سورة الرّعد
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سورهی رعد، آیهی 18-1
المر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ (١) اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لأجَلٍ مُسَمًّى یُدَبِّرُ الأمْرَ یُفَصِّلُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ (٢) وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الأرْضَ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْهَارًا وَمِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (٣) وَفِی الأرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الأکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (٤) وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَئِذَا کُنَّا تُرَابًا أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ الأغْلالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (٥) وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقَابِ (٦) وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (٧) اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِیضُ الأرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ (٨) عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ (٩) سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ (١٠) لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ (١١) هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ (١٢) وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَیُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَنْ یَشَاءُ وَهُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللَّهِ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ (١٣) لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلا فِی ضَلالٍ (١٤) وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ (١٥) قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ لا یَمْلِکُونَ لأنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلا ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الأعْمَى وَالْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (١٦) أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَابِیًا وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثَالَ (١٧) لِلَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَالَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ أُولَئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (١٨)
سوره با مسأله عامی از مسائل عقیده می آغازد: مسأله وحی این کتاب، و حق و حقیقتی که این کتاب دربر دارد. این مسأله اساس مسائل دیگر است، از قبیل: خدا را به یگانگی شناختن، و به زندگی دوباره و رستاخیز ایمان داشتن و اعمال شایسته و بایسته انجام دادن در این جهان ... چه همه اینها فرع ایمان به این است که کسی که به این دستور داده است خدا است و این قرآن وحی خداوند سبحان به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) است.
(المر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ).
الف.لام.میم.را. اینها آیههائی از کتاب (قرآن) است. و چیزی که از سوی پروردگارت (در سراسر این قرآن) بر تو نازل شده است حق است، ولیکن بسیاری از مردم (با وجود روشنی امر، به سبب دشمنی با حق به بیراهه میروند و بدان) نمیگروند.
الف.لام.میم.را ... اینها آیههای این قرآن است ... یا: اینها نشانههائی بر حقانیت این قرآن هستند و دال بر وحی آن از سوی یزدان میباشند. زیرا ساختار قرآن از ماده همین حروف، دال بر این استکه قرآن وحی یزدان است و ساخته هیچ آفریده ای نیست، این آفریده هرکس که باشد.
(وَالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ).
چیزی که از سوی پروردگارت (در سراسر این قرآن) بر تو نازل شده است حق است.
حق است و بس. حق خالصیکه با باطل نمیآمیزد. حقیکه احتمال شک و تردیدی در آن نمیباشد. این حروف، نشانههائی بر این استکه قرآن حق است. این حروف، بیانگر این استکه قرآن از سوی خدا نازل میگردد. آنچه از سوی خدا هم نازل شود هرگز جز حق نخواهد بود، حقیکه هیچگونه شک و تردیدی درباره آن وجود ندارد.
(وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ).
ولیکن بسیاری از مردم (با وجود روشنی امر، به سبب دشمنی با حق به بیراهه میروند و بدان) نمیگروند.
ایمان نمیآورند به اینکه قرآن وحی شده است، و ایمان نمیآورند به مسائلیکه مترتب بر ایمان بدین وحی است، از قبیل: خدا را یکتا دانستن، و او را به یگانگی پرستیدن، و تنها و تنها برای اوکرنش بردن و پرستشکردن، و اعتقاد به زندگی دوباره و رستاخیز، و باور به عمل صالح در دنیا.
*
این سرآغازی استکه موضوع سوره را به تمام و کمال خلاصه میکند، وبه چند مساله آن اشاره مینماید. بدین خاطر به نشان دادن نشانههای قدرت، و شگفتیهای جهانی دال بر قدرت و حکمت و تدبیر آفریدگار میپردازد، نشانهها و شگفتیهائی که فریاد برمیآورند و میگویند: از جمله مقتضیات این حکمت این استکه باید برای روشنگری مردمان از سوی یزدان وحی شود، و زنده شدنی و رستاخیزی برای حساب وکتاب مردمان در میان باشد. و از جمله مقتضیات این قدرت این استکه باید همچون قدرتی بر زنده کردن انسانها و گشت دادن آنان به سوی آفریدگارشان توانا باشد، آفریدگاری که نخست جهان را از نیستی به هستی آورده است و به چرخش و گردش انداخته است، و بعدها مردمان را هستی بخشیده است و به جهانگسیل داشته است. جهان را مسخر انسانها گردانده است و به سود ایشان به گشت و گذار افکنده است تا آنان را با چیزهائی امتحانکندکه بدیشان عطاء فرموده است:
قلمموی معجزهآفرین آفریدگار به ترسیم صحنههای بزرگ و سترگ جهانی میآغازد ... پسودهای در آسمانها، و پسودهای در زمین، و پسودههائی در صحنههای زمین و درگوشههائی از زندگی، به تصویر میکشد.
آنگاه شگفت میشود از مردمانیکه با وجود این نشانههای بزرگ و دلائل سترگ منکر رستاخیز و زندگی دوباره میگردند، و میخواهند عذاب خدا هرچه زودتر دررسد وگریبانگیرشان گردد، و آیه و نشانهای جدای از این آیهها و نشانهها را درخواست میکنند:
(اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لأجَلٍ مُسَمًّى یُدَبِّرُ الأمْرَ یُفَصِّلُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ).
خدا همان کسی است که آسمانها را چنان که میبینید بدون ستون برپا داشت. سپس (به دنبال آفرینش این آسمانهای بیستون) به فرمانروائی جهان هستی پرداخت، و خورشید و ماه (و همه کرات و ستارگان دیگر) را فرمانبردار (خود و خدمتگزار شما) ساخت. هرکدام تا مدت مشخصی (و به خاطر هدف معینی) به حرکت خود ادامه میدهند. خداوند کار و بار (جهان) را (زیر نظر میدارد و با حساب و کتاب دقیقی) میگرداند و او (نشانههای دیدنی را در پهنه کتاب هستی برمیشمرد و) آیهها(ی خواندنی کتاب قرآن) را بیان میدارد، تا این که یقین حاصل کنید که (در سرای دیگر) پروردگارتان را ملاقات خواهید کرد.
(وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الأرْضَ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْهَارًا وَمِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
و او آن کسی است که زمین را گسترانیده و در آن کوهها و جویبارها قرار داده است، و از هرگونه ثمر و میوهای، جفت نر و مادهای در آن آفریده است. شب را بر روز میپوشاند (و برعکس روز را بر پرده شب میگرداند). بیگمان در این (آفرینش شگرف و فرمانروائی سترگ و نمایش شگفت هستی) نشانههائی (واضح و آشکار بر قدرت آفریدگار) است، برای آنان که میاندیشند (و سرسری از کنار عجائب و غرائب
نمیگذرند).
(وَفِی الأرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الأکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
در روی زمین، قطعه زمینهائی در کنار هم قرار دارد (که خاک هریک بایسته محصولی و جنس هرکدام شایسته منظوری است) و تاکستانها و کشتزارها و نخلستانهای یک پایه و دو پایه در آن موجود است که هرچند با یک نوع آب سیراب میگردند، امّا برخی را از لحاظ طعم بر برخی دیگر برتری میدهیم. بیگمان در این (اختلاف استعداد خاصها و جوراجوری درختها و گیاهها و دگرگونیهای میوهها و طعم آنها) نشانههائی (بر قدرت خدا) برای کسانی است که عقل خویش را بکار میگیرند.
(وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَئِذَا کُنَّا تُرَابًا أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ الأغْلالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ. وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقَابِ. وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ).
(ای پیغمبر! از چیزی) اگر باید در شگفت بمانی، شگفتانگیز (ترین چیز) سخن ایشان است که میگویند: آیا هنگامی که خاک شدیم، آیا دوباره (زنده میگردیم و) آفرینش تازهای پیدا میکنیم؟ آنان کسانیند که به پروردگارشان ایمان ندارند، و غلها و زنجیرها به گردنهایشان میافتد و دوزخیانند و در آتش جاودانه میمانند. (ای پیغمبر! گمراهی، مشرکان را بدانجا کشانده است که آنان تمسخرکنان) از تو بخواهند که بدی (و بلائی که از سوی خدا ایشان را از آن میترسانی) پیش از خوبی (و نعمتی که از سوی خدا بدیشان مژده آنرا میرسانی) بدانان رسد! و حال آن که عذابهای درهم کوبنده و خوارکننده قبل از ایشان بوده است و (بر سر گذشتگان آمده است و طومار حیات افراد کافر چون ایشان را درهم نوردیده است). پروردگار تو نسبت به مردم با وجود ستمهائی که (با انجام گناه به خود) میکنند بخشنده است (و در عذابشان شتاب روا نمیدارد) و پروردگار تو دارای کیفر سخت است (و عقوبت او در انتظار گناهکارانی است که در انجام معاصی پافشاری میکنند و از راه اهریمن به راه خدا برنمیگردند و از نیکیها اندوختهای برنمیدارند). کافران میگویند: کاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمّد را برای ما ثابت میکرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده میشود، ما را قانع نمیکند. تازه اگر ما را قانع هم بکند، ما تنها چیزهائی را میپسندیم که خودمان پیشنهاد میکنیم. یا محمّد!) تو تنها بیمدهندهای (و پیغمبری، و بر رسولان پیام باشد و بس). و هر ملتی راهنمائی (از میان سائر پیغمبران) دارد (و تو نوظهور و بیسابقه نیستی).
آسمانها -مراد از آن هرچه باشد، و مردمان در زمانهای مختلف از لفظ آن چه برداشتی داشتهاند و آن را چگونه درک و فهم کردهاند - در جلو دیدگان قرار دارند و قابل دید برای همگانند. اگر مردمان لحظهای به تفکر و تامّل درباره آسمانها بپردازند - بدون شک - شگفتانگیز و هراسانگیز دیده میشوند. آسمانها به چیزی تکیه ندارند. برافراشته «بدون ستون» هستند. عیان و آشکارند و «آنها را میبینید».
این نخستین پسوده در جولانگاه سترگ هستی است. گذشته از این، نخستین پسوده برای وجدان بشری هم هست. انسان بدانگاه که در برابر این صحنه شگفت و شگرف میایستد و آن را ورانداز میکند، میداند هیچ کسی نمیتواند بدون ستون -و یا با ستون -آن را برافراشتهکند و بالا ببرد مگر خدا! نهایت کاری راکه انسان میتواند بکند این استکه با ستون و یا بدون ستون خانه کوچکی از این خانههائی را بسازدکه میشناسیم و میبینیم. خانه کوچکی را میسازد در گوشه تنگی از زمین و از آن تجاوز نمیکند. آنگاه مردمان درباره بزرگی و محکم بودن و مطمئن بودن آن صحبت میدارند، و بیخبر از چیزی میگردند که ایشان را دربرگرفته است و بالای سرشان برافراشته شده است: آسمانهائیکه بدون ستون برافراشته گردیدهاند، و قدرت حقی و عظمت حقیکه در فراسوی آسمانها قرارگرفتهاند، و استواری و استحکامی که خیال انسان به دامن آن نمیرسد ...
