مکی است و دارای (53) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره بهسبب توصیف مؤمنان به این وصف که ایشان در امور خود باهم مشورت میکنند[1] و از آن روی که شوری در اسلام قاعده و زیربنای نظام سیاسی و اجتماعی زندگی مسلمانان و تحقق بخش مصالح علیای امت اسلامی است، «شوری» نامیده شد.
محور اساسی این سوره، بیان حقیقت وحی و رسالت است.
﴿حمٓ١ عٓسٓقٓ٢﴾.
چنین خوانده میشود: «حاء، میم، عین، سین، قاف» با ادغام سین در قاف. شایان ذکر است؛ تنها در این سوره از قرآن کریم است که دو آیه از حروف مقطعه در آغاز آن آمده است و شاید هردو آیه، دو اسم برای این سوره باشد. گفتنی است که سخن درباره حروف مقطعه در اول سوره «بقره» گذشت.
﴿کَذَٰلِکَ یُوحِیٓ إِلَیۡکَ وَإِلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکَ ٱللَّهُ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٣﴾.
«اینگونه خداوند غالب باحکمت بهسوی تو و بهسوی کسانی که پیش از تو بودند، وحی میفرستد» یعنی: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! بسان وحیی که خداوند غالب و با حکمت بر سایر پیامبران علیهم السلام فرستاد و کتب خویش را که شامل دعوت بهسوی توحید ومعاد است، بر آنان فرود آورد، بدینسان این امور را بهسوی تو نیز در این سوره وحی میفرستد پس بدان که حق تعالی این اصول را نه فقط در قرآن بلکه در تمام کتابهای آسمانی تکرار کرده است.
در حدیث شریف به روایت عائشه رضی الله عنها آمده است که فرمود: حارث بن هشام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال کرد و گفت: یا رسولالله! چگونه وحی بهسوی شما فرود میآید؟ ایشان فرمودند: «أحیانا یأتینی مثل صلصلة الجرس وهو أشده علی فیفصم عنی وقد وعیت ما قال، وأحیانا یأتینی الملک رجلا فیکلمنی فأعی ما یقول». «احیانا وحی مانند آهنگ جرس بر من میآید و آن سختترین انواع وحی بر من است پس، از من درحالی قطع میشود که آنچه را فرشته گفته است، فراگرفتهام و احیانا هم فرشته بهصورت مردی نزد من میآید و با من سخن میگوید پس آنچه را که میگوید فرامیگیرم». عائشه رضی الله عنها میافزاید: «من دیدم که وحی در روز بسیار سردی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل میشد و هنگامیکه وحی از ایشان قطع میشد، از پیشانی مبارکشان عرق میریخت؛ از بس که جریان وحی بر ایشان فشار میآورد».
﴿لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ٤﴾.
«آنچه در آسمآنها و آنچه در زمین است از آن خدا است» در ملک، در آفرینش، در بندگی و در اداره «و او علی و عظیم است» دو وصف «علی» و «عظیم» یعنی: بلندمرتبه بزرگقدر، بر کمال قدرت و نفوذ تصرف خدای سبحان بر تمام مخلوقاتش دلالت میکنند لذا ذکر این دو وصف مناسب این مقام بود.
﴿تَکَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ یَتَفَطَّرۡنَ مِن فَوۡقِهِنَّۚ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَیَسۡتَغۡفِرُونَ لِمَن فِی ٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ٥﴾.
«چیزی نمانده که آسمآنها از فرازشان پارهپاره شوند» یتفطرن: یعنی چیزی نمانده که آسمآنها به سبب عظمت و جلال شأن خدای سبحان، از فراز سر مردم بشکافند و درهم فروریزند. به قولی، مراد این است: نزدیک است که آسمآنها از این سخن مشرکان که گفتند: خداوند فرزندی برگرفته، بشکافند و پارهپاره شوند. همچنین محتمل است که مراد این باشد: از بس که آسمآنها بزرگند، نزدیک است بشکافند و از هم پارهپاره شوند. یا مراد این است: نزدیک است که آسمآنها بهسبب وجود فرشتگان بسیاری که بر آنها قرار دارند، بشکافند و پارهپاره شوند. چنانکه در حدیث شریف به روایت احمد و ترمذی آمدهاست: «أطت السماء وحُقَّ لها أن تئط، ما فیها موضع قدم إلا وفیه ملک راکع أو ساجد». «آسمان به ناله درآمد و سزاوار آن است که ناله کند زیرا جای یک قدم در آن نیست جز اینکه در آن فرشتهای درحال رکوع یا سجده است».
«و فرشتگان همراه حمد پروردگارشان تسبیح میگویند» یعنی: آنها خدای سبحان را از آنچه که سزاوار شأنش نیست و اطلاق آن بر وی جایز نمیباشد، در حالی بهپاکی یاد میکنند که از روی فروتنی، شکر و عبودیت وی را بهجا میآورند و به سبب آنچه که از عظمت حق تعالی میبینند، حمد و سپاس وی را بر زبان دارند «و» فرشتگان «برای کسانی که در زمین هستند» از بندگان مؤمن خداوند عزوجل «آمرزش میطلبند» چنانکه در سوره «غافر» نیز گذشت. آنگاه خداوند متعال به بیان حقیقتی میپردازد که سبب طمع بستن کافران به ایمان و توبه فاسقان است: «آگاه باش؛ در حقیقت خداست که آمرزنده مهربان است» یعنی: او دارای مغفرت و رحمت بسیاری است پس دعای فرشتگان را اجابت گفته و بر مؤمنان میآمرزد و ایشان را مورد مرحمت خویش قرار میدهد.
﴿وَٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیۡهِمۡ وَمَآ أَنتَ عَلَیۡهِم بِوَکِیلٖ٦﴾.
«و کسانی که به جای الله سرورانی برای خود گرفتهاند» یعنی: بتانی را به پرستش گرفتهاند «الله بر آنان نگهبان است» یعنی: او اعمالشان را نگاه میدارد تا به سبب آن مجازاتشان کند و او بر اعمالشان ناظر است؛ پس چیزی از اعمالشان از حساب وی به دور نمیماند «و تو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «وکیل آنان نیستی» یعنی: ما تو را موکل و نگهبان آنان قرار نداده و از تو هیچگونه تعهدی در قبال آنان نگرفتهایم تا تو را به گناهانشان مؤاخذه کنیم و نه هدایت آنان را به تو سپردهایم بلکه بر عهده تو فقط ابلاغ و رساندن پیام است و بس.
﴿وَکَذَٰلِکَ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ قُرۡءَانًا عَرَبِیّٗا لِّتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَا وَتُنذِرَ یَوۡمَ ٱلۡجَمۡعِ لَا رَیۡبَ فِیهِۚ فَرِیقٞ فِی ٱلۡجَنَّةِ وَفَرِیقٞ فِی ٱلسَّعِیرِ٧﴾.
«و بدینگونه» یعنی: چنانکه بهسوی پیامبران قبل از تو وحی فرستادیم «بهسوی تو نیز قرآنی عربی را» به زبان قومت «فرستادیم» چنانکه بر هر پیامبری به زبان قومش وحی فرستادهایم «تا امالقری را بیم دهی» امالقری: مکه مکرمه است و مراد اهالی آنند. یعنی: تا اهالی مکه را هشدار دهی. مکه امالقری نامیده شد زیرا آن سرزمین، نسبت به سایر سرزمینها از شرف بیشتری برخوردار است، به دلایل بسیاری که از آن جمله این حدیث شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به مکهاست: «والله إنک لخیر أرض الله و أحب أرض الله إلی الله ولولا أنی أخرجت منک ماخرجت». «به خدا سوگند که قطعا تو بهترین و دوست داشتهترین سرزمینهای خداوند در نزد وی هستی و اگر نبود که من از تو اخراج شدم، هرگز از تو بیرون نمیآمدم». و چنانکه علمای عصر جدید اثبات کردهاند، مکه مکرمه در مرکز قطب دایره کره زمین قرار دارد. «و» نیز قرآن را به سوی تو فرستادیم تا بیم دهی از عذاب «کسانی را که پیرامون آن هستند» از مردم در سایر بلاد «و بیم دهی از روز جمع» یعنی: از روز قیامت زیرا آن روز، مجمع خلایق است و خدای عزوجل اولین و آخرین را ـ همه ـ در عرصه فراخ آن گرد میآورد همچنین در آن روز، حق تعالی ارواح را با اجساد جمع میکند «که تردیدی در آن نیست» و وقوع آن حتمی و غیرقابل برگشت است «گروهی در بهشتند و گروهی در دوزخ» یعنی: همه خلایق در محشر گرد میآیند آنگاه هر گروهی بهسوی سرنوشت و جایگاه خویش رهسپار ساخته میشوند.
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَهُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰکِن یُدۡخِلُ مَن یَشَآءُ فِی رَحۡمَتِهِۦۚ وَٱلظَّٰلِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ٨﴾.
«و اگر خدا میخواست، قطعا آنان را» یعنی: بشر را «امتی یگانه» یعنی: اهل دین واحدی «میگردانید» یا بر هدایت و یا بر گمراهی ولی آنان به مشیت ازلی و بر طبق حکمت بالغه حق تعالی، به ادیان مختلفی متفرق شدند «لیکن هرکه را که بخواهد، به رحمت خویش درمیآورد» با وارد نمودنش در دین حق که اسلام است «و ستمگران» یعنی: مشرکان «هیچ یار و یاوری ندارند» که عذاب را از آنان دفعکند و آنها را در این موقف دشوار، یاری دهد.
﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَۖ فَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡوَلِیُّ وَهُوَ یُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٩﴾.
«آیا به جای او سرورانی برای خود گرفتهاند؟» یعنی: آیا کافران بهجای خدای سبحان دوستان و سرورانی از بتان برای خود گرفتهاند که آنها را به این خاطر که یاریشان دهند، پرستش میکنند؟ استفهام انکاری است «خداست که سرور راستین است» یعنی: حال آنکه فقط حق تعالی سزاوار آن است که وی را به سروری گیرند زیرا آفریننده روزی دهنده زیان رسان نفع رسان یاریدهنده برای هرکس که بخواهد، فقط اوست «و اوست» یعنی: فقط از شأن و قدرت اوست: «که مردگان را زنده میکند و همو است که بر هر چیزی تواناست» یعنی: او بر هر امری که مقوله قدرت و توانایی بر آن اطلاق شود، تواناست لذا فقط او سزاوار و شایسته آن است که به الوهیت مخصوص ساخته شده و در پرستش یگانه و یکتا قرار داده شود و به یگانگی به سروری و دوستی گرفته شود.
﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِیهِ مِن شَیۡءٖ فَحُکۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبِّی عَلَیۡهِ تَوَکَّلۡتُ وَإِلَیۡهِ أُنِیبُ١٠﴾.
«و در باره هر چیزی اختلاف پیدا کردید، داوریش بهسوی خداوند است» یعنی: بندگان در هر چیزی ـ از کار دین ـ که اختلاف پیدا میکنند، تنها مرجع فیصله دادن و داوری در مورد آن، خداوند عزوجل است و او بهزودی روز قیامت در آن داوری میکند، در آن روز است که دعواها و جنجالهای طرفهای اختلافکننده را فیصله میدهد و در آن هنگام است که محق از مبطل بازشناخته شده و دو گروه بهشتی و دوزخی از یکدیگر متمایز میگردند «این» حکم کننده در مورد هر چیز «الله پروردگار من است، بر او توکل کردم» یعنی: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! این حقیقت را به آنان ابلاغ کن و بگو: من در تمام امور خویش بر الله عزوجل پروردگار خود توکل کردم نه بر غیر وی و کار خویش را در تمام شؤون خود فقط به او سپردم «و بهسوی او باز میگردم» نه بهسوی غیر وی.
﴿فَاطِرُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ جَعَلَ لَکُم مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَمِنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ أَزۡوَٰجٗا یَذۡرَؤُکُمۡ فِیهِۚ لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ١١﴾.
