تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ طلاق

سوره‌ طلاق

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (12) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ بیان‌ احکام‌ طلاق‌ وعده‌ در آن‌ و نیز افتتاح ‌آن‌ با این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ [الطلاق: 1] «طلاق‌» نامیده‌ شد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحۡصُواْ ٱلۡعِدَّةَۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ رَبَّکُمۡۖ لَا تُخۡرِجُوهُنَّ مِنۢ بُیُوتِهِنَّ وَلَا یَخۡرُجۡنَ إِلَّآ أَن یَأۡتِینَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَیِّنَةٖۚ وَتِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥۚ لَا تَدۡرِی لَعَلَّ ٱللَّهَ یُحۡدِثُ بَعۡدَ ذَٰلِکَ أَمۡرٗا١.

«ای‌ پیامبر! چون‌ خواستید زنان‌ را طلاق‌ گویید پس‌ طلاق‌ گویید آنان‌ را در وقت‌ عده ‌آنان» یعنی: در وقتی‌ که‌ به‌سوی‌ عده‌ خویش‌ روی‌ آورده‌ باشند، یا در وقتی‌ که ‌عده‌شان‌ آغاز تواند شد؛ و آن‌ در زمانی‌ است‌ که‌ صلاحیت‌ و ظرفیت‌ گذراندن‌ عده‌ را داشته‌ باشد. مراد این‌ است‌ که‌ زنان‌ را در مقطع‌ پاک ‌بودن‌شان‌ از عادت ‌ماهیآن‌های‌ طلاق‌ گویید که‌ در آن‌ جماع‌ و مقاربت‌ واقع‌ نشده‌ باشد، سپس‌ آنان‌ را واگذارید تا عده‌شان‌ سپری‌ شود پس‌ هرگاه‌ آنان‌ را بدین‌ صورت‌ طلاق‌ دادید، درحقیقت‌ در وقتی‌ مناسب‌ با عده‌ طلاقشان‌ داده‌اید. ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خداوند متعال‌ اولا برای‌ تشریف‌ و گرامیداشت‌ پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم  ، ایشان‌ را به‌ این‌ حکم ‌مخاطب‌ ساخت‌ و مورد ندا قرار داد، سپس‌ همراه‌ با پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  امت‌ ایشان‌ را نیز مخاطب‌ گردانید و با توجه‌ به‌ این‌که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  امام‌ امت‌ خویش‌اند پس‌ ندا کردن‌شان‌ در حقیقت‌ ندا کردن‌ امت‌ است‌.

ابوداوود از اسماء بنت‌ یزید بن‌ سکن‌ انصاری‌ رضی الله عنها  روایت‌ کرده‌ است ‌که‌ فرمود: من‌ در زمان‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  طلاق‌ داده‌ شدم‌ در حالی‌که‌ قبل‌ از آن‌ برای ‌مطلقه‌ عده‌ای‌ نبود پس‌ من‌ اولین‌ زنی‌ بودم‌ که‌ عده‌ شمردن‌ برای‌ طلاق‌ در باره‌ وی ‌نازل‌ شد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ عمر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «من‌ زن ‌خویش‌ را در حال‌ حیضش‌ طلاق‌ دادم‌ پس‌ پدرم‌ عمر رضی الله عنه  این‌ موضوع‌ را به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  یادآور شد، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از این‌ کارم‌ به‌ خشم‌ آمدند و فرمودند: باید به‌ او رجوع‌ نماید، سپس‌ او را نگه‌ دارد تا از حیض‌ (عادت‌ ماهیانه) خویش‌ پاک‌ شود، آن‌ گاه‌ حیض‌ گردد و باز پاک‌ شود پس‌ در این‌ هنگام‌ اگر صلاح‌ دید که‌ طلاقش‌ دهد، باید او را درحال‌ طهر وی‌ و قبل‌ از آن‌که‌ با وی‌ نزدیکی‌ کند، طلاق‌ گوید. این‌ است‌ عده‌ای‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ آن‌ امر نموده‌ است‌». پس‌ آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر حرمت‌ طلاق‌ در حال‌ حیض‌ است‌.

فقها گفته‌اند که‌ طلاق‌ بر سه‌ نوع‌ است: طلاق‌ سنی‌، طلاق‌ بدعی‌ و طلاقی‌ که‌ نه‌ سنی‌ است‌ و نه‌ بدعی‌.

طلاق‌ سنی: طلاقی‌ است‌ که‌ در طهری‌ واقع‌ شده‌ باشد که‌ در آن‌ مرد با زن‌ خویش ‌مقاربت‌ نکرده‌ باشد، یا طلاق‌ وی‌ در اثنای‌ بارداریای‌ است‌ که‌ به‌ وضوح‌ علایم‌ آن‌ آشکار شده‌ باشد.

طلاق‌ بدعی: طلاق‌ گفتن‌ زن‌ در اثنای‌ حیض‌ یا در طهری‌ است‌ که‌ در آن‌ مقاربت‌ صورت‌ گرفته‌ باشد. این‌ نوع‌ از طلاق‌ از آن‌ رو بدعت‌ است‌ که‌ در اثنای‌ آن ‌احتمال‌ بارداری‌ زن‌ متصور می‌باشد، یا این‌ طلاق‌ به‌ طولانی‌ کردن‌ مدتی‌ که‌ او برای‌ پایان‌ عده‌ خویش‌ انتظار می‌کشد می‌انجامد و این‌ خود سبب‌ الحاق‌ ضرر به ‌وی‌ می‌گردد.

اما طلاقی‌ که‌ نه‌ سنی‌ است‌ و نه‌ بدعی: طلاق‌ گفتن‌ دختر صغیره‌ یا زن‌ آیسه‌ (نا امید از حیض‌ به‌ سبب‌ کبر سن) یا طلاق‌ گفتن‌ زنی‌ است‌ که‌ شوهر هنوز با وی‌ مقاربت ‌جنسی‌ انجام‌ نداده‌ است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ به‌ اتفاق‌ فقها افضل‌ و احسن‌ در طلاق‌ این‌ است‌ که‌ شوهر زنش‌ را یک‌ طلاق‌ گوید و بعد از آن‌ او را واگذارد که‌ عده‌ خویش‌ را سپری‌ نماید. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «بی‌گمان‌ از منفورترین‌ حلالها نزد خداوند عزوجل  طلاق‌ است‌» بنابراین‌، هرچند طلاق‌ در اسلام‌ جایز و مشروع‌ می‌باشد ولی‌ باید به‌ آن‌ در هنگام‌ ضرورت‌ و اضطرار متوسل‌ شد و ضوابط شرعی‌ را در آن‌ رعایت‌ کرد.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از انس‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  حفصه‌ را طلاق‌ دادند و او نزد خانواده‌ خویش‌ آمد، در این‌ اثنا خداوند عزوجل  این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود و به‌ ایشان‌ دستور داده‌ شد که: به‌ وی‌ رجوع ‌نمایند زیرا او روزه‌دار و شب‌ زنده‌دار است‌ و در بهشت‌ نیز از همسران‌ ایشان ‌می‌باشد».

«و عده‌ را بشمارید» یعنی: ای‌ شوهران‌! حساب‌ عده‌ را نگه‌ داشته‌ و وقتی‌ را که‌ طلاق‌ در آن‌ واقع‌ شده‌ است‌ به‌ خاطر بسپارید تا زن‌ با طولانی‌ شدن‌ مدت‌ عده‌ متضرر نشود. شایان‌ ذکر است‌ که‌ عده‌ بنابر اختلاف‌ فقها[1] سه‌ طهر (پاکی) یا سه‌ حیض‌ (عادت‌ ماهیانه) است‌ «و از خدا، پروردگارتان‌ بترسید» پس‌ او را در اوامرش‌ نافرمانی‌ نکرده‌ و به‌ زنان‌ زیان‌ وارد نسازید «آنان‌ را از خانه‌هایشان‌ بیرون ‌نکنید» یعنی: تا آن‌گاه‌ که‌ در دوران‌ عده‌شان‌ هستند، آنان‌ را از خانه‌هایی‌ که‌ در هنگام‌ طلاق‌ در آن‌ بوده‌اند بیرون‌ نکنید. حق‌ تعالی‌ برای‌ بیان‌ کمال‌ استحقاق‌ زنان ‌مطلقه‌ به‌ سکونت‌ در آن‌ خانه‌ها در مدت‌ عده‌، خانه‌ها را به‌ زنان‌ منسوب‌ کرد. آن‌گاه‌ زنان‌ مطلقه‌ را نیز از بیرون‌ رفتن‌ نهی‌ کرد و فرمود: «و خودشان‌ هم‌ بیرون ‌نروند» یعنی: خود زنان‌ نیز تا آن‌ گاه‌ که‌ در عده‌ هستند، از آن‌ خانه‌ها ـ جز برای ‌کاری‌ ضروری‌ ـ بیرون‌ نروند. رأی‌ ابوحنیفه‌ این‌ است‌ که‌ برای‌ زن‌ مطلقه‌ جواز ندارد که‌ از خآن‌های‌ که‌ در آن‌ عده‌ می‌شمارد، در شب‌ یا روز بیرون‌ شود چه‌ طلاق‌ وی‌ رجعی‌ باشد و چه‌ بائن‌ اما برای‌ کسی‌ که‌ شوهرش‌ وفات‌ کرده‌ و او در حال‌ گذراندن‌ عده‌ وفات‌ است‌، بیرون‌ شدن‌ در روز برای‌ انجام‌ امور ضروری‌ جواز دارد اما از طرف‌ شب‌ نباید بیرون‌ رود چرا که‌ به‌ آن‌ نیازی‌ وجود ندارد «مگر آن‌ که‌ مرتکب‌ کار ناشایست‌ آشکاری‌ شوند» یعنی: ایشان‌ را از خانه‌هایشان‌ در وقت‌ سپری‌ کردن‌ عده‌ بیرون‌ نکنید مگر این‌که‌ مرتکب‌ عمل‌ فاحشه‌ زنا گردند. به‌قولی: مراد از (فاحشه‌ مبینه) بد زبانی‌ و زبان‌ درازی‌ زن‌ بر کسی‌ است‌ که‌ در آن‌ خانه‌ با وی‌ ساکن‌ است‌.

«و این‌ است‌ حدود الهی» یعنی: این‌ احکامی‌ که‌ خداوند متعال‌ آن‌ها را به ‌بندگان‌ خود بیان‌ کرده‌ است‌، همانا حد و مرزهایی‌ است‌ که‌ او برایشان‌ ترسیم ‌نموده‌ پس‌ جایز نیست‌ که‌ از این‌ مرزها تجاوز کنند «و هرکس‌ از حدود الهی‌ تجاوز کند، به‌ راستی‌ که‌ بر خود ستم‌ کرده‌ است» با افگندن‌ خود به‌ ورطه‌ نابودی‌ «شاید که‌ خداوند بعد از این‌ کاری‌ را پدید آورد» یعنی: شاید وقتی‌ زن‌ مطلقه‌ در خانه‌ شوهر باقی‌ بماند، خداوند عزوجل  بین‌ دل‌هایشان‌ الفت‌ اندازد و به‌ یک‌دیگر بازگردند. به‌قولی: مراد برانگیختن‌ شوهران‌ بر گفتن‌ یک‌ طلاق‌ و نهیشان‌ از گفتن‌ سه‌ طلاق ‌است‌ زیرا در صورتی‌ که‌ شخص‌ زنش‌ را سه‌ طلاق‌ گفت‌ و آن‌ گاه‌ از فراق‌ زنش‌ پشیمان‌ و نادم‌ شد و به‌ برگشت‌ به‌ او رغبت‌ پیدا کرد، در این‌ صورت‌ به‌ خودش‌ زیان‌ وارد نموده‌ است‌ چرا که‌ بعد از گفان‌ سه‌ طلاق‌، دیگر راهی‌ به‌سوی‌ بازگشت ‌نمی‌یابد. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ شاهد گرفتن‌ بر طلاق‌ و رجعت‌ در مذاهب ‌چهارگانه‌ مستحب‌ است‌ تا راه‌ انکار و اتهام‌ را ببندد. و نزد احناف‌ رجعت‌ هم‌ با قول‌ و هم‌ با فعل‌ محقق‌ می‌شود، مثلا به‌ این‌ ترتیب‌ که‌ شوهر به‌ زنش‌ بگوید: به‌ تو رجوع‌ کردم‌، یا این‌که‌ عملا کاری‌ انجام‌ دهد که‌ نشانه‌ رجوعش‌ به‌ وی‌ باشد، مانند بوسیدن‌ وی‌ به‌ شهوت‌ یا مقاربت‌ با وی‌.

﴿فَإِذَا بَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمۡسِکُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ فَارِقُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٖ وَأَشۡهِدُواْ ذَوَیۡ عَدۡلٖ مِّنکُمۡ وَأَقِیمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَ لِلَّهِۚ ذَٰلِکُمۡ یُوعَظُ بِهِۦ مَن کَانَ یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢

«پس‌ چون‌ به‌ میعاد خویش‌ نزدیک‌ شوند» یعنی: چون‌ زنان‌ مطلقه‌ به‌ پایان‌ عده‌ خود نزدیک‌ شوند و در آستانه‌ پایان‌ آن‌ قرار گیرند؛ «آنان‌ را به‌ وجه‌ پسندیده‌ نگاه ‌دارید» یعنی: با حسن‌ معاشرت‌ و از روی‌ رغبت‌ به‌ آنان‌ رجوع‌ کنید بی‌آن‌که‌ از این‌ رجوع‌ قصد زیان‌ رسانیدن‌ به‌ آنان‌ را داشته‌ باشید «یا به‌ وجه‌ پسندیده‌ از ایشان ‌جدا شوید» یعنی: به‌ خیر و خوشی‌ رهایشان‌ کنید تا آن‌که‌ عده‌شان‌ به‌ پایان‌ آید وآن‌ گاه‌ صاحب‌ اختیار خویش‌ گردند و در عین‌ حال‌ حقوقی‌ را که‌ بر ذمه‌ شما دارند بپردازید و به‌ آنان‌ زیان‌ نرسانید. حاصل‌ مطلب‌ این‌که: در هنگام‌ پایان‌ یافتن‌ عده‌، شما دو راه‌ بیشتر پیش‌ رو ندارید؛ یا این‌که‌ ایشان‌ را بر وجه‌ پسندیده‌ نگاه‌ دارید، یا هم‌ بر وجه‌ پسندیده‌ رهایشان‌ کنید اما بی‌گمان‌ نگاه‌ داشتن‌ آن‌ها به‌ منظور زیان ‌رساندن‌، یا رها ساختنشان‌ همراه‌ با آزار و بازداشتن‌ حق‌؛ برای‌ شما روا نیست‌ «ودو تن‌ عادل‌ را از میان‌ خود گواه‌ گیرید» بر رجعت‌؛ چنانچه‌ رجوع‌ می‌کردید، یا برجدایی‌ و مفارقت‌؛ چنانچه‌ جدا می‌شدید تا رشته‌های‌ نزاع‌ احتمالی‌ قطع‌ و ماده‌ خصومت‌ برکنده‌ شود. و چنان‌که‌ گفتیم‌؛ شاهد گرفتن‌ در مذاهب‌ چهارگانه ‌مستحب‌ است «و شهادت‌ را برای‌ خداوند بر پا دارید» این‌ دستوری‌ است‌ برای ‌شهود که‌ گواهی‌ای‌ را که‌ برداشته‌اند، به‌ قصد قربت‌ بر وجه‌ راستین‌ ادا نمایند «هرکس‌ که‌ به‌ خداوند و روز بازپسین‌ ایمان‌ دارد، به‌این» حکم‌ «پند داده‌ می‌شود» ودلیل‌ این‌ که‌ حق‌ تعالی‌ مؤمنان‌ را به‌ این‌ اندرز مخصوص‌ گردانید این‌ است‌ که‌ فقط ایشان‌ از آن‌ نفع‌ می‌گیرند نه‌ دیگران‌ «و هرکس‌ از خدا پروا کند» با توقف‌ در برابر حد و مرزهایی‌ که‌ او برای‌ بندگانش‌ تعیین‌ کرده‌ است‌ «خداوند برای‌ او بیرون شدی ‌پدید آورد» از آنچه‌ که‌ به‌ آن‌ در افتاده‌ است‌.

ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «عوف ‌بن ‌مالک ‌اشجعی ‌نزد رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: یا رسول‌ الله! دشمن‌ پسرم‌ را اسیر کرده‌ است‌ و مادرش‌ بی‌قراری‌ می‌کند پس‌ مرا به‌ چه‌ چیز دستور می‌دهید؟ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: هم‌ تو و هم‌ او را به‌ بسیار گفتن: (لا حول ولا قوة الا بالله) دستور می‌دهم‌. پس‌ چون‌ زنش‌ را از این‌ خبر آگاه‌ کرد، زنش‌ گفت: چه‌ نیکوست‌ آنچه ‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دستور داده‌اند. سپس‌ عنایت‌ خداوند عزوجل  در رسید و دشمن‌ از پسرشان‌ غافل‌ شد پس‌ او از نزد دشمن‌ گریخته‌ و گوسفندان‌شان‌ را نیز ربود و با گوسفندان‌ نزد پدرش‌ آمد. آن‌ گاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُۚ وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمۡرِهِۦۚ قَدۡ جَعَلَ ٱللَّهُ لِکُلِّ شَیۡءٖ قَدۡرٗا٣

«و» هرکس‌ از خداوند عزوجل  پروا کند، حق‌ تعالی «او را از جایی‌ که‌ گمان‌ نمی‌برد روزی‌ می‌دهد» یعنی: از راهی‌ که‌ هرگز به‌ خاطرش‌ نمی‌گذرد و در حسابش ‌نمی‌آید. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوذر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ آیه‌ را بر من‌ تلاوت‌ نمودند: ﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُۚ [الطلاق: 2-3] و چون‌ از تلاوت‌ آن‌ فارغ‌ شدند، فرمودند: «یا أباذر! لو أن‌ الناس‌ کلهم ‌أخذوا بها کفتهم: ای‌ اباذر! اگر همه‌ مردم‌ به‌ آن‌ تمسک‌ ورزند، همه‌ آنان‌ را بسنده ‌است‌». بنابراین‌، کسی‌ که‌ زنش‌ را طلاق‌ می‌دهد سپس‌ در هنگام‌ مفارقت‌ و جدایی‌ وی‌ بر سپری‌ شدن‌ عده‌ گواه‌ می‌گیرد، یا در هنگام‌ رجوع‌ به‌ وی‌ گواه‌ می‌گیرد، خداوند عزوجل  برای‌ او از آن‌ تنگنا راه‌ بیرون‌ رفتی‌ قرار می‌دهد؛ پس‌ فقط کسی‌ در این‌ تنگنا باقی‌ می‌ماند که‌ از احکام‌ خداوند عزوجل  در امر طلاق‌ و رجعت ‌مخالفت‌ کند «و هرکس‌ بر خدا توکل‌ کند پس‌ خدا او را کافی‌ است» یعنی: هر کس ‌در سختی‌ها و حادثه‌ها بر خدای‌  عزوجل ‌ تکیه‌ و اعتماد کند، حق‌ تعالی‌ او را در نگرانی‌ و پریشانی‌ وی‌ کافی‌ است‌ و او را از تنگناهای‌ هردو سرا به‌ سلامت ‌می‌رهاند «بی‌گمان‌ خداوند به‌ مراد خویش‌ رسنده‌ است» یعنی: چیزی‌ از وی‌ فوت ‌نشده‌ و هیچ‌ مراد و مطلوبی‌ او را عاجز نمی‌گرداند و او سر رشته‌دار کار خویش ‌است‌ و احکام‌ خویش‌ را آن‌ گونه‌ که‌ خواهد، بر خلقش‌ نافذ می‌گرداند «به‌ راستی‌خدا برای‌ هر چیزی‌ اندازه‌ای‌ مقرر کرده‌ است» یعنی: خدای‌ سبحان‌ برای‌ سختی‌ها و آسوده‌حالی‌ها میعاد و اندازه‌ای‌ مقرر کرده‌ است‌ که‌ آن‌ سختی‌ها و آسودگی‌ها با آن‌ میعاد و اندازه‌ به‌ پایان‌ می‌رسند بنابراین‌، اگر انسان‌ تقدیر الهی‌ را در نظر گرفته‌ و یقین‌ داشته‌ باشد که‌ همه‌ چیز به‌ تقدیر و توفیق‌ اوست‌، در این‌ صورت‌ جز تسلیم‌ به ‌قضا و قدر حق‌ تعالی‌ و توکل‌ بر او، راه‌ دیگری‌ برایش‌ باقی‌ نمی‌ماند. سدی ‌می‌گوید: «مراد از این‌ که‌ خدا برای‌ هر چیزی‌ اندازه‌ای‌ مقرر کرده‌ است‌، مقرر کردن‌ اندازه‌ حیض‌ و عده‌ است‌».

﴿وَٱلَّٰٓـِٔی یَئِسۡنَ مِنَ ٱلۡمَحِیضِ مِن نِّسَآئِکُمۡ إِنِ ٱرۡتَبۡتُمۡ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَٰثَةُ أَشۡهُرٖ وَٱلَّٰٓـِٔی لَمۡ یَحِضۡنَۚ وَأُوْلَٰتُ ٱلۡأَحۡمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن یَضَعۡنَ حَمۡلَهُنَّۚ وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مِنۡ أَمۡرِهِۦ یُسۡرٗا٤

«و آن‌ زنان‌ شما که‌ از حیض‌ نومید شدند» مراد زنان‌ بزرگسالی‌ هستند که‌ عادت ‌ماهیانه‌ آنان‌ (حیض) قطع‌ شده‌ و از آن‌ نومید شده‌اند؛ «اگر به‌ شبهه‌ افتادید» وندانستید که‌ عده‌ آنان‌ چگونه‌ است‌ «پس‌ عده‌ آنان‌ سه‌ ماه‌ است‌ و دخترانی‌ که‌ به‌ سن‌ حیض‌ نرسیده‌اند» به‌ سبب‌ خردسالی‌ و عدم‌ رسیدن‌شان‌ به‌ حد بلوغ‌ پس‌ عده‌ آنان‌ نیز سه‌ ماه‌ است‌. اما زنانی‌ که‌ میعاد حیض‌ آن‌ها به‌ سبب‌ بیماری «استحاضه‌» مجهول‌ است‌، یا زنانی‌ که‌ پیوسته‌ خون‌ می‌بینند پس‌ عده‌ آنان‌ در نزد مالکی‌ها یکسال‌ کامل‌ است‌ چراکه‌ باید نه‌ ماه‌ را برای‌ از بین‌ رفتن‌ شک‌ حاملگی‌ انتظار بکشند زیرا غالبا مدت‌ حمل‌ نه‌ ماه‌ است‌ و سه‌ ماه‌ هم‌ مدت‌ عده‌ آنان‌ است‌. اما قول‌ مفتی‌به‌ نزد احناف‌ این‌ است‌ که‌ عده‌ آنان‌ با هفت‌ ماه‌ به‌ پایان‌ می‌رسد زیرا مدت‌ طهر آنان‌ دو ماه‌ در نظر گرفته‌ می‌ شود پس‌ سه‌ طهر آنان‌ مجموعا شش‌ ماه‌ است‌ و احتیاطا یک‌ ماه‌ هم‌ به‌ عنوان‌ مدت‌ سه‌ حیض‌ آن‌ها برآورد می‌شود. ولی‌ شافعی‌ها و حنبلی‌ها برآنند که‌ عده‌ این‌ گروه‌ از زنان‌ نیز سه‌ ماه‌ است‌ «و زنان ‌آبستن‌ مدت‌ عده‌شان‌ این‌ است‌ که‌ وضع‌ حمل‌ کنند» یعنی: عده‌ آنان‌ با وضع‌ حمل‌ به‌پایان‌ می‌رسد، هرچند ـ از نظر جمهور فقها ـ وضع‌ حملشان‌ یک‌ ساعت‌ بعد از طلاق‌ یا مرگ‌ شوهر نیز اتفاق‌ بیفتد «و هرکس‌ از خدا پروا دارد، خدا برای‌ او در کارش‌ آسانی‌ای‌ فراهم‌ می‌سازد» یعنی: کار او را در دنیا و آخرت‌ آسان‌ می‌گرداند. ضحاک‌ در تفسیر آن‌ می‌گوید: «هر کس‌ از خدا عزوجل  پروا دارد و مطابق‌ سنت‌ طلاق ‌گوید، خداوند برای‌ او در امر رجعت‌ آسانی‌ای‌ پدید می‌آورد».

از ابی‌ بن‌ کعب‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: چون‌ آیه‌ سوره «بقره‌» درباره‌ عده‌ تعدادی‌ از زنان‌ نازل‌ شد، اصحاب‌ گفتند: بیان‌ عده‌ تعداد دیگری‌ از زنان‌ ـ یعنی‌ بیان‌ عده‌ دختران‌ خردسال‌، زنان‌ بزرگسالی‌ که‌ حیض‌شان‌ قطع‌ شده‌ است‌ و زنان‌ باردار ـ باقی‌ مانده‌ است‌. پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿ذَٰلِکَ أَمۡرُ ٱللَّهِ أَنزَلَهُۥٓ إِلَیۡکُمۡۚ وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یُکَفِّرۡ عَنۡهُ سَیِّ‍َٔاتِهِۦ وَیُعۡظِمۡ لَهُۥٓ أَجۡرًا٥

«این‌ حکم‌ خداست‌ که‌ آن‌ را به‌سوی‌ شما فرستاده‌ است‌ و هرکس‌ از خدا پروا کند» در عمل‌ به‌ احکام‌ وی‌ و رعایت‌ حقوقی‌ که‌ بر ذمه‌اش‌ واجب‌ است‌؛ «بدی‌هایش‌ را از وی‌ می‌زداید» پس‌ او را در برابر آن‌ها محاسبه‌ نمی‌کند «و پاداشش‌ را بزرگ‌ می‌گرداند» یعنی: برایش‌ در آخرت‌ پاداش‌ عظیمی‌ را عطا می‌کند که‌ همانا بهشت‌ است‌.

﴿أَسۡکِنُوهُنَّ مِنۡ حَیۡثُ سَکَنتُم مِّن وُجۡدِکُمۡ وَلَا تُضَآرُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُواْ عَلَیۡهِنَّۚ وَإِن کُنَّ أُوْلَٰتِ حَمۡلٖ فَأَنفِقُواْ عَلَیۡهِنَّ حَتَّىٰ یَضَعۡنَ حَمۡلَهُنَّۚ فَإِنۡ أَرۡضَعۡنَ لَکُمۡ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأۡتَمِرُواْ بَیۡنَکُم بِمَعۡرُوفٖۖ وَإِن تَعَاسَرۡتُمۡ فَسَتُرۡضِعُ لَهُۥٓ أُخۡرَىٰ٦

«زنان‌ مطلقه‌ را در همانجایی‌ سکنی‌ دهید که‌ خود سکنی‌ دارید» یعنی: آن‌ها را در بعضی‌ از جای‌ سکنای‌ خودتان‌ مسکن‌ دهید و اسکان‌ دادنشان‌ حقی‌ است‌ واجب ‌«به‌ قدر طاقت‌ خود» یعنی: ایشان‌ را در حد وسع‌ و توان‌ خود سکنی‌ دهید. قتاده ‌در تفسیر آن‌ می‌گوید: «اگر حتی‌ در بغل‌ اطاق‌ خود برای‌ او جایی‌ یافتید، او را در همانجا سکنی‌ دهید». این‌ حکم‌ مربوط به‌ زن‌ مطلقه‌ رجعی‌ است‌ اما زنی‌ که‌ سه‌ طلاق‌ گفته‌ شده‌، نه‌ بر عهده‌ شوهر نفقه‌ای‌ دارد و نه‌ مسکنی‌. ولی‌ احناف‌ این‌ حکم‌ را بنا بر تعمیم‌ آن‌ می‌شناسند و لذا می‌گویند: نفقه‌ و مسکن‌ برای‌ هر زن‌ مطلقه‌ای‌ که‌ عده‌ دارد واجب‌ است‌، هرچند طلاق‌ باین‌ داده‌ شده‌ باشد و هرچند باردار نباشد، به‌ دلیل‌ این‌ بخش‌ از آیه‌ کریمه: «و به‌ آنان‌ زیان‌ نرسانید تا عرصه‌ را بر آنان‌ تنگ‌ کنید» در مسکن‌، یا در نفقه‌ «و اگر باردار باشند پس‌ بر آنان‌ خرج‌ کنید تا آن‌که‌ وضع‌ حمل‌ کنند» و چنین‌ نپندارید که‌ استحقاق‌ نفقه‌ و مسکن‌ آن‌ها به‌ اندازه‌ مدت‌ عده‌ زنان‌ غیر باردار است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ میان‌ علما در وجوب‌ تأمین ‌نفقه‌ و مسکن‌ برای‌ زن‌ باردار مطلقه‌ خلافی‌ نیست‌ «پس‌ اگر برای‌ شما شیر دادند» یعنی: اگر آن‌ زنان‌ مطلقه‌ بعد از وضع‌ حمل‌ و انقضای‌ عده‌، فرزندان‌ شما را شیر نیز دادند؛ «پس‌ اجرتشان‌ را بپردازید» یعنی: اجرت‌ شیردهی‌شان‌ را «و در میان‌ خود بر وجه‌ پسندیده‌ مشورت‌ کنید» این‌ خطاب‌ متوجه‌ شوهران‌ و زنانی‌ است‌ که‌ با طلاق‌ در میانشان‌ فراق‌ و جدایی‌ واقع‌ شده‌ است‌. یعنی: در میان‌ خود به‌ نحوی‌ که ‌پسندیده‌ و معروف‌ است‌، مشاوره‌ کنید و باید برخی‌ از شما سخنان‌ معروف‌ و پسندیده‌ برخی‌ دیگر را در مورد فرزند بپذیرند و نباید آثار سوء طلاق‌ فضای ‌مناسبات‌ میان‌ شما را چنان‌ تیره‌ و تار گرداند که‌ مصلحت‌ را زیر پا گذارید پس‌ باید هم‌ مصلحت‌ مادر رعایت‌ شود، هم‌ مصلحت‌ فرزند و هم‌ حال‌ پدر بنابراین‌، پدر نباید در انفاق‌ مال‌ بخل‌ ورزد و مادر نباید عرصه‌ را بر پدر تنگ‌ کند. این‌ آیه‌، نظیر آیه‌ (233) از سوره‌ بقره‌ است:﴿فَإِنۡ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٖ مِّنۡهُمَا وَتَشَاوُرٖ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَاۗ [البقرة: 233] که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌. «و اگر به‌ توافق‌ نرسیدید» یعنی: اگر در مزد شیردهی‌ مادر به‌ توافق‌ نرسیدید و شوهر نپذیرفت‌ که‌ به‌ مادر پاداشی‌ را که‌ او می‌خواهد بدهد و مادر هم‌ ابا ورزید از این‌که‌ به‌ فرزندش‌ جز در قبال‌ آن‌ مزد، شیر بدهد؛ «پس‌ برای‌ او» یعنی: برای‌ پدر «زنی‌ دیگر شیر خواهد داد» یعنی: پدر زنی ‌را دیگر اجیر خواهد کرد تا فرزندش‌ را شیر دهد لذا مادر به‌ شیر دادن‌ فرزند مجبور نیست‌.

