم‌،  شما  مرا  به  سوی  آتش  دوزخ  می‌خوانید؟‌!.

آنان‌که  او  را  به  سوی  آتش  دوزخ  نخوانده‌اند،  و  بلکه  او  را  به  سوی  شرک  دعوت‌کرده‌اند.  امّا  چه  فرقی  میان  دعوت  به  سوی  شرک‌،  و  میان  دعوت  بـه  سوی  آتش  دوزخ  است‌؟  آتش  دوزخ  بسی  نزدیک  و  بسیار  نزدیک  است‌.  در  آیه  بعدی  دعوتشان  را  با  دعوتش  مقایسه  می‌کند  و  به  رشته  سخن  می‌کشد:

(تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِکَ بِهِ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ).

مرا  فرامی‌خوانید  تا  خدا  را  باور  ندارم‌،  و  انبازی  برای  او  قرار  دهم  که  اطلاعی  از  آن  نداشته  و  (‌دلیل  و  برهانی  از  کتابهای  آسمانی  بر  صحت  معبود  بودنش  سراغ‌)  ندارم‌.  در  حالی  که  من  شما  را  به  سوی  (‌پرستش  خداوند)  باعزت  و  بامغفرت  فرامی‌خوانم‌.

میان  این  دو  نوع  دعوت  فاصله  زیاد  و  فرق  بسیاری  است‌.  دعوت  او  از  ایشان  روشن  و  آشکار  و  راست  و  روان  است‌.  او  ایشان  را  به  سوی  خـداوند  باعزت  و  بامغفرت  فرامی‌خواند.  آنان  را  به  سوی  معبود  یگانه‌ای  دعوت  می‌کند،  معبود  یگانه‌ای‌که  آثارش  بر  صفحه  هستی  بر  یگانگی  و  وحدانیت  اوگواهی  می‌دهد،  و  زیبایی‏‏ها  ساختارش‌گواه  بر  قـدرت  و  عظمت  او،  و  بیانگر  تقدیر  و  تدبیر  و  اندازه‌گیری  و  سنجش  او  است‌.  مرد  مومن  ایشان  را  به  سوی  یزدان  جهان  می‌خواند  تا  آنان  را  بیامرزد،  و  یزدان  سبحان  بر  آمرزش  ایشان  توانا  است‌،  و  آمرزش‌گوشه‌ای  از  فضل  وکرم  او  است‌: 

« الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ »  ٠

خداوند  باعزت  و  بامغفرت‌.

امّا  آنان  او  را به  سوی  چه  چیزی  فرا میخوانند؟  ایشان  او  را  به  سوی‌کفر  و  خدانشناسی  دعوت  می‌کنند.  او  را به  سـوی‌کفر  از  راه  شرک  دعوت  می‌کنند.  او  را  فرا می‌خوانندکه  چیزی  را  شریک  و  انباز  خدا  کندکه  هیچ  اطلاعی  بر  صـحت  آن  ندارد،  و  آنـچه  در  باره  شریک  و  انباز  می‌گویند  جز  ادعا  و  خیالبافیها  و  چیستانها  نیست!

بدون  این‌که  شک  و  تردیدی  به  خود  راه  دهد  بیان  می‌دارد  که  این  شریکها  و  انبارها  هیچ  کاره‌اند  وکاری  از  آنها  ساخته  نیست‌.  نه‌کاری  در  دنیا  و  نه  امری  در  آخرت  از  دست  ایشان  برمی‌آید.  بازگشت  همگان  تنها  به  سوی  یزدان  یگانة  جهان  است‌.  آن  کسانی‌که  در  ادعاء  خود  اسراف  و  زیاده‌روی  می‌کنند  و  از  حد  درمی‌گذرند  اهل  آتش  دوزخ  خواهند  بود: 

 (لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیَا وَلَا فِی الْآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ )  .

قطعاً  چیزهائی  که  مرا  به  سوی‌آنها  فرامی‌خوانید،  نه  در  دنیا  دعوتی  دارند  و  نه  در  آخرت‌.  (‌در  دنیا  دیده  یا  شنیده  نشده  است  که  بتها  پیغمبرانی  را  به  سوی  مردم  فرستاده  باشند  تا  ایشان  را  توسط  انـبیاء  بـه  پـرستش  خود  دعوت  کنند  و  بدین  وسیله  حق  الوهیت  داشته  باشند،  و  در  آخرت  هم  کسی  را  برای  دادگاهی  و  حسـابرسی  خویش  به  سوی  خود  نمی‌خوانـند)  و  بازگشت  ما  در  آخرت  تنها  به  سوی  خدا  است  و  بس‌.  و  (‌باید  بدانید  که‌)  اسرافکاران‌،  دوزخی  و  همدم  آتشند.

 بعد  از  این  بیان  روشن  فراگیر  در  باره  حقائق  اصلی  عقیده‌،  دیگر  چه  چیز  می‌ماند؟  مرد  مومن  این  حقائق  اصلی  عقیده  را  رو  در  روی  فرعون  و  فرعونیان  بدون  پچ‌پچ  نبودن  و  منگ‌منگ‌کردن  اظهار  داشت‌،  در  صورتی‌که  پیش  از  آن  ایمان  خود  را  پنهان  می‌کرد  و  پوشیده  می‌داشت‌،  امّا  حالا  این  چنین  روشن  و  قاطعانه  ایمان  خود  را  اظهار  و  اعلان  می‌دارد،  دیگر  چه  می‌ماند؟  چیزی  جز  این  نمی‌ماندکه‌کار  خود  را  به  خدا  حواله  دارد.  او  سخنی  راگفته  است‌که  با  آن  دل  و  درون  خویش  را  آسوده  نموده  است‌.  او  فرعون  و  فرعونیان  را  تهدید  کرده  است  و  بیم  داده  است  و  بدیشان‌گفته  است  که  آنان  سخن  او  را  به  یاد  خواهند  آورد  در  جایگاهی‌که  یادآور  شدن  در  آنجا  سودی  نمی‏بخشد،  و کار  و  بار  به  طورکلی  به  خدا  واگذار  است‌:

 (فَسَتَذْکُرُونَ مَا أَقُولُ لَکُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ ).

به  زودی  آنچه  من  به  شما  میگویم  به  خاطر  خواهید  آورد  (‌و  به  صدق  گفتار  من  پی  خواهید  برد)‌.  من  کار  و  بار  خود  را  به  خدا  وامی‌گذ‌ارم  و  حواله  می‌دارم‌.  خداوند  بندگان  را  می‌بیند  (‌و  پندار  و  گفتار  و  کردارشان  را  می‌پاید)‌.

مجادله  وگفتگو  پایان  می‌گیرد،  و  حال  این  که  مومن  خاندان  فرعون  سخن  حق  را  بر  صفحه  درون  زمان  نگاشته  است  و  جاودانه‌اش  کرده  است‌.

*

روند  قرآنی  حلقه‌های  داستان  را  از  این  به  بعد  خلاصه  می‌کند.  از  آنچه  میان  موسی  و  فرعون  و  بنی‏اسرائیل  گذشته  است‌،  تا  به  جایگاهی‌که  غرق  و  نجات  می‌رسد.  در  آنجا  می‌ایستد  تا  «‌تکه‌هائی‌«  پس  از  این  واپسین  موقعیت  بنگارد،  و  به  بعد  از  حیات  اشارتی  دارد:

فَوَقَاهُ اللَّهُ سَیِّئَاتِ مَا مَکَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ . النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوّاً وَعَشِیّاً وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ. وَإِذْ یَتَحَاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفَاء لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِّنَ النَّارِ . قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبَادِ . وَقَالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِّنَ الْعَذَابِ .قَالُوا أَوَلَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا بَلَى قَالُوا فَادْعُوا وَمَا دُعَاء الْکَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ)  .

(‌خاطرنشان  ساز)  زمانی  را  که  در  آتش  دوزخ  (‌دوزخیان‌)  با  همدیگر  به  کشمکش  و  پرخاشگری  می‌پردازند.  ضعفاء  (‌یعنی  پیروان  دنیوی‌)  به  مستکبران  (‌یعنی  روسای  دنیوی‌)  می‌گویند:  ما  پیروان  شما  بودیم‌،  آیا  (‌هم‌اینک  ای  سردمداران‌)  بخشی  از  عذاب  را  بجای  ما  پذیرا  می‌کردید  و  به  گردن  می‏گیرید؟  مستکبران  (‌پاسخ  می‌دهند  و)  می‌گویند:  ما  و  شما  همگی  در  این  آتش  دوزخ  هستیم  (‌و  سرنوشت  مشترکی  داریم‌)  خداوند  در  میان  بندگان  (‌خود  عادلانه‌)  داوری  کرده  است  (‌و  سهم  هریکی  را  از  عذاب  چنان  که  باید  داده  است‌)‌.  دوزخیان  به  نگهبانان  دوزخ  می‌گویند:  شما  از  پروردگارتان  درخواست  کنید  که  یک  روز  (‌بلی  فقط  یک  روز)  عذاب  را  از  ما  بردارد.  (‌نگهبانان  دوزخ  به  آنان‌)  می‌گویند:  آیا  پیغمبران  شما  آیه‌های  روشن  و  دلائل  آشکاری  را  برای  شما  نمی‌آوردند؟  مـی‌گویند:  آری‌.  می‌گویند:  پس  خودتان  درخـواست  کنید،  ولی  درخواست  کافران  (‌بجائی  نمی‌رسد  و  بیفائده  است  و)  جز  سردرگمی  نتیجه‌ای  ندارد.

دنیا  درهم  پیچیده  شده  است‌،  و  نخستین  صفحه  بعد  از  دنیا  بازگردیده  است  و  نشان  داده  شده  است‌.  ناگهان  می‏بینیم  مرد  مومن‌که  سخن  حق  را  زده  است  و  رفته  است‌،  خدا  او  را  از  بدی‏های  نیرنگ  فرعون  و  فرعونیان  محفوظ  فرموده  است‌،  و  چیزی  از  آثار  بدی‏های  مکر  و  کیدشان  نه‌تنها  در  دنیا  بلکه  در  آخرت  نیز  بدو  نرسیده  است  و  او  را  نپسوده  است‌.  ولیکن  عذاب  سخت  و  بد  قیامت  خاندان  فرعون  را  فراگرفته  است‌:

(النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوّاً وَعَشِیّاً وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ  )‌.

آن  آتش  دوزخ  است  که  بامدادان  و  شامگاهان  آنان  بدان  عرضه  می‌شوند.  (‌این  عذاب  برزخ  ایشان  است‌)  و  امّا  روزی  که  قیامت  برپا  می‌شود  (‌خدا  به  فرشتگان  دستور  می‌دهد)  خاندان  فرعون  را  به  شدیدترین  عذاب  دچار  سازید.

نص  قرآنی  الهام  می‌فرمایدکه  عرضه  شدن  ایشان  به  آتش  بامدادان  و  شامگاهان‌،  در  مدتی  از  زمان‌،  بعد  از  مرگ  تا  فرارسیدن  قیامت  است‌.  چه  بسا  مراد  عذاب  گور  باشد.  چرا  که  قرآن  بعد  از  این  می‌فرماید:

« وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ »  .

و  امّا  روزی  که  قیامت  برپا  می‌شود  (‌خدا  به  فرشتگان  دستور  می‌دهد)  خاندان  فرعون  را  به  شدیدترین  عذاب  دچار  سازید.

در  این  صورت‌،  چنین  عذابی‌،  عذابی  است‌که  پیش  از  روز  قیامت  وقوع  پیدا  می‌کند،  و  عذاب  سخت  و  بدی  است‌.  عرضه  شدن  به  آتش  در  بامدادان  و  شامگاهان  یا  برای  عذاب  دادن  با  مشاهده آتش  و  انتظارکشیدن  گزش  و  سوزش  آن  است  -‌که  این  خود  عذاب  شدید  و  سختی  است  - ‌و  یا  این‌که  عملاً  بدان  آتش  در  افتادن  و  بدان  سوختن  است‌.  چه  در  موارد  بسیاری  واژه  «‌عرض‌»  یعنی  نشان  دادن‌،  در  معنی  پسودن  و  لمس‌کردن  و  دچار  آمدن  است  .  .  .  اگر  مراد  بامدادان  و  شامگاهان  عملاً  به  آتش  درافتادن  و  بدان  سوختن  باشد،  این  خود  عظیم‌ترین  بلا  است  .  .  .  سپس  خدا  در  روز  قیامت  به  فرشتگان  دستور  می‌فرماید  آنان  را  به  شدیدترین  عذاب  دچار  سازید!

و  امّا  در  آیه  بعدی  قیامت  عملاً  برپا  گردیده  است‌،  و  روند  قرآنی  موقعیتی  را  پیش  می‌کشدکه  در  آتش  دوزخ  دارند!  در  آن  حال  و  احوالی  که  آنان  با  یکدیگر  در  جدال  و  ستیزند  و  برای  همدیگر  به  ذکر  دلیل  و  برهان  می‌پردازند:

(فَیَقُولُ الضُّعَفَاء لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِّنَ النَّارِ )‌.

ضعفاء  (‌یعنی  پیروان  دنیوی‌)  به  مستکبران  (‌یعنی  روسای  دنیوی‌)  می‌گویند:  ما  پیروان  شما  بودیم‌،  آیا  (‌هم‌اینک  ای  سردمداران‌)  بخشی  از  عذاب  را  بجای  ما  پذیرا  می‌گردید  و  به  گردن  می‌گیرید؟‌.

در  این  صورت  ضعفاء  با  مستکبران  در  آتش  هـستند. 

برای  ایشان  شفاعت  و  میانجیگری  نشده  است  و  بیان  نگردیده  است  که  اینان  پیروان  و  دنباله‌روان  و  طفیلیها  بوده‌اند  و  ناسنجیده  و  نادانسته  همراه  دیگران  شده‌اند  و  زندگی  را  سپری  کرده‌اند!  عذاب  ایشان  هم  تخفیف  داده  نمی‌شود  به  علت  این‌که  گوسفندانی  بوده‌اند  و  آنـها  را  رانده‌اند!  نه  از  خود  رای  و  نظری  داشته‌اند،  و  نه  دارای  اراده  و  اختیاری  بوده‌اند!

خداوند  در  دنیا  بدیشان  کرامت  و  حرمت  داده  بود،  کرامت  و  حرمت  بشری،  وکرامت  و  حرمت  مسوولیت  فردی‌،  و  کرامت  و  حرمت  اختیار  و  آزادی‌.  ولی  آنان  خودشان  از  همه  این‌کرامتها  و  حرمتها  دست  برداشته‌اند  و  صرف  نظرکرده‌اند،  و  به  دنـبال  بزرگان  و  سران  و  طاغیان  و  یاغیان  و  درباریان  و  اطرافیان  راه  افتاده‌اند  و  حرکت  کرده‌اند.  بدیشان  نگفته‌اند:  نه‌.  بلکه  در  این  باره  نیندیشیده‌اندکه  بگو‌یند  نه‌.  بلکه  نیندیشیده‌اندکه  چیزی  را  بررسی  و  وارسی  بکنند  که  بدیشان‌گفته‌اند،  و  آنان  را به سوی  آن  رانده‌اندکه  ضلالت  وگمراهی  بوده  است‌.

«إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً »‌.

ما  پیروان  و  دنباله‌روان  شما  بودیم‌.

دست  برداشتن  از  آنچه  خدا  بدیشان  عطاء  کرده  است‌،  و  پیروی  کردن  آنان  از  بزرگانشان،  شفیع  و  میانجیگرشان  در  پیشگاه  خدا  نمی‌گردد.  آنان  در  آتش  هستند.  سرانشان  ایشان  را  بدان  آتش  سوق  داده‌اند  و  رانده‌اند،  و  هم  بدان‌گونه‌که  در  زندگی  دنیوی  آنان  را  سوق  می‌دادند  و  می‌راندند،  بسان  سوق  دادن  و  راندن  گوسفندان‌!

 بگذریم  هم  اینک  این  ایشانند  که  از  بزرگانشان  می‌پرسند:

(فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِّنَ النَّارِ )‌.

آیا  (‌هم  اینک  ای  سردمداران‌)  بخشی  از  عذاب  را  بجای  ما  پذیرا  می‌گردید  و  به  گردن  می‌گیرید؟‌.

سردمداران  در  زمین  به  گمان  پیروان  خود  می‌انداختند  که  ایشان  دنباله‌روان  خویش  را  به  راه  هدایت  سـوق  می‌دهند  و  می‌رانند،  و  آنان  را  از  فساد  و  تباهی  محفوظ 

می‌دارند،  و  ایشان  را  از  شر  و  بلا  و  ضرر  و  زیان  و  مکر  وکید  دشمنان  مـصون  می‌نمایند  و  بازمی‌دارند!

و  امّا  مستکبران  از  مستضعفـان  رنجیده  و  آزرده  می‌گردند  و  به  تنگ  می‌آیند  و  بدیشان  با  دلتنگی  و  بیزاری  و  سرزنش  پاسخ  می‌گویند،  و  بعد  از  آن  همه  خودبزرگ‌بینی  و  تکبر،  اقرار  و  اعتراف  می‌کنند:

«قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبَادِ »  .                 

مستکبران  (‌پاسخ  می‌دهند  و)  می‌گویند:  ما  و  شما  همگی  در  این  آتش  دوزخ  هستیم  (‌و  سرنوشت  مشترکی  داریم‌)  خداوند  در  میان  بندگان  (‌خود  عادلانه‌)  داوری  کرده  است  (‌و  سهم  هر  یکی  را  از  عذاب  چنان  که  باید  داده  است‌)‌.

« إِنَّا کُلٌّ فِیهَا »‌.

ما  و  شما  همگی  در  این  آتش  دوزخ  هستیم  (‌و  سرنوشت  مشـترکی  داریم‌)‌.

ما  و  شما  هم  ضعیف  هستیم‌.  نه  دستیار  و  یاوری  داریم  و  نه‌کمک‌کننده  و  مددکاری‌.  ما  و  شما  جملگی  بدین  غم  و  اندوه  دچاریم  و  در  این  تنگناگرفتاریم‌.  این  چه  سوالی  است‌که  شما  از  ما  می‌کنید؟  مگر  نمی‌بینیدکه  بزرگان  و  کوچکان  و  سردمداران  و  پیروان  یکسان  در  آتش  یزدانیم‌؟

إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبَادِ )  .

خداوند  در  میان  بندگان  (‌خود  عادلانه‌)  داوری  کرده  است  (‌و  سهم  هریکی  را  از  عذاب  چنان  که  باید  داده  است‌)‌.

دیگر  هیچ‌گونه  برگشتی  از  حکم  نیست‌.  و  هیچ‌گونه  تغییری  و  تبدیلی  در  آن  نمی‌شود.  کار  ازکارگذشته  است  و  قضاوت  صورت  پذیرفته  است‌.  هیچ  بندهای  از  بندگان  نمی‌تواند  چیزی  از  حکم  خدا  را  تخفیف  دهد  و  از  آن  چیزی  بکاهد.

وقتی‌که  اینان  و  آنان  می‌فهمندکه  پناهی  جز  پناه  خدا  نیست‌،  هم  اینان  و  هم  آنان  رو  به  نگهبانان  دوزخ  می‌کنند  با  خواری  وکرنشی‌که  همگان  را  فرامی‌گیرد،  و 

با  تضرع  و  زاری  نگهبانان  را  فریاد  می‌دارند،  تضرع  و  زاری‌ای‌که  این‌گروه  را  با  آن‌گروه  برابر  و  یکسان  می‌نماید:

(وَقَالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ : ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِّنَ الْعَذَابِ)‌.

 دوزخیان  به  نگهبانان  دوزخ  مـی‌گویند:  شما  از  پروردگارتان  درخواست  کنید  که  یک  روز  (‌بلی  فقط  یک  روز)  عذاب  را  از  ما  بردارد.

آنان  نگهبانان  دوزخ  را  شفیع  و  واسطه  می‌سازندکه  پروردگارشان  را  فریاد  دارند.  بدان  امیدکه  از  شدت  بلا  و  مصیبت  بکاهد:

(ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِّنَ الْعَذَابِ )  .

 شما  از  پروردگارتان  درخواست  کنید  کـه  یک  روز  (‌بلی  فقط  یک  روز)  عذاب  را  از  ما  بردارد.

یک  روز  .  .  .  فقط  یک  روز.  .  .  یک  روزعذاب  را  از  ایشان  بردارد  تا  نفسی  تازه  کنند  و  دمی  بیاسایند.  چه  یک  روز  هم  نیاز  به  شفاعت  و  میانجیگری  و  تضرع  و  زاری  و  دعا  و  لابه  دارد!

امّا  نگهبانان  دوزخ  بدین  تضرع  و  زاری  ناگوار  و  لابه  حقیرانه  اندوهبار  پاسخ  نمی‌دهند.  زیرا  آنان  اصول  کار  را  می‌دانند،  و  قوانین  و  سنن  خدا  را  می‌شناسند،  و  می‌دانند  مهلت  و  فرصت  از  دست  رفته  است‌.  بدین  خاطر  نگهبانان  بر  عذاب  دوزخیان  می‌افزایند  با  سرزنش  کردنشان  و  یادآور  نمودن  سبب  این  عذاب  بدیشان‌:

«قَالُوا أَوَلَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا بَلَى »  .

(‌نگهبانان  دوزخ  به  آنان‌)  می‌گویند:  آیا  پیغمبران  شما  آیـه‌های  روشن  و  دلائـل  آشکاری  را  بـرای  شما  نمی‌آوردند؟  .  .  می‌گویند:  آری‌.

در  پرسش  آنان  و  در  پاسخ  نگهبانان  بدانان  چیزی  است  که  ایشان  را  از  هرنوع‌گفتگوی  دیگری  بی‏نیاز  می‌سازد.  بدین  هنگام  نگهبانان  از  ایشان  دست  می‌کشند،  و  آنان  را  به  ناامیدی  و  یأسی  می‌سپارندکه  همراه  با  تمسخر  و  بی‏توجهی  بدیشان  است‌:

قَالُوا : فَادْعُوا ) . 

می‌گویند:  پس  خودتان  درخواست  کنید.

اگر  درخواست  میتواند  دردی  را  دوا  بکند  و  چیزی  از  حال  و  احوالتان  را  تغییر  بدهد  شما  خودتان  درخواست  بکنید.

این  آیه  پیش  از  به  پایان  آمدن‌،  بر  این  درخواست  پیرو  می‌زند:

(وَمَا دُعَاء الْکَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ )‌.

ولی  درخواست  کافران  (‌به  جائی  نمی‌رسد  و  بیفائده  است  و)  جز  سردرگمی  نتیجه‌ای  ندارد.

درخواست  کافران  به  جائی  نمی‌رسد،  و  به  نتیجه‌ای  نمی‌انجامد،  و  پاسخی  ندارد.  بلکه  آنچه  می‌شود  نادیده  گرفتن  و  تحقیرکردن  هم  بزرگان  و  هم  ضعیفان  است‌.

 *

درکنار  این  جایگاه  حساس‌،  بر  تمام  این  حلقه‌،  و  بر  اشاره‌ای‌که  پیش  از  آن  به  گروه‌ها  و  دسته‌ها  شده  است‌،  گروه‌ها  و  دسته‌هائی  که  بر  اثر  تکذیب  و  تکبری‌که  نموده‌اند  خود  را  در  معرض  عذاب  خدا  قرار  داده‌اند،  واپسین  پیرو  زده  می‌شود:

( إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ . یَوْمَ لَا یَنفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ . وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْهُدَى وَأَوْرَثْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْکِتَابَ . هُدًى وَذِکْرَى لِأُولِی الْأَلْبَابِ . فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ )  .

ما  قطعاً  پیغمبران  خود  را  و  مومنان  را  در  زندگی  دنیا  و  در  آن  روزی  که  گواهان  بپا  می‌خیزند،  یاری  می‌دهیم  و  دستگیری  می‌کنیم‌.  آن  روزی  که  عذرخواهی  ستمگران  بدیشان  سودی  نمی‌رساند،  و  نفرین  (‌و  طرد  از  رحمت  خدا)  بهره  آنان  خواهد  بود  و  سرای  بد  (‌دوزخ‌)  ازآن  ایشان  خواهد  شد.  ما  به  موسی  هدایتهائی  (‌در  مسیر  انجام  رسالتش‌)  عطاء  کردیم  و  بنی‌اسرائیل  را  وارثـان  کتاب  (‌تورات‌)  نمودیم‌.  (‌کتابی  که‌)  راهنما  و  اندرزگوی  خردمندان  بود.  پس  (‌ای  محمّد!  بر  اذیت  و  آزار  کفار  و  ناملایمات  روزگار)  شکیبائی  کن‌.  چرا  که  وعده  خدا  (‌در  امر  کمک  به  پیغمبران  خود  و  مومنان  بدیشان‌،  تخلف‌ناپذیر  و)  حق  است‌.  و  آمرزش  گناهانش  را  بخواه‌،  و  بامدادان  و  شامگاهان  به  سپاس  و  ستایش  پروردگارت  بپرداز.