از این چیزهائیکه دیده میشوند و مردم آنها را مشاهده میکنندگرفته تا چیزهائیکه در دل غیب نهانند و فهم و درک و چشم و عقل انسان از چون و چند وکم وکیف آنها بیخبرند:
(ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ).
سپس (به دنبال آفرینش آسمانها) به فرمانروائی جهان هستی پرداخت.
اگر بالائی و والائی باشد، این بالاتر و والاتر است. اگر بزرگ و سترگی باشد، این بزرگتر و سترگتر است. بالائی و والائی و بزرگ و سترگ مطلق این است. روند قرآنی آن را به شکلیترسیم میکندکه آن را به ذهن نزدیککند، همانگونهکه شیوه قرآن است در نزدیکگرداندن امور مطلق به فهم و درک محدود انسان.
این هم پسوده شگفتانگیز و هراسانگیز دیگری از پسودههای قلمموی معجزهآفرین است. پسودهای راجع به بالائی و والائی و بزرگی و سترگ مطلق استکه در کنار پسوده نخستین قرارگرفته است، پسوده نخستینی که راجع به بالائی و والائی و بزرگی و سترگ دیدنی و مشاهده شدنی است. این دو پسوده درکنار یکدیگر قرار میگیرند و هماهنگ و همآوا در روند قرآن میشوند ...
از بالائی و والائی و بزرگی و سترگی مطلقگرفته تا تسخیر و به زیر فرمانکشاندن، تسخیر و به زیر فرمان کشاندن خورشید و ماه، و تسخیر و به زیر فرمان کشاندن بالائی و والائی و بزرگی و سترگ دیدنی و مشاهده شدنی برای مردمان، یعنی آنچه ما در صدد آن هستیم و عظمت چشمگیر و جالبانگیزی است و در پسوده نخستین دلهای مردمان را به خود مشغولکرده است و به سوی خودکشیده است، و بعد ناگهان آن را مسخر یزدان بزرگوار میبینیم ...
لحظهای در برابر متقابلهای متداخل در صحنه میایستیم پیش از اینکه با صحنه به جلو گام برداریم و به پایان آن برسیم. ناگهان خود را در برابر بلندای فضای دیدنی میبینیمکه در برابر آن بلندای غیب نادیدنی قرار میگیرد ... خویشتن را در برابر استعلاء و بلندائی مییابیمکه در مقابل آن تسخیر و به زیر فرمان کشیدن قرار دارد ... خود را در برابر خورشید و ماه مییابیمکه از لحاظ نوع متقابل در سیاره و ستاره هستند ... در زمان هم متقابل هستند، یکی در شب است و دیگری در روز.
آنگاه با روند سوره به پیش میرویم ... همراه با استعلاء و تسخیر، حکمت و تدبیر است:
(کُلٌّ یَجْرِی لأجَلٍ مُسَمًّى).
هرکدام تا مدت مشخصی (و به خاطر هدف معینی) به حرکت خود ادامه میدهند.
هریک از خورشید و ماه تا حدود و ثغور معین، و برابر قانون مقرر، حرکت میکنند. چه مراد حرکت سالانه یا روزانه آنها در مدار خود باشدکه هیچکدام از مدار خود تجاوز نمیکنند و منحرف نمیشوند، و چه مقصود حرکت آنها تا زمان مشخص باشدکه قبل از دگرگونی این جهان دیدنی و اندکی پیش از فرارسیدن رستاخیز است.
(یُدَبِّرُ الأمْرَ) .
خداوند کار و بار (جهان) را (زیر نظر میدارد و با حساب و کتاب دقیقی) میگرداند.
کار و بار را به طورکلی میگرداند و میچرخاند، بدانگونه و با همان تدبیریکه خورشید و ماه را میگرداند و میچرخاند و هریک از آن دو تا مدت معینی و سررسید مشخصی درگشت وگذارند ... کسی کهکرات سرسامآور و اجرام شناور در فضا را نگاه میدارد و آنها را تا مدت معینی میگرداند و هیچیک از آنها از آن مدت معین فراتر نمیروند، بدون شک دارای تدبیر سترگی و تقدیر بزرگی است.
از جمله تدبیر او درکارها یکی این است:
(یُفَصِّلُ الآیَاتِ).
آیهها(ی خواندنی کتاب قرآن) را بیان میدارد.
آیهها را بیان میدارد و آنها را نظم و نظام میدهد و هماهنگ و همآوا میکند، و هریک از آنها را در وقت، و به خاطر علت و سبب خود، و برای هدف و مقصود خود، عرضه میدارد.
(لَعَلَّکُمْ بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ) ٠
تا این که شما یقین حاصل کنید که (در سرای دیگر) پروردگارتان را ملاقات خواهید کرد.
تا اینکه شما یقین پیداکنید، زمانیکه آیهها را میبینید که بیان شدهاند و هماهنگ گردیدهاند وگذشته از آنها نشانههای جهانی را میبینیدکه دست آفریدگار نخستین بار آنها را از نیستی به هستی آورده است و آنها را پیراسته است و آیات قرآن را میبینیدکه گذشته از نوآوری و زیبائی چه تدبیر و تقدیر و استحکامی را برایتان به تصویر کشیدهاند... همه اینها الهامبخش این هستندکه به ناچار باید پس از زندگی این دنیا به سوی آفریدگار برگشت، تا اعمال بشر ارزشیابیگردد و سزا و جزای مردمان در مقابل اعمالشان داده شود. این هم حاصل کمال تقدیر و تدبیری استکه فلسفه و حکمت آفرینش نخستین بدان اشاره دارد.
پس از آن خط تصویری هراسانگیز جالب و جاذب از آسمان به زمین فرود میآید و تابلوی پهن نخستین خود را ترسیم مینماید:
(وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الأرْضَ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْهَارًا وَمِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
او کسی است که زمین را گسترانیده و درآن کوهها و جویبارها قرار داده است، و از هرگونه ثمر و میوهای، جفت نر و مادهای در آن آفریده است. شب را بر روز میپوشاند (و برعکس روز را بر پرده شب میگرداند). بیگمان در این (آفرییش شگرف و فرمانروائی سترگ و نمایش شگفت هستی) نشانههائی (واضح و آشکار بر قدرت آفریدگار) است، برای آنان که میاندیشند (و سرسری از کنار عجائب و غرائب نمیگذرند).
خطوط اساسی تابلوی نخستین، پهنکردن وگستردن زمین جلو دیدگان، وگسترشگستره زمین است. مهم نیستکه شکلکلی زمین درحقیقت چگونه است. بلکه آنچه مهماست با وجود شکلیکه داردگسترده و پهن و فراخ است. این نخستین پسوده در این تابلو است. آنگاه خط کوههای ثابت و استوار، و خط رودبارهای روان در زمین مطرح میشود. بدین وسیله خطوط اصلی وکلیات نخستین در صحنه زمین، هماهنگ و متقابل اتمام میپذیرد.
از زمره چیزهائیکه با این خطوط اصلی مناسبت دارد کلیاتی استکه زمین دربر دارد، و نیزکلیاتی استکه با احوال واوضاع زندگی در زمین آمیخته است. بخش نخستین در چیزهائی جلوهگر میآیدکه از زمین میروید:
(وَمِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ).
و از هرگونه ثمر و میوهای، جفت نر و مادهای در آن آفریده است.
و بخش دوم در دو پدیده شب و روز جلوهگر میآید:
(یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ).
شب را بر پرده روز میپوشاند (و برعکس روز را بر پرده شب میگرداند).
صحنه اول حقیقتی را دربر داردکه انسانها از راه دانش و پژوهش خود تا چندی قبل بدان نرسیده بودند و از آن آگاهی نداشتند. و آن اینکه زندگان و مقدم بر همه گیاهان دارای نر و ماده هستند. حتیگیاهانیکهگمان میرفت در نوع آن نر وجود نداشته باشد، روشن شده است در خودش اندامهای جنسی نر دارد، و از اندامهای جنسی نر و از اندامهای جنسی ماده در یک گل یا پراکنده بر روی یک بوته برخوردار است.[1] این هم حقیقتی استکه همراه با صحنه اندیشه را برمیانگیزد تا درباره اسرار آفرینش تدبر و تفحصکند پس از آنکه ظواهر و نماهای بیرونی را ورانداز میکند.
صحنه دوم، صحنه شب و روز استکه پیاپی یکدیگر میآیند. با نظم و نظام شگفتی این یکی آن یکی را میپوشاند. این هم جای تامّل و تفکر در صحنههای طبیعت است. چه آمدن شب و رفتن روز، یا دمیدن بامداد و زدودن شب، انس و الفت از تاثیر آن در حس و شعور میکاهد، ولی دراصل خود یکی از شگفتیهای شگرف است، برایکسیکه مردگی و خاموشی انس و الفت را از خود به دور افکند، و آن را با حس و شعور بیدار و هوشیاری پذیره شود و بنگردکه تکرار روزگاران را جامد و راکد نگردانده باشد ... نظم و نظام دقیقی کهگردشکرات از آن تخطی نمیکند خودش جای دقت است و انسان را به تامّل و تفکر درباره قانون این جهان، و اندیشیدن درباره قدرت نوآفرینی میخواند که این جهان را اداره میکند و با عنایت و رعایت خویش میگرداند:
(فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
بیگمان در این (آفرینش شگرف و فرمانروائی سترگ و نمایش شگفت هستی) نشانههائی (واضح و آشکار بر قدرت آفریدگار) است، برای آنان که میاندیشند (و سرسری از کنار عجائب و غرائب نمیگذرند).
در اینجا همچنین اندکی میایستیم و به تقابلهای هنری صحنه مینگریم، پیش از اینکه بگذریم و به چیزهای فرای آن بپردازیم ... تقابلهائی که میان کوههای محکم و استوار، و رودبارهای جاری و ساری، و میان نرینه و مادینهای که در همه درختان وگیاهان، و میان شب و روز است. گذشته از اینها تقابلهائی که میان صحنه سراسر زمین و صحنه آسمان پیشین است، دو صحنهای که میل یکدیگر در صحنه کیهانی بزرگی استکه آن دو را درضمن خود میگیرد و از مجموعه آن دو فراهم میگردد.