﴿لِیُنفِقۡ ذُو سَعَةٖ مِّن سَعَتِهِۦۖ وَمَن قُدِرَ عَلَیۡهِ رِزۡقُهُۥ فَلۡیُنفِقۡ مِمَّآ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُۚ لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا مَآ ءَاتَىٰهَاۚ سَیَجۡعَلُ ٱللَّهُ بَعۡدَ عُسۡرٖ یُسۡرٗا٧

«باید که‌ خرج‌ کند» بر زنان‌ مطلقه‌، زنان‌ شیرده‌ و فرزندان‌ نوزاد؛ «توانگر از توانگری‌ خود» یعنی: توانگر باید در حد توانگری‌ خود در این‌ امر توسعه‌ وگشایش‌ دهد «و آن‌ کس‌ که‌ بر وی‌ روزی‌اش‌ تنگ‌ شده‌ است» یعنی: کسی‌ که‌ فقیر و تنگدست‌ است‌؛ «پس‌ باید از آنچه‌ که‌ خداوند به‌ او بخشیده‌ است» از روزی «خرج‌کند» و بر او بیش‌ از این‌ تکلیفی‌ نیست «خداوند هیچ‌کس‌ را جز به‌ قدر آنچه‌ که‌ به‌ او بخشیده‌ است» از رزق‌ و روزی‌ «تکلیف‌ نمی‌کند» لذا فقیر را بدان‌ مکلف‌ نمی‌کندکه‌ آنچه‌ را در وسع‌ و توانش‌ نیست‌ نفقه‌ کند و مانند توانگران‌ بذل‌ و بخشش‌ نماید «به‌ زودی‌ خدا پس‌ از تنگدستی‌ آسایشی‌ را پدید خواهد آورد» یعنی: پس‌ از سختی‌ و فقر، گشایش‌ و توانگری‌ای‌ را پدید خواهد آورد.

﴿وَکَأَیِّن مِّن قَرۡیَةٍ عَتَتۡ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِۦ فَحَاسَبۡنَٰهَا حِسَابٗا شَدِیدٗا وَعَذَّبۡنَٰهَا عَذَابٗا نُّکۡرٗا٨

«و چه‌ بسیار شهرها که‌ از فرمان‌ پروردگار خود و پیامبرانش‌ سر پیچیدند» یعنی: چه‌ بسیار بودند اهالی‌ شهرها و آبادی‌هایی‌ که‌ از فرمان‌ خداوند عزوجل  و پیامبرانش‌ سرپیچیدند و عصیان‌ پیشه‌ کردند؛ «پس‌ حساب‌ کردیم‌ با آنان‌ حسابی‌ سخت» یعنی: آنان‌ را در برابر اعمالی‌ که‌ در دنیا انجام‌ داده‌ بودند به‌ سختی‌ محاسبه‌ کردیم‌ «وآن‌ها را به‌ عذابی‌ سخت‌ عذاب‌ کردیم» یعنی: اهالی‌ آن‌ شهرها را در آخرت‌ به‌ عذابی‌ بزرگ‌ و بسیار سخت‌ عذاب‌ می‌کنیم‌ و در دنیا نیز با گرسنگی‌ و قحطی‌، شمشیر جهاد، فروبردن‌ در زمین‌ و مسخ‌ عذابشان‌ کردیم‌.

﴿فَذَاقَتۡ وَبَالَ أَمۡرِهَا وَکَانَ عَٰقِبَةُ أَمۡرِهَا خُسۡرًا٩

«تا کیفر زشت‌ عمل‌ خود را چشیدند» یعنی: فرجام‌ سنگین‌ عذابی‌ را که‌ جزای ‌کفر آن‌هاست‌ چشیدند و «سرانجام‌ کارشان‌ زیانکاری‌ بود» یعنی: پایان‌ کار اهالی ‌آن‌ شهرها، به‌ هلاکت‌ دنیا و عذاب‌ آخرت‌ انجامید پس‌ اموال‌، خانواده‌ها وجآن‌های‌ خویش‌ را در این‌ راه‌ باختند.

﴿أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُمۡ عَذَابٗا شَدِیدٗاۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۚ قَدۡ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَیۡکُمۡ ذِکۡرٗا١٠ رَّسُولٗا یَتۡلُواْ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ مُبَیِّنَٰتٖ لِّیُخۡرِجَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَمَن یُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ وَیَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا یُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۖ قَدۡ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ لَهُۥ رِزۡقًا١١

«خداوند برای‌ آنان‌ عذابی‌ سخت‌ مهیا کرده‌ است» در سرای‌ آخرت‌، که‌ همانا عذاب‌ آتش‌ است‌ «پس‌ ای‌ خردمندانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید» یعنی: ای‌ صاحبان ‌عقل‌های‌ برتر از این‌ امت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  و ای‌ کسانی‌ که‌ برای‌ خداوند عزوجل  تسلیم‌ شده‌ و از پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پیروی‌ کرده‌اید؛ «از خداوند پروا کنید» پس‌ در ایمانتان‌ راستگو و صادق‌ باشید و مانند امت‌هایی‌ نباشید که‌ پیش‌ از شما سر پیچیدند؛ که‌ در آن‌ صورت‌ به‌ سخت‌ترین‌ حساب‌ مورد محاسبه‌ قرار می‌گیرید و از جنس‌ همان ‌عذاب‌، معذب‌ می‌شوید. این‌ خطاب‌ دلالت‌ بر آن‌ دارد که‌ فقط مؤمنان‌ دارای‌ عقل‌ و فهم‌، برترند «هرآینه‌ خدا به‌سوی‌ شما ذکری‌ فرود آورده‌ است» که‌ همانا قرآن‌ عظیم‌ است‌. به‌قولی: مراد از ذکر در اینجا خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  اند، از این‌ جهت ‌حق‌ تعالی‌ به‌ دنبال‌ آن‌ فرمود: «پیامبری‌ را» اما بنا بر وجه‌ اول‌ معنی‌ این‌ است‌: به‌سوی‌ شما قرآنی‌ را فرود آورد و پیامبری‌ را همراه‌ با این‌ قرآن‌ فرستاد؛ «که‌ آیات ‌مبینات‌ الهی‌ را بر شما می‌خواند» یعنی: آیاتی‌ را که‌ احکام‌ مورد نیاز مردم‌ را برایشان‌ روشن‌ می‌سازد و بیان‌ می‌کند «تا کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌اند و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند از تاریکی‌ها به‌سوی‌ نور بیرون‌ آورد» یعنی: تا خداوند متعال‌ با این ‌آیات‌ کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌اند و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند از تاریکی‌های ‌گمراهی‌ به‌سوی‌ نور هدایت‌ و از ظلمات‌ کفر به‌سوی‌ نور ایمان‌ بیرون‌ آورد «و هرکس‌ به‌ خداوند ایمان‌ آورد و عمل‌ شایسته‌ کند» یعنی: هرکس‌ در میان‌ باور و عمل‌ به‌ آنچه‌ که‌ خداوند عزوجل  آن‌ را بر وی‌ فرض‌ نموده‌ است‌، جمع‌ کند «او را به‌ باغهایی‌که‌ جویباران‌ از فرودست‌ آن‌ جاری‌ است‌ در می‌آورد، جاودان‌ و ابدی‌ درآنند به راستی‌ که ‌خداوند روزی‌ او را نیکو ساخته‌ است» یعنی: به‌ راستی‌ که‌ روزی‌اش‌ را برای‌ وی‌ در بهشت‌ توسعه‌ داده ‌است‌.

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّۖ یَتَنَزَّلُ ٱلۡأَمۡرُ بَیۡنَهُنَّ لِتَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ وَأَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عِلۡمَۢا١٢

«خدا ذاتی‌ است‌ که‌ هفت‌ آسمان‌ و همانند آن‌ها هفت‌ زمین‌ را آفرید» در حدیث‌ شریف ‌صحیح‌ مرفوع‌ آمده‌ است: «من‌ ظلم‌ شبرا من‌ الأرض‌ طوقه‌ من‌ سبع‌ أرضین». «هر کس‌ به‌ اندازه‌ یک‌ وجب‌ از زمین‌ ظلم‌ کند، آن‌ وجب‌ زمین‌ از هفت‌ زمین‌ طوق ‌گردن‌ او می‌شود». جمهور علما نیز بر آنند که‌ هفت‌ طبقه‌ زمین‌ وجود دارد که‌ بعضی‌ از آن‌ها بر بالای‌ بعضی‌ دیگر قرار دارند. و آیا مراد از زمین‌های‌ هفت‌گانه‌ این‌ است‌ که‌ کره‌ زمین‌ دارای‌ هفت‌ طبقه‌ است‌ و هر طبقه‌ آن‌ یک‌ زمین‌ نامیده ‌شده‌، یا مراد از آن‌ها سیارات‌ هفت‌گآن‌های‌ است‌ که‌ به‌ زمین‌ شباهت‌ و مشترکاتی ‌دارند، یا هم‌ مراد از آن‌ها هفت‌ زمین‌ مانند زمین‌ ما است‌ که‌ تابع‌ خورشیدهای ‌دیگری‌ مانند خورشید ما می‌باشند؟ در این‌ رابطه‌ اقوال‌ متعددی‌ وجود دارد. والله اعلم «در میان‌ آن‌ها امر فرود می‌آید» یعنی: امر از آسمان‌های‌ هفت‌گانه‌ به‌سوی ‌زمین‌های‌ هفت‌گانه‌ فرود می‌آید. قتاده‌ می‌گوید: «در هر زمینی‌ از زمین‌ها و در هر آسمانی‌ از آسمان‌های‌ حق‌ تعالی‌، خلقی‌ از مخلوقات‌ او و امری‌ از فرمان‌های‌ او و قضایی‌ از قضاهای‌ او حاکم‌ است‌». به‌قولی: مراد از نزول‌ امر الهی‌، همان‌ اداره‌ وتدبیری‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ از تدبیرهای‌ شگفت‌آسای‌ خود در آسمآن‌ها و زمین‌های‌ هفت‌گانه‌ انجام‌ می‌دهد و می‌پردازد پس‌ با این‌ تدبیر باران‌ را فرود آورده‌ و سبزیجات‌ و رستنی‌ها را بر می‌آورد، شب‌ و روز و زمستان‌ و تابستان‌ را پدید می‌آورد و همین‌گونه‌ تمام‌ امور را «تا بدانید که‌ خداوند بر همه‌ چیز تواناست» یعنی: حق‌ تعالی‌ تدبیر کار آسمان‌ها و زمین‌ را سامان‌ داد و فرمان‌ را فرود آورد تا به‌ کمال‌ قدرت‌ وی‌ پی‌ برید «و» پی‌ برید به‌ «این‌که‌ خدوند بر هر چیز احاطه‌ علمی‌ دارد» پس‌ هیچ‌ موجودی‌ از حیطه‌ علم‌ وی‌ خارج‌ نیست‌.




[1]- عده‌ در نزد ابوحنیفه‌ سه‌ حیض‌ و در نزد شافعی‌ سه‌ طهر است‌.

تفسیر سوره‌ تحریم

سوره‌ تحریم

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (12) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با عتاب‌ و سرزنش‌ لطف‌ آمیز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در مورد تحریم‌ برخی‌ از چیزها بر خود: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکَۖ [التحریم: 1] نامیده‌ شد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکَۖ تَبۡتَغِی مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِکَۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١

«ای‌ پیامبر! چرا چیزی‌ را که‌ خداوند برای‌ تو حلال‌ گردانیده‌ حرام‌ می‌کنی‌؟» مانند حرام‌ کردن‌ عسل‌، یا حرام‌ کردن‌ کنیزت‌ ماریه‌ ـ بنابر اختلافی‌ که‌ در روایات ‌مربوط به‌ سبب‌ نزول‌ وجود دارد. ابن‌ کثیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ نقل‌ می‌کند که: رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چون‌ از نماز عصر بر می‌گشتند، بر ازواج‌ مطهرات‌ سرکشی‌ نموده ‌و نزد یکی‌ از ایشان‌ ـ زینب ‌بنت‌ جحش‌ رضی الله عنها  ـ درنگ‌ می‌کردند و از عسلی‌ که‌ داشت‌ می‌نوشیدند. پس‌ عائشه‌ و حفصه‌ رضی الله عنهما  از روی‌ رشک ‌زنانه‌ باهم‌ چنین‌ تبانی‌ کردند که‌ وقتی‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ حجره‌ ایشان‌ آمدند، به ‌ایشان‌ بگویند: از شما بوی‌ مغافیر[1] می‌آید؛ پس‌ بدین‌ سبب‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  عسل‌ را بر خود حرام‌ کردند. و این‌ صحیح‌ترین‌ روایات‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه ‌است‌. اما در روایتی‌ دیگر آمده‌ است: رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در حجره‌ حفصه‌ با ماریه ‌کنیز و مادر فرزند (ام‌ ولد) خود ابراهیم‌، خلوت‌ کردند پس‌ حفصه‌ خشمگین‌ شد و آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بر اثر آن‌ ماریه‌ را بر خود حرام‌ کردند و فرمودند: این‌ کنیز بر من‌حرام‌ است‌. حفصه‌ گفت: یا رسول‌الله! چگونه‌ حلال‌ بر شما حرام‌ می‌شود؟ ایشان ‌برای‌ او سوگند خوردند که‌ دیگر با ماریه‌ نزدیکی‌ نمی‌کنند و به‌ او گفتند: کسی‌ را از این‌ ماجرا آگاه‌ نکن‌. اما حفصه‌ این‌ راز را با عائشه‌ رضی الله عنها  در میان‌ گذاشت‌.

«خشنودی‌ زنان‌ خود را می‌طلبی» در حرام‌ کردن‌ آنچه‌ که‌ خداوند متعال‌ برای ‌تو حلال‌ کرده‌ است‌ «و خداوند آمرزگار مهربان‌ است» برای‌ آنچه‌ که‌ از تو در مورد حرام‌ کردن‌ آنچه‌ که‌ بر تو حلال‌ کرده‌ است‌، سر زد. به‌ قولی: این‌ کار رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گناهی‌ از گناهان‌ صغیره‌ بود، از این‌ جهت‌ خداوند عزوجل  ایشان‌ را بر آن‌ سرزنش‌ کرد. قرطبی‌ می‌گوید: «صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ این‌ خطاب‌ الهی‌ سرزنش ‌پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بر ترک‌ اولی‌ و افضل‌ است‌ لذا این‌ کار ایشان‌ نه‌ گناه‌ صغیره‌ بود و نه‌ گناه ‌کبیره‌ بلکه‌ ترک‌ اولی‌ و افضل‌ بود».

﴿قَدۡ فَرَضَ ٱللَّهُ لَکُمۡ تَحِلَّةَ أَیۡمَٰنِکُمۡۚ وَٱللَّهُ مَوۡلَىٰکُمۡۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ٢

«قطعا خداوند برای‌ شما گشودن» و شکستن‌ «سوگندهایتان‌ را مشروع ‌کرده‌ است» با ادای‌ کفاره‌ چنان‌که‌ خداوند متعال‌ این‌ حکم‌ را در سوره «مائده/‌89» نیز بیان‌ کرده‌ است‌. مقاتل‌ می‌گوید: «رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ کفاره‌ این‌ کار برده‌ای‌ را آزاد کردند». حسن‌ می‌گوید: «آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  کفاره‌ ندادند زیرا ایشان‌ آمرزیده‌ هستند».

علما در بیان‌ احکام‌ این‌ آیه‌ گفته‌ اند: هیچ‌کس‌ نمی‌تواند آنچه‌ را که ‌خداوند عزوجل  حلال‌ نموده‌ حرام‌ گرداند و اگر چنین‌ کرد آن‌ چیز حرام‌ نمی‌شود و بر کسی‌ که‌ آن‌ را بر خود حرام‌ کرده‌ پایبندی‌ به‌ حرمت‌ لازم‌ نیست‌ زیرا حرام‌ و حلال ‌کردن‌ حق‌ ویژه‌ خدای‌ سبحان‌ است‌. ولی‌ اگر کسی‌ چنین‌ کرد، برخی‌ از فقها ـ و از جمله‌ ابوحنیفه‌  رحمه الله  ـ بر آنند که‌ این‌ به‌ منزله‌ سوگند خوردن‌ (یمین) است‌؛ مثلا اگر کسی‌ لباس‌، یا غذا، یا آشامیدنی‌ مخصوص‌ یا چیزی‌ از آنچه‌ را که‌ خداوند عزوجل  مباح‌ کرده‌ است‌، بر خود حرام‌ کرد این‌ به‌ منزله‌ سوگند (یمین) است‌ بنابراین‌، اگر به‌ آنچه‌ که‌ بر خود حرام‌ کرده‌ بود برگشت‌، بر وی‌ کفاره‌ یمین‌ لازم‌ می‌شود و چون‌ کفاره‌ داد، سوگندش‌ از بین‌ می‌رود و گشوده‌ می‌شود. این‌ حکم‌ در همه‌ چیز جاری‌ است‌، حتی‌ اگر زنش‌ را بر خود حرام‌ گردانید. بعضی‌ از فقها گفته‌ اند: اگر زنش‌ را بر خود حرام‌ کرد و از تحریم‌ وی‌ نیت‌ طلاق‌ را داشت‌، طلاق‌ واقع‌ می‌شود. والله اعلم‌. ولی‌ نزد ابوحنیفه‌  رحمه الله  اگر زنش‌ را بر خود حرام‌ کرد و نیتی‌ نداشت‌ این‌ در حکم‌ سوگند «ایلاء» است‌، اگر نیت «ظهار» را داشت‌، ظهار واقع‌ می‌شود، اگر نیت‌ طلاق‌ را داشت‌، طلاق‌ بائن‌ واقع‌ می‌شود و اگر عدد معینی‌ را در طلاق‌ نیت‌ کرد، نیتش‌ معتبر است‌. اما شافعی  رحمه الله  این‌ تحریم‌ را سوگند (یمین) نمی‌شناسد بلکه‌ تحریم‌ را فقط در مورد زنان‌ سببی‌ در وجوب‌ کفاره‌ می‌داند و اگر کسی‌ از آن‌ نیت‌ طلاق‌ را کرد، با آن‌ طلاق‌ رجعی‌ واقع‌ می‌شود. «وخداوند مولای‌ شماست» یعنی: سرور، دوست‌، کارساز و نصرت ‌دهنده‌ شماست ‌«و اوست‌ دانا» به‌ آنچه‌ که‌ صلاح‌ و فلاح‌ شما در آن‌ است «حکیم» است‌ در افعال‌ و سخنان‌ خویش‌.

﴿وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِیُّ إِلَىٰ بَعۡضِ أَزۡوَٰجِهِۦ حَدِیثٗا فَلَمَّا نَبَّأَتۡ بِهِۦ وَأَظۡهَرَهُ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ عَرَّفَ بَعۡضَهُۥ وَأَعۡرَضَ عَنۢ بَعۡضٖۖ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِۦ قَالَتۡ مَنۡ أَنۢبَأَکَ هَٰذَاۖ قَالَ نَبَّأَنِیَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡخَبِیرُ٣

«و آن‌گاه‌ که‌ پیامبر با برخی‌ از همسران‌ خود سخنی‌ نهانی‌ گفت» و او ـ چنانچه‌ گذشت‌ ـ حفصه‌ رضی الله عنها  بود و سخن‌ نهانی‌ ایشان‌ عبارت‌ از حرام‌ کردن ‌ماریه‌ یا حرام‌ کردن‌ عسل‌ بر خود بود. کلبی‌ می‌گوید: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ طور نهانی ‌به‌ حفصه‌ گفتند که: «پدرت‌ و پدر عائشه‌ بعد از من‌ بر امتم‌ خلیفه‌ و جانشینم‌ خواهند شد». «پس‌ چون‌ آن‌ سخن‌ را افشا کرد» یعنی: چون‌ حفصه‌ آن‌ خبر را با عائشه‌ در میان‌ گذاشت‌ به‌ گمان‌ این‌که‌ در این‌ کار حرجی‌ نیست‌ و اشکالی‌ وجود ندارد «و خدا پیامبر را بر افشای‌ آن‌ مطلع‌ گردانید، بخشی‌ از آن‌ را اظهار کرد» یعنی: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بخشی‌ از آن‌ سخنی‌ را که‌ حفصه‌ افشا کرده‌ بود، در عتاب‌ خویش‌ به‌ وی ‌اظهار کرد «و از بخشی‌ دیگر صرف‌نظر کرد» یعنی: آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از روی‌ کرم‌ و از باب‌ تغافل‌، از اظهار بخشی‌ دیگر از آن سخن‌ که‌ حفصه‌ افشایش‌ کرده‌ بود صرف‌ نظر نمود. سفیان‌ می‌گوید: «تغافل‌ ـ یعنی‌ خود را به‌ بی‌خبری‌ زدن‌ ـ از اخلاق‌ کریمان‌ است‌». «پس‌ چون» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «او را از افشای‌ راز خبر داد، آن‌ زن ‌گفت: چه‌ کسی‌ تو را از این‌ خبر داده‌؟» یعنی: چه‌ کسی‌ تو را از افشای‌ راز توسط من ‌آگاه‌ کرده‌ است‌؟ «گفت» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «مرا خداوند دانای‌ آگاه» که‌ هیچ‌ امر نهانی‌ای ‌بر او مخفی‌ نمی‌ماند «با خبر کرد».

از این‌ آیه‌ دانسته‌ می‌شود که‌ نهان‌ داشتن‌ راز بر زنان‌ بس‌ دشوار است‌.

﴿إِن تَتُوبَآ إِلَى ٱللَّهِ فَقَدۡ صَغَتۡ قُلُوبُکُمَاۖ وَإِن تَظَٰهَرَا عَلَیۡهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ مَوۡلَىٰهُ وَجِبۡرِیلُ وَصَٰلِحُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ بَعۡدَ ذَٰلِکَ ظَهِیرٌ٤

«اگر شما دو زن‌ به‌ درگاه‌ خداوند توبه‌ کنید» و بعد از این‌، رازهای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را نگه‌ دارید و آنچه‌ را که‌ او دوست‌ می‌دارد، دوست‌ بدارید و آنچه‌ را که‌ ناخوش ‌می‌دارد، ناخوش‌ بدارید این‌ کار برای‌ شما بهتر است‌ و در این‌ صورت‌ توبه‌ شما پذیرفته‌ می‌شود «به‌ راستی‌ که‌ دل‌های شما بر گشته‌ است» یعنی: اگر به‌سوی ‌خداوند عزوجل  توبه‌ کنید، قطعا دل‌های شما به‌ توبه‌کردن‌ از همدستی‌ علیه‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مایل‌ است‌ و دستور خداوند عزوجل  را به‌ سمع‌ قبول‌ دریافته ‌است «و اگر باهم‌ علیه ‌رسول‌ اکرم‌ متفق‌ شوید» یعنی: اگر باهم‌ در رشک‌ و رقابت‌ زنانه‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و افشای‌ راز وی‌، همدستی‌ و تبانی‌ کنید؛ «در حقیقت‌ خدا خود مولای‌ اوست‌ و جبرئیل‌ و شایستگان‌ مؤمنان» یعنی: بدانید که‌ در آن‌ صورت‌ خداوند متعال‌ خود عهده‌دار یاری‌ دادن‌ پیامبر خویش‌ است‌ و همچنین‌ جبرئیل‌ و کسانی‌ از بندگان‌ مؤمنش‌ که‌ صالح‌اند، همچون‌ ابوبکر و عمر رضی الله عنهما  پس ‌قطعا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در میدان‌ نصرت‌ و یاریابی‌ کم‌ نمی‌آورد و او از این‌ جهت‌ پشتوانه‌ نیرومند و تسخیر ناپذیری‌ دارد «و فرشتگان‌ بعد از این» یعنی: بعد از نصرت ‌خداوند عزوجل  ، نصرت‌ جبرئیل‌ و نصرت‌ مؤمنان‌ صالح‌، فرشتگان‌ نیز «پشتیبانند» یعنی: یاوران‌ و پشتیبانانی‌ برای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هستند پس‌ وقتی‌ خدا عزوجل  ، مؤمنان‌ وفرشتگان‌ همه‌ پشتیبان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  باشند، تبانی‌ دو زن‌ علیه‌ کسی‌ که‌ این‌ همه‌ پشتیبان‌ داشته‌ باشد به‌ کجا خواهد رسید؟! به‌قولی: تبانی‌ و همدستی‌ میان‌ عائشه‌ و حفصه‌ رضی الله عنهما ، در تحکم‌ بر رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در امر نفقه‌ بود.

سبحان‌الله! ما جز رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  چنین‌ یاری‌، کمک‌، عصمت‌ و تأیید ربانی‌ای ‌را برای‌ هیچ‌ یک‌ از انبیا و رسل  علیهم السلام  سراغ‌ نداریم‌. روایت‌ شده‌ است‌ که‌ چون‌ حفصه‌ راز رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را برای‌ عائشه‌ افشا کرد، رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از زنان‌ خویش ‌ایلاء کرده‌ و از آن‌ها یکماه‌ کناره‌ گرفتند پس‌ آیه: ﴿لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکَۖ [التحریم: 1] نازل‌ شد.

﴿عَسَىٰ رَبُّهُۥٓ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبۡدِلَهُۥٓ أَزۡوَٰجًا خَیۡرٗا مِّنکُنَّ مُسۡلِمَٰتٖ مُّؤۡمِنَٰتٖ قَٰنِتَٰتٖ تَٰٓئِبَٰتٍ عَٰبِدَٰتٖ سَٰٓئِحَٰتٖ ثَیِّبَٰتٖ وَأَبۡکَارٗا٥

«چه‌ بسا اگر شما را طلاق‌ دهد پروردگارش‌ برای‌ او همسرانی‌ بهتر از شما عوض‌ دهد» پس‌ باید شما زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌هوش‌ باشید. قابل‌ ذکر است‌ که‌ کلمه‌ «عسی: چه‌ بسا» در قرآن‌ کریم‌ موجب‌ تحقق‌ ما بعد آن‌ است‌، جز در همین‌ مورد. به‌قولی: «عسی‌» در اینجا نیز موجب‌ تحقق‌ ما بعد خود است‌ ولی‌ به‌ شرط طلاق ‌دادن‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  معلق‌ می‌باشد. آری‌! اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شما را طلاق‌ دهد پروردگارش ‌برای‌ او همسرانی‌ بهتر از شما عوض‌ دهد که‌ «زنانی‌ باشند مسلمان‌، مؤمن» یعنی: برپا دارنده‌ فرایض‌ اسلام‌ و مؤمن‌ به‌ خداوند عزوجل  ، فرشتگان‌، کتابها و پیامبرانش ‌«قانت» یعنی: فرمانبردار خداوند عزوجل  و پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  «توبه‌ کار» از گناهان‌ خویش ‌«پرستشگر» برای‌ خداوند عزوجل  و خاشع‌ و ذلیل‌ برای‌ وی‌ «روزه‌دار، اعم‌ از بیوه‌ و دوشیزه» ثیب: زنی‌ است‌ که‌ ازدواج‌ کرده‌، سپس‌ شوهرش‌ او را طلاق‌ داده‌ یا مرده‌ است‌. بکر: دوشیزه‌ است‌.

بخاری‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از انس‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ عمر رضی الله عنه  فرمود: زنان‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در غیرت‌، رقابت‌ و چشم‌وهم‌چشمی‌ بر ایشان‌ با هم ‌همداستان‌ شدند. پس‌ من‌ به‌ آنان‌ گفتم: چه‌ بسا اگر او شما را یکجا طلاق‌ دهد، پروردگارش‌ برایش‌ زنانی‌ بهتر از شما جانشین‌ گرداند. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل ‌شد.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ آیه‌ جامع‌ اوصاف‌ یک‌ زن‌ نمونه‌ است‌ پس‌ کسی‌ که ‌می‌خواهد زنی‌ را برگزیند، باید این‌ اوصاف‌ را در وی‌ سراغ‌ نماید.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَأَهۡلِیکُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ عَلَیۡهَا مَلَٰٓئِکَةٌ غِلَاظٞ شِدَادٞ لَّا یَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَیَفۡعَلُونَ مَا یُؤۡمَرُونَ٦

«ای‌ مؤمنان‌! خود را حفظ کنید» با انجام‌ دادن‌ آنچه‌ که‌ حق‌ تعالی‌ شما را بدان ‌امر کرده‌ است‌ و ترک‌ آنچه‌ که‌ شما را از آن‌ نهی‌ کرده‌ است‌ «و خانواده‌تان‌ را» حفظ کنید با دستور دادنشان‌ به‌ طاعت‌ خداوند عزوجل  و نهی‌شان‌ از نافرمانی‌های‌ وی‌. آری‌! حفظ کنید خود و خانواده‌تان‌ را «از آتشی‌ که‌ آتش‌انگیز آن‌ مردم‌ و سنگ‌ها هستند» یعنی: آن‌ آتش‌، آتشی‌ است‌ بزرگ‌ و از نوعی‌ دیگر که‌ با مردم‌ و سنگ‌ها برافروخته‌ می‌شود چنان‌که‌ دیگر آتش‌ها با هیزم‌ و نفت‌... بر افروخته‌ می‌شوند. ابن‌جریر می‌گوید: «پس‌ بر ماست‌ که‌ دین‌ و خوبی‌ها و آدابی‌ را که‌ فرزندان‌ ما بدان ‌نیاز دارند به‌ آنان‌ آموزش‌ بدهیم‌». در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌ عمرو رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «مروا أبناءکم‌ بالصلاة‌ لسبع‌ واضربوهم ‌علیها لعشر وفرقوا بینهم‌ فی‌ المضاجع». «فرزندانتان‌ را در هفت‌ سالگی‌ ایشان‌ به‌ نماز امر کنید و آنان‌ را به‌ خاطر نماز در ده‌ سالگی‌ ایشان‌ بزنید و میان‌شان‌ در خوابگاه‌ها جدایی‌ افگنید». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «هیچ‌ پدری‌ به‌ فرزندش‌ هدیه‌ای‌ بهتر از ادب‌ نیکو نداده‌ است‌». «بر آن‌ آتش‌ فرشتگانی‌ درشتخو گمارده‌اند» یعنی: نگهبانانی‌ از فرشتگان‌ بر آتش‌ دوزخ‌ گمارده‌ شده‌اند که‌ متولی‌ و عهده‌دار امر آن‌ و تعذیب‌ اهل‌ آن‌ می‌باشند، این‌ فرشتگان‌ که‌ تعدادشان‌ بجز اعوان‌ و همکارانشان‌ نوزده ‌تن‌ است‌ ـ چنان‌که‌ در سوره‌ «مدثر/30» خواهد آمد فرشتگانی‌اند سخت‌ درشتخو بر اهل‌ دوزخ «سخت‌رو» و سخت‌ روش‌ برآنان‌، چنان‌ که‌ هرگاه ‌اهل‌ دوزخ‌ از آنان‌ تقاضای‌ رحم‌ و عطوفت‌ نمایند، بر آنان‌ رحم‌ نمی‌کنند زیرا آن‌ها فقط برای‌ عذاب‌ آفریده‌ شده‌اند «از خداوند در آنچه‌ فرمانشان‌ داده‌ است‌ نافرمانی ‌نمی‌کنند و هر چه‌ به‌ آنان‌ فرمان‌ داده‌ می‌شود انجام‌ می‌دهند» یعنی: فرمان‌ را در وقت‌ آن‌ بی‌ هیچ‌ درنگ‌ و تأخیری‌ انجام‌ می‌دهند و آن‌ را نه‌ از وقت‌ آن‌ پیش‌ می‌افگنند و نه‌ هم‌ در آن‌ تأخیر می‌کنند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ فایده‌ آوردن‌ دو جمله: ﴿لَّا یَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَیَفۡعَلُونَ مَا یُؤۡمَرُونَ [التحریم: 6]. «از خدا در آنچه‌ فرمانشان‌ دهد نافرمانی‌ نمی‌کنند و هر چه‌ به‌ آنان‌ فرمان‌ داده‌ می‌شود انجام‌ می‌دهند» این‌ است‌ که‌ جمله‌ اول‌ در بیان‌ نفی‌ استکبار از فرشتگان‌ در گذشته‌ و جمله‌ دوم‌ برای‌ بیان ‌حال‌ آینده‌ و فوریت‌ امتثال‌ امر و نفی‌ تأخیر و تنبلی‌ از ایشان‌ در اجرای‌ آن‌ است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَا تَعۡتَذِرُواْ ٱلۡیَوۡمَۖ إِنَّمَا تُجۡزَوۡنَ مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٧

و برای‌ آن‌که‌ کفار نا امید گردند و طمع‌هایشان‌ بریده‌ شود، در هنگام ‌افگندنشان‌ به‌ دوزخ‌ به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: «ای‌ کافران‌! امروز عذر پیش‌ نیاورید» زیرا هیچ‌ عذری‌ ندارید، یا از آن‌ رو که‌ پیش ‌آوردن‌ عذر هیچ‌ سودی‌ به‌ حالتان ‌نمی‌کند «جز این‌ نیست‌ که‌ به‌ حسب‌ آنچه» در دنیا «می‌کردید جزا داده‌ می‌شوید» پس‌ هیچ‌ ستمی‌ در کار نیست‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ تُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ تَوۡبَةٗ نَّصُوحًا عَسَىٰ رَبُّکُمۡ أَن یُکَفِّرَ عَنکُمۡ سَیِّ‍َٔاتِکُمۡ وَیُدۡخِلَکُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ یَوۡمَ لَا یُخۡزِی ٱللَّهُ ٱلنَّبِیَّ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥۖ نُورُهُمۡ یَسۡعَىٰ بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَبِأَیۡمَٰنِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَآ أَتۡمِمۡ لَنَا نُورَنَا وَٱغۡفِرۡ لَنَآۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٨

و از آنجا که‌ انسان‌ غیر معصوم‌ خالی‌ از گناه‌ نیست‌، اینک‌ حق‌ تعالی‌ در دومین‌ ندا مؤمنان‌ را به‌ توبه‌ فرامی‌خواند: «ای‌ مؤمنان‌! به‌ درگاه‌ خداوند توبه‌ای‌ نصوح ‌کنید» توبه‌ نصوح: توبه‌ صادقانه‌ است‌. به‌قولی‌؛ توبه‌ نصوح: عبارت‌ است‌ از پشیمانی‌ قلبی‌ از گناهان‌ گذشته‌، آمرزش‌خواهی‌ به‌ زبان‌، ترک‌ ارتکاب‌ گناه‌ با اعضای‌ بدن‌ و عزم‌ و تصمیم‌ بر این‌ امر که‌ دیگر هرگز در آینده‌ به‌ گناه‌ باز نگردد؛ که‌ این‌ بی‌شک‌ توبه‌ خالصآن‌های‌ است‌. نسفی‌ در تعریف‌ توبه‌ نصوح‌ می‌گوید: «توبه‌ نصوح‌ توبه‌ای‌ است‌ که‌ پارگی‌ های‌ دینت‌ را رفو و خللت‌ را مرمت‌ کند». از علی‌  رضی الله عنه ‌ سؤال‌ شد که‌ توبه‌ چیست‌؟ فرمود؛ شش‌ چیز جامع‌ آن‌ است:

1-  پشیمانی‌ از گناهان‌ گذشته‌.

