تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ بروج

سوره‌ بروج

مکی‌ است‌ و دارای‌ (22) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به ‌سبب‌ افتتاح‌ با سوگند خداوند عزوجل  به‌ آسمان‌ دارای ‌برجها، «بروج‌» نامیده‌ شد.

فضیلت‌ آن: از ابوهریره‌ رضی الله عنه  روایت‌ شده ‌است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در نماز عشاء سوره «بروج‌» و﴿وَٱلسَّمَآءِ وَٱلطَّارِقِ١ [الطارق: 1] را می‌خواندند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ هدف‌ از نزول‌ این‌ سوره‌، دلجویی‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و یاران‌ و پیروانشان‌ در برابر ایذاء کفار است‌؛ با بیان‌ این‌ حقیقت‌ که‌ کافران‌ امت‌های‌ پیشین‌ نیز مانند مردم‌ مکه‌ در برابر دعوت‌های‌ الهی‌ ستیزه‌گر و در تکذیب‌ حق‌ باهم‌ یکسان‌ بوده‌اند، مانند اصحاب ‌اخدود در یمن‌، فرعون‌، قوم‌ ثمود و دیگران‌؛ اما خدای‌  عزوجل ‌ از آنان‌ انتقام ‌گرفت‌ زیرا آنان‌ در قبضه‌ قدرت‌ وی‌ قرار داشتند پس‌ همین‌گونه‌ از منکران‌ عنود و ستیزه‌گر با دین‌ اسلام‌ نیز انتقام‌ می‌گیرد چرا که‌ آنان‌ نیز در قبضه‌ قدرت‌ وی ‌قرار دارند.

سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ که‌ بر محور اصحاب‌ اخدود دور می‌زند، به‌طور موجز این ‌بود: به‌ یکی‌ از شاهان‌ کفار یهودی‌ به‌نام‌ زرعه ‌بن ‌تبان‌ اسعد حمیری‌ معروف‌ به‌ ذونواس‌ خبر رسید که‌ بعضی‌ از رعایایش‌ به‌ دین‌ نصرانیت‌ ایمان‌ آورده‌اند پس‌ با لشکریانی‌ از قبیله‌ حمیر به‌ سراغ‌ ایشان‌ رفت‌ و چون‌ ایشان‌ را دستگیر کرد، میان‌ این‌که‌ یهودی‌ شوند یا در آتش‌ سوزانده‌ شوند، مخیرشان‌ نمود اما آن‌ مؤمنان‌ آتش‌ راب رگزیدند. سپس‌ گودالهایی‌ برکند و در آن‌ها آتش‌ افروخت‌ آن‌گاه‌ به‌ ایشان‌ گفت: هرکس‌ از شما که‌ از دین‌ خویش‌ برگردد، او را رها می‌کنیم‌ و هرکس‌ که‌ برنگردد، او را در این‌ آتش‌ می‌افگنیم‌. آن‌ مؤمنان‌ شکیبایی‌ و پایداری‌ ورزیدند و سرانجام‌ ایشان‌ را در آتش‌ افگندند در حالی‌ که‌ آن‌ پادشاه‌ ستمگر با یاران‌ خود نظاره‌گر این‌ صحنه‌ها بود. نقل‌ است‌ که: دوازده، یا بیست‌، یا هفتاد هزار تن‌ از آن ‌مؤمنان‌ به‌ قتل‌ رسیدند. گفتنی‌ است‌ که‌ ذونواس‌ آخرین‌ پادشاه‌ حمیری‌ و به ‌قول ‌ابن‌کثیر مشرک‌ بود.

 

﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلۡبُرُوجِ١

«سوگند به‌ آسمان‌ دارای‌ برج‌ها» مراد از برج‌ها، ستارگان‌ عظیم‌ است‌. به‌قولی: مراد منازل‌ سیارگان‌ دوازده‌گانه‌ است‌ که‌ دارای‌ دوازده‌ برج‌اند و خورشید هریک از آن‌ها را در یک‌ ماه‌ می‌پیماید زیرا شش‌ برج‌ از برجهای‌ خورشید در شمال‌ خط استوا و شش‌ برج‌ در جنوب‌ آن‌ قرار دارد، برجهایی‌ که‌ در شمال‌ آن‌ قرار دارد، عبارت‌ است‌ از: حمل‌، ثور، جوزا، سرطان‌، اسد و سنبله‌. و برج‌هایی‌ که‌ در جنوب‌ آن‌ قرار دارد، عبارت‌ است‌ از: میزان‌، عقرب‌، قوس‌، جدی‌، دلو و حوت‌. گفتنی‌ است‌ که‌ خورشید سه‌ برج‌ اول‌ شمالی‌ را در سه‌ ماه‌ طی‌ می‌کند که ‌همانا فصل‌ بهار است‌، سه‌ برج‌ دیگر را در سه‌ ماه‌ دیگر طی‌ می‌کند که‌ فصل ‌تابستان‌ است‌. همچنین‌ سه‌ برج‌ اول‌ جنوبی‌ را در سه‌ ماه‌ که‌ فصل‌ خزان‌ است‌ طی ‌می‌کند و سه‌ برج‌ دوم‌ جنوبی‌ را در سه‌ ماه‌ دیگر طی‌ می‌کند که‌ فصل‌ زمستان‌ است‌. ولی‌ ماه‌ هر یک‌ از آن‌ها را در دو یا سه‌ روز می‌پیماید پس‌ ماه‌ دارای ‌بیست‌وهشت‌ منزل‌ است‌ و دو شب‌ را هم‌ پنهان‌ می‌ماند.

اما اگر مراد از «بروج‌» ستارگان‌ بزرگ‌ باشد، باید گفت‌ که‌ این‌ ستارگان‌ از تحت‌ حصر و شمار بشر بیرونند. این‌ ستارگان‌ نسبت‌ به‌ زمین‌ در ابعاد و مسافتهای ‌هولناکی‌ قرار دارند به‌طوری‌ که‌ نور برخی‌ از آن‌ها بعد از یک ‌و نیم‌ میلیون‌ سال‌ نوری ‌به‌ زمین‌ می‌رسد با علم‌ به‌ این‌که‌ سرعت‌ حرکت‌ نور، سیصدهزار کیلومتر در ثانیه ‌است‌.

﴿وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡمَوۡعُودِ٢

«و سوگند به‌ روز موعود» یعنی: روزی‌ که‌ تحقق‌ آن‌ وعده‌ داده‌ شده‌ است‌؛ و آن ‌روز قیامت‌ می‌باشد.

﴿وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡمَوۡعُودِ٢

«و سوگند به‌ شاهد و مشهود» مراد از شاهد کسانی‌ از خلایق‌اند که‌ در راه ‌خدا عزوجل  کشته‌ شده‌اند و در روز قیامت‌ گواهی‌ می‌دهند و مراد از مشهود، جرایم‌ و جنایات‌ زشت‌ و هولناکی‌ است‌ که‌ مجرمان‌ علیه‌ گواهان‌ مرتکب‌ شده‌اند و گواهان‌ علیه‌ مجرمان‌ بدآن‌ها گواهی‌ می‌دهند؛ چنان‌که‌ در داستان‌ اصحاب‌ اخدود آمده ‌است‌. به‌ قولی: شاهد روز جمعه‌ است‌ که‌ بر هر عمل ‌کننده‌ای‌ به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ عمل‌ کرده ‌است‌، گواهی‌ می‌دهد و مشهود روز عرفه‌ است‌ که‌ مردم‌ در آن ‌شاهد مراسم‌ حج‌اند و فرشتگان‌ در آن‌ حاضر می‌شوند. یا مراد از مشهود: عجایب ‌و شگفتی‌هایی‌ است‌ که‌ مردم‌ در روز قیامت‌ می‌بینند. و جواب‌ قسم‌ محذوف ‌است‌ که‌ آیه‌ بعد بر آن‌ دلالت‌ می‌کند:

﴿قُتِلَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأُخۡدُودِ٤

«هلاک‌ شدند اصحاب‌ اخدود» یعنی: آن‌ها مورد لعنت‌ قرارگرفتند. گویی‌ فرمود: سوگند به‌ این‌ چیزها که‌ آنان‌ ملعونند. اصحاب‌ اخدود، صاحبان‌ گودال‌ پرآتشی ‌بودند که‌ گروهی‌ از مؤمنان‌ نجران‌ یمن‌ را در آن‌ افگندند چنان‌ که‌ گذشت‌. اخدود: گودال‌ و خندق‌ مستطیلی‌ است‌ که‌ در زمین‌ کنده‌ شده ‌است‌ و جمع‌ آن ‌اخادید است‌.

﴿ٱلنَّارِ ذَاتِ ٱلۡوَقُودِ٥

«همان‌ آتش‌ دارای‌ هیزم‌ بسیار» وقود: هیزمی‌ است‌ که‌ بدان‌ آتش‌ برافروخته ‌می‌شود.

﴿إِذۡ هُمۡ عَلَیۡهَا قُعُودٞ٦

«آن‌گاه‌ که‌ آنان‌ بالای‌ آن‌ گودال‌ نشسته‌ بودند» یعنی: مورد لعنت‌ قرار گرفتند آن‌گاه‌ که‌ گرداگرد آن‌ گودال‌ بر صندلی‌ها نشسته‌ و نظاره‌گر سوختن‌ مؤمنان‌ بودند.

﴿وَهُمۡ عَلَىٰ مَا یَفۡعَلُونَ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ شُهُودٞ٧

«و آنان» یعنی: آن‌ پادشاه‌ کافر و یارانش‌ که‌ گودال‌ را کنده‌ و آن‌ را از آتش‌ پر کردند؛ «به‌ آنچه‌ با مؤمنان‌ می‌کردند» از افگندن‌شان‌ در آتش‌ «گواهی‌ می‌دهند» در روز قیامت‌. پس‌ زبآن‌ها، دستها و پاهایشان‌ علیه‌ آنان‌ گواهی‌ می‌دهد. یا آن‌ها شاهد و ناظر این‌ عمل‌ خود با مؤمنان‌ بودند و تماشای‌ این‌ صحنه‌ فجیع‌، نشان ‌دهنده‌ تمایل‌شان‌ به‌ دیدن‌ عذاب‌ مؤمنان‌ بود.

﴿وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن یُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَمِیدِ٨

«و بر آنان‌ عیب‌ نگرفتند، جز این‌ که‌ به‌ خداوند غالب‌ ستوده‌ ایمان‌ آورده‌ بودند» پس‌ در واقع‌، گناه‌ یا عیب‌ یا جرمی‌ در میان‌ نبود و عیب‌ ایشان‌ به‌ پندار آن‌ها همین ‌ایمان‌ آوردن‌شان‌ به‌ حق‌ بود.

﴿ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ٩

«همان‌ خدایی‌ که‌ فرمانروایی‌ آسمان‌ها و زمین‌ از آن‌ اوست» پس‌ هرکس‌ دارای‌ چنین‌ شأن‌ و شوکتی‌ باشد، قطعا او شایسته‌ آن‌ است‌ که‌ بندگان‌ به‌ وی‌ ایمان‌ آورده‌ و او را به‌ یگانگی‌ مورد پرستش‌ قرار دهند «و خداوند بر همه‌ چیز گواه ‌است» و از جمله‌ به‌ عملکرد آنان‌ با مؤمنان‌؛ پس‌ چیزی‌ از اعمال‌شان‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند. البته ‌این‌ وعیدی‌ سخت‌ برای‌ گودال‌ افروزان‌ و وعده‌ای‌ نیک‌ برای‌ مؤمنانی‌ است‌ که ‌به‌خاطر دین‌ خود مورد عذاب‌ قرار گرفتند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَتُوبُواْ فَلَهُمۡ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمۡ عَذَابُ ٱلۡحَرِیقِ١٠

«همانا کسانی‌ که‌ مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ را عذاب‌ کردند» یعنی: ایشان‌ را در آتش ‌سوزانده‌ و در دین‌شان‌ مورد آزار قرار دادند تا از آن‌ برگردند؛ و هیچ‌ انتخاب‌ دیگری‌ جز این‌که‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ کفر ورزند در برابر ایشان‌ قرار ندادند «سپس ‌توبه‌ نکردند» از این‌ عملکرد زشت‌ و بازنگشتند از کفر و آزار و رفتار ناپسند خویش‌؛ «پس‌ برای‌ آنان‌ است‌ عذاب‌ جهنم» در آخرت‌ به ‌سبب‌ کفرشان «و برای ‌آنان‌ است‌ عذاب‌ سوزان» یعنی: برای‌ آنان‌ عذابی‌ دیگر افزون‌ بر عذاب‌ کفرشان ‌است‌ که‌ این‌ عذاب‌، عذاب‌ سوزان‌ می‌باشد؛ به‌سبب‌ حریق‌ سوزانی‌ که‌ برای ‌مؤمنان‌ برپا کردند. حسن‌ بصری  رحمه الله  می‌گوید: «بنگرید به‌سوی‌ بحز بی‌کران‌ جود و کرم‌ پروردگار متعال‌؛ در حالی‌که‌ آن‌ها دوستانش‌ را کشتند اما او بازهم‌ آنان‌ را به‌سوی‌ توبه‌ و مغفرت‌ فرامی‌خواند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ ذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡکَبِیرُ١١

«بی‌گمان‌ کسانی‌که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند» که‌ از جمله‌ آنان‌ کسانی‌ اند که‌ بر آتش‌ افروخته‌ آن‌ گودال‌ها صبر و شکیبایی‌ کرده‌ و بر دین‌ خود پایدار ماندند و به‌ شرک‌ و کفر بازنگشتند؛ «ایشان‌ را بوستان‌هایی‌ است‌ که‌ جویباران ‌از فرودست‌ آن‌ جاری‌ است» به‌سبب‌ ایمان‌ و کردار شایسته‌شان‌ «این» چیزی‌ که ‌ذکر شد؛ «رستگاری‌ بزرگ‌ است» که‌ هیچ‌ فوز و فلاحی‌ با آن‌ برابر نیست‌ و هیچ ‌رستگاری‌ و نعمتی‌ با آن‌ قابل‌ مقایسه‌ نمی‌باشد.