 این  پیرو  قاطعانه‌،  با  آن  جایگاه  حساس  مناسبت  دارد.  از  دریچه  آن‌،  انسانها  یکسان  به  سرانجام  حق  و  باطل  می‌نگرند،  به  سرانجام  حق  و  باطل  در  دنیا  و  همچنین  در  آخرت‌.  انسانها  می‌بینندکه  سرانجام  فرعون  و  فرعونیان  در  زندگی  دنیا  به‌کجا  انجامیده  است‌،  و  نهایت‌کار  ایشان  در  این  زمین  و  نیز  در  آخرت  چه  بوده  است  و  چه  شده  است‌.  انسانها  سرنوشت  فرعون  و  فرعونیان  را  در  زندگی  دنیوی  دیده‌اند  و  مشاهده  کرده‌اند.  در  آخرت  هم  فرجام  و  سرنوشت  فرعون  وفرعونیان  را  خواهند  دید  و  ملاحظه  خواهندکردکه  دارند  در  آتش  دوزخ  با  یکدیگر  می‌ستیزند  و  به  ذکر  دلیل  و  برهان  میپردازند،  و  عاقبت  به  دست  فراموشی  و  خواری  سپرده  می‌شوند،  و  بینام  و  نشان  و  حقیر  و  پریشان  به  خود  واگذار  می‌گردند.  این  هم  فرجام  هرکاری  در  هر  مساله‌ای  است  همان‌گونه‌که  قرآن  بیان  و  مقرر  می‌دارد:

(إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ . یَوْمَ لَا یَنفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ) .

ما  قطعاً  پیغمبران  خود  را  و  مومنان  را  در  زندگی  دنیا  و  در  آن  روزی  که  گواهان  بپامی‌خیزند،  یاری  می‌دهیم  و  دستگیری  می‌کنیم‌.  آن  روزی  که  عذرخواهی  ستمگران  بدیشان  سودی  نمی‌رساند،  و  نفرین  (‌و  طرد  از  رحمت  خدا)  بهره  آنان  خواهد  بود  و  سرای  بد  (‌دوزخ‌)  ازآن  ایشان  خواهد  شد.

و  امّا  در  آخرت‌،  هیچ  کسی  از  مومنان  چه‌بسا  درباره  همچون  نهایتی  مجادله  و  ستیز  ننماید،  و  اصلاً  علتی  را  نمی‌یابدکه  او  را  به  همچون  مجادله  و  ستیزی  بکشاند  و  بدان  نیازمند  گرداند.  و  امّا  پیروزی  در  زندگی  دنیوی  چه‌بسا  به  مجادله  و  بیانی  نیاز  داشته  باشد.

وعده  خدا  حتمی  و  قطعی  است‌:

(إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا...)  .

ما  قطعاً  پیغمبران  خود  را  و  مومنان  را  در  زندگی  دنیا  یاری  می‌دهیم  و  دستگیری  می‌کنیم  ...  .

در  صورتی‌که  مردمان  می‌بینندکه  پیغمبران  برخی‌کشته  شده‌اند  و  بتی  از  سرزمین  خود  و  از  میان  قوم  خود  هجرت  نموده‌اند،  در  حالی‌که  تکذیب  شده‌اند  و  رانده  و  مانده  گردیده‌اند.  در  میان  مومنان  هم بر خـی  عذاب  شده‌اند  و  شکنجه  گردیده‌اند.  بتی  به  گودالهای  پر  از  آتش  افکنده  شده‌اند.  برخی  شهیدگشته‌اند.  بتی  با  غم  و  اندوه  و  شدت  و  سختی  و  تحت  فشار  زندگی  نموده‌اند  .  .  .  پس  وعده  خدا  بدیشان  مبنی  بر  پیروزی  آنان  در  زندگی  دنیوی‌کو  وکجا  است‌؟  .  .  اهریمن  از  این  سوراخ  به  درون  دلها  می‌خزد  و  وسوسه‌ها  و  دغدغه‌ها  برمی‌انگیزد!

ولیکن  مردمان  ظواهر  امور  را  می‌بینند  و  از  روی  ظواهر  حکم  صادر  می‌کنند  وکارها  را  می‌سنجند،  و  غافل  از  ارزشهای  زیـادی  و  حقائق  زیادی  درکـار  ارزیابی  و  سنجش  می‌شوند.

مردمان‌کارها  را  با  ترازوی  مدت‌کوتاهی  از  زمان‌،  و  در  گستره محدودی  از  مکان‌،  برمی‌کشند  و  می‌سنجند.  اینها  هم  مقیاسها  و  معیارهای‌کوچک  بشری  هستند.  ولی  مقیاس‌کامل  و  معیار  شامل‌،  مساله  را  در  پهنه  فراخی  از  زمان  و  مکان  نشان  می‌دهد  و  پیش  چشمان  همگان  می‌دارد،  و  حدود  و  ثغور  را  میان  عصری  و  دوره‌ای  و  میان  مدتی  و  زمانی‌،  و  میان  مکانی  و  مکانی‌،  محدود  نمی‌سازد  و  مرزبندی  نمی‌کند.  اگر  به  مساله اعتقاد  و  ایمان  در  این  جولانگاه  بنگریم‌،  خواهیم  دیدکه  مسالهاعتقاد  و  ایمان  بدون  شک  و  تردید  پیروز  است‌.  پیروزی  مساله اعتقاد  و  ایمان  نیز  پیروزی  صاحبان  اعتقاد  و  ایمان  است‌.  چه  صاحبان  اعتقاد  و  ایمان  دارای  وجود  خارجی  و  جدای  از  اعتقاد  و  ایمان  نیستند.  نخستین  چیزی  را  هم‌که  اعتقاد  و  ایمان  از  انان  می‌خواهد  این  است‌که  در  اعتقاد  و  ایمان  فانی  بشوند  و  خودشان  در  میان  نمانند  و  اعتقاد  و  ایمان  را  بنمایانند!

مردمان  نیز  معنی  پیروزی  را  در  شکلهای  مشهور  و  معین  خودشان  مختصر  و  محدود  می‌کنند،  و  آن  هم  شکلهای  نزدیک  به  چشمانشان  و  در  برد  دیدگانشان  است‌.  ولیکن  شکلهای  پیروزی  دارای  انوع  و  اقسام  گوناگونی  است‌.  برخی  از  آن  شکلها  چه  بسا  از  دیدگاه  نگاه‌کوتاه‌بینانه  شکست  بشمار  آید  .  .  .  ابراهیم (ع)  در  آن  هنگام‌که  به  آتش  انداخته  مـی‌شود  و  او  از  عقیده  خود  برنمی‌گردد  و  از  دعوت  بدان  دست  نمی‌کشد،  آیا  در  موقعیت  پیروزی  یا  در  موقعیت  شکست  قرار  داشت‌؟  بدون  شک  -  از  لحاظ  منطق  عقیده  ‌او  در  اوج  پیروزی  بود،  بدان  هنگام  که  داشت  به  آتش  انداخته  می‌شد.  همچنین  ابراهیم  دیگر  باره  پیروز  بود،  بدان  هنگام‌که  از  آتش  نجات  پیدا  می‌کرد.  این  شکلی  از  پیروزی‌،  و  آن  دیگر  شکل  دیگری  از  پیروزی  است‌.  در  صورتی‌که  این  دو  شکل  پیروزی‌،  بسی  دور  و  جدای  از  همدیگرند.  ولی  در  حقیقت  این  دو  شکل  پیروزی  بسی  نزدیک  به  هم  و  درکنار  همدیگرند  .  .  .  حسین  -  رضوان‌الله‌علیه  ‌از  یک  سو  با  آن  شکل  بزرگ  و  سترگ  شهید  می‌شود،  و  از  دیگر  سو  شهادت  او  فاجعه  بسیار  عظیم  است‌،  آیا  همچون  شهادتی  پیروزی  است  یا  شکست‌٦  .  .  به  صورت  ظاهر  و  با  معیارکوچک  انسان  شکست  بشمار  می‌آید.  ولی  در  اصل  حقیقت  و  با  معیار  بزرگ  یزدان  پیروزی  است‌.  زیرا  در  زمین  شهیدی  نیست‌که  همچون  حسین  -  رضوان‌الله‌علیه  -  دلها  به  عشق  او  بتپد  و  درونها  لبریز  از  مهر  و  محبت  او  باشد،  و  جانها  شیدای  اوگردد  و  از  غیرت  و  فداکاری  او  به  جوش  و  خروش  درآید،  چه  دلها  و  درونها  و  جانهای  شیعیان  مسلمان  و  چه  سنیان  مسلمان‌،  و  حتی  دلها  و  درونها  و  جانهای  غیر  مسلمانان‌!

چه‌بسا  شهیدی‌که  اگر  هزار  سال  زنده  می‌ماند  نمی‌توانست  عقیده  خود  را  و  دعوت  خود  را  یاری  دهد  و  پیروزگرداند،  آن‌گونه  که  با  شهادت  خود  عقیده  خود  را  و  دعوت  خود  را  یاری  داده  است  و  پیروزگردانده  است  و  نمی‌توانسته  است  با  هیچ  سخنرانی‌ای  در  دلها  مفاهیم  والا  و  بالا  را  به  ودیعت  نهد،  و  هزاران  شخص  را  به  انجام‌کارهای  بزرگ  و  سترگ  برانگیزد،  آن‌گونه‌که  با  واپسین  سخنرانی  خونین  خود  چنین‌کرده  است  و  آن  را  با  خون  نوشته  است‌،  و  انگیزه حرکت  و  نهضت  و  قیام  فرزندان  و  نوادگان  گردیده  است‌،  و  اصلا  برانگیزاننده  جنبش  و  شورش  در  خط  سیر  سراسر  تاریخ  در  میان  همه نسلها  شده  است‌.

پیروزی  کدام  است‌؟  و  شکست  کدام  است‌؟ ما  نیازمند  مراجعه  به  شکلها  و  صورتها  و  انوع  و  اقسام  ارزشها  و  معیارها  هستیم‌،  پیش  از  آن‌که  بپرسیم‌:  وعده  یاری  و  پیروزی  خدا  در  دنیا  به  پیغمبران  خود  و  به  مومنان‌کو  و  کجا  است‌؟‌!

هرچند  هـم  حالتهای  زیادی  بوده  است  که  یاری  و  پیروزی  به  شکل  ظاهری  نزدیک  خود  صورت‌گرفته  است  و  به  اتمام  رسیده  است‌.  این  نیز  وقتی  بوده  است  که  شکل  ظاهری  نزدیک‌،  به  شکل  باقی  و  ثابت  پیوسته  است‌.  محمّد  (ص) در  زندگی  خود  پیروزگردید،  چون  این  پیروزی  با  مفهوم  پابرجائی  این  عقیده  در  حقیقت  کامل  خود  ارتباط  و  پیوند  داشت‌.  زیرا  این  عقیده  به  صورت‌کامل  و  شامل  خود  به  اتمام  نمی‌رسید  مگر  این  که  بر  زندگی  جماعت  بشری  و  تمام  امور  و  شوون  ایشان  حاکم  می‌گردید،  از  دل  تنها  گرفته  تا  دولت  فرمانروا.  این  بودکه  خدا  خواست  صاحب  این  عقیده  را  در  مدت  زندگی  خود  پیروزگرداند،  تا  بتواند  این  عقیده  را  به  صورت‌کامل  و  شامل  خود  تحقق  بخشد  و  پیاده  گرداند،  و  این  حقیقت  را  مقرر  و  مشخص  در  یک  رخداد  تاریخی  محدود  و  مشهود  برجای  گذارد.  بدین  جهت  شکل  پیروزی  نزدیک  با  شکل  دور  دیگری  اتصال  پیدا  کرد،  و  صورت  ظاهری  با  صورت  حقیقی  اتحاد  حاصل  نمود،  آن‌گونه‌که  قضا  و  قدر  خدا  و  نظم  و  ترتیب  او  می‌خواست‌.

اعتبار  دیگری  هم  در  میان  است  و  زیبا  است‌که  آن  هم  مراعات‌گردد.  قطعاً  وعده  خدا  به  پیغمبران  خود  و  به  مومنان  برجا  و  برپا  است‌.  لازم  است  حقیقت  ایمان  در  دلهائی  یافته  شود  و  جایگزین‌گرددکه  این  وعده  بر  آنها  منطبق  می‌گردد.  در  بسیاری  از  اوقات  مردمان  در  باره  حقیقت  ایمان  به  خطا  می‌روند  و  دچار  اشتباه  می‌شوند.  حقیقت  ایمان  یافته  نمی‌شود  مگر  زمانی‌که  دل  از  شرک  بپالاید،  شرک  به  هر  شکلی  و  صورتی  از  شکلها  و  صورتهای  فراوان  شرک‌که  باشد.  شرک  دارای  شکلها  و  صورتهای  نهان  و  پنهانی  است‌.  دل  از  آنها  نمی‌پالاید  و  رهائی  نمی‌یابد  مگر  وقتی‌که  دل  تنها  رو  به  خدای  یگانه  آورد،  و  تنها  بر  او  توکل  و  تکیه‌کند،  و  به  قضا  و  قدر  او  در  حق  خود  رضا  دهد  و  خشنود  شود،  و  احساس  کند  تنها  خدای  یگانه  است‌که  او  را  راه  می‏برد  و  امور  او  را  می‌چرخاند،  و  هیج‌گونه‌گزینش  و  انتخابی  ندارد  مگر  آنچه‌که  خدا  برای  او  برمی‏گزیند  و  انتخاب  می‌کند،  و  این  امر  را  با  اطمینان  و  یقین  و  رضا  و  قبول  دریافت  می‌دارد  و  بر  دیده  منت  می‌نهد.  زمانی  که  دل  بدین  درجه  و  بدین  پله  برسد،  چیزی  را  به  خدا  پیشنهاد  نمی‌کند  و  بر  سخن  او  چیزی  نمی‌گوید.  شکل  و  صورت  مشخصی  از  شکلها  و  صورتهای  پـیروزی  یا  خیر  و  صلاح  به  خدا  پیشنهاد  نمی‌دهد.  همه  اینها  را  به  خدا  حواله  می‌دارد  و  وامی‌گذارد،  و  ملازم  این  امر  می‌ماند،  و  هر  چیزی‌که  بر  سر  او  بیاید  و  هر  بلا  و  مصیبتی‌که  بدو  اصابت  نماید  آن  را  خیر  و  صلاح  می‌پندارد  و  به  صورت  خیر  و  صلاح  دریافت  می‌دارد  .  .  .  این  یک  معنی  و  مفهوم  از  معانی  و  مفاهیم  پیروزی  است  .  .  .  پیروزی  بر  ذات  خود  و  بر  شهوات  است‌.  این  پیروزی  داخلی  است  و  پیروزی  خارجی  بدون  آن  به  هیچ  وجه  صورت  نمی‌پذیرد  و  تحقق  نمی‌یابد.

إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ  یَوْمَ لَا یَنفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ)

ما  قطعاً  پیغمبران  خود  را  ومومنان  را  در  زندگی  دنیا  و  در  آن  روزی  که  گواهان  بپامی‌خیزند،  یاری  می‌دهیم  و  دستگیری  می‌کنیم‌.  آن  روزی  که  عذرخواهی  ستمگران  بدیشان  سودی  نمی‌رساند،  و  نفرین  (‌و  طرد  از  رحمت  خدا)  بهره  آنان  خواهد  بود  و  سرای  بد  (‌دوزخ‌)  ازآن  ایشان  خواهد  شد.

در  صحنه  پیشین  دیدیم  چگو‌نه  عذرخواهی  ستمگران  به  ستمگران  سودی  نمی‌رساند،  و  چگونه  نفرین  خدا  را  می‏برند  و  از  رحمت  او  بی‌بهره  و  نصیب  می‌مانند،  و  چگو‌نه  سرای  بد  دوزخ  ازآن  ایشان  خواهد  شد.  و  امّا  شکلی  و  صورتی  از  شکلها  و  صورتهای  فراوان  پیروزی‌که  در  داستان  موسی  است‌،  این  است‌:

وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْهُدَى وَأَوْرَثْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْکِتَابَ هُدًى وَذِکْرَى لِأُولِی الْأَلْبَابِ)‌..  

ما  به  موسی  هدایتهائی  (‌در  مسیر  انجام  رسالتش‌)  عطاء  کردیم  و  بنی‌اسرائیل  را  وارثان  کتاب  (‌تورات‌)  نمودیم‌.  (‌کتابی  که‌)  راهنما  و  اندرزگوی  خردمندان  بود.

این  نمونه‌ای  از  نمونه‌های  پیروزی  و  یاری  خدا  است‌:  دادن‌کتاب  و  هدایت‌،  و  به  ارث  بردن‌کتاب  و  هدایت‌.  این  نمونه‌ای  است‌که  خدا  آن  را  به  عنوان  مثالی  در  داستان  موسی  بیان  فرموده  است‌.  این  مثال  پهنه  فراخی  را  در  برابر  دیدگانمان  جلوه‌گر  می‌نماید.  در  این  پهنه  فراخ  شکل  و  صورت  ویژه‌ای  از  شکلها  و  صورتهای  پیروزی  و  یاری  خدا  را  می‌بینیم‌،  و  ملاحظه  می‌کنیم‌که  به  جهت  مقصود  اشاره  دارد.

در  اینجا  واپسین  آهنگ  در  این  بند  به‌گوش  می‌رسد.  این  آهنگ  راهنمائی  می‌کند  پیغمبر  خدا  (ص) ‌را  و  کسانی  از  مومنان  راکه  در  مکه  در  خدمتش  بوده‌اند  و  موقعیت  سخت  و  دشوار  و  پر  رنج  و  مشقتی  داشته‌اند.  گذشته  از  آنان  این  آهنگ  راهنمائی  می‌کند  هرکسی  از  امّت  ییغمبر (ص)  راکه  بعد  از  ایشان  می‌آیند،  و  با  همان  موقعیتی  رویاروی  می‌شوندکه  پیغمبر  (ص)  یاران  او  در  آن  بوده‌اند  و  بدان‌گرفتار  آمده‌اند:

(فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ)  .

پس  (‌ای  محمّد!  بر  اذیت  و  آزار  کفار  و  ناملایمات  روزگار)  شکیبائی  کن‌،  چرا  که  وعده خدا  (‌در  امر  کمک  به  پیغمبران  خود  و  مومنان  بدیشان‌،  تخلف‌ناپذیر  و)  حق  است‌.  و  آمرزش  گناهانت  را  بخواه‌،  و  بامدادان  و  شامگاهان  به  سپاس  و  ستایش  پروردگارت  بپرداز.

  واپسین  آهنگ‌،  دعوت  به  صبر  و  شکیبائی  است‌،  صبر  و  شکیبائی  در  برابر  اذیت  و  آزار،  و  صبر  و  شکیبائی  در  برابر  باد  به  غبغب  انداختن  باطل،  و  پفیدن  باطل  به  سبب  چیره  شدن  و  سلطه  ییداکردن  آن  در  دوره‌ای  از  زمان‌.  صبر  و  شکیبائی  در  مقابل  سرشتهای  مردمان  و  اخلاق  و  کارهای  ایشان  در  اینجا  و  آنجای  جهان‌.  صبر  و  شکیبائی  در  برابر  هواها  و  هوسها  و  آرزوهای  نفس‌،  و  ناراحتیها  و  پریشانیهای  نفس‌،  و  چشم  دوختن  و  رغبت  ورزیدن  و  علاقه  داشتن  آن  به  پیروزی  زودرس  و  به  علائق  و  آمالی‌که  پیروزی  به  همراه  دارد.  صبر  و  شکیبائی  بر  چیزهای  زیادی‌که  در  راه  است  وگاهی  از  جانب  دوستان  به  انسان  می‌رسد  پیش  از  این  که  از  جانب  دشمنان  به  انسان  برسد!

(فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ)  .

پس  (‌ای  محمّد!  بر  اذیت  و  آزار  کفار  و  ناملایمات  روزگار)  شکیبائی  کن‌.  چرا  که  وعده  خدا  (‌در  امر  کمک  به  پیغمبران  خود  و  مومنان  بدیشان‌،  تخلف‌ناپذیر  و)  حقّ  است‌.

وعده  خدا  تخلف‌ناپذیر  است‌،  هر  اندازه  هم  به  طول  انجامد،  و  هر  اندازه  هم  کارها  پیچ  بخورد،  و  هر  اندازه  هم  اسباب  و  علل  زیر  و  روگردد.  چرا  که  وعده‌،  وعده  کسی است‌که  می‌تواند  آن  را  تحقق  بخشد  و  پیاده‌کند،  و  وعده  کسی  است  که  وعده  داده  است  چون  خودش  خواسته  است  و  اراده‌کرده  است‌.

تو  در  راه  هستی‌،  پس  توشه  راه  را  برگیر:

(وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ)  .

و  آمرزش  گناهانت  را  بخواه‌،  و  بامدادان  و  شامگاهان  به  سپاس  و  ستایش  پروردگارت  بپرداز.

توشه  راه  دور  و  دراز  و  لبریز  از  رنج  و  درد،  صبر  و  شکیبائی،  طلب  آمرزش‌گناهان‌،  و  زبان  به  تسبیح  و  تقدیس  و  حمد  و  ثنای  یزدان  گشودن  است‌.  طلب  آمرزش  همراه  با  تسبیح  و  تقدیس  هرچه  زودتر  پذیرفته  می‌شود.  این‌کار  در  عین  حال  وسیله  تربیت  نفس  و  آمادگی  بخشیدن  بدان  است‌،  و  پاک  داشتن  و  تمییز  ساختن  دل  است‌.  این  شکل  پیروزی  است  شکلی‌که  در  دل  اتمام  می‌پذیرد  وکامل  می‌شود.  آن‌گاه  شکل  دیگری  که  مربوط  به  واقعیت  زندگی  است  به  دنبال  آن  می‌آید.  انتخاب  شامگاهان  و  بامدادان،  یا  کنایه  از  همه  اوقات  شبانه‌روزی  است‌،  و  شامگاهان  و  بامدادان  دو  سوی  اوقات  شبانه‌روزی  است‌.  یا  انتخاب  شامگاهان  و  بامدادان  بدان  جهت  است‌که  دل  در  این  دو  وقت  صاف  و  پاک  است‌،  و  مجال  تدّبر  و  تفکر  و  به  یاد  خدا  بودن  و  ذکر  خداکردن  فراخ  است‌.

این  برنامه‌ای  است‌که  خدا  آن  را  برای  تهیه  و  افزایش  توشه  و  زادراه  صبر  و  شکیبائی  برگزیده  است‌.  هر  پیکاری  هم  توشه  و  زاد  می‌خواهد  و  اسباب  و  ابزار  ویژه  خود  را  می‏طلبد.