2-  اعاده‌ فرایض‌.

3-  رد مظالم‌ و حقوق‌.

4-  حلالیت‌ خواستن‌ از خصم‌ها.

5-  عزم‌ نمودن‌ بر عدم‌ بازگشت‌ به‌ گناه‌ در آینده‌.

6-  این‌که‌ نفست‌ را در طاعت‌ خدای‌  عزوجل ‌ تمرین‌ و پرورش‌ دهی‌ چنان‌که‌ آن‌را در معصیت‌ وی‌ پرورش‌ داده‌ای‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن ‌مسعود رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «پشیمانی‌ توبه‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «اسلام ‌آنچه‌ را که‌ ما قبل‌ آن‌ است‌، محو می‌کند و توبه‌ آنچه‌ را که‌ ماقبل‌ آن‌ است‌، محو می‌کند».

«چه‌ بسا پروردگارتان‌ گناهانتان‌ را از شما بزداید» چنان‌که‌ در چند آیه‌ قبل ‌گفتیم‌؛ وقتی‌ کلمه‌ «عسی‌» از جانب‌ خداوند عزوجل  به‌ کار رود، بر حتمی‌ بودن‌ وقوع‌ آن‌ امر دلالت‌ می‌کند پس‌ طرح‌ موضوع‌ به‌ صیغه‌ای‌ که‌ طمع‌ و توقع‌ ایجاد می‌کند نه‌ قطعیت‌، اشعاری‌ است‌ بر این‌که‌ زدودن‌ گناهان‌ بخشایشی‌ از سوی‌ حق‌ تعالی ‌است‌ و این‌که‌ لازم‌ است‌ تا بنده‌ همیشه‌ در میان‌ خوف‌ و رجاء قرار داشته‌ باشد «و» چه‌ بسا «شما را به‌ بوستآن‌هایی‌ درآورد که‌ جویباران‌ از فرودست‌ آن‌ جاری‌ است‌. روزی‌ که‌ خداوند پیامبر و ایمان‌ آوردگان‌ همراه‌ او را خوار نسازد، نورشان‌ در پیشاپیش‌ وسمت‌ راستشان‌ می‌شتابد» تفسیر این‌ معنی‌ در سوره «حدید» گذشت‌ و در آنجا بیان‌ شد که‌ همراهی‌ این‌ نور با مؤمنان‌ در حال‌ رفتن‌شان‌ بر صراط است‌ «می‌گویند: پرودگارا! برای‌ ما نور ما را تمام‌ ده‌ و ما را بیامرز، همانا تو بر هر چیز توانایی» این‌ دعای‌ مؤمنان‌ در هنگامی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ نور منافقان‌ را خاموش‌ می‌گرداند چنان‌که‌ بیان‌ و تفصیل‌ آن‌ در سوره «حدید/28» گذشت‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ جَٰهِدِ ٱلۡکُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱغۡلُظۡ عَلَیۡهِمۡۚ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ٩

سومین‌ ندای‌ حق‌ تعالی‌، خطاب‌ به‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است: «ای‌ پیامبر! با کافران‌ جهاد کن» با شمشیر و انواع‌ سلاح‌ و جنگ ‌افزار «و» جهاد کن «با منافقان» به‌ حجت‌و برهان‌ و برپا داشتن‌ حدود بر آنان‌ زیرا آنان‌ موجبات‌ حدود را مرتکب‌ می‌شوند «و بر آنان‌ درشتی‌ کن» یعنی: بر منافقان‌ در دعوت‌ و فرمان‌ دادنشان‌ به‌ شرایع‌ و قوانین‌ اسلام‌ از شدت‌ کار بگیر و با کفار با سلاح‌ بجنگ‌. از این‌ روی ‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ طرد برخی‌ از منافقان‌ از مسجد امر نمودند در حالی‌ که‌ می‌گفتند: بیرون‌ رو ای‌ فلان‌! بیرون‌ رو ای‌ فلان‌! و این‌ عذاب‌شان‌ در دنیا است «وجایگاهشان» در آخرت «دوزخ‌ است‌ و بد سرانجامی‌ است» دوزخ‌.

﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱمۡرَأَتَ نُوحٖ وَٱمۡرَأَتَ لُوطٖۖ کَانَتَا تَحۡتَ عَبۡدَیۡنِ مِنۡ عِبَادِنَا صَٰلِحَیۡنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمۡ یُغۡنِیَا عَنۡهُمَا مِنَ ٱللَّهِ شَیۡ‍ٔٗا وَقِیلَ ٱدۡخُلَا ٱلنَّارَ مَعَ ٱلدَّٰخِلِینَ١٠

سپس‌ خداوند عزوجل  در این‌ مورد که‌ هیچ‌کس‌ نمی‌تواند عذابش‌ را از کسی‌ دیگر دفع‌ نماید و در این‌ باره‌ که‌ آمیزش‌ و معاشرت‌ کفار با مسلمانان‌ هیچ‌ سودی‌ به ‌حال‌شان‌ ندارد ـ چنانچه‌ ایمان‌ در دل‌های خودشان‌ جای‌ نگرفته‌ باشد ـ مثلی‌ آورده‌ و می‌فرماید: «خداوند درباره‌ کافران‌ زن‌ نوح‌ و زن‌ لوط را مثلی‌ آورده‌ که‌ در حباله‌ نکاح‌ دو بنده‌ از بندگان‌ شایسته‌ ما» یعنی: نوح‌ و لوط علیهماالسلام «بودند پس‌ به‌ آن‌ دو خیانت‌کردند» یعنی: آن‌ دو زن‌ به‌ آن‌ دو بنده‌ ما خیانت‌ کردند. نقل‌ است‌ که‌ زن‌ نوح ‌ علیه السلام  به‌ مردم‌ می‌گفت: نوح‌ دیوانه‌ است‌. زن‌ لوط  علیه السلام  نیز با برافروختن‌ آتش‌ در شب‌ و با بلند کردن‌ دود در روز، قومش‌ را از آمدن‌ مهمان‌ برای‌ لوط‌  علیه السلام  خبر می‌داد. «پس‌آنان‌ از آن‌ دو زن‌ چیزی‌ را دفع‌ نکردند» یعنی: نوح‌ و لوط علیهماالسلام به‌ سبب‌ این‌که‌ آن‌ دو زن‌، همسرانشان‌ بودند نه‌ هیچ‌ نفعی‌ به‌ آن‌ دو رسانیدند و نه‌ چیزی‌ از عذاب‌ الهی‌ را از آنان‌ دفع‌ کرده‌ توانستند با وجود آن‌که‌ نوح‌ و لوط هردو نزد خدای‌  عزوجل ‌ بس ‌گرامی‌ بودند «و گفته‌ شد: با داخل‌ شوندگان‌ داخل‌ آتش‌ شوید» یعنی: برای‌ آن‌ دو زن‌ در آخرت‌ گفته‌ می‌شود، یا در هنگام‌ مرگ‌ به‌ آن‌ها گفته‌ شد: همراه‌ اهل‌ کفر و معاصی‌ به‌ آتش‌ داخل‌ شوید.

چنان‌ که‌ از سیاق‌ آیات‌ بر می‌آید، این‌ آیات‌ در باره‌ تأدیب‌ دو همسررسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  که‌ قبلا نام‌ بردیم‌ ایراد شده‌ است‌ و برای‌ همیشه‌ درس‌ بزرگی‌ برای ‌هر مرد و زن‌ مؤمنی‌ است‌، بدین‌ جهت‌ یحی‌بن‌سلام‌ گفته‌ است: «این‌ هشداری‌ است‌ که‌ خداوند متعال عائشه‌ و حفصه‌ رضی الله عنهما  را با آن‌ از مخالفت‌ با رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بر حذر می‌دارد، آن‌ گاه‌ که‌ ایشان‌ در رشک‌ و چشم‌ و هم ‌چشمی‌ با دیگر ازواج‌ مطهرات‌ علیه‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  تبانی‌ کردند». آری‌! ایشان‌ را به‌ این‌ حقیقت‌ ملتفت‌ می‌سازد که‌ هرچند در حباله‌ نکاح‌ بهترین‌ خلق‌ خدا عزوجل  و خاتم‌ پیامبران‌ وی‌ هستند اما باید بدانند که‌ این‌ امر در مقام‌ حساب‌ و کتاب‌ هیچ‌ چیز از خواست‌ خدا عزوجل  را در مورد آنان‌ دفع‌ نمی‌کند و هیچ‌ سودی‌ به‌ حالشان‌ ندارد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ عائشه‌ و حفصه‌ رضی الله عنهما  را با توبه‌ صحیح ‌و خالصآن‌های‌ که‌ کردند، از گناه‌ این‌ همدستی‌ علیه‌ رسول‌ خویش صلی الله علیه و آله و سلم پاک‌ کرد.

﴿وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱمۡرَأَتَ فِرۡعَوۡنَ إِذۡ قَالَتۡ رَبِّ ٱبۡنِ لِی عِندَکَ بَیۡتٗا فِی ٱلۡجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِن فِرۡعَوۡنَ وَعَمَلِهِۦ وَنَجِّنِی مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ١١

«و خداوند برای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند، زن‌ فرعون‌ را مثلی‌ آورده‌ است» این ‌مثل‌ گویای‌ آن‌ است‌ که‌ صولت‌ کفر هیچ‌ زیانی‌ به‌ مؤمنان‌ نمی‌رساند چنان‌که‌ به‌ زن‌ فرعون‌ زیان‌ نرسانید زیرا در همان‌ حال‌ که‌ او در قید همسری‌ کافرترین‌ کافران‌ بوداما با ایمان‌ به‌ خدای‌  عزوجل ‌ بهشت‌های‌ پرناز و نعمت‌ برایش‌ مسلم‌ شد. گفتنی‌ است‌که‌ اسم‌ وی‌ آسیه‌ بنت‌ مزاحم‌ است‌ که‌ عمه‌ موسی ‌ علیه السلام  بود و به‌ او ایمان‌ آورد پس‌ فرعون‌ وی‌ را سخت‌ شکنجه‌ کرد تا از ایمان‌ بازش‌ دارد «آن‌ گاه‌ که‌ گفت» زن ‌فرعون‌ در حالتی‌ که‌ زیر تعذیب‌ و شکنجه‌ فرعون‌ قرار داشت‌؛ «پروردگارا! پیش‌خود برایم‌ خآن‌های‌ در بهشت‌ بنا کن» یعنی: برایم‌ خآن‌های‌ نزدیک‌ به‌ رحمتت‌ در برترین‌ درجات‌ مقربان‌ بارگاهت‌ بنا کن‌. ابن‌کثیر به‌ نقل‌ از علما می‌گوید: «آسیه ‌قبل‌ از دار، جار را انتخاب‌ کرد زیرا پیش‌ از آن‌که‌ بگوید: برایم‌ خآن‌های‌ در بهشت ‌بناکن‌، گفت: عندک: در جوار خود». «و مرا از فرعون‌ و عملش‌ نجات‌ ده» یعنی: مرا از خود فرعون‌ و از اعمال‌ شری‌ که‌ از وی‌ سر می‌زند، نجات‌ ده‌ و رهایی‌ بخش‌ «و مرا از قوم‌ ستمگر نجات‌ ده» یعنی: از قوم‌ فرعون‌ که‌ کفار قبطی‌ بودند.

﴿وَمَرۡیَمَ ٱبۡنَتَ عِمۡرَٰنَ ٱلَّتِیٓ أَحۡصَنَتۡ فَرۡجَهَا فَنَفَخۡنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتۡ بِکَلِمَٰتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِۦ وَکَانَتۡ مِنَ ٱلۡقَٰنِتِینَ١٢

«و نیز» خداوند عزوجل  مثلی‌ آورده‌ است‌ برای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند «مریم‌ دختر عمران‌ را» کسی‌ که‌ خداوند عزوجل  کرامت‌ دنیا و آخرت‌ را برایش‌ جمع‌ کرد و او را بر زنان‌ جهانیان‌ برگزید با وجود آن‌که‌ او در میان‌ قومی‌ نافرمان‌ و عاصی‌ به‌سر می‌برد؛ همان‌ «که‌ فرج‌ خود را نگاهداشت» از آلودگی‌ به‌ بی‌حیایی‌ و فحشاء «پس ‌در او از روح‌ خود دمیدیم» به‌ این‌ ترتیب‌ که‌ به‌ جبرئیل‌ فرمان‌ دادیم‌ تا در چاک ‌پیراهن‌ وی‌ از جای‌ گریبانش‌ بدمد و در نتیجه‌ او به‌ عیسی‌  علیه السلام  باردار شد «و کلمات‌ پروردگار خود را تصدیق‌ کرد» یعنی: مریم‌ قوانین‌ و احکامی‌ را که‌ پروردگار متعال‌ برای‌ بندگانش‌ مشروع‌ کرده‌ است‌ و آنچه‌ را که‌ فرشته‌ بدان‌ مخاطبش‌ ساخت ‌تصدیق‌ کرد و آن‌ این‌ سخن‌ جبرئیل ‌ علیه السلام  به‌ وی‌ بود که: «من‌ فرستاده‌ پروردگارت‌ هستم‌». و نیز تصدیق‌ کرد اخباری‌ را که‌ جبرئیل ‌ علیه السلام  به‌ وی‌ در مورد بشارت‌ به‌ تولد عیسی  علیه السلام  و این‌که‌ او از پیامبران‌ مقرب‌ است‌، داد[2] «و تصدیق‌ کرد کتاب‌های او را» که‌ عبارت‌ از کتاب‌های نازل‌ شده‌ بر انبیای‌ الهی‌ بود «و از فرمانبرداران‌ بود» یعنی: از گروهی‌ بود که‌ برای‌ پروردگارشان‌ مطیع‌اند زیرا خانواده‌ مریم‌ اهل‌ بیت‌ صلاح‌ وطاعت‌ و تقوی‌ بودند.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خداوند متعال‌ در ایراد تمثیل‌، هم‌ از زنان‌ شوهردار نمونه‌ای‌ را ذکر کرد و هم‌ از زن‌ بی‌شوهری‌ یاد کرد تا از بیوگان‌ دلجویی‌ کرده ‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «بهترین‌ زنان‌ بهشت‌ خدیجه‌ دختر خویلد، فاطمه‌ دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، مریم‌ دختر عمران‌ و آسیه‌ دختر مزاحم‌ زن‌ فرعون‌ اند».




-[1] مغافیر: صمغی‌ است‌ گیاهی‌ و بسیار بدبوی‌.

[2]- نگاه‌؛ سوره «آل‌ عمران‌» آیات‌ (42 ـ 48).

تفسیر سوره‌ ملک

سوره‌ ملک

مکی‌ است‌ و دارای‌ (30) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با تقدیس‌ و بزرگداشت‌ ذات‌ با عظمت ‌خداوند از سوی‌ خودش‌، «ملک‌» نامیده‌ شد و به‌ نام‌های «واقیه‌» و «منجیه‌» نیز نامیده‌ می‌شود زیرا خواننده‌ خویش‌ را از عذاب‌ قبر حفظ نموده‌ و نجات‌ می‌دهد چنان‌که‌ بیان‌ خواهد شد. ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  این‌ سوره‌ را «مجادله‌» می‌نامید به‌ دلیل‌ آن‌که‌ این‌ سوره‌ از خواننده‌ خود در قبر دفاع‌ می‌کند.

فضیلت‌ آن: در فضیلت‌ این‌ سوره‌ احادیث‌ بسیاری‌ نقل‌ شده‌ است‌ که‌ از آن‌ جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ است: «إن‌ سورة‌ فی‌ القرآن‌ ثلاثین‌ آیة شفعت‌ لصاحبها غفر له: ﴿تَبَٰرَکَ ٱلَّذِی بِیَدِهِ ٱلۡمُلۡکُ [الملک: 1]. «همانا سوره‌ای‌ در قرآن‌ هست‌ که‌ سی‌ آیه‌ دارد و برای ‌صاحب‌ خود شفاعت‌ کرد پس‌ برایش‌ آمرزیده‌ شد، این‌ سوره‌ ﴿تَبَٰرَکَ ٱلَّذِی بِیَدِهِ ٱلۡمُلۡکُ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «هی‌ المانعة‌، هی‌ المنجیة‌، تنجیه‌ من‌ عذاب‌ القبر». «این‌ سوره ‌بازدارنده‌ است‌، این‌ سوره‌ نجات‌ دهنده‌ است‌ و خواننده‌ خود را از عذاب‌ قبر نجات‌ می‌دهد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  دو سوره‌ «الم تنزیل السجده» و «تبارک الذی...» را در هر شب‌ می‌خواندند و خواندن‌ آن‌ها را در سفر و حضر ترک‌ نمی‌کردند از این‌ جهت‌ گفته‌ شده‌ که‌ قرائت‌ آن‌ در هر شب ‌مستحب‌ است‌. صاحب‌ تفسیر «فی‌ظلال‌ القرآن‌» می‌گوید: «این‌ سوره‌ جهانبینی ‌جدیدی‌ را از هستی‌ و رابطه‌ آن‌ با آفریننده‌اش‌ به‌ تصویر می‌کشد، جهانبینی‌ای‌ که ‌مرزهای‌ محدود زمانی‌ و مکانی‌ را در می‌نوردد...».

﴿تَبَٰرَکَ ٱلَّذِی بِیَدِهِ ٱلۡمُلۡکُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ١

«تبارک‌ است‌ آن‌ که‌ به‌ دست‌ اوست‌ ملک» تبارک: از برکت‌ است‌ که‌ عبارت‌ از رشد و فزونی‌ حسی‌ یا معنوی‌ می‌باشد. یعنی‌ خیر خداوند عزوجل  بسیار و انعام‌ وی‌ بزرگ‌ است‌ و او از صفات‌ مخلوقان‌ برتر و والا و خجسته‌ می‌باشد. مراد از ملک: فرمانروایی‌ آسمان‌ها و زمین‌ در دنیا و آخرت‌ است‌. «و او بر همه‌ چیز تواناست» و هیچ‌ چیز او را عاجز نمی‌تواند کرد بلکه‌ او هرگونه‌ که‌ بخواهد در ملک‌ خویش‌تصرف‌ می‌کند؛ از انعام‌ نمودن‌ یا انتقام‌ گرفتن‌، از بلند بردن‌ یا پست‌ نمودن‌ و از بخشیدن‌ یا بازداشتن‌؛ و مؤمنان‌ در دنیا به‌ این‌ امر دانا و باورمندند اما کفار منکر آن ‌می‌باشند ولی‌ در آخرت‌؛ احدی‌ جز حق‌ تعالی‌ ادعای‌ ملک‌ و فرمانروایی‌ را نمی‌کند و هیچ‌کس‌ منکر فرمانروایی‌ وی‌ نمی‌گردد از این‌ جهت‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ فرموده‌ است:﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ٤ [الفاتحة: 4] «خداوند فرمانروای‌ روز جز است» و نیز فرموده‌ است: ﴿یَوۡمَ هُم بَٰرِزُونَۖ لَا یَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِنۡهُمۡ شَیۡءٞۚ لِّمَنِ ٱلۡمُلۡکُ ٱلۡیَوۡمَۖ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ١٦ [غافر: 16]. «روزی‌ که‌ آنان‌ سراپا آشکار باشند و از آنان‌ چیزی‌ بر خداوندپوشیده‌ نباشد، ندا آید: امروز فرمانروایی‌ از آن‌ کیست‌؟ (پاسخ‌ آید که) از آن‌خداوند یگانه‌ قهار است‌».

﴿ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَیَوٰةَ لِیَبۡلُوَکُمۡ أَیُّکُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡغَفُورُ٢

«همان‌ که‌ مرگ‌ و زندگی‌ را آفرید» مرگ: انقطاع‌ و جدایی‌ روح‌ از بدن‌؛ و حیات: تعلق‌ و پیوند روح‌ به‌ بدن‌ است‌. پس‌ حیات‌ در اینجا به‌ این‌ معنی‌ است‌ که: خدای‌  عزوجل ‌ بشر را در ساختار انسانی‌اش‌ آفرید و در وی‌ روح‌ را خلق‌ کرد «تا شما را بیازماید که‌ کدام‌ یک‌ از شما نیکوکردارتر است» یعنی: مرگ‌ و زندگی‌ را آفرید و شما را عاقل‌ گردانید تا شما را مکلف‌ سازد، سپس‌ شما را بیازماید و آن‌گاه‌ شما را بر مبنای‌ این‌ تکلیف‌، جزا و پاداش‌ دهد. پس‌ هدف‌ اصلی‌ از ابتلا، نمایان‌ کردن‌ کمال‌ نیکوکاری‌ نیکان‌ است‌ «و اوست‌ عزیز» یعنی: غالبی‌ که‌ مغلوب‌ نمی‌شود «آمرزگار» است‌ برای‌ کسی‌ که‌ توبه‌ و انابت‌ پیشه‌ کرده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عمر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آیه: ﴿تَبَٰرَکَ ٱلَّذِی بِیَدِهِ ٱلۡمُلۡکُ [الملک: 1] را تلاوت‌ نمودند و چون‌ به: ﴿أَیُّکُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ رسیدند، فرمودند: «از محرمات‌ خداوند عزوجل  بپرهیز و در طاعت‌ وی‌ بشتاب‌».

﴿ٱلَّذِی خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ طِبَاقٗاۖ مَّا تَرَىٰ فِی خَلۡقِ ٱلرَّحۡمَٰنِ مِن تَفَٰوُتٖۖ فَٱرۡجِعِ ٱلۡبَصَرَ هَلۡ تَرَىٰ مِن فُطُورٖ٣

«همان‌ که‌ هفت‌ آسمان‌ را طبقه‌ طبقه‌ آفرید» بر فراز یک‌دیگر، هر آسمانی‌ را جدا از آسمان‌ دیگر چنان‌که‌ در حدیث «اسراء» و غیر آن‌ آمده‌ است‌. آسمان: ماده‌ای‌ است‌ که‌ جز خدای‌ سبحان‌ کسی‌ حقیقت‌ آن‌ را نمی‌داند، چنان‌ که‌ در احادیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ و فاصله‌ آن‌ از زمین‌ با مقیاس‌های‌ قدیم‌ مسافت ‌پنجصد سال‌ راه‌ است‌ و امروزه‌ در برنامه‌های‌ فضایی‌ این‌ مسافت‌ را به‌ مایل ‌می‌سنجند. به‌قولی: آسمان‌ عبارت‌ از مدارهای‌ سیر سیارگان‌ است‌ چنان‌ که‌ دانشمندان‌ نجوم‌ نیز برآنند که‌ آسمان‌ عبارت‌ از فضای‌ خالی‌ای‌ است‌ که‌ سیارگان‌ در آن‌ سیر می‌کنند. و اگر بدانیم‌ که‌ سیارگان‌ و ستارگان‌ دارای‌ ابعاد بس‌ متفاوت‌ و مسافت‌های‌ عظیمی‌ هستند، در این‌ صورت‌ می‌توانیم‌ عظمت‌ کرات‌ آسمآن‌ها را درک‌ کنیم‌. «در آفرینش‌ خدای‌ رحمن‌ هیچ‌ بی‌ضابطه‌گی‌ای‌ نمی‌بینی» یعنی: ای ‌بیننده‌! تو هیچ‌ تناقض‌، تباین‌، کجی‌ و نابسامانی‌ای‌ در آفرینش‌ خدای‌ بخشایشگر نمی‌بینی‌ بلکه‌ آفرینش‌ وی‌ بسیار به‌ سامان‌، منظم‌ و استوار است‌ به‌ طوری‌ که‌ بر وجود آفریننده‌ خود دلالت‌ می‌کند «باز بنگر، آیا هیچ‌ خلل‌ و نقصانی‌ می‌بینی‌؟» یعنی: باز نگاهت‌ را به‌ آسمان‌ بدوز و تأمل‌ کن‌ که‌ آیا ـ با وجود عظمت‌ و گستردگی‌ آسمان‌ ـ هیچ‌ شکاف‌ یا رخنه‌ یا خلل‌ و شکستگی‌ای‌ در آن‌ می‌بینی‌؟.

﴿ثُمَّ ٱرۡجِعِ ٱلۡبَصَرَ کَرَّتَیۡنِ یَنقَلِبۡ إِلَیۡکَ ٱلۡبَصَرُ خَاسِئٗا وَهُوَ حَسِیرٞ٤

«باز دوباره‌ چشم‌ بگردان» یعنی: بارهای‌ متوالی‌ به‌ طور پیاپی‌ بنگر و نیک‌ تأمل‌کن‌ هرچند که‌ نگرشت‌ بسیار شود زیرا تکرار نگرش‌ و تأمل‌، در اقامه‌ حجت‌ بلیغ‌تر و عذر و بهانه‌ را قطع‌ کننده‌تر است‌ «تا نگاهت‌ زبون‌ و درمانده‌ به‌سویت ‌بازگردد» یعنی: اگر هم‌ پیوسته‌ بنگری‌ و پیاپی‌ تأمل‌ کنی‌، نگاهت‌ با ذلت‌ و حقارت‌ و خسته‌ و مانده‌ از این‌که‌ در آفرینش‌ آسمان‌ چیزی‌ از عیب‌ را ببیند، به‌ سویت‌ بازمی‌گردد.

﴿وَلَقَدۡ زَیَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡیَا بِمَصَٰبِیحَ وَجَعَلۡنَٰهَا رُجُومٗا لِّلشَّیَٰطِینِۖ وَأَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابَ ٱلسَّعِیرِ٥

«و هر آینه‌ آسمان‌ دنیا را به‌ چراغ‌هایی‌ زینت‌ دادیم» پس‌ آسمان‌ دنیا در نیکوترین ‌ساختار، کامل‌ترین‌ صورت‌، دل‌انگیزترین‌ شکل‌ و بسان‌ نگارینه‌ترین‌ تابلویی‌ قرار گرفته‌ است‌. ستارگان‌ چراغها نامیده‌ شدند زیرا همچون‌ روشنی‌ بخشیدن‌ چراغ ‌پرتو بر می‌افشانند «و آن‌ها را رماننده‌ شیاطین‌ گردانیدیم» یعنی: این‌ چراغ‌ها را آلات ‌رجمی‌ گردانیدیم‌ که‌ شیاطین‌ به‌ وسیله‌ آن‌ها رانده‌ می‌شوند. البته‌ این‌ جمله‌ مفید فایده‌ دیگری‌ غیر از این‌ فایده‌ است‌ که‌ ستارگان‌ زینت‌ و آرایشی‌ برای‌ آسمان‌ دنیا هستند. قتاده‌ می‌گوید: «خداوند عزوجل  ستارگان‌ را برای‌ سه‌ حکمت‌ آفرید:

1-   زینتی‌ برای‌ آسمان‌.

2-   رماننده‌ای‌ برای‌ شیاطین‌

3-    نشانه‌هایی‌ که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ها در خشکی‌ و دریا راهیابی‌ می‌شود».

«و برای‌ آنان‌ عذاب‌ آتش‌ افروخته‌ آماده‌ کرده‌ایم» یعنی: برای‌ شیاطین‌ بعد از سوختاندن‌ آن‌ها در دنیا به‌ وسیله‌ شهابهای‌ آسمانی‌، عذاب‌ آتش‌ را آماده‌ کرده‌ایم‌.

