تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

لیست سوره ها از تفسیر راستین(ترجمه‌ی: تیسیر الکریم الرحمن)

  • تفسیر سوره‌ی فاتحه 1399/10/02 17:47
    مکی و ٧ آیه است. ﴿ بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ١ ﴾ « به نام خداوند بخشندۀ مهربان ». ﴿ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢ ﴾ « ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است ». ﴿ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٣ ﴾ « بخشندۀ مهربان است ». ﴿ مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ٤ ﴾ « صاحب روز جزا است ». ﴿ إِیَّاکَ نَعۡبُدُ...
  • تفسیر سوره‌ی بقره 1399/10/02 17:46
    مدنی و ۲۸۶ آیه است. آیه ۵-۱: ﴿ الٓمٓ١ ذَٰلِکَ ٱلۡکِتَٰبُ لَا رَیۡبَۛ فِیهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِینَ٢ ﴾ « الف. لام. میم. این کتابی است که هیچ شکی در آن نیست و راهنمای پرهیزگاران است ». ﴿ ٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَیۡبِ وَیُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ٣ ﴾ « آن کسانی که به جهان پنهان باور دارند...
  • تفسیر سوره‌ی آل عمران 1399/10/02 17:45
    مدنی و ۲۰۰ آیه است. آیه‌ی ۶-۱: ﴿ الٓمٓ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ٢ ﴾ [آل عمران: ۱-۲]. « الف. لام. میم جز «الله» معبود بر حق دیگری نیست. زنده و پایدار و پابرجا است ». ﴿ نَزَّلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِیلَ٣ ﴾ [آل عمران:...
  • تفسیر سوره‌ی نساء 1399/10/02 17:45
    مدنی و ۱٧۶ آیه است . آیه‌ی ۲-۱: ﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا کَثِیرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِی تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَیۡکُمۡ رَقِیبٗا١ ﴾ [النساء: ۱].« ای مردم...
  • تفسیر سوره‌ی مائده 1399/10/02 17:44
    مدنی و ۱۲۰ آیه است. آیه‌ی ۱: ﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَوۡفُواْ بِٱلۡعُقُودِۚ أُحِلَّتۡ لَکُم بَهِیمَةُ ٱلۡأَنۡعَٰمِ إِلَّا مَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ غَیۡرَ مُحِلِّی ٱلصَّیۡدِ وَأَنتُمۡ حُرُمٌۗ إِنَّ ٱللَّهَ یَحۡکُمُ مَا یُرِیدُ١ ﴾ [المائدة: ۱].« ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! به پیمان‌ها و قراردادها وفا کنید....
  • تفسیر سوره‌ی انعام 1399/10/02 17:39
    مکی و ۱۶۵ آیه است. آیه‌ی ۲-۱: ﴿ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ ٱلظُّلُمَٰتِ وَٱلنُّورَۖ ثُمَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ یَعۡدِلُونَ١ ﴾ [الأنعام: ۱].« ستایش خداوندی را که آسمان‌ها و زمین را آفریده، و تاریکی‌ها و روشنا‌ی‌ها را پدید آورده‌ است، با این همه کسانی که به پروردگارشان...
  • تفسیر سوره‌ی اعراف 1399/10/02 17:39
    مکی و ۲۰۶ آیه است. آیه‌ی ٧-۱: ﴿ الٓمٓصٓ١ ﴾ [الأعراف: ۱].« الف لام، میم، صاد ». ﴿ کِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَیۡکَ فَلَا یَکُن فِی صَدۡرِکَ حَرَجٞ مِّنۡهُ لِتُنذِرَ بِهِۦ وَذِکۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ٢ ﴾ [الأعراف: ۲].« (این) کتابی است که به‌سوی تو فرستاده شده است، پس نباید هیچ تنگی و شک و اشتباهی در رابطه با آن در دل تو باشد، تا...
  • تفسیر سوره‌ی انفال 1399/10/02 17:38
    مدنی و ٧۵ آیه است . آیه‌ی ۴-۱: ﴿ یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡأَنفَالِۖ قُلِ ٱلۡأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَصۡلِحُواْ ذَاتَ بَیۡنِکُمۡۖ وَأَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ١ ﴾ [الأنفال: ۱].« ترا از غنایم جنگی می‌پرسند، بگو: غنیمت‌ها از آنِ خدا و پیامبر است، پس، از خدا بترسید...
  • تفسیر سوره‌ی توبه 1399/10/02 17:38
    مدنی و ۱۲٩ آیه است . آیه‌ی ۲-۱: ﴿ بَرَآءَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦٓ إِلَى ٱلَّذِینَ عَٰهَدتُّم مِّنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١ ﴾ [التوبة: ۱].« (این) بیزاریِ خداوند و پیامبرش از مشرکانی است که شما با آنان پیمان بسته‌اید ». ﴿ فَسِیحُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُمۡ غَیۡرُ مُعۡجِزِی ٱللَّهِ وَأَنَّ...
  • تفسیر سوره‌ی یونس 1399/10/02 17:37
    مکی و ۱۰۹ آیه است . آیه‌ی ۲-۱: ﴿ الٓرۚ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡحَکِیمِ١ ﴾ [یونس: ۱]. « الف - لام - را. این کتاب حکمت‌آمیز است ». ﴿ أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنۡ أَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ رَجُلٖ مِّنۡهُمۡ أَنۡ أَنذِرِ ٱلنَّاسَ وَبَشِّرِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنَّ لَهُمۡ قَدَمَ صِدۡقٍ عِندَ رَبِّهِمۡۗ قَالَ...
  • تفسیر سوره‌ی هود 1399/10/02 17:36
    مکی و ۱۲۳ آیه است. آیه‌های ۴-۱: ﴿ الٓرۚ کِتَٰبٌ أُحۡکِمَتۡ ءَایَٰتُهُۥ ثُمَّ فُصِّلَتۡ مِن لَّدُنۡ حَکِیمٍ خَبِیرٍ١ ﴾ [هود: ۱]. « الف لا را. این کتابی است که آیات آن استوار و محکم گردیده، سپس از سوی خداوند حکیم و آگاه تشریح و تبیین شده است ». ﴿ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَۚ إِنَّنِی لَکُم مِّنۡهُ نَذِیرٞ...
  • تفسیر سوره‌ی یوسف 1399/10/02 17:36
    مکی و ۱۱۱ آیه است. آیه‌های ۳-۱: ﴿ الٓرۚ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ١ ﴾ [یوسف: ۱]. « الف، لام، را. این آیه‌های کتاب روشن است ». ﴿ إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِیّٗا لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٢ ﴾ [یوسف: ۲]. « ما آن‌را (به صورت) کتاب خواندنی و (به زبان) عربی فرو فرستادیم باشد که شما دریابید ». ﴿ نَحۡنُ...
  • تفسیر سوره‌ی رعد 1399/10/02 17:35
    مدنی و ۴۳ آیه است. و گفته می‌شود مکی می‌باشد. آیه‌ی ۱: ﴿ الٓمٓرۚ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِۗ وَٱلَّذِیٓ أُنزِلَ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَ ٱلۡحَقُّ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یُؤۡمِنُونَ١ ﴾ [الرعد: ۱]. « الف، لام. میم، راء. این آیات کتاب (قرآن) است، و آنچه که از سوی پروردگارت به‌سوی تو نازل شده حق است، ولی بیشتر مردم...
  • تفسیر سوره‌ی ابراهیم 1399/10/02 17:35
    مکی و ۵۲ آیه است. آیه‌ی۳-۱: ﴿ الٓرۚ کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ لِتُخۡرِجَ ٱلنَّاسَ مِنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِ رَبِّهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَمِیدِ١ ﴾ [إبراهیم: ۱]. « الف. لام. راء. این کتابی است که آن را بر تو فرو فرستاده‌ایم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکی‌ها به‌سوی نور بیرون...
  • تفسیر سوره‌ی حجر 1399/10/02 17:35
    مکی و ۹۹ آیه است. آیه‌ی ۵-۱: ﴿ الٓرۚ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ وَقُرۡءَانٖ مُّبِینٖ١ ﴾ [الحجر: ۱]. « الف. لام. راء. این است آیات کتاب (خدا) و قرآن مبین و روشن‌گر ». ﴿ رُّبَمَا یَوَدُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوۡ کَانُواْ مُسۡلِمِینَ٢ ﴾ [الحجر: ۲]. « چه بسا کافران آرزو کنند که کاش مسلمان بودند ». ﴿ ذَرۡهُمۡ یَأۡکُلُواْ...
  • تفسیر سوره‌ی نحل 1399/10/02 17:34
    مکی و ۱۲۸ آیه است. آیه‌ی ۲-۱: ﴿ أَتَىٰٓ أَمۡرُ ٱللَّهِ فَلَا تَسۡتَعۡجِلُوهُۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ١ ﴾ [النحل: ۱]. « فرمان خداوند در رسیده، پس در آن شتاب مکنید. او پاک است و برتر از چیزهایی است که شریک او می‌سازید ». ﴿ یُنَزِّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ بِٱلرُّوحِ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ...
  • تفسیر سوره‌ی اسراء 1399/10/02 17:25
    مکی و ۱۱۱ آیه است. آیه‌ی ۱: ﴿ سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِیٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَیۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِی بَٰرَکۡنَا حَوۡلَهُۥ لِنُرِیَهُۥ مِنۡ ءَایَٰتِنَآۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ١ ﴾ [الإسراء: ۱]. « پاک و منزّه است آن (خدایی) که بندۀ خود را در شبی از مسجد الحرام به...
  • تفسیر سوره‌ی کهف 1399/10/02 17:24
    مکی و ۱۱۰ آیه است. آیه ۶-۱: ﴿ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ ٱلۡکِتَٰبَ وَلَمۡ یَجۡعَل لَّهُۥ عِوَجَاۜ١ ﴾ [الکهف: ۱]. « ستایش خداوندی را سزاست که کتاب را به بنده‌اش فرو فرستاده و در آن هیچگونه کژی و انحرافی قرار نداده است ». ﴿ قَیِّمٗا لِّیُنذِرَ بَأۡسٗا شَدِیدٗا مِّن لَّدُنۡهُ وَیُبَشِّرَ...
  • تفسیر سوره‌ی مریم 1399/10/02 17:24
    مدنی و ۹۸ آیه است. آیه‌ی ۱-۶: ﴿ کٓهیعٓصٓ١ ﴾ [مریم: ۱]. « کاف. ها. یا. عین. صاد ». ﴿ ذِکۡرُ رَحۡمَتِ رَبِّکَ عَبۡدَهُۥ زَکَرِیَّآ٢ ﴾ [مریم: ۲]. « (این) یادی است از مرحمت پروردگارت نسبت به بنده‌اش زکریا ». ﴿ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥ نِدَآءً خَفِیّٗا٣ ﴾ [مریم: ۳]. « آنگاه که پروردگارش را آهسته (و آرام) ندا کرد ». ﴿ قَالَ...
  • تفسیر سوره‌ی طه 1399/10/02 17:23
    مکی و ۱۳۵ آیه است. آیه‌ی ۱-۸: ﴿ طه١ ﴾ [طه: ۱]. « از جملۀ حروف مقطّعۀ قرآنی است که بسیاری از سوره‌ها بدان آغاز گشته‌اند، و نام پیامبر نمی‌باشد ». ﴿ مَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡقُرۡءَانَ لِتَشۡقَىٰٓ٢ ﴾ [طه: ۲]. « ما قرآن را بر تو نازل نکرده‌ایم که به رنج افتی ». ﴿ إِلَّا تَذۡکِرَةٗ لِّمَن یَخۡشَىٰ٣ ﴾ [طه: ۳]. « (آن را...
  • تفسیر سوره‌ی انبیاء 1399/10/02 17:22
    مکی و ۱۱۲ آیه است. آیه‌ی ۱-۴: ﴿ ٱقۡتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمۡ وَهُمۡ فِی غَفۡلَةٖ مُّعۡرِضُونَ١ ﴾ [الأنبیاء: ۱]. « برای مردم (هنگام) حسابشان نزدیک شده است، در حالی که آنان در غفلت و بی‌خبری روی گردانند » . ﴿ مَا یَأۡتِیهِم مِّن ذِکۡرٖ مِّن رَّبِّهِم مُّحۡدَثٍ إِلَّا ٱسۡتَمَعُوهُ وَهُمۡ یَلۡعَبُونَ٢ ﴾ [الأنبیاء: ۲]....
  • تفسیر سوره‌ی حج 1399/10/02 17:22
    گفته می‌شود که مکی است و عده‌ای نیز می‌گویند: مدنی می‌باشد و ۷۸ آیه است. آیه ۱-۲: ﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَیۡءٌ عَظِیمٞ١ ﴾ [الحج: ۱]. « ای مردم! از پروردگارتان بترسید، بی‌گمان زلزلۀ قیامت چیز بزرگی است ». ﴿ یَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ کُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ...
  • تفسیر سوره‌ی مؤمنون 1399/10/02 17:21
    مکی و ۱۱۸ آیه است. آیه‌ی ۱-۱۱: ﴿ قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١ ﴾ [المؤمنون: ۱]. « مسلّماً مؤمنان پیروز و رستگارند ». ﴿ ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ٢ ﴾ [المؤمنون: ۲]. « کسانی‌که در نمازشان فروتن و خاشع هستند ». ﴿ وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ٣ ﴾ [المؤمنون: ۳]. « و کسانی که از کردار بیهوده و...
  • تفسیر سوره‌ی نور 1399/10/02 17:21
    مدنی و ۶۴ آیه است. آیه‌ی۱: ﴿ سُورَةٌ أَنزَلۡنَٰهَا وَفَرَضۡنَٰهَا وَأَنزَلۡنَا فِیهَآ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖ لَّعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ١ ﴾ [النور: ۱]. « این سوره‌ای است که آن را نازل کرده، و آن‌را واجب نموده‌ایم، و آیه‌های روشنی در آن فرستاده‌ایم، شاید یادآور شوید و پند پذیرید ». ﴿ سُورَةٌ ﴾ یعنی این سوره‌ای مهم و...
  • تفسیر سوره‌ی فرقان 1399/10/02 17:20
    جمهور مفسرین بر این باورند که مکی است و ۷۷ آیه می‌باشد. آیه‌ی ۱-۲: ﴿ تَبَارَکَ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِیَکُونَ لِلۡعَٰلَمِینَ نَذِیرًا١ ﴾ [الفرقان: ۱]. « خجسته است خداوندی که فرقان (=جدا سازندۀ حق از باطل) را بر بنده خود (محمد ص ) نازل کرد تا برای جهانیان هشدار دهنده باشد ». ﴿ ٱلَّذِی لَهُۥ...
  • تفسیر سوره‌ی شعراء 1399/10/02 17:19
    جمهور مفسرین بر آنند که این سوره مکی است و۲۲۷ آیه می‌باشد. آیه‌ی ۱-۹: ﴿ طسٓمٓ١ ﴾ [الشعراء: ۱]. « طا. سین. میم ». ﴿ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ٢ ﴾ [الشعراء: ۲]. « این آیات کتاب مبین است ». ﴿ لَعَلَّکَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَکَ أَلَّا یَکُونُواْ مُؤۡمِنِینَ٣ ﴾ [الشعراء: ۳]. « شاید تو از آنکه آنان ایمان نمی‌آورند...
  • تفسیر سوره‌ی نمل 1399/10/02 17:18
    مکی و ۹۳ آیه است آیه‌ی ۱-۶: ﴿ طسٓۚ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡقُرۡءَانِ وَکِتَابٖ مُّبِینٍ١ ﴾ [النمل: ۱]. « طا. سین. این آیه‌های قرآن و کتاب روشنگر است ». ﴿ هُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ٢ ﴾ [النمل: ۲]. « هدایت و بشارتی برای مؤمنان است ». ﴿ ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ...
  • تفسیر سوره‌ی قصص 1399/10/02 17:16
    مکی و ۸۸ آیه است آیه‌ی ۱-۶: ﴿ طسٓمٓ١ ﴾ [القصص: ۱]. « طا، سین، میم ». ﴿ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ٢ ﴾ [القصص: ۲]. « این است آیه‌های کتاب روشنگر ». ﴿ نَتۡلُواْ عَلَیۡکَ مِن نَّبَإِ مُوسَىٰ وَفِرۡعَوۡنَ بِٱلۡحَقِّ لِقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٣ ﴾ [القصص: ۳]. « از خبر موسی و فرعون برای گروهی که باور دارند، به حق بر تو...
  • تفسیر سوره‌ی عنکبوت 1399/10/02 17:15
    مکی و ۶۹ است . آیه‌ی ۳-۱: ﴿ الٓمٓ١ ﴾ [العنکبوت: ۱]. « الف، لام، میم ». ﴿ أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن یُتۡرَکُوٓاْ أَن یَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا یُفۡتَنُونَ٢ ﴾ [العنکبوت: ۲]. « آیا مردم می‌پندارند که همینکه بگویند: ایمان آورده‌ایم به حال خود رها می‌شوند و آزمایش نمی‌گردند »؟. ﴿ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِینَ مِن...
  • تفسیر سوره‌ی روم 1399/10/02 17:14
    مکی و ۶۰ آیه است . آیه‌ی ۷-۱ : ﴿ الٓمٓ١ ﴾ [الروم: ۱]. « الف، لام، میم ». ﴿ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢ ﴾ [الروم: ۲]. « رومیان شکست خوردند ». ﴿ فِیٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَیَغۡلِبُونَ٣ ﴾ [الروم: ۳]. « در نزدیکترین سرزمین. و آنان پس از شکستشان پیروز خواهند شد ». ﴿ فِی بِضۡعِ سِنِینَۗ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ...
  • تفسیر سوره‌ی لقمان 1399/10/02 17:14
    مکی و ۳۴ آیه است آیه‌ی ۵-۱ : ﴿ الٓمٓ١ ﴾ [لقمان: ۱]. « الف، لام، میم ». ﴿ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡحَکِیمِ٢ ﴾ [لقمان: ۲]. « این آیه‌های کتاب حکمت‌آمیز است ». ﴿ هُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّلۡمُحۡسِنِینَ٣ ﴾ [لقمان: ۳]. « هدایت و رحمتی است برای نیکوکاران ». ﴿ ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَهُم...
  • تفسیر سوره‌ی سجده 1399/10/02 17:13
    مکی و ۳۰ آیه است آیه‌ی ۳-۱ : ﴿ الٓمٓ١ ﴾ [السجدة: ۱]. « الف لام میم ». ﴿ تَنزِیلُ ٱلۡکِتَٰبِ لَا رَیۡبَ فِیهِ مِن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢ ﴾ [السجدة: ۲]. «( این) کتابی است که از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است (و) هیچ شکی در آن نیست، پروردگار جهانیان است ». ﴿ أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۚ بَلۡ هُوَ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ...
  • تفسیر سوره‌ی احزاب 1399/10/02 17:13
    مدنی و ۷۳ آیه است . آیه‌ی ۳-۱ : ﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا١ ﴾ [الأحزاب: ۱]. « ای پیامبر! از خدا پروا بدار، و از کافران و منافقان اطاعت مکن، بی‌گمان خداوند آگاه (و) دارای حکمت است ». ﴿ وَٱتَّبِعۡ مَا یُوحَىٰٓ إِلَیۡکَ مِن...
  • تفسیر سوره‌ی سبأ 1399/10/02 17:13
    مکی و ۵۴ آیه است . آیه‌ی ۲-۱ : ﴿ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِی ٱلۡأٓخِرَةِۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡخَبِیرُ١ ﴾ [سبأ: ۱]. « ستایش خداوندی راست که تمام آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ اوست و ستایش در آخرت نیز او را سزاست و او فرزانۀ آگاه است ». ﴿ یَعۡلَمُ...
  • تفسیر سوره‌ی فاطر 1399/10/02 17:12
    مکی و ۴۵ آیه می‌باشد . آیه‌ی ۲-۱ : ﴿ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ جَاعِلِ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ رُسُلًا أُوْلِیٓ أَجۡنِحَةٖ مَّثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۚ یَزِیدُ فِی ٱلۡخَلۡقِ مَا یَشَآءُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١ ﴾ [فاطر: ۱]. « ستایش خداوندی را سزاست که آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین است...
  • تفسیر سوره‌ی یاسین 1399/10/02 17:12
    مکی و ۸۳ آیه است . آیه‌ی ۱۲-۱ : ﴿ یسٓ١ ﴾ [یس: ۱]. « یاسین ». ﴿ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡحَکِیمِ٢ ﴾ [یس: ۲]. « سوگند به قرآن حکیم ». ﴿ إِنَّکَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٣ ﴾ [یس: ۳]. « بی‌گمان تو از زمره‌ی فرستادگان (خدا) هستی ». ﴿ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٤ ﴾ [یس: ۴]. « و بر راه راست قرار داری ». ﴿ تَنزِیلَ ٱلۡعَزِیزِ...
  • تفسیر سوره‌ی صافات 1399/10/02 17:12
    مکی است و ۱۸۲ آیه می‌باشد . آیه‌ی ۱۱-۱ : ﴿ وَٱلصَّٰٓفَّٰتِ صَفّٗا١ ﴾ [الصافات: ۱]. « قسم به (فرشتگان) صف بسته ». ﴿ فَٱلزَّٰجِرَٰتِ زَجۡرٗا٢ ﴾ [الصافات: ۲]. « و قسم به آنان که سخت (ابرها را) می‌رانند ». ﴿ فَٱلتَّٰلِیَٰتِ ذِکۡرًا٣ ﴾ [الصافات: ۳]. « و قسم به آنانکه کتاب خدا را می‌خوانند ». ﴿ إِنَّ إِلَٰهَکُمۡ لَوَٰحِدٞ٤...
  • تفسیر سوره‌ی صاد 1399/10/02 17:11
    مکی و ۸۸ آیه است . آیه‌ی ۱۱-۱ : ﴿ صٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ذِی ٱلذِّکۡرِ١ ﴾ [ص: ۱]. «صاد. سوگند به قرآن والا و پند آموز». ﴿ بَلِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فِی عِزَّةٖ وَشِقَاقٖ٢ ﴾ [ص: ۲]. « بلکه کافران در سرکشی و ستیزند ». ﴿ کَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّن قَرۡنٖ فَنَادَواْ وَّلَاتَ حِینَ مَنَاصٖ٣ ﴾ [ص: ۳]. « چه بسیار نسل‌ها...
  • تفسیر سوره‌ی زمر 1399/10/02 17:11
    مکی است و ۷۵ آیه دارد . آیه‌ی ۳-۱ : ﴿ تَنزِیلُ ٱلۡکِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ١ ﴾ [الزمر: ۱]. « فرو فرستادن (این) کتاب از سوی خداوند توانمند باحکمت است ». ﴿ إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ فَٱعۡبُدِ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّینَ٢ ﴾ [الزمر: ۲]. « بی‌گمان ما کتاب را به حقّ بر تو نازل...
  • تفسیر سوره‌ی غافر 1399/10/02 17:11
    مکی و ۸۵ آیه است . آیه‌ی ۳-۱ : ﴿ حمٓ١ ﴾ [غافر: ۱]. «حا میم». ﴿ تَنزِیلُ ٱلۡکِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ٢ ﴾ [غافر: ۲]. « فرو فرستادن این کتاب از سوی خداوند چیرۀ آگاه است ». ﴿ غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ شَدِیدِ ٱلۡعِقَابِ ذِی ٱلطَّوۡلِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ إِلَیۡهِ ٱلۡمَصِیرُ٣ ﴾ [غافر: ۳]....
  • تفسیر سوره‌ی فصلت 1399/10/02 17:10
    مکی و ۵۴ آیه است . آیه‌ی ۸-۱ : ﴿ حمٓ١ ﴾ [فصلت: ۱]. « حا. میم ». ﴿ تَنزِیلٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٢ ﴾ [فصلت: ۲]. «( این کتابی است‌ که) از طرف خداوند بخشایندۀ مهربان نازل شده است ». ﴿ کِتَٰبٞ فُصِّلَتۡ ءَایَٰتُهُۥ قُرۡءَانًا عَرَبِیّٗا لِّقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٣ ﴾ [فصلت: ۳]. «( این) کتاب در قالب قرآن عربی، برای گروهی...
  • تفسیر سوره‌ی شوری 1399/10/02 17:10
    مکی و ۵۳ آیه است . آیه‌ی ۹-۱ : ﴿ حمٓ١ ﴾ [الشورى: ۱]. « حا، میم ». ﴿ عٓسٓقٓ٢ ﴾ [الشورى: ۲]. « عین. سین. قاف ». ﴿ کَذَٰلِکَ یُوحِیٓ إِلَیۡکَ وَإِلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکَ ٱللَّهُ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٣ ﴾ [الشورى: ۳]. « اینگونه (خداوند) به تو و به کسانیکه پیش از تو بوده‌اند وحی می‌کند. خداوند پیروزمند فرزانه است ». ﴿...
  • تفسیر سوره‌ی زخرف 1399/10/02 17:09
    مکی و ۸۹ آیه است . آیه‌ی ۵-۱ : ﴿ حمٓ١ ﴾ [الزخرف: ۱]. « حا، میم ». ﴿ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ٢ ﴾ [الزخرف: ۲]. « سوگند به قرآن (روشن و) روشنگر ». ﴿ إِنَّا جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِیّٗا لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٣ ﴾ [الزخرف: ۳]. « به یقین ما این (کتاب) را قرآنی عربی گردانده‌ایم تا شما خرد ورزید ». ﴿ وَإِنَّهُۥ فِیٓ...
  • تفسیر سوره‌ی دخان 1399/10/02 17:09
    مکی و ۵۹ آیه است . آیه‌ی ۱۶-۱ : ﴿ حمٓ١ ﴾ [الدخان: ۱]. « حا، میم ». ﴿ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ٢ ﴾ [الدخان: ۲]. « سوگند به کتاب روشن و روشنگر ». ﴿ إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِی لَیۡلَةٖ مُّبَٰرَکَةٍۚ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ٣ ﴾ [الدخان: ۳]. « بدون شک ما آن‌را در شبی خجسته نازل کرده‌ایم و ما همواره بیم‌دهنده بوده‌ایم ». ﴿...
  • تفسیر سوره‌ی جاثیه 1399/10/02 17:08
    مکی و ۳۷ آیه است . آیه‌ی ۱۱-۱ : ﴿ حمٓ١ ﴾ [الجاثیة: ۱]. « حا، میم ». ﴿ تَنزِیلُ ٱلۡکِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ٢ ﴾ [الجاثیة: ۲]. « این کتاب از سوی خداوند با عزّت و با حکمت نازل گشته است ». ﴿ إِنَّ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓیَٰتٖ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ٣ ﴾ [الجاثیة: ۳]. « بدون شک در آسمان‌ها و زمین برای...
  • تفسیر سوره‌ی أحقاف 1399/10/02 17:08
    مکی و ۳۵ آیه می‌باشد آیه‌ی ۳-۱ : ﴿ حمٓ١ ﴾ [الأحقاف: ۱]. « حا، میم ». ﴿ تَنزِیلُ ٱلۡکِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ٢ ﴾ [الأحقاف: ۲]. « این کتاب از سوی خداوند توانمند باحکمت نازل می‌گردد ». ﴿ مَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَأَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ...
  • تفسیر سوره‌ی محمّد 1399/10/02 17:08
    مدنی و ۳۸ آیه است. آیه‌ی ۳-۱ : ﴿ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ أَضَلَّ أَعۡمَٰلَهُمۡ١ ﴾ [محمد: ۱]. « کسانی‌که کفر ورزیدند و از راه خدا باز داشتند خدا همه‌ی کارهایشان را باطل می‌نماید ». ﴿ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَءَامَنُواْ بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٖ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ...
  • تفسیر سوره‌ی فتح 1399/10/02 17:07
    مدنی و ۲۹ آیه است . آیه‌ی ۳-۱ : ﴿ إِنَّا فَتَحۡنَا لَکَ فَتۡحٗا مُّبِینٗا١ ﴾ [الفتح: ۱]. « بدون شک ما برای تو فتح آشکاری فراهم ساخته‌ایم ». ﴿ لِّیَغۡفِرَ لَکَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکَ وَیَهۡدِیَکَ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِیمٗا٢ ﴾ [الفتح: ۲]. « تا سرانجام خداوند همه‌ی...
  • تفسیر سوره‌ی حجرات 1399/10/02 17:07
    مدنی و ۱۸ آیه می‌باشد . آیه ۳-۱ : ﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ١ ﴾ [الحجرات: ۱]. « ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! در برابر خدا و رسولش پیش دستی مکنید، و از خدا پروا بدارید، بی‌گمان خداوند شنوای داناست ». ﴿...
  • تفسیر سوره‌ی قاف 1399/10/02 17:06
    مکی و ۴۵ آیه دارد . آیه‌ی ۴-۱ : ﴿ قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِیدِ١ ﴾ [ق: ۱]. « قاف، سوگند به قرآن مجید ». ﴿ بَلۡ عَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡ فَقَالَ ٱلۡکَٰفِرُونَ هَٰذَا شَیۡءٌ عَجِیبٌ٢ ﴾ [ق: ۲]. « بلکه به شگفت آمدند از اینکه بیم دهنده‌ای از خودشان به‌سوی آنان آمد. پس کافران گفتند: این چیز شگفتی است ». ﴿...
  • تفسیر سوره‌ی ذاریات 1399/10/02 17:06
    مکی و ۶۰ آیه است . آیه‌ی ۶-۱ : ﴿ وَٱلذَّٰرِیَٰتِ ذَرۡوٗا١ ﴾ [الذاریات: ۱]. « سوگند به بادهایی که به سختی پراکنده می‌دارند ». ﴿ فَٱلۡحَٰمِلَٰتِ وِقۡرٗا٢ ﴾ [الذاریات: ۲]. « و سوگند به ابرهای آبستن به باران ». ﴿ فَٱلۡجَٰرِیَٰتِ یُسۡرٗا٣ ﴾ [الذاریات: ۳]. « و سوگند به ستارگانی که آسان در حرکتند ». ﴿ فَٱلۡمُقَسِّمَٰتِ...
  • تفسیر سوره‌ی طور 1399/10/02 17:06
    مکی و ۴۹ آیه است . آیه‌ی ۱۶-۱ : ﴿ وَٱلطُّورِ١ ﴾ [الطور: ۱]. « سوگند به طور ». ﴿ وَکِتَٰبٖ مَّسۡطُورٖ٢ ﴾ [الطور: ۲]. « و به کتاب نوشته شده ». ﴿ فِی رَقّٖ مَّنشُورٖ٣ ﴾ [الطور: ۳]. « در ورقی گشوده ». ﴿ وَٱلۡبَیۡتِ ٱلۡمَعۡمُورِ٤ ﴾ [الطور: ۴]. « و قسم به خانۀ آبادان ». ﴿ وَٱلسَّقۡفِ ٱلۡمَرۡفُوعِ٥ ﴾ [الطور: ۵]. « و سوگند به...
  • تفسیر سوره‌ی نجم 1399/10/02 17:05
    مکی و ۶۲ آیه دارد . آیه‌ی ۱۸-۱ : ﴿ وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ١ ﴾ [النجم: ۱]. « سوگند به ستاره در آن زمان که دارد غروب می‌کند ». ﴿ مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمۡ وَمَا غَوَىٰ٢ ﴾ [النجم: ۲]. «( که) رفیق شما نه گمراه گشته و نه به بیراه رفته است ». ﴿ وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ ﴾ [النجم: ۳]. « و از روی هوی و هوس سخن نمی‌گوید ». ﴿...
  • تفسیر سوره‌ی قمر 1399/10/02 17:05
    مکی و ۵۵ آیه است . آیه‌ی ۵-۱ : ﴿ ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ١ ﴾ [القمر: ۱]. « قیامت نزدیک شد و ماه شکافت ». ﴿ وَإِن یَرَوۡاْ ءَایَةٗ یُعۡرِضُواْ وَیَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ٢ ﴾ [القمر: ۲]. « و اگر نشانه‌ای را ببیند روی می‌گردانند و می‌گویند: جادویی مؤثر است ». ﴿ وَکَذَّبُواْ وَٱتَّبَعُوٓاْ...
  • تفسیر سوره‌ی رحمن 1399/10/02 17:05
    مکی و ۷۸ آیه است . آیه‌ی ۱۳-۱ : ﴿ ٱلرَّحۡمَٰنُ١ ﴾ [الرحمن: ۱]. «( خداوند) رحمان ». ﴿ عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ٢ ﴾ [الرحمن: ۲]. « قرآن را آموزش داده‌است ». ﴿ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ٣ ﴾ [الرحمن: ۳]. « انسان را آفریده است ». ﴿ عَلَّمَهُ ٱلۡبَیَانَ٤ ﴾ [الرحمن: ۴]. « به او سخن گفتن یاد داده‌است ». ﴿ ٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ...
  • تفسیر سوره‌ی واقعه 1399/10/02 17:04
    مکی و ۹۶ آیه است . آیه‌ی ۱۲-۱ : ﴿ إِذَا وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ١ ﴾ [الواقعة: ۱]. « هنگامی‌که واقعه برپا شود ». ﴿ لَیۡسَ لِوَقۡعَتِهَا کَاذِبَةٌ٢ ﴾ [الواقعة: ۲]. « رخ دادن آن قطعی و جای تکذیب نیست ». ﴿ خَافِضَةٞ رَّافِعَةٌ٣ ﴾ [الواقعة: ۳]. «( گروهی را) پایین می‌آورد (و گروهی را) بالا می‌برد ». ﴿ إِذَا رُجَّتِ ٱلۡأَرۡضُ...
  • تفسیر سوره‌ی حدید 1399/10/02 17:04
    مدنی و ۲۹ آیه است . آیه‌ی ۶-۱ : ﴿ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١ ﴾ [الحدید: ۱]. « آنچه در آسمان‌ها و زمین است خداوند را به پاکی یاد می‌کنند و اوست پیروزمند فرزانه ». ﴿ لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ٢ ﴾...
  • تفسیر سوره‌ی مجادله 1399/10/02 17:03
    مدنی و ۲۲ آیه است . آیه‌ی ۴-۱ : ﴿ قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِی تُجَٰدِلُکَ فِی زَوۡجِهَا وَتَشۡتَکِیٓ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ یَسۡمَعُ تَحَاوُرَکُمَآۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٌ١ ﴾ [المجادلة: ۱]. « به‌راستی خداوند سخن زنی را شنید که دربارۀ همسرش با تو گفتگو می‌کرد و به خداوند شکایت می‌برد. و خداوند...
  • تفسیر سوره‌ی حشر 1399/10/02 17:02
    مدنی و ۲۴ آیه است . آیه‌ی ۱۰-۱ : ﴿ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١ ﴾ [الحشر: ۱]. « آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است خدا را به پاکی یاد می‌کند و او پیروزمند فرزانه است ». ﴿ هُوَ ٱلَّذِیٓ أَخۡرَجَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ مِن دِیَٰرِهِمۡ...
  • تفسیر سوره‌ی ممتحنه 1399/10/02 17:02
    مدنی و ۱۳آیه است . آیه‌ی ۹-۱ : ﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمۡ أَوۡلِیَآءَ تُلۡقُونَ إِلَیۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَقَدۡ کَفَرُواْ بِمَا جَآءَکُم مِّنَ ٱلۡحَقِّ یُخۡرِجُونَ ٱلرَّسُولَ وَإِیَّاکُمۡ أَن تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ رَبِّکُمۡ إِن کُنتُمۡ خَرَجۡتُمۡ جِهَٰدٗا فِی سَبِیلِی...
  • تفسیر سوره‌ی صف 1399/10/02 17:01
    مدنی و ۱۴ آیه است . آیه‌ی ۳-۱ : ﴿ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١ ﴾ [الصف: ۱]. « آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است خدا را به پاکی یاد می‌کند و او توانمند فرزانه است ». ﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٢ ﴾ [الصف: ۲]. « ای...
  • تفسیر سوره‌ی جمعه 1399/10/02 17:01
    مدنی و ۱۱ آیه است . آیه‌ی ۱ : ﴿ یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡمَلِکِ ٱلۡقُدُّوسِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ١ ﴾ [الجمعة: ۱]. « آن‌چه در آسمان‌ها و آن‌چه در زمین است، خداوند، فرمانروای پاک و پیروزمند و فرزانه را به پاکی یاد می‌کنند ». همه آنچه که در آسمان‌ها و زمین است خداوند را به پاکی یاد...
  • تفسیر سوره‌ی منافقون 1399/10/02 17:00
    مدنی و ۱۱ آیه است . آیه‌ی ۶-۱ : ﴿ إِذَا جَآءَکَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ یَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ لَکَٰذِبُونَ١ ﴾ [المنافقون: ۱]. « هنگامی‌که منافقان نزد تو می‌آیند می‌گویند: گواهی می‌دهیم که تو پیغمبر خدایی. و خداوند می‌داند...
  • تفسیر سوره‌ی تغابن 1399/10/02 16:59
    مدنی و ۱۸ آیه است . آیه‌ی ۴-۱ : ﴿ یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ لَهُ ٱلۡمُلۡکُ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ١ ﴾ [التغابن: ۱]. « آنچه در آسمان‌ها و آن‌چه در زمین است خدا را به پاکی یاد می‌کنند، فرمانروایی از آن اوست و ستایش (نیز) او راست و او بر هر کاری تواناست ». ﴿...
  • تفسیر سوره‌ی طلاق 1399/10/02 16:59
    مدنی و ۱۲ آیه دارد . آیه‌ی ۳-۱ : ﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحۡصُواْ ٱلۡعِدَّةَۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ رَبَّکُمۡۖ لَا تُخۡرِجُوهُنَّ مِنۢ بُیُوتِهِنَّ وَلَا یَخۡرُجۡنَ إِلَّآ أَن یَأۡتِینَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَیِّنَةٖۚ وَتِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ وَمَن یَتَعَدَّ...
  • تفسیر سوره‌ی تحریم 1399/10/02 16:58
    مدنی و ۱۲ آیه است . آیه‌ی ۵-۱ : ﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکَۖ تَبۡتَغِی مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِکَۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١ ﴾ [التحریم: ۱]. « ای پیغمبر! چرا چیزی را که خداوند برایت حلال کرده است به خاطر به دست آوردن خشنودی همسرانت بر خود حرام می‌کنی؟ و خداوند آمرزگار مهربان است ». ﴿...
  • تفسیر سوره‌ی ملک 1399/10/02 16:58
    مکی و ۳۰ آیه است . آیه‌ی ۴-۱ : ﴿ تَبَٰرَکَ ٱلَّذِی بِیَدِهِ ٱلۡمُلۡکُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ١ ﴾ [الملک: ۱]. « خجسته است خدایی که فرمانروایی به دست اوست و او بر هر کاری تواناست ». ﴿ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَیَوٰةَ لِیَبۡلُوَکُمۡ أَیُّکُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡغَفُورُ٢ ﴾ [الملک: ۲]....
  • تفسیر سوره‌ی قلم 1399/10/02 16:58
    مدنی و ۵۲آیه است . آیه‌ی ۷-۱ : ﴿ نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا یَسۡطُرُونَ١ ﴾ [القلم: ۱]. « نون. سوگند به قلم و آن‌چه می‌نویسند ». ﴿ مَآ أَنتَ بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ بِمَجۡنُونٖ٢ ﴾ [القلم: ۲]. «( که) تو به فضل پروردگارت دیوانه نیستی ». ﴿ وَإِنَّ لَکَ لَأَجۡرًا غَیۡرَ مَمۡنُونٖ٣ ﴾ [القلم: ۳]. « و بی‌گمان تو پاداشی پاین ناپذیر داری...
  • تفسیر سوره‌ی حاقه 1399/10/02 16:52
    مکی و ۵۲ آیه است . آیه‌ی ۸-۱ : ﴿ ٱلۡحَآقَّةُ١ ﴾ [الحاقة: ۱]. « رخداد راستین ». ﴿ مَا ٱلۡحَآقَّةُ٢ ﴾ [الحاقة: ۲]. « رخداد راستین چگونه رخدادی است ». ﴿ وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا ٱلۡحَآقَّةُ٣ ﴾ [الحاقة: ۳]. « و تو چه می‌دانی رخداد راستین چیست »؟. ﴿ کَذَّبَتۡ ثَمُودُ وَعَادُۢ بِٱلۡقَارِعَةِ٤ ﴾ [الحاقة: ۴]. « ثمود و عاد قیامت...
  • تفسیر سوره‌ی معارج 1399/10/02 16:52
    مکی و ۴۴ آیه است . آیه‌ی ۷-۱ : ﴿ سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ١ ﴾ [المعارج: ۱]. « خواهنده‌ای درخواست عذابی کرد که به وقوع می‌پیوندند ». ﴿ لِّلۡکَٰفِرِینَ لَیۡسَ لَهُۥ دَافِعٞ٢ ﴾ [المعارج: ۲]. « و آن برای کافران هیچ بازدارنده‌ای ندارد ». ﴿ مِّنَ ٱللَّهِ ذِی ٱلۡمَعَارِجِ٣ ﴾ [المعارج: ۳]. « از سوی خداوند صاحب درجات و...
  • تفسیر سوره‌ی نوح 1399/10/02 16:51
    مکی و ۲۸ آیه است . آیه‌ی ۴-۱ : ﴿ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦٓ أَنۡ أَنذِرۡ قَوۡمَکَ مِن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ١ ﴾ [نوح: ۱]. « به‌راستی که ما نوح را به‌سوی قومش فرستادیم که قوم خود را بترسان پیش از آنکه عذابی دردناک به سراغ ایشان بیاید ». ﴿ قَالَ یَٰقَوۡمِ إِنِّی لَکُمۡ نَذِیرٞ مُّبِینٌ٢...
  • تفسیر سوره‌ی جن 1399/10/02 16:51
    مکی و ۲۸ آیه است . آیه‌ی ۲-۱ : ﴿ قُلۡ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ ٱسۡتَمَعَ نَفَرٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَقَالُوٓاْ إِنَّا سَمِعۡنَا قُرۡءَانًا عَجَبٗا١ ﴾ [الجن: ۱]. « بگو: به من وحی شده است که گروهی از جنّیان (به تلاوت قرآن) گوش فرا دادند، آنگاه گفتند: بی‌گمان قرآنی شگفت شنیدیم ». ﴿ یَهۡدِیٓ إِلَى ٱلرُّشۡدِ فَ‍َٔامَنَّا بِهِۦۖ...
  • تفسیر سوره‌ی مزمل 1399/10/02 16:50
    مکی و ۲۰ آیه است . آیه‌ی ۱۱-۱ : ﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ١ ﴾ [المزمل: ۱]. « ای جامه به خود پیچیده »!. ﴿ قُمِ ٱلَّیۡلَ إِلَّا قَلِیلٗا٢ ﴾ [المزمل: ۲]. « شب را زنده بدار مگر اندکی (از آن‌را )». ﴿ نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِیلًا٣ ﴾ [المزمل: ۳]. « نیمی از شب یا کمی از نیمه بکاه ». ﴿ أَوۡ زِدۡ عَلَیۡهِ وَرَتِّلِ...
  • تفسیر سوره‌ی مدثر 1399/10/02 16:50
    مکی و ۵۶ آیه است . آیه‌ی ۷-۱ : ﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ١ ﴾ [المدثر: ۱]. « ای جامه به خود پیچیده »!. ﴿ قُمۡ فَأَنذِرۡ٢ ﴾ [المدثر: ۲]. « برخیز و هشدار ده ». ﴿ وَرَبَّکَ فَکَبِّرۡ٣ ﴾ [المدثر: ۳]. « و پروردگارت را به بزرگی یاد کن ». ﴿ وَثِیَابَکَ فَطَهِّرۡ٤ ﴾ [المدثر: ۴]. « و لباس‌هایت را پاکیزه بدار ». ﴿ وَٱلرُّجۡزَ...
  • تفسیر سوره‌ی قیامه 1399/10/02 16:49
    مکی و ۴۰ آیه است . آیه‌ی ۶-۱ : ﴿ لَآ أُقۡسِمُ بِیَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ١ ﴾ [القیامة: ۱]. « به روز قیامت سوگند یاد می‌کنم ». ﴿ وَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلنَّفۡسِ ٱللَّوَّامَةِ٢ ﴾ [القیامة: ۲]. « و به نفس سرزنشگر سوگند یاد می‌کنم ». ﴿ أَیَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَلَّن نَّجۡمَعَ عِظَامَهُۥ٣ ﴾ [القیامة: ۳]. « آیا انسان می‌پندارد که...
  • تفسیر سوره‌ی إنسان 1399/10/02 16:49
    مدنی و ۳۱ آیه است . آیه‌ی ۳-۱ : ﴿ هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ حِینٞ مِّنَ ٱلدَّهۡرِ لَمۡ یَکُن شَیۡ‍ٔٗا مَّذۡکُورًا١ ﴾ [الإنسان: ۱]. « به‌راستی که بر انسان مدتی گذشته است که چیزی قابل ذکر نبود ». ﴿ إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٍ أَمۡشَاجٖ نَّبۡتَلِیهِ فَجَعَلۡنَٰهُ سَمِیعَۢا بَصِیرًا٢ ﴾ [الإنسان: ۲]. «...
  • تفسیر سوره‌ی مرسلات 1399/10/02 15:18
    مکی و ۵۰ آیه است . آیه‌ی ۱۵-۱ : ﴿ وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا١ ﴾ [المرسلات: ۱]. « سوگند به فرشتگان پیام‌آور خوشی ». ﴿ فَٱلۡعَٰصِفَٰتِ عَصۡفٗا٢ ﴾ [المرسلات: ۲]. « و به فرشتگان چون تندبادهای سخت ». ﴿ وَٱلنَّٰشِرَٰتِ نَشۡرٗا٣ ﴾ [المرسلات: ۳]. « و به فرشتگانی که آنچه را که باید پراکنده نمایند، می‌پراکنند ». ﴿ فَٱلۡفَٰرِقَٰتِ...
  • تفسیر سوره‌ی نبأ 1399/10/02 15:18
    مکی و ۴۰ آیه است . آیه‌ی ۵-۱ : ﴿ عَمَّ یَتَسَآءَلُونَ١ ﴾ [النبأ: ۱]. «( کافران) دربارۀ چه چیز از یکدیگر می‌پرسند ». ﴿ عَنِ ٱلنَّبَإِ ٱلۡعَظِیمِ٢ ﴾ [النبأ: ۲].«( آری) از خبری بزرگ (می‌پرسند )». ﴿ ٱلَّذِی هُمۡ فِیهِ مُخۡتَلِفُونَ٣ ﴾ [النبأ: ۳]. «( خبری) که آنان در آن اختلاف دارند ». ﴿ کَلَّا سَیَعۡلَمُونَ٤ ﴾ [النبأ: ۴]....
  • تفسیر سوره‌ی نازعات 1399/10/02 15:17
    مکی و ۴۶ آیه است . آیه‌ی ۱۴-۱ : ﴿ وَٱلنَّٰزِعَٰتِ غَرۡقٗا١ ﴾ [النازعات: ۱]. « سوگند به فرشتگانی که به سختی جان (کافران را) می‌ستانند ». ﴿ وَٱلنَّٰشِطَٰتِ نَشۡطٗا٢ ﴾ [النازعات: ۲]. « و سوگند به فرشتگانی که جان (مؤمنان را) به نرمی می‌کشند ». ﴿ وَٱلسَّٰبِحَٰتِ سَبۡحٗا٣ ﴾ [النازعات: ۳]. « و سوگند به فرشتگانی که شناورند »....
  • تفسیر سوره‌ی عبس 1399/10/02 15:17
    مکی و ۴۲ آیه است . آیه‌ی ۱۰-۱ : ﴿ عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ١ ﴾ [عبس: ۱]. « روی ترش کرد و اعراض نمود ». ﴿ أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ٢ ﴾ [عبس: ۲]. « که آن نابینا پیش او آمد ». ﴿ وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّهُۥ یَزَّکَّىٰٓ٣ ﴾ [عبس: ۳]. « و تو چه می‌دانی، چه بسا او پاک می‌شد ». ﴿ أَوۡ یَذَّکَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّکۡرَىٰٓ٤ ﴾ [عبس: ۴]. «...
  • تفسیر سوره‌ی تکویر 1399/10/02 15:16
    مکی و ۲۹ آیه است . آیه‌ی ۱۴-۱ : ﴿ إِذَا ٱلشَّمۡسُ کُوِّرَتۡ١ ﴾ [التکویر: ۱]. « هنگامی‌که خورشید درهم پیچیده شود ». ﴿ وَإِذَا ٱلنُّجُومُ ٱنکَدَرَتۡ٢ ﴾ [التکویر: ۲]. « و هنگامی‌که ستارگان تیره گردند ». ﴿ وَإِذَا ٱلۡجِبَالُ سُیِّرَتۡ٣ ﴾ [التکویر: ۳]. « و هنگامی‌که کوه‌ها را روان سازند ». ﴿ وَإِذَا ٱلۡعِشَارُ عُطِّلَتۡ٤ ﴾...
  • تفسیر سوره‌ی انفطار 1399/10/02 15:16
    مکی و ۱۹ آیه است . آیه‌ی ۵-۱ : ﴿ إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ١ ﴾ [الانفطار: ۱]. « هنگامی‌که آسمان شکافته می‌گردد ». ﴿ وَإِذَا ٱلۡکَوَاکِبُ ٱنتَثَرَتۡ٢ ﴾ [الانفطار: ۲]. « و هنگامی‌که ستارگان فرو می‌ریزند ». ﴿ وَإِذَا ٱلۡبِحَارُ فُجِّرَتۡ٣ ﴾ [الانفطار: ۳]. « و هنگامی‌که دریاها روان می‌شوند ». ﴿ وَإِذَا ٱلۡقُبُورُ...
  • تفسیر سوره‌ی مطففین 1399/10/02 15:15
    مکی و ۳۶ آیه است . آیه‌ی ۶-۱ : ﴿ وَیۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِینَ١ ﴾ [المطففین: ۱]. « وای به حال کاهندگان (از حقوق مردم) ». ﴿ ٱلَّذِینَ إِذَا ٱکۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ یَسۡتَوۡفُونَ٢ ﴾ [المطففین: ۲]. « کسانی‌که چون (برای خود) پیمانه زنند از مردم به تمام و کمال دریافت می‌دارند ». ﴿ وَإِذَا کَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ...
  • تفسیر سوره‌ی إنشقاق 1399/10/02 15:15
    مکی و ۲۵ آیه است . آیه‌ی ۱۵-۱ : ﴿ إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ١ ﴾ [الانشقاق: ۱]. « هنگامی‌که آسمان بشکافد ». ﴿ وَأَذِنَتۡ لِرَبِّهَا وَحُقَّتۡ٢ ﴾ [الانشقاق: ۲]. « و پروردگارش را فرمان می‌برد و چنین هم سزد ». ﴿ وَإِذَا ٱلۡأَرۡضُ مُدَّتۡ٣ ﴾ [الانشقاق: ۳]. « و هنگامی‌که زمین کشیده می‌شود ». ﴿ وَأَلۡقَتۡ مَا فِیهَا...
  • تفسیر سوره‌ی بروج 1399/10/02 15:15
    مکی و ۲۲ آیه است . آیه‌ی ۲۲-۱ : ﴿ وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلۡبُرُوجِ١ ﴾ [البروج: ۱]. « سوگند به آسمان که دارای برج‌هاست ». ﴿ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡمَوۡعُودِ٢ ﴾ [البروج: ۲]. « و به روز موعود ». ﴿ وَشَاهِدٖ وَمَشۡهُودٖ٣ ﴾ [البروج: ۳]. « و به گروه و مورد گواهی ». ﴿ قُتِلَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأُخۡدُودِ٤ ﴾ [البروج: ۴]. « اهل خندق‌ها نابود...
  • تفسیر سوره‌ی طارق 1399/10/02 15:14
    مکی و ۱۷ آیه است. آیه‌ی ۱۷-۱ : ﴿ وَٱلسَّمَآءِ وَٱلطَّارِقِ١ ﴾ [الطارق: ۱]. « سوگند به آسمان و ستارگانی که شبانگاهان پدیدار می‌آیند ». ﴿ وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا ٱلطَّارِقُ٢ ﴾ [الطارق: ۲]. « و تو چه دانی ستارگانی که شبانگاهان پدیدار می‌آیند چه هستند »؟. ﴿ ٱلنَّجۡمُ ٱلثَّاقِبُ٣ ﴾ [الطارق: ۳]. « ستارگان درخشان هستند که...
  • تفسیر سوره‌ی أعلی 1399/10/02 15:14
    مکی و ۱۹ آیه است . آیه‌ی ۱۹-۱ : ﴿ سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّکَ ٱلۡأَعۡلَى١ ﴾ [الأعلى: ۱]. « نام پروردگار برترت را به پاکی یاد کن ». ﴿ ٱلَّذِی خَلَقَ فَسَوَّىٰ٢ ﴾ [الأعلى: ۲]. « کسی‌که آفرید و استوار داشت ». ﴿ وَٱلَّذِی قَدَّرَ فَهَدَىٰ٣ ﴾ [الأعلى: ۳]. « و کسی‌که اندازه را مقرر کرد و راه نمود ». ﴿ وَٱلَّذِیٓ أَخۡرَجَ...
  • تفسیر سوره‌ی غاشیه 1399/10/02 15:13
    مکی و ۲۶ آیه است . آیه‌ی ۱۶-۱ : ﴿ هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ٱلۡغَٰشِیَةِ١ ﴾ [الغاشیة: ۱]. « آیا خبر حادثه فراگیر به تو رسیده است ». ﴿ وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ٢ ﴾ [الغاشیة: ۲]. « چهره‌هایی در آن روز خوار خواهند بود ». ﴿ عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ٣ ﴾ [الغاشیة: ۳]. « تلاشگر (و) در زحمت ». ﴿ تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِیَةٗ٤ ﴾...
  • تفسیر سوره‌ی فجر 1399/10/02 15:13
    مکی و ۳۰ آیه است . آیه‌ی ۵-۱ : ﴿ وَٱلۡفَجۡرِ١ ﴾ [الفجر: ۱]. « سوگند به صبح ». ﴿ وَلَیَالٍ عَشۡرٖ٢ ﴾ [الفجر: ۲]. « و به شب‌های دهگانه ». ﴿ وَٱلشَّفۡعِ وَٱلۡوَتۡرِ٣ ﴾ [الفجر: ۳]. « و به جفت و طاق ». ﴿ وَٱلَّیۡلِ إِذَا یَسۡرِ٤ ﴾ [الفجر: ۴]. « و به شب چون بگذرد ». ﴿ هَلۡ فِی ذَٰلِکَ قَسَمٞ لِّذِی حِجۡرٍ٥ ﴾ [الفجر: ۵]. «...
  • تفسیر سوره‌ی بلد 1399/10/02 15:13
    مکی و ۲۰ آیه است. آیه‌ی ۲۰-۱ : ﴿ لَآ أُقۡسِمُ بِهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ١ ﴾ [البلد: ۱]. « سوگند به این شهر ». ﴿ وَأَنتَ حِلُّۢ بِهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ٢ ﴾ [البلد: ۲]. « و شهری که تو ساکن آن هستی ». ﴿ وَوَالِدٖ وَمَا وَلَدَ٣ ﴾ [البلد: ۳]. « و سوگند به پدر، و فرزندی که به وجود آورد ». ﴿ لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِی کَبَدٍ٤ ﴾...
  • تفسیر سوره‌ی شمس 1399/10/02 15:12
    مکی و ۱۵ آیه است . آیه‌ی ۱۵-۱ : ﴿ وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا١ ﴾ [الشمس: ۱]. « سوگند به خورشید و پرتو آن ». ﴿ وَٱلۡقَمَرِ إِذَا تَلَىٰهَا٢ ﴾ [الشمس: ۲]. « و سوگند به ماه چون از پی (آن) درآید ». ﴿ وَٱلنَّهَارِ إِذَا جَلَّىٰهَا٣ ﴾ [الشمس: ۳]. « و سوگند به روز چون آن‌را نمایان سازد ». ﴿ وَٱلَّیۡلِ إِذَا یَغۡشَىٰهَا٤ ﴾...
  • تفسیر سوره‌ی لیل 1399/10/02 15:12
    مکی و ۲۱ آیه است . آیه‌ی ۲۱-۱ : ﴿ وَٱلَّیۡلِ إِذَا یَغۡشَىٰ١ ﴾ [اللیل: ۱]. « سوگند به شب چون فروپوشاند ». ﴿ وَٱلنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّىٰ٢ ﴾ [اللیل: ۲]. « سوگند به روز چون پدیدار شود ». ﴿ وَمَا خَلَقَ ٱلذَّکَرَ وَٱلۡأُنثَىٰٓ٣ ﴾ [اللیل: ۳]. « سوگند به آن که نر و ماده را آفرید ». ﴿ إِنَّ سَعۡیَکُمۡ لَشَتَّىٰ٤ ﴾ [اللیل:...
  • تفسیر سوره‌ی ضحی 1399/10/02 15:11
    مکی و ۱۱ آیه است. آیه‌ی ۱۱-۱ : ﴿ وَٱلضُّحَىٰ١ ﴾ [الضحى: ۱]. « سوگند به چاشتگاه ». ﴿ وَٱلَّیۡلِ إِذَا سَجَىٰ٢ ﴾ [الضحى: ۲]. « سوگند به شب چون آرام گیرد ». ﴿ مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ٣ ﴾ [الضحى: ۳]. « پروردگارت تو را رها نکرده و دشمن نداشته است ». ﴿ وَلَلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ لَّکَ مِنَ ٱلۡأُولَىٰ٤ ﴾ [الضحى: ۴]. « و...
  • تفسیر سوره‌ی شرح 1399/10/02 15:11
    مکی و ۸ آیه است . آیه‌ی ۸-۱ : ﴿ أَلَمۡ نَشۡرَحۡ لَکَ صَدۡرَکَ١ ﴾ [الشرح: ۱]. « آیا دلت را برایت نگشادیم ». ﴿ وَوَضَعۡنَا عَنکَ وِزۡرَکَ٢ ﴾ [الشرح: ۲]. « و بار سنگین تو را از (دوش) تو برنگرفتیم »؟. ﴿ ٱلَّذِیٓ أَنقَضَ ظَهۡرَکَ٣ ﴾ [الشرح: ۳]. « همان باری که پشت تو را سنگین کرده است »؟. ﴿ وَرَفَعۡنَا لَکَ ذِکۡرَکَ٤ ﴾...
  • تفسیر سوره‌ی تین 1399/10/02 15:10
    مکی و ۸ آیه است . آیه‌ی ۸-۱ : ﴿ وَٱلتِّینِ وَٱلزَّیۡتُونِ١ ﴾ [التین: ۱]. « سوگند به انجیر و زیتون ». ﴿ وَطُورِ سِینِینَ٢ ﴾ [التین: ۲]. « سوگند به طور سینا ». ﴿ وَهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ٱلۡأَمِینِ٣ ﴾ [التین: ۳]. « سوگند به این شهر امین (مکّه )». ﴿ لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِیٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِیمٖ٤ ﴾ [التین: ۴]. « به یقین...
  • تفسیر سوره‌ی علق 1399/10/02 15:10
    مکی و ۱۹ آیه است . آیه‌ی ۱۹-۱ : ﴿ ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلَّذِی خَلَقَ١ ﴾ [العلق: ۱]. « بخوان به نام پروردگارت، آن که (همۀ جهان را) آفریده است ». ﴿ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ٢ ﴾ [العلق: ۲]. « انسان را از خون بسته آفریده است ». ﴿ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّکَ ٱلۡأَکۡرَمُ٣ ﴾ [العلق: ۳]. « بخوان و پروردگارت بس گرامی است ». ﴿...
  • تفسیر سوره‌ی قدر 1399/10/02 15:09
    مکی و ۵ آیه است . آیه‌ی ۵-۱ : ﴿ إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِی لَیۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١ ﴾ [القدر: ۱]. « بدون شک ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل کردیم ». ﴿ وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا لَیۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ٢ ﴾ [القدر: ۲]. « و تو چه می‌دانی که شب قدر چیست »؟. ﴿ لَیۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَیۡرٞ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرٖ٣ ﴾ [القدر: ۳]. « شب قدر از هزار ماه...
  • تفسیر سوره‌ی بینه 1399/10/02 15:09
    مدنی و ۸ آیه است . آیه‌ی ۸-۱ : ﴿ لَمۡ یَکُنِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ وَٱلۡمُشۡرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّىٰ تَأۡتِیَهُمُ ٱلۡبَیِّنَةُ١ ﴾ [البینة: ۱]. « کافران اهل کتاب و مشرکان تا زمانی که حجّت بدیشان نرسد به حال خود رها نمی‌شوند ». ﴿ رَسُولٞ مِّنَ ٱللَّهِ یَتۡلُواْ صُحُفٗا مُّطَهَّرَةٗ٢ ﴾ [البینة:...
  • تفسیر سوره‌ی زلزله 1399/10/02 15:08
    مدنی و ۸ آیه است . آیه‌ی ۸-۱ : ﴿ إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ زِلۡزَالَهَا١ ﴾ [الزلزلة: ۱]. « هنگامی‌که زمین سخت به لرزه انداخته می‌شود ». ﴿ وَأَخۡرَجَتِ ٱلۡأَرۡضُ أَثۡقَالَهَا٢ ﴾ [الزلزلة: ۲]. « و زمین بارهای سنگین خود را بیرون می‌افکند ». ﴿ وَقَالَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَا لَهَا٣ ﴾ [الزلزلة: ۳]. « و انسان می‌گوید: آن‌را چه شده...
  • تفسیر سوره‌ی عادیات 1399/10/02 15:08
    مکی و ۱۱آیه است . آیه‌ی ۱۱-۱ : ﴿ وَٱلۡعَٰدِیَٰتِ ضَبۡحٗا١ ﴾ [العادیات: ۱]. « سوگند به اسبان تازنده‌ای که نَفَس زنان پیش می‌روند »!. ﴿ فَٱلۡمُورِیَٰتِ قَدۡحٗا٢ ﴾ [العادیات: ۲]. « سوگند به اسبانی که جرقه می‌افروزند ». ﴿ فَٱلۡمُغِیرَٰتِ صُبۡحٗا٣ ﴾ [العادیات: ۳]. « سوگند به اسبان تاراج‌گری که به صبح درآیند ». ﴿ فَأَثَرۡنَ...
  • تفسیر سوره‌ی قارعه 1399/10/02 15:07
    مکی و ۱۱ آیه است . آیه ۱۱-۱ : ﴿ ٱلۡقَارِعَةُ١ ﴾ [القارعة: ۱]. « فروکوبنده ». ﴿ مَا ٱلۡقَارِعَةُ٢ ﴾ [القارعة: ۲]. «( آن) فروکوبنده چیست ». ﴿ وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا ٱلۡقَارِعَةُ٣ ﴾ [القارعة: ۳]. « و تو چه دانی که فروکوبنده چیست »؟. ﴿ یَوۡمَ یَکُونُ ٱلنَّاسُ کَٱلۡفَرَاشِ ٱلۡمَبۡثُوثِ٤ ﴾ [القارعة: ۴]. « روزی است که مردمان...
  • تفسیر سوره‌ی تکاثر 1399/10/02 15:07
    مدنی و ۸ آیه است . آیه‌ی ۸-۱ : ﴿ أَلۡهَىٰکُمُ ٱلتَّکَاثُرُ١ ﴾ [التکاثر: ۱]. « افزون‌طلبی شما را غافل ساخت ». ﴿ حَتَّىٰ زُرۡتُمُ ٱلۡمَقَابِرَ٢ ﴾ [التکاثر: ۲]. « تا وقتی که به گورستان‌ها رسیدید ». ﴿ کَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٣ ﴾ [التکاثر: ۳]. « نه! خواهید دانست ». ﴿ ثُمَّ کَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٤ ﴾ [التکاثر: ۴]. « باز...
  • تفسیر سوره‌ی عصر 1399/10/02 15:07
    مکی و ۳ آیه است . آیه‌ی ۳-۱ : ﴿ وَٱلۡعَصۡرِ١ ﴾ [العصر: ۱]. « سوگند به زمان ». ﴿ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِی خُسۡرٍ٢ ﴾ [العصر: ۲]. « که انسان در زیانکاری است ». ﴿ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ٣ ﴾ [العصر: ۳]. « مگر آنان که ایمان آورده و کارهای شایتسه...
  • تفسیر سوره‌ی همزه 1399/10/02 15:06
    مکی و ۹ آیه است . آیه‌ی ۹-۱ : ﴿ وَیۡلٞ لِّکُلِّ هُمَزَةٖ لُّمَزَةٍ١ ﴾ [الهمزة: ۱]. « وای به حال هر عیب‌جوی طعنه‌زن ». ﴿ ٱلَّذِی جَمَعَ مَالٗا وَعَدَّدَهُۥ٢ ﴾ [الهمزة: ۲]. « کسی‌که مال گرد آورد و آن‌را شمارش کرد ». ﴿ یَحۡسَبُ أَنَّ مَالَهُۥٓ أَخۡلَدَهُۥ٣ ﴾ [الهمزة: ۳]. « می‌پندارد که مالش او را جاودانه می‌دارد ». ﴿...
  • تفسیر سوره‌ی فیل 1399/10/02 15:05
    مکی و ۵ آیه است . آیه‌ی ۵-۱ : ﴿ أَلَمۡ تَرَ کَیۡفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصۡحَٰبِ ٱلۡفِیلِ١ ﴾ [الفیل: ۱]. « آیا ندانسته‌ای که پروردگارت با یاران فیل چه کرد ».؟ ﴿ أَلَمۡ یَجۡعَلۡ کَیۡدَهُمۡ فِی تَضۡلِیلٖ٢ ﴾ [الفیل: ۲]. « آیا نیرنگ آنان‌را در تباهی قرار نداد ». ﴿ وَأَرۡسَلَ عَلَیۡهِمۡ طَیۡرًا أَبَابِیلَ٣ ﴾ [الفیل: ۳]. « و...
  • تفسیر سوره‌ی قریش 1399/10/02 15:05
    مکی و ۴ آیه است . آیه‌ی ۴-۱ : ﴿ لِإِیلَٰفِ قُرَیۡشٍ١ ﴾ [قریش: ۱]. « به خاطر انس و الفت قریش ». ﴿ إِۦلَٰفِهِمۡ رِحۡلَةَ ٱلشِّتَآءِ وَٱلصَّیۡفِ٢ ﴾ [قریش: ۲]. « به خاطر انس و الفت ایشان به کوچ زمستانه و تابسته ». ﴿ فَلۡیَعۡبُدُواْ رَبَّ هَٰذَا ٱلۡبَیۡتِ٣ ﴾ [قریش: ۳]. « پس باید پروردگار این خانه را پرستش کنند ». ﴿...
  • تفسیر سوره‌ی ماعون 1399/10/02 15:05
    مکی و ۷ آیه است . آیه‌ی ۷-۱ : ﴿ أَرَءَیۡتَ ٱلَّذِی یُکَذِّبُ بِٱلدِّینِ١ ﴾ [الماعون: ۱]. « آیا نگریسته‌ای به کسی‌که جزای اعمال را دروغ انگاشت »؟. ﴿ فَذَٰلِکَ ٱلَّذِی یَدُعُّ ٱلۡیَتِیمَ٢ ﴾ [الماعون: ۲]. « آن شخص همان کسی است که یتیم را (با اهانت) از خود می‌راند ». ﴿ وَلَا یَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡکِینِ٣ ﴾...
  • تفسیر سوره‌ی کوثر 1399/10/02 15:04
    مکی و ۳ آیه است . آیه‌ی ۳-۱ : ﴿ إِنَّآ أَعۡطَیۡنَٰکَ ٱلۡکَوۡثَرَ١ ﴾ [الکوثر: ۱]. « به‌راستی که ما به تو کوثر دادیم ». ﴿ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَٱنۡحَرۡ٢ ﴾ [الکوثر: ۲]. « پس برای پروردگارت نماز بگذار و قربانی کن ». ﴿ إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ ٱلۡأَبۡتَرُ٣ ﴾ [الکوثر: ۳]. « بی‌گمان دشمنت هموست بی‌نام و نشان ». خداوند به پیامبرش...
  • تفسیر سوره‌ی کافرون 1399/10/02 15:04
    مکی و ۶ آیه است . آیه‌ی ۶-۱ : ﴿ قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡکَٰفِرُونَ١ ﴾ [الکافرون: ۱]. « بگو: ای کافران ». ﴿ لَآ أَعۡبُدُ مَا تَعۡبُدُونَ٢ ﴾ [الکافرون: ۲]. « آنچه را که شما می‌پرستید نمی‌پرستم ». ﴿ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ٣ ﴾ [الکافرون: ۳]. « و شما نیز نمی‌پرستید آنچه را که من می‌پرستم ». ﴿ وَلَآ أَنَا۠...
  • تفسیر سوره‌ی نصر 1399/10/02 15:02
    مدنی و ۳ آیه است . بسم الله الرحمن الرحیم آیه‌ی ۳-۱: ﴿ إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ ﴾ [النصر: ۱]. « هنگامی‌که یاری خدا و پیروزی فرا رسد ». ﴿ وَرَأَیۡتَ ٱلنَّاسَ یَدۡخُلُونَ فِی دِینِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا٢ ﴾ [النصر: ۲]. « و مردم را ببینی که دسته دسته و گروه گروه داخل دین خدا می‌شوند ». ﴿ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ...
  • تفسیر سوره‌ی مسد 1399/10/02 15:01
    مکی و ۵ آیه است . آیه‌ی ۵-۱ : ﴿ تَبَّتۡ یَدَآ أَبِی لَهَبٖ وَتَبَّ١ ﴾ [المسد: ۱]. « شکسته باد دو دستان ابولهب و (ابولهب) هلاک باد ». ﴿ مَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُ مَالُهُۥ وَمَا کَسَبَ٢ ﴾ [المسد: ۲]. « دارائی و آنچه را به دست آورده است سودی بدو نمی‌رساند ». ﴿ سَیَصۡلَىٰ نَارٗا ذَاتَ لَهَبٖ٣ ﴾ [المسد: ۳]. « به آتش شعله‌ور...
  • تفسیر سوره‌ی إخلاص 1399/10/02 15:01
    مکی و ۴ آیه است . آیه‌ی ۴-۱ : ﴿ قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ﴾ [الإخلاص: ۱]. « بگو: خدا یگانۀ یکتا است ». ﴿ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ ﴾ [الإخلاص: ۲]. « خداوند سرور و والا و برآورنده امیدها و برطرفک‌کنندۀ نیازها است ». ﴿ لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ٣ ﴾ [الإخلاص: ۳]. « نه (فرزند) زاده و نه زاده شده است ». ﴿ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ...
  • تفسیر سوره‌ی فلق 1399/10/02 15:00
    مکی و ۵ آیه است . آیه‌ی ۵-۱ : ﴿ قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ ﴾ [الفلق: ۱]. « بگو: پناه می‌برم به پروردگار سپیده‌دم ». ﴿ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢ ﴾ [الفلق: ۲]. « از شر هر آنچه آفریده است ». ﴿ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣ ﴾ [الفلق: ۳]. « و از شر شب تاریک چون فروپوشاند ». ﴿ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِی ٱلۡعُقَدِ٤...
  • تفسیر سوره‌ی ناس 1399/10/02 14:58
    مدنی و ۶ آیه است . آیه‌ی ۶-۱ : ﴿ قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ ﴾ [الناس: ۱]. « بگو: به پروردگار مردم پناه می‌برم ». ﴿ مَلِکِ ٱلنَّاسِ٢ ﴾ [الناس: ۲]. « فرمانروای مردم ». ﴿ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ ﴾ [الناس: ۳]. « معبود مردم ». ﴿ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤ ﴾ [الناس: ۴]. « از شر وسوسه‌گری که واپس می‌رود ». ﴿ ٱلَّذِی...

تفسیر سوره‌ی فاتحه


مکی و ٧ آیه است.

﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ١«به نام خداوند بخشندۀ مهربان».

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢«ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است».

﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٣«بخشندۀ مهربان است».

﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ٤«صاحب روز جزا است».

﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥«تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم».

﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦«ما را به راه راست راهنمایی فرما».

﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ«راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای».

﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ«نه راه کسانی که بر آنها خشم گرفته‌ای و نه راه گمراهان».


﴿بِسۡمِ ٱللَّهِیعنی آغاز می‌کنم با استعانت از تمام نام‌های خداوند متعال، زیرا کلمه «اسم» مفرد و مضاف است، بنابر این تمام اسماء حسنی را شامل می‌شود.

﴿ٱللَّهِبه معنی خداوند و معبود است و از آنجا که خداوند به صفات الوهیت که صفات کمال هستند متصف می‌باشد سزاوار است که تنها او پرستش شود. ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِدو اسم از اسماء مبارک خداوند هستند و بیان‌گر آنند که او تعالی دارای عظمت و رحمت گسترده‌ای است که هر چیز و هر موجود زنده‌ای را دربر می‌گیرد و خداوند بندگان پرهیزگارش را که از پیامبرانش پیروی می‌کنند، از آن برخوردار می‌سازد. پس رحمت بیکران خدا شامل حال این دسته از انسان‌ها است و دیگران فقط بهره‌ای از آن دارند.

بدان که یکی از قواعدی که سلف و پیشوایان این امت بر آن اتفاق دارند ایمان به اسماء و صفات الهی و احکام متعلق به صفات است. به ‌طور مثال آنها معتقد بودند که خداوند «رحمان» و «رحیم» بخشنده و مهربان است و دارای رحمتی است که بدان متصف است. بنابر این همۀ برکات و نعمت‌‌ها اثری از آثار رحمت او می‌باشند. آنان در رابطه با سایر اسماء الهی نیز چنین اعتقادی داشتند. مثلا معتقد بودند که «علیم» به معنی دانا و دارای علم است و هرچیزی را که می‌داند، و «قدیر» یعنی خدایی که دارای توانایی است و بر هر چیزی توانایی دارد.

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِحمد یعنی ستایش خداوند به خاطر صفات کمال و افعالی که از سرِ فضل و بزرگواری و یا عدل و دادگری از وی صادر می‌شود. پس ستایش کامل برای اوست. ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَرب یعنی پروردگار تمام جهانیان، چرا که خداوند جهان هستی و تمامی موجودات را آفریده و نعمت‌های فراوانی را در اختیار آنان قرار داده است که اگر آن را از دست بدهند بقا و دوامی برای آنها ممکن نخواهد بود. پس خداوند مربی و پروردگار آنها است، زیرا آنان هر نعمتی را که دارند از جانب خداوند تعالی است. خداوند به دو صورت آفریده‌هایش را پرورش می‌دهد، یکی به صورت عام و فراگیر و دیگری به صورت خاص و ویژه. پرورش عام این است که او آفریدگان را آفریده و به آنها روزی داده و آنها را به‌سوی منافع‌شان که بقا و حیات‌شان به دنیا به آن بستگی دارد، هدایت و راهنمایی کرده است. پرورش خاص نیز عبارت از پرورش اولیاء می‌باشد، خداوند با ایمان و یقینی که به آنان عطا می‌کند آنها را پرورش داده و به آنها توفیق می‌دهد که ایمان بیاورند، و ایمان را برای آنها کامل می‌گرداند و موانعی را که میان او و آنها حایل است دور می‌کند. حقیقت این نوع تربیت عبارت است از:

موفق شدن به انجام دادنِ هر خیر و نیکی و پرهیز نمودن از ارتکاب هر زشتی و بدی. به همین خاطر بیشتر دعاهای پیامبران با کلمه «رب» شروع شده است، زیرا همه خواسته‌های آنان در چارچوب ربوبیت ویژه خداوند تحقق یافته است، پس فرمودۀ: ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَبیان‌گر یگانه بودن خداوند در آفریدن و تدبیر امور و اعطای نعمت‌ها، و بی‌نیازی او، و نیازمندی تمام جهانیان به او می‌باشد.

﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ٤مالک کسی است که به صفت ملک و پادشاهی متصف باشد، به همین خاطر امر و نهی نموده و پاداش و سزا می‌دهد و با زیردستانش هرطور که بخواهد رفتار می‌کند. در این آیه «ملک» به «دین» اضافه شده است و «یوم الدین» به معنی روز قیامت ا ست، روزی که مردم پاداش اعمال خوب و بد خود را دریافت می‌کنند، زیرا در آن روز حقیقت پادشاهی و عدل و حکمت خداوندی، و افول پادشاهی آفریدگان برای خلائق روشن می‌گردد، تا جایی که در آن روز پادشاهان و رعایا و همه انسان‌ها از حقوقی مساوی برخوردار می‌شوند و همه در برابر عظمت و شکوه الهی سرِ تسلیم فرود آورده و در انتظار مجازات او بسر می‌برند، امید پاداش از او دارند و از عذاب او در هراسند. به همین خاطر خداوند بیان داشته که مالک روز جزا است وگرنه خداوند مالک روز قیامت و دیگر روزها است.

﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥یعنی تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم، زیرا تقدم معمول مفید حصر، و اثبات حکم برای مذکور و نفی آن از غیر می‌باشد. پس یعنی تنها تو را می‌پرستیم و از عبادت غیر تو روی بر می‌تابیم. و از تو یاری طلبیده و از غیر تو یاری نمی‌جوییم.

و مقدم کردن «عبادت» بر «استعانت» از باب تقدیم عام بر خاص، و به خاطر اهتمام ورزیدن به حق خداوند متعال و مقدم داشتن آن بر حق بنده می‌باشد. «عبادت» مفهومی بسیار جامع و فراگیر دارد و همه اعمال و اقوال ظاهری و باطنی را که خداوند آن را دوست دارد و می‌پسندد، دربر می‌گیرد. «استعانت» نیز به معنی یاری جستن از خداوند و تکیه کردن بر او به منظور جلب منافع و دفع زیان‌ها است، و این‌که آدمی اطمینان داشته‌ باشد که با تکیه بر خدا می‌تواند به این مهم نایل آید.

انجام دادن عبادت برای خدا و یاری جستن از او، وسیله کسب سعادت ابدی و نجات از همه بدی‌ها است. پس به جز این دو راه، راهی برای نجات وجود ندارد. و عبادت زمانی عبادت واقعی محسوب می‌شود که برگرفته از سنّت و سیره پیامبر صو هدف از انجام آن رضای خداوند باشد.پس هبر عملی که دارای این دو ویژگی باشد- خالصانه برای جلب رضایت خدا انجام شود و مطابق سنت رسول اکرم باشد- عبادت محسوب می‌شود. و استعانت را پس از عبادت ذکر نمود - با این‌که استعانت نیز بخشی از عبادت است – به‌ خاطر این‌که بنده در انجام عبادت به یاری خداوند نیازمند است، زیرا اگر خداوند او را یاری نکند، نمی‌تواند اوامر را انجام دهد و از نواهی پرهیز کند.

﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦یعنی ما را راهنمایی و هدایت فرما تا راه راست را بیابیم. راه راست راه روشنی است که انسان را به خدا و بهشت می‌رساند. راه راست عبادت است از شناخت حق و عمل به آن. پس ما را به راه راست عنایت فرما. پس هدایت به‌سوی راه راست یعنی تمسک به دین اسلام و روی گردانیدن از دیگر دین‌ها. هدایت به‌سوی راه راست به معنی رهنمود شدن به همه تفاصیل علمی و عملی دین است.

پس این دعا جامع‌ترین و مفیدترین دعا برای بنده است. بنابراین، واجب است که در هر رکعتی از نماز خداوند را با این دعا خواند، چون بنده به این نیاز دارد. و این راه راست عبارت است از ﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡراه کسانی که به آنها نعمت داده ای، از قبیل پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان.

﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡنه راه کسانی که بر آنها خشم گرفته‌ای، آن‌هایی که حق را شناختند و به آن عمل نکردند مانند یهودیان و امثال آنها.

﴿وَلَا ٱلضَّآلِّینَو نه راه گمراهان، همان‌هایی که به سبب نادانی و گمراهی از حق رویگردان شدند، مانند نصارا و امثال آنها.

این سوره با این‌که بسیار مختصر است اما در برگیرنده مفاهیمی است که هیچ سوره‌ای از سوره‌های قرآن را در بر ندارد. این سوره توحید سه‌گانه را در برگرفته است، توحید ربوبیت که از ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَگرفته می‌شود، و توحید الوهیت که به معنی پرستش خداوند یکتا است از کلمه: ﴿ٱللَّهِو ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥استنباط می‌شود، و توحید اسماء و صفات که به معنی باور داشتن به صفات کمال است که خداوند برای خویش ثابت نموده و پیامبر نیز صبدون تعطیل و تشبیه و تمثیل آنها را برای پروردگار ثابت کرده است، از واژه﴿ٱلۡحَمۡدُاستنباط می‌شود. و اثبات نبوت از﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦گرفت می‌شود، زیرا هدایت یافتن به راه راست جز به کمک رسول و رسالت امکان ندارد. و اثبات روز جزا و ثواب و عقاب اخروی از ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ٤استبناط می‌گردد، زیرا دین به معنای پاداش عادلانه است.

و نیز این سوره قضا و قدر الهی را اثبات می‌کند، و نیز این‌که بنده فاعل حقیقی است، به خلاف پندار قدریه و جبریه که چنین اعتقادی ندارند. این سوره همچنین متضمن رد نظریات اهل بدعت و گمراهی است و این مطلب از ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦دریافت می‌شود، زیر راه راست به معنی شناخت حق و عمل کردن به آن است، امری که هر بدعت‌گذار و گمراهی با آن مخالف است.

و نیز ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥متضمن آن است که عبودیت و بندگی باید خالصانه برای خدا صورت گیرد و فقط از بارگاه ایشان استعانت جست. پس سپاس خداوندی را که پروردگار جهانیان است.

پایان تفسیر سوره‌ی فاتحه

تفسیر سوره‌ی بقره


مدنی و ۲۸۶ آیه است.

آیه ۵-۱:

﴿الٓمٓ١ ذَٰلِکَ ٱلۡکِتَٰبُ لَا رَیۡبَۛ فِیهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِینَ٢«الف. لام. میم. این کتابی است که هیچ شکی در آن نیست و راهنمای پرهیزگاران است».

﴿ٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَیۡبِ وَیُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ٣«آن کسانی که به جهان پنهان باور دارند و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنها روزی داده‌ایم می‌بخشند».

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَ وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَ٤«و آن کسانی که به آنچه برتو فرو فرستاده شده ‌است و به آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده‌است باور داشته و به روز قیامت یقین دارند».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٥«این چنین کسانی از جانب پروردگارشان از هدایتی (عظیم) برخوردارند و آنها رستگارانند».

پیش‌تر درباره «بسم الله الرحمن الرحیم» سخن گفته‌ شد. ﴿الٓمٓ١جزو حروف مقطعه است. اما در مورد حروف مقطّعه که در آغاز برخی از سوره‌ها آمده‌اند، بهتر است سکوت کنیم و ( بدون در دست داشتن سند و مدرک شرع پسند) به بیان معانی آن نپردازیم، ضمن این‌که باید یقین داشت که خداوند این حروف را بیهوده نازل نکرده است، بلکه حکمت فراوانی در آن نهفته است ولی ما آن را نمی‌دانیم.

﴿ذَٰلِکَ ٱلۡکِتَٰبُیعنی این کتاب بزرگ کتابی حقیقی است و مشتمل بر دانشی گسترده و حقیقتی روشن می‌باشد که کتاب‌های گذشتگان و آیندگان از آن بی‌بهره بوده‌اند. پس ﴿لَا رَیۡبَۛ فِیهِۛیعنی هیچ شکی در آن نیست، و نفی شک مستلزم ضد آن است و ضد شک، و نفی شک پس این کتاب مشتمل بر علم یقینی است که شک و گمان را از بین می‌برد. و این یک قاعده است که «هرگاه نفی به قصد مدح و ستایش بکار رفت باید متضم ضد خویش که همان کمال است، باشد. زیرا نفی به مثابه عدم است، و عدم محض هیچ مدحی در آن نمی‌باشد».

از آنجا که قرآن مشتمل بر یقین است و هدایت نیز جز با یقین حاصل نمی‌گردد، فرمود: ﴿هُدٗى لِّلۡمُتَّقِینَهدایت به معنی بینش و بصیرتی است که در پرتو آن گمراهی و سردرگمی را تشخیص دهیم (و از آن دوری جوییم) و راه‌های پرخیر و منفعت را در پیش بگیریم. و فرمود: ﴿هُدٗىو معمول را حذف کرد، زیرا هدف از آن عموم است و این‌که قرآن هدایتی است برای دنیا و آخرت. پس این کتاب بندگان را در اصول و فروع راهنمایی کرده و حق را از باطل جدا می‌کند و صحیح را از خطا تمییز می‌دهد و چگونگی در پیش گرفتن راه‌هایی که آنان را در دنیا و آخرت به سر منزل مقصود می‌رساند بیان می‌کند.

و در جایی دیگر فرموده است: ﴿هُدٗى لِّلنَّاسِو به‌طور کلی و عام فرموده است قرآن عموم مردم را به‌سوی خیر راهنمایی می‌کند. اما در اینجا و جاهای دیگری فرموده است: ﴿هُدٗى لِّلۡمُتَّقِینَیعنی راهنمای پرهیزگاران است.

زیرا ذات قرآن برای همه مردم مایه هدایت است اما بدبختان به آن توجه نکرده و رهنموده الهی را نمی‌پذیرند. این کتاب حجت را بر آنها اقامه کرده است اما آنها به سبب شقاوت خود از آن بهره نمی‌گیرند. ولی پرهیزگاران، همان کسانی که بزرگ‌ترین سبب هدایت را که تقوا و پرهیزگاری است بدست آورده‌اند از آن بهره می‌گیرند. حقیقت تقوا و پرهیزگاری عبارت است از پیروی کردن از دستورات الهی و پرهیز از منهیات و محرمات، و در پیش گرفتن راه و شیوه‌ای که انسان را از ناخشنودی و عذاب به وسیله قرآن هدایت شده و از آن نهایت بهره را می‌برند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّکُمۡ فُرۡقَانٗا[الأنفال: ۲٩]. «ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از خدا پروا دارید برای شما (قدرت) تشخیص (حق از باطل) قرار می‌دهد». پس این پرهیزگاران هستند که از آیات قرآنی و آیات آفرینش بهره می‌برند.

و از آنجا که هدایت بر دو نوع است: هدایت بیان و هدایت توفیق، پرهیزگاران از هر دو نوع هدایت برخوردار می‌شوند، اما دیگران از هدایت توفیق محروم می‌شوند، اما دیگران از هدایت توفیق محروم می‌مانند، و مسلّم است که هدایت بیان و روشن شدن راه بدون برخورداری از هدایت توفیق، هدایتی حقیقی و کامل نیست.

سپس به بیان اوصاف پرهیزگاران و عقاید و اعمال باطنی و ظاهری آنان پرداخت، زیرا پرهیزگاری متضمن تمامی این ویژگی‌هاست. بنابر این فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَیۡبِآن‌هایی که به جهان غیب باور دارند. ایمان یعنی تصدیق کامل آنچه پیامبران از آن خبر داده‌اند، تصدیقی که متضمن انقیاد اعضا و جوارح است. باور به محسوسات و مشهودات زیاد مهم نیست، زیرا با آن مسلمان از کافر جدا نمی‌گردد، بلکه آنچه مهم است باور به دنیای پنهان است که ما آن را ندیده و مشاهده نکرده‌ایم اما به دلیل خبر دادن خدا و پیامبرش به آن ایمان داریم. پس چنین ایمانی است که مسلما را از کافر جدا می‌نماید، زیرا تصدیق محض خدا و پیامبرانش است. بنابر این فرد مومن به تمام آنچه که خدا و رسولش از آن خبر داده‌اند ایمان می‌آورد خواه آن را مشاهده کرده و یا آن را مشاهده نکرده باشد، خواه آن را فهمیده و عقلش آن را درک کرده و یا آن را نفهمیده و عقلش به آن راه نیافته باشد. به خلاف زندیق‌ها و کسانی که امور غیبی را تکذیب می‌کنند، زیرا عقل قاصر آنان به آن ایمان نمی‌آورد. بنابر این آنچه را که بدان علم ندارند تکذیب کرده در نتیجه عقل‌شان تباه شده است، اما عقل مومنانی که (حقیقت را) تصدیق می‌نمایند و به رهنمود الهی راه یافته‌اند همیشه پویا و پاکیزه است.

ایمان به غیب شامل ایمان به تمام غیبیات و ناشناخته‌های گذشته و آینده، و احوال قیامت و حقائق اوصاف خداوند و کیفیت آن، و آنچه پیامبران در این مورد از آن خبر داده‌اند، می‌شود.

بنابراین، مومنان به صفات خداوند به صورت قطع و یقین باور دارند گرچه کیفیت آن را درک نکنند.

سپس فرمود: ﴿وَیُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَنگفت: نماز را انجام می‌دهند، یا آن را به جا می‌آورند، زیرا خواندن نماز به صورت ظاهری کافی نیست، پس برپا داشتن نماز یعنی کامل گرداندن ارکان و واجبات و شرایط آن. و اقامه نماز به معنی حضور قلب در نماز است. اقامه نماز یعنی این‌که نمازگزار در آنچه می‌گوید و انجام می‌دهد تامل کند. و این نمازی است که خداوند در مورد آن فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ[العنکبوت: ۴۵]. «همانا نماز (آدمی را) از زشتی‌ها و منکرات باز می‌دارد». و چنین نمازی است که ثواب و پاداش بر آن مترتب است. پس بنده فقط ثواب آن بخش از نماز را که فهمیده و با حضور قلب انجام داده است بدست می‌آورد.

و واژه «صلاۀ» که در اینجا به آن اشاره شده است شامل نمازهای فرض و نافله می‌باشد.

سپس فرمود: ﴿وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَو از آنچه که به آنها روزی داده‌ایم می‌بخشند. این بخش از آیه متضمن نفقه‌های واجب مانند زکات، تامین نفقه همسران، خویشاوندان، بردگان و امثال آنها، و نیز شامل نفقه‌های مستحب و دیگر موارد خیر و احسان است.

اما کسانی را که باید بر آنها انفاق شود نام نبرده است، زیرا راه‌های خیر و نیکی و کسانی که باید با آنها نیکی شود فراوانند. و نفقه دادن عبادتی است که انسان از این طریق خود را به خدا نزدیک می‌نماید. و واژه (مِن) را که بر تبعیض دلالت می‌نماید، آورد تا آنها را آگاه کند که خداوند به جز قسمت اندکی از اموال‌شان را نخواسته است، و انفاق این بخش از مال و ثروت زیانی به آنها نمی‌رساند و بر آنها سنگینی نمی‌کند بلکه آنها با انفاق آن قسمت از اموال خود در روز قیامت بهره می‌برند و برادران‌شان در دنیا از آن بهره‌مند می‌شوند.

و ﴿رَزَقۡنَٰهُمبیان‌گر آن است مال‌هایی که در دست شما است با قدرت و توانایی شما بدست نیامده است بلکه روزی خداوند است که به شما ارزانی داشته است، پس همان‌طور که خداوند نعمات زیادی را به شما داده و شما را بر بسیاری از بندگانش برتری داده‌است، شما نیز باید با انفاق قسمتی از نعمت‌هایی که از آن برخوردار هستید شکر او را بجا آورید و با برادران فقیر و محتاج خود همدردی کنید.

خداوند بارها در قرآن نماز و زکات را در کنار هم آورده است، علت این امر این است که نماز متضمن اخلاص برای خداوند است و زکات و انفاق متضمن احسان ونیکی با بندگانش است.

و نشانه سعادت و خوشبختی بنده اخلاص برای معبود و تلاش برای بهره‌مند کردن خلق است، همان‌گونه که نشان شقاوت بنده، عدم برخورداری او از اخلاص و نیکوکاری است.

سپس فرمود: ﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَو آن کسانی‌که به آنچه بر تو نازل شده است ایمان دارند و آن قرآن و سنت است، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ[النساء: ۱۱۳]. «و ای پیامبر! خداوند برتو کتاب و حکمت را نازل فرموده است».

پس پرهیزگاران به تمام آنچه پیامبر صآورده است ایمان می‌آورند و بین آنچه بر او نازل شده است فرق نمی‌گذارند، به گونه‌ای که به بعضی ایمان بیاورند و بعضی را انکار یا برخلاف منظور خدا و پیامبرش تاویل نمایند، همانطور که بعضی از اهل بدعت چنین می‌کنند و نصوصی را که باب طبع آنها نباشد تاویل می‌کنند، که حاصل آن تصدیق نکردن معانی آن نصوص است، هر چند که ظاهر آن را تصدیق می‌کنند. بنابر این به آن ایمان و باور حقیقی ندارند. ﴿وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَو به آنچه پیش از تو نازل شده است ایمان دارند. این بخش از آیه متضمن ایمان به همه کتاب‌های گذشته است و ایمان به کتاب‌های گذشته متضمن ایمان به پیامبران و محتویات آن کتاب‌ها می‌باشد، به ویژه تورات و انجیل و زبور. و این ویژگی مومنین است که به همه پیامبران ایمان دارندو بین هیچ یک از آنها فرقی قایل نیستند.

سپس فرمود: ﴿وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَو به روز قیامت یقین دارند. آخرت یعنی دنیای پس از مرگ. و علت این‌که روز آخرت را بطور خاص بعد از واژه «غیب» که عام است و همه امور غیبی را در بر می‌گیرد، ذکر نمود این است که ایمان به روز آخرت یکی از ارکان ایمان، و بزرگ‌ترین عامل برای رغبت در امور خیر و ایجاد هول و هراس در آدمی است. «یقین» یعنی شناختی که هیچ شکی به آن راه نمی‌یابد و موجب عمل می‌گردد.

﴿أُوْلَٰٓئِکَیعنی آن‌هایی که به این صفات پسندیده موصوف هستند، ﴿عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖاز جانب پروردگارشان بر هدایتی هستند. یعنی بر هدایتی بزرگ، چون نکره برای تعظیم است. و چه هدایتی بزرگ‌تر از متصف بودن به صفت‌های مذکور می‌باشد که متضمن داشتن عقیده صحیح و اعمال درست است؟! و آیا جز هدایتی که آنان از آن برخوردارند هدایت حقیقی دیگری وجود دارد؟! بطور مسلّم می‌توان گفت: نه، و هر چه غیر از این باشد گمراهی است.

و کلمه «عَلَی» در اینجا بر استعلا و بلندی دلالت می‌نماید. و برای بیان گمراهی از کلمه «فی» استفاده کرده است: ﴿وَإِنَّآ أَوۡ إِیَّاکُمۡ لَعَلَىٰ هُدًى أَوۡ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ[سبأ: ۲۴]. «یکی از ما بر هدایت است و دیگری در گمراهی آشکاری به سر می‌برد». زیرا صاحب هدایت در مرتبه‌‌ای والا قرار می‌گیرد و صاحب گمراهی در گمراهی فرورفته و ذلیل می‌شود.

سپس فرمود: ﴿وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَفلاح یعنی دستیابی به مطلوب و نجات یافتن از آنچه که سبب ترس و هراس می‌گردد. خداوند متعال منحصرا این گروه را اهل فلاح و رستگاری نامیده است، زیرا برای رسیدن به رستگاری، راهی به‌جز در پیش گرفتن راه آنان وجود ندارد و دیگر راه‌ها به بدختی و هلاکت و زیان منتهی می‌گردد، به همین جهت پس از آن‌که اوصاف مومنان حقیقی را بیان کرد، صفات کافرانی را که کفر خود را آشکار می‌سازند با پیامبر مخالفت می‌ورزند بیان داشت و فرمود:

آیه ٧-۶:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَآءٌ عَلَیۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ٦[البقرة: ۶]. «همانا کسانی که کفر ورزیده‌اند برای‌شان یکسان است، چه آنها را بترسانی و چه آنها را بیم ندهی، ایمان نمی‌آورند».

﴿خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡۖ وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ٧خداوند بر دل‌ها و گوش‌هایشان مهر زده‌است، و بر چشم‌هایشان پرده‌ای است و برای آنها عذابی بزرگ است».

خداوند متعال خبر می‌دهد کسانی که کفر ورزیده و به کفر متصف شده و رنگ کفر به خود گرفته و کفر تبدیل به صفت آنها شده است، هیچ مانعی آنها را از کفر باز نمی‌دارد و هیچ بنده‌‌ای برای آنها مفید نخواهد بود و آنها به کفر خود ادامه می‌دهند. پس برای آنها یکسان است آنها را بیم دهی یا بیم ندهی، چرا که ایمان نمی‌آورند. کفر یعنی انکار تمام آنچه پیامبر صآورده است و یا انکار بعضی از آن، پس دعوت و فراخوانی به‌سوی دین برای کافران سودی ندارد، جز آن‌که برآنان اتمام حجّت شود. این آیه طمع و امید پیامبر صرا به ایمان آوردن‌شان قطع می‌کند و به ایشان یادآور می‌شود که به حال آنها تاسف نخورد و در حسرت ایمان نیاوردن آنها خود را به رنج و مشقّت نیاندازد.

سپس موانعی را ذکر کرده است که آنها را از ایمان آوردن باز می‌دارد و می‌فرماید: ﴿خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡیعنی خداوند طوری بر دل‌هایشان مهر زده که ایمان به آن راه نمی‌یابد، بنابر این آنچه را که به آنها سود می‌رساند درک نمی‌کنند و آنچه را که برای‌شان مفید است نمی‌شنوند.

﴿وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞیعنی پرده و پوششی بر چشم‌هایشان قرار دارد که آنها را از مشاهده آنچه که بر آنان فایده می‌رساند منع می‌کنند. و راه‌های شناخت و خوبی به روی آنها بسته می‌شود، پس طمع و امیدی به هدایت آنها نیست و امید خیری از آنان نمی‌رود و به سبب کفر و انکار و کینه ‌توزی و مخالفت‌شان - پس از آن‌که حق برای‌شان آشکار گشت - دروازه‌های ایمان به روی آنها بسته شده است، همانطور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ[الأنعام: ۱۱۰]. «و دل‌ها و چشم‌هایشان را بر می‌گردانیم چنان‌که نخستین بار به آن ایمان نیاورند». و این سزای این دنیا است.

سپس سزای آن دنیا را بیان کرده و می‌فرماید:﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞو برای آنان عذاب جهنم و ناخشنودی خداوند جبار است که همواره و همیشه بر آنها خواهد بود.

سپس در تعریف منافقانی که ظاهرا مسلمان و در باطن کافرند، می‌فرماید:

آیه ۱۰-۸:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِینَ٨«و از میان مردم هستند کسانی که می‌گویند: ما به خدا و روز قیامت ایمان آورده‌ایم اما آنها مومن نیستند».

﴿یُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَمَا یَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا یَشۡعُرُونَ٩«اینان خدا و کسانی را که ایمان آورده‌اند فریب می‌دهند و در حقیقت آنها فریب نمی‌دهند مگر خودشان را ولی نمی‌فهمند».

﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمُۢ بِمَا کَانُواْ یَکۡذِبُونَ١٠«در دل‌هایشان بیماری است و خداوند بیماری آنان را افزون می‌گرداند و برای آنها به سبب روغی که می‌گفتند عذابی دردناک است».

بدان که نفاق یعنی ظهار نمودن خیر و پنهان داشتن شر و بدی در درون، و این تعریف شامل نفاق عقیدتی و نفاق عملی می‌شود. نفاق عملی آن است که پیامبر صبیان داشته است: «آیَةُ الْـمُنَافِقِ ثَلَاثٌ: إذَا حَدَّثَ کَذَبَ، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ، وَإِذَا ائْتُمِنَ خَانَ» و فَی رِوَایةٍ: «وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ». یعنی: «نشان منافق سه چیز است، وقتی سخن گوید دروغ گوید، و هرگاه وعده دهد، خلاف وعده کند، و چون امانتی بدو سپرده شود در آن خیانت کند».

و در روایتی دیگر آمده است: «و هرگاه مخاصمه و مشاجره کند فحاشی و اسزاگویی کند». و اما نفاق عقیدتی که انسان را از دایره اسلام خارج می‌کند نفاقی است که خداوند منافقان را در این سوره و در جاهای دیگر بدان توصیف نموده است. نفاق قبل از هجرت پیامبر صاز مکه به مدینه وجود نداشت، اما پس از هجرت که جنگ بدر به وقوع پیوست و خداوند مومنان را پیروز گرداند و به آنها قدرت داد، کسانی که در مدینه مسلمان نشده بودند ذلیل گشتند. بنابر این بعضی از آنها از ترس و به خاطر فریب کاری و برای حفظ جان و اموال خود تظاهر به اسلام کردند. بنابر این آنها در میان مسلمین بودند و این‌گونه نشان می‌دادند که گویا مسلمان هستند اما در حقیقت مسلمان نبودند. و یکی از الطاف خداوند بر مومنان این بود که حالات منافقان را برای‌شان روشن کرد و ویژگی‌های آنها را برشمرد تا مومنان فریب آنها را نخورند و نیز از بسیاری از فسادهایشان دوری گزیده و خود را کنار بکشند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿یَحۡذَرُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیۡهِمۡ سُورَةٞ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمۡ[التوبة: ۶۴]. «منافقان می‌ترسند که سوره‌ای درباره آنها نازل شود و آنها را از آنچه در دل‌شان هست خبر دهد». پس خداوند آنان را به نفاق توصیف کرد و فرمود: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِینَ٨پس آنان با زبان، چیزهایی می‌گویند که در دل‌هایشان نیست. بنابراین، خداوند آنها را تکذیب نمود و فرمود: ﴿وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِینَزیرا ایمان حقیقی آن است که بر زبان و قلب جاری شود و این کار آنان فریب دادن خدا و بندگان مومنش است. فریب دادن یعنی این‌که شخص چیزی را اظهار کند و خلاف آن را در درونش پنهان نماید تا به هدف ش برسد. منافقان این شیوه را با خدا و بندگانش بازگشت و این چیز عجیبی است، زیرا فریب کار یا به هدفش دست می‌یابد و یا این‌که فریبش سود یا ضرری به وی نمی‌رساند، اما منافقان فریبشان به خودشان بازگشت و انگار مکر و فریبی که آنها انجام دادند برای هلاک کردن و متضرر نمودن خویشتن طراحی کرده بودند، زیرا خداوند از فریب کاری آنها زیانی نمی‌بیند و مکر و دسیسه آنها ضرری به بندگان مومن خداوند نمی‌رساند.

بنابراین اگر منافقان به ایمان تظاهر کنند و جان و اموال آنها با این کار در امان بماند، مومنان زیانی نمی‌بینند، زیرا در نهایت مکر آنها به خودشان باز می‌گردد و بر اثر این کار در دنیا خوار و رسوا می‌گردند و به خاطر قدرت و پیروزی مسلمین به اندوهی جانکاه و دایمی مبتلا می‌شوند، سپس در آخرت عذاب دردناک و شدیدی به سبب دروغ و کفر و فسادشان در انتظار آنان خواهد بود، اما از بس که نادان و احمقند این را نمی‌فهمند.

در آیۀ ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞمنظور از «مرض»، بیماری شک و شبهه و نفاق است، زیرا دو بیماری بر قلب عارض می‌شود و آن را از سلامت و اعتدال خارج می‌کند، یکی بیماری شبهات و دیگری بیماری شهوات است. پس کفر و نفاق و شک و بدعت مصادیقی از بیماری شبهات هستند، و زنا و دوست داشتن زشتی‌ها و گناهان و انجام آن زیر مجموعه‌‌ای از بیماری شهوات می‌باشند. همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَیَطۡمَعَ ٱلَّذِی فِی قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ[الأحزاب: ۳۲]. پس آن کس که در دلش بیماری است طمع می‌نماید و آن شهوت زنا است، و نجات یافته کسی است که از این دو بیماری جان سالم به در بَرَد و یقین و ایمان حاصل کند و نفس خود را به گناه نیالاید و در لباس عا فیت و سلامت بیاساید.

خداوند متعال در مورد منافقان می‌فرماید: ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗااین آیه بیان‌گر گناهکاران است و این‌که خداوند به سبب گناهانی که در گذشته مرتکب شده‌اند آنها را مرتکب گناهان دیگری می‌گرداند که عذاب اخروی را درپی دارد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ[الأنعام: ۱۱۰]. «و دل‌ها و چشم‌هایشان را دگرگون می‌کنیم آن‌گونه که در ابتدا به آن ایمان نیاوردند».

و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ[الصف: ۵]. «و چون منحرف شدند خداوند دل‌هایشان را منحرف نمود». و می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَتۡهُمۡ رِجۡسًا إِلَىٰ رِجۡسِهِمۡ[التوبة: ۱۲۵]. «و آن کسانی که در دل‌هایشان پلیدی است خداوند بر پلیدیشان می‌افزاید». پس سزای معصیت آن است که بدنبال آن آدمی مرتکب گناه دیگری شود، همان‌طور که یکی از پاداش‌های نیکی، نیکی کردن پس از آن است. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَیَزِیدُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ٱهۡتَدَوۡاْ هُدٗى[مریم: ٧۶]. «و خداوند کسانی را که راه یافته‌اند بیشتر راهنمایی می‌نماید».

آیه ۱۲-۱۱:

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ لَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ قَالُوٓاْ إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَ١١«و هنگامی که به آنها گفته شود در زمین فساد نکنید، گویند: همانا ما اصلاح‌گر هستیم».

﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡمُفۡسِدُونَ وَلَٰکِن لَّا یَشۡعُرُونَ١٢«هر آینه آنان فساد کنندگانند ولی نمی‌فهمند».

یعنی هرگاه منافقان از فساد‌انگیزی در زمین که همان کفر و گناه و آشکار کردن راز مومنان برایش دشمنان‌شان و دوستی کردن با کفار است، نهی شوند، می‌گویند: ﴿إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَما اصلاح‌گر هستیم، پس آنها در زمین فساد می‌کنند و اعلام می‌دارند که کارشان فساد‌انگیزی نیست بلکه اصلاح است، آنان به این طریق حقایق را وارونه می‌نمایند و به باطل می‌گرایند و آن را حق می‌پندارند. مسلما گناه آنان بسیار بزرگ‌تر از گناه کسی است که مرتکب جنایتی می‌شود و به جنایت بودن کارش اعتراف می‌کند، زیرا کسی که مرتکب گناهی می‌شود و به حرمت آن باور دارد، به عافیت نزدیک‌تر است و امید می‌رود که برگردد. اما منافقان که می‌گویند: ﴿إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَمنحصرا خود را اصلاحگر می‌دانند و به صورت تلویحی ﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡمُفۡسِدُونَمی‌گویند: مومنان اصلاح‌گر نیستند، بهمین جهت خداوند ادعای آنها را رد کرده و می‌فرماید: ﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡمُفۡسِدُونَزیرا هیچ فسادی بزرگ‌تر از آن نیست که کسی به آیات الهی کفر ورزد و مردم را از راه خدا باز دارد و خدا و دوستانش را فریب دهد و با دشمنان خدا و پیامبرش دوستی کند، با وجود این گمان برد که اصلاحگر است. آیا فسادی بزرگ‌تر از این وجود دارد؟! اما آنها علمی ندارند که به آنان سود برساند، گر چه شناخت و دانش آنان به حدی رسیده است که حجت الهی بر آنها اقامه شده است، اما این دانش و شناخت به آنها هیچ سودی نمی‌رساند.

علت این‌که گناه سبب فساد زمین محسوب شده این است که گناه و معصیت حتی دانه‌ها و میوه‌ها و درختان و گیاهان را نیز دچار تباهی می‌گرداند.

«اصلاح زمین» این است که به وسیله طاعت خداوند و ایمان به او، آن را آباد ساخت. خداوند متعال به خاطر هدفی بس والا مخلوقات را آفریده و در زمین اسکان داده‌است، روزی‌های فراوان را به آنها ارزانی نموده است تا به طاعت و عبادت خداوند بپردازند، پس هرگاه در زمین عملی خلاف آنچه ذکر شد صورت پذیرد، فساد، تخریب و فاصله گرفتن از آن هدف تلقی خواهد شد.

آیه‌ی ۱۳:

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ کَمَآ ءَامَنَ ٱلنَّاسُ قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ کَمَآ ءَامَنَ ٱلسُّفَهَآءُۗ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلسُّفَهَآءُ وَلَٰکِن لَّا یَعۡلَمُونَ١٣«و هنگامی‌که به آنها گفته شود: ایمان بیاورید همان‌گونه که مردم ایمان آورده‌اند، گویند: آیا ایمان آوریم همان‌گونه که بی‌خردان ایمان آورده‌اند؟! هان، ایشان بی‌خردانند ولی نمی‌دانند».

یعنی هرگاه به منافقان گفته شود: ایمان بیاورید، همان‌گونه که توده مردم ایمان آورده‌اند، یعنی مانند اصحاب شایمان بیاورید، و آن ایمان آوردن با قلب و زبان است، منافقان به گمان باطل خود می‌گویند: آیا مانند بی‌خردان ایمان بیاوریم؟ هدف‌شان اصحاب شبود. زیرا آنها ادعا می‌کردند که بی‌خردی اصحاب آنها را وادار کرده است تا ایمان بیاورند و خانه و کاشانه خود را ترک گویند و با کفار دشمنی ورزند، و عقل نزد منافقان خلاق این را اقتضا می‌نماید، بنابراین، آنها را به بی‌خردی متهم کردند، و به صورت ضمنی می‌خواستند به این نکته اشاره کنند که آنها عاقلان و صاحبان درک و فهم هستند.

خداوند سخن آنها را رد نمود و خبر داد که در حقیقت خودشان بی‌خردانند زیرا بر خردی حقیقی آن است که انسان منافع خود را نشناسد و در پی چیزی باشد که به وی ضرر و آسیب برساند. و این ویژگی بر آنان صدق می‌کند و کاملا بر آنها منطبق می‌باشد. همان‌گونه که عقل و درایت آن است که انسان منافع خود را بشناسد، برای دستیابی به آن تلاش نماید و برای دفع آنچه که به او ضرر می‌رساند کوشش کند. و این صفت در اصحاب رسول خدا و مومنان موجود می‌باشد، پس آنچه که اعتبار دارد برخورداری از اوصاف و ویژگی‌های خوب، و در دست داشتن دلایل و برهان است نه ادعاهای صرف و سخنان گزاف.

آیه‌ی ۱۵-۱۴:

﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَیَٰطِینِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَکُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ١٤«و هرگاه با کسانی که ایمان آورده‌اند روبرو شوند، می‌گویند: ما ایمان آورده‌ایم، و چون با شیطان‌های خود خلوت گزینند، می‌گویند: ما با شما هستیم، بی‌گمان ما مسخره‌کنندگان هستیم».

﴿ٱللَّهُ یَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ وَیَمُدُّهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١٥خداوند آنان را مسخره می‌نماید و سرکشی آنها را افزوده و آنها را رها می‌کند تا در فسق و فجور سرگردان بمانند».

این از جمله سخنانی است که آنها به زبان می‌آوردند و در دل به آن ایمان نداشتند، زیرا وقتی آنها با مومنان جمع می‌شدند اظهار می‌کردند که بر راه آنها قرار دارند و با آنها هستند، و هنگامی که با شیطان‌ها یعنی بزرگان و سران شرور خود به خلوت نشستند، می‌گفتند: ما در حقیقت با شما هستیم اما با گفته‌های خود مومنان را مسخره می‌کنیم. این است حالت باطنی و ظاهری آنان، و مکر بد جز دامن صاحبش را نگیرد.

خداوند متعال میفرماید: ﴿ٱللَّهُ یَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ وَیَمُدُّهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١٥و این جزای آنها است به خاطر مسخره کردن بندگان خدا. از جمله مسخره‌هایی که خداوند در حق آنان روا می‌دارد این است، شقاوت و احوال زشتی را که در آن قرار دارند برای آنها زیبا جلوه می‌دهد تا جایی که گمان می‌برند با مومنان هستند. این وضعیت مربوط به دورانی است که خداوند مومنان را بر آنها مسلط نکرده است و اما مسخره شدن آنها در روز قیامت از سوی خدا این است که خداوند همراه با مومنان نوری به آنها می‌دهد، وقتی مومنین با نورشان بروند، نور منافقان خاموش می‌شود و در تاریکی و ظلمت باقی می‌مانند، ودچار یاس و ناامیدی شدیدی می‌گردند.

﴿یُنَادُونَهُمۡ أَلَمۡ نَکُن مَّعَکُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰکِنَّکُمۡ فَتَنتُمۡ أَنفُسَکُمۡ وَتَرَبَّصۡتُمۡ وَٱرۡتَبۡتُمۡ[الحدید: ۱۴]. «مومنان را صدا زده و می‌گویند: مگر ما با شما نبودیم؟ گویند: آری! ولی شما به فتنه مبتلا شدید و انتظار کشیدید و شک کردید».

﴿وَیَمُدُّهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَو آنان را در گمراهی و کفرشان فرو می‌گذارد تا حیران و سرگردان شوند. و این یکی دیگر از مصادیق تمسخر خداوند نسبت به آنان است.

آیه‌ی ۱۶:

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ فَمَا رَبِحَت تِّجَٰرَتُهُمۡ وَمَا کَانُواْ مُهۡتَدِینَ١٦«آنان کسانی‌اند که هدایت را به گمراهی فروخته‌اند پس تجارت آنها سودی ندارد و هدایت یافتگان نیستند».

سپس خداوند از حقیقت احوال آنها پرده برداشته و می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ فَمَا رَبِحَت تِّجَٰرَتُهُمۡ وَمَا کَانُواْ مُهۡتَدِینَ١٦منافقان، ﴿ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰکسانی هستند که هدایت را به گمراهی فروخته‌اند. یعنی به گمراهی متمایل شده‌اند، همان‌طور که مشتری و خریدار به کالای مورد نظرش علاقه‌مند است و اموال با ارزش خود را برای بدست آوردن آن خرج می‌کند. این مثال، بهترین مثال است، زیرا گمراهی را به کالا، و هدایت را به پول و بها تشبیه نموده است، پس آنها هدایت را خرج کرده و در برابر آن گمراهی را بدست آورده‌اند. این است بازرگانی و تجارت شوم که بسیار تجارت بدی است، زیرا اگر کسی دیناری را در مقابل درهمی بدهد ضرر می‌کند، پس چگونه است کسی که گوهری را در مق ابل درهمی بفروشد؟ و چگونه خواهد بود کسی که هدایت را خرج کرده و گمراهی را خریداری کند، و شقاوت را بر سعادت برگزیده و به کارهای فرومایه علاقمند شود، و کارهای خوب و عالی را ترک نماید؟! مسلما تجارت و بازرگانی چنین کس سودی نخواهد داشت، بلکه در این کار بزرگ‌ترین ضرر را متحمل خواهد شد، ﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِیهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ أَلَا ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِینُ[الزمر: ۱۵]. بگو: «همانا خسارتمندان (حقیقی) کسانی هستند که جان و اهل‌شان را در قیامت از دست داده اند». هان! این است زیان و خسارت آشکار.

این بخش از آیه ﴿وَمَا کَانُواْ مُهۡتَدِینَاثبات گمراهی منافقان است، و این‌که انها چیزی از هدایت بدست نیاورده‌اند، پس این است صفت‌های زشت آنها.

سپس خداوند مَثل آنها را بیان کرده و می‌فرماید:

آیه‌ی ۲۰-۱٧:

﴿مَثَلُهُمۡ کَمَثَلِ ٱلَّذِی ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ وَتَرَکَهُمۡ فِی ظُلُمَٰتٖ لَّا یُبۡصِرُونَ١٧«مثال آنها مانند مثال کسانی است که آتشی برافروختند و وقتی اطراف آنان را روشن کرد خداوند روشنایی آنها را ببرد و آنان را در انبوهی از تاریکی رها نمود، به گونه‌‌ای که نبینند».

﴿صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَرۡجِعُونَ١٨«کرانند و لالانند و کورانند پس آنها باز نمی‌گردند».

﴿أَوۡ کَصَیِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فِیهِ ظُلُمَٰتٞ وَرَعۡدٞ وَبَرۡقٞ یَجۡعَلُونَ أَصَٰبِعَهُمۡ فِیٓ ءَاذَانِهِم مِّنَ ٱلصَّوَٰعِقِ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِۚ وَٱللَّهُ مُحِیطُۢ بِٱلۡکَٰفِرِینَ١٩«و یا همچون کسانی‌اند که به باران تندی گرفتار آمده باشند که از آسمان فرو ریزد و در آن، تاریکی‌ها و رعد و برق باشد و از ترس صدای صاعقه‌ها و مرگ انگشتان خود را در گوش‌هایشان نهند و خداوند کافران را احاطه نموده است».

﴿یَکَادُ ٱلۡبَرۡقُ یَخۡطَفُ أَبۡصَٰرَهُمۡۖ کُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُم مَّشَوۡاْ فِیهِ وَإِذَآ أَظۡلَمَ عَلَیۡهِمۡ قَامُواْۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمۡعِهِمۡ وَأَبۡصَٰرِهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٠«چنان است که گویی برق آسمان می‌خواهد چشمان‌شان را برباید. هر وقت که روشن می‌دارد به پیش می‌روند و چون تاریک می‌شود، می‌ایستند و اگر خدا می‌خواست گوش‌ها و چشم‌هایشان را از بین می‌برد. همانا خداوند بر هر چیز توانا است».

مثالی که با حال آنها مطابق است مثال کسی است که آتشی بیافروزد. یعنی در تاریکی شدیدی بوده و نیاز مبرمی به آتش دارد و آن را با کمک کس دیگری می‌افرزود، چرا که او ساز و برگ لازم را در اختیار ندارد، و هنگامی که آتش اطراف او را روشن گرداند و جایی را که در آن قرار گرفته است مشاهده کرد و اماکن امن و خطرهایی که او را تهدید می‌کند ملاحظه نمود، و از آن آتش بهره برد و چشمانش روشن گردید و گمان برد که آتش در اختیار اوست، در آن حالت خداوند نور و روشنایی‌اش را از میان ببرد و خوشحالی‌اش از بین برود و در تاریکی شدید و آتش سوزان باقی بماند، نورافشانی آتش از بین برود و حرارت آن باقی بماند. او در انبوهی از تاریکی‌ها قرار دارد، تاریکی شب و تاریکی ابرها و تاریکی باران و تاریکی حاصل از خاموش شدن آتش، پس حال چنین فردی چگونه خواهد بود؟ منافقان نیز چنین حالتی دارند، نور ایمان را از مومنان برگرفتند و خود دارای صفت ایمان نبودند. بنابر این به طور موقت از نور آنان استفاده کردند و بدین وسیله جان و مال‌شان در امان ماند و به نوعی امنیت در دنیا دست یازیدند. در چنین حالتی ناگهان مرگ بر آنها یورش برده و استفاده از این نور را از آنان سلب نموده‌اند و اندوه و غم و عذاب فراوانی آنها را فرا می‌گرد، و تاریکی قبر و تاریکی کفر و تاریکی نفاق و تاریکی گناهان بر آنها چیره می‌شود، و به دنبال این همه تاریکی، آتش جهنم که بد جایگاهی است آنها را در فرا خواهد گرفت.

بنابراین خداوند متعال در مورد آنها می‌فرماید: ﴿صُمُّۢکر هستند و خوبی‌ها را نمی‌شنود، ﴿بُکۡمٌلالند و نمی‌توانند سخن نیک بر زبان آورند ﴿عُمۡیٞو در مقابل حق کور هستند.

﴿فَهُمۡ لَا یَرۡجِعُونَپس آنها باز نمی‌گردند، چون پس از این‌که حق را شناختند آن را رها کردند، و به‌سوی آن بر نمی‌گردند. به خلاف کسی که حق را از روی نادانی و گمراهی رها کرده است زیرا او از روی ناآگاهی چنین کرده است و بازگشت او به حق نزدیک‌تر است.

سپس خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أَوۡ کَصَیِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِیا مثل او مانند کسی است که گرفتار باران تندی شده است، ﴿فِیهِ ظُلُمَٰتٞکه در آن انبوهی از تاریکی‌ها وجود دارد، تاریکی شب و تاریکی ابرها و تاریکی باران.

﴿وَرَعۡدٞکه صدایی است از ابر به گوش می‌رسد. ﴿وَبَرۡقٞبرق نور درخشنده‌‌ای است که از (اصطکاک) ابر (ها بر می‌خیرد) و مشاهده می‌شود. ﴿کُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُمهر وقت که برق در میان این تاریکی‌ها راه آنها را روشن گرداند، ﴿مَّشَوۡاْ فِیهِبه پیش می‌روند، ﴿وَإِذَآ أَظۡلَمَ عَلَیۡهِمۡ قَامُواْۚو چون تاریک شود می‌ایستند.

پس حالت منافقین چنین است، هنگامی که قرآن و اوامر و نواهی و وعد و وعید آن را می‌شنوند انگشتان خود را در گوش‌هایشان فرو می‌برند و از امر و نهی قران و وعد و وعید آن روی بر می‌تابند، زیرا هشدارهای قرآن آنها را می‌ترساند و وعده‌هایش آنها را پریشان می‌نماید. پس آنها تا آنجا که ممکن باشد از آن روی گردانی می‌کنند و همان‌گونه فردی که در زیر رگبار باران گرفتار آمده و از صدای رعد و برق ناراحت می‌شود و آن را دوست ندارد و از بیم مرگ انگشتانش را در گوش‌هایش فرو می‌برد، منافقان نیز صدای قرآن و وعده‌ها و هشدارهای آن را دوست ندارند.

البته ممکن است فردی که گرفتار رگبار باران و صاعقه و رعد و برق شده است نجات یابد، اما منافقان نجات پیدا نمی‌کنند، چرا که خداوند از هر سو آنها را احاطه نموده است. پس آنها نمی‌توانند از دست خدا فرار کنند و او را ناتوان و درمانده سازند بلکه خداوند اعمال آنها را ثبت کرده و آنان را به سزای اعمال‌شان خواهد رساند. و از آنجا که به کری و لالی و کوری معنوی مبتلا هستند و راه‌های ایمان به روی آنها بسته شده است خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمۡعِهِمۡ وَأَبۡصَٰرِهِمۡو اگر خدا می‌خواست، چشم‌ها و گوش‌های آنان را از میان می‌برد. در این آیه خداوند آنان را به وسیله‌ی برخی از عقوبت‌های دنیوی مورد تهدید قرار می‌دهد تا برحذر باشند و از برخی از شرارت‌ها و نفاق خویش دست بردارند. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞهمانا خداوند بر هر چیزی توانا است. پس هیچ چیزی او را ناتوان نمی‌کند. و قدرت الهی چنین است که هرگاه چیزی را بخواهد بدون این‌که کسی بتواند جلوی او را بگیرد یا او مخالفت کند آن را انجام می‌دهد این آیه و امثال آن نظرات «قدریه» را رد می‌کند که معتقدند کارهایشان در گستره قدرت الهی داخل نیست. زیرا کارهایشان در چارچوب این آیه قرار می‌گیرد که می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞهمان خداوند بر هرچیزی توانا است.

آیه‌ی ۲۲-۲۱:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ وَٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ٢١«ای مردم! پروردگارتان را پرستش کنید که شما و کسانی را که پیش از شما بوده‌اند آفریده است، باشد که پرهیزگار شوید».

﴿ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّکُمۡۖ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٢. «پروردگارتان ذاتی است که زمین را برایتان گستراند و آسمان را سقفی قرار داد واز آسمان آبی فرو فرستاد و با آن انواع میوه‌ها را بوجود آورد تا روزیتان باشد، پس برای خداوند همتایانی قرار ندهید در حالی که شما می‌دانید».

این دستوری عام و کلی برای همه مردم است و آن عبادت و پرستش خدا است که شامل انجام دادن دستورات او و پرهیز از منهیات وی و تصدیق آنچه که از آن خبر داده‌است، می‌باشد. بنابراین، خداوند آنها را به انجام کاری مامور نموده که آنان را برای آن آفریده است. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ٥٦[الذاریات: ۵۶]. «و من جن و انسان را نیافریدم مگر برای این‌که مرا عبادت کنند».

سپس بر واجب بودن پرستش محض خویش استدلال نموده و می‌فرماید: پروردگارتان شما را از انواع نعمت‌ها برخوردار نمود و شما را هستی بخشید، و همو کسانی را که پیش از شما بوده‌اند آفریده و نعمت‌های ظاهری و باطنی را به شما ارزانی داشته و زمین را برایتان گسترانده است تا بر آن استقرار یابید و با ساختن خانه، کشاورزی و شخم زدن، رفتن از جایی به جایی و با دیگر اشکال از آن بهره‌مند شوید. و آسمان را برای شما سقفی قرار داد و در آن منافعی مانند خورشید و ماه و ستارگان به ودیعه نهاد که بدان نیازمندید.

﴿وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ«سماء» یعنی هر آنچه که بالای سر شما باشد، بنابر این مفسران گفته‌اند: منظور از آسمان در اینجا ابرها هستند و خداوند از ابرها آب فرو فرستاده است. ﴿فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِو با آن انواع ثمرات مانند دانه‌ها و میوه خرما و دیگر میوه‌ها و کشتزارها و غیره را بیرون آورده است. ﴿رِزۡقٗا لَّکُمۡتا روزیتان باشد و زندگی به سر کنید و تفریح نمایید ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗاپس، از میان آفریدگان همانند و همتایانی برای خداوند قرار ندهید به گونه‌‌ای که آنها را مانند خدا پرستش کنید و همان‌گونه که خداوند را دوست دارید آنها را دوست بدارید، در صورتی که آنها نیز مانند شما آفریدگانی هستند که به آنها روزی داده‌شده و کارهایشان از سوی خدا اداره می‌شود و به اندازه ذره‌‌ای در زمین و آسمان اختیاری ندارند، و فایده و ضرری به شما نمی‌رسانند. ﴿وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَو شما می‌دانید که خداوند شریک و همانندی ندارد، نه در آفریدن و نه در روزی دادن و تدبیر امور، و نه در الوهیت و ربوبیت. پس با این‌که شما این را می‌دانید چگونه همراه با خداوند معبودهای دیگری را پرستش می‌کنید؟ این چیزی عجیب و بدترین نوع بی‌خردی است.

این آیه از عبادت غیر خدا نهی بعمل می‌آورد وبر وجوب عبادت و پرستش خدا و باطل بودن عبادت غیر او دلیل ارائه داده و به بیان توحید ربوبیت می‌پردازد که متضمن یگانگی او در آفریدن و روزی دادن و تدبیر امور است، پس چون همه اقرار می‌کنند که خداوند در این امور شریکی ندارد نیز باید اقرار کنند که خداوند در عبادت هم شریکی ندارد. و این روشن‌ترین دلیل عقلی بر وحدانیت و یگانگی باری تعالی و باطل بودن شرک است.

﴿لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَاحتمال دارد به این معنی باشد که اگر شما تنها خداوند را پرستش کنید از عذاب و ناخشنودی او نجات خواهید یافت، زیرا شما اسباب دفع عذاب و ناخشنودی خداوند را فراهم کرده‌اید. و احتمال دارد معنی آیه چنین باشد: اگر خداوند را عبادت کنید از پرهیزگارانی خواهید شد که به پرهیزگاری موصوفند و هردو معنی درست است و هردو لازم و م لزوم یکدیگرند، زیرا هرکس که عبادت را به طور کامل انجام دهد از پرهیزگاران می‌شود وهرکس که از پرهیزگاران باشد از عذاب و ناخشنودی خداوند نجات خواهد یافت.

آیه‌ی ۲۴-۲۳:

﴿وَإِن کُنتُمۡ فِی رَیۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٢٣. «و اگر در آنچه بر بندۀ خود نازل کرده‌ایم شک دارید پس سوره‌‌ای همانند آن بیاورید و گواهانتان را فرا بخوانید غیر از خدا اگر راستگو هستید».

﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِی وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ٢٤«و اگر چنین نکردید و هرگز نخواهید توانست چنین کنید پس بپرهیزید از آتشی افروزینۀ آن مردم و سنگ هستند و برای کافران آماده شده است».

این دلیلی عقلی است بر راستگو بودن پیامبر صودرست بودن آنچه که آورده است. ﴿وَإِن کُنتُمۡو شما ای مخالفان پیامبر که دعوت او را رد می‌کنید و گمان می‌برید او دروغ می‌گوید! اگر در مورد آنچه ما بر بنده خود نازل کرده‌ایم دچار شک و تردید هستید که حق است یا نه؟ بدانید که او نیز مانند شما انسان است و در میان شما بزرگ شده و از همان دوران کودکی او را می‌شناسید، او نه می‌تواند بنویسد و نه خواندن و نوشتن بلد است اکنون کتابی برای شما آورده و می‌گوید از جانب خدا است، اما شما می‌گویید این کتاب ساخته و پرداخته خود او است. پس اگر مانند آن بسازید و از کسانی که دستتان به آنها می‌رسد کمک بگیرید. این برای شما کار آسانی است به ویژه که اهل فصاحت و بیان هستید و دشمنی‌تان با پیامبر بس بزرگ است. پس اگر سوره‌‌ای مانند آن آوردید، آن کتاب همان‌طور است که شما گمان می‌برید، و اگر سوره‌‌ای مانند آن نیاوردید و از انجام این کار در ماندید پس این دلیل روشن و آشکاری بر راستگو بودن او و راست بودن آنچه که آورده است، می‌باشد. و شما باید از او پیروی کنید و از آتشی که افروزینه آن انسان و سنگ است خود را دور بدارید.

این آتش مانند آتش دنیا نیست که با هیزم افروخته شود، این آتش برای کافران و منکران خدا و پیامبرانش آماده شده است. پس، از کفر ورزیدن به پیامبر که روشن شده است او پیامبر خدا است بپرهیزید. این آیه و امثال آن را آیه «تحدی» و «به مبارزه طلبیدن» می‌نامند، یعنی ناتوان کردن مخلوق از این‌که همانندی برای قرآن بیاورد و با آن مخالفت و مبارزه کند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن یَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا یَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ کَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِیرٗا٨٨[الإسراء: ۸۸]. «ای پیامبر! بگو: اگر انسان‌ها و جن جمع شوند که مانند این قرآن را بسازند، نمی‌توانند همانند آن را بسازند گرچه بعضی پشیبان بعقضی دیگر باشند».

چگونه سخن مخلوق خاکی مانند سخن پروردگار جهانیان است؟ و چگونه موجود نیازمندی که از هر نظر ناقص است و کمبود دارد می‌تواند سخن بیاورد که مانند سخن ذات مقدس خدا کامل باشد، خدایی که دارای کمال مطلق است و از هر جهت بی‌نیاز است؟ این نه ممکن است و نه در توان انسان می‌باشد، و هرکس که کمترین شناختی نسبت به انواع کلام و گفتارها داشته باشد و این قرآن را با گفتار بلیغان و فصیحان بسنجد، تفاوت آشکار آن و دیگر سخن‌ها را به وضوح مشاهده خواهد کرد.

آیۀ: ﴿وَإِن کُنتُمۡ فِی رَیۡبٖبیان‌گر آن است کسی که در شک و حیرت بسر می‌برد و هنوز حق را از گمراهی تشخیص نداده است، به شرطی که صادقانه در پی حق باشد و حق برایش روشن شود امید هدایتش می‌رود. اما انسان مخالف و کینه ‌توزی که حق را می‌شناسد و آن را رها می‌کند راه بازگشتی ندارد، زیرا او حق را از روی عناد و لجاجت رها کرده است، نه به سبب جهل و نادانی، پس هیچ راه بازگشتی برای وی وجود ندارد.

و همچنین فردی که دچار شک و تردید است اما صادقانه در پی کشف حقایق نیست بلکه از حق روی‌گردان است و برای رسیدن به آن تلاش نمی‌کند، غالبا چنین کسی موفق به یافتن حق نمی‌شود.

نیز در این آیات، پروردگار أصفت عبودیت را برای رسول گرامی اسلام ذکر می‌کند، و این بیان‌گر آن است که بزرگ‌ترین صفت او انجام بندگی است، صفتی که هیچ فردی از گذشتگان و آیندگان در این امر به پای او نمی‌رسند. در مقام «اسراء» نیز خداوند او را به عبودیت توصیف نموده و می‌فرماید: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِیٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَیۡلٗا[الإسراء: ۱]. «پاک و منزه است خداوندی که شب هنگام بنده‌اش را برد». و در مقام نازل کردن قرآن بر او می‌فرماید: ﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ[الفرقان: ۱]. «بزرگوار و والا مقام است ذاتی که فرقانی را بر بنده‌اش نازل کرد». آیۀ: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَو آیات دیگری که در این باب موجود هستند، بیان‌گر صحت مذهب اهل سنت و جماعت می‌باشند که معتقدند بهشت و جهنم در حال حاضر موجود می‌باشند. برخلاف معتزله. نیز این آیات بیان‌گر آنند که یکتاپرستان برای همیشه در جهنم باقی نخواهند ماند گرچه مرتکب بعضی از گناهان کبیره شده باشند، زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَبرای کافران آماده شده است، پس اگر گناهکاران یکتاپرست برای همیشه در آن باقی می‌ماندند جهنم تنها برای کافران آماده نمی‌شد، برخلاف خوارج و معتزله که خلاف این مطلب را باور دارند. نیز این آیات بیان‌گر آنند که انسان به وسیله فراهم نمودن اسباب عذاب مستحق آن می‌گردد، و اسباب عذاب، کفر وعصیان است.

آیه‌ی ۲۵:

﴿وَبَشِّرِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنۡهَا مِن ثَمَرَةٖ رِّزۡقٗا قَالُواْ هَٰذَا ٱلَّذِی رُزِقۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَأُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهٗاۖ وَلَهُمۡ فِیهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞۖ وَهُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٥«و مژده بده کسانی را که ایمان آوردند و اعمال نیکو انجام دادند که برای آنها باغ‌هایی است که از زیر آن رودهایی روانند، هرگاه به آنها میوه‌‌ای داده شود، گویند: این همان است که پیش‌تر به ما داده شد، و همانند آن برای آنها آورده شود، و برای آنها در بهشت زنانی پاکیزه است و آنها در آن برای همیشه خواهند ماند».

وقتی سزای کافران را بیان کرد به بیان پاداش مومنان و کسانی پرداخت که اعمال و کردار شایسته انجام می‌دهند، زیرا شیوه الهی در کتابش چنین است، و در کنار تشویق، بیم می‌دهد تا بنده در حالت خوف و رجا بسر ببرد. بنابر این می‌فرماید: ﴿وَبَشِّرِای پیامبر! و ای کسی که در جای پیامبر قرار داری! مژده بده ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْکسانی را که از صمیم قلب ایمان آورده‌اند، ﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِو با اعضا و جوارح خود کردار نیکو انجام داده و صداقت ایمان‌شان را با اعمال نیک خود به اثبات رسانده‌اند.

اعمال و کردار از آن جهت به «صالح» توصیف نموده که با آن احوال بنده و امور دین و دنیایش اصلاح می‌شود و به وسیله اعمال صالح، فساد وتباهی از او دور شده و در زمره صالحان قرار می‌گیرد، صالحانی که برای همنشینی با خداوند در بهشت صلاحیت و شایستگی دارند پس ای پیامبر! آنها را مژده بده ﴿أَنَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖباغ‌هایی برای آنان است که درختان عجیب و میوه‌های دلپذیر و سایه‌های طولانی و شاخه و بوته‌های متنوعی را در بر دارد، بهشتی که هرکس به آن وارد شود به راحتی در آن بسر می‌برد و متنعم می‌گردد.

﴿تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُرودهای آب و شیر و عسل و شراب در زیر درختان آن روان است و اهل بهشت آن را هرگونه که بخواهند به هر سو که بخواهند جاری می‌گردانند، و وسیله آن درختان و باغ‌های بهشتی آبیاری شده و میوه‌های گوناگونی می‌دهند. ﴿کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنۡهَا مِن ثَمَرَةٖ رِّزۡقٗا قَالُواْ هَٰذَا ٱلَّذِی رُزِقۡنَا مِن قَبۡلُمیوه‌های بهشتی همه در زیبایی و طعم همسانند و در میان آن میوه مخصوصی وجود ندارد، و اهل بهشت همواره در ناز و نعمت بسر می‌برند. پس آنها همواره با خوردن آن میوه‌ها لذت می‌برند. ﴿وَأُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهٗاعده‌‌ای می‌گویند میوه‌های بهشت تشابه اسمی دارند اما در مزّه با یکدیگر فرق می‌کنند. گروهی نیز می‌گویند در رنگ با یکدیگر متشابه هستند اما در اسم فرق می‌کنند. برخی نیز در این باورندکه در زیبایی و لذت تشابه دارند شاید این بهترین قول باشد.

به دنیال ذکر مسکن و غذا و نوشیدنی و میوه‌های اهل بهشت، از همسران آنها نیز سخن به میان آورد، و آنها را در یک تعریف مختصر و کامل چنین توصیف نمود: ﴿وَلَهُمۡ فِیهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞنگفت از فلان عیب پاکند، تا شامل انواع پاکی‌ها گردد. پس آنان در اخلاق و اندام وزبان هیچ عیبی ندارند، چشمهایشان پاک است و اخلاق‌شان نیکو است، آنها دوشیزه گانی هستند که با اخلاق زیبا و همسرداری زیبا و ادب در کردار و گفتار، و پاک بودن از حیض و نفاس و منی و ادرار و مدفوع و آب بینی و بوی دهان و بوی بد، برای همسرانشان دوست داشتنی می‌باشند و نیز در اندام و جسم خود کمال زیبایی را دارند و در آنها عیبی وجود ندارد و اخلاق‌شان نیز بسیار نیکو است. آنها همسرانی خوب و زیبا هستند، خوش زبان و خوش سخن‌اند و چشم‌ها و نگاه‌شان فقط بر شوهران‌شان دوخته شده است، و زبان‌شان را از هر سخن زشتی منع می‌نمایند.

پس در این آیه کریمه از مژده دهنده و مژده داده شونده و چیزی که بدان مژده داده شده و نیز از اسباب و عوامل رسیدن به این خبر و نیکی سخن به میان آمده است. مژده دهنده همانا پیامبر صو جانشینان و وارثان آن حضرت هستند. مژده داده شدگان نیز مومنانی هستند که کردار نیکو انجام می‌دهند، و آنچه بدان مژده داده شده‌اند باغ‌هایی است که توصیف آن گذشت، و سببی که انسان را به این فلاح و نجاح می‌رساند ایمان و عمل صالح است. پس برای رسیدن به این مژده جز متصف بودن به «ایمان» و «عمل صالح» راهی وجود ندارد، و این بزرگ‌ترین مژده‌‌ای است که برترین انسان و مخلوق آن را داده‌است، مژده‌ی بزرگی که با فراهم آورده شدن اسباب و مقدمات (از سوی انسان) شامل حال او می‌شود.

نیز در این آیه اشاره شده است که تشویق کردن مومنان برای انجام دادن اعمال صالح و بیان پاداش و ثمرات آن مستحب است، زیرا انجام اعمال با این تشویق‌ها آسان‌تر می‌شود. و بزرگ‌ترین مژده برای انسان توفیق یافتن او برای ایمان آوردن و انجام عمل صالح است. پس این نخستین مژده و اساس هر مژده‌‌ای است. دومین مژده نیز مژده‌‌ای است که مومنان به هنگام مرگ دریافت می‌دارند و به دنبال آن به نعمت پایدار و جاودان خواهند رسید. از خداوند متعال می‌طلبیم که ما را نیز با آنان محشور بگرداند.

آیه‌ی ۲٧-۲۶:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَسۡتَحۡیِۦٓ أَن یَضۡرِبَ مَثَلٗا مَّا بَعُوضَةٗ فَمَا فَوۡقَهَاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۖ وَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗاۘ یُضِلُّ بِهِۦ کَثِیرٗا وَیَهۡدِی بِهِۦ کَثِیرٗاۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِینَ٢٦«همانا خداوند شرم ندارد از این‌که به پشه‌‌ای یا کوچک‌تر از آن مثال بزند، کسانی که ایمان آورده‌اند می‌دانند که آن حق است و از جانب پروردگارشان است. و اما کسانی که کفر ورزیده‌اند می‌گویند: خداوند از این مثال چه قصدی داشته است؟، (خدا) با آن بسیاری را گمراه کرده و با آن بسیاری را هدایت می‌نماید و جز فاسقان را با آن گمراه نمی‌کند».

﴿ٱلَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِیثَٰقِهِۦ وَیَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ وَیُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٢٧«آن کسانی که عهد خداوند را بعد از بستن آن می‌شکنند و آنچه را خداوند دستور به وصل کردن آن داده است قطع کرده و در زمین فساد می‌کنند، این‌ها زیان کارانند».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَسۡتَحۡیِۦٓ أَن یَضۡرِبَ مَثَلٗاهمانا خداوند از آوردن هر مثالی که باشد شرم نمی‌کند. ﴿بَعُوضَةٗ فَمَا فَوۡقَهَاپشه‌‌ای یا کوچک‌تر از آن، چون مثال‌ها مشتمل بر حکمت بوده و روشنی بخش حق هستند و خداوند از تبیین حق شرم ندارد. انگار این، پاسخ به کسی است که مثال زدن به چیزهایی حقیر را زشت می‌داند و به خاطر این کار بر خداوند اعتراض می‌کند. اما این جای اعتراض نیست، بلکه خداوند این‌گونه بندگانش را می‌آموزد و آنها را مشمول رحمت و عنایت خود قرار می‌دهد، پس لازم است اوامرش پذیرفته شده و شکر او به جا آورده شود. بنابر این می‌فرماید: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۖپس کسانی که ایمان آورده‌اند، آن را درک کرد و با دیده تامل و اندیشه بدان می‌نگرند، بنابر این اگر محتوای آن‌را به‌طور مشروح و مفصل بدانند علم و ایمان‌شان افزوده می‌گردد. و اگر از آن نیز سر در نیاورند، می‌دانند که آن حق است و مضمون و محتوایش نیز حق می‌باشد، هرچند که حق برای آنان در آن مثال پوشیده باشد، چون آنها می‌دانند که خداوند بیهوده آن مثال را نزده است بلکه به خاطر حکمت بالغ خویش آن را ذکر کرده است.

﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗاو اما کسانی که کفر ورزیده‌اند اعتراض نموده و حیران می‌شوند، بنابر این بر کفر خود می‌افزایند، همان‌طور که ایمان مومنان افزوده می‌گردد. بنابراین، فرمود: ﴿یُضِلُّ بِهِۦ کَثِیرٗا وَیَهۡدِی بِهِۦ کَثِیرٗاۚپس این است حال مومنان و کافران به هنگام نازل شدن آیات قرآن، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذَا مَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ فَمِنۡهُم مَّن یَقُولُ أَیُّکُمۡ زَادَتۡهُ هَٰذِهِۦٓ إِیمَٰنٗاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَزَادَتۡهُمۡ إِیمَٰنٗا وَهُمۡ یَسۡتَبۡشِرُونَ١٢٤ وَأَمَّا ٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَتۡهُمۡ رِجۡسًا إِلَىٰ رِجۡسِهِمۡ وَمَاتُواْ وَهُمۡ کَٰفِرُونَ١٢٥[التوبة: ۱۲۴-۱۲۵]. «و هنگامی که سوره‌‌ای نازل شود دسته‌‌ای از آنها می‌گویند: این سوره ایمان کدام یک از شما را افزوده است؟ اما کسانی که ایمان آورده‌اند ایمان‌شان افزوده می‌گردد و آنها خوشحال می‌شوند، و اما کسانی که در دل‌هایشان بیماری هست، پلیدی به پلیدی گذشته‌شان افزوده می‌شود و می‌میرند در حالی که کافرند. پس هیچ نعمتی بزرگ‌تر از نزول آیات قرآن نیست. اما با این وجود، آیات قرآن برای گروهی سبب سختی و حیرت و گمراهی و افزایش بدی‌هایشان می‌شود و برای گروهی سبب بخشش و رحمت و افزوده شدن خوبی‌های آنان می‌گردد. پس پاک است خداوندی که بندگانش را گوناگون آفریده و تنها او است که هدایت می‌کند و گمراه می‌سازد».

سپس خداوند حکمت و عدل خویش را در گمراه کردن کسانی که گمراه می‌شوند بیان کرده و می‌فرماید: ﴿وَمَا یُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِینَو جز فاسقان با آن گمراه نمی‌شود، یعنی کسانی که از طاعت خداوندی بیرون رفته و با پیامبران خدا عناد و مخالفت می‌ورزند و «فسق» تبدیل به صفت آنها گردیده، و نمی‌خواهند آن را عوض کنند. پس حکمت الهی اقتضا می‌نماید تا آنها را گمراه سازد، زیرا شایسته هدایت نیستند، همانطور که فضل و حکمت او اقتضا نموده است تا کسانی را که به ایمان متصف هستند و با کردارهای نیکو خود را آراسته‌اند هدایت نماید.

فسق بر دو نوع است: یک نوع انسان را از دین و دایره ایمان خارج می‌کند، مانند فسقی که در این آیه و امثال آن ذکر شده است. نوع دوم فسقی است که انسان را از ایمان بیرون نمی‌کند همان‌طور که در فرموده الهی آمده است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَکُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَیَّنُوٓاْ[الحجرات: ۶]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر فاسقی پیش شما خبری آورد تحقیق نمایید».

سپس فاسقان را توصیف کرده و می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِیثَٰقِهِو این آیه شامل پیمان‌هایی است که بین آنان و خدا، و نیز پیمانی است که بین آنها و مردم منعقد شده است، پیمان‌های است که بین آنها و مردم منعقد شده است، پیمان‌های مستحکم و موکدی منعقد شده است، پیمان‌های مستحکم و موکدی که با خدا خلق خدا منعقد می‌نمایند اما بی‌مبالات از کنار آنها می‌گذرند، آنها را نقض نموده و دستورات خداوند را ترک کرده و منهیاتش را مرتکب شده و پیمان‌هایی را که با مردم بسته‌اند نقض می‌کنند.

﴿وَیَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَو آنچه را خداوند دستور داده است از هم گسیخته نشود، می‌گسلند. و این شامل چیزهایی زیادی می‌شود. خداوند به ما دستور داده است که به وسیله ایمان و بندگی رابطه خود را با او مستحکم سازیم، و تکریم وی و انجام دستورات و فرامیشن، رابطه خویش را با ایشان نیز مستحکم نماییم. و خداوند به ما دستور داده است با بجا آوردن حقوق پدر و مادر و خویشاوندان و یاران و سایر مردم پیونده خود را با آنان محکم نگه داریم.

مومنان این وظایف را عملی نموده و آنرا به طور کمل انجام می‌دهند، و اما فاسقان آن را از هم گسیخته و پست سر انداختند و به فسق و فجور روی آورده و و روابط خویشاوندی را قطع نموده و مرتکب گناه می‌شوند. و این از مصادیق فساد و تباهی در زمین است.

پس ﴿أُوْلَٰٓئِکَکسانی که این طور باشند، ﴿هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَدر دنیا و آخرت زیان دیدگانند. منحصرا آنها را زیانمند معرفی کرده است چون زیان آنها در هر حال عام و کلّی است، و آنها هیچ نوعی سودی نمی‌برند، زیرا شرط پذیرفته شدن هر عمل صالحی داشتن ایمان است. پس هرکس ایمان نداشته باشد عملش پذیرفته شدن هر عمل صالحی داشتن ایمان است. پس هرکس ایمان نداشته باشد عملش پذیرفته نمی‌شود، و انگار عملی ندارد. و این زیان، زیان کفر است. و اما زیانی که گاهی اوقات در قالب کافر شدن، و گاهی اوقات در قالب دچار گناه و معصیت گشتن، و گاهی اوقات به صورت کوتاهی نمودن در انجام یک امر مستحب نمود پیدا می‌کند و در فرموده الهی بیان شده است: ﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِی خُسۡرٍ٢[العصر: ۲]. چنین خسران و زیانی عام است و شامل هر مخلوقی می‌باشد، به جز کسی که ایمان داشته و عمل صالح انجام دهد و دیگران را به حق و صبر و شکیبایی توصیه نماید. و زیان حقیقی همانا از دست دادن عمل صالحی است که بنده حقیقی درصدد بدست آوردن آن است.

آیه‌ی ۲۸:

﴿کَیۡفَ تَکۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَکُنتُمۡ أَمۡوَٰتٗا فَأَحۡیَٰکُمۡۖ ثُمَّ یُمِیتُکُمۡ ثُمَّ یُحۡیِیکُمۡ ثُمَّ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٨[البقرة: ۲۸].«چگونه به خداوند کفر می‌ورزید در حالی که شما مرده بودید و شما را زنده گرداند، سپس شما را می‌میراند (و) باز شما را زنده می‌کند و سپس به‌سوی او برگردانده می‌شوید»؟!.

این استفهام به معنی تعجب و توبیخ و انکار است. یعنی چگونه شما به خداوند کفر می‌ورزید، خداوندی که شما را از عدم آفرید و از انواع نعمت‌ها برخوردارتان کرد، سپس به هنگام پایان یافتن اجلتان شما را می‌میراند و در قبر مجازات‌تان می‌کند، آنگاه در روز رستاخیز و حشر شما را زنده می‌گرداند سپس به‌سوی او بازگردانده می‌شوید و جزای کامل را به شما می‌دهد؟! بنابر این شما در حیطه تصرف و تدبیر و احسان و اوامر او قرار دارید و سپس شما را به مجازات اعمال‌تان خواهد رساند. پس آیا شایسته است که به او کفر ورزید؟! و آیا این جز جهل و بی‌خردی چیز دیگری است؟ بلکه شایسته است از او بترسید و شکر او را به جا آورید و به او ایمان داشته باشید و از عذابش بترسید و به پاداشش امیدوار باشید.

آیه‌ی ۲٩:

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَسَوَّىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖۚ وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٢٩[البقرة: ۲٩]. «او خداوند ذاتی است که تمامی آنچه در زمین وجود دارد برایتان آفرید، سپس قصد آفرینش آسمان‌ها را نمود و آن را هفت آسمان آفرید و او به هر چیزی دانا است».

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗااز آنجا که خدا نسبت به شما مهربان است همه آنچه را که در زمین است برایتان آفرید تا از آن بهره‌مند شوید و از آن پند بگیرید. و این دلیلی است بر این که اصل در اشیاء مباح و پاک بودن آنها است، چون در این آیه به عنوان سنت و احسان خدا از آنها نام برده شده است. و نیز چیزهایی ناپاک خارج می‌شوند زیرا حرمت آنها از مفهوم آیه و بیان مقصد آن فهمیده می‌شود. نیز از این آیه می‌فهمیم که خداوند تمامی اشیاء را بخاطر استفاده ما آفریده است، پس هر چیزی که ضرر داشته باشد از این اصل کلی خارج است. و از کمال نعمت خداوند این است که به خاطر پاک بودن ما، ما را از چیزهای زشت و بدباز داشته است. ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَسَوَّىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖۚ وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ﴿ٱسۡتَوَىٰٓدر قرآن به سه معنی بکار رفته است، گاهی متعدی است اما نه به وسیله حرف جر، پس آنگاه به معنی کمال خواهد بود، همان‌گونه که در قول خداوند در مورد موسی آمده است: ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَٱسۡتَوَىٰٓ[القصص: ۱۴]. «و هنگامی که به حالت رشد و کمال خویش رسید»، و گاهی به معنی بلندی و ارتفاع است و آن زمانی است که به وسیله «علی» متعدی شود، مانند: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥[طه: ۵]. «خداوند بر عرش بلند و مرتفع گردید»، ﴿لِتَسۡتَوُۥاْ عَلَىٰ ظُهُورِهِ[الزخرف: ۱۳]. «تا بر پشت آن مرتفع شوید». و گاهی به معنی «قصد» می‌آید و آن زمانی است که به وسیله «الی» متعدی شود. همان‌گونه که در آیه: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِآمده است. یعنی خداوند وقتی زمین را آفرید قصد آفرینش آسمان‌ها را نمود و آن را هفت آسمان آفرید و محکم گرداند ﴿وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞو او به هر چیزی دانا است. ﴿یَعۡلَمُ مَا یَلِجُ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا یَخۡرُجُ مِنۡهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا یَعۡرُجُ فِیهَا[الحدید: ۴]. «پس او به آنچه در زمین فرو می‌رود و به آنچه که از زمین بیرون می‌آید و به آنچه که از آسمان پایین می‌آید و یا به آن بالا می‌رود، دانا می‌باشد».

﴿یَعۡلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعۡلِنُونَ[النحل: ۱٩]. «می‌داند آنچه را پنهان می‌کنید و آنچه را که آشکار می‌نمایید، و به اسرار و نهان‌ها آگاه است». خداوند در بسیاری جاها بین آفرینش مخلوقات و اثبات علم خود مقارنه ایجاد می‌کند، همان‌گونه که در این آیه آمده است:

﴿أَلَا یَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِیفُ ٱلۡخَبِیرُ١٤[الملک: ۱۴]. «آیا کسی که آفریده است نمی‌داند در حالی که او باریک بین آگاه است؟». زیرا آفرینش مخلوقات از جانب خدا روشن‌ترین دلیل بر عدم و حکمت و قدرت او می‌باشد.

آیه‌ی ۳۴-۳۰:

﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٞ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَا وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَۖ قَالَ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٠[البقرة: ۳۰].«و به یادآر آنگاه که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمین جانشینی می‌گمارم، (فرشتگان) گفتند: آیا در آن کسی را می‌گماری که در آن فساد می‌کند و خون‌ها را می‌ریزد، در حالی که ما ستایش و پاکی تو را بیان می‌داریم؟! گفت: من چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید».

﴿وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ فَقَالَ أَنۢبِ‍ُٔونِی بِأَسۡمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٣١[البقرة: ۳۱].«و همه اشیاء را به آدم آموخت سپس آن‌ را بر فرشتگان عرضه داشت و فرمود: مرا از نام‌های این چیزها خبر دهید اگر راستگو هستید».

﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ٣٢[البقرة: ۳۲]. «فرشتگان گفتند: منزهی تو، ما نمی‌دانیم جز آنچه به ما آموخته‌ای، همانا تو دانا و حکیمی».

﴿قَالَ یَٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡۖ فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونَ٣٣[البقرة: ۳۳].«خداوند فرمود: ای آدم! آنها را از نام‌های این چیزها خبر ده. و چون آن نام‌های اشیاء را برای آنان برشمرد، خداوند فرمود: آیا به شما نگفتم که من غیب آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و آنچه را آشکار می‌سازید و آنچه را پنهان می‌دارید، می‌دانم؟».

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٣٤[البقرة: ۳۴]. «و به یادآر آنگاه که به فرشتگاه گفتیم: برای آدم سجده کنید، پس همه فرشتگان سجده کردند به جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد».

﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٞ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَةٗاین بیان فضیلت و بزرگواری آدم ÷«ابوالبشر» است. خداوند متعال وقتی که خواست او را بیافریند، ملائکه را از این کار آگاه کرد و به آنان گفت: می‌خواهم او را از زمین جانشین قرار دهم. فرشتگان گفتند: ﴿أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَاآیا در زمین کسی را قرار می‌دهی که با ارتکاب گناه و معاصی زمین را به تباهی می‌کشد و در آن فساد می‌کند؟! ﴿وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَآءَو خون‌ها را می‌ریزد. این ذکر خاص بعد از عام است، و منظور بیان شدت فساد قتل است. آنها گمان می‌کردند کسی که در زمین به عنوان جانشین قرار داده می‌شود به زودی این کارها از او سر می‌زند، پس خداوند را از این کارها پاک دانستند و او را تعظیم نموده و به او خبر دادند که آنها عبادت وی را به دور از هرگونه فساد انجام می‌دهند. بنابر این فرمودند: ﴿وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِکَحال آن‌که ما آن‌ چنان‌که شایسته مقام کبریای شماست، تسبیح و تنزیه شما را به جای می‌آوریم و شما را از آنجه که شایسته‌ات نیست مبرّا می‌دانیم.

﴿وَنُقَدِّسُ لَکَاحتمال دارد که معنی‌اش این‌گونه باشد: ما تورا پاک می‌دانیم و پاکیت را بیان می‌کنیم. در این صورت «لام» مفید تخصیص و اخلاص است. و احتمال دارد معنی‌اش این‌گونه باشد: ما وجود خود را برایت پاکیزه می‌داریم. یعنی آن را با اخلاق زیبا از قبیل محبت و ترس و تعظیم پاکیزه می‌کنیم و از اخلاق زشت پاک می‌داریم.

خداوند متعال به فرشتگان گفت: ﴿إِنِّیٓ أَعۡلَمُمن در مورد این جانشین حقایقی را می‌دانم، ﴿مَا لَا تَعۡلَمُونَکه شما نمی‌دانید. زیرا سخنتان بر مبنای گمان است، و من امور ظاهر و باطن را می‌دانم، و می‌دانم که خیر و خوبی حاصل از آفرینش این جانشین به مراتب از بدی و شری که در آن است، بیشتر می‌باشد.

علاوه بر این خداوند خواسته است تا از نسل این انسان پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان را برگزیند و نشانه‌های خود را برای خلق اظهار نماید، و بندگی و عبودیت وی از قبیل جهاد و غیره انجام شود، که بدون آفریدن چنین جانشینی این عبودیت انجام نمی‌گیرد. نیز تا غریزه‌های خوب و بدی که در نهاد مکلفان قرار داده شده است به وسیله‌ی امتحان نمود نشان روشن شود، و دشمن و دوست خدا، و حزب او از مخالفانش مشخص گردد. و تا بدیی که در نهاد ابلیس نهفته است هویدا شود.

آنچه که ذکر گردید حکمت‌های بزرگی است که در آفرینش این جانشین مدّنظر قرار گرفته است، حکمت‌هایی که تنها برخی از آنها برای بهانه قرار گرفتن «خلقت خلیقه» کافی است.

و چون سخن فرشتگان بیان‌گر آن بود آنها از جانشینی که خداوند زمین قرار می‌دهد، بهتراند، خداوند خواسته برتری آدم را برای آنها بیان کند تا فضیلت را و کمال حکمت و علم الهی را بدانند. بنابر این فرمود: ﴿وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَاو نام همه اشیاء را به آدم آموخت. پس خداوند اسم و مسمّی، و کلمات و معانی آنها را به او آموخت، حتی به او آموخت که کاسه کوچک و بزرگ چه نامیده می‌شود. ﴿ثُمَّ عَرَضَهُمۡسپس این چیزها را عرضه داشت، ﴿عَلَى ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِبر ملائکه، تا آنها را امتحان کند که آیا آن را می‌دانند یا نه؟ ﴿فَقَالَ أَنۢبِ‍ُٔونِی بِأَسۡمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَپس وقتی شما گمان می‌برید که از این جانشین برتر هستید، مرا از نام‌های این چیزها خبر دهید اگر راستگو هستید.

﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَگفتند: پاکی خدایا، و تو را پاک می‌دانیم و اعتراضی نداریم و با دستور تو مخالفت نمی‌ورزیم، ﴿لَا عِلۡمَ لَنَآهیچ چیزی نمی‌دانیم،﴿إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآجز انچه از فضل خویش به ما آموخته‌ای، ﴿إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُهمانا تو دانا و حکیمی. «علیم» کسی است که عملش همه چیز را فرا گرفته است، بنابر این به اندازه ذره‌‌ای در آسمان‌ها و زمین و نه کوچک‌تر از آن و نه بزرگ‌تر از آن از او پنهان نمی‌شود. «حکیم» کسی است که دارای حکمت کامل است و هیچ مخلوق و ماموری از دایره حکمت او بیرون نیست، پس خدا هیچ چیزی را بدون حکمت نیافریده است، و به هیچ چیزی وجود دارد. «حکمت» یعنی گذاشتن هر چیز در محل مناسب آن. پس فرشتگان به علم و حکمت خداوند و به قصور خود اقرار و اعتراف کردند و به فضل خداوند، و این‌که به آنها چیزهایی آموخته است که نمی‌دانند اعتراف نمودند.

در این هنگام خداوند فرمود: ﴿یَٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡای آدم! فرشتگان را از نام چیزهایی خبر ده که بر آنان عرضه داشتم و نتوانستند نام آنها را بگویند.

﴿فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡپس وقتی آنها را از نام اشیاء آگاه کرد، فضیلت آدم بر آنها و حکمت خداوند و علم الهی در جانشین قرار دادن وی برای آنان روشن گردید، ﴿قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِخداوند فرمود: آیا به شما نگفتم که من غیب آسمان‌ها و زمین را می‌دانم. غیب چیزی است که از ما پوشیده، و ما آن را مشاهده نکرده‌ایم. پس وقتی خداوند عالم به غیب است و غیب را می‌داند، مشهود و حاضر را به طریق اولی می‌داند. ﴿وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَو آنچه را آشکار می‌کنید، می‌دانم، ﴿وَمَا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونو نیز آنچه را که پنهان می‌کردید.

سپس خداوند متعال فرشتگان را دستور داد تا به منظور احترام و بزرگداشت آدم و انجام همه فرشتگان دستور خداوند را اجرا کردند و بلافاصله همه به سجده رفتند، ﴿إِلَّآ إِبۡلِیسَبه جز شیطان که از سجده کردن امتناع ورزید و خود را از آدم و از دستور الهی بزرگ‌تر و برتر دانست و تکبر ورزید و گفت: ﴿ءَأَسۡجُدُ لِمَنۡ خَلَقۡتَ طِینٗا[الإسراء: ۶۱]. «آیا برای کسی سجده ببرم که او را از گل و خاک آفریده‌ای»؟! تکبر او نتیجه کفری بود که در وجودش قرار داشت، پس در این هنگام دشمنی او با خدا و آدم، و کفر و تکبر ورزیدنش روشن گردید.

نکته جالبی که از این آیات مستفاد می‌گردد ثابت شدن کلام برای خداوند است، و این‌که او همواره و همیشه متکلم بوده و هر چه بخواهد می‌گوید، و این‌که او دانا و با حکمت است.

نیز از این آیات در می‌یابیم مستفاد می‌گردد ثابت شدن کلام برای خداوند است، و این‌که او همواره و همیشه متکلم بوده و هرچه بخواهد می‌گوید، و این‌که او دانا و با حکمت است.

نیز از این آیات در می‌یابیم که هرچند بنده حکمت خداوند را در مورد بعضی از مخلوقات و در مورد بعضی از دستورات درک نکند، بر او لازم است که بپذیرد و سر تسلیم فرود آورد، و عقل خود را زیر سوال ببرد، و به حکمت خداوندی اقرار نماید. در این آیات عنایت خداوند به فرشتگان و یاد دادن چیزهایی که نمی‌دانستند، و آگاه کردن‌شان از اموری که آن را نمی‌دانستند، ثابت می‌شود.

نیز در این آیاتی از چند جهت فضیلت علم ثابت می‌گردد:

۱- خداوند در مقابل پرستش‌هایی که فرشتگان مطرح کردند، خویشتن را به علم و دانش ستود.

۲- خداوند برتری آدم بر فرشتگان را در علم وی دانست و بیان نمود که علم بهترین صفت و ویژگی بنده است.

۳- خداوند به فرشتگان دستور داد تا به منظور تکریم آدم سجده کنند، چرا که فضل و علم او روشن و نمایان بود.

۴- چنانچه آدمی کسی را با طرح پرسش‌هایی مورد امتحان قرار دهد، و سوالاتی را از روی بعمل آورد و او از پاسخ دادن به آن عاجز و ناتوان بماند، سپس سوال‌کننده از سرفضل و بزرگواری جواب آن سوالات را به او بگوید، این بهتر و کامل‌تر است از این‌که همان ابتدا پاسخ سوالات را به او امر بگوید.

۵- عبرت گرفتن از حال و وضع پدر انس و جن و بیان فضیلت آدم و برتری او بر جن و دشمنی ابلیس با او، و دیگر پند و آموختنی‌هایی که از این آیه فهمیده می‌شود.

آیه‌ی ۳۶-۳۵:

﴿وَقُلۡنَا یَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡکُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُکَ ٱلۡجَنَّةَ وَکُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَیۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٣٥[البقرة: ۳۵].«و به آدم گفتیم: تو و همسرت در بهشت سکونت گیر(ید)، واز نعمت‌های فراوان آن هر طور که می‌خواهید بخورید، اما به این درخت نزدیک نشوید، چه از ستمگران خواهید شد».

﴿فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّیۡطَٰنُ عَنۡهَا فَأَخۡرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِۖ وَقُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِینٖ٣٦[البقرة: ۳۶].«پس شیطان موجب لغزش آنها گردید و از آنچه در آن بودند آنها را بیرون کرد، و ما به آنها گفتیم: فرود آیید، بعضی از شما دشمن بعضی دیگر خواهید برد، و برای مدتی برایتان در زمین مسکن و قرارگاه و کالایی خواهد بود که از آن بهره‌مند می‌شوید».

وقتی خداوند آدم را آفرید و او را برتری داد، نعمت خود را به طور کامل به وی عطا کرد و همسرش را نیز از وی آفرید تا در کنارش آرامش یابد و به او انس بگیرد، و آنها را دستور داد تا در بهشت سک ونت گزینند. ﴿رَغَدًا حَیۡثُ شِئۡتُمَایعنی از انواع میوه‌ها و خوش و فراوان در آن بخورید و خداوند متعال به ایشان فرمود: ﴿إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعۡرَىٰ١١٨ وَأَنَّکَ لَا تَظۡمَؤُاْ فِیهَا وَلَا تَضۡحَىٰ١١٩[طه: ۱۱۸-۱۱٩]. «و برای توست که در بهشت گرسنه و برهنه نباشی و همانا تو تشنگی و گرما نچشی».

﴿وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَو نزدیک این درخت نشوید. درخت مذکور نوعی از درختان بهشت است که خداوند آن را بهتر می‌داند. و به منظور امتحان و آزمایش و یا به خاطر حکمتی که برای ما مشخص نیست، آنها را از نزدیک شدن به آن درخت و خوردن از آن نهی کرد. ﴿فَتَکُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَاین بخش از آیه بیان‌گر آن است که نهی برای تحریم است، زیرا به دنبال آن ظلم ذکر شده است.

آری! شیطان در دل آنها وسوسه انداخت و خوردن از آن درخت را برای‌شان آراست تا این‌که موجب لغزش آنها گردید: ﴿وَقَاسَمَهُمَآ«و برای آنها به خداوند قسم خورد» که ﴿إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِینَ٢١[الأعراف: ۲۱]. «همانا من خیرخواه شما هستم». پس آدم و همسرش فریب او را خوردند و از او اطاعت کردند. بنابر این شیطان آنها را از آسودگی و نعمتی که در آن بودند بیرون کرد و به سرای خستگی و رنج و کار و تلاش درافتادند.

﴿بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞآدم و فرزندانش دشمنان ابلیس و فرزندانش خواهند بود. و مشخص است که دشمن برای زیان رساندن به طرف مقابل خود و محروم کردن او از خیر و نیکی به هر راهی متوسّل می‌شود. پس در این آیه بصورت ضمنی فرزندان آدم از شیطان برحذر داشته شده‌اند.

همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لَکُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّاۚ إِنَّمَا یَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِیَکُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ٦[فاطر: ۶]. «همانا شیطان دشمن شما است پس آن را دشمن خود قرار دهید، همانا او گروهش را فرا می‌خواند تا از اهل آتش جهنم شوند». ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّیَّتَهُۥٓ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِی وَهُمۡ لَکُمۡ عَدُوُّۢۚ بِئۡسَ لِلظَّٰلِمِینَ بَدَلٗا[الکهف: ۵۰] «آیا مرا رها کرده و او و پیروانش را به دوستی می‌گیرد حال آن‌که آنها دشمن شما هستند؟! ستمگران چه ولّی و سرپرست بدی دارند».

سپس به هبوط آدم و حوا به‌سوی زمین اشاره کرده و می‌فرماید: ﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞو برای شما تا مدتی در زمین مسکن و قرارگاهی است، ﴿وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِینٖتا وقت معین. یعنی تا پایان اجل‌هایتان از دنیا بهره‌مند می‌شوید، سپس به سرا و جهانی منتقل می‌شوید که برای آن آفریده شده اید و آن نیز برای شما آفریده شده است. در این آیه به این مطلب اشاره شده است که زندگی دنیا موقت و عارضی است و دنیا مسکن حقیقی نمی‌باشد، بلکه راه عبوری است برای رسیدن به جهان و سرای آخرت.

آیه‌ی ۳٧:

﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَیۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ٣٧[البقرة: ۳٧].«سپس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت نمود، و (خداوند) توبه او را پذیرفت، همانا خداوند بسیار توبه‌پذیر و مهربان است».

﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُآدم دریافت کرد، و خداوند به او الهام نمود، ﴿مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖاز جانب پروردگارش کلماتی را، و آن کلمات ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا[الأعراف: ۲۳]. است، که آدم به گناهش اعتراف نمود و از خداوند خواست او را بیامرزد، ﴿فَتَابَ عَلَیۡهِپس خداوند توبه او را پذیرفت و بر او رحم نمود، ﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُهمانا خداوند توبه‌پذیر است.

و هر کس که به‌سوی او بازگردد و توبه کند، توبه‌اش را می‌پذیرد. توبه پذیری خداوند بر دو نوع است: نخست این‌که به انسان توفیق توبه کردن می‌دهد، دوم این‌که چنانچه توبه واجد شرایط باشد آن را می‌پذیرد ﴿ٱلرَّحِیمُنسبت به بندگانش مهربان است. یکی از مظاهر مهربانی خداوند این است که به بندگان توفیق توبه داده و از گناهانشان در گذشته و آنها را می‌بخشد.

آیه‌ی ۳٩-۳۸:

﴿قُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ مِنۡهَا جَمِیعٗاۖ فَإِمَّا یَأۡتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدٗى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٣٨[البقرة: ۳۸].«گفتیم: همگی از آن (بهشت) پایین روید و چنانچه هدایتی از جانب من پیش شما آمد، کسانی که از راهنمایی من پیروی کنند نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه غمگین می‌گردند».

﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٣٩[البقرة: ۳٩].«و کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما را تکذیب کردند اینها اهل دوزخند و آنها برای همیشه در آن خواهند بود».

«اهباط» را تکرار نمود تا مطلب بعدی بر آن مترتب گردد: ﴿فَإِمَّا یَأۡتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدٗىیعنی ای انسان و جن! زمانی که از جانب من به‌سوی شما رهنمودی آمد. یعنی پیامبر همراه با کتاب آمد و شما را به‌سوی من و خشنودی من دعوت نمود، ﴿فَمَن تَبِعَ هُدَایَپس هر کس از شما که از رهنمود من پیروی کند و به پیامبران و کتاب‌هایم ایمان بیاورد و اخبار پیرامون و کتاب‌هایشان را تصدیق نماید، و دستور خد را بپذیرد و از آنچه نهی کرده است بپرهیزد، ﴿فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَپس نه بر آنها ترسی هست ونه اندوهگین می‌شوند. در آیه‌‌ای دیگر می‌فرماید: ﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشۡقَىٰ[طه: ۱۲۳]. «و هر کس از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌شود و نه بدبخت می‌گردد». پس چهار چیز براساس پیروی از هدایت خداوند مترتب می‌گردد: ترس و اندوه از آدمی رخت بر می‌بندد. فرق ترس با اندوه این است که اگر امر ناپسندی در گذشته انجام شده باشد غم و اندوه بر جای می‌گذارد و اگر آدمی در انتظار امر ناگواری باشد در او ترس ایجاد می‌شود. خداوند ترس و اندوه را از کسی که از هدایت او پیروی نماید نفی کرده است و هرگاه این دو امر منتفی باشند ضد آن دو ثابت می‌گردد و آن امنیت و آسایش کامل است. همچنین خداوند گمراهی و بدبختی را از کسی که از هدایت او پیروی نماید، نفی کرده است، و هرگاه این دو امر منتفی باشند ضد آن دو ثابت می‌گردد و آن هدایت و سعادت است. بنابر این هرکس که از هدایت الهی پیروی نماید امنیت و هدایت و سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت بدست می‌آورد و هر امر ناگواری از قبیل ترس و اندوه و گمراهی و بدبختی از او دور می‌شود پس به اهداف دلخواه خود می‌رسد و ناگواری‌ها از او دور می‌شود.

اما کسی که از هدایت خدا پیروی نکند و به آن کفر ورزد و آیات او را تکذیب نماید، ﴿أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِاین‌ها یاران و همدمان جهنم هستند و همواره در آن و با آن خواهند بود، همان‌گونه که دوست همواره همراه دوستش است، و همان‌طور که طلبکار به دنبال بدهکار می‌باشد ﴿هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَانان برای همیشه در آن خواهند بود، از آن بیرون نمی‌روند و عذاب آنها کم و کاستی نمی‌یابد و هیچ‌کس به کمک آنها نمی‌شتابد. در این آیات و آیات مشابه، مخلوقات از قبیل انسان و جن به دو گروه تقسیم شده‌اند، اهل سعادت و اهل شقاوت، و در این آیات صفات هر دو گروه و اعمالی که موجب سعادت یا شقاوت می‌شود بیان شده است. نیز بیان شده است که جن در استحقاق برخورداری از پاداش یا عذاب مانند انسان هستند، همانطور که در امر و نهی نیز مانند او می‌باشند.

سپس خداوند متعال نعمات و برکاتی را که به بنی‌اسرائیل ارزانی داشته است، به آنها یاداور شد و می‌فرماید:

آیه‌ی ۴۳-۴۰:

﴿یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِیٓ أُوفِ بِعَهۡدِکُمۡ وَإِیَّٰیَ فَٱرۡهَبُونِ٤٠[البقرة: ۴۰].«ای بنی‌اسراییل! به یاد آورید نعمت من را که بر شما ارزانی داشتم، و به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم، و فقط از من بترسید».

﴿وَءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَکُمۡ وَلَا تَکُونُوٓاْ أَوَّلَ کَافِرِۢ بِهِۦۖ وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِی ثَمَنٗا قَلِیلٗا وَإِیَّٰیَ فَٱتَّقُونِ٤١[البقرة: ۴۱].«و به آنچه که من نازل کرده‌ام و تصدیق کنندۀ چیزی است که با شما است، ایمان بیاورید، و نخستین کافر به آن نباشید، و آیات مرا به بهای اندکی نفروشید، و فقط از من بترسید».

﴿وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَکۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٤٢[البقرة: ۴۲].«و حق را با باطل نیامیزید و حق را کتمان نکنید در حالی که شما می‌دانید».

﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَٱرۡکَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَ٤٣[البقرة: ۴۳].«و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید و با نمازگذاران نماز بخوانید».

﴿یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَمنظور از اسراییل، یعقوب ÷است. در اینجا گروه‌هایی از بنی اسرائیل که در مدینه و اطراف آن سکونت داشتند مورد خطاب خداوند می‌باشند، و کسانی که پس از آنها می‌آیند نیز شامل این خطاب می‌شوند. بنابر این خداوند به همه آنها یک دستور کلی و فراگیر داده و می‌فرماید: ﴿ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡبه یاد آورید نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتم. نعمتی که ذکر شده است شامل دیگر نعمت‌هایی نیز می‌شود که بعضی از آنها در این سوره ذکر می‌گرند. و به منظور از به یاد آوردن این است که قلبا آن را به خاطر بیاورند و به آن اعتراف نمایندو با زبان آن را سپاسگزار باشند و آن چنان‌که پروردگار دوست دارد و می‌پسندد آنرا به کار گیرند.

﴿وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِیٓو به پیمان خداوند که از شما عهد گرفته بود مبنی بر این‌که به او و پیامبرانش ایمان بیاورید و شریعت و قانون وی را اجرا نمایید، وفا کنید. ﴿أُوفِ بِعَهۡدِکُمۡخداوند می‌فرماید من نیز به عهد خویش وفا خواهم کرد، و به شما پاداش خواهم داد. پیمانی را که خداوند از بنی اسرائیل گرفته بود در این آیه بیان شده است:

﴿وَلَقَدۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِیثَٰقَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ وَبَعَثۡنَا مِنۡهُمُ ٱثۡنَیۡ عَشَرَ نَقِیبٗاۖ وَقَالَ ٱللَّهُ إِنِّی مَعَکُمۡۖ لَئِنۡ أَقَمۡتُمُ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَیۡتُمُ ٱلزَّکَوٰةَ وَءَامَنتُم بِرُسُلِی وَعَزَّرۡتُمُوهُمۡ وَأَقۡرَضۡتُمُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا لَّأُکَفِّرَنَّ عَنکُمۡ سَیِّ‍َٔاتِکُمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّکُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ فَمَن کَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ مِنکُمۡ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ١٢[المائدة: ۱۲]. «و بی‌گمان خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و دوازده سردار برای آنان تعیین کرد، اگر نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید، و به پیامبران من ایمان بیاورید و آنان را یاری کنید و به خداوند قرض نیکو دهید، از گناهانتان در می‌گذرم و شما را وارد باغ‌هایی (در بهشت) می‌کنم که رودها از زیر آن روان است، پس هرکس از شما بعد از این کفر بورزد به راست که راه راست را گم کرده است».

سپس خداوند آنها را امر کرد که اسباب وفای به عهد را فراهم کنند و ترس از خداوند یگانه است، زیرا ترس الهی باعث می‌شود که آدمی دستورات پروردگار را اطاعت کند و از نواهی او بپرهیزد.

سپس آنها را به چیزی امر نمود که ایمان‌شان جز با آن کامل نمی‌گردد، بنابر این فرمود: ﴿وَءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُو به آنچه فرو فرستاده‌ام ایمان بیاورید. و آن قرآنی است که خداوند بر بنده و پیامبرش محمد صنازل کرده است. پس خداوند به آنها فرمان داد تا به فرمان ایمان بیاورند و از آن پیروی کنند و ایمان آوردن به قرآن مستلزم ایمان آوردن به کسی است که قرآن بر او نازل شده است.

سپس به ذکر مطلبی پرداخت که آنها را به‌سوی ایمان فرا می‌خواند: ﴿مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَکُمۡیعنی (این قرآن) موافق است با آنچه نزد شما است، و با کتاب شما مخالف و متضاد نیست، پس وقتی با کتاب‌های شما موافق است و با آن مخالف نیست مانعی بر سر راه ایمان آوردنتان وجود ندارد، زیرا این پیامبر همان چیزی را آورده است که دیگر پیامبران آورده‌اند، پس شما باید به طریق اولی به او ایمان بیاورید و او را تایید و تصدیق کنید، زیرا شما اهل کتاب و علم و دانش هستید.

و نیز گفته خداوند ﴿مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَکُمۡاشاره به این است که اگر شما به آن ایمان نیاورید به ضرر خودتان خواهد بود، زیرا ایمان نیاوردنتان به معنی تکذیب کتابی است که نزد شما است، چون آنچه محمد صآورده است همان چیزی است که موسی و عیسی و دیگر پیامبران آورده‌اند، پس هرگاه شما قرآن را تکذیب کنید انگار کتابی را تکذیب کرده اید که نزد شما می‌باشد.

و نیز در کتاب‌هایی که در دست شما است صفت این پیامبر که قرآن را آورده بیان شده است و به آمدن او در کتاب‌های شما مژده داده شده است. پس اگر به او ایمان نیاورید قسمتی از آنچه را که به‌سوی شما فرو فرستاده شده است تکذیب کرده اید، و هرکس که قسمتی از آنچه بر آنها نازل کرده است تکذیب کند همه آن را تکذیب کرده است. همان‌طور اگر کسی به پیامبری کفر ورزد به همه پیامبران کفر ورزیده است. پس چون آنها را به ایمان آوردن به قرآن امر کرد، آنان را از کفر ورزیدن به آن نهی نموده و فرمود: ﴿وَلَا تَکُونُوٓاْ أَوَّلَ کَافِرِۢ بِهِو اولین کافر به پیامبر و قرآن نباشید.

و ﴿أَوَّلَ کَافِرِۢ بِهِاز «لا تکفروا به» رساتر و بلیغ‌تر است، زیرا وقتی نخستین کافر به آن باشند، به‌سوی کفر شتافته‌اند، و این شایسته آنها نیست و از آنان انتظار نمی‌رود که چنین کاری را مرتکب شوند، زیرا گناه کسانی که پس از آنها نیز می‌آیند و از آنان پیروی می‌کنند به گردنشان خواهد بود.

سپس مانعی که آنها را از ایمان باز می‌دارد، بیان کرد و آن انتخاب کالا و متاع فرومایه دنیا و ترجیح دادن آن بر سعادت جاودان و همیشگی است. بنابر این می‌فرماید: ﴿وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِی ثَمَنٗا قَلِیلٗاو آیات مرا به بهای اندکی نفروشید. بهایی که آنها در عوض آیات الهی به دست می‌آوردند پُست و مقام و برخورداری از امکانات رفاهی بود. آنها گمان می‌بردند که اگر به خدا و پیامبرش ایمان بیاورند آن را از دست خواهند داد. بنابر این آیات الهی را به آن فروخته و آن را بر ایمان ترجیح دادند. ﴿وَإِیَّٰیَو فقط از من، نه از کسی دیگر، ﴿فَٱتَّقُونِبترسید. زیرا وقتی فقط از خدا بترسید، ترس خداوند باعث می‌شود ایمان را بر بها و متاع اندک دنیا ترجیح بدهید، و چنانچه کالا و بهای اندک را انتخاب کنید تقوا و ترس الهی از دل‌هایتان رخت بر می‌بندد.

سپس می‌فرماید: ﴿وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَکۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّخداوند آنها را از دو چیز نهی کرده است، اول در آمیختن حق با باطل، و دوم کتمان و پنهان کردن حق، زیرا آنچه از اهل کتاب و دانش انتظار می‌رود این است که حق را مشخص و جدا نمایند و آن را اظهار و آشکار کنند تا جویندگان حق به آن راه یافته و هدایت شوند و گمراهان به‌سوی آن بازگردند، و حجت بر مخالفان اقامه شود، زیرا خداوند آیات خود را توضیح داده و دلایل خویش را واضح گردانده است تا حق از باطل مشخص شود و راه مجرم ان روشن گردد. پس هرکس از اهل علم به این موضوع عمل کند، جانشین پیامبران و هدایت‌کننده امت‌ها خواهد بود، و هرکس حق را با باطل درآمیزد، و آن را بشناسد اما آن را انکار یا کتمان نماید، پس او از دعوتگران به‌سوی جهنم است، زیرا مردم در امر دین خود جز از علمای خود پیروی نمی‌کنند. پس برای خود یکی از این دو راه و حالت را برگزینید.

سپس فرمود: ﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَو به صورت ظاهری و باطنی نماز را برپا دارید، ﴿وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَو زکات اموال خود را به مستحقین بپردازید، ﴿وَٱرۡکَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَو همراه نمازگذاران نماز بخوانید، که اگر به پیامبران و آیات خداوند ایمان بیاورید و این کارها را نیز انجام دهید به درستی که اعمال ظاهری و باطنی را با هم انجام داده اید و برای معبود خویش اخلاص داشته و به بندگانش نیکی نموده اید و عبادت‌های قلبی و بدنی و مالی را همزمان انجام داده اید. ﴿وَٱرۡکَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَو همراه با نمازگزاران نماز بخوانید. در این آیه به خواندن نماز جماعت و واج بودن جماعت امر شده است، نیز این آیه نشانگر آن است که رکوع رکنی از ارکان نماز است، زیرا نماز را به رکوع تعبیر کرده است و تعبیر از عبادت به نام قسمتی از آن بر این دلالت می‌نماید که آن قسمت در عبادت فرض است.

آیه‌ی ۴۴:

﴿أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَکُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٤٤[البقرة: ۴۴].«آیا مردم را به نیکوکاری امر کرده و خودتان را فراموش می‌کنید حال آن‌که شما کتاب را می‌خوانید؟! آیا نمی‌اندیشید»؟!.

﴿أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّآیا مردم را به نیکوکاری، یعنی به کارهای خوب و ایمن فرمن می‌دهید، ﴿وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَکُمۡو خودتان را فراموش می‌کنید؟! یعنی خودتان این کارها را انجام نمی‌دهید، ﴿وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَدر حالی که شما کتاب را می‌خوانید، آیا نمی‌اندیشید؟! تفکر و اندیشه، عقل نامیده شده است، چرا که به وسیله عقل نیکی‌ها و فواید آن ادراک می‌گردد، و آنچه به آدمی زیان می‌رساند تشخیص داده می‌شود، چون عقل، صاحب خود را تحریک می‌کند قبل از دیگران کاری را انجام دهد که آنان را به انجام دادن آن امر می‌کند، و قبل از دیگران کاری را ترک کند که آنان را از انجام آن باز می‌دارد.

پس هرکس دیگری را به کار خوب فرمان دهد و خود آن کار را انجام ندهد، و یا کسی را از کار زشت باز دارد و خود آن کار را ترک نکند این عمل مبین بی‌عقلی و نادانی وی می‌باشد،به خصوص وقتی که به این امر آگاه باشد، پس حجت بر او تمام می‌شود این آیه گرچه در خصوص بنی اسرائیل نازل شده است اما هرکس را شامل می‌شود که دارای چنین ویژگی باشد، زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٢ کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٣[الصف: ۲-۳]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چرا چیزی می‌گویید که خود انجام نمی‌دهید؟ نزد خداوند گناه بسیار بزرگی است که شما چیزی بگویید و آن را انجام ندهید».

اما در این آیه به این مطلب اشاره نشده است چنانچه انسان کاری را انجام ندهد که دیگران را به انجام دادن آن امر می‌نماید، باید امر به معروف و نهی از منکر را ترک کند. زیرا آیه بر توبیخ ک سانی دلالت می‌کند که چنین رویه‌‌ای را در پیش می‌گیرند، یکی این‌که دیگران را به کار خوب امر کند و آنها را از زشتی باز دارد، دوم این‌که خودش یکی از این دو وظیفه مجوّزی برای ترک بخش دیگر وظیفه نمی‌شود، بلکه کمال واقعی این است که انسان هر دو وظیفه را انجام دهد و نقض واقعی نیز این است که انسان هر دو را ترک کند. و اما اگر کسی یکی از این دو مهم را انجام دهد و دیگری را ترک کند، در رتبه اول قرار نمی‌گیرد، اما رتبه او از فردی که هر دو وظیفه را ترک گفته، بالاتر است. و سرشت انسان چنان بنا نهاده شده از کسی که گفتار و کردارش مخالف یکدیگر است پیروی نکند، پس آدمی بیشتر از کردار پیروی می‌کند نه از گفتار.

آیه‌ی ۴۸-۴۵:

﴿وَٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِینَ٤٥[البقرة: ۴۵].«و از صبر و نماز یاری بجویید و به راستی که آن گران و دشوار آید جز بر فروتنان».

﴿ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَأَنَّهُمۡ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ٤٦[البقرة: ۴۶]. «آن کسانی که یقین دارند پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد و یقین دارند به‌سوی او باز می‌گردند».

﴿یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَنِّی فَضَّلۡتُکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٧[البقرة: ۴٧]. «ای بنی‌اسرائیل! بیاد آورید نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتم و نیز این‌که شماره را بر جهانیان برتری دادم».

﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا یُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ٤٨[البقرة: ۴۸].«و بترسید از روزی که کسی نمی‌تواند برای کسی کاری را انجام دهد، و از کسی شفاعتی پذیرفته نمی‌شود، و نه به جای او جایگزینی پذیرفته می‌شود، و نه یاری می‌شوند».

خداوند به آنها دستور داده است که در همه کارهایشان از تمامی انواع شکیبایی و صبر یاری بجویند، و آن صبر بر انجام دادن طاعت و عبادت خداست، به گونه‌‌ای که آن را ادا نمایند، و این‌که در برابر سختی پرهیز از گناه و معصیت خدا صبر نمایند و آن را ترک کنند، و در برابر امور دردناکی که خداوند برای انسان مقدر نموده است صبر نمایند و ابراز نارضایتی نکنند، پس با صبر و خویشتنداری بر آنچه خداوند مقدر کرده است در همه کارها موفقیت زندگی حاصل می‌شود. و هر کس که از خداوند بطلبد که او را بر کسب صبر و شکیبایی توفیق دهد، خداوند صبوری و شکیبایی را بر او سهل و آسان می‌گرداند.

و همچنین در هر کاری باید از نماز که ترازوی ایمان است وانسان را از زشتی و منکر باز می‌دارد کمک گرفته شود.

﴿وَإِنَّهَاو همانا نماز،﴿لَکَبِیرَةٌقطعا دشوار است ﴿إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِینَمگر بر فروتنان، که نماز خواندن برای آنها آسان است، زیرا فروتنی و ترس از خداوند و امید به نعمت‌هایی که نزد اوست باعث می‌شود بنده نماز را انجام دهد و خاطرش اطمینان یابد، چون او به پاداش خداوند چشم دوخته و از عذاب وی بیم دارد. به خلاف کسی که چنین نیست، زیرا انگیزه‌‌ای ندارد که او را به نماز فرا بخواند، و هرگاه نماز بخواند، سنگین‌ترین چیز بر او خواهد بود. خشوع یعنی خضوع، آرامش، فروتنی و آرام گرفتن دل با یاد خدا. خشوع یعنی تضرع و زاری به پیشگاه خداوند، و ابراز نیازمندی در بارگاه اقدسش، و ایمان داشتن به او و لقای او.

بنابراین فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَآنا ن که یقین دارند، ﴿أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡبه لقای پروردگارشان خواهند رفت و خداوند آنها را طبق اعمال‌شان پاداش خواهد داد، ﴿وَأَنَّهُمۡ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَو این‌که به‌سوی او باز می‌گردند.

پس چنین ایده و تفکری عبادت را برای آنان آسان نموده و باعث شده تا در برابر ناگواری‌ها استقامت ورزند، و همین تفکر و اندیشه است که مشکلات و سختی‌ها را از آنها دور کرده و آنها را از انجام دادن کارهای ناشایست باز داشته است. پس نعمت جاودان در خانه‌ها و منازل رفیع بهشتی برای آنان است، و هرکس که به لقای پروردگارش ایمان نداشته باشد نماز و دیگر عبادات را دشوارترین امر خواهد یافت.

سپس بار دیگر بنی اسراییل را به نعمت‌های خود یادآور می‌شود تا پند بپذیرند و از کارهای بد باز آیند و بر ایمان آوردن و انجام کارهای خیر تشویق شوند. و آنها را از روز قیامت ترسانده است که ﴿لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌدر روز قیامت از هیچ کسی برای دیگری کاری ساخته نیست گر چه آن کس، افراد بزرگواری مانند پیامبران و صالحان باشد. ﴿عَن نَّفۡسٖبرای هیچ ‌کس، گر چه از خویشاوندانِ نزدیک باشد. ﴿شَیۡ‍ٔٗاهیچ چیزی ساخت نیست، بلکه فقط اعمالی که انسان از پیش فرستاده است به او فایده می‌رساند. ﴿وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَاو هیچ شفاعت و سفارشی بدون اذن و اجازه خدا از او پذیرفته نمی‌شود. و خداوند هیچ عملی را نمی‌پسندد مگر این‌که هدف از آن جلب رضای پروردگار بوده و طبق روش و سنت پیامبر صانجام شده باشد. ﴿وَلَا یُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞو هیچ بدل و جایگزینی از وی گرفته نمی‌شود: ﴿وَلَوۡ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا وَمِثۡلَهُۥ مَعَهُۥ لَٱفۡتَدَوۡاْ بِهِۦ مِن سُوٓءِ ٱلۡعَذَابِ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ[الزمر: ۴٧]. «و اگر کسانی که ستم کرده‌اند همه آنچه که در زمین است و مانند آن را با آن داشته باشند، آن را برای نجات از عذاب سخت خدا خواهند داد اما از آنها پذیرفته نمی‌شود».

﴿وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَو آنها یاری نمی‌شوند. یعنی هیچ امر ناگواری از آنها دور نمی‌شود. پس هرگونه ک مک و یاری رسانی را از طرف خلق تلقی کرده است. منظور از ﴿لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗابدست آوردن منافع است، و مراد از ﴿وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَدفع ضرر می‌باشد. پس هیچ‌ کس به غیر از خدا نمی‌تواند به طور مستقل ضرر و یا نفعی را برساند ﴿وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا یُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞو نه از او شفاعتی پذیرفته می‌شود و نه به جای وی بدلی گرفته می‌شود. این نفی شامل نفعی است که آدمی در برابر انجام کاری آن را از کسی طلب می‌کند که مالک آن نفع است، و یا به طریق شفاعت و بدون این‌که کار نیکی انجام داده باشد آن را طلب می‌کند. پس این بر بنده واجب می‌گرداند که قلب خود را از وابستگی به غیر خدا پاک نماید، زیرا هیچ احدی نمی‌تواند در پیشگاه احدیث نفعی به وی برساند و ضرری را از او دفع کند، بلکه آدمی باید به خدایی دل ببندد که هر خیر و منفعتی را برای او جلب می‌کند و هر شر و ضرری را از او دور می‌گرداند. پس باید فقط چنین خدایی پرستش کند که هیچ شریکی ندارد، و بر انجام عبادت و پرستش از وی یاری بطلبد.

آیه‌ی ۵٧-۴٩:

﴿وَإِذۡ نَجَّیۡنَٰکُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ یَسُومُونَکُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَکُمۡ وَیَسۡتَحۡیُونَ نِسَآءَکُمۡۚ وَفِی ذَٰلِکُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَظِیمٞ٤٩[البقرة: ۴٩].«و به یاد آورید هنگامی را که شما را از آل فرعون نجات دادیم که می‌چشاندند به شما عذابی سخت را، پسرانتان را می‌کشتند و زنانتان را زنده نگاه می‌داشتند و در این آزمایشی بزرگ از جانب پروردگارتان بود».

﴿وَإِذۡ فَرَقۡنَا بِکُمُ ٱلۡبَحۡرَ فَأَنجَیۡنَٰکُمۡ وَأَغۡرَقۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ٥٠[البقرة: ۵۰].«و به یاد آورید هنگامی که دریا را برایتان شکافتیم و آل فرعون را غرق کردیم و شما نگاه می‌کردید».

﴿وَإِذۡ وَٰعَدۡنَا مُوسَىٰٓ أَرۡبَعِینَ لَیۡلَةٗ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ٥١[البقرة: ۵۱].«و به یاد آورید هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاشتیم سپس بعد از او گوساله را به عبادت گرفتید در حالی‌که شما ستمکار بودید».

﴿ثُمَّ عَفَوۡنَا عَنکُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٥٢[البقرة: ۵۲].«سپس از شما درگذشتیم تا شکرگذار باشید».

﴿وَإِذۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡفُرۡقَانَ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ٥٣[البقرة: ۵۳].«و به یاد آورید که موسی را کتاب آسمانی و فرقان دادیم تا هدایت شوید».

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ یَٰقَوۡمِ إِنَّکُمۡ ظَلَمۡتُمۡ أَنفُسَکُم بِٱتِّخَاذِکُمُ ٱلۡعِجۡلَ فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِکُمۡ فَٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ عِندَ بَارِئِکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ٥٤[البقرة: ۵۴].«و هنگامی که موسی به قومش گفت: ای قوم من! شما با پرستش گوساله بر خود ستم کرده‌اید، بنابر این به درگاه آفریدگارتان توبه کنید، پس خودتان را بکشید، این نزد آفریدگارتان برایتان بهتر است، همانا او توبه‌پذیر و مهربان است».

﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡکُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ٥٥[البقرة: ۵۵].«و هنگامی که شما گفتید: ای موسی! تا خداوند را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، پس صاعقه شما را فرا گرفت در حالی‌که شما نگاه می‌کردید».

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَٰکُم مِّنۢ بَعۡدِ مَوۡتِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٥٦[البقرة: ۵۶]. «سپس بعد از مرگتان شما را برانگیختیم تا سپاسگزار باشید».

﴿وَظَلَّلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡغَمَامَ وَأَنزَلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰۖ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡۚ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ٥٧[البقرة: ۵٧].«و ابر را بر شما سایه گستر کردیم و برایتان «مَنّ» و «سلوا» فرو فرستادیم، از خوراکی‌های پاکیزه‌‌ای که به شما روزی داده‌ایم، بخورید، و بر ما ستم نکردند بلکه آنها بر خود ستم می‌کردند».

خداوند شروع به برشمردن نعمت‌هایش بر بنی اسرائیل نموده و می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ نَجَّیۡنَٰکُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَو به یاد آورید هنگامی که شما را از گزند فرعون لشکریانش نجات دادیم و آنها قبل از این ﴿یَسُومُونَکُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِبر شما حکومت می‌کردند و شما را بکار می‌گرفتند و سخت‌ترین عذاب را به شما می‌چشاندند به گونه‌‌ای که ﴿یُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَکُمۡپسرانتان را از ترس این‌که مبادا جمعیت شما رشد کند سر می‌بریدند. ﴿وَیَسۡتَحۡیُونَ نِسَآءَکُمۡو زنانتان را زنده نگاه می‌داشتند. یعنی آنها را نمی‌کشتند. پس شما یا کشته می‌شدید یا به وسیله انجام دادن کارهای سخت، ذلیل و خوار می‌گشتید، بر شما منت می‌نهادند و بر شما حکومت می‌کردند و این نهایت ذلت است. پس خداوند بر آنها منت گذاشت و آنان را به طور کامل نجات داد و دشمن‌شان را غرق نمود، و آنها این صحنه را نظاره می‌کردند تا چشمانشان روشن گردد. ﴿وَفِی ذَٰلِکُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَظِیمٞو در این نجات دادن احسان و نیکی بزرگی از جانب پروردگارتان برای شما مقرر است. و بر شما واجب می‌گرداند که نعمات وی را شاکر باشید و عبادت او را به جای آورید.

سپس خداوند احسان خود را به آنها یادآور می‌شود، آنگاه که به موسی وعده داد چهل شب باوی ملاقات کند و تورات را بر آنها نازل نماید که نعمت‌ها و مصالح بزرگی را برای آنها در برداشت، اما آنها صبر نکردند تا مدت و میعاد کامل گردد، و به گوساله پرستی روی آوردند. ﴿وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَحال آن‌که شما ستمکاری و برستم خود واقفید، چرا که حجت بر شما اقامه شده است، پس گناهی که شما مرتکب شده‌اید بزرگ‌ترین جنایت و زشت‌ترین گناه است.

سپس خداوند از طریق پیامبرش موسی شما را فرمان داد که توبه کنید و یکدیگر را بکشید، تا خداوند از شما درگذرد، ﴿لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَتا سپاسگزار خداوند باشید. ﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗو به یاد آورید هنگامی که گفتید: ای موسی! هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر این‌که خداوند را آشکارا ببینیم. و این نهایت جسارت و گستاخی در برابر خدا و پیامبرش است. ﴿فَأَخَذَتۡکُمُ ٱلصَّٰعِقَةُپس صاعقه، یعنی مرگ یا بیهوشی شما را فرا گرفت. ﴿وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَدر حالی‌که به هنگام وقوع این امر هر یک از شما به همراهش نگاه می‌کرد.

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَٰکُم مِّنۢ بَعۡدِ مَوۡتِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٥٦سپس بعد از مرگتان شما را برانگیختیم تا سپاسگزار باشید.

سپس خداوند نعمتش را که در بیابان و دشت و برهوت به آنها ارزانی داشت یادآور شده و می‌فرماید: ﴿وَظَلَّلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡغَمَامَ وَأَنزَلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَنَّو ابر را بر شما سایه گرداندیم و «مَنّ» را بر شما فرو فرستادیم. هر رزقی که بدون زحمت و خستگی بدست آید، «منّ» نامیده می‌شود، و زنجبیل و قارچ و نان از این نوع است. ﴿وَٱلسَّلۡوَىٰ«سلوی» پرنده کوچکی است که در زبان عربی به آن «سُمَانَى»نیز گفته می‌شود و در فارسی آن را «بلدرچین» می‌گویند که دارای گوشتی خوش مزه است. پس «مَنّ و سلوی» به اندازه‌‌ای که آنها را کفایت می‌کرد فرو فرستاده شد. ﴿کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡاز خوراکی‌های پاکیزه‌‌ای بخورید که روزی شما گردانده‌ایم، روزیی که اهالی شهرهای مرفّه نیز از آن برخوردار نبودند. اما آنها شکر این نعمت را بجا آوردند و همچنان به سنگدلی و ارتکاب گناه ادامه دادند، ﴿وَمَا ظَلَمُونَاو بر ما ستم نکردند. یعنی با مخالفت با اوامر ما به ما ستم نکردند، چون معصیت گناهکاران زیانی به خداوند نمی‌رساند. همان‌طور که پرستش پرستشگران به او فایده‌‌ای نمی‌رساند، ﴿وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَو لکن آنها بر خود ستم می‌کردند، پس ضرر کارهایشان به خودشان بر می‌گردد.

آیه‌ی ۵٩-۵۸:

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا ٱدۡخُلُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةَ فَکُلُواْ مِنۡهَا حَیۡثُ شِئۡتُمۡ رَغَدٗا وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ نَّغۡفِرۡ لَکُمۡ خَطَٰیَٰکُمۡۚ وَسَنَزِیدُ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٥٨[البقرة: ۵۸]. «و به یاد آورید هنگامی را که گفتیم: وارد این شهر شوید و از هرکجای آن خواستید به خوشی و فراوانی بخورید و از دروازۀ آن با فروتنی وارد شوید و بگویید: خدایا گناهان ما را بیامرز، تا گناهان شما را بیامرزم و پاداش نیکوکاران را خواهیم افزود».

﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوۡلًا غَیۡرَ ٱلَّذِی قِیلَ لَهُمۡ فَأَنزَلۡنَا عَلَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ٥٩[البقرة: ۵٩].«پس ستمگران آن سخن را به سخن دیگری غیر از آنچه به آنان گفته شده بود تبدیل کردند. پس بر کسانی که ستم نمودند به سبب سرپیچی‌شان عذابی از آسمان فرو فرستادیم».

این نیز بیان نعمت‌هایی است که خداوند بعد از این‌که بنی اسرائیل از فرمان او سرپیچی کردند بر آنها ارزانی داشت، پس آنها را فرمان داد وارد شهری شوند و در آن موطن و مسکن گزینند و دعوت و افتخار و روزی فراوان بدست آورند. و دستور داد که ﴿سُجَّدٗافروتنانه از دروازه‌ی شهر داخل شوند، و بگویند: ﴿حِطَّةٞپروردگارا! از شما می‌طلبیم که گناهانمان را عفو نمایی و از اشتباهاتمان چشم پوشی کنی. ﴿نَّغۡفِرۡ لَکُمۡ خَطَٰیَٰکُمۡو چنانچه طلب مغفرت کنید ما گناهانتان را می‌بخشیم. ﴿وَسَنَزِیدُ ٱلۡمُحۡسِنِینَو پاداش نیکوکاران را اکنون و در آینده خواهیم افزود. ﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْپس ستمگران‌شان آن سخن را به سخن دیگری غیر از آنچه به آنها گفته شده بود تبدیل کردند. نگفت: «فَبَذَّلوا» چون همه آنان سخن را تغییر ندادند. ﴿قَوۡلًا غَیۡرَ ٱلَّذِی قِیلَ لَهُمۡیعنی سخن خدا را به سخنی غیر از آنچه که به آنها گفته شده بود، عوض کردند. پس به منظور اهانت به دستور خدا و به تمسخر گرفتن آن، به جای «حطّه» یعنی گناهان ما را بیامرز، گفتند: «حّبة فی حنطة»دانه گندم، پس وقتی که آنها سخن را تغییر بدهند عمل را به طریق اولی تغییر خواهند داد. بنابر این در حالی که به پشت می‌خزیدند، داخل شدند. و از آنجا که این سرکشی بزرگ‌ترین سبب گرفتار شدن آنها به عذاب خداوند بود، فرمود: ﴿فَأَنزَلۡنَا عَلَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْپس فرو فرستادیم بر کسانی که ستم کردند، ﴿رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَعذابی از آسمان به سبب تعدی و تباهی و فسادی که می‌کردند.

آیه‌ی ۶۰:

﴿وَإِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ فَقُلۡنَا ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡحَجَرَۖ فَٱنفَجَرَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَیۡنٗاۖ قَدۡ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡۖ کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ مِن رِّزۡقِ ٱللَّهِ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ٦٠[البقرة: ۶۰].«و یاد کنید هنگامی را که موسی برای قومش آب خواست، پس ما گفتیم: با عصایت به آن سنگ بزن، آنگاه از آن دوازده چشمه روان شد به گونه‌‌ای که هر قبیله‌‌ای آبشخور خود را می‌دانست. بخورید و بیاشامید از روزی خدا، و همچون تباهکاران در زمین فساد و تباهی نکنید».

﴿وَإِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِو به یادآور زمانی را که موسی برای آنها آبی خواست که از آن بنوشند، ﴿فَقُلۡنَا ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡحَجَرَپس ما گفتیم: با عصایت آن سنگ را بزن. مراد از «حجر» یا جنس مخصوصی است و یا جنس سنگ. ﴿فَٱنفَجَرَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَیۡنٗاپس، از آن دوازده، چشمه بجوشید. بنی اسرائیل نیز دوازده قبیله بودند. ﴿قَدۡ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡو هر قبیله‌‌ای محل آبشخور خود را می‌دانست. بنابر این مزاحم یکدیگر نمی‌شدند، بلکه به راحتی و آسودگی آب می‌نوشیدند. به همین جهت فرمود: ﴿کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ مِن رِّزۡقِ ٱللَّهِاز روزی خداوند که بدون تلاش و خستگی به شما ارزنی داشته است بخورید و بیا شامید، ﴿وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَدر زمین فساد و تباهی نکنید.

آیه ۶۱:

﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نَّصۡبِرَ عَلَىٰ طَعَامٖ وَٰحِدٖ فَٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُخۡرِجۡ لَنَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۢ بَقۡلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَاۖ قَالَ أَتَسۡتَبۡدِلُونَ ٱلَّذِی هُوَ أَدۡنَىٰ بِٱلَّذِی هُوَ خَیۡرٌۚ ٱهۡبِطُواْ مِصۡرٗا فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلۡتُمۡۗ وَضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَٱلۡمَسۡکَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِۗ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَانُواْ یَکۡفُرُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَیَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّۗ ذَٰلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعۡتَدُونَ٦١[البقرة: ۶۱]. «و یاد کنید هنگامی را که گفتید: ای موسی! هرگز ما بر یک غذا و خوراک تاب نیاوریم، پس، از پروردگارت بخواه تا از آنچه زمین می‌رویاند از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز بر ایمان بیرون بیاورد. گفت: آیا چیزی را که پست‌تر است جانشین چیزی می‌کنید که بهتر است؟! به شهری فرود آیید که آنچه می‌خواهید در آنجا برایتان فراهم است. و مُهرخواری و فقر بر آنها زده شد و سزاوار خشم خداوند گردیدند. این بدان علت بود که آنها به آیات خداوند کفر می‌ورزیدند، و پیامبران را به ناحق می‌کشتند، این بدان خاطر بود که آنها سرپیچی می‌کردند، و دست به تجاوز و تعدی می‌زدند».

﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰو یاد کنید هنگامی را که به منظور تحقیر نعمت‌های خداوند به موسی گفتید ﴿لَن نَّصۡبِرَ عَلَىٰ طَعَامٖ وَٰحِدٖهرگز تاب و تحمل یک نوع غذا را نداریم، البته هم چنان‌که گذشت، هرچند که غذای آنان چند نوع یعنی «منّ» و «سلوی» بود، اما قابل تغییر نبود و از این نظر جذابیتی برای آنان نداشت. ﴿فَٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُخۡرِجۡ لَنَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۢ بَقۡلِهَابنابر این از خدایت بخواه از سبزی که زمین می‌رویاند، ﴿وَقِثَّآئِهَاو خیار ﴿وَفُومِهَاو سیر ﴿وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَاو عدس و پیاز، برای ما برویاند.

موسی به آنها گفت: ﴿أَتَسۡتَبۡدِلُونَ ٱلَّذِی هُوَ أَدۡنَىٰآیا غذاهای مذکور را ﴿بِٱلَّذِی هُوَ خَیۡرٌبه جای «منّ» و «سلوی» که بهترین مواد غذایی هستند قرار می‌دهید؟! شایسته نیست که این‌گونه عمل کنید، زیرا خوارکی‌هایی را که طلب کرده اید به هر شهری فرود بیایید خواهید یافت اما خوراکی‌ای که خداوند به شما ارزانی داشته است از بهترین خوراکی‌ها و شریف‌ترین آنها است، پس چگونه می‌خواهید آن را تغییر دهید و چون آنچه از آنها سر زد بزرگ‌ترین دلیل بر ناشکیبایی آنان و تحقیر دستورات خداوند و نعمت‌هایش بود به پاس عمل‌شان پروردگار آنها را مجازات کرد. پس فرمود: ﴿وَضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلذِّلَّةُو مُهر ذلّت بر آنها زده شد به گونه‌‌ای که بر ظاهر بدن آنها مشاهده می‌شد، ﴿وَٱلۡمَسۡکَنَةُو نیازمندی و خ واری بر دل‌هایشان قرار گرفت، به گونه‌‌ای که عزت و شرافت و همت خود را از دست داده و تبدیل به مردمانی ضعیف و سست عنصر شدند. ﴿وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِبنابر این دستاورد و غنیمتی را که بدست آوردند چیزی جز خشم و غضب الهی نبود، پس چه بد است غنیمتی که آنان بدست آوردند، و چه زشت و بد است حالتی که آنان در آن افتادند! و مستحق غضب و ناخشنودی خداوند شدند و به سرنوشت بسیار بدی دچار گشتند. ﴿ذَٰلِکَعلت ِ این‌که آنها مستحق خشم خداوند گردیدند این بود که ﴿بِأَنَّهُمۡ کَانُواْ یَکۡفُرُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِآیات الهی را که مردمان را به‌سوی حق راهنمایی می‌نمود و حق را روشن می‌کرد انکار می‌کردند، پس وقتی به آن کفر ورزیدند خداوند با خشم خود آنها را مجازت کرد. و نیز آنان ﴿وَیَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّپیامبران را به ناحق می‌کشتند. ﴿بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّۗبیان‌گر اوج زشتی کار آنها است، زیرا مشخص است که کشتن پیامبران به حق نخواهد بود، اما به خاطر این‌که گمان برده نشود آنها جاهل و ناآگاه بودند، فرمود: به ناحق آنها را می‌کشتند. ﴿ذَٰلِکَ بِمَا عَصَواْاین از آن روی بود که با ارتکاب معصیت و نافرمانی خداوند سرکشی می‌نمودند. ﴿وَّکَانُواْ یَعۡتَدُونَو بر بندگان خدا تجاوز می‌کردند. زیرا هر گناهی که انسان مرتکب می‌شود او را به‌سوی ارتکاب گناه دیگری سوق می‌دهد. مثلا از غفلت، گناه کوچکی پدید می‌آید، سپس از آن گناه کوچک گناهی بزرگ پدید می‌آید، سپس از آن گناه بزرگ بدعت‌ها و کفر و دیگر گناهان کبیره پدید می‌آید. از خداوند می‌خواهیم که ما را از هر آفتی مصون بدارد.

و بدان که خطاب در این آیات متوجه آن دسته از بنی اسرائیل است که در زمان نازل شدن قرآن می‌زیستند، و کارهایی که به آنان نسبت داده شده است که گذشتگان‌شان انجام داده بودند، اما بنا به دلایل متعددی به آنها نسبت داده شده است، از جمله فواید این کار این است که آنها خود را ستایش می‌کردند و ادّعا می‌کردند از محمد صو کسانی که به او ایمان آورده‌اند برتر هستند، بنابر این خداوند حالات گذشتگان آنها را بیان کرد تا برای آنان روشن شود که اهل صبر و فضایل اخلاقی و کارهای درست نیستند، پس وقتی که حالت گذشتگان آنها چنین است- با این‌که گمان می‌رود احوال و اوضاع گذشتگانشان خوب‌تر بوده باشد، کسانی که مخاطب قرآن بودند و در عصر نزول آن می‌زیستند چه حال و وضعیتی داشته‌اند؟!.

و از جمله فواید نسبت دادن کارهای گذشتگان به یهودیانی که در عصر پیامبر صمی‌زیستند این است نعمتی را که خداوند بر پدران آنان ارزانی داشت به مثاّه متنعّم شدن فرزندان می‌باشد، پس آنها مورد خطاب قرار گرفتند چون این نعمات و برکات همه آنها را در بر گرفت.