این‌ آیه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که: به‌ کسی‌ که‌ بر کفر مجبور ساخته‌ می‌شود، سزاوارتر این‌ است‌ که‌ در برابر هرگونه‌ تهدیدی‌ پایداری‌ نماید و شکیبایی‌ ورزد، هرچند برای‌ وی‌ گفتن‌ کلمه‌ کفر نیز رخصت‌ است‌. روایت‌ شده ‌است‌ که‌ مسیلمه‌ کذاب‌ دو تن‌ از اصحاب‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را دستگیر کرد و به‌ یکی‌ از آن‌ها گفت: آیا گواهی‌ می‌دهی‌ که‌ من‌ رسول‌ خدا هستم‌؟ آن‌ صحابی‌ گفت: آری‌! پس‌مسیلمه‌ او را رها کرد. سپس‌ به‌ صحابی‌ دیگر نیز چنین‌ گفت‌ ولی‌ آن‌ صحابی‌ در پاسخش‌ فرمود: نه‌، من‌ چنین‌ گواهی‌ای‌ در مورد تو نمی‌دهم‌ بلکه‌ تو دروغگویی ‌بیش‌ نیستی‌! پس‌ مسیلمه‌ آن‌ صحابی‌ را کشت‌. چون‌ خبر این‌ واقعه‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رسید، فرمودند: «آن‌ کس‌ که‌ مسیلمه‌ رهایش‌ کرد، به‌ رخصت ‌عمل‌ نمود و بنابراین‌، هیچ‌ پیامدی‌ بر وی‌ نیست‌ ولی‌ آن‌ کس‌ که‌ کشته‌ شد، به ‌فضیلت عمل‌ کرد بنابراین‌، (این‌ فضیلت) بر او گوارا و مبارک‌ باد».

﴿إِنَّ بَطۡشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ١٢

«بی‌گمان‌ عذاب‌ پروردگارت‌ سخت‌ سنگین‌ است» یعنی: عذاب‌ الهی‌ بر کسانی‌ که ‌نافرمانی‌اش‌ می‌کنند مضاعف‌ و سهمگین‌ است‌، مانند این‌ ستمگران‌ و مستبدانی‌ که ‌داستانشان‌ گذشت‌. بطش: گرفتن‌ همراه‌ با خشونت‌ و شدت‌ است‌ و چون‌ خود آن‌که‌ مفید معنای‌ شدت‌ است‌، باز به‌ شدت‌ وصف‌ شود، بیانگر آن‌ است‌ که‌ در نهایت‌ سختی‌ و سهمگینی‌ است‌.

﴿إِنَّهُۥ هُوَ یُبۡدِئُ وَیُعِیدُ١٣

«همانا او آفرینش‌ را آغاز می‌کند و باز می‌گرداند» یعنی: از قوت‌ و قدرت‌ تامه ‌حق‌ تعالی‌ این‌ است‌ که‌ خلق‌ را اولا در دنیا می‌آفریند و باز آنان‌ را بعد از مرگشان ‌دوباره‌ زنده‌ می‌کند.

﴿وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلۡوَدُودُ١٤

«و اوست‌ آن‌ آمرزنده‌ دوستدار» یعنی: حق‌ تعالی‌ از گناهان‌ بندگان‌ مؤمنش ‌درگذشته‌ و آن‌ را می‌پوشاند و ایشان‌ را بدان‌ گناهان‌ رسوا نمی‌سازد و او بسیار دوستدار فرمانبرداران‌ و اولیائش‌ می‌باشد. یا او خود دوست‌ داشتنی‌ است‌.

﴿ذُو ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡمَجِیدُ١٥

«اوست‌ صاحب‌ عرش‌، گرامی‌ قدر است» یعنی: حق‌ تعالی‌ پروردگار عرش ‌بزرگ‌ و صاحب‌ مجد و بزرگی‌ است‌. مجد: نهایت‌ کرم‌ و فضل‌ است‌ و مجد حق‌ تعالی‌، علو و عظمت‌ اوست‌.

﴿فَعَّالٞ لِّمَا یُرِیدُ١٦

«فعال‌ مایرید است» یعنی: حق‌ تعالی‌ هر چه‌ را بخواهد انجام‌ می‌دهد و هیچ ‌چیز او را عاجز نمی‌گرداند، حکم‌ او را هیچ‌ پی‌جویی‌ نیست‌ و از آنچه‌ انجام‌ دهد، مورد پرسش‌ قرار نمی‌گیرد.

﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ٱلۡجُنُودِ١٧

«آیا داستان‌ لشکرها به‌ تو رسیده‌است‌؟» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! آیا خبر و داستان‌ گروه‌های‌ کافری‌ که‌ تکذیب‌ کننده‌ پیامبرانشان‌ بوده‌اند، به‌ تو رسیده ‌است ‌همان‌ پیامبرانی‌ که‌ گروههای‌ کافر برای‌ مبارزه‌ و نبرد علیه‌ آنان‌ لشکرها گرد می‌آوردند؟ هدف‌ از طرح‌ این‌ موضوع‌، دلجویی‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ و این‌که‌ می‌باید در برابر تکذیب‌ قوم‌ خود صبر و شکیبایی‌ پیشه‌ کنند چنان‌ که‌ پیامبران‌پیشین  علیهم السلام  صبر کردند.

﴿فِرۡعَوۡنَ وَثَمُودَ١٨

خبر «فرعون‌ و ثمود» مراد از خبر آنان‌، کفر و عنادی‌ است‌ که‌ از آنان‌ روی‌ داد و عذابی‌ است‌ که‌ بر آنان‌ فرود آمد. مراد از فرعون‌؛ خود او و لشکریانش ‌هستند. یعنی: لشکرهایی‌ که‌ در آیه‌ قبل‌ ذکر کردیم‌، همین‌ها بودند.

﴿بَلِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فِی تَکۡذِیبٖ١٩

«بلکه‌ کافران‌ در انکارند» یعنی: بلکه‌ این‌ گروه‌ مشرکان‌ عرب‌ در مورد رسالتت ‌و دعوت‌ حقی‌ که‌ آورده‌ای‌، در انکار و تکذیب‌ سختی‌ قرار دارند پس‌ اینان‌ از کفار پیشین‌ عبرت‌ نگرفتند چرا که‌ بی‌پروا راهشان‌ را دنبال‌ می‌کنند. مراد این‌ است ‌که: حال‌ کفار قریش‌ از حال‌ امت‌های‌ کافر پیشین‌ تعجب‌ برانگیزتر است‌ زیرا کفار قریش‌ هم‌ داستآن‌های‌ امت‌های‌ پیشین‌ را شنیده‌اند و هم‌ آثار و نشانه‌های‌ بر بادی‌ و هلاکت‌ آنان‌ را دیده‌اند اما با این‌ وجود، تکذیبی‌ سخت‌تر از تکذیب‌ و انکار آنان ‌را در پیش‌ گرفتند.

﴿وَٱللَّهُ مِن وَرَآئِهِم مُّحِیطُۢ٢٠

«و خداوند از گرداگرد آنان‌ محیط است» یعنی: او تواناست‌ بر این‌که‌ به‌ آنان ‌همانند عذابی‌ را که‌ بر گروه‌های‌ کافر پیشین‌ فرود آورد، فرود آورد.

﴿بَلۡ هُوَ قُرۡءَانٞ مَّجِیدٞ٢١

«بلکه‌ این‌ قرآنی» که‌ کافران‌ تکذیبش‌ کردند، قرآنی «مجید است» و در نهایت‌ شرف‌، کرامت‌ و برکت‌ می‌باشد پس‌ چنان‌که‌ آنان‌ می‌گویند؛ قرآن‌ شعر و کهانت‌ و سحر نیست‌.

﴿فِی لَوۡحٖ مَّحۡفُوظِۢ٢٢

«در لوحی‌ محفوظ است» یعنی: قرآن‌ در لوح‌ محفوظ که‌ کتاب‌ مادر (ام‌الکتاب) است‌ نوشته‌ شده‌، لوحی‌ که‌ از دسترس‌ شیطان‌ محفوظ و مصون ‌می‌باشد. پس‌ هرگاه‌ قرآن‌ دارای‌ چنین‌ شأن‌ و جایگاهی‌ است‌، دیگر چگونه‌ کافران‌ آن‌ را انکار و شکاکان‌ در آن‌ شک‌ می‌ورزند.


تفسیر سوره‌ طارق

سوره‌ طارق

مکی‌ است‌ و دارای‌ (17) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ آن‌ با سوگند الهی‌ به: ﴿وَٱلسَّمَآءِ وَٱلطَّارِقِ١ [الطارق: 1] که‌ تفسیر آن‌ می‌آید، «طارق‌» نامیده‌ شد.

﴿وَٱلسَّمَآءِ وَٱلطَّارِقِ١

«سوگند به‌ آسمان‌ و سوگند به‌ طارق» طارق: ستاره‌ است‌ و به‌ آن‌ طارق ‌می‌گویند؛ زیرا در شب‌ پدیدار گشته‌ و در روز پنهان‌ می‌شود. پس‌ هرآنچه‌ که‌ در شب‌ پدیدار شود، طارق‌ است‌. این‌ معنی‌ را حدیث‌ شریف‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  تأیید می‌کند که‌ در دعای‌ خویش‌ فرمودند: «أعوذ بک‌ من‌ شر طوارق‌ اللیل‌ والنهار، إلا طارقا یطرق‌ بخیر یا رحمن». «پروردگارا! به‌ تو از شر پیش‌آمدهای‌ ناگوار شب‌ وروز پناه‌ می‌برم‌ مگر پیش‌آمدی‌ که‌ به‌ خیر می‌آید، ای‌ رحمان». اعراب‌ می‌گویند «طرق الباب». «در را کوبید». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نهی‌ کردند از این‌که‌ مرد مسافر شب ‌هنگام‌ به‌طور ناگهانی‌ در منزلش ‌را کوبیده‌ و بر خانواده‌اش‌ فرود آید.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا ٱلطَّارِقُ٢

«و تو چه‌ دانی‌ که‌ طارق‌ چیست» یعنی: چه‌ دانی‌ که‌ آن‌ اختر شبگرد چیست‌؟ مراد تهویل‌ و تفخیم‌ شأن‌ آن‌ اختر است‌، گویی‌ بشر حقیقت‌ آن‌ ستاره‌ درخشان‌ دردوردستهای‌ آسمآن‌ها را درک‌ نمی‌کند. سفیان‌ بن‌ عیینه‌ گفته‌ است: «هر چیزی‌ که‌ در قرآن‌ به‌ صیغه‌ (ما ادراک) آمده‌ است‌، از جمله‌ اموری‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  پیامبرش‌ را از آن‌ آگاه‌ کرده ‌است‌ و هر چیزی‌ که‌ در قرآن‌ به‌ صیغه‌ (ما یدریک) آمده‌، مربوط به‌ اموری‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  پیامبرش‌ را از آن‌ آگاه‌ نکرده ‌است‌».

سپس‌ خداوند عزوجل  «طارق‌» را با این‌ فرموده‌اش‌ تفسیر می‌کند:

﴿ٱلنَّجۡمُ ٱلثَّاقِبُ٣

«ستاره‌ درخشان‌ است» ثاقب: درخششی‌ است‌ بسیار شدید که‌ تاریکی‌ شب‌ را به‌ شدت‌ درهم‌ دریده‌ و پرتو خویش‌ را به‌ افق‌ می‌فرستد. احتمال‌ دارد که‌ مراد از طروق‌ آن‌، برخورد نور آن‌ با جو زمین‌ باشد زیرا واضح‌ است‌ که‌ رسیدن‌ نور برخی‌ از ستاره‌ها به‌ جو زمین‌، زمان‌ طولانی‌ای‌ را در بر می‌گیرد که‌ گاهی‌ به ‌هزاران‌ سال‌ نوری‌ می‌رسد.

﴿إِن کُلُّ نَفۡسٖ لَّمَّا عَلَیۡهَا حَافِظٞ٤

«هیچ‌ کس‌ نیست‌ مگر این‌که‌ نگاهبانی‌ بر او گماشته‌ شده‌ است» این‌ آیه‌ جواب‌ هردو سوگند قبلی‌ است‌. فرشتگان‌ نگهبان‌؛ فرشتگانی‌ هستند که‌ عمل‌، گفتار و کردار انسان‌ و هر چه‌ را که‌ از خیر یا شر انجام‌ می‌دهد، ثبت‌ و ضبط کرده‌ و از آفت‌ها نگهبانی‌اش‌ می‌کنند. یا آن‌ها عمل‌، روزی‌ و اجل‌ وی‌ را حفظ و نگهداری‌ می‌کنند هرچند نگهبان‌ در حقیقت‌ خدای‌  عزوجل ‌ است‌ اما حفظ فرشتگان‌ اثر حفظ ونگهبانی‌ او می‌باشد زیرا نگهبانی‌ آنان‌ از انسان‌، به‌ فرمان‌ اوست‌.

﴿فَلۡیَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ مِمَّ خُلِقَ٥

«پس‌ انسان‌ باید بنگرد که‌ از چه‌ چیز آفریده‌ شده ‌است‌؟» یعنی: بر انسان‌ لازم‌ است‌ که‌ در امر آغاز آفرینش‌ خود تفکر و اندیشه‌ کند تا قدرت‌ خداوند عزوجل  را بر آنچه‌ که‌ فروتر از آن‌ است‌ ـ مانند قدرت‌ وی‌ بر زنده‌ کردن‌ پس‌ از مرگ‌ ـ را بداند.

