رهنمودهای سورهی رعد
سورهرعد مکی و دارای ٤٣ آیه است
مدتهای زیادی در برابر آیههای قرآن میایستم و میترسمکه با شیوه نارسای آدمی بدانها بپردازم و آنها را آشفته سازم. هراسم از این استکه نکند با تعبیر انسان فناپذیر چون خود، آیهها را بپالایم و از عهده آنها برنیایم.
این سوره سراسر آن - بسان سوره انعام استکه قبلا گذشت -از زمره نصوصی استکه جسارت نمیکنم بدانها بپردازم و تفسیری یا توضیحی راجع بدانها بدهم.
امّا چه کار کنم. ما در میان نسلی هستیم که باید قرآن را همراه با توضیحهای زیادی از سرشت و موضوع و همچنین رویکرد آن بدیشان تقدیم نمود و پیشکش کرد. چراکه مردمان از فضائی به دور افتادهاند که قرآن در آن نازل گردیده است. و از توجیهات و اهدافی به دور گردیدهاند که قرآن برای آنها فرود آمده است، و مدلولها و مفهومها و ابعاد و زوایای حقیقی قرآن در ذهن و شعور و اندیشه و تنور مردمان ذوب گردیده است و به تحلیل رفته است و ضعیف و نحیف شده است و اصطلاحات قرآن در ذهن و شعور مردمان از معانی خود منحرفگردیده و به دور افتاده است. مردمان در جاهلیتی بسان جاهلیتی زندگی میکنندکه قرآن نازل میگردید تا با آن مقابله و مبارزهکند. با این فرقکه مردمان امروزی نمیجنبند و این قرآن را به پیکار وکارزار جاهلیت نمیبرند، ولی مردمان زمان نزول قرآن جنبیدند و این قرآن را به پیکار وکارزار جاهلیت بردند ... معلوم است بدون همچون جنبش و جهشی مردمان نیتوانند چیزی از اسرار و رموز این قران را درک و فهمکنند. چهکسیکه نشسته است اسرار و رموز این قران را درک و فهم نمیکند، و مدلولها و مفهومهای آن جز انسانی نمیداندکه بدان ایمان میآورد و با آن میجنبد و آن را به پیکار و کارزار جاهلیت میبرد تا مدلولها و مفهومها و نگرشها و رویکردهای قرآن تحقق یابد و ییاده شود.
من هم اینک ژرف وعمیق فرق میان نسل معاصری را که با آنان زندگی میکنیم و میان نسلیکه این قرآن را مستقیم و بدون واسطه دریافت داشتهاند درک و فهم میکنم. نسلیکه این قرآن را مستقیم و بدون واسطه دریافت میداشتند، و آهنگها و نواها، و تصویرها و سایهروشنها، و الهامها و اشارههای آن را در ذهن و شعور خود دریافت میکردند و بهگوش جان و دل میسپردند، و مستقیم و بدون واسطه با آن آهنگها و نواها و تصویرها و سایهروشنها و الهامها و اشارهها میزیستند و منقلب و متحول میگردیدند و قالب میگرفتند و مستقیم و بدون واسطه آنها را میپذیرفتند و بدانها پاسخ میگفتند. آنان با این قرآن به پیکار جاهلیت میرفتند تا مدلولها و مفهومهای قرآن را در جهانبینی و اندیشه خود پیاده کنند. ایشان توانستند در عمرکوتاه بشری آن همهکارهای خارقالعاده را تحقق بخشند و پیادهکنند، در سایه انقلاب و دگرگونی مطلقی که در دلها و در خردها و در زندگی ایشان صورت پذیرفته است، و بعد از آن با انقلاب و دگرگونی دیگریکه در زندگی پیرامون خود، و در زندگی نواحی همه جهان آن روزی، و در خط سیر تاریخ تا آن زمان که یزدان زمین و زمینیان را به ارث خواهد برد، انجام گرفته است و انجام خواهدگرفت.
آنان مستقیم و بدون واسطه از سرچشمه این قرآن آب برمیگرفتند و مینوشیدند، و از آهنگها و نواهائیکه از آن به گوش جانشان میخواند فورا متاثر و منقلب میگردیدند و ازگیرنده گوش به بلندگوی دهان میبردند، و در برابرگرمی و پرتو و الهام آن پخته و رسیده میشدند، و بعد از آن طبق حقائق و ارزشها و جهانبینیها و اندیشههای آن منقلب و دگرگون میگردیدند.
اما ما امروزه منقلب و دگرگون میگردیم طبق جهانبینیها و اندیشههای فلانی و فلانی که درباره هستی و زندگی و معیارها و ارزشها و اوضاع و احوال دارد. معلوم است فلانی و فلانی هم از زمره انسانها هستند و انسانها دارای دانش و بینش محدود و ناتمام هستند و فرزندان فنا و نیستی میباشند.
گذشته از این، ما مینگریمکه نسل نخستین مسلمین در زندگی خود چه خوارق عاداتی بهوجود آوردند، هم در خود خودشان و هم در زندگی پیرامون خودشان. آنگاه تلاش میکنیم این خوارق عادات را با منطق خودمان تفسیر و تعبیر و توجیه و ریشهیابیکنیم و اسباب و علل آن را بیان داریم، منطقی که معیارها و مقیاسهای آن از ارزشها و اندیشهها و جهانبینی و انگیزههائی مدد و یاری میطلبدکه جدای از ارزشها و اندیشهها و جهانبینیها و انگیزههای آنان است. این است بیگمان در ارزیابی خواستها و انگیزهها و ریشهیابی عوامل و محرکها و تفسیر و تعبیر نتائج کارها، راه خطا میپوئیم ... زیرا آنان آفریدهها و ساختههای دیگری از ساختار این قرآن هستند.
من خوانندگانکتاب «فی ظلال القرآن» را فریاد میدارمکه هدف آنان تنها فهم خود مطالب و مقاصد اینکتاب نباشد و بس. بلکه «فی ظلال القرآن» را بدانند تا به خود قرآن نزدیک شوند. آنگاه قرآن را به دستگیرند و در مسیر حقیقی قرآن از آن استفاده کنند و با آن همراه و همگام شوند، و سپس «فی ظلال القرآن» را از خود دورکنند. امّا بدانندکه آنان قرآن را در مسیر حقیقی قرآن به دست نمیگیرند و مورد استفاده قرار نمیدهند تا زمانیکه همه زندگی خود را وقف پیادهکردن مدلولها و مفهومهای قرآن نکنند، و تا زمانیکه به نام قرآن و زیر پرچم قرآن به پیکار و کارزار جاهلیت نپردازند و سر و جان خویش را در راه آن نبازند.
*
در ادامه این سخنانیکه بدان پریدم، این سوره را پیش روی دارم، سوره رعد. انگار برای اولین بار استکه آن را میخوانم. در حالیکه قبلا بارها و بارها آن را خواندهام و بدان گوش دادهام، آن اندازه که نمیتوانم آن را بشمارم. ولیکن این قرآن بدان اندازه به تو بهره میدهدکه تو بدانگوش جان فرا میدهی، و هر بار دریچه پرتوها و درخششها و الهامها و نواهائی را برای تو باز میکند، بدان اندازهکه تو دریچه دل خود را برای آن باز میکنی، و هر بار در برابر دیدگانت تازه و نو جلوهگر میآید، انگارکه تو همین لحظه استکه آن را میبینی، و قبل از این آن را نخواندهای یا آن را نشنیدهای و یا بدان نپرداختهای!
این سوره از شگفتیهای سورههای قرآنی است. سورهای استکه از آغاز تا به انجام با شخصیت یگانهای، آهنگ و نوای یگانهای،[1] فضای یگانهای، و با عطر و عبیر یگانهای، تو را شیفته خود میکند و به خود مشغول میدارد. سورهای استکه با تصویرها و سایهروشنها و صحنهها و دلشورهها و خاطرهها درون انسان را لبریز میکند وگستره احساس او را فرامیگیرد و زیر سیطره خود میدارد. سورهای است که سراپای هستی انسان را از هر سو و جهتی یکجا فرامیگیرد، و ناگهان جشنی از تصویرها و احساسها و آهنگها و نواها و نورها و پرتوها تشکیل میشود و شور و غوغائی درمیگیرد. سورهای است که دل را به افقها و جهانها و دنیاها و زمانها میبرد و در میان آنها میگرداند. دل در این گشت وگذار، بیدار، بینا، دانا، فهمیده، و آگاه از صحنهها و الهامها و اشارههائی است که پیرامون او موج میزند.
سورهای است که واژهها و عبارتها نیست. بلکه مضرابها و نواهائی است از تصویرها، سایهروشنها، صحنهها، موسیقیها و پسودههای درونیکه پنهان میشوند و اینجا و آنجا پخش میگردند.
موضوع اصلی این سوره تقریبا همانند موضوع همه سورههای مکی است[2]... موضوع اصلی این سوره عقیده و مسائل مربوط بدان است ... از قبیل: توحید الوهیت و توحید ربوبیت، و توحیدکرنش بردن و پرستشکردن برای یزدان یگانه جهان در هر دوی دنیا و آخرت. بعد از آن مساله وحی و مسأله رستاخیز ... و چیزهای دیگری از این قبیل، مطرح میشود ...
امّا این موضوع یگانه دارای مسائل یگانهای است که هرگز عرضه آن با یک شیوه یگانه در سراسر سورههای مکی و همچنین در سورههای مدنی تکرار نمیگردد. چه در هر باری به شیوه تازهای عرضه میگردد و از نورها و پرتوهای تازهای برخوردار میشود، و عرضه کردن آن انگیزههائی و الهامهائی دربر دارد که دارای موسیقی و نوای نوین و الهامها و اشارههای نوین است.
این مسائل به صورت مجادله سرد و بیمزه با واژههائی عرضه نمیگردد و همچون هر مساله ذهنی سرد و بیمزه پایان بپذیرد. بلکه این مسائل عرضه میشوند و چهارچوبی در اطراف خود دارند. این چهارچوب عبارت است از جهان و هرچه در آن است. همه جهان است با همه شگفتیهائیکه دلائل و براهین و نشانههای این مسائل برای فهم و درک بینا و باز بشری هستند.
این شگفتیها هم پایان نمیگیرند، وکهنه نمیشوند و رونق آنها از میان نمیرود. زیرا هر روز پرده از چیز تازهای بهکنار میرود و در پرتو فهم بشری چیز تازهای کشف میشود، ولی آنچه قبل از این کشف گردیده است در پرتو چیز جدیدیکه کشف شده است کهنه نمیشود و بلکه باز هم تازه است. بدین خاطر استکه این مسائل در جشن شگفتیهای هستی، زنده و نوین میمانند، شگفتیهائی که پایان نمیپذیرند وکهنه نمیشوند!
این سوره دل انسان را در جولانگاهها و افقها و زمانها و فرازها و نشیبها و ژرفاها میگرداند و بدو نشان میدهد سراسر هستی را در جولانگاههای گوناگون دلربائی که دارد، اعم از: آسمانهای برافراشته بدون ستون، خورشید و ماهیکه هریک تا مدت زمانی در گشت وگذارند، شبکه روز آن را میپوشاند، زمین گستردهای که دراز کشیده است و لمیده است، کوههای بلندی که در آن است، رودخانههائی که در آن روان است، باغها وکشتزارها و نخلستانهائیکه ثمره آنها به شکلها و مزهها و رنگهای مختلف وگوناگون است، در قطعههای مجاور همدیگر زمین میرویند، و با آب واحدی آبیاری میگردند، آذرخش میترساند و امیدوار هم میگرداند، رعد به حمد و سپاس و تسبیح و تقدیس یزدان میپردازد، فرشتگان میترسند و خشوع و خضوع میکنند، صاعقهها را به هرکسکه بخواهد میرساند و دامنگیرش میگرداند، ابرهای سنگین باری کهگستره آسمان را میسپرند، بارانهائیکه در دشتها و بیابانها میبارند، کفهای دریاها و رودبارها بیهوده میروند و بیفائده میشوند، و در زمین چیزی ماندگار میماند که به مردم سود میرساند، و ...
همه اینها آن دل را میپسایند، و هرجاکه رود آن را ملاقات میکنند. آن را با آگاهی و اطلاع و دانش خدا روبرو میکنند، اگاهی و اطلاع و دانشیکه ساری و جاری است و پرده از همه چیز برمیدارد و همه چیز را فرامیگیرد، و دررونده و درآینده را میپاید، و پنهانشنونده و به سوراخها خزنده را میپساید، و هر زندهای را دنبال میکند و همه اندیشهها و خاطرههای دل او را سرشماری مینماید و به حساب او مینگارد و نگاه می دارد.
آن غیب نهانکه گمان بدان نمیرسد، برای علم و دانش یزدان آشکار و هویدا و پیدا است. هر مادهای هرچه را که در رحم خود بردارد و به هرچه باردار شود، و رحمها هرآنچه راکه فروبرند و هرآنچه راکه بیفزایند، علم و دانش یزدان مشتمل بر آن و مطلع از آن است.
این چیزها به درک و فهم انسانها مقداری از حقیقت بزرگ محیط بر جهان، چه پیدا و چه ناپیدای آن، و چه درشت و بزرگ و چه ریز وکوچک آن، و چه آنچه هست و چه آنچه خواهد بود، نزدیک میگرداند، و این مقداری راکه به درک و فهم انسانها نزدیک میگرداند، تصور آن هراسانگیز و بیمناک است و دلها از آن به لرزه درمیآیند.
اینها و مثالهای به تصویرکشنده دیگری در صحنههای زنده لبریز از جنبش وکنش، همراه با صحنههای قیامت، و تصویرهائی از نعمتهای بهشت و عذابهای دوزخ، و درکنار آنها چیزهائیکه درباره این یا آن بر دلها میگذرد و زوایای درونها را میسپرد، و همراه با ایستادنها و نگاههائی بر جایگاههای نقش زمین شدنهای گذشتگان و مهلکههای پیشینیان، و اندیشههائی درباره چگونگی کوچ کوچندگان و نحوه کار رهسپاران و روندگان به سرای جاویدان، و تامّل و تفکر راجع به سنت یزدانکه درباره ایشانگذشته است و دامنگیرشان شده است، و زمان چندانی نگذشته است که آنان فرسودهاند و تکهتکه گردیده اند ... اینها موضوعهائی استکه در این سوره وجود دارد.
*
اینها چیزهائی درباره موضوعها و مسائل این سوره، و اشارههائی به افقها وکرانههای جهان هستی و پهنه و گستره آن بود ... درکنار آنها به ویژگیهای طرز ادای هنری شگفتانگیز سوره نگاه گذرائی افکنده شد. گفتیم چهارچوب عامی که این مسائل در آن نمایش داده میشود جهان هستی است، و صحنهها و شگفتیهای این چهارچوب در زوایای درون انسان و در آفاق بیرون جهان قرار دارد. این چهارچوب هم دارای فضای ویژه است:
این فضا، فضای صحنههای طبیعت استکه متقابل یکدیگرند: آسمان و زمین، خورشید و ماه، شب و روز، شخصیتها و سایهها، کوههای استوار و پایدار و رودبارهای جاری و روان، کفی که از میان میرود و آبی که جای میماند، قطعههای مجاور و مختلف زمین، و درختان خرمائیکه یک پایه و دو پایهاند ... بدین جهت این تقابلها در همه معانی و در همه حرکات و در همه سرنوشتها، در این سوره ییاپی یکدیگر قرار میگیرند و استمرار مییابند، و تقابلهای معنوی با تقابلهای محسوس هماهنگ میشوند، و در فضای عام و عمومی همآوا و همنوا میگردند ... مثلا استعلاء و والا شدن با استواء و بر زبر تخت نشستن، متقابل میگردد با تسخیر و به زیر فرمانکشاندن خورشید و ماه، و چیزهائیکه رحمها به درون خود فرومیبرند و میکاهند با چیزهائیکه رحمها بر آنها میافزایند و افزون میشوند، متقابل است. کسی کهگفتار را نهان میدارد با کسیکهگفتار را آشکار میسازد متقابل است. کسیکه در شب نهان میگردد باکسیکه در روز پنهان میشود متقابل است. ترس از آذرخش با امید به آذرخش متقابل است. تسبیح و تقدیس سپاسگزاری رعد با تسبیح و تقدیس هراس فرشتگان متقابل است.
دعوت راستینیکه به سوی خدا میشود با دعوت دروغینی که به سوی انبازها میگردد متقابل است. کسی که میداند با کسیکه نابینا است متقابل است. کسانی از اهلکتابکه از نزول قرآن شادمانی میکنند با کسانیکه از اهلکتاب برخی از قرآن را نمیپذیرند متقابل است. محو ازکتاب و ثبت درکتاب متقابل است ... خلاصه معانی متقابل میشوند، و حرکات متقابل میگردند، و رویکردها متقابل قرار میگیرند ... تا فضای عام ادای مطالب و مقاصد، هماهنگ و همآوا گردد!
پدیده دیگری از پدیدههای هماهنگی و همآوائی در فضای ادای مطالب و مقاصد نهفته است ... چه در فضای طبیعت آسمان و زمین، و خورشید و ماه، و رعد و برق، و صاعقهها و بارانها، و حیات و رویش، سخن میرود از چیزهائی که رحمهای جانداران در خود نهان و پنهان میدارند. در این راستا آمده است:
(و ما تغیض الأرحام و ما تزداد).
چه چیزهائی رحمها فرو میبرند و میکاهند، و چه چیزهائی رحمها میافزایند.
کاهش رحمها و افزایش آنها، با سیلاب آبها در دشتها و بیابانها و درهها، و با رویشگیاهان، هماهنگ و همنوا است ... این هم از زیبائیهای هماهنگی و همنوائی در این قرآن است.[3]
اینها برخی از چیزهای استکه به خاطر آنها در برابر این سوره میایستم - همانگونه که در بسیاری از اوقات در برابر سورههای دیگری ایستادهام - در حالی که میترسم با شیوهکوتاه و نارسای بشری خود بدان بپردازم، و میترسم با تعبیر بشری فناپذیر خود آن را بپالایم و ناقص و نارسا از آن صحبت نمایم.
ولکن نیاز نسل است، نسلیکه در فضای این قرآن نمیزید ... از خدا در این راستا کمک و یاری میطلبیم ... خدا یار و مددکار است.
*
1- آهنگها و نواهای موسیقی در قرآن، از عناصر گوناگونی فراهم میآید، از قبیل: مخارج حروف در واژه یگانهای، همآوائی نواها میان واژههای بندها و بخشها، رویکردهایکشش در واژهها، رویکردهایکششها در پایان فاصلههای پیاپی در آیات، و از خود حرف فاصله - از این موضوع در کتاب التصویر الفنی فیالقرآن بسیار سخنگفتهام و داد سخن دادهام - همه عناصریکه آهنگها و نواها در این سوره از آنها فراهم میآید یکسان است مگر رویکرد کشش و حرف فاصله در قسمت اول آن تا آیه پنجم. چهکشش فاصله و حرف فاصله عبارتند از: «یومنون، توقنون، یتفکرون، یعقلون، خالدون». در بقیه سوره چنین است: «العقاب، هاد، بمقدار، المتعال،بالنهار ...»و چیزهای دیگری...
2- سوره رعد یک سوره مکی است. هرچندکه در قرآن امیری و برخی از قرآنهای دیگر - با تکیه بر برخی از روایات - مدنی قلمداد گردیده است ... مکی بودن این سوره بسیار آشکار است، چه در سرشت موضوع آن، یا در شیوه اداء، و یا در فضای عمومی آن. فضائیکه ناپیدا نمیماند برایکسی که مدتی در سایه قرآن بیاساید و زندگی نماید.
3 - مراجعه شود به کتاب: «التصویر الفنی فیالقرآن» فصل: «التناسق الفنی».
سورهی رعد آیه 43-19
(أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الألْبَابِ (١٩) الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلا یَنْقُضُونَ الْمِیثَاقَ (٢٠) وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ (٢١) وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِیَةً وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولَئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (٢٢) جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بَابٍ (٢٣) سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (٢٤) وَالَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (٢٥) اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَفَرِحُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلا مَتَاعٌ (٢٦) وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ (٢٧) الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (٢٨) الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ (٢٩) کَذَلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ (٣٠) وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الأمْرُ جَمِیعًا أَفَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا وَلا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ (٣١) وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ (٣٢) أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى کُلِّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لا یَعْلَمُ فِی الأرْضِ أَمْ بِظَاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (٣٣) لَهُمْ عَذَابٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ (٣٤) مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ أُکُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا وَعُقْبَى الْکَافِرِینَ النَّارُ (٣٥) وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمِنَ الأحْزَابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُو وَإِلَیْهِ مَآبِ (٣٦) وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا وَاقٍ (٣٧) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلا مِنْ قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّیَّةً وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ (٣٨) یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ (٣٩) وَإِنْ مَا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ (٤٠) أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الأرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَهُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ (٤١) وَقَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعًا یَعْلَمُ مَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَسَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ (٤٢) وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلا قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ (٤٣) ).
پس از صحنههای هراسناک و شگفتانگیزی از آفاق و کرانههایگیتی، و از ژرفاها و زوایای غیب، و از اعماق درون نفس انسان،که نیمه نخستین سوره آنها را نشان داد، نیمه دوم سوره پسودههای وجدانی و عقلانی، و پسودههای تصویری دقیق و لطیفی را پیرامون مساله وحی و رسالت، و توحید و انبازها، و درخواست معجزات و خوارق عادات، و شتاب در فرارسیدن عذاب و روی نمودن عقاب و تحقق پیداکردن تهدید و بیم، میآغازد ... این هم گشت وگذار تازهای پیرامون چنین مسائلی در سوره است.
این گشت وگذار با پسودهای از سرشت ایمان و سرشتکفر میآغازد. اولی علم و آگاهی است، و دومی کوری و ناآگاهی. گشت و گذاری هم درباره سرشت مومنان و سرشتکافران، و بیان صفات جداگانه اینان و آنان شروع میکند. به دنبال اینگشت وگذارها صحنهای از صحنههای قیامت، و نعمتهائی که برای دسته نخستین و عذابهائیکه برای دسته دوم است، جلوهگر میآید. آنگاه پسودهای از توسعه روزی و کاستن روزی و واگذاری هر دو بخش به خدا ذکر میگردد. سپسگشت وگذاری با دلهای با ایمان و با ذکر خدا آرمیده، آغاز میشود. از پس آن وصفی از این قرآن به میان میآید، قرآنیکه کوهها را به حرکت میاندازد، و زمین را تکه و پاره میکند، و مردگان را به سخن درمیآورد. پس آنگاه پسودهای به میان میآید از جایگاههائی که گذشتگان در آنها نقش زمین شدهاند و از پای درآمدهاند، و این که زمان به زمان نواحی زمین از ایشان میکاهد.
همه اینها با تهدید کسانی پایان میپذیرد که رسالت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را تکذیب میکنند. این تهدید با واگذار کردن آنان به سرنوشت معلوم انجام میگیرد.
از این پیدا استکه آهنگها و نواها و مضرابهای پیاپی در نیمه نخستین سوره، عقل و شعور را آماده میسازد برای روبرو شدن با مسائل و قضایائیکه در نیمه دوم سوره وجود دارد. عقل و شعور آمادگی دریافت آن مسائل و قضایا را پیدا میکند و دریچههای درک و فهم را برای دریافت آنها باز مینماید. هر دو بخش سوره مکمّل همدیگرند، و هریک از آن دو تا بر حس و شعور تلنگرها و پیامهای خود را برای هدف واحدی و قضیه واحدی آشنا میسازد.
*
مساله نخستین، مساله وحی است. این مساله در سرآغاز سوره مطرح و برانگیخته شده است. در اینجا نیز بار دیگر به همان روال پیشین مطرح و برانگیخته میشود.
(أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الألْبَابِ).
آیا کسی که میداند که آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است حق است (و برابر آن زندگی میکند و هم بر آن میمیرد، سزا و جزای او) همانند (سزا و حزای) کسی خواهد بود که (به سبب انحراف از حق و کفر مطلق، انگار) نابینا است؟! تنها خردمندان (حق را و عظمت خدا را) درک میکنند (و فرق میان دو گروه مومن و کافر را میفهمند).
در برابرکسیکه میداند که آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است حق است،کسی استکه این را نمیداند، وکور بشمار میآید! این امر شیوه شگفتی در پسودن دلها و مجسمکردن فرقها است. قرآن از سوی یزدان سبحان نازل گردیده است حق است و مبالغه و افزایش وکاهشی در آن نیست و تحریف و تغییر بدان روی نمیکند. کوری استکه مایه جهل و ناآگاهی از این حقیقت بزرگ و روشنی میگرددکه جز برکور پنهان نمیماند. مردمان در برابر این حقیقت بزرگ دو دستهاند: نخست بینایان ... اینان میدانند و عالم بشمار میآیند. دوم کوران ... اینان نمیدانند و جاهل بشمار میآیند. کوری در اینجا کوری دل، فقدان بینش، از میان رفتن دستگاههای درک و فهم، بستن دریچههای دلها، خاموشکردن پرتو معرفت در ارواح و جانها، و دور نگاه داشتن ارواح و جانها از منبع نور است.
(إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الألْبَابِ) .
تنها خردمندان (حق را و عظمت خدا را) درک میکنند (و فرق میان دو گروه مومن و کافر را میفهمند).
کسانیکه خرد و دل فهمیده و آگاه دارند، وقتیکه ایشان را تذکر به حق دهند و به حق یادآور شوند، بیدار و هوشیار میگردند، و درباره دلائل حق میاندیشند و بدان پی میبرند.
این هم صفات همچون خردمندانی است:
(الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلا یَنْقُضُونَ الْمِیثَاقَ) .
آن کسانی که به عهد (تکوینی و تشریعی) خدا وفا میکنند، و پیمان (موجود میان خود و بندگان) را نمیشکنند.
عهد خدا مطلق است و شامل هر عهد و پیمانی میشود. میثاق و پیمان خدا مطلق است و شامل هر میثاق و پیمانی میشود. بزرگترین عهدیکه همه عهدها بر آن استوار میگردد، عهد ایمان است. بزرگترین میثاق و پیمانیکه همه میثاقها و پیمانها بر آنگرد میآید، میثاق و پیمان وفاءکردن به مقتضیات این ایمان است. عهد ایمان، قدیم و جدید است. عهد قدیم عهدی است که با فطرت بشری متصل به قانونکل هستی بسته شده است. فطرتیکه بدون واسطه میداند و درک میکند. چراکه از وحدت ارادهای سرچشمهگرفته استکه همه هستی از آن پدیدارگردیده است، و آن وحدت آفریدگار صاحب اراده است، و تنها او معبود است و بس. این پیمان استکه از ذریه آدمگرفته شده است و عهد الست نامیدهاند. تفسیری که لازمه این عهد دانستهایم و پسندیدهایم بیان داشتهایم[1] ... پس از آن عهد جدید است، و آن عهدی استکه پیغمبران با خود آوردهاند، پیغمبرانی که خدا ایشان را برانگیخته است نه برای اینکه عهد ایمان را پدید آورند. بلکه برای اینکه عهد ایمان را تجدیدکنند و یادآور شوند و شرح و بسط دهند، و مقتضیات آن را بیان دارندکهکرنش بردن و پرستشکردن خداوند یگانه، و دستکشیدن و دوریگزیدن ازکرنش بردن و پرستش کردن هرکس و هر چیزی جز خدا است. همچنین انجام عمل صالح و داشتن رفتار درست و روکردن به خدای یگانه صاحب پیمان قدیم است.
آنگاه همه عهدها و پیمانهای انسانها با انسانها بر عهد و پیمان الهی مترتب میشود، چه عهد و پیمان با پیغمبر، و چه عهد و پیمان با مردمان دیگر، مردمانیکه خویشاوند یا بیگانهاند، و افراد یاگروه و ملت و جامعهاند. کسی که عهد اول را مراعات میدارد، سائر عهدهای دیگر را نیز باید مراعات بدارد. زیرا رعایت عهدها واجب است. وکسیکه به وظائف و تکالیف میثاق و پیمان اول برمیخیزد، آنچه از او انتظار میرود در حق مردمان انجام میدهد. زیرا انجام خوبیها و مراعات پیمانها با مردمان، داخل در دائره وظائف و تکالیف میثاق و پیمان با یزدان است.
این نخستین قاعده بزرگ و سترگیکه بنیاد سراسر زندگی بر آن استوار و پایدار میگردد، روند قرآنی آن را در چند واژه بیان میدارد:
(وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ).
و کسانی که برقرار میدارند پیوندهائی را که خدا به حفظ آنها دستور داده است (از قبیل: رابطه انسان با آفریننده جهان، پیوند انسان با جامعه انسانیت، و رابطه او با همنوعان بهویژه خویشان و نزدیکان) و از پروردگارشان میترسند و از محاسبه بدی (که در قیامت به سبب گناهان داشته باشند) هراسناک میباشند.
این چنین مختصر و چکیدهوار. هرچه خدا دستور داده استکه پیوند پیداکند و متصل بماند، آنان آن را پیوند میدهند و متصل میسازند و برقرار میدارند. یعنی طاعتکامل، و استقامت همیشگی، و حرکت برابر سنت و مطابق قانون یزدان سبحان بدون گونهکژی وکجی و انحرافی ... بدین لحاظ قرآنکار را مجمل و مختصر رهاکرده است، و یکیک چیزهائی راکه خدا بدانها دستور فرموده استکه پیوند پیداکند و متصل و مرتبط بماند، شرح و بسط نداده است. چه این تفصیل و تشریح به طول میانجامد، و سخن به درازا کشاندن مقصود ومطلوب نیست.بلکه مقصود و مطلوب به تصویرکشیدن استقامت مطلقی است که کژی و کجی پیدا نکند، و طاعت مطلقی منظور و مراد استکه گسیخته و بریده نشود ... دنباله آیه به احساس درونی آنان نسبت به این طاعتکامل، اشارت دارد:
(وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ).
از پروردگارشان میترسند و از محاسبه بدی (که در قیامت به سبب گناهان داشته باشند) هراسناک میباشند.
این ترس و هراس، ترس و هراس از خدا است، و خوف و مخافت از عذاب و عقابی استکه مایه بدحالی و بدبختی انسان در روز هراسناک ملاقات با خدا است. آنان خردمندانی هستند که درباره حساب وکتاب میاندیشند پیش از این که روز حساب وکتاب فرارسد.
(وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ).
و کسانی که (در برابر مشکلات زندگی و اذیت و آزار دیگران) به خاطر پروردگارشان شکیبائی میورزند. صبر و شکیبائی دارای اقسام و انواعی است. صبر و شکیبائی مقتضیات خود را دارد... صبر و شکیبائی بر وظائف و تکالیف عهد و پیمان. از قبیل: عمل و جهاد و دعوت و تلاش وکوشش ... و چیزهای دیگری ... صبر و شکیبائی بر نعمتها و خوشیها وتنگدستیها و ناملایمات و بلاها ... بسیار کم هستند آنانیکه در برابر نعمتها و خوشیها تاب بیاورند و شکیبابیکنند و سرمست نشوند وکفر نورزند ... صبر و شکیبائی - نادانیها و بد و بیراهگفتنهای مردمان، و حماقتها و جهالتهائیکه از دیگران در حق انسان سر میزند و دلها از آنها به تنگ میآید و میترکد ... و صبر و شکیبائی ... و صبر و شکیبائی ... و صبر و شکیبائی ... همه و همه صبرها وشکیبائیها محض رضای خدا، نه چیز دیگری از قبیل اینکه نکند مردم بگویند: ترسیدند وگریختند. یا اینکه مردمان درباره ما خوب گویند و تعریف بکنند: صبر و شکیبائیکردند و استقامت ورزیدند. و نه به خاطر اینکه صبر و شکیبائیکنند تا در پرتو آن نفع و سودی ببرند و امیدی برآوردهکنند. و نه به خاطرجلوگیری از زیان و ضرریکه ترسیدن و گریختن به بار میآورد. و نه به خاطر هیچگونه هدفی جز رضای خدا. صبر و شکیبائی بر نعمت و آزمایش آن. صبر وشکیبائی تسلیم قضا و قدر الهی شدن و از مشیت او فرمانبرداری نمودن و رضایت و قناعت پیشه کردن...