«فاطر آسمآنها و زمین است» یعنی: خداوند عزوجل آفریننده و ابداعکننده آنها از عدم است «از جنس خودتان برای شما جفتهایی» یعنی: مردان و زنانی را؛ نسلی پس از نسل دیگر «آفرید و از چهارپایان نیز جفتهایی آفرید» یعنی: برای چهارپایان نیز از جنس خود آنها نرینهها و مادینههایی آفرید. یا برای شما از چهارپایان، انواع و اصنافی از نرینه و مادینه آفرید؛ و آنها عبارت از هشت نوع حیوانیاند که حق تعالی آنها را در سوره «انعام» ذکر کرده است «شما را در آن میپراکند» یعنی: با قرار دادنتان در سلک زوجیت و درآوردنتان در سلسله نرینهگی و مادینهگی، شما را بسیار میگرداند زیرا نرینهگی و مادینهگی سبب تکثیر نسل است. گفتنی است که خداوند عزوجل خود را به داشتن این تدبیر و این ویژگی ستود تا به کارگیری سنت فطری «زوجیت»، بر میزان حکمت تامه وی بر پراکندن زندگان در زمین دلالت کند «چیزی مانند او نیست» یعنی: چیزی از مخلوقات باری تعالی به پایه وی نمیرسد تا در ذات و صفات ـ چون حکمت، قدرت وعلم ـ همانند وی باشد پس نه او به چیزی از مخلوقاتش شباهت دارد و نه آنان به او «و اوست شنوای» همه صداها از همه موجودات «بینا» به همه امور؛ پس او آفریدههای خویش را بنا بر حکمت خویش میآفریند و همه مخلوقات ـ اعم از ریز و بزرگ و آشکار و نهان آنها ـ را میبیند.
﴿لَهُۥ مَقَالِیدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ وَیَقۡدِرُۚ إِنَّهُۥ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ١٢﴾.
«مقالید آسمآنها و زمین» یعنی گنجها، یا کلیدهای آنها «از آن اوست» پس فقط او متصرف و حاکم آسمآنها و زمین است «برای هرکه بخواهد روزی را گشاده میدارد و برای هرکه بخواهد تنگ میدارد» از خلق خویش و او در این گشاده داشتنو فروبسته داشتن رزق و روزی، صاحب حکمت و عدالت تام است «اوست که بههر چیزی داناست» لذا هیچ پوشیدهای بر وی پنهان نمیماند و هیچ مصلحتی برای خلق، از دید وی غایب نیست.
مراد از بیان این اوصاف این است که بتان چیزی از اینها را دارا نیستند پس به هیچ وجه شایسته پرستش نمیباشند.
﴿شَرَعَ لَکُم مِّنَ ٱلدِّینِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ وَمَا وَصَّیۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَمُوسَىٰ وَعِیسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِیمُواْ ٱلدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِیهِۚ کَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِکِینَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَیۡهِۚ ٱللَّهُ یَجۡتَبِیٓ إِلَیۡهِ مَن یَشَآءُ وَیَهۡدِیٓ إِلَیۡهِ مَن یُنِیبُ١٣﴾.
این آیهکریمه، دربرگیرنده نام هر پنج پیامبر اولیالعزم الهی است.
حق تعالی «از احکام دین» و آیین «آنچه را که به نوح در باره آن سفارش کرده بود» از توحید و اصول برنامههای دین حق که پیامبران علیهم السلام در آنها هیچ اختلافی نداشته و کتابهای آسمانی همه بر آنها توافق و هماهنگی عام و تام دارند؛ «برای شما» نیز «مشروع گردانید» و مقرر داشت «و آنچه را بهسوی تو وحی کردیم» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! از قرآن و قوانین و مقررات اسلام و برائت از شرک «و آنچه را که بهابراهیم و موسی و عیسی در باره آن سفارش کردیم» از احکام و برنامههایی که شریعتها در آنها اتفاق و انسجام کامل دارند؛ آری! این ما به الاشتراک همه پیامبران علیهم السلام عبارت است از: «اینکه: دین را برپا دارید» یعنی: دین اسلام را که عبارت از ایمان به خداوند عزوجل و توحید وی و طاعت پیامبران و پذیرش قوانین و مقررات شرعی است، برپا دارید «و در آن متفرق نشوید» یعنی: در ایمان به خداوند عزوجل و یگانگیاش و در پیروی و اطاعت از پیامبرانش و قبول شرایع و قوانینش، باهم اختلاف نکنید زیرا اختلاف در این اصول صحیح نیست. مجاهد میگوید: «خداوند عزوجل هیچ پیامبری را برنینگیخت جز اینکه او را به برپا داشتن نماز، دادن زکات و اقرار به طاعت خویش سفارش کرد پس این است دین وی که آن را برای همه پیامبران مشروع گردانیده است». البته اختلاف در شعایر فرعی دین و تفاصیل و انواع عبادات، شامل این دستور نمیشود زیرا اموری از این قبیل، از شریعتی تا شریعت دیگر باهم تفاوت و اختلاف دارند چنان که خداوند متعالمیفرماید: ﴿لِکُلّٖ جَعَلۡنَا مِنکُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ﴾ [المائدة: 48]. «برای هر امتی از شما، شریعت و راه و روشی مخصوص، معین داشتهایم».
«آنچه که مشرکان را بهسوی آن فرامیخوانی، بر آنها گران آمد» یعنی: دعوتت از مشرکان بهسوی توحید و ترک بتان، بر آنان دشوار و گواهیدادن به یگانگی خداوند عزوجل و اقرار به کلمه توحید بر آنان سخت گران آمد و ابلیس و سپاهیانش از این دعوت سخت در فشار قرار گرفته و از آن دلتنگ شدند اما خدای عزوجل جز این نمیپذیرد که این دعوت را یاری داده و آن را برتر گرداند و به پیروزی نهایی برساند «الله هرکه را» از بندگانش «بخواهد، بهسوی خود برمیگزیند» با توفیق دادنش به عقیده توحیدی و درآوردنش به دین حنیف خویش «و هرکس را که روی به درگاه او آورد، بهسوی خود هدایت میکند» یعنی: هرکس را که بهسوی طاعتش بازگشته و انابتگرانه به عبادتش روی آورد، به رفتن در راه دینش توفیق داده و او را برای عبادتش برمیگزیند و پاک و پیراستهاش میدارد.
﴿وَمَا تَفَرَّقُوٓاْ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡیَۢا بَیۡنَهُمۡۚ وَلَوۡلَا کَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّکَ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى لَّقُضِیَ بَیۡنَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ أُورِثُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لَفِی شَکّٖ مِّنۡهُ مُرِیبٖ١٤﴾.
«و متفرق نشدند مگر پس از آنکه علم برایشان آمد، به صرف حسد میان همدیگر» یعنی: اهل کتاب بعد از پیامبران خویش پراکنده نشدند و به تفرقه روی نیاوردند مگر از روی علم به این امر که تفرقه گمراهی است ولی با وجود این علم ـ به انگیزه تجاوز، حسد، رقابت بر سر طلب ریاست، تکبر، عار و ننگ ـ در میان امتهای پیامبران پیشین تفرقه حاکم شد و آنها پس از گذشت مدتی طولانی از بعثت پیامبران خود، باهم اختلاف پیشه کردند پس گروهی ایمان آورده و گروهی دیگر کافر شدند و کافران جز از روی تکبر و حسد، به کفر روی نیاوردند. البته اینهشداری است به امت اسلام که مبادا ـ از روی تجاوز، حسد، ریاست طلبی و رقابتهای نادرست ـ در میان خود متفرق شوند «و اگر حکم پیشین پروردگارت» درمورد مهلت دادن و به تأخیر انداختن عذاب از آنان «تا زمانی معین» یعنی: تا روز قیامت «نبود، قطعا میانشان فیصله شده بود» یعنی: قطعا قضا و فیصله الهی در میانشان ـ با فرود آوردن عذاب عاجل برکافران و نجات دادن مؤمنان ـ در همین دنیا تحقق مییافت «و کسانی که بعد از آنان» یعنی: بعد از انبیای الهی و بعد از آن نسلهای اختلاف پیشه «کتاب را میراث داده شدند» که مراد اهل کتاب ـ از یهود ونصاری ـ اند که در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بهسر میبردند «همانا درباره او در شک هستند» یعنی: آنها در کار دین و کتاب خویش در حیرت و سردرگمی و در «شکی بسیار قوی» و سخت قرار داشته و به حقیقت آن ایمان و یقین راسخ ندارند پس بی هیچ دلیل و برهانی به طور کورکورانه از پدران و پیشینیانشان تقلید میکنند. به قولی: مراد از آنان: کفار مشرک عرب اند که بعد از اهل کتاب، به آنان نیز قرآن داده شد اما آنان درباره قرآن سخت در شک قرار دارند.
﴿فَلِذَٰلِکَ فَٱدۡعُۖ وَٱسۡتَقِمۡ کَمَآ أُمِرۡتَۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡۖ وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن کِتَٰبٖۖ وَأُمِرۡتُ لِأَعۡدِلَ بَیۡنَکُمُۖ ٱللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمۡۖ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَکُمۡ أَعۡمَٰلُکُمۡۖ لَا حُجَّةَ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُۖ ٱللَّهُ یَجۡمَعُ بَیۡنَنَاۖ وَإِلَیۡهِ ٱلۡمَصِیرُ١٥﴾.
این آیه کریمه، دربرگیرنده ده امر و نهی است که هریک از آنها به ذات خود مستقل میباشند پس از این حیث، برای این آیهکریمه نمونه دیگری ـ جز آیهالکرسی ـ وجود ندارد زیرا آیه الکرسی نیز مشتمل بر ده موضوع است. گفتنی است که هرچند این اوامر و نواهی خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صادر شده است اما عام است و خود ایشان و امتشان همه را در بر میگیرد.
«پس برای این» یعنی: بهخاطر آنچه که ذکر شد از شک و تفرقه، یا بهخاطر اینکه اصول دین برای همه امتها به طور یکسان مشروع گردانیده شد «دعوت کن و چنانکه دستور یافتهای» از جانب خدای خویش «پایداری کن» در این دعوت و بر تبلیغ رسالت استمرار بورز «و هوی و هوسهای» باطل و تعصبات کور و ناروا و کج اندیشانه «آنان را پیروی نکن» و به مخالفت کسانی که با تو در ذکر خداوند عزوجل و برپاداشت اوامر وی میستیزند، اهمیت نده «و بگو: به هر کتابی که خدا نازل کرده» بر پیامبران خویش علیهم السلام «ایمان آوردم» و من مانند کسانی نیستم که به برخی از این کتابها ایمان آورده و به برخی دیگر کافر شدند «و دستور یافتهام که میان شما عدالت کنم» در احکام خداوند عزوجل ، هنگامی که در دعاوی و خصومتهای خویش نزد من مرافعه و دادخواهی میکنید و دستور یافتهام که بر شما جفا و ستم نکرده و فقط حق را برپا دارم.
«الله پروردگار ما و پروردگار شماست» و آفریننده ما و آفریننده شما «اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شماست» یعنی: ثواب و عقاب اعمال ما مخصوص به خود ما و ثواب و عقاب اعمال شما مخصوص به خود شماست و ما از شما و کار و کردار شما بیزاریم «میان ما و شما گفتوگویی نیست» یعنی: میان ما و شما دعوا و جنجالی نیست زیرا حقیقت روشن و آشکار است. سدی میگوید: «این حکم مربوط به دوره مکی بود که «آیه سیف» نازل نشده بود زیرا این آیه کریمه مکی است و آیه سیف (که مشروعیت جهاد مسلحانه را اعلام کرد) بعد از هجرت نازلشد». «خدا ما و شما را گرد میآورد» در محشر «و بازگشت بهسوی اوست» در روز قیامت پس او هرکس را در برابر عملش جزا میدهد.
در بیان سبب نزول آمده است: این آیهکریمه درباره ولید بن مغیره و شیبه بن ربیعه نازل شد زیرا آنها از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواستند تا از دین و دعوت خویش بهسوی کیش قریش برگردد؛ بر این شرط که ولید نصف مال خود را به ایشان بدهد و شیبه دخترش را به ازدواج ایشان درآورد.
﴿وَٱلَّذِینَ یُحَآجُّونَ فِی ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا ٱسۡتُجِیبَ لَهُۥ حُجَّتُهُمۡ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَعَلَیۡهِمۡ غَضَبٞ وَلَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٌ١٦﴾.