و از جمله فواید نسبت دادن کارهای گذشتگان به آنان این است که همه آنان بر یک آیین بودند و برای مصالح و منافع مشترکی تلاش می‌کردند، انگار گذشتگان آنها و متاخرین در یک زمان زیسته و آنچه از بعضی از آنها سر زده از همه آنها سرزده است، زیرا منفعت کار خوبی که بعضی از آنها انجام می‌دهند به همه بر می‌گردد، و ضرر کار بدی که برخی انجام می‌دهند متوجه همه می‌گردد. و از جمله فواید نسبت دادن کارهای گذشتگان به آنان این است که بیشتر کارهای گذشتگان را مورد اعتراض قرار نمی‌دادند، و کسی که به گناه راضی باشد شریک گناهکار است. و حکمت‌های دیگری نیز در این امر نهفته است که کسی جز خداوند آن را نمی‌داند.

سپس خداوند میان فرقه‌های اهل کتاب حکم کرده و می‌فرماید:

آیه‌ی ۶۲:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَادُواْ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلصَّٰبِ‍ِٔینَ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٦٢[البقرة: ۶۲].«بی‌گمان کسانی که ایمان آورده‌اند «مسلمین» و کسانی که یهودی و صابئی و نصرانی بوده‌اند هر کس که به خدا و روز قیامت ایمان داشته و کردار شایسته انجام داده اجرشان نزد پروردگارشان است، نه ترسی بر آنها است و نه غمگین می‌گردند».

این حکم فقط برای اهل کتاب است، زیرا سخن درست این است که صابئین از جمله فرقه‌های نصارا هستند، پس خداوند خبر داده است که مومنانِ امت اسلام، و یهود نصارا و صابئین، هر کس از آنان که به خدا و روز قیامت ایمان داشته و پیامبران را تصدیق نموده، برای آنها پاداش بزرگی است، نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می‌شوند. و اما کسانی از آنها که به خدا و پیامبران وروز قیامت کفر ورزیده‌اند ترس و غم بر آنها مستولی می‌گردد.

و صحیح آن است که بگوییم این حکم مختص فِرَق و گروه‌های اهل کتاب است و ربطی به موضوع ایمان آوردن به حضرت محمد صندارد، زیرا این آیه از حالت آنها قبل از بعثت حضرت محمد صخبر می‌دهد، و این روش قرآن است که هرگاه در لابلای آیات ابهامی پدید آید حتما چیزی را مطرح می‌کند که این شک و ابهام را از بین ببرد، زیرا قرآن از طرف ذاتی نازل شده است که هر چیزی را قبل از پدید آمدن آن می‌داند، و رحمت او همه چیز را فرا گرفته است. خداوند که از بنی اسرائیل سخن به میان آورد و گناهان و زشتی‌های آنان را بیان داشت، ممکن است در دل بعضی از مردم این تصور ایجاد شود که مذمت و نکوهش، همه بنی اسرائیل را فرا می‌گیرد. پس خداوند خواست آن‌هایی را که مذمومن نیستند جدا کند و نیز از آنجا که به طور خاص بنی اسرائیل ذکر شد گمان می‌رود که این امور به آنها اختصاص دارد. بنابر این خداوند حکم عامی را بیان فرمود که همه گروه‌ها را در برگیرد و نیز حق روشن شود و توهم و ابهام از بین برود. پس پاک است خداوندی که در کتابش چیزهایی را قرار داده است که عقل جهانیان را حیرت می‌اندازد.

آیه‌ی ۶۴-۶۳:

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ٦٣[البقرة: ۶۳].«و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر فرازتان برافراشتیم، آنچه را که به شما داده‌ایم یا جهد و جدیت بگیرید و به یاد آورید آنچه را که در آن است تا پرهیزگار شوید».

﴿ثُمَّ تَوَلَّیۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَۖ فَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَکُنتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٦٤[البقرة: ۶۴].«سپس از آن روی گرداندید، و اگر فضل و رحمت خدا نبود از زیانکاران بودید».

سپس خداوند بنی‌اسرائیل را به سبب کار گذشتگانشان سرزنش نمود و می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡو به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم. و میثاقی که خداوند از آنها گرفت با برافراشتن کوه طور بر بالای سر آنها و ایجاد رعب و وحشت در دل‌شان موکد گردید.

و به آنها گفته شد: ﴿خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖو آنچه از تورات که به شما داده‌ایم با جهد و تلاش، و صبر و شکیبایی بر انجام دستورات خداوند، بگیرید. ﴿وَٱذۡکُرُواْ مَا فِیهِو آنچه را که در کتابتان هست یاد کنید، آن را تلاوت نموده و مطالبش را درک کنید. ﴿لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَشاید از عذاب خدا و ناخشنودی او رهایی یابید و یا پرهیزگار شوید.

﴿ثُمَّو پس از این تاکید بلیغ و رسا، ﴿تَوَلَّیۡتُمشما روی گرداندید، و همین امر کافی بود که بزرگ‌ترین عذاب بر شما فرود آید، ﴿فَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَکُنتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَو اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود از زیان کاران می‌شدید.

آیه‌ی ۶۶-۶۵:

﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلَّذِینَ ٱعۡتَدَوۡاْ مِنکُمۡ فِی ٱلسَّبۡتِ فَقُلۡنَا لَهُمۡ کُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔینَ٦٥[البقرة: ۶۵].«و البته کسانی را از خودتان که روز شنبه تجاوز کردند خوب شناختید، پس ما به آنها گفتیم: بوزینگان خوار باشید».

﴿فَجَعَلۡنَٰهَا نَکَٰلٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهَا وَمَا خَلۡفَهَا وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِینَ٦٦[البقرة: ۶۶].«پس آن‌را عبرتی برای حاضران و آیندگان و پندی برای پرهیزگاران قرار دادیم».

﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلَّذِینَ ٱعۡتَدَوۡاْ مِنکُمۡ فِی ٱلسَّبۡتِو کسانی از شما را که در روز شنبه تجاوز کردند خوب می‌شناسید. آنها کسانی هستند که خداوند داستان‌شان را در سوره اعراف به طور مفصل بیان کرده و می‌فرماید: ﴿وَسۡ‍َٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡیَةِ ٱلَّتِی کَانَتۡ حَاضِرَةَ ٱلۡبَحۡرِ إِذۡ یَعۡدُونَ فِی ٱلسَّبۡتِ[الأعراف: ۱۶۳]. «و بپرس آنها را از شهری که نزدیک دریا بود، هنگامی که آنها در روز شنبه تجاوز می‌کردند». پس این گناه بزرگ باعث شد تا خداوند بر آنها خشم گیرد و آنها را ﴿قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔینَبوزینگانی خوار و ذلیل قرار دهد.

خداوند این عقوبت را مایه عبرت کسانی قرار داد که در آن عصر زندگی می‌کردند: ﴿نَکَٰلٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهَایعنی امت‌هایی که حاضر بودند و کسانی که در زمان آنها بسر می‌بردند و خبر آنها به ایشان رسید. ﴿وَمَا خَلۡفَهَاو کسانی‌که بعد از آنان آمدند، پس بر بندگان خداوند حجت اقامه گردید تا از نافرمانی باز آیند، اما جز پرهیزگاران از آیات خدا بهره نمی‌برند.

آیه‌ی ٧۴-۶٧:

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوٗاۖ قَالَ أَعُوذُ بِٱللَّهِ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ٦٧[البقرة: ۶٧].«و به یاد آورید هنگامی که موسی به قومش گفت: همانا خداوند به شما دستور می‌دهد تا گاوی را سر ببرید، گفتند: آیا ما را مسخره می‌کنی؟ گفت: پناه می‌برم به خدا از این‌که از نادانان باشم».

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا فَارِضٞ وَلَا بِکۡرٌ عَوَانُۢ بَیۡنَ ذَٰلِکَۖ فَٱفۡعَلُواْ مَا تُؤۡمَرُونَ٦٨[البقرة: ۶۸].«گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما روشن کند آن چگونه است؟، گفت: او می‌گوید آن گاوی است نه پیر و نه جوان بلک میان آن دو است. پس آنچه به شما فرمان داده می‌شود، انجام دهید».

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوۡنُهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ صَفۡرَآءُ فَاقِعٞ لَّوۡنُهَا تَسُرُّ ٱلنَّٰظِرِینَ٦٩[البقرة: ۶٩].«گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما روشن کند رنگ آن چگونه است؟، گفت:او می‌فرماید: آن گاوی است زرد رنگ که نگاه کنندگان را شاد می‌کند».

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ ٱلۡبَقَرَ تَشَٰبَهَ عَلَیۡنَا وَإِنَّآ إِن شَآءَ ٱللَّهُ لَمُهۡتَدُونَ٧٠[البقرة: ٧۰].«گفتند: پروردگارت را برای ما فراخوان تا برای ما بیان کند که آن چگونه است، همانا گاو بر ما مشتبه شده است و ما اگر خدا بخواهد راه خواهیم برد».

﴿قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا ذَلُولٞ تُثِیرُ ٱلۡأَرۡضَ وَلَا تَسۡقِی ٱلۡحَرۡثَ مُسَلَّمَةٞ لَّا شِیَةَ فِیهَاۚ قَالُواْ ٱلۡـَٰٔنَ جِئۡتَ بِٱلۡحَقِّۚ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُواْ یَفۡعَلُونَ٧١[البقرة: ٧۱].«گفت: او می‌فرماید: آن گاوی است که نه رام است زمین را شخم بزند، و نه آبیاری کند کشتزار را، بی‌نقص و یک رنگ است. گفتند: اکنون حقیقت را بیان داشتی، پس آن را سر بریدند و نزدیک بود این کار را نکنند».

﴿وَإِذۡ قَتَلۡتُمۡ نَفۡسٗا فَٱدَّٰرَٰٔتُمۡ فِیهَاۖ وَٱللَّهُ مُخۡرِجٞ مَّا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونَ٧٢[البقرة: ٧۲].«و به یاد آورید هنگامی که کسی را کشتید و در آن اختلاف کردید و خداوند بیرون آورنده است آنچه را پنهان می‌کردید».

﴿فَقُلۡنَا ٱضۡرِبُوهُ بِبَعۡضِهَاۚ کَذَٰلِکَ یُحۡیِ ٱللَّهُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَیُرِیکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٧٣[البقرة: ٧۳].«پس گفتیم: پاره‌‌ای از آن (ماده گاو) را به آن (کشته) بزنید. خداوند این چنین مردگان را زنده می‌گرداند و نشانه‌های روشن (دالّ بر قدرت) خویش را به شما می‌نمایاند، باشد که تعقل ورزید».

﴿ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُکُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ فَهِیَ کَٱلۡحِجَارَةِ أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗۚ وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡیَةِ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٧٤[البقرة: ٧۴].«پس از آن، دل‌های شما سخت شد، همچون سنگ یا سخت‌تر (از سنگ). و پاره‌‌ای از سنگ‌هاست که از آن نهرها می‌جوشد، و پاره‌ای از آنها است که می‌شکافد و آب از آن بیرون می‌آید، و پاره‌‌ای از آنها است که از ترس خدا فرو می‌ریزد، و خدا از آنچه می‌کنید غافل نیست».

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِو به یاد آورید آنچه که برای شما با موسی پیش آمد، آنگاه که فردی را کشتید و در مورد قاتل آن با یکدیگر اختلاف و کشمکش وریدید تا این‌که مسئله در بین شما بزرگ شد، و اگر خداوند آن را برایتان روشن نمی‌کرد شر بزرگی پدید می‌آمد، پس موسی به منظور مشخص کردن قاتل به شما گفت: گاوی را سر ببرید. و می‌بایست بی‌درنگ فرمان او اطاعت شود و اعتراضی صورت نگیرد اما آنها اعتراض کردند و گفتند: ﴿أَتَتَّخِذُنَا هُزُوٗاآیا ما را مسخره می‌کنی؟ آنگاه موسی گفت: ﴿أَعُوذُ بِٱللَّهِ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَبه خدا پناه می‌برم از این‌که از جاهلان باشم، زیرا جاهل و نادان کسی است که سخن بی‌فایده می‌گوید و مردم را مسخره می‌کند. و اما عاقل می‌داند که بزرگ‌ترین عیب دین و عقل، مسخره کردن همنوع است، گرچه او بر آن برتری داشته باشد، زیرا برتری بر دیگران مستلزم آن است که شکر پروردگار را به جا آورد و با بندگانش مهربان بود. پس وقتی موسی این را گفت، دانستند که این راست است و گفتند: ﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَاز پروردگارت بخواه تا برای ما بیان کند که آن گاو چقدر سن دارد؟ ﴿قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا فَارِضٞگفت: خداوند می‌فرماید: آن ساده گاوی است نه بزرگ، ﴿وَلَا بِکۡرٌو نه کوچک، ﴿عَوَانُۢ بَیۡنَ ذَٰلِکَبلکه میانسالی است بین این دو. ﴿فَٱفۡعَلُواْ مَا تُؤۡمَرُونَپس آنچه را به آن فرمان داده می‌شوید بدون تکلف و سخت‌گیری انجام دهید.

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوۡنُهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ صَفۡرَآءُ فَاقِعٞ لَّوۡنُهَاگفتند: از پروردگارت بخواه که رنگ آن چگونه است؟ گفت همانا او پروردگارم می‌فرماید: آن گاو زرد پررنگ است، ﴿تَسُرُّ ٱلنَّٰظِرِینَو رنگش آن قدر زیباست که نگاه کنندگان را شادمان می‌نماید. ﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ ٱلۡبَقَرَ تَشَٰبَهَ عَلَیۡنَاگفتند: پروردگارت را فرا خوان تا برای ما بیان دارد که چگونه است، زیرا ماده گاو بر ما مشتبه شده است و ما به آنچه می‌خواهیم راه نبرده‌ایم. ﴿وَإِنَّآ إِن شَآءَ ٱللَّهُ لَمُهۡتَدُونَو ما اگر خدا بخواهد هدایت خواهیم شد. ﴿قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا ذَلُولٞگفت: او می‌فرماید: آن ماده گاوی رام نشده است، ﴿تُثِیرُ ٱلۡأَرۡضَکه زمین را شخم بزند ﴿وَلَا تَسۡقِی ٱلۡحَرۡثَو کشتزار را آبیاری نمی‌کند. ﴿مُسَلَّمَةٞمراد از این واژه دو چیز می‌تواند باشد، یا این‌که از عیب و عار سالم است، و یا این‌که کار نمی‌کند. ﴿لَّا شِیَةَ فِیهَاو در آن هیچ لکه‌‌ای غیر از رنگ خودش که قبلا از آن سخن به میان آمد و میان گاو را بدان متصف ساختیم وجود ندارد. ﴿قَالُواْ ٱلۡـَٰٔنَ جِئۡتَ بِٱلۡحَقِّگفتند: اکنون حقیقت را آوردی. یعنی بطور روشن و واضح حقیقت را گفتی. و این از نادانی آنان بود، و اگر آنها اعتراض نمی‌کردند که چه گاوی است، مقصود حاصل می‌شد، اما آنها با سوال‌های زیاد سخت‌گیری کردند. بنابراین، خداوند بر آنها سخت گرفت. و اگر نمی‌گفتند: «إِن شَاء اللَّه» هدایت نمی‌شدند و راه نمی‌بردند. ﴿فَذَبَحُوهَاپس گاوی را با آن ویژگی‌ها سر بریدند، ﴿وَمَا کَادُواْ یَفۡعَلُونَو به سبب سخت‌گیری که از آنها سر زده نزدیک بود این کار را نکنند.

و هنگامی که گاو را سر بریدند به آنها گفتیم: بعضی از اعضای گاو را به بدن شخص مُرده بزنید. به عضو مشخصی یا به هر عضوی از آن، چرا که در تعیین آن فایده‌‌ای نیست، پس آنها بعضی از اعضای گاو را به بدن مرده زدند و خداوند فردی را که کشته شده بود زنده کرد و آنچه را آنها پنهان می‌کردند آشکار نمود. و فرد کشته شده خبر دادکه قاتل او کیست. و زنده کردن او دال بر آن است که خداوند مردگان را زنده می‌نماید تا شما بیاندیشید و از آنچه به ضررتان است باز آیید.

﴿ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُکُمسپس دل‌هایتان سخت شد، بنابر این موعظه در آن اثر نکرد، ﴿مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَپس از این‌که خداوند نعمت‌های بزرگی را به شما ارزانی داشت و معجزه‌ها و آیات را به شما ارزانی داشت و معجزه‌ها و آیات را به شما نشان داد، و شایسته نبود که دل‌هایتان سخت شود، زیرا آنچه شما مشاهده کرده اید باعث نرم شدن دل و انقیاد آن می‌گردد.

سپس سختی آن را چنین توصیف می‌نماید: ﴿کَٱلۡحِجَارَةِدل‌هایتان مانند سنگی است که از آهن سخت‌تر است، زیرا آهن و سرب وقتی در آتش انداخته شوند ذوب می‌گردند، به خلاف سنگ که در آتش ذوب نمی‌شود.

﴿أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗیا سفت و سختی دل‌هایشان چه بسا از سختی سنگ بیشتر است. ﴿أَوۡبه معنی: بلکه نیست.

سپس فضیلت و برتری سنگ‌ها را بر دل‌های آنان بیان کرده و می‌فرماید: ﴿وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡیَةِ ٱللَّهِو پاره‌‌ای از سنگ‌ها، رودها از آن بیرون می‌آید، و پاره‌‌ای از آنها می‌شکافند و آب از آن بیرون می‌زند و بعضی از ترس خداوند فرو می‌ریزند، پس سنگ‌ها از دل‌هایتان بهتر هستند.

سپس خداوند شدیدا آنها را مورد تهدید قرار داده و می‌فرماید: ﴿وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَو خداوند از آنچه می‌کنید بی‌خبر نیست، بلکه آن را می‌داند و کوچک و بزرگِ اعمال‌تان را زیر نظر دارد و شما را بر آن مجازات خواهد کرد.

بدان که بسیاری از مفسران – رحمهم الله- تفسیرهای خود را از داستان‌های بنی اسرائیل انباشته‌اند و این داستان‌ها و سخنان دروغ را مبنای آیات قرآنی قرار داده و کتاب خدا را با آن تفسیر می‌کنند و به فرموده پیامبر صاستدلال می‌کنند که می‌فرماید: «حَدِّثُوا عَنْ بَنِى إِسْرَائِیلَ وَلاَ حَرَجَ». «از بنی اسراییل نقل قول کنید و اشکالی ندارد».

اما به نظر من- گر چه نقل کردن سخنان آنها جایز است – ولی باید اخبار آنها را جدا نقل کرد و نباید آن را مبنای کتاب خدا قرار داد، زیرا قطعا جایز نیست که قرآن با اخبار بنی اسرائیل تفسیر شود مادامی که در این زمینه چیزی از پیامبر صثابت نشده باشد، چون جایگاه سخنان بنی اسراییل همان است که پیامبر بیان نموده است: «نه اهل کتاب را تصدیق کنید و نه آنها را تکذیب نمایید». پس چون سخنان آنان مشکوک و مظنون است و ایمان آوردن به قرآن و کلمات و معانی آن واجب است، جایز نیست این داستان‌ها که با روایات مجهول نقل شده‌اند و غالبا دروغ هستند مفّسر و مبّین کتاب خدا قرار داده شوند. غفلت از این امر مشاکلی را به وجود آورده است.

آیه‌ی ٧۸-٧۵:

﴿أَفَتَطۡمَعُونَ أَن یُؤۡمِنُواْ لَکُمۡ وَقَدۡ کَانَ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۡ یَسۡمَعُونَ کَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ٧٥[البقرة: ٧۵]. «پس آیا طمع دارید که یهودیان به شما ایمان آورند حال آن‌که گروهی از ایشان کلام خدا را می‌شنوند. سپس آن را پس از فهمیدن، آگاهانه دگرگون می‌کنند؟!».

﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ قَالُوٓاْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمۡ لِیُحَآجُّوکُم بِهِۦ عِندَ رَبِّکُمۡۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٧٦[البقرة: ٧۶].«وهرگاه با مؤمنان روبرو شوند، گویند: ایمان آورده‌ایم و چون با همدیگر تنها شوند، گویند: آیا آنچه را خدا برایتان آشکار کرده است با آنان در میان می‌گذارید تا در پیشگاه خداوند با آن بر شما حجت آورند، آیا نمی‌اندیشید؟!».

﴿أَوَ لَا یَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَ٧٧[البقرة: ٧٧].«آیا نمی‌دانند که خداوند می‌داند آنچه را پنهان می‌کنند و آنچه را آشکار می‌کنند؟».

﴿وَمِنۡهُمۡ أُمِّیُّونَ لَا یَعۡلَمُونَ ٱلۡکِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِیَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا یَظُنُّونَ٧٨[البقرة: ٧۸].«و دسته‌‌ای از آنان افراد بی‌سوادی هستند که از کتاب جز تلاوت (آن) نمی‌دانند و تنها به پندارشان دل بسته‌اند».

﴿أَفَتَطۡمَعُونَآیا طمع دارید؟ در اینجا خداوند می‌خواهد مومنان را از ایمان آوردن اهل کتاب ناامید کند. یعنی در ایمان آوردن آنها طمع نکنید، و نباید از آنها انتظار داشت که ایمان بیاورند. زیرا آنها کلام خدا را از روی شناخت و آگاهی دگرگون و تحریف می‌کنند و به دلخواه خود آنرا تعبیر و تفسیر می‌نمایند، تا مردم را دچار این توّهم کنند که این سخنان از جانب خداوند است، در صورتی که آن از جانب خدا نیست، پس وقتی که آنها با کتاب خودشان که آن را عین شرف و دین خود می‌دانند چنین رفتار کنند و مردم را از راه خدا باز دارند. چگونه امید می‌رود به شما ایمان بیاورند؟! این خیلی بعید است.

سپس حالت منافقان اهل کتاب را بیان کرده و می‌فرماید: ﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّاو چون با مومنان روبرو شوند، گویند: ایمان آورده‌ایم، و با زبان ایمان را اظهار می‌کنند ولی در دل‌هایشان ایمانی وجود ندارد. ﴿وَإِذَا خَلَا بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ قَالُوٓاو هنگامی که با یکدیگر تنها شوند و کسی جز هم کیشان‌شان آنجا نباشد، به همدیگر می‌گویند: ﴿أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمۡ لِیُحَآجُّوکُم بِهِۦ عِندَ رَبِّکُمۡآیا برای‌شان ایمان آشکار می‌کنید و به آنها خبر می‌دهید که شما نیز مانند آنها هستید؟! پس این به مثابه قرار حجت بر شما خواهد بود. می‌گویند: آنها اقرار می‌کنند که آنچه ما بر آن هستیم حق است و دینی که آنها بر آن قرار دارند باطل است، پس بدین وسیله نزد پروردگارشان احتجاج می‌کنند. ﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَآیا عقل ندارید و آنچه را که بر شما حجت است ترک می‌کنید؟ این چیزی است که به همدیگر می‌گویند.

﴿أَوَ لَا یَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَ٧٧شما که اعتقادات قلبی خود را مخفی می‌نمایید و گمان می‌کنید با این کتمان، بر شما حجّت اقامه نمی‌شود، دچار جهل و اشتباه بزرگی شده اید، چرا که خداوند سر و آشکار شما را می‌داند و ماهّیت شما را برای بندگانش آشکار می‌کند.

﴿وَمِنۡهُمۡو عده‌‌ای از اهل کتاب، ﴿أُمِّیُّونَعوام و بیسواد هستند. ﴿لَا یَعۡلَمُونَ ٱلۡکِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِیَّو از کتاب خدا جز تلاوت آن بهره‌‌ای ندارند، و از علمی که نزد گذشتگانشان بود هیچ اطلاعی ندارند، آنان فقط دنباله روان کر و کور هستند.

در این آیات از علماء عوام، منافقان و غیر منافقان اهل کتاب سخن رفته است. عالمان آنان در گمراهی آشکار بسر می‌برند، عوام نیز مقلد آنانند. پس نباید به هدایت این دو گروه چشم طمع دوخت.

آیه‌ی ٧٩:

﴿فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ یَکۡتُبُونَ ٱلۡکِتَٰبَ بِأَیۡدِیهِمۡ ثُمَّ یَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِیَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلٗاۖ فَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتۡ أَیۡدِیهِمۡ وَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا یَکۡسِبُونَ٧٩[البقرة: ٧٩].«پس وای بر کسانی که کتاب را با دست‌های خود می‌نویسند سپس می‌گویند: این از جانب خداست، تا آن را به بهای اندکی بفروشند، پس وای برآنها چه چیزهایی را با دست‌های خود نوشته و وای بر آنان چه چیزی را بدست می‌آورند».

﴿فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَخداوند کسانی را که کتابش را تحریف می‌کنند مورد تهدید قرار می‌دهد، آن‌هایی که در خصوص عمل زشت خود می‌گویند: ﴿هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِاین از جانب خدا است. و این کار اظهار باطل و کتمان حق است، و آنها از روی شناخت و بصیرت چنین کردند ﴿ٱللَّهِ لِیَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلٗاتا آن را به بهای اندکی بفروشند. و دنیا از اول تا آخر بهای اندکی است. پس آنها باطل خود را دامی برای شکار دارایی‌های مردم قرار دارند و از دو جهت به مردم ستم کردند: یکی از جهت مشتبه کردن دین بر آنها و دیگر از جهت گرفتن اموال‌شان به ناحق، آنها به باطل‌ترین وسیله اموال مردم را می‌گرفتند، و گناه این کار از گناه کسی که مال مردم را به صورت غصب و دزدی چپاول می‌کند، برگتر است. بزرگ‌ترین خداوند دو بار آنها را مورد تهدید قرار داده و می‌فرماید: ﴿فَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتۡ أَیۡدِیهِمۡپس وای بر آنها به سبب تحریف و باطلی که می‌نویسند، ﴿وَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا یَکۡسِبُونَو وای بر آنها به سبب اموالی که جمع می‌کنند. ـویل» یعنی عذاب شدید و حسرت جانگاه، برای تهدید شدید به کار می‌رود. و ابوالعباس پس از آن‌که آیات ﴿أَفَتَطۡمَعُونَرا تا ﴿یَکۡسِبُونَذکر کرد، فرمود: خداوند کسانی را مورد مذمت قرار داده است که کلام او را تحریف نموده و غلط تفسیر می‌کنند. این مذمت همچنین شامل حال کسانی می‌شود که «کتاب» و «سنت» را براساس بدعت‌های باطل تفسیر می‌کنند.

خداوند کسانی را که از کتاب او (تورات) جز تلاوت نمی‌دانند، مذمت کرده است و این مذمت شامل کسی نیز می‌شودکه اندیشیدن و تدبر در قرآن را ترک نموده و جز خواندن کلماتش چیزی از آن نمی‌داند. نیز این مذمت شامل کسی می‌شود که با دستان خود چیزی می‌نویسد که با کتاب خدا م خالف است، تا به وسیله آن منافع دنیایی را به دست آورد، و ادعا کند این از جانب خدا است، مانند این‌که بگوید: چیزی که در این کتاب است عین شریعت و دین است، و این مفهوم کتاب و سنت است، و نزد سلف و ائمه معقول، و یکی از اصول دین است که اعتقاد به آن هم واجب عینی و هم کفائی است.

این آیات همچنین مذمت کسی را در بردارد که کتاب و سنت را پنهان می‌سازد تا مخالفِش با استفاده از آنچه که او می‌داند علیه وی استدلال نکند. و این خرافات و بدعت گذاری در میان هواپرستان بسیار زیاد به چشم می‌خورد و بسیاری از منتسبین به فقها نیز از چنین رویه‌‌ای پیروی می‌کنند.

آیه‌ی ۸۲-۸۰:

﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَیَّامٗا مَّعۡدُودَةٗۚ قُلۡ أَتَّخَذۡتُمۡ عِندَ ٱللَّهِ عَهۡدٗا فَلَن یُخۡلِفَ ٱللَّهُ عَهۡدَهُۥٓۖ أَمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٨٠[البقرة: ۸۰].«و گویند: آتش جهنم جز چند روزی به ما نمی‌رسد. بگو: آیا از خدا پیمانی گرفته‌اید که خدا خلاف وعده نخواهد کرد یا این‌که بر خداوند چیزهایی می‌گویید که نمی‌دانید؟».

﴿بَلَىٰۚ مَن کَسَبَ سَیِّئَةٗ وَأَحَٰطَتۡ بِهِۦ خَطِیٓ‍َٔتُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٨١[البقرة: ۸۱].«آری! هر کس کار بدی انجام دهد و گناهش او را احاطه کند پس اینها باران دوزخند و آنان در آن جاودانه خواهند بود».

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٨٢[البقرة: ۸۲].«و کسانی که ایمان آوردند و کار شایسته انجام دادند ایشان یاران بهشت‌اند و در آن برای همیشه خواهند بود».

خداوند کارهای زشت آنان را بیان کرد و سپس بیان داشت که آنها خود را پاک می‌شمارند و گواهی می‌دهند که از عذاب خدا نجات یافته و به پاداش او دست می‌یابند، و می‌گویند: به جز چند روزی آتش جهنم به ما نمی‌رسد. یعنی: چند روز اندک و انگشت شمار. پس آنها هم کار بد انجام می‌دهند و هم احساس خطر نمی‌کنند. و از آنجا که این فقط یک ادعا بود، خداوند ادعایشان را رد کرد و فرمود: ﴿قُلۡای پیامبر! به آنها بگو: ﴿أَتَّخَذۡتُمۡ عِندَ ٱللَّهِ عَهۡدٗاآیا از خدا پیمانی گرفته‌اید؟ یعنی آیا به خدا و پیامبران ایمان آورده و از دستورات خدا و رسولان اطاعت کرده‌اید؟! چرا که فقط این وعده باعث می‌شود آدمی از عذاب خدا رهایی یابد، و این وعده هرگز تغییر نمی‌یابد. ﴿أَمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَیا چیزی را به خداوند نسبت می‌دهید که نمی‌دانید. خداوند متعال خبر داده است که راست بودنادعای آنها بر یکی از این دو چیز استوار است: پیمان گرفتن از خدا، و دروغ بستن بر او. آنها یا از خدا پیمانی گرفته‌اند، پس آنگاه ادعایشان درست خواهد بود، و یا این‌که به دروغ خواهد بود و بیشتر مایه رسوایی و عذاب‌شان خواهد بود. و از حال آنان پیدا است که از خداوند پیمانی نگرفته‌اند، زیرا بسیاری از پیامبران را کشتند و از طاعت خداوند سر باز زدند و پیمان‌ها را شکستند. پس مشخص است که آنها دروغگو هستند و از خود می‌سازند و می‌بافند و چیزهایی به خداوند نسبت می‌دهند که نمی‌دانند. و نستب دادن چیزی به خداوند، از بزرگ‌ترین امور حرام و از زشت‌ترین زشتی‌ها است.

سپس خداوند حکم عامی را بیان کرد که شامل بنی‌اسرائیل و دیگران می‌شود، و فقط آن حکم ارزش و اعتبار دارد، نه ادعاها و خیال پردازی‌های بنی اسرائیل در مورد صفات نجات یافتگان و اهل هلاکت. و آن حکم چنین است: ﴿بَلَىٰیعنی آن‌گونه نیست که شما گفتید، و سخن شما حقیقت ندارد. بلکه ﴿مَن کَسَبَ سَیِّئَةٗهرکس کار بدی را انجام دهد.

نکره در سیاق شرط آمده است، بنابر این شرک و گناهانِ پایین‌تر از آن را نیز در بر می‌گیرد، و در اینجا منظور از «سیئة» شرک است، به دلیل ا ینکه می‌فرماید: ﴿وَأَحَٰطَتۡ بِهِۦ خَطِیٓ‍َٔتُهُو گناهان او را احاطه کند. یعنی گناهی انجام دهد که او را احاطه نماید و راهیب رای وی باقی نگذارد، و این جز شرک چیزی دیگر نیست، زیرا کسی که ایمان داشته باشد گناهش او را از هر سو احاطه نمی‌کند.

﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَپس این‌ها یاران دوزخند و جاودانه در آن هستند. خوارج با استفاده از این آیه بر کافر بودن گناهکار استدلال کرده‌اند، در حالی که این آیه حجتی علیه آنها است، زیرا این آیه در مورد شرک است. اما اهل باطل همیشه برای اثبات سخن پوچ و بی‌محتوای خود به آیات و احادیث استدلال می‌کنند، غافل از این‌که همان آیهو یا حدیث بر ضد آنان بکار می‌رود. ﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْو کسانی که به خدا و ملائکه و کتاب‌های آسمانی و پیامبران و روز قیامت ایمان آوردند. ﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِو کار شایسته انجام دادند. عمل انسان زمانی صالح و شایست محسوب می‌شود که دو شرط داشته باشد: یکی این‌که خالص برای خدا انجام شود، و دوم این‌که در انجام آن از سنت و شیوه پیامبر صپیروی گردد.

آنچه که از این دو آیه استنباط می‌شود این است که کسانی رستگار می‌شوند که ایمان داشته باشند و عمل شایسته انجام دهند، و کفار و مشرکین به هلاکت می‌رسند و به آتش دوزخ نایل می‌گردند.

آیه‌ی ۸۳:

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ لَا تَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَانٗا وَذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ ثُمَّ تَوَلَّیۡتُمۡ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنکُمۡ وَأَنتُم مُّعۡرِضُونَ٨٣[البقرة: ۸۳]. «و به یاد آورید هنگامی را که از بنی‌اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا کسی را نپرستید و با پدر و مادر خود و خویشاوندان و یتیمان و بیچارگان به نیکی رفتار کنید و به مردم نیک بگویید و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید، سپس جز تعداد اندکی از شما همه روی گرداندید و سرپیچی کردید».

این توصیه‌ها، از ارکان مهم دین بوده و خداوند در هر شریعتی به آن فرمان داده‌است، زیرا برای هر زمان و مکانی مفید و ضروری هستند، پس منسوخ نمی‌شوند، همانطور که یکی از اصول دین منسوخ نمی‌گردد. بنابر این خداوند ما را فرمان داده است که: ﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡ‍ٔٗا[النساء: ۳۶]. «خداوند را پرستش کنید و برای او انبازی نگیرید».

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَو هنگامی که از بنی اسراییل پیمان گرفتیم. این بیان‌گر سنگدلی آنها است، زیرا به هر امری که فرمان داده می‌شوند، سرپیچی می‌کردند، و آن را جز با قسم موکد و پیمان‌هایی محکم نمی‌پذیرفتند. ﴿لَا تَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَکه جز خدا کسی را نپرستید. در این آیه پروردگار دستور می‌دهد تنها او را پرستش گردد و هیچ شریک و انبازی برای وی قرار داده نشود. این اصل دین است، و اگر اساس همه اعمال توحید نباشد، پذیرفته نمی‌شوند. پس این حق خداوند بر بندگانش است. سپس فرمود ﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَانٗاو با پدر و مادرتان نیکی کنید. و این شامل هر نوع نیکی می‌شود، نیکی با زبان و نیکی با کردار. و نیز از بدرفتاری با پدر و مادر و نیکی نکردن و بدرفتاری ننمودن با آنان نهی شده است، زیرا نیکی کردن واجب است، و امر کردن به چیزی در واقع نهی کردن از ضد آن است. و نیکوکاری به دو صورت نقض می‌گردد، یکی با بدی کردن که بزرگ‌ترین جنایت است، و دیگری با نیکی نکردن و بدی نکردن که این حرام است، ولی به اندازه اولی زشت نیست. و همچنین در مورد خویشاوندان و یتیمان و بینوایان نیز توصیه شده است. البته نیکی‌ها را نمی‌توان برشمرد،بلکه فقط می‌توان یک تعریف کلی برای آن ارائه داد.

سپس دستور داد تا با تمام مردم نیکی شود، پس فرمود: ﴿وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗاو به مردم نیک بگویید، و از جمله سخن نیک با مردم، امر کردن آنها به معروف و نهی کردن‌شان از منکر و آموختن علم به آنها و سلام کردن و خنده رویی و... است.

و از آنجا که انسان نمی‌تواند با همه مردم به وسیله مال خود نیکی نماید، خداوند روشی به ما یاد داده است که با اجرای آن می‌تواند با هر مخلوقی نیکی کرد، و آن نیکی کردن با گفتار است. پس این توصیه، مومنین را از گفتار زشت حتی در برابر کافران باز می‌دارد. بنابر این خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ[العنکبوت: ۴۶]. «و با اهل کتاب جز به نحو احسن مجادله نکنید». و از جمله آدابی که خداوند بندگانش را بدان امر نموده این است که انسان گفتار و کردارش خوب باشد، زشتگو و دشنام دهنده و جر و بحث‌کننده و مجادله‌گر نباشد، بلکه خوش اخلاق و بردبار باشد و حقوق دیگران را رعایت کند، و در برابر اذیتی که مردم به او می‌رسانند صابر بوده، دستور الهی را امتثال نموده و به پاداش او امیدوار باشد.

سپس آنها را به برپاداشتن نماز و پرداختن زکات فرمان داد، زیرا نماز اخلاق برای معبود را در بردارد و زکات در بردارنده نیکی با بندگان است. ﴿ثُمَّپس از این که شما را به کارهای نیک فرمان داد، کارهای نیکی که چنانچه شخص عاقل در آن بنگرد در می‌یابد یکی از مظاهر رحمت خدا نسبت به بندگان همین اوامر و نواهی است. ﴿تَوَلَّیۡتُمۡروی برتافتید و پشت کردید. زیرا گاهی کسی روی می‌گرداند و نیت بازگشتن را دارد، اما این‌ها به این اوامر علاقه نداشتند و رفتند و بازنگشتند. ﴿إِلَّا قَلِیلٗا مِّنکُمۡبه جز عده کمی از شما. این استثناء است تا گمان برده نشود که همه آنها روی برتافتند. بنابر این خبر داد که تعداد اندکی از آنها را خداوند مصون داشت و آنها را ثابت قدم کرد.

آیه‌ی ۸۶-۸۴:

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ لَا تَسۡفِکُونَ دِمَآءَکُمۡ وَلَا تُخۡرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ ثُمَّ أَقۡرَرۡتُمۡ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ٨٤[البقرة: ۸۴].«و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و یکدیگر را از سر زمینتان بیرون نکنید سپس اقرار کردید، و خود گواهید».

﴿ثُمَّ أَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تَقۡتُلُونَ أَنفُسَکُمۡ وَتُخۡرِجُونَ فَرِیقٗا مِّنکُم مِّن دِیَٰرِهِمۡ تَظَٰهَرُونَ عَلَیۡهِم بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَإِن یَأۡتُوکُمۡ أُسَٰرَىٰ تُفَٰدُوهُمۡ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیۡکُمۡ إِخۡرَاجُهُمۡۚ أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡکِتَٰبِ وَتَکۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن یَفۡعَلُ ذَٰلِکَ مِنکُمۡ إِلَّا خِزۡیٞ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٨٥[البقرة: ۸۵].«سپس این شما هستید که یکدیگر را می‌کشید و گروهی از خودتان را از سرزمین و خانه‌هایشان بیرون می‌کنید و علیه آنها به گناه و دشمنی همدست می‌شوید. و اگر به اسارت پیش شما بیایند فدیه می‌دهید و آنان را آزاد می‌کنید حال آن‌که بیرون کردن آنها بر شما حرام است. آیا به قسمتی از کتاب ایمان می‌آورید و به قسمتی کفر می‌ورزید؟ برای کسی از شما که در دنیا چنین کند جز خواری و رسوایی نیست و روز قیامت به سخت‌ترین شکنجه و عذاب برگردانده می‌شوند، و خداوند از آنچه انجام می‌دهید غافل نیست».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا بِٱلۡأٓخِرَةِۖ فَلَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ٨٦[البقرة: ۸۶].«اینان همان کسانی هستند که زندگی دنیا را به بهای آخرت خریدند پس عذاب آنان تخفیف نمی‌یابد و یاری نخواهند شد».

کاری که در این آیه از آن سخن به میان آمده است کار کسانی بود که در زمان پیامبر در مدینه می‌زیستند. قبایل اوس و خزرج «أنصار» قبل از بعثت پیامبر صمشرک بودند. سه گروه یهودی به نام‌های بنو قریظه، بنو نضیر و بنو قینقاع بر آنها وارد شدند و هر گروهی از آنان با گروهی از اهل مدینه پیمان بستند، و هرگاه طرف‌های مدینه با یکدیگر می‌جنگیدند گروهی از یهودیان، هم پیمانان خود را در برابر دشمنانش که آنها را گروهی دیگر از یهودیان حمایت و کمک می‌کردند، یاری می‌نمودند و یهودی، یهودی را می‌کشت. و اگر کار به آواره شدن می‌انجامید و غارتی پیش می‌آمد، یهودی، یهودی را از خانه و کاشانه‌اش بیرون می‌راند. سپس چون جنگ فروکش می‌کرد و هر دو گروه اسیرانی را می‌گرفتند، برای آزادی یکدیگر فدیه می‌دادند. در این راستا سه عمل بر آنها فرض بود، خون یکدیگر را نریزند، و یکدیگر را از سرزمین‌شان بیرون نرانند، و هرگاه اسیری از خود بیابند برای آزاد کردنش، فدیه بدهند.

اما آنها فقط به امر آخر عمل کردند و دو مورد قبلی را رها ساختند. خداوند بر این کارشان اعتراض نمود و فرمود: ﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡکِتَٰبِآیا به بخشی از کتاب ایمان دارید که عبارت از «فدیه دادن برای آزاد کردن اسیر» است، ﴿وَتَکۡفُرُونَ بِبَعۡضٖو به بخشی دیگر از کتاب کفر می‌ورزیدند که کشتن و بیرون راندن است؟! این آیه بیان‌گر آن است که ایمان، مقتضی انجام اوامر و دوری از نواهی است، و این‌که اطاعت از اوامر (خدا و رسولش) جزو ایمان است، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَمَا جَزَآءُ مَن یَفۡعَلُ ذَٰلِکَ مِنکُمۡ إِلَّا خِزۡیٞ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاسزای هر آن کس از شما که چنین می‌کند جز خواری و رسوایی در دنیا چیست؟ البته چنین خلاف و انحرافی از آنان سر زد، پس خداوند آنان را رسوا نمود، و پیامبرش را بر آنان مسلط گردانید، پس برخی از آنان را به قتل رساند و تعدادی را به اسارت درآورد و گروهی را نیز از خانه و کاشانه‌شان بیرون راند. ﴿وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَو خداوند از آنچه می‌کنید غافل نیست.

سپس خداوند عواملی را که باعث شد آنها به بخشی از کتاب کفر ورزند و به بخشی از آن ایمان بیاورند مطرح نموده و می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا بِٱلۡأٓخِرَةِاین‌ها کسانی هستند که زندگی دنیا را به بهای آخرت خریدند و گمان بردند که چنانچه هم پیمانان خود را کمک نکنند ننگ بزرگی بر جبین آنان نقش می‌بندد، بنابر این آتش جهنم را بر عار و عیب دنیا ترجیح داده و آن را انتخاب کردند. پس فرمود: ﴿فَلَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُعذاب آنها تخفیف داده نمی‌شود، بلکه به همان سختی و شدت خود باقی خواهد ماند، و در هیچ زمانی آسوده خاطر نمی‌شوند. ﴿وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَو آنان یاری نخواهند شد. یعنی مصایب از آنها دور نخواهد شد.

آیه‌ی ۸٧:

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَقَفَّیۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ بِٱلرُّسُلِۖ وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ أَفَکُلَّمَا جَآءَکُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُکُمُ ٱسۡتَکۡبَرۡتُمۡ فَفَرِیقٗا کَذَّبۡتُمۡ وَفَرِیقٗا تَقۡتُلُونَ٨٧[البقرة: ۸٧]. «و به موسی کتاب دادیم و در پی او پیامبرانی را فرستادیم، و به عیسی پسر مریم معجزات و دلایل روشنی دادیم و او را به وسیلۀ روح القدس نیرو بخشیدیم، آیا هرگاه پیامبری پیش شما (احکامی) به خلاف میل و آرزویتان آورد سرکشی کردید، آنگاه گروهی را تکذیب و دروغگو قرار دادید و گروهی را کشتید؟».

خداوند بر بنی‌اسرائیل منت می‌نهد که موسی را برای آنها فرستاد و تورات را به او داد، سپس بعد از او پیامبرانی دیگر را فرستاد که به تورات حکم کردند، تا این‌که با آمدن عیسی ÷سلسله پیامبران را در آن زمان که با مشاهده چنان معجزاتی، انسان ایمان می‌آورد.

﴿وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِو او را با روح القدس نیرو بخشیدیم. بیشتر مفسرین گفته‌اند که روح القدس جبرئیل ÷است. و گفته شده، روح القدس نیروی ایمان است که خداوند به وسیله آن بندگانش را تقویت می‌نماید.

سپس همراه با این نعمت‌ها که با مقیاس مادی اندازه‌گیری نمی‌شوند، پیامبرانی پیش شما آمدند، ﴿بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُکُمُ ٱسۡتَکۡبَرۡتُمۡو احکامی را پیش شما آوردند که برخلاف میل شما بود، و شما از ایمان آوردن سرباز زدید. ﴿فَفَرِیقٗاو گروهی از پیامبران را ﴿کَذَّبۡتُمۡ وَفَرِیقٗا تَقۡتُلُونَدروغگو نامیدید وگروهی را کشتید.

پس شما هوای نفس را بر هدایت مقدم داشتید، و دنیا را بر آخرت ترجیح دادید. در این کلمات توبیخ و سرزنش گزنده‌‌ای نهفته است که بر هیچ عاقلی پوشیده نیست.

آیه‌ی ۸۸:

﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَل لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِکُفۡرِهِمۡ فَقَلِیلٗا مَّا یُؤۡمِنُونَ٨٨[البقرة: ۸۸].«و گفتند: دل‌های ما در پرده است. بلکه خداوند آنها را به سبب کفرشان لعنت کرده است، پس بسیار کم ایمان می‌آورند».

﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُو گفتند: دل‌های ما در پوشش است. یعنی وقتی که آنها را به‌سوی ایمان فرابخوانی، عذرخواهی نموده و می‌گویند: دل‌هایمان در پوشش است. یعنی بر دل‌هایشان پوشش و پرده‌هایی قرار دارد. پس دل‌هایشان آنچه را تو می‌گویی نمی‌فهمد، و به گمانشان این عذر از آنها پذیرفته شده و جاهل و نادان و غیرمکلف قلمداد می‌شوند، در حالی‌که آنان دروغ می‌گفتند.

بنابراین خداوند متعال فرمود ﴿بَل لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِکُفۡرِهِمۡبلکه خداوند به سبب کفرشان آنها را لعنت کرده است. یعنی آنها به سبب کفرشان ملعون و رانده شده هستند، پس تعداد کمی از آها ایمان می‌آورند. یا می‌توان گفت معنی آیه چنین است: ایمان‌شان کم است و کفرشان زیاد.

آیه‌ی ٩۰-۸٩:

﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ کِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَکَانُواْ مِن قَبۡلُ یَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٨٩[البقرة: ۸٩].«و آنگاه که کتابی از جانب خدا پیش آنها آمد که تصدیق کنندۀ کتابی بود که با خود داشتند و حال آن‌که پیش از آن بر کافران یاری می‌جستند، پس وقتی پیش آنها آمد، آنچه را که از قبل شناخته بودند انکار کردند، پس لعنت خدا بر کافران باد».

﴿بِئۡسَمَا ٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡ أَن یَکۡفُرُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بَغۡیًا أَن یُنَزِّلَ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ فَبَآءُو بِغَضَبٍ عَلَىٰ غَضَبٖۚ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٞ مُّهِینٞ٩٠[البقرة: ٩۰].«خود را به بد چیزی فروختند، و آنچه را خداوند فرو فرستاده بود از روی حسد انکار کردند، (و این بدان خاطر بود که می‌گفتند:) چرا خداوند فضل خود را بر هرکس که بخواهد فرو می‌فرستد؟ پس خشم خدا یکی پس از دیگری آنها را فرا گرفت و برای کافران عذاب خوارکننده‌‌ای است».

وقتی که توسط برترین مخلوق و خاتم پیامبران، از جانب خدا کتابی نزد آنان آورده شد که تورات را تصدیق می‌کرد و آنها به حقیقت این موضوع واقف بودند- چون هرگاه میان آنها و مشرکین در زمان جاهلیت جنگی در می‌گرفت، می‌گفتند: اگر این پیامبر بیاید ما پیروز می‌شویم، و آنها را به سبب آمدن این پیامبر تهدید کرده و می‌گفتند: همراه با او با مشرکین می‌جنگیم- پس وقتی این پیامبر با این کتاب ظهور کرد از روی کینه، سرکشی و حسادت ورزی بر این‌که چرا خداوند فضل خود را بر هرکس که بخواهد فرو می‌فرستد، به آن کفر ورزیدند.

پس خداوند آنها را لعنت کرد و پی در پی بر آنها خشم گرفت، چون زیاد کفر می‌ورزیدند و به شرک و تردید خود ادامه می‌دادند. و برای آنها در آخرت عذابی خوارکننده و دردناک است، و آن وارد شدن به جهنم و از دست دادن نعمت همیشگی بهشت است. پس بد چیزی است آنچه که آنها به جای ایمان به خدا و پیامبران و کتاب‌های آسمانی بدان چنگ زده‌اند، زیرا آنان از روی شناخت، به خدا و کتاب‌ها و پیامبرانش کفر ورزیده‌اند، پس عذاب‌شان بزرگ‌تر خواهد بود.

آیه‌ی ٩۳-٩۱:

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ نُؤۡمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا وَیَکۡفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُۥ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَهُمۡۗ قُلۡ فَلِمَ تَقۡتُلُونَ أَنۢبِیَآءَ ٱللَّهِ مِن قَبۡلُ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٩١[البقرة: ٩۱].«و هنگامی که به آنها گفته شد: به آنچه خدا فرو فرستاده است ایمان بیاورید، گفتند: به آنچه بر ما فرو فرستاده شده است ایمان می‌آوریم، و به غیر آن کفر می‌ورزند، حال آن‌که آن (چه خداوند بر پیامبر اسلام نازل کرده است) حق، و تصدیق کنندۀ چیزی است که با خود دارند. بگو: پس چرا پیش از این پیامبران خدا را می‌کشتید، اگر مومن هستید؟!».

﴿وَلَقَدۡ جَآءَکُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ٩٢[البقرة: ٩۲].«و همانا موسی با معجزات روشن پیش شما آمد، سپس بعد از او گوساله را پرستیدید، در حالی که ستمکار بودید».

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱسۡمَعُواْۖ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَعَصَیۡنَا وَأُشۡرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡعِجۡلَ بِکُفۡرِهِمۡۚ قُلۡ بِئۡسَمَا یَأۡمُرُکُم بِهِۦٓ إِیمَٰنُکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٩٣[البقرة: ٩۳].«و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر بالای سرتان نگاه داشتیم. آنچه را به شما داده‌ایم محکم بگیرید و گوش فرا دهید. گفتند: شنیدیم و نافرمانی کردیم و به سبب کفرشان دل‌هایشان با محبت گوساله آبیاری شده بود. بگو: ایمانتان شما را به بد چیزی دستور می‌دهد اگر مومن هستید».

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُوقتی یهودیان فرا خوانده شوند تا به قرآنی که خداوند بر پیامبرش فرو فرستاده است، ایمان بیاورند، سرکشی کرده و سرباز می‌زنند، و ﴿قَالُواْ نُؤۡمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا وَیَکۡفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُو گویند: به آنچه بر ما نازل کرده است ایمان می‌آوریم، و به غیر خدا از آن کفر می‌ورزند، با این‌که واجب بود به همه آنچه خداوند نازل کرده است ایمان بیاورند خواه آن را بر آنها فرو فرستاده باشد یا بر دیگران. و ایمان آوردن به آنچه خداوند بر پیامبرانش نازل کرده، ایمانی است نافع و به صاحبش سود فراوان می‌رساند. و فرق گذاشتن میان پیامبران و کتاب‌ها و ایمان آوردن به برخی از آنها و تکذیب برخی دیگر، ایمان نامیده نمی‌شود بلکه عین کفر است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَیۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَیَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَکۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَیۡنَ ذَٰلِکَ سَبِیلًا١٥٠ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ حَقّٗا...[النساء: ۱۵۰-۱۵۱]. «همانا کسانی که به خدا و پیامبرانش کفر می‌ورزند و می‌خواهند بین خدا و پیامبرانش فرق بگذارند و می‌گویند: به بعضی ایمان می‌آوریم و به بعضی کفر می‌ورزیم، و می‌خواهند راهی میان این برگیرنده اینها کافران حقیقی‌اند».

بنابراین خداوند تبارک و تعالی منطق آنان را رد نموده و هیچ راه فراری را برای‌شان باقی نگذاشته است. پس خداوند کفر ورزیدن آنها به قرآن را به دو دلیل رد کرده و می‌فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلۡحَقُّحال آن‌که قرآن حق است، پس وقتی تمام اخبار و اوامر و نواهی قرآن حق است و از جانب پروردگارشان است کفر ورزیدن به آن، کفر ورزیدن به خدا و کفر ورزیدن به حقی است که او نازل کرده است.

سپس فرمود: ﴿مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَهُمۡو قرآن تصدیق‌کننده چیزی است که با خود دارند. پس چرا به آنچه بر شما نازل شده ایمان می‌آورید به مانند آن کفر می‌ورزید؟! آیا این جز تعصب و پیروی از هوای نفس چیز دیگری است؟ قرآن کتابی است که تصدیق‌کننده کتاب‌های آنها می‌باشد و این امر حجتی است بر راست بودن کتاب‌هایی که در دست آنها است، و آنها نمی‌توانند راست بودن کتاب‌هایشان را ثابت کنند مگر از طریق قرآن، پس وقتی به آن کفر بورزند و آن را انکار نمایند، مانند کسی خواهند بود که برای اثبات ادعای خود فقط یک دلیل داشته باشد، و ادعای او کامل نمی‌شود مگر در صورت سالم بودن دلیلش، سپس دلیلش را نقد کرده و آن را تکذیب کند. آیا این حماقت و دیوانگی نیست؟ پس کفر ورزیدن آنها به قرآن کفر ورزیدن به کتابی است که در دست آنها است.

سپس خداوند ادعای آنها را مبنی بر این‌که فقط به آنچه بر آنان نازل کرده است ایمان دارند، تقبیح نموده و می‌فرماید: ﴿قُلۡبه آنها بگو: ﴿فَلِمَ تَقۡتُلُونَ أَنۢبِیَآءَ ٱللَّهِ مِن قَبۡلُ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَپس چرا پیامبران خدا را پیش از این می‌کشتید اگر شما مومن هستید؟ ﴿وَلَقَدۡ جَآءَکُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِو موسی با دلایل روشنی که حق را بیان می‌داشت پیش شما آمد. ﴿ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِسپس بعد از آمدن او گوساله را پرستش نمودید. ﴿وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونو شما ستمارید و در این مورد عذری ندارید.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱسۡمَعُواْو هنگامی که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر فرازتان برافراشتیم، آنچه را به شما داده‌ایم محکم بگیرید و گوش فرا دهید و بپذیرد و اطاعت کنید.

﴿قَالُواْ سَمِعۡنَا وَعَصَیۡنَاگفتند: شنیدیم و سرپیچی کردیم. یعنی آنان چنین حالتی داشتند: «حق را شنیدند و بدان عمل ننمودند و سرپیچی کردند». ﴿وَأُشۡرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡعِجۡلَو محبت گوساله و عبادت آن در دل‌هایشان با محبت گوساله پرستی آبیاری شد. ﴿قُلۡ بِئۡسَمَا یَأۡمُرُکُم بِهِۦٓ إِیمَٰنُکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَبگو: بد چیزی است آنچه ایمانتان شما را به آن فرمان می‌دهد اگر مومن هستید. یعنی شما ادعای ایمان می‌کنید و به دین حق افتخار می‌ورزید در حالی که پیامبران خدا را کشتید و گوساله را به خدایی گرفتید آنگاه که موسی به منظور ملاقات با خدا از پیش شما رفت، و دستورات و نواهی او را نپذیرفتید مگر بعد از تهدید و برافراشته شدن کوه طور بالای سرتان، آنگاه به زبان آن را پذیرفتید ولی در عمل آن را نقض نمودید.

پس این چه دین و ایمانی است که ادعای آنرا دارید؟! اگر به گمانتان این ایمان است، بدانید ایمانی که صاحبش را به کفر ورزیدن به پیامبر خدا و کثرت گناه وادار کند بد ایمانی است، زیرا ایمان واقعی صاحب خود را به نیکی امر می‌کند و او را از بدی باز می‌دارد، پس با این موضعگیری دروغ و تناقض و دوگانگی آنها مشخص شد.

آیه‌ی ٩۶-٩۴:

﴿قُلۡ إِن کَانَتۡ لَکُمُ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ ٱللَّهِ خَالِصَةٗ مِّن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٩٤[البقرة: ٩۴].«بگو: اگر سرای آخرت (بهشت) نزد خداوند فقط مخصوص شما است نه دیگر مردمان، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می‌گویید».

﴿وَلَن یَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ٩٥[البقرة: ٩۵].«ولی آنان به سبب آنچه پیش از خود فرستاده‌اند هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد، و خداوند به حال ستمکاران دانا است».

﴿وَلَتَجِدَنَّهُمۡ أَحۡرَصَ ٱلنَّاسِ عَلَىٰ حَیَوٰةٖ وَمِنَ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْۚ یَوَدُّ أَحَدُهُمۡ لَوۡ یُعَمَّرُ أَلۡفَ سَنَةٖ وَمَا هُوَ بِمُزَحۡزِحِهِۦ مِنَ ٱلۡعَذَابِ أَن یُعَمَّرَۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِمَا یَعۡمَلُونَ٩٦[البقرة: ٩۶].«و آنها را حریص‌ترین مردم بر زندگی دنیا خواهی یافت، حتی حریص‌تر از مشرکین، هر یک از آنان دوست دارد که هزار سال عمر کند، با این‌که اگر چنین عمری به وی داده شود او را از عذاب نجات نمی‌دهد و خداوند به آنچه می‌کنند بینا است».

﴿قُلۡبه آنها بگو: اگر راست می‌گویید و ادعایتان صحیح است ﴿إِن کَانَتۡ لَکُمُ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ عِندَو بهشت نزد خدا مخصوص شما است، ﴿خَالِصَةٗ مِّن دُونِ ٱلنَّاسِو دیگر مردمان آن‌گونه که گمان می‌برید وارد آن نخواهند شد، و فقط یهودی و نصرانی از آن بهره‌مند می‌گردد، و اگر راست می‌گویید که آتش جهنم به جز چند روز اندکی به شما نمی‌رسد، ﴿فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَپس آرزوی مرگ کنید. و این نوعی مباهله بین آنها و پیامبر صاست و آنها بعد از این اجبار و در تنگنا قرار گرفتن، پس از آن‌که روی به عناد و سرکشی نهادند، فقط دو راه پیش رو داشتند: یا این‌که به خدا و پیامبرش ایمان بیاورند و یا این‌که مباهله کنند، و آن آرزوی مرگ است، مرگی که آنها را به سرایی می‌رساند که می‌گویند مخصوص آنها است، اما آنها سرباز زدند.

پس هریک از آنها به وضوح دریافت که در اوج مخالفت و کینه توزی با خدا و پیامبرش قرار دارد. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَن یَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡو آنها به سبب کفر و گناهانی که دارند، هرگز آرزوی مرگ نمی‌کنند، چون می‌دانند که مردن، راهی به‌سوی مجازات‌شان است. پس مردن ناپسندترین چیز برای آنان است و آنها از تمام مردم بر زندگی حریص‌تر هستند، حتی از مشرکین، که به هیچ یک از پیامبران و به هیچ یک از کتاب‌ها ایمان ندارند.

سپس شدت دلبستگی آنان را به دنیا بیان کرده و می‌فرماید: ﴿یَوَدُّ أَحَدُهُمۡ لَوۡ یُعَمَّرُ أَلۡفَ سَنَةٖهر یک از آنان دوست دارد که هزار سال عمر کند، و این نهایت حرص است، چرا که آنها چیزی را آرزو می‌کنند که ممکن نیست. از سویی، چنانچه آنان این مقدار عمر کنند کاری از پیش نمی‌برند و عذاب خدا را از خود دور نخواهند کرد.

﴿وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِمَا یَعۡمَلُونَو خداوند به آنچه می‌کنند بینا است. این بخش از آیه متضمن تهدید می‌باشد، مبنی بر این که به سبب کارهایشان مجازات خواهند شد.

آیه‌ی ٩۸-٩٧:

﴿قُلۡ مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّـجِبۡرِیلَ فَإِنَّهُۥ نَزَّلَهُۥ عَلَىٰ قَلۡبِکَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَهُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ٩٧[البقرة: ٩٧]. «بگو: هرکس که دشمن جبرییل باشد، همانا او قرآن را به اذن خداوند بر قلب تو نازل کرده است، قرآنی که کتاب‌هایش پیش از آن را تصدیق می‌نماید و برای مؤمنان هدایت و بشارت است».

﴿مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِیلَ وَمِیکَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡکَٰفِرِینَ٩٨[البقرة: ٩۸].«هر کس که دشمن خدا و فرشتگان و پیامبران و جبرییل و میکاییل باشد پس همانا خداوند دشمن کافران است».

﴿قُلۡ مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّـجِبۡرِیلَیهودیان ادعا می‌کنند آنچه آنها را از ایمان آوردن به تو باز داشته دوستت جبرئیل است، و اگر فرد دیگری از فرشتگان خدا نزد تو می‌آمد به تو ایمان می‌آوردند و تو را تصدیق می‌کردند. پس به آنان بگو: این ادعای شما تناقض و یاوه گویی و سرکشی در برابر خدا است، زیرا جبرییل ÷کسی است که قرآن را از جانب خدا بر قلب تو نازل کرده و پیش از تو پیام خدا را بر پیامبران فرود می‌آورده است، و خداوند او را به این کار فرمان داده‌است. پس او یک فرستاده است. از سوی دیگر کتابی که جبرییل آورده است کتاب‌های پیشین را تصدیق می‌نماید و با آنها مخالف و متضاد نیست، ضمن این‌که در این کتاب رهنمودهایی است که با تمسّک به آن آدمی از انواع گمراهی نجات می‌یابد، و در آن مومنان به برخورداری از نعمات دنیا و آخرت مژده داده شده‌اند. پس دشمنی با جبرییل، کفر ورزیدن به خدا و آیات او و دشمنی با خدا و پیامبران و فرشتگانش است، زیرا اهل کتاب با جبرییل دشمن نبودند، بلکه با حقی که جبرییل از جانب خدا بر پیامبران نازل می‌کرد دشمن بودند. پس دشمنی با جبرئیل متضمن کفر ورزیدن به خدایی است که آن را نازل فرموده است، هم چنان‌که متضمن دشمنی با کسی است که آن را از جانب خدا آورده است. و همچنین متضمن دشمنی با کسی است که جبرئیل به‌سوی او فرستاده شده است. این است علت دشمنی آنها با جبرئیل.

آیه‌ی ٩٩:

﴿وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖۖ وَمَا یَکۡفُرُ بِهَآ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقُونَ٩٩[البقرة: ٩٩].«و به راستی آیات روشنی را به‌سوی تو فرو فرستادیم که جز فاسقان کسی به آن کفر نمی‌ورزد».

خداوند به پیامبرش صمی‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖو به راستی آیات روشنی بر تو نازل کردیم، که هرکس بخواهد هدایت شود، به وسیله آن هدایت می‌گردد. نیز این قرآن بر مخالفان خود حجت اقامه می‌کند. و آیاتش آنقدر روشن و واضح هستند که جز کسی که از دستور خدا سرپیچی کند، و از طاعت او بیرون رود و نهایت گردنکشی و تکبر ورزد از پذیرفتن آن امتناع نمی‌کند.

آیه‌ی ۱۰۰:

﴿أَوَ کُلَّمَا عَٰهَدُواْ عَهۡدٗا نَّبَذَهُۥ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ١٠٠[البقرة: ۱۰۰].«مگر نه این بود که هرگاه پیمانی بستند گروهی از آنان را دور انداختند؟ بلکه بیشتر آنها ایمان ندارند».

در این آیه پروردگارمی‌خواهد به خاطر پیمان‌های زیادی که آنان با خدا می‌بستند اما بدان عمل نمی‌کردند، ما را به تعجب وادارد. ﴿کُلَّمَامفید تکرار است. یعنی هرگاه پیمانی را می‌بستند آنرا نقض می‌کردند. چرا؟ چون بیشتر آنها ایمان نمی‌آورند، پس ایمان نیاوردن آنها باعث می‌شود تا پیمان‌ها را بشکنند. و اگر آنها صادقانه ایمان می‌آوردند مانند کسانی می‌شدند که خداوند در موردشان گفته است: ﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِ[الأحزاب: ۲۳]. «از مومنان مردانی هستند که در پیمانی که با خدا بستند راست گفتند».

آیه‌ی ۱۰۳-۱۰۱:

﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ نَبَذَ فَرِیقٞ مِّنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ کِتَٰبَ ٱللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ کَأَنَّهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ١٠١[البقرة: ۱۰۱].«و زمانی که پیامبری از جانب خداوند نزد آنها آمد که تصدیق‌ کنندۀ چیزی بود که با خود داشتند، گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سرشان انداختند گویی (از آن هیچ) نمی‌دانند».

﴿وَٱتَّبَعُواْ مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّیَٰطِینُ عَلَىٰ مُلۡکِ سُلَیۡمَٰنَۖ وَمَا کَفَرَ سُلَیۡمَٰنُ وَلَٰکِنَّ ٱلشَّیَٰطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَکَیۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ یَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَکۡفُرۡۖ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ١٠٢[البقرة: ۱۰۲].«و پیروی کردند از آنچه شیاطین درباره‌ی فرمانروایی سلیمان ساخته و پرداخته می‌کردند، و سلیمان کفر نورزید، (و سحر و جادو نیاموخت) بلکه شیاطین کفر ورزیدند که به مردم جادو می‌آموختند و (نیز از) آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل نازل شده بود پیروی می‌کردند. و این دو هیچ کسی را چیزی نمی‌آموختند مگر آن‌که می‌گفتند: ما وسیلۀ آزمایش شما هستیم، پس کافر نشو. و مردم از آنان چیزی می‌آموختند که با آن بین مرد و همسرش جدایی می‌افکندند و آنان به کسی زیانی نمی‌رساندند مگر به اذن خداوند و چیزی را می‌آموختند که به آنها زیان می‌رساند و به آنها سودی نمی‌بخشید. و به خوبی می‌دانستند که هر کس خریدار آن باشد در آخرت بهره‌‌ای ندارد، و بد چیزی را به جان خریده‌اند اگر می‌دانستند».

﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَمَثُوبَةٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ خَیۡرٞۚ لَّوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ١٠٣[البقرة: ۱۰۳].«و اگر آنان ایمان می‌آوردند و پرهیزگاری می‌کردند پاداش خداوند بهتر است اگر می‌دانستند».

وقتی که پیامبری از جانب خداوند نزد آنها آمد و تصدیق‌کننده چیزی بود که با خود داشتند، گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سرشان انداختند گویی از آن هیچ نمی‌دانند. ﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡو هنگامی که پیامبر بزرگوار کتابی بزرگ با خود آورد که با آنچه نزدشان بود موافقت داشت و آن را تصدیق می‌کرد آنها گمان بردند که به کتابشان چنگ زده‌اند. پس وقتی آنان به این پیامبر و آنچه آورده است کفر ورزیدند، ﴿نَبَذَ فَرِیقٞ مِّنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ کِتَٰبَ ٱللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡگروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را برای آنها فرستاده شده بود پشت سر انداختند، زیرا به آن علاقه نداشتند. عبارت ﴿وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡبیان‌گر شدت رویگردانی آنها است، و انگار آنان این کار را از سرنادانی انجام می‌دهند، حال آن‌که آنها راستگو بودن پیامبر و حقیقت آنچه را که آورده بود به وضوح می‌دانستند.

اکنون روشن شد که هیچ دلیلی برای این گروه از اهل کتاب باقی نمانده است، و چون به این پیامبر ایمان نیاوردند پس کفر ورزیدن آنها به مثابه کفر ورزیدن به کتابشان است، اما خود نیز از این حقیقت تلخ بی‌خبرند.

یکی از سنت‌های جاری خداوند در جهان هستی این است که چنانچه آدمی چیزی را رها کند که به او فایده می‌رساند، و از آن استفاده نکند، حتما او را به چیزی مشغول می‌گرداند که وی را زیان رساند، پس هرکس پرستش خداوند را ترک گوید به پرستش بت مبتلا می‌شود، و هر کس محبت خدا و ترس از او و امید به وی را ترک کند به محبت غیر خدا و ترس از غیر خدا و امید به غیر او مبتلا می‌گردد. و هرکس که مالش را در راه خدا خرج نکند، آن را در راه شیطان خرج خواهد کرد، و هرکس که در برابر پروردگارش کزنش نبرد به ذلت و کرنش در برابر بندگان مبتلا خواهد شد. و هرکس که حق را ترک گوید به باطل گرفتار می‌شود.

همچنین یهودیان کتاب خدا را دور انداختند و از جادویی که شیاطین درباره‌ی فرمانروایی سلیمان ساخته و پرداخته می‌کردند، پیروی نمودند، شیاطین سحر را ترویج دادند و ا دعا کردند که سلیمان از جادو بهره گرفته و به وسیله جادو سلطنت و پادشاهی بزرگ را بدست آورده است، حال آن‌که آنها در این مورد دروغ می‌گفتند وسلیمان از جادو بهره نگرفته بود. خداوند او را تبرئه نموده و می‌فرماید: ﴿وَمَا کَفَرَ سُلَیۡمَٰنُو سلیمان با آموختن سحر، کفر نورزید و آن را نیاموخت. ﴿وَلَٰکِنَّ ٱلشَّیَٰطِینَ کَفَرُواْبلکه شیاطین با آموختن سحر کفر ورزیدند، ﴿یُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَو به مردم سحر می‌آموختند تا آنها را گمراه کنند و بر این امر حریص بودند.

﴿وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَکَیۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَهمچنین یهودیان از جادویی که بر دو فرشته در سرزمین عراق نازل شده بود، پیروی کردند. علت این‌که در سرزمین بابل بر آن دو فرشته سحر فرو فرستاده شد، این بود که خداوند بندگانش را آزمایش نماید، بنابر این آنها به مردم جادو می‌آموختند، ﴿وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ یَقُولَآو آنها زمانی که جادو را به کسی می‌آموختند او را نصیحت کرده و می‌گفتند: ﴿إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَکۡفُرۡهمانا ما وسیله آزمایش شما هستیم، پس کافر نشو. یعنی جادو را نیاموز، زیرا کفر است، پس آن دو فرشته او را از جادو نهی می‌کردند و وی را از جایگاه آن خبر می‌دادند. پس شیطان‌ها جادو را به خاطر فریب دادن و گمراه کردن به مردم می‌آموختند، و برای توجیه عمل زشت خود می‌گفتند: سلیمان نیز از راه سحر و جادو به سلطنت و پادشاهی دست یافته است، در حالی که او از این عمل کاملا پاک و مبرّا بود.

هدف آن دو فرشته از آموزش دادن سحر امتحان نمودن مردم بود. با این وجود قبل از این‌که به تعلیم سحر بپردازند مخاطب خود را کامل ا اندرز می‌دادند و او را راهنمایی می‌کردند که سحر را نیاموزد. هدف آنان از توجیه نمودن و نصیحت کردن مخاطب این بود تا در روز قیامت هیچ عذر و بهانه‌‌ای نداشته باشند، و نگویند: ما نمی‌دانستیم که یاد گرفتن سحر کفر است.

پس این یهودیان از جادویی پیروی نمودند که شیطان‌ها و آن دو فرشته می‌آموختند، و علم پیامبران را ترک گفتند، و به علم شیاطین روی آوردند.

سپس مفاسد جادو را بیان کرده و می‌فرماید: ﴿فَیَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِپس آنها از آن دو فرشته چیزهایی می‌آموختند که به وسیله آن بین مرد و زنش جدایی می‌افکندند، هرچند که محبت زن و شوهر با محبت دیگران قابل مقایسه نیست، چون خداوند در مورد زن و شوهر فرموده است: ﴿وَجَعَلَ بَیۡنَکُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةً[الروم: ۲۱]. و (خداوند در) میان شما دوستی و مهربانی قرار داده‌است، و این بیان‌گر آن است که جادو حقیقت دارد و به اذن خدا و اراده او زیان می‌رساند. اذن خدا بر دو نوع است: اذن قَدری و آن وابسته به خواست و مشیت خداوند است، همان‌طور که در این آیه بیان شد. و اذن شرعی همان‌گونه که در آیه قبلی آمده است: ﴿فَإِنَّهُۥ نَزَّلَهُۥ عَلَىٰ قَلۡبِکَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِپس همانا او آن را به اذن خدا بر قلب تو نازل کرده است. این آیه و امثال آن بیان‌گر آن هستند که اسباب هرچند تاثیرگذار باشند ولی تابع و پیرو قضا و قدر بوده و مستقل از تقدیر الهی تاثیری ندارند. در این خصوص جز فرقه «قدریه» که یکی از گروه‌های اسلامی می‌باشد با این مساله مخالفت نکرده است، آنان گمان می‌برند که کارهای بندگان مستقل است و تابع خواست خداوند نیست. پس آنها کارهای بندگان را خارج از دایره قدرت خداوند قرار داده و با کتاب خدا و سنت پیامبر و اجماع اصحاب و تابعین مخالفت می‌کنند.

سپس خداوند متعال بیان کرد که علم جادو تماما ضرر و زیان است و در آن هیچ سود دینی و دنیوی وجود ندارد، هرچند که بعضی از گناهان، منافع قلیل دنیوی دارند. خداوند متعال در مورد شراب و قمار می‌فرماید: ﴿قُلۡ فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَکۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَا[البقرة: ۲۱٩]. «بگو: در آن دو گناه بزرگی است، و فایده‌هایی هم برای مردم دارند، ولی گناه‌شان از فایده‌شان بزرگ‌تر است».

اما جادو ضرر محض است و هیچ بهانه‌‌ای برای انجام دادن آن وجود ندارد. بنابر این همه محرمات یا ضرر محض‌اند و یا این‌که شر آنها از خیرشان بیشتر است.

همان‌طور چیزهایی که بندگان به آن امر شده‌اند یا مصلحت و منفعت محض هستند و یا خوبی آنها از بدی‌شان بیشتر است. ﴿وَلَقَدۡ عَلِمُواْو یهودیان دانستند که ﴿لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُهر کس به سحر علاقمند شود آن‌گونه که مشتری به کالا علاقمند می‌گردد، ﴿مَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖدر آخرت بهره‌ای از خیر و منفعت ندارد، زیرا سحر موجب سزا و مجازات الهی است. پس پرداختن یهودیان به فراگیری جادو از روی نادانی نبود بلکه آنها زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند ﴿وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَو بد چیزی است آنچه که به جان خریدند، اگر می‌دانستند و برحسب دانش خود عمل می‌کردند. یعنی اگر می‌دانستند و به دانش خود عمل می‌کردند جادو نمی‌آموختند.

آیه‌ی ۱۰۵-۱۰۴:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَٰعِنَا وَقُولُواْ ٱنظُرۡنَا وَٱسۡمَعُواْۗ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٠٤[البقرة: ۱۰۴]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! مگویید؟ «رَعِنَا» و بگویید: «انظُرنَا» و گوش فرا دهید، و برای کافران عذاب دردناکی است».

﴿مَّا یَوَدُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ وَلَا ٱلۡمُشۡرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ خَیۡرٖ مِّن رَّبِّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ١٠٥[البقرة: ۱۰۵].«کافرانِ اهل کتاب و مشرکین دوست ندارند که خیری از جانب پروردگارتان بر شما نازل شود، و خداوند هر کسی را که بخواهد به رحمت خویش اختصاص می‌دهد و خداوند دارای فضل بزرگ است».

مسلمانان به هنگام فرا گرفتن امور دینی خود خطاب به پیامبر صمی‌گفتند: ﴿رَٰعِنَایعنی رعایت حال ما را بکن، و معنای درست و صحیحی را از این کلمه مد نظر داشتند. اما یهودیان از آن معنی فاسدی را اراده می‌کردند، بنابر این فرصت را غنیمت شمرده و پیامبر را با این کلمه خطاب می‌کردند و معنی نادرستی از آن مد نظر داشتند. از این روی خداوند مومنان را از بکار بردن این کلمه نهی نمود تا این راه بسته شود. در اینجا از یک امر جایزی که وسیله‌ای برای کار حرام باشد نهی شده است. نیز در این آیه مسلمانان به رعایت ادب و احترام سفارش شده‌اند و این‌که از کلماتی استفاده کنند که جز معنی درست و نیکو در بر نداشته باشند، و کلمات زشت و رکیک را بکار نبرند، یا کلماتی را که موجب تجریح و تخریب روان و شخصیت دیگران شده و مفهوم زشت و قبیحی را در بر دارند و یا در بر گیرنده‌ی مسایلی غیر جایز می‌باشند، و استفاده نکنند. بنابراین، خداوند آنها را به بکارگیری کلمات و جملاتی دستور داد که جز معنای نیکو از آن برداشت نمی‌شود و فرمود:

﴿وَقُولُواْ ٱنظُرۡنَاو بگویید: مارا ملاحظه کن و بر ما شتاب مکن. و با این کلمه مقصود حاصل می‌شود، بدون این‌که آدمی مرتکب امر ممنوعی شود. ﴿وَٱسۡمَعُواْۗو گوش فرا دهید. نگفت چه چیزی گوش فرا دهید، تا همه آنچه را به گوش فرا دادنش دستور داده شده است دربرگیرد. پس در آن به گوش فرار دادن به قرآن و سنت امر شده است، سنتی که لفظا و معنا دارای حکمت می‌باشد. این بخش از آیه متضمن ادب و فرمانبرداری است.

سپس کافران را به عذاب دردناک تهدید نموده و از دشمنی یهودیان و مشرکین با مومنان خبر داده‌است، زیرا آنها دوست ﴿أَن یُنَزَّلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ خَیۡرٖکه هیچ خیری بر شما نازل شود، ﴿مِّن رَّبِّکُمۡاز جانب پروردگارتان، چون آنان نسبت به شما حسادت می‌ورزند، و از این‌که خداوند فضل و بخشش خود را به شما اختصاص داده‌است، کینه و بخشش خود را به شما اختصاص داده‌است، کینه و بغض شما را در دل دارند، غافل از این‌که ﴿وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِخداوند دارای فضل و بخشش بزرگ است.

و از جمله فضل خداوند بر شما این است که کتاب را بر پیامبرتان فرو فرستاد تا شما را تزکیه نماید و کتاب و حکمت و آنچه را که نمی‌دانستید به شما بیامرزد. پس سپاس و ستایش سزاوار پروردگار است.

آیه‌ی ۱۰٧-۱۰۶:

﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَایَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَیۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ١٠٦[البقرة: ۱۰۶]. «هر آیه‌ای را که نسخ کنیم یا آن را فراموش گردانیم بهتر از آن یا همسان آن را می‌آوریم، آیا نمی‌دانی که خداوند بر هر چیزی توانا است؟!».

﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ١٠٧[البقرة: ۱۰٧].«آیا نمی‌دانی که پادشاهی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و شما جز او سرور و یاوری ندارید؟!».

﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَایَةٍنسخ یعنی نقل کردن. و حقیقت نسخ عبارت است از تغییر دادن یک حکم شرعی به حکمی دیگر، یا ساقط کردن آن حکم. یهودیان نسخ را انکار کرده و گمان می‌بردند که این عمل جایز نیست در حالی که این قضیه در تورات آنها موجود است. پس انکار نسخ از سوی آنها کفر و هواپرستی محض است، به همین جهت خداوند حکمت خویش را در نسخ آیات و احکام بیان کرده و می‌فرماید: ﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَایَةٍ أَوۡ نُنسِهَاهر آیه‌ای را که نسخ کنیم یا آن را فراموش بگردانیم و آن را از دل بندگان و خاطر آنان بیرون کنیم، ﴿نَأۡتِ بِخَیۡرٖ مِّنۡهَآآیه بهتر و مفیدتری می‌آوریم، ﴿أَوۡ مِثۡلِهَآیا مانند آن را می‌آوریم. پس این آیه بیان‌گر آن است که فایده نسخ، از حکم اول کمتر نیست. چون فضل خداوند همواره افزون می‌شود، به ویژه بر این امت که پروردگار دین خود را برای آنان بسیار آسان کرده است.

خداوند خبر می‌دهد هرکس در موضوع «نسخ» اعتراض ورزد از پادشاهی و قدرت خداوند عیب جویی می‌کند. بنابر این فرمود: ﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌآیا نمی‌دانی که خداوند بر هر چیزی توانا است؟! ﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِآیا نمی‌دانی که پادشاهی آسمان‌ها و زمین از آن خدا است؟! پس وقتی خدا مالک شما است و در امورتان چون صاحبی نیکو و مهربان تصرف می‌نماید، شما را به انجام کارهایی امر می‌کند و از ارتکاب چیزهایی باز می‌دارد. و از آنجا که خداوند می‌تواند هر آنچه را که بخواهد بر بندگانش مقدر نماید و هیچ چیزی نمی‌تواند او را از این کار باز دارد، نیز هیچ‌ کس نمی‌تواند او را به خاطر احکامی که بر بندگانش واجب می‌گرداند مورد اعتراض قرار دهد. بنابر این بنده تحت تدبیر و اوامر و دستورهای دینی تقدیری خداوند است. پس بنده نباید اعتراض کند، چرا که او سرور و کارساز و یاور بندگانش است و آنها را در بدست آوردن منافع‌شان و دور کردن چیزهایی که به آنان زیان می‌رساند کمک می‌نماید. از جمله یاوری خداوند نسبت به بندگان وضع احکامی است که سراسر حکمت و رحمت و مهربانی است.

و هرکس در نسخ‌هایی که در قرآن و سنت صورت پذیرفته است بیاندیشد، حکمت خداوند و مهربانی او نسبت به بندگانش را در می‌یابد و متوجه خواهد شد و این‌که خداوند به روشی بسیار ظریف و لطیف آنان را به‌سوی مصالح و منافع‌شان رهنمون می‌سازد.

آیه‌ی ۱۱۰-۱۰۸:

﴿أَمۡ تُرِیدُونَ أَن تَسۡ‍َٔلُواْ رَسُولَکُمۡ کَمَا سُئِلَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۗ وَمَن یَتَبَدَّلِ ٱلۡکُفۡرَ بِٱلۡإِیمَٰنِ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ١٠٨[البقرة: ۱۰۸].«آیا می‌خواهید از پیامبرتان همان را بخواهید که پیش از او از موسی درخواست شد؟ و هرکسی کفر را جانشین ایمان گرداند به راستی که از راه راست گمراه شده است».

﴿وَدَّ کَثِیرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَوۡ یَرُدُّونَکُم مِّنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِکُمۡ کُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ یَأۡتِیَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٠٩[البقرة: ۱۰٩]. «بسیاری از اهل کتاب پس از این‌که حق برای‌شان روشن گردید به خاطر حسدی که در دل دارند، دوست دارند که شما پس از ایمان آوردنتان کافر شوید، پس گذشت و چشم پوشی کنید تا خداوند فرمان خود را به میان آورد. همانا خداوند بر هر چیزی توانا است».

﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ١١٠[البقرة: ۱۱۰].«و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید، و آنچه شما از خوبی و خیر برای خودتان پیش می‌فرستید آن را نزد خداوند خواهید یافت. همانا خداوند به آنچه می‌کنید بینا است».

خداوند مومنان یا یهودیان را نهی می‌کند از این‌که از پیامبرشان سوال‌هایی بپرسند، ﴿کَمَا سُئِلَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُآن طور که قبلا از موسی سوال‌هایی شد. منظور سوال‌هایی است که از روی لجاجت و خیره سری مطرح می‌شوند. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿یَسۡ‍َٔلُکَ أَهۡلُ ٱلۡکِتَٰبِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیۡهِمۡ کِتَٰبٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِۚ فَقَدۡ سَأَلُواْ مُوسَىٰٓ أَکۡبَرَ مِن ذَٰلِکَ فَقَالُوٓاْ أَرِنَا ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ[النساء: ۱۵۳]. «اهل کتاب از تو می‌خواهند که کتابی از آسمان بر آنها فرو بیاوری، آنها از موسی بزرگ‌تر از این را درخواست کردند و گفتند: خداوند را آشکارا به ما نشان بده».

و خداوند متعال فرموده است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَسۡ‍َٔلُواْ عَنۡ أَشۡیَآءَ إِن تُبۡدَ لَکُمۡ تَسُؤۡکُمۡ[المائدة: ۱۰۱]. «ای کسانی که ایمان آوردید! از چیزهایی نپرسید که اگر برایتان آشکار شود شما را اندوهناک کند». پس از این سوال‌ها و امثال آن نهی شده است. اما پرسشی که برای طلب راهنمایی و آموختن و یاد گرفتن باشد، سوال پسندیده است و خداوند به آن فرمان داده‌است. همان‌گونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَسۡ‍َٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّکۡرِ إِن کُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ[النحل: ۴۳]. «از آگاهان بپرسید اگر نمی‌دانید». و خداوند این نوع سوال‌ها را تایید نموده و می‌فرماید: ﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِ[البقرة: ۲۱٩]. «تو را در مورد شراب و قمار می‌پرسند». و ﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡیَتَٰمَىٰ[البقرة: ۲۲۰]. «و از تو در مورد یتیمان و مسایل دیگر می‌پرسند».

سوال‌هایی که از آن نهی شده است مذموم، و گاهی سوال‌کننده را به کفر می‌رسانند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَن یَتَبَدَّلِ ٱلۡکُفۡرَ بِٱلۡإِیمَٰنِ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِو هر کس که کفر را جانشین ایمان نماید به راستی که از راه راست گمراه شده است.

سپس از حسد و کینه بسیاری از اهل کتاب خبر می‌دهد و این‌که انها به جایی رسیده‌اند که دوست دارند ﴿لَوۡ یَرُدُّونَکُم مِّنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِکُمۡ کُفَّارًاشما را پس از ایمان آوردنتان کافر کنند، و در این راه تلاش کرده و حیله‌ها سر هم می‌کنند، اما مکر و دسیسه آنها به خودشان باز می‌گردد. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است:

﴿وَقَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ ءَامِنُواْ بِٱلَّذِیٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِ وَٱکۡفُرُوٓاْ ءَاخِرَهُۥ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٧٢[آل عمران: ٧۲]. «و گروهی از اهل کتاب گفتند: به آنچه به مؤمنان نازل شده است اولِ روز ایمان بیاورید و در پایان روز به آن کافر شوید تا شاید آنها از دین‌شان برگردند».

این به سبب حسادت و کینه‌ای است که در نهاد آنان ریشه دوانده است. پس خداوند به آنان دستور می‌دهد که با بد کرداران مقابله به مثل نکنند و از آنها درگذرند و به خدا محولشان کنند تا درباره آنان هر طور که می‌خواهد حکم کند. سپس فرمان خدا آمد و دستور داد با آنها جهاد کنند و خداوند خیال مومنان را از آنها راحت کرد، و مومنان بعضی را کشتند و بعضی را به بردگی گرفتند و بعضی را آواره کردند. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞهمانا خداوند بر هر چیزی توانا است.

سپس خداوند آنها را به بر پا داشتن نماز و پرداختن زکات و انجام امور خیر دستور داد و به آنها وعده نموده است که هر کار خیری انجام دهند نزد خداوند ضایع نخواهد شد، و آن را نزد خداوند به طور کامل خواهند یافت. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞهمانا خداوند به آنچه می‌کنید بینا است.

آیه‌ی ۱۱۲-۱۱۱:

﴿وَقَالُواْ لَن یَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن کَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡکَ أَمَانِیُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١١١[البقرة: ۱۱۱]. «و گفتند: هرگز وارد بهشت نمی‌شود مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد. این آرزوی آنهاست. بگو: اگر راست می‌گویید دلیل‌تان را بیاورید».

﴿بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ١١٢[البقرة: ۱۱۲].«آری! هر کس که مخلصانه روی به خدا کند و نیکوکار باشد پاداش او نزد پروردگارش است، و نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می‌گردند».

یهودیان گفتند: هرگز وارد بهشت نخواهد شد مگر کسی که یهودی باشد. و نصارا گفتند: به بهشت وارد می‌شود مگر کسی که نصرانی باشد. بنابر این برای خود حکم صادر کردند که تنها آنها بهشتی هستند، و این آرزوی باطلی است که جز با دلیل و برهان پذیرفته نمی‌شود پس اگر راستگو هستید دلیل‌تان را بیاورید. و هرکس ادعایی بکند باید برای صحت آن دلیل بیاورد، وگرنه ادعایش مورد پذیرش قرار نگیرد، و کسی بدون دلیل عکس ادعای او را مطرح کند، هیچ تفاوتی میان آن دو وجود نخواهد داشت. پس این برهان و دلیل است که این ادعا را تصدیق یا آن را تکذیب می‌نماید و از آنجا که انان برای اثبات ادعای خود دلیلی نداشتند معلوم شد که دروغگو هستند.

سپس خداوند دلیل روشن و کلی را بیان داشته و می‌فرماید: ﴿بَلَىٰیعنی طبق آرزو و ادعاهایتان نیست، بلکه ﴿مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِهرکس اعمال خود را برای خدا خالص گرداند، ﴿وَهُوَو او در ضن مخلص بودنش ﴿مُحۡسِنٞدر عبادت پروردگارش نیکوکار باشد، به گونه‌ای که خدا را طبق شریعت او عبادت نماید، پس این‌ها اهل بهشت هستند. ﴿فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِو پاداش او نزد پروردگارش است، و پاداش آنها بهشت و نعمت‌های آن می‌باشد، ﴿وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَو نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می‌گردند. پس به هر خیر و نیکی دست یافته و از هر امر ناگواری نجات می‌یابند. و از این آیه فهمیده می‌شود که هرکس چنین نباشد اهل جهنم و از هلاک کنندگان است. پس جز کسانی که مخلص بوده و از پیامبر صپیروی کرده‌اند هیچ احدی نجات نمی‌یابد.

آیه‌ی ۱۱۳:

﴿وَقَالَتِ ٱلۡیَهُودُ لَیۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَیۡسَتِ ٱلۡیَهُودُ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَهُمۡ یَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۗ کَذَٰلِکَ قَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡۚ فَٱللَّهُ یَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ١١٣[البقرة: ۱۱۳]. «و یهودیان گفتند: نصارا بر حق نیستند، و نصارا گفتند: یهودیان بر حق نیستند، در حالی‌که آنها کتاب را می‌خوانند، همچنین کسانی که نمی‌دانند سخنی مانند سخن آنها گفتند، پس خداوند روز قیامت میان آنها در آنچه اختلاف می‌کردند داوری می‌کند».

هوا پرستی و حسد و کینه، اهل کتاب را به جایی رساند که برخی، برخی دیگر را گمراه بپندارند و یکدیگر را کافر قلمداد کنند. همان‌طور که بی‌سوادانی از مشرکان عرب و غیره چنین بودند و همدیگر را گمراه به حساب می‌آوردند و خداوند در روز قیامت میان آنان عادلانه حکم می‌نماید. پس تنها کسانی راه می‌یابند که تمام پیامبران را تصدیق نمایند، و از دستورات پروردگار اطاعت کنند و از منهیات او بپرهیزند، و به جز این دسته همگی هلاک شوندگانند.

آیه‌ی ۱۱۴:

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ أَن یُذۡکَرَ فِیهَا ٱسۡمُهُۥ وَسَعَىٰ فِی خَرَابِهَآۚ أُوْلَٰٓئِکَ مَا کَانَ لَهُمۡ أَن یَدۡخُلُوهَآ إِلَّا خَآئِفِینَۚ لَهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا خِزۡیٞ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٞ١١٤[البقرة: ۱۱۴]. «و کیست ستمگرتر از کسی که نگذارد در مسجد خدا نام او برده شود و در ویرانی آن بکوشد؟ آنان را نسزد که وارد آن شوند مگر این‌که ترسان باشند، خواری و رسوایی در دنیا برای آنها است و در آخرت عذاب بزرگی در پیش دارند».

هیچ کس ستمکارتر نیست و جنایتش سخت‌تر از کسی نیست که نگذارد و در مساجد از خداوند یاد شود و نگذارد در آن نماز و دیگر عبادات انجام گیرد. ﴿وَسَعَىٰو تلاش نماید ﴿فِی خَرَابِهَآکه آن را به صورت ظاهری یا معنوی ویران کند. ویرانی ظاهری یعنی منهدم کردن و تخریب و آلوده نمودن آن به نجاسات، و ویرانی معنوی عبارت از جلوگیری از کسانی است که خدا را در مساجد یاد می‌کنند. و این در مورد هر کسی که این‌گونه باشد صادق است، پس این حکم شامل اصحاب فیل، و نیز قریش است که پیامبر صرا در سال حدیبیه از وارد شدن به مسجدالحرام جلوگیری کردند، و شامل نصارا نیز می‌شود که بیت المقدس را ویران کردند، و دیگر ستمکارانی که از سر مخالفت و مبارزه با خدا مساجد را ویران می‌کنند. پس خداوند آنها را مجازات می‌کند و شرعا و تقدیرا به آنان اجازه نداده است که جز لرزان و ترسان وارد آن شوند. پس چون آنان بندگان خدا را ترساندند، خداوند نیز آنان را تهدید می‌کند. بنابر این وقتی که مشرکان، پیامبر را از وارد شدن به مسجد الحرام باز داشتند، مدتی نگذشت که خداوند فتح مکه را نصیب او نمود و مشرکان را از وارد شدن آن منع کرد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِکُونَ نَجَسٞ فَلَا یَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَٰذَا[التوبة: ۲۸]. «ای مومنان! بی‌گمان مشرکان پلید هستند، پس، بعد از این سال نزدیک مسجد الحرام نشوند». و خداوند ماجرای اصحاب فیل را بیان کرده است، و مومنان را بر نصارا پیروز گرداند به گونه‌ای که آنها را از سرزمین‌شان بیرون راندند. و هر کس که مانند این‌ها باشد عذاب خدا او را فرا می‌گیرد و این از آیات بزرگی است که خداوند قبل از وقوعشان از آن خبر داده‌است. و علمای کرام با استفاده از این آیه استدلال کرده‌اند که جایز نیست به کافران اجازه داده شود وارد مساجد گردند. ﴿لَهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا خِزۡیٞذلت و رسوایی در دنیا برای آنها است. ﴿وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٞو در آخرت نیز عذابی بزرگ پیش روی دارند.

هیچ کس ستمکارتر از فردی نیست که نگذارد که در مساجد نام خدا برده شود، پس ایمان هیچ کسی بزرگ‌تر از ایمان فردی نیست که در آبادانی ظاهری و معنوی مساجد تلاش نماید. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّمَا یَعۡمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ[التوبة: ۱۸]. «همانا مساجد خدا را فقط کسی آباد می‌کند که به خدا و روز آخرت ایمان دارد».

بلکه خداوند دستور داده است که خانه‌هایش مورد تعظیم و تکریم واقع شوند: ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَیُذۡکَرَ فِیهَا ٱسۡمُهُ[النور: ۳۶]. «در خانه‌هایی که خداوند اجازه داده است رفعت یابند و نام خدا در آنها برده شود». مساجد احکام زیادی دارند که این آیه اساس آن را تشکیل می‌دهد.

آیه‌ی ۱۱۵:

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَیۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ١١٥[البقرة: ۱۱۵]. «مشرق و مغرب از آن خدا است، پس به هر طرف که رو کنید روی خدا آنجا است، همانا خداوند گشایش‌گر و دانا است».

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُو مشرق و مغرب از آن خدا است. خداوند به طور خاص این دو جهت را نام برده است چون این دو مکان، محّلی برای تجّلی نشانه‌های بزرگ خداوندند که عبارت از طلوع و غروب خورشیدمی باشد، و هرکس که صاحب این دو جهت باشد مالک تمام اطراف و جهات است.

﴿فَأَیۡنَمَا تُوَلُّواْپس به هر جهتی که رو کنید مادامی که روکردنتان به آن سو به فرمان خدا باشد، یا از سر ناچاری و داشتن عذر باشد، مانند آن‌که به شما دستور داد که به کعبه رو کنید پس از آن‌که به شما دستور داده بود که در نمازهایتان رو به‌سوی بیت المقدس بایستید، یا اگر در سفر بودید و خواستید بر پشت مرکب نماز سنت بخوانید، به شما امر شده است [۱].

بر سر همان مرکب نماز بخوانید و قبله‌ی شما همان جهتی است که مرکب شما رو به‌سوی آن دارد. و یا این‌که چنانچه در جایی قرار گرفتید و ندانستید که جهت قبله کدام است، به شما دستور داده است که اجتهاد کنید و جهتی را انتخاب نمایید و بر این اساس که این همان جهت کعبه است، بدان رو کنید. و اگر بعدا مشخص شد که تشخیص شما اشتباه بوده است ایرادی ندارد.

و یا چنانچه به دلیل مریضی یا هر مانع دیگری نتوانستید رو به‌سوی کعبه بایستید، در تمام این حالت‌ها، که یا معذور هستید یا مامور به هر جهتی رو کنید، آن جهت از گستره‌ی فرمانروایی خدا خارج نیست. ﴿فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِیمٞپس روی آنجا است، همانا خدا گشایش‌گر و دانا است.

در این آیه چهره برای خدا ثابت شده است، چهره‌ای که شایسته او است، و خداوند چهره‌ای دارد که هیچ چهره‌ای به آن نمی‌ماند. و خداوند دارای فضل و صفاتی گسترده و عظیم است و به رازها و نیت‌ها دانا است. پس به سبب گشایشگری و دانایی‌اش مسئله‌ی روکردنتان را به‌سوی کعبه برایتان وسیع گرداند و آنچه را که به شما دستور داده است انجام دهید از شما می‌پذیرد.

آیه‌ی ۱۱٧-۱۱۶:

﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ بَل لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ کُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ١١٦[البقرة: ۱۱۶]. «و گفتند: خداوند فرزندی را برگزیده است، پاک است او بلکه آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست، و همه فرمانبردار او هستند».

﴿بَدِیعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ١١٧[البقرة: ۱۱٧].«پدید آورندۀ آسمان‌ها و زمین است، و هرگاه فرمان چیزی را صادر کند به آن می‌گوید: «باش»، پس می‌شود».

﴿وَقَالُواْو یهود و نصارا و مشرکان گفتند: ﴿ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاخداوند فرزندی را برگزیده است. و آنها با این سخن چیزی را به خدا نسبت دادند که سزاوار بزرگی و عظمت او نیست، و آنها کار بی‌نهایت بدی را مرتکب شدند و برخود ستم ورزیدند و خداوند، بر این کارشان شکیبا است و بر آنها بردبار است، و از آنها گذشت می‌کند و به آنان روزی می‌دهد با این‌که آنها در حق او کوتاهی کردند. ﴿سُبۡحَٰنَهُمنزه و پاک است از هر آنچه مشرکان و ستمکاران او را بدان متصف می‌کنند و شایسته عظمت او نیست، پس پاک است خداوند که از همه وجود کامل است و نقصی در او راه نمی‌یابد.

خداوند ضمن این‌که سخنان‌شان را رد نمود، بر پاک و منزه بودن خویش از آنچه که وی را بدان متصف می‌کردند حجت و برهان اقامه کرده و می‌فرماید: ﴿بَل لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِبلکه آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن او است. یعنی همه ملک و بنده او هستند و همانند مالک در زیر دستان خود تصرف می‌نماید، و آنها در برابر او فرمانبردار و رام هستند. و مادامی که همه بندگان به او نیازمندند و او از آنها بی‌نیاز است چگونه یکی از آنها می‌تواند فرزند او باشد؟ زیرا فرزند باید از جنس پدر باشد، چون او بخشی از آن است. و خداوند پادشاه غالب و پیروزمند است و شما زیردستان مغلوب، واو بی‌نیاز و شما نیازمند هستید. پس چگونه با این وصف خداوند فرزند دارد؟ و این باطل‌ترین و یاوه‌ترین سخن است.

فرمانبرداری بر دو نوع است: فرمانبرداری عام، و آن فرمانبرداری همه مخلوقات و مطیع بودن همه آنها و پذیرش تدبیر آفریننده است. و اطاعت و فرمانبرداری خاص، و آن انجام دادن عبادت است. پس نوع اول در این آیه آمده است، و نوع دوم در این فرموده الهی: ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ[البقرة: ۲۳۸]. «و خاضعانه برای خدا به اطاعت بایستید».

سپس فرمود: ﴿بَدِیعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِپدیدآورنده آسمان‌ها و زمین است، و آنها را محکم و زیبا آفریده است بدون این‌که از قبل مانند و نمونه داشته باشند. ﴿وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُو هرگاه به امری فرمان دهد، به آن می‌گوید: بشو، پس می‌شود و هیچ امری برای او سخت و ممتنع نیست و فرمان او ابا نمی‌ورزد.

آیه‌ی ۱۱٩-۱۱۸:

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ لَوۡلَا یُکَلِّمُنَا ٱللَّهُ أَوۡ تَأۡتِینَآ ءَایَةٞۗ کَذَٰلِکَ قَالَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِم مِّثۡلَ قَوۡلِهِمۡۘ تَشَٰبَهَتۡ قُلُوبُهُمۡۗ قَدۡ بَیَّنَّا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یُوقِنُونَ١١٨[البقرة: ۱۱۸].«و کسانی که نمی‌دانند، گفتند: چرا خداوند با ما سخن نمی‌گوید یا آیۀ روشنی برای ما نمی‌فرستد؟، کسانی که پیش از آنها بودند مانند سخن آنها گفتند، دل و درون‌شان همسان است. به راستی که آیات را برای قومی روشن ساخته‌ایم که یقین دارند».

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ بَشِیرٗا وَنَذِیرٗاۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُ عَنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَحِیمِ١١٩[البقرة: ۱۱٩]. «همانا تو را به حق مژده دهنده و بیم دهنده فرستاده‌ایم، و دربارۀ یاران جهنم از تو پرسشی نخواهد شد».

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَو نادانان اهل کتاب و دیگران گفتند: چرا خداوند با ما سخن نمی‌گوید آن‌گونه که با پیامبران سخن گفته است؟ ﴿أَوۡ تَأۡتِینَآ ءَایَةٞیا چرا معجزه و نشانه‌ای برای ما نمی‌آید؟! آنان با عقل فاسد و آرای ناقص خود و با این پیشنهادات بر آفریننده جرات کردند و در مق ابل پیامبران خداوند سرکشی نمودند. یکی از درخواستهای نامقعول آنان این بود که گفتند: ﴿لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ[البقرة: ۵۵]. «هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که خدا را آشکارا ببینیم»، ﴿یَسۡ‍َٔلُکَ أَهۡلُ ٱلۡکِتَٰبِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیۡهِمۡ کِتَٰبٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِۚ فَقَدۡ سَأَلُواْ مُوسَىٰٓ أَکۡبَرَ مِن ذَٰلِکَ[النساء: ۱۵۳]. «اهل کتاب از تو می‌خواهند تا بر آنها کتابی از آسمان نازل کنی، به راستی که از موسی درخواست بزرگ‌تری کردند»، ﴿وَقَالُواْ مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِ یَأۡکُلُ ٱلطَّعَامَ وَیَمۡشِی فِی ٱلۡأَسۡوَاقِ لَوۡلَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مَلَکٞ فَیَکُونَ مَعَهُۥ نَذِیرًا٧ أَوۡ یُلۡقَىٰٓ إِلَیۡهِ کَنزٌ أَوۡ تَکُونُ لَهُۥ جَنَّةٞ یَأۡکُلُ مِنۡهَا...[الفرقان: ٧-۸]. «و گفتند: این چه پیامبری است که غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟! چرا فرشته‌ای به‌سوی او فرستاده نشده است که همراه او بیم دهنده باشد، یا خزانه‌ای به‌سوی او انداخته نشده است یا باغی ندارد که از آن بخورد»،

﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ یَنۢبُوعًا٩٠[الإسراء: ٩۰]. «و گفتند: هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که از زمین برای ما چشمه‌ای بجوشانی».

پس آنها با پیامبر این‌گونه برخورد کرده و از سر عناد و لجاجت نشانه‌ها و معجزات عجیب و غریبی می‌طلبیدند، نه نشانه‌ها و معجزاتی که با آن راه یابند. و هدف آنها روشن شدن حق نبود زیرا پیامبران به اندازه‌ای که برای ایمان آوردن انسان کافی باشد، معجزات آوردند. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿قَدۡ بَیَّنَّا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یُوقِنُونَبه راستی این نشانه‌ها را روشن گردانده‌ایم برای قومی که یقین دارند.

پس اهل یقین با نشانه‌های روشن و دلیل‌های آشکار خداوند که به وسیله آن یقین حاصل می‌شود و شک و تردید دفع می‌گردد آشنا هستند.

سپس خداوند متعال یک نشانه را که تمامی معجزات و نشانه‌های دال بر راستگویی پیامبر صو راست بودن آنچه او آورده است در بر می‌گیرد، بیان کرده و می‌فرماید: ﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ بَشِیرٗا وَنَذِیرٗاهمانا تو را به حق مژده دهنده و بیم دهنده فرستاده‌ایم. پس این آیه مشتمل بر معجزاتی است که پیامبر آورده است. و آن در سه چیز خلاصه می‌گردد:

نخست در مبعوث شدن و فرستاده شدن او. دوم در سیره و رهنمودهای پیامبر سوم در شناخت و معرفت آنچه از قرآن و سنت بر جای گذاشته است. مورد اول و دوم از ﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَاستنباط می‌شود، و مورد سوم از ﴿بِٱلۡحَقِّ. مورد اول که مبعوث شدن پیامبر می‌باشد این‌گونه است که مردم قبل از فرستاده شدن پیامبر صدر بت پرستی و آتش پرستی و شقاوت و سنگدلی بسر می‌بردند و ادیان را تحریف می‌کردند، و در تاریکی کفر دست و پا می‌زدند و جز تعداد اندکی از اهل کتاب که قبل از بعثت منقرض شده بودند از این آفت در امان نماندند.

از سویی نیز خداوند مخلوق خود را بیهوده نیافریده و آنها را بدون حساب و کتاب رها نکرده است، چون او حکیم و دانا، و توانا و مهربان است. از جمله حکمت و مهربانی او نسبت به بندگانش این است که این پیامبر بزرگ را به‌سوی آنها فرستاده است که این پیامبر بزرگ را به‌سوی آنها فرستاده است تا آنها را به پرستش خداوند یکتا که شریکی ندارد امر نماید. پس خداوند یکتا که شریکی ندارد امر نماید. پس به محض رسالت یافتن پیامبر فرد عاقل می‌داند که او راستگو می‌باشد و این نشانه‌ای است بزرگ مبنی بر این‌که او پیامبر خدا می‌باشد.

و اما در رابطه با مورد دوم که عبارت از سیره و هدایت پیامبر است، هرکس پیامبر صرا به طور کامل بشناسد و سیره او را قبل از بعثت، و پرورش یافتنش بر کامل‌ترین خصلت‌ها و خوبی‌ها و اخلاق بزرگ و کریمانه بداند و حالت او را بررسی کند، خواهد دانست که اخلاق هیچ کسی جز اخلاق پیامبران – که انسان‌هایی کامل هستند – چنین نیست، چون خداوند صفات و ویژگی‌ها را بزرگ‌ترین دلیل بر شناخت دارندگان آن و راستگویی و دروغگویی‌شان قرار داده‌است.

و اما مورد سوم که عبارت از شناخت شریعت بزرگ، و قرآن کریم است، مشتمل بر خبرهای راست و دستورهای نیکو و نهی از هر زشتی و دربرگیرنده معجزات روشن و آشکار است. پس همه معجزات در این سه مورد داخل می‌شوند. ﴿بَشِیرٗامژده دهنده برای کسی که به منظور رسیدن به سعادت دنیا و آخرت از تو پیروی نماید. ﴿وَنَذِیرٗاو بیم دهنده برای کسی که از تو سرپیچی کرده و شقاوت و هلاکت را در دنیا و آخرت انتخاب کرده است. ﴿وَلَا تُسۡ‍َٔلُ عَنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَحِیمِو درباره اهل جهنم از تو سوال نمی‌شود. یعنی تو مسائل آنها نیستی، بلکه فقط رساندن پیام بر تو لازم است و حساب گرفتن با ماست.

آیه‌ی ۱۲۰:

﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنکَ ٱلۡیَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِی جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ١٢٠[البقرة: ۱۲۰].«و یهودیان و نصارا هرگز از تو خشنود نخواهند شد مگر این‌که از دین‌شان پیروی کنی. بگو: همانا هدایت خداوند هدایت حقیقی است. و اگر از خواست‌ها و آرزوهایشان پیروی کنی پس از این‌که علم و آگاهی یافته‌ای، هیچ سرپرست و یاوری از جانب خدا برایت نخواهد بود».

خداوند خبر می‌دهد که یهودیان و نصارا از پیامبر راضی نمی‌شوند مگر این‌که از دین‌شان پیروی نماید، چون آنها مردم را به دینی که دارند دعوت می‌کنند و گمان می‌برند که آن دین هدایت است، پس به آنها بگو: ﴿هُدَى ٱللَّهِتنها هدایت خداوند که با خود دارم ﴿هُوَ ٱلۡهُدَىٰهدایت حقیقی است. و اما آنچه شما بر آن هستید اموال و آرزویی باطل است. ﴿وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِی جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍو اگر بعد از علمی که تو را حاصل شده است از خواسته‌هایشان پیروی کنی. از جانب خدا هیچ کارساز و یاوری نخواهی داشت. در این آیه از پیروی از خواست‌های یهودیان و نصارا و تشابه و همانند سازی با آنها در چیزی که مخصوص دین آنان است به شدت نهی شده است. گر چه پیامبر صدر این زمینه مورد خطاب قرار گرفته است اما امتش را نیز شامل می‌شود، زیرا در نصوص شرع قاعده بر این می‌باشد که کلی بودن مفهوم و معنی مد نظر است نه یک مخاطب مخصوص همان‌طور که عمومیت لفظ مدّ نظر است نه خصوصیت سبب.

آیه‌ی ۱۲۳-۱۲۱:

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ یُؤۡمِنُونَ بِهِۦۗ وَمَن یَکۡفُرۡ بِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٢١[البقرة: ۱۲۱].«از کسانی که کتاب را به آنها داده‌ایم آن‌گونه که حق خواندنش است آن را می‌خوانند، ایشان به آن ایمان می‌آورند و هرکس به آن کفر ورزد آنان زیانکارانند».

﴿یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَنِّی فَضَّلۡتُکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ١٢٢[البقرة: ۱۲۲].«ای بنی‌اسراییل! یاد کنید نعمت مرا که به شما ارزانی داشتم و این‌که شما را بر جهانیان برتری دادم».

﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا تَنفَعُهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ١٢٣[البقرة: ۱۲۳].«و بترسید از روزی که از دست کسی برای کسی کاری ساخته نیست و بدلی از آن پذیرفته نمی‌شود و شفاعت به او سودی نمی‌رساند، و نه آنها یاری خواهند شد».

خداوند متعال خبر می‌دهد کسانی که به آنها کتاب داده و به آنها احساس نموده است، آنان ﴿یَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِآن‌گونه که شایسته است از آن پیروی می‌کنند. تلاوت یعنی پیروی کردن. پس آنان حلال قرآن را حلال می‌دانند و آنچه را قرآن حرام قرار داده است حرام می‌دانند، و به «محکم» قرآن عمل می‌کنند و به «متشابه» آن ایمان دارند و این‌ها رستگاران اهل کتاب هستند، کسانی که نعمت خداوند را شناخته و سپاس آن را به جا آورده و به همه پیامبران ایمان آورده و بین هیچ یک از آنان فرق نگذاشته‌اند، پس ایشان مومنان حقیقی هستند، نه آن دسه که می‌گویند: ﴿نُؤۡمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا وَیَکۡفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُ[البقرة: ٩۱]. «به آنچه بر ما نازل شده است ایمان می‌آوریم و به غیر از آن کفر می‌ورزیم».

بنابر این خداوند آنها را تهدید نموده و فرموده است: ﴿وَمَن یَکۡفُرۡ بِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَو هر کس که به آن کفر ورزد پس ایشان زیانکارانند. و تفسیر آیه بعدی پیش ذکر شد.

آیه‌ی ۱۲۵-۱۲۴:

﴿وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ رَبُّهُۥ بِکَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِیۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهۡدِی ٱلظَّٰلِمِینَ١٢٤[البقرة: ۱۲۴].«و هنگامی که ابراهیم را پروردگارش با کلماتی چند بیاموزد و آن را به طور کامل انجام داد. خداوند فرمود: تو را پیشوای مردم قرار می‌دهم، گفت: و از دودمان من؟، فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد».

﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَیۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡعَٰکِفِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ١٢٥[البقرة: ۱۲۵].«و باز یاد آورید وقتی که خانه کعبه را بازگشت‌گاه و مأوای امنی برای مردم قرار دادیم. و از مقام ابراهیم نماز گاهی برگیرید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم تا خانۀ مرا برای طواف‌کنندگان و معتکفین و رکوع‌کنندگان و سجده‌کنندگان پاکیزه گردانید».

﴿وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓخداوند از بنده و خلیلش ابراهیم ÷که بر پیشوا بودن و بزرگی او اتفاق نظر است و هر گروهی از اهل کتاب ادعای ابراهیمی بودن را می‌کنند و حتی مشرکان نیز ادعا می‌کنند که پیرو او هستند، خبر می‌دهد که او را سخنانی چند بیاموزد و امتحانش کرد. یعنی او را به وسیله نواهی و دستورهایی آزمایش نمود، زیرا عادت خداوند در آزمایش کردن بندگانش چنین است که آنها را به اوامر و نواهی می‌آزماید تا دروغگو که به هنگام امتحان و آزمایش نمی‌تواند ثابت قدم واستوار باشد، مشخص گردد، واز راستگو که مقامش همواره بالا می‌رود و ارزش او افزوده می‌شود و عملش پاکیزه می‌گردد، جدا شود. و بزرگ‌ترین راستگویان در این مقام ابراهیم خلیل ÷بود، و آنچه را خداوند او را بدان آزمایش کرد به صورت کامل و زیبا انجام داد. خداوند به پاس این کار وی را ستایش کرد و فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاهمانا تو را پیشوای مردم می‌گردانم، به گونه‌ای که از تو پیروی کرده و به دنبال تو به‌سوی سعادت جاودانه اشان حرکت می‌کنند. و همواره ستایش خواهی شد، و برای شما پاداش بزرگ و فراوانی است، و همه با دیده احترام به تو می‌نگرند. و سوگند به خدا این بزرگ‌ترین مقامی است که در آن رقابت کنندگان به رقابت می‌پردازند، و بالاترین مقامی است که فعالیت کنندگان آستین را برای رسیدن به آن بالا می‌زنند، و کامل‌ترین حالتی است که پیامبران اولوالعزم و پیروان راستگوی آنها که مردم را به‌سوی خدا دعوت می‌کنند، به آن دست یافته‌اند.

پس وقتی که ابراهیم به این مقام رفیع چشم طمع دوخت و آن را دریافت، از خداوند خواست آن را به دودمانش هم بدهد، تا مقام دودمانش نیز رفیع باشد. و این نیز از امامت و خیرخواهی و محبت او برای بندگان خدا است که دوست داشت در میان فرزندان او مرشدان و راهنمایان زیاد شوند. آفرین بر این همت بلند ابراهیم و مبارکش باد این مقامات عالی!.

سپس خداوند مهربان به او جواب داد و وی را از آنچه که از رسیدن به این مقام منع می‌کند، آگاه ساخت و فرمود: ﴿لَا یَنَالُ عَهۡدِی ٱلظَّٰلِمِینَامامت در دین به ستمکاران نمی‌رسد، کسی که بر خود ستم کرده و آن را زیان رسانده و ارزش آن را کاسته است. زیرا ستم با این مقام متضاد است، و فقط با صبر و یقین می‌توان به این مقام دست یافت، در نتیجه دارنده این مقام باید دارای ایمان و اعمال شایسته زیاد و اخلاقی زیبا و عادت‌های درست و محبت کامل و ترس و توبه باشد. پس ستم کجا و این مقام کجا؟ و مفهوم آیه بیان‌گر آن است که هرکس ستمکار نباشد، می‌تواند این پیشوایی را کسب کند به شرطی که اسباب آن را فراهم نماید.

سپس خداوند نمونه‌ای جاودان که بر امامت ابراهیم دلالت می‌نماید ذکر نمود، و آن بیت الحرام است که خداوند زیارت آن را رکنی از ارکان اسلام گردانیده و گناهان را با آن محو می‌نماید. در بیت الحرام آثاری از ابراهیم خلیل و دودمانش برجای مانده است که با آن امامت او دانسته می‌شود، و یاد و خاطره آنان همیشه در یادها باقی می‌ماند. خداوند متعال در این زمینه می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَیۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِو چون خانه کعبه را بازگشت گاهی برای مردم قرار دادیم. یعنی محلی که مردم به‌سوی آن باز می‌گردند تا منافع دینی و دنیوی خود را حاصل کنند، به‌سوی آن رفت و آمد می‌کنند و از آن سیر نمی‌شوند. و خداوند آن را ﴿أَمۡنٗاامن گردانده است به گونه‌ای که هر انسانی، حتی حیوانات وحشی و جمادات و نباتات از قبیل درختان، در کنار آن احساس امنیت و آرامش می‌کنند.

به همین جهت در دوران جاهلیت، مشرکان آن را به شدت احترام می‌کردند به گونه‌ای که اگر یکی از آنها قاتل پدرش را در حرم می‌دید به او کاری نداشت. وقتی که اسلام آمد به احترام و تعظیم کعبه افزوده شد.

﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىاحتمال دارد که منظور از این مقام همان مقام معروف ابراهیم باشد که اکنون در مقابل دروازه کعبه قرار دارد. و احتمال دارد منظور از «مصلی قرار دادن آن» دو رکعت نماز طواف باشد که مستحب است پشت مقام ابراهیم خوانده شود. و جمهور مفسرین بر همین باورند. و احتمال دارد که مقام، مفرد و مضاف باشد. پس آن وقت همه مقامات ابراهیم را در حج شامل می‌شود و آن تمام مشاعر است از قبیل طواف و سعی و وقوف در عرفه و مزدلفه و رمی جمرات و قربانی و دیگر افعال حج. پس در این صورت‌ ﴿مُصَلّٗىیعنی عبادتگاهی. یعنی در شعائر حج به ابراهیم اقتدا کنید، و شاید این معی بهتر باشد، چون معنی اول را نیز در بردارد و لفظ کلمه نیز چنین احتمال را جایز می‌داند.

﴿وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیۡتِیَو به ابراهیم و اسماعیل وحی نمودیم که خانه خدا را شرک، کفر، معاصی و سایر پلیدی‌ها و آلودگی‌ها پاک بدارند، ﴿لِلطَّآئِفِینَتا برای طواف‌کنندگان ﴿وَٱلۡعَٰکِفِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِو معتکفین و نمازگذاران پاک شود. طواف را مقام نمود چون به مسجدالحرام اختصاص دارد، سپس اعتکاف را ذکر کرد چون یکی از شروط اعتکاف آن است که در مسجد صورت پذیرد، سپس نماز را ذکر کرد با این‌که نماز بهتر و برتر است.

و خداوند متعال خانه کعبه را به خود نسبت داد چون در این فوایدی هست، از جمله این‌که نسبت دادن خانه به خدا اقتضا می‌نماید ابراهیم و اسماعیل به پاک کردن آن بیشتر توجه نمایند، چون خانه خدا است، پس آنها نهایت تلاش و توان خود را برای پاک کردنش مبذول داشتند.

دیگر این‌که نسبت دادن خانه به خدا موجب احترام و بزرگداشت آن می‌باشد، پس به صورت ضمنی بندگانش را به بزرگداشت واحترام کعبه دستور می‌دهد. یکی دیگر از فواید این است که نسبت دادن خانه به خدا باعث می‌شود قلوب بندگان به‌سوی آن جلب شود.

آیه‌ی ۱۲۶:

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُم بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ قَالَ وَمَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُۥ قَلِیلٗا ثُمَّ أَضۡطَرُّهُۥٓ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ١٢٦[البقرة: ۱۲۶]. «و چون ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را شهر امن بگردان و از اهلش هر آن کس که به خدا و روز آخرت ایمان آورد از میوه‌ها به او روزی ببخش. خداوند فرمود: و هر کس که کفر ورزد او را مدت اندکی بهره‌مند می‌گردانم سپس او را به عذاب آتش ناچار می‌سازم که بد سرانجامی است».

و هنگامی که ابراهیم برای این خانه دعا کرد که خداوند آن را شهر امنی بگرداند و به ساکنان مومن آن از میوه‌ها روزی ببخشید. سپس او ÷این دعا را به مومنان مقید نمود، ﴿مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُمتا در برابر خداوند ادب را رعایت کرده باشد، زیرا درخواست اول به صورت مطلق بود و جواب آن مقید به غیر از ستمکار شد. پس وقتی برای روزی آنها دعا کرد و آن را مقید به مومن نمود در حالی‌که روزی خدا شامل مومن و کافر و گناهکار و مطیع می‌شود، خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَن کَفَربه همه روزی می‌دهم، مسلمان و کافر، اما مسلمان از روی خدا برای انجام دادن عبادت او کمک می‌گیرد، سپس به نعمت‌های بهشت منتقل می‌گردد، اما کافر مدت کمی از دنیا بهره‌مند می‌شود، ﴿ثُمَّ أَضۡطَرُّهُۥٓسپس او را با اکراه به‌سوی آتش جهنم می‌برم ﴿إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُبه‌سویعذاب آتش که بد سرانجامی است.

آیه‌ی ۱۲٩-۱۲٧:

﴿وَإِذۡ یَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَیۡتِ وَإِسۡمَٰعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٢٧[البقرة: ۱۲٧].«و به یاد آور هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانۀ کعبه را بالا بردند و (گفتند:) پروردگارا! از ما بپذیر، همانا تو شنوا و دانایی».

﴿رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَیۡنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٢٨[البقرة: ۱۲۸].«پروردگارا! چنان کن که ما دو نفر فرمانبردار تو باشیم و از فرزندان ما ملتی فرمانبردار پدید آور و به ما طرز عبادتمان را نشان بده و توبۀ ما را بپذیر، همانا تو توبه‌پذیر و مهربانی».

﴿رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُزَکِّیهِمۡۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١٢٩[البقرة: ۱۲٩].«پروردگارا! در میان آنها پیامبری مبعوث فرما که آیات تو را برای آنان تلاوت کند و کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد و آنان را پاکیزه نماید، بی‌گمان تو عزیز و حکیمی».

و به یاد آور ابراهیم و اسماعیل را در حالی‌که پایه‌های خانه کعبه را بالا برده و این کار بزرگ را انجام می‌دادند و آنان در حالتی از ترس و امید به سر می‌برند و از خداوند می‌خواستند که عمل‌شان را بپذیرد تا فایده‌ای فراوان به انان برسد.

و برای خود و فرزندان‌شان دعای مسلمان شدن و اسلام آوردن کردند که حقیقت اسلام فروتنی دل و انقیاد و فرمانبردار شدن برای پروردگار است، زیرا فرمانبری قلب، فرمانبرداری اعضا را در بردارد. ﴿وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَاو مناسکمان را به صورت عملی به ما بیاموز تا بهتر آن را اجرا نماییم. احتمال دارد منظور از مناسک همه اعمال حج باشد، همانطور که سیاق و مقام بر این امر دلالت می‌نماید.

و احتمال دارد منظور از آن فراتر از این و تمام دین و همه عبادت‌ها باشد، همانطور که عموم لفظ بر این امر دلالت می‌نماید. زیرا «نُسک» به معنی عبادت و پرستش خدا می‌باشد، اما در اینجا بیشتر رنگ و بوی اعمالی را به خود گرفته است که در حج انجام داده می‌شوند. پس حاصل دعاوی آنها توفیق یافتن برای فراگیری علم مفید و عمل شایسته می‌باشد. و از آنجا که بنده هر که باشد به ناچار کوتاهی‌هایی دارد و باید توبه کند، گفتند: ﴿وَتُبۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُو توبه ما را بپذیر، بی‌گمان شما توبه‌پذیر و مهربان هستی.

﴿رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِیهِمۡپروردگارا! در میانِ فرزندان ما مبعوث بدار، ﴿رَسُولٗا مِّنۡهُمۡپیامبری از خودشان را تا مقام‌شان بالا رود و فرمانبردار آن پیامبر باشند و او را به خوبی بشناسند. ﴿یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِکَآیات شما را بر آنان بخواند و به آنان یاد دهد. ﴿وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَو معانی کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد. ﴿وَیُزَکِّیهِمۡو با تربیت کردن آنها بر کارهای شایسته و دور کردن‌شان از اعمال ناشایست که جز با آن نفس تزکیه نمی‌شود، آنها را پاکیزه بگرداند. ﴿إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُبی‌گمان تو بر هر چیزی غالب هستی. «عزیز» یعنی توانا و غالب و نیرومند بر هر چیزی. عزیز یعنی کسی که بر هر چیزی غلبه و سیطره پیدا می‌کند، و هیچ چیزی نمی‌تواند در برابر قدرت و چیره گی او مانعی ایجاد کند. ﴿ٱلۡحَکِیمُکسی که هر چیز را در جای حقیقی‌اش قرار می‌دهد. پس بر مبنای عزت و حکمت خویش در میان آنها پیامبری را مبعوث فرما.

خداوند دعای آن دو را پذیرفت و این پیامبر بزرگوار را در میان آنان مبعوث گرداند و او را مایه برخورداری فرزندان آن دو و سایر مخلوقات از رحمت و برکات الهی قرار داد.

به همین خاطر پیامبر صفرمود: «أنا دعوة أبی إبراهیم». «من نتیجه دعای پدرم ابراهیم هستم».

و از آنجا که خداوند ابراهیم را تا این اندازه مورد تکریم قرار داد و از صفات کامل او خبر داد، فرمود:

آیه‌ی ۱۳۴-۱۳۰:

﴿وَمَن یَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَیۡنَٰهُ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٣٠[البقرة: ۱۳۰].«و چه کسی از آیین ابراهیم روی بر می‌تابد، مگر آن کس که خویشتن را خوار دانسته و نشناسد؟! و به راستی او را در دنیا برگزیدیم و او در آخرت از شایستگان است».

﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٣١[البقرة: ۱۳۱].«آنگاه که پروردگارش به او فرمود: فرمانبر باشد، گفت: فرمانبرِ پروردگار جهانیانم».

﴿وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ بَنِیهِ وَیَعۡقُوبُ یَٰبَنِیَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَکُمُ ٱلدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٣٢[البقرة: ۱۳۲].«و ابراهیم و یعقوب فرزندان‌شان را بدان سفارش کردند که ای فرزندان! خداوند دین را برایتان برگزیده است پس شما نباید بمیرید مگر در حال مسلمانی».

﴿أَمۡ کُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ یَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِیۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَکَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِکَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٣[البقرة: ۱۳۳].«آیا شما حاضر بودید وقتی که مرگ یعقوب فرا رسید آنگاه که به فرزندانش گفت: پس از من چه چیزی را می‌پرستید؟، گفتند: معبودت را، و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می‌پرستیم که معبودی یگانه است و ما فرمانبردار او هستیم».

﴿تِلۡکَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٣٤[البقرة: ۱۳۴].«آن جماعت را روزگار به سرآمد، برای آنان است آنچه کرده‌اند و برای شما است آنچه کرده‌اید، و شما از آنچه آنان می‌کرده‌اند باز خواست می‌شوید».

روی برنمی تابد ﴿عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَاز آیین ابراهیم پس از آن‌که فضل و بزرگواری ابراهیم یا آیین وی را شناخت ﴿إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُمگر کسی که خویشتن را نشناسد و خود را خوار و کوچک بشمارد و به بهایی اندک بفروشد.

همان‌طور که راه یافته‌تر و کامل‌تر از کسی که به آیین ابراهیم علاقه‌مند است وجود ندارد. سپس از حالت او در دنیا و آخرت خبر داد و فرمود: ﴿وَلَقَدِ ٱصۡطَفَیۡنَٰهُ فِی ٱلدُّنۡیَاو او را برگزیدیم و به وی توفیق انجام کارهایی را دادیم که با انجام آن از برگزیدگان گردید. ﴿وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَو او در آخرت از شایستگان است، کسانی که مقام‌شان بسیار والا و رفیع است. ﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡآنگاه که پروردگارش به وی گفت: فرمانبر باش، او در جواب درخواست پروردگار ﴿قَالَگفت: ﴿أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَبا نهایت اخلاص پروردگار جهانیان را می‌پرستم و به‌سوی او باز می‌گردم و تنها محبت وی را در دل جای می‌دهم. ابراهیم ÷به گونه‌ای در توحید و یکتاپرستی غور کرده بود که یکتاپرستی به عنوان بزرگ‌ترین ویژگی در زندگی او جلوه می‌کرد. سپس یکتاپرستی را در میان فرزندانش بر جای گذاشت و آنها را بدان سفارش نمود و آن را سخنی ماندگار پس از خود باقی گذاشت، به گونه‌ای که فرزندانش توحید را از یکدیگر به ارث بردند تا به یعقوب رسید و او فرزندانش را به آن سفارش کرد. پس ای فرزندان یعقوب! پدرتان شما را به صورت ویژه بدان سفارش کرد، پس لازم است که به طور کامل فرمان برید و از خاتم پیامبران پیروی کنید، و گفت: ﴿یَٰبَنِیَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَکُمُ ٱلدِّینَای فرزندانم! خداوند از آنجا که نسبت به شما مهربان است دین را برایتان برگزیده است، پس آن را بر پا دارید و شرایع و دستوراتش را اجرا کنیدو خویشتن را بدان متصف نمایید، و خود را به اخلاق دینی بیارایید و این را تا دم مرگ ادامه دهید، چون هرکس که بر حالتی زندگی کند بر همان حالت خواهد مرد، و هر کس که بر حالتی بمیرد بر همان حالت برانگیخته خواهد شد.

و از آنجا که یهودیان و نصارا ادعا می‌کردند بر دین ابراهیمو یعقوب هستند، خداوند ادعای آنان را منکر شد و فرمود: ﴿أَمۡ کُنتُمۡ شُهَدَآءَشما حاضر بودید ﴿إِذۡ حَضَرَ یَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُآنگاه که مقدمات و اسباب مرگ یعقوب فرا رسید؟! او به طور آزمایش و برای این‌که اطمینان یابد که آنچه فرزندانش را بدان وصیت کرده است از آن اطاعت می‌کنند، به فرزندانش گفت: ﴿مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِیپس از من چه چیزی را می‌پرستید؟ آنها پاسخی به او دادند که مایه چشم روشنی وی گردید، و گفتند: ﴿نَعۡبُدُ إِلَٰهَکَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِکَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗامعبود تو را و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می‌پرستیم که معبودی یگانه است، و چیزی را شریک و همسان او قرار نمی‌دهیم. ﴿وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَو ما فرمانبردار او هستیم. پس آنها توحید و عمل را با هم جمع کردند.

معلوم است که آنها در هنگام مردن یعقوب حاضر نبودند، چون در آن زمان هنوز به دنیا نیامده بودند، بنابر این آنان حضور داشتند. و خداوند از یعقوب خبر داده است که او فرزندش را به یکتاپرستی سفارش نمود، نه به یهودیت. سپس خداوند متعال فرمود: ﴿تِلۡکَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡاین جماعت روزگارشان به سرآمد، ﴿لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡآنچه به دست آوردند متعلق به خودشان است و آنچه شما به دست می‌آورید برای شما است، یعنی هر کس براساس کاری که انجام داده است مجازات خواهد شد، و هیچ کسی به خاطر گناه کسی دیگر مواخذه نمی‌شود، و جز ایمان و پرهیزگاری هیچ چیزی به آدمی سود نمی‌رساند. پس مشغول شدنتان به آنان و ادعایتان که بر آیین آنها هستید، و اهل سخن بودن، یک کار پوچ و بی‌ارزش است. بلکه بر شما واجب است به حالتی که بر آن قرار دارید، بنگرید که آیا با آن نجات می‌یابید یا نه؟

آیه‌ی ۱۳۵:

﴿وَقَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ تَهۡتَدُواْۗ قُلۡ بَلۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ حَنِیفٗاۖ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٣٥[البقرة: ۱۳۵].«و (اهل کتاب) گفتند: یهودی یا نصرانی باشید تا هدایت یابید، بگو: بلکه آیین ابراهیم (را انتخاب می‌کنم) که موحد و یکتاپرست بود و از مشرکان نبود».

هریک از یهودیان و نصارا شما را فرا می‌خوانند تا به دین‌شان داخل شوید، و گمان می‌برند که آنها راه یافته و هدایت شده‌اند و دیگران گمراه هستند. ﴿قُلۡجوابی قانع‌کننده و صریح به او بده و بگو: ﴿بَلۡبلکه پیروی می‌کنیم ﴿بَلۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ حَنِیفٗااز آیین ابراهیم که روی به خدا آورده بود واز غیر خدا روی برگردانده و توحید و یکتاپرستی را بر پاداشته و شریک و همتا قرار دادن برای خدا را ترک کرده بود. پس پیروی کردن از او به هدایت می‌انجامد و روی گردانی از آیین او کفر و گمراهی است.

آیه‌ی ۱۳۶:

﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَآ أُوتِیَ ٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٦[البقرة: ۱۳۶].«بگویید: ایمان آوردیم به خدا و به آنچه برای ما فرستاده شده و آنچه برای ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان یعقوب نازل گشته، و آنچه به موسی و عیسی داده شده، و به آنچه پیامبران از جانب پروردگارشان دریافت کرده‌اند، و میان هیچ یک از آنان فرق نمی‌گذاریم و ما فرمانبردار او هستیم».

این آیه کریمه در برگیرنده تمام چیزهایی است که ایمان آوردن به آن واجب است. و ایمان عبارت است از این‌که از صمیم قلب این اصول و کلیات را تصدیق نمود و به آن باور داشت. و اعتقاد به ا ین اصول و کلیات متضمن برخورداری از اعمال قلوب از قبیل خوف، رجا، تعظیم و... است. هم چنان‌که در عمل و رفتار نیز باید به خلاف آن ایمان و اعتقاد عمل ننمود. و ایمان به این اعتبار، اسلام و همه اعمال صالح را در بر می‌گیرد. بنابر این همه اعمال شایسته بخشی از ایمان و اثری از آثار آن هستند، پس هرجا ایمان اطلاق شود همه آنچه بیان شد در آن داخل است، و هرگاه اسلام اطلاق شود ایمان در آن داخل می‌باشد، و وقتی بین ایمان و اسلام مقارنه‌ای صورت گیرد، ایمان به اقرار و تصدیق قلبی گفته می‌شود و اسلام به اعمال ظاهری. نیز هرگاه میان ایمان و اعمال شایسته مقارنه‌ای صورت پذیرد، قضیه به همان منوال است.

﴿قُولُوٓاْبا زبان‌هایتان بگویید، و قلب و زبانتان باید مطابق هم باشد چرا که پاداش و جزا بر گفتار همراه با عمل مترتب می‌شود.

پس همان‌طور که گفتار بدون اعتقاد قلبی نفاق و کفر است، سخن خالی از عمل نیز تاثیری ندارد و فایده‌اش ناچیز است، گرچه بنده به خاطر آن پاداش می‌یابد، چنانچه سخن خیر باشد و از ایمان نشات گرفته باشد، اما میان سخن خالی و گفتاری که از قلب سرچشمه گرفته باشد تفاوت زیادی وجود دارد.

و ﴿قُولُوٓاْمبّین آن است که عقیده باید آشکارا بیان شود و دیگران را به‌سوی آن دعوت نمود، چون عقیده اصل دین و پایه آن است. و در ﴿ءَامَنَّاو موارد مشابه آن که صادر شدن فعل به تمام امت نسبت داده شده است به این نکته اشاره شده است که بر همه امت واجب است به ریسمان الهی چنگ بزنند و متحد و یکپارچه باشند و از وحدت رویه و وحدت عمل برخوردار شوند. ضمنا در این آیه از تفرقه و دو دستگی نهی و اشاره شده است که مومنین مانند جسدی واحد هستند.

و ﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّابر این مطلب دلالت می‌نماید که جایز است انسان ایمان را به صورت مقید به خودش نسبت دهد، بلکه این امر، واجب است. یعنی واجب است که ایمان را به مشیت خدا مقّید نماید، آنگاه آن را به خود نسبت دهد. به خلاف این‌که بگوید «أنا مومن»و یا کلماتی دیگر از این قبیل را بر زبان بیاورد، زیرا این کلمه را نباید بگوید مگر این‌که آن را به مشیت الهی مقید نماید و بگوید: «من - اگر خدا بخواهد - مومن هستم»، زیرا در این کلمه ادعای پاک قرار دادن نفس و تزکیه آن وجود دارد. ﴿ءَامَنَّا بِٱللَّهِیعنی ایمان آورده‌ایم به خداوندِ یکتا و یگانه که به هر صفت کمالی متصف است و از هر عیب و نقصی پاک و منزه بوده و شایسته آن است که همه عبادت‌ها تنها برای او انجام گیرد و در هیچ عبادتی به هیچ وجهی برای او شریکی گرفته نشود.

﴿وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَاشامل قرآن و سنت است، زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ[النساء: ۱۱۳]. «و خداوند کتاب و حکمت (سنّت) را بر تو نازل فرموده است». پس در آن ایمان آوردن به همه آنچه کتاب خدا و سنت پیامبرش متضمن آن است از قبیل صفات خداوند و پیامبران و روز قیامت و امور پنهان گذشته و آینده، واجب است. نیز ایمان به احکام دستوری و احکام جزا که در قرآن و سنت وجود دارند واجب است. ﴿وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ...این آیه بیان‌گر آن است که باید به همه‌ی کتاب‌های نازل شده بر پیامبران ایمان داشت. و ایمان داشتن به همه‌ی پیامبران به طور عام، و ایمان داشتن به پیامبرانی که به صورت ویژه در این آیه از آنها نام برده شده است به خاطر شرافت آنان است، و این‌که شرایع بزرگی را آورده‌اند.

و باید به همه پیامبران و کتاب‌ها به صورت عموم ایمان داشته باشیم، و آنچه به طور مشروح از آنها به ما رسیده است باید به صورت مفصل و مشروح به آن ایمان داشت. ﴿لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡمیان هیچ‌کدام از آنان فرق و جدایی قایل نمی‌شویم بلکه به همه ایمان می‌آوریم. در میان تمام پیروان ادیان آسمانی این ویژگی مختص مسلمانان است، زیرا یهودیان و نصارا و صابئی‌ها و دیگران - گرچه ادعا می‌کنند به پیامبران و کتاب‌هایشان ایمان دارند - اما آنها به دیگر پیامبران و کتاب‌ها کفر می‌ورزند و میان پیامبران و کتاب‌ها فرق می‌گذارند، به بعضی ایمان می‌آورند و به بعضی دیگر کفر می‌ورزند، و تکذیب آنها، تصدیق‌شان را نقض می‌کند، زیرا پیامبری که آنها گمان می‌برند به او ایمان دارند تمام پیامبران را تصدیق کرده است به خصوص محمد صرا، پس اگر محمد را تکذیب کنند بی‌گمان پیامبرشان را تکذیب کرده‌اند. پس این به معنی کفر ورزیدن به پیامبرشان است. ﴿وَمَآ أُوتِیَ ٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡبیان‌گرآن است که نعمت دین، سعادت دنیوی و اخروی را به همراه دارد. خداوند ما را فرمان نداده است تا به ملک و مالی که به پیامبران داده شده است ایمان بیاوریم، بلکه ما را دستور داده تا به کتاب‌ها و شریعت‌هایی که به پیامبران داده شده است ایمان بیاوریم، و این آیه بیان‌گر آن است که پیامبر سفیران خدا و واسطه‌هایی بین او و بندگانش هستند که دین را تبلیغ می‌کنند و اختیاری از خود ندارند.

﴿مِن رَّبِّهِمۡدر پرتو این آیه در می‌یابیم که بهترین جلوه ربوبیت خداوند برای بندگانش این است که بر آنها کتاب نازل نموده و پیامبران را به‌سوی آنها فرستاده است. پس ربوبیت خداوند مقتضی آن است که بندگانش را بیهوده و بی‌کار رها نکند. و چون آنچه به پیامبران داده شده است از جانب پروردگارشان است پس میان پیامبران و میان کسانی که ادعای پیامبری می‌کنند تفاوت زیادی است، و به محض شناختن آنچه که مردم را به سویان دعوت می‌کنند تفاوت آنها مشخص می‌شود، پس پیامبران جز به‌سوی خوبی و نیکی دعوت نکرده، و جز از بدی و زشتی نهی نمی‌کنند و همدیگر را تصدیق می‌نمایند و برای یکدیگر به حق گواهی می‌دهند، بدون این‌که میان آنان تضاد و اختلافی وجود داشته باشد، چون همه از جانب پروردگارشان آمده‌اند. ﴿وَلَوۡ کَانَ مِنۡ عِندِ غَیۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ ٱخۡتِلَٰفٗا کَثِیرٗا[النساء: ۸۲]. «و اگر قرآن از جانب خدا نبود اختلاف زیادی در آن می‌یافتند». و این برخلاف کسانی است که ادعای پیامبری می‌کنند، زیرا به ناچار آنها در اخبار و دستورها و نواهی خود دچار تناقض گویی می‌شوند، همان‌طور که این امر از بررسی حالات و محتوای پیام تمامی افرادی که هر چند که گفته و قول، آدمی را از عمل و کردار بی‌نیاز نمی‌گرداند به دروغ ادعای پیامبری کرده‌اند معلوم می‌شود.

پس از این‌که خداوند همه آنچه را که باید به آن ایمان آورد به طور عام و خاص بیان کرد، فرمود: ﴿وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَو ما در برابر عظمت خداوند فروتن بوده و در باطن و ظاهر فرمانبردار او هستیم، و عبادت را خالصانه برای او انجام می‌دهیم. به دلیل این‌که معمول ﴿لَهُۥبر عاملش که ﴿مُسۡلِمُونَاست مقدم شده است.

و این آیه با این‌که مختصر و موجز است اما هر سه قسم از اقسام توحید را در بر گرفته است، توحید ربوبیت، توحید الوهیت، و توحید اسماء و صفات. و نیز در برگیرنده ایمان به همه پیامبران و همه کتاب‌های آسمانی است. نیز بعد از آن‌که به طور عام از پیامبران سخن به میان آورد، به طور خاص نیز از حضرت ابراهیم و پیامبران دیگر ذکر به میان آورد، که ذکر خاص بعد از عام بیان‌گر فضل و بزرگواری آنان می‌باشد. و نیز تصدیق به قلب و زبان و جوارح، و اخلاص برای خدا را در بر گرفته است، و نیز فرق میان پیامبران راستین و مدعیان دروغین نبوت را بیان می‌کند. نیز در این آیه خداوند متعال بندگانش را آموخته است که چه و چگونه بگویند و نیز رحمت و احسان خداوند بر بندگان به ویژه به نعمت‌های دینی که به سعادت دنیا و آخرت آنان منتهی می‌شود اشاره شده است. پس پاک است خداوندی که در کتابش هر چیزی را تبیین نموده و آن را مایه هدایت و رحمت قومی گردانده است که ایمان می‌آورند.

آیه‌ی ۱۳٧:

﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِی شِقَاقٖۖ فَسَیَکۡفِیکَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٣٧[البقرة: ۱۳٧].«پس اگر به آنچه شما بدان ایمان آورده‌اید ایمان آوردند بی‌گمان هدایت شده‌اند و اگر روی برتافتند پس همانا آنان در ستیزند و خدا تو را بسنده است و او شنوا و دانا است».

اگر اهل کتاب مانند شما مومنان به تمام پیامبران که برتر از همه آنان محمد صاست، و به تمام کتاب‌های آسمانی که برتر از همه آنها قرآن است ایمان بیاورند و فرمانبردار خداوند یکتا شدند و میان هیچ یک از پیامبران فرق نگذاشتند، ﴿فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖبه راستی آنگاه به راه راست که انسان را به بهشت می‌رساند هدایت شده‌اند. پس آنها راهی برای هدایت ندارند جز این‌که چنین ایمانی داشته باشند، نه آن‌گونه که گمان برده و گفتند: ﴿کُونُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ تَهۡتَدُواْ[البقرة: ۱۳۵]. «یهودی یا نصرانی باشید تا هدایت شوید». آنها گمان بردند که هدایت تنها در سایه چیزی حاصل می‌شود که آنها بر آن هستند، در حالی‌که هدایت عبارت است از شناخت حق و عمل کردن به آن، و ضد آن که گمراهی است عبارت است از جهل و عمل نکردن به اقتضای شناخت و علمی که حاصل شده است. و این همان ستیزی است که آنها در آن بودند بعد از این‌که روی برتافتند. «مُشاق» کسی است که خدا و یا پیامبرش جبهه‌گیری کند. شقاق مستلزم عداوت و دشمنی شدید است، و آنان چنین بودند زیرا در راستای اذیت و آزار پیامبر صاز هیچ چیزی دریغ نکردند. بنابر این خداوند به پیامبرش وعده داد که او را بسنده است و از وی حمایت خواهد کرد، زیرا خداوند همه صداها را می‌شنود و پنهان و آشکار و ظاهر و باطن را می‌داند پس وقتی خداوند چنین است تو را از شر آنها محافظت خواهد کرد.

و خداوند وعده‌ای را که به پیامبرش داده بود محقق نمود و او را بر آنها مسلط کرد به گونه‌ای که پیامبر بعضی از آنها را کشت و بعضی را اسیر کرد، و بعضی را از سرزمین‌شان آواره نموده و این معجزه‌ای از معجزات قرآن است که از چیزی قبل از وقوع آن خبر می‌دهد و دقیقا همان‌گونه که از آن خبر داده است محقق شد.

آیه‌ی ۱۳۸:

﴿صِبۡغَةَ ٱللَّهِ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗۖ وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَ١٣٨[البقرة: ۱۳۸].«رنگ خدایی، و چه کسی از خدا زیباتر بیاراید؟ و ما پرستندگان او هستیم».

رنگ خدایی را بگیرید و آن دین خدا است، و در ظاهر و باطن کاملا آنرا برپا دارید و بااعتقاد کامل و در همه اوقات به آن پایبند باید تا تبدیل به رنگ شما شده و صفتی از صفات شما گردد. پس هرگاه دین در زندگی روزانه شما سریان پیدا کرد با رضایت و اختیار و محبت از دستورات آن پیروی می‌کنید، و دین تبدی ل به طبیعت و خوی شما می‌گردد و از شما جدا نمی‌شود، آن‌ چنان‌که رنگ پارچه یکی از صفات آن است و از آن جدا نمی‌شود، آنگاه سعادت دنیوی و اخروی را بدست می‌آورید، زیرا دین، انسان را بر متصف شدن به اخلاق نیک و انجام دادن کارهای خوب و عالی تحریک می‌نماید. بنابر این به منظور به تعجب واداشتن عقل‌های پاکیزه فرمود: ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗو هیچ رنگی زیباتر از رنگ خدا نیست.

و اگر می‌خواهی فرق بین رنگ خدا و دیگر رنگ‌ها را بدانی، هر چیزی را با ضد آن مقایسه کن. پس چه فکر می‌کنی در مورد بنده‌ای که به طور درست به پروردگارش ایمان آورده و فروتنی قلب و فرمانبرداری جوارح داشته و به تمامی صفات نیکو و اخلاق کامل خود را آراسته و هر صفت زشت و اخلاق پستی را از خود می‌زداید؟! پس او که این‌گونه است، در گفتار و کردارش صادق و شکیبا و بردبار و پاکدامن و شجاع است، و در سخن و عمل نیکوکار است، از خدا می‌ترسد و به وی امیدوار است و او را از سر اخلاق عبادت می‌کند و با بندگانش نیکوکار میباشد.

چنین کسی را با بنده‌ای مقایسه کن که به پروردگارش کفر ورزیده و از او گریخته و به کسی دیگر از مخلوقات وی روی آورده و به کفر و شرک و دروغ و خیانت و فریب و مکر و ارتکاب اعمال منافی عفت و بدرفتاری با مردم در سخن و کردار متصف است، پس نه برای خدا مخلص است و نه نسبت به بندگانش احسان می‌نماید.

اینجاست که فرق بزرگ این دو برایت روشن می‌گردد و در می‌یابی که هیچ رنگی بهتر و زیباتر از رنگ خدا نیست، و هیچ رنگی زشت از رنگ کسی نیست که خود را به غیر از رنگ خدا آراسته است.

﴿وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَاین بخش از آیه بیان‌گر رنگ خدا است و آن انجام این دو اصل است، اول اخلاص، و دوم پیروی کردن، زیرا عبادت عبارت از اقوال و افعال ظاهری و باطنی است که خداوند آن را دوست دارد و آن را می‌پسندد، و هیچ چیزی مورد رضایت خدا قرار نمی‌گیرد مگر این‌که آن را بر زبان پیامبرش مشروع کرده باشد. و اخلاص یعنی این که قصد بنده از انجام این اعمال فقط رضای خدا باشد. و مقدم کردن معمول ﴿لَهُۥبر عامل که ﴿عَٰبِدُونَاست، مفید حصر می‌باشد. ﴿وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَو آنان را با اسم فاعل (عابدون) متصف ساخت که بر ثبوت و پایداری دلالت می‌نماید، و بیان‌گر ان است که عبادت صفت آن‌هاست و آنها همواره بر آن ثابت قدم و استوارند.

آیه‌ی ۱۳٩:

﴿قُلۡ أَتُحَآجُّونَنَا فِی ٱللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّکُمۡ وَلَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَکُمۡ أَعۡمَٰلُکُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُخۡلِصُونَ١٣٩[البقرة: ۱۳٩].«بگو: آیا دربارۀ خدا با ما به مجادله می‌پردازید حال آن‌که او پروردگار ما و پروردگار شما بوده و کردار ما از آن ما است و کردار شما از آن شما است؟ و ما برای او اخلاص می‌ورزیم؟!».

«محاجه» به معنی مجادله بین دو یا چند نفر است. و مجادله بر سر مسائل اخلاقی صورت می‌گیرد، طوری که هریک از دو طرف می‌خواهد سخن خودش را تایید و تقویت نمایدو سخن مقابلش را باطل کند، پس هریک در ارائه و اقامه دلیل کوشش می‌کند. و مجادله باید به بهترین شیوه انجام شود و از نزدیک‌ترین راه که بتوان گمراه را به حق بازگرداند و حجت را بر وی اقامه کرد و حق را روشن و باطل را بیان داشت، وارد شد. پس اگر مجادله از این حدود بیرون رفت آنگاه تبدیل به خصومت خواهد شد که خیری در آن نیست و فته وشری فراوان از آن ناشی خواهد شد. پس اهل کتاب ادعا می‌کردند که آنها پیش خداوند از مسلمین بهتر و به او نزدیک‌ترند، و این فقط یک ادعا است که برای اثبات آن باید دلیل و برهان ارائه کرد. پس وقتی که پروردگارِ همه یکی است و او تنها پروردگار شما نیست بلکه پروردگار ما هم هست و هریک از ما عمل خودش را انجام می‌دهد، ما و شما در این قضیه یکسان هستیم و این باعث نمی‌شود که یکی از دو گروه از دیگری به خدا نزدیک‌تر باشد، زیرا تفاوت و قایل شدن در امری که هر دو گروه در آن اشتراک دارند، بدون این‌که تفاوت چندان موثر و محسوسی در میان باشد، ادعایی باطل، و تفاوت قایل شدن میان دو امر کاملا مشابه است، و یک نوع خود بزرگ بینی آشکار به حساب می‌آید. بلکه برتری با اخلاص برای خدا و انجام اعمال صالح حاصل می‌شود و آن فقط صفت مومنان است. پس مشخص شد که مومنان از دیگران به خدا نزدیکترند زیرا اخلاص راه رهایی و نجات است. و فرق اولیاء خدا و اولیاء شیطان به صفت‌های حقیقی است که دوستان خدا از آن برخوردارند و اهل خرد و اندیشه آن را مشاهده کرده، و جز انسانی که خود بزرگ بین و نادان است در آن اختلاف و نزاع نمی‌کنند. پس در این آیه بسیار زیاد به روش مجادله اشاره شده است و این‌که باید میان دو چیز همسان، تلفیق و تقریب به وجود آورد و بین دو امر مختلف باید فرق گذاشت.

آیه‌ی ۱۴۰:

﴿أَمۡ تَقُولُونَ إِنَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطَ کَانُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٠[البقرة: ۱۴۰].«آیا می‌گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و سباط (نوادگان یعقوب) یهودی و یا نصارا بوده‌اند؟ بگو: شما داناترید یا خدا؟، و کیست ستمگرتر از کسی که شهادتی را که از جانب خدا نزد او است کتمان کند؟، و خداوند از آنچه می‌کنید غافل نیست».

و این ادعایی دیگر از ادعاهای آنها، و مجادله آنان در مورد پیامبران خدا است. یهودیان ادعا می‌کردند که ایشان به پیامبران مذکور از مسلمین نزدیکترند، خداوند ادعای آنها را رد کرد و فرمود: ﴿ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُآیا شما داناترید یا خدا؟ پس خداوند می‌فرماید: ﴿مَا کَانَ إِبۡرَٰهِیمُ یَهُودِیّٗا وَلَا نَصۡرَانِیّٗا وَلَٰکِن کَانَ حَنِیفٗا مُّسۡلِمٗا وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٦٧[آل عمران: ۶٧]. «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه فردی روی گردان از شرک بود و او از مشرکان نبود». اما آنها می‌گویند: بلکه او یهودی ونصرانی بوده است. پس یا آنها راستگو و دانا هستند یا خداوند، و به ناچار یکی از این دو چیز درست است. اما پاسخ ﴿قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُمبهم است در حالی که قضیه در نهایت روشنی و وضوح قرار دارد، به گونه‌ای که نیاز نبود خداوند بگوید: «بلکه خداوند داناتر و راستگوتر است»، چون این پاسخ برای هرکسی روشن است. مانند این‌که گفته شود: شب روشن‌تر است یا روز؟ آتش داغ‌تر است یا آب؟ و شرک بهتر است یا توحید؟ و امثال آن، و این را هرکسی که عقل کمی داشته باشد می‌داند، حتی آنها خودشان می‌دانند که ابراهیم و دیگر پیامبران یهودی و نصرانی نبوده‌اند، اما آنها این دانش و این گواهی دادن را پنهان کردند. بنابر این ستم آنها بزرگ‌ترین ستم و ظلم است. به همین جهت خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِو چه کسی ستمکارتر از کسی است که شهادتی از خدا نزد خود دشته باشد و آن را کتمان نماید؟ و این شهادتی است که از سوی خدا به آنها سپرده شده است نه از جانب مردم، پس لازم است به این امر اهتمام داده شود، اما آنها آن را کتمان کردند و خلاف آن را اظهار نمودند حق را کتمان کرده و باطل را ترویج نموده و مردم را به‌سوی آری! خداوند در آینده به شدیدترین وجه آنها را سزا می‌دهد. به همین جهت فرمود: ﴿وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَخداوند از آنچه می‌کنند بی‌خبر نیست، بلکه خداوند کارهایشان را برشمرده و در آینده سزای‌شان را خواهد داد. پس سزای آنها بد سزایی است و آتش جهنم بد جایگاهی برای ستمگران است.

در قرآن همیشه به دنبال آیاتی که متضمن اعمالی هستند که (آدمی) بر آنها سزا داده می‌شود آیاتی ذکر می‌گردند که بیان‌گر علم و قدرت خداوند می‌باشند. پس این دسته از آیات که متضمن برخی از صفات و نام‌های نیکوی خدا هستند، هم مفید وعد و وعید، و ترغیب و ترهیب بوده و هم بیان‌گر آنند که اومر دینی و جزائی بخی از آثار نام‌های نیکوی خدا می‌باشند و این نامها چنین اوامری را اقتضا می‌نمایند.

آیه‌ی ۱۴۱:

﴿تِلۡکَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٤١[البقرة: ۱۴۱]. «قومی بودند که روزگار را سپری کردند و برای آنان است آنچه که انجام داده‌اند، و برای شما است آنچه که کرده‌اید و دربارۀ آنچه آنها می‌کرده‌اند باز خواست نمی‌شوید».

تفسیر آیه گذشت، و خداوند آن را تکرار نموده است تا وابستگی آدمی به مخلوقات قطع شود. و باید دانست که مهم عملی است که انسان انجام می‌دهد، نه عمل گذشتگان و پدران، پس فایده حقیقی به اعمال است نه به انتساب مجرد به مردان.

آیه‌ی ۱۴۳-۱۴۲:

﴿سَیَقُولُ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَ ٱلنَّاسِ مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِی کَانُواْ عَلَیۡهَاۚ قُل لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ١٤٢[البقرة: ۱۴۲].«مردمان بی‌خرد می‌گویند: چه چیز ایشان را از قبله‌اشان که بر آن بودند برگرداند؟، بگو: مشرق و مغرب برای خدا است، هرکسی را که بخواهد به راه راست هدایت می‌نماید».

﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَیَکُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَیۡکُمۡ شَهِیدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِی کُنتَ عَلَیۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن یَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِۚ وَإِن کَانَتۡ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَٰنَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ١٤٣[البقرة: ۱۴۳].«و این‌گونه شما را امتی میانه و معتدل گردانیدیم تا گواهان ِ بر مردم باشید و پیامبر (نیز) بر شما گواه باشد. و ما قبله‌ای را که بر آن بودی قبله قرار ندادیم مگر برای این‌که بدانیم چه کسی از پیامبر پیروی می‌کند و چه کسی به عقب بر می‌گردد، وگرچه آن بسی دشوار است مگر بر کسانی که خداوند آنان را هدایت نموده، و خداوند ایمانتان را ضایع نمی‌گرداند، همانا خداوند نسبت به مردم رئوف و مهربان است».

آیۀ اول مشتمل بر معجزه، دلجویی، ایجاد اطمینان خاطر برای مومنان، اعتراض و پاسخ آن، ذکر ویژگی‌های معترض، و نیز ذکر صفات کسی که فرمانبردار حکم خدا است، می‌باشد.

پس خداوند خبر داد که به زودی مردمان بی‌خرد نسبت به این عمل شما (رویگردانی از بیت المقدس) اعتراض خواهند کرد، و آنها کسانی هستند که منافع خود را تشخیص نداده و آن را ضایع کرده و به کم‌ترین بها می‌فروشند. آنها عبارتند از یهودیان و نصرانیان و دیگر اعتراض کنندگان بر احکام و شریعت و قوانین خدا. مسلمین زمانی که در مکه مقیم بودند دستور داده شده بودند به هنگام نماز رو به‌سوی بیت المقدس کنند. یک سال و نیم پس از هجرت به مدینه و به خاطر حکمت‌هایی که خداوند به بعضی از آنها اشاره می‌نماید، به آنان دستور داد که رو به کعبه نمایند. پس به آنها خبر داد که حتما مردمان بی‌خرد می‌گویند: ﴿مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِی کَانُواْ عَلَیۡهَاچه چیزی آنها را از قبله‌ای که بر آن بودند برگرداند؟ یعنی چه چیزی آنها را از روی کردن به بیت المقدس منصرف کرد؟ و این اعتراض به حکم خدا و شریعت و فضل و احسان او است. بنابر این خداوند از مسلمانان دلجویی به عمل آورد و به آنها خبر داد که چنین اعتراضی، از جانب کسانی صورت پذیرفته است که بی‌خرد و بی‌دین هستند، پس شما به آنها توجه نکنید، زیرا فرد عاقل نباید به اعتراض انسان بی‌خرد و سفیه توجه نماید و ذهن خود را بدان مشغول کند. و آیه بیان‌گر آن است که جز فرد بی‌خرد و جاهل و کینه‌توز بر احکام خدا اعتراض نمی‌کند، و اما فرد فهمیده و مومن و عاقل احکام را پذیرفته و از آن اطاعت می‌کند. همانطور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ[الأحزاب: ۳۶]. «وقتی خدا و پیامبرش به چیزی فرمان دادند برای هیچ مرد و زن مومنی شایسته نیست که از خود اعتراض و اختیاری داشته باشند». ﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ[النساء: ۶۵]. «سوگند به پروردگارت آنها مؤمن نخواهند بود مگر این‌که تو را در اختلافی که میان آنها بروز کرده است حَکَم قرار دهند». ﴿إِنَّمَا کَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَهُمۡ أَن یَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا[النور: ۵۱]. «و سخن مؤمنان وقتی که به‌سوی خدا و پیامبرش فرا خوانده شوند تا میان آنها داوری کند، فقط این است که بگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم».

و خداوند آنها را بی‌خرد نامید: ﴿ٱلسُّفَهَآءُکه برای رد سخن‌شان و توجه نکردن به آن همین مقدار کافی است. با این وجود خداوند متعال به شبهه مذکور اشاره می‌کند، سپس به آن پاسخ داده و آن را دفع کرده و می‌فرماید: ﴿قُلدر جواب آنها بگو:﴿لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖمشرق و مغرب ملک خدا است، پس هیچ جهتی از جهت‌ها خارج از گستره فرمانروایی او نیست و خداوند کسی را که بخواهد به راه راست هدایت می‌کند. از جمله خداوند شما را به‌سوی این قبله هدایت کرد که از آیین پدرتان ابراهیم است، پس چرا به رو کردن شما به قبله‌ای که در حیطه فرمانروایی خدا است اعتراض کنند؟! شما که به جهتی رو نکرده اید که از گستره فرمانروایی خدا بیرون باشد؟ پس به محض فهمیدن این مطلب باید تسلیم فرمان خدا شد، چرا که خداوند متعال از سرِ فضل و هدایت و احسان خویش شما را بدان هدایت کرده است، و هرکس نسبت به فضلی که خداوند به شما داده ‌است اعتراض کند، از روی کینه وحسد و ستم اعتراض می‌نماید.

و از آنجا که ﴿یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖمطلق است، و مطلق بر مقید حمل می‌شود، هدایت و گمراهی اسبابی دارد که حکمت و ع دل الهی آن را ایجاب می‌نماید. خداوند در چندین جا از کتابش اسباب هدایت را بیان کرده است: ﴿یَهۡدِی بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ[المائدة: ۱۶]. «خداوند به وسیلۀ آن (کتاب) کسی را که راه خشنودی او را در پیش گیرد به راه‌های سلامتی هدایت می‌نماید». در این آیه سببی را که موجب هدایت امت می‌شود به طور مطلق و همراه با همه انواع هدایت بیان کرده است. هم چنان‌که این آیه یکی از آیاتی است که خداوند در آن بر بندگان خود منت می‌گذارد. به همین سبب فرمود: ﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗاو همچنین شما را امتی برگزیده و میانه رو قرار داده‌ایم. پس آن‌هایی که از حد ا عتدال و میانه روی خارج شوند خود را به هلاکت می‌اندازند. خداوند این امت را در همه امور دین میانه و معتدل قرار داده ‌است. موضع امت اسلامی در قبال پیامبران یک موضع معتدل و میانه است، زیرا هستند کسانی که در اظهار محبت نسبت به پیامبران زیاده روی و مبالغه کرده‌اند مانند نصارا، هم چنان‌که کسانی نیز هستند که بر پیامبران ستم روا داشته‌اند مانند یهود، اما این امت در مورد پیامبران میانه رو است، زیرا به همه پیامبران به صورت شایسته ایمان آورده است. و در التزام به شریعت نیز میانه و معتدل است. پس نه مانند سخت‌گیری یهودیان ونه مانند بی‌بندوباری و تساهل نصاری عمل می‌کند. و در باب پاکیزگی و خوراکی‌ها نیز این امت میانه رو و معتدل است، پس نه مانند یهودیان است که نمازشان جز در عبادتگاه‌هایشان درست نباشد، و آب، آنها را از آلودگی‌ها پاک نمی‌کند، و خداوند چیزهای پاکیزه را به خاطر عقوبت و سزای‌شان بر آنها حرام کرده است، و نه مانند نصاری است، که هیچ چیزی را نجس و حرام ندانسته و و هرچیزی را مباح می‌دانند. اما پاکی مسلمین کامل‌ترین طهارت و پاکیزگی است، و خداوند خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های پاکیزه و لباس‌ها و زن‌های پاکیزه را برای آنان حلال نموده و خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های آلوده را بر آنها حرام گردانیده است. پس دین این امت و برترین اعمال را به این امت داده و به آنها مبلغی از علم و بردباری و عدل و نیکوکاری بخشیده که به دیگر امت‌ها نداده است.

بنابر این آنها امت وسط و معتدل و کال هستند ﴿شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِتا به سبب انصاف و حکمت منصفانه خود بر مردم گواه باشند و بر سایر ادیان منصفانه خود بر مردم گواه باشند و بر سایر ادیان حکم کنند و کسی بر آنها حکم ننماید. پس این امت هر آنچه را بپذیرد پذیرفتنی است و هرچیز که نپذیرد مردود است. اگر گفته شود چگونه داوری این امت بر دیگران پذیرفته می‌شود در داوری این امت بر دیگران پذیرفته می‌شود. در صورتی که سخن هریک از طرف‌های مخالف علیه دیگری پذیرفته نمی‌شود؟ در جواب باید گفت که سخن هر یک از دو طرف علیه دیگری به خاطر وجود «تهمت» پذیرفته نمی‌شود، اما وقتی که تهمت منتفی باشد و عدالت کامل حاصل شود آن‌گونه که حالت این امت چنین است، ایرادی وارد نمی‌شود، زیرا منظور داوری کردن به انصاف و حق است، و شرط آن علم عدالت است، و این دو شرط در میان این امت وجود دارد، پس سخن آنان پذیرفته می‌شود.

و اگر کسی در برتری و فضیلت این امت شک کند و در پی دلیلی باشد که این موضوع تایید نماید، آن دلیل، کامل‌ترین مخلوق یعنی پیامبر این امت صاست. بنابر این خداوند متعال فرموده است: ﴿وَیَکُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَیۡکُمۡ شَهِیدٗاو از جمله گواهی دادن این امت بر دیگران این است که در روز قیامت، انگاه که خداوند در خصوص تبلیغ و رساندن دستوراتش از پیامبران سوال می‌کند و از امت‌هایی که پیامبران را تکذیب کرده‌اند نیز در خصوص ابلاغ پیام خدا از سوی پیامبران سوال می‌کند و آن امت‌ها انکار می‌کنند که پیامبران دستور خدا را به آنها رسانده باشند، پیامبران‌شان این امت را گواه می‌گیرند، و سخن این امت را پیامبرش حضرت محمد صتایید می‌کند. این آیه بیان‌گر آن است که اجماع این امت حجت قطعی است و آنها از اشتباه در امانند، چون خداوند فرموده است: ﴿وَسَطٗاپس اگر فرض شود که این امت بر امر نادرست اتفاق نظر و اجماع کنند، میانه و معتدل نخواهند بود مگر در برخی از کارها. نیز خداوند متعال فرموده است : ﴿لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِکه این آیه بیان‌گر آن است که آنان هرگاه بر حکمی شهادت دهند (و بگویند:) خداوند آن را حلال گردانده، یا حرام کرده و یا آن را واجب نموده است، همانا آنان در این شهادت و گواهی خود معصوم هستند و از خطا و اشتباه در امانند. همچنین از این آیه استنباط می‌شود که برای صدور حکم بایستی از عدالت و شهادت و فتوا و دیگر شروط لازم برخوردار بود.

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِی کُنتَ عَلَیۡهَآو ما قبله‌ای را که بر آن بودی و آن بیت المقدس بود، قبله قرار ندادیم، ﴿إِلَّا لِنَعۡلَمَمگر این‌که بدانیم، دانستنی که ثواب و عقاب بر آن مترتب می‌گردد، وگرنه خداوند همه امور را قبل از پیدایش آن می‌داند.

اما پاداش و عقابی بر این علم و دانستن مترتب نمی‌شود، زیرا خداوند کاملا عادل است و حجت را بر بندگانش اقامه می‌کند. بلکه زمانی کارهایشان را انجام دهند پاداش و سزا بر آن مرتب می‌شود. یعنی رو کردن به این قبله را مشروع نمودیم تا بدانیم و بیازماییم ﴿مَن یَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَچه کسی از پیامبر پیروی می‌نماید و به او ایمان می‌آورد، و در هر شرایطی از او تبعیت می‌کند، چون او بنده‌ای است مامور و امورش از سوی خدا تدبیر می‌شود، و چون کتاب‌های پیشین خبر داده‌اند که این پیامبر رو به خانه کعبه می‌نماید پس فرد با انصافی که منظورش یافتن حق است، تغییر قبله سبب افزایش ایمانش شده و بیشتر از گذشته از پیامبر اطاعت می‌کند. اما کسی که به عقب برگردد، و از حق روی بگرداند و از هوای نفس پیروی کند، کفرش افزون می‌گردد و به حیرتش افزوده می‌شود و حجت باطلی را که بر پایه شک و شبهه قرار داشته و هیچ حقیقتی ندارد، دستاویز خویش قرار می‌دهد. ﴿وَإِن کَانَتۡگرچه روی گرداندن تو از آن قبله ﴿لَکَبِیرَةًبس دشوار است، ﴿إِلَّا عَلَى ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُمگر بر کسانی که خداوند آنها را هدایت نموده است. پس آنها این موضوع را هدایت الهی و نعمت خداوند دانسته و شکر او را به جا آورده و به احسانش اقرار نموده و روی آوردن به‌سوی این خانه بزرگ را یکی از عطایا و الطاف الهی تلقی کردند، خانه‌ای که خداوند آن را بر تمام مناطق زمین برتری بخشیده و رفتن به‌سوی آن را رکنی از ارکان اسلام قرار داده که گناهان را محو می‌کند. به همین جهت این کار برای آنها آسان، و برای دیگران سخت بود. سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَٰنَکُمۡبرای خداوند شایسته نیست و سزاوار‌شان او تعالی نمی‌باشد که ایمانتان را ضایع کند، بلکه چنین کاری برای خداوند محال است. و در این مژده بزرگی است برای کسی که خداوند با دادن اسلام و ایمان بر او منت گذارده است، چرا که خداوند ایمان‌شان راحفظ خواهد کرد و آن را ضایع نمی‌گرداند. و حفظ کردن به دو نوع است: حفظ کردن از ضایع شدن و باطل گشتن، که خداوند آنها را از هر چیزی که ایمان را فاسد کند و از بین ببرد و در آن کم و کاستی ایجاد کند از قبیل آفت‌های اضطراب آور و هوی و هوس‌های بازدارنده، در امان قرار می‌دهد. و نوع دیگر آن است که ایمان‌شان را پرورش می‌دهد و آنها را به انجام کارهایی توفیق می‌دهد که بر ایمان‌شان می‌افزاید و یقین‌شان را کامل می‌گرداند، پس همان‌گونه که در آغاز شما را به‌سوی ایمان رهنمود فرمود، آن را نیز برایتان حفظ خواهند نمود و با پرورش دادن ایمان و رشد مزد و پاداش آن، و حفظ ایمان از هر آلاینده و چیزی که صفای آن را مکدر و تیره نماید، نعمت خویش را بر شما کامل می‌گرداند. و هرگاه به منظور مشخص کردن مومن راستگو از مومن دروغین مصایب و فتنه‌هایی پیش آید، چنین مشکلاتی مومنان را پالایش و تصفیه نموده و راستی آنان را آشکار می‌نماید.

و عده‌ای می‌گویند: آیه: ﴿وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِی کُنتَ عَلَیۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن یَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِسبب می‌شود که بعضی از مومنان ایمان‌شان را رها کنند، اما خداوند این توهم را دور نمود و فرمود: ﴿وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَٰنَکُمۡو خداوند با این آزمون ایمانان را ضایع نمی‌کند. و کسانی از مومنان که قبل از تحویل قبله مرده‌اند مشمول این حکم هستند، بنابر این خداوند ایمان آنها را ضایع نمی‌کند چون آنها در آن وقت دستور خدا را اطاعت کرده و از پیامبر اطاعت نموده‌اند. و طاعت خدا این است که در هر وقت و زمانی برحسب شرایط آن زمان و مکان از دستور او اطاعت شود.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞهمانا خداوند نسبت به مردم بسیار رئوف و مهربان است. از جمله مهربانی خداوند بر آنها این است نعمتی را که در ابتدا به آنها ارزانی داشت کامل گرداند و صف کس انی را که فقط با زبان ایمان آورده بودند، از صف آنان جدا نماید. و از جمله مهربانی خداوند نسبت به آنان این است که آنها را به آزمایشی آزمود که به وسیله آن ایمان‌شان افزوده شد، و مقام‌شان بالا رفت، و ارجمندترین خانه را قبله آنان نمود.

آیه‌ی ۱۴۴:

﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِکَ فِی ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥۗ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ لَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا یَعۡمَلُونَ١٤٤[البقرة: ۱۴۴].«ما روی‌گرداندن تو را به‌سوی آسمان می‌بینیم، پس تو را به‌سوی قبله‌ای متوجه می‌سازیم که از آن خوشنود خواهی شد، پس به‌سوی مسجدالحرام روی بگردان و هرکجا که بودید روی خود را بدان سو بگردانید و همانا کسانی که کتاب را داده شده‌اند، می‌دانند که آن حق و از جانب پروردگارشان است و خداوند از آنچه می‌کنند بی‌خبر نیست».

خداوند به پیامبرش می‌فرماید: ﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِکَ فِی ٱلسَّمَآءِما چشم دوختن و نگاه کردن تو را به تمام جهت‌های آسمان می‌بینیم، که همواره در انتظار آن هستی وحی نازل شود و تو را به روی کردن به سمت کعبه دستور دهد. ﴿وَجۡهِکَچهره‌ات. و نگفت: نگاهت را، زیرا پیامبر به این امر بسیار اهمیت می‌داد، و گرداندن چهره مستلزم گرداندن چشم است. ﴿فَلَنُوَلِّیَنَّکَپس چون سرپرست و مولایت هستیم، رویت را می‌گردانیم، ﴿قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَابه‌سوی قبله‌ای که آن را دوست داری، و آن کعبه است. و این بیان فضیلت و شرافت پیامبر صاست، زیرا خداوند به امری مبادرت می‌ورزد که خشنودی پیامبر را در بر دارد. سپس به صراحت بیان می‌دارد که باید رو به کعبه کند: ﴿فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِپس به‌سوی مسجدالحرام روی بیاور، ﴿وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡو هر کجا که باشید، در دریا و خشکی و شرق و غرب و جنوب و شمال، و هرجا که هستید، ﴿فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُروی به‌سوی آن کنید. این آیه بیان‌گر آن است که استقبال و روکردن به کعبه در همه نمازهای فرض و نمازهای نفل شرط است، اگر ممکن باشد رو به خود کعبه نماید و اگر ممکن نباشد به سمت و جهت آن رو کند. و گرداندن بدن از جهت قبله نماز را باطل می‌کند چون امر کردن به چیزی در واقع به مثابه نهی کردن از ضد آن است.

در آیات قبلی خداوند متعال به اعتراض عده‌ای از اهل کتاب و غیره نسبت به تغییر جهت قبله از سوی پیامبر و مسلمانان اشاره کرد، و اعتراض آنان را نیز مردود اعلام نمود، در اینجا بیان می‌نماید که اهل کتاب و علمای آنها می‌دانند در این قضیه تو بر حق و حقیقتی روشن قرار داری، چون در کتاب‌های خودشان این حقیقت را با چشم سر می‌بینند اما از روی عناد و ستم اعتراض می‌کنند، پس وقتی آنها به اشتباه خود واقف هستند به اعتراض‌شان توجه نکنید، زیرا اعتراض کسی انسان را اندوهگین می‌گرداند که ممکن باشد حرف وی درست از آب درآید، اما این قضیه بسیار روشن و مبرهن است و هیچ شک و تردیدی در آن نیست.

اما وقتی یقین حاصل شد که حق با فردی است که بر او اعتراض می‌شود و به یقین دانسته شد که معترض، مخالف و کینه توز است در چنین صورتی نباید به آن توجه کرد، بلکه باید منتظر بود تا اعتراض‌کننده به سزای دنیوی و اخروی خود برسد. به همین جهت خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا یَعۡمَلُونَو خداوند از آنچه می‌کنند بی‌خبر نیست، بلکه اعمال آنها را ثبت می‌کند و آنها را بر آن اعمال مجازات خواهد کرد. و این تهدیدی است برای معترضین و تسلیت و دلجویی است برای مومنان.

آیه‌ی ۱۴۵:

﴿وَلَئِنۡ أَتَیۡتَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ بِکُلِّ ءَایَةٖ مَّا تَبِعُواْ قِبۡلَتَکَۚ وَمَآ أَنتَ بِتَابِعٖ قِبۡلَتَهُمۡۚ وَمَا بَعۡضُهُم بِتَابِعٖ قِبۡلَةَ بَعۡضٖۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ إِنَّکَ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ١٤٥[البقرة: ۱۴۵].«واگر برای کسانی‌که کتاب به ایشان داده شده است هر دلیل و برهانی بیاوری از قبلۀ تو پیروی نمی‌کنند، و نه تو از قبلۀ آنها پیروی خواهی کرد و نه برخی از قبلۀ برخی پیروی می‌نمایند، و اگر پس از آگاهی و علمی که تو را حاصل آمده است از خواسته‌هایشان پیروی کنی همانا آن وقت از ستمکاران خواهی بود».

پیامبر صبر هدایت شدن مردم بسیار حریص بود، به همین جهت نهایت نصیحت و خیرخواهی خود را صرف می‌کرد و از هدایت شدن آنها شاد می‌شد. و وقتی که مردم تسلیم امر خدا نمی‌شدند غمگین می‌گشت. بعضی از کافران از فرمان خدا سرپیچی کرده و سرکشی می‌کردند و بر پیامبران خدا می‌شوریدند و هدایت را به عمد و از روی دشمنی ترک می‌کردند. آنان همان یهودیان و نصرانیها بودند که از روی علم و یقین به محمد صکفر ورزیدند. بنابراین، خداوند متعال خبر داد که ﴿وَلَئِنۡ أَتَیۡتَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ بِکُلِّ ءَایَةٖاگر تو هر برهان و دلیلی بیاوری که سخنت را روشن کندو پیام و رسالتت را تبیین گرداند، ﴿مَّا تَبِعُواْ قِبۡلَتَکَآنها از تو پیروی نمی‌کنند، زیرا پیروی کردن از قبله دلیل بر پیروی کردن از پیامبر است.

و آنها معاند بودند و حق را از روی شناخت ترک کردند، چون معجزه و دلیل به کسی سود می‌رساند که جویای حق بوده و حق بر او مشتبه شده باشد، پس دلایل روشن، حق را برای او واضح می‌گرداند. اما کسی که تصمیم قطعی گرفته است از حق تبعیت نکند، راه چاره‌ای ندارد.

و نیز آنها با یکدیگر اختلاف دارند و برخی، از قبله برخی پیروی نمی‌کنند، پس ای محمد ص! عجیب نیست که آنها از قبله تو پیروی نکنند در صورتی که آنان دشمنان کینه تور و واقعی تو هستند. ﴿وَمَآ أَنتَ بِتَابِعٖ قِبۡلَتَهُمۡاین بخش از آیه بلیغ‌تر از آن است که بگوید: «ولا تتبع» و پیروی نکن، چون این بیان‌گر آن است که پیامبر صنیز به مخالفت کردن با آنان عادت کرده و این امر تبدیل به یکی از ویژگی‌های وی گشته است، بنابر این امکان ندارد که به قبله آنان روکند. و نگفت: «ولو أتوا بکل آیة» و چنانچه هر آیه‌ای را نیز بیاورند، چون آنها دلیلی بر صحت ادعای خود ندارند.

و هرگاه حق با دلایل یقینی روشن شد، لازم نیست شبهاتی که بر آن وارد می‌شود پاسخ داده شود چرا که پایانی برای آن شبهات متصور نیست، زیرا باطل بودن آن آشکار است، و هر چیزی که با حق مخالف کند، باطل است. ﴿وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُمو اگر از خواست‌هایشان پیروی کنی. فرمود: ﴿أَهۡوَآءَهُمو نگفت «دینهم» چون آنچه بر آن هستند فقط هوی و هوس است، حتی آنها در دل‌شان می‌دانند که آنچه بر آن هستند دین نیست، زیرا هرکس دین را ترک کند از خواست و هوای نفس پیروی خواهد کرد. خداوند متعال فرموده است: ﴿أَفَرَءَیۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ[الجاثیة: ۲۳]. «آیا دیده‌ای کسی را که هوای نفس خود را معبود خویش قرار داده‌است؟!».

﴿مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِبعد از علمی که تو را حاصل شده است مبنی بر این‌که تو بر حق هستی و آنها بر باطل. ﴿إِنَّکَ إِذٗایعنی اگر تو از آنها پیروی کنی. این احتراز است، تا این جمله از جمله قبل جدا نشود. ﴿لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِینَدر زمرۀ ستمگران خواهی بود. و چه ستمی بزرگ‌تر از ستم کسی است که حق و باطل را بشناسد سپس باطل را بر حق ترجیح دهد؟! اگر چه مخاطب این سخن پیامبر صاست، اما امت وی نیز در آن داخل است، پس اگر پیامبر صچنین کند - که از او بعید است- با وجود مقام بلند و نیکوکاری‌های زیادش، ستمکار خواهد بود، پس دیگران به طریق اولی چنین خواهند بود. سپس خداوند متعال فرمود:

آیه‌ی ۱۴٧- ۱۴۶:

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَعۡرِفُونَهُۥ کَمَا یَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ وَإِنَّ فَرِیقٗا مِّنۡهُمۡ لَیَکۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ١٤٦[البقرة: ۱۴۶]. «آن کسانی‌که کتاب را به ایشان داده‌ایم، او (محمد) را می‌شناسند همان‌گونه که فرزندان‌شان را می‌شناسند، و همانا گروهی از آنان حق را پنهان می‌کنند در حالی که می‌دانند».

﴿ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَ١٤٧[البقرة: ۱۴٧].«حق (تنها) از سوی پروردگارت می‌باشد پس از شک کنندگان مباش».

اما گروهی از آنان - بیشتر آنها - به محمد کفر می‌ورزند با این‌که به خوبی می‌دانند این گواهی را پنهان می‌کنند. ﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ[البقرة: ۱۴۰]. «و کیست ستمگرتر از کسی گواهی از جانب خدا را که پیش اوست پنهان کند». در ضمن این نوعی دلجویی از پیامبر و مومنان، و برحذر داشتن پیامبر از شر و شبهات اهل کتاب است. همه اهل کتاب حق را پنهان نکرده‌اند. پس بعضی به آن کفر ورزیدند. پس بر عالم لازم است که حق را آشکار نماید و آن‌را با هر عبارت و دلیل و برهانی که در توان دارد بیان کندو بیاراید و بر عالم لازم است که باطل را ابطال کند و آن را از حق جدا نماید و برای مردم زشت جلوه دهد. اما این‌ها که حق را پنهان کردند برعکس عمل نمودند چرا که خودشان نیز انسان‌های عوضی بودند.

﴿ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَاین قرآن که حق است از جانب پروردگارت می‌باشد و از هر چیزی سزاوارتر است که حق نامیده شود، چون شامل مطالب عالی و دستورهای نیکو است، و مشتمل بر پاکیزه گرداندن دل و جان، و تشویق نمودن انسان به تحصیل منافع و دفع مفاسد می‌باشد، زیرا از جانب پروردگارت نازل شده است. از جمله مصادیق تربیت او برای تو این است که این قرآن را بر تو نازل نموده که عقل‌ها و جان‌ها را می‌نوازد و همه منافع و مصالح دینی و دنیایی را در بردارد.

﴿فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَبنابر این کوچک‌ترین شک و تردیدی در آن نداشته باش، بلکه در آن بیاندیش تا به یقین برسی، چون اندیشیدن در آن به‌ طور قطع شک را دور می‌زداید و انسان را به یقین می‌رساند.

آیه‌ی ۱۴۸:

﴿وَلِکُلّٖ وِجۡهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَاۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ أَیۡنَ مَا تَکُونُواْ یَأۡتِ بِکُمُ ٱللَّهُ جَمِیعًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٤٨[البقرة: ۱۴۸].«و برای هر یک جهتی است که بدان روی می‌کند، پس برای انجام خوبی‌ها بشتابید. هرکجا که باشید خداوند همۀ شما را می‌آورد، همانا خداوند بر هر چیزی توانا است».

پیروان هر دین و ملتی دارای جهتی هستند که به هنگام عبادت خود به آن رو می‌کنند، و مهم رو به قبله کردن نیست، زیرا رو به قبله نمودن از قوانینی است که در زمان‌ها و حالات مختلف تغییر می‌کند، و از جهتی به جهتی دیگر منتقل می‌شود. اما آنچه بسیار مهم است فرمان بردن از خدا و تقرب به او است، و این است نشان سعادت و منشور ولایت، که هرگاه انسان بدان متصف نباشد به زیان دنیا و آخرت دچار خواهد شد، اما هرگاه به آن متصف گردد سودمند حقیقی است.

و این امری است که درهمه آیین‌ها و شریعت‌ها بر آن اتفاق شده، و خداوند جهان هستی را به خاطر آن آفریده و همه را به آن دستور داده‌است. دستور دادن به عبادت وسبقت گرفتن در خوبی‌ها بالاتر از دستور به انجام آن است، زیرا شتافتن به‌سوی کارهای خیر، کامل کردن وانجام دادن آن به بهترین نحو را در بردارد، و هرکس که در دنیا پیش از همه به‌سوی خوبی‌ها بشتابد، در قیامت نیز پیشرو به‌سوی بهشت است.

پس «سابقین» و پیشروان، مقام‌شان از همه خلق برتر است. «خیرات»، و همه فرائض و نوافل از قبیل نماز و روزه و زکات و حج و عمره و جهاد و فایده رساندن به دیگران و به خود را شامل می‌شود.

و قوی‌ترین چیزی که انسان را برای شتافتن به‌سوی خیر و خوبی برانگیخته و او را در این زمینه سرزنده و با نشاط می‌کند پاداشی است که خداوند بر انجام کارهای خیر مترتب نموده است.

﴿أَیۡنَ مَا تَکُونُواْ یَأۡتِ بِکُمُ ٱللَّهُ جَمِیعًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞهر کجا که باشید خداوند همه شما را می‌آورد، همانا خداوند بر هر چیزی توانا است. پس شما را در روز قیامت با قدرت خود جمع می‌کند و هر عمل‌کننده‌ای را طبق عملش سزا و جزا می‌دهد: ﴿لِیَجۡزِیَ ٱلَّذِینَ أَسَٰٓـُٔواْ بِمَا عَمِلُواْ وَیَجۡزِیَ ٱلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ بِٱلۡحُسۡنَى[النجم: ۳۱]. «تا کسانی را که بد کرده‌اند به سزای اعمال‌شان برساند و به کسانی که نیکی کرده‌اند پاداش نیک دهد». از این آیه کریمه ﴿فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِبر می‌آید هر عملی که دارای فضیلتی باشد باید آن را انجام داد، مانند خواندن نماز در اول وقت، و عجله کردن در گرفتن روزه، انجام دادن حج و عمره، و پرداختن زکات و انجام دادن عبادات مسنون و آداب آن. به درستی که این آیه مطالب زیبا و مفید زیادی را در خود جمع نموده است!.

آیه‌ی ۱۵۰-۱۴٩:

﴿وَمِنۡ حَیۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٩[البقرة: ۱۴٩].«و از هر جا که بیرون شدی رو به‌سوی مسجدالحرام کن و همانا آن حق است و از جانب پروردگار تو است و خدا از آنچه می‌کنید بی‌خبر نیست».

﴿وَمِنۡ حَیۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیۡکُمۡ حُجَّةٌ إِلَّا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِی وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِی عَلَیۡکُمۡ وَلَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٠[البقرة: ۱۵۰].«و از هرجا که بیرون آمدی رو به‌سوی مسجدالحرام کن و هرجا که بودید رو به‌سوی آن کنید تا مردم بر شما حجتی نداشته باشند. مگر ستمگران که از آنان نترسید و از من بترسید تا نعمتم را بر شما کامل گردانم، و تا هدایت شوید».

یعنی در سفرهایت و هر کجا که بیرون شدی. (و این برای عموم است) ﴿فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِبه‌سوی مسجدالحرام رو کن. سپس به طور عموم امت را خطاب نمود و فرمود: ﴿وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُو هرجا که بودید رو به‌سوی بیت الحرام کنید.

و فرمود: ﴿وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَبا «إنّ» و «لام» آن را تاکید نمود تا کوچک‌ترین شبهه‌ای در آن نباشد و گمان برده نشود رو کردن به کعبه یک امر دلخواه است، بلکه یک امر و دستور است و باید امتثال نمود. ﴿وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَو خداوند از آنچه می‌کنید بی‌خبر نیست، بلکه نسبت به همه حالت‌های شما اطلاع دارد، پس ادب را رعایت کنید و با اطاعت از دستورها و پرهیز از نواهی‌اش همواره وی را مراقب بدانید، زیرا خداوند از کارهایتان بی‌خبر نیست، بلکه شما را به طور کامل مجازات خواهد کرد، اگر عمل‌تان خیر باشد پاداش شما خیر است و اگر عمل‌تان بد باشد پاداش شما خیر است و اگر عمل‌تان بد باشد جزای بد خواهید یافت. ﴿وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَرو کردن به کعبه مشرّفه را برایتان مشروع نمودیم تا زبان اهل کتاب و مشرکین را نسبت به شما کوتاه کنیم. چون اگر پیامبر همچنان به بیت المقدس رو می‌کرد حجت علیه او اقامه می‌شد، زیرا اهل کتاب در کتاب‌هایشان می‌یابند که قبله همیشگی و پایدار پیامبر بیت الحرام است، و مشرکین نیز آنرا می‌دانند، و اگر محمد صبه این قبله رو نکند بهانه‌های آنان شروع شده و می‌گویند: چگونه پیامبر صادعا می‌کند که بر دین ابراهیم و از فرزندان اوست، در صورتی که قبله او را ترک کرده است؟ پس با رو کردن به قبله حجت بر اهل کتاب و مشرکین اقامه شد وحجت و بهانه آنها بر پیامبر قطع گردید. ﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡبه جز کسانی از آنها که غیر منصفانه و ظالمانه استدلال کرده و برای اثبات ادعای خویش جز پیروی از خواست‌ها و آرزوهای نفسانی خود، هیچ سندی ندارند. پس راهی برای قانع کردن چنین افرادی نیست. همچنین شبهه‌ای که آنان مطرح می‌کنند از وجاهت و جایگاهی برخوردار نیست و نباید به آن بها داد، بنابر این خداوند فرمود: ﴿فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡپس، از آنها نترسید چون حجت‌هایشان باطل است و باطل خوار و بی‌ارزش است، و اهل باطل نیز بی‌ارزش و خوارند، به خلاف صاحب حق، زیرا حق، قدرت و عزتی دارد که موجب پیدایش خوف و خشیت در دل اهل آن می‌گردد. به همین جهت خداوند دستور داده است که مومنان از او بترسند، ترس از خدا اساس هر خیر و برکتی است، پس هر کس از خدا نترسد از سرپیچی و معصیت دست بر نمی‌دارد و از دستورات او اطاعت نمی‌کند.

در جریان تغییر قبله از بیت المقدس به‌سوی کعبه از طرف مسلمانان، فتنه و آشوب بزرگی روی داد، و اهل کتاب، منافقان و مشرکان به آن دامن زدند و در آن سخن‌ها گفتند و شبهات فراوانی پیرامون آن مطرح کردند، بنابر این خداوند آن را به کامل‌ترین صورت بیان کرد و با بکار بردن تاکیدات فراوانی در این آیات، بر این موضوع تاکید کرد.

۱- از جملۀ این تاکیدها این است که خداوند سه بار فرمان داد رو به‌سوی کعبه کنند با این‌که یک بار کافی بود.

۲- دستور و فرمان خدا یا برای پیامبر است و امت در آن داخل می‌باشد، و یا دستور به عموم امت است. اما در این آیه پیامبر را به صورت ویژه امر نمود و فرمود: ﴿فَوَلِّ وَجۡهَکَرو به آن کن. و در ﴿فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡتمام امت را به استقبال کعبه امر نمود.

۳- خداوند همه بهانه‌ها و دلایل باطلی را که اهل کینه و عناد ایراد کردند، رد نمود. و تمام شبهات مطرح شده را باطل کرد، همان‌طور که پیش‌تر توضیح آن گذشت.

۴- او اهل کتاب را مایوس کرد از این‌که پیامبر به قبله آنان رو کند.

۵- فرمود: ﴿وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَبا این‌که فقط خبر دادنِ پیامبر راستگو و بزرگوار کافی بود.

۶- خداوند خبر داد -و او به امور پنهان آگاه است- که صحت و درست بودن این کار برای اهل کتاب ثابت است، اما آنها از روی علم و آگاهی این گواهی دادن را پنهان می‌کنند.

و از آنجا که تغییر جهت قبله به‌سوی کعبه برای ما نعمتی بزرگ بود و لطف و مهربانی خداوند نسبت به این امت همواره رو به افزونی است و تمام احکام و قوانینی را که برای آنها مشروع کرده در راستای برخورداری امت اسلامی از الطاف و برکات خداوند منان است، فرمود: ﴿وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِی عَلَیۡکُمۡو تا نعمت خودم را بر شما کامل گردانم. نعمت اصلی عبارت است از هدایت به‌سوی دین خدا از طریق فرستادن پیامبر و فرو فرستادن کتابش، سپس نعمت‌های فراوان دیگرش که غیر قابل شمارشند این اصل را کامل می‌گردانند. زمانی‌که خداوند پیامبرش را مبعوث کرد تا هنگامی که رحلتش از دنیا نزدیک شد حالات و نعمت‌های فراوانی را به او ارزانی داشت و به امت او نعمتی داد که با آن، نعمت خویش را بر امت او نعمتی داد و کامل گردانید، و خداوند این آیه را بر او نازل فرمود: ﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗا[المائدة: ۳]. «امروز دین‌تان را برایتان کامل نمودن و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین برایتان پسندیدم». پس خداوند را بر فضل و بزرگواری‌اش سپاس و ستایش می‌کنیم، فضلی که نمی‌توان آن‌را به حساب و شماره درآورد تا چه رسد به این‌که بتوانیم شکر آن ‌را به‌جای آوریم.

﴿وَلَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَباشد که حق را بشناسید و به آن عمل کنید. پس خداوند متعال از سر مهربانی و لطفی که نسبت به بندگانش دارد اسباب هدایت را برای آنها بسیار سهل و آسان کرده، و آنها را به در پیش گرفتن راه‌های هدایت آگاه نموده و اسباب هدایت را برای آنان به طور کامل بیان فرموده است، به گونه‌ای که خداوند مخالفان حق را بر می‌انگیزد تا در آن به مجادله بپردازند، و از این طریق حق روشن می‌شود و نشانه‌ها و معجزات الهی نمایان می‌گردد، و باطل بودن باطل واضح گشته، و معلوم می‌شود که باطل حقیقتی ندارد. و اگر باطل به مقابله با حق بر نمی‌خواست چه بسا که برای بسیاری مردم بطلان باطل مشخص نمی‌گردید. زیرا از قدیم گفته شده است که هرچیز با مخالف و ضدش شناخته می‌شود. پس اگر شب نبود برتری روز دانست نمی‌شد، و اگر زتشی وجود نداشت ارزش «خوبی» درک نمی‌شد، و اگر تاریکی نبود فایده نور دانسته نمی‌شد، و اگر باطل نبود حق به صورت ظاهر، آشکار نمی‌گشت. پس خداوند را بر این نعمت بزرگ سپاس می‌گوییم».

آیه‌ی ۱۵۲-۱۵۱:

﴿کَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِیکُمۡ رَسُولٗا مِّنکُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِنَا وَیُزَکِّیکُمۡ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ١٥١[البقرة: ۱۵۱].«همان‌گونه که پیامبری از خودتان به میانتان فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاکیزه گرداند. و به شما کتاب و حکمت می‌آموزد و آنچه که نمی‌دانستید آن را به شما می‌آموزد».

﴿فَٱذۡکُرُونِیٓ أَذۡکُرۡکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِی وَلَا تَکۡفُرُونِ١٥٢[البقرة: ۱۵۲].«پس مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم و شکر مرا به جا آورید و ناسپاسی نکنید».

خداوند متعال می‌فرماید : نعمت‌هایی را که با رو کردن به کعبه به شما ارزانی نمودیم و با شرایع و اعطای دیگر نعمت‌ها آن را کامل گرداندیم، چیز نوظهوری نبود که سابقه نداشته باشد، بلکه ما اصل و اساس همه نعمت‌ها را به شما دادیم سپس آن را با ارزانی داشتن نعمت‌های دیگر کامل نمودیم. پس بهترین نعمت‌ها این است که این پیامبر بزرگوار را که از خود شما است برایتان فرستادیم، پیامبری که نسب و راستگویی و امانت داری و کمال و خیرخواهی او را می‌دانید. ﴿یَتۡلُواْ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِنَاو آیات ما را بر شما تلاوت می‌کند و این، آیه‌های قرآنی و غیر از آن را در بر می‌گیرد. پس پیامبر آیه‌هایی که حق را از باطل، و هدایت را از گمراهی مشخص می‌کنند بر شما می‌خواند، آیه‌هایی که ابتدا شما را به توحید و یگانه دانستن خداوند و کمال او راهنمایی کرد، سپس شما را بر راستگویی پیامبر خدا و وجوب ایمان به او و به همه آنچه پیامبر در رابطه با معاد و امور غیبی بیان کرد راهنمایی نمود، تا هدایت کامل و علم یقینی را بدست آورید. ﴿وَیُزَکِّیکُمۡو اخلاقتان را پاک می‌گرداند، و روح و روان شما را با بارآوردن آن بر اخلاق زیبا، و پالایش آن از اخلاق زشت، تزکیه و پاکسازی می‌کند. هم چنان‌که شما را از شرک به توحید، و از ریا به اخلاص، و از دروغ به راستگویی، و از خیانت به امانت داری، و از تکبر به تواضع، و از بد اخلاقی به خوش رفتاری، و از قطع رابطه و کینه توزی به دوستی با یکدیگر و ایجاد صله رحم و دیگر موارد تزکیه منتقل نمود. ﴿وَیُعَلِّمُکُمُ ٱلۡکِتَٰبَو کلمات و معانی قرآن را به شما می‌آموزد.

﴿وَٱلۡحِکۡمَةَگفته شده که حکمت به معنی سنت است. و عده‌ای نیز می‌گویند: حکمت یعنی شناخت اسرار شریعت و آگاهی یافتن از آن، و قرار دادن هر چیزی در جایگاه مناسبش. بنابر این آموختن سنت در تعلیم کتاب داخل است، زیرا سنت، مبین و مفسّر قرآن است.

﴿وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَو به شما چیزهایی را می‌آموزد که نمی‌دانستید. چون آنها قبل از بعثت پیامبر صدر گمراهی و آشکاری به سر می‌بردند، نه علمی داشتند و نه عملی. پس هر علم و عملی که این امت بدان دست یافته است در سایه برکت وجود پیامبر صبدست آورده است. بنابراین، این نعمت‌ها و بزرگ‌ترین نعماتی هستند که خداوند به بندگانش ارزانی می‌دارد.

پس وظیفه بندگان به جا آوردن شکر خدا بر آن است. بنابراین، خداوند متعال فرمود: ﴿فَٱذۡکُرُونِیٓ أَذۡکُرۡکُمۡخداوند تعالی دستور داده است که از او یاد کنیم و وعده داده که بهترین پاداش را در برابر یاد کردن او به ما بدهد، و آن این است که هرکس خداوند را یاد کند، خداوند نیز او را یاد می‌کند. همان‌گونه که خداوند بر زبان پیامبرش گفته است: «مَنْ ذَکَرَنِى فِى نَفْسِهِ ذَکَرْتُهُ فِى نَفْسِى وَمَنْ ذَکرَنِى فِى مَلإٍ ذَکَرْتُهُ فِى مَلإٍ خَیرٍ مِنْهُمْ». «هر کس مرا در نفس خود (دلش) یاد کند او را در نفس خود یاد می‌کنم، و هر کس مرا در جمعی یاد کند او را در جمعی بهتر از آن یاد می‌کنم»، و ذکر خداوند بهترین چیزی است که قلب و زبان به آن مشغول شود، و نتیجه و ثمره ذکر خدا محبت و شناخت او و پاداش فراوان است. ذکر، اوج شکرگذاری است، بنابر این به طور ویژه به آن فرمان داده ‌است، سپس بعد از آن به طور عموم به شکر دستور داده و می‌فرماید: ﴿وَٱشۡکُرُواْ لِیو به پاس نعمت‌هایی که به شما داده‌ام و انواع رنج‌هایی که از شما دور ساخته‌ام شکر مرا به جا آورید.

شکر خدا به سه طریق انجام می‌شود: قلب، زبان و اعضا. شکر قلبی عبارت از آن است که به نعمت‌های خدا اعتراف نماید. شکر زبانی آن است که سپاس و ستایش خداوند را بر زبان جاری سازد. و شکر از طریق اعضا و جوارح آن است که منقاد فرامین خداوند باشد و از آنچه که از آنها نهی فرموده است پرهیز نماید. پس شکر باعث می‌شود تا نعمتی که وجود دارد باقی بماند و نعمتی که نیست افزوده شود. خداوند متعال فرموده است: ﴿لَئِن شَکَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّکُمۡ[إبراهیم: ٧]. اگر شکر کنید نعمت خود را برای شما بیشتر می‌کنم. علت این‌که پس از ذکر نعمت‌های دینی از قبیل علم، تزکیه اخلاق، و توفیق انجام اعمال شایسته، به شکر کردن دستور داده شده آن است که نعمت‌های دینی بزرگتری نعمت هستند، زیرا احتمال دارد دیگر نعمت‌ها از بین بروند اما نعمت‌های دینی از بین نمی‌روند و شایسته است کسانی که به فرا گرفتن علم با انجام دادن عملی توفیق یافته‌اند خداوند را شکر بگویند تا از فضل خود بر این نعمت‌ها بیافزاید. آنان باید از خودپسندی بپرهیزند و مردم به شکرگذاری مشغول شوند.

و از آنجا که کفر ضد شکر است، خداوند از آن نهی نمود و فرمود: ﴿وَلَا تَکۡفُرُونِدر اینجا منظوراز کفر، ناسپاسی نعمت‌ها و انکار آنها و انجام ندادن مسئولیت‌هایی است که برخورداری از این نعمات آن را بر آدمی واجب می‌دارد. و احتمال دارد که معنی آن عام باشد، پس در این صورت کفر دارای انواع زیادی است که بزرگ‌ترین آن کفر ورزیدن به خدا است، سپس انواع گناهان اعم از شرک و گناهان پایین‌تر را در بر می‌گیرد.

آیه‌ی ۱۵۳:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ١٥٣[البقرة: ۱۵۳]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از شکیبایی و نماز یاری بجویید که خداوند با صبر کنندگان است».

خداوند مؤمنان را فرمان داده است تا در کارهای دینی و دنیوی خود از صبر و نماز یاری بجویند: ﴿بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِصبر یعنی بازداشتن نفس و منع کردن آن از انجام اموری است که آن را نمی‌پسندد، و صبر سه نوع است: صبر طاعت خدا تا آن را به جا آورد، و صبر از ارتکاب گناه تا آن را ترک کند، و صبر بر تقدیرهای دردناک خداوند، به گونه‌ای که او را خشمگین و ناراضی نگردانند. پس برای انجام دادن هرکاری باید از صبر کمک گرفت، و کسی‌که صابر و شکیبا نباشد به آمال و آرزوهایش نمی‌رسد، به ویژه نمی‌تواند طاعات و عباداتی را که مشقّات و زحمات زیادی در پی دارند در طول سال‌های متمادی انجام دهد، زیرا انجام چنین عباداتی مستلّزم صبر و تحّمل فراوان و استقامت در برابر سختی‌ها و شداید است. پس هرگاه آدمی بر انجام عبادات صبر کرد و برآن مواظبت نمود موفق و کامیاب می‌شود، در غیر این صورت سودی نمی‌یابد و محروم می‌شود و همچنین ترک گناه و معصیت که نفس آدمی نسبت به انجام آن انگیزه و گرایش زیادی دارد، جز در سایه صبر فراوان، و کنترل کشمکش‌های قلبی در راستای جلب رضایت خدا ممکن نیست. ضمن این‌که باید از خداوند خواست تا آدمی را از شرّ نفس در امان دارد. به درستی که بدان دچار می‌شود. همچنین بلا و مصیبت‌های سخت و طاقت فرسا که بر آدمی وارد می‌شوند اگر ادامه یابند، نیروهای جسمی و روحی را ضعیف می‌گردانند و به مقتضای ضعف روح و جسم، انسان فریاد نارضایتی از تقدیر الهی را سر می‌دهد. اما چنانچه آدمی صبر نماید و به خدا پناه ببرد و از وی کمک بطلبد، کلیه‌ی آفات بر طرف می‌شوند.

پس معلوم شد که بنده به صبر نیاز دارد و در هیچ حالتی از آن مستغنی نیست. به همین جهت خداوند به صبر دستور داده و خبر داده است که او ﴿مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَبا کسانی است که به واسطه‌ی کمک و توفیق خداوند صبر تبدیل به منش و اخلاق و سرشت آنها شده است. پس با صبر، و هرکار بزرگی سهل می‌شود وهر مشکلی از میان می‌رود. و «همراهی خداوند» همراهی خاصی است که مقتضی محبت و یاری کردن و نزدیکی او به بنده‌اش می‌باشد. و این فضیلت بزرگی برای صابران است. پس اگر برای صبرکنندگان فضیلتی جز همراهی خداوند نباشد همین فضیلت و شرافت آنها را بس است. و اما همراهی عام، همراهی علم و قدرت است. همان‌طور که خداوند فرموده است: ﴿وَهُوَ مَعَکُمۡ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡ[الحدید: ۴]. «و او با شما است هر کجا که باشید». یعنی علم و قدرت او همراه شما است و این برای همه مردم است.

و خداوند دستور داده است که مومنین از نماز یاری بجویند، چون نماز ست ون دین و نور مومنان و پل ارتباط بین بنده و پروردگار است. پس هرگاه نماز به صورت کامل ادا شود و مسنونات آن رعایت گردد و از حضور قلب که مغز نماز است برخوردار باشد، چنین نمازی نزد خداوند پذیرفته خواهد شد، و هرگاه بنده وارد آن شود احساس می‌کند وارد بارگاه پروردگارش شده است، و در مقابل پروردگارش چون بنده‌ای خادم و مودب می‌ایستد و همه آنچه را می‌گوید و انجام می‌دهد با حضور ذهن می‌گوید و انجام می‌دهد، و غرق در نیایش و مناجات پروردگارش می‌شود. بدون شک چنین نمازی بزرگ‌ترین یاور و معین و همه امور است، زیرا نماز، آدمی را از زشتی و منکرات باز می‌دارد. همچنین حضور قلب در نماز باعث می‌شود تا انگیزه‌ی در بنده بوجود بیاید که او را به اطاعت از دستورات پروردگار و پرهیز از آنچه نهی کرده است فرا بخواند. این همان نمازی است که خداوند به ما دستور داده که در انجام هرکاری از آن یاری بجوییم.

آیه‌ی ۱۵۴:

﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَن یُقۡتَلُ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتُۢۚ بَلۡ أَحۡیَآءٞ وَلَٰکِن لَّا تَشۡعُرُونَ١٥٤[البقرة: ۱۵۴].«و کسانی را که در راه خدا کشته می‌شوند مرده نخوانید. بلکه آنان زنده‌اند ولی شما نمی‌دانید».

بعد از آن‌که خداوند یاری جستن از صبر را در همه حالات بیان کرد، نمونه‌ای را ذکر نمود که باید در انجام آن از صبر یاری طلبید و آن جهاد در راه خداست. جهاد بهترین عبادت بدنی و دشوارترین آن است، چون جهاد کار دشواری است، و بسیاری اوقات منجر به کشته شدن او دست رفتن زندگی می‌شود، امری که دنیاگرایان و دوستداران آن فقط به خاطر زنده ماندن و برخورداری از لذایذ آن بدان علاقمندند. به همین خاطر تمام سعی و تلاش آنان بر این است که از این اصل «زنده ماندن» پاسداری کنند و هرآنچه را که به آن ضرر وارد نماید، دور گردانند.

و معلوم است که فرد عاقل چیز دوست داشتنی را جز به خاطر محبوبی والاتر و بزرگوارتر ترک نمی‌کند، بنابر این خداوند خبر داده است هر کس در راه او بجنگد و کشته شود تا حکم ا و اجرا شود و دین او پیروز گردد، نه به خاطر اهدافی دیگر، چنین کسی اگر کشته شود، زندگی زیبا و دوست داشتنی را از دست نداده است بلکه به زندگی بزرگ‌تر و کاملتری از آنچه شما گمان می‌برید دست یافته است. پس شهیدان، ﴿...بَلۡ أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ١٦٩ فَرِحِینَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَیَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِینَ لَمۡ یَلۡحَقُواْ بِهِم مِّنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ١٧٠ یَسۡتَبۡشِرُونَ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٧١[آل عمران: ۱۶٩-۱٧۱]. «آنان پیش پروردگارشان زنده هستند و روزی داده می‌شوند و به آنچه خداوند از فضل خویش به آنها داده ‌است شادمان هستند. به کسانی که هنوز به آنها نپیوسته‌اند مژده می‌دهند که هیچ ترسی بر آنها نیست و اندوهگین نمی‌شوند. به نعمت و فضل خداوند مژده می‌دهند و بی‌گمان خداوند پاداش مومنان را ضایع نمی‌کند».

پس آیا هیچ زندگی بزرگ‌تر از این وجود دارد که نزدیکی خدای متعال و بهره‌مندی از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های لذیذ را به همراه دارد؟! و این روزی جسمی آنهاست، و روزی روحی آنها خوشحالی و شادمانی، و از بین رفتن هر نوع ترس و اندوه است. آیا زندگی بالاتر این وجود دارد؟ و این زندگی برزخ است که از زندگی دنیا کامل‌تر است. پیامبر صخبر داده است که ارواح شهیدان در شکم پرندگان سبزی هستند که وارد نهرهای بهشت می‌شوند و میوه‌های بهشت می‌خورند و به‌سوی چراغهایی که به عرض آویزان شده‌اند، پر می‌کشند این آیه بزرگ‌ترین مشوّق و محرّک برای جهاد در راه خدا و صبر کردن بر آن است.

پس اگر بندگان پاداش کشته شدن در راه خدا را می‌دانستند، از جهاد باز نمی‌ماندند اما نداشتن علمِ یقین به این حقایق اراده‌ها را سست نموده و انسان خوابیده را بیشتر در خواب غفلت فرو برده و پاداش‌های بزرگ و غنیمت‌ها را از دست آدمی می‌گیرد.

چرا چنین نباشد حال آن‌که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَۚ یُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ فَیَقۡتُلُونَ وَیُقۡتَلُونَ[التوبة: ۱۱۱]. «خداوند از مؤمنان جان و مال‌شان را خریده است و در مقابل به آنان بهشت می‌دهد. همان کسانی که در راه خدا می‌جنگند پس می‌کشند و کشته می‌شوند».

سوگند به خدا اگر انسان هزار جان داشته باشد و یکی را پس از دیگری در راه خدا بدهد در مقابل این پاداش بزرگ، اندک است. بنابر این شهیدان پس از مشاهده پاداش خداوند و جزای خوب او چیزی آروز نمی‌کنند جز این‌که به دنیا برگردانده شوند تا دوباره در راه او کشته شوند.

این آیه دلیلی است بر وجود نعمت و عذاب در عالم برزخ، همان‌طور که در این مورد نصوص زیادی وارد شده است.

آیه‌ی ۱۵٧-۱۵۵:

﴿وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِینَ١٥٥[البقرة: ۱۵۵].«و البته شما را با چیزهایی از قبیل ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی و کمبود میوه‌ها می‌آزماییم و مژده بده صابران را».

﴿ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦[البقرة: ۱۵۶].«آن کسانی که چون مصیبتی به آنها برسد گویند: ما از آن خدا هستیم و به‌سوی او باز می‌گردیم».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧[البقرة: ۱۵٧].«آنان درود و رحمت خدا شامل حالشان است و ایشان‌اند هدایت شوندگان».