آنگاه قلمموی نوآفرین به سایه زدن چهره زمین میپردازد و آن را با خطهائی رنگآمیزی میکند که بسی باریکتر از خطهای درشت نخستین است، و کلیاتی را مینمایاند که دقیقتر و لطیفتر ازکلیات سابق است:
(وَفِی الأرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الأکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
در روی زمین، قطعه زمینهائی در کنار هم قرار دارد (که خاک هریک بایسته محصولی و جنس هرکدام شایسته منظوری است) و تاکستانها و کشتزارها و نخلستانهای یک پایه و دو پایه در آن موجود است که هرچند با یک نوع آب سیراب میگردند، اما برخی را از لحاظ طعم بر برخی دیگر برتری میدهیم. بیگمان در این (اختلاف استعداد خاکها و جوراجوری درختها و گیاهها و دگرگونیهای میوهها و طعم آنها) نشانههائی (بر قدرت خدا) برای کسانی است که عقل خویش را بکار میگیرند.
این صحنههای زمینی، بسیاری از مردمان در میان ما هستندکه ازکنار آنها میگذرند و حتی در آنان علاقه نگریستن بدانها را برنمیانگیزند! وقتی این صحنهها در انسان تاثیر میکنندکه انسان به زندگی فطری و سرشتی برگردد و با جهانیکه خودش تکهای از آن است پیوند پیدا کند. آخر انسان از این جهان جدا گردیده است تا آن را وارسی نماید و درباره آن بیندیشد، و سپس در آن فرو رود و آمیزه آن شود.
(وَفِی الأرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ).
در روی زمین، قطعه زمینهائی در کنار هم قرار دارد (که خاک هریک بایسته محصولی و جنس هرکدام شایسته منظوری است).
قطعه زمینهائی است با نشانهها و علامتهای متعدد. اگر چنین نبود روشن نمیشدکه «قطعهها» است. همه قطعهها اگر مثل هم میبود یک قطعه بشمار میآمد ... در میان قطعهها یکی خاک خوب و سبز و خرم و حاصلخیز است. آن دیگری شورهزار و بیحاصل و برکت است. تکهای خشک و لمیزرع است. قطعهای سنگلاخ و سفت است... هریک از اینها هم دارای انواع و الوان و مراتبی است ... برخیها آباد و سرشار است. بعضیها کشتزار شاداب و دارای خاک زنده است.
جاهائی دورافتاده و برهوت و دارای خاک مرده است. جاهائی سیراب و جاهائی تشنه است. و ... و ... و ... همه اینها و آنها هم مجاور و متصل به هم هستند. این پسوده ژرف نخستین در خط و خطوط تفصیلی است ... آنگاه تفصیلهائی به دنبال آنها میآید:
(وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ).
تاکستانهائی ....
(وَزَرْعٌ).
و کشتزارهائی ....
(وَنَخِیلٌ).
و نخلستانهائی ....
اینها نمایانگر سه نوع از روئیدنیها هستند. درختان مویکه از داربستها و اشیاء دیگر بالا میروند. درختان خرما بلندبالا و طولانی میشوند. کشتزارها اعم از دانهها وگلها و چیزهائی شبیه آنها ... اینها چیزهائی هستندکه مناظرگوناگون و رنگارنگی را پدید میآورند، و مکان خالی تابلوی طبیعت را پر میکنند، و بیانگر شکلهایگوناگون روئیدنیها هستند.
آن یکی نخلها است. یک پایه و دو پایه هستند. برخیها تک درخت بوده و برخیها دوتنه ویا چند تنه بوده و از زیر دارای ریشههای مشترکی هستند. همه اینها:
(یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ) .
با یک نوع آب سیراب میگردند.
و خاک آنها یکی است، و لیکن میوهها دارای طعمها و مزههای مختلفی هستند:
(وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الأکُلِ) .
برخی را از لحاظ طعم بر برخی دیگر برتری میدهیم. آیا بدون آفریدگار ادارهکننده صاحب اراده، این و آن انجام میپذیرند؟! چه کسی از ما طعمها و مزههای گوناگونی ازگیاهان یک قطعه زمینی را نچشیده باشد؟ چند نفر از ما هستندکه بدانگونه نگریسته باشندکه این قرآن خردها ودلها را متوجه آنکرده است؟ بدین سبب و با توجه به همچون چیزهائی استکه قرآن همیشه نو میماند. زیرا قرآن با منظرهها و صحنههای موجود در جهان و در درون انسان، احساسات بشر را از نو برمیانگیزد و تازه میگردند، منظرهها و صحنههائیکه هیچ انسانی در عمر محدود خود، و همه انسانها در عمر محدودشان، نمیتوانئد برشمارند و شمارشکنند.
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
بیگمان در این (اختلاف استعداد خاکها و جوراجوری درختها و گیاهها و دگرگونیهای میوهها و طعم آنها) نشانههائی (بر قدرت خدا) برای کسانی است که عقل خویش را بکار میگیرند.
برای بار سوم در برابر تقابلهای هنری در تابلو میایستیم و در قطعه زمینهای همجوار و مختلف به تماشای آنها مینشینیم. درختان خرمای یک پایه و دوپایه و مزههای جوراجور آنها را مینگریم، و کشتزارها و نخلستانها و تاکستانها را میبینیم.
روند قرآنی از اینگشت وگذار شگرف و هراسانگیز درکرانههای فراخ جهان برمیگردد، تا از حال قومی مردمان را به شگفت اندازدکه همه این نشانهها در کرانههای هستی دلهایشان را بیدار نمیگرداند، و خردهایشان را آگاه و هوشیار نمیسازد، و از فراسوی آنها اداره کردن ادارهکننده و قدرت آفریننده برایشان جلوهگر نمیآید. انگار خردهایشان در غل و زنجیر است، ودلهایشان در بند اسیر است. این است خردها و دلهای آنان آزاد و رها نمیگردد تا درباره آن چنان آیهها و نشانههائی به تامّل و تفکر بپردازد:
(وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَئِذَا کُنَّا تُرَابًا أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ الأغْلالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ).
(ای پیغمبر! از چیزی) اگر باید در شگفت بمانی، شگفتانگیز (ترین چیز) سخن ایشان است که میگویند: آیا هنگامی که خاک شدیم، آیا دوباره (زنده میگردیم و) آفرینش تازهای پیدا میکنیم؟ آنان کسانیند که به پروردگارشان ایمان ندارند، و غلها و زنجیرها به گردنهایشان میافتد و دوزخیانند و در آتش جاودانه میمانند.
واقعا عجیب است و جای شگفت استکه مردمانی پس از مشاهده این عجائب و غرائب جهان بگویند:
(أَئِذَا کُنَّا تُرَابًا أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ) .
آیا هنگامی که خاک شدیم، آیا دوباره (زنده میگردیم و) آفرینش تازهای پیدا میکنیم؟.
کسیکه این جهان بزرگ را آفریده است، و بدین نحو آن را گردانده است و اداره کرده است، بر زنده گرداندن مردمان در رستاخیز نوین توانا است. بلکهکفر میورزند و آفریدگار خود را نمیپذیرند، آفریدگاری که ایشان را آفریده است و کار و بارشان را چرخانده است و ادارهکرده است. غلها و زنجیرها بر خردها و دلهایشان است. کیفرشان نیز غلها و زنجیرها خواهد بود که بهگردنهایشان خواهد افتاد، تا هماهنگی میان غلها و زنجیرهای دل و غلها و زنجیرهایگردن برقرار شود. سزایشان آتش دوزخ خواهد بودکه جاودانه در آن خواهند ماند. آنان همه این ارکان و اصول انسان را بیکاره و بیفائده کردهاند، ارکان و اصولیکه به خاطر آنها خدا انسان را مکرم و معزز میدارد، و سر در نشیب دنیا نهادهاند و سرنگون به دنیا افتادهاند، این استکه در آخرت با فرجام وکیفر سر در نشیبی و سرنگونی رویاروی میگردند، این فرجام وکیفر، زندگی پستتر و بدتر از زندگی دنیای ایشان است، زندگی پست و بدیکه داشتهاند و اندیشه و شعور و احساس را در آن بیکاره و بیفائده کردهاند و از آنها سودی نبردهاند و طرفی برنبستهاند.
اینگونه مردمانکسانیندکه در شگفت هستند از اینکه خدا ایشان را دوباره زندهکند و آفرینش تازهای پیدا کنند. از این شگفت ایشان، بایدکه شگفتکرد. ایشان شتابان از تو میخواهندکه عذاب خدا را هرچه زودتر بدیشان برسانی، بجای اینکه هدایت خدا را بطلبند و رحمت او را بجویند:
(وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ).
(ای پیغمبر! گمراهی، مشرکان را بدانجا کشانده است که آنان تمسخرکنان) از تو بخواهند که بدی (و بلائی که از سوی خدا ایشان را از آن میترسانی) پیش از خوبی (و نعمتی که از سوی خدا بدیشان مژده آنرا میرسانی) بدانان رسد!.
آنان همانگونه که به کرانههای جهان نمینگرند و پند نمیگیرند، و نشانههای پراکنده خدا در آسمان و زمین را نمیبینند، ایشان به جایگاههائی که گذشتگان در آنجاها نقش زمین شدهاند و مرده اند نمینگرند و مهلکههای آنانی را نمیبینند که درخواست کردهاند عذاب خدا هرچه زودتر بدیشان برسد و بدیشان رسیده است، و آنان را به عنوان مثال عقوبت شدید برجای گذاشته است، تا کسانیکه بعد از ایشان میآیند از ایشان عبرت بگیرند:
(وَقَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ).
و حال آن که عذابهای درهم کوبنده و خوارکننده قبل از ایشان بوده است و (بر سر گذشتگان آمده است و طومار حیات افراد کافر چون ایشان را درهم نوردیده است).
آنان حتی از سرنوشت نیاکانشان بیخبر و ناآگاه هستند. سرنوشت نیاکانشان نمونهای از عقوبت شدید و مجازات سخت بوده است و عبرت آیندگان گردیده است.
(إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ).
پروردگار تو نسبت به مردم با وجود ستمهائی که (با انجام گناه به خود) میکنند بخشنده است (و در عذابشان شتاب روا نمیدارد).
خدا نسبت به بندگان خود مهربان است، حتی اگر هم مدت زمانی ستمکرده باشند. خدا درگاه مغفرت را برایشان باز نگاه میدارد تا از راه توبه داخل آن شوند. ولیکنکسانی را هم به عقاب و عذاب شدیدگرفتار میسازدکه بر بزهکاریها و زشتیها و پلشتیها اصرار و پافشاری میکنند، و از درگاه باز به داخل اتاق مغفرت نمیروند.
(وَإِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقَابِ).
و پروردگار تو دارای کیفر سخت است (و عقوبت او در انتظار گناهکارانی است که در انجام معاصی پافشاری میکنند و از راه اهریمن به راه خدا برنمیگردند و از نیکیها اندوختهای برنمیبندند).
