تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سوره رحمن

سُورَةُ الرَّحۡمَٰن

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿ ٱلرَّحۡمَٰنُ ١ عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ ٢ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ ٣ عَلَّمَهُ ٱلۡبَیَانَ ٤ ٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ بِحُسۡبَانٖ ٥ وَٱلنَّجۡمُ وَٱلشَّجَرُ یَسۡجُدَانِ ٦ وَٱلسَّمَآءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ ٱلۡمِیزَانَ ٧ أَلَّا تَطۡغَوۡاْ فِی ٱلۡمِیزَانِ ٨ وَأَقِیمُواْ ٱلۡوَزۡنَ بِٱلۡقِسۡطِ وَلَا تُخۡسِرُواْ ٱلۡمِیزَانَ ٩ وَٱلۡأَرۡضَ وَضَعَهَا لِلۡأَنَامِ ١٠ فِیهَا فَٰکِهَةٞ وَٱلنَّخۡلُ ذَاتُ ٱلۡأَکۡمَامِ ١١ وَٱلۡحَبُّ ذُو ٱلۡعَصۡفِ وَٱلرَّیۡحَانُ ١٢ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ١٣ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِن صَلۡصَٰلٖ کَٱلۡفَخَّارِ ١٤ وَخَلَقَ ٱلۡجَآنَّ مِن مَّارِجٖ مِّن نَّارٖ ١٥ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ١٦

به نام خداوند بخشندۀ مهربان

خدا. ﴿1آموخت قرآن را. ﴿2آفرید آدمى را. ﴿3و آموختش سخن گفتن. ﴿4آفتاب و ماه به حساب مقرر می‌روند. ﴿5و گیاه و درخت سجده مى‏کنند. ﴿6و و آسمان را برافراخت و فرود آورد ترازو را. ﴿7[مقصد به آنکه] از حدّ تجاوز نکنید در ترازو. ﴿8و راست سنجید به انصاف و نقصان مکنید در ترازو ﴿9و زمین را گسترد براى آدمیان. ﴿10در آن زمین میوه است و درختان خرما است خداوند غلاف‌ها. ﴿11و [در آن زمین] دانۀ خداوندِ بزررگ است و گل خوشبویی است [1110]. ﴿12پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟! [1111]. ﴿13آفرید آدمى را از گل خشک مانند سفال شده. ﴿14و آفرید جن را از شعلۀ آتش. ﴿15پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿16

﴿رَبُّ ٱلۡمَشۡرِقَیۡنِ وَرَبُّ ٱلۡمَغۡرِبَیۡنِ ١٧ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ١٨ مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ یَلۡتَقِیَانِ ١٩ بَیۡنَهُمَا بَرۡزَخٞ لَّا یَبۡغِیَانِ ٢٠ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٢١ یَخۡرُجُ مِنۡهُمَا ٱللُّؤۡلُؤُ وَٱلۡمَرۡجَانُ ٢٢ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٢٣ وَلَهُ ٱلۡجَوَارِ ٱلۡمُنشَ‍َٔاتُ فِی ٱلۡبَحۡرِ کَٱلۡأَعۡلَٰمِ ٢٤ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٢٥ کُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ ٢٦ وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ ٢٧ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٢٨ یَسۡ‍َٔلُهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ کُلَّ یَوۡمٍ هُوَ فِی شَأۡنٖ ٢٩ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٣٠ سَنَفۡرُغُ لَکُمۡ أَیُّهَ ٱلثَّقَلَانِ ٣١ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٣٢ یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ إِنِ ٱسۡتَطَعۡتُمۡ أَن تَنفُذُواْ مِنۡ أَقۡطَارِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ فَٱنفُذُواْۚ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلۡطَٰنٖ ٣٣ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٣٤ یُرۡسَلُ عَلَیۡکُمَا شُوَاظٞ مِّن نَّارٖ وَنُحَاسٞ فَلَا تَنتَصِرَانِ ٣٥ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٣٦ فَإِذَا ٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ فَکَانَتۡ وَرۡدَةٗ کَٱلدِّهَانِ ٣٧ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٣٨ فَیَوۡمَئِذٖ لَّا یُسۡ‍َٔلُ عَن ذَنۢبِهِۦٓ إِنسٞ وَلَا جَآنّٞ ٣٩ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٤٠

پروردگار دو مشرق است و پروردگار دو مغرب است [1112]. ﴿17پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمردید؟!. ﴿18گذاشت دو دریا را تا به هم جمع شوند. ﴿19میان این هر دو حجابى‏ است که یکى بر دیگرى تعدّى نمی‌کند. ﴿20پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿21‏آید از این دو دریا مروارید و مرجان. ﴿22پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿23خدای راست کشتی‌هاى روان شونده در دریا مانند کوه‌ها. ﴿24پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿25هر که هست بر زمین فانى شوند. ﴿26و باقى ماند روى پروردگار تو، خداوند بزرگى و انعام. ﴿27پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿28سؤال می‌کند از خدا هر که در آسمان‌ها و زمین‏ است. هر روزى خدا در حالتى است [1113]. ﴿29پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿30از همه فارغ شده به شما متوجه شویم اى جن و انس! . ﴿31پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿32اى قوم جن و انس! اگر مى‏توانید که بیرون روید از کناره‌هاى آسمان و زمین، پس بیرون روید نخواهید رفت مگر به قوّتى [1114]. ﴿33پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿34فرستاده خواهد شد بر شما شعله‌ای از آتش و دود نیز پس مقابله نتوانید کرد. ﴿35پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿36پس چون بشگافد آسمان، پس شود مثل گل سرخ مانند ادیم سرخ. ﴿37پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿38پس آن روز سؤال کرده نشود از گناه خود هیچ آدمى و نه جنّى. ﴿39پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿40

﴿یُعۡرَفُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ بِسِیمَٰهُمۡ فَیُؤۡخَذُ بِٱلنَّوَٰصِی وَٱلۡأَقۡدَامِ ٤١ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٤٢ هَٰذِهِۦ جَهَنَّمُ ٱلَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٤٣ یَطُوفُونَ بَیۡنَهَا وَبَیۡنَ حَمِیمٍ ءَانٖ ٤٤ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٤٥ وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ ٤٦ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٤٧ ذَوَاتَآ أَفۡنَانٖ ٤٨ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٤٩ فِیهِمَا عَیۡنَانِ تَجۡرِیَانِ ٥٠ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٥١ فِیهِمَا مِن کُلِّ فَٰکِهَةٖ زَوۡجَانِ ٥٢ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٥٣ مُتَّکِ‍ِٔینَ عَلَىٰ فُرُشِۢ بَطَآئِنُهَا مِنۡ إِسۡتَبۡرَقٖۚ وَجَنَى ٱلۡجَنَّتَیۡنِ دَانٖ ٥٤ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٥٥ فِیهِنَّ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ لَمۡ یَطۡمِثۡهُنَّ إِنسٞ قَبۡلَهُمۡ وَلَا جَآنّٞ ٥٦ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٥٧ کَأَنَّهُنَّ ٱلۡیَاقُوتُ وَٱلۡمَرۡجَانُ ٥٨ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٥٩ هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ ٦٠ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٦١ وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ ٦٢ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٦٣ مُدۡهَآمَّتَانِ ٦٤ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٦٥ فِیهِمَا عَیۡنَانِ نَضَّاخَتَانِ ٦٦ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٦٧ فِیهِمَا فَٰکِهَةٞ وَنَخۡلٞ وَرُمَّانٞ ٦٨ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٦٩ فِیهِنَّ خَیۡرَٰتٌ حِسَانٞ ٧٠ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٧١ حُورٞ مَّقۡصُورَٰتٞ فِی ٱلۡخِیَامِ ٧٢ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٧٣ لَمۡ یَطۡمِثۡهُنَّ إِنسٞ قَبۡلَهُمۡ وَلَا جَآنّٞ ٧٤ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٧٥ مُتَّکِ‍ِٔینَ عَلَىٰ رَفۡرَفٍ خُضۡرٖ وَعَبۡقَرِیٍّ حِسَانٖ ٧٦ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٧٧ تَبَٰرَکَ ٱسۡمُ رَبِّکَ ذِی ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ ٧٨

شناخته شوند گناهکاران بقیافۀ خود، پس گرفته شود موى پیشانى و پای‌ها نیز ﴿41پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!﴿42این است آن دوزخ که دروغ شمرده بودند آن را گناهکاران ﴿43آمدوشد کنند میان آن آتش و میان آب گرم جوشنده ﴿44پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿45کسى را که ترسیده است از ایستادن به حضور پروردگار خویش دو بوستان باشد. ﴿46پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿47دو بوستان خداوند شاخها بسیار. ﴿48پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿49در آن دو بوستان دو چشمه می‌روند. ﴿50پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ می‌شمرید؟!. ﴿51در آن دو بوستان از هر میوه دو قسم باشد. ﴿52پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ می‌شمرید؟!. ﴿53تکیه زده بر فرش‌هایی که استر آن از حریر لک باشد و میوۀ آن دو بوستان، نزدیک بُوَد [1115]. ﴿54پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿55در آن کوشک‌ها حوران باشند فرو اندازنده چشم، جماع نکرده است به آنها هیچ آدمى پیش از ایشان و نه هیچ جنّى. ﴿56پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿57گویا آن حوران یا قوت و مرجانند. ﴿58پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿59نیست جزاى نیکوکارى مگر انعام بسیار. ﴿60پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿61و به جز این دو بوستان دو بوستان، دیگر باشند. ﴿62پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿63دو بوستان سبز که از غایت سبزى به سیاهى می‌زنند. ﴿64پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿65در آن دو بوستان دو چشمۀ جوشنده باشند. ﴿66پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ مى‏شمرید؟!. ﴿67در آن دو بوستان میوه و درختان خرما و انار باشند. ﴿68پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ می‌شمرید؟!. ﴿69در آن کوشک‏ها زنان برگزیدۀ با جمال باشند. ﴿70پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ می‌شمرید؟!. ﴿71حوران نگاهداشته شده در خیمه‌ها. ﴿72پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ می‌شمرید؟!. ﴿73جماع نکرده است به آنها هیچ آدمى پیش از ایشان و نه هیچ جنّى. ﴿74پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ می‌شمرید؟!. ﴿75تکیه زده باشند بر بالش‌های سبز و بساط‌هاى نیک. ﴿76پس کدام یک را از نعمت‌هاى پروردگار خویش دروغ می‌شمرید؟!. ﴿77با برکت است نام پروردگار تو خداوند بزرگى و انعام. ﴿78

[1108] یعنی در سرعت وجود مراد آسان بودن است. [1109] یعنی در لوح محفوظ. [1110] مترجم گوید: اشاره به آن است که برگ حبوب غازیه، علف دواب ایشان می‌شود، پس این علاوۀ نعمت است. [1111] جن و انس. [1112] یعنی در زمستان، آفتاب مشرق و مغرب دیگر دارد و در تابستان، مشرق و مغرب دیگر. [1113] یعنی تنعیم یا تعذیب، اسعاد یا اشقا، احیا یا اماتت، والله اعلم. [1114] یعنی و آن قوت کجا است؟ [1115] یعنی به سهولت توان گرفت.