(وَأَقَامُوا الصَّلاةَ).
و نماز را چنان که باید میخوانند.
نماز خواندن داخل در وفای به عهد و پیمان خدا است. ولی روند قرآنی آن را آشکار میسازد، چون رکن اول وفای به عهد است. همچنین بدان خاطرکه نماز نمایانگر توجه خالص وکامل به خدا است. همچنین نماز پیوند ظاهری میان بنده و خداوند است. نماز خالصانه برای خدا است. در نماز هیچ حرکتی و هیچ واژهای برای غیر خدا نیست.
(وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِیَةً).
و از چیزهائی که بدیشان دادهایم، به گونه پنهان و آشکار میبخشند و خرج میکنند.
این هم داخل در پیوند دادن و متصلکردن چیزهائی استکه خدا دستور فرموده است پیوند بخورند و متصل شوند. و داخل در وفای به تکالیف و وظائف پیمان است. ولیکن روند قرآنی آن را آشکارا میگوید چون رابطه و پیوند میان بندگان یزدان است، رابطه و
پیوندیکه ایشان را در قید حیات - خداشناسی و فرمانبرداری از خدا گرد میآورد، و نفس دهنده و بخشنده را از بخل و تنگچشمی پاک و زدوده میگرداند، و نفس گیرنده و دریافت کننده را ازکینه میرهاند، و زندگی را در جامعه اسلامی سزاوار انسانهای همکار و دارای ضمانت اجتماعی و بزرگوار در پیشگاه آفریدگار میسازد. بخشیدن و خرج کردن، پنهانی و آشکارا است. پنهانی وقتی استکهکرامت و شخصیتگیرنده مصونگردد، و مردانگی آن را بطلبد، و نفس از اعلان آن دوری و صرف نظرکند. آشکارا هم وقتی استکه نمونه بودن و الگو شدن آن را بطلبد، و اجرای شریعت در آن باشد، و از قانون اطاعتگردد و بالاخره هرکجای زندگی جا داشته باشد و به اصطلاح بجا باشد، علنی بخشیدن و خرجکردن سودمند میافتد.
(وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ).
و با انجام نیکیها بدیها را از میان برمیدارند.
مقصود این استکه آنان در معاملات روزانه در برابر بدی، نیکی انجام میدهند. نه اینکه در دین خدا چنین میکنند. ولیکن تعبیر از دیباچه به نتیجه میپرد و می پردازد. چه در برابر بدی نیکیکردن از شرارت نفسها میکاهد، و آنها را متوجه خیر و خوبی میسازد، و اخگر شر را خاموش میکند، و وسوسه شیطان را برمیگرداند و بیاثر میگرداند. بدین لحاظ استکه بدی را دفع میکند و سرانجام آن را نابود میسازد. نص قرآن با شتاب به این سرانجام پرداخته است و این بخش ازآیه را بدان آغازیده است تا مردمان را تشویق کند به اینکه در برابر بدی نیکیکنند، ونتیجه آن را پیش چشم دارند و در فراچنگ آوردن آن شتاب نمایند.
گذشته از این، اشاره نهانی هم بدین داردکه بدی را با نیکی پاسخ دهند، وقتیکه در اینکار بدی از میان برداشته شود، نه اینکه بدی را با نیکی پاسخ گفتن سببگردد دیگران به بدی چشم طمع بدوزند و بدی رواج پیدا کند و رونق یابد! لذا زمانیکه بدی نیاز به ریشهکنی داشته باشد، و شر باید دفع شود و از میدان به در رود، جای این نیستکه در برابر بدی نیکیگردد، و باید آن را از میان برد و زدود، تا شر و بدی باد به غبغب نیندازد وگردن نیفرازد و جرات نکند و بزرگی نفروشد.
بدی را با نیکی پاسخگفتن و از میان بردن، غالبا در معاملات شخصی میان دو همتا و همکار صورت میپذیرد. امّا در امور دین خدا چنین چیزی نیست ... با قلدر ستمگر جز ضربه شمشیر بران سودی نمیبخشد. با تباهکاران و مفسدان در زمین جز سرکوبی قاطعانه فائدهای نمیدهد ... رهنمودهای قرآنی واگذار گردیده است به اندیشیدن درباره موقعیتها و رایزنی با خردها، و دستاندرکار شدن به گونهای که ترجیح داده شود که این عمل خوب و درست است.
(أُولَئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ. جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بَابٍ. سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ).
آنان (با انجام چنین کارهای پسندیدهای) عاقبت نیک دنیا (که بهشت است) ازآن ایشان است. (این عاقبت نیکو) باغهای بهشت است که جای ماندگاری (سرمدی و زیستن ابدی) است. و آنان همراه کسانی از پدران و فرزندان و همسران خود بدانجا وارد میشوند که صالح، (یعنی از عقائد و اعمال پسندیدهای برخوردار بوده) باشند (و جملگی در کنار هم جاودانه و سعادتمندانه در آن بسر میبرند) و فرشتگان از هر سوئی بر آنان وارد (و به درودشان) میآیند. (فرشتگان بدانان خواهند گفت:) درودتان باد! (همیشه به سلامت و خوشی بسر میبرید) به سبب شکیبائی (بر اذیت و آزار) و استقامتی که (بر عقیده و ایمان) داشتید. چه پایان خوبی (دارید که بهشت یزدان و ، نعمت جاویدان است).
«اولئک: آنان» در جایگاه والای خود سرانجام خوف دنیا را دارند که باغهای بهشت، یعنی جای اقامت گزیدن و استقرار پذیرفتن و سرای ماندگاری و جاودانگی است.
در این باغهای بهشت جاودانه، جمعیت آنان فراهم میآید و تشکیل میشود از شایستگان و بایستگان پدرانشان و همسرانشان و زادگانشان. اینان به بهشت وارد میگردند به وسیله صلاح و استحقاقشان. ولیکن باگردهمآئی پراکندگانشان و به هم رسیدن احباب و یارانشان مورد تکریم و بزرگداشت قرار میگیرند. این هم لذت دیگری استکه لذت احساس بهشت را چندین برابر میسازد و بر خوشیها میافزاید.
در فضای همایش و به هم رسیدن، فرشتگان برای خوشآمدگوئی و بزرگداشت شرکت میکنند و بامدادان و شامگاهان به نزدشان میخرامند و میآیند:
(یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بَابٍ).
فرشتگان از هر سویی بر آنان وارد (و به درودشان) میآیند.
روند قرآن به ترک ما میگوید تا خودمان صحنه را آماده ببینیم که فرشتگان دسته دسته پیرامون آنان میپلکند وگشت میزنند:
(سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ).
(فرشتگان بدانان خواهند گفت:) درودتان باد! (همیشه به سلامت و خوشی بسر میبرید) به سبب شکیبائی (بر اذیت و آزار) و استقامتی که (بر عقیده و ایمان) داشتید. چه پایان خوبی (دارید که بهشت یزدان و نعمت جاویدان است).
جشن است، جشنیکه از ملاقات و درود و جنب و جوش همیشگی و اکرام و احترام موج میزند.
در آن سوی دیگر، آن کسانی قرار دارند که خردهایی نداشتهاند تا یادآور و پندپذیر گردند. بینشهائی نداشتهاند تا بفهمند و ببینند ... آنان از هر جهت و در هر چیز برعکس خردمندان هستند:
(وَالَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ).
و امّا کسانی که (برعکس افراد فوقالذکر) پیمان (فطری و تکوینی) خدا را میشکنند که (با اعطای عقل و شعور) با ایشان بسته است، و پیوندی را میگسلانند که خدا به حفظ و نگاهداشت آن دستور داده است، و در روی زمین به فساد و تباهی میپردازند، نفرین بهره ایشان است و پایان بد جهان (که دوزخ سوزان است) ازآن آنان است.
آنان عهد و پیمان خدا را میشکنند، عهد و پیمانیکه به شکل قانون ازلی از فطرتگرفته شده است.گذشته از آن هر عهد و پیمانی را میشکنند. چه هر زمان عهد و پیمان فطری شکسته شد هر عهد و پیمانیکه بر آن استوار است از بنیاد شکسته میشود. کسی که خدا را درنظر نمیگیرد، بر هیچ عهد و پیمانی ماندگار نمیماند. بهطور عام و مطلق هر پیوندی را میگسلانند که خدا به حفظ و نگاهداشت آن دستور داده است. و در زمین به فساد و تباهی میپردازند در برابر شکیبائی و صبریکه آن افراد خردمند داشتند، و نماز را میخواندند، و پنهان و آشکار میبخشیدند و خرج میکردند، و بدی را با نیکی پاسخ میدادند. چه فساد و تباهی در زمین در برابر همه اینها قرار دارد. و به ترک چیزی از اینهاگفتن فساد و تباهی است و یا به فساد و تباهی میخواند و برمیانگیزد.
«اولئک: آنان» ... آن کسانی که دور و مطرود از رحمت خدایند «لهم اللعنة: نفرین بهره ایشان است». این هم در مقابل اکرام و احترامی استکه خردمندان دارنده «و لهم سوءالدار: و پایان بد جهان ازآن آنان است». نیازی به تفصیل این بخش نیست، تو که مقابل این را در نصیب خردمندان دیدی.
این چنینکسانی از زندگی دنیا و لذت بردن موقت و کالای زوالپذیر خشنود بودهاند و بدانها بسنده کردهاند، و چشمداشتی به آخرت نداشتهاند و به نعمتهای جاویدان آن ننگریستهاند. هرچندکه خدا است که روزی را مقدر میفرماید و بر فراخی آن میافزاید یا آن را تنگ وکم میگرداند، چراکه همه امور در دنیا و آخرت یکسان در دست یزدان است. اگر آنان خواستار آخرت میشدند خدا ایشان را ازکالا و لذت زمین نیز محروم نمیکرد، و خدا بودکه نعمت وکالای دنیا را بدیشان داده بود:
(اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَفَرِحُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلا مَتَاعٌ).
خدا روزی را برای هرکس که بخواهد (و او را متمسک به اسباب و علل ظاهری ببیند) فراوان و فراخ میگرداند، وآن را برای هرکس که بخواهد (و او را غیر متمسک به اسباب و علل ظاهری ببیند) کم و تنگ مینماید. (کافران) به زندگی دنیا شاد و خشنودند، و زندگی دنیا هم در برابر آخرت، کالای ناچیزی بیش نیست.
*
اشاره به فرق مهمّی شدکه میانکسی استکه میداند آنچه از سوی خدا بر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) نازل گردیده است حق است، و میان کسی استکهکور است. هم اینک روند قرآنی چیزی دربارهکورانی میگویدکه نشانههای شناخت خدا را در جهان نمیبینند و آیات منظورکیهان را مشاهده نمیکنند، و این قرآن به عنوان معجزه برای همچونکسانی بسنده نیست. این استکه معجزه دیگری را میطلبند. روند قرآنی این چنین چیزی را در نیمه نخستین سوره روایتکرد، و بر آن پیروی زد بدین مضمونکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) جز بیمدهندهای نیست، و معجزات و خوارق عادات در دست خدا و از سوی خدا است. روند قرآنی اکنون آن را دوباره نقل میکند و بر آن پیروی میزند و اسباب و علل هدایت و اسباب و علل ضلالت را بیان میدارد. در کنار آن تصویری از دلهای آرمیده به ذکر و یاد خدا را بیان میکند، دلهای آرمیده ای که هراسان و پریشان نمیشوند و معجزات و خوارق عاداتی برای ایمان آوردن خود نمیطللبند، وقتیکه این قرآن را پیش رو و در دسترس دارند، این قرآن سخت موثری که به ژرفاهای دل و جان میخزد، تا آنجاکه نزدیک است کوهها با این قرآن به حرکت و تکان درآیند، و زمین از تاثیر آن بشکافد و تکه تکهگردد، ومردگان را زنده و به سخن درآورد، به سبب سلطه و قدرت و جهش و سرزندگیای که در آن است. آنگاه درباره این کسانی که عذابهایکوبنده و خوارق عادات را میطلبند سخن را با مایوسکردن مومنان از ایشان به پایان میبرد، و آنان را متوجهکیفرهای سخت و عقوبتهای رسوا کنندهای میسازد که دامنگیر پیششان گردیده است، و ایشان را متوجه تکذیبکنندگانی میگرداندکه پیرامون آنها زیستهاند وگاه بهگاهی بلاها و مصیبتهائی ایشان را دربرگرفته است و بر خاک مذلت نشانده است:
(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ . الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ . الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ).
کافران میگویند: کاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمد را برای ما ثابت میکرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده میشود ما را قانع نمیسازد. تازه اگر ما را هم قانع سازد، ما تنها چیزهائی را میپسندیم که خودمان پیشنهاد میکنیم! ای پیغمبر، بدیشان) بگو: (ایمان نیاوردن آنان تنها به خاطر کمبود معجزه نیست. بلکه آنان به سبب دلبستگی به دنیا و انجام گناه و مالدوستی و آرزوپرستی، گمراه گشهاند و) خداوند هر که را بخواهد گمراه میکند و هرکه را که (به سوی او) برگردد، به جانب خود رهبری میکند (و او را در مسیر هدایت توفبق میدهد). آن کسانی که ایمان میآورند و دلهایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا میکند. هان! دلها با یاد خدا آرام میگیرند (و از تذکر عظمت و قدرت خدا و انجام عبادت و کسب رضای یزدان اطمینان پیدا میکنند). آن کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته میکنند، خوشا به حال ایشان، و چه جایگاه زیبائی دارند!.
(کَذَلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ).
بدین گونه شگرف تو را به میان ملتی فرستادهایم که ملتهای فراوانی پیش از آنان آمدهاند و رفتهاند، تا آنچه را که به تو وحی کردهایم بر آنان -هرچند که منکر خداوند مهربانند -بخوانی. بگو: او پروردگار من است. جز او خدائی نیست. بر او توکل کردهام، و بازگشت من به سوی او است.
(وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الأمْرُ جَمِیعًا أَفَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا وَلا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ . وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ .).
اگر (به فرض بجای این قرآن)، قرآنی باشد که کوهها بدان به حرکت درآید، یا زمین به وسیله آن شکافته گردد، و یا بدان مردگان (زنده و) به سخن درآورده شوند، (باز هم بعضیها به سبب عناد با حق، بدان نمیگروند و بر راه خدا نمیروند. وظیفه تو تبلیغ است و ایمان آوردن یا ایمان نیاوردن آنان در دست تو نیست) بلکه همه کارها در دست خدا است. آیا مسلمانان (هنوز منتظرند که پدران و پسران و برادران و همسران و دوستان مشرک ایشان ایمان بیاورند؟) مگر نمیدانند که اگر خدا میخواست همه مردمان را هدایت میداد؟! پیوسته کافران (در زندگی این جهان) به سبب کاری که میکنند دچار بلا و مصیبت کوبنده میگردند. و یا این که بلا و مصیبت کوبنده بر دور و بر آنان فرود میآید (و ایشان را تهدید مینماید) تا وعده خدا فرارسد (که قیامت است و پروردگار سزا و جزای قطعی ایشان را بدیشان نماید). بیگمان خداوند خلاف وعده نمیکند. (ای پیعمبر! اگر کافران، تو و آئین اسلام را استهزاء میکنند، غمگین مباش که) بیگمان پیغمبرانی پیش از تو استهراء شدهاند و من کافران (استهزاءکننده) را مدتی مهلت دادهام و (آزاد گذاشتهام) سپس ایشان را گرفتار (قهر و عذاب شدید خود) ساختهام. آیا باید عذاب من (در حق ایشان) چگونه بوده باشد؟! (تاریخ گذشتگان را بخوانید و شهر و دیار و آثار جباران را بنگرید تا بدانید).
پاسخ به درخواست معجزه خارقالعاده ایشان این است: معجزات و خوارق عادات نیستکه مردمان را به سوی ایمان سوق میدهد و میراند. چه انگیزههای اصلی ایمان در داخل درونها است، و اسباب و عللی که انسان را به ایمان میرسانند از عملکرد همین درونها برمی خیز ند :
(قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ).
بگو: (ایمان نیاوردن آنان تنها به خاطر کمبود معجره نیست. بلکه آنان به سبب دلبستگی به دنیا و انجام گناه و مالدوستی و آرزوپرستی گمراه گشتهاند و) خداوند هرکه را بخواهد گمراه میکند و هر که را که (به سوی او) برگردد، به جانب خود رهبری میکند (و او را در مسیر هدایت توفیق میدهد)
خدا کسانی را هدایت عطاء میکندکه توبهکنند و به سوی او برگردند. توبه کردن و به سوی او برگشتن است که ایشان را سزاوار دریافت هدایت میسازد. در این صورت مفهوم این است کسانیکه توبه نمیکنند و به سوی او برنمیگردند سزاوار گمراهی میشوند، و خدا ایشان را گمراه میکند. دل باید برای هدایت آمادگی پیدا کند و برای دستیابی به هدایت سعی و تلاش نماید و آن را بجوید. دلهائیکه نمیجنبند و به سوی هدایت حرکت نمیکنند، هدایت از آنها دور می افتد.
سپس روند قرآنی شکل شفاف و روشنی از دلهای با ایمان ترسیم میکند در فضائی از اطمینان و آرامش و انس و الفت و شادی و خوشروئی و امن و امان:
(الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ).
آن کسانی که ایمان میآورند و دلهایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا میکند.
این سکون و آرامشکه با یاد خدا در دلهای مومنان پیدا میگردد حقیقت ژرفی است وکسانی بدان پی میبرندکه خوشی ایمان با دلهایشان آمیخته باشد و درنتیجه آن با خدا ارتباط پیدا کرده باشند. همچون دلهائی بدین حقیقت ژرف پی میبرند، ولی نمیتوانند با واژگان آن را به کسانی بشناسانند و برسانندکه خودشان با آن آشنا نشدهاند، چون گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش ... آخر چیزی که نتوان با واژگان از آن تعبیرکرد، چگونه میشود آن را به دیگران رساند و تفهیم کرد؟! این حقیقت ژرف با واژگان نقل و روایت نمیشود، بلکه باید خود این حقیقت به دل درآید تا چیزی از خویشتن بنماید. وقتیکه به دل درآمد و خزید دل آن را مایه آسایش و آرامش مییابد و از آن شاد و شنگول میگردد و به وجد و حال درمیآید و احساس اطمینان و امن و امان میکند و متوجه میگردد که درگستره هستی تنها و بدون همدم نیست. بلکه تمام چیزهائی که پیرامون آن است دوستانش هستند. چرا ،که همه اشیاء دور و بر آن از جمله ساختارها و آفریدههای خدا است، خدائیکه دل در پناه حمایت و حفاظت او است. در روی این زمین بدبختتر از کسی یافته نمیشودکه از این آسایش و آرامش انس و الفت با خدا محروم و بیبهره است. بدبختتر از کسی یافته نمیشود که در زمین روان میگردد و میآید و میرود ولی پیوندش با چیزهائی بریده است که در پپرامون او در این جهان است. زیرا او دستش از دستاویز محکمی بریده استکه وی را با همه چیزهائیکه پیرامون او است به خدا، یعنی آفریدگار جهان، ربط و پیوند میدهد. بدبختتر ازکسی نیستکه زندگی میکند و نمیداند چرا به این جهان آمده است؟ و چرا از این جهان میرود؟ و برای چه چیز در زندگی رنج و زحمتی را میکشدکه میکشد؟ بدبختتر ازکسی نیستکه در زمین راه میرود و از هر چیزی ترس و هراس به دل راه میدهد، زیرا از پیوند و رابطه نهانی آگاه نیستکه میان او و میان هر چیزی در این هستی است. در زندگی بدبختتر ازکسی نیستکه راه خود را تک و تنها میسپرد و سر در بیابان برهوت بی نشان مینهد و باید خودش بدون یاور و راهنما و مددکاری برزمد و به پیکار بنشیند.
در زندگی لحظههائی پیش میآیدکه هیچکسی تاب ایستادن و مقاومت در آنها را ندارد، مگر اینکه بر خدا تکیه داشته باشد و در پناه حفاظت و حمایت او بیارامد، اینکس هرکه هست و هر اندازه از نیرو و پایداری و شجاعت و شوکت و اسلحه و اندوخته برخوردار باشد ... در زندگی لحظههائی استکهگردباد توفنده آن همه این چیزها را درهم میپیچد و با خود به هوا میبرد. در برابر همچونگردباد توفندهای کسی نمیتواند بایستد و بر جای بماند مگرکسانیکه در پناه خدا آرمیدهاند:
(أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).
هان! دلها با یاد خدا آرام میگیرند (و از تذکر عظمت و قدرت خدا و انجام عبادت و کسب رضای یزدان اطمینان پیدا میکنند).
اینانکه توبهکردهاند و به سوی یزدان برگشتهاند، و با یاد و ذکر خدا در پناه خدا آرمیدهاند، آفریدگار جهان فرجام و جایگاه ایشان را در نزد خود نیک میگرداند، همانگونهکه آنان نیکو به سوی او گشتهاند و زیبا توبهکردهاند، و همانگونهکه در این جهان نیکو عمل کردهاند وکارهای پسندیده انجام دادهاند:
(الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ).
آن کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته میکنند، خوشا به حال ایشان. و چه جایگاه زیبایی دارند!.
«طوبی: خوشا» بر وزنکُبری، از ماده طاب یطیب، برای بزرگداشت و احترام میآید ... جایگاه زیبا و محل بازگشت والائی در پیشگاه خدائی دارندکه در این جهان با توبه و انابت زیبا و والائی به سوی او برگشتهاند.
امّا کسانی که معجزهای را درخواست میکنند، احساس آرامش ایمان را ندارند. این استکه آنان در پریشانی و ناراحتی بسر میبرند و درخواست خوارق عادات و معجزات میکنند. تو نخستین پیغمبر نیستیکه به سوی قوم خود روانه شده است و چیزی را بسان چیزیکه تو برای اینان با خود آوردهای برای ایشان با خود آورده است، تا همچونکاری برای مردمان غریب و عجیب باشد. ملت پیش از اینان آمدهاند و رفتهاند و پیغمبرانی به سوی آنان برانگیخته شدهاند و وفات کردهاند. اگر اینان کفر میورزند، برابر برنامه و شیوه خود به جلو برو و برخدا پشت ببند وتوکلکن:
(کَذَلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ).
بدین گونه شگرف تو را به میان ملتی فرستادهایم که ملتهای فراوانی پیش از آنان آمدهاند و رفتهاند، تا آنچه را که به تو وحی کردهایم بر آنان -هرچند که منکر خداوند مهربانند -بخوانی. بگو: او پروردگار من است. جز او خدائی نیست. بر او توکل کردهام، و بازگشت من به سوی او است.
جای شگفت استکه آنان خداوند رحمان را نمیپذیرند و بدوکفر میورزند. خداوندی که دارای رحمت فراوان و بزرگی استکه دلها با ذکر و یادش اطمینان مییابند و میآرامند، و دلها با احساس رحمت فراوان و بزرگش آسوده میشوند و میغنوند. تو وظیفهای جز این نداریکه آنچه را به تو وحیکرده ایم بر ایشان بخوانی و بدیشان برسانی. ما تو را تنها برای این فرستادهایم. اگر آنان کفر ورزیدند بدیشان اعلان کن که تو اعتمادت و تکیهات بر خدا است، و تو به سوی او برمیگردی و بدو مراجعه میکنی، و به سوی کسی جز او برنمیگردی و مراجعه نمیکنی.
تو را فرستادهایم تا این قرآن را بر ایشان بخوانی. این قرآن شگفتیکه اگرکار هیچ قرآنی این میبودکه کوهها با آن به حرکت درآیند، یا زمین به وسیله آن بشکافد، و یا مردگان به وسیله آن به سخن درآیند، در این قرآن ویژگیها و ارکان و اصولی میبودکه همه این خوارق عادات و معجزات با آن صورت پذیرد. ولیکن این قرآن آمده است تا افراد مکلف زنده با آن خطاب شوند و روی سخن قرآن با ایشان باشد. هرگاه بدان پاسخ ندادند و آن را نپذیرفتند، وقت آن فرارسیده استکه مومنان از آنان قطع امیدکنند، و تا وعده بیم و تهدید خدا در حق تکذیبکنندگان درمیرسد، به ترک ایشان بگویند:
(وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الأمْرُ جَمِیعًا أَفَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا وَلا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ).
اگر (به فرض بجای این قرآن)، قرآنی باشد که کوهها بدان به حرکت درآید، یا زمین به وسیله آن شکافته گردد، و یا بدان مردگان (زنده و) به سخن درآورده شوند، (باز هم بعضیها به سبب عناد با حق، بدان نمیگروند و بر راه خدا نمیروند. وظیفه تو تبلیغ است و ایمان آوردن یا ایمان نیاوردن آنان در دست تو نیست) بلکه همه کارها در دست خدا است. آیا مسلمانان (هنوز منتظرند که پدران و پسران و برادران و همسران و دوستان مشرک ایشان ایمان بیاورند؟) مگر نمیدانند که اگر خدا میخواست همه مردمان را هدایت میداد؟! پیوسته کافران (در رندگی این جهان) به سبب کاری که میکنند دچار بلا و مصیبت کوبنده میگردند، و یا این که بلا و مصیبت کوبنده بر دور و بر آنان فرود میآید (و ایشان را تهدید مینماید) تا وعده خدا فرارسد (که قیامت است و پروردگار سزا و جزای قطعی ایشان را بدیشان نماید). بیگمان خداوند خلاف وعده نمیکند.
این قرآن در دلها و جانهائیکه آن را دریافتهاند و با آن دگرگون شدهاند، کاری را انجام داده است که بالاتر از به حرکت درآوردن کوهها و تکه تکه کردن زمین و زنده گرداندن مردگان است. این قرآن در این دلها و جانها و با این دلها و جانها خوارق عاداتی را پدید آورده است و به انجام رسانیده است که آثار آن بزرگتر و فراتر از معیارها و مقیاسهای انسانها در زندگی بوده است. بلکه اثر آن در تغییر خود شکل زمین ژرفتر از حد تصور ایشان بوده است. اسلام و مسلمانان چه اندازه سطح زمین را تغییر دادهاند،گذشته از تغییراتی که در سطح تاریخ به وجود آوردهاند؟!
سرشت خود این قرآن، سرشت قرآن در دعوت و در تعبیر، سرشت این قرآن در موضوع و در نحوه بیان و توضیح، سرشت این قرآن درحقیقت و تاثیریکه دارد ... سرشت این قرآن برخوردار از نیروی خارقالعادهای است که به ژرفای درونها فرو میرود. هر کسی که دارای ذوق و بینائی و بینش و درک و فهم سخن، و دارای استعداد درک و فهم چیزی باشد که قرآن آن را متوجه او میکند و آن را بدو الهام مینماید، چنین چیزهائی را احساس میکند. کسانی که این قرآن را دریافتکردند و بدان دگرگون شدند، چیزی را به حرکت درآوردند که ستبرتر و بزرگتر ازکوهها بود، و آن تاریخ ملتها و نژادها بود. و چیزی را قطعه قطعه و تکه تکهکردندکه سختتر از زمین بود، و آن جمود و رکود افکار و جمود و رکود آداب و رسوم بود. و چیزی را زندهکردند که ساکتتر و خاموشتر از مردگان بود، و آن ملتهائی بودکه طغیان و سرکشی و اوهام و خرافات ارواح آنان راکشته بود. و همچنین ترقی و تحولی بودکه در دلها و درونها و زندگی عربها صورت گرفت و ایشان را چنانکوچی و اوجی دادکه معروف همگان است بدون این که اسباب و وسائل ظاهری همچونکاری راکرده باشد. تنها قرآن و برنامه آن بود که در دلها و درونها و زندگی تحولی ایجادکردکه بسی مهمتر و سنگینتر از تحولکوهها و کندن آنها از محل استقرارشان، و از تحول زمین و تکان آن از جای خود، و از تحول مردگان به زندگان بود.
(بَلْ لِلَّهِ الأمْرُ جَمِیعًا).
بلکه همه کارها در دست خدا است.
خدا استکه نوع حرکت و ابزار آن را در هر حال و احوالی برمیگزیند.
هرگاه در پرتو این قرآن دلهای مردمانی به تکان و جنبش درنیاید، مومنانیکه سعی و تلاش میکنند آن دلها را به تکان و جنبش اندازند سزاوار استکه از آن مردمان مایوس شوند، و کارشان را به خدا واگذارند. چه اگر خدا میخواست مردمان را برای هدایت یک استعداد واحد میداد، و جملگی ایشان را هدایت میبخشید، بدانگونهکه فرشتگان را خلقت بخشیده است و بر سرشت هدایت آفریده است. یا به عبارت دیگر، خدا مردمان را به فرمان قضا و قدر خود زورکی هدایت میداد. امّا یزدان جهان نه این را و نه آن را خواسته است. زیرا او انسان را برای انجامکار مهم ویژهای که خود میدانست آفریده است، کار مهم ویژهایکه مقتضی آفرینش انسان بدین نحو و بر این روالی بوده است که هست.
در این صورت مومنان این قوم را به فرمان یزدان واگذارند. اگر ایزد سبحان مقدر فرموده باشد که ایشان را در نسلی همچون برخی از اقوام پیش از اینان به عذاب ریشهکن گرفتار نسازد و یکباره ایشان را از روی زمین برنیندازد، بلای کوبندهای به دنبال بلای کوبندهای از سوی خدا گریبانگیرشان میشود و بر سرشان میتازد و آنان را گرفتار زیان و اندوه میسازد، و نابود میشوند کسانی که در میان ایشان مقدر شده استکه نابود گردند.
(أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِنْ دَارِهِمْ).
یا این که بلا و مصیبت کوبنده بر دور و بر آنان فرود میآید (و ایشان را تهدید مینماید).
ایشان را میترساند و در پریشانحالی و انتظار همچون بلا و مصیبتی رهایشان میسازد. البته برخی از دلها را نرم میکند ومیجنباند و زنده شان میگرداند.
(حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ).
تا وعده خدا فرارسد (که قیامت است و پروردگار سزا و جزای قطعی ایشان را بدیشان نماید).
وعدهای فرامیرسدکه خدا بدیشان داده بود، و آنان را تا سر رسید آن مهلت بخشیده بود:
(إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ).
بیگمان خداوند خلاف وعده نمیکند.
وعده خدا بدون شک وگمان فرامیرسد، و به چیزی که بدان وعده داده شدهاند میرسند. مثالها آمادهاند. در سرگذشت نابودی گذشتگان درس عبرت نهفته است، گذشتگانیکه پس از مهلت و فرصت نابود گردیدهاند:
(وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ).