 

 [1] مراد  از  «‌ایام  الله‌»  یا  روزها  و  روزگارهای  خدا،  حوادث  خوش  و  ناخوشی  است‌که  در  آنها  رخ  داده  است  و  مصائب  و  بلایائی  است‌که  آنها  را  گریبانگیر  دسته‌ای‌،  و  نعمتها  و  لطفهائی  است‌که  آنها  را  بهره ‌گروهی  نموده  است‌.  (‌مترجم‌)

[2]  فریاد  زدن‌،  گذشته  از  موارد  بالا  به  شکلهای  دیگری  نیز  وجود  دارد.  در  آن  روز  هر  ملتی  را  به  نام  پیغمبرش  فریاد  می‌دارند.  مردمان  همدیگر  را  صدا  می‌زنند  و  به‌کمک  می‌طلبند.  مردمان‌کافر  واویلا  سر  می‌دهند و نابودی  خود  را  فریاد  می‌دارند. و ...(‌مترجم‌)

تفسیر سوره‌ی غافر آیه‌ی 20-1

 

سوره‌ی غافر آیه‌ی 20-1

 

سوره غافر

مکی ‌و  مشتمل ‌بر 85‌ آیه است

  بسم  الله  الرحمن  الرحیم 

حم (1) تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (2) غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (3) مَا یُجَادِلُ فِی آیَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلَادِ (4) کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ (5) وَکَذَلِکَ حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ (6) الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ (7)‏ رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُم وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (8) وَقِهِمُ السَّیِّئَاتِ وَمَن تَقِ السَّیِّئَاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (9) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِن مَّقْتِکُمْ أَنفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمَانِ فَتَکْفُرُونَ (10) قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِیلٍ (11) ذَلِکُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَإِن یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ (12) هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ آیَاتِهِ وَیُنَزِّلُ لَکُم مِّنَ السَّمَاءِ رِزْقاً وَمَا یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَن یُنِیبُ (13) فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ (14) رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِیُنذِرَ یَوْمَ التَّلَاقِ (15) یَوْمَ هُم بَارِزُونَ لَا یَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ (16)‏ الْیَوْمَ تُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ (17) وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ کَاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَلَا شَفِیعٍ یُطَاعُ (18) یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ (19) وَاللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَقْضُونَ بِشَیْءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (20)

 

این  سوره  می‌پردازد  به  مساله حق  و  باطل،  ایمان  وکفر،  دعوت  و  تکذیب‌،  و  در  آخر  مساله  برتری‌جوئی  و  زورگوئی  به  ناحق  در  زمین‌.  همچنین  از  انتقام  خدائی  سخن  می‌گویدکه  برتری‌جویان  زورگو  را  فرا می‌گیرد  ...  در  لابلای  این  قضیه‌،  سوره  به  جایگاه  مومنان  راهیاب  فرمانبردار،  و  کمک  خداوند  دادار  بدیشان،  و  طللب  آمرزش  فرشتگان  برایشان،  و  پذیرش  دعایشان  از  سوی  یزدان  جهان‌،  و  چیزی‌که  در  آخرت  در  انتظارشان  است‌،  سخن  می‌گوید.

بدین  خاطر  فضای‌کلی  این  سوره‌،  انگار  فضای  پیکار  است‌، پیکار  میان  حق  و  باطل،  و  میان  ایمان  و  طغیان‌،  و  میان  متکبران  زورگو  و  زورمدار  روی  زمین‌.  سخن  می‌رود  از  انتقام  خدائی‌که  متکبران  زورگو  و  زورمدار  را  فرامی‌گیرد  و  ایشان  را  هلاک  و  نابود  می‌سازد.  در  لابلای  همچون  فضائی  نسیمهای  رحمت  و  رضایت  وزیدن  می‌گیرد،  بدان  هنگام‌که  ذکر  مومنان  می‌شود  و  از  ایشان  سخن  می‌رود!

این  فضا  پدیدار  و  نمودار  مـی‌آید  در  نشان  دادن  نابودگاه‌های  گذشتگان  و  محلهای  هلاک  پیشینیان‌.  همچنین  این  فضا  آشکار  و  جلوه‌گر  مـی‌شود  در  نشان  دادن  صـحنه‌های  قیامت‌.  هم  این  و  هم  آن  در  روند  سوره  پخش  و  پراکنده  است‌،  و  به  شکل  آشکار  و  پدیدار  تکرار  می‌گردد،  و  به  صورتهای  تازنده  و  هراسناک  و  ترس‌آوری‌که  با  فضای‌کلی  سوره  هماهنگی  دارد،  نشان  داده  می‌شود.  این  صورتها  و  شکلهای  تند  و  تیز  و  وحشتناک  و  هراس‌برانگیز  با  قالب  درشتی  و  زمختی  و  شدّت  و  حدّت  سوره‌،  اشتراک  و  همخوانی  دارد.

چه‌بسا  آنچه  با  این  نشانه  متفق  و  همآوا  است  سرآغاز  این  سوره  است‌.  سرآغاز  ایـن  سوره  با  آهنگهائی  می‌آغازد  که  دارای  طنین  ویژه‌ای  است‌:

(غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ )  .

یزدانی  که  بخشنده  گناه،  پذیرنده  توبه‌،  دارای  عذاب  سخت‌،  و  صاحب  انعام  و  احسان  است‌.  هیح  معبودی  جز  او  وجود  ندارد.  بازگشت  به  سوی  او  است‌. (‌غافر/3)

 انگار  این  آهنگها  پتکهائی  هستند  با  صدای  ضربه‌های  منظم  و  پیاپی  و  دارای  آواهای  یکـنواخت  با  بندهای  برجای  و  استوار،  و  همچنین  با  معانی  و  مفاهیمی‌که  تکیه‌گاه  آهنگهای  موسیقی  سوره  است‌.

همچنین  واژه  «‌بأس  الله‌:  عذاب  شدید  خدا ‌»  و  «‌بأسنا:  عذاب  شدید  ما»  را  خواهیم  یافت‌که  در  مواردگوناگون  سوره  آمده  است‌.[1]  واژه‌های  دیگری  وجـود  دارد  که  بیانگر  شدّت  و  حدّت  و  تندی  و  درشتی  در  ساختار  و  یا  در  معنی  هستند. 

به  طور  عموم‌،  سراسر  این  سوره  چنین به نظر  می‌آیدکه  پتکها  و  چکشهائی  هستند  و  بر  دل  انسانها  فرود  می‌آیند  و  با  شدت  و  حدت  بر  دل  تاثیر  می‌گذارند،  در  آن  حال  و  احوالی‌که  این  سوره  صـحنه‌های  قیامت  و  محلهای  نقش  زمین  شدنهای  گذشتگان  را  نشان  می‌دهد.گاه‌گاهی  نیز  این  سوره  لطیف  و  ظریف  می‌گردد  و  به  پسوده‌ها  و  آهنگهائی  تبدیل  می‌شودکه  دلها  را  آرام  می‌پساید  و  نوازش  می‌نماید.  این  هم  وقتی  است‌که  این  سوره  از  بردارندگان  عرش  و  ازکسانی  صحبت  می‌کندکه  در  اطراف  عرش  هستند  و  پروردگارشان  را  با  دعا  و  زاری  فریاد  می‌دارندکه  بر  بندگان  مومن  خود  بزرگواری  بفرماید  و  فضل  وکرم  بنماید.  و  یا  در  زمانی  است‌که  نشانه‌های  پیدا  و  هویدای  جهان  بیرون  را  به  دل  نشان  می‌دهد  و  یا  نشانه‌های  پنهان  و  نهان  در  جهان  درون  بشری  را  بدو  عرضه  می‌دارد.

برخی  از  مثالهائی  از  این  و  از  آن  ذکر  می‌کنیم‌که  فضای  این  سوره  و  سایه‌روشن  آن  را  ترسیم  می‌کند.

درباره  نقش  زمین  شدنها  و  نابودگاه‌های  گذشتگان  می‌خوانیم‌:

(کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ ؟ )  . 

پیش  از  اینان  (‌که  مشـرکان  معاصرند)  قوم  نوح  و  دسته‌ها  و  گروه‏‏هایی  (‌همچون  عاد  و  ثمود  و  لوط‌)  که  بعد  از  ایشان  بوده‌اند  (‌پیغمبران  خدا  را)  تکذیب  کرده‌اند  و  همه  ملتها  خواسته‌اند  که  (‌با  زر  و  زور  و  تزویر)  در  حق  پیغمبر  خود  توطئه  کنند  تا  او  را  بگیرند  و(‌بکشند.  گذشته  از  این  با  دلائل  و  براهین  فرستادگان  خدا)  به  ناحق  جدال  ونزاع  ورزیده‌اند،  تا  بدین  وسیله  باطل  حق  را  نابود  و  برطرف  کنند.  ولی  من  ایشان  را  (‌به  عـذاب  دنیوی‌)  گرفتار  ساخته‌ام‌.  آیا  عقاب  (‌و  عذاب  دنیوی‌)  من  نسبت  بدیشان  چگونه  است‌؟  (‌ویرانه‌های  شهرهایشان  در  مسـیر  مسافرتهای  شما  به  چشم  می‌خورد،  و  سرنوشت  شوم  و  عاقبت  سیاه  و  تـاریک  ایشـان  بـر  صفحات  تاریخ  و  در  سینه‌های  صاحبدلان  ثبت  است‌.  بنگریدوعبرت  بگیرید. (‌غافر/5)

 (أَوَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ کَانُوا مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَاراً فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کَانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ . ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانَت تَّأْتِیهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَکَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقَابِ ).

آیا  در  زمین  به  سیر  و  سیاحت  نپرداخته‌اند  تا  ببینند  سرانجام  کار  کسانی  که  پیش  از  ایشان  بوده‌اند  به  کجا  کشیده  است‌.  آنان  نیرویشان  و  آثارشان  در  زمین  بیشتر  از  شما  بوده  است  و  خداوند  ایشان  را  به  سبب  گناهانشان  گرفته  و  هلاک  ساخته  است  و  مدافعی  در  برابر  (‌عذاب‌)  خدا  نداشته‌اند  (‌و  کسی  ایشـان  را  از  عذاب  رهائی  نداده  است‌)‌.  این  (‌هلاک  و  عذاب‌)  بدان  خاطر  بوده  است  که  پیغمبرانشان  دلائل  و  براهین  روشن  برای  ایشان  می‌آوردند  و  ارائه  می‌دادند  و  آنان  راه  کفر  در پیش  می‏گرفتند،  و  خدا  ایشان  را  گرفته  و  هلاک  می‌کرد.  چرا  که  او  نیرومند  شدیدالعقابی  است‌. (‌غافر/٢١و٢٢) 

درباره  صحنه‌های  قیامت  می‌خوانیم‌:

(وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ کَاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَلَا شَفِیعٍ یُطَاعُ)‌. 

(‌ای  محمّد!)  آنان  را  از  روز  نزدیک  بترسان  (‌که  قیامت  است‌)‌.  آن  زمانی  که  دلها  (‌از  شدت  وحشت‌)  به  گلوگاه  می‌رسند  (‌و  انگار  از  جای  خود  کنده  و  به  بالا  پرت  شده‌اند)  و  تمام  وجودشان  مملو  از  خشم  و  اندوه  می‏گردد  (‌خشم  بر  کسانی  که  ایشان  را  به  چنین  سرنوشتی  دچار  کرده‌اند،  و  خشم  بر  خود  که  به  حرف  دیگران  گوش  فراداده‌اند،  و  غم  و  اندوه  بر  روزگار  هدر  رفته  و  طلای  عمر  باخته  شده‌)‌.  ستمگران  نه  دارای  دوست  دلسوزند،  و  نه  دارای  میانجیگری  که  میانجی  او  پذیرفته  گردد. (‌غا‌فر/18)

« الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتَابِ وَبِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ  إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ ...  »‌.

 کسانی  که  کتابهای  آسمانی  و  چیزهائی  را  که  به  همراه  پیغمبران  فرو  فرستاده‌ایم  تکذیب  می‌دارند،  به  زودی  (‌نتیجه شوم  کار  خود  را)  خواهند  فهمید،  آن  زمان  که  غلها  و  زنجیرها  در  گردن  دارند  و  روی  زمین  کشیده  می‌شوند.  در  آب  بسیار  داغ  برافروخته‌،  و  سپس  در  آتش  تافته  می‌کردند...  . (غافر/70-72) 

از  جمله  پسوده‌های  خوشایند  و  شادی‌آفرین‌،  صحنه  بردارندگان  عرش  با  دعاهای  خاشعانه  خداجویانه  است‌:

 ( الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ .‏ رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُم وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ . وَقِهِمُ السَّیِّئَاتِ وَمَن تَقِ السَّیِّئَاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)  .

آنان  که  بردارندگان  عرش  خدایند  و  آنان  که  گرداگرد  آنند  به  سپاس  و  ستایش  پروردگارشان  سرگرمند  و  بدو  ایمان  دارند  و  برای  مومنان  طلب  آمرزش  می‏کنند  (‌و  می‌گویند:‌)  پروردگارا!  مهربانی  و  دانش  تو  همه  چیز  را  فراگرفته  است  (‌هم  اعمال  اقوالشان  را  کاملا  می‌دانی  و  هم  مرحمت  و  مهربانیت  می‌تواند  ایشان  را  دربـر  گیرد)  پس  درگذر  از  کسانی  که  (‌از  گناهان  دست  مـی‌کشند  و  به  طاعت  و  عباداتت  می‌پردازند،  و  از  راه‌های  انحرافی  دوری  می‌گزینند  و  به  راستای  راهت‌)  برمی‌گردند  و  راه  تو  را  در پیش  می‏گیرند،  و  آنان  را  از  عذاب  دوزخ  مصون  و  محفوظ  فرما.  پروردگارا!  آنان  را  به  باغهای  ماندگار  بهشتی  داخل  گردان  که  بدیشان  (‌توسط  پیغمبران‌)  وعده  داده‌ای‌،  همراه  با  پدران  خوب  و  همسران  شایسته  و  فرزندان  بایسته  ایشان‌.  قطعا  تو  (‌بر  هر  چیزی‌)  چیره  و  توانا  و  (‌در  هر  کاری‌)  دارای  فلسفه  و  حکمت  هستی‌.  و  آنان  را  از  (‌عقوبت  دنیوی  و  کیفر  اخروی‌)  بدیها  نگاهدار.  و  تو  هرکه  را  در  آن  روز  از  کیفر  بدیها  نگاهداری،  واقعا  بدو  رحم  کرده‌ای  (‌و  مورد  الطاف  خود  قرار  داده‌ای‌)  و  آن  مسلمّاً  رستگاری  بزرگ  و  نیل  به  مقصود  سترکی  است‌.                   (‌غافر/٧-‌٩)

از  پسوده‌های  الهامگرانه‌ای  که  آیات  و  نشانه‌های  خدا  را  در  انفس  و  آفاق  می‌نمایانند،  می‌خوانیم‌:

(هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُّسَمًّى وَلَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ . هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ فَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ).

خدا  کسی  است  که  شما  را  از  خاک  می‌آفریند،  سپس  (‌خاک  را)  به  منی  تبدیل  می‏گرداند،  و  بعد  (‌منی  را)  به  زالو گونه‌ای  تبدیل  می‌نماید،  و  آنگاه  به  شکل  نوزادی  (‌از  شکم  مادرانتان‌)  بیرونتان  می‌آورد.  بعد  (‌شما  را  زنده  نگاه  می‌دارد)  تا  می‌رسید  به  کمال  قوت  خود،  آنگاه  پیر  می‌شوید.  برخی  از  شما  پیش  از  آن  مرحله  می‌میرند  -‌ و  (‌باز  هم  شما  را  زنده  نگاه  می‌دارد)  تا  به  وقت  معین  (‌اجل  تام‌)  می‌رسید.  امید  است  شما  (‌درسهای  عبرت  و  نشانه‌های  قدرتی  را  که  در  این  احوال  و  اطوار  است‌)  بفهمید.  او  کسی  است  که  زندگی  می‌بخشد  و  می‌میراند،  و  هنگامی  که  خواست  کاری  انجام  پذیرد،  تنها  بدو  می‌گوید:  باش‌،  پس  می‌شود.     (‌غافر/67و68)

( اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ . ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ لَّا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ؟  )  .

خداوند  کسی  است  که  شب  را  برای  شـما  آفرید  تا  درآن  بیاسائید  و  بیارامید،  و  روز  را  روشن  گردانید  (‌تا  در  آن  به  فعالیت  و  کار  و  کوشش  بپردازید)‌.  خداوند  نسبت  به  مـردم  فضل  و  کرم  دارد،  ولیکن  بیشتر  مردم  شکرگزاری  نمی‌کنند.  آن  (‌که  دهنده  نعمتها  است‌)  الله‌،  پروردگار  شما،  و  آفریدگار  همه  اشیاء  است  و  جز  او  معبودی  نیست‌.  پس  چگونه  منحرف  گردانده  میشوید؟             (‌غافر/61و62) 

( اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَاراً وَالسَّمَاء بِنَاء وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَرَزَقَکُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ).

خدا  کسی  است  که  زمین  را  جایگاه  و  قرارگاه  شما  کرد،  وآسـمان  را  به  شکل  خیمه  و  خرگاه  ساخت  و  شما  را  شکل  بخشید  و  شکلهایتان  را  زیبا  بیافرید،  و  خوراکیـهای  پاکیزه  نصیبتان  نمود.  آن  که  چنین  (‌الطافی‌)  در  حق  شما  کرده  است  الله  است‌.  پس  بالا  و  والا  خداوند  تعالی  است  که  پروردگار  جهانیان  است‌.                       (‌غافر/64) 

اینها  و  آنها  فضای  سوره  را  به  تــصویر  می‌کشند،  و  سایه‌روشنهای  آن  را  ترسیم  می‌کنند،  و  با  موضوع  سوره  با  قالب  آن  هماهنگ  می‌گردند.

*

روند  سوره  موضوعات  را  در  چهار  مرحله  جداگانه  به  پیش  می‏برد. 

نخستین  مرحله  سوره  باشروع  سوره‌به‌وسیله ‌حروف  مقطعه  می‌آغازد:

حم (1) تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ). 

حا.میم ...فرو  فرستادن این کتاب (‌قـرآن‌) از سوی یزدان چیره و  آگاه  انجام  می‌پذیرد.    (‌غافر/1و2)

 به  دنبال  آن‌،  این  آواها  و  آهنگهای  متین  و  استوار  - می آ ید:

(غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ )  .

یزدانی  که  بخشنده  گناه،  پذیرنده  توبه‌،  دارای  عذاب  سخت‌،  و  صاحب  انعام  و  احسان  است‌.  هیچ  معبودی  جز  او  وجود  ندارد.  بازگشت  به  سوی  او  است‌.             (‌غافر/3) 

سپس  بیان  می‌داردکه  سراسر  هستی  مطیع  و  فرمانبردار  خدا  است‌.  و  جزکسانی  که  کافر  باشند  در  باره  آیات  و  نشانه‌های  خدا  به  جدال  و  ستیز  نمی‌پردازند،  و  آنان  با  این  جدال  و  ستیز  از  سائر  موجودات  و  مخلوقات  دور  می‌افتند  وکژراهه  می‌روند.  بدین  خاطر  است  که  ایشان  سزاوار  این  نیستندکه  پیغمبر  خدا  (ص)  بدیشان  اهمّیت  بدهد،  هراندازه  هم  درکالاها  و  نعمتها  غوطه‌ور  باشند  و  خوش  باشند  و  خوش  بگذرانند.  چه  آنان  به  همان  سرنوشتی  گرفتار  می‌آیند  که  گروه‌ها  و  دسته‌های  تکذیب‌کننده  پیش  از  ایشان  بدان  گرفتار  آمده‌اند،  و  خداوند  آنان  را  سخت‌گرفتار  عقاب  و  عذابی‌کرده  است  که  بسی  شگفت‌انگیز  بوده  است‌!  با  وجودگرفتارکردن  ایشان  به  عقاب  و  عذاب  دنیوی‌،  عقاب  و  عذاب  آخرت  هم  در  انتظار  ایشان  است  .  .  .  اینان  این  گونه‌اند،  در  صورتی  که  بردارندگان  عرش  و  فرشتگان  ییرامون  آن  ایمان  خود  را  به  پروردگار  خویـش  اظـهار  و  اعلان  می‌دارند،  و  او  را  عبادت  و  پرستش  می‌کنند،  و  برای  کسانی  که  در  زمین  ایمان  آورده‌اند  طلب  آمرزش  مـی‌نمایند،  و  دعای  مغفرت  و  نعمت  و  نجات  و  رستگاری  را  برایشان  سر  می‌دهند.  .  .  در  همان  وقت  صحنه  کافران  نشان  داده  می‌شود.  که  در  روز  قیامت  از  سوی  همه  چیز  جهان  هستی‌که  مطیع  و  فرمانبردار  خدا  هستند،  فریاد  زده  می‌شوند:

( لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِن مَّقْتِکُمْ أَنفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمَانِ فَتَکْفُرُونَ).

قطعاً  خدا  بیش  از  این  که  خودتان  بر  خویشتن  خشمگینید  بر  شما  خشمگین  است‌.  چرا  که  (‌در  دنیا  توسط  انبیاء  و  علماء‌)  به  سوی  ایمان  آوردن  فراخوانده  می‌شدید  و  راه  کفر  در  پیش  می‌گرفتید.                         (‌غافر/10) 

کافران  بدین  هنگام  در  جایگاه  خواری  و  رسوائی  و  سرشکست  هستند،  و  این  خواری  و  رسوائی  و  سرشکست  ایشان  به  دنبال  تکبر  و  خودبزرگ‌بینی  است‌.  آنان  به‌گناه  خود  اعتراف  می‌کنند،  و  به  وجود  پروردگارشان  اقرار  می‌نمایند،  ولی  اعتراف  و  اقرار  سودی  بدیشان  نمی‌رساند.  بدانان  شرک  و  تکبرشان  گوشزد  مـی‌گردد،  شرک  و  تکبری‌که  در  دنیا  می‌ورزیده‌اند  .  .  .  از  این  جایگاه  حضور  در  پیشگاه  خدا  که  در  قیامت  است‌،  روند  قرآنی  مردمان  را  به  پیشگاه  خدا  در  همین  جهان  برمی‌گرداند:

(هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ آیَاتِهِ وَیُنَزِّلُ لَکُم مِّنَ السَّمَاءِ رِزْقاً)‌...

او  کسی  است  که  دلائل  (‌قدرت‌)  و  نشانه‌های  (‌عظمت‌)  خود  را  به  شما  می‌نمایاند  و  از  آسمان  برای  شما  روزی  می‌فرستد.                                            (‌غافر/13) 

بدیشان  تذکر  می‌دهد  که  به  سوی  پروردگارشان  برگردند  و  توبه‌کنند  و  او  را  به  یگان  بپرستند:

( فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ )

 .  اکنون  که  چنین  است‌،  خدا  را  به  فریاد  بـخـوانید  و  عبادت  و  طاعت  را  خاص  او  بدانید،  هرچند  که  کافران  دوست  نداشته  باشند.                                        (غافر/14)  به  وحی  و  حذر  داشتن  از  آن  روز  سخت  اشاره  می‌کند،  و  به  صحنه  ایشان  در  قیامت  می‌رسد:

یَوْمَ هُم بَارِزُونَ لَا یَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ).

 روز  رویاروئی  روزی  است  که  مردمان  ظاهر  و  آشکار  می‌شوند  (‌و  تمام  پرده‌ها  و  حجابها  کنار  می‌روند،  و  موانع  مادی  برچیده  می‌شوند.  بالاخره  علاوه  از  سر  برآوردن  مردم  از  گورها،  درون  و  برون  و  خلوت  و  جلوت  همه  انسانها  نمودار  می‌گردد)  و  چیزی  از  (‌کار  و  بار  و  رفتار  و  پندار)  ایشان  بر  خدا  پنهان  نمی‌ماند.

(‌غافر/16  ) 

در  حالی‌که  قلدران  و  زورگویان  و  متکبران  و  ستیزه‌گران  نهان  گردیده‌اند:

(لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ)  .

(‌فریاد  وحشتناکی  را  می‌شنوند  که  میگوید:‌)  ملک  و  حکومت‌،  امروز  ازآن  کیست‌؟  (‌پاسخ  قاطعانه  داده  می‌شود  که‌)  ازآن  خداوند  یکتای  چیره  و  توانا  است‌.                (‌غافر/16  )

 روند  قرآنی  به  نشان  دادن  تـصویرهائی  از  آن  روزی  می‌پردازدکه  یزدان  جهان  -‌ جل  جلاله  - ‌منحصر  به  فرد  در  فرمانروائی  و  داوری  می‌گردد،  و  هرکه  و  هرچه  راکه  پیش  از  آن  بجز  خدا  می‌پرستیده‌اند  پنهان  می‌گردد  و  نابود  می‌شود،  هم  بدان‌گونه‌که  طاغیان  و  بزهکاران  در  آنجا  پنهان  می‌شوند.