خداوند متعال خبر داده است که حتما بندگانش را به مشکلاتی گرفتار می‌نماید و با مصایبی می‌آزماید تا راستگو از دروغگو، و ناشکیبا از شکیبا جدا شود. این سنت خداوند متعال در رابطه با بندگانش است، زیرا اگر خوشی و راحتی برای اهل ایمان ادامه یابد و مشکلی برای آنان پیش نیاید نیکی و بدی از هم تشخیص داده نخواهد شد و فساد و تباهی به وجود خواهد آمد. و حکمت الهی اقتضا می‌نماید تا اهل خیر از اهل شر جدا گردند. این است فایده مشکلات، نه این‌که ایمان مومنان را از بین ببرد و آنها را از دین‌شان باز دارد، زیرا پروردگار ایمان مومنان را ضایع نمی‌گرداند. پس خداوند در این آیه خبر داده است که به زودی بندگانش را آزمایش خواهد کرد، ﴿بِشَیۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِبه چیزی از قبیل ترس از دشمنان ﴿وَٱلۡجُوعِو اندکی از گرسنگی، زیرا اگر انها را به ترس یا گرسنگی کامل مبتلا نماید هلاک می‌شوند. مشکلات و بلایا انسان را تصفیه و پالایش کرده اما او را هلاک نمی‌کند. ﴿وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِاین بخش از آیه شامل تمام ضررهایی است که متوجه اموال می‌شود از قبیل آفت‌های آسمانی، غرق شدن، ضایع شدن، و اموالی که پادشاهان ستم‌گر و راهزنان با زور و فشار می‌ستانند. ﴿وَٱلۡأَنفُسِو از دست دادنِ دوستان و فرزندان و خویشاوند و یاران، و انواع بیماری‌هایی که آدمی یا دوستانش به ان مبتلا می‌شوند. ﴿وَٱلثَّمَرَٰتِو دانه‌ها، خرما و همه درختان، و از بین رفتن سبزی‌ها و گیاهان به علت سرما یا آتش سوزی یا به سبب آفتی آسمانی از قبیل ملخ و غیره. این چیزها باید به وقوع بپیوندد، چون خداوند دانا و آگاه از آن خبر داده‌است، و همان‌طور که او خبر داده، به وقوع پیوسته است. به هنگام بروز این مشکلات مردم به دو گروه تقسیم می‌شوند: گروهی داد و فریاد سر داده و بی‌صبری می‌نمایند، و گروهی صبر پیشه می‌کنند. کسی که بی‌صبری می‌کند به دو مصیبت گرفتار شده است، یکی از دست رفتن چیز دوست داشتنی و محبوب، و دیگری از دست دادن چیزی بزرگتر، و آن پاداشی ا ست که با صبر به دست می‌آید، که صبر اطاعت از دستور خداست. پس چنین فردی خسارتمند و محروم است، زیرا ایمانی را که با خود داشت، ناقص یافته وصبر، شکر و رضا به قضا را از دست داده و نارضایتی سراسر وجودش را در بر گرفته است، واین بر شدت کمبود و نقص ایمانش دلالت می‌نماید.

و اما کسی که به هنگام پیش آمدن چنین مشکلاتی خداوند به او توفیقِ صبر دهد و از نارضایتی و عصبانیت در سخن و رفتار بپرهیزد و به پاداش خداوندی چشم امید ببندد، و بداند پاداشی که به خاطر صبر بر مصیبت به او می‌رسد از مصیبتی که برای او پیش آمده، بزرگ‌تر است، مصیبت در حق او نعمتی بس بزرگ است، مصیبت در حق او نعمتی بس بزرگ است، چرا که از این طریق به چیزی که برای او مفیدتر است دست یافته است. زیرا او از دستور خداوند اطاعت نموده و پاداش وی را به دست آورده است. بنابراین، خداوند متعال فرموده است: ﴿وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِینَو مژده بده صبر کنندگان را. یعنی به آنها مژده بده که مزدشان بدون حساب و کتاب و به طور کامل داده می‌شود. پس صبر کنندگان کسانی هستند که مژده و بخشش بزرگ را دریافته‌اند.

سپس خداوند آنها را توصیف نموده و می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُمکسانی که هرگاه مصیبتی به آنان برسد. مصیبت بر آن چیزی است که قلب، جسم یا هر دو را به درد آورد، و آن همان چیزهایی هستند که پیش‌تر ذکر شدند.

﴿قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِمی‌گویند: ما ملک خدائیم، تحت امر و فرم ان او هستیم و جان و مالی که داریم از آن وی می‌باشد. پس هرگاه خداوند ما را در جان و مالمان بیازماید، صابر و راضی خواهیم بود، چرا که او «أرحم الراحمین» است و از سر لطف و محبت در ملک خویش تصّرف می‌کند. و نشانه کمال بندگی آن است که بنده اعتقاد داشته باشد خداوند حکیم و مهربان وی را به مصایب و بلایا می‌آزماید، پس باید به قضای او راضی و شاکر بود. چرا که او خیر و منفعت بنده‌اش را می‌خواهد، هرچند که بنده آن را درک ننماید.

و ما که بنده و مملوک خدا هستیم در روز قیامت در حضور ایشان رسیده و ما را بر اعمالمان پاداش خواهد داد. پس اگر صبر پیشه کنیم و به پاداش اخروی چشم بدوزیم، بدون شک اجر و پاداش وافر را خواهیم یافت. و اگر ناسپاسی کنیم، جز خسران و ندامت چیزی بدست نخواهیم آورد. بنابر این باید به هنگام مصایب خود را به خدا بسپاریم و صبر و استقامت داشته باشیم تا حداقل از اجر و ثواب اخروی محروم نمانیم.

﴿أُوْلَٰٓئِکَآن‌هایی که دارای صفت «صبر» هستند، ﴿عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡاز سوی خدا پاداش و درود، ﴿وَرَحۡمَةٞو رحمتی عظیم خواهند یافت. از جمله رحمت خداوند بر آنها این است که به آنان توفیق صبر داد و با صبر، پاداش کامل را دریافتند. ﴿وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَو این‌ها راه یافتگانند، چرا که حق را شناختند و به یقین دانستند که از آنِ خدا هستند و به‌سوی او بر می‌گردند، و به این دانش عمل نمودند و صبر پیشه کردند.

این آیه دلالت می‌نماید که هرکس صبر نکند از پاداش «صابران» محروم می‌ماند. بنابر این ناشکیبا از جانب خداوند مذمت شده و به سزا و گمراهی و زیان گرفتار می‌شود. پس چقدر زیان است تفاوت بین این دو گروه! و چقدر ناچیز است رنج و خستگی صابران! و چقدر فراوان است رنج و زحمت ناشکیبایان!.

این دو آیه انسان‌ها را برای رویارویی با مشکلات آماده می‌سازد، تا به هنگام بروز ناملایمات، تحمل آن آسان باشد. و در این آیه‌ها از اسلحه‌ای سخن به میان آمده است که باید با آن به جنگ مصایب رفت، و آن صبر است. و در این آیه آنچه انسان را بر صبر کردن کمک می‌نماید، بیان پاداش «صابران» است. این آزمایش و امتحان، سنت خداوند است که در گذشته نیز وجود داشته و برای سنت خداوند تغییری نخواهند بود. کما این‌که در این آیه‌ها انواع مشکلات بیان شده است.

آیه‌ی ۱۵۸:

﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَیۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ وَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ١٥٨[البقرة: ۱۵۸].

«بی‌گمان صفا و مروه از نشانه‌های خدا هستند، پس هرکس که حج یا عمره بگذارد بر او گناهی نخواهد بود که آن دو را طواف کند، و هر کس که طاعتی را به دلخواه و مخلصانه انجام دهد پس همانا خداوند سپاس‌گذار و آگاه است».

خداوند متعال خبر می‌دهد صفا و مروه که دو کوه معروف هستند. ﴿مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِاز نشانه‌های آشکار دین خدا می‌باشند که بندگان با حضور در این اماکن، خدا را می‌پرستند. این دو محل، اماکن پرستش خدا هستند، و خدا دستور داده است که شعایر وی گرامی داشته شود: ﴿وَمَن یُعَظِّمۡ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقۡوَى ٱلۡقُلُوبِ[الحج: ۳۲]. «و هر کس نشانه‌های خدا را تعظیم کند همانا آن از پرهیزگاری دل‌هاست».

پس مجموع هر دو نص دلالت می‌نمایند که صفا و مروه از نشانه‌های خدا هستند و تعظیم و بزرگداشت نشانه‌های خداوند از پرهیزگاری دلهاست. و تقوا و پرهیزگاری بر هر مکلفی واجب است. و این دلالت می‌نماید که سعی بین صفا و مروه در حج و عمره فرض است، همانطور که جمهور بر این باورند و احادیث نبوی و عملکرد پیامبر صبر آن دلالت می‌نماید. پیامبر فرموده است: «خُذُوا عَنِّی مَنَاسِککُمْ». «مناسک خود را از من فرا گیرید».

﴿فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَیۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَااین دفع توهمی است که بعضی از مسلمین دچار آن شدند و از سعی بین صفا و مروه خودداری کردند، چون در دوران جاهلیت در صفا و مروه بت‌ها پرستش می‌شدند، خداوند به خاطر این‌که این توهم را دفع نماید، فرمود: سعی بین صفا و مروه اشکالی ندارد.

و مقید کردن «گناه نبودن» برای کسی که به حج و عمره می‌پردازد در این دلالت می‌کند که تنها «سعی» عبادت نیست، مگر این‌که با حج یا عمره همراه باشد. به خلاف طواف کردن خانه کعبه که با حج و عمره مشروع است، و بدون حج و عمره هم عبادت است. اما «سعی» و «وقوف در عرفه و مزدلفه» و «رمی جمرات» از مناسک حج است. و اگر در انجام این کارها از ارکان و اعمال حج تبعیت نشود، بدعت محسوب می‌گردند. چون بدعت در دین دو نوع است: نوعی که بنده، خداوند را با عبادتی پرستش نماید که خداوند آن عبادت را اصلا مشروع نکرده است، و نوعی دیگر آن است که خداوند عبادتی را با ویژگی‌های خاصی مشروع نموده است و بنده آن را برخلاف آن صفت و حالت انجام دهد. و وقوف در عرفه و مزدلفه و رمی و.... در غیر ایام حج، از این نوع است.

﴿وَمَن تَطَوَّعَو هر کس که عبادتی را مخلصانه برای خدا انجام دهد. ﴿خَیۡرٗااز قبیل حج و عمره و طواف نماز و روزه و دیگر عبادات، ﴿فَهُوَ خَیۡرٞ لَّهُاین دلالت می‌نماید که هر اندازه بنده طاعت خدا را بیشتر انجام دهد خیر و کمالش بیشتر خواهد بود و مقامش نزد خداوند به خاطر زیاد شدن ایمانش بالاتر خواهد رفت.

و مقید نمودنِ انجام دادن عبادت به «خیر» بیان‌گر آن است که هرکس بدعت‌هایی را که خدا و پیامبرش مشروع نکرده است، انجام دهد، چیزی جز خستگی به دست نمی‌آورد و هیچ خیری برای وی در پی نخواهد داشت، بلکه اگر بداند که چنین کاری مشروع نیست و به عمد آن را انجام دهد، برای او شر خواهد بود.

﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌهمانا خداوند شکرگذار و داناست. «شاکر» و «شکور» از نام‌های خداوند متعال هستند، خداوندی که کوچک‌ترین عمل را از بندگانش می‌پذیرد و در برابر آن به آنها پاداش بزرگ می‌دهد.

خداوندی که هرگاه بنده دستورات او را اجرا نموده و بر این کار ستایش و تمجید می‌کند، قلبش ایجاد می‌کند و به جسمش نیرو و نشاط می‌بخشد و در هه حالاتش برکت و فزونی عطا می‌کند و به او در کارهایش بیشتر توفیق می‌دهد، سپس در آینده پاداش خود را به طور کامل می‌یابد و این چیزها از پاداش او نمی‌کاهند.

و از جمله شکر و سپاسگذاری خداوند از بنده این است که هر کس چیزی را به خاطر خدا ترک کند، خداوند در عوض به او چیزی بهتری می‌دهد، و هر کس یک وجب به خدا نزدیک شود خداوند یک ذراع به او نزدیک می‌شود. و هر کس به اندازه یک ذراع به او نزدیک شود خداوند به اندازه دو ذراع به او نزدیک می‌شود. و هرکس به‌سوی خدا با حالت عادی راه برود، او به سویش دوان دوان می‌آید. و هرکس با او معامله کند خداوند به او چندین برابر سود می‌دهد. و با این‌که خداوند شاکر و سپاسگذار است، می‌داند چه کسی براساس نیت و ایمان و پرهیزگاری‌اش مستحق پاداش کامل است، و او به کارهای بندگان دانا است، پس اعمال آنها را ضایع نمی‌کند، بلکه اعمال‌شان را برحسب نیات‌شان و کامل‌تر از آنچه که انجام داده‌اند، پاداش می‌دهد.

آیه‌ی ۱۶۲-۱۵٩:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَیَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِی ٱلۡکِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِکَ یَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَیَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ١٥٩[البقرة: ۱۵٩].«بی‌گمان کسانی که دلایل روشن، و هدایتی را که ما فرو فرستاده‌ایم پنهان می‌کنند، بعد از آن که آن‌را در کتاب برای مردم بیان نموده‌ایم، خداوند و نفرین کنندگان ایشان را نفرین می‌کنند».

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَیَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَتُوبُ عَلَیۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٦٠[البقرة: ۱۶۰].«مگر کسانی که توبه کنند و به اصلاح (خویشتن) بپردازند و (حقیقت را) بیان کنند، پس توبۀ ایشان را می‌پذیرم و من بسیار توبه ‌پذیر و مهربان هستم».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمۡ کُفَّارٌ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ لَعۡنَةُ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَ١٦١[البقرة: ۱۶۱].«بی‌گمان کسانی که کفر ورزیدند و در حال کفر مردند، لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم برای‌شان باد».

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَ١٦٢[البقرة: ۱۶۲].«در آن نفرین جاودانه باقی می‌مانند، نه عذابِ آنها سبک می‌گردد و نه به آنان مهلتی داده می‌شود».

این آیات گرچه در مورد اهل کتاب و این‌که آنان شان و منزلت پیامبر صو صفات او را که در کتاب‌شان آمده بود پنهان کردند، نازل شده است، اما حکم آن شامل هر کسی می‌شود که آنچه را خداوند نازل نموده است، کتمان نماید، زیرا خداوند آیات را برای مردم بیان می‌دارد، اما چنین کسی تلاش می‌کند که آیات او را از بین ببرد و آن را پنهان کند، پس این وعید و تهدید سختی است برای کسی که چنین کند.

﴿مِنَ ٱلۡبَیِّنَٰتِیعنی نشانه‌های واضح و آشکار خدا را که بیان‌گر حق و حقیقت‌اند، کتمان نماید.

﴿وَٱلۡهُدَىٰهدایت یعنی علم و شناختی که به وسیله آن می‌توان «صراط المستقیم» را پیدا کرد، و در پرتو آن راه بهشتیان را از راه دوزخیان تشخیص داد. همانا خداوند از اهل علم پیمان گرفته که آنچه را به آنان آموخته است به مردم یاد بدهند و برای آنان تبیین نمایند، کتاب خدا را برای مردم تشریح کرده و آن را کتمان نکنند.

پس هرکس این پیمان را نقض کند و به دو آفت «کتمان ما انزل الله» و «فریفتن بندگان خدا» مبتلا شود، ﴿یَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُخداوند آنان را از ساحتِ مقدس خویش طرد نموده و از رحمت خود محروم می‌نماید. ﴿وَیَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَو تمام لعنت کنندگان آنها را نفرین می‌کنند. یعنی تمام خلایق، پس همه مخلوقات آنان را لعنت می‌کنند، چرا که آنان مکّار و حیله‌گر بودند و دین خدا را به فساد و تباهی کشاندند و در آن تغییر و تبدیل به وجود آوردند. به همین خاطر سزای آنان از جنس کردارشان بود، و چون آنان مردم را از رحمت خدا دور ساختند خدا هم آنها را از رحمت خود دور ساخت. از سوی دیگر، کسی که خیر و نیکی را به مردم یاد بدهد، خداوند و فرشتگان و حتی ماهیهای اقیانوس‌ها و دریاها بر وی درود می‌فرستند، چرا که وی در مسیر مصلحت و منفعت مردم و اصلاح دین آنان گام برداشته و مردمان را به خدا نزدیک کرده است. اما کسی که آیات خدا را کتمان کند، در واقع با امر و فرمان خدا عناد و تضاد دارد، زیرا خداوند آیات خود را برای مردم بیان می‌کند، اما او آن را مخفی و مستور می‌دارد. پس چنین کسی بسیار به جا است که این چنین مورد تهدید قرار گیرد.

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْبه جز کسانی که از گناهانی که انجام داده‌اند پشیمان شده و از آن دست کشیده و بازگشته و تصمیم گرفته‌اند که دوباره آن را تکرار کنند. ﴿وَأَصۡلَحُواْو اعمال فاسد خود را اصلاح کرده‌اند. پس تنها ترک کردن کار زشت کافی نیست مادامی که عمل نیکو انجام نشود.

و نیز برای کسی که آیات خدا را پنهان کرده است تنها دست کشیدن از پنهان کاری کافی نیست بلکه باید آنچه را که پنهان کرده است بیان دارد، و خداوند توبه چنین فردی را می‌پذیرد، زیرا باب توبه همیشه باز است و هرکس که اسباب توبه را فراهم کند خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد. ﴿أَتُوبُیعنی توبه پذیر. پس چنانچه بندگانش توبه کنند، گناهان آنان‌را عفو می‌کند. و خداوند همراه با احسان و نعمت‌هایش بسوی بنده باز می‌گردد. پس چنانچه بنده به‌سوی او باز گردد، خداوند متعال دوباره نعمت‌هایش را به وی ارزانی خواهد داشت.

﴿ٱلرَّحِیمُیعنی کسی‌که مهربانی و رحمت فراوان دارد. رحمت خدا همه چیز را فرا گرفته است. از جمله رحمت او این است که بندگان را به توبه و بازگشتن توفیق داده و آنها توبه کرده و باز می‌گردند، سپس بر آنها رحم نموده و با لطف و احسان خویش توبه آنها را می‌پذیرد. این است حکم توبه‌کننده از گناه.

اما کسی که کفر ورزیده و تا زمان مرگ به کفرش ادامه داده و به‌سوی خدایش بازنگشته و توبه نکرده است، ﴿عَلَیۡهِمۡ لَعۡنَةُ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَلعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر آنان خواهد بود، چون از آنجا که کفر تبدیل به صفت و حالت ثابت آنها گشته است ملعون واقع شدن نیز تبدیل به صفت ثابت آنها می‌گردد و از آنان دور نمی‌شود، چون حکم همراه و ملازم علت خویش است و هرگاه علت وجود داشته باشد حکم نیز خواهد بود، وهرگاه علت وجود نداشته باشد حکم نیز وجود نخواهد داشت.

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَادر لعنت یا عذابی که لازم و ملزوم یکدیگرند برای همیشه خواهند بود. ﴿لَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُبلکه عذاب آنها همیشگی و به صورت شدید ادامه خواهد داشت. ﴿وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَو بدی‌شان مهلت داده نمی‌شود، چون وقت مهلت دادن که دنیاست، گذشته است، پس عذری برای آنان باقی نمانده است که به آن اعتذار جویند.

آیه‌ی ۱۶۳:

﴿وَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ١٦٣[البقرة: ۱۶۳].«و معبود شما معبودی یگانه ا ست، معبود به حقی جز او وجود ندارد، بخشنده و مهربان است».

خداوند متعال خبر می‌دهد - و او راستگوترین گویندگان است - که خداوند ﴿إِلَٰهٞ وَٰحِدٞدر ذات و اسماء و صفات و کارهایش یکتا و یگانه است، پس او شریک و همتا و مثیل و نظیری نداشته، و جز او آفریننده و مدبری وجود ندارد. پس وقتی خداوند چنین است سزاوار است که معبود قرار داده شده و با انواع عبادت‌ها پرستش شود و هیچ چیزی از آفریده‌هایش با او شریک گرفته نشود. چون او ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُدارای آنچنان رحمت فراوان است که مهربانی هیچ کسی به اندازه مهربانی او نیست و رحمت او همه چیز را فرا گرفته و هر موجود زنده‌ای از آن برخوردار است.

پس خداوند با رحمت خویش همه آفریده‌ها را به وجود آورده است و آنها را از انواع کمالات برخوردار نموده، و هر رنج و کاستی را از آنها دور کرده است. و نیز رحمت خداوند باعث شده است که پروردگار صفات و نعمت‌هایش به بندگانش بشناساند و همه منافع دینی و دنیوی آنها را که به آن نیاز دارند بوسیله فرستادن پیامبران و نازل کردن کتاب برای آنها بیان نماید. پس وقتی معلوم شد هر نعمتی که بندگان دارند از جانب خداست، و هیچ یک از آفریده‌ها به دیگری فایده‌ای نمی‌رساند، در می‌یابد که فقط خداوند سزاوار هر نوع عبادت و پرستشی است، و تنها او باید مورد محبت قرار گیرد، و تنها باید از او ترسید، و فقط باید به او امیدوار بود و بر او توکل نمود، و دیگر عبادات را فقط برای او انجام داد.

و بزرگ‌ترین ستم و زشت‌ترین زشتی آن است که بنده از عبادت و پرستش خدا روی گرداند و پرستش بندگان روی آورد و آفریده‌های خاکی را با پروردگار جهانیان شریک قرار دهد، و یا مخلوقی را که امورش از سوی خداوند تدبیر می‌شود و از همه جهات ناتوان است، همراه با آفریننده توانا و قوی که بر همه چیز غالب است و هر چیزی در برابر او سرخم کرده است پرستش کند.

پس این آیه بیان‌گر یگانگی خداوند متعال و معبود بودن او و تاکید بر یگانگی و الوهیتوی و نفی الوهیت از دیگر مخلوقات است. و این‌که وجود همه نعمت‌ها و دور شدن همه رنج‌ها و کاستی‌ها از آثار رحمت او می‌باشد. پس این آیه دلیلی اجمالی است بر یگانگی او. سپس دلایل تفصیلی و مشروح را بیان کرده و می‌فرماید:

آیه‌ی ۱۶۴:

﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡکِ ٱلَّتِی تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ بِمَا یَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِیفِ ٱلرِّیَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَیۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ١٦٤[البقرة: ۱۶۴].«همانا در آفرینش آسمان‌ها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز و کشتیهایی که در دریا برای بهره‌وری مردم در حرکت‌اند، و آبی که خداوند از آسمان فرو می‌فرستد و با آن زمین را پس از مرگش زند گردانده، و در زمین هر جنبده‌ای را پخش نموده، و در گردش بادها و ابر مسخّر بین آسمان و زمین نشانه‌هایی است برای قومی که می‌اندیشند».

﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِخداوند متعال خبر می‌دهد که در این آفریده‌های بزرگ نشانه‌های فراوانی است. یعنی نشانه‌هایی دال بر یگانگی خداوند و الوهیت و فرمانروایی و رحمت و سایر صفاتش. اما این نشانه‌ها ﴿لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَبرای کسانی هستند که عقل دارند و از عقل خود برای تفکر در آفریده‌ها استفاده می‌نمایند.

پس آدمی برحسب اندیشه و عقلی که خداوند بر او ارزانی داشته است باید از آیه‌ها و نشانه‌هایش بهره‌مند شود و آن را با فکر و عقل و تدبیرش حلاّجی کند. پس در ﴿خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِآفرینش آسمان‌ها و بلندی و گستردگی خورشید و ماه و استواری آنها، ودر آفرینش خورشید و ماه و ستارگانی که خداوند برای منافع بندگان در آسمان قرار داده.

و آفرینش ﴿ٱلۡأَرۡضَزمین نیز که آن را برای مردم گهواره قرار داده تا بر آن بیاسایند و از آنچه که در آن وجود دارد بهره برند و از آیات و نشانه‌هایش عبرت بگیرند، بیان‌گر آن است که خداوند در «خلق» و «تدبیر» منفرد بوده و از قدرت و توانایی فراوانی برخوردار است. نیز بیان‌گر حکمت خداوند است، حکمتی که بر اساس آن این نشانه‌ها را محکم و زیبا آفریده و آنها را نظم داده‌است. نیز بیان‌گر علم خداوند و رحمت اوست، و این‌که با این نشانه‌ها منافع و نیازهای آفریده‌ها را برطرف می‌نماید.

و این آیات بزرگ‌ترین دلیل بر کمال خداوند است و این‌که او سزاوار هر نوع پرستشی می‌باشد، زیرا در آفریدن، و تدبیر و انجام امور بندگان یگانه و تنهاست.

﴿وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِدر پی یکدیگر آمدن شب و روز به صورت همیشگی، به گونه‌ای که هرگاه یکی برود دیگری جای آنرا می‌گیرد، و گرمی و سردی و میانه و کوتاه و طولانی بودن، و فصل‌هایی که پدید می‌آیند و منافع انسان‌ها و حیوانات و همه آنچه امور با نظم و تدبیری انجام می‌شود که عقل‌ها از آن حیرانند و فرزانگان از درک آن عاجزند. این تغییرات بر قدرت و علم و حکمت و رحمت گسترده و لطف فراگیر گرداننده آن، و بر کارسازی و تدبیر و عظمت و فرمانروایی او دلالت می‌کند. همه این موارد ایجاب می‌کند که تنها او پرستش شود و تنها او مورد محبت و تعظیم قرار گیرد و تنها از او بیم داشت و به او امیدوار بود، و در راستای خشنودی او تلاش نمود.

﴿وَٱلۡفُلۡکِ ٱلَّتِی تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِو در کشتی‌هایی که در دریا روان هستند. خداوند ساختن این کشتی‌ها را به بندگانش الهام نموده و ابزار و اسباب لازم جهت ساختن آن را در اختیار آنان قرار داده‌است. سپس دریای بیکران و بادهایی را برای شما مسخر نموده است که با آن کشتی‌های مملو از مسافر و کالای تجاری که آدم‌ها مصالح و منافع زندگی‌اشان را با آن تامین می‌کنند به حرکت در می‌آورد. پس چه کسی ساختن این کشتی را به آنها الهام نمود؟ و چه کسی به آنها توانایی داد تا آن را بسازند؟ و چه کسی ابزار و اسباب ساختن کشتی را در اختیار آنان قرار داد؟ چه کسی دریا را برای آنها رام گرداند؟ و چه کسی برای ماشین‌های آبی و خشکی، سوختنی را آفریده است که بوسیله آن انسان‌ها و کالاها را حمل نمایند؟

آیا این چیزها به طور اتفاقی درست شده‌اند، یا این مخلوق ضعیف و ناتوان که به هنگام تولد نه دانشی است و نه توانایی و قدرتی، به تنهایی آن‌را ساخته و به راه انداخته است؟! مخلوقی که بدون علم و قدرت به دنیا آمده، سپس خداوند به او توانایی بخشیده، و آنچه را که می‌خواست به او یاد داده‌است. آیا او رام‌کننده این چیزهاست یا پروردگار واحدی که حکیم و داناست و هیچ چیزی وی را ناتوان و ضعیف نمی‌کند و انجام هیچ کاری برای او غیر ممکن نیست؟ آری! همه چیز در بر ابر ربوبیت و عظمت او سر تعظیم فرود می‌آورد، و بنده ضعیف فقط جزئی از اجزای اسباب و عواملی است که خداوند بوسیله آن عوامل، این امور را به وجود آورده است. پس این بیان‌گر رحمت خداوند و عنایت او به آفریده‌هایش است، و ایجاب می‌کند که محبت و ترس و امید و عبادات و کرنش و تعظیم برای او انجام شود.

﴿وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖو آن بارانی است که از ابرها فرود می‌آید. ﴿فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاو در نتیجه انواع حبوبات و گیاهان را می‌رویاند که مورد نیاز خلائق است و بدون آن نمی‌توانند زندگی کنند.

آیا این بیان‌گر قدرت و توانایی خدایی نیست که آن را فرو فرستاده و بوسیله آن چیزهای زیادی را از زمین بیرون آورده است؟! و آیا بیان‌گر رحمت و لطف او نسبت به بندگان و تهیه منافع آنها و شدت نیازمندی بندگان به خدا نیست؟!.

آری! همین امر ایجاب می‌کند که خداوند معبود و خدای آنها باشد، و مردگان را زنده کند و آنها را بر اعمال‌شان پاداش یا کیفر دهد. ﴿وَبَثَّ فِیهَاو در مناطق مختلف زمین گسترانده است ﴿مِن کُلِّ دَآبَّةٖجنبندگان گوناگونی را، که بر قدرت و عظمت و یگانگی و فرمانروایی بزرگ او دلیل می‌باشند. خداوند همه این جنبدگانِ روی زمین را برای انسان مسخّر و رام نموده است تا از آن استفاده کنند.

انسان‌ها از گوشت بعضی از جنبدگان روی زمین استفاده می‌کنند و از شیر آن می‌نوشند، و بر بعضی از آنها سوار می‌شوند، و از بعضی از آنها برای تهیه منافع و محافظت از خویشت ن بهره می‌برند. و بعضی هستند که از آن عبرت و پند گرفته می‌شود. خداوند هر نوع جنبنده‌ای را در زمین پخش نموده و کفیل روزیشان است. پس هیچ جنبنده‌ای در روی زمین نیست مگر این‌که روزی آن بر عهده خداست و او قرارگاه و محل رفت و آمدش را می‌داند.

﴿وَتَصۡرِیفِ ٱلرِّیَٰحِو در گردش بادها و سرد و گرم شدن، و وزیدن آن به‌سوی جنوب و شمال و شرق و دیگر جهات، و این‌که خداوند گاهی به وسیله آن، ابرها را به حرکت در می‌آورد و گاهی بوسیله آن ابرها را به هم در می‌آمیزد، و گاهی بادها را ابزار تلقیح گیاهان و گاهی آن را سبب بارش باران قرار می‌دهد، و گاهی از شدت و زیان آن می‌کاهد، و گاهی بادها موجب رحمت شده و گاهی بشارت دهنده عذاب خواهند بود.

پس چه کسی این کارها را می‌کند، و چه کسی در این بادها منافعی برای بندگان به ودیعه نهاده است؟! و چه کسی باد را مسخر نموده تا همه حیوانات با آن زنده بمانند و جسم‌ها و درختان و دانه‌ها و گیاهان را رشد دهد؟ آری! خداوند عزیز و حکیم و مهربان که نسبت به بندگانش لطف دارد، این بادها را مسخر نموده است. خداوندی که شایسته و سزاوار هر نوع کرنش و فروتنی و محبت و پرستش است و همه به‌سوی او باز خواهند گشت. خداوند ابرها را که آب زیاد با خود دارند میان آسمان و زمین مسخّر می‌سازد و به هرجا که بخواهد می‌برد و بوسیله آن شهرها و بندگان را زنده می‌گرداند و تپه‌ها و دره‌ها را سیر آب می‌کند. و به هنگام نیاز آب آنرا بر بندگان فرو می‌فرستد، و هرگاه آب باران به آنها زیان برساند، خداوند آن را نگاه می‌دارد، پس آن را از سر رحمت و لطف فرو می‌فرستد و نیز از سر مهربانی و عنایت باز می‌دارد. پس چقدر بزرگ است فرمانروایی و قدرت او! و چقدر احسان او فراوان و منت او مهربانانه است!.

و چقدر زشت است که بندگان از روزی وی بهره برند و با احسان او زندگی کنند، سپس این روزی و احسان را در راه عصیان و سرپیچی از اوامر خداوند صرف نمایند؟ آیا این دلیلی بر بردباری و عفو و گذشت و لطف عظیم او نیست؟ پس در همه حال سپاس از آن خداست.

خلاصه مطلب این‌که هرگاه انسان عاقل در جهان هستی و در امور شگفت‌انگیز آفریده‌ها بیاندیشد و در صنعت و دقت و الطاف و حکمتی که در آن به ودیعه نهاده شده است فکر نماید به این نتیجه می‌رسد که جهان و پدیده‌های آن به حق و برای حق آفریده شده‌اند، و خواهد دانست که این مخلوقات، نشانه‌ها و کتاب‌های هدایتی هستند که انسان را به‌سوی حق و یگانگی خدا راهنمایی می‌کنند. و می‌داند که این پدیده‌ها انسان را به آنچه پیامبران از روز آخرت خبر داده‌اند راهنمایی می‌کنند. و می‌داند که این آفریده‌ها تسلیم فرمان خدا هستند و از خود تدبیری ندارند و نمی‌توانند از مدبر خود سرپیچی کنند.

پس معلوم شد که همه جهان هستی نیازمند و محتاج اوست و او از همه آفریده‌ها بی‌نیاز است. پس هیچ معبود و پروردگار به حقّی جز او نیست.

آیه‌ی ۱۶٧-۱۶۵:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا یُحِبُّونَهُمۡ کَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ وَلَوۡ یَرَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ إِذۡ یَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعَذَابِ١٦٥[البقرة: ۱۶۵].«و دسته‌ای از مردم هستند که همتایانی برای خدا می‌گیرند و آنها را مانند خدا دوست می‌دارند، و آنانکه ایمان دارند خداوند را بیشتر و سخت‌تر دوست دارند. و اگر کسانی که ستم کرده‌اند عذاب را ببینند، دریابند که همه قدرت از آن خداست و خداوند سخت کیفر است».

﴿إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِینَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ١٦٦[البقرة: ۱۶۶].«کسانی که پیروی شده‌اند از کسانی که پیروی کرده‌اند بیزاری جویند و عذاب را مشاهده کنند و پیوند میان‌شان گسسته شود».

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُواْ لَوۡ أَنَّ لَنَا کَرَّةٗ فَنَتَبَرَّأَ مِنۡهُمۡ کَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّاۗ کَذَٰلِکَ یُرِیهِمُ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡ حَسَرَٰتٍ عَلَیۡهِمۡۖ وَمَا هُم بِخَٰرِجِینَ مِنَ ٱلنَّارِ١٦٧[البقرة: ۱۶٧].«و کسانی که پیروی کرده‌اند، می‌گویند: اگر برای ما بازگشتی بود از آنها بیزای می‌جستیم، همان‌گونه که از ما بیزازی جستند این چنین خداوند کردارهایشان را به گونه‌ای حسرت زا به ایشان نشان می‌دهد و آنان بیرون روندگانِ از آتش نیستند».

این آیه ارتباط بسیار زیبایی با آیه پیش دارد، زیرا خداوند متعال در آیه قبل یگانگی خود و دلایل قاطع و روشن آن را که آدمی را به علم یقین می‌رساند بیان داشت. و در اینجا ذکر نمود: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِو دسته‌ای مردم هستند که با وجود این بیان کامل، ﴿مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗابرای خداوند همتایان و همگونانی بر می‌گیرند و در عبادت و محبت و طاعت و تعظیم، آنها را با خدا برابر قرار می‌دهند. و هرکس بعد از اقامه حجت و بیان توحید این‌گونه باشد بداند که مخالف خداست و با او مبارزه می‌کند و از اندیشیدن در آیات او و تامل در آفریده‌هایش روی گردان است. پس او کوچک‌ترین عذری در این مورد ندارد و کیفر و عذاب شدید برای اوست. این‌ها کسانی هستند که برای خدا همتایانی قرار می‌دهند و آنها را در آفریدن و روزی دادن و تدبیر امور و در عبادت با خداوند برابر قرار می‌دهند، و آنها را عبادت می‌کنند تا آنان را به خود نزدیک نمایند.

و ﴿مَن یَتَّخِذُدلیلی است بر این‌که خداوند هیچ همتایی ندارد، بلکه مشرکان بعضی از مخلوقات را همتایان او قرار می‌دهند، همتایانی دروغین، و اسمهایی بدون مسمّی و محتوا. همان‌گونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَکَآءَ قُلۡ سَمُّوهُمۡۚ أَمۡ تُنَبِّ‍ُٔونَهُۥ بِمَا لَا یَعۡلَمُ فِی ٱلۡأَرۡضِ أَم بِظَٰهِرٖ مِّنَ ٱلۡقَوۡلِ[الرعد: ۳۳]. «و برای خداوند انبازانی قرار دادند، بگو:آنها را نام ببرید. آیا خداوند را از چیزی آگاه می‌کنید که در زمین است و او نمی‌داند؟ یا سخنی سطحی (پوچ) می‌گویید»؟!. ﴿إِنۡ هِیَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّیۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ[النجم: ۲۳]. «این بت‌ها نام‌هایی بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذاری کرده‌اید و خداوند دلیلی بر حقّانیت آنها نازل نفرموده است. آنان پیروی نمی‌کنند مگر از گمان». پس مخلوق، همتای خداوند نیست چون خداوند آفریننده است و غیر از او مخلوق و آفریده، پروردگار روزی دهنده است و غیر او روزی داده می‌شوند.

خداوند بی‌نیاز است و بندگان از هر نظر ناقص. خداوند نفع دهنده و ضرر دهنده است و مخلوق نمی‌تواند سود یا زیانی برساند، و هیچ چیزی در اختیار او نیست. پس، باطل بودن سخن کسی که معبود و همتایانی برای خدا قرار می‌دهد، معلوم شد، و فرق نمی‌کند که آن معبود و همتا چه چیز و چه کسی باشد، خواه فرشته یا پیامبری باشد و یا فردی صالح و شایسته یا بتی، و یا هرچیز دیگری. و به یقین دانسته شد که خداوند سزاوار محبت کامل و کرنش کامل است.

بنابراین خداوند مومنان را ستایش نموده و می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِیعنی محبت مومنان برای خدا بیشتر از دوست داشتن کسانی است که با خداوند همتایانی قرار می‌دهند و آنان را دوست می‌دارند، چون مومنان دوستی خود را خالص برای خداوند قرار داده‌اند اما آنها در دوستی خود شریک گرفته‌اند. مومنان کسی را دوست دارند که به حقیقت شایسته محبت است، کسی که محبت او عین صلاح بنده و سعادت و رستگاری اوست. اما مشرکان کسی را به دوستی گرفته‌اند که سزاوار هیچ محبتی نیست و محبت آن عین بدبختی و فساد و از هم پاشیدن امور می‌باشد.

بنابراین خداوند مشرکان را تهدید نموده و می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ یَرَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْو اگر کسانی که با قرار دادن همتا برای خدا و فرود آمدن سر تسلیم در برابر غیر او به خود ستم کرده، و از طریق بازداشتن مردم از راه خدا و تلاش برای زیان رساندن به مردم، به آنان ستم کرده‌اند، ﴿إِذۡ یَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَآنگاه که روز قیامت عذاب را با چشمهایشان مشاهده می‌کنند، ﴿أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعَذَابِبه یقین خواهند دانست که تمام قدرت و توانایی‌ها از آن خداست، و همتایانی که آنها برای خدا گرفته‌اند هیچ قدرتی ندارند. پس در آن روز ناتوانی و عجز چیزهایی که با خدا شریک گرفته‌اند برای آنها روشن می‌شود، نه آن‌گونه که در دنیا بر آنان مشتبه شده بود و گمان می‌بردند که این‌ها اختیاری دارند و آنان را به خدا نزدیک می‌کنند. اما گمانشان نادرست از آب در آمد باعث ناکامی آنها شد، و تلاش آنان باطل گردید و کیفر شدید بر آنان قرار دارند نه تنها چیزی را از آنها دور نکرده و به اندازه ذره‌ای به آنها سودی نرساندند، بلکه آنها را متضرر ساختند.

و پیروی شدگان از پیروی کنندگان بیزاری جویند و پیوندِ میان آنها قطع گردد، چون پیوند و ارتباط آنها به خاطرغیر خدا و برخلاف دستورات او، و پیوندی باطل بود. بنابر این اعمال‌شان که امید آن را داشتند نفع و نتیجه‌ای برای آنان در بر داشته باشد نابود گشته و احوال‌شان از هم پاشیده شده و در می‌یابند که دروغگو بوده‌اند. و کارهایی که انجام می‌دادند مایه حسرت و پشیمانی آنان شده و برای همیشه در جهنم خواهند ماند و هرگز از آن بیرون ماند و هرگز از آن بیرون نمی‌آیند.آیا زیانی بزرگ‌تر از این وجود دارد؟!.

این بدان سبب است که آنها از باطل پیروی کردند و به چیزی امید بستند که امیدی در آن نیست، و به جایی چنگ زدند که متمسک خوبی نبود، پس اعمال آنها باطل گردید. و چون اعمال‌شان باطل گردید انگشت حسرت به دهان گرفتند و بسیار متضرر شدند. به خلاف کسانی که به خداوند، پادشاه حق و آشکار دل بستند و اعمال خود را خالصانه برای او انجام دادند و به نفع و سود او امید بستند، پس به راستی چنین کسانی حق را در جای خود قرار دادند. بنابر این اعمال آنان حق و صحیح و استوار است و نتیجه اعمال خود را کسب نموده و پاداش خویش را نزد پروردگارشان بدون هیچ کم و کاستی دریافت می‌دارند.

خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ أَضَلَّ أَعۡمَٰلَهُمۡ١ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَءَامَنُواْ بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٖ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡ کَفَّرَ عَنۡهُمۡ سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ وَأَصۡلَحَ بَالَهُمۡ٢ ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱتَّبَعُواْ ٱلۡبَٰطِلَ وَأَنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّبَعُواْ ٱلۡحَقَّ مِن رَّبِّهِمۡۚ کَذَٰلِکَ یَضۡرِبُ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ أَمۡثَٰلَهُمۡ٣[محمد: ۱-۳]. «آن کسانی که کفر ورزیدند و مردم را از راه خدا باز داشتند، خدا اعمال آنها را نابود خواهد کرد. و آنان به که ایمان آوردند و کردار شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد فرو فرستاده شده ایمان آورند، که آن حق و از جانب پروردگارشان می‌باشد، خداوند گناهانشان را محو می‌سازد و حال‌شان اصلاح می‌نماید. این بدان جهت است کسانی که کفر ورزیدند از باطل پیروی کردند و کسانی که ایمان آوردند از همان حق که از جانب پروردگارشان است پیروی کردند. این چنین خداوند برای مردم مثال‌هایشان را بیان می‌دارد».

و در این هنگام پیروان آروز می‌کنند به دنیا بازگردانده شوند، تا به خدا شریک نورزند و خالصانه خدا را بپرستند و از پیروی شدگان بیزاری بجویند. اما این بسیار بعید است، چرا که فرصت از دست رفته است و اکنون مهلت و فرصتی وجود ندارد. اما با این وجود آنها دروغ می‌گویند، و اگر به دنیا باز گردانده شوند دوباره به آنچه از آن نهی شده‌اند روی می‌آورند: ﴿کَلَّآۚ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا[المؤمنون: ۱۰۰]. «نه، چنین نیست، بلکه این سخنی است که آنها گوینده آن هستند». و آرزویی است که از روی خشم و نفرت از پیروی شدگان که از آنان و گناه‌شان بیزاری جسته‌اند آرزو می‌کنند. و شیطان که در راس پیروی شدگان است وقتی کار به پایان می‌رسد، می‌گوید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَعَدَکُمۡ وَعۡدَ ٱلۡحَقِّ وَوَعَدتُّکُمۡ فَأَخۡلَفۡتُکُمۡۖ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیۡکُم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوۡتُکُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِیۖ فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوٓاْ أَنفُسَکُم[إبراهیم: ۲۲]. «همانا خداوند به شما وعده راستین و حق داد و من هم به شما وعده دادم اما خلاف وعده کردم، و من قدرتی بر شما نداشتم جز این‌که شما را فرا خواندم و شما اجابت کردید. پس من را سرزنش نکنید بلکه خودتان را سرزنش کنید».

آیه‌ی ۱٧۰-۱۶۸:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ کُلُواْ مِمَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ حَلَٰلٗا طَیِّبٗا وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٌ١٦٨[البقرة: ۱۶۸].«ای مردم! از آنچه در زمین حلال و پاکیزه است بخورید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید همانا او دشمن آشکار شماست».

﴿إِنَّمَا یَأۡمُرُکُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ١٦٩[البقرة: ۱۶٩].«همانا شیطان شما را به بدی و زشتی فرمان می‌دهد و این‌که آنچه را که نمی‌دانید به خدا نسبت دهید».

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَیۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ کَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ شَیۡ‍ٔٗا وَلَایَهۡتَدُونَ١٧٠[البقرة: ۱٧۰].«و هنگامی که به آنان گفته شود: از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید، گویند: بلکه از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم، آیا چنان چه پدران‌شان چیزی را درک نکرده و به راه صواب نرفته باشند، (باز هم شایسته پیروی هستند؟!)».

این خطاب متوجه همه مردم اعم از مومن و کافر است. پس خداوند بر آنها منت گذاشته که آنها را فرمان داده تا از تمام آنچه در زمین است، از دانه‌ها و میوه‌ها و حیوانات بخورند، به شرطی که ﴿حَلَٰلٗااستفاده از آن برایتان حلال باشد و آن چیز به زور گرفته نشود و مال دزدی نباشد و بوسیله معامله‌ای حرام یا به صورت نامشروع به دست نیامده باشد.

﴿طَیِّبٗایعنی پاکیزه باشد و ناپاک و آلوده نباشد، مانند مردار و خون، و گوشت خوک و چیزهای نجس و ناپاک. این آیه بیان‌گر آن است که ا صل در هرچیزی مباح بودن آن است و این‌که خوردن و بهره بردن از آن جایز است. نیز از این آیه استنباط می‌شود که حرام بر دو نوع است: یا آن چیز ذاتا حرام بر دو نوع است: یا آن چیز ذاتا حرام است، و آن آلوده و ناپاک است، و یا به سبب چیزی که بر آن عارض گردیده حرام است، و آن حرامی است که به خاطر تعلق گرفتن حق خدا یا حق بندگان به آن حرام شده است.

این آیه نیز بیان‌گر آن است که خوردن به اندازه‌ای که جسم انسان را تقویت کند واجب است و ترک‌کننده آن گناهکار محسوب می‌شود، چرا که فرمان خدا را سرپیچی کرده است.

خداوند آنها را دستور داد تا از آنچه آنان را بدان مامور کرده و صلاح و نیکی آنها را در بردارد، پیروی کنند، و از پیروی کردن از گام‌های شیطان پرهیز نمایند: ﴿خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِیعنی راه‌هایی که شیطان به در پیش گرفتن آن امر می‌کند، و آن راه گناهان و کفر و فسق و ستم می‌باشد. این آیه مطرح شده است «سوائب» [۲]و «حام» [۳]و دیگر خوردنی‌های حرام را در بر می‌گیرد.

﴿إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٌهمانان او دشمن آشکار شماست. یعنی دشمنی‌اش آشکار است و از فرمان دادن شما هدفی جز فریب دادنتان و این‌که اهل جهنم باشید، ندارد، و پروردگار أفقط به این بسنده نکرد که ما را از پیروی نمودن از گام‌های شیطان نهی کند، بلکه ما را از دشمنی او مطلع نمود تا از وی بپرهیزیم. سپس به این اکتفا نکرد و ما را به صورت مشروح از آنچه شیطان به آن فرمان می‌دهد مطلع نمود و بیان داشت که آنچه شیطان بدان فرمان می‌دهد زشت‌ترین و بزرگ‌ترین فساد را در پی دارد. به همین جهت فرمود: ﴿إِنَّمَا یَأۡمُرُکُم بِٱلسُّوٓءِهمانا شیطان شما را به بدی فرمان می‌دهد و انجام دهنده آن را دچار شر و بدی می‌کند. و همه گناهان در این داخل‌اند.﴿وَٱلۡفَحۡشَآءِاز باب عطف خاص بر عام است، زیرا «فحشاء» یعنی گناهانی که زشتی آنها به نهایت رسیده است. مانند زنا و نوشیدن شراب و قتل و تهمت و بخل و سایر موارد، که هرکس عقل داشته باشد آنها را زشت می‌داند.

﴿وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَو این‌که آنچه را نمی‌دانید به خدا نسبت دهید. نسبت دادن امورات شرعی و تقدیری به خداوند بدون علم و آگاهی، در این مورد داخل است. پس هر کس خداوند را به غیر از آنچه او خود را به آن متصف نموده است توصیف کند، و یا به غیر از آنچه پیامبرش او را بدان متصف نموده است، متصف نماید، و یا چیزی را از خداوند نفی کند که آن را برای خود ثابت کرده است، و یا چیزی را برای خداوند ثابت نماید که آن را از خویشتن نفی کرده است، به راستی که بدون علم به خداوند چیزهایی نسبت داده و در مورد او بدون شناخت و آگاهی سخن گفته است.

و هر کس ادّعا کند که خداوند همتایی دارد و تصور کند که با پرستش بت‌ها به خدا نزدیک می‌شود، بی‌گمان بدون علم در مورد خداوند سخن گفته است. و هرکس بگوید خداوند فلان چیز را حلال نموده و فلان چیز را حرام کرده است، یا به فلان چیز دستور داده و از فلان چیز نهی کرده است و بدون آگاهی این چیزها را بگوید، همانا او بدون علم بر خداوند سخن بسته است.

و هرکس بگوید خداوند این نوع را مخلوقات را به خاطر فلان علت آفریده است، و برای اثبت سخن خود دلیلی نداشته باشد، به راستی که بدون علم چیزهایی را به خداوند نسبت داده‌است. و بزرگ‌ترین دروغی که به خداوند نسبت داده می‌شود این است که کلام خدا و پیامبر طبق مفاهیمی را مصطلح کرده‌اند، سپس گفته شود: منظور خدا از کلامش همین بوده است. پس نسبت دادن سخن به خدا بدون علم او از بزرگ‌ترین امور حرام و منحرف‌ترین راه شیطان است. این است راه‌های شیطان که او و لشکریانش مردم را به‌سوی آن فرا می‌خوانند. آری! آنان برای گمراه کردن خلق آنچه از مکر و فریب که در توان دارند، مبذول می‌دارند. اما خداوند متعال به عدل، نیکوکاری، و بخشش به خویشاوندان فرمان می‌دهد و از زشتی و منکر و تجاوز نهی می‌کند. پس انسان باید فکر کند و تجاوز نهی می‌کند. پس انسان باید فکر کند و بنگرد که با کدام یک از این دو دعوتگر همراه است؟ آیا از دعوت خداوند پیروی می‌کند که خیر و سعادت دنیا و آخرت او را می‌خواهد؟ خداوندی که رستگاری کامل در اطاعت اوست و موفقیت آن است که آدمی در خدمت او باشد و همه سودها در معامله کردن با خداوندی است که نعمت‌هایش ظاهری و باطنی را به انسان ارزانی داشته است، خداوندی که جز به خیر و خوبی فرمان نمی‌دهد و جز از شر و بدی نهی نمی‌کند.

یا این‌که از شیطان که دشمن انسان است و او را به بدی فرا می‌خواند و برای هلاک کردن او در دنیا و آخرت تلاش می‌کند، پیروی می‌نماید؟! شیطانی که شر مطلق در اطاعت از اوست، و زیان کامل در ولایت و دوستی او. شیطانی که جز به بدی فرمان نمی‌دهد و جز از خوبی نهی نمی‌کند.

سپس خداوند از حالت مشرکان خبر داده‌است، همان‌هایی که هر وقت به پیروی کردن از آنچه خداوند بر پیامبرش نازل کرده است امر شوند، روی بر تافته و می‌گویند: ﴿بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَیۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآپس آنان به تقلید از پدران‌شان اکتفا کرده و نسبت به ایمان آوردن به پیامبران تمایلی از خودشان نمی‌دهند. در صورتی که پدران‌شان جاهل‌ترین و گمراهترین مردم بوده‌اند. و این مستمسکی است ضعیف برای رد کردن حق و روی گردانی از حقیقت و اظهار بی‌علاقگی نسبت به آن، و دلیلی بر عدم انصاف آنهاست. پس اگر آنها راه هدایت را در پیش می‌گرفتند و نیت پاکی داشتند، می‌بایست از حق پیروی کنند. و هرکس که حق را هدف خویش قرار دهد و آن را باطل مقایسه کند قطعا حقیقت برای او روشن می‌شود، و اگر انصاف داشته باشد از آن پیروی می‌نماید.

آیه‌ی ۱٧۱:

﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ ٱلَّذِی یَنۡعِقُ بِمَا لَا یَسۡمَعُ إِلَّا دُعَآءٗ وَنِدَآءٗۚ صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ١٧١[البقرة: ۱٧۱].«و مثال کسانی که کفر ورزیده‌اند مانند کسی است که گوسفندانی را صدا می‌زند که جز سر و صدا چیزی را نمی‌شنوند، لالند، کورند و آنها نمی‌اندیشند».

بعد از آن‌که خداوند متعال پیروی نکردن آنها از پیامبران و پیام‌هایشان را بیان کرد و این‌که آنها تقلید از پدران‌شان را بر تبعیت از کتاب‌های نازل شده بر پیامبران را ترجیح دادند، بیان داشت که آنها به حق روی نمی‌آورند و هرگز از کینه و مخالفت خود دست بر نمی‌دارند. سپس خبر داد که آنها به هنگام فراخوانی دعوتگر راه ایمان، مانند حیوان‌هایی هستند که چوپانشان آنها را صدا می‌زند و آنان نمی‌دانند که چوپان‌شان چه می‌گوید. پس حیوانات فقط صدایی را می‌شنوند، اما آن صدا را طوری که به آنها فایده برساند، نمی‌فهمند. بنابراین، آنان کر هستند و حق را به منظور فهمیدن و پذیرفتن نمی‌شنوند، و کور هستند و به دیده عبرت به آن نگاه نمی‌کنند، و لالند و چیزی را که به سود آنها باشد بر زبان نمی‌آورند.

و سبب این همه عناد و لجاجت آن است که آنها عقلی درست ندارند، بلکه بی‌خردترین بی‌خردان و نادان‌ترین نادان‌ها هستند. پس اگر کسی به‌سوی نیکی و هدایت فراخوانده شده و از فساد دور گردانده شود، و از فرو رفتن وی در عذاب ممانعت به عمل آید و به چیزهایی دستور داده شود که صلاح و رستگاری و موفقیت و دستیابی به نعمت‌ها را در پی داشته باشد، اما او از فرمان خیرخواه سرپیچی کند و از دستور و حق را دور بیاندازد، شکی نیست که چنین فردی بهره‌ای از عقل ندارد. و چنین فردی گرچه دارای مکر و فریب و خدعه باشد اما در حقیقت بی‌خردترینِ بی‌خردان است.

آیه‌ی ۱٧۳-۱٧۲:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِلَّهِ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ١٧٢[البقرة: ۱٧۲].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از پاکیزه‌هایی که به شما روزی داده‌ایم بخورید و شکر خدا را به جا آورید اگر شما فقط او را می‌پرستید».

﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةَ وَٱلدَّمَ وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِیرِ وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَیۡرِ ٱللَّهِۖ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَیۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ١٧٣[البقرة: ۱٧۳].«بی‌گمان خداوند مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که (هنگام سربریدن) نام غیر خدا بر آن برده شده باشد بر شما حرام کرده است، و هرکس که مجبور به خوردن آن شود بی‌آنکه علاقه‌مند و تجاوزکار باشد، پس گناهی بر او نیست. همانا خداوند بخشنده و مهربان است».

بعد از آن‌که خداوند به صورت عمومی فرمانی را صادر کرد، در این آیه به طور خاص مومنان را فرمان می‌دهد، زیرا در حقیقت مومنان از اوامر و نواهی خدا بهره‌مند می‌شوند. پس آنها ایمان دارند، پس خداوند متعال به آنان دستور داده است که از روزی حلال بخورند و خدا را بر این نعمت‌ها سپاس گویند، و شکر خدا بر این نعمت‌ها یعنی این‌که از این نعمت‌ها در راستای اطاعت از خدا استفاده شود، و از آنها بهره گرفت و انرژی کسب کرد، تا آدمی قدرت و نیرو بگیرد و بتواند کارهایی را انجام دهد که مایه‌ی رسیدن به خداوند متعال هستند.

پس خداوند مومنان را به چیزی دستور داد که پیامبران را به آن دستور داده است و فرمود: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلرُّسُلُ کُلُواْ مِنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًا[المؤمنون: ۵۱]. «ای پیامبران! از چیزهایی پاک بخورید و کردار شایسته انجام دهید».

شکر در این آیه به معنی عمل صالح است. و نفرمود از چیزهای حلال بخورید، چون خداوند روزی‌های پاکیزه و خالص دیگر را نیز برای مومن مباح نموده است، روزیهایی که با ناپاکیها و حرام آلوده نشده‌اند، و چون ایمانش او را از خوردن آنچه که مال او نیست باز می‌دارد. ﴿إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَشکر او را به جا آوردید اگر او را می‌پرستید. این بیان‌گر آن است که هرکس شکر و سپاس خدا را به جا نیاورد خداوند را به یگانگی نپرستیده است، و کسی که شکر خدا را به جا آورد او را پرستش نموده و به آنچه دستور داده عمل کرده است. نیز بیان‌گر آن است که خوردن روزی پاک موجب عمل صالح و سبب پذیرفته شدن آن می‌گردد. و پس از بیان نعمت‌ها به شکر کردن فرمان داده شده است، چون شکر، نعمت‌های موجود را حفظ می‌نماید و نعمت‌هایی را که در دست نیست نعمت‌هایی را که در دست نیست دورتر می‌کند و نعمت‌های موجود را از بین می‌برد.

بعد از آن که خداوند متعال مباح بودند پاکی‌ها را بیان داشت، حرام بودن چیزهای ناپاک را هم بیان کرد و فرمود: ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةَو بر شما مردار را حرام کرده است، و آن چیزی است که مرده باشد و به صورت شرعی ذبح نشده باشد، زیرا مرده ناپاک و مضر است، چون ذاتا آلوده است، و چون اغلب مردارها به سبب بیماری می‌میرند. پس خوردن آن، بیماری را از افزودن می‌کند. و شارع از این قاعده کلی، مردارِ ملخ و ماهی را استثنا کرده و آن را حلال و پاک معرفی نموده است. ﴿وَٱلدَّمَیعنی خون جاری. همان‌طور که در آیه‌ای دیگر به خون جاری مقید شده است.

﴿وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَیۡرِ ٱللَّهِمانند حیوانی که برای بت‌ها و سنگ‌ها و قبور و امثال آن سربریده می‌شود. آنچه که ذکر شد شامل تمامی انواع محرمات نیست، بلکه بیان چند نوع ناپاکی است که از مفهوم ﴿طَیِّبَٰتمستفاد می‌گردد. پس عموم چیزهایی حرام از آیه گذشت که ﴿حَلَٰلٗا طَیِّبٗابود استنباط می‌شود و علت این‌که خداوند متعال چیزهای ناپاک و امثال آن را بر ما حرام کرده این است که نسبت به ما مهربان است، و تا از هر چیز زیان آوری دور باشیم. با وجود این ﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّاگر کسی به سبب گرسنگی و یا نداشتن خوراک حلال یا به سبب اجبار و اکراه مجبور به خوردن حلال یا به سبب اجبار و اکراه مجبور به خوردن حرام شد، ﴿غَیۡرَ بَاغٖبه آن شرط زمانی که به حلال دسترسی دارد، طالب و جوینده حرام نباشد، و یا این‌که اصلا گرسنه نباشد. ﴿وَلَا عَادٖو در خوردن آنچه برای او به صورت اضطراری حلال قرار داده شده است، تجاوز نکند. ﴿فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِهیچ گناهی بر او نیست.

و چون گناه مرتفع شد مسئله به حالت قبلی باز می‌گردد و انسان در این حالت به خوردن مامور است و نباید خود را به هلاکت بیاندازد و خودکشی کند. پس در این هنگام خوردن به او واجب است، و اگر در اثر نخوردنِ مواردی که به عنوان حرام از آنها یاد شد، بمیرد، گناهکار محسوب می‌شود، و او در واقع خودکشی کرده است. و این تساهل و تسامح در رابطه با خوردن محرمات مذکور، ناشی از مهربانی و رحمت خداوند نسبت به بندگانش می‌باشد. سپس خداوند متعال آیه را با دو اسم بزرگواراز اسماء زیبای خود که با این حال و مقام بسیار تناسب دارند، پایان داد و فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌهمانا خداوند بخشنده و مهربان است.

و از آنجا که حلال بودن محرمات مشروط به این دو شرط بود، و احتمالا انسان در رابطه با محقق شدن این شرایط دقت عمل به خرج ندهد، به همین جهت خداوند متعال خبر داد که او بخشنده است، و چنانچه در این زمینه اشتباهی از بنده سرزند آن را می‌آمرزد، به ویژه که ضرورت و نیاز بر بنده غالب آمده و سختی شرایط، حواس او را پرت کرده باشد.

این آیه معرّف آن قاعده معروف است که می‌فرماید: «ضرورت‌ها، محرمات را مباح می‌گردانند». و هرکار ممنوعی که انسان مجبور به انجام آن شده باشد، خداوند مهربان آنرا جایز قرار داده‌است. پس خداوند را در هر حال و در همه جا سپاسگزاریم.

آیه‌ی ۱٧۶-۱٧۴:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَیَشۡتَرُونَ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلًا أُوْلَٰٓئِکَ مَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ إِلَّا ٱلنَّارَ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ١٧٤[البقرة: ۱٧۴].«همانا کسانی که آنچه را خدا از کتاب نازل کرده، پنهان می‌دارند و آن را به بهای اندکی می‌فروشند، در شکم‌هایشان جز آتش چیزی را فرو نمی‌برند و خداوند در روز قیامت با آنها سخن نمی‌گوید و آنها را پاکیزه نمی‌گرداند و برای آنها عذابی دردناک است».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡعَذَابَ بِٱلۡمَغۡفِرَةِۚ فَمَآ أَصۡبَرَهُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ١٧٥[البقرة: ۱٧۵].«ایشان همان کسانی هستند که گمراهی را به هدایت و عذاب را به (ازای) آمرزش خریدند، پس چقدر در برابر آتش بردبارند!».

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ نَزَّلَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّۗ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ ٱخۡتَلَفُواْ فِی ٱلۡکِتَٰبِ لَفِی شِقَاقِۢ بَعِیدٖ١٧٦[البقرة: ۱٧۶].«این بدان سبب است که خداوند کتاب را به حق نازل کرده است و کسانی که در کتاب اختلاف کردند در ستیزی بسیار دور قرار دارند».

این تهدید سختی است برای کسی که آنچه را خداوند بر پیامبرانش فرو فرستاده است پنهان می‌کند، از قبیل علمی که خداوند از صاحبان آن پیمان گرفت تا آن را پنهان ندارند، پس کسانی که آن را با بهره و کالایی از دنیا عوض کنند و دستور خداوند را دور اندازند، ﴿مَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ إِلَّا ٱلنَّارَجز آتش در شکم خود فرو نمی‌برند، چون قیمتی که آنان به دست آورده‌اند با زشت‌ترین معامله و بزرگ‌ترین حرام به دست آورده‌اند. پس سزای آنها از نوع کردارشان است. ﴿وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِو خداوند روز قیامت با آنها سخن نمی‌گوید، بلکه از آنها خشمناک گشته و از آنان روی بر می‌گرداند، و این از عذاب جهنم برای آنان سخت‌تر است. ﴿وَلَا یُزَکِّیهِمۡو آنها را از اخلاق زشت پاکیزه نمی‌گرداند، و آنها کرداری نخواهند داشت که قابل ستایش و خشنودی خداوند باشد، و بر آن پاداش داده شوند. و خداوند آنها را تزکیه نمی‌کند، چون آنان اسباب عدم تزکیه را اختیار کردند، وبزرگترین سب تزکیه، عمل به کتاب خدا و پیروی کردن از آن و فرا خواندن مردم به‌سوی آن است.

اما آنان کتاب خدا را دور انداختند و از آن روی برتافتند و گمراهی را بر هدایت و عذاب را بر آمرزش برگزیدند. بنابر این چیزی جز آتش آنان را نشاید. پس چگونه بر آن صبر می‌کنند و چگونه آن را تحمل می‌نمایند؟

﴿ذَٰلِکَآنچه که ذکر شد از مجازات عادلانه خدا، و منع کردن اسباب هدایت از کسی که هدایت را انکار کرده و ضلالت را پذیرفته است،﴿بِأَنَّ ٱللَّهَ نَزَّلَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّبیان‌گر آن است که خداوند کتاب را برای هدایت آفریدگانش و روشن شدن حق از باطل، و هدایت از گمراهی نازل فرموده است. پس هرکس آن را از مقصود و مرام حقیقی‌اش به سویی دیگر برگرداند سزاوار آن است که به شدیدترین عقوبت و سزا مجازات گردد. ﴿وَإِنَّ ٱلَّذِینَ ٱخۡتَلَفُواْ فِی ٱلۡکِتَٰبِو همانا کسانی که در کتاب خدا اختلاف کردند و به بخشی از آن ایمان آورده و به بخشی از آن کفر ورزیدند، و یا کسانی که کتاب را تحریف کردند و آن را طبق خواست خویش برگرداندند.﴿لَفِی شِقَاقِۢ بَعِیدٖاینان در مخالفت و دشمنانگی دور و دراز قرار دارند، چون آنها با کتابی که حق را به همراه آورده بود و اتفاق و اتحاد آنان را در پی داشت، مخالفت کردند. پس دچار دو دستگی شدیدی شدند و اختلاف و تفرق سختی در میان آنان به وجود آمد. اما کسانی از اهل کتاب به آن ایمان آوردند و در هر چیزی به حکم آن عمل کردند و با یکدیگر متحد و متفق شده و با محبت و مهربانی با یکدیگر معاشرت نمودند.

این آیات متضمن تهدید کسانی است که آنچه را خداوند نازل فرموده است پنهان می‌دارند، و کالای دنیا را بر آن ترجیح می‌دهند. خداوند آنان را مورد تهدید قرار داده است که نه آنان را پاکیزه می‌گرداند و نه آنان را می‌آمرزد. و سبب این امر را بیان کرده و فرموده است: آنها گمراهی را بر هدایت ترجیح دادند، در نتیجه عذاب خدا را به بهای مغفرت او خریدند.

سپس، از شدت بردباری آنها بر شدت جهنم ابراز تعجب نموده و با این کار بیشتر آنان را متالم می‌گرداند چون آنها کارهایی را انجام می‌دهند که آنان را به آتش جهنم می‌رساند. و نیز فرمود: کتاب (ما) مشتمل بر حق است و اتفاق و اتحاد مومنان را در پی دارد، و هرکس با آن مخالفت ورزد از حق دور شده و با آن در ستیز است.

آیه‌ی ۱٧٧:

﴿لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلۡکِتَٰبِ وَٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِ وَٱلسَّآئِلِینَ وَفِی ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّکَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِینَ فِی ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِینَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ١٧٧[البقرة: ۱٧٧]. «نیکی آن نیست که روی خود را به‌سوی مشرق و مغرب بگردانید، بلکه نیکوکار کسی است که به خدا و روز آخرت و ملائکه و کتاب‌ها و پیامبران ایمان داشته باشد، و مال (خود را) علی رغم دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه و نیازمندان و برای آزادی بردگان ببخشد، و نماز را برپا دارد، و زکات را بپردازد، و وفا کنندگان به پیمان‌شان آنگاه که پیمان بستند، و صبر کنندگان در هنگام فقر و بیماری و هنگام جنگ، ایشان راستگویانند و ایشان پرهیزگاران هستند».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِیعنی نیکی آن نیست که روی به‌سوی مشرق و مغرب کنید. پس بحث و مجادله زیاد در این مورد جز خستگی و اختلاف و دو دستگی در بر ندارد. این مانند سخن پیامبر صاست که می‌فرماید: «لَیْسَ الشَّدِیدُ بِالصُّرَعَةِ إِنَّمَا الشَّدِیدُ الَّذِى یَمْلِکُ نَفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ». «قوی آن کس نیست که هنگام کشتی گرفتن طرف را خاک کند، بلکه قوی کسی است که هنگام خشم، خود را کنترل نماید».

﴿وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِبلکه نیکوکار کسی است که به خدا ایمان داشته باشد، و این‌که او معبودی به حق و یگانه است، معبود به حقی که به هر صفت کمالی متصف است، و از هر نقص و کمبودی مبرا است. ﴿وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِو به روز آخرت ایمان بیاورد، و پیامبر از آن خبر داده‌اند که پس از مرگ اتفاق می‌افتد. ﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِو به فرشتگان ایمان داشته باشد، موجودات فرمانبری که خداوند در کتابش و پیامبر صدر احادیث خود برای ما توصیف نموده‌اند. ﴿وَٱلۡکِتَٰبو کتابهایی که خداوند بر پیامبرانش نازل کرده است، که بزرگ‌ترین آن قرآن است. پس به اخبار و احکامی که قرآن در بردارد ایمان داشته باشد. ﴿وَٱلنَّبِیِّ‍ۧنَو به پیامبران به طور عموم، و به ویژه به آخرین و بهترین آنها که محمد صاست ایمان داشته باشد. ﴿وَءَاتَى ٱلۡمَالَو این شامل هر چیزی است که انسان می‌اندوزد، کم باشد یا زیاد. یعنی مال را ببخشد، ﴿عَلَىٰ حُبِّهِبا این‌که آن را دوست می‌دارد. این بیان‌گر آن است که مردم مال را دوست دارند، و بخشش آن دشوار است. پس هرکس مالش را به منظور نزدیکی جستن به خدا ببخشاید نشانه ایمان است.

یکی از مصادیق ﴿ءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِآن است که صدقه بدهد در حالی که آزمند است، امید ثروتمند شدن را دارد و از فقر و تنگدستی می‌ترسد. و اگر صدقه از مال قلیل باشد بهتر است، چون او در این حالت نگاه داشتن مال را دوست دارد، زیرا همواره فقر و تنگدستی خیال او را آواز می‌دهد. و همچنین بخشیدن مال گرانبها و ارزشمند و مالی که آن را دوست دارد، بسیار مهم است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ[آل عمران: ٩۲]. «هرگز به نیکی نخواهید رسید مگر این‌که از آنچه دوست دارید انفاق کنید».

پس نیکی حقیقی از آن کسانی است که مال دوست داشتنی را می‌بخشند. سپس خداوند از کسانی نام برد که باید صدقه را به آنان داد، همان‌هایی که از همه مردم به نیکوکاری و احسان شایسته‌ترند، از قبیل ﴿ذَوِی ٱلۡقُرۡبَىٰخویشاوندان، آن‌هایی که به خاطر مشکلات و گرفتاریهایشان دردمند و ناراحت می‌شوی، و به خاطر شادی آنها شادمان می‌گردی، و به هنگام بروز حوادث به یاری شما می‌آیند و حتی در این مواقع بخشی از هزینه‌های مالی شما را تقبل می‌کنند. پس بهترین نیکی، کمک کردن به خویشاوندان است برحسب نزدیکی و نیازشان.

﴿وَٱلۡیَتَٰمَىٰو یتیمان، آن‌هایی که کسی را ندارند برای‌شان کار کند و پول در بیاورد، و سرمایه‌ای ندارند که به وسیله آن از دیگران بی‌نیاز شوند.

و این بیان‌گر رحمت خداوند نسبت به بندگانش می‌باشد، و این‌که او نسبت به آنها از پدر به فرزندش مهربان‌تر است. خداوند بندگان را توصیه نموده و بر آنها فرض گردانید، به کسانی که پدران‌شان را از دست داده‌اند نیکی کنند، تا همواره سایه پدران خود را بر سر یتیمی مهربانی کند، یتیم او مورد مهربانی قرار خواهد گرفت.

﴿وَٱلۡمَسَٰکِینَو بینوایان. آنان کسانی هستند که فقر و نیازمندی آنها را زمین گیر و خانه نشین کرده است. بنابراین، آنها بر ثروتمندان حق دارند به اندازه‌ای که بینوایی آنها را برطرف کند یا آن را تقلیل نماید، به آنها کمک نمایند. ﴿وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِو مسافری که دور از شهر و دیار خود در راه مانده است. خداوند بندگانش را تشویق نموده است تا به چنین کسی کمک کنند، به گونه‌ای که بتواند به خانه و کاشانه خود برسد. چون او در این حالت نیازمند است. پس کسی که خداوند به او در وطنش نعمت ارزانی نموده است، بر اوست که با برادر مسافرش مهربانی کند، و به اندازه توانش او را کمک نماید، برای او توشه تهیه کند، یا وسیله سفر به او بدهد، یا ستم‌هایی که بر او می‌رود، از وی دور کند.

﴿وَٱلسَّآئِلِینَو کسانی که نیازی برای آنها پیش آمده و موجب شده است گدائی کنند. مانند کسی که باید دیه بپردازد، یا از طرف حکام جریمه شده است. و یا مانند کسی که به منظور تعمیر و بازسازی اماکن عمومی از قبیل مساجد و مدارس و پل و امثال آن از مردم کمک می‌طلبد. پس چنین فردی بر ثروتمندان حق دارد گرچه ثروتمند نیز باشد.

﴿وَفِی ٱلرِّقَابِو در راستای آزاد شدن بردگان. این بخش از آیه شامل آزاد کردن برده، یاری دادن او، و دادن مال به «مُکاتب» و فدیه دادن برای آزادی اسیرانی که در دست کفار هستند. ﴿وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّکَوٰةَقبل از این نیز چندین بار خداوند متعال نماز و زکات را در کنار یکدیگر ذکر نموده است، چون هر دو از بهترین عبادت‌ها و کامل‌ترین آن هستند. نماز و روزه عبادات قلبی، بدنی و مالی هستند، و ایمان و یقین با این دو وزن می‌شوند. ﴿وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖعهد یعنی پایبندی به آنچه خداوند، یابنده بر خود لازم گردانده است. پس این تمامی حقوق خداوند را شامل می‌شود، چون خداوند بندگانش را به اجرای آن ملزم گردانده و بندگان نیز این پیمان را پذیرفته‌اند. و ادای حقوق بندگان را نیز شامل می‌شود، چرا که خداوند آن را بر آنها واجب کرده است، و نیز حقوقی را شامل می‌شود که بنده به گردن گرفته است، مانند کفاره قسم‌ها، و نذرها و امثال آن. ﴿وَٱلصَّٰبِرِینَ فِی ٱلۡبَأۡسَآءِو صبر کنندگان در حالت فقر، چون فقیر از چند جهت نیاز به صبر و شکیبایی دارد، زیرا بر اثر فقر همواره دچار دردهای قلبی و جسمی می‌شود، اما ثروتمند این ناراحتی‌ها را ندارد، زیرا هنگامی‌که می‌بیند ثروتمندان در ناز و تنعم زندگی می‌کنند، و چنین معیشتی برای او مقدور نیست این موضوع اورا ناراحت می‌کند. و اگر گرسنه شود یا فرزندانش گرسنه شوند ناراحت و دردمند می‌گردد. و اگر بر اثر فقر عذابی برخلاف میل و خواسته‌اش بخورد، ناراحت و دردمند می‌شود. و اگر پوشاک مناسبی نداشته باشد دردمند می‌شود، و اگر دچار سرمایی گردد که توان دفع آن را نداشت باشد دردمند می‌گردد. پس در همه این حالات باید صبر کند و به پاداش و ثواب الهی چشم بدوزد. ﴿وَٱلضَّرَّآءِو بیماریهای مختلف، از قبیل تب و زخم، نفخ و درد عضو، حتی درد دندان و انگشت و امثال آن. باید بر این بیماری‌ها صبر نمود، چون جسم ضعیف می‌گردد و متالم می‌شود. و این بسیار بر انسان دشوار است، به خصوص وقتی که بیماری به درازا بکشد، پس فرد مبتلا شده به صبر توصیه می‌شود تا از پاداش خداوند بهره‌مند گردد. ﴿وَحِینَ ٱلۡبَأۡسِو هنگام جنگ و کارزار با دشمنانی که به جنگ و مبارزه‌ی با آنان دستور داده شده است، چون جهاد بی‌نهایت بر انسان دشوار است، و آدمی از کشته یا زخمی شدن، یا به اسارت در آمدن متنفر است. پس در این مورد به صبر نیاز دارد تا خداوند به او پاداش دهد، زیرا پیروزی و کمکی که خداوند به صبرکنندگان وعده داده است و از صبر به دست می‌آید. ﴿أُوْلَٰٓئِکَآن‌هایی که به چنین عقایدی نیکو و کردارهایی که نشانه ایمان هستند، و اخلاقی که مایه زیبایی انسان و بیان‌گر حقیقت انسانیت است، متصف هستند، ﴿ٱلَّذِینَ صَدَقُواْۖکسانی‌اند که در ایمان‌شان صادق هستند، چون اعمال‌شان ایمان آنها را تصدیق می‌نماید. ﴿وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَو این‌ها پرهیزگاران هستند، چون آنها آنچه را از آن منع شده بودند ترک نموده، و آنچه را به انجام آن مامور شده بودند انجام دادند. این اوامر و نواهی مشتمل بر تمام خصلت‌ها و عادات خوب می‌باشند، زیرا وفای به عهد همه دین را در بر می‌گیرد، و عباداتی که در این آیه به آنها اشاره شده است بزرگ‌ترین عبادت هستند، و هرکس این عبادت‌ها را انجام دهد دیگر عبادت‌ها را بهتر انجام داد. پس این‌ها نیکان و راستگویان و پرهیزگارانند. و شما می‌دانید که خداوند چه پاداش‌هایی را در دنیا و آخرت بر این سه کار مترتب نموده است، در پاداش‌هایی که اینجا نمی‌توان آن را به تفصیل بیان کرد.

آیه‌ی ۱٧٩-۱٧۸:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٧٨[البقرة: ۱٧۸]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! در مورد کشته شدگان قصاص بر شما مقرر شده است، آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس هر کسی که از جانب برادرش برای او چیزی بخشوده شد، به خوبی پیروی کند و به نیکی دیه را به او بپردازد. این تخفیف و رحمتی از جانب پروردگارتان برای شماست، پس هرکس بعد از این تجاوز کرد برای او عذابی دردناک است».

﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٧٩[البقرة: ۱٧٩].«و برایتان در قصاص زندگانی است ای خردمندان تا پرهیزگار باشید».

خداوند بر بندگان مومن خویش منت می‌نهد که ﴿ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىبرابری در قصاص را بر آنها فرض گردانیده است و این که قاتل به همان صورتی کشته شود که مقتول کشته شده است. این عمل در واقع اقامه عدل و انصاف بین بندگان است. و مخاطب قرار دادن عموم مومنان دلیل بر این است که بر همه آنها، حتی بر وارثان قاتل و برخود قاتل واجب است تا به ولی مقتول کمک کنند، به نحوی که اگر خواست قصاص نماید باید قاتل واجب است تا به ولی مقتول کمک کنند، به نحوی که اگر خواست قصاص نماید باید قاتل را در دسترس او قرار دهند، و برای آنها جایز نیست که از اجرای این حسد جلوگیری کنند، و ولّی را از قصاص گرفتن باز دارند، آن‌گونه که رسم جاهلیت و کسانی که مانند آنها بودند، بر آن جاری بود.

سپس خداوند متعال به صورت مفصل به بیان «قصاص» پرداخت و فرمود: ﴿ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّآزاد در برابر آزاد. «منطوق» آیه بیان‌گر آن است که باید مرد در برابر مرد کشته شود. ﴿وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰو زن در برابر زن، و نیز قصاص زن در برابر مرد، و مرد در برابر زن از مفهوم آیه برداشت می‌شود.

پس منطوق آیه مقدم است بر مفهوم آن. و در سنت هم آمده است که مرد به خاطر کشتن زن کشته می‌شود. اما پدر و مادر هر اندازه مرتبه‌ی آنان بالا رود، (مانند: پدر بزرگ و پدرِ پدر بزرگ، و مادر بزرگ و مادرِ مادر بزرگ و....). از این حکم خارج هستند، پس آنها به سبب کشتن فرزندشان قصاص نمی‌شوند، چون در حدیث چنین آمده است. و فرموده خداوند ﴿ٱلۡقِصَاصُبیان‌گر آن است که عادلانه نیست پدر به سبب کشتن فرزندش کشته شود چون در قلب پدر چنان مهربانی و شفقتی وجود دارد که او را از کشتن فرزندش منع می‌کند. مگر این‌که در عقلش اختلال به وجود آمده باشد، و یا این‌که فرزندش او را به شدت اذیت کند. همچنین در سنت وارد شده است که مسلمان به خاطر کشتن کافر وارد شده است که مسلمان به خاطر کشتن کافر کشته نمی‌شود، پس این نیز از عموم آیه خارج می‌باشد. ضمن این‌که آیه فقط خطاب به مومنان است. ضمن این‌که آیا فقط خطاب به مومنان است. و نیز عادلانه نیست که دوست خدا به سبب کشتن دشمن خدا کشته شود. ﴿وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِو برده در برابر برده کشته می‌شود چه مرد باشد چه زن، قیمت‌شان برابر باشد یا متفاوت.

و مفهوم آیه بیان‌گر آن است که آزاد در برابر برده کشته نمیشود، چون آزاد با برده برابر نیست. برخی از علما با استناد به مفهوم ﴿وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰگفته‌اند: کشتن مرد در برابر زن جایز نیست. و قبلا گفتیم که در سنت وارد شده است که مرد به سبب کشتن زن کشته می‌شود.

این آیه بیان‌گر آن است که اصل، واجب بودن قصاص قاتل است، و دیه بدل قتل است. بنابر این فرمود:﴿فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞچنانچه ولی مقتول از کشتن قاتل گذشت نمود وبه دیه روی آورد، یا این‌که بعضی از اولیای مقتول از کشتن قاتل صرف نظر کردند، قصاص ساقط می‌گردد یا دیه گرفتن اختیار و انتخاب با ولّی مقتول است. پس وقتی ولی مقتول از قاتل گذشت نمود، بر او واجب می‌گردد که قضیه را ﴿بِٱلۡمَعۡرُوفِبه خوبی دنبال نماید بدون این‌که بر قاتل سخت بگیرد، و نباید او را به چیزی وادار نماید که در توانش نیست، بلکه باید به خوبی از او دیه بگیرد و او را در تنگنا قرار ندهد. و بر قاتل لازم است ﴿وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖکه بدون تاخیر، و بدون کم و کاست، و با ادب و متانت کامل دیه را بپردازد.

پس آیا جزای کار نیکی که ولّی مقتول با او کرده و وی را بخشوده است جز پرداخت دیه به نحو احسن چیز دیگری است؟ و در رابطه با ادای همه حقوقی که بر ذمه آدمی تعلق می‌گیرد، به نیک رفتاری دستور داده شده است، به صاحب حق دستور داده شده است که به خوبی حقش را پیگیری نماید، و به کسی که حق بر گردن اوست دستور داده شده است به نیکی آن را ادا نماید. و خداوند متعال در این بخش از آیه: ﴿فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِمسلمانان را به صرف نظر کردن از کشتن قاتل و گرفتن دیه تشویق کرده است، و بهتر آن است که قاتل را بدون گرفتن دیه آزاد کرد. و سخن خداوند که می‌فرماید: ﴿أَخِیهِبیان‌گر آن است که قاتل، کافر نیست، چون منظور از برادر در اینجا برادر ایمانی است، پس او با ارتکاب قتل از دایره ایمان بیرون نمی‌رود، و به طریق اولی کسی که مرتکب گناهانی می‌شود که از کفر پایین‌ترند کافر نمی‌شود، بلکه به سبب ارتکاب گناه، ایمانش دچار نقص و کمبود می‌گردد. و هرگاه اولیای مقتول گذشت کردند یا بعضی از آنها گذشت نمودند، خون قاتل مصون خواهد بود. پس ﴿فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَهرکس بعد از گذشت کردن، تجاوز کرد. ﴿فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞدر آخرت برای او عذابی دردناک است. و اما حکم کشته شدن متجاوز از آیه‌های گذشته فهم می‌شود، چون او یک نفر همانند خود را کشته است، پس بدین سبب کشتن او واجب می‌شود. و عده‌ای «عذاب دردناک» را به «قتل» تفسیر نموده و گفتنه‌اند: آیه بیان‌گر آن است که کشتن او تعیین می‌گردد و جایز نیست او را عفو نمود. و بعضی از علما نیز چنین گفته‌اند. صحیح قول اول است، چون جنایت او از جنایت دیگران بزرگ‌تر و فراتر نیست.

سپس خداوند حکمت والای خویش را در مشروعیت قصاص بیان کرده و می‌فرماید: ﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞو خون شما با قصاص مصون می‌ماند و جنایتکاران از ارتکاب قتل باز می‌آیند، چون وقتی کسی بداند اگر کسی را بکشد کشته می‌شود، به ندرت مبادرت به قتل می‌کند. و هرگاه یقین حاصل شود که قاتل کشته می‌شود، دیگران می‌ترسند و از قتل دوری می‌گزینند.

پس اگر عقوبت و سزای قاتل غیر از کشته شدن باشد، مردم آن‌گونه که به سبب قصاص قاتل از شرارت باز می‌آیند، به سبب دیگر مجازات‌ها از شرارت باز نمی‌آیند. نیز سایر مجازات‌های شرعی باعث عبرت آمیزی و بازآمدن از جنایت است، و این بیان‌گر حکمت خداوند حکیم و بخشنده است. و ﴿حَیَوٰةٞرا به صورت «نکره» ذکر کرد، تا مفید تعظیم و تکثیر باشد.

و از آنجا که حقیقت این حکم را جز کسانی که دارای عقل کامل و درک عمیق هستند، نمی‌دانند، فقط آنها را مورد خطاب قرار داده‌است. و این دلالت می‌نماید که خداوند دوست دارد بندگانش از افکار و عقل‌هایشان بهره بگیرند و در حکمت‌های احکام الهی و مصالحی که بر کمال خداوند و کمال حکمت و عدل و رحمت گسترده‌اش دلالت می‌نمایند، بیندیشند. و از این آیه استنباط می‌شود که هرکس در راستای فهم حکمت و تدبیر خدا در جهان هستی از عقل و خرد خویش بهره بگیرد سزاوار ستایش است و از خردمندانی است که خطاب الهی متوجه فضیلت و شرافت برای قومی که می‌اندیشند کافی است. ﴿لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَباشد که تقوی پیشه کنید. چون هرکس که پروردگارش را بشناسد، اسرار بزرگ و حکمت‌های شگفت‌انگیز و نشانه‌های والایی را که در دین و شریعت الهی است می‌شناسد، و این باعث می‌شود تا تسلیم فرمان خدا شود و گناهانش را بزرگ بپندارد و آنها را ترک نماید. پس با داشتن چنین اوصافی سزاوار است که از پرهیزگاران باشد.

آیه‌ی ۱۸۲-۱۸۰:

﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَکَ خَیۡرًا ٱلۡوَصِیَّةُ لِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ١٨٠[البقرة: ۱۸۰]. «بر شما فرض شده است که هرگاه مرگِ یکی از شما فرا رسید اگر مالی باقی گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان به نیکی وصیت کند، و این حقی بر پرهیزگاران است».

﴿فَمَنۢ بَدَّلَهُۥ بَعۡدَ مَا سَمِعَهُۥ فَإِنَّمَآ إِثۡمُهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ١٨١[البقرة: ۱۸۱].«و هر کس آن را پس از این‌که شنید تغییر داد، پس همانا گناهش بر کسانی است که آن را دگرگون می‌کنند. بی‌گمان خداوند شنوا و داناست».

﴿فَمَنۡ خَافَ مِن مُّوصٖ جَنَفًا أَوۡ إِثۡمٗا فَأَصۡلَحَ بَیۡنَهُمۡ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٨٢[البقرة: ۱۸۲].«پس هر کس بیم داشته باشد که وصیت‌کننده‌ای (نسبت به ورثه‌اش) مرتکب انحراف یا گناهی شود، پس میان آنها اصلاح نمود، بر او گناهی نیست، بی‌گمان خداوند آمرزگارِ مهربان است».

خداوند بر شما گروه مومنان فرض گردانیده است که ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُهرگاه اسباب مرگ یکی از شما فرا رسید، مانند بیماری و مرضی که انسان را در آستانه مرگ قرار می‌دهد، و یا دیگر اسباب از بین رفتن. ﴿إِن تَرَکَ خَیۡرًااگر مالی را که از نظر عرف زیاد شمرده می‌شود از خود برجای گذاشت، بر اوست که برای پدر و مادر و نزدیک‌ترین مردم به او، به اندازه توانش وصیت کند، بدون این‌که زیاده روی نماید، و بدون این‌که به خویشاوندان دور بسنده نماید و خویشاوندان نزدیک را ترک گوید، بلکه به ترتیب خویشاوندی و نزدیکی و نیازمندی، برای آنها وصیت نماید. و علت این‌که اسم تفضیل «أقربین» را بکار برده است، اشاره به همین مطلب است. و ﴿حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَدلالت بر واجب بودن «وصّیت» می‌نماید، و خداوند آن را از علایم پرهیزگاری قرار داده‌است.

بدان که جمهور مفسرین بر این باورند که این آیه بوسیله آن «مواریث» منسوخ شده است. و بعضی از مفسران گفته‌اند که در حق پدر و مادر، و خویشاوندانی است که ارث نمی‌برند. با این‌که دلیلی بر این تخصیص وجود ندارد و بهتر است که در این مورد گفته شود: وصیتی که در این آیه در رابطه با پدر و مادر و خویشاوندان مطرح شده است مجمل بوده و خداوند آنرا به عرف موجود در میان جوامع ارجاع شده است. سپس خداوند اندازه و مقدار این «وصیت پسندیده» را برای پدر و مادر و دیگر خویشاوندانی که ارث می‌برند در آیه مواریث بیان کرد، چرا که این حکم در اینجا بطور مختصر بیان شده است. و اما حکم این آیه منحصرا مربوط به پدر و مادری است که از ارث محروم‌اند، و نیز دیگر کسانی که به خاطر وجود فردی دیگر یا داشتن حالتی خاص، از ارث محروم می‌مانند. پس آدمی مامور است تا برای این‌ها وصیت نماید و آنان از همه مردم به احسان او سزاوارترند. و تمام امت بر این رای اتفاق نظر دارد، چرا که هر دو قولی را که به آنها اشاره شده در خود جمع می‌نماید، چون گویندگان هریک از دو قول بخشی از موضوع را ملاحظه نموده است. پس بدین ترتیب اتفاق به دست می‌آید و جمع بین آیات حاصل می‌شود. بنابر این جمع بهتر است از این‌که ادعای نسخ شود، در حالی که دلیلی هم برای توجیه آن وجود نداشته باشد.

گاهی وصیت‌کننده از وصیت‌کننده امتناع می‌ورزد، چون گمان می‌برد کسانی که پس از او هستند چه بسا وصیت او را دگرگون کنند.

به همین جهت خداوند متعال فرمود: ﴿فَمَنۢ بَدَّلَهُهرکس وصیتی را که برای افراد مذکور یا دیگران صورت گرفته است دگرگون کند، ﴿بَعۡدَ مَا سَمِعَهُپس از این‌که آن را فهمید و راه‌های اجرای آن را دانست، ﴿فَإِنَّمَآ إِثۡمُهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُگناهش به گردن کسانی است که آن را دگرگون می‌کنند، و وصیت‌کننده از جانب خدا مستحق پاداش می‌باشد، و گناه بر عهده تبدیل‌کننده و تغییر دهنده است. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞهمانا خداوند شنواست و تمام صداها، و گفتار وصیت‌کننده، و وصیت او را می‌شنود. پس شایسته است خدایی را مراقب بداند که سخن او را می‌شنود و او را می‌بیند، و در وصیت خود ستم نکند. ﴿عَلِیمٞو خداوند به نیت و قصد او داناست، و کار و عمل کسی را که برای او وصیت شده است، می‌داند. پس وقتی وصیت‌کننده تلاش خود را کرد و خداوند از نیت او مطلّع شد، به او پاداش می‌دهد، گرچه اشتباه کرده باشد. در این آیه فردی که برای او وصیت صورت گرفته است از تغییر دادن وصیت برحذر داشته شده است، زیرا خداوند بر او و کارش مطلع است، پس باید از خدا بترسد. این است وصیت منصفانه.

کسی که هنگام وصیت در کنار وصیت‌کننده حضور دارد و می‌تواند که در وصیت وی اجحاف، انحراف و گناهی رفته است، باید او را به آنچه که بهتر و منصفانه‌تر است سفارش نماید، و از ستم باز دارد. و «جنف» یعنی انحراف از روی خطا و بدون قصد. «اثم» یعنی انحراف از روی قصد. اگر چنین نکرد باید میان کسانی که برای‌شان وصیت شده است به اصلاح بپردازد و آنها را به توافق و خشنودی برساند، و آنها را سفارش کند که ذمه مژده خود را آزار کنند. او با این عمل کار بسیار خوب و بزرگی را انجام داده‌است، و دیگر گناهی بر او نیست، بلکه گناه متوجه کسانی است که وصیت را تغییر می‌دهند. بنابر این فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞهمانا خداوند همه لغزش‌ها را می‌آموزد و از اشتباهات کسی که توبه کند، می‌گذرد. و خداوند کسی را که از حق خود به نفع برادرش صرف نظر کند، می‌آمرزد، و خداوند مرده آنها را که در وصیت کردنش ستم نموده است، می‌بخشد، به شرطی که آنها خاطر آزاد کردن ذمه مرده خود از یکدیگر چشم‌پوشی کنند. و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است، و راه‌های مهربان بودن و مهر ورزیدن را به آنان یاد داده‌است. پس این آیات، مسلمانان را بر «وصیت نمودن» تحریک و تشویق می‌نمایند و نیز بر ذکر کسانی می‌پردازد که وصیت برای آنهاست. و همچنین کسانی را مورد تهدید قرار می‌دهد که وصیت را تغییر می‌دهند و در آخر مسلمانان را به اصلاحِ وصتیی که انحراف و ستم در آن راه یافته است، تشویق می‌نمایند.

آیه‌ی ۱۸۵-۱۸۳:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣[البقرة: ۱۸۳].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! روزه بر شما فرض شده است همان‌گونه که بر کسانی که پیش از شما بودند فرض شده بود، تا پرهیزگار شوید».

﴿أَیَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۚ وَعَلَى ٱلَّذِینَ یُطِیقُونَهُۥ فِدۡیَةٞ طَعَامُ مِسۡکِینٖۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا فَهُوَ خَیۡرٞ لَّهُۥۚ وَأَن تَصُومُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٤[البقرة: ۱۸۴].«(روزه در) روزهای معدودی (بر شما فرض شده است) پس هر کس از شما بیمار یا در سفر باشد، تعدادی از روزهای دیگر را روزه بگیرد، و بر کسانی که توانایی روزه گرفتن را ندارند، فدیه است که غذا دادن به مستمندی است، و هرکس به دلخواه خودش فدیه را بیشتر کند برای او بهتر است، و روزه گرفتن برایتان بهتر است اگر بدانید».

﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡیَصُمۡهُۖ وَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۗ یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُکۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰکُمۡ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ١٨٥[البقرة: ۱۸۵].«ماه رمضان ماهی است که در آن قرآن نازل شده است، کتابی که هدایتگر مردم است و متضمن نشانه‌های آشکار هدایت و فرقان است. پس هر کس از شما در ماه رمضان حاضر و مقیم باشد، آن را روزه بگیرد، و هرکس که بیمار یا مسافر باشد، پس تعدادی از روزهای دیگر را روزه بگیرد، خداوند برای شما آسانی می‌خواهد، و نمی‌خواهد به شما سختی روا بدارد، تا شمار روزها را کامل کنید و خدا را به پاس آن‌که شما را هدایت کرده است به بزرگی یاد کنید، و باشد که سپاسگزار باشید».

خداوند متعال از احسانی که بر بندگانش روا داشته است خبر داده و می‌گوید: روزه را بر آنها فرض گردانده‌ام همانطور که آنرا بر امت‌های گذشته فرض گردانیده بودم، چون روزه از شرایع و دستوراتی است که همیشه و هر زمان به مصلحت مردم است. نیز در این آیه خداوند امت اسلامی را تشویق نموده که در انجام اعمال صالح از دیگران گوی سبقت ببرند، و به انجام کارهای خوب بشتابند. نیز بیان داشته است که روزه جزو آن دسته از اعمال و عبادت‌های سنگینی نیست که فقط به شما اختصاص داده شده باشد.

سپس خداوند حکمت خویش را در مشروع نمودن روزه بیان کرده و می‌فرماید: ﴿لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَتا پرهیزگار شوید، زیرا روزه از بزرگ‌ترین اسباب پرهیزگاری است، چون روزه مصداق فرمان بردن از دستور خدا و پرهیز از منهیات او می‌باشد.

از جمله درس‌های پرهیزگاری که انسان مسلمان از دانشگاه روزه و رمضان می‌آموزد این است که روزه دار آنچه را که خداوند بر او حرام نموده از قبیل خوردن و آشامیدن و آمیزش جنسی و سایر مواردی که دلش می‌خواهد انجام دهد، ترک می‌کندو با این کار به خداوند نزدیکی می‌جوید، و پاداش وی را می‌طلبد. پس این پرهیزگاری است. و از جمله درس‌های پرهیزگاری که روزه به ما یاد می‌دهد این است که روزه دار در طول ماه رمضان تمرین می‌کند که خداوند مراقب اوست، پس آنچه را که نفسش می‌طلبد، هر چند که بر انجام دادن آن قادر است، ترک می‌کند، چون می‌داند خداوند از او اطلاع دارد. همچنین روزه راه‌های ورود شیطان به نفس آدمی را تنگ کرده و می‌بندد، زیرا شیطان در وجود انسان مانند خون جریان می‌یابد. پس با روزه گرفتن نفوذ شیطان ضعیف می‌شود و گناهان کاهش می‌یابند. و یکی از برکات روزه این است که روزه دار غالبا عبادت زیاد انجام می‌دهد و انجام عبادت از علایم پرهیزگاری است. نیز از برکات روزه این است که ثروتمند، درد گرسنگی را می‌چشد و این کار باعث می‌شود تا با فقرا و مستمندان ابراز همدردی کرده وبه آنان کمک کند. و این از خصلت‌های پرهیزگاری است.

پس از آن‌که بیان داشت که روزه را بر اهل ایمان فرض گردانیده است، خبر داد که ایام روزه معدود و محدود است، یعنی روزگار روزه کم، و انجام این فریضه بسیار آسان است. سپس آن را بیشتر آسان نمود و فرمود : ﴿فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَاز آنجا که غالبا بیماری و سفر موجبات مشقت و دشواری را فراهم می‌کنند، به بیمار و مسافر اجازه داده است که روزه نگیرند. و از آنجا که به دست آوردن منفعت روزه بر هر مومنی لازم است، خداوند به مسافر و مریض دستور داد تا در روزهای دیگر، آنگاه که بیماری از بین رفت و سفر تمام شد روزه بگیرند.

و ﴿فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَبیان‌گر آن است که مریض یا مسافر باید به تعداد روزهای ماه رمضان روزه بگیرد، و این‌که می‌تواند روزه روزهای گرم و طولانی را در روزهای سرد و کوتاه قضا کند. ﴿وَعَلَى ٱلَّذِینَ یُطِیقُونَهُو برکسانی که می‌توانند روزه بگیرند، ﴿فِدۡیَةکفاّره‌ای است، و به عوض هر روزی که روزه نمی‌گیرند باید فدیه بدهند، ﴿طَعَامُ مِسۡکِینٖخوراک یا فقیر.

و این در آغاز فرض شدن روزه بود، آنگاه که هنوز بر روزه گرفتن عادت نکرده بودند، و فرض شدن روزه بر آنها سخت بود، به همین جهت خداوند آسانترین راه را پیش روی آنها قرار داد، به گونه‌ای که هر کس می‌توانست روزه بگیرد، مختار بود روزه بگیرد و آن بهتر است و یا این‌که به جای ان به مستمندان خوراک بدهد. به همین جهت فرمود: ﴿وَأَن تَصُومُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡو روزه گرفتن برایتان بهتر است. سپس روزه را بر کسی که توانایی روزه گرفتن را دارد به طور وجوب و قطعی فرض گردانید. اما کسی که در ماه رمضان نمی‌تواند روزه بگیرد، قضای آن را در روزهای دیگر به جای می‌آورد. و گفته شده: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِینَ یُطِیقُونَهُیعنی کسانی که روزه گرفتن برای آنها دشوار و سخت است و نمی‌توانند روزه بگیرند، مانند پیره مرد و پیره زن که بر آنها لازم است در مقابل هر روز به یک فقیر خوراک بدهند، و این رای صحیح است.

﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُروزه‌ای که بر شما فرض شده است روزه ماه رمضان است، ماه بزرگی که در آن از جانب خدا فضل فراوانی به شما رسیده است، و آن قرآن کریم است که مشتمل بر هدایت و منافع دینی و دنیوی شما است، و حق را به روشن‌ترین صورت بیان می‌دارد، و جداکننده حق از باطل و هدایت از گمراهی و اهل سعادت از اهل شقاوت است.

پس ماهی که چنین فضیلتی دارد، واحسان خدا در آن بر شما نازل می‌شود، شایسته است موسم عبادت باشد و روزه در آن فرض شود. پس از آن‌که خداوند متعال فضیلت این ماه مبارک، و حکمت وجوب روزه این ماه را بیان کرد، فرمود: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡیَصُمۡهُدر این بخش از آیه مقرر شده است فردی که توانایی دارد و تندرست و مقیم است باید روزه بگیرد. و از آنجه که مختار بودن بین روزه گرفتن و فدیه دادن منسوخ شد، رخصت مریض و مسافر در امر روزه نگرفتن را دوباره تکرار کرد، تا این توهم حاصل نشود که رخصت آنان نیز منسوخ شده است. به همین جهت فرمود: ﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُکۡمِلُواْخداوند می‌خواهد راه‌هایی را که به خشنودی او منتهی می‌شوند برایتان بسیار هموار و میسر بگرداند. بنابر این آنچه که خداوند بندگانش را به انجام آن فرمان داده است بسیار ساده و آسان است. و چنانچه وجود شرایط و مسایل خاصی موجب دشواری آن گردد، خداوند آن را به صورتی دیگر آسان می‌نماید، به گونه‌ای که یا آن را ساقط می‌گرداند و یا آن را با روش‌های مختلف تخفیف می‌دهد. این ویژگی به صورت مجمل بیان شده و امکان باز کردن آن وجود ندارد، چرا که تفاصیل آن شامل تمامی احکام شرع می‌گردد و همه‌ی انواع رخصت‌ها و تخفیفاتی که در شرع به آنها پرداخته شده است در این مجمل داخل است. ﴿وَلِتُکۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَو این خداوند بهتر می‌داند بدان سبب است که کسی گمان نبرد با روزه گرفتن قسمتی از ماه رمضان، روزه آن از ذمه او ساقط گشته و مقصود حاصل شده است. خداوند این گمان را با امر به کامل کردن روزه‌های ماه رمضان رد نموده و گفته است: ماه رمضان را باید بطور کامل روزه گرفت، و هنگام اتمام ماه مبارک رمضان باید به خاطر توفیق گرفتن روزه و تسهیل آن بر بندگانش از خدا سپاسگزار بود، و او را به بزرگی یاد نمود. و هنگام رویت هلال ماه شوال تا پایان یافتن خطبه نماز عید «تکبیر» گفت.

آیه‌ی ۱۸۶:

﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ١٨٦[البقرة: ۱۸۶].«و هرگاه بندگانم از تو دربارۀ من سؤال کنند، (بگو) من نزدیک هستم، و دعای دعاکننده را هرگاه مرا بخواند اجابت می‌کنم، پس باید فرمان مرا اجابت کنند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند».

این پاسخ پرسشی است که بعضی از اصحاب پیامبر صاز او پرسیدند وگفتند: ای پیامبر خدا! آیا پروردگار ما نزدیک است تا با او مناجات کرده و با او در گوشی صحبت کنیم، یا دور است و باید او را صدا بزنیم؟ پس این آیه نازل شد: ﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌچون خداوند متعال مراقب و حاضر است، و بر امور پنهان و پوشیده اطلاع دارد، و خیانت چشم‌ها و آنچه سینه‌ها در خود پنهان می‌دارند، را می‌داند. پس او به کسی که وی را می‌خواند نزدیک است، و او را اجابت می‌نماید. به همین جهت فرمود: ﴿أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِدعای دعاکننده را هرگاه که مرا بخواند اجابت می‌کنم.

دعا و فراخوان دو نوع است، دعای عبادت و دعای درخواست کردن. و نزدیکی خداوند دو نوع است: یکی نزدیکی به وسیله علم و شناختی که نسبت به همه مخلوقات دارد، ودیگری نزدیکی خداوند از پرستندگان و خوانندگانش با اجابت و یاری کردن و توفیق دادن آن. پس هر کس که پروردگارش را با قلبی آگاه و حاضر و دعایی مشروع بخواند و مانعی برای پذیرفته شدن دعایش وجود نداشته باشد، مانند خوردن روزی حرام و امثال آن، خداوند وعده داده است که دعایش را اجابت کند، به ویژه وقتی که اسباب اجابت دعا را فراهم نماید، از قبیل استجابت خدا و اطاعت از دستورهای او، و باز آمدن از آنچه که ما را از گفتن آن وانجام دادن آن نهی کرده است. و ایمان به خداوند نیز یکی از اسباب استجابت دعا می‌باشد. به همین جهت فرمود: ﴿فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَپس فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند و رشد را به دست آورند. رشد یعنی راه یافتن به ایمان و اعمال صالح و دور شدن از فساد و اعمالی که منافعی ایمان و عمل صالح است. ایمان به خدا و پذیرفتن واستجابت فرمان او سبب حصول علم است، همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّکُمۡ فُرۡقَانٗا[الأنفال: ۲٩]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از خدا بترسید و پرهیزگار باشید برای شما نیروی تشخیص حق از باطل قرار می‌دهد».

آیه‌ی ۱۸٧:

﴿أُحِلَّ لَکُمۡ لَیۡلَةَ ٱلصِّیَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِکُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٞ لَّکُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّۗ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ کُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡ وَعَفَا عَنکُمۡۖ فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَکُمُ ٱلۡخَیۡطُ ٱلۡأَبۡیَضُ مِنَ ٱلۡخَیۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّیَامَ إِلَى ٱلَّیۡلِۚ وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰکِفُونَ فِی ٱلۡمَسَٰجِدِۗ تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ١٨٧[البقرة: ۱۸٧].«آمیزش با زنانتان در شب روزه برای شما حلال شد، شما لباس آنها هستید و آنها لباس شما هستند، خداوند می‌دانست که شما به خود خیانت می‌کردید، پس آنگاه توبۀ شما را پذیرفت و از شما درگذشت. پس اکنون با آنها آمیزش کنید و آنچه را که خداوند برایتان مقرر نموده طلب نمایید، و بخورید و بیاشامید تا رشتۀ سفید از رشتۀ سیاه برایتان روشن شود، سپس روزه را تا شب کامل کنید، و زمانی که در مساجد به اعتکاف نشسته‌اید با زنان آمیزش نکنید. این حدود خداست، پس به آن نزدیک نشوید. این چنین خداوند آیات خود را برای مردم بیان می‌دارد تا پرهیزگار شوند».

در آغازِ فرض شدن روزه بر مسلمانان، خوردن و نوشیدن و آمیزش جنسی در شب حرام بود، بنابر این بعضی دچار مشقت گردیند، آنگاه خداوند این سختی را برای آنها آسان نمود و در تمام شب‌های رمضان خوردن و نوشیدن و آمیزش را جایز قرار داد، خواه خوابیده باشند یا نخوابیده باشند، چون آنها با ترک کردن بعضی از آنچه بدان دستور داده شده بودند، به خود خیانت می‌کردند. ﴿فَتَابَ عَلَیۡکُمۡخداوند توبه شما را پذیرفت. به گونه‌ای که در این امر برایتان وسعت و فراخی قرار داد، که اگر در این امر در تنگنا قرار داده می‌شدید، مرتکب گناه می‌شدید. ﴿وَعَفَا عَنکُمۡو خیانت‌های گذشته شما را بخشید. ﴿فَٱلۡـَٰٔنَبعد از این رخصت و گشایش از جانب خداوند، اکنون ﴿بَٰشِرُوهُنَّبا زنانتان آمیزش کنید، آنها را ببوسید، و هرطور که خواستید با آنان معاشرت کنید، که برایتان جایز است. ﴿وَٱبۡتَغُواْ مَا کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُمۡو قصد و نیت شما از مباشرت با همسرانتان نزدیکی جستن به خدا باشد و بزرگ‌ترین هدف از آمیزش به وجود آمدن ذریه و نسل، و پاکدامنی شوهر و همسر و حاصل شدن مقاصد نکاح است.

و خداوند شب قدر را در ماه رمضان قرار داده و شایسته نیست با مشغول شدن به لذت محسوس، آن را فراموش کرده و از دست بدهید، زیرا لذت را می‌توان به دست آورد، اما شب قدر چنانچه از دست برود به آسانی نمی‌توان آن را به دست آورد. ﴿وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَکُمُ ٱلۡخَیۡطُ ٱلۡأَبۡیَضُ مِنَ ٱلۡخَیۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِاین، پایان زمان خوردن و نوشیدن و آمیزش است. و بیان‌گر آن است که اگر کسی چیزی را خورد مستحب است، چون به آن امر شده است، ونیز به تاخیر انداختن آن مستحب است، زیرا خداوند دراین زمینه رخصت داده و امور را برای بندگانش آسان کرده است.

و همچنین از این آیه استنباط می‌شود اگر چنانچه کسی پس از طلوع فجر غسل جنابت انجام دهد اشکالی ندارد و روزه او صحیح است، چون اگر آمیزش تا طلوع فجر جایز باشد لازمه‌اش آن است که جنابت تا بعد از طلوع فجر باقی می‌ماند، و معلوم است که لازمه‌ی حق نیز حق است.

﴿ثُمَّسپس، وقتی که فجر طلوع کرد ﴿أَتِمُّواْ ٱلصِّیَامَروزه، یعنی اجتناب از چیزهایی که روزه را باطل می‌کند ﴿إِلَى ٱلَّیۡلِتا شب که خورشید غروب می‌کند، کامل کنید. و از آنجا که جایز بودن آمیزش با همسر در شب‌های رمضان برای همه جایز نیست، چون برای معتکف این کار جایز نمی‌باشد، معتکف را استثنا کرد و فرمود: ﴿وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰکِفُونَ فِی ٱلۡمَسَٰجِدِو در حالی که در مساجد معتکف هستید با زنانتان آمیزش نکنید. این آیه بر مشروعیت اعتکاف دلالت می‌کند. اعتکاف یعنی ماندن در مسجد به قصد عبادت خداوند متعال و گوشه‌گیری و بریدن از هر چیز،و روی آوردن به پروردگار. اعتکاف جز در مسجد درست نیست.

و از معرفه آوردن ﴿ٱلۡمَسَٰجِدِچنین بر می‌آید که آن مساجد عبارت از مساجد معروفی است که در آن نمازهای پنج‌گانه اقامه می‌شود. و این بیان‌گر آن است که آمیزش، اعتکاف را فاسد می‌کند. ﴿تِلۡکَچیزهایی که ذکر شد، اعم از حرام بودن خوردن و نوشیدن و آمیزش و دیگر چیزهایی که روزه را باطل می‌کند، و حرام بودن روزه نگرفتن برای کسی که معذور نیست، و حرام بودن آمیزش جنسی برای فردی که به اعتکاف نشسته است، و دیگر چیزهای حرام، ﴿حُدُودُ ٱللَّهِمرزها و حدود خداوند و خطوط قرمزی است که برای بندگانش قرار داده‌است، و آنها را از نزدیک شدن به آن نهی کرده و فرموده است: ﴿فَلَا تَقۡرَبُوهَابه آن نزدیک نشوید. این کلمه بلیغ‌تر از فلا تفعلوها می‌باشد، زیرا نهی از نزدیک شدن، هم شامل نهی از ذات فعل حرام و هم شامل نهی از اتخاذ اسباب و وسائلی است که انسان را به آن کار می‌رساند. و انسان مسلمان امر شده است که از ارتکاب امور حرام، و اتخاذ هر وسیله و سببی که وی را به‌سوی حرام بکشاند، به شدت بپرهیزد. اما خداوند در مورد دستورات و اوامر فرموده است: ﴿تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَا[البقرة: ۲۲٩]. «پس، از گذشتن از آن مرزها نهی کرده است». ﴿کَذَٰلِکَخداوند این چنین برای بندگانش احکام را به صورت کامل بیان می‌دارد و آن را به روشن‌ترین صورت، تبیین می‌نماید. ﴿یُبَیِّنُ ٱللَّهُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَپس، چون حق برای‌شان روشن گردد، از آن پیروی می‌کنند، و چون باطل برای‌شان روشن شود از آن پرهیز می‌نمایند. زیر انسان گاهی بر اثر نادانی کار حرامی را انجام می‌دهد، و چنانچه حرام بودن آنرا بداند آن را انجام نمی‌دهد، پس خداوند آیاتش را برای مردم بیان کرد و عذر و دلیلی برای آنها باقی نگذاشت، و این به تقوی و پرهیزگاری می‌انجامد.

آیه‌ی ۱۸۸:

﴿وَلَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَکُم بَیۡنَکُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُکَّامِ لِتَأۡکُلُواْ فَرِیقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٨[البقرة: ۱۸۸].«و اموال خود را در میانتان به ناحق نخورید و آن را به حکام تقدیم نکنید تا پاره‌ای از اموال مردم را از روی گناه بخورید، در حالی‌که شما (هم خوب) می‌دانید».

اموال دیگران را نگیرید. اموال دیگران را به آنها نسبت داد و فرمود: مال‌هایتان را، چون مسلمان باید آنچه را برای خود دوست دارد برای برادرش نیز دوست بدارد، و همچنان که مال خود را پاس می‌دارد باید مال برادرش را نیز پاس بدارد، زیرا اگر او مال کسی را بخورد دیگران نیز جرات خوردن مال او را پیدا می‌کنند، و هرگاه قدرت داشته باشند آن را می‌خورند. و از آنجا که خوردن مال به دو صورت است، یک صورت خوردن ِ به حق و دیگری خوردنِ به ناحق، و خوردن آن به ناحق و باطل حرام است، خداوند خوردن مال را به ناحق مقید نمود.

و این آیه شامل خوردن مال به صورت غصب، دزدی، خیانتِ در امانت و امثال آن و معاوضه حرام از قبیل معامله ربا و قمار می‌باشد، و خوردن اموال و بدست آوردن آن از این طرق باطل و ناحق می‌باشد، چون از راه مباحی بدست نیامده است. و گرفتن مال با فریب دادن طرف در خرید و فروش و اجاره و امثال آن، نیز شامل خوردن مال به ناحق است. نیز به کار گرفتن کارگران و خوردن مزدشان، و گرفتن مزد کارگرانی که به کاری گماشته شده‌اند اما آن را به نحو احسان انجام نداده‌اند، از زمره خوردن مال به ناحق است. و گرفتن مُزد و اجرت بر انجام دادن مزد و اجرتی دریافت نمود نیز شامل خوردن مال به باطل است، و چنین عباداتی صحیح و مقبول واقع نخواهند شد مگر این‌که هدف از انجام آن کسب رضای خدا باشد. و گرفتن زکات و صدقات و اوقاف و وصیت از سوی کسی که مستحق نیست، یا مستحق است ولی بیش از حق خود بر می‌دارد، در خوردن مال به ناحق داخل است.

پس همۀ این موارد در دایره خوردن مال به ناحق جای می‌گیرند. بنابراین، خوردن آن به هیچ صورتی حلال نیست، حتی اگر در آن اختلاف شود، و مسئله به حاکم شرع ارجاع داده شده و حاکم شرع به نفع کسی که در صدد خوردن چنین مالی است، حکم صادر کند، زیرا حکم حاکم حرامی را حلال نمی‌کند، چون حاکم طبق آنچه می‌شنود حکم می‌نماید، و حق به قوت خود باقی است. پس کسی که می‌خواهد مال مردم را به ناحق بخورد، نباید با آن اطمینان حاصل کند. پس هرکسی که دلیل باطلی به نفع او حکم نمود، خوردن آن مال برای او حلال نیست، و اگر آن مال را بخورد مال کسی دیگر را به ناحق و گناه خورده است، در حالی که می‌داند و این کار عقوبت او را بیشتر و سزای او را سخت‌تر می‌نماید. بنابر این وکیل اگر بداند که موکّل او در ادعای خود بر باطل است، برای او جایز نیست که از خائن دفاع کند، همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَا تَکُن لِّلۡخَآئِنِینَ خَصِیمٗا[النساء: ۱۰۵]. «و دفاع‌کننده از خیانت کنندگان مباش».

آیه‌ی ۱۸٩:

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ قُلۡ هِیَ مَوَٰقِیتُ لِلنَّاسِ وَٱلۡحَجِّۗ وَلَیۡسَ ٱلۡبِرُّ بِأَن تَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِنۡ أَبۡوَٰبِهَاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ١٨٩[البقرة: ۱۸٩].«دربارۀ هلال‌های ماه از تو می‌پرسند، بگو: آنها وقت نما و «تقویم طبیعی» مردم و حج می‌باشند. و نیکی آن نیست که از پشت به خانه‌ها در آیید بلکه نیکوکار کسی است که تقوا پیشه کند، و از درهای خانه‌ها وارد شوید، و از خدا بترسید تا رستگار شوید».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِدر رابطه با هلال‌ها از تو می‌پرسند که فایده و حکمت آنها چیست؟ یا این‌که در رابطه با خود هلال‌ها از تو می‌پرسند. ﴿قُلۡ هِیَ مَوَٰقِیتُ لِلنَّاسِخداوند به لطف و رحمت خویش هلال را در اول ماه باریک گردانده، سپس تا به نیمه ماه می‌رسد به تدریج اندازه آن بزرگ می‌شود، تا فرض آن کامل گردد سپس به تدریج باریک می‌شود تا مردم بدین طریق اوقات عبادت‌هایشان، از قبیل روزه، زکات، کفاره‌ها، و اوقات حج را بدانند. و از آنجا که فریضه حج در ماه‌های معلوی صورت می‌پذیرد و وقت زیادی را می‌برد، فرمود: ﴿وَٱلۡحَجِّ.

همچنین از طریق هلال ماه‌ها زمان پرداخت وام‌ها و اجاره‌ها، و مدت عده طلاق و حمل، و دیگر چیزهایی که مردم به آنها نیاز دارند، دانسته می‌شود. پس خداوند هلال‌ها را وسیله محاسبات قرار داده، و هرکس اعم از کوچک و بزرگف و عالم و جاهل آن را می‌داند. و اگر محاسبات از طریق سال خورشیدی صورت گیرد جز تعداد کمی از مردم آنرا نمی‌دانند.

﴿وَلَیۡسَ ٱلۡبِرُّ بِأَن تَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَاانصار و دیگر عرب‌ها وقتی که احرام می‌بستند، از دروازه خانه‌ها وارد نمی‌شدند، و این را یک امر عبادی دانسته و گمان می‌بردند که کاری نیک است، بنابراین، خداوند خبر داد که این، نیکوکای نیست، چون خداوند این کار را مشروع نکرده است، و هرکس عبادتی را انجام دهد که خدا و پیامبرش آن را مشروع نکرده باشد، بدعت و نوآوری در دین است. و خداوند آنها را دستور داد تا از درها وارد خانه‌ها شوند، که برای آنها آسان‌تر است و قاعده‌ای از قواعد شریعت است.

و از این آیه فهمیده می‌شود که مناسب است انسان هر کاری را از راهی که آسان و نزدیک است انجام دهد، راهی که برای آن مقرر شده است. پس امر به معروف و ناهی از منکر باید به وضعیت فردی که به او امر می‌کند، بنگرد و با نرمی و سیاست با او رفتار نماید، که با نرمی و سیاست کل هدف یا قسمتی از آن به دست می‌آید. و آموزگار و دانش آموز باید نزدیک‌ترین و آسان‌ترین راه را انخاب نمایند تا به هدف‌شان برسند. و همچنین هرکس که برای انجام کاری تلاش نماید و از راه طبیعی آن وارد شود و بر آن استقامت ورزد حتما به یاری خداوند به هدفش می‌رسد. ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَاین همان نیکوکاری است که خداوند به آن دستور داده‌است. «تقوی» یعنی داشتن ترس همیشگی از خداوند همراه با اطاعت از دستورات او و پرهیز از آنچه از آن نهی کرده است، زیرا «تقوی» سبب رستگاری است. رستگاری و سعادت از اهداف عالیه‌ای است که همگی در پی آنند، و آن عبارت از رسیدن به «مطلوب» و نجات از ترس و اضطراب است، پس هرکس از خداوند نترسد و پرهیزگار نباشد راهی به‌سوی رستگاری ندارد، و هرکس از خداوند بترسد و پرهیزگار باشد به رستگاری و موفقیت دست می‌یابد.

آیه‌ی ۱٩۳-۱٩۰:

﴿وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِینَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ١٩٠[البقرة: ۱٩۰].«و در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند، بجنگید و تجاوز مکنید، همانا خداوند تجاوز کنندگان را دوست ندارد».

﴿وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَیۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡ وَأَخۡرِجُوهُم مِّنۡ حَیۡثُ أَخۡرَجُوکُمۡۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۚ وَلَا تُقَٰتِلُوهُمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ حَتَّىٰ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِیهِۖ فَإِن قَٰتَلُوکُمۡ فَٱقۡتُلُوهُمۡۗ کَذَٰلِکَ جَزَآءُ ٱلۡکَٰفِرِینَ١٩١[البقرة: ۱٩۱].«و هرجا آنان را یافتید آنها را بکشید، و بیرون کنید آنان را از همانجا که شما را بیرون کردند و فتنه (شرک) از کشتن بدتر است، و با آنها در کنار مسجدالحرام پیکار نکنید، مگر این‌که با شما در کنار مسجدالحرام پیکار کنند، پس اگر با شما جنگیدند آنها را بکشید. این چنین است سزای کافران».

﴿فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٩٢[البقرة: ۱٩۲].«پس اگر باز آمدند، بی‌گمان خداوند آمرزگار و مهربان است».

﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتۡنَةٞ وَیَکُونَ ٱلدِّینُ لِلَّهِۖ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ١٩٣[البقرة: ۱٩۳].«و با آنها بجنگید تا فتنه‌ای باقی نماند و دین همه برای خدا باشد، پس اگر باز آمدند تجاوزی نیست مگر بر ستمکاران».

این آیات متضمن دستور به کار زار در راه خدا هستند، و این بعد از هجرت به مدینه بود، آنگاه که مسلمانان قدرت جنگیدن یافتند، پس خداوند به آنها دستور داد که با دشمن بجنگند، در حالی‌که پیش‌تر به آنان دستور داده بود که از جنگیدن پرهیز نموده و خود را کنترل کنند. و جنگیدن را به راه خدا اختصاص داد و فرمود: ﴿فِی سَبِیلِ ٱللَّهِکه با این عمل می‌خواهد مسلمانان را برداشتن اخلاص تشویق، و آنها را از جنگیدن با یکدیگر برحذر دارد. ﴿ٱلَّذِینَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ(بجنگد با) کسانی که با شما می‌جنگند. و آنها مردان مکلف هستند، نه پیره مردانی که نه رای و نظری دارند، و نه با شما می‌جنگند. و نهی از تجاوز شامل انواع تجاوزات است از قبیل کشتن کسی که با مسلمانان نمی‌جنگد، مانند زنان و دیوانگان و کودکان و راهبان، و مُثله کردن کشته شدگان و کشتن حیوانات، و قطع کردن درختان بدون این‌که این‌کار مصلحتی برای مسلمانان در برداشته باشد، ونیز جنگیدن با کسانی که حاضرند جزیه بپردازند.

﴿وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَیۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡاین دستورِ پیکار با محاربان مسلمانان است، هرجا و هر زمان یافت شوند. به جنگ تهاجمی و تدافعی دستور داده شده است. سپس خداوند پیکار با آنها در مسجدالحرام را از این امر کلّی مستثنی کرد و فرمود: ﴿عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِجنگیدن با آنها در کنار مسجدالحرام جایز نیست، مگر این‌که خودشان جنگ را آغاز کنند، پس اگر خود جنگ را آغاز کنند، با آنها بجنگید، و این سزای تجاوزشان است. و این یک حکم فراگیر است و همیشه ادامه دارد، مگر این‌که آنها از کفر خود دست بردارند و مسلمان شوند، آنگاه خداوند توبه آنها را می‌پذیرد هرچند که از آنها در مسجدالحرام کفر و شرکی سر زده باشد. و پیامبر و مومنان را از مسجدالحرام منع کرده باشند، و این رحمت و احسان خداوند نسبت به بندگانش می‌باشد.

و از آنجا که گمان می‌رود جنگ در مسجدالحرام فساد‌انگیزی در این سرزمین است، خداوند خبر داد که فتنه‌ی شرک ورزیدن و بازداشتن مردم از دین خدا، از قتل بزرگ‌تر و سخت‌تر است. پس ای مسلمان‌ها! اشکالی نیست که شما با آنان پیکار کنید. و از این آیه قاعده مشهوری بدست آمده است، و آن این‌که هنگام وجود دو فسا د، آن‌که سبک‌تر است انجام شود تا فساد بزرگ‌تر دفع گردد.

سپس خداوند هدف از جنگ در راه خدا را بیان کرد و فرمود: منظور از آن ریختن خون کافران و گرفتن مال‌هایشان نیست، بلکه منظور از آن این است که ﴿وَیَکُونَ ٱلدِّینُ لِلَّهِدین خالصانه از آن خداوند گردد، و دین خداوند متعال بر همه ادیان چیره و غالب شود، و هر آنچه از قبیل شرک و غیره که با دین الهی در تضاد است، از میان برداشته شود. منظور از «فتنه»، شرک است، پس چنانچه این منظور حاصل شد، نه کشتنی هست ونه پیکاری. ﴿فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْپس اگر آنها از جنگیدن با شما در مسجدالحرام باز آمدند، ﴿فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَشما به آنها تجاوز نکنید، به جز کسانی از آنها که ستم کرده‌اند، و هرکس که ستم کرده باشد به اندازه ستمی که روا داشته است مجازات می‌شود.

آیه‌ی ۱٩۴:

﴿ٱلشَّهۡرُ ٱلۡحَرَامُ بِٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ وَٱلۡحُرُمَٰتُ قِصَاصٞۚ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَیۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِینَ١٩٤[البقرة: ۱٩۴].«ماه حرام در مقابل ماه حرام است، و (شکستن) حرمت (مقدسات) دارای قصاص است، پس هرکس به شما تجاوز کرد به مانند آنچه به شما تجاوز کرده است، به او تجاوز کنید، و از خدا بترسید و بدانید که خداند با پرهیزگاران است».

احتمال دارد منظور از این آیه بیان جلوگیری مشرکین از ورود پیامبر صو اصحابش به مکه در سال «حدیبیه» باشد. مشرکین در این سال از ورود پیامبر و اصحابش به این شهر جلوگیری کردند، و با آنها قرار داد بستند که در سال آینده وارد مکه شوند. این موضوع در ماه ذی القعده که یکی از ماه‌های حرام است، اتفاق افتاد.

پس این عمل در مقابل عمل آنان است، و با این مقابله به مثل دل‌های اصحاب خرسند گردید. و احتمال دارد معنی آن چنین باشد: اگر شما با آنها در ماه حرام بجنگد، اشکالی ندارد، زیار آنها هم با شما در ماه حرام جنگیده‌اند، و آنها تجاوزگران‌اند، و در این مورد گناهی بر شما نیست.

بنابراین، فرموده خداوند: ﴿وَٱلۡحُرُمَٰتُ قِصَاصٞاز باب عطف عام بر خاص است، یعنی هر چیزی که مورد احترام قرار گیرد از قبیل ماه حرام، شهر حرام، بستن احرام، و تمام چیزهایی که شریعت به تکریم آن امر کرده است. پس هرکس به این مقدسات و محرمات اهانت کند، از او قصاص گرفته می‌شود. بنابر این هر کس در ماه حرام بجنگد با او جنگ خواهد شد، و هرکس حرمت شهر حرام را بشکند، مجازات می‌شود و حرمتی نخواهد داشت، و هرکس هم نوع خود را بکشد در عوض کشته می‌شود، واگر آن را زخمی کند یا عضوی از اعضایش را قطع نماید قصاص میشود و هرکس مال کسی را بستاند معادل آن از او گرفته می‌شود. اما کسی که حقی از او ضایع شده است، آیا می‌تواند به اندازه حقی که از وی ضایع کرده‌اند، بگیرد؟

علما در این مورد اختلاف دارند، قول راجح این است که اگر سبب حق ظاهر باشد مانند میهمانی که از او پذیرایی نکنند، و همسر و خویشاوندی که نفقه‌اش بر دیگری واجب است اما بر آنها انفاق نمی‌کنند، اینان می‌توانند از مال او بگیرند. ما اگر سبب پوشیده باشد، مانند کسی که وام کسی دیگری را انکار کند، یا در امانتش خیانت نماید، یا مال دیگری را بدزدد، وی نمی‌تواند از مال او به اندازه مال خود بردارد. آنچه که ذکر شد به خاطر ایجاد توفیق میان ادله است، که در دلیل او گفته شد جایز است و در دومی گفته شد جایز نیست. بنابر این خداوند متعال به منظور تاکید بر آنچه گذشت، می‌فرماید: ﴿فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَیۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡاین بیان صفت قصاص گرفتن است، و این‌که باید با تجاوزگر مقابله به مثل نمود.

و از آنجا که اغلب مردم چنانچه به آنها حق مجازات کردن داده شود، از حد می‌گذرند تا به آرامش برسند، خداوند دستور داد که از او بترسند. ترس از خدا یعنی زیر پا گذاشتن مرزهای الهی. و خداوند خبر داد که او ﴿مَعَ ٱلۡمُتَّقِینَاست. یعنی یاری و کمک و تایید و توفیق خداوند با پرهیزگاران است، و هرکس که خداوند با او باشد، به سعادت جاودانگی دست می‌یابد، و هرکس که پرهیزگار نباشد مولایش او را رها می‌کند، و او را به خودش می‌سپارد، در نتیجه در معرض هلاکت قرار می‌گیرد.

آیه‌ی ۱٩۵:

﴿وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٩٥[البقرة: ۱٩۵].«و در راه خدا انفاق کنید و خود را با دست‌هایتان به هلاکت نیاندازید، و نیکی کنید همانا خداوند نیکوکاران را دوست دارد».

در این آیه خداوند به بندگانش دستور می‌دهد تا در راه او انفاق کنند. انفاق یعنی صرف کردن مال در راه‌هایی که انسان را به خدا می‌رساند، این شامل تمام راه‌های خیر می‌شود از قبیل صدقه دادن به بینوا یا خویشاوند، یا انفاق کردن بر کسی که مخارج او به گردن شماست. و بزرگ‌ترین انفاق، تامین هزینه جهاد در راه خداست، زیرا انفاق در این مورد، جهاد با مال است، و جهاد با مال مانند جهاد با بدن فرض است و مصالح و منافع بسیار بزرگی از قبیل تقویت مسلمانان، و تضعیف شرک و مشرکین، و فراهم کردن زمینه برای اقامه دین خدا، در بردارد، و جهاد در راه خدا جز با انفاق مال استوار نمی‌گردد. پس خرج کردن مال برای تامین هزینه‌های جهاد، روح جهاد محسوب می‌شود وجهاد بدون آن ممکن نیست. و چنانچه اتفاقی در راه خدا صورت نگیرد جهاد تعطیل می‌گردد و دشمنان مسلط می‌شوند و ما را مورد تهاجم خویش قرار می‌دهند. پس خداوند که می‌فرماید: ﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِعلت آن را بیان کرده است. و انسان با دو چیز خودش را به هلاکت می‌اندازد: یکی با ترک کردن انچه که به انجام آن مامور شده است و ترکش باعث هلاکت جسم یا روح می‌گردد، و دیگری با انجام دادن چیزی که سبب تلف شدن روح یا جسم می‌گردد. و کارهای زیادی در این دایره جای می‌گیرند، از جمله ترک جهاد در راه خدا، یا تامین نکردند هزینه‌های جهاد که باعث مسلّط شدن دشمنان می‌شوند. و از جمله مواردی که سبب می‌شود آدمی با دست خود خویشتن را به مهلکه اندازد این است که به جنگ یا سفری خطرناک مبادرت ورزد، یا به محلی که پر از درندگان یا مارهای سمی است پای نهد، یا از درخت و ساختمان خطرناکی بالا رود. این کارها انسان را به هلاکت می‌اندازند.

و از جمله چیزهایی که انسان را به هلاکت می‌اندازد این است که همچنان به گناه ادامه دهد و از توبه ناامید شود. و از جمله مهلکات ترک کردن اموری است که خداوند به آن فرمان داده است و ترک آن باعث هلاکت روح و دین می‌گردد.

و از آنجا که انفاق در راه خدا نوعی احسان و نیکوکاری است، خداوند به طور کلی به احسان فرمان داد و فرمود: ﴿وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَو این، هر نوع نیکوکاری را شامل می‌شود، زیرا آن را به هیچ مقید نکرده است. و همان‌طور که قبلا گذشت، نیکوکاری با استفاده از جاه و مقام و امر به معروف و نهی از منکر، و آموختن علم مفید، برآورده ساختن نیازهای مردم، حل مشکلات آنان، دور کردن سختی‌هایشان، عیادت از بیمارهایشان، شرکت در تشییع جنازه‌هایشان، راهنمایی گمراهان آنها، کمک کردن به کسی که کاری را انجام می‌دهد، و کار کردن برای کسی که کاری را بلد نیست، در دایره این امر کلی قرار می‌گیرند و خداوند به همه این موارد فرمان داده‌است. و همچنین احسان در عبادت را نیز دربر می‌گیرد. احسان در عبادت آن‌گونه که پیامبر صبیان کرده، چنین است: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ ، فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ». «خداوند را طوری عبادت کن که گویا او را می‌بینی، و اگر او را نبینی وی ترا می‌بیند».

پس هر کس دارای این صفات باشد، از کسانی است که خداوند در مورد آنها فرموده است: ﴿لِّلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ[یونس: ۲۶]. «برای کسانی که نیکوکاری کرده‌اند، پاداش نیک بهشت و افزون بر آن هست». و خداوند با اوست، او را ثابت و استوار نگه می‌دارد، رهنمونش می‌گرداند وی را اصلاح نموده، و در همه کارها به یاری‌اش می‌شتابد.

آیه‌ی ۱٩۶:

﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۖ وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَکُمۡ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡیُ مَحِلَّهُۥۚ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ بِهِۦٓ أَذٗى مِّن رَّأۡسِهِۦ فَفِدۡیَةٞ مِّن صِیَامٍ أَوۡ صَدَقَةٍ أَوۡ نُسُکٖۚ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۚ فَمَن لَّمۡ یَجِدۡ فَصِیَامُ ثَلَٰثَةِ أَیَّامٖ فِی ٱلۡحَجِّ وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡۗ تِلۡکَ عَشَرَةٞ کَامِلَةٞۗ ذَٰلِکَ لِمَن لَّمۡ یَکُنۡ أَهۡلُهُۥ حَاضِرِی ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ١٩٦[البقرة: ۱٩۶]. «و حج و عمره را برای خدا به پایان برسانید، و اگر بازداشته شدید، هر آنچه از قربانی میسر است، ذبح کنید و سرهایتان را نتراشید تا وقتی که قربانی به جایگاه خود برسد، و هرکس از شما بیمار باشد یا آزاری در سر داشته باشد، و سر خود را بتراشد بر اوست که فدیه‌ای بدهد، از قبیل روزه یا صدقه یا قربانی، و چون امنیت و آسایش یافتید، پس هرکس پس از عمره قصد حج کند بر اوست که هر آنچه میسّر است قربانی کند و کسی که قربانی نیافت سه روز در حج روزه بگیرد، و هفت روز وقتی که برگشتید روزه بگیرید، این ده روز کاملی است. این (حج تمتع) برای کسی است که خانوادۀ او اهل مسجدالحرام نباشد. (یعنی ساکن مکه باشد). و از خدا بترسید و بدانید که خداوند دارای کیفر سختی است».

وقتی که خداوند از بیان احکام روزه و جهاد فارغ شد، به بیان احکام حج پرداخت و فرمود: ﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِکه چندین موضوع به قرار زیر از آن استنباط می‌شود:

اول: واجب و فرض بودن حج و عمره.

دوم: وجوب به پایان رساندن ارکان و واجبات حج و عمره. که عمل و فرمایش پیامبر صبر آن دلالت می‌نماید، آنجا که فرمود: «خُذُوا عَنِّی مَنَاسِککُمْ». «مناسک و اعمال حجَتان را از من فرار بگیرید».

سوم: آن‌هایی که به واجب بودن «عمره» اعتقاد دارند، به این آیه استدلال می‌کنند.

چهارم: با آغاز حج و عمره، به پایان رساندن آن دو نیز واجب می‌شود، گرچه حج یا عمره‌ای که آغاز شده است، حج یا عمره غیرواجب باشد.

پنجم: علاوه بر انجام دادن واجبات و ارکان حج وعمره باید آنها را به نحو احسن انجام داد.

ششم: باید حج و عمره خالصانه برای خدا انجام شود.

هفتم: کسی که احرام حج یا عمره بسته است. تا وقتی که حج یا عمره را کامل نکرده است از آن خارج نمی‌شود. به جز موردی که خداوند استثناء نموده است. بنابر این فرمود: ﴿فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡیعنی: اگر به سبب بیماری یا گم کردن راه یا به علت وجود دشمن و دیگر موانع برای تکمیل حج یا عمره از رسیدن به کعبه باز داشته شدید، ﴿فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِآنچه از قربانی که برایتان میسر است، ذبح کنید. و آن یک هفتم شتر، یا یک هفتم گاو، و یا گوسفندی است که آن را ذبح می‌کند، و سر خود را می‌تراشد و از احرام بیرون می‌آید. همان‌طور که پیامبر صو اصحابش در سال حدیبیه که مشرکین آنها را از انجام عمره بازداشتند چنین کردند. و اگر قربانی نیافت، به جای آن ده روز روزه بگیرد، همان‌طور که حاجی متمتع چنین می‌کند، سپس از احرام بیرون بیاید.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَکُمۡ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡیُ مَحِلَّهُو تا قربانی به قربانگاه نرسیده است سر خود را متراشید، چرا که این عمل در حال احرام از امور ممنوع است، ومنظور کوتاه کردن یا تراشیدن موی سر یا بدن است، و هدف از این کار ژولیده شدن مو و جلوگیری از آرایش و زیبایی از طریق تراشیدن آن است، و این حکم شامل موی دیگر اعضای بدن نیز می‌باشد.

بسیاری از علما کوتاه کردن ناخن را بر کوتاه کردن و تراشین مو قیاس کرده‌اند، چون هر دو عمل به منظور آسایش و راحتی انجام می‌شود و نباید این کارها را بکند تا وقتی که قربانی در روز قربانی به جایگاهش برسد. و بهتر آن است که تراشیدن سر بعد از ذبح قربانی انجام شود، همان‌طور که آیه بر این نکت دلالت می‌نماید. و از این آیه استنباط می‌شود که حاجی متمتع وقتی قربانی را همراه خود برد، نمی‌تواند پیش از روز قربانی از احرام عمره خارج شود، س وقتی به منظور حج عمره، طواف و سعی نمود، به حج احرام می‌بندد، و او به سبب بردن قربانی نمی‌تواند خود را حلال کند، و خداوند آدمی را از این عمل (خروج از احرام) منع کرده است.

علت چنین منعی این ا ست که این امر ابراز فروتنی و تواضع در برابر خداست، و تواضع عین مصلحتِ بنده است. ضمن این‌که باقی ماندن مُحرِم در حال احرام، ضرری را متوجه او نمی‌کند و چنانچه متضرر شود، به این صورت که وی از یک بیماری پوستی رنج ببرد با تراشیدن سر از آن نارحتی رهایی می‌یابد. یا اگر سرش زخم یا شپش داشته باشد، پس برای او جایز است که سر خود را بتراشد، اما بر او لازم است که فدیه بدهد، و فدیه‌اش سه روز روزه گرفتن یا غذا دادن به شش مسکین، و یا کشتن حیوانی است که برای قربانی جایز است، و او از میان این چیزها یکی را انتخاب می‌نماید. اما قربانی کردن بهتر است، و پس از آن صدقه دادن و پس از آن روزه گرفتن.

و همه آنچه که مشابه مورد فوق باشد از قبیل کوتاه کردن ناخن‌ها، پوشاندن سر، پوشیدن لباس دوخته شده یا استفاده از مواد خوشبوکننده، در صورت نیاز و ضرورت جایز است، و فدیه مذکور را به همراه دارد، چون با همه این چیزها راحتی و آسایش و رفاه بدست می‌آید.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿فَإِذَآ أَمِنتُمۡوقتی که توانستید به خانه کعبه برسید، بدون این‌که مانعی از قبیل دشمن یا چیزی دیگر بر سر راه شما وجود داشته باشد. ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّپس هرکس پس از اعمال عمره به حج پرداخت، ﴿فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِباید آنچه از قربانی (برایش) میسر است، ذبح کند، و آن چیزی است که برای قربانی جایز است، و این قربانی کردن، عبادت است و به پاس این‌که توانسته است در یک سفر دو عبادت را ادا کند، انجام می‌شود، و این‌که خداوند این نعمت را به او ارزانی داشته است که بعد از انجام عمره و قبل از شروع حج، تمتع یابد. و «حج قرآن» هم مانند «حج تمتع» است، زیرا هر دو نوع از عبادت برای وی قابل حصول و دسترسی خواهد بود.

مفهوم این آیه دلالت می‌نماید بر کسی که تنها احرام حج را بسته باشد قربانی لازم نیست، و آیه بر جایز بودن، بلکه رجحان حج تمتع دلالت می‌نماید و این‌که انجام آن در ماه‌های حج جایز است. ﴿فَمَن لَّمۡ یَجِدۡپس اگر کسی قربانی را نیافته یا قیمت آن را نداشت، ﴿فَصِیَامُ ثَلَٰثَةِ أَیَّامٖ فِی ٱلۡحَجِّ(باید) در هنگام حج سه روز روزه (بگیرد). ابتدای آن زمانی است که برای عمره احرام می‌بندد و آخر آن سه روز بعد از قربانی است، یعنی روزهایی که رمی جمرات انجام می‌شود و شب‌هایی که در منا سپری می‌کند، اما بهتر آن است که روز هفتم و هشتم و نهم را روزه بگیرد. ﴿وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡو هفت روز پس از آن‌که برگشتید. یعنی وقتی که از اعمال حج فارغ شدید. پس انجام آن در مکه و در راه و هنگام رسیدن به خانه جایز است. ﴿ذَٰلِکَواجب بودن قربانی بر حاجی متمتع، ﴿لِمَن لَّمۡ یَکُنۡ أَهۡلُهُۥ حَاضِرِی ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِبرای کسی است که ساکن مکه نباشد. یعنی از مسافتی بیاید که در آن نماز قصر خوانده می‌شود، یا بیشتر از آن، و یا عرفا دور باشد. پس قربانی کردن بر چنین کسی واجب است، چون او در یک سفر موفق به انجام دو عبادت شده است. و اما کسی که خانواده‌اش ساکن مکّه باشد، بر او قربانی واجب نیست چون سبب آن وجود ندارد.

﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَو در همه کارهایتان با اطاعت از دستورات خدا و پرهیز از منهیاتش، از خدا بترسید. و اطاعت از دستوراتی که خداوند در این آیه بیان کرده، و پرهیز از آنچه وی در این آیه از آن نهی کرده است، یکی از مصادیق«تقوی» می‌باشد. ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِو بدانید که کیفر خداوند سخت است. یعنی کیفر خداوند برای کسی که از فرمان او سرپیچی کند بسیار سخت است. و این امر آدمی را به رعایت پرهیزگاری وا می‌دارد، زیرا هرکس که از سزا و کیفر خداوند بترسد، از آنچه که باعث کیفرش شود دست بر می‌دارد. نیز کسی که امید به پاداش خداوند داشته باشد کارهایی را انجام می‌دهد که او را به پاداش الهی برساند. و هرکس از کیفر خداوند نترسد، و به پاداش وی امید نداشته باشد، مرتکب کارهای حرامی می‌شود که از خداوند از آنها نهی نموده است. و امور واجبی را که خداوند همه را به انجام آن دستور داده‌است، ترک می‌کند.

آیه‌ی ۱٩٧:

﴿ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞۚ فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ ٱلۡحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی ٱلۡحَجِّۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُونِ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٧[البقرة: ۱٩٧].«حج در ماه‌های معینی انجام می‌شود، پس هر کس در این ماه‌ها (با احرام بستن یا تلبیه) حج را (برخورد) فرض گردانید، (بدانید که) آمیزش جنسی و گناه و نافرمانی و جدال در (اثنای) حج روا نیست، و هرآنچه از خیر انجام دهید خداوند آن را می‌داند. و توشه برگیرید، و بهترین توشه پرهیزگاری است. و ای خردمندان! از من بترسید».

خداوند متعال خبر می‌دهد که حج در ماه‌های معینی صورت می‌گیرد، ﴿أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞکه برای مخاطبان مشخص و معروف هستند، طوری که به تخصیص احتیاج ندارند، آن‌گونه که روزه به تعیین ماه آن نیاز داریم، و آن طور که خداوند اوقات نمازهای پنج‌گانه را بیان کرده است. اما حج (یادگار) آیین ابراهیم است و همواره در میان فرزندان ابراهیم ادامه داشت و برای آنان معروف است. و جمهور علما معتقدند که منظور از ماه‌های معلوم، شوال، ذوالقعده و ده روز از ماه ذی الحجه است که غالبا احرام حج در آنها بسته می‌شود. ﴿فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ ٱلۡحَجَّپس هرکس در این ماه‌های معلوم برای حج احرام بست. چون شروع احرام به حج، آن را فرض می‌گرداند، گر چه نَفَل هم باشد. و شافعی پیروان ا و از این آیه استنباط کرده ا ند که احرام بستن برای حج قبل از ماه‌های حج جایز نیست. من می‌گویم این آیه بر قول جمهور که می‌گویند احرام بستن برای حج قبل از ماه‌های حج جایز است دلالت می‌نماید، و این به حق نزدیک‌تر است. و ﴿فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ ٱلۡحَجَّبیان‌گر آن است که فرض گرداندن حج گاهی اوقات در ماه‌های مذکور انجام می‌پذیرد، و گاهی در این ماه‌ها انجام نمی‌پذیرد، وگرنه آن را به این ماه‌ها مقید نمی‌کرد. ﴿فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی ٱلۡحَجِّیعنی واجب است که احرام به حج را ارج نهید، به خصوص احرامی که در ماه‌های حج بسته می‌شود، و شما باید آن را از هر آنچه که فاسد یا ناقصش می‌نماید، از قبیل آمیزش جنسی و مقدمات عملی و زبانی آن، دور نگه دارید. و «فسوق» یعنی همه گناهان، و از جمله آن اموری است که در حالت احرام انجام دادنش ممنوع است. و «جدال» یعنی جر و بحث و بگو مگو، چون جر و بحث و جدال باعث کینه و دشمنی می‌شود.

و مقصود از «حج» اظهار فروتنی و عجز در برابر خدا و نزدیکی جستن به او با انجام عبادات، و دوری جستن از ارتکاب گناهان و بدی‌ها می‌باشد. حجی که با این نیت صورت پذیرد، حج مبارک و مبرور است، و حج مبرور پاداشی جز بهشت ندارد. این چیزها گرچه در هرجا و در هر وقت ممنوع هستند اما ممنوعیت آن در حج شدیدتر است. و بدان که نزدیکی جستن به خدا فقط با ترک گناهان به دست نمی‌آید بلکه باید اوامر خداوند هم انجام شود.

بنابراین پروردگار متعال فرمود: ﴿وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُواژه ﴿مِنۡبر عموم دلالت می‌نماید، پس هر کار خوب و هر عبادتی را شامل می‌شود. یعنی خداوند آن را می‌داند و این در واقع ایجاد انگیزه برای انجام دادن کار خیر است، به ویژه در آن سرزمین محترم و اماکن مقدس. پس شایسته است هر کار خیری از قبیل نماز، روزه، صدقه، طواف و نیکوکاری با زبان و عمل، در ان سرزمین انجام شود.

سپس خداوند دستور داد که بندگان برای این سفر مبارک توشه برگیرند، زیرا توشه برداشتن به معنی بی‌نیازی از مردم و دست دراز نکردن به‌سوی آنان و چشم ندوختن به اموال‌شان است. و برداشتن توشه بیشتر سبب می‌شود که آدمی به همسفرانش کمک کند و بیشتر به پروردگار که وسیله سواری برای رسیدن به آنجا آماده کند و کالای مورد نیاز را همراه خود ببرد. و اما توشه حقیقی که همواره در دنیا و آخرت به آدمی فایده می‌رساند، توشه تقوا و پرهیزگاری است. این توشه انسان را به کامل‌ترین لذت و بزرگ‌ترین نعمت و سعادت همیشگی می‌رساند، و هرکس این توشه را نداشته باشد از این نعمت محروم می‌ماند، و در معرض هر شری قرار می‌گیرد، و از رسیدن به سرای پرهیزگاران باز می‌ماند. پس این بیان‌گر مکانت و جایگاه رفیع پرهیزگاری است.

سپس خداوند سبحان خردمندان را به آن فرمان داد و فرمود: ﴿وَٱتَّقُونِ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِو ای دارندگان عقل‌های متین! از پروردگارتان بترسید، پروردگاری که عقل‌ها به پرهیزگاری او فرمان می‌دهند. و ترک پرهیزگاری دلیلی بر جهل و نادانی و فساد فکر است.

آیه‌ها ۲۰۲-۱٩۸:

﴿لَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّکُمۡۚ فَإِذَآ أَفَضۡتُم مِّنۡ عَرَفَٰتٖ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ عِندَ ٱلۡمَشۡعَرِ ٱلۡحَرَامِۖ وَٱذۡکُرُوهُ کَمَا هَدَىٰکُمۡ وَإِن کُنتُم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلضَّآلِّینَ١٩٨[البقرة: ۱٩۸].«بر شما گناهی نیست که (در سفر حج) فضل پروردگارتان را بجویید، پس چون از عرفات برگشتید خداوند را در مشعرالحرام یاد کنید، و او را یاد کنید آن‌گونه که شما را راهنمایی کرده است، گرچه قبل از آن از گمراهان بودید».

﴿ثُمَّ أَفِیضُواْ مِنۡ حَیۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٩٩[البقرة: ۱٩٩].«سپس بازگردید از آنجا که مردم باز می‌گردند، و از خداوند طلب آمرزش کنید، بی‌گمان خداوند آمرزگار و مهربان است».

﴿فَإِذَا قَضَیۡتُم مَّنَٰسِکَکُمۡ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَذِکۡرِکُمۡ ءَابَآءَکُمۡ أَوۡ أَشَدَّ ذِکۡرٗاۗ فَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا وَمَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖ٢٠٠[البقرة: ۲۰۰].«و چون اعمال حجتان را به جا آوردید پس یاد کنید خدا را، همان‌گونه که پدرانتان را یاد می‌کنید بیشتر (خدا را به یاد آورید)، و دسته‌ای از مردم می‌گویند: پروردگارا! به ما در همین دنیا عطا کن و در آخرت هیچ بهره‌ای ندارند».

﴿وَمِنۡهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ٢٠١[البقرة: ۲۰۱].«و دسته‌ای هستندکه می‌گویند: پروردگارا! در دنیا به ما نیکی عطا کن، و در آخرت (نیز) به ما نیکی بده، و از عذاب آتش ما را (دور) نگه دار».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ نَصِیبٞ مِّمَّا کَسَبُواْۚ وَٱللَّهُ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ٢٠٢[البقرة: ۲۰۲].«ایشان از آنچه فراچنگ آورده‌اند بهره‌ای دارند و خداوند سریع الحساب است».

پس از آن‌که خداوند متعال به پرهیزگاری دستور داد، بیان کرد که طلب فضل خداوند از طریق تجارت و معامله در موسم حج و دیگر وقت‌ها گناهی ندارد، به شرطی که واجبات حج را به خوبی انجام دهد و آنها را اهمال ننماید و حج را مقصود اصلی به حساب آورد. و کسب حلال به فضل خدا نسبت داده شده است، نه به مهارت بنده. زیرا توجه به سبب و فراموش کردن مسبّب عین گناه است. و ﴿فَإِذَآ أَفَضۡتُم مِّنۡ عَرَفَٰتٖ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ عِندَ ٱلۡمَشۡعَرِ ٱلۡحَرَامِبیان‌گر نکاتی چند است:

اول: وقوف در عرفه، که یکی از ارکان حج است. پس، (افاضه) سرازیر شدن از عرفات باید پس از وقوف در عرفه صورت گیرد.

دوم: دستور به یاد کردن خداوند در مشعرالحرام، و آن مزدلفه است. این نیز یکی از ارکان معروف حج است و حاجی باید شبی را که فردای آن قربانی است در آنجا بگذارند، و بعد از نماز صبح در مزدلفه بایستد، و تا وقتی که هوا روشن می‌شود دعا کند. انجام نمازهای فرض و نفل در مزدلفه، ذکر خدا محسوب می‌شود.

سوم: وقوف در مزدلفه پس از وقوف در عرفه است، زیرا حرف فاء ترتیب بر آن دلالت می‌نماید.

چهارم و پنجم: عرفات و مزدلفه هر دو از مشاعر حج هستند و باید واجبات آنان را انجام داد.

ششم: مزدلفه در محدوده حرم قرار دارد، به همین جهت آن را مقید به «حرام» نموده است.

هفتم: عرفه در محدوده حرم قرار ندارد، و این مطلب از مقید شدن مزدلفه به «حرام» فهمیده میشود.

﴿وَٱذۡکُرُوهُ کَمَا هَدَىٰکُمۡ وَإِن کُنتُم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلضَّآلِّینَو خداوند را یاد کنید، زیرا بر شما منت گذاشت و با وجود این‌که قبلا گمراه بودید، شما را هدایت نمود و به شما چیزهایی آموخت که نمی‌دانستید. این بزرگ‌ترین نعمتی است که به جا آوردن شکرش واجب است و باید در مقابل آن خدا را با قلب و زبان یاد کرد. ﴿ثُمَّ أَفِیضُواْ مِنۡ حَیۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُسپس از مزدلفه، همانجا که مردم از زمان ابراهیم تاکنون از آن باز می‌گرداند، باز گردید. منظور از این (افاضه) برگشتن نزد آنان معروف و شناخت شده بود، و آن عبارت است از رمی جمرات و ذبح قربانی و طواف و سعی و گذراندن شب‌های تشریق در «منی» و کامل کردن دیگر اعمال حج است. و از آنجا که منظور از این «افاضه» بازگشت، این امور مذکور است که آخرین اعمال حج می‌باشد، خداوند متعال دستور داد بعد از انجام دادن این اعمال، مغفرت و آمرزش خداوند را بطلبند و او را بسیار یاد کنند. پس، طلب آمرزش از انجام عبادتش دچار کوتاهی شده باشد. و ذکر خداوند برای این است که نعمت ِ توفیقِ انجام این عبادت بزرگ را به وی ارزانی داشته است و باید شکر او به جا آورده شود.

شایسته است بنده هرگاه از انجام عباداتی فارغ شد، از خداوند آمرزش بطلبد، چرا که احتمال دارد در انجام آن از او کوتاهی سرزده باشد، و باید شکر خدا را به جا آورد زیرا به او توفیق انجام عبادات را داده‌است.

و نباید گمان کند عبادت را به صورت کامل انجام داده‌است، و بر خداوند منت نهد، و تصور کند که عبادتش او را به مقام و جایگاه والایی می‌رساند. چنین فردی سزاوار است که مورد نفرت قرار گیرد، و کارش مردود شود. همان‌طور که اولی سزاوار آن است خداوند عملش را بپذیرد، و به او توفیق دهد تا اعمال دیگری را نیز انجام دهد.

سپس خداوند ما را مطلع می‌نماید که مردم خواسته‌هایشان را می‌جویند و آنچه را که به آنها ضرر می‌رساند از خود دور می‌کنند، اما اهدافشان متفاوت است، بعضی می‌گویند: ﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَایعنی خواسته‌هایش دنیا و شهوات را طلب می‌نمایند و در آخرت بهره‌ای ندارند، چون به آخرت علاقه‌ای نداشته و تلاش و همت خود را مصروف دنیا ساخته‌اند. اما گروهی از مردم مصلحت هر دو دنیا را از خداوند می‌طلبند، و در امور دنیا و آخرت خود دست نیاز به‌سوی او دراز می‌کنند، و هر یک از این دو گروه بهره‌ای از اعمال خود دارند، و خداوند آنها را برحسب اعمال و نیات‌شان یا سزا می‌دهد، پاداش و سزایی که آکنده از عدل و فضل است و خداوند بر آن ستایش می‌شود.

این آیه بیان‌گر آن است که خداوند دعای هر دعاکننده‌ای را می‌پذیرد، خواه مسلمان باشد، یا کافر و فاسق. اما این بدان معنا نیست که خداوند او را دوست دارد، و او به خداوند نزدیک است. به جز کسی که خواسته‌های آخرت و امور دینی را از خداوند می‌طلبد.

خوشبختی و سعادتی که همگی در دنیا به دنبال آن می‌باشند، در داشتن روزی فراوان و حلال، همسر شایسته، فرزندی که باعث روشنایی چشم گردد، رفاه و آسایش، علم مفید و عمل صالح و دیگر خواسته‌ها و مطالبات محبوب و جایز تجلی پیدا می‌کند.

و اما خوشبختی آخرت در سالم ماندن از کیفر و سزای قبر و آتش جهنم، به دست آوردن خشنودی خدا، دست یازیدن به نعمت جاودانگی، و نزدیک شدن به پروردگار مهربان است.

پس این دعا کامل‌ترین و جامع‌ترین و بهترین دعایی است که باید انجام شود، و پیامبر صاین دعا را زیاد می‌خواند و دیگران را بر آن تشویق می‌کرد.

آیه‌ی ۲۰۳:

﴿وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ فِیٓ أَیَّامٖ مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَوۡمَیۡنِ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۖ لِمَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُمۡ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ٢٠٣[البقرة: ۲۰۳].«و یاد کنید خدا را در روزهای معینی، پس هرکسی شتاب کند (و اعمال را) در دو روز انجام دهد بر او گناهی نیست، و هرکس که تاخیر کند بر او گناهی نیست، این برای کسی است که پرهیزگاری کند و از خدا بترسد، و بدانید که شما در پیشگاه او جمع می‌شوید».

خداوند متعال دستور می‌دهد بندگانش او را در روزهای معینی یاد کنند و آن ایام تشریق یعنی سه روز بعد از عید است، چون این روزها دارای ویژگی و شرافت خاصی بوده و بقیه مناسک در این روزها انجام می‌شود، و مردم در این روزها میهمان خدا هستند. بنابر این روزه گرفتن در این روزها حرام است. پس «ذکر خدا» در این روزها از آنچنان ویژگی برخوردار است که دیگر روزها فاقد آن می‌باشند. بنابر این پیامبر صفرموده است: «أَیَّامُ التَّشْرِیقِ أَیَّامُ أَکْلٍ وَشُرْبٍ، وَذِکْرِ اللَّهِ». «روزهای تشریق، روزهای خوردن و نوشیدن و یاد خداست». یاد کردن خداوند به «رمی جمرات»، ذبح قربانی، و ذکرِ پس از نمازهای فرض در دایره «ذکر ایام تشریق» قرار می‌گیرد. بلکه بعضی از علما گفته‌اند: تکبیر گفتن در آن روزها همانند ده روز «ذی الحجه» مستحب است، و این قول به صحت نزدیک است.

﴿فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَوۡمَیۡنِپس کسی که در روز دوم قبل از غروب خورشید از «منی» بیرون آمد، ﴿فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِ وَمَن تَأَخَّرَبر او گناهی نیست، و هرکس که تاخیر کرد و شب سوم را در منی گذراند، و فردا رمی جمره کرد، ﴿فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِبر او گناهی نیست، و این تخفیفی از جانب خدا بر بندگانش است، چرا که هر دو کار را جایز قرار داده‌است. اما مشخص است که تاخیر بهتر است چون عبادت بیشتری صورت می‌گیرد.

و از آنجا که ممکن است از نفی گناه از امر مذکور، نفی گناه در غیر آن نیز فهمیده شود، در حالی که گناه فقط برکسی نیست که دو روز می‌ماند و یا دیر می‌کند نفی گناه را به ﴿لِمَنِ ٱتَّقَىٰمقید کرد، یعنی بر کسی گناهی نیست که در تمام کارهایش و به ویژه در احوال حج از خدا بترسد، پس هرکس که در تمام کارهایش از خدا بترسد، گناهی بر او نیست، و هر کس که در چیزی از خدا بترسد و در چیزی از وی نترسد، جزایش از نوع عملش خواهد بود.

﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَو با اطاعت از فرمان‌های خدا و پرهیز از نافرمانیاش از وی بترسید. ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُمۡ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَو بدانید که به‌سوی خداوند بر می‌گردید و شما را برحسب اعمال‌تان مجازات می‌نماید، و هر کس که از او بترسد پاداش تقوا را پیش او خواهد یافت، و هرکس که از وی نترسد خداوند او را به شدت سزا می‌دهد. پس دانستن این‌که خداوند سزا و پاداش می‌دهد از بزرگ‌ترین انگیزه‌های پرهیزگاری و ترس از وی می‌باشد، بنابر این خداوند ما را تشویق نموده است که این نکته را به خوبی بدانیم.

آیه‌ی ۲۰۶-۲۰۴:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُعۡجِبُکَ قَوۡلُهُۥ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَیُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِی قَلۡبِهِۦ وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ٢٠٤[البقرة: ۲۰۴].«و از میان مردم کسی هست که سخن او در رابطه با زندگی دنیا ترا به شگفتی می‌اندازد، و خداوند را بر آنچه در دل دارد گواه می‌گیرد، و او سر سخت‌ترین دشمنان است».

﴿وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُفۡسِدَ فِیهَا وَیُهۡلِکَ ٱلۡحَرۡثَ وَٱلنَّسۡلَۚ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَسَادَ٢٠٥[البقرة: ۲۰۵].«و چون قدرت یابد سعی می‌کند که در زمین فساد و تباهی ورزد، و تلاش می‌نماید کشتزار و دام را نابود کند، و خداوند فساد را دوست ندارد».

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُ ٱتَّقِ ٱللَّهَ أَخَذَتۡهُ ٱلۡعِزَّةُ بِٱلۡإِثۡمِۚ فَحَسۡبُهُۥ جَهَنَّمُۖ وَلَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ٢٠٦[البقرة: ۲۰۶].«و چون به او گفته شود: از خدا بترس، غرور و تکبر او را فرا می‌گیرد و به گناه وادارش می‌کند، پس جهنم او را کافی است، و بد آرامگاهی است».

پس از آن‌که خداوند دستور داد بندگانش او را زیاد یاد کنند، و به ویژه در اوقات برتر و دارای فضیلت، از حالت کسی خبر داد که کار و سخنش با هم مخالفند، زیرا سخن یا جایگاه انسان را بالا می‌برد و یا آن را پایین می‌آورد.پس فرمود: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُعۡجِبُکَ قَوۡلُهُۥ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاو سخنان گروهی از مردم تو را به شگفت وا می‌دارد، وقتی سخن می‌گویند، با نرمی و جذابیت صحبت می‌کنند و آدمی گمان می‌برد که سخنان‌شان مفید است. و با گواه گرفتن خدا گفتارشان را تاکید می‌نمایند، ﴿وَیُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِی قَلۡبِهِبه گونه‌ای که بگوید: همانا خداوند می‌داند که آنچه در دارم با آنچه که بر زبان می‌آورم موافق می‌باشد. اما در حقیقت دروغ می‌گویند، چون سخن و کارشان با هم مخالف است. پس اگر آنان راست می‌گفتند، می‌بایست قول و عملشا ن با هم مطابق باشد، مانند مومن که سخن و کردارش با یکدیگر موافق است. بنابر این فرمود: ﴿وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِیعنی هرگاه با آنان مجادله کنی، سختی و تعصب و دیگر صفات زشت را در آنان می‌بینی، و اخلاق آنان مانند اخلاق مومنان نیست که آسان‌گیری و تسلیم شدن در برابر حق و چشم پوشی و گذشت خصلت آنان است.

﴿سَعَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُفۡسِدَ فِیهَاتمام سعی و تلاش خود را بر آن مبذول می‌دارد که گناه و معاصی را انجام دهد، و این همان فساد در زمین است. ﴿وَیُهۡلِکَ ٱلۡحَرۡثَ وَٱلنَّسۡلَو تلاش می‌نماید کشتزار و دام را نابود کند. پس به واسطه‌ی ارتکاب گناه و معاصی کشتزار و میوه‌ها و چهارپایان تلف شده و برکت آن‌ها ناقص و کم می‌شود. ﴿وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَسَادَو چون خداوند فساد را دوست ندارد، از بنده‌ای که در زمین فساد می‌کند بی‌نهایت متنفر است، گرچه آن بنده سخن خوبی را بر زبانش بیاورد. این آیه بیان‌گر آن است سخنانی که بر زبان افراد بیرون می‌آید دلیلی بر راستی، دروغ، نیکی یا فساد آنان نیست، تا زمانی که کرداری انجام دهند که آن سخنان را تصدیق نماید. نیز این آیه بیان‌گر آن است که باید حالات گواهان آزموده شود، و اهل حق و دروغگویان با کارهای نیکشان آزموده شوند، و حالات‌شان سنجیده شود، و نباید با ظاهرسازی و جرب زبانی آنها فریب خورد.

سپس بیان کرد کسی که با انجام گناه و نافرمانی خدا در زمین فساد می‌کند، هرگاه به تقوا دستور داده شود، تکبر می‌ورزد، ﴿أَخَذَتۡهُ ٱلۡعِزَّةُ بِٱلۡإِثۡمِپس هم گناه انجام می‌دهند و هم بر خیر خواهان و نصیحت کنندگان تکبر می‌ورزند. ﴿فَحَسۡبُهُۥ جَهَنَّمُپس جهنم برای او بس است که سرای گناهکاران و متکبران است. ﴿وَلَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُو بد قرارگاه و جایگاهی است، عذاب آن همیشگی است، و اندوهش به پایان نمی‌رسد، و در آن یاس و ناامیدی برای همیشه بر انسان مستولی شده و عذاب آنها تخفیف داده نمی‌شود، و امید پاداش ندارند، و این سزای جنایت آنهاست، و در مقابل اعمال‌شان باید آن را تحمل کنند. پناه به خداوند از حالت آنها.

آیه‌ی ۲۰٧:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشۡرِی نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ٢٠٧[البقرة: ۲۰٧].«و دسته‌ای از مردم هستند که جان خود را در طلب رضای خدا می‌فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است».

گروهی از مردم جان خود را در راه رضای خدا می‌فروشند، و آنان کسانی هستند که توفیق یافته‌اند تا جان خویش را بخاطر رضای خدا و به امید پاداش و ثواب او فدا نمایند. اینان جان را به ذاتی بخشیدند که بسیار غنی و وفاکننده است و با بندگان خود بسیار رئوف و مهربان است. از جمله مهربانی و رحمت او این است که آنها را به انجام این جانبازی و جانفشایی توفیق داده و وعده پاداش را به آنان داده و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَ[التوبة: ۱۱۱]. «خداوند جان و مال مومنین را در برابر بهشت خریداری کرده است». تا آخر آیه. در این آیه نیز خبر داده است که مومنان جان خود را فروخته و در راه او نثار کرده‌اند. همچنین در این آیه از لطف و مرحمتی که موجب می‌شود آنچه را که طلب کردند به دست آورند، و آنچه را بدان رغبت داشتند مبذول نمایند و از دادن آن دریغ نکنند. دیگر مپرس از تکریم و احترامی که در نزد پروردگار بدست می‌آورند!.

آیه‌ی ۲۰٩- ۲۰۸:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِی ٱلسِّلۡمِ کَآفَّةٗ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ٢٠٨[البقرة: ۲۰۸].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به طور کامل در اسلام داخل شوید، و از گام‌های شیطان پیروی نکنید، همانا او برای شما دشمنی آشکار است».

﴿فَإِن زَلَلۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡکُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ٢٠٩[البقرة: ۲۰٩].«پس اگر بعد از آن‌که برای شما نشانه‌های آشکار آمد، دچار لغزش شدید، بدانید که خداوند عزیز و حکیم است».

این دستوری است از جانب پروردگار که در آن از مومنان می‌خواهد ﴿ٱدۡخُلُواْ فِی ٱلسِّلۡمِ کَآفَّةٗکاملا وارد دین اسلام شوند، به گونه‌ای که همه اوامر آن را بجا آورند و هیچ چیزی از آن را ترک ننمایند، و هوی و هوس خویش را پروردگار و معبود قرار ندهند، به این صورت امری که شرع آن را واجب کرده است چنانچه با تمنّیات نفسانی آنان سازگار باشد، آن را امتثال نموده و اگر با آرزوهایشان سازگار نباشد آن را ترک کنند، زیرا واجب است که هواهای نفس تابع و پیرو دستورات دین باشد. و باید به اندازه قدرت و توانایی خویش اعمال خیر را انجام دهند، و آنچه را که در توان ندارند با نیت و قلب بدان بپردازند تا از اجر و پاداش آن بی‌نصیب نمانند.

و از آنجا که داخل شدن کامل و همه جانبه در اسلام جز با مخالفت با شیطان ممکن و قابل تصوب نیست، فرمود: ﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِو با انجام گناه و نافرمانی خدا از گام‌های شیطان پیروی مکنید، ﴿إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞهمانا او دشمن و آشکار شماست. دشمنی‌اش آشکار است و دشمن آشکار جز به بدی و زشتی و آنچه که به ضررتان است، به چیز دیگری فرمان نمی‌دهد.

و چون حتما از بنده اشتباه سر می‌زند و دچار لغزش می‌گردد، فرمود: ﴿فَإِن زَلَلۡتُمو اگر اشتباه کردید و مرتکب گناه شدید، ﴿مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡکُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُپس از آن‌که نشانه‌های آشکار پیش شما آمد و یقین حاصل کردید، ﴿فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌپس بدانید که خداوند عزیز و حکیم است. و این وعید و هشدار سختی است که باعث می‌شود گناه و معاصی ترک شوند، زیرا خداوند عزیز و حکیم، هرگاه گناه کار از فرمانش سرپیچی کند، با قدرت خود بر او چیره می‌شود، و به مقتضای حکمت خویش او را عذاب می‌دهد، چرا که از جمله حکمت او این است که گناهکاران و جنایتکاران را عذاب دهد.

آیه‌ی ۲۱۰:

﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّآ أَن یَأۡتِیَهُمُ ٱللَّهُ فِی ظُلَلٖ مِّنَ ٱلۡغَمَامِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ٢١٠[البقرة: ۲۱۰].«آیا انتظار آنان غیر از این است که خداوند و فرشتگان در سایبان‌هایی از ابر بیایند و کار (قضاوت) یکسره شود؟ و کارها به‌سوی خدا بازگردانده می‌شوند».

این هشدار و تهدید سختی است که دل‌ها را تکان داده و بر می‌کند. خداوند متعال می‌فرماید: آیا کسانی که برای تباهی و فساد در زمین تلاش کرده و از گام‌های شیطان پیروی می‌کنند، و کسانی که دستورات خداوند را دور انداخته‌اند، انتظار روزی را نمی‌کشند که در آن انسان‌ها طبق اعمال‌شان پاداش و سزا داده می‌شوند؟! روزیکه سرشار از وحشت و سختی و هراس‌هایی است که دل‌های ستمکاران را به شدّت مضطرب می‌کند، و در آن روز فساد کنندگان سزای بد اعمال‌شان را می‌یابند. در آن روز، خداوند آسمان و زمین را در هم می‌پیچد، و ستارگان فرو می‌ریزند، و خورشید و ماه به تاریکی می‌گرایند و فرشتگان مکرّم فرود آمده تاریکی می‌گرایند و فرشتگان مکّرم فرود آمده و مخلوقات را احاطه می‌نمایند، و خداوند تبارک و تعالی نازل می‌شود، ﴿فِی ظُلَلٖ مِّنَ ٱلۡغَمَامِدر سایبان‌هایی از ابر تا به عدل و انصاف میان بندگانش داوری نماید. و ترازوها گذاشته شده و پرونده‌ها گشوده می‌شوند، و چهره نیک بختان و اهل سعادت مفید شده، و چهره بدبختان و اهل سعادت سفید شده، و چهره بدبختان سیاه می‌گردد، و اهل خیر از اهل شر جدا شده و هر یک مطابق اعمال‌شان مجازات می‌شوند. پس در اینجاست که ستم‌گر از شدت حسرت و تاسف انگشت خود را گاز می‌گیرد و حقیقت امر را در می‌یابد.

برخلاف «معطلۀ» از قبیل «جهیمه» و «معتزله» و امثال آنها که این صفات را نفی می‌کنند و یا آنها را به نحوی تاویل و تفسیر می‌کنند که خداوند دلیلی بر آن نازل نکرده است، و آنها با این تاویلات عجیب و غریب خود، به خدا و پیامبرش معترض و متعرّض می‌شوند. آنها گمان می‌برند که در این مورد سخن آنها حقیقت دارد و مردمان در سایه آن هدایت می‌گردند. این گروه هیچ دلیلی نقلی بر صحت تاویلات خود ندارند، حتی دلیل عقلی هم ندارند. اما در مورد دلیل نقلی، آنها اعتراف کرده‌اند که ظاهر نصوصِ وارده در کتاب و سنت به صراحت بر صحت مذهب اهل سنت و جماعت دلالت می‌نماید، و اعتراف می‌کنند که این نصوص برای این‌که بر صحت مذهب آنها دلالت نماید باید از ظاهر خود خارج شده، چیزهایی به آنها افزوده گردد یا چیزهایی از آن کاسته شود، آنگاه بر صحت مذهب آنها دلالت خواهد کرد.

و اما در مورد دلیل عقلی باید گفت: عقل به نفی این صفات رای نمی‌دهد، بلکه حکم می‌کند که انجام دهنده کار کامل‌تر است از کسی که نمی‌تواند کاری را انجام دهد، و کارهای خداوند، چه آن‌هایی که به خودش تعلق دارد و چه آن‌هایی که به آفریده‌هایش، نهایت کمال است، و اگر آنها گمان برند که اثبات این صفات برای خداوند موجب تشبیه وی به آفریده‌هایش می‌گردد، به آنها گفته می‌شود: سخن گفتن درباره صفات تابع سخن گفتن از ذات است، پس همان‌طور که خداوند ذاتی دارد و دیگر ذات‌ها مانند آن نیستند، نیز صفاتی دارد که دیگر صفات مشابه آن نمی‌باشند. پس صفات خداوند تابع ذات الهی‌اند، و صفات آفریده‌هایش تابع ذات آنها می‌باشد. پس اثبات صفات برای خداوند به هیچ وجه مقتضی تشبیه او نمی‌باشد.

و به کسی که بعضی از صفات را ثابت می‌نماید و بعضی را نفی می‌کند، یا اسمها را ثابت و صفات را نفی می‌کند، گفته می‌شود: شما یا باید همه را ثابت کنید، همان‌گونه که خداوند همه صفات را برای خویش ثابت گردانیده و پیامبر صنیز این صفات را برای خداوند ثابت نموده است، و یا باید همه را نفی کنید، و منکر پروردگار جهانیان گردید.

اما این‌که بعضی را بپذیرد و بعضی را نفی کنید، این تناقض است، چون میان آنچه که ثابت نموده اید و آنچه که نفی کرده اید، فرق گذاشته اید، در حالی‌که هیچ دلیلی بر این کار وجود ندارد. و اگر بگویید: صفاتی را که برای خداوند ثابت کرده‌ایم، مقتضی تشبیه نیست، اهل سنت در جواب می‌گویند: آنچه نیز که نفی کرده اید متضمن تشبیه نیست. اگر بگویید: با نفی بعضی از صفات، تشبیه را از خداوند نفی کرده‌ایم، آنان که صفات را نفی می‌کنند نیز می‌گویند: ما معتقدیم، هر صفتی را که برای خدا ثابت کنید مقتضی تشبیه است. پس هر جوابی را که به نفی کنندگان صفات بدهید، اهل سنت نیز در برابر آنچه که نفی کرده اید همان جواب را به شما می‌دهند. خلاصه مطلب این‌که هرکس چیزی از آنچه کتاب و سنت اثبات می‌نمایند، نفی کند دچار تناقض گردیده و هیچ دلیل شرعی و عقلی بر صحت ادعای خود ندارد و با معقول و منقول مخالفت ورزیده است.

آیه‌ی ۲۱۱:

﴿سَلۡ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ کَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُم مِّنۡ ءَایَةِۢ بَیِّنَةٖۗ وَمَن یُبَدِّلۡ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٢١١[البقرة: ۲۱۱].«از فرزندان اسرائیل بپرس که چه بسیار نشانه‌های روشن به آنها دادیم. و هر کس که نعمت خدا را - پس از آن‌که پیش او آمد - (به کفران) بدل کند، پس همانا خداوند سخت کیفر است».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿سَلۡ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ کَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُم مِّنۡ ءَایَةِۢ بَیِّنَةٖاز بنی‌اسرائل بپرس که چه نشانه‌های زیادی بر آنان دادیم! نشانه‌هایی که برحق و راستگویی پیامبران دلالت کرده و آن را از نزدیک لمس نموده و با چشم مشاهده کردند، اما شکر این نعمت‌ها را به جا نیاورند، که می‌بایست شکر آن را به جا آورند. آنها بدان کفر ورزیدند و نعمت خدا را ناسپاسی کردند، و خود را در معرض عذاب وی قرار دادند، و خداوند آنها را از پاداش خویش محروم گرداند. خداوند ناسپاسی را تبدیل نعمت نامید، زیرا هر کس که از نعمتی دینی یا دنیوی برخوردار شود و شکر آن را به جا نیاورد و وظیفه خود را در برابر آن انجام ندهد، آن نعمت را از دست داده و به ناسپاسی و گنا مبدل می‌گرداند. پس کفران، جانشین نعمت می‌شود. و اما چنانچه کسی سپاس خداوند را به جا آوَرَد و حقِ نعمت را ادا کند، آن نعمت باقی مانده، و ادامه پیدا می‌کند و خداوند آنرا افزون می‌گرداند.

آیه‌ی ۲۱۲:

﴿زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَیَسۡخَرُونَ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۘ وَٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ فَوۡقَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ وَٱللَّهُ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٖ٢١٢[البقرة: ۲۱۲].«برای آنانی که کفر ورزیده‌اند زندگی دنیا آراسته شده است، و مؤمنان را مسخره می‌کنند. و کسانی که تقوا پیشه کرده‌اند روز قیامت از آنها برترند، و خداوند کسی را که بخواهد بدون حساب روزی می‌دهد».

خداوند متعال خبر می‌دهد کسانی که به خدا و آیات او و پیامبرانش کفر ورزیدند و از شریعت او فرمان نبردند، زندگی دنیا برای آنها آراسته شده و در برابر دیدگان و دل‌شان مزین و زیبا جلوه داده شده است به گونه‌ای که به آن راضی و خشنود می‌گردند، و به آن اطمینان پیدا می‌کنند، و تمام همّ و غمّ آنان برای دنیا خواهد بود.

پس به آن روی آورده و برای بدست آوردنش دست و پا می‌زنند و آن را بزرگ می‌پندارند، و هرکس را نیز که در این امر با آنان مشارکت نماید بزرگوار و ارجمند جلوه می‌دهند.

و مؤمنان را تحقیر نموده و آنها را مسخره کرده، و می‌گویند: آیا اینانند که خداوند از میان ما به آنها احسان کرده است؟ واین ناشی از ضعف عقل و کوری دیدگان آنان می‌باشد، زیرا دنیا سرای آزمایش و بلاست، و در دنیا هم برای کافران و هم برای مومنان گرفتاریهایی پیش می‌آید، اما مومن چنانچه در دنیا به مشکل و امر ناگواری گرفتار آید، صبر می‌کند و امید پاداش خداوند را دارد، و خداوند به سبب ایمان و صبرش مشکل او را آسان می‌نماید، و این فقط برای مومن است. و آنچه مهم است برتری و فضیلتی است که در سرای جاودان و همیشگی آخرت به دست می‌آید. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ فَوۡقَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِپس پرهیزگاران در بالاترین مقام هستند، و از انواع نعمت و شادی‌ها و فضاهای سبز و خرم بهره‌مند می‌شوند. و کافران در پایین‌ترین طبقات جهنم جای می‌گیرند و با انواع عذاب و اهانت و بدبختی بی‌پایان شکنجه می‌شوند. پس این آیه دلجویی است برای مومنان و سرزنش است برای کافران. و از آنجا که رزق و روزی دنیوی و اخروی هرگز بدون تقدیر و خواست خدا حاصل نمی‌شود، خداوند متعال فرمود: ﴿وَٱللَّهُ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٖپس روزی دنیا را هم مؤمن به دست می‌آورد، و هم کافر، و اما روزی دل‌ها از قبیل علم و ایمان، محبت خدا، ترس از خدا و امید به او و امثال آن را خداوند جز به کسانی که آنها را دوست دارد، نمی‌بخشد.

آیه‌ی ۲۱۳:

﴿کَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ فِیمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِیهِ إِلَّا ٱلَّذِینَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ بَغۡیَۢا بَیۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٍ٢١٣[البقرة: ۲۱۳].«مردم (در آغاز) امتی یگانه بودند، پس خداوند پیامبرانِ مژده دهنده و بیم دهنده را فرستاد، و با آنها کتاب خود را (به حق) نازل کرد تا در میان مردم در آنچه اختلاف کردند به حق داوری نماید، و در آن اختلاف نورزیدند جز کسانی که کتاب را داده شده بودند. و به دنبال دریافت نشانه‌های روشن، از روی ستمکاری و کینه توزی در آن اختلاف ورزیدند، پس خداوند به فرمان خویش مؤمنان را در آنچه اختلاف کردند به حق هدایت نمود، وخداوند هرکس را که بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند».

مردم در طول ده قرن بعد از نوح ÷بر هدایت بودند، اما هنگامیکه در دین اختلاف ورزیدند، گروهی از آنها کافر شدند و گروهی بر دین ماندند، و کشمکش بوجود آمد، و خداوند پیامبران را فرستاد تا اختلاف آنها را فیصله دهند و برآنان حجت اقامه نمایند.

و گفته می‌وشدکه مردم در کفر و گمراهی و اختلاف بسر می‌برند. و نور و ایمانی نداشتند، و خداوند با فرستادن پیامبران به‌سوی آنها بر آنان رحم نمود. ﴿مُبَشِّرِینَپیامبرانی که مومنان و مطیعان را به نتیجه طاعات و عبادات‌شان که همانا برخورداری از روزی خدا، داشتن جسم و روح سالم، زندگی پاکیزه، و بالاتر از همه خشنودی خداوند و سکونت در بهشت است مژده می‌دهند. ﴿وَمُنذِرِینَو کسی را که از فرمان خداوند سرپیچی کند از نتیجه گناهش که همانا محروم شدند از رزق طیب و ناتوانی و ذلت، و زندگی دشوار، و سخت‌تر از همه از خشم خداوند و آتش جهنم، برحذر می‌دارند.

﴿وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّو آن خبرهای راستین و دستورات و فرامین عادلانه خداست. پس محتوای کتاب‌های الهی حق است و میان کسانی که در اصول و فروع اختلاف دارند، داوری می‌نمایند. و در هنگام اختلاف و تنازع، واجب است که اختلاف به خدا و پیامبر ارجاع شود. و چنانچه در کتاب و سنت پیامبر صدر این زمینه حکمی وجود نداشت خداوند دستور نمی‌داد که اختلاف را به کتاب و سنت برگردانید.

و چون نعمت بزرگ خود را در قالب فرستادن کتاب بر اهل کتاب بیان کرد، و این اقتضا می‌نماید که شکر این نعمت را بجا آورند و بر آن اتفاق نمایند، خداوند متعال خبر داد که آنها بر یکدیگر تجاوز کردند، و در کتابی که می‌بایست بیش ازهمه بر آن اتفاق نمایند، اختلاف ورزیدند. و این اختلاف پس از آن حاصل شد که صحت کتاب را با نشانه‌های روشن و دلایل قاطع دریافتند و به آن یقین کردند، و آنها با این کار دچار گمراهی دور و درازی شدند.

﴿فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْپس خداوند کسانی را از این امت که ایمان آوردند، هدایت نمود، ﴿لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ ٱلۡحَقِّبه آنچه که اهل کتاب در آن اختلاف کردند و در تشخیص حق از باطل به بیراهه رفتند، اما خداوند این امت را به حق رهنمون شد. ﴿بِإِذۡنِهِخداوند به اذن خویش، و با آسان کردن امور آنان، و از سرِ مهربانی خویش آنان را هدایت کرد.

﴿وَٱللَّهُ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٍو خداوند همه مردم را به راه راست فرا می‌خواند، و این ناشی از عدل وی بوده، و پروردگار می‌خواهد با این روش بر مردم حجت اقامه کند، تا نگویند: ﴿مَا جَآءَنَا مِنۢ بَشِیرٖ وَلَا نَذِیرٖ[المائدة: ۱٩]. هیچ مژده دهنده و بیم دهنده‌ای نزد ما نیامده است. و خداوند به فضل و رحمت خویش هر کس از بندگانش را که بخواهد هدایت می‌نماید و این همان عدل و حکمت خداوند تبارک و تعالی است.

آیه‌ی ۲۱۴:

﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَأۡتِکُم مَّثَلُ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِکُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ یَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ٢١٤[البقرة: ۲۱۴].

«آیا گمان برده‌اید که وارد بهشت شوید حال آن‌که هنوز آنچه بر سر گذشتگان آمد بر سر شما نیامده است؟ آنان دچار سختی و زیان شدند و پریشان گشتند تا آنجا که پیامبر و کسانی که همراه او بودند، گفتند: پس یاری خدا کی خواهد رسید؟ بدانید که نصرت الهی نزدیک است».

خداوند متعال خبر می‌دهد که بندگانش را به خوشی و ناخوشی و مشقت می‌آزماید، همانطور که نسل‌های پیش از آنها را آزموده است. پس این سنت جاری خداوند است وتغییر نمی‌کند، و مجریان دین و شریعت الهی باید مورد آزمایش قرار گیرند. پس اگر بر حکم و فرمان خدا صبر نمایند و به سختی‌هایی که در راه آنان قرار دارد توجه نکنند، راستگویانند و کمال سعادت و سروری را دریافته‌اند. و هرکس فتنه مردم را چون عذاب الهی قرار دهد و سختی‌ها و مشکلات او را از رسیدن به هدفش متوقف نمایند، پس او در ادعای ایمان دروغ می‌گوید، زیرا ایمان به آراستن و آرزو کردن و ادعای تو خالی نیست، بلکه این اعمال است که آنرا تصدیق یا تکذیب می‌کند.

و بر امت‌های پیشین چنین گذشته است: ﴿مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُفقر و بیماری‌های جسمی آنها را فرا گرفت. ﴿وَزُلۡزِلُواْو با انواع ترس، از قبیل تهدید به قتل، تبعید، ضبط شدن اموال‌شان و کشته شدن دوستان‌شان، و انواع زیان مواجه شدند، و متزلزل گشتند. و با این که به نصرت و کمک الهی یقین داشتند، احساس کردند که نصرت خداوند به تاخیر افتاده، و انتظار داشتند خداوند هرچه زودتر به داد آنان برسد. اما به خاطر شدت و دشواری موقعیتی که در آن قرار گرفته بودند، ﴿یَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِپیامبر صو کسانی که همراه او ایمان آورده بودند، می‌گفتند: یاری و نصرت خداوند کی می‌آید؟! و از آنجا که کسانی به دنبال سختی می‌آید، و نیز پایان شب سیه سپید است، خداوند متعال فرمود: ﴿أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِیبٞآگاه باشید که یاری خدا نزدیک است. پس هر کس که طرفدار حق یا مجری آن باشد مورد آزمایش قرار می‌گیرد. و معلوم است که چنین کسانی در سخت‌ترین شرایط بسر می‌برند، اما اگر صبر داشت و برآن استقامت ورزند، رنج و مشکل آنان به بخشش و بهره‌ای الهی تبدیل می‌گردد، و سختی‌هایشان به راحتی تبدیل شده و به دنبال آن بر دشمنان پیروز می‌شوند و تمامی زخم‌ها و دل شکستگی‌هایشان شفا می‌یابد. خداوند متعال در همین رابطه در جایی دیگر از قرآن می‌فرماید: ﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ جَٰهَدُواْ مِنکُمۡ وَیَعۡلَمَ ٱلصَّٰبِرِینَ١٤٢[آل عمران: ۱۴۲]. «آیا گمان برده‌اید که وارد بهشت شوید و هنوز خداوند از میان شما کسانی را که جهاد کرده‌اند و صبر نموده‌اند مشخص نکرده است»؟! و در جایی دیگر می‌فرماید: ﴿الٓمٓ١ أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن یُتۡرَکُوٓاْ أَن یَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا یُفۡتَنُونَ٢ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْ وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡکَٰذِبِینَ٣[العنکبوت: ۱-۳]. «ألف لام میم. آیا مردم گمان برده‌اند که اگر بگویند: ایمان آورده‌ایم، رها می‌شوند، و آنها مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند؟! به راستی کسانی را که پیش از آنها بودند، آزمودیم، پس باید خداوند کسانی را که راست گفته‌اند و کسانی را که دروغ گفته‌اند مشخص کند. پس به هنگام امتحان، فرد یا مورد احترام قرار می‌گیرد و یا ذلیل می‌شود».

آیه‌ی ۲۱۵:

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلۡ مَآ أَنفَقۡتُم مِّنۡ خَیۡرٖ فَلِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ٢١٥[البقرة: ۲۱۵]. «از تو می‌پرسند: چه چیزی را انفاق کنید: (و به چه کسی بدهند)؟ بگو: مالی را که انفاق می‌کنید برای پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است، و هرگونه نیکی که انجام دهید خداوند به آن داناست».

در رابطه با انفاق از تو سوال می‌کنند. و این شامل پرسیدن از نوع انفاق است و کسانی که انفاق به آنها تعلق می‌گیرد. خداوند در پاسخ فرمود: ﴿قُلۡ مَآ أَنفَقۡتُم مِّنۡ خَیۡرٖبگو: مال کم یا زیادی را که انفاق می‌کنید قبل از هرکس باید به کسانی داده شود که حق بیشتری بر گردن شما دارند، و آنها پدر و مادر هستند که نکیی کردن با آنها واجب و نافرمانی آنها حرام است.

و بزرگ‌ترین نیکی با آنان، نفقه دادن به آنها، و بزرگ‌ترین نافرمانی، انفاق نکردن به آنهاست. بنابر این نفقه دادن به پدر و مادر، بر فرزندی که توان‌گر است واجب می‌باشد.

بعد از پدر و مادر، در میان خویشاوندان، آنان که نزدیکترند برحسب نزدیکی و نیازمندیشان باید مورد تفقّد قرار گیرند. پس انفاق بر خویشاوند صدقه و صله رحم است. ﴿وَٱلۡیَتَٰمَىٰو آنها کودکانی هستندکه کسی را ندارند برای آنها کار کند، پس آنها نیازمند و محتاجند، چون خودشان نمی‌توانند کارهایشان را انجام دهند، و کسی را نیز ندارند که برای آنها کار کند. بنابر این خداوند بندگانش را سفارش نموده تا به آنها رسیدگی نمایند، چون خداوند نسبت به یتیمان لطیف و مهربان است. ﴿وَٱلۡمَسَٰکِینِو آنها نیازمندان هستند، کسانی که نیازمندی، آنها را خانه نشین و زمین گیر نموده است. پس باید بر آنها انفاق شود تا نیازشان برطرف گردد. ﴿وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِو مسافریکه در شهر دیگری گیر کرده و به مال و منال و دارایی خود دسترسی ندارد، پس باید به او کمک شود تا به مقصد خود برسد.

بعد از آن‌که خداوند این گروه‌ها را به دلیل شدت نیازشان ذکر نمود و سفارش کرد که باید آنها را مورد تفقد قرار داد، به طور عموم فرمود: ﴿وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖهر کار خیری از قبیل صدقه دادن به این‌ها و به دیگران و یا هر طاعت و عباداتی که انجام دهید، ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞهمانا خداوند به آن داناست، و شما را بر آن پاداش می‌دهد، و آن را برایتان نگاه می‌دارد و هر یک را برحسب نیت و اخلاص خود، و براساس زیاد و کمی نفقه، و شدت نیاز و بزرگی فایده آن پاداش می‌دهد.

آیه ۲۱۶:

﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ کُرۡهٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢١٦[البقرة: ۲۱۶].«پیکار بر شما فرض شده است و آن برایتان ناگوار است، و بسا شما چیزی را نمی‌پسندید در حالی که به نفع شماست، و بسا چیزی را دوست می‌دارید و آن به زیانتان است، و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید».

در این آیه بیان شده است که جنگ در راه خدا فرض می‌باشد. و فرض بودن پیکار پس از آن بیان شده است که مومنان از جنگیدن بر حذر داشته شده بودند، زیرا ضعیف بودند و توانایی آن را نداشتند. وقتی که پیامبر صبه مدین هجرت نمود، و مسلمانان زیاد و قوی گشتند، خداوند متعال به آنها دستور داد که بجنگند، و خبر داد که جنگ برای انسان ناگوار است، چون در آن خستگی و سختی است و انواع وحشت و ترس به انسان دست داده و در معرض تلف شدن قرار می‌گیرد. با وجود این، جنگ در راه خدا خیر محض است، چون پاداش بزرگی دارد و آدمی بوسیله آن از عذاب دردناک نجات یافته و بر دشمنان پیروز شده و به غنیمت دست می‌یابد، و فواید فراوان دیگری را نیز بدست می‌آورد.

﴿وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّکُمۡو چه بسا چیزهایی را دوست داشته باشید از قبیل نشستن و نرفتن به جهاد که آسایش و راحتی را در پی دارد، اما این کار شر و زیان است، چون رسوایی، و تسلط دشمنان بر اسلام و خانواده، و ذلت و حقارت و از دست دادن مزد بزرگ خدا و قرار گرفتن در معرض عذاب را در پی دارد.

این آیه عام بوده و بیان‌گر یک قاعده‌ی کلی است و آن عبارت است از این‌که همه ک ارهای خیری که انسان به خاطر مشقت و زحمتی که به همراه دارند از آنها متنفر است، برای وی خیر و برکت می‌باشد. و کارهای شری که نفس به دلیل آسان بودن و لذتی که دارند، به آنها رغبت می‌ورزد، بدون شک زیان و شر هستند.

اما در رابطه با احوال دنیا و کارهای دنیوی قاعده‌ی مذکور، ساری وجاری نیست، بلکه غالبا اگر بنده‌ی مومن چیزی از امور دنیا را دوست داشت، و خداوند اسبابی را فراهم نمود که وی را از رسیدن به آن باز دارد، بداند که این برایش خیر است. پس بهتر است که شکر خداوند را به جا آورد، و اعتقاد داشته باشد خیر در کاری است که پیش آمده است، چون او می‌داند که خداوند نسبت به بنده از خودش مهربان‌تر است، و از خود بنده بهتر می‌تواند منفعت او را تامین کند، و خداوند نفع بنده و مصلحت او را از خود بنده بهتر می‌داند. همانطور که فرموده است: ﴿وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَو خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید، پس شایسته است با تقدیرات خداوند همگام شوید، خواه تقدیر خداوندی شما را شاد کند، یا ناراحت.

آیه‌ی ۲۱٧:

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ قِتَالٖ فِیهِۖ قُلۡ قِتَالٞ فِیهِ کَبِیرٞۚ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَکُفۡرُۢ بِهِۦ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِۦ مِنۡهُ أَکۡبَرُ عِندَ ٱللَّهِۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَکۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۗ وَلَا یَزَالُونَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمۡ عَن دِینِکُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْۚ وَمَن یَرۡتَدِدۡ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَیَمُتۡ وَهُوَ کَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢١٧[البقرة: ۲۱٧].«ترا از جنگیدن در ماه حرام می‌پرسند، بگو: جنگ در ماه حرام گناه بزرگی است اما بازداشتن از راه خدا و از مسجدالحرام، و بیرون راندن اهل مسجدالحرام از آن، و کفر ورزیدن به خدا، از جنگ در ماه حرام نزد خدا (گناه) بزرگتری است، و فتنه (شرک و شکنجه کردن مسلمانان) از کشتن بدتر و بزرگ‌تر است، و آنان همواره با شما خواهند جنگید تا - اگر نتوانستند - شما را از دین‌تان برگردانند، و هرکس از شما که از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، پس اعمال‌شان در دنیا و آخرت تباه شده و ایشان اهل دوزخ‌اند و در آن برای همیشه خواهند ماند».

«پیکار با دشمنان» که در آیه قبل آمده بود، ماه‌های حرام و دیگر ماه‌ها را در بر می‌گرفت، بنابر این خداوند جنگ را در ماه‌های حرام استثنا نمود، و فرمود: ﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ...جمهور بر این باورند که حرام بودن جنگ در ماه‌های حرام، با دستور به «جنگ کردن با مشرکان هر جاکه یافت شدند» نسخ شده است.

و بعضی از مفسرین گفته‌اند: حرام بودن جنگ در ماه‌های حرام منسوخ نشده است، چون مطلق بر مقید حمل می‌شود، و این آیه مقیدکننده‌ی امر عامی است که بطور مطلق به کشتن و جنگ با مشرکان دستور داده‌است، و این‌که یکی از مزیت‌های ماه‌های حرام، بلکه بزرگ‌ترین مزیت آن تحریم جنگ در آن می‌باشد. و حرمت جنگ در این ماه‌ها در مورد جنگ تهاجمی است، و اما جنگ تدافعی در ماه‌های حرام جایز است، همان‌طور که در سرزمین حرم جایز است. سبب نزول این آیه ماجرایی بود که برای سریه عبدالله بن حجش پیش آمد، آنها عمروبن حضرمی را کشتند، و اموالش را گرفتند.

این واقعه آن طور که گفته شده، در ماه رجب روی داد، به همین خاطر مشرکین به عیب جویی از مسلمین پرداختند و گفتند: آنها در ماه‌های حرام می‌جنگند. و آنها در این عیب جویی ستمکار بودند، چون زشتی‌هایی در وجود آنان بود که از آنچه به سبب آن از مسلمین عیب جویی می‌کردند، بزرگ‌تر بود. خداوند متعال در این رابطه فرمود: ﴿وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِو باز داشتن مشرکین کسی را که می‌خ واهد به خدا و پیامبرش ایمن بیاورد، و شکنجه کردنش، و تلاش مشرکین برای بازگرداندن او از دینش، و کفری که در ماه حرام و سرزمین حرام از آنها سر می‌زند بزرگ‌ترین گناه و زشت‌ترین عمل است. پس مسلم است که این کارهای زشت چنانچه در ماه حرام و سرزمین حرام انجام شوند، زشتی آن چندین برابر خواهد بود.

﴿وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِو اخراج اهل مسجدالحرام، و اهل آن پیامبر صو اصحابش می‌باشند، چون آنها از مشرکین به مسجدالحرام شایسته‌ترند. و در حقیقت آبادکننده آن پیامبر و یارانش هستند، اما مشرکین آنها را ﴿مِنۡهُاز آن بیرون کردند، و به آنها اجازه رسین به مسجدالحرام را ندادند، در صورتی که مقیم مکه و بادیه نشین و کسانی که از راه دور می‌آیند، در رابطه با کعبه از حقوقی مساوی برخوردارند.

پس هریک از این کارها ﴿أَکۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِاز کشتارِ در ماه حرام بزرگ‌تر است. اما آنان همه این کارها را در ماه حرام انجام دادند. پس معلوم شد که آنها در عیب جویی از مسلمین به خطا رفته و فاسق و ستمکارند.

سپس خداوند متعال خبر داد که آنها همواره با مومنان خواهند جنگید و هدف‌شان گرفتن اموال مؤمنان و کشتن آنها نیست، بلکه می‌خواهند مومنان را از دین‌شان بازدارند و آنها را به کفر و کافری برگردانند تا از یاران آتش باشند. پس مشرکین تمام قدرت و توان خود را دراین راه خرج می‌کنند، اما خداوند جز این نمی‌پذیرد که نورش را کامل گرداند، گرچه کافران نپسندد.

و این صفت همه کافران است، آنها همواره با دیگران می‌جنگند تا آنان را از دین‌شان بازگردانند. به ویژه اهل کتاب، از قبیل یهود و نصاری، که جمعیت‌هایی را تاسیس نموده و دعوتگرانی را پخش کرده، و پزشکانی را به این سو و آن سو فرستاده، و مدارسی را ساخته‌اند تا ملت‌ها را به‌سوی آیین خود جذب کنند و آنان را در دین‌شان دچار شک و شبهه کنند. و از خداوندی که اسلام را بر مومنین ارزانی داشته و به عنوان آیینی ارزشمند برگزیده، و برای آنها کامل گردانیده است می‌طلبیم که با استوار نمودن‌شان بر دین اسلام، نعمت را به بهترین صورت بر آنها کامل بگرداند. و از بارگاه اقدسش می‌طلبیم هرکس را که می‌خواهد نور او را خاموش کند ذلیل و خوار کند، و مکر آنها را به خودشان برگرداند، و دینش را نصرت نماید، و کلمه خود را بلند گرداند.

این آیه بر کفار معاصر نیز صدق می‌کند، چنانچه بر کفار گذشته نیز صدق کرده است، که می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ لِیَصُدُّواْ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ فَسَیُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیۡهِمۡ حَسۡرَةٗ ثُمَّ یُغۡلَبُونَۗ وَٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ یُحۡشَرُونَ٣٦[الأنفال: ۳۶]. «بی‌گمان کسانی که کفر ورزیدند، مال‌های خود را برای این‌که مردم را از راه خدا باز دارند، خرج می‌کنند، آنها مال‌های خود را خرج می‌کنند، سپس برای آنها مایه حسرت خواهد بود و پس از آن مغلوب می‌شوند، و کسانی که کفر ورزیدند به‌سوی جهنم حشر می‌شون».

سپس خداوند متعال خبر داد که هرکس از اسلام برگردد و کفر را برگزیند، و در حال کفر بمیرد، ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِایشان اعمال‌شان در دنیا و آخرت تباه می‌شود. چون شرط پذیرفته‌ شدن اعمال که اسلام است، در آنان وجود ندارد. ﴿وَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَمفهوم آیه دلالت می‌نماید ک هرکس مرتد شود سپس به اسلام باز گردد، اعمالی را که قبل از مرتد شدن انجام داده‌است، به او باز گردانده می‌شود. همچنین کسی که از گناه توبه کند، اعمال گذشته‌اش به او باز گردانده می‌شود.

آیه‌ی ۲۱۸:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِکَ یَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢١٨[البقرة: ۲۱۸].«همانا کسانی که ایمان آوردند و آنانی که در راه خدا جهاد کردند وهجرت نمودند ایشان امید رحمت الهی را دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است».

این سه کار رمز سعادت و محور بندگی است، و زیان و فایده انسان با آن مشخص می‌گردد. اما ایمان، از فضیلت آن مپرس! چرا که اهل سعادت را از اهل شقاوت، و اهل بهشت را از اهل جهنم جدا می‌کند! ایمان چیزی است که هرگاه بنده از آن برخوردار باشد اعمال خیرش پذیرفته می‌شود، و اگر آن را از دست بدهد هیچ فدیه و فرض و نفلی از او قبول نخواهد شد.

و اما هجرت، یعنی جدا شدن، و ترک چیز دوست داشتنی و محبوب به خاطر خشنودی و رضای خداوند متعال. پس هجرت‌کننده، وطن و اموال و خانواده و دوستانش را برای نزدیکی جستن به خدا و برای یاری دادن دینش ترک می‌کند.

و اما جهاد، یعنی مبارزه با دشمنان، و یاری کردن دین خدا، و ریشه کن کردن آیین شیطان. جهاد قّلّه اعمال صالح است، و پاداش آن بهترین پاداش. جهاد بزرگ‌ترین عامل برای توسعه دایره اسلام، و رسوایی و سرشکستگی بت پرست‌ها و بزرگ‌ترین سبب برای تامین امنین جانی و مالی مسلمانان است.

بنابراین هرکس این سه کار را انجام دهد، با این‌که سخت و دشوارند، دیگر چیزها را بهتر انجام می‌دهد و به نحو احسن کامل می‌گرداند. پس این‌ها سزاوارند که به رحمت خدا امیدوار باشند، چون آنها اسباب رحمت خدا را فراهم کرده‌اند. و این بیان‌گر آن است که تنها زمانی باید به عفو کرم الهی امید داشته باشیم که اسباب سعادت و خوشبختی را فراهم نماییم. و اما امیدی که با تنبلی و فراهم نکردن اسباب سعادت همراه است، ناتوانی و آرزوی باطل و غرور است و بر ضعف اراده و نقص عقل صاحبش دلالت می‌نماید. مانند کسی که امید داشتن فرزندی را دارد بدون این‌که ازدواج کند. و مانند کسی که امید دارد گندم داشته باشد، بدون این‌که بذری بکارد و مزرعه‌ای را آبیاری کند.

و ﴿أُوْلَٰٓئِکَ یَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِاشاره به این است که بنده هر اندازه اعمال صالح انجام دهد نباید به آن اعتماد کند، بلکه باید به رحمت پروردگارش امید داشته باشد، واین که خداوند اعمال او را بپذیرد، و گناهانش را بیامرزد و عیب‌هایش را بپوشاند. به همین جهت فرمود: ﴿وَٱللَّهُ غَفُورٞو خدا نسبت به کسی که توبه واقعی کند آمرزنده است. ﴿رَّحِیمٞو رحمت او همه چیز را فرا گرفته و بخشش و احسانش هر موجود زنده‌ای را در برگرفته است.

و این بیان‌گر آن است که هر کس این کارها را انجام دهد مغفرت الهی را در می‌یابد، زیرا نیکی‌ها، بدی‌ها را از بین می‌برند، و او رحمت خداوند را بدست می‌آورد. و چون به آمرزش الهی دست یابد، عقوبت‌های دنیا و آخرت که آثار طبیعی گناهان هستند از او دور می‌شوند.

گناهانی که آثار آنها از بین رفته و بخشوده شده‌اند. و چون رحمت الهی شامل حال او شود خیر و برکت دنیا و آخرت را به دست می‌آورد. خداوند اعمال سه گانه «ایمان، هجرت و جهاد» را از سرِ رحمت خویش به آنها نسبت داده‌است، چرا که اگر توفیق خداوندی نبود نمی‌توانستند این اعمال را انجام دهند، واگر احسان الهی نبود این اعمال را کامل نمی‌گرداند، و آن را از آنها نمی‌پذیرفت. پس در همه حال ستایش و برتری از آن اوست، زیرا هم سبب و هم مسَّبب را برای ما فراهم کرده است.

آیه‌ی ۲۱٩:

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِۖ قُلۡ فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَکۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَاۗ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلِ ٱلۡعَفۡوَۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَتَفَکَّرُونَ٢١٩[البقرة: ۲۱٩]. «ترا از شراب و قمار می‌پرسند، بگو: در این دو، گناهی بزرگ است، و برای مردم منافعی هم دارند، و گناه‌شان از نفعشان بیشتر است. و ترا می‌پرسند که چه چیزی را انفاق کنند؟ بگو: افزون بر نیاز را انفاق کنید. این چنین خداوند آیات را برای شما بیان می‌کند تا بیاندیشید».

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِای پیامبر! مؤمنان ترا از احکام شراب و قمار می‌پرسند. شراب و قمار در دوران جاهلیت و در ابتدای اسلام رواج داشت، اما آنها در آن اشکال می‌دیدند به همین دلیل مومنان از حکم شراب و قمار پرسیدند، پس خداوند پیامبرش را دستور داد که منافع و زیان‌های آن را برای‌شان بیان کند تا مقدمه‌ای برای تحریم قطعی آن باشد.

پس خداوند خبر داد که گناهِ شراب و قمار و زیانی که از این کارها ناشی می‌شود از قبیل از دست دادن عقل، دشمنی و کینه، از فایده‌ای که آنها به گمان خود از آن می‌برند از قبیل به دست آوردن مال از راه تجارت شراب، و به دست آوردن مال بوسیله قمار، و لذت بردن به هنگام انجام این دو کار، بیشتر و بزرگ‌تر است. و این آیه آنان را از آن دو بازداشت. زیرا فرد عاقل آنچه را که مصلحت و منفعتش رجحان داشته باشد ترجیح می‌دهد، و از آنچه که زیانش مرجّح باشد پرهیز می‌کند.

ولی از آن جاکه مسلمانان به شراب و قمار انس گرفته بودند، و ترک قطعی آن در مرحله اول مشکل بود، خداوند متعال این آیه را به عنوان مقدمه تحریم بیان کرد، و طی چند مرحله آن را بطور قطعی تحریم کرد و فرمود: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠[المائدة: ٩۰]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بی‌گمان شراب و قمار و بت‌ها و تیرهای قرعه، پلید و از عمل شیطان هستند پس، از آنها بپرهیزید باشد که رستگار شوید». ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَن یُوقِعَ بَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِی ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِ وَیَصُدَّکُمۡ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ٩١[المائدة: ٩۱]. «همانا شیطان می‌خواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند، و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد. پس آیا شما دست بر می‌دارید»؟.

و این ناشی از لطف و مهربانی و حکمت خداوند است. به همین جهت وقتی این آیه نازل شد، حضرت عمر سفرمود: دست برداشتیم، دست برداشتیم. اما شراب هر مست‌کننده‌ای است که عقل را می‌پوشاند، و فرق نمی‌کند از چه نوعی باشد. و اما قمار مسابقه‌ای می‌باشد که طرف بازنده باید عوضی بپردازد، از قبیل نرد و شطرنج و هر نوع مسابقه قولی و فعلی. اما مسابقه اسب سواری و شترسواری و تیراندازی جایز است، چون این کارها انسان را در امر جهاد کمک می‌نماید، بنابر این شریعت اسلام انجام این مسابقات را جایز شمرده است.

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَو این سوالی است در رابطه با مقدار اموالی که باید انفاق کنند، پس خداوند کار را بر آنها آسان نمود، و آنها را دستور داد آنچه از اموال‌شان را که به آن نیازی ندارند انفاق کنند، و این بستگی به میزان توانایی افراد دارد، پس توان‌گر و فقیر و متوسط هریک می‌تواند انچه را که از نیازش افزون‌تر است انفاق کند، گرچه نصف یک دانه خرما باشد.

بنابراین به پیامبرش صدستور داد که اموال مازاد بر مصرف و صدقه‌های مردم را بگیرد و آنها را به انجام آنچه بر آنان دشوار است مکلف ننماید، زیرا خداوند به آنچه ما را به آن دستور می‌دهد نیازی ندارد، و نمی‌خواهد ما را به انجام امور سخت و طاقت فرسا مکلف سازد، بلکه ما را به چیزی دستور داده است که سعادت و خوشبختی ما را در برداشته و انجام آن برای ما آسان است، و برای ما و برادرانمان سودمند است. پس خداوند شاسته کامل‌ترین ستایش است.

پس از آن‌که خداوند این مطلب را به صورت کامل بیان داشت و بندگان را بر اسرار شریعت آگاه نمود، فرمود: ﴿کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِاین چنین خداوند نشانه‌های دال بر حق و حقیقت، و علم مفید، و جداکننده حق از باطل را برای شما بیان می‌کند.

﴿لَعَلَّکُمۡ تَتَفَکَّرُونَ٢١٩ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِباشد که اندیشه‌ها و افکار خود را در اسرار شریعت او به کار بگیرید، و بدانید که منافع دنیا و آخرت در دستورهای اوست. و نیز تا در دنیا و پایان یافتن سریع آن اندیشه کنید و آن را نپذیرید، و در آخرت و بقای آن، و این‌که آخرت خانه سزا و پاداش است و باید آن را آباد کنید، بیاندیشید.