و جواب‌ سؤال‌ این‌ است:

﴿خُلِقَ مِن مَّآءٖ دَافِقٖ٦

«از آب‌ جهنده‌ای» که‌ در رحم‌ ریخته‌ می‌شود «آفریده‌ شده‌ است» و آن ‌عبارت‌ از آب‌ منی‌ مرد و آب‌ نطفه‌ زن‌ است‌ زیرا انسان‌ از این‌ دو آب‌ آفریده ‌شده ‌است‌. هردو آب‌ را در یک‌ لفظ ذکر کرد، از آن‌ رو که‌ هردو آب‌ به‌هم ‌آمیخته‌ می‌شوند.

عکرمه‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه: ﴿فَلۡیَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ مِمَّ خُلِقَ٥ [الطارق: 5] می‌گوید: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ ابی‌الاشد بن‌ کلده‌ جمحی‌ نازل‌ شد که‌ از بس‌ نیروند و پهلوان‌ بود، بر روی‌ پوست‌ گاوی‌ می‌ایستاد و می‌گفت: ای‌ گروه‌ قریش‌! هرکس‌ مرا از روی‌ آن‌ برکند، این‌ مقدار جایزه‌ دارد! و می‌گفت: محمد گمان‌ می‌کند که‌ نگهبانان‌ جهنم ‌نوزده‌ تن‌اند پس‌ حساب‌ ده‌ تن‌ از آنان‌ با من‌؛ و شما همه‌ نه‌ تن‌ دیگر را دفع‌ کنید.

﴿یَخۡرُجُ مِنۢ بَیۡنِ ٱلصُّلۡبِ وَٱلتَّرَآئِبِ٧

«که» آن‌ آب‌ جهنده‌ «از صلب‌ مرد و میان‌ استخوان‌های‌ سینه‌ زن‌ بیرون‌ می‌آید» به‌ این‌ ترتیب‌، فرزند از هردو آب‌ به‌ وجود می‌آید. ترائب: استخوآن‌های‌ سینه‌ زن ‌است‌. به‌قولی‌ معنی‌ آیه‌ این‌ است: آن‌ آب‌ جهنده‌ از تمام‌ اجزای‌ بدن‌ بیرون ‌می‌آید. در این‌ صورت‌، مراد آیه‌ از آب‌ خارج‌ شده‌ از سینه‌ زن‌، آبی‌ است‌ که‌ از خون‌ موجود در عروق‌ و بافتهایی‌ که‌ به‌ سینه‌ها فرود می‌آید، تشکیل‌ شده‌ است‌ واز آنجا که‌ پشت‌ مرد و سینه‌ زن‌ نزدیکترین‌ بافتهای‌ آب‌ منی‌ هستند، از این‌ جهت ‌به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ گردیده‌اند اما در حقیقت‌ همه‌ اجزای‌ بدن‌ در تکوین‌ و ساختن‌ آب‌ منی‌ سهم‌ دارند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ خصیه‌ مرد و تخمدان‌ زن‌ که‌ محل‌ استقرار نطفه‌ هستند، هردو در جوار کلیه‌ها قرار گرفته‌اند و موقعیت‌ آن‌ها تقریبا در پشت‌ و سینه‌ و نیمه‌ ستون‌ فقرات‌ می‌باشد.

﴿إِنَّهُۥ عَلَىٰ رَجۡعِهِۦ لَقَادِرٞ٨

«بی‌گمان‌ او بر بازگردانیدن‌ وی‌ به‌ خوبی‌ تواناست» یعنی: قطعا خدای‌ سبحان‌ بردگربار آفریدن‌ انسان‌ با زنده ‌کردن‌ وی‌ پس‌ از مرگ‌ تواناست‌. مقاتل‌ در معنی‌ آیه ‌می‌گوید: «مراد این‌ است‌ که‌ اگر بخواهیم‌ او را از بزرگ‌سالی‌ به‌ جوانی‌، از جوانی ‌به‌ کودکی‌ و از کودکی‌ به‌ حال‌ نطفه‌ برمی‌گردانیم‌». اگر نیک‌ تأمل‌ کنیم‌ به‌ خوبی ‌درمی‌یابیم‌ که‌ مبدأ خود دلیل‌ معاد است‌ زیرا پیدایش‌ انسان‌ به‌سبب‌ اجتماع‌ و بهم‌ آمدن‌ اجزایی‌ است‌ که‌ در بدن‌ والدین‌ متفرق‌ و پراکنده‌ بوده‌اند پس‌ هرگاه‌ خدای ‌آفریننده‌ بر گردآوردن‌ این‌ اجزای‌ پراکنده‌ قادر است‌ تا بدانجا که‌ از این‌ اجزا انسانی‌ تمام‌ را می‌آفریند، بی‌گمان‌ او بعد از مرگ‌ انسان‌ و پراکنده‌ شدن‌ اجزای‌ بدن‌وی‌ نیز بر گرد آوردن‌ این‌ اجزا و تجدید ساماندهی‌ آن‌ها توانا می‌باشد.

﴿یَوۡمَ تُبۡلَى ٱلسَّرَآئِرُ٩

«آن‌ روز که‌ راز‌ها همه‌ فاش‌ شود» یعنی: خداوند عزوجل  انسان‌ را در روزی‌ از نو می‌آفریند که‌ رازها از پرده‌ برون‌ افتد و در محک‌ سنجش‌ و در معرض‌ داوری‌ قرار داده‌ شود. سرائر: آنچه‌ که‌ در دلها از عقاید، نیات‌ و غیره‌ پنهان‌ داشته‌ می‌شود. پس‌ در این‌ هنگام‌ است‌ که‌ نیک‌ و بد این‌ رازها از هم‌ متمایز گشته‌ و همه‌ چیز به‌صورت‌ شفاف‌ و روشن‌ شناخته‌ می‌شود.

﴿فَمَا لَهُۥ مِن قُوَّةٖ وَلَا نَاصِرٖ١٠

«پس‌ آن‌گاه‌ او را نه‌ نیرویی‌ باشد و نه‌ یاوری» یعنی: در آن‌ روز، نه‌ انسان‌ قوت ‌و نیرویی‌ ذاتی‌ دارد که‌ خود را به ‌وسیله‌ آن‌ از عذاب‌ الهی‌ برهاند و نه‌ هم‌ برایش ‌یاوری‌ است‌ که‌ نصرتش‌ داده‌ و او را از عذابی‌ که‌ بر وی‌ فرود آمده ‌است‌، نجات‌دهد.

 

﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلرَّجۡعِ١١

«و سوگند به‌ آسمان‌ بارش‌ انگیز» رجع: برگردانیدن‌ یک‌ چیز به‌ حالت‌ اولیه‌ آن ‌است‌ که‌ مراد از آن‌ در اینجا: باران‌ می‌باشد زیرا باران‌ از آسمان‌ به‌سوی‌ زمین ‌برمی‌گردد و مجددا از طریق‌ تبدیل‌ شدن‌ به‌ بخار به‌ آسمان‌ می‌رود و باز دوباره‌ به ‌زمین‌ بر می‌گردد و همین‌ طور رفت‌وبرگشت‌ آن‌ تکرار می‌شود. پس‌ اعجاز این ‌آیه‌ که‌ به‌ حقیقت‌ علمی‌ بزرگی‌ اشاره‌ می‌کند، روشن‌ است‌.

﴿وَٱلۡأَرۡضِ ذَاتِ ٱلصَّدۡعِ١٢

«و سوگند به‌ زمین‌ شکافدار» که‌ برای‌ بیرون‌ آوردن‌ گیاهان‌، اشجار، آتشفشآن‌ها و... شکافته‌ می‌شود و این‌ پدیده‌ها از آن‌ بیرون‌ می‌آیند.

﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلٞ فَصۡلٞ١٣

جواب‌ قسم‌ این‌ است: «در حقیقت‌ قرآن‌ سخنی‌ قاطع‌ است» که‌ در میان‌ حق‌ و باطل‌ فیصله‌ می‌کند و جدایی‌ می‌افگند.

﴿وَمَا هُوَ بِٱلۡهَزۡلِ١٤

«و آن‌ هزل‌ نیست» یعنی: قرآن‌ به‌ بازی‌ و شوخی‌ نازل‌ نشده ‌است‌ و لذا همه‌ آن‌ جدی‌ است‌ نه‌ شوخی‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ علی‌  رضی الله عنه ‌ آمده است‌ که رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «بی‌گمان‌ فتنه‌ای‌ در پیش‌ است‌». علی‌ می‌گوید: گفتم‌؛ یا رسول‌الله ! پس‌ راه‌ بیرون‌ رفت‌ از آن‌ فتنه‌ چیست‌؟ فرمودند: «کتاب‌ الله تبارک‌ وتعالی: راه‌ بیرون‌ رفت‌ از آن‌ فتنه‌، کتاب‌ خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ است‌؛ «فیه‌ نبأ من‌ قبلکم‌، وخبر ما بعدکم‌، وحکم‌ ما بینکم‌، هو الفصل‌ لیس‌ بالهزل‌، من‌ ترکه‌ من‌ جبار قصمه‌ الله‌ ومن‌ ابتغی‌ الهدی‌ فی‌ غیره‌ أضله‌ الله وهو حبل‌ الله‌ المتین‌، ونوره‌ المبین‌، وهو الذکر الحکیم‌، وهو الصراط المستقیم‌، وهو الذی‌ لا تزیغ‌ به‌ الأهواء ولا تلتبس‌ به ‌الألسنة‌ ولا تتشعب‌ معه‌ الآراء ولا یشبع‌ منه‌ العلماء ولا یمله‌ الأتقیاء ولا یخلق‌ علی‌کثیره‌ الرد ولا تنقضی‌ عجائبه‌، هو الذی‌ لم‌ تنته‌ الجن‌ لما سمعته‌ أن‌ قالوا: ﴿إِنَّا سَمِعۡنَا قُرۡءَانًا عَجَبٗا١ یَهۡدِیٓ إِلَى ٱلرُّشۡدِ [الجن: 1-2] من‌ علم‌ علمه‌ سبق‌ ومن‌ قال‌ به‌ صدق‌، ومن‌ حکم‌ به‌ عدل‌ ومن ‌عمل‌ به‌ أجر، ومن‌ دعا إلیه‌ هدی‌ إلی‌ صراط مستقیم». «در قرآن‌ خبر پیشینیان‌ شما، خبر پسینیان‌ شما و داوری‌ در میان‌ شماست‌، قرآن‌ سخنی‌ است‌ قاطع‌ و فیصله‌کن ‌که‌ شوخی‌ و بازیچه‌ نیست‌. هرکس‌ آن‌ را از سر گردنکشی‌ و استکبار فرو گذارد، خداوند عزوجل  او را کمرشکن‌ می‌کند و هرکس‌ هدایت‌ را در غیر آن‌ طلب‌ کند، خداوند عزوجل  او را گمراه‌ می‌کند. قرآن‌ ریسمان‌ مستحکم‌ خداوند عزوجل  و نور مبین‌ او و ذکر حکیم‌ و صراط مستقیم‌ است‌. قرآن‌ است‌ که‌ هواها با آن‌ به‌ کجی‌ و انحراف ‌نمی‌گرایند، زبآن‌ها بدان‌ التباس‌ و ابهام‌ پیدا نمی‌کنند، آرا بدان‌ شاخه‌شاخه ‌نمی‌شود، علما از آن‌ سیر نمی‌شوند، پرهیزکاران‌ از آن‌ ملول‌ و دلتنگ‌ نمی‌گردند و با وجود بسیاری‌ تکرار کهنه‌ نمی‌شود و عجایب‌ و شگفتی‌های‌ آن‌ به‌پایان ‌نمی‌آید و قرآن‌ است‌ که‌ چون‌ جنیان‌ آن‌ را شنیدند، بی‌درنگ‌ گفتند: (ما قرآن‌ عجیبی‌ را شنیدیم‌ که‌ به‌سوی‌ رشد راه‌ می‌نماید). هرکس‌ به‌ علم‌ قرآن ‌مجهز گشت‌، پیش‌ تاخت‌ و هرکس‌ به‌ قرآن‌ سخن‌ گفت‌، راست‌ گفت‌ و هر کس ‌به‌سوی‌ قرآن‌ دعوت‌ کرد، به‌سوی‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ شد».

﴿إِنَّهُمۡ یَکِیدُونَ کَیۡدٗا١٥

«آنان‌ نیرنگی‌ می‌سگالند» یعنی: کافران‌ با هدف‌ بی‌اثر کردن‌ دین‌ حقی‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آورده‌است‌، مکر و نیرنگی‌ سازمان‌ می‌دهند؛

﴿وَأَکِیدُ کَیۡدٗا١٦

«و من‌ نیز تدبیری‌ می‌کنم» یعنی: من‌ نیز آنان‌ را از آنجا که‌ نمی‌دانند، به ‌استدراج‌ می‌کشانم‌ و آنان‌ را در برابر نیرنگشان‌ جزا می‌دهم‌.

﴿فَمَهِّلِ ٱلۡکَٰفِرِینَ أَمۡهِلۡهُمۡ رُوَیۡدَۢا١٧

«پس‌ کافران‌ را مهلت‌ ده» یعنی: نابودی‌ عاجل‌ آنان‌ را از خدای‌ سبحان‌ نخواه ‌و به‌ آنچه‌ که‌ حق‌ تعالی‌ در کارشان‌ تدبیر می‌کند، راضی‌ باش «واگذار آنان‌ را» امهال: واگذاشتن‌ و به ‌تأخیر افگندن‌ است «اندک‌ زمانی» یعنی: مهلت‌شان‌ ده‌ به ‌مهلتی‌ نزدیک‌، یا مهلتی‌ اندک‌ و به‌ زودی‌ خواهی‌ دید که‌ چه‌ عذاب‌ خفت‌ باری‌ بر آنان‌ فرود خواهد آمد. تکرار فعل‌ و تغییر بنیه‌ ساختاری‌ آن‌ از «مهل‌» به‌ «امهل‌»، برای‌ مبالغه‌ در تهدید کافران‌ است‌ و چون‌ این‌ مهلت‌ به‌سر آمد، خداوند عزوجل  آنان‌ را در بدر گرفتار کرد و در فتح‌ مکه‌ جزیره‌العرب‌ را از پلیدی ‌شرک‌ و بت‌ پرستی‌ پاک‌ گردانید.