﴿وَلِلَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ عَذَابُ جَهَنَّمَۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ٦

«و برای‌ کسانی‌ که‌ به‌ پروردگارشان‌ کفر ورزیده‌اند» از بنی‌آدم‌، یا از هردو گروه‌ بنی‌آدم‌ و جن «عذاب‌ جهنم‌ است‌ و چه‌ بد سرانجامی‌ است» جهنم‌ که‌ بدان ‌می‌گرایند و می‌پیوندند.

﴿إِذَآ أُلۡقُواْ فِیهَا سَمِعُواْ لَهَا شَهِیقٗا وَهِیَ تَفُورُ٧

«چون‌ در آن‌ افگنده‌ شوند» چنان‌که‌ هیزم‌ در آتش‌ افگنده‌ می‌شود؛ «برای‌ آن ‌آوازی‌ مانند آواز خر می‌شنوند» شهیق: آوازی‌ مانند آواز خر در اول‌ نعره‌ آن‌ است‌. ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «آواز جهنم‌ در هنگام‌ افگندن‌ کفار در آن‌، همچون‌ آواز خر است‌ آن‌ گاه‌ که‌ از دیدن‌ جو دم‌ بر می‌آورد و نفس‌ نفس‌ می‌زند و سپس‌ عرعر تندی‌ می‌کشد که‌ همه‌ کس‌ از شنیدن‌ آن‌ بر خود می‌لرزد». «و آن‌ برمی‌جوشد» یعنی: دوزخ‌ بر دوزخیان‌ همچون‌ جوشیدن‌ دیگ‌ برمی‌جوشد.

﴿تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ ٱلۡغَیۡظِۖ کُلَّمَآ أُلۡقِیَ فِیهَا فَوۡجٞ سَأَلَهُمۡ خَزَنَتُهَآ أَلَمۡ یَأۡتِکُمۡ نَذِیرٞ٨

«نزدیک‌ است‌ که‌ از خشم‌ پاره‌ پاره‌ شود» یعنی: نزدیک‌ است‌ که‌ دوزخ‌ از شدت‌ خشم‌ بر کفار، از هم‌ شگافته‌ و پاره‌پاره‌ شود «هرگاه‌ که‌ فوجی‌ در آن‌ افگنده ‌شوند» فوج: یک‌ گروه‌ از مردم‌اند «نگهبانانش‌ از آنان‌ می‌پرسند» یعنی: فرشتگان‌ نگهبان‌ دوزخ‌ که «مالک‌» و همکاران‌ وی‌اند از سر توبیخ‌ و سرکوفت‌ از دوزخیان‌ می‌پرسند: «آیا نزد شما» در دنیا «بیم‌دهنده‌ای‌ نیامد» که‌ شما را از چنین‌ روز سختی‌ بیم‌ و هشدار دهد؟.

﴿قَالُواْ بَلَىٰ قَدۡ جَآءَنَا نَذِیرٞ فَکَذَّبۡنَا وَقُلۡنَا مَا نَزَّلَ ٱللَّهُ مِن شَیۡءٍ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا فِی ضَلَٰلٖ کَبِیرٖ٩

«گویند: چرا، نزد ما هشداردهنده‌ای‌ آمد» یعنی: فرستاده‌ای‌ از بارگاه‌ پروردگار ما نزد ما آمد و ما را بیم‌ و هشدار داد و ما را از چنین‌ روزی‌ آگاهانید «پس‌ تکذیب ‌کردیم» آن‌ هشداردهنده‌ را «و گفتیم: خداوند چیزی‌ فرو نفرستاده‌ است» بر زبان ‌شما از امور غیب‌، اخبار آخرت‌ و شرایع‌ و احکامی‌ که‌ متضمن‌ بیان‌ چیزهایی ‌باشد که‌ خداوند عزوجل  از ما می‌طلبد «شما جز در گمراهی‌ بزرگ‌ نیستید» یعنی‌ ما به ‌پیامبران‌ گفتیم: بی‌گمان‌ شما از حق‌ و راه‌ صواب‌ دور هستید. یا این‌ سخن‌ نگهبانان ‌دوزخ‌ به‌ دوزخیان‌ است‌. به‌ هرحال‌؛ خدای‌  عزوجل ‌ در این‌ آیه‌ از عدالتش‌ در معامله‌ با خلقش‌ یادآور می‌شود و این‌که‌ او هیچ‌کس‌ را جز بعد از برپا داشتن ‌حجت‌ علیه‌ وی‌ عذاب‌ نمی‌کند.

﴿وَقَالُواْ لَوۡ کُنَّا نَسۡمَعُ أَوۡ نَعۡقِلُ مَا کُنَّا فِیٓ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ١٠

«و گویند» کفار «اگر شنیده‌ بودیم» به‌ سمع‌ قبول‌ و فهم‌ «یا تعقل‌ کرده ‌بودیم» مانند تعقل‌ و درک‌ و دریافت‌ کسی‌ که‌ نیک‌ می‌نگرد و می‌اندیشد؛ «از زمره‌ دوزخیان‌ نبودیم» بلکه‌ می‌بایست‌ به‌ آنچه‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ برای‌ ما نازل‌ کرده‌ بود ایمان‌ می‌آوردیم‌ و از پیامبران  علیهم السلام  متابعت‌ و پیروی‌ می‌ کردیم‌.

﴿فَٱعۡتَرَفُواْ بِذَنۢبِهِمۡ فَسُحۡقٗا لِّأَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ١١

«پس‌ به‌ گناه‌ خود» یعنی: به‌ کفر خود که‌ به‌ سبب‌ آن‌ سزاوار عذاب‌ دوزخ‌ شدند «اعتراف‌ کردند پس‌ دوری‌ باد بر اهل‌ دوزخ» یعنی: دور باشند از رضای ‌خداوند عزوجل  و رحمت‌ وی‌. بدین‌گونه‌ خداوند متعال‌ عذاب‌ را گریبانگیر آنان ‌می‌سازد، بعد از آن‌که‌ به‌ گناه‌ خود اعتراف‌ می‌کنند زیرا با این‌ عتراف‌ است‌ که ‌علیه‌ آنان‌ حجت‌ بر پا می‌شود و برایشان‌ عذری‌ باقی‌ نمی‌ماند. در حدیث‌ شریف‌آمده‌ است‌: «لن‌ یهلک‌ الناس‌ حتی‌ یعذروا من‌ انفسهم: مردم‌ هرگز نابود ساخته ‌نمی‌شوند تا این‌که‌ از جانب‌ خویش‌ عذر نمایانده‌ شوند». یعنی: حجت‌ علیه‌ آنان ‌ثابت‌ گردد و خود نیز به‌ جرم‌ خویش‌ اعتراف‌ کنند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌: «لا یدخل‌ أحد النار إلا وهو یعلم‌ أن‌ النار أولی‌ به‌ من‌ الجنة». «هیچ‌ کس‌ به ‌دوزخ‌ داخل‌ نمی‌شود مگر این‌که‌ می‌داند که‌ دوزخ‌ به‌ او از بهشت‌ سزاوارتر است‌».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَخۡشَوۡنَ رَبَّهُم بِٱلۡغَیۡبِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ کَبِیرٞ١٢

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ غایبانه‌ از پروردگار خویش‌ می‌ترسند» یعنی: درحالی‌ از عذاب‌ او می‌ترسند که‌ او و عذابش‌ را ندیده‌اند پس‌ از بیم‌ عذابش‌ به‌ او ایمان ‌آورده‌ و در نهان‌ و آشکار از او اطاعت‌ می‌کنند؛ «آنان‌ را آمرزشی» است‌ بزرگ ‌که‌ خداوند عزوجل  به‌ سبب‌ آن‌ از گناهانشان‌ در می‌گذرد «و» برای‌ ایشان‌ «مزدی ‌بزرگ‌ است» که‌ همانا بهشت‌ می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «سبعة‌ یظلهم ‌الله‌ تعالی‌ فی‌ ظل‌ عرشه‌ یوم‌ لا ظل‌ إلا ظله‌ ... منهم‌: ورجل‌ دعته‌ امرأة‌ ذات‌ منصب ‌وجمال‌ فقال: إنی‌ أخاف‌ الله‌ ورجل‌ تصدق‌ بصدقة‌ فأخفاها حتی‌ لا تعلم‌ شماله‌ ما تنفق ‌یمینه‌». «هفت‌ کس‌اند که‌ خداوند متعال‌ ایشان‌ را در روزی‌ که‌ سایه‌ای‌ جز سایه‌ ‌وی‌ نیست‌، در سایه‌ عرش‌ خود جای‌ می‌دهد ... و از جمله‌ ایشان‌ مردی‌ است‌ که ‌زن‌ صاحب‌ جاه‌ و جمالی‌ او را به‌سوی‌ خود می‌خواند ولی‌ آن‌ مرد می‌گوید: من‌ (این‌ کار بد را نمی‌کنم‌ زیرا) از خداوند عزوجل  می‌ترسم‌. و از جمله‌ ایشان‌ مردی‌ است‌که‌ صدقه‌ای‌ می‌دهد و آن‌ را مخفی‌ می‌دارد تا بدانجا که‌ دست‌ چپ‌ وی‌ پی ‌نمی‌برد به‌ آنچه‌ که‌ دست‌ راستش‌ انفاق‌ می‌کند».

﴿وَأَسِرُّواْ قَوۡلَکُمۡ أَوِ ٱجۡهَرُواْ بِهِۦٓۖ إِنَّهُۥ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ١٣

«و اگر سخن‌ خود را پنهان‌ دارید، یا آشکارش‌ نمایید» یعنی: اگر سخن‌ خود در مورد رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را پوشیده‌ دارید، یا آشکار نمایید بدانید که‌ خداوند عزوجل  همه‌ این‌ها را می‌داند و هیچ‌ چیز از آن‌ بر وی‌ مخفی‌ نمی‌ماند «بی‌گمان‌ او به‌ آنچه‌ در سینه‌هاست» یعنی: او به‌ راز دلها و به‌ خلجان‌ اندرونها «داناست».

ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ مشرکان ‌نازل‌ شد که‌ مشغول‌ عیب‌ جویی‌ و طعن ‌زدن‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بودند پس‌ جبرئیل‌ علیه السلام  ایشان‌ را از سخنان‌ آن‌ها آگاه‌ کرد و پس‌ از آن‌ آن‌ها به‌ یک ‌دیگر می‌گفتند: «سخنتان‌ را پوشیده‌ دارید تا خدای‌ محمد نشنود». اما خطاب‌ آیه‌ کریمه‌ عام ‌است‌ برای‌ تمام‌ خلق‌ در تمام‌ اعمال‌شان‌.

﴿أَلَا یَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِیفُ ٱلۡخَبِیرُ١٤

«آیا کسی‌ که‌ آفریده‌ است‌ نمی‌داند؟» یعنی: آیا کسی‌ که‌ خود این‌ سخنان‌ پنهانی ‌و راز دلها را خلق‌ و ایجاد کرده‌ است‌، بدآن‌ها علم‌ ندارد؟ آخر حق‌ تعالی‌ انسان‌ را به‌ دست‌ بلا کیف‌ خویش‌ آفریده‌ است‌ و مسلما داناترین‌ کس‌ به‌ یک‌ شی‌ء آفریده ‌شده‌، صانع‌ و آفریننده‌ آن‌ است «با این‌ که‌ او خود لطیف‌ خبیر است» یعنی: دانا است‌ به‌ همه‌ دقایق‌ و از جمله‌ به‌ آنچه‌ که‌ در دل‌هاست‌؛ خبیر و آگاه‌ است‌ به‌ آنچه ‌که‌ دلها پنهان‌ می‌دارند پس‌ هیچ‌ امر پوشیده‌ای‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند.

﴿هُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ ذَلُولٗا فَٱمۡشُواْ فِی مَنَاکِبِهَا وَکُلُواْ مِن رِّزۡقِهِۦۖ وَإِلَیۡهِ ٱلنُّشُورُ١٥

«اوست‌ کسی‌ که‌ زمین‌ را برای‌ شما رام‌ گردانید» یعنی: آن‌ را هموار و نرم ‌گردانید تا بر آن‌ استقرار یابید و آن‌ را خشن‌ نگردانید به‌ گونه‌ای‌ که‌ نشستن‌ و راه‌ رفتن‌ بر آن‌ دشوار باشد «پس‌ در مناکب‌ آن‌ راه‌ روید» یعنی: در فراخنا و اطراف‌ وجوانب‌ آن‌ برای‌ انواع‌ کسب‌ و کار و تجارت‌ رهسپار شوید «و از رزق‌ خدا بخورید» یعنی: از آنچه‌ که‌ خداوند متعال‌ برای‌ شما روزی‌ داده‌ و آن‌ را برای‌ شما در زمین‌ آفریده‌ است‌، بهره‌ ببرید. بدین‌سان‌ خدای‌  عزوجل ‌ با تمکین‌ دادن‌ فرزندان‌ آدم‌ در زمین‌ و دادن‌ توانمندی‌ به‌ دست‌ آوردن‌ خیرات‌ و برکات‌ آن‌ برایشان‌، بر آنان‌ منت‌ می‌گذارد ولی‌ بر آنان‌ است‌ که‌ بدانند؛ سرانجام‌ بازگشت‌شان ‌به‌سوی‌ اوست‌ از این‌ جهت‌ فرمود: «و رستاخیز به‌سوی‌ اوست» یعنی: برانگیختن‌تان‌ از قبرهایتان‌ به‌سوی‌ اوست‌ نه‌ به‌سوی‌ غیر او. مراد این‌ دو آیه‌ و ماقبل ‌آن‌ تهدید کافران‌ است‌ پس‌ گویی‌ حق‌ تعالی‌ فرمود: هان‌ ای‌ کفار! بدانید که‌ من‌ به ‌امور آشکار و نهان‌ شما دانایم‌ پس‌ از من‌ بیمناک‌ و از عذابم‌ برحذر باشید زیرا این ‌من‌ هستم‌ که‌ شما را در این‌ زمین‌ ساکن‌ گردانیده‌ و آن‌ را سبب‌ منافع‌ و ارزاق‌ شما قرار داده‌ام‌ و اگر بخواهم‌ شما را به‌ این‌ زمین‌ فرو می‌برم‌ چنان‌که‌ می‌فرماید:

﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِی ٱلسَّمَآءِ أَن یَخۡسِفَ بِکُمُ ٱلۡأَرۡضَ فَإِذَا هِیَ تَمُورُ١٦

«آیا از آن‌ کس‌ که‌ در آسمان‌ است‌ ایمن‌ شده‌اید؟» و او خداوند عزوجل  است‌ زیرا اعراب‌ بر این‌ باور بودند که‌ حق‌ تعالی‌ در آسمان‌ می‌باشد. آری‌! آیا ایمن‌ شده‌اید از این‌ «که‌ شما را» مانند قارون «در زمین‌ فرو برد» بعد از آن‌که‌ زمین‌ را برایتان ‌رام‌ گردانید که‌ در فراخنای‌ آن‌ راه‌ می‌روید «پس‌ بناگاه‌ زمین‌ به‌ تپیدن‌ افتد» یعنی: زمین‌ در هنگام‌ فروبردنتان‌ به‌ لرزوه‌ و جنبش‌ در می‌آید، بر خلاف‌ حالت ‌طبیعی‌ خود که‌ رام‌ و آرام‌ بوده‌ است‌.

﴿أَمۡ أَمِنتُم مَّن فِی ٱلسَّمَآءِ أَن یُرۡسِلَ عَلَیۡکُمۡ حَاصِبٗاۖ فَسَتَعۡلَمُونَ کَیۡفَ نَذِیرِ١٧

«آیا از کسی‌ که‌ در آسمان‌ است‌ ایمن‌ شده‌اید که‌ بر شما حاصبی‌ بفرستد؟» یعنی: باران‌ سنگی‌ از آسمان‌ بفرستد چنان‌که‌ سنگها را بر قوم‌ لوط و اصحاب‌ فیل ‌فرستاد؟ به‌قولی‌؛ حاصب: بادی‌ است‌ که‌ از آن‌ سنگریزه‌ می‌بارد «پس‌ به‌ زودی ‌خواهید دانست‌ که‌ بیم‌ دادن‌ من‌ چگونه‌ است‌؟» آن‌ گاه‌ که‌ عذابم‌ را معاینه‌ و مشاهده‌ کنید اما دانستن‌ در آن‌ هنگام‌ هیچ‌ به‌ درد شما نمی‌خورد. مفسران‌ در معنی: ﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِی ٱلسَّمَآءِ [الملک: 16]. «آیا از کسی‌ که‌ در آسمان‌ است‌، ایمن‌ شده‌اید؟» گفته‌اند: یعنی‌ آیا از خداوندی‌ ایمن‌ شده‌اید که‌ قدرت‌ او در آسمان‌ نافذ است‌ نه‌ قدرت‌بتانی‌ که‌ شما در زمین‌ می‌پرستید؟ با علم‌ به‌ این‌که‌ خداوند عزوجل  هم‌ در آسمان‌ و هم‌در زمین‌ خداوند است‌ چنان‌که‌ می‌فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی فِی ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٞۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡعَلِیمُ٨٤ [الزخرف: 84]. «اوست‌ آن‌که‌ در آسمان‌ خداست‌ و در زمین‌ خداست،‌ و اوست‌فرزانه‌ دانا».  امام‌ رازی‌ در ردی‌ بر فرقه‌ مشبهه‌ که‌ با استناد به‌ آیه ﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِی ٱلسَّمَآءِ [الملک: 16] بر اثبات‌ مکان‌ برای‌ خداوند متعال‌ استدلال‌ کرده‌اند،می‌گوید: «حمل‌ این‌ آیه‌ بر ظاهر آن‌ به‌ اتفاق‌ مسلمین‌ امکان‌ ندارد زیرا این‌ امر که‌خدای‌  عزوجل ‌ در آسمان‌ باشد مقتضی‌ آن‌ است‌ که‌ آسمان‌ از تمام‌ جوانب‌ به‌ او محیط باشد پس‌ در این‌ صورت‌ باید او کوچکتر از آسمان‌ باشد و با در نظرداشت‌این‌ که‌ آسمان‌ از عرش‌ بسیار کوچکتر است‌ زیرا عرش‌ بزرگترین‌ مخلوقات ‌حق‌ تعالی‌ در آسمان‌ و زمین‌ می‌باشد پس‌ لازم‌ می‌آید که‌ حق‌ تعالی‌ از عرش‌ نیز کوچک‌تر باشد و این‌ امر به‌ اتفاق‌ اهل‌ اسلام‌ محال‌ است‌ بدان‌ جهت‌ که‌ حق‌ تعالی‌خود فرموده‌ است: ﴿قُل لِّمَن مَّا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ قُل لِّلَّهِۚ [الأنعام: 12] «بگو: آنچه‌ درآسمآن‌ها و زمین‌ است‌ از آن‌ کیست‌؟ بگو: از آن‌ خداست‌» بنابراین‌، برگردانیدن‌ آیه‌ از ظاهر آن‌ به‌سوی‌ تأویل‌ واجب‌ است‌». شایان‌ ذکر است‌ که‌ علما چند وجه‌ را در تأویل‌ این‌ آیه‌ ذکر کرده‌اند که‌ بهترین‌ آن‌ها این‌ تأویل‌ است: «آیا از کسی‌ که‌ سلطه‌ و فرمانروایی‌ و قدرتش‌ در آسمان‌ است‌ ایمن‌ شده‌اید؟». هدف‌ ازذکر آسمان‌، به‌ تصویر کشیدن‌ سلطه‌ عظیم‌ خداوند متعال‌ و قدرت‌ وی‌ می‌باشد چنان‌که‌ او خود فرموده‌ است: ﴿وَهُوَ ٱللَّهُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَفِی ٱلۡأَرۡضِ [الأنعام: 3]. «و او در آسمان‌ها و در زمین‌ خداست» پس‌ یک‌ چیز واحد همزمان‌ در دو مکان‌بوده‌ نمی‌تواند[1].

﴿وَلَقَدۡ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ فَکَیۡفَ کَانَ نَکِیرِ١٨

«و هرآینه‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند، نیز تکذیب‌ کردند پس‌ عقوبت‌ من‌ چگونه ‌بود؟» یعنی: بنگر که‌ عذاب‌ من‌ بر آنان‌ در برابر آن‌ تکذیب‌ چگونه‌ بود و به‌ آنان ‌از عذاب‌ فاجعه ‌بار چه‌ها رسید؟ لذا چگونه‌ اینان‌ از عذابم‌ ایمن‌ خواهند بود؟

﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ إِلَى ٱلطَّیۡرِ فَوۡقَهُمۡ صَٰٓفَّٰتٖ وَیَقۡبِضۡنَۚ مَا یُمۡسِکُهُنَّ إِلَّا ٱلرَّحۡمَٰنُۚ إِنَّهُۥ بِکُلِّ شَیۡءِۢ بَصِیرٌ١٩

«آیا بر فراز سرشان‌ به‌ پرندگان‌ ننگریسته‌اند که‌ بال‌ گشاده‌اند» در هوا و در هنگام‌ پرواز بال‌هایشان‌ را گشاده‌ می‌دارند «و گاه‌ فرو می‌بندند» بالهای‌ خود را «جز خدای‌ رحمان‌ کسی‌ آنان‌ را» در هوا در هنگام‌ پرواز و بازکردن‌ و فروبستن‌ بال‌هایشان ‌«نگاه‌ نمی‌دارد» خدای‌ توانا و مقتدری‌ که‌ از رحمت‌ و لطف‌ خویش‌ چنان‌ صنعت ‌دقیق‌ و ترکیب‌ عجیبی‌ در پرندگان‌ به‌ کار برده ‌است‌ که‌ به‌ آن‌ها امکان‌ می‌دهد تا آن‌گونه‌ که‌ بخواهند در هوا جولان‌ کنند. و بخش‌هایی‌ از این‌ صنعت‌ دقیق‌ عبارت ‌است‌ از: سبکی‌ اجسام‌شان‌، پوشاندن‌شان‌ با کسوت‌ پر و پراکندن‌ آن‌ پرها به‌ روش‌ معینی‌ که‌ چون‌ آن‌ها را بر هوا زنند در جو ارتفاع‌ می‌گیرند و به‌ جلو می‌روند پس ‌پاک‌ و منزه‌ است‌ آفریننده‌ بی‌ مثال‌ «بی‌گمان‌ او به‌ هر چیز بیناست» یعنی: به‌ چیزهایی‌ که‌ برای‌ هر یک‌ از مخلوقاتش‌ شایسته‌ است‌ لذا چیزی‌ بر حق‌ تعالی‌ پنهان ‌نمی‌ماند و او می‌داند که‌ چگونه‌ عجایب‌ و غرایب‌ را بیافریند و آن‌ها را در فضای‌ خلقت‌ به‌ جولان‌ اندازد پس‌ چرا کفار از نگرش‌ در پریدن‌ مرغان‌، به‌ قدرت‌ ما بر عذاب‌ نمودن‌ خود پی ‌نمی‌برند و راه‌ نمی‌یابند؟

﴿أَمَّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِی هُوَ جُندٞ لَّکُمۡ یَنصُرُکُم مِّن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِۚ إِنِ ٱلۡکَٰفِرُونَ إِلَّا فِی غُرُورٍ٢٠

«یا آن‌ کسی‌ که‌ خود برای‌ شما چون‌ سپاهی‌ است‌ که‌ شما را در برابر خدای‌ رحمان ‌یاری‌ می‌کند کیست‌؟» یعنی: کیست‌ آن‌ موجود حقیری‌ که‌ به‌ پندار شما لشکری ‌برای‌ شما است‌ که‌ متولی‌ و عهده‌دار نصرت‌ شما باشد چنانچه‌ خداوند عزوجل  خود شما را به‌ رحمت‌ و یاری‌ خود نصرت‌ ندهد؟ بدانید که‌ شما سپاه‌ و لشکری‌ نداریدکه‌ از عذاب‌ خدای‌ سبجان‌ بازتان‌ دارد. تعبیر:﴿مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ به‌ این‌ حقیقت ‌اشاره‌ دارد که‌ بقای‌ مردم‌ در زمین‌ همراه‌ با کفر و ظلم‌شان‌، به‌ سبب‌ رحمت‌ خدای ‌رحمانی‌ است‌ که‌ رحمتش‌ بر همه‌ چیز فراگیر و گسترده‌ است‌ «کافران‌ جز در فریب ‌نیستند» فریب‌ بزرگی‌ از جهت‌ شیطان‌ که‌ آن‌ها را بدان‌ می‌فریبد. آیه‌ کریمه‌ رد پندار کفاری‌ است‌ که‌ با تکیه‌ بر یاری‌ یاران‌ کافرشان‌ از ایمان‌ آوردن‌ امتناع ‌می‌کردند.

آن‌ گاه‌ خداوند متعال‌ بر این‌ پندار کفار که‌ غیر از او روزی‌دهنده‌ دیگری‌ نیز وجود دارد و بتان‌ سرچشمه‌ تمام‌ خیرها هستند و آفات‌ را از آنان‌ دفع‌ می‌کنند، مهر بطلان‌ کوبیده‌ و می‌فرماید:

﴿أَمَّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِی یَرۡزُقُکُمۡ إِنۡ أَمۡسَکَ رِزۡقَهُۥۚ بَل لَّجُّواْ فِی عُتُوّٖ وَنُفُورٍ٢١

«یا کیست‌ آن‌ کس‌ که‌ به‌ شما روزی‌ دهد اگر خدا رزق‌ خود را از شما باز دارد؟» یعنی: چه‌ کسی‌ است‌ که‌ بر شما ارزاق‌ ـ اعم‌ از باران‌ و غیر آن‌ ـ را فرو ریزاند، اگر خدای‌ سبحان‌ این‌ ارزاق‌ را از شما باز دارد و باز گیرد؟ «بلکه‌ حق‌ این‌ است‌ که ‌در سرکشی‌ و رمیدگی‌ پای‌ فشردند» و در عناد و استکبار از حق‌ دراز دستی‌ می‌کنند لذا نه‌ درس‌ و اندرز می‌گیرند و نه‌ اندیشه‌ می‌کنند.

﴿أَفَمَن یَمۡشِی مُکِبًّا عَلَىٰ وَجۡهِهِۦٓ أَهۡدَىٰٓ أَمَّن یَمۡشِی سَوِیًّا عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٢٢

آن‌ گاه‌ خدای‌ متعال‌ برای‌ مؤمن‌ و کافر مثلی‌ می‌آورد: «پس‌ آیا آن‌ کس‌ که‌ نگونسار راه‌ می‌پیماید، راهیافته‌تر است‌ یا آن‌ کس‌ که‌ ایستاده‌ بر راه‌ راست ‌می‌رود؟» کسی‌ که‌ نگونسار راه‌ می‌پیماید، انسان‌ کافر است‌ که‌ در دنیا در معاصی‌ خدای‌  عزوجل ‌ فروافتاده‌ است‌ لذا او هم‌ وی‌ را در روز قیامت‌ درافتاده‌ بر رویش‌حشر می‌کند و آن‌ کس‌ که‌ راست‌ و ایستاده‌ بر راهی‌ می‌رود که‌ راست‌ است‌ و هیچ‌ کجی‌ و انحرافی‌ در آن‌ نیست‌، شخص‌ مؤمنی‌ است‌ که‌ در دنیا بر مبنای‌ برنامه ‌خدا عزوجل  و در روشنایی‌ هدایت‌ و بینش‌ به‌ جلو می‌رود پس‌ این‌ انسان‌ مؤمن‌ در آخرت‌ نیز راست‌ و استوار بر راه‌ راستی‌ حشر می‌شود که‌ انجام‌ آن‌ بهشت‌ است‌ و او را یکراست‌ به‌ بهشت‌ می‌رساند.

﴿قُلۡ هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنشَأَکُمۡ وَجَعَلَ لَکُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَۚ قَلِیلٗا مَّا تَشۡکُرُونَ٢٣

«بگو» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «اوست‌ آن‌ کس‌ که‌ شما را آفرید» در آفرینش‌ نخستین‌ بعد از آن‌که‌ چیزی‌ نبودید و در پرده‌ عدم‌ قرار داشتید «و پدید آورد» برای‌ شما «گوش‌ها» را تا به‌ وسیله‌ آن‌ بشنوید «و چشم‌ها را» تا به‌ وسیله‌ آن‌ ببینید «و دل‌ها را» تا به‌ وسیله‌ آن‌ها در مخلوقات‌ خداوند متعال‌ عارفانه‌ بیندیشید «چه‌ کم‌ شکر می‌گزارید» یعنی: شما شکر پروردگار این‌ نعمت‌ها را جز اندکی‌ به‌ جا نمی‌آورید تا با یکتاپرستی‌ آن‌ سر به‌ راه‌ طاعت‌ و اخلاص‌ بگذارید؛ آخر او در شما حاسه‌ شنوایی‌ را آفرید تا به‌ وسیله‌ آن‌ اندرزها را بشنوید و حاسه‌ بینایی‌ را آفرید تا به‌وسیله‌ آن‌ در ابداعات‌ آفرینش‌ وی‌ نظر کنید و دلها و عقلها را آفرید تا به‌ وسیله‌ آن‌ در مخلوقات‌ او و ادراک‌ حقایق‌ اشیاء تأمل‌ و تفکر کنید ولی‌ شما از این‌ نیروها در جهت‌ طاعت‌ و انجام‌ اوامر حق‌ و ترک‌ نواهی‌اش‌ اندکی‌ بهره‌ می‌گیرید در حالی‌ که ‌شکر حقیقی‌ این‌ است‌ که‌ این‌ نیروها و توانایی‌ها را در جهت‌ آنچه‌ که‌ به‌ خاطر آن ‌آفریده‌ شده‌اند به‌ کار گیرید، نه‌ این‌که‌ صرفا شکر را به‌ زبان‌ تکرار کنید اما همزمان ‌با عصیان‌ هم‌آوا و هم‌ آغوش‌ باشید! پس‌ هرگاه‌ این‌ نیروها در طلب‌ رضای‌ الهی‌ به‌کار گرفته‌ نشد، یقین‌ داشته‌ باشید که‌ مطلقا شکر منعم‌ را به‌ جای‌ نیاورده‌اید. دلیل ‌این‌که‌ این‌ اندامها به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ گردیده‌اند این‌ است‌ که‌ این‌ها ابزارهای ‌فهم‌ و دانش‌ اند.

سپس‌ حق‌ تعالی‌ سومین‌ برهان‌ بر کمال‌ قدرت‌ خویش‌ را ذکر نموده‌ و می‌فرماید:

﴿قُلۡ هُوَ ٱلَّذِی ذَرَأَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَإِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ٢٤

«بگو» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «اوست‌ آن‌ کس‌ که‌ شما را در زمین‌ پدید آورد» و بر روی ‌آن‌ پراکنده‌ ساخت‌ همراه‌ با اختلاف‌ زبآن‌ها، رنگها و اشکالتان‌ «و به‌سوی‌ او محشور می‌شوید» بعد از این‌ پراکندگی‌ پس‌ اوست‌ که‌ شما را جمع‌ می‌کند، همان‌گونه‌ که‌ پراکنده‌تان‌ کرد و شما را برای‌ حساب‌ باز می‌آورد چنان‌که‌ نخستین‌ بار شما را آفرید.