تفسیر سوره‌ رحمن

سوره‌ رحمن

مکی‌ است‌ و دارای‌ (78)‌ آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «رحمن‌» نامیده‌ شد که‌ با اسم‌ رحمن‌ که‌ از اسمای‌ حسنای‌ الهی‌ است‌ افتتاح‌ شده‌ است‌. رحمن‌ مفید مبالغه‌ در رحمت ‌حق‌ تعالی‌ می‌باشد، یعنی‌ او نهایت‌ مهربان‌ است‌. همچنین‌ این‌ سوره‌ به‌نام‌ «عروس‌القرآن‌» نیز نامیده‌ شده‌ زیرا در حدیث‌ شریف‌ مرفوع‌ به‌ روایت‌ علی رضی الله عنه  است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لکل‌ شی‌ عروس‌ وعروس‌ القرآن‌ سورة‌الرحمن». «برای‌ هر چیز عروسی‌ است‌ و عروس‌ قرآن‌ سوره‌ رحمن‌ می‌باشد».

و هرچند در اکثر مصاحف‌ نوشته‌ شده‌ که‌ این‌ سوره‌ تماما مدنی‌ است‌ ولی ‌چنان‌که‌ قرطبی‌، ابن‌کثیر و جمهور مفسران‌ می‌گویند: صحیح‌تر آن‌ است‌ که‌ این ‌سوره‌ تماما مکی‌ است‌، به‌ استثنای‌ آیه: ﴿یَسۡ‍َٔلُهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ [الرحمن: 29] که‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: این‌ آیه‌ مدنی‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ترمذی‌ از جابر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نزد اصحاب‌ خود آمدند و سوره‌ «رحمن‌» را از اول‌ تا آخر برایشان‌ خواندند و اصحاب‌ ساکت‌ بودند پس‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «وقتی‌ در شب‌ دیدار با جن‌ این‌ سوره‌ را بر آنان‌ خواندم‌، آنان‌ در واکنش‌ خود از شما بهتر بودند زیرا چنان‌ بود که‌ هرگاه‌ من‌ به‌ آیه: ﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ می‌رسیدم‌؛آن‌ها می‌گفتند: لابشیء من نعمة ربنا نکذب، فلک الحمد: نه‌! ما چیزی‌ از نعمت ‌پروردگارمان‌ را تکذیب‌ نمی‌کنیم‌ پس‌ خدایا! حمد از آن‌ توست‌». این‌ حدیث‌ نیز دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ این‌ سوره‌ مکی‌ است‌. روایت‌ شده‌ است‌ که ‌قیس‌ بن‌ عاصم ‌منقری‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: «از آنچه‌ که‌ بر تو نازل‌ شده‌ است‌، بر من‌ بخوان‌». آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  سوره‌ «رحمن‌» را بر وی‌ خواندند. گفت: «آن‌ را بر من اعاده‌ کن‌». رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  قرائت‌ آن‌ را سه‌ بار بر وی‌ اعاده‌ کردند آن‌گاه ‌گفت: «والله‌ إن‌ له‌ لطلاوة، وإن‌ علیه‌ لحلاوة‌، وأسفله‌ لمغدق‌، وأعلاه‌ لمثمر، وما یقول‌ هذا بشر، وأنا أشهد أن‌ لا إله‌ إلا الله‌ وأنک‌ رسول‌ الله». «به‌ خدا سوگند که‌ این‌ قرآن‌ را زیبایی‌ای‌ است‌، بی‌گمان‌ بر آن‌ شیرینی‌ای‌ است‌، پایین‌ آن‌ سیراب‌کننده‌ و بالای ‌آن‌ مثمر و میوه‌دار است‌ و قطعا بشری‌ بر گفتن‌ چنین‌ سخنی‌ قادر نمی‌باشد پس ‌اینک‌ من‌ گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ خدایی‌ جز معبود یگانه‌ نیست‌ و گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ تو رسول‌ خدا هستی‌».

﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ١ عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ٢

هرگاه‌ این‌ سوره‌ برای‌ بر شمردن‌ نعمت‌های الهی‌ بر بندگانش‌ می‌باشد پس ‌حق‌ تعالی‌ نعمتی‌ را که‌ از نظر قدر و مرتبت‌ بزرگترین‌ آن‌ها و در منفعت‌ و فواید خویش‌؛ بیشترین‌، تمام‌ترین‌ و بزرگ‌ترین‌ آن‌هاست‌، بر دیگر نعمت‌ها مقدم‌ گردانیده‌ و می‌فرماید: «خدای‌ رحمان‌» که‌ منعم‌ حقیقی‌ نعمت‌های بزرگ‌ دنیوی‌ و اخروی ‌می‌باشد «قرآن‌ را آموزش‌ داد» و فراگیری‌ و فهم‌ و حفظ آن‌ را بر مؤمنان‌ آسان ‌گردانید. پس‌ نعمت‌ عظمای‌ قرآن‌ را که‌ مدار سعادت‌ دو جهانی‌ می‌باشد، سپاس ‌بگزارید.

﴿خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ٣

سپس‌ به‌ نعمت‌ آفرینش‌ منت‌ گذاشت‌ و فرمود: «انسان‌ را آفرید».

﴿عَلَّمَهُ ٱلۡبَیَانَ٤

سپس‌ در بیان‌ سومین‌ نعمت‌، تعلیم‌ و آموزش‌ نطق‌ و بیان‌ به‌ انسان‌ را که‌ سبب ‌تفاهم‌ و وسیله‌ گفت‌وگو و مکالمه‌ اوست‌، منت‌ نهاد و فرمود: «به‌ او بیان‌ آموخت» مراد از بیان‌، تعلیم‌ نامهای‌ اشیاء است‌. به‌قولی: مراد از بیان: تعلیم ‌زبآن‌ها و گویشها و نیروی‌ فهماندن‌ به‌ دیگران‌؛ یعنی‌ نیروی‌ تعبیر از معانی‌ اندرونی‌ و نطق‌ و بیان‌ می‌باشد. و ابن‌کثیر این‌ قول‌ را ترجیح‌ داده‌ است‌. آری‌! انسان‌ تنها موجودی‌ است‌ که‌ با نطق‌ بیست‌وهشت‌ حرف‌، میلیاردها کلمات‌ را به‌ هزاران‌ زبان ‌تکلم‌ می‌کند.

آیه‌ کریمه‌ گویای‌ این‌ حقیقت‌ نیز هست‌ که‌ استعداد انسان‌ برای‌ فراگیری‌ علم‌، بزرگترین‌ ویژگی‌ و امتیاز اوست‌ و مقدم ‌ساختن‌ ذکر قرآن‌ به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد که‌ بزرگترین‌ چیزی‌ که‌ انسان‌ فرامی‌گیرد، قرآن‌ است‌.

﴿ٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ بِحُسۡبَانٖ٥

«خورشید و ماه‌، حساب‌ معینی‌ دارند» یعنی: این‌ دو پدیده‌، به‌ حساب‌ مقرر و در برجها و منازل‌ معینی‌ سیر دورانی‌ داشته‌ و از آن‌ها تجاوز نمی‌کنند، در نتیجه‌، خورشید و ماه‌ با این‌ سیر و سفر معین‌ خود؛ بر تعداد ماه‌ها و سالها، فصل‌های ‌کشاورزی‌، میعاد معاملات‌ و عمر بشر راهنمایی‌ نموده‌ و فواید بسیاری‌ را برای ‌انسان‌، نبات‌ و حیوان‌ برمی‌آورند.

﴿وَٱلنَّجۡمُ وَٱلشَّجَرُ یَسۡجُدَانِ٦

سپس‌ حق‌ تعالی‌ به‌ بیان‌ نعمت‌های خویش‌ در پاره‌ای‌ از عوالم‌ سفلای‌ زمینی ‌پرداخته‌ و می‌فرماید: «و نجم‌ و شجر سجده‌ می‌کنند» نجم‌ گیاهی‌ است‌ که‌ ساق ‌ندارد؛ مانند گیاه‌ گندم‌ و شجر گیاهی‌ است‌ که‌ دارای‌ ساق‌ است‌؛ مانند درخت ‌خرما. مراد از سجود آن‌ها انقیاد طبعی‌ آن‌ها برای‌ خداوند متعال‌ همانند انقیاد وتسلیم‌ سجده‌کنندگان‌ مکلف‌، به‌ اختیار و رضای‌ خویش‌ است‌. مجاهد، حسن‌ و قتاده‌ می‌گویند: «مراد از نجم‌، ستارگان‌ آسمان‌ است‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «این ‌قول‌ آشکارتر به‌ نظر می‌رسد». والله اعلم‌.

﴿وَٱلسَّمَآءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ ٱلۡمِیزَانَ٧

«و آسمان‌ را برافراشت‌» و آن‌ را بر فراز زمین‌ قرارداد «و میزان‌ را گذاشت‌» یعنی: در زمین‌ میزان‌ عدالتی‌ را که‌ بدان‌ امر کرده‌ است‌، وضع‌ کرد و نیز نظام‌ هستی‌ را بر معیار عدل‌، هماهنگی‌ و نظم‌ برقرار کرد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «باالعدل‌ قامت‌ السموات‌ والأرض». «آسمان‌ها و زمین‌ به‌ عدالت‌ برپا شده‌اند».

﴿أَلَّا تَطۡغَوۡاْ فِی ٱلۡمِیزَانِ٨

و از جمله‌ مصادیق‌ بارز عدل‌ یکی‌ این‌ است‌ که‌ در اثنای‌ مبادله‌ اشیاء، در ابزار وزن‌ ـ یعنی‌ در ترازو و سنجه‌ ـ از عدل‌ و انصاف‌ تجاوز نکنید: «از بهر آن‌که‌ در میزان‌ از حد تجاوز نکنید» یعنی: حق‌ تعالی‌ میزان‌ را به‌ خاطر آن‌ نهاد که‌ از عدل ‌تجاوز نکنید. حسن‌ می‌گوید: «مراد از میزان‌ ترازو است‌ و خداوند عزوجل  به‌ رعایت ‌عدالت‌ در وزن‌ دستور داد تا هم‌ به‌ وسیله‌ آن‌ انصاف‌ داده‌ شود و هم‌ انصاف‌ گرفته‌ شود». به‌قولی: مراد از «میزان‌» قرآن‌ است‌. البته‌ حمل «میزان‌» بر امور معنوی‌ ومادی‌ ـ هردو ـ ممکن‌ است‌ لذا جایز است‌ مراد از میزان‌ هر چیزی‌ باشد که‌ حقایق ‌و اندازه‌های‌ اشیاء با آن‌ معلوم‌ می‌شود، چه‌ آن‌ چیز مادی‌ باشد؛ مانند پیمانه‌، متر و ترازو و چه‌ معنوی‌ باشد؛ مانند افکار، آراء و ارزش‌های‌ علمی‌ و معرفتی‌.