(ای پیغمبر! اگر کافران، تو و آئین اسلام را استهزاء میکنند، غمگین مباش که) بیگمان پیغمبرانی پیش از تو استهزاء شدهاند و من کافران (استهزاءکننده) را مدتی مهلت دادهام و (آزاد گذاشتهام) سپس ایشان را گرفتار (قهر و عذاب شدید خود) ساختهام. آیا باید عذاب من (در حق ایشان) چگونه بوده باشد؟! (تاریخ گذشتگان را بخوانید و شهر و دیار و آثار جباران را بنگرید تا بدانید).
این پرسشی استکه نیازی به پاسخ ندارد. عقاب و عذابی بوده است که نسلها آن را روایت کردهاند)!!!
*
مساله دوم مساله انبازها است. در نیمه اول سوره نیز این مساله مطرح گردیده است. در اینجا هم این مساله به صورت پرسش تمسخرآمیز مطرح میشود، بدانگاه که انبازهای خیالی آنان مقایسه میگردد بایزدان حاضر و ناظر بر هرکسی و سزا و جزا دهنده هرکسی در برابر کارهائی که در دنیا کرده است و چیزهائی که به دست آورده است. این گردش به پایان میآید با به تصویر کشیدن عذابی که در این دنیا و عذاب سختتر از عذاب دنیا در آخرت در انتظار کسانی است که چنین تهمت و دروغ شاخداری را سر هم میکنند، و با به تصویرکشیدن امن و امان و سلامت و سعادتیکه در برابر همچون تهمت زنندگانی منتظر افراد متقی و پرهیزگار است!
(أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى کُلِّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لا یَعْلَمُ فِی الأرْضِ أَمْ بِظَاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ. لَهُمْ عَذَابٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ.).
آیا خدائی که (همه مردمان را آفریده است و) حافظ و مراقب همه کس است و اعمال ایشان را میپاید (همسان) بتهائی است که همچون او نمیباشند؟ مگر خدا و معبودهای دروغین مانند یکدیگرند؟) برای خدا انبازهائی قرار دادهاند. بگو: آنها را (خدا) بنامید (ولو) بدانید که حقیر و باقابلند و سود و زیانی ندارند و شایان پرستش نمیباشند). یا این که خدا را از چیزهائی (به نام شریکها و انبازها) خبر میدهید که او از بودن آنها در رمین بیخبر است؟ (مگر میشود یا، شریکها و انبازهائی خدا داشته باشد و او آنها را نشناسد؟ا) یا این که با سخنان ظاهری (و بیاساس، آنها را شریک و انباز خدا میسازید؟!) بلکه (حقیقت این است که) نیرنگ کافران (که رخنه گرفتن از پیغمبران، ایجاد موانع در سر راه دعوت آنان و القاء شبههها در دلائلشان است) در نظرشان زیبا جلوهگر شده است و (بدین سبب) از راه خدا بازداشته شدهاند. و خدا هرکس را (به سبب اعمال ناشایست) گمراه سازد، راهنمائی نخواهد داشت (که او را به سوی رستگاری رهبری کند). آنان در زندگی دنیا عذابی دارند (که مکافات عمل ایشان در این جهان است) و عذاب آخرت (آنان در آن جهان، از عذاب این جهان ایشان) سختتر میباشد. و هیچ کسی و هیچ چیزی نمیتواند حافظ ایشان در برابر (عذاب) خدا باشد (و آن را از ایشان دفع کند).
(مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ أُکُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا وَعُقْبَى الْکَافِرِینَ النَّارُ).
صفت بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده است (این است که) رودخانهها و جویبارها در زیر (درختان) آن جاری است. میوه و نعمتش همیشگی و سایهاش دائمی است. این سرانجام کسانی است که پرهیزگارند. و سرانجام کافران آتش (دوزخ) است.
خداوند مراقب هرکسی است. در هر حالی بر او چیره است. آگاه از هر آن چیزی استکه در پنهان و آشکار انجام میدهد. ولیکن تعبیر قرآنی تصویرگر - به شیوه قرآن -مراقب و چیرگی وآگاهی را به شکل محسوس و ملموس پیش چشم میدارد، شکلی که زانوها از آن به لرزه درمیآید:
(أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى کُلِّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ).
آیا خدائی که (همه مردمان را آفریده است و) حافظ و مراقب همه کس است و اعمال ایشان را میپاید (همسان بتهائی است که همچون او نمیباشند؟ مگر خدا و معبودهای دروغین مانند یکدیگرند؟).
هرکسی باید تصورکندکه نگهبانی او را میپاید و مراقبت مینماید و ناظر برگفتار وکردار او است و از او بازخواست میکند درباره چیزهاییکه میکند و فراچنگ میآورد. آن کس کیست؟ او خدا است! چه کسی استکه از تصویر این امر حق بر خود نلرزد؟ تعبیر قرآنی آن را برای فهم و درک بشری،که از محسوسات بیش از معنویات متاثر میگردد مجسم میکند.
آیا این چنین است! با این وجود انبازهائی برای خدا میسازید؟! در اینجا عملکرد آنان در پرتو این صحنه برجسته هراسانگیز، زشت و شگفت جلوهگر میآید.
(وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ).
برای خدا انبازهائی قرار دادهاند.
هرکسی هر چیزی را انجام دهد خدا حاضر و ناظر بر آن است و از دست او نمیگریزد و از دید او پنهان نمیشود.
(قُلْ: سَمُّوهُمْ!) .
بگو: آنها را (خدا) بنامید (ولی بدانید که حقیر و ناقابلند و سود و زیانی ندارند و شایان پرستش نمیباشند).
آنها ناپسند و ناروایند. گاهی اسمهائی خواهند داشت. ولیکن تعبیر قرآنی انبازها را بهگونهای معرفی میکند که انگار ناشناختهاند و نامهای آنها هم روشن نیست و به اصطلاح بینام و نشانند.
(أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لا یَعْلَمُ فِی الأرْضِ؟) .
یا این که خدا را از چیزهائی (به نام شریکها و انبازها) خبر میدهید که او از بودن آنها در زمین بیخبر است؟ (مگر میشود که شریکها و انبازهائی خدا داشته باشد و او آنها را نشناسد؟!).
وای چه ریشخندی! یا اینکه شما انسانها چیزی را میدانید و با چیزی آشنا هستیدکه خدا آن را نمیداند و با آن آشنا نیست؟ این استکه شما میدانیدکه در زمین خداگونههائی وجود دارد، ولی خدا از وجود آنها ناآگاه مانده است و فراتر از دانش او قرارگرفته است؟! اینکار ایشان ادعائی بیش نیست و حتی جرات تصور آن را هم ندارند. با وجود این آنان آن را به زبان حال میگویند، وقتیکه خدا میفرماید خداگونههائی وجود ندارد، ولی ایشان ادعای وجود آنها را دارند هرچندکه خدا وجود آنها را نفیکند!
(أَمْ بِظَاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ؟).
یا این که با سخنان ظاهری (و بیاساس، آنها را شریک و انباز خدا میسازید؟!).
شما ادعای بودن آنها را با سخنان بیاساس و سرسری دارید، سخنانیکه مفهوم و مدلولی در فراسوی واژگان آنها نیست. آیا مساله الوهیت تا بدانجا مورد بازیچه و سرگرمی قرارگرفته است و سهل و ساده گردیده است که مردمان با سخنان ظاهری و بیاساس از آن دم بزنند؟! این ریشخند با بیان جدی و فیصلهبخشی خاتمه مییابد:
(بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ).
بلکه (حقیقت این است که) نیرنگ کافران (که رخنه گرفتن از پیغمبران و ایجاد موانع در سر راه دعوت آنان و القاء شبههها در دلائلشان است) در نظرشان زیبا جلوهگر شده است و (بدین سبب) از راه خدا بازداشته شدهاند. و خدا هرکس را (به سبب اعمال ناشایست) گمراه سازد، راهنمائی نخواهد داشت (که او را به سوی رستگاری رهبری کند).
در این صورت مساله این استکه اینان کفر ورزیدهاند، و دلائل ایمان را از ایشان پنهان داشتهاند، و خویشتن را نیز از دلائل هدایت پنهانکردهاند، و لذا مستحق سنت خداگردیدهاند و سنت خدا هم درباره ایشان پیاده شده است. خودشان به خویشتن چنین تلقین کردهاند و به تصویرکشیدهاندکه آنان راه راست و درست را درپیشگرفتهاند و بر راستای حق میروند، و نیرنگشان و چارهجوئی و پیکارشان بر ضد دعوت آسمانی پسندیده و زیبا است. این کار ایشان را از راه راستیکه به مقصد میرسد بازداشته است. هرکسکه سنت خدا مقتضی گمراهی او شود، بدان سبب که او خودش راهگمراهی را پیموده است، هیچ کسی نمیتواند او را هدایت بخشد، چراکه سنت خدا متوقف نمیگردد زمانیکه با توجه به اسباب و علل سزاوار بندگان شود.
پایان سرشتی و نتیجه طبیعی این دلهای وارونه و واژگونه، عذاب است:
(لَهُمْ عَذَابٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا).
آنان در زندگی دنیا عذابی دارند (که مکافات عمل ایشان در این جهان است).
اگر بلائی در این جهان بدیشان رسد، و اگر مصیبتی در نزدیکیهای خانه وکاشانه ایشان رخ دهد، ترس و هراس و پریشانی و انتظار همچون بلا و مصیبتی است. و اگر نه این است خشکیدن دل از شادی و شادمانی ایمان عذاب است. سرگشتگی دل از آرامش ایمان عذاب است. روبرو شدن با هر رخدادی بدون درک و فهم حکمت بزرگ و فلسفه سترگیکه در فراسوی رخدادها است عذاب است.
(وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ).
و عذاب آخرت (آنان در آن جهان، از عذاب این جهان ایشان) سختتر میباشد.
روند قرآنی در اینجا ایشان را به تصور و خیالپردازی بدون حدود و ثغور میسپارد و بدون هیچگونه توضیح و تبیینی میفرماید:
(وَمَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ).
و هیچ کسی و هیچ چیزی نمیتواند حافظ ایشان در برابر (عذاب) خدا باشد (و آن را از ایشان دفع کند). هیچکسی و هیچ چیزی نمیتواند ایشان را حمایت و حفاظت کند و از عذاب وکیفر خدا برهاند. آنان به عذاب خداگرفتار میآیند بدون این که رادعی و مانعی و دافعی از آن عذاب برایشان وجود داشته باشد. در آن سوی دیگر، «المتقون: پرهیزگاران» قرار دارند .... در برابر:
(وَمَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ).
و هیچ کسی و هیچ چیزی نمیتواند حافظ ایشان در برابر (عذاب) خدا باشد (و آن را از ایشان دفع کند). پرهیزگارانی هستندکه با ایمان و صلاح، خویشتن را پائیدهاند و از عذاب خدا به دور داشتهاند، و این است که آنان در امن و امان از عذاب هستند. بلکه بالاتر از امن و امان از عذاب، بهشتی دارندکه بدانان وعده داده شده بود:
(مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ أُکُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا).
صفت بهشتی که به پرهیزگاران وده داده شده است (این است که) رودخانهها و جویبارها در زیر (درختان) آن جاری است. میوه و نعمتش همیشگی و سایهاش دائمی است.
این استکالا و نعمت و آسایش و خوشی. صحنه سایه همیشگی و میوه همیشگی صحنهای استکه دل بدان میآرامد و درون از آن میآساید ... این صحنه در برابر صحنه پر رنج و مشقت پیشین قرار دارد. در آن صحنه عذاب و عقاب است، و در این صحنه بهشت و سعادت ... عذاب و عقاب نتیجه طبیعی آنان، و بهشت و سعادت حاصل سرشتی اینان است:
(تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا وَعُقْبَى الْکَافِرِینَ النَّارُ).
این سرانجام کسانی است که پرهیزگارند، و آن سرانجام کافران آتش (دوزخ) است.
*
روند قرآنی با هر دو تای مساله وحی و مساله توحید به پیش میرود و از موضعگیری اهلکتاب در برابر قرآن و در برابر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) سخن میگوید. برای پیغمبر روشن میسازدکه چیزیکه بر او نازل گردیده است حکم قاطعانه و فرمان فیصلهبخش است درباره چیزهائیکهکتابهای آسمانی پیشین با خود آوردهاند، و واپسین مرجع است. همه پیغمبران هرچه را از امور دین خدا با خود به ارمغان آوردهاند و خدا خواسته است برجای بماند، آن را در قرآن برجای داشته است، و هرچه را خواسته است برجای نماند، آن را از میان برداشته است چون حکمت خدا در آن پایان گرفته است. پس پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) باید با چیزهائی بماندکه بر او نازلگردیده است. نباید در آن درکار بزرگ یاکوچکی جانب اهلکتاب را بگیرد و از هواها و هوسهای ایشان جانبداری کند. کسانی که از او معجزه میخواهند بدیشان بگوید: معجزات با اجازه یزدان روی میدهند، ولی بر پیغمبر پیام باشد و بس.
(وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمِنَ الأحْزَابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُو وَإِلَیْهِ مَآبِ . وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا وَاقٍ . وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلا مِنْ قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّیَّةً وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ. یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ . وَإِنْ مَا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ).
کسانی که کتاب (آسمانی) بدیشان دادهایم (و منصف هستند) از آنچه بر تو نازل شده است خوشحالند، و از میان دستهها (و گروههای اهل کتاب و سائر مشرکان) کسانی هستند (که به سبب تعصبهای مذهبی و قومی) قسمتی، از آن را نمیپذیرند. (ای پیغمبر! به مخالفت و لجاجت این و آن اعتناء مکن و بلکه خط اصیل و صراط مستقیم خود را پیش بگیر و برو، و) بگو: من تنها و تنها مامورم که خدا را بپرستم و انبازی برای او نسازم. من (مردمان را) به سوی او میخوانم و بازگشت من (و همگان) به جانب او است. همانگونه (که کتابهای آسمانی را برای پیغمبران پیشین فرستادیم) قرآن را هم به عنوان داور (در میان مردم و داور کتابهای گذشته، به زبان) عربی (بر تو) فرستادیم. (پس برابر آن با همگان اعم از اهل کتاب و سائر مشرکان رفتار کن و برابر آرزوها و خواستهای مردم راه مرو) و اگر از آرزوها و خواستهایشان، بعد ازآن که دانش (وحی) به تو رسیده است، پیروی کنی، کسی نمیتواند در برابر خدا تو را یاری دهد و تو را (از دست عذاب او) محفوظ دارد. (برخیها داشتن زنان و فرزندان را بر تو عیب میگیرنذ) و ما پیش از تو پیغمبرانی را روانه کردهایم و زنان و فرزندانی بدیشان دادهایم. (پیغمبران جملگی انسان بودهاند و بنا به سرشت انسانی خوردهاند و خفتهاند و با مردم رفت وآمد داشته و معامله کرده و ازدواج نمودهاند) و هیچ پیغمبری را نرسیده است که معجزهای جز با اجازه حدا بیاورد (و به مردم ارائه دهد). هر زمانی دارای نوعی معجزه است (که شایسته آن و حکمت و مصلحت در آن است). خداوند هرچه را که بخواهد (و مصلحت بداند، از نشانههای کتاب خواندنی آسمانی) از میان برمیدارد، و هرچه را (از قوانین هستی و از شرائع الهی که حکمتش اقتضاء کند و مناسب با زمان باشد) برجای میدارد و (جایگزین میسازد. و همه اینها) در علم خدا ثابت و مقرر است. (ای پیغمبر!) اگر (تو را زنده بداریم و) برخی از چیزهائی را به تو بنمائیم که به آنان وعده میدهیم، و یا این که تو را بمیرانیم (و شکست و مصیپت کافران و پیروزی و نعمت مومنان را نشانت ندهیم مسالهای نیست. چرا که) بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است، و بر ما حساب و کتاب.
گروهی از اهلکتابکه در چنگ زدن به دین خود راست و درست هستند، در این قرآن مصداق قواعد اساسی عقیده توحیدی را مییابند، همچنین آنان به آئینهای آسمانی پیشین وکتابهای آنها اعتراف میکنند، و آئینها وکتابهای آنها را محترمانه بررسی و پژوهش میکنند و بدانها ارج مینهند، و پیوند یگانهای را درنظر میگیرندکه جملگی مومنان به خدا را به یکدیگر مرتبط میسازد. بدین خاطر شاد میشوند و ایمان میآورند. تعبیر از شادی در اینجا یک حقیقت روانی در دلهای صاف و پاک است. این شادی سرور همایش پیرامون حق است. سرور افزایش یقین بر صحت چیزی استکه با خود دارند، و شادمانی حاصل از پشتیبانیکتاب جدید از آن است.
(وَمِنَ الأحْزَابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ).
و از میان دستهها (و گروههای اهل کتاب و سائر مشرکان) کسانی هستند (که به سبب تعصبهای مذهبی و قومی) قسمتی ازآنرا نمیپذیرند.
(قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُو وَإِلَیْهِ مَآبِ) .
(ای پیغمبر! به مخالفت و لجاجت این و آن اعتناء مکن و بلکه خط اصیل و صراط مستقیم خود راپیش بگیر و برو، و) بگو: من تنها و تنها مامورم که خدا را بپرستم و انبازی برای او نسازم. من (مردمان را) به سوی او میخوانم و بازگشت من (و همگان) به حانب او است. عبادت تنها برای او است. دعوت تنها به سوی او است. بازگشت و رجوع تنها بدو است.
خدا به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دستور میدهد.که برنامه خود را در برابرکسانی اعلان کند که قسمتی از قرآن را نمیپذیرند. برنامه او هم این استکه به تمام وکمال به همه بخشهائی ازکتابی چنگ میزندکه از سوی پروردگارش بر او نازل گردیده است، چه همه اهل کتاب از آن شادمان گردند، و چه دسته وگروهی از ایشان برخی از آن را نپسندند. زیرا چیزیکه بر او نازل گردیده است واپسین حاکم و داور و فاصل حق از باطل است. خدا آن را بر او به زبان عربیکه زبان او است نازل کرده است و کاملا برای او واضح و مفهوم است. مادام که قرآن واپسین حاکم و داور از جانب یزدان در عقیده است، باید بدو مسائل را برگشت داد و بدان مراجعه کرد:
(وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا).
همانگونه (که کتابهای آسمانی را برای پیغمبران پپشین فرستادیم) قرا ن را هم به عنوان داور (در میان مردم و داور کتابهای گذشته، به زبان) عربی (بر تو) فرستادیم.
(وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا وَاقٍ).
و اگر از آرزوها و خواستهایشان، بعد از آن که دانش (وحی) به تو رسیده است، پیروی کنی، کسی نمیتواند در برابر خدا تو را یاری دهد و تو را (از دست عذاب او) محفوظ دارد.
آن چیزیکه برای تو آمده است علم یقین و دانش راستین است. آن چیزی را هم که دستهها وگروهها میگویند هواها و هوسها است و به علم یقین و دانش راستین تکیه ندارد. این تهدیدی که متوجه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) است بیش از هر چیزی در بیان این حقیقت، رسا وگویا است، حقیقتی که از انحراف و کنارهگیری از آن گذشت نمیشود، حتی اگرکسیکه از این حقیقت انحراف ورزد وکنارهگیری کند خود پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) هم باشد حاشا که او هرگز چنینکند! اگر بر انسان بودن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) اعتراضی باشد، همه پیغمبران انسان بودهاند:
(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلا مِنْ قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّیَّةً).
(برخیها داشتن زنان و فرزندان را بر تو عیب میگیرند) و ما پیش از تو پیغمبرانی را روانه کردهایم و زنان و فرزندانی بدیشان دادهایم.
اگر اعتراض از این استکه چرا پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) معجزهای مادی را با خود نیاورده است، پاسخ این استکه معجزه آوردن و نمودن کار او نیست، و بلکه معجزه آوردن و نمودن کار خدا است:
(وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ).
و هیچ پیغمبری را نرسیده است که معجزهای جز با اجازه خدا بیاورد (و به مردم ارائه دهد).
معجزه وقتی رخ میدهدکه حکمت یزدان مقتضی آن باشد و خدا بخواهدکه روی دهد.
اگر میان آنچه بر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) نازل گردیده است، و میان آنچه بر پیغمبران نازل شده است، اختلاف جزئی باشد، بدان خاطر است که ایزد سبحان برای هر دورهای کتابی را نازلکرده است، و اینکتاب هم واپسینکتاب است:
(لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ. یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ.).
هر زمانی دارای نوعی معجزه و حکم معین و کار مقدری است (که شایسته آن و حکمت و مصلحت در آن است). خداوند هرچه را که بخواهد (و مصلحت بداند، از نشانههای کتاب دیدنی جهانی و از آیههای کتاب خواندنی آسمانی) از میان برمیدارد، و هر چه را (از قوانین هستی و از شرائع الهی که حکمتش اقتضاء کند و مناسب با زمان باشد) برجای میدارد و (جایگزین میسازد. و همه اینها) در علم خدا ثابت و مقرر است.
آنچه حکمتش اقتضاء کند از میان میزداید و از میان برمیدارد. و آنچه که سودمند باشد برجای میدارد. اصلکتاب در پیشگاه او است،کتابیکه متضمّن هر آن چیزی استکه برجای میدارد یا هر آن چیزیکه میزداید. همهکتاب از سوی او صادرگردیده است، و او استکه در آن دخل و تصرف میکند برحسب آنچه حکمتش میطلبد، و هیچکسی و هیچ چیزی نمیتواند جلو مشیت و اراده او را بگیرد، و هیچگونه اعتراضی بر کار اوگرفته نمیشود، و نه بر حرف او جای انگشت کس.
چه خدا آنان را در زندگانی پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) گرفتار چیزی از چیزهائیکندکه ایشان را از آنها بیم داده است، و چه پیش از وقوع آن چیز وگرفتار آمدن ایشان او را نمیراند و به سوی خود برگرداند، این امر تغییری درکار ندارد، و سرشت رسالت و سرشت الوهیت را دگرگون نمیسازد:
(وَإِنْ مَا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ).
(ای پیغمبر!) اگر (تو را زنده بداریم و) برخی از چیزهائی را به تو بنمائیم که به آنان وعده میدهیم، و یا این که تو را بمیرانیم (و شگفت و مصیبت کافران و پیروزی و نعمت مومنان را نشانت ندهیم مسالهای نیست. چرا که) بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است، و بر ما حساب و کتاب.
در این رهنمود قاطعانه، بهگونه ویژهای از سرشت دعوت و از سرشت دعوتکنندگان سخن میرود ... بر دعوتکنندگان به سوی یزدان چیزی جز این نیستکه تکالیف و وظائف دعوت را در همه مراحل آن انجام دهند. آنان در پرتو آن نمیتوانند برسند جز به چیزی که خدا میخواهد. همچنین آنان نباید گامهای حرکت دعوت را به شتاب اندازند، و نباید احساس شکست و ناامیدی بکنند، هر وقت دیدند که قضا و قدر الهی در پیروزی ظاهری و استقرار ایشان در زمین، تاخیر دارد وکندی میورزد. چه آنان دعوتکنندگانند و بس، دعوتکنندگانی بیش نیستند.
*
دست نیرومند یزدان است که آثار ویرانههای پیرامون ایشان را پدید آورده است، دست نیرومندی به سوی ملتهای نیرومند ثروتمند دراز میگردد، بدانگاهکه همچون ملتهائی سرمست و مغرور میگردند وکفر میورزند و تباهی میکنند، و از نیروی ایشان میکاهد و از دارائی و از منزلت و مقامشانکم میکند، و ایشان را در قطعه تنگی از زمین محصور میگرداند، پس از آنکه دارای سلطه و قدرت و سرزمین فراخ و گستردهای بودند. هر زمانکه یزدان فرمان دهد، ملک و مملکتشان کاهش مییابد و تنگتر و تنگتر میشود، و هیچ کسی نمیتواند پیگرد فرمان اوگردد و وی را پیجوئیکند، و دستور او بایدکه اجراءگردد[2]:
(أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الأرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَهُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ).
مگر (این کافران مغرور و لجوج) نمیدانند که ما از اطراف زمین میکاهیم؟ (از سرزمین اینان میکاهیم و بر سرزمین آنان میافزائیم، و اقوام و تمدنها و حکومتهائی را نابود میکنیم و اقوام و تمدنها و حکومتهای دیگری را جایگزین آنها میسازیم. آیا این قانون همیشگی و ساری و جاری در همه سرزمینها و جامعههای بشری، برای بیدار شدن مردمان کافی نیست؟) خداوند فرمان میراند و فرمانش هیچگونه رادع و مانعی ندارد. (اصلا چه کسی یا چه چیزی یارای جلوگیری از اجراء فرمان او را دارد؟!) و (از آنجا که خدا آگاه از هر چیزی و گواهان آماده و دلائل مهیا است) او سریعالحساب است (و در روز قیامت نیازی به طول زمان جهت رسیدگی به حساب مردمان نیست).
نیرنگ و چارهاندیشی آنان از نیرنگ و چارهاندیشی کسانی که پیش از ایشان بودهاند بدتر و استوارتر نیست. خداگذشتگان پیش از آنان را برگرفته است و نابود کرده است. نیرنگ و چارهاندیشی یزدان از نیرنگ و چارهاندیشی همگان استوارتر وکارآتر است:
(وَقَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعًا یَعْلَمُ مَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَسَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ).
کسانی پیش از آنان (درباره پیغمبران) توطئهها کردهاند و تقشهها کشیدهاند (و توطئههایشان خنثی و نقشههایشان نقش بر آب شده است) و طرحها و نقشهها همگی ازآن خدا است (و مسلمّا توطئهها و نقشههائی که هم اینک نیز کافران برای مبارزه با تو میکنند و میکشند، خنتی و بینتیجه میگردد). خدا از کار و بار هر کسی آگاه است (و لذا از حیله حیلهگران چون ایشان هم بیخبر نمیباشد) و کافران خواهند دانست که پایان نیکوی این جهان (و سعادت مینوی آن جهان) ازآن کیست.
خدا این سوره را با نقل انکار رسالت توسط کافران به پایان میبرد. خدا این سوره را با اثبات رسالت آغاز کرده بود. لذا آغاز و انجام سوره به یکدیگر میپیوندند. خداگواهی میدهد وگواهی خود را بسنده میداند. خدا استکه آگاهی مطلق از اینکتاب و از هر کتاب دیگری دارد:
(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلا قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ).
کافران میگویند: تو فرستاده (خدا) نمیباشی. بگو: کافی است میان من و شما خدا و کسی که از کتاب (قرآن) آگاه باشد گواه شوند. (همین بس که خدا میداند که من فرستاده او هستم، و کسانی هم که از محتوای قرآن مجید آگاه باشند، از اعجاز قرآن
میفهمند که کتابی را که با خود آوردهام ساخته و پرداحته مغز بشری نیست و از سوی آفریننده مغزها به دستشان رسیده است).[3]
*
سوره به پایان میآید، سورهایکه دلهای انسانها را به گشت و گذار در نواحی جهان برد، و آهنگهای پیاپی ژرف موثری را بر تارهای دلهایشان نواخت. آنگاه گوش دلها را به گواهی خدا فرا داشت، آن گواهیکه خدا آن را در سرآغاز و در سرانجام سوره اداء فرمود، گواهیایکه هر مجادله و ستیزی با آن پایان میپذیرد، و هر سخنی با وحود آن به نهایت میآید.
*
سخن پایان گرفت، ولی در این سوره نشانههای عقیده اسلامی، و نشانههای برنامه قرآنی در عرضه این عقیده است ... سزاوار این ثشانهها بود که در جاهای مناسب خود درکنار آنها میایستادیم و نگاههائی بدانها میانداختیم. ولیکن ترجیح دادیم که جوش و خروش روند قرآنی را در این سور٥ با همجون ایستادنها و نگاههائی از هم نگسلیم و نبریم، و این ایستادنها و نگاهها را به پایان سوره حواله داریم تا در پیشگاه آنها آهسته و آرام و بدون هرگونه عجله و شتابی بایببتیم و آنها را وراندازکنیم.
در لابلای عرضه سوره در روند آن به همچون نشانههائی اشارههای سریعی کردهایم. امیدواریم اکنون درکنار این نشانهها بیشتر بایستیم و به اندازه توانائی بدانها نگاههای طولانیتری بیندازیم. تنها خدا یار و مددکار است.
*
دیباچه سوره، و سرشت موضوعهائیکه سوره بدانها میپردازد، و بسیاری از رهنمودهائی که در سوره است، همه اینها آشکارا فریاد میدارندکه این سوره مکی است، و مدنی نیست همانگونهکه در برخی از روایتها و قرآنها آمده است. این سوره در دورهای از زمان نازل گردیده است که رویگردانی و تکذیب و چالش مشرکان شدت پیداکرده است. درخواست خوارق عادات و معجزات از پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فزونی گرفته است. نزول عذابی را شتابان خواستهاند که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ایشان را از آن بیم داده است. اینها هم چیزهائی بوده استکه سبب گردیده است یورش بزرگی صورت بگیرد و با آن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و مومنان همراه او را بر حق و حقیقتی پایدار و استوار داشتکه از سوی پروردگارش بر او نازل شده است. تا در برابر دشمنانگی و رویگردانی و تکذیب و چالش مشرکان استقامت ورزند، و در پرتو این حق و حقیقت خویشتن را برتر و والاتر از ایشان بدانند، و تنها به خدا پناه ببرند و خود را فقط در پناه او دارند.
یگانگی الوهیت و ربوبیت یزدان را اعلانکنند، و بر این حق و حقیقت استوار و پایدار شوند وکاملا ثابت و ماندگار بمانند. اعتقاد داشته باشندکه تنها این حق و حقیقت، حق و حقیقت است و بس، هرچندکه مشرکان آن را تکذیبکنند و بر این تکذیب هر اندازه پافشاری نمایند. این سوره برای مقابله و مبارزه با مشرکان جهتگیری میکند با دلائل این حق و حقیقتیکه در سراسرگیتی، و در وجود خودشان، و همچنین در تاریخ انسانها و حوادث آن، موجود است. با همه این انگیزهها و با مخاطب قرار دادن هستی آدمیزاد بهگونه موثر و الهامگرانهای، و با آهنگهای ژرف و رسائی، این مقابله و مبارزه صورت میپذیرد.
اینها نمونههائی از تاکیداتی است بر این که اینکتاب حق است و بس، و روگردانی از آن، و تکذیب آن، و مبارزهطلبی و چالش، و دیر پذیرفتن و بدان پاسخ گفتن، و سختیها و دشواریهای راه، همه اینها هیجگونه تغییری و تبدیلی در این حقیقپ بزرگ نمیدهد:
(تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ).
اینها آیههائی از کتاب (قرآن) است، و چیزی که از سوی پروردگارت (در سراسر این قرآن) بر تو نازل شده است حق است، ولیکن بسیاری از مردم (با وجود روشنی امر، به سبب دشمنی با حق به بیراهه میروند و بدان) نمیگروند. (رعد/١)
(وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقَابِ. وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ.).