﴿وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٢٥

«و می‌گویند» کفار «این‌ وعده» که‌ شما در مورد حشر و قیامت‌ و دوزخ‌ و عذاب‌ به‌ ما می‌دهید؛ «کی‌ فرامی‌رسد؟ اگر» در این‌ وعده «راست‌ می‌گویید» پس‌به‌ ما خبر دهید، یا این‌ وقت‌ را برای‌ ما روشن‌ سازید و بیان‌ نمایید، یا این‌ وعده‌ را برای‌ ما محقق‌ گردانید؟ پس‌ خداوند عزوجل  در پاسخ‌شان‌ می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡعِلۡمُ عِندَ ٱللَّهِ وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِیرٞ مُّبِینٞ٢٦

«بگو» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «جز این‌ نیست‌ که‌ علم‌ آن‌ فقط نزد خداوند است» یعنی: آگاهی‌ از وقت‌ برپایی‌ قیامت‌ فقط نزد خداوند عزوجل  است‌ و دیگری‌ آن‌ را نمی‌داند «و جز این‌ نیست‌ که‌ من‌ بیم‌دهنده‌ آشکاری‌ هستم» که‌ شما را از فرجام‌ نامیمون‌ کفرتان‌ بیم‌ می‌دهم‌ و برای‌ شما آنچه‌ را که‌ خدای‌  عزوجل ‌ مرا به‌ بیان‌ آن‌ امر نموده ‌است‌ بیان‌ می‌کنم‌ و بدانید که‌ پروردگارم‌ مرا به‌ این‌ امر نکرده‌ که‌ وقت‌ وقوع‌ قیامت‌ را به‌ اطلاع‌ شما برسانم‌ زیرا عقیده‌ به‌ روز آخرت‌ اثر طبیعی‌ ایمان‌ به‌ اوست‌ و در مخفی‌ داشتن‌ وقت‌ قیامت‌ حکمت‌های‌ فراوانی‌ وجود دارد.

آن‌ گاه‌ خداوند متعال‌ حال‌ این‌ گروه‌ کفار را در هنگام‌ دیدن‌ عذاب‌ وصف ‌نموده‌ و می‌فرماید:

﴿فَلَمَّا رَأَوۡهُ زُلۡفَةٗ سِیٓ‍َٔتۡ وُجُوهُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَقِیلَ هَٰذَا ٱلَّذِی کُنتُم بِهِۦ تَدَّعُونَ٢٧

«و چون‌ آن‌ را» یعنی‌ عذاب‌ را «نزدیک‌ ببینند، چهره‌های‌ کافران‌ ناخوش ‌شود» یعنی: سیاه‌ و اندوهگین‌ و افسرده‌ شود و غباری‌ از ذلت‌ و حقارت‌ بر آن‌ها فرونشیند «و گفته‌ شود: این‌ است‌ آنچه‌ آن‌ را می‌طلبیدید» به‌ شتاب‌ در دنیا؛ از روی ‌استهزا و تمسخر.

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِنۡ أَهۡلَکَنِیَ ٱللَّهُ وَمَن مَّعِیَ أَوۡ رَحِمَنَا فَمَن یُجِیرُ ٱلۡکَٰفِرِینَ مِنۡ عَذَابٍ أَلِیمٖ٢٨

«بگو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ این‌ مشرکان‌ منکر نعمت‌های حق‌ تعالی «به‌ من‌ خبر دهید، اگر خداوند مرا هلاک‌ کند» با مرگ‌ یا کشته‌ شدنم‌، همان‌ گونه‌ که‌ شما در حق ‌من‌ چنین‌ آرزو و تمنایی‌ دارید و در کمین‌ فرود آمدن‌ مصایب‌ و نابودی‌ برای‌ من‌هستید «و اگر ایشان‌ را که‌ همراه‌ من‌اند» از مؤمنان‌ نیز نابود کند؛ «یا بر ما رحمت‌آورد» با به‌ تأخیر افگندن‌ این‌ هلاکت‌ تا میعاد معینی‌؟ آری‌! اگر فرض‌ کنیم‌ که ‌چنین‌ شود: «پس‌ کیست‌ که‌ کافران‌ را از عذابی‌ دردناک‌ رهایی‌ دهد؟» یعنی: قطعا هیچ‌کس‌ آنان‌ را از این‌ عذاب‌ نجات‌ نمی‌دهد، چه‌ خداوند عزوجل  پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و مؤمنان ‌همراهش‌ را ـ آن‌ گونه‌ که‌ کفار در آرزوی‌ آن‌ بودند ـ هلاک‌ گرداند و چه‌ این ‌امر را به‌ تأخیر افگند؛ پس‌ به‌ هرحال‌ آنان‌ را از عذال‌ الهی‌ گریزی‌ نیست‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که: کفار مکه‌ علیه ‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و مؤمنان‌ دعای‌ هلاکت‌ می‌کردند، همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿قُلۡ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ءَامَنَّا بِهِۦ وَعَلَیۡهِ تَوَکَّلۡنَاۖ فَسَتَعۡلَمُونَ مَنۡ هُوَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٢٩

«بگو» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «اوست‌ رحمان» ذکر رحمان‌ در اینجا به‌ این‌ حقیقت ‌اشاره‌ دارد که‌ اهل‌ ایمان‌ مورد مرحمت‌اند پس‌ آرزوی‌ کفار در مورد خواری‌ و خسران‌شان‌، آرزویی‌ خام‌ و بی‌ اساس‌ است‌. آری‌! بگو: «به‌ او ایمان‌ آورده‌ایم» و چیزی‌ را با او شریک‌ نمی‌گردانیم «و بر او توکل‌ کرده‌ایم» نه‌ بر غیر وی‌. توکل: سپردن‌ امور به‌ خدای‌  عزوجل ‌ است‌ «پس‌ به‌ زودی‌ خواهید دانست‌ که‌ چه‌ کسی‌ در گمراهی‌ آشکار است» ما یا شما؟ و به‌ زودی‌ خواهید دانست‌ که‌ سرانجام‌ کار در دنیا و آخرت‌ به‌ سود کیست‌؟ به‌ سود ما که‌ بر خدای‌  عزوجل ‌ توکل‌ کرده‌ایم‌، یا به‌سود شما که‌ بر مردان‌ و اموال‌ خویش‌ متکی‌ هستید؟.

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِنۡ أَصۡبَحَ مَآؤُکُمۡ غَوۡرٗا فَمَن یَأۡتِیکُم بِمَآءٖ مَّعِینِۢ٣٠

«بگو» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «به‌ من‌ خبر دهید؛ اگر آب‌ شما در زمین‌ فرو رود» یعنی: اگر این‌ آبی‌ که‌ خداوند عزوجل  بر شما در چشمه‌ها و چاه‌ها و جویباران‌ ارزانی‌ داشته‌ است ‌در زمین‌ فرو رود، به‌ گونه‌ای‌ که‌ اصلا از آن‌ در زمین‌ هیچ‌ نشانی‌ باقی‌ نماند، یا در عمقی‌ از زمین‌ فرو رود که‌ هرگز امکانات‌ شما ـ مانند دلو و غیره‌ ـ به‌ آن ‌دسترسی‌ یافته‌ نتواند؛ «پس‌ چه‌ کسی‌ برای‌ شما آب‌ روان‌ می‌آورد؟» معین: آب ‌بسیاری‌ است‌ که‌ پیوسته‌ جاری‌ باشد و هرگز قطع‌ نشود. یعنی: احدی‌ جز خداوند متعال‌ آن‌ را برای‌ شما از طریق‌ بارآن‌ها و جویباران‌ پدید نمی‌آورد تا بدان‌ بهره‌مند و متنعم‌ شوید.

آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر وجوب‌ اتکا بر خداوند متعال‌ در هر حاجتی‌ است‌ افزون‌ بر این‌که‌ این‌ آیه‌ برهانی‌ دیگر بر کمال‌ قدرت‌ و وحدانیت‌ خداوند عزوجل  می‌باشد وهدف‌ از طرح‌ آن‌ این‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ کفار را به‌ برخی‌ از نعمت‌های خود مقر و معترف‌ گرداند تا زشتی‌ کفرشان‌ را از دریچه‌ آن‌ به‌ آنان‌ بنمایاند لذا آن‌ گاه‌ که ‌ناگزیر در پاسخ‌ این‌ سؤال‌ بگویند: فقط خداوند عزوجل  قادر به‌ این‌ کار است‌، در این ‌هنگام‌ به‌ آنان‌ گفته‌ شود: پس‌ چرا چیزهایی‌ را در عبودیت‌ شریک‌ وی‌ قرار می‌دهید که‌ اصلا بر هیچ‌ چیزی‌ قدرت‌ ندارند؟ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ این‌ آیه: ﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِنۡ أَصۡبَحَ مَآؤُکُمۡ [الملک: 30] ‌نزد یکی‌ از ستمگران‌ خوانده‌ شد پس‌ گفت: باکی‌ نیست‌؛ اگر آب‌ ما در زمین‌ فرو رود، باز این‌ نیروی‌ تبر و کلنگ‌ ما آن‌ را از قعر زمین‌ برای ‌ما باز می‌آورد! پس‌ چشمه‌های‌ آن‌ ستمگر در دم‌ خشک‌ شد.




[1]- برای روشن شدن آنچه در بالا ذکر شد معلومات ذیل را بر آن اضافه میکنیم: ﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِی ٱلسَّمَآءِ أَن یَخۡسِفَ بِکُمُ ٱلۡأَرۡضَ فَإِذَا هِیَ تَمُورُ١٦ [الملک: 16]. « آیا در امان می دارید خود را از آن کسی که در آسمان است که زمین را بشکافد وشما را در آن فرو برد، وآنگاه بلرزد وبجنبد وبحرکت در آید».

معنی کلمات:

الخسف: فرو رفتن به پایین. ﴿أَن یَخۡسِفَ بِکُمُ: شما را به زمین فرو ببرد. همانطور که قارون را بلعید.

المور: حرکت وجنبش پریشان وبسیار تند. و ﴿تَمُور حرکت می کند، به جنبش و لرزش می افتد. وبرای همین است که خداوند زمین را با میخ‌ها ـ کوه‌ها ـ‌ ثابت نگاه داشته. در سوره النازعات آیه 32 و33 می خوانیم: ﴿وَٱلۡجِبَالَ أَرۡسَىٰهَا٣٢ مَتَٰعٗا لَّکُمۡ وَ لِأَنۡعَٰمِکُمۡ٣٣ [النازعات: 32-33]. «وکوهها را محکم واستوار کرد برای استفاده شما وچهارپایانتان».

و در آیه 6 و7 سوره النبأ می خوانیم: ﴿أَلَمۡ نَجۡعَلِ ٱلۡأَرۡضَ مِهَٰدٗا٦ وَٱلۡجِبَالَ أَوۡتَادٗا٧ [النبأ: 6-7]. «آیا ما زمین را جایگاه آماده ای نساخته ایم؟ وآیا کوهها را میخهائی ننموده ایم؟».

﴿مَّن فِی ٱلسَّمَآءِ ـ‌ کسی که در آسمان است ـ مراد خداوند متعال است. و بدون شک منظور محدود ساختن پروردگار به جا ومکان نیست. ماشا لله!

واین رأی ابن جریر است. وهمچنین قرطبی آن را از دانشمند این امت یار وپسر عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  ابن عباس  رضی الله عنه  روایت کرده است.

وعبارات بعد از آن از «فرو بردن در زمین»، ـ ﴿أَن یَخۡسِفَ بِکُمُ ٱلۡأَرۡضَ ـ و «فرستادن تند باد شدید»ـ ﴿یُرۡسِلَ عَلَیۡکُمۡ حَاصِبٗاۖ ـ این نقطه که منظور از آنکسی که در آسمان است خداوند متعال می باشد را بخوبی واضح وروشن ساخته است. چرا که کسی جزء آن قادر مطلق همانگونه که در آیات قرآنی به کرات بیان شده توان این کارها را ندارد.

و بدین صورت آنچه «کسائی» وکسانی چون «ابو حیان» که از او پیروی کردند گفته اند درست نیست. ایشان ادعا کرده اند که در اینجا عبارت مجازی است وحذفی در آن صورت گرفته است. وگفته اند که معنا چنین است: «(من ملکوته فی السماء) ـ‌ کسی که ملکوتش در آسمان است! ـ یعنی؛ مضاف در اینجا حذف شده که البته ملکوت الهی در هر چیزی است واینجا آسمان را تحدیدا آورده چونکه جایگاه فرشتگان اوست! و همچنین جایگاه عزت اوست. و کرسیش و لوح محفوظ در آنجاست. و از آنجا اوامر وفرامین الهی وکتاب‌ها وسایر امور دیگر فرود می آید... وغیره».

وگفته شده: منظور از آنکه در آسمان است جبریل می باشد که مسئول فرو بردن وخسف می باشد.

وگفته شده: منظور پروردگار یکتا است، و در اینجا بدینصورت که او در آسمان است آورده شده تا با اعتقاد پیشینیان که خداوند را در آسمان تلقی می کردند همخوانی داشته باشد.

همه این گفته‌ها در حقیقت بر می گردد به فرار کردن گویندگانشان از تشبیه نمودن خداوند متعال، غافل از اینکه آنان با فرار از باران زیر ناودان قرار گرفتند! چرا که صفت «العلو» را از خداوند متعال ناخواسته نفی کرده اند.

اما آنچه علماء سلف و دیدگاه راجح امت است که بیان شد. وآنرا از ابن عباس و ابن جریر طبری نیز روایت نمودیم بدون شک ثابت تر ودرستتر است. وآن با حدیث مشهور کنیزک نیز موافقت دارد که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  از او پرسید: خداوند کجاست؟ او گفت: در آسمان. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  به صاحب کنیزک امر کردند که: او را آزاد کن. چرا که او مؤمن است.

و این نشانه ی اینست که بدور از بحثهای فلسفی ودشوار سازی وتعقید چیزهای واضح وروشن فطرت انسانی به صفت علویت وبالایی وبرتری خداوند متعال اقرار دارد. مگر نه اینست که در هنگام دعا دست به آسمان بلند می کنیم! ودر هنگام حاجت چشم وجان ودلمان متوجه بالا است!

وهمچنین دیدگاه سلف با سایر آیات وارده در این معنا موافقت وهمخوانی کامل دارد.

پس نمی توان گفت که منظور از ﴿فِی ـ‌ در ‌ـ تحدید ظرف ومکان است. بدین معنا که آسمان جایی است که خداوند متعال در آن قرار دارد وبدینصورت خداوند را به چیزی که در جایی قرار می گیرد تشبیه داده باشیم!.. ماشا لله!

چرا که خداوند از تحدید در مکان مشخص آنچنان که تصور عقل‌های کوچک بشر است پاک ومبرا است.

واین حقیقتی است که عقل انسانی آنرا هرگز نمی پذیرد، وآثار وارده از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  شاهدی است گویا بر آن.

از آن جمله است حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  که فرموده اند: «آسمان‌های هفتگانه در مقابل صندلی (کرسی) الهی چون حلقه ای است ناچیز، ویا چون درهمی است بر سپری. وآن کرسی (صندلی) در مقابل عرش پروردگار چون حلقه ای است ناچیز در صحرائی بیکران، واین عرش در کف پروردگار متعال چون دانه ای است ناچیز در کف یکی از شما».

پس با این وجود ظرف بودن آسمان برای پروردگار سبحان آنگونه که در تصور ماست بکلی بر طرف شد. چرا که خداوند متعال بر عرش خویش استقرار یافت بگونه ای که بر ما پوشیده است وشایان مقام الوهیت وجلال اوست.

و در آنچه گفته شد شفاست وکفایت از برای ما، و شکر و حمد و سپاس او راست سزاوار...

واز جمله آراء دیگری که با این معنای گفته شده همگام می شود:

رأی قرطبی است که می گوید: ﴿مَّن فِی ٱلسَّمَآءِ [الملک: 16] همان بالای آسمان است. آنطور که خداوند متعال در آیه دوم سوره توبه می فرمایند: ﴿فَسِیحُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ [التوبة: 2]. (بگردید در زمین). یعنی: بالا یا روی زمین.

وهمچنین گفته اند: ﴿فِی بمعنی «علی» ـ‌ روی ـ می باشد. مثل آیه 71 سوره طه: ﴿وَلَأُصَلِّبَنَّکُمۡ فِی جُذُوعِ ٱلنَّخۡلِ [طه: 71]. ـ وشما را بر روی شاخهای درختان خرما به دار می‌آویزم ـ.

وآثار وأحادیث صحیح وارده در این مورد که همه بر صفت «علو» وبلندی وبالایی پروردگار یگانه وپاک ومنزه بودن او از پستی وپایینی، وبر احترام ومکانت او دلالت دارند بسیار زیادند وکسی نمی تواند آنها را انکار کند مگر ملحد ونادان بی دین!..

وآنچه بیان آن رفت مذهب علماء ودانشمندان صدر اسلام است... آنانکه پروردگار خود را پاک ومبرا از هر عیب ونقصی می دانستند، و او را با زیباترین کلمات وعباراتی که تنها شایسته اوست یاد می کردند. ودر پیروی آنان رشادت وسعادت دو دنیا نهفته است. (مصحح)

 

تفسیر سوره‌ قلم

سوره‌ قلم

مکی‌ است‌ و دارای‌ (52) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: نامگذاری‌ این‌ سوره‌ به‌ نام‌ «قلم‌» بدان‌ سبب‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  در آغاز آن‌ به‌ منظور بزرگداشت‌ و ارج‌گذاری‌ از قلم‌ به‌ آن‌ سوگند یاد کرده‌ است‌. به‌قولی: نام‌ این‌ سوره‌ «ن‌» است‌.

این‌ سوره‌ از نخستین‌ سوره‌هایی‌ است‌ که‌ در مکه‌ نازل‌ شد زیرا ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که: «آغازین‌ سوره‌ در نزول‌ خود، سوره‌ (اقراء) بود، سپس ‌این‌ سوره‌ و بعد از آن‌ سوره‌ (مزمل) و سپس‌ سوره‌ (مدثر) نازل‌ شد».

﴿نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا یَسۡطُرُونَ١

خوانده‌ می‌شود: «نون» این‌ حرف‌ همچون‌ حروف‌ مقطعه‌ دیگری‌ که‌ دراوایل‌ سوره‌ها آمده‌اند، حرفی‌ از حروف‌ هجاء است‌. به‌ قولی: هدف‌ از آوردن‌ حروف‌ مقطعه‌ اوایل‌ سوره‌ها، اعلام‌ تحدی‌ و هماورد طلبی‌ برای‌ کفار است‌ که‌ اگر منکر نزول‌ قرآن‌ از سوی‌ رب ‌العالمین‌ هستند، باید همانند آن‌ را بیاورند زیرا حروف‌ قرآن‌ از عین‌ حروفی‌ ترکیب‌ شده‌ است‌ که‌ آنان‌ بدان‌ تکلم‌ نموده‌ و در نوشتن‌ و ایراد سخنرانی‌های‌ بلیغ‌ خود آن‌ را به‌ کار می‌گیرند پس‌ هرگاه‌ نمی‌توانند نظیر قرآن‌ را بیاورند، دیگر باید به‌ این‌ حقیقت‌ تسلیم‌ شوند که‌ این‌ کتاب‌، کتاب ‌الهی‌ است‌.

«سوگند به‌ قلم» خداوند متعال‌ به‌ قلم‌ سوگند خورده‌ است‌ زیرا قلم‌ ابزار بیان ‌است‌. این‌ سوگند بر هر قلمی‌ واقع‌ می‌شود که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ در آسمآن‌ها و زمین ‌نوشته‌ می‌شود «و سوگند به‌ آنچه‌ می‌نویسند» مردم‌ به‌ وسیله‌ قلم‌ از علوم‌ و معارف‌ حق‌. گفتنی‌ است‌ که‌ سوگند خوردن‌ به‌ قلم‌ و علومی‌ که‌ به‌ وسیله‌ قلم‌ نوشته ‌می‌شوند، به‌ بزرگی‌ این‌ دو نعمت‌ اشاره‌ دارد و این‌که‌ این‌ دو نعمت‌ بعد از نعمت ‌نطق‌ و بیان‌ از اجل‌ و اعظم‌ نعمت‌ها بر انسان‌ هستند زیرا قلم‌ و معارف‌ مکتوب‌ به‌وسیله‌ آن‌، بهترین‌ راه‌ روشنگری‌ و انتشار علوم‌ و معارف‌ در میان‌ جامعه‌ها، امت‌ها و افراد به‌ شمار می‌روند و چراغی‌ برفراز راه‌ تقدم‌ ملت‌ها و نبوغ‌ آن‌ها می‌باشند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «در حقیقت‌ اولین‌ چیزی‌ را که‌ خداوند آفرید قلم‌ بود پس‌ از آن‌ نون‌ ـ یعنی‌ دوات‌ ـ را آفرید، سپس‌ فرمود: بنویس‌ آنچه‌ را که‌ از عمل‌، یا اثر، یا رزق‌، یا اجلی‌ روی‌ می‌دهد. پس‌ قلم‌ آنچه‌ را که‌ از همان‌ روز تا روز قیامت‌ روی‌ می‌دهد نوشت‌، سپس‌ بر قلم‌ مهر نهاده‌ شد و دیگر تا روز قیامت‌ سخنی‌ نگفت‌».

﴿مَآ أَنتَ بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ بِمَجۡنُونٖ٢

جواب‌ قسم‌ این‌ است: «تو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «به‌ نعمت‌ پروردگارت» یعنی: به‌ نعمت‌ و لطفی‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ بر تو نموده‌ است‌؛ و عبارت‌ از نعمت‌ نبوت‌ و ریاست‌ عامه‌ می‌باشد؛ «دیوانه‌ نیستی» پس‌ سخن‌ دشمنانت‌ در این‌ باره‌ نوعی‌ از هذیان‌ است‌. این‌ اولین‌ بند از مقسم‌ علیه‌ یعنی‌ جواب‌ قسم‌ می‌باشد و مقسم‌ علیه ‌مجموعا سه‌ موضوع‌ است‌ که‌ به‌ ترتیب‌ تا آیه‌ چهارم‌ می‌آید.

ابن‌ جریج‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: مشرکان‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  می‌گفتند: او دیوانه‌ است‌، بعد از آن‌ شیطان‌ است‌! پس‌ این‌ آیه‌ در رد آنان‌ نازل‌ شد.

﴿وَإِنَّ لَکَ لَأَجۡرًا غَیۡرَ مَمۡنُونٖ٣

«و هر آینه‌ برای‌ تو اجری‌ است» یعنی: ثواب‌ و پاداشی‌ است‌ قطع ‌نشدنی‌ بر آنچه‌ که‌ از سنگینی‌ بار نبوت‌ و انواع‌ سختی‌ها به‌ دوش‌ کشیده‌ و تحمل‌ کرده‌ای‌. یا ﴿غَیۡرُ مَمۡنُونٖ به‌ این‌ معنی‌ است‌: تو را پاداشی‌ است‌ که‌ از سوی‌ مردم‌ در آن‌ بر تو منت ‌گذاشته‌ نمی‌شود.

﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ٤

«و هرآینه‌ تو بر خلقی‌ عظیم‌ هستی» یعنی: بی‌گمان‌ تو بر اخلاقی‌ هستی‌ که ‌خداوند عزوجل  در قرآن‌ تو را به‌ آن‌ امر نموده‌ است‌ چنان‌که‌ در روایت‌ صحیح‌ از عائشه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است‌ که‌ از وی‌ درباره‌ اخلاق‌ رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال ‌شد، فرمود: «کان‌ خلقه‌ القرآن: اخلاق‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  قرآن‌ بود». بلی‌! به‌راستی‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دارای‌ اخلاق‌ بسیار بزرگی‌ بودند چرا که‌ در راه‌ دعوت ‌از قوم‌ خود چیزهایی‌ را تحمل‌ کردند که‌ امثال‌ ایشان‌ قادر به‌ تحمل‌ آن‌ نیستند. به‌ حق‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آیینه‌ تمام نمای‌ ادب‌، حیا، جود، شجاعت‌، حلم‌، گذشت ‌و غیر این‌ از برازندگی‌های‌ اخلاقی‌ بودند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «إن‌ الله‌ بعثنی‌ لأتمم‌ مکارم‌ الأخلاق». «همانا خداوند مرا برانگیخت‌ تا مکارم‌ اخلاق‌ را به ‌اتمام‌ برسانم‌». مکارم‌ اخلاق: عبارت‌ از صلاح‌ دین‌ و دنیا و آخرت‌ است‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «أدبنی‌ ربی‌ فأحسن‌ تأدیبی». «پروردگارم‌ مرا ادب‌ آموخت‌ و نیکو ادبم‌ داد». ابن ‌مسعود رضی الله عنه  می‌گوید: آری‌ ! نیکو ادبش ‌آموخت‌ آن‌ گاه‌ که‌ به‌ وی‌ فرمود: ﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ١٩٩ [الأعراف: 199]  «عفو پیشه‌ کن‌ و به‌ کارهای‌ پسندیده‌ فرمان‌ بده‌ و از نادانان‌ روی ‌بگردان‌». پس‌ چون‌ این‌ فرمان‌ از سوی‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  عملی‌ شد، حق‌ تعالی‌ فرمود: ﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ٤ [القلم: 4]. «‌بی‌گمان‌ تو بر خلق‌ عظیمی‌ هستی‌». در بخاری‌ و مسلم‌ از انس‌ رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «ده‌ سال‌ تمام‌ به ‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خدمت‌ کردم‌ و ایشان‌ در طول‌ این‌ مدت‌ هرگز به‌ من‌ اف‌ نگفتند ونه‌ برای‌ چیزی‌ که‌ آن‌ را انجام‌ داده‌ بودم‌ فرمودند که: چرا آن‌ را انجام‌ داده‌ای‌؟ ونه‌ برای‌ آنچه‌ که‌ انجام‌ نداده‌ بودم‌ فرمودند که: چرا آن‌ را انجام‌ نداده‌ای‌؟». همچنین‌ عائشه‌ رضی الله عنها  روایت‌ کرده‌ است‌ که: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  هرگز نه‌خدمتکاری‌ را به‌ دست‌ خویش‌ زده‌اند و نه‌ زنی‌ را و نه‌ هرگز به‌ دست‌ خویش‌ کسی ‌را زده‌اند، جز در جهاد راه‌ خدا. و آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  هرگز در میان‌ دو چیز مخیر نشدند مگر این‌که‌ دوست‌ داشته‌ترین‌ آن‌ به‌سوی‌ ایشان‌ آسان‌ترین‌ آن‌ بوده‌ است‌ مگر این‌که‌ آن‌ چیز گناه‌ می‌بود و چون‌ گناه‌ می‌بود، ایشان‌ دورترین‌ مردم‌ از گناه‌ بودند. و نه‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ خود از کسی‌ انتقام‌ گرفته‌اند مگر وقتی‌ مقدسات ‌الهی‌ پایمال‌ می‌شد آن‌گاه‌ برای‌ خدای‌  عزوجل ‌ انتقام‌ می‌گرفتند». در حدیث‌ شریف ‌به‌ روایت‌ ابوالدرداء رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «ما شی‌ء أثقل‌ فی ‌میزان‌ المؤمن‌ یوم‌ القیامة من‌ خلق‌ حسن‌ وإن‌ الله‌ لیبغض‌ الفاحش‌ البذی». «هیچ‌ چیز در روز قیامت‌ در ترازوی‌ اعمال‌ مؤمن‌ از خلقی‌ نیک‌ سنگین‌تر نیست‌ و بی‌گمان ‌خداوند از بد زبان‌ فحش‌ گوی‌ نفرت‌ دارد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال‌ شد: بیشترین‌ چیزی‌ که‌ مردم‌ را به‌ بهشت‌ داخل‌ می‌کند چیست‌؟ فرمودند: «تقوی‌الله‌ وحسن‌ الخلق». «تقوای‌ الهی ‌و حسن‌ خلق‌». و از ایشان‌ درباره‌ بیشترین‌ چیزی‌ که‌ مردم‌ را به‌ دوزخ‌ داخل‌ می‌کند سؤال‌ شد، فرمودند: «الفم‌ والفرج». «دهان‌ و شرمگاه‌».

 

 

﴿فَسَتُبۡصِرُ وَیُبۡصِرُونَ٥ بِأَییِّکُمُ ٱلۡمَفۡتُونُ٦

«پس‌ زودا که‌ بنگری‌ و بنگرند» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! به‌ زودی‌ خواهی‌ دید و خواهند دید کفار آن‌ گاه‌ که‌ حق‌ در روز قیامت‌ نمایان‌ و پرده‌ها کنار زده‌ شود؛ «که‌ به‌ کدامیک‌ از شما دیوانه‌گی‌ است» یعنی: کدامیک‌ از شما به‌ دیوانه‌گی‌ مبتلا شده‌اید؛ تو یا آنان‌؟ و این‌ ردی‌ است‌ بر این‌ پندار کفار که‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نسبت ‌دیوانگی‌ و گمراهی‌ می‌دادند، از این‌ جهت‌ خداوند عزوجل  در ادامه‌ فرمود:

﴿إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِینَ٧

«بی‌گمان‌ پروردگارت‌ به‌ کسی‌ که‌ از راهش‌ گم‌ گشته‌ داناتر است» یعنی: او می‌داند که‌ چه‌ کسی‌ در حقیقت‌ گمراه‌ و دیوانه‌ است‌، تو یا کسانی‌ که‌ به‌ گمراهی‌ ودیوانه‌گی‌ متهمت‌ کرده‌اند؟ حاصل‌ معنی‌ این‌ است: بلکه‌ آنان‌ گمراهند، از آن‌ رو که‌ آنچه‌ را منافع‌ بلند مدت‌ و کوتاه‌ مدت‌شان‌ در آن‌ است‌ فرو گذاشته‌ و آنچه‌ را که‌ در بلند مدت‌ و کوتاه‌ مدت‌ صد در صد به‌ زیان‌شان‌ است‌ برگزیده‌اند «و نیز او داناتر است‌ به‌ راه‌ یافتگان» به‌سوی‌ حق‌، راهی‌ که‌ سرانجام‌ آن‌ به‌ سعادت‌ جاودان ‌منتهی‌ می‌شود و او داناتر است‌ به‌ کسانی‌ که‌ به‌ کمال‌ مدارج‌ عقلی‌ دست‌ یافته‌اند؛ و ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! تو قطعا از آنان‌ هستی‌.