 

﴿وَأَقِیمُواْ ٱلۡوَزۡنَ بِٱلۡقِسۡطِ وَلَا تُخۡسِرُواْ ٱلۡمِیزَانَ٩

«و وزن‌ را به‌ انصاف‌ بر پا دارید» یعنی: وزنهایتان‌ را دادگرانه‌ و به‌ عدالت ‌بسنجید و ارزیابی‌ کنید «و در ترازو کمی‌ و کاستی‌ نیاورید».

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ اولا به‌ رعایت‌ عدالت‌ و برابری‌ در میزان‌ دستور داد، سپس‌ از طغیان‌ و تجاوز از حد با افزودن‌ بر وزن‌ نهی‌ کرد آن‌گاه‌ از کمی‌ و کاستی‌ای‌ که‌ سبب‌ زیان‌ و تاوان‌ است‌ نهی‌ نمود. پس‌ هر یک‌ از این ‌توصیه‌ها، در جای‌ خود معنی‌ و پیام‌ روشنی‌ دارد.

﴿وَٱلۡأَرۡضَ وَضَعَهَا لِلۡأَنَامِ١٠

«و زمین‌ را برای‌ مردم‌ نهاد» یعنی: آن‌ را برای‌ خلق‌ ـ اعم‌ از انس‌، جن‌ و غیر آنان‌ ـ پدید آورد و گستراند.

﴿فِیهَا فَٰکِهَةٞ وَٱلنَّخۡلُ ذَاتُ ٱلۡأَکۡمَامِ١١

«در آن‌» یعنی: در زمین «فاکهه‌ است‌» فاکهه: هر چیزی‌ است‌ که‌ انسان‌ از خوردن‌ آن‌ لذت‌ برده‌ و طبع‌ وی‌ شاد گردد؛ از انواع‌ میوه‌ها «و» در زمین‌ «درختان‌ خرمای‌ دارای‌ پوشش‌هاست‌» اکمام: جمع‌ کم‌ به‌ کسرکاف‌، عبارت‌ است‌ از غلاف‌ خرما در آغاز برآمدنش‌ که‌ میوه‌ خرما در اندرون‌ آن‌ قرار دارد و هنوز از آن‌ بیرون‌ نیامده‌ است‌.

﴿وَٱلۡحَبُّ ذُو ٱلۡعَصۡفِ وَٱلرَّیۡحَانُ١٢

«و دانه‌های‌ پوست‌ دار و گیاهان‌ ریحان‌» مراد از حب: تمام‌ حبوباتی‌ است‌ که‌ به‌ عنوان‌ مواد غذایی‌ مورد استفاده‌ قرار می‌گیرند؛ چون‌ گندم‌، جو، ذرت‌ و مانند آن‌ها. عصف: علف‌ کشتزار و اولین‌ چیزی‌ است‌ که‌ از دانه‌ها می‌روید. حسن ‌می‌گوید: «عصف‌، کاه‌ است‌ و ریحان‌ برگ‌». یا ریحان‌، همان‌ گیاه‌ معروفی ‌است‌ که‌ بوی‌ خوشی‌ دارد.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ١٣

«پس‌ کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» خطاب‌ برای‌ جن‌ وانس‌ است‌، به‌ دلیل‌ آیات‌ (10، 31، 33) از همین‌ سوره‌ که‌ به‌ این‌ معنی ‌می‌پردازند. آلاء: نعمت‌ها است‌. پس‌ خداوند متعال‌ در این‌ سوره‌ نعمتهایش‌ را برای‌ خلقش‌ برشمرده‌ و آن‌ها را به‌ یادشان‌ آورده‌ است‌، سپس‌ برشمردن‌ نعمت‌ها وبیان‌ خصلت‌ها را با این‌ آیه‌ دنبال‌ نموده‌ و آن‌ را در میان‌ هردو نعمت‌ فاصله‌ قرار داده‌ است‌ تا بندگان‌ را به‌ نعمت‌های خود متوجه‌ و متنبه‌ و بدین‌ نعمت‌ها مقر ومعترف‌ گرداند، هم‌ از این‌ روی‌، این‌ آیه‌ را در این‌ سوره‌ مبارکه‌ سی‌ویک‌ بار تکرار کرده‌ است‌.

البته‌ این‌ شیوه‌ بیانی‌، در ادبیات‌ عرب‌ شناخته‌ شده‌ است‌. مثلا به‌ کسی‌ که‌ او را با احسآن‌های‌ پی ‌در پی‌ خود نواخته‌اند ولی‌ او آن‌ را ناسپاسی‌ می‌کند؛ می‌گویند: آیا فقیر نبودی‌ و بی‌نیازت‌ ساختم‌؟ آیا این‌ نعمت‌ من‌ را انکار می‌کنی‌؟ آیا پیاده‌ نبودی‌ و سوارت‌ کردم‌؟ آیا این‌ نعمت‌ من‌ را انکار می‌کنی‌؟... که‌ تکرار این ‌ترجیع‌بند در همچو اموری‌ بسیار نیکو و معنی‌دار می‌باشد. چنان‌که‌ مهلهل‌ در رثای‌ کلیب‌ می‌گوید:

علی أن لیس عدلا من کلیب

 

إذا مـا ضیم جیـران الـمجیر

علی أن لیس عدلا من کلیب

 

إذا رجف العضاة من الدبور

علی أن لیس عدلا من کلیب

 

إذا خرجت مخبأة الخدور

تا به‌ آخر این‌ قصیده‌.

﴿خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِن صَلۡصَٰلٖ کَٱلۡفَخَّارِ١٤

«انسان‌ را از گل‌ خشکیده‌ سفال‌ مانند آفرید» اصل‌ انسان‌، همان‌ آدم‌ علیه السلام  است‌. صلصال: گل‌ است‌ آن‌گاه‌ که‌ خشک‌ شده‌ و برای‌ آن‌ صلصله‌ و صدایی‌ شنیده ‌شود. فخار: سفالی‌ است‌ که‌ با آتش‌ پخته‌ شود. البته‌ عبارات‌ قرآن‌ در بیان ‌آفرینش‌ انسان‌ به‌ اعتبار مراتب‌ آن‌ متنوع‌ است‌، چون: «آفرید انسان‌ را از خاک‌»، «از گل‌ متغیر و گندیده‌»، «از گل‌ چسبنده‌»، «از گل‌ خشک‌». این‌ تنوع ‌خود به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد که‌ آدم ‌ علیه السلام  اولا از خاک‌ آفریده‌ شد، سپس‌ در دومین‌ مرحله‌ از آفرینش‌ خود، به‌ گل‌ متطور گردید آن‌گاه‌ به‌ گل‌ متغیر و بوی‌دار تبدیل‌ شد، سپس‌ به‌ گل‌ چسبنده‌، سپس‌ به‌ گل‌ خشک‌... پس‌ گویی‌ انسان‌ هم‌ از این‌، هم‌ از آن‌ و هم‌ از آن‌ دیگری‌ آفریده‌ شده‌ است‌.

﴿وَخَلَقَ ٱلۡجَآنَّ مِن مَّارِجٖ مِّن نَّارٖ١٥

«و جن‌ را از زبانه‌ آتش‌ آفرید» مارج: شعله‌ برآمده‌ از آتش‌ است‌ که‌ دارای‌ زبانه‌ شدیدی‌ است‌ و اصل‌ جن‌ همانا ابلیس‌ علیه‌اللعنه‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌عائشه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «فرشتگان‌ از نور آفریده‌ شده‌اند، جن‌ از زبانه‌ آتش‌ و آدم‌ از آنچه‌ که‌ به‌ شما توصیف‌ شده‌ است‌».

 

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ١٦

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» و شکر نمی‌گزارید؛ به‌ این‌که‌ او را عبادت‌ کرده‌ و از او پروا دارید؟.

﴿رَبُّ ٱلۡمَشۡرِقَیۡنِ وَرَبُّ ٱلۡمَغۡرِبَیۡنِ١٧

«پروردگار دو مشرق‌ و پروردگار دو مغرب‌» از مشرق‌ و مغرب‌ به‌ صیغه‌ تثنیه‌ تعبیرشد زیرا خورشید در زمستان‌ مشرق‌ و مغربی‌ دارد و در تابستان‌ مشرق‌ و مغرب ‌دیگری‌ و با این‌ اختلاف‌ مشرق‌ها و مغرب‌هاست‌ که‌ فصل‌های‌ چهارگانه‌ سال‌ به‌ وجود آمده‌ و جو جغرافیایی‌ از سرما به‌ گرما و باز به‌ حال‌ اعتدال‌ تغییر می‌کند. البته ‌اختلاف‌ مشرق‌ها و مغرب‌ها منافع‌ عظیم‌ دیگری‌ نیز برای‌ انسان‌ دارد. آری‌! اگر خورشید در طلوعگاه‌ و غروبگاه‌ خود ثابت‌ و یکنواخت‌ می‌بود، بی‌گمان‌ موسم‌های‌ تابستان‌ و زمستان‌ و تغییرات‌ فصلی‌ پدید نمی‌آمد و نظام‌ زندگی‌ در کره ‌زمین‌ مختل‌ می‌شد.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ١٨

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید» و آن‌ها را انکار کرده‌ و شکر نمی‌گزارید؟ به‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ را عبادت‌ کرده‌ و از او پروا دارید.

﴿مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ یَلۡتَقِیَانِ١٩ بَیۡنَهُمَا بَرۡزَخٞ لَّا یَبۡغِیَانِ٢٠

«دو دریا را به‌گونه‌ای‌ روان‌ کرد که‌ باهم‌ برخورد کنند» یعنی: تنگانگ‌ در جوار یک ‌دیگر قرار گیرند پس‌ با آن‌که‌ در منظر چشم‌ هیچ‌ فاصله‌ای‌ میان‌ آن‌ها نیست‌ اما با این‌ وجود، در هم‌ نمی‌آمیزند زیرا «میان‌ آن‌ دو، برزخی‌ است‌» یعنی: حاجز و حجابی‌ است‌ که‌ جلو آمیزش‌ آن‌ها را می‌گیرد «که‌ به‌ هم‌ تجاوز نمی‌کنند» یعنی: بر اثر وجود آن‌ حاجز و حایل‌، یکی‌ از آن‌ها به‌ دیگری‌ تجاوز نمی‌کند تا به‌ آن‌ درآید و درآمیزد. ابن‌جریج‌ می‌گوید: این‌ دو دریا عبارتند از دریای‌ نمکین‌ و نهرهای‌ شیرین‌ و گوارا پس‌ آب‌ شیرین‌ برای‌ نوشیدن‌ و آب ‌دادن‌ حیوانات‌ و نباتات‌ است‌ و آب‌ نمکین‌ برای‌ پاکسازی‌ آب‌ از میکروب‌ها، اصلاح‌ طبقات‌ هوا، بیرون‌ آوردن ‌مروارید و مرجان‌ و منافعی‌ دیگر.