«و کسانی که درباره خدا» یعنی: در دین وی «پس از پذیرفته شدن دعوت وی» یعنی: بعد از آنکه مردم آن را قبول کرده و به آن درآمدهاند «محاجه میکنند» و در آن مقابله و چون و چرا مینمایند؛ «احتجاجشان نزد پروردگارشان باطل است»یعنی: این احتجاجشان پایه و مایهای نداشته و کاملا بیاساس و واهی است و همانند چیزی است که از جای خویش به سراشیب زوال میلغزد و نابود میشود «و خشمی بزرگ بر آنان است» از سوی خداوند عزوجل به سبب مجادله ناروایشان «و بر آنان عذابی سخت» و سهمگین «خواهد بود» در آخرت؛ در برابر کفرشان. مجاهد میگوید: «این گروه مردمی بودند که گمان میکردند جاهلیت برگشتنی است لذا با کسانی که اسلام را پذیرفته و دعوت حق را اجابت گفته بودند، مجادله و بگومگو میکردند تا شاید مجددا آنها را به جاهلیت برگردانند». قتاده میگوید: «مراد از آنان یهود و نصارایند و محاجه آنان عبارت بود از این سخنشان که: پیامبر ما قبل از پیامبر شما و کتاب ما قبل از کتاب شما بوده است پس ما از شما برتریم!».
ابن منذر از عکرمه در بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت کرده است که گفت: چون سوره ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١﴾ [النصر:1] نازل شد، مشرکان مکه به مؤمنانی که در میانشان بودند، گفتند: اینک که مردم گروهگروه به دین خدا عزوجل درآمدهاند، شما از میان ما بیرون روید، آخر تا کی و برای چه در میان ما اقامت میگزینید؟ پس این آیه کریمه نازل شد. اما عبدالرزاق از قتاده در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده است که گفت: مراد از آنان یهود و نصاری بودند که به مؤمنان گفتند: کتاب ما قبل از کتاب شما و پیامبر ما قبل از پیامبر شماست پس ما از شما بهتریم.
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ وَٱلۡمِیزَانَۗ وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ قَرِیبٞ١٧﴾.
«خدا همان کسی است که کتاب را بهحق» یعنی: به صدق و راستی «فرود آورد» مراد جنس کتاب است پس این معنی، شامل تمام کتابهایی که بر پیامبران علیهم السلام نازل شده است، میشود «و میزان را نیز» یعنی: او عدالت را نیز برای برپا داشت داد و انصاف فرود آورد. حق تعالی عدالت را «میزان: ترازو» نامید زیرا ترازو ابزار عدل و انصاف و برابری میان خلق در معاملات داد و ستد و خرید و فروش آنان است. بهقولی: مراد از میزان: مضامین و احکامی است که در کتب آسمانی در مورد بیان خیر و شر آمده است. به قولی دیگر مراد این است: خدای عزوجل وزن کردن با ترازو و ابزارهای سنجش را برای مردم آموخت تا حقوق در میانشان ضایع نگردیده و از وقوع مظالم در میانشان جلوگیری شود «و تو چه دانی، چه بسا قیامت نزدیک باشد» و تو از نزدیک بودن آن آگاهی نداری. این جمله، ترغیب و انگیزشی است به پیروی از شرع الله عزوجل و هشداری است از وقوع ناگهانی قیامت و لزوم آماده بودن برای آن. یعنی: چون از زمان وقوع قیامت آگاهی ندارید پس همیشه برای آن آماده باشید.
﴿یَسۡتَعۡجِلُ بِهَا ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِهَاۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مُشۡفِقُونَ مِنۡهَا وَیَعۡلَمُونَ أَنَّهَا ٱلۡحَقُّۗ أَلَآ إِنَّ ٱلَّذِینَ یُمَارُونَ فِی ٱلسَّاعَةِ لَفِی ضَلَٰلِۢ بَعِیدٍ١٨﴾.
«کسانی که به قیامت ایمان ندارند، شتابزده آن را میخواهند» که این شتابزدگی آنها، از روی ریشخند و تمسخر به قیامت و ناشی از تکذیب و ناباوری به آن است «و کسانی که ایمان آوردهاند، از آن ترسانند» یعنی: از آمدن قیامت در ترس و لرز و نگرانی به سر میبرند پس آنان با در نظر داشت حقانیت آن، در عمل کوشایند و برای آن مستعد و آماده میباشند زیرا آنها میدانند که در قیامت مورد محاسبه و بازپرسی قرار میگیرند. فعل «اشفق» اگر به «من» متعدی شود ـ چنانکه در اینجاست ـ معنای ترس و هراس در آن آشکارتر است و اگر به «علی» متعدی شود، مانند: «اشفقت علی الیتیم: دلم بر یتیم سوخت» در این صورت، معنای عنایت و شفقت در آن آشکارتر میباشد.
در حدیث شریف متواتر آمده است که مردی در یکی از سفرهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ندای بلند خطاب به ایشان گفت: ای محمد! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با صدایی همانند صدای وی پاسخ دادند: «هاؤم!» یعنی: بلی! چه میگویی؟ باز آن شخص با همان صدای بلند از ایشان پرسید؟ قیامت چه وقت است؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ دادند: «ویحک إنها کائنة فما أعددت لها». «وای بر تو! قیامت آمدنی است، بگو که چه برای آن آماده کردهای؟» مرد پاسخ داد: «حب الله و رسوله: دوستی خدا و پیامبرش را برای آن آماده کردهام». رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «أنت مع منأحببت». «در این صورت، تو با همان کسانی هستی که دوستشان داری».
«و میدانند که آن حق است» یعنی: مؤمنان میدانند که قیامت آمدنی است و هیچ شکی در وقوع آن نیست «آگاه باش، همانا کسانی که درباره قیامت مکابره میکنند» یعنی: از روی شک و شبهه، در باره آن مجادله میکنند «قطعا در گمراهی دور و درازی» از حق و حقیقت «هستند» زیرا زنده شدن پس از مرگ، شبیهترین امر از امور غیبی به محسوسات است که برای آن از عالم شهود نمونههای فراوانی وجود دارد پس کسی که با وجود همه این دلایل روشن و انگیزههای مبرهنی که بر اعتقاد به آن وجود دارد، به آن راه نیابد و آن را باور نکند، قطعا از راهیابی به غیر آن از اعتقادات غیبی، دورتر است پس اگر آنها میاندیشیدند، قطعا میدانستند که همان ذاتی که ابتدائا آنان را آفریده است، همو بر بازآفرینیشان نیز تواناست.
﴿ٱللَّهُ لَطِیفُۢ بِعِبَادِهِۦ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُۖ وَهُوَ ٱلۡقَوِیُّ ٱلۡعَزِیزُ١٩﴾.
«الله بر بندگان خود لطیف است» یعنی: او به ایشان بسیار با رأفت و پر مهر است، لطف او بر بندگانش در همه امورشان جاری است و از جمله الطاف وی، رزق و روزیای است که آنها به وسیله آن در دنیا زندگی میگذرانند «هر که را» از آنان «بخواهد» به هرگونه که بخواهد «روزی میدهد» پس روزی را بر این یکی فراخ و بر آن دیگری تنگ و فروبسته میگرداند «و او قوی» یعنی: دارای قدرت و قوت بزرگ و آشکاری است «عزیز است» که بر همه چیز غالب میباشد و هیچ چیز بر او غلبه یافته نمیتواند.
﴿مَن کَانَ یُرِیدُ حَرۡثَ ٱلۡأٓخِرَةِ نَزِدۡ لَهُۥ فِی حَرۡثِهِۦۖ وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرۡثَ ٱلدُّنۡیَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ٢٠﴾.
«هر که کشت آخرت را خواسته باشد، برای وی در کشتهاش میافزاییم» یعنی: هرکس با کار و کردار خویش ثواب و پاداش آخرت را خواسته باشد، خداوند عزوجل عملش را برایش از ده برابر تا هفتصد برابر آن در ثواب مضاعف میکند. بهقولی معنی این است: هرکس با کار و کردار خویش ثواب و پاداش آخرت را خواسته باشد، خداوند عزوجل در توفیق و یاریاش و در هموارسازی راههای خیر بهرویش میافزاید. اصل در «حرث» افگندن بذر در زمین است و گاهی این کلمه بر میوه وحاصل کشتزار نیز اطلاق میشود بنابراین، خداوند متعال در این آیه کریمه، ثمره ونتیجه عمل را به ثمره و محصول کشتزار تشبیه نموده و این خود متضمن تشبیه عمل به بذر است «و هرکس کشت این دنیا را» یعنی: لذتها و گواراییهای این جهان را «خواسته باشد، به او از دنیا میبخشیم» یعنی برخی از آنچه را که مشیت ما بر آن رفته است و در قضای ما برای او قسمت شده است، به او میبخشیم «ولی او را در آخرت هیچ بهرهای نیست» چرا که او برای آخرت کاری نکردهاست.
در حدیث شریف به روایت ابیبنکعب رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «بشر هذه الأمة بالسناء والرفعة والنصر والتمکین فی الأرض فمن عمل منهم عمل الآخرة للدنیا لم یکن له فیالآخرة من نصیب». «این امت را به مجد و رفعت و پیروزی و تمکین در روی زمین بشارت ده پس هرکس از آنان عمل آخرت را برای دنیا انجام دهد، برایش در آخرت هیچ بهرهای نیست». همچنین در حدیث شریف قدسی به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این آیه کریمه را خواندند آنگاه فرمودند: خداوند عزوجل میفرماید: «ابن آدم! تفرغ لعبادتی أملأ صدرک غنی وأسد فقرک، وإلا تفعل ملأت صدرک شغلا ولم أسد فقرک». «ایفرزند آدم! برای عبادتم فارغ شو، سینهات را از توانگری پر میسازم و (راه) فقر تو را میبندم و اگر چنین نکنی؛ سینهات را از مشغله و گرفتاری پر میسازم و (راه) فقر تو را هم مسدود نمیسازم».
امام فخرالدین رازی در تفسیر این آیه کریمه میگوید: «خداوند عزوجل در این آیه از شش وجه آخرت را بر دنیا برتری داده است که این شش وجه عبارتند از:
1- او طالب بهره آخرت را بر طالب بهره دنیا در یادآوری مقدم گردانیده است.
2- او در حق طالب کشت آخرت فرمودهاست: ﴿نَزِدۡ لَهُۥ فِی حَرۡثِهِۦۖ﴾ [الشورى: 20] «بر کشت او میافزاییم». در حالیکه در مورد خواستار کشت دنیا فرمودهاست: ﴿نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا﴾ «بعضی از آن را به او میدهیم». زیرا «من» برای تبعیض است، یعنی: کل خواسته وی از دنیا را به وی نمیدهیم.
3- حق تعالی از اینکه به خواستار کشت آخرت چیزی از دنیا میدهد یا نه، سکوت نموده است در حالیکه در مورد خواستار کشت دنیا صراحتا اعلام کرده است که او در آخرت هیچ بهرهای ندارد و این بدان معنی است که آخرت اصل و دنیا تبع است بنابراین، یابنده اصل به قدر نیاز یابنده تبع نیز میباشد.
4- حق تعالی بیان کرده است که بر مطلوب طالب آخرت افزوده میشود در حالیکه به طالب دنیا فقط برخی از خواسته دنیوی وی داده شده و او در عین حال کلا از بهره آخرت محروم است.
5- آخرت نسیه است و دنیا نقد و مردم در معاملات دنیویشان برآنند که نقد بهتر از نسیه است. پس خداوند متعال در این آیه کریمه بیان میدارد که این موضوع نسبت به مقایسه احوال آخرت و دنیا کاملا برعکس میباشد؛ یعنی بهره آخرت درحال افزایش و رشد است در حالیکه بهره دنیا در معرض زوال و کاهش میباشد.
6- آیه کریمه دال بر این امر است که منافع آخرت و دنیا هردو نیاز به کشتوکار و رنج و زحمت دارند بنابراین، صرف زحمت و رنج و تلاش در آنچه که در حال افزایش و بقا میباشد، بهتر از صرف آن در چیزی است که در معرض نقصان و فنا و انقضا قرار دارد».
﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَکَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّینِ مَا لَمۡ یَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ وَلَوۡلَا کَلِمَةُ ٱلۡفَصۡلِ لَقُضِیَ بَیۡنَهُمۡۗ وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٢١﴾.