(ای پیغمبر! گمراهی، مشرکان را بدانجا کشانده است که آنان تمسخرکنان) از تو بخواهند که بدی (و بلائی که از سوی خدا ایشان را از آن میترسانی) پیش از خوبی (و نعمتی که از سوی خدا بدیشان مژده آن را میرسانی) بدانان رسد! و حال آن که عذابهای درهم کوبنده و خوارکننده قبل از ایشان بوده است و (بر سر گذشتگان آمده است و طومار حیات افراد کافر چون ایشان را درهم نوردیده است). پروردگار تو نسبت به مردم با وجود ستمهائی که (با انجام گناه به خود) میکنند بخشنده است (و در عذابشان شتاب روا نمیدارد) و پروردگار تو دارای کیفر سخت است (و عقوبت او در انظار گناهکارانی است که در انجام معاصی پافشاری میکنند و از راه اهریمن به راه خدا برنمیگردند و از نیکیها اندوختهای برنمیبندند). کافران میگویند: کاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمّد را برای ما ثابت میکرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده میشود، ما را قانع نمیکند. تازه اگر ما را قانع هم بکند، ما تنها چیزهائی را میپسندیم که خودمان پیشنهاد میکنیم. ای محمّد!) تو تنها بیمدهندهای (و پیغمبری، و بر رسولان پیام باشد و بس،) و هر ملتی راهنمائی (از میان سائر پیغمبران) دارد (و تو چیز نوظهور و بیسابقهای نمیباشی).
(لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلا فِی ضَلالٍ).
خدا استکه شایسته نیایش و دعا است. کسانیکه جز او دیگران را به یاری میخوانند، به هیچوجه دعاهایشان را اجابت نمینمایند و کمترین نیازشان را برآورده نمیکنند. آنان (که غیر خدا را به فریاد میخوانند، به بجای آفریدگار از آفریدگان برآوردن نیازهایشان را درخواست مینمایند) به کسی میمانند که (بر کنار آبی دور از دسترس نشسته باشد و) کف دستهایش را باز و به سوی آب دراز کرده باشد (و آن آب را به سوی خود بخواند) تا آب به دهان او برسد، و هرگز آب به دهانش نرسد. دعای کافران (و پرستش ایشان) جز سرگشتگی و بیهوده کاری نیست. (رعد/6-7)
(لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلا فِی ضَلالٍ).
پروردگار برای حق و باطل چنین مثالی میزند. اما کفها: (بیسود و بیهوده بوده و هر چه زودتر) دور انداخته میشود، ولی آنچه برای مردم نافع است در زمین ماندگار میگردد. خداوند این چنین مثالی میزند (عقائد باطل، همسان کف و خس و خاشاک روی آب و بالای فلزات است که هرچه زودتر از میان میرود، ولی ادیان حقیقی آسمانی، چون آب و طلا و نقره سودمند و ماندگار میباشد ). (رعد/٧ ١ )
(أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الألْبَابِ).
آیا کسی که میداند که آنچه از طرف پروردگارت بر تو نارل شده است حق است (و برابر آن زندگی میکند و هم بر آن میمیرد، سزا و جزای او) همانند (سزا و جزای) کسی خواهد بود که (به سبب انحراف از حق و کفر مطلق، انگار) نابینا است؟! تنها خردمندان (حق را و عظمت خدا را) درک میکنند (و فرق میان دو گروه مومن و باقر را میفهمند).
(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ. الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.).
کافران میگویند: کاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمّد را برای ما ثابت میکرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده میشود ما را قانع نمیسازد. تازه اگر ما را هم قانع سازد، ما تنها چیزهائی را میپسندیم که خودمان پیشنهاد میکنیم! ای پیغمبر، بدیشان) بگو: (ایمان نیاوردن آنان تنها به خاطر کمبود معجره نیست بلکه آنان به سبب دلبستگی به دنیا و انجام گناه و مالدوستی وآرزوپرستی، گمراه گشتهاند و) خداوند هرکه را بخواهد گمراه میکند و هرکه را که (به سوی او) برگردد، به جانب خود رهبری میکند (و او را در مسیر هدایت توفیق میدهد). آن کسانی که ایمان میآورند. و دلهایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا میکند. هان! دلها با یاد خدا آرام میگیرند (و از تذکر عظمت و قدرت خدا و انجام عبادت و کسب رضای یزدان اطمینان پیدا میکنند). (رعد/27-28)
(کَذَلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ).
بدین گونه شگرف تو را به میان ملتی فرستادهایم که ملتهای فراوانی پیش از آنان آمدهاند و رفتهاند، تا آنچه را که به تو وحی کردهایم بر آنان - هر چند که منکر خداوند مهربانند - بخوانی. بگو: او پروردگار من است. جز او خدائی نیست. بر او توکل کردهام، و بازگشت من به سوی او است. (رعد/٣٠)
(وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمِنَ الأحْزَابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُو وَإِلَیْهِ مَآبِ. وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا وَاقٍ.).
کسانی که کتاب (آسمانی) بدیشان دادهایم (و منصف هستند) از آنچه بر تو نازل شده است خوشحالند، و از میان دستهها (و گروههای اهل کتاب و سائر مشرکان) کسانی هستند (که به سبب تعصبهای مذهبی و قومی) قسمتی از آن را نمیپذیرند. (ای پیغمبر! به مخالفت و لجاجت این و آن اعتناء مکن و بلکه خط اصیل و صراط مستقیم خود را پیش بگیر و برو، و) بگو:من تنها وتنها مامورم که خدا را بپرستم و انبازی برای او نسازم. من (مردمان را) به سوی او میخوانم و بازگشت من (و همگان) به جانب او است. همانگونه (که کتابهای آسمانی را برای پیغمبران پیشین فرستادیم) قرآن را هم به عنوان داور (در میان مردم و داور کتابهای گذشته، به زبان) عربی (بر تو) فرستادیم. (پس برابر آن با همگان اعم از اهل کتاب و سائر مشرکان رفتار کن و برابر آرزوها و خواستهای مردم راه مرو) و اگر از آرزوها و خواستهایشان، بعد از آن که دانش (وحی) به تو رسیده است، پیروی کنی، کسی نمیتواند در برابر خدا تو را یاری دهد و تو را (از دست عذاب او) محفوظ دارد. (رعد/36-37)
(وَإِنْ مَا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ).
(ای پیغمبر!) اگر (تو را زنده بداریم و) برخی از چیزهائی را به تو بنمائیم که به آنان وعده میدهیم، و یا این که تو را بمیرانیم (و شکست و مصیبت کافران و پیروزی و نعمت مومنان را نشانت ندهیم مسالهای نیست. چرا که) بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است، و بر ما حساب و کتاب. (رعد/٤٠)
(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلا قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ).
کافران میگویند: تو فرستاده (خدا) نمیباشی. بگو: کافی است میان من و شما خدا و کسی که از کتاب (قرآن) آگاه باشد گواه شوند. (همین بس که خدا میداند که من فرستاده او هستم، و کسانی هم که از محتوای قرآن مجید آگاه باشند، از اعجاز قرآن میفهمند که کتابی را که با خود آوردهام ساخته و پرداخته مغز بشری نیست و از سوی آفریننده مغزها به دستشان رسیده است). (رعد/43)
در این چند آیهای که بیان داشتیم، سرشت رویاروئی مشرکان با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) را در چالشیکه با او و با این قرآن میورزیدند، لمس میکنیم و میپسائیم. خود این چالش، و خود این رهنمود یزدانی در برابر آن، دال بر سرشت دورهای از زمان مکی استکه این سوره در آن نازل گردیده است.
از اشارههای روشنی که دال بر مکی بودن این سوره است این است که یزدان سبحان پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) را رهنمود میکند به اینکه رو در روی رویگردانی و تکذیب و مبارزهطلبی وکندی پذیرش و پاسخگوئی و سختیها و دشواریهای راه، آشکارا و به تمام وکمال حق و حقیقتی را فریاد داردکه با خود دارد، و آن عبارت است از: جز خدا خدائی نیست. جز خدا پروردگاری نیست. جز خدا معبودی نیست. خدا یکی بوده و بر همه چیز و بر همهکس چیره است. مردمان به سوی او برگردانده میشوند، و آنگاه یا به دوزخ انداخته میشوند و یا به بهشت برده میشوند ... اینها مجموعهای از حقائقی بودکه مشرکان آنها را نمیپذیرفتند و در آنها به مبارزه و چالش میپرداختند ... همچنین خدا به پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) دستور میدهدکه از هواها و هوسهای ایشان پیروی نکند و با ایشان سازش پیشه نسازد، و با پنهان داشتن چیزی از این حق و حقیقت، و یا با به تاخیر انداختن اعلان آن، خشنودی آنان را نطلبد. همچنین پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) از سوی خدا تهدید میگرددکه اگر از هواها و هوسهای مشترکان در چیزی ازکار رسالت پیروی کند، آن هم پس از این که بدو وحی شده است و از حق و حقیقت آگاهی پیداکرده است، منتظر باشدکه بدو چه بلا و عذابی میرسدکه نگو .
این اشاره روشن برای دعوتکنندگان به سوی یزدان پرده از سرشت برنامه این دعوت را برمیدارد، دعوتی که در آن اجتهاد ایشان درست نخواهد بود. بر آنان واجب است حقائق بنیادین این آئین را آشکارا بیان دارند، و چیزی از آن را پنهان ندارند، و چیزی از آن را به آینده واگذار نکنند ... در پیشاپیش همه این حقائق این است که: هیچگونه الوهیتی و هیچگونه ربوبیتی جز برای خدا وجود ندارد. بدین جهت هیچگونه کرنش بردن و پرستش کردنی، و هیچگونه اطاعت نمودن و فرمان بردنی، و هیچگونه خشوع و خضوع و پیروی کردنی، جز برای خدا وجود ندارد و نمیشود ... این حقیقت بنیادین بایدکه اعلانگردد، مقابله و مبارزه و چالش و پیکار هرچه و هرگونه که هست. رویگردانی و پشت کردن و رفتن تکذیبکنندگان هرچه و هرگونهکه هست. سختیها و دشواریها و خطرهای راه هرچه و هرگونهکه هست ... جزو «حکمت و موعظه حسنه» بشمار نمیآید پنهان داشتن گوشهای از این حقیقت یا به تاخیر انداختن بخشی از آن، به دلیل اینکه طاغوتها در زمین آن را دوست نمیدارند یا این که کسانی را اذیت و آزار میرسانند که آن را اعلان دارند! یا این که طاغوتها به سبب اعلان آن از آئین رویگردان میشوند، یا درباره این آئین و داعیان بدان به نیرنگ میپردازند! چه همه اینها درست نیستکه داعیان بدین آئین را بر آن داردکه چیزی از حقائق بنیادین این آئین را پنهان دارند یا آن را به آینده واگذارند. داعیان به سوی این آئین نبایدکه به شعائر و مراسم دینی و اخلاق و رفتار و تزکیه نفس بپردازند و میدان را برای طاغوتها خالی بگذارند، و بگویند: اگر یگانگی الوهیت و ربوبیت را اعلانکنند که قطعا یگانگیکرنش بردن و پرستش کردن، و اطاعت و فرمانبرداری نمودن، و خشوع و خضوع و پیرویکردن خدا را به همراه دارد، طاغوتهای زمین بر سر خشم میآیند!
این است برنامه حرکت و جنبش در پرتو این عقیده بدانگونه که یزدان سبحان خواسته است، و برنامه دعوت به سوی خدا بدانگونه که سرور ما محمد (صلی الله علیه و سلم) با رهنمود پروردگارش آن را راه برده است و با آن به پیش تاخته است ... پس هیچ دعوتکننده به سوی خدائی نباید از این راهکنار رود و از این شیوه شانه خالیکند، و او را نسزدکه جز این برنامه را در پیشگیرد ... پس از انجام این وظیفه، خدا ضامن حفاظت و حمایت از آئین خود است، و او برای دعوتکنندگان به سوی این آئین، و برای محافظت ایشان از شر طاغوتها، بس است.
برنامه قرآنی درکار دعوت، میان سخن گفتن ازکتاب خواندنی - یعنی این قرآن - و میان سخن گفتن ازکتاب دیدنی - یعنی این جهان -گرد می آورد، و سراسرکیهان را سرچشمه الهام انسان قرار میدهد، و در جهان دلایلی برای انسان سراغ داردکه بر سلطه و قدرت و تقدیر و تدبیر خدا گواه هستند. یعنی هرچه در جهان است از خدا نشان است. برنامه قرآنی در راستای دعوت، به این دوکتاب قرآن و جهان،کتاب دیگری را میافزاید، و آنکتاب تاریخ بشری است که آن نیز دلائلگویائی بر سلطه و قدرت و تقدیر و تدبیر خدا در لابلای خود دارد. برنامه قرآنی با همه این چیزها رو به هستی انسان میکند، و همه نواحی او را فرامیگیرد و از هر سوئی او را فریاد میدارد و به خدا میخواند، بدان هنگام که احساس و دل و عقل او را جملگی مخاطب قرار میدهد و با سراپای وجودش به سخن درمیآید!
این سوره بسیاری از نمونههای چشمگیر و دلربای صحنههای کتاب جهان را به دنبالکتاب قرآن ورق میزند، و به دیدگان هستی بشری نشان میدهد ... این هم برخی از این نمونهها:
(اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِیضُ الأرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ . عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ . سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ . لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ.).
خدا میداند که هر زنی (در شکم خود) چه چیز حمل میکند (و بار او پسر یا دختر است، و وضع جسمانی و روحانی، و کیفیت و کمیت استعدادها و نیروهای بالقوه در او چگونه است)، و میداند که رحمها از چه چیز میکاهند و بر چه چیز میافزایند (و فعل و انفعالات دوران عادی و قاعدگی و آبستنی آنها چگونه بوده و زمان حاملگی و زایمان چه وقت و چقدر و بر چه منوال است). و هر چیز در نزد او به مقدار و میزان است (و از اندازه معین و حساب مشخص برخوردار است). خدا آگاه از جهان پنهان (از دید و دانش مردمان) و آگاه از جهان دیدنی (و آشکار در برابر چشم و علم ایشان) است، و بزرگوار و والا است. کسی که از شما سخن را پنهان میدارد، و کسی که سخن را آشکارا میسازد، و آن که خویشتن را در شب مخفی مینماید، و آن که در روز (به دنبال کار خود) روان میگردد، (برای خدا بیتقاوت و) یکسان میباشند (و خداوند از اوضاع و احوال و رفتار و کردارتان، هرگونه که بوده و هرجا و هر زمان که باشد آگاه است). انسان دارای فرشتگانی است که به (نوبت عوض میشوند و) پیاپی از روبرو و از پشت سر (و از همه جوانب دیگر، او را میپایند و) به فرمان خدا از او مراقبت مینمایند. خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد (و ایشان را از بدبختی به خوشبتی، از نادانی به دانائی، از ذلت به عزت، از نوکری به سروری، و ... و بالعکس نمیکشاند) مگر این که آنان احوال خود را تغییر دهند، و (این سنت جاری در اسباب و مسببات ظاهری است، ولی) هنگامی که خدا بخواهد بلائیرا به قومیبرساند هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند آن را (از ایشان) برگرداند، و هیچ کس غیر خدا نمیتواند یاور و مددکار آنان شود.
(اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَفَرِحُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلا مَتَاعٌ).
خدا روزی را برای هرکس که بخواهد (و او را متمسک به اسباب و علل ظاهری ببیند) فراوان و فراخ میگرداند، و آن را برای هرکس که بخواهد (و او را غیر متمسک به اسباب و علل ظاهری ببیند) کم و تنگ مینماید. (کافران) به زندگی دنیا شاد و خشنودند، و زندگی دنیا هم در برابر آخرت، کالای ناچیزی بیش نیست. (رعد/26)
(وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الأمْرُ جَمِیعًا أَفَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا وَلا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ. وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ.).
پیوسته کافران (در زندگی این جهان) به سبب کاری که میکنند دچار بلا و مصیبت کوبنده میگردند، و یا این که بلا و مصیبت کوبنده بر دور و بر آنان فرود میآید (و ایشان را تهدید مینماید) تا وعده خدا فرارسد (که قیامت است و پروردگار سزا و جزای قطعی ایشان را بدیشان نماید). بیگمان خداوند خلاف وعده نمیکند. (ای پیغمبر! اگر کافران، تو و آئین اسلام را استهزاء میکنند، غمگین مباش که) بیگمان پیغمبرانی پیش از تو استهزاء شدهاند و من کافران (استهزاءکننده) را مدتی مهلت دادهام و (آزاد گذاشتهام) سپس ایشان را گرفتار (قهر و عذاب شدید خود) ساختهام. آیا باید عذاب من (در حق ایشان) چگونه بوده باشد؟! (تاریح گذشتگان را بخوانید و شهر و دیار و آثار جباران را بنگرید تا بدانید ). (رعد/ ٣١ ، ٣٢)
(أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الأرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَهُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ).
مگر (این کافران مغرور و لجوج) نمیدانند که ما از اطراف زمین میکاهیم؟ (از سرزمین اینان میکاهیم و بر سرزمین آنان میافرائیم، و اقوام و تمدنها و حکومتهائی را نابود میکنیم و اقوام و تمدنها و حکومتهای دیگری را جایگزین آنها میسازیم. آیا این قانون همیشگی و ساری و جاری در همه سرزمینها و جامعههای بشری، برای بیدار شدن مردمان کافی نیست؟). خداوند فرمان میراند و فرمانش هیچگونه رادع و مانعی ندارد. (اصلا چه کسی یا چه چیزی یارای جلوگیری از اجراء فرمان او را دارد؟!) و (از آنجا که خدا آگاه از هر چیژی و گواهان آماده و دلائل مهیا است) او سریعالحساب است (و در روز قیامت نیازی به طول زمان جهت رسیدگی به حساب مردمان نیست ) . (رعد/41)
(وَقَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعًا یَعْلَمُ مَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَسَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ).
کسانی پیش از آنان (درباره پیغمبران) توطئهها کردهاند و نقشهها کشیدهاند (و توطئههایشان خنثی و نقشههایشان نقش بر آب شده است) و طرحها و نقشهها همگی ازآن خدا است (و مسلمّا توطئهها و نقشههائی که هم اینک نیز کافران برای مبارزه با تو میکنند و میکشند، خنثی و بینتیجه میگردد). خدا از کار و بار هر کسی آگاه است (و لذا از حیله حیلهگران چون ایشان هم بیخبر نمیباشد) و کافران خواهند دانست که پایان نیکوی این جهان (و سعادت مینوی آن جهان ) ازآن کیست. (رعد/42)
بدین گونه برنامه قرآنی این گواهها و دلیلهای موجود در تاریخ بشری را گرد میآورد، و آنها را به انگیزهها و الهامهائی حواله میدارد که هستی انسانی را به طور کلی با هماهنگی و همآوائی مخاطب قرار میدهند. در میان این مجموعه، بر نشانهای از نشانههای این برنامه دعوت به سوی خدا با بینشکامل میایستیم، دعوتیکه هستی انسان را یکسره مخاطب میسازد. نه اینکه یکی از نیروهای درککننده را مخاطب قرار دهد و با آن به سخن درآید. مثلا تنها فکر و ذهن، یا تنها الهام وبصیرت، و یا فقط حس و شعور را مخاطب سازد و با آن به سخن پردازد.
این قرآن باید که کتاب این دعوت گردد، کتابی که دعوتکنندگان به سوی یزدان بر آن تکیه و اعتمادکنند، پیش از آنکه به سوی منبع دیگری جز آن بگرایند. گذشته از این، دعوتکنندگان به سوی یزدان از این کتاب بیاموزند که چگونه مردمان را دعوت کنند، و چگونه دلهای چرتزننده و خفته را بیدار و هوشیار سازند، و چگونه جانهای فسرده و خموده را زنده و پویا گردانند.
آن کسی که این قرآن را وحیکرده است خدا استکه آفریننده این انسان است، و کاملا مطلع و آگاه از سرشت هستی او است، و بسیار باخبر از راهها و پیچ و تابهای نفس او است ... همچنین دعوتکنندگان به سوی یزدان بر ایشان واجب است پیش از هر چیز برنامه خدا را با بیان الوهیت یزدان سبحان و ربوبیت و حاکمیت و سلطه و قدرت او بیاغازند و از آن پیرویکنند و برابر آن روند. همچنین بر ایشان واجب است برای راه پیدا کردن به دلها راه قرآن در آشنا کردن مردمان با پروردگار راستینشان را طیکنند - بدان شیوهایکه گذشت - تا این دلها سرانجام فقط برای یزدان کرنش برند و پرستشکنند، و به ربوبیت منحصر به فرد و سلطه و قدرت یگانه او اعتراف نمایند.
*
برای آشنا کردن مردمان با پروردگار راستینشان، و برای نفی هر شبهه شرکی، برنامه قرآنی به بیان سرشت رسالت، و به بیان سرشت رسول میپردازد ... چراکه پیش از این انحرافات بیشماری در جهانبینی اعتقادی اهلکتاب از دامنگیری آمیزش میان سرشت الوهیت و سرشت نبوت -بهویژه در عقائد مسیحی - پدیدار گردیده است. عقائد مسیحی به عیسی (علیه السلام) ویژگیهای الوهیت و ویژگیهای ربوبیت داده است، و بدین وسیله پیروانکلیساهای مختلف به سبب همین آمیزش الوهیت و نبوتکه مخالف و منافی با حقیقت است، سر در بیابان برهوت گمراهیها و سرگشتگها نهادهاند.
تنها عقائد مسیحی نیستکه بدین بیابان برهوت گمراهیها و سرگشتگیها افتاده است، بلکه بتپرستیهای گوناگونی نیزگرفتار همچون بیابان برهوتگمراهیها و سرگشتگیها شدهاند، و برای نبوت صفات پیچیده و نامعینی را تصورکردهاند. برخی از آن صفات، نبوت و سحر را به همدیگر پیوند میدهد. و برخیها نبوت را با غیبگوئیها مرتبط میگرداند، و بعضیها هم نبوت و جنها و ارواح را به یکدیگر متصل مینماید!
بسیاری از این تصورها و اندیشهها به دل بتپرستان عرب میگذشت ... بدین جهت بعضیها ازپیغمبر (صلی الله علیه و سلم) درخواست میکردندکه برای ایشان از غیب خبر دهد و بعضیها پیشنهاد میکردند خوارق عادات و معجزات مادی معینی را برای آنان انجام و بدیشان ارائه دهد! آنان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را متهم به ساحر میکردند، وگاهی میگفتند او با جنها ارتباط دارد و «مجنون» و جنزده است! برخیها هم از او میخواستندکه فرشتهای با وی بیاید ... و سائر پیشنهادها و چالشها و اتهاماتیکه جهانبینیهای بتپرستانه آلوده بدانها بود و درباره سرشت پیغمبر و سرشت نبوت نیز این چنین میانگاشتند و نارواها از خود به هم میبافتند.
این قرآن آمده است تا به طورکامل حقیقت سرشت نبوت و سرشت پبغمبر را آشکارا بیان دارد، و واضح و روشن از سرشت رسالت و از سرشت رسول، و از حقیقت الوهیت مجسم در خدای یگانه سبحان، و از حقیقت بندگی هرکه و هرچه خدا آفریده است سخن بگوید، و از جمله راجع به پیغمبران خدا سخن به میان آورد و ایشان را بندگان خوب خدا معرفیکند، و آنان را غیر انسان نداند و نشمارد، و هیچ ویژگی و صفتی از ویژگیها و صفات الوهیت را بدیشان ندهد و برایشان نگمارد و بیان داردکه پیغمبرانکه بندگان خوب خدا و انسانند هیچگونه پیوند و ارتباطی با جهان جنیها و سحر و ساحری ندارند. بلکه چیزهائی راکه ابلاغ میکنند وحی است و از جانب یزدان سبحان بدیشان میرسد، و جز وحی آسمانی چیزی از خود نمیگویند و خوارق عادات و معجزاتی نمیتوانند از پیش خود تهیه ببینند و به دیگران بنمایند. اگر خدا اجازه داد خوارق و معجزاتی از ایشان سر میزند، و الا خودشان قدرتی بر اینکار ندارند. چه آنان انسانند و از انسان زادهاند. درست استکه خدا ایشان را برگزیده است و پیغمبرشانکرده است، ولی بشریت و عبودیت ایشان در برابر خدا برجای است و همچون سائر آفریدههای خدا به کار پرستش و بندگی او میپردازند و خشنودی او را میجویند.
در این سوره نمونههائی است از پردهبرداری و روشنگری سرشت نبوت و رسالت، حدود و ثغور پیغمبران، پاکسازی خردها و اندیشهها از همه تهنشستهای بتپرستیها، آزادسازی خردها و اندیشهها از اینگونه افسانههائی که عقائد اهل کتاب را در گذشتهها تباهکرده است، و عقائد آنان را با همچون انگارهها و افسانههائی به بتپرستی برگردانده است. این روشنگری با چالشهای عملی مشرکان رویاروی میگردیده است، نه اینکه یک جدال ذهنی، و نه این که یک فلسفهبافی «متافیزیکی» باشد ... بلکه این روشنگری «جنبشی» بود که با «واقع» رویاروی میگردید و با آن جهاد واقعی میورزید:
(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ).
کافران میگویند: کاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمّد را برای ما ثابت میکرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده میشود، ما را قانع نمیکند. تازه اگر ما را قانع هم بکند، ما تنها چیزهائی را میپسندیم که خودمان پیشنهاد میکنیم. ای محمّد!) تو تنها بیمدهندهای (و پیغمبری، و بر رسولان پیام باشد و بس)، و هر ملتی راهنمائی (از میان سائر پیغمبران) دارد (و تو نوظهور و بیسابقه نمیباشی). (رعد/٧)
(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ).
کافران میگویند: کاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمّد را برای ما ثابت میکرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده میشود ما را قانع نمیسازد. تازه اگر ما را هم قانع سازد، ما تنها چیزهائی را میپسندیم که خودمان پیشنهاد میکنیم! ای پیغمبر، بدیشان) بگو: (ایمان نیاوردن آنان تنها به خاطر کمبود معجزه نیست. بلکه آنان به سبپ دلبستگی به دنیا و انجام گناه و مالدوستی و آرزوپرستی، گمراه گشتهاند و) خداوند هرکه را بخواهد گمراه میکند و هرکه را که (به سوی او) برگردد، به جانب خود رهبری میکند (و او را در مسیر هدایت توفیق میدهد). (رعد/٢٧)
(کَذَلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ).
بدین گونه شگرف تو را به میان ملتی فرستادهایم که ملتهای فراوانی پیش از آنان آمدهاند و رفتهاند، تا آنچه را که به تو وحی کردهایم بر آنان -هرچند که منکر خداوند مهربانند - بخوانی. بگو: او پروردگار من است. جز او خدائی نیست. بر او توکل کردهام، و بازگشت من به سوی او است. (رعد/ ٣٠)
(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلا مِنْ قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّیَّةً وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ).
(برخیها داشتن زنان و فرزندان را بر تو عیب میگیرند) و ما پیش از تو پیغمبرانی را روانه کردهایم و زنان و فرزندانی بدیشان دادهایم. (پیعمبران جملگی انسان بودهاند و بنا به سرشت انسانی خوردهاند و خفتهاند و با مردم رفت و آمد داشته و معامله کرده و ازدواج نمودهاند) و هیچ پیغمبری را نرسیده است که معجزهای جز با اجازه خدا بیاورد (و به مردم ارائه دهد). هر زمانی دارای نوعی معجزه است (که شایسته آن و حکمت و مصلحت در آن است). (رعد/٣٨)
(وَإِنْ مَا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ).
(ای پیغمبر!) اگر (تو را زنده بداریم و) برخی از چیزهائی را به تو بنمائیم که به آنان وعده میدهیم، و یا این که تو را بمیرانیم (و شکست و مصیبت کافران و پیروزی و نعمت مومنان را نشانت ندهیم مسألهای نیست. چرا که) بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است، و بر ما حساب و کتاب.
این چنین سرشت رسالت و حدود رسول روشن میگردد ... او تنها بیمدهندهای است. بر او جز ابلاغ نیست. بر او جز این نیستکه آنچه بدو وحی میشود تلاوت کند و بر دیگران بخواند. او را نسزد که خارقالعادهای و معجزهای بنماید مگر اینکه خدا اجازه دهد. گذشته از اینها او بنده یزدان است، و یزدان پروردگار او است، و برگشت و مراجعت او بدو است، و او انسانی از انسانها است که ازدواج میکند و تولید فرزند مینماید، و آدمیزادگی خود را با تمام مقتضیات آدمیزادگی نشان میدهد، همانگونه که بندگی خود را برای خدا با تمام مقتضیات بندگی نشان میدهد.
با این روشنی و روشنگری کامل عقیده اسلامی، آن انگارهها و افسانههای خیالانگیزی که انسان را در هوا و تاریکی پیرامون سرشت نبوت و سرشت پیغمبر به پرواز در میآورد، پایان میگیرد، و عقیده از آن تصورها و اندیشههای سرگیجهآور و سرگشتهکنندهای رهائی مییابد و میپالایدکه عقائدکلیسائی بدانها این همه توجه و اهمیت میدهد همانگونهکه عقائد بتپرستی بدانها این همه توجه و اهمّیت میدهد. تصورها و اندیشههای عجیب و غریبیکه از همان قرن اول مسیحی بر «مسیحیت» واجب و لازمگرداندکه یکی از عقائد بتپرستی در سرشت خود و درحقیقت خود شود، پس از آنکه مسیحیت یک عقیده آسمانی بود و توسط عیسی (علیه السلام) از سوی یزدان برای مردمان به ارمغان آمده بود و مسیح را بنده خدا قرار میداد، و او معجزهای جز با اجازه خدا نمیآورد و نمینمود.
این ایستادن و نگریستن را به پایان نمیبریم مگر این که نگرش برجسته موجود در این فرموده یزدان را با دقت ورانداز و وارسیکنیم:
(وَإِنْ مَا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ).[4]
این سخن خطاب به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) گفته میشود، پیغمبریکه از سوی پروردگارش بدو وحیگردیده است، و مامور و موظف شده استکه این عقیده را به مردمان برساند و ایشان را با این عقیده مخاطبگرداند ... چکیده این سخن این است:کار و بار این آئین بدو واگذار نشده است، و فرجام این آئین هم بدو حواله نگردیده است. بلکهکار و بار این آئین به خدا واگذار است، و فرجام آن نیز به خدا اختصاص دارد.کاریکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) باید بکند ابلاغ و رساندن این آئین به گوش مردمان است، و هدایت ایشان در دست او و از وطائف او نیست. تنها خدا استکه هدایت در دست او است و میتواند مردمان را رهنمود و راهیاب فرماید. چه خدا برخی از وعدهای راکه درباره فرجام این قوم داده است پیاده بکند و بدو بنماید، و خواه اجل پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دررسد پیش از اینکه خدا وعده خود را پیاده نماید، هم این و هم آن سرشت وظیفه او راکه تبلیغ رسالت و رساندن پیام آسمانی است دگرگون نمیسازد ... پس از ابلاغ رسالت حساب وکتاب مردمان با یزدان است و مردمان سر وکارشان با خدا است ... جز این چیزی در میان نیست. لذا وظیفه دعوت کننده به سوی خدا روشن است، و تکلیف او معین است ... وظیفه و تکلیف او مشخص و محدود است، و فراتر از آن در این دعوت و در هر چیز دیگری به خدا واگذار است و کار دادار است.