 

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٢١

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید» و شکر نمی‌گزارید؛ به‌ این‌که‌ پرستش‌ و تقوای‌ حق‌ تعالی‌ را در پیش‌ گیرید؟.

﴿یَخۡرُجُ مِنۡهُمَا ٱللُّؤۡلُؤُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٢٢

«از آن‌ دو» دریا «لؤلؤ و مرجان‌ بیرون‌ می‌آید» لؤلؤ: دری‌ است‌ که‌ از صدف ‌بیرون‌ می‌آید و مرجان: نگینی‌ است‌ سرخ‌رنگ‌ و معروف‌. مراد این‌ است‌ که ‌مروارید و مرجان‌ از یکی‌ از آن‌ دو دریا که‌ دریای‌ نمکین‌ است‌ بیرون‌ می‌آید و در میان‌ اعراب‌ این‌ روش‌ متداول‌ است‌ که‌ دو جنس‌ را جمع‌ می‌کنند، سپس‌ از یکی‌ از آن‌ها خبر می‌دهند چنان‌ که‌ حق‌ تعالی‌ می‌فرماید: ﴿یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ أَلَمۡ یَأۡتِکُمۡ رُسُلٞ مِّنکُمۡ [الأنعام: 130]. «ای‌ گروه‌ جن‌ و انس‌! آیا پیامبرانی‌ از خود شما نزد شما نیامده‌اند؟» در حالی‌که‌ پیامبران‌ از انس‌اند نه‌ از جن‌. و چنان‌که‌ می‌گویی: «از شهر بیرون‌ شدم‌». درحالی‌که‌ از یکی‌ از محلات‌ آن‌ بیرون‌ شده‌ای‌، نه‌ از همه‌ اماکن ‌آن‌.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٢٣

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» زیرا در این‌ نعمت‌ها چنان‌ نشانه‌های‌ عظیم‌ و فراوانی‌ وجود دارد که‌ احدی‌ قادر به‌ تکذیب‌ آن‌ها نبوده‌ و آن‌ها را انکار نتواند کرد.

﴿وَلَهُ ٱلۡجَوَارِ ٱلۡمُنشَ‍َٔاتُ فِی ٱلۡبَحۡرِ کَٱلۡأَعۡلَٰمِ٢٤

«و او راست‌ در دریا کشتی‌های‌ روان‌ شونده‌ برافراشته‌» ای‌ که‌ بعضی‌ از تخته‌های ‌آن‌ بر بالای‌ بعضی‌ دیگر نهاده‌ شده‌ و به‌ گونه‌ای‌ بلند و برافراشته‌ ساخته‌ شده‌ که ‌«چون‌ کوه‌هاست‌» پس‌ این‌ کشتی‌های‌ کوه‌پیکر، محموله‌های‌ بسیار بزرگ‌ و هولناکی‌ از ارزاق‌ و غیر آن‌ها را از کشوری‌ به‌ کشوری‌ و از شهری‌ به‌ شهری‌ نقل‌ می‌دهند تا به‌ هر سرزمین‌ مواد مورد نیاز آن‌ را رسانده‌ و موادی‌ را که‌ افزون‌ بر نیازهای‌ ساکنان‌ و مردم‌ آن‌ است‌ به‌ سرزمین‌های‌ دیگر انتقال‌ دهند و این‌ کشتی‌ها و محموله‌ها چنان‌ بزرگ‌اند که‌ محموله‌های‌ عظیم‌ و هولناکی‌ را جابجا می‌کنند؛ مثلا برخی‌ از نفتکش‌ها پنجصدهزارتن‌ نفت‌ را حمل‌ می‌کنند و همین‌طور ناوگآن‌های ‌نظامی‌، حامل‌ ده‌ها هواپیما، برج‌های‌ جنگی‌ ویرانگر و زیر دریایی‌های‌ اتمی ‌می‌باشند.

آیه‌ کریمه‌ با تشبیه‌ کشتی‌ها به‌ کوه‌ها، معجزه‌ غیبی‌ قرآنی‌ای‌ را نیز در بر دارد زیرا این‌ تشبیه‌ جز با دیدن‌ کشتی‌ها عصری‌ زمان‌ ما، به‌ کمال‌ و تمام‌ خود جلوه‌گر نمی‌شود.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٢٥

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» آخر این‌ نعمت‌های عدیده‌، برای‌ شما آفریده‌ شده‌ است‌ پس‌ آیا می‌توانید صنعت‌ کشتی‌های‌ بزرگ‌، کیفیت‌ روان ‌شدن‌ آن‌ها در دریا و سایر بهره ‌گیری‌هایی‌ را که‌ از آن‌ها در امور و منافع‌ خویش‌ می‌کنید، انکار نمایید؟.

﴿کُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ٢٦

سپس‌ خداوند متعال‌ بعد از برشمردن‌ نعمت‌های دینی‌ و دنیوی‌ و استدلال‌ به‌ آفاق‌ و انفس‌ بر قدرت‌ و یگانگی‌ خود، از فنا و نابودی‌ تمام‌ هستی‌ خبر داده‌ و از زوال‌ کلیه‌ نعمت‌های دنیوی‌ سخن‌ می‌گوید و این‌که‌ جز ذات‌ ذوالجلال‌ او دیگر کسی‌ در عرصه‌ هستی‌ باقی‌ نمی‌ماند: «هر که‌ بر روی‌ آن‌ است‌، فنا شونده‌ است‌» یعنی: هرکس‌ بر روی‌ زمین‌ است‌؛ از انسان‌ها، حیوانات‌ و غیره‌، به‌ زودی‌ فنا و نابود می‌شود و حیات‌ آن‌ها روزی‌ به‌ پایان‌ می‌رسد.

﴿وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ٢٧

«و ذات‌ پروردگارت‌ که‌ ذوالجلال‌والاکرام‌ است‌ باقی‌ می‌ماند» وجه‌ ربک: وجه‌ یا روی‌ پروردگار؛ عبارت‌ از ذات‌ و وجود اوست‌ پس‌ اطلاق‌ وجه‌ بر ذات‌ حق‌ تعالی‌، مجاز مرسل‌ و از باب‌ اطلاق‌ جزء و اراده‌ کل‌ است‌. جلال: یعنی ‌عظمت‌ و بزرگی‌ و اکرام‌. این‌ صفت‌ مفید این‌ معنی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ از هر چیزی‌که‌ سزاوارش‌ نمی‌باشد، والاتر است‌ و نیز او دارای‌ فضل‌ و منتی‌ است‌ عام‌؛ با نعمت‌هایی‌ که‌ بر مؤمنان‌ ارزانی‌ می‌دارد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ترمذی‌ از انس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «انطقوا بیا ذالجلال‌ والإکرام». «(در دعای‌ خود) به‌ گفتن‌ یا ذالجلال‌ و الاکرام‌ پایبند باشید». نقل‌ است‌ که‌ آن ‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از برابر شخصی‌ گذشتند که‌ مشغول‌ نماز گزاردن‌ بود و می‌گفت: «یاذالجلال والإکرام». پس‌ فرمودند: «بی‌گمان‌ دعایت‌ اجابت‌ شد». ابن‌کثیر می‌گوید: «خداوند متعال‌ در این‌ آیه‌ کریمه‌ وجود گرامی‌ خود را به‌ وصف ‌ذوالجلال‌ و الإکرام‌ توصیف‌ نمود و این‌ بدان‌ معنی‌ است‌ که‌ او شایشسته‌ آن‌ می‌باشد که‌ بزرگ‌ داشته‌ شده‌ و مورد نافرمانی‌ قرار نگیرد و از وی‌ اطاعت‌ شده‌ و از فرمانش‌ مخالفت‌ و سرپیچی‌ صورت‌ نگیرد».

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٢٨

«پس‌ کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» یعنی: ای‌ گروه‌ جن ‌و انس‌! چگونه‌ همچو نعمت‌ عظیمی‌ را تکذیب‌ می‌کنید در حالی‌که‌ مردم‌ همه‌ بی‌ هیچ‌ استثنایی‌ وفات‌ می‌کنند و در این‌ امر باهم‌ یکسان‌ و برابرند، سپس‌ به‌ سوی ‌سرای‌ آخرت‌ رهسپار می‌گردند و در آنجا خدای‌ ذوالجلال‌ والاکرام‌ با حکم‌ عادلانه‌ خویش‌ در میان‌ آن‌ها داوری‌ می‌کند. پس‌ فنا راهی‌ به‌ سوی‌ بقا و حیات‌ ابدی‌ است‌ لذا در فنای‌ دنیوی‌ شما نعمت‌ها نهفته‌ است‌؛ از جمله‌ نعمت‌ عدل‌ مطلق ‌و برابری‌ همگان‌ در چشیدن‌ طعم‌ مرگ‌، نعمت‌ پیاپی‌ آمدن‌ نسل‌ها و نعمت‌ انتقال‌ از دارفانی‌ به‌ سوی‌ دار باقی‌ و جاویدانی‌ که‌ سرای‌ جزا و ثواب‌ است‌ پس‌ چگونه‌ این‌نعمت‌های‌ عظیم‌ را انکار می‌کنید؟!

صاحب‌ تفسیر «الاساس‌» می‌گوید: «اگر مرگ‌ نبود، زندگی‌ هم‌ دشوار بود زیرا فی‌المثل‌ اگر دو مگس‌ به‌ مدت‌ پنج‌ سال‌ نمیرند و به‌طور متوالی‌ توالد و تناسل‌کنند، طبقه‌ای‌ به‌ قطر پنج‌ سانتی‌متر از مگس‌ را پیرامون‌ کره‌ زمین‌ تشکیل‌ خواهند داد».