مرحله  دوم  می‌آغازد  با  نگرشی  به  جایگاه‌های  نقش  زمین  شدن  پیشینیان  وگذشتگان  پیش  از  ایشان‌،  به  عنوان  مقدمه‌ای  برای  سخن‌گفش  از  داستان  موسی (ع)با  فرعون  و  هامان  و  قارون‌.  این  مقدمه  موضعگیری  طغیان  و  سرکشی  در  برابر  دعوت  به  سوی  حق  را  پیش  چشم  می‌دارد.  حلقه تازه‌ای  در  آن  ذکر  می‌گردد  که  در  داستان  موسی  پیش  از  این  نیامده  است‌،  و  جز  در  این  سوره  بیان  نگردیده  است‌.  این  حلقه  هم  حلقه  پیدایش  مرد  مومنی  از  اهل  و  بیت  فرعون  است‌که  ایمان  خود  را  پنهان  می‌دارد.  این  مرد  مومن  از  موسی‌که  تصمیم  به  قتل  اوگرفته‌اند  دفاع  می‌کند،  و  سخن  حق  و  بیان  ایمان  را  اول  با  نرمش  و  حذر  مطرح  می‌کند،  و  سپس  در  پایان  کار  روشن  و  آشکار  حق  و  حقیقت  و  عقیده  و  ایمان  را  فریاد  می‌دارد.  در  مجادله‌ای‌که  با  فرعون  می‌کند  دلائل  و  براهین  حق  و  حقیقت  را  قوی  و  واضح  دگر  می‌نماید  و  برمی‌شمرد،  و  فرعون  و  فـرعونیان  را  از  روز  قیامت  می‌ترساند  و  برحذر  می‌گرداند،  و  برمی  از  صحنه‌های  قیامت  را  با  شیوه  موثری  پیش  چشم  می‌دارد،  و  ایشان  را  به  یاد  موضعگریشان  و  موضعگری  نسلهای  پیشین  با  یوسف  (ع) با  رسالت  او  می‌اندازد  .  .  .  روند  قرآنی  داستان  را  ادامه  می‌دهد  تا  نهایت  آن  به  دامنه  قیامت  می‌رسد.  به  ناگاه  آنان  را  در  قیامت  می‌یابیم‌.  ایشان  را  می‌یابیم‌که  دارند  در  آتش  برای  همدیگر  دلیل  و  برهان  می‌آورند.  میان  افراد  ضعیف  و  میان  اشخاص  متکثر  دنیا  کشمکش  وگفت  درگرفته  است‌.  میان  جملگی  ایشان  با  نگاهبانان  دوزخ  کشمکش  وگفتگو  درگرفته  است  و  از  نگاهبانان  دوزخ  درخواست  نجات  و  رهائی  می‌کنند.  امّا  دیگر  فرصت‌گذشته  است  و  وقت  نجات  و  رهائی  نمانده  است‌!  در  پرتو  همین  صحنه‌،  خداوند  بزرگوار  پیغمبر  خود  (ص) ‌را  به  صبر  وشکیبائی‌،  و  یقین  و  اطمینان  به  وعده  راستین  خدا،  و  روکردن  به  سوی  پروردگارش  با  تسبیح  و  حمد  و  طلب  آمرزش‌،  دعوت  می‌فرماید.

و  امّا  مرحله  سوم  می‌آغازد  با  بیان  این ‌که‌ کسانی‌که  در  باره  آ‌یات  خدا  و  نشانه‌های  او،  بدون  دلیل  و  برهان  به  مجادله  و  ستیزه‌گری  می‌پردازند،  تنها  چیزی  که  ایشان  را  بدین‌کار  برمی‌انگیزد  خود  را  بالاتر  و  بزرگتر  از  آن  دانستن  است‌که  به  دنبال  حق  راه  بیفتند  و  بدان  چنگ  بزنند.  در  صورتی‌که  آنان  بسی‌کوچک‌تر  و  ناچیزتر  از  این  خود  بزرگ‌بینی  و  بالا  و  والا  دیدن  خویشتن  هستند.  روند  قرآنی  در  اینجا  چشم  بینش  دلها  را  متوجه  جهان  بزرگ  و  سترگی  می‌کندکه  خدا  آن  را  آفریده  است‌،  جهانی‌که  بسیار  بزرگتر  از  جملگی  مردمان  است‌.  بدان  امیدکه  منکران  در  برابر  عظمت  آفریده‌های  یزدان  خویشتن  راکوچک  ببینند  و  ناچیز  بینگارند،  و  چشم  بینش  درونشان  بگشاید  و  دیگرکور  نگردند  و  نابینا  نشوند:

(وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِیءُ قَلِیلاً مَّا تَتَذَکَّرُونَ).

 آنان  که  چشمانشان  (‌از  دیدن  حق‌)  کور  است‌،  با  آنان  که  (‌حق  را)  می‌بینند،  و  کسـانی  که  ایمان  آورده‌اند  و  کارهای  نیکو  کرده‌اند،  با  کسانی  که  بدکار  و  بزهکارند  یکسان  نیستند.  امّـا  شما  (‌بر  اثر  خودخواهی  و  زشتکاری‌)  کمتر  پند  می‏گیرید  (‌و  متوجه  حقیقت  می‌شوید)‌.   (‌غافر/58) 

ایشان  را  متوجه  آمدن  قیامت  می‌کند،  و  آنان  را  به  دعا  کردن  و  نالیدن  به  آستانه خدا  دعوت  می‌کند،  خدائی‌که  دعا  را  قبول  می‌فرماید  و  استجابت  می‌نماید.  کسانی‌که  تکبّر  بکنند  و  عظمت  بفروشند،  خوار  و  حقیر  به  آتش  دوزخ  در  می‌افتند.  در  این  صورت  موقعیت  برخی  از  نشانه‌های  جهانی  را  بدیشان  می‌نمایاند  که  غافل  و  بی‌خبر  ازکنار  آنها  می‌گذرند.  شب  را  به  عنوان  وسیله  آرمیدن  و  آسایش  پیداکردن‌،  و  روز  را  به  عنوان  دیدن  و  به  تلاش  ایستادن‌،  نشان  می‌دهد.  زمین  را  محل  استقرار  و  آسمان  را  ساختمان  و  خیمه‌گاه  معرفی  می‌کند.  ایشان  را  متوجه  دستگاه  وجودشان  می‌نماید،  و  بدیشان  می‌گوید  خدا  ایشان  را  شکل  بخشیده  است  و  آنان  را  به  شکل  زیبائی  آفریده  است‌.  ایشان  را  به  پذیرش  دعوت  خدا  فرامی‌خواند،  و  از  آنان  می‌خواهد  دین  خود  را  خالصانه  ازآن  خداکنند.  به  پیغمبر  (ص) تلقین  می‌گردد  و  دیکته  می‌شود  که  از  عبادت  ایشان  بیزاری  و  دوری  جوید،  و  بدیشان  اعلان  دارد  که  خدا  بدو  دستور  فرموده  است  از  بتها  و  خداگونه‌هایشان  بیزاری  و  دوری  جوید،  و  بدو  فرمان  داده  است‌که  خویشتن  را  تنها  تسلیم  پروردگار  جهانیان‌گرداند  و  فقط  مطیع  دستور  او  باشد.  آن‌گاه  دلهایشان  را  می‌پساید  بدین  امریه  خدای  یگانه  است  آنان  را  از  خاک  نیافریده  است  و  سپس  از  نطفه  هستی  بخشیده  است  .  .  .  خدا  است‌که  حیات  می‏بخشد  و  زنده  می‌گرداند،  و  حیات  را  پس  می‌گیرد  و  می‌میراند.  آن‌گاه  بار  دیگر  روند  قرآنی  برمی‏گردد  و  پیغمبر  خدا  (ص) را  از  کار  و  بار  کسانی  شگفت‌زده  می‌سازد  که  درباره  خدا  به  مجادله  و  ستیز  می‌پردازند،  و  آنان  را  از  عذاب  روز  قیامت  در  صحنه خشن  و  تندی  می‌ترساند:

( إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ . فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ)  .                  

آن  زمان  که  غلها  و  زنجیرها  در  گردن  دارند  و  روی  زمین  کشیده  می‌شوند.  در  آب  بسیار  داغ  برافروخته  و  سپس  در  آتش  تافته  می‌کردند.                 (‌غافر/٧١و٧٢)

 ناگهان  کسانی  که  مشرکان  آنان  را  انباز  و  شریک  خدا  می‌انگاشتند  از  مشرکان  دست  می‌کشند،  و  مشرکان  هم  منکر  این  می‌گردندکه  چیزی  را  پرستیده  باشند  و  عبادت  نموده  باشند!  سرانجام  کار  هر  دو  طرف  به  دوزخ  می‌کشد  و  بدان  درمی‌افتند، بدیشان ‌گفته  میشود:

« ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ »

(‌بـه  کافران  و  مشرکان  دستور  داده  می‌شود)  از  درهای  دوزخ  داخل  شوید  و  جاودانه  در  آنجا  بمانید.  جایگاه  متکبران  چه  بد  جایگاهی  است‌.                      (‌غافر/76) 

در  پرتو  این  صحنه‌،  یزدان  سبحان  پیغمبر  خود  (ص‌)  را  بار  دیگر  به  صبر  و  شکیبائی  رهنمود  می‌گرداند،  و  او  را  دیگر  باره  به  یقین  و  اطمینان  به  وعده  راستین  الهی 

می‌خواند.  حال  چه  زنده  بماند  و  برخی  از  تحقق  یافتن  این  وعده  را  ببیند،  یا  خدا  او  را  نمیراند  پیش  از  این‌که  شاهد  پیاده  شدن  بخشی  از  این  وعده  گردد.  به  هر  حال  وعده  خدا  تخلف‌ناپذیر  است  و  روی  می‌دهد.

مرحله  پایانی  سوره  به  مرحله  سوم  می‌پیوندد،  پس  از  آن‌که  پیغمبر  (ص)  به  صبر  و  شکیبائی  و  انتظار  تحقق  یافتن  وعده  الهی  دعوت  می‌شود،  و  بدو  تذکر  داده  می‌شود  یزدان  جهان  پیغمبران  زیادی  را  پیش  از  او  برانگیخته  است  و  روانه‌کرده  است‌.

(وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ).

هیچ  پیغمبری  حق  نداشته  است  معجزه‌ای  را  (‌که  قوم  او  پیشنهاد  کرده‌اند)  نشان  دهد  مگر  به  فرمان  خدا.                                 (‌غافر/78) 

هرچند  نشانه‌هائی  در  جهان  است‌،  و  در  حضور  و  دسترسشان  آیه‌ها  و  نشانه‌های  نزدیک  فراوان  است‌،  ولی  آنان  از  بررسی  و  پژوهش  آنها  غافلند  .  .  .  همین  چهارپایانی  که  مسخر  و  فرمانبردار  ایشان  هستند،  چه  کسی  آنها  را  مسخر  و  فرمانبردار  ایشان‌کرده  است‌؟  این  کشتیهائی‌که  ایشان  را  برمی‏دارد  آیا  نشانه‌ای  نیست  که  آن  را  می‌بینند؟‌!  جایگاه‌های  نقش  زمین  شدن  پیشینیان  آیا  در  دلهایشان  پند  و  اندرز  و  تقوا  و  پرهیزگاری  برنمی‌انگیزد؟‌»‌.  این  سوره  با  نوا  و  آوای  نیرومندی  که  بر  جایگاهی  از  جایگاه‌های  نابودی  و  نقش  زمین  گردیدن  تکذیب‌کنندگان  سر  می‌دهد  به  پایان  می‌آید،  تکذیب‌کنندگانی‌که  عقاب  و  عذاب  خدا  را  می‏بینند  و  آن‌گاه  ایمان  می‌آورند:

(فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْکَافِرُونَ؟‌).

   امّا  ایمانشان  به  هنگام  مشاهده  عذاب  شدید  ما،  بدیشان  سودی  نرسانیده  است  و  نفعی  به  حالشان  نداشته  است‌.  این  سنت  و  شیوه  همیشگی  خدا  در  مورد  بندگانش  بوده  است  و  کافران  بدان  هنگام  زیانبار  شده‌اند.  (‌چرا  که  سرمایه وجود  خود  را  در  بیراهه  هدر  داده‌اند  و  حاصلی  جز  گناه  و  رسوائی  و  عذاب  دردناک  خدائی  فراهم  نساخته‌اند)‌.             (‌غافر/‌٨٥) 

فرو  فرستادن  این  کتاب  (‌قرآن‌)  از  سوی  یزدان  چیره  و  این  پایانی  است‌که  نهایت‌کار  متکبران  را  به  تصویر  می‌کشد،  و  با  فضای  سوره  و  با  سایه‌روشن  و  با  قالب  اصیل  آن  اتفاق  و  اتحاد  دارد.

بیائید  اینک  با  روند  سوره  به  طور  مشروح  همراه  و  همگام  شویم‌:

(حم . تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ .غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ ).

حا .  میم  .  .  .  فرو  فرستادن  این  کتاب  (‌قرآن‌)  از  سوی  یزدان  چیره  و  آگاه  انجام  می‌پذیرد.  یزدانی  که  بخشنده  گناه،  پذیرنده  توبه‌،  دارای  عذاب  سخت‌،  و  صاحب  انعام  و  احسان  است‌.  هیج  معبودی  جز  او  وجود  ندارد.  بازگشت  به  سوی  او  است‌.

این  سرآغاز  هفت  سوره  است‌که  همه  آنها  با  (‌حا.  میم‌)  آغاز  می‌گردند.  از  این  هفت  سوره  در  یکی  از  آنها  به  دنبال  حروف  «‌حا.  میم‌»  سه  حرف  دیگر  می‌آید  که  عبارتند  از:  «‌عین‌.  سین‌.  قاف‌)‌.  درباره  حروف  مقطعه  واقع  در  آغاز  برخی  از  سوره‌ها  قبلاً  سخن‌گفته‌ایم‌.  این  حروف  اشاره  دارند  به  این‌که  ساختار  همین  قرآن  از  همین  حروف  است‌.  ولی  قرآن  برای  ایشان  معجزه  است  و  آنان  را  از  ساختن  همچون  قرآنی  درمانده  می‌کند.  قرآن  ایشان  را  درمانده  می‌کند  از  این‌که  با  وجود  دسترسی  سهل  و  ساده  بدین  حروف  و  آشنائی  آنان  با  این  حروف  که  حروف  زبان  خودشان  است‌،  زبانی  که  بدان  سخن  می‌گویند  و  بدان  می‌نویسند،  بتوانند  همچون  قرآن  (‌یا  ده  سوره  و  حتی  یک  سوره  مثل  آن‌)  را  بسازند  و  ارائه  دهند.

به  دنبال  این  حروف  مقطعه‌،  اشاره‌ای  به  نازل  گرداندن  این‌کتاب  می‌شود  .  .  .  نازل  گرداندن‌کتاب  حقیقتی  از  حقائقی  است‌که  به‌ویژه  در  سوره‌های  مکی  سخن  از  آن  مکرر  می‌شود،  بدان  هنگام‌که  از  ساختار  عقیده  صحبت  می‌فردد:

« تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ » . 

فرو فرستادن این کتاب (قرآن)از سوی یزدان چیره و آگاه  انجام  می‌پذیرد.

این  تنها  اشاره‌ای  است  و  پس  از  آن  روند  قر‌آن  به  شناسائی  برخی  از  صفات  خدائی  می‌پردازد  که  این  کتاب  را  نازل  فرموده  است‌.  صفاتی  که  در  اینجا  ذکر  می‌شود  مجموعه‌ای  از  صفاتی  است  که  دارای  ارتباط  موضوعی  با  محتویات  سراسر  این  سوره  و  با  مسائل  آن  دارد:

«الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ . غَافِرِ الذَّنبِ . قَابِلِ التَّوْبِ . شَدِیدِ الْعِقَابِ . ذِی الطَّوْلِ . لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ . إِلَیْهِ الْمَصِیرُ»   یزدان  چیره‌،  آگاه،  بخشنده  گناه،  پذیرنده  توبه‌،  دارای  عذاب  سخت‌،  و  صاحب  انعام  و  احسان  است‌.  هیچ  معبودی  جز  او  وجود  ندارد.  بازگشت  به  سوی  او  است‌.

  سخن  می‌رود  از  عزت  و  شوکت‌،  علم  و  دانش‌،  بخشایش  گناهان‌،  پذیرش  توبه،  عذاب  و  عقاب  شدید،  قبل  و  نعمت‌،  وحدانیت  الوهیت‌،  و  وحدانیت  برگشت  همگان  به  سوی  یزدان  جهان  ...

همه  موضوعات  سوره  مربوط  بدین  معانی  و  مفاهیم  هستند،  معانی  و  مفاهیمی‌که  در  سرآغاز  سوره  آمده‌اند،  و  با  نواها  و  آواهائی  بیان  گردیده‌اندکه  طنین  استوار،  و  ترکیب‌بند  پایدار  دارند،  و  بیانگر  استقرار  و  ثبات  و  رسوخ  هستند.

یزدان  سبحان  خود  را  به  بندگانش  با  صفات  خویش  می‌شناساند،  صفاتی  که  دارای  تاثیر  در  زندگانی  بندگان  و  در  وجودشان  است‌.  با  این  صفات  عقل  و  مفرد  و  دلهایشان  را  می‌پساید،  و  درنتیجه  امید  و  آزشان  را  و  همچنین  ترس  و  هراسشان  را  برانگیخته  می‌نماید،  و  بدیشان  می‌فهماند  که  آنان  در  قبضه  دست  قدرت  او  هستند  و  هیچ‌گونه‌گریزی  وگزیری  از  دخل  و  تصرف  یزدان  در  خودشان  ندارند.  از  جمله  چنین  صفاتی  اینها  هستند:

«الْعَزِیزِ »‌:  خدای  نیرومند  توانائی‌که  چیره  می‌گردد  و  مغلوب  نـمی‌شود،  و کار  و  بار  را  اداره  می‌کند  و  می‌گرداند،‌کار  و  باریکه  کسی  بر  انجام  آن  تاب  و  توان  ندارد،  و  نیزکسی  نمی‌تواند  او  را  به  سبب  آن  بازپرسی  و  پیجوئی‌کند.

(الْعَلِیمِ)‌:  خدائی‌که  با  علم  و  دانش  و  آگاهی  و  بینش  جهان  هستی  را  اداره  می‌کند  و  می‌گرداند،  و  چیزی  بر  او  پنهان  نمی‌ماند،  و  چیزی  از  علم  و  اطلاع  او  به  در  نمی‌رود  و  مخفی  نمی‌شود.

(غَافِرِ الذَّنبِ )  :‌خدائی  که  گناهان  بندگان  را  می‌بخشاید  برابر  استحقاق  بخشایشی  که  در  ایشان  سراغ  دارد.

(قَابِلِ التَّوْبِ )‌:  خدائی‌که  توبه  بزهکاران  را  می‌پذیرد،  و  ایشان  را  در  حمایت  و  حفاظت  خود  مـی‌گیرد،  و  درگاه  خود  را  برایشان  باز  می‌کند  و  می‌گشاید  و  دربان  و  نگهبانی  بر  آن  نمی‌گمارد.

(شَدِیدِ الْعِقَابِ )‌:  خدائی‌که  متکبران  و  خودبزرگ‌بینان  را  درهم  می‌شکند  و  نابود  مـی‌کند،  و  عنادپیشگان  و  دشمنان  را  عقاب  و  عذاب  می‌رساند،  عنادپیشگان  و  دشمنانی‌که  توبه  نکنند  و  طلب  آمرزش  ننمایند.

(‌ ذِی الطَّوْلِ) ‌:  خدائی‌که  با  نعمت  دادن  لطف  و  عنایت  می‌کند،  و  خوبیها  و  نیکیها  را  چندین  برابر  می‌سازد  و  چندین  برابر  به  شمار  می‌آورد،  و  بدون  حساب  وکتاب  و  حدود  و  ثغو‌ر  عطاء  می‌فرماید.

(لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ )‌:  جز  او  معبودی  نیست‌.  الوهیت  تنها  او  را  است‌.  هیچ  شریک  و  انبازی  و  همتا  و  همگو‌نی  در  الوهیت  ندارد.

(إِلَیْهِ الْمَصِیرُ)‌:  برگشت  و  بازگشت  به  سوی  او  است‌.  هیچ‌گونه‌گریزی  از  حساب  وکتاب  با  او  نیست‌،  و  راه  فراری  از  ملاقات  و  رویاروی  شدن  با  او  وجود  ندارد.  برگشت  و  بازگشت  به  پیشگاه  او  قطعی  و  حتمی  است‌.  بدین  صورت  رابطه  خدا  با  بندگانش،  و  رابطه  بندگانش  با  او  روشن  و  آشکار  می‌گردد.  این  رابطه  در  عقل  و  خرد  و  درک  و  فهمشان‌،  و  در  احساسها  و  اندیشه‌هایشان‌،  روشن  و  آشکار  است‌.  این  است  که  بندگان  می‌دانند  با  خدا  چگو‌نه  بیدار  و  هوشیار  رفتار  کنند،  و  بدانند  و  بفهمندکه  چه  چیز  خدا  را  خشمگین  می‌سازد،  و  چه  چیز  خدا  را  خشنود  می‌گرداند.

پیروان  عقیده‌های  افسانه‌ای  در  برابر  رفتار  با  خدایان  خود  حیران  و  سرگردان  بودند.  درباره  خدایان  خود  چیز  منضبط  و  مضبوط  و  جمع  و  جوری  نمی‌دانستند.  برایشان  معلوم  نبودکه  چه  چیز  خدایان  را  خشمگین‌،  و  چه  چیز  آنها  را  خشنود  می‌سازد.  خدایان  را  به  تصوّر  درمی‌آوردندکه  خـواستهای  غیر  ثابت  و  متغیری  دارند.  هردم  چیزی  را  می‌خـواهند  و  جهتهای‌گنگ  و  پیچیده‌ای  در پیش  می‌گیرند.  زود  منقلب  و  متاثر  مـی‌شوند،  و  سخت  برمی‌شورند  و  آشفته  می‌گردند.  پیروانشان  نسبت  بدیشان  دائماً  در  نگرانـی  و  پریشانی  بسر  می‏بردند  و  از  راه‌های  گوناگون  رضای  آنان  را  می‌جستند.  گاهی  با  دعاها  و  نوشته‌ها،  و  زمانی  با  قربانیها  خشنودیشان  را  می‌طلبیدند.  نمی‌دانستند  آیا  خدایانشان  خشمگین  شده‌اند  و  یا  خشنودگردیده‌اند.  در  این  باره‌ کارشان  بر  حدس  وگمان  بود.

اسلام  می‌آید  و  روشن  و  آشکار  سخن  می‌گوید.  مردمان  را  با  خدای  حق  و  راستینشان  ارتباط  می‌دهد،  و  خدا  را  با  صفات  خودش  بدیشان  معرفی  می‌کند،  و  ایشان  را  از  خواست  یزدان  و  مشیت  و  اراده  ایزد  سبحان  آگاه  می‌گرداند،  و  بدانان  می‌آموزد  چگونه  به  خدا  نزدیک  شوند،  و  چگونه  رحـمـت  و  عنایت  او  را  بجویند،  و  از  عذاب  و  عقاب  او  به  چه  شکلی  بپرهیزند،  و  بـر  راستای  راه  روشن  و  درست  بایستند  و  با  برنامه  و  هدف  معین  به  سوی  سرمنزل  مقصـود  حرکت‌کنند.

*

 (مَا یُجَادِلُ فِی آیَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلَادِ . کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ ؟ وَکَذَلِکَ حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ )  .

 هیچ  کسی  در  مقابل  آیات  خدا  پرخاشگری  نمی‌کند  و  به  ستیز  نمی‌ایستد،  مگر  آنان  که  کافر  باشند.  آمد  و  شد  و  سلطه  و  قدرت  کافران  در  شهرها  و  کشورها،  تو  را  گول  نزند.  پیش  از  اینان  (‌که  مشرکان  معاصرند)  قوم  نوح  و  دسته‌ها  و  گروه‏‏هایی  (‌همچون  عاد  و  ثمود  و  لوط‌)  که  بعد  از  ایشان  بوده‌اند  (‌پیغمبران  خدا  را)  تکذیب  کرده‌اند  وهمه  ملتها  خواسته‌اند  که  (‌با  زر  و  زور و  تـزویر)  در  حق  پیغمبر  خود  توطئه  کنند  تا  او  را  بگیرند  و  (‌بکشند.  گذشته  از  این  با  دلائل  و  براهین  فرستادگان  خـدا)  به  ناحق  جدال  و  نزاع  ورزیده‌اند،  تا  به  وسیله  باطل  حق  را  نابود  و  برطرف  کنند.  ولی  من  ایشان  را  (‌به  عذاب  دنیوی‌)  گرفتار  ساخته‌ام‌.  آیا  عقاب  (‌و  عذاب  دنیوی‌)  من  نسبت  بدیشان  چگونه  است‌؟  (‌ویرانه‌های  شهرهایشان  در  مسیر  مسافرتهای  شما  به  چشم  می‌خورد،  و  سرنوشت  شوم  و  عاقبت  سیاه  و  تاریک  ایشان  بر  صفحات  تاریخ  و  در  سینه‌های  صاحبدلان  ثبت  است‌،  بنگرید  و  عبرت  بگیرید)‌.  این  چنین‌،  فرمان  پروردگارت  بر  کافران  (‌و  مشرکانی  که  راه‌های  ظلم  و  جنایت  را  با  پای  خود  پیموده‌اند  و  با  اراده  خویش  بر  گناهکاریها  و  بزهکاریها  اصرار  و  ابرام  ورزیده‌اند،  اجراء  شده  است  و)  تحقق  پذیرفته  است‌،  و  آن  این  که  ایشان  دوزخیانند.