تفسیر سوره‌ اعلی

سوره‌ اعلی

مکی‌ است‌ و دارای‌ (19) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌سبب‌ افتتاح‌ با این‌ فرموده‌ خداوند عزوجل : ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى١ [الأعلى: 1] سوره‌ «اعلی‌» نام‌ گرفت‌ و «سبح‌» نیز نامیده‌ می‌شود.

فضیلت‌ آن: در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ نعمان ‌بن ‌بشیر رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم در نمازهای‌ عید و روز جمعه‌، سوره‌های: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى١ و ﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ٱلۡغَٰشِیَةِ١ [الغاشیة: 1] را می‌خواندند و چه‌بسا که‌ عید و جمعه‌ در یک‌روز جمع‌ می‌شد اما همین‌ دو سوره‌ را می‌خواندند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در نماز وتر، سوره‌های: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى١، ﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡکَٰفِرُونَ١ [الکافرون: 1] و ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ [الإخلاص: 1] را می‌خواندند». علی‌ رضی الله عنه  روایت ‌کرده‌ است‌ که: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  سوره‌ اعلی‌ را دوست‌ داشتند».

﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى١

«نام‌ پروردگار والای‌ خود را به‌ پاکی‌ بستای» یعنی: او را از هر چه‌ که‌ سزاوار وی ‌نیست‌، با گفتن‌ جمله: «سبحان‌ ربی‌ الاعلی‌» به‌پاکی‌ یاد کن‌. به‌قولی‌ معنی‌ این ‌است: نام‌ پروردگار خود را با تعظیم‌ و خشوع‌ یاد کن‌ و با احترام‌ تمام‌ از او نام‌ ببر. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌ چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آن‌ را در سجده‌ خویش‌ قرار دهید». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌ که‌ چون‌ آیه: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى١ نازل‌ شد، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آن‌ را در رکوع‌ خویش‌ قرار دهید». مراد از «اعلی‌» این‌ است‌ که: خداوند عزوجل  برتر، والاتر و بزرگتر از هر چیزی‌ است‌ که‌ وصف‌کنندگان‌ آن‌ را وصف‌ می‌کنند. علما گفته‌اند: برای‌ خواننده‌ این‌ آیه‌ مستحب‌ است‌ که‌ چون‌ آن‌ را می‌خواند ؛ «سبحان ربی الأعلی» بگوید چنان‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و جمع‌ دیگری‌ از صحابه‌ و تابعین رضی الله عنهما  این‌گونه‌ می‌کردند.

﴿ٱلَّذِی خَلَقَ فَسَوَّىٰ٢

آری‌! به‌ پاکی‌ یاد کن‌ «همان» ذاتی‌ را «که‌ آفرید» همه‌ خلق‌ و همه‌ اشیا را «پس‌ سامان‌ بخشید» آن‌ها را در بهترین‌ ساختار آن‌ها؛ چنان‌که‌ انسان‌ را به‌ اعتدال‌ و استواری‌ تمام‌ آفرید، قامتش‌ را نیکو و معتدل‌ و فهمش‌ را سامان‌ بخشید و او را برای‌ بر عهده ‌گرفتن‌ تکلیف‌ آماده‌ کرد.

﴿وَٱلَّذِی قَدَّرَ فَهَدَىٰ٣

«و همان‌ که‌ اندازه‌گیری‌ کرد و راه‌ نمود» یعنی: خداوند عزوجل  جنس‌ تمام‌ پدیده‌ها وانواع‌، اوصاف‌، افعال‌، اقوال‌ و آجال‌ آن‌ها را به ‌اندازه‌ آفرید پس‌ هر یک‌ از آن‌ها را به‌سوی‌ آنچه‌ که‌ از وی‌ صدور می‌یابد و برایش‌ سزاوار است‌ راه‌ نمود، زندگی ‌موجودات‌ را برمبنای‌ هدفی‌ که‌ برای‌ آن‌ آفریده‌ شده‌اند میسر گردانید، به‌ انسان ‌امور دین‌ و دنیایش‌ را الهام‌ و او را به‌سوی‌ راه‌ و روش‌های‌ زندگی‌ راهنمایی‌ کرد، ارزاق‌ و مواد مورد نیاز خلق‌ را برای‌شان‌ مقدر نمود، حیوانات‌ وحشی‌ را به‌سوی ‌چراگاه‌هایشان‌ رهنمون‌ گردید و در اشیا منافع‌ را آفرید و انسان‌ را به‌ راه‌های ‌استخراج‌ آن‌ منافع‌ راهنمایی‌ کرد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن ‌عمرو رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «خداوند عزوجل  پنجاه ‌هزار سال‌ قبل‌ ازآفرینش‌ آسمان‌ها و زمین‌، مقادیر خلق‌ را مقدر کرد و عرش‌ وی‌ در آن‌ هنگام‌ بر روی‌ آب‌ بود».

خلاصه‌ این‌که‌؛ تقدیر عبارت‌ است‌ از: تصرف‌ در اجزا و عناصر اجسام‌ و ترکیب‌ آن‌ها بر وجهی‌ مخصوص‌ که‌ استعداد پذیرش‌ نیروها را داشته‌ باشند. هدایت‌؛ عبارت‌ است‌ از: آفرینش‌ آن‌ نیروها در این‌ اعضا، به‌گونه‌ای‌ که‌ هر نیرویی ‌مصدر فعل‌ معینی‌ باشد و از مجموع‌ آن‌ها یک‌ مصلحت‌ به‌انجام‌ و اتمام‌ رسد.

﴿وَٱلَّذِیٓ أَخۡرَجَ ٱلۡمَرۡعَىٰ٤

«و همان‌ کسی‌ که‌ چراگاه‌ها را رویانید» یعنی: انواع‌ چمنزارها و گیاهان‌ سبز و خرم‌ را که‌ چهارپایان‌ از آن‌ می‌چرند، رویانید.

﴿فَجَعَلَهُۥ غُثَآءً أَحۡوَىٰ٥

«و پس‌ از چندی‌ آن‌ را خاشاکی‌ تیره‌گون‌ گردانید» یعنی: آن‌ گیاهان‌ را بعد از سبزی‌ و خرمی‌ آن‌ها، خاشاکی‌ خشک‌ گردانید که‌ بعد از سبزی‌ به‌ سیاهی‌ گراییده‌اند زیرا گیاه‌ چون‌ خشک‌ شود، سیاه‌ می‌شود.

﴿سَنُقۡرِئُکَ فَلَا تَنسَىٰٓ٦

«زودا که‌ تو را به‌ خواندن‌ آوریم» یعنی: به‌زودی‌ تو را خوانای‌ قرآن‌ و آیات‌ خویش‌ می‌گردانیم‌، به‌ این‌ ترتیب‌ که‌ خواندن‌ را بر تو الهام‌ می‌کنیم «تا فراموش ‌نکنی» آنچه‌ را که‌ می‌خوانی‌.

سبب‌ نزول: چون‌ جبرئیل ‌ علیه السلام  بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  وحی‌ را فرود می‌آورد، هنوز او از القای‌ آخر آیه‌ فارغ‌ نمی‌شد که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آغاز آیه‌ را تکرار می‌کردند تا مبادا آن‌ را فراموش‌ کنند. پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد و خداوند متعال‌ خواندن‌ قرآن‌ را بر پیامبرش‌ الهام‌ نموده‌ و ایشان‌ را از فراموش‌ کردن‌ آن‌ محفوظ داشت‌.

﴿إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّهُۥ یَعۡلَمُ ٱلۡجَهۡرَ وَمَا یَخۡفَىٰ٧

«جز آنچه‌ که‌ خدا خواسته‌ است» تا تو آن‌ را فراموش‌ کنی‌، یا جز آنچه‌ که‌ خواسته‌ است‌ تا تلاوت‌ آن‌ را منسوخ‌ گرداند که‌ در آن‌ صورت‌، آیه‌ منسوخ‌ شده ‌از یادت‌ می‌رود «هر آینه‌ خدا می‌داند آشکارا را» یعنی: هر چیزی‌ را که‌ انسان ‌آشکارا آن‌ را انجام‌ می‌دهد، یا آشکارا می‌گوید «و پنهان‌ را» یعنی: هر چیزی‌ را که‌ انسان‌ در نزد خود پنهان‌ نگاه‌ می‌دارد که‌ جز خداوند عزوجل  کسی‌ دیگر بر آن‌ آگاه ‌نیست‌.

﴿وَنُیَسِّرُکَ لِلۡیُسۡرَىٰ٨

«و در کار تو آسانی‌ پدید می‌آوریم» یعنی: بر تو عمل‌ بهشت‌ را آسان‌ می‌گردانیم ‌و بر تو وحی‌ را آسان‌ می‌گردانیم‌ به‌ طوری‌که‌ آن‌ را به‌سادگی‌ حفظ کنی‌ و به‌ آن‌ عمل‌ نمایی‌. یا تو را در دین‌ و دنیایت‌ به‌ آسانترین‌ روش‌ توفیق‌ می‌دهیم‌؛ در همه‌ امور دینی‌ و دنیوی‌ای‌ که‌ به‌ تو رو می‌نماید.

﴿فَذَکِّرۡ إِن نَّفَعَتِ ٱلذِّکۡرَىٰ٩

«پس‌ اندرز ده‌ اگر اندرز سود بخشد» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! به‌ وسیله‌ آنچه‌ که‌ برتو وحی‌ فرستاده‌ایم‌، مردم‌ را پند و اندرز ده‌ و آنان‌ را به‌سوی‌ راه‌ خیر و احکام‌ و قوانین‌ دین‌ ارشاد و راهنمایی‌ کن‌ و این‌ پند و اندرزت‌ باید در جایی‌ باشد که‌ پند و اندرز سود می‌بخشد اما کسانی‌ که‌ پند داده‌ شده‌اند و راه‌ حق‌ برایشان‌ به ‌روشنی‌ تبیین‌ گردیده‌ است‌ ولی‌ از هوی‌ و هوس‌ خویش‌ پیروی‌ کرده‌ و بر عصیان‌ و سرکشی ‌پای‌ فشرده‌اند پس‌ به‌ پند دادن‌شان‌ نیازی‌ نیست‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ دست‌ برداشتن ‌از پند دهی‌، در امر تکرار دعوت‌ است‌ اما در دعوت‌ اولیه‌ همه‌ مردم‌ باید به‌طور عام‌ و یکسان‌ به‌سوی‌ دین‌ خدای‌  عزوجل ‌ فراخوانده‌ شوند، چه‌ کسانی‌ که‌ دعوت‌ حق‌ را می‌پذیرند و چه‌ کسانی‌ که‌ آن‌ را برنمی‌تابند. ابن‌کثیر می‌گوید: «ادب‌ نشر علم‌ از همینجا برگرفته‌ می‌شود لذا علم‌ را نباید در نزد غیر اهل‌ آن‌ گذاشت‌». در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن ‌مسعود رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «حدثوا الناس‌ بما یعرفون‌، أتریدون‌ أن‌ یکذب‌ الله‌ ورسوله». «با مردم‌ در حد معرفت‌شان ‌سخن‌ بگویید، آیا می‌خواهید که‌ خدا و رسولش‌ مورد تکذیب‌ قرار گیرند؟». در اینجا وجه‌ دیگری‌ نیز در تفسیر آیه‌ ذکر شده‌ است‌ و آن‌ این‌ است‌ که: پند دادن ‌مطلوب‌ است‌ هرچند سودی‌ نبخشد بنابراین‌ وجه‌، در ﴿إِن نَّفَعَتِ ٱلذِّکۡرَىٰ٩ [الأعلى: 9]. «اگر اندرز سود دهد» تعلیق‌ به‌ شرط مراد نیست‌ بلکه‌ این‌ قید برای‌ بیان‌ واقعیت‌ قضیه ‌است‌. لذا اندرز دادن‌ همه‌ گروه‌های‌ مردم‌؛ اعم‌ از پندپذیر و پند گریزشان‌ تکلیفی‌ است‌ عام‌ و استثنا ناپذیر.

﴿سَیَذَّکَّرُ مَن یَخۡشَىٰ١٠

«آن‌ کس‌ که‌ می‌ترسد، به‌ زودی‌ پند خواهد گرفت» یعنی: هرکس‌ ازخدای‌  عزوجل ‌ بترسد، زودا که‌ از اندرزهایت‌ پند بگیرد و پنددهی‌ات‌ بر ترس‌ و صلاح‌ وی‌ بیفزاید.

﴿وَیَتَجَنَّبُهَا ٱلۡأَشۡقَى١١

«و شقاوت‌ پیشه‌ترین‌ از آن‌ دوری‌ کند» یعنی: کافران‌، یا شقاوت ‌پیشه‌ترین‌ آنان‌ از پند و اندرزت‌ دوری‌ می‌کنند، از آن‌رو که‌ بر کفر به‌ خدای‌ سبحان‌ و فروروی ‌در گناهان‌ و نافرمانی‌های‌ خویش‌ پای‌ می‌فشرند.

﴿ٱلَّذِی یَصۡلَى ٱلنَّارَ ٱلۡکُبۡرَىٰ١٢

«همان‌ کس‌ که‌ در آتش‌ کبری‌ در آید» یعنی: در آتش‌ وحشتناک‌ و بسیار دردناک‌ که‌ آتش‌ جهنم‌ است‌. و آتش‌ دنیا آتش‌ صغری‌ است‌.