﴿یَسۡ‍َٔلُهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ کُلَّ یَوۡمٍ هُوَ فِی شَأۡنٖ٢٩

«هر که‌ در آسمان‌ها و زمین‌ است‌ از او در خواست‌ می‌کند» یعنی: همگی‌ آن‌ها از حق‌ تعالی‌ درخواست‌ امداد می‌کنند زیرا همه‌ به‌ او محتاج‌اند و احدی‌ از او بی‌نیاز نیست‌ پس‌ اهالی‌ آسمان‌ها از او درخواست‌ مغفرت‌ می‌کنند نه‌ درخواست‌ رزق‌ و روزی‌ و اهالی‌ زمین‌ هردو را از او می‌طلبند و فرشتگان‌ نیز برای‌ آنان‌ درخواست ‌روزی‌ و مغفرت‌ می‌کنند بنابراین‌، نه‌ اهالی‌ آسمان‌ها از حق‌ تعالی‌ بی‌نیازند و نه ‌اهالی‌ زمین‌. «هر روزی‌ او در شأنی‌ است‌» پس‌ از شان‌های‌ حق‌ تعالی‌ این‌ است‌ که ‌زنده‌ می‌کند و می‌میراند، فقیر می‌کند و توانگر می‌گرداند، عزت‌ می‌دهد و ذلیل ‌می‌گرداند، بیمار می‌کند و شفا می‌بخشد، می‌دهد و باز می‌دارد، می‌آمرزد و مؤاخذه‌ می‌کند و غیر این‌ از کارها و شئونی‌ که‌ در تحت‌ شمار نمی‌آیند. پس‌ ذات‌ متعال‌ او در هر وقت‌ و هر حال‌، اموری‌ را پدید آورده‌ یا احوالی‌ را تجدید می‌کند لذا این‌ بزرگترین‌ دلیل‌ بر بی‌نیازی‌ او از خلق‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌عبدالله بن ‌منیب‌ ازدی‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آیه‌ ﴿کُلَّ یَوۡمٍ هُوَ فِی شَأۡنٖ [الرحمن: 29] را تلاوت‌ کردند. در این‌ اثنا ما از ایشان‌ پرسیدیم‌ که: یا رسول‌الله! این‌ شأن ‌پروردگار چیست‌؟ فرمودند: «أن‌ یغفر ذنبا ویفرج‌ کربا، ویرفع‌ قوما، ویضع‌ آخرین». «این‌که‌ گناهی‌ را می‌آمرزد، مشکل‌ و اندوهی‌ را می‌گشاید و قومی‌ را بلند برده ‌دیگرانی‌ را پست‌ می‌گرداند».

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٣٠

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» زیرا اختلاف‌ شان‌ها و کارهای‌ خدای‌ سبحان‌ در تدبیر و اداره‌ امور کائنات‌ و بندگانش‌، نعمتی‌ است‌ که‌ انکار آن‌ ممکن‌ نیست‌ و هیچ‌ تکذیب‌ کننده‌ نمی‌تواند آن‌ را دروغ‌ انگارد.

﴿سَنَفۡرُغُ لَکُمۡ أَیُّهَ ٱلثَّقَلَانِ٣١

«ای‌ جن‌ و انس‌! به‌ زودی‌ از همه‌ فارغ‌ شده‌ به‌ شما می‌پردازیم‌» این‌ استعاره ‌تمثیلی‌ای‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ در آن‌، پرداختن‌ به‌ محاسبه‌ خلایق‌ و جزای‌ آنان‌ در روز قیامت‌ را در جایگاهی‌ از اهمیت‌ قرار داده‌ که‌ گویی‌ خود را از هر کار دیگری‌ برای‌ آن‌ فارغ‌ می‌کند تا فقط به‌ آن‌ بپردازد، مثل‌ این‌که‌ کسی‌ به‌ دیگری‌ از باب‌ تهدید می‌گوید: «به‌ زودی‌ برای‌ تو فارغ‌ خواهم‌ شد». پس‌ این‌ تعبیر در مورد خدای‌  عزوجل ‌ استعاره‌ای‌ بیش‌ نیست‌ و حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ هیچ‌ شأن‌ و هیچ‌ کاری‌ خداوند متعال‌ را از شأن‌ و کار دیگری‌ به‌ خود مشغول‌ نمی‌کند لذا این‌ تعبیر فقط بر سبیل‌ مثال‌ و برای‌ دادن‌ هشداری‌ سخت‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ جن‌ وانس‌ بیان‌ شده‌ است‌. یعنی: آگاه‌ باشید و هوش‌ دارید که‌ ما به‌ زودی‌ متوجه‌ حساب ‌و کتاب‌ شما می‌شویم‌. به‌ قولی: جن‌ و انس‌ را بدان‌ جهت «ثقلین‌» نامیده‌اند که‌ آنان‌ در زندگی‌ و مرگشان‌ بر زمین‌ سنگین‌بارند.

این‌ آیه‌، دلیل‌ روشنی‌ است‌ بر این‌که‌ جن‌ هم‌ مانند انس‌ تماما به‌ تکالیف‌ شرعی ‌مخاطب‌ هستند زیرا آنان‌ نیز به‌ تکالیف‌ شرعی‌ مکلف‌ بوده‌، مورد امر و نهی‌ قرار می‌گیرند و همچون‌ انس‌، پاداش‌ و جزا داده‌ می‌شوند پس‌ مؤمن‌شان‌ همچون‌ مؤمن ‌انسان‌هاست‌ و کافرشان‌ همچون‌ کافر آنان‌ و میان‌ انسان‌ و جن‌ در هیچ‌ چیز از این ‌امور، فرقی‌ نیست‌.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٣٢

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» مگر غافل‌ از آنید که‌ از نعمت‌های وی‌ یکی‌ هم‌ دادگری‌ در میان ‌خلایق‌ با پاداش‌ دادن‌ نیکوکاران‌ و عذاب‌ نمودن‌ مجرمان‌ است‌؟ بنابراین‌، حق‌ تعالی‌ به‌ هیچ‌کس‌ ستم‌ نمی‌کند و از این‌ جزای‌ وی‌ گریزی‌ هم‌ نیست‌ زیرا:

﴿یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ إِنِ ٱسۡتَطَعۡتُمۡ أَن تَنفُذُواْ مِنۡ أَقۡطَارِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ فَٱنفُذُواْۚ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلۡطَٰنٖ٣٣

«ای‌ گروه‌ جنیان‌ و انسیان‌! اگر می‌توانید که‌ از کرانه‌های‌ آسمان‌ها و زمین‌ به‌ بیرون‌ رخنه‌ کنید پس‌ رخنه‌ کنید» یعنی: اگر می‌توانید که‌ از کناره‌ها و گوشه‌های‌ آسمآن‌ها و زمین‌ به‌ قصد گریز از قضا و قدر خداوند متعال‌ بیرون‌ روید؛ پس‌ از آن‌ها بیرون‌ روید و خودتان‌ را برهانید. دستور؛ دستوری‌ تعجیزی‌ است‌ «اما جز با سلطانی‌ رخنه ‌نمی‌کنید» یعنی: جز با قوت‌ و قهر و غلبه‌، قادر به‌ نفوذ نخواهید شد و بر این‌ کار نیرو و توانی‌ ندارید. به‌قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است: جز با نیرویی‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌، بر این‌ کار قدرت‌ نمی‌یابید. ضحاک‌ می‌گوید: «آیه‌ کریمه‌ بدین ‌معنی‌ است‌ که‌ اگر می‌توانید از مرگ‌ بگریزید پس‌ هلا بگریزید».

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٣٤

«پس‌ کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ گروه‌ جن‌ وانس‌ در حالی‌که‌ شما در برابر عظمت‌ ملک‌ و هستی‌ حق‌ تعالی‌، ناتوان‌ و درمانده‌اید؟.

﴿یُرۡسَلُ عَلَیۡکُمَا شُوَاظٞ مِّن نَّارٖ وَنُحَاسٞ فَلَا تَنتَصِرَانِ٣٥

«بر شما شواظی‌ از آتش‌ فرستاده‌ خواهد شد» شواظ: شعله‌ای‌ است‌ که‌ بی‌دود باشد «و از نحاس‌» بر شما فرستاده‌ خواهد شد. نحاس: همان‌ مس‌ معدنی‌ معروف ‌است‌ که‌ با آتش‌ ذوب‌ گردیده‌ و بر سرهایشان‌ فروریخته‌ می‌شود. به قولی: نحاس‌؛ دودی‌ است‌ که‌ شعله‌ نداشته‌ باشد و خلیل‌ نیز بر همین‌ رأی‌ است‌ «پس‌ شما مقابله‌ نتوانید کرد» یعنی: چنانچه‌ ابزار و سلطه‌ نفوذ را به‌ شما ندهیم‌، قادر به‌ نفوذ در آسمان‌ نخواهید شد همان‌ طوری‌ که‌ مسافران‌ فضایی‌ با مسلح‌ شدن‌ به‌ وسایل‌ مخصوص‌ و پوشیدن‌ لباس‌های‌ ویژه‌ای‌ که‌ آنان‌ را از گزند شهابهای‌ آسمانی‌ حفظ می‌کند، راهی‌ کرات‌ دیگر می‌شوند. پس‌ این‌ آیه‌ از معجزات‌ بزرگ‌ قرآن‌کریم ‌است‌. یا این‌ معنی‌ مربوط به‌ آخرت‌ است‌، یعنی‌ شما در آخرت‌ بر بازداشتن ‌عذاب‌ خداوند عزوجل  از خود توانا نخواهید شد و مقابله‌ نتوانید کرد، قطعا شما هماورد این‌ میدان‌ نتوانید شد بلکه‌ خواه‌ ناخواه‌ به‌ سوی‌ محشر رانده‌ می‌شوید.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٣٦

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» زیرا هشدار دادن‌ الهی‌ لطفی‌ است‌ به‌ بندگان‌ و تمییز نهادن‌ میان‌ نیکان ‌و بدان‌ و فرمانبران‌ و نافرمانان‌ و انتقام‌ گرفتن‌ از گروه‌ دوم‌، از نعمت‌های ‌خدای‌ سبحان‌ است‌.

﴿فَإِذَا ٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ فَکَانَتۡ وَرۡدَةٗ کَٱلدِّهَانِ٣٧

«پس‌ آن‌گاه‌ که‌ آسمان‌ از هم‌ شکافد» با نزول‌ فرشتگان‌ در روز قیامت «و چون ‌گل‌سرخ‌ و روغن‌ گداخته‌ شود» تشبیه‌ آسمان‌ به‌ روغن‌، در امر ذوبان‌ آن‌ و تشبیه‌ آن‌به‌ گل‌ سرخ‌، در رنگ‌ آن‌ است‌ و این‌ نشانه‌ شدت‌ هولناک‌ بودن‌ روز قیامت ‌می‌باشد. به‌ قولی: دهان‌؛ پوست‌ سرخ‌ رنگ‌ است‌.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٣٨

«پس‌ کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ جن‌ و انس‌؟ زیرا در خبر دادن‌ از این‌ روز سخت‌، هیبت‌ و هراسی‌ است‌ که‌ شنونده‌ را از ارتکاب ‌بدی‌ باز می‌دارد پس‌ چرا قبل‌ از آن‌که‌ چنین‌ روزی‌ بیاید، راه‌ نیایش‌ و وارستگی‌ را در دنیا بر نمی‌گزینید؟.