﴿فَلَا تُطِعِ ٱلۡمُکَذِّبِینَ٨

«پس» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «از دروغ‌ انگاران‌ اطاعت‌ نکن» یعنی: چنان‌ که‌ بر تو منت ‌نهادیم‌ و شریعت‌ مستقیم‌ و خلق‌ عظیم‌ را به‌ تو عنایت‌ کردیم‌ پس‌ از نرمش‌ وملایمت‌ با مشرکان‌ و رؤساء کفر بپرهیز. شایان‌ ذکر است‌ که‌ کفار مکه‌ آن ‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را به‌سوی‌ دین‌ پدران‌شان‌ دعوت‌ می‌کردند پس‌ خداوند متعال‌ ایشان‌ را از اطاعت‌ کفار نهی‌ کرد و مراد از نهی: تهییج‌ و برانگیختن‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در استمرار بر این‌ امر و سخت‌گیر ساختن‌ ایشان‌ در مخالفت‌ با مشرکان‌ است‌. چنان‌که‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ آمده‌ است: مشرکان‌ از رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خواستند تا مدتی‌ خدای‌ یگانه‌ را بپرستد و مدتی‌ دیگر خدایانشان‌ را و در مقابل‌ آنان‌ هم‌ مدتی‌خدای‌ یگانه‌ را می‌پرستند و مدتی‌ دیگر خدایانشان‌ را! پس‌ خداوند عزوجل  این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

 

﴿وَدُّواْ لَوۡ تُدۡهِنُ فَیُدۡهِنُونَ٩

«دوست‌ دارند که‌ ملایمت‌ کنی‌ تا آنان‌ نیز ملایمت‌ کنند» یعنی: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! مشرکان‌ دوست‌ دارند تا با آنان‌ نرمش‌ و سازگاری‌ کنی‌ تا آنان‌ نیز با تو نرمش‌ و سازگاری‌ کنند. به ‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: آنان‌ دوست‌ دارند که‌ به‌سویشان‌ گرایش ‌یافته‌ و حقی‌ را که‌ بر آن‌ قرار داری‌ ترک‌ کنی‌ تا آنان‌ نیز با تو نرمش‌ و سازگاری ‌کنند و بدین‌ وسیله‌ راه‌ گرایش‌ بیشترت‌ را به‌سوی‌ خود هموار سازند.

﴿وَلَا تُطِعۡ کُلَّ حَلَّافٖ مَّهِینٍ١٠

«و اطاعت‌ نکن‌ از هر بسیار سوگند خورنده‌ای» که‌ به‌ ناروا سوگند بسیار می‌خورد و از هر «فرومایه‌ای» که‌ در رأی‌ و اندیشه‌ و تمییز حقیر است‌؛

﴿هَمَّازٖ مَّشَّآءِۢ بِنَمِیمٖ١١

«عیبجوست‌ روانه‌ در پی‌ سخن‌ چینی» هماز: کسی‌ است‌ که‌ مردم‌ را در پیش ‌رویشان‌ به‌ بدی‌ یاد می‌کند ولی‌ لماز: کسی‌ است‌ که‌ مردم‌ را در پشت‌ سرشان‌ به‌ بدی ‌یاد می‌کند، یعنی‌ به‌ غیبت‌ آنان‌ مبتلاست‌. مشاء بنمیم: کسی‌ است‌ که‌ در میان‌ مردم ‌در پی‌ سخن‌چینی‌ می‌رود تا میانه‌ آنان‌ را به‌ هم‌ زند؛

﴿مَّنَّاعٖ لِّلۡخَیۡرِ مُعۡتَدٍ أَثِیمٍ١٢

«باز دارنده‌ از خیر» است‌. یعنی‌ بر مال‌ بخیل‌ است‌ و مردم‌ را از ایمان‌ و انفاق‌ و عمل‌ صالح‌ باز می‌دارد «متجاوز گناه ‌پیشه» است‌ یعنی: ستمگری‌ است‌ که‌ از حق ‌به‌سوی‌ باطل‌ تجاوز کرده‌ و بسیار مرتکب‌ می‌شود؛

﴿عُتُلِّۢ بَعۡدَ ذَٰلِکَ زَنِیمٍ١٣

«درشتخوی» است‌ و گستاخ‌. عتل: کسی‌ است‌ که‌ عبوس‌، ترشروی‌، بدهیکل‌، بد خلق‌ و بد رفتار است‌. زجاج‌ می‌گوید: «عتل‌ درشتخوی‌ جفاکار است‌». «بعد از این‌ همه‌، زنا زاده‌ است» یعنی: این‌ کس‌ بعد از همه‌ این‌ معایبی‌ که ‌برایش‌ بر شمرده‌ شد، زنا زاده‌ و ناپاکزاد نیز هست‌. زنیم: کسی‌ است‌ که‌ خود را به‌نسب‌ قومی‌ می‌چسباند، در حالی‌ که‌ او در حقیقت‌ از آنان‌ نیست‌ و در اصل‌ ونسب‌، حرامزاد است‌. آری‌ ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم! از این‌ کسی‌ که‌ دارای‌ همه‌ این‌ اوصاف ‌زشت‌ است‌ اطاعت‌ نکن‌.

روایت‌ مشهور در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ است: این‌ آیات‌ درباره‌ ولیدبن‌مغیره‌ نازل ‌شد که‌ در نسب‌ خود متهم‌ بود و با آن‌ که‌ به‌ قریش‌ نسبت‌ داده‌ می‌شد ولی‌ در اصل ‌از آنان‌ نبود و پدرش‌ بعد از گذشت‌ هجده‌ سال‌ از عمرش‌ ادعا کرد که‌ او فرزند وی‌ است‌ پس‌ خداوند متعال‌ این‌ ده‌ خصلت‌ زشت‌ را برایش‌ برشمرد. قرطبی‌ گفته ‌است: «ما سراغ‌ نداریم‌ که‌ خداوند عزوجل  عیوب‌ کسی‌ مانند او را به‌ این‌ تفصیل‌ برشمرده‌ باشد و عاری‌ را به‌ او ملحق‌ گردانیده‌ باشد که‌ در دنیا و آخرت‌ از او جدایی‌ ندارد چرا که‌ در دنیا و آخرت‌ بر بینی‌ او داغی‌ گذاشته‌ می‌شود چنان‌ که ‌بیان‌ آن‌ بعدا می‌آید».

﴿أَن کَانَ ذَا مَالٖ وَبَنِینَ١٤

«به‌ خاطر آن‌که‌ مالدار است‌ و صاحب‌ پسران» یعنی: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! از او به‌خاطر مال‌ و پسرانش‌ اطاعت‌ نکن‌. به ‌قولی: مراد سرزنش‌ و کوبیدن‌ وی‌ است‌ از آنجا که‌ شکر نعمت‌های مال‌ و فرزندان‌ را که‌ خداوند متعال‌ به‌ او داده‌ بود این‌ قرار داد که‌ به‌ او و پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  کفر ورزید:

﴿إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِ ءَایَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ١٥

«چون‌ آیات‌ ما بر او خوانده‌ شود، گوید افسانه‌های‌ پیشینیان‌ است» یعنی: با مغرور شدن‌ به‌ داشتن‌ مال‌ و فرزندان‌ بسیار، آیات‌ قرآن‌ را خرافات‌ و بر ساخته‌ گذشتگان‌ می‌پندارد و به‌ جای‌ شکر نعمت‌، این‌ گونه‌ کفر و ناسپاسی‌ پیشه‌ می‌کند.

﴿سَنَسِمُهُۥ عَلَى ٱلۡخُرۡطُومِ١٦

«زودا که‌ بر بینی‌ او داغ‌ نهیم» یعنی: به‌ زودی‌ بر بینی‌ او داغ‌ سیاهی‌ خواهیم ‌نهاد، بدین‌ سان‌ که‌ قبل‌ از وارد ساختنش‌ به‌ دوزخ‌، چهره‌اش‌ را با آتش‌ سیاه‌ خواهیم‌ کرد و بر بینی‌اش‌ داغ‌ و علامتی‌ خواهیم‌ گذاشت‌ و به‌ او در دنیا نیز عار و ننگی‌ را ملحق‌ خواهیم‌ کرد که‌ هرگز از او جدایی‌ نداشته‌ و به‌ آن‌ داغ‌ ننگین‌ شناخته شود و همین‌طور هم‌ شد زیرا در بدر بینی‌اش‌ را با شمشیر مجروح‌ و نشاندار کردند که‌ اثر آن‌ مادام‌العمر بر رویش‌ باقی‌ ماند. وسم: نهادن‌ علامتی‌ است‌ بر چیزی‌ تا به ‌وسیله‌ آن‌ از دیگران‌ متمایز گردد. ابن العربی‌ به‌ این‌ مناسبت‌ می‌گوید: «نشانه ‌گذاشتن‌ بر چهره‌ گنه‌کاران‌ شیوه‌ قدیمی‌ مرسوم‌ در میان‌ مردم‌ است‌ تا بدانجا که ‌روایت‌ شده‌ است: چون‌ یهود سنگسار کردن‌ زناکار را فرو گذاشتند، در عوض‌ زدن‌ و سیاه‌ کردن‌ رویش‌ را جایگزین کردند، که‌ این‌ تحریف‌ و وضع‌ باطلی‌ است‌».

علما برآنند که: باید روی‌ گواه‌ دروغین‌ را سیاه‌ کرد تا نشان‌های‌ بر زشتی‌ گناه‌ وی‌ و تشهیر و تشدیدی‌ برای‌ وی‌ جهت‌ عبرت‌ گرفتن‌ دیگران‌ باشد چراکه‌ بزرگترین ‌اهانت‌، اهانت‌ در چهره‌ است‌ همان‌ طوری‌ که‌ مقابلتا حقیر ساختن‌ چهره‌ در طاعت ‌خدای‌  عزوجل ‌ با نهادن‌ آن‌ بر زمین‌، سبب‌ آبرو و عزت‌ ابدی‌ است‌ چنان‌که‌ درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «خداوند عزوجل  بر آتش‌ حرام‌ کرده‌ است‌ که‌ جای‌ اثر سجده ‌بنی‌آدم‌ را بخورد». یعنی‌ آتش‌ دوزخ‌ بر محل‌ سجده‌ مؤمن‌ کارگر نیست‌.

﴿إِنَّا بَلَوۡنَٰهُمۡ کَمَا بَلَوۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ إِذۡ أَقۡسَمُواْ لَیَصۡرِمُنَّهَا مُصۡبِحِینَ١٧

«هرآینه‌ ما آنان‌ را» یعنی: کفار مکه‌ را «آزمودیم» زیرا خداوند عزوجل  آنان‌ را بر اثر دعای‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ قحطی‌ و گرسنگی‌ مبتلا کرد «چنان‌که‌ صاحبان‌ بوستان ‌را آزموده‌ بودیم» و داستان‌شان‌ در میان‌ قریش‌ معروف‌ و مشهور بود. بدین‌ شرح‌ که‌ در سرزمین‌ یمن‌ در دو فرسنگی‌ صنعاء باغی‌ بود از آن‌ مردی‌ که‌ حق‌ خداوند عزوجل  را از آن‌ می‌پرداخت‌ پس‌ او مرد و باغ‌ به‌ فرزندانش‌ رسید ولی‌ فرزندانش‌ خیر آن‌ را از مردم‌ باز داشتند و به‌ حق‌ خداوند عزوجل  در آن‌ بخالت‌ کرده‌ و گفتند: مال‌ اندک ‌است‌ و عیال‌ و نانخوار بسیار پس‌ ما را نگنجد که‌ مانند پدر بذل‌ و بخشش‌ کنیم‌! لذا عزم‌ کردند که‌ مساکین‌ را از آن‌ محروم‌ گردانند پس‌ فرجام‌ کارشان‌ چنان‌ شد که‌ خدای‌  عزوجل ‌ در کتابش‌ حکایت‌ نموده‌ است‌. «آن‌ گاه‌ که‌ سوگند خوردند که ‌صبحگاهان» پنهان‌ از چشم‌ مساکین‌ برخیزند و «میوه‌ آن‌ را حتما باز چینند».

﴿وَلَا یَسۡتَثۡنُونَ١٨

«و استثنا نکردند» یعنی: ان‌شاءالله نگفتند. به ‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: از جمله ‌آن‌ میوه‌ها و حاصلات‌ مقداری‌ را که‌ پدرشان‌ به‌ مساکین‌ می‌داد، استثنا نکرده‌ و سهم‌ مساکین‌ را جدا نکردند.

﴿فَطَافَ عَلَیۡهَا طَآئِفٞ مِّن رَّبِّکَ وَهُمۡ نَآئِمُونَ١٩

«پس‌ درحالی‌ که‌ آنان‌ غنوده‌ بودند، بلایی‌ شبانه‌ از جانب‌ پروردگارت‌ بر آن‌ باغ‌ به‌گردش‌ درآمد» یعنی: آتشی‌ از جانب‌ پروردگار سبحان‌ بر آن‌ باغ‌ زد که‌ آن‌ را سوختاند تا بدانجا که‌ سیاه‌ و بی‌بر شد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌مسعود رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «إیاکم‌ والمعاصی‌، إن‌ العبد لیذنب‌ فیحرم‌ به‌ رزقا قد کان‌ هیئ‌ له‌، ثم‌ تلا رسول‌الله‌ صلی الله علیه و آله و سلم : ﴿فَطَافَ عَلَیۡهَا طَآئِفٞ [القلم: 19] قد حرموا خیر جنتهم‌ بذنبهم». «هان‌! از گناهان‌ بپرهیزید زیرا بنده‌ گناهی‌ را مرتکب‌ می‌شود و به‌سبب‌ آن‌ گناه‌ از رزقی‌ که‌ برایش‌ مهیا شده‌ بود، محروم‌ می‌گردد. سپس‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند و آن‌گاه‌ فرمودند: به‌ سبب‌ گناه‌ خود از خیر باغ‌ خویش‌ محروم‌ شدند».

﴿فَأَصۡبَحَتۡ کَٱلصَّرِیمِ٢٠

«پس‌ مانند کشت‌ بریده‌ شده‌ گردید» یعنی: آن‌ باغ‌ مانند زمین‌ بایری‌ گردید که ‌میوه‌های‌ آن‌ قطع‌ شده‌ است‌. یا آن‌ باغ‌ بعد از آن‌که‌ سوخت‌، در سیاهی‌ خود مانند شب‌ گردید.

﴿فَتَنَادَوۡاْ مُصۡبِحِینَ٢١

«پس‌ صبحگاهان‌ همدیگر را فراخواندند» یعنی‌ باغداران‌ چون‌ صبح‌ کردند، همدیگر را فراخوانده‌ و بعضی‌ به‌ بعضی‌ دیگر گفتند:

﴿أَنِ ٱغۡدُواْ عَلَىٰ حَرۡثِکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰرِمِینَ٢٢

«که‌ اگر میوه‌ چین‌ هستید» یعنی: اگر قصد درو کردن‌ محصول‌ و چیدن‌ میوه‌ را دارید «بامدادان‌ به‌ سراغ‌ کشتزارتان‌ روید» یعنی: صبح‌ زود در اول‌ وقت‌ برای‌ چیدن‌ میوه‌ها و کشتزارتان‌ عازم‌ باغ‌ شوید.

﴿فَٱنطَلَقُواْ وَهُمۡ یَتَخَٰفَتُونَ٢٣ أَن لَّا یَدۡخُلَنَّهَا ٱلۡیَوۡمَ عَلَیۡکُم مِّسۡکِینٞ٢٤

«سپس‌ رهسپار شدند در حالی‌ که‌ آهسته‌ به‌ همدیگر سخن‌ می‌گفتند» تا کسی‌ از مساکین‌ سخنشان‌ را نشنود: «که‌ امروز نباید در باغ‌ هیچ‌ فقیری‌ بر شما درآید» یعنی ‌پنهانی‌ با همدیگر می‌گفتند: امروز نباید هیچ‌ مسکینی‌ بر شما در باغ‌ وارد شود تا آنچه‌ را که‌ پدر می‌داد، از شما طلب‌ کند.

﴿وَغَدَوۡاْ عَلَىٰ حَرۡدٖ قَٰدِرِینَ٢٥

«و صبحگاهان‌ بر نیت‌ بخل‌ رسیدند» یعنی: صبحگاهان‌ تنها و بی‌خبر از قومشان ‌رهسپار باغ‌ شدند و کسی‌ دیگر را با خود همراه‌ نساخته‌ و شتابان‌ راه‌ پیمودند. حرد: بازداشتن‌ فقراء است‌. به‌قولی: شتاب‌ و سرعت‌ است «توانا» یعنی: درحالی‌ رفتند که‌ خود را بر چیدن‌ میوه‌ و منع‌ بینوایان‌ توانا می‌دیدند.

﴿فَلَمَّا رَأَوۡهَا قَالُوٓاْ إِنَّا لَضَآلُّونَ٢٦

«پس‌ چون‌ آن‌ را دیدند، گفتند: قطعا ما گم‌ گشته‌ایم» یعنی‌ به‌ همدیگر گفتند: ما راه‌ باغ‌ خویش‌ را گم‌ کرده‌ایم‌ و این‌ باغ‌ ما نیست‌، سپس‌ چون‌ خوب‌ تأمل‌ کردند و دانستند که‌ باغ‌ آن‌ها همان‌ است‌ و خدای‌ سبحان‌ آن‌ها را با از بین‌ بردن‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ از میوه‌ و محصول‌ بوده‌، مجازات‌ کرده‌ است‌، گفتند:

﴿بَلۡ نَحۡنُ مَحۡرُومُونَ٢٧

«نه‌ بلکه‌ ما محروم‌ شدگانیم» یعنی: خداوند عزوجل  به‌ سبب‌ بخلی‌ که‌ از ما سر زد، ما را از میوه‌ و محصول‌ باغ‌ ما بی‌بهره‌ و محروم‌ گردانید.

﴿قَالَ أَوۡسَطُهُمۡ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ لَوۡلَا تُسَبِّحُونَ٢٨

«گفت‌ بهترین‌ آنان» اوسطهم: یعنی: خردمندترین‌، نیکوترین‌ و بهترین‌ آنان ‌«مگر به‌ شما نگفتم‌ که‌ چرا خدا را به‌ پاکی‌ نمی‌ستایید؟» یعنی: مگر به‌ شما نگفته‌ بودم‌ که‌ این‌ کار شما، یعنی‌ بازداشتن‌ مساکین‌ از حقشان‌ ظلم‌ و ستمی‌ است‌؟ پس‌ چرا هم‌ اکنون‌ تسبیح‌ نمی‌گویید، بعد از آن‌که‌ به‌ این‌ امر یقین‌ حاصل‌ کردید که‌ حق‌ تعالی‌ در کمین‌ ستمگران‌ است‌؟ چرا از خداوند عزوجل  بر این‌ کار خود آمرزش ‌نمی‌خواهید و به‌سوی‌ او از نیتی‌ که‌ بر آن‌ عزم‌ کرده‌اید توبه‌ نمی‌کنید؟ اما مجاهد و غیر آن‌ می‌گویند: «استثنای‌ آنان‌ گفتن‌ تسبیح‌ بود». آری‌! تسبیح‌ گفتن‌ در موضع‌ (ان شاءالله) قرار دارد زیرا معنای‌ تنزیه‌ خدای‌  عزوجل ‌ این‌ است‌ که‌ هیچ‌ چیز جز به‌ مشیت‌ وی‌ روی‌ نمی‌دهد». خلاصه‌ این‌که‌ معنای‌ز﴿لَوۡلَا تُسَبِّحُونَ در رأی ‌اکثر مفسران‌ این‌ است‌ که: چرا استثنا نکردید و ان‌ شاءالله نگفتید.

﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَ رَبِّنَآ إِنَّا کُنَّا ظَٰلِمِینَ٢٩

«گفتند: پروردگار خود را به‌ پاکی‌ یاد می‌کنیم‌، ما واقعا ستمگر بودیم» یعنی: حق‌ تعالی‌ پاک‌ است‌ از این‌که‌ در آنچه‌ با باغ‌ ما کرده‌ است‌ ستمگر باشد زیرا این ‌رخداد به‌ سبب‌ گناهی‌ است‌ که‌ ما مرتکب‌ آن‌ شدیم‌؛ آن‌گاه‌ که‌ مساکین‌ را از حق ‌ایشان‌ در این‌ باغ‌ باز داشتیم‌.

﴿فَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ یَتَلَٰوَمُونَ٣٠ قَالُواْ یَٰوَیۡلَنَآ إِنَّا کُنَّا طَٰغِینَ٣١

«سپس‌ به‌ سرزنش‌ همدیگر روی‌ آوردند» و همدیگر را بر این‌ قصد نامیمون‌شان‌ در پای‌ فشاری‌ بر بازداشتن‌ مساکین‌ سرزنش‌ کردند و آن‌ گاه‌ همگی‌ یکجا به‌ گناه‌ خویش‌ اعتراف‌ نموده‌ و «گفتند: ای‌ وای‌ بر ما، ما سرکش‌ بوده‌ایم» و از حدود الهی‌ تجاوز کرده‌ایم‌.

﴿عَسَىٰ رَبُّنَآ أَن یُبۡدِلَنَا خَیۡرٗا مِّنۡهَآ إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا رَٰغِبُونَ٣٢

«امید است‌ که‌ پروردگار ما بهتر از آن‌ را به‌ ما عوض‌ دهد زیرا ما به‌سوی‌ پروردگارمان‌ راغب‌ هستیم» یعنی: ما از او طالب‌ خیر هستیم‌ و به‌ آستان‌ عفوش‌ باز می‌گردیم‌. لذا باهم‌ عهد و پیمان‌ بستند که‌ اگر خداوند عزوجل  به‌ برکت‌ توبه‌ و اعترافشان‌ به‌ گناه‌، بهتر از آن‌ را به‌ آنان‌ عوض‌ داد، چنان‌ کنند که‌ پدرشان‌ می‌کرد پس‌ به‌ بارگاه‌خدای‌  عزوجل ‌ دعا و تضرع‌ کردند و او در همان‌ شب‌ به‌ آنان‌ بهتر از آن‌ را عوض ‌داد. برخی‌ از علما گفته‌اند: «بر کسی‌ که‌ کشته‌ای‌ را درو می‌کند یا میوه‌ای‌ را می‌چیند، لازم‌ است‌ تا با حاضران‌ مواسات‌ و کمک‌ کرده‌ و بهره‌ای‌ از آن‌ به‌ آنان ‌بدهد و این‌ است‌ معنای‌ فرموده‌ حق‌ تعالی:﴿وَءَاتُواْ حَقَّهُۥ یَوۡمَ حَصَادِهِۦۖ [الأنعام: 141] البته‌ این‌ حق‌ غیر از زکات‌ است‌ و به‌ همین‌ جهت ‌از درو کردن‌ کشت‌ در شب‌ نهی‌ شده‌ است‌، نه‌ به‌ سبب‌ ترس‌ از مار و گژدم‌ و حشرات‌ زمین‌.

﴿کَذَٰلِکَ ٱلۡعَذَابُۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَکۡبَرُۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ٣٣

«این ‌چنین‌ است‌ عذاب» یعنی: به‌ مانند عذابی‌ که‌ صاحبان‌ آن‌ باغ‌ را به‌ آن ‌مبتلا کردیم‌، همین‌ گونه‌ اهالی‌ مکه‌ را به‌ عذاب‌ دنیا مبتلا می‌گردانیم‌ «و هرآینه‌ عذاب‌ آخرت‌ بزرگتر است» از عذاب‌ دنیا «اگر می‌دانستند» مشرکان‌ که‌ چنین‌ است ‌ولی‌ آنان‌ نمی‌دانند. ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «این‌ داستان‌ مثلی‌ است‌ برای‌ اهل‌ مکه‌ آن‌ گاه‌ که‌ به‌سوی‌ بدر رفتند و سوگند خوردند که‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  و یارانش‌ را می‌کشند و سپس‌ پیروزمندانه‌ به‌ مکه‌ بر می‌گردند تا به‌ کعبه‌ طواف‌ کنند، شراب‌ بنوشند و زنان‌ آوازخوان‌ برایشان‌ سرود و آواز بخوانند. پس‌ خدای‌  عزوجل ‌ گمان‌شان‌ را پریشان‌ ساخت‌ و بر عکس‌ این‌ پندار خود به‌ قتل‌ و اسارت‌ روبرو گردیده‌ و با هزیمت‌ وارد مکه‌ شدند چنان‌که‌ صاحبان‌ آن‌ باغ‌ با خواری‌ وارد باغ‌ خود شدند».

﴿إِنَّ لِلۡمُتَّقِینَ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتِ ٱلنَّعِیمِ٣٤

آن‌گاه‌ که‌ خدای‌ متعال‌ حال‌ عاصیان‌ نافرمان‌ را ذکر کرد، اینک‌ به‌ بیان‌ حال ‌مطیعان‌ می‌پردازد: «برای‌ پرهیزگاران‌ در نزد پروردگارشان‌ بهشت‌های‌ پرناز و نعمت‌ است» یعنی: برای‌شان‌ با‌غ‌هایی‌ است‌ که‌ در آن‌ها جز نعمت‌ خالص‌ وجود ندارد برخلاف‌ حال‌ باغ‌های‌ دنیا.

 

﴿أَفَنَجۡعَلُ ٱلۡمُسۡلِمِینَ کَٱلۡمُجۡرِمِینَ٣٥

«آیا مسلمانان‌ را همانند مجرمان‌ قرار خواهیم‌ داد» و هردو گروه‌ را در جزا یکسان‌ خواهیم‌ کرد؟

﴿مَا لَکُمۡ کَیۡفَ تَحۡکُمُونَ٣٦

«شما را چه‌ شده‌؟ چگونه‌ داوری‌ می‌کنید؟» به‌ چنین‌ حکم‌ و داوری‌ بی‌ سروته‌ و بی‌بنیادی‌، گویی‌ کار جزا و پاداش‌ به‌ شما واگذار شده‌ است‌؟! در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ سردمداران‌ کفار قریش‌ گفتند: اگر محمد می‌پندارد که ‌آخرت‌ و بهشت‌ و ناز و نعمتی‌ در کار است‌ پس‌ بداند که‌ حال‌ ما و حال‌ مسلمانان‌ در آن‌ همچنان‌ خواهد بود که‌ هم‌ اکنون‌ در دنیا هست‌ و ما نیز در آخرت‌ همانند ایشان‌ از نعمت‌های بهشت‌ برخوردار خواهیم‌ بود. پس‌ خداوند متعال‌ خبر داد که ‌برابری‌ میان‌ کسانی‌ که‌ پایبند طاعت‌اند و میان‌ کسانی‌ که‌ بدکار و مجرم‌اند و از ارتکاب‌ گناه‌ پروایی‌ ندارند، عادلانه‌ نیست‌ و این‌ امر با عدل‌ الهی‌ بیگانه‌ است‌.

﴿أَمۡ لَکُمۡ کِتَٰبٞ فِیهِ تَدۡرُسُونَ٣٧ إِنَّ لَکُمۡ فِیهِ لَمَا تَخَیَّرُونَ٣٨

«یا مگر کتابی‌ از آسمان‌ دارید که‌ در آن‌ فرامی‌گیرید» یعنی: آن‌ را می‌خوانید و مطالعه‌ می‌کنید «به‌ این‌ مضمون‌ که‌ هر چه‌ را بر می‌گزینید، برای‌ شما در آن‌ خواهد بود؟» یعنی: آیا در آن‌ کتاب‌ این‌ مطلب‌ نوشته‌ شده‌ است‌ که‌ برای‌ شما در آخرت‌ هر چه‌ برگزینید و هر آرزویی‌ که‌ بکنید فراهم‌ است‌ و در آن‌ فرمانبر را مانند عصیانگر می‌یابید؟ هرگز چنین‌ نیست‌. این‌ آیه‌ نافی‌ داشتن‌ دلیل‌ نقلی‌ از سوی‌ آنان‌ است‌.

﴿أَمۡ لَکُمۡ أَیۡمَٰنٌ عَلَیۡنَا بَٰلِغَةٌ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ إِنَّ لَکُمۡ لَمَا تَحۡکُمُونَ٣٩

«یا این‌که‌ شما را پیمآن‌هایی‌ است‌ محکم‌ بر ذمه‌ ما که‌ حکم‌ آن‌ تا قیامت‌ باقی‌ است ‌به‌ این‌ مضمون‌ که‌ هر چه‌ دلتان‌ خواست‌ حکم‌ کنید؟» یعنی: یا مگر شما نزد خداوند عزوجل  عهد و پیمانی‌ دارید که‌ در آن‌ از وی‌ سوگندهای‌ رسایی‌ گرفته‌اید که‌ شما را به‌ بهشت‌ داخل‌ کند و این‌ پیمان‌ محکم‌ تا روز قیامت‌ برای‌ شما ثابت‌ و برقرار است‌ و از ذمه‌ خداوند عزوجل  ساقط نمی‌شود در نتیجه‌، او در آن‌ روز حکم‌ شما را نافذ می‌گرداند؟ این‌ استفهام‌ انکاری‌ مفید نفی‌ وعده‌ الهی‌ و بی‌اساس‌ بودن ‌توقعات‌ و پندارهای‌ پوچ‌ آنان‌ است‌.

 

﴿سَلۡهُمۡ أَیُّهُم بِذَٰلِکَ زَعِیمٌ٤٠

«از آنان‌ بپرس: کدامشان‌ ضامن‌ این‌ ادعایند؟» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! توبیخ‌کنان‌ و سرکوفت‌ زنان‌ از آنان‌ بپرس: کدامیک‌ از شما ضامن‌ و متعهد این‌ امر است‌ که‌ کفار در آخرت‌ همان‌ چیزی‌ را دارند که‌ مسلمین‌ در آن‌ دارند؟

﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَکَآءُ فَلۡیَأۡتُواْ بِشُرَکَآئِهِمۡ إِن کَانُواْ صَٰدِقِینَ٤١

«یا مگر آنان‌ شریکانی‌ دارند» که‌ به‌ زعم‌شان‌ بر این‌ امر که‌ آنان‌ را در آخرت ‌همانند مسلمین‌ گردانند، توانایند؟ «پس‌ اگر راست‌ می‌گویند شریکان‌شان‌ را بیاورند» و این‌ مفید نفی‌ و مذمت‌ تقلید و ابطال‌ جوهر عقیده‌ مشرکان‌ است‌.

﴿یَوۡمَ یُکۡشَفُ عَن سَاقٖ وَیُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ فَلَا یَسۡتَطِیعُونَ٤٢

آری‌! بیاورند شریکان‌ خود را در «روزی‌ که‌ جامه‌ از ساق‌ برداشته‌ شود» یعنی: در آن‌ روز که‌ خدای‌  عزوجل ‌ ساق‌ خود را آشکار کند کار، زار و اوضاع‌ به‌ غایت ‌دشوار می‌شود. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و غیر آن‌ از ابی‌سعید رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «پروردگار ما ساق‌ خود را برهنه‌ می‌کند پس‌ هر مرد مؤمن‌ و هر زن‌ مؤمنه‌ای‌ برای‌ او سجده‌ می‌کنند و کسانی‌ که‌ از روی‌ ریا و سمعه‌ در دنیا سجده‌ می‌کردند، باقی‌ می‌مانند پس‌ تا می‌روند که‌ سجده‌ کنند، پشت‌ آنان‌ (مانند تخته‌ الواری‌ راست‌ می‌ایستد) و قادر به‌ سجده‌ کردن‌ نمی‌شوند». لذا مراد از فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿یُکۡشَفُ عَن سَاقٖ [القلم: 42] سخت‌ شدن‌ کار و بالا گرفتن‌ هنگامه‌ در روز قیامت‌ است‌ چنان‌که‌ وقتی‌ جنگ‌ یا کار دیگری‌ شدت ‌گیرد، اعراب‌ می‌گویند: «کشف‌ الامر عن‌ ساقه: کار ساق‌ خود را برهنه کرد». این‌ تأویل‌ از آن‌ رو مورد نظر است‌ که‌ خداوند عزوجل  از جسمیت‌ و از همه‌ صفات‌ حوادث ‌منزه‌ می‌باشد پس‌ مراد از ساق‌، اندام‌ مخصوص‌ نیست‌ بلکه‌ تأویل‌ آن‌ چنان‌ است‌ که‌ ذکر شد.