بدین وسیله دعوتکنندگان به سوی یزدان میآموزند که باید با خدا ادب داشته باشند! آنان نباید نتائج و سرنوشت را شتابان بخواهند و خواستار شوند هرچه زودتر حاصل امور و فرجام شؤون جلوهگر آید و روی نماید ... ایشان را نسزدکه هدایت مردمان را نیز با شتاب بخواهند و منتظر باشند وعد و وعید یزدان درباره راهیافتگان و تکذیبکنندگان هرچه زودتر روی دهد و پیش چشمان ایشان پدیدار و جلوهگر آید ... ایشان را نسزدکه بگویند: زیاد مردمان به سوی خدا فراخواندیم و جز اندکی نپذیرفتند و راهیاب نشدند. یا بگویند: مدت مدیدی شکیبائیکردیم و استقامت ورزیدیم، ولی ما که هنوز زندهایم خدا ستمگران را به ستمشان نگرفته است و خواری و رسوائی ایشان را به ما ننموده است!... بردعوتکنندگان به سوی یزدان جز تبلیغ و رساندن پیام نیست ... امّا حساب وکتاب مردمان در دنیا یا در آخرت، این یکی جزو وظائف و تکالیف بندگان نیست. بلکه این یکی مربوط به خدا است و دعوتکنندگان به سوی او باید با خدا ادب داشته باشند و به بندگی خود در برابر یزدان اعتراف کنند، و این را به خدا واگذارند تا هرگونهکه میخواهد و هرچه راکه میخواهد در این راستا برگزیند و انجام دهد.
این سوره مکی است ... این استکه وظیفه پیغمبر در آن محدود به «ابلاغ» و رساندن ییام میگردد ... چراکه «جهاد» هنوز واجب نگردیده بود. بلکه بعدها پس از ابلاغ رسالت به جهاد دستور داده شده است. این چیزی استکه باید در سرشت جنبشی این آئین درنظرگرفته شود. نصوص قرآنی در این راستا نصوص جنبشی هستند، و همگام با جنبش دعوت و واقعیت آن میباشند، و حرکت دعوت و واقعیت آن را جهت میدهند و رهبری میکنند ... این چیزی استکه بسیاری از «پژوهشگران» این آئین در این زمان از آن غافل میمانند. این پژوهشگران به پژوهش «بحث» میپردازند، ولیکن به پژوهش «حرکت و جنبش» نمیپردازند، بدین لحاظ مواقع و مواضع نصوص قرانی را درک و فهم نمیکنند، و ارتباط آن مواقع و مواضع را با واقعیت جنبشی این آئین نمیدانند.
بسیاری هستندکه همچون نصی را میخوانند:
(إِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ).
بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است، و بر ما حساب و کتاب. از آن این برداشت را نمیکنند که وظیفه دعوتکنندگان به سوی یزدان با ابلاغ رسالت و رساندن پیام، به پایان میآید. وقتیکه «ابلاغ»» رسالت و رساندن پیام را انجام دادند، وظیفه خود را انجام دادهاند و کار خود را کردهاند! ... امّا «جهاد» به خدا سوگند نمیدانم جایگاه آن در جهانبینی اینان کجا است!
همچنانکه بسیاری هستندکه همچون نصی را میخوانند، ولی جهاد را با آن لغو نمیکنند کنار نمیزنند، بلکه آن را مقید میسازند!.. بدون این که متوجه شوندکه این نص مکی است و پیش از واجب شدن «جهاد» نازل گردیده است. . بدون اینکه سرشت ارتباط نصوص قرآنی با حرکت و جنبش دعوت اسلامی را درک و فهمکنند. زیرا آنان حرکت و جنبش این آئین را بر دست نمیگیرند، و بلکه بر جای خود نشسته تنها این آئین را در اوراقکتابها میخوانند! این آئین چیزی است که بر جای نشستگان آن را درک و فهم نمیکنند. چه این آئین دین برجای نشستگان نیست!
باید دانست که «ابلاغ» رسالت و رساندن پیام، پایه بنیادین عملکرد همیشگی پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و پس از او پایه بنیادین عملکرد همیشگی دعوتکنندگان به سوی این آئین است. این ابلاغ رسالت و رساندن پیام هم نخستین پله از پلههای جهاد است. چه جهاد هر وقت صحیح باشد، و رو به ابلاغ حقائق بنیادین در این آئین پیش از حقائق فرعیکند ... یعنی هر زمانکه از نخستینگام رو به بیان الوهیت و ربوبیت و حاکمیت یزدان یگانه جهان کند، و متوجه بنده کردن مردمان برای یزدان یگانه جهان شود، وکرنش بردن و پرستش نمودن ایشان را فقط برای خدای یگانه جهان بداند و ویژه او گرداند، قطعا جاهلیت با دعوتکنندگان به سوی یزدان مقابله و مبارزه میآغازد، و با رویگردانی و چالش، و سپس با اذیت و آزار و نبرد و پیکار، مقابله و مبارزه میآغازد با مبلغانی که تبلیغ صحیح و درستی داشته باشند ... در این هنگام استکه حتما مرحله جهاد در وقت مناسب خود فرامیرسد، جهادی که حاصل طبیعی تبلیغ صحیح و درست است:
(و کذلک جعلنا لکل نبیٍّ عدوّاً من المجرمین، و کفی بربّک هادیاً و نصیراً).
اینگونه (که تو ای پیغمبر! با موضعگیری و عداوت سرسختانه این گروه روبرو شدهای، همه پیغمبران در چنین شرائطی قرار داشتهاند و) برای هر پیغمبری گروهی از بزهکاران را دشمن باختهایم (که با او به مبارزه پرداخته و با مکتب و دعوتش مخالفت ورزیدهاند. امّا بدان که حق همیشه پیروز است، و تو هم تنها و بدون یاور نیستی، و خدا تو را به راه پیروزی بر آنان راهنمائی میکند و یاریت میدهد) و همین بس که خدای تو راهنما و یاور باشد. (فرقان/31)
راه این است ... و جز این راهی نیست!
*
سپس در جلو نشانه دیگری از نشانههای این سوره میایستیم، بدان هنگام که سوره سخن نهائی و فیصلهبخشی را میگوید درباره رابطه رویکرد «انسان» و حرکت او، و رابطه تعیین فرجام و سرنوشت انسان، و بیان اراده و مشیت یزدانکه از لابلای حرکت خود انسان پیاده میگردد. همراه با ذکر این مطلبکه هر رخدادی با قضا و قدر ویژهای از سوی خدا روی میدهد و پیاده میشود ... مجموعه نصوص ویژهایکه درباره این موضوع در سوره آمده است، خودش به تنهائی برای روشنی دیدگاه اسلامی راجع بدین مساله بزرگ کافی و بسنده است ... اینک نمونههائی از آنها که در این بارهکافی و بسنده هستند:
(إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ).
خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد (و ایشان را از بدبختی به خوشبتی، از نادانی به دانائی، از ذلت به عزت، از نوکری به سروری، و ... و بالعکس نمیکشاند) مگر این که آنان احوال خود را تغییر دهند، و (این سنت جاری در اسباب و مسببات ظاهری است، ولی) هنگامی که خدا بخواهد بلائی را به قومی برساند هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند آن را (از ایشان) برگرداند، و هیچ کس غیر خدا نمیتواند یاور و مددکار آنان شود. (رعد/11)
(لِلَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَالَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ أُولَئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ).
(انسانها در مسیر زندگی دو گروهند: دستهای به راه یزدان میروند، و دستهای به راه شیطان). کسانی که (دعوت) پروردگار خود را پاسخ میگویند، سرانجام نیک دارند، و کسانی که (دعوت) پروردگار خود را پاسخ نمیگویند، (عاقبت بسیار بد و دردناکی دارند و) اگر همه چیزهائی که در زمین است و همانند آنها از آن ایشان باشد و همگی را برای رهائی خود (از عذاب دوزخ) پرداخت کنند (از آنان پذیرفته نمیگردد و از عذاب آن رهائی میسر نمیشود). آنان حساب بدحال کنندهای دارند و جایگاهشان دوزخ است، و چه بد جایگاهی است!. (رعد/ ١٨)
(قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ. الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).
بگو: خداوند هرکه را بخواهد گمراه میکند و هرکه را که (به سوی او) برگردد، به جانب خود رهبری میکند (و او را در مسیر هدایت توفیق میدهد). آن کسانی که ایمان میآورند و دلهایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا میکند. هان! دلها با یاد خدا آرام میگیرند (و از تذکر عظمت و قدرت خدا و انجام عبادت و کسب رضای یزدان اطمینان پیدا میکنند). (رعد/٧آ ، ٢٨)
(أَفَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا).
آیا مسلمانان مگر نمیدانند که اگر خدا میخواست همه مردمان را هدایت میداد؟!. (رعد/٣١)
(بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ).
بلکه (حقیقت این است که) نیرنگ کافران (که رخنه گرفتن از پیغمبران و ایجاد موانع در سر راه دعوت آنان و القاء شبههها در دلائلشان است) در نظرشان زیبا جلوهگر شده است و (بدین سبب) از راه خدا بازداشته شدهاند. و خدا هرکس را (به سبب اعمال ناشایست) گمراه سازد، راهنمائی نخواهد داشت (که او را به سوی رستگاری رهبری کند). (رعد/33)
از نخستین نص این نصوص (آیه 11) پیدا است اراده و مشیت خدا در تغییر حال قومی، از لابلای حرکت این قوم در حق خود، ساری و جاری میگردد و اجراء و پیاده میشود، و آنان چگونه رویکرد و رفتار خود را در احساس و شعور و در رفتار وکردار تغییر میدهند، بدانگونه هم خدا حال ایشان را تغییر میدهد. هرگاه اینگونه مردمان آنچه در دل دارند از لحاظ رویکرد و عملکرد تغییر دادند، خدا هم حالشان را برابر همان دگرگونی درونیشان دگرگون میکند ... اگر حالشان مقتضی این شودکه خدا برایشان بدی خواهد، اراده و مشیت خدا اجراء میشود، و هیچ کسی نمیتواند جلو آن را بگیرد، و هیچ چیزی نمیتواند ایشان را از دست خدا بپاید و رستگارشان نماید، و جز خدا برای خود دوستی و یاوری نمییابند.
ولی زمانیکه به فرمان یزدان پاسخ گفتند و دستور او را اجابت کردند، و در پرتو این پاسخگوئی و اجابت، آنچه راکه در درون دارند تغییر دهند و دگرگونکنند، قطعا از سوی یزدان برای ایشان سرانجام نیک است در دنیا یا در آخرت، یا در هر دو تای آنها با یکدیگر. هر وقت هم فرمان را اجابت نکردند خدا برایشان بدی میخواهد، و محاسبه بدی دارند، و اگر فدیهای هم با خود بیاورند بدیشان سودی نمیرساند و آنان را رها نمیگرداند، و در روز قیامت آن فدیه از ایشان پذیرفته نمیگردد و نجات و رستگاری نمییابند.
از نص دوم (آیه ١٨) هم پیدا استکه پذیرش و فرمان بردن نیز به رویکرد و حرکت ایشان برمیگردد، و اراده و مشیت یزدان در حق ایشان از لابلای این حرکت و آن رویکرد، اجراء و پیاده میگردد.
و امّا نص سوم (آیه ٢٧ و ٢٨)، سرآغاز آن از آزادی اراده و مشیت خدا در گمراهسازی هرکس که بخواهد صحبت میکند. ولی دنباله نصکه چنین است:
(وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ ...).
و هرکه را که (به سوی او) برگردد، به جانب خود رهبری میکند (و او را در مسیر هدایت توفیق میدهد)
.... تا آخر ...
مقرر میدارد که یزدان سبحان درباره هرکس که به سوی او برگردد چنین دستور میدهد که به هدایت دسترسی پیدا کند و راهیاب گردد. این امر میرساندکه خدا کسی راگمراه میکند که به سوی او برنگردد و فرمان او را اجابت نکند وکسی راکه به سوی او برگردد و فرمان او را بپذیرد گمراه نمیسازد. این هم برابر وعدهای است که در این فرموده یزدان سبحان است:
(و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا).
کسانی که برای (رضایت) ما به تلاش ایستند و در راه (پیروزی دین) ما جهاد کنند، آنان را در راههای منتهی به خود رهنمود (و مشمول حمایت و هدایت خویش) می گردانیم . ( عنکبوت/69)
این هدایت و آن ضلالت هر دو تا به مقتضی اراده و مشیت یزدان سبحان درباره بندگان است. این اراده و مشیت ساری و جاری میگردد و اجراء و پیاده میشود از لابلای تغییریکه بندگان در خود میدهند، و برابر رویکرد آنان به اجابت و فرمانبرداری یا اعراض و رویگردانی.
نص چهارم (آیه ٣١) مقرر میدارد که اگر خدا میخواست جملگی مردمان را هدایت میداد و راهیاب میکرد ... در پرتو مجموعه نصها روشن میگردد که مقصود این است که یزدان سبحان اگر میخواست همه مردمان را بر یک استعداد میآفرید، استعداد دسترسی به هدایت، یا اینکه همه مردمان را به هدایت وادار میکرد. ولیکن یزدان سبحان خواسته است که مردمان را با استعداد هدایت یا ضلالت بیافریند همانگونهکه ایشان را بدینگونه آفریده است - و حاشا که یزدان مهربان چنینکند - بلکه یزدان جهان چنین خواسته است وکرده است که اراده و مشیت او از لابلای پاسخگوئی و اجابت ایشان یا اجابت نکردن و پاسخ ندادن آنان به دلائل هدایت و الهامهای ایمان، اجراء و پیاده شود.
و امّا نص پنجم (آیه ٣٣) مقرر میدارد که کسانی که کفر را برگزیدهاند و کافر شدهاند، نیرنگشان در برابر دیدگانشان زینت داده شده است و از راه هدایت باز داشته شدهاند ... چنگ زدن به امثال همچون نصی به طور مستقل، ایشان را کشانده است به جدال معروف و مشهوری که در تاریخ اندیشه اسلامی پیرامون جبر و اختیار درگرفته است ... ولی چنگ زدن به همچون نصی همراه با مجموعه نصوص -همانگونهکه دیدیم - جهانبینی فراگیری را به ما ارمغان میدارد، و آن این که این آراستن و پیراستن مکر و نیرنگشان، و آراستن و پیراستن این بازداشتن و جلوگیری نمودن از راه خدا، تنها و تنها حاصلکفر و نتیجه عدم اجابت فرمان یزدان است. یعنی براثر تغییریکهکافران در نیت درون خود دادهاند، کار بدانجا کشیده است که اراده و مشیت خدا درباره ایشان اجراء و پیادهگردد و بتوانند به این آراستن و پیراستن و بازداشتن و جلوگیری نمودن چنگ بزنند و خود را و دیگران راگمراه سازند.
بیش از تکملهای نمانده است. باید از آن برای روشنگری این موضوعیکه جدال و ستیز بسیاری در میان همه ملتها پیرامون آن درگرفته است، سخنگفت ... و آن این استکه تنها رویکرد مردمان سرنوشت ایشان را رقم نمیزند. بلکه سرنوشتها حوادثی هستند که جز قضا و قدر خدا آنها را به وقوع نمیپیوندد. هر حادثهای در این هستی فراخ در پرتو قضا و قدر ویژهای صورت میپذیرد و وقوع مییابد و پیاده و اجراء میشود. اراده یزدان آن را اجراء و پیاده میگرداند، و مشیت ایزد سبحان آن را تکمیل میکند و به اتمام میرساند:
(وَکُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ).
هر چیز در نزد او به مقدار و میزان است (و از اندازه معین و حساب مشخص برخوردار است). (رعد/ 8)
این جهانبینی - همانگونهکه هنگام رویاروئی با نص در روند سورهگفتیم - بر بزرگی مسئولیتی میافزاید که بر دوش این پدیده انسان نامگذاشته شده است. بدان اندازه هم کرامت و عظمت انسان را جلوهگر میسازد، کرامت و عظمتیکه در نظم و نظام سراسر هستی دارد. چه تنها انسان است آن پدیدهایکه اراده و مشیت یزدان از لابلای رویکرد و حرکت او ساری و جاری میگردد ... چه مسئولیت سنگینی است! همچنین چه کرامت و عظمت والائی است![5]
*
در این سوره سخن فیصلهبخشی نیز درباره کفر و عدم اجابت همچون حقی استکه این آئین آن را با خود به ارمغان آورده است. سخن از این استکه کفر ورزیدن و این آئین راستین را نپذیرفتن بیانگر تباهی هستی انسان، و دال بر خراب شدن دستگاههای فطری دریافت در وجود انسان است، و میرساندکه در دستگاهها رخنه و اختلالی پدید آمده است و از میزان به در رفته است و صحیح و درست نمانده است. چراکه ممکن نیست بنیه انسان صحیح وسالم باشد و نابینا و خراب و نابسامان نباشد، این حق بر او عرضه شود، و بدان صورتکه برنامه قرآنی آن را تبیین و روشن میکند، برای او تبیین و روشن بشود، با این وجود بدین حق ایمان نیاورد و تسلیم فرمان یزدان نشود. فطرت انسان بهطور طبیعی با این حق در صلح و ساز است، و از ژرفا آن را میپذیرد و بدانگردن مینهد. هرگاه فطرت از این حق بازداشته شود، صاحب همچون فطرتی مبتلای به بیماری و آفتی استکه بدان سبب برای خود غیر این هدایت را برمیگزیند، و خویشتن را سزاوار گمراهی میسازد، و خود را مستحق عذاب مینماید، همانگونه که یزدان سبحان در سوره دیگری فرموده است:
(سأصرف عن آیاتی الّذین یتکبّرون فی الأرض بغیر الحقّ و أن یروا کلّ آیةٍ لا یؤمنوا بها و إن یروا سبیل الرّشد لا یتّخذوه سبیلاً و إن یروا سبیل الغیّ یتّخذوه سبیلاً ذلک بأنّهم کذّبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین).
از (اندیشیدن درباره نشانههای موجود در آفاق و انفس و از فهم کردن) آیات خود کسانی را باز میداریم که در زمین به ناحق تکبر میورزند (و خویشتن را بالاتر ازآن میدانند که آیات ما را بپذیرند و راه انبیاء را در پیش گیرند)، و اگر هر نوع آیهای (از کتاب آسمانی و هرگونه معجزهای از پیغمبران و هر قسم نشانهای از نشانههای جهانی) را ببینند بدان ایمان نمیآورند، و اگر راه هدایت (و رستگاری) را ببینند آن را راه خود نمیگیرند، و چنانکه راه گمراهی را ببینند آن را راه خود میگیرند. این (انحراف از جاده شریعت خدا) هم بدان سبب است که آیات ما را تکذیب کرده و از آنها غافل و بیخبر گشتهاند. (اعراف/١٦٣)
در این سوره نیز امثال این آیات دال بر سرشتکفر به میان میآیند و مقرر میدارندکه کفرکوری چشم و کوری دل است، و هدایت دال بر سلامت وجود بشری و برکناری از این کوری است. هدایت دال بر سلامت نیروهای درک و فهمکننده موجود در هستی انسان است، همچنین درگستره این جهان دلائلی وجود دارد که حق را آشکارا به کسانی نشان میدهدکه میاندیشند و خردمندانه عمل میکنند:
(أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الألْبَابِ . الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلا یَنْقُضُونَ الْمِیثَاقَ . وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ . وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِیَةً وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولَئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ).
آیا کسی که میداند که آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است حق است (و برابر آن زندگی میکند و هم بر آن میمیرد، سزا و جزای او) همانند (سزا و جزای) کسی خواهد بود که (به سبب انحراف از حق و کفر مطلق، انگار) نابینا است؟! تنها خردمندان (حق را و عظمت خدا را) درک میکنند (و فرق میان دو گروه مومن و کافر را میفهمند. خردمندان یعنی) آن کسانی که به عهد (تکوینی و تشریعی) خدا وفا میکنند. و پیمان (موجود میان خود و بندگان) را نمیشکنند. و کسانی که برقرار میدارند پیوندهائی را که خدا به حفظ آنها دستور داده است، (از قبیل رابطه انسان با آفریننده جهان، پیوند انسان با جامعه انسانیت، و رابطه او با همنوعان بهویژه خویشان و نزدیکان) و از پروردگارشان میترسند و از محاسبه بدی (که در قیامت به سبب گناهان داشته باشند) هراسناک میباشند. و کسانی که (در برابر مشکلات زندگی و اذیت و آزار دیگران) به خاطر پروردگارشان شکیبائی میوررند، و نماز را چنان که باید میخوانند و از چیزهائی که بدیشان دادهایم، به تو نه پنهان و آشکار میبخشند و خرج میکنند، و با انجام نیکیها بدیها را از میان برمیدارند. آنان (با انجام چنین کارهای پسندیدهای) عاقبت نیک دنیا (که بهشت است) از آن ایشان است. (رعد/19-22)
(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ. الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ.).
کافران میگویند: کاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمّد را برای ما ثابت میکرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده میشود ما را قانع نمیسازد. تازه اگر ما را هم قانع سازد، ما تنها چیزهائی را میپسندیم که خودمان پیشنهاد میکنیم! ای پیغمبر بدیشان) بگو: ایمان نیاوردن آنان تنها به خاطر کمبود معجزه نیست. بلکه آنان به سبب دلبستگی به دنیا و انحام گناه و مالدوستی و آرزوپرستی گمراه گشتهاند و) خداوند هرکه را بخواهد گمراه میکند و هرکه را که (به سوی او) برگردد، به جانب خود رهبری میکند (و او را در مسیر هدایت توفیق میدهد). آن کسانی که ایمان میآورند و دلهایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا میکند. هان! دلها با یاد خدا آرام میگیرند (و از تذکر عظمت و قدرت خدا و انجام عبادت و کسب رضای یزدان اطمینان پیدا میکنند). آن کسانی که ایمان می آورند و کارهای شایسته میکنند، خوشا به حال ایشان، و چه جایگاه زیبائی دارند! (رعد/27-29)
(وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الأرْضَ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْهَارًا وَمِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ. وَفِی الأرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الأکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ.).
و او آن کسی است که زمین را گسترانیده و در آن کوهها و جویبارها قرار داده است، و از هرگونه ثمر و میوهای، جفت نر و مادهای در آن آفریده است. شب را بر روز میپوشاند (و برعکس روز را بر پرده شب میگرداند). بیگمان در این (آفرینش شگرف و فرمانروائی سترگ و نمایش شگفت هستی) نشانههائی (واضح و آشکار بر قدرت آفریدگار) است، برای آنان که میاندیشند (و سرسری از کنار عجائب و غرائپ نمیگذرند). در روی زمین، قطعه زمینهائی در کنار هم قرار دارد (که خاک هریک بایسته محصولی و جنس هرکدام شایسته منظوری است) و تاکستانها و کشتزارها و نخلستانهای یک پایه و دو پایه در آن موجود است که هرچند با یک نوع آب سیراب میگردند، امّا برخی را از لحاظ طعم بر برخی دیگر برتری میدهیم. بیگمان در این (اختلاف استعداد خاکها و جوراجوری درختها و گیاهها و دگرگونیهای میوهها و طعم آنها) نشانههائی (بر قدرت خدا) یرای کسانی است که عقل خویش را بکار میگیرند. (رعد/3-4)
بدین منوال مقرر میشود کسانیکه بدین حق پاسخ نمیگویند و آن را نمیپذیرند برابرگواهی یزدان سبحان آنان کورند، و ایشان نمیاندیشند و از روی خرد عمل نمیکنند. وکسانیکه بدین حق پاسخ میگویند و آن را میپذیرند، ایشان صاحبان خردند و عاقل بشمارند، و دلهایشان با یاد خدا اطمینان و آرامش مییابد، و بدان چیزی پیوند پیدا میکندکه بدان آشنا است، و برابر فطرت ژرف خود با آن میسازد و آرام و قرار مییابد و میآساید.
انسان مصداق این فرموده خدا را مییابد در هرکسی که بشناسد و او را از این حقیکه آئین خدا آن را با خود حمل میکند رویگردان ببیند، آئینیکه پیغمبر خدا محمّد (صلی الله علیه و سلم) به صورتکامل خود آن را به ارمغان آورده است ... کسانیکه از این آئین رویگردانند نسلهای تباهکور چشم وکوردلی هستند. آنان جز پیکرهای از هر لحاظ بیکاره و بیمایهای نیستندکه به ترک مهمترین وظیفه خودگفتهاند و به گونهای درآمدهاند آهنگها و نواهای سراسر هستی پیرامون خود را دریافت نمیدارند، هستیایکه به حمد و ثنای پروردگار خود مشغول است و زبان به یگانگی و قدرت و تدبیر و تقدیر الهیگشوده است.
وقتیکهکسانیکه بدین حق ایمان نیاورند کور باشند - برابر گواهی یزدان سبحان درباره آنان - مسلمانی که گمان بردکه او به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) ایمان دارد، و ایمان دارد به اینکه این قرآن وحی است و از سوی خدا آمده است، سزاوار او نیست که در کاری ازکارهای زندگی ازکور راهنمائی بگیرد! بهویژه هنگامیکه این کار مربوط به نظم و نظامی باشدکه بر زندگی انسان فرمانروائیکند، یا مربوط به ارزشها و معیارهائی باشد که زندگی بر آنها استوار باشد، و یا مربوط به آداب و رسوم و رفتار وکرداری بوده که بر جامعه حکمفرما باشد.
این موضع ما در برابر محصول اندیشه - غیر اسلامی - به طور کلی است، مگر نتائج اندیشه در علوم صرف مادی و تطبیقهای عملی آن. همان چیزیکه مراد پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) بوده است:
(أنتم أعلم بشؤون دنیاکم).
شما از کارهای دنیای خود آگاهتر هستید.
هرگز مسلمانی را نسزدکه از هدایت یزدان آگاه باشد و این حقی را بشناسدکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) با خود به ارمغان آورده است، به شاگردی کسی بنشیند و از او کسب معرفتکندکه بدین هدایت پاسخ نگفته باشد و ندانسته باشدکه این هدایت حق است ... چه همچون کسی برابر گواهی یزدان سبحان کور است ... هیچ مسلمانی هم گواهی خدا را مردود نمیشمارد ... اگر کسی گواهی خدا را نامقبول بداند، گمان نبرد که مسلمان است.
بر ما لازم است این آئین را جدی بگیریم، و این فرمودههای آن را قطعی بدانیم و قاطعانه بدانها عمل کنیم ... هرگونه سستی و شل و ولی در مثل همچون مسالهای سستی و شل و ولی در خود عقیده است. تازه اگر مردود دانستن گواهی یزدان سبحان باشد، کفر صریح است!
جای بسی شگفت استکه امروزه مردمانیگمان میبرند که مسلمانند. با وجود این در برنامه زندگانی بشری از فلانی و از فلانی مسائل خود را میآموزند، از آن کسانی که یزدان سبحان درباره ایشان میفرماید: آنان کور هستند ... با وجود این گمان میبرندکه مسلمانند!
این آئین جدی است و تاب هزلیات را ندارد. قاطع است و تاب سستی و شل و ولی را ندارد. در هر نصی و در هر سخنیکه دارد حق است و حق با او است ... کسیکه این جدی و این قاطعیت و این وثوق و یقین در نفس او نیست، این آئین بسی بینیاز از او است، و یزدان بینیاز از جهانیان است![6]
درست نیست که واقعیت جهان جاهلی بر احساس و شعور مسلمانی سنگینیکند و در برابر آن پشت خم گرداند و در برنامه زندگی خود از جاهلیت مطالب و مقاصد بیاموزد و وظائف و تکالیف دریافت دارد، در حالیکه بداند چیزی راکه محمّد (صلی الله علیه و سلم) با خود به ارمغان آورده است حق است، وکسیکه نداند این چیز حق است «کور» است. با وجود این بیاید و از اینکور پیروی کند و مطالب و مقاصد و وظائف و تکالیف زندگی خود را از او دریافت دارد، هرچند که گواهی یزدان سبحان و خداوند بزرگوار جهان را بشنود و بداند!!!
در پایان، در برابر نشانه واپسین از نشانههائی میایستیم که این سوره برای این آئین ترسیم میکند و برپا میدارد.
میان تباهی و فسادیکهگریبانگیر انسانها در این زمین میگردد، و میان آن کوری از حقی که از سوی یزدان برای رهنمود مردمان به سوی حق و صلاح و خیر آمده است، رابطه استواری است. کسانیکه به عهد و پیمانی که یزدان با فطرت انسان بسته است، پاسخ نمیگویند و آن را نمیپذیرند، و به حقی که از سوی یزدان آمده است و میدانندکه آن حق است و جز آن حق نیست، پاسخ نمیگویند و آن را نمیپذیرند، همچون کسانی قطعا در زمین به تباهی و فساد میپردازند. همانگونه که کسانیکه میدانند آن چیزیکه از سوی خدا آمده است و محمد (صلی الله علیه و سلم) آن را به مردمان ارمغان داشته است، حق است و بدان پاسخ میگویند و آن را میپذیرند، همچون کسانی در زمین به اصلاح میپردازند، و زندگی در پرتو ایشان پاک و پاکیزه میگردد و اوج میگیرد:
(أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الألْبَابِ. الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلا یَنْقُضُونَ الْمِیثَاقَ. وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ. وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِیَةً وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولَئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ.).
آیا کسی که میداند که آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است حق است (و برابر آن رندگی میکند و هم بر آن میمیرد، سزا و جزای او) همانند (سزا و جزای) کسی خواهد بود که (به سبب انحراف از حق و کفر مطلق، انگار) نابینا است؟! تنها خردمندان (حق را و عظمت خدا را) درک میکنند (و فرق میان دو گروه مومن و کافر را میفهمند. خردمندان، یعنی) آن کسانی که به عهد (تکوینی و تشریعی) خدا وفا میکنند، و پیمان (موجود میان خود و بندگان) را نمیشکنند. و کسانی که برقرار میدارند پیوندهائی را که خدا به حفظ آنها دستور داده است، (از قبیل: رابطه انسان با آفریینده جهان، پیوند انسان با جامعه انسانیت، و رابطه او با همنوعان بهویژه خویشان و نزدیکان) و از پروردگارشان میترسند و از محاسبه بدی (که در قیامت به سبب گناهان داشته باشند) هراسناک میباشند. و کسانی که (در برابر مشکلات زندگی و اذیت و آزار دیگران) به خاطر پروردگارشان شکیبائی میورزند، و نماز را چنان که باید میخوانند و از چیزهائی که بدیشان دادهایم، به گونه پنهان و آشکار میبخشند و خرج میکنند، و با انجام نیکیها بدیها را از میان برمیدارند. آنان (با انجام چنین کارهای پسندیدهای) عاقبت نیک دنیا (که بهشت است) ازآن ایشان است. (رعد/١٩-22)
(وَالَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ).