آیه‌ی ۲۲۰:

﴿فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۗ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡیَتَٰمَىٰۖ قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَیۡرٞۖ وَإِن تُخَالِطُوهُمۡ فَإِخۡوَٰنُکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ ٱلۡمُفۡسِدَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَعۡنَتَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٢٠[البقرة: ۲۲۰].«(این چنین) خداوند نشانه‌ها را برای شما بیان می‌کند تا در دنیا و آخرت بیاندیشید و ترا از یتیمان می‌پرسند، بگو: اصلاح برای آنها بهتر است، و اگر با آنان همزیستی کنید پس برادرانتان هستند، و خداوند فساد کار را از اصلاحگر باز می‌شناسد، و اگر خداوند می‌خواست، بر شما سخت می‌گرفت، همانا خداوند عزیز و حکیم است».

هنگامی که آیۀ: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡیَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَسَیَصۡلَوۡنَ سَعِیرٗا١٠[النساء: ۱۰]. «همانا کسانی که از روی ستم اموال یتیمان را می‌خورند آتش جهنم را در شرکم خود فرو می‌برند و به زودی وارد جهنم خواهند شد نازل شد»، این موضوع بر مسلمین دشوار آمد و خ وراک خود را از خوراک یتیمان جدا کردند، از ترس این‌که مبادا غذای آنها را بخورند. هرچند که به این امر عادت کرده بودند و معمولا در آن با ایتام مشارکت می‌نمودند. پس در این رابطه از پیامبر صسوال کردند. خداوند آنها را خبر داد که منظور اصلاح اموال یتیمان و حفظ و صیانت آن، و تجارت کردن با آن است، و جایز است با آنها در غذا خوردن یا چیزی دیگر اختلاط کنید به شرطی که یتیم زیان نبیند، چون آنها برادران شما هستند، و برادر با برادرش همزیستی و مخالطت می‌کند. و اصل در این باره نیت و عمل است، پس هرکسی با نیتی پاک به اصلاح حال یتیم بپردازد و طمعی در خوردن مال او نداشته باشد ایرادی ندارد، و چنانچه با نیت اصلاح با آنان اختلاط نماید و بدون این‌که قصد و تعمدی در کار باشد چیزی از اموال آنان نزد وی بماند و یا آن را بخورد باز هم اشکالی بر او وارد نمی‌شود.

و هرکس قصدش از همزیستی و اختلاط با یتیم دست یابی به مال او باشد مرتکب گناه شده است، چرا که وسایل، حکم اهداف را دارند. و این آیه دلیلی است بر جایز بودن همزیستی و اختلاط در خوردنیها و نوشیدنی‌ها و معامله‌ها و غیره، و این رخصت و اجازه، لطف و احسانی است از جانب خ دای متعال و گشادگی است از جانب خدای متعال و گشادگی است برای مومنان، ﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَعۡنَتَکُمۡو اگر خدا می‌خواست در این کار بر شما سخت بگیرد و به شما اجازه اختلاط و همزیستی را ندهد، شما دچار مشکل می‌شدید و کار بر شما دشوار می‌آمد و گناه کار می‌شدید ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞهمانا خداوند دارای قدرت کافی است و بر هر چیزی غالب است.

اما با وجود این ﴿حَکِیمٞبا حکمت است و هیچ کاری را جز براساس حکمت کامل و عنایت تام انجام نمی‌دهد. پس قدرت خداوند با حکمت او منافی نیست، و نباید گفت او هرچه را بخواهد انجام می‌دهد، چه با حکمت موافق باشد چه مخالف بلکه کارها و احکام او تابع حکمت است، پس او چیزی را بیهوده نمی‌آفریند، بلکه حتما آفرینش آن حکمتی دارد، چه ما آن را حکمت بدانیم یا از آن سر در نیاوریم. همچنین چیزی را بر بندگانش واجب نکرده است که خالی از حکمت باشد پس او فرمان نمی‌دهد مگر به چیزی که صد در صد برای بندگان مصلحت و منفعت است، یا نفع آن از ضررش بیشتر است. و نهی نمی‌کند مگر از چیزی که کاملا فساد است یا فساد آن بیشتر است، چرا که حکمت و رحمت او کامل و بدون عیب و نقص است.

آیه‌ی ۲۲۱:

﴿وَلَا تَنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکَٰتِ حَتَّىٰ یُؤۡمِنَّۚ وَلَأَمَةٞ مُّؤۡمِنَةٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکَةٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡۗ وَلَا تُنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ حَتَّىٰ یُؤۡمِنُواْۚ وَلَعَبۡدٞ مُّؤۡمِنٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَکُمۡۗ أُوْلَٰٓئِکَ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَٱللَّهُ یَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ وَٱلۡمَغۡفِرَةِ بِإِذۡنِهِۦۖ وَیُبَیِّنُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ٢٢١[البقرة: ۲۲۱].«و با زنان مشرک ازدواج نکنید مگر این‌که ایمان بیاورند. قطعاً کنیز مؤمن از زن (آزاد و) مشرک بهتر است گرچه شما را به تعجب آوَرَد و به مردان مشرک زن ندهید مگر این‌که ایمان بیاورند، و قطعا برده مؤمن بهتر از مرد (آزاد و) مشرک است، گرچه شما را به‌سوی تعجب آوَرَد. ایشان به جهنم فرا می‌خوانند، و خداوند (با فرمان خود شما را) به‌سوی بهشت و مغفرت فرا می‌خواند و آیاتش را برای مردم بیان می‌کند تا متذکر شوند».

﴿وَلَا تَنکِحُواْو با زنان مشرک مادامیکه بر شرک خود هستند ازدواج نکنید، ﴿حَتَّىٰ یُؤۡمِنَّچون زن مومن هرچند ناچیز و حقیر باشد، از زن مشرک بهتر است، هرچند که زن مشرک زیبا باشد، و این یک قاعده کلی و عام در مورد همه زنان مشرک است، و این امر کلی را آیه سوره مائده که ازدواج با زنان اهل کتاب را مباح قرار می‌دهد، تخصیص کرده است، آنجا که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ[المائدة: ۵]. «و بر شما حلال است ازدواج با زنان پاکدامن اهل کتاب».

﴿وَلَا تُنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ حَتَّىٰ یُؤۡمِنُواْۚو این یک حکم کلّی است و در آن تخصیص و استثنایی نیست.

سپس خداوند حکمت حرام بودن ازدواج مرد و زن مسلمان را با کسی که در دین با آنها موافق نیست بیان نمود و فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِآنها در گفتار و کردار و حالات خود مردم را به جهنم فرا می‌خوانند، پس همزیستی و مخالطت با آنها خطرناک است، و آن خطر دنیوی نیست بلکه بدبختی و شقاوت همیشگی است. از علت و سببی که آیه برای حرمت ازدواج با مشرک بیان کرده است، فهمیده می‌شود که همزیستی با هر مشرک و بدعت گذاری حرام است، زیرا از آنجا که ازدواج با او جایز نیست با این‌که در ازدواج منافع و مصلحت‌های زیادی وجود دارد همزیستی صرف نیز به طریق اولی جایز نیست، به خصوص همزیستی و اختلاطی که در آن مشرک در رتبه بالاتری قرار گیرد، مانند این که مسلمان برای مشرک خدمتگزاری کند. و ﴿وَلَا تُنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَدلیلی است بر این‌که ولّی و سرپرست، نظرش در نکاح اعتبار دارد. ﴿وَٱللَّهُ یَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ وَٱلۡمَغۡفِرَةِو خداوند بندگانش را برای بدست آوردن بهشت و آمرزش خویش که یکی از آثارش دور شدن عقوبت‌هاست فرا می‌خواند، و آن به این صورت است که خداوند بندگانش را فرا می‌خواند تا اسباب بهشت و مغفرت را از قبیل توبه حقیقی و علم مفید و عمل شایسته کسب کنند. ﴿وَیُبَیِّنُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِاحکامش را برای مردم بیان می‌کند، ﴿لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَزیرا بیان احکام باعث می‌شود تا مردم آنچه را که فراموش کرده‌اند به یاد آورند، و آنچه را که نمی‌دانند، بدانند. و اگر تاکنون از فرمان خدا سرپیچی کرده‌اند، دیگر فرمان ببرند.

آیه‌ی ۲۳۳-۲۲۲:

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡمَحِیضِۖ قُلۡ هُوَ أَذٗى فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِی ٱلۡمَحِیضِ وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یَطۡهُرۡنَۖ فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَیۡثُ أَمَرَکُمُ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِینَ وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَ٢٢٢[البقرة: ۲۲۲].«و ترا از حیض می‌پرسند، بگو: آن زیان است، پس به هنگام حیض از زنان کناره‌گیری کنید و با آنان نزدیکی نکنید تا پاک شوند، پس هرگاه پاک شدند با آنان نزدیکی کنید، از آنجا که خدا شما را دستور داده‌است. همانا خداوند توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد».

﴿نِسَآؤُکُمۡ حَرۡثٞ لَّکُمۡ فَأۡتُواْ حَرۡثَکُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡۖ وَقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُم مُّلَٰقُوهُۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢٢٣[البقرة: ۲۲۳].«زنانتان کشتزار شما هستند، پس هرگونه که می‌خواهید به کشتزارتان در آیید و برای خود (توشه‌ای) از پیش بفرستید و از خدا بترسید. و بدانید که شما او را ملاقات خواهید کرد، و مژده بده مؤمنان را».

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡمَحِیضِو آنها از حیض می‌ترسند، که آیا زن پس از حیض همان حالت قبلی خود را دارد، یا این‌که به طور مطلق باید از وی پرهیز شود، آن‌گونه که یهودیان می‌کنند؟ پس خداوند خبر داد که حیض بیماری و زیان است، و چون بیماری است حکمت آن است که خداوند بندگانش را فقط از همان زیان و بیماری منع کند، بنابر این فرمود: ﴿فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِی ٱلۡمَحِیضِو از محلی که حیض می‌آید دوری کنید، و آن آمیزش با زن است، پس آنچه به اجماع حرام است آمیزش در حالت حیض است، و مختص کردن اعتزال و دوری کردن از زن به حالت حیض بیان‌گر آن است که دست زدن و خوابیدن با زنی که در حالت حیض به سر می‌برد جایز است، به شرطی که با او آمیزش نکنید.

اما سخن خداوند که می‌فرماید: ﴿وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یَطۡهُرۡنَبر این دلالت می‌کند که نزدیکی با آنها در محل‌های نزدیک شرمگاه نیز حرام است، و آن عبارت است از زیر ناف تا زانوها. پس لازم است که در حالت حیض مباشرت در محل مذکور ترک شود، همان‌طور که پیامبر صوقتی که می‌خواست با زنش مباشرت نماید و او در حالت حیض به سر می‌برد، زن را دستور می‌داد تا با پارچه‌ای بلند خود را بپوشاند، سپس با او می‌خوابید.

و این کناره‌گیری تا وقتی است که زنها پاک شوند، ﴿حَتَّىٰ یَطۡهُرۡنَیعنی تا خونشان قطع شود، پس وقتی که خون قطع شد ممنوعیتی که به هنگام جریان خود وجود داشت از بین می‌رود، ممنوعیتی که رفع آن مشروط به دو شرط بود: قطع شدن خون و غسل کردن. پس وقتی که خون قطع شود، شرط اول حاصل می‌گردد، و شرط دوم باقی می‌ماند، بنابر این فرمود:﴿فَإِذَا تَطَهَّرۡنَو هنگامی که غسل کردند، ﴿فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَیۡثُ أَمَرَکُمُ ٱللَّهُبا آنان نزدیکی کنید از آنجا که خداوند شما را دستور داده‌است، یعنی از جلو نه از پشت، چون جلو کشتزار است. و این آیه دلیلی است بر واجب بودن غسل برای حائض، و نیز دلیلی است بر این‌که قطع شدن خون شرط صحت غسل است.

و از آنجا که این ممنوعیت لطفی است از جانب خدا نسبت به بندگانش، و از این طریق آنها را از شر و زیان مصون می‌دارد، فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِینَهمانا خداوند کسانی را که همواره از گناهانشان توبه می‌کنند، دوست دارد، ﴿وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَو کسانی را دوست می‌دارد که خود را از گناهان دور و پاک می‌گردانند. و این، پاکیزگی حسی از قبیل دوری از نجاسات، نداشتن وضو، و جُنب بودن را نیز شامل می‌شود. پس این اشاره ایست به مشروعیت طهارت مطلق، چون خداوند کسی را که پاک است دوست دارد، بنابر این طهارت مطلق برای صحّت نماز و طواف و جایز بودن دست زدن به قرآن یک شرط اساسی است. و شامل پاکیزگی معنوی از قبیل نداشتن اخلاق و صفات و کارهای فرومایه و زشت نیز می‌شود.

﴿نِسَآؤُکُمۡ حَرۡثٞ لَّکُمۡ فَأۡتُواْ حَرۡثَکُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡزنانتان کشتزار شما هستند، پس هر طور که دوست دارید با زنانتان آمیزش کنید، از جلو، و از پشت اما آمیز باید از راه جلو باشد، چون جلو کشتزار است و آن محلی است که از آن فرزند به دنیا می‌آید. و این دلیلی است بر حرام بودن آمیزش از راه پشت، چون خداوند آمیزش با زنان را حلال نکرده، است مگر در جایی که محل کشت است. و احادیث زیادی درباره حرام بودن آمیزش از راه پشت از پیامبر صوارد شده و پیامبر فاعل آن را لعنت کرده است.

﴿وَقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُمۡو با انجام کارهای خوب به خدا تقرب جویید. از جمله این کارها این است که مرد با زنش برای قربت به خدا و با چشمداشت پاداش او، و تکثیر نسل و به وجود آمدن فرزندان صلاحی که مایه خیر و برکت جامعه است آمیزش کند. ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَو در همه حالات از خداوند پروا دارید، و برای برخورداری از علم و آگاهی، از تقوی مدد بطلبید. ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُم مُّلَٰقُوهُو بدانید که حتما شما او خدا را ملاقات خواهید کرد و شما را بر اعمال‌تان مجازات می‌کند. ﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَنوع مژده را بیان نکرد تا بر عموم دلالت نماید، و این‌که آنها در زندگی دنیا و آخرت از خیر و برکت برخوردارند. پس برخورداری از هر خیری، و دور شدن هر زیانی که به برکت ایمان حاصل می‌آید در این مژده داخل است . و در این آیه محبت خدا نسبت به مومنان و محبوب بودن آنچه مومنان را شاد می‌کند به چشم می‌خورد، و این‌که مستحب است مومنان را به وسیله یاد آوری چیزهایی از قبیل پاداش معنوی دنیوی و اخروی که خداوند برای آنها آماده کرده است شادمان کرد.

آیه‌ی ۲۲۴:

﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ ٱللَّهَ عُرۡضَةٗ لِّأَیۡمَٰنِکُمۡ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصۡلِحُواْ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٢٤[البقرة: ۲۲۴].«و خدا را دستاویز سوگندهای خود قرار مدهید، تا (با این بهانه) از نیکوکاری و پرهیزگاری و اصلاح بین مردم (باز ایستید) و خداوند شنوا و داناست».

منظور از سوگند و قسم، بزرگداشت و تعظیم چیز یا کسی است که به آن سوگند یاد می‌شود. فردی که قسم یاد می‌کند می‌خواهد بر مطلبی تاکید نماید. و خداوند متعال به حفظ سوگندها دستور داده‌است، و این اقتضا می‌کند در هر موردی آن را حفظ نمود. اما خداوند یک مورد را استثنا کرده و آن زمانی است که عمل کردن به قسم، ترک چیزی را در برداشته باشد که آن چیز پیش خداوند پسندیده‌تر است، پس خداوند بندگانش را از این‌که سوگندهای خود را مانع نیکوکاری قرار دهند، منع کرده است. یعنی نباید قسم‌های آنان مانعی برای انجام کارهای خوب، و پرهیزاز کار بد و اصلاح بین مردم باشد.

پس هر کس بر ترک واجبی قسم خورد، بر او واجب است که قسم خود را بشکند، و پافشاری بر این نوع قسم حرام است. و هرکس قسم بخورد که کار مستحبی را ترک کند، مستحب است که سوگند خود را بشکند، و هرکس قسم خورد کار حرامی را انجام دهد واجب است که سوگند خود را بشکند، و هرکس سوگند خورد کار مکروهی را انجام دهد، مستحب است که قسم خود را بشکند، اما در امر مباحث و جایز، حفظ سوگند واجب است.

و از این آیۀ قاعده معروفی استنباط شده است که هرگاه چند منفعت و مصلحت در یک جا جمع شوند آنچه که مهم‌تر است، مقدم می‌گردد. در اینجا کامل کردن سوگند یک مصلحت است، و فرمان بردن از دستورهای خدا مصلحت بزرگتری را در بردارد، پس به این خاطر اطاعت از دستورهای خدا مقدم می‌گردد.

سپس خداوند آیه را با دو اسم بزرگوار خود به پایان رسانید: ﴿وَٱللَّهُ سَمِیعٌیعنی همه صداها را می‌شنود ﴿عَلِیمٞو به مقاصد و نیت‌ها داناست . و سخنان سوگند خورندگان را می‌شنود و اهداف آنها را می‌داند، که اهداف آنها خیر است یا شر. و در ضمن مردمان را از مجازات خداوند برحذر داشته و می‌فرماید: خداوند اعمال و نیت‌هایتان را می‌داند.

آیه‌ی ۲۲۵:

﴿لَّا یُؤَاخِذُکُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِیٓ أَیۡمَٰنِکُمۡ وَلَٰکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتۡ قُلُوبُکُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٞ٢٢٥[البقرة: ۲۲۵].«خداوند شما را به سبب سوگندهای بیهوده‌یتان بازخواست نمی‌کند بلکه شما را به آنچه دل‌هایتان قصد کرده است بازخواست می‌کند، و خداوند آمرزنده و بردبار است».

سپس خداوند متعال فرمود: شما را به سبب سوگندهای لغو بیهوده‌ای که بر زبانتان می‌آید بازخواست نمی‌کند، سوگندهایی که بنده بدون هدف و بدون اراده قلبی، آن را بر زبان می‌آورد مانند این‌که هنگام سخن گفتن بگوید: «نه، سوگند به خدا» و «بله، سوگند به خدا» و مانند این‌که بر کار گذشته‌ای قسم بخورد که گمان می‌برد راست است. بلکه انسان به سبب چیزی بازخواست می‌شود که قلب آهنگ آنرا کرده است. و این دلیلی است بر این‌که در سخن گفتن اهداف و نیت اعتبار دارد همان‌طور که در هر کاری نیت معتبر است.

و خداوند ﴿غَفُورٌاست یعنی کسی را که توبه کند، می‌آمرزد. ﴿حَلِیمٞاست و نسبت به کسی که از فرمان او سرپیچی کند بردبار است، طوری که او را فورا مجازات نمی‌کند. بلکه از او در می‌گذرد و عیب وی را می‌پوشاند، و با وجود این‌که بر او قدرت دارد و در دست راست از وی گذشت می‌کند.

آیه‌ی ۲۲٧-۲۲۶:

﴿لِّلَّذِینَ یُؤۡلُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ تَرَبُّصُ أَرۡبَعَةِ أَشۡهُرٖۖ فَإِن فَآءُو فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢٢٦[البقرة: ۲۲۶].«کسانی که سوگند می‌خورند با زنان خود نزدیکی نکنند، باید چهار ماه انتظار بکشند و اگر بازگشتند خداوند آمرزگار و مهربان است».

﴿وَإِنۡ عَزَمُواْ ٱلطَّلَٰقَ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٢٧[البقرة: ۲۲٧].«و اگر قصد طلاق کردند، پس همانا خداوند شنوا و داناست».

«ایلاء» از قسم‌های خاص به زن در امر خاصی است، و آن این است که مرد به طور مطلق قسم بخورد که با زنش آمیزش نکند، یا به صورت مقید قسم بخورد که در مدت کمتر از چهار ماه، یا بیشتر از چهار ماه با وی نزدیکی نکند. پس هر کسی چنین سوگند بخورد، اگر برای کمتر از چهار ماه سوگند خورد، پس این مثل سایر قسم‌هاست، و اگر سوگند خود را نشکست، پس چیزی بر او نیست و همسرش به او راهی ندارد، چون آن را به چهار ماه مقید کرده است.

و اگر سوگند او برای همیشه بود یا برای مدتی بیش از چهار ماه، اگر همسرش بخواهد چهار ماه سوگند او منعقد می‌شود، چون حق اوست، و چون چهار ماه تکمیل می‌شود، چون حق اوست، و چون چهار ماه تکمیل شد به او دستور داده می‌شود تا به زنش رجوع کند، و آن آمیزش است، پس اگر آمیزش کرد بر او چیزی جز کفاره سوگند نیست، و اگر از رجوع کردن آمیزش امتناع ورزید، او را مجبور می‌کنند که زنش را طلاق بدهد، و اگر از طلاق دادن امتناع ورزید حاکم آنها را جدا می‌نماید و طلاق را برای او صادر می‌کند. اما بازگشتن به‌سوی همسر، نزد خداوند پسندیده‌تر است. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿فَإِن فَآءُواگر بازگشتند به آنچه که بر آن سوگند خورده بودند که آن را ترک نمایند، و آن آمیزش است ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞپس همانا خداوند آمرزنده است، و آنها را به خاطر سوگندی که خورده‌اند و آن را شکسته‌اند، می‌آمرزد. ﴿رَّحِیمٞمهربان است، چرا که برای سوگندهایشان کفاره و حلال کردنی قرار داده‌است، و خداوند آن را بر آنها طوری لازم قرار نداده که قابل شکستن نباشد، و نیز با آنها مهربان است، به شرطی که پیش همسرانشان بازگردند و با همسران خود به مهربانی رفتار نمایند.

﴿وَإِنۡ عَزَمُواْ ٱلطَّلَٰقَو اگر از بازگشتن به نزد همسران امتناع ورزیدند، این بدان معنی است که آنان نسبت به همسران خود بی‌علاقه هستند، و نمی‌خواهند با آنان زندگی کنند، و این چیزی جز اراده طلاق نیست، پس اگر خودش به طور مستقیم این حق واجب را ادا کرد چه بهتر، وگرنه حاکم او را مجبور به طلاق دادن می‌نماید. ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞاین هشدار و تهدید برای کسی است که چنین سوگندی می‌خورد و هدفش از آن زیان رساندن، و مردم را به سختی افکندن است. و از این آیه استدلال می‌شود که «ایلاء» مخصوص زن است، چون خداوند متعال فرموده است: ﴿مِن نِّسَآئِهِمۡو نیز دلالت می‌نماید که آمیزش با همسر هر چهار ماه یکبار واجب است، چون بعد از چهار ماه مرد مجبور می‌گردد که با زنش آمیزش کند، و اگر امتناع ورزد باید او را طلاق دهد، و چنین حکمی بدان سبب است که امر واجبی را ترک کرده است.

آیه‌ی ۲۲۸:

﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖۚ وَلَا یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَکۡتُمۡنَ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ فِیٓ أَرۡحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤۡمِنَّ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَٰلِکَ إِنۡ أَرَادُوٓاْ إِصۡلَٰحٗاۚ وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِی عَلَیۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ وَلِلرِّجَالِ عَلَیۡهِنَّ دَرَجَةٞۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ٢٢٨[البقرة: ۲۲۸].«و زنان طلاق داده شده باید به مدت سه بار عادت ماهانه انتظار بکشند، و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارند، برای آنان جایز نیست آنچه را خداوند در رحم‌هایشان آفریده است پنهان کنند، و شوهران‌شان اگر قصد اصلاح دارند به بازگرداندن آنها در این مدت سزاوارترند و برای زنان حقی است (که مردان باید ادا بکنند) همچنان که مردان بر زنان حقی دارند که باید بگونۀ شایسته ادا نمایند، و مردان بر زنان درجه برتری دارند، و خداوند عزیز و حکیم است».

زنانی که شوهران‌شان آنها را طلاق دادند ﴿یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّانتظار بکشند، و مدت انتظار ﴿ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖسه حیض، یا سه پاکی است، طبق اختلاف علما در مورد کلمه «قروء». اما صحیح آن است که منظور از «قرء» حیض است. و این عادت چند حکمت دارد، از آن جمله این‌که وقتی سه حیض بر زن بگذرد دانسته می‌شود که در رحم او فرزندی نیست، پس به اختلاط نسب نمی‌انجامد. بنابر این خداوند بر زنها واجب کرده تا ﴿مَا خَلَقَ ٱللَّهُ فِیٓ أَرۡحَامِهِنَّاز آنچه خداوند در شکم آنها قرار داده است خبر دهند. و خداوند بر آنها حرام کرده است که فرزند یا حیضی که در رحم دارند پنهان کنند، چون پنهان داشتن آن به فسادهای زیادی منجر می‌شود، بنابر این پنهان داشتن حاملگی باعث می‌شود فرزند را به کسی دیگر نسبت دهد که یا از روی علاقه به آن فرد چنین می‌کند، یا این‌که برای سپری شدن عادت شتاب می‌ورزد. پس وقتی آن را به غیر از پدرش نسبت دهد باعث قطع رحم و محرومیت از ارث و محروم شدن محارم و خویشاوندان از ارث او می‌گردد. و چه بسا ممکن است که با محارم خویش ازدواج کند و در نتیجه‌ی این عمل به غیر از پدرش نسبت داده شود، و تبعاتی از قبیل این‌که از وی ارث داده شود، و تبعاتی از قبیل این‌که از وی ارث ببرند یا وی از دیگران ارث ببرد، به وجود آید، و یا این‌که خویشاوندان کسی را که گویا پدرش می‌باشد خویشاوند وی قرار داده شود. و این باعث شر و فسادی می‌گردد که فقط پرودگار اندازه آنرا می‌داند. برای بیان قباحت این کار همین کافی است که او به نکاح کسی درآید یا کسی را به نکاح خود درآورد که نکاحش با او یا برای او باطل است، و اینکار اصرار بر گناه کبیره زنا محسوب می‌شود.

و اما پنهان کردن حیض، به این صورت که عجله کند و خبر دهد که در عادت ماهانه به سر می‌برد، در حالی که دروغ می‌گوید، این کار زیر پانهادن حق شوهر است، و با این عمل، خود را برای دیگری مباح قرار می‌دهد، و گناه و زشتی‌های دیگری نیز از این کار پدید می‌آید و برخی را بیان کردیم، و اگر دروغ گفته و بگوید در حالت حیض به سر نمی‌برم، تا عادت ماهانه او طولانی شود و از شوهرش نفقه‌ای بگیرد که بر گردن او واجب نیست، این نفقه از دو جهت برای او حرام است، یکی این که او مستحق این نفقه نیست، و دیگر این‌که این مسئله را به شرع نسبت داده است در حالی که دروغ می‌گوید. چون شاید شوهرش پس از تمام شدن عادت ماهانه‌اش به او رجوع کند، و این زنا شمرده می‌شود، چون آن زن نسبت به شوهرش بیگانه است. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَا یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَکۡتُمۡنَ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ فِیٓ أَرۡحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤۡمِنَّ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِپس پنهان کردن از جانب زنان دلیلی است بر این‌که آنها به خدا و روز قیامت ایمان ندارند، و اگر به خدا و روز قیامت ایمان داشتند و می‌دانستند که آنها طبق اعمال‌شان مجازات خواهند شد، چنین چیزی از آنها سر نمی‌زد. و این بیان‌گر آن است که خبر دادن زن در مورد خودش که جز او کسی دیگر از آن آگاهی پیدا نمی‌کند، مانند حاملگی و حیض و امثال آن پذیرفته می‌شود.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَٰلِکَو تا زمانی که زن در دوران عادت انتظار می‌کشد، شوهران‌شان سزاوارترند که آنها را به زندگی زناشویی خود بازگردانند، ﴿إِنۡ أَرَادُوٓاْ إِصۡلَٰحٗااگر هدف‌شان دوستی و محبت و علاقه‌مندی بود. و مفهوم آیه این است که اگر شوهران هدف‌شان اصلاح نباشد برای بازگرداندن زنان به زندگی زناشویی سزاوارتر نیستن، و برای آن حلال نیست که زنان را بازگردانند، چون در این صورت هدف آنان متضرر کردن زن و طولانی نمودن عادت ماهانه آنها می‌باشد. و آیا شوهر با چنین هدفی می‌تواند زن را باز گرداند؟

در این مورد دو قول وجود دارد: جمهور بر این باورند که او می‌تواند این کار را انجام دهد هرچند که مرتکب کاری حرام شده است. اما صحیح آن است که اگر شوهر هدفش اصلاح نباشد، نمی‌تواند این کار را بکند، همان‌طور که ظاهر آیه شریفه بیان‌گر آن است. و حکمتی دیگر در این انتظار کشیدن موجود است، و آن این که چه بسا شوهر از جدایی و طلاق پشیمان گردد، پس این مدت برای شوهر مقرر گشته است تا فکر کند و تصمیم قطعی بگیرد.

و این بیان‌گر آن است که خداوند توافق و محبت زن و شوهر را دوست دارد و جدایی آنها را نمی‌پسندد. همان‌طور که پیامبر صفرموده است: «أَبْغَضُ الْحـَلَالِ إلَى اللَّهِ الطَّلَاقُ». «ناپسندترین و منفورترین چیزی که خداوند آن را حلال کرده است، طلاق می‌باشد».

و این مخصوص طلاق رجعی است، و اما در طلاق بائن، شوهر به بازگرداندن زن سزاوارتر نیست، بلکه اگر زن و شوهر بر بازگشتن به زندگی زناشویی توافق کردند باید عقد جدیدی که همه شرایط نکاح را دارا باشد، اجرا شود.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِی عَلَیۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِیعنی زنان بر شوهران خود حقوقی دارند، و مرجع حقوق میان زن و شوهر انصاف و نیکی است، و انصاف و نیکی را با عرف و عادتی که در آن دیار جریان دارد می‌توان سنجید. البته عرف و عادت با توجه به اختلاف زمان و مکان و حالات و اشخاص فرق می‌کند. و این بیان‌گر آن است که نفقه، و پوشاک، و معاشرت، و مسکن، و همچنین آمیزش باید به نحو احسن انجام پذیرد، و این چیزها با عقد مطلق به نحو احسن انجام پذیرد، و این چیزها با عقد مطلق بر مرد واجب می‌شود، و اما عقدی که در آن شرایطی مطرح شده است اجرا شود، مگر این‌که شرطی باشد که کار حرامی را حلال نماید یا حلالی را حرام کند، که چنین شرطی اعتبار ندارد.

﴿وَلِلرِّجَالِ عَلَیۡهِنَّ دَرَجَةٞو مردان بر زنان مقام برتری دارند، و بیشتر بر زنان حق دارند، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ[النساء: ۳۴]. «مردان قیم زنانند، به سبب این‌که خداوند برخی را بر برخی دیگر برتری داده‌است، و به سبب این‌که مردان از اموالشان نفقه زنان را می‌دهند».

و مقام پیامبری و قضاوت و امامت صغری و کبری، و سایر مقام‌ها از آن مردان بوده و مرد در بسیاری از امور دو برابر زن حق دارد، مانند ارث و غیره. ﴿وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌو خداوند دارای قدرت چیره و فرمانروایی بزرگ است و همه در برابر او سرتسلیم فرود می‌آورند، اما خدا با این‌که قدرت دارد در کارهایش حیکم است.

از عموم این آیه، «عده» زنان باردار مشخص می‌گردد، پس عده آنها وضع حمل آنها است. و زنانی که شوهران‌شان با آنان آمیزش نکرده‌اند، عدّه ندارند، و عدّه کنیزان دو حیض است، همین طور که اصحاب ش چنین گفته‌اند و سیاق و عبارت آیه دلالت می‌نماید که منظور از زن، زن آزاد است.

آیه‌ی ۲۲٩:

﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاکُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِیحُۢ بِإِحۡسَٰنٖۗ وَلَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَأۡخُذُواْ مِمَّآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ شَیۡ‍ًٔا إِلَّآ أَن یَخَافَآ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَا فِیمَا ٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَاۚ وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٢٩[البقرة: ۲۲٩].«طلاق دوبار است، پس از آن یا به خوبی نگاه داشتن، یا به نیکی رها کردن. و برای شما حلال نیست که از آنچه بدی‌شان داده‌اید باز پس گیرید، مگر این‌که (دو طرف) بترسند که نتواند حدود خداوندی را برپا دارند، پس اگر شما ترسیدید که (آن دو) نتوانند حدود خداوند را برپا دارند، پس گناهی بر آنها نیست که زن فدیه و عوضی بپردازد، این حدود الهی است، پس، از آن تجاوز نکنید و هرکسی از حدود الهی تجاوز کند پس ایشان ستمکاران‌اند».

طلاق در زمان جاهلیت موجود بود و تا ابتدای ظهور اسلام استمرار داشت. به گونه‌ای که مرد زنش را طلاق می‌داد و نهایتی برای این کار وجود نداشت، و هرگاه مرد می‌خواست زن را اذیت کند، او را طلاق می‌داد و چون عده او نزدیک به تمام شدن می‌گشت باز به او رجوع می‌کرد، سپس او را طلاق می‌داد و چون عده او نزدیک به تمام شدن می‌گشت باز به او رجوع می‌کرد، سپس او را طلاق می‌داد، و همیشه این کار دچار به زیانی می‌گردید! بنابر این خداوند متعال خبر داد: ﴿ٱلطَّلَٰقُطلاقی که مرد به آن می‌تواند به شوهرش مراجعت کند ﴿مَرَّتَانِدو بار است، تا شوهر بتواند، اگر هدفش اذیت زن نباشد، زن را به زندگی زناشویی باز گرداند، و در این مدت فکر کند. اما بیشتر از دو بار نمی‌تواند به او مراجعت نماید، چون کسی که بیش از دو بار زنش را طلاق دهد از دو حالت خارج نیست، یا بر ارتکاب امر حرام جرات پیدا کرده، یا این‌که علاقه‌ای به نگاهداری آن زن ندارد، بلکه هدف او آزار وی است. بنابر این خداوند متعال شوهر را فرمان داد که همسرش را نگاهدارد، ﴿بِمَعۡرُوفٍو به خوبی با او زندگی می‌کنند، و این بهتر است، و گرنه باید زن را به نیکی رها کند واز او جدا شود. ﴿بِإِحۡسَٰنٖو از جمله جمله‌هایی نیکو این است که به خاطر جدایی از زن چیزی از او نگیرد، چون این ظلم است، و گرفتن مالِ بدونِ عوض است. بنابر این فرمود: ﴿وَلَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَأۡخُذُواْ مِمَّآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ شَیۡ‍ًٔا إِلَّآ أَن یَخَافَآ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِو آن خلع نیکو است، به این صورت که زن، شوهر خود را به سبب اخلاق بدش یا به سبب نقصی که در اندام و آفرینش جسمی او وجود دارد، یا این‌که از نظر اعتقادی کمبود داشته، و بیم دارد که نتواند به این روش فرمان خدا را در رندگی اجرا کند، آنگاه فدیه‌ای به شوهر می‌دهد و طلاق می‌گیرد.

﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَا فِیمَا ٱفۡتَدَتۡ بِهِپس اگر بیم داریدکه آن دو، حدود خدا را بر پا نمی‌دارند، چنانچه که زن برای آزاد کردن خود، فدیه‌ای دهد، گناهی برای‌شان نیست، چون فدیه‌ای که زن می‌پردازد عوض مفارقه‌ای است که زن می‌پردازد عوض مفارقه‌ای است که خودخواهان آن است. از این آیه مشروعیت خلع ثابت می‌گردد، و آن زمانی است که ترس از عدم اقامه حدود الهی یافت شود.

﴿تِلۡکَو آنچه از احکام شرعی که پیش‌تر بیان شد، ﴿حُدُودُ ٱللَّهِاحکام خداوندی هستند که آنرا برای شما مشروع نموده و دستور داده است از آن تجاوز نکنید. ﴿وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَو هر کس از مرزهای الهی تجاوز کند، پس ایشان ستمکارانند. و چه ستمی بزرگ‌تر از این که کسی حلال را زیر پا بگذارد و وارد قلمرو حرام شود و آنچه را خداوند برایش حلال نموده است وی را کفایت نکند؟!.

و ستم و ظلم بر سه قسم است:

۱- ستمی که بنده در میان خود و خدای خویش مرتکب می‌شود.

۲- شرک که بزرگ‌ترین ستم است.

۳- ستمی که بنده میان خود و مردم مرتکب می‌شود. و شرک را خداوند جز با توبه کردن و باز آمدن از آن نمی‌بخشد، و خداوند همه حقوق بندگان را می‌گیرد و چیزی را از آن رها نمی‌کند، و ستمی که میان بنده و خداست پایین‌تر از شرک است، تحت خواست و حکمت الهی است که اگر بخواهد آن را می‌بخشد.

آیه‌ی ۲۳۱-۲۳۰:

﴿فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنکِحَ زَوۡجًا غَیۡرَهُۥۗ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَآ أَن یَتَرَاجَعَآ إِن ظَنَّآ أَن یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِۗ وَتِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٢٣٠[البقرة: ۲۳۰].«و اگر آن را طلاق داد، پس برای او حلال نیست مگر این‌که با شوهری دیگر ازدواج کند، پس اگر (شوهر دوم) او را طلاق داد، گناهی بر آنها نیست که دوباره به یکدیگر باز گرداند، اگر بدانند به احکام الهی را بر پا می‌دارند، این حدود خداوند است، آنرا برای قومی که می‌دانند بیان می‌کند».

﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمۡسِکُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٖۚ وَلَا تُمۡسِکُوهُنَّ ضِرَارٗا لِّتَعۡتَدُواْۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ هُزُوٗاۚ وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَمَآ أَنزَلَ عَلَیۡکُم مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَٱلۡحِکۡمَةِ یَعِظُکُم بِهِۦۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٢٣١[البقرة: ۲۳۱].«و چون زنان را طلاق دادید و به پایان عدۀ خود نزدیک شدند، پس یا آنها را به خوبی نگاه دارید، و یا به خوبی رها کنید، و هرگز آنان را برای زیان رساندن به آنها نگاه ندارید تا از حد تجاوز کنید، و هر کسی چنین کند بر خود ستم کرده است. و آیات خداوندی را به تمسخر نگیرید، و نعمت‌های خدا را و آنچه از کتاب و سنت بر شما نازل کرده است و شما را به آن پند می‌دهد، به یاد آورید، و از خدا بترسید، و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَإِن طَلَّقَهَایعنی اگر طلاق سوم را داد، ﴿فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنکِحَ زَوۡجًا غَیۡرَهُآن زن برای او حلال نیست مگر این‌که با مردی دیگر به صورت صحیح ازدواج کند، و باید آن مرد با او آمیزش نماید. و نکاح شرعی بطور قطع یک نکاح صحیح است و عقد و آمیزش هر دو در آن داخل‌اند. و باید ازدواج دوم از روی علاقه باشد، و اگر هدف از ازدواج دوم از روی علاقه باشد، و اگر هدف از ازدواج دوم این باشد که زن برای شوهر اول حلال گردد، چنین نکاحی صحیح نیست، و زن برای شوهر اول حلال نمی‌گردد. و اگر زن کنیز بود و پس از طلاق، صاحبش با او آمیزش کرد برای شوهر اول حلال نمی‌گردد، چون مولا و صاحب کنیز، شوهر نیست. پس اگر شوهر دوم از روی علاقه با زن ازدواج نمود و با او آمیزش کرد، سپس از او جدا شد و عدّه زن تمام گردید، ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَآبرای شوهر اول و زن گناهی نیست، ﴿أَن یَتَرَاجَعَآکه باز به زندگی زناشویی برگردند، و عقد جدید را میان خود ببندند، و چون بازگشتن را به هر دو نسبت داده است باید هر دو خشنود شوند.

اما در بازگشتن، شرط این است که هر دو تصور می‌کنند که ﴿أَن یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِمی‌توانند حق یکدیگر را به جا آورند، و این وقتی است که زن و شوهر را به جا آورند، و این وقتی است که زن و شوهر از رفتارهای گذشته خود که باعث جدایی آنها گردیده است، پشیمان نشوند، و تصمیم بگیرند زندگی گذشته را به زندگی خوبی تبدیل کنند، پس در اینجا بر آنان گناهی نیست که به‌سوی یکدیگر بر گردند.

و مفهوم آیه شریفه این است که اگر آنها دانستند که نمی‌توانند حدود الهی را پابرجا دارند، به این صورت که گمان غالب آنها این بود که همان حالت گذشته باقی است، و نمی‌توانند زندگی درستی را پایه ریزی کنند، در این صورت اگر آنها باز به زندگی گذشته برگردند و با هم ازدواج کنند، گناهکار می‌شوند، چون هیچ کاری که در آن دستور خدا اجرا نشود و از او فرمان برده نشود جایز نیست. و این دلالت می‌نماید که شایسته است انسان هرگاه خواست در کاری وارد شود به ویژه در ریاست‌ها و سرپرستی‌های کوچک و بزرگ، باید به خودش بنگرد، اگر دید که او توانایی چنین کاری را دارد، و اطمینان داشت که از عهده آن بر می‌آید، اقدام کند، وگرنه باید دست نگه دارد.

وقتی که خداوند متعال این احکام بزرگ را بیان کرد، فرمود: ﴿وَتِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِو این‌ها حدود آیین‌های خداوند است، که آن را مشخص نموده، و توضیح داده‌است، ﴿یُبَیِّنُهَا لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَو آن را برای کسانی بیان می‌نماید که می‌دانند، چون آن‌هایی که می‌دانند، از قوانین الهی بهره‌مند می‌شوند، و دیگران را نیز بهره‌مند می‌سازند. و این بیان‌گر فضیلت اهل علم است، که برکسی پوشیده نیست، چون خداوند فرموده است:آیین و قوانین خود را مخصوصا برای اهل علم بیان می‌دارد، و اساسا این آیین‌ها برای اهل علم است. ونیز این آیه بیان‌گر آن است که خداوند متعال دوست دارد بندگانش قوانین و پیامهایی را که بر پیامبرش نازل کرده است، بدانند و در آن آگاهی حاصل کنند.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَو هرگاه زنان را یک یا دو طلاق رجعی دادید، ﴿فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّو آنها به پایان دوران عدّه خود نزدیک شدند، ﴿فَأَمۡسِکُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٖپس یا آنها را بازگردانید در حالی که نیت شما تامین حقوق آنان باشد، و یا این‌که آنها را بدون رجوع و زیان رساندن به آنها رها کنید. بنابر این فرمود: ﴿وَلَا تُمۡسِکُوهُنَّ ضِرَارٗاو آنها را به قصد زیان رساندن به ایشان نگاه ندارید، ﴿لِّتَعۡتَدُواْۚزیرا در این کارتان از حلال تجاوز کرده و وارد حرام می‌شوید، پس نگاه داشتن زن به گونه شایسته حلال است، و زیان رساندن به وی حرام می‌باشد.

﴿وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُو هرکس چنین کند به خویشتن ستم کرده است، و ضرر به کسی بر می‌گردد که قصد ضرر رساندن را داشته است. ﴿وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ هُزُوٗاخداوند آیت خود را بیان نمود، و هدف از آن این بود که مردم آن را بدانند و بدان عمل نمایند، و مرزها و حدود الهی را زیر پا ننهاده، و از آن تجاوز نکنند، چون خداوند این قوانین و حدود را بیهوده وضع نکرده است، بلکه آن‌را به حق نازل کرده، و از تمسخر به آن نهی نموده است. یعنی پروردگار از بازیچه قرار دادن آن، و فرمان نبردن از دستورات واجب نهی کرده است، مانند زیان رساندن در نگاهداری زن، جدایی، کثرت طلاق دادن، یا هر سه طلاق را یکجا دادن، که همه تجاوز از حدود الهی است.

و خداوند از سر ِ مهربانی و رحمت خویش طلاق را یکی پس از دیگری قرار داده‌است. و خداوند از آنجا که نسبت به بنده مهربان است و مصلحت او را می‌خواهد چنین حکم نموده است. ﴿وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡو به طور عموم نعمتهای خداوند را با ستایش و تمجید به زبان و با اعتراف و اقرار قلبی و با به کار گرفتن اعضا در طاعت خداوند، به خاطر آورید. ﴿وَمَآ أَنزَلَ عَلَیۡکُم مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَٱلۡحِکۡمَةِو آنچه خداوند از کتاب و سنت بر شما نازل کرده است، به یاد آورید، که کتاب و سنت برای شما راه‌های خیر را بیان می‌نمایند، و شما را بر آن تشویق می‌کنند. و بیراهه‌ها را برایتان بیان نموده و شما را از آن برحذر می‌دارند، و خداوند خودش را به شما معرفی می‌کند، و آنچه او برای دوستان و دشمنانش پیش آورده است به شما می‌شناساند، و خداوند به شما چیزهایی آموخت که نمی‌دانستید.

و گفته شده که منظور از حکمت اسرار شریعت است، پس در کتاب خدا رازها و حکمت‌هایی وجود دارد، و آن بیان حکمت الهی در رابطه با اوامر و نواهی خدا می‌باشد، و هر دو مفهوم درست است، بنابر این فرمود: ﴿یَعِظُکُم بِهِشما را به وسیله آنچه فرو فرستاده پند می‌دهد. این موید این نظریه است که منظور از حکمت، اسرار شریعت است، چون پند دادن با بیان حُکم و حکمت و تشویق یا ترساندن حاصل می‌شود. پس با حکم، جهل از بین می‌رود، و حکمت و تشویق سبب علاقه‌مندی می‌گردد، و حکمت و ترهیب باعث بازآمدن و ترسیدن می‌شود. ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَو در همه کارهایتان از خدا بترسید، ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞبه همین خاطر این احکام را بطور کامل برای شما بیان کرد، که این احکام را بطور کامل برای شما بیان کرد، که این احکام در هر زمان و مکانی به نفع مردم است. پس در هر وقت و هر حال او را سپاس می‌گوییم.

آیه‌ی ۲۳۲:

﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحۡنَ أَزۡوَٰجَهُنَّ إِذَا تَرَٰضَوۡاْ بَیۡنَهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ ذَٰلِکَ یُوعَظُ بِهِۦ مَن کَانَ مِنکُمۡ یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۗ ذَٰلِکُمۡ أَزۡکَىٰ لَکُمۡ وَأَطۡهَرُۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢٣٢[البقرة: ۲۳۲].«و چون زنان را طلاق دادید و به پایان عدّۀ خود رسیدند، آنها را از این‌که با شوهران (قبلی) خود ازدواج کنند - چنانچه در میان‌شان به طرز پسندیده‌ای توافق برقرار گردید - منع نکنید، این همان چیزی است که هرکس از شما که به خدا و روز آخرت ایمان داشته باشد، به آن پند داده می‌شود. آن برایتان پاکتر و بهتر است، و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید».

این، خطاب به اولیای زنی است که کمتر از سه طلاق داده شده است، که وقتی از عده بیرون شد و شوهرش خواست با او ازدواج کند و زن هم با این کار موافق بود، برای سرپرست زن از قبیل پدر و غیره جایز نیست که به سبب خشمگین بودن بر شوهر و ناراحتی از او به خاطر طلاقی که داده‌است، زن را از ادواج با او منع کنند. به همین خاطر فرمود: ﴿مَن کَانَ مِنکُمۡ یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِیعنی هرکس که به خدا و روز اخرت ایمان دارد، ایمانش باید او را از منع کردن باز دارد. ﴿ذَٰلِکُمۡ أَزۡکَىٰ لَکُمۡ وَأَطۡهَرُاین برایتان بهتر و پاکتر است از آنچه که گمان می‌برید جلوگیری از ازدواج بهتر و شایسته‌تر می‌باشد و این‌که با ازدواج مجدد آن دو مخالفت کرد. همان‌طور که عادت افراد متکبر و خود بزرگ بین چنین است. ﴿وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَپس، از دستور کسی فرمان برید که او منافع شما را می‌داند، و مصلحت شما را می‌خواهد و به روشهای گوناگون آن را برایتان سهل و میسر می‌گرداند.

و این آیه دلیلی است بر این‌که وجود «ولّی» در نکاح شرط است، چون خداوند اولیا را نهی کرده است از این‌که مانع ازدواج شوند، واین بیان‌گر آن است که وجود «ولّی» در نکاح موثر است. و خداوند آنها را باز نمی‌دارد مگر از کاری که در اختیارشان است و در آن حقی دارند.

آیه‌ی ۲۳۳:

﴿وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ یُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَیۡنِ کَامِلَیۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن یُتِمَّ ٱلرَّضَاعَةَۚ وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَکِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ لَا تُکَلَّفُ نَفۡسٌ إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَا تُضَآرَّ وَٰلِدَةُۢ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوۡلُودٞ لَّهُۥ بِوَلَدِهِۦۚ وَعَلَى ٱلۡوَارِثِ مِثۡلُ ذَٰلِکَۗ فَإِنۡ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٖ مِّنۡهُمَا وَتَشَاوُرٖ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَاۗ وَإِنۡ أَرَدتُّمۡ أَن تَسۡتَرۡضِعُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُمۡ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا سَلَّمۡتُم مَّآ ءَاتَیۡتُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ٢٣٣[البقرة: ۲۳۳].«و مادران، فرزندان خود را دو سال کامل شیر دهند، این برای کسی است که بخواهد مدت شیرخوارگی را کامل نماید. و بر کسی که فرزند برای او متولد شده (پدر) لازم است خوراک و پوشاک مادران را به گونه‌ای شایسته فراهم کند، هیچ‌کس جز به اندازۀ توانش مکلف نمی‌شود. هیچ مادری نباید به خاطر فرزندش زیان ببیند، و هیچ پدری نیز نباید به خاطر فرزندش زیان ببیند، و بر وارث فرزند چنین چیزی (نفقه) لازم است، و اگر پدر و مادر با رضایت و مشورت همدیگر خواستند فرزند را از شیر بگیرند، گناهی بر آنها نیست، و اگر خواستید دایۀ شیر دهی برای فرزندان خود بگیرید گناهی بر شما نیست به شرط این‌که آنچه را که متعهد شده‌اید پرداخت کنید به خوبی بپردازید، از خداوند بترسید و بدانید که خداوند به آنچه می‌کنید بیناست».

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ یُرۡضِعۡنَاین خبر به معنی امر و دستور است، چون به جای چیزی قرار داده شده که ثابت و مقرر است و احتیاجی به دستور دادن ندارد.

خدا فرمان می‌دهد که ﴿یُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَیۡنِمادران دو سال به فرزندان خود شیر دهند، و از آنجا که منظور از سال، سال کامل است، و نیز به بخش اعظم سال هم سال گفته می‌شود، بنابر این فرمود: ﴿کَامِلَیۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن یُتِمَّ ٱلرَّضَاعَةَیعنی دو سال کامل برای کسی که می‌خواهد دوران شیرخوارگی را کامل کند، و چون شیرخوار دو سالش تمام شد، دوران شیرخوارگی دو سالش تمام شد، دوران شیرخوارگی او به پایان رسیده است، و شیر پس از این مدت مانند سایر غذاهاست، بنابر این شیر دادن بعد از دو سال اعتباری ندارد و سبب حرمت نمی‌شود.

و از این نص، و از فرموده خداوند که می‌فرماید: ﴿وَحَمۡلُهُۥ وَفِصَٰلُهُۥ ثَلَٰثُونَ شَهۡرًا[الأحقاف: ۱۵]. استنباط می‌شود که کمترین مدت بارداری شش ماه است و ممکن است بچه شش ماهه نیز به دنیا بیاید. ﴿وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥو بر پدر است، ﴿رِزۡقُهُنَّ وَکِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِو این شامل زنی است که تحت نکاح مرد می‌باشد، کما این‌که زنی را طلاق داده شده است نیز شامل می‌شود. پس خوراک و پوشاک آن زن بر پدر لازم است، و این مزد شیردهی است. و این دلالت می‌نماید که اگر زن در قید نکاح او باشد، غیر از نفقه و پوشاک بر او واجب نیست. و هر شوهری به اندازه توانی که دارد خوراک و پوشاک زن را تهیه نماید. بنابر این فرمود: ﴿لَا تُکَلَّفُ نَفۡسٌ إِلَّا وُسۡعَهَاپس فقیر موظف نیست که به اندازۀ توان‌گر انفاق کند، و نیز کسی که چیزی ندارد مکلف نمی‌شود که نفقه بپردازد تا زمانی که دارا گردد. ﴿لَا تُضَآرَّ وَٰلِدَةُۢ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوۡلُودٞ لَّهُۥ بِوَلَدِهِیعنی حلال نیست که مادر به خاطر فرزندش زیان ببیند، به این صورت که از شیر دادن به فرزندش جلوگیری شود، و یا نفقه و پوشاک و مزد او داده نشود. ﴿وَلَا مَوۡلُودٞ لَّهُۥ بِوَلَدِهِو پدر نیز نباید به خاطر فرزندش ضرر ببیند. به این صورت که مادر به خاطر زین رساندن به پدر از شیر دادن امتناع ورزد و یا شیر دهنده بیش از مقدار واجب، نفقه و خوراک از او طلب کند، و امثال این. و ﴿مَوۡلُودٞ لَّهُدلالت می‌نماید که فرزند از آن پدر است و به او داده می‌شود، زیرا حاصل تلاش است و به او داده می‌شود، زیرا حاصل تلاش اوست، بنابراین، پدر می‌تواند از مال فرزند برای خود بردارد، خواه فرزند راضی باشد یا ناراضی، به خلاف مادر.

﴿وَعَلَى ٱلۡوَارِثِ مِثۡلُ ذَٰلِکَو اگر کودک پدر نداشته باشد، و مال نداشته باشد همان خوراک و پوشاکی که بر پدر لازم است، بر وارث کودک لازم است تا به شیر دهنده بپردازد. پس این بخش از آیه دلالت می‌نماید که نفقه خویشاوندان مستمند بر عهده خویشاوند وارث و توان‌گر است، ﴿فَإِنۡ أَرَادَاو اگر پدر و مادر خواستند، ﴿فِصَالًافرزند را قبل از کامل شدن دو سال از شیر بگیرند، ﴿عَن تَرَاضٖ مِّنۡهُمَاو هر دو راضی باشند، ﴿وَتَشَاوُرٖو با یکدیگر مشورت کنند که آیا گرفتن وی از شیر به مصلحت بچه است یا نه؟ پس اگر مصلحت بود و هر دو راضی شدند، ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَابه خاطر از شیر گرفتن بچه قبل از کامل شدن دو سال بر آنان گناهی نیست. پس مفهوم آیه دلالت می‌نماید که اگر یکی از پدر و مادر راضی بود و دیگری راضی نبود و یا مصلحت بچه در ان نبود، گرفتن وی از شیر جایز نیست. ﴿وَإِنۡ أَرَدتُّمۡ أَن تَسۡتَرۡضِعُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُمۡو اگر خواستید برای فرندان خود شیر دهندگانی غیر از مادران‌شان بگیرید، و قصد زیان رساندن به دیگران نداشتید، ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا سَلَّمۡتُم مَّآ ءَاتَیۡتُم بِٱلۡمَعۡرُوفِگناهی بر شما نیست، به شرطی که حقوق شیردهندگان به خوبی بپردازید. ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞو بدانید که خداوند به آنچه می‌کنید بیناست و شما را بر آن مجازات خواهد کرد و پاداش خیر یا شر به شما خواهد داد.

آیه‌ی ۲۳۴:

﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗاۖ فَإِذَا بَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٢٣٤[البقرة: ۲۳۴].«و کسانی از شما که می‌میرند و زنانی را بر جای می‌گذارند، (همسران) چهارده ماه و ده روز انتظار بکشند، و چون عدّۀ خود را به پایان رساندند بر شما گناهی نیست در آنچه که آنان به طور شایسته دربارۀ خود انجام دهند، و خداوند به آنچه می‌کنید اگاه است».

هرگاه شوهر درگذشت واجب است که زنش چهارماه و ده روز انتظار بکشد، و حکمت آن این است که بارداری در مدت چهار ماه مشخص می‌شود، و بچه در آغاز ماه پنجم در شکم حرکت می‌کند، و زنان حامله و باردار از شکم حرکت می‌کنند، و زنان حامله و باردار از این قاعده کلی استثنا هستند، زیرا عده آنها وضع حمل آنان است، و همچنین عده کنیز نصف عده زن آزاد است، یعنی دو ماه و پنج روز. ﴿فَإِذَا بَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّو هنگامی که عده آنها به پایان رسید، ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّپس بعد از عده اگر انان به آرایش خود بپردازند، بر شما گناهی نیست. ﴿بِٱلۡمَعۡرُوفِیعنی به صورتی که حرام و مکروه نباشد. و از این ثابت می‌شود که سوگواری در مدت عده برای زنی که شوهرش مرده است واجب می‌باشد، و برای زنانی که طلاق داده شده و از همدیگر جدا شده‌اند، جایز نیست که در سوگ بنشینند، و علما بر این موضوع اجماع کرده‌اند. ﴿وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞو خداوند ظاهر و باطن کارهایتان، و کارهای آشکار و پوشیده شده را می‌داند، و شما را بر آن مجازات خواهد کرد. و خداوند که خطاب به اولیاء زن می‌فرماید: ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّبیان‌گر آن است که «ولّی» باید بر زن نظارت نماید، و زن را از آنچه که انجام دادنش جایز نیست منع کند، و او را بر انجام انچه واجب است وادار نماید، چرا که وی ر اینجا مورد خطاب قرار گرفته است و این امر بر او واجب است.

آیه‌ی ۲۳۵:

﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا عَرَّضۡتُم بِهِۦ مِنۡ خِطۡبَةِ ٱلنِّسَآءِ أَوۡ أَکۡنَنتُمۡ فِیٓ أَنفُسِکُمۡۚ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ سَتَذۡکُرُونَهُنَّ وَلَٰکِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّآ أَن تَقُولُواْ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗاۚ وَلَا تَعۡزِمُواْ عُقۡدَةَ ٱلنِّکَاحِ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡکِتَٰبُ أَجَلَهُۥۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ فَٱحۡذَرُوهُۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٞ٢٣٥[البقرة: ۲۳۵].«و بر شما گناهی نیست که به طور کنایه از زنان خواستگاری کنید، و یا در دل‌هایتان پنهان نمایید، خداوند می‌داند که شما آنها را یاد می‌کنید، ولی به آنها وعدۀ پنهانی ندهید مگر این‌که سخن نیکویی بگویید، و تصمیم به عقد نکاح نگیرید تا وقتی که عده به پایان برسد، و بدانید که خداوند می‌داند آنچه را که در دلتان است، پس از او بترسید و بدانید که خداوند آمرزگار و مهربان است».

این حکم زنی است که پس از وفات شوهرش در حال گذراندن عده است، یا این‌که شوهرش زنده است، و از او جدا شده است، پس حرام است که در دوران عده به صراحت از او خواستگاری شود مگر این‌که خواستگار همان مردی باشد که او را طلاق داده‌است. و منظور از ﴿وَلَٰکِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّاهمین است، اما خواستگاری با اشاره و به صورت کنایه گناه نیست.

و فرق این دو مساله در این است که خواستگاری صریح جز قصد نکاح و ازدواج احتمال دیگری ندارد، بنابر این حرام است، زیرا بیم آن می‌رود زن عجله کند، و چون علاقمند به ازدواج است احتمال دارد در سپری شدن عده دروغ بگوید. این بیان‌گر آن است که مقدمات کار حرام نیز حرام می‌باشد. در ضمن، این عمل ستمی است در حق شوهر اول، چرا که در مدت عده، زن نباید به کسی دیگر وعده ازدواج بدهد.

اما اشاره کردن، و به صورت کنایه خواستگاری نمودن، همه احتمال ازدواج را دارد و هم احتمال چیزی دیگر، پس در رابطه با خواستگاری از زنی که طلاق طلاق بائن است [۴]جایز است گفته شود: من می‌خواهم ازدواج کنم، و دوست دارم بعد از پایان عده‌ات به من مشورت کنی و امثال آن.

این عمل جایز است چون به منزله خواستگاری صریح نیست. و همچنین گناه نیست که انسان در دل خود پنهان کند با زنی که در حال گذراندن عده است پس از تمام شدن عده‌اش ازدواج کند. بنابر این فرمود: ﴿أَوۡ أَکۡنَنتُمۡ فِیٓ أَنفُسِکُمۡۚ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ سَتَذۡکُرُونَهُنَّتمام این تفاصیل در مورد مقدمات عقد است. اما نکاح حلال نیست ﴿حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡکِتَٰبُ أَجَلَهُتا این‌که عده تمام شود.

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡو بدانید که خداوند آنچه را که در دل دارید می‌داند، پس نیت خیر داشته باشید و قصد بد مکنید و از عذاب او بترسید، و به پاداش او امید داشته باشید. ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌو بدانید که خداوند آمرزنده است، برای کسی که گناهی از او سر می‌زند اما توبه می‌کند و به‌سوی پروردگارش باز می‌گردد ﴿حَلِیمٞبردبار است و گناهکاران را به سبب گناهانشان زود مواخذه نمی‌کند، با این‌که بر آنها قدرت دارد.

آیه‌ی ۲۳۶:

﴿لَّا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِن طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ مَا لَمۡ تَمَسُّوهُنَّ أَوۡ تَفۡرِضُواْ لَهُنَّ فَرِیضَةٗۚ وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى ٱلۡمُوسِعِ قَدَرُهُۥ وَعَلَى ٱلۡمُقۡتِرِ قَدَرُهُۥ مَتَٰعَۢا بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِینَ٢٣٦[البقرة: ۲۳۶].«اگر زنان را قبل از این‌که با آنان آمیزش جنسی کنید و قبل از این‌که برای آنان مهریه‌ای تعیین نمایید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. آنان را به طور پسندیده، به نوعی بهره‌مند سازید، توان‌گر به اندازۀ خودش و تنگدست به اندازه خودش، (این کاری است) شایستۀ نیکوکاران».

بر شما ای گروه شوهران گناهی نیست که زنان را قبل از آمیزش و قبل از تعیین مهریه طلاق دهید، گرچه این کار باعث سرشکستگی و خرد شدن شخصیت زن می‌گردد، اما با دادن متعه جبران می‌شود. پس بر شما لازم است که چیزی بدهید تا رنجش خاطرشان جبران شود.

﴿عَلَى ٱلۡمُوسِعِ قَدَرُهُۥ وَعَلَى ٱلۡمُقۡتِرِ قَدَرُهُبر توان‌گر به اندازه توانش و بر فقیر به اندازه وسعش. و این به عرف بر می‌گردد، و با اختلاف حالات فرق می‌کند. بنابر این فرمود: ﴿مَتَٰعَۢا بِٱلۡمَعۡرُوفِپس این حق الزامی است، ﴿عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِینَبر نیکوکاران، و آنها نباید زنان را تحقیر کنند وچون آنان باعث شدند تا زنان چشم بدوزند و علاقه پیدا کنند و دل‌هایشان به آنان وابسته شود، سپس چیزی را که به آن علاقه پیدا کردند به آنان ندادند، بر مردان لازم است در مقابل این کار به آنان متعه بدهند. چقدر زیباست این حکم خدوند! و چقدر حکمت و رحمت پروردگار را در بردارد! و چه کسی زیباتر از خدا برای قومی که یقین دارند حکم صادر می‌نماید؟! پس این حکم زنانی است که قبل از آمیزش و قبل از تعیین مهریه طلاق داده می‌شوند.

آیه‌ی ۲۳٧:

﴿وَإِن طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدۡ فَرَضۡتُمۡ لَهُنَّ فَرِیضَةٗ فَنِصۡفُ مَا فَرَضۡتُمۡ إِلَّآ أَن یَعۡفُونَ أَوۡ یَعۡفُوَاْ ٱلَّذِی بِیَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّکَاحِۚ وَأَن تَعۡفُوٓاْ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۚ وَلَا تَنسَوُاْ ٱلۡفَضۡلَ بَیۡنَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ٢٣٧[البقرة: ۲۳٧].«و اگر زنان را قبل از ایکه با آنان آمیزش جنسی کنید، طلاق دادید، در حالی که برای آنها مهریه تعیین کرده‌اید، پس نصف آنچه تعیین کرده‌اید را بپردازید. مگر این‌که (آن را به شما) ببخشند یا کسی که عقد ازدواج در دست اوست (آن را) ببخشد، و اگر ببخشید، به پرهیزگاری نزدیک‌تر است، و نیکوکاری را در میان خود فراموش نکنید همانا خداوند به آنچه می‌کنید بیناست».

سپس حکم زنانی را بیان کرد که مهریه آنها تعیین گردیده است، پس فرمود: ﴿وَإِن طَلَّقۡتُمُوهُنَّو اگر زنان را قبل از آمیزش و بعد از این‌که مهریه تعیین گردید طلاق دادی، پس نصف مهریه تعیین شده را به آنان بدهید، و نصف آن مال شماست، و این واجب است به شرطی که گذشت و بخششی در میان نباشد و زن نصف مهریه را به شوهر نبخشد، البته به شرطی که بخشیدن زن درست باشد. ﴿أَوۡ یَعۡفُوَاْ ٱلَّذِی بِیَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّکَاحِطبق قول صحیح، منظور شوهر است. یعنی یا کسی که پیوند نکاح در دست اوست، ببخشد، چون باز کردن گره ازدواج در دست شوهر است، و نیز برای ولی درست نیست که حق زن را ببخشد چون او نه مالک است و نه وکیل.

سپس خداوند متعال به گذشت تشویق نمود و بیان کرد که گذشت کردن به پرهیزگاری نزدیک‌تر است، چون گذشت احسان است و موجب شرح صدر می‌گردد، و انسان نباید از نیکوکاری دوری نماید و آنرا فراموش کند، که بالاترین رتبه در معاملات نیکوکاری است، زیرا تعامل و رفتار مردم در میان خودشان دو گونه است: یا عدل و انصاف است که واجب می‌باشد، و آن گرفتن واجب و دادن واجب است، و یا فضل و احسان است، که به معنی تسامح و چشم پوشی از حقوق و دادن چیزی است که بر آدمی لازم نیست. پس انسان نباید هیچ گاه این مقام را فراموش کند، به خصوص در مورد کسی که بین تو و او معامله و همزیستی است. همانا خداوند نیکوکاران را در عوض این عمل نیک از فضل و کرم خویش بهره‌مند می‌سازد. بنابر این فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌهمانا خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است.

آیه‌ی ۲۳٩-۲۳۸:

﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ٢٣٨[البقرة: ۲۳۸]. «بر ادای نمازها و نماز میانه محافظت کنید، و فروتنانه برای خدا بایستید».

﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُکۡبَانٗاۖ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَمَا عَلَّمَکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ٢٣٩[البقرة: ۲۳٩].«پس اگر ترسیدید، پیاده یا سواره نماز را ادا کنید، و چون ایمن شدید پس خدا را یاد کنید، که به شما چیزهایی آموخت که نمی‌دانستید».

﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِخداوند فرمان می‌دهد تا بر ادای نمازها به طور عموم مواظبت شود و بر ادای نماز وسطی، ﴿وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰکه نماز عصر است، محاظفت شود. محافظت بر نماز یعنی ادا کردن آن در وقتش، و با شرایط و ارکانش، و با فروتنی، و ادا کردن تمام واجبات و مستحبات آن. و با محافظت کردن بر نمازها بر سایر عبادات نیز محافظت می‌شود. و نماز انسان را از کارهای زشت و منکر باز می‌دارد، به خصوص زمانی که نماز بطور کامل ادا شود. همانطور که خداوند دستور داده‌است: ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَو فروتنانه برای خدا بایستید. در این آیه به ایستادن و فروتنی در آرامش در نماز و پرهیز از صحبت کردن امر شده است.

﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡو اگر ترسیدید. منابع ترس را ذکر نکرد، تا شامل ترس از کافر، ستمگر، درنده و دیگر موارد ترسناک گردد، پس در این صورت، ﴿فَرِجَالًاپیاده نماز بخوانید، ﴿أَوۡ رُکۡبَانٗایا در حالی‌که بر اسب و شتر و سایر سواری‌ها سوار هستید. و در این حالت بر نماز گذار لازم نیست که رویش حتما به‌سوی قبله باشد، چون در حالت سواری گاهی اوقات اسب یا شتر رو به‌سوی قبله حرکت می‌کند و گاهی نیز به آن پشت می‌نماید. انچه که از این آیه استنباط می‌شود تاکید بر محافظت از نماز است، چرا که خداوند به خواندن نماز دستور داده است هر چند که به بسیاری از ارکان و شروط آن خلل وارد شود. نیز از این آیه استنباط می‌شود که به تاخیر انداختن نماز در سخت‌ترین حالت جایز نیست. بنابر این خواندن نماز با این وضعیت بهتر و برتر از نمازی ا ست که با اطمینان و آرامش اما خارج از وقتش خوانده شود.

﴿فَإِذَآ أَمِنتُمۡو هرگاه ترس شما برطرف شد، ﴿فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَخدا را یاد کنید. این شامل انواع ذکر می‌شود که نماز کامل و بدون عیب و نقص یکی از مصادیق آن است. ﴿کَمَا عَلَّمَکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَامنیت و آسایش نعمت بسیار بزرگ و مهمی است که در مقابل آن باید خدا را یاد کرد و شکر او را به جای آورد چرا که شکر نعمت، نعمت را افزون کند و آن را ماندگار خواهد کرد.

آیه‌ی ۲۴۰:

﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِیَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَیۡرَ إِخۡرَاجٖۚ فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِی مَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٤٠[البقرة: ۲۴۰].«و کسانی از شما که می‌میرند و زنانی را بر جای می‌گذارند (باید) برای همسران خود سفارش کنند که (وارثان شوهر) آنها را تا یکسال بهره‌مند سازند و آنها را از خانه بیرون نکنند، و اگر خودشان بیرون رفتند پس در آنچه آنها به گونۀ شایسته دربارۀ خود انجام می‌دهند گناهی بر شما نیست، و خداوند عزیز و حکیم است».

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡبسیاری از مفسرین بر این باورند که این آیه کریمه به وسیله آیه‌ای که قبل از آن آمده است منسوخ شده است. و آن فرموده الهی است که می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗاپیش‌تر مقرر بود که زن باید یک سال کامل انتظار بکشد، سپس یک سال منسوخ شد و تبدیل به چهار ماه و ده روز گردید. البته در اینجا این سوال مطرح می‌شود که چرا آیه نسخ‌کننده از آیه منسوخ شده قرار دارد؟ که در پاسخ گفته‌اند: آن آیه در محل مقدم است نه در نزول، زیرا شرط ناسخ آن است که بعد از منسوخ نازل شده باشد. و این قول دلیلی ندارد، زیرا هر کس در این دو آیه تامل کند در می‌یابد که قول آخر در مورد این آیه درست است، و آیه اول در مورد واجب بودن انتظار کشیدن در مدت چهار ماه و ده روز است، که زن به صورت وجوب و قطعی باید این مدت را در عده بگذراند. اما در این آیه وارثان مرده سفارش شده ا ند که زن را یک سال کامل پیش خود نگاه دارند تا روحیه پژمرده شده و قلب شکسته‌اش بهبود یابد و با این کار نسبت به مرده‌شان نیکویی کرده باشند.

بنابراین فرمود: ﴿وَصِیَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِمسفارشی است از جانب خدا به اهل میت، تا به همسر مرده نیکی نمایند و او را بهره‌مند سازند و از خانه بیرون نکنند، پس اگر زن علاقه داشته باشد، می‌ماند، و اگر دوست داشته باشد بیرون می‌رود، و بر او گناهی نیست. بنابر این فرمود: ﴿فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِی مَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّو اگر بیرون رفتند، به خاطر آنچه آنان با خود می‌کنند، از قبیل آرایش، و لباس پوشیدن، بر شما گناهی نیست، اما به شرطی که این آرایش به صورت پسندیده‌ای باشد، و زن از حدود دین و دایره ارزشها خارج نشود. و پروردگار ایه را با ذکر دو اسم بزرگ از اسماء زیبای خود به پایان رساند، که بر کمال عزت و قدرت، و کمال حکمت وی دلالت می‌نمایند، چون این احکام از سرچشمه قدرت و حکمت الهی صادر شده، و بر کمال حکمت او دلالت می‌نمایند، چرا که خداوند این احکام را در جایگاه شایستۀ آن قرار داده‌است.

آیه‌ی ۲۴۲-۲۴۱:

﴿وَلِلۡمُطَلَّقَٰتِ مَتَٰعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ٢٤١[البقرة: ۲۴۱].«و برای زنان طلاق داده شده هدیه‌ای شایسته‌ایست، و این حقی است بر مردان پرهیزگار».

﴿کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٢٤٢[البقرة: ۲۴۲].«این چنین خداوند آیاتش را برای شما بیان می‌کند تا بیاندیشید».

در آیه گذشته بیان کرد زنی که به سبب مرگ شوهرش جدا شده است، باید او را با هدیه‌ای بهره‌مند سازند، اینجا نیز ذکر کرد هر زنی که طلاق داده شود بر شوهرش لازم است که به گونه‌ای شایسته و برحسب توانایی‌اش او را بهره‌مند سازد، و این حقی است که مردان پرهیزگار انجام می‌دهند، چنین کاری مستحب و از عادت‌های پرهیزگاران است.

پس اگر مهریه‌ای برای زن تعیین نشده بود، و شوهر او را قبل از آمیزش طلاق داد، پیش‌تر گذشت که بر شوهر لازم است برحسب توانگری خود به او هدیه‌ای بدهد. و اگر برای زن مهریه‌ای تعیین شده بود، نصف مهریه را به او بپردازد، و اگر با زن آمیزش شده بود، هدیه دادن نزد جمهور علما مستحب است، و بعضی از علما این را با استناد به ﴿حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَواجب دانسته‌اند. و اصل در «حق» آن است که واجب است، به ویژه آن‌که آن را به پرهیزگاران نسبت داده و پرهیزگاری نیز واجب است.

پس از آن‌که خداوند متعال احکام بزرگ و مهمی را در رابطه با زن و شوهر بیان کرد، و خداوند احکامش را و اسلوب زیبایی که برای تبیین مسایل و واقعیت‌ها در پیش می‌گیرد، ستود و بیان نمود که این احکام با عقل‌های سالم همخوانی دارد، و از آن تمجید کرد و فرمود: هدف از بیان آن برای بندگان این است که آن را بفهمند، و در آن بیاندیشند و به آن عمل نمایند. و تعقل و خردورزی کامل همین است (که آدمی در آیات خدا بیاندیشد و بدان عمل نماید).

آیه‌ی ۲۴۵-۲۴۳:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ فَقَالَ لَهُمُ ٱللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحۡیَٰهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَ٢٤٣[البقرة: ۲۴۳].«آیا داستان کسانی را نشنیده‌ای که از بیم مرگ از خانه‌هایشان بیرون آمدند، و آنان هزاران نفر بودند پس خداوند به آنها گفت: بمیرید (مردند) سپس آنها را زنده کرد، همانا خداوند بر مردم کرم و بخشایش دارد اما بیشتر مردم سپاسگزاری نمی‌کنند».

﴿وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٤٤[البقرة: ۲۴۴].«و در راه خدا پیکار کنید و بدانید که خداوند شنوا و داناست».

﴿مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَیُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥٓ أَضۡعَافٗا کَثِیرَةٗۚ وَٱللَّهُ یَقۡبِضُ وَیَبۡصُۜطُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٤٥[البقرة: ۲۴۵]. «کیست که به خداوند قرضی نیکو دهد و (خدا) آنرا برای او چندین برابر کند؟ و خداوند است که (در معیشت بندگان) تنگی و گشایش پدید می‌آورد و به‌سوی او باز می‌گردد».

آیا این داستان عجیب را که برای گذشتگان شما پیش آمد شنیده ای؟ آنگاه که «وبا» سرزمین آنها را فرا گرفت و آنان با این که هزاران نفر بودند برای این‌که از دست مرگ فرار کنند از سرزمین خود بیرون رفتند، اما فرار، آنان را نجات نداد و نتوانست چیزی را که از وقوع آن می‌ترسیدند از آنها دور نماید و خداوند برخلاف مقصودشان با آنها برخورد کرد و همه را هلاک گرداند، سپس بر آنان منت گذارد و آن‌گونه که بسیاری از مفسران گفته‌اند خداوند آنها را به سبب دعای یکی از پیامبران، و یا به سببی دیگر زنده گرداند. آری! خداوند آنها را به سبب فضل و احسان خود زنده گردانید، و او همواره بر مردم احسان و فضل دارد. و آنها می‌بایست شکر نعمت‌های الهی را به جا آورند، و به آن اعتراف کرده و آن نعمت‌ها را در راه خشنودی خداوند صرف نمایند، اما بیشترشان در انجام فریضه شکرگذاری کوتاهی ورزیدند.

در این داستان عبرتی بس بزرگ نهفته است مبنی بر این‌که خداوند بر هر چیزی تواناست و نشانه آشکاری است بر صحت رستاخیز. این داستان نزد بنی اسرائیل و کسانی که با آنها ارتباط داشتند معروف و به صورت متواتر نقل شده بود، و چون این موضوع نزد مخاطبان ثابت و مقرر بود خداوند آن را در قالب و اسلوب «امر» بیا ن نمود.

و احتمال دارد کسانی که از ترس دشمنان و برخورد با آنها از سرزمین خودشان بیرون رفتند همان بنی اسرائیل باشند موید این مطلب آن است که خداوند پس از ذکر این داستان به پیکار دستور داده و از بنی اسرائیل خبر داده است که آنها سرزمین و فرزندان‌شان را ترک کردند. به هرحال این داستان تشویقی است برای جهاد و برحذر داشتن مسلمانان از ترک آن، و این‌که این امر مرگ را از آدمی دور نمی‌کند: ﴿قُل لَّوۡ کُنتُمۡ فِی بُیُوتِکُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِینَ کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡ[آل عمران: ۱۵۴]. «بگو: اگر شما در خانه‌هایتان هم بودید، کسانی که مردن بر آنها مقرر گشته، قطعا به جایی که محل مردن آن‌هاست بیرون می‌رفتند».

خداوند به مومنان دستور داده است تا با مال و جان در راه او جهاد کنند، چون جهاد بر پا داشته نمی‌شود مگر با این دو چیز. و این آیه مسلمانان را تحریک می‌کند تا در جهاد اخلاص داشته باشند و برای این بجنگند که کلمه خدا بلند گردد، زیرا خدا ﴿سَمِیعٌاست و سخن‌ها را گرچه پنهانی باشند می‌شنود، و ﴿عَلِیماست و نیت‌های خوب و بدی را که در دل‌هاست می‌داند.

و اگر مجاهد به یقین بداند که خداوند شنوای داناست، و کسانی که در این راه دشواری‌ها را تحمل می‌کنند زیر نظر خدا هستند و حتما خداوند آنها را یاری و لطف خویش کمک می‌نماید، جهاد بر او آسان می‌گردد.

در این تشویق زیبا و ظریف در خصوص انفاق کردن فکر کنید، و این‌که کسی که در راه خدا انفاق نماید، خداوند فرمانروای همه‌ی هستی و خداوند بخشایشگر را قرض داده‌ است، و خداوند به او وعده داده است که پاداش او را چندین برابر نماید! همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ٢٦١[البقرة: ۲۶۱]. «مثال کسانی که مال‌هایشان را در راه خدا انفاق می‌کنند، مانند دانه ایست که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه صد دانه باشد، و خداوند برای کسی که بخواهد (آن را) چندین برابر می‌نماید و خداوند گشایش‌گر و داناست».

و از آنجا که بزرگ‌ترین مانعِ انفاق در راه خدا ترس از فقر و تنگدستی است، خداوند خبر داد که ثروت و فقر در دست خداست، و خداوند روزی هرکس را که بخواهد می‌بندد و روزی ِ هرکس را که بخواهد می‌گشاید. پس ترس از فقر نباید مانع انفاق شود و آدمی نباید گمان برد اموالی را که انفاق نموده ضایع گردانده است بلکه بازگشت همه بندگان به‌سوی خداست، و انفاق کنندگان و عمل کنندگان مزدشان را نزد خداوند می‌یابند، امری که بسیار بدان نیازمندند، و خداوند به آنها پاداشی می‌دهد که قابل تعبیر نیست. و منظور از «قرض نیکو» آن است که صفت‌های نیکو را در برداشته باشد از قبیل نیت درست، گذشت و ایثار، دادنِ آن به نیازمندان واقعی و این‌که نباید انفاق‌کننده به خاطر انفاق، منّت و آزاری را روا بدارد، و نباید کاری انجام دهد که نفقه را باطل گرداند، یا پاداش آن را کم کند.

آیه‌ی ۲۴۸-۲۴۶:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلۡمَلَإِ مِنۢ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰٓ إِذۡ قَالُواْ لِنَبِیّٖ لَّهُمُ ٱبۡعَثۡ لَنَا مَلِکٗا نُّقَٰتِلۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ قَالَ هَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُواْۖ قَالُواْ وَمَا لَنَآ أَلَّا نُقَٰتِلَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا مِن دِیَٰرِنَا وَأَبۡنَآئِنَاۖ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ تَوَلَّوۡاْ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ٢٤٦[البقرة: ۲۴۶].«آیا از (داستان) بزرگان بنی‌اسرائیل پس از موسی خبر نیافتی آنگاه که به پیامبر خودشان گفتند: برای ما فرمانراوایی بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم، گفت: شاید اگر جنگیدن بر شما فرض گردد پیکار نکنید، گفتند: چرا در راه خدا جنگ نکنیم در حالی که از سرزمین و فرزندانمان بیرون رانده شده‌ایم؟ پس وقتی پیکار بر آنها مقرر شد روی بر تافتند، به جز افراد اندکی از آنها، و خداوند به ستمکاران داناست».

﴿وَقَالَ لَهُمۡ نَبِیُّهُمۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ بَعَثَ لَکُمۡ طَالُوتَ مَلِکٗاۚ قَالُوٓاْ أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُ ٱلۡمُلۡکُ عَلَیۡنَا وَنَحۡنُ أَحَقُّ بِٱلۡمُلۡکِ مِنۡهُ وَلَمۡ یُؤۡتَ سَعَةٗ مِّنَ ٱلۡمَالِۚ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰهُ عَلَیۡکُمۡ وَزَادَهُۥ بَسۡطَةٗ فِی ٱلۡعِلۡمِ وَٱلۡجِسۡمِۖ وَٱللَّهُ یُؤۡتِی مُلۡکَهُۥ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ٢٤٧[البقرة: ۲۴٧]. «و پیامبرشان به آنها گفت: همانا خداوند طالوت را به فرمانروایی شما برانگیخته است. گفتند: چگونه او فرمانروای ما باشد در حالی که ما از او به فرمانروایی سزاوارتریم و به او مال فراوانی داده نشده است؟ گفت: همانا خداوند او را بر شما برتری داده و در جسم و دانش بر شما برتری بخشیده است، و خداوند فرمانروایی خویش را به هر کس که بخواهد می‌دهد. و خداند گشایش‌گر داناست».

﴿وَقَالَ لَهُمۡ نَبِیُّهُمۡ إِنَّ ءَایَةَ مُلۡکِهِۦٓ أَن یَأۡتِیَکُمُ ٱلتَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَبَقِیَّةٞ مِّمَّا تَرَکَ ءَالُ مُوسَىٰ وَءَالُ هَٰرُونَ تَحۡمِلُهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٢٤٨[البقرة: ۲۴۸].«و پیامبرشان به آنها گفت: همانا نشانی فرمانروایی او این است که آن صندوقِ (عهد) پیش شما بیاید، که در آن آرامش خاطری از جانب پروردگارتان می‌باشد، و یادگاری است از آنچه آل موسی و آل‌هارون بر جای گذاشته‌اند، در حالی که فرشتگان آن را حمل می‌کنند، بی‌گمان در آن نشانی برای شماست اگر مؤمن باشید».

خداوند این داستان را برای امت اسلام بیان می‌دارد تا عبرت بگیرند، و به جهاد علاقمند شوند و از آن امتناع نورزند، زیرا صبرکنندگان نتیجه پسندیده‌ای در دنیا و آخرت کسب خواهند کرد، و کسانی که از جهاد امتناع ورزند هر دو سرا را از دست می‌دهند. پس خداوند متعال خبر داد که اهل فکر و صاحب نظران و متنفذین بنی اسرائیل در مسئله جهاد اظهار علاقه و شیفتگی نموده و متفقا از پیامبرشان خواستند که برای آنها فرمانروایی معین کند تا اختلاف بر سر تعیین فرمانروایی به اتمام برسد و همه به طور کامل از وی اطاعت نموده و کسی حق اعتراض نداشته باشد. پیامبرشان ترسید که در خواست آنان فقط یک ادعا باشد و هیچ عملی را در پی نداشته باشد. پس آنها در پاسخ پیامبرشان قاطعانه گفتند: ما به طور کامل به اوامر شما پایبند هستیم و هیچ گریزی از جنگ نیست چرا که پیکار وسیله‌ای است برای بازپس گرفتن سرزمین‌هایمان، و سبب بازگشت به مقر و وطنمان خواهد بود.

و پیامبرشان طالوت را به عنوان فرمانروای آنها تعیین کرد تا در این کار آنها را فرماندهی نماید، کسی که فرماندهی و رهبری را خوب انجام می‌دهد. قوم بنی اسرائیل از این‌که طالوت به عنوان فرمانده تعیین شده است تعجب کردند، زیرا معتقد بودند افرادی هستند که او سزاوارترند و دارای مال و ثروت بیشتری می‌باشند. پیامبرشان به آنان پاسخ داد که خداوند طالوت را به سبب نیروی دانش و سیاست و قدرت جسمانی که وسیله شجاعت و فرزانگی و حسن تدبیر است بر شما برگزیده است، و به آنها گفت که فرمانروایی با فزونی مال نیست، و فرمانروا کسی نیست که پادشاهی و سرداری را از خاندانش به ارث برده باشد، زیرا خداوند پادشاهی و فرمانروایی را به هرکس که بخواهد می‌دهد.

سپس آن پیامبر بزرگوار برای قانع کردن آنها، فقط به بیان کفایت و شایستگی و صفت‌های خوبی که در او بود، بسنده نکرد، بلکه به آنها گفت: ﴿إِنَّ ءَایَةَ مُلۡکِهِۦٓ أَن یَأۡتِیَکُمُ ٱلتَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَبَقِیَّةٞ مِّمَّا تَرَکَ ءَالُ مُوسَىٰ وَءَالُ هَٰرُونَو این تابوت به دست دشمنان افتاده بود. اما صفات خوبی که در طالوت موجود بود آنها را قانع نکرد. و علی رغم این‌که خداوند طالوت را بر زبان پیامبرش به عنوان فرمانده آنها تعیین کرده بود اما باز قانع نشدند و خواستار معجزه‌ای بودند که فرماندهی او را تایید نماید. بنابر این خداوند فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَدر این هنگام تسلیم شدند و فرمان بردند.

آیه‌ی ۲۵۲-۲۴٩:

﴿فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِٱلۡجُنُودِ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ مُبۡتَلِیکُم بِنَهَرٖ فَمَن شَرِبَ مِنۡهُ فَلَیۡسَ مِنِّی وَمَن لَّمۡ یَطۡعَمۡهُ فَإِنَّهُۥ مِنِّیٓ إِلَّا مَنِ ٱغۡتَرَفَ غُرۡفَةَۢ بِیَدِهِۦۚ فَشَرِبُواْ مِنۡهُ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُۥ هُوَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ قَالُواْ لَا طَاقَةَ لَنَا ٱلۡیَوۡمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦۚ قَالَ ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ ٱللَّهِ کَم مِّن فِئَةٖ قَلِیلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ کَثِیرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ٢٤٩[البقرة: ۲۴٩].«و هنگامی که طالوت با سپاهیان از شهر بیرون آمد، گفت: همانا خداوند شما را با رود‌ خانه‌ای آزمایش می‌کند، پس هرکس از آن بنوشد از من نیست، و هر کس از آن ننوشد از من است، مگر کسی که مشتی از آن با دست خود بردارد، پس جز تعداد اندکی همه از آن نوشیدند، و وقتی که او و همراهانش از آن رود خانه گذشتند، گفتند: امروز توان مقابله با جالوت و لشکریانش را نداریم، کسانی که یقین داشتند خداوند را ملاقات خواهند کرد، گفتند: چه بسا گروه اندگی به اذن خدا بر گروه زیادی پیروز شود، و خداوند با بردباران است».

﴿وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦ قَالُواْ رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَیۡنَا صَبۡرٗا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٥٠[البقرة: ۲۵۰].«و هنگامی‌که در برابر جالوت قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا! بر ما صبر و شکیبایی فروریز و گام‌های ما را استوار کن و ما را بر قوم کافر پیروز بگردان».

﴿فَهَزَمُوهُم بِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُۥدُ جَالُوتَ وَءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَعَلَّمَهُۥ مِمَّا یَشَآءُۗ وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٢٥١[البقرة: ۲۵۱].«پس آنها را به یاری شکست دادند و داود، جالوت را کشت و خداوند به او پادشاهی و پیامبری داد، و به او از آنچه می‌خواست چیزهایی آموخت. و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیلۀ بعضی دیگر دفع نمی‌کرد، قطعا زمین تباه می‌شد، اما خداوند بر جهانیان بخشش دارد».

﴿تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَیۡکَ بِٱلۡحَقِّۚ وَإِنَّکَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٢٥٢[البقرة: ۲۵۲].«این آیات خداوند است که آن را به حق بر تو می‌خوانیم و بی‌گمان تو از فرستاده شدگان هستی».

وقتی طالوت رئیس آنها شد، و آنان را در قالب سپاه و لشکر بسیج کرد، و همراه با آنان برای پیکار با دشمن بیرون آمد، و ضعف و سستی اراده آنان را مشاهده کرد، می‌بایست صابر و ناشکیبا را مشخص نماید، گفت: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ مُبۡتَلِیکُم بِنَهَرٖخداوند شما را با نهر آبی می‌آزماید که هنگام تشنگی از کنار آن می‌گذرید ﴿فَمَن شَرِبَ مِنۡهُ فَلَیۡسَ مِنِّیپس هر کس از آن نوشید به دنبال من نیاید، چون این کار دلیل بر بی‌صبری و ناتوانی اوست. ﴿وَمَن لَّمۡ یَطۡعَمۡهُ فَإِنَّهُۥ مِنِّیٓو هرکس از آن بخورد به دنبال من بیاید، چون او صادق و صبور است. ﴿إِلَّا مَنِ ٱغۡتَرَفَ غُرۡفَةَۢ بِیَدِهِمگر کسی که با دست خود مشتی از آن بنوشد، که اشکالی ندارد و تا این اندازه جایز است.

وقتی آنها به این آب رسیدند، چون به آن نیاز داشتند، همه از آن نوشیدند، ﴿إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡبه جز افراد اندکی از آنها که صبر کردند و آب ننوشیدند. ﴿فَلَمَّا جَاوَزَهُۥ هُوَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ قَالُواْو آنها که به عقب بازگشته یا کسانی که عبور کرده بودند، گفتند: ﴿لَا طَاقَةَ لَنَا ٱلۡیَوۡمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِامروز توانایی مقابله با جالوت و لشکریانش را نداریم، پس اگر گوینده این سخن کسانی بوده‌اند که به عقب برگشته بودند، با این سخن خواستند که عقب گرد خود را توجیه کنند، و اگر گویندگان این سخن کسانی بوده‌اند که همراه با طالوت از رودخانه گذشتند، بیان‌گر آن است که نوعی احساس ضعف و ناتوانی به آنها دست داده ‌است، اما مومنان کامل آنها را به پایداری و اقدام به جهاد تشویق کرده و گفتند: ﴿کَم مِّن فِئَةٖ قَلِیلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ کَثِیرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَچه بسیارند گروه‌های اندکی که به یاری و تایید خداوند بر گروه‌های فراوانی پیروز شده اند! و آنها پایداری کردند و در پیکار با جالوت و سپاهیانش صبر نمودند. ﴿وَقَتَلَ دَاوُۥدُ جَالُوتَو داود ÷جالوت را کشت و بر دشمن خود پیروز شدند. ﴿وَءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ وَٱلۡحِکۡمَةَو خداوند پیامبری و پادشاهی و دانش‌های مفید را به داود بخشید و به او حکمت و قاطعیت بیان داد.

سپس خداوند متعال فواید جهاد را بیان کرد و فرمود: ﴿وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُو اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نمی‌کرد، زمین با چیرگی کافران و فاسقان و اهل شر و فساد تباه می‌شد.

﴿وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَاما خدا بر مومنان لطف نموده، و براساس دین و شریعتی که برای آنان تعیین کرده است از آنها و از دین‌شان دفاع می‌نماید.

وقتی خداوند این داستان را بیان کرد، به پیامبرش صفرمود: ﴿تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَیۡکَ بِٱلۡحَقِّۚ وَإِنَّکَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٢٥٢از جمله دلایل رسالت پیامبر اسلام صاین داستان است، که آن را به صورت وحی و بطور واقعی و بدون هیچ کم و کاستی برای مردم بیان کرد. در این داستان درس‌های آموزنده فراوانی برای امت اسلامی وجود دارد که در زیر به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

۱- فضیلت جهاد در راه خدا، و فواید و نتیجه‌های آن، و این‌که جهاد تنها راه حفظ دین، و حفاظت از تمامیت ارضی، و حفاظت از جان و مال مسلمانان است، و این‌که مجاهدین گرچه دشواری‌های فراوانی را متحمل می‌شوند اما سرانجام آنان نیکوست، هم چنان‌که آن‌هایی که از جهاد سرباز می‌زنند، گرچه ممکن است اندکی استراحت کنند، اما بدون شک مدتی طولانی در رنج و خستگی خواهند بود.

۲- از این داستان می‌آموزیم کسی که مسئولیتی را متقبل می‌شود باید کفایت داشته باشد، و کفایت به دو چیز بر می‌گردد: یکی به دانش و آن دانش سیاست و تدبیر امور است، و دوم نیرو، که بوسیله آن حق اجرا می‌گردد، و هر کس که دارای این دو ویژگی باشد از دیگران به ریاست سزاوارتر است.

۳- علما با استناد به مضمون این داستان استدلال کرده‌اند که فرمانده باید به هنگام بیرون آمدن لشکر به بررسی و تفقّد آن بپردازد، و افراد ناتوانی را که در پیاده نظام و سواره نظام قرار گرفته و صبر و تحمل ندارند و یا از گمراهی آنان بیم ضرر می‌رود و برای جنگیدن صلاحیت ندارند، از آمدن به جنگ منع کند.

۴- هنگام فرا رسیدن جنگ شایسته است که مجاهدین تقویت و تشویق گردند، و نیروی انسانی و اعتماد بر خداوند متعال در آنان برانگیخته شود، از خداوند بخواهند که آنها را ثابت قدم بگرداند، و به آنها کمک کند، تا صبر کنند و در برابر دشمنان، آنها را پیروز نماید.

۵- داشتن عزم جهاد غیر از جهاد است، زیرا گاهی انسان اراده جنگ را می‌کند، اما هنگام جنگ اراده سست می‌شود، به همین جهت پیامبر صدعا می‌کرد: «خدایا! پابر جایی در کار و عزیمت بر رشد را از تو می‌خواهم».

پس این‌ها که عزم پیکار را کردند، و سخنی را بر زبان آوردند که بیان‌گر قاطعیتشان در امر جنگ بود، وقتی که زمان جنگ فرا رسید بیشترشان عقب کشیدند. و این مشابه سخن پیامبر صاست که فرمود: «وَأَسْأَلُکَ الرِّضَا بَعْدَ الْقَضَا» «خدایا از تو می‌خواهم که مرا به آنچه که مقدر نموده‌ای راضی بگردانی». زیرا خشنودی حقیقی آن است که آدمی به قضای ناگوار الهی خشنود باشد.

آیه‌ی ۲۵۳:

﴿تِلۡکَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۘ مِّنۡهُم مَّن کَلَّمَ ٱللَّهُۖ وَرَفَعَ بَعۡضَهُمۡ دَرَجَٰتٖۚ وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلَ ٱلَّذِینَ مِنۢ بَعۡدِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ وَلَٰکِنِ ٱخۡتَلَفُواْ فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ وَمِنۡهُم مَّن کَفَرَۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلُواْ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَفۡعَلُ مَا یُرِیدُ٢٥٣[البقرة: ۲۵۳].«اینان پیامبرانی هستند که بعضی را بر بعضی دیگر برتری داده‌ایم، و از آنان کسی هست که خداوند با او سخن گفته و مراتب برخی را بلند کرده است. و به عیسی پسر مریم نشانه‌های روشن دادیم، و او را به وسیلۀ روح القدس یاری نمودیم، و اگر خداوند می‌خواست کسانی که پس از آنها بودند بعد از این‌که نشانه‌های روشن‌گر پیش آنان آمد، با یکدیگر جنگ نمی‌کردند، ولی آنان اختلاف ورزیدند پس بعضی ایمان آوردند، و برخی کفر پیشه کردند، و اگر خداوند می‌خواست آنها با یکدیگر جنگ نمی‌کردند، اما خداوند آنچه بخواهد انجام می‌دهد».

خداوند خبر می‌دهد که پیامبران را برحسب آنچه پروردگار از ایمان کامل و یقین راسخ، و اخلاق و آداب والا و دعوت و تعلیم و نفع فراگیر به آنها ارزانی نموده، در فضیلت ویژگی‌های زیبایی که داشته‌اند، متفاوت قرار داده‌است. خداوند برخی از پیامبران را به عنوان خلیل و دوست خود برگزیده و با عده‌ای سخن گفته است، و مقام بعضی را بر دیگر خلایق رفیع گردانده است.

و هیچ انسانی نمی‌تواند به مقام والای آنها دست یابد. و به طور ویژه عیسی پسر مریم را یاد کرد، که به او معجزاتی بخشیده که بیان‌گر آن است او پیامبر بر حق خدا و بنده راستین او بوده و آنچه که از جانب خدا آورده است سخن حق است. پس خداوند او را از چنان قدرتی برخوردار ساخت که کور مادرزاد و فرد مبتلا به بیماری پیسی را شفا دهد، مردگان را به فرمن خدا زنده نماید، در کودکی و در گهواره با مردم سخن بگوید. و خداوند او را به وسیله روح القدس یعنی روح ایمان یاری نمود.

پس روحانیت او از روحانیت دیگر پیامبران بالاتر بود و او را بدین وسیله نیرو بخشید و تایید نمود. گرچه مومنان عموما به وسیله این «روح» تایید می‌شوند، و هر مومنی برحسب ایمانش از آن برخوردار است. همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَأَیَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُ[المجادلة: ۲۲]. اما روحانیت عیسی از روحانیت دیگران برتر بود، بنابر این به طور ویژه او را نام برد. و گفته شده است که «روح القدس» در اینجا به معنی جبرئیل است که خداوند عیسی را با همکاری و یاری جبرئیل کمک نمود، اما معنی درست همان معنای اول است.

مطرح کردن کمال شخصیتی پیامبران و بیان برتری و ویژگیهایی که خداوند به آنان بخشیده و این‌که دین آنها یکی بوده و همگی مردم را به یک سو فرا خوانده‌اند، مقتضی آن است که همه امت‌ها آنان را تصدیق نمایند و از آنها فرمان برند، چون خداوند به پیامبران معجزاتی داده است که در پرتو چنین معجزاتی انسان ایمان می‌آورد، اما بیشتر مردم از راه راست منحرف شدند.

و در میان امت‌ها اختلاف و تفرقه پدید آمد. بعضی ایمان آوردند، و بعضی کفر ورزیدند، به همین سبب جنگ و پیکار پیش آمد که سبب اختلاف و دشمنی گردید، و اگر خداوند می‌خواست آنها را بر هدایت جمع می‌نمود و اختلاف نمی‌کردند. و نیز اگر خدا می‌خواست دچار اختلاف نشده و به جنگ و پیکار با یکدیگر نمی‌پرداختند، اما حکمت الهی اقتضا می‌نماید که کارها بر نظام اسباب و مسببات جریان پیدا کند. پس این آیه بزرگ‌ترین دلیل است بر این که خداوند متعال در همه اسباب و مسببات تصرف می‌نماید، اگر بخواهد اسباب را باقی می‌گذارد و اگر بخواهد از آنها جلوگیری می‌کند، و این موضوع از حکمت خدای یگانه سرچشمه می‌گیرد، زیرا هر آنچه را بخواهد انجام می‌دهد، پس هیچ‌کس نمی‌تواند مانع خواست و اراده خداوند گردد، و هیچ چیز و هیچ‌کس را یارای آن نیست که با او مخالفت نماید.

آیه‌ی ۲۵۴:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا بَیۡعٞ فِیهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡکَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٥٤[البقرة: ۲۵۴].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از آنچه به شما روزی داده‌ایم انفاق کنید قبل از این‌که روزی بیاید که در آن نه خرید و فروشی هست، و نه دوستی و نه سفارشی، کافران ستمکارانند».

خداوند مومنین را به انفاق در تمام راه‌های خیر تشویق می‌نماید، چون حذف معمول، مفید کلّیت و تعمیم است. و خداوند نعمت‌هایی را که به آنها ارزانی داشته است، به آنان یادآوری می‌کند. نیز یادآوری می‌نماید که اوست آنها را روزی داده و انواع نعمت‌ها را بخشیده است. و نیز یادآور می‌شویم که آنها را دستور نداده است تا تمام آنچه را که در دست دارند انفاق کنند، بلکه خداوند کلمه «مِن» را به کار گرفته که بیان‌گر آن است قسمتی از مال‌هایتان را انفاق کنید. و خداوند در ضمن این‌که آنها را به انفاق فرا می‌خواند به آنها خبر می‌دهد مالهایی را که در راه خدا خرج می‌کنند پیش خداوند می‌یابند، روزی که مبادلات و خرید و فروش فایده‌ای ندارد، و هدیه دادن و بخشش و سفارشات پذیرفته نمی‌شود، بلکه هرکس می‌گوید: ای کاش که چیزی را پیش می‌فرستادم! پس در آن روز همه اسباب قطع می‌گردند، مگر طاعت خدا و ایمان به ذات مقدس او که هرگز گسسته نمی‌شود: ﴿یَوۡمَ لَا یَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ٨٨ إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِیمٖ٨٩[الشعراء: ۸۸-۸٩]. «روزی که هیچ مال و فرزند سودی نمی‌بخشند، مگر کسی که با قلبی سالم نزد خدا آمده باشد». ﴿وَمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُکُم بِٱلَّتِی تُقَرِّبُکُمۡ عِندَنَا زُلۡفَىٰٓ إِلَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ جَزَآءُ ٱلضِّعۡفِ بِمَا عَمِلُواْ وَهُمۡ فِی ٱلۡغُرُفَٰتِ ءَامِنُونَ٣٧[سبأ: ۳٧]. «و فرزندان و اموالتان شما را به ما نزدیک نمی‌کنند، مگر کسی که ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد پس ایشان پاداش آنچه انجام داده‌اند چند برابر خواهند یافت، و آنها در اتاق‌های بهشت در امنیت و آسایش بسر خواهند برد».

﴿وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَیۡرٗا وَأَعۡظَمَ أَجۡرٗا[المزمل: ۲۰]. «و آنچه برای خودتان از کار خیر پیش بفرستید نزد خداوند خواهید یافت، و آن بهتر و پاداش آن بزرگ‌تر است».

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَٱلۡکَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَو کافرن ستمکارانند، چون خداوند آنها را برای عبادت خویش آفرید، و به آنها روزی داد و آنها را تندرست نمود، تا آن را در راستای اطاعت الهی یاری جویند، اما از هدفی که خداوند آنانرا بدان منظور آفریده بود منحرف شدند، و چیزهایی را با خدا شریک قرار دادند که خداوند دلیلی بر مقبوّلیت آنان نازل نکرده است، و از نعمت‌های خداوند در مسیر کفر و فسق و گناه کمک جستند، پس آنها جایی برای عدل و انصاف نگذاشتند، از این روی منحصرا آنان را ستمکار نامید.

آیه‌ی ۲۵۵:

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ کُرۡسِیُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا یَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ٢٥٥[البقرة: ۲۵۵].«معبود به حقی جز «الله» وجود ندارد، زنده و پایدار است، چُرت و خواب او را فرا نمی‌گیرد، آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست، کیست که نزد او شفاعت کند مگر باذن او؟ گذشته و آیندۀ ایشان را می‌داند، و از علم او آگاهی نمی‌یابند (و به دانش او احاطه پیدا نخواهند کرد) مگر آن مقدار که او بخواهد، کرسی او آسمان‌ها و زمین را فرا گرفته است. و نگاهداری آنها برای او مشکل نیست، و او والاتر و بزرگ‌تر است».

پیامبر صخبر داده است که این آیه بزرگ‌ترین آیه قرآن است، چون مفاهیم توحید و عظمت و گستردگی صفات باری تعالی را در بردارد. و پروردگار خبر داد که او ﴿ٱللَّهُخداوندی است که تمام معانی الوهیت را داراست و کسی جز او سزاوار الوهیت و شایسته پرستش نیست، پس الوهیت کسی دیگر و پرستش غیر او باطل است.

﴿ٱلۡحَیُّخداوندی که دارای تمام معانی حیات کامل، از قبیل شنوایی، بینایی، قدرت، اراده و دیگر صفات ذاتی است.

همان‌طور که او ﴿ٱلۡقَیُّومُپایدار است. همه صفات افعال در این صفت داخل‌اند چون او پابرجاست و بر قدرت خودش قایم است، و از تمام آفریده‌هایش بی‌نیاز است و همه آفریده‌ها را به وجود آورده است، پس او همه آفریده‌ها را به وجود آورده و همه را زنده باقی گذارده، و همه آنچه را موجودات برای وجود بقای خود به آن نیاز دارند به آنها ارزانی داشته است.

و از کمال حیات و پابرجایی او این است که ﴿لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞنه چُرت و نه خواب او را فرا نمی‌گیرد، زیرا چُرت و خواب برای مخلوقی پیش می‌آید که دچار ضعف و ناتوانی و فروپاشی می‌شود، و چرت و خواب برای خداوند با عظمت و با شکوه نیست. و خداوند خبر داد که پادشاه و فرمانروای آسمان‌ها و زمین است. پس همه مخلوقات، بندگان و مملوک او هستند و هیچ یک از آنها از این محور بیرون نمی‌روند. ﴿إِن کُلُّ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِی ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا٩٣[مریم: ٩۳]. «همه آنچه در آسمان‌ها و زمین هستند بنده وار پیش خداوند می‌آیند». پس او صاحب همه ممالک است، و او خداوندی است که دارای صفات فرمانروایی و تصرف و پادشاهی و بزرگی است. و از کمال فرمانروایی او این است که ﴿یَشۡفَعُ عِندَهُکسی نزد او سفارش نمی‌کند ﴿إِلَّا بِإِذۡنِهِمگر به اجازه و فرمان او، پس همه شفاعت کنندگان و آن‌هایی که از وجاهت و جایگاهی برخوردارند بنده خداوند هستند، و به سفارشی اقدام نمی‌کنند مگر این‌که خداوند به آنها اجازه دهد: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِیعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ[الزمر: ۴۴]. «بگو: شفاعت همه از آن خداست، برای اوست پادشاهی آسمان‌ها و زمین». و خداوند به هیچ‌ کس اجازه نمی‌دهد که شفاعت کند مگر برای کسی که از او راضی باشد. و خداوند جز توحید و یگانگی خویش، و پیروی از پیامبرانش را نمی‌پسندد، پس هر کس این‌گونه نباشد بهره‌ای از شفاعت نخواهد داشت.

سپس خداوند از علم فراگیر خویش خبر داد و فرمود: آنچه را که فرا روی آفریده‌ها قرار دارد، می‌داند، ﴿وَمَا خَلۡفَهُمۡو از گذشته‌های بسیار دور و بی‌ابتدا مطلع است و هیچ چیز پنهانی بر او پنهان نمی‌ماند: ﴿یَعۡلَمُ خَآئِنَةَ ٱلۡأَعۡیُنِ وَمَا تُخۡفِی ٱلصُّدُورُ١٩[غافر: ۱٩]. «او خیانت چشم‌ها و آنچه را سینه‌ها پنهان می‌کنند»، می‌داند. و هیچ یک از آفریده‌های خداوند به چیزی از علم و معلومات الهی احاطه نمی‌یابد، ﴿إِلَّا بِمَا شَآءَمگر آنچه خودش بخواهد، که از آن جمله امور شرعی و قدری است که خداوند آنها را بدان آگاه ساخته است و آن قطره بسیار اندکی است از دریای بیکران معلومات باری تعالی. همانطور که داناترین مخلوقات خداوند که پیامبران و فرشتگان هستند،گفتند: ﴿سُبۡحَٰنَکَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآ[البقرة: ۳۲]. «تو پاک و منزهی، دانشی نداریم جز آنچه به ما آموخته‌ای».

سپس خداوند از بزرگی و شکوه خویش سخن به میان آورد و خبر داد که کرسی او آسمان‌ها و زمین را فرا گرفته است، و آسمان‌ها و زمین و دنیاهایی که در بین آن دو است، به وسیله اسباب و سیستمی که خداوند در جهان هستی به ودیعه نهاده است حفظ می‌کند، با وجود این ﴿وَلَا یَ‍ُٔودُهُحفاظت آسمان‌ها و زمین برای او سنگین و دشوار نیست، چرا که او از کمال عظمت و اقتدار، و حکمتی گسترده برخوردار است. ﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّو ذات خداوند بر تمام مخلوقات والایی دارد، هم چنان‌که صفاتش نیز بر صفات سایر مخلوقات والا است. او والا است و بر همه مخلوقات چیره است، و موجودات در برابر او ذلیل و تسلیم هستند، و مشکلات و سختی‌ها در برابر او فروتن‌اند، و گردن‌ها در برابر او خوار و ذلیل. ﴿ٱلۡعَظِیمُسراسر عظمت و بزرگی و مجد و افتخار است، دل‌ها شیفته او هستند و ارواح او را تعظیم می‌نمایند، و عارفان می‌دانند که هر موجود با عظمت و بزرگی در مقابل عظمت خداوند بزرگ ناچیز است. پس چون این آیه مفاهیم بسیار والایی را در بردارد، شایسته است که بزرگ‌ترین آیه قرآن باشد. و هر کس که آنرا می‌خواند باید در آن تفکر و اندیشه کند تا قلبش از یقین و عرفان و ایمان سرشار گردد، و از شرارت شیطان محفوظ بماند.

آیه‌ی ۲۵٧-۲۵۶:

﴿لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِۖ قَد تَّبَیَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَیِّۚ فَمَن یَکۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَیُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَکَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ٢٥٦[البقرة: ۲۵۶].«در دین اجباری نیست، به راستی که هدایت از گمراهی جدا شده است. پس هر کس که به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان بیاورد، به راستی که به دستاویز محکمی چنگ زده است که گسستنی نیست و خداوند شنوای داناست».

﴿ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَوۡلِیَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ یُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِۗ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٥٧[البقرة: ۲۵٧].«خداوند سرپرست و کارساز مؤمنان است آنان را از تاریکی‌ها به‌سوی نور بیرون می‌برد و کسانی که کفر ورزیده‌اند سرپرستشان طاغوت است که آنان را از روشنایی به‌سوی تاریکی می‌کشانند. ایشان یاران آتش‌اند و در آن جاودانه خواهند بود».

این بیان‌گر آن است که دین اسلام دینی کامل است، چون دلایل آن کامل و نشانه‌های آن روشن‌اند. اسلام دین عقل و دانش و فطرت و حکمت، و دین صلاح و اصلاح و دین حق و هدایت است، پس به خاطر کامل بودن آن و این‌که سرشت و فطرت آن را می‌پذیرد، نیازی نیست که کسی مجبور گردد تا دین اسلام را بپذیرد، زیرا انسان بر انجام چیزی اجبار می‌شود که از آن متنفر است، و اجبار و اکراه با حقیقت در تضاد است، ضمن این‌که انسان بر پذیرفتن آیینی اجبار می‌شود که دلایل و نشانه‌های آن پوشیده باشد، در حالی که هر کس این دین را رد کرده و نپذیرفته باشد به خاطر عناد و کینه ورزی بوده است، زیرا هدایت از گمراهی مشخص گردیده و برای کسی عذر و دلیلی باقی نمانده است.

بین این مطلب و آیات زیادی که جهاد را واجب می‌گردانند تضادی نیست، زیرا خداوند به پیکار و جنگ دستور داده است تا دین کاملا از آن او باشد، تا تجاوزِ تجاوزگران دفع گردد.

و مسلمین اجماع کرده‌اند که جهاد در رکاب رهبر نیک و فاسق ادامه دارد، و نیز اجماع نموده‌اند که جهاد تبلیغی و عملی از فرایضی است که تا ابد ادامه دارد، پس هر مفسری که گمان برده باشد این آیه با آیات جهاد تضاد دارد، و بر این باور باشد که این آیه منسوخ است، سخن او سطحی و ضعیف است. و هر کس در این آیه شریفه بیاندیشید این موضوع را آن‌گونه که ما یادآور شدیم به وضوح در می‌یابد.

سپس خداوند بیان کرد که مردم به دو گروه تقسیم می‌شوند: گروهی که به خداوند یگانه و بی‌شریک ایمان آورده و به طاغوت کفر وریده‌اند. و طاغوت به هر آن چیزی گفت می‌شود که با ایمان به خدا متضاد است از قبیل شرک و غیره. این گروه بی‌تردید به دستاویز محکم و ناگسستنی چنگ زده‌اند و بر دین درست قرار دارند و در نهایت به خدا و سرای بهشت می‌رسند.

و گروه دوم کسانی هستند که به خدا ایمان نیاورده و به او کفر ورزیده و به طاغوت ایمان آورده‌اند و برای همیش هلاک گردیده و به عذاب جاودانگی مبتلا می‌شوند.

﴿وَٱللَّهُ سَمِیعٌو خداوند همه صداها را علی رغم اختلاف زبان‌ها و تفاوت نیازها می‌شنود، و دعای دعاکنندگان و شیونِ زاری کنندگان را می‌شنود. ﴿عَلِیمٌبه آنچه سینه‌ها پنهان داشته‌اند، و نیز به دیگر امور پنهان داناست، پس خداوند هرکس را برحسب کار و نیتش مجازات می‌نماید.

آیۀ: ﴿ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ...بر آیه قبلی مترتب می‌باشد، پس آن، اساس و پایه، این نتیجه است.

پروردگار خبر داد کسانی که ایمان آوردند و با انجام واجبات و ترک همه آنچه با ایمان منافی است صداقت ایمان‌شان را نشان دادند، خداوند ولّی و سرپرست آنهاست، و با ولایت ویژه خود آنها را سرپرستی می‌نماید، و تربیت آنها را بر عهده می‌گیرد، پس آنان را از تاریکی‌های جهل و کفر و گناهان و غفلت و رویگردانی به‌سوی نورِ علم و یقین و ایمان و اطاعت و روی آوردن کامل به پروردگارشان می‌برد، و دل‌هایشان را با نور وحی و ایمان که در قلب آنها می‌اندازد روشن می‌نماید، و آن را برای‌شان آسان می‌گرداند، و آنها را از سختی دور می‌کند. و اما کسانی که کفر ورزیده‌اند، پس چون سرپرستی غیر از سرپرست واقعی خود اختیار کرده‌اند آنها را به خودشان واگذار نموده و رسوای‌شان می‌کند، و آنها را به کسی واگذار می‌نماید که سرپرستی و ولایت وی را پذیرفته بودند، حال آن‌که وی نمی‌تواند فایده‌ای به آنها برساند، و زیانی را از آنها دفع کند. پس این سرپرستان آنها را گمراه و بدبخت کرده و از هدایتِ و علم مفید و عمل صالح و از سعادت محروم می‌نماید، و آتش جهنم جایگاه آنان خواهد بود و در آن برای همیشه خواهند ماند. بار خدایا ما را از زمره کسانی قرار ده که ولّی و سرپرستشان هستی.

آیه‌ی ۲۵۸:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِی حَآجَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ فِی رَبِّهِۦٓ أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ إِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّیَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا۠ أُحۡیِۦ وَأُمِیتُۖ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَأۡتِی بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِی کَفَرَۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ٢٥٨[البقرة: ۲۵۸].«آیا از (حال) کسی که خداوند به او پادشاهی بخشیده بود و با ابراهیم در مورد پروردگارش مجادله کرد خبرداری؟ آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند. گفت: من (نیز) زنده می‌گردانم و می‌میرانم، ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از مشرق بر می‌آورد، تو آن را از مغرب برآور، پس کسی که کفر ورزیده بود حیران شد و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی‌کند».

خداوند از اخبار پیامبران گذشته چیزهایی برای ما بیان می‌کند که بوسیله آن حقایق روشن می‌شود، و دلیل‌های گوناگونی بر یگانگی و توحید خویش اقامه می‌نماید. پس خداوند از خلیل خود، ابراهیم ÷خبر می‌دهد که با آن پادشاه ستم‌گر «نمرود بابلی» که منکر پروردگار جهانیان بود مجادله کرد، و این‌که وی خود را برای مجادله و مقابله با ابراهیم خلیل کاندیدا نمود، امری که هیچ اشکال و تردیدی در آن جای نداشت، و آن توحید خدا و ربوبیت او بود که از آشکارترین و واضح‌ترین امور است، اما این پادشاه مغرور و ستم‌گر پادشاهی‌اش او را مغرور و سرکش کرده و به جایی رسانده بود که وجود خداوند را انکار می‌کرد، و با ابراهیم، به مجادله پرداخت آن پیامبر بزرگی که خداوند علم و یقنی به او داد که به هیچ یک از پیامبران به جز محمد صنبخشیده بود. ابراهیم در حالی که با او مناظره می‌کرد، گفت: ﴿رَبِّیَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُپروردگارم ذاتی است که تنها او می‌آفریند و تدبیر می‌نماید، و زنده گرداندن و میراندن تنها از آن اوست، و ابراهیم به آشکارترین مطلب در این زمینه که زنده گرداندن و میراندن است اشاره کرد. پس آن پادشاه ستم‌گر با حالتی از تکبر گفت: ﴿أَنَا۠ أُحۡیِۦ وَأُمِیتُمن هم زنده می‌گردانم و می‌میرانم. و منظورش این بود که من هرکس را بخواهم بکشم، می‌کشم و هر کس را بخواهم زنده نگاه دارم، زنده نگاه می‌دارم. و معلوم است که این فریب و تزویر است و فرار از مقصود، زیرا منظور ابراهیم این بود خداوند کسی است که حیات را از نیستی به وجود آورده و به چیزهای بی‌جان زندگی داده‌است. و اوست که بندگان و حیوانات را در مدت مقرر و هنگام فرا رسیدن اجلشان، با اسبابی که زندگی آنها بدان مرتبط است یا بدون سلب می‌میراند.

و وقتی خلیل دید که او سفسطه می‌کند و ممکن است مردمان ساده لوح و کوتاه فکر فریبش را بخورند، گفت: اگر آن‌گونه است که تو گمان می‌بری ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ یَأۡتِی بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِی کَفَرَهمانا خداوند خورشید را از مشرق بر می‌آید، تو آن را از مغرب برآور، پس مرد کافر مبهوت شد. یعنی ایستاد و دلیلش تمام شد، و شبهه او از بین رفت. و این عمل حضرت خلیل فرار از دلیلی به دلیلی دیگر نیست، بلکه ایشان می‌خواستند نمرود را محکوم نمایند، و اساس را بر آن نهاده بودند که ادعای نمرود صحیح باشد. در حالیک ادعاهای او کاملا باطل بود.

پس همه دلایل سمعی و عقلی و فطری به توحید خداوند گواهی می‌دهند و این‌که خداوند چنین باشد فقط او سزاوار عبادت است. و تمام پیامبران بر این اصل بزرگ اتفاق نظر دارند، و جز انسان کینه تور و متکبر و ستمگری که همانند آن پادشاه ستم‌گر و سرسخت (یعنی نمرود) باشد آن را انکار نکرده است. این دلایل اثبات توحید است.

آیه‌ی ۲۶۰-۲۵٩:

﴿أَوۡ کَٱلَّذِی مَرَّ عَلَىٰ قَرۡیَةٖ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ یُحۡیِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۖ فَأَمَاتَهُ ٱللَّهُ مِاْئَةَ عَامٖ ثُمَّ بَعَثَهُۥۖ قَالَ کَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖۖ قَالَ بَل لَّبِثۡتَ مِاْئَةَ عَامٖ فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمۡ یَتَسَنَّهۡۖ وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِکَ وَلِنَجۡعَلَکَ ءَایَةٗ لِّلنَّاسِۖ وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ کَیۡفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکۡسُوهَا لَحۡمٗاۚ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُۥ قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٥٩[البقرة: ۲۵٩].«یا همچون کسی که از کنار دهکده‌ای گذر کرد که سقف‌ها و دیوارها بر پایه‌هایش فرو ریخته بود، گفت: چگونه خداوند این را پس از مردنش زنده می‌گرداند؟ پس خدا او را صد سال میراند، سپس او را زنده کرد و گفت: چقدر مانده‌ای؟ گفت: یک روز یا بخشی از روز را (در این حال مانده‌ام) گفت: بلکه صد سال در این حال مانده‌ای، پس به خوراک و نوشیدنیت نگاه کن تغییر نیافته است، و به خرت بنگر، و تا تو را نشانه‌ای برای مردم قرار دهیم، و به استخوان‌ها بنگر که چگونه آنها را پیوند می‌دهیم، سپس بر آن گوشت می‌پوشانیم، پس وقتی برای او روشن شد، گفت: می‌دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست».

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ أَرِنِی کَیۡفَ تُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰکِن لِّیَطۡمَئِنَّ قَلۡبِیۖ قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّیۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَیۡکَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ کُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ یَأۡتِینَکَ سَعۡیٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٦٠[البقرة: ۲۶۰].«و به یادآور هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان ده که چگونه مردگان را زنده می‌کنی، فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: آری! ایمان دارم ولی برای این‌که دلم اطمینان پیدا کند. فرمود: چهار تا از پرندگان را بگیر و آنها را نزد خود تکه تکه کن، سپس هر قسمت از آنها را بر کوهی قرار بده، سپس آنها را بخوان (که) شتابان به‌سوی تو آیند، و بدان که خداوند عزیز و حکیم است».

سپس دلایل کمال قدرت خویش و دلایل حشر و جزا را بیان نمود و فرمود: ﴿أَوۡ کَٱلَّذِی مَرَّ عَلَىٰ قَرۡیَةٖاین دو دلیل بزرگ در دنیا و قبل از آخرت مشاهده شده و بر وجود رستاخیز و سزا و جزا دلالت می‌نمایند.

طبق قول صحیح یکی از آن را خداوند به دست کسی اجرا نمود که در رستاخیز تردید داشت، همان‌طور که آیه کریمه بر صحت این مطلب دلالت می‌نماید. و دلیل دیگر را بر دست خلیل خود، ابراهیم اجرا نمود، همان‌طور که دلیل گذشته توحید را بر دست او اجرا نمود. پس این مرد از کنار دهکده‌ای گذر کرد که ویران شده، و سقف خانه‌ها بر پایه‌های آن واژگون شده بود، و ساکنان آن مرده بودند. و آثاری از آبادانی در آن دیده نمی‌شد. پس او در حالتی که شک و تردید وی را فرا گرفته بود، گفت: ﴿أَنَّىٰ یُحۡیِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَاچگونه خداوند (اهل) این (ویرانه) را زنده می‌گرداند؟! چرا که او بعید می‌دانست چنین چیزی صورت بگیرد. یعنی ایشان زنده شدن آن روستا و اهالی آن را با آن حالتی که در آن بسر می‌بردند بعید می‌دانست، و در آن لحظه به قلبش خطور کرد که زنده شدن هر چیز دیگری که حالتی مانند حالت روستای مذکور و اهالی آن را داشته باشد بعید می‌باشد. و خداوند خواست نسبت به او و سایر مردم مهربانی نماید، پس او را صد سال میراند، و او الاغی را به همراه داشت و خداوند خویش را هم همراه او میراند، و خوراک و نوشیدنی رانیز به همران داشت که خداوند خوراک و نوشیدنی او را به همان حالت در این مدت طولانی نگاه داشت. پس وقتی که صد سال گذشت خداوند او را برانگیخت، و زنده گرداند و فرمود: ﴿کَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖچقدر مانده‌ای؟ گفت: یک روز یا قسمتی از یک روز در این حالت مانده‌ام، و این برحسب گمان او بود. خداوند فرمود: ﴿بَل لَّبِثۡتَ مِاْئَةَ عَامٖبلکه صد سال در این حالت مانده ای. و ظاهرا این سوال و جوابها توسط یکی از پیامبران ارائه شده است.

و از کمال رحمت و مهربانی خدا به او و بر مردم این بود که معجزه را به طور عیان به وی نشان داد، تا قانع شود. و بعد از این که دانست او مرده است و خدا او را زنده گردانده است، به او گفته شد: ﴿فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمۡ یَتَسَنَّهۡبه غذا و نوشیدنیت بنگر که تغییر نکرده است. یعنی در این مدت طولانی تغییر نکرده است، و این از نشانه‌های قدرت خداست، زیرا مفسرین بیان کرده‌اند که غذا و نوشیدنی‌اش میوه و آب میوه بوده است که دیری نمی‌پاید تغییر می‌کند، اما خداوند آنرا صد سال محافظت کرد. و به او گفته شد: ﴿وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِکَبه خرت بنگر، که تکه تکه و متلاشی شده است و استخوان‌هایش پودر گشته است. ﴿وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ کَیۡفَ نُنشِزُهَاو به استخوان‌ها بنگر که چگونه بعضی را بر بالای بعضی قرار داده و برخی را با برخی دیگر پیوند می‌دهیم، پس از این‌که از هم جدا شده بودند. ﴿ثُمَّ نَکۡسُوهَا لَحۡمٗاو پس از پیوند دادن، آنرا با گوشت می‌پوشانیم، سپس زندگی را به آن باز می‌گردانیم. ﴿فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُپس وقتی با چشم خود دید به طوری که هیچ شک و تردیدی در آن راه نمی‌یافت، ﴿قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞگفت : می‌دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست. پس او به توانایی بی‌حد و مرز خداوند اعتراف کرد، و نشانه‌ای نیز برای مردم گردید، چون آنها مرگ او و مردن خرش را دیدند، سپس درست در مورد آن مرد. بسیاری از مفسران می‌گویند: «آن مرد، مرد مومنی بوده، و یا یکی از پیامبران بوده است، «عزیز» یا پیامبری دیگر بوده است. و ﴿أَنَّىٰ یُحۡیِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَایعنی این روستا بعد از آن‌که ویران شده است چگونه آباد می‌گردد؟! و خداوند او را میراند تا به وی نشان دهد که چگونه آن را به وسیله‌ی مردم آباد می‌گرداند، و در طول صد سال، بعد از آن که ویران شده بود مردم به آن بازگشتند و آبادش کردند» . البته نه لفظ این آیه بر این سخن دلالت می‌کند، بلکه منافی آن نیز می‌باشد، و نه معنی آیه بر آن دلالت می‌نماید.

زیرا چه نشانه و دلیلی در آباد شدن شهرهای ویران وجود دارد؟ و این چیزی است که همواره مشاهده می‌شود و شهرها و مسکن‌هایی آباد می‌گردند، و شهرها و مسکن‌های دیگری ویران می‌شوند، بلکه نشانه و معجزه بزرگ در این است که آن مرد پس از مرگ زنده شد و الاغش نیز زنده گردید، و خوراک و نوشیدنی او بدون این‌که متعفن شود و تغییر کند سالم باقی ماند. سپس سخن خداوند که می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُبیان‌گرآن است که موضوع برای او روشن نگردید مگر پس از این‌که این حالت را مشاهده کرد که بر کمال قدرت خدا دلالت نمود.

و اما دلیل دیگر، این بود که ابراهیم از خداوند خواست تا به او نشان دهد مردگان را چگونه زنده می‌گرداند. خداوند به او فرمود: ﴿أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنآیا ایمان نداری؟ این پرسش بدان جهت بود تا شبهه را از خلیل خود دور نماید. ﴿قَالَابراهیم گفت: ﴿بَلَىٰآری، این پروردگار! من ایمان دارم که تو بر هر چیزی توان هستی، و مردگان را زنده می‌گردانی، و بندگان را سزا و جزا می‌دهی، اما می‌خواهم دلم آرام بگیرد. و به یقین محض برسم. خداوند به منظور تکریم او و از روی رحمت خود نسبت به بندگان دعای او را پذیرفت. ﴿قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّیۡرِگفت: چهار تا از پرندگان را بگیرد. و بیان نکرد که چه پرندگانی باشند، پس معجزه با هر نوعی از پرندگان حاصل می‌شود، و مقصود حصول معجزه است. ﴿فَصُرۡهُنَّ إِلَیۡکَو آنها را ذبح و تکه تکه کن و با یکدیگر مخلوط نما. ﴿ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ کُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ یَأۡتِینَکَ سَعۡیٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞو ابراهیم چنین کرد، و اجزای آنها را جدا جدا بر سر کوه‌هایی که اطراف او بود، گذاشت، و هر پرنده‌ای را به اسمش صدا زد، و پرندگان به‌سوی او آمدند. یعنی با شتاب به‌سوی او آمدند، بلکه پرندگان با پاهایشان به‌سوی او آمدند، بلکه پرندگان در حالی که پرواز می‌کردند به‌سوی او آمدند. یعنی به کامل‌ترین صورتِ زنده بودن (به نزدش آمدند). و پرندگان را برای این منظور انتخاب نمود، چون زنده کردن آنها کامل‌تر و روشن‌تر از دیگر حیوانات است، و نیز هر شک و گمانی را که بسا برای انسان‌هایی باطل اندیش و پوچ گرا پیش می‌آید، از بین می‌برد.

پس چهار پرنده‌ی متنوع را تکه تکه کرد و آنها را بر سر کوه‌هایی قرار داد، و او پرندگان را از خودش زیاد دور کرد، تا کسی گمان نبرد که حیله‌ای به کار برده است، و نیز خداوند به او دستور داد تا آنها را صدا کند، و پرندگان با شتاب به‌سوی او آمدند. پس این بزرگ‌ترین دلیل بر کمال قدرت حکمت الهی است. و نیز بیان‌گر آن است که کمال قدرت خداوند حکمت و عظمت و گستردگی فرانروایی او و کمال عدل و فضل او در رستاخیز برای بندگان آشکار می‌شود.

آیه‌ی ۲۶۲-۲۶۱:

﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ٢٦١[البقرة: ۲۶۱].«مثال کسانی که مال‌هایشان را در راه خدا صرف می‌کنند مثل دانه‌ایست که هفت خوشه می‌رویاند و در هر خوشه صد دانه است و خداوند برای هرکس که بخواهد (آن را) چندین برابر می‌نماید و خداوند گشایش‌گر داناست».

﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ثُمَّ لَا یُتۡبِعُونَ مَآ أَنفَقُواْ مَنّٗا وَلَآ أَذٗى لَّهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٦٢[البقرة: ۲۶۲].«کسانی که مال‌هایشان را در راه خدا انفاق می‌کنند سپس به دنبال آن منت نمی‌گذارند، و آزار نمی‌رسانند، پاداش‌شان نزد پروردگارشان است، و نه ترسی بر آن‌هاست و نه اندوهگین می‌گردند».

این تحریک و تشویق بزرگی است از جانب خدا برای بندگان، تا مال‌هایشان را در راه او صرف نمایند، و این‌که صرف کردن اموال، راه رسیدن به خداست. و این شامل صرف اموال برای پیشرفت علوم مفید، و کسب آمادگی برای جهاد، مجهز کردن مجاهدین، و تمام پروژه و طرح‌های خیریه‌ای است که برای مسلمین مفیداند. و انفاق کردن بر نیازمندان و فقرا و بینوایان در راه خدا هر دو کار انجام می‌شود، زیرا چنین انفاقی هم باعث رفع نیازمندی‌ها می‌گردد و هم باعث انجام امر خیر و طاعت می‌گردد و هم باعث انجام امر خیر و طاعت پروردگار.

پس پاداش این‌گونه نفقات هفتصد برابر و یا بیشتر از آن است. بنابر این فرمود: ﴿یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُو این بر حسب ایمان و اخلاص کاملی است که در قلب انفاق‌کننده و در ثمرات و فواید انفاق او قرار دارد، زیرا انفاق در بعضی از راه‌های خیر منافع و مصالح گوناگونی را در پی دارند، و پاداش از نوع عمل خواهد بود.

سپس پاداشی دیگر را برای کسانی که در راه خدا انفاق کرده‌اند، بیان می‌کند. انفاقی که همراه با تمام شرایط آن انجام گرفته و موانع آن منتفی شده است. و آنها پس از انفاق، بر کسی منت نمی‌نهند و نعمت‌ها را بر نمی‌شمارند و کسی را با زبان و کردار آزار نمی‌دهند. این گروه ﴿لَّهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡبراساس نفقه و بخشش‌هایی که انجام می‌دهند، و براساس سود و منفعتی که می‌رساند، و براساس فضل خدا که ما فوق نفقات و فضل آنان است، پاداش‌شان نزد پروردگارشان (محفوظ) است، ﴿وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَو آنان بر گذشته غم نمی‌خورند و نسبت به آینده هم ترس و واهمه‌ای ندارند. پس به مطلوب و مقصود خود دست یافته و مکروهات و ناگواری‌ها از آنان دور می‌گردد.

آیه‌ی ۲۶۳:

﴿قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَیۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ یَتۡبَعُهَآ أَذٗىۗ وَٱللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٞ٢٦٣[البقرة: ۲۶۳].«گفتار نیکو و گذشت از صدقه‌ای که به دنبال آن آزار باشد بهتر است، و خداوند بی‌نیازِ بردبار است».

خداوند برای احسان چهار مرتبه بیان کرد، بالاترین مقام احسان انفاقی است که از نیت صالح سرچشمه گرفته باشد و انفاق‌کننده به دنبال آن منت نگذارد، و اذیت نکند.

پس از آن سخن نیکو را قرار دارد، و آن نیکوکاری با زبان در ابعاد مختلف آن است، که باعث خوشحالی مسلمان می‌گردد، و اگر چیزی نداشته باشد از سائل عذرخواهی می‌کند. و سوم نیکوکاری از طریق گذشت، و بخشیدن کسی است که با زبان یا با عمل با آدمی بدی کرده است. و مراحل دوم و سوم از مرحله چهارم بهتر و سودمندترند، مرحله‌ی چهارمی که عبارت است از این‌که صدقه دهنده به دنبال صدقه دادن، صدقه گیرنده را اذیت کند و با این نیکوکاری خود را مکّدر نموده و خوب و بد را با هم در آمیزد.

پس خیر خالص – گر چه در سطح پایین‌تری باشد - از کار خیری که با کار بد مخلوط شده باشد بهتر است، گرچه آن کار خیر که با کار بد مخلوط شده است برتر و مهم‌تر باشد. و این بر حذر داشتن بزرگی است برای کسی که صدقه می‌دهد، اما صدقه‌اش اذیت و آزار را در پی دارد.

همانطور که افراد احمق و نادان وقتی که به کسی صدقه‌ای بدهند او را اذیت می‌کنند. ﴿وَٱللَّهُو خداوند تعالی، ﴿غَنِیٌّاز تمام بندگانش و از صدقه‌هایشان بی‌نیاز است. ﴿حَلِیمٞو علی رغم کمال غنا و بی‌نیازی و فراوانی بخشش‌هایش، نسبت به گناه‌کاران بردبار است، و فوری آنها را به سزای اعمال‌شان گرفتار نمی‌کند، بلکه از آنها می‌گذرد و به آنها روزی می‌دهد و خیر خویش را بر آنان ارزانی می‌دارد، در حالی که آنها با انجام گناه و معصیت با او مبارزه می‌کنند.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِکُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ کَٱلَّذِی یُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ فَمَثَلُهُۥ کَمَثَلِ صَفۡوَانٍ عَلَیۡهِ تُرَابٞ فَأَصَابَهُۥ وَابِلٞ فَتَرَکَهُۥ صَلۡدٗاۖ لَّا یَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَیۡءٖ مِّمَّا کَسَبُواْۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٦٤[البقرة: ۲۶۴].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! صدقات خود را با منّت نهادن و آزار رساندن باطل مکنید، همچون کسی که مالش را به منظور تظاهر و خودنمایی در مقابل مردم انفاق می‌کند و به خدا و روز آخرت ایمان ندارد. پس مَثَل او همچون مَثَل سنگ صاف و بزرگی است که بر روی آن خاکی (نشسته) است، و بارانی شدید بر آن باریده، و آن (سنگ خارا) را سخت و صاف بر جای نهاده باشد. (ریاکاران) نیز از آنچه به دست آورده‌اند، سودی نمی‌برند، و خداوند کافران را هدایت نمی‌کند».

﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ وَتَثۡبِیتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ کَمَثَلِ جَنَّةِۢ بِرَبۡوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٞ فَ‍َٔاتَتۡ أُکُلَهَا ضِعۡفَیۡنِ فَإِن لَّمۡ یُصِبۡهَا وَابِلٞ فَطَلّٞۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ٢٦٥[البقرة: ۲۶۵]. «و مثَل کسانی که اموال خود را برای طلب خشنودی خدا و به خاطر یقین و باوری که دارند انفاق می‌کنند، مانند مَثل باغی است که در تپه‌ای قرار دارد، و بر آن باران تندی ببارد، و دو برابر میوه دهد، و اگر باران تندی بر ان نبارد باران خفیفی بر آن ببارد، و خداوند به آنچه می‌کنید بیناست».

﴿أَیَوَدُّ أَحَدُکُمۡ أَن تَکُونَ لَهُۥ جَنَّةٞ مِّن نَّخِیلٖ وَأَعۡنَابٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ لَهُۥ فِیهَا مِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ وَأَصَابَهُ ٱلۡکِبَرُ وَلَهُۥ ذُرِّیَّةٞ ضُعَفَآءُ فَأَصَابَهَآ إِعۡصَارٞ فِیهِ نَارٞ فَٱحۡتَرَقَتۡۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَتَفَکَّرُونَ٢٦٦[البقرة: ۲۶۶]. «آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد و از زیر آن رودها روان باشد، و هر‌گونه میوه برایش ببار آوَرد، و در حالی که پیری او را فراگرفته و فرزندانی ضعیف و ناتوان دارد ناگهان گردباری که آتشی در آن است بر آن بوزد و باغ بسوزد؟ این چنین خداوند آیات را برای شما بیان می‌کند تا بیاندیشید».

سپس به شدت از منت نهادن و اذیت کردن نهی کرد، و برای آن مثالی بیان نمود و فرمود: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِکُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ...خداوند در آیات سه مثال زده است، مثالی برای کسی که مال خود را در جهت طلب رضای خدا انفاق می‌نماید، و به دنبال انفاق بر کسی منت می‌گذارد و کسی را اذیت نمی‌کند. و مثالی برای کسی که به دنبال انفاق خود منت می‌نهد، و آزار می‌رساند، و مثالی برای ریاکاران.

اما گروه اول از آنجا که انفاق‌شان مقبول واقع شده است چندین برابر پاداش داده می‌شوند، چون انفاق آنها از ایمان و اخلاص کامل سرچشمه گرفته است: ﴿ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ وَتَثۡبِیتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡیعنی برای طلب خشنودی خدا و در حالی که بر بخشندگی و نیکوکاری و صداقت پر برجا هستند انفاق می‌کنند، پس این کار ﴿کَمَثَلِ جَنَّةِۢ بِرَبۡوَةٍمانند باغی است که در جای بلندی قرار دارد و خورشید به آن می‌تابد و باد به خوبی بر آن می‌وزد و از آب فراوانی برخوردار است. و اگر باران فراوان و رگبار به آن نرسد باران خفیفی به آن می‌رسد، و این برای باروری باغ کافی است، چون زمین آن خوب و حاصلخیز است و تمام اسباب برای رشد و شکوفایی و میوه دادن آن موجود است. بنابر این ﴿فَ‍َٔاتَتۡ أُکُلَهَا ضِعۡفَیۡنِدو برابر میوه می‌دهد. و باغی که این‌گونه باشد همه مردم در طلب آنند. بنابر این کار خوب در برترین جایگاه قرار دارد.

و اما کسی که انفاق نماید سپس به دنبال بخشیدن دارایی خود منت نهد و آزار رساند، یا کاری کند که آن عمل را باطل نماید، چنین فردی مانند صاحب این باغ است که گردبادی بر آن بوزد، ﴿فِیهِ نَارٞ فَٱحۡتَرَقَتۡکه در آن آتشی باشد و باغ را بسوزاند، و صاحب باغ دارای فرزندانی ضعیف باشد، و خودش نیز بر اثر پیری، ناتوان باشد، پس چنین حالتی از بدترین حالت‌هاست. بنابراین، این مثال را چنین آغاز کرد: ﴿أَیَوَدُّ أَحَدُکُمۡاستفهام، ناگواری آن حالت را برای مخاطبان بیشتر روشن می‌کند. یعنی آیا کسی از شما دوست دارد که چنین باشد؟ زیرا تلاف شدن ناگهانی باغ بعد از این‌که درختان آن شکوفا شده و میوه‌های آن رسیده باشند مصیبت بزرگی است.

پس این فاجعه- در حالی که صاحب باغ ضعیف و ناتوان است و دارای فرزندانی کوچک و ضعیف است و نمی‌توانند او را یاری کنند، بلکه خود باید مخارج فرزندان را متقبل شود- با دیگر مصایب تفاوت دارد. پس کسی که عملی را برای خدا انجام داده سپس عمل خود را با امری که با آن منافی است باطل نماید، مانند صاحب باغ است که در اوج نیازمندی چنین چیزی برای او پیش آید.

مثال سوم، مثال کسی است که عملی را به منظور تظاهر و خودنمایی انجام می‌دهد، و به خدا ایمان ندارد و به ثواب و پاداش او چشم ندوخته است، خداوند قلب او را به سنگ سخت و لغزنده‌ای تشبیه کرده است که بر آن خاک قرار دارد و بیننده گمان می‌برد اگر بر این سنگ باران ببارد مانند زمین‌های حاصلخیز سبز می‌شود، اما وقتی باران شدیدی بر آن سنگ ببارد، خاک‌هایی که روی آن قرار دارد شسته شده و فقط سنگ صاف و سخت باقی می‌ماند.

و این مثالی است برای قلب ریاکار که در آن ایمان وجود ندارد و همچون سنگ خارایی است که نرم نمی‌شود. و فروتن نمی‌گردد. پس اعمال و نفقه‌های او اساس و زیر ساختی ندارد که بر آن قرار گیرد، و پایانی ندارد که به آن منتهی شود، بلکه هرکاری را که می‌کند باطل است، چون شرایط پذیرفته شدن در آن وجود ندارد. و در مثال قبل، هرچند که شرط پذیرفته شدن عمل موجود بود، اما عمل مورد قبول واقع نمی‌شود، چرا که مانعی بر سر راه پذیرفته شدن آن وجود دارد. مثال اول مثال عملی مقبول است و چندین برابر به آن پاداش داده می‌شود، چون شرط پذیرفته شدن که ایمان و اخلاص و ثبات است در آن وجود دارد، و موانعی که عمل را فاسد می‌گرداند در آن منتفی هستند.

و این مثال‌هایی سه گانه بر تمام انجام دهندگان اعمال انطباق پیدا می‌نمایند، پس بنده باید خود و دیگران با این میزان‌های عادلانه و با این مثالها بسنجد. ﴿وَتِلۡکَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِۖ وَمَا یَعۡقِلُهَآ إِلَّا ٱلۡعَٰلِمُونَ٤٣[العنکبوت: ۴۳]. و این مثال‌ها را برای مردم بیا می‌داریم و جز دانایان آن را نمی‌فهمند.

آیه‌ی ۲۶۸-۲۶٧:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا کَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِۖ وَلَا تَیَمَّمُواْ ٱلۡخَبِیثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ وَلَسۡتُم بِ‍َٔاخِذِیهِ إِلَّآ أَن تُغۡمِضُواْ فِیهِۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ٢٦٧[البقرة: ۲۶٧].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از چیزهای پاکیزه‌ای که بدست آورده‌اید، و از آنچه ما از زمین برایتان رویانده‌ایم انفاق کنید، و به سراغ چیزهای ناپاک نروید، تا از آن ببخشید، در حالی که شما آن چیز ناپاک را نمی‌گیرید، مگر آن‌که از بدی آن چشم بپوشید، و بدانید که خداوند بی‌نیاز و ستوده است».

﴿ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ یَعِدُکُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ وَفَضۡلٗاۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ٢٦٨[البقرة: ۲۶۸].«شیطان شما را وعدۀ فقر و تهیدستی می‌دهد، و شما را به زشتی فرمان می‌دهد، و خداوند به شما نوید آمرزش و بخشش می‌دهد و خداوند گشایش‌گر داناست».

خداوند متعال بندگانش را برای انفاق کردن، و بخشیدن از دارایی‌هایی که از طریق تجارت به دست می‌آورند، و بخشیدن از آنچه خداوند برای آنها از زمین می‌رویاند تشویق می‌نماید، و این شامل زکات طلا و نقره و همه کالاهایی است که خرید و فروش می‌شوند، و از زمین می‌رویند از قبیل حبوبات و میوه‌ها، و صدقات فرض و نفل را نیز در بر می‌گیرد.

و خداوند متعال دستور داده‌ است که بندگانش برای انفاق کردن به سراغ دارایی‌هایی پاکیزه خود بروند، و دارایی‌های نامرغوب را در راه خدا انفاق نکنند، زیرا اگر آنان حقی را از دیگران طلبکار باشند و در مقابلش جنس نامرغوب را در راه خدا انفاق نکنند، زیرا اگر آنان حقی را از دیگران طلبکار باشند و در مقابلش جنس نامرغوبی را به آنها بدهند آن را نپسندیده و نمی‌پذیرند مگر این‌که چشم پوشی کنند. پس واجب است آنچه میانه است برای خدا داده شود، و کمال در این است که عالی‌ترین و بهترین چیز در راه خدا پرداخت گردد. و پرداخت چیزهای نامرغوب ممنوع است، و اگر کسی آن را بپرداز، جای زکات واجب را پر می‌کند، واگر صدقه نفلی باشد پاداش کامل به او نمی‌رسد.

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌو بدانید که خداوند بی‌نیاز و ستوده است، از همه آفریده‌ها و از نفقه انفاق کنندگان و از طاعت و عبادت عبادت کنندگان بی‌نیاز است، و خداوند فقط به خاطر فوایدی که این اعمال برای آنها در بردارد، نیز به منظور برخورداری آنان از فضل و کرم الهی، آنان را بدان امر نموده است. و او بی‌نیاز است و بخشش‌هایی گسترده است و احکامی را برای بندگانش مشروع نموده که آنها را به دارالسلام و بهشت می‌رساند. پس باید چنین پروردگاری را ستود و در برابر جبروت و عظمتش سر تعظیم فرود آورد. کارهایش از دایره فضل و عدل و حکمت بیرون نیستند و دارای صفات ستوده و پسندیده است، و بندگان حقیقت و کیفیت آن را درک نمی‌کنند.

خداوند بندگانش را به انفاق که برای‌شان سودمند است تشویق نمود، و آنها را از بخل که به حال‌شان مضر است، نهی کرد. سپس بیان نمود که آنها میان دو دعوتگر قرار دارند، دعوتگری که خداوند رحمان است و آنها را به خیر و خوبی فرا می‌خواند و به آنها نوید خیر و بخشش و پاداشِ دنیا و آخرت و پر کردن جای اموال انفاق شده را می‌دهد، و دعوتگری که شیطان است و آنها را به بخل ورزیدن و انفاق نکردن تشویق می‌نماید، و آنها را می‌ترساند که اگر در راه خدا انفاق کنند تهی دست می‌شوند، پس هرکس دعوت خداوند رحمان را اجابت نماید، و از آنچه خدا به او روزی داده است انفاق کند، مژده باد که گناهانش آمرزیده شده و به تمام خواسته‌هایش می‌رسد. و هرکس که دعوت شیطان را اجابت کند، بداند که شیطان گروه خود را فرا می‌خواند تا از اهل جهنم باشند. پس بنده از این دو چیز یکی را که برایش شایسته‌تر است انتخاب کند.

و آیه را این‌گونه به پایان می‌رساند: ﴿وَٰسِعٌ عَلِیمٞخداوند گشایش‌گر و داناست. یعنی صفات رفیع و بخشش فراوانی دارد، و می‌داند چه کسی سزاوار آن است که پاداش مضاعف را دریافت دارد. و به احوال انسان‌های شایسته آگاه است و آنها را بر انجام کارهای خیر و ترک منکرات توفیق می‌دهد.

آیه‌ی ۲۶٩:

﴿یُؤۡتِی ٱلۡحِکۡمَةَ مَن یَشَآءُۚ وَمَن یُؤۡتَ ٱلۡحِکۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِیَ خَیۡرٗا کَثِیرٗاۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٦٩[البقرة: ۲۶٩].«حکمت را به کسی که بخواهد، می‌بخشد و هر کس که حکمت به او داده شود به راستی که خیر بسیاری به او داده شده است و جز خردمندان پند نمی‌گیرند».

وقتی خداوند حالات انفاق کنندگان را بیان کرد و این‌که اموالی را به آنها ارزانی نمود که بوسیله آن در راه‌های خیر انفاق می‌کنند و مقام‌های بلند و والا را در می‌یابند، مطلبی را بیان نمود که از این نیز بهتر است، و آن این که خداوند به هرکس از بندگانش که بخواهد و به او اراده خیر داشته باشد حکمت می‌دهد. حکمت یعنی علوم مفید و معارف درست و اندیشه سالم و خرد متین، و درستکاری در گفتار و کردار. و این بهترین و برترین بخشش‌ها و بزرگ‌ترین آن است. بنابر این فرمود: ﴿وَمَن یُؤۡتَ ٱلۡحِکۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِیَ خَیۡرٗا کَثِیرٗازیرا چنین کسی از تاریکی نادانی به‌سوی نور و هدایت بیرون آمده، و از حماقت و انحراف در گفتار و کردار به کارها و سخنان درست و راست راه برده، و به خیر بزرگی نایل آمده و برای رساندن بزرگ‌ترین فایده به دین و دنیای مردم آمادگی پیدا کرده است. و هیچ کاری جز با حکمت سامان نمی‌یابد. حکمت یعنی قرار دادن هر چیزی در جایگاهش، اقدام به انجام کاری در جایی که باید اقدام کرد، و دست نگاه داشتن از انجام کاری در جایی که باید دست نگاه داشت. اما ارزش این بخشش گرانبها را جز خردمندان نمی‌دانند: ﴿إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِو آنها کسانی هستند که دارای عقل‌ها و اندیشه‌های کامل هستند، پس آنها کار نیک را می‌شناسند و آنرا ترک می‌نماید، و این دو کار، یعنی صرف کردن دارایی در راه خدا و صرف کردن حکمت، بالاترین چیزی است که نزدیکی جویندگان به خدا، بدین وسیله خود را به او نزدیک می‌نمایند، و بوسیله آن به بالاترین و بزرگ‌ترین کرامت‌ها می‌رسند.

و این همان چیزی است که پیامبر صچنین از آن یاد کرده است: «لاَ حَسَدَ إِلاَّ فِى اثْنَیْنِ رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً فَسَلَّطَهُ عَلَى هَلَکَتِهِ فِى الْحَقِّ وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ حِکْمَةً فَهُوَ یَقْضِى بِهَا وَیُعَلِّمُهَا النَّاسَ». «حسد نیست مگر در دو چیز، یکی مردی که خداوند به او مالی داده است و او آن‌را در راه حق صرف می‌نماید، و مردی که خداوند به او حکمت بخشیده و او آنرا به مردم می‌آموزد».

آیه‌ی ۲٧۰:

﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوۡ نَذَرۡتُم مِّن نَّذۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُهُۥۗ وَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ أَنصَارٍ٢٧٠[البقرة: ۲٧۰].«و هر مالی را که در راه خدا انفاق کنید و یا نذری را که به گردن بگیرید خداوند آن را می‌داند و برای ستمکاران یاوری نیست».

خداوند متعال خبر می‌دهد که هر چه انفاق کنندگان انفاق کنند. و بخشایش‌گران ببخشند، یا نذر کنندگان نذر نمایند، آن را می‌داند. و خبر دادن خداوند از علم خویش بدان مفهوم است که وی پاداش آنها را می‌دهد هرچند که عمل نیک به اندازه ذره‌ای باشد، و پاداش آن نزد وی ضایع نمی‌شود، و خداوند نیت‌های نیک و بد آنان را می‌داند، و ستمکاران که از انجام واجبات الهی امتناع می‌ورزند و آنچه را خداوند بر آنان حرام کرده است مرتکب می‌شوند، یاورانی نخواهند داشت که آنها را یاری و حمایت کنند، و حتما گرفتار عقاب شدید وی خواهند شد.

آیه‌ی ۲٧۱:

﴿إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِیَۖ وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۚ وَیُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیِّ‍َٔاتِکُمۡۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٢٧١[البقرة: ۲٧۱].«اگر صدقات و بخشش‌ها را آشکار کنید کار خوبی است، و اگر آن را پنهان نمایید و به نیازمندان بدهید برایتان بهتر است، و خداوند گناهانتان را می‌پوشاند و خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است».

خداوند خبر داده است که اگر صدقه‌کننده صدقه را آشکارا بدهد خوب است، و اگر آن را پنهان نماید و به فقرا بدهد بهتر است، چون پنهان کاری در امر صدقه دادن برای او احسانی دیگر محسوب می‌شود. و نیز دادن صدقه به صورت پنهانی بر قوّت اخلاق دلالت می‌نماید، و کسی که صدقه را به صورت پنهانی می‌دهد جزو یکی از هفت گروهی است که خداوند آنها را زیر سایه خود جای می‌دهد: «مَن تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فَأَخْفَاهَا حَتَّى لَا تَعْلَمَ شِمَـالُهُ مَا تُنْفِقُ یَمِینُهُ». «کسی که صدقه‌ای بدهد و آن را پنهان بدارد، طوری که دست چپش از آنچه دست راستش انفاق می‌نماید خبر ندارد». در ﴿وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡاشاره‌ای زیبا وجود دارد مبنی بر این‌که چنانچه به حالت پنهانی صدقه به فقیر داده شود از اظهار کردن آن بهتر است.

اما وقتی صدقه در طرحی خیریه صرف شود، آیه بر فضیلت پنهان کردن آن دلالت نمی‌کند، بلکه در اینجا قواعد شریعت چنین دلالت می‌نماید که باید مصلحت را دید و طبق آن عمل کرد، و چه بسا در چنین شرایطی آشکار کردن صدقه بهتر باشد، تا دیگران در این کار، او را الگو و اسوه خویش قرار دهند و بر انجام کارهای خیر تشویق شوند.

﴿وَیُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیِّ‍َٔاتِکُمۡاین بخش از آیه بیان‌گر آن است که در صدقه‌ها دو چیز بدست می‌آید، یکی به دست آمدن خیر، و آن کثرت نیکی‌ها و زیاد شدن پاداش و مزد است، و دوم دور شدن بدی و بلای دنیوی و اخروی از طریق زدوده شدن یا پوشاندن بدی‌ها.

﴿وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞو خداوند از آنچه انجا می‌دهید با خبر است، پس هرکس طبق حکمت خدا براساس عمل خویش مجازات می‌شود.

آیه‌ی ۲٧۴-۲٧۲:

﴿لَّیۡسَ عَلَیۡکَ هُدَىٰهُمۡ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَهۡدِی مَن یَشَآءُۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَلِأَنفُسِکُمۡۚ وَمَا تُنفِقُونَ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ ٱللَّهِۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یُوَفَّ إِلَیۡکُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ٢٧٢[البقرة: ۲٧۲].«هدایت آنها بر تو لازم نیست بلکه خداوند هرکس را که بخواهد هدایت می‌نماید و هر آنچه انفاق کنید برای خودتان است. و انفاق نمی‌کنید مگر برای طلب رضای خدا، و هر چیز خوب و نیکی که انفاق کنید به طور کامل به شما بازگردانده می‌شود و به شما ستمی نمی‌شود».

﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلَّذِینَ أُحۡصِرُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ لَا یَسۡتَطِیعُونَ ضَرۡبٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ یَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِیَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِیمَٰهُمۡ لَا یَسۡ‍َٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٌ٢٧٣[البقرة: ۲٧۳].«(این صدقات) برای نیازمندانی است که در راه خدا بازمانده‌اند و نمی‌توانند در زمین مسافرت کنند. به علت خویشتن داری و مناعت طبع، نادان آنها را توان‌گر می‌پندارد، آنها را از سیمای‌شان می‌شناسی، با اصرار چیزی از مردم نمی‌خواهند. و هرچه از خوبی انفاق کنید خداوند به آن داناست».

﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٧٤[البقرة: ۲٧۴].«کسانی که شب و روز و پنهان و آشکار اموال خود را انفاق می‌کنند پاداش‌شان نزد پروردگارشان است و نه ترسی بر آنهاست، و نه اندوهگین می‌شوند».

ای پیامبر! وظیفه شما فقط رساندن پیام الهی به گوش مردم و تشویق آنان بر کار خیر و بازداشتن آنها از کار بد است، اما هدایت مردم به دست خداست. و خداوند از مومنان حقیقی و راستین خود خبر می‌دهد که آنها جز برای طلب رضای خدا و چشمداشت ِ پاداش او اموال خود را انفاق نمی‌کنند، زیرا ایمان‌شان آنها را به این کار فرا می‌خواند، و این چیز خوبی است و سبب تزکیه مومنین است، و به صورت ضمنی آنهار را یادآور می‌شود که در کارهایشان اخلاص داشته باشند.

و باز خداوند تکرار می‌نماید که به آنچه آنها انفاق می‌کنند آگاه است، چون خداوند به آنها اعلام کرده است که نیکی هرچند به اندازه ذره‌ای هم باشد، نزد وی ضایع نمی‌شود: ﴿تَکُ حَسَنَةٗ یُضَٰعِفۡهَا وَیُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِیمٗا[النساء: ۴۰]. «و اگر نیکی به اندازه ذرّه‌ای باشد آن را چندین برابر می‌نماید، و از جانب خود بر آن پاداشی بزرگ می‌دهد».

شایسته است صدقه‌هایتان را به نیازمندانی بدهید که خود را در راه خدا و طاعت الهی وقف کرده‌اند، و در پی کار و کسب نیستند، یا توانایی کار و کسب را ندارند، و آنها خویشتن داری می‌نمایند، به گونه‌ای که هر گاه فرد نادان آنها را ببیند گمان می‌برد که آنان توانگراند. ﴿لَا یَسۡ‍َٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاو آنها اصلا از مردم چیزی نمی‌خواهند و اگر مجبور شوند که چیزی بخواهند، در این زمینه اصرار نمی‌کنند. پس این گروه از نیازمندان بهترین افراد برای گرفتن صدقات هستند، تا از این طریق نیازهایشان برطرف گردد، و به اهداف خیرشان برسند، و در مسیر خیری که در پیش گرفته‌اند آنها را یاریگر بوده، و پاداشی باشد بر صبر و استقامتی که دارند و توکلی که به خدا کرده‌اند.

با وجود این، انفاق و صدقه دادن در راه‌های خیر و دادن آن به نیازمندان در هر جا که باشد خوب است و پیش خدا پاداش دارد. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ...«کسانی که اموال خود را شب و روز و آشکار و پنهان انفاق می‌کنند»، خداوند آنها را در زیر سایه خود جای می‌دهد، آن هم در روزی که سایه‌ای جز سایه او وجود ندارد و خداوند خوبی‌ها را به آنان می‌بخشد و غم و ترس و ناگواری‌ها را از آنان دور می‌نماید ﴿فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡیعنی هرکس برحسب اعمالش نزد خداوند بزرگ پاداش می‌یابد. و این که به طور خاص بیان نمود پاداش آنها نزد پروردگارشان است، بر شرافت این حالت و جایگاه والای آن دلالت می‌نماید، همان‌طور که در حدیث صحیح آمده است: «إن العبد لیتصدق بالتمرة من الکسب الطیب فیضعها فی حقها فیقبلها الله تبارک وتعالى بیمینه ثم لا یزال یربیها کأحسن ما یربی أحدکم فلوه حتى تکون مثل الجبل أو أکثر». «همانا بنده دانه خرمایی را که از کسب حلال به دست آورده است صدقه می‌کند، و خداوند جبار آن را با دست خودش می‌پذیرد، و آن را برایتان پرورش می‌دهد همان‌طور که فردی از شما کُره است خود را پرورش می‌دهد، و خداوند صدقه او را چنان پرورش می‌دهد تا این‌که مانند کوهی بزرگ می‌گردد».

آیه‌ی ۲۸۱-۲٧۵:

﴿ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ ٱلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَیۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٧٥[البقرة: ۲٧۵].«کسانی که ربا می‌خورند، (از قبر) بر نمی‌خیزند مگر مانند کسی که شیطان او را دچار دیوانگی کرده است، این بدان جهت است که گفتند: خرید و فروش صرفاً مانند ربا است، در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال نموده و ربا راحرام کرده است، پس هر کس که اندرزی از جانب پروردگارش به او رسیده و از رباخواری دست کشید، آنچه در گذشته به دست آورده است از آن او می‌باشد و کار او با خداست، و هر آن کس که به رباخواری باز گردد، پس ایشان اهل آتش‌اند، و در آن جاودانه خواهند بود».

﴿یَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَیُرۡبِی ٱلصَّدَقَٰتِۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ٢٧٦[البقرة: ۲٧۶].

«خداوند ربا را تباه می‌سازد، و صدقات را افزایش می‌دهد، و خداوند هیچ ناسپاسِ گناهکاری را دوست ندارد».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٧٧[البقرة: ۲٧٧].«بی‌گمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده و نماز را بر پا داشته و زکات پرداخته‌اند پاداش‌شان نزد پروردگارشان است، و نه ترسی بر آن‌هاست و نه اندوهگین می‌شوند».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٢٧٨[البقرة: ۲٧۸].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از خدا بترسید و باقی مانده ربا را رها کنید اگر شما مؤمن هستید».

﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ٢٧٩[البقرة: ۲٧٩].«و اگر چنین نکردید بدانید که به جنگ با خدا و پیامبرش برخاسته‌اید، و اگر توبه کردید، سرمایه‌هایتان از آن خودتان است، نه ستم می‌کنید و نه بر شما ستم می‌شود».

﴿وَإِن کَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَیۡسَرَةٖۚ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٨٠[البقرة: ۲۸۰].«و اگر (بدهکارتان) تنگدست بود، تا فرا رسیدن گشایش، مهلت داده می‌شود، و اگر ببخشید برایتان بهتر است اگر می‌دانید».

﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِیهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ٢٨١[البقرة: ۲۸۱].«و از روزی بترسید که در آن روز به‌سوی خدا بازگردانده می‌شوید، سپس هر کس هر آنچه را که کسب کرده است به صورت کامل دریافت می‌کند و بر آنان ستم نمی‌شود».

وقتی که خداوند از حالت انفاق کنندگان و پاداش آنها از جانب خود، و خوبیهایی که به آنان می‌دهد، و این‌که گناهانشان را دور می‌نماید سخن گفت، به دنبال آن به بیان حال ستمکاران رباخوار و کسانی که معاملات ناشایسته انجام می‌دهند، پرداخت و خبر داد که آنها برحسب کارهایشان مجازات می‌شوند، پس همانطور که در دنیا مانند دیوانه‌ها به دنبال درآمدهای ناپاک بودند، به سزای این کار، در برزخ و قیامت از قبرهایشان بر نمی‌خیزند مگر مانند کسی که دچار دیوانگی شده است. و در روز رستاخیز و حشر نمی‌ایستند و بر نمی‌خیزند، ﴿إِلَّا کَمَا یَقُومُ ٱلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّمگر مانند کسی که شیطان او را آشفته و دیوانه ساخته است.

و این سزای رباخواری آنها و سزای آن است که آشکارا می‌گفتند: ﴿إِنَّمَا ٱلۡبَیۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗخرید و فروش صرفا مانند ربا است، پس آنها بر جسارت و بی‌شرمی آنچه را خداوند حلال کرده و آنچه را که حرام کرده بود مشابه می‌دانستند با این قیاس غلط ربا را جایز و مشروع قلمداد می‌کردند.سپس خداوند عقوبت و سزای رباخواری و دیگران را بیان نمود و فرمود: ﴿فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِهشدار و نوید درهم آمیخته‌اند. یعنی هرکس از جانب خدا اندرزی به وی رسد، ﴿فَٱنتَهَىٰو از رباخواری باز آید، ﴿فَلَهُۥ مَا سَلَفَآنچه در گذشته بدست آورده است از قبیل آنچه که بر انجامش جرأت پیدا کرده و از آن توبه نموده است از آن اوست، ﴿وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِو خداوند آینده او را می‌داند، پس اگر همچنان بر توبه‌اش ماندگار باشد، خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‌کند. ﴿وَمَنۡ عَادَو هر کس پس از تذکر و هشدار خداوند، به رباخواری باز آید ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَاین آیه اشاره می‌نماید که ربا سبب وارد شدن به جهنم و جاودانگی در آن است، و این به خاطر زشتی و قباحت رباست.

و رباخوار برای همیشه در جهنم خواهد بود، مگر این‌که ایمانش مانع جاودانه ماندن وی در جهنم گردد.

و این حکم از جمله احکامی است که بر وجود شرایط و اقتضای موانع آن موقوف است. و خوارج نمی‌توانند از این آیه و دیگر آیات در راستای اثبات ایده و نظر خود خودداری کنند. واجب است که به تمام نصوص کتاب و سنت ایمان داشته باشیم، و باید به نصوص متواتری که وارد شده‌اند مبنی بر این که هر کس به اندازه دانه خردلی در قلبش ایمان وجود داشته باشد از جهنم بیرون می‌رود، ایمان داشته و معتقد باشیم که این گناهان به شرطی که از آن توبه نکند باعث داخل شدن به جهنم می‌شوند.

سپس خداوند متعال خبر می‌دهد که درآمد رباخواران را افزایش می‌دهد، برعکس آنچه به ذهن بسیاری از مردم خطور می‌کند مبنی بر این‌که انفاق و بخشش، مال را کم می‌نماید و ربا آن را می‌افزاید، زیرا روزی و افزون شدن آن از جانب خداوند متعال است و چیزی که نزد خداوند است جز با طاعت خداوند و فرمان بردن از دستور او به دست نمی‌آید، پس کسی که بر خوردن سود و ربا جرات پیدا کند، خداوند او را به هدفش نخواهد رساند، و این با تجربه م شاهه شده است. ﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ قِیلٗا[النساء: ۱۲۲]. «و سخن چه کسی از سخن خداوند راست‌تر است». ﴿وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍو کفار اثیم کسی است که نعمت خدا و احسان پروردگارش را انکار نموده و ناسپاسی می‌کند و به خاطر اصرار و رزیدنش بر گناهانش انکار می‌گردد. مفهوم آیه بیان‌گر آن است که خداوند هرکس را که سپاسگزار باشد و از گناهانش توبه کند، دوست می‌دارد.

سپس این آیه را در میان آیات ربا قرار داد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَکه بیان‌گر آن است که بزرگ‌ترین سبب برای پرهیز از آنچه خداوند حرام کرده است از قبیل کسب و معاملات ربوی، کامل کردن ایمان و عمل به مقتضای آن است. به ویژه برپا داشتن نماز، و پرداختن زکات، زیرا نماز، آدمی را از کارهای زشت و منکر باز می‌دارد، و زکات، احسان و نیکوکاری با مردم است و با ربا که ستمی است در حق مردم منافات دارد.

سپس مومنان را مخاطب قرار داده و به آنها دستور می‌دهد تا از او بترسند، و پس مانده معامله‌های ربوی را که پیش‌تر انجام داده‌اند، رها کنند، و اگر از معامله ربوی دست نکشند، پس آنها به مبارزه با خدا و پیامبرش برخاسته‌اند. و این بیان‌گر اوج زشتی و قباحت ریا است، زیرا پروردگار کسی را که بر آن اصرار می‌ورزد به جنگِ با خدا و پیامبرش فرا خوانده است.

سپس فرمود: ﴿وَإِن تُبۡتُمۡو اگر از معاملات ربوی توبه کردید، ﴿فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَاصل سرمایه‌هایتان از آن شماست، و شما با گرفتن ربا بر مردم ستم نمی‌کنید، ﴿وَلَا تُظۡلَمُونَو با کاسته شدن از سرمایه‌هایتان، بر شما ستم می‌شود، پس هر کس از ربا توبه کند، اگر پیش‌تر معاملات ربوی انجام داده‌است، آنچه بدست آورده از آن اوست، و کار وی به‌سوی خدا بر می‌گردد. و اگر در حال حاضر به انجام معاملات ربوی اقدام کند بر او واجب است که به اصل سرمایه خود اکتفا نماید، و اگر بیش‌تر از آن برگیرد همانا او مرتکب خوردن ربا شده است.

این آیه حکمت حرام بودن ربا را بیان نموده و متذکر می‌شود که ربا بدان سبب حرام است که موجب گرفتن مبلغی اضافی و چند برابر شدن ربا بر نیازمندان است، در حالی که باید بر آنان سخت نگرفت و به آنها مهلت داد.

بنابراین فرمود: ﴿وَإِن کَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَیۡسَرَةٖو اگر کسی که بدهکار است تنگدست بود و نمی‌توانست طلب را بپردازد، بر طلبکار واجب است که او را تا زمان حصول فراخی مهلت بدهد، و بر بدهکار واجب است که هرگاه توانست وام را بپردازد، آن را پرداخت نماید. و اگر طلبکار تمام وام یا قسمتی از آنرا به فرد مقروض صدقه داد، برایش بهتر است، و باید بر وی آسان بگیرد و به موازین شرعی پایبند باشد و از معاملات ربوی پرهیز کند و بدهکار و تنگدست به نیکی رفتار نماید. که روزی به‌سوی خدا باز می‌گردد و خداوند پاداش او را به طور کامل می‌دهد و به اندازه ذره‌ای بر او ستم نمی‌کند.

خداوند متعال آیه را با این سخن به پایان می‌رساند: ﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِیهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ٢٨١این آیه آخرین آیه از قرآن است که نازل شده و مُهر ختمی است بر این احکام و اوامر و نواهی، و مسلمانان در آن بر انجام کار خیر تشویق شده و بر انجام کار شر مورد تهدید قرار گرفته‌اند. و کسی که بداند به‌سوی خداوند باز می‌گردد و او را بر کارهای کوچک و بزرگ و آشکار و پنهانش مجازات می‌کند. و نیز بداند که خداوند به اندازه مثقال ذره‌ای به او ستم نمی‌کند، به پاداشش امیدوار شده و عذابش بیمناک می‌شود، و این کار بدون آگاهی و شناخت قبلی حاصل نمی‌شود.

آیه‌ی ۲۸۳-۲۸۲:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیۡنٍ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى فَٱکۡتُبُوهُۚ وَلۡیَکۡتُب بَّیۡنَکُمۡ کَاتِبُۢ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَلَا یَأۡبَ کَاتِبٌ أَن یَکۡتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُۚ فَلۡیَکۡتُبۡ وَلۡیُمۡلِلِ ٱلَّذِی عَلَیۡهِ ٱلۡحَقُّ وَلۡیَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥ وَلَا یَبۡخَسۡ مِنۡهُ شَیۡ‍ٔٗاۚ فَإِن کَانَ ٱلَّذِی عَلَیۡهِ ٱلۡحَقُّ سَفِیهًا أَوۡ ضَعِیفًا أَوۡ لَا یَسۡتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلۡیُمۡلِلۡ وَلِیُّهُۥ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِیدَیۡنِ مِن رِّجَالِکُمۡۖ فَإِن لَّمۡ یَکُونَا رَجُلَیۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ مِمَّن تَرۡضَوۡنَ مِنَ ٱلشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰۚ وَلَا یَأۡبَ ٱلشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْۚ وَلَا تَسۡ‍َٔمُوٓاْ أَن تَکۡتُبُوهُ صَغِیرًا أَوۡ کَبِیرًا إِلَىٰٓ أَجَلِهِۦۚ ذَٰلِکُمۡ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ وَأَقۡوَمُ لِلشَّهَٰدَةِ وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓاْ إِلَّآ أَن تَکُونَ تِجَٰرَةً حَاضِرَةٗ تُدِیرُونَهَا بَیۡنَکُمۡ فَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَلَّا تَکۡتُبُوهَاۗ وَأَشۡهِدُوٓاْ إِذَا تَبَایَعۡتُمۡۚ وَلَا یُضَآرَّ کَاتِبٞ وَلَا شَهِیدٞۚ وَإِن تَفۡعَلُواْ فَإِنَّهُۥ فُسُوقُۢ بِکُمۡۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱللَّهُۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٢٨٢[البقرة: ۲۸۲].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر به همدیگر تا مدت معینی وامی دادید آن را بنویسید، و باید نویسنده دادگرانه آنرا بنویسد، و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن آن، آن‌گونه که خدا به او آموخته است ابا ورزد، پس باید بنویسد و کسی که حق بر اوست املا کند و از پروردگارش بترسد، و چیزی از آن کم نکند. پس اگر کسی که حق بر اوست سفیه و نادان یا ناتوان بود، یا نمی‌توانست املا کند، باید ولی‌اش به دادگری املا کند، و دو گواه از مردانتان گواه بگیرید، و اگر دو مرد نبودند پس یک مرد و دو زن از گواهانی که می‌پسندید، تا اگر یکی از آن دو (زن) فراموش کرد دیگری به او یادآوری کند. و هرگاه گواهان برای گواهی دادن خوانده شوند نباید سرباز زنند. و از نوشتن وام طبق موعدش خواه کم باشد یا زیاد خسته نشوید. این نزد خداوند عادلانه‌تر است، و برای گواهی دادن استوارتر، و برای دین که دچار شک نشوید (به احتیاط) نزدیک‌تر است، مگر این‌که تجارتی نقدی باشد که در میان خود دست به دست می‌کنید، پس در اینصورت بر شما گناهی نیست که آن را ننویسید. و چون خرید و فروش کردید باید گواه بگیرید، و نباید نویسنده و شاهد زیان ببینند، و اگر چنین کاری کنید از فرمان خدا سرپیچی کرده‌اید. و از خدا بترسید و خداوند به شما می‌آموزد و خداوند به هر چیزی داناست».

﴿وَإِن کُنتُمۡ عَلَىٰ سَفَرٖ وَلَمۡ تَجِدُواْ کَاتِبٗا فَرِهَٰنٞ مَّقۡبُوضَةٞۖ فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا فَلۡیُؤَدِّ ٱلَّذِی ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُۥ وَلۡیَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥۗ وَلَا تَکۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن یَکۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِیمٞ٢٨٣[البقرة: ۲۸۳].«و اگر در مسافرت بودید و نویسنده‌ای نیافتید پس گروی بستانید، و اگر کسی از شما دیگری را امین دانست، باید کسی که امین قرار داده شده است امانتش را باز پس بدهد، و از پروردگارش بترسد، و شهادت را پنهان نکنید، و هر کس که آن را پنهان کند دلش گناهکار است، و خداوند به آنچه می‌کنید داناست».

در این دو آیه خداوند بندگانش را راهنمایی می‌نماید تا در معاملات خود حقوق یکدیگر را به شیوه مفید حفظ نمایند، و آنها را به آداب و قواعدی راهنمایی کرده است که عُقَلا نمی‌توانند بالاتر و کامل‌تر از آن را پیشنهاد نمایند. در این دو آیه فواید زیادی نهفته است که در زیر به پاره‌ای از آنها اشاره می‌کنیم:

۱- جاز بودن معاملات قرضی، خواه قرض شکل «سَلَم» داشته باشد، یا این که پول آن پس از مدتی پرداخت شود، زیرا خداوند متعال خبر داده است که مومنان این نوع معامله را انجام می‌دهند، و هر چیزی را که خداوند به عنوان عمل و کردار مومنان معرفی کند از مقتضیان ایمان است، و خداند، آن پادشاه پاداش دهنده آن معامله را برای آنان قرار داده‌است.

۲- در تمامی معاملات قرضی باید مدت و زمان پرداخت بدهی و اجاره معلوم و مشخص باشد.

۳- اگر مدت بازپرداخت وام نامعلوم باشد، چنین کاری حلال نیست، چون این کار معامله «غرر» محسوب شده و خطرناک است و قمار به حساب می‌آید.

۴- خداوند دستور داده است وام و دیون نوشته شوند، و این کار بعضی اوقات واجب است، و آن زمانی است که حفظ حق واجب باشد، مانند مالی که سرپرستی آن بر عهده آدمی است، از قبیل اموال یتیمان و اوقاف، و یا مانند وکلا و امنا که متصدی حفظ و حراست اموال هستند. گاهی مساله کتابت وام و دیون بر حسب شرایط و اوضاع مختلف حالت وجوب و گاهی حالت استحباب به خود می‌گیرد. به هر حال نوشتن بزرگ‌ترین چیزی است که بوسیله آن معاملاتِ دارای مدت، حفظ می‌شوند، زیرا انسان به نسیان نزدیک است، پس برای جلوگیری از اشتباه و خیانت کسانی که از خدا نمی‌ترسند، حتما باید این کار را انجام داد.

۵- خداوند به نویسنده دستور داده است تا عدالت را در میان دو طرف معامله رعایت کند، و نویسنده نباید به خاطر خویشاوندی و یا چیزی دیگر به یکی از آنها تمایل بیشتری نشان دهد. و نباید به خاطر دشمنی با یکی، بر ضد طرف دیگر بنویسد.

۶- نوشته و سند مکتوب در بین دو طرف معامله از بهترین کارهاست، و نیکوکاری نسبت به دو طرف معامله است، چرا که باعث حفظ حقوق آن دو می‌گردد، و ذمه هر دو آن‌گونه که خداوند به آن دستور داده است تبرئه می‌شود، پس نویسنده باید چشمداشت پاداش را از خداند داشته باشد، تا از پاداش حقیقی عمل خویش بهره‌مند شود.

٧- نویسنده باید به دادگری معروف باشد، چون اگر دادگر و معتبر نبوده و پیش مردم عادل و پسندیده نباشد، نوشتن او اعتباری نخواهد داشت، و هدف که حفظ حقوق است، حاصل نمی‌شود.

۸- نویسنده باید در نوشتن مهارت کامل داشته باشد، و کلمات و اصطلاحات معتبر را در هر معامله برحسب آن بکار ببرد، و در این مورد عرف از اعتبار بزرگی برخوردار است.

٩- نوشتن از جمله نعمت‌های خداوند بر بندگان است که امور دینی و دنیوی جز با آن سامان می‌یابد، و هرکس که از نعمت خواندن و نوشتن برخوردار باشد خداوند بخشش بزرگی به او عطا کرده است، پس شکر کامل این نعمت آن است که با نوشتن‌های خود نیازهای بندگان را برآورده نماید و از نوشتن امتناع نورزد. بنابر این فرمود: ﴿وَلَا یَأۡبَ کَاتِبٌ أَن یَکۡتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُ.

۱۰- آنچه نویسنده می‌نویسد اعتراف کسی است که حقی را بر عهده دارد، پس اگر او به خاطر کوچک یا سفیه بودنش، یا به خاطر دیوانگی یا لال بودن یا ناتوانی‌اش نمی‌توانست املا کند، ولّی و سرپرست او باید املا نماید، و سرپرست او به جای وی قرار می‌گیرد.

۱۱- اعتراف از بزرگ‌ترین راه‌هایی است که حقوق بوسیله آن ثابت می‌شود، زیرا خداوند دستور داده است که نویسنده آنچه بر او املا می‌شود، بنویسد.

۱۲- ولایت و سرپرستی بر کوچکترها، دیوانگان، بی‌خردان و امثال آنها ثابت است.

۱۳- ولّی و سرپرست در تمام اعترافات متعلق به حقوقش به جای کسی است که سرپرست اوست.

۱۴- هر کس را که در معامله‌ای امین دانستی و در آن معامله به او تفویض اختیار کردی، سخنش در آن مورد پذیرفتنی است و او جانشین تو است، زیرا وقتی که ولی به جای کسانی که کوتاهی دارند قرار می‌گیرد، کسی را که سرپرست خودت قرار داده و اختیار خودت را به او واگذار کرده و کار را به او سپرده‌ای به طریق اولی قابل قبول است، و به طریق اولی سخن او به هنگام اختلاف بر سخن تو مقدم داشته می‌شود.

۱۵- کسی که باید حقی را ادا کند- وقتی که بر نویسنده املا می‌کند- باید از خدا بترسد، و کم نکند، و هیچ شرطی از شرایط آن یا قیدی از قیود آنرا نباید حذف کند، بلکه بر او واجب است به تمام جزئیات حقی که بر واجب است اعتراف کند، همانطور که اگر حق او بر کسی دیگر باشد چنین چیزی برطرف واجب است.

پس اگر کسی چنین نکند از زمره «مطّففین» خواهد بودکه در خرید و فروش حق مردم را کامل نمی‌دهند و از آن می‌کاهند.

۱۶- اعتراف به حقوق آشکار و پنهان واجب است، و این از بزرگ‌ترین عادت‌های پرهیزگاری است، همانطور که اعتراف نکردن به آن از اموری است که پرهیزگاری و تقوی را نقض می‌کند و آن را می‌کاهد.

۱٧- بندگان راهنمایی شده‌اند تا در خرید و فروش گواه بگیرند، پس اگر شاهد گرفتن برای قضیه وام دادن باشد، حکم آن همان حکم نوشتن است، که پیش‌تر بیان شد، زیرا منظور از نوشتن، نوشتن شهادت و گواهی است. و اگر خرید و فروش در قالب معامله نقدی باشد، مناسب است که در آن گواه گرفته شود، و ترک نوشتن اشکالی ندارد، چون خرید و فروش زیاد صورت می‌گیرد، و نوشتن آن دشوار است.

۱۸- خداوند ما را راهنمایی نموده است که دو مرد عادل را گواه بگیریم، و اگر دو مرد عادل وجود نداشت یا گواه گرفتن دو مرد عادل مشکل یا سخت بود پس یک مرد و دو زن را گواه بگیریم. و این همه معاملات را از قبیل خرید و فروش‌های که مبتنی بر مدیریت است مانند این‌که کسی تعدادی گوسفند و یا قطعه‌ای زمین کشاورزی به دیگری بدهد که آن را برایش مدیریت کند. و یا معاملات وام‌ها و توابع آن از قبیل شرطه‌ها و وثیقه و اسناد و غیره را در بر می‌گیرد. و اگر گفته شود که ثابت شده است پیامبر صبا گواهی دادن یک گواه همراه با قسم قضاوت نموده است، و در آیه شریفه آمده که دو مرد یا یک مرد و دو زن گواه باشند، در پاسخ گفته می‌شود: خداوند باری تعالی بندگانش را در این آیه به حفظ حقوق یکدیگر راهنمایی کرده است، بنابر این کامل‌ترین و قوی‌ترین راهِ حفظ حقوق را بیان داشته است، و این با آنچه که پیامبر صبا یک گواه و قسم قضاوت کرده است منافی و مخالف نیست. پس در مورد حفظ حقوق، بنده باید پرهیزگار باشد و از حقوق دیگران بطور کامل پاسداری بعمل آورد. و در رابطه با حکم نمودن بین دو نفر که با یکدیگر اختلاف دارند، به امور ترجیح‌دهنده از اسناد و مدارک موجود نگاه کند.

۱٩- در رابطه با حقوق دنیوی، گواهی دادن دو زن به جای گواهی دادن یک مرد است، اما در امور دینی مانند روایت و فتوا زن همانند مرد است، و تفاوت این دو مورد کاملا مشخص است.

۲۰- حکمت این‌که خداوند گواهی دو زن را مانند گواهی یک مرد قلمداد کرده، این است که غالبا حافظه‌ی زن ضعیف‌تر از حافظه‌ی مرد است و غالبا حافظه‌ی مرد از حافظه‌ی زن قوی‌تر است.

۲۱- اگر یکی از گواهان گواهی‌اش را فراموش کرد و گواه دیگر او را یادآور شد، این فراموشی که با یادآوری از بین می‌رود اشکالی ندارد، زیرا فرموده است: ﴿أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰو اگر شاهد فراموش کرد، سپس بدون یادآوری، خود آنرا به خاطر آورد، به طریق اولی اشکالی ندارد، زیرا گواهی دادن باید براساس علم و یقین باشد.

۲۲- گواهی باید از روی علم و یقین باشد، نه از روی شک، پس هرگاه شاهد در گواهی‌اش دچار شک شد، برای او جایز نیست گواهی بدهد هرچند که گمانش غالب باشد مگر به آنچه که بر آن علم و یقین دارد.

۲۳- اگر شاهدی برای گواهی دادن فراخوانده شد نباید امتناع ورزد، خواه برای تحمل گواهی خوانده شود یا برای ادای شهادت، زیرا ادای شهادت هم چنان‌که خداوند متعال از آن سخن به میان آورده و از منافع و مصالح آن خبر داده است بهترین مصداق عمل صالح است.

۲۴- و از جمله فوایدی که در این دو آیه نهفته این است که جایز نیست به «مکاتب» و «شاهد» ضرر رسانده شود، به این صورت که آنان را زمانی یا حالتی برای نوشتن و شهادت دادن فرا بخوانند که به آنان ضرر برساند. و هم چنان‌که نهی شده است که دارندگان حقوق و طرفین معامله به «کاتب» و «شاهد» ضرر برسانند، نیز «کاتب» و «شهید» نهی شده‌اند از این‌که به طرفین معامله و یا یکی از آنها ضرر برسانند. نیز از این دو آیه برداشت می‌شود که هرگاه «کاتب» و «شاهد» به سبب کتابت و شهادتشان ضرری متوجه آنان شود و جوب این کار از آنان ساقط می‌گردد. نیز از این دو آیه استنباط می‌شود که زیان رساندن به نیکوکاران و کسانی که خوبی می‌کنند، و گذاشتن چیزی بر دوش آنها که توان آن را ندارند، جایز نیست. ﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ٦٠[الرحمن: ۶۰]. «آیا پاداش نیکوکاری جز نیکوکاری چیز دیگری است؟». همچنین بر کسی که کار نیکی انجام می‌دهد لازم است که نیکوکاری خود را با دوری جستن از زیان رساندن قولی و عملی به کسی که کار خوب را برای او انجام داده‌است، کامل گرداند، زیرا نیکوکاری کامل نمی‌شود.

۲۵- مزد گرفتن برای نوشتن و گواهی دادن جایز نیست، چرا که انجام این عمل از واجبات است، زیرا نوشتن و گواهی دادن حقی است که خداوند بر نویسنده و گواه واجب گردانیده است، و مزد گرفتن به مثابه ضرر رساندن به دو طرف معامله است.

۲۶- در این آیه به مصالح و فوایدی که در سایه عمل به این راهنمایی‌های گرانقدر به دست می‌آید، اشاره شده است و آن این‌که به عمل به این راهنمایی‌ها اخت لاف و نزاع قطع شده و حقوق و انصاف حاکم می‌شود، و مردمان از فراموشی و نسیان سالم می‌مانند. بنابر این فرمود: ﴿ذَٰلِکُمۡ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ وَأَقۡوَمُ لِلشَّهَٰدَةِ وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓاْو این مصالح برای بندگان ضروری و لازم هستند.

۲٧- آموختن نوشتن از امور دینی است، چون نوشتن وسیله‌ای برای حفظ دین و دنیا و سبب نیکوکاری است.

۲۸- هر کس که خداوند به او نعمتی بخشیده که مردم به آن نیاز دارند، شکر کامل آن نعمت این است که آنرا به مردم بگرداند و بوسیله آن نیازهای مردم را بر آورده سازد، زیرا خداوند علت نهی کردن نویسنده از امتناع ورزیدن از نوشتن را چنین بیان کرده است: ﴿کَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُو هر کس نیاز برادرش را برآورده کند خداوند نیاز او را برطرف می‌نماید.

۲٩- زیان رساندن به گواهان و نویسندگان فسق است، و فسق یعنی بیرون رفتن از طاعت خداوندی به‌سوی نافرمانی او. فسق اضافه و کم می‌شود، و به بخش‌های مختلفی تقسیم می‌شود، بنابر این نفرمود: «فانتم فساق»یا «فاسقون»شما فاسق هستید، بلکه فرمود: ﴿فَإِنَّهُۥ فُسُوقُۢ بِکُمۡپس هر اندازه بنده از دایره طاعت خدا خارج شود به همان اندازه به فسق مبتلا می‌گردد. و از فرموده الهی که می‌فرماید: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱللَّهُاستنباط می‌شود که تقوی و پرهیزگاری وسیله‌ای است برای حاصل کردن علم و دانش. و واضح‌تر از این آیه فرموده الهی است که می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّکُمۡ فُرۡقَانٗا[الأنفال: ۲٩]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از خدا بترسید، و پرهیزگاری (پیشه) کنید به شما علمی می‌بخشد که به وسیله آن حق و باطل را از یکدیگر تشخیص می‌دهید».

۳۰- همان‌طور که آموختن امور دینی متعلق به عبادات از نوع علم مفید می‌باشد، آموختن امور دنیوی ِ متعلق به معاملات نیز از علوم مفید به حساب می‌اید. زیرا خداوند امور دینی و دنیوی بندگان را حفظ نموده است. و کتاب بزرگ خداوند روشن‌گر و بیان‌کننده هر چیزی است.

آیه‌ی «۲۸۳» نیز جمله فوایدی را در بردارد که به آنها اشاره می‌کنیم:

۱- مشروّعیت وثیقه گرفتن در مقابل حقوقی که به دیگران واگذار می‌شود. وثیقه و ضمانت ضامن رسیدن حق بنده می‌باشند، خواه با فرد نیکوکار معامله کند و یا با فرد فاسق، و خواه طرف معامله امانتدار باشد یا خائن. بنابراین، وثیقه‌ها باعث حفظ حقوق و قطع اختلافات می‌گردند.

۲- وثیقه و گِرو کامل آن است که در دسترس باشد، اما این بدان معنی نیست که اگر رهن قابل تصرف و در دسترس نباشد درست نیست، بلکه مقید کردن «رهن» به ﴿مَّقۡبُوضَةٞبر این دلالت می‌نماید که گاهی گرو در دسترس می‌باشد و وثیقه و گرو کامل می‌گردد، و گاهی در دسترس نخواهد بود، و آن زمان وثیقه ناقص خواهد بود.

۳- از مفاد ﴿فَرِهَٰنٞ مَّقۡبُوضَةٞبرمی‌آید که هرگاه راهن و مرتهن، یعنی گرودهنده و گرو گیرنده در رابطه با مقدار مبلغی که رهن گرفته می‌شود اختلاف پیدا کردند، قول رهن گیرنده که صاحب حق است، اعتبار دارد، چون خداوند رهن و گرو را وثیقه‌ای برای حفظ حق او قرار داده‌است، و اگر سخن رهن گیرنده در این زمینه پذیرفته نمی‌شد، وثیقه به حساب نمی‌آمد چرا که نوشتن و گواهی وجود ندارد.

۴- معامله بدون گرفتن وثیقه و گواه جایز است، زیرا خداوند فرموده است: ﴿فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا فَلۡیُؤَدِّ ٱلَّذِی ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُاما در این حالت باید پرهیزگار بود و از خدا ترسید، زیرا صاحب حق در معرض خطر قرار دارد و احتمالا حقش را از دست بدهد، بنابر این خداوند در این حالت به کسی که حق بر گردن اوست دستور داده است تا از خدا بترسد، و امانت خود را باز پس بدهد.

۵- هر کس که معامله‌کننده او را امین شمارد به راستی که با او خوبی و نیکی کرده و به دینداری و امانتداری او راضی شده است، پس کسی که حق بر گردن اوست باید از دو جهت امانت را پس بدهد، یکی این که حق خدا است و باید آنرا بپردازد، و از فرمان خدا اطاعت کند، و دوم این‌که باید حق را به صاحبش که به او اعتماد کرده است، به طور کامل باز پس بدهد.

۶- کتمام گواهی حرام است، و کسی که گواهی را کتمان کند گناهکار می‌شود، زیرا کتمان گواهی از قبیل گواهی به ناحق و دروغ است، و کتمان شهادت باعث ضایع شدن حقوق و فساد معاملات می‌گردد. و شاهد، و کسی که حق بر ذمه اوست گناهکار می‌شوند. و علت این‌که رهن را به سفر مقید کرد- با این‌که رهن گرفتن در سفر و غیره جایز است این است که در سفر به رهن گرفتن نیاز است. زیرا شاهد و نویسندهای احتمالا وجود نداشته باشد. و آیه را با ﴿عَلِیمٞبه پایان رساند، یعنی خداوند به همه آنچه بندگان انجام می‌دهند داناست. و از این طریق آنها را به انجام معاملات نیکو تشویق و از معاملات حرام برحذر می‌دارد.

آیه‌ی ۲۸۴:

﴿لِّلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ یُحَاسِبۡکُم بِهِ ٱللَّهُۖ فَیَغۡفِرُ لِمَن یَشَآءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ٢٨٤[البقرة: ۲۸۴].«آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداست، و اگر آنچه را در دل دارید آشکار کنید یا آن را را پنهان نمایید خداوند شما را بر آن محاسبه می‌کند، پس هرکس را که بخواهد می‌آمرزد، و هر کس را که بخواهد عذاب می‌دهد، و خداوند بر هر چیزی تواناست».

خداوند از فرمانروایی فراگیر خود بر اهل آسمان‌ها و زمین، و احاطه عملش به آنچه بندگان آشکار می‌کنند، و آنچه در دل‌های خودشان پنهان می‌دارند، خبر داده و می‌فرماید: «آنها را بر آنچه آشکار می‌کنند و آنچه در دل‌هایشان است محاسبه می‌کند، و هرکس را که بخواهد می‌آمرزد، و آن کسی است که به‌سوی خدا باز می‌گردد، و توبه می‌کند. ﴿فَإِنَّهُۥ کَانَ لِلۡأَوَّٰبِینَ غَفُورٗا[الإسراء: ۲۵]. «و او کسانی را که به سویش باز می‌گردند می‌آمرزد». و هر کس را که بخواهد عذاب می‌دهد، و آن کسی است که بخواهد عذاب می‌دهد، و آن کسی است که در باطن و ظاهر بر گناهانش اصرار می‌ورزد.

این آیه با احادیثی که در این مورد وارد شده‌اند مبنی بر این که آدمی به سبب آنچه در دل نگه می‌دارد تا آن را انجام ندهد، و یا آن را بر زبان نیاورد مواخذه نمی‌شود، مخالف نیست، زیرا منظور از آن چیزهایی است که بر دل انسان خطور می‌کند، اما تبدیل به خصلت وی نشده و تصمیم قطعی بر انجا آن کارها را نگرفته است. در اینجا منظور تصمیم‌های قطعی و حالت‌های ثابت خوب و بد در وجود انسان می‌باشد، بنابر این فرمود: ﴿مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡیعنی تصمیم‌ها و حالاتی که در وجود انسان ثابت و پا برجا هستند. و خداوند خبر داده است که او ﴿َلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌبر هر چیزی تواناست، پس، کمال قدرت او در این است که بندگان را محاسبه کند، و به آنها پاداش یا سزایی بدهد که سزاوار آن هستند.

آیه‌ی ۲۸۶-۲۸۵:

﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ کُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَکُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ٢٨٥[البقرة: ۲۸۵].

«پیامبر به آنچه از جانب پروردگارش بر او نازل شد ایمان آورد، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و پیامبرانش ایمان آوردند (و گفتند:) بین هیچ یک از پیامبرانش فرق نمی‌گذاریم و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! آمرزش ترا می‌خواهیم، و بازگشت به‌سوی توست».

﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَیۡنَآ إِصۡرٗا کَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٨٦[البقرة: ۲۸۶].«خداوند هیچ‌کس را جز به اندازه توانش مکلف نمی‌کند، هر کار نیکی که انجام دهد به سود خود کرده، و هرکار بدی که انجام دهد به زیان خود کرده است. پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را مگیر. پروردگارا! بار سنگین بر ما مگذار آن چنان که بر کسانی که پیش از ما بودند گذاشته‌ای. پروردگارا! آنچه تاب و توانش را نداریم بر دوش ما مگذار و از ما درگذر، و ما را بیامرز، و بر ما رحم فرما، تو سرور ما هستی، پس ما را بر قوم کافران پیروز گردان».

از پیامبر صروایت است که هر کس این دو آیه را در شب بخواند او را کافی است، یعنی او را در مقابل بدی‌ها مصون می‌داردو این به خاطر مفاهیم بزرگی است که این دو آیه در بردارند. زیرا خداوند در آغاز این سوره، مردم را به ایما آوردن به همه اصولش دستور داده‌است: ﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا[البقرة: ۱۳۶]. «بگویید: به خدا و آنچه بر ما نازل شده است ایمان آوردیم». خداوند در این آیه خبر داده است که پیامبر و مومنانی که همراه او هستند به این اصول والا و به همه پیامبران و همه کتاب‌های آسمانی ایمان دارند، و همانند کسانی عمل نمی‌کنند که به پاره‌ای از آن ایمان آوردند و به پاره‌ای از آن کفر ورزیدند، مانند منحرفین ادیان تحریف شده.

و نام بردن از مومنان همراه با پیامبر صو این‌که همه به آنچه که از سوی پروردگار نازل شده است ایمان دارند، شرافت و افتخار بزرگی برای آنان است. نیز بیان‌گر آن است که پیامبر صدر خطاب شرعی خود و انجام کامل اوامر و نواهی الهی با مومنان شریک است، و از همه مومنان، بلکه از همه پیامبران در ایمان آوردن و ایفای حقوق پیشی گرفته، و از همه بالاتر است.

﴿وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَااین بیان‌گر آن است که مومنان همه آنچه را که پیامبرصاز کتاب و سنت آورده است با گوش دل شنیدند و در برابر آن تسلیم شدند. و مفهوم این بخش از آیه این است که آنها در انجام فرامین کتاب و سنت با تضرّع و زاری از خداوند یاری طلب می‌کنند، و این‌که خداوند کوتاهی‌هایی که در انجام واجبات از آنان سر زده و کارهای حرامی را که مرتکب شده‌اند می‌آمرزد. آنان تمامی این درخواست نافع را با تضرع و زاری از خداوند طلب می‌کنند.

و خداوند دعای آنها را بر زبان پیامبرش صپاسخ داد و فرمود: «قَد فَعَلتُ» چنین کردم و دعای شما را پذیرفتم. پس این دعاها از آحاد مومنین پذیرفته می‌شود، به شرطی که مانعی در میان نباشد. و خداوند آنها را در حالت اشتباه و فراموشی مواخذه نمی‌کند، و خداوند شریعت خود را برای آنان بی‌نهایت آسان نموده است، و چیزهای دشوار و آنچه از توانایی آنان بیرون است از قبیل مشقت‌ها و کارهای دشوار و قید و بندهایی که بر گذشتگان تحمیل کرده بود بر دوش آنها نگذاشته، و آنها را بخشیده و بر آنان رحم فرموده، و آنانرا بر جمعیت کافران پیروز گردانده است.

پس خداوند را به اسماء و صفاتش و به آنچه از پایبندی به دینش بر ما ارزانی نموده است، می‌خوانیم، و از او مسئلت می‌نماییم که این امور را برای ما محقق نماید، و آنچه را که بر زبان پیامبرش به ما وعده داده است عملی نماید، و حالات مومنان را اصلاح گرداند.

و از اینجا قاعده «آسانگیری و نفی عسر و حرج در همه امور دین» و قاعده «عدم مواخذه به سبب فراموشی و اشتباه در عبادات و حقوق خداوند متعال» استنباط می‌شود.

و همچنین از این آیه استنباط می‌گردد که فراموشی یا اشتباه در مورد حقوق مردم گناه محسوب نشده و فرد بر آن نکوهش نمی‌شود. اما چنانچه بر اثر خطا و نسیان جان و مال مردم تلف شود، فرد فراموش کار یا خطا کار باید آنرا جبران نماید چرا که در دایره «اتلاف ناحق» قرار می‌گیرد و باید عوض یا دیه آن پرداخت گردد.

تفسیر سوره‌ی بقره تمام شد. پس حمد و ثنا برای خدا و درود و سلام بر محمد مصطفی ص.

[۱] مراد از این امر، امری نیست که برای وجوب است، بلکه مراد امری است که برای ندب باشد. [۲] «سوائب» جمع «سائبه» است و به شتری گفته می‌شود که به منظور شفا یافتن بیماری و یا پایان یافتن جنگ رها می‌شود. [۳] «حام» بر شتری اطلاق می‌شود که بر پشتش سوار نمی‌شوند و بر آن بار نمی‌نهند، و آن شتری است که ده نسل از وی متولد می‌شود. [۴] طلاق بائن یعنی طلاقی که رجوع در آن ممکن نیست.

تفسیر سوره‌ی نساء


مدنی و ۱٧۶ آیه است.

آیه‌ی ۲-۱:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا کَثِیرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِی تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَیۡکُمۡ رَقِیبٗا١[النساء: ۱].«ای مردم از پروردگارتان بترسید، پروردگاری که شما را از یک نفس آفرید و همسرش را نیز از وی آفرید، و از آن دو، مردان و زنان زیادی منتشر و پخش کرد، و از خداوندی بترسید که به (نام) او از همدیگر درخواست می‌کنید، و بپرهیزید از این‌که پیوند خویشاوندی را گسسته دارید، همانا خداوند مراقب شماست».

﴿وَءَاتُواْ ٱلۡیَتَٰمَىٰٓ أَمۡوَٰلَهُمۡۖ وَلَا تَتَبَدَّلُواْ ٱلۡخَبِیثَ بِٱلطَّیِّبِۖ وَلَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَهُمۡ إِلَىٰٓ أَمۡوَٰلِکُمۡۚ إِنَّهُۥ کَانَ حُوبٗا کَبِیرٗا٢[النساء: ۲]. «و به یتیمان مال‌هایشان را بدهید، و اموال ناپاک را با مال‌های پاک جابه جا نکنید، و مال‌هایشان را با اموال خودتان نخورید، زیرا آن گناه بزرگی است».

خداوند در ابتدای این سوره دستور داده است که مردمان از او بترسند و آنان را بر عبادت و گرم نگه داشتن پیوند خویشاوندی تشویق کرده است. و سبب و انگیزه هریک از این کارها را بیان داشته است انگیزه ترس از او این است که وی ﴿رَبَّکُمُپروردگارتان است و شما را آفریده و به شما روزی داده و با نعمت‌های بزرگش پرورش داده‌است. از جمله نعمت‌های او این است که ﴿ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖشما را از یک انسان آفریده، و از او همسرش را آفریده است، تا در کنار وی آرام گیرد و از این طریق نعمت الهی کامل گردد، و شادی و سرور به دست آید. نیز از اسبابی که موجب پرهیز از خشم الهی است این است که او را فرا خوانده وتعظیم می‌کنید، و هنگامی که بخواهید نیازهایتان را برآورده نمایید به نام او متوسل می‌شوید. پس هرکس که از کسی دیگر چیزی بخواهد، می‌گوید: به خاطر خدا ومحض رضایت او فلان کار را برایم انجام بده، چون او می‌داند که خداوند در دل این فرد جایگاه بزرگی دارد، و همین امر باعث می‌شود که او خواسته کسی را که نام خدا را پیش کشیده است رد نکند. پس همان‌طور که خداوند را تعظیم نموده‌اید باید او را با پرستش و ترسیدن از او تعظیم نمایید. همچنین خداوند خبر داد که او مراقب است، یعنی از بندگانش اطلاع دارد و به حرکت، سکوت، پنهان، آشکار و همه حالات‌شان آگاه است، و مراقب آنهاست، و این امر باعث می‌شود تا همواره انسان پرهیزگاری و ترس خداوند را مدنظر داشته باشد و به شدت از او احیا کند.

و خداوند خبر داده است که آنها را از یک انسان آفریده و در شهرها و مناطق مختلف منتشر ساخته است، با این‌که همه به یک ریشه برمی‌گردند، این بدان خاطر است تا با یکدیگر مهربانی نمایند، و نرمی کنند. و دستور به پرهیزگاری را همراه با دستور به صله رحم، و نیکی با خویشاوندان و نهی از گسیختن پیوند خویشاوندی ذکر نمود، تا بر این حقیقت تاکید کند که همچنان که ادای حق خدا لازم است، ادای حقوق مردم نیز واجب است، به ویژه خویشاوندان زیرا خداوند به ادای حقوق آنها دستور داده‌است.

پس بیاندیش که خداوند چگونه این سوره را با دستور به رعایت تقوا و پرهیزگاری و برقرار داشتن پیوند خویشاوندی و نیکی همسران با یکدیگر، آغاز و در طول سوره آن را به صورت مشروح بیان کرد، انگار مسایلی که به صورت مشروح بیان شده است، توضیح و تبیین مطالبی است که بصورت مجمل در ابتدای سوره ذکر گردیده است. ﴿وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَااین بخش از آیه، یادآور رعایت حق شوهران و زنان، و ادای آن است، زیرا زنان از مردان آفریده شده‌اند و به شدت به همدیگر ارتباط دارند.

﴿وَءَاتُواْ ٱلۡیَتَٰمَىٰٓ أَمۡوَٰلَهُمۡاین اولین مورد از حقوق مردم است که در این سوره به آن سفارش شده است. و آن یتیمانی هستند که پدران‌شان را که آنان را مورد تکفل خود قرار می‌دادند از دست داده‌اند، و آنها کوچک و ناتوانند، و نمی‌توانند کارهایشان را انجام دهند، و منافع خویش را تامین کنند. پس خداوند مهربان بندگانش را دستور داد تا با آنها نیکی کنند، و به مال‌هایشان نزدیک نشوند مگر به شیوه نیکو، و دستور داد وقتی که به سن بلوغ و رشد رسیدند و صلاحیت یافتند، مال‌هایشان را کاملا به آنها بازپس دهند.

﴿وَلَا تَتَبَدَّلُواْ ٱلۡخَبِیثَو مال ناپاک را که عبارت از خوردن مال حلال یتیم به ناحق است، ﴿بِٱلطَّیِّبِبه جای مال حلال که در آن گناه و اشکالی نیست، قرار ندهید، ﴿وَلَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَهُمۡ إِلَىٰٓ أَمۡوَٰلِکُمۡو مال‌های آنان را با مال‌های خود نخورید. در اینجا تذکر داده شده است که خوردن مال آنها برای کسی که خداوند او را بی‌نیاز نموده و روزی وی را تامین کرده است بسیار زشت و گناه می‌باشد، پس هرکس جرات کرد و مال آنها را همراه با مال خود خورد، ﴿إِنَّهُۥ کَانَ حُوبٗا کَبِیرٗابه‌راستی گناه بزرگی انجام داده‌است. از جمله مصادیق «استبدال خبیث به طیب» این است که سرپرست یتیم مال ارزشمند و خوب وی را برای خود بگیرد، و ب‌جای آن چیزی بی‌ارزش و نامرغوب از مال خود بگذارد.

در اینجا به موضوع سرپرستی و ولایت بر یتیم اشاره شده است، زیرا دادن مال به یتیم مستلزم آن است که ولایت و سرپرستی، برای کسی که مال را به یتیم می‌دهد ثابت گردد. و در این آیه دستور داده شده است که مال یتیم باید اصلاح گردد، زیرا «دادن مال یتیم به صورت کامل» عبارت از آن است که آن مال حفظ شده و آنچه که باعث رشد وتقویت آن می‌گردد انجام شود، و نباید مال یتیم در معرض خطر و تلف شدن قرار گیرد.

آیه‌ی ۴-۳:

﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِی ٱلۡیَتَٰمَىٰ فَٱنکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡۚ ذَٰلِکَ أَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَعُولُواْ٣[النساء: ۳].«و اگر ترسیدید که نتوانید دربارۀ یتیمان دادگری کنید، پس با زنان دیگری که دوست دارید، ازدواج کنید، با دو یا سه یا چهار، و اگر ترسیدید که نتوانید (درمیان زنان) دادگری کنید، پس به ازدواج با یکی اکتفا کنید، یا با کنیزانتان ازدواج کنید، این نزدیک‌تر است که ستم نکنید».

﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحۡلَةٗۚ فَإِن طِبۡنَ لَکُمۡ عَن شَیۡءٖ مِّنۡهُ نَفۡسٗا فَکُلُوهُ هَنِیٓ‍ٔٗا مَّرِیٓ‍ٔٗا٤[النساء: ۴].«و مهریۀ زنان را به عنوان هدیه به آنها بدهید، و اگر با رضایت خاطر چیزی از مهریۀ خود را به شما بخشیدند پس آن را حلال و گوارا بخورید».

و اگر ترسیدید که نتوانید در مورد دختران یتیمی که تحت سرپرستی شما قرار دارند دادگری کنید، و ترس آن را داشتید که به دلیل دوست نداشتن آنان نتوانید حقوقشان را ادا نمایید، پس به زنانی دیگر غیر از آنها روی آورید، و با آن زنان ازدواج کنید. ﴿مَا طَابَ لَکُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِزنانی که شما انتخاب می‌کنید، از قبیل زنان دیندار، مالدار، زیبا، شرافتمند، دارای نسب و زنانی که از دیگر صفت‌های لازم برخوردارند.

و بهترین زنی که از میان این زنان باید انتخاب شود، زن دین دار است، همانطور که پیامبر صفرمود: «تُنْکَحُ الـمـَرْأَةُ لأَرْبَعٍ: لِمَالِهَا، وَلِـحَسَبِهَا، وَلِـجَمَـالِـهَا، وَلِدِینِهَا، فَاظْفَرْ بِذاتِ الدِّینِ تَربَتْ یمِینُک». «زن به خاطر چهار ویژگی برای ازدواج انتخاب می‌شود، به خاطر مالش، یا به خاطر زیبایی‌اش، یا به خاطر داشتن موقعیت خوبِ اجتماعی، و یا به خاطر دینش، پس زن دیندار را به دست آور که سودمند خواهی شد».

و در این آیه اشاره شده است که انسان باید قبل از ازدواج، انتخاب نماید. بلکه شریعت به او اجازه داده است زنی را که می‌خواهد با او ازدواج نماید، نگاه کند، تا در این امر با بصیرع عمل نماید. سپس خداوند تعداد زنان را اجازه داد و فرمود: ﴿مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَیعنی هر کس که دوست دارد دو زن داشته باشد، با دو زن ازدواج کند و اگر دوست دارد سه زن داشته باشد با سه زن ازدواج کند، و اگر دوست داشت چهار زن داشته باشد، با چهار زن ازدواج کند. و نباید با بیشتر از چهار زن ازدواج کند، چون آیه در باب بیان منت و احسان الهی بر بندگان است، پس به اجماع علما اضافه کردن بر تعدای که خداوند نام برده است جایز نیست.

و این بدان خاطر است که گاهی مرد شهوتش با یک زن دفع نمی‌شود، پس به او اجازه داده شده که با زنان دیگری ازدواج کند تا این‌که به چهار برسند، چون چهار زن برای هرکسی کفایت می‌نماید، و به ندرت افرادی یافته می‌شوند که چهار زن آنها را کفایت نکند. با وجود این زمانی ازدواج با بیش از یک زن برای او جایز است که مطمئن باشد که ظلم و ستم نخواهد کرد و می‌تواند حقوق آنها را ادا نماید.

و اگر ترسید که نمی‌تواند حقوق آنها را ادا نماید، پس باید به یک زن بسنده کند، و یا به کنیزش کفایت نماید، زیرا در کنیز که «ملک یمین» اوست بر او واجب نیست که شرایط برابری و تقسیم شب و روز را رعایت کند.

﴿ذَٰلِکَاکتفا کردن به یک زن یا به کنیز، ﴿أَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَعُولُواْنزدیک‌تر است که ستم نکنید.

و در این آیه اشاره کرده است که اگر بنده در معرض کاری قرار گرفت و ترسید از او ظلم و ستمی سر بزند و نتواند وظیفه‌اش را انجام دهد گرچه آن کار جایز باشد برای او شایسته نیست آن را انجام دهد، بلکه راحتی و آسایش و دور بودن از گناه را برگزیند، زیرا سالم ماند از گناه و اشتباه بهترین سرمایه آدمی است.