روند قرآنی در اینجا مغفرت خدا را بر عذاب خدا مقدم میدارد، در مقابل این غافلان و بیخبرانی که عذاب را پیش از هدایت با شتاب میخواهند. تا فرق عظیم و شگرفیکه میان خیریکه خدا برای ایشان میخواهد، و میان شریکه ایشان آن را برای خود میخواهند، روشنگردد و به در افتد. و از فراسوی اینکار، کوری بینش وکوری دل، و بر سر درافتادن و واژگون شدن ایشان، روشن شود، بر سر درافتادن و واژگون شدنیکه سزاوار افتادن به ژرفای دوزخ است.
آنگاه روند قرآنی در به شگفت انداختن دیگران ازکار و بار اینگونه مردمان به پیش میرود، مردمانیکه این همه آیات و نشانههای جهانی را درک و فهم نمیکنند، و نشانه و آیه دیگری را میخواهندکه خدا آن را بر پیغمبر خود نازلگرداند. بلی فقط یک آیه و نشانه! در حالیکه سراسر جهان پیرامونشان آیه و نشانه است:
(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ).
کافران میگویند: کاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمّد را برای ما ثابت میکرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده میشود، ما را قانع نمیکند. تازه اگر ما را قانع هم بکند، ما تنها چیزهائی را میپسندیم که خودمان پیشنهاد میکنیم. ای محمّد!) تو تنها بیمدهندهای (و پیغمبری، و بر رسولان پیام باشد و بس). و هر ملتی راهنمائی (از میان سائر پیغمبران) دارد (و تو نوظهور و بیسابقه نمیباشی).
آنان خارقالعادهای را میطلبند. خوارق عادات هم از وظائف پیغمبر نبوده و جزو تخصص او نیست. خدا استکه خوارق عادات را با پیغمبر میفرستد، هر زمان که حکمت خدا ببیند همچون خارقالعادهای یا خوارق عاداتی.لازم است.
(إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ).
(ای محمّد!) تو تنها بیمدهندهای (و پیغمبری، و بر رسولان پیام باشد و بس).
تو بیمدهنده و روشنگر هستی. کار تو کار پیغمبران پیش از تو است. خداوند پیغمبران خود را به سوی مردمان فرستاده است تا ایشان را هدایت و راهنمانی کنند.
(وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ).
و هر ملتی راهنمائی (از میان سائر پیغمبران) دارد (و تو نوظهور و بیسابقه نمیباشی).
معجزات و خوارق عادات هم واگذار به خدا است، و کار و بار آن در دست ادارهکننده جهان و بندگان است.
*
بدین وسیله گردش نخستین در آفاق وکرانهها و پیروهای آنها به پایان میآید، تا روند قرآنی گردش تازهای را در ناحیه دیگری بیاغازد، ناحیه درونها و احساسها و زندهها:
(اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِیضُ الأرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ. عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ. سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ. لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ).
خدا میداند که هر زنی (در شکم خود) چه چیز حمل میکند (و بار او پسر یا دختر است، و وضع جسمانی و روحانی، و کیفیت و کمیت استعدادها و نیروهای بالقوه در او چگونه است). و میداند که رحمها از چه چیز میکاهند و بر چه چیز میافزایند (و فعل و انفعالاف دوران عادی و قاعدگی و آبستنی آنها چگونه بوده و زمان حاملگی و زایمان چه وقت و چقدر و بر چه منوال است). و هر چیز در نزد او به مقدار و میزان است (و از اندازه معین و حساب مشخص برخوردار است). خدا آگاه از جهان پنهان (از دید و دانش مردمان) و آگاه از جهان دیدنی (و آشکار در برابر چشم و علم ایشان) است، و بزرگوار و والا است. کسی که از شما سخن را پنهان میدارد، و کسی که سخن را آشکارا میسازد، و آن که خویشتن را در شب مخفی مینماید، و آن که در روز (به دنبال کار خود) روان میگردد، (برای خدا بیتفاوت و) یکسان میباشند (و خداوند از اوضاع و احوال و رفتار و کردارتان، هرگونه که بوده و هرجا و هر زمان که باشد آگاه است). انسان دارای فرشتگانی است که به (نوبت عوض میشوند و) پیاپی از روبرو و از پشت سر (و از همه جوانب دیگر، او را میپایند و) به فرمان خدا از او مراقبت مینمایند. خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد (و ایشان را از بدبختی به خوشبختی، از نادانی به دانائی، از ذلت به عزت، از نوکری به سروری، و ... و بالعکس نمیکشاند) مگر این که آنان احوال خود را تغییر دهند، و (این سنت جاری در اسباب و مسببات ظاهری است، ولی) هنگامی کهخدا بخواهد بلائیرابهقومیبرساند هیچکسو هیچ چیز نمیتواند آن را (از ایشان) برگرداند، و هیچ کس غیر خدا نمیتواند یاور و مددکار آنان شود.
عقل حیران میگردد و بر جای خود دهان باز میماند و بر خود میلرزد هنگامیکه این پسودههای ژرف را در تصویر مییابد، و این آهنگها و نواهای موسیقی شگفت و شگرف را در تعبیر میشنود. حیران میگردد و دهان باز میماند وقتیکه دانش خدا را میپاید و موارد و مواقع آن را دنبال مینماید. وقتیکه میبیند دانش یزدان چنین پنهان در رحمها را پیجوئی میکند، و راز نهان در سینهها را دنبال مینماید، و جنبش آهسته و آرامی را میپایدکه در بخشی از شب صورت میپذیرد، و هر پنهانشونده و هر رونده و هر پچپچ کننده و هر آشکارا صحبتکنندهای را زیر نظر میدارد و آگاه از آنها است. همه اینها زیر ذرهبین دانش خدا عیان بوده و پرتوی از دانش او بر آنها میافتد، و فرشتگان محافظ انسان را میپایند، و نیتها و خاطرههای درون او را سرشماری مینمایند و خوب و بد او را مینگارند ... هان! چه هراسانگیز است! هراس متواضعانهای استکه نفس انسان از آن جز به یزدان نمیتواند پناه ببرد! و جز در پناه یزدان نمیتواند بغنود و آرام و آسوده شود ... مومن به خدا قطعا میداندکه دانش وآگاهی خدا همه چیز را فرامیگیرد. امّا تاثیر این مسالهکلی در حس و شعور با تاثیر یک یک جزئیات این مساله قابل مقایسه نیست، همانگونهکه روند قرآنی برخی از آنها را در این تصویر شگفت عرضه میکند و نشان میدهد.
هر مساله تجریدی و جداگانهای، و هر حقیقتکلی و یکجائیکه درنظرگرفته شودکجا و اینگفتار یزدان کجا:
(اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِیضُ الأرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ).
خدا میداند که هر زنی (در شکم خود) چه چیز حمل میکند (و بار او پسر یا دختر است، و وضع جسمانی و روحانی، و کیفیت و کمیت استعدادها و نیروهای بالقوه در او چگونه است). و میداند که رحمها از چه چیز میکاهند و بر چه چیز میافزایند (و فعل و انفعالات دوران عادی و قاعدگی و آبستنی آنها چگونه بوده و زمان حاملگی و زایمان چه وقت و چقدر و بر چه منوال است). و هر چیز در نزد او به مقدار و میزان است (و از اندازه معین و حساب مشخص برخوردار است).
وقتی مرغ خیال به پرواز درمیآید و هر مادهای را در این جهان دنبال میگیرد ... جهانی که بسیگسترده و فراخ است ... هر مادهای ... هر مادهای که درکوخهای روستاها یا در داخل چادرهای بیاباننشینان است ... هر مادهایکه در روستاها یا در شهرها است ... هر مادهای که در خانهها و غارها و شکافها و سوراخها و بیشهها است ... مرغ خیال وقتیکه تصور میکندکه دانش خدا مشرف بر هر حملی در رحمهای این مادهها است، و نظاره میکند هر قطره خونی راکه در این رحمها میکاهد یا میافزاید، واله و سرگردان میشود.
هر مساله تجریدی و جداگانهای، و هر حقیقت کلی و یکجائیکه درنظرگرفته شودکجا و اینگفتار یزدان کجا:
(سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ. لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ - مِنْ أَمْرِ اللَّهِ).
کسی که از شما سحن را پنهان میدارد، و کسی که سخن را آشکارا میسازد، و آن که خویشتن را در شب مخفی مینماید، و آن که در روز (به دنبال کار خود) روان میگردد، (برای خدا بیتفاوت و) یکسان میباشند (و خداوند از اوضاع و احوال و رفتار و کردارتان، هرگونه که بوده و هرجا و هر زمان که باشد آگاه است). انسان دارای فرشتگانی است. که به (نوبت عوض میشوند و) پیاپی از روبرو و از پشت سر (و از همه جوانب دیگر، او را میپایند و) به فرمان خدا از او مراقبت مینمایند.
هنگامیکه مرغ خیال به پرواز درمیآید و دنبال میکند هرگفته درگوشی و پچ و پچی را، و هرگفته آشکار و بلندی را، و تعقیب میکند هرچه راکه پنهان میشود و هرچه راکه میرود و بهگوشه وکناری میخزد، آن هم در این جهان فراخ شگفتانگیز و هراسانگیز ... و تصور میکندکه دانش خدا از پیش و از پس میپاید هریک از اینها را، و در لحظه لحظه شب وروز هر چیزی راکه بدینها برسد و یا از اینها سر بزند، به سود یا زیان آنها میگیرد و مینگارد) واله و سرگردان میشود.
پسودههای نخستینکه درباره آفاق وکرانههای شگفت و شگرف هستی است، بزرگتر و سترگتر و عمیقتر و ژرفتر از این پسودههای واپسین نیستندکه درباره ژرفاهای درون و غیب پنهان و ناشناختههای رازهای نهان در وجود انسان است. این پسودهها همتای آن پسودهها در جولانگاه تقابل و تناظر، یعنی در مساله برابری و همگونی است.
به چیزی از زیبائیهای تعبیر و تصویر این آیات میپردازیم:
(اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِیضُ الأرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ).
خدا میداند که هر زنی (در شکم خود) چه چیز حمل میکند (و بار او پسر یا دختر است، و وضع جسمانی و روحانی، و کیفیت و کمیت استعدادها و نیروهای بالقوه در او چگونه است). و میداند که رحمها از چه چیز میکاهند و بر چه چیز میافزایند (و فعل و انفعالات دوران عادی و قاعدگی و آبستنی آنها چگونه بوده و زمان حاملگی و زایمان چه وقت و چقدر و بر چه منوال است). و هر چیز در نزد او به مقدار و میزان است (و از اندازه معین و حساب مشخص برخوردار است).