کسانی که پیمان (فطری و تکوینی) خدا را میشکنند که (با اعطای عقل و شعور) با ایشان بسته است، و پیوندی را میگسلانند که خدا به حفظ و نگاهداشت آن دستور
داده است، و در روی زمین به فساد و تباهی میپردازند، نفرین بهره ایشان است و پایان بد جهان (که دوزخ سوزان است) ازآن ایشان است. (رعد/٢٥)
قطعا زندگی مردمان خوب نمیگردد و اصلاح نمیپذیرد، مگر اینکه رهبری زندگی را بینایان خردمندی بر دست گیرند که میدانند آنچه بر محمّد (صلی الله علیه و سلم) نازلگردیده است حق است. بدین جهت به عهدیکه یزدان با فطرت انسان بسته است، و به عهدیکه یزدان با آدم و نسل او بسته است، وفاکنند، عهدیکه چکیده محتوای آن این است: تنها خدا را بپرستند، و تنها برای اوکرنش ببرند و پرستش بکنند، و از غیر او مقاصد و مطالب و وظائف و تکالیفی را دریافت ندارند، و از اوامر و نواهی کسی جز اوامر و نواهی او پیروی نکنند. بدین جهت چیزی را پیوند دهند و برقرار دارندکه یزدان دستور فرموده استکه پیوند بخورد و برقرار باشد، و از پروردگارشان بهراسند، و بترسند از این که چیزی از سوی ایشان انجامگیردکه خدا دستور داده استکه از آن دوری شود و اگر انجام بگیرد موجب خشم اومیگردد، و از محاسبه بدیکه در قیامت به سببگناهان داشته باشند بهراسند، و برای این کار در هر حرکت و سکون وگمان و اندیشهای آخرت را پیش چشم دارند، و بر استقامت و ماندگاری بر عهد خدا - با همه مشکلات و مشقاتیکه استقامت و ماندگاری دارد - شکیبائی ورزند، و نماز را بخوانند و چنان که باید برپای دارند، و از چیزیکه خدا بدیشان داده است پنهان و آشکار ببخشند و خرجکنند، و با اصلاح و احسان و خوبی و نیکی، فساد و تباهی و زشتی و بدی را از میان بردارند.
زندگی مردمان در زمین اصلاح نمیشود و راه صلاح و فلاح نمیگیرد مگر با همچون رهبری بینا و آگاهیکه تنها در پرتو هدایت خدا راه میرود، و سراسر زندگی را برابر برنامه خدا و هدایت او میسازد و خوشایند میگرداند ... قطعا زندگی مردمان با رهبریهای گمراه کور اصلاح نمیشود و راه صلاح و فلاح نمیپوید. رهبریهائیکه نمیدانند تنها آنچهکه بر محمّد (صلی الله علیه و سلم) نازلگردیده است حق است و بس. بدین خاطر از برنامههای دیگری جدای از برنامه خدا پیروی میکنند، برنامهای که خدا آن را پسندیده است و خشنود بوده است که برنامه بندگان صالح و بایسته او گردد ... قطعاً زندگی اصلاح نمیشود و راه ترقی و تعالی نمیپوید با مکتبهای: فئودالیسم و ارباب رعیتی،کاپیتالیسم و سرمایهداری، دیکتاتوری و استبدادی، و سوسیالیسم و جامعهگرائی علمی!.. همه اینها از جمله برنامههای کورانی هستندکه نمیدانند تنها آنچه بر محمّد (صلی الله علیه و سلم) نازل گردیده است حق است و بس، وکنارهگیری و دوری از این آئین حق درست نیست، و تغییر و تعدیلی هم در آن جائز نمیباشد ... زندگی مردمان با حکومت مذهبی و مذهبگرایی، و با دیکتاتوری و خودکامگی، و یا با دمکراسی و مردم سالاری نیز اصلاح و روبراه نمیشود، چه همه اینها در اینکه از جمله برنامههای کورانند برابرند، کورانی که از پیش خود اربابان و خداگونههائی بجای خدا برپا و برجا میدارند، اربابان و خداگونههائی که برنامههای فرامانروائی را و برنامههای زندگی را وضع میکنند، و برای مردمان شریعتها و قانونهائی تهیه و تنظیم میکنندکه خدا بدانها اجازه و رضایت نداده است، و مردمان را بنده شریعتها و قانونهائی میسازند که خودشان آن را تدوین و تنظیم کردهاند و ساخته و پرداخته نمودهاند، و بدین وسیله کرنش بردن و پرستش نمودن مردمان را متوجه غیرخدا میسازند.
نشانه این چیزیکه ما - باکمک و یاری از نص قرآنی -میگوئیم، این تباهی و فساد فراگیر و همهجاگستری استکه امروزه در قرن بیستم روی زمین را دربر گرفته است و آن بدبختی نامبارکی استکه انسانها در مشرق و مغرب و همه جای زمین رنج و درد آن را میچشند ... در این بدبختی اوضاع همه یکسان است، چه فئودالیسم، و چهکاپیتالیسم، و چهکمونیستی، و چه سوسیالیسم علمی!.. و چه اشکال و انواع حکومتهای دیکتاتوری یا دموکراسی!.. همه اینها یکسانند در این که انسانها در لابلای آنها چه تباهی و فسادی، و چه بیبند و باری و افسارگسیختگیای، و چه بدبختی و پریشانیای را به خود دیدهاند ... چرا که همه اینها یکسان ساخته و پرداخته کورانی هستندکه نمیدانندکه تنها آنچه بر محمّد (صلی الله علیه و سلم) از سوی پروردگارش نازل گردیده است حق است و بس. همچنین به همین جهت همچون مکتبهائی خود را ملتزم به عهد و شرع خدا نمیدانند، و در زندگی خود بر برنامه و هدایت خدا ماندگار نمیمانند و راه راست او را درپیش نمیگیرند. مسلمان چون ایمان به یزدان دارد و میداند که تنها آنچه بر محمّد (صلی الله علیه و سلم) نازلگردیده است حق است و بس، هر برنامهای غیر برنامه خدا را رها میکند و مردود میشمارد، و هر نوع مکتب اجتماعی یا اقتصادی، و هر قسم وضع سیاسی را نیز رها میسازد و به ترک آن میگوید، غیر از برنامه یگانه، و مکتب یگانه، و شرع یگانهایکه خدا آن را تهیه و تنظیم و ارسال فرموده است و برای بندگان صالح و بایسته خود پسندیده است و بدان رضایت داده است.
انسان همین که به قانونی بودن برنامهای یا وضع و حالتی و یا حکم و فرمانی از ساختار غیرخدا اعتراف و اقرار کند، خود این کار بیرون رفتن از دائره اسلام، یعنی تسلیم خدا شدن است. چه اسلامکه تسلیم خدا شدن است عبارت است از یگانگی کرنش بردن و پرستشکردن خدا، بدون شرکت دادنکسی و چیزی در آن.
این اعتراف و اقرارگذشته از اینکه به طور ضروری با مفهوم اساسی اسلام مخالفت دارد، در عین حال خلافت در این زمین را به کورانی میسپاردکه عهد خدا را پس از بستن پیمان میشکنند، و آنچه راکه خدا بدان دستور داده است که محفوظ بماند و پیوند بخورد میگسلند و پاره میکنند، و در زمین فساد و تباهی میورزند ... پس این تباهی و فسادیکه در زمین است کاملا با رهبری کوران ارتباط دارد!..
انسانها در سراسر تاریخ خود بدبخت بودهاند، در آن حال که میان برنامهها و اوضاع و شریعتها و قانونهای گوناگون، با رهبری آن چنان کورانی، دست و پا زدهاند، آن اشخاص کوریکه در طول قرون و اعصار جامههای فیلسوفان و اندیشمندان و قانونگذاران و سیاستمداران را به تن میکنند. انسانها هرگز روی خوشبختی را به خود ندیدهاند، و «انسانیت» ایشان هرگز اوج نگرفته است و والا نرفته است، و انسانها در زمین هرگز در مرتبه خلافت و جانشینی خدا قرار نگرفتهاند و نبودهاند، مگر آنگاهکه در ادوار و اوقاتی به سوی این برنامه راست و درست الهی برگشتهاند و در زیر سایه آن زیستهاند.[7]
*
اینها برخی از نشانههای برجسته در این سوره بود. در کنار آنها ایستادنها و نگرشهائی داشتیم، ولی نتوانستیم چنانکه باید ادای مطلبکنیم و آنچه باید تا نهایت بگوئیم، ولیکن اشارهگذرائی بدانها بود و بس.
حمد و سپاس خدائی را سزا استکه ما را بدینکار هدایت و رهنمود فرمود، و اگر او ما را هدایت و رهنمود نمیفرمود ما نمیتوانستیم بدان هدایت یابیم و رهنمود شویم.
1- مراجعه شود به تفسیر آیه ١٧٢ سوره اعراف. (مترجم)
2- این معنی معلوم این نص است، نه معنی و مفهومیکه ادعاءکنندگان «تفسیر علمی قرآن» در آنکورکورانه دست و پا میزنند و میگویند این آیه بر آن دلالت داردکه دو قطب زمین فرورفتگی پیدا میکند، و خط استواء زمین برآمدگی پیدا مینماید! و غوغاها و جنجالهائی از این قبیل. روند قرآنی مدلول و مفهوم عبارات را در قرآن معلوم و مشخص میکند. پس کسانیکه در همچون جولانگاهی بدون آگاهی و اطلاع از سرشت این قرآنکورکورانه دست و پا میزنند، از خدا بترسند و از خشم و عذاب او خویشتن را برحذر دارند.
3 - برخی از روایتها درباره تفسیر قرآن با احادیث، چنین میگویندکه مراد از این فرموده یزدان سبحان: (و من عنده علم الکتاب). وکسیکه ازکتاب (خدا) آگاه باشد.
گواهی کسانی از اهل کتاب استکه ایمان آوردند به اینکه این قرآن حق است. این معنی با استناد به ابن آیهای استکه در سوره قبلا گذشت:
(و الذین آتیناهم الکتاب یفرحون بما أنزل إلیک).
کسانیکه کتاب (آسمانی) بدیشان دادهایم (و منصف هستند) از آنچه بر تو نازل شده است خوشحالند.
این چبزی بودکه عملا در مکه، و سپس در مدینه روی داد. ما این معنی را نفی نمیکنیم، و چه بسا مراد همین باشد.
4 - ترجمه این آیه چندی پیشگذشت.
5 - برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به کتاب: «خصائص التصور الاسلامی و مقوماته» جلد دوم، فصل «حقیقه الانسان».
6 - مراجعه شود به کتاب: «معالم فیالطریق» فصل: «التصور الاسلامی و الثقافة»
7 - برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به کتاب: «الاسلام و مشکلات الحضارة» فصل: «تخبط و اضطراب».
سورة الرّعد
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سورهی رعد، آیهی 18-1
المر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ (١) اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لأجَلٍ مُسَمًّى یُدَبِّرُ الأمْرَ یُفَصِّلُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ (٢) وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الأرْضَ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْهَارًا وَمِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (٣) وَفِی الأرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الأکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (٤) وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَئِذَا کُنَّا تُرَابًا أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ الأغْلالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (٥) وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقَابِ (٦) وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (٧) اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِیضُ الأرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ (٨) عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ (٩) سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ (١٠) لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ (١١) هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ (١٢) وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَیُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَنْ یَشَاءُ وَهُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللَّهِ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ (١٣) لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلا فِی ضَلالٍ (١٤) وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ (١٥) قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ لا یَمْلِکُونَ لأنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلا ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الأعْمَى وَالْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (١٦) أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَابِیًا وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثَالَ (١٧) لِلَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَالَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ أُولَئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (١٨)
سوره با مسأله عامی از مسائل عقیده می آغازد: مسأله وحی این کتاب، و حق و حقیقتی که این کتاب دربر دارد. این مسأله اساس مسائل دیگر است، از قبیل: خدا را به یگانگی شناختن، و به زندگی دوباره و رستاخیز ایمان داشتن و اعمال شایسته و بایسته انجام دادن در این جهان ... چه همه اینها فرع ایمان به این است که کسی که به این دستور داده است خدا است و این قرآن وحی خداوند سبحان به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) است.
(المر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ).
الف.لام.میم.را. اینها آیههائی از کتاب (قرآن) است. و چیزی که از سوی پروردگارت (در سراسر این قرآن) بر تو نازل شده است حق است، ولیکن بسیاری از مردم (با وجود روشنی امر، به سبب دشمنی با حق به بیراهه میروند و بدان) نمیگروند.
الف.لام.میم.را ... اینها آیههای این قرآن است ... یا: اینها نشانههائی بر حقانیت این قرآن هستند و دال بر وحی آن از سوی یزدان میباشند. زیرا ساختار قرآن از ماده همین حروف، دال بر این استکه قرآن وحی یزدان است و ساخته هیچ آفریده ای نیست، این آفریده هرکس که باشد.
(وَالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ).
چیزی که از سوی پروردگارت (در سراسر این قرآن) بر تو نازل شده است حق است.
حق است و بس. حق خالصیکه با باطل نمیآمیزد. حقیکه احتمال شک و تردیدی در آن نمیباشد. این حروف، نشانههائی بر این استکه قرآن حق است. این حروف، بیانگر این استکه قرآن از سوی خدا نازل میگردد. آنچه از سوی خدا هم نازل شود هرگز جز حق نخواهد بود، حقیکه هیچگونه شک و تردیدی درباره آن وجود ندارد.
(وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ).
ولیکن بسیاری از مردم (با وجود روشنی امر، به سبب دشمنی با حق به بیراهه میروند و بدان) نمیگروند.
ایمان نمیآورند به اینکه قرآن وحی شده است، و ایمان نمیآورند به مسائلیکه مترتب بر ایمان بدین وحی است، از قبیل: خدا را یکتا دانستن، و او را به یگانگی پرستیدن، و تنها و تنها برای اوکرنش بردن و پرستشکردن، و اعتقاد به زندگی دوباره و رستاخیز، و باور به عمل صالح در دنیا.
*
این سرآغازی استکه موضوع سوره را به تمام و کمال خلاصه میکند، وبه چند مساله آن اشاره مینماید. بدین خاطر به نشان دادن نشانههای قدرت، و شگفتیهای جهانی دال بر قدرت و حکمت و تدبیر آفریدگار میپردازد، نشانهها و شگفتیهائی که فریاد برمیآورند و میگویند: از جمله مقتضیات این حکمت این استکه باید برای روشنگری مردمان از سوی یزدان وحی شود، و زنده شدنی و رستاخیزی برای حساب وکتاب مردمان در میان باشد. و از جمله مقتضیات این قدرت این استکه باید همچون قدرتی بر زنده کردن انسانها و گشت دادن آنان به سوی آفریدگارشان توانا باشد، آفریدگاری که نخست جهان را از نیستی به هستی آورده است و به چرخش و گردش انداخته است، و بعدها مردمان را هستی بخشیده است و به جهانگسیل داشته است. جهان را مسخر انسانها گردانده است و به سود ایشان به گشت و گذار افکنده است تا آنان را با چیزهائی امتحانکندکه بدیشان عطاء فرموده است:
قلمموی معجزهآفرین آفریدگار به ترسیم صحنههای بزرگ و سترگ جهانی میآغازد ... پسودهای در آسمانها، و پسودهای در زمین، و پسودههائی در صحنههای زمین و درگوشههائی از زندگی، به تصویر میکشد.
آنگاه شگفت میشود از مردمانیکه با وجود این نشانههای بزرگ و دلائل سترگ منکر رستاخیز و زندگی دوباره میگردند، و میخواهند عذاب خدا هرچه زودتر دررسد وگریبانگیرشان گردد، و آیه و نشانهای جدای از این آیهها و نشانهها را درخواست میکنند:
(اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لأجَلٍ مُسَمًّى یُدَبِّرُ الأمْرَ یُفَصِّلُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ).
خدا همان کسی است که آسمانها را چنان که میبینید بدون ستون برپا داشت. سپس (به دنبال آفرینش این آسمانهای بیستون) به فرمانروائی جهان هستی پرداخت، و خورشید و ماه (و همه کرات و ستارگان دیگر) را فرمانبردار (خود و خدمتگزار شما) ساخت. هرکدام تا مدت مشخصی (و به خاطر هدف معینی) به حرکت خود ادامه میدهند. خداوند کار و بار (جهان) را (زیر نظر میدارد و با حساب و کتاب دقیقی) میگرداند و او (نشانههای دیدنی را در پهنه کتاب هستی برمیشمرد و) آیهها(ی خواندنی کتاب قرآن) را بیان میدارد، تا این که یقین حاصل کنید که (در سرای دیگر) پروردگارتان را ملاقات خواهید کرد.
(وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الأرْضَ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْهَارًا وَمِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
و او آن کسی است که زمین را گسترانیده و در آن کوهها و جویبارها قرار داده است، و از هرگونه ثمر و میوهای، جفت نر و مادهای در آن آفریده است. شب را بر روز میپوشاند (و برعکس روز را بر پرده شب میگرداند). بیگمان در این (آفرینش شگرف و فرمانروائی سترگ و نمایش شگفت هستی) نشانههائی (واضح و آشکار بر قدرت آفریدگار) است، برای آنان که میاندیشند (و سرسری از کنار عجائب و غرائب
نمیگذرند).
(وَفِی الأرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الأکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
در روی زمین، قطعه زمینهائی در کنار هم قرار دارد (که خاک هریک بایسته محصولی و جنس هرکدام شایسته منظوری است) و تاکستانها و کشتزارها و نخلستانهای یک پایه و دو پایه در آن موجود است که هرچند با یک نوع آب سیراب میگردند، امّا برخی را از لحاظ طعم بر برخی دیگر برتری میدهیم. بیگمان در این (اختلاف استعداد خاصها و جوراجوری درختها و گیاهها و دگرگونیهای میوهها و طعم آنها) نشانههائی (بر قدرت خدا) برای کسانی است که عقل خویش را بکار میگیرند.
(وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَئِذَا کُنَّا تُرَابًا أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ الأغْلالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ. وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقَابِ. وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ).
(ای پیغمبر! از چیزی) اگر باید در شگفت بمانی، شگفتانگیز (ترین چیز) سخن ایشان است که میگویند: آیا هنگامی که خاک شدیم، آیا دوباره (زنده میگردیم و) آفرینش تازهای پیدا میکنیم؟ آنان کسانیند که به پروردگارشان ایمان ندارند، و غلها و زنجیرها به گردنهایشان میافتد و دوزخیانند و در آتش جاودانه میمانند. (ای پیغمبر! گمراهی، مشرکان را بدانجا کشانده است که آنان تمسخرکنان) از تو بخواهند که بدی (و بلائی که از سوی خدا ایشان را از آن میترسانی) پیش از خوبی (و نعمتی که از سوی خدا بدیشان مژده آنرا میرسانی) بدانان رسد! و حال آن که عذابهای درهم کوبنده و خوارکننده قبل از ایشان بوده است و (بر سر گذشتگان آمده است و طومار حیات افراد کافر چون ایشان را درهم نوردیده است). پروردگار تو نسبت به مردم با وجود ستمهائی که (با انجام گناه به خود) میکنند بخشنده است (و در عذابشان شتاب روا نمیدارد) و پروردگار تو دارای کیفر سخت است (و عقوبت او در انتظار گناهکارانی است که در انجام معاصی پافشاری میکنند و از راه اهریمن به راه خدا برنمیگردند و از نیکیها اندوختهای برنمیدارند). کافران میگویند: کاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمّد را برای ما ثابت میکرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده میشود، ما را قانع نمیکند. تازه اگر ما را قانع هم بکند، ما تنها چیزهائی را میپسندیم که خودمان پیشنهاد میکنیم. یا محمّد!) تو تنها بیمدهندهای (و پیغمبری، و بر رسولان پیام باشد و بس). و هر ملتی راهنمائی (از میان سائر پیغمبران) دارد (و تو نوظهور و بیسابقه نیستی).
آسمانها -مراد از آن هرچه باشد، و مردمان در زمانهای مختلف از لفظ آن چه برداشتی داشتهاند و آن را چگونه درک و فهم کردهاند - در جلو دیدگان قرار دارند و قابل دید برای همگانند. اگر مردمان لحظهای به تفکر و تامّل درباره آسمانها بپردازند - بدون شک - شگفتانگیز و هراسانگیز دیده میشوند. آسمانها به چیزی تکیه ندارند. برافراشته «بدون ستون» هستند. عیان و آشکارند و «آنها را میبینید».
این نخستین پسوده در جولانگاه سترگ هستی است. گذشته از این، نخستین پسوده برای وجدان بشری هم هست. انسان بدانگاه که در برابر این صحنه شگفت و شگرف میایستد و آن را ورانداز میکند، میداند هیچ کسی نمیتواند بدون ستون -و یا با ستون -آن را برافراشتهکند و بالا ببرد مگر خدا! نهایت کاری راکه انسان میتواند بکند این استکه با ستون و یا بدون ستون خانه کوچکی از این خانههائی را بسازدکه میشناسیم و میبینیم. خانه کوچکی را میسازد در گوشه تنگی از زمین و از آن تجاوز نمیکند. آنگاه مردمان درباره بزرگی و محکم بودن و مطمئن بودن آن صحبت میدارند، و بیخبر از چیزی میگردند که ایشان را دربرگرفته است و بالای سرشان برافراشته شده است: آسمانهائیکه بدون ستون برافراشته گردیدهاند، و قدرت حقی و عظمت حقیکه در فراسوی آسمانها قرارگرفتهاند، و استواری و استحکامی که خیال انسان به دامن آن نمیرسد ...
از این چیزهائیکه دیده میشوند و مردم آنها را مشاهده میکنندگرفته تا چیزهائیکه در دل غیب نهانند و فهم و درک و چشم و عقل انسان از چون و چند وکم وکیف آنها بیخبرند:
(ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ).
سپس (به دنبال آفرینش آسمانها) به فرمانروائی جهان هستی پرداخت.
اگر بالائی و والائی باشد، این بالاتر و والاتر است. اگر بزرگ و سترگی باشد، این بزرگتر و سترگتر است. بالائی و والائی و بزرگ و سترگ مطلق این است. روند قرآنی آن را به شکلیترسیم میکندکه آن را به ذهن نزدیککند، همانگونهکه شیوه قرآن است در نزدیکگرداندن امور مطلق به فهم و درک محدود انسان.
این هم پسوده شگفتانگیز و هراسانگیز دیگری از پسودههای قلمموی معجزهآفرین است. پسودهای راجع به بالائی و والائی و بزرگی و سترگ مطلق استکه در کنار پسوده نخستین قرارگرفته است، پسوده نخستینی که راجع به بالائی و والائی و بزرگی و سترگ دیدنی و مشاهده شدنی است. این دو پسوده درکنار یکدیگر قرار میگیرند و هماهنگ و همآوا در روند قرآن میشوند ...
از بالائی و والائی و بزرگی و سترگی مطلقگرفته تا تسخیر و به زیر فرمانکشاندن، تسخیر و به زیر فرمان کشاندن خورشید و ماه، و تسخیر و به زیر فرمان کشاندن بالائی و والائی و بزرگی و سترگ دیدنی و مشاهده شدنی برای مردمان، یعنی آنچه ما در صدد آن هستیم و عظمت چشمگیر و جالبانگیزی است و در پسوده نخستین دلهای مردمان را به خود مشغولکرده است و به سوی خودکشیده است، و بعد ناگهان آن را مسخر یزدان بزرگوار میبینیم ...
لحظهای در برابر متقابلهای متداخل در صحنه میایستیم پیش از اینکه با صحنه به جلو گام برداریم و به پایان آن برسیم. ناگهان خود را در برابر بلندای فضای دیدنی میبینیمکه در برابر آن بلندای غیب نادیدنی قرار میگیرد ... خویشتن را در برابر استعلاء و بلندائی مییابیمکه در مقابل آن تسخیر و به زیر فرمان کشیدن قرار دارد ... خود را در برابر خورشید و ماه مییابیمکه از لحاظ نوع متقابل در سیاره و ستاره هستند ... در زمان هم متقابل هستند، یکی در شب است و دیگری در روز.
آنگاه با روند سوره به پیش میرویم ... همراه با استعلاء و تسخیر، حکمت و تدبیر است:
(کُلٌّ یَجْرِی لأجَلٍ مُسَمًّى).
هرکدام تا مدت مشخصی (و به خاطر هدف معینی) به حرکت خود ادامه میدهند.
هریک از خورشید و ماه تا حدود و ثغور معین، و برابر قانون مقرر، حرکت میکنند. چه مراد حرکت سالانه یا روزانه آنها در مدار خود باشدکه هیچکدام از مدار خود تجاوز نمیکنند و منحرف نمیشوند، و چه مقصود حرکت آنها تا زمان مشخص باشدکه قبل از دگرگونی این جهان دیدنی و اندکی پیش از فرارسیدن رستاخیز است.
(یُدَبِّرُ الأمْرَ) .
خداوند کار و بار (جهان) را (زیر نظر میدارد و با حساب و کتاب دقیقی) میگرداند.
کار و بار را به طورکلی میگرداند و میچرخاند، بدانگونه و با همان تدبیریکه خورشید و ماه را میگرداند و میچرخاند و هریک از آن دو تا مدت معینی و سررسید مشخصی درگشت وگذارند ... کسی کهکرات سرسامآور و اجرام شناور در فضا را نگاه میدارد و آنها را تا مدت معینی میگرداند و هیچیک از آنها از آن مدت معین فراتر نمیروند، بدون شک دارای تدبیر سترگی و تقدیر بزرگی است.
از جمله تدبیر او درکارها یکی این است:
(یُفَصِّلُ الآیَاتِ).
آیهها(ی خواندنی کتاب قرآن) را بیان میدارد.
آیهها را بیان میدارد و آنها را نظم و نظام میدهد و هماهنگ و همآوا میکند، و هریک از آنها را در وقت، و به خاطر علت و سبب خود، و برای هدف و مقصود خود، عرضه میدارد.
(لَعَلَّکُمْ بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ) ٠
تا این که شما یقین حاصل کنید که (در سرای دیگر) پروردگارتان را ملاقات خواهید کرد.
تا اینکه شما یقین پیداکنید، زمانیکه آیهها را میبینید که بیان شدهاند و هماهنگ گردیدهاند وگذشته از آنها نشانههای جهانی را میبینیدکه دست آفریدگار نخستین بار آنها را از نیستی به هستی آورده است و آنها را پیراسته است و آیات قرآن را میبینیدکه گذشته از نوآوری و زیبائی چه تدبیر و تقدیر و استحکامی را برایتان به تصویر کشیدهاند... همه اینها الهامبخش این هستندکه به ناچار باید پس از زندگی این دنیا به سوی آفریدگار برگشت، تا اعمال بشر ارزشیابیگردد و سزا و جزای مردمان در مقابل اعمالشان داده شود. این هم حاصل کمال تقدیر و تدبیری استکه فلسفه و حکمت آفرینش نخستین بدان اشاره دارد.
پس از آن خط تصویری هراسانگیز جالب و جاذب از آسمان به زمین فرود میآید و تابلوی پهن نخستین خود را ترسیم مینماید:
(وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الأرْضَ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْهَارًا وَمِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
او کسی است که زمین را گسترانیده و درآن کوهها و جویبارها قرار داده است، و از هرگونه ثمر و میوهای، جفت نر و مادهای در آن آفریده است. شب را بر روز میپوشاند (و برعکس روز را بر پرده شب میگرداند). بیگمان در این (آفرییش شگرف و فرمانروائی سترگ و نمایش شگفت هستی) نشانههائی (واضح و آشکار بر قدرت آفریدگار) است، برای آنان که میاندیشند (و سرسری از کنار عجائب و غرائب نمیگذرند).
خطوط اساسی تابلوی نخستین، پهنکردن وگستردن زمین جلو دیدگان، وگسترشگستره زمین است. مهم نیستکه شکلکلی زمین درحقیقت چگونه است. بلکه آنچه مهماست با وجود شکلیکه داردگسترده و پهن و فراخ است. این نخستین پسوده در این تابلو است. آنگاه خط کوههای ثابت و استوار، و خط رودبارهای روان در زمین مطرح میشود. بدین وسیله خطوط اصلی وکلیات نخستین در صحنه زمین، هماهنگ و متقابل اتمام میپذیرد.
از زمره چیزهائیکه با این خطوط اصلی مناسبت دارد کلیاتی استکه زمین دربر دارد، و نیزکلیاتی استکه با احوال واوضاع زندگی در زمین آمیخته است. بخش نخستین در چیزهائی جلوهگر میآیدکه از زمین میروید:
(وَمِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ).
و از هرگونه ثمر و میوهای، جفت نر و مادهای در آن آفریده است.
و بخش دوم در دو پدیده شب و روز جلوهگر میآید:
(یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ).
شب را بر پرده روز میپوشاند (و برعکس روز را بر پرده شب میگرداند).
صحنه اول حقیقتی را دربر داردکه انسانها از راه دانش و پژوهش خود تا چندی قبل بدان نرسیده بودند و از آن آگاهی نداشتند. و آن اینکه زندگان و مقدم بر همه گیاهان دارای نر و ماده هستند. حتیگیاهانیکهگمان میرفت در نوع آن نر وجود نداشته باشد، روشن شده است در خودش اندامهای جنسی نر دارد، و از اندامهای جنسی نر و از اندامهای جنسی ماده در یک گل یا پراکنده بر روی یک بوته برخوردار است.[1] این هم حقیقتی استکه همراه با صحنه اندیشه را برمیانگیزد تا درباره اسرار آفرینش تدبر و تفحصکند پس از آنکه ظواهر و نماهای بیرونی را ورانداز میکند.
صحنه دوم، صحنه شب و روز استکه پیاپی یکدیگر میآیند. با نظم و نظام شگفتی این یکی آن یکی را میپوشاند. این هم جای تامّل و تفکر در صحنههای طبیعت است. چه آمدن شب و رفتن روز، یا دمیدن بامداد و زدودن شب، انس و الفت از تاثیر آن در حس و شعور میکاهد، ولی دراصل خود یکی از شگفتیهای شگرف است، برایکسیکه مردگی و خاموشی انس و الفت را از خود به دور افکند، و آن را با حس و شعور بیدار و هوشیاری پذیره شود و بنگردکه تکرار روزگاران را جامد و راکد نگردانده باشد ... نظم و نظام دقیقی کهگردشکرات از آن تخطی نمیکند خودش جای دقت است و انسان را به تامّل و تفکر درباره قانون این جهان، و اندیشیدن درباره قدرت نوآفرینی میخواند که این جهان را اداره میکند و با عنایت و رعایت خویش میگرداند:
(فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
بیگمان در این (آفرینش شگرف و فرمانروائی سترگ و نمایش شگفت هستی) نشانههائی (واضح و آشکار بر قدرت آفریدگار) است، برای آنان که میاندیشند (و سرسری از کنار عجائب و غرائب نمیگذرند).
در اینجا همچنین اندکی میایستیم و به تقابلهای هنری صحنه مینگریم، پیش از اینکه بگذریم و به چیزهای فرای آن بپردازیم ... تقابلهائی که میان کوههای محکم و استوار، و رودبارهای جاری و ساری، و میان نرینه و مادینهای که در همه درختان وگیاهان، و میان شب و روز است. گذشته از اینها تقابلهائی که میان صحنه سراسر زمین و صحنه آسمان پیشین است، دو صحنهای که میل یکدیگر در صحنه کیهانی بزرگی استکه آن دو را درضمن خود میگیرد و از مجموعه آن دو فراهم میگردد.
آنگاه قلمموی نوآفرین به سایه زدن چهره زمین میپردازد و آن را با خطهائی رنگآمیزی میکند که بسی باریکتر از خطهای درشت نخستین است، و کلیاتی را مینمایاند که دقیقتر و لطیفتر ازکلیات سابق است:
(وَفِی الأرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الأکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
در روی زمین، قطعه زمینهائی در کنار هم قرار دارد (که خاک هریک بایسته محصولی و جنس هرکدام شایسته منظوری است) و تاکستانها و کشتزارها و نخلستانهای یک پایه و دو پایه در آن موجود است که هرچند با یک نوع آب سیراب میگردند، اما برخی را از لحاظ طعم بر برخی دیگر برتری میدهیم. بیگمان در این (اختلاف استعداد خاکها و جوراجوری درختها و گیاهها و دگرگونیهای میوهها و طعم آنها) نشانههائی (بر قدرت خدا) برای کسانی است که عقل خویش را بکار میگیرند.