و از آن جا که بسیاری از مردم به زنان ستم روا می‌دارند و حقوق آنها به ویژه مریه‌شان را پایمان نموده، و نمی‌دهند، و از آن جا که دادن آن در یک مرحله برای شوهر دشوار است، خداوند آنان را بر دادن مهریه زنان تشویق نمود، و فرمود: ﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّو مهریه اشان را بپردازید، ﴿نِحۡلَةٗیعنی با رضایت خاطر و آرامش آن را بدهید، پس نباید در دادن آن تاخیر ورزید، و نباید از آن چیزی بکاهید. و در این آیه اشاره شده است که هرگاه زن مکلف مهریه‌اش را طلب کند باید به وی پرداخت شود، زیرا زن به سبب عقد ازدواج مالک مهریه می‌گردد، چون خداوند «صِداق» را به زنان نسبت داده و نسبت دادن مقتضی مالک شدن است.

﴿فَإِن طِبۡنَ لَکُمۡ عَن شَیۡءٖ مِّنۡهُ نَفۡسٗاپس اگر با رضایت خاطر چیزی از آن را به شما بخشیدند، یا آن را کم کرده یا آن را به تاخیر انداختند یا به عوض آن چیزی دیگر گرفتند، ﴿فَکُلُوهُ هَنِیٓ‍ٔٗا مَّرِیٓ‍ٔٗابدون اشکال و گناه، و خوش و گوارا آن را بخورید. و این دلیلی است بر این‌که زن می‌تواند در مال خودش تصرف کند، به این صورت که آن را ببخشد و یا هدیه نماید، به شرطی که زن دارای رشد و صلاحیت باشد، واگر صلاحیت نداشته باشد، پس بخشش او حکمی ندارد، و سرپرست او نمی‌تواند از مهریه او چیزی بگیرد، مگر این‌که زن آن را با رضایت خاطر به وی بپردازد.

و ﴿فَٱنکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِدلیل بر آن است که ازدواج با زن ناپاک جایز نبوده و از ازدواج با آن نهی شده است، مانند زن مشرک و زن زناکار، همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَا تَنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکَٰتِ حَتَّىٰ یُؤۡمِنَّ[البقرة: ۲۲۱]. «و با زنان مشرک ازدواج نکنید، مگر این‌که ایمان آورند». و فرموده است: ﴿وَٱلزَّانِیَةُ لَا یَنکِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوۡ مُشۡرِکٞ[النور: ۳]. «جز مرد زناکار یا مشرک کسی دیگر با زن زناکار ازدواج نمی‌کند».

آیه‌ی ۵:

﴿وَلَا تُؤۡتُواْ ٱلسُّفَهَآءَ أَمۡوَٰلَکُمُ ٱلَّتِی جَعَلَ ٱللَّهُ لَکُمۡ قِیَٰمٗا وَٱرۡزُقُوهُمۡ فِیهَا وَٱکۡسُوهُمۡ وَقُولُواْ لَهُمۡ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٥[النساء: ۵].«و اموال خود را که خداوند آن را وسیلۀ قوام (زندگی) شما گردانده است، به سفیهان مدهید و از (عواید) آن روزی و پوشاک آنها را بدهید، و با آنان سخن خوب و شایسته بگویید».

«سفهاء» جمع سفیه است، و آن کسی است که نمی‌داند به نیکی در مال خود تصرف کند، یا به سبب این‌که عقل ندارد، مانند دیوانه خل و چل و امثال آن، و یا به علت عدم رشد و صلاحیت، مانند بچه‌ای که هنوز به سن رشد نرسیده است.

پس خداوند اولیاء و سرپرستان را نهی نموده است از این‌که مال مجنون و بچه را به دست آنان بسپارند، مبادا آن را تباه ونابود کنند، چون خداوند مال را وسیله قیام و پایداری مصالح دین و دنیای مردم قرار داده‌است، و این گروه از انسان‌ها نمی‌توانند به صورت نیک و زیبا به این وظیفه قیام کنند.

پس خداوند اولیا و سرپرستان را امر کرده است که مال سفیه و بی‌خرد و نادان را به آنها ندهند، بلکه از مال‌شان به آنها خوراک و پوشاک بدهند، و نیازهای دینی و دنیوی آنان را برطرف نمایند و با آنها سخن نیکو بگویند، به این صورت وقتی که مال‌هایشان را خواستند به آنها وعده دهند که پس از آن‌که بزرگ شدند و صلاحتی یافتند مال‌شان را به آنها خواهند داد، و با نرمی از آنان سخن بگویند تا خاطرشان تسکین یابد.

و در این که خداوند اموال را به اولیا نسبت داده‌است، اشاره به این مطلب است که بر آنها واجب است همانطور که اموال خود را حفظ می‌کنند و در آن تصرف می‌نمایند، و آن را در معرض خطر قرار نمی‌دهند، به همان صورت اموال یتیمان را نیز حفظ نمایند، و در معرض خطر قرار ندهند، و آن را چون مال خود بدانند.

و این آیه دلیلی بر این است که نفقه مجنون و صغیر و نابالغ و سفیه اگر مالی داشته باشند باید از مال خودشان تامین گردد، چون خداوند فرموده است: ﴿وَٱرۡزُقُوهُمۡ فِیهَا وَٱکۡسُوهُمۡو این دلیلی است بر این گفته ولی در رابطه با این نفقه و پوشاک آنان مقبول است، چون خداوند او را امانتدار مال‌شان قرار داده‌است، پس باید سخن امانتدار را پذیرفت.

آیه‌ی ۶:

﴿وَٱبۡتَلُواْ ٱلۡیَتَٰمَىٰ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغُواْ ٱلنِّکَاحَ فَإِنۡ ءَانَسۡتُم مِّنۡهُمۡ رُشۡدٗا فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَیۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡۖ وَلَا تَأۡکُلُوهَآ إِسۡرَافٗا وَبِدَارًا أَن یَکۡبَرُواْۚ وَمَن کَانَ غَنِیّٗا فَلۡیَسۡتَعۡفِفۡۖ وَمَن کَانَ فَقِیرٗا فَلۡیَأۡکُلۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِذَا دَفَعۡتُمۡ إِلَیۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡ فَأَشۡهِدُواْ عَلَیۡهِمۡۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِیبٗا٦[النساء: ۶].«و یتیمان را بیازمایید، تا آنگاه که به سن ازدواج برسند، پس اگر در آنها صلاحیت دیدید، اموال‌شان را به آنها باز پس دهید، و اموال آنها را به اسراف و شتاب نخورید، پیش از آن که بزرگ شوند، و هرکس که توان‌گر و ثروتمند باشد باید (از گرفتن اجرت سرپرستی) خودداری کند، و هر کس که نیازمند باشد، باید به صورت معروف و نیکو بخورد، پس وقتی که مال‌هایشان را به آنها باز پس دادید بر آنها گواه بگیرید و کافی است که خدا حسابرس و مراقب است».

«ابتلا» یعنی آزمایش و امتحان، و آن به این صورت است هنگامی که یتیم به سن رشد نزدیک شد چیزی از مالش را به وی بدهند تا در آن تصرف نماید، پس با این شیوه صلاحیت و عدم صلاحیتش مشخص می‌گردد. بنابر این اگر در آن خوب تصرف نکرد، نباید مالش را به او بدهند، بلکه او همچنان بر سفاهت و بی‌صلاحتی خود باقی می‌ماند گرچه سن زیادی از وی گذشته باشد. و اگر رشد و صلاحیت او روشن شد و به سن ازدواج رسید، ﴿فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَیۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡپس مال‌هایشان را به طور کامل به آنان بدهید. ﴿وَلَا تَأۡکُلُوهَآ إِسۡرَافٗاو در خوردن آن اسراف نورزید و از حد حلالی که خدا برایتان مباح و جایز قرار داده است تجاوز نکنید، و به حرامی که خداوند بر شما حرام کرده است تمایل پیدا نکنید.

﴿وَبِدَارًا أَن یَکۡبَرُواْۚو در حالی که یتیمان کوچک هستند و نمی‌توانند مال‌هایشان را از شما بگیرند، و نمی‌توانند شما را از خوردن مال‌شان باز دارند، به خوردن مال آنها مبادرت نورزید، به گونه‌ای که قبل از این‌که بزرگ شوند و مال‌شان را از دست شما بگیرند، و شما را از خوردن آن باز دارند، آن را بخورید.

بسیاری از سرپرستان یتیمان که از خدا نمی‌ترسند، و نسبت به زیردستان خود محبت و مهربانی ندارند، به این کار مبادرت می‌ورزند و این حالت را غنیمت شمرده، و در خوردن آنچه خداوند حرام کرده است شتاب می‌ورزند. پس خداوند از این کار نهی کرده است.

آیه‌ی ٧:

﴿لِّلرِّجَالِ نَصِیبٞ مِّمَّا تَرَکَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ وَلِلنِّسَآءِ نَصِیبٞ مِّمَّا تَرَکَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنۡهُ أَوۡ کَثُرَۚ نَصِیبٗا مَّفۡرُوضٗا٧[النساء: ٧].«برای مردان از آنچه که پدر و مادر و خویشاوندان بر جای گذاشته‌اند سهمی است، و برای چه آن «ترکه» کم باشد و چه زیاد، و خداوند سهم هر یک را مقرر و مشخص گردانیده است».

عرب در زمان جاهلیت از روی سرکشی و سنگدلی، به ناتوانانی از قبیل زنان و کودکان ارث نمی‌دادند و ترکه وارث را فقط به مردان قوی و نیرومند می‌دادند، چون به گمان آنها مردان اهل جنگ و پیکار و گرفتن مال مردم بودند.

پس پروردگار مهربان و با حکمت قانونی برای بندگانش پایه ریزی کرد که در آن زنان و مردان نیرومند و ناتوان برابرند، و پیش از وضع این قانون مطالبی را بصورت خلاصه ارائه داد تا این مسئله در درون مردم جای بگیرد. سپس قضیه را بصورت مفصل آورد، و همه مشتاقانه به آن روی آوردند، و وحشت و تعجبی که منشا آن عادت‌های زشت جاهلی بود از آنان دور شد. پس فرمود: ﴿لِّلرِّجَالِ نَصِیبٞبرای مردان بهره و سهمیه‌ای است، ﴿مِّمَّا تَرَکَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَاز آنچه که پدر و مادر و خویشاوندان بر جای می‌گذارند و بیان خویشاوندان پس از پدر و مادر ذکر عام بعد از خاص است.

﴿وَلِلنِّسَآءِ نَصِیبٞ مِّمَّا تَرَکَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَو برای زنان بهره ایست از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان بر جای می‌گذارند. انگار اینجا سوالی بدین مضمون به ذهن می‌رسد که آیا این بهره و سهمیه به عرف و عادت بستگی دارد، و هر طور که بخواهند می‌توانند رفتار کنند، یا چیز مشخص و معینی است؟ پس خداوند متعال فرمود: ﴿نَصِیبٗا مَّفۡرُوضٗابهره و سهمیه‌ای مشخص و مقرر است، که خداوند حکیم آن را مقرر گردانیده و اندازه آن إن شا الله بیان خواهد شد.

در اینجا توهّمی دیگر نیز وجود دارد و آن این است که شاید بعضی گمان برند زنان و کودکان بهره‌ای ارث ندارند، مگر در مالِ زیاد، خداوند این توهم را این‌گونه از بین برد: ﴿مِمَّا قَلَّ مِنۡهُ أَوۡ کَثُرَخواه «ترکه» کم باشد یا زیاد. پس مبارک و خجسته است خداوندی که بهترین ِ داوران است.

آیه‌ی ۸:

﴿وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَ أُوْلُواْ ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینُ فَٱرۡزُقُوهُم مِّنۡهُ وَقُولُواْ لَهُمۡ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٨[النساء: ۸].«و هرگاه خویشاوندان و یتیمان و مستمندان برای تقسیم ارث حاضر شدند، از آن اموال چیزی به آنها بدهید و با آنان به گونۀ شایسته سخن بگویید».

و این از احکام خوب و گرانقدر الهی است، که باعث آرامش دل‌ها و تسکین خاطر میگردد، پس فرمود: ﴿وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَو هنگامی‌که در تقسیم میراث ﴿أُوْلُواْ ٱلۡقُرۡبَىٰخویشاوندانی که وارث نیستند، حاضر شدند. منظور از خویشاوندان، خویشاوندانی هستند که در ارث سهمی ندارند، به دلیل ﴿ٱلۡقِسۡمَةَزیرا وارثان از جمله کسانی هستند که ارث بر آنها تقسیم می‌شود. ﴿وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینُو یتیمان و فقرای مستحق، ﴿فَٱرۡزُقُوهُم مِّنۡهُاز این مال که بدون رنج و زحمت و خستگی آن را به دست می‌آورید، چیزی به آنها بدهید، زیرا به آن چشم دوخته‌اند، و دل‌هایشان به آن علاقمند است، پس خاطر آنها را تسکین دهید، چرا که دادن این مال به شما زیانی نمی‌رساند در حالی که به حال آنها مفید است.

و از این عبارت چنین استنباط می‌شود هر کس مالی در دست دارد و دیگران به آن چشم دوخته‌اند، شایسته است در حد توان چیزی به آنان ببخشد. همان‌طور که پیامبرصمی‌فرماید: «إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمْ خَادِمُهُ بِطَعَامٍ فَإِنْ لَـمْ یُجْلِسْهُ مَعَهَ فَلْیُنَاوِلْهُ أُکْلَةً أَوْ أُکْلَتَیْنِ أَوْ لُقْمَةً أَوْ لُقْمَتَیْنِ». «هرگاه خادم یکی از شما غذای وی را آورد، او را با خود سر سفره غذا بنشاند و اگر او را با خود ننشاند باید یک یا دو لقه از آن غذا به وی بدهد».

و اصحاب شچنین بودند، وقتی که میوه درختان‌شان شروع به رسیدن می‌کرد اولین میوه‌هایی را که می‌رسید پیش پیامبر صمی‌آوردند و پیامبر دعا می‌نمود که خداوند برکت خویش را در مال آنان بیاندازد.

و به کوچک‌ترین بچه‌ای که نزد او بود، از آن میوه می‌داد، چون می‌دانست که او به شدت به آن علاقمند و به آن چشم دوخته است. و همه این‌ها در صورتی است که بخشید ممکن باشد و اگر امکان بخشش نبود به خاطر این‌که آن مال حق سفیهان است یا امر م همتری در میان باشد، یا آنها نیکو سخن بگویید و آنها را با گفتاری خوب و شایسته رد کنید و با آنان سخن زشت و ناسزا نگویید.

آیه‌ی ۱۰-٩:

﴿وَلۡیَخۡشَ ٱلَّذِینَ لَوۡ تَرَکُواْ مِنۡ خَلۡفِهِمۡ ذُرِّیَّةٗ ضِعَٰفًا خَافُواْ عَلَیۡهِمۡ فَلۡیَتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡیَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِیدًا٩[النساء: ٩].«و کسانی‌که پس از خود فرزندان ناتوانی بر جای می‌گذارند و نگران آیندۀ آنها هستند، (باید از ستم بر یتیمان مردم بترسند) پس، از خدا بترسند و سخن راست و درست بگویند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡیَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَسَیَصۡلَوۡنَ سَعِیرٗا١٠[النساء: ۱۰].«بی‌گمان کسانی‌که اموال یتیمان را به ناحق و ستمگرانه می‌خورند همانا در شکم‌های خود آتش فرو می‌برند، و به آتش سوزان درخواهند آمد».

گفته شده این آیه خطاب به کسانی است که در کنار کسی که مرگ او فرا رسیده و در وصیت اشتباه کرده و مرتکب گناه شده است، حاضر می‌شوند، و باید وی را به دادگری و رعایت مساوات در وصیت دستور دهند. به دلیل این‌که خداوند فرموده است: ﴿وَلۡیَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِیدًاو باید سخنی درست و موافق با عدالت و دادگستری بگویند، و او را آنچنان که دوست دارند بعد از مرگ‌شان با فرزندان آنان آن‌گونه به عدالت و انصاف رفتار شود.

و گفته شده است که منظور از آن اولیای سف‌ها و دیوانگان و کودکان و ناتوانان است که باید طبق منافع دینی و دنیوی آنها رفتار کنند، آن‌گونه که دوست دارند با فرزندان ناتوانشان پس از آنها رفتار شود. ﴿فَلۡیَتَّقُواْ ٱللَّهَپس در سرپرستی دیگران از خدا بترسد. یعنی با آنها به گونه‌ای که در آن ترس از خدا باشد، رفتار کنند، به این صورت که به آنها توهین نکنند و آنها را به ترس از خدا وادارند.

بعد از آن‌که خداوند آنها را این چنین دستور داد، آنان را شدیدا از خوردن مال یتیم برحذر داشت و فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡیَتَٰمَىٰ ظُلۡمًاهمانا کسانی که اموال یتیمان را به ناحق می‌خورند. و با قید «خوردن به ناحق» آنچه که قبلا مبنی بر جواز «خوردنِ به نیکی» برای فقرا، و جواز مخلوط کردن اموال آنان با اموال ایتام خارج می‌شود.

پس کسانی که مال یتیم را به ناحق و ستمگرانه بخورند، ﴿إِنَّمَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ نَارٗاآنچه می‌خورند، آتشی است که در شکم‌هایشان شعله می‌کشد، و آنها خود این آتش را در شکم‌های خود فرو برده‌اند. ﴿وَسَیَصۡلَوۡنَ سَعِیرٗاو به آتشی سوزان و برافروخته وارد خواهند شد. و این بزرگ‌ترین وعیدی است که بر ارتکاب گناهان وارد شده است، و بر زشتی خوردن مال یتیم باعث وارد شدن به آتش جهنم می‌گردد. پس این آیه دلالت می‌نماید که خوردن مال یتیم از بزرگ‌ترین گناهان کبیره است. از خداوند می‌خواهیم که ما را از آن دور بدارد.

آیه‌ی ۱۱-۱۲:

﴿یُوصِیکُمُ ٱللَّهُ فِیٓ أَوۡلَٰدِکُمۡۖ لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ فَإِن کُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَیۡنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَۖ وَإِن کَانَتۡ وَٰحِدَةٗ فَلَهَا ٱلنِّصۡفُۚ وَلِأَبَوَیۡهِ لِکُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُۥ وَلَدٞۚ فَإِن لَّمۡ یَکُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُۚ فَإِن کَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصِی بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍۗ ءَابَآؤُکُمۡ وَأَبۡنَآؤُکُمۡ لَا تَدۡرُونَ أَیُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَکُمۡ نَفۡعٗاۚ فَرِیضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا١١[النساء: ۱۱].«خداوند دربارۀ فرزندانتان شما را فرمان می‌دهد که بهرۀ یک پسر به اندازۀ بهرۀ دو دختر است، و اگر فرزندان همه دختر و از دو بیشتر بودند، دو سوم «ترکه» مال آنهاست، و اگر فرزند یک دختر بود نصف ترکه از آن اوست، و اگر مرده دارای فرزند و پدر و مادر باشد به هر یک از پدر و مادر یک ششتمِ ترکه می‌رسد، و اگر مرده فرزند نداشت، و ورثۀ او پدر و مادرش بودند سهم مادرش یک سوم ترکه است، و اگر مرده برادرانی داشته باشد، به مادرش یک ششم می‌رسد (همۀ این ها) پس از انجام وصیتی است که مرده به آن وصیت کرده، و پس از آن ادای وام‌هایی است که بر گردن اوست. شما نمی‌دانید که پدرانتان و فرزندانتان کدام یک برایتان سودمندتر است، این فریضۀ الهی است و خداوند دانا و با حکمت است».

﴿وَلَکُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَکَ أَزۡوَٰجُکُمۡ إِن لَّمۡ یَکُن لَّهُنَّ وَلَدٞۚ فَإِن کَانَ لَهُنَّ وَلَدٞ فَلَکُمُ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَکۡنَۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصِینَ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٖۚ وَلَهُنَّ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَکۡتُمۡ إِن لَّمۡ یَکُن لَّکُمۡ وَلَدٞۚ فَإِن کَانَ لَکُمۡ وَلَدٞ فَلَهُنَّ ٱلثُّمُنُ مِمَّا تَرَکۡتُمۚ مِّنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ تُوصُونَ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٖۗ وَإِن کَانَ رَجُلٞ یُورَثُ کَلَٰلَةً أَوِ ٱمۡرَأَةٞ وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ فَلِکُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُۚ فَإِن کَانُوٓاْ أَکۡثَرَ مِن ذَٰلِکَ فَهُمۡ شُرَکَآءُ فِی ٱلثُّلُثِۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصَىٰ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍ غَیۡرَ مُضَآرّٖۚ وَصِیَّةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٞ١٢[النساء: ۱۲].«و نیمی از دارایی همسرانتان برای شماست به شرطی که فرزندی نداشته باشند، اما اگر فرزندی داشتند پس یک چهارم ترکه مال شما است، (البته) پس از انجام دادن وصیتی که بدان وصیت کرده‌اند، یا بعد از پرداخت دَینی که بر گردن آنها است. و یک چهارم دارایی شما، مال آنها است اگر شما فرزندی نداشته باشید، ولی اگر فرزندی داشته باشید یک هشتم دارایی شما مال همسرانتان است. بعد از انجام وصیتی که شما به آن وصیت می‌کنید و بعد از پرداختن وامی که بر عهدۀ شما است. و اگر مرد یا زنی که به صورت کلاله (مردی فوت کرده و پدر و فرزند ندارد) از او ارث برده می‌شود، برادر و خواهری داشته باشد، برای هر یک از آنها یک ششم است، و اگر بیش از یک نفر بودند پس همه در یک سوم شریک هستند بعد از انجام وصیتی که به آن وصیت شده و پس از ادای وامی که باید پرداخت شود، به شرطی که از این طریق زیانی متوجه ورثه نگردد، این سفارش خداست و خداوند دانا و بردبار است».

این آیات و آیه‌ای که در آخر این سوره آمده است آیات مواریث‌اند که احکام ارث را در بردارند، و با حدیث عبدالله بن عباس که در صحیح بخاری آمده است: «أَلْـحِقُوا الْفَرَائِضَ فَمَـا بَقِیَ فَهُوَ لأَوْلَی رَجُلٍ ذَکَرٍ». «بیشترین احکام فرائض را در بردارند هم چنان‌که این حقیقت را خواهید دید»، بلکه می‌توان گفت تمام احکام ارث را در بردارند، به جز موضوع میراث مادربزرگ که در این آیات بیان نشده است. اما در کتاب‌های سنن از «مغیره بن شعبه» و «محمد بن مسلمه» روایت شده است که پیامبر صبه مادر بزرگ یک ششم داد، و علما نیز بر این اجماع دارند.

﴿یُوصِیکُمُ ٱللَّهُ فِیٓ أَوۡلَٰدِکُمۡای والدین! فرزندانتان امانت‌هایی پیش شما هستند و خداوند شما را در مورد آنها سفارش می‌نماید که منافع دینی و دنیوشان را تامین کنید. پس باید آنها را تعلیم دهید و تربیت نمایید و از مفاسد باز دارید و به طاعت خدا و ملازمت او مداومت بر پرهیزگاری دستور دهید. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَأَهۡلِیکُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ[التحریم: ۶]. «ای کسانی که ایمان آورده اید! خودتان و خانواده‌هایتان را از آتشی نجات دهید که سوخت آن انسان‌ها و سنگ‌ها هستند». پس پدران در مورد فرزندان‌شان سفارش شده‌اند، و آنها یا این سفارش و وصیت را انجام می‌دهند که در آن صورت به آنان پاداش فراوانی می‌رسد، و یا آن را ضایع می‌کنند و به سبب آن سزاوار وعید و کیفر می‌گردند.

و این دلالت می‌نماید که خداوند نسبت به بندگانشاز پدر و مادر مهربان‌تر است، چون خ داوند پدر و مادر را با این‌که بی‌نهایت به فرزندان‌شان مهربان هستند نسبت به تامین حقوقشان سفارش نموده است.

سپس پروردگار متعال کیفیت ارث بردن انها را بیان کرده و می‌فرماید: ﴿لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِبهره هر کدام از فرزندان ذکور که از پشت (مرده) هستند و فرزندان ذکورِ آنا دو برابر بهره دختر است، به شرطی که همراه با آنان فردی که دارای سهمیه مشخص است وجود نداشته باشد، و یا فرد یا افرادی که دارای سهم مشخص هستند «اصحاب الفروض» وجود داشته باشند که پس از تقسیم سهمیه‌های مشخص در میان آنان، آنچه که باقی می‌ماند براساس ﴿لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِبه این فرزندان داده شود. علما بر این مطلب اجماع کرده ا ند. همچنین اتفاق نظر دارند که در صورت وجود فرزندان تنی، ارث از آنِ آنها است، و نوه‌های پسری، دختر باشند یا پسر در صورتی که فرزندانِ میت موجود باشند سهمیه‌ای ندارند و این در صورتی است که فرزندان، هم پسر باشند و هم دختر. در این میان دو صورت دیگر نیز قابل تصّور است، و آن این‌که فرزندان تنها پسر باشند، که حکم آن بیان خواهد شد، و دیگری این‌که فرزندان تنها دختر باشند که خداوند این صورت را بیان فرموده است: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَیۡنِاگر فرزندانتان و فرزندان پسرانتان همگی دختر و بیش از دو نفر بودند، ﴿فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَۖ وَإِن کَانَتۡ وَٰحِدَةٗدو سوم ترکه مال آنها است، و اگر دختری که ارث می‌برد، دختر خودتان یا دختر پسرتان، یک نفر باشد، ﴿فَلَهَا ٱلنِّصۡفُنصف ارث مال اوست، و این اجماع است. فقط این مطلب می‌ماند که به چه دلیل سهم دو دختر، دو سوم است؟ پاسخ این است که این مطلب از آیه ﴿وَإِن کَانَتۡ وَٰحِدَةٗ فَلَهَا ٱلنِّصۡفُاستنباط می‌شودکه می‌فرماید: اگر یکی بود نصف ترکه از آن اوست، و مفهوم آن این است که اگر از یکی بیشتر بود سهم آنان از نصف بیشتر خواهد بود، و بعد از نصف جر دو سوم چیزی باقی نمی‌ماند.

و نیز ﴿لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِ بیان‌گر آن است که چنانچه فرزندان میت یک دختر و یک پسر باشند، سهم پسر دو سوم است، و خداوند خبر داده است که سهم پسر دو برابر سهم دختر است، پس این بیان‌گر آن است که سهم دو دختر، دو سوم است. و نیز دختر در صورتی که برادر داشته باشد یک سوم ارث به او تعلق می‌گیرد، در حالی‌که وجود برادر از وجود خواهر بیشتر به ضرر وی است پس در صورتی که برادر نداشته باشد به طریق اولی یک سوم می‌برد.

و همچنین خداوند متعال در مورد دو خواهر فرموده است: ﴿فَإِن کَانَتَا ٱثۡنَتَیۡنِ فَلَهُمَا ٱلثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَو این نص صراحتا بیان می‌کند که دو خواهر دو سوم ترکه را ارث می‌برند. پس وقتی که دو خواهر با این‌که نسبت آنها دورتر است دو سوم ارث می‌برند، دو دختر با توجه به این‌که نسبتشان نزدیک‌تر است به طریق الوی مستحق دو سوم ترکه هستند. و پیامبر صآن‌گونه که در روایت صحیح آمده است، به دو دختر سعد، دو سوم ترکه داد.

نکته‌ای که در اینجا مطرح است این است که فایده ﴿فَوۡقَ ٱثۡنَتَیۡنِچیست؟ گفته شده است که فایده آن این است تا دانست شود سهم دو سوم تا زمانی که فرزندان مونث میت از دو بیشتر نشوند اضافه نمی‌گردد.

و آیه شریفه دلالت می‌نماید که اگر وارثان عبارت از یک دختر تنی و یک دختر پسر، یا چند دخترِ پسر باشند، به دختر تنی نصف تعلق می‌گیرد، و از دو سومی که خداوند برای دختران، یا دختران پسر مقرر نموده است یک ششم باقی می‌ماند، پس یک ششم به نوه‌ها یعنی دختر، یا دختران پسر داده می‌شود. به همین جهت این یک ششم را تکمله «دو سوم» می‌نامند.

و از همین قبیل است در حالت نبودن پسرِ تنی دخترِ پسر و دخترانِ پسرِ پسر و پایین‌تر از آنها.

و آیه دلالت می‌نماید که هرگاه دختران، یا دختران پسر یا پایینتر از آنها همه دو سوم را به ارث بردند، دیگر دخترانِ پسر از ارث محروم می‌شوند، زیرا خداوند جز دو سوم را برای آنها مقرر نگردانده و آن دو سوم تمام شده است، زیرا اگر آنها از ارث محروم نشوند لاز می‌آید که برای دختران بیش از دو سوم مقرر شود واین برخلاف نص است. و علما بر تمام این احکام اجماع دارند.

﴿مِمَّا تَرَکَدلالت می‌نماید که وارثان همه آنچه را که مرده از خود بر جای گذاشته است به ارث می‌برند، از قبیل زمین و اثاث و طلا و نقره و غیره و حتی دیه که واجب نمی‌شود مگر بعد از مردن او، و حتی وام و طلب‌هایی که نزد دیگران دارد.

سپس سهم پدر و مادر را بیان کرد، و فرمود: ﴿وَلِأَبَوَیۡهِو برای پدر و مادرش، ﴿لِکُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُۥ وَلَدٞسهم هر کدام یک ششم ترکه است، اگر مرده فرزند داشته باشد. یعنی چه فرزند تنی داشته باشد و چه نوه، خواه پسر باشند، خواه دختر، فرزند یا نوه او یک نفر باشد یا بیشتر. ولی سهم مادر در صورت وجود یکی از فرزندان از یک ششم بیشتر نخواهد بود.

و اما پدر در صورتی که میت اولاد ذکور داشته باشد، بیشتر از یک ششم به وی تعلق نمی‌گیرد، و اگر میت یک یا چند دختر داشت و بعد از سهمیه مقرر چیزی باقی نماند، مانند این‌که وارثان، پدر و مادر و دو دختر باشند، در این صورت پدر چیزی به عنوان عصبه نمی‌برد. و اگر بعد از سهم دختر یا دختران چیزی باقی ماند، پدر یک ششم را به عنوان سهم خود از ترکه می‌برد و باقیمانده را به عنوان عصبه می‌برد.

چون هریک از مستحقین سهم خویش را در یافت نموده است، پس آنچه که بعد از تقسیم سهام باقی ماند برای مردی است که مقدم است و پدر و برادر و عمو و دیگران مقدم است.

﴿فَإِن لَّمۡ یَکُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُواگر مرده فرزند نداشت و تنها پدر و مادرش وارث او بودند، یک سوم ترکه به مادر می‌رسد و بقیه مال سهم پدر است، چون خداوند ترکه را به پدر و مادر نسبت داده‌است. سپس سهم مادر را مشخص نمود، و این دلالت می‌نماید که باقیمانده سهم پدر است.

و از این مطلب در می‌یابیم که پدر در صورتی که میت فرزند داشته باشد سهم مشخصی ندارد، بلکه همه مال را به عنوان عصبه می‌برد، و یا آنچه را که باقی می‌ماند، می‌برد. و اگر کسی فوت کرد و پدر و مادر و همسرش وارث او بودند، که این مساله را عمریتین می‌گویند همسر سهم خود را می‌گیرد سپس مادر یک سوم باقیمانده مال را می‌گیرد، و باقی را پدر می‌گیرد.

﴿وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُو یک سوم آنچه به پدر و مادر می‌رسد سهم مادر است، و سهم مادر یک ششم است و آن زمانی است که وارثانِ میت، شوهر و مادر و پدر باشند، ویا یک چهارم است و آن زمانی است که وارثانِ میت زن و مادر و پدر باشند. و از این آیه چنین استنباط نمی‌شود در صورتی که میت فرزند نداشته باشد مادر یک سوم کل ترکه را می‌برد تا گفته شود این دو صورت از آن مستثنی هستند، زیرا آنچه شوهر یا زن از ترکه می‌گیرد به منزله چیزی است که طلبکاران از مال می‌برند، پس شوهر یا همسر سهم خود را از ترکه می‌گیرند و هر چه باقی بماند بین پدر و مادر تقسیم می‌شود، زیرا اگر یک سوم ترکه را به مادر بدهیم لازم می‌آید در صورتی که شوهر، وارث باشد بیشتر از پدر ارث ببرد. و اگر زن وارث شوهرش باشد پدر نصف یک ششم را بیشتر از مادر ارث می‌برد و این درست نیست، و چنین صورتی در تقسیم ترکه وجود ندارد. بلکه آنچه معروف و شناخته شده است این است که مادر در صورت وجود پدر یا به یک اندازه ارث می‌برند، یا این‌که پدر دو برابر مادر سهم می‌گیرد.

﴿فَإِن کَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُو اگر مرده برادران یا خواهران تنی، یا برادران و خواهران پدری یا مادری داشت و ارث می‌بردند، یا این‌که به سبب وجود پدر یا پدر بزرگ از ارث محروم می‌شدند، سهم مادر یک ششم خواهد بود. اما عده‌ای می‌گویند : ظاهرِ آیه ﴿فَإِن کَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞغیر از وارثان را در بر نمی‌گیرد، چون شامل کسی نیست که از یک دوم حجب شده است، بنابر این جز برادرانی که از مرده ارث می‌برند کسی مادر را از یک سوم محروم نمی‌گرداند. و حکمت این که آنها مادر را از یک سوم محروم می‌گردانند این است که مال بیشتری را به دست بیاورند، در حالی‌که چنین چیزی وجود ندارد و الله أعلم.

اما برادران و خواهران میت باید دو یا بیشتر باشند، ولی عده‌ای این اشکال را وارد کرده‌اند که کلمه «اخوه» با صیغه جمع آمده است که در جواب گفته شده است: منظور تعداد است نه جمع، و بر دو نیز مصدق می‌نماید. و گاهی منظور از جمع دو است، همان‌طور که خداوند در مورد داود و سلیمان فرموده است: ﴿وَکُنَّا لِحُکۡمِهِمۡ شَٰهِدِینَ[الأنبیاء: ٧۸]. «و ما بر داوری آنها گواه بودیم». و در مورد برادران مادری فرمود: ﴿وَإِن کَانَ رَجُلٞ یُورَثُ کَلَٰلَةً أَوِ ٱمۡرَأَةٞ وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ فَلِکُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُۚ فَإِن کَانُوٓاْ أَکۡثَرَ مِن ذَٰلِکَ فَهُمۡ شُرَکَآءُ فِی ٱلثُّلُثِدر اینجا کلمه جمع را بکار برده و اجماع بر این است که منظور از آن، دو یا بیشتر از آن است، بنابر این اگر کسی فوت کرد، و مادر و پدر و برادرانی داشت، سهم مادر از ترکه یک ششم است، و بقیه مال سهم پدر است. پس وجود برادران باعث شده است مادر از یک سوم محروم شود، هرچند که پدر نیز باعث شده است آنها از ارث محروم شوند، البته اگر احتمال دیگر را در نظر بگیریم آنگاه سهم مادر یک سوم خواهد بود و بقیه ترکه مال پدر می‌شود. سپس خداوند متعال فرمود: ﴿مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصَىٰ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍتمامی این سهام و حقوق بعد از پرداختن وام و بدهی‌هایی که میت نسبت به خدا و بندگان خدا داشته، و بعد از انجام وصیت‌هایی که او بدان سفارش نموده است، تقسیم می‌شود. پس، آنچه از وام و دیون و وصیت باقی ماند، ترکه است که به وارثین تعلق می‌گیرد. و وصیت را بر وام مقدم کرد هرچند که پرداختن وام مقدم است، تا به اهمیت وصیت اشاره نماید، زیرا انجام وصیت بر وارثان دشوار است، و گرنه پرداخت وام بر اجرا کردن وصیت مقدم است و از سرمایه مرده باید پرداخت شود.

و وصیت برای فردی بیگانه که وارث میت نیست، فقط در یک سوم مال صحیح است، و چنانچه از یک سوم بیشتر باشد وصیت اجرا نمی‌شود، مگر با اجازه وارثان. خداوند متعال فرموده است: ﴿ءَابَآؤُکُمۡ وَأَبۡنَآؤُکُمۡ لَا تَدۡرُونَ أَیُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَکُمۡ نَفۡعٗاشما نمی‌دانید کدامیک از پدران و فرزندان برایتان سودمندترند. پس اگر تعیین ارث به شما محول می‌شد دچار زیان می‌شدید و خداوند به این مسأله واقف بود، زیرا عقل آدمی ناقص است و آنچه را که برای زمان و مکان متفاوت شایسته و بهتر است درک نمی‌کند، پس نمی‌دانید کدام یک از فرزندان یا پدر و مادر برای اهداف دینی و دنیوی شما سودمندتر است. ﴿فَرِیضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا(این) سهم مقرر شده‌ای است از جانب خدا، همانا خداوند دانا و با حکمت است. یعنی خداوندی آن را فرض گردانیده است که علم او هرچیز را احاطه نموده، و آنچه را که مشروع نموده محکم و مقنن است، و به بهترین صورت معین کرده است. عقل‌ها نمی‌توانند احکامی همچون احکام شایسته او برای زمان و مکان‌های مختلف پیشنهاد کنند.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿لَکُمۡو برای شما است ای شوهران! ﴿نِصۡفُ مَا تَرَکَ أَزۡوَٰجُکُمۡ إِن لَّمۡ یَکُن لَّهُنَّ وَلَدٞۚ فَإِن کَانَ لَهُنَّ وَلَدٞ فَلَکُمُ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَکۡنَۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصِینَ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٖاین آیه شامل فرزند تنی، فرزند پسر خواه دختر باشد یا پسر، یکی باشد یا بیشتر، فرزند شوهر باشد یا شخصی دیگر را شامل می‌شود. و طبق اجماع علما این آیه فرزندان دختران را شامل نمی‌شود.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَإِن کَانَ رَجُلٞ یُورَثُ کَلَٰلَةً أَوِ ٱمۡرَأَةٞ وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞو چنانچه مر یا زنی که به صورت کلاله از او ارث برده می‌شود دارای برادر یا خواهری باشد که از مادر او بوده و از پدر او نیستند، همان‌طور که در بعضی قرائت‌ها چنین آمده است. علما اجماع کرده‌اند که منظور از برادران در اینجا برادران مادری است. پس اگر از او به صورت کلاله ارث برده می‌شد، یعنی میت پدر و فرزندی نداشت، یعنی پدر و پدر بزرگ و پسر و نوه پسری، و دختر و نوه دختری هرچند که پایین‌تر برود نداشته باشد. این مساله به «کلاله» موسوم است، همانطور که حضرت ابوبکر صدیق س، آن را تفسیر نموده است. سپاس خداوند را که همه علما بر این تحریف اتفاق دارند.

﴿فَلِکُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَاو به هر یک از برادر و خواهر، ﴿ٱلسُّدُسُیک ششم ترکه تعلق می‌گیرد. ﴿فَإِن کَانُوٓاْ أَکۡثَرَ مِن ذَٰلِکَو اگر از یک نفر بیشتر بودند، ﴿فَهُمۡ شُرَکَآءُ فِی ٱلثُّلُثِسهم آنها از یک سوم بیشتر نخواهد بود و همگی در آن مشارکت دارند. و ﴿فَهُمۡ شُرَکَآءُ فِی ٱلثُّلُثِدلالت می‌نماید که دختر و پسرشان برابرند، چون کلمه شریک مقتضی برابری و مساوات است.

و واژه «الکلالۀ» دلالت می‌کند که «فروع» هر اندازه پایین‌تر بروند، و «اصول الذکر» هر اندازه بالاتر بروند فرزندان مادر را ساقط می‌کنند، چون خداوند فرزندان مادر را وارث قرار نداده است مگر در مساله «کلاله» پس اگر به صورت کلاله از میت ارث برده نشود، اجماع بر این است که فرزندان مادر از او ارث نمی‌برند.

و ﴿فَهُمۡ شُرَکَآءُ فِی ٱلثُّلُثِدلالت می‌نماید که برادران تنی در مسئله‌ای که «حماریه» نامیده می‌شود از ارث محروم می‌شوند. و مسئله «حماریه» آن است که وارثان بدین قرار باشند: شوهر، مادر، برادران مادری، و برادران تنی.

در این صورت شوهر نصف ترکه را می‌برد، و سهم مادر یک ششم است، و برادران مادری یک سوم را می‌برند، و برادران تنی از ارث محروم می‌شوند، چون خداوند یک سوم را به برادران مادری نسبت داده‌است، و اگر برادران تنی با آنها در ارث شریک قرار داده شوند در این صورت چیزی را که خداوند حکم آن را بصورت جداگانه بیان کرده است به دیگران تعمیم داده می‌شود، و این درست نیست و نیز برادران مادری صاحب سهم هستند اما برادران تنی عصبه می‌باشند.

و پیامبر صفرموده است: «أَلْـحِقُوا الْفَرَائِضَ فَمَـا بَقِیَ فَهُوَ لأَوْلَی رَجُلٍ ذَکَرٍ». «ارث را به صاحبانش بپردازید، و آنچه را که باقی ماند به نزدیک‌ترین مرد بدهید». و صاحبانش کسانی هستند که خداوند سهم آنها را مقرر نموده است. و در این مسئله، از صاحبان سهم چیزی باقی نمی‌ماند. پس برادران تنی از ارث ساقط شده و ارثی نمی‌برند. و در این مسئله همین درست است و بس. و اما ارث برادران و خواهران تنی یا خواهران و برادرانی که از پدر هستند، در این فرموده الهی بیان شده است: ﴿یَسۡتَفۡتُونَکَ قُلِ ٱللَّهُ یُفۡتِیکُمۡ فِی ٱلۡکَلَٰلَةِ[النساء: ۱٧۶]. پس نصف ترکه به یک خواهر تنی یا خواهری که از پدر است، می‌رسد، و اگر دو تا بودند، دو سوم به انها می‌رسد، و یک خواهر تنی با خواهر یا خواهرانی که از پدر هستند نصف ترکه را می‌گیرد، و دو سوم باقیمانده از آن خواهر یا خواهرانی است که از پدر هستند نصف ترکه را می‌گیرد، و دو سوم باقیمانده از آن خواهر یا خواهرانی است که از پدر هستند، و آن یک ششم است، که تکمله دو سوم است. و اگر خواهران تنی دو سوم را به صورت کامل بردند، خواهرانی که از پدر هستند ساقط می‌شوند، و ارث نمی‌برند، هان طور که قبلا در مورد دختران و دختران پسر گذشت. و اگر خواهرو برادر بودند، مرد دو برابر زن سهم می‌گیرد.

اگر گفته شود: آیا حکم میراث قاتل، بَرده و کسی که دینش با دین صاحبارث فرق می‌کند، و کسی‌که بخشی از او آزاد است و بخش دیگرش هنوز آزاد نشده است، خ نثی، ارث پدر بزرگ در صورت وجود برادرانی که از مادر نیستندف عول، ردّ، ذوی الارحام و بقهی عصبه‌ها، و ارث خواهرانی که از مادر نیستند در صورت وجود دختران و دختران پسر، از قرآن استنباط میشود؟

در جواب می‌گوییم: بله! در قرآن اشارت و نکات دقیق و باریکی است که فهم آن بر کسی‌که نمی‌اندیشد مشکل است و این اشارات بر همه امور مذکور دلالت می‌نماید.

اما قاتل و کسی‌که دینش فرق می‌کند ارث نمی‌برند، زیرا خداوند حکمت تقسیم ترکه بر وارثان را خویشاوندی و فایده دینی و دنیوی آنها بیان کرده است. و خداوند به این حکمت اشاره نموده و فرموده است: ﴿لَا تَدۡرُونَ أَیُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَکُمۡ نَفۡعٗانمی‌دانید کدامیک از خویشاوندان برای شما دارای استفاده‌ی بیشتری هستند. و مشخص است که قاتل بزرگ‌ترین زیان را به مورّث خود رسانده است. پس آنچه که موجب ارث بردن قاتل است، در برابر زشتی و قباحت قتلی که از او سر زده است نادیده گرفته می‌شود، زیرا کسی که مرتکب قتل می‌شود عملا نسبت و ارتباط خود را با مورّث خویش قطع می‌کند. پس قتل بزرگ‌ترین مانعی است که مانع ارث بردن است و پیوند خویشاوندی را از هم می‌گسلد. خداوند در مورد رابطه خویشاوندی فرموده است: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِ[الأحزاب:۶- الأنفال:٧۵]. «و در کتاب خدا برخی از خویشاوندان بر برخی دیگر اولویت دارند». و قاعده شرعی مقرر داشته است که هر کس برای رسیدن به چیزی قبل از فرا رسیدن وقتش شتاب ورزد، مجازاتش این است که از آن محروم شود.

و همچنین کسی که دینش با دین مورّث مخالف باشد، ارث نمی‌برد، زیرا پیوند نسبی که موجب ارث است با مخالفت در دین که مانع ارث است، تضاد دارد، و جدا بودن دین موجب از هم گسستن پیوند نسبی می‌گردد.

پس مانع ارث بردن قوی بوده و بر عامل ارث بردن غالب می‌آید، و موجب ارث بردن به خاطروجود مانع عمل نمی‌کند.

برای توضیح بیشتر باید بگوییم که خداوند حقوق مسلمین را نسبت به حقوق خویشاوندانِ کافر در الویت قرار داده‌است. پس وقتی که مسلمانی بمیرد، مال او به کسی می‌رسد که نسبت به او اولی‌تر و سزاوارتر است، و فرموده الهی ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِدر صورتی است که دین‌شان یکی باشد، اما در صورتی که دین خویشاوندان با یکدیگر متفاوت باشد برادران دینی بر برادران نسبی مقدم‌اند.

ابن القیم جوزی در کتاب «جلاء الافهام» می‌گوید: «به آیه ارث بیاندیش که خداوند ارث بردن زن را با کلمه «زوجۀ» بیان کرده است، نه با کلمه «مرأۀ»: ﴿وَلَکُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَکَ أَزۡوَٰجُکُمۡپس این بیان‌گر آن است که ارث بردن زن و شوهر از یکدیگر به سبب همسر بودن است، که مقتضی تناسب و تشابه با یکدیگر است، و مومن و کافر تشابه و تناسبی با یکدیگر ندارند، بنابر این از یکدیگر ارث نمی‌برند، و اسرار کلمات قرآن و جملات آن از عقل و اندیشه عقلا بالاتر است».

اما برده نه ارث می‌برد و نه از او ارث برده می‌شود. اما این‌که از او ارث برده نمی‌شود، روشن است، زیرا مالی ندارد که از او به ارث برده شود، بلکه همه آنچه با اوست از آن آقا و مولایش می‌باشد.

و اما این‌که او از کسی ارث نمی‌برد، به خاطر این است که او نمی‌تواند مالک چیزی باشد، زیرا اگر مالک چیزی باشد آن چیز از آن آقا و صاحبش می‌باشد و او نسبت به مرده بیگانه است. پس دستوراتی از قبیل ﴿لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ﴿وَلَکُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَکَ أَزۡوَٰجُکُمۡ، ﴿فَلِکُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُو امثال آن، در حق کسی است که می‌تواند ﴿لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِند مالک باشد، و برده نمی‌تواند مالک چیزی باشد، پس او ارثی ندارد.

و اما کسی که بخشی از وجودش آزاد گردیده، و بخش دیگرش برده است، احکام او به دو‌گونه است، از طرفی به خاطر آزادی‌ای که دارد مستحق میراثی است که خداوند مقرر داشته است، چون آزاد بوده و می‌تواند مالک باشد، و از طرفی به خاطر بردگی‌ای که در او هست قابلیت مالک بودن را ندارد. پس کسی که هم آزاد و هم برده است، هم ارث می‌برد و هم از او ارث برده می‌شود، و به اندازه‌ای که آزادی در او هست دیگرانرا از ارث محروم می‌کند. زیرا وقتی که برده، هم مورد ستایش و هم مورد نکوهش قرار می‌گیرد، و هم به او پاداش می‌رسد، و هم سزا می‌بیند، در باب ارث بردن نیز این حالت بر او صدق می‌کند.

اما خنثی از دو حال خالی نیست، با مرد بود، و یا زن بودن او غالب و روشن است، و یا این‌که تشخیص مرد یا زن بودن او واضح بود، مسئله در مورد وی روشن است. بنابر این اگر مرد بود، حکم مردان را دارد، و آیه‌هایی که در مورد سهم ارث مردان بیان شده است در مورد وی صدق می‌کند. و اگر زن بود، حکم زنان را دارد و آیه‌های وارد شده در مورد زنان شامل او نیز می‌شود. و چنانچه «خنثی شکل» باشد، اگر در حالتی قرار داشت که در آن حالت ارث مرد و زن فرق نمی‌کرد مانند برادران مادر پس مسئله روشن است. و اگ رارث او به فرض مرد یا زن بودنش فرق می‌کرد، و هیچ راهی برای تشخیص او نداشتیم، سهمی بیشتر از این دو حالت را به او نمی‌دهیم، زیرا احتمال دارد که به دیگر وارثان ستم شود، و نیز سهمی کمتر از این دو حالت را به او نمی‌دهیم، چون احتمال دارد که ما به او ستم کرده باشیم. پس لازم است راه میانه را انتخاب کنیم، و میانه‌ترین و منصفانه‌ترین راه را در پیش گیریم. خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰ[المائدة: ۸].

پس ما در این زمینه راهی منصفانه‌تر از راه مذکور نداریم: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا[البقرة: ۲۸۶]. «خداوند هیچ ‌کس را مکلف نمی‌نماید مگر به اندازه توانش». ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ[التغابن: ۱۶]. «از خداوند به اندازه‌ای که می‌توانید، بترسید».

اما در رابطه با «میراث پدربزرگ» با برادران تنی یا برادران پدری، و این‌که آیا برادران در صورت وجود پدربزرگ ارث می‌برند یا نه ؟ همانا در این زمینه کتاب خدا بر قول ابوبکر سدلالت می‌نماید، و این‌که پدر بزرگ، برادران تنی، و برادران پدری، و برادران مادری را از ارث محروم می‌گرداند، همانطور که پدر آنها را محروم می‌کند.

برای توضیح این مطلب باید بگوییم که از پدر بزرگ در چند جای قرآن به عنوان پدر سخن به میان آمده است، همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِذۡ حَضَرَ یَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِیۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَکَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِکَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ[البقرة:۱۳۳]. «آن گاه که مرگ یعقوب فرا رسید، وقتی که به فرزندش گفت : چه چیزی را بعد از من می‌پرستید؟، گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می‌پرستیم». و یوسف ÷فرمود: ﴿وَٱتَّبَعۡتُ مِلَّةَ ءَابَآءِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ[یوسف: ۳۸]. «و از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی نمودم».

پس خداوند، پدر بزرگ و پدر بزرگِ پدر را پدر نامیده است، و این بیان‌گر آن است که پدر بزرگ به منزله پدر است، و آنچه را که پدر به ارث می‌برد او نیز به ارث می‌برد، و کسانی را که پدر از ارث محروم می‌گرداند پدر بزرگ نیز از ارث محروم می‌گرداند.

علما اجماع کرده‌اند که حکم پدر بزرگ همانند حکم پدر است، پس در صورتی که پدر موجود نباشد، حکم پدر بزرگ در ارث بردن با فرزندان و دیگران از قبیل برادران و عموها و فرزندان عموها و در سایر احکام ارث مانند حکم پدر است. پس شایسته است که حکم پدر بزرگ در محروم قرار دادن برادرانی که از مادر نیستند، همانند حکم پدر باشد. و زمانی که پسر ِپسر به منزله پسر تنی است، چرا پدر بزرگ به منزله پدر نباشد؟ و وقتی که به اتفاق همه علما پدر بزرگِ پدر، برادر زاده را از ارث محروم می‌گرداند، چرا پدر بزرگ مرده، برادر مرده را از ارث محروم نکند؟ و کسانی که برادران را همواره با پدر بزرگ وارث قرار می‌دهند، هیچ نص و اشاره و قیاس صحیحی در دست ندارند.

و اما مسائل مربوط به «عدل» از قرآن استنباط می‌شود، زیرا خداوند برای وارثان سهامی را معین کرده است، و آنها دو حالت دارند، یا برخی به سبب وجود برخی از ارث محروم می‌شوند، یانمی شوند. پس اگر برخی به سبب برخی دیگر از ارث محروم شدند، آن‌که از ارث محروم شده است ساقط می‌گردد و مزاحمتی ایجاد نکرده و استحقاق هیچ‌ چیزی را ندارد. و اگر به سبب برخی، برخی دیگر از ارث محروم نشدند، از یکی از این حالات خارج نیست، یا این‌که ترکه بدون کم و زیاد به اندازه سهام است، و یا این‌که سهام از مقدار ترکه بیشتر است. در دو صورت اول هرکسی سهمش را به طور کامل میگیرد، و در صورت آخر که سهام از ترکه بیشتر است از دو حالت خالی نیست، یا این‌که ما به بعضی از وارثان از سهمی که خداوند برای آنها مقرر کرده است کمتر می‌دهیم، و سهم دیگر وارثان را کامل می‌کنیم، و این ترجیح بدون دلیل است، چرا که هیچ‌یک از دیگری برتر نیست و نباید سهم یکی کم گردد و بر سهم دیگری افزوده شود.

پس حالت دوم تعیین می‌گردد، و آن ایناست که به هر یک در حد امکان بهره‌اش را بدهیم، و میان آنها تقسیم کنیم. به عنوان مثال اگر وام طلبکاران از مال بدهکار بیشتر باشد، برای این کار راهی جز«عول» وجود ندارد. پس دانسته شد که خداوند «عول» را در فرائض و سهام بیان کرده است.

و چنانچه عین این قضیه را برعکس کنیم، قضیه «ردّ» دانسته می‌شود، زیرا صاحبان سهام وقتی که سهام آنان تمام ترکه را در بر نگیرد، و چیزی از آن باقی بماند، و مستحقی از قبیل خویشاوندِ نزدیک و دور وجود نداشته باشد، برگرداندن آن به یکی از خویشاوندان، ترجیح بدون دلیل است، و دادن آن به کسی دیگر غیر از خویشاوندان اشتباه وانحراف، و مخالف فرموده الهی است که فرمود: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِ[الأحزاب: ۶ و الأنفال:٧۵]. و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از دیگران در کتاب خدا سزاوارترند.

پس مشخص گردید آنچه که اضافه مانده است، به هرکدام از صاحبان سهام، باید به اندازه سهمی که دارند برگردانده شود.و چون ارثی که زن و شوهر از یکدیگر می‌برند به سبب خویشاوندی نیست، عموم کسانی که معتقد به قضیه «ردّ» هستند، می‌گویند آنچه از سهام اضافه مانده است به آنها برگردانده نمی‌شود. طبق این نظریه، «رد» به کسی تعلق می‌گیرد که صاحبِ فرض و خویشاوند باشد. و اما قول دیگری که حکم زن و شوهر در قضیه «رد» همانند حکم دیگر وارثان است، پس «ردّ» به زن و شوهر تعلق می‌گیرد همان‌طور که «عدل» کتاب و سنت و قیاس صحیح آشکار و پیداست همین می‌باشد. والله أعلم.

و از این طریق میراث «ذوی الأرحام» خویشاوندان نیزدانست می‌شود، زیرا اگر مرده بعد از خود کسی که صاحب سهم است، و یا عصبه‌ای را بر جای نگذاشت، و مسئله از این قرار باشد که مال به بیت المال داده شود و بیگانگان از آن سود ببرند، یا این‌که مال او به خویشاوندانش برگردانده شود، خویشاوندانی که برحسب فرموده خداوند مستحق به ارث بردن مال او هستند: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِپس دادن مال مرده به غیر از خویشاوندان، ترک کردن و کنار گذاشتن کسی است که مستحق‌تر است، پس وارث قرار دادن خویشاوندان تعیین می‌گردد، و چنانچه وارث قرار دادن آنها مقرر گردد، معلوم است که سهم هر یک از آنها در کتاب خدا مشخص و معین نشده است، و به سبب ارتباطی‌که میان آنها و مرده هست، خویشاوند او شده‌اند، پس به سبب این پیونده در جایگاه کسانی قرار می‌گیرند که با میت قرابت دارند و از وی ارث می‌برند. والله اعلم.

اما در رابطه با میراث دیگر «عصبه‌ها» مانند فرزند، و برادران و فرزندان‌شان و عموها و فرزندانشان...، پیامبر صفرموده است: «سهام را به صاحبان آن بدهید، پس هر چه باقی ماند آن را به مردی که سزاواتر است، بدهید».

و خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلِکُلّٖ جَعَلۡنَا مَوَٰلِیَ مِمَّا تَرَکَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ[النساء: ۳۳]. «پس وقتی که سهام را به صاحبان آن دادیم و چیزی باقی نماند، «عصبه» برحسب نسبت و جهت‌شان آن را می‌گیرند».

جهات «عصوبت» و خویشاوندی پنج جهت است، فرزند، پدر، برادر، و فرزندانشان، عموها و فرزندان‌شان، سپس ولاء، و آن کس که جهتش نزدیک‌تر است مقدم می‌شود. پس اگر همه در یک جهت بودند آن کس که منزلت وی نزدیک‌تر است مقدّم داشته می‌شود.

پس اگر همه در یک رتبه بودند، قوی‌ترین آنها مقدم داشته می‌شود که برادر است، و اگر از هر نظر برابر بودند، همه شریک هستند. والله اعلم.

اما علت این‌که خواهرانی که از مادر نیستند در صورتی که میت دختر یا دخترِ پسر(نوه پسری) داشته باشد، عصبه شمرده شده و آنچه از سهم دختران اضافه باشد، می‌گیرند، آن است که در قرآن چیزی وجود ندارد که مبین آن باشد خواهران به سبب وجود دختران از ارث محروم و ساقط می‌شوند. پس اگر دختران سهام خود را گرفتند، و چیزی باقی ماند، به خواهران داده می‌شود. و این سهم به عصبه‌ای که از خواهران دورترند، مانند برادرزاده، و عموزاده، و کسانی که از این‌ها دورتر هستند، عدول نمی‌شود. والله اعلم.

آیه‌ی ۱۴-۱۳:

﴿تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ یُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ وَذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٣[النساء: ۱۳].«این حدود الهی است، و هر کس از خدا و پیامبرش پیروی نماید خداوند او را وارد باغ‌هایی می‌کند که رودها در زیر آن روان است، آنان جاودانه در آن می‌مانند و این است رستگاری بزرگ».

﴿وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُۥ یُدۡخِلۡهُ نَارًا خَٰلِدٗا فِیهَا وَلَهُۥ عَذَابٞ مُّهِینٞ١٤[النساء: ۱۴].«و هر کس از خدا و پیامبرش سرپیچی و از حدود الهی تجاوز نماید، خداوند او را وارد آتشی می‌کند که همیشه در آن باقی می‌ماند و برای او است عذابی خوارکننده».

تفاصیلی که خداوند در رابطه با احکام میراث بیان کرد، حدود الهی است و نباید از آن تجاوز کرد، و در انجام آن کوتاهی ورزید. و این بیان‌گر آن است که وصیت برای وارث منسوخ است، چرا که خداوند سهم آنان را معین کرده است.

سپس براساس فرموده الهی ﴿تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِاین حدود الهی است و از آن تجاوز نکنید، وصیت برای وارث بیشتر از حقّی که دارد مشمول تعدی و تجاوز است. پیامبر نیز صفرموده است: «لا وَصِیَّةَ لِوَارِثٍ» وصیتی برای وارث نیست.

سپس خداوند متعال به طور عموم از طاعت و فرمانبرداری از خدا و پیامبر و نافرمانی از آنها سخن گفت تا پایبندی به حدود الهی در فرائض و ارث را نیز در بر گیرد، و فرمود: ﴿وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُهرکس از دستورات خدا و پیامبرش فرمان برَدَ، که بزرگ‌ترین فرمان بردن از خدا و پیامبر اعتقاد به توحید خدا است، سپس دستورات دیگر را با اختلاف و تفاوتی که در درجات و مراتب دارند اجرا نماید و از آنچه خدا و پیامبرش از آن نهی کرده‌اند، پرهیز کند که بزرگ‌ترین آن شرک ورزیدن به خدا است، و از دیگر گناهان با اختلاف و تفاوتی که در گروه بندی آنها وجود دارد، بپرهیزید، ﴿یُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَخداوند او را به باغ‌هایی وارد می‌کند که رودها زا زیر درختان آن روان است، و برای همیشه در آن می‌ماند.

پس هر کس دستورات خداوند را به جا آوَرَد، و از منهیات او پرهیز نماید حتما وارد بهشت می‌شود، و از جهنم نجات می‌یابد. ﴿وَذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُو این است رستگاری بزرگ که به وسیله آن از خشم و عذاب خداوند نجات می‌یابید، و از پاداش و خشنودی او و نعمت پایدار بهشت که قابل توصیف نیست، برخوردار می‌شوید.

﴿وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُو هرکس که از خدا و رسولش نافرمانی کند. کفر و گناهانی که پایین‌تر از آن هستند همه در معصیت داخل‌اند. پس خوارج در این زمینه نباید شبهه‌ای داشته باشند که می‌گویند: کسانی که مرتکب گناه می‌شوند، کافر هستند، زیرا خداوند وارد شدن به بهشت را نتیجه فرمانبرداری و طاعت خود و پیامبرش قرار داده‌است، و نتیجه نافرمانی خدا و پیامبرش را وارد شدن به جهنم قرار داده‌است. پس هرکس که به طور کامل از خداوند اطاعت نماید، بدون عذاب وارد بهشت می‌شود، و هر کس از خدا و پیامبرش به طور کامل فرمان نبرد، و سرپیچی کند که شرک و گناهانی که پایین‌تر از آن هستند در نافرمانی خدا داخل‌اند وارد جهنم می‌شود، و برای همیشه در آن می‌ماند. و کسی که هم مرتکب گناه شده و هم اطاعت خدا را کرده باشد، برحسب طاعت و معصیتی که در او هست، پاداش و عذاب می‌یابد. و نصوص متواتر دلالت می‌نمایند که اهل توحید برای همیشه در جهنم نخواهند بود، زیرا توحید و یکتاپرستی مانع از خلود در جهنم است.

آیه‌ی ۱۶-۱۵:

﴿وَٱلَّٰتِی یَأۡتِینَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مِن نِّسَآئِکُمۡ فَٱسۡتَشۡهِدُواْ عَلَیۡهِنَّ أَرۡبَعَةٗ مِّنکُمۡۖ فَإِن شَهِدُواْ فَأَمۡسِکُوهُنَّ فِی ٱلۡبُیُوتِ حَتَّىٰ یَتَوَفَّىٰهُنَّ ٱلۡمَوۡتُ أَوۡ یَجۡعَلَ ٱللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلٗا١٥[النساء: ۱۵].«و کسانی از زنانتان که مرتکب زنا می‌شوند، چهار نفر از خودتان را بر آنها گواه بگیرید، پس اگر گواهی دادند، آنها را در خانه‌ها نگاه دارید، تا این‌که مرگ آنها را دریابد و یا خداوند برای آنها راهی قرار دهد».

﴿وَٱلَّذَانِ یَأۡتِیَٰنِهَا مِنکُمۡ فَ‍َٔاذُوهُمَاۖ فَإِن تَابَا وَأَصۡلَحَا فَأَعۡرِضُواْ عَنۡهُمَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ تَوَّابٗا رَّحِیمًا١٦[النساء: ۱۶].«و آن دو کس را آزار دهید که از میان شما مرتکب زنا می‌شوند، و اگر توبه کردند و به اصلاح پرداختند آنان را رها کنید، همانا خداوند توبه‌پذیر مهربان است».

﴿وَٱلَّٰتِی یَأۡتِینَ ٱلۡفَٰحِشَةَو زنانی که مرتکب زنا می‌شوند. زنا را به فاحشه تعبیر کرد، چون کاری بسیار زشت است. ﴿فَٱسۡتَشۡهِدُواْ عَلَیۡهِنَّ أَرۡبَعَةٗ مِّنکُمۡپس چهار نفر از مردان عادل و مؤمنان را بر آنها گواه بگیرید. ﴿فَإِن شَهِدُواْ فَأَمۡسِکُوهُنَّ فِی ٱلۡبُیُوتِسپس اگر چهار نفر گواهی دادند، از بیرون رفتن آنها جلوگیری کنید، چرا که باعث فتنه و شک می‌شود، زیرا نگاه داشتن در خانه یک عقوبت است. ﴿حَتَّىٰ یَتَوَفَّىٰهُنَّ ٱلۡمَوۡتُتا دم مرگ آنها را زندانی کنید، ﴿أَوۡ یَجۡعَلَ ٱللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلٗایا این‌که خداوند برای آنها راهی غیر از زندانی شدن در خانه‌ها قرار می‌دهد. این آیه منسوخ نیست، زیرا تا وقتی که خداوند راهی را روشن کرد به صورت یک راهکار موقت باقی ماند. و در اول اسلام چنین بود، تا این‌که خداوند برای زنان راهی روشن ساخت، و آن این بود که مرد و زن محصن متاهلی که مرتکب زنا می‌شوند، سنگسار شده و مرد و زن غیر محصن مجردی که مرتکب زنا می‌گردیدند، شلاق زده می‌شدند.

همچنین ﴿ٱلَّذَانِ یَأۡتِیَٰنِهَا مِنکُمۡمردان و زنانی از شما که مرتکب زنا می‌شوند، ﴿فَ‍َٔاذُوهُمَاآنها را با حرف و سرزنش و عیب جویی و زدنی که از این عمل زشت باز دارد، بیازاید. بنابر این هرگاه مردان مرتکب زنا شوند، مورد اذیت و آزار قرار می‌گیرند، و زنان زندانی و اذیت می‌شوند.

پس زندانی کردن تا زمان فرا رسیدن مرگ است، و آزار رساندن تا وقتی است که فرد توبه کند و به اصلاح خود بپردازد.

بنابراین فرمود: ﴿فَإِن تَابَااگر از گناهی که انجام داده‌اند، بازگشتند و پشیمان شدند، و تصمیم گرفتند آن گناه را تکرار نکنند، ﴿وَأَصۡلَحَاو به اصلاح رفتار خود پرداختند، که بر توبه راستین دلالت می‌نماید، ﴿فَأَعۡرِضُواْ عَنۡهُمَآاز آزار رساندن به آنها دست بردارید.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ تَوَّابٗا رَّحِیمًاهمانا خداوند بسیار توبه‌پذیر است، و توبه گناهکار را می‌پذیرد، و رحمت و احسان او بسیار فراوان است. از جمله مهربانی و احسان او این است که به آنها توفیق توبه داده، و توبه آنان را می‌پذیرد، و از آنچه از آنها سر زده است می‌گذرد.

از این دو آیه استنباط می‌شود که برای اثبات زنا چهار مرد مومن گواهی دهند و به طریق اولی شرط است که عادل باشند، چون خداوند در مورد این کار زشت سخت گرفته است، تا عیب بندگانش را بپوشاند، تا جایی که گواهی دادن زنان به تنهایی برای اثبات زنا پذیرفته نمی‌شود، و گواهی آنها همراه با مردان نیز پذیرفته می‌شود، و گواهی دادن کمتر از چهار مرد نیز پذیرفته نمی‌شود، و باید به صراحت گواهی دهند، همان‌طور که احادیث صحیح بر این مطلب دلالت می‌نمایند، و این آیه نیز به آن اشاره می‌کند، زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿فَٱسۡتَشۡهِدُواْ عَلَیۡهِنَّ أَرۡبَعَةٗ مِّنکُمۡو به این نیز اکتفا نموده، و می‌فرماید: ﴿فَإِن شَهِدُواْ‌ اگر شهادت دادند. یعنی باید شهادت و مشاهده صریح باشد و به چیزی شهادت دهند که آن را به طور آشکار و عیان مشاهده کرده‌اند، و گواهی دادن آنان باید شفاف و خالی از هرگونه تعریض و کنایه باشد.

و از این دو آیه استنباط می‌شود که خداوند متعال به منظور ترک زنا آزار رساندن از طریق گفتار و کردار و زندانی کردن را مشروع نموده است.

آیه‌ی ۱۸-۱٧:

﴿إِنَّمَا ٱلتَّوۡبَةُ عَلَى ٱللَّهِ لِلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلسُّوٓءَ بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٖ فَأُوْلَٰٓئِکَ یَتُوبُ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمۡۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمٗا١٧[النساء: ۱٧].«بی‌گمان خداوند توبۀ کسانی را می‌پذیرد که از روی نادانی کار زشت انجام می‌دهند، سپس زود توبه می‌کنند، پس خداوند توبۀ ایشان را می‌پذیرد و خداوند دانا و با حکمت است».

﴿وَلَیۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّی تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ وَلَا ٱلَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمۡ کُفَّارٌۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗا١٨[النساء: ۱۸].«توبۀ کسانی پذیرفته نمی‌شود که کارهای زشت انجام می‌دهند، تا این‌که مرگ یکی از آنها فرا رسد، می‌گوید: اکنون توبه کردم، و نه کسانی که می‌میرند در حالی‌که که آنها کافر هستند، آنانند که برای‌شان عذاب دردناکی آماده کرده‌ایم».

خداوند به دو صورت توبه بندگان را می‌پذیرد، یکی این‌که به بنده توفیق توبه می‌دهد، و دیگر این‌که توبه او را می‌پذیرد. در این آیه خداوند می‌فرماید: پذیرفتن توبه، حقی است بر خدا، و خداوند از روی بخشش و بزرگواری، آن را بر خود واجب گردانده است، و برای کسی که از روی نادانی مرتکب گناه شده است. ﴿بِجَهَٰلَةٖیعنی نسبت به عاقبت و سرانجام گناه جاهل است و فراموش کرده که گناه باعث ناخشنودی و عذاب الهی است. فرموش کرده است که خداوند او را می‌بیند، و مراقب او است، و اطلاع ندارد که گناه یا ایمان را ناقص می‌کند، و یا آن را به طور کلی از بین می‌برد.

پس هرکس مرتکب گناه و نافرمانی خدا گردد، به این اعتبار جاهل و نادان است، گرچه به حرام بودن گناه دانا باشد. زیرا علم داشتن به حرام بودن کاری شرط است برای این که آن گناه شمرده شود، و مرتکب آن مورد مجازات قرار گیرد. ﴿ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٖاحتمالا به این معنی است که آنها قبل از مشاهده و فرا رسیدن مرگ توبه می‌کنند. زیرا خداوند توبه بنده را به شرطی می‌پذیرد که قبل از مشاهده مرگ و عذاب قطعی توبه کند. اما بعد از فرا رسیدن مرگ، توبه گناهکاران پذیرفته نمی‌شود، و بازگشتن کفار به دین خدا پذیرفته نخواهد شد. همان‌طور که خداوند در مورد فرعون فرموده است: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَدۡرَکَهُ ٱلۡغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِیٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِیلَ[یونس: ٩۰]. «چون غرق شدن او را فرا گرفت، گفت: ایمان دارم که هیچ معبود بر حق و خدایی جز آن ذاتی که بنی اسرائیل به او ایمان آورده‌اند، وجود ندارد».

و خداوند متعال فرموده است : ﴿فَلَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥ وَکَفَرۡنَا بِمَا کُنَّا بِهِۦ مُشۡرِکِینَ٨٤ فَلَمۡ یَکُ یَنفَعُهُمۡ إِیمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ سُنَّتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی قَدۡ خَلَتۡ فِی عِبَادِهِ...[غافر: ۸۴-۸۵]. «سپس هنگامی که عذاب خدا را دیدند، گفتند: «ایمان آوردیم به خدای یگانه و کافریم به آنچه که قبلا برای خدا شریک قرار می‌دادیم». اما ایمان‌شان سودی به آنها نرساند هنگامی که عذاب و سختی ما را دیدند. این سنت و روش خدا است که در میان بندگان گذشته است».

و در اینجا فرمود: ﴿وَلَیۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِو توبه کسانی که مرتکب گنا می‌شوند گناهانی که از کفر پایین‌ترند، ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّی تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ وَلَا ٱلَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمۡ کُفَّارٌۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗا١٨[النساء: ۱۸]. تا زمان فرا رسیدن مرگ‌شان.

توبه چنین کسانی پذیرفته نمی‌شود، زیرا توبه کردن در حالت فرا رسیدن مرگ، توبه اجباری است و به توبه‌کننده سودی نمی‌بخشد. بلکه توبه‌ای سودبخش است که از روی اختیار باشد. و احتمال دارد که معنی ﴿مِن قَرِیبٖچنین باشد: هرچه زودتر پس از انجام گناه توبه می‌کنند. پس معنی آیه این طور می‌شود: هرکس که پس از مرتکب شدن گناه بلافاصله از آن دست بکشد، و به‌سوی خدا بازگردد، و از گناه پشیمان شود، خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد. به خلاف کسی که به گناهش ادامه می‌دهد، و بر عیبت‌‌هایش اصرار می‌ورزد، تا جایی که زشتی‌ها و گناهان تبدیل به صفت و ویژگی ریشه دار او می‌گردد.

برای چنین کسی توبه کردن مشکل خواهد بود، و غالبا این‌گونه افراد موفق به توبه کردن نمی‌شوند و به اسباب و عوامل توبه دست نمی‌یازند. مانند کسی که گناه انجام می‌دهد و به یقین می‌داندکه خداوند او را می‌بیند، اما این موضوع او را متاثیر نمی‌کند، چنین کسی دروازه رحمت الهی را به روی خود می‌بندد.

آری! گاهی خداوند بنده‌اش را که از روی قصد و یقین بر انجام گناه اصرار می‌ورزد، توفیق می‌دهد که توبه کند، و گناهان و جنایت‌های گذشته‌اش را می‌بخشد، اما رحمت الهی و توفیق توبه به فرد اول نزدیک‌تر است. بنابر این آیه اولی را با ﴿وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمٗابه پایان برسانید.

از جمله علم الهی ایناست که توبه‌کننده راستین ودروغین را می‌شناسد، و هریک را بر حسب حکمت الهی‌اش پاداش و سزا میدهد. و از جمله حکمت‌های الهی این است که بر اساس حکمت و رحمت خویش عده‌ای را توفیق می‌دهد که توبه کنند، و براساس حکمت و عدل خویش چنین توفیقی را از عده‌ای دیگر دریغ می‌دارد و آنها را خوار و ذلیل می‌گرداند.

آیه‌ی ۲۱-۱٩:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ کَرۡهٗاۖ وَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ لِتَذۡهَبُواْ بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ إِلَّآ أَن یَأۡتِینَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَیِّنَةٖۚ وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِن کَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡ‍ٔٗا وَیَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِیهِ خَیۡرٗا کَثِیرٗا١٩[النساء: ۱٩].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! برای شما جایز نیست که زنان را به اکراه ارث برید، و آنها را تحت فشار قرار ندهید تا بخشی از آنچه را که به آنها داده‌اید با خود ببرید، مگر این‌که مرتکب گناه آشکاری شوند، و با آنها به طور شایسته زندگی کنید و اگر هم آنها را نمی‌پسندید، چه بسا که شما چیزی را نمی‌پسندید و خداوند در آن خیر و نیکی فراوانی قرار می‌دهد».

﴿وَإِنۡ أَرَدتُّمُ ٱسۡتِبۡدَالَ زَوۡجٖ مَّکَانَ زَوۡجٖ وَءَاتَیۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ قِنطَارٗا فَلَا تَأۡخُذُواْ مِنۡهُ شَیۡ‍ًٔاۚ أَتَأۡخُذُونَهُۥ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗا٢٠[النساء: ۲۰].«و اگر خواستید زنی را به جای زنی (دیگر) به همسری برگزینید، و به یکی از آنان مال فراوانی به عنوان مهریه داده بودید، چیزی از او مگیرید، آیا می‌خواهید آن را با بهتان و گناه آشکار بگیرید».

﴿وَکَیۡفَ تَأۡخُذُونَهُۥ وَقَدۡ أَفۡضَىٰ بَعۡضُکُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ وَأَخَذۡنَ مِنکُم مِّیثَٰقًا غَلِیظٗا٢١[النساء: ۲۱].«و چگونه آن را پس می‌گیرید، در حالی که با یکدیگر آمیزش کرده‌اید، و آنها از شما پیمان محکمی گرفته‌اند؟!».

اعراب در جاهلیت این‌گونه بودند که هر گاه یکی از آنها می‌مُرد، خویشاوندش از قبیل برادر و پسرعمو و امثال آن، فکر می‌کرد او از هرکسی به همسر برادرش محق‌تر است، و اجازه نمی‌داد بادیگری ازدواج کند، خواه آن زن دوست نداشت، و اگر برادر شوهر یا خویشاوندش آن زن را می‌پسندید وی را با مهریه‌ای به دلخواه خود به عقد خویش در می‌آورد، و اگر وی را نمی‌پسندید، او را تحت فشار قرار می‌داد و به عقد کسی در می‌آورد که او انتخاب می‌کرد. و در بسیاری مواقع از ازدواج مجدد وی امتناع می‌ورزید مگر این‌که زن چیزی از ترکه شوهرش یا چیزی از مهریه‌اش را به او می‌داد.

و نیز در زمان جاهلیت مرد، زنش را که دوست نداشت تحت فشار قرار می‌داد تا بخشی از آنچه را که به وی داده بود به دست بیاورد، پس خداوند مومنان را از همه این حالت‌ها نهی کرد، مگر دو حالت، یکی این‌که زن خودش راضی باشد و با خویشاوند شوهر اولش ازدواج نماید. همان‌طور که مفهوم فرموده الهی ﴿کَرۡهٗاچنین است، و اگر زنان مرتکب گناه آشکارشدند، مانند زنا و سخن زشت و اذیت کردن شوهر، در این حالت شوهر می‌تواند زنش را به سزای کارهایش تحت فشار قرار دهد، تا چیزی بدهد، و خودش را از مرد برهاند، به شرطی که تحت فشار قرار دادن، منصفانه و با عدالت انجام شود. سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِو با زنان به طور شایسته و نیک زندگی کنید. و این معاشرت قولی و فعلی را در بر می‌گیرد. پس بر شوهر لازم است که به گونه‌ای شایسته و خوب، از قبیل صحبت زیبا، اذیت نکردن، و نیکوکاری با همسرش معاشرت نماید. و تهیه خوراک و پوشاک و امثال آن در معاشرت نیکو داخل‌اند.

پس بر شوهر لازم است آن‌گونه که دیگر شوهران با زنانشان در آن زمان و مکان رفتار می‌کنند به همان شیوه رفتار کند. و این با توجه به تفاوت حالت‌ها فرق می‌کند. ﴿فَإِن کَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡ‍ٔٗا وَیَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِیهِ خَیۡرٗا کَثِیرٗاای شوهران! شایسته است که همسرانتان را علی رغم این‌که از آنها خوشتان نمی‌آید، نگاه دارید، زیرا در این کار، خیر فراوانی وجود دارد. از آن جمله فرمان بردن از دستور خدا و پذیرفتن سفارش الهی است، که سعادت دنیا و آخرت در آن نهفته است. همچنین او خود را مجبور ساخته است با زنی زندگی کند که وی را دوست ندارد، و این کار مجاهده با نفس و خود آرایی به اخلاق زیبا است، و چه بسا که نفرت از بین برود، و محبت و دوستی جای آن را بگیرد.

و چه بسا که خداوند از آن زن فرزند صالحی پدید آورد که به پدر و مادرش در دنیا و آخرت نفع و فایده برساند، و این‌ها همه در صورتی است که نگاه داشتن زن امکان داشته باشد، و خطر ستم و انجام کار نابجا نباشد. و اگر چاره‌ای جز جدایی نبود، و برای نگاه داشتن زن هیچ راهی وجود نداشت، نگاه داشتن وی لازم نیست، بلکه هرگاه ﴿أَرَدتُّمُ ٱسۡتِبۡدَالَ زَوۡجٖ مَّکَانَ زَوۡجٖخواستید زنی را طلاق دهید و به جای آن با زنی دیگر ازدواج کنید، پس بر شما گناهی نیست.

اما اگر ﴿وَءَاتَیۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّبه زنی که او را طلاق می‌دهید، و یا به زنی که با او ازدواج می‌کنید، ﴿قِنطَارٗامال فراوانی دادید، ﴿فَلَا تَأۡخُذُواْ مِنۡهُ شَیۡ‍ًٔااز او چیزی نگیرید، بلکه آن را به طور کامل به وی داده و در دادن آن تاخیر نکنید.

این آیه دلالت می‌کند که مهریه زیاد حرام نیست، هرچند که بهتر و شایسته‌تر آن است با اقتدا به پیامبر صمهریه‌ها کم باشد. زیرا خداوند از کاری خبر داده است که مسلمانان انجام می‌دهند، و به خاطر انجام این کار بر آنها اعتراض نکرده است، پس آیه بر عدم حرمت آن دلالت می‌نماید، اما اگر مهریه زیاد فساد دینی را در برداشته و مصلحتی در زیاد بودن آن نباشد، از آن نهی شده است. سپس فرمود: ﴿أَتَأۡخُذُونَهُۥ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗااین عمل حلال نیست، گرچه انواع حیله را بکار ببرید، زیرا گناهی آشکار است. خداوند حکمت آن را بیان کرده و می‌فرماید: ﴿وَکَیۡفَ تَأۡخُذُونَهُۥ وَقَدۡ أَفۡضَىٰ بَعۡضُکُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ وَأَخَذۡنَ مِنکُم مِّیثَٰقًا غَلِیظٗا٢١صورت مساله به این شیوه است : زن قبل از عقد نکاح بر شوهر حرام است، و زوجه جز در قبال مهریه‌ای که شوهر به او می‌دهد راضی به حلال بودنش برای زوج نیست. پس وقتی شوهر به طور کامل با او آمیزش کرد، آن‌گونه که قبل از این برایش حرام بود، بر او لازم می‌آید که مهریه را بپردازد. پس چگونه شوهر که باید به طور کامل مهریه را بپردازد، آن را از زن باز پس می‌گیرد؟! این بزرگ‌ترین ظلم و ستم است و خداوند از شوهران پیمان محکمی گرفته است که حقوق همسران‌شان را رعایت کنند.

آیه‌ی ۲۲:

﴿وَلَا تَنکِحُواْ مَا نَکَحَ ءَابَآؤُکُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۚ إِنَّهُۥ کَانَ فَٰحِشَةٗ وَمَقۡتٗا وَسَآءَ سَبِیلًا٢٢[النساء: ۲۲].«و با زنانی که پدرانتان با آنان ازدواج کرده‌اند، ازدواج نکنید، مگر آنچه که قبلاً رخ داده‌است، همانا این کار بسیار زشت و گناه و روش نادرستی است».

یعنی با زنانی که با پدرانتان یا پدر بزرگانتان ازدواج کرده‌اند، ازدواج نکنید. ﴿إِنَّهُۥ کَانَ فَٰحِشَةٗاین عمل کار بسیار زشتی است، ﴿وَمَقۡتٗاو باعث خشم خدا و نفرت مردم از شما شده، و به سبب این کار پسر از پدر و پدر از پسر متنفر می‌گردد. در صورتی که امر شده است پسر با پدر نیکی کند. ﴿وَسَآءَ سَبِیلًاو این عمل شیوه و راه زشت و بسیار بدی است، چون از عادت‌های جاهلیت است، و اسلام آمد تا مردم را از رسوم جاهلیت پاک گرداند.

آیه‌ی ۲۴-۲۳:

﴿حُرِّمَتۡ عَلَیۡکُمۡ أُمَّهَٰتُکُمۡ وَبَنَاتُکُمۡ وَأَخَوَٰتُکُمۡ وَعَمَّٰتُکُمۡ وَخَٰلَٰتُکُمۡ وَبَنَاتُ ٱلۡأَخِ وَبَنَاتُ ٱلۡأُخۡتِ وَأُمَّهَٰتُکُمُ ٱلَّٰتِیٓ أَرۡضَعۡنَکُمۡ وَأَخَوَٰتُکُم مِّنَ ٱلرَّضَٰعَةِ وَأُمَّهَٰتُ نِسَآئِکُمۡ وَرَبَٰٓئِبُکُمُ ٱلَّٰتِی فِی حُجُورِکُم مِّن نِّسَآئِکُمُ ٱلَّٰتِی دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمۡ تَکُونُواْ دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ وَحَلَٰٓئِلُ أَبۡنَآئِکُمُ ٱلَّذِینَ مِنۡ أَصۡلَٰبِکُمۡ وَأَن تَجۡمَعُواْ بَیۡنَ ٱلۡأُخۡتَیۡنِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٢٣[النساء: ۲۳]. «خداوند بر شما حرام کرده است ازدواج با مادرانتان، و خواهرانتان، و عمه‌هایتان، و خاله‌هایتان، و برادرزادگانتان، و خواهرزادگانتان، و مادرانتان که به شما شیر داده‌اند، و خواهران رضاعی شما، و مادران همسرانتان، و دختران زنانتان، که در دامان شما پرورش یافته‌اند، و با مادران‌شان آمیزش کرده‌اید، و اگر با مادران‌شان آمیزش نکرده‌اید گناهی بر شما نیست، و همسران پسرانتان که از پشت شما هستند، و جمع دو خواهر با همدیگر، مگر آنچه که در گذشته رویداده است، همانا خداوند آمرزگارِ مهربان است».

﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡۖ کِتَٰبَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡۚ وَأُحِلَّ لَکُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِکُمۡ أَن تَبۡتَغُواْ بِأَمۡوَٰلِکُم مُّحۡصِنِینَ غَیۡرَ مُسَٰفِحِینَۚ فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا تَرَٰضَیۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِیضَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا٢٤[النساء: ۲۴].«و زنان شوهردار (بر شما حرام‌‌اند)، مگر زنانی که اسیر کرده باشید، که برایتان حلال‌اند، این را خداوند برای شما مقرر گردانید، و غیر از اینها، زنان دیگر برایتان حلال‌اند، و می‌توانید با مال‌های خود زنانی را بجویید و با آنها ازدواج کنید، به شرطی که پاکدامن باشید، و خودتان را از زنا دور کنید، و اگر با زنی ازدواج کردید و از او بهره‌مند شدید، پس باید مهریۀ او را به عنوان فریضه بپردازید، و بعد از تعیین مهریه گناهی بر شما نیست، در آنچه با یکدیگر توافق کنید، همانا خداوند دانا و با حکمت است».

این آیات شریفه مشتمل بر بیان حرمت ازدواج با زنانی است که به واسطه نسب، رضاع، خویشاوندی از راه پیوند زناشویی، و جمع کردن حرام‌اند. همچنین این آیات مشتمل بر بیان آن دسته از زنانی است که نکاح آن حلال است. اما زنانی که به واسطه نسب حرام‌اند، همان هفت تایی هستند که خداوند آنها را بیان کرده است: مادر، که شامل هر زنی می‌شود که در به دنیا آمدن آدمی نقش واسطه را ایفا کرده باشد از قبیل مادر بزرگ، و مادر مادر بزرگ و.... دختر، و آن کسی است که از تو متولد شده است، خواهران تنی و یا خواهری که تنها از پدر است، یا تنها از مادر است، و عمه و آن خواهر پدر یا پدر بزرگ است هر اندازه که بالا رود، و خاله و آن خواهر مادر یا خواهر مادر بزرگ است هر اندازه که بالا رود، خواه ارث ببرد یا نبرد، و برادر زاده‌ها و خواهر زاده‌ها و فرزندانشان.

اینها به اجماع علما به سبب نسب حرام‌اند، همان‌طور که نص آیه شریفه بیان می‌کند. و حلال بودن دیگر زنان از این آیه فهمیده می‌شود: ﴿وَأُحِلَّ لَکُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِکُمۡو غیر از این‌ها برای شما حلال‌اند، مانند دختر عمه و دختر عمو و دختردایی و دخترخاله.

و اما زنانی که به سبب شیرخوارگی و رضاع حرام‌اند، خداوند از میان آنها مادر و خواهر را بیان کرده است، و با این‌که شیر متعلق به مادر نیست، اما حرام قرار داده شده است، زیرا شیر متعلق به پدر می‌باشد که سبب پدید آمدن آن شده است. پس وقتی پدر بودن و مادر بودن ثابت شد، آنچه که بر این اصل متفرع می‌گردد برای آنان نیز ثابت می‌شود، مانند برادران و خواهران، و پدران و مادران و فرزندانشان.

پیامبر صفرمود: «یَـحْرُمُ مِنَ الرَّضَاعِ، مَا یَحْرُمُ مِنَ النَّسَبِ». «به سبب رضاع حرام می‌گردد آنچه که به سبب نَسَب حرام می‌شود». پس حرمت از طرف زنی که شیر می‌دهد، و از طرف کسی که شیر زنی که شیر می‌دهد، و از طرف کسی که شیر از آن اوست، منتشر می‌گردد، همان‌طور که به سبب نسب، خویشاوندان حرام می‌گردند. و در رابطه با کودک شیرخوار حرمت فقط به فرزندان او سرایت می‌کند،اما به شرطی که پنج بار شیر داده شود، و شیرخوردن در دو سال باشد، و بعد از دو سالگی اعتبار ندارد، همان‌طور که سنت و حدیث این مطلب را بیان کرده است.

و اما زنانی که به سبب خویشاوندی از راه ازدواج حرام هستند، چهار تا می‌باشند، زنان پدران هر اندازه که بالاتر روند، خواه ارث ببرند یا محروم شوند. و مادران همسر و مادران مادرانشان. این سه گروه به محض عقد ازدواج حرام می‌گردند. و چهارم، دختر زن که از شوهری دیگر باشد، این یکی تا وقتی که شوهر با مادرش آمیزش نکرده است، حرام نمی‌شود. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است:﴿وَرَبَٰٓئِبُکُمُ ٱلَّٰتِی فِی حُجُورِکُم مِّن نِّسَآئِکُمُ ٱلَّٰتِی دَخَلۡتُم بِهِنَّو جمهور علما گفته‌اند: ﴿ٱلَّٰتِی فِی حُجُورِکُمدخترانی هستند که تحت کفالت و رعایت شما پرورش یافته‌اند. این قید، قید اغلبیت است زیرا چنین دخترانی غالبا با مادران‌شان زندگی می‌کنند. و گرنه دختر زن حرام است حتی اگر تحت کفالت شوهر پرورش نیافته باشد. اما این قید دخترانی که تحت کفالت شما پرورش یافته‌اند دو فایده را می‌رساند، یکی این‌که خداوند مردم را به حکمت حرام بودن ازدواج با دختری که تحت کفالت شوهر پرورش یافته است، آگاه نموده و این‌که آن دختر مانند دختر خود انسان است. پس ازدواج با او جایز نیست. دوم این‌که خلوت کردن با دختر زن جایز است چرا که او مانند دختر آدمی است.

و اما زنانی که نمی‌توان آنها را با هم جمع کرد ازدواج با دو خواهر است، و پیامبرصجمع کردن زن با عمه یا خاله‌اش را حرام کرده است. پس دو زنی که با همدیگر خویشاوند و محرم هستند، چنانچه یکی مرد فرض شود و دیگری زن و بر یکدیگر حرام باشند، جمع کردن آنها حرام است، چون این کار سبب قطع پیوند خویشاوندی می‌گردد.

و از جمله زنانی که ازدواج با آنها حرام است، ﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِزنانی هستند که شوهر دارند، و ازدواج با آنها تا وقتی که در عقد شوهر خود هستند حرام است، و زمانی حلال می‌شوند که شوهران‌شان آنها را طلاق دهند و عده‌شان تمام شود. ﴿إِلَّا مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡمگر کنیزانی که اسیر کرده اید، پس وقتی زن کافری اسیر شد و شوهر داشت برای مسلمین حلال است، بعد از این‌که مدتی گذشت و مشخص شد که حامله نیست. اما اگر کنیز شوهرداری فروخته شد یا هدیه داده شد، نکاح وی فسخ نمی‌شود، چون صاحب دوم به جای صاحب اول است، و چون پیامبرصبه بریره اختیار داد.

﴿کِتَٰبَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡبه کتاب خدا پایبند باشید و آن را راهنمایی خویش قرار دهید، که در آن شفا و روشنایی است، و حلال و حرام در آن به صورت مشروح بیان شده است. ﴿وَأُحِلَّ لَکُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِکُمۡو هر آنچه که در این آیه ذکر نشده است برای شما حلال و پاک است، پس حرام محصور و مشخص است، و حلال حد و حصری ندارد و مشخص است و حلال حد و حصری ندارد و این لطف و رحمت الهی است که نسبت به بندگان دارد و امور را برای آنها آسان می‌گرداند. ﴿أَن تَبۡتَغُواْ بِأَمۡوَٰلِکُمبا مال‌هایتان زنانی را بجویید که آنها را دیده‌اید و پسندیده‌اید و خداوند ازدواج با آنها را برایتان حلال نموده است، در حالی‌که شما ﴿مُّحۡصِنِینَپاکدامن باشید واز زنا دوری کنید و زنان خود را پاکدامن دارید. ﴿غَیۡرَ مُسَٰفِحِینَ«سفح» یعنی این‌که مرد شهوت خود را در حلال و حرام خاموش نماید، و چنین کسی زنش را پاکدامن نگاه نمی‌دارد. چون او شهوت خود را در راه حرام قرار داده و انگیزه استفاده از زن حلال در او ضعیف گشته است، پس او نیز پاک نگهدارنده‌ی دامن زنش باقی نمی‌ماند.

و این دلالت می‌نماید که چنین کسی جز با زن ناپاک نباید ازدواج کند، زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱلزَّانِی لَا یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوۡ مُشۡرِکَةٗ وَٱلزَّانِیَةُ لَا یَنکِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوۡ مُشۡرِکٞ[النور: ۳]. «مرد زناکار ازدواج نمی‌کند مگر با زن زناکر یا با زن مشرک، و با زن زناکار نباید ازدواج کند مگر مردی که زناکار یا مشرک است».

﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّو زنانی را که به عقد خویش در آورده اید، ﴿فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّمهریه‌شان را در مقابل استفاده از آنها بپردازید. بنابر این وقتی شوهر با زنش آمیزش کرد مهریه‌اش بر او لازم می‌گردد. ﴿فَرِیضَةٗو باید مهریه آن‌ها را بدهید زیرا خداوند آن را بر شما فرض گردانیده است، و بخشش و هدیه‌ای نیست ک اگر شوهر بخواهد آن را بدهد و اگر بخواهد آن را ندهد. و یا این‌که معنی «فَرِیضَهَ» ﴿فَرِیضَةٗاین است که شما آن را تعیین کرده اید، پس بر شما واجب است آن را بپردازید. بنابر این چیزی از آن را کم نکنید. ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا تَرَٰضَیۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِیضَةِو اگر بعد از تعیین مهریه با یکدیگر توافق کردید، و شوهر مهریه را بیشتر کرد، یا زن مهریه را با رضایت خاطر کم کرد، اشکالی ندارد، و این گفته بسیاری از مفسرین اهل سنت است. و بسیاری از آنها گفته‌اند: این آیه در مورد «متعه» است که در ابتدای اسلام حلال بود، سپس پیامبر صآن را حرام گردانید.

به فردی که در نکاح متعه انجا می‌دهد دستور داده می‌شود که زمان خاصی را برای این کار معین کند و نرخ و مزد آن را نیز مشخص گرداند، سپس هرگاه زمان آن به اتمام رسید ایرادی ندارد که مبلغی غیر از آنچه که قبلا تعیین شده بود، با رضایت طرفین پرداخت شود. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗاهمانا علم الهی گسترده، و حکمت او کامل است. پس خداوند این آیین و احکام را از روی دانش و حکمت خویش برایتان مشروع نموده، و حدودی که حرام و حلال را بوسیله آن از یکدیگر جدا می‌نماید برای شما تعیین کرده است.

آیه‌ی ۲۵:

﴿وَمَن لَّمۡ یَسۡتَطِعۡ مِنکُمۡ طَوۡلًا أَن یَنکِحَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ فَمِن مَّا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُم مِّن فَتَیَٰتِکُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِیمَٰنِکُمۚ بَعۡضُکُم مِّنۢ بَعۡضٖۚ فَٱنکِحُوهُنَّ بِإِذۡنِ أَهۡلِهِنَّ وَءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ مُحۡصَنَٰتٍ غَیۡرَ مُسَٰفِحَٰتٖ وَلَا مُتَّخِذَٰتِ أَخۡدَانٖۚ فَإِذَآ أُحۡصِنَّ فَإِنۡ أَتَیۡنَ بِفَٰحِشَةٖ فَعَلَیۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِۚ ذَٰلِکَ لِمَنۡ خَشِیَ ٱلۡعَنَتَ مِنکُمۡۚ وَأَن تَصۡبِرُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢٥[النساء: ۲۵]. «و اگر کسی از شما توانایی نداشت با زنان آزادۀ مؤمن ازدواج کند، پس با کنیزان مؤمن ازدواج کند، و خداوند به ایمان شما آگاه است، برخی از شما از برخی دیگر هستید، پس با اجازۀ صاحبان‌شان با آنان ازدواج کنید، و مهریه‌شان را به طور شایسته و خوب بپردازید. کنیزانی را برای ازدواج انتخاب کنید که پاکدامن باشند و آشکارا مرتکب زنا نشوند و دوستانی نامشروع و پنهانی برای خود برنگزینند، و اگر پس از ازدواج مرتکب زنا شدند، سزای آنها نصف سزای زنان آزاده است. در صورت عدم توانایی، ازدواج با کنیزان برای کسی است که از فساد بترسد، و اگر بردباری کنید برایتان بهتر است، و خداوند آمرزگار مهربان است».

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَن لَّمۡ یَسۡتَطِعۡ مِنکُمۡ طَوۡلًاو هرکس توانایی دادن مهریه زنان آزاده مومن را نداشت، و این ترس وجود داشت که به زنا یا مشقت فراوان مبتلا شود، و برای او جایز است که با کنیزان مومن ازدواج کند، و این برحسب ظاهر است، وگرنه خداوند مومن صادق را از مومن غیرواقعی می‌شناسد، و امور دنیا براساس ظاهر آن سنجیده می‌شوند، و احکام آخرت براساس حقیقت و ماهیت باطنی آن. ﴿فَٱنکِحُوهُنَّپس با کنیزان ازدواج کنید، ﴿بِإِذۡنِ أَهۡلِهِنَّبا اجازه صاحب‌شان با یکی یا چند تا ﴿وَءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِو مهریه آنها را به نیکی بپردازید، گرچه کنیز باشند. پس همان‌طور که دادن مهریه زن آزاده واجب است، پرداختن مهریه کنیز نیز واجب است. اما ازدواج با کنیزان جایز نیست مگر این‌که ﴿مُحۡصَنَٰتٍپاکدامن و به دور از زنا باشند، ﴿غَیۡرَ مُسَٰفِحَٰتٖ(و) آشکارا مرتکب زنا نشوند، ﴿وَلَا مُتَّخِذَٰتِ أَخۡدَانٖو دوستانی نامشروع در پنهانی برنگزینند.

پس ازدواج با کنیز برای مرد مسلمان آزاد جایز نیست مگر با چهار شرط که خداوند آنها را بیان کرده است:

۱- ایمان دار باشند. ۲- در ظاهر و باطن پاکدامن باشند. ۳- فردی که با کنیزان ازدواج می‌کند توانایی ازدواج با زن آزاده را نداشته باشد. ۴-ترس مبتلا شدن به زنا یا مشقت را داشته باشد.

پس وقتی که این شرایط موجود باشد برای او جایز است با کنیز ازدواج کند. اما صبر کردن و خودداری از ازدواج با کنیزان بهتر است زیرا با ازدواج آنان، فرزندان‌شان در معرض بردگی قرار می‌گیرند، و ازدواج با آنها خواری و عیب تلقی می‌شود.

و این زمانی است که صبر کردن و خودداری از ارتکاب حرام ممکن باشد، و چنانچه برای دوری کردن از حرام جز ازدواج با آنها راهی نباشد، ازدواج با آنها واجب است.

بنابراین خداوند فرمود: ﴿وَأَن تَصۡبِرُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞو چنانچه بردباری پیشه کنید برایتان بهتر است، و خداوند آمرزنده و مهربان است. ﴿فَإِذَآ أُحۡصِنَّوقتی که کنیزان ازدواج کردند یا مسلمان شدند، ﴿فَإِنۡ أَتَیۡنَ بِفَٰحِشَةٖ فَعَلَیۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِاگر مرتکب زنا شدند، سزای آنان نصف سزای زنان آزاد است، و این مربوط به سزایی است که نصف کردن آن ممکن باشد و آن سزای شلاق است، که اگر کنیز مرتکب زنا شود به او پنجاه ضربه شلاق زده می‌شود، و سنگسار نمی‌گردد، زیرا سنگسار کردن را نمی‌توان نصف کرد.

پس بنا به قول اول اگر کنیزان ازدواج نکرده بودند، و مرتکب زنا شدند، حد زنا بر آنها اجرا نمی‌شود بلک آنها تنبیه و تعزیر می‌شوند تا از زنا باز آیند. و بنا بر قول دوم کنیزان غیرمسلمان وقتی که مرتکب زنا شوند نیز تعزیر می‌شوند.

خداوند این آیه را با این دو اسم بزرگوار ﴿غَفُورٞ رَّحِیمٞبه پایان برساند، زیرا این احکام، یکی از مصادیق مهربانی و بزرگواری و نیکویی پروردگار نسبت به بندگان است، و خداوند آنها را در تنگنا قرار نداد، بلکه آنها را در نهایت فراخی قرار داده‌است، و شاید بیان مغفرت و آمرزش پس از ذکر حد، اشاره به این مطلب است که حدود، کفاره گناهانند، و خداوند به وسیله حدود گناهان بندگانش را می‌آمرزد، همانطور که در حدیث چنین آمده است. حکم برده مذکر در حد مذکور، حکم کنیز است، چون کنیز و برده فرقی ندارند.

آیه‌ی ۲۸-۲۶:

﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمۡ وَیَهۡدِیَکُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ وَیَتُوبَ عَلَیۡکُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ٢٦[النساء: ۲۶].«خداوند می‌خواهد برای شما روشن نماید، و شما را به راه کسانی که پیش از شما بوده‌اند راهنمایی کند و توبۀ شما را بپذیرد و خداوند دانا و حکیم است».

﴿وَٱللَّهُ یُرِیدُ أَن یَتُوبَ عَلَیۡکُمۡ وَیُرِیدُ ٱلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِ أَن تَمِیلُواْ مَیۡلًا عَظِیمٗا٢٧[النساء: ۲٧].«و خداوند می‌خواهد توبۀ شما را بپذیرد و کسانی که به دنبال شهوات هستند می‌خواهند شما خیلی منحرف گردید».

﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِیفٗا٢٨[النساء: ۲۸].«خداوند می‌خواهد کار را بر شما آسان کند و انسان ضعیف آفریده شده است».

خداوند متعال از احسان و بخشش بزرگ و تربیت بندگان مومن، و آسانی دینش خبر داده ومی فرماید: ﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمۡخداوند می‌خواهد همه آنچه را که به بیان و روشن شدن آن نیاز دارید از قبیل حلال و حرام و حق و باطل، برایتان روشن نماید. ﴿وَیَهۡدِیَکُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡو خداوند می‌خواهد شما را به راه‌های کسانی که پیش از شما بوده‌اند راهنمایی کند. یعنی می‌خواهد شما را به راه پیامبران و پیروان‌شان و سیره پسندیده و کارهای درست و عادات آنها هدایت نماید، همان کسانی که خداوند بر آنها هدایت نماید، همان کسانی که خداوند بر آنها انعام کرده است. بنابر این خداوند آنچه را که خواست اجرا نمود و برایتان بیان و روشن کرد، همان‌طور که برای کسانی که پیش از شما بودند بیان کرد، و خداوند شما را به علم و عمل بزرگی رهنمود کرد.

﴿وَیَتُوبَ عَلَیۡکُمۡو نسبت به شما مهربانی می‌ورزد، و در آنچه که برایتان مشروع نموده است با شما به نرم رفتار می‌نماید، تا بتوانید حدود الهی را رعایت نمایید، و به آنچه که برایتان حلال نموده است بسنده کنید. پس به سبب سهولتی که خداوند نسبت به شما روا داشته است گناهانتان کم می‌شود. این است توبه پذیری خدا، و از جمله توبه پذیری الهی این است که هرگاه بندگان مرتکب گناه شوند، درهای رحمت را به روی آنها می‌گشاید، و انگیزه بازگشت به‌سوی خدا و فروتنی در بارگاه الهی را در مقابل دل‌هایشان پدید می‌آورد، سپس توبه آنها را می‌پذیرد. پس خداوند را سپاس و ستایش می‌گوییم.

﴿وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞو خداوند دانا، و حکمت او کامل است. از جمله علوم الهی این است که به شما چیزهایی آموخت که نمی‌دانستید. و از جمله آن حدود الهی است. و از جمله حکمت الهی این است که او توبه کسی را که حکمت و رحمتش اقتضا نماید، می‌پذیرد، و کسی را که شایستگی و لیاقت نداشته باشد، به مقتضای حکمت و عدل خویش خوار می‌گرداند.

﴿وَٱللَّهُ یُرِیدُ أَن یَتُوبَ عَلَیۡکُمۡو خداوند می‌خواهد توبه شما را بپذیرد، توبه‌ای که از هم پاشیدگی و پراکندگی‌تان را جمع کنید و شما را به خدا نزدیک کند. ﴿وَیُرِیدُ ٱلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِو کسانی که به دنبال هواهای نفسانی هستند و شهوات را بر خشنودی معبود و خدای‌شان مقدم می‌دارند، و آرزوهای خود را می‌پرستند، از قبیل کافران و گناهکارانی که خواهش‌های نفسانی خود را بر طاعت پروردگارشان مقدم می‌دارند. پس این‌ها می‌خواهند ﴿أَن تَمِیلُواْ مَیۡلًا عَظِیمٗاشما را از راه راست به راه گمراهان و راه کسانی که خداوند بر آنها خشم گرفته است منحرف نمایند. می‌خواهند شما را از اطاعت پروردگار روی گردان کنند و به اطاعت شیطان درآورند، و از سعادت کامل که در فرمان بردن از دستورات خدا نهفته است به بدبختی کامل که در پیروی از شیطان است رهنمون کنند. پس وقتی که دانستید خداوند شما را به چیزی دستور می‌دهد که صلاح و رستگاری و سعادتتان در آن است، و دانستید که پیروان شهوت به چیزی دستور می‌دهند که زیان و بدبختی شما در آن است، برای خود بهترین دعوتگر و بهترین راه را برگزینید.

﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمۡخداوند با آسان نمودن چیزهایی که شما را به انجام آن دستور داده و یا از آن نهی کرده است، می‌خواهد کار را بر شما آسان کند. و چنانچه برخی از احکام در بعضی حالت‌ها بر شما سنگینی کند، آنچه را که نیاز دارید در حالت دشوار از آن استفاده کنید برایتان جایز قرار داده‌است، مانند خوردن مردار و خون و امثال آن که برای کسی‌که در شرایط اضطراری قرار گرفت جایز است. و مانند ازدواج مرد آزاد با کنیز که با شرایطی که گذشت جایز است. و این از روی رحمت کامل و احسان فراگیر خداوند، و بدان خاطر است که وی ضعیف و ناتوانی انسان را می‌داند، و واقف است که انسان از همه جهات ناتوان است. جسم انسان ضعیف است، و اراده و تصمیم او ضعیف است، و ایمن و صبرش کم. پس به این خاطر خداوند خواست چیزهایی را که آدمی توانایی انجام آن‌ را ندارد، و ایمان و صبر و نیرویش تاب و توان آن‌را ندارد برای او آسان بگرداند.

آیه‌ی ۳۰-۲٩:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَکُم بَیۡنَکُم بِٱلۡبَٰطِلِ إِلَّآ أَن تَکُونَ تِجَٰرَةً عَن تَرَاضٖ مِّنکُمۡۚ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُمۡ رَحِیمٗا٢٩[النساء: ۲٩].«ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! مال‌هایتان را در میان خود به ناحق نخورید، مگر این‌که تجارتی باشد که از رضایت شما سرچشمه بگیرد، و خود را نکشید، همانا خداوند نسبت به شما مهربان است».

﴿وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ عُدۡوَٰنٗا وَظُلۡمٗا فَسَوۡفَ نُصۡلِیهِ نَارٗاۚ وَکَانَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرًا٣٠[النساء: ۳۰]. «و کسی که چنین کاری را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، او را با آتش خواهیم سوزاند، و این کار برای خدا آسان است».

خداوند بندگان مومن خویش را نهی می‌کند که مال‌های یکدیگر را به ناحق بخورند، و خوردن مال به ناحق شامل خوردن آن به طریق غصب، دزدی، قمار و معاملات نامشروع می‌گردد. بلکه چه بسا اگر آدمی مال خود را به صورت اسراف و ولخرجی بخورد مالش را به طریق نامشروع خورده باشد، چرا که اسراف و ولخرجی امری باطل است و حق نمی‌باشد.

بعد از آن‌که خداوند خوردن مال را به ناحق حرام گرداند، خوردن مالی را برای آنها حلال نمود که از طریق کسب و تجارت مشروع بدست می‌آید، کسب و تجارتی که تمامی شرایط داد و ستد از قبیل رضایت و غیره را دارا می‌باشد و هیچ مانعی در آن وجود ندارد.

﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡو یکدیگر را نکشید. و انسان نباید خودکشی کند، و نیز خود را در معرض هلاکت قرار دهد و به انجام کارهایی مبادرت ورزد که منجر به تلف شدن و هلاک گشتن انسان می‌گردد.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُمۡ رَحِیمٗاهمانا خداوند نسبت به شما مهربان است. از جمله مهربانی خداوند این است که جان‌ها و مال‌هایتان را محافظت نموده، و شما را از تلف کردن و ضایع نمودن آن نهی کرده است، و برای تلف کردن جان و مال حدود و تعزیراتی را وضع کرده است، به این ایجاز و اختصار در فرموده الهی بیاندیش ﴿لَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَکُم، ﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡکه چگونه اموال دیگران واموال خودت را، و کشتن دیگران و خودکشی را در یک عبارت آورده است که از عبارت «لَا یأکُل بَعضُکُم مَالَ بَعض». «بعضی از شما مال بعضی دیگر را نخورند»، و از عبارت «لا یَقْتُلْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا». «برخی از شما برخی دیگر را نکشند». مختصرتر است، ضمن این‌که دو عبارت اخیر منحصرا مال و جان دیگران را شامل می‌شود.

و نسبت دادن مال‌ها و جان‌ها به مومنان بر این دلالت می‌نماید که مؤمنان در دوستی و دلسوزی و مهربانی با یکدیگر و در داشتن منافع مشترک، مانند یک پیکر هستند، زیرا ایمان، منافع دینی و دنیوی آنها را مشترک گردانده است.

خداوند مومنان را از خوردن اموال و گرفتن آن به ناحق نهی کرد، چرا که این کار نهایت زیان را برای کسی که آن را به ناحق می‌خورد و یا آن را می‌گیرد در بر دارد، سپس از انواع کسب و تجارت و مشاغل و اجاره‌ها سخن به میان آوردکه برای آنها سودمند و حلال است، پس فرمود: ﴿إِلَّآ أَن تَکُونَ تِجَٰرَةً عَن تَرَاضٖ مِّنکُمۡمگر این‌که تجارتی باشد که از رضایت طرفین سرچشمه بگیرد.

برای صحیح قلمداد کردن هر بیع و معامله‌ای باید رضات طرفین موجود باشد، اما شرط «رضایت طرفین» برای معاملاتی است که ربوی نباشند. «پس نباید چنین تصور کرد که هرگاه در یک معامله ربوی طرفین رضایت داشته باشند آن معامله صحیح است، زیرا شرط رضایت طرفین برای معاملات غیر ربوی است. زیرا ربا تجارت نیست بلکه با اهداف تجارت مخالفت دارد. و دو طرف معامله باید رضایت داشته باشند و هریک با اختیار خودش معامله را انجام دهد.

یکی از عواملی که سبب ایجاد رضایت کامل می‌شود این است که مورد معامله باید مشخص باشد، زیرا اگر چنین نباشد نمی‌توان تصور کرد که پس از تسلیم نمودن مورد معامله، فرد رضایت دارد یا نه، زیرا چیزی که در دسترس نباشد مانند معامله قمار می‌ماند، پس در تمام معاملاتی که موردِ معامله مشخص نمی‌باشد رضایت وجود ندارد، و عقد معامله در آنها جاری نمی‌شود.

و نیز از این آیه استنباط می‌شود که معاملات با رضایت قولی یا فعلی منعقد می‌گردد، زیرا خداوند رضایت را شرط قرار داده‌است، پس به هر صورتی که رضایت حاصل شود، معامله منعقد می‌گردد. سپس خداوند آیه را با ﴿إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُمۡ رَحِیمٗابه پایان رسانید. از جمله رحمت الهی این است که خون و مال‌هایتان را مصون ومحفوظ گردانده و شما را از تلف کردن و هتک حرمت آن نهی کرده است.

سپس فرمود: ﴿وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَو هر کس چنین کند، یعنی مال‌ها را به ناحق بخورد، و انسان‌ها را بکشد، ﴿عُدۡوَٰنٗا وَظُلۡمٗاو این کار را از روی ستم و تجاوز انجام دهد، نه از روی نادانی و فراموشی، ﴿فَسَوۡفَ نُصۡلِیهِ نَارٗااو را با آتش بزرگی می‌سوزانیم. عظمت و بزرگی آن آتش از نکره بودنش «نارا» مستفاد می‌گردد. ﴿وَکَانَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرًاو این‌کار خدا آسان است.

آیه‌ی ۳۱:

﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ کَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُکَفِّرۡ عَنکُمۡ سَیِّ‍َٔاتِکُمۡ وَنُدۡخِلۡکُم مُّدۡخَلٗا کَرِیمٗا٣١[النساء: ۳۱].«اگر از گناهان کبیره‌ای که از آن نهی می‌شوید پرهیز کنید، گناهانتان را می‌آمرزیم، و شما را به جایگاه بزرگوارانه‌ای وارد می‌کنیم».

این از فضل و نیکویی و احسان خداوند بر بندگان است که به آنها وعده داده‌است، اگر از گناهان کبیره‌ای که از آن نهی شده‌اند پرهیز کنند، خداوند همه گناهان و بدی‌هایشان را می‌بخشد و آنها را به جایگاه بزرگوارانه‌ای که نعمت آن فراوان است وارد می‌نماید، و آن بهشت است، که چیزهایی در بردارد که هیچ چشمی مانند آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است.

و پرهیز از گناهان کبیره شامل انجام دادن فرایض می‌باشد که ترک‌کننده آن مرتکب کبیره می‌گردد.

مانند نمازهای پنج‌گانه و نماز جمعه و روزه رمضان. همان‌گونه که پیامبر صفرموده است: «الصَّلَوَاتُ الْـخَمْسُ، وَالْـجُمُعَةُ إِلَى الْـجُمُعَةِ، وَرَمَضَانُ إِلَى رَمَضَانَ، مُکَفِّرَاتٌ لِـمَـا بَیْنَهُنَّ مَا اجْتُنِبَتِ الْکَبَائِرُ». «نمازهای پنج‌گانه و جمعه تا جمعه‌ای دیگر، و رمضان تا رمضانی دیگر، گناهانی را که در این میان انجام گرفته‌اند محو می‌کنند، به شرطی که از گناهان کبیره پرهیز شود». و بهترین تعریف برای گناهان کبیره چنین است: گناهی است که در دنیا برای آن احدی تعیین شده، و در آخرت مرتکب آن عقاب و عذاب شده، و در آخرت مرتکب آن عقاب و عذاب می‌چشد. و یا می‌توان گفت: گناه کبیره گناهی است که ایمان آدمی را منتفی می‌کند، و یا به دنبال آن لعنتی قرار داده شده است، یا خداوند بر مرتکب آن خشم می‌گیرد.

آیه‌ی ۳۲:

﴿وَلَا تَتَمَنَّوۡاْ مَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بِهِۦ بَعۡضَکُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ لِّلرِّجَالِ نَصِیبٞ مِّمَّا ٱکۡتَسَبُواْۖ وَلِلنِّسَآءِ نَصِیبٞ مِّمَّا ٱکۡتَسَبۡنَۚ وَسۡ‍َٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٗا٣٢[النساء: ۳۲].«و آرزوی چیزی را نکنید که خداوند برخی از شما را با آن بر برخی دیگر برتری داده‌است، برای مردان بهره‌ای است از آنچه بدست می‌آورند، و برای زنان بهره‌ای است از آنچه بدست می‌آورند، و از خداوند فضل او را بجویید، همانا خداوند به هر چیزی آگاه است».

خداوند بندگانش مونش را نهی می‌کند که برخی از آنها آرزوی چیزی را بکنند که خداوند با دان آن چیز به کسی دیگر او را برتری داده‌است، اعم از چیزهایی که بدست آوردن آن ممکن است و یا چیزهایی که بدست آوردن آن ممکن نمی‌باشد. پس زنان نباید آرزوی دارا بودن ویژگی‌های مردان را بکنند که خداوند با آن ویژگی‌ها آنان را بر زنان برتری داده‌است.

و نباید فقیر آرزو کند که به مقام سرمایه داری برسد، بدون این‌که در مقام کسب و عمل تکانی به خویش بدهد. زیرا این حسادت است که آرزو کنی مال کسی از آن تو باشد و از او گرفت شود. و نیز این کار به منزله ناخشنودی از تقدیر الهی است، و تنبلی و آرزوهای پوچ، و خیال پردازی را به همرا دارد. بلکه شایسته است بنده برحسب توانایی‌اش برای بدست آوردن منافع دینی و دنیوی خود تلاش نماید، و فضل خداوند را بجوید. پس نه بر خودش توکل و تکیه کند، ونه برکسی دیگر، بلکه به پروردگارش تکیه و اعتماد نماید. بنابر این خداوند تعالی فرمود: ﴿لِّلرِّجَالِ نَصِیبٞ مِّمَّا ٱکۡتَسَبُواْۖمردان از کارهایی که انجام می‌دهند و منتهی به نتیجه‌ی مطلوب می‌شود بهره‌ای دارند. ﴿وَلِلنِّسَآءِ نَصِیبٞ مِّمَّا ٱکۡتَسَبۡنَو زنان از آنچه به دست می‌آورند بهره‌ای دارند. پس هر کس زحمت نکشد، چیزی را حاصل نخواهد کرد.

﴿وَسۡ‍َٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِو تمام منافع دینی و دنیوی‌تان را از فضل الهی بجویید، و این نشانه کمال بنده و سعادت اوست. اما کسی‌که کاری انجام نداده و بر خود اعتماد می‌کند و خود را نیازمند و محتاج پروردگارش نمی‌داند، یا این‌که هم کار نمی‌کند و هم به خودش تکیه می‌نماید، چنین فردی خوار و زیان دیده است. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٗاپس خداوند به هرکس چیزی را می‌دهد که شایستگی برخورداری آن‌را دارد، و نعمات خود را به کسی نمی‌دهد که شایسته آن نباشد.

آیه‌ی ۳۳:

﴿وَلِکُلّٖ جَعَلۡنَا مَوَٰلِیَ مِمَّا تَرَکَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَۚ وَٱلَّذِینَ عَقَدَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡ فَ‍َٔاتُوهُمۡ نَصِیبَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدًا٣٣[النساء: ۳۳].«و برای هرکس وارثانی قرار داده‌ایم که باید از اموال و دارایی که پدر و مادر و خویشاوندان برای او بر جای گذاشته‌اند به وی داده شود. و با کسانی که پیمان بسته‌اید بهره‌شان را بدهید، بی‌گمان خداوند بر هر چیزی حاضر و آگاه است».

﴿وَلِکُلّٖو برای هر کس، ﴿جَعَلۡنَا مَوَٰلِیَوارثانی قرار داده‌ایم که او را سرپرستی می‌کنند و در آن کارهایش او را یاری می‌دهند، و وی نیز آنها را سرپرستی نموده و در کارهایشان آنان را یاری می‌دهد و باید ﴿مِمَّا تَرَکَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَاز آنچه خویشاوندان و پدر و مادر بر جای گذاشته‌اند سهم آنان داده شود. و این همه وارثان اصل از قبیل پدر و پدربزرگ، و وارثان فرع از قبیل فرزندان و نوه‌ها و وارثان اطرافیان را در بر می‌گیرد. این وارثان به سبب خویشاوندی ارث می‌برند.

سپس نوعی دیگر از وارثان را بیان کرد و فرمود: ﴿وَٱلَّذِینَ عَقَدَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡو کسانی که با آنها پیمان بسته‌اید همکار و یاریگرشان باشید و در اموالتان شریک باشند. آنچه ذکر شد از نعمت الهی بر بندگانش است، زیرا دوستان و وارثان با یکدیگر در کارهایی همکاری می‌کنند که به تنهایی نمی‌توانند آن را انجام دهند.

﴿فَ‍َٔاتُوهُمۡ نَصِیبَهُمۡبه وارثانی که از طریق پیمان بستن وارث گشته‌اند، و بهره و سهم آنان را از کمک و یاری دادن بر غیر معصیت خدا بدهید. نیز ارث را به وارثان نزدیک بدهید که به سبب خویشاوندی ارث می‌برند.

آیه‌ی ۳۴:

﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡۚ فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَیۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُۚ وَٱلَّٰتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهۡجُرُوهُنَّ فِی ٱلۡمَضَاجِعِ وَٱضۡرِبُوهُنَّۖ فَإِنۡ أَطَعۡنَکُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَیۡهِنَّ سَبِیلًاۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیّٗا کَبِیرٗا٣٤[النساء: ۳۴]. «مردان سرپرست زنان هستند به خاطر این‌که خداوند مردان را بر زنان برتری داده‌است، و نیز به خاطر این‌که از مال‌هایشان خرج می‌کنند، پس زنان صالحه آنانی هستند که فرمانبردار خدا بوده و در پنهانی و در غیاب شوهران‌شان از آنها اطاعت می‌کنند. و این بدان سبب است که خداوند آنها را حفاظت نموده و توفیق داده ‌است. و زنانی که از سرکشی آنان بیم دارید، به آنان اندرز دهید، سپس بستر خویش را جدا کنید، سپس آنان را بزنید، پس اگر از شما اطاعت کردند راهی برای ایشان نجویید همانا خداوند والا و بزرگ است».

خداوند متعال خبر می‌دهد که ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَمردان سرپرست زنان هستند تا آنها را به انجام حقوق الهی، از قبیل محافظت بر انجام فرائض و دور کردن از کارهای زشت ملزم دارند. مردان باید آنها را به انجام این کارها ملزم کنند. و نیز مردان سرپرست زنان هستند تا مخارج و پوشاک و مسکن آنها را تهیه نمایند. سپس سببی را که موجب سرپرستی مردان است بیان فرمود: ﴿بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡبه خاطر این‌که خداوند مردان را بر زنان فضیل داده‌است. مردان از چند جهت از زنان برتر هستند.

از آن جمله این‌که ولایت و حکومت و پیامبری و رسالت ویژه مردان است، و بسیاری از عبادت‌ها مانند جهاد و نماز اعیاد و جمعه به مردان اختصاص دارد. و به خاطر عقل و متانت و آرامش و شکیبایی و قدرتی که خداوند به آنها داده‌است، در حالی‌که زنان از آن مقدار قوه عاقله و متانت و توانایی و شکیبایی برخوردار نیستند، و نیز خداوند تهیه مخارج زنان را به مردان اختصاص داده‌است، چرا که بسیاری از مخارج را مردان می‌پردازند.

و راز حذف مفعول در فرموده الهی: ﴿بِمَآ أَنفَقُواْاین است تا عموم نفقه را در بر گیرد.

پس دانسته شد که مرد سرپرست و آقای زنش است، و زن در اختیار مرد، و در بند اوست. بنابر این مرد باید حقوق زن را که امانت الهی در دست اوست ادا کند. وزن نیز باید از پروردگارش اطاعت نماید، و از شوهرش فرمان برد. بنابر این فرمود: ﴿فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌزنان صالحه فرمانبردار خدا هستند، ﴿حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَیۡبِو حتی در غیاب شوهران‌شان از آنها اطاعت می‌کنند، و دامان خویش را حفاظت نموده، و مال وی را پاس می‌دارند، و این به سبب توفیقی است که خدا به زنان داده‌است، و از جانب خودشان نیست، زیرا نفس، انسان را به کار بد دستور می‌دهد، اما کسی‌که بر خدا توکل نماید آنچه برای او در دین و دنیایش مهم است خداوند او را در آن زمینه کفایت میکند.

سپس فرمود: ﴿وَٱلَّٰتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّو زنانی که شما بیم دارید از اطاعت و فرمان شوهران‌شان سرپیچی کنند، به این صورت که زن در سخن یا در عمل از شوهرش سرپیچی نماید باید شوهرش او را به شیوه‌هایی که یکی از دیگری آسان‌ترند ترتبیت و ادب کند.

﴿فَعِظُوهُنَّآنها را با بیان حکم خدا در رابطه با اطاعت از شوهر و تشویق به فرمانبرداری، و ترساندن از نافرمانی اندرز دهید. پس اگر زن باز آمد چه بهتر، و اگر باز نیامد او را در بستر رها کند، به این صورت که با او نخوابد و با او به اندازه کافی آمیزش نکند، و اگر باز نیامد او را بزند اما زدنی که به او آسیب نرساند. اگر به وسیله یکی از این کارها به هدف دست یافتید و زنان از شما فرمان بردند ﴿فَلَا تَبۡغُواْ عَلَیۡهِنَّ سَبِیلًاپس به مقصود رسیده‌اید، و زن را به خاطر کارهای گذشته سرزنش نکنید، و به جستجوی عیب‌هایی نپردازید که ذکر آن ضرر دارد و به سبب آن شر برپا می‌شود.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیّٗا کَبِیرٗاهمانا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است. یعنی او دارای علو مرتبه و بلندی مطلق است و از هر جهت بالا است. ذات او بلند است و قدر و منزلتش رفیع، و از چیرگی و قدرت بالایی برخوردار می‌باشد. خداوندی که از او بزرگ‌تر وجود ندارد و ذات و صفاتش رفیع است.

آیه‌ی ۳۵:

﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ شِقَاقَ بَیۡنِهِمَا فَٱبۡعَثُواْ حَکَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهِۦ وَحَکَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهَآ إِن یُرِیدَآ إِصۡلَٰحٗا یُوَفِّقِ ٱللَّهُ بَیۡنَهُمَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا خَبِیرٗا٣٥[النساء: ۳۵]. «و اگر از اختلاف و جدایی آنها بیم داشتید، پس داوری از خانوادۀ شوهر و داوری از خانوادۀ زن بفرستید، اگر این دو داور خواهان اصلاح باشند خداوند بین آنان توافق حاصل می‌کند، همانا خداوند دانا و آگاه است».

و اگر ترسیدید که زن و شوهر دچار اختلاف و جدایی شوند و هر یک رو به ستمی رود، ﴿فَٱبۡعَثُواْ حَکَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهِدو مرد مکلف و مسلمان و عادل و عاقل را به عنوان داور بفرستید که مسائل بین زن و شوهر و صلاحیت تشخیص با هم بودن یا جدایی آنها را می‌دانند. و این مطلب که ذکر شد از کلمه «حَکَم» استنباط می‌شود، زیرا برای داور بودن جز کسی که دارای این صفات باشد شایسته نیست، پس آن دو داور اعتراضی را که هریک از زن و شوهر نسبت به دیگری مطرح می‌نمایند بررسی کنند، سپس هریک از زن و شوهر را به انجام مسئولیتشان موظف بگردانند، و اگر نتوانستند زن و شوهر را به رعایت توصیه‌های خویش ملزم نمایند، یکی از آنان را قانع کنند، تا به آنچه از روزی و اخلاقی که برای همسرش میسر است رضایت دهد. و هرچقدر که توان جمع و اصلاح بین زن و شوهر را دارند از آن دریغ نورزند.

و اگر کار به جایی برسد که جز با درگیری و قهر و معصیت خدا ادامه زندگی و اصلاح زن و شوهر امکان نداشت و هر دو داور به این نتیجه رسیدند که جدایی میان آنان بهتر است، آنها را از یکدیگر جدا کنند. و رضایت شوهر برای جدا شدن شرط نیست، زیرا آیه دلالت می‌نماید که خداوند آن دو نفر را داور و حکم نامیده است، و داور حکم می‌کند، گرچه کسی که بر او حکم می‌شود راضی نباشد، بنابر این فرمود: ﴿إِن یُرِیدَآ إِصۡلَٰحٗا یُوَفِّقِ ٱللَّهُ بَیۡنَهُمَآاگر آن دو داور خواهان اصلاح باشند خداوند به سبب رای و نظر درست و سخنی که دل‌ها را جذب می‌کند میان آنها توافق حاصل کرده و هر دو همدم را به یکدیگر نزدیک می‌نماید.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا خَبِیرٗاهمانا خداوند همه امور آشکار و پنهان را می‌داند، و به کارهای پوشیده و اسرار آن آگاه است. از جمله علم و آگاهی الهی این است که برای شما این احکام بزرگ و آیین‌های زیبا را مشروع نموده است.

آیه‌ی ۳۸-۳۶:

﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا٣٦[النساء: ۳۶].«و خدا را عبادت کنید، و با او چیزی را شریک قرار ندهید، و با پدر و مادر نیکی نمایید، و با خویشاوندان و یتیمان و درماندگان و بیچارگان و همسایۀ خویشاوند و همسایۀ بیگانه و همراه و مسافر و کنیزان و غلامان نیز نیکی کنید همانا خداوند کسی را که خودپسند و خودستا باشد دوست ندارد».

﴿ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ وَیَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِ وَیَکۡتُمُونَ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٗا مُّهِینٗا٣٧[النساء: ۳٧].«کسانی‌که بخل می‌و‌رزند و مردم را به بخل ورزیدن دستور می‌دهند و آنچه را که خداوند از فضل خویش به آنها داده است پنهان می‌دارند و برای کافران عذابی خوارکننده آماده کرده‌ایم».

﴿وَٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۗ وَمَن یَکُنِ ٱلشَّیۡطَٰنُ لَهُۥ قَرِینٗا فَسَآءَ قَرِینٗا٣٨[النساء: ۳۸]. «و کسانی‌که مال‌هایشان را برای نشان دادن به مردم انفاق می‌کنند و به خدا و روز قیامت ایمان نمی‌آورند، و هرکس که شیطان همراه او باشد بسیار بد همراهیاست».

خداوند بندگانش را دستور میدهد تا تنها او را که خدای یگانه است، و شریکی ندارد، عبادت کنند. عبادت یعنی بندگی خدا و گردن نهادن به اوامر الهی و نواهی او، و این‌که از روی محبت و فروتنی همه عبادت‌های ظاهری و باطنی خالص برای او انجام شود. و خداوند نهی کرده است که برای او شریک قرار داده شود. پروردگار نه شرک اصغر و نه شرک اکبر را نمی‌پذیرد، و نباید ملائکه و پیامبر، و کسی دیگر از آفریدگان را که نمی‌توانند برای خود سود و زیانی بیاورند، و مالک مرگ و زندگی و حشر نیستند با او شریک قرار داد، بلک باید عبادتِ خالصانه برای کسی انجام گیرد که از هر جهت دارای کمال مطلق است، و تدبیر کامل در دست اوست، خداوندی که هیچ‌کس با او شریک نیست و هیچ‌ کس او را در تدبیر امور کمک نمی‌کند.

بعد از این‌که خداوند بندگانش را به عبادت خویش و ادای حقوق الهی فرمان داد، آنان را دستور داد تا حقوق بندگان را به جا آورند، و هر آن کس که نزدیک‌تر است مهم‌تر است و در اولویت قرار دارد. پس فرمود: ﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗابا سخن خوب و خطاب مهربانانه، و کار زیبا و فرمان بردن از دستورات آنها، و پرهیز از آنچه نهی می‌کنند، و با انفاق بر آنها و احترام گذاشتن به کسی ‌که خویشاوند آنان است با آنها نیکی کنید.

احسان و نیکی با پدر و مادر دو امر متضاد را در بردارد: یکی بدی کردن، و دیگری نیکی نکردن، و از هر دو نهی شده است. ﴿وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰو با خویشاوندان نیکی کنید، که تمام خویشاوندان نزدیک و دور را شامل می‌شود، و باید با آنها در قول و عمل نیک شود و نباید پیوند خویشاوندی را در قول و عمل قطع نمود.

﴿وَٱلۡیَتَٰمَىٰو کسانی‌که کوچک هستند و پدران‌شان را از دست داده‌اند، آنها خواه خویشاوند باشند یا نه، بر مسلمین حق دارند و باید آنها را تحت کفالت خود قرار داده و با آنها نیکی کنند و خاطر آنها را تسکین دهند، و به بهترین صورت آنها را در رسیدن به مصالح دینی و دنیوی‌شان یاری نمایند. ﴿وَٱلۡمَسَٰکِینِو درماندگان، یعنی کسانی که فقر و نیازمندی آنها را درمانده کرده است و نمی‌توانند از عهده مخارج خود و کسانی که باید آذوقه زندگی‌شان‌ را فراهم کنند، برآیند.

خداوند دستور داده نیازهایشان برآورده شود و به اندازه توان به این کار اقدام ﴿وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰو همسایه خویشاوند که دو حق دارد، حق همسایگی و حق خویشاوندی، پس او بر همسایه‌اش طبق عرف و عادت حق و دَینی دارد.

﴿وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِو همسایه‌ای که خویشاوند نیست، و هر اندازه همسایه نزدیک‌تر باشد حقش موکدتر و بیشتر است، پس باید با دادن هدیه و صدقه و دعوت کردن، و نرمی در سخن، و کردار، و اذیت نکردن، در سخن و کردار رفتار خوبی را با همسایه در پیش گرفت.

﴿وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِبرخی گفته‌اند یعنی همراه سفر. و گفته شده به معنی همسر است. و گفته شده که منظور هر همراهی است به طور مطلق، و شاید این مفهوم بهتر است، زیرا شامل همراه در سفر و همراه در اقامت و شامل زن نیز می‌گردد. پس همراه، اضافه بر حق مسلمان بودن حقی دیگر بر همراهش دارد، و باید او را در امور دین و دنیایش یاری کند و خیرخواهش بوده و در توانگری و مستمندی و خوشی و ناخوشی نسبت به او وفادار باشد و آنچه را برای خود دوست دارد برای ه مراهش نیز دوست بدارد، و آنچه را برای خود نمی‌پسندد برای او نیز نپسندد. و هر اندازه مدت همراهی بیشتر باشد حق نیز موکدتر و بیشتر می‌شود.

﴿وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِو آن ناآشنایی است که در سرزمین غربت نیازمند کمک می‌باشد یا نیازی به کمک نداشته باشد. پس بر مسلمین حق دارد، چرا که او از وطن خود دور شده و به شدت نیازمند آن است که به مقصدش رسانده شود، و مسلمین باید او را احترام کنند و با او محبت ورزند.

﴿وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡو انسان‌ها و حیوان‌هایی که در مالکیت شما هستند بر شما حق دارند و باید نیازهایشان را برآورده سازید، و باری بر دوش آنها نگذارید که توان تحمل آن را ندارند. و باید آنها را در کاری که بر دوششان گذارد شده است کمک کنید، و به صورتی مطلوب تربیت کنید. پس هرکس این دستورات الهی را انجام دهد، در برابر پروردگارش فروتن بوده، و در برابر بندگان خدا متواضع گشته و از دستور خدا زیاد و ستایش زیبا است. و هرکس این کارها را انجام ندهد، از پروردگارش روی گردان گشته و از فرمان وی اطاعت نکرده است و در برابر بندگان خدا فروتن نبوده، بلکه تکبر ورزیده و راه خیرخواهی و خودپسندی را در پیش گرفته است. بنابراین، خداوند متعال فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًابی‌شک خداوند کسی را دوست ندارد که خودپسند باشد، و در برابر مردم تکبر ورزد. ﴿فَخُورًایعنی کسی که از روی تکبر بر بندگان خدا، به خود می‌بالد و خویشتن را ستایش و تمجید می‌کند.

پس خودستایی وتکبر، آنها را از انجام حقوق باز می‌دارد. بنابراین، خداوند آنها را مذمت کرده و می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَکسانی‌که حقوقی را که بر آنها است ادا نمی‌کنند، ﴿وَیَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِو مردم را با گفتار و کردارشان به بخل فرمان می‌دهند. ﴿وَیَکۡتُمُونَ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِو علمی را که به وسیله آن گمراهان هدایت می‌شوند و نادانان راهنمایی می‌گردند، پنهان می‌کنند، و باطل را برای آنها آشکار می‌سازند و از روی آوردن آنان به حق جلوگیری می‌نمایند.

پس این‌ها هم در مال‌هایشان بخل می‌ورزند و هم در علم خود. و برای زیان رساندن به خود و هم برای زیان رساند به دیگران تلاش می‌کنند. و این صفات کافران است. بنابراین، خداوند متعال فرمود: ﴿وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٗا مُّهِینٗاو همانطور که بر بندگان خدا تکبر ورزیدند دیگران و هدایت نکردد، و سبب بخل ورزیدن دیگران و هدایت نیافتن آنها شدند، خداوند نیز آنها را از عذاب دردناک و رسوایی همیشگی خوار می‌گرداند. بار خدایا از هر کار بدی به تو پناه می‌بریم!.

سپس از نفقه‌ای که از روی ریا و شهرت طلبی و ایمان نداشتن به خدا انجام می‌گیرد خبر داد و فرمود ﴿وَٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ رِئَآءَ ٱلنَّاسِو کسانی که مال‌هایشان را برای این‌که مردم آنها را ببینند و تمجید و ستایش کنند، و آنها را تعظیم نمایند، انفاق می‌کنند، ﴿وَلَا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِو انفاق و بخشش آنها از اخلاص و ایمان به خدا و امید و پاداش او سرچشمه نگرفته است. پس این گام شیطان و کار اوست، که گروه خود را به‌سوی آن فرا می‌خواند، تا از اهل جهنم شوند، و انفاق ریاکارانه آنها به سبب همدمی شیطان و کشاندن آنها به‌سوی آتش می‌باشد. بنابر این فرمود: ﴿وَمَن یَکُنِ ٱلشَّیۡطَٰنُ لَهُۥ قَرِینٗا فَسَآءَ قَرِینٗاو هر کس که شیطان همدم او باشد بسیار همراه و همدم بدی ا ست، چراکه می‌خواهد وی را هلاک کند و برای هلاکت همراهش به شدت تلاش می‌کند. پس هرکس در آنچه خداوند به او داده است بخل بورزد و آن را که خداوند به او ارزانی داشته است پنهان نماید نافرمان و گناه کار است، و با پروردگارش مخالفت ورزیده است. همچنین کسی‌که مال خود را ببخشد، و عبادت را برای غیر خدا انجام دهد، او گناهکار شده و از دستور پروردگارش سرپیچی کرده است، و سزاوار عقوبت و سزا است، زیرا خداوند دستور داده است تا مخلصانه از او فرمانبرداری شود. همان‌طور که فرموده است: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ[البینة: ۵]. «و فرمان داده نشده‌اند مگر این‌که دین و عبادت را مخلصانه برای خدا انجام دهند».

پس عمل مخلصانه عملی است که مورد پذیرش خدا باشد، و انجام دهنده آن سزاوار تمجید و ستایش است. بنابراین، خداوند بندگان را بر انجام چنین عملی تشویق نموده و فرموده است:

آیه‌ی ۳٩:

﴿وَمَاذَا عَلَیۡهِمۡ لَوۡ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقَهُمُ ٱللَّهُۚ وَکَانَ ٱللَّهُ بِهِمۡ عَلِیمًا٣٩[النساء: ۳٩].«و چه می‌شد اگر آنان به خدا و روز قیامت ایمان می‌آوردند، و از آنچه به آنها روزی داده‌ایم می‌بخشیدند؟ و خداوند به آنان آگاه است».

﴿وَمَاذَا عَلَیۡهِمۡ لَوۡ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِچه چیزی آنها را دچار سختی و دشواری می‌گرداند اگر به خدا ایمان بیاورند، ایمانی که عین اخلاص است، و از مال‌هایی که خدا به آنها بخشیده است، ببخشایند، پس هم ایمان و هم اخلاص داشته باشند؟ و از آن جا که اخلاص رازی است میان بنده و پروردگارش و جز خدا کسی به آن آگاهی ندارد خداوند خبر داد که او همه حالت‌ها را می‌داند. پس فرمود: ﴿وَکَانَ ٱللَّهُ بِهِمۡ عَلِیمًاو خداوند به تمامی حالات آنان آگاه است.

آیه‌ی ۴۲-۴۰:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَکُ حَسَنَةٗ یُضَٰعِفۡهَا وَیُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِیمٗا٤٠[النساء: ۴۰].«بدون شک خداوند به اندازۀ ذره‌ای ستم نمی‌کند و اگر نیکی باشد آن‌را چند برابر می‌نماید و از سوی خود پاداش بزرگی می‌دهد».

﴿فَکَیۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِیدٖ وَجِئۡنَا بِکَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِیدٗا٤١[النساء: ۴۱].«چگونه خواهد بود آنگاه که از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را به عنوان گواه بر اینان بیاوریم؟».

﴿یَوۡمَئِذٖ یَوَدُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَعَصَوُاْ ٱلرَّسُولَ لَوۡ تُسَوَّىٰ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضُ وَلَا یَکۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِیثٗا٤٢[النساء: ۴۲]. «در آن روز کسانی که کفر ورزیدند و از پیامبر نافرمانی کردند، دوست دارند که زمین بر آنها هموار شود، و نمی‌توانند سخنی را از خدا پنهان دارند».

خداوند از کمال عدل و فضل خویش و مبرا بودنش از ستم کم و فراوانی که با عدل و فضل او منافات دارد، خبر داد و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖخداوند به اندازه ذره‌ای ستم روا نمی‌دارد و از نیکی‌های بنده‌اش کم نمی‌کند و بدی‌هایش را نمی‌افزاید. همانطور که فرموده است: ﴿فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَیۡرٗا یَرَهُۥ٧ وَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا یَرَهُۥ٨[الزلزلة: ٧-۸]. «هر کس ذره‌ای کار خوب انجام دهد پاداش آن را می‌بیند و هرکس ذره‌ای کار بد انجام دهد پاداش آن را می‌بیند».

﴿وَإِن تَکُ حَسَنَةٗ یُضَٰعِفۡهَاواگر کار نیکی انجام شود خداوند برحسب حالت انجام دهنده و اخلاص و محبت او، پاداش آن را ده برابر و یا بیشتر می‌نماید. ﴿وَیُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِیمٗاو خداوند از جانب خود اضافه بر پاداش کار نیکش، او را پاداش می‌دهد. از قبیل این‌که او را به انجام کارهای نیک دیگری توفیق می‌دهد و نیکی فراوان و خیر زیاد به او می‌بخشد.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿فَکَیۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِیدٖ وَجِئۡنَا بِکَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِیدٗایعنی چگونه خواهد بود اگر خداوند که علم و عدالت و حکمتش کامل است براساس گواهی دادن پاکیزه‌ترین انسان‌ها که پیامبران‌اند بر امت‌هایشان حکم نماید؟! این در حالی است که فردی که بر او حکم می‌شود به گناه خویش اعتراف می‌کند پس سوگند به خدا این فراگیرترین و منصفانه‌ترین و بزرگ‌ترین حکم است.

و در اینجا کسانی‌که بر آنها حکم شده به کمال فضل، عدل و ستایش اعتراف می‌کنند. و گروه‌هایی با بدست آوردن موفقیت و رستگاری و عزت و کامیابی خوشبخت گشته و گروه‌هایی نیز به رسوایی و عذاب آشکار گرفتار می‌آیند. بنابراین، فرمود: ﴿یَوۡمَئِذٖ یَوَدُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَعَصَوُاْ ٱلرَّسُولَدر آن ‌روز آنان که به خدا و پیامبرش کفر ورزیده و از پیامبرش سرپیچی کرده‌اند دوست دارند، ﴿لَوۡ تُسَوَّىٰ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضُو آرزو می‌کنند که کاش زمین آنها را فرو می‌برد و تبدیل به خاک می‌گشتند و نابود می‌شدند. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَیَقُولُ ٱلۡکَافِرُ یَٰلَیۡتَنِی کُنتُ تُرَٰبَۢا[النبأ: ۴۰]. «و کافر می‌گوید: کاش که خاک بودم».

﴿وَلَا یَکۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِیثٗاو هیچ سخنی را از خدا پنهان نمی‌دارند بلکه به همه کارهایی که کرده‌اند نزد خدا اعتراف می‌کنند و زبان و دست و پاهایشان به کارهایی که کرده‌اند گواهی میدهند. خداوند در این روز پاداش و سزای آنها را کامل می‌دهدو می‌دانند که خداوند حق و روشن‌گر است.

اما آنچه در احادیث آمده است مبنی بر این‌که کافران کفر و انکار خود را کتمان می‌کنند، مربوط به بعضی جاهای قیامت است، زمانی‌که آنها گمان می‌برند انکارشان به آنها سودی می‌بخشد و از عذاب الهی نجات می‌دهد. پس وقتی که حقائق را دریافتند و اعضای بدنشان بر آنها گواهی داد در این هنگام مسئله روشن می‌شود و جایی برای پنهان کردن باقی نمی‌ماند، زیرا پنهان کردن فایده و سودی ندارد.

آیه‌ی ۴۳:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُکَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِی سَبِیلٍ حَتَّىٰ تَغۡتَسِلُواْۚ وَإِن کُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنکُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَیَمَّمُواْ صَعِیدٗا طَیِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِکُمۡ وَأَیۡدِیکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَفُوًّا غَفُورًا٤٣[النساء: ۴۳].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! در حالی‌که مست هستید به نماز نایستید، تا وقتی که بدانید چه می‌گویید، و در حالی‌که جنب هستید به نماز نایستید، و به اماکن نماز هم که همانا مساجد هستند نزدیک مشوید، (مگر کسانی‌که از شما که می‌خواهند از یکی از درهای مسجد وارد شده و از در دیگری خارج شوند) تا وقتی‌که طهارت برگیرید. و اگر مریض یا در مسافرت بودید، یا یکی از شما از قضای حاجت آمد، یا با زنان آمیزش کردید، و آب نیافتید، با هر آنچه که از سطح زمین ارتفاع پیدا می‌کند و پاک است تیمم کنید (خواه خاک باشد یا شن، یا درخت یا سنگ یا گیاه) پس چهره و دست‌هایتان را مسح کنید، همانا خداوند عفوکننده و آمرزنده است».

خداوند بندگان مؤمنش را نهی می‌کند از این‌که به نماز بایستند در حالی‌که مست هستند، تا بدانند که چه می‌گویند.

و این نهی، نزدیک شدن به جایگاه‌های نماز مانند مسجد را نیز دربر می‌گیرد. پس فرد مست نمی‌تواند وارد مسجد شود. ونیز نماز را در بر می‌گیرد زیرا برای فردی که مست می‌باشد انجام دادن هیچ نماز و عبادتی جایز نیست چون عقل او آشفته است و نمی‌داند چه می‌گوید. بنابر این خداوند مقرر نمود که نباید به نماز و مسجد نزدیک شد تا زمانی که فرد می‌داند چه می‌گوید.

و این آیه شریفه به وسیله آیه‌ای که شراب را به طور مطلق حرام می‌نماید منسوخ است. زیرا شراب ابتدا حرام نبود اما بعدا خداوند بندگانش را به طور ضمنی بر تحریم آن تشویق کرد و فرمود:

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِۖ قُلۡ فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَکۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَا[البقرة: ۲۱٩]. «از تو در مورد شراب و قمار می‌پرسند. بگو: در شراب و قمار گناه بزرگی است و فایده‌هایی نیز برای مردم دارند اما گناه‌شان از فایده‌اشان بزرگ‌تر است». سپس خداوند متعال بندگا مومنش را از نوشیدن شراب به هنگام ایستادن به نمار نهی کرد، همانطور که در این آیه آمده است. سپس خداوند آن ‌را به طور مطلق در همه وقت‌ها حرام نمود و فرمود: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ[المائدة: ٩۰]. «ای کسانی که ایمان آورده اید! شراب و قمار و بت‌ها و استفاده از تیرهای مخصوصی که به قصد بخت آزمایی و فال بینی به کار می‌برید پلید و از کار شیطان هستند، پس از آن بپرهیزید».

و حرمت شراب در هنگام نماز شدیدتر است چون این فساد بزرگ را در بر دارد. گذشته از این، روح و مغز نماز فروتنی و حضور قلب است، و شراب دل را مست می‌کند و از یاد الهی و از نماز باز می‌دارد. و از مفهوم این استنباط می‌شود در حالت چرت زدن که فرد خواب آلود نمی‌داند چه می‌گوید و چه می‌کند نباید به نماز ایستاد، و آیه به صورت تلویحی به این موضوع اشاره می‌کند که مناسب است هرکس می‌خواهد نماز بخواند خود را از هر چیزی که فکرش را به خود مشغول می‌دارد دوری کند. مانند این‌که اگر نیاز به قضای حاجت دارد باید برود قضای حاجت کند سپس به نماز مشغول می‌شود.

و نیزاگر خیلی گرسنه است ابتدا غذا بخورد و پس از آن به نماز بپردازد تا در نماز، گرسنگی فکرش را به خود مشغول ندارد. در این زمینه حدیث صحیح نیز وارد شده است.

سپس فرمود: ﴿وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِی سَبِیلٍیعنی در حالت جُنُب به نماز نزدیک نشوید، مگر در این حالت و آن عبارت از این‌که در داخل مسجد عبور کنید و توقف ننمایید. ﴿حَتَّىٰ تَغۡتَسِلُواْۚجنب تا زمانی که غسل نکرده است نمی‌تواند به نماز بایستد، و هرگاه غسل کرد می‌تواند نماز بخواند. و برای جنب فقط گذشتن از مسجد جایز است.

﴿وَإِن کُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنکُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَیَمَّمُواْپس تیمم را برای مریض به طور مطلق خواه آب وجود داشته باشد یا نه جایز قرار دا. علت جایز بودن تیمم برای مریض، بیماریی است که استفاده از آب، آن بیماری را تشدید می‌کند. نیز تیمم را در سفر جایز قرار داده‌است، چرا که گمان می‌رود در سفر آب یافت نشود. پس اگر مسافر آب نداشت و فقط به اندازه نیاز خودش از قبیل نوشیدن وغیره. آب همراه داشت تیمم کردن برای او جایز است. و همچنین گاه انسان به سبب ادرا یا قضای حاجت یا آمیزش با زنان، ناپاک شد، اگر آب را نیافت برایش جایز است تیمم کند خواه در سفر باشد یا نه، همانطور که عموم آیه بر این مطلب دلالت می‌کند.

خلاصه مطلب این است که خداوند تیمم را در دو حالت جایز قرار داده‌است: یکی در صورت عدم وجود آب، خاه در سفر باشد یا نه، و یکی در صورت مشقت و سختی ناشی از بیماری و غیره که اگر آب استفاده کند دچار مشقت بیشتر می‌شود.

و مفسرین در رابطه با معنی ﴿أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَاختلاف کرده و عده‌ای می‌گویند: منظور از آن آمیزش است، پس اگر چنین باشد آیه به صراحت جایز بودن تیمم را برای جنب بیان می‌دارد. همان‌طور که احادیث صحیح زیادی در این مورد وارد شده است. و عده‌ای معتقدند که منظور از آن دست زدن به زن است، مشروط به این‌که گمان بیرون آمدن مذی باشد، و آن دست زدنی است که به خاطر شهوت انجام می‌شود. پس آیه به شکستن وضو به علت دست زدن دلالت می‌کند.

و فقها از آیه ﴿فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗاستنباط کرده‌اند هنگامی که وقت نماز فرا رسیده باید به جستجوی آب پرداخت، کسی که آب را جستجو نکند، گفته نمی‌شود آنرا نیافته است، بلکه یافتن یا نیافتن پس از جستجو کردن معلوم می‌شود.

نیز از این استنباط شده است وضو گرفتن با آبی که به علت مخلوط شدن با چیز پاکی تغییر کرده است نه تنها جایز است بلکه واجب نیز می‌باشد، زیرا چنین آبی در فرموده الهی: ﴿فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗداخل است، زیرا آبی که به سبب مخلوط شدن با چیز پاکی تغییر کرده است آب محسوب میشود. اما در این مورد که آن آب آبی است غیر مطلق اختلاف وجود دارد.

و دراین آیه حکم بزرگی تشریع شده و خداوند از این طریق بر این امت منت نهاده است و آن مشروعیت تیمم است. و تمامی علما الحمد لله بر این مطلب اجماع و اتفاق دارند.

و تیمم با هر آنچه که از سطح زمین ارتفاع پیدا کند غبار دانسته باشد یا نه خواه خاک باشد یا شن، یا درخت یا سنگ یا گیاه، به شرطی که پاک باشد انجام می‌شود. البته اگر گفته شود «صعید» یعنی آنچه که با آن تیمم صورت می‌گیرد باید غبار داشته باشد محتمل به نظر می‌رسد، زیرا خداوند متعال در آیه (۶) سوره مائده فرموده است ﴿فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِکُمۡ وَأَیۡدِیکُمۡاز آن به چهره‌ها و دست‌هایتان بمالید و مسح کنید، و آنچه که غبار ندارد مسح کرده نمی‌شود.

﴿فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِکُمۡ وَأَیۡدِیکُمۡیعنی از آن به چهره‌ها و دست‌هایتان مسح کنید، و محل مسح کردن در تیمم تمام چهره و هردو دست تا مچ می‌باشند. همان‌طور که احادیث صحیح بر این دلالت می‌نمایند. و مستحب است با یک ضربه چهره و دست‌ها تا مچ مسح شوند، همان‌طور که ح دیث عمار بر این مطلب دلالت می‌نماید. و نیز در این حدیث اشاره شده است که تیمم جنب مانند دیگران است و فقط چهره و دست‌ها را مسح می‌کند.

فایده:

ابن القیم می‌گوید: «بدان که قواعد طب و بهداشت در سه مطلب خلاصه می‌شود: ۱- حفظ سلامت و تندرستی، ۲- دفع بیماریهایی که به بدن زیان می‌رساند. ۳- واکسنه کردن بدن در مقابل تمام بیماری‌ها. و به درستی که خداوند متعال ما را بر این سه مطلب در کتاب عزیز خود آگاه ساخته است.

در رابطه با حفظ سلامت و تندرستی بدن، و واکسینه کردن آن خداوند به خوردن و نوشیدن و اسراف نکردن دستور داده‌است، و برای مسافر و مریض تجویز کرده که روزه نگیرید تا صحت و سلامتی آنها به وسیله آنچه که برای بدن مفید است حفظ شود، و از مریض در مقابل چیزهایی که به او ضرر می‌رساند حمایت بعمل آید.

و اما در مورد دفع بیماریها، خداوند برای مردی که در حال احرام است و در سرش بیماری دارد اجازه داده است سرش را بتراشد تا میکروب‌های آن از بین بروند. پس این بیان‌گر آن است آنچه که ماندنش در بدن زیان آورتر است به طریق اولی باید دفع گردد مانند ادرار، مدفوع، استفراغ، منی، خون و غیره.

و در این آیه اشاره شده است که باید تمام چهره و دست‌ها مسح شود. و نیز اشاره شده است که تیمم جایز است گر چه وقت تنگ نباشد، و از وی خواست نمی‌شود که آب را بجوید مگر بعد از این‌که سبب وجوب موجود باشد. والله تعالی اعلم.

سپس آیه را این‌گونه ختم کرد: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَفُوًّا غَفُورًاعفو و آمرزش الهی برای بندگان مومش زیاد است، و فرامینش را بسیار آسان نموده است طوری که بنده با انجام آن دچار مشقت نمی‌گردد. از جمله بخشش و آمرزش الهی این ا ست که بر این امت رحم نموده و طهارت با خاک را به‌جای آن در صورت مشکل بودن استفاده از آب برای آنان مشروع کرده و دروازه توبه و بازگشت را برای گناهکاران باز نموده و آنها را به‌سوی خود، را خوانده و به آنها وعده داده است که گناهانشان را می‌آمرزد.

و از جمله عفو و آمرزش الهی این است که اگر مومن تمامِ زمین را از گناه مملو سازد اما چیزی را شریک پروردگارش قرار ندهد خداوند به اندازه زمین با آمرزش پیش او می‌آید.

آیه‌ی ۴۶-۴۴:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبٗا مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ یَشۡتَرُونَ ٱلضَّلَٰلَةَ وَیُرِیدُونَ أَن تَضِلُّواْ ٱلسَّبِیلَ٤٤[النساء: ۴۴].«مگر نمی‌بینی کسانی را که بهره‌ای از کتاب داده شده‌اند که گمراهی را می‌خرند و می‌خواهند شما هم گمراه شوید؟!».

﴿وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِأَعۡدَآئِکُمۡۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَلِیّٗا وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ نَصِیرٗا٤٥[النساء: ۴۵].«و خداوند دشمنان شما را بهتر می‌شناسد و کافی است که خدا سرپرست (شما) باشد و کافی است که خدا یاور (شما) باشد».

﴿مِّنَ ٱلَّذِینَ هَادُواْ یُحَرِّفُونَ ٱلۡکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَیَقُولُونَ سَمِعۡنَا وَعَصَیۡنَا وَٱسۡمَعۡ غَیۡرَ مُسۡمَعٖ وَرَٰعِنَا لَیَّۢا بِأَلۡسِنَتِهِمۡ وَطَعۡنٗا فِی ٱلدِّینِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا وَٱسۡمَعۡ وَٱنظُرۡنَا لَکَانَ خَیۡرٗا لَّهُمۡ وَأَقۡوَمَ وَلَٰکِن لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِکُفۡرِهِمۡ فَلَا یُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِیلٗا٤٦[النساء: ۴۶].«دسته‌ای از یهودیان سخنان را از جای خود تحریف کرده و می‌گویند: شنیدیم و نافرمانی کردیم، و بشنو (وای کاش) ناشنوا گردی، و (می‌گفتند:) ما را بپای. و زبان‌هایشان را پیچ می‌دهند و دین را به مسخره می‌گیرند. و اگر آنها می‌گفتند: شنیدیم و فرمان بردیم و بشنو و به‌سوی ما بنگر بر ایشان بهتر و درست‌تر بود ولی ما آنها را به سبب کفرشان لعنت کردیم پس جز تعداد اندکی از آنها ایمان نمی‌آورند».

این بیان مذمت و نکوهش کسانی است که ﴿أُوتُواْ نَصِیبٗا مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِبهره‌ای از کتاب داده شده‌اند. ضمنا بندگانش را از تبعیت از آنها و افتادن در دل‌هایشان برحذر داشته است. پس خبر داده که آنها ﴿یَشۡتَرُونَ ٱلضَّلَٰلَةَگمراهی را می‌خرند. یعنی آن را خیلی دوست دارند و برای بدست آوردنش از هر چیزی می‌گذرند، مانند کسی که در طلب آنچه که دوست دارد مال فراوانی را خرج می‌کند. پس آنها گمراهی را بر هدایت و کفر را بر ایمان و شقاوت را بر سعادت ترجیح می‌دهند. با این وجود ﴿وَیُرِیدُونَ أَن تَضِلُّواْ ٱلسَّبِیلَمی‌خواهند شما را گمراه کنند.

پس آنها بی‌نهایت به گمراه کردن شما علاقمندند و تلاش خود را در این راه مبذول می‌دارند. و از آنجا که خداوند سرپرست و یاور بندگان مومنش است گمراهی و گمراه کردن آن دسته از یهودیان را بیان کرد و فرمود: ﴿وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَلِیّٗاوکافی است که خدا سرپرست باشد. یعنی بندگانش را سرپرستی نماید و نسبت به آنها مهربانی ورزد و در همه کارهایشان یاور آنان باشد و آنچه را که سبب خوشبختی و رستگاری آنان است برای‌شان آسان گرداند

﴿وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ نَصِیرٗاو کافی است که خدا یاور باشد و آنها را علیه دشمنان‌شان یاری نماید و برای آنها چیزهایی را بیان دارد که از آن برحذر باشند، و آنها را علیه دشمنان‌شان کمک کند. پس سرپرستی الهی باعث بدست آوردن خیر و نیکی و دور شدن از هر شر و بدی است.

سپس خداوند کیفیت گمراهی و عناد و ترجیح دادن باطل از سوی آنان را بیان نمود و فرمود: ﴿مِّنَ ٱلَّذِینَ هَادُواْدسته‌ای از یهودیان که علمای گمراه‌شان بودند، ﴿یُحَرِّفُونَ ٱلۡکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِسخنان را از جای خود تحریف می‌کنند، به گونه‌ای که کلمه یا معنی آن را تغییر می‌دهند، یا هر دو را تحریف می‌کنند. از جمله تحریفشان این است در رابطه با صفت‌هایی که در کتاب‌هایشان بیان شده و جز بر محمد صصدق نمی‌کند، می‌گویند: منظور از این صفت‌ها محمد نیست بلکه منظور کسی دیگر است، و این حقیقت را پنهان می‌دارند.

پس علم و آگاهی آنان بدترین علم و آگاهی است، چرا که حقایق را وارونه نموده و باطل را به جای آن قرار داده و حق را انکار می‌کنند. و اما در میدان عمل و فرمانبرداری می‌گویند: ﴿سَمِعۡنَا وَعَصَیۡنَاشنیدیم و نافرمانی کردیم.

یعنی ما سخن تو را شنیدیم و از فرمانت سرپیچی کردیم و این نهایت کفر و عناد و بیرون رفتن از دایره فرمان بری است. همچنین پیامبر صرا به بدتری صورت و دورترین روش از ادب و نزاکت خطاب کرده، و می‌گویند: ﴿وَٱسۡمَعۡ غَیۡرَ مُسۡمَعٖبشنو از ما، امید که سخنی را از ما بشنوی که آن را دوست داشته باشی، بلکه سخنی را از ما بشنوی که آن را دوست نمی‌داری. ﴿وَرَٰعِنَامنظورشان از آن متصف نمودن حضرت به کم خردی و عیب و زشتی بود و گمان می‌بردند با استمعال کلمات دو پهلو خدا و پیامبر فریب می‌خورند. آنها با استعمال این‌گونه کلمات و پیچ دادن زبانشان به عیب جویی از دین و پیامبر می‌پرداختند و در میان خود این مطلب را به صراحت بیان می‌کردند. بنابراین، خداوند متعال فرمود: ﴿لَیَّۢا بِأَلۡسِنَتِهِمۡ وَطَعۡنٗا فِی ٱلدِّینِ. سپس خداوند آنها را به انجام آنچه که برای‌شان بهتر است راهنمایی نمود و فرمود: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا وَٱسۡمَعۡ وَٱنظُرۡنَا لَکَانَ خَیۡرٗا لَّهُمۡ وَأَقۡوَمَو اگر آنان می‌گفتند: شنیدیم و فرمان بردیم، و بشنو و به ما نظر کن»، قطعا برای‌شان بهتر بود زیرا این سخن متضمن خطاب نیک و رعایت ادب شایسته در تعامل با پیامبر است و این عمل به مثابه فرمان بردن از دستور خدا و منقاد شدن در برابر اوامر اوست. این آیه همچنین مشتمل بر آن است که در سوال کردن باید ادب و نزاکت و متانت را رعایت کرد، و این‌که پیامبر صبه سوالات اصحاب گوش فرا دهید و از حال و اوضاع آنان اطلاع پیدا کند. پس شایسته بود که آنها این رفت ار را در پیش بگیرند. ولی از آن جا که سرشت‌شان ناپاک بود از این شیوه رویگرداندند و خداوند آنها را به سبب کینه ورزی و کفرشان از رحمت خویش دور کرد. بنابر این فرمود: ﴿وَلَٰکِن لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِکُفۡرِهِمۡ فَلَا یُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِیلٗااما خداوند به سبب کفرشان آنان ‌را نفرین کرد پس به جز عده کمی ایمان نمی‌آورند.

آیه‌ی ۴٧:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبۡلِ أَن نَّطۡمِسَ وُجُوهٗا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰٓ أَدۡبَارِهَآ أَوۡ نَلۡعَنَهُمۡ کَمَا لَعَنَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلسَّبۡتِۚ وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولًا٤٧[النساء: ۴٧].«ای اهل کتاب! ایمان بیاورید به آنچه ما نازل کرده‌ایم و تصدیق‌کنندۀ چیزی است که شما با خود دارید، قبل از این‌که چهره‌هایی را محو کنیم و آنها را برگردانیم و یا آنان‌را نفرین کنیم همان‌طور که یاران شنبه را نفرین کردیم و فرمان خدا انجام شدنی است».

خداوند اهل کتاب اعم از یهود و نصارا را فرمان می‌دهد تا به پیامبر و کتاب بزرگی که بر او نازل شده و تصدیق‌کننده کتاب‌های پیشین است، ایمان بیاورند. کتاب‌های پیشین از آمدن قرآن خبر داده بودند. پس وقتی که قرآن آمد، خبر دادنِ کتاب‌های پیشین را تصدیق نمود. و اگر آنها به این قرآن ایمان نیاورند به کتاب‌هایی که در دستشان هست نیز ایمان ندارند، زیرا کتاب‌های خدا یکدیگر را تصدیق می‌نمایند و با یکدیگر موافق‌اند. پس ادعای آنها مبنی بر این‌که به برخی ایمان داریم و به برخی ایمان نداریم ادعای باطلی بوده و راست نیست. و در ﴿ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَکُمآنها را تشویق نموده تا ایمان بیاورند و آنها باید قبل از دیگران به ایمان آوردن مبادرت ورزند، زیرا خداوند علم و کتاب را به آنان ارزانی داشته است. و این امر وظیفه آنان را سنگین‌تر می‌کند. بنابر این خداوند آنها را به خاطر ایمان نیاوردنشان تهدید نمود و فرمود: ﴿مِّن قَبۡلِ أَن نَّطۡمِسَ وُجُوهٗا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰٓ أَدۡبَارِهَآاین پاداش از نوع کاری است که آنها انجام داده‌اند. پس همان‌طور که آنها حق را ترک گفته و باطل را ترجیح دادند و حقایق را وارونه کردند و باطل را حق و حق را باطل جلوه دادند، به سزایی از نوع کارشان مجازات شدند، و چهره‌هایشان محو گردید همان‌طور که آنها حق را محو کردند و برگرداندن چهره‌هایشان به صورتی بود که چهره آنان در پشت قرار گرفت و این زشت‌ترین صورت و چهره ممکن است.

﴿أَوۡ نَلۡعَنَهُمۡ کَمَا لَعَنَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلسَّبۡتِیا آنها را نفرین کنیم همانطور که یاران شنبه را نفرین کردیم. یعنی آنها را با رحمت خویش دور نماید و تبدیل به بوزینه گرداند، همان‌طور که خداوند با برادران‌شان که در روز شنبه تجاوز و سرپیچی کرده‌اند، چنین کرد: ﴿فَقُلۡنَا لَهُمۡ کُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔینَ[البقرة: ۶۵]. «پس به آنها گفتیم بوزینگانی خوار باشید». ﴿وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولًاو فرمان خدا همواره انجام شدنی است، در جای دیگری نیز در همین رابطه می‌فرماید: ﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَیۡ‍ًٔا أَن یَقُولَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ٨٢[یس: ۸۲]. «امر او این‌گونه است که هرگاه چیزی را بخواهد به آن می‌گوید: «پدید بیا» پس پدید می‌آید».

آیه‌ی ۴۸:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَغۡفِرُ أَن یُشۡرَکَ بِهِۦ وَیَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَآءُۚ وَمَن یُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِیمًا٤٨[النساء: ۴۸].«بی‌گمان خداوند شرک به خود را نمی‌بخشد و گناهان پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد، می‌بخشد و هرکس به خدا شرک ورزد گناه بزرگی را مرتکب شده است».

خداوند متعال خبر می‌دهد کسی را که چیزی از مخلوقات را شریک وی گرداند، نمی‌بخشد اما دیگر گناهان صغیره و کبیره را می‌آمرزد و این زمانی است که حکمت خدا مقتضی آمرزیدن وی باشد. خداوند برای آمرزیدن گناهان پایین‌تر از شرک اسباب زیادی قرار داده‌است، مانند نیکی‌هایی که بدی‌ها را از بین می‌برند، و مصیبت‌های دنیوی، عذاب برزخ و عذاب روز قیامت که کفاره گناهان‌اند. و مانند دعای مومنان برای یکدیگر که باعث بخشوده شدن گناهان می‌شود و خداوند گناهان پایین‌تر از شرک را با شفاعت شفاعت کنندگان می‌آمرزد. بالاتر از همه این‌ها رحمت الهی قرار دارد که مومنان و اهل توحید سزاوار آن هستند.

برخلاف شرک، زیرا مشرک همه درهای آمرزش و رحمت را به روی خود بسته است، پس طاعات بدون توحید فایده‌ای به او نمی‌رساند، و مصیبت‌هایی که برای او پیش می‌آید به او سودی نمی‌بخشد و در روز قیامت کسی برای وی شفاعت نمی‌کند: ﴿فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِینَ١٠٠ وَلَا صَدِیقٍ حَمِیمٖ١٠١[الشعراء: ۱۰۰-۱۰۱]. «نه شفاعت‌کننده‌ای دارند و نه دوست صمیمی»!.

بنابراین خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَن یُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِیمًا«و هرکس به خدا شرک ورزد به راستی که گناه بزرگی مرتکب شده است». یعنی جنایت بزرگی کرده است، و چه ستمی بزرگ‌تر از آن است که مخلوق آفریده شده از خاک را شریک خداوند قرار داده شود؟!.

مخلوقی که از همه جهات ناقص و نیازمند است و نمی‌تواند سودی به خود برساند و زیانی از خویش د ور کند، و مرگ و زندگی در اختیار او نیست و نمی‌تواند به کسی که او را عبادت کرده است سودی برساند. پس چگونه چنین چیزی با ذاتی شریک می‌شود که همه هستی را آفریده و از همه جهات کامل است و از تمام مخلوقاتش بی‌نیاز است؟! خداوندی که سود و زیان، و دادن و محروم کردن در دست اوست و آفریدگان از نعمات او برخوردار هستند! آیه ستمی بزرگ‌تر از این وجود دارد؟!.

بنابراین کسی که مرتکب شرک شود برای همیشه در عذاب می‌ماند و از پاداش الهی محروم می‌گردد: ﴿إِنَّهُۥ مَن یُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُ[المائدة: ٧۲]. «هر کس به خدا شرک ورزد به راستی که خداوند بهشت را بر او حرام گردانیده و جایگاهش جهنم است». این آیه کریمه در حق کسی است که توبه نکرده است، اما کسی که توبه کند، شرک و دیگر گناهانش بخشیده می‌شود: ﴿قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِیعًا[الزمر: ۵۳]. «بگو: ای بندگانم که زیاده روی کرده اید! از رحمت الهی ناامید نباشید بی‌گمان خداوند همه گناهان را می‌آمرزد یعنی گناهان کسی که به‌سوی خدا برگشته و توبه نموده است».

آیه‌ی ۵۰-۴٩:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنفُسَهُمۚ بَلِ ٱللَّهُ یُزَکِّی مَن یَشَآءُ وَلَا یُظۡلَمُونَ فَتِیلًا٤٩[النساء: ۴٩].«آیا کسانی را نمی‌بینی که خود را پاک می‌شمارند، بلکه خداوند هر کس را که بخواهد پاک می‌دارد، و به اندازۀ نخِ روی هستۀ خرما بر آنها ستم نمی‌شود».

﴿ٱنظُرۡ کَیۡفَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَۖ وَکَفَىٰ بِهِۦٓ إِثۡمٗا مُّبِینًا٥٠[النساء: ۵۰].«بنگر چگونه به خدا دروغ نسبت می‌دهند، و بس است که این، دروغ آشکاری باشد».

این بیان‌گر تعجب خدا از بندگانش است و سرزنشی است از جانب خدا برای یهودیان و نصارا و امثال آن که خود را پاک می‌گرداند و ادعای پاکی می‌کنند در حالیک چنین نیستند، و می‌گویند: ﴿نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَأَحِبَّٰٓؤُهُ[المائدة: ۱۸]. «ما فرزندان و دوستان خدا هستیم». و می‌گویند: ﴿لَن یَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن کَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ[البقرة: ۱۱۱]. «هرگز وارد بهشت نخواهد شد مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد». و این ادعایی بدون دلیل است، زیرا خداوند در قرآن می‌فرماید: ﴿بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ١١٢[البقرة: ۱۱۲]. «آری! هرکس مخلصانه به خدا روی آورد در حالی که نیکوکار است پاداش او نزد پروردگارش است، و نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین می‌گردند». پس خداوند چنین کسانی را پاک قرار داده‌است، بنابر این اینجا فرمود: ﴿بَلِ ٱللَّهُ یُزَکِّی مَن یَشَآءُبلکه خداوند هر کس را که بخواهد تزکیه می‌نماید. یعنی او را به سبب ایمان و عمل صالح و به وسیله دوری از اخلاق زشت و آراستگی به اخلاق و صفت‌های زیبا پاک می‌گرداند.

اما این‌ها گر چه خود را پاک بدانند و ادعا کنند بر راه راست هستند و پاداش فقط از آنِ آنها است، دروغگو می‌باشند و به سبب ستم و کفرشان از خصلت‌های پاکان بهره‌ای ندارند و خدا برآنها ستم روا نداشته است. بنابر این فرمود: ﴿وَلَا یُظۡلَمُونَ فَتِیلًااین جمله مفید عموم است. یعنی هیچ ستمی به آنها نمی‌شود حتی به اندازه نخی که روی هسته خرما است. یا نخی که از چرک دست و غیره بر می‌آید. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ٱنظُرۡ کَیۡفَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَنگاه کن چگونه با پاک قرار دادن خود، به خدا دروغ می‌بندند، و این بزرگ‌ترین دروغی است که به خدا نسبت داده می‌شود. زیرا این بدان معنی است عقیده و ستمی که آنها دارند حق است و آنچه مسلمین بر آن هستند باطل می‌باشد و این بزرگ‌ترین دروغ و وارونه کردن حقائق است، زیرا حق را باطل و باطل را حق جلوه دادند. بنابراین، خداوند متعال فرمود: ﴿وَکَفَىٰ بِهِۦٓ إِثۡمٗا مُّبِینًاو کافی است که این، گناهی آشکار و موجب عقوبت فراوان و عذاب دردناک باشد.

آیه‌ی ۵۱:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبٗا مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ سَبِیلًا٥١[النساء: ۵۱].«آیا کسانی را نمی‌بینی که بهره‌ای از کتاب داده شده‌اند؟! به بت‌ها و طاغوت ایمان می‌آورند و به کافران می‌گویند: این‌ها از کسانی که ایمان آورده‌اند راه یافته‌تراند».

و این یکی از اعمال زشت یهودیان و مصداقی از حسد آنان نسبت به پیامبر و مومنان است. اخلاق زشت و سرشت پلیدشان آنا را وادار کرد تا از ایمان به خدا و پیامبرش روی بگرداند و به بتان و طاغوت ایمان بیاورند. ایمان به جبت و طاغوت شامل هر عبادتی است که برای غیر خدا انجام شود، یا حکم کردن به غیر از آنچه خدا انجام شود، یا حکم کردن به غیر از آنچه که خدا مشروع نموده است. پس سحرِ و غیب‌گویی و پرستش غیر خدا و اطاعت شیطان همه مصادیقی از جبت و طاغوت‌اند. و همچنین کفر و حسد، یهودیان را واداشت تا طریقه کافران بت پرست را بر راه مومنان ترجیح دهند. پس فرمود: ﴿وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْو به خاطر چاپلوسی و سازش با کافران، و به علت نفرت شدیدی که از ایمان دارند، می‌گویند: ﴿هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ سَبِیلًااینها کافران از مومنان راه یافته تراند. چه سُمج و سرکش بودند! و چقدر بی‌خرد و کینه‌توز! بنگر که چه راه و رسم وخیم و نادرست و ناپسندی را در پیش گرفتند! فکر می‌کردند افراد عاقل و خردمند سخن پوچ آنان را باور می‌کنند؟!.

آیا دینی که بر ستم و پرستش بت‌ها و حرام قرار دادن پاکی‌ها و حلال کردن پلیدی‌ها و امور حرام، و برابر دانستن مخلوق و خالق و کفر ورزیدن به خدا و پیامبر و کتابهایش استوار است، بر دینی ترجیح داده می‌شود که بر پایه عبادت خدا و اخلاص برای او در پنهان و آشکار، و کفر ورزیدن به آنچه که به غیر از خدا از بت‌ها و همتایان دروغین پرستش می‌شوند، و برقرار داشتن پیوند خویشاوندی، و نیکوکاری با همه مخلوقات حتی با حیوانات استوار است؟ همچنین بر اقامه عدل و انصاف در میان مردم، و حرام قرار دادن هر خبیث و ستمی و بر صداقت در گفتار و کردار استوار است؟!.

آیا ترجیح آیین بت پرستی بر چنین دینی جز یاوه گویی چیز دیگری است؟! و آیا گوینده چنین سخنی جاهل‌ترین، بی‌خردترین، سرکش‌ترین، کینه توزترین و بزرگ‌ترین دشمنی حق نیست؟!.

آیه‌ی ۵٧-۵۲:

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُۖ وَمَن یَلۡعَنِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ نَصِیرًا٥٢[النساء: ۵۲].«اینان کسانی‌اند که خداوند لعنت‌شان کرده است و هرکس را که خدا لعنت کند برای او یاری نخواهی یافت».

﴿أَمۡ لَهُمۡ نَصِیبٞ مِّنَ ٱلۡمُلۡکِ فَإِذٗا لَّا یُؤۡتُونَ ٱلنَّاسَ نَقِیرًا٥٣[النساء: ۵۳].«آیا آنان بهره‌ای از ملک دارند؟ اگر داشته باشند مردم را به اندازۀ نقطه‌ای که در پشت هستۀ خرما است نخواهند داد».

﴿أَمۡ یَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۖ فَقَدۡ ءَاتَیۡنَآ ءَالَ إِبۡرَٰهِیمَ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَءَاتَیۡنَٰهُم مُّلۡکًا عَظِیمٗا٥٤[النساء: ۵۴].«آیا آنان به چیزی حسد می‌ورزند که خداوند از فضل خویش به مردم داده‌است؟ به‌راستی که آل ابراهیم را کتاب و حکمت دادیم و به آنان پادشاهی بزرگی عطا کردیم».

﴿فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ بِهِۦ وَمِنۡهُم مَّن صَدَّ عَنۡهُۚ وَکَفَىٰ بِجَهَنَّمَ سَعِیرًا٥٥[النساء: ۵۵].«ولی گروهی از آنان به وی (حضرت محمدص) ایمان آوردند و دسته‌ای از آنان (مردم را) از او باز داشتند و آتش سوزان جهنم (برای چنین کسانی) کافی است».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا سَوۡفَ نُصۡلِیهِمۡ نَارٗا کُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم بَدَّلۡنَٰهُمۡ جُلُودًا غَیۡرَهَا لِیَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمٗا٥٦[النساء: ۵۶].«بی‌گمان کسانی که به آیات ما کفر ورزیدند آنان را وارد آتشی فروزان خواهیم کرد و هر زمان که پوست‌هایشان سوخته و بریان شود به جای آن پوست‌های دیگری قرار می‌دهیم تا عذاب را بچشند. همانا خداوند عزیز و حکیم است».

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَنُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۖ لَّهُمۡ فِیهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞۖ وَنُدۡخِلُهُمۡ ظِلّٗا ظَلِیلًا٥٧[النساء: ۵٧].«و کسانی که ایمان آوردند و کار شایسته انجام دادند آنها را وارد باغ‌هایی می‌گردانیم که رودها از زیر آن روان است، در آن جاودانه هستند و در آن برای‌شان همسران پاکیزه‌ای است و آنان را به سایۀ گسترده‌ای وارد می‌گردانیم».

این است واقعیت حال آنها، بنابر این خداوند متعال در موردشان فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُایشان کسانی هستند که خداوند آنها را از رحمت خویش دور نموده و سزاوار خشم و عذاب خویش گردانیده است. ﴿وَمَن یَلۡعَنِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ نَصِیرًاو هر کس که خدا او را نفرین کند برای وی یاوری نخواهی یافت که او را سرپرستی کند و منافعش را تامین نماید و او را از ناگواری‌ها محافظت کند، و این نهایت خواری و رسوایی است.

﴿أَمۡ لَهُمۡ نَصِیبٞ مِّنَ ٱلۡمُلۡکِآیا بهره‌ای از ملک دارند تا هرکس را که بخواهند بنا به خواست و آرزوی خویش برکسی دیگر ترجیح دهند، ودر تدبیر جهان شریک خدا باشند؟! اگر چنین قدرتی داشتند به شدت بخل می‌ورزیدند، بنابر این فرمود: ﴿فَإِذٗااگر بهره‌ای از ملک داشتند، ﴿لَّا یُؤۡتُونَ ٱلنَّاسَ نَقِیرًابه مردم چیز کمی هم نمی‌دادند، و اگر بالفرض قدرتی داشتند به شدت بخل می‌ورزیدند. و این را به صورت استفهام انکاری بیان کرد چرا که هیچ احدی آن را قبول نمی‌کند.

﴿أَمۡ یَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۖ فَقَدۡآیا انگیزه سخن‌شان این است که آنها شریک خدا هستند و هر کس را که بخواهند ترجیح می‌دهند و فضل و عطایا را به او می‌بخشند؟ یا حسادت ورزیدن به پیامبر و مومنان بر آنچه که خداوند از فضل خویش به آنان داده است آنان را وادار به این کار می‌نماید؟ و حسادت ورزیدن به فضل الهی چیز تازه و نوظهوری نیست. ﴿فَقَدۡ ءَاتَیۡنَآ ءَالَ إِبۡرَٰهِیمَ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَءَاتَیۡنَٰهُم مُّلۡکًا عَظِیمٗاو آن نعمت‌هایی از قبیل پیامبری و کتاب است که خداوند بر ابراهیم و فرزندانش ارزانی داشت، و ملک و سلطنتی است که به برخی زا پیامبراشن مانند داود و سلیمان بخشید.

و خداوند همواره انعام خود را بر بندگان مومنش ارزانش می‌دارد. پس آنها چگونه نعمتی را که خداوند در قالب نبوت و پیروزی و فرمانروایی به محمد داده‌است، محمدی که برترین و بزرگوارتین انسان‌ها است و بیش از همه خدا را می‌شناسد و از خدا می‌ترسد، انکار می‌کنند؟!

﴿فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ بِهِگروهی از آنان به محمد صایمان آورده و خوشبختی دنیا و رستگاری آخرت را بدست آوردند،﴿وَمِنۡهُم مَّن صَدَّ عَنۡهُو دسته‌ای از آنها از روی کینه و حسد، مرد را از او باز داشتند، در نتیجه به بدبختی دنیا و مصیبت‌های فراوان دچار شدند، که غرق شدن در دریای مشکلات دنیا بخشی از آثار گناهانشان است.

﴿وَکَفَىٰ بِجَهَنَّمَ سَعِیرًاو جهنم سوزان برای یهودیان و نصارا و دیگر کافرانی که به خدا کفر ورزیده و پیامبری پیامبران را انکار کرده‌اند، کافی است، بنابر این فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا سَوۡفَ نُصۡلِیهِمۡ نَارٗاآنانی که به آیات ما کفر ورزیدند، آنها را با آتشی که هیزمش بسیار عظیم و بزرگ است و حرارتش بسیار شدید می‌باشد می‌سوزانیم.

﴿کُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُمهرگاه که پوست‌هایشان بسوزد، ﴿غَیۡرَهَا لِیَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَبه جای آن، پوست‌هایی دیگر قرار می‌دهیم تا شدیدترین عذاب را بچشند. و چون کفر و عناد را به صورت همیشگی تکرار کرده و تبدیل به صفت و عادت آنها گردیده است، عذاب هم بر آنها تکرار می‌شود تا سزای برابر با اعمال خود را ببینند. بنابر این فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمٗاهمانا خداوند عزیز است و در آفرینش و فرمانروایی و پاداش و سزایی که می‌دهد دارای قدرت بزرگ و حکمت فراوان است. ﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْو کسانی که به خدا و آنچه که ایمان آوردن به آن واجب است ایمان آوردند، ﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِو کارهای شایسته اعم از واجبات و مستحبات را انجام دادند، ﴿سَنُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۖ لَّهُمۡ فِیهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞآنان را وارد باغ‌هایی می‌کنیم که رودها از زیردرختانش روان هستند و جاودانه در آن می‌مانند، و برای آنان در آنجا زن‌هایی پاکیزه هست که از اخلاق زشت و ناپسند و از هر عیب و آلودگی که زنان دنیا دارند پاک هستند. ﴿وَنُدۡخِلُهُمۡ ظِلّٗا ظَلِیلًاو آنها را به سایه‌ای گسترده وارد می‌کنیم که هیچگاه زوال‌پذیر نیست.

آیه‌ی ۵٩-۵۸:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَکَمۡتُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡکُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ سَمِیعَۢا بَصِیرٗا٥٨[النساء: ۵۸].«همانا خداوند شما را فرمان می‌دهد تا امانت‌ها را به صاحبانشان برسانید و هنگامی که میان مردم داوری می‌کنید دادگرانه داوری کنید، همانا خداوند شما را به بهترین اندرز پند می‌دهد، همانا خداوند شنوا و بینا است».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلًا٥٩[النساء: ۵٩].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از خدا و پیامبر و از اولی الامر مسلمان اطاعت کنید و اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر برگردانید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید این برای شما بهتر و خوش فرجام‌تر است».

امانت عبارت از هر چیزی است که انسان بر آن امین قرار داده شده و به امانت داری آن دستور داده شده باشد. پس خداوند بندگانش را فرمان داده تا امت‌ها را طور کامل و بدون کم و کاست و بدون درنگ و تاخیر به صاحبانشان برسانند. و این شامل امانت پست و مقام، اموال و اسرار و فرمان‌هایی می‌باشد که جز خدا کسی به آن آگاه نیست.

و فقها گفته‌اند: هر کس امانتی را تحویل گرفت بر او لازم است آن را حفظ نماید زیرا رساند امانت به صاحبش جز با حفظ کردن آن امکان‌پذیر نیست، پس حفظ امانت واجب است. و ﴿إِلَىٰٓ أَهۡلِهَابیان‌گر آن است که امانت به غیر از صاحب آن داده نمی‌شود، و وکیل به منزله صاحب امانت است، پس اگر کسی امانت را به غیر صاحبش داده باشد امانت را نرسانده است. ﴿وَإِذَا حَکَمۡتُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡکُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِو زمانی که میان مردم به داوری نشستید دادگرانه داوری کنید، و این داوری در خون‌ها و اموال و آبرو را در بر می‌گیرد، کم باشد، یا زیاد. و باید بر خویشاوند و غیرخویشاوند و نیکوکار و فاسق و دوست و دشمن به دادگری داوری شود. منظور از عدالتی که خداوند به آن دستور داده است حدود احکامی است که آن را بر زبان پیامبرش مشروع کرده است، و باید عدالت را شناخت تا طبق آن داوری کرد و از آن جا که اوامر، دستورهای نیک و منصفانه‌ای است، فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ سَمِیعَۢا بَصِیرٗاخداوند نواهی و اوامر را در اینجا می‌ستاید، زیرا منافع دو جهان را در بردارند، و زیان دنیا و آخرت را از آدمی دور می‌کنند، چون قانون گذار خداوند شنوا و بینا است، خداوندی که هیچ چیزی بر او پنهان نمی‌ماند و آنچه را که بندگان از مصالح و منافع خود نمی‌دانند، می‌داند.

سپس خداوند دستور می‌دهد تا از او و پیامبرش اطاعت شود، و اطاعت از خدا و پیامبرش با انجام واجبات و مستحبات و پرهیز از منهیات صورت می‌پذیرد.

و به اطاعت از اولی الامر نیز دستور داده‌است، و آنها کسانی‌اند که مسئول و فرمانروای مردم هستند، از قبیل امرا و حکام و مفتی‌ها، زیر امور دینی و دنیوی مردم سامان نمی‌پذیرد، مگر این‌که از این‌ها اطاعت شده، و تسلیم فرمان آنها گردند تا از این رهگذر از خدا اطاعت کرده باشند، و پاداش الهی را بدست آورند. اما به شرطی که اولیای امور به نافرمانی خدا دستور ندهند، پس اگر به نافرمانی خدا فرمان دهند باید از آنها اطاعت کرد. و در مبحث اطاعت از اولی الامر فعل «أطیعوا» حذف شده، اما در هنگام بیان اطاعت از پیامبر ذکر شده است، این شاید بدین جهت است که پیامبر جز به اطاعت خدا فرمان نمی‌دهد، و هرکس که از پیامبر پیروی کند از خدا پیروی کرده ا ست. و اما مسئولین و فرمانروایان زمانی به فرمان بردن از آنها دستور داده می‌شود که فرمان آنها گناه نباشد.

سپس خداوند فرمان داد که تمام اختلافات خود را در زمینه اصول و فروع دین به خدا و پیامبرش برگردانند، یعنی اختلاف را به قرآن و سنتِ پیامبر برگردانند، زیرا کتاب خدا و سنت پیامبر همه مسائل اختلافی را به صراحت، یا به طور کلی، یا به صورت اشاره، یا به صورت تذکر و یادآوری یا در قالب مفهوم، یا بطریق قیاس فیصله می‌دهند.

و چون اساس دین بر کتاب خدا و سنت پیامبر است، و ایمان جز در سایه کتاب و سنت تحقق نمی‌پذیرد، بازگرداندن اختلاف به کتاب و سنت، شرط ایمان است. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِاگر شما به خدا و روز قیامت ایمان دارید. پس این دلالت می‌نماید که هرکس اختلافی را به کتاب و سنت برنگرداند، مومن حقیقی نیست، بلکه او به طاغوت ایمان دارد، همان‌طور که در آیه بعدی بیان شده است. ﴿ذَٰلِکَبرگرداندن اختلاف به خدا و پیامبرش، ﴿خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلًابهتر و خوش فرجام‌تر است، زیرا حکم خدا و پیامبر بهترین و عادلانه‌ترین و مقیدترین احکام برای دین و دنیا و سرانجام مردمان است.

آیه‌ی ۶۳-۶۰:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ یَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن یَکۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَیُرِیدُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَن یُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِیدٗا٦٠[النساء: ۶۰].«آیا تعجب نمی‌کنی از کسانی که ادعا می‌کنند به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پیش از تو نازل شده ایمان آورده‌اند، و می‌خواهند که داوری را به پیش طاغوت ببرند در حالی‌که به آنها دستور داده شده است تا به طاغوت کفر بورزند، و شیطان می‌خواهد آنان را بسی گمراه کند».

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ رَأَیۡتَ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ یَصُدُّونَ عَنکَ صُدُودٗا٦١[النساء: ۶۱].«و وقتی که به ایشان گفته شود: بیایید به‌سوی آنچه که خدا نازل کرده، و (بیایید) به‌سوی پیامبر، منافقان را می‌بینی که به تو پشت می‌کنند و از تو باز می‌‌دارند».

﴿فَکَیۡفَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡ ثُمَّ جَآءُوکَ یَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِیقًا٦٢[النساء: ۶۲].«اما چگونه است که چون به سبب کارهایی که با دست خود انجام داده‌اند بلائی بدانان برسد، پیش تو می‌آیند و به خدا سوگند می‌خورند که ما جز خیر خواهی و صلح مقصودی نداشته‌ایم؟».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ یَعۡلَمُ ٱللَّهُ مَا فِی قُلُوبِهِمۡ فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَعِظۡهُمۡ وَقُل لَّهُمۡ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ قَوۡلَۢا بَلِیغٗا٦٣[النساء: ۶۳].«ایشان کسانیند که خداوند می‌داند چه در دل‌هایشان است، پس، از آنها روی بگردان، و اندرزشان بده و به آنان سخنی رسا و مؤثر (که در دل‌شان رسوخ کند) بگوی».

خداوند بندگانش را از حالت منافقان به تعجب وا می‌دارد، ﴿ٱلَّذِینَ یَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْکسانی که ادعا می‌کنند به آنچه بر پیامبر و آنچه پیش از او نازل شده است ایمان آورده‌اند، اما با این وجود، ﴿یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِمی‌خواهند برای داوری به پیش طاغوت بروند، و هرکس که به غیر از آنچه خداوند مشروع نموده است حکم کند، طاغوت است. ﴿وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن یَکۡفُرُواْ بِهِدر حالی‌که به آنان دستور داده شده است که به طاغوت کفر ورزند، پس چگونه داوری بردن به نزد طاغوتیان با ایمان جور در می‌آید؟ زیرا ایمان مقتضی این است که فردِ مومن در برابر قانون خدا تسلیم شود، و قانون الهی را در هر کاری داور و حاکم قرار دهد. پس هرکس ادعا کند مومن است، اما حکم و داوری طاغوت را بر حکم و داوری خدا ترجیح بدهد دروغ می‌گوید. و این یکی از روشهای گمراه کردن آنان از سوی شیطان است. بنابراین، خداوند فرمود: ﴿وَیُرِیدُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَن یُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِیدٗاو شیطان می‌خواهد آنها را گمراه و از حق بسیار دور نماید.

﴿فَکَیۡفَپس حال این گمراهان چگونه خواهد بود، ﴿إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡوقتی که به سبب گناهانی که انجام داده‌اند، و آنچه طاغوت را حاکم قرار داده‌اند، به مصیبت و بلائی گرفتار شوند؟! ﴿ثُمَّ جَآءُوکَسپس پیش تو می‌آیند و برای کاری که انجام داده‌اند عذر می‌آورند، و ﴿یَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِیقًابه خدا سوگند می‌خورند که منظوری جز خیرخواهی و آشتی دادن دو طرف نداشته‌ایم، در حالی که آنان دروغ می‌گویند؟ زیرا خیرخواهی، داور قرار دادن خدا و پیامبرش است، ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُکۡمٗا لِّقَوۡمٖ یُوقِنُونَ[المائدة: ۵۰]. «و حکم و داوری چه کسی بهتر از حکم و داوری خدا است، برای قومی که چنین دارند».

بنابراین فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ یَعۡلَمُ ٱللَّهُ مَا فِی قُلُوبِهِمۡایشان کسانی‌اند که خداوند می‌داند در دل‌هایشان چه نفاق و نیت شومی وجود دارد، ﴿فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡپس به آنان توجه مکن و به خاطر آنچه مرتکب شده‌اند با آنها روبرو مشو، ﴿وَعِظۡهُمۡو اندرزشان بده. یعنی حکم خداوند را برای آنها بیان نموده و آنها را تشویق کن تا از خدا فرمان برند، و آنها را از نافرمانی الهی بترسان.

﴿وَقُل لَّهُمۡ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ قَوۡلَۢا بَلِیغٗاو آنان‌را به صورت مخفیانه و در خلوت نصیحت کن، زیرا نصیحت در تنهایی برای دستیابی به مقصود موافق آمیزتر است، و در سرزنش و بیرون آوردن آنها از حالتی که در آن قرار دارند مبالغه کن، و زیاد بکوش. این بیان‌گر آن است که کسی که مرتکب گناه شده است گرچه باید از او روی گردانی کرد، اما در تنهایی و خلوت باید نصیحت شود و چنان زیاد اندرز و موعظه شود که گمان رود مقصود حاصل شده است.

آیه‌ی ۶۵-۶۴:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوکَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِیمٗا٦٤[النساء: ۶۴].«و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر این‌که به فرمان خدا از او اطاعت شود، و اگر آنان وقتی که بر خود ستم می‌کردند پیش تو می‌آمدند و از خدا آمرزش می‌خواستند، و پیامبر برای آنها از خدا طلب آمرزش می‌کرد، خداوند را توبه‌پذیر و مهربان می‌یافتند».

﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا٦٥[النساء: ۶۵].«اما، نه! به پروردگارت سوگند که آنان ایمان نمی‌آورند تا تو را در درگیری‌ها و اختلافات خود داور قرار ندهند، و سپس ملالی از داوری تو در دل خود نداشته و کاملاً تسلیم باشند».

خداوند به صورت ضمنی از فرمان بردن از پیامبر و تسلیم شدن در برابر اوامر او دستور می‌دهد و بر این امر تشویق می‌نماید و خبر می‌دهد که هدف از فرستادن پیامبران این است که آنها اطاعت شود و باید در همه آنچه که پیامبران به آن فرمان می‌دهد و یا از آن نهی می‌کند، مطیع و تسلیم وی شد، و پیامبران را تعظیم و احترام کنند، همان‌طور که فرمان بردار فرمانده را تعظیم می‌نماید. و در اینجا معصوم بودن پیامبران در تبلیغ چیزهایی که از طرف خدا دریافت می‌دارند و معصوم بودن آنها در آنچه که بدان دستور می‌دهند، و یا از آن نهی می‌کنند، ثابت می‌گردد، زیرا خداوند دستور داده که به طور مطلق از آنها اطاعت شود، و اگر آنها معصوم نبودند به طور مطلق دستور داده نمی‌شد که از آنها اطاعت شود، و چون آنها معصوم‌اند آنچه را که اشتباه و خطا است به عنوان قانون الهی برای مردم مشروع نمی‌کنند.

﴿بِإِذۡنِ ٱللَّهِیعنی اطاعتِ اطاعت‌کننده به فرمان و تقدیر و قضای الهی است. این بیان‌گر اثبات قضا و قدر الهی است. در این بخش از آیه، مردمان تشویق شده‌اند تا از خداوند یاری و کمک بطلبند. و به این مطلب اشاره شده است که اگر خداوند انسان را یاری نکند نمی‌توان از پیامبر اطاعت نمود.

سپس خداوند از بخشش بزرگ خویش خبر می‌دهد، و کسانی را که مرتکب گناه زشتی‌ها شده‌اند فرا می‌خو‌اند تا به گناهانشان اعتراف کرده و توبه نمایند، و از خداوند آمرزش بجویند.پس فرمود: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوکَو اگر آنها هنگامی که به خود ستم می‌کردند، پیش تو می‌آمدند، و به گناهانشان اعتراف می‌کردند و پشیمان و ناراحت می‌شدند، ﴿فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِیمٗاو برای گناهان خود طلب آمرزش می‌کردند، و پیامبر برای آنها آمرزش می‌خواست، خداوند با بخشیدن گناهانشان توبه آنها را می‌پذیرفت، و با پذیرفتن توبه، و توفیق دادن آنان به روی آوردن به توبه و پاداش دادن‌شان بر آن، به آنان رحم می‌نمود. البته شرفیاب شدن به حضور حضرت رسول صمنحصر به زمان حیات آن بزرگوار بوده است، چرا که سیاق آیه بر این مطلب دلالت می‌کند، زیرا طلب مغفرت از پیامبر جز در دوران حیات ایشان جایز نیست. اما پس از فوت ایشن نه تنها جایز نیست چیزی از وی درخواست شود، بلکه این امر شرک به حساب می‌آید.

سپس خداوند به ذات بزرگوارش سوگند یاد نمود که آنها مومن به حساب نمی‌آیند تا پیامبر خدا را در همه اختلافات خود داور و حاکم قرار ندهند. به خلاف مسائلی که در آنها اجماع شده است، زیرا اجماع مبتنی بر کتاب و سنت است. اما فقط داور قرار دادن کافی نیست تا وقتی که ملالت و دل تنگی از قضاوت پیامبر از دل‌هایشان دور نشود. و نباید فقط به ظاهر و از روی چشم پوشی به داوری پیامبر راضی باشند، بلکه باید قلبا از آن راضی باشند، و با اطمینان خاطر و در ظاهر و باطن تسلیم داوری پیامبر گردند. پس داور قرار دادن در مقام اسلام، و منتفی بودن رنج و کدورت قلبی در مقام ایمان، و تسلیم شدن در مقام احسان قرار دارد. پس هرکس این مراحل را تکمیل نماید همه مراحل دین را تکمیل کرده است، و هرکس پیامبر را به داور قرار ندهد وبه حکم وی پایبند نباشد کافر است. و هر کس پیامبر را داور قرار ندهد اما به داوری او پایبند و معتقد باشد، حکم او چون دیگر گناهکاران است.

آیه‌ی ۶۸-۶۶:

﴿وَلَوۡ أَنَّا کَتَبۡنَا عَلَیۡهِمۡ أَنِ ٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ أَوِ ٱخۡرُجُواْ مِن دِیَٰرِکُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٞ مِّنۡهُمۡۖ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا یُوعَظُونَ بِهِۦ لَکَانَ خَیۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِیتٗا٦٦[النساء: ۶۶].«و اگر بر آنها مقرر می‌نمودیم که خویشتن را بکشید، یا از سرزمین‌هایتان بیرون بروید، جز تعداد اندکی از آنها چنین نمی‌کردند، و اگر آنان آنچه را که بدان اندرز داده می‌شوند به کار می‌بستند برای آنان بهتر بود، و آنان را پا برجاتر می‌نمود».

﴿وَإِذٗا لَّأٓتَیۡنَٰهُم مِّن لَّدُنَّآ أَجۡرًا عَظِیمٗا٦٧[النساء: ۶٧]. «و آنگاه به آنان از پیش خود پاداش بزرگی می‌دادیم».

﴿وَلَهَدَیۡنَٰهُمۡ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِیمٗا٦٨[النساء: ۶۸].«و آنان را به راه راست هدایت می‌نمودیم».

خداوند متعال خبر می‌دهد اگر کارهایی که برای انسان دشوار است، از قبیل خودکشی، و بیرون رفتن از خانه و کاشانه را بر بندگانش واجب می‌گردانید، جز تعداد کمی از آنها این کارها را نمی‌کردند، پس آنها باید خدا را به خاطر دستورهای آسانش که انجام آن برای هرکسی ساده و آسان است، سپاس بگویند و شکر او را به جای آورند.

و این بیان‌گر آن است که بنده باید سختی‌ها را به یاد آورد تا انجام عبادات برایش آسان شود، و بیشتر پروردگارش را ستایش کند و سپاس او را به جا آورد. سپس خداوند متعال خبر داد که اگر آنها به انجام کارهایی که به آن موظف شده بودند مبادرت ورزیده و تلاش را در راستای انجام و تکمیل کارهایی که بدان موظف شده بودند مصروف می‌داشتند، و آرزو و خیالات پوچ در دل نمی‌پروراندند، و درصدد یافتن آن نبودند، برای‌شان بهتر بود و آنان را پابرجاتر می‌کرد. و شایست است که بنده چنین باشد و به مسئولیت و وظیفه خود عمل کند و آن را به پایان برساند، و به تدریج پیش برود تا به علم و عملی که در امر دین و دنیای وی مقدر شده است دست یابد. برخلاف کسی که آرزوی چیزی را می‌کند سبب تنبلی و سستی عزم و اراده به ندرت به آن می‌رسد. سپس خداوند متعال ثمرات عمل کردن به پندها راکه چهار چیز است بیان داشت:

۱- برخورداری از خیر و نیکی: ﴿لَکَانَ خَیۡرٗا لَّهُمۡاگر آنچه را که به آن اندرز داده شدند انجام می‌دادند، از برگزیدگان و نیکان می‌شدند، کسانی که همواره کارهای خوب را انجام می‌دهند. و صفت آدمهای پست از آنان دور می‌شد، چون اثبات چیزی مستلزم نفی ضد آن است. پس وقتی خوب بودن آنها ثابت شد، بد بودن‌شان منتفی می‌گردد.

۲- حاصل شدن ثابت و پایداری و افزوده شدن آن، زیرا خداوند مومنان را به سبب ایمان‌شان که همان عمل کردن به چیزی است که بدان پنده داده شده‌اند پابرجا می‌دارد. پس خداوند مومنان را در زندگی دنیا به هنگام پیش آمدن فتنه‌ها را در زندگی دنیا به هنگام پیش آمدن فتنه‌ها که آدمی در رابطه با انجام دستورات و پرهیز از منهیات متزلزل می‌شود، و در هنگام بروز مشکلات پابرجا و استوار می‌دارد، و آنان به ثباتی دست می‌یابند که به وسیله آن به انجام دستورات و ترک منهیاتی که نفس مقتضی انجام آن است توفیق می‌یابند. و به هنگام پیش آمدن مشکلاتی که آدمی آن را نمی‌پسندد ثابت قدم و پابرجا می‌مانند. پس بنده چنانچه توفیق حاصل کند که صبر و بردباری پیشه نماید، یا از تقدیرات خدا خشنود گردد و یا شکر پروردگار را به جای آورد، به ثبات و آرامش می‌رسد. در نتیجه خداوند او را بر این کار یاری می‌کند، و در هنگام مرگ و در قبر بر دین خدا پابرجا خواهد بود.

و بنده‌ای که همواره دستورات شرع را انجام می‌دهد، به آن انس می‌گیرد و به آن علاقمند می‌شود، و این یاری خداوند است که وی را بر انجام عبادات ثابت و استوار می‌دارد.

۳- ﴿وَإِذٗا لَّأٓتَیۡنَٰهُم مِّن لَّدُنَّآ أَجۡرًا عَظِیمٗا٦٧و در دنیا و آخرت به آنان پاداشی بزرگ می‌دهیم، و این پاداش، روح و قلب و بدن را شامل خواهد شد و این پاداش، نعمت پایدار بهشت است که هیچ چشمی آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است.

۴- هدایت به راه راست، و این ذکر عام بعد از خاص است، به خاطر شرافتی که هدایت از آن برخوردار است. یعنی خداوند او را به راه راست هدایت می‌کند، چون هدایت به معنی شناخت حق و دوست داشتن آن، و ترجیح دادن و عمل کردن به آن است، و سعادت و رستگاری نیز در گروِ آن می‌باشد.پس هرکسی که به راه راست هدایت شود به راستی که به همه خوبی‌ها دست یافته و هر نوع بدی و زیان از او دور شده است.

آیه‌ی ٧۰-۶٩:

﴿وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَعَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَٱلصِّدِّیقِینَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِینَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِکَ رَفِیقٗا٦٩[النساء: ۶٩].«و هرکس از خدا و پیامبر اطاعت کند پس ایشان همنشین کسانی خواهند بود که خدا به آنان نعمت داده است از پیامبران و صدیقان و شهیدان و شایستگان، و آنان چقدر دوستان خوبی هستند!».

﴿ذَٰلِکَ ٱلۡفَضۡلُ مِنَ ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ عَلِیمٗا٧٠[النساء: ٧۰]. «این بحششی است از جانب خدا، و کافی است که خدا آگاه باشد».

یعنی هر زن و مرد، کوچک و بزرگ که بر حسب حالت خود و به اندازه آنچه که بر او واجب شده است از خدا و پیامبرش اطاعت کند، ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ مَعَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمپس ایشان همراه کسانی خواهند بود که خداوند نعمت بزرگی که مقتضی کمال و رستگاری و سعادت هر دو سرا می‌باشد به آنها داده‌است. ﴿مِّنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَاز پیامبران، که خداوند آنها را به سبب وحی خویش برتری داده و با فرستادن آنان به‌سوی مردم و فرا خواندن آنان به‌سوی خداوند فضل خویش را به آنها اختصاص داد. ﴿وَٱلصِّدِّیقِینَو آنها کسانی‌اند که آنچه را پیامبران آورده‌اند به طور کامل تصدیق نموده‌اند، پس آنها حق را شناخته و با شناخت آن و انجام دادن آن در گفتار و کردار، و دعوت به‌سوی خدا آن را تصدیق کرده‌اند.

﴿وَٱلشُّهَدَآءِو شهیدان کسانی هستند که در راه خدا و برای اعلای کلمه «الله» جنگیده و کشته شده‌اند. ﴿وَٱلصَّٰلِحِینَکسانی که خداوند ظاهر و باطنشان را اصلاح نموده، و اعمال‌شان نیز صالح گردیده است. پس هرکسی از خداوند نیز صالح گردیده است. پس هر کس از خداوند اطاعت کند، با این‌ها همراه خواهد بود. ﴿وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِکَ رَفِیقٗاو این‌ها چه خوب دوستانی هستند که با آنها در باغ‌های بهشت جمع شده و در جوار پروردگار جهانیان بسر می‌برند.

﴿ذَٰلِکَ ٱلۡفَضۡلُفضیلتی که بدان دست یافته‌اند، ﴿مِنَ ٱللَّهِاز سوی خداست، زیرا اوست که آنان را به کسب آن موفق گردانده، و آنان را بر آن یاری نموده و پاداش و ثوابی را به آنها داده و اعمال‌شان به آن نمی‌رسد، ﴿وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ عَلِیمٗاو بس است که خداوند عالم و دانا باشد، او به احوال بندگانش داناست، و می‌داند کدامیک از آنان به سبب انجام دادن اعمال شایست مستحق پاداش و اجر فراوان می‌باشد.

آیه‌ی ٧۴-٧۱:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذۡرَکُمۡ فَٱنفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ ٱنفِرُواْ جَمِیعٗا٧١[النساء: ٧۱].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! آمادگی خود را حفظ کنید و دسته دسته یا به طور دسته جمعی (به جنگ) بروید».

﴿وَإِنَّ مِنکُمۡ لَمَن لَّیُبَطِّئَنَّ فَإِنۡ أَصَٰبَتۡکُم مُّصِیبَةٞ قَالَ قَدۡ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیَّ إِذۡ لَمۡ أَکُن مَّعَهُمۡ شَهِیدٗا٧٢[النساء: ٧۲].«و از شما کسی هست که سستی می‌ورزد، و اگر مصیبتی به شما برسد، می‌گوید: به‌راستی خدا به من لطف نمود که با آنان همراه و حاضر نبودم».

﴿وَلَئِنۡ أَصَٰبَکُمۡ فَضۡلٞ مِّنَ ٱللَّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَن لَّمۡ تَکُنۢ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَهُۥ مَوَدَّةٞ یَٰلَیۡتَنِی کُنتُ مَعَهُمۡ فَأَفُوزَ فَوۡزًا عَظِیمٗا٧٣[النساء: ٧۳].«و اگر رحمت و فضل الهی به شما برسد – درست مانند این‌که میان شما و آنان دوستی نبوده است – می‌گوید: کاش همراه آنها بودم و بسی بهره می‌بردم و به موفقیت بزرگی دست می‌یافتم».

﴿فَلۡیُقَٰتِلۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِینَ یَشۡرُونَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا بِٱلۡأٓخِرَةِۚ وَمَن یُقَٰتِلۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ فَیُقۡتَلۡ أَوۡ یَغۡلِبۡ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا٧٤[النساء: ٧۴].«پس، کسانی که زندگی دنیا را به آخرت می‌فروشند باید در راه خدا جنگ کنند، و هر کس در راه خدا بجنگد و کشته شود، یا پیروز گردد پاداش به او خواهیم داد».

خداوند متعال بندگان مومنش را دستور می‌دهد تا در برابر دشمنان کافرشان آمادگی خود را حفظ کنند، و این آمادگی همه جوانبی را در بر می‌گیرد که در جنگ با کفار از آن کمک گرفته می‌شود، و حیله و توطئه کفار با آن دفع می‌گردد، از قبیل استفاده از دژ و قلعه‌های مستحکم، و خندق و کانال‌هایی که مانع عبور کافران می‌گردد، و آموختن تیراندازی، سوارکاری، و آموختن صنعت‌هایی که در جنگ با کافران به کمک می‌آید، و چیزهایی که نقل و انتقال و ورود و خروج و حیله کافران به وسیله آن دفع می‌شود.

بنابراین فرمود: ﴿فَٱنفِرُواْ ثُبَاتٍدسته دسته به جهاد بروید، یعنی یک لشکر برای جنگ برود و دیگران باقی بمانند. ﴿أَوِ ٱنفِرُواْ جَمِیعٗایا این‌که همگی برای جنگ بیرون روید، و همه این امور در راستای جلب مصلحت جامعه اسلامی و دفع آسیب از مسلمین و فراهم کردن اسباب آرامش آنان است.

و این آیه مانند دیگر سخن خداوند است که فرموده است: ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ[الأنفال: ۶۰]. «و برای جنگ با کفار هر اندازه که می‌توانید آمادگی کسب کنید».