هنگامیکه روند قرآنی علم و آگاه از کاهش و افزایش نهانیهای رحمها را به تصویر میکشد، به دنبال آن پیروی میزند مبنی بر اینکه همه چیز در پیشگاه خدا به مقدار و میزان است. هماهنگی میان واژه مقدار و اندازه و میان کاهش و افزایش آشکار است. سراسر مساله هم ازلحاظ موضوع دارای ربط و پیوند با برگشت دادن آفرینش و زنده گرداندن انسانها دارد. همچنین از لحاظ شکل و صورت دارای ربط و پیوند با چیزی استکه بعد از آن میآید. آن چیز آب استکه در میان درهها و دشتها «به اندازه لازم» در سیلاب و در مقدار، روان میگردد ... همچنین میانکاهش و افزایش همان تقابلی استکه در فضای سوره بهطور کلیموجوداست.
(عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ).
خدا آگاه از جهان پنهان (از دید و دانش مردمان) و آگاه از جهان دیدنی (و آشکار در برابر چشم و علم ایشان) است، و بزرگوار و والا است.
واژه «کبیر: بزرگوار» و واژه «متعالی: والا» هر دو تا پرتو خود را بر صفحه حس و شعور انسان می اندازند. ولیکن به تصویرکشیدن هچون پرتوی با واژگان دیگری مشکل است. هیچ آفریده پدیدآمدهای نیست مگر اینکه در آن عیب و نقصی استکه او راکوچک میکند. درباره آفریدهای از آفریدگان یزدان کبیر گفته نمیشود، یا دربارهکاری از کارها کبیر گفته نمیشود، و یا درباره عملکردی از عملکردهاکبیر ذکر نمیگردد، مگر اینکه همینکه خدا ذکر شدکوچک و ناچیز جلوهگر میآید ... همچنین است «متعالی» ... آیا چیزی گفتم؟ نه ... هیچ مفسر دیگری هم در برابر «الکبیر المتعال» نایستاده است و دم برنیاورده است!
(سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ).
کسی که از شما سخن را پنهان میدارد، و کسی که سخن را آشکارا میسازد، و آن که خویشتن را در شب مخفی مینماید، و آن که در روز (به دنبال کار خود) روان میگردد، (برای خدا بیتفاوت و) یکسان میباشند (و خداوند از اوضاع و احوال و رفتار و کردارتان، هرگونه که بوده و هرجا و هر زمان که باشد آگاه است).
تقابل در عبارت آشکار است. چیزی که ما را نگاه میدارد واژه «سارب: رونده. در اینجا مراد کسی است که خود را ظاهر میسازد و به دنبالکار خویش روان میگردد» است. با پرتویکه این واژه دارد بیانگر معنی بر عکس معنی خود نیز میباشد. پرتو آن پرتوی است نهان، یا نزدیک به نهان است. سارب به معنی رونده است. در این واژه، حرکت مقصود استکه در مقابل پنهان گردیدن قرار دارد. این ظرافت در طنین این واژه و در پرتو آن در اینجا مراد و مقصود است تا فضا تیره و تار نگردد، فضای دانش لطیف ودقیق و نهان و روان به دنبال چنین پنهان، و آگاه از رازها و رمزها، و مطلع از آنکه خویشتن را در شب مخفی میدارد، و باخبر از فرشتگانیکه دیده نمیشوند و آدمی را میپایند و کردار وگفتار او را ضبط مینمایند و از مصائب و بلایا و اشیاء و اشخاصیکه خدا بخواهد وی را حفظ مینمایند. روند قرآنی واژهای را برگزیده استکه معنی تقابل را باکمک مستخفی -یعنی: بسیار خویشتن را پنهانکننده -میرساند، ولیکن نرم و لطیف و تا اندازهای پنهان و نهان!
(لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ).
انسان دارای فرشتگانی است که به (نوبت عوض میشوند و) پیاپی از روبرو و از پشت سر (و از همه جوانب دیگر، او را میپایند و) به فرمان خدا از او مراقبت مینمایند.
فرشتگان نگهبانیکه هر انسانی را دنبال میکنند، و هر دررونده و هر درشونده و هرچه راکه بر دلگذرد و بر دل رود، ثبت و ضبط میکنند، و به فرمان یزدان به انجام وظیفه میپردازند، روند قرآنی از اینها صفتی و شناختی بیان نمیدارد، و پیش از این راجع بدانها چیزی نمیگوید. تنها چیزیکه میگوید این است:
(مِنْ أَمْرِ اللَّهِ).
به فرمان خدا ... به خاطر فرمان خدا.
ما نمیپردازیم به اینکه: چه چیزند؟ صفات آنها چیست؟ چگونه دنبال میکنند و پی میگیرند؟ کجا خواهند بود؟ ... فضای نهان و هراس و پیجوئی راکه روند قرآنی رنگآمیزی کرده است و آراسته است به هم نمیزنیم و از میان نمیبریم. آنچه در اینجا مراد است همین است. تعبیر به اندازه خود به میان آمده است وگفته شده است. اینگونه بایسته و شایسته هم به گزاف انجام نگرفته است و روی ننموده است. هرکس که کمترین آشنائی با فضاهای تعبیر داشته باشد، میترسد از اینکه این فضای پیچیده را با توضیح و تفصیل خود پریشان و نابسامانکند.
(إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ).
خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد (و ایشان را از بدبختی به خوشبختی، از نادانی به دانائی، از ذلت به عزت، از نوکری به سروری، و ... و بالعکس نمیکشاند) مگر این که آنان احوال خود را تغییر دهند.
خدا فرشتگان نگاهبان و مراقب را به فرمان خود در پی مردمان روان میدارد تا هر تغییری را بپایند و دیدهبانی نمایند که مردمان در دل و درونشان و در احوال و اوضاعشان پدید میآورند. آنگاه خدا تصرف و عملکرد خود را طبق آن تغییر درباره ایشان روا میدارد. چه خدا نعمتی و ثروتی یا ناداری و نقمتی را تغییر نمیدهد، و عزت یا ذلتی را دگرگون نمینماید، و مکانت و منزلتی یا توهین و تحقیری را دگرگون نمیسازد ... مگر زمانیکه مردمان احساسات و درک و فهم و اعمال و افعال و واقعیت زندگانیشان را تغییر دهند. آن وقت یزدان سبحان طبق تغییراتیکه درونهایشان وکارهایشان پیدا کرده است، چیزی را تغییر میدهد که نصیبشان یاگریبانگیرشان بوده است، هرچندکه خدا میداند چه خواهند بود و چه خواهند کرد، پیش از اینکه چنین بشوند و حنین بکنند. ولیکن آنچه نصیبشان یاگریبانگیرشان میشود بر چیزی مترتب میگرددکه از ایشان سر میزند، و با توجه به مردمان از حیث زمان، دنبالهرو و پیامد عملکردشان میشود.
این حقیقتی استکه مسئولیت سنگینی را بر دوش انسانها میگذارد. این چیزی استکه خواست خدا مقتضی آن بوده است و سنت خدا بر آن جاری و روان گردیده است. اینکه مشیت خدا درباره انساها مترتب شود برتصرف و عملکرد انسانها و سنت خدا درباره ایشان روان وکارگر شود بدان اندازهکه آنان با رفتار و کردارشان در معرض سنت خدا قرار میگیرند، نص قرآنی در این باره صریح و آشکار است و جای تاویل و تفسیر ندارد. درکنار مسئولیت، دلیل بزرگداشت این آفریدهای را به همراه داردکه مشیت یزدان خواسته است که او با کار و عملکردی که دارد ابزار اجرای مشیت خدا درباره خودشگردد.
پس از بیان این قاعده، روند قرآنی حالت قومی را به تصویر میکشدکه به سوی بدی تغییر پیدا کردهاند و خدا نیز بدی بدیشان رسانده است. برحسب مفهوم آیه پیدا استکه آنان نیت خود را از بد به بدتر تغییر دادهاند و یزدان برای ایشان بدی اراده فرموده است:
(وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ).
هنگامی که خدا بخواهد بلائی را به قومی برساند هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند آن را (از ایشان) برگرداند، و هیچ کس غیر خدا نمیتواند یاور و مددکار آنان شود.
روند قرآنی در اینجا این طرف را برجسته نشان میدهد و آشکارا مینمایاند بدون اینکه آن طرف دیگر را هویدا و پیدا سازد، زیرا در اینجا روند قرآنی ازکسانی صحبت میکندکه بدی را با شتاب پیش از خوبی میخواهند و در فرارسیدن بلا عجله دارند! در آنجا مغفرت را بر عذاب مقدم داشته است تا غفلت ایشان را آشکار و نمایان کند. امّا در اینجا تنها فرجام بد ایشان را آشکار و نمایان میسازد، تا آنان را بترساند و از زمانی هراسناکگرداندکه عذاب خدا را از ایشان برطرف نمیسازد و بازنمیدارد - وقتیکه طبق نیتیکه در درونشان است سزاوار عذاب شوند -و از دست انتقام خدا مصون و محفوظ نمیکند و یاری و کمکشان نمینماید هیچ یاور و مددکاری.
*
سپس روند قرآنی در ناحیه دیگریکه متصل به ناحیهای استکه ما در آن بودیمگردش تازهای را میآغازد، ناحیه تازهایکه منظرههای طبیعت و احساسات درون انسان در آن است، منظرهها و احساسهائیکه تودرتو و هماهنگ هستند در شکل و سایهروشن و آوا. بیم و هراس و لابه و تلاش و هراس بر این ناحیه خیمه میزند، و نفس انسان در آن به دیدهبانی و حذر مینشیند و متاثر و منفعل میشود:
(هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ. وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَیُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَنْ یَشَاءُ وَهُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللَّهِ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ. لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلا فِی ضَلالٍ. وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ. قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ لا یَمْلِکُونَ لأنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلا ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الأعْمَى وَالْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ.).