«یا مگر برای آنان» یعنی: برای کفار مکه «شریکانی است» در کفرشان از شیاطین «که برایشان آنچه را خداوند بدان اجازه نداده، از دین» یعنی: از شرک و معاصی «مقرر کردهاند» و بدینگونه، پیروان خود در کار ادیان را به حیرت و سردرگمی درافگندهاند «و اگر کلمه فصل نمیبود» یعنی: اگر حکم و وعده فیصله بخش پیشین در مورد بهتأخیر افگندن داوری نهایی درباره اختلاف اختلاف کنندگان تا روز قیامت نمیبود «قطعا میانشان» یعنی: میان مؤمنان ومشرکان، یا میان مشرکان و شرکای آنان «فیصله میشد» و خدای سبحان عذاب را به طور عاجل در همین دنیا بر ائمه شرک میفرستاد، لیکن آن حکم پیشین، مانع عذاب عاجل آنان گردیده است.
در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم آمده است که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «عمرو بن لحیبن قمعه را (در سفر معراج) دیدم که امعاء خویش را در دوزخ میکشانید». زیرا عمرو بن لحی اولین کسی بود که چهارپایان را نذر بتان کرد و آنها را خود سر برای بتان رها کرد و سنت نامیمون پرستش بتان را برای اعراب بنیان گذاشت. و او یکی از شاهان قبیله خزاعه بود. «و قطعا برای ستمکاران» یعنی: برای مشرکان «عذابی دردناک است» در آخرت، هرچند این عذاب در دنیا از آنان به تأخیر افتد.
﴿تَرَى ٱلظَّٰلِمِینَ مُشۡفِقِینَ مِمَّا کَسَبُواْ وَهُوَ وَاقِعُۢ بِهِمۡۗ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فِی رَوۡضَاتِ ٱلۡجَنَّاتِۖ لَهُم مَّا یَشَآءُونَ عِندَ رَبِّهِمۡۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡکَبِیرُ٢٢﴾.
«ستمگران را» یعنی: مشرکان را در روز قیامت «هراسان از آنچه کردهاند، میبینی» یعنی: آنان را از بیم مجازات در برابر گناهان و بدیهایی که در دنیا کردهاند، ترسان و لرزان میبینی «و آن» مجازات «البته به آنان خواهد رسید» خواهناخواه، چه بترسند و چه نترسند «و کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند در روضههای باغستآنها هستند» روضه: تفرجگاهی است سبز و فرحبخش. بهقولی: روضههای بهشت، پاکیزهترین و مصفاترین جایگاههای آن است چنانکه در دنیا نیز تفرجگاههای پر از گل و سبزه، نیکوترین مکآنهای آن میباشد «آنچه را بخواهند، برایشان نزد پروردگارشان فراهم است» از انواع و اصناف نعمتها و لذتها «این» پاداش مؤمنان «همان فضل عظیم است« یعنی: فضلی بزرگ در برابر عملی اندک است که از بزرگی خود در وصف نگنجیده و عقل از شناخت حقیقت آن قاصر میباشد پس هر فضل و نعمت دنیویای، در برابر آن کوچک و بیمقدار میباشد.
﴿ذَٰلِکَ ٱلَّذِی یُبَشِّرُ ٱللَّهُ عِبَادَهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِۗ قُل لَّآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِی ٱلۡقُرۡبَىٰۗ وَمَن یَقۡتَرِفۡ حَسَنَةٗ نَّزِدۡ لَهُۥ فِیهَا حُسۡنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ شَکُورٌ٢٣﴾.
«این همان است که خدا به بندگانش که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، مژده میدهد» یعنی: این گروهی که در میان ایمان و عمل به فرمآنهای خداوند عزوجل و ترک منهیات وی جمع کردهاند، همینان مژده داده شدگان به این بشارتاند «بگو» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «از شما بر آن هیچ مزدی نمیطلبم» یعنی: از شما بر تبلیغ رسالت و قرآن، هیچ پاداش و مقرری و منفعتی نمیطلبم «جز دوستی در قرابت را» یعنی: بلکه آنچه از شما میطلبم، مودت و دوستی در قرابت و نزدیکی نسبیای است که میان من و شما وجود دارد پس فقط صله و پیوندی را که میان من و شما وجود دارد، در نظر آورید و همان را رعایت کنید و اگر فقط این را در نظر داشته باشید، بر من عجولانه نمیتازید و میان من و مردم را خالی کرده و اجازه میدهید که این دعوت را به آنان برسانم. «و هرکس کار نیکی کند» و طاعتی انجام دهد «برایش در آن نیکی، حسن را میافزاییم» با مضاعف ساختن ثواب آن نیکی «قطعا خدا آمرزنده و شکور است» یعنی: او در حق مطیعان خویش، آمرزگار و قدردان میباشد.
بخاری روایت کرده است که: «ابن عباس رضی الله عنه تفسیر این فرموده خدای متعال: ﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِی ٱلۡقُرۡبَىٰۗ﴾ [الشورى: 23] را از حاضران پرسید، سعید بن جبیر رضی الله عنه در پاسخش گفت: مراد از «قربی» آلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اند. ابن عباس رضی الله عنه گفت: شتاب کردی ای سعید! آخر هیچ شکم و شاخهای از شاخههای قریش نیست جز اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با آنان قرابت و پیوند نسبی و خویشاوندیای داشتند لذا معنی چنانکه تو فهمیدهای نیست بلکه معنی این است که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به حکم وحی به آنان فرمودند: از شما هیچ مزدی نمیطلبم جز اینکه قرابت موجود میان من و خود را در نظر بگیرید و آن را وصل کنید پس این همه به من آزار نرسانید! ابن عباس رضی الله عنه افزود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با تمام قریش نسبت و قرابتی داشتند پس چون با تکذیبشان روبرو شدند و قریشیان نپذیرفتند که از ایشان پیروی کنند، آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم مأمور شدند که به آنان بگویند: ای قوم من! هرگاه از پیروی من سرباز زده و اطاعتم را برنمیتابید، حداقل حق و حرمت قرابت و نزدیکیای را که در میان شما دارم، نگاهدارید و چنان نباشد که اعراب دیگر (که با من نزدیکی نسبی و خویشاوندیای ندارند) سزاوارتر به نگهداری و نصرت من از شما باشند. بنابراین، آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در برابر تبلیغ رسالت خویش، مطلقا خواهان هیچ پاداشی نگردیدند. همچنین درحدیث شریف به روایت ابن عباس رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که فرمودند: «در برابر حجتهای روشن و هدایتی که به شما آوردهام، پاداشی از شما نمیطلبم، جز اینکه با خداوند عزوجل دوستی کرده و بهسوی او با طاعتش تقرب جویید». البته این قول حسن بصری و تفسیر دیگری از: ﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِی ٱلۡقُرۡبَىٰۗ﴾ [الشورى: 23] میباشد.
و چنانکه از نحوه تفسیر سعید بن جبیر رضی الله عنه دانستیم، برخی از مفسران آیه مبارکه را به حب آل بیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تفسیر کردهاند ولی ابنکثیر بعد از آنکه روایت فوق از ابن عباس رضی الله عنه را نقل میکند، میگوید: «حق این است که تفسیر این آیه کریمه، همان تفسیری است که دانشمند امت و ترجمان قرآن، حضرت عبدالله بن عباس رضی الله عنه از آن کرده است اما در عین حال اضافه میکنیم که ما منکر سفارش نیک در حق اهل بیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و منکر دستور به احسان و احترام واکرام ایشان نیستیم زیرا ایشان از تبار پاک نبوت بوده و در فخر و حسب و نسب، از گرامیترین و شریفترین خانوادههایی هستند که بر روی زمین وجود دارند. آنگاه ابن کثیر درباره حب اهل بیت و وجوب حرمت گذاشتن به ایشان حدیث شریف مربوط به «غدیر خم» را نقل میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آنجا فرمودند: «إنی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله وعترتی، وإنهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض». «همانا من در میان شما ثقلین (دو امر سنگین و پراهمیت) را به جا گذارنده هستم، اول آن کتاب خدا عزوجل و دوم، عترت (اهلبیت) من اند، آن دو از هم جدا نمیشوند تا اینکه بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند».
و چنانکه در برخی از احادیث آمده است، آل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عبارتند از: علی، فاطمه، حسن و حسین y، و امهات المؤمنین رضی الله عنهن. بنابراین، رعایت قرابت و دوستی و احترام اهلبیت بر مؤمنان واجب است به همین جهت است که دعا در حق ایشان در پایان تشهد (التحیات) مشروع شده است و آن این دعای رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم است که ما آن را در همه نمازها میخوانیم: «اللهم صل علی محمد وعلی آل محمد کما صلیت علی إبراهیم وعلی آل إبراهیم...». شکی نیست که خواندن این دعا منصبی بزرگ و تعظیم و بزرگداشتی سترگ است که در حق غیر آل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وجود ندارد و خود این دلالت میکند بر اینکه حب آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم واجب است.
امام شافعی؛ درباره حب آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم شعر معروفی دارد، آنجا که میگوید: «یا راکبا قف بالمحصب من منی واهتف بساکن خیفها و الناهض،
سحرا إذا فاض الحجیج إلی منی فیضا کملتطم الفرات الفایض،
إن کان رفضا حب آل محمد فلیشهد الثقلان أنی رافضی».
«ای سوار! در محصب از سرزمین منی توقف کن و به کسانی که در خیف نشسته یا ایستاده هستند، ندا در ده؛
بههنگام سحر آنگاه که سیلاب حاجیان بهسوی منی سرازیر میشود؛
سیلابی مواج، مانند امواج سرکش رودخانه همیشه لبریز فرات؛
که اگر حب آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رفض است؛
پس جن و انس هردو گواه باشند که من رافضی هستم».
قتاده در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده است که مشرکان گفتند: شاید محمد در آنچه که انجام میدهد (از امر تبلیغ)، خواهان پاداشی است. پس این آیهکریمه نازل شد تا این پندارشان را نفی نموده و در عوض، آنان را به مودت و دوستی با آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم و نزدیکانشان برانگیزد.
﴿أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗاۖ فَإِن یَشَإِ ٱللَّهُ یَخۡتِمۡ عَلَىٰ قَلۡبِکَۗ وَیَمۡحُ ٱللَّهُ ٱلۡبَٰطِلَ وَیُحِقُّ ٱلۡحَقَّ بِکَلِمَٰتِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٢٤﴾.
«یا مگر میگویند: پیامبر بر خداوند دروغی بستهاست» یعنی: یا مگر این گروه ستمگر میگویند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم با ادعای نبوت، بر خداوند عزوجل دروغ بربسته است «پس اگر خدا بخواهد، بر دلت مهر مینهد» یعنی: اگر نفست این پندار را بر تو القا کند که بر خداوند عزوجل دروغ بربندی، بیگمان او ـ اگر بخواهد ـ بر قلبت مهر مینهد لذا بر دروغ بستن قادر نمیشوی. مراد، استبعاد دروغبافی از سوی کسی مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. ابوالسعود در تفسیر خویش میگوید: «آیه کریمه شاهدی بر بطلان افترای مشرکان است زیرا بیانگر این امر میباشد که اگر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بر خداوند عزوجل دروغ برمیبست، خداوند عزوجل به طور قطع او را ـ با کوبیدن مهر بر قلبش ـ از این کار بازمیداشت، بهگونهای که هیچ معنایی از معانی آن افتراها در ضمیرش نقش نمیبست و او نمیتوانست به حرفی از آن حروف نطق کند».
«و خدا باطل را» یعنی: شرک و افترارا «محو میکند» پس اگر آوردههای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باطل می بود، قطعا خداوند عزوجل آنها را محو و نابود میکرد چنانکه عادت پروردگار در خصوص افتراکنندگان به وی این بوده است «و حق را» یعنی: اسلام را «استوار میدارد» ولذا آن را «با کلمات خویش» یعنی با آنچه که از قرآن نازل کرده است، بیان میدارد «همانا الله به راز سینهها» یعنی: به آنچه که در دلهای بندگان است «داناست».
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَیَعۡفُواْ عَنِ ٱلسَّیَِّٔاتِ وَیَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ٢٥﴾.
«و اوست کسی که توبه را از بندگان خود میپذیرد» یعنی: از بندگان گنهکارش توبه و بازگشتشان را بهسوی خود از گناهانی که کردهاند، میپذیرد. این تعریض وکنایه گویی به بندگان نافرمان است که: باید به توبه روی آورند «و از گناهان درمیگذرد» اعم از صغیره و کبیره آنها «و آنچه میکنید» از گناه و توبه «را میداند» پس در قبال آن به شما جزای مناسب میدهد.