این صحنههای زمینی، بسیاری از مردمان در میان ما هستندکه ازکنار آنها میگذرند و حتی در آنان علاقه نگریستن بدانها را برنمیانگیزند! وقتی این صحنهها در انسان تاثیر میکنندکه انسان به زندگی فطری و سرشتی برگردد و با جهانیکه خودش تکهای از آن است پیوند پیدا کند. آخر انسان از این جهان جدا گردیده است تا آن را وارسی نماید و درباره آن بیندیشد، و سپس در آن فرو رود و آمیزه آن شود.
(وَفِی الأرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ).
در روی زمین، قطعه زمینهائی در کنار هم قرار دارد (که خاک هریک بایسته محصولی و جنس هرکدام شایسته منظوری است).
قطعه زمینهائی است با نشانهها و علامتهای متعدد. اگر چنین نبود روشن نمیشدکه «قطعهها» است. همه قطعهها اگر مثل هم میبود یک قطعه بشمار میآمد ... در میان قطعهها یکی خاک خوب و سبز و خرم و حاصلخیز است. آن دیگری شورهزار و بیحاصل و برکت است. تکهای خشک و لمیزرع است. قطعهای سنگلاخ و سفت است... هریک از اینها هم دارای انواع و الوان و مراتبی است ... برخیها آباد و سرشار است. بعضیها کشتزار شاداب و دارای خاک زنده است.
جاهائی دورافتاده و برهوت و دارای خاک مرده است. جاهائی سیراب و جاهائی تشنه است. و ... و ... و ... همه اینها و آنها هم مجاور و متصل به هم هستند. این پسوده ژرف نخستین در خط و خطوط تفصیلی است ... آنگاه تفصیلهائی به دنبال آنها میآید:
(وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ).
تاکستانهائی ....
(وَزَرْعٌ).
و کشتزارهائی ....
(وَنَخِیلٌ).
و نخلستانهائی ....
اینها نمایانگر سه نوع از روئیدنیها هستند. درختان مویکه از داربستها و اشیاء دیگر بالا میروند. درختان خرما بلندبالا و طولانی میشوند. کشتزارها اعم از دانهها وگلها و چیزهائی شبیه آنها ... اینها چیزهائی هستندکه مناظرگوناگون و رنگارنگی را پدید میآورند، و مکان خالی تابلوی طبیعت را پر میکنند، و بیانگر شکلهایگوناگون روئیدنیها هستند.
آن یکی نخلها است. یک پایه و دو پایه هستند. برخیها تک درخت بوده و برخیها دوتنه ویا چند تنه بوده و از زیر دارای ریشههای مشترکی هستند. همه اینها:
(یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ) .
با یک نوع آب سیراب میگردند.
و خاک آنها یکی است، و لیکن میوهها دارای طعمها و مزههای مختلفی هستند:
(وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الأکُلِ) .
برخی را از لحاظ طعم بر برخی دیگر برتری میدهیم. آیا بدون آفریدگار ادارهکننده صاحب اراده، این و آن انجام میپذیرند؟! چه کسی از ما طعمها و مزههای گوناگونی ازگیاهان یک قطعه زمینی را نچشیده باشد؟ چند نفر از ما هستندکه بدانگونه نگریسته باشندکه این قرآن خردها ودلها را متوجه آنکرده است؟ بدین سبب و با توجه به همچون چیزهائی استکه قرآن همیشه نو میماند. زیرا قرآن با منظرهها و صحنههای موجود در جهان و در درون انسان، احساسات بشر را از نو برمیانگیزد و تازه میگردند، منظرهها و صحنههائیکه هیچ انسانی در عمر محدود خود، و همه انسانها در عمر محدودشان، نمیتوانئد برشمارند و شمارشکنند.
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
بیگمان در این (اختلاف استعداد خاکها و جوراجوری درختها و گیاهها و دگرگونیهای میوهها و طعم آنها) نشانههائی (بر قدرت خدا) برای کسانی است که عقل خویش را بکار میگیرند.
برای بار سوم در برابر تقابلهای هنری در تابلو میایستیم و در قطعه زمینهای همجوار و مختلف به تماشای آنها مینشینیم. درختان خرمای یک پایه و دوپایه و مزههای جوراجور آنها را مینگریم، و کشتزارها و نخلستانها و تاکستانها را میبینیم.
روند قرآنی از اینگشت وگذار شگرف و هراسانگیز درکرانههای فراخ جهان برمیگردد، تا از حال قومی مردمان را به شگفت اندازدکه همه این نشانهها در کرانههای هستی دلهایشان را بیدار نمیگرداند، و خردهایشان را آگاه و هوشیار نمیسازد، و از فراسوی آنها اداره کردن ادارهکننده و قدرت آفریننده برایشان جلوهگر نمیآید. انگار خردهایشان در غل و زنجیر است، ودلهایشان در بند اسیر است. این است خردها و دلهای آنان آزاد و رها نمیگردد تا درباره آن چنان آیهها و نشانههائی به تامّل و تفکر بپردازد:
(وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَئِذَا کُنَّا تُرَابًا أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ الأغْلالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ).
(ای پیغمبر! از چیزی) اگر باید در شگفت بمانی، شگفتانگیز (ترین چیز) سخن ایشان است که میگویند: آیا هنگامی که خاک شدیم، آیا دوباره (زنده میگردیم و) آفرینش تازهای پیدا میکنیم؟ آنان کسانیند که به پروردگارشان ایمان ندارند، و غلها و زنجیرها به گردنهایشان میافتد و دوزخیانند و در آتش جاودانه میمانند.
واقعا عجیب است و جای شگفت استکه مردمانی پس از مشاهده این عجائب و غرائب جهان بگویند:
(أَئِذَا کُنَّا تُرَابًا أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ) .
آیا هنگامی که خاک شدیم، آیا دوباره (زنده میگردیم و) آفرینش تازهای پیدا میکنیم؟.
کسیکه این جهان بزرگ را آفریده است، و بدین نحو آن را گردانده است و اداره کرده است، بر زنده گرداندن مردمان در رستاخیز نوین توانا است. بلکهکفر میورزند و آفریدگار خود را نمیپذیرند، آفریدگاری که ایشان را آفریده است و کار و بارشان را چرخانده است و ادارهکرده است. غلها و زنجیرها بر خردها و دلهایشان است. کیفرشان نیز غلها و زنجیرها خواهد بود که بهگردنهایشان خواهد افتاد، تا هماهنگی میان غلها و زنجیرهای دل و غلها و زنجیرهایگردن برقرار شود. سزایشان آتش دوزخ خواهد بودکه جاودانه در آن خواهند ماند. آنان همه این ارکان و اصول انسان را بیکاره و بیفائده کردهاند، ارکان و اصولیکه به خاطر آنها خدا انسان را مکرم و معزز میدارد، و سر در نشیب دنیا نهادهاند و سرنگون به دنیا افتادهاند، این استکه در آخرت با فرجام وکیفر سر در نشیبی و سرنگونی رویاروی میگردند، این فرجام وکیفر، زندگی پستتر و بدتر از زندگی دنیای ایشان است، زندگی پست و بدیکه داشتهاند و اندیشه و شعور و احساس را در آن بیکاره و بیفائده کردهاند و از آنها سودی نبردهاند و طرفی برنبستهاند.
اینگونه مردمانکسانیندکه در شگفت هستند از اینکه خدا ایشان را دوباره زندهکند و آفرینش تازهای پیدا کنند. از این شگفت ایشان، بایدکه شگفتکرد. ایشان شتابان از تو میخواهندکه عذاب خدا را هرچه زودتر بدیشان برسانی، بجای اینکه هدایت خدا را بطلبند و رحمت او را بجویند:
(وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ).
(ای پیغمبر! گمراهی، مشرکان را بدانجا کشانده است که آنان تمسخرکنان) از تو بخواهند که بدی (و بلائی که از سوی خدا ایشان را از آن میترسانی) پیش از خوبی (و نعمتی که از سوی خدا بدیشان مژده آنرا میرسانی) بدانان رسد!.
آنان همانگونه که به کرانههای جهان نمینگرند و پند نمیگیرند، و نشانههای پراکنده خدا در آسمان و زمین را نمیبینند، ایشان به جایگاههائی که گذشتگان در آنجاها نقش زمین شدهاند و مرده اند نمینگرند و مهلکههای آنانی را نمیبینند که درخواست کردهاند عذاب خدا هرچه زودتر بدیشان برسد و بدیشان رسیده است، و آنان را به عنوان مثال عقوبت شدید برجای گذاشته است، تا کسانیکه بعد از ایشان میآیند از ایشان عبرت بگیرند:
(وَقَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ).
و حال آن که عذابهای درهم کوبنده و خوارکننده قبل از ایشان بوده است و (بر سر گذشتگان آمده است و طومار حیات افراد کافر چون ایشان را درهم نوردیده است).
آنان حتی از سرنوشت نیاکانشان بیخبر و ناآگاه هستند. سرنوشت نیاکانشان نمونهای از عقوبت شدید و مجازات سخت بوده است و عبرت آیندگان گردیده است.
(إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ).
پروردگار تو نسبت به مردم با وجود ستمهائی که (با انجام گناه به خود) میکنند بخشنده است (و در عذابشان شتاب روا نمیدارد).
خدا نسبت به بندگان خود مهربان است، حتی اگر هم مدت زمانی ستمکرده باشند. خدا درگاه مغفرت را برایشان باز نگاه میدارد تا از راه توبه داخل آن شوند. ولیکنکسانی را هم به عقاب و عذاب شدیدگرفتار میسازدکه بر بزهکاریها و زشتیها و پلشتیها اصرار و پافشاری میکنند، و از درگاه باز به داخل اتاق مغفرت نمیروند.
(وَإِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقَابِ).
و پروردگار تو دارای کیفر سخت است (و عقوبت او در انتظار گناهکارانی است که در انجام معاصی پافشاری میکنند و از راه اهریمن به راه خدا برنمیگردند و از نیکیها اندوختهای برنمیبندند).
روند قرآنی در اینجا مغفرت خدا را بر عذاب خدا مقدم میدارد، در مقابل این غافلان و بیخبرانی که عذاب را پیش از هدایت با شتاب میخواهند. تا فرق عظیم و شگرفیکه میان خیریکه خدا برای ایشان میخواهد، و میان شریکه ایشان آن را برای خود میخواهند، روشنگردد و به در افتد. و از فراسوی اینکار، کوری بینش وکوری دل، و بر سر درافتادن و واژگون شدن ایشان، روشن شود، بر سر درافتادن و واژگون شدنیکه سزاوار افتادن به ژرفای دوزخ است.
آنگاه روند قرآنی در به شگفت انداختن دیگران ازکار و بار اینگونه مردمان به پیش میرود، مردمانیکه این همه آیات و نشانههای جهانی را درک و فهم نمیکنند، و نشانه و آیه دیگری را میخواهندکه خدا آن را بر پیغمبر خود نازلگرداند. بلی فقط یک آیه و نشانه! در حالیکه سراسر جهان پیرامونشان آیه و نشانه است:
(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ).
کافران میگویند: کاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمّد را برای ما ثابت میکرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده میشود، ما را قانع نمیکند. تازه اگر ما را قانع هم بکند، ما تنها چیزهائی را میپسندیم که خودمان پیشنهاد میکنیم. ای محمّد!) تو تنها بیمدهندهای (و پیغمبری، و بر رسولان پیام باشد و بس). و هر ملتی راهنمائی (از میان سائر پیغمبران) دارد (و تو نوظهور و بیسابقه نمیباشی).
آنان خارقالعادهای را میطلبند. خوارق عادات هم از وظائف پیغمبر نبوده و جزو تخصص او نیست. خدا استکه خوارق عادات را با پیغمبر میفرستد، هر زمان که حکمت خدا ببیند همچون خارقالعادهای یا خوارق عاداتی.لازم است.
(إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ).
(ای محمّد!) تو تنها بیمدهندهای (و پیغمبری، و بر رسولان پیام باشد و بس).
تو بیمدهنده و روشنگر هستی. کار تو کار پیغمبران پیش از تو است. خداوند پیغمبران خود را به سوی مردمان فرستاده است تا ایشان را هدایت و راهنمانی کنند.
(وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ).
و هر ملتی راهنمائی (از میان سائر پیغمبران) دارد (و تو نوظهور و بیسابقه نمیباشی).
معجزات و خوارق عادات هم واگذار به خدا است، و کار و بار آن در دست ادارهکننده جهان و بندگان است.
*
بدین وسیله گردش نخستین در آفاق وکرانهها و پیروهای آنها به پایان میآید، تا روند قرآنی گردش تازهای را در ناحیه دیگری بیاغازد، ناحیه درونها و احساسها و زندهها:
(اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِیضُ الأرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ. عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ. سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ. لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ).
خدا میداند که هر زنی (در شکم خود) چه چیز حمل میکند (و بار او پسر یا دختر است، و وضع جسمانی و روحانی، و کیفیت و کمیت استعدادها و نیروهای بالقوه در او چگونه است). و میداند که رحمها از چه چیز میکاهند و بر چه چیز میافزایند (و فعل و انفعالاف دوران عادی و قاعدگی و آبستنی آنها چگونه بوده و زمان حاملگی و زایمان چه وقت و چقدر و بر چه منوال است). و هر چیز در نزد او به مقدار و میزان است (و از اندازه معین و حساب مشخص برخوردار است). خدا آگاه از جهان پنهان (از دید و دانش مردمان) و آگاه از جهان دیدنی (و آشکار در برابر چشم و علم ایشان) است، و بزرگوار و والا است. کسی که از شما سخن را پنهان میدارد، و کسی که سخن را آشکارا میسازد، و آن که خویشتن را در شب مخفی مینماید، و آن که در روز (به دنبال کار خود) روان میگردد، (برای خدا بیتفاوت و) یکسان میباشند (و خداوند از اوضاع و احوال و رفتار و کردارتان، هرگونه که بوده و هرجا و هر زمان که باشد آگاه است). انسان دارای فرشتگانی است که به (نوبت عوض میشوند و) پیاپی از روبرو و از پشت سر (و از همه جوانب دیگر، او را میپایند و) به فرمان خدا از او مراقبت مینمایند. خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد (و ایشان را از بدبختی به خوشبختی، از نادانی به دانائی، از ذلت به عزت، از نوکری به سروری، و ... و بالعکس نمیکشاند) مگر این که آنان احوال خود را تغییر دهند، و (این سنت جاری در اسباب و مسببات ظاهری است، ولی) هنگامی کهخدا بخواهد بلائیرابهقومیبرساند هیچکسو هیچ چیز نمیتواند آن را (از ایشان) برگرداند، و هیچ کس غیر خدا نمیتواند یاور و مددکار آنان شود.
عقل حیران میگردد و بر جای خود دهان باز میماند و بر خود میلرزد هنگامیکه این پسودههای ژرف را در تصویر مییابد، و این آهنگها و نواهای موسیقی شگفت و شگرف را در تعبیر میشنود. حیران میگردد و دهان باز میماند وقتیکه دانش خدا را میپاید و موارد و مواقع آن را دنبال مینماید. وقتیکه میبیند دانش یزدان چنین پنهان در رحمها را پیجوئی میکند، و راز نهان در سینهها را دنبال مینماید، و جنبش آهسته و آرامی را میپایدکه در بخشی از شب صورت میپذیرد، و هر پنهانشونده و هر رونده و هر پچپچ کننده و هر آشکارا صحبتکنندهای را زیر نظر میدارد و آگاه از آنها است. همه اینها زیر ذرهبین دانش خدا عیان بوده و پرتوی از دانش او بر آنها میافتد، و فرشتگان محافظ انسان را میپایند، و نیتها و خاطرههای درون او را سرشماری مینمایند و خوب و بد او را مینگارند ... هان! چه هراسانگیز است! هراس متواضعانهای استکه نفس انسان از آن جز به یزدان نمیتواند پناه ببرد! و جز در پناه یزدان نمیتواند بغنود و آرام و آسوده شود ... مومن به خدا قطعا میداندکه دانش وآگاهی خدا همه چیز را فرامیگیرد. امّا تاثیر این مسالهکلی در حس و شعور با تاثیر یک یک جزئیات این مساله قابل مقایسه نیست، همانگونهکه روند قرآنی برخی از آنها را در این تصویر شگفت عرضه میکند و نشان میدهد.
هر مساله تجریدی و جداگانهای، و هر حقیقتکلی و یکجائیکه درنظرگرفته شودکجا و اینگفتار یزدان کجا:
(اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِیضُ الأرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ).
خدا میداند که هر زنی (در شکم خود) چه چیز حمل میکند (و بار او پسر یا دختر است، و وضع جسمانی و روحانی، و کیفیت و کمیت استعدادها و نیروهای بالقوه در او چگونه است). و میداند که رحمها از چه چیز میکاهند و بر چه چیز میافزایند (و فعل و انفعالات دوران عادی و قاعدگی و آبستنی آنها چگونه بوده و زمان حاملگی و زایمان چه وقت و چقدر و بر چه منوال است). و هر چیز در نزد او به مقدار و میزان است (و از اندازه معین و حساب مشخص برخوردار است).
وقتی مرغ خیال به پرواز درمیآید و هر مادهای را در این جهان دنبال میگیرد ... جهانی که بسیگسترده و فراخ است ... هر مادهای ... هر مادهای که درکوخهای روستاها یا در داخل چادرهای بیاباننشینان است ... هر مادهایکه در روستاها یا در شهرها است ... هر مادهای که در خانهها و غارها و شکافها و سوراخها و بیشهها است ... مرغ خیال وقتیکه تصور میکندکه دانش خدا مشرف بر هر حملی در رحمهای این مادهها است، و نظاره میکند هر قطره خونی راکه در این رحمها میکاهد یا میافزاید، واله و سرگردان میشود.
هر مساله تجریدی و جداگانهای، و هر حقیقت کلی و یکجائیکه درنظرگرفته شودکجا و اینگفتار یزدان کجا:
(سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ. لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ - مِنْ أَمْرِ اللَّهِ).
کسی که از شما سحن را پنهان میدارد، و کسی که سخن را آشکارا میسازد، و آن که خویشتن را در شب مخفی مینماید، و آن که در روز (به دنبال کار خود) روان میگردد، (برای خدا بیتفاوت و) یکسان میباشند (و خداوند از اوضاع و احوال و رفتار و کردارتان، هرگونه که بوده و هرجا و هر زمان که باشد آگاه است). انسان دارای فرشتگانی است. که به (نوبت عوض میشوند و) پیاپی از روبرو و از پشت سر (و از همه جوانب دیگر، او را میپایند و) به فرمان خدا از او مراقبت مینمایند.
هنگامیکه مرغ خیال به پرواز درمیآید و دنبال میکند هرگفته درگوشی و پچ و پچی را، و هرگفته آشکار و بلندی را، و تعقیب میکند هرچه راکه پنهان میشود و هرچه راکه میرود و بهگوشه وکناری میخزد، آن هم در این جهان فراخ شگفتانگیز و هراسانگیز ... و تصور میکندکه دانش خدا از پیش و از پس میپاید هریک از اینها را، و در لحظه لحظه شب وروز هر چیزی راکه بدینها برسد و یا از اینها سر بزند، به سود یا زیان آنها میگیرد و مینگارد) واله و سرگردان میشود.
پسودههای نخستینکه درباره آفاق وکرانههای شگفت و شگرف هستی است، بزرگتر و سترگتر و عمیقتر و ژرفتر از این پسودههای واپسین نیستندکه درباره ژرفاهای درون و غیب پنهان و ناشناختههای رازهای نهان در وجود انسان است. این پسودهها همتای آن پسودهها در جولانگاه تقابل و تناظر، یعنی در مساله برابری و همگونی است.
به چیزی از زیبائیهای تعبیر و تصویر این آیات میپردازیم:
(اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِیضُ الأرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ).
خدا میداند که هر زنی (در شکم خود) چه چیز حمل میکند (و بار او پسر یا دختر است، و وضع جسمانی و روحانی، و کیفیت و کمیت استعدادها و نیروهای بالقوه در او چگونه است). و میداند که رحمها از چه چیز میکاهند و بر چه چیز میافزایند (و فعل و انفعالات دوران عادی و قاعدگی و آبستنی آنها چگونه بوده و زمان حاملگی و زایمان چه وقت و چقدر و بر چه منوال است). و هر چیز در نزد او به مقدار و میزان است (و از اندازه معین و حساب مشخص برخوردار است).
هنگامیکه روند قرآنی علم و آگاه از کاهش و افزایش نهانیهای رحمها را به تصویر میکشد، به دنبال آن پیروی میزند مبنی بر اینکه همه چیز در پیشگاه خدا به مقدار و میزان است. هماهنگی میان واژه مقدار و اندازه و میان کاهش و افزایش آشکار است. سراسر مساله هم ازلحاظ موضوع دارای ربط و پیوند با برگشت دادن آفرینش و زنده گرداندن انسانها دارد. همچنین از لحاظ شکل و صورت دارای ربط و پیوند با چیزی استکه بعد از آن میآید. آن چیز آب استکه در میان درهها و دشتها «به اندازه لازم» در سیلاب و در مقدار، روان میگردد ... همچنین میانکاهش و افزایش همان تقابلی استکه در فضای سوره بهطور کلیموجوداست.
(عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ).
خدا آگاه از جهان پنهان (از دید و دانش مردمان) و آگاه از جهان دیدنی (و آشکار در برابر چشم و علم ایشان) است، و بزرگوار و والا است.
واژه «کبیر: بزرگوار» و واژه «متعالی: والا» هر دو تا پرتو خود را بر صفحه حس و شعور انسان می اندازند. ولیکن به تصویرکشیدن هچون پرتوی با واژگان دیگری مشکل است. هیچ آفریده پدیدآمدهای نیست مگر اینکه در آن عیب و نقصی استکه او راکوچک میکند. درباره آفریدهای از آفریدگان یزدان کبیر گفته نمیشود، یا دربارهکاری از کارها کبیر گفته نمیشود، و یا درباره عملکردی از عملکردهاکبیر ذکر نمیگردد، مگر اینکه همینکه خدا ذکر شدکوچک و ناچیز جلوهگر میآید ... همچنین است «متعالی» ... آیا چیزی گفتم؟ نه ... هیچ مفسر دیگری هم در برابر «الکبیر المتعال» نایستاده است و دم برنیاورده است!
(سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ).
کسی که از شما سخن را پنهان میدارد، و کسی که سخن را آشکارا میسازد، و آن که خویشتن را در شب مخفی مینماید، و آن که در روز (به دنبال کار خود) روان میگردد، (برای خدا بیتفاوت و) یکسان میباشند (و خداوند از اوضاع و احوال و رفتار و کردارتان، هرگونه که بوده و هرجا و هر زمان که باشد آگاه است).
تقابل در عبارت آشکار است. چیزی که ما را نگاه میدارد واژه «سارب: رونده. در اینجا مراد کسی است که خود را ظاهر میسازد و به دنبالکار خویش روان میگردد» است. با پرتویکه این واژه دارد بیانگر معنی بر عکس معنی خود نیز میباشد. پرتو آن پرتوی است نهان، یا نزدیک به نهان است. سارب به معنی رونده است. در این واژه، حرکت مقصود استکه در مقابل پنهان گردیدن قرار دارد. این ظرافت در طنین این واژه و در پرتو آن در اینجا مراد و مقصود است تا فضا تیره و تار نگردد، فضای دانش لطیف ودقیق و نهان و روان به دنبال چنین پنهان، و آگاه از رازها و رمزها، و مطلع از آنکه خویشتن را در شب مخفی میدارد، و باخبر از فرشتگانیکه دیده نمیشوند و آدمی را میپایند و کردار وگفتار او را ضبط مینمایند و از مصائب و بلایا و اشیاء و اشخاصیکه خدا بخواهد وی را حفظ مینمایند. روند قرآنی واژهای را برگزیده استکه معنی تقابل را باکمک مستخفی -یعنی: بسیار خویشتن را پنهانکننده -میرساند، ولیکن نرم و لطیف و تا اندازهای پنهان و نهان!
(لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ).
انسان دارای فرشتگانی است که به (نوبت عوض میشوند و) پیاپی از روبرو و از پشت سر (و از همه جوانب دیگر، او را میپایند و) به فرمان خدا از او مراقبت مینمایند.
فرشتگان نگهبانیکه هر انسانی را دنبال میکنند، و هر دررونده و هر درشونده و هرچه راکه بر دلگذرد و بر دل رود، ثبت و ضبط میکنند، و به فرمان یزدان به انجام وظیفه میپردازند، روند قرآنی از اینها صفتی و شناختی بیان نمیدارد، و پیش از این راجع بدانها چیزی نمیگوید. تنها چیزیکه میگوید این است:
(مِنْ أَمْرِ اللَّهِ).
به فرمان خدا ... به خاطر فرمان خدا.
ما نمیپردازیم به اینکه: چه چیزند؟ صفات آنها چیست؟ چگونه دنبال میکنند و پی میگیرند؟ کجا خواهند بود؟ ... فضای نهان و هراس و پیجوئی راکه روند قرآنی رنگآمیزی کرده است و آراسته است به هم نمیزنیم و از میان نمیبریم. آنچه در اینجا مراد است همین است. تعبیر به اندازه خود به میان آمده است وگفته شده است. اینگونه بایسته و شایسته هم به گزاف انجام نگرفته است و روی ننموده است. هرکس که کمترین آشنائی با فضاهای تعبیر داشته باشد، میترسد از اینکه این فضای پیچیده را با توضیح و تفصیل خود پریشان و نابسامانکند.
(إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ).
خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد (و ایشان را از بدبختی به خوشبختی، از نادانی به دانائی، از ذلت به عزت، از نوکری به سروری، و ... و بالعکس نمیکشاند) مگر این که آنان احوال خود را تغییر دهند.
خدا فرشتگان نگاهبان و مراقب را به فرمان خود در پی مردمان روان میدارد تا هر تغییری را بپایند و دیدهبانی نمایند که مردمان در دل و درونشان و در احوال و اوضاعشان پدید میآورند. آنگاه خدا تصرف و عملکرد خود را طبق آن تغییر درباره ایشان روا میدارد. چه خدا نعمتی و ثروتی یا ناداری و نقمتی را تغییر نمیدهد، و عزت یا ذلتی را دگرگون نمینماید، و مکانت و منزلتی یا توهین و تحقیری را دگرگون نمیسازد ... مگر زمانیکه مردمان احساسات و درک و فهم و اعمال و افعال و واقعیت زندگانیشان را تغییر دهند. آن وقت یزدان سبحان طبق تغییراتیکه درونهایشان وکارهایشان پیدا کرده است، چیزی را تغییر میدهد که نصیبشان یاگریبانگیرشان بوده است، هرچندکه خدا میداند چه خواهند بود و چه خواهند کرد، پیش از اینکه چنین بشوند و حنین بکنند. ولیکن آنچه نصیبشان یاگریبانگیرشان میشود بر چیزی مترتب میگرددکه از ایشان سر میزند، و با توجه به مردمان از حیث زمان، دنبالهرو و پیامد عملکردشان میشود.
این حقیقتی استکه مسئولیت سنگینی را بر دوش انسانها میگذارد. این چیزی استکه خواست خدا مقتضی آن بوده است و سنت خدا بر آن جاری و روان گردیده است. اینکه مشیت خدا درباره انساها مترتب شود برتصرف و عملکرد انسانها و سنت خدا درباره ایشان روان وکارگر شود بدان اندازهکه آنان با رفتار و کردارشان در معرض سنت خدا قرار میگیرند، نص قرآنی در این باره صریح و آشکار است و جای تاویل و تفسیر ندارد. درکنار مسئولیت، دلیل بزرگداشت این آفریدهای را به همراه داردکه مشیت یزدان خواسته است که او با کار و عملکردی که دارد ابزار اجرای مشیت خدا درباره خودشگردد.
پس از بیان این قاعده، روند قرآنی حالت قومی را به تصویر میکشدکه به سوی بدی تغییر پیدا کردهاند و خدا نیز بدی بدیشان رسانده است. برحسب مفهوم آیه پیدا استکه آنان نیت خود را از بد به بدتر تغییر دادهاند و یزدان برای ایشان بدی اراده فرموده است:
(وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ).
هنگامی که خدا بخواهد بلائی را به قومی برساند هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند آن را (از ایشان) برگرداند، و هیچ کس غیر خدا نمیتواند یاور و مددکار آنان شود.
روند قرآنی در اینجا این طرف را برجسته نشان میدهد و آشکارا مینمایاند بدون اینکه آن طرف دیگر را هویدا و پیدا سازد، زیرا در اینجا روند قرآنی ازکسانی صحبت میکندکه بدی را با شتاب پیش از خوبی میخواهند و در فرارسیدن بلا عجله دارند! در آنجا مغفرت را بر عذاب مقدم داشته است تا غفلت ایشان را آشکار و نمایان کند. امّا در اینجا تنها فرجام بد ایشان را آشکار و نمایان میسازد، تا آنان را بترساند و از زمانی هراسناکگرداندکه عذاب خدا را از ایشان برطرف نمیسازد و بازنمیدارد - وقتیکه طبق نیتیکه در درونشان است سزاوار عذاب شوند -و از دست انتقام خدا مصون و محفوظ نمیکند و یاری و کمکشان نمینماید هیچ یاور و مددکاری.
*
سپس روند قرآنی در ناحیه دیگریکه متصل به ناحیهای استکه ما در آن بودیمگردش تازهای را میآغازد، ناحیه تازهایکه منظرههای طبیعت و احساسات درون انسان در آن است، منظرهها و احساسهائیکه تودرتو و هماهنگ هستند در شکل و سایهروشن و آوا. بیم و هراس و لابه و تلاش و هراس بر این ناحیه خیمه میزند، و نفس انسان در آن به دیدهبانی و حذر مینشیند و متاثر و منفعل میشود:
(هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ. وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَیُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَنْ یَشَاءُ وَهُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللَّهِ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ. لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلا فِی ضَلالٍ. وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ. قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ لا یَمْلِکُونَ لأنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلا ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الأعْمَى وَالْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ.).