﴿ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحۡیَىٰ١٣

«آن‌گاه‌ نه‌ در آن‌ می‌میرد» تا از عذابی‌ که‌ در آن‌ به‌سر می‌برد، راحت‌ گردد «ونه‌ زندگانی‌ می‌یابد» به‌ زندگی‌ای‌ که‌ بهره‌مندی‌ای‌ به‌ همراه‌ داشته‌ باشد.

﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن تَزَکَّىٰ١٤

«همانا رستگار شد هرکه پاک‌ شد» از شرک‌؛ پس‌ به‌ خداوند متعال‌ ایمان‌ آورد، او را به‌ یگانگی‌ خواند و به‌ احکام‌ و شرایع‌ وی‌ عمل‌ کرد. به‌ قولی: مراد آیه‌ پرداخت‌ زکات‌ اموال‌، یا پاک‌ شدن‌ برای‌ ادای‌ نماز، یا پاک‌ شدن‌ از اخلاق‌ پست ‌است‌.

﴿وَذَکَرَ ٱسۡمَ رَبِّهِۦ فَصَلَّىٰ١٥

«و» رستگار شد هرکه «نام‌ پروردگارش‌ را یاد کرد» به‌ زبان‌ خود. یعنی‌ در نماز تکبیر افتتاح‌ را گفت «و نماز گزارد» یعنی: نمازهای‌ پنج‌گانه‌ را برپا داشت‌. یا معنی‌ این‌ است: هرکس‌ قرار گرفتن‌ در پیشگاه‌ پروردگار خود در روز معاد را به‌یاد آورد و لذا او را نیایش‌ و پرستش‌ کرد، رستگار شد. به‌ قولی‌ مراد از «تزکی‌» در آیه‌ قبل‌، پرداخت‌ زکات‌ فطر و مراد از «صلی‌» در این‌ آیه‌، ادای‌ نماز عید است‌.

﴿بَلۡ تُؤۡثِرُونَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا١٦

«لیکن‌ شما زندگی‌ دنیا را برمی‌گزینید» یعنی: واقعیت‌ این‌ است‌ که‌ شما به‌ یادآوری‌ نام‌ پروردگار خود نمی‌پردازید بلکه‌ لذت‌های‌ فانی‌ دنیوی‌ را بر امر آخرت ‌مقدم‌ داشته‌ و آن‌ را برمی‌گزینید.

﴿وَٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ١٧

«با آن‌ که‌ آخرت‌ نیکوتر و پاینده‌تر است» نسبت‌ به‌ دنیا. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابوموسی‌اشعری‌ رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «من‌ أحب‌ دنیاه‌ أضرّ بآخرته‌ ومن‌ أحب‌ آخرته‌ أضرّ بدنیاه‌ فآثروا ما یبقی‌ علی‌ ما یفنی». «هر کس‌ دنیایش‌ را دوست‌ بدارد، به‌ آخرتش‌ زیان‌ رسانده ‌است‌ و هرکس‌ آخرتش‌ را دوست‌ بدارد، به‌ دنیایش‌ زیان‌ رسانده‌ است‌ لذا آنچه‌ را باقی‌ است‌ بر آنچه‌ که‌ فانی‌ است‌ برگزینید و ترجیح‌ دهید». مالک ‌بن ‌دینار می‌گوید: «اگر دنیا از طلای‌ فناپذیری‌ بود وآخرت‌ از خزف‌ ماندگار و پاینده‌ای‌، قطعا می‌بایست‌ خزف‌ پاینده‌ و باقی‌ بر طلای ‌فناپذیر ترجیح‌ داده‌ می‌شد پس‌ اگر ما به‌ این‌ حقیقت‌ که‌ آخرت‌ از طلای‌ ماندگار وباقی‌ است‌ و دنیا خزفی‌ فانی‌ و از بین ‌رفتنی‌ است‌، عنایت‌ داشته‌ باشیم‌ در آن ‌صورت‌، حال‌ چگونه‌ خواهد بود!».

﴿إِنَّ هَٰذَا لَفِی ٱلصُّحُفِ ٱلۡأُولَىٰ١٨

«بی‌گمان‌ این» حقایقی‌ که‌ در مورد رستگاری‌ پاکدلان‌ پاک‌ دین‌ پاک‌اندیش‌ و حقایق‌ ما بعد آن‌ ذکر شد؛ «در صحیفه‌های‌ نخستین‌ نیز هست» یعنی: خداوند عزوجل  آن‌ها را برای‌ پیامبران‌ پیشین  علیهم السلام  نیز وحی‌ نموده‌ و در صحیفه‌های‌ نخستین‌ نیز ثبت ‌کرده‌ است‌ زیرا روان‌ بشری‌ در همه‌ عصرها و نسل‌ها همان‌ یک‌ روان‌ است‌ و راه ‌روشن‌ نیز یک‌ راه‌ می‌باشد و این‌ نسخه‌ قید زمان‌ و مکان‌ نمی‌شناسد.

﴿صُحُفِ إِبۡرَٰهِیمَ وَمُوسَىٰ١٩

«صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی» یعنی: پیام‌های‌ رستگاری‌ و از جمله‌ این‌ پیام‌ که ‌آخرت‌ بهتر و پاینده‌تر از دنیاست‌، در کتب‌ خدای‌  عزوجل ‌ پی‌درپی‌ بیان‌ شده ‌است ‌از جمله‌ در صحیفه‌های‌ دهگانه‌ ابراهیم‌  علیه السلام  و در صحیفه‌های‌ دهگانه‌ موسی ‌ علیه السلام  که‌ بجز تورات‌ بر وی‌ نازل‌ شده‌ بود. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌ ابوذر رضی الله عنه  از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: خدای‌  عزوجل ‌ چند کتاب‌ نازل‌ کرده‌ است‌؟ فرمودند: «یکصد صحیفه‌ و چهار کتاب‌ که‌ ده‌ صحیفه‌ از آن‌ها بر آدم‌ نازل‌ شد، پنجاه ‌صحیفه‌ بر شیث‌، سی‌ صحیفه‌ بر ادریس‌، ده‌ صحیفه‌ بر ابراهیم‌، ده‌ صحیفه‌ بر موسی‌ قبل‌ از نزول‌ تورات‌ و خداوند عزوجل  تورات‌، انجیل‌، زبور و فرقان‌ را نیز نازل ‌فرمود». روایت‌ شده‌است‌ که‌ صحیفه‌های‌ ابراهیم‌  علیه السلام  همه‌ در برگیرنده‌ امثال‌ وحکم‌ بود؛ از جمله‌ در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌  علیه السلام  آمده ‌است: «شایسته‌ عاقل‌ آن ‌است که‌ نگهدار زبان‌، شناسای‌ زمان‌ و روی‌آورنده‌ بر کار و شأن‌ خویش‌ باشد... زندگی‌ عاقل‌ باید به‌ سه‌ قسمت‌ تقسیم‌ شود: ساعتی‌ برای‌ مناجات‌ با پروردگارش‌، ساعتی‌ برای‌ محاسبه‌ نفسش‌ که‌ در آن‌ باید در صنع‌ خدای‌ عزوجل  ‌بیندیشد و ساعتی‌ که‌ در آن‌ به‌ برآوردن‌ نیاز خویش‌ از غذا و نوشیدنی ‌می‌پردازد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ ابوذر رضی الله عنه  از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: آیا چیزی‌ از صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام هم ‌اکنون‌ در پیام‌های‌ نازل ‌شده‌ بر شما وجود دارد؟ فرمودند: آری‌! ای‌ ابوذر؛ بخوان: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن تَزَکَّىٰ١٤ [الأعلى: 14] تا ﴿صُحُفِ إِبۡرَٰهِیمَ وَمُوسَىٰ١٩ [الأعلى: 19] را.


تفسیر سوره‌ غاشیه

سوره‌ غاشیه

مکی‌ است‌ و دارای‌ (26) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ سبب‌ «غاشیه‌» نامیده‌ شد که‌ با این‌ فرموده ‌خداوند متعال: ﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ٱلۡغَٰشِیَةِ١ [الغاشیة: 1] افتتاح‌ شده ‌است‌. غاشیه‌ از نامهای‌ روز قیامت‌ است‌. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ حدیث‌ وارده‌ در باب‌ فضیلت‌ آن‌ را در مقدمه ‌سوره‌ قبل‌ نقل‌ کردیم‌.

﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ٱلۡغَٰشِیَةِ١

«آیا خبر غاشیه‌ به‌ تو رسیده‌است‌؟» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! بی‌گمان‌ خبر قیامت ‌به‌ تو رسیده ‌است‌. قیامت‌ «غاشیه‌» نام‌ گرفت‌ زیرا مردم‌ را با هول‌ و هراسهای‌ خود فرامی‌گیرد و درمی‌پوشاند.

﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ٢

«در آن‌ روز چهره‌هایی‌ خوارند» یعنی: مردم‌ در روز قیامت‌ به‌ دو گروه‌ تقسیم ‌می‌شوند: گروه‌ اول‌ چهره‌های‌ خوار و زبونی‌ دارند، ازآن‌ رو که‌ در عذاب ‌قرار دارند و سر ضمایرشان‌ در چهره‌هایشان‌ هویداست‌. به‌ قولی: مراد آیه ‌مخصوصا چهره‌های‌ یهود و نصاری‌است‌. و از گروه‌ دوم‌ در آیه‌ (8) یاد می‌شود.

﴿عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ٣

«سختی‌ دیده‌ و محنت‌ کشیده‌اند» یعنی: آن‌ چهره‌های‌ زبون‌، در دنیا عبادت‌ و نیایش‌ کرده‌ در این‌ راه‌ محنتها می‌کشیدند و خود را رنجور و خسته‌ می‌کردند درحالی‌ که‌ هیچ‌ پاداشی‌ به‌ آنان‌ در قبال‌ آن‌ اعمال‌ و عبادات‌ تعلق‌ نمی‌گرفت‌، از آن‌ روی‌ که‌ بر کفر و گمراهی‌ قرار داشتند. لذا شرط قبول‌ اعمال‌، ایمان‌ به‌ خداوند عزوجل  و پیامبر خاتمش‌ می‌باشد.

آیه‌ کریمه‌ ناظر بر حال‌ و وضع‌ کشیشان‌، پرستشگران‌ بتان‌ و هر انسان‌ دیگری ‌است‌ که‌ در راه‌ عقیده‌ فاسد کفری‌ و انحرافی‌ خود سخت‌کوش‌ است‌ پس‌ تلاش ‌می‌کند و رنج‌ بیهوده‌ می‌برد. روایت‌ شده‌ است‌ که‌ عمر بن ‌خطاب‌ رضی الله عنه  از برابر دیر راهبی‌ می‌گذشت‌ در این‌ اثنا ندا کرد: ای‌ راهب‌! بیا اینجا! راهب‌ از دیر خویش ‌بیرون‌ آمد. عمر رضی الله عنه  همین‌گونه‌ به‌سویش‌ می‌نگریست‌ و می‌گریست‌. در این‌ اثنا به‌ عمر رضی الله عنه  گفتند: ای‌ امیرالمؤمنین‌! چه‌ چیز شما را از نگریستن‌ به‌سوی‌ این‌ راهب‌ به‌گریه‌ واداشته ‌است‌؟ عمر رضی الله عنه  گفت: این‌ فرموده‌ خدای‌  عزوجل ‌ را در کتابش‌ به‌یاد آوردم: ﴿عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ٣ تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِیَةٗ٤ [الغاشیة: 3-4]. پس‌ عاملی‌ که‌ مرا به‌ گریه‌ وا داشته‌، همین‌ است‌ و من‌ بر حال‌ زار وی‌ می‌گریم‌.

﴿تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِیَةٗ٤

«که» آن‌ سخت‌کوشان‌ رنجور شده‌ در پی‌ اعمال‌ و عقاید نادرست‌ «در آتشی ‌بس‌ سوزان‌ درآیند».

﴿تُسۡقَىٰ مِنۡ عَیۡنٍ ءَانِیَةٖ٥

«از چشمه‌ای‌ بی‌نهایت‌ گرم‌ نوشانیده‌ شوند» آب‌ «آنی‌»، آبی‌ در نهایت‌ داغی ‌است‌.

﴿لَّیۡسَ لَهُمۡ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِیعٖ٦

«خوراکی‌ جز ضریع‌ ندارند» ضریع: نوعی‌ از خار زهردار است‌ که‌ قریش‌ به‌ تازه‌ آن‌ «شبرق‌» و به‌ خشک‌ آن‌ «ضریع‌» می‌گفتند. مفسران‌ می‌گویند: چون‌ این‌ آیه ‌نازل‌ شد، مشرکان‌ بر سبیل‌ عناد و تمسخر گفتند؛ هیچ‌ اشکالی‌ ندارد، شتران‌ ما با خوردن‌ ضریع‌ چاق ‌و چله‌ می‌شوند! پس‌ نازل‌ گردید:

﴿لَّا یُسۡمِنُ وَلَا یُغۡنِی مِن جُوعٖ٧

«که‌ نه‌ فربه‌ کند و نه‌ گرسنگی‌ را بازدارد» یعنی: خورنده‌ آن‌ خار خشک ‌زهردار، نه‌ فربه‌ می‌شود و نه‌ گرسنگی‌اش‌ از بین‌ می‌رود.

﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاعِمَةٞ٨

«در آن‌ روز چهره‌هایی‌ شادابند» این‌ چهره‌ها، عبارت‌ از چهره‌های‌ گروه‌ دوم ‌است‌ که‌ نیکوکاران‌ نیکبخت‌اند زیرا هنگامی‌ که‌ آن‌ها سرانجام‌ کار خود را مشاهده‌ می‌کنند ؛ غرق‌ سرور، انبساط و ابتهاج‌ گردیده‌ و تر و تازه‌ و شاداب‌ می‌شوند.