در حدیث شریف به روایت انسبن مالک رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «بیگمان خداوند متعال به توبه بنده خود ـ هنگامی که بهسوی وی بازمیگردد ـ شادمانتر از کسی از شماست که مرکب سواریش در بیابانی از نزدش گریخته در حالیکه غذا و نوشیدنیاش نیز بر بالای آن مرکب قرار داشته است و او از یافتن مرکب خویش نا امید گشته و در این حال نومیدانه بهپای درختی میآید و خود را در سایه آن به پهلو میافگند و در این اثنا که او غرق در نومیدی فروافتاده است، بناگاه میبیند که مرکبش در نزدش ایستاده است پس افسار آن را میگیرد و از شدت شادمانی و خوشحالی (دست و پاچه شده و از روی شکرگزاری) میگوید: «اللهم أنت عبدی و أنا ربک». «بارخدایا! تو بنده من هستی و من پروردگارت!!».
﴿وَیَسۡتَجِیبُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَیَزِیدُهُم مِّن فَضۡلِهِۦۚ وَٱلۡکَٰفِرُونَ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞ٢٦﴾.
سپس خداوند عزوجل قبول توبه را با قبول دعا مورد تأکید قرار داده و میفرماید: «و دعای کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند اجابت میکند» و آنچه را که از وی خواستهاند، به ایشان ارزانی میدارد «و از فضل خویش به آنان میافزاید» یعنی: بر آنچه که از وی خواستهاند، یا بر ثوابی که سزاوار آنند، از روی فضل و بخشش خویش به ایشان افزونتر نیز میدهد «ولی برای کافران عذاب سختی خواهد بود» زیرا آنان از وادی فضل و ایمان الهی بهدور افتاده و به بیابآنهای تاریک کفر و بیغولههای ظلمانی گمراهی، رهسپار شدهاند.
«و اگر خدا روزی را بر بندگانش گسترده میداشت» و فراخ میگردانید «مسلما در زمین سر به عصیان بر میداشتند» و نعمت را ناسپاسی کرده تکبر میورزیدند و طالب چیزی میشدند که خواستن آن در حوزه حق و توان و شایستگی آنان نبود «ولیکن آنچه را بخواهد به اندازهای فرود میآورد» یعنی: روزی را برای بندگانش بهاندازه سنجیده و مقرر، برحسب مشیت خویش و آنچه که حکمت بالغه وی اقتضا کند، فرود میآورد «هر آینه او به بندگانش آگاه است» و احوالشان را تماما میداند پس آنچه را که حکمت وی اقتضا نماید، برایشان عنایت میدارد «و بینا» است بر آنچه که به صلاحشان است؛ از گشاده داشتن روزی، یا تنگداشتن آن.
حاکم در بیان سبب نزول آیه کریمه از علی رضی الله عنه روایت کردهاست که فرمود: «این آیه کریمه درباره اصحاب صفه نازل شد، هنگامی که ایشان آرزوی دنیا و توانگری را کرده و گفتند: کاش ما هم صاحب مال و مکنت بودیم...». خباب بن ارت رضی الله عنه میگوید: «این آیه کریمه درباره ما اهل صفه نازل شد زیرا ما به اموال بنیقریظه و نضیر و بنیقینقاع نگریستیم و آرزو کردیم که کاش نظیر آنها را داشتیم». در حدیث شریف قدسی آمده است: «از بندگانم کسی هست که او را جز توانگری به صلاح نمیآورد و اگر فقیرش سازم، بیگمان دینش را بر وی تباه کردهام و از بندگانم کسی هست که او را جز فقر به صلاح نمیآورد و اگر توانگرش سازم، دینش را بر وی تباه ساختهام».
﴿وَیَنشُرُ رَحۡمَتَهُۥۚ وَهُوَ ٱلۡوَلِیُّ ٱلۡحَمِیدُ٢٨﴾.
«و اوست کسی که باران را فرود میآورد» بارانی که سودمندترین نوع روزی، عامترین آن از نظر فایده و اثر گذارترین آن در ساماندهی کاروبار زندگی است؛ «پس از آنکه نومید شدند» از فرود آمدن باران. و چنین است که بندگان با این فروفرستادن باران بعد از نومیدی، مقدار و میزان رحمت باریتعالی را در حق خویش میشناسند و او را در برابر آنچه که شکرگزاری وی در قبال آن واجب است، شکر و سپاس میگزارند «و رحمت خویش را نشر میکند» یعنی: حقتعالی رحمت خود را بر همه چیز ـ اعم از دشت و صحرا و کوه و سبزه و انسان و حیوان... ـ گسترده و فراگیر میگرداند. قتاده میگوید: «به ما نقل کردهاند کهمردی به عمر بن خطاب رضی الله عنه گفت: ای امیرالمؤمنین! قحطی باران است و مردم ناامید شدهاند! عمر رضی الله عنه فرمود: اکنون دیگر باران بر شما فرود آمد! سپس این آیه کریمه را تلاوت کرد: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یُنَزِّلُ ٱلۡغَیۡثَ مِنۢ بَعۡدِ مَا قَنَطُواْ﴾ [الشورى: 28] «اوست کسیکه باران را پس از آنکه نومید شدند، فرود میآورد». «و هموست کارساز» صالحان و شایستگان از بندگانش؛ با احسان و جلب منافع برایشان و دفع آفتها و ناملایمات از ایشان «حمید» است پس در برابر انعام خویش، سزاوار حمد و سپاس از جانب ایشان میباشد.
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَآبَّةٖۚ وَهُوَ عَلَىٰ جَمۡعِهِمۡ إِذَا یَشَآءُ قَدِیرٞ٢٩﴾.
«و از آیات» دال بر عظمت و قدرت بیمنتهای «اوست آفرینش آسمآنها و زمین» بر این کیفیت عجیب و بر این صنعت بدیع لذا آسمآنها و زمین در کیان وجود و صفات و خصوصیات خود، بر وجود صانعی توانا و حکیم دلالت میکنند «و» از آیات دال بر عظمت و قدرت بیمنتهای اوست آنچه «در آن دو از جانوران پراکنده است و او هرگاه بخواهد، بر گرد آوردن آنان» در روز قیامت «تواناست» یعنی: باری تعالی آن موجودات زنده و جاندار را در هرجایی که باشند ـ آنگاه که بخواهد ـ گرد میآورد و او بر این کار توانایی کامل دارد.
استاد محمد سلیمان عبدالله الاشقر اختصار کننده تفسیر «فتحالقدیر» امام شوکانی میگوید: «من بر این نظرم که خدای عزوجل در این آیه کریمه آشکارا به ما خبر داده است که او در آسمآنها نیز موجودات زنده و جانداری را آفریده است و بعید نیست که آن جانوران در برخی از ستارگان و سیارگانی قرار داشته باشند که طبیعت آنها برای زندگی حیوانی آماده است». صاحب تفسیر «المنیر» نیز میگوید: «برخی از دانشمندان با استدلال به این فرموده خدای متعال: ﴿وَمَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَآبَّةٖۚ﴾ [الشورى: 29] وجود مخلوقاتی دیگر بجز فرشتگان را در ستارگان و عوالم علوی بعید نمیدانند، همان طوری که سفینههای فضایی جدید و کاوشهای نجومی، بهدنبال کشف وجود پدیده حیات در ستاره مریخ اند اما دلالت آیه بر این امر قطعی نیست زیرا تفسیر آیه مبارکه وجه دیگری نیز دارد، این وجه ـ بنابر یکی از اقوالـ این است که: مراد آیه جانورانی است که حق تعالی آنها را در زمین پراکندهاست».
﴿وَمَآ أَصَٰبَکُم مِّن مُّصِیبَةٖ فَبِمَا کَسَبَتۡ أَیۡدِیکُمۡ وَیَعۡفُواْ عَن کَثِیرٖ٣٠﴾.
«و هر مصیبتی به شما برسد» هر چه که باشد؛ اعم از غم و درد و ناخوشی و قحطی و فقر و زندان و غیره «به سبب کار و کردار خودتان است» پس بدانید که شما بهعنوان مجازاتی از سوی خداوند عزوجل ، بدان مصاب شدهاید و سبب آن، چیزی جز گناهانی که مرتکب شدهاید، نیست. تعبیر: «أیدیکم: دستانتان به عمل آورده» بدینخاطر بهکار رفته که کارهای انسان اکثرا با دستانش انجام میشود «و او از بسیاری» از گناهانی که بندگان انجام میدهند «در میگذرد» و از روی کرم آنها را در برابر آن مجازات نمیکند، همان گونه که حق تعالی با مصایبی که به بنده میرساند؛ گناهانش را از وی کفاره و جبران نموده و بر وی میبخشاید زیرا باریتعالی بزرگوارتر از آن است که بعد از مجازات دنیا، جزای آنان را یکبار دیگر در آخرت تکرار نماید. در عین حال، حق تعالی از بسیاری از گناهان در گذشته و آنها را عفو میکند و بر آنها خط بطلان میکشد.
باید دانست؛ گاهی هم مصیبتی که به مؤمن میرسد، در برابر گناهی که مرتکب آن شده باشد، نیست و او در برابر آن مصیبت، مأجور و صاحب پاداش است. بهقولی: آیه کریمه مخصوص به کافران میباشد. یعنی: کافران بهسبب گناهانشان به مصیبتها دچار میگردند، بیآنکه این مصیبتها کفارهکننده گناهی از گناهانشان بوده یا پاداشی را برایشان بههمراه داشته باشد چنانکه خداوند عزوجل ، مجازات دنیوی آنان را در برابر بسیاری دیگر از گناهانشان فرو گذاشته و بهسبب آن گناهان در دنیا عذابشان نمیکند بلکه تا سرای آخرت مهلتشان میدهد.
در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم از ابیسعید خدری و ابوهریره رضی الله عنهما آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «والذی نفسی بیده ما یصیب المؤمن من نصب ولا وصب ولا هم ولا حزن إلا کفر الله عنه بها من خطایاه حتی الشوکة یشاکها». «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، هیچ رنج وبیماری و نگرانی و اندوهی به مؤمن نمیرسد مگر اینکه خداوند بهسبب آن، برخی از گناهانش را از او کفاره میکند و میبخشاید، حتی آن خاری را که برتنش میخلد». همچنین در حدیث شریف به روایت عائشه رضی الله عنها آمده استکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إذا کثرت ذنوب العبد ولم یکن له ما یکفرها ابتلاه الله تعالی بالحزن لیکفرها». «چون گناهان بنده بسیار شود و برایش چنان اعمال نیکی وجود نداشته باشد که آن گناهان را کفاره نماید، خدای عزوجل او را به اندوه مبتلا میکند تا آن اندوه، آنها را کفاره نماید». همچنین در حدیث شریف آمدهاست: «ما ینزل العقاب إلا بذنب ولا یرتفع إلا بتوبة». «عذاب جز بهسبب گناهی فرود آورده نمیشود و جز با توبهای برداشته نمیشود».
﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٖ٣١﴾.
«و شما در زمین عاجزکننده نیستید» یعنی: شما در روی زمین از عذاب خداوند عزوجل گریزنده نیستید بلکه آنچه را که حق تعالی بر شما از مصایب مقدر کرده باشد، حتما به شما رسیدنی و فرودآمدنی است «و شما را جز خدا هیچ کارسازی نیست« که یاریتان دهد و آنچه را که باری تعالی بر شما مقدر کرده است، از شما بازدارد «و نه هیچ نصرتدهندهای است» که شما را از عذاب خداوند عزوجل ـ چون بر شما فرود آمد ـ برهاند.
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِ ٱلۡجَوَارِ فِی ٱلۡبَحۡرِ کَٱلۡأَعۡلَٰمِ٣٢﴾
«و از نشانههای شگرف او کشتیها در دریاست» جوار: کشتیهای روان و شناگر است، که آن کشتیها «مانند کوهها» است در بزرگی خود. مجاهد گفته است: اعلام: کاخهاست. یعنی: آن کشتیها در بزرگی خود مانند کاخهاست.
﴿إِن یَشَأۡ یُسۡکِنِ ٱلرِّیحَ فَیَظۡلَلۡنَ رَوَاکِدَ عَلَىٰ ظَهۡرِهِۦٓۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّکُلِّ صَبَّارٖ شَکُورٍ٣٣﴾.