 پس  از  بیان  این  صفات  والای  الهی‌،  و  پس  از  ذکر  وحدانیت  و  یگان  یزدان  سبحان،  توضیح  می‌دهد  که  این  حقائق  مسلم  و  قطعی  بشمار  است  از  سوی  هرکسی  که  در  جهان  هستی  است‌،  و  از  سوی  هر  چیزی‌که  در  جهان  هستی  است‌.  چه  فطرت  هستی  همه  مرتبط  بدین  حقائق  است‌،  و  بدون  واسطه  متصل  بدین  حقائق  است‌،  اتصالی‌که  جای  ستیز  و  جدالی  و  حیله  و  نیرنگی  باقی  نمیگذ‌ارد.  هرچه  در  سراسر  جهان  هستی  است  با  آیه‌ها  و  نشانه‌های  شناخت  خدا  معتقد  و  مقتنع  گـردیده  است‌،  آیه‌ها  و  نشانه‌هائی‌که‌گواه  بر  حقیقت  و  وحدانیت  وجود  خدا  است‌.  هیچ‌کسی  درباره  حقیقت  و  وحدانیت  خدا  به  جدال  و  ستیز  نمی‌پردازد،  مگر  کسانی  که  کفر  ورزند  و  حق  را  پنهان  دارند.  آنان  با  پنهان  داشتن  حق  و  حقیقت‌،  از  راه  هرچه  در  هستی  است  و  هرکه  در  هستی  است 

انحراف  پیدا  می‌کنند  وکژراهه  می‌روند:

(مَا یُجَادِلُ فِی آیَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا )  . 

هیچ  کسی  در  مقابل  آیات  خدا  پرخاشگری  نمی‌کند  و  به  ستیز  نمی‌ایستد،  مگر  آنان  که  کافر  باشند.

کافرانند  که  در  میان  همه  مخلوقات  و  موجودات  جهان  بزرگ  و  سترگ  هستی‌کناره  می‌روند  و  منحرف  می‌شوند.  تنها  آنان  در  میان  این  همه  مخلوقاف  عظیم  به  کژراهه  می‌روند  وگمراه  می‌شوند.  ایشان  که  -  با  مقایسه  آنان  با  این  زمین  -‌ ضعیف‌تر  وکم‌تر  از  مورچه  هم  هستند.  آنان  وقتی‌که  در  یک  صف  می‌ایستند  و  در  باره  آیات  خدا  پرخاشگری  می‌کنند  و  به  ستیز  می‌ایستند،  و  همه  جهان  بزرگ  و  سترگ  در  یک  صف  می‌ایستد  و  معترف  به  وجود  آفریدگار  یزدان  و  متکی  به  نیروی  یزدان  چیره  و  توانا  است‌،  آنان  در  همچون  موضعگری‌ای  سرنوشتشان  معلوم  و  مقطوع  است‌،  و  کار  و  بارشان  روشن‌،  و  فرجامشان  معین  است‌،  هراندازه  هم  قدرت  و  قوت  داشته  باشند،  و  هراندازه  هم  اسباب  و  ابزار  مال  و  جاه  و  سلطه  و  قدرت  در  دست  داشته  باشند: 

( فَلَا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلَادِ ).

آمد  و  شد  و  سلطه  و  قدرت  کافران  در  شهرها  و  کشورها،  تو  را  گول  نزند.

آنان  هراندازه  هم  آمد  و  شد  و  بیا  و  برو  داشته  باشند،  و  هراندازه  هم  بجنبند  و  حرکت‌کنند،  و  هراندازه  هم  از  ملک  و  مال  وکالا  و  متاع  و  لذت  و  قدرت  برخوردار  باشند،  ایشان  رو  به  نابودی  و  نیستی  می‌روند  و  هلاک  می‌شوند.  پایان  پیکار  هم  معلوم  است‌.  تازه  اگر  پیکاری  بتواند  درگیرد  میان  قدرت  و  قوت  جهان  و  آفریدگار  آن‌،  با  قدرت  و  قوت  ضعیفان  و  بیچارگان!

قومها  وگروه‌های  همچون  ایشان  و  بسان  آنان  آمده‌اند.  فرجام  همچون  قومها  وگروه‌های‌که  پیش  از  این  بوده‌اند  فرجام  کسی  است‌که  رو  در  روی  نیروی  خردکننده  جادوکننده‌ای  بایستدکه  هرکس خود  راگرفتار  عذاب  و  عقاب  خدا  سازد  در  معرض  آن  قرار  می‌گیرد:  (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ ؟)‌ 

پیش  از  اینان  (‌که  مشرکان  معاصرند)  قوم  نوح  و  دسته‌ها  و  گروه‏‏هایی  (‌همچون  عاد  و  ثمود  و  لوط‌)  که  بعد  از  ایشان  بوده‌اند  (‌پیغمبران  خدا  را)  تکذیب  کرده‌اند  و  همه  ملتها  خواسته‌اند  که  (‌با  زر  و  زور  و  تزویر )  در  حق  پیغمبر  خود  توطئه  کنند  تا  او  را  بگیرند  و  (‌بکشند.  گذشته  از  این  با  دلائل  و  براهین  فرستادگان  خدا)  به  ناحق  جدال  و  نزاع  ورزیده‌اند،  تا  به  وسیله  باطل  حق  را  نابود  و  برطرف  کنند.  ولی  من  ایشان  را  (‌به  عذاب  دنیوی‌)  گرفتار  ساخته‌ام‌.  آیا  عقاب  (‌و  عذاب  دنیوی‌)  من  نسبت  بدیشان  چگونه  است‌؟  (‌ویرانه‌های  شهرهایشان  در  مسیر  مسافرتهای  شما  به  چشم  می‌خورد،  و  سرنوشت  شوم  و  عاقبت  سیاه  و  تاریک  ایشان  بر  صفحات  تاریخ  و  در  سینه‌های  صاحبدلان  ثبت  است‌،  بنگرید  و  عبرت  بگیرید)‌.

این  هم  داستان  قدیمی  و کهنی  از  روزگاران  نوح  است‌.  پیکاری  است‌که  دارای موقعیتهای  همگون  در  هر  زمانی  است‌.  این  آیه  همچون  داستانی  را  به  تصویر  می‌کشد،  داستان  رسالت  و  تکذیب  و  طغیان  را  در  طول  قرنها  و  در  میان  نسلها.  همچنین  فرجام  معلوم  همیشگی  را  به  تصویر  می‌کشدکه  پیروزی  حق  بر  باطل  است‌.  پیغمبری  می‌آید،  و  طاغیان  و  یاغیان  مردمان  آن  روزگار  آن  را  تکذیب  می‌کنند.  حجت  را  با  حجت  پاسخ  نمی‌گویند  بدان  هنگام‌که  مبارزه  حجت  با  حجت  است‌.  بلکه  به  منطق  طغیان  و  سرکشی  سخت  و  شدید  پناه  می‌برند.  می‌خواهند  بر  پیغمبرشان  بتازند  و  یورش  برند.  باطل  را  برای  عامّه  مردم  می‌آرایند  تا  با  آن  حق  را  مغلوب‌کنند  و  شکست  دهند  .  .  .  در  اینجا  است‌که  دست  قدرت  خدا  دخالت  می‌فرماید،  و  ایشان  را  سخت‌گرفتار  و  اسیر  می‌نماید.  به  گونه‌ای  گرفتارشان  می‌سازد  که  مایه  شگفت  و  وحشت  می‌شود.  جای  شگفت  هم  دارد  و  می‌سزد  از  آن  صحبت‌کرد  و  به  دیگران  نمود:

( فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ ؟)‌ 

آیا  عقاب  (‌و  عذاب  دنیوی‌)  من  نسبت  بدیشان  چگونه  است‌؟‌. 

عقاب  و  عذاب  خدا  عقاب  و  عذاب  ویرانگر  و  نابودکننده  سخت  و  شدیدی  بوده  است‌.  جایگاه‌های  نقش  زمین  شدن  مردمان‌که  آثار  آن  بـرجا  است  بر  سختی  و  شدت  عقاب  و  عذاب  یزدان  گواهی  می‌دهد،  و  سخنها  و  روایتها گویای  آن  است‌.

این  پیکار  به  پایان  نیامده  است‌.  این  پیکار  سر  به  دامنه  قیامت  می‌کشد  و  آثار  طولانی  و  فراوانی  در  آخرت  دارد:

( وَکَذَلِکَ حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ)  .

این  چنین‌،  فرمان  پروردگارت  بر  کافران  (‌و  مشرکانی  که  راه‌های  ظلم  و  جنایت  را  با  پای  خود  پیموده‌اند،  و  با  اراده  خویش  بر  گناهکاریها  و  بزهکاریها  اصرار  و  ابرام  ورزیده‌اند،  اجراء  شده  است  و)  تحقق  پذیرفته  است‌،  و  آن  این  که  ایشان  دوزخیانند.

فرمان  یزدان  در  باره  هرکس‌که  تحقق  پذیرفته  است  و  واقع  گردیده  است‌،  واقعا  تحقق  پذیرفته  است  و  واقع  گردیده  است  و  کار  از  کارگذشته  است  و  دمار  از  روزگار  طرف  برآورده  است  و  هرگونه  جدال  و  ستیزی  را  باطل‌کرده  است  و  به  پایان  رسانده  است‌)

قرآن  این‌گونه  حقیقتی  را  به  تصویر  می‌کشدکه  روی  داده  است‌،  حقیقت  پیکار  میان  ایمان  وکفر،  و  میان  حق  و  باطل‌،  و  میان  دعوت‌کنندگان  به  سوی  خداوند  یگانه  و  طاغیان  و  یاغیانی‌که  به  ناحق  در  زمین  تکبر  ورزیده‌اند  و  عظمت  فروخته‌اند.  بدین  منوال  ما  متوجه  می‌شویم  این  پیکار،  یک  کارزار  قدیمی  است  و  از  بامدادان  پیدایش  انسانها  در  جهان‌،  آتش  آن  شعله‌ور  شده  است  و  خاموشی  نپذیرفته  است‌.  میدان  آن  هم  فراخ‌تر  از  سراسر  کره  زمین  است‌.  زیرا  همه  جهان  هستی  به  پروردگارشان  ایمان  دارند  و  در  برابر  فرمانش  سرکرنش  فرود  می‌آرند.  تنها  از  جملگی  جهان  هستی‌کسانی‌کناره‌گیری  می‌کنند  و  بیراهه  می‌روندکه  کافرند،  و  تک  و  تنها  ایشان  درباره  آیات  و  نشانه‌های  خدا  به  جدال  و  ستیز  می‌پردازند،  و  با  سائر  مخلوقات  این  جهان  بزرگ  در  این  باره  همراه  و  هماهنگ  نمی‌گردند!  همچنین  نتیجه  و  فرجام  این  پیکار  نابرابر  را  هم  می‌دانیم‌،  پیکاری‌که  میان  صف  حق  طویل  و  بزرگ  و  سترگ  و  هراس‌انگیز،  و  میان  این‌گروه  باطل  و  اندک  و  ناتوان  و  ناچیز  درگرفته  است  و  در  می‌گیرد،  هراندازه  هم  اینان  در  شهرها  وکشورها  بگردند  و  بچرخند  و  برو  و  بیائی  داشته  باشند،  و  هرچند  هم  به  ظاهر  از  قدرت  و  قوت  و  سلطه  و  حکومت  و  کالاها  و  متاعها  بهره‌مند  و  برخوردار  باشند!

این  حقیقت  -  حقیقت  پیکار  و  نیروهای  موجـود  در  آن‌،  و  میدان  آن  درگستره  و  پهنه  زمان  و  مکان  -  را  قرآن  به  تصویر  می‌کشد  تا  در  دلها  مستقرگردد،  و  خصـوصاً  کسانی  آن  را  بشناسندکه  بر  دوش‌کشندگان  پرچم  دعوت  حق  و  ایمان  در  هر  زمانی  و  در  هر  مکانی  هستند.  تا  قدرت  و  قوت  باطل  در  جلو  چشمانشان  بزرگ  ننماید  وقتی‌که  در  دوره  محدودی  از  زمان  و  در  پهنه  محدودی  از  مکان‌،  پفیده  و  باد  به  غبغب  انداخته  نمودار  و  پدیدار  می‌آید.  چه  این  شکل  ظاهری  باطل،  حقیقت  نیست‌.  بلکه  حقیقت  آن  چیزی  است‌که‌کتاب  خدا  آن  را  برایشان  به  تصویر  می‌کشد،  و  سخن  خداگویای  آن  است‌.  خدا  هم  راستگو‌ترین ‌گویندگان  است‌،  و  او  با  عزت  و  چیره  و  بس  دانا  و  آگاه  است‌.

*

بدین  حقیقت  نخستین‌،  این  امر  می‌پیونددکه  بردارندگان  عرش  و  آنان‌که  پیرامون  عرش  هستند  -‌ آنان  هم‌گروهی  از  فرشتگان  و  به  عنوان  دسته  برگزیده‌ای  از  میان  همه  نیروهای  مومن  این  جهان  هستند  -‌ از  انسانهای  مومن  و  ایماندار  در  پیشگاه  خدای  دادار  یاد  می‌کنند،  و  برایشان  آمرزش  می‏طلبند،  و  درخواست  می‌کنندکه  یزدان  وعده‌ای  را  برآورده  فرماید  که  بدیشان  داده  است‌.  این  یادکردن  و  آمرزش  طلبیدن  و  درخواست  وفای  به  وعده  نمودن‌،  به  خاطر  رابطه  ایمان  است  که  میان  فرشتگان  و  میان  مومنان  است‌:

( الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ .‏ رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُم وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ . وَقِهِمُ السَّیِّئَاتِ وَمَن تَقِ السَّیِّئَاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ).

آنان  که  بردارندگان  عرش  خدایند  و  آنان  که  گرداگرد  آنند  به  سپاس  و  ستایش  پروردگارشان  سرگرمند  و  بدو  ایمان  دارند  و  برای  مومنان  طلب  آمرزش  مـی‌کنند  (‌و  می‌گویند:‌)  پروردگارا!  مهربانی  و  دانش  تو  همه  چیز  را  فراگرفته  است  (‌هم  اعمال  و  اقوالشان  را  کاملاً  می‌دانی  و  هم  مرحمت  و  مهربانیت  می‌توانـد  ایشان  را  دربر  گیرد)  پس  در گذر  از  کسانی  که  (‌از  گناهان  دست  می‌کشند  و  به  طاعت  و  عباداتت  می‌پردازند،  و  از  راه‌های  انحرافی  دوری  می‌گزینند  و  به  راستای  راهت‌)  برمی‌گردند  و  راه  تو  را  درپیش  می‏گیرند،  و  آنان  را  از  عذاب  دوزخ  مصون  و  محفوظ  فرما.  پروردگارا!  آنان  را  به  باغهای  همیشه  ماندگار  بهشتی  داخل  گردان  که  بدیشان  (‌توسط  پیغمبران‌)  وعـده  داده‌ای‌،  همراه  با  پدران  خوب  و  همسران  شایسته  و  فرزندان  بایسته  ایشان‌.  قطعاً  تو  (‌بر  هر  چیزی‌)  چیره  و  توانا  و  (‌در  هر  کاری‌)  دارای  فلسفه  و  حکمت  هستی‌.  و  آنان  را  از  (‌عقوبت  دنیوی  و  کیفر  اخروی‌)  بدیها  نگاهدار.  و  تو  هرکه  را  در  آن  روز  از  کیفر  بدیها  نگاهداری،  واقعاً  بدو  رحم  کرده‌ای  (‌و  مورد  الطاف  خود  قـرار  داده‌ای‌)  و  آن  مسلما  رستگاری  بزرگ  و  نیل  به  مقصود  سترگی  است‌.

 ما  نمی‌دانیم  عرش  چیست‌.  و  شکلی  برای  آن  نمی‌توانیم  پیش  چشم  داریم‌.  و  نمی‌دانیم  بردارندگان  عرش  چگو‌نه  آن  را  برمی‏دارند،  وکسانی‌که  پیرامون  عرش  هستند  چگونه‌اند،  و  پیرامون  آن  کجا  و  تا  به  کجا  است‌.  هیچ  گونه  فائده‌ای  در  این  نیست‌که  انسان  به  دنبال  شکلها  و  صورتهائی  راه  بیفتد  و  پژوهش‌کند  که  سرشت  انسان  توان  پرداختن  بـدانها  و  درک  و  فهم  آنها  را  ندارد.  هیچ‌گونه  سودی  از  مجادله  و  مباحثه  پیرامون  چیزهای  غیبی  نیست‌،  غیبیاتی‌که  یزدان  کسی  از  مجادله  و  مباحثه‌کنندگان  را  از  آنها  مطلع  نکرده  است‌.  آنچه  مربوط  به  حقیقتی  است‌که  روند  سوره  آن  را  بیان  می‌فرماید  این  است  که  بندگان  مغربی  از  بندگان  یزدان  هستند: 

یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ)‌.

به  سپاس  و  ستایش  پروردگارشان  سرگرم  هستند.

  (  وَیُؤْمِنُونَ بِهِ)  .

و  بدو  ایمان  دارند.

قرآن  ایمان  ایشان  را  ذکر  می‌کند  -‌ هرچندکه  بدون‌گفتن  هم  این  موضوع  روشن  است  - ‌تا  به  رابطه‌ای  اشاره  بفرمایدکه  آنان  را  با  انسانهای  مومن  پیوند  می‌دهد  .  .  .  این  بندگان  مقرب  درگاه  یزدان  پس  از  تقدیس  و  تسبیح  خدا  به  دعا  کردن  برای  انسانهای  مومن  می‌پردازند  و  خیر  و  خوبی  ایشان  را  درخواست  می‌نمایند،  بدانگونه  که  انسان  مومن  برای  انسان  مومن  دعای  خیر  و  خوبی  می‌کند.

آنان  دعای  خود  را  با  ادب  می‌آغازند  تا  به  ما  بیاموزند  که  ادب  دعا  و  درخواست  چگو‌نه  باید  باشد  و  بـه  چه  شیوه‌ای  باید  دعا  کرد.  آنان  می‌گویند:

(رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْماً )  .

پروردگارا!  مهربانی  و  دانش  تو  همه  چیز  را  فراگرفته  است‌.

در  دیباچه  دعای  خود  می‌گویندکه  آنان  -  در  درخواست  رحمت  برای  مردمان  -  از  مهربانی  خدا  مدد  و  یـاری  می‌طلبند،  مهربانی‌ای‌که  همه  چیز  را  فراگرفته  است‌.  و  مهربانی  نمودن  را  به  علم  خدا  و  دانش  او  حواله  می‌دارند،  علم  و  دانشی‌که  مشتمل  و  محیط  بر  همه  چیز  است‌.  آنان  چیزی  به  خدا  پیشنهاد  نمی‌کنند  و  بر  سخنش  پیشی  نمی‌گیرند.  بلکه  از  رحمت  و  علم  خدا  استمداد  می‏طلبند  و  بدان  دو  پناه  می‌برند:

فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ )‌.

 (‌هم  اعمال  و  اقوال  آنان  را  کاملاً  می‌دانی  و  هم  مرحمت  و  مهربانیت  می‌تواند  ایشان  را  دربر  گیرد)  پس  درگذر  از  کسانی  که  (‌ازگناهان  دست  مـی‌کشند  و  به  طاعات  و  عباداتت  می‌پردازند،  و  از  راه‌های  انحرافی  دوری  می‌گزینند  و  راه  تو  را  درپیش  می‏گیرند،  و  آنان  را  از  عذاب  دوزخ  مصون  و  محفوظ  فرما.

این  اشاره‌، با مغفرت و توبه سرآغاز  سوره‌، و با  صفت  خدا  که  در  آنجا  آمده‌اند می‌خواند:

( غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ)  .

بخشنده  گناه،  و  پذیرنده  توبه‌.

همچنین  اشاره  به  عقاب  دوزخ  با  این  صفت  خدا  می‌خواند:

(شَدِیدِ الْعِقَابِ )  .

دارای  عذاب  سخت‌.

آن‌گاه  فرشتگان  به  دعای  خو‌د  ادامه  می‌دهند  و  از  طلب  آمرزش  و  محفو‌ظ  و  مصون  داشتن  از  عذاب‌،  بالاتر  و  فراتر  می‌روند،  و  به  درخواست  بهشت  و  وفای  به  عهد  خدا  با  بندگان  شایسته  و  بایسته‌اش  می‌پردازند:

( رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُم وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ).

پروردگارا!  آنان  را  به  باغهای  ماندگار  بهشتی  داخل  گردان  که  بدیشان  (‌توسط  پیغمبران‌)  وعده  داده‌ای‌،  همراه  با  پدران  خوب  و  همسران  شایسته  و  فرزندان  بایسته  ایشان‌.  قطعاً  تو  (‌بر  هر  چیزی‌)  چیره  و  توانا  و  (‌در  هر  کاری‌)  دارای  فلسفه  و  حکمت  هستی‌.

وارد  شدن  به  بهشت  هم  نعمت  است  و  هم  رستگاری  و  نیل  به  مقصود  و  رسیدن  به  مراد.  بدانها  چیز  دیگری  افزوده  می‌شود:  همدمی  با  پدران  و  همسران  و  فرزندانی‌که  شایسته  و  بایسته  بوده‌اند.  این  نعمت  نیز  نعمت  جداگانه  دیگری  است‌.  گذشته  از  اینها  این  چیز  نمادی  از  نمادهای  وحدت  موجود  در  میان  جملگی  مومنان  است‌.  وقتی  که  انسان  پیمان  ایمان  می‌بندد  به  پدران  و  فرزندان  و  همسران  ملحق  می‌شود  و  به  جوار  آنان  می‌رود.  امّا  اگر  این  عقد  و  پیمان  نباشد،  رشته  پیوندشان  می‌گسلد  و  از  همدیگر  می‏برند.

پیرو  این  بند  دعاکه  می‌گوید:

(إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ).

قطعاً  تو  (‌بر  هر  چیزی‌)  چیره  و  توانا  و  (‌در  هر  کاری‌)  دارای  فلسفه  و  حکمت  هستی‌.

اشاره  می‌کند  به  قدرت  و  قوت‌،  همان  گونه  که  اشـاره  می‌کند  به  فلسفه  و  حکمت‌.  در  پرتو  قدرت  و  قوت  و  فلسفه  و  حکمت  است‌که  قضاوت  و  داوری  در  باره ‌کار  بندگان  صورت  می‌پذیرد.

(وَقِهِمُ السَّیِّئَاتِ وَمَن تَقِ السَّیِّئَاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).

و  آنان  را  از  (‌عقوبت  دنیوی  و  کیفر  اخـروی‌)  بدیها  نگاهدار.  و  تو  هرکه  را  در  آن  روز  از  کیفر  بدیها  نگاهداری،  واقعاً  بدو  رحم  کرده‌ای  (‌و  مورد  الطاف  خود  قرار  داده‌ای‌)  و  آن  مسلمّاً  رستگاری  بزرگ  و  نـیل  به  مقصود  سترگی  است‌.

این  دعا  -  بعد  از  دعای  داخل  گرداندن  ایشان  به  باغهای  ماندگار  بهشت  -  نگرشی  به  بنیاد  نخستین  در  این  جایگاه  سخت  و  سنگن  است‌.  چه  بدیها  وگناه‌ها  است  که  بدکاران  وگناهکاران  را  در  آخرت  هلاک  می‌سازد  و  به  زندان  دوزخ  می‌اندازد.  وقتی‌که  یزدان  جهان  بندگان  مومن  خود  را  از  بدیها  وگناه‌ها  به  دور  و  به  سلامت  دارد.  این  هم  رحمت  است  و  مهربانی  در  آن  جایگاه  ترس  و  هراس  همگانی‌.  گذشته  از  این‌،  برداشتن  گامهای  نخستینی  است‌که  به  سوی  سعادت  و  خوشبختی  برداشته  می‌شود.

وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).

و  آن  مسلمّاً  رستگاری  بزرگ  و  نیل  به  مقصود  سترگی  است‌.