﴿فَیَوۡمَئِذٖ لَّا یُسۡ‍َٔلُ عَن ذَنۢبِهِۦٓ إِنسٞ وَلَا جَآنّٞ٣٩

«در آن‌ روز، هیچ‌ انس‌ و جنی‌ از گناهش‌ پرسیده‌ نشود» یعنی: در روزی‌ که ‌آسمان‌ شکافته‌ می‌شود، هیچ‌ یک‌ از انس‌ و جن‌ از گناه‌ خود مورد پرسش‌ قرار نمی‌گیرد و از آنان‌ سؤال‌ نمی‌شود که‌ گناه‌ شما چه‌ بود؟ زیرا هنگامی‌ که‌ آن‌ها از گورهای‌ خود بیرون‌ می‌آیند، از سیمای‌ خویش‌ شناخته‌ می‌شوند. و نیز از آن‌رو هیچ‌ یک‌ از انس‌ و جن‌ از گناه‌ خود مورد پرسش‌ قرار نمی‌گیرد که‌ خداوند متعال ‌تمام‌ اعمال‌ بندگان‌ را به‌ شمار آورده‌ و آن‌ها را ضبط و نگهداری‌ کرده‌ است‌ و دیگر نیازی‌ به‌ استعلام‌ از آنان‌ نیست‌. وجه‌ انطباق‌ در میان‌ این‌ آیه‌ و آیات‌ دیگری‌ که‌ بر سؤال‌ کردن‌ از انس‌ و جن‌ در این‌ مورد صراحت‌ دارند، این‌ است‌ که‌ روز قیامت‌ روزی‌ طولانی‌ است‌ پس‌ انس‌ و جن‌ در زمانی‌ مورد سؤال‌ قرار می‌گیرند ودر زمان‌ دیگری‌ مورد سؤال‌ قرار نمی‌گیرند و آن‌ ـ به‌ قول‌ قتاده‌ ـ زمانی‌ است‌ که ‌بر دهآن‌هایشان‌ مهر نهاده‌ شود و در عوض‌ دست‌ها و پاهایشان‌ سخن‌ بگوید.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٤٠

«پس‌ کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ انس‌ و جن‌ و چه ‌وقت‌ این‌ تهدیدها را جدی‌ می‌گیرید تا به‌ رشد و صلاح‌ خویش‌ بر گردید؟.

﴿یُعۡرَفُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ بِسِیمَٰهُمۡ فَیُؤۡخَذُ بِٱلنَّوَٰصِی وَٱلۡأَقۡدَامِ٤١

سپس‌ حق‌ تعالی‌ سبب‌ عدم‌ سؤال‌ کردن‌ از آنان‌ را روشن‌ ساخته‌ می‌فرماید: «مجرمان‌» یعنی: کافران «از سیمای‌شان‌ شناخته‌ می‌شوند» زیرا آن‌ها در سیمای ‌خود سیاه ‌روی‌ و کبود چشم‌اند. به‌قولی: سیما و نشانه‌ آنان‌ این‌ است‌ که ‌غمگین‌اند و اثر اندوه‌ و افسرده‌گی‌ بر چهره‌هایشان‌ هویداست‌ «و موهای‌ پیشانی‌ وپاهایشان‌ را بگیرند» ناصیه: موهای‌ جلو سر است‌ پس‌ فرشتگان‌ پاها وپیشانی‌هایشان‌ را یکجا گرفته‌ و به‌ همین‌ صورت‌ آنان‌ را به‌ دوزخ‌ می‌افگنند.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٤٢

«پس‌ کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ انس‌ و جن‌ درحالی‌که‌ از قبل‌ هشدار و انذار داده‌ شده‌اید و سرانجام‌ و سرنوشت‌ قابل‌ انتظارتان‌ را در آخرت‌ شناخته‌اید؟.

﴿هَٰذِهِۦ جَهَنَّمُ ٱلَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ٤٣

«این‌ است‌ همان‌ جهنمی‌ که‌ مجرمان‌ آن‌ را انکار می‌کردند» یعنی: در این‌ هنگام‌که‌ پیشانی‌ها و پاهایشان‌ گرفته‌ شود و در دوزخ‌ افگنده‌ شوند، به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: این‌ همان‌ جهنمی‌ است‌ که‌ همینک‌ آن‌ را مشاهده‌ کرده‌ و به‌ سوی‌ آن‌ می‌نگرید، با آن‌که‌ در دنیا آن‌ را دروغ‌ می‌شمردید و می‌گفتید که‌ وجود جهنم ‌اصلا حقیقت‌ ندارد.

﴿یَطُوفُونَ بَیۡنَهَا وَبَیۡنَ حَمِیمٍ ءَانٖ٤٤

مجرمان‌ در «میان‌ آن‌» یعنی: در میان‌ جهنم «می‌گردند» و جهنم‌ آنان‌ را می‌سوزاند «و میان‌ آب‌ جوشان‌» می‌گردند؛ و بر روهایشان‌ ریخته‌ می‌شود. حمیم: آب‌ بسیار داغ‌ و جوشانی‌ است‌ که‌ در جوشش‌ به‌ نهایت‌ خود رسیده‌ باشد پس ‌آنان‌ در میان‌ آتش‌ و آب‌ جوشان‌ در گردش‌اند؛ گاهی‌ در آتش‌ تعذیب‌ شده‌ و گاهی‌ از آب‌ جوشان‌ نوشانده‌ می‌شوند.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٤٥

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» بعد از این‌ تهدیدها و هشدارهای‌ بازدارنده‌ از گناه‌، که‌ خود نعمت‌ به ‌شمار می‌روند؟.

﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ٤٦

«و برای‌ هرکس‌ که‌ از ایستادن‌ در پیشگاه‌ پروردگارش‌ ترسیده‌، دو باغ‌ است‌» پیشگاه‌ پروردگار سبحان: همانا موقفی‌ است‌ که‌ بندگان‌ در آن‌ پیش‌ روی‌ وی‌ برای‌ حساب‌ می‌ایستند. به‌ قولی: مقام‌ پروردگار؛ همانا اشراف‌ حق‌ تعالی‌ بر احوال ‌بندگانش‌ و اطلاع‌ وی‌ بر افعال‌ و سخنان‌شان‌ است‌ پس‌ کسی‌ از این‌ مقام‌ می‌ترسد که ‌از معاصی‌ دست‌ برداشته‌ و از طاعات‌ پیروی‌ کند. اصل‌ در «خوف‌»: توقع‌ امر ناخوش‌آیندی‌ در آینده‌ است‌ و آن‌ ضد «امن‌» می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌بخاری‌ و مسلم‌ و غیر ایشان‌ از ابو موسی ‌اشعری‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «جنتان‌ من‌ ذهب‌ حلیتهما وآنیتهما وما فیهما وجنتان‌ من‌ فضة حلیتهما وآنیتهما وما فیهما، وما بین ‌القوم‌ وبین‌ أن‌ ینظروا إلی‌ ربهم‌ إلا رداء الکبریاء علی‌ وجهه‌ فی‌ جنة عدن». «دو بهشت‌ است‌ از طلا که‌ زیورالات‌ و ظروف‌ آن‌ها و هر چه‌ که‌ در آن‌هاست‌ از طلاست‌ و دو بهشت‌ است‌ از نقره‌ که‌ زیورالات‌ و ظروف‌ آن‌ها و هر آنچه‌ که‌ در آن‌هاست‌ از نقره‌ است‌ و در میان‌ بهشتیان‌ و میان‌ این‌که‌ به‌ سوی ‌پروردگارشان‌ بنگرند، چیزی‌ جز ردای‌ کبریائی‌ بر روی‌ وی‌ در بهشت‌ عدن ‌نیست‌». به‌قولی‌ دیگر: دو بهشت‌ وجود دارد، یکی‌ روحانی‌ و دیگری‌ جسمانی‌، بهشت‌ روحانی‌ همانا رضای‌ حق‌ تعالی‌ است: ﴿وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ أَکۡبَرُۚ [التوبة: 72] و بهشت‌ جسمانی‌ عبارت‌ است‌ از: بهره‌های‌ مادی‌ بسیار بزرگ‌، برتر و جاویدان‌. چنان‌که‌ ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  و غیر وی‌ گفته‌اند؛ صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ این‌ آیه‌ عام‌ است‌ و انس‌ و جن‌ هردو را دربر می‌گیرد زیرا این‌ آیه‌ از گویاترین‌ دلایل‌ بر این‌ حقیقت ‌است‌ که‌ اگر جنیان‌ ایمان‌ آورند و تقوا پیشه ‌کنند، به‌ بهشت‌ وارد می‌شوند.

ابن‌ ابی ‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ می‌کند که: این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  نازل‌ شد زیرا روزی‌ او قیامت‌ و حساب‌ و کتاب‌ و بهشت‌ و دوزخ‌ را به‌یاد آورد و سپس‌ گفت: «دوست‌ داشتم‌ گیاهی‌ از این‌ گیاهان‌ سبز می‌بودم‌ که‌ حیوانی‌ می‌آمد و مرا می‌خورد، دوست‌ داشتم‌ که‌ هرگز آفریده‌ نمی‌شدم‌». پس ‌این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٤٧

«پس‌ کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» ای‌ انس‌ و جن ‌چرا که‌ نعمت‌های این‌ دو باغ‌ گذشته‌ از آن‌که‌ جاویدان‌ و همیشه‌ است‌، هیچ‌ مانندی‌ هم‌ ندارد.

﴿ذَوَاتَآ أَفۡنَانٖ٤٨

«آن‌ دو باغ‌، دارای‌ شاخه‌های‌ بسیارند» و در هر شاخه‌ از آن‌ شاخه‌های‌ سبز و خرم‌ بسیار، انواع‌ گونه‌گونی‌ از میوه‌ها وجود دارد. افنان: شاخه‌هاست‌. غصن: شاخه‌ راست‌ است‌.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٤٩

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» زیرا رسیدن‌ به‌ این‌ فر و شکوه‌ دل‌آرا، مورد اشتیاق‌ عقلا بوده‌ و شکر این‌ نعمت‌ها ایجاب‌ می‌کند که‌ حق‌ تعالی‌ را عبادت‌ کنید و تقوی‌ داشته‌ باشید تا به‌ این‌ نعمت‌های اخروی‌ دست‌ یابید.

﴿فِیهِمَا عَیۡنَانِ تَجۡرِیَانِ٥٠

«در آن‌ دو باغ‌، دو چشمه‌ روان‌ است‌» یعنی: در هریک‌ از بلندیها و پستی‌های‌ دوباغ‌ یاد شده‌، چشمه‌ای‌ جاری‌ وجود دارد که‌ درختان‌ آن‌ها را آبیاری‌ می‌کند. به‌قولی: یکی‌ از آن‌ دو چشمه‌، «تسنیم‌» و دیگری «سلسبیل‌» است‌.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٥١

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» زیرا این‌ حقیقتی‌ قطعی‌ و نعمتی‌ بسیار بزرگ‌ است‌.