«اگر بخواهد باد را» که سبب سیر و حرکت کشتیهاست «ساکن میگرداند آنگاه آنها» یعنی: آن کشتیها «بر پشت آن» یعنی: بر پشت دریا «راکد» یعنی: ساکن و بیحرکت «میمانند، قطعا در این» وجود و حرکت کشتیها «آیاتی است» یعنی: نشانهها و دلالتهای روشن و بزرگی است «برای هر صبار شکوری» یعنی: برای هر بسیار شکیبا و صبر کنندهای بر بلاها و برای بسیار شکرگزاری بر نعمتها. البته صبر و شکر، دو صفت سترگ برای مؤمن کامل است زیرا مؤمن از دو حالت بیرون نیست، یا در نعمتی است که بر آن شکر میگزارد، یا در مصیبتی است که بر آن صبر میکند.
﴿أَوۡ یُوبِقۡهُنَّ بِمَا کَسَبُواْ وَیَعۡفُ عَن کَثِیرٖ٣٤﴾.
«یا» اگر حق تعالی بخواهد «اهل کشتیها را بهسبب کار و کردارشان هلاک میکند» و کشتی نشینان را بهسبب گناهانی که مرتکب شدهاند، با غرق کردنشان نابود میکند «و او از بسیاری» از کشتی نشینان «در میگذرد» با درگذشتن از گناهانشان لذا از غرق نجاتشان میدهد.
﴿وَیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِنَا مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٖ٣٥﴾.
«و کسانی که در آیات ما مجادله میکنند، بدانند که آنان را هیچ گریزگاهی» و راه فرار و خلاصی از عذاب ما «نیست».
﴿فَمَآ أُوتِیتُم مِّن شَیۡءٖ فَمَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ٣٦﴾.
«پس آنچه شما داده شدهاید» ای مردم! اعم از مؤمنان و دیگران «از هر چیز که باشد» از بهرهها و نعمتها؛ مانند توانگری و گشایش در روزی، اینها همه «برخورداری زندگی دنیاست» پس بدانید که بهره دنیا، بهرهای است اندک در ایامی اندک، که بهسرعت منقضی میشود و از بین میرود «و آنچه نزد الله است» از ثواب و پاداش طاعات؛ مانند باغهای بهشتی «بهتر است» از این اندک بهره دنیا «و پایندهتر است» زیرا پاداش الهی همیشگی و گسست ناپذیر است در حالیکه بهره دنیا بهسرعت میگذرد و نابود میشود. پاسخ این سؤال که چه کسانی شایستگی پاداش بهشتی را دارند، این است: «برای کسانی که ایمان آورده و به پروردگارشان توکل میکنند» یعنی: کسانی که همه کار خویش را به او تفویض نموده و در تمام شؤون خویش، بر او تکیه میکنند.
علی بن ابی طالب رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه میگوید: «ابوبکر رضی الله عنه تمام مالش را در راه خدا عزوجل انفاق کرد سپس کسانی او را بر این کار سرزنش کردند، همان بود که آیه کریمه نازل شد».
سپس خدای عزوجل در آیات بعدی «39 ـ 37» اهل بهشت را به علاوه ایمان و توکل، به اوصاف ذیل توصیف مینماید:
1- ایشان از گناهان کبیره پرهیز میکنند.
2- ایشان در هنگام قدرت، عفو و گذشت را پیشه خود میکنند.
3- ایشان از خدای متعال کاملا انقیاد و اطاعت میکنند.
4- ایشان نماز را برپا میدارند.
5- ایشان به نظام شور و مشورت پایبنداند.
6- ایشان در راه خیر انفاق میکنند.
7- ایشان در حق شجاع و دلیرند. چنانکه میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ یَجۡتَنِبُونَ کَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُواْ هُمۡ یَغۡفِرُونَ٣٧﴾.
«و همچنین» بهشت برین «برای کسانی است که از گناهان کبیره» مانند شرک، فرار از جنگ، زنا و غیره... «پرهیز میکنند».
بیان محققانه گناهان در سوره نساء «آیه/31» گذشت از جمله در آنجا از ابن عباس رضی الله عنه نقل کردیم که فرمود: «گناه کبیره هر گناهی است که خداوند متعال آن را با تهدیداتی چون آتش دوزخ، یا خشم، یا لعنت، یا عذاب خویش همراه کرده باشد».
«و» همچنین بهشت برین برای کسانی است که پرهیز میکنند «از فواحش» یعنی: از زشتیها و ناشایستیها، که عبارت است از: گناهانی چون قتل، زنا، گواهی دروغ و مانند آنها. گفتنی است که هرچند اینها نیز از گناهان کبیرهاند ولی گویی در سنگینی خود از گناهان کبیره بزرگتر میباشند لذا مستقلا ذکر شدند «و» از اوصاف بهشتیان یکی این است که «چون به خشم در میآیند، درمیگذرند» یعنی درمیگذرند از تعدیای که ایشان را بهخشم آورده است پس خشم خویش را فرومیخورند و با کسی که بر ایشان ستم نموده، با حلم و بردباری رفتار میکنند. در حدیث شریف آمده است: «ما انتقم النبی صلی الله علیه و آله و سلم لنفسه قط إلا أن تنتهک حرمات الله». «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هرگز بهخاطر خودشان انتقام نگرفتند مگر اینکه حرمتی از حرمات خدای عزوجل در هم شکسته شود».
در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: این آیه درباره عمر رضی الله عنه ـ هنگامیکه در مکه از سوی مشرکان به باد دشنام و ناسزا گرفته میشد ـ نازل گردید. بهقولی: اینآیه درباره ابوبکر رضی الله عنه نازل شد؛ هنگامیکه بعضی او را سرزنش کردند که چرا مالش را در راه خدا عزوجل انفاق کرده است و نیز آنگاه که به باد دشنام و ایذا واستهزاء گرفته شد ولی بردباری پیشه کرد.
﴿وَٱلَّذِینَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمۡ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَیۡنَهُمۡ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ٣٨﴾.
«و» بهشتیان «کسانی» اند «که ندای پروردگارشان را اجابت کردهاند» یعنی: فرمان او را در آنچه که ایشان را بدان فراخوانده، اجابت کرده و پذیرفتهاند و از پیامبران علیهم السلام اطاعت کردهاند «و» بهشتیان کسانی اند که «نماز را برپا داشتهاند» در اوقات آنها با رعایت شروط و آداب و ارکان آنها. دلیل اینکه خداوند عزوجل نماز را به یادآوری مخصوص گردانید، این است که نماز برترین انواع عبادات است زیرا نماز پیوند و رابطهای است میان بنده و پروردگارش «و» از اوصاف بهشتیان این است که «کارشان با یکدیگر از سر مشورت است» یعنی: در هر کاری که بر ایشان رخ نماید، در میان خویش رایزنی و مشورت میکنند پس در تصمیم گیریها نه شتاب میورزند و نه تکرأیی میکنند لذا برخی از آنها بر برخی دیگر در هیچ کاری استبداد و خودرأیی نمیورزند.
باید دانست که حوزه مشاوره، امور و شؤون عامه است؛ مانند تعیین خلیفه (حاکم)، تدبیر شؤون دولت و اداره امور آن، توظیف کارگزاران و والیان (استانداران) و احکام قضاء. همینطور، این آیه شامل مشورت در امور خاصه نیز میشود. حسن بصری رحمه الله گفته است: «هیچ قومی با یکدیگر مشاوره نکردند، جز اینکه بر بهترین و شایستهترین امورشان راهیاب شدند». و ـ چنانکه در روایات آمده است ـ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با اصحابشان در اموری که متعلق به جنگ بود، مشورت میکردند اما در احکام با اصحابشان مشورت نکردند زیرا احکام با تمام اقسام خویش ـ اعم از فرض، مستحب، مکروه، مباح و حرام ـ از جانب خدای عزوجل مقرر گردیده است.
ولی پس از آنکه خداوند عزوجل رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را بهسوی خویش برگرفت، صحابه کرام رضی الله عنه در احکام نیز با همدیگر مشاوره نموده و آنها را از کتاب و سنت استنباط میکردند. گفتنی است؛ اولین امری که صحابه رضی الله عنه درباره آن باهم مشاوره کردند، قضیه خلافت بود زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره جانشینی خود صراحتا چیزی نفرموده بودند. همین طور صحابه رضی الله عنهم در امر ارتداد قبایل باهم رأی زنی و مشاوره کردند، که سرانجام ابوبکر صدیق رضی الله عنه به جنگ با مرتدان مصمم شد. همچنین اصحاب رضی الله عنهم در امر میراث پدر بزرگ (جد) و در کیفیت اجرای حد شرابنوشی نیز باهم مشاوره کردند. همان طور که ایشان بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جنگها نیز باهم مشورت میکردند تا بدانجا که عمر رضی الله عنه با «هرمزان» که به اسلام مشرف شده و به محضر ایشان آمده بود، درباره جنگ با «کسری» مشورت کرد. در حدیث شریف به روایت ترمذی از ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إذا کان أمراؤکم خیارکم وأغنیاؤکم سمحاءکم وأمرکم شوری بینکم فظهر الأرض خیر لکم من بطنها، وإذا کان أمراؤکم شرارکم وأغنیاؤکم بخلاؤکم وأمورکم إلی نسائکم فبطن الأرض خیر لکم من ظهرها». «آنگاه که حکام و امرای شما بهترینهای شما باشند و توانگران شما بخشنده ترینهایتان و کارتان در میانتان به شور و مشورت باشد، روی زمین برای شما از شکم آن بهتر است ولی آنگاه که امرای شما بدترینهای شما باشند و توانگرانتان بخیلانتان و (تولیت عامه) کارهایتان به زنانتان واگذاشته شده باشد، شکم زمین برای شما از روی آن بهتر است».
«و» از اوصاف بهشتیان این است که: «از آنچه روزیشان دادهایم، انفاق میکنند» در راه خیر و آن را بر نیازمندان و در راه خدا عزوجل صدقه میکنند. ملاحظه میکنیم که این آیه کریمه، امت اسلامی را به اوصاف و خصوصیاتی معرفی کرده است که در میان فریضه دینی (نماز)، فریضه اجتماعی (زکات و انفاق) و فریضه سیاسی (شوری) جمع میکنند چنان که ابوبکر جصاص حنفی در کتاب «احکام القرآن»، نزدیک به همین معنی را بیان کرده است.
در بیان سبب نزول آمده است که: این آیه کریمه درباره انصار نازل شد زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ایشان را بهسوی ایمان فراخواندند و ایشان دعوت حق را اجابت گفتند.
﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡبَغۡیُ هُمۡ یَنتَصِرُونَ٣٩﴾.
«و» بهشتیان «کسانی هستند که چون به آنان تعدی» و ستمی از سوی تجاوزگری «رسید، انتقام میگیرند» زیرا ضعف نشان دادن و تسلیم شدن در برابر تجاوزگر، از اوصاف کسانی نیست که خدای عزوجل عزتمندشان گردانیده، آنجاکه فرموده است: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ﴾ [المنافقون: 8]. «و عزت از آن خدا و رسولش و مؤمنان است» لذا مؤمنان باید بدانند که انتقام کشی در هنگام تجاوز فضیلت است و ناتوانی و خواری و ذلتپذیری از اوصافشان نیست بلکه این صفات؛ صفات کافران به خدای عزوجل و جاهلان به وی میباشد.
باید دانست که در میان این آیه کریمه و ﴿وَإِذَا مَا غَضِبُواْ هُمۡ یَغۡفِرُونَ﴾ [الشورى: 37] «و چون خشمگین شوند، گذشت میکنند»، هیچ تعارضی نیست زیرا هر یک از این دو آیه، مجال و موضع خاص به خود را دارد از آن روی که عفو بر دو قسم است:
1- عفوی که سبب فرونشاندن فتنه و آرامش بخشیدن به اوضاع و بازگشت جانی از جنایتش میباشد، که چنین عفوی ستوده است و آیات عفو بر آن حمل میشود و چنین عفو و گذشتی، از اخلاق متعارف در تعامل میان یک امت واحده است.