مصون  ماندن  انسان  از  پیامد  بدیها  وگناهان  خودش  کار  بزرگی  است‌. 

*

در  همان  زمان‌که  بردارندگان  عرش  و  فرشتگانی‌که  پیرامون  عرش  هستند  برای  برادران  مومن  خود  این  دعا  را  به  پیشگاه  پروردگارشان  سر  می‌دهند،  می‏بینم  در  چنین  جایگاهی‌که  هرکسی  چشم  به  راه  یار  و  یاوری  می‌دوزد  و  یار  و  یاوری  هم  پیدا  نمی‌شود،  کافران  -‌ که  میان  ایشان  و  میان  هرکسی  و  هرچیزی  در  جهان  ارتباط  برقرارگردیده  است  -  از  هرسو  فریاد  زده  می‌شوند  و  خواری  و  خشم  و  تنبیه  برایشان  مـی‌خواهند.  همین  کافران‌که  در  دنیا  تکبر  ورزیده‌اند  و  عظمت  فروخته‌اند،  اکنون  در  جایگاه  خواری  و  رسوائی  ایستاده‌اند،  و  چشم  امید  به  الطاف  یزدان  دوخته‌اند،  ولی  زمان  امیدواری  بسر  رسیده  است  و  فرصت  آن  پایان  پذیرفته  است‌:

( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِن مَّقْتِکُمْ أَنفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمَانِ فَتَکْفُرُونَ.قَالُوا : رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِیلٍ ؟ ذَلِکُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَإِن یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ).

 کافران  صدا  زده  می‌شوند  که  قطعاً  خدا  بیش  از  این  که  خودتان  بر  خویشتن  خشمگینید  بر  شما  خشمگین  است‌،  چرا  که  (‌در  دنیا  توسط  انبیاء  و  علماء‌)  به  سوی  ایمان  آوردن  فراخوانده  می‌شدید  و  راه  کفر  درپیـش  می‌گرفتید.  کافران  می‌گویند:  پروردگارا!  ما  را  دو  بار  می‌رانده‌ای  و  دو  بار  زنده  کرده‌ای‌،  و  ما  (‌در  این  مرگها  و  حیاتها  به  قدرت  تو  پی  برده‌ایم  و  همه  چیز  را  فهمیده‌ایم‌،  اکنون‌)  به  گناهان  خود  اعتراف  می‌کنیم‌.  آیا  راهی  برای  خارج  شدن  (‌از  دوزخ  و  بازگشت  به  دنیا  و  جبران  مافات‌)  وجود  دارد؟‌!.  این  (‌عذابی  که  در  آن  هستید)  بدان  خاطر  است  که  شما  هنگامی  که  خدا  به  یگانگی  خوانده  می‌شد  نمی‌پذیرفتید،  و  اگر  برای  خدا  انباز  قرار  داده  می‌شد  باور  می‌داشتید.  پس  در  این  صورت  فرمانروائی  و  داوری  ازآن  خداوند  والامقام  و  بزرگوار  است  (‌و  هرگونه  که  خود  بخواهد  درباره  شما  حکم  صادر  و  داوری  خواهد  کرد.  هم  اینک  بتان  وکسانی  را  که  شریک  خدا  و  صاحب  سلطه  می‌دانستید  به  فریاد  خوانید  تا  شما  را از دوزخ  به‌در آرند!)‌.

«‌مقت‌»‌:  سخت  زشت  شمردن‌.  خشم  شدید  .  .  .  آنان  از  هرسو  فریاد  زده  می‌شوند  و  بدیشان‌گفته  می‌شود:  خشم  خدا  بر  شما  بود  همان  روزی‌که  به  سوی  ایمان  دعوت  شده‌اید  و  شماکفر  ورزیده‌اید.  خشم  خدا  در  آن  روز  بر  شما  از  خشم  خودتان  بر  خودتان  سخت‌تر  و  شدیدتر  بوده  است‌،  خشمی  که  امروز  بر  خودتان  دارید  بدان  جهت‌که  به  بدترین  شر  و  بلا  افتاده‌اید  و  با  دست  خویش  خود  را  بدبخت  و  نگونسار کردیده‌اید.  علت  ایـن  بدبختی  و  نگو‌نساری  این  است  که  کفر  ورزیده‌اید  و  از  ایمان  روی  گردانده‌اید،  بدان  هنگام  که  فرصت  نگذشته  بود  و  مهلت  باقی  بود  .  .  .  این  تذکر  دادن  و  سرکوفت  زدن  در  این  موقع  هراسناک  و  نابهنجار  چه  اندازه  دردناک  است‌!

اکنون  که  پرده گول  زدن  وگمراه  شدن‌کنار  رفته  است‌،  می‌دانندکه  تنها  باید  رو  به  خداکرد  و  رو  به  خدا  رفت‌.  این  است  رو  به  خدا  می‌کنند  و  می‌گویند:

قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِیلٍ).

کافران  می‌گویند:  پروردگارا!  ما  را  دو  بار  می‌رانده‌ای‌،  و  دو  بار  زنده  کرده‌ای‌،  و  ما  (‌در  این  مرگها  و  حیاتها  به  قدرت  تو  پی  برده‌ایم  و  همه  چیز  را  فهمیده‌ایم‌،  اکنون‌)  بـه  گناهان  خود  اعتراف  می‌کنیم‌.  آیا  راهی  برای  خارج  شدن  (‌از  دوزخ  و  بازگشت  بـه  دنیا  و  جبران  مافات‌)  وجود  دارد؟‌!.

این  سخن  شخص  خوار  و  ناامید  و  بیچاره  و  درمانده‌ای  است  .  .  .

«‌ربنا:  پروردگارال  ...  خداوند  ماا..»‌)

در  صورتی‌که  قبلا  منکر  خدا  می‌شدند  وکفر  می‌ورزیدند.  تو  ما  را  اولین  بار  با  دمیدن  روح  به‌کالبد  موات  حیات  بخشیدی‌.  این  یک  حیات‌.  سپس  بعد  از  مردنمان  بار  دیگر  ما  را  زنده  کردی‌،  و  به  پیشگاهت  آمدیم  تو  می‌توانی  ما  را  از  آنچه  بدان‌گرفتاریم  و  در  آنیم  به  در  آوری  و  برونمان  بری‌.  ما که  به‌گناهان  خود  اعتراف  می‌کنیم  و  اقرار  داریم‌.

(فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِیلٍ؟).

آیا  راهی  برای  خارج  شدن  (‌از  دوزخ  و  بازگشت  به  دنیا  و  جبران  مافات‌)  وجود  دارد؟‌!.

این  یک  سوال  انکاری  است  و  بیانگر  تاسف  شدید  و  ناامیدی  تلخی  است‌.

در  اینجا  در  سایه  این  موقعیت  بد  و  ناجور،  این  سرنوشت  را  بدیشان  رویاروی  اعلام  می‌دارد  و  با  آن  سرکوبشان  می‌سازد:

(ذَلِکُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَإِن یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ)  .

این  (‌عذابی  که  در  آن  هستید)  بدان  خاطر  است  که  شما  هنگامی  که  خدا  به  یگانگی  خوانده  می‌شد  نمی پذیرفتید،  و  اگر  برای  خدا  انباز  قرار  داده  می‌شد  باور  می‌داشتید.  پس  در  این  صورت  فرمانروائی  و  داوری  ازآن  خداوند  والامقام  و  بزرگوار  است  (‌و  هرگونه  که  خود  بـخـواهد  درباره  شما  حکم  صادر  و  داوری  خواهد  کرد.  هم  اینک  بتان  و  کسانی  را  که  شریک  خدا  و  صاحب  سلطه  می‌دانستید  به  فریاد  خوانید  تا  شما  را  از  دوزخ  به  در  آرند!)‌.

این  است  چیزی‌که  شما  را  بدان  جایگاه  خوار  و  موقعیت  رسواگرانه  می‌راند.  شما  معتقد  به  انبارها  بودید،  و  وحدانیت  را  نمی‌پذیرفتید.  پس  فرمان‌،  فرمان  یزدان  بزرگوار  و  والا  است‌.  این  دو  صفت‌،  مناسب  با  جایگاه  و  موقعیت  قضاوت  و  داوری  است‌:  یکی برتری ‌گرفتن  بر  هر  چیزی‌،  و  دیگری  والا  بودن  بر  هر  چیزی  است‌،  آن  هم  در  جایگاه  واپسین  قضاوت  و  داوری‌.

*

در  سایه  این  صحنه  مقداری  از  صفات  خدا  را  برمی‌شمرد  و  ادامه  می‌دهد،  صفاتی  که  با  جایگاه  و  موقعیت  برتری  داشتن  و  والا  بودن  مناسبت  دارد،  مومنان  را  در  مکان  و  مقام  رهنمود  می‌سازدکه  با  دعا  رو  به  خداکنند،  و  خدا  را  به  یگان  بستایند،  و  عبادت  و  طاعت  را  خاص  اوکنند.  همچنین  به  پیام  آسمانی  درباره  بیم  دادن  از  روز  ملاقات  و  رویاروئی  و  داوری  و  سزا  و  جزا  اشاره  می‌کند.  روز  ملاقات  و  رویاروئی  زمانی  خواهد  بود که  ملک  و  مملکت  و  حکومت  و  قدرت  و  برتری  و  والائی  فقط  متعلق  به  خدا  خواهد بود:

(هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ آیَاتِهِ وَیُنَزِّلُ لَکُم مِّنَ السَّمَاءِ رِزْقاً وَمَا یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَن یُنِیبُ . فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ . رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِیُنذِرَ یَوْمَ التَّلَاقِ . یَوْمَ هُم بَارِزُونَ لَا یَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ . الْیَوْمَ تُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ).

او  کسـی  است  که  دلائل  (‌قدرت‌)  و  نشانه‌های  (‌عظمت‌)  خود  را  به  شما  می‌نمایاند  و  از  آسمان  برای  شما  روزی  می‌فرستد.  امّا  تنها  کسانی  متوجه  (‌این  مساله‌)  می‌گردند  که  (‌عناد  را  رها  کنند  و  به  سوی  اندیشیدن  در  باره  نشانه‌های  آفاق  و  انفس  خدا)  برگردند.  اکنون  که  چنین  است‌،  خدا  را  به  فریاد  بخوانید  و  عبادت  و  طاعت  را  خاص  او  بدانید،  هرچند  که  کافران  دوست  نداشته  باشند.  خدا  دارای  مقامات  والا  و  کمالات  بالا  و  تخت  فرماندهی  است‌.  و  او  وحـی  را  به  فـرمان  خود  برای  هرکس  از  بندگانش  که  بخواهد  نازل  می‌کند  تا  (‌مردمان  را)  از  روز  رویاروئی  (‌ایشان  با  خدا  برای  حساب  و  کتاب‌)  بترساند.  روز  رویاروئی  روزی  است  که  مردمان  ظاهر  و  آشکار  می‌شوند  (‌و  تمام  پرده‌ها  و  حجابها  کنار  می‌روند  و  موانع  مادی  برچیده  مـی‌شوند.  بالاخره  علاوه  از  سر  برآوردن  مردم  از  گورها،  درون  و  برون  و  خلوت  و  جلوت  همه  انسانها  نمودار  می‌گردد)  و  چیزی  از  (‌کار  و  بار  و  رفتار  و  پندار)  ایشان  بر  خدا  پنهان  نمی‌ماند.  (‌فریاد  وحشتناکی  را  می‌شنوند  که  می‌گوید:‌)  ملک  و  حکومت‌،  امروز  ازآن  کیست‌؟  (‌پاسخ  قاطعانه  داده  می‌شود  که‌)  ازآن  خـداوند  یکتای  چیره  و  توانا  است‌.  امروز  هر  کسی  در  برابر  کاری  که  کرده  است  جزا  و  سزا  داده  می‌شود.  هیچگونه  ستمی  امروز  وجود  نخواهد  داشت‌.  بی‏گمان  خداوند  سریع‌الحساب  است  (‌و  حساب  و  کتاب  کسی  را  از  موقع  مقرر  به  تاخیر  نمی‌اندازد)‌.

(هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ آیَاتِهِ).

او  کسی  است  که  دلائل  (‌قدرت‌)  و  نشانه‌های  (‌عظمت‌)  خود  را  به  شما  می‌نمایاند.

آیات  خدا،  یعنی  دلائل  قدرت  و  نشانه‌های  عظمت  او،  در  هر  چیزی  از  چیزهائی‌که  در  جهان  است‌،  آشکار  و  پدیدار  است‌،  چه  در  چیزهای  بزرگی  همچون  خورشید  و  ستارگان  و  شب  و  روز  و  رعد  و  برق  و  باران  .  .  .  و  چه  در  چیزکوچ  بسان  اتم  و  سلول  و  برگ  و  شکو‌فه  .  .  .  در  هر  چیزی  از  چیزها  نشانه  معجزه  و  علامت  خارق‌العاده  پیدا  است‌.  وقتی  عظمت  آن  چیز  نمودار  و  پدیدار  می‌آیدکه  انسان  بخواهد  از  آن  چیز  تقلید  کند  -  چه  رسد  به  این‌که  بخواهد  آن  را  پدید  آورد  -‌ تقلید  کامل  و  دقیق  از  یک  چیز  هم  محال  است‌،  تقلید  از  کوچک‌ترین  و  ساده‌ترین  چیزی  که  دست  قدرت  یزدان  آن  را  از  نیستی  به  هستی  آورده  است  و  به  جهان‌گسیل  داشته  است‌.

(وَیُنَزِّلُ لَکُم مِّنَ السَّمَاءِ رِزْقاً)  .

و  از  آسمان  برای  شما  روزی  می‌فرستد.

آنچه  راکه  انسانها  از  این  نزول  و  فرو فرستادن  می‌دانند  و  می‌شناسند  باران  است‌،  باران  که  اصل  حیات  در  این  زمین‌،  و  سبب  طعام  و  شراب  و  خوردنی  و  نوشیدنی  است‌.  ولی  بجز  باران  چیزهای  دیگر  فراوان  است  و  مردمان  روز  به  روز  آنها  راکشف  می‌کنند  و  بدانها  پی  می‏برند.  از  جمله‌:  اشعه‌هائی‌که  حیات‌بخش  هستند  و  اگر  آنها  نباشند  حیات  بر  روی  این  ستاره  زمین  نام  ممکن  نمی‌شد  و  پدیدار  نمی‌گردید.  چه  بسا  از  جمله  این  رزق  و  روزی  آن  رسالتهای  آسمانی  است‌که  از  سوی  یزدان  برای  مردمان  نازل  گردیده‌اند،  و  گامهای  انسانها  را  از  همان  سرآغاز  پیدایش  آدمیزادگان  رهبری  و  رهنمود  کرده‌اند،  وگامهایشان  را  در  راه  درست  برداشته‌اند،  و  به  سوی  برنامه‌های  حیات  هدایت  داده‌اند،  برنامه‌هائی  که  انسان  را  به  خدا  رسانده  است‌،  و  با  قوانین  استوار  او  آشنا  نموده  است‌.

(وَمَا یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَن یُنِیبُ)‌.

جز  کسانی  متوجه  (‌این  مساله‌)  نمی‌گردند  که  (‌عناد  را  رها  کنند  و  به  سوی  اندیشیدن  در  باره نشانه‌های  آفاق  و  انفس  خدا)  برگردند.

کسانی‌که  به  سوی  پروردگار  خود  برمی‌گردند،  نعمتها  و  فضل  وکرم  او  را  یاد  می‌کنند  و  آیات  و  نشانه‌های  شناخت  او  را  ییش  چشم  می‌دارند،  آیات  و  نشانه‌هائی  که  سنگدلان  آنها  را  فراموش  می‌کنند.

در  پرتو ذکر  برگشتن و  توبه‌کردن‌،  و  در  پرتو  تدبر  و  تفکر  و  یاد  و  یادآوری‌ای‌که  برگشتن  و  توبه‌کردن  را  در  دلها  برمی‌انگیزد،  یزدان  سبحان  مومنان  را  رهنمود  می‌کند  خدا  را  به  یگان  بپرستند  و  فریاد  دارند  و  طاعت  و  عبادت  را  خاص  اوکنند،  بدون  این‌که  به  بد  آمدن  و  ناخشنود  بودن‌کافران  توجه‌کنند  و  اهمّیت  بدهند:

(فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ)  .

اکنون  که  چنین  است‌،  خدا  را  به  فریاد  بخوانید  و  عبادت  و  طاعت  را  خاص  او  بدانید،  هرچند  کـه  کافران  دوست  نداشته  باشند. 

کافران  هرگز  راضی  و  خشنود  از  مومنان  نمی‌گردند  این  که  آئین  خود  را  وعبادت  و  طاعت  خود  را  خاص  خدا  کنند،  و  این‌که  او  را  به  یگانگی  بپرستند  و  فقط  او  را  به  کمک  بطلبند  و  فریاد  دارند  نه‌کسی  و  چیزی  جز  او  را.  مومنان  هراندازه  هم  به‌کافران  لطف  و  مهربانی‌کنند،  یا  با  ایشان  راه  صلح  و  ساز  در پیش‌گیرند،  و  با  آرامش  و  نرمش  با  آنان  رفتار  نمایند،  و  رضای  ایشان  را  با  شیوه‌های  گوناگون  بجویند،  هیچ  امیدی  نمی‌رود  کافران  از  مومنان  راضی‌گردند  و  بپسندندکه  ایشان  آئین  خود  را  و  عبادت  و  طاعت  خود  را  خاص  خدا گردانند،  و  او  را  به  یگانگی  بپرستند  و  فقط  از  اوکمک  و  مدد  بطلبند  و  تنها  او  را  به  فریاد  بخوانند  و  بس.  پس  مومنان  باید  راه  خود  را  درپیش‌گیرند  و  به  سوی  هدف  خویش  بروند. 

پروردگار  یگانه  خویشتن  را  فریاد  دارند  و  عبادت  و  پرستش‌کنند،  و  عقیده  خود  را  خاص  او  نمایند،  و  مخلصانه‌گوشهای  دلهـایشان  را  به  فرموده‌ها  و  رهنمودهای  خدا  فرادارند.  دیگر  راضی  شدن  و  خشنود  گردیدن  کافران  یا  خشمگین  شدن  و  نـاخشنود  بودن  ایشان‌،  وظیفه  مومنان  نیست‌.  باید  هم  بدانندکافران  هیج  وقت  از  مومنان  راضی  و  خشنود  نمی‌گردند!

آن‌گاه  چند  صفت  دیگری  از  صفات  خدا  را  ذکر  می‌کند  در  این  جایگاه  و  مقامی‌که  مومنان  را  در  آن  به  عبادت  خدای  یگانه  جهان  دعوت  می‌کند،  هرچند  هم  کافران  نپسندند  و  ناخشنود  گردند.  از  این‌گونه  صفات  بیان  می‌دارد  که  یزدان  سبحان‌:                          

 (  رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ).

خدا  دارای  مقامات  والا  و  کمالات  بالا  و  تخت  فرماندهی  است‌.  و  او  وحـی  را  به  فرمان  خـود  برای  هرکس  از  بندگانش  که  بخواهد  نازل  می‌کند.

تنها  خداوند  سبحان  صاحب  رفعت  و  مقام  عالی  است‌،  و  تنها  او  صاحب  عرش  و  سریر  سلطنت  ملک‌کائنات  و  غـالب  و  چیره  بر  همه  چیز  است‌.  او  است  فرمان  حیاتبخش  جانها  و  دلها  را  ییام  می‌دهد  به  هرکس  از  بندگانش  که  بخواهد.  این  پیام‌کنایه  از  وحی  رسالت  است‌.  ولیکن  تعبیر  از  وحی  با  این  ساختار  واژگانی‌،  پیش  از  هـرچیز  بیانگر  حقیقت  این  وحی  است‌،  و  می‌رساندکه  وحی  روح  و  حیات  بشریت  است‌.  در  مرتبه  دوم  می‌رساندکه  وحی  از  بالا  بر  بندگان  برگزیده،  یعنی  پیغمبران  نازل  می‌گردد  .  .  .  همه  اینها  هم  سایه‌روشنهائی  است‌که  با  این  صفت  خدا  هماهنگ  است‌:

« الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ »  .  والامقام  و  بزرگوار.

و  امّا  وظیفه  برجسته‌کسی‌که  خـدا  او  را  از  میان  بندگانش  برمی‏گزیند  و  روح‌،  یعنی  وحی  را  به  فرمان  خود  بر  او  نازل  می‌کند،  عبارت  است  از  بیم  دادن  و  ترساندن‌:

(لِیُنذِرَ یَوْمَ التَّلَاقِ) . 

تا  (‌مردمان  را)  از  روز  رویاروئی  (‌ایشان  با  خدا  برای  حساب  و  کتاب‌)  بترساند.

در  این  روز  است‌که  جملگی  مردمان  همدیگر  را  ملاقات  می‌کنند  و  به  همدیگر  می‌رسند.  در  این  روز  است  که  انسانها  می‌رسند  به  اعمال  و  افعالی  که  در  زندگی  دنیا  انجام  داده‌اند  و  پیشاپیش  فرستاده‌اند.  در  این  روز  است‌که  آدمیزادگان  با  فرشتگان  و  جنیان  و  جملگی  آفریده‌هائی‌که  در  آن  روز  دیدنی  گرد  می‌آیند  و  در  همایش  قیامت  شرکت  می‌نمایند  ملاقات  دارند.  در  این  روز  است‌که  جملگی  آفریدگان  با  پروردگارشان  در  وقت  حساب  وکتاب  دادگاه  الهی  ملاقات  می‌کنند.  پس  روز  رویاروئی  چنین  روزی  است‌،  با  تمام  معانی  و  مفاهیمی  که  رویاروئی  دارد.

گذشته  از  این‌،  این  روز  روزی  است‌که  همگان  لخت  و  عریان  بدون  هرگونه  پرده  و  حفاظ  و  فیب  دادن  و  تیرک  زدنی‌،  آن‌گونه‌که  هستند  پدیدار  می‌آیند  و  می‌نمایند:

(یَوْمَ هُم بَارِزُونَ لَا یَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ )  . 

روز  رویاروئی  روزی  است  که  مردمان  ظاهر  و  آشکار  می‌شوند  (‌و  تمام  پرده‌ها  و  حجابها  کنار  می‌روند،  و  موانع  مادی  برچیده  می‌شـوند.  بالاخره  علاوه  از  سر  برآوردن  مردم  از  صورها،  درون  و  برون  و  خلوت  و  جلوت  همه  انسانها  نمودار  می‌گردد)  و  چیزی  از  (‌کار  و  بار  و  رفتار  و  پندار)  ایشان  بر  خدا  پنهان  نمی‌ماند.

در  هیچ  وقت  و  در  هیچ  حالی  چیزی  از  مردمان  بر  یزدان  سبحان  پنهان  نمی‌ماند.  ولی  مردمان  در  غیر  چنین  روزی  چه  بسا  چنین  می‌انگارندکه  ایشان  نهان  و  پنهان  از  دیدگان  یزدانند،  و  اعمالشان  و  حرکاتشان  نهان  و  پنهان  است‌.  ولی  امروز  لمس  می‌کنند  و  می‌بینندکه  ایشان  برملا  و  آشکارند،  و  می‌دانندکه  آنان  رسوایند،  و  لخت  و  عریان  از  هر  پرده  و  حجابی،  حتی  پرده  و  حجاب  خیالها  وگمانهایند!

در  آن  روز  متکبران  و  خودبزرگ‌بینان  نابودمند  و  کوچک  می‌گردند،  و  جباران  و  زورمداران‌ کَز  می‌کنند  و  منزوی  می‌گردند،  و  سراسر  جهان  هستی‌ کرنش‌کنان  در  برابر  یزدان  می‌ایستند،  و  بندگان  هم  خاشع  و  خاضع  و  فروتن  برپای  می‌ایستند.  و  تنها  و  تنها  خدای  یگانه  و  توانا  صاحب  ملک  و  ملکو‌ت  و  فرمانروائی  و  قدرت  و  عظمـت  وجبروت  است  و  بس.  خداکه  همیشه  منحصر  به  ملک  و  ملکوت  و  فرمانروائی  و  قدرت  و  عظمت  و  جبروت  است‌،  ولی  در  این  روز  این‌کار  عیان  است  و  نیازی  به  بیان  ندارد.  آنچه  برای  دلها  پدیدار  بود  در  این  روز  برای  چشمها  آشکار  می‌گردد.  این  را  هر  منکری  می‌داند  و  هر  متکبری  بدان  پی  می‏برد.  هر  صدائی  خاموش  می‌شود  و  هرحرکتی  و  جنبشی  ساکت  و  راکد  می‌گردد.  تنها  صدای  بلند  والائی  و  هراس‌انگیزی  می‌پرسد  و  پاسخ  می‌گوید.  در  آن  روز  در  سراسر  هستی  پرسنده‌ای  و  پاسخ‌دهنده‌ای  جز  او  وجود  ندارد:

(لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ)  .