«و به‌ سجده‌ فراخوانده‌ شوند پس‌ نتوانند» یعنی: همه‌ خلق‌ برای‌ خدای‌  عزوجل  ‌به‌ سجده‌ می‌افتند و یک‌ سجده‌ می‌کنند، اما کفار و منافقان‌ باقی‌ می‌مانند و تا می‌خواهند که‌ سجده‌ کنند، در خود توانایی‌ نمی‌یابند زیرا کمرهایشان‌ خشک ‌می‌ایستد و برای‌ سجده‌ کردن‌ نرم‌ و انعطاف‌ پذیر نمی‌شود از آن‌ رو که‌ نه‌ در دنیا به ‌خداوند عزوجل  ایمان‌ آورده‌ بودند و نه‌ برای‌ او سجده‌ کرده‌ بودند. خلاصه‌ این‌که: کفار و منافقان‌ در آخرت‌ برای‌ تعبد و تکلیف‌ به‌ سجده‌ فراخوانده‌ نمی‌شوند بلکه ‌برای‌ توبیخ‌ و سرزنش‌ بر ترک‌ سجده‌ کردن‌ در دنیا به‌ آن‌ فراخوانده‌ می‌شوند و از آنجا که‌ در دنیا با وجود صحت‌ و سلامت‌، از سجده‌ کردن‌ تکبر ورزیده‌اند درآخرت‌ بر ضد حالتی‌ که‌ در دنیا بر آن‌ قرار داشته‌اند مورد مجازات‌ قرار می‌گیرند، بدینسان‌ که‌ وقتی‌ پروردگار  عزوجل ‌ تجلی‌ کند و مؤمنان‌ برای‌ او به‌ سجده‌ افتند، احدی‌ از کفار و منافقان‌ نمی‌توانند به‌ سجده‌ روند بلکه‌ پشت‌ آنان‌ مانند تخته‌راست‌ می‌ماند.

﴿خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۖ وَقَدۡ کَانُواْ یُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ وَهُمۡ سَٰلِمُونَ٤٣

«دیدگا‌ن‌شان‌ خاشع‌ باشد» خشوع: خضوع‌، ذلت‌ و فروافتادگی‌ است‌ «خواری‌ آنان‌ را فروگیرد» یعنی: غبار خفت‌ و خواری‌ و حسرت‌ و ندامت‌ سختی‌ بر رخسارشان‌ بنشیند «در حالی‌ که‌ پیش‌ از این‌ به‌ سجده‌ خوانده‌ می‌شدند» در دنیا «و تندرست‌ بودند» یعنی: از علت‌ها و آفات‌ جسمی‌ سالم‌ و بر انجام‌ دادن‌ سجده ‌قادر بودند اما سجده‌ نکردند. ابراهیم‌ تیمی‌ در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «در دنیا به ‌وسیله‌ اذان‌ و اقامه‌ به‌ سجده‌ فراخوانده‌ می‌شدند اما سرباز می‌زدند».

﴿فَذَرۡنِی وَمَن یُکَذِّبُ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِیثِۖ سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَیۡثُ لَا یَعۡلَمُونَ٤٤

«پس‌ مرا با کسی‌ که‌ این‌ سخن‌ را تکذیب‌ می‌کند واگذار» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! من‌ و این‌ کفار را واگذار و کارشان‌ را به‌ من‌ بسپار و خاطرت‌ را به‌ آنان‌ مشغول‌ نکن ‌زیرا من‌ کار آنان‌ را بسنده‌ام‌ و یقین‌ داشته‌ باش‌ که: «به‌ زودی‌ آنان‌ را پایه‌ به‌ پایه‌ از آن‌ راه‌ که‌ درنیابند فروخواهیم‌ گرفت» یعنی: به‌ زودی‌ آنان‌ را به‌ عذاب‌ غافلگیر خواهیم‌ کرد و آهسته‌ آهسته‌ و پله‌ به‌ پله‌ به‌سوی‌ عذاب‌ خواهیمشان‌ راند تا بدانجا که‌ آنان‌ را از جایی‌ که‌ نمی‌دانند در عذاب‌ خواهیم‌ افگند زیرا آنان‌ این‌کار ما را انعام‌ می‌پندارند و در عاقبت‌ آنچه‌ که‌ در نهایت‌ با آن‌ روبرو خواهند شد، نمی‌اندیشند و این‌ «استدراج‌» است‌.

﴿وَأُمۡلِی لَهُمۡۚ إِنَّ کَیۡدِی مَتِینٌ٤٥

«و مهلت‌شان‌ می‌دهم» تا بر گناه‌ خویش‌ بیفزایند «هرآینه‌ تدبیر من‌ سخت ‌استوار» و قوی‌ و محکم «است» پس‌ چیزی‌ از نزد من‌ فوت‌ نمی‌شود و کسی‌ از عذاب‌ من‌ گریخته‌ نمی‌تواند.

 

 

﴿أَمۡ تَسۡ‍َٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ٤٦

«آیا از آنان‌ مزدی‌ درخواست‌ می‌کنی» یعنی: آیا از کفار در قبال‌ دعوتشان‌ به‌سوی‌ حق‌ و حقیقت‌ پاداشی‌ طلب‌ می‌کنی‌؟ «پس‌ آنان‌ از تاوان‌ گرانبارند؟» مغرم: کسی‌ است‌ که‌ زیر بار تاوان‌ است‌. یعنی: آیا از آنان‌ مزدی‌ درخواست‌ کرده‌ای ‌پس‌ به‌ سبب‌ آن‌ از اجابت‌ گفتنت‌ روی‌ گردانند؟ نه‌ ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ تو آنان‌ را بدون‌ پاداش‌ و مزد به‌سوی‌ ما فرامی‌خوانی‌ و پاداش‌ دعوت‌ خویش‌ را نزد ما امید می‌داری‌ اما با وجود این‌ آن‌ها از روی‌ جهل‌ و کفر و عناد، تو را تکذیب‌ می‌کنند.

﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَیۡبُ فَهُمۡ یَکۡتُبُونَ٤٧

«یا مگر علم‌ غیب‌ نزد آنان‌ است‌ پس‌ آنان‌ می‌نویسند» یعنی: یا مگر نزد آنان ‌علم‌ غیب‌ است‌ پس‌ آنچه‌ را از حجت‌های‌ پنداری‌شان‌ که‌ می‌خواهند از روی‌ آن ‌می‌نویسند و به‌ وسیله‌ آنچه‌ که‌ از این‌ علم‌ غیب‌ می‌نویسند، با تو مجادله‌ کرده‌ و در حق‌ خویش‌ آنچه‌ را که‌ بخواهند حکم‌ می‌کنند لذا با این‌ تکیه‌گاهی‌ که‌ دارند از اجابت‌ گفتن‌ و اطاعت‌ تو بی‌نیازند؟ که‌ هرگز چنین‌ نیست‌. مراد این‌ است‌ که‌ آنان ‌در اعراض‌ از قبول‌ دعوت‌ اسلام‌ هیچ‌ حجت‌ منقولی‌ ندارند که‌ بر آن‌ تکیه‌ کنند.

﴿فَٱصۡبِرۡ لِحُکۡمِ رَبِّکَ وَلَا تَکُن کَصَاحِبِ ٱلۡحُوتِ إِذۡ نَادَىٰ وَهُوَ مَکۡظُومٞ٤٨

«پس‌ در انتظار حکم‌ پروردگارت‌ شکیبایی‌ ورز و همانند صاحب‌ ماهی‌ نباش» یعنی: همانند یونس‌ علیه السلام  نباش‌ در غضب‌ و دلتنگی‌اش‌ «آن‌گاه‌ که‌ اندوه‌زده‌ ندا درداد» خدای‌  عزوجل ‌ پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را دلجویی‌ می‌کند و او را به‌ صبر و شکیبایی‌دستور می‌دهد تا چنان‌که‌ صاحب‌ ماهی‌ عجله‌ کرد، در دعوت‌ قومش‌ صبر نکرد و از نحوه‌ برخورد آنان‌ دلتنگ‌ شد و از میانشان‌ بیرون‌ رفت‌، عجله‌ نکند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ بیان‌ داستان‌ صاحب‌ ماهی‌ (یونس ‌ علیه السلام ) در سوره‌های‌ انبیاء، یونس‌ وصافات‌ گذشت‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ ندای‌ یونس ‌ علیه السلام  با این‌ دعایش‌ بود:﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ [الأنبیاء: 87]. ﴿وَهُوَ مَکۡظُومٞ بدین‌ معنی‌ است‌ که: یونس علیه السلام  غمگین‌ و محزون‌ و خشم‌ فروخورده‌ بود. یا احتمال‌ دارد که‌ معنی‌ این‌ باشد: او در شکم‌ ماهی‌ محبوس‌ و در تنگنا بود.

 

 

﴿لَّوۡلَآ أَن تَدَٰرَکَهُۥ نِعۡمَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ لَنُبِذَ بِٱلۡعَرَآءِ وَهُوَ مَذۡمُومٞ٤٩

«اگر نعمتی‌ از جانب‌ پروردگارش‌ او را دستگیری‌ نمی‌کرد» و در نمی‌یافت‌ که‌ آن ‌لطف‌ و نعمت‌، توفیق‌ دادن‌ یونس‌  علیه السلام  برای‌ توبه‌ بود. آری‌! اگر آن‌ لطف‌ و نعمت‌الهی‌ نمی‌بود؛ «البته‌ به‌ کرانه‌ بی‌آب‌ و علف‌ افگنده‌ شده‌ بود» یعنی: اگر نعمت ‌پروردگارش‌ در توفیق‌ دادن‌ او به‌ توبه‌ نبود، بی‌گمان‌ او از شکم‌ ماهی‌ بر زمین ‌بی‌گیاهی‌ افگنده‌ می‌شد «و» در آن‌ صورت‌ «او ملامت‌ شده‌ بود» یعنی: به‌ سبب‌ گناهی‌ که‌ مرتکب‌ شده‌ بود، مورد مذمت‌ و ملامت‌ قرار می‌گرفت‌ و از رحمت ‌پروردگار خویش‌ طرد می‌شد.

﴿فَٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَجَعَلَهُۥ مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ٥٠

«پس‌ پروردگارش‌ او را برگزید» یعنی: او را خالص‌ گردانید و به‌ نبوت‌ خویش‌ انتخاب‌ کرد «و او را از جمله‌ صالحان» یعنی: کاملان‌ در صلاح‌ و شایستگی‌ «گردانید» به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: نبوت‌ را به‌سوی‌ او برگردانید و او را در حق‌ خود و قومش‌ شفیع‌ گردانید و او را به‌سوی‌ صد هزار کس‌ یا بیشتر از آن‌ فرستاد پس‌ همگی‌ آن‌ها ایمان‌ آوردند چنان‌که‌ داستانشان‌ در سوره‌ «یونس‌» گذشت‌.

﴿وَإِن یَکَادُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَیُزۡلِقُونَکَ بِأَبۡصَٰرِهِمۡ لَمَّا سَمِعُواْ ٱلذِّکۡرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُۥ لَمَجۡنُونٞ٥١

«و چیزی‌ نمانده‌ بود که‌ کافران‌ چون‌ قرآن‌ را شنیدند تو را چشم‌ بزنند» یعنی: آن‌ها در وقت‌ شنیدن‌ قرآن‌ به‌سوی‌ تو تند و تیز نگاه‌ می‌کنند به‌ طوری‌که‌ نزدیک‌ است ‌این‌ نگاهشان‌ تو را بیهوش‌ نموده‌ و از جا ساقط گرداند زیرا آنان‌ از شنیدن‌ قرآن‌ سخت‌ نفرت‌ و کراهت‌ دارند. مفسران‌ در تفسیر: ﴿وَإِن یَکَادُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَیُزۡلِقُونَکَ [القلم: 51]. چند وجه‌ ذکر کرده‌اند؛ بعضی‌ برآنند که‌ معنی‌ این‌ است: «نزدیک ‌است‌ کافران‌ تو را چشم‌ زخم‌ برسانند».

روایت‌ شده‌ است‌ که‌ طایفه‌ بنی‌ اسد چشم‌ زنان‌ زبردستی‌ داشتند و چنان‌ بود که ‌وقتی‌ مردی‌ از آنان‌ سه‌ روز غذایی‌ برای‌ خوردن‌ نمی‌یافت‌ و حیوانی‌ از برابرش ‌می‌گذشت‌، می‌گفت: امروز همانند آن‌ ندیده‌ام‌! به‌ این‌ ترتیب‌، حیوان‌ را چشم ‌می‌زد و آن‌ حیوان‌ از پا در می‌آمد و صاحبش‌ ناگزیر آن‌ را سر بریده‌ و گوشتش‌ را در میان‌ مردم‌ توزیع‌ می‌کرد. از این‌ روی‌، برخی‌ از چشم‌ زنان‌ خواستند که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم را نیز چشم‌ زده‌ و ایشان‌ را به‌ این‌ وسیله‌ از پا در آورند لذا همان ‌سخن‌ را گفتند اما خدای‌  عزوجل ‌ پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را در پناه‌ خویش‌ حفظ نمود. پس ‌بنابراین‌ روایت‌؛ این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ چشم ‌زدن‌ و تأثیر آن‌ حق‌ است‌ و این‌تأثیر به‌ امر خدای‌  عزوجل ‌ می‌باشد چنان‌که‌ دراین‌ باره‌ احادیثی‌ نیز روایت‌ شده ‌است‌ و از آن‌ جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ است: «... والعین‌ حق: چشم‌ زدن‌ حق‌ است‌» یعنی: به‌ اراده‌ خداوند عزوجل  می‌باشد و نیز این‌ حدیث‌ شریف: «قد تدخل‌ الرجل‌ العین‌ فی‌القبر، وتدخل‌ الجمل‌ القدر». «گاهی‌ چشم‌ زدن‌ مرد را در قبر داخل‌ می‌کند و شتر رادر دیگ‌». حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «دوای‌ چشم‌ زخم‌، خواندن‌ این‌ آیه‌ است‌».

اما ابن ‌قتیبه‌ در معنی‌ مراد آیه‌ می‌گوید: «مراد آیه‌ این‌ نیست‌ که‌ آنان‌ تو را چشم‌ می‌زنند آن‌ گونه‌ که‌ چشم‌ زن‌ چیزی‌ را که‌ از روی‌ شگفتی‌ بدان‌ بنگرد، به‌ چشم‌ می‌زند بلکه‌ مراد این‌ است‌ که‌ چون‌ تو قرآن‌ می‌خوانی‌، به‌سویت‌ نگاهی‌ تند و آلوده‌ به‌ دشمنی‌ و نفرت‌ می‌افگنند که‌ نزدیک‌ است‌ نگاهشان‌ تو را فروافگند». و از نظر ابن ‌کثیر معنی‌ این‌ است: «کفار به‌ سبب‌ بغض‌ و دشمنی‌ای‌ که‌ علیه‌ تو دارند، بر تو حسد می‌وزند چنانچه‌ خدای‌  عزوجل ‌ تو را نگه‌ ندارد و از آنان‌ حمایتت ‌نکند». «و می‌گویند» کفار از سر حسادت‌ و دشمنی‌ «هرآینه‌ این‌ پیامبر دیوانه‌ است» به‌ سبب‌ این‌ قرآنی‌ که‌ آورده‌ است‌.

﴿وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِینَ٥٢

«و حال‌ آن‌که‌ قرآن‌ جز پندی‌ برای‌ جهانیان» اعم‌ از جن‌ و انس‌ «نیست» لذا نه‌ فقط به‌ سبب‌ آن‌ جنون‌ دست‌ نمی‌دهد بلکه‌ قرآن‌ سبب‌ تکامل‌ عقل‌ و فهم‌ انسان‌ مؤمن‌ نیز می‌گردد. بیضاوی‌ می‌گوید: «چون‌ کافران‌ به‌ خاطر قرآن‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را دیوانه‌ خواندند. پس‌ حق‌ تعالی‌ روشن‌ کرد که‌ قرآن‌ موعظه‌ و پندی‌ است‌ عام‌ که ‌آن‌ را جز کسی‌ که‌ عقل‌ تام‌ و کامل‌ و اندیشه‌ محکم‌ و متینی‌ داشته‌ باشد، درک‌ و دریافت‌ نمی‌کند لذا کسانی‌ که‌ این‌ سخن‌ را درباره‌ قرآن‌ می‌گویند، خود جاهل‌ ونابخردند».


تفسیر سوره‌ الحاقه

سوره‌ الحاقه

مکی‌ است‌ و دارای‌ (52) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ آن‌ با پرسش‌ از قیامت‌ که‌ الحاقه‌ اسمی‌ از اسمای‌ آن‌ است‌، «الحاقه‌» نامیده‌ شد.

سوره «الحاقه‌» سوره‌ای‌ است‌ سخت‌ تکان‌ دهنده‌ و عظیم‌ که‌ این‌ احساس‌ را به ‌قوت‌ و صلابت‌ تمام‌ در انسان‌ ایجاد می‌کند که‌ کار دین‌ جدی‌ است‌ و هیچ‌ مجالی‌ برای‌ بی‌پروایی‌ در برابر آن‌ وجود ندارد.

﴿ٱلۡحَآقَّةُ١

«حاقه» یعنی: قیامتی‌ که‌ آمدن‌ آن‌ حق‌ و ثابت‌ است‌ و هیچ‌ شک‌ و تردیدی ‌در وقوع‌ آن‌ وجود ندارد، کار حساب‌ و جزا در آن‌ تحقق‌ می‌پذیرد و حقایق‌ در آن‌ آشکار می‌شود.

﴿مَا ٱلۡحَآقَّةُ٢

«آن‌ حاقه‌ چیست‌؟» یعنی: قیامت‌ در حال‌ یا اوصاف‌ خود چه‌ چیزی‌ است‌؟ اسم‌ ظاهر به‌ جای‌ ضمیر نهاده‌ شد، برای‌ تفخیم‌ و بزرگ‌ نمودن‌ شأن‌ قیامت‌ و انعکاس‌ هول‌ و هراس‌ آن‌.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا ٱلۡحَآقَّةُ٣

«و چه‌ چیز تو را آگاه‌ کرد که‌ حاقه‌ چیست‌؟» این‌ تعبیر بیانگر آن‌ است‌ که‌ قیامت‌ از دایره‌ علم‌ و آگاهی‌ مخلوقات‌ خارج‌ است‌. یعنی: ای‌ پیامبر! تو کنه‌ و حقیقت ‌قیامت‌ را نمی‌دانی‌ زیرا قیامت‌ بزرگتر از آن‌ است‌ که‌ کسی‌ از مخلوقات‌ حقیقت‌ آن‌را بداند. پس‌ جمله‌ ﴿وَمَآ أَدۡرَىٰکَ برای‌ افزودن‌ بر عظمت‌ شأن‌ قیامت‌ است‌. یحی‌بن‌سلام‌ می‌گوید: «به‌ من‌ خبر رسیده‌ که‌ خداوند عزوجل  پیامبرش‌  صلی الله علیه و آله و سلم را از مضمون‌ همه ‌عباراتی‌ که‌ در قرآن‌ به‌ لفظ: ﴿وَمَآ أَدۡرَىٰکَ آمده‌ است‌، آگاه‌ کرده‌ است‌ اما عباراتی‌که‌ به‌ لفظ: ﴿وَمَآ أَدۡرَىٰکَ آمده‌ است‌، از جمله‌ اموری‌ است‌ که‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نسبت‌ به ‌آن‌ها علمی‌ ندارد».

﴿کَذَّبَتۡ ثَمُودُ وَعَادُۢ بِٱلۡقَارِعَةِ٤

«ثمود و عاد قارعه‌ را دروغ‌ شمردند» قارعه: به‌ معنی‌ در هم‌ کوبنده‌؛ همان ‌قیامت‌ است‌ زیرا قیامت‌ مردم‌ را با هول‌ و هراس‌هایش‌ و مواد و موجوادت‌ را با انفجار خود درهم‌ می‌کوبد.

﴿فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهۡلِکُواْ بِٱلطَّاغِیَةِ٥

«اما ثمود، پس‌ با طاغیه‌ هلاک‌ ساخته‌ شدند» ثمود قوم‌ صالح‌ علیه السلام  بودند. طاغیه: فریادی‌ است‌ تند و مرگبار که‌ سخت‌ قوی‌ و نابود کننده‌ است‌.

﴿وَأَمَّا عَادٞ فَأُهۡلِکُواْ بِرِیحٖ صَرۡصَرٍ عَاتِیَةٖ٦

«و اما عاد، پس‌ با تندباد سخت‌ سرد و بنیان‌ کنی‌ به‌ نابودی‌ کشیده‌ شدند» عاد: قوم‌ هود  علیه السلام  اند. باد صرصر: بادی‌ است‌ سخت‌ سرد. عاتیه: بسیار سرکش‌ و سخت‌ نیرومند به‌ سبب‌ شدت‌ وزش‌، طول‌ زمان‌ و شدت‌ سردی‌ خود.

﴿سَخَّرَهَا عَلَیۡهِمۡ سَبۡعَ لَیَالٖ وَثَمَٰنِیَةَ أَیَّامٍ حُسُومٗاۖ فَتَرَى ٱلۡقَوۡمَ فِیهَا صَرۡعَىٰ کَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٍ خَاوِیَةٖ٧

«خداوند آن‌ را هفت‌ شب‌ و هشت‌ روز بر آنان‌ برگماشت» یعنی: آن‌ باد صرصر را در طول‌ آن‌ مدت‌ به‌ طور مستمر و پیوسته‌ بر آنان‌ فرستاد به‌ گونه‌ای‌ که‌ نه‌ قطع ‌می‌شد و نه‌ آرام‌ می‌گرفت‌. محلی‌ می‌گوید: «آغاز آن‌ صبحگاه‌ روز چهارشنبه‌ بیست‌ و دوم‌ ماه‌ شوال‌ در پایان‌ زمستان‌ بود». «حسوم‌ بود» یعنی: آن‌ باد صرصر نابود کننده‌ و از بیخ‌ بر کننده‌، نحس‌ و بنیان‌کن‌، یا پی‌درپی‌ بود «پس ‌می‌دیدی» ای‌ بیننده‌! اگر در آنجا حاضر می‌بودی «آن‌ قوم‌ را در آن» یعنی: در آن‌ روزها و شب‌ها، یا در دیارشان‌؛ «از پا در افتاده» بر زمین‌، بی‌جان‌ و مرده ‌«گویی‌ آنان‌ خرمابنانی‌ هستند ریشه‌کن‌ شده» یعنی: گویی‌ آنان‌ تنه‌های‌ فروافتاده‌ درختان‌ خرما هستند، یا درختان‌ خرمایی‌ هستند که‌ از کهنه‌گی‌ و فرسودگی ‌فروافتاده‌ و بر هم‌ شده‌اند.

﴿فَهَلۡ تَرَىٰ لَهُم مِّنۢ بَاقِیَةٖ٨

«پس‌ آیا از آنان‌ هیچ‌ بازمانده‌ای‌ می‌بینی‌؟» یعنی: گروهی‌ یا شخصی‌ را از آنان‌ می‌بینی‌ که‌ باقی‌ مانده‌ باشد؟ هرگز! زیرا هیچ‌کس‌ از آنان‌ باقی‌ نماند.

﴿وَجَآءَ فِرۡعَوۡنُ وَمَن قَبۡلَهُۥ وَٱلۡمُؤۡتَفِکَٰتُ بِٱلۡخَاطِئَةِ٩

«و فرعون‌ و کسانی‌ که‌ پیش‌ از او بودند» از امت‌های‌ کافر. به‌ قرائتی‌ دیگر: ﴿وَمَن قَبۡلَهُۥ آمده‌ است‌، یعنی‌ فرعون‌ و پیروان‌ و لشکریانش «و مؤتفکات» یعنی: مردم‌ شهرهای‌ نگونسار که‌ قریه‌ها و آبادی‌های‌ قوم‌ لوط بود «مرتکب‌ خاطئه‌ شدند» یعنی: اعمال‌ گناه‌آلود طغیان‌ باری‌ را که‌ عبارت‌ از شرک‌ و معاصی‌ بود، مرتکب‌ شدند.

﴿فَعَصَوۡاْ رَسُولَ رَبِّهِمۡ فَأَخَذَهُمۡ أَخۡذَةٗ رَّابِیَةً١٠

«پس‌ فرستاده‌ پروردگار خود را نافرمانی‌ کردند» یعنی: هر امتی‌ فرستاده‌ پروردگار خود را عصیان‌ و نافرمانی‌ کرد؛ «آن‌گاه‌ خداوند آنان‌ را به‌ مؤاخذه‌ای‌ سخت ‌فروگرفت» یعنی: آنان‌ را به‌ گرفتنی‌ سخت‌تر و بیشتر از فروگرفتن‌ امتهای‌ گذشته ‌فروگرفت‌.

﴿إِنَّا لَمَّا طَغَا ٱلۡمَآءُ حَمَلۡنَٰکُمۡ فِی ٱلۡجَارِیَةِ١١

«ما آن‌گاه‌ که‌ آب‌ طغیان‌ کرد» یعنی: در ارتفاع‌ و بلندی‌ خود از حد گذشت‌ که ‌این‌ توفان‌ در زمان‌ نوح‌  علیه السلام  بود آن‌گاه‌ که‌ قومش‌ بر کفر پافشاری‌ کرده‌ و او را تکذیب‌ نمودند؛ «شما را بر کشتی‌ روان‌ سوار کردیم» یعنی: ای‌ بشر! ما شما را در آن‌ وقت‌ بر صلب‌ پدرانتان‌ سوار کشتی‌ نوح‌  علیه السلام  کردیم‌. کشتی‌ نوح «جاریه‌» نامیده‌ شد زیرا در آب‌ روان‌ بود.

﴿لِنَجۡعَلَهَا لَکُمۡ تَذۡکِرَةٗ وَتَعِیَهَآ أُذُنٞ وَٰعِیَةٞ١٢

«تا آن‌ را» یعنی: تا آن‌ نجات‌ دادن‌ مؤمنان‌ و غرق‌ کردن‌ کافران‌ را «برای‌ شما» ای‌ امت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «تذکره‌ای‌ بگردانیم» یعنی: عبرت‌ و پندی‌ که‌ به‌وسیله ‌آن‌ بر قدرت‌ عظیم‌، صنع‌ بدیع‌ و شدت‌ انتقام‌ ما راه‌ برید و استدلال‌ کنید «و گوش‌های‌ فراگیرنده‌ آن‌ را فرامی‌گیرد» یعنی: گوشهای‌ نیوشان‌ این‌ تذکر به‌ نعمت‌ را بعد از شنیدن‌ آن‌ فرا می‌گیرد و فهم‌ می‌کند زیرا از شأن‌ چنین‌ انسآن‌هایی‌ این‌ است‌که‌ آنچه‌ را فراگیری‌اش‌ واجب‌ است‌، برای‌ یادگیری‌، اشاعه‌، تفکر و عمل‌ به ‌موجب‌ آن‌ها فراگیرند. تنکیر «اذن: گوشها» برای‌ دلالت‌ بر قلت‌ است‌، یعنی: چنین‌ گوش‌های‌ نیوشانی‌ کم‌اند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «از پروردگارم‌ خواستم‌ که‌ گوش‌ علی‌ را چنین‌ گوشی‌ قرار دهد». مکحول‌ می‌گوید: «علی رضی الله عنه  می‌گفت: هرگز هیچ‌ چیزی‌ را از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نشنیدم‌ مگر این‌که‌ آن‌ را فراگرفتم‌ و هرگز آن‌ را فراموش‌ نکردم‌».

﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی ٱلصُّورِ نَفۡخَةٞ وَٰحِدَةٞ١٣

«پس‌ چون‌ دمیده‌ شود در صور یک‌بار دمیدن» یعنی: دمیدن‌ اول‌ که‌ با آن‌ مردم‌ همه‌ می‌میرند و عالم‌ ویران‌ می‌شود. ابن‌ کثیر می‌گوید: «حق‌ تعالی‌ بر یکبار دمیدن‌ تأکید کرد، برای‌ تفهیم‌ این‌ حقیقت‌ که‌ فرمان‌ وی‌ به‌ تکرار و پیگیری‌ نیازی‌ ندارد و بی‌هیچ‌ مانع‌ و مخالفتی‌ اجرا می‌شود».

﴿وَحُمِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَٱلۡجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةٗ وَٰحِدَةٗ١٤

«و زمین‌ و کوه‌ها برداشته‌ شود» از جای‌ های‌ خود و برکنده‌ شود از مقرهای ‌خود به‌ قدرت‌ الهی «و یکباره‌ درهم‌ کوبیده‌ شود» یعنی: درهم‌ شکسته‌ شود به‌یک‌بار کوفتن‌ نه‌ بیشتر از آن‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: زمین‌ و کوه‌ها به‌ یکباره‌ گسترده‌ ساخته‌ شود و به‌ زمین‌ همواری‌ که‌ هیچ‌ کجی‌ای‌ در آن‌ نیست‌ و به‌ کتله ‌واحدی‌ تبدیل‌ شود. «دک‌» و «دق‌» در معنی‌ به‌هم‌ نزدیک‌اند ولی‌ «دک‌» در معنی‌ بلیغ‌تر است‌.

﴿فَیَوۡمَئِذٖ وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ١٥

«پس‌ آن‌ روز واقعه‌ روی‌ دهد» یعنی: قیامت‌ برپا شود.

﴿وَٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ فَهِیَ یَوۡمَئِذٖ وَاهِیَةٞ١٦

«و آسمان‌ بشکافد پس‌ آن‌ در آن‌ روز سست‌ پیوند است» یعنی: آسمان‌ می‌شکافد و فرشتگان‌ از آن‌ فرود می‌آیند پس‌ در آن‌ روز آسمان‌ ضعیف‌ و سست‌ و شکننده ‌است‌ و مانند همیشه‌ در میان‌ اجزای‌ آن‌ تماسک‌ و پیوند محکمی‌ وجود ندارد.

﴿وَٱلۡمَلَکُ عَلَىٰٓ أَرۡجَآئِهَاۚ وَیَحۡمِلُ عَرۡشَ رَبِّکَ فَوۡقَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ ثَمَٰنِیَةٞ١٧

«و فرشتگان‌ بر کناره‌های‌ آسمان‌ باشند» بعد از آن‌که‌ آسمان‌ خود جایگاه ‌ایشان‌ بود پس‌ فرشتگان‌ منتظر آنند که‌ پروردگار ایشان‌ را فرمان‌ دهد و به‌سوی‌ زمین‌ فرود آیند و بر زمین‌ و کسانی‌ که‌ در آن‌ هستند، احاطه‌ کنند. نسفی‌ می‌گوید: «آسمان‌ مسکن‌ فرشتگان‌ است‌ و چون‌ از هم‌ بشکافد ناگزیر ایشان‌ به‌ کناره‌های‌ آن ‌پناه‌ می‌برند». «و عرش‌ پروردگارت‌ را در آن‌ روز هشت‌ تن‌ بر فرازشان‌ حمل ‌می‌کنند» یعنی: هشت‌ فرشته‌ آن‌ را بر فراز سرشان‌ حمل‌ می‌کنند. به‌قولی: هشت ‌صف‌ از فرشتگان‌ که‌ شمار ایشان‌ را جز خدای‌  عزوجل ‌ کسی ‌دیگر نمی‌داند، آن‌ را حمل‌ می‌کنند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ عرش‌ بزرگترین‌ مخلوقات‌ خدای‌  عزوجل  ‌می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هم‌ اکنون‌ حاملان‌ عرش‌ چهار فرشته‌اند وچون‌ روز قیامت‌ فرا رسد، خداوند متعال‌ ایشان‌ را به‌ چهار تن‌ دیگر مؤید می‌سازد پس‌ هشت‌ تن‌ می‌شوند».