سپس خداوند از کسانی خبر می‌دهد که ایمان‌شان ضعیف است و از شرکت در جهاد تنبلی و سستی می‌ورزند، پس فرمود: ﴿وَإِنَّ مِنکُمۡو ای مومنان! گروهی از شما هستند، ﴿لَمَن لَّیُبَطِّئَنَّکه از جهاد در راه خدا سستی می‌کنند، و به علت ضعف و سستی و بزدلی در جهاد شرکت نمی‌کنند. و گفته شده است که معنی آن چنین است: دیگران را از جنگ باز داشته و آنها را نسبت به جهاد بی‌علاقه می‌کنند، و کسانی که این‌گونه رفتار نمایند منافقان هستند. اما معنی اول از دو جهت بهتر است:

یکی این‌که خداوند فرمود: ﴿مِنکُمۡیعنی از شما، و مومنان مورد خطاب قرار گرفته‌اند. دوم این‌که در آخر آیه فرمود:﴿کَأَن لَّمۡ تَکُنۢ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَهُۥ مَوَدَّةٞانگار میان شما و ایشان دوستی و مودّتی نبوده است. زیرا کفار اعم از مشرکین و منافقین، با مومنین دوستی ندارند و خداوند دوستی میان آنها و مومنان را قطع نموده است. واقعیت نیز همین است، زیرا مومنان بر دو قسم‌اند:

گروهی که در ایمان‌شان صادق و راستگو بوده و صداقت‌شان سبب شده تا کمال تصدیق را داشته باشند و جهاد کنند. و گروهی از مومنان ضعیفان هستند، که داخل اسلام شده و ایمان ضعیفی دارند، و از چنان قوت معنوی و ایمانی برخوردار نیستند که به جهاد بروند. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰکِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا[الحجرات: ۱۴]. «اعراب بادیه نشین گفتند: ما ایمان آورده‌ایم، بگو: شما ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: ما تسلیم شده‌ایم».

سپس خداوند هدف کسانی را که از شرکت در جهاد سستی می‌ورزند بیان نمود و فرمود: بزرگ‌ترین هدف‌شان زندگی دنیا و برخورداری از کالای آن است. و فرمود: ﴿فَإِنۡ أَصَٰبَتۡکُم مُّصِیبَةٞاگر مصیبتی بر شما برسد از قبیل شکست خوردن و کشته شدن و پیروز شدن دشمنان بر شما در بعضی حالت‌ها که خداوند در این کارها حکمت‌هایی دارد، ﴿قَالَفردی که در جهاد شرکت نموده است، می‌گوید: ﴿قَدۡ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیَّ إِذۡ لَمۡ أَکُن مَّعَهُمۡ شَهِیدٗانعمت خداوند شامل حالم شده است، چرا که با آنها نبودم. او به سبب ضعف عقل و ایمانش شرکت نکردن در جهاد این مصیبت عظیم را نعمت تلقی کرده و نمی‌داند نعمت حقیقی انجام این عبادت بزرگ است، عبادتی که به سبب آن ایمان قوی می‌گردد و بنده از سزا و عقوبت و زیان در امان می‌ماند، و پاداش بزرگ و رضایت خداوند بزرگوار و بخشنده را به دست می‌آورد. اما با نرفتن به جهاد و نشستن گرچه کمی استراحت می‌کند ولی به دنبال آن خستگی طولانی و دردهای شدیدی را فرا می‌گیرد و پاداش بزرگی را که مجاهدین به دست می‌آورند از دست می‌دهد.

سپس فرمود:﴿وَلَئِنۡ أَصَٰبَکُمۡ فَضۡلٞ مِّنَ ٱللَّهِو اگر بخششی از سوی خدا به شما برسد، یعنی پیروزی و غنیمت بدست آورید ﴿لَیَقُولَنَّ کَأَن لَّمۡ تَکُنۢ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَهُۥ مَوَدَّةٞ یَٰلَیۡتَنِی کُنتُ مَعَهُمۡ فَأَفُوزَ فَوۡزًا عَظِیمٗاانگار میان شما و او دوستی و مودّتی نبوده است، و می‌گوید: «کاش آنجا بودم و به موفقیت بزرگی دست می‌یافتم». یعنی آرزو می‌کند که ای کاش در جنگ شرکت می‌کرد و از غنیمت‌های بدست آمده بهره‌ای به او می‌رسید.

زیرا هدفی جز به دست آوردن غنیمت ندارد. انگار میان شما و او دوستی ایمانی نبوده است، چرا که یکی از ویژگی‌های اخوت ایمانی این است که مومنان در جلب منافع و دفع مضار، خود را شریک یکدیگر بدانند و چنانچه برادران مومنشان به خیر و منفعتی دست یابند خوشحال گردند، و به سبب از دست رفتن منافع برادران‌شان ناراحت شوند. و همه در راستای سامان دادن به دین و دنیای خود تلاش کنند، اما کسی که فقط دنیا را آرزو می‌کند از چنین روحیه ایمانی برخوردار نیست.

یکی از مصادیق لطف و مهربانی خدا نسبت به بندگان این است که رحمت خویش را از آنها دریغ نمی‌دارد، و درهای رحمت خویش را از آنها دریغ نمی‌دارد، و درهای رحمت خویش را به روی آنان نمی‌بندد، بلکه هرکس به کاری دست یازد که شایسته او نیست خداوند او را فرا می‌خواند تا کمبودش را جبران کند، و خویشتن را اصلاح بگرداند.

پس خداوند آنان را به اخلاص و بیرون رفتن برای جهاد دستور داد و فرمود: ﴿فَلۡیُقَٰتِلۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِینَیک قول در مورد این آیه همین است که بیان شد، و این صحیح‌ترین اقوال است. و گفته شده که معنی آن چنین است: مومنانی که ایمان‌شان کامل است و در ایمان‌شان صادق هستند باید در راه خدا بجنگند، ﴿ٱلَّذِینَ یَشۡرُونَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا بِٱلۡأٓخِرَةِآن‌هایی که دنیا را به آخرت می‌فروشند، چون به دنیا علاقه‌ای ندارند و مشتاق آخرت می‌باشند. پس این‌ها مورد خطاب قرار می‌گیرند، زیرا آنان به سبب ایمان کاملشان خود را برای جهاد با دشمنان آماده نموده‌اند، و ایمان کامل همین را اقتضا می‌نماید. و اما آنهایی‌که در جهاد سستی می‌کنند، خداوند به آنها توجه و اعتنایی نمی‌کند، خواه برای جهاد بیرون روند یا در خانه‌هایشان بنشینند. این مشابه آن فرموده‌ی خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ یَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ١٠٧[الإسراء: ۱۰٧]. «بگو: به آن امیان بیاورید یا ایمان نیاورید، همانا کسانی‌که قبل از آن علم را داده شده‌اند هرگاه بر ان تلاوت شود به سجده می‌افتند». و در جایی دیگر می‌فرماید: ﴿فَإِن یَکۡفُرۡ بِهَا هَٰٓؤُلَآءِ فَقَدۡ وَکَّلۡنَا بِهَا قَوۡمٗا لَّیۡسُواْ بِهَا بِکَٰفِرِینَ[الأنعام: ۸٩]. «اگر ایشان به آن کفر بورزند ما قومی را به گمارده‌ایم که به آن کافر نیستند».

و گفته شده است که معنی آن چنین است: جهادگران باید با کفار و کسانی بجنگند که زندگی دنیا را به بهای آخرت می‌خرند. پس در این صورت کلمه ﴿ٱلَّذِینَدر محل نصب مفعول است.

﴿وَمَن یُقَٰتِلۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِو هر کس در راه خدا بجنگد و جهاد کند، جهادی که خدا و پیامبرش به آن دستور داده‌اند، و در آن اخلاص داشته و هدفش رضای خدا باشد، ﴿فَیُقۡتَلۡ أَوۡ یَغۡلِبۡ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗاپس اگر کشته شود یا پیروز گردد، به او پاداش بزرگی خواهیم داد، و بر ایمان و دینش می‌افزاییم و غنیمت زیادی نصیب او می‌گردد، و ستایش و نام نیک از او برجای می‌ماند. پاداش مجاهدین در راه خدا چیزهایی است که خداوند در بهشت برای آنها آماده نموده است، که هیچ چشمی مانند آنرا ندیده، و هیچ‌گوی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور کرده است.

آیه‌ی ٧۵:

﴿وَمَا لَکُمۡ لَا تُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِینَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلۡوِلۡدَٰنِ ٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةِ ٱلظَّالِمِ أَهۡلُهَا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیّٗا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرًا٧٥[النساء: ٧۵].«و چرا در راه خدا و (در راه نجات) مردان و زنان و کودکان ناتوان و درمانده نمی‌جنگید؟ آن‌هایی که می‌گویند: پروردگارا! ما را از این شهر و سرزمینی که ساکنان آن ستمگرند بیرون آور، و از جانب خودت برای ما سرپرست و یاوری قرار بده».

خداوند بندگان مومنش را به جنگیدن در راه خود تشویق نموده و بیان می‌دارد که جنگ در راه خدا بر آنان مقرر است و به سبب ترک آن شدیدا مورد سرزنش قرار می‌گیرند. پس فرمود: ﴿وَمَا لَکُمۡ لَا تُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِو چرا در راه خدا نمی‌جنگید در حالی که مردان و زنان و کودکان بیچاره و درمانده‌ای که راه و چاره‌ای ندارند، ستم بزرگی از جانب دشمنان بر آنها رفته است و دعا می‌کنند که خداوند آنها را از این سرزمین نجات دهد که ساکنانش به سبب کفر و شرک و اذیت و آزار مومنین و بازداشتن از راه خدا و بازداشتن از دعوت به‌سوی دین‌شان و هجرت کردن در راه خدا بر مومنان ستم می‌کنند. و از خداوند می‌خواهند که برای آنها سرپرست و یاوری قرار دهد، تا آنان را از این سرزمین که ساکنانش ستمگرند نجات بدهد. پس جهاد شما به این مفهوم از باب جنگیدن، و دفاع از خانواده و فرزندان زیردستانتان است، این از باب جهادی نیست که هدف از آن نابود کردن کافران و به غنیمت بردن اموال و تصرف نمودن سرزمین و دیارشان است، هرچند که این نوع از جهاد نیز فضیلت بزرگی دارد و هرکس آن‌را ترک نماید به شدت مورد سرزنش قرار می‌گیرد. اما پاداش و فایده جهادی که برای نجات دادن درماندگان و مظلومان صورت می‌گیرد بیشتر و بزرگ‌تر است. چون این جهاد از باب دفع دشمنان است.

آیه‌ی ٧۶:

﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱلطَّٰغُوتِ فَقَٰتِلُوٓاْ أَوۡلِیَآءَ ٱلشَّیۡطَٰنِۖ إِنَّ کَیۡدَ ٱلشَّیۡطَٰنِ کَانَ ضَعِیفًا٧٦[النساء: ٧۶]. «کسانی که ایمان آورده‌اند در راه خدا می‌جنگند و کسانی که کفر ورزیده‌اند در راه طاغوت می‌جنگند، پس با یاران شیطان بجنگید همانا مگر شیطان همیشه ضعیف بوده است».

سپس فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِدر اینجا خداوند خبر می‌دهد که مومنان در راه خدا می‌جنگند. ﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱلطَّٰغُوتِو کسانی که کفر ورزیده‌اند در راه طاغوت که همان شیطان است می‌جنگند. در لابلای این بخش از آیه چندین فایده وجود دارد:

۱- هر اندازه که عبد مومن ایمان داشته باشد به همان اندازه نیز به قضیه جهاد اهتمام داده و در آن اخلاص می‌ورزد. پس جهاد در راه خدا از نشانه‌ها و مقتضیات ایمان است. همان‌طور که جنگیدن در راه طاغوت از شعبه‌های کفر و مقتضیات آن می‌باشد.

۲- کسی که در راه خدا می‌جنگد شایسته است بیش از دیگران شکیبا و قوی باشد، زیرا دوستان شیطان صبر می‌کنند و می‌جنگند در حالی که بر باطل هستند، پس اهل حق به صبر و شکیبایی سزاوارترند. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِن تَکُونُواْ تَأۡلَمُونَ فَإِنَّهُمۡ یَأۡلَمُونَ کَمَا تَأۡلَمُونَۖ وَتَرۡجُونَ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا یَرۡجُونَ[النساء:۲۵]. «اگر شما دردمند و زخمی می‌شوید پس آنها نیز مانند شما زخمی و دردمند می‌شوند و شما امیدی به خدا دارید که آنها ندارند».

۳- کسی که با تکیه و اعتماد بر پشتوانه محکم حق، و توکل به خدا می‌جنگد از تکیه گاه مستحکمی برخوردار است، پس صاحب نیرو و پشتوانه باید بیش از کسی که در راه باطل می‌جنگد و حقیقت و سرانجام خوبی ندارد، دارای صبر وپایداری باشد. به همین جهت خداوند متعال فرمود: ﴿فَقَٰتِلُوٓاْ أَوۡلِیَآءَ ٱلشَّیۡطَٰنِۖ إِنَّ کَیۡدَ ٱلشَّیۡطَٰنِ کَانَ ضَعِیفًابا یاران شیطان بجنگید همانا کید شیطان ضعیف است. «کید» یعنی در پیش گرفتن راه‌های پنهانی برای زیان رساندن به دشمن.

مکر و دسیسه شیطان هر اندازه که قوی باشد ضعیف است، چرا که در مقابل کوچک‌ترین مصداق حق نمی‌تواند بایستد، و مکر شیطانی در مقابل چاره اندیشی خداوند‌ برای بندگان مومنش یارای مقاومت ندارد.

آیه‌ی ٧۸-٧٧:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ قِیلَ لَهُمۡ کُفُّوٓاْ أَیۡدِیَکُمۡ وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ إِذَا فَرِیقٞ مِّنۡهُمۡ یَخۡشَوۡنَ ٱلنَّاسَ کَخَشۡیَةِ ٱللَّهِ أَوۡ أَشَدَّ خَشۡیَةٗۚ وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ کَتَبۡتَ عَلَیۡنَا ٱلۡقِتَالَ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنَآ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِیبٖۗ قُلۡ مَتَٰعُ ٱلدُّنۡیَا قَلِیلٞ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ لِّمَنِ ٱتَّقَىٰ وَلَا تُظۡلَمُونَ فَتِیلًا٧٧[النساء: ٧٧].«آیا نمی‌بینی کسانی را که به آنان گفته شد: از جنگ دست بدارید، و نماز را به پا دارید و از مال‌هایتان ببخشید، پس هنگامی که جنگ بر آنان واجب شد در این هنگام گروهی از ایشان از مردم می‌ترسیدند همان‌گونه که از خدا ترس داشتند، یا بیشتر از آن می‌ترسیدند، و گفتند: پروردگارا! چرا جنگ را بر ما واجب کردی؟ چه می‌شد اگر به ما مهلت بیشتری می‌دادی؟ بگو: کالای دنیا ناچیز است، و آخرت برای کسی که پرهیزگار باشد بهتر است و کوچک‌ترین ستمی بر شما نمی‌شود».

﴿أَیۡنَمَا تَکُونُواْ یُدۡرِککُّمُ ٱلۡمَوۡتُ وَلَوۡ کُنتُمۡ فِی بُرُوجٖ مُّشَیَّدَةٖۗ وَإِن تُصِبۡهُمۡ حَسَنَةٞ یَقُولُواْ هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَیِّئَةٞ یَقُولُواْ هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِکَۚ قُلۡ کُلّٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ فَمَالِ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلۡقَوۡمِ لَا یَکَادُونَ یَفۡقَهُونَ حَدِیثٗا٧٨[النساء: ٧۸]. «هرکجا باشید مرگ شما را درمی‌یابد اگرچه در برج‌های محکم و استوار باشید، اگر نیکی و خوبی به آنها برسد، می گویند: این از جانب خدا است، و اگر بدی و مشکلی به آنها برسد، می‌گویند: این از جانب تو است، بگو: همه از جانب خدا است. این مردم را چه شده که سخن نمی‌فهمند».

مسلمانان که در مکه بودند به نماز، زکات (کمک کردن به فقرا) دستور داده شده بودند. منظور از واژه‌ی «زکات» آن زکات معروفی نیست که دارای حدنصاب و شرایط ویژه است، چرا که آن جز در مدینه فرض نشده است. اما بنا به دلایلی هنوز جهاد بر آنان واجب نشده بود:

از آن جمله یکی این که حکمت خداوند متعال مقتضی آن است که قوانین را طوری برای بندگانش مشروع نماید که بر آنها سخت نباشد، و از مهم‌تر و آسان‌تر شروع می‌نماید.

و از جمله فواید فرض نشدن جهاد در مکه این است که اگر در مکه جهاد فرض می‌شد، به دلیل این‌که تعداد مسلمانان اندک و تجهیزات‌شان نیز ناچیز و دشمن‌شان زیاد بود اسلام نابود می‌شد، پس مصلحت بزرگ‌تر رعایت گردید و بر مصلحت کوچک‌تر ترجیح داده شد. و حکمت‌های دیگری نیز در این کار وجود داشت که خداوند خود بدان‌ها آگاه‌تر است.

و برخی از مومنان دوست داشتند در مکه جنگ بر آنان فرض می‌شد، در حالی که جنگ برای‌شان مناسب نبود، بلکه در آن زمان انجام دادن چیزهایی که به آن دستور داده شده بودند، از قبیل توحید و نماز و زکات برای‌شان مناسب‌تر بود. ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا یُوعَظُونَ بِهِۦ لَکَانَ خَیۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِیتٗا[النساء: ۶۶]. «و اگر آنان آنچه را که بدان پند داده می‌شدند انجام می‌دادند، برای‌شان بهتر بود و بر ثبات و پایداری آنان می‌افزود». پس وقتی که به‌سوی مدینه هجرت کردند و اسلام نیرومند شد و بستر مناسبی برای فرضی شدن جهاد فراهم گردید جنگ بر آنان فرض شد.

اما دسته‌ای از کسانی که قبل از فرض شدن جنگ عجله می‌کردند، از ترس مردم و به سبب ضعفی که داشتند، گفتند: ﴿رَبَّنَا لِمَ کَتَبۡتَ عَلَیۡنَا ٱلۡقِتَالَپروردگارا! چرا جنگ را بر ما واجب گرداندی؟ و این، اظهار نارضایتی و اعتراض بر خدا بود، و شایسته بود که تسلیم دستور خدا شوند و بر اوامر صبر کنند. پس امری را که از آنها خواسته شده بود وارونه کردند و گفتند: ﴿لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنَآ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِیبٖچرا فرض شدن جنگ را مدتی دیگر به تاخیر انداختی؟

و این حالت برای بسیاری از آن‌هایی که محکم نیستند، و قبل از فرا رسیدن زمان مناسب برای انجام کاری در آن عجله می‌کنند پیش می‌آید. غالبا چنین افرادی به هنگام فرا رسیدن آن کار بردباری نکرده و بی‌تابی می‌کنند.

سپس خداوند آنها را در مورد شرکت نکردن در جنگ، اندرز داد و فرمود: ﴿قُلۡ مَتَٰعُ ٱلدُّنۡیَا قَلِیلٞ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ لِّمَنِ ٱتَّقَىٰبگو: کالای دنیا اندک است و برای کسی که پرهیزگاری نماید آخرت بهتر است. یعنی بهره‌مند شدناز لذت‌های دنیا و راحتی‌های آن کم است. پس تحمل سنگینی‌ها در مسیر اطاعت از خدا در کوتاه مدت بر مردم سبک و آسان می‌شود، چون وقتی انسان بداند سختی و مشقتی که به او می‌رسد طولانی نخواهند بود این کار بر او آسان خواهد شد. بنابر این اگر دنیا و آخرت را با هم مقایسه نماید به یقین می‌داند که ذات و لذات و زمان آخرت از دنیا بهتر است.

همان‌طور که پیامبر صدر رابطه با ذات آن فرموده است: «إِنَّ مَوْضِعَ سَوْطٍ فِی الْـجَنَّةِ لَـخَیْرٌ مِنْ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا». «همانا جای یک شلاق در بهشت از تمام دنیا و آنچه که در آن هست بهتر است».

و لذت بهشت از تمام آنچه که صفا و لذت آدمی را مکدر کند به دور است، بلکه از هر خوشی و لذتی که به تصور‌اید بالاتر و بهتر است. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٧[السجدة: ۱٧]. «پس هیچ‌کس نمی‌داند چه چیز از آنچه روشنی بخش دیدگان است به پاداش آنچه انجام میدادند برای آنان پنهان شده است».

و خداوند بر زبان پیامبرش فرموده است: «برای بندگان صالح خودم نعمت‌هایی را آماده کرده‌ام که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آنرا نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. اما لذت‌های دنیا انواع تلخی‌ها را به همراه دارند، و اگر لذت‌های دنیا با انواع دردها و رنج‌ها و ناراحتی‌هایی که به همراه دارند مقایسه شود، هیچ تناسبی ندارند.

و اما زمان آخرت بدان خاطر بهتر و برتر است که دنیا از بین رفتنی است، و عمر انسان است نسبت به دنیا بسیار اندک است، اما نعمت آخرت همیشگی است و اهل آن همیشه در آن می‌مانند.

پس وقتی فرد عاقل به این دو دنیا فکر کند، و حقیقتِ هر دو را آن‌گونه که سزاوار است درک کند، خواهد دانست که کدام یک را باید ترجیح دهد، و کدام یک سزاوار تلاش و کوشش است.

بنابراین فرمود: ﴿وَٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ لِّمَنِ ٱتَّقَىٰو آخرت برای کسی که از شرک و سایر کالاهای حرام بپرهیزد بهتر است. ﴿وَلَا تُظۡلَمُونَ فَتِیلًاو نتیجه تلاش خود را که در راستای بدست آوردن خوشبختی جهان آخرت مبذول داشته بودید به طور کامل خواهید یافت بدون این‌که چیزی از آن کاسته شود.

سپس خداوند خبر داد که احتیاط، انسان را از تقدیر نجات نمی‌دهد و هرکس در خانه بنشیند تا از مرگ و مشکلات در امان بماند نشستن او چیزی را از وی دور نمی‌کند. پس فرمود: ﴿أَیۡنَمَا تَکُونُواْ یُدۡرِککُّمُ ٱلۡمَوۡتُمرگ شما را در هر زمان و مکانی در می‌یابد. ﴿وَلَوۡ کُنتُمۡ فِی بُرُوجٖ مُّشَیَّدَةٖاگرچه در قصرهای محکم و منازل بلندی باشید.

همه این مطالب تحریک و تشویق است برای جهاد در راه خدا، پس گاهی با بیان فضل و پاداش آن، و گاهی با ترساندن از عقوبت ترک آن، و گاهی با خبر دادن از این که کسانی که نشسته‌اند و به جهاد نمی‌روند ماندنشان مرگ را از آنها دور نمی‌کند، و گاهی با آسان کردن راه جهاد، مسلمانان را تشویق می‌نماید. سپس فرمود: ﴿وَإِن تُصِبۡهُمۡ حَسَنَةٞخداوند از کسانی خبر می‌دهد که در جهل و نادانی به سر می‌برند، همان‌هایی که از پیام و رسالت پیامبران روی گردانند، و با آن مخالفند و زمانی که از او نیکی و فراوانی اموال و فرزندان و سلامتی برخوردار باشند، می‌گویند: ﴿هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِاین از جانب خدا است، و اگر مصیبت و مشکلی به آنها برسد و دچار قحطی و فقر و بیماری و از دست دادنِ فرزندان و دوستان گردند، می‌گویند: ﴿هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِکَای محمد! این به سبب چیزی است که تو پیش ما آورده ای.

آنها پیامبر را به فال بد گرفتند، همانطور که ملت‌های دیگر نیز پیامبران خدا را به فال بد گرفتند. چنانچه خداوند از قوم فرعون خبر داده و می‌فرماید: ﴿فَإِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَٰذِهِۦۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَیِّئَةٞ یَطَّیَّرُواْ بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُ[الأعراف: ۱۳۱]. «هر گاه خیر و نیکی به آنها روی آورد، می‌گفتند: ما شایسته آن هستیم، و اگر دچار مشکل و بدی می‌شدند به موسی و کسانی که با او بودند شگون بد می‌زدند». و قوم صالح گفتند: ﴿ٱطَّیَّرۡنَا بِکَ وَبِمَن مَّعَکَ[النمل: ۴٧]. «تو و کسانی که همراهت هستند شوم می‌باشند». و قوم یاسین به پیامبران‌شان گفتند: ﴿قَالُوٓاْ إِنَّا تَطَیَّرۡنَا بِکُمۡۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهُواْ لَنَرۡجُمَنَّکُمۡ[یس: ۱۸]. «ما مشکلات را از بدی شما می‌دانیم و اگر باز نیایید شما را سنگسار خواهیم کرد». پس وقتی دل‌هایشان در کفر مشابه یکدیگر است، گفتار و کردارشان نیز مشابه گشته است. و هر کس که حاصل شدن بدی یا از بین رفتن خوبی را به تمام آنچه پیامبران آورده‌اند یا به برخی از آن نسبت دهد، در این مذمت وخیم داخل است. خداوند متعال در پاسخ آنها فرمود: ﴿قُلۡ کُلّٞبگو همه چیز، نیکی و بدی و خیر و شر، ﴿مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِناشی از تقدیر و قضای الهی و آفرینش اوست.

﴿فَمَالِ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلۡقَوۡمِپس این مردمان را که سخن باطل می‌گویند چه شده است؟ ﴿لَا یَکَادُونَ یَفۡقَهُونَ حَدِیثٗاکه هیچ سخنی را نمی‌فهمند، و به فهمیدن آن نزدیک نمی‌شوند، و یا آن را جز بصورتی ضعیف و نارسا نمی‌فهمند.

به هر حال آنها به سبب عدم فهم و درک صحیح‌شان از خدا و پیامبرش مورد مذّمت و سرزنش قرار گرفته‌اند. و این نفهمی و نادانی آنان به سبب کفر و روی گردانی‌شان است. در ضمن کسانی که سخن خدا و پیامبرش را می‌فهمند ستایش شده‌اند. نیز این آیه آدمی را به فهمیدن و بدست آوردن اسباب فهم کلام خدا و پیامبر و در پیش گرفتن راه‌هایی که انسان را به سخن خدا و پیامبرش می‌رساند تشویق می‌کند. پس اگر آنها سخن خدا را می‌فهمندند، می‌دانستند که خیر و شر و خوبی و بدی همه براساس تقدیر الهی است و هیچ چیز از دایره تقدیر و قضای الهی بیرون نیست. و می‌دانستند که پیامبران و آنچه که پیامبران آورده‌اند عامل شر و بدی، نمی‌باشند، زیرا پیامبران مبعوث شده‌اند تا منافع دنیا و آخرت انسان‌ها را تامین کنند.

آیه‌ی ٧٩:

﴿مَّآ أَصَابَکَ مِنۡ حَسَنَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ وَمَآ أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٖ فَمِن نَّفۡسِکَۚ وَأَرۡسَلۡنَٰکَ لِلنَّاسِ رَسُولٗاۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدٗا٧٩[النساء: ٧٩].«و اگر خوبی به تو برسد از جانب خدا است و اگر بدی و بلایی به تو برسد از جانب خودت می‌باشد، و ما تو را به عنوان پیامبری برای مردم فرستادیم و کافی است که خداوند گواه باشد».

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿مَّآ أَصَابَکَ مِنۡ حَسَنَةٖاگر در دنیا و دین به تو نیکی و خوبی برسد، ﴿فَمِنَ ٱللَّهِاز جانب خدا است و خداوند آن را به تو ارزانی داسته و اسباب آن را برایت آسان نموده است. ﴿وَمَآ أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٖو بدی و شرّی که در دین و دنیا به تو می‌رسد، ﴿فَمِن نَّفۡسِکَاز جانب خودت می‌باشد، یعنی به سبب گناهان و کارهایت است، و آن دسته از گناهانت که خداوند آنها را مورد عفو قرار می‌دهد و نمی‌گذارد اسباب شر شما شوند، بیشتراند از آن دسته از گناهانی که موجب شر و بدی برای شما می‌گردند، پس خداوند متعال درهای احسان و بخشش خویش را به روی بندگانش گشود و به آنها دستور داد به فضل و بخشش الهی به انسان می‌گردند. پس هرگاه بنده گناهی را انجام دهد کسی را جز خودش ملامت نکند، چون او مانع رسیدن فضل خداوند گردیده است.

سپس خداوند از فراگیری رسالت پیامبرش محمد صخبر داده و می‌فرماید: ﴿وَأَرۡسَلۡنَٰکَ لِلنَّاسِ رَسُولٗاۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدٗاو تو را به عنوان پیامبر برای همه مردم فرستاده‌ایم، و کافی است که خدا گواه باشد. و خداوند با یاری کردن تو بوسیله معجزات آشکار و دلایل روشن گواهی می‌دهد که تو پیامبر بر حق خدا هستی. و این بزرگ‌ترین شهادت و گواهی است. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿قُلۡ أَیُّ شَیۡءٍ أَکۡبَرُ شَهَٰدَةٗۖ قُلِ ٱللَّهُۖ شَهِیدُۢ بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡ[الأنعام: ۱٩]. «بگو: چه چیزی بزرگ‌ترین گواهی است؟ بگو: خدا میان من و شما گواه است».

پس وقتی که دانسته شد خداوند دارای علم و آگاهی و قدرت کامل و حکمت فراوان است و پیامبرش را یاری می‌دهد، به یقین باید دانست که او پیامبر خدا است. و اگر سخنانی را به دروغ به خدا نسبت داده بود، خداوند او را می‌گرفت و رگ گردنش را قطع می‌کرد.

آیه‌ی ۸۱-۸۰:

﴿مَّن یُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ عَلَیۡهِمۡ حَفِیظٗا٨٠[النساء: ۸۰].«هر کس از پیامبر پیروی نماید به‌راستی که از خدا پیروی کرده است، و هر کس روی گرداند ما تو را به عنوان مراقب و نگاهبان آنها نفرستاده‌ایم».

﴿وَیَقُولُونَ طَاعَةٞ فَإِذَا بَرَزُواْ مِنۡ عِندِکَ بَیَّتَ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ غَیۡرَ ٱلَّذِی تَقُولُۖ وَٱللَّهُ یَکۡتُبُ مَا یُبَیِّتُونَۖ فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَکِیلًا٨١[النساء: ۸۱].«و می‌گویند: فرمانبرداریم و چون از پیش تو بیرون روند گروهی از آنان در شب و در پنهانی غیر از آن چیزی که تو می‌گویی تدبیر می‌کنند، و خداوند آنچه را آنها در خفا تدبیر می‌کنند، می‌نویسد. بنابر این از آنها روی بگردان و بر خدا توکل کن و کافی است که خدا سرپرست و حافظ تو باشد».

هرکس از اوامر و نواهی پیامبر خدا اطاعت کند، ﴿فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَبه راستی که خداوند متعال اطاعت کرده است، زیرا پیامبر امر و نهی نمی‌کند، مگر به دستور خدا و وحی او، و طبق آنچه خداوند بر او نازل می‌نماید امر و نهی می‌کند. این اشاره به معصوم بودن پیامبر صاست، چون خداوند دستور داده است تا به طور مطلق از پیامبر اطاعت شود، پس اگر در همه آنچه که از جانب خدا می‌آورد معصوم نبود، خداوند دستور نمی‌داد که به طور مطلق از او اطاعت شود، و اطاعت از پیامبر را نمی‌ستود.

و این جزو حقوق مشترک است، زیرا حقوق بر سه قسم است: حق خداوند تعالی، که این حق را هیچ‌یک از آفریدگانش ندارد، و آن عبادت خدا و رغبت به‌سوی او و توابع آن است. و نوع دیگر حقی است که فقط به پیامبر اختصاص دارد، و آن یاری دادن پیامبر و احترام گذاشتن به وی است.

و نوعی دیگر حق مشترک است و آن ایمان داشتن به خدا و پیامبر و دوست داشتن آنها و اطاعت از آنها است. همانطور که خداوند همه این حقوق را در این آیه بیان دانسته است: ﴿لِّتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُۚ وَتُسَبِّحُوهُ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلًا٩[الفتح: ٩]. «باید به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و پیامبر را یاری کنید و او را احترام نمایید و خدا را در صبح و شام به پاکی یاد کنید».

پس هر کس از پیامبر اطاعت کند در حقیقت از خدا اطاعت کرده است، و پاداش نیکی که خداوند بر طاعت خویش مترتب نموده است به او می‌دهد، ﴿وَمَن تَوَلَّىٰو هرکس از فرمان برداری و اطاعتِ خدا و پیامبرش روی بگرداند فقط خودش متضرر گشته است و به خدا زیانی نمی‌رساند.

﴿فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ عَلَیۡهِمۡ حَفِیظٗاو تو را به عنوان نگهبان برآنها نفرستاده‌ایم تا مراقب اعمال و احوال آنها باشی، بلکه تو را فقط به عنوان بیان‌کننده و خیرخواه و اندرزگو فرستاده‌ایم.

و تو وظیفه‌ات را انجام داده ای، و پاداشت بر خداست، خواه آنان هدایت یابند، یا هدایت نیابند. همان‌گونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَذَکِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَکِّرٞ٢١ لَّسۡتَ عَلَیۡهِم بِمُصَیۡطِرٍ٢٢[الغاشیة: ۲۱-۲۲]. «تو پند و اندرز بده و یادآوری کن، همانا تو یادآوری کننده‌ای و بس، و بر آنها گماشته نیستی».

و باید در ظاهر و باطن و آشکار و پنهان از خدا و پیامبرش اطاعت شود. اما کسی که در حضور مردم اظهار اطاعت و پایبندی می‌کند، و چون تنها شود یا با هم ِکشانش به تنهایی بنشیند اطاعت از خداو پیامبر را ترک می‌کند، و به ضد آن روی می‌آورد، پس اطاعتی که او در حضور مردم اظهار کرده است به وی فایده‌ای نمی‌دهد. او همانند کسانی است که خداوند در مورد آنها گفته است: ﴿وَیَقُولُونَ طَاعَةٞوقتی پیش تو باشد اظهار اطاعت می‌کنند. ﴿فَإِذَا بَرَزُواْ مِنۡ عِندِکَو هنگامی که از پیش تو بیرون روند، و تنها باشند و کسی از آنها آگاهی نداشته باشد، ﴿بَیَّتَ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ غَیۡرَ ٱلَّذِی تَقُولُدر شب و در پنهانی برای نافرمانی از تو چاره اندیشی می‌کنند و برای گناه می‌اندیشند. آیه ﴿بَیَّتَ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ غَیۡرَ ٱلَّذِی تَقُولُدلیلی است بر این که کاری که آنها بر آن قرار دارند طاعت نیست. زیرا «تبییت» یعنی چاره اندیشی برای کاری در شب به صوری که نظر و تصمیم بر آن قطعی شود.

سپس خداوند آنها را به سبب کاری که کرده‌اند تهدید نموده و می‌فرماید: ﴿وَٱللَّهُ یَکۡتُبُ مَا یُبَیِّتُونَخداوند چاره‌هایی را در شب می‌اندیشند، می‌نویسد و آنها را به طور کامل بر آن مجازات خواهد کرد. پس این وعیدی است برای آنها.

سپس پیامبر صرا دستور داد تا از آنها روی برتابد و به آنها اعتنا نکند و بر آنان سخت نگیرد و با آنان به تندی رفتار نکند، زیرا آنها هیچ زیانی به او نمی‌رساننند، به شرطی که بر خدا توکل نماید و از او کمک بخواهد تا دینش را یاری کند، و شریعت خود را برپا دارد. بنابر این فرمود: ﴿فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَکِیلًاپس، از آنها روی بگردان، و بر خدا توکل کن، و کافی است که خدا سرپرست تو باشد.

آیه‌ی ۸۲:

﴿أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ کَانَ مِنۡ عِندِ غَیۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ ٱخۡتِلَٰفٗا کَثِیرٗا٨٢[النساء: ۸۲].«آیا در قرآن نمی‌اندیشید! و اگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلاف زیادی می‌یافتید».

خداوند به تدبر در کتابش دستور می‌دهد، و تدبر یعنی فکر کردن و اندیشیدن در معانی آن و متمرکز کردن فکر در مبادی و عواقب و لوازم آن. زیرا اندیشیدن و تدبر در کتاب خدا کلید علوم و معارف است و با اندیشیدن می‌توان هر خوبی و همه علوم را از کتاب استخراج کرد، و اندیشیدن در قرآن ایمان را در قلب می‌افزاید و درخت ایمان را ریشه دارتر و محکم‌تر می‌گرداند.

در سایه اندیشیدن در قرآن، آدمی پروردگار معبود، و صفات کمال او را می‌شناسد، و از این رهگذر عیوب و نقص‌هایی را که مردمان نادان به خدانسبت می‌دهند، می‌شناسد و راه رسیدن به خدا و اوصاف رهروان آن و پاداش آنان، نیز دشمن واقعی شناخته می‌شود، و راهی که انسان را به عذاب الهی می‌رساند، نیز اوصاف رهروان آن، و به سزایی که برای آنها در نظر گرفته شده است می‌شناسد. و هرچند بنده بیشتر در قرآن بیاندیشد، علم و عمل و بینش او بیشتر می‌شود.

بنابراین، خداوند به اندیشیدن در قرآن دستور و مسلمانان را بر آن تحریک نموده و خبر داده است که منظور از نازل کردن قرآن تدبر در آن می‌باشد. همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ مُبَٰرَکٞ لِّیَدَّبَّرُوٓاْ ءَایَٰتِهِۦ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٩[ص: ۲٩]. «(قرآن) کتاب مبارکی است که آن را بر تو نازل کرده‌ایم تا در آیات آن بیاندیشید، و تا خردمندان پند بپذیرند».

و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ٢٤[محمد: ۲۴]. «آیا در قرآن نمی‌اندیشند یا دل‌هایشان قفل و بسته است»؟! و از فواید اندیشیدن در کتاب خدا این است که بنده به مقام یقین می‌رسد و بطور قطع می‌داند که این قرآن کلام خدا است، چون کسی که در قرآن می‌اندیشد، می‌بیند که بخشی از قرآن بخشی دیگر را تصدیق می‌نماید، و هر قسمتِ آن با قسمت دیگر موافق و مطابق است. حکمت‌ها و داستان و خبرها را در قرآن می‌بینی که در چند جا تکرار می‌شوند اما همه یکدیگر را تصدیق می‌کنند، و برخی برخی دیگر را رد و نقض نمی‌کند. پس این بیان‌گر کمال قرآن است و این‌که از جانب کسی است که علم او همه امور را احاطه کرده است. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَوۡ کَانَ مِنۡ عِندِ غَیۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ ٱخۡتِلَٰفٗا کَثِیرٗاو اگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلاف زیادی می‌یافتند و چون از جانب خدا است در آن اصلا اختلافی وجود ندارد.

آیه‌ی ۸۳:

﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِینَ یَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡۗ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّیۡطَٰنَ إِلَّا قَلِیلٗا٨٣[النساء: ۸۳].«و هنگامی که خبری (حاکی) از امنیت یا ترس به آنها برسد آن را پخش می‌کنند، و اگر آن را به پیامبر و اولی الامر خود ارجاع می‌دادند قطعاً کسانی در میان ایشان وجود داشتند که (می‌توانستند درست یا غلط بودن) آن را دریابند. و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود جز تعداد اندکی از شیطان پیروی می‌کردید».

خداوند در اینجا بندگانش را ادب می‌نماید از این کار که شایسته آنها نیست دوری کنند، و به آنها می‌فرماید شایسته است وقتی که کاری مهم و منفعتی عمومی که امنیت و شادی مومنان را در پی دارد، با ترسی که مصیبت را برای آنها به همراه دارد پیش آید، پابرجا باشند، و در پخش همراه دارد پیش آید، پابرجا باشند، و در پخش کردن این خبر شتاب نورزند. بلکه آن را به پیامبر و اولی الامر که اهل رای و دانش و عقل و متانت و خونسردی هستند و می‌دانند چگونه حوادث و اطلاعات را پردازش و تحلیل نمایند و منافع و مضار را می‌شناسند، ارجاع دهند.

پس اگر آنها صلاح ببینند که پخش کردن این خبر مصلحتی برای مومنان دارد، و باعث شادی و نشاط آنها می‌شود، و باعث می‌شود تا آنها برای مقابله با دشمنان، خود را آماده کنند، این خبر را پخش می‌کنند. و اگر ببینند که پخش شدن این خبر مصلحتی را در بر ندارد، یا این‌که مصلحتی دارد اما زیان آن از مصلحت و فایده‌اش بیشتر است، آن را پخش نمی‌کنند. بنابر این فرمود: ﴿لَعَلِمَهُ ٱلَّذِینَ یَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡکسانی که آن را با اندیشه و نظر و دانش درست خود می‌فهمند و بررسی می‌کنند، آن را می‌فهمند.

از این مطلب یک قاعده ادبی استنباط می‌شود که عبارت است از این‌که هرگاه کاری به بحث و پژوهش نیاز داشته باشد، شایسته است که این پژوهش و تحقیق به فرد شایسته واگذار گردد و کار به اهل آن سپرده شود و کسی بر اهل فن پیشی نگیرد، زیرا این بهتر و نیز در این بخش از آیه، از شتاب ورزیدن و عجله کردن در پخش اخبار به محض شنیدن آن نهی شده است.

و دستور داده شده است که قبل از سخن گفتن فکر و اندیشه به کار گرفته شود که آیا پخش آن مصلحت است یا نه؟ و آیا انسان به آن اقدام کند یا نه؟

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُو اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و شما را توفیق نمی‌داد، و ادب را به شما یاد نمی‌داد، و چیزهایی را به شما نمی‌آموخت که نمی‌دانستید، ﴿لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّیۡطَٰنَ إِلَّا قَلِیلٗاجز تعداد اندکی از شما همگی از شیطان پیروی می‌کردید، زیرا انسان بنا بر سرشت و طبیعت خود ستم‌گر و نادان است، و نفس او جز به بدی دستور نمی‌دهد. پس وقتی انسان به پروردگارش پناه بَرَد و به او تمسک جوید، و در این راستا تلاش نماید، خداوند لطف خویش را شامل او می‌گرداند، و او را بر انجام هرکار نیکی توفیق می‌دهد، و از شیطان رانده شده حفاظت می‌نماید.

آیه‌ی ۸۴:

﴿فَقَٰتِلۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ لَا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفۡسَکَۚ وَحَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۖ عَسَى ٱللَّهُ أَن یَکُفَّ بَأۡسَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ وَٱللَّهُ أَشَدُّ بَأۡسٗا وَأَشَدُّ تَنکِیلٗا٨٤[النساء: ۸۴].«پس در راه خدا بجنگ، تو جز مسئول خود نیستی و مؤمنان را تحریک نما، باشد که خداوند قدرت کافران را باز گیرد، و قدرت خدا بیشتر و مجازات او سخت‌تر است».

این حالت بهترین حالت بنده است که تلاش کند از دستورات الهی، از قبیل جهاد و غیره تبعیت کند و دیگران را بر آن تحریک نماید. و گاهی این دو حالت به طور کلی در بنده وجود ندارد، یا یکی وجود دارد، بنابر این به پیامبرش فرمود: ﴿فَقَٰتِلۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ لَا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفۡسَکَدر راه خدا جنگ و تو فقط مسئول خودت هستی و بس. یعنی تو بر دیگران قدرت نداری، پس تو مسئول کار کسی دیگر نیستی.

﴿وَحَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَو مومنان را بر جنگیدن تحریک کن، و این متضمّن هرکاری است که به وسیله آن مومنان تشویق می‌شوند، و دل‌هایشان قوّت می‌گیرد، از قبیل تقویت کردن مومنان و خبر دادن به آنها که دشمنان ضعیف و سست هستند، و بیان پاداشی که برای جنگجویان راه خدا آماده شده است، و عقابی که برای متخلفان در نظر گرفته شده است. پس همه این موارد از باب تحریک برای جنگ به حساب می‌آید.

﴿عَسَى ٱللَّهُ أَن یَکُفَّ بَأۡسَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚباشدکه خداوند آسیب کافران را به سبب این‌که شما در راه او می‌جنگید و یکدیگر را بر آن تحریک می‌کنید باز دارد.

﴿وَٱللَّهُ أَشَدُّ بَأۡسٗاو قدرت و عزت خداوند بیشتر است. ﴿وَأَشَدُّ تَنکِیلٗاو کیفر و مجازات او برای گناهکار سخت‌تر است، برای گناهکار سخت و برای دیگران عبرت است، و اگر خداوند بخواهد، می‌تواند کافران را با قدرت خویش از بین ببرد، و از آنها چیزی باقی نگذارد، اما حکمت الهی چنین است که برخی از بندگانش را با برخی دیگر مورد آزمایش قرار دهد، تا همواره بازار جهاد گرم باشد، و مردم ایمان مفید را به دست آورند، ایمانی که از روی اختیار است نه از روی اجبار که هیچ فایده‌ای ندارد.

آیه‌ی ۸۵:

﴿مَّن یَشۡفَعۡ شَفَٰعَةً حَسَنَةٗ یَکُن لَّهُۥ نَصِیبٞ مِّنۡهَاۖ وَمَن یَشۡفَعۡ شَفَٰعَةٗ سَیِّئَةٗ یَکُن لَّهُۥ کِفۡلٞ مِّنۡهَاۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ مُّقِیتٗا٨٥[النساء: ۸۵].«هر کس که شفاعتِ پسندیده‌ای بکند بهره‌ای از آن دارد، و هر کس که شفاعتِ ناپسندی بکند از آن بهره‌ای دارد، و خداوند بر هرچیزی شاهد و حافظ است».

منظور از شفاعت در اینجا همکاری برای انجام کاری از کارها است. پس هرکس که دیگری را یاری کند، و او را در کار خیری یاری دهد، از جمله کمک به ستمدیدگان در برابر کسانی که به آنها ستم می‌کنند، او از میانجی گری و همکاری‌اش برحسب کار و تلاشش بهره‌ای دارد و از پاداش فرد اصلی یا کسی که مستقیما آن کار خوب را انجام می‌دهد کاسته نمی‌شود. و هرکس دیگری را بر انجام کار زشت یاری کند، برحسب همکاری‌اش به او گناه می‌رسد. پس این تحریک و تشویق بزرگی بر همکاری در نیکی و پرهیزگاری است، و بازداشتن و منع بزرگی است از همکاری کردن بر انجام گناه و دشمنانگی.

و این مطلب را با فرموده خویش موکد نمود: ﴿وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ مُّقِیتٗاو با خداوند بر هر چیزی شاهد و حافظ است، و آدمی را بر این اعمال محاسبه می‌کند، و هریک را برحسب آنچه که سزاوار او است مجازات می‌نماید.

آیه‌ی ۸۶:

﴿وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٖ فَحَیُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٍ حَسِیبًا٨٦[النساء: ۸۶].«و هرگاه به شما سلامی گفته شد، بهتر از آن، یا همانند آن، جواب بگویید بی‌گمان خداوند حسابرس هر چیزی است».

درود و تحیت کلمه‌ای است که وقتی دو نفر با یکدیگر روبرو می‌شوند یکی از آنها به خاطر ابراز احترام و در قالب دعا بر زبان می‌آورد، و دیگر کلماتی که با مهربانی و خنده رویی گفته می‌شود

بالاترین انواع «تحیت» و درود کلمه‌ای است که در شریعت اسلام آمده است. در هنگام روبرو شدن و دیدار با یکدیگر ابتدا باید سلام کرد، و در پاسخ نیز باید سلام را جواب گفت. پس خداوند مومنان را دستور داده است که هر درود و سلامی را باید به گونه‌ای بهتر از آن جواب بگویند، و با کلماتی بهتر و چهره‌ای بازتر سلامِ سلام‌کننده را جواب دهند، و این بدان معنی است که از پاسخ ندادن سلام و یا جواب دادن آن بدون بشاشت نهی شده است.

و از این آیه شریفه استنباط می‌شود که باید ابتدا سلام کرد. و از دو جهت این مطلب استنباط می‌گردد، یکی این‌که خداوند دستور داده است تا جواب سلام به گونه‌ای بهتر یا به همان صورت داده شود، و این بدان معنی است که سلام کردن از نظر شرع مطلوب است. و دوم این‌که از کلمه‌ی «أحسن» که فعل تفضیلی است استنباط می‌گردد که سلام کردن یک امر مشارکتی است و طرفین باید به یکدیگر سلام کنند و این‌که جواب سلام باید زیبا و نیکو باشد. و اصل نیز بر همین است.

و چند مورد از عموم این آیه کریمه استنثا می‌شود، این‌که کسی در حالتی سلام کند که در آن حالت به سلام کردن امر نشده است، مانند این‌که بر کسی سلام کند که مشغول خواندن قرآن یا گوش دادن به خطبه باشد، یا مشغولِ خواندن نماز باشد. پس لازم نیست جواب سلام او را بدهد. و یا مانند کسی که شریعت دستور داده است با او قطع رابطه گردد و به او سلام نشود، و او شخص گناهکاری است که توبه ننموده و با قطع کردن رابطه با او از کار بدش باز می‌آید. چنین شخصی مستثنی است و با او قطع رابطه شده و به او سلام گفته نمی‌شود و جواب سلامش نیز داده نمی‌شود، چون سلام کردن به او و پاسخ دادن به سلام وی با مصلحت بزرگی مخالف و متضاد است. و پاسخ گفتن به سلامهایی که مردن به آن عادت ندارند، و از نظر شرع نیز ایرادی به آن وارد نیست در موضوع «جواب سلام» داخل می‌گردد.

و به ما امر شده است که به این نوع سلام‌ها به همان حالت خودشان و یا بهتر از آنچه سلام‌کننده گفته است، پاسخ بدهیم. سپس خداوند بر انجام کارهای نیک نوید پاداش، و بر انجام کارهای بد وعید عذاب داده و فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٍ حَسِیبًابی‌گمان خداوند بر هر چیزی حسابرس است، پس خداوند اعمال نیک و بد و کوچک و بزرگ بندگانش را ثبت می‌نماید، سپس به مقتضای فضل و عدالت و حکمت پسندیده‌اش به آنان سزا و جزا می‌دهد.

آیه‌ی ۸٧:

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ لَیَجۡمَعَنَّکُمۡ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ لَا رَیۡبَ فِیهِۗ وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ حَدِیثٗا٨٧[النساء: ۸٧].«جز خدا هیچ معبود بر حقی نیست، حتماً شما را در روزی که هیچ شکی در آن نیست گرد می‌آورد. و چه کسی از خدا راستگوتر است؟».

خداوند متعال از یگانگی خودش و این‌که هیچ معبود بر حقی جز او نیست خبر می‌دهد، چون او در ذات و صفاتش کامل، و در خلق و تدبیر و اعطای نعمت‌های ظاهری و باطنی یگانه است. و این مستلزم آن است که بنده او را بپرسند، و با انواع عبودیت و بندگی به وی نزدیکی بجوید. چون تنها او شایسته پرستش است، و بندگانش را به خاطر بندگی و عبودیت پاداش می‌دهد، و آنان را به خاطر کوتاهی ورزیدن در این امر سزا می‌دهد، به همین خاطر به محل دریافتِ سزا و جزا که روز قیامت است سوگند یاد کرد و فرمود: ﴿لَیَجۡمَعَنَّکُمۡحتما همه شما را از اول تا آخر در یک جا گرد می‌آورد. ﴿إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ لَا رَیۡبَ فِیهِدر روز قیامت شما را گرد خواهد آورد که در وقوع آن هیچ شک و شبهه‌ای که مستدل به دلیل عقلی و نقلی باشد وجود ندارد.

از نظر عقلی در وقوع قیامت شکی نیست، زیرا ما مشاهده می‌کنیم که زمینِ مرده زنده و آباد می‌گردد، و این‌که پدیده‌ها نخست از عدم به وجود آمده‌اند، پس ابتدا هیچ چیزی وجود نداشته و خداوند همه هستی و انسان‌ها را از عدم پدید آورده است، بنابر این زنده کردن و پدید آوردن درباره انسان به طریق اولی امکان پذیرتر است. و به یقین باید دانست که خداوند آفریده‌ها و مخلوقات را بیهوده نیافریده است تا بدون هدف در دنیا زندگی کنند و بمیرند و حکمت و فلسفه‌ای در آفرینش آنها نباشد. اما دلیل شرعی خبر دادن راستگوترین راستگویان مبنی برآمدن قیامت است، حتی خداوند نیز بر تحقق قیامت سوگند یاد کرده است. بنابر این فرمود: ﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ حَدِیثٗاو چه کی از خدا راستگوتر است؟! و نیز در چندین جای قرآن پیامبرش صرا دستور داده است تا بر آمدن قیامت سوگند یاد کند. مثلا فرموده است: ﴿زَعَمَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَن لَّن یُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّی لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ٧[التغابن: ٧]. «کافران گمان می‌برند که آنها زنده و برانگیخته نمی‌شوند، بگو: آری! قسم به پروردگار که حتما برانگیخته می‌شوید، سپس به آنچه انجام داده‌اید خبر داده خواهید شد و این برای خدا آسان است».

و آیه: ﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ حَدِیثٗا﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ قِیلٗابیان‌گر آن است که گفته‌ها و اخبار خداوند در بالاترین مراتب صداقت و راستی قرار دارد. پس هر سخنی که در زمینه عقاید و علوم و اعمال گفته شود و با آنچه که خداوند خبر داده است متضاد و مخالف باشد، باطل است، زیرا با خبر راست و یقینی متضاد و مخالف است، بنابر این امکان ندارد که حق باشد.

آیه‌ی ٩۱-۸۸:

﴿فَمَا لَکُمۡ فِی ٱلۡمُنَٰفِقِینَ فِئَتَیۡنِ وَٱللَّهُ أَرۡکَسَهُم بِمَا کَسَبُوٓاْۚ أَتُرِیدُونَ أَن تَهۡدُواْ مَنۡ أَضَلَّ ٱللَّهُۖ وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ سَبِیلٗا٨٨[النساء: ۸۸].«شما چرا دربارۀ منافقین دو دسته شده‌اید؟ حال آن‌که خداوند به سبب آنچه انجام داده‌اند آنها را واژگون و به عقب برگردانده است، آیا می‌خواهید کسی را هدایت کنید که خدا او را گمراه کرده است؟ و هرکس که خدا او را گمراه سازد برای او راهی نخواهی یافت».

﴿وَدُّواْ لَوۡ تَکۡفُرُونَ کَمَا کَفَرُواْ فَتَکُونُونَ سَوَآءٗۖ فَلَا تَتَّخِذُواْ مِنۡهُمۡ أَوۡلِیَآءَ حَتَّىٰ یُهَاجِرُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَخُذُوهُمۡ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَیۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡۖ وَلَا تَتَّخِذُواْ مِنۡهُمۡ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرًا٨٩[النساء: ۸٩].«دوست دارند که مانند آنها کافر شوید، پس آنگاه شما و آنها برابر می‌شوید، پس، از آنها دوستانی برای خود نگیرید مگر این‌که در راه خدا هجرت کنند، پس اگر روی گرداندند آنها را بگیرید، و هرکجا که یافتید بکشید، و از آنها دوست و یاوری نگیرید».

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَىٰ قَوۡمِۢ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَهُم مِّیثَٰقٌ أَوۡ جَآءُوکُمۡ حَصِرَتۡ صُدُورُهُمۡ أَن یُقَٰتِلُوکُمۡ أَوۡ یُقَٰتِلُواْ قَوۡمَهُمۡۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَسَلَّطَهُمۡ عَلَیۡکُمۡ فَلَقَٰتَلُوکُمۡۚ فَإِنِ ٱعۡتَزَلُوکُمۡ فَلَمۡ یُقَٰتِلُوکُمۡ وَأَلۡقَوۡاْ إِلَیۡکُمُ ٱلسَّلَمَ فَمَا جَعَلَ ٱللَّهُ لَکُمۡ عَلَیۡهِمۡ سَبِیلٗا٩٠[النساء: ٩۰].«مگر کسانی که با گروهی پیوند پیدا می‌کنند، که میان شما و آنان پیمانی است و یا نزد شما می‌آیند در حالی‌که نمی‌خواهند با شما بجنگند، و نمی‌خواهند با قوم‌شان بجنگند، و اگر خداوند می‌خواست آنان را بر شما مسلط و چیره می‌کرد، و آنان با شما می‌جنگیدند، بنابر این اگر از شما کناره‌گیری کردند، و با شما نجنگیدند، و پیشنهاد صلح کردند خداوند به شما اجازه نمی‌دهد که به آنان متعرض شوید».

﴿سَتَجِدُونَ ءَاخَرِینَ یُرِیدُونَ أَن یَأۡمَنُوکُمۡ وَیَأۡمَنُواْ قَوۡمَهُمۡ کُلَّ مَا رُدُّوٓاْ إِلَى ٱلۡفِتۡنَةِ أُرۡکِسُواْ فِیهَاۚ فَإِن لَّمۡ یَعۡتَزِلُوکُمۡ وَیُلۡقُوٓاْ إِلَیۡکُمُ ٱلسَّلَمَ وَیَکُفُّوٓاْ أَیۡدِیَهُمۡ فَخُذُوهُمۡ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَیۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡۚ وَأُوْلَٰٓئِکُمۡ جَعَلۡنَا لَکُمۡ عَلَیۡهِمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِینٗا٩١[النساء: ٩۱].«گروهی دیگر را خواهید یافت که می‌خواهند از جانب شما و قوم‌شان در امنیت باشند، هرگاه به‌سوی کفر خوانده شوند در آن فرو می‌روند، پس اگر از شما کناره‌گیری نکردند و به شما پیشنهاد صلح ننمودند، و از جنگ با شما دست برنداشتند، پس آنها را بگیرید و هرکجا آنان را یافتید، بکشید. آنان کسانی هستند که ما دلیل آشکاری علیه آنان به شما داده‌ایم».

منظور از منافقان در این آیه‌ها کسانی است که اسلام را اظهار نمودند و کافر زیسته و از سرزمین مسلمانان هجرت نکردند، و در آنجا باقی ماندند. اصحاب شدر مورد این منافقان دچار اشتباه شدند، برخی از جنگیدن و قطع رابطه با آنها به سبب ایمانی که اظهار می‌کردند باز آمدند، و برخی به قرینه کارهایشان آنها را شناختند وبه کافر بودن‌شان حکم نمودند.

پس خداوند متعال از آنها خبر داد و بیان نمود که برای شما شایسته نیست در مورد آنها دچار اشتباه شوید و شک کنید.

زیرا قضیه آنها واضح و روشن است، و آنها منافق‌اند، و کفرشان آشکار است و دوست دارند شما هم کافر و مانند آن باشید. پس هرگاه این وضعیت آنان برای شما محقق شد ﴿فَلَا تَتَّخِذُواْ مِنۡهُمۡ أَوۡلِیَآءَاز آنان کسانی را به دوستی برنگیرید، و این امر مستلزم محبت نورزیدن به آنها است، زیرا دوست گرفتن و دوستی کردن از محبت نشات می‌گیرد.

و نیز دوستی نکردن با آنها مستلزم کینه ورزیدن و دشمنی با آنها است، زیرا نهی از چیزی امر به ضد آن است و این تا زمانی است که هجرت نکرده باشند، پس وقتی هجرت کردند، احکامی که بر مسلمین جاری می‌گردد بر آنها نیز جاری می‌شود، همانطور که پیامبر صاحکام اسلام را بر هرکسی که با او بود و به‌سوی او هجرت کرده بود، اعم از مؤمنین و کسانی‌که به ایمان تظاهر می‌کردند اجرا می‌کرد.

و اگر آنها هجرت نکردند، و از هجرت روی برتافتند، ﴿فَخُذُوهُمۡ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَیۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡآنها را هر کجا یافتید و در هر وقت و هرجا دیدید، بکشید. و این بیان‌گر آن است که جنگ در ماه‌های حرام منسوخ است، همانطور که جمهور علما اعتقاد دارند.

و مخالفانِ این نظر می‌گویند: این‌ها نصوص مطلقی هستند که بر مقید بودن تحریم جنگ در ماه‌های حرام حمل می‌شوند.سپس خداوند سه گروه از منافقان را استثنا کرد که با آنها جنگ نشود.

خداوند دستور داده است که دو گروه از آنها را رها کنند، و این را واجب و قطعی گردانیده است. اول، گروهی که با قومی پیوند دارند که میان آن قوم و مسلمانان پیمان صلح هست و این‌ها به آن قوم ملحق می‌شوند، پس حکم این‌ها در حفاظت و مصون بودن مال و جان‌شان حکم همان قوم است. دوم قومی هستند که ﴿حَصِرَتۡ صُدُورُهُمۡ أَن یُقَٰتِلُوکُمۡ أَوۡ یُقَٰتِلُواْ قَوۡمَهُمۡنه دل‌شان می‌خواهد با شما بجنگند، و نه می‌خواهند با قوم‌شان بجنگند، و دوست دارند با هر دو گروه نجنگند، این‌ها نیز باید رها شوند، و حکمت رها کردن و نجنگیدن با این گروه را چنین بیان داشت: ﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَسَلَّطَهُمۡ عَلَیۡکُمۡ فَلَقَٰتَلُوکُمۡاگر خداوند می‌خواست آنها را بر شما چیره می‌گردانید پس با شما می‌جنگیدند.

پس این گروه از سه حالت خارج نیستند، با این‌که همراه شما باشند، و با دشمنانتان بجنگند، و این کار از این گروه بر نمی‌آید. و یا این‌که همراه با قوم خود علیه شما بجنگند، و با این‌که نه با شما بجنگند و نه با قومشان. و این ساده‌ترین و آسان‌ترین چیز برای شما است، و خداوند می‌تواند آنها را بر شما چیره و مسلط بگرداند. پس عافیت و در امان بودن را بپذیرد، و پروردگارتان را ستایش کنید، پروردگاری که آنان را از شما بازداشته است، با این‌که می‌تواند آنان را بر شما مسلط گرداند.

پس ﴿فَإِنِ ٱعۡتَزَلُوکُمۡ فَلَمۡ یُقَٰتِلُوکُمۡ وَأَلۡقَوۡاْ إِلَیۡکُمُ ٱلسَّلَمَ فَمَا جَعَلَ ٱللَّهُ لَکُمۡ عَلَیۡهِمۡ سَبِیلٗااگر از شما کناره‌گیری کردند و با شما نجنگیدند و به شما پیشنهاد صلح دادند پس خداوند برای شما راهی برای تعرض به آنها قرار نداده است.

گروه سوم کسانی هستند که قطع نظر از احترام گذاشتن به شما، منافع خودشان را می‌خواهند، و خداوند در مورد آنها فرموده است: ﴿سَتَجِدُونَ ءَاخَرِینَگروهی دیگر از این منافقان را خواهید یافت، ﴿یُرِیدُونَ أَن یَأۡمَنُوکُمۡکه از ترس شما می‌خواهند از جانب شما در امان باشند، ﴿وَیَأۡمَنُواْ قَوۡمَهُمۡ کُلَّ مَا رُدُّوٓاْ إِلَى ٱلۡفِتۡنَةِ أُرۡکِسُواْ فِیهَاو از طرف قوم خود هم در امنیت قرار داشته باشند، هرگاه به فتنه فرا خوانده شوند، در آن فرو می‌روند، یعنی همیشه بر کفر و نفاق خود باقی هستند و هرگاه فتنه‌ای برای آنها پیش بیاید، آنها را کور می‌گرداند و آنها را واژگون می‌کند و کفر و نفاق‌شان بیشتر می‌گردد، و این‌ها در ظاهر مانند گروه دوم هستند و در حقیقت با گروه دوم مخالف می‌باشند، زیرا گروه دوم به خاطر احترام گذاشتن به مومنان جنگ با آنان را ترک می‌کنند، نه از ترس و به خاطر حفظ جان خودشان، اما این گروه به خاطر ترس با مومنان نمی‌جنگند، نه به خاطر این‌که به مومنان احترام می‌گذارند. بلکه اگر فرصتی برای جنگیدن با مومنان بیابند آن را غنیمت شمرده و بلافاصله پیش می‌روند. پس دست بر ندارند باید با آنها جنگید. بنابر این خداوند فرمود: ﴿فَإِن لَّمۡ یَعۡتَزِلُوکُمۡ وَیُلۡقُوٓاْ إِلَیۡکُمُ ٱلسَّلَمَاگر از شما کناره‌گیری نکردند، و به شما پیشنهاد صلح ندادند، ﴿وَیَکُفُّوٓاْ أَیۡدِیَهُمۡ فَخُذُوهُمۡ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَیۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡۚ وَأُوْلَٰٓئِکُمۡ جَعَلۡنَا لَکُمۡ عَلَیۡهِمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِینٗاو از شما دست نکشیدند، آنها را بگیرید، و بکشید هرکجا که آنها را یافتید. آنان کسانی هستند که ما دلیل آشکاری علیه آنان به شما دادیم. یعنی برای شما دلیل روشن و آشکاری قرار داده‌ایم مبنی بر این‌که آنها تجاوزگر و ستم‌کننده هستند و صلح را نمی‌پذیرند، پس آنان جز خودشان کسی را سرزنش و ملامت نکنند.

آیه‌ی ٩۲:

﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن یَقۡتُلَ مُؤۡمِنًا إِلَّا خَطَ‍ٔٗاۚ وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَ‍ٔٗا فَتَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ وَدِیَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ إِلَّآ أَن یَصَّدَّقُواْۚ فَإِن کَانَ مِن قَوۡمٍ عَدُوّٖ لَّکُمۡ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَتَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ وَإِن کَانَ مِن قَوۡمِۢ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَهُم مِّیثَٰقٞ فَدِیَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ وَتَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ فَمَن لَّمۡ یَجِدۡ فَصِیَامُ شَهۡرَیۡنِ مُتَتَابِعَیۡنِ تَوۡبَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمٗا٩٢[النساء: ٩۲]. «و هیچ مؤمنی نباید مؤمنی را بکشد مگر از روی خطا، و هرکس که مؤمنی را به خطا کشت پس باید برده‌ای مؤمن را آزاد کند، و خون بهایی به خانوادۀ مقتول بپردازد مگر این‌که وارثان مقتول با عفو کردن خون بها تصدق نمایند. و اگر مقتول متعلق به قومی باشد که دشمن شما بودند، و خود او مؤمن بود پس باید بردۀ مؤمنی آزاد کند، و اگر از قومی بود که میان شما و آنها پیمان بود، پس خون بهایی به خانواده و کسان مقتول بدهد و برده‌ای مؤمن آزاد کند، و هرکس که (برده) نیافت پس باید دو ماه پیاپی روزه بگیرد، خداوند این را (به عنوان) توبه مقرر داشته و خداوند دانا و حکیم است».

این صیغه از صیغه‌های امتناع است، یعنی امکان ندارد مومن مومنی را از روی عمد بکشد. و این بیان‌گر شدت حرام شدن قتل مومن است و این که کشتن مومن به شدت با ایمان منافات دارد، و این کار از کافر یا فاسقی سر می‌زند که ایمانش خیلی ناقص است و بیم آن می‌رود که مرتکب گناه بزرگتری گردد، زیرا ایمانِ درست و صحیح، مومن را از کشتن برادرش که خداوند عقد برادری ایمانی را از بین آنان منعقد کرده است منع می‌کند. از مقتضیات برادری ایمانی محبت و دوستی و دور کردن اذیت و آزار از برادرش می‌باشد، پس چه آزاری سخت‌تر از کشتن است؟!

و فرموده پیامبر صنیز این مطلب را تصدیق می‌نماید که می‌فرماید: «لا تَرْجِعُوا بَعْدِی کُفَّارًا یَضْرِبُ بَعْضُکُمْ رِقَابَ بَعْضٍ». «پس از من کافر نشوید و گردن یکدیگر را نزنید».

پس دانسته شد که قتل، جزوِ کفر عملی است، و پس از شرک بزرگ‌ترین گناه کبیره محسوب می‌شود.

و از آنجا که ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن یَقۡتُلَ مُؤۡمِنًاعام است و همه حالات را در بر می‌گیرد، و این مفهوم را می‌رساند که به هیچ صورتی امکان ندارد مومن دست به کشتن برادرش بزند، خداوند قتل خطا را استثنا کرد و فرمود: ﴿إِلَّا خَطَ‍ٔٗازیرا خطاکار قصد قتل و کشتن را ندارد، و از روی اشتباه این کار از او سر می‌زند، و او بر کشتن محارم الهی جرات نکرده است، بنابر این گناه کار نیست. ولی از آن جا که کار زشتی مرتکب شده گرچه قصد آن را نیز نداشته، خداوند دستور داده است تا کفاره و دیه بپردازد.

پس فرمود: ﴿وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَ‍ٔٗاو هرکس که مومنی را از روی خطا بکشد خواه قاتل مرد باشد یا زن، آزاد باشد یا برده، کوچک باشد یا بزرگ، عاقل باشد یا دیوانه، مسلمان باشد یا کافر. از کلمه ﴿مَناین تفاصیل استنباط می‌شود، زیرا بر عموم و کلّیت دلالت دارد. و هدف از آوردن ﴿مَندر اینجا همین است. زیرا عبادت و سیاق کلام تقاضا می‌کرد که بگوید «فَإن قَتلَلَهُ» اما این عبارت، آنچه را که لفظ ﴿مَنشامل می‌شود در بر نمی‌گیرد.

و فرق نمی‌کند که مقتول مرد باشد یا زن، کوچک باشد یا بزرگ، زیرا نکرده آوردن در سیاق شرط مفید این مطلب است. پس هر قاتلی لازم است، ﴿تَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖبرای کفاره قتل، برده مومنی را آزاد نماید و این کفاره باید از مال او پرداخت شود.

و بنا بر قول برخی از علما کوچک و بزرگ و مرد و زن و سالم و معیوب را در بر می‌گیرد. اما حکمت اقتضا می‌نماید که آزاد کردن برده معیوب برای کفاره جایز نباشد، زیرا هدف از آزاد کردن این است برده‌ای که آزاد می‌شود فایده ببرد، و صاحب منافع خودش باشد. پس وقتی‌که برده به علت آزاد شدن از بین رود و باقی ماندن او در حالت بردگی بیشتر به نفع اوست. آزاد کردن او جایز نیست. و ﴿تَحۡرِیرُ رَقَبَةٖبر این مطلب دلالت می‌نماید. زیرا تحریر به معنی آزاد کردن کسی است که فواید و منافع او به خودش برسد، پس وقتی که در آزاد کردن او منافعی نباشد، آزاد کردن به حساب نمی‌آید. در این مطلب به خوبی فکر کن، و این موضوع روشن است.

اما دیه در قتل خطا و شبه عمد بر عاقله قاتل یعنی عصبه مانند پسر، پدر، برادران، پسران برادران، عمو و پسران عمو واجب است.

﴿مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِاین دیه باید به خانواده و کسان او پرداخت شود تا خاطرشان تسکین گردد. و منظور از اهل مقتول وارثان او هستند زیرا وارثان آنچه را که مرده بر جای بگذارد به ارث می‌برند، پس دیه و خون بها جزو ترکه میت محسوب می‌شود. دیه توضیحات زیادی دارد که در کتاب‌های فقه ذکر شده است.

﴿إِلَّآ أَن یَصَّدَّقُواْۚمگر این‌که وارثان مقتول با عفو کردن خون بها تصدق نمایند، پس در این صورت خون بها ساقط می‌شود. و این تشویق به بخشیدن است، زیرا خداوند گذشت و بخشیدن را صدقه نامیده است، و صدقه در هر وقت مطلوب است. ﴿فَإِن کَانَپس اگر مقتول، ﴿مِن قَوۡمٍ عَدُوّٖ لَّکُمۡاز قومی باشد که دشمن شما هستند یعنی از کفاری بود که با شما جنگ دارند، ﴿وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَتَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖو (خودِ) وی مومن بود، قاتل باید برده مومنی را آزاد کند و بر شما لازم نیست که خون بها را به وارثان او بپردازید، چون وارثان او کافر هستند و خون و مال‌هایشان احترامی ندارد.

﴿وَإِن کَانَو اگر مقتول، ﴿مِن قَوۡمِۢ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَهُم مِّیثَٰقٞ فَدِیَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ وَتَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖاز قومی بود که میان شما و آنها پیمانی هست، باید خون بهای مقتول را به وارثان او بپردازید و یک برده مومن آزاد کنید، چون وارثان به خاطر عهد و پیمانی که با مسلمین دارند محترم هستند. ﴿فَمَن لَّمۡ یَجِدۡپس هرکس برده‌ای نیافت و قیمت آن را نیز نداشت، به این صورت که تنگدست باشد و چیزی اضافه از مخارج و نیازهای اساسی را نداشته باشد که در عوض برده پرداخت کند، ﴿فَصِیَامُ شَهۡرَیۡنِ مُتَتَابِعَیۡنِدر صورتی که معذور نباشد باید دو ماهِ پیاپی روزه بگیرد.

پس اگر در این میان بنابر عذری روزه نگرفت، مانند بیماری، و حیض و امثال آن، پس وجود عذر، پیاپی بودن را قطع نمی‌کند و مشکلی به وجود نمی‌آید. و اگر بدون عذر چند روزی را روزه نگیرد پیاپی محسوب نمی‌شود، و بر او واجب است دوباره روزه بگیرد.

﴿تَوۡبَةٗ مِّنَ ٱللَّهِاین کفاره را که خداوند بر قاتل واجب کرده است توبه است از جانب او برای بندگانش، و رحمتی است برای آنان و کفاره‌ای است برای کوتاهی و عدم احتیاطی که احتمال دارد از آنان سر زده باشد. همان‌گونه که در بیشتر مواقع آن‌هایی که مرتکب قتل خطا می‌شوند به نوعی تقصیر و عدم احتیاط دچار گشته‌اند. ﴿وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمٗاو خداوند دانا و حکیم است، و علم و حکمتش کامل است و به اندازه ذره‌ای در زمین و آسمان و در هر زمان و هر مکان باشد از او پنهان نمی‌ماند.

و هر مخلوقی را که آفریده و هر شریعت و قانونی را که وضع کرده سرشار از حکمت و قانونی را که وضع کرده سرشار از حکمت است. از جمله علم و حکمت او این است که کفاره‌ای مناسب با گناهی که از قاتل سر زده بر او واجب گردانیده است. زیرا قاتل سبب از بین بردن انسانی شده که جانش محترم است، و آن را نابود کرده است. پس مناسب است که او برده‌ای آزاد کند، و برده را از بردگی ِ مردم بطور کامل بیرون بیاورد. پس اگر برده را نیابد دو ماه پیاپی روزه بگیرد، و خود را از بردگی شهوت‌ها و لذت‌های حسی و ظاهری که سعادت جاودانگی را از انسان می‌گیرد به‌سوی عبادت خداوند و ترک شهوت‌ها و نزدیکی جستن به خدا بیرون بیاورد. و خداوند دو ماه را برای روزه قرار گرفتن قرار داده است که هم زیاد بودن دوران روزه و هم پی در پی بودن آن سخت است. و خداوند غذا دادن به فقرا را در اینجا مشروع نکرده است چون با عنایت تناسبی ندارد.

به خلاف کفاره «ظهار» که ان شاء الله بیان خواهد شد. و از جمله حکمت‌های الهی این است که در قتل، دیه را واجب گردانیده است، گرچه قتل از روی خطا انجام شده باشد، تا پرداختن دیه از بسیاری از قتل‌ها جلوگیری کند.

زیرا پرداخت دیه یکی از اسبابی است که انسان را از ارتکاب قتل باز می‌دارد. یکی دیگر از حکمت‌های الهی این است که به اجماع علما در قتل خطا، دیه بر عاقله واجب است، زیرا قاتل گناهی ندارد، پس پرداختن چنین دیه سنگینی برای او مشکل است.

بنابراین مناسب است کسانی که با قاتل منافع مشترک دارند و در دور کردن مفاسد با یکدیگر همکاری می‌کنند این دیه را بپردازند. و شاید این عمل سبب شود که وارثان اقدام و فامیل خود را از ارتکاب قتل بازدارند، چون آنها می‌دانند در صورت ارتکاب قتل، آنها باید دیه را بپردازند، و چون دیه برحسب حالات و توانایی‌شان میان آنها تقسیم می‌شود، پرداختن آن بر آنها آسان می‌گردد. و نیز سه سال به آنها مهلت داده می‌شود تا آن را پرداخت کنند، و این امر نیز کار را بر آنها بیشتر آسان می‌کنند.

و از دیگر حکمت‌های الهی این است که خاطر خانواده و وارثان مقتول را با خون بهایی که بر اولیای قاتل واجب کرده است تسکین دهد.

آیه‌ی ٩۳:

﴿وَمَن یَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِیهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِیمٗا٩٣[النساء: ٩۳].«و هر کس که مؤمنی را از روی عمد بکشد، سزای او جهنم است، و همیشه در آن می‌ماند و خدا بر او خشم می‌گیرد، و او را نفرین می‌نماید، و برای او عذابی بزرگ آماده کرده است».

پیش‌تر گذشت که مومن نباید دست به کشتن مومن بزند، و کشتن یک نوع کفر عملی است. در اینجا سزای قاتلی را که از روی عمد مرتکب قتل می‌شود، بیان نمود، سزایی که لرزه بر اندام و قلب انسان می‌اندازد، و ارباب عقول را دچار وحشت می‌کند.

برای هیچ یک از گناهان کبیره نه تنها وعید بزرگتری از این نیامده است، حتی مشابه آن را نیز سراغ نداریم. خداوند خبر داده است که سزای او جهنم است. یعنی تنها همین کافی است که مرتکب آن به جهنم افکنده شود که در آن به عذابی بزرگ، و خواری و ناخشنودی خداوند جبار و ناکامی و زیان و محروم شدن از موفقیت و رستگاری مبتلا می‌شود. پس، از هر چیزی که سبب دور شدن از رحمت خدا می‌باشد به او پناه می‌بریم.

و این وعید، حکم دیگر نصوصی را دارد که برای بعضی از گناهان کبیره و معاصی آمده‌اند که در آن جاودانگی در آتش جهنم و محروم شدن از بهشت وعید داده شده است.

و علما با این‌که بر باطل بودن گفته خوارج و معتزله که می‌گویند: «مرتکبین گناهان کبیره برای همیشه در جهنم می‌مانند، گر چه یکتاپرست و موحد باشند»، اتفاق نموده‌اند، در تاویل و تفسیر این آیه اختلاف دارند. و سخن درست و صحیح در تاویل و تفسیر این نصوص آن است که امام محقق ابن قیم /در کتاب «المدارج» گفته است. او می‌گوید:

گروهی گفته‌اند: این نصوص و امثال آن از نصوصی هستند که در آن مقتضی سزا و موجب عقوبت بیان شده است، و از وجود مقتضی و موجبِ حکم، وجود حکم لازم نمی‌آید، زیرا حکم زمانی به صورت کامل به وجود می‌آید که موجب و مقتضی آن موجود باشد. وهدف این نصوص آن است که بیان نماید فلان چیز موجب عقوبت و سزا است.

و موانعی نیز بر سر راه این عقوبت‌ها وجود دارد. بعضی از این موانع با اجماع و بعضی دیگر با نص ثابت می‌شوند، پس توبه به اجماع مانع از سزا و عقوبت است، و توحید بنابر نصوص متواتری که راهی برای رد آن وجود ندارد مانع از عقوبت و سزای دایم است، و نیکی‌های بزرگ گناهان را محو می‌کنند، و مصیبت‌های بزرگ که کفاره گناهان هستند مانع از سزا هستند. و اقامه حدود در دنیا مانع از عذاب اخروی است. در این زمینه نصوصی وجود دارد که تعطیل کردن آنها جایز نیست، و دلیلی نیز بری صحت این کار نداریم. بنابر این باید میان نیکی‌ها و بدی‌ها به اعتبار آنچه که موجب عقاب است و آنچه که مانع از عقوبت است مقایسه به عمل‌اید و آنچه که راجح‌تر است بکار برده شود.

و می‌گویند: منافع و مفاسد و زیان‌های هر دو جهان بر همین اساس استوار است، و احکام شرعی و تقدیری بر این اصل قرار دارند. و این اصل مقتضای حکمتی است که در جهان هستی جاری می‌باشد. و بر همین اصل و اساس است که میان اسباب و مسببّات از ناحیه‌ی «خلق» و «امر» ارتباط برقرار می‌گردد. و خداوند برای هر چیزی، ضدی قرار داده است که آن را دفع می‌کند، و در مقابل آن قرار می‌گیرد، و حکم از آنِ غالب است.

پس قوت و توانایی مقتضی تندرستی و سلامت است، و فساد طبیعت و مزاج انسان و سرکشی آن مانع از کارکرد طبیعی و به فعلیت تبدیل شدن نیروهای بالقوه‌ی آن است، و حکم نیز از آن غالب است.

همچنین قدرت داروها و بیماری‌ها چنین است، یکی موجب تندرستی و سلامتی است و دیگری موجب رنج و از بین رفتن نیرو و انرژی است، و هریک مانع از آن است که دیگری به طور کامل اثر بگذارد و در برابر آن مقاومت می‌کنند. پس هرگاه یکی بر دیگری چیره شد تاثیر از آن چیره و غالب است.

و از اینجا پی می‌بریم که مردم به دسته‌های مختلفی تقسیم می‌شوند، گروهی داخل بهشت می‌گردند و به جهنم داخل نمی‌شوند، و گروهی داخل جهنم می‌گردند و به بهشت داخل نمی‌شوند، و گروهی وارد آتش می‌شوند سپس از آن خارج می‌گردند، و ماندن آنان در جهنم براساس میزان گناهانی است که با خود دارند. پس اگر گناهان زیادی داشته باشند مدت بیشتری در آن می‌مانند و اگر گناهان کمی داشته باشند زودتر از آن خارج می‌شوند. و هرکس که بینش روشنی داشته باشد در پرتو آن مسئله معاد و تفاصیل آن را که خداوند در کتابش از آن خبر داده است طوری می‌بیند که انگار آن را با چشمش مشاهده می‌نماید.

و مقتضای الوهیت و ربوبیت و عزت و حکمت خداوند همین بوده و خلاف آن غیر ممکن است. و نسبت دادن غیر این به خداوند نسبت دادن چیزی است که شایسته او نیست، و کسی که دارای بصیرت است همانطور که خورشید و ستارگان را مشاهده می‌کند این مسئله را به وضوح می‌بیند.

و این، همان ایمان یقینی است که بدی‌ها را از بین می‌برد و می‌سوزاند آن‌گونه که آتش هیزم را از بین می‌برد و می‌سوزاند. و کسی که دارای چنین مقام ایمانی باشد امکان ندارد بر گناه اصرار بورزد گرچه ممکن است که گناهی از او سر بزند و یا زیاد گناه انجام دهد، زیرا نور ایمان که همواره اوست وی را به تجدید توبه در هر وقت و بازگشت به‌سوی خدا دستور می‌دهد، بازگشتی به تعداد شماره‌ها و تعداد نفس‌‌هایش! و چنین کسی که هم واره توبه می‌کند از پسندیده‌ترین بندگان خدا است، و خداوند او را بیش از همه دوست دارد. سخن ابن القیم به پایان رسید. قدس الله روحه وجزاه عن الإسلام والـمسلمین خیراً.

آیه‌ی ٩۴:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَیۡکُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٞۚ کَذَٰلِکَ کُنتُم مِّن قَبۡلُ فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمۡ فَتَبَیَّنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٗا٩٤[النساء: ٩۴].«ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! وقتی در راه خدا به مسافرت رفتید، تحقیق کنید، و به کسی که به شما سلام می‌کند نگویید که تو مؤمن نیستی، (تا بدین طریق) کالای دنیا را بجویید، پس نزد خداوند غنائم زیادی است، شما پیش از این چنین بودید ولی خداوند بر شما منت نهاد، پس تحقیق کنید همانا خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است».

خداوند متعال بندگان مومنش را فرمان می‌دهد که هرگاه برای جهاد و طلب خشنودی او بیرون رفتند، در همه کارهای مشتبه خودشان تحقیق کنند، زیرا امور بر دو قسم‌اند: امور روشن و امور مبهم.پس کاری که روشن و واضح است احتیاج به تحقیق و روشنگری ندارد، چون تحقیقِ امر روشن تحصیل حاصل است.

و انسان در امور مشکل و غیر روشن نیاز به تحقیق و روشنگری دارد که آیا به آن اقدام کند یا نه؟ زیرا تحقیق در این کارها فواید زیادی در بردارد و از بسیاری از بدی‌ها باز می‌دارد، زیرا تانی و عجله نکردن نشانه دین و عقل و متانت بنده است، به خلاف کسی که در کارها شتاب می‌ورزد و قبل از این‌که تحقیق نماید، حکم را صادر می‌کند. همانطور که خداوند کسانی را که در این آیه به خاطر این‌که تحقیق نکردند و کسی را کشتند که به آنها سلام کرد، و غنیمت یا مالی را به همراه داشت، سرزنش کرد، و آنها گمان بردند که او بدان خاطر به آنها سلام می‌کند که اورا نکشند، و این گمان در حقیقت گمان اشتباهی بود، بنابر این خداوند آنها را سرزنش کرد و فرمود: ﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَیۡکُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٞو کالای اندک و فانی دنیا نباید شما را به ارتکاب کارهای ناشایستی وا دارد که با ارتکاب آن پاداش فراوان و جاودانی خدا را از دست می‌دهید. پس آنچه نزد خدا است بهتر و جاودانه‌تر است.

و این بیان‌گر آن است که شایسته است بنده هرگاه انگیزه‌هایی او را به هواپرستی فرا خواند، حال آن که هواپرستی برای او زیان آور است خود را به یاد چیزهایی بیاندازد که خداوند برای کسی آماده کرده است که نفس خود را از تبعیت از هوی و هوس باز می‌دارد، و رضای خدا را بر رضای خویشتن مقدم می‌نماید، زیرا این کار به پیروی کردن از دستور خدا می‌انجامد، گرچه این امر بر انسان حالت اولیه، و دورانی می‌اندازد که هنوز هدایت نشده بودند، و می‌فرماید: ﴿کَذَٰلِکَ کُنتُم مِّن قَبۡلُ فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمۡ فَتَبَیَّنُوٓاْۚشما نیز قبلا چنین بودید، پس خداوند بر شما منت نهاد، یعنی همانطور که شما را پس از گواهی‌تان هدایت کرد، دیگران را نیز هدایت می‌کند، و همان‌طور که شما هدایت و روشنایی بصیرت را به تدریج به دست آوردید، برای کسانی دیگر نیز به دست می‌آید. پس چنانچه انسانی که اکنون در مرحله‌ی تکامل به سر می‌برد به مرحله‌ی قبلی خود که سرشار از نقصان بوده است نظر بیفکند، و با اقتضائات این حال و وضع با کسانی تعامل کند که حال‌شان همانند مرحله‌ی نقصان وی می‌باشد، چنین نگرشی بزرگ‌ترین عامل است برای سود رساندن به این دسته از انسان‌ها و سود گرفتن از آنان است. به همین خاطر باری دیگر به دقت و ایمان نظر دستور داد و فرمود: ﴿فَتَبَیَّنُوٓاْۚتحقیق کنید.

پس هر کس که برای جهاد و پیکار با دشمنان خدا بیرون رفته وبرای حمله بردن به آنها ک املا آمادگی پیدا کرده است، باید در مورد کسی که به او سلام کرده است تحقیق نماید، هرچند که قرینه قوی وجود داشته باشد مبنی بر این‌که به خاطر کشته نشدن و ترس از جان خودش سلام کرده است. این بدان معنی است که در هر کاری و در همه حالت‌ها که احتمال وقوع اشتباه در آن می‌باشد باید بنده تحقیق نماید تا مسئله برای او روشن شود، و به حقیقت و رای صواب راه یابد.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٗابی‌گمان خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است، پس هریک را طبق نیت و عملی که انجام داده است سزا و جزا می‌دهد.

آیه‌ی ٩۶-٩۵:

﴿لَّا یَسۡتَوِی ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ غَیۡرُ أُوْلِی ٱلضَّرَرِ وَٱلۡمُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ فَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِینَ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِینَ دَرَجَةٗۚ وَکُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَفَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِینَ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِینَ أَجۡرًا عَظِیمٗا٩٥[النساء: ٩۵].«مؤمنانِ خانه‌نشین که عذری (برای عدم شرکت در جهاد) ندارند با کسانی که در راه خدا با مال و جان‌شان جهاد می‌کنند، برابر نیستند، خداوند کسانی را که با جان و مال‌شان جهاد می‌کنند بر کسانی که نشسته‌اند و به جهاد نرفته‌اند برتر قرار داده، و به هر یک وعدۀ نیکو داده‌است، و خداوند مجاهدین را بر کسانی که نشسته‌اند با دادن اجر فراوان و بزرگ برتری داده‌است».

﴿دَرَجَٰتٖ مِّنۡهُ وَمَغۡفِرَةٗ وَرَحۡمَةٗۚ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمًا٩٦[النساء: ٩۶]. «مقام‌ها و درجات بزرگی که به عنوان مغفرت و رحمت خدا (نصیب آنان می‌شود) و خداوند آمرزگار و مهربان است».

مومنانی که با جان و مال‌شان جهاد می‌کنند با کسانی که برای جهاد بیرون نرفته‌اند و با دشمنان خدا نجنگیده‌اند برابر نیستند. در این آیه، خداوند مومنان را به منظور بیرون رفتن برای جهاد تحریک و تشویق می‌نماید، و از تنبلی ورزیدن و نشستن و نرفتن به جهاد بدون این‌که عذری در میان باشد برحذر می‌دارد.

اما آن‌هایی که معذورند مانند مریض و کور و لنگ و کسی که وسیله‌ای برای رفتن به جهاد ندارد، همچون کسانی نیست که بدون عذر نشسته و به جهاد نمی‌روند، و هر فرد معذوری که به نشستن و نرفتن به جهاد خشنود باشد، و نیت و قصد بیرون رفتن برای جهاد را در صورت برطرف شدن عذرش نداشته باشد، و خود را برای جهاد آماده ننماید، مانند کسی است که بدون عذر در خانه نشسته و به جهاد نرفته است.

و هرکس که برای رفتن به جهاد نیت کند و آرزوی شرکت در جهاد را در دل داشته باشد او مانند کسی است که در جهاد شرکت کرده است. زیرا نیت قطعی اگر بر زبان جاری گردد و به اندازه توان در راه گام بردارد دارنده نیت را به مقام انجام دهنده کار می‌رساند. سپس خداوند متعال برتری مجاهدین را بر کسانی که در خانه نشسته‌اند به صراحت و به طور مجمل بیان داشته است.

سپس خداوند به طور مشروح برتری مرتبه‌ی آنها را تصریح نمود و به آنها نوید آمرزش و رحمت پروردگار را داد که هرکا خوب و دور شدن از هر کار بدی را در بر می‌گیرد.

و پیامبر صدر حدیثی که در صحیح مسلم و بخاری آمده است درجات را به طور مشروح بیان کرده و می‌فرماید: در بهشت صد درجه وجود دارد که فاصله هر مقامی تا مقام دیگر به اندازه فاصله آسمان و زمین است و خداوند این مقامات را برای مجاهدان آماده نموده است.

و این پاداشی که خداوند بر جهاد مترتب نموده است. مانند پاداشی است که در سوره صف بیان شده است، آنجا که خداوند فرموده است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ هَلۡ أَدُلُّکُمۡ عَلَىٰ تِجَٰرَةٖ تُنجِیکُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِیمٖ١٠ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِکُمۡ وَأَنفُسِکُمۡۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١١ یَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡ وَیُدۡخِلۡکُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَمَسَٰکِنَ طَیِّبَةٗ فِی جَنَّٰتِ عَدۡنٖۚ ذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٢[الصف: ۱۰-۱۲]. «ای کسانی که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می‌دهد؟ به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید، این برایتان بهتر است اگر بدانید. خداوند گناهانتان را می‌آمرزد و شما را وارد باغ‌هایی می‌نماید که رودها از زیر آن روان است، و شما را در مسکن‌های پاکیزه‌ای در باغ‌های بهشت جاویدان جای می‌دهد، و پیروزی و رستگاری بزرگ همین است».

به زیبایی این انتقال بیاندیش که از حالتی به حالتی بالاتر صورت گرفته است. ابتدا خداوند برابر بودن مجاهد و غیر مجاهد را نفی کرد، سپس به صراحت برتری مجاهد را بر کسی که نشسته است بیان نمود، سپس برتری او را به سبب این‌که مغفرت خدا و رحمت الهی او را در می‌یابد، و به مقامی رفیع دست می‌یازد، بیان داشت، و این انتقال در صورت تفضیل دادن فرد یا گروهی از حالتی به حالتی بالاتر است، اما به هنگام توهین و تحقیر از حالتی به حالتی پایین‌تر است. و این روش در مدح و ذم بهتر و بیشتر در انسان اثر می‌گذارد.

همچنین وقتی که خداوند متعال چیزی را بر چیزی دیگر برتری می‌دهد، و هریک نیز از فضیلتی برخوردار باشند، برتری هر دو کار یا هر دو چیز را بیان می‌دارد، تا کسی گمان نبرد که یکی از این دو حالت یا دو کار مورد نکوهش قرار گرفته است، همانطور که در اینجا فرموده است: ﴿وَکُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰو خداوند به هریک وعده نیک داده‌است.

و همانطور که در آیه‌های سوره صف نیز می‌فرماید: ﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ[البقرة:۲۲۳] «و مومنان را مژده بده». در جایی دیگر نیز می‌فرماید: ﴿لَا یَسۡتَوِی مِنکُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَ[الحدید: ۱۰]. «کسانی که پیش از فتح مکه انفاق نموده و در راه خدا جنگیده‌اند، با کسانی که چنین نکرده‌اند برابر نیستند».

سپس فرمود: ﴿وَکُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰو خداوند به هریک وعده نیکو داده‌است. و همانطور که فرموده است: ﴿فَفَهَّمۡنَٰهَا سُلَیۡمَٰنَۚ وَکُلًّا ءَاتَیۡنَا حُکۡمٗا وَعِلۡمٗا[الأنبیاء: ٧٩]. آن مساله را به سلیمان تفهیم کردیم و به هریک از آنها علم و داوری بخشیدیم.

پس کسی که می‌خواهد برخی از افراد و گروه‌ها و کارها را در برخی دیگر برتری دهد شایسته است که این نکته را درک کند. و همچنین اگر در صدد آن است اشخاص و گفتارها را نقد نماید و بعضی از آن اشخاص و گفته‌ها را بر بعضی دیگر برتری دهد باید نواقض و کمبودهای آنها را بیان نماید تا گمان نرود آنچه که ترجیح داده شده است به حد کمال رسیده است. همان‌طور که وقتی گفته می‌شود: نصارا از آتش پرستان بهتراند، باید همزمان بگوید: و هر یک از این‌ها کافراند.

و مثلا اگر گفت: قتل از زنا بدتر و زشت‌تر است، باید بگوید: و هریک از این دو کار گناه کبیره هستند و خدا و پیامبرش این کارها را حرام قرار داده، و از آن منع کرده‌اند.

و مجاهدان را به آمرزش و رحمت که از نام‌های بزرگوارِ ﴿ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمًابر می‌آیند، نوید داد، آیه را با این دو اسم به پایان رساند و فرمود: ﴿وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمًا.

آیه‌ی ٩٩-٩٧:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ ظَالِمِیٓ أَنفُسِهِمۡ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمۡۖ قَالُواْ کُنَّا مُسۡتَضۡعَفِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَکُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِیهَاۚ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرًا٩٧[النساء: ٩٧].«همانا کسانی که بر خود ستم کرده‌اند، در حالی‌که فرشتگان ارواح آنان را می‌گیرند به آنان می‌گویند: در چه حالی بودید؟ می‌گویند: ما در دنیا ناتوان و ستمدیده بودیم. می‌گویند: آیا زمین خدا گسترده نبوده تا در آن هجرت کنید؟ پس ایشان جایگاه‌شان جهنم است و چه بد جایگاه و چه بد سرانجامی است!».

﴿إِلَّا ٱلۡمُسۡتَضۡعَفِینَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلۡوِلۡدَٰنِ لَا یَسۡتَطِیعُونَ حِیلَةٗ وَلَا یَهۡتَدُونَ سَبِیلٗا٩٨[النساء: ٩۸].«مگر مردان و زنان و کودکان بیچاره و درمانده‌ای که نمی‌توانند کاری بکنند و راه چاره‌ای نمی‌دانند».

﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ عَسَى ٱللَّهُ أَن یَعۡفُوَ عَنۡهُمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَفُوًّا غَفُورٗا٩٩[النساء: ٩٩].«پس آنان (که عذری دارند) باشد که خدا آنها را عفو کند و خداوند همواره خطابخش و آمرزنده است».

این وعید شدید برای کسانی است که با وجود توانایی و قدرت، هجرت نکنند تا این‌که بمیرند. پس فرشتگانی که روح آنان را قبض می‌کنند، این‌گونه آنان را به شدت توبیخ می‌نمایند، و به آنها می‌گویند: ﴿فِیمَ کُنتُمۡدر چه حالی بودید؟ و با چه چیزی خودتان را از مشرکان خدا ساختید؟ چرا که شما انبوه و سیاهی مشرکان را افزودید و چه بسا آنان را کمک نمودید تا بر مسلمین چیره گردند، و خیر فراوان و جهاد در رکات پیامبر و همراه بودن با مسلمانان و یاری کردن آنها بر ضد دشمنان‌شان را از دست دادی. ﴿قَالُواْ کُنَّا مُسۡتَضۡعَفِینَگفتند: ما ضعیف و ناتوان و ستمدیده بودیم، و توانایی هجرت را نداشتیم، و آنها در این گفتارشان راست نمی‌گویند، چون خداوند آنها را سرزنش نموده و تهدید کرده است، و خداوند هیچ‌کس را مکلف نمی‌کند مگر به اندازه توانش، و خداوند ناتوانان و مستضعفان واقعی را استثنا نموده است، بنابر این فرشتگان به آنها می‌گویند: ﴿قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَکُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِیهَاآیا سرزمین خدا وسیع نبود که در آن هجرت کنید؟ و این استفهام به منظور تقریر و تثبیت است، یعنی هرکسی می‌داند و برای هر انسانی ثابت است که زمین خدا وسیع و پهناور است.

پس اگر بنده در جایی باشد که نمی‌تواند دینش را اظهار نماید، زمین برای او گسترده و وسیع است و می‌تواند در گوشه‌ای دیگر به عبادت خدا بپردازد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ أَرۡضِی وَٰسِعَةٞ فَإِیَّٰیَ فَٱعۡبُدُونِ٥٦[العنکبوت: ۵۶]. «ای بندگان مومن من! بی‌گمان زمین من وسیع است، پس فقط مرا بپرستید».

خداوند در مورد این دسته از اشخاص که عذری ندارند، می‌فرماید: ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرًاپس ایشان جایگاه‌شان جهنم است و بسیار بد سرانجامی است. و همانطور که گذشت این بیانِ سببی است که موجب سزا می‌گردد، که گاهی مقتضای این سبب در صورتِ وجود شرایط و منتفی شدن موانع آن ترتب پیدا می‌کند، و گاهی مانع از به وجود آمدن مقتضای سبب جلوگیری می‌نماید.

و این آیه بیان‌گر آن است که هجرت از بزرگ‌ترین واجبات است، و هجرت نکردن از امور حرام و از بزرگ‌ترین گناهان کبیره می‌باشد. نیز این بیان‌گر آن است که هرکس وفات کند، رزق و روزی و زمان مرگ و عملی را که برای او مقدر شده است به طور کامل دریافته است، و این از کلمه «تَوَفَّی» استنباط می‌شود، زیرا کلمه «تَوَفَّی» بر آن دلالت می‌نماید، چون اگر چیزی از روزی یا عمل یا از اجل و زمان مرگش باقی مانده باشد او متوفی نخواهد بود، و نمی‌میرد. و در این آیه به ایمان آوردن به فرشتگان اشاره شده است و فرشتگان مورد ستایش قرار گرفته‌اند، چون خداوند دراین آیه و در قالب موافقت با رفتار و عملکرد فرشتگان، خطاب را از زبان آنان نقل می‌کنند.

سپس خداوند متعال ناتوانان حقیقی، و کسانی که به هیچ صورت توانایی هجرت را ندارند استنثا کرده و فرموده است: ﴿وَلَا یَهۡتَدُونَ سَبِیلٗاو چاره‌ای ندارند.

پس خداوند در مورد ایشان فرموده : ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ عَسَى ٱللَّهُ أَن یَعۡفُوَ عَنۡهُمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَفُوًّا غَفُورٗا٩٩شاید خداوند این‌ها را عفو کند و خداوند عفوکننده و بخشنده است. و هرگاه کلمه ﴿عَسَىو امثال آن بکار رود بدان معنی است که انجام آن کار به اقتضای بزرگواری و بخشش خداوند بر او واجب است.

و این‌که در خصوص این دسته از اشخاص گفته است: «امید است این دسته از افراد پاداش و ثوابی را بدست آورند»، بدان جهت است که آنان کارشن را به طور کامل و آن‌گونه که شایسته است انجام نمی‌دهند بلکه در انجام آن کوتاهی می‌ورزند، بنابر این مستحق آن پاداش نمی‌گردند. و خدا داناترین است.

و آیه شریفه نیز بیان‌گر آن است که هرکس توان انجام دادن کاری را نداشته باشد که به آن مامور شده است از قبیل واجب و غیره، او معذور است، همان‌طور که خداوند در مورد کسانی که از رفتن به جهاد ناتوانند فرموده است: ﴿لَّیۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِیضِ حَرَجٞ[النور: ۶۱]. «بر کور و لنگ و مریض گناهی نیست». و به صورت عام فرموده است: ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ[التغابن: ۱۶]. «به اندازه‌ای که می‌توانید از خدا بترسید».

و پیامبر صفرموده است: «إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِأَمْرٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ». «هرگاه شما را به کاری دستور دادم به اندازه‌ای که می‌توانید آن را انجام دهید». اما انسان معذور قرار نمی‌گیرد مگر این‌که تلاش خود را بکند ولی هیچ راه و چاره‌ای را نیابد. زیرا خداوند فرموده است: ﴿لَا یَسۡتَطِیعُونَ حِیلَةٗمستضعفانی که هیج راه چاره‌ای ندارند.

و در آیه به ا ین مطلب نیز اشاره شده است که وجود راهنما در حج و عمره و مسافرت‌هایی از این قبیل از شروط «استطاعت» و توانایی است.

آیه‌ی ۱۰۰:

﴿وَمَن یُهَاجِرۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ یَجِدۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُرَٰغَمٗا کَثِیرٗا وَسَعَةٗۚ وَمَن یَخۡرُجۡ مِنۢ بَیۡتِهِۦ مُهَاجِرًا إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ یُدۡرِکۡهُ ٱلۡمَوۡتُ فَقَدۡ وَقَعَ أَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا١٠٠[النساء: ۱۰۰].«و هر کس در راه خدا هجرت کند، اقامتگاههای زیاد و گشایشی (در مصالح دین و دنیا) در زمین خواهد دید، و هرکس از خانۀ خود بیرون آید و به‌سوی خدا و پیامبرش هجرت کند، سپس مرگ او را دریابد، اجر او بر عهدۀ خداست، و خداوند آمرزگار و مهربان است».

در این آیه به هجرت در راه خدا تشویق شده‌اند و منافعی که هجرت در بر دارد بیان شده است، پس خداوند وعده داده است که هرکس در راه او و برای طلب خشنودی او هجرت کند، در زمین اقامتگاه‌های زیاد و گشایش و فراخی می‌یابد. و این دو، منافع دین و دنیا را شامل می‌شود. چون بسیاری از مردم گمان می‌برند که هجرت باعث پراکندگی و دوری می‌گردد، و انسان در دیار خود ثروتمند و عزیز است اما در هجرت فقیر می‌شود، و ذلیل می‌گردد و دچار سختی و مشکلات می‌شود. اما در واقع این طور نیست، زیرا مومن تا زمانی که در میان مشرکین باشد دینش در نهایت نقص و کمبودی قرار دارد. نه عبادت‌های فردی از قبیل نماز و غیره را به طور کامل می‌تواند انجام دهد ونه عبادت‌هایی که آثار آن به دیگران نیز سرایت می‌کند از قبیل جهاد با زبان وجهاد با عمل و توابع آن، چون او نمی‌تواند این کارها را انجام دهد، و دینش در خطر قرار دارد، به ویژه اگر ضعیف و ناتوان باشد. پس وقتی در راه خدا هجرت کند می‌تواند دین خدا را بر پا دارد و با دشمنان خدا جهاد کند، و بینی آنها را به خاک بمالد و شکست بدهد.

«مراغمه» اسمی است فراگیر و تمام افعال و اقوالی که در بر می‌گیرد که دشمنان خدا را به خشم و ستوه می‌آورد.همچنین خداوند روزی مهاجر را فراوان می‌نماید، و همان‌طور که خداوند خبر داد پیش آمد و این امر در رابطه با مهاجرین صدر اسلام تحقق یافت.

اصحاب پیامبر صرا بنگرید، وقتی که در راه خدا هجرت کردند، و خانه‌ها و فرزندان و اموال خود را ترک نمود، با این عمل ایمان‌شان کامل گردید، و ایمانِ کامل و جهاد و یاری کردن دین خدا را به دست آوردند، طوری که آنها پیشوا و الگوی کسانی قرار گرفتند که پس از آنها آمدند، همچنین به فتوحات و غنائم زیادی دست یافتند و ثروتمندترین مردم شدند، و تا روز قیامت هرکس کاری را که آنها انجام دادند، انجام دهد چیزی که آنان به دست آوردند به دست خواهد آورد.

سپس فرمود: ﴿وَمَن یَخۡرُجۡ مِنۢ بَیۡتِهِۦ مُهَاجِرًا إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِو هر کس از خانه‌اش بیرون رود و به‌سوی خدا و پیامبرش هجرت نماید، و هدفش از هجرت، خدا و خشنودی وی و محبت پیامبر و یاری کردن دین خدا باشد، و هدفی دیگر نداشته باشد، ﴿ثُمَّ یُدۡرِکۡهُ ٱلۡمَوۡتُسپس کشته شود یا به صورتی دیگر بمیرد.

﴿فَقَدۡ وَقَعَ أَجۡرُهُۥ عَلَىبه راستی او پاداش مهاجر را به دست آورده و به هدفش دست یافته است. زیرا او نیت نموده، و قاطعانه تصمیم گرفته، وکار را شروع کرده است. پس رحمت خدا نسبت به او و امثالش این است که پاداش آنها را به آنان کاملا می‌دهد گرچه آنها کار و عمل را کامل نکرده باشند، و کوتاهی‌هایی را که در رابطه با هجرت و غیره را که از آنها سر زده است می‌بخشد. بنابر این آیه را با این دو اسم بزرگوار به پایان رسانید و فرمود: ﴿وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗاو خداوند بخشنده است. یعنی گناهان مومنان را می‌آمرزد، به خصوص گناه کسانی که توبه کرده و به‌سوی خدا بازگشته‌اند.

﴿رَّحِیمٗابه همه خلق مهربان است، از روی مهربانی آنان را پدید آورده، و سلامتی را به آنها ارزانی داشته، و مال و فرزند و قدرت و دیگر نعمت‌ها را بر آنان بخشیده است. و نسبت به مومنان مهربان است، چرا که به آنان توفیق ایمان و علم و آگاهی داده، و اسباب سعادت و رستگاری و عواملی که به وسیله آن فواید و خیر کثیری را به دست می‌آورند برای آنان آسان گردانیده است، و آنها را از رحمت و بخشش خداوند به اندازه‌ای برخوردار می‌سازد که هیچ چشمی مانند آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده، و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. از خداوند می‌خواهیم که ما را از خیر و برکتی که نزد او است به خاطر بدی‌هایی ما داریم محروم نگرداند.

آیه‌ی ۱۰۲-۱۰۱:

﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن یَفۡتِنَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْۚ إِنَّ ٱلۡکَٰفِرِینَ کَانُواْ لَکُمۡ عَدُوّٗا مُّبِینٗا١٠١[النساء: ۱۰۱].«و هرگاه در زمین به مسافرت پرداختید، بر شما گناهی نیست که نماز را کوتاه بخوانید اگر ترسیدید که از کافران به شما بلایی برسد، همانا کافران دشمن آشکار شمایند».

﴿وَإِذَا کُنتَ فِیهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَکَ وَلۡیَأۡخُذُوٓاْ أَسۡلِحَتَهُمۡۖ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلۡیَکُونُواْ مِن وَرَآئِکُمۡ وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ یُصَلُّواْ فَلۡیُصَلُّواْ مَعَکَ وَلۡیَأۡخُذُواْ حِذۡرَهُمۡ وَأَسۡلِحَتَهُمۡۗ وَدَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِکُمۡ وَأَمۡتِعَتِکُمۡ فَیَمِیلُونَ عَلَیۡکُم مَّیۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِن کَانَ بِکُمۡ أَذٗى مِّن مَّطَرٍ أَوۡ کُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَن تَضَعُوٓاْ أَسۡلِحَتَکُمۡۖ وَخُذُواْ حِذۡرَکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٗا مُّهِینٗا١٠٢[النساء: ۱۰۲].«و زمانی که تو در میان‌شان بودی و نماز را بر ایشان برپا داشتی، باید گروهی از آنان با تو بایستند، و باید اسلحه‌هایشان را با خود بگیرند، و چون نماز خواندند باید پشت سر شما باشند و گروهی که نماز نخوانده‌اند بیایند و با تو نماز بخوانند، و باید آمادگی خود را حفظ کنند و اسلحه‌هایشان را با خود داشته باشند، کافران دوست دارند که شما از اسلحه و کالاهایتان غافل شوید و آنان یکباره بر شما حمله‌ور شوند، و اگر از باران در اذیت بودید یا بیمار بودید، گناهی بر شما نیست که اسلحه‌هایتان را بگذارید، و آمادگی و احتیاط خود را داشته باشید، همانا خداوند برای کافران عذاب خوارکننده‌ای آماده کرده است».

این دو آیه مبنای نماز قصر و نماز خوف هستند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِیعنی هرگاه در زمین به سفر رفتید. و ظاهر آیه اقتضا می‌کند که در هر سفری حتی اگر سفر برای گناه نیز باشد نماز را باید شکسته خواند، همانطور که مذهب امام ابوحنیفه /چنین است. او در این مسئله با جمهور که عبارت از پیشوایان مذاهب سه گانه و دیگران هستند مخالفت نموده است، زیرا جمهور قصر نماز را در سفر گناه جایز نمی‌دانند، چون از مفهوم آیه چنین بر می‌آید که قصر نماز مخصوص سفرهایی است که گناه نیستند، زیرا قصر سهولتی است از جانب خدا برای بندگانش، هرگاه به سفررفتند اجازه دادند که نماز را شکسته بخوانند و روزه نگیرند، و کسی که برای انجام گناه به سفر رفته است، تخفیف با حالت او مناسبت ندارد.

﴿فَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِپس بر شما گناهی نیست که نماز را قصر کنید، و این جمله با این مطلب که قصر کردن نماز بهتر است منافاتی ندارد، زیرا نفی کردن گناه به اطر دور کردن توهمی است که در دل بسیاری از مردم در این مورد پدید می‌آید. حتی می‌توان گفت که این جمله با واجب بودن قصر نماز در سفر منافاتی ندارد، همانطور که این مسئله در سوره بقره و در آیه: ﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِ[البقرة: ۱۵۸]. گذشت. و دور کردن توهم در این جا روشن است، زیرا واجب بودن نماز به صورت کامل برای مسلمین ثابت و در دل‌شان جای گرفته بود، و این از دل‌شان بیرون نمی‌رفت مگر با بیان آنچه که منافی با تمام خواندن نماز است.

و دومسئله بر بهتر بودن و افضلیت قصر دلالت می‌نماید: یکی این‌که پیامبر همواره در تمام سفرهایش نمازها را قصر می‌نمود، و دوم این‌که قصر از باب گشایش و اجازه و رحمت خدا نسبت به بندگان است، و خداوند دوست دارد که به رخصت‌های او عمل شود، همانطور که انجام گناه را نمی‌پسندد.

﴿أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِکه از نماز بکاهید، و نفرمود: نماز را بکاهید و قصر کنید، و این طرز بیان دو فایده دارد: یکی این که اگر می‌فرمود: «أَن تَصُرُوا الصَّلَاةِ» نماز را بکاهید و کم کنید، قصر حد و اندازه‌ای نمی‌داشت، و چه بسا گمان برده می‌شد که اگر کسی نماز را قصر کند و فقط یک رکعت بخواند برایش جایز است.

پس بیان آن به صورت ﴿مِنَ ٱلصَّلَوٰةِاز نماز کم کنید، بیان‌گر آن است که کم کردن اندازه و حدی دارد، و اندازه آن با عمل پیامبر صو اصحابش مشخص می‌شود.

دوم: این‌که ﴿مِنَمفید تبعیض است، تا دانسته شود که فقط بعضی از نمازهای فرض قصر می‌شوند، نه همه نمازها. زیرا نماز صبح و مغرب قصر نمی‌شوند، و نمازهایی که قصر می‌شود نمازهای چهاررکعتی هستند که به صورت دو رکعت خوانده می‌شوند.

پس وقتی ثابت شد که قصر نماز در سفر رخصت است، بدان که مفسرین در قید ﴿إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن یَفۡتِنَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْۚاختلاف کرده‌اند، زیرا ظاهر این جمله دلالت می‌نماید که قصر نماز جایز نیست مگر این‌که دو چیز وجود داشته باشد: سفر و ترس، و مبنای اختلاف‌شان به این بر می‌گردد که آیا منظور از ﴿أَن تَقۡصُرُواْتنها کم کردن عدد است یا کم کردن عدد و صفت؟ که در صورت اول اشکال وارد می‌شود، و در این مطلب برای عمر بن خطاب ساشکال پیش آمد تا این‌که از پیامبر صپرسید و گفت: ای پیامبر خدا! چرا نماز را شکسته می‌خوانیم در حالی که ما در امنیت قرار داریم؟ یعنی خداوند می‌فرماید: ﴿إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن یَفۡتِنَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْۚپیامبر صفرمود: «صَدَقَةٌ تَصَدَّقَ اللَّهُ بِهَا عَلَیْکُمْ فَاقْبَلُوا صَدَقَتَهُ». «قصر نماز صدقه‌ای است که خداوند به شما بخشیده است، پس صدقه الهی را بپذیرید».

بنابراین قید «ترسیدن از دشمن» با توجه به این‌که پیامبر صو یارانش غالبا در آن قرار داشتند، آمده است زیرا غالبا سفرهای او برای جهاد بود. و در این فایده‌ای دیگر نیز هست و آن بیان حکمت و مصلحت مشروعیت رخصت قصر نماز است.

پس خداوند در این آیه آخرین حد مشقّت و سخنی را که با رخصت مناسبت دارد بیان نمود، و آن تلافی سفر و ترس است. و این مستلزم آن نیست در سفری که در آن ترسی نباشد نماز قصر نمی‌شود، زیرا سفر مظنه مشقت است.

اما بنابر صورت دوم که منظور از قصر، قصر عدد و صفت است، قید در اینجا موثر است و معنای خاصی را القا می‌کند پس هرگاه سفر و ترس یافت شوند قصر کردن عدد رکعات نماز و قصر کردن صفت و حالت آن جایز است.

و اگر تنها سفر باشد و ترسی وجود نداشته باشد فقط کم کردن از تعداد رکعات نماز جایز است، و یا اگر سفری وجود نداشت و تنها ترس وجود داشته باشد فقط قصر صفت نماز جایز است.

بنابراین صفت نماز خوف را بیان فرمود و گفت: ﴿وَإِذَا کُنتَ فِیهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَو هرگاه میان آنها بودی و نماز را اقامه کردی، و آنچه را در نماز واجب است کامل نمودی، به آنها یاد بده آنچه را که شایسته است تو و آنها آن را انجام دهید. سپس آن را تفسیر نمود و فرمود: ﴿فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَکَباید گروهی با تو بایستند و گروهی در مقابل دشمن بایستند، همانطور که آنچه به دنبال می‌آید بر این مطلب دلالت می‌نماید.

﴿فَإِذَا سَجَدُواْیعنی هرگاه کسانی که با تو بودند نمازشان را تکمیل کردند. و خداوند از نماز به سجده تعبیر نمود تا بر فضیلت سجده، و این که سجده رکنی از رکن‌های نماز و بلکه بزرگ‌ترین رکن نماز است دلالت می‌نماید.

﴿فَلۡیَکُونُواْ مِن وَرَآئِکُمۡ وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ یُصَلُّواْو آن‌هایی که نماز خوانده‌اند باید پشت سرتان از شما مواظبت نمایند و گروهی دیگر که در برابر دشمنان ایستاده و نماز نخوانده‌اند، بیایند، ﴿فَلۡیُصَلُّواْ مَعَکَو با تو نماز بخوانند.

و این دلالت می‌نماید که امام در نماز خوف بعد از رفتن گروه اول، برای گروه دوم منتظر می‌ماند، و وقتی که آنها رسیدند آنچه را از نمازش که باقی مانده است با آنها می‌خواند، سپس می‌نشیند و منتظر می‌ماند تا نماز خود را کامل کنند، سپس با آنها سلام می‌گوید ونماز را به پایان می‌رساند. این یکی از صورت‌های نماز خوف است.

نماز خوف به صورت مختلفی از پیامبر صثابت شده و همه صورت‌های آن جایز است. و این آیه دلالت می‌نماید که نماز جماعت از دو جهت فرض است: یکی این‌که خداوند در چنین حالت سختی که به شدت ترس از دشمن و خطر هجوم آنها وجود دارد دستور داده است تا نماز به جماعت خوانده شود. پس وقتی خداوند خواندن نماز را با جماعت در چنین حالت سختی واجب گردانیده است در حالت اطمینان و امنیت به طریق اولی واجب است.

دوم این‌که نمازگزارانی که نماز خوف می‌خوانند بسیاری از شرایط و لوازم آن را ترک می‌کنند، و در نماز خوف از چیزهای بسیاری که نماز را باطل می‌کند گذشت شده است، و این جز تاکیدی بر واجب بودن نماز جماعت نیست، چون بین واجب و مستحق تعارضی نیست، زیرا اگر جماعت واجب نمی‌بود این امورِ لازم به خاطر جماعت ترک نمی‌شد و آیه شریفه دلالت می‌نماید که بهتر است نماز را پشت سر یک امام بخوانند.

گرچه این امر موجب خلل و اشکالی گردد که اگر نماز را پشت سر چند امام بخوانند آن خلل ایجاد نمی‌شد. و این امر به خاطر وحدت کلمه مسلمین و اتفاق و عدم تفرقه آنان است. و تا بیشتر در دل دشمنان‌شان هراس و ترس بیافتد.

و خداوند متعال دستور داده است که اسلحه خود را بر دارند و در نماز خوف آماده باشند. هرچند که این امر به حرکت‌ها و کارهایی می‌انجامد که احیانا انسان را از برخی از احوال نماز مشغول می‌دارد، اما مصلحتی که وجود دارد مهم‌تر از این چیزها است، و آن جمع کردن بین نماز و جهاد و آمادگی و احتیاط در مقابل دشمنانی است که بی‌نهایت به حمله بردن و تاختن بر مسلمین و کالاهایشان حریص و علاقمند هستند، بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَدَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِکُمۡ وَأَمۡتِعَتِکُمۡ فَیَمِیلُونَ عَلَیۡکُم مَّیۡلَةٗ وَٰحِدَةٗکافران دوست دارند تا شما از اسلحه و کالاهایتان غافل شوید و آنگاه یکباره بر شما بتازند.

سپس خداوند کسانی را که عذری دارند از قبیل بیماری یا بارش باران، معذور قرار داده و به آنها اجازه داده است تا اسلحه خود را بر زمین بگذارند، اما باید احتیاط و آمادگی داشته باشند. پس فرمود: ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِن کَانَ بِکُمۡ أَذٗى مِّن مَّطَرٍ أَوۡ کُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَن تَضَعُوٓاْ أَسۡلِحَتَکُمۡۖ وَخُذُواْ حِذۡرَکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٗا مُّهِینٗاو اگر از باران در اذیت بودید، یا بیمار بودید، گناهی بر شما نیست که اسلحه‌هایتان را بر زمین بگذارید، و آمادگی خود را داشته باشید، همانا خداوند برای کافران عذاب خوارکننده‌ای آماده نموده است.

یکی از مصادیق عذاب خوارکننده این است که خداوند بنده خوب و مومن خویش و یاوران موحّد دینش را دستور داده تا کافران را در هر کجا که یافتند بکشند، و با آنها بجنگند و آنها را بگیرند، و محاصره کنند، و همه جا در کمین آنها بنشینند و در همه حالت‌ها مواظب خود باشند، و از آنها غافل نشوند، تا مبادا کافران از غفلت آنها استفاده کرده و با ضربه زدن به آنها به برخی از اهداف خود برسند.

پس خداوند را به خاطر منّتی که بر مومنان نهاده و آنها را با یاری خویش و آموزه‌‌هایش کمک نموده است سپاس و ستایش می‌گوییم. راهنمایی‌هایی که اگر مسلمین به طور کامل آن را در پیش بگیرند شکست نمی‌خورند و هیچ وقت دشمن بر آنها چیره نمی‌گردد. ﴿فَإِذَا سَجَدُواْ فَلۡیَکُونُواْ مِن وَرَآئِکُمۡپس وقتی که نماز خواندند باید پشت سرتان از شما مواظبت کنند. این دلالت می‌نماید که این گروه نمازشان را قبل از رفتن به جای نگاهبانان تکمیل می‌کنند، و پیامبر صقبل از این‌که سلام بدهد منتظر گروه دیگر می‌ماند، زیرا ابتدا بیان کرد که گروه اول با او به نماز می‌ایستد، پس خبر داد که آنها با پیامبر همراه هستند. سپس کار رفتن به جای نگاهبانان را تنها به آنها نسبت داد، و به پیامبر نسبت نداد پس این همان مطلبی است که ما بیان کردیم.

﴿وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ یُصَلُّواْ فَلۡیُصَلُّواْ مَعَکَسپس گروهی بیاید که نماز نخوانده‌اند و با تو نماز بخوانند. این آیه بیان‌گر آن است که گروه اول نماز خوانده‌اند. و بیان‌گر آن است که نمازِ گروه دوم در حقیقت در رکعت اولِ با امام خوانده می‌شود، و در رکعت دوم حکما آنها نمازشان را با امام خوانده‌اند. پس این مستلزم آن است که امام باید منتظر آنها باشد تا آنان نمازشان را تکمیل کنند سپس با آنها سلام بگوید و نماز را به پایان برساند. و اگر کسی تامل ورزد این مطلب روشن است.

آیه‌ی ۱۰۳:

﴿فَإِذَا قَضَیۡتُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ قِیَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِکُمۡۚ فَإِذَا ٱطۡمَأۡنَنتُمۡ فَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَۚ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ کَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ کِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا١٠٣[النساء: ۱۰۳].«و هرگاه نماز را تمام کردید پس خداوند را ایستاده و نشسته و بر پهلو افتاده، یاد کنید، و هنگامی که آرامش یافتید پس نماز را برپا دارید همانا نماز بر مؤمنان در وقت معیّن فرض است».

وقتی که از نمازتان فارغ شدید، خواه نماز خوف باشد یا نمازی دیگر، در همه حالت و هیئت‌هایشان خدا را یاد کنید. اما به خاطر چند فایده نماز خوف را به طور ویژه در این مورد بیان کرد، از جمله آن فواید یکی این است که صلاح و سعادت و رستگاری قلب در گروه رجوع به خدا و محبت ورزیدن به وی و مملو کردن قلب از یاد خدا و ستایش او است. و بزرگ‌ترین چیزی که این مهم به وسیله آن تحقق می‌یابد نماز است، که پلی است برای برقراری ارتباط میان بنده و پروردگارش. و از آن جمله این است که نماز سرشار از حقایق ایمانی و معارف یقینی است، که خداوند آن را درهر شب و روز بر بندگانش فرض گردانیده است، و مشخص است که در نماز خوف این اهداف پسندیده است که در نماز خوف این اهداف پسندیده به علت مشغول بودن قلب و جسم و به سبب ترس، حاصل نمی‌شوند، بنابر این دستور داد تا به وسیله ذکر و یاد خدا پس از نمازِ خوف این چیزها جبران شوند.

و از آن جمله این‌که ترس باعث اضطراب و هراس قلب می‌گردد، و این به مثابه‌ی ضعف و ناتوانی آدمی است و هرگاه قلب ضعیف گردد بدن از مقاومت در برابر دشمن ضعیف می‌گردد، اما ذکر خدا یکی از بزرگ‌ترین عواملی است که قلب را تقویت نموده و نیرو می‌بخشد. و از آن این است که ذکر و یاد خدا همراه با شکیبایی و پابرجایی سبب رستگاری و پیروزی بر دشمنان است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِیتُمۡ فِئَةٗ فَٱثۡبُتُواْ وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَثِیرٗا لَّعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٤٥[الأنفال: ۴۵]. «ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه با گروهی روبرو شدید پابرجا باشید، و خدا را بسیار یاد کنید تا موفق و رستگار شوید». پس دستور داد که در این حالت بسیار او یاد شود. این آیه فواید دیگری را نیز در بر دارد ﴿فَإِذَا ٱطۡمَأۡنَنتُمۡ فَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَو چون آرامش یافتید پس نماز را بر پا دارید. یعنی وقتی که ترس برطرف شد و دل و جسمتان آرامش یافت، نماز را به کامل‌ترین صورتِ ظاهری و باطنی و با ارکان و شرایط آن، و با فروتنی و سایر اموری که نماز را تکمیل می‌نماید برپا دارید.

﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ کَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ کِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗاهمانا نماز بر مومنان فرضی است که باید در اوقاتی معین خوانده شود، پس این مبین فرضیت نماز است و این‌که نماز دارای وقتی است که به جز در آن وقت صحیح نیست خوانده شود، و وقت نماز اوقاتی است که نزد مسلمین ثابت و مقرر است، و کوچک و بزرگ، و عالم و جاهل آن را می‌دانند، و آنها این اوقات را از پیامبرشان صفرا گرفته‌اند که فرمود: «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی». «همان‌گونه نماز بخوانید که مرا دیده‌اید نماز می‌خوانم».

و ﴿عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَبر این دلالت می‌نماید که نماز معیار و میزان ایمان است و برحسب ایمان بنده نماز وی کامل انجام می‌شود، و این دلالت می‌نماید که کافران گرچه به مانند اهل ذمه باید به احکام مسلمین ملتزم باشند، اما آنها به انجام فروع دین مانند نماز امر نمی‌شوند، و چنانچه آن را انجام دهند مادامی که کافر هستند نمازشان صحیح نیست. هرچند که در آخرت به خاطر برپا نداشتن نماز و سایر احکام مجازات شده و سزا می‌بینند.

آیه‌ی ۱۰۴:

﴿وَلَا تَهِنُواْ فِی ٱبۡتِغَآءِ ٱلۡقَوۡمِۖ إِن تَکُونُواْ تَأۡلَمُونَ فَإِنَّهُمۡ یَأۡلَمُونَ کَمَا تَأۡلَمُونَۖ وَتَرۡجُونَ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا یَرۡجُونَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا١٠٤[النساء: ۱۰۴].«و در جستجوی گروه دشمنان، سُست و ضعیف نباشید، اگر شما زخمی و دردمند می‌شوید، آنها نیز همان‌طور که شما دردمند می‌شوید، دردمند می‌شوند حال آن‌که شما از خدا چیزهایی امید دارید که آنها امید ندارند و خداوند دانا و با حکمت است».

یعنی در طلب و دنبال کردن دشمنانِ کافرتان سست و ضعیف نشوید، و در جهاد کردن و اهتمام دادن به آن سستی نورزید، زیرا سست شدنِ دل باعث سست شدن بدن می‌گردد، و سستی بدن باعث ناتوانی در برابر دشمنان می‌شود. بلکه قوی باشید، و در جنگیدن با آنها با نشاط و چابک باشید.

سپس دو چیز را بیان نمود که قلب مومنان را تقویت می‌نماید: اول: آنچه از درد و زخم و خستگی و امثال آن که به شما می‌رسد، پس، از جوانمردی و مروّت و انسانیت و شهامت اسلامی دور است که شما از آنها ضعیف‌تر باشید، در حالی که شما و آنها در آنچه که باعث ضعف و سستی می‌گردد برابر هستید. زیرا عادت بر این است که سست و ضعیف نمی‌شود، مگر کسی که درد و مصیبت ِ پی در پی بر او وارد شود، و همواره دشمنان بر او پیروز گردند. اما کسی که گاهی جنگ به نفع او تمام می‌شود و گاهی به زیان او نباید ضعیف گردد.

دوم: شما به خدا امید دارید و آنها به خدا امید ندارند، پس شما امید دارید که با دست یافتن به پاداش خدا موفقیت را به دست آورید، و از عذاب او نجات یابید. بلکه مومنان واقعی اهدافی عالی و آرزوهای بلندی در سر می‌پرورانند از قبیل یاری کردن دین خدا و برپا داشتن شریعت الهی و توسعه دادن دایره اسلام و هدایت نمودن گمراهان و ریشه کن کردن دشمنان.

پس این چیزها برای مومنی که دارای یقین است افزایش توانایی و چند برابر شدن چابکی و شجاعت در بر دارد، زیرا کسی که می‌جنگد و سختی‌ها را به خاطر دست یافتن به افتخار دنیوی‌اش تحمل می‌کند، مانند کسی نیست که برای به دست آوردن سعادت دنیا و آخرت دست یافتن به خشنودی خدا و بهشت او می‌جنگد. پس پاک است خدایی که با علم و حکمت خویش بندگان را متفاوت قرار داده، و میان آنها فرق گذاشته است. بنابر این فرمود: ﴿وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًاو خداوند دانا و حکیم است، یعنی دارای علم و حکمت کامل است.

آیه‌های ۱۱۳-۱۰۵:

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡکُمَ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَىٰکَ ٱللَّهُۚ وَلَا تَکُن لِّلۡخَآئِنِینَ خَصِیمٗا١٠٥[النساء: ۱۰۵].«همانا کتاب را به حق بر تو فرو فرستاده‌ایم تا میان مردم به آنچه خدا به تو نشان داده است داوری کنی، و از خیانتکاران دفاع مکن».

﴿وَٱسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا١٠٦[النساء: ۱۰۶].«و از خداوند طلب آمرزش کن، همانا خداوند بخشنده و مهربان است».

﴿وَلَا تُجَٰدِلۡ عَنِ ٱلَّذِینَ یَخۡتَانُونَ أَنفُسَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ خَوَّانًا أَثِیمٗا١٠٧[النساء: ۱۰٧].«و از کسانی دفاع مکن که به خود خیانت می‌کنند، بی‌گمان خداوند کسی را که خیانت‌کننده و گناه‌پیشه باشد دوست نمی‌دارد».

﴿یَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَلَا یَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمۡ إِذۡ یُبَیِّتُونَ مَا لَا یَرۡضَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡلِۚ وَکَانَ ٱللَّهُ بِمَا یَعۡمَلُونَ مُحِیطًا١٠٨[النساء: ۱۰۸].«آنان بدی خود را از مردم پنهان می‌کنند، ولی آن را از خدا پنهان نمی‌کنند در حالی‌که خداوند همراه آنها است آنگاه که شب هنگام پنهانی بر گفتاری که خداوند از آن خوشنود نیست متفق می‌گردند، و خداوند به آنچه می‌کنند کاملاً آگاه است».

﴿هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ جَٰدَلۡتُمۡ عَنۡهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا فَمَن یُجَٰدِلُ ٱللَّهَ عَنۡهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَم مَّن یَکُونُ عَلَیۡهِمۡ وَکِیلٗا١٠٩[النساء: ۱۰٩].«هان! شما همان‌هایی هستید که در زندگی دنیا از آنها دفاع کردید، پس در آخرت چه کسی از آنان در برابر خدا دفاع خواهد کرد یا چه کسی کارساز و یاورشان خواهد بود؟».

﴿وَمَن یَعۡمَلۡ سُوٓءًا أَوۡ یَظۡلِمۡ نَفۡسَهُۥ ثُمَّ یَسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ یَجِدِ ٱللَّهَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا١١٠[النساء: ۱۱۰].«و هر کس که کار بدی کند، یا بر خود ستم نماید، سپس از خدا آمرزش بطلبد خداوند را آمرزگار و مهربان خواهد یافت».

﴿وَمَن یَکۡسِبۡ إِثۡمٗا فَإِنَّمَا یَکۡسِبُهُۥ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمٗا١١١[النساء: ۱۱۱].«و هر کس گناهی مرتکب شود، تنها آن را به زیان خود مرتکب می‌شود، و خداوند دانا و با حکمت است».

﴿وَمَن یَکۡسِبۡ خَطِیٓ‍َٔةً أَوۡ إِثۡمٗا ثُمَّ یَرۡمِ بِهِۦ بَرِیٓ‍ٔٗا فَقَدِ ٱحۡتَمَلَ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗا١١٢[النساء: ۱۱۲].«و هر کس گناهی بکند یا دچار لغزش شود سپس فرد بی‌گناهی را به آن متهم نماید، به‌راستی که بهتان و گناه آشکاری مرتکب شده است».

﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکَ وَرَحۡمَتُهُۥ لَهَمَّت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ أَن یُضِلُّوکَ وَمَا یُضِلُّونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡۖ وَمَا یَضُرُّونَکَ مِن شَیۡءٖۚ وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمۡ تَکُن تَعۡلَمُۚ وَکَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکَ عَظِیمٗا١١٣[النساء: ۱۱۳].«و اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود گروهی از آنان می‌خواستند که تو را گمراه سازند، ولی جز خودشان را نمی‌توانند گمراه کنند، و هیچ زیانی به تو نمی‌رسانند و خداوند کتاب و حکمت را بر تو نازل نمود و به تو چیزهایی آموخت که نمی‌دانستی و فضل خدا در حق تو و رحمت او بر تو همواره بزرگ و فراوان بوده است».

خداوند خبر می‌دهد که کتاب را به حق بر بنده و پیامبرش نازل کرده است، یعنی نزول قرآن از شر شیطان در امان بوده، و یاوه و باطلی به آن رخنه نکرده است. بلکه به حق فرود آمده و مشتمل بر حق است، پس اخبار قرآن راست، و اوامر و نواهی آن عادلانه است. ﴿وَتَمَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗا[الأنعام: ۱۱۵]. «و سخن پروردگارت از نظر راستی و دادگری کامل است».

و خداوند خبر داده است که قرآن را بر پیامبر نازل فرمود تا میان مردم داوری کند. و در آیه‌ای دیگر فرموده است: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلذِّکۡرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیۡهِمۡ[النحل: ۴۴]. «و قرآن را بر تو نازل کرده‌ایم تا آنچه را که بر مردم نازل شده است برای آنان بیان کنی».

احتمال دارد که آیه ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَدر مورد داوری بین مردم و حل و فصل درگیری و اختلافات آنان باشد، و این آیه ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَدر مورد بیان اصول و فروع دین باشد. و احتمال دارد که معنی هر دو آیه یکی باشد. پس داوری بین مردم در اینجا شامل داوری میان آنها در مورد خون‌ها و آبرو و اموال و سایر حقوق و عقاید و تمام مسائل احکام باشد.

﴿بِمَآ أَرَىٰکَ ٱللَّهُبراساس آنچه که خدا به تو نشان داده‌است، نه براساس هوی و خو است خودت، بلکه بر طبق آنچه که خدا به تو آموخته و به تو الهام کرده است میان آنها داوری کن. ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡیٞ یُوحَىٰ٤[النجم: ۳-۴]. «و او از روی هوی و هوس چیزی نمی‌گوید، نیست آن مگر وحیی که بر او وحی می‌شود». و این مبین آن است که پیامبر صدر تمام احکام و دیگر چیزهایی که از جانب خدا ابلاغ می‌نماید معصوم است. و نیز آن بیان‌گر آن است که علم و عدالت شرط داوری است، زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿بِمَآ أَرَىٰکَ ٱللَّهُبراساس آنچه که خدا به تو آموخته است و نفرمود: براساس آنچه که خود دیده‌ای و می‌دانی.

نیز اساس داوری کردن میان مردم را شناخت کتاب قرار داده‌است، و چون خداوند به داوری کردن میان مردم همراه با دادگری و انصاف دستور داد او را از ظلم و ستم که ضد عدالت است نهی نمود و فرمود: ﴿وَلَا تَکُن لِّلۡخَآئِنِینَ خَصِیمٗااز خیانت کار دفاع مکن، زیرا او مدعی چیزی است که مال او نیست، یا حقی را که بر گردن دارد، انکار می‌کند، خواه این را بداند یا از روی گمان چنین کند.

این آیه مبین آن است که مجادله و دعوای ناحق و به عهد گرفتن وکالت باطل در خصومت‌های دینی و حقوق دنیوی حرام است.

و مفهوم آیه دلالت می‌نماید که وکالت کسی که ظلمی از او شناخته نشده است جایز است. ﴿وَٱسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَو به خاطر آنچه که از تو سر زده است اگر چیزی از تو سرزده است از خدا آمرزش بخواه. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ غَفُورٗا رَّحِیمٗابی‌گمان خداوند گناه بزرگ کسی که از او آمرزش بطلبد و به‌سوی او بازگردد، و توبه نماید می‌آمرزد و او را پس از آن بر انجام عمل صالح که موجب به دست آوردن پاداش خدا و دور شدن عذاب او می‌گردد توفیق می‌دهد.

﴿وَلَا تُجَٰدِلۡ عَنِ ٱلَّذِینَ یَخۡتَانُونَ أَنفُسَهُمۡ«اختیان» و «خیانت» به معنی جنایت و ستم و گناه است. براساس این آیه نباید از کسی دفاع کرد که مرتکب گناه گشته و عقوبتی از قبیل حد یا تعزیر متوجه او شده است. از چنین کسی نباید دفاع کرد، و خیانتی که از او سر زده است دفع نمود، یا عقوبت و سزای شرعی را از او دور کرد.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ خَوَّانًا أَثِیمٗاهمانا خداوند کسی را که خیانت کار و گناه پیشه باشد دوست نمی‌دارد. و چون دوستی منتفی گردد ضد آن ثابت می‌شود و آن نفرت و بغض است و این بسانِ بیانِ علت برای نهی گذشته است.

سپس خداوند حالت این خیانت کاران را بیان فرمود که آنها ﴿یَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَلَا یَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمۡ إِذۡ یُبَیِّتُونَ مَا لَا یَرۡضَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡلِاین از ضعف ایمان و نقصان و کمبودی یقین است که ترس از مردم نزد آنها از ترس از خدا بزرگ‌تر است، پس آنها به طرق مختلف تلاش می‌کنند تا نزد مردم رسوا نشوند، در حالی که آنها با ارتکاب گناهان بزرگ به مقابله با خدا برخاسته‌اند، انگار نه انگار که خداوند آنها را می‌بیند و از آنها اطلاع دارد، در حالی که خداوند در همه احوال با آنها است، به ویژه در حالی که آنها در شب و در پنهانی سخنانی را بر زبان می‌آورند که خداوند از آن خشنود نیست از قبیل بی‌گناه انگاشتن جنایت کار، و متهم کردن بی‌گناه. آنان سعی می‌کردند که این مطلب را به پیامبر برسانند، تا طبق آنچه در شب توطئه کرده‌اند عمل کند.

آنها چندین جنایت را یکجا انجام دادند، و به پروردگار آسمان‌ها و زمین که به رازها و ضمیرشان آگاه است اعتنایی نکردند. بنابر این خداوند آنها را تهدید کرد و فرمود: ﴿وَکَانَ ٱللَّهُ بِمَا یَعۡمَلُونَ مُحِیطًاو خداوند با آگاهی و علم خود آنها را احاطه نموده است اما با وجود این در سزا دادن آنان شتاب نورزیده، بلکه آنان را مهلت داده و توبه کردن را به آنها پیشنهاد نموده و آنان را از اصرار ورزیدن بر گناه‌شان که باعث سزای بلیغ است برحذر داشته است.

﴿هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ جَٰدَلۡتُمۡ عَنۡهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا فَمَن یُجَٰدِلُ ٱللَّهَ عَنۡهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَم مَّن یَکُونُ عَلَیۡهِمۡ وَکِیلٗا١٠٩هان! شما همان‌هایی هستید که در زندگی دنیا از آنها دفاع کردید و دفاع شما باعث شد مقداری از رسوایی و ننگی که از آن می‌ترسیدند، از آنها دور شود. اما این چه سودی به آنها می‌رساند؟ و چه کسی در روز قیامت که حجت و دلیل بر ضد آنها آورده می‌شود و زبان و دست و پاهایشان به آنچه کرده‌اند گواهی می‌دهد از آنها دفاع خواهد کرد؟

یَوۡمَئِذٖ یُوَفِّیهِمُ ٱللَّهُ دِینَهُمُ ٱلۡحَقَّ وَیَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ ٱلۡمُبِینُ٢٥[النور: ۲۵]. «در آن روز خداوند سزای آنان را به طور کامل می‌دهد و می‌دانند که خداوند حقِ آشکار است».

پس چه کسی در برابر خدایی که امور پوشیده را می‌داند، و گواهانی را بر ضد آنان برانگیخته است به گونه‌ای که نمی‌توانند حق را انکار کنند، از آنها دفاع می‌کند؟

در این آیه انسان راهنمایی شده است تا منافع دنیوی را که گمان آن می‌رود به دنبال ترک دستورات خدا یا انجام آنچه خدا از آن نهی کرده است حاصل می‌شود با پاداش آخرت که از دست می‌دهد، یا سزای آخرت که به دنبال آن می‌آید، مقایسه کند. پس کسی که هوی وهوسش او را به ترک کردن دستور خدا فرمان داده‌است، به خود بگوید: هان! تو دستور خدا را از روی تنبلی و کوتاهی ورزیدن ترک کردی، پس چه سودی از ترک آن به دست آورده‌ای؟ و بنگر که چه مقدار از پاداش آخرت را از دست داده ای؟ و بنگر که به سبب ترک دستورات خدا چه شقاوت و محرومیت و ناکامی و زیانی متوجه تو خواهد شد؟ و همچنین اگر آرزوهایش او را به شهوت‌های حرام ف را خوانده است، به خود بگوید: هرچند بتوانی به آنچه که دوست داشتی برسی، اما لذت آن تمام می‌شود، و ناراحتی و غم و حسرت و از دست دادن پاداش و گرفتار شدن به عذاب را به دنبال خواهد داشت. حسرت و عذابی که فقط گوشه‌ای از آن، انسان عاقل را کفایت می‌کند تا خود را از آن دور بدارد.

و این تدبر و و اندیشیدن بزرگ‌ترین نفع را به بنده می‌بخشد، و عقل و خرد سالم بزرگ‌ترین نقش را در این زمینه ایفا می‌کند. به خلاف کسی که ادعای عقل و درایت می‌کند و چنین نیست، زیرا او به سبب نادانی و ستمی که بر خود روا می‌دارد لذت و راحتی دنیای فانی را ترجیح می‌دهد، و پیامدهای آن را نیز هرچه که باشد متحمل می‌شود. والله الـمستعان.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَن یَعۡمَلۡ سُوٓءًا أَوۡ یَظۡلِمۡ نَفۡسَهُۥ ثُمَّ یَسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ یَجِدِ ٱللَّهَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا١١٠و هر کس که بر ارتکاب گناهان جرات کند و در آنها فرو رود، سپس به طور کامل از خداوند آمرزش بطلبد و به گناه اعتراف کند و از آن پشیمان شود و از آن دست بکشد و تصمیم بگیرد که آن را دوباره انجام ندهد، خداوند چنین فردی را وعده داده است که او را از مغفرت و رحمت خویش برخوردار سازد، و وعده خدا تحقق‌پذیر است. پس خداوند گناهی را که از او سر زده می‌آمرزد و کمبود و عیبی که به دنبال ارتکاب گناه به او روی آورده است از او دور می‌نماید و کارهای شایسته گذشته‌اش را به او باز می‌گرداند، و او را در زندگی آینده‌اش به انجام کارهای نیک توفیق می‌دهد و گناهش را مانع و حایلی در برابر توفیق الهی نمی‌گرداند، زیرا او را بخشیده است، و چون او را بخشیده او را از پیامدهای گناه نیز معاف نموده است.

و بدان که کار بد «سوء» در صورتی که به طور مطلق بیان شود، همه گناهان کبیره و صغیره را در بر می‌گیرد. و گناه، کار بد نامیده شده است، چون انجام دهنده گناه به خاطر سزای آن، فرجام بدی خواهد داشت، چون گناه در ذات خود بد است.

همچنین «ستم ورزیدن بر خویشتن»، در صورتی که به طور مطلق بیان شود شامل شرک ورزیدن به خدا و دیگر گناهان است، و هرگاه «کاربد» و «ستم برخویشتن» همراه با یکدیگر بیان شوند هریک دیگری را با مفهومی که مناسب آن است تفسیر می‌کند. پس عمل سوء در اینجا به معنی ستمی است که در حق مردم کرده می‌شود، و آن ستم کردن بر مردم در ریختن خون و آبروی آنان و خوردن مال‌شان می‌باشد، و ستم بر خویشتن به معنی ارتکاب گناهانی است که بین خدا و بنده صورت می‌گیرد.

و ستم بر خویشتن ستم نامیده شده است زیرا جان بنده ملک وی نیست که به هر صورت بخواهد در آن تصرف نماید، بلکه جان انسان ملک خداست، و خداوند آن را امانتی در دست بنده قرار داده، و به او دستور داده است که آن را به حرکت در راه راست و شناخت آن و عمل کردن به مقتضای آن ملزم نماید. پس بنده باید تلاش کند تا آنچه را که خداوند دستور داده است به خویشتن بیاموزد، و برای عمل کردن به واجبات تلاش نماید. پس تلاش او در غیر این راه ستم و خیانت به خویشتن و دور کردن آن از دادگری است.

سپس فرمود: ﴿وَمَن یَکۡسِبۡ إِثۡمٗا فَإِنَّمَا یَکۡسِبُهُۥ عَلَىٰ نَفۡسِهِو این شامل همه گناهان کوچک و بزرگ می‌باشد، پس هرکس کار بدی بکند سزای دنیوی واخروی آن بر خودش است و سزای آن غیر از او به کسی دیگر نمی‌رسد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ[الأنعام: ۱۶۴]. «و هیچ ‌کس گناه کسی دیگر را به دوش نمی‌گیرد».

اما وقتی کارهای بد آشکارا انجام شوند، و مورد آشکار و اعتراض قرار نگیرند، سزای آن همه را فرا گرفته و گناه آن فراگیر می‌شود. این مطلب از مفهوم این آیه شریفه استنباط می‌شود، زیرا کسی که کار بدی را انکار نکند در حقیقت کار بدی کرده است. و در اینجا به عدل الهی و حکمت او اشاره شده است، که او هیچ‌کس را به خاطر گناه کسی دیگر مجازات نمی‌کند، و هیچ‌ کس را بیش از گناهش سزا نمی‌دهد، بنابر این فرمود: ﴿وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمٗاخداوند دانا و حکیم است، و دارای علم و حکمت کامل است.

از جمله علم و حکمت الهی این است که او به گناه و انگیزه مرتکب آن آگاه است و سزایی که به دنبال آن گناه می‌آید، و حالت گناهکار را می‌داند. خداوند متعال اگر گناه از آدمی سر زند، چنانچه به خاطر غلبه و چیره شدن انگیزه‌های نفس اماره باشد، که همواره انسان را به بدی دستور می‌دهد و در بیشتر این گناهان به‌سوی خدا باز گردد، خداوند او را می‌آمرزد، و به او توفیق توبه می‌دهد. و اگر گناه به خاطر جرأات کردن او برشکستن محارم الهی و بی‌اعتنایی به مراقبت و عذاب الهی از وی سر زده باشد این فرد با مغفرت و آمرزش خدا و توفیق یافتن برای توبه کردن فاصله‌ی زیادی دارد.

سپس فرمود: ﴿وَمَن یَکۡسِبۡ خَطِیٓ‍َٔةًو هر کس گناه بزرگی انجام دهد، ﴿أَوۡ إِثۡمٗایا گناه کوچک‌تری مرتکب شود، ﴿ثُمَّ یَرۡمِ بِهِۦ بَرِیٓ‍ٔٗاسپس فرد بی‌گناهی را که از آن گناه پاک است به آن متهم کند، هرچند که از جهاتی دیگر گناهکار باشد ﴿فَقَدِ ٱحۡتَمَلَ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗابه درستی که با تهمت زدن به فرد بی‌گناه، گناه آشکار و روشنی را بر دوش گرفته است. و این دلالت می‌نماید که تهمت زدن از گناهان کبیره و هلاک‌کننده است. زیرا او چندین فساد را مرتکب شده است، ارتکاب خطا و گناه، سپس متهم کردن کسی که آن گناه را انجام نداده است. سپس دروغ زشتی که خود را بی‌گناه، و بی‌گناه را متهم جلوه می‌دهد، سپس عقوبت و سزاهای دنیوی که بر این گناه مترتب می‌شوند از کسی که مستوجب آن است دور می‌شوند، و بر کسی اقامه می‌گردند که مستحق سزا نیست. از همه سخت‌تر سخن مردم است که به دنبال آن می‌آید و بی‌گناه را بد و بیراه می‌گویند. و دیگر مفاسدی که به دنبال دارد. از خداوند می‌خواهیم که ما را از هر بدی نجات بدهد.

سپس خداوند منت خویش را بر پیامبرش بیان کرد که او را از شرّ کسانی حفظ نمود که می‌خواستند او را گمراه نمایند. پس فرمود: ﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکَ وَرَحۡمَتُهُۥ لَهَمَّت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ أَن یُضِلُّوکَمفسرین گفته‌اند: سبب نزول این آیات بود که شخصی در مدینه دزدی کرد، وقتی مردم از دزدی وی آگاه شدند، ترسید که در میان مردم رسوا شود. به همین جهت چیزی را که دزدیده بود در خانه کسی انداخت که بی‌گناه بود، و دزدی نکرده بود. دزد از قومش کمک گرفت که پیش پیامبر صبیایند و از او بخواهند تا وی را در حضور مردم تبرئه کند. آنها آمدند و گفتند: او دزدی نکرده است، بلکه کسی دزد است که مال مسروقه در خانه او یافت شده است، و دوستِ ما بی‌گناه است.پیامبر خواست تا وی را تبرئه نماید. پس خداوند این آیه‌ها را نازل فرمود و آن واقعه را روشن کرد، و او را از این‌که از خیانت کاران دفاع کند برحذر داشت، زیرا دفاع از کسی که بر باطل است نوعی گمراهی است. زیرا گمراهی دو نوع است: گمراهی در علم، و آن ندانستن حق است، و گمراهی در عمل و آن عمل کردن به چیزی است که نباید انجام شود. پس خداوند پیامبرش را از این نوع گمراهی مصون داشت همانطور که او را از گمراهی در اعمال محافظت کرد.

و خداوند خبر داد که دسیسه و مکر آنها به زیان خودشان خواهد بود، همانطور که هر مکرکننده و حیله گری چنین است، پس خداوند فرمود: ﴿وَمَا یُضِلُّونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡو آنها جز خویشتن کسی را گمراه نمی‌سازند. زیرا مکر و حیله گری مقصود آنان را حاصل نکرد، و چیزی جز ناکامی و محرومیت و گناه و زیان به دست نیاوردند. و این نعمتی بزرگ بر پیامبر صاست، چرا که نعمت انجام دادن کار واجب را به وی ارزانی نمود و او را از ارتکاب هر عمل حرامی مصون داشت.

سپس خداوند نعمت خود را که بهره‌مند ساختن وی از علم و دانش است بیان داشت و فرمود: ﴿وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَو این قرآن بزرگ و ذکر حکیم که در آن هر چیزی بیان شده است و علم اولین و آخرین در آن وجود دارد بر تو نازل نموده است.

و حکمت دارای دو معنی است: اول به معنی سنت است. که برخی از سلف گفته‌اند: همانطور که قرآن بر پیامبر نازل می‌گردد سنت هم بر وی نازل می‌شود. و یا به معنی شناخت اسرار شریعت است و یا به معنی مازاد بر شناخت احکام آن است، و به معنی قرار دادن هر چیزی در جایش، و ترتیب دادن هرچیزی برحسب جایگاه موقعیت آن است.

﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمۡ تَکُن تَعۡلَمُو این، همه آنچه را که خدا به او آموخته است در بر می‌گیرد، زیرا همانطور که خداوند فرموده است پیامبر صقبل از نبوت علم و شناختی نداشته است: ﴿مَا کُنتَ تَدۡرِی مَا ٱلۡکِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِیمَٰنُ[الشورى: ۵۲]. «تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چه هستند». ﴿وَوَجَدَکَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ٧[الضحى: ٧]. «و تو را گمراه یافت پس تو را هدایت نمود». سپس خداوند بر او وحی فرستاد و به او آموخت و او را کامل گردانید، تا این‌که به مقامی از علم و دانش رسید که رسیدن به آن برای گذشتگان و آیندگان ممکن نیست. پس پیامبر صاز همه خلایق به طور مطلق داناتر بود، و پیش از همه از صفات کمال برخوردار بود. بنابر این خداوند فرمود: ﴿وَکَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکَ عَظِیمٗاو فضل خدا بر تو بزرگ است. پس فضل و رحمت خدا بر پیامبرش صبزرگ‌تر از فضل و رحمت او بر همه مردم بوده است، و شمردن تمام فضل و رحمتی که خداوند به محمد بخشیده است ممکن نمی‌باشد.

آیه‌ی ۱۱۴:

﴿لَّا خَیۡرَ فِی کَثِیرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا١١٤[النساء: ۱۱۴].«در بسیاری از رازگویی‌های آنان خیر و خوبی نیست، مگر کسی که به صدقه یا کار خوب یا اصلاح بین مردم فرمان دهد، و هر کس برای طلب خشنودی خداوند چنین کند به او پاداشی بزرگ خواهیم داد».

در بسیاری از راز گویی‌های مردم خبر و برکت نیست، و چون در آن خیر و برکت نیست، یا فایده‌ای ندارد مانند سخن‌های بیهوده که مباح هستند، و یا با سخن باطل محض است، مانند انواع سخن حرام.

سپس خداوند مواردی را از آن مستثنی نمود و فرمود: ﴿إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍمگر کسی که به صدقه دادن مال یا دانش یا فایده‌ای دیگر دستور دهد. عبارت‌های کوتاه مانند گفتن «سبحان الله» و «الحمدلله» در آن داخل است. همانطور که پیامبر صفرمود: «إِنَّ بِکُلِّ تَسْبِیحَةٍ صَدَقَةً وَکُلِّ تَکْبِیرَةٍ صَدَقَةٌ وَکُلِّ تَحْمِیدَةٍ صَدَقَةٌ وَکُلِّ تَهْلِیلَةٍ صَدَقَةٌ وَأَمْرٌ بِالْـمـَعْرُوفِ صَدَقَةٌ وَنَهْىٌ عَنْ مُنْکَرٍ صَدَقَةٌ وَفِى بُضْعِ أَحَدِکُمْ صَدَقَةٌ». «همانا سبحان الله گفتن صدقه است و الله اکبر و لا اله الا الله گفتن و امر به معروف و نهی از منکر صدقه است، و جماع هر یک از شما با زنش صدقه است».

﴿أَوۡ مَعۡرُوفٍو آن احسان و طاعت و هر آن چیزی است که برحسب شریعت و عقل، نیک تشخیص داده شده باشد و چون امر به معروف را به طور مطلق بیان کرد شامل نهی از منکر نیز می‌شود زیرا ترک کردن چیزهایی که از آن نهی شده است، معروف و نیکی است، و نیز کار خوب به طور کامل انجام نمی‌شود مگر با ترک کردن کار بد. و اما در صورتی که امر به معروف و نهی از منکر همراه با یکدیگر بیان شوند، در این صورت معروف به معنی انجام دادن کاری است که بدان دستور داده شده، و منکر به معنی ترک کردن آنچه از آن نهی شده است می‌باشد.

﴿أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَیۡنَ ٱلنَّاسِو اصلاح صورت نمی‌پذیرد مگر میان دو نفری که با یکدیگر کشمکش و اختلاف دارند. و کشمکش و درگیری، جدال و دشمنی ورزیدن با یکدیگر، فتنه و تفرقه بی‌شماری را در پی دارد. پس در اینجا شارع، مسلمانان را برای اصلاح در مساله‌ی خون و اموال و آبروی مردم و اصلاح و همبستگی دینی تشویق نموده است. همانطور که فرموده است: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِیعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ[آل عمران: ۱۰۳].«همه به ریسمان الهی چنگ بزنید، و متفرق نشوید». و فرموده است: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِی تَبۡغِی حَتَّىٰ تَفِیٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِ[الحجرات: ٩]. «و اگر دو گروه از مومنان با یکدیگر جنگیدند در میان‌شان اصلاح و آشتی برقرار کنید. پس اگر یکی بر دیگری تجاوز کرد با گروهی که تجاوز می‌کند بجنگید تا به دستور و فرمان خدا باز گردد». و خداوند متعال فرموده است: ﴿وَٱلصُّلۡحُ خَیۡرٞ«وصلح بهتر است»، و کسی که برای اصلاح و آشتی دادن مردم تلاش می‌نماید از کسی که همواره به نماز و روزه و صدقه مشغول است، بهتر است. و کسی که به دنبال اصلاح و آشتی دادن مردم است خداوند حتما تلاش و کار او را به نتیجه می‌رساند.

همانطور کسی که برای فساد‌انگیزی تلاش می‌کند، خداوند کارش را بی‌نتیجه نمی‌گرداند و او را به هدفش نمی‌رساند، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُصۡلِحُ عَمَلَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ[یونس: ۸۱]. «خداوند کار فسادانگیزان و تباهی کنندگان را درست نمی‌نماید». پس این کارها در هر کجا که انجام شوند، خیر و خوبی هستند، همانطور که این استثنا بر آن دلالت می‌نماید.

اما پاداش کامل بر حسب نیت، و اخلاص در این کارها می‌باشد. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗاو هر کس این کارها را برای خشنودی خدا انجام دهد به او پاداش بزرگ خواهیم داد.

پس شایسته است که بنده هدفش رضای خدا باشد، و کار را در هر وقت و مکانی خالصانه برای خدا انجام دهد، تا به سبب آن پاداش بزرگ به دست بیاورد و به اخلاص عادت کند و از مخلصان باشد، و پاداش کامل به او برسد، خواه هدفش حاصل شده، و خواه حاصل نشده باشد، زیرا نیت درست وجود داشته و به اندازه توانش کار کرده است.

آیه‌ی ۱۱۶-۱۱۵:

﴿وَمَن یُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَیَتَّبِعۡ غَیۡرَ سَبِیلِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرًا١١٥[النساء: ۱۱۵]. «و هر کس با پیامبر مخالفت کند پس از این‌که هدایت برای او روشن شده است، و راهی غیر از راه مؤمنان را درپیش گیرد، او را به همان جهتی که روی خود را بدان کرده است رها می‌کنیم، و او را وارد جهنم می‌کنیم، و او را در آن می‌سوزانیم و چه بد جایگاهی است!».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَغۡفِرُ أَن یُشۡرَکَ بِهِۦ وَیَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَآءُۚ وَمَن یُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِیدًا١١٦[النساء: ۱۱۶].«بی‌گمان خداوند (کسی را) نمی‌آمرزد که به او شرک ورزد، و پایین‌تر از آن را بر هر کس که بخواهد می‌آمرزد، و هرکس به خدا شرک ورزد، به‌راستی بسی گمراه گشته است».

هر کس با پیامبر صو با آنچه او آورده است مخالفت ورزد، ﴿مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰپس از این‌که با دلایل قرآنی و برهان‌های دنیوی هدایت برای او روشن شده است، ﴿وَیَتَّبِعۡ غَیۡرَ سَبِیلِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَو راهی جز راه مومنان در پیش بگیرد، و راه مومنان شیوه و راه آنها در عقاید و اعمال‌شان است. ﴿نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰاو را با آنچه که برای خود برگزیده است رها می‌کنیم، و او را خوار می‌گردانیم، و او را بر انجام کار خیر توفیق نمی‌دهیم چون او حق را دیده و آن را شناخته اما آن را ترک کرده است. پس سزای دادگرانه و عادلانه از جانب خدا این است که او را در گمراهی‌اش سرگردان باقی بگذارد و بر گمراهی‌اش بیافزاید. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ[الصف: ۵]. «و چون منحرف شدند خداوند دل‌هایشان را منحرف و کج نمود».

و خداوند متعال فرموده است: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ[الأنعام: ۱۱۰]. «و دل‌ها و چشمان‌شان را واژگون می‌کنیم تا ایمان نیاورند، همانطور که در اولین بار به آن ایمان نیاوردند».

مفهوم آیه دلالت می‌نماید که هرکس با پیامبر مخالفت نکند، و از راه مومنان پیروی نماید، به این صورت که هدفش رضای خدا و پیروی از پیامبر و همراهی با جماعت مسلمین باشد، سپس بنا به اقتضای نفس بشری و غلبه غرایز گناهانی از وی سر بزند، یا اراده گناه بکند، خداوند او را به خودش و شیطان واگذار نمی‌کند، بلکه لطف خود را شامل حال او می‌گرداند، و بر او منت نهاده، و از بدی مصون می‌دارد. همانطور که خداوند متعال در مورد یوسف ÷فرموده است: ﴿کَذَٰلِکَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِینَ٢٤[یوسف: ۲۴]. «این چنین تا بدی و زشتی را از او دور کنیم، همانا او از بندگان مخلص ما است». یعنی به سبب اخلاصش، گناه و زشتی را از او دور کردیم. همچنان که عموم و کلّیت سبب دلالت می‌نماید که خداوند بدی را از هر انسان مخلصی دور می‌نماید.

﴿وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَاو را در جهنم به شدّت عذاب می‌دهیم، ﴿وَسَآءَتۡ مَصِیرًاو جهنم برای او بد جایگاه و سرانجامی است. و این وعید که به دنبال مخالفت با پیامبر و مومنان می‌آید، برحسب کوچکی و بزرگی گناه دارای مراتب و مراحلی است که کسی جز خدا آن را نمی‌داند. بعضی از این مخالفت‌ها انسان را برای همیشه در جهنم ماندگار ساخته، و او را خوار و ذلیل می‌گرداند. و بعضی از مخالفت‌ها سزای کمتری دارند. پس شاید آیه دوم به منزله توضیح و تشریح این آیه است که به طور مطلق آمده است.

خداوند تعالی شرک را نمی‌بخشد چون شرک ورزیدن به خدا توهین به پروردگار جهانیان و توهین به یگانگی پروردگار است. و شرک برابر دانستن مخلوقِ فاقدِ سود و زیان با ذاتی است که تنها او مالک نفع و ضرر است. خدایی که هیچ نعمتی نیست مگر اینک از جانب او است، و فقط او ناراحتی و رنج را دور می‌نماید. او دارای کمال مطلق است، و از هر نظر بی‌نیاز است.

پس بزرگ‌ترین ستم و بزرگ‌ترین گمراهی آن است که انسان عبادت را برای ذاتی که دارای چنین عظمت و شکوهی است خالصانه انجام ندهد، و بخشی از عبادت را برای مخلوق انجام دهد که از صفت‌های کمال هیچ بهره‌ای ندارد، و همواره محتاج است، مخلوقی که جز عدم چیزی نیست، و وجود نداشته و کمال ندارد و از هر نظر محتاج است.

و اما گناهان پایین‌تر از شرک به خواست و اراده خداوند بستگی دارد، و اگر خداوند بخواهد با رحمت و حکمت خویش آن را می‌آمرزد، و اگر بخواهد بنده را بر آن عذاب می‌دهد و براساس عدل و حکمت خود وی را به سبب آن گناهان مجازات می‌نماید. و به این آیه کریمه استدلال شده است که اجماع امت حجت، و امت از اشتباه معصوم است.

دلیل آن این است که خداوند کسی را که با راه و روش مومنان مخالفت ورزد به رسوایی و آتش جهنم تهدید کرده است، و ﴿سَبِیلِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَمفرد و مضاف است، و همه عقاید و اعمالی را که مومنان بر واجب بودن چیزی اتفاق نمودند، یا بر مستحب یا حرام بودن، یا مکروه یا جایز بودن چیزی اتفاق نمودند، پس این راه آنها است، و هرکسی در چیزی که آنان بر آن اجماع کرده‌اند مخالفت کند، در حقیقت راهی غیر از راه آنان را در پیش گرفته است. و فرموده الهی بر این مطلب دلالت می‌نماید که می‌فرماید: ﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ[آل عمران: ۱۱۰]. «شما بهترین امتی هستید که به سود انسان‌ها آفریده شده‌اید، امر به معروف می‌کنید و نهی از منکر می‌نمایید».

وجه دلالت آن این‌گونه است که خداوند خیر داده که مومنان جز به کار خوب دستور نمی‌دهند، پس هرگاه بر واجب یا مستحق بودن چیزی اتفاق نمودند، این از جمله اموری است که آنها به آن فرمان داده‌اند. پس با عبارت صریح مشخص و مقرر می‌گردد که آنچه آنها بدان دستور می‌دهند معروف ونیکی است و بعد از نیکی چیزی جز منکر و زشتی وجود ندارد. و همچنین هرگاه بر نهی کردن از چیزی اتفاق نمودند، پس آن چیز از جمله اموری است که آنان از آن نهی کرده‌اند و آن جز م نکر چیزی نمی‌تواند باشد.

و این مانند این فرموده الهی است که می‌فرماید: ﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ[البقرة: ۱۴۳]. «و همچنین شما را امتی میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید». پس خداوند متعال خبر داد که این امت را میانه و معتدل و برگزیده قرار داده‌است، تا در هر چیزی بر مردم گواه باشند. پس هرگاه گواهی دادند که خداوند به این حکم دستور داده یا از آن نهی کرده یا آن را جایز قرار داده‌است، گواهی آنان معصوم است، چون آنها به آنچه گواهی می‌دهند آگاهی دارند و در شهادت خود عادل و دادگر هستند. پس اگر چنین نباشد آنها در شهادتشان عادل شمرده نمی‌شوند، و نسبت به آن آگاهی ندارند. خداوند متعال در این زمینه می‌فرماید: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ[النساء: ۵٩]. «پس اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر باز گردانید».

از این آیه فهمیده می‌شود که آنچه آنها در آن اختلاف نکرده و بر آن اتفاق دارند موظف نیستند آن را به کتاب و سنت برگردانند، زیرا با کتاب و سنت موافق است و عمل آنها با کتاب و سنت مخالف نیست.

پس این دلایل و امثال آن مفید یقین است، چرا که اجماع دلیل قاطعی شمرده می‌شود. بنابر این خداوند زشتی گمراهی مشرکین را بیان داشت و فرمود:

آیه‌ی ۱۲۱-۱۱٧:

﴿إِن یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ إِنَٰثٗا وَإِن یَدۡعُونَ إِلَّا شَیۡطَٰنٗا مَّرِیدٗا١١٧[النساء: ۱۱٧].«(مشرکان) به جای او، جز بت‌های مادینه را (به دعا) نمی‌خوانند، و جز شیطان سرکش را نمی‌خوانند».

﴿لَّعَنَهُ ٱللَّهُۘ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنۡ عِبَادِکَ نَصِیبٗا مَّفۡرُوضٗا١١٨[النساء: ۱۱۸].«خداوند نفرینش کند، و شیطان گفت: من از میان بندگانت حتماً بهره‌ای معین (برای خود) را برمی‌گیرم».

﴿وَلَأُضِلَّنَّهُمۡ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمۡ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَیُبَتِّکُنَّ ءَاذَانَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلۡقَ ٱللَّهِۚ وَمَن یَتَّخِذِ ٱلشَّیۡطَٰنَ وَلِیّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِینٗا١١٩[النساء: ۱۱٩].«و حتماً آنان را گمراه خواهم کرد و به دنبال آرزوها و خیالاتشان روان خواهم ساخت و به آنان دستور می‌دهم که گوش‌های چهارپایان را بشکافند و آنان را دستور می‌دهم آفرینش خدا را تغییر دهند، و هر کس شیطان را به جای خدا یاور و سرپرست خود قرار دهد به‌راستی که زیان آشکاری کرده است».

﴿یَعِدُهُمۡ وَیُمَنِّیهِمۡۖ وَمَا یَعِدُهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا١٢٠[النساء: ۱۲۰].«آنان را وعده می‌دهد و به آرزوها سرگرم می‌کند، و شیطان جز وعده‌های فریبکارانه به ایشان نمی‌دهد».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُ وَلَا یَجِدُونَ عَنۡهَا مَحِیصٗا١٢١[النساء: ۱۲۱].«ایشان جایگاه‌شان جهنم است و راه نجاتی از آن ندارند».

آنچه که مشرکا ن به جای خدا به فریاد می‌طلبند، جز بت‌هایی نیست که نام‌های ماده بر آنها نهاده‌اند، مانند «عُزَّی» و «پمَنَاۀ» و امثال آن، و معلوم است که اسم بر مسّمی دلالت می‌نماید، پس وقتی نام‌هایشان نام‌های زنانه و ناقص است، بیان‌گر آن است که چیزهایی به این اسم‌ها نام گذاری شده‌اند نیز ناقص و دارای کمبودند، و فاقد صفت‌های کمال می‌باشند. همانطور که خداوند متعال در چندین جا در کتابش خبر داده است که این بت‌ها و معبودان باطل چیزی را نمی‌آفرینند، و روزی نمی‌دهند، و زیانی را از کسانی که آنها را می‌پرستند دور نمی‌کنند، بلکه نمی‌توانند زیانی را از خودشان دور کنند، و سودی به کسی برسانند. و اگر کسی به آنها سوء قصدی داشته باشد، نمی‌توانند خودشان را یاری کنند، و شنوایی و بینایی و دهان ندارند. پس کسی که چنین است چگونه پرستش می‌شود؟! و چگونه عبادت خالصانه خداوندی ترک می‌شود که دارای نام‌های نیکو، و صفات عالی و ستایش، و کمال و بزرگی و شکوه و قدرت و زیبایی و رحمت و نیکی و احسان است، و در آفریدن و تدبیر و حکمت در امر و تقدیر یگانه است؟! و این جزو زشت‌ترین زشتی است که بر نقص و کمبود صاحبش و سقوط او به اوج پستی و حقارت دلالت می‌نماید.

با وجود این آنها فقط در ظاهر این بت‌های ناقص را می‌پرستند، و در حقیقت آنها جز شیطان که دشمن‌شان است و می‌خواهد آنها را هلاک کند، و برای هلاک کردن آنها از هر آنچه که در توان دارد بهره می‌برد چیزی دیگر را نمی‌پرستند، شیطانی که بسیار گمراه است و خداوند او را نفرین نموده، و او را از رحمت خویش دور کرده است. پس همانطور که خداوند او را از رحمت خود دور نموده است او نیز برای دور کردن بندگان از رحمت خدا تلاش می‌کند. ﴿إِنَّمَا یَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِیَکُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ[فاطر: ۶]. «همانا شیطان گروه خود را فرا می‌خواند تا از اهل جهنم باشند».

بنابراین خداوند از تلاش شیطان برای فریب دادن بندگن و آراستن و زیبا جلوه دادن بدی و فساد برای آنها خبر داده، و این‌که به پروردگارش سوگند خورده و گفته است: ﴿لَأَتَّخِذَنَّ مِنۡ عِبَادِکَ نَصِیبٗا مَّفۡرُوضٗااز بندگانست بهره‌ای مشخص بر می‌گیرم، شیطان ملعون می‌داند که نمی‌تواند همه بندگان خدا را فریب دهد، و می‌داند که بر بندگان مخلص خدا توانایی و قدرتی ندارد، بلکه فرمانروایی و قدرت او بر کسی است که او را به دوستی برگزیده و اطاعت از او را بر اطاعت از مولا و پروردگارش ترجیح داده‌است. و در جایی دیگر شیطان قسم خورده و گفته است: ﴿وَلَأُغۡوِیَنَّهُمۡ أَجۡمَعِینَ٣٩ إِلَّا عِبَادَکَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِینَ٤٠[الحجر: ۳٩-۴۰]. «...حتما همه را فریب خواهم داد جز بندگان مخلص تو». پس چیزی که شیطان پلید به طور قطع در پی آن است خداوند از آن خبر داده و می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ صَدَّقَ عَلَیۡهِمۡ إِبۡلِیسُ ظَنَّهُۥ فَٱتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢٠[سبأ: ۲۰]. «و قطعا شیطان گمان خود را بر آنها درست و راست یافت، بنابر این از او پیروی کردند جز گروهی از مؤمنان».

شیطان قسم خورده است از میان بندگان سهمیه مقرر و مشخصی را برگیرد و هدفش را در مورد آنها بیان کرده و به صراحت گفته است: ﴿وَلَأُضِلَّنَّهُمۡآنها را از راه راست گمراه می‌کنم، به طوری که آن را نشناسند و به آن عمل نکنند.

﴿وَلَأُمَنِّیَنَّهُمۡو همراه با گمراه کردن، آنها را در آرزوها و خیالات قرار می‌دهم، به گونه‌ای که آرزو و خیال کنند آنچه مومنانِ هدایت یافته به دست می‌آورند آنها هم به دست خواهند آورد، و این عین فریب است. پس فقط به گمراه کردن آنها اکتفا نکرد، بلکه گمراهی‌شان را برای آنان زیبا جلوه داد. و این مزیدِ بر شر و بدی آنها است، زیرا آنها کارهای اهل جهنم را انجام می‌دهند که موجب عقوبت و سزا است، و گمان می‌برند که این کارها باعث وارد شدن به بهشت می‌شود. و از یهود و نصارا و امثال‌شان عبرت بگیر آن‌گونه که خداوند از آنها حکایت کرده است: ﴿وَقَالُواْ لَن یَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن کَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡکَ أَمَانِیُّهُمۡ[البقرة: ۱۱۱]. «و گفتند: هرگز وارد بهشت نخواهد شد مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد، این آرزو خیالات‌شان است».

﴿کَذَٰلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمۡ[الأنعام: ۱۰۸]. «و این چنین برای هر امتی کارشان را آراسته نمودیم».

﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُکُم بِٱلۡأَخۡسَرِینَ أَعۡمَٰلًا١٠٣ ٱلَّذِینَ ضَلَّ سَعۡیُهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَهُمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ یُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤[الکهف: ۱۰۳-۱۰۴]. «بگو: آیا شما را به زیان کارترین مردم آگاه سازیم؟ (آنان) کسانی هستند که تلاش و کوش‌شان در زندگی دنیا به هدر رفته و آنها گمان می‌برند که کار خوبی می‌کنند».

خداوند متعال در مورد منافقان فرموده است آنها روز قیامت به مومنان می‌گویند:

﴿أَلَمۡ نَکُن مَّعَکُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰکِنَّکُمۡ فَتَنتُمۡ أَنفُسَکُمۡ وَتَرَبَّصۡتُمۡ وَٱرۡتَبۡتُمۡ وَغَرَّتۡکُمُ ٱلۡأَمَانِیُّ حَتَّىٰ جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِ وَغَرَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ[الحدید: ۱۴]. «آیا ما با شما نبودیم؟ گویند: آری! اما شما خودتان را به فتنه مبتلا کردید و منتظر ماندید و شک کردید و آرزوهایتان شما را فریب داد تا این‌که امر خدا آمد و شیطانِ مغرورکننده، شما را درباره خدا فریب داد».

﴿وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَیُبَتِّکُنَّ ءَاذَانَ ٱلۡأَنۡعَٰمِو آنها را به شکافتن و قطع کردن گوش چهارپایان از قبیل بحیره و سائبه و وصیله و حام دستور می‌دهم. پس با ذکر برخی از این گمراهی‌ها به همه‌ی گمراهی‌ها اشاره کرد.

و این نوعی گمراه کردن است که در قالب حرام نمودن آنچه خدا حلال کرده، یا حلال کردن آنچه خدا حرام نموده است تجلی می‌یابد. و اعتقادات فاسد و احکام ستمگرانه نیز جزو بزرگ‌ترین گمراهی محسوب می‌شود.

﴿وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلۡقَ ٱللَّهِو این، تغییر آفرینش ظاهری را در بر می‌گیرد و شامل خال کوبی و برداشت موی صورت زن و شکافتن دندان‌ها به قصد زیبایی و امثال آن می‌شود، که شیطان آنها را به انجام آن فریب داد، و آنها آفرینش خدا را تغییر دادند.

تغییر آفرینش خدا به معنی عدم رضایت از آفرینش الهی و اعتراض به حکمت خداست، و بیان‌گر آن است که آنچه آنها با دستان خود می‌سازند از آفرینش خدا بهتر است. نیز به معنی راضی نبودن به تقدیر و تدبیر الهی است. هم چنان‌که به معنی تغییر دادن آفرینش باطنی نیز می‌باشد، زیرا خداوند بندگان را یکتاپرست، و بر پذیرفتن حق و ترجیح دادن آن سرشته است.

اما شیاطین، انسان‌ها را وسوسه کرده و آنها را نسبت به این آفرینش زیبا بدبین نموده، و شر و شرک و کفر و فساد و گناه را برای آنها زیبا جلوه می‌دهد. چون هر نوزادی که به دنیا می‌آید بر فطرت پاک بدنیا می‌آید. اما پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی یا آتش پرست می‌کنند.

نیز شیطان در صدد بر می‌آید تا انسان مواردی دیگری نیز که خدا بندگانش را بر آن سرشته است از قبیل توحید و محبت و شناخت خدا را تغییر دهند. پس شیطان افکار و عقاید آنها را مانند درندگان پاره پاره نموده و بسان گرگی که گوسفندِ جدا شده از گلّه را می‌درَد، آنها را دریده است.

و اگر لطف و کرم خدا بندگان مخلصش را در بر نمی‌گرفت، آنان نیز به آنچه دیگران بدان گرفتار شده‌اند مبتلا گشته، و در دنیا و آخرت دچار زیان شده و ناکام و زیانکار بر می‌گشتند. و این ناکامی بدان سبب است که آنها از پروردگار و آفریننده خود روی برتافته و دشمنی را که بدی آنان را می‌خواهد به دوستی گرفته‌اند. بنابر این فرمود: ﴿وَمَن یَتَّخِذِ ٱلشَّیۡطَٰنَ وَلِیّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِینٗاو هرکس به جای خدا، شیطان را به دوستی برگزیند، به راستی که دچار زیان آشکاری شده است. و چه زیانی روشن‌تر و بزرگ‌تر از زیان کسی است که در دین و دنیایش دچار زیان شده و گناهان و لغزش‌هایش او را هلاک کرده است؟! در نتیجه گرفتار بدبختی همیشگی گردیده و نعمت جاودانگی را از دست داده‌است؟! اما کسی که با پروردگار خود دوستی نماید و رضایت و خشنودی او را برگزیند به رستگاری کامل رسیده و خوشبختی دنیا و آخرت را به دست آورده و چشم و دلش روشن می‌گردد. پروردگارا! آنچه را که تو داده‌ای هیچ‌کس نمی‌تواند مانع آن بشود، و آنچه را که تو منع نموده‌ای کسی نمی‌تواند آن را بدهد. پروردگارا! ما را از زمره کسانی قرار بده که از عنایت و سرپرستی تو برخوردارند، و به آنها عافیت عنایت فرموده‌ای.

سپس فرمود: ﴿یَعِدُهُمۡ وَیُمَنِّیهِمۡشیطان کسانی را که برای گمراه کردن‌شان تلاش می‌کند وعده می‌دهد. وعده، وعید را نیز شامل می‌شود، همانطور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ[البقرة: ۲۶۸]. «شیطان به شما وعده فقر می‌دهد». پس شیطان به آنها می‌گوید: «اگر مال‌هایتان را در راه خدا انفاق کنید، فقیر خواهید شد». و آنها را می‌ترساند که اگر جهاد کنند کشته یا زخمی می‌شوند، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّمَا ذَٰلِکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ یُخَوِّفُ أَوۡلِیَآءَهُ[آل عمران: ۱٧۵]. «در واقع این شیطان است که دوستانش را می‌ترساند». و به هنگام برگزیدن خشنودی خدا آنها را با تمام وسایل ممکن و غیرممکن تهدید می‌کند و این ترس و وحشت را به مغز و اندیشه‌ی آنان وارد می‌گرداند تا در انجام کار نیک سستی بورزند، و آنها را از انجام دادنِ آن می‌ترساند. همچنین آنها را در آرزوها و خیالات باطلی که سرابی بیش نیستند، سرگردان می‌کند. بنابر این فرمود: ﴿وَمَا یَعِدُهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا١٢٠ أُوْلَٰٓئِکَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُو شیطان جز وعده‌های فریبکارانه به آنها نمی‌دهد، ایشان جایگاه‌شان جهنم است. بنابر این هرکس از شیطان فرمان برد و از پروردگارش روی بگرداند، و به پیروان و گروه شیطان بپیوندد، جایگاهش جهنم است. ﴿وَلَا یَجِدُونَ عَنۡهَا مَحِیصٗاو هیچ راه فرار و نجاتی از جهنم نمی‌یابند، بلکه برای همیشه در آن می‌مانند.

آیه‌ی ۱۲۲:

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَنُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٗاۚ وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ قِیلٗا١٢٢[النساء: ۱۲۲].«و کسانی که ایمان آوردند، و کار شایسته انجام دادند، آنها را در باغ‌هایی که رودها از زیر آن روان است درمی‌آوریم، و برای همیشه در آن می‌مانند. این وعدۀ حقیقی خداست، و چه کسی از خدا راستگوتر است؟!».

وقتی که سرانجام بدبختان و یاران شیطان را بیان کرد، سرانجام سعادتمندان و دوستان خدا را نیز بیان نمود، و فرمود: ﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْو کسانی که به خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و پیامبران و روز قیامت و تقدیرات خیر و شر او، ان چنان‌که به آنان دستور داده شده است از روی علم و شناخت ایمان آوردند، و آن را تصدیق کرده و به آن اقرار نمودند، ﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِو کارهای شایسته را که از ایمان سرچشمه می‌گیرد انجام دادند. اعمال شایسته شامل هرچیزی است که به آن دستور داده شده است از قبیل واجب و مستحّباتی که با قلب و زبان و دیگر اعضا باید انجام شوند. هرکاری برحسب حالت و جایگاهش، و به اندازه‌ای که ایمان و عمل صاحل را کامل گرداند پاداش دارد. و هرکاری به اندازه‌ای که به ایمان و عمل صالح خلل وارد کند کیفر و عقاب دارد.

این چیزی است که از حکمت و رحمت الهی، و وعده راستین او در لابلای کتاب وسنت دانسته می‌شود، بنابر این پاداش عمل صالح را بیان نمود و فرمود: ﴿سَنُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُآنها را به باغ‌هایی وارد می‌کنیم که رودها از زیر درختان آن روان است، و در آن خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های لذیذ، منظره‌ها و همسران زیبا، قصرها و خانه‌های آراسته و درختانی که میوه‌هایشان سهل المنال است، و در آن صداها و نغمه‌های دل‌انگیز و میوه‌های فراوان وجود دارد. مومنان در بهشت به ملاقات و دیدار یکدیگر می‌روند و از نعمت‌هایی برخوردار می‌شوند که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ‌گوشی آن‌را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است.

و بالاتر و بزرگ‌تر از این، خشنودی و رضایت خداوند است که نصیب آنان می‌شود، و ارواح با نزدیک شدن به خدا، و چشم‌ها با دیدن او و گوشها به شنیدن سخن روحبخش وی که از هر نعمت و برکتی برتر است، به اوج لذّت و سرور می‌رسند. و اگر خداوند آنها را استوار و پابرجا نمی‌کرد، به پرواز در می‌آمدند و از شادی و خوشحالی می‌مردند.

به راستی که این نعمت‌ها چقدر شیرین و لذیذ هستند! و آنچه خداوند بزرگوار به آنها بخشیده است چقدر بلند و عالی است! نیکی و شادابی که آنها به دست آورده‌اند قابل توصیف نیست. و کمال و عدم نقصان این نیکی و شادابی در قالب جاودانه ماندن در این منازل و مراتب رفیع تجلی می‌کند. بنابر این خداوند فرمود: ﴿خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٗاۚ وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ قِیلٗاپس راست گفته است خداوندی که سخن و گفتار او در بالاترین حدِ صداقت و راستی قرار دارد. پس چون سخن و خبر او راست است، هر آنچه که به طور «مطابقت» یا «تضّمن» یا «التزام» از سخن وی، و همچنین از سخن پیامبر صبرآید نیز راست است، زیرا پیامبر جز به دستور خدا خبر نمی‌دهد، و جز از وحی او سخن نمی‌گوید.

آیه‌ی ۱۲۴-۱۲۳:

﴿لَّیۡسَ بِأَمَانِیِّکُمۡ وَلَآ أَمَانِیِّ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِۗ مَن یَعۡمَلۡ سُوٓءٗا یُجۡزَ بِهِۦ وَلَا یَجِدۡ لَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا١٢٣[النساء: ۱۲۳].«(صلاح و نجات) نه به آرزوی شماست و نه به آرزوی اهل کتاب، هر کس کار بدی بکند در برابر آن کیفر می‌بیند، و جز خدا یار و یاوری را نخواهد یافت».

﴿وَمَن یَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا یُظۡلَمُونَ نَقِیرٗا١٢٤[النساء: ۱۲۴].«و کسانی که کارهای شایسته انجام دهند – در حالی‌که مؤمن باشند – خواه مرد باشند یا زن، ایشان وارد بهشت می‌شوند و به اندازۀ گودی پشت هستۀ خرما به آنان ستم نمی‌شود».

﴿لَّیۡسَ بِأَمَانِیِّکُمۡ وَلَآ أَمَانِیِّ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِحکم و نجات و صلاح به آرزوی شما و آرزوی اهل کتاب نیست. «امانی» عبارت است از سخن نفس که خالی از عمل و سرشار از ادعاهای صرف باشد. چنانچه آن را با مشابه خودش انکار کنی، هیچ تفاوتی میان آن دو وجود ندارد، چراکه هر دو از یک جنس می‌باشند و هر دو پوچ هستند. «امانی» در هر امر کوچک و بزرگی فرقی نمی‌کند «امانی» است. و باطل می‌باشد. به ویژه اگر در امری باشد که به ایمان و سعادت همیشگی ارتباط پیدا کند.

پس خداوند از «امانی» ارزوهای اهل کتاب خبر داد که آنها می‌گفتند: ﴿لَن یَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن کَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡکَ أَمَانِیُّهُمۡ[البقرة: ۱۱۱]. «وارد بهشت نمی‌شوند مگر کسانی که یهودی یا نصرانی باشند، این آرزوی بزرگ آنان است». و کسان دیگری که به هیچ کتاب و پیامبری منتسب نیستند به طریق اولی آرزوهایشان باطل است. و خداوند به خاطر کمال عدل و انصافی که دارد کسانی را که به اسلام منتسب هستند، در این دایره داخل کرده است، زیرا فقط منتسب بودن به یک دین کافی نیست، بلکه انسان باید دلیلی بر صحیح بودن ادعاهای خود بیاورد. پس اعمال، ادعا را تصدیق یا تکذیب می‌کند. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿مَن یَعۡمَلۡ سُوٓءٗا یُجۡزَ بِهِهرکس کار بدی بکند در برابر آن سزا داده می‌شود، و این همه انجام دهندگان افعال بد را شامل می‌شود، زیرا بدی، گناه کبیره و صغیره را در بر می‌گیرد، و نیز هرگونه کفر دنیوی یا اخروی، کم یا زیاد را شامل می‌شود. و مردم در این مورد دارای رتبه‌های متفاوتند، که جز خدا کسی آن را نمی‌داند. بعضی زیاد گناه انجام می‌دهند و بعضی کم، پس هرکس که تمام اعمالش بد باشد، و او جز کافر کسی نیست، و بدون توبه بمیرد، برای همیشه در عذاب دردناک می‌ماند.

وهرکس عمل شایسته انجام دهد و در بیشتر حالاتش بر راه راست باشد هرچند گاه گاهی گناهان کوچکی هم از او سر زند غم و اندوه و دردهای جسمی و روانی که برایش پیش می‌آید، و یا مصیبت‌های مالی و جانی که بدان گرفتار می‌شود خطاهایش را می‌پوشاند و باعث مغفرت گناهان وی می‌شود. و این ناشی از لطف خدا نسبت به بندگانش است. و میان این دو حالت مراتب زیادی وجود دارد. و سزا و کیفری که بصورت فراگیر و عام بیان شد ویژه کسانی است که توبه نمی‌کنند. زیرا کسی که توبه می‌نماید مانند کسی است که مرتکب گناه نشده است، همانطور که نصوص زیادی بر صحت این مطلب دلالت می‌نمایند.

﴿وَلَا یَجِدۡ لَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗاو به جز خدا هیچ یاور و مددکاری را نخواهد یافت. این را بیان کرد تا این گمان را رد کند که بعضی خیال می‌کنند «هرکس سزاوار کیفر باشد، یاور و شفاعت کننده‌ای برای او خواهد بود، و کیفر مجازاتش را از وی دور می‌نماید» پس خداوند خبر داد که چنین چیزی نیست، و کسی که سزاوار کیفر باشد، یاوری نخواهد داشت که او را به هدفش برساند، و مددکاری نخواهد داشت که کیفر را از او دور نماید، بلکه فقط پروردگار و مولایش توانایی چنین چیزی را دارد.

﴿وَمَن یَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِو هر کس کارهای شایسته انجام دهد. این شامل سایر اعمال قلبی و بدنی است، نیز شامل هرکسی است که عمل صالح انجام دهد، خواه انسان باشد، یا جن، کوچک باشد، یا بزرگ، مرد باشد یا زن. بنابر این فرمود: ﴿مِن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞمرد باشد یا زن، به شرطی که مومن باشد. و این شرطِ پذیرش همه اعمال است، زیرا هیچ عملی صالح محسوب نشده و پذیرفته نمی‌شود و پاداش به آن تعلق نمی‌گیرد، و بوسیله آن عذاب دفع نمی‌گردد مگر این‌که همراه با ایمان باشد.

پس اعمالی بدون ایمان مانند شاخه‌های درختی هستند که تنه آن قطع شده است، و مانند ساختمانی است که بر موجب آب بنا شده باشد. بنابر این ایمان، پایه و اساسی است که هرچیزی بر آن بنا می‌شود. و هر عملی که در کتاب و سنت به طور مطلق از فضل آن یا از فضل انجام دهنده‌ی آن ذکری به میان آمده باشد و قید ایمان در آن ذکر شده باشد، آن عمل را حتما باید به قید «ایمان» مقید نمود.

﴿فَأُوْلَٰٓئِکَاینان که هم ایمان آورده و هم عمل صالح انجام داده‌اند، ﴿یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَوارد بهشت می‌شوند، که همه آنچه را انسان می‌خواهد و چشم از آن لذت می‌برد در آن وجود دارد. ﴿وَلَا یُظۡلَمُونَ نَقِیرٗاو کمترین ستمی به آنها نمی‌شود. و پاداش کار خوبی که انجام داده‌اند، کم نمی‌شود، بلکه آن را به طور کامل و چندین برابر می‌یابند.

آیه‌ی ۱۲۵:

﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ دِینٗا مِّمَّنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ وَٱتَّبَعَ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِیمَ حَنِیفٗاۗ وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِیمَ خَلِیلٗا١٢٥[النساء: ۱۲۵].«و آیین چه کسی بهتر از آیین کسی است که خالصانه خود را تسلیم خدا کرده، و نیکوکار است، و از آیین ابراهیم حنیف پیروی کرده است؟ و خداوند ابراهیم را به دوستی گرفته است».

آیین هیچ کسی بهتر از آیین آن کس نیست که خالصانه به خدا روی آورده است. روی آوردنِ خالصانه به‌سوی خدا به معنی تسلیم شدن در برابر دستورات او، و متوجه کردن دل و دیده و سایر اعضا به طرف خداست.

﴿وَهُوَو او همراه با این اخلاص و انقیاد، ﴿مُحۡسِنٞپیرو شریعت خدا می‌باشد، شریعتی که پیامبرانش را برای تبلیغ آن فرستاده و در کتابهایش بیان نموده و آن را راه و رسم بندگان خاص خود قرار داده‌است.

﴿وَٱتَّبَعَ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِیمَو از دین و شریعت ابراهیم پیروی کرده است. ﴿حَنِیفٗاو از شرک دوری جسته و به توحید روی آورده است، و از توجه به خلق روی برتافته و به آفریننده روی آورده است. ﴿وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِیمَ خَلِیلٗاو خداوند ابراهیم را به خلیلی و دوستی برگرفته است. و خلیل بودن بالاترین نوع محبت و دوستی است. این مقام ومنزلت فقط نصیب محمد و ابراهیم علیهما الصلاۀ و السلام شده است. البته خداوند نسبت به تمام مومنان محبت دارد، اما ابراهیم را بدان جهت خلیل و دوست خود قرار داده است که او آنچه را بدان مامور شده بود به طور کامل انجام داد، و آزمایش الهی سربلند بیرون آمد. پس خداوند او را پیشوای مردم، و خلیل و دوست خویش قرار داد، و یاد او را در میان جهانیان جاودان گردانید، به گونه‌ای که جهانیان برای همیشه از او به نیکی یاد می‌کنند.

آیه‌ی ۱۲۶:

﴿وَلِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ وَکَانَ ٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٖ مُّحِیطٗا١٢٦[النساء: ۱۲۶].«و آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداست، و خداوند همواره به هر چیزی آگاه است (و علم او همه چیز را احاطه کرده است)».

در این آیه کریمه بیان شده است که خداوند بر هر چیزی احاطه دارد، پس خداوند خبر داد که هر آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست: ﴿مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِهمه در ملکیت او می‌باشند، و بندگان او هستند، و همه مملوک، و او یگانه مالک آنهاست، و تنها و یگانه به تدبیر امورشان می‌پردازد. علم الهی همه معلومات را،و بینایی او همه دیدنی‌ها را و شنوایی‌اش همه شنیدی‌ها را در بر گرفته است. و قدرت و خواست او در همه موجودات جاری است، و رحمت او اهل زمین و آسمان‌ها را در گستره خود جای داده‌است، و با قدرت و قهر خویش بر هر مخلوقی چیره است، و جاندارو بی‌جان در برابر او سر تسلیم فرود آورده‌اند.

آیه‌ی ۱۲٧:

﴿وَیَسۡتَفۡتُونَکَ فِی ٱلنِّسَآءِۖ قُلِ ٱللَّهُ یُفۡتِیکُمۡ فِیهِنَّ وَمَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ فِی یَتَٰمَى ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِی لَا تُؤۡتُونَهُنَّ مَا کُتِبَ لَهُنَّ وَتَرۡغَبُونَ أَن تَنکِحُوهُنَّ وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِینَ مِنَ ٱلۡوِلۡدَٰنِ وَأَن تَقُومُواْ لِلۡیَتَٰمَىٰ بِٱلۡقِسۡطِۚ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِهِۦ عَلِیمٗا١٢٧[النساء: ۱۲٧].«و دربارۀ زنان از تو می‌پرسند، بگو خداوند در مورد آنها به شما پاسخ می‌دهد، و (نیز) خداوند با آیاتی که از قرآن بر شما تلاوت می شود ـ در رابطه زنان یتیمی که می‌خواهید با آنان ازدواج کنید ولی حقوق مقرر آنان را نمی‌پردازید ـ جواب شما را می‌دهد. و همچنین دربارۀ کودکان و ناتوان، و این‌که نسبت به یتیمان دادگری کنید سخن خواهد گفت. و هر کار خوبی انجام دهید قطعاً خدا به آن آگاه است».

استفتا یعنی این‌که سوال‌کننده از سوال شونده بخواهد تا حکم شرعی را در مورد چیزی که مورد سوال واقع شده است بیان کند. خداوند خبر داد که مومنان، حکم زنانی را که متعلق به آنها هستند از پیامبر می‌پرسند، و پروردگار جهانیان این فتوا و پرسش را پاسخ داد و فرمود: ﴿قُلِ ٱللَّهُ یُفۡتِیکُمۡ فِیهِنَّبگو: «خداوند شما را در مورد زنان پاسخ و فتوا می‌دهد». پس به آنچه که شما را بدان فتوا می‌دهد عمل کنید، و در تمام کارهای مربوط به زنان، از قبیل پرداخت حقوق آنها، و ستم نکردن به آنان، به دستور خدا عمل کنید. و این دستوری عام و فراگیر است و همه آنچه را که خداوند در رابطه با زنان متزوجه و غیره اعم از کوچک و بزرگ مشروع نموده، و به آن دستور داده یا از آن نهی کرده است، در بر می‌گیرد.

بعد از این بیان کلّی، به طور ویژه در مورد ناتوانان از قبیل یتیمان و کودکان سفارش نمود، تا مسلمانان به آنها توجه نموده، و در انجام حقوقشان کوتاهی نکنند، پس فرمود: ﴿وَمَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ فِی یَتَٰمَى ٱلنِّسَآءِنیز خداوند با آیاتی که از قرآن بر شما تلاوت می‌شود در رابطه با زنان یتیم پاسخ می‌دهد. ﴿ٱلَّٰتِی لَا تُؤۡتُونَهُنَّ مَا کُتِبَ لَهُنَّزنان یتیمی که حق مقررِ آنان را به آنها نمی‌دهید. این بیان حالتی است که در آن زمان وجود داشت. زیرا مردی که سرپرستی دختر یتیمی را به عهده داشت، حقش را به او نمی‌داد و به وی ستم می‌کرد، به گونه‌ای که یا همه مالش، و یا بخشی از آن را می‌خورد، و یا از ازدواج کردن وی ممانعت بعمل می‌آورد تا از اموالش استفاده کند، زیرا اگر این دختر ازدواج می‌کرد ترس آن را داشت که مالش از دست او بیرون رود. و یا در صورتی با ازدواج وی موافقت می‌کرد که بخشی از مهریه‌اش را به او بدهد.

این در صورتی بود که سرپرست علاقه‌ای به آن دختر نداشته باشد. اما اگر سرپرست، به دختر یتیم علاقمند بود، و آن دختر زیبایی و ثروت داشت وی را به عقد خود در می‌آورد و در دادن مهریه، عادلانه رفتار نمی‌کرد، بلکه کمتر از حقوق مقّرر را به او می‌داد. همه این موارد ستم محسوب شده و در این نصّ داخل هستند. بنابر این فرمود: ﴿وَتَرۡغَبُونَ أَن تَنکِحُوهُنَّو شما به ازدواج با آنها علاقه‌ای ندارید، و یا به ازدواج با آنها علاقه دارید. همانطور که در مثال بیان کردیم.

﴿وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِینَ مِنَ ٱلۡوِلۡدَٰنِو خداوند شما را در مورد کودکان ناتوان پاسخ داده، و فتوا می‌دهد که حق آنها را اعم از ارث و غیره بدهید و با ستم و خودکامگی اموال آنها را تصاحب نکنید.

﴿وَأَن تَقُومُواْ لِلۡیَتَٰمَىٰ بِٱلۡقِسۡطِو این‌که نسبت به یتیمان کاملا دادگری کنید. بر این اساس باید آنها را بر اطاعت از دستور خدا و رعایت آنچه که خدا بر بندگانش واجب نموده است، ملزم نمایید. پس اولیا و سرپرستان موظف هستند که یتیمان را به انجام آنچه خداوند بر آنها واجب کرده است ملزم کنند. نیز سرپرستی کردن آنها مستلزم آن است که منافع دنیوی آنان را توسعه داد و اموالشان را محافظت نمود، و بهره‌ای بیشتر برای آنها بدست آورد، و جز به بهترین صورت به اموال آنان نزدیک نشد. و همچنین متولیان مور ایتام نباید هیچ دوست یا شخص دیگری را در امر ازدواج و غیره از قبیل خرید یا فروش به گونه‌ای بر آنان ترجیح دهند و دوست بدارند که منجر به پایمان شدن حقوق آنان گردد.

و این بیان‌گر رحمت الهی نسبت به بندگانش است، زیرا آنها را شدیدا تشویق کرده است تا منافع ک سانی را که به سبب ناتوانی و از دست دادن پدر نمی‌توانند منافع خود را تامین نمایند، تامین کنند. سپس به طور عام بر احسان و نیکوکاری تشویق و تحریک نمود، و فرمود: ﴿وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖو هرکار نیکی که برای یتیمان و دیگران انجام دهید، خواه آن نیکی به دیگران نیز سرایت کند یا فقط به شخص خیر مرتبط باشد. ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِهِۦ عَلِیمٗاقطعا خداوند به آن آگاه است. یعنی علم و آگاهی خدا، رفتار و کردار آدمی را زیاد باشد یا کم، خوب باشد یا بد احاطه نموده است، و خداوند هر کس را برحسب عملش مجازات می‌نماید.

آیه‌ی ۱۲۸:

﴿وَإِنِ ٱمۡرَأَةٌ خَافَتۡ مِنۢ بَعۡلِهَا نُشُوزًا أَوۡ إِعۡرَاضٗا فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَآ أَن یُصۡلِحَا بَیۡنَهُمَا صُلۡحٗاۚ وَٱلصُّلۡحُ خَیۡرٞۗ وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّۚ وَإِن تُحۡسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٗا١٢٨[النساء: ۱۲۸].«و هرگاه زنی از شوهرش بیم بد رفتاری یا رویگردانی را داشته باشد، بر آنان گناهی نیست که میان خود آشتی و صفا برقرار کنند، و صلح و آشتی بهتر است. (ولی) انسان‌ها با بخل سرشته‌اند، و اگر نیکوکاری کنید و پرهیزگار باشید پس همانا خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است».

اگر زن از بدرفتاری شوهرش ترسید، به گونه‌ای که خودش را از وی برتر و بالاتر دانست، و علاقه‌ای به وی نداشت، و از او رویگردان شد، پس در این حالت بهتر است که میان خود صلح و صفا برقرار کنند، به این صورت که زن از بعضی از خواسته‌‌هایش به خاطر شوهرش چشم پوشی نماید، به شرطی که همچنان با وی زندگی کند. یا این‌که به مقدار کمتری از نفقه و پوشاک و مسکن راضی باشد، و حق خود را از گردن شوهر ساقط کند، یا شب و روزی را که نوبت اوست به شوهرش یا به هوویش ببخشد. اگر بر این حالت اتفاق کردند گناهی بر زن و شوهر نیست. و در این وقت برای شوهر جایز است که به این صورت با او باقی بماند، و این از جدایی بهتر است. بنابر این فرمود: ﴿وَٱلصُّلۡحُ خَیۡرٞو صلح بهتر است.

از عموم این لفظ استنباط می‌شود که صلح میان دو کس که با هم اختلاف و کشمکش دارند، بهتر از آن است که هریک سعی کند حق خود را بطور کامل بگیرد، زیرا صلح باعث اصلاح و بقای دوستی و متصف شدن به صفت چشم پوشی و گذشت می‌گردد. و صلح در همه حالات جایز است، مگر زمانی که چیز حرامی راحلال بگرداند یا حلالی را حرام کند.

و این، صلح نامیده نمی‌شود، بلکه نوعی ستم است. و بدان که هیچ حکمی کامل نمی‌شود مگر زمانی که زمینه‌ها و مقتضیات آن وجود داشته و موانع آن منتفی باشد. و صلح نیز از جمله آن امور و احکام است.

پس خداوند مقتضیات آن را بیان کرد و تذکر داد که صلح بهتر است و هرکس که عاقل و خردمند باشد خیر و نیکی را می‌جوید و به آن علاقمند است. و به دلیل این‌که خداوند به صلح دستور داده و بر آن تشویق نموده است، مومن بیشتر آن را می‌طلبد، و بیشتر به آن علاقمند است. و مانع آن را نیز بیان کرد وفرمود: ﴿وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّو انسان‌ها بر بخل سرشته‌اند. بخل به معنی بخشیدن چیزی است که بر گردن انسان است. نیز به معنی حریص بودن و علاقه داشتن به طور طبیعی بر این چیز اوست. پس انسان‌ها به طور طبیعی بر این چیز سرشته شده‌اند.

بنابراین باید برای از بین بردن این عادت زشت، و دور کردن آن بکوشید، و خود را به گذشت و چشم پوشی و دادن حقی که بر گردن شماست، و قانع شدن به بخشی از حقی که از آن شماست، عادت دهید.پس هرگاه انسان به این اخلاق خوب و نیکو دست یافت، صلح بین او و کسی که با وی معامله کرده است آسان شده، و راه رسیدن به آن سهل می‌گردد.

به خلاف کسی که برای از بین بردن و دور کردن بخل از خودش تلاش نمی‌کند، بدون شک صلح و رسیدن به توافق، برای چنین فردی بسیار مشکل است، زیرا به چیزی کمتر از گرفتن تمام حقش راضی نمی‌شود، و آنچه را که بر اوست نمی‌پردازد. پس اگر طرفش نیز مانند اوب شاد مسئله بسیار سخت و حاد می‌گردد.

سپس فرمود: ﴿وَإِن تُحۡسِنُواْواگر در عبادت پروردگار نیکویی کنید، به این صورت که بنده طوری پروردگارش را پرستش نماید که انگار او را می‌بیند، پس اگر او را نبیند قطعا خدا او را می‌بیند، و اگر از هر راهِ ممکن از قبیل سود رساندن با مال و علم و پست و مقام و غیره، به مردم نیکی کنید، ﴿وَتَتَّقُواْو با انجام همه آنچه خدا به آن امر نموده، و ترک همه چیزهایی که از آن منع کرده است از خدا بترسید، ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٗاهمانا خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است، و با علم و آگاهی، ظاهر و ب اطن اعمال‌تان را احاطه نموده است. پس کارهایتان را ثبت می‌نماید، و به طور کامل شما را در برابر آن، سزا یا جزا می‌دهد.

آیه‌ی ۱۲٩:

﴿وَلَن تَسۡتَطِیعُوٓاْ أَن تَعۡدِلُواْ بَیۡنَ ٱلنِّسَآءِ وَلَوۡ حَرَصۡتُمۡۖ فَلَا تَمِیلُواْ کُلَّ ٱلۡمَیۡلِ فَتَذَرُوهَا کَٱلۡمُعَلَّقَةِۚ وَإِن تُصۡلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا١٢٩[النساء: ۱۲٩].«و شما هرگز نمی‌توانید میان زنان دادگری کنید، گرچه علاقه‌مند باشید، ولی کاملاً دوری نکنید، به طوریکه آن زن را مانند «معلّقه» رها کنید، و اگر صلح و صفا کنید و پرهیزگار باشید بدون شک خداوند آمرزگار و مهربان است».

خداوند متعال خبر می‌دهد که شوهران نمی‌توانند به طور کامل عدالت را بین زنان خود رعایت کنند، زیرا دادگری و عدالت مستلزم آن است که مرد زنانش را به یک اندازه دوست بدارد، و قلبا به یک اندازه به آنها تمایل داشته باشد، سپس به مقتضای آن عمل نماید، و این امری مشکل و غیر ممکن است. بنابر این خداوند از آنچه که در توان آدمی نیست صرف نظر کرده، و از آنچه که انجام دادنش ممکن است نهی کرد و فرمود: ﴿فَلَا تَمِیلُواْ کُلَّ ٱلۡمَیۡلِ فَتَذَرُوهَا کَٱلۡمُعَلَّقَةِو از زنی که به او علاقه ندارید زیاد رویگردان نشوید به صورتی که حقوق مسلم وی را ادا نکنید، بلکه آنچه را از دادگری درتوان دارید انجام دهید. پس باید در نفقه و پوشاک و تقسیم شب و روز و امثال آن در میان آنها دادگری کنید. به خلاف دوست داشتن و آمیزش و امثال آن، زیرا وقتی شوهر حقوق واجب زن را انجام ندهد، آن زن مانند زن معلّقه و بلاتکلیفی است که نه بی‌شوهر است تا استراحت نماید، و برای ازدواج آمادگی پیدا کند، و نه شوهردار است که شوهرش حقوق وی را ادا نماید.

﴿وَإِن تُصۡلِحُواْو اگر میان خود و زنهایتان صلح و صفا برقرار سازید، و به خاطر امید به پاداش الهی و انجام دادن حق زن، خود را بر انجام آنچه که دوست ندارید مجبور کنید، ونیز میان خود و مردم صلح و صفا حاکم نمایید، نیز میان مردم در آنچه که با یکدیگر اختلاف دارند صلح و آشتی بیاورید، و این مستلزم آن است که انسان هر راهی را که به صلح منتهی می‌شود در پیش گیرد، ﴿وَتَتَّقُواْو با انجام چیزهایی که به آن دستور داده شده اید، و ترک آنچه که از آن نهی شده اید، و با صبر کردن بر آنچه خدا برایتان مقدّر نموده است، از خدا بترسید،﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ غَفُورٗا رَّحِیمٗاهمانا خداوند آمرزگار مهربان است و گناهانی را که مرتکب شده‌اید و کوتاهی‌هایی را که در انجام واجبات از شما سرزده است، می‌آمرزد. و همان‌طور که شما با همسرانتان مهربانی می‌کنید و بر آنها ترحم می‌نمایید خداوند نیز به شما رحم می‌فرماید.

آیه‌ی ۱۳۰:

﴿وَإِن یَتَفَرَّقَا یُغۡنِ ٱللَّهُ کُلّٗا مِّن سَعَتِهِۦۚ وَکَانَ ٱللَّهُ وَٰسِعًا حَکِیمٗا١٣٠[النساء: ۱۳۰].«و اگر از هم جدا شوند خداوند هر یک را از فضل گستردۀ خود بی‌نیاز می‌کند، و خداوند گشایش‌گر و حکیم است».

این حالت سوم میان زن و شوهر است، پس زمانی که زن و مرد نتوانستند با هم به توافق برسند در این صورت جدایی و طلاق اشکالی ندارد.

بنابراین خداوند فرمود: ﴿وَإِن یَتَفَرَّقَاو اگر به سبب طلاق یا فسخ یا خلع و غیره از همدیگر جدا شدند، ﴿یُغۡنِ ٱللَّهُ کُلّٗا مِّن سَعَتِهِخداوند هریک از زن و شوهر را از فضل و احسان گسترده و فراگیرش بی‌نیاز می‌کند، پس شوهر را با زنی دیگر و بهتر از زن اولی بی‌نیاز می‌کند، و زن را از فضل و احسان خویش بی‌نیاز می‌نماید. وگرچه چهره او از شوهرش قطع شده است، اما روزی او بر خدایی است که متکلف روزی تمام مردم است، خداوندی که مصالح و منافع همه را تامین می‌نماید. و شاید خداوند شوهری بهتر به وی ببخشد.

﴿وَکَانَ ٱللَّهُ وَٰسِعًاو خداوند دارای فضل فراوان و رحمت گسترده می‌باشد، و رحمت و احسانش به اندازه علم و دانش بی‌پایانش است، با این وجود خداوند ﴿حَکِیمٗابه خاطر حکمت خویش روزی می‌دهد و طبق حکمت خویش از رسیدن احسان خود به بعضی جلوگیری می‌نماید.

پس هرگاه حکمت او اقتضا کند که برخی از بندگانش را به خاطر سببی که در آنان می‌باشد از احسان و لطف خویش منع کند، بنابر عدل و حکمت خود آنان را از احسان خویش محروم می‌گرداند.

ایه‌ی ۱۳۲-۱۳۱:

﴿وَلِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَلَقَدۡ وَصَّیۡنَا ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِکُمۡ وَإِیَّاکُمۡ أَنِ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ وَإِن تَکۡفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ وَکَانَ ٱللَّهُ غَنِیًّا حَمِیدٗا١٣١[النساء: ۱۳۱].«و آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداست، و ما کسانی را که پیش از شما به آنان کتاب داده شده است و (نیز) شما را توصیه نموده‌ایم که از خدا بترسید، و اگر کفر بورزید (بدانید که) آنچه در آسمان‌ها و زمین است بدون شک از آن خداست، و خداوند بی‌نیاز و ستوده است».

﴿وَلِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَکِیلًا١٣٢[النساء: ۱۳۲].«و آنچه در آسمان‌ها و زمین است تنها از آن خداست، و خدا بس کارساز و رقیب است».