﴿فِیهِمَا مِن کُلِّ فَٰکِهَةٖ زَوۡجَانِ٥٢

«در آن‌ دو باغ‌، از هر میوه‌ای‌ دو گونه‌ هست‌» زوجان: یعنی‌ دو صنف‌ و دو نوع ‌است‌ که‌ از هر نوعی‌ از انواع‌ آن‌، لذت‌ها برگرفته‌ می‌شود. گفته‌ شده‌ که: یک‌گونه‌ آن‌ تازه‌ و گونه‌ دیگر آن‌ خشک‌ است‌ اما هیچ‌ یک‌ از آن‌ها در لذت‌، گوارایی ‌و مزه‌ خود از دیگری‌ کمی‌ و کاستی‌ای‌ ندارد. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «از آنچه‌ در آخرت‌ موجود است‌، در دنیا جز نام‌ چیز دیگری‌ وجود ندارد». یعنی: میان‌ نعمت‌های دنیا و آخرت‌ فرق‌ روشن‌ و فاصله‌ عظیمی‌ وجود دارد.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٥٣

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دورغ ‌می‌شمارید» که‌ نه‌ عبادت‌ می‌کنید و نه‌ عمل‌ نیک‌ انجام‌ می‌دهید؟.

﴿مُتَّکِ‍ِٔینَ عَلَىٰ فُرُشِۢ بَطَآئِنُهَا مِنۡ إِسۡتَبۡرَقٖۚ وَجَنَى ٱلۡجَنَّتَیۡنِ دَانٖ٥٤

«بهشتیان‌ بر فرش‌هایی‌ آرمیده‌اند که‌ آستر آن‌ها از ابریشم‌ ستبر است‌» یعنی: بهشتیان‌ در رفاه‌ و آسایش‌ و تنعمی‌ تمام‌ بر فرش‌ها آرمیده‌ و بر متکاها تکیه‌ داده‌اند. بطاین: آسترهایی‌ است‌ که‌ در زیر رویه‌ها قرار دارد. استبرق: دیبای‌ ستبر است‌. پس‌ هرگاه‌ آستر آن‌ها از دیبا باشد، رویه‌ آن‌ها چگونه‌ خواهد بود؟ از سعیدبن‌جبیر پرسیدند که: آستر آن‌ها از دیباست‌ پس‌ رویه‌ آن‌ها از چیست‌؟ گفت‌ این‌ از همان‌ مقوله‌ پروردگار است: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ [السجدة: 17]. «هیچ‌ کس‌ نمی‌داندچه‌ چیز از آنچه‌ روشنی‌بخش‌ دیدگان‌ است‌، به‌ پاداش‌ آنچه‌ انجام‌ می‌دادند برای ‌آنان‌ پنهان‌ ساخته‌ شده‌ است‌» که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  نیزمی‌گوید: «رویه‌ها و ظواهر آن‌ها را هیچ‌کس‌ جز خداوند متعال‌ نمی‌داند». «ومیوه‌ آن‌ دو باغ‌ نزدیک‌ است‌» جنی: میوه‌ای‌ است‌ که‌ چیده‌ می‌شود. نقل‌ است‌ که: درخت‌ بهشتی‌ به‌ دور خود می‌گردد تا کسی‌ که‌ خواهان‌ چیدن‌ از میوه‌های‌ آن ‌است‌ به‌ آسانی‌ از آن‌ها بچیند و شخص‌ بهشتی‌، چه‌ ایستاده‌ باشد چه‌ نشسته‌ و چه‌ به‌پهلو خوابیده‌، در هر حال‌ به‌ آن‌ها دسترسی‌ دارد.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٥٥

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» که‌ راه‌ عبادت‌ و تقوی‌ را در پیش‌ نمی‌گیرید؟.

﴿فِیهِنَّ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ لَمۡ یَطۡمِثۡهُنَّ إِنسٞ قَبۡلَهُمۡ وَلَا جَآنّٞ٥٦

«در آن‌ها دلبرانی‌ فروهشته‌ نگاهند» یعنی: در آن‌ دو باغ‌ یاد شده‌، زنان‌ چشم ‌فروهشته‌ای‌ هستند که‌ نگاه‌ خود را فقط بر شوهرانشان‌ انداخته‌ و به‌ سوی‌ غیرشان ‌نظر نمی‌کنند؛ و آنان‌ یا از حوریان‌ هستند، یا از زنان‌ دنیا. ابن‌کثیر می‌گوید: «نقل‌ است‌ که‌ آن‌ زنان‌ هیچ‌کس‌ را از شوهران‌ خود زیباتر نمی‌بینند، چندان‌ که‌ یکی‌ از آن‌ها به‌ شوهرش‌ می‌گوید: به‌ خدا که‌ در بهشت‌ نه‌ چیزی‌ را از تو نیکوتر و زیباتر می‌بینم‌ و نه‌ دوست‌داشتنی‌تر پس‌ ستایش‌ خدایی‌ را که‌ مرا برای‌ تو و تو را برای‌ من‌ قرار داد». «که‌ هیچ‌ انس‌ و جنی‌ پیش‌ از آنان‌ با آن‌ها آمیزش‌ نکرده‌ است‌» طمث: از بین‌ بردن‌ و شکافتن‌ بکارت‌ زن‌ با آمیزش‌ و جماع‌ همراه‌ با خونی ‌کردن‌ فرج‌ است‌که‌ در اولین‌بار از مقاربت‌ با وی‌ روی‌ می‌دهد. یعنی: قبل‌ از شوهران‌شان‌ هیچ‌کس ‌با آنان‌ جماع‌ نکرده‌ است‌. مقاتل‌ می‌گوید: «به‌ دلیل‌ این‌که‌ آن‌ حوریان‌ در بهشت ‌آفریده‌ شده‌اند». این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ جنیان‌ نیز مانند انسآن‌ها آمیزش ‌جنسی‌ می‌کنند، به‌ بهشت‌ وارد می‌شوند و برای‌ جنیان‌ مرد در بهشت‌ همسرانی‌ از جنیان‌ زن‌ است‌. همچنین‌ این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ گاهی‌ ممکن‌ است‌ جنیان‌ با زنان‌ آدمی‌ نزدیکی‌ کنند.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٥٧

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید» که‌ عمل‌ شایسته‌ انجام‌ نمی‌دهید تا همچو نعمت‌هایی‌ را به ‌دست ‌آورید.

﴿کَأَنَّهُنَّ ٱلۡیَاقُوتُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٥٨

سپس‌ خدای‌ سبحان‌ زنان‌ بهشتی‌ را در صفای‌ رنگ‌ همراه‌ با سرخی‌ آن‌ها به ‌یاقوت‌ و مرجان‌ تشبیه‌ می‌کند: «گویی‌ که‌ آن‌ها» در صفا و صیقلی ‌بودن‌ خود مانند «یاقوت‌ و» در درخشش‌ خود مانند «مرجانند» یاقوت: سنگ‌ قیمتی‌ معروف‌ و مرجان‌ نیز نگین‌ سرخ‌ رنگ‌ معروفی‌ است‌ که‌ از دریا برگرفته‌ می‌شود. مجاهد، حسن‌بن‌زید و غیر ایشان‌ می‌گویند: «زنان‌ بهشتی‌ در صفای‌ یاقوت‌ و سپیدی ‌مرجان‌ اند». پس‌ مجاهد و حسن‌ «مرجان‌» را در اینجا به  «مروارید» معنی‌ کرده‌اند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «اولین‌ گروهی‌ که‌ به‌ بهشت‌ وارد می‌شوند، به‌ صورت‌ چون‌ ماه‌ شب‌ چهارده‌اند و گروهی‌ که‌ در پی‌ آنان‌ می‌آیند، به‌ روشنی ‌ستاره‌ فروزان‌ آسمانند، برای‌ هر یک‌ از آنان‌ دو همسر است‌ که‌ مخ‌ ساق‌ وی‌ از پشت‌ گوشت‌ پاهایش‌ دیده‌ می‌شود و شگفت‌تر از این‌ نیز در بهشت‌ هست‌».

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٥٩

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید» که‌ برای‌ چنین‌ روزی‌ عمل‌ نکرده‌ و مهرهای‌ این‌ زنان‌ دلربای‌ بهشتی‌ را که‌ عبارت‌ از عبادت‌ و تقوی‌ است‌، آماده‌ نمی‌کنید؟.

﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ٦٠

«مگر پاداش‌ احسان‌ جز احسان‌ است‌؟» یعنی: جزای‌ کسی‌ که‌ در دنیا نیکوکردار بوده‌ است‌، جز احسان‌ به‌ وی‌ در آخرت‌ چیز دیگری‌ نیست‌ لذا دو بهشتی‌ که‌ برخی‌ از اوصاف‌ آن‌ها در این‌ آیات‌ گذشت‌، از آن‌ اهل‌ فضلی‌ است‌ که ‌در ایمان‌ و عمل‌ صالح‌ از دیگران‌ پیش‌ تاخته‌اند و ایشان‌ صاحب‌ برترین‌ درجات ‌اهل‌ بهشت‌اند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  از رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «آن‌ دو بهشت‌؛ دو باغ‌ در عرض‌ جنت‌ است‌ که‌ مسافت‌ هر باغ‌ به‌ اندازه‌ مسیر صد سال‌ راه‌ می‌باشد، در وسط هر باغ‌ سرایی‌ است‌ از نور و هیچ‌ چیز از آن‌ نیست‌ مگر این‌که‌ از نغمه‌ و خرمی‌ و سرسبزی‌ در جنب‌ و جوش ‌می‌باشد، زمین‌ آن‌ ثابت‌ و درختان‌ آن‌ نیز ثابت‌ است‌».

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٦١

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن  «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» که‌ عمل‌ و شکر نمی‌گزارید؟ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌انس‌بن‌مالک‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آیه ﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ٦٠ [الرحمن: 60]‌ را خواندند، سپس‌ فرمودند: آیا می‌دانید که‌ پروردگارتان‌ چه‌ می‌فرماید؟ اصحاب‌ گفتند: خدا و رسولش‌ داناترند. فرمودند: پروردگارتان ‌می‌فرماید: آیا جزای‌ کسی‌ که‌ با توحید بر وی‌ انعام‌ کرده‌ام‌، جز بهشت‌ چیز دیگری‌ است‌؟».

﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ٦٢

«و غیر از آن‌ دو باغ‌، دو باغ‌ دیگر نیز هست‌» یعنی: غیر از آن‌ دو باغی‌ که ‌اوصاف‌ آن‌ها گذشت‌، در زیر آن‌ها برای‌ کسانی‌ که‌ از نظر جایگاه‌ و مرتبه‌، از اصحاب‌ دو باغ‌ سابق‌ پایین‌ترند، دو باغ‌ دیگر وجود دارد. در حدیث‌ شریف‌ گذشت ‌که‌ در بهشت‌ دو باغ‌ از طلا و دو باغ‌ از نقره‌ وجود دارد پس‌ دو باغ‌ اول‌ از آن ‌مقربان‌ است‌ و دو باغ‌ دوم‌ از آن‌ اصحاب‌ یمین‌، دو باغ‌ اول‌ دارای‌ درختان‌ متنوعی‌ است‌ و دو باغ‌ دیگر به‌ غایت‌ سبز است‌ بنابراین‌، این‌ دو باغ‌ نیز در کمال ‌خرمی‌ و سرسبزی‌ قرار دارند، هرچند که‌ در مرتبه‌ و فضیلت‌ خود نسبت‌ به‌ دو باغ ‌اول‌ پایین‌ترند.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٦٣

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید» که‌ عمل‌ نمی‌کنید و شکر نمی‌گزارید؟.

﴿مُدۡهَآمَّتَانِ٦٤

«دو باغ‌ سبز که‌ از شدت‌ سبزی‌ سیه‌گونند» و در منظر چشم‌، دل‌ به‌ سیاهی‌ می‌زنند.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٦٥

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» که‌ برای‌ سرای‌ جزا عمل‌ نمی‌کنید؟.

﴿فِیهِمَا عَیۡنَانِ نَضَّاخَتَانِ٦٦

«در آن‌ دو، دو چشمه‌ فواره‌ زن‌ وجود دارد» نضخ: فوران‌ آب‌ از چشمه‌ است‌.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٦٧

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» زیرا اگر در دو باغ‌ اول‌ که‌ از آن‌ مقربان‌ است‌، دو چشمه‌ جاری‌ وجود دارد، در اینجا نیز دو چشمه‌ فواره‌ زن‌ موجود است‌. براءبن‌عازب‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «چشمه‌هایی‌ که‌ روان‌ هستند، بهتر از چشمه‌های‌ فواره‌زن‌ می‌باشند».

﴿فِیهِمَا فَٰکِهَةٞ وَنَخۡلٞ وَرُمَّانٞ٦٨

«در آن‌ دو، میوه‌ و خرما و انار است‌» خرما و انار به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ شدند؛ بدان‌ جهت‌ که‌ نسبت‌ به‌ سایر میوه‌ها حسن‌ و منفعت‌ بیشتری‌ داشته‌ و این‌ امتیاز را بر دیگر میوه‌ها دارند که‌ هم‌ غذایند و هم‌ دوا و نیز از آن‌ رو که‌ هم‌ در خزان‌ وجود دارند و هم‌ در زمستان‌. بخاری‌ می‌گوید: «ذکر اختصاصی‌ آن‌ها از قبیل‌ عطف ‌خاص‌ به‌ عام‌ نیست‌ بلکه‌ به‌ سبب‌ حسن‌ بیشتر آن‌هاست‌».

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٦٩

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» زیرا این‌ نعمت‌ها سزاوار حمد و شکرند.

 

 

﴿فِیهِنَّ خَیۡرَٰتٌ حِسَانٞ٧٠

«در آنجا دوشیزگان‌ نکوخوی‌ و نکو روی‌ وجود دارند» خیرات: زنان‌ دارای‌ فضل‌، نیکخو و زیباروی‌ اند. و این‌ قول‌ جمهور مفسران‌ است‌ که‌ در آن‌ به‌ حدیث‌ شریف ‌ذیل‌ به‌ روایت‌ ام‌ سلمه‌ رضی الله عنها  استدلال‌ کرده‌اند که‌ فرمود: «به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفتم: یا رسول‌الله! مرا از این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿خَیۡرَٰتٌ حِسَانٞ آگاه‌ گردانید؟ فرمودند: مراد از آنان: زنان‌ خوش‌ خلق‌ و زیبا روی‌اند». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ که‌ حوران‌ عین‌ این‌ نغمه‌ را می‌خوانند: «نحن‌الخیرات‌ الحسان‌، خلقنا لأزواج‌ کرام». «ما زنان‌ نیکخو و زیباروی‌ هستیم‌ که‌ برای‌ شوهران‌ گرامی‌ای‌ آفریده‌ شده‌ایم‌».

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٧١

«پس‌» ای‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟».

﴿حُورٞ مَّقۡصُورَٰتٞ فِی ٱلۡخِیَامِ٧٢

«حورانی‌ پرده‌ نشین‌ در خیمه‌ها» که‌ فقط به‌ شوهران‌شان‌ وابسته‌اند و دیگران‌ را نمی‌خواهند و در خیمه‌های‌ بهشتی‌ای‌ قرار دارند که‌ از گوهر میان‌ خالی‌ ساخته ‌شده‌ لذا در خیابآن‌ها و راهروهای‌ بهشت‌ نمی‌خرامند. اما زنان‌ دو باغ‌ سابق‌ به‌ این‌وصف‌ توصیف‌ شدند که‌ چشمان‌ خویش‌ را فروهشته‌ داشته‌ و جز به‌ شوهرانشان‌ به‌کس‌ دیگری‌ نمی‌نگرند بنابراین‌، آنان‌ نسبت‌ به‌ حوران‌ یاد شده‌ در این‌ آیه‌، منزلت ‌بلندتری‌ دارند، به‌ علاوه‌ در توصیف‌ زنان‌ سابق‌ این‌ وصف‌ نیز آمد: ﴿کَأَنَّهُنَّ ٱلۡیَاقُوتُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٥٨ [الرحمن: 58] که‌ به‌ حق‌ وصف‌ شگرفی‌ است‌.

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٧٣

«پس‌ کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ انس‌ و جن‌؟.

﴿لَمۡ یَطۡمِثۡهُنَّ إِنسٞ قَبۡلَهُمۡ وَلَا جَآنّٞ٧٤ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٧٥

«پیش‌ از ایشان‌ هیچ‌ انسان‌ و هیچ‌ جنی‌ با آن‌ها آمیزش‌ نکرده‌ است‌» تفسیر نظیر آن‌گذشت‌.

«پس‌ کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ انس‌ و جن‌؟.

﴿مُتَّکِ‍ِٔینَ عَلَىٰ رَفۡرَفٍ خُضۡرٖ وَعَبۡقَرِیٍّ حِسَانٖ٧٦

«بر بالش‌های‌ سبزرنگ‌ تکیه‌ زده‌اند» رفرف: بالش‌، یا نوعی‌ از جامه‌های‌ سبز است‌ «و بر فرش‌های‌ گرانمایه‌ نیکو» عبقری: فرش‌های‌ نگارینه‌ است‌. همچنین‌ در نزد اعراب‌ به‌ هر انسان‌ فاضل‌، بزرگوار، برجسته‌ و با اعتبار از مردان‌ و زنان‌ و نیز به اشیای‌ فاخر، عبقری‌ اطلاق‌ می‌شود. «عبقر»: جایی‌ است‌ که‌ اعراب‌ می‌پندارند از سرزمین‌ جن‌ است‌ لذا هر چیزی‌ را که‌ از حسن‌ و زیبائی‌ و نیرومندی‌ آن‌ به‌ شگفت ‌آمده‌ باشند، به‌ آن‌ نسبت‌ می‌دهند.

بنابراین‌، از مجموع‌ آیات‌ وارده‌ درباره‌ دو نوع‌ از بوستآن‌های‌ بهشت‌، به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسیم‌ که‌ برای‌ دو گروه‌ از بهشتیان‌ درجه‌ یک‌ و درجه‌ دو، دو گونه‌ بوستآن‌های‌ درجه‌ یک‌ و درجه‌ دو نیز فراهم‌ شده‌ است‌.

البته‌ با نگرش‌ در آیات‌ فوق‌، فرق‌های‌ موجود در میان‌ آن‌ها به‌ نحو ذیل‌ قابل‌ ذکرمی‌باشد:

1-  دو باغ‌ اول‌ انواع‌ رنگارنگ‌ و گونه‌گونی‌ از درختان‌ میوه‌ را دارند در حالی‌که‌ دو باغ‌ دوم‌، فضای‌ بسیار سبزی‌ دارند.

2-  دو باغ‌ اول‌ دو چشمه‌ جاری‌ دارند و دو باغ‌ دوم‌ دو چشمه‌ فواره ‌زن‌.

3-  در دو باغ‌ اول‌ از هر گونه‌ میوه‌ دو زوج‌ وجود دارد ولی‌ هرچند که‌ در دو باغ ‌دوم‌ میوه‌ و خرما و انار موجود است‌ اما چنین‌ گفته‌ نشده‌ که‌ در آن‌ها از هر میوه‌ دوگونه‌ مختلف‌ وجود دارد.

4-  در دو باغ‌ اول‌، زنانی‌ وجود دارند که‌ چون‌ یاقوت‌ و مرجانند و بر شوهران‌شان ‌چشم‌ فروهشته‌ می‌دارند اما در دو باغ‌ دوم‌، زنان‌ نیکخوی‌ خوبروی‌ وجود دارند.

5-  در دو باغ‌ اول‌، زنانی‌ وجود دارند که‌ چون‌ یاقوت‌ و مرجانند و بر شوهران‌شان ‌چشم‌ فروهشته‌ می‌دارند اما در دو باغ‌ دوم‌، زنان‌ نیکخوی‌ خوبروی‌ وجود دارند.

6-  در دو باغ‌ اول‌، بهشتیان‌ بر تکیه‌گاه‌هایی‌ که‌ آستر آن‌ها از دیبای‌ ستبر است‌ آرمیده‌اند در حالی‌که‌ در دو باغ‌ دوم‌، بهشتیان‌ بر بالش‌های‌ سبز و فرش‌های‌ نفیس‌ آرمیده‌اند.

 

 

﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٧٧

«پس‌» ای‌ انس‌ و جن «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» که‌ خود را برای‌ چنین‌ نعمت‌های جاودآن‌های‌ آماده‌ نمی‌کنید؟.

﴿تَبَٰرَکَ ٱسۡمُ رَبِّکَ ذِی ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ٧٨

«با برکت‌ است‌ نام‌ پروردگارت‌ که‌ ذوالجلال‌ والاکرام‌ است‌» یعنی: پروردگارت‌ مقدس‌، پاک‌، صاحب‌ عزت‌، عظمت‌، شکوه‌ و کرامت‌ می‌باشد؛ بر آنچه‌ که‌ به ‌بندگان‌ مخلص‌ خویش‌ انعام‌ نموده‌ پس‌ او شایسته‌ آن‌ است‌ که‌ مورد بزرگداشت‌ قرار گیرد و نافرمانی‌ نشود، مورد پرستش‌ و سپاس‌ قرار گیرد نه‌ مورد ناسپاسی‌ و به ‌یاد آورده‌ شود نه‌ این‌ که‌ فراموش‌ گردد.