ملک  و  حکومت‌،  امروز  ازآن  کیست‌؟‌.

(لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ)  .

ازآن  خداوند  یکتای  چیره  و  توانا  است‌.

(الْیَوْمَ تُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ )  .

امروز  هر  کسی  در  برابر  کاری  که  کرده  است  جزا  و  سـزا  داده  می‌شود.  هیچگونه  ستمی  امروز  وجود  نخواهد  داشت‌.  بی‏گمان  خداوند  سریع‌الحساب  است  (‌و  حسـاب  و  کتاب  کسی  را  از  موقع  مقرر  به  تاخیر  نمی‌اندازد)‌.

امروز  روز  سزا  و  جـزای  راستین  است‌.  امروز  روز  داوری  فیصله‌بخش  است‌.  هیچ‌گونه  سستی  وکندی  و  مهلت  دادن  و  به  تاخیر  افکندی  در  میان  نیست‌.

جلال  و  عظمت  و  سکوت  و  خاموشی  خیمه  می‌زند.  ترس  و  هراس  و  خضوع  و  خشوع  جایگاه  همایش  رستاخیز  را  فرامی‌گیرد.  مردمان  گوش  مـی‌دهند  و  می‌شنوند  وکرنش  می‏برند  و  فروتنی  می‌کنند.کار  به  پایان  می‌آید،  و  نامه‌های  حساب  وکتاب  درهم  پیچیده 

می‌شود.

این  سایه‌روشن  هماهنگ  می‌گردد  با  فرموده  یزدان  در  باره‌کسانی‌که  راجع  به  آیات  و  نشانه‌های  خدا  به  ستیز  می‌پردازند.  این  بخش  در  سرآغاز  سوره  آمده  است‌:

 (فَلَا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلَادِ).

آمد  و  شد  و  سلطه  و  قدرت  کافران  در  شهرها  و  کشورها،  تو  را  گول  نزند.             (‌غافر/4)

 این  پایان  گشت  وگذار  در  زمین‌،  و  برتری‌جوئی  به  ناحق‌،  و  زورگوئی  و  خودبزرگ‌بینی  و  ثروتمندی  و  بهره‌مندی  ازکالاها  و  خوشیها  است‌.

*

روند  قرآنی  به  پیش  می‌رود  وپیغمبر  (ص)‌را  رهنمود  می‌کند  به  این‌که  مردمان  را  از  آن  روز  بترساند.  این  هم  در  صحنه‌ای  از  صحنه‌های  قیامت  که  فرمانروائی  و  داوری  در  آنجا  منحصر  به  خدا  است‌،  نشان  داده  میشود.  این  امر  قبلاً  به  صورت  حکایت  برایشان  بیان  گردیده  بود،  ولی  به  شکل  خطاب  بدیشان  نیامده  بود: 

( وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ کَاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَلَا شَفِیعٍ یُطَاعُ .یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ . وَاللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَقْضُونَ بِشَیْءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ؟ ) .

(‌ای  محمّد!)  آنان  را  از  روز  نزدیک  بترسان  (‌که  قیامت  است‌)‌.  آن  زمانی  که  دلها  (‌از  شدت  وحشت‌)  به  گلوگاه  می‌رسند  (‌و  انگار  از  جای  خود  کنده  و  به  بالا  پرت  شده‌اند)  و  تمام وجودشان  مملو  از  خشم  و  اندوه  می‏گردد  (‌خشم  بر  کسانی  که  ایشان  را  به  چنین  سرنوشتی  دچار  کرده‌اند،  و  خشم  بر  خود  که  بـه  حرف  دیگران  گوش  فراداده‌اند،  و  غم  و  اندوه  بر  روزگار  هدر  رفته  و  طلای  عمر  باخته  شده‌)‌.  ستمگران  نه  دارای  دوست  دلسوزند، و نه دارای میانجیگری   که  میانجی  او  پذیرفته  گردد.  خداوند  به  حق  و  عدل  داوری  می‌کند،  و  کسانی  را  که  بجای  او  به  فریاد  می‌خوانند  (‌به  سبب  عجز  و  ناتوانی‌)  کم‌ترین  داوری  از  دست  ایشان  ساخته  نیست  (‌و  اصلاً  کاره‌ای  نیستند  تا  داوری  به  پیش  ایشان  برده  شود)‌.  تنها  خدا  شنوا  و  بینا  است‌.

« الْآزِفَةِ »‌:  نزدیک  و  شتابنده  .  .  .  و  آن  قیامت  است‌.  این  واژه  قیامت  را  به‌گونه‌ای  به  تصویر  می‌کشدکه  انگار  قیامت  نزدیک  و  خزنده  است‌.  بدین  خاطر  نـفسها  غم‌آلود  و  بریده  بریده  است‌.  انگار  دلهای  غمناک  بر  گلوگاه‌ها  فشار  وارد  می‌آورند.  مردمان  نفسهای  خود  را  باز  می‌گیرند  و  دردها  و  ترسهای  خویش  را  قورت  می‌دهند.  قورت  دادن  ایشان  را  غمگین  می‌سازد،  و  بر  سینه‌هایشان  سنگینی  می‌کند،  و  آنان  دوستی  را  پیدا  نمی‌کنند که  بدیشان  مهر  و  عطوفت  ورزد،  و  میانجیگر  و  شفیعی  را  نمی‌یابند که  سخنش  ارج  و  رواجی  داشته  باشد  و  از  او  در  این  جایگاه  سخت  و  غـم‌آلود  اطاعت  بشود  و  سخنش  پذیرفته‌گردد!

آنان  در  این  روز  پیدا  و  نمایان  هستند.  چیزی  از  چیزهای  ایشان  از  یزدان  نهان  و  پنهان  نمی‌گردد،  حتی  دزدیده  نگاه  کردنشان‌،  و  راز  پنهان  در  سینه‌هایشان‌: 

(یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ).

خداوند  از  دزدانه  نگاه  کردن  چشمها  و  از  رازی  که  سینه‌ها  در  خود  پنهان  می‌دارند،  آگاه  است‌.

چشم  خیانت‌پیشه  سعی  می‌کند  خیانت  خود  را  پنهان  دارد.  ولی  آن  خیانت  بر  خدا  پنهان  نمی‌ماند.  سینه‌ها  راز  پوشیده  را  پنهان  می‌دارند،  ولی  آن  راز  برای  علم  خدا  علنی  و  آشکار  است‌.

تنها  خدا  است‌که  در  این  روز  داوری  حق  خود  را  انجام  می‌دهد.  و  خداگونه‌های  ادعائی  ایشان  هیچ‌گونه  منزلت  و  مقامی  ندارند  و  هیج‌گونه‌کاری  را  و  حکمی  را  و  قضاوتی  را  نمی‌توانند  بکنند:

(وَاللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَقْضُونَ بِشَیْءٍ)  .     

خداوند  به  حق  و  عدل  داوری  می‌کند،  و  کسانی  را  که  بجای  او  به  فریاد  می‌خوانند  (‌به  سبب  عجز  و  ناتوانی‌)  کم‌ترین  داوری  از  دست  ایشان  ساخته  نیست  (‌و  اصلاً  کاره‌ای  نیستند  تا  داوری  به  پیش  ایشان  برده  شود)‌. 

خداوند  به  حق  و  عدل  داوری  مـی‌کند.  داوری  او  از  روی  دانش  و  آگاهی  است  و  او  می‌شنود  و  می‏بیند.  این  است  برکسی  ظلم  نمی‌کند  و  چیزی  را  فراموش  نمی‌نماید:

« إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ  » .

 تنها  خدا  شنوا  و  بینا  است‌. 


 

 [1] نگا:  غافر/٢٩و  ٨٤و  85 (‌مترجم‌)

تفسیر سوره‌ی غافر آیه‌ی 85-78

 

سوره‌ی غافر آیه‌ی 85-78

 

( وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِکَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاء أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ (78) اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْکَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ (79) وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ وَلِتَبْلُغُوا عَلَیْهَا حَاجَةً فِی صُدُورِکُمْ وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (80) وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ فَأَیَّ آیَاتِ اللَّهِ تُنکِرُونَ (81) أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَاراً فِی الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ (82) فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون (83) فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَکَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ(84) فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْکَافِرُونَ (85)

 

این  مرحله‌،  تکمله  پیروی  است‌که  در  آخر  درس‌گذشته  آمده  است‌.  تکمله  رهنمود  و  رهنمون  پیغمبر  (ص)  و  مومنان  است‌.  به  صبر  و  شکیبائی‌کردن‌،  تا  خدا  اجازه  می‌دهد،  و  وعد  و  وعید  او  پیاده  می‌شود  و  تحقق  پیدا  می‌کند،  چه  این  وعد  و  وعید  در  قید  حیات  پیغمبر  (ص)  پیاده  شود  و  تحقق  پیداکند،  و  چه  به  تاخیر  بیفتد  و  پس  از  وفات  او  پیاده  شود  و  تحقق  پیدا  کند.  در  هر  صـورت‌،  این  وظیفه  او  نبوده  و  بدو  مربوط  نیست‌.  بلکه  پیاده  شدن  و  تحقق  حاصل‌کردن  و  نتیجه  دادن  وعد  و  وعید  الهی‌،  و کار  این  عقیده‌،  و  وظیفه مومنان  بدان  و  مجادله‌کنندگان  در  باره  آن‌،  یعنی  آن  ستیزه‌گرانی‌که  خود  را  بزرگتر  از  آن  می‌دانند  که  بدین  عقیده‌گردن  نهند،  به  خدا  واگذار  است‌،  و  قاضی  و  داور  این‌کار  ذات  پاک‌کردگار  است  و  بس.  خدا  است‌که  این  عقیده  را  رهبری  می‌کند  و  بدان  حرکت  و  جهت  می‌دهد  و  آن‌گونه‌که  بخواهدگامهایش  را  سمت  و  سو  می‌دهد.  و  امّا  این  مرحله  تازه‌ای  که  این  سوره  بدان  پایان  داده  می‌شود،  به  عرضه  کردن  گوشه‌های  دیگری  از  این  حقیقت  ادامه  می‌دهد  و  جوانب  دیگری  را  دنبال  می‌کند.  داستان  این  کار،  داستان  طولانی  و  قدیمی  است‌.  تنها  با  رسالت  اسلام  و  پیغمبرش  (ص) نیاغازیده  است‌.  بلکه  پیش  از  پیغمبر  اسلام  پیغمبران  زیادی  آمده‌اند  و  بوده‌اند.  خدا  داستان  برخی  از  آنان  را  برای  توگفته  است‌،  و  داستان  برخی  از  ایشان  را  برایت  نـقل  ننموده  است‌.  همه  پیغمبران  با  تکذیب  و  تکبر  دیگران  رویاروی  شده‌اند.  از  همه  آنان  معجزه‌ها  و  خارق‌العاده‌ها  درخواست  شده  است‌.  همه  پیغمبران  هم  آرزو  کرده‌اند  که  کاش  خدا  معجزه  و  خارق‌العاده‌ای  می‌نمود  که  تکذیب‌کنندگان  بدان  اقرار  و  اعتراف  می‌کردند.  امّا  هیچ  معجزه‌ای  و  هیچ  خارق‌العاده‌ای  رخ  نمی‌دهد  و  نموده  نمی‌شود،  مگر  با  اجازه  یزدان‌،  آن  هم  در  زمانی‌که  خدا  خودش  بخواهد.  چه  این  دعوت‌،  دعوت  خدا  است‌،  و  هر  آن‌گونه‌که  خود  بخواهد  آن  را  پدیدار  و  نمودار  می‌گرداند،  و  آن  را  نشان  می‌دهد  و  می‌نمایاند.

هرچندکه  نشانه‌ها  و  معجزه‌های  یزدان  در  سطح  جهان  پراکنده‌اند،  و  در  هر  زمانی  و  در  هر  مکانی  در  معرض  دید  مردمانند،  در  اینجا  از  چهارپایان  سخن  می‌رود،  و  ازکشتیهاگفتگو  می‌شود،  و  یک  اشاره  همگانی  به  سائر  چیزهائی  می‌شودکه‌کسی  نمی‌تواند  آنها  را  انکارکند  و  نپذیرد.

این  سوره  را  با  پسوده  نیرومندی  در  باره  محل  هلاک  گذشتگان  و  جایگاه  نقش  زمین  شدنشان  به  پایان  می‏برد،  گذشتگانی  که  موقعیت  تکذیب‌کنندگان  را  در پیش  گرفتند،  و  نیرو  و  آبادانی  و  دانشی  که  در  این  همچون  موقعیتی  داشتند  و  پیداکردند  ایشان  را  مغرور  کرد  وگولشان  زد،  و  بعد  از  آن‌،  قانون  و  سنت  خدا  ایشان  را  دربرگرفت‌،  و  بر  بادشان  داد:

(فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْکَافِرُونَ) .

امّا  ایمانشان  به  هنگام  مشاهده  عذاب  شدید  ما،  بدیشان  سودی  نرسانیده  است  و  نفعی  به  حالشان  نداشته  است‌.  این  سنت  و  شیوه  همیشگی  خدا  در  مورد  بندگانش  بوده  است  و  کافران  بدان  هنگام  زیانبار  شده‌اند.  (‌چرا  که  سرمایه  وجود  خود  را  در  بیراهه  هدر  داده‌اند  و  حاصلی  جز  گناه  و  رسوائی  و  عذاب  دردناک  خدائی  فراهم  نساخته‌اند)‌. (‌غافر/٨٥)

 با  این  آهنگ‌،  سوره‌ای  به  پایان  می‌آید  که  سراسر  آن  پیکار  میان  حق  و  باطل،  و  ایمان  وکفر،  و  خوبی  و  نیکی  و  طغیان  و  سرکشی  بوده  است‌،  تا  زمانی‌که  با  این  واپسین  خاتمه‌،  پایان  داده  می‌شود.

*

« وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِکَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاء أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ »‌.

پیش  از  تو  پیغمبرانی  را  (‌برای  رهنمود  مردمان‌)  قرستاده‌ایم‌.  سرگذشت  بعضیها  را  برای  تو  بازگو  کرده  و  سرگذشت  برخیها  را  برای  تو  بازگو  نکرده‌ایم‌.  هیچ  پیغمبری  حق  نداشته  است  معـجزه‌ای  را  (‌که  قوم  او  پیشنهاد  کرده‌اند)  نشان  دهد  مگر  به  فرمان  خدا.  زمانی  هم  فرمان  خدا  (‌مبنی  بر  ارائه  آن  معجزه  صادر  شده  است  و  پیشنهادکنندگان  ایمان  نیاورده‌انـد)  دادگرانه  داوری  شـده  است‌.  (‌بدین  معنی  که  خدا  پیغمبران  و  مومنان  را  نجات  داده  است‌)  و  آن  وقت  باطلگرایان  (‌هلاک  و)  زیانمند  گشته‌اند.

این  کار  سوابق  بسیاری  دارد.  خدا  برخی  از  آنها  را  در  این‌کتاب  برای  پیغمبر  خود  (ص)  نقل  فرموده  است‌،  و  برخی  از  آنها  را  روایت  ننموده  است‌.  آن  چیزهائی  راکه  ازکار  و  بار  پیغمبران  روایت  فرموده  است‌،  اشاره  به  راه  دور  و  دراز  متصل  و  دارای  نشانه‌های  علامتگذاری  روشنی  دارد،  و  چیزهائی  را  می‌رساندکه  بیانگر  قانون  و  سنت  ساری  و  جاری  خدا  است‌،  قانون  و  سنتی‌که  تخلف‌ناپذیر  است‌.  همچنین  بیانگر  چیزهائی  است  که  حقیقت  رسالت  و  وظیفه  پیغمبران  و  حدود  و  ثغور  ماموریتشان  را  دقیق  و  روشن  توضیح  می‌دهد.

این  آیه  حقیقتی  را  تاکید  می‌کندکه  نیاز  به  استقرار  موکدانه  آن  در  دل  و  درون  آدمی  دارد.  این  آیه  بر  همچون  حقیقتی  تکیه  می‌کند  تا  آن  را  سفت  و  سخت  استقرار  بخشد  و  محکم  و  استوارش  دارد:

(وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ) .

 هیچ  پیغمبری  حق  نداشته  است  معجزه‌ای  را  (‌که  قوم  او  پیشنهاد  کرده‌اند)  نشان  دهد  مگر  به  فرمان  خدا.

چه  نفس  انسان  - ‌اگرچه  این  نفس‌،  نفس  پیغمبر  باشد  -  تمنا  می‌کند  و  می‌خواهد  و  علاقه  نشان  می‌دهد  و  رغبت  می‌ورزدکه  دعوت  برتری‌گیرد  و  چیره  شود،  و  دشمنان  و  ستیزه‌جویان  تند  و  سریع  اقرار  و  اعتراف‌کنند  به  حقانیت  دعوت  و  بدان‌گردن  نهند.  این  است‌که  نفس  بشری  به  پیدایش  معجزه  خارق‌العاده‌ای  چشم  امید  می‌دوزد،  معجزه  خارق‌العاده‌ای  که  بر  هر  دشمنی  و  ستیزه‌گری  غلبه‌کند  و  چیره  شود.  ولیکن  خدا  می‌خواهد  بندگان  برگزیده‌اش  صبر  مطلق  در پیش  گیرند،  و  نفس  خـود  را  بر  آن  تمرین  دهند.  این  است‌که  برایشان  بیان  می‌فرمایدکه  هیچ‌گونه  کار  و  باری  و  انتخاب  و  اختیاری  بدیشان  داده  نشده  است‌،  و  وظیفه  ایشان  وقتی  که  پیام  را  رساندند  و  ابلاغ  فرمان  کردند  به  پایان  می‌رسد،  و  آوردن  معجزه  و  نشان  دادن  خارق‌العاده  بر  عهده  خدا  است  و  هر  وقت‌که  بخواهد  آن  را  نشان  می‌دهد‌.  این  بدان  خاطر  است  که  پیغمبران  دلهایشان  اطمینان  یابد  و  بیارامد  و  محکم  و  استوار  بماند،  و  از  هر  آن  چیزی‌که  بر  دستهایشان  انجام  می‌شود  و  توسط  ایشان  روی  می‌دهد  راضی  باشند،  و  بعد  از  آن‌کار  را  به  طورکلی  به  خدا  واگذارند.

همچنین  یزدان  سبحان  می‌خواهد  مردمان  بدانند  سرشت  الوهیت  چیست  و  سرشت  نبوت  کدام  است‌،  و  آگاه  باشند  که  پیغمبران  انسانهائی  از  خودشان  هستند.  خدا  ایشان  را  برگزیده  است‌،  و  برای  آنان  تعیین  وظیفه  کرده  است‌،  و  حدود  و  ثغو‌ری  برای  وظیفه  ایشان  مشخص  داشته  است‌.  دیگر  پیغمبران  نمی‌توانند  و  تلاش  آن  را  هم  ندارند  از  حدود  و  ثغو‌ر  وظیفه  خود  تجاوزکنند  و  پا  را  فراتر  نهند.

همچنین  مردمان  باید  بدانند  تاخیر  در  نشان  دادن  معجزات  پیشنهادی،  لطف  و  مرحمت  در  حق  ایشان  است‌.  چراکه  قانون  و  سنت  خدا  چنین  بوده  است  هر  وقت  معجزات  پیشنهادی  مردمان  را  بدیشان  نموده  است  و  آنان  باز  هم  ایمان  نیاورده‌اند  و  از  فرمان  خدا  سرپیچی  کرده‌اند،  تکذیب‌کنندگان  را  نابود  کرده  است‌.  در  این  صورت  اگر  معجزات  پیشنهادی  به  تاخیر  انداخته  شده  است  و  به  درخواستشان  پاسخ  داده  نشده  است‌،  این  مهلت  و  فرصت  بشمار  آمده  است‌،  و  محبت  و  مرحمتی  بوده  است‌که  خدا  در  حق  ایشان  روا  دیده  است‌:

فَإِذَا جَاء أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ).

زمانی  هم  فرمان  خدا  (‌مبنی  بر  ارائه  آن  معجزه  صادر  شده  است  و  پیشنهادکنندگان  ایمان  نـیاورده‌اند)  دادگرانه  داوری  شده  است‌.  (‌بدین  معنی  که  خدا  پیغمبران  و  مومنان  را  نجات  داده  است‌)  و  آن  وقت  باطلگر‌ایان  (‌هلاک  و)  زیانمند  گشته‌اند.

دیگر  مجالی  برای‌کارکردن  و  توبه  نمودن  و  دست  کشیدن  نمانده  است  پس  از  آن‌که  خدا  واپسین  داوری  را  فرموده  است  و  آخرین  حکم  را  صادر  نموده  است‌. 

*

آن‌گاه  درخواست‌کنندگان  معجزات  و  خوارق  عادات  را  به  معجزه‌ها  و  خارق‌العاده‌هائی  ارجاع  می‌دهد  که  دم  دست  هستند  و  حاضر  و  آماده  می‏باشند،  ولی  آنان  به  سبب  طول  انس  و  الفت  بدانها  وجود  آنها  را  فراموش  می‌کنند.  این  معجزه‌ها  و  خارق‌العاده‌ها  را  اگر  اندکی  بنگرند  و  برخی  از  آنها  را  خوب  وراند‌ازکنند  و  با  معجزه‌ها  و  خارق‌ا‌لعاده‌هائی  مقایسه  نمایند  که  آنها  را  پیشنهاد  می‌نمایند،  خواهند  دید  معجزه‌ها  و  خارق‌العاده‌های  حاضر  و  آماده‌ای‌که  براثر  طول  انس  و  الفت  آنها  را  فراموش  کرده‌اند  گواه  بر  الوهیت  خدا  هستند،  و  هرگونه  ادعائی  را  قلم  بطلان  می‌کشندکه  بگو‌یدکسی  جز  خدا  اینها  را  آفریده  است‌،  و  همچنین  هرگونه  ادعائی  را  باطل  اعلام  می‌کنندکه  بگو‌ید  اینها  بدون  آفریدگار  مدبر  و  با  اراده‌ای  خود  به  خود  پدیدار  آمده‌اند  و  خلعت  هستی  پو‌شیده‌اند:

( اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْکَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ . وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ وَلِتَبْلُغُوا عَلَیْهَا حَاجَةً فِی صُدُورِکُمْ وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ . وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ فَأَیَّ آیَاتِ اللَّهِ تُنکِرُونَ ؟ ) .

خدا  کسی  است  که  چهارپایان  را  برای  شما  آفریده  است  تا  سوار  برخی  از  آنها  شوید  و  برخی  از  آنها  را  بخورید.  و  برای  شما  در  آنها  منافع  زیاد  و  قابل  توجه  دیگری  است  (‌همچون‌:  شیر،  پشم‌،  پوست‌،  و  غیره‌)‌.  و  بر  چهارپایان  (‌که  وسیله  مسافرت  در  خشکی  هستند)  و  روی  کشتیها  (‌که  وسیله  مسـافرت  در  دریا  هستند،  کـالای  شما  و  خود)  شما  حمل  می‌شوید.  خداوند  نشانه‌های  (‌قدرت  و  عظمت‌)  خود  را  (‌در  آفاق  و  انفس‌)  به  شما  نشان  می‌دهد  (‌حال  بگوئید)  کدامیک  از  نشانه‌های  (‌قوت  و  شوکت‌)  خدا  را  می‌توانید  انکار  کـنید؟‌.

پیش  از  هر  چیز،  آفرینش  این  چهارپایان  معجزه  خارق‌العاده‌ای  بسان  آفرینش  انسانها  است‌.  دمیدن  حیات  در  وجود  آنها،  و  ترکیب‌بند  پیکره  آنها،  و  شکل  و  قیافه  آنها،  همه  و  همه  خارق‌العاده  و  معجزه  است‌.  انسانها  نمی‌توانند  ادعاء  کنند  که  آنان  آنها  را  آفریده‌اند  و  بدین  سیما  و  نما  به جهان  گسیل  داشته‌اند.  رام  کردن  این  چهارپایان  و  مسخرکردن  آنها  برای  انسان‌ کار  خدا  است‌.  در  میان  چهارپایانی  برخیها  چسم  بزرگتر  و  نیروی  بیشتری  از  انسان  دارند:

(اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْکَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ...  )‌.