خداوند متعال از پادشاهی بزرگ و گستردگی ملک خویش خبر می‌دهد، و وجود این ملک عظیم مستلزم آن است که خداوند هر طور بخواهد در آن تصرف نماید، تصرف تقدیری و تصرف شرعی. تصرف شرعی ِ خداوند آن است که گذشتگان و آیندگان اهل کتاب‌های آسمانی را توصیه نمود که تقوا داشته باشند، این وصیت پاداش دادن به کسی است که این توصیه را عملی نماید. هم چنان‌که در برگیرنده‌ی عقاب و عذاب دردناکی است برای کسی که آن را اهمال و ضایع گرداند. بنابر این فرمود: ﴿وَإِن تَکۡفُرُواْ. و اگر کفر بورزید، و تقوای الهی را نداشته باشید، و چیزهایی را برای خدا شریک گردانید که خداوند بر صحّت آن دلیلی نازل نفرموده است، جز به خودتان به کسی دیگر زیان نمی‌رسانید، و هیچ زیانی به خداوند نمی‌رسد و از پادشاهی او چیزی کم نمی‌شود. و او بندگانی دارد که از شما بهتر و برتر و بیشترند و از او اطاعت می‌کنند و در برابر دستوراتش فروتن و تسلیم هستند. بنابرانی به دنبال آن فرمود: ﴿وَإِن تَکۡفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ وَکَانَ ٱللَّهُ غَنِیًّا حَمِیدٗاو اگر کفر بورزید، پس همانا آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداست، و خداوند بی‌نیاز و ستوده است. و او دارای سخاوت و بخشش کامل و نیکوکاری فراگیر می‌باشد که از خزانه‌های رحمت او سرچشمه می‌گیرد، و رحمت او هرگز کاهش پیدا نمی‌کند، هر چند که بصورت شبانه روزی از آن ببخشد.

و اگراهل آسمان‌ها و زمین همه جمع شوند و هریک به اندازه دلخواهش از خدا بخواهد و به آن نیز برسد، چیزی از ملک خدا کم نمی‌شود، چون خداوند بخشنده و بزرگوار و دارنده است. بخشش او یک کلام و عذابش نیز یک کلام است، و هرگاه چیزی را بخواهد به آن می‌فرماید: پدید بیا، پس پدید می‌آید. او دارای تمامی صفات کمال است، زیرا اگر در او کمبودی بود، به رشد و کمال نیاز پیدا می‌کرد، در حالی‌که او دارای هر صفت کمالی است. و از کمال بی‌نیازی او این است که در اداره ملکش همسر و فرزند و شریکی بر نگرفته، و پشتیبان و یاوری ندارد تا او را در تدبیر آن یاری دهد. و از کمال بی‌نیازی‌اش این است که جهان هستی در تمام احوال به او نیاز دارد، و همه موجودات نیازهای کوچک و بزرگ خود را از او می‌خواهند و خداوند خواسته‌هایشان را برآورده می‌کند و آنها را بی‌نیاز و قانع می‌گرداند و با لطف و هدایت خویش بر آنها منّت می‌گذارد.

«حمید» به معنی ستوده، و یکی از نام‌های بزرگ و مبارک الهی، و بیان‌گر آن است که خداوند شایسته هرنوع ستایش و محبت و بزرگداشتی است، زیرا از صفات ستوده که همان صفات جلال و جمال هستند برخوردار است و نعمت‌های فراوانی به آفریدگانش ارزانی داشته است، پس او در هر حالی ستوده است.

قرار گرفتن این دو اسم بزرگوار در کنار هم بسیار زیباست: ﴿غَنِیًّا حَمِیدٗاخداوند بی‌نیاز و ستوده است، او دارای کمال بی‌نیازی و کمال ستودگی است. و قرار گرفتن این دو نام در کنار یکدیگر بیشتر کمال و غنای الهی را به تصویر می‌کشد. سپس خداوند تکرار کرد که فرمانروایی و پادشاهی او آنچه را که در آسمان‌ها و زمین است احاطه کرده، و او بر هرچیزی وکیل است. یعنی خداوند عالم است و امور هستی را بنا بر حکمت و تدبیر خویش اداره می‌نماید، و این بیان‌گر کمال وکالت او است.

به درستی که وکالت مستلزم آن است که شخص وکیل نسبت به چیزی که وکالت آن را قبول کرده است شناخت و آگاهی داشته باشد، و بر اجرای آن توانا و نیرومند باشد، و باید تدبیر آن وجه الوکاله بر مبنای حکمت و مصلحت باشد. پس هراندازه در این زمینه نقص و خللی وجود داشته باشد ناشی از نقص و ضعف وکیل است. و خداوند متعال از هر کمبود و نقصی پاک و مبّرا است.

آیه‌ی ۱۳۴-۱۳۳:

﴿إِن یَشَأۡ یُذۡهِبۡکُمۡ أَیُّهَا ٱلنَّاسُ وَیَأۡتِ بِ‍َٔاخَرِینَۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ ذَٰلِکَ قَدِیرٗا١٣٣[النساء: ۱۳۳].«(ای مردم!) اگر خدا بخواهد شما را از بین می‌برد، و افراد دیگری را پدید می‌آورد، و خداوند بر (انجام) این (کار) تواناست».

﴿مَّن کَانَ یُرِیدُ ثَوَابَ ٱلدُّنۡیَا فَعِندَ ٱللَّهِ ثَوَابُ ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَکَانَ ٱللَّهُ سَمِیعَۢا بَصِیرٗا١٣٤[النساء: ۱۳۴].«هر کس پاداش دنیا را بخواهد، پاداش دنیا و آخرت نزد خداست، و خداوند شنوا (و) بیناست».

او بی‌نیاز و ستوده، و دارای قدرتی کامل و اراده‌ای بیکران می‌باشد. ﴿إِن یَشَأۡ یُذۡهِبۡکُمۡ أَیُّهَا ٱلنَّاسُ وَیَأۡتِ بِ‍َٔاخَرِینَای مردم! اگر خداوند بخواهد شما را از میان می‌برد و کسانی دیگر را می‌آورد که از شما فرمانبرداتر و بهتر باشند. این تهدیدی است برای مردم به خاطر پایداری آنها بر کفر، و رویگردانی‌شان از پروردگارشان، زیرا اگر آنها از خدا اطاعت نکنند، خداوند باکی ندارد و به آنها توجهی نمی‌نماید، ولی به آنان فرصت و مهلت می‌دهد، اما آنها را فراموش نمی‌کند و به حال خودشان رها نمی‌سازد.

سپس خداوند خبر داد که هر کس اراده‌ای پست داشته باشد، و تمام همّ و غمش به دنیا و لذایذ آن معطوف گردد و میل و رغبتی به آخرت نداشته باشد، به راست یکه تلاش و نظر او کوتاه است، و از پاداش دنیا جز آنچه که خداوند برای او نوشته است به دست نمی‌آورد. زیرا خداوند متعال مالک همه جهان هستی است، خداوندی که پاداش دنیا و آخرت در دست اوست و باید برای به دست آوردن پاداش هر دو سرا از او کمک گرفت، زیرا آنچه نزد اوست جز با فرمان بردن از وی به دست نمی‌آید، و امور دینی و دنیوی مگر با کمک خواستن از او و اظهار تضرّع و نیاز به درگاهش به دست نخواهد آمد.

و خداوند بنا بر حکمت خویش بعضی را خوار می‌گرداند، و بعضی را بر انجام اعمال شایست توفیق می‌دهد، عده‌ای را از برکات خویش بهره‌مند می‌سازد، و عده‌ای را از آن محروم می‌گرداند. بنابر این فرمود: ﴿وَکَانَ ٱللَّهُ سَمِیعَۢا بَصِیرٗاو خداوند شنوا و بیناست.

آیه‌ی ۱۳۵:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُونُواْ قَوَّٰمِینَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِکُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَۚ إِن یَکُنۡ غَنِیًّا أَوۡ فَقِیرٗا فَٱللَّهُ أَوۡلَىٰ بِهِمَاۖ فَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلۡهَوَىٰٓ أَن تَعۡدِلُواْۚ وَإِن تَلۡوُۥٓاْ أَوۡ تُعۡرِضُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٗا١٣٥[النساء: ۱۳۵]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! در اقامۀ عدالت و دادگری بکوشید و به خاطر خدا شهادت دهید، گرچه شهادت به زیان خودتان یا پدر و مادرتان یا خویشاوندان(تان) باشد، اگر (کسی که به زیان او شهادت داده می‌شود) ثروتمند یا فقیر باشد، خداوند به آن دو (از شما) سزاوارتر است، پس، از هوی و هوس پیروی نکنید، که منحرف می‌گردید، و اگر زبان را در ادای شهادت بپیچانید، یا از آن روی بگردانید، همانا خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است».

سپس خداوند متعال بندگان مومنش را دستور می‌دهد تا ﴿قَوَّٰمِینَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِباشند. «قوّام» صیغه مبالغه است، یعنی در همه حالات بر اقامه قسط و دادگری مواظب باشید. قسط یعنی عدالت پیشه کردن در ادای حقوق خدا و حقوق بندگانش. دادگری در حقوق خدا این است که از نعمت‌های خدا در راستای نافرمانی او استفاده نشود، بلکه نعمت‌ها را تنها در راه انسان‌ها آن است که همه حقوقی را که بر عهده تو دارند ادا کنی، همان‌طور که حقوق خود را از دیگران مطالبه می‌کنی.

پس باید نفقه‌های واجب و بدهی‌ها را بپردازی، و با مردم به گونه‌ای نیکو رفتار کنی، همان‌گونه که دوست داری با رفتار و اخلاق خوب با تو رفتار کنند، و در مقابل نیکی که با آنان می‌کنی شما را پاداش نیک دهند.

دادگری گفتار و گویند یکی از بزرگ‌ترین انواع دادگری است. پس نباید به خاطر خویشاوندی با یکی از دو متخاصمین و یا به خاطر تمایل بیشتر نسبت به یکی از آنها، به نفع یکی از دو متخاصم قضاوت شود، بلکه باید در میان آن دو به عدالت و دادگری حکم گردد. و یکی از مصادیق دادگری، ادای گواهی و شهادتی است که نزد تو است، پس حتی اگر آن گواهی و شهادت به زیان دوستان یا به زیان خودت باشد باید آن را ادا کنی. بنابر این فرمود: ﴿شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِکُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَۚ إِن یَکُنۡ غَنِیًّا أَوۡ فَقِیرٗا فَٱللَّهُ أَوۡلَىٰ بِهِمَاثروتمند را به خاطر ثروتش رعایت نکنید، و به خاطر ابراز محبت نسبت به فقیر، رعایت حال او را نکنید و چنان نپندارید که این ترحم و ابراز محبت به نفع اوست بلکه به حق گواهی دهید، و مهم نیست به زیان چه کسی باشد.

برپا داشتن عدالت و دادگری از بزرگ‌ترین کارهاست، و این بیان‌گر دیانت و پرهیزگاری کسی است که آن را پیشه خود نموده است. و بر جایگاه رفیع او در اسلام دلالت می‌نماید. پس کسی که خیرخواه خودش است و می‌خواهد نجات یابد، باید بی‌نهایت به دادگری توجه داشته باشد و همواره آن را مدّ نظر خویش قرار دهد.

و باید هر چیزی را که او را از عمل به عدالت باز دارد از خودش دور نماید. و بزرگ‌ترین مانع در راستای اقامه دادگری و عدالت، پیروی از هوی و هوس است. بنابر این خداوند به دوری جستن از این مانع تذکر داد و فرمود: ﴿فَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلۡهَوَىٰٓ أَن تَعۡدِلُواْۚاز شهوات خود که مخالف حق است پیروی نکنید، زیرا اگر از آن پیروی کنید از حق منحرف شده و از اقامه عدالت و دادگری باز می‌مانید، چرا که هوی و هوس بینش و بصیرت آدمی را کور می‌گرداند، تا جاییکه حق را باطل می‌بیند، و باطل را حق می‌پندارد. یا این‌که حق را می‌شناسد اما آن را به خاطر تبعیت از هوای نفس ترک می‌کند. پس هرکس از شرّ هوی و هوس خود سالم بماند، حق را دریافته و به راه راست هدایت شده است.

پس از آن‌که بیان کرد که قیام به دادگری و عدالت واجب است، از مخالفت باین اصل نیز نهی نمود، و آن عبادت است از، پیچاندن زبان در شهادت، حق کشی، و تحریف کردن سخن، به صورت جزئی و یا به صورت کلی. تحریف شهادت، و کامل ادا نکردن، و تاویل نمودن آن نیز در این موضوع داخل است و همه موارد مذکور پیچاندن زبان در شهادت محسوب می‌شوند، زیرا انحراف از حق است.

﴿أَوۡ تُعۡرِضُواْو اگر دادگری را ترک کنید، مثلا شاهد از ادای شهادت خود امتناع ورزد و حاکم، حکمی را که باید صادر کند صادر نکند، ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٗاهمانا خداوند آنچه را که انجام می‌دهید احاطه نموده است و کارهای پوشیده و آشکار شما را می‌داند. و این تهدیدی سخت است برای کسی که از ادای حق زبان می‌پیچاند، یا از آن رویگردانی می‌کند. و به طریق اولی این تهدید متوجه کسی است که به ناحق حکم می‌نماید، یا به دروغ گواهی میدهد، زیرا جنایت او بزرگ‌تر است، چون دو نفر اول حق را ترک کرده‌اند، اما او حق را ترک کرده و باطل را برپا داشته است.

آیه‌ی ۱۳۶:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلَّذِی نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ وَمَن یَکۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَکُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِیدًا١٣٦[النساء: ۱۳۶].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خدا و پیامبرش و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده، و به کتابی که از پیش فرو فرستاده است، ایمان بیاورید، و هر کس به خدا و فرشتگانش و کتاب‌ها و پیامبرانش و روز قیامت کفر بورزد به‌راستی که بسی گمراه گشته و از حق بسیار دور شده است».

بدان که امر و دستور دو‌گونه است: زیرا امر یا متوجه کسی است که در آن حکم داخل نیست و به هیچ چیزی از اوصاف آن متصف نمی‌باشد. در این حالت دستور دادن به چنین فردی به منزله دستور به وارد شدن بدان حکم است. مانند این‌که کسی مومن نباشد و به ایمان دستور داده شود، همانطور که خداوند متعال فرموده است:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَکُم[النساء: ۴٧]. «ای اهل کتاب! به آنچه ما نازل کرده‌ایم و تصدیق‌کننده چیزی است که با خود دارید ایمان بیاورید».

یا این‌که دستور متوجه کسی می‌گردد که در آن داخل است. امر در چنین حالتی بدان جهت است تا آنچه را که انجام داده است تصحیح کند، و چیزی را که ندارد به دست آورد. از آن جمله است فرمانی که خداوند در این آیه بیان داشته و مومنان را به ایمان آوردن فرمان داده‌است. این امر مقتضی آن است که مومنان ایمان‌شان را تصحیح و تجدید نمایند و آن را با اخلاص بیارایند، و از همه چیزهایی که ایمان را دچار نقصان می‌کند توبه کنند.

نیز اقتضا می‌کند که مومنن آنچه را ندارد از قبیل علوم ایمانی و اعمال آن کسب کند. زیرا هرگاه نص و عبارتی به او رسید و معنی‌اش را فهمید و به آن اعتقاد داشت، این جزو همان ایمانی است که به آن فرمان داده شده است. همچنین بقیه‌ی اعمال ظاهری و باطنی بخشی از ایمان می‌باشند. همانطور که نصوص فراوانی نیز بر آن دلالت کرده و سلف امت بر آن اجماع نموده‌اند.

و این روند باید تا دم مرگ استمرار داشته باشد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٠٢[آل عمران: ۱۰۲]. «ای کسانی که ایمان آورده اید! آن‌گونه که شایسته پرهیزگاری از خدا است از وی بترسید، و نمیرید مگر این‌که مسلمان باشید». در اینجا پروردگار به ایمان آوردن به خدا و پیامبرانش، و به قرآن و کتاب‌های گذشته فرمان داده‌است. و ایمان داشتن به همه این‌ها جزوِ ایمان واجب است، و بنده مومن شمرده نمی‌شود مگر این‌که به این موارد ایمان داشته باشد، و مواردی را که به تفصیل به او نرسیده است باید به صورت اجمالی به آن ایمان داشته باشد. و به آنچه که به صورت تفصیلی به او رسیده است باید به طور تفصیلی ایمان داشته باشد. پس هرکس از چنین ایمانی که به داشتن آن امر شده است برخوردار باشد هدایت یافته و نجات پیدا می‌کند.

﴿وَمَن یَکۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَکُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِیدًاو هر کس به خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و پیامبرانش و روز آخرت کفر بورزد به راستی بسی گمراه گشته است، و چه گمراهی شدیدتر از گمراهی کسی که راه مستقیم هدایت را ترک کند و راهی را که به عذاب دردناک می‌انجامد در پیش بگیرد؟ و بدان که کفر ورزیدن به یکی از امور مذکور به مثابه کفر ورزیدن به همه آنها است، چون این امور با یکدیگر مرتبط هستند و با اعتقاد به برخی و کفر ورزیدن به برخی دیگر، ایمان محقّق نمی‌شود. سپس خداوند فرمود:

آیه‌ی ۱۳٧:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ کُفۡرٗا لَّمۡ یَکُنِ ٱللَّهُ لِیَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِیَهۡدِیَهُمۡ سَبِیلَۢا١٣٧[النساء: ۱۳٧].«بی‌گمان کسانی که ایمان آوردند، سپس کفر ورزیدند، آنگاه ایمان آوردند، سپس کفر ورزیدند، و بر کفرشان افزودند، خداوند هرگز آنها را نمی‌آمرزد و راهی به آنان نمی‌نماید».

هرکس که پس از ایمان آوردن مکررا کافر شود، به گونه‌ای که هدایت یابد سپس گمراه گردد، و بنگرد سپس کور شود، و ایمان آوَرَد سپس کفر ورزد و کفرش را ادامه داده و بر آن بیافزاید، همانا او از توفیق الهی و هدایت شدن به راست‌ترین راه و از مغفرت وی دور است، چون او از بزرگ‌ترین مانعی که مغفرت الهی را از آدمی دریغ می‌دارد برخوردار می‌باشد، زیرا کفر تبدیل به سرشت و طبیعت او شده و از وی دور نمی‌شود، و سزای آن را نیز می‌چشد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ[الصف: ۵]. «وقتی منحرف شدند، خداوند (نیز) دل‌هایشان را منحرف گردانید». ﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ[الأنعام: ۱۱۰]. «و ما دل‌ها و چشمایان را دگرگون می‌کنیم، همانطور که بار اول به آن ایمان نیاوردند». این آیه دلالت می‌نماید که آنها اگر به کفرشان نیفزایند و به ایمان بازگردند و ناسپاسی و کمفری را که بر آن بوده‌اند رها کنند، خداوند آنها را می‌آمرزد، گرچه آنها چندین بار مرتد شده باشند. این حکم در مورد کفر است، پس گناهان دیگری که از کفر پایین‌ترند اگر بنده آنها را تکرار کند، سپس توبه نماید و به‌سوی خدا باز گردد، به طریق اولی خداوند او را می‌آمرزد.

آیه‌ی ۱۳٩-۱۳۸:

﴿بَشِّرِ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ بِأَنَّ لَهُمۡ عَذَابًا أَلِیمًا١٣٨[النساء: ۱۳۸].«منافقان را مژده بده که قطعاً عذابی دردناک دارند».

﴿ٱلَّذِینَ یَتَّخِذُونَ ٱلۡکَٰفِرِینَ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۚ أَیَبۡتَغُونَ عِندَهُمُ ٱلۡعِزَّةَ فَإِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعٗا١٣٩[النساء: ۱۳٩].«(آن) کسانی‌که کافران را به جای مؤمنان به دوستی می‌گیرند، آیا عزّت را نزد آنها می‌جویند؟! همانا عزّت و قدرت جملگی از آنِ خداست».

مژده در کار خوب بکار برده می‌شود، اما در کارهای بد و در تهدیدات بصورت مقّید به کار می‌رود، همان‌طور که در این آیه به صورت مقّید به کار رفته است. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿بَشِّرِ ٱلۡمُنَٰفِقِینَکسانی را که اسلام را اظهار نمودند و کفر را پنهان کردند، به بدترین و زشت‌ترین خبر بشارت ده، و آن عذابِ دردناک است. و این به سبب محبت و دوستی‌شان با کافران و یاری کردن آنان، و ترک دوستی با مومنان است.

پس چه چیزی آنها را به این کار وادار کرده است؟ آیا می‌خواهند عزّت را نزد کافران بجویند؟ حالت منافقان این‌گونه است که آنها نسبت به خدا گمان بد دارند و بعید می‌دانند که خداوند بندگان مومنش را یاری کند. آنها اسبابی را که نزد کافران است ملاحظه نموده و نگاه‌شان فراتر از آن را نمی‌بیند.

پس کافران را به دوستی گرفته و آنها را مایه عزّت و قدرت و پیروزی خود می‌دانند. در حالی که عزّت و قدرت جملگی از آن خداست، زیرا پیشانی بندگان در دست اوست و خواست الهی در مورد آنان نافذ و جاری است. و خداوند متعال متعهد شده است که دینش را نصرت و بندگان مؤمنش را یاری دهد، گرچه گاهی به خاطر آزمایش‌هایی که بندگانش را در بوته آن قرار می‌دهد، دشمنان را برای مدت زمانی بر آنها چیره می‌گرداند، اما سرانجامِ نیک از آن مومنان است. در این آیه خداوند به شدت مسلمانان را از دوستی با کفار و دوستی نکردن با مومنان برحذر داشته و آنان را از سرانجام وخیم این کار ترسانده و فرموده است، دوستی با کفار از صفات منافقان است. در این آیه اشاره شده که ایمان مقتضی آن است مومن با مومنان محبت بورزد، و کینه و عداوت کافران را در دل داشته باشد.

آیه‌ی ۱۴۱-۱۴۰:

﴿وَقَدۡ نَزَّلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ أَنۡ إِذَا سَمِعۡتُمۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ یُکۡفَرُ بِهَا وَیُسۡتَهۡزَأُ بِهَا فَلَا تَقۡعُدُواْ مَعَهُمۡ حَتَّىٰ یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیۡرِهِۦٓ إِنَّکُمۡ إِذٗا مِّثۡلُهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ جَامِعُ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱلۡکَٰفِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعًا١٤٠[النساء: ۱۴۰].«و به درستی که خداوند در کتاب (قرآن) بر شما نازل کرده است که هرگاه شنیدید به آیات خدا کفر ورزیده شده و آیات وی به تمسخر گرفته می‌شود، با چنین کسانی منشینید تا آنگاه که به سخنهای دیگر بپردازند، چرا که در این حالت شما هم مثل آنها خواهید بود. همانا خداوند منافقان و کافران را جملگی در جهنم گرد می‌آورد».

﴿ٱلَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمۡ فَإِن کَانَ لَکُمۡ فَتۡحٞ مِّنَ ٱللَّهِ قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَکُن مَّعَکُمۡ وَإِن کَانَ لِلۡکَٰفِرِینَ نَصِیبٞ قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَسۡتَحۡوِذۡ عَلَیۡکُمۡ وَنَمۡنَعۡکُم مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۚ فَٱللَّهُ یَحۡکُمُ بَیۡنَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ وَلَن یَجۡعَلَ ٱللَّهُ لِلۡکَٰفِرِینَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ سَبِیلًا١٤١[النساء: ۱۴۱]. «(منافقان) همان کسانی (هستند) که شما را می‌پایند، پس اگر از جانب خدا پیروزی نصیب شما گردد، می‌گویند: آیا ما با شما نبودیم؟ و اگر کافران بهره‌ای ببرند، می‌گویند: مگر ما بر شما چیره نبودیم، و شما را از (گزند) مؤمنان حمایت نکردم؟ سپس خداوند در روز قیامت میان شما داوری خواهد کرد، و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان چیره نخواهد کرد».

خداوند در آنچه که بر شما نازل فرموده است، حکم شرعی حضور در مجالس کفر و گناه را برایتان بیان کرده است.

﴿أَنۡ إِذَا سَمِعۡتُمۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ یُکۡفَرُ بِهَا وَیُسۡتَهۡزَأُ بِهَاکه هرگاه شنیدید به آیات خدا کفر ورزیده، و به آن توهین می‌شود. زیرا بر هر مکلفی واجب است که به آیات خدا ایمان بیاورید، و آن را تعظیم نموده و مورد تکریم قرار دهد. و هدف نهایی از نازل شدن آیات خدا همین است، و این چیزی است که خداوند بندگان را به خاطر آن آفریده است.

پس ضد ایمان به آیات خدا، کفر ورزیدن به آن است، و ضد تعظیم، مسخره کردن و توهین و تحقیر است، و مجادله کافران و منافقان برای باطل کردن آیات خدا و یاری کردن کفرشان از این مقوله است، همچنین همه بدعت گذاران در لیست کسانی قرار می‌گیرند که آیات خدا را به تمسخر گرفته و به آن اهانت می‌کنند، و استدلال آنها بر عقیده باطل‌شان به مثابه توهین به آیات خداست،زیرا آیات خدا جز بر حق دلالت نمی‌کند، و سراسر صداقت و راستی است. و حاضر شدن در مجالس گناه و فسا د که در آن به اوامر و نواهی خدا توهین می‌شود و حدود و مرزهایی که خدا برای بندگانش تعیین کرده است شکسته می‌شود، در این باب جای می‌گیرد.

و تا زمانی از نشستن با آنها نهی شده است که از توهین و تمسخر به آیات خدا باز آیند، ﴿حَتَّىٰ یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیۡرِهِو به سخنی غیر از کفر ورزیدن به آیات خدا و توهین به آنها بپردازند.

﴿إِنَّکُمۡ إِذٗا مِّثۡلُهُمۡاگر با آنها در چنین مجالسی بنشینید، شما هم مثل آنها هستید، زیرا به کفر و توهین آنها راضی شده اید، و کسی که به انجام گناه راضی باشد مانند کسی است که گناه را انجام داده‌است. خلاصه مطلب این است که هرکس در مجلسی حاضر شود که در آن معصیت و نافرمانی خدا انجام می‌گیرد، اگر توانایی داشته باشد باید اعتراض کند، و در صورت عدم توانایی باید آنجا را ترک نماید.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ جَامِعُ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱلۡکَٰفِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعًاهمانا خداوند همگی منافقان و کافران را در جهنم گرد می‌آورد، همانطور که همه بر کفر گرد آمده بودند و با هم دوستی می‌کردند. و دوستی منافقان با مومنان که یک دوستی ظاهری بود، به آنها سودی نمی‌دهد، همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿یَوۡمَ یَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱنظُرُونَا نَقۡتَبِسۡ مِن نُّورِکُمۡ[الحدید: ۱۳]. «روزی که زنان و مردان منافق به مومنان می‌گویند: به ما بنگرید تا از نورتان اندکی برگیریم».

سپس دوستی منافقان با کافران، و دشمنی آنان را با مومنان بیان نمود و فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَهمانا که منتظرند تا به شما خیر یا شری نایل آیید، و آنها برحسب نفاق‌شان برای هر حالتی جوابی آماده کرده‌اند.

﴿فَإِن کَانَ لَکُمۡ فَتۡحٞ مِّنَ ٱللَّهِ قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَکُن مَّعَکُمۡپس اگر از جانب خدا پیروزی نصیب شما گردد، می‌گویند: مگر ما با شما نبودیم؟ پس آنها اظهار می‌کنند که در ظاهر و باطن با مومنان هستند تا از عیب جویی و سرزنش و طعنه در امان بمانند، و در تقسیم غنایم با مومنان شریک شوند و از طریق مومنان پیروزی و موفقیت را به دست آورند.

﴿وَإِن کَانَ لِلۡکَٰفِرِینَ نَصِیبٞو اگر کافران بهره‌ای داشته باشند. نفرمود: اگر پیروز شوند، زیرا کافران به چنین پیروزیی دست نمی‌یابند که سرآغازی برای پیروزی همیشگی آنان باشد. بلکه تنها چیزی که عاید آنان می‌شود بهره‌ای ناپایدار است، و این براساس حکمتی از جانب پروردگار می‌باشد. پس وقتی که کافران بهره‌ای ببرند، ﴿قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَسۡتَحۡوِذۡ عَلَیۡکُمۡبه آنها می‌گویند: مگر ما نبودیم که می‌توانستیم بر شما چیره شویم؟ ﴿وَنَمۡنَعۡکُم مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَمگر ما نبودیم که شما را در برابر مومنان حمایت می‌کردیم؟ یعنی آنان نزد کافران چنان وانمود می‌کردند که : از ضربه زدن به شما امتناع ورزیدیم در حالی که توانایی انجام آن کار را داشتیم. و شما را در مقابل مومنان حمایت نمودیم به گونه‌ای که در مسیر نابودی آنان گام برداشتیم و آنها را نسبت به جنگ با شما بی‌علاقه و رغبت گرداندیم و دشمنان را علیه آنان یاری نمودیم و..

﴿فَٱللَّهُ یَحۡکُمُ بَیۡنَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِپس خداوند روز قیامت در میان شما داوری کرده و به مومنانی که در ظاهر و باطن مومن بوده‌اند بهشت عطا می‌کند، و مردان و زنان مستحق و مشرک را عذاب می‌دهد.

﴿وَلَن یَجۡعَلَ ٱللَّهُ لِلۡکَٰفِرِینَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ سَبِیلًاو هرگز خداوند کافران را بر مومنان مسلط و چیره نمی‌گرداند، بلکه همواره گروهی از مومنان که بر حق می‌با شند پیروز هستند، و هر کس با آنها مخالفت ورزد و درصدد خوار کردن‌شان برآید زیانی به آنان نمی‌رساند.

و خداوند همواره اسباب پیروزی را برای مومنان فراهم می‌کند و سلطه کافران را بر آنها نمی‌پذیرد، و این امری عیان و مشهود است. حتی برخی از مسلمین که گروه‌های کافر بر آنها فرمانروایی می‌کنند، حقوق‌شان محترم شمرده شده و به دین‌شان تعرض نمی‌کنند، و مسلمین نزد آنها حقیر و خوار نیستند، بلکه از احترام و عزّت کامل برخوردارند. پس خداوند را در ظاهر و باطن و اول و آخر سپاس می‌گوئیم.

آیه‌ی ۱۴۳-۱۴۲:

﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ یُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ کُسَالَىٰ یُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِیلٗا١٤٢[النساء: ۱۴۲].«بی‌گمان منافقان خدا را فریب می‌دهند، در حالی‌که او آنها را فریب می‌دهد. و چون برای نماز برخیزند سست و بی‌حال به نماز می‌ایستند، با مردم ریا می‌کنند و بجز اندکی خدا را یاد نمی‌کنند».

﴿مُّذَبۡذَبِینَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ لَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ وَلَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ سَبِیلٗا١٤٣[النساء: ۱۴۳].«در این میان سرگشته و مترددند، نه با اینان و نه با آنان هستند، و هرکس را که خدا گمراه سازد برای او راهی نخواهی یافت».

خداوند از صفات زشت و نشانه‌های بد منافقان خبر داده و می‌فرماید: شیوه منافقان فریب دادن خداست. و این بدان سبب است که آنان به ایمان تظاهر کردند و کفر را پنهان داشتند و چنان پنداشتند که این کار بر خدا مخفی می‌ماند و آن را نمی‌داند و آن را برای بندگانش آشکار می‌سازد، حال آن‌که خداوند فریب دهنده‌ی آنان است. پس برخورداری از چنین حالتی و ادامه دادن آن به مثابه‌ی گول زدن خودشان است. و چه فریب خورده است کسی که تلاشی را انجام دهد اما سرانجام به خواری و ذلت و محرومیت دچار گردد! و این کار بر بی‌خردی چنین شخصی دلالت می‌نماید، زیرا او گناه را انجام می‌دهد ولی آن را نیکو می‌بیند و عین خردمندی و هوشیاری می‌پندارد. خدایا! جهالت و خواری چه بلای بزرگی است!

از جمله مواردی که خداوند می‌خواهد آنان را در قیامت فریب دهد این است: ﴿یَوۡمَ یَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱنظُرُونَا نَقۡتَبِسۡ مِن نُّورِکُمۡ قِیلَ ٱرۡجِعُواْ وَرَآءَکُمۡ فَٱلۡتَمِسُواْ نُورٗاۖ فَضُرِبَ بَیۡنَهُم بِسُورٖ لَّهُۥ بَابُۢ بَاطِنُهُۥ فِیهِ ٱلرَّحۡمَةُ وَظَٰهِرُهُۥ مِن قِبَلِهِ ٱلۡعَذَابُ١٣ یُنَادُونَهُمۡ أَلَمۡ نَکُن مَّعَکُمۡ...[الحدید: ۱۳-۱۴]. «روزی که زنان و مردان منافق به مومنان می‌گویند: به ما بنگرید، تا از روشنایی و نورتان برای خود اندکی برگیریم، به آنان گفته می‌شود: به پشت سرتان برگردید، و نوری را بجوئید». پس آنگاه میان آنها و مومنان دیواری زده می‌شود که دروازه‌ی دارد، داخلش رحمت و ظاهرش عذاب است، منافقان آنان را صدا می‌زنند: آیا ما با شما نبودیم؟».

از جمله صفت‌های منافقان این است که ﴿وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِهرگاه به نماز می‌ایستند، که بزرگ‌ترین عبادت عملی است، ﴿قَامُواْ کُسَالَىٰبا سستی و تنبلی به نماز می‌ایستند، و آن را بر خود سخت و دشوار می‌بینند، و در انجام آن احساس خستگی و رنج می‌کنند. تنبلی و سستی آنان بدان خاطر است که دل‌هایشان به نماز علاقه ندارد، و اگر دل‌های آنان از علاقه به خدا و آنچه نزد خداست، و از ایمان تهی نبود، تنبلی و سستی به آنان روی نمی‌آورد.

﴿یُرَآءُونَ ٱلنَّاسَباطن و اندرون ریاکارانه‌ی دارند، و فقط به خاطر «ریا» کاری را انجام می‌دهند، و هدف‌شان از انجام اعمال این است که مردم آنها را ببینند و آنها را احترام کنند. آنها اعمال را مخلصانه برای خدا انجام نمی‌دهند. بنابر این ﴿لَا یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِیلٗاخدا را جز اندکی یاد نمی‌کنند، زیرا دل‌هایشان سرشار از ریا است، و جز مومنی که قلبش سرشار از محبت خداست، و شکوه و عظمت الهی تمامی دلش را فرا گرفته است نمی‌تواند خدا را یاد کند و بر آن پایدار باشد.

﴿مُّذَبۡذَبِینَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ لَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ وَلَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِمیان مومنان و کافران سرگشته و حیرانند، پس ظاهر و باطن‌شان، همزمان نه با مومنان است و نه با مشرکان، چرا که در باطن با کافران هستند و در ظاهر با مومنان، و این بزرگ‌ترین حد گمراهی است. بنابر این فرمود: ﴿وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ سَبِیلٗاو خدا هرکس را که گمراه کند راهی برای هدایتش، و وسیله‌ای برای رهایی‌اش از گمراهی نخواهی یافت، زیرا در رحمت به روی او بسته شده، و عذاب او را فرا گرفته است.

بیان این صفات مذموم و زشت بر این دلالت می‌نمایدکه مومنان به ضد آن یعنی به راستگویی و اخلاصِ در ظاهر و باطن متصف هستند، و در نماز و عبادات و ذکر خدا با نشاط و سرِحال می‌باشند و خداوند آنها را هدایت نموده و به در پیش گرفتن راه راست موفق می‌گرداند. پس فرد خردمند باید این دو مسیر را بر خود عرضه نماید، و هرکدام را که برایش بهتر است برگزیند.

آیه‌ی ۱۴۴:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡکَٰفِرِینَ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۚ أَتُرِیدُونَ أَن تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ عَلَیۡکُمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِینًا١٤٤[النساء: ۱۴۴].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! کافران را به جای مؤمنان به دوستی نگیرید، آیا می‌خواهید حجّت و دلیل آشکاری علیه خود به دست خدا بدهید».

خداوند متعال بیان داشت که یکی از صفت‌های منافقان این است که کافران را به جای مومنان به دوستی می‌گیرند، پس بندگان مومنش را برحذر داشت از این‌که در این صفت به منافقان شباهت پیدا کنند، زیرا دوستی با کافران سبب می‌شود، ﴿أَن تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ عَلَیۡکُمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِینًاتا دلیل روشنی به دست خدا بدهید که شما را عذاب بدهد. خداوند ما را از دوستی با کافران برحذر داشته و ما را از مفاسدی که دوستی با آنان در بر دارد آگاه نموده است. پس، دوستی با کافران باعث گرفتار شدن به عذاب الهی است. و این آیه مبین آن است که خداوند هیچ کسی را قبل از این‌که حجت و دلیل بر او اقامه شود عذاب نمی‌دهد. نیز در این آیه مسلمانان از ارتکاب گناه برحذر داشته شده‌اند، زیرا کسی که گناه انجام می‌دهد، دلیل آشکاری علیه خود اقامه می‌کند.

آیه‌ی ۱۴٧-۱۴۵:

﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ فِی ٱلدَّرۡکِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِیرًا١٤٥[النساء: ۱۴۵].«همانا منافقان در پایین‌ترین جای جهنّم قرار دارند و برای آنان یاوری نخواهی یافت».

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ وَأَخۡلَصُواْ دِینَهُمۡ لِلَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۖ وَسَوۡفَ یُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَجۡرًا عَظِیمٗا١٤٦[النساء: ۱۴۶].«به جز کسانی که توبه کردند و خود را اصلاح نمودند و به دین خدا چنگ زدند و آئین خود را خالصانه برای خدا قرار دادند، پس ایشان با مؤمنانند و خداوند پاداشی بزرگ به مؤمنان خواهد داد».

﴿مَّا یَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِکُمۡ إِن شَکَرۡتُمۡ وَءَامَنتُمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ شَاکِرًا عَلِیمٗا١٤٧[النساء: ۱۴٧].«خداوند چه نیازی به عذاب شما دارد اگر شکر کنید و ایمان بیاورید؟ و خداوند همواره شکر‌پذیر و آگاه است».

خداوند از سرانجام منافقان خبر داده و بیان می‌کند که آنها در اعماق جهنم و در پایین‌ترین طبقات عذاب و بدترین حالت‌های آن قرار دارند. پس آنها پایین‌تر از کافران بسر می‌برند، زیرا آنان در کفر ورزیدن مشارکت داشتند، و اضافه بر این، با مومنان از راه مکر و فریب و دشمنی در آمدند و در این کار شگردهای عجیب و غریبی بکار بردند که کمتر کسی از نیات پلید آنان اطلاع حاصل می‌کرد. آنان طوری عمل می‌کردند که احکام اسلام بر آنها جاری گردد، و خود را مستحق چیزهایی قرار می‌دادند که مستحق آن نبودند. پس با این کار سزاوار سخت‌ترین عذاب گردیدند.

آنها هیچ نجات دهنده و یاوری نخواهند داشت که بخشی از عذاب را از آنان دور نماید. و این حکم شامل حال هر منافقی است.

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْمگر کسانی که خداوند به آنان توفیق داده که از گناهانشان توبه کنند. ﴿وَأَصۡلَحُواْو ظاهر و باطن خود را اصلاح کرده‌اند. ﴿وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِو به دین خدا چنگ زده، و برای جلب منافع و دور کردن زیان از خود به او پناه برده‌اند. ﴿وَأَخۡلَصُواْ دِینَهُمۡ لِلَّهِو دین‌شان را که اسلام و ایمان و احسان است برای خدا خالص نموده‌اند.

پس هدف آنان از اعمال ظاهری و باطنی جلب رضای خدا بوده و از ریا و نفاق سالم مانده‌اند.

و هرکس که به این صفات متصف باشد، ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَایشان در دنیا و دوزخ و روز قیامت با مومنان خواهند بود. ﴿وَسَوۡفَ یُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَجۡرًا عَظِیمٗاو خداوند به آنان پاداشی بزرگ خواهد داد، که ماهیت و وسعت آن را کسی جز خدا نمی‌داند. نعمت‌هایی را به آنان می‌دهد که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است.

بنگر که خداوند چگونه اعتصام و اخلاص را به طور ویژه بیان نمود، با این‌که اعتصام و اخلاص در جمله ﴿وَأَصۡلَحُواْداخل است، زیرا اعتصام و اخلاص بخشی از اصلاح و خودسازی است، چون مومن شدیدا به توشه اعتصام و اخلاص نیاز دارد، به ویژه در این مقام دشوار که نفاق در دل‌ها جای گرفته است و جز با اعتصام و چنگ زدن به خدا و پناه بردن به وی و دراز کردن دست نیاز به‌سوی او نمی‌توان آن را از بین برد. و اخلاص کاملا با نفاق متضاد است.

پس اعتصام و اخلاص را بیان کرد چون دارای فضیلت و برتری هستند، و اعمال ظاهر و باطن به آن دو بستگی دارد، و دراین مقام به شدت به این دو امر نیاز است. و بنگر که خداوند وقتی که بیان نمود این‌ها با مومنان هستند نفرمود: خداوند به آنان پاداش بزرگی می‌دهد، با این‌که سیاق جمله در را بطه با آنان است، بلکه فرمود: ﴿وَسَوۡفَ یُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَجۡرًا عَظِیمٗازیرا خداوند در چندین جای دیگر قرآن این قاعده را به کار برده است، و آن این‌که هرگاه سیاق جمله در رابطه با بیان بعضی از جزئیات باشد، و خداوند بخواهد پاداش یا عذابی بر آن جزئیات مترتب سازد، پاداش یا عذابی که در بین این «جزئیات»، و «جنسی که در برگیرنده جزئیات می‌باشد» مشترک است، همواره پاداش یا عقاب را متوجه «جنس» می‌کند نه «جزئیات»، جنسی که هم این امر جزئی و هم غیر از آن را در بر می‌گیرد. نیز تا گمان نرود که این حکم به این امر جزئی اختصاص دارد. و این از اسرار شگفت‌انگیز قرآن است. پس این گروه از منافقان که توبه کرده و به اصلاح خویشتن پرداخته‌اند با مومنان هستند و پاداش مومنان به آنان هم می‌رسد.

سپس خداوند از کمالِ بی‌نیازی و گستردگی بردباری و رحمت و احسانش خبر داد و فرمود: ﴿مَّا یَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِکُمۡ إِن شَکَرۡتُمۡ وَءَامَنتُمۡخداوند چه نیازی به عذا شما دارد اگر شکر گذار وی باشید و ایمان بیاورید؟! و خداوند قدرشناس و داناست و به کسانی که در راه او متحمل دشواری‌های زیادی شده، و آنانکه همواره اهل عمل هستند پاداش بزرگ و احسان گسترده‌ای عطا می‌کند. و هرکس چیزی را به خاطر خدا رها کند خداوند بهتر از آن به او می‌دهد.

خداوند به ظاهر و باطن شما و اعمال‌تان آگاه است و اخلاص و صداقت و یا ضد آن را که در اعمال‌تان وجود دارد، می‌داند. و از شما می‌خواهد که توبه کنید و به سویش بازگردید. پس چنانچه به‌سوی او برگردید، چه نیازی به تعذیب شما دارد؟! زیرا خداوند برای تسکین خود، شما را عذاب نمی‌ددهد، و از عذاب دادن شما سودی به وی نمی‌رسد. بلکه گناهکار جز به خود زیان نمی‌رساند. همانطور که عمل نیک آدمی فقط به نفع اوست. و شکر یعنی فروتنی دل و اعتراف و اقرار به نعمت خدا، و ستایش خدا با زبان، و فرمان برداری از او با اعضای بدن. شکر یعنی این‌که از نعمت‌های خدا در راه نافرمانی و ارتکاب گناه استفاده نشود.

آیه ۱۴٩-۱۴۸:

﴿لَّا یُحِبُّ ٱللَّهُ ٱلۡجَهۡرَ بِٱلسُّوٓءِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ إِلَّا مَن ظُلِمَۚ وَکَانَ ٱللَّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا١٤٨[النساء: ۱۴۸].«خداوند دوست ندارد (که انسان‌ها) آشکارا بدگویی کنند مگر کسی که بر او ستم شده است و خداوند شنوا و داناست».

﴿إِن تُبۡدُواْ خَیۡرًا أَوۡ تُخۡفُوهُ أَوۡ تَعۡفُواْ عَن سُوٓءٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَفُوّٗا قَدِیرًا١٤٩[النساء: ۱۴٩].«اگر خیری را آشکار نمایید یا آن را پنهان سازید یا از بدیی گذشت کنید پس همانا خداوند بسیار باگذشت و تواناست».

خداوند متعال خبر می‌دهد که دوست ندارد انسان‌ها آشکارا بدگویی کنند. یعنی از آن نفرت دارد و آدمی را بر آن مجازات می‌نماید. و این تمامی گفته‌های بد و ناراحت‌کننده از قبیل دشنام، تهمت و ناسزا و امثال آن را در بر می‌گیرد، و خداوند از آن نهی کرده و آن را نمی‌پسندد.

مفهوم آیه دلالت می‌نماید که خداوند سخن نیک و خوب از قبیل ذکر و سخن متین و ملایم را دوست دارد. ﴿إِلَّا مَن ظُلِمَمگر کسی که بر او ستم شده است، پس جایز است کسی را نفرین کند که ستمی را بر او روا داشته است و از او شکایت نماید و به کسی که آشکارا سخن بد به او گفته است آشکارا سخن بد بگوید. اما نباید به دروغ او را به چیزهایی متهم نماید، بلکه فقط باید به اندازه ستمی که بر وی رفته است سخن بد بگوید و فقط به کسی بد و بیراه بگوید که به او حرف بد گفته است. با این وجود، گذشت و مقابله به مقل نکردن بهتر است.

همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ[الشورى: ۴۰]. «پس هر کس گذشت کند و اصلاح نماید اجر و مزدش بر خداست».

﴿وَکَانَ ٱللَّهُ سَمِیعًا عَلِیمًاو از آن جا که موضوع آیه سخن بد و سخن نیک و سخن مباح بود، خداوند خبر داد که او شنواست و سخنانتان را می‌شنود، پس بپرهیزید از این‌که سخنی بر زبان آورید که پروردگارتان را خشمگین نماید، و در نتیجه شما را مجازات کند. نیز در این آیه به گفتن سخن نیک و خوب تشویق شده است. خداوند داناست و به نیتی که گفته‌هایتان از آن سرچشمه می‌گیرد آگاه می‌باشد.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿إِن تُبۡدُواْ خَیۡرًا أَوۡ تُخۡفُوهُاگر کار نیکی را آشکار کنید یا آن را پنهان نمایید، و این هر کار خوب و سخن نیکو را، ظاهر باشد یا باطن، واجب باشد یا مستحب، دربر می‌گیرد. ﴿أَوۡ تَعۡفُواْ عَن سُوٓءٖیا از کسی که نسبت به جسم و جان یا اموال و آبرویتان بدی روا داشته است، چشم بپوشید و گذشت کنید، پاداشی که خداوند به شما خواهد داد از نوع عملتان خواهد بود. پس هرکس که به خاطر خدا عفو کند و ببخشد خد اوند از او گذشت می‌نماید و او را می‌بخشد. و هرکس که نیکوکاری کند خداوند با او نیکی می‌نماید. بنابر این فرمود: ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَفُوّٗا قَدِیرًاهمانا خداوند از لغزش‌های بندگان و گناهان بزرگ‌شان در می‌گذرد. پس خداوند عیب‌های آنان را می‌پوشاند و با بخشش و گذشت بیکرانش که از قدرت او سرچشمه می‌گیرد با آنان رفتار می‌نماید.

این آیه ما را راهنمایی می‌کند تا در معانی اسما و صفات خداوند بیاندیشیم، و این‌که آفرینش و تدبیر از آن او، و «خلق» و «امر» نشات گرفته از اسما و صفات او هستند و اسما و صفات خداوند مقتضی «خلق» و «امر» می‌باشند. بنابر این احکام، معلوم ایماء حسنای وی می‌باشند. همان‌طور که در این آیه آمده است.

پس از آن‌که از عمل خیر و گذشت و چشم پوشی سخن به میان آورد، ما را به شناخت نام‌های خویش راهنمایی کرد، شناختی که اجر و ثواب بسیاری زیادی به همراه دارد.

آیه‌ی ۱۵۲-۱۵۰:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَیۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَیَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَکۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَیۡنَ ذَٰلِکَ سَبِیلًا١٥٠[النساء: ۱۵۰].«بی‌گمان کسانی که به خدا و پیامبرانش کفر می‌ورزند، و می‌خواهند میان خدا و پیامبرانش فرق بگذارند، و می‌گویند: به برخی ایمان می‌آوریم و به برخی کفر می‌ورزیم و می‌خواهند میان این (دو)، راهی برگزینند».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ حَقّٗاۚ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٗا مُّهِینٗا١٥١[النساء: ۱۵۱].«اینان بی‌گمان کافرانند، و برای آنان عذابی خوارکننده آماده نموده‌ایم».

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَلَمۡ یُفَرِّقُواْ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ أُوْلَٰٓئِکَ سَوۡفَ یُؤۡتِیهِمۡ أُجُورَهُمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا١٥٢[النساء: ۱۵۲].«و کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آوردند و میان هیچ یک از آنان فرق نگذاشتند، به زودی پاداش آنها را خواهد داد و خداوند آمرزگار و مهربان است».

در این جا از دو گروه سخن به میان آمده است که برای هرکسی معلوم و شناخته شده هستند، گروهی که به خدا و همه پیامبران و کتابهایش ایمان دارند، و گروهی که به همه این موارد کافرند. و گروه سومی باقی می‌ماند که به برخی از پیامبران ایمان داشته و به برخی ایمان ندارند و ادعا می‌کنند این راهی است که آنها را از عذاب خدا نجات می‌دهد. در حقیقت این خیالاتی بیش نیست. و اینان می‌خواهند میان خدا و پیامبرانش جدایی بیاندازند.

زیرا هرکس واقعا خدا را دوست داشته باشد تمام پیامبرانش را نیز دوست می‌دارد، چرا که دوست داشتن پیامبران مکّمل دوست داشتن خداست. و هرکس با یکی از پیامبران خدا دشمنی ورزد، به راستی که با خدا و تمامی پیامبران دشمنی ورزیده است، همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِیلَ وَمِیکَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡکَٰفِرِینَ٩٨[البقرة: ٩۸]. «هر کس که دشمن خدا، فرشتگان، فرستادگان او، جبرئیل و میکائیل باشد بداند که خداوند قطعا دشمن کافران است».

همچنین هر کس به یکی از پیامبران کفر بورزد، در حقیقت به همه پیامبران کفر ورزیده است. حتی او، به پیامبری که گمان می‌برد به وی ایمان دارد نیز کفر ورزیده است. بنابر این فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ حَقّٗااینان کافران حقیقی‌اند. تا گمان نرود که آنها در میان ایمان و کفر جایگاهی دارند. و دلیل کافر بودن آنان حتی به پیامبری که ادعا می‌نمایند که به او ایمان دارند این است که هر دلیلی آنها را به ایمان آوردن به کسی که به او ایمان آورده‌اند راهنمایی کند، همان دلیل یا بالاتر از آن در رابطه با ایمان آوردن به پیامبری وجود دارد که آنان به وی کفر می‌ورزند. و هر شبهه‌ای که به گمان آنها با آن پیامبری را مورد عیب جویی قرار دهند که به وی کفر ورزیده‌اند، همان شبهه یا بزرگ‌تر از آن در رابطه با پیامبری که آنها به او ایمان آورده‌اند وجود دارد.

پس آنچه که آنها را به این ورطه کشانده است چیزی جز پیروی از آرزو و خواسته‌های نفسانی و ادعای بی‌دلیل نیست، که هرکس می‌تواند به مقابله با آن برخیزد. و چون بیان فرمود که حقیقتا آنها کافر هستند، به بیان عذابی پرداخت که همه آنها و هر کافری را فرا می‌گیرد. پس فرمود: ﴿وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٗا مُّهِینٗاو برای کافران عذاب خوار‌کننده‌ای فراهم آوردیم. همانطور که آنها از ایمان آوردن به خدا سرباز زدند و تکبیر ورزیدند، خداوند نیز آنها را عذاب دردناک و رسواکننده خوار می‌نماید.

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِو کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آوردند و این متضّمن ایمان آوردن به همه مطالبی است که خداوند در مورد خودش گفته است، کما این‌که متضّمن ایمان آوردن به تمامی اخبار و احکامی است که پیامبران آورده‌اند. ﴿وَلَمۡ یُفَرِّقُواْ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡو میان هیچ یک از آنان فرق و تفاوتی نگذاشته، بلکه به همه پیامبران ایمان آورده‌اند. پس این است ایمان حقیقی و یقینی که بر دلیل و برهان استوار است. ﴿أُوْلَٰٓئِکَ سَوۡفَ یُؤۡتِیهِمۡ أُجُورَهُمۡخداوند به هریک از آنان پاداش ایمان و کارهای شایسته و سخن نیکو و اخلاق زیبای‌شان را که بر ایمان مترتب است برحسب حالت آنان می‌دهد. و شاید راز نسبت دادن پاداش به آنها همین باشد.

﴿وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗاو خداوند همواره آمرزگار و مهربان است، گناهان را می‌آمرزد و نیکی‌ها را می‌پذیرد.

آیه‌ی ۱۶۱-۱۵۳:

﴿یَسۡ‍َٔلُکَ أَهۡلُ ٱلۡکِتَٰبِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیۡهِمۡ کِتَٰبٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِۚ فَقَدۡ سَأَلُواْ مُوسَىٰٓ أَکۡبَرَ مِن ذَٰلِکَ فَقَالُوٓاْ أَرِنَا ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ بِظُلۡمِهِمۡۚ ثُمَّ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ فَعَفَوۡنَا عَن ذَٰلِکَۚ وَءَاتَیۡنَا مُوسَىٰ سُلۡطَٰنٗا مُّبِینٗا١٥٣[النساء: ۱۵۳].«اهل کتاب از تو می‌خواهند که بر آنان از آسمان کتابی نازل کنی، البته بزرگ‌تر از این را از موسی خواستند و گفتند: خداوند را آشکارا به ما نشان بده، پس به خاطر ستم‌شان صاعقه آنها را فرا گرفت. سپس، بعد از آن که نشانه‌های روشن پیش آنها آمد، گوساله را به خدایی گرفتند و ما از آن درگذشتیم و به موسی حجّت آشکاری دادیم».

﴿وَرَفَعۡنَا فَوۡقَهُمُ ٱلطُّورَ بِمِیثَٰقِهِمۡ وَقُلۡنَا لَهُمُ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُلۡنَا لَهُمۡ لَا تَعۡدُواْ فِی ٱلسَّبۡتِ وَأَخَذۡنَا مِنۡهُم مِّیثَٰقًا غَلِیظٗا١٥٤[النساء: ۱۵۴].«و به منظور گرفتن پیمان از آنان کوه طور را بر بالای سرشان نگاه داشتیم، و به آنان گفتیم: سجده‌کنان وارد بیت المقدس شوید، و به آنان گفتیم: در روز شنبه تجاوز نکنید و از آنان پیمان مؤکّدی گرفتیم».

﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّیثَٰقَهُمۡ وَکُفۡرِهِم بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَقَتۡلِهِمُ ٱلۡأَنۢبِیَآءَ بِغَیۡرِ حَقّٖ وَقَوۡلِهِمۡ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَلۡ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَیۡهَا بِکُفۡرِهِمۡ فَلَا یُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِیلٗا١٥٥[النساء: ۱۵۵].«پس به خاطر این‌که پیمان‌شان را شکستند و به آیات خدا کفر ورزیدند و پیامبران را به ناحق کشتند، و گفتند: دل‌های ما در غلاف است (آنان را نفرین کردیم) و خداوند به خاطر کفرشان بر دل‌هایشان مهر زد، در نتیجه جز تعداد اندکی ایمان نمی‌آورند».

﴿وَبِکُفۡرِهِمۡ وَقَوۡلِهِمۡ عَلَىٰ مَرۡیَمَ بُهۡتَٰنًا عَظِیمٗا١٥٦[النساء: ۱۵۶].«و به خاطر کفرشان و تهمت بزرگی که به مریم زدند».

﴿وَقَوۡلِهِمۡ إِنَّا قَتَلۡنَا ٱلۡمَسِیحَ عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ رَسُولَ ٱللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰکِن شُبِّهَ لَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ لَفِی شَکّٖ مِّنۡهُۚ مَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍ إِلَّا ٱتِّبَاعَ ٱلظَّنِّۚ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینَۢا١٥٧[النساء: ۱۵٧]. «و این‌که گفتند: ما مسیح، عیسی پسر مریم، پیامبر خدا را کشتیم، و آنها او را نکشتند و به دار نیاویختند، بلکه کار بر آنان مشتبه شد (و به اشتباه افتادند)، و همانا کسانی که در مورد او اختلاف کردند قطعاً راجع به او دچار شک شده‌اند، و هیچ علمی به آن ندارند جز این‌که از گمان (خود) پیروی می‌کنند، و یقیناً او را نکشتند».

﴿بَل رَّفَعَهُ ٱللَّهُ إِلَیۡهِۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمٗا١٥٨[النساء: ۱۵۸]. «بلکه خداوند او را به طرف خود بالا برد، و خداوند توانا و با حکمت است».

﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ إِلَّا لَیُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَکُونُ عَلَیۡهِمۡ شَهِیدٗا١٥٩[النساء: ۱۵٩].«و از اهل کتاب هیچ کسی نیست مگر این‌که قبل از مرگش به او ایمان می‌آورد و روز قیامت (عیسی) بر آنان گواه خواهد بود».

﴿فَبِظُلۡمٖ مِّنَ ٱلَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا عَلَیۡهِمۡ طَیِّبَٰتٍ أُحِلَّتۡ لَهُمۡ وَبِصَدِّهِمۡ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ کَثِیرٗا١٦٠[النساء: ۱۶۰]. «پس به خاطر ستمی که یهودیان می‌کردند، و به خاطر این‌که بسیار مردم را از راه خدا باز می‌داشتند، چیزهای پاکیزه‌ای را که برای آنان حلال شده بود بر آنان حرام کردیم».

﴿وَأَخۡذِهِمُ ٱلرِّبَوٰاْ وَقَدۡ نُهُواْ عَنۡهُ وَأَکۡلِهِمۡ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِۚ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡکَٰفِرِینَ مِنۡهُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗا١٦١[النساء: ۱۶۱].«و به سبب این‌که ربا می‌گرفتند، حال آن‌که از آن نهی شده بودند، و به خاطر این اموال مردم را به باطل و به ناحق می‌خوردند، و ما برای کافرانِ آنان عذاب دردناکی فراهم آورده‌ایم».

این خواسته اهل کتاب از پیامبر اکرم، حضرت محمد صبود که از عناد و سرکشی آنها سرچشمه می‌گرفت. آنان گفتند: اگر به این خواسته ما آن‌گونه که می‌خواهیم پاسخ داده شود او را تصدیق می‌کنند، و گرنه وی را تکذیب خواهند کرد. آنها از پیامبر صخواستند تا همگی قرآن یکباره بر آنها نازل شدند و این، جهالت و ستم بزرگی بود که آنها مرتکب شدند، زیرا پیامبر صانسان و بنده‌اش بیش نیست و امور او در دست خداست و هیچ کاری در دست او نمی‌باشد، بلکه زمام همه کارها در دست خداست، و این خداوند است که هر آنچه را بخواهد بر بندگانش نازل می‌نماید و برای آنها می‌فرستد، همان‌طور که خداوند متعال پس از آن‌که مشرکین از پیامبر صدرخواست کردند که معجزاتی را به آنان نشان دهد، به وی فرمود: ﴿قُلۡ سُبۡحَانَ رَبِّی هَلۡ کُنتُ إِلَّا بَشَرٗا رَّسُولٗا[الإسراء: ٩۳]. «بگو: پاک است پروردگارم! آیا من جز بشری فرستاده شده هستم؟». و این‌که آنان فرود آمدن کتاب را به صورت جملگی و یا به صورت متفرقه، بیان‌گر حق یا باطل بودن آن می‌دانستند تنها یک ادعاست و دلیلی بر صحت آن ندارند، بلکه شبهه هم ایجاد نمی‌کند، زیرا در نبوت کدام پیامبر از شما درخواست شده است که هرگاه پیامبری به سویتان فرستاده شد مادامی که کتابی را برایتان آورد که متفرق و بخش بخش بود به او ایمان نیاورید؟! نازل شدن قرآن در مقاطع مختلف و بصورت جدا جدا و برحسب احوال و اوضاع مختلف بوده، و این بر عظمت قرآن دلالت می‌کند و بیان‌گر توجه و عنایت خدا به پیامبر است، که قرآن را بر او نازل کرده است. همانطور که پروردگار متعال می‌فرماید: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَیۡهِ ٱلۡقُرۡءَانُ جُمۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ کَذَٰلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِۦ فُؤَادَکَۖ وَرَتَّلۡنَٰهُ تَرۡتِیلٗا٣٢ وَلَا یَأۡتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِیرًا٣٣[الفرقان: ۳۲-۳۳]. «و کافران گفتند: چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده است؟ این چنین قرآن را نازل می‌کنیم تا قلبت را به وسیله آن تثبیت کنیم، و آن را به آرامی بر شما خواندیم. و برای تو مَثَلی نیاوردند مگر آن‌که ما حق را با زیباترین بیان برای تو آوردیم».

پس از آن‌که خداوند اعتراض بی‌اساس و پوچ آنها را بیان نمود، خبر داد که این کار از آنها بعید نیست، بلکه آنان در گذشته کارهای زشت و بزرگ‌تر از این را با یکی از پیامبران انجام دادند، در حالی‌که ادعا می‌کردند به او ایمان دارند. از جمله از وی خواستند که خداوند را به طور آشکار ببینند، و این‌که گوساله را به خدایی گرفتند، و آن را پرستیدند. این در حالی بود که نشانه‌هایی دال بر وجود معبود یکتا را با چشم‌های خود دیدند که دیگران آن را ندیده بودند.

و از پذیرش احکام کتاب‌شان تورات امتناع ورزیدند، تا این‌که کوه طور بر بالای سر آنها نگاه داشته شد، و تهدید شدند که اگر ایمان نیاورند کوه بر آنها انداخته خواهد شد. پس، از روی ناچاری آن را پذیرفتند و به آن ایمان آوردند. همچنین به آنان دستور داده شد که در حالت سجده و استغفار از درهای شهری وارد شوند و به آنان امر شده بود بدان در آیند. اما آنان هر دو حالت قولی استغفار و عملی سجده را زیرپا نهادند و آن را عملی نکردند.

هم چنان‌که برخی از آنها در روز شنبه تجاوز کردند، و خداوند آنها را شدیدا مجازات نمود. و نیز از آنان پیمان موکّدی گرفت، اما آنها پیمان الهی را پشت سرشان انداختند وبه آیات وی کفر ورزیدند و پیامبرانش را به ناحق کشتند. و نیز گفتند: «ما عیسی را کشته و به دار آویخته‌ایم»، حال آن‌که آنها او را نکشتند و به دار نیاویختند، بلکه امر بر آنان مشتبه شد.

پس غیرِ او را کشتند و بر صلیب کشیدند. آنان همچنین ادعا کردند که دلهایمان در پرده و غلاف قرار دارد، و آنچه را که تو می‌گویی درک نکرده و نمی‌فهمیم. آنان همچنین مردم را از راه خدا منع کرده و با این کار آنها را از حق بازداشتند و مردم را به گمراهی و فسادی که خودشان بر آن بودند فرا خواندند، و مال حرام و ربا می‌خوردند با این‌که خداوند آنها را از این امر نهی کرده و شدیدا برحذر داشته بود، پس کسانی که این کارها را کرده‌اند، بعید نیست از پیامبر اسلام صبخواهند کتابی را از آسمان بر آنها نازل کند.

و این شیوه بهترین شیوه مجادله با کسی است که بر باطل قرار دادن اعتراض بیهود و پوچی انجام داد و آن را به عنوان شبهه‌ای در راستای رد کردن حق بکار برد، باید نیت پلید و کارهای زشتش که به مراتب از اعتراض او زشت‌تر است بیان شود تا همگی بدانند که این اعتراض از چنین نیت و درون پست و فرومایه‌ای سرچشمه می‌گیرد.

همچنین هر اعتراضی که آنان نسبت به نبّوت حضرت محمد صداشتند، رابطه با نبّوت کسی که آنها ادعا می‌کنند به او ایمان دارند مطرح کرد، تا بدین طریق شرّ آنها کوتاه و باطل‌شان درهم کوبیده شود. و هر دلیلی که آنها برای اثبات کردن نبّوت پیامبری که به وی ایمان آوردند، ارائه می‌دهند. همان دلیل یادلیلی قوی‌تر از آن بر نبوّت حضرت محمد صدلالت نموده و آن را اثبات می‌کند. و از آنجا که منظور از برشمردن زشتی‌های آنان مقابله با آنها بود خداوند آن موارد را در اینجا به صورت مشروح بیان نکرد، بلکه فقط اشاره وار بدان پرداخت، و در جاهای دیگر به بسط و توضیح آن می‌پردازد.

﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ إِلَّا لَیُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِاحتمال دارد که ضمیر در ﴿قَبۡلَ مَوۡتِهِبه اهل کتاب برگردد. در این صورت معنی آن چنین خواهد شد: هر اهل کتابی که مرگش فرا برسد و حقیقت امر را مشاهده کند به عیسی ÷ایمان می‌آورد، اما ایمانش سودی به او نمی‌بخشد، زیرا این ایمان آوردن از سرِ اضطرار و ناچاری است. و ضمنا این یک تهدید و هشدار جدی است و آنان را برحذر می‌دارد که به این حالت ادامه ندهند، زیرا قبل از مرگ‌شان پشیمان می‌شوند. پس روزی که در نزد خدا گرد آورده شوند و برخیزند حال‌شان چگونه خواهد بود؟!

واحتمال دارد که ضمیر در ﴿قَبۡلَ مَوۡتِهِبه عیسی ÷برگردد، در این صورت معنی این‌گونه می‌شود: هیچ ‌کس از اهل کتاب نیست مگر این‌که قبل از مردن عیسی مسیح به وی ایمان می‌آورد، و این زمانی است که قیامت نزدیک می‌گردد و علامت‌های بزرگ آن نمایان می‌شود. و احادیث زیادی وارد شده است که عیسی در آخر زمان فرود می‌آید و دجال را می‌کشد و از کافران جزیه می‌گیرد و اهل کتاب همراه با مومنان به او ایمان می‌آورند، و در روز قیامت عیسی گواه آنان می‌شود و به سبب کارهایی که کرده‌اند علیه آنان گواهی می‌دهد و معلوم می‌سازد که کارهایشان با شریعت و آیین خدا موافق بوده است یا نه، و در این هنگام به باطل بودن همه آنچه که آنها بر آن قرار داشتند از قبیل مخالفت‌هایشان با شریعت قرآن و با آنچه پیامبر صآنان را به‌سوی آن دعوت کرد، گواهی می‌دهد. و یقینا عیسی علیه آنها گواهی می‌دهد، زیرا او کاملا دادگر و عادل و راستگوست، و جز به حق گواهی نمی‌دهد. و آنچه محمدصآورده است حق، و غیر از آن گمراهی و باطل است.

سپس خداوند متعال خبر داد که او بسیاری از روزی‌های پاکیزه‌ای را که برای بنی اسراییل حلال بود، بر آنها حرام کرد، و این تحریم، تحریم مجازات بود، یعنی به خاطر ستم و تجاوز، و بازداشتن مردم از راه خدا و جلوگیری آنان از هدایت یافتن، و گرفتن ربا بود، حال آن‌که از رباخواری نهی شده بودند.

آنها با نیازمندانی که با آنان خرید و فروش داشتند با عدالت رفتار نمی‌کردند، پس خداوند آنها را با چیزی مجازات نمود که از جنس و نوع کارشان بود، بنابر این آنها را از بسیاری از چیزهای پاکیزه‌ای که می‌خواستند، منع کرد. اما تحریم چیزهایی که خداوند بر امّت اسلام حرام نموده است تحریم تنزیهی می‌باشد و حکمتش این است تا از آلودگی‌هایی که به دین و دنیای آنها زیان می‌رساند پاک بمانند.

آیه‌ی ۱۶۲:

﴿لَّٰکِنِ ٱلرَّٰسِخُونَ فِی ٱلۡعِلۡمِ مِنۡهُمۡ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ یُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَۚ وَٱلۡمُقِیمِینَ ٱلصَّلَوٰةَۚ وَٱلۡمُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ أُوْلَٰٓئِکَ سَنُؤۡتِیهِمۡ أَجۡرًا عَظِیمًا١٦٢[النساء: ۱۶۲].«اما کسانی از آنان که راسخانِ در دانش‌اند (و احکام خدا را به نیکی می‌داند)، و (نیز) مؤمنان، به آنچه که بر تو نازل شده و به آنچه که پیش از تو نازل گردیده است، ایمان می‌آورند، و نماز را بر پای می‌دارند، و زکات اموال را می‌پردازند و به خدا و روز قیامت ایمان دارند به زودی به ایشان پاداشی بزرگ خواهیم داد».

پس از آن‌که عیب‌های اهل کتاب را بیان کرد، کسانی را از اهل کتاب که پسندیده و خوب هستند استثنا نمود و فرمود: ﴿لَّٰکِنِ ٱلرَّٰسِخُونَ فِی ٱلۡعِلۡمِاما کسانی که با علم و دانش در دل‌هایشان جای گرفته و یقین در قلب‌هایشان ریشه دوانیده است، علم و یقینی که در دل‌شان جای گرفته است ایمان کامل و فراگیری را برای‌شان به بار آورده است. چنین کسانی ﴿یُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَبه آنچه که بر تو نازل شده و به آنچه که پیش از تو نازل گشته است ایمان دارند. در نتیجه علم و یقینی که در دل‌هایشان ریشه دوانده اعمال صالح از قبیل برپاداشتن نماز و پرداختن زکات را که جزو بهترین کارها هستند برای آنان به بار آورده است. و به درستی که این دو کار برپاداشتن نماز و پرداختن زکات اخلاص برای معبود و نیکی کردن نسبت به بندگان را در بردارد. و آنها که علم و یقین در قلب‌هایشان رسوخ پیدا کرده است به روز قیامت ایمان دارند و از وعید خدا می‌هراسند و به نوید او امیدوارند. ﴿أُوْلَٰٓئِکَ سَنُؤۡتِیهِمۡ أَجۡرًا عَظِیمًابه ایشان پاداشی بزرگ خواهیم داد، چون آنان از علم و ایمان و عمل صالح و ایمان به کتاب‌ها و پیامبران گذشته و آینده برخوردار هستند.

آیه‌ی ۱۶۵-۱۶۳:

﴿إِنَّآ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ کَمَآ أَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ نُوحٖ وَٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَعِیسَىٰ وَأَیُّوبَ وَیُونُسَ وَهَٰرُونَ وَسُلَیۡمَٰنَۚ وَءَاتَیۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا١٦٣[النساء: ۱۶۳].«بدون شک ما بر تو وحی فرستادیم، همانطور که بر نوح و پیامبرانی که پس از او بودند وحی فرستادیم، و برای ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (نوادگان یعقوب) و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان (نیز) وحی فرستادیم، و به داود زبور دادیم».

﴿وَرُسُلٗا قَدۡ قَصَصۡنَٰهُمۡ عَلَیۡکَ مِن قَبۡلُ وَرُسُلٗا لَّمۡ نَقۡصُصۡهُمۡ عَلَیۡکَۚ وَکَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَکۡلِیمٗا١٦٤[النساء: ۱۶۴].«و (به سوی) پیامبرانی (وحی کردیم) که از قبل سرگذشت آنان را برای تو بیان کردیم، و پیامبرانی زیادی (فرستاده‌ایم) که سرگذشت آنان را برای تو بیان نکرده‌ایم، و خداوند حقیقاً با موسی سخن گفت».

﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمٗا١٦٥[النساء: ۱۶۵].«پیامبرانی که مژده دهنده و ترساننده بودند، تا بعد از پیامبران دلیل و حجّتی برای مردم بر خدا باقی نماند و خداوند عزیز و حکیم است».

خداوند متعال خبر می‌دهد که او بر بنده و پیامبرش محمد صشریعت بزرگ و اخبار راستینی وحی نمود که بر این پیامبران علیهم الصلاۀ و السلام وحی کرده بود، و این چند فایده دارد:

۱- محمد صتافته جدا بافته‌ای نیست، بلکه خداوند قبل از او و پیامبران زیادی را فرستاده است، پس ابراز تعجب از رسالت او جز جهالت و کینه توزی دلیل دیگری ندارد.

۲- خداوند اصول آیین و عدالت را به محمد وحی نمود، همان‌طور که آن را به دیگر پیامبران وحی نمود و همه بر آن متفق بودند، و برخی از آنان برخی دیگر را تصدیق می‌کردند.

۳- او از جنس دیگر پیامبران است، پس او را با دیگر برادران پیامبرش مقایسه کنید. بنابر این دعوت او همان دعوت آنهاست، و اخلاق همه آنان همسان، و رسالت و هدف‌شان یکی است. پس خداوند او را به افراد ناشناخته تشبیه نکرد و در ردیف دروغگویان و پادشاهان ظالم قرار نداد.

۴- یاد و خاطره این پیامبران و برشمردن آنها، و ستایش و ذکر خیرشان، و تشریح اوضاع و احوال آنان باعث می‌شود تا مومن بیشتر به آنها ایمان داشته باشد و به آنها محبت بیشتری بورزد و از رهنمودهای آنها پیروی کند و به سنت آنان اُنس بگیرد و حقوقی را که برگردن ما دارند بشناسد. همان‌گونه که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰ نُوحٖ فِی ٱلۡعَٰلَمِینَ٧٩[الصافات: ٧٩]. «سلام بر نوح در جهانیان». ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ١٠٩[الصافات: ۱۰٩]. «سلام بر ابراهیم». ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ١٢٠[الصافات: ۱۲۰]. «سلام بر موسی و هارون». ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِلۡ یَاسِینَ١٣٠ إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٣١[الصافات: ۱۳۰-۱۳۱]. «سلام بر الِ یاسین. ما این‌گونه نیکوکاران را پاداش می‌دهیم».

پس هر نیکوکاری برحسب نیکوکاری‌اش، در میان مردم از او به نیکی یاد می‌شود و پیامبران بویژه آن‌هایی که از آنان نام برده شد در بالاترین مقام نیکوکاری قرار دارند.

وقتی بیان داشت که همه آنان در دریافت وحی از جانب خدا مشترک هستند، ویژگی‌های بعضی از آنان را بیان نمود. پس بیان کرد که او زبور را به داود داده‌است، و آن کتاب معروفی است که خداوند به خاطر فضیلت و شرافت داود به وی داد.

و بیان کرد که با موسی سخن گفته است. یعنی بطور مستقیم و بدون واسطه با او سخن گفت، تا جایی که موسی با این ویژگی در میان جهانیان مشهور گردید، و به وی گفته می‌شود: موسی «کلیم الرحمن» است.

و بیان کرد که خداوند سرگذشت بعضی از پیامبران را برای پیامبرش بیان کرده و سرگذشت برخی از آنان را بیان نکرده است، و این بر کثرت پیامبران دلالت می‌نماید. و خداوند آنها را فرستاده است تا کسانی را که از خدا اطاعت نموده و از آنها پیروی کرده است به سعادت دنیا و آخرت بشارت دهند، و کسانی را که از فرمان خدا سرپیچی کرده و با وی مخالفت می‌ورزند از شقاوت و عذاب دو جهان برحذر دارند، تا مردم پس از بعثت پیامبران حجتی بر خدا نداشته باشند، و نگویند: ﴿مَا جَآءَنَا مِنۢ بَشِیرٖ وَلَا نَذِیرٖۖ فَقَدۡ جَآءَکُم بَشِیرٞ وَنَذِیرٞ[المائدة: ۱٩]. «هیچ مژده دهنده و بیم دهنده‌ای پیش ما نیامد، و به آنها گفته شود: به راستی که مژده دهنده و ترساننده‌ای پیش شما آمد».

خداوند پیامبران را یکی پس از دیگری فرستاد تا اموات دینی مردم و راه‌های کسب خشنودی پروردگار، و مواردی که به خشم الهی منتهی می‌شود، و راه‌های بهشت و جهنم را بیان نمایند. بنابراین، خداوند بر مردم اتمام حجت کرده ودیگر عذر و بهانه‌ای را از آنان نمی‌پذیرد. بنابر این هرکس پس از فرستاده شدن پیامبران کفر بورزد کسی را جز خودش ملامت نکند. و این از کمال قدرت و حکمت خداوند است که پیامبران را به‌سوی آنها فرستاد و کتاب‌ها را بر آنان نازل نمود. همچنین بیان‌گر فضل و احسان خدا نسبت به آدمیان است، چرا که آنان به شدت نیازمند پیامبران بودند و خداوند بزرگ‌ترین نیاز آنان را برطرف نمود، پس ستایش و سپاس که با فرستادن پیامبران بر مردم انعام نمود، این نعمت را با این توفیق دادنِ ما برای در پیش گرفتن راه آنها کامل بگرداند. همانا او بخشنده و بزرگوار است.

آیه‌ی ۱۶۶:

﴿لَّٰکِنِ ٱللَّهُ یَشۡهَدُ بِمَآ أَنزَلَ إِلَیۡکَۖ أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِۦۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یَشۡهَدُونَۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدًا١٦٦[النساء: ۱۶۶].«لیکن خداوند بر (صحّت) آنچه بر تو نازل نموده است گواهی می‌دهد. (او) آن را به دانش خود نازل فرموده است، و فرشتگان (هم بر صحت آن) گواهی می‌دهند، و کافی است که خدا گواه باشد».

وقتی خداوند بیان نمود که به پیامبرش محمد صوحی نمود، همچنان که به‌سوی پیامبران برادرش وحی فرستاده است، در اینجا خبر می‌دهد که بر صحّت رسالت و پیام محمد گواهی می‌دهد. ﴿أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِشاید منظور این است که خداوند قرآن را که مشتمل بر علم او می‌باشد نازل کرده است یعنی در قرآن علوم الهی و احکام شرعی و اخبار غیبی وجود دارد که خداوند آن را به بندگانش آموخته است. و شاید منظور این است که قرآن از علم خدا سرچشمه گرفته است، و خداوند بر این امر گواهی می‌دهد.

بنابراین معنی آن چنین خواهد بود، خداوند این قرآن را که مشتمل بر اوامر و نواهی او است نازل فرموده است و رسول خود را کاملا می‌شناسد، و می‌داند که مردم را به‌سوی قرآن فرا می‌خواند، پس هر کس او را اجابت نماید و پیامش را تصدیق کند، دوست خدا و پیامبر خواهد بود، و هر کس پیامبر را تکذیب کند و با او دشمنی ورزد، دشمن خدا شمرده شده و مال و خونش مباح خواهد بود.

و خداوند پیامبر را یاری می‌کند و نصرت خود را پی در پی می‌فرستد، و دعاهای وی را می‌پذیرد و دشمنانش را خوار می‌گرداند و دوستانش را یاری می‌کند.

پس آیا شهادتی بزرگ‌تر از این یافت می‌شود؟! و امکان ندارد که این گواهی را مورد رخنه و اعتراض قرار داد، مگر این‌که علم خدا و قدرت و حکمت وی مورد عیب جویی و انتقاد قرار گیرد. و خداوند از گواهی دادن فرشتگان بر صحت آنچه بر پیامبرش نازل نموده است، خبر داد، چون ایمان فرشتگان کامل است و آنچه بر آن گواهی می‌دهند از اهمیت و عظمت فراوانی برخوردار است، زیرا جز افراد خاص بر کارهای بزرگ گواه گرفته نمی‌شوند. همانطور که خداوند متعال در مورد گواهی دادن بر توحید خویش فرموده است: ﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١٨[آل عمران: ۱۸]. «خداوند گواهی می‌دهد که جز او هیچ معبود بر حقی نیست، و این‌که او دادگر است، و فرشتگان و اهل دانش نیز به دادگری و توحید خدا گواهی می‌دهند». هیچ معبود به حقی جز او نیست، و او عزیز و حکیم است. و کافی است که خداوند گواه باشد.

آیه‌ی ۱۶٩-۱۶٧:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ قَدۡ ضَلُّواْ ضَلَٰلَۢا بَعِیدًا١٦٧[النساء: ۱۶٧].«بی‌گمان کسانی که کفر ورزیدند (مردم را) از راه خدا بازداشتند، به‌راستی که بسی گمراه گشته‌اند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمۡ یَکُنِ ٱللَّهُ لِیَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِیَهۡدِیَهُمۡ طَرِیقًا١٦٨[النساء: ۱۶۸].«بی‌گمان کسانی که کفر ورزیده‌اند و ستم کردند، خداوند آنها را نمی‌آمرزد، و آنها را به (هیج) راهی هدایت نمی‌کند».

﴿إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۚ وَکَانَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٗا١٦٩[النساء: ۱۶٩].«جز به راه جهنم که آنها همیشه در آن می‌مانند و این برای خدا آسان است».

خداوند از رسالت پیامبران صلوات الله و سلامه علیهم و رسالت آخرین پیامبر، یعنی حضرت محمد صخبر داد و بر صحت رسالت آنان گواهی داد و فرشتگان نیز بر این امر گواهی دادند. از این امر لازم می‌آید که باید پیامبران را تصدیق کرد و به آنان ایمان آورد و از آنها پیروی کرد. سپس خداوند کسانی را که به آنها کفر می‌ورزند تهدید نموده و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِهمانا کسانی که کفر می‌ورزند و مردم را از راه خدا باز می‌دارند، این‌ها پیشوایان کفر و دعوتگران گمراهی هستند، ﴿قَدۡ ضَلُّواْ ضَلَٰلَۢا بَعِیدًابه راستی که بسی گمراه گشته‌اند. و چه بدبخت است کسی که خودش گمراه است و دیگران را نیز گمراه می‌کند. پس به دو گناه و دو زیان گرفتار شده، و از دو هدایت محروم گشته است. بنابر این فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَظَلَمُواْاین ستم اضافه بر کفر ورزیدن‌شان است، و گرنه در صورتی که ظلم به طور مطلق بیان شود کفر زیر مجموعه آن محسوب خواهد شد. و منظور از ظلم در اینجا اعمال کافرانه و غرق شدن در آن است. پس ایشان از مغفرت و هدایت و راه راست دور هستند. بنابر این فرمود: ﴿لَمۡ یَکُنِ ٱللَّهُ لِیَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِیَهۡدِیَهُمۡ طَرِیقًا١٦٨ إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَخداوند آنها را نمی‌آمرزد و به راهی جز راه جهنم هدایت نمی‌نماید. و از آن جهت هدایت و مغفرت آنان غیرممکن است که آنها در گمراهی و سرکشی و تجاوزشان باقی مانده، و بر کفرشان افزوده‌اند، پس به خاطر کارهای زشتی که کرده‌اند خداوند بر دل‌هایشان مهر زده و راه‌های هدایت را بر آنها مسدود کرده است، ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِیدِ[فصلت: ۴۶]. «و پروردگارت بر بندگان ستم نمی‌کند».

﴿وَکَانَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٗایعنی این کار برای خدا آسان است. و خداوند توجه و اعتنایی به آنها نمی‌کند، زیرا صلاحیت آن را ندارند که از خیر و خوبی برخوردار شوند. و جز حالتی که برای خود برگزیده‌اند شایسته آنها نیست.

آیه‌ی ۱٧۰:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَکُمُ ٱلرَّسُولُ بِٱلۡحَقِّ مِن رَّبِّکُمۡ فَ‍َٔامِنُواْ خَیۡرٗا لَّکُمۡۚ وَإِن تَکۡفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمٗا١٧٠[النساء: ۱٧۰].«ای مردم! به‌راستی که پیامبر، حقیقت را از جانب پروردگارتان پیش شما آورده است، پس ایمان بیاورید که برایتان بهتر است، و اگر کفر بورزید همانا آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آنِ خداست و خداوند دانا و حکیم است».

خداوند همه مردم را دستور می‌دهد تا به بنده و پیامبرش محمد صایمان بیاورند، و علت و فواید ایمان آوردن به پیامبر و ضرر و زیان کافر شدن به وی را بیان کرد. پس سبب و علتی که موجب ایمان آوردن به اوست این است که وی حق را نزد آنها آورده است. پس هم آمدن او حقی است و هم آنچه که از شریعت آورده است.

زیرا هر عاقلی می‌داند که غوطه ور شدن مردم در جهالت و نادانی و کفر، و بی‌نصیب ماندن آنان از منافع رسالت و نبوت، با حکمت و رحمت الهی سازگار نیست. پس، از جمله حکمت و رحمت بزرگ خدا، فرستادن پیامبر به‌سوی مردم است، تا هدایت را از گمراهی و شر و فساد را از خوبی و نیکی جدا سازند و راه را به مردم بنمایانند. بنابر این با تامل در رسالت او و اندیشیدن در شریعت بزرگ و راه راستی که آورده است دلیل قاطعی بر صحّت نبوت وی یافت می‌شود، زیرا در شریعت بزرگی که آورده است از اخبار غیبی گذشته و آینده و از خدا و روز قیامت خبر داده شده است، و هیچ‌کس این اخبار را جز بوسیله وحی و رسالت نمی‌داند. همچنین در شریعت او به کار خوب، درستکاری، در پیش گرفتن راه هدایت، عدالت، نیکوکاری، صداقت و برقرار کردن پیوند خویشاوندی دستور داده شده و از شر و فساد و تجاوز و ستم و بداخلاقی و دروغ و نافرمانی از پدر و مادر نهی شده است. و این دلیل قاطعی است بر این‌که قرآن از جانب خدا آمده است. و هر اندازه بینش بنده نسبت به شریعت خدا بیشتر باشد بر ایمان ویقینش افزوده می‌گردد. پس این‌ها، سببی است که انسان را به ایمان فرا می‌خواند. و اما فایده ایمان آوردن این است که او خبر داده: ﴿خَیۡرٗا لَّکُمۡایمان آوردن برایتان بهتر است. خیر ضد شر است، پس ایمان برای مومنان خیر و برکت جسمی، قلبی، روحی، دنیایی و اخروی را در بر دارد، چرا که منافع و فواید بسیار زیادی برای آنان به دنبال دارد، پس هر پاداش عاجل و آجلی که به انسان برسد از ثمرات ایمان است.

بنابراین پیروزی و هدایت، علم و عمل صالح، شادی و خوشحالی، بهشت و نعمت‌هایی که در آن قرار دارد همه به سبب ایمان بدست می‌آیند. همانطور که بدبختی و شقاوت دنیا و آخرت ناشی از عدم ایمان یا کمبود آن است. اما زیان ایمان نیاوردن به پیامبر صبرعکس نتایج ایمانِ به او است، و بنده با این کار جز به خودش زیان نمی‌رساند، و خداوند به او نیازی ندارد، و گناه گناهکاران زیانی به وی نمی‌رساند.

بنابراین خداوند متعال فرمود: ﴿فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِهمانا آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آنِ خداست، یعنی همه آنچه در آسمان‌ها و زمین است، آفریده و ملک خدا بوده و تحت تدبیر و تصرف او هستند. ﴿وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًاو خداوند به هر چیزی داناست. ﴿حَکِیمٗاو در آفرینش و امر خویش حکیم است، و می‌داند چه کسی سزاوار هدایت یا گمراهی است. و نیز در قرار دادن هدایت و گمراهی در جایگاه‌شان حکیم است.

آیه‌ی ۱٧۱:

﴿یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِی دِینِکُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِیحُ عِیسَى ٱبۡنُ مَرۡیَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَکَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡیَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَیۡرٗا لَّکُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن یَکُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَکِیلٗا١٧١[النساء: ۱٧۱].«ای اهل کتاب! در دین‌تان غلو نکنید، و دربارۀ خدا جز حق نگوئید، همانا عیسی، مسیح پسر مریم فرستادۀ خدا است، خداوند او را به حق فرستاد و او را طی همان کلمه‌ای خلق نمود که آن را توسط جبرئیل به‌سوی مریم فرستاد، و آن عبارت بود از فرموده‌ی خودش «کُن» (بشو)، پس شد، و روحی است که خدا آفریده است. پس، به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید: خدا سه گانه است. باز ایستید که برای شما بهتر است، همانا خدا، فقط معبود یگانه است. پاک است از این‌که فرزندی داشته باشد. آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست، و کافی است که خدا نگهبان و حافظ باشد».

خداوند، اهل کتاب را از غلو و مبالغه در دین نهی می‌کند.«غلو» یعنی پا را از حد و اندازه مشروع فراتر گذاشتن و وارد شدن به حریمی که مشروع نیست. مانند نصارا که در مورد عیسی ÷غلو کردند، و او را از مقام نبوت و رسالت فراتر برده و به مقام ربوبیت که جز برای خدا شایسته نیست، رساندند.

پس همان‌طور که از تقصیر و تفریط نهی شده است، مبالغه و زیاده روی نیز چنین است. بنابر این فرمود: ﴿وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّو درباره خدا جز سخن حق مگویید. و این سخن متضمن سه چیز است: دو چیز که از آن نهی شده است و آن دروغ بستن بر خدا، و سخن گفتن بدون علم و آگاهی در مورد اسما و صفات و افعال و شریعت و پیامبران خداست. و مورد سوم چیزی است که به آن دستور داده شده است و آن سخن حق درباره این چیزهاست. و از آنجا که این قاعده، کلی و فراگیر بوده و سیاق عبارت در مورد عیسی ÷آمده است، تصریح کرد که در مورد او باید سخن حق گفت، امری که با روش یهودیت و نصرانیت مخالف است. پس فرمود: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمَسِیحُ عِیسَى ٱبۡنُ مَرۡیَمَ رَسُولُ ٱللَّهِآخرین مقامی که برای عیسی متصّور است این است که او بنده خدا و پیامبر اوست، و این بالاترین مقام برای آدمیان است، و رسالت بالاترین مقام و بزرگ‌ترین پاداش می‌باشد.

﴿وَکَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡیَمَخداوند کلامی را بیان نمود و به واسطه‌ی آن عیسی ÷به وجود آمده او خودِ آن کلمه نیست، بلکه بوسیله آن پدید آمد، و این نسبت دادن به خاطر احترام و تشریف اوست. ﴿وَرُوحٞ مِّنۡهُو او از ارواحی است که خداوند آفریده و با صفات و برتر و اخلاق نیکو کامل گردانیده است. خداوند روحش، جبرئیل ÷را فرستاد و او را شرمگا مریم دمید و مریم به فرمان خدا به عیسی حامله شد.

وقتی که حقیقت پدید آمدن عیسی ÷را بیان نمود، اهل کتاب را دستور داد تا به او و سایر پیامبرانش ایمان بیاورند، و آنان را نهی کرد از این‌که خداوند را سومینِ سه خدا قرار دهند. یکی از آنها عیسی است و دومی مریم. این عقیده و گفتار نصارا بود. خداوند آنها را رسوا و خوار بگرداند! پس خداوند آنان را دستور داد تا از این گفتار و عقیده بازآیند و خبر داد که این برای‌شان بهتر است، زیرا راه نجات فقط همین است و دیگر راهها، راه هلاکتند.

سپس خود را از داشتن شریک و فرزند پاک قرار داد و فرمود: ﴿إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞهمانا خداوند یگانه است، یعنی او در الوهیت، یکتا و یگانه است، و عبادت فقط شایسته اوست، ﴿سُبۡحَٰنَهُپاک و مبّراست، ﴿أَن یَکُونَ لَهُۥ وَلَدٞاز این‌که دارای فرزندی باشد، زیرا ﴿لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِهمه آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن او می‌باشد، و همه مملوک اویند و به او نیازمندند، پس محال است که شریک یا فرزندی از آنها داشته باشد.

خداوند پس از آن‌که خبر داد که او مالک و فرمانروای جهان بالا و پائین است، بیان کرد که او منافع دنیوی و اخروی آنان را تامین می‌کند و نگهبان آنان است و به آنان سزا و پاداش می‌دهد.

آیه‌ی ۱٧۳- ۱٧۲:

﴿لَّن یَسۡتَنکِفَ ٱلۡمَسِیحُ أَن یَکُونَ عَبۡدٗا لِّلَّهِ وَلَا ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ ٱلۡمُقَرَّبُونَۚ وَمَن یَسۡتَنکِفۡ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَیَسۡتَکۡبِرۡ فَسَیَحۡشُرُهُمۡ إِلَیۡهِ جَمِیعٗا١٧٢[النساء: ۱٧۲].«و مسیح از این‌که بندۀ خدا باشد هرگز ابا نمی‌ورزد، و فرشتگان مقرّب (نیز ابایی ندارند) و هرکس از عبادت او ابا ورزد و خود را بزرگ بشمارد به زودی همۀ آنان را بسوی خود گرد خواهد آورد».

﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَیُوَفِّیهِمۡ أُجُورَهُمۡ وَیَزِیدُهُم مِّن فَضۡلِهِۦۖ وَأَمَّا ٱلَّذِینَ ٱسۡتَنکَفُواْ وَٱسۡتَکۡبَرُواْ فَیُعَذِّبُهُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗا وَلَا یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا١٧٣[النساء: ۱٧۳].«پس اما کسانی که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند، پاداششان را به طور کامل خواهد داد، و از فضل خود بر پاداش آنان خواهد افزود. و اما کسانی که سرباز زنند، و تکبر ورزند، به آنان عذابی دردناک خواهد داد، و به جز خدا سرپرست و یاوری نخواهند یافت».

پس از آن‌که خداوند مبالغه آمیزی و غلّو نصارا را در مورد عیسی ÷ذکر کرد و فرمود: عیسی بنده و پیامبر خداست، بیان نمود که عیسی از عبادت و پرستش پروردگارش امتناع نورزید، و فرشتگان مقرب نیز از عبادت خدا سرپیچی نمی‌کنند:

﴿وَلَا ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ ٱلۡمُقَرَّبُونَخداوند آنها را از امتناع ورزیدن از عبادتش پاک قرار داد، پس آنها به طریق اولی از خود بزرگ بینی و تکبر ورزیدن مبّرا هستند. و نفی چیزی به منزله‌ی اثبات ضد آن است. یعنی عیسی و فرشتگان مقّرب به عبادت سزاوار احوال‌شان است برای آن تلاش می‌کنند و اشتیاق به عبادت پروردگار باعث شرافت و موفقیت بزرگی برای آنها گشته است. پس آنان از این‌که بندگانی برای خداوند باشند، و در مقابل ربوبیت او کرنش کنند امتناع نورزیدند.

آنان از کرنش در برابر الوهیت خدا خودداری نکردند، بلکه خود را بسیار نیازمند بندگی خدا می‌دانستند.

کسی گمان نکند که بالا بردن مقام عیسی یا غیر او بالاتر از مقامی که خداوند آنان را در آن قرار داده است و امتناع ورزیدن عیسی یا غیر او از عبادت و بندگی پروردگار، کمال و رفعتی برای آنان تلقی می‌شود. بلکه این امر عین نقص و عیب و کاستی است، و موجب نکوهش و عذاب. بنابر این فرمود: ﴿وَمَن یَسۡتَنکِفۡ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَیَسۡتَکۡبِرۡ فَسَیَحۡشُرُهُمۡ إِلَیۡهِ جَمِیعٗاخداوند همه بندگان و آفریدگانش، آنانی را که از عبادت او ابا ورزیده و تکبر کرده‌اند، و نیز بندگان مومن خویش را در پیشگاه خود گرد می‌آورد، و میان آنان با حکم عادلانه و قطعی خویش داوری می‌نماید.

سپس حکم و داوری خویش را در مورد آنها تشریح نموده و می‌فرماید: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِو اما کسانی که ایمان آورده، و کارهای شایسته از قبیل واجبات و مستحبات انجام دادند. و حقوق خدا و بندگانش را رعایت نمودند، ﴿فَیُوَفِّیهِمۡ أُجُورَهُمۡپاداش‌شان را بطور کامل به آنان می‌دهد. یعنی پاداش‌هایی که خداوند برای اعمال مقرر نموده است به هر یک برحسب ایمان و عملش می‌بخشد.

﴿وَیَزِیدُهُم مِّن فَضۡلِهِو از فضل خویش به پاداش آنها می‌افزاید، پاداشی که بسیار بالاتر از اعمال و کارهایشان است، و اصلا برخورداری از چنین پاداشی به دل آنها خطور نکرده است. و این شامل تمامی خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و زنان پاک و مناظر دل‌انگیز و شادی‌ها و نعمت و آسایش و آرامش قلب و روح و بدن می‌شود که در بهشت وجود دارد، و تمامی خیر و برکت دینی و دنیوی که بر ایمان وعمل صالح مترتب می‌شود، در این داخل است.

﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ ٱسۡتَنکَفُواْ وَٱسۡتَکۡبَرُواْو اما کسانی که از عبادت خدا ابا ورزیده و دچار خود بزرگ بینی شده‌اند، ﴿فَیُعَذِّبُهُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗاعذابی دردناک به آنان خواهد داد، و آن خشم و غضب خدا و آتش بر افروخته‌ای است که در دل‌ها نفوذ می‌کند.

﴿وَلَا یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗاو هیچ کسی را نمی‌یابند که آنان را سرپرستی و حمایت کند، و به سر منزل مقصود برساند. و هیچ کسی را نمی‌یابند که آنان را یاری کند و عواقب ناگوار و اعمال پلیدشان و خطرات آتش جهنم را از آنها دور کند، بلکه مهربانترین مهربانان، آنان را رها کرده و در عذاب جاودانه‌شان ترک می‌نماید. و هیچ‌کس نمی‌تواند حکم الهی را رد کند و قضاوت او را در مورد آنان تغییر دهد.

آیه‌ی ۱٧۵-۱٧۴:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَکُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکُمۡ نُورٗا مُّبِینٗا١٧٤[النساء: ۱٧۴].«ای مردم! به‌راستی که دلیلی از جانب پروردگارتان پیش شما آمده است، و نور آشکاری به سویتان فرستاده‌ایم».

﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱعۡتَصَمُواْ بِهِۦ فَسَیُدۡخِلُهُمۡ فِی رَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَفَضۡلٖ وَیَهۡدِیهِمۡ إِلَیۡهِ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِیمٗا١٧٥[النساء: ۱٧۵].«و اما کسانی که به خدا ایمان آوردند و به دین او چنگ زدند به زودی آنها را به فضل و رحمت خویش وارد خواهد ساخت، و آنان را به‌سوی خود، به راهی راست هدایت خواهد کرد».

خداوند به خاطر ارائه دلایل قطعی به مردم و بر افروختن چراغ‌های درخ‌شان برای آنان، واتمام حجت برای‌شان و نمایاندن راه به آنان، بر آنها منت می‌نهد، پس فرمود: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَکُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّکُمۡای مردم! براستی دلایلی که قاطعانه بر حق دلالت نموده،و آن را بیان و روشن می‌گردانند، و ناحق را بازگو می‌کنند، از جانب پروردگارتان پیش شما آمده است. و این شامل دلایل عقلی و نقلی و نشانه‌های موجود در جهان آفرینش و در وجود خود انسان‌ها است: ﴿سَنُرِیهِمۡ ءَایَٰتِنَا فِی ٱلۡأٓفَاقِ وَفِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ[فصلت: ۵۳]. «ما نشانه‌هایمان را در جهان هستی و در وجود خودشان به آنان نشان می‌دهیم، تا حق برای‌شان روشن گردد».

﴿مِّن رَّبِّکُمۡاز جانب پروردگارتان، این بر شرافت و عظمت این دلیل و برهان دلالت می‌نماید، زیرا این دلیل از جانب پروردگارتان است و امور دینی و دنیوی شما را به رشد و تکامل می‌رساند. و از جمله پرورش و تربیت الهی که باید به خاطر آن خدا را ستایش نمود این است که دلایلی را به شما ارائه نموده است تا در پرتو آن به راه راست هدایت یافته و به بهشت برسید.

﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکُمۡ نُورٗا مُّبِینٗاو نور آشکاری را به‌سوی شما فرستاده‌ایم، و آن نور این قرآن بزرگ است که علوم گذشتگان و آیندگان و اخبار راستین و مفید، و دستور به دادگری و نیکوکاری و خیر، و نهی از ستم و بدی، در آن وجود دارد. پس مردم اگر در پرتو روشنایی و انوار قرآن راه‌شان را نیابند، در تاریکی و بدبختی بزرگی غوطه ور خواهند شد. و اگر از آن برای خود اندکی نور برنگیرند، در تاریکی جهل و نادانی خواهند ماند. اما مردم برحسب ایمانی که به قرآن دارند و بهره‌ای که از آن می‌برند به دو دسته تقسیم می‌شوند:

﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْپس کسانی که به خدا ایمان آورده‌اند، یعنی به وجود او، و متصف بودن وی به تمامی صفات کمال، و پاک بودنش از هر نقص و عیبی ایمان دارند، ﴿وَٱعۡتَصَمُواْ بِهِو به خدا پناه برده و به او تکیه و توکل می‌کنند، و به توانایی و قدرت خود مغرور نشده و از خدای‌شان یاری می‌جویند، ﴿فَسَیُدۡخِلُهُمۡ فِی رَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَفَضۡلٖایشان را به رحمت ویژه خود در خواهد آورد، در نتیجه آنان را بر انجام خوبی‌ها توفیق می‌دهد و به آنان پاداش فراوان می‌بخشد، و بلاها را از آنان دور می‌نماید.

﴿وَیَهۡدِیهِمۡ إِلَیۡهِ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِیمٗاو آنان را بر کسب علم و آگاهی و عمل به آن، و شناخت حق و عمل به آن توفیق می‌دهد. و هرکس که به خدا ایمان نیاورد و به دین او چنگ نزند و به کتابش تمسک نجوید، خداوند او را از رحمت و فضل خود محروم می‌گرداند، و او را به خودش واگذار می‌کند، در نتیجه هدایت نخواهد شد، بلکه به گمراهی آشکاری گرفتار خواهد آمد. و این سزای سخت به خاطر ایمان نیاوردن آنان است. در نتیجه چنین کسانی دچار ناکامی و زیان فراوانی می‌گردند. از خداوند می‌خواهیم ما را عفو کند، و سلامت و عافیت خود را از او می‌جوییم.

آیه‌ی ۱٧۶:

﴿یَسۡتَفۡتُونَکَ قُلِ ٱللَّهُ یُفۡتِیکُمۡ فِی ٱلۡکَلَٰلَةِۚ إِنِ ٱمۡرُؤٌاْ هَلَکَ لَیۡسَ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَهُۥٓ أُخۡتٞ فَلَهَا نِصۡفُ مَا تَرَکَۚ وَهُوَ یَرِثُهَآ إِن لَّمۡ یَکُن لَّهَا وَلَدٞۚ فَإِن کَانَتَا ٱثۡنَتَیۡنِ فَلَهُمَا ٱلثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَۚ وَإِن کَانُوٓاْ إِخۡوَةٗ رِّجَالٗا وَنِسَآءٗ فَلِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۗ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ أَن تَضِلُّواْۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمُۢ١٧٦[النساء: ۱٧۶].«از تو (دربارۀ کلاله) می‌پرسند، بگو: خداوند دربارۀ کلاله حکم صادر می‌کند، اگر مردی فوت کند و فرزندی نداشته، و خواهری داشته باشد، نصف ترکه از آنِ اوست. و اگر خواهر بمیرد و فرزندی نداشته باشد، برادر همۀ ترکه را به ارث می‌برد، و اگر دو خواهر بودند، دو سوم ترکه از آن آن‌هاست، و اگر برادران و خواهرانی بودند، مرد به اندازۀ سهم دو زن ارث می‌برد. خداوند برایتان بیان می‌کند تا گمراه نشوید، و خداوند به هر چیزی داناست».

خداوند متعال خبر می‌دهد که مردم در مورد کلاله از پیامبر صپرسیدند، به دلیل فرموده‌ی خداوند ﴿قُلِ ٱللَّهُ یُفۡتِیکُمۡ فِی ٱلۡکَلَٰلَةِو آن مُرده‌ای است که فرزند صُلبی، فرزند پسر، پدر و پدر بزرگ ندارد. بنابر این فرمود: ﴿إِنِ ٱمۡرُؤٌاْ هَلَکَ لَیۡسَ لَهُۥ وَلَدٞاگر شخصی بمیرد و پسر و دختر و فرزند صلبی و فرزند پسر، و همچنین پدر نداشته باشد. به دلیل این‌که برادران و خواهران را وارث قرار داده‌است، زیرا به اجماع در صورت وجود پدر، برادران و خواهران ارث نمی‌برند، پس هرگاه چنین فردی بمیرد و فرزند و پدر نداشته باشد، ﴿وَلَهُۥٓ أُخۡتٞو خواهری تنی یا خواهری از پدر داشته باشد، نه خواهری که فقط از مادر باشد، زیرا حکم خواهر مادری قبلا گذشت.

﴿فَلَهَا نِصۡفُ مَا تَرَکَنصف ترکه برادر از قبیل وجوه نقدی و زمین و کالا و غیره به او می‌رسد. و این پس از پرداخت وام و قرض‌هایش، و انجام دادن وصیت اوست.

﴿وَهُوَو برادر تنی یا برادری که از پدر می‌باشد، ﴿یَرِثُهَآ إِن لَّمۡ یَکُن لَّهَا وَلَدٞاز خواهر ارث می‌برد اگر خواهر فرزندی نداشته باشد. و سهمیه او را از ارث خواهر معین نکرد، زیرا برادر جزو عصبه‌ها می‌باشد و تمام مالِ بر جای مانده، از آنِ اوست، اگر صاحبِ سهم، یا عصبه‌ای وجود نداشته باشد که با او در ترکه شریک گردد، و یا آنچه از سهام باقی می‌ماند از آن اوست.

﴿فَإِن کَانَتَا ٱثۡنَتَیۡنِپس اگر دو خواهر و یا بیشتر بودند، ﴿فَلَهُمَا ٱلثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَدو سوم ترکه برای آنهاست، ﴿وَإِن کَانُوٓاْ إِخۡوَةٗ رِّجَالٗا وَنِسَآءٗو اگر برادران نامادری با مجموعه‌ای از خواهران جمع شدند، ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِسهم مرد برابر سهم دو زن است. پس سهم زنان ساقط شده و برادران‌شان آنان را در زمره عصبات قرار می‌دهند.

﴿یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ أَن تَضِلُّواْۗخداوند احکام خود را که به آن نیاز دارید برایتان بیان می‌کند، و آن را برای شما شرح می‌دهد. و این از فضل و احسان اوست، تا شما بوسیله بیانات او هدایت گردید و به احکام او عمل کنید و به سبب نادانیتان از راه راست گمراه نشوید.

﴿وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمُو خداوند به هر چیزی داناست. یعنی به امور پنهان و آشکار و کارهای گذشته و آینده آگاه است، می‌داند که شما به بیان و تعلیم الهی نیازمند هستید. پس، از علم خویش چیزهایی را به شما یاد می‌دهد که همواره در تمام زمان‌ها و مکان‌ها برای شما سودبخش می‌باشد.

پایان تفسیر سوره‌ی نساء شکر و سپاس از آن خداست.

تفسیر سوره‌ی آل عمران


مدنی و ۲۰۰ آیه است.

آیه‌ی ۶-۱:

﴿الٓمٓ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ٢[آل عمران: ۱-۲]. «الف. لام. میم جز «الله» معبود بر حق دیگری نیست. زنده و پایدار و پابرجا است».

﴿نَزَّلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِیلَ٣[آل عمران: ۳].«کتاب را بر تو به حق نازل کرد، تصدیق کنندۀ کتابهایی است که پیش از آن بوده‌اند».

﴿مِن قَبۡلُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ ٱلۡفُرۡقَانَۗ إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ٤[آل عمران: ۴].«و قبل از آن تورات و انجیل را برای هدایت مردم فرو فرستاد، و فرقان را نازل کرد، بی‌گمان کسانی که به آیات خدا کفر ورزیدند آنان عذابی سخت در پیش دارند، و خداوند توانا و انتقام گیرنده است».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَخۡفَىٰ عَلَیۡهِ شَیۡءٞ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِ٥[آل عمران: ۵].«بی‌گمان هیچ چیزی در آسمان و در زمین بر خداوند پنهان نمی‌ماند».

﴿هُوَ ٱلَّذِی یُصَوِّرُکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡحَامِ کَیۡفَ یَشَآءُۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٦[آل عمران: ۶].«اوست که شما را در رحم‌ها هر طور که بخواهد شکل می‌دهد، هیچ معبود به حقی جز او نیست، و او عزیز و حکیم است».

﴿الٓمٓ١از حروفی است که معنی آن را جز خداوند کسی نمی‌داند. خداوند متعال خبر می‌دهد که او ﴿ٱلۡحَیُّدارای حیات کامل است، ﴿ٱلۡقَیُّومُو قایم به ذات خویش است و در پایبندگی و ماندگاری نیازی به دیگران ندارد و احوال دینی و دنیوی و تقدیری آفریدگانش را سامان می‌بخشد. او بر پیامبرش محمد ص کتابی را که مشتمل بر حق است و شکی در آن نیست فرو فرستاده است. ﴿مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِکه کتاب‌های پیش از خود را تصدیق می‌کند. یعنی موید مطالبی است که کتاب‌های پیشین آمده و با آنها مطابق است. نیز موید پیامبرانی است که آن کتاب‌ها را آورده‌اند. و همچنین خداوند ﴿َأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِیلَتورات و انجیل را نازل کرده است. ﴿مِن قَبۡلُپیش از این کتاب، ﴿هُدٗى لِّلنَّاسِو خداوند رسالت خویش را با بعثت حضرت محمد صو کتاب بزرگش که مردم بوسیله آن از گمراهی‌ها هدایت می‌شوند کامل گردانده و آن را به پایان رسانید. و خداوند بوسیله کتابش مردم را از نادانی‌ها نجات داد و حق را از باطل جدا ساخت، و سعادت را از بدبختی و راه راست را از جهنم جدا نمود. پس کسانی که به قرآن ایمان آوردند و هدایت شدند به خبر فراوانی دست یافتند، و در دنیا و آخرت سزاوار پاداش خداوند می‌باشند. ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِو کسانی که به آیات خداوند که آن را در کتابش و بر زبان پیامبرش بیان نموده است کفر ورزیدند، ﴿لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٞ ذُو ٱنتِقَامٍبه عذاب سختی دچار خواهند شد، و خداوند تواناست و از کسی که از او فرمان نبرد انتقام می‌گیرد. و چیزی که پایندگی و ماندگاری خداوند متعال را کامل‌تر می‌گرداند این است که علم و دانش او تمامی هستی را احاطه کرده است.

﴿لَا یَخۡفَىٰ عَلَیۡهِ شَیۡءٞ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِهیچ چیزی در آسمان و زمین و حتی آنچه در شکم زنان باردار است بر او پوشیده نمی‌ماند.

پس اوست ﴿ٱلَّذِی یُصَوِّرُکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡحَامِ کَیۡفَ یَشَآءُکه شما را در شکم‌های مادرانتان آن‌گونه که بخواهد، در قالب مرد یا زن، کامل یا ناقص شکل می‌بخشد و شما در مراحل مختلف آفرینش و طبق حکمت شگفت‌انگیز خود از مرحله‌ای به مرحله‌ای دیگر منتقل می‌کند. پس هرکس با بندگانش چنین کند، و این‌گونه به احوال آنها نظر نماید و یک لحظه از آنها غافل نماند، از همان زمانیکه آنان را به وجود می‌آورد تا زمانی که آنان را می‌میراند، شریکی ندارد و یکتا و تنهاست. پس مشخص است که جز او کسی سزاوار عبادت نیست.

﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُجز او معبود بر حقی نیست، توانا و با حکمت است و با قدرت خویش بر خلایث چیره است، و بالاتر از آن است که به نقصی متصف باشد و مذمت شود. ﴿ٱلۡحَکِیمُو در آفریدن آفریدگانش و در تشریع و قانون گذاری‌اش با حکمت است.

آیه‌ی ۸-٧:

﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۡهُ ءَایَٰتٞ مُّحۡکَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡکِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمۡ زَیۡغٞ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِیلِهِۦۖ وَمَا یَعۡلَمُ تَأۡوِیلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِی ٱلۡعِلۡمِ یَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ کُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٧[آل عمران: ٧]. «او ذاتی است که کتاب را بر تو نازل کرد، و بخشی از آن آیات محکمی هستند که معانی آن واضح و روشن است و آنها اصل کتاب هستند. و بخشی از آن «متشابهات» هستند (که احتمال معانی دیگری هم دارند)، و اما کسانی که در دل‌هایشان انحراف است برای فتنه‌انگیزی و تاویل نادرست آن، به دنبال متشابهات می‌روند، و تاویل آن را جز خدا کسی نمی‌داند، و راسخان در علم می‌گویند: به آن ایمان آورده‌ایم، همه از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان پند نمی‌پذیرند».

﴿رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَیۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَةًۚ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ٨[آل عمران: ۸].«پروردگار را پس از این‌که ما را هدایت کرده‌ای دل‌های ما را منحرف مگردان، و از جانب خود به ما رحمتی ببخش، بی‌گمان تو بخشایشگری».

خداوند متعال از عظمت و شکوه و کمال تصرف خویش خبر می‌دهد و این‌که او یگانه است، واین کتاب بزرگ را که در هدایت و بلاغت و اعجاز و اصلاح مردم نظیری نداشته و نخواهد داشت، نازل کرده است، کتابی که شامل آیات محکم است و معانی آن واضح و روشن بوده و یا چیزی مشتبه نمی‌شود. و بخشی از آن متشابه بوده و معانی مختلفی را در بر دارد و با نگاه صرف به این متشابهات نمی‌توان یکی از این دو معنی محتمل را تعیین نمود، مگر این‌که این آیات متشابه را بر آیات محکم عرضه نماییم و از آنها مدد بجوییم.

پس کسانی که در دل‌هایشان بیماری و انحراف و کژی است، به خاطر اهداف پلیدی که دارند از متشابهات پیروی می‌کنند و برای اثبات گفتارها و عقاید باطل و آرای نادرست خود، و به منظور فتنه‌انگیزی و تحریف کتاب خدا، و تاویل آن طبق مذاهب خود، به آن استدلال می‌کنند، در نتیجه هم گمراه می‌شوند، و هم دیگران را گمراه می‌کنند. و اما کسانی که دارای علم راسخ هستند و علم و یقین به دل‌هایشان رسیده، و درخت عمل و معارف آنان ببار نشسته است، می‌دانند که تمام قرآن از جانب خداست، و همه آن اعم از محکم و متشابه حق است، و تناقض و اختلافی در آن وجود ندارد.

پس چون می‌دانند معانی محکمات بی‌نهایت صریح و روشن است، متشابه را که جاهلان و کسانی که علم و معرفت ناقصی دارند و در آن دچار حیرت می‌شوند، بر آیه محکم بر می‌گردانند، پس معانی همه محکم و روشن گشته و می‌گویند: ﴿ءَامَنَّا بِهِۦ کُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِما بدان ایمان آوردیم چون محکم و متشابه هر دو از جانب پروردگار ماست. و جز کسانی که دارای عقل درستی هستند، متذکر نمی‌شوند و به امور مفید و علوم نافع دست نمی‌یابند.

این بیان‌گر آن است که این کار از نشانه‌های خردمندان است، و دنبال کردن آیات متشابه از صفات کسانی است که افکارشان غلط و عقلهایشان پوپ و اهدافشان نادرست است.

﴿وَمَا یَعۡلَمُ تَأۡوِیلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُاگر منظور از «تاویل» شناختن سرانجام کارها است باید بر ﴿إِلَّا ٱللَّهُوقف کرد، زیرا با این مفهوم تنها خداست که تاول را می‌داند. و اگر منظور از «تاویل» تفسیر و دانستن معنی سخن باشد، عطف کردن بهتر است، و این ستایشی برای راسخان در علم است، که آنها می‌دانند چگونه نصوص کتاب و سنت و محکم و متشابه را در جایش قرار دهند.

و چون در اینجا مردم به منحرف و مهتدی تقسیم می‌شوند، از خداوند خواستند که آنها را بر ایمان ثابت قدم بگرداند. پس گفتند: ﴿رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَاپروردگارا! دل‌های ما را از حق بسوی باطل منحرف مگردان، ﴿بَعۡدَ إِذۡ هَدَیۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَةًبعد از این‌که ما را هدایت نمودی، و از رحمت خود به ما ببخش، رحمتی که با آن احوال ما را سر و سامان دهی، ﴿إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُو تو دارای بخشش زیادی هستی.

این آیه ما را رهنمود می‌کند که در مورد متشابهات چه راهی را در پیش بگیریم. و خداوند بیان کرده است که راسخان در علم از خداوند می‌خواهند که دل‌هایشان را منحرف نگرداند. و در آیاتی دیگر از اسبابی که بوسیله آن دل‌های اهل انحراف منحرف می‌شود خبر داده و بیان فرموده است که انحراف آنها به سبب کارهایی است که خود انجام می‌دهند: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ[الصف: ۵]. «وقتی منحرف شدند خداوند دل‌های آنان را منحرف کرد». ﴿ثُمَّ ٱنصَرَفُواْۚ صَرَفَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُم[التوبة: ۱۲٧]. «سپس بازگشتند و روی برتافتند پس خداوند دل‌هایشان را برگرداند». ﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ[الأنعام: ۱۱۰]. «و دل‌ها و چشم‌هایشان را بر می‌گردانیم آن‌گونه که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند». پس هرگاه بنده از پروردگارش روی برگرداند، و دشمنش را به دوستی بگیرد، و حق رامشاهده کند و از آن روی برتابد، و باطل را ببیند و آن را انتخاب کند، خداوند او را به آنچه برای خود برگزیده است واگذار می‌کند و دلش را به سزای انحرافش منحرف می‌نماید. و خداوند بر او ستم نکرده، بلکه او بر خودش ستم کرده است، پس او کسی را جز نفس امرکننده به بدی ملامت نکند.

آیه‌ی ٩:

﴿رَبَّنَآ إِنَّکَ جَامِعُ ٱلنَّاسِ لِیَوۡمٖ لَّا رَیۡبَ فِیهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُخۡلِفُ ٱلۡمِیعَادَ٩[آل عمران: ٩].«پروردگارا! تو مردم را در روزی که هیچ شکی در آن نیست جمع خواهی کرد، بی‌گمان خداوند خلاف وعده نمی‌کند».

این است پایان بخش سخن راسخان در علم، و آن اعتراف به رستاخیز و سزا و جزا است و این‌که وعده خداوند حتما تحقق خواهد یافت. ایمان به آخرت باعث می‌شود تا انسان عمل شایسته انجام دهد، و خود را برای آن آماده کند، زیرا ایمان به زنده شدنِ پس از مرگ و اعتقاد به سزا و جزا، اساس اصلاح دل‌ها و زیر بنای «رغبت» علاقه‌مندی به کار خیر و «رهبت» ترس و پرهیز از کار بد می‌باشد، رغبت و رهبتی که زیر بنای همه‌ی کارهای نیک می‌باشند.

آیه‌ی ۱۱-۱۰:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَن تُغۡنِیَ عَنۡهُمۡ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُهُم مِّنَ ٱللَّهِ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمۡ وَقُودُ ٱلنَّارِ١٠[آل عمران: ۱۰].«بی‌گمان کسانی که کفر ورزیده‌اند، مال‌ها و فرزندان‌شان هرگز آنان را از عذاب خدا نجات نخواهد داد، و آنان افروزینه و سوخت آتش‌اند».

﴿کَدَأۡبِ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ وَٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡۗ وَٱللَّهُ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ١١[آل عمران: ۱۱].«مانند رفتار و کردار آل فرعون و کسانی که پیش از آنها بودند، آیات ما را تکذیب کردند، پس خداوند آنها را به سبب گناهانشان گرفت، و خداوند سخت کیفر است».

خداوند از روز قیامت یاد کرد و بیان نمود تمام کسانی که به خدا کفر ورزیده، و پیامبران خدا را دروغگو نامیده‌اند حتما باید وارد جهنم شوند، و مال‌ها و فرزندان‌شان نمی‌تواند آنها را از عذاب خدا نجات دهد، و آنها در دنیا به سزا و عقوبتی گرفتار می‌شوند که فرعون و سایر امت‌هایی که آیات خدا را تکذیب کردند بدان گرفتار شدند: ﴿فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡو خداوند آنها را به عقوبت‌های دنیوی گرفتار کرد، و در آخرت نیز عقوبت‌های سختی در انتظار آنان است. ﴿وَٱللَّهُ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِپس زنهار که سزای خدا را ساده انگارید، چرا که کفر و تکذیب در نظرتان آسان جلوه‌گر خواهد شد.

آیه‌ی ۱۳-۱۲:

﴿قُل لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ سَتُغۡلَبُونَ وَتُحۡشَرُونَ إِلَىٰ جَهَنَّمَۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ١٢[آل عمران: ۱۲].«به کافران بگو: شما شکست خواهید خورد و به‌سوی جهنم حشر خواهید شد، و بد جایگاهی است».

﴿قَدۡ کَانَ لَکُمۡ ءَایَةٞ فِی فِئَتَیۡنِ ٱلۡتَقَتَاۖ فِئَةٞ تُقَٰتِلُ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَأُخۡرَىٰ کَافِرَةٞ یَرَوۡنَهُم مِّثۡلَیۡهِمۡ رَأۡیَ ٱلۡعَیۡنِۚ وَٱللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصۡرِهِۦ مَن یَشَآءُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَعِبۡرَةٗ لِّأُوْلِی ٱلۡأَبۡصَٰرِ١٣[آل عمران: ۱۳]. «قطعاً برای شما نشانی بود در رویارویی دو گروه، گروهی در راه خدا می‌جنگید، و گروهی دیگر کافر بودند، که مؤمنان را با چشم‌های خود دو برابر می‌دیدند، و خداوند با یاری خود هر کس را که بخواهد تایید می‌کند، همانا در آن عبرتی است برای صاحبان بینش».

این مژده‌ای است برای مومنان و تهدیدی است برای کافران، چرا که آنها باید در این دنیا شکست بخورند، و همان‌طور که خداوند خبر داد این امر به تحقق پیوست و کافران چنان شکستی خورده‌اند که نظیری ندارد.

و آنچه در بدر اتفاق افتاد نشانه‌ای از صداقت پیامبر و حقانیت او، و بطلان وانحراف راه دشمنانش بود. دو گروه با یکدیگر روبرو شدن گروه مومنان سیصد و اندی نفر بودند، و گروه کافران نزدیک به هزار نفر، و از آمادگی خوبی برخوردار بودند و ساز و کار جنگی را نیز د رحد وفور در اختیار داشتند. خداوند مومنان را با یاری خویش تایید و کمک نمود و آنها به یاری خدا کافران را شکست دادند، پس در این عبرتی برای صاحبان بینش است. و این جنگ بدر همان حقی بود که به رویارویی باطل رفت و آن را از بین برد، و اگر جنگ بدر یکی از مصادیق حق نبود، طبق اسباب و علل مادی قضیه برعکس می‌شد.

آیه‌ی ۱۵-۱۴:

﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ وَٱلۡبَنِینَ وَٱلۡقَنَٰطِیرِ ٱلۡمُقَنطَرَةِ مِنَ ٱلذَّهَبِ وَٱلۡفِضَّةِ وَٱلۡخَیۡلِ ٱلۡمُسَوَّمَةِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ وَٱلۡحَرۡثِۗ ذَٰلِکَ مَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلۡمَ‍َٔابِ١٤[آل عمران: ۱۴].«برای مردم دوستی شهوت آراسته شده است از قبیل زنان و فرزندان و ثروت‌های هنگفت، از طلا و نقره و اسب‌های نشان‌دار، و چهارپایان و کشتزار، این کالای زندگی دنیاست، و سرانجام نیک در پیشگاه خداوند است».

﴿قُلۡ أَؤُنَبِّئُکُم بِخَیۡرٖ مِّن ذَٰلِکُمۡۖ لِلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَا وَأَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞ وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِ١٥[آل عمران: ۱۵].«بگو: آیا شما را به بهتر از این آگاه سازم؟ برای کسانی که پرهیزگاری پیشه کرده‌اند، نزد پروردگارشان باغ‌هایی است که از زیر آن جوی‌ها روان است، آنان در آن جاودانه هستند، و همسرانی پاکیزه و خشنودی خداوند را دارند، و خداوند به بندگان بیناست».

خداوند در این دو آیه از حالتِ مردمی خبر می‌دهد که دنیا را در آخرت ترجیح می‌دهند و تفاوت بین دنیا و آخرت را بیان کرده است، پس خبر داده که این چیزها برای مردم زیبا جلوه کرده و به آن چشم دوخته و بدان دل بسته‌اند و دل را در گرو لذایذ آن گذاشته‌اند. هر گروه از مردم به یکی از این چیزها علاقمند است و آنرا بزرگ‌ترین هدف و اندیشه خود قرار داده‌است، هرچند که تمام این خواستنی‌ها کالایی اندک بوده و در مدت کوتاهی از بین می‌رود. خلاصه مطلب این‌که : ﴿مَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلۡمَ‍َٔابِ(همۀ این‌ها) کالای اندک دنیا هستند و سرانجام نیک نزد خداوند است.

سپس خداوند خبر داد کسانی که از وی می‌ترسند و بندگی او را انجام می‌دهند چیزهایی بهتری به آنان می‌رسد، و انواع خوبی‌ها، و نعماتِ جاودانی که هیچ چشمی نظیر آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است به آنان خواهد رسید، و خشنودی خداوند را که بزرگ‌ترین پاکیزه‌ای دارند که از هر آسیب و نقصی پاک هستند، اخلاق‌شان زیبا و اندام‌هایشان کامل است. زیرا نفی چیزی مستلزم ضد آن است، پس پاک قرار دادن آنها از آفات، مستلزم موصوف بودن‌شان به کمالات است. ﴿وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِپس هر کس را یاری میدهد تا به آنچه که برای آن آفریده شده است، برسد. بنابر این اهل سعادت را توفیق می‌دهد تا از این دنیای فانی برای دنیای جاودان توشه بر گیرند، و انجام اعمال صالح را برای آنان میسر می‌گرداند، تا از این دنیا به اندازه آنچه که آنان را بر عبادت و طاعت خدا یاری می‌کند، استفاده کنند.

اما اهل شقاوت و بدبختی را توفیق می‌دهد تا کارهایی را انجام دهند که شقاوت و بدبختی اخروی آنان را مسجل‌تر گرداند، و کاری خواهد کرد که به زندگی دنیا راضی شوند، و به آن اطمینان پیدا نمایند، و آن را جایگاه همیشگی خویش قرار دهند.

آیه‌ی ۱٧-۱۶:

﴿ٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَآ إِنَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ١٦[آل عمران: ۱۶].«کسانی که می‌گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم، پس گناهان ما را بیامرز و ما را از عذاب آتش دور بدار».

﴿ٱلصَّٰبِرِینَ وَٱلصَّٰدِقِینَ وَٱلۡقَٰنِتِینَ وَٱلۡمُنفِقِینَ وَٱلۡمُسۡتَغۡفِرِینَ بِٱلۡأَسۡحَارِ١٧[آل عمران: ۱٧].«(اینانند) صبر کنندگان و راستگویان و مداومان بر طاعت خداوند و انفاق کنندگان و آمرزش طلبان در سحرگاهان».

راسخان در علم و کسانی که اهل علم و ایمان هستند، با ایمان خودشان به پروردگارشان متوسل می‌شوند، تا گناهانشان را بیامرزد، و آنها را از عذاب جهنم نجات دهد. ایمان و عمل صالح وسیله‌ای است که خداوند دوست دارد بنده با استفاده از آن به پروردگارش متوسل شود، تا از نعمت‌‌‌هایش را از طریق دادن پاداش و دور کردن عذاب بر وی کامل بگرداند.

سپس خداوند آنان را به زیباترین صفات توصیف نمود، آنان را به «صبر» متصف گرداند، صبری که عبارت است از باز داشتن نفس بر آنچه که خداوند آن را دوست دارد، و در این کار رضایت و خشنودی او را طلب کند. پس آنان بر طاعت خداوند صبر می‌نمایند و بر عدم ارتکاب معاصی او صبر می‌کنند، و نیز بر تحمل تقدیرات دردناک خداوند صبر پیشه می‌نمایند. و آنان را به صفت «راستگویی» متصف نمود، که به معنی درست بودن ظاهر و باطن، و داشتن تصمیم راستین برای در پیش گرفتن راه راست است.

و آنها را به «قنوت» متصف کرد، که به معنی مداومت بر طاعت خدا، همراه با فروتنی و خشوع است. نیز آنان را به «صرف اموال در راه‌های خیر» توصیف نمود، چرا که مال‌هایشان را در راه خیر و به فقرا و نیازمندان انفاق می‌کنند. و آنان را به طلب مغفرت به ویژه در سحرگاه توصیف نمود، چرا که آنان نماز را تا وقت سحر طولانی نموده، سپس از خدا آمرزش می‌طلبند.

آیه‌ی ۱۸:

﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١٨[آل عمران: ۱۸].«خداوند گواهی می‌دهد که هیچ معبود بر حقی جز او نیست، (و نیز گواهی می‌دهد که) او دادگری می‌کند، و فرشتگان و اهل علیم نیز گواهی می‌دهند که هیچ معبود بر حقی جز او نیست (و) او عزیز و حکیم است».

این بزرگ‌ترین گواهی است که خداوند بزرگ و ملائکه و اهل علم بر بزرگ‌ترین موضوع می‌دهند، و آن یگانگی خداوند و دادگری اوست، و این گواهی دادن، تمام شریعت و احکام جزایی را در بر می‌گیرد. زیرا اصل و اساس شریعت و دین، توحید خداوند در پرستش و عبودیت و اعتراف به یگانگی او در صفات، و عظمت و بزرگی، و عزت و قدرت و شکوه، و نیکی و مهربانی، و احسان و زیبایی اوست.

اقرار به این‌که او کمال مطلق است و هیچ یک از آفریدگان خدا نمی‌تواند چیزی را از آن در یابد، یا آن را احاطه کند، یا به آن برسد، و یا بتواند ستایش واقعی او را انجام دهد. و عبادت‌ها و معاملات و توابع آن، و امر و نهی الهی همه عدل و داد هستند، هیچ ستم و ظلمی در آن وجود ندارد، بلکه سرشار از حکمت و دقت است، و پاداشی که بر اعمال صالح و اعمال بد می‌دهد، همه انصاف و عدل است. ﴿قُلۡ أَیُّ شَیۡءٍ أَکۡبَرُ شَهَٰدَةٗۖ قُلِ ٱللَّهُ[الأنعام: ۱٩]. «بگو: کدام چیز گواه بزرگتری است؟بگو: خدا». پس هیچ شکی در توحید خدا، و دین و جزای او نیست و این موضوع از بزرگ‌ترین حقایق و روشن‌ترین آن است، و خداوند دلایلی بر آن آورده است که انکارناپذیر است و امکان سرشماری آن وجود ندارد.

در این آیه به فضیلت علم و علما اشاره شده است، زیرا خداوند به طور ویژه از آنان سخن به میان آورده، و از دیگر مردم نام نبرده است،و گوای دادن علما را همراه با گواهی دادن خود و ملائکه ذکر کرده است، و گواهی دادن آنها را از بزرگ‌ترین دلایل توحید خداوند، دین و اثبات آخرت وسزا و جزای او قرار داده، و این‌که پذیرفتن این شهادت منصفانه و صادقانه بر مکلفین واجب است. در ضمن از علما به عنوان افراد عادل نام برده، و این‌که مردم پیرو، وآنها پیشوا و مقتدا هستند، و این فضیلت و شرافتی است که نمی‌توان آن را با چیز دیگری سنجید.

آیه‌ی ۱٩:

﴿إِنَّ ٱلدِّینَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ وَمَا ٱخۡتَلَفَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡیَۢا بَیۡنَهُمۡۗ وَمَن یَکۡفُرۡ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ١٩[آل عمران: ۱٩].«همانا دین در پیشگاه خداوند اسلام است، و کسانی که کتاب را داده شده‌اند، اختلاف نکردند مگر پس از آگاهی یافتن، آن هم به سبب (خوی) سرکشی که میان آنان وجود داشت، و هرکه به آیات خدا کفر بورزد همانا خداوند زود شمار است».

خداوند متعال خبر می‌دهد ﴿إِنَّ ٱلدِّینَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُدینی که جز آن دینی دیگر اعتبار ندارد، و دینی جز ان پذیرفته نمی‌شود، دین اسلام است. ﴿ٱلۡإِسۡلَٰمُاسلام یعنی تسلیم شدن در برابر خدای یگانه، و این که انسان در ظاهر و باطن، در برابر آنچه خداوند بر زبان پیامبرانش مشروع نموده است، تسلیم شود: ﴿وَمَن یَبۡتَغِ غَیۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِینٗا فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٨٥[آل عمران: ۸۵]. «و هر کس دینی غیر از اسلام طلب کند، از او پذیرفته نمی‌شود، و او در آخرت از زیانکاران است».

پس هرکس دینی غیر از اسلام بزگریند در حقیقت از خداوند فرمان نبرده است، چون راهی را که خداوند توسط پیامبرانش مشروع نموده، در پیش نگرفته است. سپس خداوند متعال خبر داده است که اهل کتاب این را می‌دانند. و آنها با یکدیگر اختلاف کردند، سپس از روی سرکشی و تمرّد، منحرف شدند، وگرنه آنها آگاهی و دانشی را که مقتضی عدم اختلاف و گرویدن به دین حقیقی بود، دارا بودند، سپس وقتی که حضرت محمد صپیش آنها آمد، او را به خوبی شناختند، اما حسادت، و سرکشی، و کفر ورزیدن به آیات خدا آنان را از پیروی کردن از حق بازداشت. ﴿وَمَن یَکۡفُرۡ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِو هر کس به آیات خدا کفر ورزد، بداند که خداوند زود شمار است، یعنی منتظر باشند که قیامت خواهد آمد و خداوند آنان را به سبب آنچه می‌کردند، مجازات خواهد کرد.

آیه‌ی ۲۰:

﴿یَکَادُ ٱلۡبَرۡقُ یَخۡطَفُ أَبۡصَٰرَهُمۡۖ کُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُم مَّشَوۡاْ فِیهِ وَإِذَآ أَظۡلَمَ عَلَیۡهِمۡ قَامُواْۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمۡعِهِمۡ وَأَبۡصَٰرِهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٠[البقرة: ۲۰]. «پس اگر با تو به مجادله پرداختند، بگو: من و کسانی که از من پیروی می‌کنند خود را تسلیم خدا نموده‌ایم، و به کسانی که کتاب را داده شده‌اند و به بی‌سوادان (مشرکین عرب) بگو: آیا تسلیم شده‌اید؟ پس اگر تسلیم خدا شدند به‌راستی که هدایت یافته‌اند، و اگر سرپیچی کردند، پس فقط رساندن (پیام) بر تو است و خداوند به بندگان بیناست».

پس از آن‌که خداوند بیان فرمود که دین حقیقی نزد او اسلام است، و تصریح نمود که اهل کتاب با پیامبر صمجادله کردند، و حجت بر آنها اقامه شد، اما آنها با آن مخالفت کردند، به پیامبر دستور داد که آشکارا بگوید ظاهر و باطن خویش را تسلیم خدا نموده است، و کسانی نیز که از او پیروی کرده‌اند، چنین هستند. و به او دستور داد تا به همه مردم، اعم از اهل کتاب، و بی‌سوادان عرب، و غیره که کتابی نداشتند، بگوید: اگر شما تسلیم شدید و اسلام آورید پس آنگاه بر راه راست و هدایت و حق خواهید بود، و اگر روی برتافتید، پس حساب شما با خداست، و چیزی جز ابلاغ و رساندن پیام بر من نیست، و من پیام خدا را به شما رسانده و حجت را بر شما اقامه نموده‌ام.

آیه‌ی ۲۲-۲۱:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡفُرُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَیَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ بِغَیۡرِ حَقّٖ وَیَقۡتُلُونَ ٱلَّذِینَ یَأۡمُرُونَ بِٱلۡقِسۡطِ مِنَ ٱلنَّاسِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ٢١[آل عمران: ۲۱].«همانا کسانی که به آیات خدا کفر می‌ورزند و پیامبران را به ناحق می‌کشند، و کسانی از مردم را که به دادگری فرمان می‌دهند، می‌کشند، آنان را به عذاب دردناکی مژده بده».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِینَ٢٢[آل عمران: ۲۲].«ایشان کسانی هستند که اعمال‌شان در دنیا و آخرت تباه شده است، و آنان را یاوری نیست».

کسانی که به آیات خدا کفر ورزیده و پیامبران را که بزرگ‌ترین حق را بر گردن مردم دارند و پیشوایان هدایت هستند و مردم را به دادگری فرمان می‌دهند، و همه ادیان و عقل‌ها بر این اتفاق نظر دارند، تکذیب نموده و بزرگ‌ترین جنایت را در حق آنان مرتکب می‌شوند ایشان ﴿حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِاعمال‌شان در دنیا و آخرت تباه شده و سزاوار عذابی دردناک هستند و یار و مددکاری نخواهند داشت که آنها را از عذاب خدا نجات دهد.

آیه‌ی ۲۵-۲۳:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبٗا مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ یُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ کِتَٰبِ ٱللَّهِ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ یَتَوَلَّىٰ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۡ وَهُم مُّعۡرِضُونَ٢٣[آل عمران: ۲۳].«آیا کسانی را که بهر‌ه‌ای از کتاب داده شده‌اند، نمی‌بینی که به کتاب خدا فراخوانده می‌شوند تا میان آنها داوری کند، سپس گروهی از آنان سرپیچی می‌کنند و آنها روی گردانند؟».

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَیَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۖ وَغَرَّهُمۡ فِی دِینِهِم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ٢٤[آل عمران: ۲۴].«این بدان روی است که آنها گفتند: آتش به ما نمی‌رسد مگر چند روز اندکی، و افتراهایی که در دین‌شان به خدا می‌بستند آنان را فریب داد».

﴿فَکَیۡفَ إِذَا جَمَعۡنَٰهُمۡ لِیَوۡمٖ لَّا رَیۡبَ فِیهِ وَوُفِّیَتۡ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ٢٥[آل عمران: ۲۵].«پس حال آنها چگونه خواهد بود وقتی که آنها را در روزی جمع کنیم که هیچ شکی در آن نیست، و به هر کس هر آنچه که کرده است به طور کامل داده شده و بر آنها ستم نمی‌شود».

آیا از آن‌هایی که ﴿أُوتُواْ نَصِیبٗا مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِبهره‌ای از کتاب داده شده‌اند به شگفت نمی‌افتی؟! ﴿یُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ کِتَٰبِ ٱللَّهِکه (چون) به‌سوی کتاب خدا فرا خوانده شوند تا میان‌شان حکم کند کتابی که آنچه را خداوند بر پیامبرانش نازل کرده است، تصدیق می‌نماید، ﴿ثُمَّ یَتَوَلَّىٰ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۡ وَهُم مُّعۡرِضُونَسپس گروهی از آنان از پیروی کردن از حق سرپیچی می‌کنند، و روی بر می‌گردانند.

انگار سوال شده که چه چیزی باعث روی گردانی آنان شده است؟ در حالی که آنها به پیروی کردناز حق سزاوارتر بودند، و حقیقت آنچه را محمد صآورده بود بهتر می‌دانستند؟ سپس خداوند برای این کار آنها دو علت بیان نمود:

احساس امنیت کردن، و گواهی و دروغین آنها برای خود مبنی بر نجات یافتن، و این‌که آتش جز چند روزی به آنها نمی‌رسد. آنها آن چند روز را برحسب هوی و هوس فاسد خود معین کرده بودند، گویا تدبیر جهان و فرمانروایی هستی در دست آنهاست، زیرا می‌گفتند: ﴿لَن یَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن کَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ[البقرة: ۱۱۱]. «هرگز به بهشت نمی‌رود مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد». و معلوم است که این‌ها آرزوهایی است که از نظر شرع و عقل باطل‌اند.

و علت دوم این است که آنها وقتی آیات خدا را تکذیب کردند، و بر خدا افترا بستند، شیطان زشتی کارشان را برای آنها زیبا جلوه داد، و فریب خوردند، و شیطان چنان به آنها نمایاند که کارشان حق است، و این سزای روی گردانی آنان از حق است. پس در روز قیامت حالت آنها چگونه خواهد بود آنگاه که خداوند آنها را جمع می‌کند و مطابق با اعمالی که انجام داده‌اند آنان را سزا و جزای کامل می‌دهد، و عدالت الهی در مورد بندگان به اجرا در می‌آید؟! زیرا به سبب اعمال زشتی که انجام داده‌اند به عذابی سخت گرفتار می‌شوند، و از خیر و پاداشی عظیم محروم می‌مانند. ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِیدِ[فصلت: ۴۶]. «و پروردگارت بر بندگان ستم نمی‌کند».

آیه‌ی ۲٧-۲۶:

﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِکَ ٱلۡمُلۡکِ تُؤۡتِی ٱلۡمُلۡکَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡکَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِیَدِکَ ٱلۡخَیۡرُۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٦[آل عمران: ۲۶]. «بگو: بار خدایا! تو صاحب فرمانروایی و ثروت و دارایی هستی، حکومت و دارایی را به هرکس که بخواهی، می‌بخشی، و حکومت و دارایی را از هرکس که بخواهی باز پس می‌گیری، و هرکس را که بخواهی عزت و قدرت می‌دهی، و هرکس را که بخواهی خوار می‌گردانی، خوبی به دست تو است و بی‌گمان تو بر هر چیز توانا هستی».

﴿تُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَتُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیۡلِۖ وَتُخۡرِجُ ٱلۡحَیَّ مِنَ ٱلۡمَیِّتِ وَتُخۡرِجُ ٱلۡمَیِّتَ مِنَ ٱلۡحَیِّۖ وَتَرۡزُقُ مَن تَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٖ٢٧[آل عمران: ۲٧].«شب را در روز وارد می‌کنی، و روز را در شب داخل می‌گردانی، و زنده را از مرده بیرون می‌آوری، و مرده را از زنده بیرون می‌آوری، و هرکس را که به بخوای بدون حساب روزی می‌دهی».

خداوند در اساس به پیامبرش دستور می‌دهد و به تبع ایشان به دیگران نیز فرمان می‌دهد که اعلام کند پروردگارش در تدبیر جهان بالا و پایین یگانه است، و او سزاوار فرمانروایی مطلق و تصرف تام است، و او هرکس را که بخواهد به پادشاهی می‌رساند. و از هرکس که بخواهد عزت می‌دهد و هرکس را که بخواهد خوار می‌گرداند. پس این طور نیست که جریان امور طبق آرزوها و خواست‌های اهل کتاب و دیگران پیش برود، بلکه دستور و فرمان و تدبیر امور از آن خداست، و کسی نیست که بتواند در تدبیر هستی با او مخالفت کند، و یا در تقدیر الهی، خدا را یاری دهد.

و همانطور که او روزها را بین مردم می‌گرداند، یک روز به سود گروهی است، و روزی دیگر به زیا گروهی، زمان و دوران را نیز می‌چرخاند و در آن تصرف می‌کند. ﴿بِیَدِکَ ٱلۡخَیۡرُخیر و خوبی همه از جانب تو است، و نیکی‌ها و خوبی‌ها را جز خداوند کسی نمی‌آورد و اما شر و بدی نه در صفت و نه در اسم، و نه در فعل به خدا نسبت داده نمی‌شود، بلکه این امر در دایره قضا و قدر الهی جای می‌گیرد.

پس خوبی و بدی همه در قضا و قدر داخل است، و در پادشاهی او جز آنچه که خود خواسته است چیزی رخ نمی‌دهد. اما بدی و شر به او نسبت داده نمی‌شود. بنابر این گفته نمی‌شود: «بیدک الخیر و الشر» خیر و شر به دست تو است، بلکه گفته می‌شود: ﴿بِیَدِکَ ٱلۡخَیۡرُهمانطور که خدا و پیامبرش گفته‌اند. اما این‌که بعضی از مفسرین گفته‌اند: همچنین شر نیز به دست خداست، این خیال و وهم محض است، چرا که آنها گمان برده‌اند چنانچه گفته شود فقط خیر در دست اوست، با قضا و تقدیر فراگیر الهی مخالف است، از این روی چنین گفته‌اند. اما جوابش همان چیزی است که به طور مشروح بیان داشتیم.

﴿تُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَتُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیۡلِشب را به روز و روز را به شب در می‌آوری، این را به جای آن و آن را به جای این قرار می‌دهی، بر شب می‌افزایی و از روز کم می‌کنی، تا با این کارها منافع بندگان تامین شود. و زنده را از مرده پدید می‌آورد، همان‌طور که کشتزارها و درختان گوناگون را از بذر آن می‌رویاند، و مومن را از کافر پدید می‌آورد و مرده را از زنده بیرون می‌کند، همانطور که دانه‌ها و هسته‌ها و کشتزارها را از درختان بیرون می‌آورد، و تخم مرغ بی‌جان را از مرغ زنده بیرون می‌آورد. پس او ذاتی است که چیزهای متضاد را از یکدیگر بیرون می‌آورد. در حالی که همه عناصر تسلیم او هستند. ﴿وَتَرۡزُقُ مَن تَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٖخداوند در آیه‌ای دیگر، اسبابی را که بوسیله آن روزی وی به انسان می‌رسد، بیان کرده و فرموده است: ﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُ...[الطلاق: ۲-۳]. «و هر کس از خدا بترسد، خداوند برای او راهی می‌گشاید و از جایی او را روزی می‌دهد که گمانش را نمی‌برد». ﴿وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُ[الطلاق: ۳]. «و هر کس که بر خدا توکل کند خداوند او را کافی است». پس بر بندگان لازم است که روزی را مگر از خدا طلب نکنند، و برای بدست آوردن روزی، در پی اسبابی باشند که خداوند آنرا آسان و جایز قرار داده‌است.

آیه‌ی ۲۸:

﴿لَّا یَتَّخِذِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡکَٰفِرِینَ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۖ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ فَلَیۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِی شَیۡءٍ إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗۗ وَیُحَذِّرُکُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥۗ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِیرُ٢٨[آل عمران: ۲۸].«نباید مؤمنان کافران را به جای مؤمنان به دوستی بگیرند، و هرکس چنین کند، در هیچ چیز (بهره‌ای) از (رحمت) خدا ندارد، مگر این‌که به نوعی از آنها تقیه کنید، و خداوند شما را از خود بر حذر می‌دارد، و بازگشت به‌سوی اوست».

در اینجا خداوند مومان را بر حذر داشته است که مومنان را رها نکنند و به جای آنها، کافران را به دوستی نگیرند، زیرا مومنان، دوستان یکدیگرند و خداوند هم سرپرست و ولّی آنان است. ﴿وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَو هرکس کافران را به دوستی بگیرد، ﴿فَلَیۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِی شَیۡءٍاو از خداوند مبّرا است و خداوند نیز از او مبَّرا می‌باشد. همانطور که فرموده است: ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡ[المائدة: ۵۱]. «و هرکس از شما که کافران را به دوستی بگیرد، او از آنهاست». ﴿إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗمگر این‌که در اظهار دشمنی با کافران، از جان خود ترسید، پس در این حالت برای شما جایز است که با آنها به طور مسالمت آمیز رفتار کنید، و با آنها بسازید، و نباید از ته دل آنان را دوست داشته باشید و کمکشان کنید.

﴿وَیُحَذِّرُکُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُو از او بترسید وترس از خداوند را بر ترس از بندگان مقدم بدارید، زیرا کارهای بندگان در دست اوست، و او پیشانی آنها را گرفته و همه به‌سوی او باز می‌گردند، پس به کسی که ترس حقوق الهی را مقدم داشته و به او امیدوار بوده باشد، پاداش فراوان می‌دهد، و کافران و کسانی را که آنها را به دوستی گرفته‌اند، با عذاب هلاکت بار مجازات می‌نماید.

آیه‌ی ۳۰-۲٩:

﴿قُلۡ إِن تُخۡفُواْ مَا فِی صُدُورِکُمۡ أَوۡ تُبۡدُوهُ یَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ وَیَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٩[آل عمران: ۲٩].«بگو: اگر آنچه را در دل‌هایتان است پنهان کنید، یا آن را آشکار کنید خداوند آن را می‌داند و آنچه را در آسمان‌ها و زمین است می‌داند و خداوند بر هر چیزی تواناست».

﴿یَوۡمَ تَجِدُ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ مِنۡ خَیۡرٖ مُّحۡضَرٗا وَمَا عَمِلَتۡ مِن سُوٓءٖ تَوَدُّ لَوۡ أَنَّ بَیۡنَهَا وَبَیۡنَهُۥٓ أَمَدَۢا بَعِیدٗاۗ وَیُحَذِّرُکُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥۗ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ٣٠[آل عمران: ۳۰].«روزی که هر کس هر آنچه از خوبی و بدی انجام داده‌است، حاضر می‌یابد، (و) آرزو می‌کند: ای کاش! میان او و آنچه از بدی انجام داده است فاصله‌ای دور بود، و خداوند شما را از (کیفر) خود می‌ترساند، و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است».

خداوند متعال خبر می‌دهد که علم او آنچه را که در سینه‌هاست احاطه نموده است، خواه بندگان آن را پنهان کنند و خواه آن را آشکار نمایند. و همان‌طور که علم او هر آن چیزی را که در آسمان‌ها و زمین می‌باشد در بر گرفته است، پس هیچ‌کس بر او پنهان نمی‌ماند. علم او همه چیز را احاطه کرده است و او بزرگ، و بر هر چیزی تواناست، و هیچ موجودی نمی‌تواند از خواست او سرباز زند.

به دنبال آن‌که خداوند عظمت خویش و گستردگی اوصافش را برای مردم بیان فرمود تا برای آنان انگیزه‌ای باشد که در هر حال او را مراقب خویش بدانند، انگیزه‌ای دیگر برای مراقب دانستن خداوند و ترس از او را بیان کرد، و آن این است که همه آنها به‌سوی او باز می‌گردند، و در آن وقت کارهای خوب و بد خود را حاضر می‌بینند، پس در این هنگام به خوبی‌هایی که برای خود پیش فرستاده‌اند رشک می‌برند. بدکاران وقتی آنچه که اعمال خود را حاضر می‌بینند حسرت می‌خورند، و دوست دارند که بین آنها و کارهای بدشان فاصله دوری بود.

بنابراین وقتی بنده دانست که به‌سوی پروردگارش بر می‌گردد و پس از این زندگی پر رنج و مشقت باید پروردگارش را ملاقات نماید، و دسترنج و تلاش خود را ببیند، این امر باعث می‌شود تا مواظب باشد، و از کارهایی که باعث رسوایی و عذابش می‌گردد، بپرهیزد، و با انجام کارهای شایسته که خوشبختی و پاداش را به دنبال دارند، آمادگی پیدا کند. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَیُحَذِّرُکُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُو خداوند با نشان دادن اوصاف و عظمت خویش، و کمال دادگری و شدت عذابش، شما را از کیفر خود برحذر می‌دارد. و با وجود این‌که عذاب سختی دارد، او مهربان است. از جمله مهربانی و رحمت او این است که بندگان را از سرکشی و فساد برحذر داشته است، آنجا که خداوند متعال وقتی عقوبت‌ها را بیان می‌کند، می‌فرماید: ﴿ذَٰلِکَ یُخَوِّفُ ٱللَّهُ بِهِۦ عِبَادَهُۥۚ یَٰعِبَادِ فَٱتَّقُونِ[الزمر: ۱۶]. «خداوند با آن بندگانش را می‌ترساند، ای بندگانم! از من بهراسید».

پس مهربانی و رحمت خدا برای بندگان سبب شده است راه‌هایی را که بوسیله آن خوبی‌ها را در می‌یابند، برای آنان آسان و هموار گردد. و مهربانی و رحمت او نسبت به آنها باعث می‌شود راه‌هایی را که به کارهای زشت منتهی می‌شوند در پیش نگیرند.

از خداوند خواستاریم که احسان و نیکی خود را بر ما تمام کند و ما را بر پیمودن راه مستقیم یاری دهد، و از پیمودن راه‌هایی که آدمی را به دوزخ می‌کشاند، مصون دارد.

آیه‌ی ۳۱:

﴿قُلۡ إِن کُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٣١[آل عمران: ۳۱].«بگو: اگر شما خدا را دوست دارید، پس از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد، و خداوند بخشندۀ مهربان است».

این آیه معیاری است برای بازشناسی کسی که واقعا خدا را دوست دارد از کسی که فقط ادعای دوست داشتن خدا را دارد.

پس علامت محبت خدا، پیروی کردن از محمد صاست، چرا که خداوند پیروی از او و از آنچه که مردم را به سویش فرا می‌خواند، راهی به‌سوی محبت و خشنودی خویش قرار داده‌است. پس محبت و خشنودی و پاداش خدا جز در پرتو تصدیق کتاب و سنت، و فرمان بردن از دستورات کتاب و سنت و پرهیز از آن چ هین دو مصدر تشریع از آن نهی کرده‌اند به دست نمی‌آید.

پس هرکس که چنین کند خداوند او را دوست دارد، و به او پاداش می‌دهد، و گناهانش را می‌آمرزد، و عیب‌‌‌هایش را می‌پوشاند. در اینجا شاید این سوال به ذهن برسد که حقیقت اتبّاع و پیروی از پیامبر چگونه است؟ پس خداوند این سوال را چنین جواب می‌دهد:

آیه‌ی ۳۲:

﴿قُلۡ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡکَٰفِرِینَ٣٢[آل عمران: ۳۲]. «بگو : از خدا و رسولش فرمان ببرید پس اگر رویگردان شدند، بدانند که او، کافران را دوست ندارد».

﴿قُلۡ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَبگو: با فرمان بردن از دستور خدا و پرهیز از منهیات، و تصدیق اخبار (اخباری که از ناحیه‌ی خدا و رسولش رسیده است) از خدا و پیامبرش پیروی کنید.﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْپس اگر روی برتافتند، این عمل، کفر است. و خداوند ﴿لَا یُحِبُّ ٱلۡکَٰفِرِینَکافران را دوست ندارد.

آیه‌ی ۳٧-۳۳:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰٓ ءَادَمَ وَنُوحٗا وَءَالَ إِبۡرَٰهِیمَ وَءَالَ عِمۡرَٰنَ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٣٣[آل عمران: ۳۳].«بی‌گمان خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داده‌است».

﴿ذُرِّیَّةَۢ بَعۡضُهَا مِنۢ بَعۡضٖۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ٣٤[آل عمران: ۳۴].«فرزندانی هستند که برخی از برخی دیگرند، و خداوند شنوا و داناست».

﴿إِذۡ قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ عِمۡرَٰنَ رَبِّ إِنِّی نَذَرۡتُ لَکَ مَا فِی بَطۡنِی مُحَرَّرٗا فَتَقَبَّلۡ مِنِّیٓۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ٣٥[آل عمران: ۳۵].«به یاد آور هنگامی را که همسر عمران گفت: پروردگارا! من آنچه را در شکم دارم خالصانه نذر تو کرده‌ام، از من بپذیر، همانا تو شنوای دانایی».

﴿فَلَمَّا وَضَعَتۡهَا قَالَتۡ رَبِّ إِنِّی وَضَعۡتُهَآ أُنثَىٰ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا وَضَعَتۡ وَلَیۡسَ ٱلذَّکَرُ کَٱلۡأُنثَىٰۖ وَإِنِّی سَمَّیۡتُهَا مَرۡیَمَ وَإِنِّیٓ أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ ٱلرَّجِیمِ٣٦[آل عمران: ۳۶].«پس وقتی آن را به دنیا آورد گفت: پروردگارا! من دختر به دنیا آورده‌ام – و خداوند به آنچه او به دنیا آورده بوده، آگاه‌تر بود – و پسر مانند دختر نیست، و من آن را مریم نام نهادم، و او و فرزندانش را از شیطان رانده شده در پناه تو می‌دارم».

﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٖ وَأَنۢبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنٗا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّاۖ کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیۡهَا زَکَرِیَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ یَٰمَرۡیَمُ أَنَّىٰ لَکِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٍ٣٧[آل عمران: ۳٧].«پس خداوند آن را به نیکویی پذیرفت، و او را به خوبی پرورش داد، و زکریا را سرپرستش قرار داد، هرگاه در عبادتگاه بر او وارد می‌شد، نزد او خوراکی را می‌یافت. گفت: ای مریم! این خوراک از کجا برای تو می‌آید؟! مریم گفت: آن از جانب خدا می‌آید، بی‌گمان خداوند هرکس را که بخواهد بدون حساب روزی می‌دهد».

خداوند بندگان برگزیده‌ای دارد که آنها را انتخاب نموده و فضیلت‌های فراوان و ویژگی‌های والا و علوم مفید و اعمال مفید و اعمال شایسته و خصوصیات گوناگونی را به آنان ارزانی داشته است. به همین جهت خداوند از این خاندان‌ها و مردان بزرگواری که صفات کمال را به دست آورده‌اند، نام برد و بیان کرد که فضیلت و خوبی در فرزندان آنها نیز جریان داشته و مردان و زنان آنها را نیز شامل می‌شود، و این بزرگ‌ترین احسان و برترین سخاوت و بخشش اوست. ﴿وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌو خداوند شنوا و داناست، می‌داند چه کسی سزاوار برتری است، پس هرجا که حکمت خداوند اقتضا کند بخشش و فضل خویش را می‌گذارد.

پس از آن‌که از بزرگی و عظمت این خاندان‌ها سخن به میان آمد، خداوند داستان مریم و پسرش عیسی ÷را بیان کرد و این‌که آنها حلقه‌ای از این زنجیره هستند، و اوضاع و احوال آنها را از ابتدا تا آخر تشریح نمود و بیان کرد که همسر عمران در حالی‌که میخواست با تضرع و زاری و با انجام دادن عباداتی که آن را دوست داشت، و باعث بزرگداشت خانۀ خدا می‌شد، به بارگاه پروردگارش تقرب جوید، گفت: ﴿إِنِّی نَذَرۡتُ لَکَ مَا فِی بَطۡنِی مُحَرَّرٗاهمانا نذر کرده‌ام تا آنچه را که در شکم داردم خادم عبادتگاه (تو) که مالامال از عبادت کنندگان است قرار دهم. ﴿فَتَقَبَّلۡ مِنِّیٓپس این عمل را از من بپذیر. یعنی این عمل را بر اسان ایمان و اخلاص قرار بده، تا از آن خیر و پادش ببار آید. ﴿إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُهمانا تو شنوندۀ دانایی. ﴿فَلَمَّا وَضَعَتۡهَا قَالَتۡ رَبِّ إِنِّی وَضَعۡتُهَآ أُنثَىٰ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا وَضَعَتۡ وَلَیۡسَ ٱلذَّکَرُ کَٱلۡأُنثَىٰدر این سخن نوعی زاری و فروتنی و شکستگی به چمش می‌خورد، چون نذر او بر این اساس بود که فرزندش پسر باشد، فرزندی که قدرت دارد و می‌تواند به خانۀ خدا خدمت نماید، اما دختر نمی‌تواند این اعمال را انجام دهد، لکن خداوند قلب او را تسکین داد و نذرش را پذیرفت، و این دختر از بسیاری از پسران کامل‌تر شد، بلکه او از بیشتر مردان کامل‌تر گردید و اهداف و مقاصدی از او بدست آمد که از بسیاری از مردها برنمی‌آید.

﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٖ وَأَنۢبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنٗاو او بر تربیت دینی و اخلاق والایی پرورش یافت و حالات او کامل گردید، و گفتار و کردارش درست شد، و به اوج رشد و ترقی رسید. و خداوند زکریا را سرپرست وی قرار داد. و این از احسان خدا بر بندۀ اوست که فردی از انسان‌های کامل و شایسته را برای تربیت وی بگمارد. سپس خداوند متعال مریم و زکریا را اکرام نمود: چرا که برای مریم غذایی بدون رنج و خستگی فراهم کرد، و این کرامتی بود که خداوند بوسیله آن او را اکرام نمود. ﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیۡهَا زَکَرِیَّا ٱلۡمِحۡرَابَهرگاه زکریا در عبادتگاه پیش او می‌آمد. این اشاره به نماز خواندن زیاد و همیشگی مریم در عبادتگاه است. ﴿وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗانزد او غذایی گوارا و آماده می‌یافت، ﴿قَالَ یَٰمَرۡیَمُ أَنَّىٰ لَکِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٍگفت: ای مریم! این غذا از کجا برایت می‌آید؟ گفت: آن از جانب خدا می‌آید، همانا خداوند هرکس را که بخواهد بدون حساب روزی می‌دهد.

آیه ۴۱-۳۸:

﴿هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُۥۖ قَالَ رَبِّ هَبۡ لِی مِن لَّدُنکَ ذُرِّیَّةٗ طَیِّبَةًۖ إِنَّکَ سَمِیعُ ٱلدُّعَآءِ٣٨[آل عمران: ۳۸].«آن گاه زکریا پروردگارش را به فریاد خواند (و) گفت: پروردگارا! از جانب خود به من فرزندی نیکو ببخش همانا تو شنوندۀ دعا هستی».

﴿فَنَادَتۡهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَهُوَ قَآئِمٞ یُصَلِّی فِی ٱلۡمِحۡرَابِ أَنَّ ٱللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحۡیَىٰ مُصَدِّقَۢا بِکَلِمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَسَیِّدٗا وَحَصُورٗا وَنَبِیّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَ٣٩[آل عمران: ۳٩].«در حالی‌که او در عبادتگاه به نماز ایستاده بود، فرشتگان او را ندا دادند که خداوند ترا به یحیی مژده می‌دهد، که تصدیق‌کنندۀ کلمه خدا (عیسی) است، و سرور و پیشوا، و بر کنار از گناهان، و پیامبری از صالحان است».

﴿قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَٰمٞ وَقَدۡ بَلَغَنِیَ ٱلۡکِبَرُ وَٱمۡرَأَتِی عَاقِرٞۖ قَالَ کَذَٰلِکَ ٱللَّهُ یَفۡعَلُ مَا یَشَآءُ٤٠[آل عمران: ۴۰].«گفت: پروردگارا! چگونه مرا فرزندی خواهد بود در حالی که پیری مرا فرا گرفته است، و همسرم نازاست؟. گفت: این چنین خداوند هر چه بخواهد انجام می‌دهد».

﴿قَالَ رَبِّ ٱجۡعَل لِّیٓ ءَایَةٗۖ قَالَ ءَایَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ ٱلنَّاسَ ثَلَٰثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمۡزٗاۗ وَٱذۡکُر رَّبَّکَ کَثِیرٗا وَسَبِّحۡ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِبۡکَٰرِ٤١[آل عمران: ۴۱].«گفت: پروردگارا! برای من نشانه‌ای قرار بده، فرمود: نشانه‌ات این است که سه روز با مردم سخن نگویی مگر با اشاره، و پروردگارت را زیاد یاد کن، و در شامگاهان و صبحگاهان او را تسبیح کن».

وقتی زکریا این حالت را دید و مهربانی و لطف خدا را نسبت به مردم مشاهده کردف از خداوند خواست تا او را فرزندی بدهد. این در حالی بود که او از داشتن فرزند ناامید شده بود. پس گفت: «پروردگارا! از جانب خود فرزندی نیکو به من ببخش همانا تو شنوندۀ دانایی». و در حالی که او در عبادتگاه به نماز ایستاده بود فرشتگان او را ندا دادند که خداوند تو را به یحیی مژده می‌دهد، که تصدیق‌کنندۀ کلمۀ خدا (عیسی) است.

پس بشارت به آمدنِ این پیامبر بزرگوار (یحیی)، متضمن بشارت به آمدن عیسی پسر مریم است، وی را تصدیق می‌کند و بر پیامبری او گواهی می‌دهد. پس این کلمه‌ی مبارک از جانب خدا است، و خداوند آن را به عیسی اختصاص داده‌است، چرا که این کلمه از جمله کلماتی است که خداوند بوسیلۀ آن مخلوقات را پدید آورده است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ کَمَثَلِ ءَادَمَۖ خَلَقَهُۥ مِن تُرَابٖ ثُمَّ قَالَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ٥٩[آل عمران: ۵٩]. «همانا مثال عیسی نزد خدا مانند آدم است، که او را از خاک آفرید، سپس به وی گفت: به وجود بیا، و او بوجود آمد».

﴿وَسَیِّدٗا وَحَصُورٗاپیامبری که مژدۀ آمدنش داده شده، ﴿بِیَحۡیَىٰاست که پیشوا، و از پیامبران بزرگوار است. «حَصُور» یعنی کسی که فرزندی به دنیا نمی‌آورد و میل جنسی ندارد. و گفته شده است که حصور به معنی کسی است که از گناهان و شهوت‌های زیان‌آور محفوظ است، و این معنی شایسته‌تر است. ﴿وَنَبِیّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَو پیامبری از تبار صالحان است، کسانی که در صلاح و درستکاری به آخرین مقام رسیده‌اند.

﴿قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَٰمٞ وَقَدۡ بَلَغَنِیَ ٱلۡکِبَرُ وَٱمۡرَأَتِی عَاقِرٞ«گفت: پروردگارا! با وجود این دو مانع، یعنی پیری و نازایی همسرم، از چه راهی من صاحب بچه می‌شوم؟!». ﴿قَالَ کَذَٰلِکَ ٱللَّهُ یَفۡعَلُ مَا یَشَآءُفرمود: این چنین خداوند هر چه بخواهد، انجام می‌دهد. پس هر چند که حکمت الهی اقتضا نموده است که کارها با فراهم ‌شدن اسباب‌شان انجام شوند، اما گاهی این قانون را می‌شکند، زیرا او آنچه می‌خواهد انجام می‌دهد، و اسباب در برابر قدرت او تسلیم هستند، و خواست و ارادۀ او اسباب را خنثی می‌گرداند. پس هیچ سببی از قدرت او نافرمانی نمی‌کند، هرچند آن سبب بسیار هم مؤثر باشد.

﴿قَالَ رَبِّ ٱجۡعَل لِّیٓ ءَایَةٗگفت: «پروردگارا! مرا نشانه‌ای بده». تا باعث شادی و خوشحالی من گردد، هرچند که به آنچه مرا از آن خبر داده‌‌ای یقین دارم، اما این امر باعث می‌شود که روح و روان شادمان گردد و قلب به مقدمات رحمت و لطف خدا اطمینان حاصل گرداند. ﴿قَالَ ءَایَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ ٱلنَّاسَ ثَلَٰثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمۡزٗاو در این مدت ﴿وَٱذۡکُر رَّبَّکَ کَثِیرٗا وَسَبِّحۡ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِبۡکَٰرِدر اول روز و آخر آن پروردگارت را به پاکی یاد کن. او از سخن گفتن در این مدت منع شد، و این با متولد شدن فرزند از پیرمردی سالخورده و زنی عقیم مناسبت داشت. و این‌که او نمی‌توانست با انسان‌ها سخن بگوید، و زبانش همواره با ذکر خدا و تسبیح او مشغول بود، نیز دلیلی دیگر است بر قدرت و حکمت لایتناهی خداوند. پس شاد و خوشحال گشت و شکر خدا را به جای آورد و صبحگاهان و شامگاهان، فراوان خداوند را یاد می‌کرد.

این فرزند به برکت مریم دختر عمران به دنیا آمد، زیرا رزق و غذای گوارایی که خداوند بدون حساب به مریم ارزانی داشته بود، زکریا را به یاد فرزند انداخت و او را به تضرع و درخواست از خدا واداشت. خداوند بخشنده سبب و مسبب است، اما چیزهای پسندیده و دوست‌داشتنی را توسط دوستان خود به مرحلۀ اجرا در می‌آورد تا مقام آنها را بالا ببرد و پاداش فراوانی را به آنها عطا نماید.

آیه‌ی: ۴۴-۴۲:

﴿وَإِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یَٰمَرۡیَمُ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰکِ وَطَهَّرَکِ وَٱصۡطَفَىٰکِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٢[آل عمران: ۴۲].«و یادآور هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم! همانا خداوند ترا برگزیده، و پاکیزه‌ات گردانیده و ترا بر زنان جهان برتری داده‌است».

﴿یَٰمَرۡیَمُ ٱقۡنُتِی لِرَبِّکِ وَٱسۡجُدِی وَٱرۡکَعِی مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَ٤٣[آل عمران: ۴۳]. «ای مریم! همواره با فروتنی به عبادت پروردگارت مشغول شو و سجده ببر و با رکوع‌کنندگان رکوع کن».

﴿ذَٰلِکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَیۡبِ نُوحِیهِ إِلَیۡکَۚ وَمَا کُنتَ لَدَیۡهِمۡ إِذۡ یُلۡقُونَ أَقۡلَٰمَهُمۡ أَیُّهُمۡ یَکۡفُلُ مَرۡیَمَ وَمَا کُنتَ لَدَیۡهِمۡ إِذۡ یَخۡتَصِمُونَ٤٤[آل عمران: ۴۴].«این از جمله اخبار غیبی است که بر تو وحی می‌کنیم، و تو پیش آنها نبودی آنگاه که قلم‌هایشان را می‌‌انداختند، تا (معلوم گردد) که کدام یک سرپرستی مریم را به عهده می‌گیرد. و تو هنگامی که کشمکش داشتند پیش آنان نبودی».

سپس خداوند مجدداً از مریم سخن به میان آورد. و بیان نمود که او در عبادت و کمال به مقام رفیعی رسیده بود. پس خداوند فرمود: ﴿وَإِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یَٰمَرۡیَمُ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰکِو آنگاه که فرشتگان به مریم گفتند: همانا خداوند ترا برگزیده، و اوصاف شایسته و اخلاق زیبایی به تو بخشیده است. ﴿وَطَهَّرَکِو تو را از اخلاق فروایه و زشت، پاک گردانیده است، ﴿وَٱصۡطَفَىٰکِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِینَو تو را بر زنان جهان برتری داده‌است. بنابر این پیامبر صفرمود : «کَمُلَ مِنَ الرِّجَالِ کَثِیرٌ وَلَمْ یَکْمُلْ مِنَ النِّسَاءِ غَیْرُ مَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ وَآسِیَةَ امْرَأَةِ فِرْعَوْنَ وَإِنَّ فَضْلَ عَائِشَةَ عَلَى النِّسَاءِ کَفَضْلِ الثَّرِیدِ عَلَى سَائِرِ الطَّعَامِ». «از میان مردان، افراد زیادی به حد کمال رسیدند، و از میان زنان جز مریم دختر عمران، و‌ آسیه دختر مزاحم، و خدیجه دختر خویلد کسی به کمال نرسید. و فضیلت و برتری عایشه بر زنان مانند برتری آبگوشت بر سایر غذاهاست».

پس فرشتگان او را صدا زدند و گفتند: «خداوند چنین فرمان داده‌است»، تا به نعمت‌های الهی شاد شود، و شکر خدا را به جا آورد، و تکالیف الهی را انجام دهد، و به خدمت او مشغول شود. بنابراین، گفتند: ﴿یَٰمَرۡیَمُ ٱقۡنُتِی لِرَبِّکِای مریم! عبادت فراوان انجام بده، و در برابر او فروتن و متواضع باش و بر این کار همواره پابرجا باش. ﴿وَٱسۡجُدِی وَٱرۡکَعِی مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَو با نمازگزاران نماز بخوان. پس همۀ آنچه را به آن دستور داده شده بود، انجام داد، و در این زمینه فردی برجسته گردید و به اوج کمال و رشد رسید.

و این داستان و دیگر داستان‌هایی که در قرآن ذکر شده‌اند بزرگ‌ترین دلیل بر صحت رسالت محمد ع هستند، چرا که آنها را به طور مفصل و واقعی و بدون هیچ کم و کاستی بیان کرده است و این بیان‌گر آن است که این قرآن از جانب خداوند عزیز و حکیم است، و محمد این داستان‌ها را از مردم نیاموخته است. خداوند می‌فرماید : ﴿ذَٰلِکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَیۡبِ نُوحِیهِ إِلَیۡکَۚ وَمَا کُنتَ لَدَیۡهِمۡ إِذۡ یُلۡقُونَ أَقۡلَٰمَهُمۡ أَیُّهُمۡ یَکۡفُلُ مَرۡیَمَ«پس آنگاه که مادرش او را به دنیا آورد، با همدیگر اختلاف کردند که کدام یک از آنها سرپرستی مردم را به عهده بگیرد، چون مریم دختر پیشوا و سرور آنها بود، و همه نسبت به وی نیت خیر داشتند، و در پی آن بودند که با ارائه خدماتی برای وی، پاداش الهی را کسب کنند تا سرانجام اختلاف و کشمکش آنها به جایی رسید که برای سرپرستی مریم قرعه‌کشی کردند، و بدین منظور قلم‌هایشان را انداختند، و از آن جا که رحمت الهی شامل حال زکریا و مریم گشت، قرعه بنام زکریا افتاد».

پس تو ای پیامبر! در آن حالت حضور نداشتی تا آن حالت را بدانی، و برای مردم تعریف کنی، بلکه خداوند تو را به آن آگاه ساخته است، و این بزرگ‌ترین هدف از آوردن داستان‌هاست که از آن درس و عبرت آموخته شود، و دلیلی بر توحید خدا و صحّت رسالت، و زنده ‌شدن پس از مرگ و دیگر اصول ایمان و اعتقاد می‌باشند.

آیه‌ی: ۵۲-۴۵:

﴿إِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یَٰمَرۡیَمُ إِنَّ ٱللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٖ مِّنۡهُ ٱسۡمُهُ ٱلۡمَسِیحُ عِیسَى ٱبۡنُ مَرۡیَمَ وَجِیهٗا فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِینَ٤٥[آل عمران: ۴۵].«آنگاه که فرشتگان به مریم گفتند: خداوند ترا به کلمۀ خود که نامش عیسی پسر مریم است مژده می‌دهد، او در این دنیا و در آخرت بلند مرتبه و از مقربان است».

﴿وَیُکَلِّمُ ٱلنَّاسَ فِی ٱلۡمَهۡدِ وَکَهۡلٗا وَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ٤٦[آل عمران: ۴۶].«و با مردم در گهواره و در سن کهولت سخن می‌گوید، و از زمرۀ صالحان است».

﴿قَالَتۡ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی وَلَدٞ وَلَمۡ یَمۡسَسۡنِی بَشَرٞۖ قَالَ کَذَٰلِکِ ٱللَّهُ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ٤٧[آل عمران: ۴٧].«گفت: پروردگارا! چگونه صاحب فرزند می‌شوم در حالی‌که انسانی با من نزدیکی نکرده است؟! گفت: این چنین خداوند آنچه را بخواهد می‌آفریند، و هنگامی‌که ارادۀ چیزی نماید به آن می‌گوید: پدید آی، پس پدید می‌آید».

﴿وَیُعَلِّمُهُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِیلَ٤٨[آل عمران: ۴۸].«و کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به او می‌آموزد».

﴿وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ أَنِّی قَدۡ جِئۡتُکُم بِ‍َٔایَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ أَنِّیٓ أَخۡلُقُ لَکُم مِّنَ ٱلطِّینِ کَهَیۡ‍َٔةِ ٱلطَّیۡرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیۡرَۢا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُبۡرِئُ ٱلۡأَکۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ وَأُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأۡکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمۡۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٤٩[آل عمران: ۴٩].«و (او را به عنوان) پیامبری به‌سوی بنی‌اسرائیل (می‌فرستد، و به آنان می‌گوید:) همانا من با نشانه‌ای از جانب پروردگارتان پیش شما آمده‌ام، و من برایتان از گل پرنده‌ای می‌سازم، سپس در آن می‌دمم و به فرمان خدا پرنده‌ای می‌شود، و کور مادرزاد و فرد مبتلا به بیماری پیسی را شفا می‌دهم، و مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم، و شما را به آنچه می‌خورید و آنچه در خانه‌هایتان ذخیره می‌کنید آگاه می‌سازم، همانا در این (معجزات) نشانه‌‌ایست برای شما اگر مؤمن هستید».

﴿وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَلِأُحِلَّ لَکُم بَعۡضَ ٱلَّذِی حُرِّمَ عَلَیۡکُمۡۚ وَجِئۡتُکُم بِ‍َٔایَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُونِ٥٠[آل عمران: ۵۰].«و (می‌گوید: آمده‌ام تا) تصدیق‌کنندۀ تورات باشم که پیش از من نازل شده است، و تا پاره‌ای از چیزهایی که بر شما حرام شده است، حلال کنم، و نشانه‌ای از جانب پروردگارتان را برایتان آورده‌ام، پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞ٥١[آل عمران: ۵۱].«بی‌گمان خدا پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستید، این است راه راست».

﴿فَلَمَّآ أَحَسَّ عِیسَىٰ مِنۡهُمُ ٱلۡکُفۡرَ قَالَ مَنۡ أَنصَارِیٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِیُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ٥٢[آل عمران: ۵۲].«وقتی عیسی از ایشان احساس کفر کرد، گفت: کیست که یاور من به‌سوی خدا باشد؟ حواریون گفتند: ما یاوران خدا هستیم، به خدا ایمان آورده‌آیم و گواه باش که ما مسلمانیم».

عیسی در دنیا و آخرت دارای مقام و مرتبه‌ای بلند است، و نزد خدا نیز از مقربان است، کسانی که از همۀ خلایق به خدا نزدیکترند و مقام‌شان بالاتر است، و این مژده‌ای است که مانند آن وجود ندارد.

مکمل این مژده این است که عیسی ÷﴿وَیُکَلِّمُ ٱلنَّاسَ فِی ٱلۡمَهۡدِدر گهواره با مردم سخن می‌گوید، پس سخن گفتن او نشانه‌ای از نشانه‌های خدا و رحمتی است از جانب او بر مادرش و بر عموم مرد. و همچنین در سخن کهولت با آنها سخن می‌گوید: ﴿وَکَهۡلٗا«کهل» یعنی مردی که عمرش در بین (۳۰) و (۵۰) سالگی قرار دارد. و این سخن گفتن، سخن دعوت و ارشاد، و مبین نبوت وی است. پس سخن گفتن در گهواره نشانه و برهانی است بر راستگویی و نبوت او، و برائتی است برای مادرش از گمانهایی که به ذهن مردم خطور می‌کرد. سخن گفتنش در کهولت نفع و استفادۀ بزرگی را برای مردم در بر داشت، و این‌که او واسطه است بین آنها و پروردگارشان در ابلاغ وحی پروردگار، و تبلیغ شریعت و دین خدا.

و او ﴿وَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَاز صالحان است، کسانی که خداوند دل‌هایشان را با معرفت و محبت خویش، و زبان‌هایشان را با ستایش و ذکر خود، و اعضای‌شان را با طاعت و خدمت اصلاح نموده است.

﴿قَالَتۡ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی وَلَدٞ وَلَمۡ یَمۡسَسۡنِی بَشَرٞگفت: پروردگارا، چگونه فرزندی خواهم داشت در حالی‌که هیچ بشری مرا لمس نکرده است؟! این بسیار بعید به نظر می‌آید. ﴿قَالَ کَذَٰلِکِ ٱللَّهُ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُگفت: این‌گونه خداوند هر چه بخواهد، می‌آفریند تا بندگانش بدانند که او بر هر کاری تواناست و بدانند که چیزی نمی‌تواند مانع خواست و ارادۀ او گردد.

﴿إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُهر گاه چیزی را اراده بکند، به آن می‌گوید: به وجود بیا، پس به وجود می‌آید. ﴿وَیُعَلِّمُهُ ٱلۡکِتَٰبَو کتاب‌های گذشته و داوری بین مردم را به او می‌آموزد، و پیامبری را به او می‌بخشد.

﴿وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَو (او را به عنوان) پیامبر به‌سوی بنی‌اسرائیل [روانه] می‌‌گرداند، و او را با نشانه‌های روشن و دلایل قطعی تأیید می‌نماید. و گفت: ﴿أَنِّی قَدۡ جِئۡتُکُم بِ‍َٔایَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡهمانا نشانه‌هایی آورده‌ام که دلالت می‌نمایند من پیامبر بر حق خدا هستم. ﴿أَنِّیٓ أَخۡلُقُ لَکُم مِّنَ ٱلطِّینِ کَهَیۡ‍َٔةِ ٱلطَّیۡرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیۡرَۢا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُبۡرِئُ ٱلۡأَکۡمَهَو من از گل برایتان پرنده‌ای می‌سازم، سپس در آن می‌دمم و به فرمان خدا پرنده‌ای می‌شود، و کور مادرزاد را که بینایی ندارد شفا می‌دهم. ﴿وَٱلۡأَبۡرَصَ وَأُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأۡکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمۡۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَو بیماری پیسی را شفا می‌دهم و مردگان را به اذن خدا زنده می‌گردانم، و شما را از آنچه که می‌خورید و از آنچه که ذخیره می‌کنید خبر می‌دهم. همانا در این [معجزات] نشانه‌ایست برای شما اگر مؤمن هستید.

﴿وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِپس خداوند او را به وسیلۀ دلایل و نشانه‌های غیرمعمول که آوردن آن جز برای پیامبران ممکن نیست، و نیز با رسالت و دعوتی که آورد، تورات و پیامبران گذشته را تأیید نمود، و این بزرگ‌ترین دلیل بر صداقت وی می‌باشد. زیرا اگر او از دروغگویان بود، با آنچه پیامبران آورده بودند مخالفت می‌کرد، و در اصول و فروع با آنها مخالفت می‌ورزید. پس معلوم شد که او پیامبر خداست، و‌آنچه آورده است حق است و شکی در آن نیست. ﴿وَلِأُحِلَّ لَکُم بَعۡضَ ٱلَّذِی حُرِّمَ عَلَیۡکُمۡو آمده‌ام تا دشواری‌ها و رنج‌هایی را که بر شماست از شما برگیرم. ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُونِ٥٠ إِنَّ ٱللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمۡ فَٱعۡبُدُوهُاین چیزی است که همۀ پیامبران مردم را به‌سوی آن فرا می‌خوانند و آن پرستش خدای یگانه و اطاعت از پیامبران است. این است راه راست، راهی که هر کس آنرا در پیش بگیرد به بهشت نایل می‌شود. پس در این هنگام گروه‌های بنی‌اسرائیل در مورد عیسی اختلاف کردند، بعضی به او ایمان آورده و از او پیروی کردند، و بعضی به او کفر ورزیده و او را تکذیب کردند، و مادرش را مانند یهودیان به روسپیگری و عمل منافی عفت متهم نمودند.

﴿فَلَمَّآ أَحَسَّ عِیسَىٰ مِنۡهُمُ ٱلۡکُفۡرَپس وقتی که عیسی از آنها احساس کفر کرد، و دید که همه بر ردکردن دعوتش اتفاق کرده‌اند، بنی‌اسرائیل را به همکاری خویش فرا خواند و گفت: ﴿قَالَ مَنۡ أَنصَارِیٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِیُّونَکیست که یاور من به‌سوی خدا گردد؟ یاران گفتند: ﴿نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَما یاوران خدا هستیم، به او ایمان آورده‌‌ایم، و گواه باش که ما تسلیم (او) می‌باشیم.

این احسان خدا بر آنها و بر عیسی بود که به حواریون الهام کرد تا به وی ایمان آورند، و تسلیم فرمانش شوند، و پیامبرش را یاری کنند.

آیه‌ی: ۵۸-۵۳:

﴿رَبَّنَآ ءَامَنَّا بِمَآ أَنزَلۡتَ وَٱتَّبَعۡنَا ٱلرَّسُولَ فَٱکۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِینَ٥٣[آل عمران: ۵۳].«پروردگارا! به آنچه فرو فرستاده‌ای ایمان آوردیم، و از این پیامبر پیروی کردیم، پس ما را با گواهی‌دهندگان بنویس».

﴿وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَیۡرُ ٱلۡمَٰکِرِینَ٥٤[آل عمران: ۵۴].«و (برای کشتن عیسی) مکر و چاره کردند و خداوند (نیز) مکر و چاره کرد، و خداوند بهترین مکرکنندگان است».

﴿إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ یَٰعِیسَىٰٓ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَجَاعِلُ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوکَ فَوۡقَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِۖ ثُمَّ إِلَیَّ مَرۡجِعُکُمۡ فَأَحۡکُمُ بَیۡنَکُمۡ فِیمَا کُنتُمۡ فِیهِ تَخۡتَلِفُونَ٥٥[آل عمران: ۵۵].«و به یاد آور هنگامی را که خداوند فرمود: ای عیسی! من تو را می‌میرانم، و به‌سوی خود بالا می‌برم، و تو را از دست کسانی که کفر ورزیده‌اند نجات می‌دهم، و کسانی را که از تو پیروی کردند بر کسانی که کفر ورزیدند تا روز قیامت برتر قرار می‌دهم، سپس بازگشت شما به‌سوی من است، پس در آنچه اختلاف می‌کردید داوری می‌کنم».

﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَأُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِیدٗا فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِینَ٥٦[آل عمران: ۵۶].«اما کسانی که کفر ورزیدند، آنان را در دنیا و آخرت کیفر سختی می‌دهم، و یاورانی ندارند».

﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَیُوَفِّیهِمۡ أُجُورَهُمۡۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِینَ٥٧[آل عمران: ۵٧].«و اما کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، پاداش‌شان را به طور کامل به آنان می‌دهد و خداوند ستمکاران را دوست ندارد».

﴿ذَٰلِکَ نَتۡلُوهُ عَلَیۡکَ مِنَ ٱلۡأٓیَٰتِ وَٱلذِّکۡرِ ٱلۡحَکِیمِ٥٨[آل عمران: ۵۸].«این (قرآن را که) از نشانه‌ها‌ی (خدا و سرشار از) پند و حکمت است، بر تو می‌خوانیم».

﴿رَبَّنَآ ءَامَنَّا بِمَآ أَنزَلۡتَ وَٱتَّبَعۡنَا ٱلرَّسُولَو این به معنی پایبندی کامل به ایمان و به همۀ آنچه خدا نازل کرده است، و به اطاعت از پیامبرش می‌باشد. ﴿فَٱکۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِینَپس ما را با کسانی قرار بده که به یگانگی و رسالت پیامبر، و حقّانیت و راستی دینت گواهی می‌دهند. اما عیسی از آنها احساس کفر نمود، و آنان اکثریت بنی‌اسرائیل بودند، پس آنها ﴿وَمَکَرُواْبرای عیسی مکر و چاره کردند، ﴿وَمَکَرَ ٱللَّهُو خداوند (هم) در برابر مکر و توطئه‌هایشان برای آنها مکر و چاره کرد، ﴿وَٱللَّهُ خَیۡرُ ٱلۡمَٰکِرِینَو خداوند بهترین مکرکنندگان است. زیرا بنی‌اسرائیل بر کشتن و به دار آویختن عیسی اتفاق کردند، اما عیسی بر آنان مشتبه گردید.

و آنها کسی را که با عیسی مشتبه یافته بودند دستگیر کردند. و خداوند به عیسی گفت: ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْپس خداوند او را به‌سوی خود بالا برد، و (او را) از (شرّ) کسانی که کفر ورزیده بودند نجات داد، و آنها کسی را کشتند و به دار آویختند که گمان می‌کردند عیسی است، و مرتکب گناه بزرگی شدند.

و عیسی پسر مریم در آخر زمان به زمین فرود خواهد آمد و حکم و دادگری را با خود خواهد آورد، خوک را می‌کشد، و صلیب را می‌شکند و از آنچه محمد صآورده است، پیروی می‌نماید، آنگاه دروغگویان می‌دانند که آنها فریب خورده‌اند.﴿وَجَاعِلُ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوکَ فَوۡقَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِمنظور از کسانی که از او پیروی کرده‌اند گروهی است که به وی ایمان آوردند، و خداوند آنها را بر کسانی که از دینش منحرف شده بودند پیروز گرداند. و امت محمد ص، پیروان حقیقی عیسی خواهند بود و خداوند آنها را یاری خواهد کرد، و بر همۀ کافران پیروز خواهد گردانید، و آنها را با دینی که محمد صآورده است چیره و پیروز می‌گرداند: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَیَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ[النور: ۵۵]. «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وعده داده است که آنها را در زمین جانشین قرار خواهد داد».

اما خداوند دادگر است، و حکمت او چنین اقتضا می‌نماید که هر کس به دین وی چنگ زند و آن را یاری کند، به او پیروزی آشکاری می‌بخشد، و هر کس که امر و نهی خدا را ترک کند، و شریعت او را کنار نهد، و بر ارتکاب گناه و سرپیچی از اوامر جرأت پیدات کند، او را مجازات نموده و دشمنان را بر او مسلط می‌گرداند. ﴿وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ«و خداوند چیره و با حکمت است».

﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرۡجِعُکُمۡ فَأَحۡکُمُ بَیۡنَکُمۡ فِیمَا کُنتُمۡ فِیهِ تَخۡتَلِفُونَسپس بازگشت شما به‌سوی من است، پس در میان شما در آنچه اختلاف می‌کردید داوری می‌کنم.

سپس خداوند کاری را که در رابطه با آنها انجام می‌دهد، بیان کرده و می‌فرماید: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْو این سزای کلی برای تمام پیروان ادیان گذشته است که دارای این صفات باشند. و خداوند، سرور و خاتم پیامبران را مبعوث نمود و رسالت او همۀ رسالت‌ها را منسوخ کرد، و دین او تمامی ادیان را باطل نمود. پس هر کس به غیر از این دین چنگ زند او از هلاک‌شوندگان خواهد بود.

﴿ذَٰلِکَ نَتۡلُوهُ عَلَیۡکَ مِنَ ٱلۡأٓیَٰتِ وَٱلذِّکۡرِ ٱلۡحَکِیمِ٥٨این قرآن بزرگ که اخبار مردمان نخستین و‌آخرین، و پیامبران و انبیا در آن است، یکی از نشانه‌های روشن خداست، و هر آنچه را بندگان به آن نیاز دارند، بیان می‌کند، و حکیم و محکم است، و اخبارش صادق و راست هستند و بهترین احکام را دربردارد.

آیه‌ی ۶۱-۵٩:

﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ کَمَثَلِ ءَادَمَۖ خَلَقَهُۥ مِن تُرَابٖ ثُمَّ قَالَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ٥٩[آل عمران: ۵٩].«همانا مثل عیسی نزد خدا مانند مثال «آدم» است که او را از خاک آفرید، سپس به او گفت: پدید آی، پس پدید آمد».

﴿ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُن مِّنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَ٦٠[آل عمران: ۶۰].«حق از جانب پروردگارت است، پس از شک کنندگان مباش».

﴿فَمَنۡ حَآجَّکَ فِیهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَکُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمۡ ثُمَّ نَبۡتَهِلۡ فَنَجۡعَل لَّعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡکَٰذِبِینَ٦١[آل عمران: ۶۱].«پس هر کس در این (زمینه) پس از علم و دانشی که در این مورد به تو رسیده است، با تو مجادله کرد، بگو: بیایید فرزندانمان و فرزندانتان، و زنانمان و زنانتان را فرا بخوانیم، و ما خود را آماده می‌کنیم و شما هم خود را آماده کنید، پس دستِ دعا و زاری به‌سوی خدا دراز می‌کنیم و نفرین خدا را بر دروغگویان قرار می‌دهیم».

سپس داستان و خبر راستین عیسی و مریم را بیان کرد، و تصریح نمود او بنده ایست که خدا بر وی تفضیل نموده، و هرکس گمان برد چیزی از خدایی در او وجود دارد، به راستی که بر خدا دروغ بسته و همه پیامبران و عیسی ÷را تکذیب کرده است. پس کسانی که عیسی را معبود قرار داده‌اند دچار شبهه باطلی شده‌اند، و اگر این شبهه، صحیح بود، آدم از عیسی سزاوارتر بود، زیرا آدم بدون پدر و مادر آفریده شد، و با این وجود همه انسان‌ها اتفاق دارند که او بنده‌ای از بندگان خدا است. پس ادعای خدا بودن عیسی چون که بدون پدر آفریده شده است باطل‌ترین و پوچ‌ترین ادعاست.

و این حق است و شکی در آن نیست، زیرا عیسی در مورد خودش گفته است: ﴿مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِی بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمۡ[المائدة: ۱۱٧].

«جز آنچه مرا به آن فرمان داده بودی چیزی به آنها نگفتم، خدا را بپرستید که پروردگار من و شماست».

گروهی از نصارای نجران نزد پیامبر صآمدند و پس از آن‌که پیامبر صدلایل قاطعی مبنی بر این که عیسی بنده خدا و پیامبرش است، ارائه کرد آنها همچنان برگمان و عقیده باطل خود سرسختانه پافشاری می‌کردند، چرا که گمان می‌بردند او معبود است.

کار آنها و پیامبر به جایی کشید که خداوند پیامبر را دستور داد تا با آنان مباهله کند، زیرا حق برای آنان روشن گردید، اما عناد و تعصب، آنها را از پذیرفتن حق بازداشت. پس پیامبر صآنان را به مباهله دعوت کرد و گفت: من و خانواده‌ام و فرزندانم حاضر می‌شویم، و شما هم همراه با خانواده و فرزندانتان حاضر شوید، سپس دعا می‌کنیم که خداوند نفرین و لعنت و عذابش را بر دروغگویان فرو فرستد. نصارا با یکدیگر مشورت کردند که آیا دعوت او را بپذیریم یا نه، بالاخره اتفاق کردند که خواسته او را اجابت نکنند، چون آنها می‌دانستند که او پیامبر بر حق خداست، و اگر با وی مباهله کنند خودشان و فرزندان وخانواده‌هایشان هلاک می‌شوند، بنابر این با پیامبر صلح کردند و به او جزیه پرداختند و از او خواستند تا آنها را به حالت خودشان رها کند، و کاری با آنها نداشته باشد.

پیامبر خواستۀ آنها را پذیرفت و آنان را در تنگنا قرار داد، زیرا هدف که روشن شدن حق بود حاصل شد و عناد و مخالفت آنها روشن گردید، چرا که از مباهله امتناع کردند. و این دلیلی است بر این‌که آنها ستمکار بودند.

آیه‌ی ۶۳-۶۲:

﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡقَصَصُ ٱلۡحَقُّۚ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّا ٱللَّهُۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٦٢[آل عمران: ۶۲].«این داستنان واقعی است، و هیچ معبود بر حقی جز خدا نیست، و همانا خداوند چیزه و با حکمت است».

﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِٱلۡمُفۡسِدِینَ٦٣[آل عمران: ۶۳].«و اگر روی گردانداند، پس همانا خداوند از (حال) تبهکاران آگاه است».

بنابراین چنانچه حق برای‌شان روشن گردید اما از آن روی گردانی نمودند، و از گمراهی‌شان برنگشتند، بدان که آنان فساد کار هستند، و خداوند از حال‌شان با خبر است. بهمین جهت خداوند فرمود: ﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡقَصَصُ ٱلۡحَقُّ، به راستی که این داستان واقعی است و هیچ شکی در آن نیست، ﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُو همانان خداوند توناست و بر هر چیزی غالب است و تمام هستی در برابر قدرت و عظمت وی سر تسلیم فرود آورده است، و با حکمت است و هر چیزی را در جای خودش قرار می‌دهد.

آیه‌ی ۶۴:

﴿قُلۡ یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ کَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِکَ بِهِۦ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ٦٤[آل عمران: ۶۴]. «بگو: ای اهل کتاب! بیایید به‌سوی سخنی که میان ما و شما مشترک است! (و آن عبارت است از این) که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نکنیم و برخی از ما برخی دیگر را به جای خدا به خدایی نپذیرد، پس اگر روی برگرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمان هستیم».

پیامبر صدر نامه‌‌هایش به پادشاهان ِ اهل کتاب این آیه را می‌نوشت، و گاهی آن را در رکعت اول نماز سنت صبح می‌خواند: ﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ[البقرة:۱۳۶]. و در رکعت دوم سنت نماز صبح نیز آن را می‌خواند، چون این آیه مشتمل بر دعوت به‌سوی دینی است که پیامبران بر آن اتفاق دارند، و توحید الوهیت و پرستش خدای یگانه را در بردارد، خدایی که شریکی ندارد و انسان‌ها و دیگر آفریدگان از ویژگی‌های ربوبیت و صفات الوهیت برخوردار نمی‌باشند. پس اگر اهل کتاب و دیگران این را پذیرفتند به راستی که هدایت یافته‌اند.

﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَو اگر روی برتابند، بگو: گواه باشید که ما منقاد (خدا) هستیم. مانند: ﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡکَٰفِرُونَ١[الکافرون: ۱].

آیه‌ی ۶۸-۶۵:

﴿یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لِمَ تُحَآجُّونَ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَمَآ أُنزِلَتِ ٱلتَّوۡرَىٰةُ وَٱلۡإِنجِیلُ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِهِۦٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٦٥[آل عمران: ۶۵].«ای اهل کتاب! چرا در مورد ابراهیم مجادله می‌کنید حال آن‌که تورات و انجیل نازل نشده مگر بعد از او، آیا نمی‌فهمید؟!».

﴿هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ حَٰجَجۡتُمۡ فِیمَا لَکُم بِهِۦ عِلۡمٞ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِیمَا لَیۡسَ لَکُم بِهِۦ عِلۡمٞۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٦٦[آل عمران: ۶۶].«هان! شما دربارۀ آنچه که بدان علم و آگاهی داشتید به مجادله پرداختید، پس چرا در مورد آنچه که بدان علم ندارید مجادله می‌کنید؟ حال آن‌که خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید».

﴿مَا کَانَ إِبۡرَٰهِیمُ یَهُودِیّٗا وَلَا نَصۡرَانِیّٗا وَلَٰکِن کَانَ حَنِیفٗا مُّسۡلِمٗا وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٦٧[آل عمران: ۶٧]. «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه او بر حق، و تسلیم فرمان خدا بود و از مشرکان نبود».

﴿إِنَّ أَوۡلَى ٱلنَّاسِ بِإِبۡرَٰهِیمَ لَلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا ٱلنَّبِیُّ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۗ وَٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٦٨[آل عمران: ۶۸].«همانا سزاوارترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی کردند، و (نیز) این پیامبر و کسانی که با او ایمان آورده‌اند، و خداوند سرپرست و یاور مؤمنان است».

همۀ ادیان اعم از یهود و نصارا و مشرکین و همچنین مسلمان‌ها ادعا می‌کردند که بر آیین ابراهیم هستند. خداوند خبر داد که سزاوارترین و نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم، محمد صو پیروانش، و پیروان ابراهیم خلیل هستند که پیش از محمد و یارانش زیسته‌اند. اما ابراهیم از یهود و نصارا و مشرکین و دوستی آنان بیزار و مبرا است، چون دین ابراهیم دین یکتاپرستی است، و سرشار از عفو و گذشت و سهولت، که براساس آن باید به همه پیامبران و همه کتاب‌ها ایمان داشت، و این از ویژگی مسلمین است.

یهود و نصارا ادعا می‌کردند که آنها بر آیین ابراهیم هستند، در حالی‌که یهودیت و نصرانیتی که بر آن هستند بعد از ابراهیم خلیل بوجود آمد، پس چگونه در این مسئله مجادله می‌کنند، مسئله‌ای که دروغ و افترای آنها به وضوح در آن مشاهده می‌شود؟ فرض کن آنها در چیزی که بدان علم داشتند مجادله کردند، پس چگونه در این حالت مجادله می‌نمایند، زیرا در این جا قبل از این‌که به باطل بودن و پوچ بودن سخن‌شان توجه شود، فاسد بودن ادعایشان اثبات می‌گردد.

و این آیه دلیلی است بر این‌که برای انسان جایز نیست درباره چیزی که نمی‌داند سخن بگوید یا در مورد آن مجادله کند.

﴿وَٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلۡمُؤۡمِنِینَپس هر اندازه ایمان آدمی قوی باشد، خداوند با لطف خویش او را سرپرستی می‌نماید، و او را بر انجام کار خوب توفیق می‌دهد، و از سختی دور می‌نماید.

آیه‌ی ٧۴-۶٩:

﴿وَدَّت طَّآئِفَةٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَوۡ یُضِلُّونَکُمۡ وَمَا یُضِلُّونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا یَشۡعُرُونَ٦٩[آل عمران: ۶٩].«گروهی از اهل کتاب دوست داشتند که شما را گمراه کنند، و گمراه نمی‌سازند مگر خودشان را، و نمی‌فهمند».

﴿یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لِمَ تَکۡفُرُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ٧٠[آل عمران: ٧۰].«ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کفر می‌ورزید در حالی که شما (علایم و نشانه‌های نبوّت و رسالت محمد را در کتب خود) می‌بینید».

﴿یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لِمَ تَلۡبِسُونَ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَکۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٧١[آل عمران: ٧۱].«ای اهل کتاب! چرا حق را با باطل در می‌آمیزید؟ و حق را پنهان می‌دارید؟ حال آن‌که شما می‌دانید».

﴿وَقَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ ءَامِنُواْ بِٱلَّذِیٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِ وَٱکۡفُرُوٓاْ ءَاخِرَهُۥ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٧٢[آل عمران: ٧۲].«و گروهی از اهل کتاب گفتند: به آنچه بر مومنان نازل شده در آغاز روز ایمان بیاورید، و در آخر روز به آن کافر شوید تا شاید از دین خود برگردند».

﴿وَلَا تُؤۡمِنُوٓاْ إِلَّا لِمَن تَبِعَ دِینَکُمۡ قُلۡ إِنَّ ٱلۡهُدَىٰ هُدَى ٱللَّهِ أَن یُؤۡتَىٰٓ أَحَدٞ مِّثۡلَ مَآ أُوتِیتُمۡ أَوۡ یُحَآجُّوکُمۡ عِندَ رَبِّکُمۡۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡفَضۡلَ بِیَدِ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ٧٣[آل عمران: ٧۳].«و (گفتند:) جز به کسی که از دین شما پیروی کند ایمان نیاورید، بگو: هدایت، هدایت خداست، این‌که به کسی داده شود مثل آنچه که به شما داده شده است، یا (این‌که کسی بتواند) با شما در نزد پروردگارتان به مجادله بپردازد، بگو: فضل و بخشش در دست خداست، و آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد می‌دهد، و خداوند گشایش‌گر داناست».

﴿یَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ٧٤[آل عمران: ٧۴].«و خداوند رحمت خویش را به هر کس که بخواهد اختصاص می‌دهد و خداوند دارای فضل بزرگ است».

این از جمله احسان و نیکی‌های خداوند نسبت به این امت است که آنها را از مکر و توطئه اهل کتاب آگاه نموده و به آنها خبر داده است که اهل کتاب بنا بر علاقه شدید آنها به گمراه کردن مومنان کارهای زشتِ گوناگونی انجام می‌دهند.

پس گروهی از اهل کتاب گفتند: ﴿ءَامِنُواْ بِٱلَّذِیٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِبه آنچه بر مومنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز از دین‌شان برگردید، زیرا وقتی آنها ببینند که شما از دین‌شان برگشته اید، در حالی‌که آنها معتقدند که شما علم و دانش دارید، در دین خود شک می‌کنند، و با خود می‌گویند اگر آنها در دین چیزی ناپسند و مخالف با کتاب‌های گذشته نمی‌دیدند، از آن بر نمی‌گشتند.

این مکر و نقشه آنهاست، و خداوند هر کس را که بخواهد هدایت می‌کند، و بخشش به دست اوست، و آن را به هرکس که بخواهد اختصاص می‌دهد. پس ای امت اسلام! خداوند چیزهایی را به شما اختصاص داده که به دیگران اختصاص نداده است.

این حیله گران ندانستند که دین خدا حق است، و هرگاه حقیقت آن در دل‌ها جای بگیرد جز ایمان و یقین چیزی را نمی‌افزاید، و شبهه پراکنی و ایجاد تردید، سبب می‌شود که فرد متدین به دینش بیشتر تمسّک جوید و ستایش خدا را به جای آورد. ﴿أَن یُؤۡتَىٰٓ أَحَدٞ مِّثۡلَ مَآ أُوتِیتُمۡ أَوۡ یُحَآجُّوکُمۡ عِندَ رَبِّکُمۡچیزی که آنها را به انجام این کارهای زشت وادار کرد، حسد و سرکشی و ترس از محکوم شدن بود، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَدَّ کَثِیرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَوۡ یَرُدُّونَکُم مِّنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِکُمۡ کُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّ[البقرة: ۱۰٩]. «بسیاری از اهل کتاب پس از آن‌که حق برای‌شان آشکار شد از روی حسدی که در وجودشان بود، آرزو کردند که شما را بعد از ایمانتان کافر گردانند».

آیه‌ی ٧٧-٧۵:

﴿وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ مَنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِقِنطَارٖ یُؤَدِّهِۦٓ إِلَیۡکَ وَمِنۡهُم مَّنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِدِینَارٖ لَّا یُؤَدِّهِۦٓ إِلَیۡکَ إِلَّا مَا دُمۡتَ عَلَیۡهِ قَآئِمٗاۗ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لَیۡسَ عَلَیۡنَا فِی ٱلۡأُمِّیِّ‍ۧنَ سَبِیلٞ وَیَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ٧٥[آل عمران: ٧۵].«و در میان اهل کتاب کسانی هستند که اگر به طور امانت مال فراوانی به آنها بسپاری، آن را به تو برمی‌گردانند، و هستند کسانی که اگر دیناری به طور امانت به آنها بسپاری آن را به تو باز پس نمی‌دهند، مگر این‌که همواره بالای سر او ایستاده باشی، این بدان جهت است که آنها گفتند: ما در برابر امیین و بی‌سوادان مسئول نیستیم، و بر خدا دروغ نسبت می‌دهند، حال آن‌که آنان می‌دانند».

﴿بَلَىٰۚ مَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ وَٱتَّقَىٰ فَإِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِینَ٧٦[آل عمران: ٧۶].«آری! هر کس به پیمانش وفا کند، و پرهیزگار باشد، همانا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِیلًا أُوْلَٰٓئِکَ لَا خَلَٰقَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا یَنظُرُ إِلَیۡهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٧٧[آل عمران: ٧٧].«بدون شک کسانی که پیمان خدا و سوگندهایشان را به بهای اندکی می‌فروشند، ایشان بهره‌ای در آخرت ندارند، و خداوند با آنها سخن نمی‌گوید، و روز قیامت به آنها نمی‌نگرد، و آنها را پاک نمی‌گرداند، و برای آنان عذابی دردناک است».

خداوند از اهل کتاب خبر می‌دهد که گروهی از آنان امانتدار هستند، و اگر مبلغ هنگفتی را به طور امانت به آنها بسپاری آن را به تو بر می‌گردانند، و گروهی از آنها خائن هستند، و در کمترین چیزی که به طور امانت به آنها بدهی خیانت می‌کنند، و آنها با وجود این خیانت زشت، عذر و بهانه‌های پوچ می‌آورند، و می‌گویند: ﴿لَیۡسَ عَلَیۡنَا فِی ٱلۡأُمِّیِّ‍ۧنَ سَبِیلٞاگر به «امیین» (بی‌سوادان) خیانت کنیم و مال‌هایشان را مباح بدانیم بر ما گناهی نیست، چون آنها حرمتی ندارند. خداوند متعال می‌گوید: ﴿وَیَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَو آنها به شدت گناهکار خواهند بود. پس دو کار زشت را مرتکب شده‌اند، یکی خیانت و تحقیر اعراب، و دیگری دروغ بستن به خدا، در حالی که آنها زشتی و قبح کار خود را می‌دانند، پس اینان مانند کسانی نیستند که از روی نادانی و گمراهی چنین می‌کنند.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿بَلَىٰآن طور نیست که آنها می‌گویند، بلکه ﴿مَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ وَٱتَّقَىٰهرکس به حقوق الهی و آفریدگانش وفا کند، این فرد پرهیزگار است، و خداوند او را دوست می‌دارد. یعنی هر کس برخلاف این عمل کند، و به پیمانی که بین او و مردم است وفا ننماید، و پرهیزگار نباشد، خداوند او را کیفر میدهد و او را بر این کار به شدت مجازات می‌کند. کسانی که دنیا را به بهای دین می‌خرند، و کالای اندک دنیا را انتخاب می‌کنند و با قسم‌های دروغین و عهدشکنی، دنیا را به دست می‌آورند، ﴿لَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا یَنظُرُ إِلَیۡهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞخداوند با ایشان سخن نمی‌گوید، و روز قیامت به آنها نمی‌نگرد، و آنها را پاک نمی‌سازد، و برای آنان عذابی دردناک است.

یعنی خش خدا، و کیفر الهی بر آنان واجب و مقرر گشته، و آنها از پاداش الهی محروم شده، و از تزکیه الهی بی‌نصیب می‌مانند، و در روز قیامت در حالی که مرتکب جنایت و گناهان بزرگ شده‌اند، در پیشگاه خدا حاضر می‌شوند.

آیه‌ی ٧۸:

﴿وَإِنَّ مِنۡهُمۡ لَفَرِیقٗا یَلۡوُۥنَ أَلۡسِنَتَهُم بِٱلۡکِتَٰبِ لِتَحۡسَبُوهُ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَمَا هُوَ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَیَقُولُونَ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَمَا هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَیَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ٧٨[آل عمران: ٧۸]. «و دسته‌ای از آنها به هنگام خواندن کتاب زبان‌هایشان را کج می‌کنند، تا شما آن را از کتاب به حساب آورید، و آن از کتاب نیست، و می‌گویند: آن از جانب خداست، حال آن‌که از جانب خدا نیامده است، و بر خدا دروغ می‌بندند».

گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را تحریف می‌کنند، ﴿یَلۡوُۥنَ أَلۡسِنَتَهُم بِٱلۡکِتَٰبِ لِتَحۡسَبُوهُ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِو این تحریف لفظی و تحریف معنوی را شامل می‌شود. سپس آنها گمان می‌برند که این تحریف زشت بخشی از کتاب است، و آنها دروغ می‌گویند، و به صراحت به خدا دروغ نسبت می‌دهند، و آنها به سرنوشت و به سرانجام بد خود واقفند.

آیه‌ی ۸۰-٧٩:

﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤۡتِیَهُ ٱللَّهُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحُکۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُواْ عِبَادٗا لِّی مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰکِن کُونُواْ رَبَّٰنِیِّ‍ۧنَ بِمَا کُنتُمۡ تُعَلِّمُونَ ٱلۡکِتَٰبَ وَبِمَا کُنتُمۡ تَدۡرُسُونَ٧٩[آل عمران: ٧٩].«برای هیچ انسانی سزاوار نیست که خداوند به او کتاب و حکم و پیامبری دهد، سپس به مردم بگوید: به جای خدا، بندگان من باشید، بلکه (باید بگوید:) به سبب آنچه می‌آموزید و می‌خوانید بندگان خدا باشید».

﴿وَلَا یَأۡمُرَکُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ وَٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡکُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ٨٠[آل عمران: ۸۰].«و شما را فرمان نمی‌دهد که فرشتگان و پیامبرانی را به خدایی بگیرید، آیا شما را به کفر دستور می‌دهد پس از این‌که شما مسلمان هستید؟!».

قطعا امکان ندارد، و محال است انسانی که خداوند وحی و کتاب و نبوت را به وی داده و حکم شرعی را به او بخشیده است، و مردم را به پرستش خدا فرا خواند، و به پرستش پیامبران و فرشتگان و قرار دادن آنها به جای خود دستور دهد، چون این کفر است، زیرا او با اسلام مبعوث شده است که از هر جهت با کفر منافی است، پس چگونه او به ضد آن دستور می‌دهد؟ این غیر ممکن است، زیرا حالتی که او بر آن قرار دارد، و فضیلت‌ها و ویژگی‌هایی که خداوند به او ارزانی داشته است، مقتضی عبودت و بندگی و فروتنی کامل برای خدای یگانه و قهار می‌باشد.

و این پاسخی است به گروه نصرانی‌های اعزامی از نجران، چرا که فریب خوردگی و تکبر آنان به جایی رسید که گفتند: ای محمد! آیا ما را دستور می‌دهی تا تو را عبادت کنیم؟ این در حالی بود که خداوند آنها را دستور داده بود که خدا را بپرستند، و از او پیروی کنند. پس خداوند باری تعالی آنچه را که بر زبان آوردند منتفی کرد و فرمود: پوچ بودن سخن آنها و امثال آنان در این مورد آشکار است.