﴿یَوۡمَئِذٖ تُعۡرَضُونَ لَا تَخۡفَىٰ مِنکُمۡ خَافِیَةٞ١٨

«آن‌ روز» یعنی: روز قیامت «عرضه‌ می‌شوید» شما ای‌ بندگان‌ بر خدای‌ سبحان‌ برای‌ حساب‌ و بازپرسی‌ «از شما هیچ‌ سری‌ پنهان‌ نمی‌ماند» یعنی: از وجود شما یا از سخنان‌ و افعال‌ شما، هیچ‌ راز پنهانی‌ای‌ ـ هر چه‌ باشد ـ بر خدای ‌سبحان‌ پنهان‌ نمی‌ماند. یا هیچ‌ رازی‌ از خودتان‌ پنهان‌ نمی‌ماند، حال‌ آن‌که ‌بسیاری‌ از رازها در دنیا از شما پنهان‌ بود. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابو موسی‌ اشعری‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «مردم‌ سه‌بار بر خدای‌ سبحان‌ عرضه‌ می‌شوند؛ در دو بار از این‌ عرضه‌ شدن‌ها، جدال‌ و پیشکش‌ نمودن‌ معاذیر است‌ و در عرضه‌ سوم‌؛ نامه‌های‌ اعمال‌ به‌ دست‌ها پراکنده‌ می‌شود پس‌ گیرنده‌ای ‌است‌ به‌ دست‌ راست‌ خود و گیرنده‌ای‌ است‌ به‌ دست‌ چپ‌ خود».

﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِیَمِینِهِۦ فَیَقُولُ هَآؤُمُ ٱقۡرَءُواْ کِتَٰبِیَهۡ١٩

تفصیل‌ صورت‌ عرضه‌شدن‌ بر پروردگار سبحان‌ این‌ است: «اما آن‌ کس‌ که‌ نامه‌ اعمال‌ او» که‌ فرشتگان‌ نگهبان‌ آن‌ را نوشته‌اند «به‌دست‌ راستش‌ داده‌ شود پس» شادمانه‌ «می‌گوید: هاؤم» یعنی: بگیرید «نامه‌ اعمال‌ مرا بخوانید» او از سر شادمانی‌ و ابتهاج‌ این‌ سخن‌ را به‌ جمع‌ همراه‌ خویش‌ می‌گوید. ثعلبی‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌است‌ که‌ فرمود: «اولین‌ کسی‌ از این‌ امت‌ که‌ نامه ‌اعمالش‌ به‌دست‌ راستش‌ داده‌ می‌شود، عمر بن‌ الخطاب‌ رضی الله عنه  است‌ و عمر رضی الله عنه  در آن‌روز شعاعی‌ چون‌ شعاع‌ خورشید دارد. به‌ ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  گفته‌ شد: پس‌ ابوبکر رضی الله عنه  در آن‌ هنگام‌ کجاست‌؟ فرمود: هیهات‌، هیهات‌! فرشتگان‌ او را سبک‌ و شتابان ‌به‌سوی‌ بهشت‌ برده‌اند».

﴿إِنِّی ظَنَنتُ أَنِّی مُلَٰقٍ حِسَابِیَهۡ٢٠

آن‌گاه‌ کسی‌ که‌ نامه‌ اعمالش‌ به‌ دست‌ راستش‌ داده‌ شده‌ می‌گوید: «هرآینه‌ من ‌به‌یقین‌ می‌دانستم‌ که‌ با حساب‌وکتاب‌ خود مواجه‌ خواهم‌ شد» یعنی: در دنیا می‌دانستم‌ و به‌ این‌ امر یقین‌ داشتم‌ که‌ در آخرت‌ مورد محاسبه‌ قرار خواهم‌ گرفت‌. یا معنی ‌این‌ است: من‌ می‌پنداشتم‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ مرا به‌ گناهانم‌ مؤاخذه‌ خواهد کرد ولی‌ او به‌ عفو خویش‌ بر من‌ فضل‌ کرد و مرا مورد مؤاخذه‌ قرار نداد. به‌ تأیید این‌ معنی ‌در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «خداوند عزوجل  در روز قیامت‌ بنده‌ را به‌ خود نزدیک ‌می‌کند واو را به‌ تمام‌ گناهانش‌ مقر و معترف‌ می‌گرداند تا بدانجا که‌ چون‌ بنده‌ دید که‌ هلاک‌ شده ‌است‌، به‌ او می‌گوید: من‌ این‌ گناهان‌ را در دنیا بر تو پوشانیده‌ام‌ و امروز هم‌ آن‌ها را بر تو می‌آمرزم‌. سپس‌ نامه‌ حسنات‌ وی‌ به‌دست‌ راستش‌ داده‌ می‌شود. اما کافر و منافق‌؛ پس‌ گواهان‌ درباره‌ آنان‌ می‌گویند: این‌ گروه‌ کسانی ‌بودند که‌ بر پروردگارشان‌ دروغ‌ بستند، آگاه‌ باشید که‌ لعنت‌ خداوند بر ظالمان ‌باد» «هود/18». ضحاک‌ در تفسیر: ﴿إِنِّی ظَنَنتُ می‌گوید: «هر ظن‌ و گمانی‌ در قرآن‌ کریم‌ از سوی‌ مؤمن‌ به‌ معنی‌ یقین‌ است‌ و از سوی‌ کافر، به‌معنی‌ شک‌». مجاهد می‌گوید: «ظن‌ آخرت‌ یقین‌ است‌ و ظن‌ دنیا، شک‌».

﴿فَهُوَ فِی عِیشَةٖ رَّاضِیَةٖ٢١

«پس‌ او» یعنی: کسی‌ که‌ نامه‌ اعمالش‌ به‌ دست‌ راستش‌ داده‌ شده‌ «در زندگانی‌ پسندیده‌ای‌ است» که‌ بسیار دلخواه‌ است‌، نه‌ ناخوش‌آیند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «بهشتیان‌ همیشه‌ زنده‌اند و هرگز نمی‌میرند، همیشه‌ سالم‌اند و هرگز بیمار نمی‌شوند، همیشه‌ در نازونعمت‌اند و هرگز رنج‌ و زحمتی ‌نمی‌بینند و همیشه‌ جوانند پس‌ هرگز پیر نمی‌شوند».

﴿فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٖ٢٢

و آن‌ کس‌ که‌ نامه‌ اعمالش‌ به‌ دست‌ راستش‌ داده‌ شده‌ «در بهشتی‌ برین» است‌. یعنی: در بهشتی‌ است‌ که‌ از نظر مکانی‌ بلند و مرتفع‌ است‌ زیرا بهشت‌ در آسمان‌ می‌باشد، یا منازل‌ آن‌ مرتفع‌، بلندقدر و باشکوه‌ است‌.

﴿قُطُوفُهَا دَانِیَةٞ٢٣

«که‌ میوه‌هایش‌ قریب ‌الحصول‌ است» یعنی: میوه‌های‌ بهشت‌ نزدیک‌ و در دسترس‌ تناول‌ کننده‌ است‌ که‌ آن‌ را چه‌ ایستاده‌ باشد، چه‌ نشسته‌ و چه‌ خوابیده‌، به ‌آسانی‌ دریافت‌ می‌کند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ سلمان‌ فارسی‌ رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لا یدخل‌ أحد الجنة إلا بجواز: بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌، هذا کتاب‌ من‌ الله‌ لفلان ‌بن‌ فلان‌، ادخلوه‌ جنة‌ عالیة، قطوفها دانیة». «هیچ‌ کس‌ به‌ بهشت ‌وارد نمی‌شود مگر با جوازی‌ بدین‌ مضمون: بسم‌الله الرحمن‌الرحیم‌؛ این‌ نامه‌ای ‌است‌ از جانب‌ خداوند برای‌ فلان‌ فرزند فلان‌، او را به‌ بهشتی‌ برین‌ داخل‌ کنید که‌ میوه‌های‌ آن‌ در دسترس‌ است‌». به‌ روایتی ‌دیگر: این‌ جواز عبور، بر سر پل‌ «صراط» به‌ وی‌ داده‌ می‌شود.

﴿کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِیٓ‍َٔۢا بِمَآ أَسۡلَفۡتُمۡ فِی ٱلۡأَیَّامِ ٱلۡخَالِیَةِ٢٤

«بخورید و بیاشامید» یعنی: به‌ بهشتیان‌ گفته‌ می‌شود: در بهشت‌ بخورید و بیاشامید؛ «گوارا» زیرا نه‌ در نعمت‌های بهشت‌ دردی‌ و تیرگی‌ای‌ است‌ و نه‌ این‌ نعمتها از شما بازداشته‌ می‌شود و عیشتان‌ منغص‌ می‌گردد «به‌ سبب‌ آنچه‌ در روزهای ‌گذشته‌ پیش‌ فرستاده‌ بودید» از اعمال‌ شایسته‌ در دنیا.

﴿وَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِشِمَالِهِۦ فَیَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی لَمۡ أُوتَ کِتَٰبِیَهۡ٢٥

«و اما آن‌ کس‌ که‌ کارنامه‌اش‌ به ‌دست‌ چپش‌ داده‌ شده‌ است» که‌ آنان‌ کافران‌ و اهل‌ شقاوت‌اند «پس‌ می‌گوید» از سر اندوه‌ و رنج‌ و بیچارگی‌، از آن‌رو که‌ در آن‌ کارنامه‌ بدیها و گناهانش‌ را دیده‌ است‌؛ «ای‌ کاش‌ کارنامه‌ام‌ به‌ من‌ داده‌ نمی‌شد!» و این‌ خود دلیل‌ بر وجود عذاب‌ روحی‌ دوزخیان‌ قبل‌ از عذاب‌ جسمی‌ آن‌هاست‌.

﴿وَلَمۡ أَدۡرِ مَا حِسَابِیَهۡ٢٦

«و ای‌ کاش‌ نمی‌دانستم‌ که‌ حساب‌ و کتابم‌ چیست» زیرا این‌ حساب ‌و کتاب‌ همه‌ به‌ زیان‌ من‌ است‌، نه‌ به‌ سود من‌.

﴿یَٰلَیۡتَهَا کَانَتِ ٱلۡقَاضِیَةَ٢٧

«ای‌ کاش‌ مرگ‌، آخرکننده‌ کار بود» یعنی: ای‌ کاش‌ مرگی‌ که‌ در دنیا به‌سراغم ‌آمد کارم‌ را یکسره‌ می‌کرد و بعد از آن‌ دیگر هرگز زنده‌ نمی‌شدم‌. بدین‌ سان‌ کافر و شقی‌ آرزوی‌ دوام‌ مرگ‌ و عدم‌ زنده‌شدن‌ مجدد را می‌کند، بدین‌ سبب‌ که‌ کارنامه‌ بد خویش‌ و پیامد محتوم‌ آن‌ را که‌ عذاب‌ است‌، مشاهده‌ می‌نماید. قتاده ‌می‌گوید: «آرزوی‌ مرگ‌ را می‌کند درحالی‌که‌ چیزی‌ در دنیا نزد وی ‌ناخوش‌آیندتر از آن‌ نبود». و نظیر این‌ آیه‌ کریمه‌ است: ﴿یَٰلَیۡتَنِی کُنتُ تُرَٰبَۢا٤٠ [النبأ: 40]. «ای‌کاش‌ خاک‌ بودم‌».

﴿مَآ أَغۡنَىٰ عَنِّی مَالِیَهۡۜ٢٨

آن‌گاه‌ می‌افزاید: «مال ‌و منال‌ من‌ هیچ‌ به‌کارم‌ نیامد» یعنی: مال‌ومنالی‌ که‌ در دنیا اندوخته‌ بودم‌، هیچ‌ چیز از عذاب‌ خدا عزوجل  را از من‌ دفع‌ نکرد.

﴿هَلَکَ عَنِّی سُلۡطَٰنِیَهۡ٢٩

«سلطه‌ من‌ از دستم‌ برفت» یعنی: حجتم‌ باطل‌ گردید و از نزدم‌ گم‌ شد. به‌ قولی ‌مراد از سلطان: جاه‌، منصب‌، پادشاهی‌ و فرمانروایی‌ است‌. ولی‌ ابوحیان ‌می‌گوید: «قول‌ ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  و موافقان‌ وی‌ در این‌ مورد که‌ مراد از سلطان‌ در اینجا حجتی‌ است‌ که‌ کافر به‌ آن‌ در دنیا حجت ‌نمایی‌ می‌کرد، راجح‌ است‌ زیرا کسانی‌ که‌ نامه‌های‌ اعمالشان‌ به‌دست‌ چپشان‌ داده‌ می‌شود، فقط پادشاهان‌ و فرمانروایان‌ نیستند بلکه‌ این‌ امر عام‌ است‌ در تمام‌ اهل‌ شقاوت‌».

و هنگامی‌ که‌ کافر این‌ مرثیه‌ را بر خویشتن‌ می‌خواند، خدای‌  عزوجل ‌ به‌ نگهبانان‌ دوزخ‌ می‌گوید:

﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ٣٠

«بگیریدش‌ پس‌ طوق‌ به‌ گردن‌ کنیدش» یعنی: دست‌های‌ او را با زنجیرها بر گردنش‌ ببندید.

﴿ثُمَّ ٱلۡجَحِیمَ صَلُّوهُ٣١

«سپس‌ به‌ دوزخش‌ درآورید» تا به‌ گرمای‌ سوزان‌ آن‌ غوطه‌ور شود.

﴿ثُمَّ فِی سِلۡسِلَةٖ ذَرۡعُهَا سَبۡعُونَ ذِرَاعٗا فَٱسۡلُکُوهُ٣٢

«سپس‌ در زنجیری‌ که‌ طولش‌ هفتاد ذرع‌ است‌، بندش‌ کنید» یعنی: بعد از افگندنش‌ در دوزخ‌ آن‌ زنجیر را بر وی‌ ببندید تا از جا جنبیده‌ نتواند. سلسله: حلقه‌هایی‌ است‌ به‌هم‌ پیوسته‌ که‌ ذرع‌ آن‌، طول‌ آن‌ است‌. سفیان‌ می‌گوید: «به‌ ما خبر رسیده‌است‌ که‌ آن‌ زنجیر در مقعدش‌ فرو برده‌ شده‌ و از دهانش‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شود».

﴿إِنَّهُۥ کَانَ لَا یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ ٱلۡعَظِیمِ٣٣

آن‌گاه‌ در بیان‌ سبب‌ پیوستنش‌ به‌ این‌ فرجام‌ بد می‌فرماید: «هرآینه‌ او به‌ خداوند عظیم‌ ایمان‌ نداشت» ذکر صفت «عظیم‌» بر این‌ امر اشعار دارد که‌ فقط خدای ‌ عزوجل ‌ مستحق‌ عظمت‌ و بزرگی‌ است‌ پس‌ ایمان ‌آوردن‌ به‌ وی‌ واجب‌ است‌.

﴿وَلَا یَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡکِینِ٣٤

«و بر طعام ‌دادن‌ بینوایان‌ ترغیب‌ نمی‌کرد» یعنی: دیگران‌ را بر اطعامشان‌ ترغیب ‌نمی‌کرد، چه‌ رسد به‌ این‌که‌ خودش‌ برای‌ ایشان‌ از مال‌ خود بذل‌ و بخشش‌ کند. ابن‌کثیر در تفسیر این‌ دو آیه‌ می‌گوید: «یعنی‌ او نه‌ حق‌ خدا عزوجل  را می‌پرداخت‌ و نه ‌به‌ خلق‌ وی‌ سودی‌ می‌رساند و حق‌ آنان‌ را می‌پرداخت‌». روایت‌ شده ‌است‌ که ‌ابودرداء رضی الله عنه  زنش‌ را تشویق‌ می‌کرد تا برای‌ مساکین‌ بسیار آب‌گوشت‌ بپزد و می‌گفت: با ایمان‌ نصف‌ زنجیر را از خود دور افگندیم‌ پس‌ آیا نصف‌ باقی‌مانده ‌آن‌ را با انفاق‌ از خود دور نیفگنیم‌؟» که‌ این‌ سخن‌ ابودراء رضی الله عنه  به‌ این‌ دو آیه‌ کریمه ‌اشاره‌ دارد.

﴿فَلَیۡسَ لَهُ ٱلۡیَوۡمَ هَٰهُنَا حَمِیمٞ٣٥

«حال‌ امروز در اینجا برای‌ او دلسوزی‌ نیست» یعنی: کافر را در روز آخرت‌ هیچ ‌نزدیک‌ و خویشاوندی‌ نیست‌ که‌ به‌ او سودی‌ برساند یا برایش‌ شفاعت‌ کند زیرا آن‌روز روزی‌ است‌ که‌ خویشاوند از خویشاوندش‌ و دوست‌ و رفیق‌ از دوست‌ و رفیقش‌ می‌گریزد.

﴿وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنۡ غِسۡلِینٖ٣٦

«و او را هیچ‌ خوراکی‌ بجز از زردآب» که‌ از بدن‌های‌ دوزخیان‌ سرازیر می‌شود «نیست» قتاده‌ می‌گوید: «این‌ بدترین‌ غذای‌ اهل‌ دوزخ‌ است‌». طعام: به ‌معنی ‌اطعام‌ است‌، یعنی‌ او را هیچ‌ غذا دادنی‌ جز از زرداب‌ و چرکاب‌ نیست‌.

﴿لَّا یَأۡکُلُهُۥٓ إِلَّا ٱلۡخَٰطِ‍ُٔونَ٣٧

«که‌ آن‌ را جز خطاکاران‌ نخورند» مراد از خطاکاران‌، گنه‌کارانند؛ از خطی‌ء الرجل: آن‌گاه‌ که‌ شخص‌ به‌ عمد مرتکب‌ گناه‌ شود پس‌ مراد خطایی‌ نیست‌ که‌ ضد صواب‌ است‌.

﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَا تُبۡصِرُونَ٣٨ وَمَا لَا تُبۡصِرُونَ٣٩

«پس‌ به‌ آنچه‌ می‌بینید و به‌ آنچه‌ نمی‌بینید سوگند می‌خورم» یعنی: سوگند می‌خورم‌ به‌ همه‌ اشیاء، اعم‌ از دیدنی‌ها و نادیدنی‌ها. این‌ سوگند خود آفریننده ‌متعال‌ و تمام‌ مخلوقات‌ وی‌ را شامل‌ می‌شود و در این‌ صورت «لا» در (لا اقسم) زاید است‌. یا معنی‌ این‌ است: نیازی‌ به‌ سوگند خوردن‌ نیست‌ زیرا کار چنان‌ آشکار است‌ که‌ از ثابت ‌ساختن‌ به‌ سوگند، بی‌نیاز می‌باشد.

﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ کَرِیمٖ٤٠

و در صورتی‌ که‌ (لا اقسم) در آیه‌ قبل‌ به‌ معنی‌ سوگند باشد، مقسم‌ علیه‌ این ‌است: «که‌ هرآینه‌ قرآن‌ برخوانده‌ فرستاده‌ گرامی‌ است» یعنی: قرآن‌ تلاوت ‌فرستاده‌ای‌ است‌ که‌ بر خداوند عزوجل  گرامی‌ است‌ و او محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است‌. یا معنی‌ این ‌است: قرآن‌ گفتاری‌ است‌ که‌ آن‌ را جبرئیل ‌ علیه السلام  فرستاده‌ گرامی‌ ما ابلاغ‌ می‌کند. ولی‌ اکثر مفسران‌ برآنند که‌ مراد از رسول‌ در اینجا حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  اند زیرا در آیه‌ بعد آمده‌است‌ که: قرآن‌ قول‌ شاعر و کاهن‌ نیست‌ حال‌ آن‌که‌ مشرکان ‌جبرئیل ‌ علیه السلام  را به‌ شاعر و کاهن‌ وصف‌ نمی‌کردند بلکه‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  را به‌ این‌ اوصاف ‌متهم‌ می‌ساختند. اما به‌ قول‌ اکثر مفسران‌، مراد از رسول‌ در سوره‌ «تکویر» جبرئیل ‌ علیه السلام  است‌ زیرا اوصافی‌ که‌ بعد از آن‌ می‌آید، به‌ حال‌ او تناسب‌ دارد چنان‌که‌ خواهد آمد.

﴿وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَاعِرٖۚ قَلِیلٗا مَّا تُؤۡمِنُونَ٤١

«و قرآن‌ گفتار شاعری‌ نیست» چنان‌که‌ شما مشرکان‌ می‌پندارید زیرا قرآن‌ از گونه‌های‌ شعر نیست‌ و خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نیز شاعر نمی‌باشد «چه‌ اندک‌ ایمان‌ می‌آورید» یعنی: به‌ ایمانی‌ اندک‌ ایمان‌ می‌آورید و به‌ تصدیقی‌ اندک‌ باور می‌دارید! البته‌ در اینجا مراد نفی‌ ایمان‌ از آنان‌ است‌ نه‌ تأیید ایمان‌ اندکشان‌. یا اندک ‌بودن‌ ایمانشان‌ بنابر ظاهر قضیه‌ است‌ و آن‌ عبارت‌ از این‌ اقرارشان‌ است‌ که ‌چون‌ از آنان‌ پرسیده‌ می‌شد: چه‌ کسی‌ شما را آفریده ‌است‌؟ می‌گفتند: الله. همچنین‌ احتمال‌ دارد که‌ وصف‌ قلت‌ مربوط به‌ ایمان‌ لغوی‌ باشد زیرا مشرکان ‌چیزهای‌ اندکی‌ را که‌ هیچ‌ سودی‌ به‌ حالشان‌ نداشت‌ تصدیق‌ می‌کردند مثلا تصدیق ‌می‌کردند به‌ این‌که‌ خیر، صله‌ رحم‌، پاکدامنی‌ و مانند آن‌ از ارشادات‌ نیک ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  حق‌ و صواب‌ است‌. دلیل‌ این‌که‌ خداوند متعال‌ در هنگام نفی‌ شعر از رسول‌ خویش: ﴿قَلِیلٗا مَّا تُؤۡمِنُونَ [الحاقة: 41] و در هنگام‌ نفی‌ کهانت‌ از ایشان: ﴿قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ گفت‌ ـ چنان‌که‌ در آیه‌ بعد می‌آید ـ این‌ است‌ که: نفی‌ شعریت‌ از قرآن‌ امری‌ است‌ آشکار و محسوس‌ زیرا این‌ نفی‌ از حیث‌ لفظ روشن‌ است‌ چرا که‌ شعر سخنی‌ است‌ موزون‌ و مقفی‌ و الفاظ قرآن‌ چنین‌ نیست‌ مگر نادری‌ از آن‌ که‌ بدون ‌قصد شعرگفتن‌، موزون‌ است‌ و اما نفی‌ شعریت‌ از قرآن‌ از جهت‌ تخیل‌ هم‌ به‌ این ‌دلیل‌ است‌ که‌ قرآن‌ مشتمل‌ بر اصولی‌ است‌ که‌ برآورنده‌ معارف‌، حقایق‌، براهین‌و دلایل‌ افاده‌کننده‌ تصدیق‌ و باور می‌باشد ـ چنانچه‌ مخاطب‌ از معاندان‌ نباشد ـ پس‌ تخیل‌ شاعرانه‌ را در آن‌ راهی‌ نیست‌. ولی‌ نفی‌ کهانت‌ از رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نیاز به ‌اندیشه‌ و تأمل‌ دارد زیرا کلام‌ کاهنان‌ سجع‌هایی‌ است‌ بدون‌ معنی‌ و افاداتی‌ است‌که‌ از طبایع‌ ناشی‌ می‌شود و قرآن‌ چنین‌ نیست‌. همچنین‌ اگر آن‌ها تأمل‌ کنند درمی‌یابند که‌ قرآن‌ شیاطین‌ و راه‌ و روش‌ آنان‌ را مورد هجوم‌ و نکوهش‌ قرار داده‌ است‌ و کاهنان‌ نیز برادران‌ شیطانند پس‌ چگونه‌ به‌ افشای‌ زشتی‌های‌ خود راضی‌ می‌شوند تا قرآن‌ از کلام‌ کاهنان‌ باشد؟!.

 

 

﴿وَلَا بِقَوۡلِ کَاهِنٖۚ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ٤٢

«و» قرآن «گفتار هیچ‌ کاهنی‌ نیست» چنان‌که‌ شما معاندان‌ می‌پندارید زیرا کهانت‌ مقوله‌ دیگری‌ است‌ که‌ با قرآن‌ هیچ‌ وجه‌ مشترکی‌ ندارد «چه‌ اندک‌ پند می‌گیرید» و از این‌ جهت‌ کار بر شما پوشیده‌ می‌ماند زیرا به‌ الفاظ قرآن‌ دقیقا نمی‌اندیشید و به‌ این‌ امر توجه‌ ندارید که‌ قرآن‌ مشتمل‌ بر دشنام ‌دادن‌ شیاطین‌ است ‌در حالی‌ که‌ کاهنان‌ دوستان‌ و برادران‌ شیاطین‌اند پس‌ اگر قرآن‌ گفتار کاهنان ‌باشد، این‌ بدان‌ معنی‌ است‌ که‌ آن‌ها دوستان‌ و سرورانشان‌ را دشنام‌ داده‌اند!!.

﴿تَنزِیلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٣

«فرودآورده ‌شده‌ از جانب‌ پروردگار عالمیان‌ است» یعنی: قرآن‌ تلاوت‌شده‌ از سوی‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و فرودآورده ‌شده‌ از جانب‌ رب‌العالمین‌ است‌ و این‌ است‌ حقیقت‌ قضیه‌ که‌ شما از آن‌ طفره‌ می‌روید.

﴿وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَیۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِیلِ٤٤ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡیَمِینِ٤٥

«و اگر بر ما بعضی‌ سخنان‌ را می‌بست» یعنی: اگر فرض‌ را جدلا بر آن‌ بگیریم ‌که‌ این‌ پیام‌ رسان‌ ـ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  یا جبرئیل ‌ علیه السلام  بنا بر دو وجه‌ تفسیری‌ که‌ گذشت‌ ـ بر ما چیزی‌ از سخنان‌ را می‌بست‌ و به‌نام‌ ما ولی‌ از ساخته‌های‌ خود چیزهایی‌ را عنوان‌ می‌کرد و آن‌ را به‌ ما نسبت‌ می‌داد: «بی‌گمان‌ دست‌ راستش‌ را می‌گرفتیم» یعنی: باقوت‌ و قدرت‌ او را می‌گرفتیم‌. شاه‌ ولی‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «عادت‌ سیاف‌ آن‌ است‌ که‌ دست‌ راست‌ اسیر را به‌ دست‌ چپ‌ خود بگیرد و شمشیر به‌ گردن‌ او حواله‌ کند لذا بر این‌ اسلوب‌ بیان‌ شد».

﴿ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِینَ٤٦

«سپس‌ شاهرگش‌ را قطع‌ می‌کردیم» وتین: رگی‌ است‌ که‌ از پشت‌ سر امتداد یافته‌ و به‌ قلب‌ انسان‌ می‌پیوندد و چون‌ قطع‌ شود، شخص‌ می‌میرد. البته‌ این‌ تصویری‌ از نابود کردن‌ به‌ سخت‌ترین‌ شیوه‌ است‌ چنان‌ که‌ پادشاهان‌ بر کسانی‌ که ‌خشم‌ می‌گیرند، همین‌ شیوه‌ را اعمال‌ می‌کنند. پس‌ همین‌که‌ پیامبر اکرم  صلی الله علیه و آله و سلم درکمال‌ عافیت‌ به‌سر می‌برد، این‌ خود دلیل‌ صداقت‌ وی‌ است‌.

﴿فَمَا مِنکُم مِّنۡ أَحَدٍ عَنۡهُ حَٰجِزِینَ٤٧

«پس‌ هیچ‌کس‌ از شما از او بازدارنده‌ نیست» یعنی: هیچ‌کس‌ از شما بازدارنده‌ آن‌ پیام‌ رسان‌ از مجازات‌ ما یا نجات‌دهنده‌ او از ما نیست‌، در صورتی‌که‌ بر ما دروغ‌ بربندد پس‌ با آن‌ که‌ چنین‌ مجازاتی‌ برای‌ او مسلم‌ است‌ چگونه‌ به‌خاطر شما از روی‌ تکلف‌ بر ما دروغ‌ می‌بندد؟.

﴿وَإِنَّهُۥ لَتَذۡکِرَةٞ لِّلۡمُتَّقِینَ٤٨

«و آن‌ پندی‌ برای‌ متقیان‌ است» یعنی: بی‌گمان‌ قرآن‌ پندی‌ برای‌ اهل‌ تقوی ‌است‌ زیرا این‌ متقیانند که‌ از آن‌ بهره‌ می‌گیرند.

﴿وَإِنَّا لَنَعۡلَمُ أَنَّ مِنکُم مُّکَذِّبِینَ٤٩

«و ما به‌ یقین‌ می‌دانیم‌ که‌ بعضی‌ از شما» ای‌ مردم‌ «تکذیب‌کننده‌اید» قرآن‌ را؛ با وجود این‌ بیان‌ روشن‌ و مسلما ما شما تکذیب‌ کنندگان‌ را در برابر این‌ تکذیبتان ‌مجازات‌ می‌کنیم‌.

﴿وَإِنَّهُۥ لَحَسۡرَةٌ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٥٠

«و هرآینه‌ آن» یعنی: قرآن‌، یا تکذیب‌ به‌ قرآن‌ «حسرتی‌ است» و ندامتی‌ «بر کافران» در روز قیامت‌؛ آن‌گاه‌ که‌ پاداش‌ مؤمنان‌ و عذاب‌ تکذیب‌کنندگان‌ را می‌بینند.

﴿وَإِنَّهُۥ لَحَقُّ ٱلۡیَقِینِ٥١

«و هرآینه‌ قرآن‌ حق ‌الیقین‌ است» یعنی: قرآن‌ محض‌ یقین‌ است‌ زیرا از نزد خدای‌  عزوجل ‌ می‌باشد پس‌ هیچ‌ شکی‌ در آن‌ وجود ندارد و هیچ‌ شبهه‌ای‌ را به‌سوی‌ آن‌ راهی‌ نیست‌.

﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلۡعَظِیمِ٥٢

«پس‌ به ‌نام‌ پروردگار بزرگ‌ خود تسبیح‌ بگوی» یعنی: او را از آنچه‌ که‌ سزاوار وی‌ نیست‌، با گفتن‌ تسبیح‌ به‌ پاکی‌ یاد کن‌ و او را به‌ پاکی‌ یاد کن‌ از این‌که‌ به‌ دروغ ‌بستن‌ بر وی‌ راضی‌ باشی‌. همچنین‌ او را به‌ شکرانه‌ آنچه‌ که‌ بر تو وحی‌ نموده ‌است‌، تسبیح‌ بگوی‌. یادآور می‌شویم‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گفت «سبحانالله العظیم» در رکوع‌ را برای‌ ما مشروع‌ کردند پس‌ این‌ همان‌ تسبیح‌ رکوع‌ است‌.