(قدرت خدا در گستره هستی پدیدار، و آثار آن در همه جا آشکار است). او است که آذرخش آسمان را به شما مینماید که هم باعث بیم و هم مایه امید شما میگردد. و نیز ابرهای سنگین بار را (با تبخیر آبهای تلخ و شیرین اقیانوسها و دریاها و رودبارها) پدید میآورد. و رعد (مانند همه چیز فرمانبردار یزدان است و با صدائی که از آن میشنوید، با زبان حال)، و فرشتگان از هیبت و عظمت یزدان، (به زبان قال)، حمد و ثنای خدا را میگویند. و خدا صاعقهها را روان میسازد و هرکس را که بخواهد بدانها گرفتار میکند. در حالی که (کافران این همه نشانههای دال بر وجود خدا را در گوشه و کنار جهان مشاهده میکنند، خوب نمیاندیشند و) آنان درباره خدا (و توانائی او در امر زنده گرداندن و جزا دادن) به مجادله میپردازند، و خدا دارای قدرتی بیانتهاء و کیفری سخت و دردناک است. خدا است که شایسته نیایش و دعا است. کسانی که جز او دیگران را به یاری میخوانند، به هیچ وجه دعاهایشان را اجابت نمینمایند و کمترین نیازشان را برآورده نمیکنند. آنان (که غیر خدا را به فریاد میخوانند، و بجای آفریدگار از آفریدگان برآوردن نیازهایشان را درخواست مینمایند) به کسی میمانند که (بر کنار آبی دور از دسترس نشسته باشد و) کف دستهایش را باز و به سوی آب دراز کرده باشد (و آن آب را به سوی خود بخواند) تا آب به دهان او برسد، و هرگز آب به دهانش نرسد. دعای کافران (و پرستش ایشان) جز سرگشتگی و بیهودهکاری نیست. آنچه در آسمانها و زمین است -خواه ناخواه -خدای را سجده میبرد (و در برابر عظمت او سر تسلیم و تکریم فرود میآورد). همچنین سایههای آنها (که همچون خود آنها از نظم و نظام دقیق و فرمانبرداری شگفت برخوردارند) بامدادان و شامگاهان در مقابلش به سجده میافتند (و پیوسته در برابر اراده باری کرنش میبرند. ای محمّد! به مشرکان) بگو: چه کسی پروردگار آسمانها و زمین است؟ (و آنها را میگرداند و میپاید؟ جواب درست را برای آنان بیان کن و) بگو: الله. بگو: آیا جز خدا اولیاء (و معبودهائی) برای خود برگزیدهاید (و بدانها تمسک جستهاید) که برای خودشان (چه رسد به شما) سودی و زیانی ندارند؟ بگو: آیا کور (که شمائید) و بینا (که مومنانند) برابرند؟ یا این که تاریکیها (که پرستشهای کورکورانه شما است) و نور (که هدایت خدا و ارمغان مومنان است) یکسان است؟ یا این که (شدت گمراهی آنان را بدانجا کشانده است که) برای خدا انبازهائی قائل میشوند که (به گمان ایشان) آنها همچون خدا دست به آفرینش یازیدهاند (و آفریدههائی همچون آفریدههای خدا دارند) و این است که کار آفرییش (و تشخیص آفریدههای ایشان از آفریدههای خدا) بر آنان مشتبه و مختلط گشته است؟ (که چنین نیست). بگو: خدا آفریننده همه چیز است و او یکتا و توانا (بر انجام آفرینش و چرخش هستی) است.
رعد و برق و ابر، صحنههای شناخته شدهای هستند. همچنین صاعقههائی که گاهی در این صحنهها است، خودش به تنهائی صحنههای موثری در نفس انسان است، چه در نفسکسانی که درباره سرشت آنها زیاد میدانند، و چه در نفس کسانی که درباره سرشت آنها کم میدانند، و درباره خدا هیچ چیزی نمیدانند. روند قرآنی در اینجا این صحنهها راگرد میآورد، و بدانها فرشتگان و سایهها و تسبیح و تقدیس و سجود و بیم و امید را میافزاید، و دعای درست و دعائی را اضافه مینماید که پذیرفته یا ناپذیرفته میماند. بدانها هیئت و سیمای دیگری را ضمیمه میگرداند: هیئت و سیمای غمزده و بلازدهایکه آب را میطلبد. کف دستهایش را باز میکند تا به آب برسد، و دهانش را میگشاید تا از آن آب قطرهای دریافت دارد.
اینها همه در نص قرآنی اتفاقی یا بهگزاف و ناسنجیده جمع نمیآید. بلکه همهگرد میآیند تا جملگی سایههای خود را بر صحنه بیندازند، و صحنه را در فضای بیم و هراس، و مراقبت و مواظبت، و بیم و امید فرواندازند، آن هم در روند قرآنیکه سلطه و غلبه و سود و زیان رساندن منحصر به فرد یزدان را به تصویر میکشد، و انبازهای ادعائی را نفی میکند، و هراس از عاقبت شرک به خدا را پیش چشم ترسیم مینماید.
(هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ).
او است که آذرخش آسمان را به شما مینماید که هم باعث بیم و هم مایه امید شما میگردد.
خدا آنکسی استکه این پدیده جهانی را به شما نشان میدهد، پدیدهایکه از سرشت دنیائی به وجود میآید که خدا آن را بدین شیوه ویژه آفریده است، و خصائص و ظواهری بدان بخشیده است. از جمله آنها برقی است که خدا آن را برابر قانون خود به شما نشان میدهد. از آن برق میترسید، چون اعصاب را به تکان درمی آورد، وگاهی به صاعقه تبدیل میشود.گاهی هم از سیلابی بیم میدهدکه خانهبرانداز و ویرانگر است، و در پرتو تجربه بدان آشنا هستید. همچنین به خیر و برکت آن همگاهی چشم امید میبندید، چون چه بسا بارانی به دنبال داردکه ریزنده و زندهکننده زمینهای مرده است و در رودبارها جاری میگردد.
(وَیُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ) .
و ابرهای سنگین بار را (با تبخیر آبهای تلخ و شیرین اقیانوسها و دریاها و رودبارها) پدید میآورد.
خدا آنکسی استکه ابرهای سنگین بار را پدید میآورد -سحاب: ابرها، اسم جنس جمعی است و مفرد آن سحابه: ابر، است -سنگین بار از آب است. برابر قانون خدا در آفرینش این جهان و بافت و ساختار آن، ابرها تشکیل میشوند، و بارانها میبارند. اگر خدا آفرینش جهان را بدین نحو قرار نمیداد، ابرها تشکل نمیشدند و بارانها نمیباریدند. آگاهی از چگونگی تشکیل ابرها و چگونگی بارش بارانها،کمترین چیزی از زیبائی و دلانگیزی این پدیده جهانی نمیکاهد، و کمترین نقصی به دلالت و مفهوم آن نمیرساند. ابرها برابر بافت و ساختار جهانی ویژهای تشکیل میشوند، بافت و ساختاریکهکسی جز خدا آن را پیریزی نکرده است و نساخته است. ابرها برابر قانونی تشکیل میشوندکه حاکم بر این بافت و ساختار است، وکسی از بندگان این قانون را پدیدار نکرده است. همچنین جهان، خود را نیافریده است، و قانون حاکم بر جهان خود به خود پدیدار نگردیده است.[2]
رعد سومین پدیده فضای باران و برق و رعد است ... این صدای بلند طنینانداز، اثری از آثار جهانی است که یزدان آن را پدید آورده است. این صدا پژواکی است و از زمره ساختارهای یزدان در این جهان است. این صدا حمد و سپاس و تقدیس و تسبیح قدرتی است که این نظم و نظام و دم و دستگاه را ساخته است. همانگونهکه هر ساختار زیبای استواری به زبان حال به تقدیس و تسبیح سازنده خود میپردازد، و با جمال و استحکامیکه از سازنده خویش به یادگار دارد، حمد و سپاس او را اعلان میدارد ... چهبسا مدلول و مفهوم بدون واسطه «یسبح: ذکر میکند و سپاس میگوید» عملکرد باشد. عملکرد رعد هم «یسبح: به ذکرش در خروش است» میباشد ... ولی دلی داندکهگوش است ... این غیبی راکه یزدان ازانسان پنهانکرده است و از دائره دانش او درنوردیده است باید که انسانها آن را تصدیقکنند و تسلیم فرموده خدا باشند. آخر آنان از کار و بار این جهان و ازکار و بار دستگاه وجودی خودشان چندان چیزی نمیدانند. آنچه میدانند قطره به دریا، و غباری به هوا است!
تعبیر قرآنی با نص، تسبیح رعد را حمد نامیده است. این هم به پیروی برنامه تصویری قرآنی در مثل همچون روند قرآنی استکه نشانهها و سیماها و حرکات و سکنات حیات را به صحنههای صامت و ساکت هستی میدهد تا آنها را در صحنه شرکت دهد با همان جنبش وکنشیکه از جنس همان جنبش وکنش سراسر شرکتکنندگان در صحنه است -همانگونهکه درکتاب: التصویر الفنی فیالقرآن، در این باره به تفصیل سخنگفتهام و توضیح دادهام - صحنه در اینجا صحنه زندگان در فضای طبیعی است. در این صحنه فرشتگان هم هستندکه با هول و هراس از یزدان به تسبیح و تقدیس او میپردازند. در این صحنه فراخواندن و بهکمک طلبیدن نیز وجود دارد، فراخواندن و به کمک طلبیدن انبازها. در این صحنه نموده شده استکه مشرک دو کف دست خویش را برای آب بارکرده است تا آب را به دهان خود برساند، ولی آبی به دهان او نمیرسد ... در این صحنه فراخوان و پرستشگر و جنبان، رعد به منزله زندهای شرکت میکند و با صدای خود به تسبیح و دعا میپردازد. سپس فضای ترس و هراس وتسبیح و تقدیس و رعد و برق و ابرهای سنگین بار،کامل میگردد ...کامل میگردد با صاعقههائیکه خدا روانه میدارد و به هرکسکه بخواهد اصابت میکنند. صاعقهها پدیدههای طبیعی ناشی از ساختار و بافت جهان بر این روال و منوال است. خدا صاعقهها را گاهیگریبانگیرکسانی میفرمایدکه نیات درون خود را تغییر دادهاند و سزاوار این شدهاندکه یزدان مهلتشان ندهد و تازیانه صاعقه را بر سرشان فرود آورد، چون خدا میداندکه در مهلت دادن بدانان هیچ خیر و خوبی نیست.
جای تعجب است در این هول و هراس رعد و برق، و درگیر و دار تسبیح و تقدیس رعد برای حمد و ثنای خدا، و در این احوال و اوضاعیکه فرشتگان از ترس و هراس یزدان به ذکرش در خروش هستند، و در لابلای غرش صاعقههاکه بیانگر خشم خدا است ... در پیچ و تاب این هول و هراس، صداهای انسانهائی بلند میشود که به جدال و ستیز میپردازند درباره خدا، صاحب همه این نیروها، و برانگیزنده همه این صداهائیکه از فریادهای هر جدال و ستیزی و حیله و نیرنگی بلندتر و برتر است:
(وَهُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللَّهِ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ) .
آنان درباره خدا (و توانائی او در امر زنده گرداندن و جزا دادن) به مجادله میپردازند، و خدا دارای قدرتی بیانتهاء و کیفری سخت و دردناک است!.