﴿لِّسَعۡیِهَا رَاضِیَةٞ٩

«از کوشش‌ خود خشنودند» یعنی: آن‌ها از عملی‌ که‌ در دنیا کرده‌اند، راضی‌ هستند زیرا در برابر آن‌ پاداش‌ رضایت‌بخشی‌ دریافت‌ کرده‌اند.

﴿فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٖ١٠

«در بهشت‌ برین‌اند» که‌ بلند مکان‌ و بلند مرتبه‌ است‌ زیرا بهشت‌ دارای ‌درجاتی‌ است‌ چنان‌که‌ دوزخ‌ دارای‌ درکات‌ و طبقاتی‌ می‌باشد.

﴿لَّا تَسۡمَعُ فِیهَا لَٰغِیَةٗ١١

«در آنجا هیچ‌ لغوی‌ نمی‌شنوی» یعنی: ای‌ مخاطب‌! در سخنان‌ اهل‌ بهشت‌ هیچ‌ کلمه‌ لغو و بیهوده‌ای‌ را نمی‌شنوی‌ زیرا ایشان‌ جز به‌ حکمت‌ و ستایش‌ خداوند عزوجل  در برابر نعمت‌های همیشگی‌ای‌ که‌ به‌ ایشان‌ ارزانی‌ کرده ‌است‌، سخن‌ نمی‌گویند.

﴿فِیهَا عَیۡنٞ جَارِیَةٞ١٢

«در آنجا چشمه‌ای‌ روان‌ باشد» که‌ انواع‌ نوشابه‌های‌ لذت‌بخش‌ از آن‌ چشمه‌ها برمی‌جوشد و فوران‌ می‌کند. مراد از «عین‌» یک‌ چشمه‌ نیست‌ بلکه‌ این‌ کلمه ‌جنس‌ است‌ و چشمه‌های‌ بسیاری‌ را شامل‌ می‌شود.

﴿فِیهَا سُرُرٞ مَّرۡفُوعَةٞ١٣

«در آنجا تخت‌هایی‌ است‌ بالابلند» هم‌ از نظر قدر و مرتبت‌ و هم‌ از نظر مکان‌ و موقعیت‌.

﴿وَأَکۡوَابٞ مَّوۡضُوعَةٞ١٤

«و در آنجا کوزه‌هایی‌ است‌ پیش‌نهاده» اکواب: کوزه‌های‌ پر از شرابی‌ است‌ که‌ در پیش‌ روی‌ بهشتیان‌ نهاده ‌است‌ و از آن‌ها می‌نوشند.

﴿وَنَمَارِقُ مَصۡفُوفَةٞ١٥

«و در آنجا بالش‌هایی‌ است‌ ردیف‌شده» و پهلوی‌ هم‌ چیده‌ که‌ بر آن‌ها تکیه ‌می‌زنند.

﴿وَزَرَابِیُّ مَبۡثُوثَةٌ١٦

«و در آنجا فرشهایی‌ است‌ نفیس‌ گسترده» زرابی: قالی‌های‌ زربفت‌ نفیسی‌ است‌ که‌ مخمل‌ نرم‌، نازک‌ و ظریفی‌ دارد و در مجالس‌ بهشتیان‌ به‌ فراوانی‌ گسترده ‌است‌.

﴿أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى ٱلۡإِبِلِ کَیۡفَ خُلِقَتۡ١٧

«آیا نمی‌نگرند» کافران‌، یا تمام‌ مردم «به‌سوی‌ شتر» که‌ غالب‌ چهارپایان‌ اعراب‌ و بزرگترین‌ حیوانی‌ است‌ که‌ آن‌ را مشاهده‌ می‌کنند؛ «که‌ چگونه‌ آفریده ‌شده» به‌ آفرینشی‌ بدیع‌؛ چون‌ بزرگی‌ جثه‌، نیروی‌ وافر و اوصافی‌ شگرف‌؟ آیا نمی‌نگرند به‌ این‌ حیوانی‌ که‌ گوشتش‌ خوردنی‌ و شیرش‌ نوشیدنی‌ است‌ و در عین ‌حال‌ هم‌ برای‌ باربری‌ آمادگی‌ دارد و هم‌ برای‌ سواری‌، حیوانی‌ که‌ مسافت‌هایی‌ دور را با تحمل‌ گرسنگی‌ و تشنگی‌ می‌پیماید و صحراهای‌ بی‌آب‌ و علف‌ را با باری‌ سنگین‌ صبورانه‌ زیر پا می‌گذارد؟ این‌ حیوان‌ بزرگ‌ و نیرومندی‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ آن‌ را برای‌ کودکی‌ خردسال‌ رام‌ ساخته ‌است‌ به‌ طوری‌که‌ او را به ‌هر جایی‌ که‌ بخواهد می‌راند، او را می‌خواباند و آن‌گاه‌ به‌ او فرمان‌ می‌دهد که‌ با این‌ بار گران‌ برخیزد پس‌ بی‌درنگ‌ برمی‌خیزد؟.

از قتاده‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده ‌است‌ که: چون‌ خدای‌  عزوجل ‌ اوصاف ‌بهشت‌ را برشمرد، گمراهان‌ از اوصاف‌ آن‌ در شگفت‌ ماندند پس‌ نازل‌ فرمود: «آیا به‌سوی‌ شتر نمی‌نگرند که‌ چگونه‌ آفریده‌ شده ‌است‌؟».

﴿وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ کَیۡفَ رُفِعَتۡ١٨

«و نیز» آیا نمی‌نگرند «به‌سوی‌ آسمان» بی‌ستون‌ «که‌ چگونه‌ برافراشته ‌شده‌ است» بر فراز زمین‌؟ به‌گونه‌ای‌ که‌ نه‌ فهم‌ به‌ آن‌ دسترسی‌ دارد و نه‌ عقل‌ آن‌ را درک‌ می‌کند؟.

﴿وَإِلَى ٱلۡجِبَالِ کَیۡفَ نُصِبَتۡ١٩

«و» آیا نمی‌نگرند «به‌سوی‌ کوه‌ها که‌ چگونه‌ برپا داشته‌ شده» بر بالای‌ زمین‌؛ به‌گونه‌ پایدار، مستحکم‌ و راسخ‌ که‌ نه‌ می‌جنبد، نه‌ کج‌ می‌شود و نه‌ از جای‌ خود می‌رود.

﴿وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ کَیۡفَ سُطِحَتۡ٢٠

«و» آیا نمی‌نگرند «به‌سوی‌ زمین‌ که‌ چگونه‌ گسترده‌ شده ‌است» به‌ نحوی‌ که ‌مانند فرشی‌ برای‌ اقامت‌ ساکنان‌ خود همواره‌ و گسترده‌ گردیده ‌است‌؟.

﴿فَذَکِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَکِّرٞ٢١

«پس‌ تذکر ده‌ که‌ همانا تو اندرزگویی» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! مردم‌ را پند و اندرز و بیم‌ و هشدار ده‌ زیرا تو جز اندرزگویی‌ و هشدار دادن‌، دیگر مأموریتی‌ نداری‌.

﴿لَّسۡتَ عَلَیۡهِم بِمُصَیۡطِرٍ٢٢

«بر آنان‌ مسلط نیستی» تا آنان‌ را به‌ اجبار و اکراه‌ وادار به‌ ایمان‌ کنی‌.

﴿إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَکَفَرَ٢٣ فَیُعَذِّبُهُ ٱللَّهُ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَکۡبَرَ٢٤

«ولی‌ هرکه روی‌ برتابد» از پند و اندرز و هشدار «و کفر پیشه‌ کند؛ خداوند او را به ‌عقوبتی‌ بزرگتر عذاب‌ می‌کند» که‌ همانا عذاب‌ همیشگی‌ جهنم‌ است‌. این‌ معنی ‌بر اساس‌ آن‌ است‌ که‌ استثنا در ﴿إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَکَفَرَ٢٣ [الغاشیة: 23] استثنای‌ منقطع‌ باشد، یعنی‌ تو آنان‌ را پند و هشدار ده‌ اما اگر روی‌ برتافتند، تو دیگر بر آنان‌ مسلط نیستی‌ که‌ به ‌زور بر ایمان‌ وادارشان‌ کنی‌ ولی‌ خداوند عزوجل  آنان‌ را در آخرت‌ به‌ عذابی‌ بزرگتر معذب‌ می‌کند زیرا عذاب‌ پایین‌تر از آن‌ را با گرسنگی‌ و قحطی‌ و قتل‌ و اسارت‌ در دنیا دیده‌اند. به‌ قولی: استثنا در ﴿إِلَّا مَن تَوَلَّى استثنای‌ متصل‌ می‌باشد، که‌ در این‌صورت‌ معنی‌ چنین‌ است: تو مسلط نیستی‌ جز بر کسانی‌ که‌ روی‌ برتافته‌ و کفر پیشه‌ کرده‌اند زیرا به‌ وسیله‌ جهاد بر اینان‌ مسلط هستی‌ و بعد از آن‌ خداوند عزوجل  نیز آنان‌ را در آخرت‌ با عقوبتی‌ بزرگتر عذاب‌ می‌کند.

﴿إِنَّ إِلَیۡنَآ إِیَابَهُمۡ٢٥

«بی‌گمان‌ بازگشت‌ آنان‌ به‌سوی‌ ما است» بعد از مرگ‌شان‌.

﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَیۡنَا حِسَابَهُم٢٦

«آن‌گاه‌ حساب‌ آنان» یعنی: محاسبه‌ اعمال‌شان‌ و جزا دادن‌شان‌ در برابر آن‌ اعمال‌ «بر عهده‌ ما است» پس‌ چون‌ با رستاخیز به‌سوی‌ ما بازگردند، اگر اعمال‌شان‌ خیر بود، جزای‌ خیر و اگر شر بود، جزای‌ شر دریافت‌ می‌کنند. علما گفته‌اند: حساب ‌هرچند حق‌ خداوند عزوجل  است‌ و استیفا و بازگرفتن‌ حق‌ بر مالک‌ واجب‌ نیست‌ مگر خداوند عزوجل  محاسبه‌ خلق‌ را ـ یا به ‌حکم‌ وعده‌ خویش‌ که‌ آن‌ را خلافی‌ نیست‌ و یا به‌ مقتضای‌ حکمت‌ و عدل‌ خویش‌ ـ بر خود واجب‌ گردانیده ‌است‌ زیرا اگر حق‌تعالی‌ برای‌ مظلوم‌ از ظالم‌ انتقام‌ نگیرد، این‌ شبهه‌ پدید می‌آید که‌ ـ العیاذ بالله او به ‌این‌ ظلم‌ راضی‌ است‌ در حالی‌که‌ او از این‌ عیب‌ و نقص‌ و هر نقص‌ و عیب‌ دیگری ‌منزه‌ و والا می‌باشد پس‌ از این‌ رو محاسبه‌ آخرت‌ حتمی‌ است‌.


تفسیر سوره‌ فجر

سوره‌ فجر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (30) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ سبب «فجر» نامیده‌ شد که‌ با این‌ فرموده ‌خداوند عزوجل : ﴿وَٱلۡفَجۡرِ١ وَلَیَالٍ عَشۡرٖ٢ [الفجر: 1-2] افتتاح‌ شده‌ است‌. و این‌ سوگندی‌ بزرگ‌ به ‌سپیده‌ صبح‌ است‌ که‌ دل‌ ظلمت‌ را می‌شکافد.

فضیلت‌ آن: نسائی‌ از جابر رضی الله عنه  روایت‌ کرده ‌است‌ که‌ فرمود: معاذ پیش ‌نماز مردم‌ بود. در این‌ اثنا مردی‌ آمد و به‌ او اقتدا کرد اما معاذ نماز را طولانی‌ کرد. پس‌ آن‌ مرد نماز خود در پشت‌ سر وی‌ را قطع‌ نموده‌ به‌ گوشه‌ مسجد رفت‌ و به‌ تنهایی‌نماز گزارد و بیرون‌ شد. چون‌ این‌ خبر به‌ معاذ رسید، گفت: فلان‌ کس‌ که‌ چنین‌ کرد، منافق‌ است‌. قضیه‌ را به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بردند، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از آن‌ شخص‌ سؤال‌ کردند که‌ چرا نماز را در پشت‌ سر معاذ رها کرده ‌است‌؟ او گفت: یارسول ‌الله! آمدم‌ که‌ به‌دنبال‌ وی‌ نماز بگزارم‌ اما او نماز را بر من‌ طولانی‌ کرد، بناچار بازگشتم‌ و در گوشه‌ مسجد نماز گزاردم‌ و رفتم‌ که‌ به‌ شترم‌ علف‌ بدهم‌. پس ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ معاذ فرمودند: «ای‌ معاذ! آیا تو فتنه‌گر هستی‌؟ چرا سوره‌ هایی‌مانند: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى١ [الأعلى: 1]، ﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا١ [الشمس: 1]، ﴿وَٱلۡفَجۡرِ١ و ﴿وَٱلَّیۡلِ إِذَا یَغۡشَىٰ١ [اللیل: 1] را بر مردم‌ نمی‌خوانی‌؟». یادآور می‌شویم‌ که‌ نظیر این‌ حدیث‌ شریف‌ در آغاز سوره ‌«انفطار» نیز نقل‌ شد.

﴿وَٱلۡفَجۡرِ١

«سوگند به‌ صبح» خدای‌ سبحان‌ به‌ سپیده‌دم‌ (صبح) سوگند می‌خورد زیرا این ‌وقت‌، وقت‌ درهم ‌دریدن‌ ظلمت‌ و شکفتن‌ سپیده‌ روز است‌. مجاهد می‌گوید: «مراد حق‌ تعالی‌ از این‌ سوگند، سپیده‌دم‌ روز عید قربان‌ است‌».

﴿وَلَیَالٍ عَشۡرٖ٢

«و سوگند به‌ شبهای‌ دهگانه» یعنی: شبهای‌ دهگانه‌ اول‌ ماه‌ ذی‌الحجه‌.