آیه‌ی ۸۲-۸۱:

﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِیثَٰقَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ لَمَآ ءَاتَیۡتُکُم مِّن کِتَٰبٖ وَحِکۡمَةٖ ثُمَّ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مُّصَدِّقٞ لِّمَا مَعَکُمۡ لَتُؤۡمِنُنَّ بِهِۦ وَلَتَنصُرُنَّهُۥۚ قَالَ ءَأَقۡرَرۡتُمۡ وَأَخَذۡتُمۡ عَلَىٰ ذَٰلِکُمۡ إِصۡرِیۖ قَالُوٓاْ أَقۡرَرۡنَاۚ قَالَ فَٱشۡهَدُواْ وَأَنَا۠ مَعَکُم مِّنَ ٱلشَّٰهِدِینَ٨١[آل عمران: ۸۱].«و به یاد آور، هنگامی را که خدا از پیامبران پیمان گرفت که هرگاه کتاب و حکمتی به شما دادم، سپس پیامبری پیش شما آمد که تصدیق کنندۀ کتابی است که با خود دارید، باید به او ایمان بیاورید، و او را یاری کنید، فرمود: آیا اقرار دارید، و پیمان مرا بر آن پذیرفتید؟ گفتند: اقرار کردیم. فرمود: پس گواه باشید و من (هم) با شما از گواهان هستم».

﴿فَمَن تَوَلَّىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٨٢[آل عمران: ۸۲].«پس هرکس بعد از آن روی برتابد، پس ایشان فاسقانند».

در این جا خداوند خبر می‌دهد که به سبب کتاب و حکمتی که به پیامبران ارزانی نموده است کتاب و حکمت که مقتضی آن بود که به نحو احسن و به طور کامل و تمام حق خدا را به جای آورند، از آنان پیمان گرفته است اگر پیامبری نزد آنها آمد و تصدیق‌کننده چیزی بود که آنها با خود دارند، از قبیل توحید، حق، دادگری، و اصولی که ادیان بر آن اتفاق دارند، باید به او ایمان بیاورند و وی را یاری دهند.

پس آن بر این امر اقرار و اعتراف نمودند، و خداوند آنها را گواه قرار داد، و بر آنها گواه شد. و کسانی را که با این پیمان مخالفت ورزند، شدیدا مورد تهدید قرار داد.

و این یک امر فراگیر بین پیامبران است، چرا که راه همه یکی است، و همه بر آن اتفاق دارند، و بر آن پیمان بسته‌اند. و به طور کلی از هریک از آنان پیمان گرفته شده تا به محمد صایمان بیاورند، و او را یاری کنند. و هرکس ادعا کند که از پیروان آنهاست، بداند که دین محمد صدین آنهاست، و خداوند از آنان پیمان گرفته است که به دین وی ایمان بیاورند و آنان نیز به صحت آن اقرار و اعتراف کرده‌اند.

پس کسی که گمان برد پیرو یکی از آن پیامبران است، سپس از بیرون کردن از محمد روی برگرداند، او فاسق و از طاعت الهی بیرون رفته است، و پیامبری را که او گمان می‌برد پیروش می‌باشد، تکذیب کرده، و با راه او مخالفت ورزیده است.

واین اقامه حجت بر آن دسته از اهل کتاب و صاحبان ادیان سماوی است که به محمد صایمان نیاورده‌اند، زیرا آنها نمی‌توانند به پیامبرانی که گمان می‌برند پیروشان هستند، ایمان داشته باشند، مگر این‌که به پیشوا و خاتم پیامبران صایمان بیاورند.

آیه‌ی ۸۵-۸۳:

﴿أَفَغَیۡرَ دِینِ ٱللَّهِ یَبۡغُونَ وَلَهُۥٓ أَسۡلَمَ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَکَرۡهٗا وَإِلَیۡهِ یُرۡجَعُونَ٨٣[آل عمران: ۸۳].«آیا غیر از دین خدا را می‌جویند؟ در حالی که آنچه در آسمان‌ها و زمین است از روی اختیار یا اجبار تسلیم اوست، و به‌سوی او بازگردانید می‌شوند».

﴿قُلۡ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا وَمَآ أُنزِلَ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ٨٤[آل عمران: ۸۴]. «بگو: به خدا و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان نازل شده است، و به آنچه موسی و عیسی و پیامبران از جانب پروردگارشان داده شده‌اند، ایمان آوردیم، بین هیچ یک از آنان فرق نمی‌گذاریم، و ما تسلیم و منقاد خدا هستیم».

﴿وَمَن یَبۡتَغِ غَیۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِینٗا فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٨٥[آل عمران: ۸۵].«و هر کس دینی غیز از اسلام را بجوید، از او پذیرفته نمی‌شود و او در آخرت از زیانکاران است».

در سورۀ بقره گذشت که این اصول، اصول ایمانی هستند و خداوند امت اسلام را به رعایت و عمل به آن دستور داده‌است، و همه کتاب‌ها و پیامبران بر آن اتفاق نموده‌اند، و هدف اساسی بعثت تمام پیامبران بوده است، و این که فرایضی بوده‌اند که به هر احدی روی آورده است. و اسلام حقیقی همین است، و هر کس غیر از آن بجوید عملش مردود است و دینی ندارد که بدان تکیه و اعتماد شود. پس کسی که نسبت به اسلام بی‌علاقه گردد کجا می‌رود ؟ یا دانشمندان و دیرنشینان و صلیب را می‌پرستد؟ یا وجود پروردگار جهانیان را انکار می‌کند؟ یا به ادیان باطلی که ساخته و پرداخته شیطان هستند، روی می‌آورد؟ و همه این‌ها در آخرت از زیانکاران هستند.

آیه‌ی ۸٩-۸۶:

﴿کَیۡفَ یَهۡدِی ٱللَّهُ قَوۡمٗا کَفَرُواْ بَعۡدَ إِیمَٰنِهِمۡ وَشَهِدُوٓاْ أَنَّ ٱلرَّسُولَ حَقّٞ وَجَآءَهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُۚ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ٨٦[آل عمران: ۸۶].«چگونه خداوند قومی را هدایت می‌نماید که پس از ایمان‌شان کفر ورزیدند، و گواهی دادند که پیامبر بر حق است و نشانه‌های روشن پیش آنها آمده است؟ و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی‌کند».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ جَزَآؤُهُمۡ أَنَّ عَلَیۡهِمۡ لَعۡنَةَ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَ٨٧[آل عمران: ۸٧].«سزای ایشان این است که نفرین خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آنهاست».

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَ٨٨[آل عمران: ۸۸].«در آن جاودانه هستند، عذاب از آنها کاسته نمی‌شود و بدی‌شان مهلت داده نشده، و به آنان نگاه کرده نمی‌شود».

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ٨٩[آل عمران: ۸٩].«به جز کسانی که پس از آن توبه کردند، و اصلاح نمودند، پس همانا خداوند آمرزگارِ مهربان است».

کاملاً بعید است خداوند قومی را هدایت کند که ایمان آورند و گواهی دادند پیامبر بر حق است، سپس مرتد شدن و به عقب بازگشتند و پیمان خود را شکستند، چون آنها حق را شناختند، اما آنرا دور انداختند. و هرکس که این‌گونه باشد، خداوند به پاس عمل زشت‌اش قلبش را واژگون و دگرگون می‌نماید، زیرا او حق را شناخته و آن را ترک گفته، و باطل را شناخته و آن را انتخاب کرده است، پس خداوند او را رها می‌کند و خداوند کسی یا چیزی را ولّی و سرپرست او قرار می‌دهد که او آن را ولّی و سرپرست خود قرار داده بود.

﴿عَلَیۡهِمۡ لَعۡنَةَ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَنفرین خدا و فرشتگان و تمام مردم بر این‌هاست و در نفرین و عذاب جاودانه هستند.

﴿لَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَوقتی که فرمان خدا سررسد، به آنان مهلت داده نمی‌شود، چون خداوند آنها را به اندازه‌ای عمر داده است که هرکس بخواهد می‌تواند از آن پند بگیرد، و بیم دهنده نیز پیش آنها آمده است.

سپس خداوند متعال کسانی را که از کفر و گناه‌شان توبه کرده و عیب‌های خود را اصلاح نموده‌اند، از این وعید و تهدید استثنا کرد. پس خداوند گناهان گذشته آنان را می‌بخشد و از کردار پیشین آنها چشم پوشی می‌کند.

آیه‌ی ٩۱-٩۰:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بَعۡدَ إِیمَٰنِهِمۡ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ کُفۡرٗا لَّن تُقۡبَلَ تَوۡبَتُهُمۡ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلضَّآلُّونَ٩٠[آل عمران: ٩۰].«بی‌شک کسانی که پس از ایمان‌شان کفر ورزیدند، سپس بر کفر افزودند، هرگز توبۀ آنان پذیرفته نمی‌شود و ایشان گمراهانند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمۡ کُفَّارٞ فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡ أَحَدِهِم مِّلۡءُ ٱلۡأَرۡضِ ذَهَبٗا وَلَوِ ٱفۡتَدَىٰ بِهِۦٓۗ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِینَ٩١[آل عمران: ٩۱].«بی‌شک کسانی که کفر ورزیدند و در حال کفر مردند، اگر زمین را پر از طلا کنند و آن را به عنوان فدیه بپردازد، از هیچ یک از آنان پذیرفته نمی‌شود، برای ایشان عذابی دردناک است و یاوری ندارند».

اما کسی که کفر بورزد، برکفرش اصرار نماید، و به آن بیافزاید، و بر کفرش بمیرد، از راه هدایت منحرف شده، و راه شقاوت و بدبختی را در پیش گرفته، و به سبب این کار سزاوار عذاب دردناک است، و کسی نیست که وی را یاری کند، و از عذاب خدا نجات دهد، و اگر زمین را پر از طلا کند و آن را فدیه بدهد، به وی سودی نمی‌بخشد. پناه می‌بریم به خدا از کفر و از فروع آن!.

آیه‌ی ٩۲:

﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیۡءٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ٩٢[آل عمران: ٩۲].«هرگز به نیکی نمی‌رسید مگر آن‌که از آنچه دوست دارید، ببخشید، و هر چیزی را ببخشید خداوند به آن داناست».

هرگز به نیکی نمی‌رسید، «بّر» یا نیکی نامی است که هر خیر و عمل خوبی را در بر می‌گیرد، و آن راهی است که آدمی را به بهشت می‌رساند، و راه رسیدن به بهشت را در پیش نمی‌گیرد مگر این‌که از آنچه دوست دارید و از بهترین و پاکیزه‌ترین مال‌هایتان در راه خدا انفاق کنید، زیرا بخشیدن مالی که انسان آن را دوست دارد یکی از بزرگ‌ترین دلایلِ سخاوتمندی و بخشایش‌گری و داشتن مکارم اخلاق و مهربانی و نرمی طبع است. و یکی از بهترین دلایلِ دوست داشتن خدا و ترجیح دادن دوستی وی بر دوستی مال و ثروت است که سرشت انسان به شدت به آن وابسته است. پس هرکس محبت خدا را ترجیح دهد به قله کمال رسیده است. و همچنین هرکس از پاکیزه‌ها انفاق کند، و با بندگان خدا نیکوکاری نماید، خداوند با او نیکی می‌نماید و او را بر انجام دادن کارها و برخورداری از اخلاق و فضایلی موفّق می‌گرداند که بدون این حالت به دست نمی‌آید.

همچنین کسی که نفقه را این‌گونه بدهد دیگر اعمال صالح و شایسته را به طریق اولی انجام می‌دهد و به طریق اولی از اخلاق حسنه برخوردار خواهد شد. و بخشیدن از چیزهای خوب، کامل‌ترین حالت انفاق است. پس هر اندازه بنده در راه خدا ببخشد، کم یا زیاد، خوب یا نامرغوب، آن را می‌داند، و هر انفاق‌کننده‌ای را برحسب عملش پاداش می‌دهد، و در دنیا جای آن مال را پر می‌کند و در آخرت او را در بهشت جای می‌دهد.

آیه‌ی ٩۵-٩۳:

﴿کُلُّ ٱلطَّعَامِ کَانَ حِلّٗا لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسۡرَٰٓءِیلُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦ مِن قَبۡلِ أَن تُنَزَّلَ ٱلتَّوۡرَىٰةُۚ قُلۡ فَأۡتُواْ بِٱلتَّوۡرَىٰةِ فَٱتۡلُوهَآ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٩٣[آل عمران: ٩۳].«همۀ غذاها برای بنی‌اسراییل حلال بود، به جز آنچه اسراییل (یعقوب) پیش از نازل شدن تورات بر خودش حرام کرده بود. بگو: تورات را بیاورید و آن را بخوانید اگر راست می‌گویید».

﴿فَمَنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٩٤[آل عمران: ٩۴]. «پس کسانی که پس از آن به خدا دروغ نسبت دهند ایشان ستمکارانند».

﴿قُلۡ صَدَقَ ٱللَّهُۗ فَٱتَّبِعُواْ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِیمَ حَنِیفٗاۖ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٩٥[آل عمران: ٩۵].«بگو: خدا راست گفته است، پس، از آیین ابراهیم که یکتاپرست بود و به حق گرایش داشت و از مشرکین نبود، پیروی کنید».

از جمله ایراداتی که یهودیان نسبت به رسالت عیسی و محمد صمطرح می‌کردند این بود که گمان می‌بردند نسخ، چیز باطلی است، و ممکن نیست پیامبری دستوری بیاورد که با دستور پیامبر قبلی مخالف باشد. خداوند آنها را از طریق مطرح کردن موضوعی که خود به آن آگاهی داشتند تکذیب کرد، زیرا آنها اعتراف می‌کردند که همه غذاها قبل از نازل شدن تورات برای بنی اسرییل حلال بود به جز چیزهای اندکی که یعقوب ÷به خاطر بیماری‌اش بر خود حرام کرده بود.

و انگهی در تورات امور حرام شده‌ی بسیاری وجود دارد که نسخ شده‌اند، امور حرام شده‌ای که در گذشته حلال بوده‌اند. پس اگر ین مطلب را انکار می‌کنند به آنها بگو: ﴿فَأۡتُواْ بِٱلتَّوۡرَىٰةِ فَٱتۡلُوهَآ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَاگر گمان می‌برید نسخی وجود ندارد و حرام کردن و حلال کردنی در میان نیست، پس تورات را بیاورید و بخوانید اگر راست می‌گویید. و این قوی‌ترین دلیل است، و آن عبارت است از این که چیزی به عنوان دلیل برای کسی آورده شود که خود بدان معترف است و آن را انکار نمی‌کند. پس چنانچه آن انسان حق را گردن نهاد و تسلیم آن شد حرفی نیست، و اگر از تسلیم شدن در برابر آن امتناع ورزد، پس از آن‌که حق برایش روشن شد نقدی از آن به عمل نیاورد، دروغ و افترا و ستم و بطلان راهی که بر آن قرار دارد روشن می‌شود. و یهودیان چنین بودند.

﴿قُلۡ صَدَقَ ٱللَّهُبگو: «خداوند در همه آنچه که گفته است، راست فرموده، و سخن چه کسی از سخن خداوند راست‌تر است؟!» خداوند در این آیات دلایلی بر صحت و درستی رسالت محمد صو دعوت او، و باطل بودن ادعای منحرفان و کسانی از اهل کتاب که پیامبر خدا را تکذیب کردند، و دعوتش را رد نمودند ارائه کرده است. پس خداوند در این مورد راست گفته است، و بندگانش را با ارائه دلایل و حجت‌هایی که کوه‌ها در برابر آن از هم می‌پاشند و متفکران در برابر آن سرخم می‌کنند، قانع کرده است.

پس هیچ راهی نمانده است جز این‌که همه مردم از آیین ابراهیم که آیین توحید و یگانه دانستن خداست تبعیت کنند و تمام فرستادگان الهی و همه کتابهایی را خدا نازل کرده است تصدیق نمایند، و از ادیان باطل و منحرف روی بگردانند، زیرا ابراهیم از هر آن چیزی که با توحید مخال بود، روی‌گردان بود، و از شرک و مشرکین بیزاری می‌جست.

آیه‌ی ٩٧-٩۶:

﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِینَ٩٦[آل عمران: ٩۶].«همانا نخستین خانه‌ای که برای مردم بنیانگذاری شده خانه‌ایست که در مکه قرار دارد، با برکت و مایۀ هدایت جهانیان است».

﴿فِیهِ ءَایَٰتُۢ بَیِّنَٰتٞ مَّقَامُ إِبۡرَٰهِیمَۖ وَمَن دَخَلَهُۥ کَانَ ءَامِنٗاۗ وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَیۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَیۡهِ سَبِیلٗاۚ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِینَ٩٧[آل عمران: ٩٧].«در آن نشانه‌های روشنی است، (و از آن جمه است) مقام ابراهیم، و هرکس داخل آن شود در امان است و خداوند حج خانۀ کعبه را بر کسانی از مردم که توانایی رفتن به آنجا را دارند واجب گردانیده است، و هرکس کفر بورزد، پس خداوند از جهانیان بی‌نیاز است».

پروردگار متعال از عظمت خانه‌اش خبر داده و می‌فرماید: کعبه نخستین خانه ایست که خداوند جهت عبادت و ذکر خود در زمین بنا نهاده، و در آن انواع برکت‌ها و هدایت‌ها قرار داده‌است، خانه‌ای که منافع و مصالح گوناگونی برای جهانیان در بردارد، و در آن بخشش فراوان الهی و نشانه‌های روشنی است، و یادآور مقام ابراهیم خلیل و اعمالی است که او در حج مقام ابراهیم خلیل و اعمالی است که او در حج انجام داده‌است. خانه کعبه همچنین یادآور خاطرات سرور و رهبر پیامبران محمد صاست. این خانه، حرمِ امن الهی است که هر کس وارد آن شود خداوند برایش مقدر می‌گرداند که در امنیت و آسایش باشد، و از نظر شرع و دین نیز مومن به حساب آید.

و چون خانه کعبه از فضایل و برکات فراوانی برخوردار است که بطور خلاصه ذکر گردید، خداوند حج، و زیارت آن را بر کسانی که توانایی رفتن به آن جا را دارند واجب گردانیده است. توانایی آن است که آدمی برای رسیدن به آن دیار وسیله سواری مناسبی داشته باشد، و بتواند توشه راه را تهیه نماید. بنابر این جملۀ: ﴿مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَیۡهِ سَبِیلٗاهمه وسایل سواری جدید و آنچه در آینده پدید خواهد آمد را در بر می‌گیرد.و این از معجزات قرآن است که احکامِ آن برای هر زمان و مکانی تناسب دارد، و مسلما بدون احکام قرآن رسیدن به نیکی و درستی کامل ممکن نیست، پس هرکس به این فریضه ارجند حج یقین پیدا کرد و آنرا انجام داد، از مومنان هدایت یافته است، و هر کس به آن کفر بورزد، و حج خانه خدا را انجام ندهد، از دین خارج می‌باشد. وهر کس کفر بورزد همانا خداوند از جهانیان بی‌نیاز است.

آیه‌ی ۱۰۱-٩۸:

﴿قُلۡ یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لِمَ تَکۡفُرُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَٱللَّهُ شَهِیدٌ عَلَىٰ مَا تَعۡمَلُونَ٩٨[آل عمران: ٩۸].«بگو: ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کفر می‌ورزید با آن‌که خدا بر آنچه می‌کنید گواه است».

﴿قُلۡ یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ تَبۡغُونَهَا عِوَجٗا وَأَنتُمۡ شُهَدَآءُۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٩٩[آل عمران: ٩٩].«بگو: ای اهل کتاب! چرا کسی را که ایمان آورده است از راه خدا باز می‌دارید؟ (و) می‌خواهیدآن (راه) را کج نشان دهید، و شما گواه هستید، و خداوند از آنچه می‌کنید غافل نیست».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِیعُواْ فَرِیقٗا مِّنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ یَرُدُّوکُم بَعۡدَ إِیمَٰنِکُمۡ کَٰفِرِینَ١٠٠[آل عمران: ۱۰۰].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از گروهی از اهل کتاب پیروی کنید شما را پس از ایمانتان (به حال) کفر بر می‌گردانند».

﴿وَکَیۡفَ تَکۡفُرُونَ وَأَنتُمۡ تُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتُ ٱللَّهِ وَفِیکُمۡ رَسُولُهُۥۗ وَمَن یَعۡتَصِم بِٱللَّهِ فَقَدۡ هُدِیَ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ١٠١[آل عمران: ۱۰۱].«و چگونه به خدا کفر می‌ورزید در حالی‌که آیات خدا بر شما خوانده می‌شود، و پیامبرش درمیانتان است، و هرکس به دین خدا چنگ بزند به راتسی که به راه راست هدایت شده است».

در آیات گذشته خداوند متعال بر اهل کتاب دلایل اقامه کرد، هرچند که آنها پیامبرصرا مانند فرزندان‌شان می‌شناختند، و در این آیات مخالفان را به سبب کفر ورزیدنشان به آیات خدا و بازداشتن مردم از راه وی، سرزنش و توبیخ نموده است، چون توده اهل کتاب پیرو علمایشان هستند، و خداوند حالات آنها را می‌داند و آنان را بر این عمل مجازات خواهند نمود.

پس از آن‌که خداوند متعال دلایل را بر اهل کتاب اقامه کرد، و آنها را به سبب کفر و سرسختی‌شان توبیخ و سرزنش نمود، بندگان مومن را بر حذر داشت که فریب آنان را نخورند، و برای آنها بیان نمود که این دسته از اهل کتاب به شدت در پی آنند که به شما زیان برسانند، و شما را پس از ایمان آوردنتان به‌سوی کفر بگردانند.

اما شما ای گروه مومنان! الحمد لله خداوندا پس از آن‌که نعمت دین را به شمار ارزانی نمود و نشانه‌ها و محاسن و مناقب و فضائل آن را مشاهده کردید، پیامبری را در میانتان مبعوث کرد که شما رابه تمام آنچه به نفعتان است راهنمایی کرد، و در سایه رحمت خدا به ریسمان الهی که همان دینش است چنگ زدید. پس اکنون بعد از برخورداری از این همه عنایت خدا محال است کافران بتوانند شما را از دین‌تان برگردانند، زیرا دینی که بر این اصول و پایه‌های ثابت و استوار و انوار درخ‌شان بنا نهاده شده است دل‌ها به‌سوی آن پر می‌کشند و از آن دل نمی‌کنند و بندگان را به بهترین اهداف و آرمان‌ها می‌رساند. ﴿وَمَن یَعۡتَصِم بِٱللَّهِو هر کس بر خداوند توکل کند و به او پناه ببرد، ﴿فَقَدۡ هُدِیَ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖهمانا به راه راست هدایت یافته است. در این آیه انسان‌ها تشویق شده‌اند که به دین خدا جنگ بزنند، و این‌که دین خدا تنها راهی است که آدمی را به امنیت و آسایش و هدایت می‌رساند.

آیه‌ی ۱۰۵-۱۰۲:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٠٢[آل عمران: ۱۰۲].«ای کسانی که ایمان آیمان آورده‌اید! از خدا آن‌گونه که حق پروا کردن از اوست، بترسید، و نمیرید مگر آن‌که مسلمان باشید».

﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِیعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ کُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَیۡنَ قُلُوبِکُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا وَکُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنۡهَاۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ١٠٣[آل عمران: ۱۰۳].«و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده نشوید، و نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آنگاه که شما دشمن (همدیگر) بودید پس خدا میان دل‌هایتان انس و الفت ایجاد کرد، و به نعمت خدا برادر گشتید، و بر لبۀ گودالی از آتش بودید، پس خداوند شما را از آن نجات داد، این‌گونه خداوند آیات خود را برایتان بیان می‌کند تا هدایت شوید».

﴿وَلۡتَکُن مِّنکُمۡ أُمَّةٞ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَیۡرِ وَیَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٠٤[آل عمران: ۱۰۴].«و باید از شما گروهی باشند که (مردم را) به خیر فرا بخوانند و به کار خوب فرمان دهند و از کار بد باز دارند و ایشان رستگارانند».

﴿وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ١٠٥[آل عمران: ۱۰۵].«و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند پس از این‌که نشانه‌های روشن پیش آنها آمد، و برای ایشان عذابی بزرگ است».

خداوند در این آیات بندگان مومنش را برانگیخته است تا شکر نعمت‌های او را به جای آورند، و به طور شایسته از او بترسند، و از وی اطاعت کنند و نافرمانی‌اش را ترک کرده و مخلصانه عمل کنند و دین خود را بر پای دارند و به ریسمانی که خداوند به‌سوی آنها فروهشته است چنگ بزنند، و خداوند این ریسمان را رابط بین خود و بندگانش قرار داده و آن ریسمان دین و کتاب خداست.

همچنین پروردگار أدر این آیات مسلمانان را تشویق می‌کند که بر دین او اجتماع کنند و از تفرق و پراکندگی بپرهیزند و تا آخرین لحظات زندگی این روند را ادامه دهند. سپس آنان را یادآور می‌شود که قبل از مسلمان شدن دشمنان سرسخت یکدیگر بودند و در تشتّت و چند دستگی بسر می‌برند، اما خداوند به برکت اسلام آنها را در کنار هم جمع نمود و بین آنان انس و الف ایجاد کرد، به گونه‌ای که تبدیل به برادران صمیمی یکدیگر شده‌اند. این در حالی بود که قبلا بر لبه پرتگاه و دهانه آتشی بزرگ قرار داشتند، اما خداوند آنان را نجات داد و راه سعادت و خوشبختی راهنمون شد. ﴿کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَاین چنین خداوند آیات خود را برای شما تبیین می‌کند تا شاید راه بیاید، به گونه‌ای که شکر نعمات وی را به جای آورید و به ریسمان وی چنگ زنید. سپس پروردگار مومنان را دستور می‌دهد که این حالات را به حد کمال برسانند، و به آنان دستور داده است که قوی‌ترین اسباب و بهترین ملزومات را فراهم کنند که به وسیله بتوانند دین خدا را برپا دارند، به نحوی که گروهی از آنان حتما باید این کفایت و شایستگی را در خویش بوجود بیاورند. ﴿یَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَیۡرِخیر و نیکی همانا دین و اصول و فروع آن و احکام مربوط به آن است. ﴿وَلۡتَکُن مِّنکُمۡ أُمَّةٞ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَیۡرِ وَیَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِو امر به معروف کنند، و معروف هر آن چیزی است که خوبی آن از نظر شرع و عقل شناخته شده است، ﴿وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِو از منکر بازدارند، و آن همان است که زشتی آن از نظر شرح و عقل دانسته شده است، ﴿وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَو ایشانند که به تمام خواسته‌های خود دست یافته و از هر امر ناگواری نجات می‌یابند. و اهل علم و تعلیم و متصدیان وعظ و تبلیغ، و مسئولینی که مردم را به خواندن نماز و پرداختن زکات، و انجام قوانین دین واداشته و آنها را از منکرات باز می‌دارند مشمول این حکم می‌گرداند. پس هرکسی مردم را به صورت عام و یا خاص به کار خیر فرا بخواند و کسی یا عده‌ای را نصیحت کند مشمول حکم این آیه کریمه می‌باشد.

سپس خداوند آنها را از در پیش گرفتن راه تفرقه و تشتت بر حذر داشت، راه کسانی که دین و نشانه‌های روشن پیش آنها آمد، که می‌بایست آن را گردن نهند و متحد شوند، اما متفرق شوند، و اختلاف کردند، و به گروه‌های مختلفی تقسیم شدند، و این کار از روی نادانی نبود، بلکه عده‌ای از روی آگاهی و تعمّد بر عده‌ای دیگر تجاوز کردند. بنابر این فرمود: ﴿وَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞو برای آنان عذاب بزرگی است.

آیه‌ی ۱۰٧-۱۰۶:

﴿یَوۡمَ تَبۡیَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَکَفَرۡتُم بَعۡدَ إِیمَٰنِکُمۡ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا کُنتُمۡ تَکۡفُرُونَ١٠٦[آل عمران: ۱۰۶].«روزی که چهره‌هایی سفید می‌گردند و چهره‌هایی سیاه می‌شوند، پس آن کسانی که چهره‌هایشان سیاه گردیده است (به آنها گفته می‌شود) آیا پس از ایمانتان کفر ورزیدید؟ پس بچشید عذاب را به سبب آن‌که کفر می‌ورزیدید».

﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ ٱبۡیَضَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فَفِی رَحۡمَةِ ٱللَّهِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ١٠٧[آل عمران: ۱۰٧].«و اما کسانی که چهره‌هایشان سفید گردیده است در رحمتی از جانب خدا قرار دارند و آنان برای همیشه در آن می‌مانند».

سپس به زمان فرا رسیدن این عذاب بزرگ اشاره کرده و می‌فرماید: ﴿یَوۡمَ تَبۡیَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞخداوند از تفاوت درجه سعادت و شقاوت مردم در روز قیامت خبر داده و می‌فرماید چهره سعادتمندان سفید می‌گردد، آنانی که به خدا ایمان آورده و پیامبرانش را تصدیق کردند و از فرمان خدا اطاعت نموده و از آنچه پروردگار نهی کرده بود پرهیز می‌کنند. و خداوند متعال آنها را به بهشت وارد می‌کند و انواع نعمت‌ها را بر آنان سرازیر می‌گرداند و برای همیشه در آن خواهند بود.

و چهره اهل شقاوت سیاه می‌گردد، همان کسانی که پیامبرش را تکذیب کردند و از فرمان او سرپیچی نمودند، و در دین خود به چندین گروه تقسیم شدند. آنان مورد سرزنش قرار گرفته و به آنها گرفته می‌شود: ﴿أَکَفَرۡتُم بَعۡدَ إِیمَٰنِکُمۡآیا کفر را برایمان ترجیح دادید؟! ﴿فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا کُنتُمۡ تَکۡفُرُونَپس بچشید عذاب را به سبب کفر ورزیدنتان.

آیه‌ی ۱۰۸:

﴿تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَیۡکَ بِٱلۡحَقِّۗ وَمَا ٱللَّهُ یُرِیدُ ظُلۡمٗا لِّلۡعَٰلَمِینَ١٠٨[آل عمران: ۱۰۸].«این آیات خداست، که مشتمل بر حق و حقیقت‌اند، و آن را بر تو می‌خوانیم و خداوند هیچ ظلم و ستمی برای جهانیان نمی‌خواهد».

خداوند سبحان خویشتن را بر آن می‌ستاید که آیاتش را برای پیامبر تبیین کرده و بوسیله آن حق را از باطل جدا می‌نماید، و دوستان خدا را دشمنان او مشخص می‌گرداند، و برای دوستان خود پاداش نیک آماده نموده و برای دشمنانش عذابی شدید تدارک دیده است، که این مقتضای فضل و دادگری و حکمت خداست. او به بندگانش ستم نکرده و از ثواب اعمال‌شان نکاسته است، و کسی را بدون گناه و یا به خاطر گناه کسی دیگر عذاب نمی‌دهد.

آیه‌ی ۱۰٩:

﴿وَلِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ١٠٩[آل عمران: ۱۰٩].«و آنچه در آسمان‌ها و زمین است، از آن خداست و کارها به‌سوی خدا بازگردانده می‌شوند».

وقتی خداوند بیان کرد که فرمان و قانون گذاری از آن اوست، نیز بیان فرمود که فرمانروایی کامل و تصرف و پادشاهی از آن اوست، بنابر این فرمود: ﴿وَلِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ١٠٩پس نیکوکاران را در مقابل نیکی‌شان پاداش می‌دهد و بدکاران را به سبب نافرمانی‌شان مجازات می‌کند. خداوند احکام سه گانه‌اش را در بسیاری جاهان با هم مطرح می‌کند تا برای بندگانش بیان کند که او فرمانروایی مطلق است، پس احکام تقدیری و شرعی و احکام جزائی از آن اوست، و دیگر آفریدگان مغلوب و محکوم‌اند و قدرت و توانایی و اختیاری ندارند. پس او در دنیا و آخرت میان بندگانش حکم و داوری می‌نماید.

آیه‌ی ۱۱۱-۱۱۰:

﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ وَلَوۡ ءَامَنَ أَهۡلُ ٱلۡکِتَٰبِ لَکَانَ خَیۡرٗا لَّهُمۚ مِّنۡهُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَأَکۡثَرُهُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ١١٠[آل عمران: ۱۱۰].«شما بهترین امتی هستید که برای (سود) مردم آفریده شده‌اید، امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب ایمان می‌آوردند بر ایشان بهتر بود، تعداد کمی از آنها با ایمان هستید و بیشترشان فاسق‌اند».

﴿لَن یَضُرُّوکُمۡ إِلَّآ أَذٗىۖ وَإِن یُقَٰتِلُوکُمۡ یُوَلُّوکُمُ ٱلۡأَدۡبَارَ ثُمَّ لَا یُنصَرُونَ١١١[آل عمران: ۱۱۱].«جز آزار (اندک) هرگز نمی‌توانند زیانی به شما برسانند، و اگر با شما پیکار کنند به شما پشت می‌کنند، سپس یاری نمی‌شوند».

این بیان اسباب برتری امت اسلام است، چرا که امت اسلام با این اسباب از دیگر امت‌ها متمایز بوده و از سایر امت‌ها بالاترند، و آنها از نظر خیرخواهی و دعوت مردم به‌سوی خیر و نیکی و تعلیم و راهنمایی، و امر به معروف و نهی از منکر بهترین مردمانند و برای رسیدن دیگران به حد کمال و تحقق منافع آنان بسیار تلاش می‌کنند، و به خدا ایمان دارند و مسئولیتی را که این عقیده و باور بر آنان واجب می‌گرداند به نحو احسن انجام می‌دهند. و اگر اهل کتاب مانند شما ایمان می‌آورند هدایت می‌شدند و برای آنها بهتر خواهد بود، اما جز تعداد اندکی از اهل کتاب ایمان نیاورده و بیشتر آنان فاسقند چرا که از اطاعت خدا و پیامبرش بیرون رفته و با مومنان مبارزه می‌کنند، و تمام توان خود را برای زیان رساندن به مومنان بکار می‌گیرند، اما آنها نمی‌توانند به مومنانی زیانی برسانند جز این‌که مقداری آنها را با زبان اذیت کنند.

و اگر با مومنان بجنگند، به آنها پشت کرده و فرار می‌کنند، سپس یاری نمی‌شوند و پیروز نمی‌گردند. و آنچه که خدا از آن خبر داده بود پیش آمد و آنها وقتی با مسلمین جنگیدند به آنها پشت کرده و گریختند و خداوند مسلمین را بر آنها پیروز گردانید.

آیه‌ی ۱۱۲:

﴿ضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ أَیۡنَ مَا ثُقِفُوٓاْ إِلَّا بِحَبۡلٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَحَبۡلٖ مِّنَ ٱلنَّاسِ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَسۡکَنَةُۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَانُواْ یَکۡفُرُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَیَقۡتُلُونَ ٱلۡأَنۢبِیَآءَ بِغَیۡرِ حَقّٖۚ ذَٰلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعۡتَدُونَ١١٢[آل عمران: ۱۱۲].«آنان هر کجا یافت شوند، مهر ذلت بر آنها زده شده است، مگر با پیمان خدا و پیمان مردم، و سزاوار خشم الهی گشته‌اند، و مهر فقر و بینوایی بر آنها زده شده است، چون آنها به آیات خدا کفر می‌ورزیدند و پیامبران را به ناحق می‌کشتند، این بدان سبب است که آنها سرپیچی نمودند و تجاوز می‌کردند».

در اینجا خداوند از حالت یهودیان خبر می‌دهد که مهر ذلت بر آنان زده شده است، وهر کجا که باشند هراس دارند و می‌ترسند و هیچ چیزی امنیت آنها را تامین نمی‌کند مگر این‌که به پیمان‌ها و معاهداتی که با دیگران منعقد می‌کنند پایبند باشند و در برابر احکام اسلام سر خم کنند، و جزیه بپردازند.

﴿وَحَبۡلٖ مِّنَ ٱلنَّاسِیعنی امنیت آنها تامین نمی‌شود مگر وقتی که تحت سرپرستی و نظارت دیگران باشند، همان‌طور که در گذشته‌های دور و نزدیک حال‌شان این‌گونه بوده است. و آنان در این سال‌های اخیر که توانسته‌اند به طور موقت حکومتی را در فلسطین ایجاد کنند در سایه‌ی کمک قدرت‌های بزرگ و تمهیداتی بوده که آنها برای‌شان فراهم کرده‌اند، چرا که آنها بودند راه را برای یهودیان هموار کردند. ﴿وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِو خداوند بر آنها خشم گرفته و آنان را با ذلت و بینوایی و بدبختی مجازات نموده است، و سبب آن این است که آنها به آیات کفر ورزیدند، و پیامبران را به ناحق کشتند. یعنی آنها پیامبران را از روی جهل و نادانی نمی‌کشتند، بلکه از روی سرکشی و عناد به قتل آنان مبادرت می‌ورزیدند. ﴿بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعۡتَدُونَاین سزای شدید و گوناگونی که دامان آنان‌را می‌گیرد به خاطر سرکشی و تجاوزشان می‌باشد به خاطر سرکشی و تجاوزشان می‌باشد، پس خداوند به آنها ستم نکرده و آنها را بدون گناه مجازات ننموده است بلکه آنچه خداوند بر سر آنها آورده به خاطر سرکشی و دشمنانگی و کفر و تکذیب پیامبران و جنایت‌های فجیع‌شان بوده است.

آیه‌ی ۱۱۵-۱۱۳:

﴿لَیۡسُواْ سَوَآءٗۗ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ أُمَّةٞ قَآئِمَةٞ یَتۡلُونَ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ ءَانَآءَ ٱلَّیۡلِ وَهُمۡ یَسۡجُدُونَ١١٣[آل عمران: ۱۱۳].«آنان همه یکسان نیستند، از اهل کتاب گروهی پابرجا هستند و در بخش‌هایی از شب به نماز ایستاده و آیات خدا را می‌خوانند».

﴿یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَیَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَیُسَٰرِعُونَ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١١٤[آل عمران: ۱۱۴].«به خدا و روز آخرت ایمان دارند و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند، و به انجام کارهای خوب می‌شتابند و ایشان از شایستگانند».

﴿وَمَا یَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَلَن یُکۡفَرُوهُۗ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلۡمُتَّقِینَ١١٥[آل عمران: ۱۱۵]. «هر کار خیری که انجام می‌دهند به هدر نمی‌رود، و خداوند به پرهیزگاران داناست».

پس از آن‌که خداوند متعال از منحرفین اهل کتاب سخن به میان آورد، حالت آن دسته از آنان را که بر راه راست استوار مانده‌اند بیان کرد و فرمود: گروهی از آنان بر اصول و فروع دین پابرجا هستند: ﴿یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَیَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِبه خدا و روز قیامت ایمان دارند و امر به معروف می‌کنند، و معروف همه خوبی‌ها را در بر می‌گیرد. و از منکر باز می‌دارند، و منکر همه بدی‌ها را شامل می‌شود. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ یَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ یَعۡدِلُونَ١٥٩[الأعراف: ۱۵٩]. «و گروهی از قوم موسی به حق راهنمایی می‌کنند و به حق داوری می‌نمایند». ﴿وَیُسَٰرِعُونَ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِشتاب کردن برای انجام کارهای خوب یک رتبه بالاتر از انجام دادن آن است، یعنی به اضافه این‌که کار خوب انجام می‌دهند، برای انجام آن می‌شتابند. پس آنها به انجام کار خوب، و شتاب در انجام آن، و کامل کردن آن با ادا نمودن واجبات و مستحباتش، توصیف شده ا ند.

سپس خداوند متعال بیان کرد که هرآنچه از کار خوب انجام داده‌اند، هرجا باشد، کم باشد یا زیاد خداوند آن را می‌پذیرد، به شرطی که ناشی از ایمان و اخلاص باشد، ﴿فَلَن یُکۡفَرُوهُو کارهای شایسته‌ای که مخلصانه انجام داده‌اند، رد نشده و به هدر نمی‌رود. ﴿وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلۡمُتَّقِینَو خداوند به پرهیزگاران داناست. پرهیزگاران کسانی‌اند که کارهای خوب انجام داده و آنچه را که خداوند حرام کرده است به منظور نیل به رضا و پاداش الهی ترک می‌کنند.

آیه‌ی ۱۱٧-۱۱۶:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَن تُغۡنِیَ عَنۡهُمۡ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُهُم مِّنَ ٱللَّهِ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ١١٦[آل عمران: ۱۱۶].«همانا کسانی که کفر ورزیده‌اند مال و فرزندان‌شان، آنان را از عذاب خدا نجات نمی‌دهد و ایشان یاران آتش‌اند و در آن جاودانه هستند».

﴿مَثَلُ مَا یُنفِقُونَ فِی هَٰذِهِ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَثَلِ رِیحٖ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتۡ حَرۡثَ قَوۡمٖ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَأَهۡلَکَتۡهُۚ وَمَا ظَلَمَهُمُ ٱللَّهُ وَلَٰکِنۡ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ١١٧[آل عمران: ۱۱٧]. «مثال آنچه کافران در زندگی این دنیا بخشش می‌کنند مانند بادی است که در آن سرمای سختی است که به کشتزار قومی که بر خود ستم کرده‌اند اصابت کند و آن را نابود سازد، و خداوند بر آنها ستم نکرده است ولی ایشان بر خود ستم می‌کنند».

خداوند متعال بیان کرد که کافران و کسانی که به آیات وی کفر ورزیدند و پیامبرانش را تکذیب کردند، هیچ نجات دهنده‌ای آنها را از عذاب خدا نجات نمی‌دهد، و هیچ چیزی به آنان سودی نمی‌بخشد، و هیچ شفاعت‌کننده‌ای در نزد خدا برای آنها شفاعت نمی‌کند، و فرزندان و مال‌هایشان که برای مقابله با سختی‌ها تهیه و آماده کرده بودند به آنان سودی نمی‌رساند، و بخشش‌هایی که در دنیا برای یاری کردن باطل صرف می‌کردند، نابود خواهد شد. و مثال بخشش‌های آنها ﴿کَمَثَلِ رِیحٖمانند کشتزاری است که باد سختی به آن اصابت کرده باشد، ﴿فِیهَا صِرٌّبادی که در آن سرمای شدید یا آتش سوزان است و آن کشتزار را نابود می‌سازد، و این به سبب ستم آنهاست. پس خداوند بر آنها ستم نکرده و آنها را بدون گناه مجازات ننموده است، بلکه خود بر خویشتن ستم کردند. و این مانند فرموده الهی است که می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ لِیَصُدُّواْ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ فَسَیُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیۡهِمۡ حَسۡرَةٗ ثُمَّ یُغۡلَبُونَۗ وَٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ یُحۡشَرُونَ٣٦[الأنفال: ۳۶]. «بی‌گمان کسانی که کفر ورزیدند مال‌هایشان را خرج می‌کنند تا مردم را از راه خدا بازدارند، آنها مال‌هایشان را خرج می‌کنند سپس مایه حسرت‌شان می‌گردد، و سپس شکست می‌خورند».

آیه‌ی ۱۱٩-۱۱۸:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ مِّن دُونِکُمۡ لَا یَأۡلُونَکُمۡ خَبَالٗا وَدُّواْ مَا عَنِتُّمۡ قَدۡ بَدَتِ ٱلۡبَغۡضَآءُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَمَا تُخۡفِی صُدُورُهُمۡ أَکۡبَرُۚ قَدۡ بَیَّنَّا لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِۖ إِن کُنتُمۡ تَعۡقِلُونَ١١٨[آل عمران: ۱۱۸].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از غیر خود محرم اسرار برنگیرید، (آنان) از رساندن هر‌گونه زیان و بدی به شما کوتاهی نمی‌ورزند، دوست دارند که شما گرفتار رنج و مشقت شوید، دشمنانگی از دهان آنان آشکار است و آنچه در دل پنهان دارند بزرگ‌تر است، به‌راستی که آیات را برای شما بیان نمودیم اگر بیاندیشید».

﴿هَٰٓأَنتُمۡ أُوْلَآءِ تُحِبُّونَهُمۡ وَلَا یُحِبُّونَکُمۡ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱلۡکِتَٰبِ کُلِّهِۦ وَإِذَا لَقُوکُمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ عَضُّواْ عَلَیۡکُمُ ٱلۡأَنَامِلَ مِنَ ٱلۡغَیۡظِۚ قُلۡ مُوتُواْ بِغَیۡظِکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ١١٩[آل عمران: ۱۱٩].«هان! این شمائید که آنها را دوست می‌دارید، و آنها شما را دوست ندارند، و شما به تمام کتاب‌ها ایمان دارید، و هرگاه با شما روبرو شوند، می‌گویند: ایمان آورده‌ایم، و چون به خلوت نشینند از شدت خشم بر شما، انگشتان خود را به دندان می‌گزند، بگو: با خشمی که دارید، بمیرید، همانا خداوند به آنچه در درون سینه‌هاست داناست».

خداوند در اینجا بندگانش را از این‌که کافران را به دوستی بگیرند و آنها را محرم را از دوست ویژه خود قرار دهند، به گونه‌ای که اسرار خود را با آنان در میان بگذارند و مسایل خصوصی مومنان را به آنها بگویند، بر حذر داشته، و برای آنان تبیین کرده است که باید از محرم قرار دادن کافران دوری بجویند، چرا که آنها از هیچ شر و فساد و زیانی در حق شما کوتاهی نمی‌کنند و دشمنی از لحن کلام‌شان آشکار است، و دشمنی و کینه‌ای که در دل دارند از سخن و کارهایشان بزرگ‌تر است، پس اگر شما فهم و عقل دارید خداوند حقیقت امر را برایتان توضیح داده‌است.

چرا شما آنان را دوست دارید و آنها را محرم خود قرار می‌دهید؟ در حالی که انحراف بزرگ آنها را در دین و در مقابل نیکوکاری‌تان می‌دانید. شما بر ادیان پیامبران قرار دادی، و به هر پیامبری که خدا فرستاده و به هر کاری که خداوند نازل فرموده است ایمان دارید، و آنها به بزرگ‌ترین کتاب و شریفت‌ترین پیامبر کفر می‌ورزند، و در مقابل محبت و مهربانی‌ای که شما به آنها دارید، کوچک‌ترین محبتی به شما نمی‌کنند، پس چگونه آنها را دوست دارید در حالی که آنها شما را دوست ندارند و فقط به ظاهر، و به صورت منافقانه با شما سازش می‌کنند؟ و هرگاه با شما روبرو شوند، می‌گویند: ایمان آورده‌ایم، و هرگاه با هم خلوت کنند از شدت خشم و دشمنی شما و دینتان، انگشتان خود را گاز می‌گیرند.

خداوند متعال فرمود: ﴿قُلۡ مُوتُواْ بِغَیۡظِکُمۡبه زودی عزت و قدرت اسلام و ذلت کفر را شما را ناراحت کرده است، خواهید دید و از خشم می‌میرد و شما هرگز شفای این بیماری و ناراحتی را با آنچه که در پی آن هستید نخواهید یافت. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِبنابر این آنچه را که در دل کفار و منافقین بود برای بندگان مومن خود بیان کرد.

آیه‌ی ۱۲۰:

﴿إِن تَمۡسَسۡکُمۡ حَسَنَةٞ تَسُؤۡهُمۡ وَإِن تُصِبۡکُمۡ سَیِّئَةٞ یَفۡرَحُواْ بِهَاۖ وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا یَضُرُّکُمۡ کَیۡدُهُمۡ شَیۡ‍ًٔاۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا یَعۡمَلُونَ مُحِیطٞ١٢٠[آل عمران: ۱۲۰]. «اگر نیکی به شما برسد ناراحت می‌شوند و اگر بدی و ناراحتی به شما برسد از آن خوشحال می‌شوند، و اگر بردباری کنید و از خدا بترسید مگر آنان به شما زیانی نمی‌رساند، همانا خداوند به آنچه می‌کنند احاطه دارد».

﴿إِن تَمۡسَسۡکُمۡ حَسَنَةٞ تَسُؤۡهُمۡهرگاه قدرت و پیروزی و تندرستی به شما برسد، ناراحت می‌شوند، ﴿وَإِن تُصِبۡکُمۡ سَیِّئَةٞو اگر دشمن بر شما پیروز گردد و یا برخی مشکلات دنیوی برایتان پیش بیاید، ﴿یَفۡرَحُواْ بِهَاخوشحال می‌شوند، و این صفت دشمنی است که دشمنی او شدید است.

وقتی خداوند شدت دشمنی آنها و صفت‌های زشت آنان را بیان کرد، بندگان مومنش را به بردباری و پایبندی به تقوا و پرهیزگاری دستور داد و بیان کرد که هرگاه آنها این کارها را انجام دهند مگر دشمنان‌شان به آنها هیچ زیانی نمی‌رساند، زیرا خداوند دشمنان دین و کارها و توطئه‌هایشان را احاطه نموده است. و خداوند به شما وعده داده که اگر پرهیزگار باشید آنها هیچ ضرری به شما نمی‌رسانند، و در این شک نداشته باشید.

آیه‌ی ۱۲۳-۱۲۱:

﴿وَإِذۡ غَدَوۡتَ مِنۡ أَهۡلِکَ تُبَوِّئُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ مَقَٰعِدَ لِلۡقِتَالِۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ١٢١[آل عمران: ۱۲۱].«و به یاد آور هنگامی را که سحرگاهان از میان خانواده‌ات بیرون رفتی و جای مؤمنان را برای جنگ مشخص نمودی، و خداوند شنوا و داناست».

﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنکُمۡ أَن تَفۡشَلَا وَٱللَّهُ وَلِیُّهُمَاۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٢٢[آل عمران: ۱۲۲].«آن گاه که دو طائفه از شما خواستند سستی ورزند و خداوند یار آنان بود، و مؤمنان باید بر خدا توکل کنند».

﴿وَلَقَدۡ نَصَرَکُمُ ٱللَّهُ بِبَدۡرٖ وَأَنتُمۡ أَذِلَّةٞۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ١٢٣[آل عمران: ۱۲۳].«و خداوند شما را در بدر پیروز گردانید در حالی‌که که ناچیز بودید، پس از خدا بترسید باشد که سپاسگزار باشید».

﴿وَإِذۡ غَدَوۡتَ مِنۡ أَهۡلِکَ تُبَوِّئُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ مَقَٰعِدَ لِلۡقِتَالِاین جریان در روز جنگ احد اتفاق افتاد، آنگاه که مشرکین به نزدیک احد رسیدند، و پیامبر صهمراه با مومنان بیرون رفت و برای هر یک از آنان جایگاهی تعیین کرد و آنها را در سنگرهایشان مستقر نمود، و به طور عجیبی آنها را آرایش داد، و این بر مهارت کامل او در فنون سیاسی و جنگی دلالت می‌نماید. همانطور که او صدر همۀ موارد و در هر چیزی به بهترین صورت عمل می‌کرد.

﴿وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌو خداوند شنوا و داناست و هیچ چیزی از کارهایتان بر او پنهان نمی‌ماند. ﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنکُمۡ أَن تَفۡشَلَاآنگاه که دو طائفه از میان شما خواستند سستی ورزند، و آن دو طائفه بنو سلمه و بنو حارثه بودند، اما خداوند متعال لطف و توجه و توفیق خویش را شامل حالِ آنان گرداند و آنها را از این رخوت و سستی در آورد. ﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَو مومنان باید بر خدا توکل کنند، زیرا وقتی بر او توکل نمایند خداوند آنها را کفایت نموده، و آنها را یاری می‌کند، و آنان را از در افتادن در آنچه که به دین و دنیایشان زیان می‌رساند محافظت می‌نماید. این آیه و آیه‌هایی از این قبیل مبین آن هستند که توکل واجب است و این‌که توکل بنده برحسب مقدار و اندازه‌ی ایمانش می‌باشد. توکل یعنی این‌که بنده در به دست آوردن منافع خود و دفع کردن چیزهایی که به او زیان می‌رساند، به پروردگارش تکیه نماید، پس وقتی که حالت آنها را در جنگ اُحُد و مشکلی که برای آنان پیش آمد بیان کرد، آنان را به یاری و کمک و نعمت خویش در جنگ بدر یادآوری نمود، تا سپاسگزار پروردگارشان باشند، و خاطرات روز بدر‌ای مصیبت را بر آنها آسان نماید. بنابر این فرمود: ﴿وَلَقَدۡ نَصَرَکُمُ ٱللَّهُ بِبَدۡرٖ وَأَنتُمۡ أَذِلَّةٞو خداوند شما را در بدر پیروز گرداند در حالی که ناچیز و در تعداد و ساز و برگ نظامی اندک بودید. تعداد مسلمانان در جنگ بدر حدود سیصد و سیزده نفر بود، و به اندازه کافی وسیله سواری نداشتند و اسلحه‌هایشان کهنه و فرسوده بود و دشمنان‌شان نزدیک به هزار نفر بوده و با اسلحه زیاد به جنگ آنها آمده بودند. ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَپس، از خدا بترسید باشد که سپاس وی را به جا آورید که یاری خویش را به شما ارزانی داشت.

آیه‌ی ۱۲۶- ۱۲۴:

﴿إِذۡ تَقُولُ لِلۡمُؤۡمِنِینَ أَلَن یَکۡفِیَکُمۡ أَن یُمِدَّکُمۡ رَبُّکُم بِثَلَٰثَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ مُنزَلِینَ١٢٤[آل عمران: ۱۲۴]. «آنگاه که به مؤمنان می‌گفتی: آیا شما را بسنده نیست که پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته که فرو فرستاده شده است، یاری کند؟».

﴿بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأۡتُوکُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا یُمۡدِدۡکُمۡ رَبُّکُم بِخَمۡسَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ مُسَوِّمِینَ١٢٥[آل عمران: ۱۲۵].«آری! اگر بردباری کنید و پرهیزگاری نمایید و آنان هم اینک بر شما بتازند، خداوند شما را با پنج هزار فرشتۀ نشان‌دار، یاری خواهد کرد».

﴿وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ إِلَّا بُشۡرَىٰ لَکُمۡ وَلِتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُکُم بِهِۦۗ وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ١٢٦[آل عمران: ۱۲۶].«و خداوند آن را جز مژده‌ای برای شما نگرداند، و تا دل‌هایتان با آن آرام گیرد، و پیروزی جز از جانب خداوند توانا و حکیم نیست».

﴿إِذۡ تَقُولُ لِلۡمُؤۡمِنِینَآنگاه که به مومنان مژده می‌دادی تا باعث اطمینان و آرامش آنها گردد، و می‌گفتی: ﴿إِذۡ تَقُولُ لِلۡمُؤۡمِنِینَ أَلَن یَکۡفِیَکُمۡ أَن یُمِدَّکُمۡ رَبُّکُم بِثَلَٰثَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ مُنزَلِینَ١٢٤ بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأۡتُوکُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا یُمۡدِدۡکُمۡ رَبُّکُم بِخَمۡسَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ مُسَوِّمِینَ١٢٥آیا شما را بس نیست که پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته فرود آمده یاری کند؟ آری! اگر صبر کنید و پرهیزگاری نمایید، و با همین شیوه بر شما بتازند و بر شما حمله ور شوند خداوند با پنج هزار فرشته که نشان شجاعت را دارند، شما را یاری خواهد کرد.

در اینجا اختلاف وجود دارد که آیا در این کمک رساندن به مومنان، فرشتگان به طور مستقیم جنگیده‌اند، یا این‌که خداوند این مژده را فقط برای پابرجایی بندگان مومن، و انداختن ترس در دل‌های مشرکین داده‌است؟ آن طور که بسیاری از مفسرین چنین گفته‌اند. این گفته خداوند دلالت می‌نماید که شقّ دوم قضیه به حقیقت نزدیک‌تر است: ﴿وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ إِلَّا بُشۡرَىٰ لَکُمۡ وَلِتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُکُم بِهِۦۗ وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ١٢٦در این آیه به این مطلب اشاره شده است که نباید بنده بر اسباب اعتماد کند. بلکه تکیه و اعتماد او باید به خدا باشد. و اسباب و فراهم شدن آن، باعث اطمینان قلب و پابرجا بودن بر کار خیر می‌شود.

آیه‌ی ۱۲٧:

﴿لِیَقۡطَعَ طَرَفٗا مِّنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَوۡ یَکۡبِتَهُمۡ فَیَنقَلِبُواْ خَآئِبِینَ١٢٧[آل عمران: ۱۲٧]. «تا گروهی از کافران را نابود کند و یا آنان را سرکوب نماید، و شکست خورده و ناکام برگردند».

خداوند بندگان مومنش را یاری می‌کند تا گروهی از کافران را نابود نماید، و یا آنها با خشم و کینه‌ای که در دل دارند، ناامیدانه و در حالی که هیچ خوبی به دست نیاورده‌اند برگردند، همانطور که خداوند متعال آنها را در روز خندق که با قدرت و عصبانیت آمده بودند خشمگین ساخت و ناکام باز گرداند.

آیه‌ی ۱۲٩-۱۲۸:

﴿لَیۡسَ لَکَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٌ أَوۡ یَتُوبَ عَلَیۡهِمۡ أَوۡ یُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٢٨[آل عمران: ۱۲۸].«هیچ کاری در دست تو نیست، (خدا) یا توبۀ آنها را می‌پذیرد و یا آنها را عذاب می‌دهد، زیرا آنان ستمکارند».

﴿وَلِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ یَغۡفِرُ لِمَن یَشَآءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٢٩[آل عمران: ۱۲٩].«آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداست، هرکس را که بخواهد عفو می‌کند و هرکس را که بخواهد عذاب می‌دهد و خداوند آمرزگار و مهربان است».

وقتی که پیامبر صدر جنگ احد زخمی شد و رباعیه‌ی مبارکش شکست و سرش زخمی شد، فرمود: «چگونه قومی رستگار می‌شوند که صورت پیامبرشان را زخمی کردند و رباعیه‌ی [۵]او را شکستند؟» پس خداوند این آیه را نازل کرد و بیان فرمود که همه امور در دست خداست و پیامبر صاختیاری ندارد، و چیزی در دست او نیست، چون پیامبر بنده‌ای از بندگان خدا است و همه تحت بندگی پروردگارشان می‌باشند، و تدبیر خداوند آنها را به چرخش در می‌آورد.

و ای پیامبر! کسانی که علیه آنها دعا کردی، و یا رستگاری و هدایت‌شان را بعید می‌دانستی، اگر خداوند بخواهد تا در اسلام داخل شوند. و خداوند چنین کرد، زیرا بیشتر آنها را هدایت نمود، پس مسلمان شدند. و اگر بخواهد آنها را عذاب می‌دهد، زیرا آنان ستمگرند و سزاوار عقوبت و عذاب الهی هستند.

خداوند متعال خبر می‌دهد که او در جهان هستی تصرف می‌نماید و توبه هرکس را که بخواهد می‌پذیرد و او را می‌آمرزد، و هرکس را که بخواهد خوار و رسوا می‌نماید و او را عذاب می‌دهد. ﴿وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞیکی از صفات لازمه او کمال آمرزگاری و مهربانی است که در آفرینش و فرمانروایی‌اش تجلی می‌یابد، پس توبه کنندگان را می‌بخشد و هرکس که موجبات رحمت وی را فراهم کند، مشمول رحمت خویش قرار می‌دهد. خداوند متعال فرمود: ﴿وَأَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ١٣٢[آل عمران: ۱۳۲]. «و از خدا و از رسول او اطاعت کنید، تا مورد رحمت قرار گیرید».

آیه‌ی ۱۳۲-۱۳۰:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡکُلُواْ ٱلرِّبَوٰٓاْ أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ١٣٠[آل عمران: ۱۳۰].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! ربا را چندین برابر نخورید و از خدا بترسید تا رستگار شوید».

﴿وَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِیٓ أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ١٣١[آل عمران: ۱۳۱].«و از آتشی که برای کافران آماده شده است بپرهیزید».

﴿وَأَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ١٣٢[آل عمران: ۱۳۲].«و از خدا و پیامبر اطاعت کنید باشد که مشمول رحمت گردید».

در مقدمۀ این تفسیر گذشت که شایسته است بنده اوامر و نواهی خدا را در رابطه با خود و دیگران رعایت کند، و هرگاه خداوند او را به فرمانی دستور داد نخست بر او واجب است حدود و اندازه آن‌را بداند، و آنچه را که خداوند به آن دستور داده است بشناسد تا بتواند آن فرمان را انجام دهد و از آن اطاعت کند. پس هرگاه آن را دانست و شناخت تلاش می‌کند که آن را انجام دهد و برای عملی کردن آن در خود و دیگران به میزان آنچه که توانایی دارد، از خداوند استعانت می‌طلبد. و نیز هرگاه خداوند از کاری نهی کرد، بنده باید حدود و میزان آن را بداند و آنچه را که مشمومل آن نهی می‌گردد بداند، سپس برای ترک آن تلاش نماید و از خداوند یاری بجوید. و شایسته است این رویه در همه اوامر و نواهی خداوند رعایت شود.

این آیات دستورات و آداب زیبایی را در بردارند که خداوند به آن دستور داده و مسلمانان را بر انجام آن تشویق نموده، و پاداش انجام دهندگان آن را بیان کرده است. در این آیات خداوند از چیزهایی نهی کرده، و مسلمانان را تشویق نموده تا آنها را ترک کنند. شاید حکمتِ آوردن این آیات در اثنای ذکر داستان جنگ احد این باشد که خداوند بندگان مومن خویش را وعده داده است که اگر بردباری نمایند و پرهیزگاری کنند، آنان را بر دشمنان‌شان پیروز می‌گرداند و آنان را خوار و رسوا می‌کند، همان‌طور که فرموده است: ﴿وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا یَضُرُّکُمۡ کَیۡدُهُمۡ شَیۡ‍ًٔا...[آل عمران: ۱۲۰]. «و اگر بردبار باشید و پرهیزگاری کنید، مکر آنان به شما هیچ زیانی نمی‌رساند». سپس گفت: ﴿بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأۡتُوکُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا یُمۡدِدۡکُمۡ رَبُّکُم[آل عمران: ۱۲۵]. «آری! اگر بردباری کنید و پرهیزگاری نمایید، و هم اکنون بر شما حمله ور شوند، پروردگارتان شما را یاری می‌کند».

انگار مردم به شناختن آداب و رسوم پرهیزگاری که باعث پیروزی و رستگاری و سعادت می‌گردد، علاقمند شده‌اند، پس خداوند در این آیات مهم‌ترین ویژگی‌های پرهیزگاری را بیان کرد. خداوند سه بار کلمه «تقوی» را ذکر نمود، یک بار به طور مطلق: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَو دوبار بصورت مقید: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَو ﴿وَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَو این بیان‌گر آن است که هرگاه عبد مومن از این ویژگیها برخوردار گردد، قطعا از دیگر خصایل و شمایل پرهیزگاری نیز بهره‌مند خواهد شد.

پس خداوند متعال هرجا از قرآن که می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْای مومنان چنان کنید، یا چنین نکنید، بر این دلالت می‌نماید که ایمان، سبب اطاعت از فرمان و دستور، و انگیزه پرهیز از نهی است، زیرا ایمان به معنی تصدیق کامل چیزی می‌باشد که تصدیق آن واجب است و مستلزم اعمال جوارح و اعضا است.

پس خداوند آنها را از خوردن چندین برابر ربا نهی کرده است، که اهل جاهلیت به آن عادت کرده بودند، و کسانی که به دستورات شرع توجه نمی‌کردند، هرگاه زمان سر رسید وام فرا می‌رسید و فرد بدهکار تنگدست بود، و چیزی از او بدست نمی‌آمد، به او می‌گفتند: یا بدهی و وام را پرداخت کن، و یا این‌که به تو وقت بیشتری می‌دهیم و باید بدهی بیشتری پرداخت کنی. پس فرد فقیر مجبور می‌شد که زیر بار بدهی بیشتر برود، و او را با اضافه کردن مبلغی بر بدهی قبلی‌اش از پیش خود می‌راندند. و این‌گونه بدهکار چندین برابر وام پرداخت می‌کرد بدون این‌که فایده‌ای از آن ببرد.

﴿أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗ بیان‌گر اوج زشتی و قباحت رباخواری، و بیان حکمت حرام بودن آن می‌باشد. نیز خداوند می‌خواهد مردم را از حکمت حرام بودن ربا آگاه سازد، و این‌که در ربا ظلم و اجحاف است، به همین دلیل آن را منع کرده است. زیرا خداوند واجب گردانیده تا به بدهکاران تنگدست مهلت داده شود، و بر وامی که بر گردن آن‌هاست افزوه نشود.

پس ملزم کردن مدیون و بدهکار به پرداخت بیشتر، ستمی دو چندان است، بنابر این مومن پرهیزگار باید ربا را ترک کند و نباید به آن نزدیک شود، زیرا ترک کردن ربا از مقتضیات پرهیزگاری است و باید ترک کرد که رستگاری در سایه پرهیزگاری حاصل می‌شود. بنابر این فرمود: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ١٣٠ وَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِیٓ أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ١٣١[آل عمران: ۱۳۰-۱۳۱]. «و از خدا بترسید تا رستگار شوید. و از آتشی بترسید که برای کافران آماده شده است». یعنی با ترک کردن چیزهایی که سبب داخل شدن به آتش جهنم می‌گردد، از قبیل کفر و گناهان گوناگون، از آن آتش بپرهیزید. زیرا همه گناهان به ویژه گناهان بزرگ، آدمی را به وادی کفر می‌کشانند، چرا که گناهان از خصلت و عادت‌های کافران بوده، و خداوند آتش جهنم را برای کافران آماده نموده است. پس ترک گناه آدمی را از آتش جهنم نجات می‌دهد و از خشم خداوند جبار مصون می‌دارد.

و انجام کارهای خیر، و اطاعت از فرامین الهی باعث خشنودی خداوند بخشنده و داخل شدن به بهشت و به دست آوردن رحمت پروردگار متعال می‌گردد. بنابر این فرمود: ﴿وَأَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَو با انجام دستورات و فرامین و پرهیز از نواهی، از خدا و پیامبرش اطاعت کنید، ﴿لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَپس اطاعت از خدا و پیامبر یکی از اسباب حاصل شدن رحمت الهی است: همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَرَحۡمَتِی وَسِعَتۡ کُلَّ شَیۡءٖۚ فَسَأَکۡتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ [الأعراف: ۱۵۶]. «و رحمت من همه چیز را فرا گرفته است و آن را برای کسانی که پرهیزگاری پیشه می‌کنند و زکات می‌پردازند، مقرر می‌دارم».

آیه‌ی ۱۳۶-۱۳۳:

﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ١٣٣[آل عمران: ۱۳۳].«و بشتابید به‌سوی آمرزش و عفو پروردگارتان و بهشتی که پهنای آن (به اندازۀ) آسمان‌ها و زمین است (و) برای پرهیزگاران آماده شده است».

﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٣٤[آل عمران: ۱۳۴].«کسانی که مال‌هایشان را در حال ثروتمندی و تنگدستی انفاق می‌کنند و خشم خود را فرو می‌خورند، و از مردم گذشت می‌کنند، و خداوند نیکوکاران را دوست دارد».

﴿وَٱلَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَکَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ یُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ١٣٥[آل عمران: ۱۳۵].«و کسانی که وقتی کاری زشت (و گناهی) مرتکب می‌شوند یا بر خود ستم می‌کنند به یاد خدا می‌افتند و از او می‌خواهند تا گناه‌شان را بیامرزد، و کیست جز خدا که گناهان را بیامرزد؟ و بر آنچه کرده‌اند اصرار نمی‌ورزند در حالی‌که می‌دانند».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِینَ١٣٦[آل عمران: ۱۳۶].«ایشان پاداش‌شان آمرزش پروردگارشان و باغ‌هایی است که رودها در زیر آن روان است و در آن جاودانه هستند، و پاداش اهل عمل چه پاداش نیک و خوبی است!».

سپس خداوند به آنها دستور می‌دهد تا به‌سوی آمرزش وی و برخورداری از بهشت او که فقط پهنای آن به اندازه وسعت آسمان‌ها و زمین است، چه رسد به طول آن، بشتابند که خداوند آن را برای پرهیزگاران آماده نموده است.پس پرهیزگاران اهل بهشت‌اند و پرهیزگاری و تقوا انسان را به بهشت می‌رساند.

سپس خداوند پرهیزگاران و کارهایشان را توصیف نمود و فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِآن‌هایی که در حال تنگدستی و توانگری بخشش می‌کنند، اگر توان‌گر و ثروتمند باشند زیاد بخشش می‌نمایند، و اگر تنگدست باشند هیچ چیزی از کار خوب را دست کم نمی‌گیرند، گرچه کم باشد. ﴿وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَو هرگاه دیگران آنان را اذیت کنند، و به خشم آیند، به مقتضای طبیعت انسانی عمل نمی‌کنند، بلکه آنچه از خشم و ناراحتی که در دل دارند، فرو می‌برند، و در برابر کسی که نسبت به آنها بدی کرده است بردباری می‌نمایند. ﴿وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِو عفو کنندگانِ مردم، که شامل گذشت از هرکسی است که با سخن یا عمل نسبت به آنان بدی کرده است. و بخشیدن و گذشت کردن از فرو خوردن خشم بالاتر است، زیرا بخشیدن به معنی مواخذه نکردن و چشم پوشی از فردی است که بدی می‌کند، و این کار را کسی انجام می‌دهد که به اخلاق زیبا آراسته باشد، و خویشتن را از اخلاق زشت پاکسازی کرده باشد. چنین کسی با خدا معامله کرده است چون او نسبت به بندگان خدا مهربان و نیکوکار است، و نمی‌خواهد برای آنان بدی پیش بیاید، و خدا هم از او گذشت می‌نماید، و پاداش او بر پروردگار بزرگوار است نه بر بنده فقیر. همانطور که خداوند فرموده است: ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ[الشورى: ۴۰]. «یعنی هر کس گذشت نماید و اصلاح کند، پاداش او بر خداست».

سپس به بیان حالتی پرداخت که از دیگر حالات بهتر و بالاتر و بزرگ‌تر است، و آن احسان و نیکوکاری است، پس فرمود: ﴿وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَو خداوند نیکوکاران را دوست دارد. احسان و نیکوکاری بر دو نوع است: احسان در پرستش آفریننده، و احسان به مخلوق. پیامبر صاحسان در عبادت را این‌گونه تفسیر نموده است: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ ، فَإِنْ لَـمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ» احسان یعنی این‌که خداوند را طوری عبادت کنی که گویا او را می‌بینی، و اگر تو او را نمی‌بینی همانا او ترا می‌بیند.

و اما احسان به مخلوق، یعنی رساندن فایده دینی و دنیوی به آنها و دور کردن زیان و بدی دینی و دنیوی از آنان. پس این، شامل امر به معروف و نهی از منکر و تعلیم جاهل و نادان، و وعظ و نصیحت افراد غافل، و خیرخواهی برای عموم و خصوص، و تلاش برای اتحاد، و وحدت کلمه مردم، و دادن صدقات و بخشش‌های واجب و مستحب به آنها می‌شود.

هم چنان‌که شامل بخشش به مردم و اذیت نکردن آنها، و تحمل اذیت و آزار آنان نیز می‌شود. همان‌طور که خداوند پرهیزگاران را در این آیات به این ویژگی‌ها توصیف نموده است، پس هرکس این کارها را انجام دهد به راستی که او حقوق خدا و حق بندگانش را ادا کرده است.

سپس خداوند متعال عذر خواهی بندگان پرهیزگارش را از پروردگارش به خاطر عنایت و گناهانی که مرتکب شده‌اند بیان کرده و می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡو اگر اعمال و گناه کبیره از آنها سر بزند و یا مرتکب گناهان کوچک شوند، توبه کرده و از خدا آمرزش می‌طلبند، و پروردگارشان، و آنچه گناهکاران به آن تهدید شده‌اند، و آنچه پرهیزگاران بدان نوید داده شده‌اند را یاد می‌کنند.

پس، از او می‌خواهند که گناهانشان را بیامرزد و عیب‌هایشان را بپوشاند. چرا که از گناه دست کشیده و از آن پشیمان شده‌اند. بنابر این فرمود: ﴿وَلَمۡ یُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَو با علم و آگاهی بر زشتی و قباحت گناه بر آن اصرار و پافشاری نمی‌کنند.

کسانی که دارای این صفات هستند، ﴿جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡپاداششان آمرزش پروردگارشان است، و هر چیزی را که انسان از آن دوری می‌جوید از آنان دور می‌کند. ﴿وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُو باغ‌هایی که رودها از زیر درختان آن روان است، و در آن نعمتِ پایدار و شکوفایی و خرّمی و نشاط، و خیر و شادمانی و قصر و منزل‌های زیبا و عالی و درختان پرمیوه است، و جویهای آب زلال در اطراف این مسکن‌های زیبا و پاک روان است. ﴿خَٰلِدِینَ فِیهَاو در آن جاودان هستند، از آن بیرون کرده نمی‌شوند، و نمی‌خواهند آن را عوض کنند، و نعمت‌هایی که در آن است تغییر می‌یابد.

﴿وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِینَو چه خوب است پاداش اهل عمل که برای خدا عمل کمی انجام دادند و مزد و پاداش زیادی گرفتند. هم چنان‌که در مَثَل آمده است «قوم جوانمرد هنگام صبح مرد شریف را می‌ستایند، و عامل به هنگام پاداش، مزدش را کامل و فراوان می‌یابد». و این آیات از جمله دلایل اهل سنت و جماعت هستند مبنی بر این‌که اعمال، بخشی از ایمان می‌باشند، دلالت این آیات بر این مطلب، با آیه‌ای که در سوره حدید است کامل می‌گردد: ﴿سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا کَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أُعِدَّتۡ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِ[الحدید: ۲۱]. «بشتابید به‌سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی که پهنای آن مانند پهنای آسمان و زمین است، و برای کسانی که به خدا و پیامبر ایمان آورده‌اند آماده شده است».

پس در آنجا جز ایمان آوردن به خدا و به پیامبرانش چیزی دیگر را بیان نکرده است. و در اینجا فرمود: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَبرای پرهیزگاران آماده شده است. سپس پرهیزگاران را با این اعمال و اوصاف بدنی و مالی توصیف نمود. و این بیان‌گر آن است پرهیزگارانی که دارای این صفت‌ها هستند، ایشان مومنانند.

آیه‌ی ۱۳۸-۱۳٧:

﴿قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِکُمۡ سُنَنٞ فَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُکَذِّبِینَ١٣٧[آل عمران: ۱۳٧].«پیش از شما سنت‌هایی بوده است پس در زمین سیر و سفر کنید و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چه بوده است».

﴿هَٰذَا بَیَانٞ لِّلنَّاسِ وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٞ لِّلۡمُتَّقِینَ١٣٨[آل عمران: ۱۳۸].«این (قرآن) بیانی است برای مردم، و هدایت و اندرزی است برای پرهیزگاران».

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِکُمۡ سُنَنٞدر این آیه کریمه و آیات پس از آن که در رابطه با جنگ احد نازل شده‌اند، خداوند بندگان مومنش را دلجویی داده، و به آنها خبر می‌دهد که پیش از آنها نسلها و امت‌هایی بوده که مورد آزمایش قرار گرفته‌اند، و افراد مومن آن امت‌ها از طریق جنگ با کافران آزمایش شده‌اند، و در کشمکش و پیکار با کافران گاهی پیروز شده و گاهی شکست می‌خوردند، و در پایان کار به ضرر و شکست تکذیب کنندگان انجامید، و خداوند آنها را با پیروز گرداندن پیامبر و پیروانش خوار و رسوا گرداند. ﴿فَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِپس با جسم و دل‌هایتان در زمین به گردش بپردازید، ﴿فَٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُکَذِّبِینَو شما آنها را نخواهی یافت مگر این‌که با انواع عقوبت‌های دنیوی عذاب داده شده است، سرزمین‌هایشان نابود گردیده، و دچار زیان و خسارت فاحشی شده، و قدرت و حکمت آنها از دست رفته، و افتخار و تکبر و سرکشی ایشان نابود شده است. آیا این بزرگ‌ترین دلیل و گواه بر صداقت و راست بودن آنچه پیامبران آورده‌اند، نیست؟.

و حکمت الهی چنین است که بندگان خود را آزمایش نماید تا دروغگو و راستگو را مشخص کند. بنابر این فرمود: ﴿هَٰذَا بَیَانٞ لِّلنَّاسِاین مطالبی که در رابطه با عاقبت و آخرت ستمکاران گذشت نشانه آشکاری است که حق را از باطل، و اهل سعادت را از اهل شقاوت جدا می‌سازد. و اشاره ایست به آنچه خداوند تکذیب کنندگان را به آن گرفتار نمود. ﴿وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٞ لِّلۡمُتَّقِینَزیرا این پرهیزگاران هستند که از آیات بهره می‌برند، و آیات خدا آنها را به راه رشد و هدایت راهنمایی می‌کند و از آن پند و اندرز می‌گیرند، و آنها را از راه فساد و تباهی باز می‌دارد. اما برای دیگر مردم بیان روشنگری است از جانب خدا که بوسیله آن، حجّت را بر آنان تمام می‌کند تا هرکس که هلاک می‌شود از روی دلیل هلاک گردد. و احتمال دارد که ﴿هَٰذَا بَیَانٞ لِّلنَّاسِاشاره به قرآن بزرگ باشد که حاوی پند و حکمت است، و این‌که قرآن به طور عموم برای مردم روشن‌گر است است، و به‌طور ویژه مایه هدایت و پند و موعظه پرهیزگاران است، و هر دو معنی درست است.

آیه‌ی ۱۴۳-۱۳٩:

﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ١٣٩[آل عمران: ۱۳٩].«و اگر مؤمن هستید سست و ضعیف نشوید، و غمگین نگردید، که شما برتر هستید».

﴿إِن یَمۡسَسۡکُمۡ قَرۡحٞ فَقَدۡ مَسَّ ٱلۡقَوۡمَ قَرۡحٞ مِّثۡلُهُۥۚ وَتِلۡکَ ٱلۡأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیۡنَ ٱلنَّاسِ وَلِیَعۡلَمَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَیَتَّخِذَ مِنکُمۡ شُهَدَآءَۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِینَ١٤٠[آل عمران: ۱۴۰].«اگر زحمتی به شما رسیده است، به آن قوم نیز زخمی همانند آن رسیده است، و این روزها را در میان مردم دست به دست می‌گردانیم و تا مؤمنان مشخص شوند، و خداوند شهیدانی از شما برگیرد، و خداوند ستمکاران را دوست ندارد».

﴿وَلِیُمَحِّصَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَیَمۡحَقَ ٱلۡکَٰفِرِینَ١٤١[آل عمران: ۱۴۱].«و تا خداوند مؤمنان را پاک و خالص بگرداند و کافران را نابود سازد».

﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ جَٰهَدُواْ مِنکُمۡ وَیَعۡلَمَ ٱلصَّٰبِرِینَ١٤٢[آل عمران: ۱۴۲].«آیا گمان برده‌اید که وارد بهشت شوید بدون آن‌که خداوند کسانی را از شما که جهاد کرده‌اند مشخص نماید و بردباران را مشخص کند؟».

﴿وَلَقَدۡ کُنتُمۡ تَمَنَّوۡنَ ٱلۡمَوۡتَ مِن قَبۡلِ أَن تَلۡقَوۡهُ فَقَدۡ رَأَیۡتُمُوهُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ١٤٣[آل عمران: ۱۴۳].«و شما تمنای مرگ را داشتید قبل از این‌که با آن روبرو شوید، پس آن را دیدید و (همچنان) نگاه می‌کردید».

خداوند مومنان را تشویق نموده و اراده‌های آنان را تقویت کرده و همت‌هایشان را برانگیخته و می‌فرماید: ﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْو به خاطر مصیبتی که برایتان پیش آمد و بلا و آزمایشی که به آن دچار شدید، سست و زبون نشوید، و جسم‌هایتان ضعیف نگردد، و دل‌هایتان اندوهگین نشود زیرا غم و اندوه ِ قلبی و سستی و ضعف جسمی مصیبتی دیگر بر شماست، و باعث تقویت روحیه دشمنانتان می‌شود. بلکه دل‌هایتان را تقویت کنید، و بردبار باشید و غم به دل‌هایتان راه ندهید و برای پیکار با دشمن، محکم و آماده باشید. و خداوند بیان کرد که شایسته نیست غم بخورند و امید داشتن به یاری و پاداش وی از دشمن برترند، پس مومن پرهیزگاری که چشم به پاداش دنیوی و اخروی خدا دوخته است، شایسته نیست غمگین گردد و ضعیف شود. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ.

سپس آنها را به خاطر شکستگی که خورده بودند دلجویی داد و حکمت‌های بزرگی که بر این شکست مترتب گردید، بیان داشت و فرمود: ﴿إِن یَمۡسَسۡکُمۡ قَرۡحٞ فَقَدۡ مَسَّ ٱلۡقَوۡمَ قَرۡحٞ مِّثۡلُهُپس شما و آنان در زخمی شدن برابر هستید، ولی شما امید به رحم و لطف خداوند دارید، که آنها آن را ندارند. همانطور که خداوند متعال فرمود:

﴿إِن تَکُونُواْ تَأۡلَمُونَ فَإِنَّهُمۡ یَأۡلَمُونَ کَمَا تَأۡلَمُونَۖ وَتَرۡجُونَ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا یَرۡجُونَ[النساء: ۱۰۴]. «اگر شما زخمی می‌شوید، آنها هم همان‌طور که شما دردمند می‌گردید، دردمند می‌شوند، و شما به خدا امیدی دارید که آنها ندارند».

یکی از حکمت‌های شکست این است که خداوند پیروزی و سربلندی و سرای دنیا را هم به کافر می‌بخشد و هم به مومن، و هم به نیکوکار می‌دهد، و هم به فاسق، پس خداوند این روزها را میان مردم دست به دست می‌گرداند. یک روز به نفع گروهی می‌چرخد، و روز دیگر به نفع گروهی دیگر، زیرا زندگی این دنیا به پایان می‌رسد، به خلاف جهان آخرت که فقط برای کسانی است که ایمان آورده‌اند. ﴿وَلِیَعۡلَمَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْو نیز یکی از حکمت‌های شکست مومن، و مورد آزمایش قرار گرفتن آنها این است که مومن و منافق مشخص گردند، زیرا اگر هموار مومنان در همه واقعه‌ها و جنگ‌ها پیروز شوند، افرادی وارد اسلام می‌گردند که قلبا آنرا نمی‌خواهند، پس اگر در بعضی جنگها آزمایش و شکستی پیش بیاید، مومن حقیقی که در خوشی و تنگدستی و توانگری به اسلام علاقمند است، مشخص می‌شود و نیز کسی که چنین نیست مشخص می‌گردد. ﴿وَیَتَّخِذَ مِنکُمۡ شُهَدَآءَاین نیز یکی از حکمت‌های شکست در جنگ است، زیرا شهادت در پیشگاه خداوند بالاترین مقام و مرتبه است، و راهی برای رسیدن به شهادت نیست مگر این‌که اسباب آن فراهم شود. پس این رحمت خداست نسبت به بندگان مومنش که اسبابی را برای آنان مقدّر ساخت که نفس آدمی آن را خوش نمی‌دارد، تا آنان را به منازل عالی و نعمت‌های ماندگار و جاویدان که به آن علاقمندند برساند.

﴿وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِینَو خداوند ستمکاران را دوست ندارد. کسانی که بر خود ستم کردند، و در راه خدا نجنگیدند، و در خانه‌هایشان نشستند. گویا این اشاره‌ای است به ذم و نکوهش منافقین، و این‌که آنان در نزد خدای متعال مبغوض‌اند، و به همین سبب آنها را از جنگیدن در راه خویش بازداشت. ﴿وَلَوۡ أَرَادُواْ ٱلۡخُرُوجَ لَأَعَدُّواْ لَهُۥ عُدَّةٗ وَلَٰکِن کَرِهَ ٱللَّهُ ٱنۢبِعَاثَهُمۡ فَثَبَّطَهُمۡ وَقِیلَ ٱقۡعُدُواْ مَعَ ٱلۡقَٰعِدِینَ٤٦[التوبة: ۴۶]. و اگر می‌خواستند برای جنگ بیرون بروند، ساز و برگ جنگ را آماده می‌کردند، لیکن خداوند بیرون آمدن آنان را به منظور رفتن به جنگ دوست نداشت، و آنان را از این کار بازداشت و به آنان گفت شد: «همراه با بازنشستگان بنشینید».

﴿وَلِیُمَحِّصَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْو این نیز از حکمت‌های شکست خوردن مومنان است، که خداوند بدین وسیله آنان را از عیب‌ها و گناهانشان پاک می‌نماید. این بیان‌گر آن است که شهادت و پیکار در راه خدا، کفاره گناهان است،و گناهان و عیب‌ها را دور می‌نماید. و نیز خداوند مومنان را از منافقان جدا نموده وصف مومنان را از صف آنها متمایز می‌گرداند. و یکی از حکمت‌های شسکت خوردن مومنان این است که خداوند کافران را تباه می‌سازد. یعنی سبب تباهی و ریشه کن شدن آنها می‌شود و آنها را در همین دنیا به عقاب خویش گرفتار می‌کند.

زیرا کافران وقتی پیروز شوند، فساد و تباهی می‌کنند، و بر سرکشی خود می‌افزایند و سزاوار می‌گردند که عذاب و سزای‌شان زود فرا رسد. و این به خاطر رحمت خداوند نسبت به بندگان مومنش است.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ جَٰهَدُواْ مِنکُمۡ وَیَعۡلَمَ ٱلصَّٰبِرِینَ١٤٢این استفهام انکاری است، یعنی گمان نبرید، و به خاطرتان نیاید که شما بدون مشقت و تحمل سختی در راه خدا و طلب خشنودی او وارد بهشت شوید. بهشت بالاترین خواسته مومن بوده، و برترین چیزی است که علاقمندان برای به دست آوردن با یکدیگر به رقابت می‌پردازند. و هر اندازه خواسته بزرگ‌تر باشد، وسیله و کاری که انسان را به آن می‌رساند بزرگ‌تر خواهد بود.

پس به آسایش نمی‌توان رسید مگر با ترک راحتی، و نعمتی را نمی‌توان دریافت مگر با ترک نعمت.

اما ناراحتی‌های دنیا که در راه خدا به بنده می‌رسد، هنگامی که نفس به آنها عادت کرد و سرانجام آن را دانست، این ناراحتی‌ها در نزد صاحبان بصیرت به بخششی تبدیل می‌شوند که از رویارویی با آن‌ها خوشحال می‌شوند و هیچ اهمیتی به آنها نمی‌دهند، و این فضل خداست که به هرکس بخواهد، می‌دهد.

سپس خداوند آنها را به سبب آرزویی که در دل داشتند و در پی رسیدن به آن بودند، و در این رهگذر بی‌صبری نمودند سرزنش کرد، و فرمود: ﴿وَلَقَدۡ کُنتُمۡ تَمَنَّوۡنَ ٱلۡمَوۡتَ مِن قَبۡلِ أَن تَلۡقَوۡهُزیرا بسیاری از اصحاب شهمان کسانی که نتوانسته بودند در جنگ بدر شرکت کنند، آرزو داشتند خداوند آنها را در صحنه جنگی حاضر کند، تا تلاش خود را مبذول دارند.

خداوند متعال به آنها فرمود: ﴿فَقَدۡ رَأَیۡتُمُوهُو آنچه را که آرزو کرده بودید با چشم‌هایتان دیدید، ﴿وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَپس چرا بردباری نکردید؟ زیرا این حالت خوب نیست، به ویژه برای کسی که آن را تمنا کرده، و آنچه را آرزو کرده، حاصل شده است، بلکه بر او لازم است تا آنچه را که در توان دارد در این مورد صرف نماید.

و این آیه دلیلی است بر این که آرزوی شهادت مکروه نیست، زیرا خداوند آنها را به خاطر آرزویی که کرده بودند ملامت ننمود و برآنان اعتراض نکرد، بلکه به خاطر جامه عمل نپوشاندن به آرزویشان بر آنها اعتراض کرد. و الله اعلم.

آیه‌ی ۱۴۵-۱۴۴:

﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِیْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡۚ وَمَن یَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِ فَلَن یَضُرَّ ٱللَّهَ شَیۡ‍ٔٗاۗ وَسَیَجۡزِی ٱللَّهُ ٱلشَّٰکِرِینَ١٤٤[آل عمران: ۱۴۴] .«و نیست محمد جز پیغمبری که پیش از او پیامبرانی (دیگر) بوده و گذشته‌اند، پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود به عقب برمی‌گردید؟ و هر کس به عقب باز گردد خداوند را هیچ زیانی نمی‌رساند و خدا سپاسگزاران را پاداش می‌دهد».

﴿وَمَا کَانَ لِنَفۡسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ کِتَٰبٗا مُّؤَجَّلٗاۗ وَمَن یُرِدۡ ثَوَابَ ٱلدُّنۡیَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَن یُرِدۡ ثَوَابَ ٱلۡأٓخِرَةِ نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَاۚ وَسَنَجۡزِی ٱلشَّٰکِرِینَ١٤٥[آل عمران: ۱۴۵].«و هیچ‌کس را نسزد که بمیرد مگر به فرمان خدا و خداوند زمان مرگ او را ثبت کرده و نوشته است، و هر کس پاداش دنیا را بخواهد آن را به او می‌دهیم، و هر کس پاداش آخرت را بخواهد آن را به او می‌دهیم و ما پاداش سپاسگزاران را خواهیم داد».

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُنیست محمد صمگر پیغمبری که پیغمبرانی دیگر پیش از او بوده و رفته‌اند. یعنی پیامبر تازه‌ای نیست، بلکه از نوع همان پیامبرانی است که پیش از او بوده، و موظف به رساندن پیام پروردگار و اجرای دستورات او بوده‌اند. و آنان برای همیشه زنده نیستند، و برای امتثال فرمان خدا و عمل به دستورات وی زنده بودن آنها شرط نیست، بلکه بر امت‌ها واجب است که در هر وقت و هر حال پروردگارشان را بپرستند. ﴿أَفَإِیْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡپس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، آنچه را که او پیش شما آورده است از قبیل: ایمان یا جهاد و یا دیگر دستورات را ترک کرده و به عقب برگردید؟! خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَن یَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِ فَلَن یَضُرَّ ٱللَّهَ شَیۡ‍ٔٗاو هر کس به عقب برگردد هیچ ضرری به خدا نمی‌رساند. بلکه به خودش زیان می‌رساند، چرا که خداوند از آنها بی‌نیاز است، و دینش را پایدار می‌نماید، و بندگان مومن خویش را قدرت و عزت می‌بخشد.

پس از آن‌که خداوند آن‌هایی را که بهعقب برگشتند، سرزنش نمود، کسانی را مورد ستایش قرار داد که در کنار پیامبر پا برجا ماندن و پایداری نمودند و فرمان پروردگار را اطاعت کردند، و فرمود: ﴿وَسَیَجۡزِی ٱللَّهُ ٱلشَّٰکِرِینَو سپاسگزاران را پاداش خواهد داد. و شکر و سپاسگزاری انجام نمی‌پذیرد مگر این‌که انسان در هر حال خداوند را بندگی نماید.

در این آیه کریمه خداوند بندگانش را راهنمایی می‌نماید که نباید از دست دادن رئیس و رهبر، ایمان‌شان یا بعضی از لوازمات آن را متزلزل کند هر چند که رئیس و رهبر، بزرگ باشد.

چرا که در هر امری از امور دین، گروهی کفایت و شایستگی آن را دارند که ریاست و راهنمایی دیگران را به عهده بگیرند، و هرگاه یکی از آنان از میان رفت، کسی دیگر در جای او قرار بگیرد.

و باید توده مومنان برحسب توانایی که دارند هدف‌شان اقامه دین خدا و دفاع از آن و جهاد در راه آن باشد، و نباید به خاطر فرمانده خود بجنگند، به گونه‌ای که اگر فرمانده از بین رفت آنها هم از عمل به وظایف خویش باز بمانند، زیرا در این صورت کارهایشان سامان نمی‌یابد. و نیز این آیه بزرگ‌ترین دلیل بر فضیلت ابوبکر صدیق سو یارانش است که پس از پیامبر صبا مرتدین جنگیدند، و آنان سرور شکر گذارانند.

سپس خداوند متعال خبر می‌دهد که همه مردم زندگی‌شان‌ به اَجل‌هایشان وابسته است، و در زمان فرا رسیدن مرگ، به فرمان خدا و تقدیر و قضای الهی می‌میرند، پس هرکس که مقدر شده باشد بمیرد، می‌میرد، گرچه سببی در کار نباشد، و هرکس که خداوند بخواهد در کار نباشد، اگر همه اسباب مرگ، او را فرا گیرند، قبل از رسیدن اجلش زیانی به او نمی‌رسد، زیرا خداوند زنده ماندن او را برای مدت معینی مقدر نموده است: ﴿إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَلَا یَسۡتَ‍ٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ[یونس: ۴٩]. «چون اجل آنها فرا رسد، یک لحظه پس و پیش نمی‌افتند». سپس خداوند متعال خبر داد که او پاداش دنیا و آخرت را به هر کس که بخواهد می‌بخشد، و فرمود: ﴿وَمَن یُرِدۡ ثَوَابَ ٱلدُّنۡیَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَن یُرِدۡ ثَوَابَ ٱلۡأٓخِرَةِ نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَاو هر کس که پاداش این دنیا را بخواهد به او از آن می‌دهیم، و هرکس پاداش آن دنیا را بخواهد، از آن به او می‌دهیم. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿کُلّٗا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنۡ عَطَآءِ رَبِّکَۚ وَمَا کَانَ عَطَآءُ رَبِّکَ مَحۡظُورًا٢٠ ٱنظُرۡ کَیۡفَ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ وَلَلۡأٓخِرَةُ أَکۡبَرُ دَرَجَٰتٖ وَأَکۡبَرُ تَفۡضِیلٗا٢١[الإسراء: ۲۰-۲۱]. «از عطاء و فضل پروردگارت به هر دو دسته از مومنان و کافران می‌دهیم، و عطاء و فضل پروردگارت هیچ گاه بر هیچ‌کس ممنوع نبوده است. نگاه کن و بیاندیش چگونه برخی را بر برخی دیگر تفضیل می‌دهیم، همانا درجه و فضل آخرت از هر چیز بزرگ‌تر و والاتر است».

﴿وَسَنَجۡزِی ٱلشَّٰکِرِینَو پاداش آنها را بیان نکرد، تا بر زیادی و بزرگی آن دلالت نماید، و دانسته شودکه پاداش به اندازه شکر و سپاس است، اگر شکر کم باشد پاداش هم کم بوده، و اگر زیاد و خوب باشد، پاداش هم زیاد خواهد بود.

آیه‌ی ۱۴۸-۱۴۶:

﴿وَکَأَیِّن مِّن نَّبِیّٖ قَٰتَلَ مَعَهُۥ رِبِّیُّونَ کَثِیرٞ فَمَا وَهَنُواْ لِمَآ أَصَابَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا ٱسۡتَکَانُواْۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلصَّٰبِرِینَ١٤٦[آل عمران: ۱۴۶]. «و چه بسیار پیامبرانی بوده‌اند که همراه آنان مردان خدایی زیادی پیکار کرده‌اند، و به سبب چیزیکه به آنان در راه خدا می‌رسید سست و ناتوان نشدند، و زبون نگشتند، و خداوند بردباران را دوست دارد».

﴿وَمَا کَانَ قَوۡلَهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسۡرَافَنَا فِیٓ أَمۡرِنَا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ١٤٧[آل عمران: ۱۴٧].«و نبود سخن آنها جز این‌که می‌گفتند: پروردگار! گناهان ما را بیامرز و از اسرافمان گذشت فرما، و گامهایمان را استوار و محکم دار و ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان».

﴿فَ‍َٔاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ ثَوَابَ ٱلدُّنۡیَا وَحُسۡنَ ثَوَابِ ٱلۡأٓخِرَةِۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٤٨[آل عمران: ۱۴۸].«پس خداوند پاداش دنیا و پاداش نیکوی آخرت را بدی‌شان بخشید و خداوند نیکوکاران را دوست دارد».

خداوند در این آیات مومنان را دلجویی می‌دهد، و مردم را بر می‌انگیزد تا به آنها اقتدا نموده و مانند آنان عمل نمایند. و بیان می‌نماید که این روند در گذشته‌های دور نیز بوده و همواره سنت الهی بر آن جاری بوده است: ﴿وَکَأَیِّن مِّن نَّبِیّٖو چه بسیار پیامبرانی بوده‌اند که ﴿قَٰتَلَ مَعَهُۥ رِبِّیُّونَ کَثِیرٞگروه‌های زیادی از پیروانشان که انبیا آنا را بر ایمان وعمل صالح تربیت کرده بودند، همراه آنان پیکار کردند و زخمی گشتند و کشته شدند. ﴿فَمَا وَهَنُواْ لِمَآ أَصَابَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا ٱسۡتَکَانُواْۗو دل‌هایشان ضعیف نشد و بدن‌هایشان سست نگردید و در برابر دشمن ذلیل نشدند و کرنش نکردند، بلکه پایداری نموده و با شجاعت و روحیه بالایی جنگیدند.

﴿وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلصَّٰبِرِینَو خداوند بردباران و شکیبایان را دوست دارد. سپس سخن و یاری خواستن آنها را از پروردگارشان بیان کرد و فرمود: ﴿وَمَا کَانَ قَوۡلَهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْپس سخن آنها در این مواقع سخت و دشوار جز این نبود که گفتند: ﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسۡرَافَنَا فِیٓ أَمۡرِنَاپروردگارا! گناهان و اسراف ما را بیامرز. اسراف یعنی گذشتن از حد، زیاده روی کردن و پا گذاشتن در حریم احرام. و آنان می‌دانستند که گناه و اسراف بزرگ‌ترین عمل شکست و بدبختی است، ودوری کردن از این دو، از عوامل پیروزی است. پس، از پروردگارشان خواستند تا گناه و زیاده روی آنها را بیامرزد.

سپس آنها به بردباری و تلاشی که مبذول داشته بودند، اعتماد نکردند، بلکه بر خدا توکل نمودند، و از او خواستند که گامهایشان را در هنگام برخورد با دشمن ثابت و استوار نماید، و آنان را بر دشمنان پیروز گرداند، پس آنها صبر نموده و توبه و استغفار کردند و از پروردگارشان یاری خواستند. به همین جهت خداوند آنها را یاری کرد، و فرجام نیک را در دنیا و آخرت نصیب آنان گردانید. بنابر این فرمود: ﴿فَ‍َٔاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ ثَوَابَ ٱلدُّنۡیَاو خداوند پاداش دنیا از قبیل پیروزی و به دست آوردن غنیمت را به آنها داد، ﴿وَحُسۡنَ ثَوَابِ ٱلۡأٓخِرَةِو بهترین پاداش ِ آخرت را به آنان داد. و آن به دست آوردن خشنودی پروردگار و نعمت پایدار بهشت است که از همه رنجها و ناراحتی‌ها به دور است. و این بدان سبب است که آنها اعمال نیک انجام دادند و خداوند بهترین پاداش را به آنها داد، بنابر این فرمود: ﴿وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَو خداوند نیکوکاران را که در عبادت خدا احسان می‌کنند، و با بندگان خدا به نیکی رفتار می‌نمایند، دوست می‌دارد. و ازجمله احسان و نیکوکاری این است که در هنگام جهاد با دشمنان، دشمنان در این عصر و زمانه نیز همانند این مومنان رفتار کنند.

آیه‌ی ۱۵۱-۱۴٩:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِیعُواْ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یَرُدُّوکُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡ فَتَنقَلِبُواْ خَٰسِرِینَ١٤٩[آل عمران: ۱۴٩].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از کسانی که کفر ورزیده‌اند پیروی کنید شما را به عقب باز می‌گردانند، و آنگاه از زیانکاران می‌شوید».

﴿بَلِ ٱللَّهُ مَوۡلَىٰکُمۡۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلنَّٰصِرِینَ١٥٠[آل عمران: ۱۵۰].«بلکه خداوند یاور شماست، و او بهترین یاوران است».

﴿سَنُلۡقِی فِی قُلُوبِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱلرُّعۡبَ بِمَآ أَشۡرَکُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗاۖ وَمَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُۖ وَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلظَّٰلِمِینَ١٥١[آل عمران: ۱۵۱].«در دل‌های کافران هراس و ترس خواهیم انداخت، به سبب آن‌که چیزهایی با خدا شریک گرفته‌اند که خداوند دلیل و برهانی بر (صحت) آن فرو نفرستاده است، و جایگاه آنان آتش است، و جایگاه ستمگران چه بد جایگاهی است!».

در اینجا خداوند مومنان را از این‌که از کافران و منافقان و مشرکان اطاعت نمایند، نهی کرده است، زیرا اگر مومنان از آنها اطاعت نمایند، کافران آنان را به کفر که سرانجام آن ناکامی و زیان است باز می‌گردانند. سپس خداوند خبر داد که یاور و مددکار مومنان است، و به آنها مژده داد که با مهربانی و لطف خویش کارهای آنها را سامان می‌بخشد و آنها را از انواع آفت‌ها و بدی‌ها محافظت می‌کند. ضمنا در این آیه مومنان تشویق شده‌اند، تا فقط خدا را یاور و مددکار خویش بدانند، و هیچ‌کس دیگر را یاور و پشتیبان خود نگیرند. از جمله یاوری و مددکاری خداوند برای مومنان این است که او در دل دشمنان‌شان رعب و وحشت می‌اندازد، و آنها را از رسیدن به بسیاری از اهدافشان باز می‌دارد. و خداوند چنین کرد، آنگاه که مشرکین از جنگ احد بازگشتند و با یکدیگر مشورت کردند و گفتند: چگونه برگردیم در حالی‌که افرادی از آنها را کشته و آنان را شکست داده‌ایم اما هنوز آنها را به طور کلی ریشه کن نکرده و از پای در نیاورده‌ایم؟.

پس از مشورت، خواستند به این کار اقدام کنند، ولی خداوند در دل‌هایشان ترس بزرگی انداخت و آنان ناکام برگشتند. و شکی نیست که این از بزرگ‌ترین پیروزی‌ها است، زیرا پیش‌تر گذشت که خداوند مومنان را به دو گروه یاری می‌نماید، یا گروهی از کافران را از بین می‌برد، یا آنها را سرکوب می‌نماید و ناکام بر می‌گردند. و این از بخش دوم به حساب می‌آید.

سپس سببی را که موجب ترس و وحشت کافران می‌گردد، بیان نمود، و فرمود: ﴿بِمَآ أَشۡرَکُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗاآن به سبب همتایان و بت‌هایی است که با خدا شریک گرفته‌اند، کاری که برحسب خواست و آرزوهای باطل‌شان انجام دادهاند، بدون این‌که دلیل و حجتی داشته باشند، و از یاوری خداوند محروم می‌مانند.

به همین جهت مشرک از مومن می‌ترسد و تکیه گاه محکمی ندارد، و هنگام رویارویی با سختی و مشکلات پناهگاهی نخواهد داشت، و حالت او در دنیا چنین است. اما در آخرت حالت‌شان سخت‌تر و بدتر است، بنابر این فرمود: ﴿وَمَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُو مکان و محلی که آنها در آن جای می‌گیرند آتش است که راهی برای بیرون رفتن از آن ندارند، و به سبب ستم و عداوتی که در آن فرو رفته بودند، به آشتی در می‌آیند که برای همیشه در آن می‌مانند. ﴿وَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلظَّٰلِمِینَو جایگاه ستمکاران چه بد جایگاهی است!.

آیه‌ی ۱۵۲:

﴿وَلَقَدۡ صَدَقَکُمُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥٓ إِذۡ تَحُسُّونَهُم بِإِذۡنِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَا فَشِلۡتُمۡ وَتَنَٰزَعۡتُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِ وَعَصَیۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَآ أَرَىٰکُم مَّا تُحِبُّونَۚ مِنکُم مَّن یُرِیدُ ٱلدُّنۡیَا وَمِنکُم مَّن یُرِیدُ ٱلۡأٓخِرَةَۚ ثُمَّ صَرَفَکُمۡ عَنۡهُمۡ لِیَبۡتَلِیَکُمۡۖ وَلَقَدۡ عَفَا عَنکُمۡۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٥٢[آل عمران: ۱۵۲].«و خداوند به وعدۀ خود با شما وفا کرد آنگاه که به یاری خداوند آنها را از پای در می‌آوردید، تا این‌که سستی کردید و در مسئله اختلاف ورزیدید، و پس از این‌که خداوند آنچه را که دوست می‌داشتید به شما نشان داد. گروهی از شما خواستار دنیا هستند، و دسته‌ای آخرت را می‌خواهند، سپس شما را از آنها بازداشت و منصرفتان کرد، تا شما را بیازماید، و خدا شما را بخشید و خداوند بر مؤمنان منت و بخشش دارد».

﴿وَلَقَدۡ صَدَقَکُمُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُو خداوند وعده پیروزی را که به شما داده بود به آن وفا نمود، و شما را بر کافران پیروز و مسلط گرداند، و به کشتن آنها مبادرت نمودید، اما در پایان، خود سبب شکست خویش گردیدید و کمکی برای دشمنان خود شدید. پس وقتی سست و ناتوان گشتید، ﴿وَتَنَٰزَعۡتُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِو در امر جنگ کشمکش کردید و دستور و فرمان خدا را که به ائتلاف و هم آهنگی دستور می‌دهد ترک کرده، و اختلاف نمودید، یکی می‌گفت: در جای خودمان که پیامبر صما را در آن قرار داده‌است، می‌مانیم، و یکی می‌گفت: جای ما دیگر اینجا نیست، دشمن شکست خورده و خطری باقی نمانده است. پس شما از پیامبر اطاعت نکردید و دستورش را ترک گفتید،﴿مِّنۢ بَعۡدِ مَآ أَرَىٰکُم مَّا تُحِبُّونَپس از این‌که خداوند آنچه را دوست داشتید، که عبارت از شکست دشمنانتان بود به شما نشان داد، زیرا وظیفه کسی که خداوند او را به اهداف و آرزوهایش نایل گردانده از وظیفه دیگران بزرگ‌تر و بیشتر است، پس وظیفه شما به ویژه در این حالت و در همه احوال فرمان بردن از دستور خدا و پیامبرش است. ﴿مِنکُم مَّن یُرِیدُ ٱلدُّنۡیَادسته‌ای از شما دنیا را می‌خواستند، که سبب به وجود آمدن آن فاجعه دردناک گردید. ﴿وَمِنکُم مَّن یُرِیدُ ٱلۡأٓخِرَةَو دسته‌ای شما خواستار آخرت بودند، و آنها کسانی بودند که دستور پیامبر را اجرا کرده و در جایی که پیامبر دستور داده بود، ماندند. ﴿ثُمَّ صَرَفَکُمۡ عَنۡهُمۡو پس از این‌که این کارها از شما سر زد، خداوند چهره‌هایتان را از آنها بازگرداند و نوبت به دشمنان رسید تا خداوند شما را بیازماید، و امتحانتان کند، و مومن از کافر، و فرمان بردار از سرپیچی‌کننده مشخص گردد. و تا بوسیله این مصیبت، خداوند از اشتباهی که از شما سرزده بود، در گذرد. بنابر این فرمود: ﴿وَلَقَدۡ عَفَا عَنکُمۡۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَو خداوند از شما صرف نظر کرد، و دارای بخشش بزرگی بر مومنان است، چراکه اسلام را به آنها ارزانی داشت و آنها را به آیین و احکام خویش هدایت کرد، و بدیهای آنان را عفو نمود و به خاطر مصیبت‌هایی که به آنها رسید به آنان پاداش داد. و از جمله منت‌های خداوند بر مومنان این است که هیچ خیر و مصیبتی بر آنان وارد نمی‌شود مگر این‌که به خیر و نفع آنها خواهد بود. اگر خوشی به آنان دست دهد خدا را بر آن شکر نموده، پس پاداش شکرگذاران را به آنان می‌دهد، و اگر ناخوشی به آنها دست دهد صبر می‌کنند. و خداوند پاداش صبر کنندگان را به آنها می‌دهد.

آیه‌ی ۱۵۴-۱۵۳:

﴿إِذۡ تُصۡعِدُونَ وَلَا تَلۡوُۥنَ عَلَىٰٓ أَحَدٖ وَٱلرَّسُولُ یَدۡعُوکُمۡ فِیٓ أُخۡرَىٰکُمۡ فَأَثَٰبَکُمۡ غَمَّۢا بِغَمّٖ لِّکَیۡلَا تَحۡزَنُواْ عَلَىٰ مَا فَاتَکُمۡ وَلَا مَآ أَصَٰبَکُمۡۗ وَٱللَّهُ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٥٣[آل عمران: ۱۵۳].«آنگاه که به هرسو می‌گریختید، و به هیچ‌کس توجه نمی‌کردید، و پیامبر از پشت سر، شما را صدا می‌زد و خداوند شما را به غمی که که پس از آن غمی دیگر بود مجازات نمود، این بدان خاطر بود تا بر آنچه از دست داده‌اید و آنچه به شما رسیده است غمگین نگردید، و خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است».

﴿ثُمَّ أَنزَلَ عَلَیۡکُم مِّنۢ بَعۡدِ ٱلۡغَمِّ أَمَنَةٗ نُّعَاسٗا یَغۡشَىٰ طَآئِفَةٗ مِّنکُمۡۖ وَطَآئِفَةٞ قَدۡ أَهَمَّتۡهُمۡ أَنفُسُهُمۡ یَظُنُّونَ بِٱللَّهِ غَیۡرَ ٱلۡحَقِّ ظَنَّ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِۖ یَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَیۡءٖۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ کُلَّهُۥ لِلَّهِۗ یُخۡفُونَ فِیٓ أَنفُسِهِم مَّا لَا یُبۡدُونَ لَکَۖ یَقُولُونَ لَوۡ کَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٞ مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَاۗ قُل لَّوۡ کُنتُمۡ فِی بُیُوتِکُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِینَ کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡۖ وَلِیَبۡتَلِیَ ٱللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمۡ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ١٥٤[آل عمران: ۱۵۴].«سپس بعد از (آن) غم، آرامشی به صورت خواب سبک بر شما فرود آورد که گروهی از شما را فرا گرفت، و گروهی دیگر تنها در فکر خودشان بودند، و دربارۀ خدا گمان نادرستی مانند گمان جاهلیت می‌بردند، (و) می‌گفتند: آیا از این کار چیزی نصیب ما می‌گردد؟ بگو: کارها همه در دست خداست، در دل خود چیزهایی را پنهان می‌دارند که آن را برای تو آشکار نمی‌کنند، می‌گویند: اگر کار به دست ما بود در اینجا کشته نمی‌شدیم. بگو: اگر در خانه‌هایتان (هم) بودید کسانی که کشته شدن بر آنها مقرر شده است به قتلگاه خویش بیرون می‌آمدند، و تا خداوند آنچه که در سینه‌ها دارید بیازماید و آنچه را که در دل‌هایتان است خالص و پاک گرداند، و خداوند به آنچه در سینه‌هاست آگاه است».

خداوند حالت آنها را به هنگام شکست خوردن‌شان در جنگ بیان می‌دارد و آنان را به خاطر آن مورد عتاب قرار می‌دهد. پس فرمود: ﴿إِذۡ تُصۡعِدُونَهنگامی که در حال گریختن بودید، ﴿وَلَا تَلۡوُۥنَ عَلَىٰٓ أَحَدٖو هیچ یک از شما به دیگر توجهی نمی‌کرد، و هریک از شما جز به فرار و نجات خود نمی‌اندیشید. در حالی که خطر بزرگ بر شما نبود، زیرا شما نزدیک‌ترین مردم به دشمنان و در خط مقدم جنگ نبودید، ﴿وَٱلرَّسُولُ یَدۡعُوکُمۡ فِیٓ أُخۡرَىٰکُمۡو پیامبر از پشت سر شما را صدا می‌زد که «ای بندگان خدا! به‌سوی من بیایید»، و شما به او توجه نکردید، و به‌سوی او برنگشتید. پس فرار، خود موجب سرزنش است، و صدا زدن پیامبر و این‌که می‌بایست او را بر خود مقدم دارید، اما به او پاسخ ندادید و به طرف وی نرفتید، سبب سرزنش بزرگتری است. ﴿فَأَثَٰبَکُمۡپس شما را در مقابل کارتان مجازات کرد، ﴿غَمَّۢا بِغَمّٖیعنی غمی بر غمتان افزود، غمی به سبب از دست دادن پیروزی و غنیمت، و غمی به سبب شکست خوردنتان و غمی دیگر که همه غمها را از یاد شما برد، و آن این بود که خبر کشته شدن محمد صرا شنیدید.

اما خداوند به سبب لطف ومهربانی و عنایتی که نسبت به بندگان خویش دارد، همه این چیزها را مایه خیر بندگان مومن خود گردانید، پس فرمود: ﴿لِّکَیۡلَا تَحۡزَنُواْ عَلَىٰ مَا فَاتَکُمۡتا بر آنچه که از دست داده‌اید از قبیل پیروزی، غمگین نگردید.

﴿وَلَا مَآ أَصَٰبَکُمۡو به خاطر کشته و زخمی شدن و شکستی که به آن دچار شدید محزون نگردید، و آن زمانی بود که برایتان محقق شد پیامبر صکشته نشده است، پس همه این مصیبت‌ها برایتان آسان گردید، و از زنده بودن پیامبر صکه تسلی بخش هر مصیبت و مشکلی بود، شادمان شدید.

خداوند در مشکلات و مصیبت‌ها اسرار و حکمت‌های عجیبی قرار داده‌است. و همه این امور از روی دانش و کمال آگاهی خداوند نسبت به کارها و ظاهر و باطن شما انجام می‌شود، بنابر این فرمود: ﴿وَٱللَّهُ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَو خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است. و احتمال دارد که معنی ﴿لِّکَیۡلَا تَحۡزَنُواْ عَلَىٰ مَا فَاتَکُمۡ وَلَا مَآ أَصَٰبَکُمۡاین باشد که خداوند این غم و مصیبت را برای شما پیش آورد تا پابرجا و استوار بمانید و به هنگام مشکلات بردباری و صبر را تمرین کنید، و تحمل دشواری‌ها برایتان آسان شود.

﴿ثُمَّ أَنزَلَ عَلَیۡکُم مِّنۢ بَعۡدِ ٱلۡغَمِّو پس ازغمی که به شما رسیده بود،﴿أَمَنَةٗ نُّعَاسٗا یَغۡشَىٰ طَآئِفَةٗ مِّنکُمۡآرامشی را بر شما نازل کرد به گونه‌ای که خواب سبکی گروهی از شما را فرا گرفت.

و شکی نیست که این رحمت خدا و احسان او نسبت به آنها بود، و باعث تثبیت دل‌هایشان و اطمینان بیشتر آنان گردید، زیرا کسی که می‌ترسد، خواب و چرت اورا فرا نمی‌گیرد، چون او در دل ترس دارد، پس وقتی ترس از دل او دور شد، می‌تواند بخوابد و چرت بزند. و گروهی که خداوند بوسیله خواب سبک بر آنها انعام نمود مومنان بودند، کسانی که جز اقامه دین خدا و به دست آوردن خشنودی پروردگار و پیامبرش و مصلحت برادران مسلمانشان هدف دیگری نداشتند و اما گروه دیگر کسانی بودند که ﴿قَدۡ أَهَمَّتۡهُمۡ أَنفُسُهُمۡفقط به فکر خودشان بودند، و به خاطر این‌که منافق بودند یا به سبب این‌که ایمان‌شان ضعیف بود، به فکر کسی دیگر نبودند، بنابر این چرت و خواب سبک که دیگران را فرا گرفته بود به آنها نرسید ﴿یَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَیۡءٖاین استفهام انکاری است. پس معنی آن چنین است: ما از پیروزی بهره‌ای نداریم. پس نسبت به پروردگار و آیین و پیامبرش گمان بد بردند، و تصور کردند که خداوند پیامبر را یاری نمی‌دهد. و این شکست کار وی را فیصله میدهد، و دین خدا را به کلی نابود می‌سازد. خداوند متعال در جواب آنان فرمود: ﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ کُلَّهُۥ لِلَّهِ«امر» شامل امر تقدیری و امر شرعی می‌شود. پس هرچیزی حسب قضا و تقدیر الهی انجام می‌شود. و سرانجام خداوند پیروزی را نصیب دوستان خود و کسانی که از او اطاعت می‌کنند، می‌گرداند، گرچه برای آنها مشکلاتی پیش بیاید.

﴿یُخۡفُونَ فِیٓ أَنفُسِهِم مَّا لَا یُبۡدُونَ لَکَمنافقان در دل خود چیزهایی را پنهان می‌دارند که آنرا برای تو آشکار نمی‌کنند، سپس خداوند چیزی را که آنها پنهان می‌داشتند، بیان کرد و فرمود: ﴿یَقُولُونَ لَوۡ کَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٞمی‌گویند: اگر با ما در این امر رایزنی و مشورتی می‌شد، ﴿مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَادر اینجا کشته نمی‌شدیم.

و این انکار و اعتراضی است از جانب آنها که به مثابه تکذیب تقدیر الهی و تخطئه کردن رای پیامبر صو رای یارانش می‌باشد، چرا که آنان پیامبر و یارانش را ساده لوح می‌انگاشتند و خود را بهتر و شایسته‌تر می‌دانستند. خداوند آنها را چنین جواب داد: ﴿قُل لَّوۡ کُنتُمۡ فِی بُیُوتِکُمۡبگو: اگر در خانه‌هایتان هم بودید که کشته شدن در خانه بعید به نظر می‌رسد، ﴿لَبَرَزَ ٱلَّذِینَ کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡآن‌هایی که کشته شدن بر آنها مقدر شده بود به محل کشته شدن خود بیرون می‌آمدند، پس اسباب هر چند بزرگ باشند زمانی می‌توانند به انسان سودی برسانند که قضا و تقدیر الهی با آن مخالف نباشد. پس هرگاه تقدیر با اسباب مخالف ورزد اسباب هیچ سودی نمی‌رسانند، زیرا آنچه را خداوند در رابطه با مرگ و زندگی در لوح محفوظ نوشته است باید اجرا شود. ﴿وَلِیَبۡتَلِیَ ٱللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمۡو تا خداوند آنچه را از نفاق یا ضعف ایمان در سینه‌هایتان دارید، بیازماید. ﴿وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمۡو تا دل‌هایتان را از وسوسه‌های شیطان و صفت‌های ناپسندی که در آن اثر گذاشته است خالص و پاک گرداند.

﴿وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِو خداوند به آنچه در سینه‌هاست آگاه است. یعنی آنچه را که سینه‌ها پنهن کرده‌اند، می‌داند. پس علم و حکمت او اقتضا می‌نماید اسبابی را مقدر کند که امور پنهان سینه‌ها، و رازها را بوسیله آن آشکار نماید.

آیه‌ی ۱۵۵:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ تَوَلَّوۡاْ مِنکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ إِنَّمَا ٱسۡتَزَلَّهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ بِبَعۡضِ مَا کَسَبُواْۖ وَلَقَدۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٞ١٥٥[آل عمران: ۱۵۵].«آنان که از میان شما در روز روبرو شدن دو گروه، فرار کردند، بی‌گمان شیطان آنها را به سبب پاره‌ای از آنچه که کرده بودند دچار لغزش کرد، و همانا خداوند آنان را بخشید، همانا خداوند آمرزگار و بردبار است».

خداوند متعال از حالت کسانی که در جنگ احد شکست خوردند و از آنچه که باعث فرارشان شد خبر داده و می‌فرماید: شیطان آنان را فریب داد و به سبب ارتکاب برخی از گناهان بر آنان مسلط گردید. پس آنها بودند که وسوسه‌های شیطانی را در دل‌های خود جای دادند و با ارتکاب گناه، به شیطان قدرت فعالیت دادند، زیرا گناهان محل ورود شیطان هستند، پس اگر آنان به اطاعت پروردگارشان چنگ می‌زدند شیطان بر آنها تسلط و قدرتی نمی‌داشت. خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیۡسَ لَکَ عَلَیۡهِمۡ سُلۡطَٰنٌ[الحجر: ۴۲]. «همانا تو بر بندگانم قدرت و حاکمیتی نداری».

سپس خداوند خبر داد که پس از این‌که مرتکب کارهای زشت شدند آنها را عفو نمود، و اگر آنها را مواخذه می‌کرد می‌بایست آنان را از پای در آورده و ریشه کن سازد.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌبدون شک خداوند گناهکاران را می‌آمرزد و به آنها توفیق می‌دهد که توبه کنند و آمرزش بطلبند، و مشکلاتی را که برای‌شان پیش می‌آورد کفاره گناهانشان می‌گرداند. ﴿حَلِیمٞو خداوند بردبار است، و در عذا دادن کسی که از فرمانش سرپیچی می‌کند، شتاب نمی‌ورزد، بلکه به او فرصت می‌دهد، و وی را به بازگشت به‌سوی خود و روی آوردن به او فرا می‌خواند، سپس اگر توبه کند و برگردد، توبه‌اش را می‌پذیرد، و خداوند او را به مقامی می‌رساند که گویا اصلا گناهی انجام نداده، و عیبی از او سر نزده است. پس خداوند را بر نیکی و احسانش سپاسگزاریم.

آیه‌ی ۱۵۸-۱۵۶:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَقَالُواْ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ إِذَا ضَرَبُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ کَانُواْ غُزّٗى لَّوۡ کَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِیَجۡعَلَ ٱللَّهُ ذَٰلِکَ حَسۡرَةٗ فِی قُلُوبِهِمۡۗ وَٱللَّهُ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ١٥٦[آل عمران: ۱۵۶].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! مانند کسانی نباشید که کفر ورزیدند، و هنگامی که برادران‌شان به مسافرت یا به جهاد رفتند، گفتند: اگر آنها پیش ما بودند، نمی‌مردند، و کشته نمی‌شدند، (شما چنین میگویید) تا خداوند این را حسرتی در دل‌هایشان بگرداند، و خداوند زنده می‌گرداند و می‌میراند و خداوند به آنچه می‌کنید بیناست».

﴿وَلَئِن قُتِلۡتُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَوۡ مُتُّمۡ لَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَحۡمَةٌ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ١٥٧[آل عمران: ۱۵٧].«و اگر در را خدا کشته شوید یا بمیرید، آمرزش و عفو و رحمت خدا بهتر از چیزی است که آنان جمع آوری می‌کند».

﴿وَلَئِن مُّتُّمۡ أَوۡ قُتِلۡتُمۡ لَإِلَى ٱللَّهِ تُحۡشَرُونَ١٥٨[آل عمران: ۱۵۸].«و اگر بمیرید یا کشته شوید حتماً به‌سوی خدا بازگردانده می‌شوید».

خداوند بندگان مومن خود را برحذر می‌دارد از این‌که همانند کافران و منافقان باشند، آنانی که به پروردگار و تقدیر و قضای الهی ایمان ندارند. همچنین بندگان مومن خویش را از تشابه با کافران در هر چیزی نهی می‌کند، و در این مورد خاص نیز مومنان را برحذر می‌دارد که همچون کافران نباشند و برادران دینی یا نسبی خود را ﴿إِذَا ضَرَبُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِهنگامی که برای تجارت سفر کنند، ﴿أَوۡ کَانُواْ غُزّٗىیا این‌که به جنگ و جهاد بروند، سپس کشته شوند، یا بمیرند، سرزنش نکنند و همچون منافقان به مخالفت با قضا و تقدیر الهی بر نخواسته و نگویند: ﴿لَّوۡ کَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْاگر آنها پیش ما بودند کشته نشده و نمی‌مردند. و این دروغی است که بر زبان می‌آوردند، زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿قُل لَّوۡ کُنتُمۡ فِی بُیُوتِکُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِینَ کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡبگو: اگر در خانه‌هایتان هم بودید، آنانی که تقدیر شده بود کشته شوند، به محل کشته شدن خود بیرون می‌آمدند. اما این تکذیب جز این‌که خداوند سخن و عقیده آنان را حسرتی در دل‌هایشان قرار دهد. و مصیبت و رنج آنها را بیشتر گرداند، سود دیگری برای آنان نداشت.

و اما مومنان می‌دانند که این کارها با تقدیر الهی انجام می‌شود پس ایمان می‌آورند وتسلیم می‌شوند و خداوند دل‌هایشان را هدایت و استوار می‌گرداند. و به سبب داشتن چنین عقیده‌ای، مصیبت پیش آمده را برای آنها آسان می‌گرداند. خداوند در رد سخن آنها فرمود: ﴿وَٱللَّهُ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُتنها خداوند است که زنده می‌کند و می‌میراند، پس دوری و پرهیز و احتیاط، انسان را از چیزی که خداوند مقدر نموده است نجات نمی‌دهد. ﴿وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞو خداوند به آنچه انجام می‌دهید بینا است، و شما را به سبب کارهایتان و به سبب تکذیب تقدیر الهی مجازات خواهد کرد.

سپس خداوند متعال خبر داد که کشته شدن با مردن در راه خدا نقص و کاستی نبوده، و نباید از آن دوری شود، بلکه مشتاقان رضوان الهی یابند برای کشته شدن و مردن در راه خدا با یکدیگر به رقابت بپردازنند و از یکدیگر پیشی بگیرند چون آن سببی است که انسان را به آمرزش و عذر و رحمت الهی می‌رساند و آمرزش و رحمت الهی از تمامی دنیایی که اهل دنیا در پی آنند بهتر است و مردم به هر صورتی که بمیرند، کشته شوند، بازگشت و سرانجام آنان به‌سوی خدا است، و او هریک را طبق عملش مجازات می‌کند. پس هیچ راه گریزی جز به‌سوی خدا وجود ندارد، و هیچ چیزی مردم را جز چنگ زدن به ریسمان الهی نجات نمی‌دهد.

آیه‌ی ۱۵٩:

﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَوَکِّلِینَ١٥٩[آل عمران: ۱۵٩].«به سبب رحمت خداست که با آنها نرمش نمودی، و اگر درشت‌خو و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می‌شدند، پس، از آنها درگذر، و برای آنان طلب آمرزش کن و در کارها با آنان مشورت نما، و هرگاه تصمیم به کاری گرفتی بر خداوند توکل کن، بی‌گمان خداوند توکل کنندگان را دوست دارد».

یعنی به سبب رحمتی که خداوند نسبت به تو و یارانت دارد، بر تو احسان کرد که با آنها نرم و مهربان باشی، و با اخلاق نیکو و خوب با آنان برخورد نمایی، تا پیرامون تو جمع شوند، و ترا دوست داشته و از دستوراتت پیروی کنند. ﴿وَلَوۡ کُنتَ فَظًّاو اگر درشت خو و بداخلاق، ﴿غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِو سنگدل ﴿لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَاز اطراف تو متفرق می‌شدند، زیرا هر کس درشت خو و سنگدل باشد کسی پیرامون وی نمی‌ماند.

پس اخلاق خوب ِ رهبر، مردم را به‌سوی دین خدا جذب می‌نماید، و آنها را به دین خدا علاقمند می‌سازد. در ضمن دارنده اخلاق خوب مورد ستایش قرار می‌گیرد و پاداش خالص به او می‌رسد.

و اخلاق بدِ رهبر دینی، مردم را از دین گریزان می‌کند و دین رانزد آنها منفور و زشت می‌نمایاند. در ضمن دارنده اخلاق بد مورد نکوهش قرار گرفته و کیفر خاصی به او می‌رسد، زیرا وقتی خداوند به پیامبر معصوم چنین می‌فرماید، پس حالت دیگران چگونه خواهد بود؟!.

آیا از واجب‌ترین واجبات و مهم‌ترین امور این نیست که به اخلاق خوب پیامبر اقتدا کیم؟ و با مردم آن‌گونه که پیامبر صبا نرمی و خوش اخلاقی رفتار می‌کرد، رفتار نماییم، تا با این کار از دستور خدا فرمان برده باشیم، و نیز بندگان خدا را به‌سوی دین خدا جذب کنیم؟! سپس خداوند متعال به او دستور داد که از تقصیرات آنان در حق وی درگذرد، و برای تقصیراتی که آنان در حق خدا دارند برای‌شان استغفار کند و با اینکار عفو و احسان را با هم جمع نماید.

﴿فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡپس، از آنان درگذر و برای‌شان طلب آمرزش کن، ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِو در کارهایی که نیاز به رایزنی و مشورت و تلقیح فکر و نظر دارد، با آنها مشورت کن، زیرا رایزنی و مشورت فواید و مصلحت‌های دینی و دنیوی بی‌شماری در بردارد که در زیر به چند نمونه از آن اشاره می‌شود:

۱- مشورت از عبادت‌هایی است که بوسیله آن بنده به خدا نزدیک می‌گردد.

۲- مشورت باعث تسکین خاطر شده، و اندوهی را که هنگام پیش آمدن مصیبت در دل‌ها قرار می‌گیرد دور می‌نماید، زیرا کسی که سرپرستی و کار مردم را در دست دارد، هرگاه اهل رای و نظرار جمع کند، و در مورد حادثه و واقعه‌ای با آنها به مشورت و رایزنی بپردازد، مردم او را دوست داشته و به وی اطمینان خواهند کرد، و می‌دانند که او حاکم و سرپرست خودکامه و مستبدی نیست، بلکه به منافع کلّی و فراگیر می‌اندیشد. پس آن وقت مردم آخرین توان و تلاش خود را برای پیروی کردن از او به کار می‌گیرند، چون می‌دانند این حاکم برای مصلحت و منافع عموم مردم تلاش می‌کنند. به خلاف کسی که چنین نیست، که مردم او را دوست نداشته و از وی اطاعت نخواهند کرد، و اگر از وی فرمان برند به طور کامل از او فرمان نخواهند برد.

۳- مشورت و رایزنی باعث رشد و بالندگی افکار می‌گردد، زیرا وقتی که افکار و اندیشه‌ها در امری بکار روند، رشد کرده و به شکوفایی می‌رسند.

۴- از طریق مشورت و رایزنی رای و نظر درست و صحیح حاصل می‌شود، و کسی که مشورت می‌کند، کمتر در کارش دچار اشتباه می‌گردد، و اگر چنانچه اشتباه کند یا به هدفش دست نیابد، قابل ملامت و سرزنش نخواهد بود پس وقتی خدا به پیامبرش صمی‌فرماید: ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِبا آنان رایزنی و مشورت کن در حالی که عقل و دانش پیامبر از همه مردم کامل‌تر و بیشتر است، و رای او بهتری رای است، پس دیگران چگونه باید باشند؟!.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿فَإِذَا عَزَمۡتَو هرگاه بعد از مشورت و رایزنی در کاری که نیاز به مشورت و رایزنی در کاری که نیاز به مشورت دارد، تصمیم به انجام آن گرفتی، ﴿فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِبر قدرت الهی اعتماد، و توکل کن، نه بر توانایی و حکمت و قدرت خود.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَوَکِّلِینَهمانا خداوند کسانی را که بر او توکل می‌نمایند و به وی پناه می‌برند دوست دارد.

آیه‌ی ۱۶۰:

﴿إِن یَنصُرۡکُمُ ٱللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمۡۖ وَإِن یَخۡذُلۡکُمۡ فَمَن ذَا ٱلَّذِی یَنصُرُکُم مِّنۢ بَعۡدِهِۦۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٦٠[آل عمران: ۱۶۰].«اگر خداوند شما را یاری کند، هیچ‌ کس بر شما چیره نخواهد شد، و اگر خوارتان گرداند، کیست که پس از او شما را یاری کند؟ و مؤمنان باید بر خدا توکل کنند».

یعنی چنانچه خداوند با یاری و کمک خویش شما را کمک نماید، ﴿فَلَا غَالِبَ لَکُمۡاگر تمام مردم روی زمین با تمام لشکر و اسلحه‌های خود جمع شوند، بر شما چیزه نخواهند شد، زیرا هیچ چیزی بر خداوند چیره نمی‌شود، و او بر بندگان چیره است و پیشانی آنها را گرفته است، پس هیچ جنبده‌ای حرکت نمی‌کند مگر به فرمان خدا، و هیچ جنبده‌ای ساکن نمی‌شود مگر به اذن و فرمان خدا. ﴿وَإِن یَخۡذُلۡکُمۡو اگر شما را خوار گرداند، و شما رابه حال خودتان رها کند، ﴿فَمَن ذَا ٱلَّذِی یَنصُرُکُم مِّنۢ بَعۡدِهِپس کیست که پس از او شما را یاری دهد؟ و بناچار آنگاه خوار می‌شوید، و شکست می‌خورید، گرچه تمام مردم شما را یاری دهند و کمک نمایند.

در ضمن خداوند متعال دستور می‌دهد که وی کمک بطلبند و بر او توکل کنند نه بر قدرت خویش. بنابر این فرمود: ﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَمعمول بر عامل مقدم شده که مفید حصر است. یعنی فقط بر خدا توکل کنید نه بر کسی دیگر، زیرا تنها او یاور و مددکار است، پس توکل و تکیه کردن بر خدا عین توحید و یکتاپرستی است، و مقصود با آن حاصل خواهد شد. و توکل بر غیر خدا شرک است و سودی نمی‌بخشد، بلکه زیان آور می‌باشد. در این آیه دستور داده شده که تنها به خداتوکل نمود و توکل بنده برحسب ایمان اوست و هر اندازه ایمانش قوی باشد به همان اندازه بیشتر بر خدا توکل می‌کند.

آیه‌ی ۱۶۱:

﴿وَمَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَغُلَّۚ وَمَن یَغۡلُلۡ یَأۡتِ بِمَا غَلَّ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ١٦١[آل عمران: ۱۶۱].«هیچ پیامبری را نسزد که در مال غنیمت خیانت کند، و هر کس در مال غنیمت خیانت کند آنچه را به خیانت برده است در روز قیامت خواهد آورد، سپس به هرکس سزا و جزای آنچه انجام داده است به طور کامل داده می‌شود، و بر آنها ستم نمی‌شود».

«غلول» یعنی خیانت در غنیمت و پنهان کردن چیزی از آن و خیانت در هر چیزی که در اختیار انسان است، و اجماع بر این است که خیانت در غنیمت و در آنچه که در اختیار انسان قرار دارد، حرام واز گناهان کبیره می‌باشد. همان‌طور که این آیه و دیگر نصوص بر آن دلالت می‌نمایند. پس خداوند متعال خبر داد که برای هیچ پیامبری شایسته و سزاوار نیست در مال غنیمت خیانت کند زیرا خیانت در غنیمت همان‌طور که دانستید از بزرگ‌ترین گناهان و بدترین عیوب است.

و خداوند پیامبرانش را از آن و هر آنچه که انسان آلوده و معیوب و متهم کند، مصون و محفوظ نموده و آنان را از نظر اخلاق، برترین افراد جهان و پاک‌ترین و خوب‌ترین آنها قرار داده و آنان را از هرگونه عیب پاک گردانیده است. و آنان را فرودگان رسالت خویش و معدن فرزانگی و حکمت الهی قرار داده‌است: ﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَیۡثُ یَجۡعَلُ رِسَالَتَهُ[الأنعام: ۱۲۴]. «خداوند بهتر می‌داند که رسالت خویش را در کجا قرار بدهد». پس اگر بنده فقط یکی از آنها را بشناسد، یقین حاصل می‌کند که آنان از هر عیب و کار زشتی پاک و مبّرا هستند، و نیازی نیست که بر پوچ بودن سخنانی که دشمنان پیامبران در مورد آنان گفته‌اند دلیل اقامه کنیم، زیرا هرکس که پیامبر بودن آنها را بپذیرد همه آنچه که اهل باطل درباره آنان می‌گویند دفع می‌شود. بنابر این کلمه‌ای را به کار برد که مفهومش چنین است: سر زدن چنین کاری از پیامبرای غیرممکن و محال است. پس فرمود: ﴿وَمَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَغُلَّیعنی کسانی که خداوند آنها را پیامبری و رسالت برگزیده است امکان ندارد خیانت کنند.

سپس کسی را که در مال غنیمت خیانت می‌کند مورد تهدید قرار داده و می‌فرماید: ﴿وَمَن یَغۡلُلۡ یَأۡتِ بِمَا غَلَّ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِو کسی که در مال غنیمت خیانت کند، روز قیامت آنچه را که در آن خیانت کرده است، می‌آورد در حالی که آن را بر دوش خود حمل می‌کند، خواه چیزی که در آن خیانت کرده است حیوان باشد، یا کالا یا چیزی دیگر.

و به سبب آن در روز قیامت عذاب داده می‌شود. ﴿ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡسپس هر خیانتکار و دیگران، پاداش و سزای‌شان را به اندازه عمل‌شان و به طور کامل دریافت می‌کنند. ﴿وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَیعنی چیزی بر گناهانشان افزوده نمی‌شود، و چیزی از حسناتشان کاسته نمی‌شود، یعنی بنگر به نیکویی «احتزار» در این آیه‌ی کریمه!.

پس از آن‌که سزای خیانتکننده در مال غنیمت را بیان کرد، و فرمود: در روز قیامت آنچه را که به خیانت برده است، با خود می‌آورد، بیان کرد که سزای او به طور کامل داده می‌شود، و اگر فقط می‌فرمود: «فقط سزای خیانت‌کننده در مال غنیمت به طور کامل به او داده می‌شود»، این شک و گمان به ذهن خطور می‌کرد که کسان دیگری که متصدی دیگر اموال و داراییها هستند، شاید سزا یا پاداششان به طور کامل داده نشود، بنابر این برای دفع این وهم و گمان کلمه‌ای آورد که شامل خیانت در مال غنیمت، و دیگر گناهان باشد و همه را به طور عام و فراگیر در برگیرد.

آیه‌ی ۱۶۳- ۱۶۲:

﴿أَفَمَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِ کَمَنۢ بَآءَ بِسَخَطٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَمَأۡوَىٰهُ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ١٦٢[آل عمران: ۱۶۲].«آیا کسی که به دنبال خشنودی خداست مانند کسی است که به خشم و نارضایتی خدا گرفتار آماده و جایگاه او جهنم است؟ و جهنم بد بازگشتگاهی است».

﴿هُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِمَا یَعۡمَلُونَ١٦٣[آل عمران: ۱۶۳].«آنان جایگاه و مقام متفاوتی پیش خدا دارند، و خداوند به آنچه انجام می‌دهند بیناست».

پروردگار متعال خبر می‌دهد کسی که هدفش خشنودی خداست و کارهایی را انجام می‌دهد که خشنودی وی را در پی دارد، هرگز مانند کسی نیست که مرتکب گناه می‌شود و پروردگارش را خشمگین می‌کند، و نزد خدا و بندگان او برابر نخواهند بود: ﴿أَفَمَن کَانَ مُؤۡمِنٗا کَمَن کَانَ فَاسِقٗاۚ لَّا یَسۡتَوُۥنَ١٨[السجدة: ۱۸]. «آیا کسی که مومن است مانند کسی است که فاسق می‌باشد؟ نه، برابر نیستند». بنابر این فرمود: ﴿هُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ ٱللَّهِیعنی هر یک از آنها در نزد پروردگار دارای مقام و جایگاه متفاوتی هستند، و برحسب تفاوت اعمال‌شان مقام و مرتبه آنها نیز متفاوت است، پس کسانی که به دنبال خشنودی خدا هستند، برای رسیدن به مقامهای بلند و جایگاههای والا و کاخ‌های عالی بهشت تلاش می‌نمایند، و خداوند به اندازه اعمال‌شان از بخشش و کرم خویش به آنان می‌بخشد، و کسانی که نارضایتی و خشم خدا را بر می‌انگیزند، به نالترین و پایین‌ترین جایگاههای جهنم سقوط می‌کنند، و خداوند کارهایشان را می‌بیند و هیچ چیزی از کارهایشان بر او پنهان نمی‌ماند، بلکه خداوند آن را دانسته و در لوح محفوظ ثبت نموده و فرشتگان بزرگوار و امانتدار خویش را موظف کرده است تا آن را بنویسند و ثبت و ضبط نمایند.

آیه‌ی ۱۶۴:

﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذۡ بَعَثَ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِهِۦ وَیُزَکِّیهِمۡ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍ١٦٤[آل عمران: ۱۶۴].«به راستی که خداوند بر مؤمنان منت نهاد، وقتی که در میان آنان از خودشان پیامبری مبعوث کرد تا آیات خدا را بر آنها بخواند، و ایشان را پاک بگرداند و کتاب و سنت را بدی‌شان بیاموزد گرچه پیش از آن در گمراهی آشکاری به سر می‌بردند».

منتّی که خداوند در این آیه بر بندگانش می‌نهد بزرگ‌ترین نعمت‌ها و اساس همه برکات است، زیرا پروردگار با فرستادن پیامبر بزرگوار اسلام صآنها را از گمراهی نجات داد و از هلاکت مصون داشت، پس فرمود: ﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذۡ بَعَثَ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡهمانا خداوند بر مومنان منت نهاد، چون پیامبری را از خودشان در میان آنان مبعوث کرد، که نسب و حال و زبان او را می‌دانستند، و از قوم و قبیله آنها بود و نسبت به آنها مهربان، و خیرخواه بود. ﴿یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِهِآیات خدا را بر آنها می‌خواند، و کلمات و معانی آن را به آنها می‌آموخت،﴿وَیُزَکِّیهِمۡو آنان را از شرک و گناه و فرومایگی و سایر زشتی‌های اخلاقی پاک می‌گرداند.

﴿وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَمنظور از کتاب یا جنس کتاب می‌باشد که قرآن است، پس در این صورت ﴿یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِهِمنظور از آیات نشانه‌های هستی است. و یا منظور از کتاب، نوشتن است، پس خداوند با آموختن کتاب و نوشتن، که علوم بوسیله نوشتن آموخته می‌شود بر آنها منت نهاد.

﴿وَٱلۡحِکۡمَةَیعنی سنت، که مانند قرآن است. یا به معنی گذاشتن هر چیزی در جایگاهش و شناختن اسرار شریعت می‌باشد. پس پیامبر هم احکام را و هم آنچه را که بوسیله آن احکام اجرا می‌شود، و نیز آنچه را که بوسیله آن فواید و نتایج احکام بدست می‌آید به آنها می‌آموخت. پس آنها به سبب برخورداری از این ویژگی‌های بزرگ از تمام مردم برترند و در مقام علمای ربانی قرار می‌گیرند.

﴿وَإِن کَانُواْ مِن قَبۡلُهرچند که قبل از بعثت این پیامبر، ﴿لَفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍدر گمراهی آشکری به سر می‌برند، و راهی که آنها را به پروردگارشان می‌رساند، و آنچه را که آنان را پاکیزه و پاک می‌گرداند، نمی‌شناختند، بلکه هر آنچه را که جهالت و نادانی برای آنان زیبا جلوه می‌داد، انجام می‌دادند، گرچه این کار با عقل تمام جهانیان درست در نمی‌آمد و با آن مخالف بود.

آیه‌ی ۱۶۸-۱۶۵:

﴿أَوَلَمَّآ أَصَٰبَتۡکُم مُّصِیبَةٞ قَدۡ أَصَبۡتُم مِّثۡلَیۡهَا قُلۡتُمۡ أَنَّىٰ هَٰذَاۖ قُلۡ هُوَ مِنۡ عِندِ أَنفُسِکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٦٥[آل عمران: ۱۶۵].«آیا هنگامی که مصیبتی به شما (در جنگ احد) رسید در حالی‌که شما دو برابر آن (در جنگ بدر) مشرکین را شکست دادید، گفتید: این مصیبت و شکست از کجا آمد؟ بگو: آن از جانب خودتان است، بی‌گمان خداوند بر هر چیز تواناست».

﴿وَمَآ أَصَٰبَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَلِیَعۡلَمَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٦٦[آل عمران: ۱۶۶]. «و آنچه روزِ رویارویی دو گروه به شما رسید به فرمان خدا بود تا خداوند مؤمنان را مشخص گرداند».

﴿وَلِیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ نَافَقُواْۚ وَقِیلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ قَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَوِ ٱدۡفَعُواْۖ قَالُواْ لَوۡ نَعۡلَمُ قِتَالٗا لَّٱتَّبَعۡنَٰکُمۡۗ هُمۡ لِلۡکُفۡرِ یَوۡمَئِذٍ أَقۡرَبُ مِنۡهُمۡ لِلۡإِیمَٰنِۚ یَقُولُونَ بِأَفۡوَٰهِهِم مَّا لَیۡسَ فِی قُلُوبِهِمۡۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا یَکۡتُمُونَ١٦٧[آل عمران: ۱۶٧].«و تا منافقان را مشخص نماید، منافقانی که به آنها گفته شد: بیایید در راه خدا بجنگید یا دفاع کنید، گفتند: اگر می‌دانستیم که جنگی پیش می‌آید از شما پیروی می‌کردیم، آنان در آن روز به کفر نزدیک‌تر بودند تا به ایمان، با دهان خود چیزهایی می‌گویند که در دل‌هایشان نیست و خداوند به آنچه پنهان می‌دارند داناتر است».

﴿ٱلَّذِینَ قَالُواْ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ وَقَعَدُواْ لَوۡ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُواْۗ قُلۡ فَٱدۡرَءُواْ عَنۡ أَنفُسِکُمُ ٱلۡمَوۡتَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٦٨[آل عمران: ۱۶۸].«کسانی که به برادران‌شان گفتند و نشستند: اگر از ما اطاعت می‌کردند کشته نمی‌شدند، بگو: اگر راست می‌گویید مرگ را از خودتان دور کنید».

در این جا خداوند بندگان مومن خود را که جنگ احد به آن مصیبت گرفتار شدند و حدود هفتاد نفر از آنان کشته شد دلجویی داده و می‌فرماید: ﴿قَدۡ أَصَبۡتُمشما به مشرکان ضربه زدید،﴿مِّثۡلَیۡهَاو دو برابر آنها را شکست دادید، شما هفتاد نفر از بزرگانشان را در جنگ بدر کشتید و هفتاد نفر را به اسارت گرفتید، پس باید مسئله برایتان آسان باشد، و مصیبت بر شما سبک گردد، با این‌که شما و مشرکین یکسان نیستید، زیرا کشته شدگان شما در بهشت هستند و کشته شدگان آنها در جهنم.

﴿قُلۡتُمۡ أَنَّىٰ هَٰذَایعنی گفتید: از کجا این مصیبت به ما رسید، و ما چگونه شکست خوردیم؟ ﴿قُلۡ هُوَ مِنۡ عِندِ أَنفُسِکُمۡبگو: آن از جانب خودتان است، و ناشی از کشمکش و اختلاف و نافرمانی شماست. و این اختلاف و کشمکش زمانی در میانتان بروز کرد که خداوند آنچه را دوست داشتید به شما نشان داد، پس خودتان را سرزنش و ملامت کنید و از اسباب هلاکت دوری جویید. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞهمانا خداوند بر هرچیزی توانا است. پس، از گمان بد نسبت به خدا بپرهیزید، زیرا او بر یاری کردنتان توانا است، اما در آزمودن و گرفتار کردنتان به مصیبت، حکمت بزرگی دارد، ﴿ذَٰلِکَۖ وَلَوۡ یَشَآءُ ٱللَّهُ لَٱنتَصَرَ مِنۡهُمۡ وَلَٰکِن لِّیَبۡلُوَاْ بَعۡضَکُم بِبَعۡضٖ[محمد: ۴]. «و اگر خدا می‌خواست از آنها انتقام می‌گرفت، ولی (می‌خواهد) برخی از شما را بوسیله برخی دیگر بیازماید».

سپس خبر داد آنچه از شکست و کشته شدن در روز رویارویی دو گروه مسلمین و مشرکین در احد به آنها رسید، و فرمان الهی را چیزی نمی‌تواند برگرداند و حتما باید به وقوع بپیوندد و امر تقدیری وقتی پیش آمد جز تسلیم شدن در برابر آن چاره‌ای نیست، و خداوند این کار را به خاطر حکمت و منافع بزرگی مقدر کرد تا مومن از منافق متمایز گردد. منافقانی که وقتی به جنگ دستور داده ﴿وَقِیلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ قَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِو به آنها گفته شد: در راه خدا و برای دفاع و حمایت از دین خدا و طلب خشنودی او بجنگید، ﴿أَوِ ٱدۡفَعُواْۖو اگر به خاطر خدا به دفاع بر نمی‌خیزید حداقل برای دفاع از حرمت خویش و شهرتان دفاع کنید، امتناع ورزیدند و عذر آوردند و ﴿قَالُواْ لَوۡ نَعۡلَمُ قِتَالٗا لَّٱتَّبَعۡنَٰکُمۡگفتند: اگر ما می‌دانستیم که بین شما و آنها جنگی پیش می‌آید از شما پیروی می‌کردیم، در حالی که دروغ می‌گفتند، چراکه همه به یقین می‌دانستند این مشرکان به خاطر شکستی که از مومنان متحمل شده بودند به شدت نسبت به آنها خشمگین بوده و قلبی سرشار از خشم و نفرت نسبت به آنان داشتند و آنها اموال خود را صرف کردند، و آنچه از مردان جنگی و اسلحه که در توان داشتند جمع نموده و با لشکری بزرگ بر مومنان هجوم آوردند، پس کسانی که این‌گونه باشند چگونه می‌توان تصور کرد بین آنها و مومنان جنگی روی نخواهد داد؟ به ویژه آن‌که مسلمین از مدینه بیرون آمده و در مقابل آنان ظاهر شده بودند. این غیرممکن است، اما منافقان گمان بردند که با این عذر می‌توانند مومنان را فریب دهند، و بهانه آنها پذیرفت می‌شود.

خداوند متعال فرمود: ﴿هُمۡ لِلۡکُفۡرِ یَوۡمَئِذٍآنا در آن حالت که همراه با مومنان برای جنگ بیرون نرفتند، ﴿أَقۡرَبُ مِنۡهُمۡ لِلۡإِیمَٰنِۚ یَقُولُونَ بِأَفۡوَٰهِهِم مَّا لَیۡسَ فِی قُلُوبِهِمۡبه کفر نزدیک‌تر بودند تا به ایمان، زیرا با زبان چیزهای می‌گویند که در دل‌هایشان نیست. و این ویژگی منافقین است، که با سخن و عمل خود چیزی را نشان می‌دهند اما ضد آن را در دل‌های خود پنهان می‌دارند. آنان می‌گفتند: ﴿قَالُواْ لَوۡ نَعۡلَمُ قِتَالٗا لَّٱتَّبَعۡنَٰکُمۡاگر ما می‌دانستیم که جنگی پیش می‌آید از شما پیروی می‌کردیم.

یک قاعده کلی که از این آیه استنباط می‌شود این است که به هنگام مواجه شدن با دو فساد آنچه سبک‌تر و شرّش کمتر است انجام داده می‌شود تا فساد بزرگ‌تر دفع گردد، و چنانچه نتوان مصلحت بزرگی را انجام داد باید مصلحت کوچک‌تر و کمتر را انجام داد. چرا که منافقان دستور داده شدند تا در راه دین بجنگند، پس اگر برای دین نیز بجنگند باید برای دفاع از فرزندان و خانواده‌ها و وطن خود بجنگند. ﴿وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا یَکۡتُمُونَو خداوند به آنچه پنهان می‌کنند داناتر است، پس خداوند آن را برای بندگان مومن خویش آشکار نموده و منافقان را بر آن مجازات می‌نماید.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ قَالُواْ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ وَقَعَدُواْ لَوۡ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُواْۗمنافقان هم به جهاد نرفتند، و هم اعتراض نموده و تقدیر و قضای الهی را تکذیب کردند و به برادران‌شان گفتند : اگر آنها از ما اطاعت می‌کردند کشته نمی‌شدند. خداوند در رد آنها فرمود: ﴿قُلۡ فَٱدۡرَءُواْبگو: پس دور نمایید و دفع کنید، ﴿عَنۡ أَنفُسِکُمُ ٱلۡمَوۡتَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَمرگ را از خود اگر راست می‌گویید که اگر آنها از شما اطاعت می‌کردند کشته نمی‌شدند، چرا که نمی‌توانند مرگ را از خود دور کنند. و این آیات دلیلی است بر این‌که گاهی در مومن عادت کفر آمیز وجود دارد و گاهی عادت ایمانی، و گاهی نیز یکی از این دو خصلت‌ها در وی قویتر است.

آیه‌ی ۱۶٩-۱٧۱:

﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ١٦٩[آل عمران: ۱۶٩]. «و کسانی را که در راه خدا کشته شده‌اند مرده نپندارید، بلکه آنان زنده‌اند (و) پیش پروردگارشان روزی داده می‌شوند».

﴿فَرِحِینَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَیَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِینَ لَمۡ یَلۡحَقُواْ بِهِم مِّنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ١٧٠[آل عمران: ۱٧۰]. «آنان از فضل و کرمی که خداوند به آنها داده است شادمان‌اند و به کسانی که بعد از آنان می‌آیند و هنوز به آنها نپیوسته‌اند مژده می‌دهند که ترسی بر آنها نیست و اندوهگین نمی‌شوند».

﴿یَسۡتَبۡشِرُونَ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٧١[آل عمران: ۱٧۱].«و یکدیگر را به نعمت و فضل خدا و این‌که خداوند پاداش مؤمنان را ضایع نمی‌کند، مژده می‌دهند».

در این آیات فضیلت و کرامت شهیدان، و بخشش و احسانی که خداوند به آنها ارزانی نموده، بیان شده و در ضمن از مومنان به خاطر کشته شدگانشان دلجویی و تسلیت بعمل آمده است، و بر جنگ در راه خدا و دفاع از خود و فدا کردن جان‌شان تشویق شده‌اند: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِو کسانی را که در راه خدا کشته شده‌اند، یعنی در جهاد با دشمنان، به قصد اعتلای دین خدا کشته شده‌اند، ﴿أَمۡوَٰتَۢامرده نپینداری، یعنی نباید تصور کنید که این‌ها مُردند و رفتند و ناپدید شدند و لذت دنیا و بهره‌مند شدن از رزق و برق آن را از دست دادند، زیرا کسانی که از جنگ می‌ترسند، و میلی به شهادت شدن ندارند، دائما در پی آنند که دنیا را از دست ندهند.

﴿بَلۡبلکه آنان به بزرگ‌ترین پاداش دست یافته‌اند، پاداشی که انسان‌های آزاده برای نیل به آن با یکدیگر به رقابت می‌پردازند.

پس آنها ﴿أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡدر بهشت پیش پروردگارشان زنده هستند. و کلمه ﴿عِندَ رَبِّهِمۡبیان‌گر آن است که مقام آنها بالاست و به پروردگارشان نزدیک‌اند. ﴿یُرۡزَقُونَو از انواع نعمت‌ها برخوردارند، نعماتی که صفت و حالت آنها را کسی نمی‌داند، مگر خداوندی که نعمت‌ها را ارزانی داشته است.

با وجود این ﴿فَرِحِینَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِبه آنچه خداوند از فضل و بخشش خود به آنها داده است شادمان هستند. و یا آن نعمتها چشمهانشان روش شده است، و شادمان و خوشحال هستند، چون آن نعمتها زیبا و فراوان و بسیار لذیذ و گوارا هستند، و چیزی که این لذایذ را مکّدر سازد، دامان آنان را نمی‌گیرد. پس خداوند نعمت بدنی و مادّی را با روزی دادن خداوند به آنان ارزانی نمود، و نعمت قلبی و روحی را با شاد شدنشان به فضل و بخشش خدا به آنان بخشید. پس نعمت و شادی مادی و معنوی به طور کامل به آنها داده شده است. ﴿وَیَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِینَ لَمۡ یَلۡحَقُواْ بِهِم مِّنۡ خَلۡفِهِمۡو یکدیگر را به رسیدن برادرانی که در پی آنانند و هنوز به آنها نپیوسته‌اند مژده داده و بشارت می‌دهند که آنها همان چیزی را خواهند یافت که ایشان یافته‌اند. مژده می‌دهند که ﴿أَلَّا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَخطر از آنها و از برادران‌شان دور شده است، و این یک امر شادی آفرین و مسرّت بخش است. ﴿یَسۡتَبۡشِرُونَ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖو به مناسبت این‌که از بزرگ‌ترین نعمت و فضل و احسان پروردگار برخوردار شده‌اند به یکدیگر تبریک می‌گویند. ﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَو بی‌گمان خداوند پاداش مومنان را ضایع نمی‌کند، بلکه آن را پرورش می‌دهد، و از فضل خویش چنان بر آن می‌افزاید که با کوشش خود به آن اندازه دست نمی‌یابند. از مفاد این آیات وجود نعمت‌های برزخ ثابت می‌شود و این‌که شهیدان در بالاترین مکان در نزد پروردگارشان به سر می‌برند، و ارواح اهل خیر با یکدیگر روبرو می‌شوند و به دیدار یکدیگر می‌شتابند، و به یکدیگر مژده می‌دهند.

آیه‌ی ۱٧۵-۱٧۲:

﴿ٱلَّذِینَ ٱسۡتَجَابُواْ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡقَرۡحُۚ لِلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ مِنۡهُمۡ وَٱتَّقَوۡاْ أَجۡرٌ عَظِیمٌ١٧٢[آل عمران: ۱٧۲].«کسانی که پس از زخمها و جراحت‌هایی که به آنان رسیده بود دستور خدا و پیامبر را اجابت کردند، برای کسانی از آنان که نیکی کردند و تقوا پیشه نمودند، پاداش بزرگی است».

﴿ٱلَّذِینَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَکُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِیمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ١٧٣[آل عمران: ۱٧۳].«کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم بر ضد شما جمع شده‌اند، پس، از آنها بترسید، ولی (این امر) ایمان‌شان را افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین سرپرست است».

﴿فَٱنقَلَبُواْ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ یَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞ وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَظِیمٍ١٧٤[آل عمران: ۱٧۴].«پس آنها با نعمت و بخششی از جانب خدا بازگشتند، و هیچ آسیبی به آنان نرسید، و خشنودی خداوند را به دست آوردند، و خداوند دارای فضلی بزرگ است».

﴿إِنَّمَا ذَٰلِکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ یُخَوِّفُ أَوۡلِیَآءَهُۥ فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ١٧٥[آل عمران: ۱٧۵].«آن شیطان است که دوستانش را می‌ترساند، پس، از آنها نترسید و از من بترسید اگر مؤمن هستید».

هنگامی که پیامبر صاز احد به‌سوی مدینه بازگشت، و شنید که ابوسفیان و مشرکین تصمیم دارند به‌سوی مدینه هجوم بیاورند، اصحاب با زخمهایی که بر بدن داشتند بیرون آمده و حرکت کردند، تا ندای خدا و پیامبرش را اجابت کنند و به «حمراالاسد» رسیدند، و کسی آن جا پیش آنها آمد و گفت: ﴿إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَکُمۡمردم علیه شما جمع شده‌اند، و می‌خواهند شما را از پای درآورند، و این بدان خاطر بود تا مسلمین را بترسانند، اما این خبر ایمان‌شان را به خدا و توکلشان را بیشتر کرد. ﴿وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُو گفتند: خداوند برای ما به‌جای تمام آنچه که برایمان اهمیت دارد کافی است. ﴿وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُو بهترین یاور است، تدبیر بندگانش در دست اوست و منافع بندگانش را تامین می‌نماید. ﴿فَٱنقَلَبُواْپس بازگشتند، ﴿بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ یَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞو به مشرکین خبر رسید که پیامبر و یارانش برای جنگ با شما بیرون آمده‌اند و کسانی که آن وقت در جنگ شرکت نکرده‌اند، پشیمان شده‌اند. پس خداوند ترس را در دل آنها انداخت، و به‌سوی مکه بازگشتند، و مومنان نیز با نعمت و بخششی از جانب خدا به‌سوی مدینه بازگشتند، چراکه خداوند در این حالت به آنها توفیق داد تا از شهر بیرون بروند و به خدا تکیه و توکل نمایند، سپس خداوند به آنها پاداش یک جنگ کامل را عنایت نمود، زیرا آنها با فرمان بردن از پروردگار و پرهیزگاری‌شان، سزاوار پاداشی بزرگ شدند. ﴿وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَظِیمٍو آنان با نعمت و بخششی از جانب خدا برگشتند، و هیچ آسیبی به آنان نرسید و خوشنودی خداوند را به دست آوردند، و خداوند دارای فضلی بزرگ است.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿إِنَّمَا ذَٰلِکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ یُخَوِّفُ أَوۡلِیَآءَهُکسی که شما را از شر مشرکان ترساند و گفت: آنها علیه شما جمع شده‌اند، دعوتگری از دعوتگران شیطان بود که دوستان بی‌ایمان یا ضعیف الایمان خود را می‌ترساند.

﴿فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَبنابر این از مشرکین و دوستان شیطان نترسید، زیرا آنها در دست خدا قرار دارند، و جز با تقدیر الهی تصرفی نمی‌کنند. بلکه از خدا بترسید، خداوندی که دوستانش را که از او می‌ترسند و دعوتش را اجابت می‌کنند، یاری می‌دهد.

در این آیه بیان شده است که انسان فقط باید از خدای یگانه بترسد، و ترس از خدا، از لوازم ایمان است، پس هر اندازه که بنده ایمان داشته باشد، به همان اندازه از خدا می‌ترسد. ترس پسندیده همان است که بنده را از ارتکاب آنچه خدا حرام نموده است باز دارد.

آیه‌ی ۱٧٧-۱٧۶:

﴿وَلَا یَحۡزُنکَ ٱلَّذِینَ یُسَٰرِعُونَ فِی ٱلۡکُفۡرِۚ إِنَّهُمۡ لَن یَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَیۡ‍ٔٗاۗ یُرِیدُ ٱللَّهُ أَلَّا یَجۡعَلَ لَهُمۡ حَظّٗا فِی ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٌ١٧٦[آل عمران: ۱٧۶].«و کسانی که در کفر از یکدیگر پیشی می‌گیرند، ترا اندوهگین نکنند، بی‌گمان آنان هیچ ضرری به خدا نمی‌رسانند، خداوند می‌خواهد برای آنان بهره‌ای در آخرت قرار ندهد و برای آنان عذابی بزرگ است».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡکُفۡرَ بِٱلۡإِیمَٰنِ لَن یَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٧٧[آل عمران: ۱٧٧].«همانا کسانی که کفر را به بهای ایمان خریدند هرگز زیانی به خدا نخواهند رساند و برای ایشان عذابی دردناک است».

پیامبر صبه مردم علاقمند بود، و برای هدایت آنها تلاش می‌نمود، و هرگاه هدایت نمی‌شدند غمگین می‌گردید، خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَا یَحۡزُنکَ ٱلَّذِینَ یُسَٰرِعُونَ فِی ٱلۡکُفۡرِو کسانی که در کفر از یکدیگر پیشی می‌گیرند. تو را غمگین نکنند، چرا که آنها شدیدا به کفر تمایل دارند و در آن از یکدیگر پیشی می‌گیرند، ﴿إِنَّهُمۡ لَن یَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَیۡ‍ٔٗاآنه هرگز هیچ زیانی به خدا نمی‌رسانند، پس خداوند دینش را یاری می‌کند و پیامبرش را تایید و کمک می‌نماید، و بدون آنان نیز امر و فرمان خویش را محقق می‌سازد. پس به آنان توجه مکن، جز این نیست که آنان با از دست دادن ِ ایمان در دنیا و به دست آوردن عذاب در روز آخرت در مسیر ضرر رساندن به خویشتن گام بر می‌دارند، آنان چون نزد خداوند ارزش و ارجی ندارند و از چشم او افتاده‌اند و نمی‌خواهد بهره‌ای از ثواب او را در آخرت داشته باشند آنان را رسوا نموده است، به همین جهت از سر عدالت و حکمت خویش آنان‌را توفیق نمی‌هد که به آنچه اولیا و دوستانش به آن رسیده‌اند به آن برسند، زیرا خداوند می‌داند که آنان راه هدایت را در پیش نمی‌گیرند، چرا که اخلاق آنان دچار فساد گشته و نیتّشان به پلیدی گراییده است.

سپس خبر داد کسانی که کفر را بر ایمان برگزیده، و به آن علاقمند شده‌اند و مانند کسی گشته‌اند که مال خود را برای خرید کالای مورد علاقه‌اش، صرف می‌کند، ایشان که این‌گونه به کفر علاقمند شده‌اند، ﴿لَن یَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَیۡ‍ٔٗاهرگز به خداوند زیانی نمی‌رسانند، بلکه زیان کارشان به خودشان بر می‌گردد.

﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞو برای آنها عذابی دردناک است. چگونه به خدا زیان می‌رسانند در حالی که آنها به شدت به ایمان بی‌علاقه هستند و شدیدا به کفر گرایش دارند؟! پس خداوند از آنها بی‌نیاز است. و خداوند کسانی دیگر از بندگان نیکوکارش را برای دینش برانگیخته، و فرزانگانی از میان اهل عقل و خرد را برای آن آماده نموده است. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ یَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ١٠٧[الإسراء: ۱۰٧]. «بگو: به خدا ایمان بیاورید یا نیاورید، به خدا زیانی نمی‌رسد، همانا کسانی که پیش از نزول آن دانش به آنها داده شده است، وقتی قرآن بر آنها خوانده شود به سجده می‌افتند».

آیه‌ی ۱٧۸:

﴿وَلَا یَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَنَّمَا نُمۡلِی لَهُمۡ خَیۡرٞ لِّأَنفُسِهِمۡۚ إِنَّمَا نُمۡلِی لَهُمۡ لِیَزۡدَادُوٓاْ إِثۡمٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِینٞ١٧٨[آل عمران: ۱٧۸].«کافران گمان نبرند که اگر ایشان را مهلت دهیم به نیکی و صلاح آنان است، بلکه ما آنان را مهلت می‌دهیم تا بیشتر مرتکب گناه شوند، و برای آنان عذاب خوارکننده‌ایست».

کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیده، و دین او را دور انداخته، و با پیامبرش مبارزه کرده‌اند، گمان نبرند مهلتی که به آنها داده، و آنها را به این دنیا ریشه کن نکرده‌ایم بدان سبب است که آنها را دوست داریم، هرگز آن طور نیست که آنان گمان می‌برند، بلکه این مهلت به خاطر زیانی است که خداوند برای آنها می‌خواهد، و این برای آن است تا بر عذاب و سزای‌شان افزوده گردد. بنابر این فرمود: ﴿إِنَّمَا نُمۡلِی لَهُمۡ لِیَزۡدَادُوٓاْ إِثۡمٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِینٞپس خداوند متعال به ستم‌گر مهلت می‌دهد تا سرکشی او بیشتر گردد، و ناسپاسی‌‌هایش انباشته شود، سپس خداوند او را قدرتمندانه و به شدت می‌گیرد. پس ستمکاران از مهلت خداوند بترسند، و گمان نبرند که از دست او در می‌روند.

آیه‌ی ۱٧٩:

﴿مَّا کَانَ ٱللَّهُ لِیَذَرَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ عَلَىٰ مَآ أَنتُمۡ عَلَیۡهِ حَتَّىٰ یَمِیزَ ٱلۡخَبِیثَ مِنَ ٱلطَّیِّبِۗ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُطۡلِعَکُمۡ عَلَى ٱلۡغَیۡبِ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَجۡتَبِی مِن رُّسُلِهِۦ مَن یَشَآءُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ وَإِن تُؤۡمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَکُمۡ أَجۡرٌ عَظِیمٞ١٧٩[آل عمران: ۱٧٩].«این‌گونه نبوده است که خداوند شما را به گونه‌ای که هستید رها کند، بلکه خداوند پاک را از ناپاک جدا می‌سازد، و این‌گونه نبوده است که خداوند شما را بر غیب آگاه نماید، بلکه خداوند از پیامبرانش هرکس را که بخواهد برمی‌گزیند، پس به خدا و پیامبرانش ایمان آورید، و اگر ایمان داشته باشید و پرهیزگاری کنید پس برایتان پاداشی بزرگ است».

یعنی حکمت الهی چنین نبوده است که مومنان را به این اختلاط و عدم تمییزی که شما بر آن هستید رها کند، بلکه خداوند، پاک را از ناپاک و مومن را از منافق و راستگو را از دروغگو جدا می‌نماید. و نیز حکمت الهی چنین نبوده است که بندگانش را ازغیبی که می‌داند آگاه سازد، پس حکمت او اقتضا نموده ا ست که بندگانش را با انواع امتحان و آزمایش بیازماید تا پاک و ناپاک از هم جدا شوند. پس خداوند پیامبرانش را فرستاد و دستور داد مردم از آنها اطاعت کنند، و فرمانشان را اجر نموده و به آنها ایمان آورند، و خداوند مردم را اگر ایمان بیاورند و پرهیزگار باشند به پاداش بزرگ نوید می‌دهد.

بنابراین مردم برحسب پیروی کردن‌شان از پیامبران بر دو نوعند، گروهی مطیع و فرمانبردار و مومن و مسلمانند، و گروهی نافرمان و منافق و کافرند. پس به آنان پاداش و سزا می‌دهد و براساس عدل و دادگری و فضل و حکمت خود به حساب و کتاب آفریدگانش می‌رسد.

آیه‌ی ۱۸۰:

﴿وَلَا یَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ هُوَ خَیۡرٗا لَّهُمۖ بَلۡ هُوَ شَرّٞ لَّهُمۡۖ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِۦ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ وَلِلَّهِ مِیرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ١٨٠[آل عمران: ۱۸۰].«و کسانی که به آنچه خداوند از فضل خویش به آنان داده، بخل می‌ورزند، گمان نبرند که آن (بخل) برای آنان بهتر است، بلکه به زیان آنهاست، و در روز قیامت چیزی که بدان بخل ورزیده‌اند، طوق گردنشان می‌گردد، و برای خداست همۀ دارایی‌های آسمان و زمین، و خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است».

کسانی که بخل می‌ورزند و در بخشش آنچه خداوند از فضل خویش به آنها بخشیده است از قبیل مال، و مقام و دانش و سایر نعمت‌ها بخل ورزیده و آنرا نمی‌بخشند و بر بندگان انفاق نمی‌کنند، گمان نبرند که این امر به صلاح آنهاست، بلکه موجب زیان و بدی آنها در دین و دنیا و آخرتشان می‌گردد.

﴿سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِۦ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِخداوند آن چیز را که بدان بخل ورزیده‌اند طوق گردنشان می‌گرداند، و با آن عذاب داده می‌شوند. همانطور که در حدیث صحیح آمده است: «إِنَّ البَخیلَ یمَثَّلُ لَهُ مَالُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ شُجَاعٌ أَقْرَعُ لَهُ زَبِیبَتَانِ یَأْخُذُ بِلِهْزِمَتِهِ یَقُولُ أَنَا مَالُکَ أَنَا کَنْزُکَ». «همانان انسان بخیل دارایی و ثروتش را در روز قیامت به صورت ماری بزرگ که بر اثر کثرت سنّ و سمّ فراوانی که دارای موی سرش ریخته است می‌بیند و دارای دو شاخ است، و دو طرف دهان بخیل را گاز می‌گیرد و می‌گوید: من مال تو هستم، من گنج تو هستم».

و پیامبر این آیه را یکی از مصادیق این حدیث قرار داد. پس این‌ها گمان نبرند که بخل به آنها فایده می‌دهد، و افتخاری برای آنهاست، بلکه بخل بزرگ‌ترین زیان را به آنها می‌رساند و بزرگ‌ترین سبب برای عذاب‌شان است.

﴿لِلَّهِ مِیرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِو خداوند متعال صاحب فرمانروایی و پادشاهی بزرگی است، و همه ملک و داراییها به‌سوی او بر می‌گردد، و بندگان در حالی از دنیا می‌روند که نه درهمی همراه دارند و نه دیناری و نه غیر این. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَرِثُ ٱلۡأَرۡضَ وَمَنۡ عَلَیۡهَا وَإِلَیۡنَا یُرۡجَعُونَ٤٠[مریم: ۴۰]. «ما وارث و مالک تمام زمین و آنچه بر آن است، می‌باشیم و همه به‌سوی ما باز می‌گردند».

بیاندیش که چگونه خداوند سبب ابتدایی و سبب نهایی را بیان کرد، تا بنده در آنچه خداوند به او بخشیده است بخل نورزد.

ابتدا خداوند خبر داد که آنچه نزد بنده و در دست اوست، بخششی است از جانب پروردگار، و نعمتی است از نعمت‌های او، و ملک بنده نیست، بلکه اگر فضل و احسان خدا نبود چیزی از آن به وی نمی‌رسید، پس بخل ورزیدن بنده، بخل ورزیدن و جلوگیری از رسیدنِ بخشش و احسان خدا به بندگان است، چون احسان خداوند ایجاب می‌نماید با بندگانش احسان شود، همانطور که فرموده است: ﴿وَأَحۡسِن کَمَآ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ إِلَیۡکَ[القصص: ٧٧]. «و نیکوکاری کن همان‌گونه که خداوند با تو احسان کرده است». پس هر کس به یقین بداند آنچه در دست اوست فضل و بخشش خداوند است، بخشش را منع نمی‌کند، چرا که به او زیانی نمی‌رساند، بلکه به قلب و مالش فایده می‌دهد، و ایمانش را می‌افزاید، و او را از آسیب و آفت‌ها محافظت می‌کند.

سپس بیان کرد همه آنچه در دست بنده‌هاست به‌سوی خدا بر می‌گردد، و خداوند آن را به ارث می‌برد، و او بهترین وارثان است. پس بخل ورزیدن به چیزی که همیشه با تو همراه نیست، و بالاخره آن را از دست خواهی داد، و به دست کسی دیگر می‌افتد، معنی ندارد.

سپس سبب جزائی را بیان کرد و فرمود: ﴿وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞو خداوند از کارهایتان آگاه است. آگاهی خداوند مستلزم آن است که بر کارهای خوب پاداش خوب بدهد، و بر کارهای بد سزا دهد. و کسی که ذرّه‌ای ایمان داشته باشد از انفاق و بخشیدن که موجب پاداش الهی ا ست، دریغ نمی‌ورزد، و به بخل که سبب عذاب اوست راضی نخواهد بود.

آیه‌ی ۱۸۲-۱۸۱:

﴿لَّقَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّذِینَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ فَقِیرٞ وَنَحۡنُ أَغۡنِیَآءُۘ سَنَکۡتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتۡلَهُمُ ٱلۡأَنۢبِیَآءَ بِغَیۡرِ حَقّٖ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِیقِ١٨١[آل عمران: ۱۸۱].«خداوند سخن کسانی را که گفتند: خداوند فقیر است و ما بی‌نیاز هستیم، شنید. آنچه را که آنها گفتند و به ناحق کشتن پیامبران از سوی آنها را می‌نویسیم، و می‌گوییم: بچشید عذاب آتش سوزان را».

﴿ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیکُمۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَیۡسَ بِظَلَّامٖ لِّلۡعَبِیدِ١٨٢[آل عمران: ۱۸۲].«این (عذاب) به خاطر اعمال (زشتی) است که از پیش فرستاده‌اید و خداوند و بر بندگان ستم نمی‌کند».

خداوند از سخنان این سرکشان خبر می‌دهد، کسانی که زشت‌ترین و بدترین سخن را گفتند. پس خبر داد آنچه را گفتند خدا شنید، و آن را خواهد نوشت، و کار زشت آنها را که کشتن پیامبران خیرخواه است، ثبت و ضبط کرده و به سبب این کارها سخت کیفرشان خواهد داد. و در جواب سخنشان، که می‌گفتند: فقیر و ما بی‌نیاز و توانگریم، به آنها گفته می‌شود: ﴿ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِیقِبچشید عذاب آتش سوزان را که بدن را می‌سوزاند و به دل‌ها سرایت می‌کند. و عذاب‌شان ناشی از ستم خدا بر آنها نیست، زیرا خداوند ﴿لَیۡسَ بِظَلَّامٖ لِّلۡعَبِیدِبر بندگان ستم نمی‌کند و او از این کار مبرا است، بلکه ﴿ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیکُمۡاین کیفر به سبب زشتی‌هایی است که از پیش فرستاده‌اید و این کارها شما را سزاوار عذاب گرداند، و از پاداش محروم کرد. مفسرین گفته‌اند این آیه در مورد گروهی از یهودیان نازل شد که این چنین گفتند، واز جمله آنان «فنحاص بن عازوراء» از سران علمای یهود در مدینه بود. او وقتی این سخن الهی را شنید: ﴿مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا[البقرة:۲۴۵]. «کیست که به خداوند قرض نیکو دهد»، ﴿وَأَقۡرَضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا[الحدید: ۱۸]. «و به خداوند قرض الحسنه بدهید». با تکبر و گستاخی گفت: خداوند فقیر است و ما توانگریم. پس خداوند از یهودیان سخن گفت و فرمود، کار زشتی که انجام می‌دهند چیز تازه‌ای نیست، بلکه در گذشته زشتی‌های دیگری مانند این را مرتکب شده‌اند، و آن ﴿وَقَتۡلَهُمُ ٱلۡأَنۢبِیَآءَ بِغَیۡرِ حَقّٖکشتن پیامبران است که کار بسیار بدی است، اما با وجود این بر انجام آن جرات کردند، و آنها پیامبران را از روی نادانی و گمراهی نکشتند، بلکه به سبب سرکشی و عناد، آنها را به قتل رساندند.

آیه‌ی ۱۸۴-۱۸۳:

﴿ٱلَّذِینَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ عَهِدَ إِلَیۡنَآ أَلَّا نُؤۡمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىٰ یَأۡتِیَنَا بِقُرۡبَانٖ تَأۡکُلُهُ ٱلنَّارُۗ قُلۡ قَدۡ جَآءَکُمۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِی بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَبِٱلَّذِی قُلۡتُمۡ فَلِمَ قَتَلۡتُمُوهُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٨٣[آل عمران: ۱۸۳].«کسانی که گفتند: همانا خداوند از ما پیمان گرفته است تا به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم مگر این‌که قربانیی برای ما بیاورد که آتش آن را بخورد. بگو: پیامبرانی پیش از من با دلائل روشن و با چیزی که گفتید، آمدند، پس چرا شما آنها را کشتید اگر راست می‌گویید؟».

﴿فَإِن کَذَّبُوکَ فَقَدۡ کُذِّبَ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِکَ جَآءُو بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلزُّبُرِ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُنِیرِ١٨٤[آل عمران: ۱۸۴].«پس اگر تو را تکذیب کردند، همانا پیامبرانی پیش از تو تکذیب شده‌اند که با دلایل روشن و کتاب‌های آسمانی و کتاب روشن‌گر (نزد آنان) آمده‌اند».

خداوند از حالت کسانی که به وی دروغ نسبت می‌دهند خبر می‌دهد، آن‌هایی که می‌گویند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَهِدَ إِلَیۡنَآبدون شک خداوند ما را سفارش نموده ﴿أَلَّا نُؤۡمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىٰ یَأۡتِیَنَا بِقُرۡبَانٖ تَأۡکُلُهُ ٱلنَّارُکه به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم مگر این‌که او قربانیی بیاورد که آتش آن را بخورد، پس، هم به خدا دروغ نسبت دادند، و هم نشانه و معجزه پیامبران را در همین چیز منحصر کردند.

و این دروغ آشکاری است که می‌گویند: ما به هیچ پیامبری ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که قربانیی بیاورد که آتش آن را بخورد. آنها می‌گفتند: هرگاه پیامبری این نشانه را نیاوَرَد به وی ایمان نمی‌آوریم، و با این کار از پروردگارمان اطاعت می‌کنیم و به پیمان او وفادار می‌مانیم. اما مسلّم است که آنها دروغگو بودند چرا که خداوند چنین تعهدی را از آنان نگرفته بود. هر پیامبری که از سوی خداوند فرستاده شده باشد بانشانه‌ها و دلایلی تایید شده و انسان‌های زیادی به وی ایمان آورده‌اند، و خداوند نشانه پیامبران را فقط در آنچه آنها می‌گفتند منحصر نکرده است. با این وجود آنها دروغی بر زبان آوردند که خود به آن پایبند نبودند، و سخن باطلی را بر زبان آوردند، که خود به آن عمل نکردند. بنابراین، خداوند پیامبرش را دستور داد که به آنها بگوید: ﴿قُلۡ قَدۡ جَآءَکُمۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِی بِٱلۡبَیِّنَٰتِبگو: پیامبرانی پیش از من با نشانه‌های روشنی که بر صداقت آنها دلالت می‌کرد پیش شما آمدند، ﴿وَبِٱلَّذِی قُلۡتُمۡو نیز آنچه را شما گفتید، با خود آوردند، و قربانیی آوردند که آتش آن را خورد، ﴿فَلِمَ قَتَلۡتُمُوهُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَپس چرا آنها را کشتید اگر در این ادعایتان راستگو هستید؟ پس دروغ و عناد و تناقض آنها آشکار است.

سپس پیامبرش صرا دلجویی داد و فرمود: ﴿فَإِن کَذَّبُوکَ فَقَدۡ کُذِّبَ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِکَکفر ورزیدند، و تکذیب پیامبران خدا عادت و شیوه کفار است، و آنها بدین خاطر پیامبران را تکذیب نمی‌کنند که آنچه آورده‌اند برای آنها قانع‌کننده نبوده و دلیل‌شان روشن نیست، بلکه ﴿جَآءُو بِٱلۡبَیِّنَٰتِپیامبران با دلایل عقلی و نقلی روشن پیش آنها آمدند، ﴿وَٱلزُّبُرِو با کتاب‌های نازل شده از آسمان که جز پیامبران کسی نمی‌تواند آن را بیاورد. ﴿وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُنِیرِو با کتابی که احکام شرعی را روشن می‌نماید و محاسن و زیبایی‌های عقلی احکام را بیان می‌نماید، و نیز اخبار راست و صحیح را برای آنها بازگو می‌کند.

و چون کافران عادتشان این‌گونه بوده است که به پیامبران ایمان نیاورند، کار آنها ترا غمگین نسازد، و به آنها توجه نکن.

آیه‌ی ۱۸۵:

﴿کُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۖ فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَۗ وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ١٨٥[آل عمران: ۱۸۵].«هر نفسی طعم مرگ را می‌چشد و بی‌گمان در روز قیامت پاداش‌هایتان به طور کامل به شما داده می‌شود، پس هرکس که از آتش جهنم نجات داده شود، و در بهشت داخل گردانده شود، واقعاً کامیاب شده و زندگی دنیا جز مایۀ فریب نیست».

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿کُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِدر این آیه کریمه به این مطلب اشاره شده است که نباید به دنیا علاقه زیادی داشته باشیم، زیرا دنیا از بین می‌رود و باقی نمی‌ماند، و دنیا فریب و سرایی بیش نیست و با آراستگی‌ها و فریبندگی‌‌هایش انسان را فریب داده و مبتلا می‌کند. پس این دنیا از دست می‌رود، و آدمی به جهان آخرت منتقل می‌شود، و در جهان آخرت هر کس کار خوب و بدی انجام داده باشد، پاداش آن را به طور کامل می‌یابد.

﴿فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِپس هرکس از جهنم دور کرده باشد، ﴿وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَو وارد بهشت گردانده شود، موفقیت بزرگی را به دست آورده است، زیرا از عذاب دردناک رهایی یافته و به بهشتی درآمده که در آن نعمت‌هایی است که نه چشمی مانند آن را دیده، و نه گوشی مانند آن را شنیده، و نه به دل انسانی خطور کرده است. مفهوم این آیه است که هر کس از آتش جهنم دور نگردد و به بهشت داخل گردانده نشود، کامیاب و موفق نشده، بلکه به بدبختی همیشگی گرفتار و به عذاب همیشگی مبتلا گردیده است.

در این آیه اشاره لطیفی است به وجود نعمت و عذاب در دنیای برزخ، و این‌که مردم جزای بعضی از کارهایشان را در جهان برزخ خواهند دید، و نمونه‌هایی از کارهای گذشته‌شان به آنان نشان داده می‌شود. آنچه گفته شد از این بخش از آیه فهمیده می‌شود: ﴿وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِیعنی پاداش کامل اعمال را در روز قیامت دریافت خواهند نمود، اما علی الحساب پاداشی را در برزخ دریافت می‌نمایند، بلکه گاهی در دنیا بخشی از سزا و پاداش اعمالی را دریافت می‌کنند. خداوند متعال در این راستا می‌فرماید: ﴿وَلَنُذِیقَنَّهُم مِّنَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَدۡنَىٰ دُونَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَکۡبَرِ[السجدة: ۲۱]. و قطعا غیر از آن عذاب بزرگتر، از عذاب این دنیا نیز به آنان می‌چشانیم.

آیه‌ی ۱۸۶:

﴿لَتُبۡلَوُنَّ فِیٓ أَمۡوَٰلِکُمۡ وَأَنفُسِکُمۡ وَلَتَسۡمَعُنَّ مِنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِکُمۡ وَمِنَ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُوٓاْ أَذٗى کَثِیرٗاۚ وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَٰلِکَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٨٦[آل عمران: ۱۸۶].«مسلماً در مال‌ها و جان‌هایتان مورد آزمایش قرار می‌گیرید، و حتماً از کسانی که پیش از شما کتاب به آنها داده شده، و (نیز) از مشرکین اذیت و آزار فراوانی می‌یابید، و اگر صبر کنید، و پرهیزگاری نمایید، این نشانۀ عزمِ جزم شما است».

خداوند متعال مومنان را خطاب می‌کند، که آنها با دادن نفقه‌های واجب و مستحب از مال‌هایشان آزمایش خواهند شد، و باید مال خود را در راه خدا به مصرف برسانند، و نیز در جان‌هایشان آزمایش می‌شوند، چرا که تکلیف‌های دشوار بر دوش آنها گذاشته می‌شود. مانند: جهاد در راه خدا، خسته و کشته شدن، به اسارت در آمدن، زخمی شدن، مبتلا گشتن به بیماری، و یا بیمار شدن کسی که او را دوست دارند.

﴿وَلَتَسۡمَعُنَّ مِنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِکُمۡ وَمِنَ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُوٓاْ أَذٗى کَثِیرٗاو از کسانی که پیش از شما کتاب را داده شده‌اند، و از کافران اذیت و آزار فراوانی خواهید دید، به گونه‌ای که از شما و دین‌تان و کتاب و پیامبرتان عیب جویی می‌کنند.

این‌که خداوند بندگانش را از این امر آگاه می‌سازد چندین فایده وجود دارد:

۱- حکمت الهی مقتضی آن است که مومن صادق و راستین از منافق دروغگو متمایز گردد.

۲- خداوند متعال این کارها را برای آنان مقدر می‌نماید، چون صلاح بندگان را می‌خواهد، تا با این مشکلات مقام‌شان بالا رود، و یقین‌شان کامل گردد، و گناهانشان پوشیده شود، و ایمان‌شان افزوده گردد.

وقتی که خداوند آنها را از این امر آگاه ساخت، آن‌گونه که خداوند خبر داده پیش آمد، ﴿قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِیمَٰنٗا وَتَسۡلِیمٗا[الأحزاب: ۲۲]. «مؤمنان گفتند: این همان چیزی است که خداوند و پیامبرش به ما وعده داده بودند، و خدا و پیامبرش راست گفتند، و جز ایمان و تسلیم شدن چیزی دیگر به آنها نیفزود».

۳- خداوند آنها را از این چیزها خبر داد تا محکم و استوار گردند، و هنگام پیش آمدن مصایب ثابت قدم و بردبار بوده، و انتظار آمدن این چیزها را داشته باشند تا تحمل آن برای‌شان آسان گردد و بر آنان سنگینی نکند، و به صبر و پرهیزگاری پناه ببرند. بنابر این فرمود: ﴿وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْو اگر صبر کنید و پرهیزگاری نمایید، یعنی اگر بر آزمایش و امتحانی که در مال‌ها و جان‌هایتان برای شما پیش آمده است، و بر اذیت و آزار ستمگران صبر کنید، و پرهیزگار باشید و هدفتان جلب رضای خدا و نزدیکی جستن به او باشد، و از حد شرع تجاوز نکنید، و در جایی که نباید صبر نمود و باید از دشمنان خدا انتقام بگیرید، ﴿فَإِنَّ ذَٰلِکَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِچنین کارهایی نشانه داشتن عزم و اراده آهنین است و باید در آن رقابت صورت گیرد. و جز دارندگان اراده و همت‌های بلند به این مقام نمی‌رسند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِینَ صَبَرُواْ وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٖ٣٥[فصلت: ۳۵]. «و به این مقام نمی‌رسند مگر کسانی که شکیبایی کرده‌اند، و آن را دریافت نمی‌کند مگر کسی‌که دارای سهم و نصیبی بزرگ باشد».

آیه‌ی ۱۸۸-۱۸٧:

﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِیثَٰقَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ لَتُبَیِّنُنَّهُۥ لِلنَّاسِ وَلَا تَکۡتُمُونَهُۥ فَنَبَذُوهُ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ وَٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلٗاۖ فَبِئۡسَ مَا یَشۡتَرُونَ١٨٧[آل عمران: ۱۸٧].«و به یاد آورید هنگامی را که خداوند از کسانی که به آنها کتاب داده شده است پیمان گرفت: آن را برای مردم بیان کنید و آن را پنهان ندارید، پس ایشان آن‌را پشت سر انداخته و به بهای اندکی فروختند. چه بد است آنچه آنها می‌خرند!».

﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ وَّیُحِبُّونَ أَن یُحۡمَدُواْ بِمَا لَمۡ یَفۡعَلُواْ فَلَا تَحۡسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٖ مِّنَ ٱلۡعَذَابِۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٨٨[آل عمران: ۱۸۸].«گمان مبر کسانی که بدانچه انجام داده‌اند خوشحال می‌شوند، و دوست دارند در برابر کارهایی که انجام نداده‌اند ستایش شوند، گمان مبر که آنها از عذاب نجات یابند، و برای آنان عذابی دردناک است».

میثاق یعنی پیمان سنگین و محکم و موکّد که خداوند آن را از کسی که به او کتاب بخشیده و به وی علم آموخته، گرفت است تا آنچه را که مردم به آن نیاز دارند و خدا به او آموخته است، بیان دارد، و آن را از مردم پنهان نسازد، و بدان بخل نورزند، به ویژه وقتی که از او پرسیدند، و یا این‌که چیزی پیش آمد که ایجاب می‌کرد آن را تبیین کند. پس هرکسی که علمی دارد بر او واجب است علم خود را بیان دارد و حق را از باطل روشن گرداند.

پس توفیق یافتگان این وظیفه را به‌طور کامل انجام داده، و آنچه را خداوند به آنها آموخته بود در راستای طلب خشنودی خدا، و ابراز مهربانی نسبت به مردم آموختند تا مبادا دچار گناه کتمان علم گشته باشند.

اما کسانی که به آنها کتاب داده شده بود از قبیل، یهودیان و نصاری، و کسانی که مانند آنها هستند، پیمان‌ها را پشت سر انداخته، و به آن توجه نکرده و حق را پنهان کرده و باطل را آشکار نمودند، و آنچه را که خدا حرام کرده بود مرتکب شده، و در ادای حقوق الهی و حقوق مردم ستمی کردند، و در برابر کتمان علم بهای اندکی بدست آوردند و آن ریاست و اموال ناچیزی بود که از زیردستان خود می‌گرفتند، زیردستانی که از خواست‌های آنها پیروی کرده و شهوات را بر حق مقدم می‌داشتند.

﴿فَبِئۡسَ مَا یَشۡتَرُونَپس بسیار بد است آنچه که می‌خرند، چون ناچیز‌ترین عوض و بدل است، و آنچه از آن روی برتافتند بزرگ‌ترین خواسته و مطلوب است و آن بیان حق است که سعادت همیشگی و مصالح دینی و دنیوی در آن نهفته است.

پس آنان کالای فرومایه و بی‌ارزش را برگزیدند و کالای گرانقدر و با ارزش را رها کردند، زیرا خواست‌هایشان زشت و بد بود، و خود نیز ذلیل و فرومایه بودند، و صلاحیتی بیش از این نداشتند.

سپس خداوند متعال فرمود: ﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡرَحُونَ بِمَآ أَتَواْکسانی را که به کارهای زشت و سخنان و کردار باطلی که انجام می‌دهند، خوشحالی می‌شوند. ﴿وَّیُحِبُّونَ أَن یُحۡمَدُواْ بِمَا لَمۡ یَفۡعَلُواْو دوست دارند به سبب کارهای خوبی که انجام نداده، و سخن حقی که نگفته‌اند، ستایش شوند. پس آنان هم کار بد انجام می‌دهند، و هم سخن بد را بر زبان می‌آورند، و هم به آن خوشحال می‌شوند و هم دوست دارند به واسطه کار خوبی که انجام نداده‌اند مورد ستایش قرار گیرند. ﴿فَلَا تَحۡسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٖ مِّنَ ٱلۡعَذَابِگمان مبر که آنها از عذاب نجات یابند بلکه آنان سزاوار شدیدترین عذاب‌اند و به‌سوی آن برمی‌گردند.

بنابراین فرمود: ﴿وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞو برای آنان عذابی دردناک است. و اهل کتاب در این آیه کریمه داخل هستند که به علم و یقین خود شاد بودند، و از پیامبر فرمان نبردند، و بر این گمان بردند که در کردار و گفتار خود بر حق هستند. و همچنین هرکس که بدعت قولی یا عملی ایجاد کند، و به آن شادمان باشد، و مردم را به‌سوی آن دعوت نماید، و گمان بَرَد که برحق است و دیگران بر باطل‌اند، در این آیه داخل است.

و مفهوم آیه دلالت می‌نماید که هرکس دوست داشته باشد در مقابل کار خوبی که انجام داده، و به خاطر این‌که از حق پیروی کرده است مورد ستایش قرار گیرد، و هدفش ریا و شهرت طلبی نباشد، این عمل مذموم و ناپسند نیست، بلکه از کارهایی مطلوبی است که خداوند نیکوکارانِ در کردار و گفتار را بر آن پاداش می‌دهد.

و خداوند بندگان خاص خود را بر این پاداش می‌دهد، چرا که خود، آن‌را از خدا خواسته‌اند. همانطور که ابراهیم ÷فرمود: ﴿وَٱجۡعَل لِّی لِسَانَ صِدۡقٖ فِی ٱلۡأٓخِرِینَ٨٤[الشعراء: ۸۴]. «و برای من در میان آیندگان آوازه نیکو بگذار».

و فرمود: ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰ نُوحٖ فِی ٱلۡعَٰلَمِینَ٧٩ إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ٨٠[الصافات: ٧٩-۸۰]. «سلام بر نوح باد در میان جهانیان، همانا ما این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم». و بندگان خداوند رحمان گفته‌اند: ﴿وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِینَ إِمَامًا[الفرقان: ٧۴]. «بار خدایا! ما را پیشوای پرهیزگاران بگردان». و این از نعمت‌های باری متعال بر بندگانش و از منّت‌های او بر آن‌هاست که جای تشکر و قدردانی دارد.

آیه‌ی ۱۸٩:

﴿وَلِلَّهِ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ١٨٩[آل عمران: ۱۸٩]. «و فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آن خداست، و خداوند بر هرچیزی تواناست».

او مالک آسمان‌ها و زمین و آنچه در آسمان‌ها و زمین است، می‌باشد، و خداوند با کمال قدرت و صنعتگری شگفت‌انگیز خود در آنها تصرف می‌نماید، پس هیچ‌کس چیزی را از او منع نمی‌کند و هیچ چیزی او را ناتوان نمی‌سازد.

آیه‌ی ۱٩۴-۱٩۰:

﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓیَٰتٖ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠[آل عمران: ۱٩۰].«بی‌گمان در آفرینش آسمان‌ها و زمین و آمد و رفت شب و روز، نشانه‌هایی است برای خردمندان».

﴿ٱلَّذِینَ یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَ قِیَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَکَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ١٩١[آل عمران: ۱٩۱].«آن کسانی‌که ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده خداوند را یاد می‌کنند، و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند، پروردگارا! این را بیهوده نیافریده‌ای، پس ما ار از عذاب آتش نجات بده».

﴿رَبَّنَآ إِنَّکَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَیۡتَهُۥۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ أَنصَارٖ١٩٢[آل عمران: ۱٩۲].«پروردگارا! همانا کسی را که تو در آتش جهنم داخل کنی بی‌گمان او را خوار کرده‌ای و ستمکاران را یاوری نیست».

﴿رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِیٗا یُنَادِی لِلۡإِیمَٰنِ أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّکُمۡ فَ‍َٔامَنَّاۚ رَبَّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرۡ عَنَّا سَیِّ‍َٔاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِ١٩٣[آل عمران: ۱٩۳].«پروردگارا! ما شنیدیم دعوتگری به ایمان ندا می‌داد که به پروردگارتان ایمان بیاورید، پس ما ایمان آوردیم، پس گناهانمان را بیامرز و بدیهای ما را بپوشان و ما را با نیکان بمیران».

﴿رَبَّنَا وَءَاتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِکَ وَلَا تُخۡزِنَا یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۖ إِنَّکَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِیعَادَ١٩٤[آل عمران: ۱٩۴].«پروردگارا! به ما بده آنچه را که بر زبان پیامبرانت به ما وعده‌ داده‌ای و در روز قیامت ما را خوار مگردان، بی‌گمان تو خلاف وعده نمی‌کنی».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓیَٰتٖ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠و در ضمن بندگان را به اندیشیدن و فکر کردن در آفرینش آسمان‌ها و زمین و تدبر در نشانه‌های آن برانگیخته است. و «آیات» را به «نکره» ذکر کرد، و این بیان‌گر کثرت و عمومیت نشانه‌هاست، زیرا در آسمان‌ها و زمین نشانه‌های عجیب و شگفت‌انگیزی وجود دارد، که نگاه کنندگان را حیران، و متفکران را قانع نموده و دل‌های صادقان و راستگویان را جذب می‌نماید، و عقلهای روشن را بر کلیه‌ی مطالب الهی آگاه می‌سازد. اما برای هیچ مخلوقی ممکن نیست که تمام نشانه‌هایی را که در آسمان‌ها و زمین وجود دارند، محصور و مشخص گرداند و یا بر برخی از آنها احاطه پیدا کند. و این بیان‌گر عظمت و گستردگی نظام هستی و سیطره نظم بر حرکت منظومه‌ها بوده و بر عظمت آفریننده و بزرگی فرمانروا و فراگیری قدر او، و آفرینش متقن و شگفت‌انگیز و ظرافت و حکمت خداوند دلالت می‌کند. منافعی که آسمان‌ها و زمین، و رفت و آمد شب و روز برای مردم در بردارند، بیان‌گر گستردگی رحمت خدا و عمومِ بخشش و فراگیر بودن احسان اوست، که حتما باید شکرانه آن را بجا آورد، و شاکر آفریننده این همه نعمات بود و در راستای خشنودی وی تلاش کرد، و کسی دیگر را شریک او قرار نداد، چرا که نه برای خود، و نه برای کسی دیگر، نمی‌تواند به اندازه ذره‌ای کاری بکند. و خداوند این آیات و نشانه‌ها را به خردمندان و اهل اندیشه اختصاص داد، چرا که آنان از آن بهره می‌برند، و با چشم عقل به آن می‌نگرند نه با چشم سر.

سپس خردمندان را این چنین توصیف نمود: ﴿ٱلَّذِینَ یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَآن‌هایی که در همه حال خدا را یاد می‌کنند، ﴿قِیَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده. این شامل تمام انواع ذکر اعم از ذکر قولی و قلبی می‌گردد، و نماز به صورت ایستاده نیز در آن داخل است، پس اگر به صورت نشسته بخواند و اگر نتوانست، آنرا به پهلو بخواند.

﴿وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِو در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند تا از این طریق بر آنچه که به خاطرش آفریده شده‌اند استدلال نمایند. و این بیان‌گر آن است که تفکر عبادت است و یکی از ویژگی‌های اولیای خدا و عارفان می‌باشد. پس هرگاه در آن بیاندیشند در می‌یابند که خداوند آن را بیهوده نیافریده است. پس می‌گویند: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَکَپروردگارا! این را بیهوده نیافریده ای، پاک هستی از هر آنچه که شایست شکوه و بزرگیت نیست، آنها را به حق و برای حق آفریده‌ای، ﴿فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِو ما را از کارهای بد مصون بدار و بر انجام کارهای شایسته توفیق ده، تا بدین وسیله از جهنم نجات یابیم. و این طلب کردن بهشت را در بردارد، زیرا وقتی خداوند آنها را از جهنم نجات دهد به بهشت می‌روند. اما از آن جا که ترس الهی دل‌هایشان را فرا گرفته، آنچه را که نزد آنها مهم‌تر است،از خدا خواستند.

﴿رَبَّنَآ إِنَّکَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَیۡتَهُپروردگارا! هرکس را که وارد جهنم کنی او را خوار نموده ای، چون او به خشم و ناخشنودی تو، و به ناخشنودی فرشتگان و دوستان خدا، و رسوایی که نجاتی از آن نیست، و نجات دهنده‌ای از آن وجود ندارد، گرفتار می‌آید.

بنابراین، خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ أَنصَارٖو ستمکاران را یاوری نیست که آنها را از عذاب خدا نجات دهد. و این دلالت می‌نماید که آنها به سبب ستم خودشان وارد جهنم شده‌اند.

﴿رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِیٗا یُنَادِی لِلۡإِیمَٰنِپروردگارا! ما شنیدیم که دعوتگری به‌سوی ایمان فرا می‌خواند. و نداکننده، محمد صاست که مردم را به ایمان آوردن فرا خوانده و آنها را بر ایمان و پایبندی به اصول و فروع آن تشویق می‌کرد. ﴿فَ‍َٔامَنَّاو ما بلافاصله او را اجابت کردیم، و به سویش شتافتیم. و این خبر دادن از نعمت خدا بر آنها، و شادمان گشتن به آن و متوسل شدن به ایمان‌شان است تا گناهانشان را بیامرزد، و بدی‌هایشان را بپوشاند، زیرا نیکی‌ها، بدی‌ها را از بین می‌برند، و خداوندی که به آنها ایمان را ارزانی نموده است، امنیت کامل را نیز به آنها خواهد بخشید. ﴿وَتَوَفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِو ما را با نیکان بمیران. این دعا، خواستنِ توفیق الهی در انجام کار خیر و ترک کار بد است که بنده با آن از زمره نیکوکاران محسوب می‌گردد، و باید تا هنگام مرگ بر آن ثابت و پابرجا باشد.

وقتی که خداوند خردمندان را بر ایمان آوردن توفیق داد، از همین راه به او متوسل شدند تا نعمت خویش را بر آنها کامل گرداند، و از او خواستند تا به آنها پاداش ایمان را بدهد، و به وعده‌ای که بر زبان پیامبرانش به آنها داده است از قبیل پیروزی و چیرگی در دنیا و دستیابی به خشنودی خدا و بهشت او، وفا کند، زیرا خداوند متعال خلاف وعده نمی‌کند، پس خداوند دعای‌شان را اجابت می‌کند.

آیه‌ی ۱٩۵:

﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّی لَآ أُضِیعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُکُم مِّنۢ بَعۡضٖۖ فَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُکَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ١٩٥[آل عمران: ۱٩۵].«پس خداوند دعای آنها را اجابت کرد، (و فرمود:) من عمل هیچ مرد و زنی از شما را ضایع نخواهم کرد، برخی از شما از برخی دیگر هستید، پس کسانی که هجرت کردند و از سر زمین‌شان بیرون رانده شدند و در راه من اذیت و آزار دیدند و جنگیدند و کشته شدند، حتما گناهانشان را می‌بخشم و آنها را وارد بهشت می‌کنم، بهتشی که جوی‌ها از زیر آن روان است، این پاداشی از جانب خداست، و پاداش نیکو نزد خداوند می‌باشد».

پس خداوند متعال فرمود: ﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡخداوند دعای آنها را پذیرفت، دعای عبادت و دعای به فریاد طلبیدن و فرمود: ﴿أَنِّی لَآ أُضِیعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰپس همگی پاداش اعمال خود را به طور کامل دریافت خواهند کرد، ﴿بَعۡضُکُم مِّنۢ بَعۡضٖیعنی همه شما در پاداش و کیفر برابر هستید. ﴿فَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَقَٰتَلُواْپس آن‌هایی که ایمان و هجرت و جدایی از دوست داشتنی‌ها از قبیل وطن و مال و منال را برگزیدند و برای خشنودی خداوند جهاد کردند، ﴿لَأُکَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِگناهانشان را می‌آمرزم، و آنها را وارد بهشت می‌کنم، بهشتی که رودها از زیر درختان آن روان است، این پاداشی است از جانب خداوند، خداوندی که در مقابل عملِ ناچیزِ بنده‌اش پاداش فراوان به او می‌دهد.

﴿وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِنزد خداوند پاداش خوب و نیکو هست، پاداشی که هیچ چشمی مانند آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده و به قلب هیچ انسانی خطور نکرده است. پس هر کس این پاداش را می‌خواهد به اندازه‌ی توان خویش آن را بوسیله طاعت و فرمانبرداری از خداوند و نزدیکی جستن به او، طلب کند.

آیه ۱٩۸-۱٩۶:

﴿لَا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فِی ٱلۡبِلَٰدِ١٩٦[آل عمران: ۱٩۶].«رفت و آمد کافران در شهرها ترا فریب ندهد».

﴿مَتَٰعٞ قَلِیلٞ ثُمَّ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ١٩٧[آل عمران: ۱٩٧].«کالای اندکی است، سپس جایگاه‌شان جهنم است و چه بد جایگاهی است».

﴿لَٰکِنِ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَا نُزُلٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۗ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَیۡرٞ لِّلۡأَبۡرَارِ١٩٨[آل عمران: ۱٩۸].«ولی کسانی که از پروردگارشان ترسیدند، برای آن‌هاست باغ‌هایی که رودها از زیر آن روان است، در آن جاودانه هستند، این پاداشی از جانب خداست، و آنچه نزد خداست برای نیکوکاران بهتر است».

منظور از این آیه این است کالای دنیا که کافران به دست می‌آورند، و خوشگذرانی و رفت و آمد آنها در شهرها در قالب تجارت و کسب، و لذت جویی و انواع افتخارات و پیروزیهایی که بعضی اوقات به دست می‌آورند، نباید مومنان را اندوهگین کند. و این آیه مسکن خاطر مومنان است، چرا که خداوند می‌فرماید: همه این چیزها که به کافران می‌رسد، ﴿مَتَٰعٞ قَلِیلٞکالای ناچیزی است، و باقی نخواهند ماند، بلکه آنها کمی از آن بهره‌مند می‌شوند، و به سبب آن مدتی طولانی عذاب می‌بینند. این بالاترین حالتی است که کافر در آن قرار می‌گیرد، و سرانجام بسیار بدی در انتظار اوست. و اما کسانی که از پروردگارشان می‌ترسند و به او ایمان دارند، همراه با افتخار و نعمت‌های دنیا که به دست ﴿لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَابرای آنان در اخرت باغ‌هایی است که رودها از زیر درختانش روان است و آنها در آن جاودانه می‌مانند.

و سختی و دشواری و بدبختی که در دنیا برای آنها پیش می‌آید، نسبت به نعمت پایدار بهشت و زندگی سالم و شاد و با طراواتی که در آخرت دارند ناچیز است. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَیۡرٞ لِّلۡأَبۡرَارِو آنها کسانی هستند که دل و گفتار و کردارشان نیک است پس خداوند مهربان از درِ احسان و نیکی خویش به آنها پاداش و بخششی بزرگ و رستگاری جاودان بخشید.

آیه‌ی ۲۰۰-۱٩٩:

﴿وَإِنَّ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَمَن یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکُمۡ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِمۡ خَٰشِعِینَ لِلَّهِ لَا یَشۡتَرُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِیلًاۚ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ١٩٩[آل عمران: ۱٩٩].«برخی از اهل کتاب هستند که به خدا و آنچه بر شما و آنچه بر آنها نازل شده است، ایمان دارند، در برابر خدا فروتن هستند، و به آنچه بر آنها نازل شده است ایمان دارند، (و) در برابر خدا فروتن هستند و آیات خدا را به بهای اندک نمی‌فروشند، ایشان پاداش‌شان نزد پروردگارشان است، همانا خداوند سریع الحساب است».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٢٠٠[آل عمران: ۲۰۰].«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بردباری کنید، و استقامت و پایداری ورزید، و مراقب باشید و از خدا بترسید تا رستگار شوید».

گروهی از اهل کتاب بر انجامِ کار خیر توفیق یافته و به خدا و به آنچه بر شما، و آنچه بر آنها نازل گشته است ایمان دارند و این ایمان سودبخش و مفید است.

اما عده‌ای از مردم به برخی از پیامبران و کتاب‌ها ایمان آورده، و به برخی دیگر کفر می‌ورزند. بنابر این چون گروه اول عموما ایمان‌شان ایمان حقیقی است، به حال آنان مفید واقع می‌شود، پس پروردگار متعال ترس و تقوی و فروتنی در برابر عظمت خدا را که باعث فرمان بردن از دستورات و پرهیز کردن از منهیات، و زیر پا نگذاشتن حدود الهی است در آنها پدید آورد.

و اینان در حقیقت اهل کتاب و برخورداران از دانش وعلم هستند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ[فاطر: ۲۸]. «از میان بندگان فقط علما از خدا می‌ترسند». یکی از مصایدق ترس و خشیت آنها از خداوند این است که ﴿لَا یَشۡتَرُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِیلًاآیات خدا را به بهای اندک نمی‌فروشند، پس آنها دنیا را بر دین مقدم نمی‌دارند، همانطور که منحرفان، همان‌هایی که آنچه را خداوند نازل کرده است پنهان می‌کنند، و آن را بر بهای اندک می‌فروشند، چنین کردند.

این‌ها حقیقت امر را دانستند، و دریافتند که بزرگ‌ترین زیان آن است که انسان دنیای پست را بر دین ترجیح دهد، و در پی خواست‌ها کم ارزش باشد و حق را ترک گوید، که حق بزرگ‌ترین بهره و رستگاری در دنیا و آخرت است، پس ایشان حق را ترجیح داده، و آن را بیان کردند و مردم را به‌سوی آن دعوت نموده و از باطل پرهیز نمودند.

پس خداوند در مقابل آن به آنها پاداش داد، به این صورت که آنها را به برخورداری از پاداش فراوان و زیبا نوید داد، و آنها را به برخورداری از نعمت «قُرب» مژده داد و فرمود: همانا خدا سریع الحساب است. پس در آنچه به آنها وعده داده است دیر نمی‌کند، زیرا آنچه که آمدنی است محقق و ثابت است، پس آن نزدیک می‌باشد.

سپس مومنان را بر انجام آنچه که آنها را به رستگاری و سعادت و موفقیت می‌رساند تشویق نمود. راهی که انسان را به سعادت و کامیابی می‌رساند صبر و بردباری است. صبر یعنی نگاه داشتن نفس بر چیزی که آن را نمی‌پسندد، از قبیل ترک کردن گناهان، و بردباری در برابر مصیبت‌ها، و کارهایی که بر انسان سنگین و دشوار می‌آید. پس خداوند به آنها دستور داد تا در همه این چیزها صبر نمایند. «مصابره» یعنی همواره صابر بودن، و در برابر دشمنان مقاومت کردن. و «مرابطه» یعنی در جایی قرار گرفتن که بیم آن می‌رود دشمن از آن جا هجوم کند، و این‌که آنها مراقب دشمنان‌شان باشند و دشمنان را از رسیدن به اهدافشان باز دارند، که از این طریق رستگار شده، و ثواب دین و دنیا را به دست می‌یابند. پس به جز صبر و استقامت و یکدیگر را به بردباری و شکیبایی توصیه نمودن و ایستادگی ورزیدن در برابر دشمن راهی برای رسیدن به رستگاری وجود ندارد. بنابراین، هرکس رستگار شده، با برخورداری از این صفات به رستگاری رسیده است، و هیچ‌کس آن‌را از دست نداده است مگر به‌خاطر از دست دادن این امور، یا کوتاهی کردن در انجام برخی از آنها. والله الموفق ولا حول ولاقوة إلا باللّه.

تفسیر سوره‌ی آل عمران به پایان رسید.

[۵] رباعیه دندانی است که بین ثنایا و دندان نیش است.