(قدرت خدا در گستره هستی پدیدار، و آثار آن در همه جا آشکار است). او است که آذرخش آسمان را به شما مینماید که هم باعث بیم و هم مایه امید شما میگردد. و نیز ابرهای سنگین بار را (با تبخیر آبهای تلخ و شیرین اقیانوسها و دریاها و رودبارها) پدید میآورد. و رعد (مانند همه چیز فرمانبردار یزدان است و با صدائی که از آن میشنوید، با زبان حال)، و فرشتگان از هیبت و عظمت یزدان، (به زبان قال)، حمد و ثنای خدا را میگویند. و خدا صاعقهها را روان میسازد و هرکس را که بخواهد بدانها گرفتار میکند. در حالی که (کافران این همه نشانههای دال بر وجود خدا را در گوشه و کنار جهان مشاهده میکنند، خوب نمیاندیشند و) آنان درباره خدا (و توانائی او در امر زنده گرداندن و جزا دادن) به مجادله میپردازند، و خدا دارای قدرتی بیانتهاء و کیفری سخت و دردناک است. خدا است که شایسته نیایش و دعا است. کسانی که جز او دیگران را به یاری میخوانند، به هیچ وجه دعاهایشان را اجابت نمینمایند و کمترین نیازشان را برآورده نمیکنند. آنان (که غیر خدا را به فریاد میخوانند، و بجای آفریدگار از آفریدگان برآوردن نیازهایشان را درخواست مینمایند) به کسی میمانند که (بر کنار آبی دور از دسترس نشسته باشد و) کف دستهایش را باز و به سوی آب دراز کرده باشد (و آن آب را به سوی خود بخواند) تا آب به دهان او برسد، و هرگز آب به دهانش نرسد. دعای کافران (و پرستش ایشان) جز سرگشتگی و بیهودهکاری نیست. آنچه در آسمانها و زمین است -خواه ناخواه -خدای را سجده میبرد (و در برابر عظمت او سر تسلیم و تکریم فرود میآورد). همچنین سایههای آنها (که همچون خود آنها از نظم و نظام دقیق و فرمانبرداری شگفت برخوردارند) بامدادان و شامگاهان در مقابلش به سجده میافتند (و پیوسته در برابر اراده باری کرنش میبرند. ای محمّد! به مشرکان) بگو: چه کسی پروردگار آسمانها و زمین است؟ (و آنها را میگرداند و میپاید؟ جواب درست را برای آنان بیان کن و) بگو: الله. بگو: آیا جز خدا اولیاء (و معبودهائی) برای خود برگزیدهاید (و بدانها تمسک جستهاید) که برای خودشان (چه رسد به شما) سودی و زیانی ندارند؟ بگو: آیا کور (که شمائید) و بینا (که مومنانند) برابرند؟ یا این که تاریکیها (که پرستشهای کورکورانه شما است) و نور (که هدایت خدا و ارمغان مومنان است) یکسان است؟ یا این که (شدت گمراهی آنان را بدانجا کشانده است که) برای خدا انبازهائی قائل میشوند که (به گمان ایشان) آنها همچون خدا دست به آفرینش یازیدهاند (و آفریدههائی همچون آفریدههای خدا دارند) و این است که کار آفرییش (و تشخیص آفریدههای ایشان از آفریدههای خدا) بر آنان مشتبه و مختلط گشته است؟ (که چنین نیست). بگو: خدا آفریننده همه چیز است و او یکتا و توانا (بر انجام آفرینش و چرخش هستی) است.
رعد و برق و ابر، صحنههای شناخته شدهای هستند. همچنین صاعقههائی که گاهی در این صحنهها است، خودش به تنهائی صحنههای موثری در نفس انسان است، چه در نفسکسانی که درباره سرشت آنها زیاد میدانند، و چه در نفس کسانی که درباره سرشت آنها کم میدانند، و درباره خدا هیچ چیزی نمیدانند. روند قرآنی در اینجا این صحنهها راگرد میآورد، و بدانها فرشتگان و سایهها و تسبیح و تقدیس و سجود و بیم و امید را میافزاید، و دعای درست و دعائی را اضافه مینماید که پذیرفته یا ناپذیرفته میماند. بدانها هیئت و سیمای دیگری را ضمیمه میگرداند: هیئت و سیمای غمزده و بلازدهایکه آب را میطلبد. کف دستهایش را باز میکند تا به آب برسد، و دهانش را میگشاید تا از آن آب قطرهای دریافت دارد.
اینها همه در نص قرآنی اتفاقی یا بهگزاف و ناسنجیده جمع نمیآید. بلکه همهگرد میآیند تا جملگی سایههای خود را بر صحنه بیندازند، و صحنه را در فضای بیم و هراس، و مراقبت و مواظبت، و بیم و امید فرواندازند، آن هم در روند قرآنیکه سلطه و غلبه و سود و زیان رساندن منحصر به فرد یزدان را به تصویر میکشد، و انبازهای ادعائی را نفی میکند، و هراس از عاقبت شرک به خدا را پیش چشم ترسیم مینماید.
(هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ).
او است که آذرخش آسمان را به شما مینماید که هم باعث بیم و هم مایه امید شما میگردد.
خدا آنکسی استکه این پدیده جهانی را به شما نشان میدهد، پدیدهایکه از سرشت دنیائی به وجود میآید که خدا آن را بدین شیوه ویژه آفریده است، و خصائص و ظواهری بدان بخشیده است. از جمله آنها برقی است که خدا آن را برابر قانون خود به شما نشان میدهد. از آن برق میترسید، چون اعصاب را به تکان درمی آورد، وگاهی به صاعقه تبدیل میشود.گاهی هم از سیلابی بیم میدهدکه خانهبرانداز و ویرانگر است، و در پرتو تجربه بدان آشنا هستید. همچنین به خیر و برکت آن همگاهی چشم امید میبندید، چون چه بسا بارانی به دنبال داردکه ریزنده و زندهکننده زمینهای مرده است و در رودبارها جاری میگردد.
(وَیُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ) .
و ابرهای سنگین بار را (با تبخیر آبهای تلخ و شیرین اقیانوسها و دریاها و رودبارها) پدید میآورد.
خدا آنکسی استکه ابرهای سنگین بار را پدید میآورد -سحاب: ابرها، اسم جنس جمعی است و مفرد آن سحابه: ابر، است -سنگین بار از آب است. برابر قانون خدا در آفرینش این جهان و بافت و ساختار آن، ابرها تشکیل میشوند، و بارانها میبارند. اگر خدا آفرینش جهان را بدین نحو قرار نمیداد، ابرها تشکل نمیشدند و بارانها نمیباریدند. آگاهی از چگونگی تشکیل ابرها و چگونگی بارش بارانها،کمترین چیزی از زیبائی و دلانگیزی این پدیده جهانی نمیکاهد، و کمترین نقصی به دلالت و مفهوم آن نمیرساند. ابرها برابر بافت و ساختار جهانی ویژهای تشکیل میشوند، بافت و ساختاریکهکسی جز خدا آن را پیریزی نکرده است و نساخته است. ابرها برابر قانونی تشکیل میشوندکه حاکم بر این بافت و ساختار است، وکسی از بندگان این قانون را پدیدار نکرده است. همچنین جهان، خود را نیافریده است، و قانون حاکم بر جهان خود به خود پدیدار نگردیده است.[2]
رعد سومین پدیده فضای باران و برق و رعد است ... این صدای بلند طنینانداز، اثری از آثار جهانی است که یزدان آن را پدید آورده است. این صدا پژواکی است و از زمره ساختارهای یزدان در این جهان است. این صدا حمد و سپاس و تقدیس و تسبیح قدرتی است که این نظم و نظام و دم و دستگاه را ساخته است. همانگونهکه هر ساختار زیبای استواری به زبان حال به تقدیس و تسبیح سازنده خود میپردازد، و با جمال و استحکامیکه از سازنده خویش به یادگار دارد، حمد و سپاس او را اعلان میدارد ... چهبسا مدلول و مفهوم بدون واسطه «یسبح: ذکر میکند و سپاس میگوید» عملکرد باشد. عملکرد رعد هم «یسبح: به ذکرش در خروش است» میباشد ... ولی دلی داندکهگوش است ... این غیبی راکه یزدان ازانسان پنهانکرده است و از دائره دانش او درنوردیده است باید که انسانها آن را تصدیقکنند و تسلیم فرموده خدا باشند. آخر آنان از کار و بار این جهان و ازکار و بار دستگاه وجودی خودشان چندان چیزی نمیدانند. آنچه میدانند قطره به دریا، و غباری به هوا است!
تعبیر قرآنی با نص، تسبیح رعد را حمد نامیده است. این هم به پیروی برنامه تصویری قرآنی در مثل همچون روند قرآنی استکه نشانهها و سیماها و حرکات و سکنات حیات را به صحنههای صامت و ساکت هستی میدهد تا آنها را در صحنه شرکت دهد با همان جنبش وکنشیکه از جنس همان جنبش وکنش سراسر شرکتکنندگان در صحنه است -همانگونهکه درکتاب: التصویر الفنی فیالقرآن، در این باره به تفصیل سخنگفتهام و توضیح دادهام - صحنه در اینجا صحنه زندگان در فضای طبیعی است. در این صحنه فرشتگان هم هستندکه با هول و هراس از یزدان به تسبیح و تقدیس او میپردازند. در این صحنه فراخواندن و بهکمک طلبیدن نیز وجود دارد، فراخواندن و به کمک طلبیدن انبازها. در این صحنه نموده شده استکه مشرک دو کف دست خویش را برای آب بارکرده است تا آب را به دهان خود برساند، ولی آبی به دهان او نمیرسد ... در این صحنه فراخوان و پرستشگر و جنبان، رعد به منزله زندهای شرکت میکند و با صدای خود به تسبیح و دعا میپردازد. سپس فضای ترس و هراس وتسبیح و تقدیس و رعد و برق و ابرهای سنگین بار،کامل میگردد ...کامل میگردد با صاعقههائیکه خدا روانه میدارد و به هرکسکه بخواهد اصابت میکنند. صاعقهها پدیدههای طبیعی ناشی از ساختار و بافت جهان بر این روال و منوال است. خدا صاعقهها را گاهیگریبانگیرکسانی میفرمایدکه نیات درون خود را تغییر دادهاند و سزاوار این شدهاندکه یزدان مهلتشان ندهد و تازیانه صاعقه را بر سرشان فرود آورد، چون خدا میداندکه در مهلت دادن بدانان هیچ خیر و خوبی نیست.
جای تعجب است در این هول و هراس رعد و برق، و درگیر و دار تسبیح و تقدیس رعد برای حمد و ثنای خدا، و در این احوال و اوضاعیکه فرشتگان از ترس و هراس یزدان به ذکرش در خروش هستند، و در لابلای غرش صاعقههاکه بیانگر خشم خدا است ... در پیچ و تاب این هول و هراس، صداهای انسانهائی بلند میشود که به جدال و ستیز میپردازند درباره خدا، صاحب همه این نیروها، و برانگیزنده همه این صداهائیکه از فریادهای هر جدال و ستیزی و حیله و نیرنگی بلندتر و برتر است:
(وَهُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللَّهِ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ) .
آنان درباره خدا (و توانائی او در امر زنده گرداندن و جزا دادن) به مجادله میپردازند، و خدا دارای قدرتی بیانتهاء و کیفری سخت و دردناک است!.
بدین شکل صداهای ضعیف خفه میشود در بحبوحه گرداب این هول و هراسیکه با دعاکردن و دست نیاز برداشتن و غرش رعد و فریادهای گوشخراش طنینانداز صاعقهها، پاسخ داده میشود و به هم میآمیزد، اموریکه همه دال بر وجود خدایند -خدائی که آنان درباره او به جدال و ستیز میپردازند -و بیانگر وحدانیت یزدان و رویکرد تسبیح و تقدیس و حمد و سپاس همگان بدو است و بس، اعم از بزرگترین پدیدههای جولانگاه جهان، و فرشتگانیکه از ترس و هراس یزدان به تسبیح و تقدیس او مشغولند -ترس و هراس در این جولانگاه نوا و تاثیر خاص خود را دارد - صداهای ضعیف انسانهائیکه به جدال و ستیز درباره خدای بسیار توانا نشستهاند کجا و این پدیدهها و آفریدههای شگفت و شگرف جهانکجا؟!
آنان درباره خدا به جدال و ستیز میپردازند و انبازهائی بدو نسبت میدهند و آن انبازها را با خدا به کمک و یاری میطلبند و فریاد میدارند و حال اینکه تنها خدا را بهکمک طلبیدن و به فریاد خواندن حق است، و هر به کمک طلبیدنی و به فریاد خواندن دیگری باطل است و بیهوده میرود، و به کمکطلبنده و به فریاد خواننده از اینکار خود جز رنج و زحمت بهرهای نمیبرد:
(لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلا فِی ضَلالٍ).
خدا است که شایسته نیایش و دعا است. کسانی که جز او دیگران را به یاری میخوانند، به هیچوجه دعاهایشان را اجابت نمینمایند و کمترین نیازشان را برآورده نمیکنند. آنان (که غیر خدا را به فریاد میخوانند، و بجای آفریدگار از آفریدگان برآوردن نیازهایشان را درخواست مینمایند) به کسی میمانند - که (بر کنار آبی دور از دسترس نشسته باشد و) کف دستهایش را باز و به سوی آب دراز کرده باشد (و آن آب را به سوی خود بخواند) تا آب به دهان او برسد، و هرگز آب به دهانش نرسد. دعای کافران (و پرستش ایشان) جز سرگشتگی و بیهودهکاری نیست.
صحنه در اینجا گویا و جنبان و پویا و اسفانگیز است ... چه فقط یک دعا و به فریاد خواندن حق است و بس. این دعا و به فریاد خواندن درست است و پذیرفته میگردد و بدان پاسخ داده میشود. این هم به فریاد خواندن و به کمک طلبیدن خدا و روکردن بدو و اعتماد و تکیه بر او و درخواست یاری و مدد و رحمت و هدایت از او است. هر به فریاد خواندن و بهکمک طلبیدن و روکردن و اعتماد و تکیهکردن و درخواست یاری و مدد و رحمت و هدایت دیگری، باطل و بیهوده و ناروا و بر باد است ... آیا حالکسانی را میبینیدکه بجای خدا انبازها را به فریاد میخوانند؟ بنگرید این یکی از آنان است: حسرتزده تشنهای استکه بازوان خود را دراز میکند وکف دستهابش را باز مینماید. دهانش باز است و به فریاد میخواند. آب را میطلبد تا به دهانش برسد ولی آب به دهانش نمیرسد. خودش هم پس از تلاشکردن و حسرت خوردن و رنج بردن به آب دسترسی پیدا نمیکند. همچنین است دعایکافرانی که خدای یگانه را نمیپذیرند، بدان هنگامکه انبازها را فریاد میدارند:
(وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلا فِی ضَلالٍ).
دعای کافران (و پرستش ایشان) جز سرگشتگی و بیهودهکاری نیست.
در چه فضائی این شخصیکه به فریاد میخواند و لهله میزند، به قطرهای از آب دسترسی پیدا نمیکند؟ در فضای رعد و برق و ابرهای سنگین باری که به فرمان یزدان یگانه چیره و توانا حرکت میکنند.
در زمانیکه این اشخاص ناکام و مایوس بجز خدا انبازها و خداگونههائی را برمیگزینند، و رجا و دعای خود را متوجه ایشان میسازند، در همان زمان هرکه و هرچه در جهان است در برابر یزدان خشوع و خضوع میکنند و سرتعظیم فرود میآورند. همگان محکوم و فرمانبردار اراده او هستند، و در برابر قانون خدا کرنش میبرند و برابر آن حرکت میکنند. آنانکه از ایشان مومنند از روی طاعت و ایمان خضوع و خشوع میکنند. آنانکه از ایشان غیرمومنند از روی ناچاری و واداشتن خضوع و خشوع میکنند. چه هیچکسی نمیتواند بر اراده خدا بشورد، و بیرون از دائره قانونی زندگیکندکه یزدان برای زندگی وضع فرموده است:
(وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ).
آنچه در آسمانها و زمین است -خواه ناخواه -خدای را سجده میبرد (و در برابر عظمت او سر تسلیم و تکریم فرود میآورد). همچنین سایههای آنها (که همچون خود آنها از نظم و نظام دقیق و فرمانبرداری شگفت برخوردارند) بامدادان و شامگاهان در مقابلش به سجده میافتند (و پیوسته در برابر اراده باری کرنش میبرند).
از آنجاکه فضا فضای عبادت و دعا و به فریاد خواندن است، روند قرآنی از خشوع و خضوع در برابر مشیت یزدان به سجده بردن تعبیر میکند. چه سجده بردن بالاترین رمز بندگیکردن است. سپس به خودکسانی که در آسمانها و زمین هستند، سایههای ایشان را نیز همراه میکند و میافزاید. سایههای ایشان را در بامدادان و در شامگاهان بدان هنگام که پرتوها پائین میآیند و ملایم میشوند و سایهها امتداد پیدا میکنند و دراز میگردند. سایهها را با پیکرههای مردمان همراه و ضمیمه میکند در سجدهکردن و خشوع و خضوع نمودن و فرمان بردن. در اصل این حقیقت است و حقیقت دارد، چه سایهها تابع پیکرهها است. سپس این حقیقت پرتو خود را بر صحنه میاندازد، به ناگاه صحنه شگفتی به وجود میآید، و سجدهها از پیکرهها و سایهها مزدوج و دو تا میگردد! و سراسر جهان هستی با تمام پیکرهها و سایههائیکه در آن است به زانو میافتد وکرنش میبرد، چه از راه ایمان و چه از راه غیرایمان. همه و همه برای یزدان سجده میبرند ... آن اشخاص مایوس و ناامید، در این حال و احوال خداگونهها را بجای خدا فرامیخوانند و به یاری و کمک میطلبند!
در فضای این صحنه شگفت، خدا پرسشهای تمسخرامیزی را از ایشان میکند و ریشخندشان میسازد. چه در همچون فضائی شایسته ایشان جز به تمسخرگرفتن و ریشخندکردن نیست:
(قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ لا یَمْلِکُونَ لأنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلا ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الأعْمَى وَالْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ).
(ای محمّد! به مشرکان) بگو: چه کسی پروردگار آسمانها و زمین است؟ (و آنها را میگرداند و میپاید؟ جواب درست را برای آنان بیان کن و) بگو: الله. بگو: آیا جز خدا اولیاء (و معبودهائی) برای خود برگزیدهاید (و بدانها تمسک جستهاید) که برای خودشان (چه رسد به شما) سودی و زیانی ندارند؟ بگو: آیا کور (که شمائید) و بینا (که مومنانند) برابرند؟ یا این که تاریکیها (که پرستشهای کورکورانه شما است) و نور (که هدایت خدا و ارمغان مومنان است) یکسان است؟ یا این که (شدت گمراهی آنان را بدانجا کشانده است که) برای خدا انبازهائی قائل میشوند که (به گمان ایشان) آنها همچون خدا دست به آفرینش یازیدهاند (و آفریدههائی همچون آفریدههای خدا دارند) و این است که کار آفرینش (و تشخیص آفریدههای ایشان از آفریدههای خدا) بر آنان مشتبه و مختلط گشته است؟ (که چنین نیست). بگو: خدا آفریننده همه چیز است و او یکتا و توانا (بر انجام آفرینش و چرخش هستی) است. هرکه در آسمانها و زمین است تحت قدرت و اراده خدا قرار دارد، چه راضی باشد و بپسندد، و چه ناراضی باشد و نپسندد. از ایشان بپرس:
(مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ).
چه کسی پروردگار آسمانها و زمین است؟.
این پرسش برای آن نیستکه بدان پاسخ دهند. چه روند قرآنی قبلا پاسخ داده است. بلکه برای این است که پاسخ راگویا بشنوند همانگونهکه آن را هویدا دیدهاند:
(قُلِ اللَّهُ).
بگو: خدا.
باز هم از ایشان بپرس:
(أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ لا یَمْلِکُونَ لأنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلا ضَرًّا).
آیا جز خدا اولیاء (و معبودهائی) برای خود برگزیدهاید (و بدانها تمسّک جستهاید) که برای خودشان (چه رسد به شما) سودی و زیانی ندارند؟.
از ایشان پرسش استنکاری بکن. چه آنان عملا آن چنان اولیاء و معبودهائی را برگرفتهاند. از ایشان پرسش کن، هر چند مساله روشن است، و فرق میان حقّ و باطل پیدا است، بدان گونه روشن و پیدا است که فرق میان کور و بینا، و فرق میان تاریکیها و نور پیدا است. در ذکر کور و بینا اشاره بدیشان و به مومنان است. کوری است که آنان را باز می دارد از دیدن حق واضح ظاهری که هرکس که در آسمانها و زمین است اثر آن را احساس میکند. در ذکر تاریکیها و نور اشاره به حال ایشان و حال مومنان قرار دارد. چه تاریکیهائیکه مانع دیدن و مشاهدهکردن میشود همان چیزهائی استکه آنان را از درک و فهم حق روشن و آشکار بازمیدارد و درهم میپیچد.
یا این انبازهائی که شما آنها را بجای خدا برگرفتهاید، آفریدههائی را آفریدهاند همچون آفریدههائی که خدا آنها را آفریده است، و بر این مردمان همچون آفریدههائی با چنان آفریدههائی همسان و آمیزه همدیگر گردیدهاند، و لذا نمیدانند کدامها از زمره آفریدههای خدا هستند، و کدامها آفریده انبازها میباشند؟ اگر چنین باشد آنان معذورند در این که انبازهائی را برگرفتهاند، چه انبازها از صفات خدا برخوردارندکه قدرت بر آفرینش است، قدرتیکه در پرتو آن معبود مستحق عبادت میشود؛ و بدون آن شبههای نیست در اینکه استحقاق عبادت و شایستگی پرستش را ندارد.
این ریشخند تلخ و تمسخر تندی در حق مردمانی است که همه چیز را آفریده خدا میبینند، و میدانندکه این گونههای ادعائی چیزی را نیافریدهاند و چیزی را نمیآفرینند، و بلکه خود آنها هم آفریده هستند. با وجود همه اینها این مردمان مشرک آنها را میپرستند و برای آنها بدونکمترین شک و شبههای کرنش میبرند و به پرستش آنها میپردازند. این کارشان نابخردانهترین و فرومایهترین چیزی استکه عقلها از راه اندیشه به درک و فهم آن میرسند.
پیرویکه بر این تمسخر دردناک و ریشخند گزنده می آید و جای پرخاشی و ستیزی باقی نمیگذارد، پس از این پرسش است:
(قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ) .
بگو: خدا آفریننده همه چیز است و او یکتا و توانا (بر انجام آفرینش و چرخش هستی) است.
او یکتا در آفرینش است، و یکتا در توانائی و چیرگی است -چیرگی که بالاترین درجه سلطه و قدرت است - بدین منوال مساله انبازها در سرآغاز سوره با سجده کسانیکه در آسمانها و زمین هستند و با سجده سایههایشان - خواه ناخواه - برای خدا، احاطه میشود. در پایان این مساله چیرگی و غلبهای استکه هر چیزی در زمین یا در آسمان در برابرش به خشوع و خضوع میافتد ... پیش از آن هم رعدها و برقها و صاعقهها درگرفته بود، و تسبیحها و تقدیسها و حمدها و ثناها از روی ترس یا به امیدی انجام پذیرفته بود ... بسکجا است دلیکه در برابر این هول و هراس تاب ایستادن داشته باشد و پایدار بماند، مگر دلیکه نابینا باشد و در تاریکیها کورکورانه زندگی کند تا آنگاه که نابودی او را درمییابد و مرگ او را در آغوش میگیرد؟!
پیش از اینکه این ناحیه را بدرودگوئیم و بار سفر بربندیم، به تقابلهائی نظر میاندازیمکه در شیوه اداء و نحوه بیان است. تقابلهائیکه میان «خوف و طمع» و میان برق رباینده و ابرهای سنگینبار است. در اینجا «ثقال: سنگین بار»گذشته از اشاره به آب، در صفت تقابل با برق سریع رباینده، شرکت دارد. میان تسبیح رعد برای حمد و سپاس خدا، و میان تسبیح فرشتگان از روی بیم و هراس از یزدان، تقابل وجود دارد. میان به فریاد خواندن و کمک طلبیدن درست، و میان به فریاد خواندن وکمک طلبیدن نادرستیکه تلاش در آن هدر میرود، تقابل وجود دارد. میان آسمانها و زمین، و میان سجده بردن خواه ناخواهکسانیکه در آنها هستند، و میان پیکرهها و سایهها، و میان بامدادن و شامگاهان، و میانکور و بینا، و میان تاریکیها و نور، و میان آفریننده چیره و توانا و انبازهائیکه چیزی را نمیآفرینند و برای خود مالک سودی و زیانی نیستند، تقابل وجود دارد ... بدین منوال و بر این روال، روند قرآنی برابر برنامه و مطابق شیوه خود، با دقت چشمگیر و درخشش دلربا و هماهنگی شگفت، به پیش میرود.
*
آنگاه با روند قرآنی به پیش میرویم. روند قرآنی مثالی برای حق و مثالی برای باطل میآورد. مثالی برای به فریاد خواندن وکمک طلبیدن باقی و برجا و برای دعوتگذرا و برباد رونده میآورد. مثالی هم برای خیر و خوبی آرام، و برای شر و بدی توفنده ذکر میکند. مثالیکه در اینجا آورده شده است نمایانگر قدرت خدای یگانه توانا و چیره است، و بیانگر تصرف و تدبیر آفریدگار ادارهکننده اندازه نگاهدار اشیاء است. این هم از جنس صحنههای طبیعی است، صحنههائیکه روند قرآنی در فضای آن به پیش میرود.
(أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَابِیًا وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثَالَ).
خداوند از (ابرهای) آسمان، آب فرو میباراند و درهها و رودخانهها هریک به اندازه گنجایش خویش (برای رویش گیاهان و بهرهوری درختان، از آب آن) در خود میگنجانند، و روی این سیلابها، کفهای زیاد و بیسودی قرار میگیرد. همچنین است آنچه از طلا و نقره و غیره جهت تهیه زینتآلات روی آتش ذوب مینمایند، کفهائی همانند کفهای آب برمیآورد - پروردگار برای حق و باطل چنین مثالی میزند -امّا کفها، (بیسود بوده و هرچه زودتر) دور انداخته میشود، ولی آنچه برای مردم نافع است در زمین ماندگار میگردد. خداوند این چنین مثالی میزند. (عقائد باطل، همسان کف و خس و خاشاک روی آب و بالای فلزات است که هرچه زودتر از میان میرود، ولی ادیان حقیقی آسمانی، چون آب و طلا و نقره سودمند و ماندگار میباشد).
فرود آوردن آب از آسمان، تا بدانجا که درهها و دشتها را سیلاب فرو میگیرد، هماهنگ با فضای رعد و برق و ابرهای سنگین بار در صحنه پیشین است؛ وگوشهای از صحنه جهانی همگانی را تشکیل میدهد، صحنهای که در فضای آن مسالهی سوره و موضوعات آن اتفاق میافتد و روی میدهد. فرود آوردن بارانها نیز دال بر قدرت خدای یگانه چیره توانا است ... هچنین سیلابهائیکه در این درهها و دشتها جاری میشود و هرکدام به اندازهگنجایش و شرایط و ظروف توان و نیاز خود آب را در خود جای میدهند، بر تدبیر و تقدیر آفریدگارگواهی میدهند، و بیانگر اداره کردن جهان توسط یزدان و اندازهگیری و اندازه نگاهداری هر چیزی به مقدار لازم در سراسرکیهان است، و این مساله همگواه بر وجود خدا است، و یکی از مسائلی استکه سوره بدانها میپردازد ... هم این و هم آن نیز جز چهارچوبی برای مثالی نیستکه خداوند آن را برای مردمان بزند، مثالیکه از خود دنیای دیدنی ایشان آورده میشود، و درباره چیزهائی استکه بیخبر از کنار آنها میگذرند و نگاهی بدانها نمیاندازند.
آب از آسمان فرود میآید. در درهها و دشتها جاری میشود. در راه به خس و خاشاک برمیخورد. به شکل کف روی آبها روان میگردد تا بدانجاکهکف آب را در مواقعی میپوشاند. این کف انباشته و باد کرده و پفیده میگردد ... ولیکن هرچه هست خس و خاشاک است. آب در زیر آن ساکت و آرام روان است. ولیکن همان آبی استکه خیر و برکت و زندگی به همراه دارد ... فلزاتیکه ذوب میگردند تا از آنها زیورآلات ساخته شود، همچون طلا و نقره، و یا ظرفها و یا ابزارهای سودمند برای زندگی تهیهگردد، همچون آهن و سرب ... اینها نیز همچون آب هستند. آمیزهها و خلطها بر سر فلزات میافتند. گاهی اصل فلزات در زیر آنها پنهان و ناپیدا میگردند. ولیکن آمیزهها و خلطها ناپاک و بیفائده هستند و دور انداخته میشوند، و فلزات خالص و پاک برجای میمانند.
این مثال، مثال حق و باطل در این زندگی است. باطل رو میآید و بالا میرود و باد میکند و پفیده میشود و برآمده میگردد، ولیکن بعد از آن کفی یا خس و خاشاکی بیش نخواهد بود و هرچه زودتر دور افکنده و پرت میشود، نه از حقیقی برخوردار است و نه پیوستگی و پیوندی میان اجزاء آن است. حق آرام و پایدار میماند. چه بسا برخیها گمان برند دیگر حق خون از بدنش رفته است و فسرده است یا فروکشکرده است و به دل زمین خزیده است یا هدر رفته است و ضائعگردیده است و یا مرده است. ولیکن حق در زمین باقی و پایدار است، بسان آبیکه زندگی میبخشد و زنده میگرداند، و همانند فلز خالصی استکه به مردمان سود میرساند.
(کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثَالَ).
خداوند این چنین مثالهائی را میزند.
و این چنین فرجامهای به فریاد خواندنها و بهکمک طلبیدنها، و اعتقادات و باورداشتها، و اعمال و اقوال را بیان و مقرر میدارد. او خدای یگانه چیره و توانا است. او خدائی استکه جهان و زندگی را اداره میکند و امور آن را میگرداند. او خدائی استکهکاملا آگاه از ظاهر و باطن و حق و باطل و باقی و زائل است.
هرکس فرمان خدا را بپذیرد دارای عاقبت نیک و سرانجام پسندیده و پاداش خوب است. و هرکس فرمان خدا را نپذیرد به هول و هراسی میافتدکه اگر یکی از آنان هرچه در زمین است و همانند آن متعلق بدو باشد میخواهد همگی را برای رهائی خود پرداختکند، ولی نمیتواند خود را رها سازد. محاسبه سختی دارندکه ایشان را بدحال و پریشان میگرداند. دوزخ در میان است و جایگاه ایشان است، و چه بد جایگاهی است!:
(لِلَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَالَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ أُولَئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ).
(انسانها در مسیر زندگی دو گروهند: دستهای به راه یزدان میروند، و دستهای به راه شیطان). کسانی که پاسخ نمیگویند، (عاقبت بسیار بد و دردناکی دارند و) اگر همه چیزهائی که در زمین است و همانند آنها از آن ایشان باشد و همگی را برای رهائی خود (از عذاب دوزخ) پرداخت کنند (از آنان پذیرفته نمیگردد و از عذاب آن رهائی میسر نمیشود). آنان حساب بدحال کنندهای دارند و جایگاهشان دوزخ است، و چه بد جایگاهی است!.
کسانیکه دعوت پروردگار خود را پاسخ میگویند با کسانیکه دعوت پروردگار خود را پاسخ نمیگویند، تقابل دارند. و عاقبت نیک و سرانجام پسندیده و پاداش خوب، با عذاب و عقاب بد، و با دوزخ و جایگاه بد، تقابل دارد ... بنا بر سبک و شیوهکلی سوره، و طریقه و نحوه مستمر بیان مطالب و مقاصد سوره، این تقابلها مراعاتگردیده است.
1- قرآن نه تنها معتقد به زوجیت درگیاهانو جانداران است، بلکه معتقد به زوجیت در همه اشیاء اعم از نباتو جمادو حیوان است. (نگا: ذاریات/49، یس/36). (مترجم)
2- جهان هستی پنج بیلیون سال یا شش بیلیون سال پیش یکباره در بیگبانگ اولیه پدید آمده است و در عرض نیم ساعت سر و سامان پذیرفته است ... و ... برای پیدایش تصادفی یک ذره پروتئین ٢٤٣ ˆ١٠ سال زمان لازم است!.. (نگا:کتابالله،تالیف سعید حوّی،ترجمه مترجم).