 

 

﴿وَٱلشَّفۡعِ وَٱلۡوَتۡرِ٣

«و سوگند به‌ جفت‌ و تاق» از همه‌ اشیا. به‌ قولی: مراد از زوج‌، روز اول‌ و دوم ‌تشریق‌ است‌ که‌ خروج‌ از منی‌ در آن‌ها برای‌ حاجی‌ای‌ که‌ شتاب‌ دارد، رواست‌ و مراد از وتر، روز سوم‌ تشریق‌ است‌. در تفسیر آن‌ اقوال‌ دیگری‌ نیز آمده ‌است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ سوگند خوردن‌ به‌ شبهای‌ دهگانه‌ ذی‌الحجه‌، به‌خاطر فضیلت ‌آن‌هاست‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس‌ رضی الله عنهما  آمده‌ است: «هیچ‌ روزی‌ نیست‌ که‌ عمل‌ صالح‌ به‌سوی‌ خداوند عزوجل  در آن‌ها از این‌ روزها ـ یعنی‌ از ده‌ روز ذی‌الحجه‌ ـ دوست‌ داشته‌تر باشد. اصحاب‌ گفتند: حتی‌ جهاد در راه‌ خدا؟ رسول‌ خدا فرمودند: حتی‌ جهاد در راه‌ خدا مگر شخصی‌ که‌ خود با مالش‌ به‌میدان‌ جهاد برود و سپس‌ چیزی‌ از آن‌ها را برنگرداند».

﴿وَٱلَّیۡلِ إِذَا یَسۡرِ٤

«و سوگند به‌ شب‌، وقتی‌ سپری‌ شود» یعنی: روی‌ آورد آن‌گاه‌ باز رود.

﴿هَلۡ فِی ذَٰلِکَ قَسَمٞ لِّذِی حِجۡرٍ٥

«آیا در این‌ برای‌ خردمند سوگندی‌ معتبر است‌؟» حجر: عقل‌ است‌. یعنی‌ کسی ‌که‌ از عقل‌ و خرد برخوردار باشد، می‌داند که‌ آنچه‌ خداوند عزوجل  در این‌ آیات‌ بدان ‌سوگند خورده‌ است‌، سزاوار آن‌ است‌ که‌ بدان‌ سوگند یاد شود زیرا این‌ها دلایل ‌روشن‌ یگانگی‌ و قدرت‌ حق‌ تعالی‌اند. مقسم‌ علیه‌ محذوف‌ است‌ و آیه‌ بعدی‌ بر آن‌ دلالت‌ می‌کند، یعنی‌ منکران‌ قطعا عذاب‌ می‌شوند.

﴿أَلَمۡ تَرَ کَیۡفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ٦

«آیا ندیدی» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! مگر ندانسته‌ای «که‌ پروردگارت‌ با عاد چه‌ کرد؟» مراد، قوم‌ عاد اولند که‌ از اعراب‌ منقرض‌ شده‌ می‌باشند و به‌ قوم‌ عادی‌ که ‌بعد از آنان‌ آمد، عاد اخری‌ (عاد دوم) می‌گویند. یادآور می‌شویم‌ که‌ پیامبر عاد اول‌ هود  علیه السلام  بود که‌ او را تکذیب‌ کردند پس‌ بانگ‌ مرگبار بر آنان‌ فرود آمد و نابود شدند.

﴿إِرَمَ ذَاتِ ٱلۡعِمَادِ٧

«ارم‌ که‌ صاحب‌ ستون‌ها بود» ارم: نام‌ دیگر عاد اول‌ است‌. به‌ قولی: ارم‌ نام‌ جد قوم‌ عاد اول‌ است‌. به‌قولی ‌دیگر: ارم‌ اسم‌ جای‌ آن‌هاست‌ که‌ عبارت‌ از شهر دمشق ‌یا شهر دیگری‌ در احقاف‌ میان‌ عمان‌ و حضرموت‌ است‌ که‌ در جنوب ‌جزیره‌العرب‌ واقع‌ شده‌ است‌. مجاهد در توضیح‌ معنی‌ (ذات‌العماد) می‌گوید: «قوم ‌عاد خیمه‌ها و ستونهایی‌ داشتند که‌ آن‌ خیمه‌ها محکم‌ بر ستون‌ها بر پا می‌شد. آن‌ها در فصل‌ بهار در صحرا خیمه‌ برپا می‌کردند و چون‌ سبزیها و گیاهان‌ خشک‌ و زرد می‌شد، به‌ خانه‌های‌ خود برمی‌گشتند». به‌قولی ‌دیگر: شهر آنان‌ بسیار محکم‌ واستوار و دارای‌ ستونهای‌ بلندی‌ بود که‌ از سنگ‌ تراشیده‌ شده‌ بود.

﴿ٱلَّتِی لَمۡ یُخۡلَقۡ مِثۡلُهَا فِی ٱلۡبِلَٰدِ٨

«همان‌ که‌ مانند آن‌ در شهرها ساخته‌ نشده‌ بود» یعنی: مانند آن‌ قبیله‌ در تنومندی‌ قدوقامت‌ و نیرومندی‌ و استواری‌ آفریده‌ نشده‌ بود و همانانند که‌ گفتند: چه‌کسی ‌از ما در قوت‌ و نیرو استوارتر است‌؟ و این‌ قول‌ ابن‌کثیر می‌باشد. یا معنی‌ این ‌است: شهری‌ به‌ محکمی‌ و استواری‌ آن‌ شهر آفریده‌ نشده‌ بود.

﴿وَثَمُودَ ٱلَّذِینَ جَابُواْ ٱلصَّخۡرَ بِٱلۡوَادِ٩

«و» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! مگر ندانسته‌ای‌ که‌ خداوند عزوجل  «با قوم‌ ثمود» چه‌ کرد؟ قوم‌ ثمود، قبیله‌ای‌ از اعراب‌ نابود شده‌ از نسل‌ کاتربن ‌ارم ‌بن ‌سام‌ اند که‌ در سرزمین ‌حجر ـ میان‌ شام‌ و حجاز ـ سکونت‌ داشتند و صالح‌  علیه السلام  در میان‌شان‌ به‌ رسالت‌ مبعوث‌ شد «که‌ در وادی‌ تخته‌ سنگ‌های‌ بزرگ‌ را بریده‌ بودند» یعنی: آن‌ها پیکره ‌کوه‌ها را تراشیده‌ و در آن‌ها نقب‌ می‌زدند و آن‌ نقبها را خانه‌های‌ مسکونی‌ خویش ‌می‌گردانیدند و وادی‌ آنان «حجر» یا «وادی‌القری‌» بر سر راه‌ شام‌ از جانب‌ مدینه ‌منوره‌ قرار داشت‌ و هنوز هم‌ آثارشان‌ در منطقه‌ (علا) در شمال‌ مدینه‌ منوره‌ موجود و معروف‌ است‌.

﴿وَفِرۡعَوۡنَ ذِی ٱلۡأَوۡتَادِ١٠

«و» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! مگر ندانسته‌ای‌ که‌ خداوند عزوجل  با «فرعون‌ صاحب‌ اوتاد» چه‌ کرد؟ اوتاد: اهرام‌هایی‌ است‌ که‌ فراعنه‌ بنا کردند تا گورهایشان‌ در درون‌ آن‌ها قرار داده‌ شود و آن‌ها برای‌ اعمار آن‌ بناهای‌ عظیم‌، توده‌های‌ مردم‌ را به‌ کار اجباری‌ وا می‌داشتند. یا معنی‌ این‌ است: فرعون‌ سپاهیان‌ و لشکریانی‌ داشت‌ که ‌دارای‌ خیمه‌ و خرگاههای‌ بسیاری‌ بودند و آن‌ خیمه‌ها را با میخ‌ها استوار می‌کردند و این‌، قول‌ ابن عباس‌ رضی الله عنهما  است‌.

 

 

 

﴿ٱلَّذِینَ طَغَوۡاْ فِی ٱلۡبِلَٰدِ١١

«همانان‌ که‌ در شهرها سر به‌ طغیان‌ برداشتند» این‌ وصفی‌ برای‌ عاد و ثمود و فرعون‌ است‌. یعنی: هر طایفه‌ از آنان‌ در سرزمین‌ خویش‌ سر به‌ طغیان‌ برداشته‌ و از حکم‌ الهی‌ تمرد و سرکشی‌ پیشه‌ کردند.

﴿فَأَکۡثَرُواْ فِیهَا ٱلۡفَسَادَ١٢

«و در آن‌ شهرها فتنه‌ و فساد بسیاری‌ کردند» با کفر، نافرمانی‌ خدای‌  عزوجل ‌ و جور و ستم‌ بر بندگانش‌.

﴿فَصَبَّ عَلَیۡهِمۡ رَبُّکَ سَوۡطَ عَذَابٍ١٣

«پس‌ پروردگارت‌ بر سر آنان‌ تازیانه‌ عذاب‌ را فروریخت» این‌ تعبیر اشاره‌ به‌ آن‌ دارد که‌ عذاب‌ دنیا نسبت‌ به‌ عذاب‌ آخرت‌ ـ مثلا ـ همچون‌ تازیانه‌ نسبت‌ به‌ قتل ‌است‌. گفته‌ می‌شود: بارانی‌ از شلاق‌ را بر سر مجرم‌ فروریختم‌، یعنی‌ او را با تازیانه‌ محکم‌ زدم‌.

﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِٱلۡمِرۡصَادِ١٤

«بی‌گمان‌ پروردگارت‌ در کمینگاه‌ است» یعنی: او عمل‌ هر انسانی‌ را زیر نظر دارد تا به‌ او در برابر عمل‌ خیر، جزای‌ خیر و در برابر عمل‌ شر، جزای‌ شر بدهد. حسن ‌می‌گوید: «حق‌ تعالی‌ راه‌ بندگان‌ را زیر نظر دارد پس‌ کسی‌ را از وی‌ گریزی ‌نیست‌». گفتنی‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  داستان‌ این‌ سه‌ گروه‌ را برای‌ آن‌ بیان‌ کرد تا مردم‌ از آنان‌ عبرت‌ گیرند و نیز تا از پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دلجویی‌ کرده ‌باشد که‌ او تنها پیامبری‌ نیست‌ که‌ با تکذیب‌ رو برو شده ‌است‌.

هدف‌ اصلی‌ از تکرار داستآن‌هایی‌ از این‌ دست‌ در جاهای‌ مختلف‌ قرآن‌ کریم ‌نیز، پند و عبرت‌گرفتن‌ از آن‌هاست‌ تا مردم‌ بدانند که‌ آنچه‌ بر سر شخص‌ یا قومی ‌آمد، بر همانندان‌شان‌ نیز قابل‌ اجرا می‌باشد.

﴿فَأَمَّا ٱلۡإِنسَٰنُ إِذَا مَا ٱبۡتَلَىٰهُ رَبُّهُۥ فَأَکۡرَمَهُۥ وَنَعَّمَهُۥ فَیَقُولُ رَبِّیٓ أَکۡرَمَنِ١٥

«اما انسان‌، هنگامی‌ که‌ پروردگارش‌ وی‌ را می‌آزماید» با دادن‌ نعمت‌ها «پس‌ گرامی ‌داردش‌ و نعمت‌ دهدش» با دادن‌ مال‌ و گسترده‌ کردن‌ روزی‌ و نعمت‌ بر وی‌؛ «می‌گوید: پروردگارم‌ مرا گرامی‌ داشته‌ است» لذا با این‌ پندار که‌ بهره‌های‌ دنیا گرامیداشت‌ الهی‌ از وی‌ است‌، بدآن‌ها شاد و مغرور می‌شود، بی‌آن‌که‌ در برابر آن ‌نعمت‌ها شکر گزارد و یا این‌ اندیشه‌ در خاطرش‌ خطور کند که‌ این‌ امتحانی‌ برای‌ او از جانب‌ پروردگارش‌ می‌باشد. بیضاوی‌ می‌گوید: «گویی‌ حق‌ تعالی‌ می‌فرماید: ای ‌انسان‌! بدان‌که‌ من‌ در کمین‌ تو هستم‌ و از تو می‌خواهم‌ که‌ برای‌ آخرتت‌ تلاش‌ کنی ‌اما انسان‌ جز در هم ‌و غم‌ دنیا و لذت‌های‌ آن‌ نیست‌».

﴿وَأَمَّآ إِذَا مَا ٱبۡتَلَىٰهُ فَقَدَرَ عَلَیۡهِ رِزۡقَهُۥ فَیَقُولُ رَبِّیٓ أَهَٰنَنِ١٦

«و اما چون‌ او را بیازماید» به‌ بلا و محنت‌ «و روزی‌ او را بر او تنگ‌ گرداند» و بر او در آن‌ گشایش‌ و فراوانی‌ ارزانی‌ ندارد؛ «می‌گوید: پروردگارم‌ مرا خوار کرده‌ است» یعنی: مرا به‌ خواری‌ و حقارت‌ درافگنده‌ است‌. البته‌ این‌ صفت‌ منکرانی‌ است‌ که‌ به‌رستاخیز ایمان‌ ندارند پس‌ در نزد چنین‌ کسانی‌، کرامت‌ و عزتی‌ جز دنیا و بهره‌مندی‌های‌ گسترده‌ آن‌ و نیز خواری‌ و حقارتی‌ جز با از دست‌ دادن‌ دنیا و عدم ‌دسترسی‌ به‌ آرایش‌های‌ آن‌، وجود ندارد. اما کرامت‌ و عزت‌ در نزد مؤمن‌ این ‌است‌ که‌ خداوند عزوجل  او را با بخشیدن‌ توفیق‌ طاعت‌ و فرمانبرداری‌ خویش‌، گرامی ‌داشته‌ و او را برای‌ عمل‌ آخرت‌ توفیق‌ دهد پس‌ مؤمن‌ نه‌ گشایش‌ در کار دنیا را کرامت‌ محض‌ تلقی‌ می‌کند و نه‌ تنگی‌ آن‌ را اهانت‌؛ بلکه‌ گشایش‌ و توانگری‌ را آزمایشی‌ برای‌ خود می‌داند که‌ آیا در قبال‌ آن‌ شکر و سپاس‌ می‌گزارد یا خیر؟ وفقر را نیز آزمایشی‌ برای‌ خود می‌داند که‌ آیا بر آن‌ شکیبایی‌ می‌ورزد و صبر می‌کند یا خیر؟ چنان‌که‌ این‌ معنی‌ در مضمون‌ حدیث‌ قدسی‌ نیز آمده ‌است‌.