بدین شکل صداهای ضعیف خفه میشود در بحبوحه گرداب این هول و هراسیکه با دعاکردن و دست نیاز برداشتن و غرش رعد و فریادهای گوشخراش طنینانداز صاعقهها، پاسخ داده میشود و به هم میآمیزد، اموریکه همه دال بر وجود خدایند -خدائی که آنان درباره او به جدال و ستیز میپردازند -و بیانگر وحدانیت یزدان و رویکرد تسبیح و تقدیس و حمد و سپاس همگان بدو است و بس، اعم از بزرگترین پدیدههای جولانگاه جهان، و فرشتگانیکه از ترس و هراس یزدان به تسبیح و تقدیس او مشغولند -ترس و هراس در این جولانگاه نوا و تاثیر خاص خود را دارد - صداهای ضعیف انسانهائیکه به جدال و ستیز درباره خدای بسیار توانا نشستهاند کجا و این پدیدهها و آفریدههای شگفت و شگرف جهانکجا؟!
آنان درباره خدا به جدال و ستیز میپردازند و انبازهائی بدو نسبت میدهند و آن انبازها را با خدا به کمک و یاری میطلبند و فریاد میدارند و حال اینکه تنها خدا را بهکمک طلبیدن و به فریاد خواندن حق است، و هر به کمک طلبیدنی و به فریاد خواندن دیگری باطل است و بیهوده میرود، و به کمکطلبنده و به فریاد خواننده از اینکار خود جز رنج و زحمت بهرهای نمیبرد:
(لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلا فِی ضَلالٍ).
خدا است که شایسته نیایش و دعا است. کسانی که جز او دیگران را به یاری میخوانند، به هیچوجه دعاهایشان را اجابت نمینمایند و کمترین نیازشان را برآورده نمیکنند. آنان (که غیر خدا را به فریاد میخوانند، و بجای آفریدگار از آفریدگان برآوردن نیازهایشان را درخواست مینمایند) به کسی میمانند - که (بر کنار آبی دور از دسترس نشسته باشد و) کف دستهایش را باز و به سوی آب دراز کرده باشد (و آن آب را به سوی خود بخواند) تا آب به دهان او برسد، و هرگز آب به دهانش نرسد. دعای کافران (و پرستش ایشان) جز سرگشتگی و بیهودهکاری نیست.
صحنه در اینجا گویا و جنبان و پویا و اسفانگیز است ... چه فقط یک دعا و به فریاد خواندن حق است و بس. این دعا و به فریاد خواندن درست است و پذیرفته میگردد و بدان پاسخ داده میشود. این هم به فریاد خواندن و به کمک طلبیدن خدا و روکردن بدو و اعتماد و تکیه بر او و درخواست یاری و مدد و رحمت و هدایت از او است. هر به فریاد خواندن و بهکمک طلبیدن و روکردن و اعتماد و تکیهکردن و درخواست یاری و مدد و رحمت و هدایت دیگری، باطل و بیهوده و ناروا و بر باد است ... آیا حالکسانی را میبینیدکه بجای خدا انبازها را به فریاد میخوانند؟ بنگرید این یکی از آنان است: حسرتزده تشنهای استکه بازوان خود را دراز میکند وکف دستهابش را باز مینماید. دهانش باز است و به فریاد میخواند. آب را میطلبد تا به دهانش برسد ولی آب به دهانش نمیرسد. خودش هم پس از تلاشکردن و حسرت خوردن و رنج بردن به آب دسترسی پیدا نمیکند. همچنین است دعایکافرانی که خدای یگانه را نمیپذیرند، بدان هنگامکه انبازها را فریاد میدارند:
(وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلا فِی ضَلالٍ).
دعای کافران (و پرستش ایشان) جز سرگشتگی و بیهودهکاری نیست.
در چه فضائی این شخصیکه به فریاد میخواند و لهله میزند، به قطرهای از آب دسترسی پیدا نمیکند؟ در فضای رعد و برق و ابرهای سنگین باری که به فرمان یزدان یگانه چیره و توانا حرکت میکنند.
در زمانیکه این اشخاص ناکام و مایوس بجز خدا انبازها و خداگونههائی را برمیگزینند، و رجا و دعای خود را متوجه ایشان میسازند، در همان زمان هرکه و هرچه در جهان است در برابر یزدان خشوع و خضوع میکنند و سرتعظیم فرود میآورند. همگان محکوم و فرمانبردار اراده او هستند، و در برابر قانون خدا کرنش میبرند و برابر آن حرکت میکنند. آنانکه از ایشان مومنند از روی طاعت و ایمان خضوع و خشوع میکنند. آنانکه از ایشان غیرمومنند از روی ناچاری و واداشتن خضوع و خشوع میکنند. چه هیچکسی نمیتواند بر اراده خدا بشورد، و بیرون از دائره قانونی زندگیکندکه یزدان برای زندگی وضع فرموده است:
(وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ).
آنچه در آسمانها و زمین است -خواه ناخواه -خدای را سجده میبرد (و در برابر عظمت او سر تسلیم و تکریم فرود میآورد). همچنین سایههای آنها (که همچون خود آنها از نظم و نظام دقیق و فرمانبرداری شگفت برخوردارند) بامدادان و شامگاهان در مقابلش به سجده میافتند (و پیوسته در برابر اراده باری کرنش میبرند).
از آنجاکه فضا فضای عبادت و دعا و به فریاد خواندن است، روند قرآنی از خشوع و خضوع در برابر مشیت یزدان به سجده بردن تعبیر میکند. چه سجده بردن بالاترین رمز بندگیکردن است. سپس به خودکسانی که در آسمانها و زمین هستند، سایههای ایشان را نیز همراه میکند و میافزاید. سایههای ایشان را در بامدادان و در شامگاهان بدان هنگام که پرتوها پائین میآیند و ملایم میشوند و سایهها امتداد پیدا میکنند و دراز میگردند. سایهها را با پیکرههای مردمان همراه و ضمیمه میکند در سجدهکردن و خشوع و خضوع نمودن و فرمان بردن. در اصل این حقیقت است و حقیقت دارد، چه سایهها تابع پیکرهها است. سپس این حقیقت پرتو خود را بر صحنه میاندازد، به ناگاه صحنه شگفتی به وجود میآید، و سجدهها از پیکرهها و سایهها مزدوج و دو تا میگردد! و سراسر جهان هستی با تمام پیکرهها و سایههائیکه در آن است به زانو میافتد وکرنش میبرد، چه از راه ایمان و چه از راه غیرایمان. همه و همه برای یزدان سجده میبرند ... آن اشخاص مایوس و ناامید، در این حال و احوال خداگونهها را بجای خدا فرامیخوانند و به یاری و کمک میطلبند!
در فضای این صحنه شگفت، خدا پرسشهای تمسخرامیزی را از ایشان میکند و ریشخندشان میسازد. چه در همچون فضائی شایسته ایشان جز به تمسخرگرفتن و ریشخندکردن نیست:
(قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ لا یَمْلِکُونَ لأنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلا ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الأعْمَى وَالْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ).
(ای محمّد! به مشرکان) بگو: چه کسی پروردگار آسمانها و زمین است؟ (و آنها را میگرداند و میپاید؟ جواب درست را برای آنان بیان کن و) بگو: الله. بگو: آیا جز خدا اولیاء (و معبودهائی) برای خود برگزیدهاید (و بدانها تمسک جستهاید) که برای خودشان (چه رسد به شما) سودی و زیانی ندارند؟ بگو: آیا کور (که شمائید) و بینا (که مومنانند) برابرند؟ یا این که تاریکیها (که پرستشهای کورکورانه شما است) و نور (که هدایت خدا و ارمغان مومنان است) یکسان است؟ یا این که (شدت گمراهی آنان را بدانجا کشانده است که) برای خدا انبازهائی قائل میشوند که (به گمان ایشان) آنها همچون خدا دست به آفرینش یازیدهاند (و آفریدههائی همچون آفریدههای خدا دارند) و این است که کار آفرینش (و تشخیص آفریدههای ایشان از آفریدههای خدا) بر آنان مشتبه و مختلط گشته است؟ (که چنین نیست). بگو: خدا آفریننده همه چیز است و او یکتا و توانا (بر انجام آفرینش و چرخش هستی) است. هرکه در آسمانها و زمین است تحت قدرت و اراده خدا قرار دارد، چه راضی باشد و بپسندد، و چه ناراضی باشد و نپسندد. از ایشان بپرس:
(مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ).
چه کسی پروردگار آسمانها و زمین است؟.
این پرسش برای آن نیستکه بدان پاسخ دهند. چه روند قرآنی قبلا پاسخ داده است. بلکه برای این است که پاسخ راگویا بشنوند همانگونهکه آن را هویدا دیدهاند:
(قُلِ اللَّهُ).
بگو: خدا.
باز هم از ایشان بپرس:
(أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ لا یَمْلِکُونَ لأنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلا ضَرًّا).
آیا جز خدا اولیاء (و معبودهائی) برای خود برگزیدهاید (و بدانها تمسّک جستهاید) که برای خودشان (چه رسد به شما) سودی و زیانی ندارند؟.
از ایشان پرسش استنکاری بکن. چه آنان عملا آن چنان اولیاء و معبودهائی را برگرفتهاند. از ایشان پرسش کن، هر چند مساله روشن است، و فرق میان حقّ و باطل پیدا است، بدان گونه روشن و پیدا است که فرق میان کور و بینا، و فرق میان تاریکیها و نور پیدا است. در ذکر کور و بینا اشاره بدیشان و به مومنان است. کوری است که آنان را باز می دارد از دیدن حق واضح ظاهری که هرکس که در آسمانها و زمین است اثر آن را احساس میکند. در ذکر تاریکیها و نور اشاره به حال ایشان و حال مومنان قرار دارد. چه تاریکیهائیکه مانع دیدن و مشاهدهکردن میشود همان چیزهائی استکه آنان را از درک و فهم حق روشن و آشکار بازمیدارد و درهم میپیچد.
یا این انبازهائی که شما آنها را بجای خدا برگرفتهاید، آفریدههائی را آفریدهاند همچون آفریدههائی که خدا آنها را آفریده است، و بر این مردمان همچون آفریدههائی با چنان آفریدههائی همسان و آمیزه همدیگر گردیدهاند، و لذا نمیدانند کدامها از زمره آفریدههای خدا هستند، و کدامها آفریده انبازها میباشند؟ اگر چنین باشد آنان معذورند در این که انبازهائی را برگرفتهاند، چه انبازها از صفات خدا برخوردارندکه قدرت بر آفرینش است، قدرتیکه در پرتو آن معبود مستحق عبادت میشود؛ و بدون آن شبههای نیست در اینکه استحقاق عبادت و شایستگی پرستش را ندارد.
این ریشخند تلخ و تمسخر تندی در حق مردمانی است که همه چیز را آفریده خدا میبینند، و میدانندکه این گونههای ادعائی چیزی را نیافریدهاند و چیزی را نمیآفرینند، و بلکه خود آنها هم آفریده هستند. با وجود همه اینها این مردمان مشرک آنها را میپرستند و برای آنها بدونکمترین شک و شبههای کرنش میبرند و به پرستش آنها میپردازند. این کارشان نابخردانهترین و فرومایهترین چیزی استکه عقلها از راه اندیشه به درک و فهم آن میرسند.