خدا  کسی  است  که  چهارپایان  را  برای  شما  آفریده  است  تا  سوار  برخی  ازآنها  شوید  و  برخی  ازآنها  را  بخورید ...

این  سخن  با  احترام  انسان  سازگار  نیست‌که  کسی  بیاید  و  بگوید:  چهارپایان  به  همین  شکل  خود  به  خود  پدید  آمده‌اند،  و  السلام‌!  و  اینها  برای  انسان  معجزه  نیستند!  و  وجود  آنها  بر  آفریدگار  دلالت  ندارد،  آفریدگاری‌که  آنها  را  پدید  آورده  است  و  خلقت  بخشیده  است  و  آنها  را  رام  انسان  نموده  است  طبق  ویژگیهائی‌که  در  آنـها  سرشته  است  و  در  انسان  به  ودیعت‌گذاشته  است!  .  .  منطق  فطرت  این  جدال  و  ستیز  را  مردود  می‌دارد،  و  به سختی  جز  این  اعتراف  و  اقرار  می‌کند.

بدیشان  نعمتهای  بزرگی  را  تذکر  می‌دهدکه  در  این  معجزه‌های  خارق‌العاده  نهفته  است‌:

« لِتَرْکَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ »‌.

تا  سوار  برخی  از  آنها  شوید  و  برخی  از  آنها  را  بخورید.

(وَلِتَبْلُغُوا عَلَیْهَا حَاجَةً فِی صُدُورِکُمْ وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ)‌.   

و  منظور  دیگر  (‌از  آفرینش  آنها)  این  بوده  است  که  بر  آنها  سوار  شوید  و  به  مقاصدی  که  در  دل  دارید  برسید  (‌مانند  حمل  بار  و  تفریح  و  سیاحت  و  غیره‌)‌.  و  بر  چهارپایان  (‌که  وسیله  مسافرت  در  خشکی  هستند)  و  روی  کشتیها  (‌که  وسیله  مسافرت  در  دریا  هستند،  کالای  شما  و  خود)  شما  حمل  می‌شوید.

مقاصدی  که  در  دل  بوده  است‌،  و  مقاصدی  که  سوار  بر  چهارپایان  بدانها  رسیده‌اند،  نیازمندیهای  مهمّی  بوده  ا‌ست‌که  در  آن  زمان  وجود  داشته  است‌،  پیش  از  این‌که  وسائل  حمل  و  نقل  و  مسافرت  و  تماس  پدید  آید  و  پیشرفت‌کند،  و  آن  نیازمندیها  جز  بر  پشت  این  چهارپایان  برآورده  نمی‌گردیده  است‌.  البته  هنوزکه  هنوز  است  نیازمندیهائی  در  میان  است‌که  چه  امروز  و  چه  فردا  پیوسته  بر  پشت  این  چهارپایان  -‌ آورده  می‌شود.  تا  به  همین  لحظه  مسافرتهائی  درکوه‌ها  صورت  میپذیردکه  جز  سوار  بر  این  چهارپایان  و  بر  پشت  این  چهارپایان  انجام  نمی‌پذیرد،  هرچندکه  قطار  و  ماشین  و  هواپیما  در  میان  است‌.  زیرا  این  مسافرتها  در  گذرگاه‏های  تنگی  صورت  می‌پذیرد  که  جز  با  پای  چهارپایان  طی  نمی‌شود!

« وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ »‌.

و  بر  چهارپایان  (‌که  وسیله  مسافرت  در  خشکی  هستند)  و  روی  کشتیها  (‌که  وسیله  مسافرت  در  دریا  هسـتند،  کالای  شما  و  خود)  شما  حمل  می‌شوید.

این  هم  بسان  آن  نشانه‌ای  از  نشانه‌های  شناخت  خدا  است‌،  و  نعمتی  از  نعمتهای  یزدان  برای  انسان  است‌.  حرکت‌کشتیها  در  آبها  بر  قوانین  و  همآوائیهائی  استوار  است‌که  در  طرح  و  نقشه  این  جهان‌:  اعم  از  آسمان  آن  و  زمین  آن‌،  و  خشکی  آن  و  آبی  آن‌،  و  در  سرشت  اشیاء  آن  و  عناصر  آن‌،  وجود  دارد.  باید  این  قوانین  و  همآوائیها  باشد  تاکشتیها  درآبها  حرکت  بکنند  و  بروند،  چه  کشتیهای  بادبانی  و  چه‌کشتیهای  بخاری  و  چه  کشتیهای  انرژی  اتمی‌،  و  غیر  اینها  باشند،  و  با  نیروهای  دیگری  جدای  از  بادبان  و  بخار  و  انرژی  اتمی  حرکت  بکنند،  نیروهائی‌که  خدا  آنها  را  در  این  جهان  به  ودیعت  نهاده  است‌،  و  استفاده از  آنها  را  برای  انسان  مقدور  و  میسر  ساخته  است  .  .  .  بدین  خاطر  است  ازکشتیها  در  وقت  عرضه معجزه‌ها  و  خارق‌العاده‌ها  و  نشانه‌های  شناخت  خدا،  و  در  وقت  عرضه  نعمتهای  او،  در  هر  دو  بخش  یکسان  یاد  می‌شود.

چه  معجزه‌ها  و  خارق‌العاده‌ها  و  نشانه‌های  زیاد  شناخت  خدا  از  این  قبیل  وجود  دارد  و  در  سراسر  هستی  پخش  و  پراکنده  است‌،  و  انسانی‌که  جدی  باشد  نمی‌تواند  آنها  را  انکار  کند:

(وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ فَأَیَّ آیَاتِ اللَّهِ تُنکِرُونَ).

خداوند  نشانه‌های  (‌قدرت  و  عظمت‌)  خود  را  (‌در  آفاق  و  انفس‌)  به  شما  نشان  می‌دهد  (‌حال  بگوئید)  کدامیک  از  نشانه‌های  (‌قوت  و  شوکت‌)  خدا  را  می‌توانید  انکار  کنیـد؟‌. 

بلی  بـعضیها  هستندکه  به  انکار  می‌پردازند،  و  برخی  هم  هستندکه  در  باره  معجزه‌ها  و  خارق‌العاده‌ها  و  نشانه‌های  شناخث  خدا  به  جدال  و  ستیز  می‌نشینند،  وگروهی  هم  یافته  می‌شوندکه  به  ناحق  به  مجادله  می‌پردازند  و  می‌خواهند  با  باطل  حق  را  مغلوب  سازند.  ولیکن  هیچ  یک  از  آنان  مجادله  و  ستیز  را  جز  از  روی‌کجرفتاری‌،  یا  غرض  و  مرض‌،  یا  تکبر  و  خودبزرگ‌بینی‌،  و  یا  مغالطه  و  سفسطه‌بازی  نمی‌آغازند،  آن  هم  برای  هدفی  جز  حقیقت‌که  در  مد  نظر  دارند.

کسانی  یافته  می‌شوندکه  به  جدال  و  ستیز  می‌پردازند  چون  طاغوتهائی  بسان  فرعون  و  امثال  او  هستند،  و  بر  شاهی  و  فرمانروائی  خود،  و  یا  بر  تخت  سلطنت  خود  می‌ترسند.  زیرا  تختشان  بر  افسانه‌هائی  استوار  است  که  حق  آن  را  از  بین  می‌برد،  حقی‌که  در  پرتو  پایداری  و  ماندگاری  حقیقت  الوهیت  واحده‌،  پایدار  و  ماندگار  می‌ماند»

کسانی  یافته  می‌شوند  که  به  جدال  و  ستیز  می‌پردازند،  چون  دارای  مکتبی  همچون‌کمونیستی  در  حکومت  و  فرمانروائی  هستند.  اگر  حقیقت  عقیده  آسمانی  در  دلها  و  درونها  جایگزین  و  مستقر  شود  آن  مکتب  درهم  می‌شکند  و  فرو  می‌ریزد.  زیرا  همچون‌کسانی  می‌خواهند  مردمان  به  زمین  بچسبند،  و  دلهایشان  را  به  معده‌هایشان  و  هواها  و  هوسهای  بدنهایشان  آویزان  گردانند،  و  دلها  و  درونهای  انسانها  را  از  عبادت  و  پرستش  خدا  خالی  نمایند  تا  مکتبی  را  بپرستند  و  یا  رهبری  را  بپرستند!

کسانی  هم  هستند  به  جدال  و  ستیز  می‌پردازند  چون  به  سیطره  و  قدرت  مردان  آئینی  گرفتار  آمده‌اند  -  همان‌گونه‌که  در  تاریخ‌کلیسای  قرون  وسطی  رخ  داده  است  -  بدین  جهت  آنان  می‌خواهند  از  همچون  سیطره  و  قدرتی  نجات  پیداکنند،  درنتیجه  افراط  می‌کنند  و  خدای  کلیسا  را  به‌کلیسا  برمی‌گردانند،  خدائی‌که  انسانها  به  نام  او  پرستش می‌شوند!

در  دنیا  اسباب  و  علل  دیگری  نیز  وجود  دارد  .  .  .  به  هر  حال  منطق  فطرت  از  همچون  جدال  و  ستیزی‌گریزان  است‌،  و  به  حقیقت  ثابتی  معترف  و  مقرّ  است‌که  در  دل  هستی  است‌،  و  در  فراسوی  هر  جدال  و  ستیزی‌،  آیات  خدا  گویای  آن  است‌.

در  پایان‌،  این  آهنگ  نیرومند  واپسین  درمی‌رسد:

(أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَاراً فِی الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ . فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون . فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَکَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ . فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْکَافِرُونَ)  .

آیا  در  زمین  به  سیر  و  سیاحت  نپرداخته‌اند  تا  ببینند  سرنوشت  کسانی  که  پیش  از  ایشان  بوده‌اند  به  کـجا  کشیده  است  (‌و  کارشان  به  کجا  انجامیده  است‌؟‌)  آنان  که  از  اینان  نیرومندتر  و  دارای  آثار  بیشتری  در  زمین  بوده‌اند،  ولی  چیزهائی  که  فراچنگ  آورده  بودند  ایشان  را  (‌از  عذاب  خدا)  رهائی  نداد  و  بدیشان  سودی  نبخشید.  هنگامی  که  پیغمبران  آیه‌های  روشن  و  دلائل  آشکاری  برای  ایشان  می‌آوردند،  به  دانش  و  معلوماتی  که  خودشان  (‌در  باره مظاهر  دنیا)  داشتند  خوشحال  و  شادان  می‌شدند  و  (‌بدان  اکتفاء  می‌نمودند  و  علوم  و  معارف  وحی  آسمانی  را  به  بازیچه  و  تمسخر  می‏گرفتند،  و  سرانجام‌)  عذابی  که  توسط  انبیاء  از  آن  بیم  داده  می‌شدند  و  ایشان  مسخره‌اش  می‌دانستند،  آنان  را  دربر  می‏گرفت.  هنگامی  که  عذاب  شدید  ما  را  می‌دیدند،  می‌گفتند:  به  خدای  یگانه  ایمان  داریم  و  انبازهائی  را  که  به  سبب  آنها  مشرک  بشمار  می‌آمده‌ایم  نمی‌پذیریم  و  مردود  می‌شماریم‌.  امّا  ایمانشان  به  هنگام  مشاهده  عذاب  شدید  ما،  بدیشان  سودی  نرسانیده  است  و  نفعی  به  حالشان  نداشته  است‌.  این  سنت  و  شیوه  همیشگی  خدا  در  مورد  بندگان  بوده  است  و  کافران  بدان  هنگام  زیانبار  شده‌اند.  (‌چـرا  که  سرمایه  وجود  خود  را  در  بیراهه‌ها  هدر  داده‌اند  و  حاصلی  جز  گناه  و  رسوائی  و  عذاب  دردناک  خدائی  فراهم  نساخته‌اند)‌.

محلهای  هلاک  شدن  و  نقش  زمین‌گشتن‌گذشتگان‌،  در  تاریخ  بشری  فراوان  است‌.  برخیها  هنوز  آثارشان  حکایت  از  داستانشان  دارد،  و  برخیها  روایتهای  زبان  به  زبان،  داستانشان  را  محفوظ  نگاه  داشته  است‌،  یا  اوراق  وکتابها  آن  را  مصون  نموده  است  و  برجای  داشته  است‌.  قرآن  مجید  در  موارد  بسیاری  دلها  را  بدان  آثار  و  جایگاه‌ها  توجه  می‌دهد،  چرا  که  در  این  آثار  و  جایگاه‌ها  دلایلی  بر  حقائق  ثابت  و  ماندگاری  در  خط  سیر  بشری  و  در  مسیر  تاریخ  انسانها  است‌.  گذشته  از  این‌،  تاثیر  بسزائی  و  ژرفی  در  نفس  انسان  دارد،  و  در  آن  سخت  تاثیر  می‌گذارد.  قرآن  مجید  فطرت  را  مخاطب  قـرار  می‌دهد  با  چیزی‌که  نازل‌کننده  این  قرآن  بهتر  می‌داند.  او  با  حقیقت  فطرت  آشنا  است‌،  و  محلهای  ورود  و  خروج  فطرت  را  خوب  می‌داند،  و  درهای  فطرت  را  می‌شناسد،  درهائی‌که  باید  زده  شود  تا  بازگردد  و  بگشاید.  برخی  از  این  درها  با  آشناکردن  ضربه  خفیفی  بدان  باز  و  گشوده  می‌شود،  و  برخیها  بعد  از  آشنا  کردن  ضربه‌های  بسیاری  باز  وگشوده  می‌گردد،  آن  درهائی‌که  بر  دل  صاحبان  آنها  توده‌هائی  افتاده  است  و  زنگ  انبوهی  نشسته  است‌!

در  اینجا  از  ایشان  پرسش  می‌کند،  و  آنان  را  بر  سر  حال  و  نشاط  برای  سیر  و  سیاحت  در  زمین  می‌آورد،  و  از  ایشان  می‌خواهد  با  چشمان  باز،  و  با  حس  و  شعور  آماده  و  آگاه‌،  و  با  دل  بینا،  به  مسافرت  بپردازند،  تا  بنگرند  و  ببینند  و  وراندازکنند  و  بیندیشند  در  باره  چیزی‌که  پیش  از  ایشان  بوده  است‌،  و  چیزی‌که  آنان  هم  در  مسیر 

جریان  آن  قرار  دارند،  و  چه  بسا  همین  چیز  بر  سرشان  بیاید:

« أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ ؟  »‌.

آیا  در  زمین  به  سیر  و  سیاحت  نپرداخته‌اند  تا  ببینند  سرنوشت  کسانی  که  پیش  از  ایشان  بوده‌اند  به  کجا  کشیده  است  (‌و  کارشان  به  کجا  انجامیده  است‌؟‌)‌.

پیش  از  این  که  بیان  دارد  که  این  عاقبت  چگونه  بوده  است‌،  حال  و  احوال‌کسانی  را  به  تصویر  می‌کشد  که  پیش  از  ایشان  بوده‌اند،  و  حال  و  احوال  اینان  را  با  آنان  برابر  می‌دارد  تا  سنجش  و  ارزیابی  به  تمام  وکمال  انجام  گیرد،  و  عبرت‌کامل  و  شامل  دست  دهد:

(‌ أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَاراً فِی الْأَرْضِ).                     

آنان  که  از  اینان  نیرومندتر  و  دارای  آثار  بیشتری  در  زمین  بوده‌اند.

بیشتر  بوده‌اند،  و  نیرو  و  قدرت  بیشتر  داشته‌اند،  و  آبادانی  بیشتری  را  پدید  آورده‌اند.  از  جمله  چنین  کسانی‌،  نسلها  و  ملتهائی  بوده‌اند  که  پیش  از  عربها  می‌زیسته‌اند.  خدا  داستان‌کثرت  و  قوت  و  عمران  بتی  از  آنان  را  برای  پیغمبر  خود  (ص)  روایت  فرموده  است‌،  و  از  بعضیها  سخن  به  میان  نیاورده  است‌.  عربها  داستان  زندگی  برخی  از  آنان  را  می‌دانستند  و  ازکنار  آثار  باستانی  ایشان  می‌گذشتند.

« فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ »‌.

ولی  چیزهائی  که  فراچنگ  آورده  بودند  ایشان  را  (‌از  عذاب  خدا)  رهائی  نداد  و  بدیشان  سودی  نبخشید.  نه  قوت  و  نه‌کثرت  و  نه  آبادانی  و  نه‌کاخ‌،  ایشان  را  مصون  نکرد  و  نجات  نداد.

 اینها  همان  چیزهائی  بودندکه  بدانها  می‌نازیدند  و  خویشتن  را  بزرگ  می‌دیدند،  و  سرمست  آنها  می‌شدند  وگول  آنها  را  می‌خوردند.  بلکه  اینها  باعث  اصلی  بدبختی  آنان  بودند،  و  سبب  هلاک  ایشان  شدند:

(فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ)  .

هنگامی  که  پیغمبرانشان  آیـه‌های  روشن  و  دلائل  آشکاری  برای  ایشان  می‌آوردند،  به  دانش  و  معلوماتی  که  خودشان  (‌در باره  مظاهر  دنیا)  داشتند  خوشحال  و  شادان  می‌شدند  و  (‌بدان  اکتفاء  می‌نمودند  و  علوم  ومعارف  وحی‌آسمانی  را  بـه  بازیچه  و  تمسخر  می‌گرفتند)‌.

دانش  - ‌بدون  ایمان  -  بلا  است‌،  بلائی‌که‌کور  می‌کند  و  به  طغیان  و  سرکشی  می‌کشاند.  چراکه  این  نـوع  دانش  نمادین  و  علم  ظاهری  تولید  غرور  و  سرمستی  می‌کند.  چون  دارنده  همچون  علم  و  دانشی‌گمان  می‏برد  با  چنین  علم  و  دانشی  بر  نیروهای  سترگی  حاکمیت  دارد  و  فرمانروائی  می‌نماید،  و  مقدرات  و  مقدورات  زیادی  را  در  تصرف  دارد.  بدین  هنگام  خود  را  از  منزلت  و  مکانت  خویش  بالاتر  و  فراتر  می‌برد!  و  مسافتهای  فراخ  و  چیزهای  زیادی  راکه  نمی‌داند  فراموش  می‌نماید،  آن  مسافتها  و  چیزهائی‌که  در  این  جهان  موجود  هستند،  و  او  هیچگونه  سلطه  و  قدرتی  بر  آنها  ندارد.  بلکه  بدانها  احاطه  ندارد،  و  بلکه  هیچ  آگاهی  از  آنها  ندارد  مگر  آگاهی  سطحی  و  نمادین‌.  با  وجود  این  باد  به  غبغب  می‌اندازد  و  خویشتن  را  باد  می‌کند  و  بیش  از  حقیقتی‌که  هست  خویشتن  را  بالا  و  والا  می‏گیرد.  علم  و  دانشش  او  را  به  بازیچه  می‌گیرد  و  سبک  می‌دارد،  و  نادانیش  را  از  یادش  می‏برد.  اگر  چنین  انسانی  آنچه  راکه  در  این  جهان  می‌داند  مقایسه‌کند  و  بسنجد  با  آنچه‌که  در  این  جهان  نمی‌داند،  و  آنچه  راکه  بر  آن  در  این  جهان  توانائی  دارد  مقایسه‌کند  و  بسنجد  با  آنچه‌که  در  این  جهان  بر  آن  توانائی  ندارد  حتی  از  درک  و  فهم  راز  آن  هم  عاجز  و  درمانده  است‌،  ازکبریاء  و  عظمت  خود  پائین  می‌آید،  و  از  شادی  و  فرس‌که  او  را  به  بازیچه  می‌گیرد  و  سبک  می‌دارد  می‌کاهد.

اینان  با  علم  و  دانشی  که  داشته‌اند  شاد  و  سـرمست  گشته‌اند،  و  کسانی  را  به  تمسخرگرفته‌اند  و  مورد  استهزاء  قرار  داده‌اند  که  ایشان  را  به  چیزهای  فراسوی 

علم  و  دانششان  تذکر  داده‌اند  و  یادآوری  کرده‌اند:

(وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون) .

و  (‌سرانجام‌)  عذابی  که  توسط  انبیاء  از  آن  بیم  داده  می‌شدند  و  ایشان  مسخره‌اش  می‌دانستند،  آنان  را  دربر  می‏گرفت.

هنگامی‌که  عذاب  سخت  خدا  را  می‌دیدند،  روبندشان  فرو  می‌افتاد،  و  می‌دانستند  تا  به‌کجا  غرور  داشته‌اند  و  چه  اندازه  گول  خورده‌اند،  و  بدانچه  انکارش  می‌کردند  اعتراف  می‌نمودند،  و  وحدانیت  خدا  را  مـی‌پذیرفتند  و  بدان  اقرار  می‌کردند،  و  انبارها  و  معبودهای  جز  خدا  را  باور  نمی‌داشتند،  ولیکن  مهلت  و  فرصت  توبه‌کردن  و  برگشتن  ویکتاپرستی  را  پذیرفتن  بسر  رسیده  است  و  از  دست  بشده  است‌:

(فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَکَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ . فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا)  ٠

هنگامی  که  عذاب  شدید  ما  را  می‌دیدند،  می‌گفتند:  به  خدای  یگانه  ایمان  داریم  وانبازهائی  را  که  به  سبب  آنها  مشـرک  بشـمار  می‌آمده‌ایم  نمی‌پذیریم  و  مردود  می‌شماریم‌.  امّا  ایمانشان  به  هنگام  مشاهده عذاب  شدید  ما،  بدیشان  سودی  نرسانیده  است  و  نفعی  به  حالشان  نداشته  است‌. 

این  بدان  خاطر  است‌که  قانون  و  سنت  خدا  بر  آن  جاری  است‌که  بعد  از  پیدا  شدن  و  پدید  آمدن  عذاب  شدید  خدا  توبه  پذیرفته  نگردد  و  پشیمانی  سودی  نداشته  باشد.  چه  توبه  و  پشیمانی  بدین  هنگام  توبه  و  پشیمانی  جزع  و  فزع  است‌،  نه  توبه  و  پشیمانی  ایمان‌:

‌(  سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ )  .

این  سنت  و  شیوه  همیشگی  خدا  در  مورد  بندگانش  بوده  است‌.

قانون  و  سنت  خدا  ثابت  و  بردوام  و  ماندگار  است  و  سستی  و  پریشانی  نمی‌شناسد  و  دگرگون  نمی‌شود  و  از  راه  راست  به‌کژراهه  نمی‌افتد  و  نمی‌رود.

وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْکَافِرُونَ)  .

و  کافران  بدان  هنگام  زیانبار  شده‌اند.  (‌چرا  که  سرمایه  وجود  خود  را  در  بیراهه‌ها  هدر  داده‌اند  و  حاصلی  جز  گناه  و  رسوائی  و  عذاب  دردناک  خدائی  فراهم  نساخته‌اند)‌.

درکنار  این  صحنه  ناگوار  و  نابهنجار،  صحنه  عذاب  شدید  خداکه  تکذیب‌کنندگان  را  دربر  می‌گیرد،  و  در  کنار  صحنه  تکذیب‌کنندگان‌که  دارند  کمک  می‏طلبند  و  جزع  و  فزع  کنند،  و  اقرار  و  اعتراف  و  تسلیم  و  اطاعت  خود  را  اعلان  و  اعلام  می‌دارند،  این  سوره  پایان  می‌گیرد.  درنتیجه  این  خاتمه  با  فضا  و  سایه  روشن  و  موضوع  اصلی  سوره  هماهنگ  و  همآوا  می‌گردد.

در  لابلای  این  سوره‌،  مسائل  و  قضایای  عقیده‌ای  را  دیدیم  و  بررسی‌کردیم  که  سوره‌های  مکی  بدانها  می‌پردازند.  از  قبیل‌:  قضیه  توحید  و  یکتاپرستی‌،  و  قضیه  رستاخـیز  و  زندگی  دوباره،  و  قـضیه  وحی  .  .  .  ولیکن  اینها  موضوع  برجسته  این  سوره  نبود.  بلکه  آنچه  برجسته  بود  پیکار  حق  و  باطل،  و  مبارزه  ایمان  وکفر،  و  رویاروئی  اصلاح  و  طغیان  بود.  سیماهای  پیکار  و  مبارزه  (‌شخصـیّت  سوره‌)  را  ترسیم  می‌کرد،  و  نشانه‌های  ممتاز  آن  را  در  میان  سوره‌های  قرآن  نشان  می‌داد.

*