﴿کَلَّاۖ بَل لَّا تُکۡرِمُونَ ٱلۡیَتِیمَ١٧

«نه‌، چنین‌ نیست» این‌ تنبیه‌ و هشداری‌ است‌ به‌ انسانی‌ که‌ در دو حالت‌ مختلفه ‌یاد شده‌ در دو آیه‌ قبل‌، چنان‌ سخنانی‌ می‌گوید. یعنی: ای‌ انسان‌ فروخفته‌ در لاک ‌باورهای‌ پست‌ ناصواب‌ خویش‌! بدان‌که‌ نه‌ توانگری‌ و ثروت‌، عزت‌ و گرامیداشت‌ است‌ و نه‌ فقر و تنگدستی‌، تحقیر و اهانت‌ بلکه‌ گرامیداشت‌ انسان‌ و عدم‌ آن‌ وابسته‌ به‌ طاعت‌ و معصیت‌ است‌. البته‌ کفار از این‌ حقیقت‌ به‌ دورند، از آن‌ رو که‌ به‌ وجایب‌ خود عمل‌ نمی‌کنند و مکلفیت‌های‌ خود را نمی‌شناسند چنان‌ که‌ باوری‌ها و داوری‌هایشان‌ نیز سراسر غلط و بی‌پایه‌ است «بلکه‌ گرامی ‌نمی‌دارید یتیم‌ را» به‌وسیله‌ ثروت‌ و توانگری‌ای‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌ شما داده ‌است‌ و اگر شما یتیم‌ را گرامی‌ می‌داشتید، این‌ در حقیقت‌ گرامیداشتی‌ برای‌ خود شما در نزد حق‌ تعالی‌ بود. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «خیر بیت‌ فی ‌المسلمین‌ بیت‌ فیه‌ یتیم ‌یحسن‌ إلیه‌ وشر بیت‌ فی ‌المسلمین‌ بیت‌ فیه‌ یتیم‌ یساء إلیه‌ ثم‌ قال‌ بأصبعیه: أنا وکافل‌ الیتیم ‌فی‌ الجنة‌ هکذا». «بهترین‌ خانه‌ در میان‌ مسلمین‌، خآن‌های‌ است‌ که‌ در آن‌ با یتیمی ‌خوشرفتاری‌ می‌شود و بدترین‌ خانه‌ در میان‌ مسلمین‌، خآن‌های‌ است‌ که‌ در آن‌ با یتیمی‌ بدرفتاری‌ می‌شود آن‌گاه‌ دو انگشت‌ خویش‌ را بالا نموده‌ و فرمودند: من‌ و متکفل‌ یتیم‌ در بهشت‌ این‌ گونه‌ در جوار همدیگر قرار داریم‌».

﴿وَلَا تَحَٰٓضُّونَ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡکِینِ١٨

«و بر اطعام‌ مسکین‌ برنمی‌انگیزید» یعنی: خودتان‌ را یا همدیگر را بر آن‌ رغبت ‌نمی‌دهید و برنمی‌انگیزید در نتیجه‌، فقیر و بینوا در میان‌ شما مغلوب‌ و مقهور گردیده‌ و هیچ‌ دست‌ یاری‌ای‌ به‌سوی‌ وی‌ دراز نمی‌شود.

﴿وَتَأۡکُلُونَ ٱلتُّرَاثَ أَکۡلٗا لَّمّٗا١٩

«و مال‌ میراث‌ را می‌خورید» یعنی: اموال‌ ارث‌ یتیمان‌ و زنان‌ و ناتوانان‌ را «به ‌خوردنی‌ بسیار» بی‌آن‌که‌ حلال‌ و حرام‌ را از هم‌ فرق‌ کنید. یادآور می‌شویم‌ که‌ مشرکان‌ به‌ زنان‌ و کودکان‌ میراث‌ نمی‌دادند و سهم‌ آنان‌ را می‌خوردند.

﴿وَتُحِبُّونَ ٱلۡمَالَ حُبّٗا جَمّٗا٢٠

«و مال‌ را دوست‌ دارید، به‌ دوست‌داشتنی‌ بسیار» همراه‌ با حرص‌ و آز و باز داشتن‌ دیگران‌ از حقوق‌ مسلم‌شان‌. خلاصه‌ این‌که: شما دنیا را بر آخرت ‌ترجیح‌ می‌دهید در حالی‌ که‌ خداوند عزوجل  تلاش‌ برای‌ آخرت‌ را بیشتر از تلاش‌ برای‌ دنیا دوست‌ دارد و به‌ این‌ راضی‌ نیست‌ که‌ دوستی‌ دنیا و لذت‌های‌ آن‌ بر انسان‌ غلبه‌کند و به‌ حد افراط برسد.

﴿کَلَّآۖ إِذَا دُکَّتِ ٱلۡأَرۡضُ دَکّٗا دَکّٗا٢١

«نه‌ چنان‌ است» یعنی: سزاوار نیست‌ که‌ عمل‌ شما آن‌گونه‌ باشد «آن‌گاه‌ که ‌زمین‌، سخت‌ درهم‌ کوبیده‌ شود» دک: درهم ‌شکستن‌، فروکوبیدن‌ و هم‌ سطح‌ کردن ‌یک‌ چیز مرتفع‌ است‌. یعنی: زمین‌ پشت‌ سر هم‌ چنان‌ درهم‌ کوبیده‌ شود که‌ هر بنا و ساختمانی‌ بر روی‌ آن‌ ویران‌ گردد تا بدانجا که‌ کوه‌ها و پشته‌ها به‌ دشت‌ و هامون ‌همواری‌ تبدیل‌ گردد. دکان‌ نیز از ماده «دک‌» است‌ زیرا محلی‌ است‌ هم‌ سطح‌ وهموار.

﴿وَجَآءَ رَبُّکَ وَٱلۡمَلَکُ صَفّٗا صَفّٗا٢٢

«و بیاید پروردگارت» سبحانه‌ و تعالی‌ برای‌ فیصله‌ کردن‌ و داوری‌ قاطع‌ در میان ‌بندگانش «و بیایند فرشتگان‌ صف‌ در صف» یعنی: فرشتگان‌ همه‌ آسمان‌ها فرود می‌آیند و همه‌ صف‌ می‌کشند.

﴿وَجِاْیٓءَ یَوۡمَئِذِۢ بِجَهَنَّمَۚ یَوۡمَئِذٖ یَتَذَکَّرُ ٱلۡإِنسَٰنُ وَأَنَّىٰ لَهُ ٱلذِّکۡرَىٰ٢٣

«و جهنم‌ را در آن‌ روز حاضر آورند» درحالی‌که‌ دارای‌ مهارهایی‌ است‌ و فرشتگان‌ مهارهای‌ آن‌ را می‌کشند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌مسعود رضی الله عنه  آمده ‌است: «جهنم‌ در روز قیامت‌ حاضر آورده‌ می‌شود در حالی‌‌که‌ دارای‌ هفتاد هزار مهار است‌ و با هر مهاری‌ هفتاد هزار فرشته‌ است‌ که‌ آن‌ را می‌کشند». «آن‌روز است‌ که‌ انسان‌ پند گیرد» و از کفر و معاصی‌ای‌ که‌ در دنیا انجام‌ داده بود، پشیمان‌ شود «ولی‌ کجا او را جای‌ پندگرفتن‌ باشد؟» یعنی: پند گرفتن‌ فقط در صورتی‌ برای‌ او سودمند بود که‌ قبل‌ از دررسیدن‌ مرگ‌ حق‌ را به‌یاد می‌آورد لذا توبه‌ و ندامت‌ در آخرت‌ هیچ‌ سودی‌ برایش‌ در بر ندارد.

﴿یَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی قَدَّمۡتُ لِحَیَاتِی٢٤

«می‌گوید: کاش‌ برای‌ این‌ زندگی‌ خویش‌ چیزی‌ پیش‌ فرستاده‌ بودم» در دنیا تا اکنون‌ این‌ قدر بیچاره‌ نمی‌ بودم‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «اگر بنده‌ای‌ از هنگام ‌تولد تا دم‌ مرگ‌ در طاعت‌ خدای‌  عزوجل ‌ بر روی‌ خود افتاده‌ باشد، بی‌گمان‌ روز قیامت‌ عمل‌ خویش‌ را ناچیز و حقیر می‌شمارد و قطعا دوست‌ دارد که‌ به‌ سوی‌ دنیا برگردانیده‌ شود تا بر مزد و پاداش‌ خویش‌ بیفزاید».

﴿فَیَوۡمَئِذٖ لَّا یُعَذِّبُ عَذَابَهُۥٓ أَحَدٞ٢٥

«پس‌ در آن‌ روز هیچ‌کس‌ چون‌ عذاب‌ کردن‌ او عذاب‌ نکند» یعنی: عذاب ‌خداوند عزوجل  در روز قیامت‌ بر نافرمانان‌ به‌گونه‌ای‌ سخت‌ و سهمگین‌ است‌ که‌ جز او هیچ‌کس‌ بر چنان‌ عذابی‌ قادر نیست‌ زیرا سلطه‌ مطلق‌ در حساب‌ و جزا از آن‌ خداوند عزوجل  است‌ و هیچ‌کس‌ از قبضه‌ قدرت‌ و سلطه‌ وی‌ بیرون‌ آمده‌ نمی‌تواند.

﴿وَلَا یُوثِقُ وَثَاقَهُۥٓ أَحَدٞ٢٦

«و هیچ‌کس‌ چون‌ در بند کشیدن‌ او، دربند نکشد» یعنی: هیچ‌کس‌ چون‌ او مجرمان‌ را به‌ بند و زنجیر نکشد. آری‌! این‌ عذاب‌ مجرمان‌ است‌ اما مؤمن ‌برخوردار از روان‌ پاکیزه‌ و مطمئن‌، حال‌ و وضع‌ دیگری‌ دارد:

﴿یَٰٓأَیَّتُهَا ٱلنَّفۡسُ ٱلۡمُطۡمَئِنَّةُ٢٧ ٱرۡجِعِیٓ إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَةٗ مَّرۡضِیَّةٗ٢٨

«ای‌ نفس‌ مطمئنه» یعنی: ای‌ روح‌ آرام‌ به‌ یقین‌ رسیده‌ که‌ در ایمان‌ به‌ خداوند عزوجل  و باور به‌ یگانگی‌ او به‌ چنان‌ یقینی‌ رسیده‌ای‌ که‌ هیچ‌ شکی‌ با آن ‌آمیخته‌ نیست‌ و هیچ‌ ریب‌ و ریایی‌ در آن‌ سراغ‌ نمی‌شود. ای‌ روحی‌ که‌ به‌ قضای ‌الهی‌ راضی‌ گشته‌ای‌ و دانسته‌ای‌ که‌ همه‌ چیز مطابق‌ مقدرات‌ اوست‌ و آنچه‌ به ‌انسان‌ باید برسد، رسیدنی‌ است‌ و از او دوری‌ ندارد و آنچه‌ که‌ به‌ وی‌ رسیدنی ‌نیست‌، از او کاملا به‌دور است‌، ای‌ روح‌ خشنود و آرام‌! «بازگرد به‌سوی‌ پروردگار خویش‌ خشنود» از او؛ با پاداشی‌ که‌ به‌ تو بخشیده‌ است‌ «و او نیز از تو خشنود است» یعنی: خدای‌  عزوجل ‌ نیز از تو خشنود است‌ و تو روز قیامت‌ آرام‌ و آسوده‌ در عرصات‌ می‌آیی‌ زیرا در هنگام‌ مرگ‌ و در هنگام‌ رستاخیز به‌ بهشت‌ مژده‌ داده‌ می‌شوی‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیات‌ دو روایت‌ نقل‌ شده‌است‌؛ بنا بر روایت‌ اول: این ‌آیات‌ درباره‌ حضرت‌ حمزه‌ رضی الله عنه  نازل‌ شد آن‌گاه‌ که‌ در احد به‌شهادت‌ رسید. بنا بر روایت‌ دوم: این‌ آیات‌ درباره‌ حضرت‌ عثمان‌ رضی الله عنه  نازل‌ شد بعد از آن‌که‌ چاه‌ رومه‌ را خرید و آن‌ را برای‌ آب‌ آشامیدنی‌ مردم‌ وقف‌ کرد.

﴿فَٱدۡخُلِی فِی عِبَٰدِی٢٩

«پس‌ در زمره‌ بندگان» خاص‌ و صالح‌ «من‌ درآی» و ازجمله‌ آنان‌ باش‌.

﴿وَٱدۡخُلِی جَنَّتِی٣٠

«و در بهشت‌ من‌ داخل‌ شو» همراه‌ با صالحان‌ و خاصان‌. یعنی‌ این‌ گرامیداشتی ‌است‌ که‌ فوق‌ آن‌ هیچ‌ گرامیداشتی‌ وجود ندارد. چنان‌که‌ مفسران‌ بیان‌ کرده‌اند، این‌ خطاب‌ و ندا هم‌ در هنگام‌ احتضار و هم‌ در روز قیامت‌ به‌ این‌ انسان‌ وارسته‌ گفته‌ می‌شود.