پیرویکه بر این تمسخر دردناک و ریشخند گزنده می آید و جای پرخاشی و ستیزی باقی نمیگذارد، پس از این پرسش است:
(قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ) .
بگو: خدا آفریننده همه چیز است و او یکتا و توانا (بر انجام آفرینش و چرخش هستی) است.
او یکتا در آفرینش است، و یکتا در توانائی و چیرگی است -چیرگی که بالاترین درجه سلطه و قدرت است - بدین منوال مساله انبازها در سرآغاز سوره با سجده کسانیکه در آسمانها و زمین هستند و با سجده سایههایشان - خواه ناخواه - برای خدا، احاطه میشود. در پایان این مساله چیرگی و غلبهای استکه هر چیزی در زمین یا در آسمان در برابرش به خشوع و خضوع میافتد ... پیش از آن هم رعدها و برقها و صاعقهها درگرفته بود، و تسبیحها و تقدیسها و حمدها و ثناها از روی ترس یا به امیدی انجام پذیرفته بود ... بسکجا است دلیکه در برابر این هول و هراس تاب ایستادن داشته باشد و پایدار بماند، مگر دلیکه نابینا باشد و در تاریکیها کورکورانه زندگی کند تا آنگاه که نابودی او را درمییابد و مرگ او را در آغوش میگیرد؟!
پیش از اینکه این ناحیه را بدرودگوئیم و بار سفر بربندیم، به تقابلهائی نظر میاندازیمکه در شیوه اداء و نحوه بیان است. تقابلهائیکه میان «خوف و طمع» و میان برق رباینده و ابرهای سنگینبار است. در اینجا «ثقال: سنگین بار»گذشته از اشاره به آب، در صفت تقابل با برق سریع رباینده، شرکت دارد. میان تسبیح رعد برای حمد و سپاس خدا، و میان تسبیح فرشتگان از روی بیم و هراس از یزدان، تقابل وجود دارد. میان به فریاد خواندن و کمک طلبیدن درست، و میان به فریاد خواندن وکمک طلبیدن نادرستیکه تلاش در آن هدر میرود، تقابل وجود دارد. میان آسمانها و زمین، و میان سجده بردن خواه ناخواهکسانیکه در آنها هستند، و میان پیکرهها و سایهها، و میان بامدادن و شامگاهان، و میانکور و بینا، و میان تاریکیها و نور، و میان آفریننده چیره و توانا و انبازهائیکه چیزی را نمیآفرینند و برای خود مالک سودی و زیانی نیستند، تقابل وجود دارد ... بدین منوال و بر این روال، روند قرآنی برابر برنامه و مطابق شیوه خود، با دقت چشمگیر و درخشش دلربا و هماهنگی شگفت، به پیش میرود.
*
آنگاه با روند قرآنی به پیش میرویم. روند قرآنی مثالی برای حق و مثالی برای باطل میآورد. مثالی برای به فریاد خواندن وکمک طلبیدن باقی و برجا و برای دعوتگذرا و برباد رونده میآورد. مثالی هم برای خیر و خوبی آرام، و برای شر و بدی توفنده ذکر میکند. مثالیکه در اینجا آورده شده است نمایانگر قدرت خدای یگانه توانا و چیره است، و بیانگر تصرف و تدبیر آفریدگار ادارهکننده اندازه نگاهدار اشیاء است. این هم از جنس صحنههای طبیعی است، صحنههائیکه روند قرآنی در فضای آن به پیش میرود.
(أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَابِیًا وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثَالَ).
خداوند از (ابرهای) آسمان، آب فرو میباراند و درهها و رودخانهها هریک به اندازه گنجایش خویش (برای رویش گیاهان و بهرهوری درختان، از آب آن) در خود میگنجانند، و روی این سیلابها، کفهای زیاد و بیسودی قرار میگیرد. همچنین است آنچه از طلا و نقره و غیره جهت تهیه زینتآلات روی آتش ذوب مینمایند، کفهائی همانند کفهای آب برمیآورد - پروردگار برای حق و باطل چنین مثالی میزند -امّا کفها، (بیسود بوده و هرچه زودتر) دور انداخته میشود، ولی آنچه برای مردم نافع است در زمین ماندگار میگردد. خداوند این چنین مثالی میزند. (عقائد باطل، همسان کف و خس و خاشاک روی آب و بالای فلزات است که هرچه زودتر از میان میرود، ولی ادیان حقیقی آسمانی، چون آب و طلا و نقره سودمند و ماندگار میباشد).
فرود آوردن آب از آسمان، تا بدانجا که درهها و دشتها را سیلاب فرو میگیرد، هماهنگ با فضای رعد و برق و ابرهای سنگین بار در صحنه پیشین است؛ وگوشهای از صحنه جهانی همگانی را تشکیل میدهد، صحنهای که در فضای آن مسالهی سوره و موضوعات آن اتفاق میافتد و روی میدهد. فرود آوردن بارانها نیز دال بر قدرت خدای یگانه چیره توانا است ... هچنین سیلابهائیکه در این درهها و دشتها جاری میشود و هرکدام به اندازهگنجایش و شرایط و ظروف توان و نیاز خود آب را در خود جای میدهند، بر تدبیر و تقدیر آفریدگارگواهی میدهند، و بیانگر اداره کردن جهان توسط یزدان و اندازهگیری و اندازه نگاهداری هر چیزی به مقدار لازم در سراسرکیهان است، و این مساله همگواه بر وجود خدا است، و یکی از مسائلی استکه سوره بدانها میپردازد ... هم این و هم آن نیز جز چهارچوبی برای مثالی نیستکه خداوند آن را برای مردمان بزند، مثالیکه از خود دنیای دیدنی ایشان آورده میشود، و درباره چیزهائی استکه بیخبر از کنار آنها میگذرند و نگاهی بدانها نمیاندازند.
آب از آسمان فرود میآید. در درهها و دشتها جاری میشود. در راه به خس و خاشاک برمیخورد. به شکل کف روی آبها روان میگردد تا بدانجاکهکف آب را در مواقعی میپوشاند. این کف انباشته و باد کرده و پفیده میگردد ... ولیکن هرچه هست خس و خاشاک است. آب در زیر آن ساکت و آرام روان است. ولیکن همان آبی استکه خیر و برکت و زندگی به همراه دارد ... فلزاتیکه ذوب میگردند تا از آنها زیورآلات ساخته شود، همچون طلا و نقره، و یا ظرفها و یا ابزارهای سودمند برای زندگی تهیهگردد، همچون آهن و سرب ... اینها نیز همچون آب هستند. آمیزهها و خلطها بر سر فلزات میافتند. گاهی اصل فلزات در زیر آنها پنهان و ناپیدا میگردند. ولیکن آمیزهها و خلطها ناپاک و بیفائده هستند و دور انداخته میشوند، و فلزات خالص و پاک برجای میمانند.
این مثال، مثال حق و باطل در این زندگی است. باطل رو میآید و بالا میرود و باد میکند و پفیده میشود و برآمده میگردد، ولیکن بعد از آن کفی یا خس و خاشاکی بیش نخواهد بود و هرچه زودتر دور افکنده و پرت میشود، نه از حقیقی برخوردار است و نه پیوستگی و پیوندی میان اجزاء آن است. حق آرام و پایدار میماند. چه بسا برخیها گمان برند دیگر حق خون از بدنش رفته است و فسرده است یا فروکشکرده است و به دل زمین خزیده است یا هدر رفته است و ضائعگردیده است و یا مرده است. ولیکن حق در زمین باقی و پایدار است، بسان آبیکه زندگی میبخشد و زنده میگرداند، و همانند فلز خالصی استکه به مردمان سود میرساند.
(کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثَالَ).
خداوند این چنین مثالهائی را میزند.
و این چنین فرجامهای به فریاد خواندنها و بهکمک طلبیدنها، و اعتقادات و باورداشتها، و اعمال و اقوال را بیان و مقرر میدارد. او خدای یگانه چیره و توانا است. او خدائی استکه جهان و زندگی را اداره میکند و امور آن را میگرداند. او خدائی استکهکاملا آگاه از ظاهر و باطن و حق و باطل و باقی و زائل است.
هرکس فرمان خدا را بپذیرد دارای عاقبت نیک و سرانجام پسندیده و پاداش خوب است. و هرکس فرمان خدا را نپذیرد به هول و هراسی میافتدکه اگر یکی از آنان هرچه در زمین است و همانند آن متعلق بدو باشد میخواهد همگی را برای رهائی خود پرداختکند، ولی نمیتواند خود را رها سازد. محاسبه سختی دارندکه ایشان را بدحال و پریشان میگرداند. دوزخ در میان است و جایگاه ایشان است، و چه بد جایگاهی است!:
(لِلَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَالَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ أُولَئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ).
(انسانها در مسیر زندگی دو گروهند: دستهای به راه یزدان میروند، و دستهای به راه شیطان). کسانی که پاسخ نمیگویند، (عاقبت بسیار بد و دردناکی دارند و) اگر همه چیزهائی که در زمین است و همانند آنها از آن ایشان باشد و همگی را برای رهائی خود (از عذاب دوزخ) پرداخت کنند (از آنان پذیرفته نمیگردد و از عذاب آن رهائی میسر نمیشود). آنان حساب بدحال کنندهای دارند و جایگاهشان دوزخ است، و چه بد جایگاهی است!.
کسانیکه دعوت پروردگار خود را پاسخ میگویند با کسانیکه دعوت پروردگار خود را پاسخ نمیگویند، تقابل دارند. و عاقبت نیک و سرانجام پسندیده و پاداش خوب، با عذاب و عقاب بد، و با دوزخ و جایگاه بد، تقابل دارد ... بنا بر سبک و شیوهکلی سوره، و طریقه و نحوه مستمر بیان مطالب و مقاصد سوره، این تقابلها مراعاتگردیده است.
1- قرآن نه تنها معتقد به زوجیت درگیاهانو جانداران است، بلکه معتقد به زوجیت در همه اشیاء اعم از نباتو جمادو حیوان است. (نگا: ذاریات/49، یس/36). (مترجم)
2- جهان هستی پنج بیلیون سال یا شش بیلیون سال پیش یکباره در بیگبانگ اولیه پدید آمده است و در عرض نیم ساعت سر و سامان پذیرفته است ... و ... برای پیدایش تصادفی یک ذره پروتئین ٢٤٣ ˆ١٠ سال زمان لازم است!.. (نگا:کتابالله،تالیف سعید حوّی،ترجمه مترجم).