2- عفوی که سبب جرأتمندی ستمگر و درازدستی وی در گمراهیش و به استضعاف کشیدن امت باشد، ناپسند و ناستوده است. که آیات وارده درباره لزوم انتقام کشیدن بر آن حمل میشود و اینگونه انتقامکشی، در مقاومت علیه دشمن خارجی و در هنگام غصب حق واجب است. البته مثالهای روشنگر در هردو مورد بسیار است، از جمله مثالها در مورد عفو: عفو یوسف علیه السلام از برادرانش بود، با آنکه او بر مؤاخذه ایشان قدرت داشت همچنین از جمله این مثالها، عفو رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از اهل مکه بعد از فتح آن بود، همین طور عفو ایشان از «غورث بن حارث» هنگامی که شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را درحالیکه ایشان در خواب بودند گرفت و از غلاف کشید و در این حال رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیدار شدند و بر او با هیبت چنان نهیب زدند که شمشیر ایشان از دستش افتاد و ایشان شمشیر خود را گرفتند آنگاه اصحابشان را فراخوانده و آنها را از توطئه او علیه جان خویش آگاه کردند و سپس عفوش نمودند.
و از جمله مثالها در مورد انتقام، این روایت است: روزی زینب رضی الله عنها به عائشه رضی الله عنها روی کرد و او را دشنام میداد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را از این کار نهی کردند اما از دشنام دادن بازنایستاد آنگاه به عائشه فرمودند: «دونک فانتصری: اینک تو آزادی پس انتقام بگیر!». در روایت دیگری آمده است که عائشه رضی الله عنها گفت: «چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من اجازه دادند، زینب را چنان کوبیدم که آب دهانش خشک شد».
﴿وَجَزَٰٓؤُاْ سَیِّئَةٖ سَیِّئَةٞ مِّثۡلُهَاۖ فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِینَ٤٠﴾.
«و جزای بدی، بدیای مانند آن است» خدای سبحان این حقیقت را روشن میسازد که شیوه عدالت در امر انتقام کشی، همانا بسنده کردن بر رعایت برابری دراین باره است، نه در پیش گرفتن زیاده روی در انتقام. مجاهد و سدی گفتهاند: «مراد از این بدی همانند، دادن پاسخی است که مماثل و همانند تعدی طرف مقابل باشد، مثلا اگر کسی به تو گفت: خدا خوارت سازد! تو هم در پاسخش بگو: خدا خودت را خوار سازد. بیآنکه تجاوز کنی و جواب یک سخن را با بیشتر از آن بدهی». «پس هرکه درگذرد و به اصلاح آورد» یعنی: هرکس از ستمگرخویش در گذرد و با عفو نمودن از وی در هنگام قدرت یافتن بر انتقام کشی، رفتاری نیک و اصلاح منشانه با وی در پیش گیرد؛ «پاداش او بر عهده خداست» و این پاداش نزد وی ضایع نمیشود. اما باید دانست که عجز و ذلت پذیری، از فضایل نیست بلکه نشانه پستی و دنائت است. یعنی: خدای سبحان بر آن عفو و گذشتی پاداش میدهد که انسان در آن، بر گرفتن حقش و انتقامکشی از ستمگرش قادر باشد ولی این کار را برای رضای خدا عزوجل فرو گذارد. «به راستی خدا ظالمان را دوست نمیدارد» یعنی: کسانی را که به ظلم آغاز میکنند، دوست ندارد، نهکسانی را که پاسخ ظلم را با انتقام کشی میدهند همچنین او کسانی را که در انتقامکشی تعدی کرده و در آن از حد درمیگذرند، دوست ندارد زیرا تجاوز از حد، خود ظلم است.
﴿وَلَمَنِ ٱنتَصَرَ بَعۡدَ ظُلۡمِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَا عَلَیۡهِم مِّن سَبِیلٍ٤١﴾.
«و هرکه بعد از ستمی که دیدهاست» یعنی: بعد از آنکه ظالم در حق وی ستمی نمودهاست «انتقام گیرد پس آن گروه؛ بر آنان هیچ راهی نیست» یعنی: آنان مورد ملامت، مؤاخذه یا مجازات قرار نمیگیرند زیرا حق گرفتن قصاص در جنایات عمدی و در دشنام دادن و بد گفتن، برای مجنی علیه (کسی که بر وی جنایتیرفته است) همچنین ضمان (غرامت) در جنایات غیر عمد ـ مانند اتلافها ـ شرعا ثابت است؛ و در این موارد، معامله همانند و بالمثل جواز دارد، نه تجاوز.
﴿إِنَّمَا ٱلسَّبِیلُ عَلَى ٱلَّذِینَ یَظۡلِمُونَ ٱلنَّاسَ وَیَبۡغُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّۚ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٤٢﴾.
«جز این نیست که راه» ملامت و ایراد و مجازات «تنها بر کسانی است که به مردم ستم میکنند» یعنی: آغازگر تعدی و تجاوز بر آنانند «و در روی زمین به ناحق سر بر میدارند» یعنی: بر جان و مال مردم به ناحق تعدی کرده و با ستمگری و سلب و غصب حق مردم، بر آنان تکبر و گردنکشی میکنند «آن گروه» در برابر ظلم و گردنکشی و تجاوز خویش «عذابی دردناک در پیش دارند» در روز قیامت.
﴿وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَٰلِکَ لَمِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ٤٣﴾.
«و هرکه صبر کند» بر آزار و تعدی دیگران و دست به انتقامکشی نزند «و درگذرد» از ستمگرش، بعد از آنکه بر انتقام کشی و باز پس گیری حقش از او قدرت یافت «قطعا این» صبر و گذشت و خویشتنداری «از عزم امور است» یعنی: از امور ستوده و سترگ و شایسته سپاس است که بر آن ثواب و ثنا مترتب میشود زیرا انسان خشمگین، در این صبر و حوصلهمندی از خود ثبات نشان داده و اسیر شهوت انتقامکشی نشده است. در حدیث شریف آمده است: «وما زاد الله عبدا بعفو إلا عزا». «خدای عزوجل بر بندهای به سبب عفو وی، جز عزت نمیافزاید». شاه ولی الله دهلوی رحمه الله میگوید: «گذشت از حق خویش عزیمت و انتقام گرفتن رخصت است و انتقام کشی برای ضعفای قوم لازم است مگر آنکه درگذرند».
کلبی و فراء در بیان سبب نزول آیات «43 ـ 41» روایت کردهاند که: این آیات درباره ابوبکر صدیق رضی الله عنه نازل شد زیرا هنگامی که یکی از انصار وی را دشنام داد، ابوبکر رضی الله عنه نخست پاسخ گفت ولی بعد از آن خود را نگاه داشت و انتقامی نکشید.
﴿وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن وَلِیّٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦۗ وَتَرَى ٱلظَّٰلِمِینَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ یَقُولُونَ هَلۡ إِلَىٰ مَرَدّٖ مِّن سَبِیلٖ٤٤﴾.
«و هرکه را خدا گمراه کند» بهسبب رضایش به کفر «پس بعد از وی او را هیچ کارسازی نیست» یعنی: بعد از خدا عزوجل هیچ کسی برایش نیست که هدایتش را برعهده گیرد و یاریش دهد «و ستمکاران را» یعنی: مشرکان تکذیبکننده رستاخیز و زندگی پس از مرگ را «میبینی، که چون عذاب را بنگرند» یعنی: چون بهسوی دوزخ بنگرند «میگویند: آیا راهی برای برگشتن» به دنیا «هست؟» که نیست!.
﴿وَتَرَىٰهُمۡ یُعۡرَضُونَ عَلَیۡهَا خَٰشِعِینَ مِنَ ٱلذُّلِّ یَنظُرُونَ مِن طَرۡفٍ خَفِیّٖۗ وَقَالَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِیهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ أَلَآ إِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ فِی عَذَابٖ مُّقِیمٖ٤٥﴾.
«و آنان را میبینی که چون بر آتش دوزخ عرضه دارندشان، از خواری فروتن شدهاند» یعنی: بهسبب خواری و زبونیای که به آنان پیوسته است، فروتن و متواضع شدهاند «به گوشه چشم نیمگشاده مینگرند» یعنی: از شدت خوف وهراس، دزدانه و ذلیلانه، زیر چشمی بهسوی دوزخ مینگرند «و اهل ایمان گفتند: قطعا زیانکاران» کامل همانا «کسانی هستند که روز قیامت به خود و خانواده خویش زیان زدهاند» زیان زدنشان به خودشان به این است که خود را در آتش دوزخ وعذاب جاودان آن درافگنده و به چنگال عذاب سپردهاند، بیآنکه کمترین امیدی به نجات خویش داشته باشند اما زیان زدنشان به خانوادههایشان در این استکه: سبب گمراهی آنان شدهاند پس اگر خانوادههایشان با آنان در دوزخ باشند، از وجود آنان هیچ سودی نمیبرند و اگر خانوادههایشان در بهشت باشند، نیز میانشان مانع و حایلی ابدی افگنده شده لذا با جدایی از همدیگر، به آنها زیان رساندهاند «آگاه باشید که ستمکاران در عذابی پایدارند» که هیچ پایانی ندارد.
و این، پایان سخن مؤمنان، یا تصدیقی از سوی خداوند عزوجل بر سخنانشان است.
﴿وَمَا کَانَ لَهُم مِّنۡ أَوۡلِیَآءَ یَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِۗ وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن سَبِیلٍ٤٦﴾.
«و جز الله برایشان دوستانی نیست که آنها را نصرت دهند» و در این مقام و موقف، عذاب را از آنان دفع کنند «و هرکه را خدا گمراه کند، هیچ راهی برایش» بهسوی نجات «نیست».
﴿ٱسۡتَجِیبُواْ لِرَبِّکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا مَرَدَّ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۚ مَا لَکُم مِّن مَّلۡجَإٖ یَوۡمَئِذٖ وَمَا لَکُم مِّن نَّکِیرٖ٤٧﴾.
«پروردگارتان را اجابت کنید» یعنی: به ندای دعوت پروردگارتان بهسوی ایمان به او، به کتابها و پیامبرانش و به هر آنچه که شما را به سوی آن فرامیخواند، لبیک بگویید «پیش از آنکه از جانب الله روزی بیاید» یعنی: روز عذابی «که آن را برگشتی نیست» و هیچ کسی آن را برگردانده نمیتواند، یا اینکه، خدای عزوجل خود پس از آنکه به آن حکم نموده، آن را بر نمیگرداند. که مراد از آن: روز قیامت، یا روز مرگ است «در آن روز، برای شما هیچ پناهگاهی نیست» که به آنپناه برید «و برای شما هیچ منکری نیست» یعنی: شما در آن روز هیچ منکری را نمییابید که عذابی را که بر شما فرود آمده، انکار کند و آن را ناپسند بداند و خودتان نیز قدرت انکار چیزی از گناهان خویش را ندارید زیرا اعمالتان در کارنامههایتان ثبت شده است و زبآنها و اندامها و پوستهایتان نیز به آن گواهی میدهد لذا از عذاب خدا عزوجل هیچ پناهگاهی جز بهسوی خود وی وجود ندارد.
﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ عَلَیۡهِمۡ حَفِیظًاۖ إِنۡ عَلَیۡکَ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُۗ وَإِنَّآ إِذَآ أَذَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِنَّا رَحۡمَةٗ فَرِحَ بِهَاۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَیِّئَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡ فَإِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ کَفُورٞ٤٨﴾.
«پس اگر رویگردان شدند» از اجابت ندای حق «ما تو را بر آنان نگهبان» اعمالشان «نفرستادیم» تا آنان را در برابر اعمالشان محاسبه کنی پس ما تو را ناظر و مراقب آنان نگماردهایم «بر عهده تو جز پیامرسانی» آن پیامهایی که مأمور ابلاغ آنها به مردم شدهای «نیست» و جز این، هیچ تکلیف دیگری بر عهده نداری و تو این مأموریت را بهدرستی انجام دادهای «و ما چون رحمتی از جانب خود به انسان بچشانیم» یعنی: نعمتی مانند سلامتی، توانگری، امنیت و غیره «بدان شاد شود» یعنی: به سبب آن نعمت، سرمست و مغرور و متکبر میگردد «و اگر به آنان مصیبتی برسد» یعنی: بلا، بیماری، فقر، یا ترسی برسد «بهسبب آنچه دستهای آنان پیش فرستاده است» از گناهان «آنگاه انسان ناسپاس است» تمام نعمتها را فراموش کرده و فقط از بلا یادآوری میکند و در علت و سبب فرود آمدن آن هیچ تأمل نمیورزد پس این ناسپاسیای است آشکار. تعبیر «دستهای آنان پیشفرستادهاست»، از آن روی است که بیشتر اعمال با دست انجام میشود. البته نمودهای ناسپاسی، در مردان کمتر و در زنان بیشتر دیده میشود. چنانکه در حدیث شریف آمده است: «ای گروه زنان! صدقه بدهید زیرا من شما را اکثریت اهلدوزخ دیدهام. در این هنگام زنی گفت: به چه سبب ای رسول خدا؟ فرمودند: «لأنکن تکثرن الشکایة و تکفرن العشیر، لو أحسنت إلی احداهن الدهر، ثم ترکت یوما قالت ما رأیت منک خیرا قط». «زیرا شما (از زندگی) بسیار شکایت میکنید و شوهران را ناسپاسی مینمایید؛ اگر به یکی از زنان تمام عمر نیکی کنی، سپس این نیکی را فقط یک روز از وی دریغ داری، میگوید: من هرگز از تو هیچ خیری ندیدهام!».
﴿لِّلَّهِ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ یَهَبُ لِمَن یَشَآءُ إِنَٰثٗا وَیَهَبُ لِمَن یَشَآءُ ٱلذُّکُورَ٤٩﴾.
«فرمانروایی آسمآنها و زمین از آن خداوند است» یعنی: حق تعالی صاحب اختیار و مالک تصرف در آنهاست به هرگونه که بخواهد پس نه برای آنچه که او داده است، بازدارندهای است و نه برای آنچه که بازداشته است، دهندهای و دلیل آن این است که: «هر چه بخواهد میآفریند» از خلق و نشانه آن این است که: «به هرکس بخواهد، فرزندان دختر و به هرکس بخواهد، فرزندان پسر میبخشد» یعنی: به هرکس که بخواهد، دخترانی چند میبخشد درحالیکه هیچ پسری با آنان نیست و به هرکس که بخواهد، پسرانی چند میبخشد؛ در حالیکه هیچ دختری با آنان نیست.
﴿أَوۡ یُزَوِّجُهُمۡ ذُکۡرَانٗا وَإِنَٰثٗاۖ وَیَجۡعَلُ مَن یَشَآءُ عَقِیمًاۚ إِنَّهُۥ عَلِیمٞ قَدِیرٞ٥٠﴾.
«یا برایشان پسران و دختران را جمع میکند» یعنی: به بعضی از خلقش هم فرزند پسر و هم فرزند دختر میدهد و دختران و پسران ـ هردو ـ را به وی میبخشاید. پس معنای (یزوجهم) در اینجا، جمع کردن میان پسران و دختران است «و هرکه را بخواهد، عقیم میگرداند» یعنی: او را سترون و فاقد قدرت باروری و بارورسازی میگرداند که نه برایش فرزند پسری به دنیا آید و نه فرزند دختری «هر آینه اوست دانای توانا» یعنی: او به کسانی که سزاوار بخشودن هر قسم از ایناقسام موالید میباشند، بسیار دانا و بر بخشیدن موالید با این گونه تفاوتها، بسی تواناست زیرا این نشانه کمال قدرت وی است که به هرکس هر چه بخواهد؛ از انواع نسلها میبخشد. شاید ذکر دختران پیش از پسران در آیه کریمه، برای خوشحال ساختن دلهای پدران و شادباشگفتن به آنان در تولد دختران باشد؛ بهمثابه ردی بر پندارهای جاهلانه اعراب که تولد دختر را بلایی بزرگ برای خود میدانستند. چنانکه ایله بن اسقع میگوید: «از یمن و خجسته بودن زن است که نخست قبل از فرزند پسر، فرزند دختر به دنیا آورد چنان که خداوند عزوجل نیز دختران را بر پسران مقدم ذکر کرده و فرموده است: ﴿یَهَبُ لِمَن یَشَآءُ إِنَٰثٗا وَیَهَبُ لِمَن یَشَآءُ ٱلذُّکُورَ﴾ [الشورى: 49]». در حدیث شریف آمده است که: «چون (در هنگام مقاربت) آب مرد برآب زن سبقت گیرد، فرزند، پسر خلق میشود و چون آب زن بر آب مرد سبقت گیرد، فرزند، دختر خلق میشود».
ملاحظه میکنیم که نص قرآنی در این دو آیه، بر غالب انواع موالید بشری تصریح کرده و از ذکر موارد نادر، همچون تولد فرزند خنثی سکوت نموده است زیرا مبنای کار، بر غالب و اکثر است و حالات نادر نیز در عموم سخن داخل میشود.
بیشتر مفسران برآنند که حکم این آیات در حق تمام مردم عام است زیرا دلیلی برای تخصیص آن وجود ندارد، از آن روی که هدف آیه کریمه، بیان نافذ بودن قدرت الهی در آفرینش اشیاء بر آنگونه که بخواهد و اراده کند، میباشد. ولی با این وجود، مفسران برای هر حالت از چهار مورد یادشده در آیه کریمه، مثالهایی را از انبیای عظام علیهم السلام بیان کردهاند تا مایه تسلی خاطر انسآنهایی باشد که از داشتن دختر یا پسر محروم میگردند؛ مثال حالت اول: لوط و شعیب علیهماالسلام اند که فقط فرزند دختر داشتند نه فرزند پسر. مثال حالت دوم: ابراهیم علیه السلام است که جز فرزند پسر، فرزند دختری نداشت. مثال حالت سوم: سیدنا محمد صلی الله علیه و آله و سلم اند که چهار فرزند پسر داشتند و چهار فرزند دختر؛ پسرانشان: قاسم، طاهر، عبدالله و ابراهیم ودخترانشان: زینب، رقیه، امکلثوم و فاطمه بودند و همه اینها از خدیجه رضی الله عنها به دنیا آمدند، بجز ابراهیم که از ماریه قبطیه به دنیا آمد. و مثال حالت چهارم: عیسی و یحیی علیهماالسلام اند که نه فرزند دختری داشتند و نه فرزند پسری.
﴿وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡیًا أَوۡ مِن وَرَآیِٕ حِجَابٍ أَوۡ یُرۡسِلَ رَسُولٗا فَیُوحِیَ بِإِذۡنِهِۦ مَا یَشَآءُۚ إِنَّهُۥ عَلِیٌّ حَکِیمٞ٥١﴾.
«و هیچ بشری را نرسد» یعنی: سزاوار شأن هیچ بشری در دنیا نیست «که خدا با او سخن گوید، جز از راه وحی» که به او وحی کند و آن کلام به وی الهام شود، یعنی بر قلب وی افگنده شود؛ چنانکه پروردگار متعال بر مادر موسی علیه السلام وحی کرد که او را در نیل بیفگند و به ابراهیم علیه السلام وحی کرد که فرزندش را ذبح کند. البته وحی عبارت است از: خبر دادن به سرعت به طور پنهانی، یا القای یک چیز در قلب انسان به وسیله الهام در بیداری، یا در خواب. البته این معنی شامل تکلم بیواسطه نیز میشود چنان که در حدیث معراج آمدهاست. «یا» سزاوار شأن هیچ بشری در دنیا نیست که خداوند عزوجل با او سخن گوید، جز «از فراسوی حجابی» چنانکه پروردگار متعال با موسی علیه السلام از پشت حجاب سخن گفت. مراد خداوند متعال از (من وراء حجاب) این است که: کلام حق تعالی از آنجایی شنیده میشود که او خود در آنجا دیده نمیشود پس مراد، پرده و حجاب معروف در میان خلایق نیست چنان که در حدیث شریف آمده است: «حجاب پروردگار نور است». شایان ذکر است که سخنگفتن بیواسطه خداوند عزوجل با ابلیس، وحیی از جانب او برای وی نامیده نمیشود.
«یا فرستادهای بفرستد» یعنی: فرشتهای را بفرستد «پس بهاذن الله هر چه او بخواهد وحی میکند» یعنی: آن فرشته به فرمان خداوند عزوجل و توفیق او، آنچه را که حق تعالی بخواهد به پیامبری از بشر وحی میکند «هرآینه الله بلند مرتبه باحکمت است» یعنی: والامرتبه و برتر است از صفات نقص؛ باحکمت است در تمام احکام خویش پس آنچه را که حکمتش اقتضا کند، انجام میدهد از این روی، گاهی با واسطه سخن میگوید و گاهی بیواسطه.
باید دانست که حقیقت وحی نسبت به تمام پیامبران علیهم السلام یک چیز است اما مظاهر و انواع آن متعدد میباشد، که در این آیه کریمه، فقط سه نوع از آن ذکر شده است. گفتنی است؛ همه انواع وحیی که ذکر شد، بر رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل گردید.
سبب نزول آیه کریمه این بود که یهودیان به رسولاکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: اگر تو بهراستی نبی هستی پس چرا با خداوند سخن نمیگویی و بهسوی وی نمینگری چنان که موسی علیه السلام با وی سخن گفت؟ پس این آیه کریمه نازل شد و به این حقیقت اشاره نمود که موسی علیه السلام بهسوی خداوند متعال ننگریسته است.
﴿وَکَذَٰلِکَ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا کُنتَ تَدۡرِی مَا ٱلۡکِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِیمَٰنُ وَلَٰکِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِی بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّکَ لَتَهۡدِیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٥٢﴾.
«و همینگونه روحی از امر خویش را بهسوی تو وحی کردیم» یعنی: چنانکه به پیامبران قبل از تو وحی فرستادیم همچنین بهسوی تو قرآن را که از امر ما است، وحی فرستادیم. قرآن «روح» است زیرا وسیله هدایت انسآنها و حیات بخش آنها از مرگ کفر میباشد که قلبها به وسیله آن زنده شده و جآنها از آن به نشاط و طراوت در میآیند «و تو پیشتر نمیدانستی که کتاب چیست» زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امی بودند، نه میخواندند و نه مینوشتند «و نمیدانستی که ایمان کدام است؟» یعنی: تو قبل از نبوت معنای ایمان و تفاصیل شرایع و احکام دینی را نمیشناختی. حق تعالی ایمان را به یادآوری مخصوص ساخت زیرا ایمان رأس و اساس همه شرایع و احکام است.
باید دانست که این آیهکریمه، نفیکننده حقیقت ایمان از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیست زیرا انبیا علیهم السلام قبل از مبعوث شدن به نبوت نیز از جهل به خداوند عزوجل و صفات آن و شک آوردن در چیزی از این حقایق معصوم بودهاند و روایات متعددی در این مورد که انبیا علیهم السلام را از این نقیصه تنزیه میکند، در دست است بلکه چنانکه گفتیم؛ مراد از «ایمان» در اینجا، شرایع و احکامی اند که بر وحی الهی متکی میباشند، یعنی: تو قبل از نبوت تفاصیل شرایع و احکام دینی را نمیشناختی. گفتنی است؛ آیه کریمه دلیل بر آن است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قبل از نبوت نیز به شریعتی از شرایع انبیای پیشین متمسک نبودهاند.
«ولی وحی را نوری گردانیدیم که هرکه از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن هدایت میکنیم» یعنی: وحی قرآن را به تو، روشنی و راهنمائیای بر توحید و ایمان و راه و روشهای زندگی گردانیدیم که به وسیله آن، هرکه را که هدایت وی را خواسته باشیم، هدایت کرده و او را از تاریکیهای جهالت و گمراهی بهسوی نور هدایت و علم بیرون میآوریم و بهسوی دین حق راهنمون میشویم «و قطعا تو بهسوی راهی راست» که اسلام است «هدایت میکنی» یعنی: فرامیخوانی و راهنمون میشوی.
﴿صِرَٰطِ ٱللَّهِ ٱلَّذِی لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِلَى ٱللَّهِ تَصِیرُ ٱلۡأُمُورُ٥٣﴾.
«راه همان خدایی که آنچه در آسمآنها و آنچه در زمین است، از آن اوست» در فرمانروایی، در آفرینش و در بندگی «آگاه باشید که کارها به سوی خدا بازمیگردد» یعنی: در روز قیامت، تمام امور خلایق بهسوی خداوند عزوجل باز میگردد نه بهسوی غیر وی پس اوست که درباره آنان داوری میکند.